دانشنامه قرآن و حديث فارسي - عربي

مشخصات كتاب

سرشناسه : محمدي ري شهري، محمد، 1325 -

عنوان قراردادي : موسوعه معارف الكتاب و السنه . فارسي

عنوان و نام پديدآور : دانشنامه قرآن و حديث فارسي - عربي/ محمدي ري شهري با همكاري جمعي از پژوهشگران ؛ ترجمه حميدرضا شيخي.

مشخصات نشر : قم: موسسه علمي فرهنگي دارالحديث، سازمان چاپ و نشر، 13 -

مشخصات ظاهري : ج.

فروست : پژوهشكده علوم و معارف حديث؛ 99 .

شابك : 1500000 ريال: دوره : 978-964-493-494-0 ؛ ج. 4 : 978-964-493-587-9 ؛ ج. 5: 978-964-493-588-6 ؛ ج. 7: 978-964-493-590-9 ؛ ج. 8: 978-964-493-591-6 ؛ ج. 9: 978-964-493-592-3 ؛ ج. 10 : 978-964-493-593-0 ؛ ج. 12: 978-964-493-595-4 ؛ ج. 13: 978-964-493-596-1 ؛ ج. 14: 978-964-493-597-8 ؛ ج. 15 : 978-964-493-598-5 ؛ ج. 16: 978-964-493-599-2

يادداشت : فهرستنويسي بر اساس جلد چهارم .

يادداشت : اين كتاب با حمايت و مشاركت معاونت امور فرهنگي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي چاپ شده است .

موضوع : احاديث شيعه -- قرن 14

شناسه افزوده : شيخي، حميدرضا، 1337 -، مترجم

شناسه افزوده : ايران. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي. معاونت امور فرهنگي

رده بندي كنگره : BP136/9/م34د2 1390

رده بندي ديويي : 297/212

شماره كتابشناسي ملي : 2747877

ص: 1

جلد 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

پيش گفتار

اشاره

پيش گفتارستايش ، خداوندگارى را سزاست كه ما را به اين راه ، ره نمون گرديد، كه اگر او ره ننموده بود ، ما را توان هدايت يافتن نبود ! و درود خداوند بر آن راه نما به سوى او در شب ظلمانى ؛ كسى كه گام هايش، در لغزشگاه هاى جاهليت، هرگز نلغزيد! و درود بر خاندان برگزيده و سرآمد و نيكوى او! و درود بر يارانش كه بهترينْ ياران بودند ؛ دعوتش را لبيك گفتند و به محضرش شتافتند و در اجابتش گوى سبقت از همگِنان ربودند . نخستين پرسش در باره نگارش دانش نامه اى بر پايه معارف قرآن و حديث، اين است كه: چنين اثرى، تا چه حد، براى جامعه امروز، ضرورى است؟ و آيا جوامع حديثى موجود، براى تأمين نيازهاى پژوهشگران و علاقه مندان به آشنايى با معارف اسلامى، كافى نيستند؟ براى پاسخ دادن به اين پرسش، لازم است اشاره اى به مباحث زير داشته باشيم: 1. مهم ترين جوامع حديثى كه تا كنون نگارش يافته اند، 2. نياز جامعه امروز به معارف قرآن و حديث، 3. ظرفيت احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام براى پاسخگويى به نيازهاى معرفتى جامعه، 4. ويژگى هاى دانش نامه پاسخگو به نيازهاى جامعه امروز،

.

ص: 8

يك. جوامع حديثى

1. جوامع حديثى اوّليه
1 / 1. جوامع حديثى اوّليه مكتب اهل بيت عليهم السلام

5. انگيزه تأسيس مؤسّسه علمى _ فرهنگى دار الحديث و ويژگى هاى دانش نامه قرآن و حديث.

يك. جوامع حديثىمقصود از جامع حديثى، كتابى است كه گستره اى بيش از يك موضوع دارد و ابواب، عناوين و رواياتى را در حوزه هاى متفاوت (همانند: فقه، اعتقادات، اخلاق، تفسير و...) گزارش مى نمايد. جوامع حديثى را مى توان به سه دسته تقسيم كرد: جوامع حديثى اوّليه، جوامع حديثى ثانويه، و جوامع حديثى متأخّر:

1. جوامع حديثى اوّليهمقصود از جوامع حديثى اوّليه، آن دسته از منابع اند كه تا قرن سوم هجرى نگارش يافته اند. اين جوامع، به دو دسته قابل تقسيم اند:

1 / 1. جوامع حديثى اوّليه مكتب اهل بيت عليهم السلامبر پايه اسناد موجود، تأليف اين دسته از جوامع حديثى، از دوران امامت امام رضا عليه السلام (م 203 ق) آغاز شد و به دليل محدوديت هاى سياسى اى كه براى پيروان مكتب اهل بيت عليهم السلام وجود داشت، متأسّفانه آمار دقيقى از آنها در دست نيست. برخى از جوامع حديثى اوّليه شيعه، عبارت اند از: 1 . الجامع ، تأليف يونس بن عبد الرحمان (درگذشته در اوايل قرن سوم هجرى)، 2 . الجامع ، تأليف احمد بن محمّد بن ابى نصر بِزَنطى (م 221 ق)، 3 . كتاب الثلاثين ، تأليف حسين بن سعيد اهوازى (درگذشته در اوايل قرن سوم هجرى)، 4 . نوادر الحكمة ، تأليف محمّد بن احمد بن يحيى اشعرى (درگذشته در قرن

.

ص: 9

1 / 2. جوامع حديثىِ اوّليه اهل سنّت
2. جوامع حديثى ثانويه
2 / 1. جوامع حديثى ثانويه مكتب اهل بيت عليهم السلام

سوم هجرى)، 5 . المحاسن ، تأليف احمد بن محمّد بن خالد بَرقى (م 274 يا 280ق). گفتنى است كه از جوامع اوّليه حديثى شيعه، تنها بخش هايى از كتاب المحاسن بر جاى مانده است.

1 / 2. جوامع حديثىِ اوّليه اهل سنّتپس از رفع ممنوعيت نگارش حديث در اوايل قرن دوم، اهل سنّت، ديگر محدوديتى براى نگارش حديث نداشتند و در مدّت حدود دو قرن، شمار قابل توجّهى «جامع حديثى» پديد آوردند كه بسيارى از آنها بر جاى مانده اند، از جمله: 1 . الموطّأ ، تأليف مالك بن اَنَس حِميَرى (م 179 ق)، 2 . مسند ابن حنبل، تأليف احمد بن محمّد بن حنبل شيبانى مَروَزى (م 241 ق)، 3 . صحيح البخارى، تأليف محمّد بن اسماعيل بُخارى (م 256 ق)، 4 . صحيح مسلم، تأليف مسلم بن حَجّاج نيشابورى (م 261 ق)، 5 . سنن ابن ماجة، تأليف محمّد بن يزيد ماجه قزوينى (م 273 ق)، 6 . سنن أبى داوود، تأليف ابو داوود سليمان بن اشعث سِجِستانى (م 275 ق)، 7 . سُنن النَّسائى، تأليف احمد بن شعيب نَسايى (م 303 ق).

2. جوامع حديثى ثانويهمقصود از جوامع ثانويه ، آن دسته از منابع اند كه در محدوده زمانى قرن چهارم تا دهم هجرى نگارش يافته اند. اين منابع نيز دو دسته اند:

2 / 1. جوامع حديثى ثانويه مكتب اهل بيت عليهم السلامشمارى از اين منابع كه اكنون در اختيار ما قرار دارند، عبارت اند از: 1 . الكافى ، تأليف محمّد بن يعقوب كُلَينى رازى (م 329 ق)،

.

ص: 10

2 / 2. جوامع حديثى ثانويه اهل سنّت
3. جوامع حديثى متأخّر

2 . كتاب من لا يحضره الفقيه، تأليف محمّد بن على بن بابويه قمى (شيخ صدوق) (م 381 ق)، 3 . تهذيب الأحكام، تأليف محمّد بن حسن طوسى (شيخ طوسى) (م 460 ق)، 4 . الاستبصار، تأليف محمّد بن حسن طوسى (شيخ طوسى) (م 460 ق). گفتنى است كه برخى از جوامع حديثى بزرگ اين دوره، همچون : مدينة العلم (تأليف شيخ صدوق) و استقصاء الاعتبار (تأليف علّامه حلّى)، دستْ خوش حوادث روزگار گشته و به دست ما نرسيده اند.

2 / 2. جوامع حديثى ثانويه اهل سنّتبرخى از مهم ترين جوامع حديثى ثانويه اهل سنّت، از اين قرارند: 1 . جامع الاُصول فى أحاديث الرسول صلى الله عليه و آله ، تأليف ابن اثير جَزَرى (م 606 ق)، 2 . جامع المسانيد و السنن، تأليف ابن كثير دمشقى (م 774 ق)، 3 . مشكاة المصابيح، تأليف ابن خطيب محمّد بن عبد اللّه تبريزى (م 776 ق)، 4 . الجامع الكبير، تأليف جلال الدين ابو بكر سيوطى (م 911 ق)، 5 . كنز العمّال، تأليف على بن حسام الدين متّقى هندى (م 975 ق) .

3. جوامع حديثى متأخّرمقصود از جوامع حديثى متأخّر ، آن دسته از منابع اند كه در قرن يازدهم و پس از آن، نگارش يافته اند . شمارى از اين جوامع كه در اين دوران توسّط دانشمندان شيعه تأليف شده اند، عبارت اند از: 1 . الوافى، تأليف ملّا محسن فيض كاشانى (م 1091 ق)، 2 . وسائل الشيعة، تأليف محمّد بن حسن حُرّ عاملى (م 1104 ق)، 3 . بحار الأنوار، تأليف محمّدباقر مجلسى (م 1111 ق)،

.

ص: 11

4 . العوالم، تأليف عبد اللّه بن نور الدين بَحرانى (م 1173 ق)، 5 . الشفا فى أخبار آل المصطفى صلى الله عليه و آله ، تأليف محمّدرضا بن عبد المطّلب تبريزى (م 1208 ق)، 6 . جامع العلوم و المعارف، تأليف سيّد عبد اللّه شُبَّر (م 1242 ق)، 7 . مستدرك الوسائل، تأليف ميرزا حسين نورى طَبَرسى (م 1320 ق)، 8 . جامع أحاديث الشيعة، تأليف اسماعيل معزّى ملايرى (معاصر). همچنين شمارى از جوامع متأخّر كه توسّط پژوهشگران اهل سنّت نگارش يافته اند، عبارت اند از: 1 . التاج الجامع للاُصول فى أحاديث الرسول صلى الله عليه و آله ، تأليف منصور على ناصف (معاصر)، 2 . المسند الجامع، تأليف بشّار عوّاد (معاصر)، 3 . نضرة النعيم، تأليف جمعى از مؤلّفان (معاصر). اكنون بايد ديد كه : آيا جوامع حديثى موجود ، مى توانند پاسخگوى نيازهاى عصر حاضر ، نسل جديد و مراكز مختلف علمى و فرهنگى جهان _ كه خواستار آشنايى با معارف اصيل اسلام اند _ باشند يا خير؟ بى ترديد ، منابع حديثى اوّليه و ثانويه ، منابع خوبى براى دستيابى به سخنان نورانى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و اهل بيت او به شمار مى روند و تا حدود بسيارى پاسخگوى نيازهاى پژوهشگران عصر خود بوده اند و برخى از جوامع حديثى متأخّر نيز براى محقّقان امروز ، بسيار سودمندند ؛ امّا هم نيازهاى عصر حاضر ، بسيار بيشتر از آثار موجود است، و هم ظرفيت پاسخگويى احاديث به نيازهاى امروز ، بسيار بالاست. اين نكته نيز قابل توجّه است كه مُسنَدنويسى و جمع احاديث ، بدون تبويب و تنظيم موضوعى، در عصر حاضر ، كاربرد زيادى حتّى براى پژوهشگران ندارد.

.

ص: 12

دو . نيازهاى امروز

سه . ظرفيت احاديث اسلامى براى پاسخگويى

حديث ، مادرِ علوم اسلامى

دو . نيازهاى امروزامروز ، جهان ، بيش از هر زمان ديگر ، تشنه آشنايى با اسلام اصيل و ره نمودهاى حياتبخش قرآن و سيره و سخن پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام در زمينه هاى اعتقادى ، تربيتى ، سياسى ، فرهنگى ، اقتصادى و اجتماعى است. امروزه ، نه تنها حوزه هاى علميه و پژوهشگران مسلمان ، بلكه عموم پژوهشگران در سطح جهان ، در رشته هاى مختلف علوم و بويژه در زمينه هايى كه اسلام ، ديدگاه خاصّى دارد ، مى خواهند، جدا از برداشت ها و اجتهادهاى گوناگون، با متن سخنان پيشوايان اسلام ، آشنا شوند. امروزه ، گروه هاى مختلف جامعه مى خواهند بدانند دينى كه خود را داراى برنامه تكامل مادّى و معنوى بشر تا هنگام قيامت مى داند ، چه ره نمودى براى بهتر زندگى كردن آنان دارد .

سه . ظرفيت احاديث اسلامى براى پاسخگويىپژوهشگرانى كه تا حدودى با سخنان پُر مغز و عميق پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام در زمينه هاى مختلف علوم اسلامى آشنا هستند ، به خوبى مى دانند كه حديث، در كنار قرآن ، توان و ظرفيت لازم را براى پاسخگويى به نيازهاى معنوى انسان ها در همه اعصار دارد ، البته مشروط به اين كه توسّط حديث پژوهان متخصّص ، سَره از ناسَره آن جدا شود و به درستى تبيين و تفسير گردد .

حديث ، مادرِ علوم اسلامىدر پيام مقام معظّم رهبرى، آية اللّه سيّدعلى خامنه اى، به مناسبت افتتاح «دار الحديث» ، به توان و ظرفيت گسترده حديث براى پاسخگويى در حوزه هاى مختلف علوم اسلامى توجّه داده شده است: حديث ، مادرِ بسيارى از علوم اسلامى يا همه آنهاست و از اين روست كه عالم و

.

ص: 13

چهار . ويژگى هاى «دانش نامه حديثىِ» مورد نياز امروز

اشاره

دين شناس بزرگ، مرحوم كلينى رحمه الله، در مقدّمه كافى شريف ، حديث را برابر با علم دين دانسته است . (1) اين سخن ، اشاره است به آنچه كلينى در مقدّمه كتاب الكافى در باره انگيزه تأليف آن و در پاسخ شخصى كه از مؤلّف ، درخواست نوشتن چنين كتابى را داشته ، آورده است: ... قلتَ إنّك تحبّ أن يكون عندك كتابٌ كافٍ يجمع فيه من جميع فنون الدين ما يكتفى به المتعلّم و يرجع إليه المسترشد و يأخذ منه من يريد علم الدين ... و قد يسّر اللّه _ و له الحمد _ تأليف ما سألتَ . (2) ... و گفتى كه دوست دارى كتابى داشته باشى كه تمام اقسام علم دين در آن باشد كه طالب علم را بى نياز كند و براى طالب هدايت ، مرجع باشد و كسى كه خواهان علم دين است ، از آن، بهره گيرد ... و خداوند را سپاس كه تأليف كتابى را كه خواستى ، ميسّر ساخت . از نگاه مرحوم كلينى ، مجموعه احاديثى كه وى تنظيم كرده ، براى آشنايى با رشته هاى مختلف علوم دينى كفايت مى كند و انتخاب نام «الكافى» براى كتاب توسّط او ، به اين معنا اشاره دارد كه با توجّه به نيازهاى نسبتاً محدود آن عصر، مى توان گفت كه كتاب ياد شده ، براى دين شناسى كافى بوده است؛ امّا نيازهاى عصر حاضر ، قابل مقايسه با آن روز نيست.

چهار . ويژگى هاى «دانش نامه حديثىِ» مورد نياز امروزدر عصر حاضر ، دانش نامه اى مى تواند نيازهاى حديثى مراكز علمى و فرهنگى جهان را تأمين نمايد كه داراى اين ويژگى ها باشد:

.


1- .پيام مقام معظّم رهبرى به مناسبت افتتاح مؤسّسه علمى _ فرهنگى دار الحديث، در تاريخ 22 / 8 / 1374 .
2- .الكافى : ج 1 ص 8 _ 9 .

ص: 14

1 . روشمند بودن
2 . آوردن حديث در كنار قرآن
3 . جامعيت

1 . روشمند بودنبراى تدوين دانش نامه هاى نو، به فراهم آوردن نيروى انسانى و امكانات پژوهشى فراوان، نياز است و هزينه كردن اين نيرو و فرصت، نمى تواند به طريق آزمون و خطا صورت گيرد. لازم است از آغاز كار، شيوه پژوهش و عرضه، تعريف و در عمل، اصلاح و به آن، عمل شود. انتخاب روش گردآورى اسناد و تشكيل پرونده علمى، معيّن و محدود كردن منابع و مراجع مكتوب و غير مكتوب، چگونگى اخذ و دسته بندى و نقد و عرضه، و حتّى تعيين دقيق نرم افزارها و ديگر ابزارهاى پژوهش و نشر، از گام هاى نخستين و كارهاى بنيادين در به سامان رساندن دانش نامه هاى امروزين اند.

2 . آوردن حديث در كنار قرآنآوردن احاديث اسلامى در كنار آيات قرآن ، بهره هاى فراوانى بويژه براى پژوهشگران ، در بر دارد كه در ميان آنها ، دو موضوع از اهمّيت بيشترى برخوردار است: الف _ تبيين چگونگى پيوند ناگسستنى قرآن و سنّت و عترت ، و نيز تفكيك ناپذيرى ثِقل اكبر (قرآن) و ثِقل اصغر (حديث)، ب _ افزايش اطمينان به صدور احاديثى كه از نظر سند ، از قوّت لازم برخوردار نيستند ، ليكن در فضاى ره نمودهاى قرآن قرار دارند ، و چه بسا محقّق، با تكيه بر قرائن مختلف ، به صدور آنها، اطمينان حاصل نمايد.

3 . جامعيتجامع نگرى ، ضرورت هر پژوهش رَوشمند و يكى از اصلى ترين شروط پژوهش (بويژه پژوهش هاى دينى) است . هيچ پژوهشگرى ، بدون احاطه بر تمام سخنان شارع مقدّس در باره يك موضوع و جمع بندى عموم و خصوص ، و مطلق و مقيّد ،

.

ص: 15

و ملاحظه موارد تعارض و امثال ، نمى تواند نظريه اى را به دين و شارع ، منتسب نمايد؛ بلكه افزون بر احاطه بر احاديثى كه در باره يك موضوع وارد شده اند ، نفس موضوع شناسى نيز براى وصول به مقصد شارع و فهم نظريه دين ، ضرورى است ، چنان كه امام خمينى قدس سره مى فرمايد: زمان و مكان ، دو عنصر تعيين كننده در اجتهادند. مسئله اى كه در قديم داراى حكمى بوده است ، به ظاهر ، همان مسئله ، در روابط حاكم بر سياست و اجتماع و اقتصاد يك نظام ، ممكن است حكم جديدى پيدا كند ، بدان معنا كه با شناخت دقيق روابط اقتصادى و اجتماعى و سياسى، همان موضوع اوّل كه از نظر ظاهر با قديم فرقى نكرده است ، واقعا ، موضوع جديدى شده است كه قهرا حكم جديدى مى طلبد ... . آشنايى به روش برخورد با حيله ها و تزويرهاى فرهنگ حاكم بر جهان ، داشتن بصيرت و ديد اقتصادى ، اطّلاع از كيفيت برخورد با اقتصاد حاكم بر جهان ، شناخت سياست ها و حتّى سياسيّون و فرمول هاى ديكته شده آنان و درك موقعيت و نقاط قوّت و ضعف دو قطب سرمايه دارى و كمونيزم كه در حقيقت ، استراتژى حكومت بر جهان را ترسيم مى كنند ، از ويژگى هاى يك مجتهد جامع است . (1) بر اين اساس ، اسلام شناسان راستين _ كه مى توانند در همه اعصار ، دين خدا را يارى كنند _ ، تنها پژوهشگران جامع نگرى هستند كه بر همه ابعاد دين ، احاطه دارند ، چنان كه در حديث نبوى آمده است: إنَّ دينَ اللّهِ تَعالى لَن يَنصُرَهُ إلّا مَن حاطَهُ مِن جَميعِ جَوانِبِهِ . (2) همانا دين خداى متعال را تنها آن كس مى تواند يارى برساند كه به همه جوانب

.


1- .صحيفه امام : ج 21 ص 289 .
2- .تاريخ دمشق : ج 17 ص 296 ، الأنساب : ج 1 ص 40 ، كنز العمّال : ج 10 ص 171 ح 28886 ، شرح الأخبار : ج 2 ص 389 .

ص: 16

4 . اختصار
5 . مستند بودن

آن ، احاطه داشته باشد (از هر سو، آن را پاسدارى كند) . اين حقيقت ، در حديثى از امام على عليه السلام چنين بازگو گرديده است: إنَّمَا المُستَحفِظونَ لِدينِ اللّهِ هُمُ الّذينَ أقامُوا الدّينَ، وَ نَصَروهُ، وَ حاطوهُ مِن جَميعِ جَوانِبِهِ . (1) گماشتگان بر پاسدارى از دين خدا ، آن كسانى هستند كه دين را بر پا داشتند و آن را يارى دادند ، و از هر سو به پاسدارى از آن پرداختند. تحقيقِ جامع _ كه مقدّمه جامع نگرى دينى است _ ، بدون جامعيت منبع تحقيق ، ميسّر نيست . از اين رو ، پژوهشگر دينى در هر موضوع ، نياز به منبعى دارد كه جامع همه متون مربوط به آن موضوع باشد . بنا بر اين ، يكى از ويژگى هاى مهمّ دانش نامه حديثى مطلوب ، آن است كه جامع همه احاديثى باشد كه در زمينه هاى مختلف، از پيشوايان دين به ما رسيده است و حتّى اگر سخنى به ناروا به آنان نسبت داده شده ، بايد تحت عنوان مربوط ، مطرح و نادرستى آن، اثبات گردد.

4 . اختصاريكى ديگر از ويژگى هاى دانش نامه حديثى مطلوب، اين است كه در عين جامعيت، تا آن جا كه امكان دارد ، خلاصه و مختصر باشد . حذف احاديث مشابه (با ذكر تفاوت هايشان و آوردن نشانى هاى آنها در پاورقى) ، اين هدف را تأمين مى كند و در اين صورت ، محقّق، در كوتاه ترين فرصت ممكن ، مى تواند به مقصود پژوهشى خود ، نائل آيد.

5 . مستند بودنابزارهاى نوين ، بويژه رايانه ، در عصر حاضر ، امكان يافتن مآخذ بسيارى از احاديث

.


1- .غرر الحكم : ج 3 ص 95 ح 3912 ، عيون الحكم و المواعظ : ص 179 ح 3689 .

ص: 17

6 . موضوع بندى درختى
7 . ارزيابى و جمع بندى

را فراهم ساخته اند . تتبع گسترده و گذر از منابع واسطه ، مى تواند افزون بر ره نمون شدن به منابع اوّليه (متقدّم و دست اوّل) ، بسيارى از : تصحيف و تحريف ها ، نقل معناهاى نادرست ، تقطيع هاى نسنجيده و زياده و نقصان هاى كاتبان و شارحان را نيز نشان دهد و ما را به متنى پيراسته از آسيب هاى نقل و فهم حديث برساند . مراجعه پيگير به همه منابعِ در دسترس و حتّى نسخه هاى خطّى ، گاه ، ما را به مستفيض بودن حديث و تعدّد اسناد آن ، مطمئن مى سازد و از اين ره گذر ، حديثى مستند و استوار را در كنار احاديث ديگرى از اين دست ، مى نشانَد .

6 . موضوع بندى درختىهر مَدخَل (1) از چنين دانش نامه اى، براى اين كه كارآيى لازم را داشته باشد ، بايد علاوه بر جامعيت نسبى ، به صورت درختى موضوع بندى شود ، بدين معنا كه احاديث ذيل يك مَدخل (مربوط به يك موضوع) ، دسته بندى شوند و دسته هاى مختلف ، بر اساس يك سير منطقى و منظّم، از كلّى به جزئى، در كنار هم قرار گيرند . چينش صحيح و منطقىِ احاديثِ مربوط به يك موضوع ، علاوه بر تسهيل دستيابى به متون اسلامى ، زمينه را براى فهم دقيق معانى آنها آماده مى سازد .

7 . ارزيابى و جمع بندىويژگى هايى كه بدانها اشاره شد ، زمينه ارزيابى سند ، متن و محتواى حديث را تا حدود زيادى فراهم مى سازند. اكنون ، كارشناسان حديث مى توانند با نقد و بررسى احاديث مربوط به هر موضوع ، در باره ميزان صحّت و سقم آنها، اظهار نظر كنند و جمع بندى خود را از ديدگاه اسلام در آن موضوع ، ارائه نمايند ؛ امّا براى بهره بردارى

.


1- .مَدخَل: در دانش نامه ها، به هر واژه اصلى كه توضيحى (مقاله اى) در ذيل خود دارد، «سَرواژه» يا «مَدخَل» مى گويند. به مجموع سرواژه و توضيح، بر روى هم، نيز «مدخل» گفته مى شود (ر.ك: فرهنگ بزرگ سخن) .

ص: 18

8 . نمايه سازى

بهتر و آسان ترِ عموم پژوهشگران از دانش نامه هاى حديثى، بجز در مورد احاديثى كه كاربرد تخصّصى ويژه اى دارند (مانند برخى احاديث فقهى) ، لازم است جمع بندى مورد نياز عموم ، به عنوان «درآمد» يا «تحليل»، در آغاز يا پايان هر مَدخل (موضوع) از دانش نامه افزوده گردد.

8 . نمايه سازىيك حديث ، گاه حامل چندين پيام براى رشته هاى مختلف علوم است ، به گونه اى كه براى انتقال آنها لازم است بارها در موضوعات مختلف ، و حتّى گاه در يك موضوع ، تكرار شود . اين اقدام ، سبب مى گردد كه حجم دانش نامه ، غير متعارف و مراجعه به آن ، خسته كننده و ملال آور گردد . علاوه بر اين ، دريافت پيام هاى دقيق احاديث، براى عموم پژوهشگران ، دشوار است ؛ بلكه در بسيارى از موارد ، امكان پذير نيست. نمايه سازى براى پيام هاى حديث ، و نيز برنامه نويسى نرم افزارى براى نمايه ها ، مى تواند علاوه بر حلّ اين مشكل ، كاربرد احاديث را در رشته هاى مختلف علوم و فنون ، بسيار افزايش دهد. امّا بايد توجه داشت كه نمايه سازى براى حديث ، كار هر پژوهشگرى نيست . كسى مى تواند براى حديث ، نمايه بسازد كه: اوّلاً پيام هاى حديث را در يابد، كه لازمه آن _ چنان كه توضيح داديم _ ، تخصّص در نقد حديث و داشتن نور بصيرت است . ثانيا نيازهاى پژوهشگران را در رشته هاى مختلف علومى كه حديث در باره آنها پيام دارد ، بداند كه لازمه آن ، آشنايى كافى با آن رشته هاست. ثالثا از ذوق و ابتكار و ادبيّاتى برخوردار باشد كه بتواند با كوتاه ترين و رساترين جملات و كمترين اضافات و تصرّفات ، پيام هاى حديث را منتقل نمايد. البته اجتماع همه اين ويژگى ها در يك نفر ، آسان نيست و به همين دليل، بايد به

.

ص: 19

9 . شناس نامه دار بودن احاديث

پنج. انگيزه تأسيس «دار الحديث» و ويژگى هاى «دانش نامه قرآن و حديث»

اشاره

صورت تشكيلاتى و جمعى، به اين هدف رسيد و به هر حال ، «ما لا يُدرَكُ كُلُّهُ لا يُترَكُ كُلُّهُ ؛ آنچه همه اش قابل دست يافتن نيست ، همه اش وا گذاشته نمى شود» .

9 . شناس نامه دار بودن احاديثويژگى هاى گذشته ، مربوط به متن دانش نامه مطلوب است ؛ امّا شناس نامه حديث ، در واقع ، پشتوانه علمى و تحقيقى چنين دانش نامه اى محسوب مى شود. هدف از «طرح تدوين شناس نامه حديث» _ كه از ديرباز در «دار الحديث» مطرح بوده است _ ، اين است كه براى هر يك از احاديث ، شناس نامه اى تهيّه شود كه بيانگر همه خصوصياتِ منبع ، سند و محتواى حديث باشد و همچنين ، ريشه هاى آن را در قرآن يا سيره و سخن پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام يا تعاليم ساير انبيا و يا در اسرائيليات نشان دهد ، و نيز موافقت يا مخالفت آن را با عقل و علم ، بيان كند و اين ، البتّه كارى است كارستان و خدمتى است بزرگ به حديث و قرآن ، و محصول آن، سرمايه فرهنگى عظيمى خواهد بود براى اسلام شناسى و ارائه اسلام ناب به جهانيان، كه اميدوارم «پژوهشكده علوم و معارف حديث» ، (1) در آينده ، توفيقِ به انجام رساندن آن را پيدا كند.

پنج. انگيزه تأسيس «دار الحديث» و ويژگى هاى «دانش نامه قرآن و حديث»از نخستين سال هاى ورودم به حوزه علوم دينى ، سخنان نورانى پيامبر اسلام و خاندان آن بزرگوار ، جاذبه خاصّى براى من داشت و ره نمودهاى آنان در زمينه هاى اعتقادى ، اخلاقى و عرفانى ، به قدرى برايم شيرين و جذّاب بود كه از مطالعه آنها ، كمتر احساس خستگى مى كردم. در همان ايّام ، احساس مى كردم كه احاديث اسلامى، در زمينه هاى ياد شده ، نه

.


1- .اين پژوهشكده، بخشى از مؤسّسه علمى _ فرهنگى دار الحديث است.

ص: 20

جرقّه هاى نخستين

تنها در ميان عموم مردم ، بلكه شايد در ميان خواص و حوزه هاى علميّه ، جايگاه شايسته خود را ندارند ، در حالى كه حديث ، بهترين وسيله براى تبليغ دين و آشنا كردن مردم با اسلام ناب است . در گفتگوى عبد السلام هِرَوى با امام رضا عليه السلام مى خوانيم : [قال عليه السلام :] رَحِمَ اللّهُ عَبداً أحيا أمرَنا . فَقُلتُ لَهُ: فَكَيفَ يُحيى أمرَكُم؟ قالَ: يَتَعَلَّمُ عُلومَنا و يُعَلِّمُهَا النّاسَ؛ فَإِنَّ النّاسَ لَو عَلِموا مَحاسِنَ كَلامِنا لَاتَّبَعونا . (1) [امام عليه السلام فرمود :] «خداىْ رحمت كناد بنده اى را كه امر (امامت) ما را زنده بدارد!» . گفتم : چگونه امر (امامت) شما را زنده بدارد؟ فرمود : «علومِ ما را فرا گيرد و آن را به مردم بياموزد ؛ زيرا مردم ، اگر زيبايى هاى سخن ما را مى دانستند ، قطعا از ما پيروى مى كردند» . بارى، جاذبه سخنانِ نورانى پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام از يك سو ، و غربت اين گوهرهاى معنوى و غفلت جامعه از آنها ، از سوى ديگر ، مرا بر آن داشت كه براى گسترش فرهنگ روايت و درايتِ حديث ، هر قدر مى توانم ، تلاش كنم.

جرقّه هاى نخستيندر سال 1346 ش / 1387 ق ، كه در حوزه نجف ، مشغول تحصيل بودم ، با مراجعه به برخى از مجموعه هاى حديثى ، آنچه را به نظرم جالب مى رسيد ، يادداشت مى كردم؛ امّا هرگز فكر نمى كردم كه اين يادداشت ها چه بركاتى خواهند داشت و به كجا منتهى مى شوند . در واقع ، آن يادداشت ها جرقّه هاى نورانى و مباركى بودند كه به بركت «باب

.


1- .معانى الأخبار : ص 180 ح 1 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 307 ح 69 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 30 ح 13 .

ص: 21

تأليف «ميزان الحكمة»

حكمت پيامبر صلى الله عليه و آله »، (1) به چراغ پرفروغ ميزان الحكمة (2) تبديل شدند و مشعل فروزان «مؤسّسه علمى _ فرهنگى دار الحديث» و مجموعه هاى مربوط به آن را افروختند كه اميدوارم، به فضل خداوند منّان ، بركات آينده آن ، بسيار بيشتر از گذشته باشد.

تأليف «ميزان الحكمة»ضمن مطالعه و كاوش در احاديث اسلامى ، دو نكته مهم ، نظر مرا به خود، معطوف داشتند كه الهام بخش اصلى اين جانب در تأليفاتم بودند و در نهايت نيز به تأسيس دار الحديث انجاميدند: نكته اوّل ، ظرفيت بى نظير قرآن و حديث در پاسخگويى به نيازهاى اعتقادى ، اخلاقى ، اجتماعى ، اقتصادى و سياسى جامعه است ، به گونه اى كه اگر حقيقتا برآيندِ صحيح آن به زبان روز براى مردم جهان بيان شود ، در عصر حاضر ، اسلام ، بيش از هر وقت ديگر ، هوادار خواهد داشت. نكته دوم، اين كه احاديث اسلامى ، مانند آيات قرآن ، مفسّر يكديگرند و تنظيم احاديث به صورت موضوعى ، بخصوص در كنار ارائه موضوعىِ آيات قرآن ، علاوه بر آن كه مى تواند در تشخيص ميزان صحّت و سقم احاديث (از جهت سند و درستى نقل و...) مؤثّر باشد ، موجب فهم دقيق ره نمودهاى خداوند متعال و پيشوايان بزرگ اسلام و بهره گيرى بهتر و گسترده تر از آنها نيز مى شود و افزون بر اين ، دسترس پژوهشگران و عموم علاقه مندان را به اسلام راستين ، آسان مى سازد.

.


1- .اشاره است به حديث نبوى : «أنا مدينةُ الحِكمةِ و علىٌّ بابُها ؛ من شهر حكمتم و على ، دروازه آن است» (ر.ك : دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام بر پايه قرآن ، حديث و تاريخ : ج 10 ص 509 «بخش يازدهم / جايگاه علمى / دروازه حكمت پيامبر صلى الله عليه و آله ») .
2- .سال ها پس از انتشار اين كتاب ، به اين حديث نبوى برخوردم كه مى فرمايد: «أنا ميزانُ الحِكمةِ و علىٌّ لِسانُها ؛ من ترازوى حكمتم و على ، زبانه آن است» (ر.ك: إحقاق الحقّ: ج 6 ص 46؛ الفصول المهمّة فى معرفة الأئمة: ج 2 ص 1165).

ص: 22

آغاز تأليف «ميزان الحكمة»
استقبال پژوهشگران

اين اقدام ، در مورد احاديث فقهى تقريبا انجام شده است ، هر چند تا نقطه مطلوب ، فاصله دارد ؛ امّا در خصوص احاديث غير فقهى (اعم از : اعتقادى ، اخلاقى ، اجتماعى ، تاريخى و ...) كه در عصر حاضر ، فوق العاده ضرورى و مورد نياز مردم اند ، تلاش هاى گذشته پژوهشگران مسلمان _ كه به طور انفرادى، به حق ، زحمت فراوان كشيده اند _ ، به هيچ وجه ، پاسخگوى نيازهاى جامعه امروز نيست. از سوى ديگر ، تأليف دانش نامه اى بر پايه قرآن و حديث كه بتواند پاسخگوى نيازهاى جامعه امروز در زمينه هاى مختلف علمى و فرهنگى باشد ، در آن روزها براى من ، كار ساده اى نبود و شايد چيزى شبيه به رؤيا مى نمود ؛ امّا جاذبه سخنان نورانى خدا ، پيامبر خدا و خاندان پيامبر _ كه نامشان بلندآوازه باد _ ، مرا بر آن داشت كه با بضاعتى اندك ، ولى با اراده اى استوار و با تمام توان ، در راه تحقّق اين هدف بزرگ ، حركت كنم.

آغاز تأليف «ميزان الحكمة»در سال 1347 ش / 1388 ق ، در مدّت كوتاهى كه به اتّهام اقدام عليه رژيم شاه در بازداشتگاه مشهد بودم ، براى بهره گيرى از فرصت ، تصميم گرفتم احاديثى را كه در زمينه هاى مختلف به نظرم جالب مى آيد ، به صورت موضوعى تنظيم كنم . در واقع ، تأليف كتاب ميزان الحكمة ، بدون آن كه بدانم بعدها چنين نامى را براى آن انتخاب مى كنم ، از آن جا آغاز شد ، و پس از بيرون آمدن از زندان ، مصمّم تر از گذشته _ به شرحى كه در مقدّمه آن نوشته ام _ ، كار، ادامه يافت تا اين كه به يارى خداوند منّان ، در شب قدرِ بيست و سوم ماه مبارك رمضان 1405 هجرى (22/3/1364ش) ، پايان يافت.

استقبال پژوهشگراندر سرآغاز ميزان الحكمة آورده بودم كه : «با همه سختى هايى كه در راه فراهم آوردن

.

ص: 23

بركات «ميزان الحكمة»

اين كتابْ متحمّل شده ام ، هنوز در نيمه راه هستم و هنوز به هدف نهايى خود نرسيده ام» ، امّا نياز به اين سبْك نوشتار ، موجب گرديد كه اين كتاب _ با آن كه از هدف مورد نظر اين جانب، فاصله داشت _ ، نه تنها در ايران ، بلكه در جهان اسلام ، به شدّت، مورد استقبال پژوهشگران قرار گيرد ، به گونه اى كه تا كنون ، بارها متن عربى آن در ايران و لبنان ، و نيز بارها به همراه ترجمه فارسى ، در ايران (1) به چاپ رسيده است. همچنين ، متن عربى با ترجمه اردو در پاكستان، منتشر شده است . (2) به علاوه ، منتخب ميزان الحكمة نيز تدوين و مورد توجّه فوق العاده علاقه مندان واقع شده و تا كنون بارها طبع و نشر گرديده است . (3) استقبالى اين چنين از كتابى با آن حجم گسترده ، در نوع خود ، كم نظير است و اين باور را تأييد مى كند كه نوشتارهايى كه بتوانند با شيوه اى نو و سهل الوصول ، نسل جديد را با معارف اصيل اسلام و آموزه هاى سازنده پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام آشنا كنند ، در عصر حاضر ، به شدّت، مورد نيازند و بى شك ، اين واقعيت ، مسئوليت عالِمان متعهّد را مضاعف مى نمايد.

بركات «ميزان الحكمة»در مقدّمه ميزان الحكمة وعده داده بودم كه «اگر زنده ماندم ، به يارى خدا ، در آينده ، نهايت كوشش خود را به كار خواهم گرفت تا آنچه را آغاز كرده ام ، به پايان برسانم» . پس از انتشار كتاب _ كه استقبال چشمگيرى از آن شد _ ، به تدريج ، در صدد به انجام رساندن وعده خود بر آمدم . مهم ترين اقداماتى كه براى انجام گرفتن اين وعده مى بايست صورت مى گرفتند ، عبارت بودند از:

.


1- .چاپ نخست اين ترجمه، در 1377ش/ 1419ق، منتشر گرديد.
2- .اين كتاب، به زبان تركى استانبولى نيز ترجمه شده است .
3- .اين كتاب تا كنون به زبان هاى: فارسى ، انگليسى ، فرانسوى ، اندونزيايى، بوسنيايى ، روسى ، كردى ، اسپانيولى، سواحلى، روآندايى، فولانى، تركى استانبولى و آذرى ترجمه شده است .

ص: 24

تأسيس غير رسمى «دار الحديث»

1 . مطالعه دقيق همه منابع روايى شيعه و اهل سنّت و يادداشت بردارى از آنها ، 2 . نمايه زنى يا موضوع بندىِ متون اسلامى ، اعم از قرآن و حديث ، به صورت كاربردى و منطبق با نيازهاى روز، در زمينه هاى مختلفِ : اعتقادى ، اخلاقى ، سياسى ، اقتصادى ، فرهنگى ، تاريخى و ... ، 3 . جمع بندى و تفسير و تبيين احاديث اسلامى در زمينه هاى مختلف و حلّ مشكلات آنها و جدا ساختن صحيح آنها از ضعيف . بديهى است كه انجام دادن همه اين كارها، از عهده يك نفر ساخته نبود ، خصوصا در آن ايّام كه مسئوليت سنگين تأسيس وزارت اطّلاعات به من سپرده شده بود . از اين رو ، تصميم گرفتم براى تكميل ميزان الحكمة ، از همكارىِ شمارى از دانش آموختگان جوان و باانگيزه حوزه علميّه قم، استفاده كنم و بركات اين مجموعه مبارك ، از همين نقطه آغاز شد.

تأسيس غير رسمى «دار الحديث»كارِ جمعى و تشكيلاتى براى تكميل ميزان الحكمة ، به بودجه و امكانات نياز داشت . هزينه شروع كار را از امام خمينى _ رضوان اللّه تعالى عليه _ گرفتم (1) و زيرزمين خانه خودم (در قم) را محلّ كار قرار دادم و كتاب هاى كتاب خانه شخصى ام را براى استفاده محقّقان ، به آن جا منتقل كردم و نام مؤسّسه را «دار الحديث» نهادم. بارى، «مؤسّسه علمى _ فرهنگى دار الحديث»، در آغاز ، با هدف تكميل كتاب ميزان الحكمة ، با امكانات اندكى كه اشاره شد و با همكارى شمارى از فضلاى جوان حوزه علميّه قم ، در سال 1366 ش ، به طور غير رسمى فعّاليت خود را شروع كرد.

.


1- .بودجه سال اوّل دار الحديث كه توسط حضرت امام رحمه الله تأمين شد ، حدود دويست و پنجاه هزار تومان بود.

ص: 25

افتتاح رسمى «دار الحديث»

افتتاح رسمى «دار الحديث»به تدريج ، به فضل خداوند متعال ، همكاران شايسته اى جذب «دار الحديث» شدند و مكان نسبتا مناسبى براى توسعه فعّاليت ها تهيّه شد و سرانجام ، در 22 آبان ماه 1374 ، مقارن با بيستم جمادى ثانى 1416 ، زادروزِ ميلاد فرخنده حضرت فاطمه عليهاالسلام ، «مؤسّسه علمى _ فرهنگى دار الحديث»، با پيام مقام معظّم رهبرى، آية اللّه خامنه اى ، افتتاح گرديد . 1

.

ص: 26

نگارشِ «دانش نامه قرآن و حديث»

نگارشِ «دانش نامه قرآن و حديث»اشاره شد كه نگارشِ اين دانش نامه ، هم زمان با تأسيس «دار الحديث»، با هدف تكميل ميزان الحكمة و بر پايه همان مَدخل ها (و البته نه محدود به آنها) و با همان ترتيب موضوعى _ الفبايى (بر اساس ريشه عربى كلمات) آغاز گرديد. به همين دليل، مجلّدات نخستين آن _ كه از 1384ش ، به تدريج منتشر شدند _ ، نام دانش نامه ميزان الحكمة بر خود داشتند؛ امّا به دليل تفاوت هاى كمّى و كيفى فراوانِ اين كتاب با ميزان الحكمة، پس از پايان يافتن حرف «باء» (اتمام تأليف مدخل «بيعت»)، به نظر رسيد كه نام ياد شده ، در تبيين اين محتوا بسيار نارساست. از اين رو، پس از بررسى هاى فراوان، در آستانه انتشار ويرايش دوم، نام دانش نامه قرآن و حديث، براى آن، انتخاب گرديد. (1) اين نكته نيز شايسته يادآورى است كه اين دانش نامه، از ويژگى هاى هفتگانه اى كه براى دانش نامه مورد نياز امروز بر شمرديم، پنج ويژگى را بالفعل داراست و تنها از «نمايه» و «شناس نامه حديث» ، برخوردار نيست. نمايه را به خواست

.


1- .از نسخه فارسى _ عربى اين دانش نامه، پيش از اين تغيير عنوان، دوازده جلد، تا پايان مَدخل «بُغض»، منتشر شده است. اين تغيير عنوان، شامل نسخه عربى دانش نامه _ كه با نام موسوعة ميزان الحكمة، از 1383 ش (1425 ق)، شش جلد آن (تا مَدخل «اَبدال») منتشر شده است _ نيز مى شود. اين نام، در ويرايش دوم نسخه عربى، به موسوعة معارف الكتاب و السنة تغيير يافت.

ص: 27

خداوند، در پايان دانش نامه، تدوين و منتشر مى كنيم؛ ولى تدوين شناس نامه احاديث، كار بزرگى است كه دار الحديث، اميدوار است در آينده اى نه چندان دور، آن را آغاز كند. گفتنى است كه مَدخل هايى از دانش نامه قرآن و حديث، به فراخور نياز و زمانه (و البته پس از تكميل و نهايى شدن)، پيش از اين، به صورت مستقل، منتشر شده اند، مانند: فرهنگ نامه آرزو (الأمل)، فرهنگ نامه ادب (الأدب)، حكمت نامه كودك (الطفل)، حكمت نامه جوان (الشباب)، انسان شناسى (الإنسان) و... ، كه اين رَوَند، به يارى خدا، پس از اين نيز ادامه خواهد يافت. همچنين گفتنى است كه از آغاز تأسيس «دار الحديث» تا كنون، در كنار دانش نامه قرآن و حديث، دانش نامه هاى ديگرى نيز _ كه آنها هم از قرآن و حديث، بُن مايه گرفته اند _ ، در اين مؤسّسه نگارش يافته اند كه به دليل ويژه بودن هويّتشان، به صورت مستقل (و البتّه به همراه «نمايه»)، منتشر شده اند ، مانند: دانش نامه عقايد اسلامى ، حكمت نامه پيامبر اعظم صلى الله عليه و آله ، دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام ، دانش نامه امام حسين عليه السلام و دانش نامه احاديث پزشكى. شمارى از آنها نيز در دست تدوين اند كه در آينده در اختيار پژوهشگران قرار خواهند گرفت، از جمله: دانش نامه امام مهدى عليه السلام . لازم مى دانم از همه فضلا و پژوهشگران و ديگر برادران عزيزى كه مرا در تحقيق ، تدوين، ويرايش، آماده سازى و نشر اين دانش نامه يا رفع اشكالات و نقايص آن، يارى داده اند و مى دهند و نيز همه كسانى كه در آينده در تكميل آن، سهيم خواهند شد، صميمانه سپاس گزارى نمايم. همچنين از مترجم توانمند، جناب آقاى حميدرضا شيخى _ كه ترجمه بسيارى از آثار «دار الحديث» به قلم شيواى ايشان است _ ، تقدير و تشكر دارم و از خداوند منّان، در اين شب پر بركت _ كه شب نزول قرآن بر قلب منوّر خاتم پيامبران است _ ، براى همه آنان پاداشى در خور فضل

.

ص: 28

و بزرگوارى حضرتش مسئلت مى نمايم و از او عاجزانه مى خواهم كه توفيق تكميل اين اثر را به ما عنايت فرمايد، كه او بر هر كارى تواناست، و اجابت اين دعا، در اين شب بزرگ، از فضل و بزرگوارى اش دور نيست! ربّنا! تقبّل منّا، إنّك أنت السميع العليم، بحقّ محمد و آله الطاهرين! آمينَ ربَّ العالمين! محمد محمدى رى شهرى شب 23 ماه مبارك رمضان 1431 11 شهريور 1389

.

ص: 29

درآمد

اشاره

درآمداسلام ، برنامه سعادت ، رفاه و تكامل مادّى و معنوى همه انسان هاست. قرآن كريم ، تصريح مى فرمايد كه پيوند با خدا و پيروى از آيينى كه آفريدگار هستى ، مردم را بدان دعوت كرده ، ضامن سعادت دنيا و آخرت انسان است: «مَّن كَانَ يُرِيدُ ثَوَابَ الدُّنْيَا فَعِندَ اللَّهِ ثَوَابُ الدُّنْيَا وَالْاخِرَةِ . (1) هر كس پاداش دنيا را مى خواهد ، پاداش دنيا و آخرت، نزد خداست» . قرآن، تأكيد مى كند كه اگر اين برنامه در زندگى اجتماعى انسان به اجرا در آيد ، بركات خداوند، از هر سو ، جامعه بشر را فرا خواهند گرفت و انسان ، نه تنها در آخرت ، بلكه در دنيا، به زندگى آرمانى خود ، دست خواهد يافت: «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى ءَامَنُواْ وَاتَّقَوْاْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَآءِ وَالأَْرْضِ . (2) و اگر مردم شهرها ايمان آورده و به تقوا گراييده بودند ، قطعا بركاتى از آسمان و زمين بر ايشان مى گشوديم» . امام على بن ابى طالب عليه السلام ، تأثير برنامه هاى سازنده اسلام را در رسيدن بشر به جامعه آرمانى ، بر پايه آنچه در نهج البلاغه آمده، اين گونه تصوير مى نمايد: اِعلَموا _ عِبادَ اللّهِ _ أنَّ المُتَّقينَ ذَهَبوا بِعاجِلِ الدُّنيا وَ آجِلِ الآخِرَةِ، فَشارَكوا أهلَ الدُّنيا

.


1- .نساء : آيه 134 .
2- .اعراف : آيه 96 .

ص: 30

فى دُنياهُم، وَ لَم يُشارِكهُم أهلُ الدُّنيا فى آخِرَتِهِم، سَكَنُوا الدُّنيا بِأَفضَلِ ما سُكِنَت، وَ أكَلوها بِأَفضَلِ ما اُكِلَت، فَحَظوا مِنَ الدُّنيا بِما حَظِىَ بِهِ المُترَفونَ، وَ أخَذوا مِنها ما أخَذَهُ الجَبابِرَةُ المُتَكَبِّرونَ، ثُمَّ انقَلَبوا عَنها بِالزّادِ المُبَلِّغِ وَ المَتجَرِ الرّابِحِ. (1) بدانيد _ اى بندگان خدا _ كه پرهيزگاران ، دنياى امروز و فرداى آخرت[ ، هر دو ]را بردند . با مردم دنيا در دنيايشان شريك شدند ؛ امّا اهل دنيا در آخرت آنها شريكشان نگشتند . در دنيا به بهترين وجه ، سكونت كردند و از دنيا به بهترين شكل خوردند ، و از دنيا ، همان گونه برخوردار شدند كه رفاهمندان ، برخوردار شدند ، و از آن، همان بر گرفتند كه حكمرانانِ گردن فراز ، بر گرفتند . آن گاه از دنيا با توشه رساننده [به مقصد ]و تجارتى سودمند ، رفتند . برنامه جامع و كامل خداوند براى زندگى انسان ، در قالب كتاب خدا و سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله عرضه شده است. در بخشى از اين برنامه كه «قرآن» نام دارد ، لفظ و معنا، هر دو، از خداوند متعال است و در بخش ديگرى كه «سنّت» ناميده مى شود ، (2) هر چند الفاظ ، از پيامبر صلى الله عليه و آله اند، امّا بى ترديد ، محتوا، از جانب حق تعالى است؛ چرا كه در باره رسول گرامى خويش فرمود: «وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يُوحَى . (3) و از سرِ هوس، سخن نمى گويد . اين (قرآن)، بجز وحى اى كه وحى مى شود ، نيست» . به تصريح قرآن كريم ، پيامبر خدا ، علاوه بر تبليغ وحى ، مأمور تبيين آن نيز بود: «وَ أَنزَلْنَآ إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ . (4)

.


1- .نهج البلاغة : نامه 27 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 581 ح 726؛ شرح نهج البلاغة : ج 15 ص 163 . نيز ، ر. ك: توسعه اقتصادى بر پايه قرآن و حديث : ج 1 ص 37 (اهمّيت پيشرفت اقتصادى) .
2- .ر.ك: ص 41 (درآمد / معناى سنّت).
3- .نجم : آيه 3 _ 4 .
4- .نحل : آيه 44 .

ص: 31

و اين قرآن را به سوى تو فرود آورديم ، تا براى مردم ، آنچه را به سوى ايشان نازل شده است ، توضيح دهى» . و از آن رو كه پيامبر صلى الله عليه و آله ، در تبليغ و تبيين وحى ، عقلاً و نقلاً مصون از خطاست ، قرآن ، اطاعت از او را اطاعت از خداوند متعال شمرده است: «مَّن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ . (1) هر كس ، پيامبر را اطاعت كند ، خداوند را اطاعت كرده است» . بدين سان ، پيامبر عظيم الشأن اسلام ، در دوران كوتاه ، امّا پُربار زندگى خود ، اصول برنامه جامعِ خوبْ زندگى كردن را ارائه نمود و از اين رو، بر پايه روايت ثقة الإسلام كلينى ، در حَجّة الوداع ، ضمن سخنانى خطاب به مردم حاضر فرمود: يا أيُّهَا النّاسُ! وَاللّهِ ما مِن شَى ءٍ يُقَرِّبُكُم مِنَ الجَنَّةِ و يُباعِدُكُم مِنَ النّارِ إلّا و قَد أمَرتُكُم بِهِ، وَ ما مِن شَى ءٍ يُقَرِّبُكُم مِنَ النّارِ وَ يُباعِدُكُم مِنَ الجَنَّةِ إلّا وَ قَد نَهَيتُكُم عَنهُ. (2) اى مردم! به خدا سوگند ، هيچ چيزى نيست كه شما را به بهشت، نزديك و از دوزخ ، دور گرداند ، مگر اين كه شما را به آن، فرمان دادم ، و هيچ چيزى نيست كه شما را به آتش ، نزديك و از بهشت، دور گرداند ، مگر اين كه شما را از آن، نهى كردم . بنا بر اين ، حديث شناسى و آشنايى با سنّت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، براى همه مسلمانان ، بويژه براى پژوهشگرانى كه مى خواهند برنامه هاى سازنده اسلام را در زمينه هاى اعتقادى ، اخلاقى و عملى ، از قرآن و سنّتْ استخراج كرده ، در مقاطع مختلف تاريخ ، به جامعه ارائه نمايند ، ضرورتى قطعى و اجتناب ناپذير است.

.


1- .نساء : آيه 80 .
2- .الكافى : ج 2 ص 74 ح 2 ، المحاسن : ج 1 ص 433 ح 1003 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 96؛ المصنّف ، ابن ابى شيبه : ج 8 ص 129 ح 31 .

ص: 32

دانش نامه قرآن و حديث ، تلاشى است متواضعانه و گسترده در جهت غبارروبى از چهره نورانى سنّت ، و زمينه سازى براى دستيابى همگان (و بخصوص محقّقان) به ره نمودهاى سازنده اسلام ، و گسترش فرهنگ اسلام ناب _ كه همان اسلامِ مبتنى بر آموزه هاى راستين قرآن و حديث است _ . پيش از ورود به متن دانش نامه، چند مطلب را به اختصار، بيان مى كنيم: 1. جايگاه قرآن در حوزه معرفت دينى، 2. جايگاه حديث در حوزه معرفت دينى، 3. پيش نيازهاى حديث شناسى، 4. مراحل تحقيق و تدوين اين دانش نامه .

.

ص: 33

(1) جايگاه قرآن در حوزه معرفت دينى

1. اصالت

(1)جايگاه قرآن در حوزه معرفت دينىجايگاه قرآن در حوزه معرفت دينى را مى توان از اوصاف و ويژگى هايى كه اين كتاب براى خود ذكر كرده، فهميد؛ اوصافى از قبيل: نور، بيان، تبيان، شفا، رحمت، هدايت و ... ، همچنان كه مى توان اين جايگاه را از تعابير پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام در باره قرآن و تعامل آنان با اين كتاب، به دست آورد؛ تعابيرى از قبيل: عَهدُ اللّه ، حَبلُ اللّه و ... . (1) و يا سخنانى از اين قبيل: فَإِذَا الْتَبَسَت عَلَيكُمُ الْفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيلِ الْمُظلِمِ، فَعَلَيكُم بِالْقُرآنِ. (2) آن هنگام كه فتنه ها، شما را چون پاره هاى شب تار در بر گرفتند، بر شما باد به قرآن! بر پايه آنچه ياد شد، مى توان گفت كه قرآن كريم، داراى شش ويژگى است كه پايه و اساس جايگاه اين كتاب را در اسلام، تشكيل مى دهند. البتّه مى توان موارد ديگرى را نيز بر اين شش ويژگى افزود؛ ولى اُمّهات و اصول آنها همين مواردند:

1. اصالتقرآن كريم، اصلى ترين منبع دينى و سرچشمه اصيل معارف اعتقادى، اخلاقى و

.


1- .مجموعه اين ويژگى ها را به تفصيل ، در كتاب شناخت نامه قرآن (بخش يكم / فصل يكم) آورده ايم .
2- .الكافى: ج 2 ص 599 ح 2 .

ص: 34

2. تحريف ناپذيرى
3. جامعيّت

عملى اسلام است؛ زيرا: 1. اين كتاب آسمانى، معجزه جاويد پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله و معتبرترين سند رسالت ايشان و بلكه همه انبياى الهى است؛ 2. اصلى ترين دليل حُجّيت سنّت، قرآن است؛ 3. معارفى كه از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و يا اهل بيت ايشان صادر شده اند، ريشه در قرآن دارند. (1) 4. قرآن، معيار تشخيص صحت گزارش هاى حاكى از سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام است. بر همين اساس ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در حديث متواتر ثقلين ، قرآن را بزرگ ترين امانت رسالت و «ثقل اكبر» ناميده است .

2. تحريف ناپذيرىدومين ويژگى قرآن، آن است كه در طول زمان، دستْ خوشِ دگرگونى و تغيير (از قبيل افزودنى يا كاستنى) نشده است. نازل كننده اين كتاب، خود، بدين موضوع، گواهى داده است: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ . (2) ماييم كه ذكر (قرآن) را نازل كرديم و ما نيز نگهبان آن خواهيم بود» . تاريخ مسلمانان و تلاش هاى صورت گرفته در حفظ، كتابت و قرائت قرآن كريم و ديگر دلايل مصونيت قرآن از تحريف (3) نيز بر اين موضوع ، شهادت مى دهند.

3. جامعيّتقرآن، در حوزه رسالت خود، جامع است و از بيان هيچ چيزى كه در هدايت انسان

.


1- .ر.ك: همين دانش نامه : ج 10 ص 7 (اهل بيت عليهم السلام / فصل چهارم: دانش اهل بيت عليهم السلام / ويژگى هاى علمى اهل بيت عليهم السلام ) و ص 39 (درهاى علوم اهل بيت عليهم السلام ) و ص 75 (سرچشمه هاى علم اهل بيت عليهم السلام ).
2- .حجر: آيه 9.
3- .ر . ك : شناخت نامه قرآن ، نگارش همين مؤلف .

ص: 35

نقش داشته باشد، فرو گذار نكرده است: «تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَىْ ءٍ. (1) تبيين كننده هر چيزى است» . گذشته از آيات قرآنى، پيامبر صلى الله عليه و آله و اوصياى ايشان نيز بر اين موضوع، شهادت داده اند. بزرگ ترين قرآن شناس ، يعنى پيامبر خدا _ كه گيرنده وحى است _ ، در حديثى، در باره جامعيّت اين كتاب آسمانى ، چنين مى فرمايد : هُوَ الدَّليلُ يَدُلُّ عَلَى السَّبيلِ ، وَ هُوَ كِتابُ تَفصيلٍ وَ بَيانٍ وَ تَحصيلٍ ، هُو الفَصلُ ليسَ بالهَزلِ ، وَ لَهُ ظَهرٌ وَ بَطنٌ ، فَظاهِرُهُ حُكمُ اللّهِ وَ باطِنُهُ عِلمُ اللّهِ تعالى ، فَظاهِرُهُ وَثيقٌ ، وَ باطِنُهُ عَميقٌ ، لَهُ تُخومٌ ، وَ على تُخومِهِ تُخومٌ ، لا تُحصى عَجائبُهُ وَ لا تُبلى غَرائِبُهُ ، فيهِ مَصابيحُ الهُدى وَ مَنارُ الحِكمَةِ ، وَ دليلٌ علَى المَعرِفَةِ لِمَن عَرَفَ النَّصَفَةَ . (2) قرآن، ره نمايى است كه راه را نشان مى دهد. قرآن، كتاب تفصيل و روشنگرى و تحصيل [حقايق] است. جداكننده ميان حق و باطل است و شوخى بردار نيست. ظاهرى دارد و باطنى. ظاهرش حكم [و دستور] خداست و باطنش علم خداوند متعال. پس ظاهر آن، محكم و استوار است و باطنش ژرفايى دارد و ژرفايش نيز ژرفايى دارد. شگفتى هايش بى شمارند و عجايب و غرايبش كهنه و تمام نمى شوند. چراغ هاى هدايت و پرتوگاه هاى حكمت، در قرآن اند. و براى كسى كه انصاف داشته باشد، راه نمايى به سوى معرفت و شناخت است. امير مؤمنان عليه السلام _ كه پس از پيامبر صلى الله عليه و آله آشناترين انسان با معارف والا و سازنده كتاب الهى است _ ، در حديثى، قرآن را چنين توصيف فرموده است : ثُمَّ أنزَلَ عَلَيهِ الكِتابَ نوراً لا تُطفَأُ مَصابيحُهُ ، وَ سِراجا لا يَخبو تَوقُّدُهُ ، وَ بَحرا لا يُدرَكُ تَعرُهُ ، وَ مِنهاجا لا يُضِلُّ نَهجُهُ ، وَ شُعاعا لا يُظلِمُ ضَوؤُهُ ، وَ فُرقانا لا يَخمَدُ

.


1- .نحل: آيه 89 .
2- .النوادر، راوندى : ص 143 ح 197 .

ص: 36

بُرهانُهُ ، و تِبيانا لا تُهدَمُ أركانُهُ ، وَ شِفاءً لا تُخشى أسقامُهُ ، وَ عِزّا لا تُهزَمُ أنصارُهُ ، وَ حَقّا لا تُخذَلُ أعوانُهُ . فَهُوَ مَعدِنُ الإيمانِ وبُحبوحَتُهُ ، و يَنابيعُ العِلمِ و بُحورُهُ ، و رِياضُ العَدلِ و غُدرانُهُ ، و أثافِىُّ الإِسلامِ و بُنيانُهُ ، و أودِيةُ الحَقِّ و غيطانُهُ ، و بَحرٌ لا يَنزِفُهُ المُستَنزِفونَ ، و عُيونٌ لا يُنضِبُها الماتِحونَ ، و مَناهِلُ لا يَغيضُها الوارِدونَ ، و مَنازِلُ لا يَضِلُّ نَهجَها المُسافِرونَ ، و أعلامٌ لا يَعمى عَنها السّائِرونَ ، و آكامٌ لا يَجوزٌ عَنها القاصِدونَ . جَعَلَهُ اللّهُ رِيّاً لِعَطَشِ العُلَماءِ ، و رَبيعاً لِقُلوبِ الفُقَهاءِ ، و مَحاجَّ لِطُرُقِ الصُّلَحاءِ ، و دَواءً لَيسَ بَعدَهُ داءٌ و نورا لَيسَ مَعَهُ ظُلمَةٌ ، و حَبَلاً وَثيقا عُروَتُهُ ، و مَعقِلاً مَنيعا ذِروَتُهُ ، و عِزّا لِمَن تَوَلاّهُ ، و سِلما لِمَن دَخَلَهُ ، و هُدىً لِمَنِ ائتَمَّ بِهِ ، و عُذرا لِمَنِ انتَحَلَهُ ، و بُرهانا لِمَن تَكَلَّمَ بِهِ ، و شاهِدا لِمَن خاصَمَ بِهِ ، و فَلجا لِمَن حاجَّ بِهِ ، و حامِلاً لِمَن حَمَلَهُ ، وَ مَطِيَّةً لِمَن أعمَلَهُ ، و آيَةً لِمَن تَوَسَّمَ ، و جُنَّةً لِمَنِ استَلأَمَ ، و عِلما لِمَن وَعى ، و حَديثا لِمَن رَوى ، و حُكما لِمَن قَضى . (1) سپس كتاب را بر او فرو فرستاد ، و آن ، نورى است كه چلچراغ هايش خاموش نمى شوند . چراغى است كه شعله اش فروكش نمى كند . دريايى است كه به ژرفايش نمى توان رسيد . شاه راهى است كه پيمودنش [آدمى را] به گم راهى نمى كشانَد . شعاعى است كه پرتو آن ، به تاريكى نمى گرايد . فرقانى (/ سنجه اى براى حق و باطل) است كه بُرهانش ، خاموش [و باطل] نمى گردد . بناى روشنگرى است كه اركانش ، فرو نمى ريزند . درمانى است كه بيم بازگشت بيمارى ها در آن نمى رود . قدرتى است كه هوادارانش شكست نمى خورند و حقّى است كه يارانش ، تنها و بى ياور، گذاشته نمى شوند . پس قرآن ، معدن ايمان و كانون آن است ، و چشمه هاى دانش و درياهاى آن ، و بوستان هاى عدل و آبگيرهاى آن ، و پايه هاى اسلام و بنيان آن ، و درّه هاى حق و

.


1- .نهج البلاغة : خطبه 198 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 21 ح 21 .

ص: 37

4 . جاودانگى

دشت هاى آن است . دريايى است كه هر چه از آن آب بر دارند، آبش تمام نمى شود ، و چشمه هايى است كه هر اندازه از آنها آب بكشند ، خشك نمى شوند . آبشخورهايى است كه هر اندازه وارد شوندگان از آنها بنوشند ، آبشان كاستى نمى گيرد ، و منزلگاه هايى است كه مسافران ، راه آنها را گم نمى كنند ، و نشانه هايى است كه از چشم رهپويان ، پوشيده نمى مانند ، و پُشته هايى است كه روندگان ، نمى توانند از آنها بگذرند . خداوند ، آن را سيراب كننده عطشِ دانشوران ، و بهارِ دل هاى دانايان ، و شاه راه نيكان قرار داده است ، و دارويى كه پس از آن ، دردى نمى ماند ، و نورى كه هيچ تاريكى اى با آن نيست ، و ريسمانى كه گِره هايش استوار است ، و قلعه اى كه ستيغ آن ، بلند [ و دست نايافتنى] است ، و براى كسى كه آن را حامى خويش گيرد ، [ مايه] عزّت [ و قدرت] ، و براى كسى كه به آن وارد شود، [ مايه ]سلامت ، و براى كسى كه از آن پيروى كند، هدايت ، و براى كسى كه خود را به آن نسبت دهد، عذر ، و براى كسى كه با آن سخن گويد ، برهان ، و براى كسى كه به وسيله آن ستيزه كند ، گواه ، و براى كسى كه با آن استدلال كند، [ مايه ]پيروزى ، و براى كسى كه به آن عمل كند ، نگه دارنده، و براى كسى كه آن را به كار وا دارد ، مَركب، و براى كسى كه نشانه جويد، نشانه ، و براى كسى كه سپر بخواهد ، سپر ، و براى كسى كه فرا بگيرد ، دانش ، و براى كسى كه روايت كند ، خبر ، و براى كسى كه داورى كند ، حُكم .

4 . جاودانگىيكى از برجسته ترين نكاتى كه در احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام در تبيين جايگاه قرآن در اسلام مورد تأكيد قرار گرفته ، تداوم حيات و جاودانگى اين كتاب آسمانى است . در حديثى از امام باقر عليه السلام آمده است : إنَّ القُرآنَ حَىٌّ لا يَموتُ ، وَ الآيَةَ حَيَّةٌ لا تَموتُ ، فَلَو كانَتِ الآيَةُ إذا نَزَلَت فِى الأَقوامِ ماتوا ماتَتِ الآيَةُ ، لَماتَ القُرآنُ ، و لكِن هِىَ جارِيَةٌ فِى الباقينَ كَما جَرَت فِى

.

ص: 38

5 . طراوت

الماضينَ . (1) قرآن، زنده است و نمى ميرد، و آيه[هاى آن] نيز زنده اند و نمى ميرند ؛ زيرا اگر آيه اى كه در باره اقوامى نازل شده است ، با مُردن آنها مى مُرد، قرآن نيز مُرده بود ؛ بلكه قرآن ، در ميان آيندگان ، جارى است ، همچنان كه در ميان گذشتگان ، جارى بود. همچنين از امام صادق عليه السلام گزارش شده است كه : إنَّ القُرآنَ حَىٌّ لَم يَمُت ، وَ إنَّهُ يَجرى كَما يَجرِى اللَّيلُ وَ النَّهارُ ، وَ كَما تَجرِى الشَّمسُ وَ القَمَرُ ، وَ يَجرى عَلى آخِرِنا كَما يَجرى عَلى أوَّلِنا . (2) قرآن ، زنده است و نمى ميرد و هماره [در همه زمان ها] جارى است ، چنان كه شب و روز ، و خورشيد و ماه ، در جريان اند، و همچنان كه بر اوّلين كسانِ ما جارى بوده ، بر آخرين كسان ما نيز جارى است. اين سخن ، بدين معناست كه معارفى كه قرآن در زمينه جهان شناسى و انسان شناسى ارائه مى كند و برنامه هايى كه براى سعادت انسان دارد ، منطبق با معيارهاى عقلى و علمى ، و نيازهاى فطرى انسانهاست و از اين رو، اختصاص به زمان خاصى ندارد؛ بلكه در طول زمان، زنده و جاويد است .

5 . طراوتممكن است چيزى ، سال ها زنده بماند، ولى در طول زمان، كهنه و فرسوده شود و تازگى و شادابى خود را از دست بدهد ؛ اما قرآن ، علاوه بر اين كه هميشه زنده است ، هيچ گاه كهنه و فرسوده نمى شود ؛ بلكه همواره نو و باطراوت است ، چنان كه در گزارشى از پيامبر صلى الله عليه و آله آمده است :

.


1- .بحار الأنوار : ج 35 ص 403 ح 21، تفسير العيّاشى: ج 2 ص 203 ح 6 .
2- .تفسير العيّاشى : ج 2 ص 203 ح 6، بحار الأنوار : ج 35 ص 404 ح 21 .

ص: 39

6. داشتن بُطون و لايه هاى معنايى

كَلامُ اللّهِ جَديدٌ غَضٌّ طَرِىٌّ . (1) كلام خدا، همواره نو و تازه و با طراوت است. در روايتى ديگر آمده است كه شخصى از امام صادق عليه السلام پرسيد : ما بالُ القُرآنِ لا يَزدادُ عِندَ النَّشرِ وَ الدِّراسَةِ إلّا غَضاضَةً؟ چرا قرآن ، هر چه بيشتر منتشر و مطالعه مى شود ، بر تازگى و طراوت آن ، افزوده مى شود؟ امام عليه السلام در پاسخ او فرمود : لِأَنَّ اللّهَ لَم يُنزِلهُ لِزَمانٍ دونَ زَمانٍ ، و لا لِناسٍ دونَ ناسٍ ، فَهُو فى كُلِّ زَمانٍ جَديدٌ ، و عِندَ كُلِّ قَومٍ غَضٌّ ، إلى يَومِ القِيامَةِ . (2) چون خداوند ، آن را براى زمانى خاص و مردمى خاص ، فرو نفرستاده است. به همين دليل، قرآن ، در هر زمانى ، نو، و براى هر مردمى ، تا روز قيامت، تازه است . اين ويژگى، حاكى از آن است كه معارف قرآن ، لايه هاى عميق و متعدّدى دارند كه در مقاطع مختلف تاريخ، كشف مى شوند و مورد بهره بردارى قرار مى گيرند. البته هر كسى ، قادر به كشف معارف عميق و حقايق دقيق قرآن نيست؛ بلكه تنها كسانى از اين توانايى برخوردارند كه از نظر علمى و عملى، شايستگى هاى لازم را داشته باشند .

6. داشتن بُطون و لايه هاى معنايىقرآن، به سان متنِ دست نوشته آدمى نيست كه هر چه قدر عميق باشد، باز هم بتوان به عمق و كنه آن رسيد. قرآن، سخن خداوند حكيمِ دانا و بى نهايت است كه عالَم و آدم را آفريد و از اعماق وجود هستى، آگاه است. حقيقت و اعتبار، دست اوست .

.


1- .الطرف، ابن طاووس : ص 144، بحار الأنوار : ج 22 ص 477 ح 27 .
2- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 87 ح 32 ، الأمالى، طوسى : ص 580 ح 1203 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 72، بحار الأنوار : ج 92 ص 15 ح 8 ؛ تاريخ بغداد : ج 6 ص 117 ش 3147 .

ص: 40

ذهن و عين، در اختيار اوست. مكتوب و مخلوق، ازآن اوست. خداوند، بر پايه اين حكمت و دانايى، كتابش را چنان منظّم ساخته كه جز او و آن كه او بخواهد نتواند به كنه آن برسد. اين، همان چيزى است كه از آن به «بطون قرآن» يا «لايه هاى معنايى قرآن» (1) و نيز «حقايق قرآنى» ياد مى شود . در حديثى از امام باقر عليه السلام آمده است : إنَّ لِلقُرآنِ بَطنا ، وَ لِلبَطنِ بطنا . (2) قرآن ، باطنى دارد و باطن آن هم باطنى دارد . و در حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده كه فرمود : إنَّ لِلقُرآنِ ظَهرا وَ بَطنا ، وَ لِبَطنِهِ بَطنٌ إلى سَبعَةِ أبطُنٍ . (3) قرآن ، ظاهرى دارد و باطنى، و باطن آن هم باطنى دارد ، تا هفت بطن (لايه درونى) . اين حديث از امام على عليه السلام نيز به لايه ها و بطون معانى قرآن اشاره دارد : إنَّ كِتابَ اللّهِ عَلى أربَعَةِ أشياءَ: عَلَى العِبارَةِ، وَ الإِشارَةِ، وَ اللَّطائِفِ، وَ الحَقائِقِ؛ فَالعِبارَةُ لِلعَوامِّ، وَ الإِشارَةُ لِلخَواصِّ، وَ اللَّطائِفُ لِلأَولِياءِ، وَ الحَقائِقُ لِلأَنبِياءِ . (4) همانا كتاب خدا، بر چهار چيز [، قابل تقسيم] است : بر عبارت ، اشارت ، لطايف و حقايق . عبارت ، براى عوام است ، اشارت براى خواص ، لطايف براى اوليا ، و حقايق براى انبيا . توضيح اين مراتب را در ضمن بحث بعدى (جايگاه سنّت در حوزه معرفت دينى) خواهيم آورد .

.


1- .ر . ك : شناخت نامه قرآن : (توضيحى در باره شمار بطون قرآن) .
2- .بحار الأنوار : ج 92 ص 91 ح37 .
3- .عوالى اللآلى : ج 4 ص 107 ح 159 .
4- .عوالى اللآلى : ج 4 ص 105 ح 155 ، جامع الأخبار : ص 116 (از امام حسين عليه السلام ) ، الدرّة الباهرة : ص 31 ، نزهة الناظر : ص 172 ح 357 ، أعلام الدين : ص 303 (از امام صادق عليه السلام ) ، بحار الأنوار : ج 92 ص 20 ح 18 .

ص: 41

(2) جايگاه سنّت در حوزه معرفت دينى

يك. معناى سنّت
اشاره

(2)جايگاه سنّت در حوزه معرفت دينىبى شك ، قرآن كريم ، اساس و مبدأ اصلى معرفت دينى در اسلام است ؛ امّا اين كه : آيا معارف دينى را مستقيما مى توان از قرآن دريافت كرد يا بايد از طريق سنّت ، به معارف قرآن دست يافت ؟ آيا قرآن به تنهايى مى تواند نيازهاى امّت اسلامى به معارف دينى را تأمين كند يا در كنار سنّت ، پاسخگوى نيازهاى انسان است؟ و در يك جمله : سنّت، چه نقش مستقل يا غير مستقلّى در حوزه معرفت دينى دارد؟ اين پرسش ها و پرسش هاى مشابه، نياز به بحث و بررسى دارند؛ امّا پيش از پرداختن به پاسخ آنها، لازم است نخست، مقصود خود را از «سنّتْ» شرح دهيم و سپس جايگاه آن را در ارتباط با قرآن و نيز معرفت دينى بيان كنيم. از اين رو، مباحث خود را در دو قسمت بيان مى كنيم.

يك. معناى سنّتسنّت ، در لغت، به معناى سيره و طريقت است و در اصطلاح علم حديث ، به: قول ، فعل و تقريرِ پيامبر خدا و اهل بيت آن بزرگوار ، اطلاق مى شود . (1)

.


1- .بنا بر اين ، احاديث ، همان سنّت نيستند ؛ بلكه انتقال دهنده سنّت و بازگوكننده آن هستند ؛ امّا گاه از باب توسّع ، و به خاطر آن كه اثبات كننده سنّت هستند ، سنّتْ خوانده مى شوند (اُصول الفقه ، مظفّر : ج 3 ص 54) .

ص: 42

تعميم معناى «سنّت» به احاديث اهل بيت عليهم السلام
الف - وجوب تمسّك به اهل بيت عليهم السلام

گفتنى است كه اين، تعريفى است كه پيروان اهل بيت عليهم السلام از سنّت دارند؛ امّا نزد اهل سنّت ، اصطلاح «سنّت»، به معناى: قول ، فعل و تقرير پيامبر اسلام است .

تعميم معناى «سنّت» به احاديث اهل بيت عليهم السلامبراى اثبات مرجعيت علمى و دينى اهل بيت عليهم السلام و حجّيتِ قول و فعل و تقرير آنان (همانند پيامبر صلى الله عليه و آله ) و تعميم سنّت به احاديثى كه از اهل بيت عليهم السلام نقل مى شود ، دلايل فراوانى از كتاب خدا و سخنان پيامبر خدا وجود دارد كه پرداختن به همه آنها در اين مقال نمى گنجد . (1) در اين جا تنها به سه دليل روشن اشاره داريم :

الف _ وجوب تمسّك به اهل بيت عليهم السلاماحاديثى كه بر وجوب تمسّك به اهل بيت عليهم السلام دلالت دارند ، متواتر معنوى اند كه قطعى ترين آنها از نظر سند و روشن ترينشان از نظر دلالت ، «حديث ثَقَلَين» است. در اين حديث ، پيامبر خدا ، اهل بيت خود را «همتاى قرآن» به مردم معرّفى مى كند و مكرّر تأكيد مى فرمايد كه تمسّك به قرآن و عترت، در كنار هم ، مانع از گم راهى امّت اسلامى پس از وى خواهد شد: إنّى تارِكٌ فيكُم ما إن تَمَسَّكتُم بِهِ لَن تَضِلّوا بَعدى، أحَدُهُما أعظَمُ مِنَ الآخَرِ؛ كِتابَ اللّهِ حَبلٌ مَمدودٌ مِنَ السَّماءِ إلَى الأَرضِ، و عِترَتى أهلَ بَيتى، و لَن يَتَفَرَّقا حتّى يَرِدا عَلَىَّ الحَوضَ . (2) من در ميان شما چيزى بر جاى مى گذارم كه تا وقتى بدان چنگ زنيد ، هرگز ، پس از من ، گم راه نخواهيد شد . يكى از اين دو باعظمت تر از ديگرى است : كتاب خدا

.


1- .ر.ك : همين دانش نام : ج 10 ص 7 (اهل بيت عليهم السلام / فصل چهارم : دانش اهل بيت عليهم السلام ) .
2- .سنن الترمذى : ج 5 ص 663 ح 3788 ، كنز العمّال : ج 1 ص 173 ح 873 ؛ كمال الدين : ص 238 ح 56 ، بحار الأنوار : ج 29 ص 340 ح 7 . براى اطّلاع بيشتر ، ر. ك : همين دانش نامه : ج 9 ص ؟؟؟ (اهل بيت عليهم السلام فصل سوم / كاوشى در باره حديث ثقلين / تاريخ صدور حديث و مناسبت آن) .

ص: 43

ب - دانش أهل بيت عليهم السلام ، دانش پيامبرصلى الله عليه وآله است

كه ريسمانى است كشيده شده از آسمان به زمين _ و [دومْ] عترت كه همان اهل بيت من اند . اين دو، هرگز از يكديگر جدا نمى شوند تا آن گاه كه در كنار حوض [كوثر] بر من درآيند . نخستين پيام روشن اين حديث و ساير احاديثى كه بر وجوب تمسّك مسلمانان به اهل بيت عليهم السلام دلالت دارند ، (1) مرجعيت علمى و دينى آنان و حجّيت ره نمودهايشان در كنار قرآن و ره نمودهاى پيامبر اسلام است.

ب _ دانش اهل بيت عليهم السلام ، دانش پيامبر صلى الله عليه و آله استدليل دوم بر مرجعيت علمى و دينى اهل بيت عليهم السلام ، رواياتى است كه دلالت دارند بر اين كه آنان ، وارث دانش پيامبر خدا ، بلكه وارث علوم همه انبياى الهى اند . (2) اين روايات نيز فوق حدّ «استفاضه» اند و شايد متتبّع ، بتواند «تواتر معنوى» آنها را اثبات نمايد و به هر حال ، صدور مضمون آنها از پيامبر صلى الله عليه و آله ، قطعى است . به نمونه هايى از اين روايات ، اشاره مى كنيم: 1 . مَسعدة بن صدقه از امام على عليه السلام روايت كرده است : إنَّ العِلمَ الَّذى هَبَطَ بِهِ آدَمُ وجَميعَ ما فُضِّلَت بِهِ النَّبِيّونَ إلى خاتَمِ النَّبِيِّينَ فى عِترَةِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، فَأَينَ يُتاهُ بِكُم؟! بَل أينَ تَذهَبونَ؟! (3) همانا آن علمى كه آدم عليه السلام آن را با خود فرود آورد ، و تمام آن چيزهايى كه مايه برترى پيامبران تا خاتم پيامبران شده ، همگى در خاندان محمّد صلى الله عليه و آله است . پس ، چرا سرگردانيد؟! و به كجا مى رويد؟!

.


1- .ر.ك : همين دانش نامه: ج 10 ص 345 (اهل بيت عليهم السلام /فصل هشتم / عناوين حقوق اهل بيت عليهم السلام / تمسّك) .
2- .ر. ك : همين دانش نامه : ج 10 ص 11 (اهل بيت عليهم السلام / فصل چهارم / ويژگى هاى علمى اهل بيت عليهم السلام / وارثان دانش پيامبران) و دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج 10 ص 515 (بخش يازدهم / جايگاه علمى / وارث دانش پيامبر صلى الله عليه و آله ) و ص 519 (وارث دانش پيامبران عليهم السلام ) .
3- .الإرشاد : ج 1 ص 232 ، الاحتجاج : ج 1 ص 624 ، ح 144 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 100 ح 59 .

ص: 44

ج - حديثِ اهل بيت عليهم السلام ، حديث پيامبرصلى الله عليه وآله است

2 . زُراره و فُضَيل از امام باقر عليه السلام روايت كرده اند: إنَّ العِلمَ الَّذى نَزَلَ مَعَ آدَمَ عليه السلام لَم يُرفَع، وَ العِلمُ يُتَوارَثُ، وكانَ عَلِىٌّ عليه السلام عالِمَ هذِهِ الاُمَّةِ، و إنَّهُ لَم يَهلِك مِنّا عالِمٌ قَطُّ إلّا خَلَفَهُ مِن أهلِهِ مَن عَلِمَ مِثلَ عِلمِهِ، أو ما شاءَ اللّهُ . (1) آن علمى كه با آدم عليه السلام فرود آمد ، ديگر بالا نرفت . اين علم ، از يكى به ديگرى به ارث مى رسد و على عليه السلام ، عالم اين امّت بود . هرگز هيچ عالمى از ما نمى ميرد ، مگر آن كه از خاندان او كسى جانشينش مى شود كه همانند علم او را داشته باشد يا آن مقدار [از علم او را] كه خدا بخواهد. 3 . ابو بصير، صحابى امام باقر عليه السلام مى گويد: دَخَلتُ عَلى أبى جَعفَرٍ عليه السلام ، فَقُلتُ لَهُ : أنتُم وَرَثَةُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ؟ قالَ: نَعَم . قُلتُ: رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وارِثُ الأَنبِياءِ، عَلِمَ كلَّ ما عَلِموا؟ قالَ لى: نَعَم . (2) خدمت امام باقر عليه السلام رسيدم و گفتم : آيا شما وارثان پيامبر خدا هستيد؟ فرمود : «آرى» . گفتم : آيا پيامبر خدا ، وارث همه علومى است كه انبيا داشتند؟ فرمود : «آرى» .

ج _ حديثِ اهل بيت عليهم السلام ، حديث پيامبر صلى الله عليه و آله استسومين دليل تعميم معناى «سنّت» به احاديث اهل بيت عليهم السلام ، آن دسته از روايات ايشان است كه در آنها تصريح شده است كه هر حديثى از آنان صادر شود ، حديث پيامبر صلى الله عليه و آله و روايت شده از اوست. اينك نمونه هايى از اين روايات:

.


1- .الكافى : ج 1 ص 222 ، المحاسن: ج 1 ص 366 ح 796 ، بحار الأنوار : ج 26 ص 167 ح 23 .
2- .الكافى : ج 1 ص 470 ، دلائل الإمامة : ص 226 ح 153 ، بحار الأنوار : ج 81 ص 201 ح 59 .

ص: 45

1 . در روايتى به نقل از جابر ، آمده است : قُلتُ لِأَبى جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِىٍّ الباقِرِ عليه السلام : إذا حَدَّثتَنى بِحَديثٍ فَأَسنِدهُ لى . فَقالَ: حَدَّثَنى أبى، عَن جَدّى، عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، عَن جَبرَئيلَ عليه السلام ، عَنِ اللّهِ عز و جل، و كُلُّ ما اُحَدِّثُكَ بِهذَا الإِسنادِ . (1) به ابوجعفر امام باقر عليه السلام گفتم : هر گاه برايم حديثى مى فرمايى ، سند آن را نيز برايم ذكر نما . فرمود : «پدرم، از جدّم، از پيامبر خدا، از جبرئيل عليه السلام ، از خداوند عز و جل ، مرا حديث كرده است ، و هر حديثى كه براى تو مى گويم ، با همين سند است» . 2 . هشام بن سالم و حمّاد بن عثمان و ديگران ، روايت كرده اند : سَمِعنا أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَقولُ: حَديثى حَديثُ أبى، و حَديثُ أبى حَديثُ جَدّى، و حَديثُ جَدّى حَديثُ الحُسَينِ، و حَديثُ الحُسَينِ حَديثُ الحَسَنِ، و حَديثُ الحَسَنِ حَديثُ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام ، و حَديثُ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام حَديثُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، و حَديثُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله قَولُ اللّهِ عز و جل . (2) از امام صادق عليه السلام شنيديم كه مى فرمايد : «حديث من ، حديث پدرم است ، و حديث پدرم ، حديث جدّم ، و حديث جدّم ، حديث حسين ، و حديث حسين ، حديث حسن ، و حديث حسن ، حديث امير مؤمنان عليه السلام ، و حديث امير مؤمنان عليه السلام ، حديث پيامبر خدا ، و حديث پيامبر خدا ، سخن خداوند عز و جل است» . بر اين اساس ، از ديدگاه پيروان اهل بيت عليهم السلام ، سنّت به معناى: «قول ، فعل و تقرير پيامبر خدا و اهل بيت ايشان» است ، و امامانِ اهل بيت، سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله را تا سال 260 هجرى _ كه آغاز غيبت آخرين امامِ اين خاندان است _ ، به امّت اسلام، عرضه

.


1- .الأمالى ، مفيد : ص 42 ح 10 ، الخرائج و الجرائح : ج 2 ص 893 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 178 ح 27 .
2- .الكافى : ج 1 ص 53 ح 14 ، الإرشاد : ج 2 ص 186 ، منية المريد : ص 373 ، بحار الأنوار : ج 2 ص178 ح 28 .

ص: 46

دو. رابطه متقابل قرآن و سنّت
ديدگاه نخست . فهم قرآن، بى نياز از سنّت
اشاره

كرده اند. در نتيجه ، تمسّك به اهل بيت عليهم السلام ، در واقع ، كامل ترين شكل تمسّك به سنّت و سيره پيامبر صلى الله عليه و آله است.

دو. رابطه متقابل قرآن و سنّتدر باره جايگاه سنّتِ پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام و نقش آن در تبيين مفاهيم قرآن و مقاصد آن ، چند ديدگاه وجود دارد:

ديدگاه نخست . فهم قرآن، بى نياز از سنّتاين ديدگاه ، براى نخستين بار توسط خليفه دوم ، مطرح شد . او هنگامى كه پيامبر خدا در بستر مرگ مى خواست سنّت مكتوبى از خود به يادگار بگذارد ، كه مانع از گم راهى امّت شود ، با استناد به اين نظريه ، از اقدام پيامبر صلى الله عليه و آله ممانعت به عمل آورد. بخارى ، اين داستان را به نقل از ابن عبّاس ، چنين نقل كرده است: لَمّا حُضِرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله و فِى البَيتِ رِجالٌ فيهِم عُمَرُ بنُ الخَطّابِ، قالَ النَّبِىُّ صلى الله عليه و آله : هَلُمَّ أكتُب لَكُم كِتاباً لا تَضِلّوا بَعدَهُ! فَقالَ عُمَرُ: إنَّ النَّبِىَّ صلى الله عليه و آله قد غَلَبَ عَلَيهِ الوَجَعُ! و عِندَكُمُ القُرآنُ . حَسبُنا كِتابُ اللّهِ . (1) چون پيامبر خدا در بستر احتضار افتاد ، عده اى از جمله عمر بن خطّاب، در اتاق ، حضور داشتند . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «بياييد تا براى شما نوشته اى بنويسم تا با وجود آن ، هرگز گم راه نشويد» . عمر گفت : درد ، بر پيامبر ، غلبه كرده است! در نزد شما قرآن هست . كتاب خدا ، ما را كفايت مى كند. اين سخن ، بدان معناست كه در معرفت دينى ، مطلقا نيازى به سنّت نيست .

.


1- .صحيح البخارى : ج 5 ص 2146 ح 5345 و ج 6 ص 2680 ح 6932 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 179 ح 3111 ؛ الأمالى ، مفيد : ص 36 ح 3 ، بحار الأنوار : ج 22 ص 474 ح 22 . براى اطّلاع بيشتر ، ر . ك : دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام بر پايه قرآن ، حديث و تاريخ : ج 2 ص 429 (بخش سوم / آخرين تلاش هاى پيامبر براى تعيين جانشين) .

ص: 47

ممانعت از كتابت حديث پس از رحلت پيامبر اسلام _ كه يك سده به طول انجاميد _ ، بر پايه اين ديدگاه بود . ذهبى ، آورده است : إنّ الصِّدِّيقَ جَمَعَ الناسَ بَعدَ وَفاةِ نبيِّهِم، فقال: إنّكم تُحَدِّثونَ عن رسولِ اللّه صلى الله عليه و آله أحاديثَ تَختَلِفونَ فيها، و الناسُ بَعدَكُم أشَدُّ اختلافاً؛ فلا تُحَدِّثوا عَن رَسولِ اللّه صلى الله عليه و آله شَيئاً، فَمَن سَأَلَكُم فَقولوا: بَينَنا و بَينَكُم كِتابُ اللّه ؛ فَاستَحِلّوا حَلالَه وحَرِّموا حَرامَهُ . (1) پس از وفات پيامبر صلى الله عليه و آله [ابو بكر] صدّيق ، مردم را جمع كرد و گفت : شما از پيامبر خدا احاديثى را نقل مى كنيد كه در آنها اختلاف داريد ، و بعد از شما ، مردم ، بيشتر [در اين باره] اختلاف خواهند كرد . بنا بر اين ، از پيامبر خدا چيزى نقل نكنيد ، و هر گاه كسى [در باره حديثى] از شما پرسيد ، بگوييد : كتاب خدا در ميان ما و شما هست ؛ حلال آن را حلال شماريد و حرامش را حرام . از برخى نقل هاى محدّثان بر مى آيد كه در قرن سوم نيز اين ديدگاه ، مطرح بوده است. شافعى ، در كتاب جماع العلم ، بابى را با اين عنوان ، مطرح كرده است: حكايةُ قولِ الطائفةِ التى رَدّتِ الأخبارَ كلَّها . نقل گفتار گروهى كه همه احاديث را رد كردند . (2)اين ديدگاه ، هر چند در تاريخ اسلام ، حتّى در ميان اهل سنّتْ دوام نياورد ، امّا اخيرا طرفدارانى پيدا كرده است. (3)

.


1- .تذكرة الحفّاظ : ج 1 ص 2 .
2- .جامع العلم: ص 112، الاُم، شافعى : ج 7 ص 273 .
3- .در سال 1906 م ، دكتر محمّد توفيق صدقى ، با نگارش مقاله اى با عنوان «الإسلام هو القرآن وحده» ، به اين موضوع ، دامن زد (مجله المنار : سال 9 ص 515 . نيز براى ديدن مقالاتى كه در نقد اين رأى نوشته شده اند ، ر.ك : همان: ص 610 ، 699 ، 906). سپس در هند و پاكستان ، گروهى با عنوان «القرآنيون» ، شكل گرفت (در اين زمينه ، ر.ك : القرآنيون و شبهاتهم حول السنّة ، خادم احسان الهى بخش ، مكّه : مكتبة الصدّيق ، 1421ق/ 2000 م ، دوم ؛ تدوين السنّة النبويّة ، محمّد بن مطر الزهرانى ، ص 46 _ 64 ؛ دفاع عن القرآن الكريم ، السيّد محمّدرضا الحسينى الجلالى ، ص 17 _ 26) .

ص: 48

نقد ديدگاه نخست
1. اجتهاد در برابر نصّ قرآن

نقد ديدگاه نخستبطلان اين نظريه ، نياز چندانى به برهان ندارد؛ زيرا با اندكى تأمّل ، روشن مى شود كه ملاحظات سياسى ، مبناى اصلى آن بوده است ، نه باورهاى علمى و دينى . در عين حال ، دلايل ذيل ، بطلان اين ديدگاه را روشن مى سازند:

1. اجتهاد در برابر نصّ قرآننظريّه بى نياز بودن قرآن شناسى از سنّت ، در مقابل آياتى است كه پيامبر خدا را مُبيِّن و مفسّر وحى، معرّفى كرده و اطاعت از ايشان را مانند اطاعت از خداوند ، واجب نموده اند . (1) همچنين آياتى از قرآن ، تأكيد دارند كه اين كتاب ، روشن و روشنگر همه چيز است ، مثل : «لَّقَدْ أَنزَلْنَآ ءَايَاتٍ مُّبَيِّنَاتٍ . (2) تحقيقا آياتى روشنگر را فرو فرستاديم» . «هَذَا بَيَانٌ لِّلنَّاسِ . (3) اين ، بيانى براى مردم است» . «نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَىْ ءٍ . (4) و اين قرآن را كه روشنگر هر چيزى است ، بر تو فرو فرستاديم» . اين آيات ، بى ترديد ، بدين معنا نيستند كه همه معارف قرآن ، براى همه مردم ،

.


1- .مانند آيه 44 از سوره نحل و آيه 92 از سوره مائده.
2- .نور : آيه 46 .
3- .آل عمران : آيه 138 .
4- .نحل : آيه 89 .

ص: 49

2. اجتهاد در برابر نصّ پيامبرصلى الله عليه وآله
3. اجماع امّت اسلامى بر نيازمندى به سنّت
ديدگاه دوم . فهم قرآن، تنها از طريق سنّت
اشاره

واضح و روشن است و نيازى به تفسير وتبيين ندارد ؛ بلكه معارف قرآن ، مراتبى دارد و هر كس به حسب استعداد و ظرفيت فكرى و روحى خود ، از روشنايى و روشنگرى اين كتاب آسمانى ، پرتو مى گيرد. (1)

2. اجتهاد در برابر نصّ پيامبر صلى الله عليه و آلهتصميم پيامبر صلى الله عليه و آله در باره نوشتن چيزى كه مانع از گم راهى امّت شود _ كه شرح آن گذشت _ ، به روشنى نشان مى دهد كه قرآن ، به تنهايى ، مانع گم راهى نيست . تجربه تاريخ اسلام هم اين واقعيت را تأييد كرده است و اگر نبود جز اين كه نظريه بى نيازى قرآن از سنّت ، اجتهاد در برابر سخن كسى است كه به تصريح قرآن، از سرِ هوس، سخن نمى گويد (2) و اطاعت از او ، اطاعت از خداست (3) و مردم ، موظّف به انجام دادن همه اوامر او هستند ، (4) همين براى اثبات بطلان آن ، كافى بود.

3. اجماع امّت اسلامى بر نيازمندى به سنّتاجماع مسلمانان در عمل كردن به سنّت و معتبر دانستن آن به عنوان دومين منبع معرفت دينى در كنار قرآن ، دليل ديگرى بر ردّ ديدگاه نخست ، محسوب مى شود.

ديدگاه دوم . فهم قرآن، تنها از طريق سنّتدر مقابل ديدگاه نخست ، نظريه ديگرى وجود دارد كه بر اساس آن ، شناخت قرآن، براى عامّه مردم ، ممكن نيست و آنان براى تفسير قرآن و عمل كردن به آن ، حتما

.


1- .ر.ك : ص 63 (درآمد / مراتب قرآن شناسى) .
2- .«مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يُوحَى ؛ و از سرِ هوس ، سخن نمى گويد . اين (قرآن) ، بجز وحى اى كه فرو فرستاده مى شود ، نيست» (نجم: آيه 3 _ 4) .
3- .«مَّن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ؛ هر كس پيامبر را اطاعت كند، خداوند را اطاعت كرده است» (نساء:آيه80).
4- .«مَآ ءَاتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُواْ ؛ آنچه را كه پيامبر به شما داده است ، بگيريد و از آنچه شما را باز داشته ، باز ايستيد» (حشر : آيه 7) .

ص: 50

بايد به سنّت ، مراجعه كنند. اين ديدگاه ، نخستين بار، به برخى صحابيان و تابعيانْ نسبت داده شده است . از عبيد اللّه بن عمر ، نقل شده است : لقد أدركتُ فقهاءَ المدينة ، و إنّهم لَيُعظّمون القولَ فى التفسير ، منهم : سالمُ بن عبد اللّه ، و القاسمُ بن محمّد ، و سعيدُ بن المسيَّب ، و نافعٌ . (1) من ، فقهاى مدينه را درك كردم . آنها گفتن تفسير را گران مى شمردند . از جمله ايشان اند : سالم بن عبد اللّه ، قاسم بن محمّد، سعيد بن مسيّب و نافع . و در باره سعيد بن مُسيَّب ، چنين نقل شده است : إنّهُ كان إذا سُئل عن تفسير آية من القرآن، قال: أنا لا أقول فى القرآن شيئاً . (2) هر گاه تفسير آيه اى از قرآن را از وى مى پرسيدند ، مى گفت : من ، در باره قرآن ، چيزى نمى گويم . و از شَعبى نقل شده است كه گفت : ثلاث لا أقول فيهنَّ حتّى أموت: القرآن... . (3) سه موضوع است كه من تا زنده ام ، در باره آنها سخن نمى گويم : نخست، قرآن ... . همچنين ، در ميان پيروان اهل بيت عليهم السلام ، اين نظريه به گروهى از طرفداران مكتب اخباريگرى نسبت داده شده است . آنان ، معتقدند كه دستيابى به معارف قرآن ، ويژه پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت اوست و از اين رو ، ظواهر قرآن ، براى ما حجّت نيستند . 4 شمارى از اخباريان شيعه، پا را از اين هم فراتر گذاشته اند و بر اين باورند كه بسيارى از سنّت هاى پيامبر صلى الله عليه و آله ، مانند بيشتر آيات قرآن ، رمزگونه و معمّايى اند و جز

.


1- .تفسير الطبرى : ج 1 ص 37، تفسير ابن كثير : ج 1 ص 17 .
2- .تفسير الطبرى : ج 1 ص 38 .
3- .ر .ك : فرائد الاُصول (الرسائل) : ج 1 ص 56 . نيز، ر.ك: اخباريگرى (تاريخ و عقايد): ص 124.

ص: 51

1. حرمت «تفسير به رأى»

مخاطبان اصلى آنها ، يعنى پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام ، كسى مقاصد و معانى حقيقى آنها را نمى فهمد . محدّث اِسترآبادى ، (1) بنيان گذار اين شيوه از اخباريگرى ، در اين باره مى گويد: و إنّ القرآن فى الأكثر ورد على وجه التّعمية بالنسبة إلى أذهان الرّعيّة و كذلك كثير من السنن النبويّة و إنّه لا سبيل لنا فيما لا نعلّمه من الأحكام النظريّة الشرعيّة ، أصليّةً كانت أو فرعيّةَ؛ إلّا السماع من الصّادقين عليهم السلام ، و إنّه لا يجوز استنباط الأحكام النظريّة من ظواهر كتاب اللّه و لا ظواهر السنن النبويّة ما لم يعلم أحوالهما من جهة أهل الذّكر عليهم السلام ، بل يجب التوقّف و الاحتياط فيهما . (2) اكثر آيات قرآن و همچنين بسيارى از سنّت هاى پيامبر صلى الله عليه و آله ، از اذهان عموم ، پوشيده اند و براى دانستن احكام نظرى شرعى، اعم از اصول يا فروع ، راهى جز شنيدن از پيشوايان صادق عليهم السلام وجود ندارد . همچنين ، استنباط احكام نظرى از ظواهر كتاب خدا و يا ظواهر سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله ، مادام كه در باره حقيقت آنها از اهل بيت عليهم السلام ، چيزى به ما نرسيده است ، جايز نيست ؛ بلكه بايد در اين باره ، توقّف و احتياط كرد . مهم ترين دلايلى كه براى اثبات اين نظريه اقامه شده ، عبارت اند از:

1. حرمت «تفسير به رأى»بر اساس احاديث متواتر ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام ، «تفسير به رأى» را تحريم كرده اند . بنا بر اين ، براى فهم معارف و مقاصد قرآن ، راهى جز رجوع به خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله ، وجود ندارد . برخى احاديثى كه از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در اين باره نقل شده اند ،

.


1- .محمّدامين استرآبادى (م 1030ق) كه طريقه اخباريگرى را بنياد گذاشت . وى ، پيش تر اهل اجتهاد بود ؛ ولى بعدها تحت تأثير استادش ميرزا محمّد استرآبادى ، به اخباريگرى متمايل شد (ر . ك : روضات الجنّات : ج 1 ص 120_ 139) .
2- .الفوائد المدنية : ص 47 .

ص: 52

2. اختصاص داشتن فهم معارف قرآن به اهل بيت عليهم السلام

عبارت اند از: مَن قالَ فِى القُرآنِ بِرَأيِهِ، فَليَتَبَوَّأ مَقعَدَهُ مِنَ النّارِ . (1) كسى كه در قرآن به رأى خود نظر دهد ، جايگاهش آتش باد! مَن فَسَّرَ القُرآنَ بِرَأيِهِ، فَقَدِ افتَرى عَلَى اللّهِ الكَذِبَ . (2) كسى كه قرآن را تفسير به رأى كند ، به يقين، به خدا دروغ بسته است . مَن فَسَّرَ القُرآنَ بِرَأيِهِ فَأَصابَ الحَقَّ، فَقَد أخطَأَ . (3) كسى كه قرآن را تفسير به رأى كند ، حتّى اگر درست بگويد ، باز خطا كرده است. امام صادق عليه السلام نيز مى فرمايد: مَن فَسَّرَ القُرآنَ بِرَأيِهِ، إن أصابَ لَم يُؤجَر، و إِن أخطَأَ فَهُوَ أبعَدُ مِنَ السَّماءِ . (4) كسى كه قرآن را تفسير به رأى كند ، اگر تفسيرش درست باشد ، اَجرى نمى برد و اگر اشتباه كند ، دورترين فرد از آسمان [در پيشگاه الهى] است .

2. اختصاص داشتن فهم معارف قرآن به اهل بيت عليهم السلامشمارى از احاديث ، تأكيد دارند كه معارف قرآن ، فراتر از فهم عامّه مردم اند و تنها پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت او عليهم السلام _ كه مخاطبان اصلى قرآن اند _ مى توانند به حقايق اين كتاب آسمانى برسند . بنا بر اين ، تنها راه دين شناسى براى ديگران ، مراجعه به سنّت و عترت است . اينك ، نمونه اى از اين احاديث: الف _ امام باقر عليه السلام ، خطاب به جابر بن جعفى فرموده است: يا جابِرُ! لَيسَ شى ءٌ أبعَدَ مِن عُقولِ الرِّجالِ مِن تَفسيرِ القُرآنِ؛ إنَّ الآيَةَ يَكونُ أوَّلُها

.


1- .سنن الترمذى : ج 5 ص 199 ح 2950 _ 2951 ، تفسير الطبرى : ج 1 ص 34 ، عوالى اللآلى : ج 4 ص 104 ح 154 .
2- .كمال الدين : ص 257 ، التحصين ، ابن طاووس : ص 625 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 227 ح 3 .
3- .مجمع البيان : ج 1 ص 80 ، وسائل الشيعة : ج 18 ص 151 ح 33587 ،البرهان ، زركشى : ج 2 ص 164 .
4- .تفسير العيّاشى : ج 1 ص 17 ح 4 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 110 ح 13 .

ص: 53

فى شى ءٍ و آخِرُها فى شى ءٍ، و هُوَ كَلامٌ مُتَّصِلٌ مُتَصَرِّفٌ عَلى وُجوهٍ . (1) اى جابر! هيچ چيز، به اندازه تفسير قرآن ، دور از دسترس انديشه هاى مردان نيست . يك آيه ، ابتدايش در باره چيزى است و انتهايش در باره چيزى ديگر ، و قرآن ، گفتار پيوسته اى است كه به گونه هاى مختلف ، فهميده مى شود. ب _ در علل الشرائع ، به نقل از ابو زُهَير بن شَبيب بن اَنَس ، از يكى از ياران امام صادق عليه السلام روايت شده است : در خدمت امام صادق عليه السلام بودم ... كه يك نفر ، در زد . گروهى از ياران امام عليه السلام در حضور ايشان بودند . ايشان به غلام فرمود : «ببين كيست؟». غلام رفت و برگشت و گفت : ابو حنيفه است . فرمود : «بگو وارد شود» . ابو حنيفه ، وارد شد و بر امام صادق عليه السلام سلام كرد . امام عليه السلام پاسخ سلامش را داد و فرمود : «تو فقيه عراق هستى؟» . گفت : آرى. فرمود : «بر چه اساسى براى آنها فتوا مى دهى؟» . گفت : بر اساس كتاب خدا و سنّت پيامبرش . فرمود : «اى ابو حنيفه! آيا كتاب خدا را چنان كه بايد، مى شناسى ، و آيا ناسخ و منسوخ را مى شناسى؟». گفت : آرى. فرمود : «اى ابو حنيفه! مدّعى علم شدى . واى بر تو! خداوند ، اين علم را جز نزد اهل قرآن كه قرآن بر آنها نازل شده ، قرار نداده است . واى بر تو! اين علم ، جز در نزد خواصّى از ذريّه پيامبر ما محمّد صلى الله عليه و آله نيست . خداوند ، حتّى يك حرف از كتابش را به تو به ارث ، نداده است» و همچنان براى او حجّت آورد و استدلال

.


1- .المحاسن : ج 2 ص 7 ح 1076 ، تفسير العيّاشى : ج 1 ص 12 ح 8 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 91 ح 37 .

ص: 54

كرد، تا آن كه فرمود : «اى ابو حنيفه! هر گاه چيزى از تو سؤال شود (يا مسئله اى براى تو پيش آيد) كه نه در كتاب خداست و نه در حديث و سنّت، چه مى كنى؟» . گفت : خداوند ، تو را به سلامت دارد! قياس مى كنم و در آن ، بر اساس نظر خود ، عمل مى نمايم. امام عليه السلام فرمود : «اى ابو حنيفه! نخستين كسى كه قياس كرد ، ابليس مَلعون بود . او در برابر پروردگار ما _ تبارك و تعالى _ دست به قياس زد و گفت : «من از او (آدم) بهترم ؛ [چون] مرا از آتش آفريده اى و او را از گِل ...» » . ابو حنيفه ، سكوت كرد. امام عليه السلام فرمود : «اى ابو حنيفه! كدام يك نجس تر است : بول يا جنابت؟». گفت : بول . فرمود : «پس چرا مردم براى جنابت ، غسل مى كنند ؛ امّا براى بول ، غسل نمى كنند؟» . ابو حنيفه ، سكوت كرد. امام عليه السلام فرمود : «اى ابو حنيفه! كدام يك برتر است : نماز يا روزه؟» . گفت : نماز. فرمود : «پس چرا حائض بايد قضاى روزه اش را به جا آورد ؛ امّا نمازش قضا ندارد؟» . ابو حنيفه ، باز سكوت كرد. (1) ج _ در روايتى از زيد شَحّام آمده است : قَتادة بن دِعامه ، بر امام باقر عليه السلام وارد شد . امام عليه السلام فرمود : «اى قتاده! تو فقيه بصريانى؟» . گفت : اين طور مى گويند.

.


1- .علل الشرائع : ص 89 ح 5 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 293 ح 13 .

ص: 55

فرمود : «به من خبر رسيده است كه قرآن را تفسير مى كنى» . گفت : آرى. فرمود : «به علم ، تفسيرش مى كنى يا به جهل؟» . گفت : البته به علم. فرمود : «اگر به علم، تفسيرش مى كنى ، به راستى عالم هستى . من از تو سؤالى دارم» . قتاده گفت : بپرس . فرمود : «مرا خبر ده از اين سخن خداى عز و جل در باره قوم سبأ كه : «و ميان آنها مسافت را به اندازه مقرّر داشته بوديم . در اين راه ها شب ها و روزها آسوده خاطر بگرديد » ». قتاده گفت : يعنى كسى كه با توشه حلال و مركوب و كرايه حلال از خانه اش به قصد اين خانه (كعبه) خارج شود ، در امان است تا آن گاه كه به سوى خانواده اش باز گردد. امام باقر عليه السلام فرمود : «تو را به خدا سوگند ، اى قتاده! آيا مى دانى كه گاه ممكن است آدمى با توشه حلال و مركوب و كرايه حلال، به قصد اين خانه ، خانه اش را ترك گويد ؛ ولى در راه ، راهزنان به او حمله كنند و هزينه و توشه اش را بگيرند و نيز ضربه مهلكى به او وارد آيد؟» . قتاده گفت : البته ، آرى. امام باقر عليه السلام فرمود : «واى بر تو ، اى قتاده! اگر قرآن را از پيش خود تفسير كرده اى ، هم خود به هلاكت افتاده اى و هم ديگران را به نابودى كشانده اى ، و اگر آن را از مردان گرفته اى ، باز ، هم خود را به هلاكت افكنده اى و هم ديگران را . واى بر تو ، اى قتاده! مقصود [آيه] ، كسى است كه با توشه و مركوب و كرايه اى حلال از خانه اش به قصد اين خانه بيرون رود ، در حالى كه عارف به حقّ ما و دلش شيفته ما باشد ، چنان كه خداى متعال فرمود : «پس دل هاى گروهى از مردمان را

.

ص: 56

3. ظاهر نبودن الفاظ قرآن
نقد دليل اوّل

هواخواهِ ايشان قرار ده» . اگر مقصود ، خانه (كعبه) بود ، مى فرمود : آن [و نه آنها ] . به خدا سوگند كه ماييم مقصود از اين دعاى ابراهيم عليه السلام كه : هر كس دوستدار ما باشد، حجّش پذيرفته مى شود ، و گرنه پذيرفته نمى شود . اى قتاده! هر گاه كسى چنين باشد (دوستدار و عاشق ما باشد) ، از عذاب دوزخ، در روز قيامت ، ايمن خواهد بود» . قتاده گفت : مسلّما . به خدا سوگند كه من ، اين آيه را جز اين گونه تفسير نكرده ام. امام باقر عليه السلام فرمود : «واى بر تو ، اى قتاده! قرآن را ، در حقيقت ، كسى مى شناسد كه مخاطب آن ، واقع شده است» . (1)

3. ظاهر نبودن الفاظ قرآنوجود تقييد ، تخصيص و تجوّز در بيشتر ظواهر قرآن ، موجب از بين رفتن ظهور (معناى ظاهر) آنها مى گردد . بنا بر اين ، آنچه از معانى قرآن كه ظاهر به نظر مى رسد ، ظهورِ آن، بَدْوى است و با تأمّل ، از بين خواهد رفت . در نتيجه ، براى فهم آنها ، رجوع به خاندان پيامبر خدا ، ضرورى است .

نقد دليل اوّلدليل نخست اخباريان ، «حرمت تفسير به رأى» در اسلام است . بى ترديد ، طبق احاديثى كه بدانها اشارت رفت ، تفسير به رأى ، جايز نيست ؛ امّا حرمت تفسير به رأى ، نمى تواند مدّعاى آنان را اثبات نمايد ؛ زيرا: اوّلاً حمل كردن لفظ بر معناى واضِح آن ، تفسير نيست ؛ چون تفسير، به معناى تبيين و توضيح معناى غير واضح است (2) و به تعبير شيخ انصارى ، تفسير ، عبارت

.


1- .الكافى : ج 8 ص 311 ح 485 ، بحار الأنوار : ج 24 ص 237 ح 6 .
2- .فسر، مادّه اى است كه بر بيان چيزى و روشن ساختن آن ، دلالت مى كند (معجم مقاييس اللغة : ج 4 ص 504 مادّه «فسر») . «فسّر الأمر» ، يعنى : آن مسئله را واضح ساخت و بيان كرد و «فسّر المغطّى» ، يعنى : از آن پنهان ، پرده بر داشت (المنجد : مادّه «فسر») .

ص: 57

است از «كشف القناع (پرده بر داشتن)» (1) ، و حمل لفظ بر معناى ظاهر آن ، كشف امر مستور نيست. ثانيا بر فرض كه حمل لفظ بر معناى ظاهرِ آن ، تفسير ناميده شود ، اين عمل ، تفسير به رأى نيست ؛ زيرا رأى و نظريه در جايى صدق مى كند كه معناى آيه ، روشن نباشد . در اين صورت ، مفسّر مى گويد: «به نظر من ، مقصود، اين است» ؛ امّا در جايى كه معناى لغوى و عرفى آيه روشن است ، مفسّر، از خود ، رأى و ديدگاهى ندارد تا بر قرآن ، تحميل كند . او معناى آيه را مى گويد ، نه رأى خود را (در باره مقصود آيه). بنا بر اين ، مقصود از حرمت تفسير به رأى ، تحميل آراى مبتنى بر حدس و گمان و استحسان، بر قرآن است و شامل حمل الفاظ اين كتاب آسمانى بر معانى واضح لغوى و عرفى آن نمى شود . (2) مؤيّد اين مدّعا ، احاديثى است كه اهل بيت عليهم السلام در آنها روش استخراج احكام اسلام از قرآن را به اصحاب خود ، تعليم داده اند . نمونه روشن آن ، روايت عبد الأعلى است كه مى گويد: قُلتُ لِأَبى عَبدِ اللّهِ عليه السلام : عَثَرتُ فَانقَطَعَ ظُفرى فَجَعَلتُ عَلى إصبَعى مَرارَةً، فَكَيفَ أصنَعُ بِالوُضوءِ؟ قالَ: يُعرَفُ هذا و أشباهُهُ مِن كِتابِ اللّهِ عز و جل : «مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِى الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ» . (3) اِمسَح عَلَيهِ . (4)

.


1- .فرائد الاُصول : ج 1 ص 57 .
2- .براى توضيح بيشتر ، ر.ك : فرائد الاُصول: ج 1 ص 135 (الأمارات المعمولة فى استنباط الأحكام الشرعيّة من ألفاظ الكتاب و السنّة) .
3- .حج : آيه 78 .
4- .الكافى : ج 3 ص 33 ح 4 ، تهذيب الأحكام : ج 1 ص 363 ح 1097 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 277 ح 32 .

ص: 58

نقد دليل دوم

به امام صادق عليه السلام گفتم : پايم لغزيد و ناخنم شكست و من ، مقدارى مرهم روى انگشتم گذاشته ام. حال ، براى وضو چه كنم؟ فرمود : «حُكم اين و امثال آن ، از كتاب خداوند عز و جل دانسته مى شود : «خدا در دين ، بر شما سختى قرار نداده است» . بر آن [انگشتِ مرهم نهاده] ، مسح كن» .

نقد دليل دومبى شك ، فهم معارف قرآن ، مراتبى دارد كه احاطه به همه مراتب آن ، ويژه خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله است ؛ (1) امّا اين ، بدان معنا نيست كه معارف قرآن ، به طور مطلق ، بالاتر از فهم عامّه مردم است و پژوهشگران دينى نبايد به متن قرآن ، مراجعه كنند ؛ زيرا: اوّلاً قرآن كريم تصريح مى فرمايد: «هَذَا بَيَانٌ لِّلنَّاسِ . (2) اين (قرآن) ، روشنگرى براى مردم است» . و مردم را به تدبّر در آيات خويش ، فرا مى خواند: «كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِّيَدَّبَّرُواْ ءَايَاتِهِ وَ لِيَتَذَكَّرَ أُوْلُواْ الْأَلْبَابِ . (3) كتابى است خجسته كه به سوى تو فرستاديم تا در آيات آن بينديشند و خردمندان از آن پند گيرند» . و كسانى را كه در آن تدبّر نمى كنند ، بدين گونه مورد عتاب قرار مى دهد كه: «أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَآ . (4) آيا به قرآن نمى انديشند، يا بر دل هايشان قفل هايى زده شده است؟» . چگونه مى توان سخنى را كه براى مردم ، قابل فهم نيست ، «بيان» ناميد و آنان

.


1- .ر. ك: ص 70 (در آمد / مراتب قرآن شناسى / آشنايى با حقايق قرآن) .
2- .آل عمران : آيه 138 .
3- .ص : آيه 29 .
4- .محمّد : آيه 24 .

ص: 59

را به تدبّر در آن ، دعوت كرد و كسانى را كه در آن تدبّر نمى كنند ، مورد سرزنش قرار داد؟! ثانيا مبهم بودن قرآن ، با معجزه بودن آن ، سازگار نيست ؛ زيرا سخنى مى تواند معجزه باشد و ارتباطِ آورنده آن را با خداوند متعال ، اثبات نمايد كه براى مردمِ اهل آن زبان ، قابل فهم باشد . بنا بر اين ، سخنى كه عموم مردم ، قادر به درك آن نيستند ، معجزه و نشانه نبوّت نيست . ثالثا بر پايه احاديث فراوانى كه از اهل بيت عليهم السلام رسيده اند ، عرضه سنّت بر قرآن ، يكى از معيارهاى تشخيص حديث صحيح از ناصحيح است . از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده كه مى فرمايد: إنَّ عَلى كُلِّ حَقٍّ حَقيقَةً، وَ عَلى كُلِّ صَوابٍ نوراً؛ فَما وافَقَ كِتابَ اللّهِ فَخُذوهُ، وَ ما خالَفَ كِتابَ اللّهِ فَدَعوهُ . (1) هر حقّى از حقيقتى برخوردار است ، و هر درستى ، از نورانيّتى . پس آنچه را كه موافق كتاب خداست ، بگيريد ، و آنچه را كه مخالف كتاب خداست ، رها كنيد . بديهى است كه معيارْ بودن قرآن براى تشخيص درستى يا نادرستى سنّت (حديث) ، مبتنى بر امكان دستيابى به معانى قرآن و نيز حجّيت ظواهر آن است و چيزى كه خود ، مبهم و غير قابل فهم باشد ، نمى تواند ميزان شناخت چيزى ديگر شود. رابعا در برخى احاديث، مبهم و غير قابل فهم بودن قرآن ، صريحا نفى شده است . براى مثال ، ابو لَبيد بَحرانى از امام باقر عليه السلام روايت كرده است كه : فَمَن زَعَمَ أنَّ كِتابَ اللّهِ مُبهَمٌ، فَقَد هَلَكَ و أهلَكَ . (2)

.


1- .الكافى : ج 1 ص 69 ح 1 ، الأمالى ، صدوق : ص 449 ح 608 ، المحاسن : ج 1 ص 354 ح 749 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 243 ح 44 .
2- .المحاسن : ج 1 ص 421 ح 964 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 90 ح 34 .

ص: 60

نقد دليل سوم

هر كس ادّعا كند كه كتاب خدا مبهم است ، هم خود به هلاكت افتاده ، و هم ديگران را به نابودى كشانده است . بنا بر اين ، مقصود از احاديثى كه فهم معارف قرآن را به اهل بيت عليهم السلام منحصر كرده اند، بر فرض صحّت سند ، احاطه داشتن اهل بيت عليهم السلام بر همه معارف ظاهرى و باطنى آن است ، چنان كه در بسيارى از احاديث ، به اين مطلب، تصريح شده است. اين احاديث، در واقع ، در مقابل كسانى كه خود را از اهل بيت عليهم السلام و راه و روش آنان در شناخت معارف قرآن ، بى نياز مى دانند ، صادر شده است.

نقد دليل سومبا توجّه به آنچه گذشت ، بطلان ادّعاى مبهم بودن الفاظ قرآن (به دليل وجود تقييد ، تخصيص و تجوّز در بيشتر آيات آن) ، روشن است؛ زيرا: اوّلاً وجود تقييد ، تخصيص و تجوّز در بيشتر آيات قرآن ، ادّعاى محض و خلاف واقع است. ثانيا همه آنچه در نقد دليل دوم اخباريان ذكر شد ، براى اثبات امكان بهره گيرى مردم (بويژه دانشوران) از معارف قرآن ، كافى است. ثالثا سنّت نيز مانند قرآن ، ناسخ و منسوخ ، خاص و عام ، و محكم و متشابه دارد . در حديثى كه سُليم بن قيس از امير مؤمنان عليه السلام نقل كرده ، آمده است : إنَّ أمرَ النَّبِىِّ صلى الله عليه و آله مِثلُ القُرآنِ ناسِخٌ و مَنسوخٌ و خاصٌّ و عامٌّ و مُحكَمٌ و مُتَشابِهٌ، قَد كانَ يَكونُ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله الكَلامُ لَهُ وَجهانِ: كَلامٌ عامٌّ ، و كَلامٌ خاصٌّ مِثلُ القُرآنِ . (1) سخنان پيامبر صلى الله عليه و آله نيز همانند قرآن ، ناسخ و منسوخ ، خاص و عام ، و محكم و

.


1- .الكافى : ج 1 ص 63 ح 1 ، الخصال : ص 256 ح 131 ، تحف العقول : ص 195 ، وسائل الشيعة : ج 27 ص 207 ح 33614 .

ص: 61

ديدگاه سوم . فهم قرآن از طريق سنّت در موارد خاص

متشابه دارد . گاهى سخن پيامبر خدا دو گونه بود : عام و خاص ، مثل قرآن. بنا بر اين ، اگر استدلال سوم اخباريان درست باشد ، بايد گفت كه سنّت نيز نمى تواند از قرآن ، ابهام زدايى نمايد ؛ بلكه بايد مانند محدّث اِسترآبادى معتقد شد كه احاديث نبوى ، مانند آيات قرآن ، رمزگونه اند و كليد اين رمز ، حديث اهل بيت عليهم السلام است. بارى ، خلاصه كلام در پاسخ به دليل سوم اخباريان ، اين است كه وجود تخصيص ، تقييد ، نَسخ و امثال اينها در قرآن و سنّت ، موجب عدم انعقاد ظهور در الفاظ و يا عدم استمرار آن نيست؛ بلكه سبب لزوم فحص در موارد احتمال وجود مخصِّص و مبيِّن است . (1)

ديدگاه سوم . فهم قرآن از طريق سنّت در موارد خاصدر تاريخ اسلام ، ديدگاه نخست به مهجور شدن سنّت انجاميد و ديدگاه دوم به مهجورشدن بيشتر قرآن دامن زد . علّامه طباطبايى قدس سره در تفسير گران سنگ الميزان ، پس از نگاهى دردآلود به اين گذشته اسفبار مى نويسد : و لعلّ المتراءى من أمر الاُمّة لغيرهم من الباحثين _ كما ذكره بعضهم _ أنّ أهل السنّة أخذوا بالكتاب و تركوا العترة ، فآل ذلك إلى ترك الكتاب لقول النبىّ صلى الله عليه و آله : «إنّهما لن يفترقا» و أنّ الشيعة أخذوا بالعترة و تركوا الكتاب ، فآل ذلك منهم إلى ترك العترة لقوله صلى الله عليه و آله : «إنّهما لن يفترقا»، فقد تركت الاُمّة القرآن و العترة (الكتاب و السنّة) معا . (2) شايد وضعيت ظاهر امّت مسلمان، براى پژوهشگران ، چنين باشد كه برخى گفته اند: اهل سنّت ، قرآن را گرفتند و عترت پيامبر صلى الله عليه و آله را رها كردند و نتيجه ، آن شد كه قرآن را هم رها كردند ؛ زيرا پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده بود : «اين دو، از هم جدا

.


1- .ر.ك : فرائد الاُصول : ج 1 ص 57 .
2- .الميزان فى تفسير القرآن : ج 5 ص 276 .

ص: 62

نمى شوند» . و شيعه ، عترت را گرفتند و قرآن را رها كردند و در نتيجه ، عترت را هم رها كردند ؛ چون پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده بود : «اين دو، از هم جدا نمى شوند» . بنا بر اين ، امّت اسلامى ، قرآن و عترت ، هر دو، را رها كردند . ايشان ، در مقابل دو ديدگاه گذشته ، ديدگاه سومى را مطرح كرده و آن ، اين است كه قرآن شناسى ، جز در موارد خاص (مانند : تفاصيل احكام و قصص و معاد) ، نيازى به سنّت ندارد . فهم قرآن، با كمك گرفتن از خود قرآن ، امكان پذير است و پيامبر صلى الله عليه و آله و خاندان آن بزرگوار نيز به عنوان معلّمان قرآن ، ما را به همين راه ، راه نمايى كرده اند. متن سخن علّامه طباطبايى قدس سره چنين است: آيات شريفى كه مردم را به طور عمومى _ از كافر و مؤمن و از كسانى كه در عهد نزول كتاب الهى بوده و يا اشخاصى كه بعدا به وجود آمده اند _ به انديشيدن و تدبّر در قرآن دعوت نموده ، مخصوصا آيه شريف : «آيا در قرآن نمى انديشند؟ و اگر از سوى كسى غير خداوند بود ، قطعا در آن ، اختلافات بسيارى بود» ، به طور آشكارا ، دلالت دارد كه معارف قرآنى را مى توان با بحث و كنجكاوى در آيات به دست آورد و بدين وسيله ، اختلافى را كه در نظر ابتدايى در ميان بعضى آيات ديده مى شود ، مرتفع ساخت ؛ زيرا چنان كه ملاحظه مى كنيد ، اين آيه شريف ، در مقام «تحدّى» [يعنى حجّت آوردن و مبارز طلبيدن] است و مى خواهد با استدلال به عدم وجود اختلاف در قرآن ، حقّانيت كتاب الهى را ثابت كند . در اين صورت ، معنا ندارد كه فهميدن معانى آيات قرآن را موكول به فهم «صحابيان و تابعيان» نمايد ؛ بلكه بالاتر ، نمى توان در چنين مقامى، درك معانى آن را هم به سخنان پيامبر صلى الله عليه و آله حواله داد ؛ چون كلام پيامبر خدا، در چنين زمينه اى ، يا كلامى است كه موافق ظاهر كتاب الهى و مطابق با آن است و يا با آن، مخالفت دارد . پُر واضح است كه در صورت موافقت ، احتياجى به آن نيست ؛ زيرا خود شخص ، ولو پس از تدبّر و بحث ، همان معنا را درك مى كند؛ امّا در صورت مخالفتش با كتاب الهى، با مقام «تحدّى» سازگارى ندارد و نمى تواند حجّتى را براى مخالف ، اقامه كند.

.

ص: 63

ديدگاه چهارم . فهم قرآن از طريق سنّت، تنها در برخى سطوح
مراتب قرآن شناسى
اشاره

ولى در شرح و تفصيل احكام فرعى ، چاره اى جز استفاده كردن از حديث نبوى نيست ، چنان كه خود قرآن شريف هم ، اين قبيل مطالب را به توضيحات پيامبر خدا ، حواله داده است و آيه شريفِ : «آنچه را كه پيامبر به شما داده است ، بگيريد و از آنچه شما را باز داشته، باز ايستيد» و آنچه در تفسير آن رسيده ، همه به همين قسمت مربوط اند. همچنين ، قسمت هايى كه مربوط به داستان ها و يا مربوط به تفاصيل «معاد» هستند ، در آنها هم حديث پيامبر صلى الله عليه و آله ، لازم و حتمى است. خلاصه ، از آنچه گفتيم روشن مى شود كه شأن پيامبر خدا در چنين مقامى ، تنها و تنها جنبه آموزش است و معلوم است كه آموزش ، فقط يك نحو راه نمايى است كه استاد آگاه و خبير، به وسيله آن ، ذهن شاگرد را براى درك كردن چيزى كه براى او سنگين و دشوار است ، ارشاد و رهبرى مى نمايد . (1)

ديدگاه چهارم . فهم قرآن از طريق سنّت، تنها در برخى سطوحبه نظر مى رسد براى تبيينِ دقيق رابطه متقابل قرآن و حديث ، و نقش سنّت در تفسير قرآن و فهم معارف دينى ، تفصيل قائل شدن ميان مراتب قرآن شناسى (فهم معارف قرآن) ، ضرورى است.

مراتب قرآن شناسىبه طور كلّى ، فهم معارف قرآن كريم را مى توان در چهار مرحله خلاصه كرد: 1. آشنايىِ اجمالى با معارف قرآن، 2. آشنايى با اشارات قرآن، 3. آشنايى با لطايف قرآن، 4. آشنايى با حقايق قرآن .

.


1- .الميزان فى تفسير القرآن : ج 3 ص 84 _ 85 .

ص: 64

يك. آشنايى اجمالى با معارف قرآن

از امام زين العابدين عليه السلام ، در باره مراتب قرآن شناسى روايت شده كه مى فرمايد : إنَّ كِتابَ اللّهِ عَلى أربَعَةِ أشياءَ: عَلَى العِبارَةِ، وَ الإِشارَةِ، وَ اللَّطائِفِ، وَ الحَقائِقِ؛ فَالعِبارَةُ لِلعَوامِّ، وَ الإِشارَةُ لِلخَواصِّ، وَ اللَّطائِفُ لِلأَولِياءِ، وَ الحَقائِقُ لِلأَنبِياءِ . (1) همانا كتاب خدا بر چهار چيز است : بر عبارت ، اشارت ، لطايف و حقايق . عبارت ، براى عوام است و اشارت براى خواص و لطايف براى اوليايند و حقايق براى انبيا . و اينك ، توضيحى در باره هر يك از اين مراتب:

يك. آشنايى اجمالى با معارف قرآنمرحله نخستِ قرآن شناسى ، يعنى آشنايى اجمالى با معارفِ حياتبخشِ اين كتاب آسمانى ، براى عموم كسانى كه با ادبيات عرب آشنايى دارند ، امكان پذير است ، چنان كه در حديثى كه ملاحظه شد ، آمده است : «عبارت، براى عوام است». به سخن ديگر ، هر كس زبان عربى را بداند و بتواند عبارات قرآن را بفهمد ، به تناسب قدرت درك خود ، مى تواند از نورانيت آن ، بهره ببرد ، چنان كه در حديثى از امير مؤمنان عليه السلام نقل شده كه مى فرمايد: ما جالَسَ هذَا القُرآنَ أحَدٌ إلّا قامَ عَنهُ بِزِيادَةٍ أو نُقصانٍ: زِيادَةٍ فى هُدىً، أو نُقصانٍ فى عَمىً . (2) هيچ كس با اين قرآن ننشست ، مگر آن كه با افزايشى يا كاهشى از نزد آن برخاست : افزايش در هدايت ، يا كاهش در كورى (گم راهى) . همه احاديثى كه عموم مردم را به آموختن قرآن براى بهره گيرى از آن تشويق مى كنند ، در واقع ، بر لزوم نخستين مرحله قرآن شناسى و آشنايى اجمالى با معارف

.


1- .عوالى اللآلى: ج4 ص105 ح155، جامع الأخبار : ص116، نزهة الناظر : ص 172 ح 357، أعلام الدين : ص 303، بحار الأنوار : ج 92 ص 20 ح 18 .
2- .نهج البلاغة : خطبه 176 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 24 ح 24 .

ص: 65

نورانى اين كتاب آسمانى در زمينه هاى: اعتقادى ، اخلاقى ، عملى ، تاريخى و ... براى همه پيروان اسلام ، تأكيد دارند، مانند آنچه از امام على عليه السلام نقل شده كه مى فرمايد: اِعلَموا أنَّهُ لَيسَ عَلى أحَدٍ بَعدَ القُرآنِ مِن فاقَةٍ، و لا لِأَحَدٍ قَبلَ القُرآنِ مِن غِنىً؛ فَاستَشفوهُ مِن أدوائِكُم وَ استَعينوا بِهِ عَلى لَأوائِكُم ؛ فَإِنَّ فيهِ شِفاءً مِن أكبَرِ الدّاءِ؛ وهُوَ الكُفرُ وَ النِّفاقُ، وَ الغَىُّ وَ الضَّلالُ؛ فَاسأَلُوا اللّهَ بِهِ، و تَوَجَّهوا إلَيهِ بِحُبِّهِ، و لا تَسأَلوا بِهِ خَلقَهُ... وَ استَدِلّوهُ عَلى رَبِّكُم، وَ استَنصِحوهُ عَلى أنفُسِكُم، وَ اتَّهِموا عَلَيهِ آراءَكُم، وَ استَغِشّوا فيهِ أهواءَكُم . (1) بدانيد كه هيچ كس با داشتن قرآن ، نيازمند نمى شود ، و هيچ كس بدون قرآن ، بى نياز نخواهد بود . پس ، درمان دردهاى خود را از قرآن بجوييد و براى سختى ها و مشكلات خود ، از آن كمك بگيريد ؛ زيرا درمان بزرگ ترين دردها _ يعنى كفر و نفاق و بيراهه رَوى و گم راهى _ ، در قرآن است . پس به وسيله آن ، از خداوند مسئلت كنيد ، و با دوست داشتنِ قرآن ، به درگاه خداوند روى آوريد ، و به وسيله قرآن ، از خلق خدا چيزى نخواهيد ... با قرآن به پروردگارتان راه بريد ، و آن را مشاور خود قرار دهيد ، و آرايتان را در برابر آن ، متّهم كنيد ، و ناخالصى عقايدتان را با آن بسنجيد . روشن است كه مخاطب امام عليه السلام در اين سخن ، همه امّت اسلام اند ، و ايشان نمى خواهد به آنان بگويد كه براى بهره گرفتن از قرآن ، همه مردم بايد در علم تفسير ، تخصّص پيدا كنند ؛ بلكه مقصود ايشان ، دعوت همه مردم به آشنايى اجمالى با معارف قرآن به قدر استعداد و توان آنهاست. همچنين ، همه آيات و احاديثى كه عموم مردم را به تدبّر در قرآن براى بهره گيرى از ره نمودهاى آن دعوت مى كنند ، بر قابل فهم بودن اين كتاب آسمانى براى آنان ،

.


1- .نهج البلاغة : خطبه 176 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 24 ح 24 .

ص: 66

دو. آشنايى با اشارات قرآن

دلالت دارند ، مانند اين آيه شريف : «كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِّيَدَّبَّرُواْ ءَايَاتِهِ وَ لِيَتَذَكَّرَ أُوْلُواْ الْأَلْبَابِ . (1) كتابى است خجسته كه به سوى تو فرستاديم تا در آيات آن بينديشند و خردمندان از آن، پند گيرند» . افزون بر اين ، چنان كه قبلاً اشاره كرديم ، اصولاً معجزه بودن قرآن _ كه اين كتاب آسمانى، بارها به آن، تحدّى (هَماوردطلبى) كرده است _ ، نشانه آن است كه زيبايى و عمق و حلاوت معناى آن ، براى توده انديشه ورانِ عربى دان، قابل فهم است.

دو. آشنايى با اشارات قرآندومين مرحله قرآن شناسى ، يعنى آشنايى با اشارات اين كتاب آسمانى ، براى عموم مردم، ميسّر نيست؛ بلكه نياز به تخصّص دارد و تنها خواص اند كه مى توانند به اين حوزه معرفتى راه يابند . امام زين العابدين عليه السلام ، به اين مرحله اشاره نموده، مى فرمايد: «اشارت، براى خواص است». توضيح مطلب ، اين كه : نور بودن قرآن و بيان بودن آن ، با علمى بودن و عمق داشتنِ معارف آن ، منافاتى ندارد . بر پايه گزارش ثقة الإسلام كلينى، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در باره عمق معارف اين كتاب آسمانى مى فرمايد: لَهُ ظَهرٌ و بَطنٌ، فَظاهِرُهُ حُكمٌ و باطِنُهُ عِلمٌ، ظاهِرُهُ أنيقٌ و باطِنُهُ عَميقٌ، لَهُ نُجومٌ و عَلى نُجومِهِ نُجومٌ، لا تُحصى عَجائِبُهُ، و لا تُبلى غَرائِبُهُ . (2) قرآن ، ظاهرى دارد و باطنى . ظاهر آن ، حُكم است و باطنش علم . ظاهرش زيباست و باطنش ژرف . داراى ستارگانى است (3) و ستارگانش هم ستارگانى

.


1- .ص : آيه 29 . نيز ، ر . ك : نساء : آيه 82 ، مؤمنون : آيه 68 و محمّد : آيه 24 .
2- .الكافى : ج 2 ص 599 ح 2 ، تفسير العيّاشى : ج 1 ص 3 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 17 ح 16 ؛ كنز العمّال : ج 2 ص 289 ح 4027 .
3- .شايد مراد از «داراى ستارگانى است» ، اين باشد كه آياتى دارد كه بر احكام خدا ، دلالت دارند و با ف آن آيات، به اين احكام ، راه برده مى شود و باز آياتى دارد كه بر اين آيات ، دلالت دارند و آنها را توضيح مى دهند ، يا شايد مراد از «ستارگان» سوم ، سنّت باشد ؛ زيرا سنّت ، قرآن را توضيح مى دهد ، يا شايد مراد ، ائمّه عليهم السلام باشند كه عالم به قرآن اند و يا شايد مراد ، معجزات باشند ؛ زيرا معجزات، بر حقّانيت آيات ، دلالت دارند (مرآة العقول : ج 12 ص 471) .

ص: 67

دارند . شگفتى هايش به شماره در نمى آيند ، و غرايبش كهنه نمى گردند. اشارات قرآن ، راه دستيابى به بخش عمده اى از معارف آن است و بدين سان ، همان طور كه از امام على عليه السلام روايت شده است ، قرآن كريم ، خود ، شارح و مبيِّن خويش است: كِتابُ اللّهِ تُبصِرونَ بِهِ، و تَنطِقونَ بِهِ، و تَسمَعونَ بِهِ، و يَنطِقُ بَعضُهُ بِبَعضٍ، و يَشهَدُ بَعضُهُ عَلى بَعضٍ . (1) اين ، كتاب خداست كه با آن مى توانيد [حقيقت را] ببينيد ، و با آن سخن [حق را ]بگوييد ، و به وسيله آن بشنويد . بعضى از قرآن ، از بعضى ديگر آن ، سخن مى گويد ، و برخى بر برخى ديگر ، گواهى مى دهند . امام على عليه السلام در حديثى ديگر مى فرمايد: وَ اللّهُ سُبحانَهُ يَقولُ : «مَّا فَرَّطْنَا فِى الْكِتَابِ مِن شَىْ ءٍ» (2) و فيهِ تِبيانُ كُلِّ شَى ءٍ، (3) و ذَكَرَ أنَّ الكِتابَ يُصَدِّقُ بَعضُهُ بَعضاً . (4) خداوند سبحان مى فرمايد : «ما در قرآن چيزى را فروگذار نكرديم» . و در قرآن ، بيان هر چيزى هست. [خداوند] يادآور شده كه بعض قرآن ، گواه بعض ديگر آن است . امّا شنيدن سخن قرآن و فهم تصديق و شهادت و اشارت برخى از آيات در مورد

.


1- .نهج البلاغة : خطبه 133 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 22 ح 23 .
2- .انعام: آيه 38 .
3- .اشاره دارد به آيه 89 از سوره نحل : «وَ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَىْ ءٍ ؛ و كتاب (قرآن) را كه روشنگر همه چيز است ، بر تو فرو فرستاديم» .
4- .نهج البلاغة : خطبه 18 ، الاحتجاج : ج 1 ص 620 ح 142 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 284 ح 1 .

ص: 68

سه. آشنايى با لطايف قرآن

برخى ديگر ، كار هر كس نيست . تنها خواص و اهل فن مى توانند تشخيص بدهند كه هر آيه در باره آيه ديگر، چه مى گويد و كدام آيه ، به كدام نكته اشاره دارد و كدام آيه ، مفسّر و مبيّن كدام آيه ديگر است. قرآن شناسى بر اساس اين روش ، «تفسير قرآن به قرآن» ناميده مى شود و نيازى به سنّت ندارد ؛ امّا نكته مهمّى كه بايد به آن توجّه داشت ، اين است كه معارفى كه در اين مرحله از قرآن شناسى به دست مى آيند ، نمى توانند به عنوان پيام دين و برنامه اسلام براى تكامل انسان و زندگى او تلقّى گردند ؛ چرا كه در اين صورت ، به ديدگاه نخست، باز خواهيم گشت و «حَسبُنا كتابُ اللّه » ، (1) مصداق خواهد يافت كه بر خلاف سنّت قطعى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و اجماع قاطبه مسلمانان است. بنا بر اين ، مرحله دوم از قرآن شناسى براى استنتاج نهايى از معارف قرآنى در زمينه هاى مختلف ، كافى نيست . توضيح بيشتر اين مطلب ، در تبيين مرحله سوم ، خواهد آمد.

سه. آشنايى با لطايف قرآندر اين مرحله از قرآن شناسى، با كشف دقايق و لطايف كتاب خدا ، زمينه براى استنتاج نهايى از معارف بلند آن ، فراهم مى گردد ؛ امّا اين مرتبه از شناخت ، همان طور كه در سخن امام زين العابدين عليه السلام آمده است ، ويژه اولياى الهى است: «لطايف براى اوليايند» . امام على عليه السلام ، در تبيين ويژگى هاى اولياى خدا كه با لطايف قرآن آشنايند ، مطابق گزارش بسيارى از منابع حديثى چنين مى فرمايد: إنَّ أولِياءَ اللّهِ هُمُ الَّذينَ نَظَروا إلى باطِنِ الدُّنيا إذا نَظَرَ النّاسُ إلى ظاهِرِها، وَ اشتَغَلوا بِآجِلِها إذَا اشتَغَلَ النّاسُ بِعاجِلِها، فَأَماتوا مِنها ما خَشوا أن يُميتَهُم، و تَرَكوا مِنها ما

.


1- .ر.ك : ص 46 (درآمد / ديدگاه نخست : فهم قرآن ، بى نياز از سنّت) .

ص: 69

عَلِموا أنَّهُ سَيَترُكُهُم، و رَأَوُا استِكثارَ غَيرِهِم مِنهَا استِقلالاً، و دَرَكَهُم لَها فَوتاً. أعداءُ ما سالَمَ النّاسُ، و سَلمُ ما عادَى النّاسُ. بِهِم عُلِمَ الكِتاب و بِهِ عَلِموا، و بِهِم قامَ الكِتابُ و بِهِ قاموا، لا يَرَونَ مَرجُوّاً فَوقَ ما يَرجونَ، و لا مَخوفاً فَوقَ ما يَخافونَ . (1) اولياى خدا ، آنان اند كه به باطن دنيا نگريستند ، آن گاه كه مردم ، ظاهر آن را ديدند ، و به آينده دنيا پرداختند ، آن گاه كه مردم به امروز آن ، سرگرم شدند . پس ، از دنيا ميراندند آنچه را كه ترسيدند آنان را بميراند ، و رها كردند از دنيا آنچه را كه دانستند به زودى تركشان خواهد كرد ، و آنچه [از دنيا] را كه ديگران بسيار شمردند ، اندك ديدند و رسيدن به آن را از كف دادن [آخرت] دانستند . با آنچه مردم آشتى كردند ، دشمنى ورزيدند ، و با آنچه مردم [دنياپرست ، ]دشمن شدند ، آشتى كردند . قرآن ، به واسطه آنان ، دانسته مى شود ، و آنان به كتاب خدا آگاه اند . قرآن به وسيله آنان برپاست ، و آنان به كتاب خدا استوارند . به بالاتر از آنچه اميدوارند ، چشم نمى دوزند ، و از بالاتر از آنچه مى ترسند ، ترس ندارند . سخن امام عليه السلام در جملات «قرآن به وسيله آنان برپاست ، و آنان به واسطه كتاب ، استوارند» ، به طور واضح ، به نقش اساسى حديث در حوزه معرفت دينى اشاره دارد و بيانگر آن است كه در اين مرحله از قرآن شناسى، پيوند قرآن و حديث ، ثمر مى دهد ، و اين، هرگز بِدان معنا نيست كه قرآن، بدون حديث ، مبهم است و نمى توان از آن بهره برد ، چنان كه پاره اى از اخباريان گفته اند ؛ بلكه بدون حديث نمى توان از معارف قرآن ، به نتيجه نهايى رسيد. قرآن ، عهده دار ترسيم خطوط اصلى و كلّى دين است و سنّت ، عهده دار بيان حدود و جزئيات دين . از اين رو ، دين شناسى به مفهوم كامل آن ، تنها در پرتو هدايت قرآن و حديث، در كنار هم ، امكان پذير است و كتاب و سنّت، در محدوده برنامه هاى اعتقادى و عملىِ دين _ كه برآيند نهايى معارف قرآنى اند _ ، پيوندى

.


1- .نهج البلاغة : حكمت 432 ، عيون الحكم و المواعظ : ص 160 ح 3436 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 319 ح 36 . نيز ، ر.ك : حلية الأولياء : ج 1 ص 10 ، تاريخ دمشق : ج 47 ص 466 ، الدرّ المنثور : ج 4 ص 370 .

ص: 70

چهار. آشنايى با حقايق قرآن

ناگسستنى دارند. بنا بر اين ، حديث، نه تنها شيوه تفسير قرآن و استنباط از اين كتاب آسمانى را آموزش مى دهد ، بلكه در استنتاج نهايى برنامه هاى اعتقادى و عملىِ اسلام ، نقش كليدى دارد.

چهار. آشنايى با حقايق قرآنبالاترين مراتب شناخت كتاب هاى آسمانى ، آشنايى با حقايق آنهاست كه اين مرتبه از معرفت ، اختصاص به انبياى الهى دارد: «حقايق، براى انبيايند» . قرآن نيز _ كه مهم ترين كتاب آسمانى است _ علاوه بر عبارات و اشارات و لطايف ، حقايقى دارد كه شناخت آنها مخصوص خاتم انبيا ، محمّد صلى الله عليه و آله است و بر اساس ادلّه قطعى ، علوم ايشان به اهل بيت آن بزرگوار _ كه اوصياى اويند _ منتقل شده است. (1) از اين رو ، در احاديث فراوانى ، بر اين موضوع، تأكيد شده كه جز خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله ، هيچ كس قرآن شناسِ جامع و كامل نيست؛ و اينك ، نمونه هايى از آن احاديث: 1. از جابر، نقل شده كه گفت : شنيدم امام باقر عليه السلام فرمود : ما يَستَطيعُ أحَدٌ أن يَدَّعِىَ أنَّ عِندَهُ جَميعَ القُرآنِ كُلِّهِ ظاهِرِهِ و باطِنِهِ، غَيرَ الأَوصِياءِ . (2) هيچ كس جز اوصيا نمى تواند ادّعا كند كه همه قرآن ، ظاهر و باطنش ، در نزد اوست . 2. از ابو حمزه ثُمالى نقل شده كه امام باقر عليه السلام فرمود : ما أجِدُ مِن هذِهِ الاُمَّةِ مَن جَمَعَ القُرآنَ إِلَا الأَوصِياءَ . (3) از اين امّت ، كسى جز اوصيا را نمى يابم كه جامع قرآن [و عالم به همه آن، چه ظاهر و چه باطنش] باشد .

.


1- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 10 ص 7 (اهل بيت عليهم السلام / فصل چهارم : دانش اهل بيت عليهم السلام ) .
2- .الكافى : ج 1 ص 228 ح 2 ، بصائر الدرجات : ص 193 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 88 ح 26 .
3- .بصائر الدرجات : ص 194 ح 5 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 89 ح 30 .

ص: 71

پيوند ناگسستنى قرآن و عترت

3. از مُرازِم و موسى بن بُكَير، نقل شده كه امام صادق عليه السلام فرمود : إنّا أهلَ البَيتِ لَم يَزَلِ اللّهُ يَبعَثُ مِنّا مَن يَعلَمُ كِتابَهُ مِن أوَّلِهِ إلى آخِرِهِ . (1) خداوند از ما اهل بيت ، همواره كسى را بر مى انگيزد كه كتاب او را ، از ابتدا تا انتهايش بداند. 4. از عبد الأعلى نقل شده كه : شنيدم امام صادق عليه السلام مى فرمايد : وَ اللّهِ إنّى لَأَعلَمُ كِتابَ اللّهِ مِن أوَّلِهِ إلى آخِرِهِ، كَأَنَّهُ فى كَفّى، فيهِ خَبَرُ السَّماءِ و خَبَرُ الأَرضِ، و خَبَرُ ما كانَ و خَبَرُ ما هُوَ كائِنٌ، قالَ اللّهُ عز و جل: «فيهِ تِبيانُ كُلِّ شَى ءٍ» (2) . (3) به خدا سوگند كه من به كتاب خدا ، از اوّل تا آخرش عالم هستم ، چنان كه گويى در مشت من است . خبر آسمان و خبر زمين ، و خبر گذشته و آينده و حال ، [همه] در قرآن هست . خداوند عز و جل فرموده : «در قرآن ، بيان هر چيزى وجود دارد» .

پيوند ناگسستنى قرآن و عترتاهل بيت پيامبر خدا ، در واقع ، كسانى اند كه در نتيجه علم به حقايق قرآن و تجلّى كامل آن در وجود آنان ، خود ، «قرآن ناطق» گرديده اند، (4) چنان كه پيامبر خدا در حديث متواتر «ثَقَلين» ، آنان را همتاى «قرآن صامت» قرار داده است و تمسّك به اين دو وزنه سنگين را شرط تداوم رسالت و مانع گم راهى امّت ، دانسته است: إنّى تارِكٌ فيكُمُ الثَّقَلَينِ: كِتابَ اللّهِ عز و جل وَ عِترَتى. كِتابُ اللّهِ حَبلٌ مَمدودٌ مِنَ السَّماءِ إلَى الأَرضِ، وَ عِترَتى أهلُ بَيت ى، وَ إِنَّ اللَّطيفَ الخَبيرَ أخبَرَنى أنَّهُما لَن يَفتَرِقا حَتّى

.


1- .مختصر بصائر الدرجات : ص 59 ، بصائر الدرجات : ص 194 ح 6 ، تفسير العيّاشى : ج 1 ص 16 ح 8 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 178 ح 23 .
2- .اشاره است به آيه 89 از سوره نحل : «وَ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَىْ ءٍ ؛ و كتاب (قرآن) را كه روشنگر همه چيز است ، بر تو فرو فرستاديم» .
3- .الكافى : ج 1 ص 229 ح 4 ، بصائر الدرجات : ص 194 ح 7 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 89 ح 32 .
4- .چنان كه از امام على عليه السلام نقل شده كه فرمود: «أنا القرآنُ الناطق ؛ منم قرآنِ گويا» (ر.ك : دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام بر پايه قرآن ، حديث و تاريخ : ج 8 ص 291 «بخش نهم / على از زبان على / فضيلت هاى درخشان / قرآنِ گويا» .

ص: 72

يَرِدا عَلَىَّ الحَوضَ، فَانظُرونى بِمَ تَخلُفونى فيهِما . (1) من در ميان شما دو چيز گران سنگ بر جاى مى نهم : كتاب خدا و عترتم . كتاب خدا ، ريسمانى است كه از آسمان به زمين كشيده شده ، و عترتم ، همان اهل بيت من اند . خداى ريزبين و آگاه به من خبر داد كه اين دو ، هرگز از هم جدا نمى شوند تا آن كه در كنار حوض [كوثر] بر من وارد شوند . پس ، مراقب باشيد كه پس از من ، چگونه با آن دو رفتار مى كنيد . اين سخن ، به روشنى نشان مى دهد كه قرآن صامت ، در كنار قرآن ناطق ، مى تواند برنامه هدايت امّت را تا دامنه قيامت ، رقم بزند و اگر اين دو سرچشمه نور و هدايت از يكديگر جدا شوند ، نه تنها مانع گم راهى امّت نخواهند شد ، بلكه مفهوم واقعى خود را نيز از دست خواهند داد. گزارش شده كه در جنگ صِفّين ، وقتى سپاه شام ، امام على عليه السلام را به حَكَميت قرآن، فرا خواندند و شعار «لا حُكْمَ إلّا للّهِ» سر دادند ، ايشان به ياران خود فرمود: هذِهِ كَلِمَةُ حَقٍّ يُرادُ بِها باطِلٌ، وَ هذا كِتابُ اللّهِ الصّامِتُ وَ أَنَا المُعَبِّرُ عَنهُ؛ فَخُذوا بِكِتابِ اللّهِ النّاطِقِ وَ ذَرُوا الحُكمَ بِكِتابِ اللّهِ الصّامِتِ، إذ لا مُعَبِّرَ عَنهُ غَيرى . (2) اين ، سخن حقّى است كه از آن ، باطل اراده مى شود . اين قرآن ، كتاب خاموش خداست و من ، بيانگر آن هستم . پس ، به كتاب گوياى خدا چنگ بزنيد و حكميت به كتاب خاموش خدا را وا نهيد ؛ زيرا بيانگرى براى آن ، جز من نيست. در گزارشى ديگر آمده كه ايشان در اين باره فرمود: ذلِكَ القُرآنُ فَاستَنطِقوهُ وَ لَن يَنطِقَ لَكُم، اُخبِرُكُم عَنهُ: إنَّ فيهِ عِلمَ ما مَضى وَ عِلمَ ما

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص 37 ح 11131 ، المعجم الصغير : ج 1 ص 135 ، المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 118 ح 4576 ، المعجم الكبير : ج 5 ص 154 ح 4923 ، كنز العمّال : ج 1 ص 172 ح 872 ؛ الإرشاد : ج 1 ص 233 ، الإفصاح : ص 223 ، التبيان فى تفسير القرآن : ج 1 ص 3 ، بشارة المصطفى : ص 275 ، العمدة : ص 71 ح 87 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 106 ح 7 . نيز، ر . ك : همين دانش نامه : ج 9 ص 444 (اهل بيت عليهم السلام / فصل سوم / پژوهشى در باره حديث ثقلين و دلالت آن بر استمرار امامت اهل بيت عليهم السلام ) .
2- .العمدة : ص 330 ح 550 .

ص: 73

عرصه هاى نقش آفرينى سنّت در معرفت دينى

يَأتى إلى يَومِ القِيامَةِ، وَ حُكمَ ما بَينَكُم وَ بَيانَ ما أصبَحتُم فيهِ تَختَلِفونَ؛ فَلَو سَأَلتُمونى عَنهُ لَعَلَّمتُكُم . (1) اينك ، قرآن! از او بخواهيد تا با شما سخن بگويد ؛ امّا او هرگز براى شما سخن نخواهد گفت ؛ ولى من از آن به شما خبر مى دهم . در قرآن ، علم گذشته و علم آينده تا روز قيامت، و حكم ميان شما و راه حلّ اختلافات شما آمده است . اگر قرآن را از من بپرسيد ، آن را به شما مى آموزم . آرى ! تنها خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله هستند كه به دليل احاطه داشتن بر كتاب خدا و سنّت پيامبر او، مى توانند سخنگوى قرآن و مترجم اين كتاب آسمانى باشند (2) و مبانى اعتقادى و برنامه هاى اخلاقى و عملى اسلام را به طور كامل و قاطع ، از آن ، استخراج و ارائه نمايند. از اين رو ، در عصر حضور آنان ، امّت اسلام، براى دريافت حقايق دين ، راهى جز رجوع به آنان ندارد، و امّا در عصر غيبت آنان ، مرجعِ دين شناسى ، عالمانى اند كه بر اساس شيوه اى كه از اهل بيت عليهم السلام در تفسير قرآن و استنباط معارف و احكام آن از كتاب و سنّت آموخته اند ، در حدّ توان ، دين قابل اعتقاد و عمل را به مردم ، ارائه مى نمايند. آنان ، در واقع ، نايبان امام عصر عليه السلام اند كه در غياب آن ولىّ مطلق، مسئوليت هدايت و رهبرى جامعه اسلامى را به عهده دارند.

عرصه هاى نقش آفرينى سنّت در معرفت دينىبا عنايت به آنچه گذشت ، مى توانيم برجسته ترين موارد نقش آفرينى سنّت را در

.


1- .الكافى : ج 1 ص 61 ح 7 ، نهج البلاغة : خطبه 158 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 23 ح 24 .
2- .در احاديث فراوانى ، اهل بيت عليهم السلام خود را با اين خصوصيت معرفى كرده اند ، مانند آنچه از امام زين العابدين عليه السلام نقل شده: «نَحنُ تراجمةُ وَحيِه ؛ ما مترجمان وحى او هستيم» (معانى الأخبار : ص 35) يا از امام باقر عليه السلام روايت شده: «نَحنُ تراجمةُ وَحىِ اللّه ؛ ما مترجمان وحى خدا هستيم» (الكافى : ج 1 ص 192) و در زيارت جامعه كبيره از امام هادى عليه السلام در توصيف اهل بيت عليهم السلام آمده است: «و تَراجِمَةً لِوَحيِهِ ؛ و مترجمان وحى اويند» (كتاب من لايحضره الفقيه : ج 2 ص 611 ح 3213) .

ص: 74

خدمت به قرآن و معارف حياتبخش اسلام ، در اين عرصه ها خلاصه كنيم: 1. آموزش روش درست تفسير قرآن، (1) 2. بيان موارد تقييد ، تخصيص و نَسخ برخى آيات قرآن، 3. بيان تفاصيل احكام قرآن به حسب ظاهر، 4. بيان احكام اسلام در حوزه سكوت قرآن، 5. شرح تاريخ انبياى گذشته و بيان آموزه هاى آنان، 6. آشنا كردن مردم با معارف عميق قرآن ، از طريق بيان تأويل ها ، بطون و مصاديق آيات آن ، 7 . و از همه مهم تر ، زمينه سازى براى اجتهاد و استنباط احكام اسلام و استنتاج نهايى از معارف قرآن و در يك كلام ، ارائه دين قابل اعتقاد و عمل ، در دوران غيبت امام عصر ، مهدىِ آل محمّد _ عجّلَ اللّهُ فرجَه _ . گفتنى است كه آموزه هاى احاديث اسلامى ، تنها در حوزه معارف دينى خلاصه نمى شوند . احاديث فراوانى از پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام در حوزه هاى مختلف علوم، نقل شده اند كه در اين دانش نامه و برخى دانش نامه هاى ديگر حديثى خواهند آمد، إن شاء اللّه ! (2)

.


1- .براى اطّلاعات بيشتر در اين باره، ر . ك : تفسير جامع روايى ، ج 1 (شناخت نامه قرآن / مقدّمه / نقش اهل بيت عليهم السلام در تفسير قرآن).
2- .براى ديدن بيست گونه از انواع روايات تفسيرى، ر . ك : تفسير جامع روايى : ج 1 (شناخت نامه قرآن / مقدّمه / گونه هاى روايات تفسيرى).

ص: 75

(3) پيش نيازهاى حديث شناسى
اشاره

(3)پيش نيازهاى حديث شناسىاستناد قرآن به پيامبر اسلام و وحى الهى ، متواتر ، قطعى ، غير قابل ترديد و مورد اتّفاق امّت اسلامى است. از اين رو ، در اين زمينه ، نيازى به پژوهش و تحقيق نيست ؛ امّا همه احاديثى كه به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام نسبت داده مى شوند ، اين گونه نيستند . به استثناى شمار اندكى از احاديث كه متواتر 1 و قطعىّ الصدورند ، استناد ساير احاديث به آنان ، نياز به تخصّص و بررسى دارد. بنا بر اين ، پژوهشگر ، پيش از ورود به ميدان فهم حديث و تحقيق در مضمون و محتواى احاديث اسلامى ، بايد استناد آنها را به پيامبر صلى الله عليه و آله و خاندان او، اثبات نمايد و

.

ص: 76

يك. علم رجال
دو. علم درايه
سه. تخصّص در نقد و ارزيابى متن
اشاره

براى تأمين اين هدف ، بايد به علوم و ويژگى هاى زير، مجهّز باشد:

يك. علم رجالعلم رجال ، دانشى است كه در آن ، به شناخت راويان حديث و بررسى برخى ويژگى هاى آنان كه در قبول يا ردّ حديث مؤثّرند، پرداخته مى شود. آشنايى با اين علم براى پژوهشگر ، ضرورى است .

دو. علم درايهعلم درايه ، دانشى است كه در آن ، خصوصيات سند (مانند: اتّصال ، انقطاع ، صحّت ، ضعف ، اِسناد ، ارسال) (1) و يا خصوصيات متن (مانند : نص يا ظاهر ، مجمل يا مبيَّن ، محكم يا متشابه) ، بررسى مى شوند. آشنايى با اين علم نيز براى پژوهشگر علوم حديث ، ضرورى است .

سه. تخصّص در نقد و ارزيابى متنعلم رجال ، پژوهشگر را با ويژگى هاى يكايك راويان ، آشنا مى كند و علم درايه ، ميزان صحّت و سقم سند و نيز چگونگىِ دلالت حديث را مشخّص مى نمايد . سؤال مهم در اين جا اين است كه : آيا با تكيه بر اين دو دانش ، مى توان سخنى را كه استناد آن به اهل بيت عليهم السلام از طريق تواتر ، ثابت نيست ، به طور قطعى به آنان مستند كنيم يا صدور آن را نفى نماييم ؟ به سخن ديگر ، آيا صحّت سند حديث ، دليل صدور قطعى آن و ضعف سند ، دليل عدم صدور قطعى آن است ؟ بى ترديد ، پاسخ هر دو مورد ، منفى است؛ زيرا ممكن است سندى صحيح

.


1- .در علم رجال ، هدف ، شناخت راويان حديث به صورت انفرادى است ؛ امّا در علم درايه ، هدف ، شناخت خصوصيات سلسله سند به طور كلّى است .

ص: 77

باشد ؛ ولى متن، صادر نشده باشد و راوى يا ناسخ ، خطا كرده باشند ، و يا سند ، ضعيف باشد ؛ امّا متن ، صادر شده باشد. البتّه حجّيت حديث صحيح و عدم حجّيت حديث ضعيف در مسائل فقهى ، موضوع ديگرى است كه در اين جا مورد بحث نيست . سؤال مهمّ ديگرى كه قابل طرح است ، اين است كه : آيا احاديثى كه از نظر سند، ضعيف اند يا قوّت لازم را ندارند ، بايد كنار گذاشته شوند و از منابع حديثى حذف گردند ؟ پاسخ اين سؤال نيز منفى است ؛ زيرا با توجّه به اين كه ضعف سند ، دليل عدم صدور نيست ، با حذف احاديثى كه از جهت سند ، دچار مشكل اند ، جامعه از بخش عمده اى از ره نمودهاى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام در زمينه هاى مختلف فرهنگى ، محروم خواهند شد. (1) و آخرين پرسش در اين زمينه، اين كه : آيا احاديثى را كه دچار ضعف سندند ، مى توان به عنوان ره نمودهاى پيشوايان اسلام به جامعه عرضه كرد؟ پاسخ اين سؤال هم منفى است ؛ زيرا با سرگذشت تأسّفبارى كه تدوين حديث داشته و احاديثى كه به دست سياستبازان تاريخ اسلام ساخته شده اند ، عرضه خام متونى (نُصوصى) كه اعتبار لازم را ندارند ، نه تنها سودمند نيست ، بلكه كارى بس خطرناك به نظر مى رسد. بنا بر اين ، احاديثى را كه از نظر سندْ ضعيف اند ، نه مى توان به طور مطلق پذيرفت و نه مى توان به طور مطلق ، رد كرد . البتّه راه سومى وجود دارد و آن ، نقد و ارزيابى اين گونه احاديث است ، كه بايد گفت : نه تنها اين گونه احاديث ، بلكه حتّى

.


1- .محقّق حلّى (م 676 ق)، فقيه بزرگ شيعه، با نگاهى همه جانبه به اين مسئله نگريسته و مبناى منطقى و ميانه اى را عرضه كرده است. براى ديدن سخن دقيق و عميق وى در اين باره، ر.ك: المعتبر: ج 1 ص 29.

ص: 78

معيارهاى ارزيابى و نقد متن حديث
يك. موافقت يا مخالفت با قرآن

احاديثى كه از صحّت سند برخوردارند، به نقد و ارزيابى نياز دارند؛ زيرا اشاره كرديم كه صحّت سند ، دليل قطعيت صدور [ از پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام ] نيست. چه بسا كه پژوهشگر توانا ، در نقد و ارزيابى حديثى كه از نظر سندْ صحيح است ، به اين نتيجه برسد كه آن حديث، صدور نيافته و يا به گونه اى ديگر صادر شده و يا معنايى جز آنچه ظاهر يا صريح آن است ، دارد، يا به عكس ، معتقد شود كه حديثى كه از نظر سندْ ضعيف است ، صادر شده است . همچنين ممكن است نتيجه ارزيابى حديثى ، پيدا شدن قطعيت يا اطمينان و يا ظن به صدور و يا عدم صدور آن باشد.

معيارهاى ارزيابى و نقد متن حديثتفصيل سخن در اين باره ، به خواست خداى متعال ، در عنوان «حديث» خواهد آمد ؛ امّا از آن جا كه در دانش نامه قرآن و حديث ، به استثناى موارد خاصّى كه به ارزيابى سند مى پردازيم ، معيار انتخاب احاديث ، ارزيابى متن آنها بوده است ، لازم است در اين جا اشاره كوتاهى به مهم ترين معيارهاى نقد و ارزيابى متن حديث ، داشته باشيم:

يك. موافقت يا مخالفت با قرآنيكى از مهم ترين معيارهاى قبول يا ردّ حديث ، موافقت يا مخالفت آن با قرآن است . بديهى است كه پيامبر اسلام و اهل بيت آن بزرگوار ، چيزى بر خلاف قرآن نمى گويند. در اين باره ، از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده است كه فرمود: ما جاءَكُم عَنّى يُوافِقُ كِتابَ اللّهِ فَأَنَا قُلتُهُ، وَ ما جاءَكُم يُخالِفُ كِتابَ اللّهِ فَلَم أقُلهُ . (1) آنچه از جانب من براى شما نقل شد و موافق كتاب خدا بود ، من آن را گفته ام ، و

.


1- .الكافى : ج 1 ص 69 ح 5 ، المحاسن : ج 1 ص 347 ح 727 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 242 ح 39 .

ص: 79

دو. موافقت يا مخالفت با عقل

آنچه براى شما نقل شد و مخالف با كتاب خدا بود ، من آن را نگفته ام. امام صادق عليه السلام نيز مى فرمايد: كُلُّ شَى ءٍ مَردودٌ إلَى الكِتابِ وَ السُّنَّةِ، وَ كُلُّ حَديثٍ لا يُوافِقُ كِتابَ اللّه فَهُوَ زُخرُفٌ . (1) هر چيزى بايد به كتاب [خدا] و سنّت ارجاع داده شود ، و هر حديثى كه موافق كتاب خدا نباشد ، سخن باطلى است با ظاهرى درست . در اين جا پرسش، اين است كه : مخالفت يك حديث با قرآن ، دليل قطعى بر مجعول بودن آن است ؛ امّا آيا موافقت يك حديث با قرآن را مى توان دليل قطعى بر صدور آن دانست؟ از نظر منطقى ، پاسخ اين سؤال ، منفى است ؛ زيرا اجمالاً قطع داريم كه هر سخنى كه با قرآن هماهنگ است ، حديث نيست . بنا بر اين ، ممكن است مقصود از جمله «ما جاءَكُم عَنّى يُوافِقُ كِتابَ اللّهِ فَأَنَا قُلتُهُ» ، اين باشد كه «هر حديثى» كه مضمونش در چارچوب اصول و مبانى قرآن است ، قابل قبول است و نسبت دادن آن به پيامبر اسلام ، از باب تطبيق كلّى بر مصاديق آن ، مانعى ندارد . همچنين ، موافقت با قرآن ، قرينه اى بر صحّت انتساب است.

دو. موافقت يا مخالفت با عقلدومين ميزان مهم نقد و ارزيابى حديث ، موافقت يا مخالفت مضمون آن با احكام قطعى عقل و فطرت است. اسلام ، دينِ فطرت ، منطق و عقل است . از ديدگاه اين آيين آسمانى ، عقل ، حجّت درونى خداوند متعال براى بشر است . (2) بنا بر اين ، سخنى را كه بر خلاف

.


1- .الكافى : ج 1 ص 69 ح 3 ، تفسير العيّاشى : ج 1 ص 9 ح 4 ، المحاسن : ج 1 ص 347 ح 725 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 242 ح 37 .
2- .ر.ك : دانش نامه عقايد اسلامى: ج 1 ص 291 (معرفت شناسى / بخش دوم : خرد / فصل سوم / حجّيت خِرد) .

ص: 80

حكم روشن و قطعى عقل باشد ، نمى توان به پيشوايان بزرگ اسلام ، نسبت داد . البته بايد توجّه داشت كه اين سخن ، بدان معنا نيست كه هر چه عقل از درك حقيقت آن ناتوان ماند ، از اسلام نيست (چرا كه عقل ، با آن كه وجود حقايق غيبى را اثبات مى كند ، از درك كُنه آنها عاجز است) ؛ بلكه بدان معناست كه اگر عقل ، بطلان قطعى سخنى را كشف كرد ، معلوم مى شود كه انتساب آن به پيشوايان اسلام ، حقيقت ندارد . به سخن ديگر ، در آموزه هاى دينى ، فوقِ عقل هست ؛ امّا ضدّ عقل نيست و آنچه ضدّ عقل و فطرت به اسلام نسبت داده شود ، واقعيت ندارد. اين حديث از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، اشاره به اين معيار است: إذا سَمِعتُمُ الحَديثَ عَنّى تَعرِفُهُ قُلوبُكُم وَ تَلينُ لَهُ أشعارُكُم وَ أبشارُكُم، وَ تَرَونَ أنَّهُ مِنكُم قَريبٌ؛ فَأَنَا أولاكُم بِهِ، وَ إذا سَمِعتُمُ الحَديثَ عَنّى تُنكِرُهُ قُلوبُكُم وَ تَنفِرُ مِنهُ أشعارُكُم وَ أبشارُكُم، وَ تَرَونَ أنَّهُ مِنكُم بَعيدٌ؛ فَأَنَا أبعَدُكُم مِنهُ . (1) هر گاه از قول من سخنى شنيديد كه به دلتان چسبيد و موى و پوست بدنتان در برابرش نرم شد و آن را نزديك به خودتان ديديد ، من سزاوارتر از شما به آن هستم (يعنى : من آن را گفته ام) ؛ ولى هر گاه از قول من سخنى شنيديد كه دل هايتان آن را ناروا دانست و موى و پوست بدنتان از آن بيزار شد و آن را از خود ، دور يافتيد ، من دورترين فرد شما از آن سخن هستم. در حديث ديگرى ، پيامبر صلى الله عليه و آله ، امّت خود را به ارجاع دادن اين گونه احاديث به «شخصى آگاه و دانا از خاندان محمّد» و مراجعه به او در نقد و تحليل و ارزيابى آن ، ترغيب كرده است : ما وَرَدَ عَلَيكُم مِن حَديثِ آلِ مُحَمَّدٍ فَلانَت لَهُ قُلوبُكُم وَ عَرَفتُموهُ فَاقبَلوهُ، وَ مَا اشمَأَزَّت مِنهُ قُلوبُكُم وَ أنكَرتُموهُ، فَرُدّوهُ إلَى اللّهِ وَ إلَى الرَّسولِ وَ إلَى العالِمِ مِن آلِ

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 9 ص 154 ح 23667 و ج 5 ص 434 ح 16058 ، صحيح ابن حبّان : ج 1 ص 264 ح 63 ، موارد الظمآن : ص 51 ح 92 ، الطبقات الكبرى : ج 1 ص 387 ، كنز العمّال : ج 1 ص 179 ح 902 .

ص: 81

سه. ديگر معيارها
چند نكته

مُحمَّدٍ . (1) هر سخنى از قول خاندان محمّد صلى الله عليه و آله به شما رسيد كه دل هايتان در برابرش نرم شد و آن را شناختيد ، بپذيريد ، و آنچه دل هايتان از آن گريزان شد و آن را ناروا دانست ، آن را به خدا و پيامبر و عالِم خاندان محمّد ، باز گردانيد. در اين جا نيز اين سؤال، مطرح است كه : سخنِ بر خلاف عقل را قطعا نمى توان به پيامبر اسلام و اهل بيت او نسبت داد ؛ امّا آيا مى توان گفت: هر سخنى كه موافق عقل و فطرت است ، از آنان صادر شده است؟ در اين جا نيز پاسخ ، منفى است ؛ امّا مى توان گفت كه هماهنگى با فطرت و عقل ، قرينه اى است بر صحّت انتساب، كه در كنار قرائن ديگر مى تواند براى پژوهشگر ، موجب ظن يا اطمينان به صدور گردد.

سه. ديگر معيارهامعيارهايى كه ذكر شدند ، اصلى ترين موازين نقد و ارزيابى متن حديث اند . معيارهاى ديگرى كه مى توانند به پژوهشگر در اين زمينه كمك كنند (مانند: موافقت يا مخالفت با مبانى مسلّم اسلام يا با ساير احاديثى كه به گونه اى صحّت يا عدم صحّت آنها احراز شده است ، همچنين قوّت يا ضعف متن) ، در حقيقت ، به معيارهاى پيشْ گفته باز مى گردند _ كه توضيح بيشتر در اين باره ، در پِى و نيز در آينده (2) خواهد آمد _ .

چند نكتهدر اين جا اشاره به چند نكته ضرورى است :

.


1- .الكافى : ج 1 ص 401 ح 1 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 106 ، الخرائج و الجرائح : ج 2 ص 793 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 189 ح 21 .
2- .به يارى خدا، در همين دانش نامه، در مَدخل «حديث».

ص: 82

نكته اوّل. در يك نگاه كلّى مى توان معيارهاى نقد حديث را به دو دسته «درونْ دينى» و «برونْ دينى» تقسيم كرد. معيارهاى برون دينى (مانند: عقل، تاريخ، علم قطعى و محسوسات)، به تنهايى يا در كنار هم مى توانند وسيله ارزيابى روايات باشند و به وسيله هر شخصى به كار روند؛ امّا معيارهاى درونْ دينى، همان باورهاى ايمانى و قابل استناد به دين اند كه براى فرد مؤمن به آنها، روشنى و ضرورت يافته اند؛ روشنى و ضرورتى كه هر گزاره مخالف با آنها را باطل مى كند. اين باورها مى توانند از قرآن، اخذ شده باشند يا مستند به سيره و سنّت قطعى باشند. گفتنى است: بررسى روش ها و سفارش هاى دين (و بويژه روش هاى پيشنهادى احاديث) در زمينه ارزيابى و سنجش گزاره هاى منسوب به دين، نشان مى دهد كه همه آنها، به گونه اى، حكم عقل، محسوب مى شوند و در واقع، فهم عقلى و عُقلايى انسان ها را معيار مى شمارند و از اين رو، همچنان ممكن است دلايل و قرائن ديگرى را يافت و در ارزيابى احاديث، به كار گرفت. نكته دوم. اطمينان به صدور يا عدم صدور حديث از طريق ارزيابى متن ، مى تواند بر پايه يك قرينه يا مجموعه اى از قرائن ، حاصل گردد و چه بسا قرائن ، موجب ظن به صدور يا عدم صدور گردند. نكته سوم: در دانش نامه قرآن و حديث ، از يك سو تلاش شده است كه احاديثى كه مجعول بودن آنها مقطوع يا مظنون است ، نيايند و از سوى ديگر ، روشى در پيش گرفته شده است كه پژوهشگر بتواند در ابواب مختلف ، نوعى اطمينان به صدور پيدا كند ؛ امّا مسئوليتِ تك تكِ احاديث ، با مصادر آنهاست. بدين جهت، به همه كسانى كه با بهره گيرى از اين دانش نامه يا ساير منابع حديثى ، سخنى را از پيامبر صلى الله عليه و آله يا اهل بيت عليهم السلام نقل مى كنند ، اكيدا توصيه مى نماييم كه ادب نقل حديث را در چگونگى نسبت دادن آن به پيشوايان اسلام ، رعايت كنند ، و آن ادب، مطابق حديثى كه ثقة الإسلام كلينى از امام على عليه السلام نقل كرده، اين است:

.

ص: 83

بصيرت

إذا حَدَّثتُم بِحَديثٍ فَأسنِدوهُ إلَى الَّذى حَدَّثَكُم ؛ فَإِن كانَ حَقّا فَلَكُم وَ إِن كانَ كَذِبا فَعَلَيهِ . (1) هنگامى كه حديثى را نقل مى كنيد ، آن را به كسى كه آن را روايت نموده ، نسبت دهيد ، كه اگر درست باشد ، به سود شماست و اگر دروغ باشد ، به زيان راوى است . بنا بر اين ، براى رعايت احتياط ، توصيه اكيد داريم كه كسانى كه مى خواهند از اين كتاب يا ساير كتب حديثى ، حديثى نقل كنند ، آن را مستقيما به پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام نسبت ندهند ؛ بلكه حديث را از طريق منبعى كه آن را روايت كرده است ، به آنان منسوب نمايند . براى نمونه ، نگويند : «پيامبر صلى الله عليه و آله چنين فرمود» يا : «امام عليه السلام چنين فرمود» ؛ بلكه بگويند : «فلان كتاب، از پيامبر صلى الله عليه و آله چنين روايت كرده است» و يا بگويند : «از پيامبر صلى الله عليه و آله چنين روايت شده است» .

بصيرتناگفته نماند كه در كنار تخصّص هاى سه گانه اى كه شرح آن گذشت ، مدد الهى و نورانيّت درونى _ كه ما از آن به «بصيرتْ» تعبير مى كنيم _ ، سهمى ويژه در نقد و ارزيابى حديث دارند. اين نورانيّت ، علاوه بر اين كه شناخت سنّت صحيح را براى پژوهشگر ، آسان مى سازد ، زمينه ساز قدرت استنباطِ درست احكام الهى از قرآن و سنّت نيز هست و اين ، همان نيروى قدسى الهى است كه از نگاه شهيد ثانى ، علاوه بر فقه و اصول و ساير علوم مقدّماتى ، شرط استنباط احكام است. (2) ايشان ، پس از تبيين اقسام علوم

.


1- .الكافى : ج 1 ص 52 ح 7 .
2- .شهيد ثانى (911 _ 965 ق) ، همچنين در كتابش شرح اللمعة (ج 3 ص 66) ، در بيان شرايط اِفتا مى نويسد : « ... آرى! با همه اين احوال ، فرد بايد از نيروى ارجاع فروع به اصول ، و استنباط فروع از اصول ، برخوردار باشد . اصل مهم در اين زمينه همين است، و گرنه ، تحصيل اين مقدّمات در روزگار ما ، به سبب كثرت تحقيقات علما و فقها در اين باب ، آسان شده است . آن قوّه استنباط و اجتهاد هم در دست خداوند متعال است و او ، آن را به هر يك از بندگانش كه بخواهد و مصلحت بداند ، عطا مى كند . البته مجاهدت و ممارست ، تأثير بسيارى در كسب اين قوّه دارد : «و آنان كه به خاطر ما مجاهدت كنند ، هر آينه ، راه هايمان را به آنان نشان مى دهيم» » .

ص: 84

راه دستيابى به بصيرت

شرعى و ترتيب لازم براى تحصيل آنها، يادآور مى شود كه آموزش علوم مقدّماتى اجتهاد، به تنهايى، براى استنباط احكام كافى نيست و مى نويسد : و لا يكفى ذلك كلّه إلّا بهبة من اللّه تعالى إلهيّة و قوّة منه قدسيّة توصله إلى هذه البغية ، و تبلّغه هذه الرتبة ، و هى العمدة فى فقه دين اللّه تعالى ، و لا حيلة للعبد فيها ، بل هى منحة إلهيّة و نفحة ربّانيّة يخصّ بها من يشاء من عباده ، إلّا أنّ للجدّ و المجاهدة و التوجّه إلى اللّه تعالى ، و الانقطاع إليه أثرا بيّنا فى إفاضتها من الجناب القدسى : «وَ الَّذِينَ جَاهَدُواْ فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ» (1) . (2) هيچ يك از اينها كفايت نمى كند ، مگر با فيض الهى و نيرويى قدسى از جانب خداى متعال كه فرد را به اين مقصد برساند و به اين مرتبت ، نايل گرداند . اين فيض الهى و نيروى قدسى ، ركن اصلى در فهم دين الهى است و بنده را در آن ، دستى نيست ؛ بلكه دهِش الهى و دَمش ربّانى است كه آن را به هر يك از بندگانش كه خود بخواهد ، اختصاص مى دهد ؛ منتها كوشش و مجاهدت و توجّه به خداى متعال و بريدن از عالم و رو كردن به او، تأثير آشكارى در افاضه اين فيض و نيروى قدسى از جانب قدس الهى دارد : «آنان كه به خاطر ما مجاهدت كنند ، هر آينه ، راه هايمان را به آنان نشان مى دهيم ، و البته خدا با نيكوكاران است» .

راه دستيابى به بصيرتبصيرت را از دو راه مى توان به دست آورد :

.


1- .عنكبوت : آيه 69 .
2- .منية المريد : ص 387 .

ص: 85

راه اوّلِ رسيدن به بصيرت ، به دست آوردن تقواست . يكى از بركات مهم و بزرگ تقوا ، نورانى شدن جان و پيدايش نور بصيرت در انسان است . اين حقيقت ، با صراحت در قرآن كريم آمده است: «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِن تَتَّقُواْ اللَّهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَانًا . (1) اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اگر از خدا پروا كنيد ، براى شما نيروى تشخيص قرار مى دهد» . «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ ءَامِنُواْ بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِن رَّحْمَتِهِ وَ يَجْعَل لَّكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ . (2) اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از خدا پروا كنيد و به پيامبر او بگرويد، تا رحمت خويش را دو چندان عطا كند و براى شما نورى قرار دهد كه با [روشنايى ]آن ، راه بسپريد» . راه دوم براى به دست آوردن بصيرت ، استمداد از خداوند متعال است ، چنان كه امام زين العابدين عليه السلام ، در يكى از مناجات هاى خويش مى فرمايد : هَب لى نوراً أمشى بِهِ فِى النّاسِ، و أهتَدى بِهِ فِى الظُّلُماتِ، و أستَضى ءُ بِهِ مِنَ الشَّكِّ وَ الشُّبُهاتِ . (3) [بار خدايا!] مرا فروغى بخش تا در پرتو آن ، در ميان مردم، راه بسپرم ، و در تاريكى ها راه خويش را بيابم و در روشنايى آن ، از هر شك و شبهه اى بِرَهَم . بنا بر اين ، تلاش براى رسيدن به مراتب طهارت و تقوا ، و نيز اهتمام به ذكر و دعا و استمداد از خداوند متعال براى نورانى شدن انديشه ، هر چند براى همه پيروان اسلام ، لازم است ، امّا براى پژوهندگان علوم دينى و بخصوص پژوهندگان حديث ،

.


1- .انفال : آيه 29 .
2- .حديد : آيه 28 .
3- .الصحيفة السجّاديّة : ص 95 (دعاى 22) .

ص: 86

اهمّيت و ضرورت بيشترى دارد . (1) بى شك ، پژوهشگرى كه علاوه بر دانش رجال و درايه و تخصّص در نقد و ارزيابى متن حديث ، از نور بصيرت برخوردار باشد ، بهتر مى تواند به حقيقت اسلام، دست يابد؛ امّا بايد توجّه داشت كه اين ، به معناى عصمت و مصونيت او از خطا نيست ؛ بلكه هر چه تخصّص پژوهشگر ، بيشتر و بصيرت او افزون تر باشد ، از ميزان خطاى او كاسته مى گردد.

.


1- .شهيد ثانى ، در اين باره مى گويد: «...خداوند متعال ، نور دانش را در دل ناپاك و آلوده به كدورات نفسانى و اخلاق ناپسند ، نمى افكند . امام صادق عليه السلام مى فرمايد : ~ليس العلم بكثرة التعلّم، و إنّما هو نور يقذفه اللّه تعالى فى قلب من يريد اللّه ان يهديه؛ علم ، به بسيار آموختن نيست ؛ بلكه علم [واقعى] ، نورى است كه خداى متعال ، در قلب هر كس كه بخواهد هدايتش كند ، مى افكند}» (منية المريد : ص 167 و 149 ، مشكاة الأنوار : ص 563 ح 1901 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 225 ح 17 ؛ الدرّ المنثور : ج 7 ص 20) . ابن مسعود نيز چنين سخنى گفته است : «علم ، به كثرت روايت نيست ؛ بلكه علم ، در واقع ، نورى است كه در دل مى تابد . بدين ترتيب ، دانسته مى شود كه علم ، صِرف استحضار معلومات خاص نيست ، هر چند اين در عرف عام ، علم خوانده مى شود ؛ امّا علم واقعى ، همان نور و پرتو ناشى از آن علم است كه موجب بصيرت و خوف از خداوند مى گردد» (منية المريد : ص 167) .

ص: 87

(4) مراحل تحقيق و تدوين
1. جمع آورى ابتدايى

(4)مراحل تحقيق و تدوين «دانش نامه قرآن و حديث»تدوين دانش نامه قرآن و حديث ، آيين نامه ويژه اى دارد كه بر پايه آخرين تجربيّاتِ به دست آمده در پژوهشكده علوم و معارف حديث، تنظيم شده است و البته مطرح كردن همه آن در اين جا ضرورى نيست ؛ ليكن براى اطّلاع علاقه مندان از تلاش هاى فراوانى كه براى تهيه اين مجموعه گسترده صورت مى گيرد ، به سير مراحل جمع آورى ، تحقيق و تدوين آن، از آغاز تا انجام ، اشاره كوتاهى داريم :

1. جمع آورى ابتدايىدر اين مرحله ، پژوهشگر همكار ، آيات و احاديث مربوط به يك موضوع (مَدخَل) را پس از يادداشت بردارى از منابع موجود ، از طريق نرم افزارهاى رايانه اى و جستجوى كليدْواژه هاى اصلى و مرتبط ، گِرد مى آورد (1) و آنها را به حاصل تحقيقات دستى در مرحله پيشين (2) مى افزايد. پرونده يا پوشه اى كه در اين مرحله تشكيل

.


1- .فهرست منابع و مآخذِ (كتابْ نامه) جلد نخست دانش نامه، در پايان اين جلد، خواهد آمد. اين فهرست، به دليل مشترك بودن بخش عُمده منابع در تمامى مجلّدات، مى تواند نياز خوانندگان جلدهاى بعدى دانش نامه را تا حدّ زيادى بر طرف نمايد؛ امّا به يارى خدا، در اَثناى نشر و به تدريج، فهرست هايى از منابع و مآخذ غير مشترك نيز عرضه خواهد شد. به علاوه، در پايان تأليف، فهرست كاملى از تمامى منابع و مآخذ دانش نامه، به همراه نمايه، در اختيار خوانندگان، قرار خواهد گرفت.
2- .منظور از «مرحله پيشين» ، كار تحقيقى مؤلّف و همكاران او در تدوين كتاب ميزان الحكمه است ف (ر.ك: ص 23 : «پيش گفتار / بركات ميزان الحكمة») .

ص: 88

2. تنظيم ابتدايى
3. تنظيم دوباره
4. نقد متن
5. مصدريابى (تخريج)

مى شود، متناسب با موضوع، عنوانى عربى به خود مى گيرد و بر اساس ريشه كلمه، ترتيب الفبايى مى يابد.

2. تنظيم ابتدايىپژوهشگر همكار ، پس از جمع آورى اوّليه متون مربوط به يك موضوع ، طبق سليقه خود ، آن را دسته بندى مى نمايد و براى تنظيم اوّليه ، به اين جانب ارائه مى كند . اين جانب نيز پس از ساماندهى آنها ، آنچه را براى تكميل كار، ضرورى است ، تذكّر مى دهم و مجدّدا آن را به پژوهشگر همكار ، باز مى گردانم.

3. تنظيم دوبارهپرونده هر موضوع (مَدخل)، پس از رفع نواقص _ كه گاه چند ماه طول مى كشد _ ، به اين جانب باز مى گردد و با توجّه به افزوده ها، ساماندهى مجدّد، تقويت و تكميل مى گردد و گاه ، تغيير اساسى مى يابد.

4. نقد متندر صورتى كه پس از تنظيم ثانوى، نقصى مشاهده شود ، مجدّدا پژوهشگر همكار، براى رفع آن ، اقدام خواهد كرد . (1) در غير اين صورت ، حاصلِ كار ، براى نقد و ارزيابى، به دو كارشناس (به تناسب موضوع : اعتقادى ، اقتصادى ، اخلاقى و ...) ، ارائه و طبق آيين نامه خاصّى نقد مى گردد و پس از نقد متن ، اگر اصلاحاتى ضرورت داشته باشد ، انجام مى گيرد.

5. مصدريابى (تخريج)يكى از مراحل مهم تدوين دانش نامه ، تخريج يا مصدريابى متون آن است . در اين

.


1- .اين اقدام ، ممكن است بارها تكرار شود .

ص: 89

6. نگارش «درآمد»ها و «تحليل»هاى مورد نياز

مرحله ، پژوهشگر ديگرى، از طريق برنامه هاى نرم افزارى، براى يافتن مصادر حديث ، جستجو مى كند . سپس ، جامع ترين ، استوارترين و كهن ترين مصدر را انتخاب مى نمايد و نشانى مصادر يافت شده را بر اساس ميزان اعتبار آنها تنظيم مى نمايد و اگر متن قوى ترى يافت شد ، جايگزين متن اصلى مى گردد و روايات مكرّر يا مشابه را ، جز در موارد ذيل ، حذف مى نمايد : الف _ وجود نكته مهمى در متن روايات مشابه ؛ ب _ تفاوت لفظى در متونى (نصوصى) كه از طريق شيعه و اهل سنّت نقل شده اند ؛ ج _ نياز به تكرار روايت در چند باب ، مشروط به اين كه روايت ، بيش از يك سطر نباشد. در غير اين موارد ، روايات مكرّر يا مشابه، حذف مى شوند و نشانى آنها ، طبق آيين نامه ، در پاورقى افزوده مى شود. نكته قابل توجّه ، اين كه : اگر دسترس به منابع اوّليه مقدور باشد ، حديث (روايت)، از آنها نقل مى شود و تنها نشانى دو جامع روايى _ يعنى بحار الأنوار در احاديث شيعه و كنز العمّال در احاديث اهل سنّت _ ، براى سهولت دسترس خوانندگان به حديث ، در پايانِ نشانى، افزوده مى گردد.

6. نگارش «درآمد»ها و «تحليل»هاى مورد نيازمرحله ديگر در تدوين دانش نامه ، تهيّه «درآمد»ها و «تحليل»هاى مورد نياز است كه توسّط اين جانب ، انجام مى شود . البته اگر پژوهشگران ، پيشنهادى در زمينه نكاتى كه بايد مورد توجّه قرار گيرند ، داشته باشند ، ارائه مى دهند. در اين مرحله ، با توجّه به آنچه هنگام نوشتن تحليل و جمع بندى مطالب به نظر مى رسد ، گاه، چينش قبلى تغيير مى كند و ساختار جديدى شكل مى گيرد.

.

ص: 90

7 . آماده سازى نهايى
8 . تدوين نهايى بر اساس شيوه اين دانش نامه

گفتنى است كه جمع بندى ها و تحليل ها نيز توسط يك يا دو كارشناس ، نقد مى گردند و اگر نياز به اصلاح داشته باشند ، انجام مى شود.

7 . آماده سازى نهايىضرورت انتشار تدريجى دانش نامه باعث شده است كه مَدخل هاى آغازين (بر اساس نظام الفبايى)، در اولويّت تكميل، آماده سازى و نشر قرار گيرند. پس از آماده شدن يك يا چند مَدخلى كه در حجم يك جلد كتاب اند، اِعراب گذارى، شرح لغات و مقابله احاديث با مصادر و سپس ترجمه «درآمد»ها و «تحليل»ها (از فارسى به عربى) و ويرايش، توسط كارشناسان خبره انجام مى شود. بدين ترتيب، نسخه عربى كتاب ، آماده طبع و نشر مى گردد. گفتنى است كه نسخه اى از متن عربى، پس از پشت سر گذاشتن مراحل آماده سازى (ويرايش، اِعراب گذارى، نمونه خوانى، تصحيح و صفحه پردازى)، بلافاصله، جهت ترجمه به فارسى و ويرايش و آماده سازى آن، در اختيار واحدهاى مربوط، قرار مى گيرد. (1)

8 . تدوين نهايى بر اساس شيوه اين دانش نامهمهم ترين نكاتى كه در نگارش احاديث (روايات) در اين دانش نامه در نظر گرفته مى شوند، از اين قرارند : 1 . پس از ذكر آيات مربوط به موضوع ، احاديث منقول از پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت گرامى ايشان عليهم السلام تا امام مهدى _ عَجَّل اللّهُ فَرَجَه _ به ترتيب مى آيند ، مگر احاديثى كه

.


1- .ترتيب فعلى اين دانش نامه (چه در نسخه عربى و چه در نسخه فارسى _ عربى)، الفبايى _ موضوعى، بر اساس عنوان عربى مَدخل ها و ريشه لغوى آنهاست؛ امّا به يارى خدا، پس از پايان يافتن تأليف، نسخه فارسى _ عربى جديدى از اين دانش نامه، برپايه ترتيب الفبايى _ موضوعى مَدخل هاى فارسى، تدوين و منتشر خواهد شد.

ص: 91

در تفسير آيات قرآن اند، كه بر همه احاديث ، مقدّم مى گردند . البته ، گاه، هماهنگى چند حديث در مضمون ، موجب مى شود كه اين ترتيب ، رعايت نشود. 2 . معيار گزينش يك حديث از ميان احاديث متعدّد ، رسايى و فراگيرى آن حديث است ، هر چند از منبعى ضعيف تر باشد . در صورت تشابه احاديث ، متنِ معتبرترين منبع ، مقدّم داشته شده است. 3 . اگر حديثى ، هم از پيامبر صلى الله عليه و آله و هم از يكى از اهل بيت ايشان روايت شده باشد ، آنچه از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده ، در متن مى آيد و به حديث ديگر ، در پانوشت، اشاره مى گردد. 4 . از آن جا كه اصطلاح «حديث» ، در مكتب اهل بيت عليهم السلام فقط بر متنِ حاكى از قول و فعل و تقريرِ پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام اطلاق مى شود ، متونى را كه از صحابيان و راويان نقل شده اند (و به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و اهل بيت ايشان نسبت داده نشده اند)، ذكر نكرده ايم ، مگر در موارد خاصّى ، از جمله اين كه متن ، در منابع متعدّد، آمده و فقط در بعضى از اين منابع ، به پيامبر صلى الله عليه و آله يا اهل بيت عليهم السلام اسناد داده شده باشد . در چنين مواردى ، نام قائل حديث (مَروىٌّ عنه)، در صدر مى آيد و در پانوشت، پس از ذكر منابعى كه نام قائل را ندارند، اين عبارت، قيد مى گردد : «من دون إسناد إلى أحدٍ مِن أهل البيت عليهم السلام (بدون اِسناد به يكى از اهل بيت عليهم السلام )» . 5 . بحار الأنوار ، از مجموعه هاى بزرگ روايى شيعه ، و كنز العمّال ، از مجموعه هاى بزرگ روايى اهل سنّت است. لذا سعى كرده ايم پس از ذكر منابع هر حديث در پانوشت، به اين دو كتاب واسطه نيز نشانى بدهيم؛ يعنى بحار الأنوار را در پايان منابع شيعى آورده ايم و كنز العمّال را در آخر منابع اهل سنّت ، تا بدين وسيله ، كار مراجعه خوانندگان به حديث را آسان گردانيم . البته اگر آن حديث در بحار الأنوار يافت نشود، به وسائل الشيعة و در غير اين صورت، به مستدرك الوسائل، نشانى داده مى شود. همچنين اگر حديثى كه به منابع اهل سنّتْ نشانى داده شده، در كنز العمّال

.

ص: 92

يافت نشود، به ترتيب، به: مجمع الزوائد، الجامع الصغير و الدر المنثور، نشانى داده مى شود . 6 . سعى بر اين بوده است كه احاديث، از كتاب هايى كه واسطه به شمار مى آيند (به استثناى مورد بند گذشته، يعنى ذكر كتب واسطه در پايان ذكر منابع هر حديث) نقل نشوند ، مگر در موارد دست نيافتن به حديث در منبعى كه كتاب واسطه، از آن ، نقل كرده است . در اين صورت ، كتاب واسطه را مى آوريم و در كنار آن ، از منبع اصلى _ كه كتاب واسطه از آن نقل كرده است _ نيز نام مى بريم . براى مثال ، مى نويسيم : «مستدرك الوسائل : ج... ص... به نقل از تفسير ابو الفتوح رازى» . البته ، از اين گونه كتاب ها ، تنها زمانى نقل شده است كه منابعِ موجود آن حديث ، اندك باشند . 7 . تنظيم منابع در پانوشت، بر پايه ميزان اعتبار ، صورت گرفته است . بنا بر اين ، هيچ گاه منبع ضعيف، بر قوى مقدّم نشده ، (1) مگر در حالات خاصّى . براى مثال ، اگر خواسته باشيم از تكرار نام راوى يا تكرار اختلاف يا كلمه «نَحوُه (مشابه آن)» اجتناب بورزيم ، در چنين مواردى ، ترتيبِ يادشده ، رعايت نشده است. 8 . منابع شيعى، از منابع اهل سنّت ، جدا شده و هر يك از آنها ، جداگانه ذكر شده اند . اين دو مجموعه را در پانوشت، با نشانه نقطه ويرگول (؛) از هم جدا كرده ايم. همچنين ، منابع يك مجموعه (مثلاً منابع شيعه) را نيز با نشانه ويرگول (،) از هم جدا نموده ايم. 9 . رمزهاى «ج» ، «ص» و «ح» را ، به ترتيب ، براى نشان دادن جلد و صفحه و شماره حديث به كار گرفته ايم. از اين اصل ، موارد زير، استثنا شده اند : سخنان

.


1- .كتاب هاى موجود در گروه دانش نامه نگارى پژوهشكده علوم و معارف حديث، بر پايه اصول و معيارهاى خاصّى مرتّب و طبقه بندى شده اند؛ معيارهايى چون : تقدّم تاريخى كتاب ، شخصيّت مؤلّف و نزديكى اش به عصر بيان حديث ، احراز انتساب كتاب به مؤلّف ، ارزش كتاب در محافل علمى ، و ديگر معيارها و اصول ارزش گذارى كتاب ها . همين كار ، معيار ترتيب منابع در پانوشت ها نيز قرار گرفته است .

ص: 93

صحابيان ، تابعيان ، راويان و محدّثان ، متون تاريخى و نيز هر آنچه اصطلاح «حديث» ، شامل آن نمى شود و همچنين آن دسته از احاديث كه در ضمن شرح حال راويان آمده اند و يا شماره هايى كه نشانى شرح حال اند (و نه نشانى حديث) . در تمامى اين موارد ، به جاى رمز «ح» ، حرف «ش» را به كار برده ايم . 10 . بسيارى اوقات ، در يك منبع ، يك حديث ، دو شماره دارد : يكى شماره مسلسل كه از ابتداى كتاب، شروع و در پايان آن ، تمام مى شود ، و ديگرى ، شماره مربوط به بابى كه حديث در آن آمده است ، و ما همواره ، شماره مسلسل حديث را برگزيده ايم. 11 . معيار براى ذكر شماره صفحات ، صفحه اى است كه اوّلين كلمه از متن برگزيده ما، در آن قرار دارد. 12 . اختلافاتى كه ميان متن برگزيده ما در اين دانش نامه، با ساير متونِ نشانى داده شده در پانوشت وجود دارد ، در صورت امكان ، در پانوشت، دقيقا ذكر شده اند و گاه نيز با تعبير «نَحوُهُ (مشابه آن)»، به وجود اختلاف ، تنها اشاره شده است. 13 . در صورت وجود اختلاف اندك لفظى و معنايى ، يا وجود اختلاف فقط لفظى امّا فراوان و پراكنده در جاىْ جاىِ متن (به طورى كه نتوان به آن اشاره كرد) ، به آوردن تعبير «نحوه (مشابه آن)» بسنده كرده ايم. 14 . چنانچه احاديثى با متن برگزيده ما مضمون يكسانى داشته اند ، ولى در برخى الفاظ با آن متفاوت بوده اند ، امّا اين اختلاف، لطمه اى به معنا نمى زده است ، از ذكر اختلاف ، صرف نظر كرده ايم. 15 . معيار عمده براى ذكر اختلافات ، تأثير اين اختلافات در معنا و يا مفيد بودن ذكر آنها براى خواننده است ، بويژه در مَقطعى (بخشى) از حديث كه مرتبط با موضوع بحث (مَدخل و عنوان) است. 16 . هر گاه حديث در برخى منابع با متن برگزيده ما، در مقطع مورد بحث، مطابقت

.

ص: 94

داشته، اختلاف در ساير بخش هاى حديث، هرچند بسيار بوده ، با تعبير «نحوه» ، خاطرنشان شده است؛ امّا اگر در مقطع مورد بحث، اندكى متفاوت، ولى در ساير بخش هاى حديث، مطابق بوده. در اين صورت ، به اختلاف آن دو، اشاره شده است. براى مثال ، در مَدخل «دوستى (المَحَبَّة)»، در عنوان «نشانه هاى دوستى خدا با بنده» ، در ذيل حديث «إذا أحبَّ اللّه عبدا ...» ، حديث «إذا أراد اللّه بعبدٍ خيرا ...» نيز نشانى داده شده و اختلاف ميان آن دو، ذكر شده است. 17 . پس از ذكر منابع (مصادرِ) حديث در پانوشت ، گاه با تعبيرِ «ر . ك (رجوع كنيد به) :» ارجاعاتى به برخى منابع ديگر داده مى شود . در اين گونه موارد ، متن مورد ارجاع ، با متن برگزيده ، تفاوت بسيار دارد ؛ امّا در عين حال ، ملاحظه آن، براى پژوهشگر ، سودمند است . 18 . در صفحه عنوان هر مَدخل (موضوع) و گاه در پايان برخى فصول يا عناوين، عناوين يا ابواب يا كتاب هايى ياد شده اند كه مراجعه به آنها ، اطّلاعات بيشترى در زمينه موضوع مورد نظر ، در اختيار پژوهشگر مى گذارد. 19 . پاره اى اختلافات ، با عبارات زير ، توضيح داده شده اند: «و فيه كذا بدلَ كذا (در اين منبع ، فلان عبارت، به جاى فلان عبارت آمده)» ، «ليس فيه كذا (در اين منبع ، فلان عبارت ، وجود ندارد)» ، «ليس فيه من كذا إلى كذا (در اين منبع ، از فلان عبارت تا فلان عبارت، وجود ندارد)» ، «بزيادة كذا بعد كذا (با افزونى فلان عبارت، بعد از فلان كلمه)» ، «بزيادة كذا فى آخره (با افزونى فلان عبارت در پايان آن)» . چنانچه در برخى منابع ، عبارت كاملى از ابتداى حديثى كه در متن آمده ، حذف شده باشد ، با عبارت «ليس فيه صدره (در اين منبع ، صدر حديث نيامده)» به، اين اختلاف ، اشاره كرده ايم ؛ امّا اگر عبارت محذوف ، كامل نباشد ، آن را با اين عبارت ، خاطرنشان كرده ايم: «وليس فيه صدره إلى كذا (در اين منبع ، از آغاز حديث تا فلان كلمه نيامده است)» .

.

ص: 95

اگر اين كاستى، در آخر حديث و يك جمله كامل باشد ، آن را با اين عبارت، توضيح داده ايم : «و ليس فيه ذيله (در اين منبع ، پايان حديث نيامده است)» ؛ ولى اگر يك جمله كامل نباشد يا چند جمله باشد ، آن را با اين عبارت، خاطرنشان ساخته ايم : «و ليس فيه ذيله من كذا (در اين منبع ، بخش پايانى حديث ، از فلان كلمه، نيامده است)» . 20 . هر كلمه يا عبارتى كه بعد از نام يك منبع آمده _ خواه براى بيان نام راوى باشد ، يا براى بيان اختلاف و يا مشابهت _ فقط به همان منبعْ مربوط مى شود ، مگر آن كه همراه با يكى از اين الفاظ ، آمده باشد : «كِلاهُما (هر دو منبع)» ، «كُلُّها (همه منابع)» ، «فيهما (در اين دو منبع)» و «فيها (در همه اين منابع)»، كه در اين صورت ، به منابع پيش از آن نيز برمى گردد. گفتنى است كه هر گاه دو نشانى به يك منبع داده شود ، هر يك از آن دو ، مستقل در نظر گرفته مى شود و آنچه گفتيم ، در باره آن نيز جارى است. نيز بايد دانست كه به كار بردن تعابير ياد شده، گاه، ما را وا مى دارد كه ترتيب منابع (بر حَسَب اعتبار آنها) را رعايت نكنيم . بنا بر اين ، اين بند از توضيحات ، بر بندهاى پيشين _ كه براى توضيح روش خود آورديم _ ، حاكم است. براى مثال ، اگر مَروىٌّ عنه (يعنى گوينده اصلى حديث) (1) يا راوى، در دو يا چند منبع ، يكى باشد ، در پانوشت، اين منابع را به صورت پياپى مى آوريم و در پى آن ، يكى از اين دو تعبير را به كار مى بريم : «كِلاهُما عن... (در هر دو منبع از...)» و «كُلُّها عن... (همه آنها از...)» ؛ و چنانچه مرجع ضمير ، موجب اشتباه گردد ، به جاى آن ، تعداد منابعِ هم سخن در اين باره را ذكر مى كنيم . براى مثال آورده ايم: «و الثلاثة الأخيرة عن الإمام الباقر عليه السلام (سه منبع آخر ، از امام باقر عليه السلام )». 21 . سعى شده است كه از كتاب هايى كه انتساب آنها به اهل بيت عليهم السلام قطعى نيست ،

.


1- .مقصود، پيامبر يا امامى است كه حديث، از او نقل شده است.

ص: 96

نقل كمترى صورت گيرد. با اين حال ، چنانچه حديثى را از اين گونه كتاب ها انتخاب كنيم ، در ابتداى حديث ، به اين ترديد در نسبت كتاب به امام عليه السلام ، اشاره مى كنيم ، مثل : الديوان المنسوب إلى الإمام علىّ عليه السلام ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكرىّ عليه السلام ، مصباح الشريعة _ فيما نَسَبَه إلى الإمام الصادق عليه السلام _ . 22 . معيارِ آوردن نام مَروىٌّ عنه يا راوى ، بدين گونه است : الف _ در ابتداى هر حديث (صدر حديث) ، نام مروىٌّ عنه (گوينده اصلى حديث) را مى آوريم ، مگر آن كه راوى در حديث ، نقش داشته باشد _ به طورى كه جز با آوردن نام او ، حديث ، مفهوم درست خود را پيدا نكند _ ، كه در اين صورت ، ابتدا نام راوى را مى آوريم و سپس ، نام مروىٌّ عنه را و از آن جا كه به اقتضاى شيوه تدوين اين دانش نامه، در ابتداى حديث ، نام مروىٌّ عنه آورده مى شود و اگر نام مروىٌّ عنه را نتوان آورد، (1) نام منبع مى آيد، لذا در چنين مواردى (نقش داشتن راوى در حديث)، نام منبعى كه متن از آن نقل شده است ، خواهد آمد و سپس ، نام راوى، مانند: الخصال عن زُرارة: سمعتُ أبا عبد اللّه عليه السلام يقول:...، فَسَألتُه عن...، فقال: يا زرارة!... الخصال _ به نقل از زُراره _ : شنيدم ابو عبد اللّه [امام صادق] عليه السلام مى فرمود:... از ايشان پرسيدم كه... فرمود: اى زراره!... ب _ به سبب تعدّد القاب پيامبر بزرگوار و اهل بيت گرامى ايشان و انبياى پيشين و نيز تعدّد نام ها و كُنيه هايى كه براى آنها به كار مى رود، فقط يكى از آنها _ كه همان نام يا لقب مشهور است _ گزينش شده است، تا در صدر احاديث، با روشى يكسان، از مروىٌّ عنه نام برده شود؛ امّا اگر نام يا لقب يا كنيه آن بزرگواران، در ميانه متونِ نقل شده آمده باشد ، به همان حال ، دست نخورده باقى مى ماند، مگر در ترجمه _ كه به

.


1- .مثل همين مورد _ كه راوى در حديث، نقش داشته باشد _ و يا وقتى كه حديث، «مُضمَر» است و تعيين مَروىٌّ عنه (گوينده اصلى حديث)، امكان پذير نيست.

ص: 97

نحوى، وضوح آن را بيشتر مى كنيم _ . ج _ براى پرهيز از طولانى شدن گزارش ها ، چنانچه نام اهل بيت عليهم السلام در سند ، پى در پى آمده باشد ، به جاى ذكر اسامى آنها يكى پس از ديگرى ، از عبارت : «عن آبائه (از پدرانش)» استفاده مى كنيم كه بيانگر اين اتّصال است. د _ هر گاه در منبع، از مروىٌّ عنه ، صراحتا نام برده نشده باشد ، بلكه فقط كنيه يا لقب او ذكر شده باشد (مثل : أبو الحسن ، أبو محمّد، العبد الصالح، العالم و...) و يا ابهامى در ميان باشد ، (1) در اين صورت ، چنانچه مقصود از آن را احراز كنيم ، نام مروىٌّ عنه را مى آوريم ، و اگر احراز نكنيم ، آن را به همان نحو كه در منبع آمده ، ذكر مى نماييم و در پانوشت، به احتمالات معتبر، اشاره مى كنيم . ه _ پس از ذكر نام پيامبر، با جمله « صلى الله عليه و آله » و پس از ذكر نام هر يك از اهل بيت آن بزرگوار يا نام ديگر پيامبران و نيز فرشتگان ، با جمله « عليه السلام » ، نسبت به آنان ، اداى احترام مى شود ، هرچند در كتابى كه حديث از آن نقل شده ، نام آنان بدون تكريم آمده باشد و يا با الفاظ ديگرى از آنان تكريم شده باشد . همچنين ، در مورد ديگران ، فقط به ذكر نام ، اكتفا شده است. و _ راوى اوّل _ كه خبر را از مروىٌّ عنه روايت مى كند _ ، اگر در صدر حديثْ نام برده نشود ، در پانوشت ، پس از هر نشانى، ياد مى شود ، و اگر حديث را يكى از اهل بيت عليهم السلام از يكى از اجداد گرامى اش روايت كرده باشد ، نام شريف او و نيز نام راويان بالاتر، تا به اوّلين راوى، مى آيد. ز _ اگر نام راوى دقيقا معلوم نباشد ، نام او در پانوشت، اصلاً آورده نمى شود ، مانند وقتى كه حديث با سندى مُرسَل ، نظير «أحمد بن محمّد ، عن بعض أصحابنا ، عن الإمام الباقر عليه السلام (احمد بن محمّد، از يكى از راويان امامى مذهب، از امام باقر عليه السلام )»، روايت شده باشد.

.


1- .مثل مواردى كه حديث، به «الحسن» (بدون هيچ مشخّصه ديگرى) نسبت داده شده است.

ص: 98

ح _ هر گاه در پانوشت ، بعد از منبع دوم يا هر كدام از منابع پس از آن ، نام پيامبر صلى الله عليه و آله يا يكى از اهل بيت عليهم السلام را (با تعبير: عن فلان) ذكر كنيم ، اين ، بدان معناست كه حديث، در اين منبع ، از ايشان نقل شده و نه از بزرگوار ديگرى كه در صدر حديث ، ياد شده است . همچنين هر گاه در اين موارد، پس از نام ياد شده در پانوشت ، عبارت «عنه صلى الله عليه و آله » يا «عنه عليه السلام » را بيفزاييم ، اين ، بدان معناست كه مروىٌّ عنه ، خود، راوى حديث است و آن را به بزرگوار ديگرى كه در صدر حديثْ نام برده شده ، اِسناد داده است. ط _ اگر حديث، از منبعى (كتابى) نقل شده باشد كه همه يا بيشتر احاديث آن، با سند واحدى (مشتركى) روايت شده اند، از آن سند واحد، تنها به آوردن نام پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام در صدر و پانوشت حديث، اكتفا مى گردد. از منابعى كه با يك سندْ روايت شده اند، مى توان به: طبّ الإمام الرضا عليه السلام ، مسائل علىّ بن جعفر، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكرى عليه السلام و صحيفة الإمام الرضا عليه السلام اشاره كرد. الجعفريّات، النوادر للراوندى، قُرب الإسناد و دُرَر الأحاديث النبوية نيز از آن دسته منابع اند كه بيشتر احاديث آنها با يك سند مشترك، روايت شده است. ى _ اگر متن، از پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام روايت نشده باشد ، يا حديثِ قدسى باشد، يا با عبارت هايى مانند : «سُئلَ (مورد پرسش قرار گرفت)» و «رُوِىَ (روايت شده است)»، قول يا فعل يا تقرير پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام نقل شده باشد ، بدون آن كه از راوى مشخّصى روايت شده باشد، يا _ همان طور كه گذشت _ نام راوى در آغاز حديث يا در متن آن آمده باشد و راوى در متن حديث، نقش داشته باشد ، و خلاصه آن كه : هر گاه در آغاز حديث ، نام پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام را نتوان آورد، نام منبع (كتاب) را در آغاز آن مى آوريم . 23 . چنان كه مى دانيم ، در تدوين و نگارش اين دانش نامه ، از روش موضوعى پيروى كرده ايم كه اين ، خود ، بُرش متون معيّنى از احاديث مربوط به مَدخل يا عنوان (تيتر) مورد نظر را اقتضا مى كند . اين نكته ، يكى از اصولى است كه براى

.

ص: 99

پرهيز از تكرار ، نمى توان از آن صرف نظر كرد ، مخصوصا در احاديث طولانى . ما همواره كوشيده ايم تا آن بُرش (مَقطعِ) نقل شده ، كامل ، تام و خالى از ابهام باشد ، هر چند با آوردن توضيحات لازم در آغاز حديث ، و البته با رعايت زيبايى سياق و وارد نيامدن اخلال به نظم حديث. بنا بر اين ، در اين دانش نامه، صدر حديث _ كه پيش از متن آن، قرار گرفته و با علامت دو نقطه (:) از آن جدا شده _ ، در واقع ، مكمّل متن است ، به طورى كه گاه بدون آن ، فهم حديث ، ناممكن مى شود ، و گاهى اوقات هم اين صدر، در فهم پاره اى شناسه ها و خصوصيات متن _ كه به خواننده در فهم فضاى حديث، كمك مى كنند _ مفيد است. 24 . قبلاً گفتيم كه معيار ما در انتخاب يك متن (روايت) از ميان متون مختلف ، رسا و فراگير بودن آن است ؛ امّا با اين حال ، گاه متن برگزيده ، داراى پاره اى اغلاط ناشى از تصحيف يا سهو راويان است. در اين گونه موارد ، سعى كرده ايم كه آن اغلاط را با روش هاى مختلف (به اقتضاى نوع غلط) ، رفع و تصحيح كنيم : از طريق مراجعه به چاپ هاى مختلف منبع ، و يا مراجعه به بحار الأنوار و ديگر كتاب هاى واسطه (اگر اين كتاب ها از همان منبع ما نقل كرده باشند ؛ چرا كه در اين صورت ، به منزله نسخه اى از نسخه هاى منبع به شمار مى آيند) و سپس ، مراجعه به منابع ديگر و تأييد گرفتن از آنها. در همه اين موارد ، امانتدارى علمى رعايت گرديده و جدّا سعى شده است كه از بازى با متن ، پرهيز گردد و توضيحات لازم ، در پانوشتْ آورده شود ، مگر در موردى كه تصحيف ، قطعى باشد . در اين صورت ، آن را در متن ، تصحيح كرده و به خطاى نسخه، در پانوشت، اشاره كرده ايم. 25 . در صورت وجود توضيحاتى در وسط متن برگزيده كه ربطى به موضوع نداشته ، از ذكر آن، خوددارى ورزيده و به جاى آن ، سه نقطه گذاشته ايم. البته ، در احاديث كوتاه ، بنا بر آوردن تمام متن بوده ، هرچند در لابه لاى آن ، توضيحاتى آمده

.

ص: 100

باشد كه ربطى به موضوع ندارد . اين كار ، براى اجتناب از تقطيع حديث بوده است و تقطيع، تنها زمانى صورت گرفته كه چاره اى جز آن نبوده است. 26 . افزوده هاى ميان دو قلّاب (كروشه) از ماست ، خواه اين افزوده ها براى بيان مرجع ضمير غايب (مستتر يا بارز) باشد يا هر توضيح ديگرى. 27 . افزوده هاى ميان دو هلال (پرانتز) ، در متن عربى ، از منبع است ، خواه نسخه بدل باشد يا جز آن . 28 . تا جاى ممكن، كوشيده ايم تا واژگان پيچيده و دور از ذهن را شرح دهيم و براى اين كار ، به كتاب هاى اصلى لغت و غريب الحديث (مانند : لسان العرب، معجم مقاييس اللغة ، النهاية ى ابن اثير ، الصحاح جوهرى ، القاموس المحيط فيروزآبادى ، المصباح المنير فيّومى و المفردات راغب) و ديگر منابع معتبر ، تكيه كرده ايم و سعى نموده ايم از ميان معانى متعدّدى كه گاه براى يك واژه در اين گونه منابعْ ذكر مى شود ، معناى متناسب با سياق حديث را برگزينيم. در شرح پاره اى عبارات و تركيبات پيچيده ، از كتاب هايى كه متون حديثى را شرح كرده اند (مانند : مرآة العقول ، الوافى ، حلية المتّقين ، توضيحات مجلسى در بحار الأنوار ، شرح نهج البلاغة ى ابن ابى الحديد ، و فتح البارى) و ديگر كتاب ها نيز كمك گرفته ايم . (1)

.


1- .در ويرايش فارسى و بازبينى ترجمه ، به ضرورت ، به گروه ديگرى از منابع نيز مراجعه شده است ، از جمله براى شرح لغات به : غريب الحديثِ هِرَوى و ابن قُتَيبه و بُستى و حَربى و سَرَقُسطى ، الطرازِ يحيى بن حمزه ، تاج العروس ، تاج المصادر بيهقى و منتهى الأرب ، و براى شرح لغات و تركيبات پيچيده ، به : المَجازات النبويّة ، الطراز سيّد على خان مدنى و الديباج الوضىّ ، گر چه غالبا ذكر منبع ، امكان پذير نبوده است .

ص: 101

حرف الف1 . ايثار [الإيثار] ج 1 / 1032 . استئثار [الاستئثار] ج 1 / 203الاثم : الذنب3 . اجاره [الإجارة] ج 1 / 247الأجر : الثواب4 . اَجَل [الأجل] ج 1 / 2875 . آخرت [الآخرة] ج 1 / 3216 . برادرى [الإخاء] ج 2 / 77 . ادب [الأدب] ج 2 / 1898 . اذان [الأذان] ج 2 / 3199 . آزاررسانى [الإيذاء] ج 2 / 48710 . تاريخ [التّاريخ] ج 3 / 711 . زمين [الأرض] ج 3 / 14312 . خانواده [الاُسرة] ج 3 / 24913 . اُلگو [الاُسوة] ج 4 / 16714 . مُواسات [المُؤاساة] ج 4 / 25115 . غذا خوردن [الأكل] ج 4 / 30516 . همدلى [الاُلفة] ج 5 / 6717 . خدا [اللّه ] ج 5 / 12718. آرزو [الأمل] ج 6 / 6119. امامت [الإمامة] ج 6 / 21120 . امّت [الاُمّة] ج 7 / 721 . امانت [الأمانة] ج 7 / 32122 . امنيّت [الأمن] ج 7 / 49123 . ايمان [الإيمان] ج 8 / 724 . اُنس [الاُنس] ج 8 / 44325 . انسان [الإنسان] ج 9 / 726 . اهل البيت عليهم السلام ج 9 / 21727 . درنگ ورزيدن[التّأن_ّي] ج 11 / 12528 . آسيب[الآفة] ج 11 / 167 .

ص: 102

1 . ايثار

اشاره

1 . ايثاردرآمدفصل يكم : تشويق به ايثارفصل دوم : ارزش ايثارفصل سوم : بركات ايثارفصل چهارم : آداب ايثارفصل پنجم : نمونه هاى والاى ايثار

.

ص: 103

. .

ص: 104

درآمد

اشاره

ايثار ، در لغت
ايثار ، در قرآن و حديث

درآمدايثار ، در لغتايثار ، مصدر است از ريشه «أثر» و در لغت ، به معناى «تقديم الشى ء (مقدّم داشتن چيزى)» است . ابن فارس ، در معناى اين واژه مى گويد: أثر _ الهمزةُ وَ الثاءُ وَ الراءُ _ لَهُ ثَلاثَةُ اُصولٍ : تَقديمُ الشَّى ءِ ، وَ ذِكرُ الشَّى ءِ ، وَ رَسمُ الشَّى ءِ الباقى . قالَ الخَليلُ : قَد أثِرْتُ بِأَن أفعَلَ كَذا ، وَ هُوَ هَمٌّ فى عَزمٍ ، وَ تَقولُ افعَل يا فُلانُ هذا آثِرا ما ، وَ آثِرَ [ذى] أثير ، أى إن اختَرتَ ذلِكَ الفِعلَ فَافعَل هذا إمّا لا. قالَ ابنُ الأَعرابِيُّ: مَعناهُ افعَلهُ أوَّلَ كُلِّ شَيءٍ . (1) اثر (همزه و ثاء و راء) سه ريشه معنايى دارد : پيش انداختن چيز ، يادكرد آن و صورت اثرِ باقى مانده . خليل گفته است : «قد أثرتُ بأن أفعل كذا» ، اهتمام به انجام دادن تصميم است . و وقتى مى گويى : «يا فلان! هذا آثرا ما آثرَ [ذى ]أثير» ، يعنى هر گاه كارى را انتخاب كردى ، انجامش بده يا رهايش كن . ابن اعرابى گفته است : معناى آن ، چنين است : «آن را پيش تر از همه انجام بده» .

ايثار ، در قرآن و حديثايثار و مشتقّات آن ، در متون اسلامى در دو معناى متضاد به كار رفته است : گاه در

.


1- .معجم مقاييس اللغة: ج 1 ص 53 مادّه «أثر» .

ص: 105

مقدّم داشتن مثبت _ كه يكى از بزرگ ترين ارزش هاى اخلاقى است _ ، مانند اين آيه شريف : «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ . (1) و [ديگران را] بر خويشتن مقدّم مى دارند ، هر چند خودشان نيازمند باشند» و گاه در مقدّم داشتن منفى ، مانند: «بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا * وَ الْأَخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقَى . (2) بلكه زندگانى دنيا را ترجيح مى دهيد ، در حالى كه آخرت ، بهتر و پايدارتر اس_ت» . نكته قابل توجّه در آن جا كه اين واژه براى ارائه يكى از ارزش هاى اخلاقى استعمال مى شود ، اين است كه از نگاه اسلام ، مطلقِ مقدّم داشتن ديگران بر خود در تأمين نيازها و خواست ها ، ارزش تلقّى نمى گردد ؛ زيرا ترجيح بدون مرجّح و تقديم نابه جا _ چنان كه در آداب ايثار خواهد آمد _ ، ارزش نيست . از اين رو در مصباح الشريعة ، ايثارِ مثبت ، چنين تعريف شده است: أصلُ الإِيثارِ تَقديمُ الشَّى ءِ بِحَقِّهِ . (3) ايثار ، در اصل ، مقدّم داشتن چيزى است به جا . اين بخش ، براى تبيين ايثار مثبت از نگاه قرآن و حديث است . (4) بنا بر اين ، آنچه پس از اين به عنوان جمع بندى متون اين بخش خواهد آمد ، در باره ايثار به عنوان يك ارزش مهمّ اخلاقى است .

.


1- .حشر: آيه 9 .
2- .اعلى: آيه 16 _ 17 .
3- .مصباح الشريعة : ص 415 .
4- .مباحث مربوط به ايثار منفى ، ضمن مدخل «دنيا» خواهد آمد ، إن شاء اللّه !

ص: 106

ارزش ايثار

ارزش ايثارايثار ، يكى از برجسته ترين فضايل و ارزش هاى انسانى است كه در سخنان نورانى پيشوايان اسلام ، از آن با عناوينى مانند: بالاترينِ مكارم اخلاقى ، بالاترينِ مراتب احسان ، ب_الاترينِ درجات اي_مان و بهترينِ عبادت ، ارزش گذارى گرديده است (1) و در فرهنگ اسلام ، كسانى شايسته نام بردارى به فضيلت ، مروّت و فتوّت هستند كه از اين خصلت ارجمند ، برخوردار باشند . (2) كمالات انسانى ، از يك سو متّصل به ايثار است و از سوى ديگر ، منتهى به يقين ، و چنين است كه ميزان الحكمه (ميزان حكمت) به طور طبيعى با «ايثار» آغاز مى شود و با «يقين» ، پايان مى يابد. پيامبر اسلام و اهل بيت آن بزرگوار _ كه كامل ترين انسان ها هستند _ از بالاترين مراتب ايثار ، برخوردارند و در اين خصلت زيباى انسانى و اسلامى ، سرمشق ديگران اند . (3) پيروان راستين آنان نيز از اين خصلت ، بهره وافرى داشته اند و دارند . (4) امام حسن عليه السلام ، در توصيف همنشينان پيامبر خدا مى فرمايد: يُوَقِّرونَ الكَبيرَ، وَ يَرحَمونَ الصَّغيرَ ، وَ يُؤثِرونَ ذَا الحاجَةِ . (5) به بزرگ ترها احترام مى گذارند ، با كوچك ترها مهربان اند ، و نيازمند را بر خود ، ترجيح مى دهند .

.


1- .ر . ك : ص 129 (ايثار / فصل دوم : ارزش ايثار) .
2- .ر . ك : ص 123 ح 5 و ص 125 ح 9 و 12 .
3- .ر . ك : ص 159 (ايثار / فصل پنجم / پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ) و ص 161 (اهل بيت عليهم السلام ) .
4- .ر . ك : ص 185 (ايثار / فصل پنجم / انصار) و ص 197 (ابو ذر) و ص 199 (ياران امام حسين عليهم السلام ) .
5- .معانى الأخبار: ص 83 ح 1 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 318 ، المناقب ، كوفى: ج 1 ص 25 ح 1 ، بحار الأنوار: ج 16 ص 152 ح 4 ؛ كنز العمّال: ج 7 ص 166 ح 18535 .

ص: 107

انواع ايثار
الف - ايثار در مال
ب - ايثار در جان

انواع ايثارپيش از اين توضيح داديم كه ايثار ، عبارت است از مقدّم داشتن ديگران بر خود در تأمين نيازها و خواست ها . بنا بر اين ، ايثار ، انواع فراوانى دارد و آنچه در اين جا به عنوان انواع ايثار ، ذكر مى كنيم ، شمارى از مصاديق اين عنوان است كه در احاديث اسلامى آمده ؛ امّا انواع ايثار ، منحصر به اين موارد نيست . انواع ايثار كه در احاديث اسلامى آمده ، عبارت است از :

الف _ ايثار در مالبررسى متونى كه در اين بخش آمده ، نشان مى دهد كه در قرآن و حديث ، بيشترين كاربرد كلمه «ايثار» و آنچه اين معنا را مى رساند ، در ايثار مالى است و اين ، بدان جهت است كه نيازهاى مالى ، از گسترده ترين و ضرورى ترين نيازهاى انسان است.

ب _ ايثار در جاناهمّيت و ارزش ايثار در جان ، بسى فراتر از ايثار در مال است . كمتر كسى است كه حاضر شود زندگى ديگرى را بر زندگى خود ، مقدّم بدارد . حتّى فرشتگانِ برجسته اى مانند جبرئيل و ميكائيل عليهماالسلام ، از اين نوع ايثار ، تن مى زنند . (1) در واقع ، ايثار در جان ، مرتبه انسان كامل است . از اين رو ، ايثار امام على عليه السلام در ليلة المَبيت ، مورد ستايش خداوند متعال قرار مى گيرد و خداوند ، اين چنين در نزد فرشتگان ، به آن مباهات مى كند : «وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَآءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ . (2)

.


1- .ر . ك : ص 161 ح 66 و ص 163 ح 68 .
2- .بقره : آيه 207 .

ص: 108

ج - ايثار در دعا

و كسانى از مردم ، جانشان را براى به دست آوردن رضاى خدا ، سودا مى كنند» . (1)

ج _ ايثار در دعايكى از نكات آموزنده در سيره اهل بيت عليهم السلام ، مقدّم داشتن ديگران در دعاست . امام كاظم عليه السلام ، از پدرانش عليهم السلام چنين روايت نموده است : كانَت فاطِمَةُ عليهاالسلام إذا دَعَت تَدعو لِلمُؤمِنينَ وَ المُؤمِناتِ وَ لا تَدعو لِنَفسِها، فَقيلَ لَها: يا بِنتَ رَسولِ اللّهِ! إنَّكِ تَدعينَ لِلنّاسِ وَ لا تَدعينَ لِنَفسِكِ ! فَقالَت: الجارُ ثُمَّ الدّارُ . (2) فاطمه عليهاالسلام ، هر گاه دعا مى كرد ، براى زنان و مردان مؤمن ، دعا مى كرد و براى خودش دعا نمى كرد . به ايشان گفته شد : اى دختر پيامبر خدا! شما براى مردم ، دعا مى كنى و براى خودت دعا نمى كنى؟ فرمود : «اوّل ، همسايه ، بعد ، خانه!» . پيروان برجسته اهل بيت عليهم السلام نيز از فضيلت اين نوع ايثار ، برخوردار بودند . زيد نرسى مى گويد: كُنتُ مَعَ مُعاوِيَةَ بنِ وَهبٍ فِى المَوقِفِ وَ هُوَ يَدعو ، فَتَفَقَّدتُ دُعاءَهُ ، فَما رَأَيتُهُ يَدعو لِنَفسِهِ بَحَرفٍ ، وَ رَأَيتُهُ يَدعو لِرَجُلٍ رَجُلٍ مِنَ الآفاقِ وَ يُسَمِّيهِم وَ يُسَمِّى آباءَهُم حَتّى أفاضَ النّاسُ . فَقُلتُ لَهُ : يا عَمُّ! لَقَد رَأَيتُ مِنكَ عَجَبا ! قالَ : وَ مَا الَّذى أعجَبَكَ مِمّا رَأَيتَ ؟ قُلتُ : إيثارُكَ إخوانَكَ عَلى نَفسِكَ فى مِثلِ هذَا المَوضِعِ ، وَ تَفَقُّدُكَ رَجُلاً رَجُلاً . فَقالَ لى : لا تَعجَب مِن هذا يَا بنَ أخى ؛ فَإِنّى سَمِعتُ مَولاىَ وَ مَولاكَ وَ مَولى كُلِّ

.


1- .ر . ك : ص 161 (ايثار / فصل پنجم / ايثارى كه خدا به آن مباهات مى كند) .
2- .علل الشرائع : ص 182 ح 2 ، روضة الواعظين : ص 361 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 82 ح 4 . نيز ، ر . ك : دلائل الإمامة : ص 152 ح 65 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 94 .

ص: 109

مُؤمِنٍ وَ مُؤمِنَةٍ _ وَ كانَ وَ اللّهِ سَيِّدَ مَن مَضى ، وَ سَيِّدَ مَن بَقِىَ بَعدَ آبائِهِ عَلَيهِمُ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ _ وَ إلّا صَمَّتا اُذُنا مُعاوِيَةَ وَ عَمِيَتا عَيناهُ وَ لا نالَتهُ شَفاعَةُ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله إن لَم يَكُن سَمِعتُهُ مِنهُ وَ هُوَ يَقولُ: مَن دَعا لِأَخيهِ فى ظَهرِ الغَيبِ ناداهُ مَلَكٌ مِنَ السَّماءِ الدُّنيا: يا عَبدَ اللّهِ! وَ لَكَ مِئَةُ ألفِ ضِعفٍ مِمّا دَعَوتَ ، وَ ناداهُ مَلَكٌ مِنَ السَّماءِ الثّانِيَةِ : يا عَبدَ اللّهِ! وَ لَكَ مِئَتا ألفِ ضِعفٍ مِمّا دَعَوتَ ، وَ ناداهُ مَلَكٌ مِنَ السَّماءِ الثّالِثَةِ : يا عَبدَ اللّهِ! ولَكَ ثَلاثُمِئَةِ ضِعفٍ مِمّا دَعَوتَ ، وَ ناداهُ مَلَكٌ مِنَ السَّماءِ الرّابِعَةِ : يا عَبدَ اللّهِ! وَ لَكَ أربَعُمِئَةِ ألفِ ضِعفٍ مِمّا دَعوتَ ، وَ ناداهُ مَلَكٌ مِنَ السَّماءِ الخامِسَةِ : يا عَبدَ اللّهِ! وَ لَكَ خَمسُمِئَةِ ألفِ ضِعفٍ مِمّا دَعوتَ ، وَ ناداهُ مَلَكٌ مِنَ السَّماءِ السّادِسَةِ : يا عَبدَ اللّهِ! وَ لَكَ سِتُّمِئَةِ ألفِ ضِعفٍ مِمّا دَعوتَ ، وَ ناداهُ مَلَكٌ مِنَ السَّماءِ السّابِعَةِ : يا عَبدَ اللّهِ! وَ لَكَ سَبعُمِئَةِ ألفِ ضِعفٍ مِمّا سَأَلتَ ، ثُمَّ يُناديهِ اللّهُ _ تَبارَكَ وتَعالى _ : أنَا الغَنِىُّ الَّذى لا أفتَقِرُ . يا عَبدَ اللّهِ! لَكَ ألفُ ألفِ ضِعفٍ مِمّا دَعوتَ . فَأَىُّ الخَطَرَينِ أكبَرُ يَا بنَ أخى : مَا اختَرتُهُ أنَا لِنَفسى أو ما تَأمُرُنى بِهِ ؟ (1) با معاوية بن وهب ، در موقف (عرفات) بودم و او مشغول دعا كردن بود . در دعايش كنجكاوى نمودم . نديدم كه حتّى يك كلمه براى خودش دعا كند ؛ بلكه براى يكايك مسلمانان ، به نام و نام پدرانشان ، دعا مى كرد ، تا آن كه مردم كوچيدند . به او گفتم : عمو جان! از شما چيز عجيبى ديدم . گفت : چه ديدى كه تو را به تعجّب وا داشته است؟ گفتم : در يك چنين مكانى ، برادرانت را بر خودت مقدّم مى دارى و به ياد يكايك افراد هستى ! به من گفت : از اين كار ، تعجّب مكن ، پسر برادرم ؛ زيرا من از مولايم و مولاى تو و مولاى همه مردان و زنان مؤمن _ كه به خدا سوگند ، آقاى گذشتگان و آقاى تمام

.


1- .عدّة الداعى : ص 171 ، الاُصول الستّة عشر : ص 44 ، الدعوات : ص 289 ح 30 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 390 .

ص: 110

د - ايثار در پرسش

كسانى است كه بعد از پدران بزرگوارش باقى مانده اند _ شنيدم _ و كر باد اين دو گوش معاويه و كور باد دو چشم او و به شفاعت محمّد صلى الله عليه و آله نرسد ، اگر نشنيده باشد _ كه فرمود : «هر كس پشت سر برادرش براى او دعا كند ، فرشته اى از آسمان دنيا ندا در مى دهد : اى بنده خدا! هزار برابر اجر آنچه دعا كردى ، براى خودت باد! و فرشته اى از آسمان دوم ، ندا در مى دهد : اى بنده خدا! و دويست هزار برابر آنچه دعا كردى ، براى خودت باد! و فرشته اى از آسمان سوم ، ندا در مى دهد : اى بنده خدا! و سيصد هزار برابر آنچه دعا كردى ، از براى خودت باد! و فرشته اى از آسمان چهارم ، ندا در مى دهد : اى بنده خدا! چهارصد هزار برابر آنچه دعا كردى ، از براى خودت باد! و فرشته اى از آسمان پنجم ، ندا در مى دهد : اى بنده خدا! پانصد هزار برابر آنچه دعا كردى ، از براى خودت باد! و فرشته اى از آسمان ششم ، ندا در مى دهد : اى بنده خدا! ششصد هزار برابر آنچه دعا كردى ، از براى خودت باد! و فرشته اى از آسمان هفتم ، ندا در مى دهد : اى بنده خدا! هفتصد هزار برابر آنچه دعا كردى ، از براى خودت باد! . آن گاه ، خداوند _ تبارك و تعالى _ به او ندا در مى دهد : منم آن غنى اى كه هرگز فقير نمى شوم . اى بنده خدا! هزار هزار برابر آنچه دعا كردى ، از براى خودت باد! » . پس ، اى برادرزاده! كدام يك بهتر و بزرگ تر است : آنچه من براى خود انتخاب كردم ، يا آنچه تو مرا به آن توصيه مى كنى؟

د _ ايثار در پرسشيكى ديگر از انواع ايثار كه در احاديث آمده ، ايثار در پرسش است . از امام باقر عليه السلام روايت شده است : صَلّى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِأَصحابِهِ الفَجرَ، ثُمَّ جَلَسَ مَعَهُم يُحَدِّثُهُم حَتّى طَلَعَتِ الشَّمسُ، فَجَعَلَ يَقومُ الرَّجُلُ بَعدَ الرَّجُلِ حَتّى لَم يَبقَ مَعَهُ إلّا رَجُلانِ : أنصارِىٌّ وَ ثَقَفِىٌّ، فَقالَ لَهُما رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : قَد عَلِمتُ أنَّ لَكُما حاجَةً تُريدانِ أن تَسأَلانى عَنها، فَإِن شِئتُما

.

ص: 111

أخبَرتُكُما بِحاجَتِكُما قَبلَ أن تَسأَلانى وَ إن شِئتُما فَاسأَلانى . قالا: بَل تُخبِرُنا يا رَسولَ اللّهِ ؛ فَإِنَّ ذلِكَ أجلى لِلعَمى وَ أَبعَدُ مِنَ الاِرتِيابِ وَ أَثبَتُ لِلإِيمانِ . فَقالَ النَّبِىُّ صلى الله عليه و آله : أمّا أنتَ يا أخَا الأَنصارِ فَإِنَّكَ مِن قَومٍ يُؤثِرونَ عَلى أنفُسِهِم وَ أَنتَ قَرَوىٌّ وَ هذَا الثَّقَفِىُّ بَدَوِىٌّ أفَتُؤثِرُهُ بِالمَسأَلَةِ؟ فَقالَ: نَعَم، قالَ: أمّا أنتَ يا أخا ثَقيف فَإِنَّكَ جِئتَ تَسأَلُنى عَن وُضوئِكَ وَ صَلاتِكَ وَ ما لَكَ فِيهما مِنَ الثَّوابِ ... . (1) پيامبر خدا ، نماز صبح را با اصحابش اقامه كرد و سپس با آنان به گفتگو نشست تا آن كه آفتاب زد . اصحاب ، يكى پس از ديگرى خارج شدند تا جايى كه فقط دو نفر با ايشان باقى ماندند : يك نفر انصارى و مردى ثقفى . پيامبر خدا به آن دو فرمود : «مى دانم كه كارى داريد و مى خواهيد از من بپرسيد . اگر دوست داشته باشيد ، پيش از آن كه شما بپرسيد ، به شما بگويم كه چه مى خواهيد ، و اگر دوست داريد ، شما خود بپرسيد» . گفتند : خودت به ما خبر بده ، اى پيامبر خدا ؛ زيرا اين كار ، در از بين بردن كورى دل ، مؤثّرتر و در زدودن ترديد ، كارگرتر است و ايمان را استوارتر مى سازد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «امّا تو اى برادر انصارى! از قومى هستى كه ديگران را بر خويشتن ، مقدّم مى دارند . تو آبادى نشين هستى و اين مرد ثقفى ، بيابانگرد است . آيا در سؤال كردن ، او را بر خود ، مقدّم مى دارى؟» . گفت : آرى . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «امّا تو ، اى مرد ثقفى ! تو آمده اى تا در باره وضو و نمازت و ثوابى كه در اين دو براى تو هست ، از من سؤال كنى» ... .

.


1- .كتاب من لايحضره الفقيه : ج 2 ص 202 ح 2138 ، الأمالى ، صدوق : ص 441 ح 22 ، الخرائج و الجرائح: ج 2 ص 514 ح 26 ، روضة الواعظين: ص 334 ، بحار الأنوار : ج 99 ص 3 ح 3 ، الكافى: ج 3 ص 71 ح 7 .

ص: 112

عوامل ايثار

عوامل ايثاردر نضرة النعيم ، زير عنوان: «عواملى كه بر ايثار ، مساعدت مى كنند»، آمده است: 1 . تعظيم الحقوق: فإن عظمت الحقوق عنده ، قام بواجبها و رعاها حقّ رعايتها و استعظم إضاعتها ، و علم أنّه إن لم يبلغ درجة الإيثار لم يؤدّها كما ينبغى فيجعل إيثاره احتياطا لأدائها . 2 . مقت الشّحّ: فإنّه إذا مقته و أبغضه التزم الإيثار ؛ فإنّه يرى أنّه لا خلاص له من هذا المقت البغيض إلّا بالإيثار . 3 . الرَّغبة فى مكارم الأخلاق: و بحسب رغبته فيها يكون إيثاره ؛ لأنّ الإيثار أفضل درجات مكارم الأخلاق . (1) 1 . بزرگداشت حقوق : اگر حقوق در نظر انسان ، بزرگْ داشته شود ، آن را كاملاً رعايت مى كند و به آن ، جامه عمل مى پوشاند و تباه كردن آن را ناگوار مى داند و مى داند كه اگر به مقام ايثار نرسد ، حقوق را چنان كه شايسته است ، رعايت نكرده است . بنا بر اين ، ايثارش را براى مراقبت از حقوق ، قرار مى دهد . 2 . نفرت از خسّت : هر گاه انسان از خسّت ، نفرت پيدا كند و آن را زشت بشمارد ، خود را به ايثار ملزم مى كند و راهى براى نجات از اين نفرت كينه آلود ، جز با ايثار ، براى خود نمى يابد . 3 . تمايل به مكارم اخلاقى : انسان ، بر حسب تمايل به خصلت هاى خوب اخلاقى ، ايثار مى ورزد ، براى اين كه ايثار ، برترين درجه خصلت هاى بزرگوارانه اخلاقى است . به نظر مى رسد كه در ريشه يابى اسباب ايثار ، اين مقدار ، كافى نيست . درست است كه امورى مانند: بزرگداشت حقوق ، و بيزارى از بخل و رغبت به ارزش هاى

.


1- .نضرة النعيم: ج 3 ص 630 (به نقل از : مدارج السالكين ، ابن قيّم ، با اندكى تصرّف) .

ص: 113

آثار ايثار

اخلاقى (مكارم اخلاق) در پيدايش خصلت ارزشمند ايثار ، مؤثّر است ؛ ليكن مسئله اصلى ، اين است كه : اين خصوصياتى كه عوامل ايثار شمرده شده اند، چگونه در انسان تحقّق پيدا مى كنند ؟ و چه كسى به خاطر رغبت به ارزش هاى اخلاقى و نفرت از حرص و خِسّت ، و براى رعايت حقوق ديگران ، ايثار مى نمايد و خواست ديگران را بر خواست خود ، مقدّم مى دارد؟ بررسى دقيق براى پاسخ دادن به اين سؤال ، نشان مى دهد كه ايثار ، ريشه اى جز ايمان نمى تواند داشته باشد . تقويت صفات نيكويى كه به صفت ايثار منتهى مى شوند نيز تنها در سايه ايمان ، امكان پذير است . از اين رو ، در مكاتب مادّى ، سخن از ارزش هاى اخلاقى ، شوخى است و هدفى جز فريب دادن و گم راه كردن افكار عمومى ندارد. بر اين پايه ، هر چه ايمان در وجود انسانْ تقويت شود ، به خصلت ارزشمند ايثار ، نزديك تر مى گردد و به فرموده امام على عليه السلام ، انسان ، در بالاترينِ مراتب ايمان ، ايثارگر مى شود (1) و به فرموده امام صادق عليه السلام ، مؤمنانِ كامل اند كه در سختى ، ديگران را بر خود ، مقدّم مى دارند (2) و هر چه ايمان ، كامل تر شود ، قدرت ايثارگرى در انسان ، افزون مى گردد تا به مرتبه ايثار جان و جانبازى مى رسد.

آثار ايثارايثار ، نقطه مقابل استئثار (انحصارطلبى) است . هر چه استئثار براى جامعه مطلوب انسانى زيانبار ، و براى وحدت و انسجام آن ، ويرانگر است ، (3) ايثار ، سودمند و سازنده است.

.


1- .ر . ك : ص 129 ح 15 .
2- .ر . ك : ص 139 ح 41 .
3- .ر . ك : ص 205 (استئثار «ويژه خوارى / انحصارطلبى» / درآمد) .

ص: 114

اسلام ، در مقابل مكاتب مادّى _ كه فرهنگ خودخواهى و خودپرستى را تبليغ و ترويج مى كنند _ ، خودخواهى را ريشه مفاسد فردى و اجتماعى مى داند و با ترويج فرهنگ ايثار و از خودگذشتگى مى خواهد اين ريشه خطرناك را بخشكاند. البته با يك نگاه دقيق و عميق ، در مى يابيم كه اسلام ، با اين اقدام ، خودخواهى فطرى انسان را هدايت ، و منافع واقعى و درازْ مدّت او را تأمين كرده است. انسان هاى ايثارگر ، در واقع ، خود را مى سازند و منافع حقيقى و هميشگى خود را تأمين مى كنند و به تعبير قرآن كريم: «إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِكُمْ . (1) اگر نيكى كنيد ، به خودتان نيكى كرده ايد» . به عكس ، مادّى گرايان و خودخواهان ، خود را تباه مى كنند و منافع حقيقى و هميشگى خود را از دست مى دهند و به تعبير دقيق قرآن كريم ، فراموشى خدا ، در واقع ، فراموشى خويش است: «نَسُواْ اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ . (2) خدا را فراموش كردند . خداوند هم آنان را دچار خودْفراموشى كرد» . بدين سان ، گسترش فرهنگ ايثار در جامعه ، نه تنها منافع شخصى ايثارگران را تهديد نمى كند ، بلكه آنان را محبوب خدا (3) و خلق مى نمايد (4) و موجب دستيابى آنان به بهترين زندگى ها در جهان جاويد مى شود . (5) علاوه بر اين ، ريشه مفاسد اجتماعى را نيز مى سوزاند و منافع مادّى و معنوى جامعه بشر را تأمين مى نمايد.

.


1- .اسرا: آيه 7 .
2- .حشر: آيه 19 .
3- .ر . ك : ص 121 ح 3 و ص 123 ح 4 .
4- .ر . ك : ص 141 ح 44 .
5- .ر . ك : ص 145 (ايثار / فصل سوم / وارد شدن به بالاترين مرتبه بهشت) .

ص: 115

آداب ايثار
الف - اخلاص

قرآن كريم ، در ذيل آيه ايثار ، بركات فردى و اجتماعى آن را در يك جمله خلاصه كرده ، مى فرمايد: «وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ . (1) و آنها كه از خسّت نفس خويش ، مصون بمانند ، آنان ، همان رستگاران اند» . فَلاح ، از مهم ترين بركاتِ ايثار و مبارزه با خودخواهى و خسّت است ، و آن ، عبارت است از : كاميابى و رسيدن به همه خواست هاى حقيقىِ فردى و اجتماعى . (2)

آداب ايثاردر تعريف «ايثار» گفتيم كه اصل ايثار ، عبارت است از «مقدّم داشتن چيزى بر اساس حق (به جا)» . اصول آداب ايثار _ كه در فصل چهارم خواهد آمد _ در اين تعريف ، خلاصه شده است . بنا بر اين ، رعايت اين آداب ، شرط تحقّق مفهوم ايثار به عنوان يك ارزش مهمّ اخلاقى نيز هست:

الف _ اخلاصنخستين ادبِ ايثار ، اخلاص است . (3) اگر اخلاص نباشد ، «مقدّم داشتن ديگرى» تحقّق پيدا نمى كند . وقتى كسى با انگيزه اى غير الهى ، چيزى را كه خود بدان نيازمند است ، به ديگرى مى دهد ، در واقع ، آن را به خودش داده است ؛ چرا كه انگيزه نفسانى و خودخواهى ، او را وادار به اين عمل كرده است.

.


1- .حشر: آيه 9 .
2- .فلاح : كاميابى و رسيدن به خواست هاست ، و بر دو قسم است : دنيوى و اخروى (مفردات ألفاظ القرآن : ذيل «فلح») .
3- .ر . ك : ص 149 (ايثار / فصل چهارم / اخلاص) .

ص: 116

ب - علاقه مندى
ج - مقدّم داشتن نزديكان
د - مقدّم داشتن اهل ايمان
ه - مقدّم داشتن نيازمندتر

ب _ علاقه مندىدومين ادب ايثار ، علاقه مندى به چيزى است كه ايثار مى شود . (1) اگر علاقه مندى به آن نباشد ، «مقدّم داشتن ديگران» نيز بى معناست . اين ادب نيز از تعريف ايثار ، قابل استنباط است .

ج _ مقدّم داشتن نزديكانمقدّم داشتن نزديكان و كسانى كه تأمين نيازهاى زندگى آنان بر انسان واجب است ، يكى ديگر از آداب ايثار است. (2) اين ادب را از افزودن قيد «بحقّه (بر اساس حق)» به تعريف ايثار نيز مى توانيم استخراج كنيم ؛ زيرا مقدّم داشتن ديگران بر «نزديكان» ، عقلاً و شرعا صحيح نيست.

د _ مقدّم داشتنِ اهل ايمانادب ديگر ايثار ، مقدّم داشتنِ اهل ايمان است و بدون ايمان ، مقدّم داشتن ديگرى ، «حق» تلقى نمى گردد ، چنان كه از امام على عليه السلام روايت شده: عامِل سائِرَ النّاسِ بِالإِنصافِ ، وَ عامِلِ المُؤمِنينَ بِالإِيثارِ . (3) با ديگر مردمان ، به انصاف رفتار كن و با مؤمنان ، به ايثار .

ه _ مقدّم داشتن نيازمندتراين ادب نيز از مقوِّمات مفهوم ارزشىِ ايثار است ؛ زيرا تأمين نيازهاى ثانويه ديگران با هزينه نيازهاى اوّليه خود ، حق و ارزش محسوب نمى شود . از اين رو ، امام على عليه السلام در باره آيه ايثار مى فرمايد:

.


1- .ر . ك : ص 151 (ايثار / فصل چهارم / دوست داشتن آنچه ايثار شده) .
2- .ر . ك : ص 153 (ايثار / فصل چهارم / مقدّم داشتن خانواده) .
3- .ر . ك : ص 154 ح 60 .

ص: 117

و - برخورد خوش

لا تَستَأثِر عَلَيهِ بِما هُوَ أحوَجُ إلَيهِ مِنكَ . (1) آنچه را كه او (ديگرى) بدان نيازمندتر از توست ، بهره خويش مساز .

و _ برخورد خوشتنها ادبى كه در تعريفى كه از ايثار ارائه شد ، نمى گنجد ، ادب برخورد ايثارگر با طرف ايثار است كه بى ترديد ، رعايت اين ادب ، شرط كمال ايثار است و بدون آن ، گاه ايثار ، ارزش اخلاقى خود را از دست مى دهد و به فرموده امام على عليه السلام : وَجهٌ مُستَبشِرٌ خَيرٌ مِن قَطوبٍ مُؤثرٍ . (2) خوش رو ، از ترش روىِ ايثارگر ، بهتر است .

.


1- .ر . ك : ص 156 ح 62 .
2- .ر . ك : ص 152 ح 56 .

ص: 118

الفصل الأول : الحثّ على الإيثارالكتاب«وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ » . (1)

«وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا* إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاءً وَ لَا شُكُورًا ». (2)

الحديثالكافي عن أبان بن تغلب :قُلتُ [ لِأَبي عَبدِاللّهِ عليه السلام ] : أخبِرني عَن حَقِّ المُؤمِنِ عَلَى المُؤمِنِ . فَقالَ : يا أبانُ ، دَعهُ لا تَرِدهُ . قُلتُ : بَلى _ جُعِلتُ فِداكَ ! _ فَلَم أزَل اُرَدِّدُ عَلَيهِ . فَقالَ : يا أبانُ ، تُقاسِمُهُ شَطرَ (3) مالِكَ ، ثُمَّ نَظَرَ إلَيَّ فَرَأى ما دَخَلَني ، فَقالَ : يا أبانُ ، أما تَعلَمُ أنَّ اللّهَ عز و جل قَد ذَكَرَ المُؤثِرينَ عَلى أنفُسِهِم (4) ؟ قُلتُ : بَلى جُعِلتُ فِداكَ! فَقالَ : أمّا إذا أنتَ قاسَمتَهُ فَلَم تُؤثِرهُ بَعدُ ، إنَّما أنتَ وهُوَ سَواءٌ ؛ إنَّما تُؤثِرُهُ إذا أنتَ أعطَيتَهُ مِنَ النِّصفِ الآخَرِ . (5)

.


1- .الحشر : 9 . والخَصاصَة : الفَقر والحاجَة إلى الشيء (النهاية : ج 2 ص 37 «خصص») .
2- .الإنسان : 8 و 9.
3- .الشَّطْر : النِّصف (النهاية : ج 2 ص 473 «شطر»).
4- .إشارة إلى قوله تعالى : «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ» .
5- .الكافي : ج 2 ص 172 ح 8 ، مصادقة الإخوان : ص 141 ح 2 نحوه ، بحار الأنوار : ج 74 ص 249 ح 46 .

ص: 119

فصل يكم : تشويق به ايثار

فصل يكم : تشويق به ايثارقرآن«و [ديگران را] بر خويشتن مقدّم مى دارند ، هرچند خودشان نيازمند باشند . و آنها كه از آزمندىِ نفس خويش ، مصون بمانند ، آنان ، همان رستگاران اند» .

«و خوردنى را ، با وجود دوست داشتن آن ، به بينوا و يتيم و اسير مى خورانند [و در دل مى گويند :] ما شما را فقط براى خدا اطعام مى كنيم و از شما هيچ پاداش و يا سپاسى نمى خواهيم» .

حديثالكافى_ به نقل از اَبان بن تغلب _ :[به امام صادق عليه السلام ] گفتم : مرا از حقّ مؤمن بر مؤمن ، آگاه فرما . فرمود : «ابان! اين موضوع را بگذار و از آن بگذر» . گفتم : نه ، فدايت شوم . و به ايشان ، اصرار ورزيدم. پس فرمود : «اى ابان! [از حقوق مؤمن بر مؤمن ، اين است كه] دارايى ات را با او به دو نيم ، قسمت كنى» . سپس به من نگريست و چون حالت [اعجابِ] دست داده به مرا ديد ، فرمود : «اى ابان! مگر نمى دانى كه خداوند عز و جل از ايثارگران ، ياد كرده است؟ (1) » . گفتم : چرا ، فدايت شوم. فرمود : «هر گاه دارايى ات را با او قسمت كنى ، هنوز ايثار نكرده اى ؛ بلكه تو و او يكسانيد . وقتى ايثار مى كنى كه از نيم ديگر هم به او بدهى» .

.


1- .اشاره است به آيه شريف : «و [ديگران را] بر خويشتن مقدّم مى دارند ، هرچند خودشان نيازمند باشند» .

ص: 120

الكافي عن أبي بصير عن الإمام الباقر أو الإمام الصادق عليهماالسلام ، قالَ :قُلتُ لَهُ : أيُّ الصَّدَقَةِ أفضَلُ ؟ قالَ : جُهدُ المُقِلِّ (1) ، أما سَمِعتَ قَولَ اللّهِ عز و جل : «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ» تَرى هاهُنا فَضلاً؟ (2)

الكافي عن جميل بن درّاج عن الإمام الصادق عليه السلام :خِيارُكُم سُمَحاؤُكُم ، وشِرارُكُم بُخَلاؤُكُم ، ومِن خالِصِ الإِيمانِ البِرُّ بِالإِخوانِ وَالسَّعيُ في حَوائِجِهِم ، وإنَّ البارَّ بِالإِخوانِ لَيُحِبُّهُ الرَّحمنُ ، وفي ذلِكَ مَرغَمَةٌ لِلشَّيطانِ وتَزَحزُحٌ عَنِ النِّيرانِ ودُخولُ الجِنانِ . يا جَميلُ ، أخبِر بِهذا غُرَرَ (3) أصحابِكَ . قُلتُ : _ جُعِلتُ فِداكَ! _ مَن غُرَرُ أصحابي؟ قالَ : هُمُ البارّونَ بِالإِخوانِ فِي العُسرِ وَاليُسرِ ، ثُمَّ قالَ : يا جَميلُ ، أما إنَّ صاحِبَ الكَثيرِ يَهونُ عَلَيهِ ذلِكَ ، وقَد مَدَحَ اللّهُ عز و جل في ذلِكَ صاحِبَ القَليلِ ، فَقالَ في كِتابِهِ : «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ » . (4)

.


1- .جُهْد المُقِلّ : أي قَدْر ما يَحتمله حال القَليل المال (النهاية : ج 1 ص 320 «جهد») .
2- .الكافي : ج 4 ص 18 ح 3 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 70 ح 1751 عن الإمام الصادق عليه السلام ،ثواب الأعمال : ص 170 ح 16 ، بحار الأنوار : ج 96 ص 179 ح 15.
3- .الغُرّة من المَتاع : خِياره ورأسه. والغُرّة من القوم : شريفهم وسيّدهم ؛ يقال : هو غُرَّة قومه ومن غُرَر قومه (تاج العروس : ج 7 ص 303 «غرر») .
4- .الكافي : ج 4 ص 41 ح 15 ، كتاب من لايحضره الفقيه : ج 2 ص 61 ح 1707 ، الأمالي للمفيد : ص 291 ح 9 ، الخصال : ص 96 ح 42 ، الأمالي للطوسي : ص 68 ح 98 ، مشكاة الأنوار : ص 154 ح 381 وفي الأربعة الأخيرة «صالح الأعمال» بدل «خالص الإيمان» وليس فيها «وإنّ البارّ بالإخوان ليحبّه الرحمن» ، بحار الأنوار : ج 74 ص 394 ح 18.

ص: 121

الكافى_ به نقل از ابو بصير _ :به امام [باقر يا صادق عليهماالسلام] گفتم : كدام صدقه برتر است؟ فرمود : «دِهِش بينوا . اين سخن خداى عز و جل را نشنيده اى كه : «و [ديگران را ]بر خويشتن ، مقدّم مى دارند ، هرچند خودشان نيازمند باشند» . آيا در اين جا مازادى مى بينى؟ (1) » .

الكافى_ به نقل از جميل بن درّاج _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «بهترينِ شما سخاوتمندان شمايند و بدترينتان ، بخيلانتان . از خلوص ايمان است : نيكى كردن به برادران و كوشش براى رفع حوائج آنان . خداوند مهربان ، نيكى كننده به برادران را دوست مى دارد و اين كار ، مايه طرد و خوارى شيطان ، دورى از آتش و ورود به بهشت است . اى جميل! اين را به آگاهى ياران برجسته ات نيز برسان» . گفتم : فدايت شوم! ياران برجسته ام كيان اند؟ فرمود : «آنان اند كه در سختى و آسايش ، به برادران ، نيكى مى كنند» . سپس فرمود : «اى جميل! بدان كه اين كار ، براى افراد توانگر ، آسان است ؛ امّا خداوند عز و جل در اين زمينه ، آن را كه مالِ اندك دارد [و در عين حال ، همان را ايثار مى كند] ، ستوده و در كتاب خود ، فرموده است : «و [ديگران را] بر خويشتن ، مقدّم مى دارند ، هرچند خودشان نيازمند باشند ، و آنها كه از آزمندىِ نفس خويش مصون بمانند ، آنان ، همان رستگاران اند» ».

.


1- .يعنى آيا در آيه ، قيدى در خصوص اين كه مازاد نياز خود را عطا مى كنند ، مى بينى؟ م .

ص: 122

الإمام الصادق عليه السلام :لَيسَ البِرُّ بِالكَثرَةِ ؛ وذلِكَ أنَّ اللّهَ عز و جل يَقولُ في كِتابِهِ : «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ» ، ثُمَّ قالَ : «وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ » ، ومَن عَرَفهُ اللّهُ عز و جلبِذلِكَ أحَبَّهُ اللّهُ ، ومَن أحَبَّهُ اللّهُ _ تَبارَكَ وَتعالى _ وَفّاهُ أجرَهُ يَومَ القِيامَةِ بِغَيرِ حِسابٍ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن آثَرَ عَلى نَفسِهِ استَحَقَّ اسمَ الفَضيلَةِ . (2)

عنه عليه السلام :الإِيثارُ فَضيلَةٌ ، الاِحتِكارُ رَذيلَةٌ . (3)

عنه عليه السلام :كُن عَفُوّا في قُدرَتِكَ ، جَوادا في عُسرَتِكَ ، مُؤثِرا مَعَ فاقَتِكَ ؛ يَكمُل لَكَ الفَضلُ . (4)

عنه عليه السلام :خَيرُ النّاسِ مَن كانَ في عُسرِهِ مُؤثِرا صَبورا . (5)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 206 ح 6 ، مصادقة الإخوان : ص 172 ح 2 كلاهما عن جميل بن درّاج ، بحار الأنوار : ج74 ص 299 ح 35 .
2- .غررالحكم : ج 5 ص 380 ح 8845 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 435 ح 7522.
3- .غرر الحكم : ج 1 ص 39 ح 112 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 37 ح 787 و 788 .
4- .غرر الحكم : ج 4 ص 611 ح 7179 ، عيون الحكم و المواعظ : ص 393 ح 6667 وفيه «الفضائل» بدل «الفضل».
5- .غرر الحكم : ج 3 ص 435 ح 5028 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 238 ح 4537 .

ص: 123

امام صادق عليه السلام :نيكى كردن ، به دِهِش بسيار نيست ؛ چرا كه خداوند عز و جل در كتاب خويش مى فرمايد : «و [ديگران را] بر خويشتن ، مقدّم مى دارند ، هر چند خودشان نيازمند باشند» . سپس مى فرمايد : «و آنها كه از آزمندىِ نفس خويش ، مصون بمانند ، آنان ، همان رستگاران اند» . كسى كه خداوند عز و جل اين نكته را به او بشناسانَد ، محبوب اوست و هر كس كه خداوند _ تبارك و تعالى _ دوستش بدارد ، در روز قيامت ، مزد و پاداش او را بى حساب و كامل مى دهد.

امام على عليه السلام :كسى كه ايثار كند ، سزامند نام بردارى به فضيلت است.

امام على عليه السلام :ايثار كردن ، يك فضيلت است و انحصارطلبى ، يك رذيلت.

امام على عليه السلام :در هنگامى كه قدرت دارى ، باگذشت ب_اش ، و در گاهِ تنگ دستى ات بخشنده ، و در وقت نيازمندى ات ، ايثارگر باش تا فضل تو كامل گردد.

امام على عليه السلام :بهترينِ مردم ، كسى است ك_ه در ت_نگ دستى اش ايثارگ_ر و شكيبا باشد.

.

ص: 124

عنه عليه السلام :مَن آثَرَ عَلى نَفسِهِ بالَغَ فِي المُرُوءَةِ . (1)

عنه عليه السلام :ذَلِّلوا أخلاقَكُم بِالمَحاسِنِ ، وقودوها إلَى المَكارِمِ ، وعَوِّدوا أنفُسَكُمُ الحِلمَ ، وَاصبِروا عَلَى الإِيثارِ عَلى أنفُسِكُم فيما تَجمُدونَ عَنهُ (2) . (3)

مستدرك الوسائل :عَن أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام أنَّهُ رَأى يَوما جَماعَةً ، فَقالَ : مَن أنتُم؟ قالوا : نَحنُ قَومٌ مُتَوَكِّلونَ . فَقالَ : ما بَلَغَ بِكُم تَوَكُّلُكُم؟ قالوا : إذا وَجَدنا أكَلنا ، وإذا فَقَدنا صَبَرنا . فَقالَ عليه السلام : هكَذا يَفعَلُ الكِلابُ عِندَنا! فَقالوا : كَيفَ نَفعَلُ يا أميرَ المُؤمِنينَ ؟ فَقالَ : كَما نَفعَلُهُ ؛ إذا فَقَدنا شَكَرنا ، وإذا وَجَدنا آثَرنا . (4)

الرسالة القشيريّة :سَأَلَ شَقيقٌ البَلخِيُّ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ عليه السلام عَنِ الفُتُوَّةِ ، فَقالَ : ما تَقولُ أنتَ؟ فَقالَ شَقيقٌ : إن اُعطينا شَكَرنا ، وإن مُنِعنا صَبَرنا . فَقالَ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ عليه السلام : الكِلابُ عِندَنا بِالمَدينَةِ تَفعَلُ كَذلِكَ ! فَقالَ شَقيقٌ : يَابنَ بِنتِ رَسولِ اللّهِ ، مَا الفُتُوَّةُ عِندَكُم؟ فَقالَ : إن اُعطينا آثَرنا ، وإن مُنِعنا شَكَرنا . (5)

.


1- .غرر الحكم : ج 5 ص 255 ح 8225 .
2- .يقال : جَمَدَ يجمُدُ : إذا بخِل بما يلزمه من الحقّ (النهاية : ج 1 ص 292 «جمد»). وفي مشكاة الأنوار و بحارالأنوار : «تحمدون».
3- .تحف العقول : ص 224 ، مشكاة الأنوار : ص 317 ح 1003 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 64 ح 157 .
4- .مستدرك الوسائل : ج 7 ص 217 ح 8076 نقلاً عن أبي الفتوح الرازي في تفسيره.
5- .الرسالة القشيريّة : ص 230 ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 11 ص 217 ، سبل الهدى والرشاد : ج 1 ص 474 ؛ الصراط المستقيم : ج 1 ص 158 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، إرشاد القلوب : ص 123 كلاهما نحوه .

ص: 125

امام على عليه السلام :كسى كه ايثار كند ، در مروّت ، به اوج رسيده است.

امام على عليه السلام :اخلاق خود را رام خوبى ها و كمالات كنيد و آنها را به سوى خصلت هاى والا بكشانيد . خويشتن را به بردبارى عادت دهيد و در آنچه بخل مى ورزيد ، با شكيبايى ايثار كنيد.

مستدرك الوسائل :روايت شده است كه روزى امير مؤمنان عليه السلام ، گروهى را ديد . پرسيد : «شما كيستيد؟» . گفتند : ما جماعتى اهل توكّل هستيم . فرمود : «توكّلتان ، شما را به چه رسانيده است؟» . گفتند : هر گاه چيزى بيابيم ، مى خوريم ، و اگر نيابيم ، شكيبايى مى كنيم. فرمود : «سگ هاى ما هم همين كار را مى كنند!» . گفتند : پس چه كنيم ، اى امير مؤمنان؟ فرمود : «كارى را كه ما مى كنيم : هر گاه نداشته باشيم ، شكر مى كنيم و هر گاه به دست آوريم ، ايثار مى كنيم».

الرسالة القشيريّة :شقيق بلخى از امام صادق عليه السلام از فتوّت پرسيد . فرمود : «تو [خود،] چه مى گويى؟» . شقيق گفت : اگر به ما عطا شود ، شكر مى گزاريم و اگر از ما دريغ گردد ، شكيبايى مى ورزيم. امام صادق عليه السلام فرمود : «سگ هاى مدينه نيز چنين مى كنند!» . شقيق گفت : اى پسر دختر پيامبر خدا! به نظر شما فتوّت چيست؟ فرمود : «اگر به ما عطا شود ، ايثار مى كنيم و اگر از ما دريغ گردد ، شكر مى گزاريم» .

.

ص: 126

الكافي عن عليّ بن سويد عن الإمام الكاظم عليه السلام قالَ :قُلتُ لَهُ : أوصِني . فَقالَ : آمُرُكَ بِتَقوَى اللّهِ ، ثُمَّ سَكَتَ . فَشَكَوتُ إلَيهِ قِلَّةَ ذاتِ يَدي ، وقُلتُ : وَاللّهِ ، لَقَد عَريتُ حَتّى بَلَغَ مِن عُريَتي أنَّ أبا فُلانٍ نَزَعَ ثَوبَينِ كانا عَلَيهِ وكَسانيهِما ! فَقالَ : صُم وتَصَدَّق . قُلتُ : أتَصَدَّقُ مِمّا وَصَلَني بِهِ إخواني وإن كانَ قَليلاً؟ قالَ : تَصَدَّق بِما رَزَقَكَ اللّهُ ولَو آثَرتَ عَلى نَفسِكَ . (1)

الإمام العسكريّ عليه السلام_ فِي التَّفسيرِ المَنسوبِ إلَيهِ _ :شيعَةُ عَلِيٍّ عليه السلام هُمُ الَّذينَ يُؤثِرونَ إخوانَهُم عَلى أنفُسِهِم ولَو كانَ بِهِم خَصاصَةٌ . (2)

.


1- .الكافي : ج 4 ص 18 ح 2 ، وسائل الشيعة : ج 6 ص 301 ح 12415 .
2- .التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 319 ح 161 عن يوسف بن زياد وعليّ بن سيّار ، بحار الأنوار : ج 68 ص 162 ح 11.

ص: 127

الكافى_ به نقل از على بن سويد _ :به امام كاظم عليه السلام گفتم : به من سفارشى كن. فرمود : «تو را به پروامندى از خدا سفارش مى كنم» . آن گاه سكوت كرد . من از تنگ دستى خود ، نزد او شِكوه كردم و گفتم : به خدا سوگند ، برهنه ام و برهنگى ام به جايى رسيده كه فلانى ، دو جامه خويش را از تَنَش در آورْد و به من پوشاند! فرمود : «روزه بگير و صدقه بده» . گفتم : از آنچه برادرانم به من عطا مى كنند ، هرچند اندك ، صدقه بدهم؟ فرمود : «آنچه را كه خداوند ، روزى تو مى كند ، صدقه بده ، هرچند ايثار كنى [و خودت به آن ، محتاج باشى]» .

امام عسكرى عليه السلام_ در تفسير منسوب به ايشان _ :شيعيان على عليه السلام ، آن كسانى اند كه برادرانشان را بر خودشان مقدّم مى دارند ، هرچند خودشان نيازمند باشند .

.

ص: 128

الفصل الثاني : قيمة الإيثار2 / 1أعلى مَراتِبِ الإِيمانِالإمام عليّ عليه السلام :الإِيثارُ أحسَنُ الإِحسانِ ، وأعلى مَراتِبِ الإِيمانِ . (1)

الاُصول الستّة عشر عن زيد الزرّاد :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : نَخشى ألّا نَكونَ مُؤمِنينَ! قالَ : ولِمَ ذاكَ ؟ فَقُلتُ : وذلِكَ أنّا لا نَجِدُ فينا مَن يَكونُ أخوهُ عِندَهُ آثَرَ مِن دِرهَمِهِ ودينارِهِ ، ونَجِدُ الدّينارَ وَالدِّرهَمَ آثَرَ عِندَنا مِن أخٍ قَد جَمَعَ بَينَنا وبَينَهُ مُوالاةُ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام ! فَقالَ : كَلّا ، إنَّكُم مُؤمِنونَ ، ولكِن لا تُكمِلونَ إيمانَكُم حَتّى يَخرُجَ قائِمُنا ، فَعِندَها يَجمَعُ اللّهُ أحلامَكُم (2) فَتَكونونَ مُؤمِنينَ كامِلينَ ، ولَو لَم يَكُن فِي الأَرضِ مُؤمِنونَ كامِلونَ (3) إذا لَرَفَعَنَا اللّهُ إلَيهِ وأنكَرتُمُ الأَرضَ وأنكَرتُمُ (4) السَّماءَ . (5)

راجع : ص 138 ح 41 .

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 31 ح 1705 .
2- .الحِلْم : العَقل ، والجمع : أحلام (القاموس المحيط : ج 4 ص 99 «حلم») .
3- .في المصدر : «مؤمنين كاملين» ، والتصويب من بحار الأنوار .
4- .في نسخة : «وأنكرتكم» في كلا الموضعين .
5- .الاُصول الستّة عشر : ص 127 ح 20 ، بحار الأنوار : ج 67 ص 350 ح 54 .

ص: 129

فصل دوم : ارزش ايثار
2 / 1 بالاترينِ مراتب ايمان

فصل دوم : ارزش ايثار2 / 1بالاترينِ مراتب ايمانامام على عليه السلام :ايثار ، بهترين احسان و بالاترين مرتبه ايمان است.

الاُصول الستّة عشر_ به نقل از زيد زرّاد _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : بيم آن داريم كه مؤمن نباشيم! فرمود : «چرا؟» . گفتم : چون در ميان خود ، كسى را نمى يابيم كه برادرش را بر درهم و دينارش ترجيح دهد ؛ بلكه دينار و درهم در نزد ما ، مقدّم بر برادرى است كه ولايت امير مؤمنان ، ما و او را گِرد هم آورده است! فرمود : «نه ، شما مؤمن هستيد ؛ ليكن ايمانتان كامل نمى گردد ، مگر آن گاه كه قائم ما ظهور كند . در آن هنگام است كه خداوند ، خِرَدهاى شما را به كمال مى رساند و مؤمنِ كامل مى شويد . اگر در روى زمين ، مؤمنانى كامل وجود نداشت ، در آن صورت ، خداوند ، ما را به پيشگاه خود ، بالا مى بُرد [و از ميان شما رَخت بر مى بستيم ]و شما ، زمين و آسمان را نمى شناختيد (نظام آفرينش به هم مى ريخت) .

ر . ك : ص 139 ح 41 .

.

ص: 130

2 / 2أعلَى المَكارِمِالإمام عليّ عليه السلام :الإِيثارُ أعلَى المَكارِمِ . (1)

عنه عليه السلام :خَيرُ المَكارِمِ الإِيثارُ . (2)

عنه عليه السلام :غايَةُ المَكارِمِ الإِيثارُ . (3)

عنه عليه السلام :لا تَكمُلُ المَكارِمُ إلّا بِالعَفافِ وَالإِيثارِ . (4)

2 / 3أعلَى الإِحسانِالإمام عليّ عليه السلام :الإِيثارُ أعلَى الإِحسانِ . (5)

عنه عليه السلام :الإِيثارُ أشرَفُ الإِحسانِ . (6)

عنه عليه السلام :الإِيثارُ غايَةُ الإِحسانِ . (7)

عنه عليه السلام :مِن أحسَنِ الإِحسانِ الإِيثارُ . (8)

.


1- .غرر الحكم : ج 1 ص 242 ح 986 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 19 ح 91 .
2- .غرر الحكم : ج 3 ص 421 ح 4953 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 237 ح 4510 .
3- .غرر الحكم : ج 4 ص 371 ح 6361 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 349 ح 5930 نحوه .
4- .غرر الحكم : ج 6 ص 396 ح 10745 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 540 ح 10005 .
5- .غرر الحكم : ج 1 ص 235 ح 951 .
6- .غرر الحكم : ج 1 ص 107 ح 399 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 33 ح 593.
7- .غرر الحكم : ج 1 ص 215 ح 861 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 51 ح 1318.
8- .غرر الحكم : ج 6 ص 34 ح 9386 .

ص: 131

2 / 2 عالى ترين خصلت اخلاقى
2 / 3 بالاترين نيكوكارى

2 / 2عالى ترين خصلت اخلاقىامام على عليه السلام :ايثار ، عالى ترين خصلت اخلاقى است .

امام على عليه السلام :بهترينِ خصلت هاى اخلاقى ، ايثار است.

امام على عليه السلام :نقطه اوجِ خصلت هاى اخلاقى ، ايثار است.

امام على عليه السلام :خصلت هاى والاى انسانى ، جز با عفّت و ايثار ، كامل نمى گردد .

2 / 3بالاترين نيكوكارىامام على عليه السلام :ايثار ، بالاترين نيكوكارى است.

امام على عليه السلام :ايثار ، برجسته ترين نيكوكارى است.

امام على عليه السلام :ايثار ، اوج نيكوكارى است.

امام على عليه السلام :از بهترين نيكوكارى ها ، ايثار است.

.

ص: 132

2 / 4أحسَنُ الكَرَمِالإمام عليّ عليه السلام :أحسَنُ الكَرَمِ الإِيثارُ . (1)

عنه عليه السلام :الإِيثارُ أعلى مَراتِبِ الكَرَمِ ، وأفضَلُ الشِّيَمِ (2) . (3)

عنه عليه السلام :الإِيثارُ أشرَفُ الكَرَمِ . (4)

عنه عليه السلام :كَفى بِالإِيثارِ مَكرُمَةً . (5)

عنه عليه السلام :حَسبُ المَرءِ . . . ومِن كَرَمِهِ إيثارُهُ عَلى نَفسِهِ . (6)

عنه عليه السلام :عِندَ الإِيثارِ عَلَى النَّفسِ تَتَبَيَّنُ جَواهِرُ الكُرَماءِ . (7)

الإمام الصادق عليه السلام :الجودُ زَكاةُ السَّعادَةِ ، وَالإِيثارُ عَلَى النَّفسِ موجِبٌ لِاسمِ الكَرَمِ . (8)

2 / 5شيمَةُ الأَبرارِالإمام عليّ عليه السلام :الإِيثارُ شيمَةُ الأَبرارِ . (9)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 382 ح 2914 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 118 ح 2627.
2- .الشِّيمة : الطبيعة والخُلُق (تاج العروس : ج 16 ص 396 «شيم»).
3- .غرر الحكم : ج 1 ص 372 ح 1419 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 19 ح 91 نحوه وراجع : سبل الهدى والرشاد : ج 1 ص 444 .
4- .غرر الحكم : ج 1 ص 228 ح 916 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 23 ح 186.
5- .غرر الحكم : ج 4 ص 578 ح 7047 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 385 ح 6509.
6- .كشف الغمّة : ج 3 ص 137 ، نزهة الناظر : ص 70 ح 11 عن الحارث الهمداني ، أعلام الدين : ص 292 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 78 ص 80 ح 66 .
7- .غرر الحكم : ج 4 ص 326 ح 6226 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 338 ح 5769 .
8- .نهاية الإرب : ج 3 ص 204.
9- .غرر الحكم : ج 1 ص 159 ح 606 و ص 222 ح 882 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 23 ح 197.

ص: 133

2 / 4 بهترين بزرگوارى
2 / 5 خوى نيكان

2 / 4بهترين بزرگوارىامام على عليه السلام :بهترين بزرگوارى ، ايثار است.

امام على عليه السلام :ايثارگرى ، عالى ترين مرتبه بزرگوارى و برترين خوى و خصلت است.

امام على عليه السلام :ايثار ، شريف ترين بزرگوارى است.

امام على عليه السلام :در بزرگوارىِ آدمى ، همين بس كه ايثارگر باشد.

امام على عليه السلام :از بزرگوارى مرد ، همين بس كه ديگران را بر خود ، مقدّم بدارد .

امام على عليه السلام :در هنگام ايثار است كه گوهر كريمان ، نمايان مى شود.

امام صادق عليه السلام :گشاده دستى ، زكات نيك بختى است ، و از خود گذشتگى ، ايجاب كننده نام بزرگوارى .

2 / 5خوى نيكانامام على عليه السلام :ايثار ، خوى نيكان است.

.

ص: 134

عنه عليه السلام :الإِيثارُ سَجِيَّةُ الأَبرارِ ، وشيمَةُ الأَخيارِ . (1)

2588.الإمام الباقر عليه السلام :عنه عليه السلام :مِن شِيَمِ الأَبرارِ حَملُ النُّفوسِ عَلَى الإِيثارِ . (2)2 / 6زينَةُ الزُّهدِ2590.وقعة صفّين :رسول اللّه صلى الله عليه و آله :الإِيثارُ زينَةُ الزُّهدِ ، وبَذلُ المَوجودِ زينَةُ اليَقينِ . (3)2 / 7أفضَلُ الاِختِيارِ2590.وقعة صِفّين :الإمام عليّ عليه السلام :مِن أفضَلِ الاِختِيارِ التَّحَلّي بِالإِيثارِ . (4)2 / 8أفضَلُ العِبادَةِ2592.تاريخ الطبرى ( _ به نقل از ابو مِخنَف _ ) الإمام عليّ عليه السلام :الإِيثارُ أفضَلُ عِبادَةٍ ، وأجَلُّ سِيادَةٍ . (5)2 / 9أفضَلُ السَّخاءِ2594.تاريخ الطبري عن عبد الرحمن بن جندب عن أبيه ( _ في ذِكرِ مَا احتَوَت عَلَيهِ وَثيقَةُ التَّحكيم ) الإمام عليّ عليه السلام :أفضَلُ السَّخاءِ الإِيثارُ . (6) .


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 164 ح 2208.
2- .غرر الحكم : ج 6 ص 28 ح 9350 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 469 ح 8553 .
3- .جامع الأخبار : ص 337 ح 947 ، كنزالفوائد : ج 1 ص 299 عن الإمام عليّ عليه السلام وفيه « بذل المجهود زينة المعروف» بدل «بذل الموجود زينة اليقين» ، بحار الأنوار : ج 77 ص 131 ح 14.
4- .غرر الحكم : ج 6 ص 44 ح 9436 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 471 ح 8607 .
5- .غرر الحكم : ج 1 ص 300 ح 1148 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 29 ح 439.
6- .غرر الحكم : ج 2 ص 378 ح 2888 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 111 ح 2405.

ص: 135

2 / 6 زيور زهد
2 / 7 بهترين انتخاب
2 / 8 برترين عبادت
2 / 9 برترين سخاوت

2594.تاريخ الطبرى ( _ به نقل از عبد الرّحمان بن جُندَب ، از پدرش در ب ) امام على عليه السلام :ايثار ، خصلت نيكان و خوى خوبان است.2595.شرح نهج البلاغة عن أبي إسحاق الشيباني :امام على عليه السلام :وا داشتن نفس به ايثار ، از خصلت هاى نيكان است.2 / 6زيور زهد2595.شرح نهج البلاغة ( _ به نقل از ابو اسحاق شيبانى _ ) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايثار ، زيور زهد است و بخشيدن داشته ها ، زيور يقين.2 / 7بهترين انتخاب2598.تاريخ الطبري عن عُمارة بن ربيعة الجرمي :امام على عليه السلام :يكى از بهترين انتخاب ها ، آراسته شدن به زيور ايثارگرى است.2 / 8برترين عبادت2599.تاريخ الطبرى ( _ به نقل از فُضَيل بن خديج كِنْدى _ ) امام على عليه السلام :ايثار ، برترين عبادت و شكوهمندترين آقايى است.2 / 9برترين سخاوت2600.تاريخ الطبرى : ( به نقل از ابوجَناب _ ) امام على عليه السلام :برترين سخاوت ، ايثار است.

.

ص: 136

2 / 10عَلامَةُ صِدقِ الصَّديقِ2602.مروج الذّهب :الإمام عليّ عليه السلام :الصَّديقُ الصَّدوقُ مَن نَصَحَكَ في عَيبِكَ ، وحَفِظَكَ في غَيبِكَ ، وآث_َرَكَ عَلى نَفسِهِ . (1)2603.نهج البلاغة ( _ مِن خُطبَةٍ لَهُ عليه السلام بَعدَ انصِرافِهِ م ) عنه عليه السلام :أخوكَ الصَّديقُ مَن وَقاكَ بِنَفسِهِ ، وآثَرَكَ عَلى مالِهِ ووُلدِهِ وعِرسِهِ . (2) .


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 76 ح 1904.
2- .غرر الحكم : ج 2 ص 111 ح 2014 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 71 ح 1797 نحوه .

ص: 137

2 / 10 نشانه صداقت دوست

2 / 10نشانه صداقت دوست2604.امام باقر عليه السلام :امام على عليه السلام :دوستِ راستين ، كسى است كه از سرِ صدق ، عيبت را به تو گوشزد كند و در نبودت ، تو را پاس بدارد و تو را بر خويشتن ، برگزيند .2605.تاريخ الطبري عن جندب الأزدي ( _ في بَيانِ مَسيرِ الإِمامِ عليه السلام مِن صِفّي ) امام على عليه السلام :برادر راستين تو ، كسى است كه با جانش تو را پاس بدارد و تو را بر مال و زن و فرزندان خويش ، مقدّم بدارد.

.

ص: 138

الفصل الثالث : بركات الإيثار3 / 1الفلاحالكتاب«وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ » . (1)

الحديث2608.تاريخ الطبرى ( _ به نقل از عُمارة بن ربيعه ، در توصيف ياران امام ) الإمام الصادق عليه السلام_ في صِفَةِ الكامِلينَ مِنَ المُؤمِنينَ _ :هُمُ البَرَرَةُ بِالإِخوانِ في حالِ اليُسرِ وَالعُسرِ ، المُؤثِرونَ عَلى أنفُسِهِم في حالِ العُسرِ ، كَذلِكَ وَصَفَهُمُ اللّهُ فَقالَ : «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ » ، فازوا وَاللّهِ وأفلَحوا . (2)راجع : ص 128 (الإيثار / الفصل الثاني / أعلى مراتب الإيمان) .

.


1- .الحشر : 9.
2- .الاُصول الستّة عشر : ص 128 ح 20 عن زيد الزرّاد ، بحار الأنوار : ج 67 ص 351 ح 54.

ص: 139

فصل سوم : بركات ايثار
3 / 1 رستگارى

فصل سوم : بركات ايثار3 / 1رستگارىقرآن«و آنها كه از آزمندىِ نفس (1) خويش ، مصون بمانند ، آنان ، همان رستگاران اند» .

حديث2612.شرح نهج البلاغة :امام صادق عليه السلام_ در توصيف مؤمنان كامل _ :آنان ، كسانى اند كه در آسايش و سختى به برادران ، نيكى مى كنند ، و در هنگام تنگ دستى ، ايثار مى كنند . اين گونه ، خداوند ، ايشان را توصيف كرده و فرموده است : «و [ديگران را ]بر خويشتن ، مقدّم مى دارند ، هرچند خودشان نيازمند باشند . و آنها كه از آزمندىِ نفس خويش ، مصون بمانند ، آنان ، همان رستگاران اند» . به خدا سوگند كه اينان ، كامياب و رستگار شدند.ر . ك : ص 129 (ايثار / فصل دوم / بالاترينِ مراتب ايمان)

.


1- .كلمه «شُحّ» در متن عربى ، چنان كه راغب در المفردات آورده ، به معناى «بُخل توأم با حرص» است كه به «عادت» تبديل شده باشد .

ص: 140

3 / 2انقِيادُ الأَحرار2614.وقعة صِفّين ( _ به نقل از جُرجانى _ ) الإمام عليّ عليه السلام :بِالإِيثارِ يُستَرَقُّ الأَحرارُ . (1)2615.البيان والتبيين :عنه عليه السلام :بِالإِيثارِ عَلى نَفسِكَ تَملِكُ الرِّقابَ . (2)3 / 3إيثارُ المُؤثَرِ عَلَيهِ2617.شرح نهج البلاغة عن أبي جناب الكلبي :الإمام عليّ عليه السلام :تَحَبَّب إلى خَليلِكَ يُحبِبكَ ، وأكرِمهُ يُكرِمكَ ، وآثِرهُ عَلى نَفسِكَ يُؤثِركَ عَلى نَفسِهِ وأهلِهِ . (3)3 / 4المَغفِرَة2618.تاريخ الطبري عن الزهري ( _ في بَيانِ ما جَرى بَينَ الحَكَمَينِ _ ) رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أيُّمَا امرِىً اِشتَهى شَهوَةً فَرَدَّ شَهوَتَهُ وآثَرَ عَلى نَفسِهِ غَفَرَ اللّهُ لَهُ . (4)3 / 5الشَّفاعَة2619.تاريخ الطبرى ( _ به نقل از ابو جَناب كلبى ، در بيان ملاقات داورا ) رسول اللّه صلى الله عليه و آله :سَلَكَ رَجُلانِ مَفازَةً (5) : عابِدٌ وَالآخَرُ بِهِ رَهَقٌ (6) ، فَعَطَشَ العابِدُ حَتّى سَقَطَ ، فَجَعَلَ صاحِبُهُ يَنظُرُ إلَيهِ ، ومَعَهُ ميضَأَةٌ (7) فيها شَيءٌ مِن ماءٍ ، فَجَعَلَ يَنظُرُ إلَيهِ وهُوَ صَريعٌ ، فَقالَ : وَاللّهِ لَئِن ماتَ هذَا العَبدُ الصّالِحُ عَطَشا ومَعي ماءٌ لا اُصيبُ مِنَ اللّهِ خَيرا أبَدا ، ولَئِن سَقيتُهُ مائي لَأَموتَنَّ! فَتَوَكَّلَ عَلَى اللّهِ وعَزَمَ ، فَرَشَّ عَلَيهِ مِن مائِهِ وسَقاهُ فَضلَهُ ، فَقامَ حَتّى قَطَعَا المَفازَةَ .

فَيوقَفُ الَّذي بِهِ رَهَقٌ يَومَ القِيامَةِ لِلحِسابِ فِيُؤمَرُ بِهِ إلَى النّارِ ، فَتَسوقُهُ المَلائِكَةُ ، فَيَرَى العابِدَ ، فَيَقولُ : يا فُلانُ أما تَعرِفُني؟

فَيَقولُ : ومَن أنتَ؟

فَيَقولُ : أنَا فُلانٌ الَّذي آثَرتُكَ عَلى نَفسي يَومَ المَفازَةِ .

فَيَقولُ : بَلى أعرِفُكَ .

فَيَقولُ لِلمَلائِكَةِ : قِفوا ! فَيَقِفونَ (8) ، ويَجيءُ حَتّى يَقِفَ فَيَدعوَ رَبَّهُ عز و جل ، فَيَقولُ : يا رَبِّ ، قَد تَعرِفُ يَدَهُ عِندي وكَيفَ آثَرَني عَلى نَفسِهِ ، يا رَبِّ هَبهُ لي .

فَيَقولُ لَهُ : هُوَ لَكَ . فَيَجيءُ فَيَأخُذُ بِيَدِ أخيهِ فَيُدخِلُهُ الجَنَّةَ . (9) .


1- .غرر الحكم : ج 3 ص 199 ح 4187.
2- .غرر الحكم : ج 3 ص 227 ح 4293 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 186 ح 3788.
3- .غررالحكم : ج 3 ص 298 ح 4530 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 203 ح 4117.
4- .تاريخ دمشق : ج 31 ص 142 ح 6495 ، تفسير الثعالبي : ج 2 ص 75 كلاهما عن ابن عمر ، كنز العمّال : ج 15 ص 787 ح 43112 ؛ تنبيه الخواطر : ج 1 ص 172 .
5- .المفازَة : البَرِّيَّة القَفْر (النهاية : ج 3 ص 478 «فوز») .
6- .الرَّهَق : غشيان المحارم من شرب الخمر ونحوه (لسان العرب : ج 10 ص 129 «رهق»).
7- .المِيضَأَةُ : المِطهَرَة يُتَوَضّأُ منها (المصباح المنير : ص 663 «وضأ») .
8- .في المصدر : «فيقفوا» ، والتصويب من كنزالعمّال .
9- .المعجم الأوسط : ج 3 ص 194 ح 2906 ، مسند أبي يعلى : ج 4 ص 187 ح 4197 كلاهما عن أنس ،كنزالعمّال : ج 6 ص 596 ح 17045.

ص: 141

3 / 2 بندگى آزادگان
3 / 3 ايثار متقابل
3 / 4 آمرزش
3 / 5 شفاعت

3 / 2بندگى آزادگان2621.العقد الفريد عن أبي الحسن ( _ في ذِكرِ اجتِماعِ الحَكَمَينِ _ ) امام على عليه السلام :با ايثار ، آزادگان به بندگى كشيده مى شوند .2621.العقد الفريد ( _ به نقل از ابو الحسن ، در بيان گردهمايى دو داور ) امام على عليه السلام :با ايثار ، اختياردارِ ديگران مى شوى.3 / 3ايثار متقابل2623.تاريخ اليعقوبي :امام على عليه السلام :به دوستت مهر بِوَرز تا به تو مهر ورزد ، و او را گرامى بدار تا تو را گرامى بدارد ، و او را بر خويشتن ، مقدّم بدار تا او نيز تو را بر خويش و خانواده اش مقدّم بدارد.3 / 4آمرزش2624.امام على عليه السلام ( _ برگرفته سخن وى پس از داورى و دريافت خبر داوران ) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس چيزى هوس كند و دست رد به سينه هَوَس خويش زند و از خود گذشتگى كند ، خداوند ، او را مى آمرزد.3 / 5شفاعت2627.صحيح البخاري عن أبي سلمة وعطاء بن يسار :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دو مرد از بيابانى مى گذشتند : يكى عابد و ديگرى معصيتكار . عابد ، تشنه شد ، چندان كه از پا افتاد . همسفرش كه ابريقى با خود داشت و كمى آب در آن بود ، به آن عابد كه به زمين افتاده بود ، مى نگريست . با خود گفت : به خدا سوگند ، اگر اين بنده نيك از تشنگى بميرد در حالى كه اين آب با من است ، هرگز به خيرى از خدا نخواهم رسيد ، و اگر اين آب را به او بنوشانم ، خودم خواهم مُرد . امّا او به خدا توكّل كرد و تصميمش را گرفت و از آن آب به صورت عابد پاشيد و باقى مانده اش را به او نوشانْد . عابد ، از جا برخاست و هر دو ، بيابان را پيمودند.

در روز قيامت ، آن معصيتكار را براى حسابرسى نگه مى دارند و فرمان مى رسد كه او را به آتش ببرند . فرشتگان ، او را [به سوى دوزخ] مى رانند . [در راه ، ]آن عابد را مى بيند . مى گويد : فلانى! مرا نمى شناسى؟

عابد مى گويد : تو كيستى؟

مرد مى گويد : من فلانى هستم كه در آن روز گذشتن از بيابان ، تو را بر خويشتن ، ترجيح دادم.

عابد مى گويد : آرى ، مى شناسمت .

پس به فرشتگان مى گويد : بِايستيد!

فرشتگان مى ايستند و عابد مى آيد و مى ايستد و پروردگارش عز و جل را مى خواند و مى گويد : اى پروردگار من! تو خود مى دانى كه او به من نيكى كرده و چگونه در حقّ من ايثار كرده است . پروردگارا! او را به من ببخش.

آن گاه خداوند مى فرمايد : «او از آنِ تو» .

پس عابد مى آيد و دست برادرش را مى گيرد و او را به بهشت مى بَرَد .

.

ص: 142

3 / 6الوُصولُ إلى دَرَجَةِ رِجالِ الأَعرافِ2627.صحيح البخارى :الإمام عليّ عليه السلام :المُوقِنونَ وَالمُخلِصونَ وَالمُؤثِرونَ مِن رِجالِ الأَعرافِ . (1) .


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 94 ح 1975 ، عيون الحكم و المواعظ : ص 59 ح 1505 وفيه «المؤمنون» بدل «الموقنون».

ص: 143

3 / 6 رسيدن به مقام اَعرافيان

3 / 6رسيدن به مقام اَعرافيان2630.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام على عليه السلام :اهل يقين و مخلصان و ايثارگران ، از اعرافيان اند. (1)

.


1- .اَعراف ، به جاى بلند گفته مى شود . ريشه اين واژه ، «عرف» به معناى يال است (التبيان فى تفسير القرآن : ج 4 ص 410) . گفته شده كه «اعراف» ، بلنداى حايل ميان بهشت و دوزخ است (الميزان فى تفسير القرآن ، ج 8 ص 121) . در باره اين كه «اهل اعراف» ، چه كسانى هستند ، در منابع حديثى و تفسيرى اقوال گوناگونى آمده و از جمله آنها اين است كه آنان ، اهل بيت عليهم السلام هستند (الكافى : ج 1 ص 184) .

ص: 144

3 / 7الدُّخولُ في أعلى مَراتِبِ الجَنَّةِ2633.سنن أبي داود عن أبي سعيد الخدري وأنس بن مالك عن ررسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ :يا عَلِيُّ ، إنَّهُ إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ نادى مُنادٍ مِن بُطنانِ العَرشِ (1) : أينَ مُحِبّو عَلِيٍّ ومَن يُحِبُّهُ ؟ أينَ المُتَحابّونَ فِي اللّهِ ؟ أينَ المُتَباذِلونَ فِي اللّهِ؟ أينَ المُؤثِرونَ عَلى أنفُسِهِم ؟ أينَ الَّذينَ جَفَّت ألسِنَتُهُم مِنَ العَطَشِ ؟ أينَ الَّذينَ يُصَلّونَ بِاللَّيالي وَالنّاسُ نِيامٌ ؟ أينَ الَّذينَ يَبكونَ مِن خَشيَةِ اللّهِ؟ «لَاخَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَلَا أَنتُمْ تَحْزَنُونَ» (2) أينَ رُفَقاءُ النَّبِيِّ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ؟ أمِنوا وقَرّوا عَينا «ادْخُلُواْ الْجَنَّةَ أَنتُمْ وَ أَزْوَاجُكُمْ تُحْبَرُونَ » (3) . (4)2628.صحيح مسلم ( _ به نقل از ابو سعيد خُدْرى _ ) الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ لِلّهِ عز و جل جَنَّةً لا يَدخُلُها إلّا ثَلاثَةٌ : رَجُلٌ حَكَمَ عَلى نَفسِهِ بِالحَقِّ ، ورَجُلٌ زارَ أخاهُ المُؤمِنَ فِي اللّهِ ، ورَجُلٌ آثَرَ أخاهُ المُؤمِنَ فِي اللّهِ . (5)2629.صحيح مسلم ( _ به نقل از ابوذر _ ) تنبيه الخواطر عن سهل بن عبد اللّه :قالَ موسى عليه السلام : يا رَبِّ ، أرِني دَرَجاتِ مُحَمَّدٍ واُمَّتِهِ .

قالَ : يا موسى ، إنَّكَ لَن تُطيقَ ذلِكَ ، ولكِن اُريكَ مَنزِلَةً مِن مَنازِلِهِ جَليلَةً عَظيمَةً فَضَّلتُهُ بِها عَلَيكَ وعَلى جَميعِ خَلقي .

قالَ : فَكَشَفَ لَهُ عَن مَلَكوتِ السَّماءِ فَنَظَرَ إلى مَنزِلَةٍ كادَت تَتلَفُ نَفسُهُ مِن أنوارِها وقُربِها مِنَ اللّهِ عز و جل ، قالَ : يا رَبِّ ، بِماذا بَلَّغتَهُ إلى هذِهِ الكَرامَةِ؟!

قالَ : بِخُلُقٍ اِختَصَصتُهُ بِهِ مِن بَينِهِم وهُوَ الإِيثارُ . يا موسى ، لا يَأتيني أحَدٌ مِنهُم قَد عَمِلَ بِهِ وَقتا مِن عُمُرِهِ (6) إلَا استَحيَيتُ مِن مُحاسَبَتِهِ ، وَبوَّأتُهُ (7) مِن جَنَّتي حَيثُ يَشاءُ . (8)راجع : ص 128 (الإيثار / الفصل الثاني / أعلى مراتب الإيمان) .

.


1- .من بطنان العرش : أي من وسطه ، وقيل : من أصله ، وقيل : البطنان : جمع بطن ؛ وهو الغامض من الأرض . يريد : من دواخل العرش (النهاية : ج 1 ص 137 «بطن»).
2- .الأعراف : 49.
3- .الزخرف : 70 .
4- .تفسير فرات : ص 408 ح 547 عن عبداللّه بن الحسين عن أبيه عن جدّه عن الإمام عليّ عليه السلام ،بحار الأنوار : ج7 ص 211 ح 108 .
5- .الكافي : ج 2 ص 178 ح 11 ، الخصال : ص 131 ح 136 كلاهما عن محمّد بن قيس ، عدّة الداعي : ص 175 ، مشكاة الأنوار : ص 364 ح 1191 ، أعلام الدين : ص 115 عن محمّد بن قيس عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 74 ص 348 ح 11.
6- .في المصدر : «عُمُرٍ» ، والتصويب من بقية المصادر .
7- .بَوّأته : أسكنته (المصباح المنير : ص 67 «بوأ»).
8- .تنبيه الخواطر : ج 1 ص 173 ، إحياء العلوم : ج 3 ص 379.

ص: 145

3 / 7 وارد شدن به بالاترين مرتبه بهشت

3 / 7وارد شدن به بالاترين مرتبه بهشت2633.سنن أبى داوود ( _ به نقل از ابو سعيد خُدْرى و اَنَس بن مالك از پي ) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ خطاب به على عليه السلام _ :اى على! چون روز قيامت شود ، منادى اى از ميان عرش ندا در مى دهد : كجايند دوستداران على و كسى كه دوستش مى دارد؟ كجايند آنان كه به خاطر خدا با يكديگر دوستى مى ورزيدند؟ كجايند آنان كه براى خدا به يكديگر بخشش مى كردند؟ كجايند ايثارگران؟ كجايند آنان كه زبان هايشان از تشنگى خشكيد؟ كجايند آنان كه در نيمه هاى شب كه مردم ، خفته بودند ، آنان نماز مى گزاردند؟ كجايند آنان كه از بيم خدا مى گريستند؟ «بيمى بر شما نيست و اندوهگين نمى شويد» . كجايند همراهان پيامبر ، محمّد صلى الله عليه و آله ؟ آسوده خاطر باشيد و شادمان . «شما و همسرانتان ، شادمانه به بهشت وارد شويد» .2634.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :امام باقر عليه السلام :خداوند ، بهشتى دارد كه جز سه كس ، وارد آن نمى شود : مردى كه عليه خود به حق داورى كند ؛ مردى كه براى خدا به ديدن برادرش برود ، و مردى كه به خاطر خدا برادر مؤمنش را بر خويشتن ، مقدّم بدارد.2635.المستدرك على الصحيحين عن أنس :تنبيه الخواطر_ به نقل از سهل بن عبد اللّه _ :موسى عليه السلام گفت : اى پروردگار من! درجات محمّد و امّت او را به من بنمايان.

خداوند فرمود : «اى موسى! تو تاب ديدن آنها را ندارى ؛ امّا [فقط] يك منزلت از منزلت هاى بزرگ و باشكوه او را به تو مى نمايانم كه به واسطه همان ، او را بر تو و بر تمام آفريدگانم برترى دادم» .

آن گاه ، خداوند از ملكوت آسمان براى او پرده برداشت و موسى عليه السلام ، منزلتى را

ديد كه از [شدّت ]پرتوهاى آن و قُربش به خداوند ، نزديك بود قالب تهى كند . گفت : پروردگارا! به واسطه چه چيز ، او را به اين كرامت رساندى؟

فرمود : «به واسطه خصلتى كه از ميان ايشان ، آن را به او اختصاص دادم ، و آن خصلت ، ايثار است . اى موسى! هيچ يك از ايشان نيست كه دمى از عمر خويش به اين خصلت عمل كرده باشد ، مگر آن كه از حسابرسى او شرم مى كنم و در بهشت خود ، هر جا كه او بخواهد ، جايش مى دهم» .ر . ك : ص 129 (ايثار / فصل دوم / بالاترينِ مراتب ايمان)

.

ص: 146

. .

ص: 147

. .

ص: 148

الفصل الرابع :آداب الإيثار4 / 1الإِخلاصالكتاب« إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاءً وَ لَا شُكُورًا » . (1)

الحديث2637.صحيح البخارى ( _ به نقل از يسير بن عمرو _ ) رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ أوَّلَ النّاسِ يُقضى يَومَ القِيامَةِ عَلَيهِ . . . رَجُلٌ وَسَّعَ اللّهُ عَلَيهِ وأعطاهُ مِن أصنافِ المالِ كُلِّهِ ، فَاُتِيَ بِهِ فَعَرَّفَهُ نِعَمَهُ فَعَرَفَها ، قالَ : فَما عَمِلتَ فيها؟

قالَ : ما تَرَكتُ مِن سَبيلٍ تُحِبُّ أن يُنفَقَ فيها إلّا أنفَقتُ فيها لَكَ .

قالَ : كَذِبتَ! ولكِنَّكَ فَعَلتَ لِيُقالَ : هُوَ جَوادٌ ، فَقَد قيلَ . ثُمَّ اُمِرَ بِهِ فَسُحِبَ عَلى وَجهِهِ ، ثُمَّ اُلقِيَ فِي النّارِ . (2) .


1- .الإنسان : 9.
2- .صحيح مسلم : ج 3 ص 1514 ح 152 ، سنن النسائي : ج 6 ص 23 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 592 ح 2382 نحوه وكلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 3 ص 469 ح 7470 ؛ بحار الأنوار : ج 72 ص 305 ح 52 نقلاً عن أسرار الصلاة نحوه .

ص: 149

فصل چهارم : آداب ايثار
4 / 1 اخلاص

فصل چهارم : آداب ايثار4 / 1اخلاصقرآن«جز اين نيست كه ما ، شما را فقط براى خدا اطعام مى كنيم و از شما هيچ پاداش و يا سپاسى نمى خواهيم» .

حديث2642.الإمام الحسين عن الإمام عليّ عليهماالسلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نخستين كسى كه در روز قيامت ، عليه او حكم مى شود ... ، مردى است كه خداوند به زندگى او گشايش داده و از انواع مال و منال به او عطا كرده است . پس او را مى آورند و خداوند ، نعمت هاى خويش را [كه در دنيا به وى داده بود ،] به او يادآور مى شود و او از آنها آگاه مى شود . [خداوند ]مى فرمايد : «با اينها چه كردى؟» .

مى گويد : هيچ راهى نبود كه تو دوست داشته باشى در آنها انفاق شود ، مگر اين كه به خاطر تو در آن راه ، انفاق كردم.

مى فرمايد : «دروغ مى گويى! بلكه انفاق كردى تا بگويند : او آدم بخشنده اى است ، و اين هم گفته شد» .

سپس فرمان داده مى شود تا او را به رو بكشانند و در آتش افكنند .

.

ص: 150

2643.الفتوح عن حبيب بن عاصم الأزدي ( _ لِلإِمامِ عَلِيٍّ عليه السلام _ ) الأمالي للصدوق عن أبي عبداللّه عن أبيه عليهماالسلام _ في تَفسيرِ الآياتِ مِن سورَةِ «هَل أتى» _: «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ » يَقولُ: عَلى شَهوَتِهِم لِلطَّعامِ وإيثارِهِم لَهُ «مِسْكِينًا» مِن مَساكينِ المُسلِمين «وَ يَتِيمًا » مِن يَتامَى المُسلِمين «وَ أَسِيرًا » مِن اُسارَى المُشرِكينَ ، و يَقولونَ إذا أطعَموهُم : «إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاءً وَ لَا شُكُورًا » (1) .

قالَ عليه السلام : وَاللّهِ ما قالوا هذا لَهُم، و لكِنَّهُم أضمَروهُ فيأنفُسِهِم، فَأَخبَرَ اللّهُ بِإِضمارِهِم، يَقولونَ : «لانُريدُ مِنكُم جَزاءً» تُكافِئونَنا بِهِ ، «ولا شُكورا »تُثنونَ عَلَينا بِهِ ، و لكِنّا إنَّما أطعَمناكُم لِوَجهِ اللّهِ و طَلَبِ ثَوابِهِ . (2)2644.المستدرك على الصحيحين عن عامر بن واثلة :الكافي عن عليّ بن أسباط عن بعض أصحابه عن الإمام الباقر عليه السلام :الإِبقاءُ عَلَى العَمَلِ أشَدُّ مِنَ العَمَلِ . قالَ : و مَا الإِبقاءُ عَلَى العَمَلِ؟ قالَ عليه السلام : يَصِلُ الرَّجُلُ بِصِلَةٍ ويُنفِقُ نَفَقَةً لِلّهِ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ ، فَكُتِبَ لَهُ سِرّا ، ثُمَّ يَذكُرُها فَتُمحى فَتُكتَبُ لَهُ عَلانِيَةً ، ثُمَّ يَذكُرُها فَتُمحى و تُكتَبُ لَهُ رِياءً . (3)4 / 2حُبُّ المُؤثَرِ بِهِالكتاب« وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ » . (4)

الحديث2647.إرشاد القلوب :الإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ » _ :عَلى شَهوَتِهِم لِلطَّعامِ وإيثارِهِم لَهُ . (5) .


1- .الإنسان : 9 .
2- .الأمالي للصدوق : ص 333 ح 390 عن سلمة بن خالد عن الإمام الصادق عليه السلام ، روضة الواعظين : ص 180 ، بحار الأنوار : ج 35 ص 240 ح 1 و راجع : المناقب للكوفي : ج 1 ص 182 و 183 .
3- .الكافي : ج 2 ص 296 ح 16 ؛ بحار الأنوار : ج 70 ص 230 ح 6 و راجع : عدّة الداعي : ص 221 .
4- .الإنسان : 8.
5- .الأمالي للصدوق : ص 333 ح 390 عن سلمة بن خالد عن الإمام الصادق عليه السلام ، روضة الواعظين : ص 180 ، بحار الأنوار : ج 35 ص 240 ح 1 .

ص: 151

4 / 2 دوست داشتن آنچه ايثار شده

2645.الكامل ، مبرّد :الأمالى ، صدوق_ به نقل از امام صادق عليه السلام در تفسير آيات سوره «هل أتى» _ :[پدرم ]باقر عليه السلام فرمود : « «و خوردنى را ، با وجود دوست داشتن آن ، اطعام مى كنند» ، يعنى با وجود ميل و علاقه خودشان به آن غذا ، آن را به «بينوايى» از بينوايان مسلمان و «يتيمى» از يتيمان مسلمان و «اسيرى»از اسيران مشرك ، ايثار مى كنند ، و چون خوراكشان مى دهند ، مى گويند : «جز اين نيست كه ما ، شما را فقط براى خدا اطعام مى كنيم و از شما هيچ پاداشى و يا سپاسى نمى خواهيم» » .

[پدرم عليه السلام ] فرمود : «به خدا سوگند ، آنان ، اين سخن را به اطعام شدگان اظهار نداشتند ؛ بلكه در دلشان نهفته داشتند ؛ و خداوند ، از ضمير ايشان خبر داد كه اينان [در دل ]مى گويند : ما از شما پاداشى كه اين كارِ ما را جبران كنيد و يا سپاسى كه ما را به خاطر اين كارمان بستاييد ، نمى خواهيم ؛ بلكه تنها براى خدا و براى كسب ثواب او ، شما را اطعام مى كنيم» .2646.نهج البلاغة :الكافى_ به نقل از على بن اسباط ، از يكى از يارانش _ :امام باقر عليه السلام فرمود : «نگهدارى عمل ، دشوارتر از انجام دادن آن است» .

راوى گفت : نگهدارى عمل چيست؟

فرمود : «انسان به خاطر خداى يگانه بى انباز ، كمكى مى كند يا انفاقى مى كند و اين كار ، براى او صدقه پنهانى نوشته مى شود . سپس شخص ، آن را به زبان مى آورد و در اين هنگام ، عملش [به عنوان صدقه پنهانى] پاك مى شود و برايش صدقه آشكارا مى نويسند . دوباره ، آن را به زبان مى آورد و اين بار ، [نوشته قبلى هم ]پاك مى شود و برايش صدقه ريايى ثبت مى شود» .4 / 2دوست داشتن آنچه ايثار شدهقرآن«و خوردنى را با وجود دوست داشتن آن ، اطعام مى كنند» .

حديث2650.عنه عليه السلام :امام باقر عليه السلام_ در باره آيه شريف : «و خوردنى را با وجود دوست داشتن آن ، اطعام

مى كنند» _ :يعنى با وجود ميل و علاقه خودشان به آن خوراك .

.

ص: 152

2651.عنه عليه السلام :المحاسن عن معمّر بن خلّاد عن الإمام الرضا عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ تَعالى : «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا» _ :قُلتُ : حُبُّ اللّهِ أو حُبُّ الطَّعامِ؟ قالَ : حُبُّ الطَّعامِ . (1)4 / 3الِاستِبشارُ2650.امام على عليه السلام :الإمام عليّ عليه السلام :وَجهٌ مُستَبشِرٌ خَيرٌ مِن قَطوبٍ (2) مُؤثِرٍ . (3)4 / 4البَدءُ بِالعِيالِ2653.الغارات ( _ به نقل از زرّ بن حُبَيش _ ) الكافي عن سماعة :سَأَلتُ أبا عَبدِاللّهِ عليه السلام عَنِ الرَّجُلِ لَيسَ عِندَهُ إلّا قوتُ يَومِهِ ، أيَعطِفُ مَن عِندَهُ قوتُ يَومِهِ عَلى مَن لَيسَ عِندَهُ شَيءٌ ؟ ويَعطِفُ مَن عِندَهُ قوتُ شَهرٍ عَلى مَن دونَهُ ؟ وَالسَّنَةُ عَلى نَحوِ ذلِكَ ؟ أم ذلِكَ كُلُّهُ الكَفافُ الَّذي لا يُلامُ عَلَيهِ؟

فَقالَ : هُوَ أمرانِ : أفضَلُكُم فيهِ أحرَصُكُم عَلَى الرَّغبَةِ وَالأَثَرَةِ عَلى نَفسِهِ ؛ فَإِنَّ اللّهَ عز و جل يَقولُ : «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ » . (4)

وَالأَمرُ الآخَرُ لا يُلامُ عَلَى الكَفافِ ، وَاليَدُ العُليا خَيرٌ مِنَ اليَدِ السُّفلى ، وَابدَأ بِمَن تَعولُ (5) . (6) .


1- .المحاسن : ج 2 ص 160 ح 1436 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 367 ح 52.
2- .قَطَب يَقطِب : زَوى ما بين عينيه ، و عَبَس (لسان العرب : ج 1 ص 680 «قطب»).
3- .غرر الحكم : ج 6 ص 226 ح 10084 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 504 ح 9251 .
4- .الحشر : 9 .
5- .بمن تعول : أي بمن تمون وتلزمك نفقته من عيالك (النهاية : ج 3 ص 321 «عول»).
6- .الكافي : ج 4 ص 18 ح 1 ، المؤمن : ص 44 ح 102 ، مستدرك الوسائل : ج 7 ص 211 ح 8064 .

ص: 153

4 / 3 خوش رويى
4 / 4 مقدّم داشتن خانواده

2654.نهج البلاغة :المحاسن_ به نقل از معمّر بن خلّاد ، در گفتگو با امام رضا عليه السلام در باره آيه شريف : «و خوردنى را با وجود دوست داشتن آن به بينوا و يتيم و اسير اطعام مى كنند» _ :گفتم : دوست داشتن خدا يا دوست داشتن غذا؟

فرمود : «دوست داشتن غذا» .4 / 3خوش رويى2654.نهج البلاغة :امام على عليه السلام :روى خوش ، بهتر از ترش روى ايثار كننده است.4 / 4مقدّم داشتن خانواده2657.الإرشاد :الكافى_ به نقل از سماعه _ :از امام صادق عليه السلام پرسيدم : مردى فقط خوراك روزانه خود را دارد . آيا كسى كه [فقط] خوراك روزانه خود را دارد ، با كسى كه چيزى ندارد ، همدردى كند [و خوراكش را به او بدهد]؟ و كسى كه خوراك يك ماه خود را دارد ، با كسى كه كمتر از آن دارد ، همدردى كند؟ و در مورد سال هم به همين سان؟ يا آن كه اينها همه ، همان كفافى است كه ملامتى بر [ اندوختن و ايثار نكردن] آن نيست؟

فرمود : «مطلب ، دو تاست : [يكى اين كه] برترينِ شما كسى است كه در ايثار كردن و بخشيدن حقّ خود ، حريص تر باشد ؛ زيرا خداوند عز و جل مى فرمايد : «و بر خويشتن ، مقدّم مى دارند ، هرچند خودشان نيازمند باشند» .

مطلب ديگر ، اين كه : بر كفاف ، ملامتى نيست . دستِ دهنده ، بهتر از دستِ

گيرنده است ، و [در اعطا و ايثار] از خانواده ات آغاز كن» . (1)

.


1- .از متن اين حديث ، روشن مى گردد كه وارد نشدن ملامت بر اندوختنِ مقدار كفاف ، نزد سماعه ، امرى متعارف بوده، و حاصل پاسخ امام عليه السلام اين است كه ايثار كردن حقّ خود ، اولى از اندوختن آن است ؛ امّا بخشيدن و ايثار كردن حقّ عائله، نه ؛ بلكه اندوختن آن ، بهتر از بخشيدنش است (ر . ك : الكافى : ج 4 ص 18 پانوشت) .

ص: 154

2658.صحيح مسلم عن جابر بن عبد اللّه :رسول اللّه صلى الله عليه و آله :اِبدَأ بِمَن تَعولُ ، الأَدنى فَالأَدنى . (1)2657.الإرشاد :عنه صلى الله عليه و آله :اِبدَأ بِمَن تَعولُ ؛ اُمَّكَ و أباكَ و اُختَكَ و أخاكَ ، ثُمَّ أدناكَ أدناكَ . (2)4 / 5إيثارُ المُؤمِنِ الأَحوَجِ2660.صحيح البخاري عن أبي سلمة بن عبد الرحمن :الإمام عليّ عليه السلام :عامِل سائِرَ النّاسِ بِالإِنصافِ ، وعامِلِ المُؤمِنينَ بِالإِيثارِ . (3)2659.السّنّة ، ابن ابى عاصم ( _ به نقل از عبد اللّه بن عمرو بن عاص _ ) عنه عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِرَجُلٍ مِنَ اليونانِيِّينَ وقَد أسلَمَ عَلى يَدِهِ _ :آمُرُكَ أن تُؤاسِيَ إخوانَكَ المُطابِقينَ لَكَ عَلى تَصديقِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله وتَصديقي ، وَالاِنقِيادِ لَهُ ولي مِمّا رَزَقَكَ اللّهُ وفَضَّلَكَ عَلى مَن فَضَّلَكَ بِهِ مِنهُم ؛ تَسُدُّ فاقَتَهُم وتَجبُرُ كَسرَهُم وخَلَّتَهُم (4) ، ومَن كانَ مِنهُم في دَرَجَتِكَ فِي الإِيمانِ ساوَيتَهُ مِن مالِكَ بِنَفسِكَ ، ومَن كانَ مِنهُم فاضِلاً عَلَيكَ في دينِكَ آثَرتَهُ بِمالِكَ عَلى نَفسِكَ ، حَتّى يَعلَمَ اللّهُ مِنكَ أنَّ دينَهُ آثَرُ عِندَكَ مِن مالِكَ ، وأنَّ أولِياءَهُ أكرَمُ عَلَيكَ مِن أهلِكَ وعِيالِكَ . (5) .


1- .الكافي : ج 5 ص 67 ح 1 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، تحف العقول : ص 350 عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام عنه صلى الله عليه و آله ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 378 ح 5793 وليس فيه «الأدنى فالأدنى» ، بحار الأنوار : ج 47 ص 234 ح 22 .
2- .سنن النسائي : ج 5 ص 61 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 669 ح 4219 ، السنن الكبرى : ج 6 ص 35 ح 11096 كلّها عن طارق بن عبداللّه المحاربي ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 3 ص 102 ح 8 عن ثعلبة بن زهدم ، كنز العمّال : ج 6 ص 382 ح 16158 ، الاختصاص : ص 219 عن الحسن بن عليّ الجلّال عن جدّه عن الإمام الحسين عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 96 ص 147 ح 24 .
3- .غرر الحكم : ج 4 ص 366 ح 6342.
4- .الخَلّة _ بالفتح _ : الحاجة والفَقر (النهاية : ج 2 ص 72 «خلل») .
5- .الاحتجاج : ج 1 ص 555 ح 134 ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 175 ح 84 عن الإمام العسكري عن الإمام زين العابدين عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 10 ص 74 ح 1.

ص: 155

4 / 5 مقدّم داشتنِ مؤمنانى كه نيازمندترند

2660.صحيح البخارى ( _ به نقل از ابو سَلَمة بن عبد الرحمان _ ) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از كسانى كه نانخور تو هستند ، آغاز كن ، به ترتيب نزديك تر بودنشان به تو.2661.الكامل للمبرّد :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از خانواده ات آغاز كن : مادرت ، پدرت ، خواهرت ، برادرت ، و سپس ، ديگر كسانى كه به ترتيب ، به تو نزديك ترند.4 / 5مقدّم داشتنِ مؤمنانى كه نيازمندترند2662.مسند أبو يعلى ( _ به نقل از اَنَس بن مالك _ ) امام على عليه السلام :با ديگر م_ردمان ، به ان_صاف رفتار كن و ب_ا م_ؤمنان ، ب_ه ايثار .2663.تاريخ الطبري عن جبر بن نوف :امام على عليه السلام_ در سفارش به مردى يونانى ك_ه به دس_ت اي_شان ، اس_لام آورده بود _ :تو را سفارش مى كنم كه از آنچه خداوند به تو روزى كرده و از اين بابت ، تو را بر ديگران برترى داده است ، به آن برادرانت كه با تو در تصديق محمّد صلى الله عليه و آله و تصديق من و فرمان بردارى از او و من ، هم داستان اند ، كمك كنى تا نيازشان را برطرف سازى و فقر و پريشان حالى آنان را بزدايى . به كسانى از ايشان كه در ايمان ، هم درجه تو هستند ، از دارايى ات مساوى با خودت سهمى ده و كسانى از ايشان را كه در دينت بر تو برترند ، بر خودت مقدّم بدار تا خداوند ، بداند كه دين او را بر دارايى ات مقدّم

مى دارى و دوستان او نزد تو گرامى تر از خانواده و نزديكانت هستند.

.

ص: 156

2663.تاريخ الطبرى ( _ به نقل از جبر بن نوف _ ) عنه عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ تَعالى : «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ » _ :لا تَستَأثِر عَلَيهِ بِما هُوَ أحوَجُ إلَيهِ مِنكَ . (1) .


1- .المؤمن : ص 45 ح 104 ، مستدرك الوسائل : ج 7 ص 212 ح 8065 وراجع : الكافي : ج 3 ص 500 ح 13 .

ص: 157

2664.تاريخ الطبري عن أبي سلمة الزهري ( _ في ذِكرِ ما بَقِيَ مِن أصحابِ النَّهرَوانِ بَعد ) امام على عليه السلام_ در باره آيه شريف : «و [ديگران را] بر خويشتن ، مقدّم مى دارند ، هرچند خودشان نيازمند باشند» _ :در آنچه ديگرى بدان نيازمندتر از توست ، خويشتن را بر او مقدّم مدار . .

ص: 158

الفصل الخامس : الأمثال العليا في الإيثار5 / 1رَسولِ اللّهِ2666.الكامل في التاريخ :الإمام الصادق عليه السلام :لَمّا اُسرِيَ بِالنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله إلَى السَّماءِ قيلَ لَهُ : إنَّ اللّهَ _ تَبارَكَ وتَعالى _ يَختَبِرُكَ في ثَلاثٍ لِيَنظُرَ كَيفَ صَبرُكَ!

قالَ : اُسَلِّمُ لِأَمرِكَ يا رَبِّ ولا قُوَّةَ لي عَلَى الصَّبرِ إلّا بِكَ ، فَما هُنَّ؟

قيلَ لَهُ : أوَّلُهُنَّ الجوعُ وَالأَثَرَةُ عَلى نَفسِكَ وعَلى أهلِكَ لِأَهلِ الحاجَةِ .

قالَ : قَبِلتُ يا رَبِّ ورَضيتُ وسَلَّمتُ ومِنكَ التَّوفيقُ وَالصَّبرُ . . . . (1)2667.تاريخ الطبري عن الزهري :تنبيه الخواطر عن عائشة :ما شَبِعَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ثَلاثَةَ أيّامٍ مُتَوالِيَةً حَتّى فارَقَ الدُّنيا ، ولَو شاءَ لَشَبِعَ ، ولكِنَّهُ كانَ يُؤثِرُ عَلى نَفسِهِ . (2)2666.الكامل فى التاريخ :الإمام عليّ عليه السلام :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذَا احمَرَّ البَأسُ وأحجَمَ النّاسُ قَدَّمَ أهلَ بَيتِهِ ، فَوَقى بِهِم أصحابَهُ حَرَّ السُّيوفِ وَالأَسِنَّةِ ، فَقُتِلَ عُبَيدَةُ بنُ الحارِثِ يَومَ بَدرٍ ، وقُتِلَ حَمزَةُ يَومَ اُحُدٍ ، وقُتِلَ جَعفَرٌ يَومَ مُؤتَةَ . (3) .


1- .كامل الزيارات : ص 548 ح 840 عن حمّاد بن عثمان ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 880 ح 11 ،بحار الأنوار : ج 28 ص 61 ح 24.
2- .تنبيه الخواطر : ج 1 ص 172 وراجع : السنن الكبرى : ج 7 ص 74 ح 13309 .
3- .نهج البلاغة : الكتاب 9 ، وقعة صفّين : ص90 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 115 ؛ جواهر المطالب : ج 1 ص 360 .

ص: 159

فصل پنجم : نمونه هاى والاى ايثار
5 / 1 پيامبر خداصلى الله عليه وآله

فصل پنجم : نمونه هاى والاى ايثار5 / 1پيامبر خدا صلّي الله عليه و آله2669.الإمام عليّ عليه السلام ( _ مِن وَصِيَّتِهِ لِعَبدِ اللّه ِ بنِ العَبّاسِ ل ) امام صادق عليه السلام :شبى كه پيامبر صلى الله عليه و آله به آسمان برده شد ، به ايشان گفته شد : «خداى _ تبارك و تعالى _ تو را در سه چيز مى آزمايد تا بنگرد كه شكيبايى تو چگونه است» .

پيامبر صلى الله عليه و آله گفت : تسليم فرمان تو ام ، اى پروردگار من! و مرا توانى بر شكيبايى نيست ، مگر به كمك تو . آن سه كدام اند؟

گفته شد : «نخستينِ آنها ، گرسنگى كشيدن و مقدّم داشتن نيازمندان بر خود و بر خانواده ات است».

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : پروردگارا! پذيرفتم و راضى و تسليم هستم و توفيق و شكيبايى ، از توست ... .2670.الفتوح ( _ في ذِكرِ ابتِداءِ أخبارِ الخَوارِجِ مِنَ الشُّر ) تنبيه الخواطر_ به نقل از عايشه _ :پيامبر خدا ، تا زمانى كه از دنيا رفت ، هرگز سه روز پياپى ، غذاى سير نخورد . البّته اگر مى خواست ، مى توانست سير بخورد ؛ امّا او ديگران را بر خود ، مقدّم مى داشت.2669.امام على عليه السلام ( _ برگرفته سفارش او به عبد اللّه بن عبّاس ، آن گاه ) امام على عليه السلام :هر گاه جنگ شدّت مى گرفت و مردم (مسلمانان) وا پس مى رفتند ،

پيامبر خدا ، افراد خانواده اش را پيش مى انداخت و به واسطه آنان ، يارانش را از سوز شمشيرها و نيزه ها نگه مى داشت . از همين رو ، عبيدة بن حارث ، در جنگ بدر كشته شد ، و حمزه ، در جنگ اُحُد ، و جعفر ، در جنگ موته.

.

ص: 160

5 / 2إيثارُ أهلِ البَيتِ عليهم السّلامأ _ إيثارٌ يُباهي بِهِ اللّهُ عز و جلالكتاب«وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ ». (1)

الحديث2673.الكامل ، مبرّد :الإمام الصادق عليه السلام :لَمّا باتَ عَلِيٌّ عليه السلام عَلَى الفِراشِ أوحَى اللّهُ تَعالى إلى مَلَكَينِ مِن مَلائِكَتِهِ لَم يَكُن فِي المَلائِكَةِ أشَدُّ ائتِلافا ومُؤاخاةً مِنهُما ، فَقالَ : إنّي مُميتٌ أحدَكُما فَاختارا . قالَ : فَتَدافَعَا المَوتَ بَينَهُما ، وآثَرَ كُلُّ واحِدٍ مَنهُمَا البَقاءَ .

فَأَوحَى اللّهُ تَعالى إلَيهِما : أينَ أنتُما عَن عَبدِي هذَا الرّاضي بِالمَوتِ ، البائِتِ عَلى فِراشِ ابنِ عَمِّهِ يَقيهِ الرَّدى بِنَفسِهِ ؟! أما إنّي قَد عَلِمتُ مِن سَريرَتِهِ أنَّ تَلَفَ نَفسِهِ أحَبُّ إلَيهِ مِن أن تُؤخَذَ شَعرَةٌ مِن شَعرِ ابنِ عَمِّهِ! اِنزِلا إلَيهِ فَاحفَظاهُ وَاكلَاهُ (2) إلَى الصُّبحِ .

فَلَم تَزَل عَينُ المُشرِكينَ تَلحَظُهُ ، وَالمَلائِكَةُ الكِرامُ تَحفَظُهُ إلى أن كانَ وَقتُ الصُّبحِ ، وهَجَمَ المُشرِكونَ عَلَيهِ لِلقَتلِ ، فَأَلقَى اللّهُ تَعالى في قُلوبِهِم _ لِما أرادَهُ مِن حَياتِهِ _ أن يوقِظوهُ مِن نَومِهِ ، فَقالوا : نُنَبِّهُهُ لِيَرى أنّا ظَفِرنا بِهِ قَبلَ قَتلِهِ ، فَلَمّا فَعَلوا ذلِكَ ، وَثَبَ إلَيهِم أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام وفي يَدِهِ سَيفُهُ ، فَتَوَلَّوا عَنهُ هارِبينَ .

فَقالَ لَهُم أميرُ المُؤمنِينَ عليه السلام : دَخَلتُم وأنَا نائِمٌ ، فَادخُلوا وأنَا مُنتَبِهٌ .

فَقالوا : لا حاجَةَ لَنا فيكَ يَابنَ أبي طالِبٍ . (3) .


1- .البقرة : 207 .
2- .يقال : كلأه اللّه ُ كِلاءةً : أي حفِظه وحرسه (الصحاح : ج 1 ص 69 «كلأ») .
3- .كنزالفوائد : ج 2 ص 55 .

ص: 161

5 / 2 اهل بيت عليهم السلام
الف - ايثارى كه خدا به آن مباهات مى كند

5 / 2اهل بيت عليهم السّلامالف _ ايثارى كه خدا به آن مباهات مى كندقرآن«و از مردم ، كسى است كه جان خود را براى طلب خشنودى خدا مى فروشد ، و خدا به [اين] بندگان ، مهربان است» .

حديث2677.الأخبار الطوال ( _ في ذِكرِ احتِجاجاتِ الإِمامِ عَلِيٍّ عليه السلا ) امام صادق عليه السلام :شبى كه على عليه السلام در بستر [پيامبر خدا به جاى وى] خوابيد ، خداى متعال ، به دو فرشته از فرشتگانش كه در ميان فرشتگان بيش از همه با يكديگر اُلفت و برادرى داشتند ، وحى فرمود كه : «مى خواهم يكى از شما دو تا را بميرانم . پس انتخاب كنيد» .

هر يك از آن دو ، مُردن را به ديگرى حواله داد و هر كدام از آنها ، ماندن را برگزيد . پس خداوند متعال ، به آن دو وحى فرمود كه : «شما كجا و اين بنده ام كه مُردن را برگزيد و در بستر پسرعمويش خوابيد تا با جان خويش ، او را از نابودى نگه دارد ، كجا؟! هان! من دانستم كه او از صميم دل ، حاضر است خودش از بين برود ؛ امّا مويى از بدن پسرعمويش كم نشود! فرود آييد و تا به صبح ، از او پاسدارى كنيد» .

مشركان ، پيوسته او (پيامبر صلى الله عليه و آله ) را زير نظر داشتند و فرشتگان ارجمند ، از او

پاسدارى مى كردند تا آن كه هنگام صبح شد و مشركان ، براى كشتنش بر وى يورش بردند . خداوند متعال _ كه اراده كرده بود او زنده بماند _ در دلِ مشركان افكند كه او را از خواب بيدار كنند . گفتند : بيدارش مى كنيم تا قبل از كشته شدنش شاهد پيروز شدن ما بر خودش باشد . چون چنين كردند ، امير مؤمنان عليه السلام شمشير به دست ، به طرف آنها پريد و مشركان ، پا به فرار گذاشتند.

امير مؤمنان عليه السلام به آنان فرمود : «خواب بودم كه شما وارد شديد و اكنون ، بيدارم . وارد شويد» .

مشركان گفتند : ما را با تو كارى نيست ، اى پسر ابو طالب!

.

ص: 162

2677.الأخبار الطوال ( _ در بيان دليل آورى هاى امام على عليه السلام نزد ) مسند ابن حنبل عن ابن عبّاس_ في بَيانِ فَضائِلِ عَلِيٍّ عليه السلام _ :شَرى عَلِيٌّ عليه السلام نَفسَهُ ؛ لَبِسَ ثَوبَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ثُمَّ نامَ مَكانَهُ . (1)2678.الكامل للمبرّد ( _ في ذِكرِ الخَوارِجِ _ ) اُسد الغابة عن أحمد بن محمّد بن إبراهيم الثعلبي المفسّر :رَأَيتُ في بَعضِ الكُتُبِ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَمّا أرادَ الهِجرَةَ خَلَّفَ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام بِمَكَّةَ لِقَضاءِ دُيونِهِ ورَدِّ الوَدائِعِ الَّتي كانَتِ عندَهُ ، وأمَرَهُ لَيلَةَ خَرَجَ إلَى الغارِ وقَد أحاطَ المُشرِكونَ بِالدّارِ أن يَنامَ عَلى فِراشِهِ ، وقالَ لَهُ : اِتَّشِح بِبُردِيَ الحَضرَمِيِّ الأَخضَرِ ؛ فَإِنَّهُ لا يَخلُصُ إلَيكَ (2) مِنهُم مَكروهٌ إن شاءَ اللّهُ تَعالى . فَفَعَلَ ذلِكَ .

فَأَوحَى اللّهُ إلى جِبريلَ وميكائيلَ عليهماالسلام : إنّي آخَيتُ بَينَكُما وجَعَلتُ عُمُرَ أحدِكُما أطوَلَ مِن عُمُرِ الآخَرِ ، فَأَيُّكُما يُؤثِرُ صاحِبَهُ بِالحَياةِ ؟ فَاختارا _ كِلاهُما _ الحَياةَ . فَأَوحَى اللّهُ عز و جل إلَيهِما : أفَلا كُنتُما مِثلَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ ؟! آخَيتُ بَينَهُ وَبينَ نَبِيّي مُحَمَّدٍ ، فَباتَ عَلى فِراشِهِ يَفديهِ بِنَفسِهِ ويُؤثِرُهُ بِالحَياةِ! اِهبِطا إلَى الأَرضِ فَاحفَظاهُ مِن عَدُوِّهِ .

فَنَزَلا ، فَكانَ جِبريلُ عِندَ رَأسِ عَلِيٍّ عليه السلام ، وميكائيلُ عِندَ رِجلَيهِ ، وجِبريلُ يُنادي : بَخٍ بَخٍ! مَن مِثلُكَ يَابنَ أبي طالِبٍ ، يُباهِي اللّهُ عز و جل بِهِ المَلائِكَةَ؟!

فَأَنزَلَ اللّهُ عز و جل عَلى رَسولِهِ وهُوَ مُتَوَجِّهٌ إلَى المَدينَةِ في شَأنِ عَلِيٍّ عليه السلام : «وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ» . (3) .


1- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 709 ح 3062 ، المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 5 ح 4263 ،خصائص أمير المؤمنين للنسائي : ص 72 ح 23 ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 101 ح 293 ، العمدة : ص 86 ح 102 ،بحار الأنوار : ج 36 ص 41 ح 4 .
2- .خَلَص إليه : وصل (القاموس المحيط : ج 2 ص 301 «خلص») .
3- .اُسد الغابة : ج 4 ص 98 الرقم 3789 ، تذكرة الخواصّ : ص 35 عن ابن عبّاس ، مجمع البيان : ج 2 ص 535 ، العمدة : ص 239 ح 367 ، الطرائف : ص 37 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 19 ص 39 ح 6 .

ص: 163

2678.الكامل ، مبرّد ( _ در بيان ماجراى خوارج _ ) مسند ابن حنبل_ به نقل از ابن عبّاس ، در بيان فضايل امام على عليه السلام _ :على عليه السلام ، جان خود را سودا كرد . او لباس پيامبر صلى الله عليه و آله را پوشيد و در جاى او خوابيد.2679.تاريخ الطبري عن عمارة بن ربيعة ( _ في ذِكرِ الخَوارِجِ _ ) اُسْد الغابة_ به نقل از احمد بن محمّد بن ابراهيم ثعلبى مفسّر _ :در يكى از كتاب ها ديدم كه پيامبر خدا ، چون خواست هجرت كند ، على بن ابى طالب عليه السلام را به جاى خود ، در مكّه گذاشت تا بدهى هاى او را بپردازد و امانت هايى را كه نزدش بود ، به صاحبانشان باز گرداند ، و در آن شبى كه به سوى غار ، خارج شد و مشركان ، خانه اش را در ميان گرفته بودند ، به او دستور داد كه در بسترش بخوابد و به وى فرمود : «آن رداى حَضرَمى سبزْ رنگ مرا بپوش ، كه به خواست خداى متعال ، از آنان به تو گزندى نخواهد رسيد» و على بن ابى طالب عليه السلام چنين كرد .

پس خداوند به جبرئيل و ميكائيل عليهماالسلام وحى فرمود كه : «من ، ميان شما دو تن ، پيوند برادرى افكندم و عمر يكى از شما را درازتر از عمر ديگرى قرار دادم . اكنون ، كدام يك از شما زندگى را براى برادرش بر مى گزيند؟».

هر دوى آنها زندگى را [براى خود] برگزيدند [و حاضر به از خود گذشتگى نشدند] . پس خداوند به آن دو ، وحى فرمود كه : «چرا مانند على بن ابى طالب ، عمل نكرديد؟! من ميان او و پيامبرم محمّد ، پيوند برادرى برقرار كردم و على ، در بستر او خوابيد و جانش را فداى او كرد و زندگى وى را بر زندگى خويش ، ترجيح داد . به زمين فرود آييد و او را از گزند دشمنش نگه داريد» .

آن دو ، فرود آمدند . جبرئيل عليه السلام در بالاى سرِ على عليه السلام قرار گرفت و ميكائيل عليه السلام در پايين پاى او . جبرئيل عليه السلام بانگ مى زد : بَه بَه! كيست همانند تو _ اى پسر ابو طالب _ كه خداوند به وجود او بر فرشتگان ، مى نازد؟!

در اين هنگام ، خداوند عز و جل ، بر پيامبر خود كه راهىِ مدينه بود ، اين آيه را در شأن على عليه السلام فرو فرستاد : «و از ميان مردم ، كسى است كه جان خود را در طلب خشنودى خدا مى فروشد» . .

ص: 164

ب _ إيثارٌ يَشكُرُهُ اللّهُ عز و جلالكتاب«إِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِن كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا * عَيْنًا يَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيرًا * يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يَخَافُونَ يَوْمًا كَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيرًا * وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا * إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاءً وَ لَا شُكُورًا * إِنَّا نَخَافُ مِن رَّبِّنَا يَوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِيرًا * فَوَقَاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذَلِكَ الْيَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَسُرُورًا * وَ جَزَاهُم بِمَا صَبَرُواْ جَنَّةً وَ حَرِيرًا * مَّتَّكِئينَ فِيهَا عَلَى الْأَرَائِكِ لَا يَرَوْنَ فِيهَا شَمْسًا وَ لَا زَمْهَرِيرًا * وَ دَانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِ_لَالُهَا وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُهَا تَذْلِيلاً * وَ يُطَافُ عَلَيْهِم بِئانِيَةٍ مِّن فِضَّةٍ وَ أَكْوَابٍ كَانَتْ قَوَارِيرَا * قَوَارِيرَاْ مِن فِضَّةٍ قَدَّرُوهَا تَقْدِيرًا * وَ يُسْقَوْنَ فِيهَا كَأْسًا كَانَ مِزَاجُهَا زَنجَبِيلاً * عَيْنًا فِيهَا تُسَمَّى سَلْسَبِيلاً * وَ يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدَانٌ مُّخَلَّدُونَ إِذَا رَأَيْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤًا مَّنثُورًا * وَ إِذَا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نَعِيمًا وَ مُلْكًا كَبِيرًا * عَلِيَهُمْ ثِيَابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَ إِسْتَبْرَقٌ وَ حُلُّواْ أَسَاوِرَ مِن فِضَّةٍ وَ سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا * إِنَّ هَذَا كَانَ لَكُمْ جَزَاءً وَ كَانَ سَعْيُكُم مَّشْكُورًا ». (1)

الحديث2681.تاريخ الطبرى ( _ به نقل از ابو رزين _ ) الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا» _ :كانَ عِندَ فاطِمَةَ عليهاالسلام شَعيرٌ ، فَجَعَلوهُ عَصيدَةً (2) ، فَلَمّا أنضَجوها ووَضَعوها بَينَ أيديهِم جاءَ مِسكينٌ ، فَقالَ المِسكينُ : رَحِمَكُمُ اللّهُ ! أطعِمونا مِمّا رَزَقَكُمُ اللّهُ ، فَقامَ عَلِيٌّ عليه السلام فَأَعطاهُ ثُلُثَها .

فَما لَبِثَ أن جاءَ يَتيمٌ ، فَقالَ اليَتيمُ : رَحِمَكُمُ اللّهُ ! أطعِمونا مِمّا رَزَقَكُمُ اللّهُ ، فَقامَ عَلِيٌّ عليه السلام فَأَعطاهُ ثُلُثَهَا الثّانِيَ .

فَما لَبِثَ أن جاءَ أسيرٌ ، فَقالَ الأَسيرُ : يَرحَمُكُمُ اللّهُ ! أطعِمونا مِمّا رَزَقَكُمُ اللّهُ ، فَقامَ عَلِيٌّ عليه السلام فَأعطاهُ الثُّلُثَ الباقِيَ ، وما ذاقوها .

فَأَنزَلَ اللّهُ فيهِم هذِهِ الآيَةَ إلى قَولِهِ : «وَ كَانَ سَعْيُكُم مَّشْكُورًا » . (3) .


1- .الإنسان : 5 _ 22.
2- .العَصِيدة : دقيق يُلَتُّ بالسَّمن ويطبخ (النهاية : ج 3 ص 246 «عصد»).
3- .تفسير القمّي : ج 2 ص 398 ، مجمع البيان : ج 10 ص 612 نحوه و كلاهما عن عبداللّه بن ميمون القدّاح ، بحار الأنوار : ج 35 ص 243 ح 3 .

ص: 165

ب - ايثارى كه خدا از آن قدردانى مى كند

ب _ ايثارى كه خدا از آن قدردانى مى كندقرآن«همانا نيكان ، از جامى مى نوشند كه آميزه اى از كافور دارد . چشمه اى كه بندگان خدا از آن مى نوشند و [به دلخواه خويش] جارى اش مى كنند ؛ [همان بندگانى كه] به نذر خود وفا مى كنند و از روزى كه گزندِ آن فراگير است ، مى ترسند ؛ و خوردنى را با وجود دوست داشتن آن ، به بينوا و يتيم و اسير ، اطعام مى كنند ، [و در دل مى گويند: ]جز اين نيست كه ما براى خدا ، شما را اطعام مى كنيم و هيچ پاداش و سپاسى از شما نمى خواهيم . ما از پروردگارمان ، از روز عبوسى سخت ، مى هراسيم . پس خدا ، آنان را از گزند آن روز ، نگاه داشت و شادابى و شادمانى را به آنان ، ارزانى داشت ، و به سبب آن كه شكيبايى كردند ، بهشتى و پرنيانى را پاداششان داد كه در آن ، بر تخت ها تكيه زنند . در آن جا ، نه آفتابى خواهند ديد و نه سرمايى ، و سايه ها[ى درختان] به آن نزديك است و ميوه هايش [براى چيدن ]رام ، و ظروفى سيمين و جام هايى بلورين ، پيرامون آنان گردانده مى شود . جام هايى از سيم كه درست به اندازه [و با كمال ظرافت ، ]آنها را از كار در آورده اند. و در آن جا از جامى كه آميزه زنجبيل دارد ، به آنان مى نوشانند ، از چشمه اى در آن جا كه «سلسبيل» ناميده مى شود ، و بر گِرد آنان ، پسرانى جاودانه ، مى گردند . چون آنها را ببينى ، گويى كه مرواريدهايى پراكنده اند. و چون بدان جا بنگرى ، [سرزمينى از ]نعمت و كشورى پهناور مى بينى . [بهشتيان را ]جامه هايى ابريشمين سبز و ديباى ستبر در بَر است و پيرايه آنان ، دستبندهاى سيمين است و پروردگارشان ، باده اى پاك به آنان مى نوشاند . اين [پاداش ]براى شماست و كوشش شما ، مورد قدردانى است» .

حديث2684.تاريخ الطبري عن كثير بن بهز الحضرمي :امام صادق عليه السلام_ در باره آيه شريف : «و خوردنى را ، با وجود دوست داشتن آن ، به بينوا و

يتيم و اسير ، اطعام مى كنند» _ :در خانه فاطمه عليهاالسلام ، مقدارى جو بود . آن را [آرد كردند و ]كاچى ساختند . چون كاچى را در برابر خود نهادند [تا بخورند] ، مستمندى آمد و گفت : خدايتان رحمت كند! از آنچه خداوند ، روزى تان كرده است ، ما را اطعام كنيد .

على عليه السلام برخاست و يكْ سومِ آن را به او داد.

چندى نگذشت كه يتيمى آمد و گفت : خدايتان ، رحمت كند! از آنچه خداوند ، روزى تان كرده است ، ما را اطعام كنيد .

على عليه السلام برخاست و يك سوم ديگر كاچى را به او داد.

لَختى بعد ، اسيرى آمد و گفت : خدايتان رحمت كند! از آنچه خداوند ، روزى تان كرده است ، ما را اطعام كنيد .

على عليه السلام برخاست و يك سومِ باقى مانده را هم به او داد و خودشان از آن ، چيزى نچشيدند.

در اين هنگام ، خداوند ، اين آيه را در حقّ آنان نازل فرمود : «و [اين] كار شما ، مورد قدردانى است» .

.

ص: 166

2685.دعائم الإسلام :الإمام الكاظم عليه السلام_ في دُعاءِ يَومِ المُباهَلَةِ _ :اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وعَلى أخيهِ وصِنوِهِ أميرِ المُؤمِنينَ . . . ذلِكَ الإِمامُ المَخصوصُ بِمُؤاخاتِهِ يَومَ الإِخاءِ ، وَالمُؤثِرُ بِالقوتِ بَعدَ ضُرِّ الطَّوى (1) ، ومَن شَكَرَ اللّهُ سَعيَهُ في «هَل أتى» (2) . (3)2684.تاريخ الطبرى ( _ به نقل از كثير بن بهز حَضرَمى _ ) المناقب للخوارزمي عن ابن عبّاس_ في قَولِهِ تَعالى : «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ» الآيَةَ _ :نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ في عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام وفاطِمَةَ بِنتِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . (4) .


1- .الطَّوى : الجوع (الصحاح : ج 6 ص 2415 «طوى») .
2- .إشارة إلى الآية 22 من سورة الإنسان : «هَلْ أَتَى عَلَى الْاءِنسَ_نِ ...».
3- .مصباح المتهجّد : ص 767 عن محمّد بن صدقة العنبري ، المصباح للكفعمي : ص 915 ، البلد الأمين : ص267 ، مصباح الزائر : ص 477 عن الإمام الهادي عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 102 ص 179.
4- .المناقب للخوارزمي : ص272 الرقم 252 ، ذخائر العقبى : ص 160 وليس فيه «وفاطمة بنت رسول اللّه صلى الله عليه و آله » ، شواهد التنزيل : ج 2 ص 403 الرقم 1053 ، الدر المنثور : ج 8 ص 371 ؛ كشف اليقين : ص 370 الرقم 442 من دون إسناد إلى ابن عبّاس بزيادة «والحسن والحسين» في ذيله ، تفسير فرات : ص528 الرقم 680 ، بحار الأنوار : ج 35 ص 253 الرقم 10 .

ص: 167

2685.دعائم الإسلام :امام كاظم عليه السلام_ در دعاى روز مباهله _ :بار خدايا! بر محمّد و بر برادر و همتاى او امير مؤمنان ، درود فرست ... ؛ آن امامى كه در روز عقد اخوّت ، به برادرىِ پيامبر صلى الله عليه و آله ، ويژه گشت و با وجود رنج گرسنگى ، غذاى خود را ايثار كرد ، و كسى كه در سوره «هل أتى» (1) اين كار او ، مورد قدردانى خدا قرار گرفت.2686.تاريخ الطبري عن عبد الملك بن أبي حرّة الحنفي :المناقب ، خوارزمى_ به نقل از ابن عبّاس ، در باره آيه شريف : «و خوراك را با وجود دوست داشتن آن به بينوا و يتيم و اسير ، اطعام مى كنند ...» _ :اين آيه ، در باره على بن ابى طالب عليه السلام و فاطمه ، دختر پيامبر خدا ، نازل شد. .


1- .منظور ، سوره انسان است .

ص: 168

2687.الإمام عليّ عليه السلام ( _ مِن كَلامٍ لَهُ فِي الخَوارِجِ لَمّا سَمِعَ قَو ) الكشّاف عن ابن عبّاس :إنَّ الحَسَنَ وَالحُسَينَ عليهماالسلام مَرِضا ، فَعادَهُما رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله في ناسٍ مَعَهُ ، فَقالوا : يا أبَا الحَسَنِ ، لَو نَذَرتَ عَلى وَلَدِكَ ! فَنَذَرَ عَلِيٌّ وفاطِمَةُ عليهماالسلاموفِضَّةُ _ جارِيَةٌ لَهُما _ إن بَرِئا مِمّا بِهِما أن يَصوموا ثَلاثَةَ أيّامٍ .

فَشُفِيا وما مَعَهُم شَيءٌ ، فَاستَقرَضَ عَلِيٌّ عليه السلام مِن شَمعونَ الخَيبَرِيِّ اليَهودِيِّ ثَلاثَ أصوُعٍ مِن شَعيرٍ ، فَطَحَنَت فاطِمَةُ عليهاالسلامصاعا وَاختَبَزَت خَمسَةَ أقراصٍ عَلى عَدَدِهِم ، فَوَضَعوها بَينَ أيديهِمِ لِيُفطِروا ، فَوَقَفَ عَلَيهِم سائِلٌ فَقالَ :

السَّلامُ عَلَيكُم أهلَ بَيتِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، مِسكينٌ مِن مَساكينِ المُسلِمينَ أطعِموني أطعَمَكُمُ اللّهُ مِن مَوائِدِ الجَنَّةِ . فَآثَروهُ وباتوا لَم يَذوقوا إلَا الماءَ ، وأصبَحوا صِياما .

فَلَمّا أمسَوا ووَضَعُوا الطَّعامَ بَينَ أيديهِم وَقَفَ عَلَيهِم يَتيمٌ فَآثَروهُ . ووَقَفَ عَلَيهِم أسيرٌ فِي الثّالِثَةِ ، فَفَعَلوا مِثلَ ذلِكَ .

فَلَمّا أصبَحوا أخَذَ عَلِيٌّ عليه السلام بِيَدِ الحَسَنِ وَالحُسَينِ عليهماالسلام وأقبَلوا إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَلَمّا أبصَرَهُم وهُم يَرتَعِشونَ كَالفِراخِ مِن شِدَّةِ الجوعِ ، قالَ : ما أشَدَّ ما يَسوؤُني ما أرى بِكُم ، وقامَ فَانطَلَقَ مَعَهُم فَرَأى فاطِمَةَ عليهاالسلام في مِحرابِها قَدِ التَصَقَ ظَهرُها بِبَطنِها وغارَت عَيناها ، فَساءَهُ ذلِكَ .

فَنَزَلَ جَبرَئيلُ عليه السلام ، وقالَ : خُذها يا مُحَمَّدُ ، هَنَّأَكَ اللّهُ في أهلِ بَيتِكَ! فَأَقرَأَهُ السّورَةَ (1) . (2) .


1- .أي سورة «هل أتى».
2- .الكشّاف : ج 4 ص 169 ، تفسير القرطبي : ج 19 ص 131 نحوه ؛ الأمالي للصدوق : ص 329 ح 390 عن سلمة بن خالد عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، مجمع البيان : ج 10 ص 611 ، كشف الغمّة : ج 1 ص 302 كلّها نحوه .

ص: 169

2688.نهج البلاغة :الكشّاف_ به نقل از ابن عبّاس _ :حسن و حسين عليهماالسلام ، بيمار شدند . پيامبر خدا ، با عدّه اى از مسلمانان به عيادت آن دو رفتند و [به على عليه السلام ]گفتند : اى ابو الحسن! كاش براى شفاى فرزندت نذرى مى كردى . على و فاطمه عليهماالسلام و فضّه ، كنيز ايشان ، نذر كردند كه اگر آن دو بهبود يابند ، سه روز روزه بگيرند.

حسن و حسين عليهماالسلام شفا يافتند ؛ ولى آنان ، چيزى [براى خوردن] نداشتند . پس على عليه السلام ، سه پيمانه جو از شمعون خيبرى يهودى ، قرض گرفت . فاطمه عليهاالسلام ، يك پيمانه آن را آرد كرد و پنج قرص نان ، به تعداد افراد خانواده شان پخت . آنها را در برابر خويش نهادند تا افطار كنند كه نيازمندى آمد و گفت : سلام بر شما ، اى اهل بيت محمّد! مستمندى مسلمانم . مرا خوراكى دهيد . خداوند ، شما را از سفره هاى بهشت ، اطعام كند!

پس ، او را بر خود ترجيح دادند و آن شب ، جز آب ، چيزى نچشيدند و روز بعد را روزه گرفتند .

چون شب شد ، غذا را در برابر خود نهادند . يتيمى آمد و اين بار نيز او را بر خويشتن ، مقدّم داشتند . شب سوم ، اسيرى آمد و باز ، او را بر خود ، ترجيح دادند.

چون صبح شد ، على عليه السلام ، دست حسن و حسين عليهماالسلام را گرفت و به سوى پيامبر خدا رفتند . چون پيامبر صلى الله عليه و آله آنها را ديد كه از شدّت گرسنگى ، مانند جوجه مى لرزند ، فرمود : «چه گران است بر من اين وضعى كه در شما مى بينم!» . از جا برخاست و با آنان [به طرف خانه فاطمه عليهاالسلام] رفت . فاطمه عليهاالسلامرا در محرابش ديد ، در حالى كه شكمش [از شدّت گرسنگى] به پشتش چسبيده و چشمانش گود افتاده بود . پيامبر صلى الله عليه و آله ، از ديدن اين صحنه ، ناراحت شد.

در اين هنگام ، جبرئيل عليه السلام نازل شد و گفت : اين [سوره] را بگير ، اى محمّد! خداوند ، در باره خانواده ات به تو تبريك مى گويد! و سوره (1) را براى او قرائت كرد. .


1- .منظور ، سوره انسان است .

ص: 170

ج _ سَيِّدُ المُؤثِرينَ وإمامُهُمالكتاب«وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ ». (1)

الحديث2689.تاريخ الطبرى ( _ به نقل از عبد الملك بن ابى حرّه _ ) الإمام الباقر عليه السلام_ في خَبَرِ احتِجاجِ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام في أمرِ الخِلافَةِ _ :قالَ [ عَلِيٌّ عليه السلام ] : نَشَدتُكُم بِاللّهِ هَل فيكُم أحَدٌ نَزَلَت فيهِ هذِهِ الآيَةُ : «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» غَيري ؟ قالوا : لا . (2)2690.مسند ابن حنبل عن أيّوب عن حميد بن هلال عن رجل منعنه عليه السلام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله جالِسٌ ذاتَ يَومٍ وأصحابُهُ جُلوسٌ حَولَهُ ، فَجاءَ عَلِيٌّ عليه السلام وعَلَيهِ سَمِلُ (3) ثَوبٍ مُنخَرِقٌ عَن بَعضِ جَسَدِهِ ، فَجَلَسَ قَريبا مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَنَظَرَ إلَيهِ ساعَةً ثُمَّ قَرَأَ : «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ » .

ثُمَّ قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِعَلِيٍّ عليه السلام : أما إنَّكَ رَأسُ الَّذينَ نَزَلَت فيهِم هذِهِ الآيَةُ وسَيِّدُهُم وإمامُهُم .

ثُمَّ قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِعَلِيٍّ عليه السلام : أينَ حُلَّتُكَ الَّتي كَسَوتُكَها يا عَلِيُّ؟

فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّ بَعضَ أصحابِكَ أتاني يَشكو عُريَهُ وعُريَ أهلِ بَيتِهِ ، فَرَحِمتُهُ وَآثَرتُهُ بِها عَلى نَفسي ، وعَرَفتُ أنَّ اللّهَ سَيَكسوني خَيرا مِنها .

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : صَدَقتَ ، أما إنَّ جَبرَئيلَ قَد أتاني يُحَدِّثُني أنَّ اللّهَ اتَّخَذَ لَكَ مَكانَها فِي الجَنَّةِ حُلَّةً خَضراءَ مِن إستَبرَقٍ ، وصَنِفَتُها (4) مِن ياقوتٍ وزَبَرجَدٍ ، فَنِعمَ الجَوازُ ، جَوازُ رَبِّكَ بِسَخاوَةِ نَفسِكَ ، وصَبرِكَ عَلى سَمَلَتِكَ هذِهِ المُنخَرِقَةِ ، فَأَبشِر يا عَلِيُّ .

فَانصَرَفَ عَلِيٌّ عليه السلام فَرِحا مُستَبشِرا بِما أخبَرَهُ بِهِ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله . (5) .


1- .الحشر : 9.
2- .الاحتجاج : ج 1 ص 333 ح 55 عن جابر الجعفي ، بحار الأنوار : ج 31 ص 342 ح 2 .
3- .السمل : الخَلَق من الثياب (النهاية : ج 2 ص 403 «سمل»).
4- .الصَّنِفَة : الطَّرَف والزاوية من الثوب وغيره (لسان العرب : ج 9 ص 199 «صنف») .
5- .تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 680 ح 7 عن جابر بن يزيد ، بحار الأنوار : ج 36 ص 60 ح 4 .

ص: 171

ج - سرور و پيشواى ايثارگران

ج _ سَرور و پيشواى ايثارگرانقرآن«و [ديگران را] بر خويشتن ، مقدّم مى دارند ، هرچند خودشان نيازمند باشند» .

حديث2692.تاريخ الطبرى ( _ به نقل از عبدالملك بن ابى حرّه _ ) امام باقر عليه السلام_ در خبر احتجاج امير مؤمنان عليه السلام در مورد خلافت _ :[على عليه السلام ] فرمود : «شما را به خدا سوگند مى دهم ، آيا در ميان شما ، جز من كسى هست كه اين آيه در حقّ او نازل شده باشد : «و [ديگران را] بر خويشتن مقدّم مى دارند ، هرچند خودشان نيازمند باشند . و آنها كه از آزمندىِ نفس خويش ، مصون بمانند ، آنان ، همان رستگاران اند» ؟» .

گفتند : نه .2693.تاريخ الطبري عن عبد الملك بن أبي حرّة :امام باقر عليه السلام :روزى پيامبر خدا نشسته بود و اصحابش پيرامون او نشسته بودند كه على عليه السلام با جامه اى كهنه و پاره آمد و نزديك پيامبر صلى الله عليه و آله نشست . پيامبر صلى الله عليه و آله ، لحظاتى به او نگريست و سپس اين آيه را خواند : «و بر خويشتن ، مقدّم مى دارند ، هرچند خودشان نيازمند باشند . و آنها كه از آزمندىِ نفس خويش ، مصون بمانند ، آنان ، همان رستگاران اند» .

پيامبر خدا سپس به على عليه السلام فرمود : «بدان كه تو در رأس كسانى هستى كه اين آيه در حقّ آنان نازل شد ، و آقا و پيشواى ايشان هستى» .

آن گاه ، پيامبر خدا به على عليه السلام فرمود : «آن جامه اى كه به تو پوشاندم ، كجاست ، اى على؟» .

گفت : اى پيامبر خدا! يكى از اصحاب شما نزد من آمد و از برهنگى خود و خانواده اش شِكوه كرد و من ، دلم به حالش سوخت و او را در پوشيدن آن جامه ، بر خود ، مقدّم داشتم و دانستم كه خداوند ، به زودى ، بهتر از آن را به من خواهد پوشاند .

پيامبر خدا فرمود : «درست گفتى . همانا جبرئيل عليه السلام نزد من آمد و برايم گفت كه خداوند ، به جاى آن جامه ، براى تو در بهشت ، جامه اى سبز از ديباى ستبر با

كناره هايى از ياقوت و زِبَرجد برگزيد . نيكو پاداشى است پاداش پروردگار تو در برابر سخاوت نفس تو و شكيبايى ات بر اين جامه كهنه و پاره اى كه پوشيده اى! پس شاد باش ، اى على!» .

على عليه السلام ، شادان و خوش حال از خبرى كه پيامبر خدا به او داده بود ، باز گشت.

.

ص: 172

2693.تاريخ الطبرى ( _ ب_ه نقل از عبد المل_ك ب_ن ابى حرّه _ ) مجمع البيان عن أبي الطفيل :اِشتَرى عَلِيٌّ عليه السلام ثَوبا فَأَعجَبَهُ فَتَصَدَّقَ بِهِ ، وقالَ : سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، يَقولُ : مَن آثَرَ عَلى نَفسِهِ آثَرَهُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ بِالجَنَّةِ . (1)2694.أنساب الأشراف عن أبي مجلز :الإمام الصادق عليه السلام :بَينَما عَلِيٌّ عليه السلام عِندَ فاطِمَةَ عليهاالسلام إذ قالَت لَهُ : يا عَلِيُّ ، اذهَب إلى أبي فَابغِنا (2) مِنهُ شَيئا .

فَقالَ : نَعَم . فَأَتى رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَأَعطاهُ دينارا ، وقالَ لَهُ : يا عَلِيُّ ، اذهَب فَابتَع بِهِ لِأَهلِكَ طَعاما .

فَخَرَجَ مِن عِندِهِ فَلَقِيَهُ المِقدادُ بنُ الأَسوَدِ ، وقاما ما شاءَ اللّهُ أن يَقوما ، وذَكَرَ لَهُ حاجَتَهُ ، فَأَعطاهُ الدّينارَ وَانطَلَقَ إلَى المَسجِدِ ، فَوَضَعَ رَأسَهُ فَنامَ ، فَانتَظَرَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَلَم يَأتِ ، ثُمَّ انتَظَرَهُ فَلَم يَأتِ ، فَخَرَجَ يَدورُ فِي المَسجِدِ فَإِذا هُوَ بِعَلِيٍّ عليه السلام نائِمٌ فِي المَسجِدِ ، فَحَرَّكَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقَعَدَ .

فَقالَ لَهُ : يا عَلِيُّ ما صَنَعتَ؟

فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، خَرَجتُ مِن عِندِكَ فَلَقِيَنِي المِقدادُ بنُ الأَسوَدِ ، فَذَكَرَ لي ما شاءَ اللّهُ أن يَذكُرَ ، فَأَعطَيتُهُ الدّينارَ .

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أما إنَّ جَبرَئيلَ قَد أنبَأَني بِذلِكَ ، وقَد أنزَلَ اللّهُ فيكَ كِتابا : «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» . (3) .


1- .مجمع البيان : ج 2 ص 792 ، مستدرك الوسائل : ج 7 ص 249 ح 8166 .
2- .بغى الشيء : إذا طلبه (النهاية : ج 1 ص 143 «بغى»).
3- .تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 679 ح 5 عن كليب بن معاوية الأسدي ، بحار الأنوار : ج 36 ص 59 ح 2 .

ص: 173

2695.الأخبار الطوال ( _ بَعدَ ذِكرِ رِسالَةِ الإِمامِ عليه السلام إلَى ) مجمع البيان_ به نقل از ابو الطفيل _ :على عليه السلام ، جامه اى خريد و از آن ، خوشش آمد . پس آن را صدقه داد و فرمود : «از پيامبر خدا شنيدم كه مى فرمايد : هر كه ديگران را بر خود ، مقدّم دارد ، خداوند ، در روز قيامت ، در ورود به بهشت ، او را مقدّم مى دارد» .2694.أنساب الأشراف ( _ به نقل از ابو مجلز _ ) امام صادق عليه السلام :على عليه السلام ، نزد فاطمه عليهاالسلام بود . فاطمه عليهاالسلام به او گفت : اى على! نزد پدرم برو و از او چيزى براى ما درخواست كن.

على عليه السلام گفت : باشد .

پس نزد پيامبر خدا رفت . پيامبر صلى الله عليه و آله ، يك دينار به او داد و فرمود : «اى على! برو و با اين دينار ، غذايى براى خانواده ات خريدارى كن» .

على عليه السلام از نزد پيامبر صلى الله عليه و آله خارج شد . در راه به مقداد بن اسود برخورد و مدّتى با هم [به سخن] ايستادند . مقداد ، حاجتش را به او گفت . على عليه السلام ، دينار را به او داد و به مسجد رفت و سرش را گذاشت و خوابيد .

پيامبر خدا ، منتظر على عليه السلام ماند ؛ امّا نيامد . باز انتظار كشيد ؛ امّا از او خبرى نشد . پس بيرون رفت و در مسجد مى گشت كه ديد على عليه السلام در آن جا خوابيده است . پيامبر خدا ، او را تكان داد . على عليه السلام [بيدار شد و] نشست.

پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «چه كردى ، اى على؟» .

گفت : اى پيامبر خدا! از نزد شما كه رفتم ، به مقداد بن اسود برخوردم و او به من گفت آنچه را خدا خواست بگويد (اظهار حاجت كرد) و من ، آن دينار را به او دادم.

پيامبر خدا فرمود : «همانا جبرئيل عليه السلام اين مطلب را به من خبر داد ، و خداوند ، در باره تو اين آيه را فرو فرستاد : «و [ديگران را] بر خويشتن ، مقدّم مى دارند ، هرچند خودشان نيازمند باشند . و آنها كه از آزمندىِ نفس خويش ، مصون بمانند ، آنان ، همان رستگاران اند» » . .

ص: 174

2695.الأخبار الطّوال ( _ پس از بيان نامه امام عليه السلام به خوارج و پاس ) الأمالي للطوسي عن أبي سعيد الخدريّ :أصبَحَ عَلِيٌّ عليه السلام ذاتَ يَومٍ ساغِبا (1) فَقالَ : يا فاطِمَةُ ، هَل عِندَكِ شَيءٌ تُطعِميني؟

قالَت : وَالَّذي أكرَمَ أبي بِالنُّبُوَّةِ وأكرَمَكَ بِالوَصِيَّةِ ، ما أصبَحَ عِندي شَيءٌ يَطعَمُهُ بَشَرٌ ، وما كانَ مِن شَيءٍ اُطعِمُكَ مُنذُ يَومَينِ إلّا شَيءٌ كُنتُ اُؤثِرُكَ بِهِ عَلى نَفسي وعَلَى الحَسَنِ وَالحُسَينِ!

قالَ : أعَلَى الصَّبِيَّينِ ! ألا أعلَمتِني فَآتِيَكُم بِشَيءٍ؟

قالَت : يا أبَا الحَسَنِ ، إنّي لَأَستَحي مِن إلهي أن اُكَلِّفَكَ ما لا تَقدِرُ .

فَخَرَجَ واثِقا بِاللّهِ حَسَنَ الظَّنِّ بِهِ ، فَاستَقرَضَ دينارا ، فَبَينَا الدّينارُ في يَدِ عَلِيٍّ عليه السلام إذ عَرَضَ لَهُ المِقدادُ في يَومٍ شَديدِ الحَرِّ ، قَد لَوَّحَتهُ (2) الشَّمسُ مِن فَوقِهِ وتَحتِهِ ، فَأَنكَرَ عَلِيٌّ عليه السلام شَأنَهُ ، فَقالَ : يا مِقدادُ ، ما أزعَجَكَ (3) هذِهِ السّاعَةَ؟

قالَ : خَلِّ سَبيلي يا أبَا الحَسَنِ ، ولا تَكشِفني عَمّا وَرائي .

قالَ : إنّه لا يَسَعُني أن تُجاوِزَني حَتّى أعلَمَ عِلمَكَ .

قالَ : يا أبَا الحَسَنِ ، إلَى اللّهِ ثُمَّ إلَيكَ أن تُخَلِّيَ سَبيلَكَ ولا تَكشِفَني عَن حالي .

فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : إنَّهُ لا يَسَعُك أن تَكتُمَني حالَكَ .

فَقالَ : إذا أبَيتَ ، فَوَالَّذي أكرَمَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله بِالنُّبُوَّةِ وأكرَمَكَ بِالوَصِيَّةِ ما أزعَجَني إلَا الجَهدُ (4) ، ولَقَد تَرَكتُ عِيالي بِحالٍ لَم تَحمِلني لَهَا الأَرضُ ، فَخَرَجتُ مَهموما ورَكِبتُ رَأسي ، فَهذِهِ حالي .

فَهَمَلَت عَينا عَلِيٍّ عليه السلام بِالدُّموعِ حَتّى أخضَلَت دُموعُهُ لِحيَتَهُ ، ثُمَّ قالَ : أحلِفُ بِالَّذي حَلَفتَ بِهِ ، ما أزعَجَني مِن أهلي إلَا الَّذي أزعَجَكَ ، ولَقَدِ استَقرَضتُ دينارا فَخُذهُ ؛ فَدَفَعَ الدّينارَ إلَيهِ وآثَرَهُ بِهِ عَلى نَفسِهِ . (5) .


1- .ساغبا : أي جائعا (النهاية : ج 2 ص 371 «سغب») .
2- .لاحه العطش أو السفر : غَيَّره ، كلوّحه (القاموس المحيط : ج 1 ص 248 «لوح») .
3- .زَعَجَهُ : أقلَقَه وقَلَعه من مكانه ، كأزعَجَه (القاموس المحيط : ج 1 ص 191 «زعج») .
4- .الجَهْد : المشقّة. يقال : جُهِد الرجل : إذا وجد مشقّة ، وجُهد الناس : إذا أجدبوا (النهاية : ج 1 ص 320 «جهد»).
5- .الأمالي للطوسي : ص 616 ح 1272 ، شرح الأخبار : ج 2 ص 401 ح 746 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 77 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 95 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 37 ص 103 ح 7 ؛ ذخائر العقبى : ص 91 نحوه .

ص: 175

2696.تاريخ الطبري عن جبر بن نوف :الأمالى ، طوسى_ به نقل از ابو سعيد خُدْرى _ :روزى على عليه السلام گرسنه بود و گفت : «فاطمه! چيزى براى خوردن دارى كه به من بدهى؟» .

فاطمه عليهاالسلام گفت : سوگند به آن كه پدرم را به نبوّت ، مفتخر ساخت و تو را به وصايت ، چيزى كه بشرى آن را مى خورد ، ندارم و از دو روز پيش تا به حال ، غذايى كه به تو داده ام ، غذايى بوده كه خودم و حسن و حسين نخورده ايم و به تو داده ايم!

على عليه السلام گفت : «حتّى آن دو كودك! چرا به من نگفتى تا چيزى برايتان تهيّه كنم؟» .

فاطمه عليهاالسلام گفت : يا ابا الحسن! من از خدايم شرم مى كنم كه از تو چيزى بخواهم كه نمى توانى [تهيّه كنى] .

پس على عليه السلام با اتّكا و اميد به خدا ، بيرون رفت و يك دينار ، قرض گرفت . در حالى كه دينار در دست على عليه السلام بود ، مقداد به وى برخورد . روز بسيار گرمى بود و تابش آفتاب ، سر تا پاى او را سوزانده بود . على عليه السلام ، با ديدن سر و وضع او ، ناراحت شد و فرمود : «اى مقداد! چه چيزى تو را در اين ساعت روز ، بى قرار و آشفته كرده است؟» .

گفت : رهايم كن بروم _ اى ابو الحسن _ و از حال و روزم مپرس!

فرمود : «نمى گذارم بروى تا اين كه من هم مثل تو [گرفتارى ات را] بدانم» .

گفت : اى ابو الحسن! تو را به خدا و به خودت ، به راه خويش برو و پرده از حال و روزم بر مدار.

على عليه السلام فرمود : «تو حق ندارى وضعت را از من ، كتمان كنى» .

مقداد گفت : حال كه اصرار دارى ، سوگند به آن كه محمّد صلى الله عليه و آله را به نبوّت و تو را به وصايت مفتخر ساخت ، سختى [و فشار زندگى] مرا چنين آشفته و بى قرار ساخته است . خانواده ام را در حالى ترك كردم كه زمين ، تاب تحمّل آن حال و روز مرا نداشت . پس ، غم زده [از خانه] بيرون زدم و بى هيچ هدفى راهى شدم . اين است حال من!

اشك از چشمان على عليه السلام سرازير شد ، چندان كه اشك هايش محاسنش را تَر كرد . سپس فرمود : «سوگند به همان كه تو به او سوگند خوردى ، مرا نيز در باره خانواده ام بى قرار نكرده ، مگر همان چيزى كه تو را بى قرار كرده است . من ، يك دينار قرض كرده ام . بگير! مال تو باشد» و آن دينار را به مقداد داد و او را بر خويش ، مقدّم داشت. .

ص: 176

2697.مروج الذهب :الفتوّة :صَحَّ عَن عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام في الإِيثارِ أنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله جاءَهُ ضَيفٌ ولَم يَجِد عِندَهُ ما يُكرِمُهُ بِهِ ، فَقالَ صلى الله عليه و آله : مَن يُكرِمُ ضَيفي هذا وأضمِنُ لَهُ عَلَى اللّهِ الجَنَّةَ؟

فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : أنَا يا رَسولَ اللّهِ .

فَأَخَذَهُ وجاءَ بِهِ إلى فاطِمَةَ عليهاالسلام ولَم يَكُن عِندَها سِوى قُرصَتَينِ قَد هَيَّأتهُما لِلإِفطارِ . فَلَمّا كانَ وَقتُ العَشاءِ أصلَحَتِ الزّادَ ثُردَةً (1) ووَضَعَتهُ بَينَ يَدَيِ الضَّيفِ وعَلِيٍّ عليه السلام ، ثُمَّ جاءَت إلَى المِصباحِ كَأَنَّها تُصلِحُهُ فَأَطفَأَتهُ ، فَأَخَذَ عَلِيٌّ عليه السلام يَرفَعُ يَدَهُ ويَضَعُها فِي الزّادِ يوهِمُ الضَّيفَ أنّه يَطعَمُ مَعَهُ وهُوَ لا يَأكُلُ شَيئا لِيَكتَفِيَ الضَّيفُ ، فَلَمَّا استَكفَى الضَّيفُ أتى بِالمِصباحِ وباتَ عَلِيٌّ وفاطِمَةُ عليهماالسلامطاوِيَينِ (2) عَلى صَومِهِما .

فَأَنزَلَ اللّهُ في حَقِّهِما : «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ » . (3) .


1- .ثَرَد الخُبزَ : فَتَّه ثمّ بلَّه بمَرَقٍ ، وهو الثَّريد والثَّريدة والثُّردة (تاج العروس : ج 4 ص 372 «ثرد»).
2- .يقال : طوِيَ من الجوع يطوى فهو طاوٍ : أي خالي البطن جائع لم يأكل (النهاية : ج 3 ص 146 «طوا»).
3- .الفتوّة لابن معمار : ص 285 ، إحقاق الحقّ : ج 9 ص 144 ، مستدرك الوسائل : ج 7 ص 216 ح 8075 نقلاً عن أبي الفتوح الرازي في تفسيره نحوه .

ص: 177

2696.تاريخ الطبرى ( _ به نقل از جبر بن نوف _ ) الفتوّة ، ابن معمار :به طريق صحيح در باره على بن ابى طالب عليه السلام از ايثار[ش] روايت شده است كه ميهمانى بر پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شد و ايشان ، چيزى براى پذيرايى از او نداشت . پس فرمود : «چه كسى از اين ميهمان من ، پذيرايى مى كند؟ من ، نزد خدا ، بهشت را براى او ضمانت مى كنم» .

على عليه السلام گفت : من ، اى پيامبر خدا! و او را برداشت و نزد فاطمه عليهاالسلام برد ؛ ولى در خانه ايشان ، جز دو قرص نان كه فاطمه عليهاالسلام براى افطار تهيّه كرده بود ، چيزى وجود نداشت .

چون وقت شام شد ، فاطمه عليهاالسلام از آن نان ها تريدى ساخت و آن را جلو ميهمان و على عليه السلام نهاد و سپس خود ، به سوى چراغ رفت و به بهانه اين كه آن را درست مى كند ، خاموشش كرد . در اين هنگام ، على عليه السلام ، دست خود را به طرف غذا مى برد و بالا مى آورد و به ميهمان وانمود مى كرد كه مشغول غذا خوردن با اوست ، در صورتى كه چيزى نمى خورد تا ميهمان را كفايت كند . وقتى ميهمان سير شد ، چراغ را آوردند و على و فاطمه عليهماالسلام ، آن شب را گرسنه و روزه دار خوابيدند . آن گاه ، خداوند ، در حقّ آن دو ، اين آيه را فرو فرستاد : «و [ديگران را ]بر خويشتن ، مقدّم مى دارند ، هرچند خودشان

نيازمند باشند» ». .

ص: 178

2697.مروج الذّهب :الأمالي للطوسي عن أبي هريرة :جاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَشَكا إلَيهِ الجوعَ ، فَبَعَثَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى بُيوتِ أزواجِهِ ، فَقُلنَ : ما عِندَنا إلَا الماءُ .

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : مَن لِهذَا الرَّجُلِ اللَّيلَةَ؟

فَقالَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام : أنَا لَهُ يا رَسولَ اللّهِ . وأتى فاطِمَةَ عليهاالسلام . فَقالَ : ما عِندَكِ يَابنَةَ رَسولِ اللّهِ؟

فَقالَت : ما عِندَنا إلّا قوتُ الصِّبيَةِ ، لكِنّا نُؤثِرُ ضَيفَنا .

فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : يَابنَةَ مُحَمَّدٍ ، نَوِّمِي الصِّبيَةَ وأطفِئِي المِصباحَ .

فَلَمّا أصبَحَ عَلِيٌّ عليه السلام غَدا عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَأَخبَرَهُ الخَبَرَ ، فَلَم يَبرَح حَتّى أنزَلَ اللّهُ عز و جل : «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» . (1)2698.تاريخ الطبري عن أبي الصلت التيمي :مستدرك الوسائل عن عبد اللّه بن مسعود :صَلّى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَيلَةً صَلاةَ العِشاءِ ، فَقامَ رَجُلٌ مِن بَينِ الصَّفِّ ، فَقالَ : يا مَعاشِرَ المُهاجِرينَ وَالأَنصارِ ، أنَا رَجُلٌ غَريبٌ فَقيرٌ ، وأسأَ لُكُم في مَسجِدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَأَطعِموني .

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أيُّهَا الحَبيبُ ، لا تَذكُرِ الغُربَةَ فَقَد قَطَعتَ نِياطَ قَلبي ، أمَّا الغُرَباءُ فَأَربَعَةٌ .

قالوا : يا رَسولَ اللّهِ مَن هُم؟

قال : مَسجِدٌ ظَهرانَي قومٍ لا يُصَلّونَ فيهِ ، وقُرآنٌ في أيدي قَومٍ لا يَقرَؤونَ فيهِ ، وعالِمٌ بَينَ قَومٍ لا يَعرِفونَ حالَهُ ولا يَتَفَقَّدونَهُ ، وأسيرٌ في بِلادِ الرّومِ بَينَ الكُفّارِ لا يَعرِفونَ اللّهَ .

ثُمَّ قالَ صلى الله عليه و آله : مَنِ الَّذي يَكفي مَؤونَةَ هذَا الرَّجُلِ ؛ فيُبَوِّئَهُ اللّهُ فِي الفِردَوسِ الأَعلى؟

فَقامَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام وأخَذَ بِيَدِ السّائِلِ ، وأتى بِهِ إلى حُجرَةِ فاطِمَةَ عليهاالسلام ، فَقالَ : يا بِنتَ رَسولِ اللّهِ ، انظُري في أمرِ هذَا الضَّيفِ!

فَقالَت فاطِمَةُ عليهاالسلام : يَا ابنَ العَمِّ ، لَم يَكُن فِي البَيتِ إلّا قَليلٌ مِنَ البُرِّ صَنَعتُ مِنهُ طَعاماً ، وَالأَطفالُ مُحتاجونَ إلَيهِ وأنتَ صائِمٌ ، وَالطَّعامُ قَليلٌ لا يُغني غَيرَ واحِدٍ .

فَقالَ : أحضِريهِ . فَذَهَبَت وأتَت بِالطَّعامِ ووَضَعَتهُ ، فَنَظَرَ إلَيهِ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام فَرَآهُ قَليلاً ، فَقالَ في نَفسِهِ : لا يَنبَغي أن آكُلَ مِن هذَا الطَّعامِ ، فَإِن أكَلتُهُ لا يَكفِي الضَّيفَ ، فَمَدَّ يَدَهُ إلَى السِّراجِ يُريدُ أن يُصلِحَهُ فَأَطفَأَهُ ، وقالَ لِسَيِّدَةِ النِّساءِ عليهاالسلام : تَعَلَّلي في إيقادِهِ ، حَتّى يُحسِنَ الضَّيفُ أكلَهُ ثُمَّ اِيتيني بِهِ .

وكانَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام يُحَرِّكُ فَمَهُ المُبارَكَ ، يُرِي الضَّيفَ أنَّهُ يَأكُلُ ولا يَأكُلُ ، إلى أن فَرَغَ الضَّيفُ مِن أكلِهِ وشَبِعَ ، وأتَت خَيرُ النِّساِء عليهاالسلام بِالسِّراجِ ووَضَعَتهُ ، وكانَ الطَّعامُ بِحالِهِ .

فَقالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام لِضَيفِهِ : لِمَ ما أكَلتَ الطَّعامَ؟

فَقالَ : يا أبَا الحَسَنِ أكَلتُ الطَّعامَ وشَبِعتُ ، ولكِنَّ اللّهَ تَعالى بارَكَ فيهِ .

ثُمَّ أكَلَ مِنَ الطَّعامِ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام وسَيِّدَةُ النِّساءِ وَالحَسَنانِ عليهم السلام وأعطَوا مِنهُ جيرانَهُم ، وذلِكَ مِمّا بارَكَ اللّهُ تَعالى فيهِ . فَلَمّا أصبَحَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام أتى إلى مَسجِدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ صلى الله عليه و آله : يا عَلِيُّ ، كَيفَ كُنتَ مَعَ الضَّيفِ؟

فَقالَ : بِحَمدِ اللّهِ _ يا رَسولَ اللّهِ _ بِخَيرٍ .

فَقالَ : إنَّ اللّهَ تَعالى تَعَجَّبَ مِمّا فَعَلتَ البارِحَةَ ، مِن إطفاءِ السِّراجِ وَالاِمتِناعِ مِنَ الأَكلِ لِلضَّيفِ .

فَقالَ : مَن أخبَرَكَ بِهذا؟

فَقالَ : جَبرَئيلُ ، وأتى بِهذِهِ الآيَةِ في شَأنِكَ : «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ »الآيةَ . (2) .


1- .الأمالي للطوسي : ص 185 ح 309 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 2 ص 74 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 678 ح 4 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 41 ص 28 ح 1 ؛ شواهد التنزيل : ج 2 ص 331 ح 972 نحوه .
2- .مستدرك الوسائل : ج 7 ص 216 ح 8075 نقلاً عن أبي الفتوح الرازي في تفسيره .

ص: 179

2699.الإمامة والسياسة :الأمالى ، طوسى_ به نقل از ابو هريره _ :مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و از گرسنگى شِكوه كرد . پيامبر خدا ، به خانه هاى همسرانش پيغام فرستاد [كه غذايى براى آن مرد بفرستند] ؛ امّا آنها گفتند : جز آب ، چيزى در خانه نداريم.

پيامبر خدا فرمود : «چه كسى امشب ، اين مرد را پذيرايى مى كند؟» .

على بن ابى طالب عليه السلام گفت : من پذيرايى اش مى كنم ، اى پيامبر خدا! و نزد فاطمه عليهاالسلام آمد و گفت : در خانه چه دارى ، اى دختر پيامبر خدا؟

فاطمه عليهاالسلام گفت : جز غذاى بچّه ها چيزى نداريم ؛ امّا ميهمان خود را مقدّم مى داريم.

على عليه السلام گفت : اى دختر محمّد! بچّه ها را بخوابان و چراغ را خاموش كن .

صبح كه شد ، على عليه السلام نزد پيامبر خدا رفت و ماجرا را به ايشان گفت . هنوز از نزد پيامبر خدا خارج نشده بود كه خداوند ، اين آيه را فرو فرستاد : «و [ديگران را ]بر خويشتن ، مقدّم مى دارند ، هرچند خودشان نيازمند باشند . و آنها كه از آزمندىِ نفس خويش ، مصون بمانند ، آنان ، همان رستگاران اند» .2698.تاريخ الطبرى ( _ به نقل از ابو صَلْت تَيْمى _ ) مستدرك الوسائل_ به نقل از عبد اللّه بن مسعود _ :شبى پس از آن كه پيامبر خدا ، نماز عشا را خواند ، مردى از ميان صف [نماز ]برخاست و گفت : اى گروه مهاجران و انصار! من مردى غريب و فقيرم و در مسجد پيامبر خدا ، از شما درخواست كمك مى كنم . مرا غذايى دهيد.

پيامبر خدا فرمود : «اى عزيز! از غربت مگو كه قلبم را آتش زدى . غريبان ، چهار كس اند» .

گفتند : آنها كيستند ، اى پيامبر خدا؟

فرمود : «يكى مسجدى در ميان قومى كه در آن ، نماز نمى خوانند ؛ دوم ، قرآن در دست قومى كه آن را نمى خوانند ؛ سوم ، عالمى در ميان قومى كه جايگاهش را نمى شناسند و به ديدارش نمى روند ؛ و چهارم ، اسيرى در كشور روم در ميان كافران خدانشناس» .

سپس فرمود : «كيست كه اين مرد را غذا دهد تا خداوند ، او را در بهشت برين ، جاى دهد؟» .

امير مؤمنان ، برخاست و دست سائل را گرفت و او را به خانه فاطمه عليهاالسلامآورد و گفت : اى دختر پيامبر خدا! از اين ميهمان ، پذيرايى كن .

فاطمه عليهاالسلام گفت : پسرعمو! در خانه ، جز اندكى گندم كه از آن غذايى تهيّه كرده ام ، چيزى نيست و بچّه ها به آن محتاج اند و تو خود نيز روزه اى . غذا كم است و فقط براى يك نفر ، كافى است.

على عليه السلام گفت : همان را بياور .

فاطمه عليهاالسلام رفت و غذا را آورد و گذاشت . امير مؤمنان ، نگاه كرد . ديد كه غذاى اندكى است . با خود گفت : درست نيست كه من هم از اين غذا بخورم ؛ چون اگر بخورم ، ميهمان را سير نمى كند . پس ، دستش را به طرف چراغ دراز كرد و به بهانه اين كه آن را درست كند ، خاموشش كرد و به بانوى بانوان گفت : در روشن كردن چراغ ، تعلّل كن تا ميهمان ، غذايش را خوب بخورد . آن گاه ، چراغ را نزد من بياور.

امير مؤمنان ، دهانش را مى جنباند تا به ميهمان وانمود كند كه غذا مى خورد ، در حالى كه نمى خورد ، تا اين كه ميهمان ، از خوردن ، دست كشيد و سير شد . در اين هنگام ، آن بهترينِ زنان ، چراغ را آورد و گذاشت ؛ ولى غذا ، همچنان دست نخورده باقى بود.

امير مؤمنان به ميهمانش فرمود : چرا غذا نخوردى؟

گفت : اى ابو الحسن! خوردم و سير شدم ؛ امّا خداوند متعال به آن بركت داده است.

آن گاه ، امير مؤمنان و بانوى بانوان و حسنين عليهم السلام از آن غذا خوردند و به همسايگانشان هم دادند ، و اين ، به واسطه بركتى بود كه خداوند متعال به آن غذا داده بود .

صبح كه شد ، امير مؤمنان عليه السلام به مسجد پيامبر خدا رفت . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اى على! با ميهمان ، چگونه بودى؟» .

گفت : بحمد اللّه _ اى پيامبر خدا _ خوب .

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «خداى متعال ، از كارى كه ديشب انجام دادى و به خاطر ميهمان ، چراغ را خاموش كردى و از خوردن ، خوددارى ورزيدى ، تعجّب كرد» .

على عليه السلام گفت : چه كسى اين را به شما خبر داد؟

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «جبرئيل عليه السلام . و اين آيه را در باره تو آورد : «و [ديگران را ]بر خويشتن ، مقدّم مى دارند ...» » . .

ص: 180

. .

ص: 181

. .

ص: 182

2699.الإمامة و السياسة :المناقب لابن شهرآشوب عن محمّد بن الصمّة عن أبيه عن عمّه :رَأَيتُ فِي المَدينَةِ رَجُلاً عَلى ظَهرِهِ قِربَةٌ وفي يَدِهِ صَحفَةٌ (1) ، يَقولُ : اللّهُمَّ وَلِيَّ المُؤمِنينَ وإلهَ المُؤمِنينَ وجارَ المُؤمِنينَ ، اقبَل قُربانِيَ اللَّيلَةَ ، فَما أمسَيتُ أملِكُ سِوى ما في صَحفَتي وغَيرَ ما يُواريني ، فَإِنَّكَ تَعلَمُ أ نّي مَنَعتَهُ نَفسي مَعَ شِدَّةِ سَغَبي في طَلَبِ القُربَةِ إلَيكَ غُنما ، اللّهُمَّ فَلا تُخلِق وَجهي ولا تَرُدَّ دَعوَتي .

فَأَتَيتُهُ حَتّى عَرَفتُهُ فَإِذا هُوَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام ، فَأَتى رَجُلاً فَأَطعَمَهُ . (2)2700.تاريخ الطبري عن حميد بن هلال ( _ بَعدَ أن ذَكَرَ أنَّ الخَوارِجَ قَتَلوا عَبدَ ا ) الإمام الباقر عليه السلام :اُوتِيَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِمالٍ وحُلَلٍ وأصحابُهُ حَولَهُ جُلوسٌ ، فَقَسَّمَهُ عَلَيهِم حَتّى لَم تَبقَ مِنهُ حُلَّةٌ ولا دينارٌ ، فَلَمّا فَرَغَ مِنهُ جاءَ رَجُلٌ مِن فُقَراءِ المُهاجِرينَ وكانَ غائِبا ، فَلَمّا رَآهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، قالَ : أيُّكُم يُعطي هذا نَصيبَهُ ويُؤثِرُهُ عَلى نَفسِهِ ؟ فَسَمِعَهُ عَلِيٌّ عليه السلام ، فَقالَ : نَصيبي . فَأَعطاهُ إيّاهُ .

فَأَخَذَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَأَعطاهُ الرَّجُلَ . ثُمَّ قالَ : يا عَلِيُّ ، إنَّ اللّهَ جَعَلَكَ سَبّاقا لِلخَيراتِ ، سَخّاءً بِنَفسِكَ عَنِ المالِ ، أنتَ يَعسوبُ المُؤمِنينَ ، وَالمالُ يَعسوبُ الظَّلَمَةِ ، وَالظَّلَمَةُ هُمُ الَّذينَ يَحسُدونَكَ ويَبغونَ عَلَيكَ ويَمنَعونَكَ حَقَّكَ بَعدي . (3) .


1- .الصَّحفة : كالقصعة ، والجمع صِحاف . قال الكسائي : ... الصَّحفة تُشبِع الخمسة (الصحاح : ج 4 ص 1384 «صحف»).
2- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 2 ص 76 ، بحار الأنوار : ج 41 ص 29 ح 1 .
3- .تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 679 ح 6 عن جابر بن يزيد ، بحار الأنوار : ج 36 ص 60 ح 3 وراجع : نهج البلاغة : الحكمة 316 .

ص: 183

2700.تاريخ الطبرى ( _ به نقل از حميد بن هلال ، پس از بيان اين كه خوار ) المناقب ، ابن شهرآشوب_ به نقل از محمّد بن صمّه ، از پدرش ، از عمويش _ :در مدينه ، مردى را ديدم كه مَشكى بر پشت و سينى اى در دست دارد و مى گويد : «خدايا! اى حامى مؤمنان و معبود اهل ايمان و پناه گروندگان! خيرات امشبم را بپذير كه امشب ، جز آنچه در اين سينى ام است و آنچه مرا مى پوشاند (يعنى جامه تنم) ، چيزى ندارم ، و تو مى دانى كه با وجود شدّت گرسنگى ام ، براى تقرّب به تو ، اين را از خويشتن دريغ داشتم . پس _ اى خداوند _ رويم را زمين مينداز و دعايم را رد مكن» .

نزد آن مرد رفتم و شناختمش . او على بن ابى طالب عليه السلام بود . پس نزد مردى رفت و به او غذا داد.2701.تاريخ الطبري عن عبد اللّه بن عوف :امام باقر عليه السلام :مقدارى مال و لباس نزد پيامبر خدا آوردند ، در حالى كه اصحابش پيرامون او نشسته بودند . پيامبر صلى الله عليه و آله ، آنها را ميان آنان تقسيم كرد ، به طورى كه حتّى يك جامه و يك دينار ، باقى نمانْد . چون كار تقسيم تمام شد ، مردى از فقراى مهاجران كه غايب بود ، آمد . پيامبر خدا ، با ديدن او فرمود : «كدام يك از شما ، سهم خود را به اين مى دهد و او را بر خويشتن ، مقدّم مى دارد؟».

على عليه السلام ، اين را شنيد و گفت : سهم من [مال او باشد] . و آن را به او داد .

پيامبر خدا ، آن را برداشت و به آن مرد داد و سپس فرمود : «اى على! خداوند ، تو را پيشى گيرنده در امور خير ، و بسيار سخاوتمند و باگذشت از مال ، قرار داده است . تو پيشواى مؤمنانى ، و مال ، پيشواى ستمگران است . ستمگران ، همانان اند كه بر تو حسد مى ورزند و به تو ظلم مى كنند و پس از من ، تو را از حقّت محروم مى سازند» . .

ص: 184

2702.تاريخ الطبري عن عبد الرحمن بن أبي الكنود :الإمام الهادي عليه السلام_ في زِيارَةِ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام يَومَ الغَديرِ _ :السَّلامُ عَلَيكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ ... أنتَ مُطعِمُ الطَّعامِ عَلى حُبِّهِ مِسكينا ويَتيما وأسيرا لِوَجهِ اللّهِ ، لا تُريدُ مِنهُم جَزاءً ولا شُكوراً (1) ، وفيكَ أنزَلَ اللّهُ تَعالى : «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْكَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» . (2)5 / 3الأَنصارِالكتاب«وَ الَّذِينَ تَبَوَّءُو الدَّارَ وَ الْاءِيمَانَ مِن قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَ لَا يَجِدُونَ فِى صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِّمَّا أُوتُواْ وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ». (3)

الحديث2705.الإمام عليّ عليه السلام ( _ لَمّا عَزَمَ عَلى حَربِ الخَوارِجِ ، وقيلَ لَهُ ) الإمام الصادق عليه السلام_ مِن رِسالةٍ لَهُ فِي الغَنائِمِ ووُجوبِ الخُمسِ _ :... ثُمَّ أثنى [ اللّهُ ]عَلَى الأَنصارِ وذَكَرَ ما صَنَعوا ، وحُبَّهُم لِلمُهاجِرينَ وإيثارَهُم إيّاهُم ، وأنَّهُم لَم يَجِدوا في أنفُسِهِم حاجَةً _ يَقولُ : حَزازَةً _ مِمّا اُوتوا ؛ يَعنِي المُهاجِرينَ دونَهُم ، فَأَحسَنَ الثَّناءَ عَلَيهِم ، فَقالَ : «وَ الَّذِينَ تَبَوَّءُو الدَّارَ وَ الْاءِيمَانَ مِن قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَ لَا يَجِدُونَ فِى صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِّمَّا أُوتُواْ وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» . (4) .


1- .إشارة إلى الآيتين 8 و 9 من سورة الإنسان .
2- .المزار الكبير : ص 263 _ 273 ح 12 عن أبي القاسم بن روح و عثمان بن سعيد العمري عن الإمام العسكري عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 100 ص 364 ح 6 .
3- .الحشر : 9.
4- .تحف العقول : ص 343 ، بحار الأنوار : ج 96 ص 207 ح 1.

ص: 185

5 / 3 انصار

2706.الكامل للمبرّد :امام هادى عليه السلام_ در زيارت امير مؤمنان در روز غدير _ :سلام بر تو اى امير مؤمنان! ... تويى آن كه خوردنى را ، با وجود دوست داشتن آن ، براى خدا به بينوا و يتيم و اسير ، خوراندى و از آنان ، هيچ پاداش و سپاسى نخواستى و خداوند ، اين آيه را در حقّ تو نازل فرمود كه : «و [ديگران را] بر خويشتن مقدّم مى دارند ، هرچند خودشان نيازمند باشند و آنها كه از آزمندىِ نفس خويش ، مصون بمانند ، آنان ، همان رستگاران اند» .5 / 3انصار (1)قرآن«و كسانى كه پيش از آنان (مهاجران) در سراى (مدينه) جاى گرفته و ايمان آورده اند، هر كس را كه به سوى آنان مهاجرت كرده ، دوست دارند و نسبت به آنچه به ايشان داده شده است ، در دل هايشان حسدى نمى يابند و [ديگران را] بر خويشتن مقدّم مى دارند،هر چند خودشان نيازمند باشند ، و آنها كه از آزمندىِ نفس خود ، مصون بمانند ، آنان ، همان رستگاران اند» .

حديث2707.كنز العمّال ( _ به نقل از ابوسليمان مرعش _ ) امام صادق عليه السلام_ بخشى از نامه ايشان در باره غنايم و وجوب خمس _ :سپس [خداوند ]انصار را ستود و از نيكوكارى و محبّت ايشان به مهاجران ، ياد كرد و اين كه در باره آنان ، ايثار كردند و نسبت به آنچه به آنها (يعنى مهاجران) داده شده بود و به ايشان نصيبى نرسيده بود ، در خويشتن ، احساس نيازمندى _ يعنى رشك _ نكردند . خداوند ، از ايشان به نيكى ياد كرد و فرمود : «و كسانى كه پيش از آنان (مهاجران) در سراى (مدينه) جاى گرفتند و ايمان آوردند ، كسانى را كه به سوى آنان مهاجرت كردند ، دوست دارند و نسبت به آنچه به ايشان داده شده است ، در دل هايشان حسدى نمى يابند و [ديگران را] بر خويشتن مقدّم مى دارند ، هر چند خودشان نيازمند باشند ، و آنها كه از آزمندىِ نفس خويش ، مصون بمانند ، آنان ، همان رستگاران اند» .

.


1- .انصار به آن دسته از ياران پيامبر خدا گفته مى شود كه اهل مدينه بودند و مهاجران ، به كسانى اطلاق مى گردد كه از مكّه به مدينه هجرت كردند .

ص: 186

2708.الإرشاد ( _ به نقل از جُنْدَب بن عبد اللّه اَزْدى _ ) تاريخ المدينة عن مالك بن أنس :لَمّا قَدِمَ المُهاجِرونَ عَلَى الأَنصارِ المَدينَةَ ، قالَ لَهُم رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : قاسِمُوا الَّذينَ قَدِموا عَلَيكُم .

قالوا : نَعَم يا رَسولَ اللّهِ ، نُقاسِمُهُمُ التَّمرَ .

قالَ : أ وَغَيرُ ذلِكَ ؟

قالوا : ما هُوَ؟

قالَ : يَكفونَكُمُ (1) المُؤنَةَ وتُقاسِمونَهُمُ التَّمرَ .

قالوا : سَمِعنا وأطَعنا . فَكانوا يَكفونَهُمُ المُؤنَةَ ويُقاسِمونَهُمُ التَّمرَ . (2)2709.شرح نهج البلاغة :تاريخ المدينة عن الكلبي :لَمّا ظَهَرَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله عَلى أموالِ بَنِي النَّضيرِ قالَ لِلأَنصارِ : إنَّ إخوانَكُم مِنَ المُهاجِرينَ لَيسَت لَهُم أموالٌ ، فَإِن شِئتُم قَسَّمتُ هذِهِ الأَموالَ بَينَهُم وبَينَكُم جَميعا ، وإن شِئتُم أمسَكتُم أموالَكُم فَقَسَّمتُ هذِهِ فيهِم خاصَّةً .

قالوا : لا ، بَلِ اقسِم هذِهِ فيهِم ، وَاقسِم لَهُم مِن أموالِنا ما شِئتَ .

فَنَزَلَت : «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ » . (3)2709.شرح نهج البلاغة :مجمع البيان عن ابن عبّاس :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَومَ بَنِي النَّضيرِ لِلأَنصارِ : إن شِئتُم قَسَمتُم لِلمُهاجِرينَ مِن أموالِكُم ودِيارِكُم وتُشارِكونَهُم في هذِهِ الغَنيمَةِ ، وإن شِئتُم كانَت لَكُم دِيارُكُم وأموالُكُم ولَم يُقسَم لَكُم شَيءٌ مِنَ الغَنيمَةِ .

فَقالَ الأَنصارُ : بَل نَقسِمُ لَهُم مِن أموالِنا ودِيارِنا ونُؤثِرُهُم بِالغَنيمَةِ ولا نُشارِكُهُم فيها . فَنَزَلَت : «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ» الآيةَ . (4) .


1- .كذا في المصدر ومقتضى السياق ان تكون «تكفونهم» .
2- .تاريخ المدينة : ج 2 ص 488 و راجع : صحيح البخاري : ج 3 ص 1378 ح 3571 .
3- .تاريخ المدينة : ج 2 ص 488 ، فتوح البلدان : ص 30 ، عيون الأثر : ج 2 ص 26 نحوه .
4- .مجمع البيان : ج 9 ص 390 ، بحار الأنوار : ج 19 ص 162 .

ص: 187

2710.نهج البلاغة :تاريخ المدينة_ به نقل از مالك بن انس _ :چون مهاجران در مدينه بر انصار وارد شدند ، پيامبر خدا به ايشان فرمود : «با كسانى كه بر شما وارد شده اند ، قسمت كنيد» .

انصار گفتند : اطاعت ، اى پيامبر خدا! خرما[ى خود ]را با آنها تقسيم مى كنيم.

فرمود : «يا كارى ديگر» .

گفتند : چه كارى؟

فرمود : «آنها براى شمار كار مى كنند و شما خرما را با آنها تقسيم مى كنيد» .

گفتند : چشم! اطاعت مى شود.

بدين ترتيب ، مهاجران براى انصار كار مى كردند و انصار ، خرما[ى خود] را با آنها تقسيم مى كردند.2710.نهج البلاغة ( _ برگرفته كلام وى با خوارج ، آن گاه كه به اردوگاه ) تاريخ المدينة_ به نقل از كلبى _ :چون پيامبر صلى الله عليه و آله بر دارايى هاى بنى نضير دست يافت ، به انصار فرمود : «برادران مهاجر شما ، تهى دست اند . بنا بر اين ، اگر خواستيد ، من اين دارايى ها را ميان شما و ايشان ، قسمت مى كنم و اگر هم خواستيد ، اموالتان را [كه قبلاً از آن به مهاجران مى داديد و قسمت مى كرديد ، ]براى خودتان نگه داريد و من ، اين دارايى ها را فقط ميان ايشان ، تقسيم كنم» .

انصار گفتند : نه ، اين دارايى ها را ميان ايشان قسمت كن و از اموال ما هم ، هر قدر كه مى خواهى ، بين ايشان تقسيم فرما.

در اين هنگام ، اين آيه نازل شد : «و [ديگران را] بر خويشتن مقدّم مى دارند ، هرچند خودشان نيازمند باشند» .2711.الإمام عليّ عليه السلام ( _ مِن كَلامٍ لَهُ يَكشِفُ لِلخَوارِجِ الشُّبهَةَ ) مجمع البيان_ به نقل از ابن عبّاس _ :در روز [پيروزى بر] بنى نضير ، پيامبر خدا به انصار فرمود : «اگر خواستيد ، از اموال و خانه هايتان ميان مهاجران قسمت كنيد و در اين غنيمت با آنها شريك شويد ، و اگر هم خواستيد ، خانه هايتان و اموالتان مال خودتان باشد و از اين غنيمت ، چيزى ميان شما قسمت نشود».

انصار گفتند : هم از اموال و خانه هايمان با ايشان قسمت مى كنيم و هم از اين غنيمت به نفع آنان مى گذريم و شريكشان نمى شويم .

پس ، اين آيه نازل شد : «و [ديگران را] بر خويشتن مقدّم مى دارند ...» . .

ص: 188

2711.امام على عليه السلام ( _ برگرفته گفتار او كه از خوارج ، شبهه مى زدايد _ ) صحيح البخاري عن أبي هريرة :إنَّ رَجُلاً أتَى النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَبَعَثَ إلى نِسائِهِ ، فَقُلنَ : ما مَعَنا إلَا الماءُ !

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : مَن يَضُمُّ أو يُضيفُ هذا؟

فَقالَ رَجُلٌ مِنَ الأَنصارِ : أنَا .

فَانطَلَقَ بِهِ إلَى امرَأَتِهِ فَقالَ : أكرِمي ضَيفَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله .

فَقالَت : ما عِندَنا إلّا قوتُ صِبياني .

فَقالَ : هَيِّئي طَعامَكِ وأصبِحي سِراجَكِ ونَوِّمي صِبيانَكِ إذا أرادوا عَشاءً .

فَهَيَّأَت طَعامَها وأصبَحَت سِراجَها ونَوَّمَت صِبيانَها ، ثُمَّ قامَت كَأَنَّها تُصلِحُ سِراجَها فَأَطفَأَتهُ فَجَعلا يُرِيانِهِ أنَّهُما يَأكُلانِ ، فَباتا طاوِيَينِ .

فَلَمّا أصبَحَ غَدا إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ : ضَحِكَ اللّهُ اللَّيلَةَ أو عَجِبَ مِن فَعالِكُما . فَأَنزَلَ اللّهُ : «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ » . (1) .


1- .صحيح البخاري : ج 3 ص 1382 ح 3587 ، صحيح مسلم : ج 3 ص 1624 ح 172 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 145 ح 7176 كلاهما نحوه ؛ مجمع البيان : ج 9 ص 391 بزيادة «أمّا الذي رويناه بإسناد صحيح عن أبي هريرة أنّ الذي أضافه ونوّم الصبية وأطفأ السراج عليّ وفاطمة عليهماالسلام» في آخره ،تنبيه الخواطر : ج 1 ص 172 كلاهما نحوه .

ص: 189

2712.التوحيد عن الأصبغ بن نباتة :صحيح البخارى_ به نقل از ابو هريره _ :مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد . ايشان ، به همسرانش پيغام فرستاد [كه خوراكى براى آن مرد بفرستند] . آنان گفتند : جز آب ، چيزى در خانه نداريم .

پيامبر خدا فرمود : «چه كسى اين مرد را با خود مى برد يا ميهمانش مى كند؟».

مردى از انصار گفت : من. آن گاه او را به نزد همسرش برد و گفت : ميهمان پيامبر خدا را پذيرايى كن.

همسرش گفت : جز خوراك بچّه هايم چيزى در بساط نداريم.

مرد انصارى گفت : غذايت را آماده ساز و چراغت را خاموش كن و بچّه هايت را اگر شام خواستند ، بخوابان.

زن ، غذايش را آماده كرد و چراغش را روشن نمود و بچّه هايش را خواباند و سپس برخاست و به بهانه اين كه چراغ را درست كند ، خاموشش كرد و [در تاريكى،] زن و شوهر ، به ميهمان چنين وانمود مى كردند كه مشغول غذا خوردن هستند ؛ ولى آن شب ، هر دو گرسنه خوابيدند.

صبح كه شد ، آن مرد انصارى نزد پيامبر خدا آمد . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «ديشب ، خدا از كارى كه شما دو نفر (زن و شوهر) كرديد ، خنديد (1) _ يا خوشش آمد _ و اين آيه را نازل فرمود : «و [ديگران را] بر خويشتن مقدّم مى دارند ، هرچند خودشان نيازمند باشند . و آنها كه از آزمندىِ نفس خويش ، مصون بمانند ، آنان ، همان رستگاران اند» » . (2) .


1- .مقصود از خنده و خوش آمدن خداوند متعال ، ترتّب آثار خشنودى وى است ؛ چرا كه آن ذات اقدس ، محلّ حوادث نيست .
2- .در مجمع البيان (ج 9 ص 391) ، اين عبارت افزوده شده است : «امّا آنچه ما به سند صحيح از ابو هريره روايت كرده ايم ، اين است كه كسى كه آن مرد را ميهمان كرد و كودكان را خواباند و چراغ را خاموش نمود ، على و فاطمه عليهماالسلام بودند» .

ص: 190

. .

ص: 191

پژوهشى درباره شأن نزول آيه ايثار
يك . ايثار انصار

پژوهشى در باره شأن نزول آيه ايثار «وَ الَّذِينَ تَبَوَّءُو الدَّارَ وَ الْاءِيمَانَ مِن قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَ لَا يَجِدُونَ فِى صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِّمَّآ أُوتُواْ وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ . (1) و [نيز] كسانى كه پيش از آنان (مهاجران) در سراى (مدينه) جاى گرفته و ايمان آورده اند ، هر كس را كه به سوى آنان مهاجرت كرده ، دوست دارند و نسبت به آنچه به ايشان داده شده است ، در دل هايشان حسدى نمى يابند و [ديگران را] بر خويشتن مقدّم مى دارند ، هر چند خودشان نيازمند باشند ، و آنها كه از آزمندىِ نفس خويش ، مصون بمانند ، آنان ، همان رستگاران اند» . در باره شأن نزول اين آيه ، پنج وجه به شرح ذيل ، روايت شده است:

يك . ايثار انصارصدر آيه، به روشنى نشان مى دهد كه سخن، در باره ايثار انصار است؛زيرا مقصود از «و كسانى كه پيش از آنان (مهاجران) در سراىْ (مدينه) جاى گرفته و ايمان آورده اند» _ كه عطف بر آيه قبلى: «مهاجران فقير ... » است _ ، مسلمانان مدينه اند كه «انصار» ناميده مى شدند. آنان بودند كه در جريان تقسيم غنايمى كه از يهود بنى نضير به دست مسلمانان افتاده بود _ به شرحى كه در آيات 84 تا 86 سوره حشر

.


1- .حشر : آيه 9 .

ص: 192

دو . ايثار امام على عليه السلام
سه . ايثار مردى انصارى

آمده است _ ، مهاجران را بر خود ، مقدّم داشتند و آيه ياد شده ، در ستايش آنان نازل گرديد .

دو . ايثار امام على عليه السلامچند روايت اند كه تصريح مى كنند آيه ياد شده: «و [ديگران را] بر خويشتن مقدّم مى دارند ، هر چند خودشان نيازمند باشند» در باره ايثار امام على عليه السلام است ، با اين تفاوت كه برخى از اين روايات ، مطلق اند و موضوع ايثار را بيان نمى كنند . (1) برخى ، موضوع ايثار را پوشاندن برهنه مى دانند ، (2) برخى موضوع ايثار را مقدّم داشتن مقداد در تأمين نيازهاى زندگى مطرح مى كنند (3) و برخى ، شأن نزول آن را پذيرايى از ميهمانى كه پيامبر اسلام براى على عليه السلام فرستاده بود ، دانسته اند. (4)

سه . ايثار مردى انصارىدر صحيح البخارى روايت شده كه اين آيه ، در باره مردى از انصار است كه پيامبر خدا ، ميهمانى را براى او فرستاد و او ، ميهمان خود را بر خود و همسر و فرزندانش مقدّم داشت . (5) در اين كه نام ميزبان چيست ، اختلاف است . برخى او را ابو طلحه انصارى (6) دانسته اند و برخى ، ثابت بن قيس ؛ (7) امّا صاحب مجمع البيان ، معتقد است كه ميزبان ، امام على عليه السلام بوده و مى گويد كه روايت صحيح ، دالّ بر اين نكته دارد . (8)

.


1- .ر . ك : ص 171 ح 73 .
2- .ر . ك : ص 171 ح 74 .
3- .ر . ك : ص 173 ح 76 .
4- .ر . ك : ص 177 و ص 179 ح 78 _ 80 .
5- .ر . ك : ص 189 ح 88 .
6- .تفسير القرطبى : ج 18 ص 25 .
7- .الدرّ المنثور : ج 8 ص 102 .
8- .امّا آنچه ما با سند صحيح از ابو هريره روايت كرده ايم ، اين است كه كسى كه آن مرد را ميهمانى داد و كودك را خوابانْد و چراغ را خاموش كرد ، على و فاطمه عليهماالسلام بودند (مجمع البيان : ج 9 ص 391) .

ص: 193

چهار . ايثار يكى از ياران پيامبر خداصلى الله عليه وآله
پنج . ايثار جمعى از شهداى اُحد

چهار . ايثار يكى از ياران پيامبر خدا صلى الله عليه و آلهحاكم در المستدرك از ابن عمر ، چنين روايت كرده است: اُهدِىَ لِرَجُلٍ مِن أصحابِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله رَأسُ شاةٍ ، فَقالَ : إنَّ أخى فُلانا وَ عِيالَهُ أحوَجُ إلى هذا مِنّا . قالَ : فَبَعَثَ إلَيهِ، فَلَم يَزَل يَبعَثُ بِهِ واحِدا إلى آخَرَ حَتّى تَداوَلَها سَبعَةُ أبياتٍ حَتّى رَجَعَت إلَى الأَوَّلِ، فَنَزَلَت: «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ» إلى آخِرِ الآيَةِ . (1) به يكى از ياران پيامبر خدا ، سرِ گوسفندى هديه داده شد ؛ امّا او گفت : برادرم فلانى و خانواده او به اين از من نيازمندترند . پس ، آن را براى او فرستاد . همين طور آن سر گوسفند را يكى براى ديگرى مى فرستاد تا آن كه هفت خانه را گشت و به جاى اوّلش باز گشت . در اين هنگام ، اين آيه نازل شد : « و [ديگران را ]بر خود ، مقدّم مى دارند ، هرچند خودشان نيازمند باشند ...» .

پنج . ايثار جمعى از شهداى اُحدنويسنده تفسير مجمع البيان ، در تبيين شأن نزول آيه ايثار مى نويسد: قيل : نزلت فى سبعة عطشوا فى يوم اُحد فجئ بماء يكفى لأحدهم ، فقال واحد منهم : ناول فلانا حتّى طيف على سبعتهم ، و ماتوا و لم يشرب أحد منهم فأثنى اللّه سبحانه عليهم . (2) گفته شده : اين آيه ، در باره هفت نفرى نازل شد كه در روز اُحد ، تشنه شدند و مقدارى آب به اندازه اى كه يك نفر را كفايت كند ، آوردند . يكى از آنها گفت : «آب را به فلانى بنوشان» ، تا آن كه بين هفت نفر گشت و همگى شهيد شدند و هيچ يك

.


1- .المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 526 ح 3799 ، تفسير الآلوسى : ج 28 ص 53 ، تفسير القرطبى : ج 18 ص 25 ، الدرّ المنثور : ج 8 ص 107 ؛ مشكاة الأنوار : ص 330 ح 1050 ، تنبيه الخواطر : ج 1 ص 173 .
2- .مجمع البيان : ج 9 ص 391 .

ص: 194

بررسى وجوه يادشده

از آنها آب ننوشيد . پس خداوند سبحان ، ايشان را ستود .

بررسى وجوه ياد شدهحاصلِ بررسى وجوهى كه در باره اسباب نزول آيه ايثار ملاحظه شد ، از نظر انطباق با ظاهر قرآن و نيز اسناد رواياتى كه بر هر يك از اين وجوه دلالت مى نمايد ، اين است كه شأن نزول اصلى آيه ياد شده ، ايثار انصار در جريان تقسيم غنايمى است كه از يهود بنى نضير به دست مسلمانان افتاده بود و آنان ، مهاجران را در بهره بردارى از آن ، بر خود ، مقدّم داشتند. رواياتى كه بر اين وجه دلالت دارند ، با ظاهر آيه ايثار ، هماهنگ اند و از اين رو ، اكثر قريب به اتّفاق مفسّران ، آن را پذيرفته اند. بنا بر اين ، بايد گفت : رواياتى كه بر ساير وجوه پيش گفته دلالت دارند ، در صورت صحّت سند ، ذيل آيه ايثار را از باب جَرْى ، بر موارد ياد شده ، تطبيق كرده اند و اگر بخواهيم جمله «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ ؛ و [ديگران را] بر خويشتن مقدّم مى دارند ، هر چند خودشان نيازمند باشند» را بر فرد خاصّى تطبيق كنيم ، همان طور كه در برخى از روايات گذشته ملاحظه شد ، بى ترديد ، آن شخص ، امام على عليه السلام ، سيّد المُؤْثِرين (آقاى ايثارگران) ، است و مانعى ندارد كه بگوييم ذيل آيه ايثار ، توسّط جبرئيل عليه السلام بر همه موارد ايثار امام عليه السلام و ساير ايثارهاى بزرگ ، تطبيق شده است و مقصود از نزول آيه ياد شده در اين موارد ، جرى و تطبيق آن توسّط جبرئيل عليه السلام است. البتّه بايد توجّه داشت كه اَسناد رواياتى كه بر اين وجوه دلالت دارند ، به استثناى برخى از روايات مربوط به ايثار امام على عليه السلام ، از قوّت و اعتبار لازم برخوردار نيستند ؛ امّا بديهى است كه ضعف سند ، به معناى مجعول و مردود بودن آنها نيست.

.

ص: 195

بررسى سند روايات

بررسى سند رواياتروايت دلالت كننده بر «ايثار امام على عليه السلام به مقداد» ، داراى سند معتبرى است ؛ زيرا رجال واقع در سند ، همگى ، بجز كليب بن معاويه اسدى ، موثّق اند و كليب نيز از كسانى است كه امام صادق عليه السلام ، براى او طلب رحمت كرده است. (1) اين حديث ، در كتاب تأويل الآيات الظاهرة ، نوشته سيّد شرف الدين على حسينى استرآبادى ، از بزرگان شيعه در قرن دهم ، و نيز در تفسير البرهان ، نوشته سيّد هاشم حسينى بحرانى (م 1107ق) ، آمده است . منبع اين دو تفسير مشهور ، تفسير ابن حجّام است كه نجاشى ، او را از مفسّران بسيار موثّق قرن چهارم مى داند. اين روايت ، به وسيله روايت هاى رسيده در شأن نزول آيه: «هر گاه زكريّا به عبادتگاه او وارد مى شد ...» (2) نيز قابل تأييد است . روايت ديگرِ دالّ بر «ايثار امام على عليه السلام به ميهمان غريب خود» نيز از مقبوليت نسبى برخوردار است ؛ زيرا ابو الفتوح رازى ، آن را در تفسير خود به شقيق بن سلمه _ كه راوى عبد اللّه بن مسعود است _ نسبت مى دهد و اين دو ثقه اند . نقل تأويل الآيات الظاهرة از تفسير ابن حجّام و اين كه طَبْرِسى ، صاحب تفسير مجمع البيان ، آن را صحيح خوانده نيز قرينه هايى ديگرند كه در كنار نقل هاى شيخ طوسى در الأمالى و ابو جعفر قمى در الغايات و زيد زرّاد در «اصلِ» به جاى مانده از او و ابن شهرآشوب در المناقب ، مى توانند ضعف طريق حديث را جبران كنند . گفتنى است كه روايات اهل سنّت ، يكى از موارد تطبيق اين آيه را فردى از انصار مى خوانند ؛ امّا اين نقل ها ، جز روايتى واحد نيستند ؛ زيرا بجز روايت سيوطى كه مُرسَل است ، همگى به فضيل بن غزوان مى رسند ، گرچه او مورد توثيق كتاب هاى رجالى اهل سنّت است . روايات ديگرِ ناظر به شأن نزول آيه كه در شأن نزول چهارم و پنجم گذشت نيز هيچ يك اعتبار سندى ندارند.

.


1- .رجال الكشّى : ج 2 ص 631 ح 627 .
2- .آل عمران : آيه 37 .

ص: 196

5 / 4أبي ذَرٍّ2722.الكامل للمبرّد :تفسير القمّي :كانَ أبو ذَرٍّ تَخَلَّفَ عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ثَلاثَةَ أيّامٍ ، وذلِكَ أنَّ جَمَلَهُ كانَ أعجَفَ (1) فَلَحِقَ بَعدَ ثَلاثَةِ أيّامٍ بِهِ ، ووَقَفَ عَلَيهِ جَمَلُهُ في بَعضِ الطَّريقِ فَتَرَكَهُ وحَمَلَ ثِيابَهُ عَلى ظَهرِهِ ، فَلَمَّا ارتَفَعَ النَّهارُ نَظَرَ المُسلِمونَ إلى شَخصٍ مُقبِلٍ ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : كُن أبا ذَر .

فَقالوا : هُوَ أبو ذَرٍّ .

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أدرِكوهُ بِالماءِ فَإِنَّهُ عَطشانُ . فَأَدرَكوهُ بِالماءِ ، ووافى أبو ذَر رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله ومَعَهُ إداوَةٌ (2)

فيها ماءٌ ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا أبا ذَر ، مَعَكَ ماءٌ وعَطِشتَ؟

فَقالَ : نَعَم يا رَسولَ اللّهِ ، بِأَبي أنتَ واُمِّي ! انتَهَيتُ إلى صَخرَةٍ وعَلَيها ماءُ السَّماءِ فَذُقتُهُ فَإِذا هُوَ عَذبٌ بارِدٌ ، فَقُلتُ : لا أشرَبُهُ حَتّى يَشرَبَهُ حَبيبي رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله .

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا أبا ذَر رَحِمَكَ اللّهُ ! تَعيشُ وَحدَكَ ، وتَموتُ وَحدَكَ ، وتُبعَثُ وَحدَكَ ، وتَدخُلُ الجَنَّةَ وَحدَكَ ، يَسعَدُ بِكَ قَومٌ مِن أهلِ العِراقِ يَتَوَلَّونَ غُسلَكَ وتَجهيزَكَ وَالصَّلاةَ عَلَيكَ ودَفنَكَ . (3) .


1- .العَجَف : الهزال (الصحاح : ج 4 ص 1399 «عجف») .
2- .الإداوَة : إناءٌ صغير من جلد يُتّخذ للماء (النهاية : ج 1 ص 33 «أدا») .
3- .تفسير القمّي : ج 1 ص 294 ، بحار الأنوار : ج 22 ص 429 ح 37 .

ص: 197

5 / 4 نمونه هاى والاى ايثار
ابوذر

5 / 4ابو ذر2723.مروج الذهب :تفسير القمّى :ابو ذر ، سه روز از پيامبر خدا عقب ماند ؛ چرا كه شترى زار و نحيف داشت ، و پس از سه روز به ايشان رسيد . شتر ابو ذر ، در قسمتى از راه ، از رفتن باز مانْد و ابو ذر ، آن را رها ساخت و بار و بنه اش را بر پشت خود نهاد [و پياده ، به راه افتاد] . چون روز بالا آمد ، مسلمانان ، شخصى را ديدند كه [از دور] مى آيد . پيامبر خدا فرمود : «خدا كند ابو ذر باشد!» .

همراهان گفتند : او ابو ذر است.

پيامبر خدا فرمود : «به او آب برسانيد كه تشنه است» .

برايش آب بردند . ابو ذر به حضور پيامبر خدا رسيد ، در حالى كه با خود مَشكچه اى آب داشت . پيامبر خدا فرمود : ابو ذر! با تو آب است و تو تشنه اى؟» .

گفت : آرى ، اى پيامبر خدا! پدر و مادرم فدايت باد! من به صخره اى رسيدم كه روى آن ، آب باران بود . از آن آب ، چشيدم . ديدم گوارا و خُنَك است . با خود گفتم : از اين آب نمى نوشم تا عزيزم پيامبر خدا ، از آن بنوشد.

پيامبر خدا فرمود : «رحمت خدا بر تو باد ، اى ابو ذر! تو تنها زندگى مى كنى و تنها مى ميرى و تنها برانگيخته مى شوى و تنها وارد بهشت مى گردى . گروهى از اهل عراق سعادت غسل و تكفين تو و نماز خواندن بر تو و به خاك سپردنت را به دست مى آورند» .

.

ص: 198

5 / 5إيثارُ أصحابِ الحُسَينِ2724.الفتوح :الخصال عن ثابت بن أبي صفيّة (1) :الخصال عن ثابت بن أبي صفيّة (2) : قالَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام : رَحِمَ اللّهُ العَبّاسَ _ يَعنِي ابنَ عَلِيٍّ عليه السلام _ فَلَقَد آثَرَ وأبلى وفَدى أخاهُ بِنَفسِهِ حَتّى قُطِعَت يَداهُ ، فَأَبدَلَهُ اللّهُ بِهِما جَناحَينِ يَطيرُ بِهِما مَعَ المَلائِكَة فِي الجَنَّةِ كَما جَعَلَ لِجَعفَرِ بنِ أبي طالِبٍ . (3)2725.كشف اليقين :ينابيع المودّة_ في ذِكرِ وَقائِعِ عاشوراءَ _ :لَمَّا اشتَدَّ العَطَشُ ، قالَ الإِمامُ عليه السلام لِأَخيهِ العَبّاسِ : اِجمَع أهلَ بَيتِكَ وَاحفِروا بِئرا .

فَفعَلوا ذلِكَ فَوَجَدوا فيها صَخرَةً ، ثُمَّ حَفَروا اُخرى فَوَجَدوها كَذلِكَ .

ثُمَّ قالَ لَهُ : اِمضِ إلَى الفُراتِ وآتِنَا (4) الماءَ .

فَقالَ : سَمعا وطاعَةً . فَضَمَّ إلَيهِ الرِّجالَ ، فَمَنَعَهُم جَيشُ عُمَرَ بنِ سَعدٍ ، فَحَمَلَ عَلَيهِمُ العَبّاسُ فَقَتَلَ رِجالاً مِنَ الأَعداءِ حَتّى كَشَفَهُم عَنِ المَشرَعَةِ ، ودَفَعَهُم عَنها ونَزَلَ فَمَلَأَ القِربَةَ ، وأخَذَ غُرفَةً مِنَ الماءِ لِيَشرَبَ ، فَذَكَرَ عَطَشَ الحُسَينِ وأهلِ بَيتِهِ فَنَفَضَ الماءَ مِن يَدِهِ ، وقالَ : وَاللّهِ لا أذوقُ الماءَ وأطفالُهُ عِطاشٌ وَالحُسَينُ ، وأنشَأَ يَقولُ :

يا نَفسُ مِن بَعدِ الحُسَينِ هونيفَبَعدَهُ لا كُنتِ أن تَكوني هذَا الحُسَينُ شارِبُ المَنونِوتَشرَبينَ بارِدَ المَعينِ وَاللّهِ ما هذا فِعالُ دينيولا فِعالُ صادِقِ اليَقينِ 5 .


1- .هو أبو حمزة الثمالي رضى الله عنه.
2- .الخصال : ص 68 ح 101 ، الأمالي للصدوق : ص 548 ح 731 ، بحار الأنوار : ج 22 ص 274 ح 21 .
3- .في المصدر : «آتينا» ، والصواب ما أثبتناه .
4- .ينابيع المودّة : ج 3 ص 67 نقلاً عن مقتل أبي مخنف .

ص: 199

5 / 5 ياران امام حسين عليه السلام

5 / 5ياران امام حسين عليه السلام2726.تاريخ الطبرى ( _ به نقل از ابو سَلَمه زُهْرى _ ) الخصال_ به نقل از ثابت بن ابى صفيّه _ :امام زين العابدين عليه السلام [در باره ابو الفضل العبّاس عليه السلام ]فرمود : «خدا رحمت كند عبّاس بن على را كه ايثار كرد و مردانه جنگيد و خود را فداى برادرش كرد تا آن كه دو دست او قطع شد و خداوند ، به جاى آنها ، دو بال به او داد كه با آنها در بهشت ، با فرشتگانْ پرواز مى كند ، چنان كه به جعفر بن ابى طالب ، دو بال داد» .2727.تاريخ الطبري عن حكيم بن سعد ( _ في وَصفِ حَربِ النَّهرَوانِ _ ) ينابيع المَوَدّة_ در يادكردِ رخدادهاى عاشورا _ :چون تشنگى شدّت گرفت ، امام حسين عليه السلام به برادرش عبّاس فرمود : «اهل بيتت را جمع كن و چاهى حفر كنيد» .

آنان ، چنين كردند و به تخته سنگى برخوردند . چاه ديگرى كَندند و در آن نيز به تخته سنگى برخورد كردند.

پس امام عليه السلام به او فرمود : «برو و از فرات ، برايمان آب بياور» .

عبّاس گفت : اطاعت مى كنم! و با عدّه اى از مردان ، به راه افتاد . سپاه عمر بن سعد ، مانع [حركت] آنان شدند . عبّاس ، بر آنها حمله برد و شمارى از دشمنان را كُشت تا آنان را از شريعه ، كنار زد و دورشان كرد . پياده شد و مَشك را پُر كرد . آن گاه ، مُشتى آب برداشت تا بنوشد ؛ امّا به ياد تشنگى حسين عليه السلام و خانواده او افتاد و آب را از دستش ريخت و گفت : به خدا سوگند كه با وجود تشنگى كودكان حسين و خودش ، آب نمى نوشم ، و شروع به خواندن اين ابيات كرد :

اى نفس! ننگت باد كه پس از حسين بمانى

هرگز مباد كه بعد از او زنده بمانى!

اينك ، حسين ، جام مرگ مى نوشد

و تو آب خُنَك و گوارا مى نوشى؟

به خدا سوگند كه اين ، نه رسم دين من است

و نه رسمِ دارنده يقين راستين .

.

ص: 200

2728.الإمامة والسياسة عن الثعلبي :ينابيع المودّة_ في ذِكرِ وَقائِعِ عاشوراءَ _ :ثُمَّ فِي اللَّيلَةِ التّاسِعَةِ مِنَ المُحَرَّمِ كانَ لِأَصحابِهِ دَوِيٌّ كَدَوِيِّ النَّحلِ مِنَ الصَّلاةِ وَالتِّلاوَةِ ، فَقالَ لَهُم :

إنّي لا أعلَمُ أصحابا أوفى بِالعَهدِ ولا خَيرا مِن أصحابي ، ولا أهلَ بَيتٍ أبَرَّ ولا أوصَلَ بِالرَّحِمِ مِن أهلِ بَيتي ، فَجزاكُمُ اللّهُ عَنّي خَيرا ، ألا وإنّي قَد أذِنتُ لَكُم فَانطَلِقوا فَأَنتُم في حِلٍّ مِنّي ، وهذِهِ اللَّيلَةُ سيروا بِسَوادِها فَاتَّخِذوها سِترا جَميلاً .

فَقالَ لَهُ إخوَتُهُ وأهلُ بَيتِهِ وأصحابُهُ : لا نُفارِقُكَ لَحظَةً ولا يُبقِي اللّهُ إيّانا بَعدَكَ أبَدا . (1) .


1- .ينابيع المودّة : ج 3 ص 65 نقلاً عن مقتل أبي مخنف .

ص: 201

2729.الأخبار الطوال ( _ في ذِكرِ بَدءِ القِتالِ _ ) ينابيع المَوَدّة_ در يادكردِ رخدادهاى عاشورا _ :سپس در شب نهم محرّم ، از صداى نماز و تلاوت ياران او ، طنينى چونان طنين زنبوران عسل ، بلند شد . امام عليه السلام به ايشان فرمود : «من ، نه يارانى باوفاتر و بهتر از ياران خود ، سراغ دارم ، و نه خانواده اى شايسته تر و پُرپيوندتر با خويشاوند ، از خانواده خودم مى شناسم . پس خداوند از جانب من به شما پاداش نيك دهاد ! هان! من به شما اجازه[ى رفتن] دادم . برويد كه شما از جانب من آزاديد . اينك ، شب است . در تاريكى آن برويد و از آن ، پوششى زيبا [براى رفتنتان] برگيريد» .

برادران و خانواده و يارانش گفتند : لحظه اى از تو جدا نمى شويم . پس از تو ، هرگز خداوند ، ما را زنده نگاه ندارد! .

ص: 202

. .

ص: 203

2 . استئثار (ويژه خوارى / انحصارطلبي)

اشاره

2 . استئثار (ويژه خوارى _ انحصارطلبى)درآمدفصل يكم : بر حذر داشتن از انحصارطلبىفصل دوم : مبارزه با انحصارطلبىفصل سوم : پيشگويى پيدايش انحصارطلبى در امّت اسلامىفصل چهارم : گزارش هايى در باره فرمانِ «شكيبايى بر انحصارطلبى حكمرانان»!

.

ص: 204

. .

ص: 205

درآمد

اشاره

استئثار ، در لغت

درآمداستئثار، در لغتاستئثار ، مصدر است از ريشه «أثر» در مقابل «ايثار» و به معناى «مقدّم داشتن خود يا وابستگان و هواداران خود بر ديگران در تأمين نيازها و خواست ها» . گاه اين كلمه در ويژه ساختن خود بر اساس حكمت ، و نه بر مبناى نياز ، به كار مى رود . (1) خليل مى گويد: اِستَأثَرتُ عَلى فُلانٍ بِكَذا وَ كَذا ، أى آثَرتُ بِهِ نَفسى عَلَيهِ دونَهُ . (2) در فلان چيز بر او استئثار ورزيدم ، يعنى : آن را به خود ، اختصاص دادم و به وى چيزى ندادم . و در لسان العرب آمده است: اِستَأثَرَ بِالشَّى ءِ عَلى غَيرِهِ: خَصَّ بِهِ نَفسَهُ وَ استَبَدَّ بِهِ . (3) در فلان چيز ، بر ديگران ، استئثار ورزيد : آن را ويژه خويش گردانيد و به انحصار خود در آورد . واژه «أثَرَة» نيز به معناى استئثار است . از اين رو، ابن اثير در تفسير حديث

.


1- .ر . ك : ص 206 (استئثار «ويژه خوارى / انحصارطلبى» / استئثار ستوده) .
2- .العين : ص 37 مادّه «أثر» .
3- .لسان العرب : ج 4 ص 8 مادّه «أثر» .

ص: 206

استئثار ، در حديث
يك . انواع استئثار بر اساس احاديث
الف - استئثار ستوده

«سَتَلقَونَ بَعدى أثَرَةً» (1) _ كه منسوب به پيامبر خداست _ مى گويد: الأثَرَةُ _ بِفَتحِ الهَمزَةِ وَ الثّاءِ _ الاِسمُ مِن «آثَرَ يُؤثِرُ إيثارا» ، إذا أعطى . أرادَ أنّه يُستَأثَرُ عَلَيكُم فَيُفَضِّلُ غَيرُكُم فى نَصيبِهِ مِنَ الفَى ءِ. وَ الاِستِئثارُ ، الاِنفِرادُ بِالشَّى ءِ . (2) اَثَرة (به فتح همزه و ثاء) اسم است از «آثر يؤثر إيثارا» يعنى عطا كرد . مراد [از حديث] ، اين است كه بر شما استئثار مى شود و ديگرى بيشتر از شما از بيت المال سهم داده مى شود . استئثار ، يعنى : چيزى را به انحصار در آوردن ، چيزى را ويژه خود گردانيدن .

استئثار ، در حديثواژه «استئثار» در احاديث اسلامى ، كاربرد جديدى ندارد ؛ بلكه در همان معناى لغوى استعمال شده است. در اين جا اشاره اى داريم به خلاصه و جمع بندى آنچه از پيشوايان اسلام در باره اين موضوع اخلاقى ، سياسى و اجتماعى روايت شده است و تفصيل آن در فصل هاى آينده خواهد آمد .

يك . انواع استئثار بر اساس احاديثاستئثار ، از منظر احاديث اسلامى ، به دو بخش تقسيم مى شود : استئثار ستوده و استئثار نكوهيده .

الف _ استئثار ستودهاستئثار ستوده ، عبارت است از ويژه سازى خويش به حق ، مانند اين كه خداوند متعال ، بخشى از علوم را به خود ، ويژه ساخته است ، چنان كه از امام صادق عليه السلام

.


1- .ر . ك : ص 235 ح 19 .
2- .النهاية : ج 1 ص 22 مادّه «أثر» .

ص: 207

روايت شده است: إنَّ للّهِِ _ تَبارَكَ وتَعالى _ عِلمَينِ : عِلما أظهَرَ عَلَيهِ مَلائِكَتَهُ وَ أنبِياءَهُ وَ رُسُلَهُ ... وَ عِلما استَأثَرَ بِهِ . (1) براى خداى خجسته و والا دو علم است : يكى علمى كه فرشتگان ، پيامبران و فرستادگانش را بر آن آگاه گردانيده ... و ديگرى علمى كه ويژه خود قرار داده است . و در حديثى ديگر از ايشان آمده است: إنَّ اسمَ اللّهِ الأَعظَمَ عَلى ثَلاثَةِ وَ سَبعينَ حَرفا، وَ إنَّما كانَ عِندَ آصِفَ مِنها حَرفٌ واحدٌ ... وَ نَحنُ عِندَنا مِنَ الاِسمِ الأَعظَمِ اثنانِ وَ سَبعونَ، وَ حرفٌ واحِدٌ عِندَ اللّهِ تَعالَى استَأثَرَ بِهِ فى عِلمِ الغَيبِ عِندَهُ . (2) همانا اسم اعظم خداوند ، داراى هفتاد و سه حرف است و از اين تعداد ، تنها يك حرف آن ، در اختيار آصف [بن برخيا] بود ... و نزد ما از اسم اعظم ، هفتاد و دو حرف است . و يك حرف ، نزد خداى متعال است كه در انحصار خود او و در علم غيبش است. نيز مواردى از ويژه سازى خويش و يا وابستگان از اموال شخصى _ كه شرح آن در آداب ايثار گذشت (3) _ استئثار ممدوح شناخته مى شود ، و به طور كلّى هر جا ويژه ساختن خود يا نزديكان بر اساس حكمت و منطبق با موازين عقل باشد ، استئثار ، ممدوح است.

.


1- .الكافى : ج 1 ص 255 ح 1 ، الاختصاص : ص 313 ، بصائر الدرجات : ص 394 ح 10 .
2- .الكافى : ج 1 ص 230 ح 1 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 403 ، دلائل الإمامة : ص 414 ح 377 ، إثبات الوصيّة : ص 254 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 113 ح 5 .
3- .ر . ك : ص 116 (ايثار / درآمد / مقدّم داشتن نزديكان) و ص 153 (ايثار / فصل چهارم / مقدّم داشتن خانواده) .

ص: 208

ب - استثئار نكوهيده
دو . اسباب استئثار

ب _ استئثار نكوهيدهاستئثار نكوهيده ، عبارت است از ويژه ساختن خود و يا نزديكان بر خلاف منطق عقل و فطرت . اين نوع از استئثار نيز بر دو قسم است: اوّل . استئثارى كه تجاوز به حقوق ديگران نيست و تنها ، اقدامى است بر خلاف ايثار كه يك ارزش اخلاقى است. دوم . استئثارى كه افزون بر مخالف بودن با ايثار ، تجاوز به حقوق ديگران نيز هست. احاديث اين بخش ، ناظر به استئثار نكوهيده است و اكثر قريب به اتّفاق آنها در باره نوع دوم آن (ويژه ساختن خود و نزديكان ، همراه با تجاوز به حقوق ديگران) است. بنا بر اين ، آنچه پس از اين در باره استئثار خواهيم گفت ، در باره استئثار نكوهيده بويژه قسم دوم آن است.

دو . اسباب استئثاردر ريشه يابى استئثار نكوهيده ، مى توان به امورى مانند: 1 . بى اعتنايى به حقوق مردم، 2. بى رغبتى به مكارم اخلاقى ، 3. حرص، بخل و خسّت ، استناد كرد كه همگى در مقابل عوامل ايثار هستند ؛ ليكن بسنده كردن به اين كافى نيست ؛ بلكه بايد ديد ريشه حرص ، بى اعتنايى به حقوق مردم و بى رغبتى به مكارم اخلاقى چيست ؟ اصلى ترين عوامل و ريشه هاى استئثار ، خودخواهى ، بى ايمانى و يا ضعف ايمان است. اگر ايمان ، خودخواهىِ ذاتىِ انسان را هدايت و مهار نكند ، انسانِ خودخواه ، به طور طبيعى ، انحصارطلب مى شود و همه چيز را براى خود و وابستگان خود مى خواهد و به فرموده امام على عليه السلام : مَن مَلَكَ ، استَأثَرَ . (1) هر كس به فرمان روايى رسيد ، انحصارطلبى پيشه مى كند .

.


1- .نهج البلاغة : حكمت 160 ، الأمالى ، مفيد : ص 189 ح 15 ، الأمالى ، طوسى : ص 229 ح 404 ، المحاسن : ج 2 ص 436 ح 2510 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 357 ح 62 ؛ شُعب الإيمان : ج 2 ص 311 ح 1910 . نيز ، ر . ك : تحف العقول : ص 8 و المعجم الكبير : ج 5 ص 24 ح 4477 و كنز العمّال : ج 16 ص 197 ح 44217 .

ص: 209

سه . خطر استئثار

از اين رو ، مكاتب مادّى با هر نام و يا هر شعارى كه براى تأمين آزادى ها و حقوق مردم به ميدان بيايند ، پايان كارشان پس از رسيدن به قدرت ، استئثار (انحصارطلبى) است . انحصارطلبى هايى كه طبق پيشگويى پيامبر خدا در تاريخ اسلام به وقوع پيوست نيز ، هر چند به نام دين بود ، امّا بى ترديد ، هويّت مادّيگرى و ضدّ دينى داشت.

سه . خطر استئثاراستئثار ، يكى از خطرناك ترين ضدّ ارزش هاست كه نه تنها موجب انحطاط اخلاقى است ، بلكه فساد اجتماعى و سياسى و سقوط دولت ها را نيز به دنبال دارد . در حكمت هاى منسوب به امام على عليه السلام مى خوانيم: الاِستِئثارُ يوجِبُ الحَسَدَ ، وَ الحَسَدُ يوجِبُ البِغضَةَ ، وَ البِغضَةُ توجِبُ الاِختِلافَ ، وَ الاِختِلافُ يوجِبُ الفُرقَةَ، وَ الفُرقَةُ توجِبُ الضَّعفَ، وَ الضَّعفُ يوجِبُ الذُّلَّ ، وَ الذُّلُ يوجِبُ زَوالَ الدَّولَةِ وَ ذَهابَ النِّعمَةِ . (1) انحصارطلبى ، حسادت مى آورد و حسادت ، دشمنى و دشمنى ، اختلاف و اختلاف ، پراكندگى و پراكندگى ، ضعف و ضعف ، زبونى و زبونى ، زوال دولت و از ميان رفتن نعمت . مطالعه دقيق تاريخ اسلام و بررسى علل انحطاط امّت اسلامى نشان مى دهد كه استئثارِ (انحصارطلبىِ) شمارى از سردمداران امّت ، بيشترين ضربه را به نفوذ و گسترش اين آيين آسمانى وارد ساخت.

.


1- .ر . ك : ص 220 ح 4 .

ص: 210

چهار . مبارزه با استئثار
پنج . ارزيابى احاديث «شكيبايى بر استئثار»
اشاره

چهار . مبارزه با استئثارپيامبر خدا در عصر نبوّتش و امام على عليه السلام در دوران خلافتش با همه توان كوشيدند كه از بروز آفت خطرناك انحصارطلبى در ميان دولت مردان نظام نوپاى اسلامى پيشگيرى كنند . پيامبر خدا تا آن جا مراقب آفت انحصارطلبى بود كه از هر گونه رنگ و بوى اين خصلت زشت نيز اجتناب مى كرد و اجازه نمى داد كسى حتّى ايشان را بر خود مقدّم بدارد . از اين رو، هنگامى كه بند كفش او در طواف ، پاره مى شود و شخصى به احترام ايشان بند كفش خود را باز مى كند و به ايشان مى دهد ، نمى پذيرد و مى فرمايد: هذِهِ أثَرَةٌ، وَ لا أقبَلُ أثَرَةً . (1) اين ، نوعى امتياز است و من امتياز را نمى پذيرم . اهل بيت پيامبر خدا نيز نه تنها از انحصارطلبى اجتناب مى كردند ، بلكه حقوق خود را نيز ايثار مى نمودند . مطالعه سيره عملى آنان در هر دو زمينه ، بويژه براى دولت مردان ، بسيار آموزنده است. امّا افسوس كه زمامداران امّت اسلامى از آنان پيروى نكردند و همان گونه كه پيامبر خدا پيشگويى كرده بود ، گرفتار آفت استئثار شدند و بدين سان بر اسلام و اسلاميان گذشت آنچه گذشت !

پنج . ارزيابى احاديث «شكيبايى بر استئثار»در فصل چهارم از اين بخش ، سخنانى به پيامبر خدا نسبت داده شده كه ايشان ضمن پيشگويى وقوع آفت استئثار در امّت اسلامى ، به مردم دستور مى دهد كه آنان حقّ اعتراض به دولت مردان خودخواه و انحصارطلبِ حاكم را ندارند ؛ بلكه موظّف به شكيبايى و سكوت تا قيامت اند!

.


1- .ر . ك : ص 226 ح 11 .

ص: 211

الف - تفكيك دين از سياست

گفتنى است آنچه ما در اين فصل آورده ايم ، تنها نمونه اى از اين دست احاديث است . (1) نكات قابل تأمّل در نقد و ارزيابى اين احاديث ، بسيار است . از اين رو ارزيابى كاملِ آنها فرصت ديگرى مى طلبد و ما در اين جا تنها به چند نكته مهم اشاره مى كنيم:

الف _ تفكيك دين از سياستبى ترديد ، مقتضاى پذيرفتن احاديثى كه مسلمانان را به شكيبايى بر ظلم و بى عدالتى و استئثار زمامداران ، امر مى كنند ، تفكيك دين از سياست است . از اين رو ، محدّثان و فقهايى كه اين احاديث را پذيرفته اند ، فتوا داده اند كه مسلمانان در هيچ شرايطى حقّ اعتراض بر زمامداران خود را ندارند و نمى توانند از اطاعت آنان سر باز زنند . به نمونه هايى از اين آرا توجّه كنيد: محدّث معروف اهل سنّت ، مسلم بن حجّاج نيشابورى ، احاديث مذكور را در چند باب مربوط به «امارت» ، از صحيح خود ، جمع آورى كرده است . عناوين اين ابواب كه جمع بندى و در واقع ، برداشت و فتواى اوست ، بدين شرح است: (11) باب الأمر بالصبر عند ظلم الولاة و استئثارهم (باب امر به شكيبايى هنگام ستم حاكمان و انحصارطلبى شان) . (12) باب فى طاعة الأمراء و إن منعوا الحقوق (بابى در فرمانبرى از اميران ، هرچند از استيفاى حقوق مردم ، جلوگيرى كنند) . (13) باب وجوب ملازمة جماعة المسلمين عند ظهور الفتن و فى كلّ حال ، و تحريم الخروج على الطاعة و مفارقة الجماعة (باب وجوب همراهى با جماعت مسلمانان ، هنگام

.


1- .براى ديدن ساير احاديثى كه در اين زمينه نقل شده ، ر . ك : رهبرى در اسلام : ص 131 (بخش سوم : دو توطئه خطرناك) .

ص: 212

آشكار شدن فتنه ها و در همه حال ، و نيز حرمت خروج بر حاكم و جدا شدن از جماعت مسلمانان) . (1) بر اساس اين احاديث ، شافعى ، مالك و احمد بن حنبل ، فتوا داده اند كه شكيبايى بر جور حاكم ، واجب است . احمد بن حنبل فتوا داده است كه: لا يُخرج على الاُمراء بالسيف و إن جاروا . (2) قيام مسلّحانه عليه اُمرا جايز نيست ، هرچند ظالم باشند . در شرح الموطّأ آمده است كه رأى مالك و جمهور اهل سنّت ، اين است كه : إذا ظلم الإمام ، فالطاعة أولى من الخروج . (3) هر گاه امام ظلم كند ، باز اطاعت ، اولى از خروج است . باقلّانى مى گويد: قال الجمهور من أهل الإثبات و أصحاب الحديث: لا ينخلع [الإمام ]بهذه الأمور [بفسقه و ظلمه و بغصب الأموال و ضرب الأشبار و تناول النفوس المحرّمة و تضييع الحقوق و تعطيل الحدود] و لا يجب الخروج عليه ، بل يجب وعظه و تخويفه و ترك طاعته فى شى ء ممّا يدعو إليه من معاصى اللّه . و احتجّوا فى ذلك بأخبار كثيرة متظاهرة عن النبىّ صلى الله عليه و آله و عن أصحابه فى وجوب طاعة الأئمّة و إن جاروا و استأثروا بالأموال ... . (4) جمهورِ اثبات گرايان و اهل حديث گفته اند: امام با اين چيزها [يعنى فسق ، ظلم ، غصب اموال ، تعدّى به جان مردم ، پايمال كردن حقوق و معطّل كردن حدود الهى]

.


1- .صحيح مسلم : ج 3 ص 1474 _ 1475 .
2- .مناقب الإمام أحمد بن حنبل ، ابن جوزى : ص 176 ، تاريخ المذاهب الإسلاميّة : ص 90 .
3- .تاريخ المذاهب الإسلاميّة : ص 90 .
4- .تمهيد الأوائل و تلخيص الدلائل ، باقلّانى : ص 478 ، الغدير : ج 7 ص 137 . نيز ، ر . ك : شرح صحيح مسلم ، نووى ، ج 12 ص 239 .

ص: 213

ب - دين در خدمت سياستمداران فاسد

خلع نمى شود ، و قيام عليه او واجب نيست ؛ بلكه واجب است نصيحت كردن او و ترساندنش از عذاب الهى و اطاعت نكردن از او در آنچه دعوت به معصيت خدا مى كند . آنان در اين باره به احاديث فراوان و مشابهى از پيامبر صلى الله عليه و آله و اصحاب ايشان استدلال كرده اند كه در باره اطاعت از پيشوايان ، هرچند ستم كنند و بيت المال را به انحصار خود درآورند ، وارد شده است .

ب _ دين در خدمت سياستمداران فاسدبى ترديد ، اين گونه فتاوا در تاريخ اسلام ، نه تنها به تفكيك دين از سياست انجاميد ، بلكه دين را در خدمت دولت مردان فاسدى قرار داد كه به نام دين ، حكومت كردند و در پوشش اسلام ، هر چه مى خواستند ، انجام دادند. بدين سان ، جمعى با عنوان محدّث و فقيه ، با تفكيك دين از سياست و ممانعت از قيام مردم مسلمان براى احقاق حقوق خود و حاكم ساختن اسلامِ راستين در جامعه ، دانسته يا ندانسته ، بهترين و كارسازترين خدمات را به طاغوتيانى دادند كه در پوشش اسلام بر مسلمانان حكومت مى كردند و بيشترين ضربه را به پيكر اسلام اصيل و تداوم حكومت اسلامى ، وارد ساختند. بى جهت نيست كه امام زين العابدين عليه السلام خطاب به يكى از اين قبيل دانشمندان به نام محمّد بن مسلم زُهرى ، ضمن نامه اى نصيحت آميز ولى تند ، مى نويسد: فَلَم يَبلُغ أخَصُّ وُزَرائِهِم وَ لا أقوى أعوانِهِم ، إلّا دونَ ما بَلَغتَ مِن إصلاحِ فَسادِهِم وَ اختِلافِ الخاصَّةِ وَ العامَّةِ إلَيهِم! (1) نزديك ترين وزيران آنها و نيرومندترين يارانشان نتوانستند به اندازه تو بر تباهكارى هاى آنها سرپوش بنهند و [دل هاى] خواصّ و عوام را به سوى آنان بكشانند.

.


1- .تحف العقول: ص 276 ، بحار الأنوار: ج 78 ص 132 ح 2 .

ص: 214

ج - تعارض با قرآن

بنا بر اين ، عقل نمى تواند بپذيرد كه خاتم پيامبران الهى و كسى كه نويد مى دهد كه دين او بر همه اديان ، پيروز مى شود و تا دامنه قيامت بر جهان ، حكومت مى كند ، به امّتش دستور دهد كه در برابر كسانى كه اصلى ترين فلسفه اجتماعى ديندارى _ يعنى قيامِ به قسط _ را هدف گرفته اند، سياستِ شكيبايى و سكوت را پيشه سازند و با اين فرمان ، تيشه به ريشه دين خود بزند ؛ بلكه درست به عكس ، او خود ، انتساب اين گونه احاديثى را كه فطرتِ دل و انديشه از پذيرش آنها سر باز مى زند ، به خويشتن نفى كرده و با اين معيار متين ، به مسلمانان هشدار داده كه او اين گونه سخن نمى گويد . (1)

ج _ تعارض با قرآنمعيار ديگر براى تشخيص صحّت يا عدم صحّتِ سخنانى كه به پيامبر صلى الله عليه و آله نسبت داده مى شود ، قرآن كريم است . (2) بر اساس اين معيار ، نكته اى كه در نقد و ارزيابى احاديث شكيبايى بر استئثار ، قابل تأمّل است ، اين است كه اين سخنان ، نه تنها بر خلاف منطق عقل و فطرت است ، بلكه بر خلاف نصّ صريح قرآن كريم است كه فلسفه بعثت همه انبياى الهى را «قيام به قسط» مى داند و تأكيد مى كند كه : «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَ الْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ . (3) به راستى ، ما پيامبران خود را با دلايل آشكار روانه كرديم و با آنها كتاب و ترازو فرو فرستاديم تا مردم به عدالت برخيزند» . بى ترديد ، احاديثِ در بر دارنده امر به شكيبايى در برابر انحصارطلبى حاكمان ،

.


1- .ر . ك : ص 79 (درآمد / معيار ارزيابى و نقد متن حديث / موافقت يا مخالفت با عقل) .
2- .ر . ك : ص 78 (درآمد / معيارهاى ارزيابى و نقد متن حديث / موافقت يا مخالفت با قرآن) .
3- .حديد: آيه 25 .

ص: 215

د - تعارض با احاديث قيام عليه زمامداران ستمگر

مخالف اين آيه و همه آياتى است كه در آنها ، مسلمانان به ظلم ستيزى ، امر به معروف و نهى از منكر و قيام به قسط ، دعوت شده اند.

د _ تعارض با احاديث قيام عليه زمامداران ستمگرز نكته ديگر در ارزيابى احاديث «شكيبايى بر انحصارطلبى حاكمان» ، تعارض آنها با احاديثى است كه پيامبر خدا در آنها صريحا به مخالفت با زمامداران جائر و قيام عليه آنان دستور داده است ، و اينك ، چند نمونه از اين احاديث: 1 . عن معاذ بن جبل : سمعت رسول اللّه صلى الله عليه و آله يقول : خُذُوا العَطاءَ ما دامَ عَطاءً فَإِذا صارَ رِشوَةً فِى الدّينِ فَلا تَأخُذوهُ ، وَ لَستُم بِتارِكيهِ يَمنَعُكُمُ الفَقرُ وَ الحاجَةُ ، ألا إنَّ رَحَى الإِسلامِ دائِرَةٌ فَدوروا مَعَ الكِتابِ حَيثُ دارَ، ألا إنَّ الكِتابَ وَ السُّلطانَ سَيَفتَرِقانِ فَلا تُفارِقوا الكِتابَ، ألا إنَّهُ سَيَكونُ عَلَيكُم اُمَراءُ يَقضونَ لِأَنفُسِهِم ما لا يَقضونَ لَكُم، إن عَصَيتُموهُم قَتَلوكُم وَ إن أطَعتُموهُم أضَلّوكُم ، قالوا: يا رَسولَ اللّهِ ! كَيفَ نَصنَعُ؟ قالَ : كَما صَنَعَ أصحابُ عيسَى بنِ مَريَمَ نُشِروا بِالمَناشيرِ وَ حُمِلوا عَلَى الخَشَبِ ، مَوتٌ فى طاعَةِ اللّهِ خَيرٌ مِن حَياةٍ فى مَعصِيَةِ اللّهِ . (1) معاذ بن جبل مى گويد : شنيدم پيامبر خدا مى فرمايد : «عطا را تا زمانى كه عطاست ، بگيريد ، و هر گاه به صورت رشوه در دين در آمد ، آن را نگيريد ؛ امّا شما ترك كننده آن نيستيد . فقر و نياز نمى گذاردتان [كه نگيريد] . بدانيد كه آسياب اسلام به چرخش در آمده است . پس شما بر محور كتاب خدا بچرخيد ، هر جا كه چرخيد . بدانيد كه قرآن و سلطان ، به زودى از يكديگر جدا مى شوند ؛ [ولى] شما از قرآن جدا نشويد . بدانيد به زودى ، اميرانى بر شما حاكم خواهند شد كه آنچه براى خود حكم مى كنند ، براى شما حكم نمى كنند ، و اگر از آنها نافرمانى كنيد ، شما را مى كشند و اگر فرمان بردارى كنيد ، گم راهتان مى سازند» .

.


1- .المعجم الكبير : ج 20 ص 90 ح 172 ، المعجم الصغير : ج 1 ص 264 ، مسند الشاميّين : ج 1 ص 379 ح 658 ، كنز العمّال : ج 1 ص 216 ح 1081 .

ص: 216

گفتند : اى پيامبر خدا! چه كنيم؟ فرمود : «كارى را كه ياران عيسى بن مريم كردند . ارّه شدند و به صليب كشيده شدند[ ؛ امّا تسليم باطل نشدند] . مُردن در راه طاعت خدا ، بهتر از زندگى در معصيت خداست» . 2 . عن أبى سلالة عنه صلى الله عليه و آله : سَيَكونُ عَلَيكُم أئِمَّةٌ يَملِكونَ أرزاقَكُم ، يُحَدِّثونَكُم فَيَكذِبونَكُم، وَ يَعمَلونَ وَ يُسيئونَ العَمَلَ، لا يَرضَونَ مِنكُم حَتّى تُحَسِّنوا قَبيحَهُم وَ تُصَدِّقوا كَذِبَهُم، فَأَعطوهُمُ الحَقَّ ما رَضوا بِهِ ، فَإِذا تَجاوَزوا فَمَن قُتِلَ عَلى ذلِكَ فَهُوَ شَهيدٌ . (1) پيامبر خدا _ به نقل از ابو سلاله _ : به زودى ، پيشوايانى بر شما حاكم خواهند شد كه روزى هاى شما را در اختيار مى گيرند ، به شما مى گويند و دروغ مى گويند ، عمل مى كنند و بد عمل مى كنند ، [و] از شما راضى نمى شوند ، مگر آن گاه كه زشتِ آنان را نيك بدانيد و دروغشان را راست بشماريد . پس شما به آنان حق را بدهيد تا راضى شوند و اگر از حق فراتر رفتند ، هر كه در اين راه كشته شود ، شهيد است . 3 . عن ابن عبّاس قال : قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله : سَيَكونُ اُمَراءُ تَعرِفونَ وَ تُنكِرونَ ؛ فَمَن نابَذَهُم نَجا، وَ مَنِ اعتَزَلَهُم سَلِمَ ، وَ مَن خالَطَهُم هَلَكَ . (2) پيامبر خدا _ به نقل از ابن عبّاس _ : به زودى ، اميرانى حاكم خواهند شد كه پاره اى از كارهايشان معروف است و پاره اى از اعمالشان منكَر . پس هر كه با آنان مخالفت كند ، نجات مى يابد و هر كه از آنان كناره گيرد ، سلامت مى ماند و هر كه با آنان در آميزد ، هلاك مى شود .

.


1- .المعجم الكبير : ج 22 ص 362 ح 910 ، التاريخ الكبير : ج 8 (كتاب الكنى) ص 41 ح 356 ، اُسد الغابة : ج 6 ص 147 ح 5974 ، الإصابة : ج 7 ص 156 ح 10043 ، كنز العمّال : ج 6 ص 67 ح 14876 .
2- .المعجم الكبير : ج 11 ص 33 ح 10973 ، المصنّف ، ابن ابى شيبه : ج 8 ص 700 ح 90 ، المصنّف ، عبد الرزّاق : ج 11 ص 329 ح 20680 ، كنز العمّال : ج 6 ص 68 ح 14877 .

ص: 217

پاسخ به يك توجيه

پاسخ به يك توجيهممكن است كسى بگويد : احاديث شكيبايى بر انحصارطلبى حكمرانان ، از باب تقيّه و عدم قدرت بر نهى از منكر و مبارزه با ظالم ، صادر شده اند . بنا بر اين ، نمى توان قاطعانه آنها را رد كرد . پاسخ اين سخن ، آن است كه: اوّلاً: احاديث شكيبايى بر استئثار ، مطلق است و از همين رو ، فتواى فقهايى كه آنها را پذيرفته اند _ همان طور كه پيش از اين گذشت _ مقيّد به عدم قدرت نيست . اين فقها به طور مطلق ، فتوا به عدم جواز قيام عليه زمامداران جائر داده اند. ثانيا: احكام تقيّه اى ، تنها در حوزه موضوع خود ، معنا پيدا مى كنند ؛ امّا احاديث مذكور ، مسلمانان را تا قيامت از مبارزه نهى كرده اند. ثالثا: مشروعيت تقيّه ، براى حفظ اساس دين است و تقيّه ، در جايى كه اساس و فلسفه دين را تهديد مى كند ، حرام است ، چنان كه پيامبر خدا فرمود : إذا ظَهَرَتِ البِدَعُ فِى اُمَّتى فَليُظهِرِ العالِمُ عِلمَهُ ، فَمَن لَم يَفعَل فَعَلَيهِ لَعنَةُ اللّهِ! (1) هر گاه ، بدعت ها در ميان امّتم ظاهر گشت ، عالِم بايد علمش را آشكار كند و هر كس چنين نكند ، لعنت خدا بر او باد!

.


1- .الكافى: ج 1 ص 54 ح 2 ، منية المريد: ص 187 ، دعائم الإسلام: ج 1 ص 2 ، الغيبة ، طوسى : ص 64 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 113 ، بحار الأنوار: ج 57 ص 234 .

ص: 218

الفصل الأوّل : التحذير من الاستئثار1 / 1خَطَرُ الاستِئثارِ2747.الكامل فى التّاريخ ( _ در ب_يان روي_داده_اى س_ال 38 هجرى _ ) الإمام عليّ عليه السلام :مَن يَستَأثِر مِنَ الأَموالِ يَهلِك . (1)2748.تاريخ الطبري عن أبي الدرداء :عنه عليه السلام_ في عَهدِهِ إلى مالِكٍ الأَشتَرِ _ :إيّاكَ وَالاِستِئثارَ بِمَا النّاسُ فيهِ اُسوَةٌ ، وَالتَّغابيَ عَمّا تُعنى بِهِ مِمّا قَد وَضَحَ لِلعُيونِ ؛ فَإِنَّهُ مَأخوذٌ مِنكَ لِغَيرِكَ ، وعَمّا قَليلٍ تَنكَشِفُ عَنكَ أغطِيَةُ الاُمورِ ويُنتَصَفُ مِنكَ لِلمَظلومِ . (2)2748.تاريخ الطبرى ( _ به نقل از ابو درداء _ ) عنه عليه السلام_ في مَعنى قَتلِ عُثمانَ _ :لَو أمَرتُ بِهِ لَكُنتُ قاتِلاً ، أو نَهَيتُ عَنهُ لَكُنتُ ناصِرا ، غَيرَ أنَّ مَن نَصَرَهُ لا يَستَطيعُ أن يَقولَ : خَذَلَهُ مَن أنَا خَيرٌ مِنهُ ، ومَن خَذَلَهُ لا يَستَطيعُ أن يَقولَ : نَصَرَهُ مَن هُوَ خَيرٌ مِنّي . وأنَا جامِعٌ لَكُم أمرَهُ : اِستَأثَرَ فَأَساءَ الأَثَرَةَ ، وجَزِعتُم فَأَسَأتُمُ الجَزَعَ ، وللّهِِ حُكمٌ واقِعٌ فِي المُستَأثِرِ وَالجازِعِ . (3) .


1- .تحف العقول : ص 217 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 56 ح 118.
2- .نهج البلاغة : الكتاب 53 ، تحف العقول : ص 147 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 100 ح 2296 وليس فيه ذيله من «وعمّا قليل تنكشف» وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 33 ص 611 ح 740 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 30 ، كشف المحجّة : ص 250 ، نثر الدرّ : ج 1 ص 274 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 31 ص 499 ح 1 .

ص: 219

فصل يكم : بر حذر داشتن از انحصارطلبى
1 / 1 خطر انحصارطلبى

فصل يكم : بر حذر داشتن از انحصارطلبى1 / 1خطر انحصارطلبى2750.تاريخ الطبرى ( _ به نقل از زيد بن وهب _ ) امام على عليه السلام :هر كه در اموالْ انحصارطلبى كند ، نابود مى شود .2751.الغارات عن قيس بن السكن :امام على عليه السلام_ در فرمان حكومتى اش به مالك اشتر _ :از انحصارطلبى در آنچه مردم در آن برابرند ، و غفلت از آنچه در حوزه مسئوليت تو قرار دارد و در برابر ديدگان [مردم ]روشن است ، بپرهيز ؛ زيرا تو ، به خاطر ديگران مؤاخذه خواهى شد (1) و به زودى پرده هاى امور از برابر ديدگانت كنار خواهد رفت و داد ستم ديده از تو گرفته خواهد شد .2752.شرح نهج البلاغة عن أبي ودّاك :امام على عليه السلام_ در باره كشته شدن عثمان _ :اگر به كشتن او فرمان داده بودم ، هر آينه قاتل بودم، و اگر از اين كار نهى (منع) كرده بودم، بى گمان ، ياور او به شمار مى آمدم.

امّا كسى كه او را يارى داده ، نمى تواند بگويد : «كسى كه او را وا نهاد ، من از او بهترم» و كسى كه او را يارى نرسانده است ، نمى تواند بگويد : «كسى كه او را يارى داد ، از من بهتر است» .

اينك من مسئله او (عثمان) را براى شما خلاصه و جامع مى گويم : او انحصارطلبى كرد و بد انحصارطلبى كرد . شما نيز ناشكيبى كرديد و بد ناشكيبى كرديد (هر دو از حد گذرانديد) ، و خداوند را در باره انحصارطلب و ناشكيب ، حُكمى است قطعى [كه در آينده يا قيامت ، تحقّق خواهد يافت] .

.


1- .يعنى تو در قيامت ، به خاطر كارى كه ديگران از آن بهره برده اند و تو از آن سودى نبرده اى ، مؤاخذه و مجازات خواهى شد . احتمال هم دارد كه مراد از «لغيرك (ديگران)» در متن عربى ، «مظلوم» باشد . م .

ص: 220

2751.الغارات ( _ به نقل از قيس بن سكن _ ) عنه عليه السلام_ في الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :الاِستِئثارُ يوجِبُ الحَسَدَ ، وَالحَسَدُ يوجِبُ البِغضَةَ ، والبِغضَةُ توجِبُ الاِختِلافَ ، وَالاِختِلافُ يوجِبُ الفُرقَةَ ، وَالفُرقَةُ توجِبُ الضَّعفَ ، وَالضَّعفُ يوجِبُ الذُّلَّ ، وَالذُّلُّ يوجِبُ زَوالَ الدَّولَةِ وذَهابَ النِّعمَةِ . (1)2752.شرح نهج البلاغة ( _ به نقل از ابى ودّاك _ ) وقعة صفّين عن عبد اللّه بن كَردَم بن مَرثَد :لَمّا قَدِمَ عَلِيٌّ عليه السلام [ إلَى العِراقِ ]حَشَرَ أهلَ السَّوادِ ، فَلَمَّا اجتَمَعوا أذِنَ لَهُم ، فَلَمّا رَأى كَثرَتَهُم قالَ : إنّي لا اُطيقُ كَلامَكُم ولاأفقَهُ عَنكُم ، فَأَسنِدوا أمرَكُم إلى أرضاكُم فيأنفُسِكُم وأعَمِّهِ نَصيحَةً لَكُم .

قالوا : نَرسا ؛ ما رَضِيَ فَقَد رَضيناهُ ، وما سَخِطَ فَقَد سَخِطناهُ .

فَتَقَدَّمَ فَجَلَسَ إلَيهِ ، فَقالَ : أخبِرني عَن مُلوكِ فارِسَ كَم كانوا؟

قالَ : كانَت مُلوكُهُم في هذِهِ المَملَكَةِ الآخِرَةِ اثنَينِ وثَلاثينَ مَلِكا .

قالَ : فَكَيفَ كانَت سيرَتُهُم؟

قالَ : مازالَت سيرَتُهُم في عُظمِ (2) أمرِهِم واحِدَةً ، حَتّى مَلَكَنا كِسرَى بن هُرمُزَ ، فَاستَأثَرَ بِالمالِ وَالأَعمالِ ، وخالَفَ أوَّلينا ، وأَخرَبَ الَّذي لِلنّاسِ وعَمَّرَ الَّذي لَهُ ، وَاستَخَفَّ بِالنّاسِ ، فَأَوغَرَ (3) نُفوسَ فارِسَ ، حَتّى ثاروا عَلَيهِ فَقَتَلوهُ ، فَاُرمِلَت نِساؤُهُ ويُتِّمَ أولادُهُ .

فَقالَ : يا نَرسا ، إنَّ اللّهَ عز و جل خَلَقَ الخَلقَ بِالحَقِّ ، ولا يَرضى مِن أحَدٍ إلّا بِالحَقِّ ، وفي سُلطانِ اللّهِ تَذكِرَةٌ مِمّا خَوَّلَ اللّهُ ، وإنَّها لا تَقومُ مَملَكَةٌ إلّا بِتَدبيرٍ ، ولا بُدَّ مِن إمارَةٍ ، ولا يَزالُ أمرُنا مُتَماسِكا ما لَم يَشتُم آخِرُنا أَوَّلَنا ، فَإِذا خالَفَ آخِرُنا أوَّلَنا وأفسَدوا ؛ هَلَكوا وأهلَكوا . (4) .


1- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 345 ح 961 .
2- .عُظم الأمر _ بالضَّمّ والفتح _ : معظمه وأكثره (تاج العروس : ج 17 ص 488 «عظم»).
3- .يقال : في صَدْرِه عَلَيّ وَغْرٌ : أي ضِغْنٌ وعَداوةٌ وتَوَقّدٌ من الغَيظ. وقد أوغَرْتُ صَدْرَه على فلان : أي أحمَيتُهُ من الغَيظ (الصحاح : ج 2 ص 846 «وغر») .
4- .وقعة صفّين : ص 14 ، الغارات : ج 2 ص 780 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 358 ح 338.

ص: 221

2753.الإمام عليّ عليه السلام ( _ مِن كَلامٍ لَهُ في أصحابِهِ _ ) امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :انحصارطلبى ، حسادت مى آورد و حسادت ، دشمنى و دشمنى ، اختلاف و اختلاف ، پراكندگى و پراكندگى ، ضعف و ضعف ، زبونى و زبونى ، زوال دولت و از ميان رفتن نعمت .2753.امام على عليه السلام ( _ در سخنى كه درباره ياران خويش فرمود _ ) وقعة صفّين_ به نقل از عبد اللّه بن كَردَم بن مَرثَد _ :چون على عليه السلام به عراق آمد ، اهالى سواد (1) را فرا خواند و چون گرد آمدند ، آنان را بار داد و چون فراوانىِ جمعيتشان را ديد [و همهمه شان را مانعِ گفت و شنود دانست] ، فرمود : «من نمى توانم سخنان همه شما را با هم بشنوم و حرف هايتان را بفهمم . پس كارتان را به كسى كه بيش از هر كس مورد رضايت شماست و خيرخواه ترين فرد نسبت به شماست ، وا گذاريد (نماينده اى مطمئن و خيرخواه برگزينيد)» .

گفتند : نَرسا [را بر مى گزينيم] . هر چه او بپسندد ، ما نيز مى پسنديم و هر چه او نپسندد ، ما نيز نمى پسنديم.

نرسا جلو آمد و نزديك امام عليه السلام نشست .

امام عليه السلام فرمود : «به من بگو پادشاهان ايرانيان چند نفر بودند؟» .

نرسا گفت : پادشاهان آنان در اين كشور پسين ، سى و دو نفر بودند.

فرمود : «راه و رسم آنان چگونه بود؟» .

گفت : راه و رسم آنان در بيشتر كارهايشان همواره يكسان بود تا آن كه خسرو ، پورِ هرمز ، شاه ما شد و اموال و كارها را به انحصار خويش در آورد و بر خلاف شاهان پيشين ما ، رفتار كرد و مردم را خانه خراب كرد و خانه خود را آباد نمود و مردم را خوار شمرد . در نتيجه دل هاى ايرانيان را كينه ور ساخت تا آن كه بر او شوريدند و او را كشتند و زنانش بيوه و فرزندانش يتيم شدند .

امام عليه السلام فرمود : «اى نرسا! خداوند ، خَلق را به حق آفريده و از هيچ كس ، جز به حق رضايت نمى دهد ، و در سلطنت الهى [بر عالم ،] نمونه اى است از آنچه خداوند واگذار كرده است و آن ، اين كه : هيچ مملكتى جز با تدبير نمى پايد و از فرمان روايى گزيرى نيست . مادام كه آيندگانِ ما از گذشتگانمان بدگويى نكنند، كار ما پيوسته استوار و منسجم خواهد بود . پس هر گاه آيندگانِ ما با پيشينيانِ ما مخالفت ورزند و فساد بيافرينند ، هم خود هلاك مى شوند و هم ديگران را به هلاكت مى افكنند» . .


1- .سَواد ، به روستاها و مراتع و كشتزارهاى سرزمين عراق گفته مى شود كه در دوران خليفه دوم ، به دست مسلمانان فتح شد . اين سرزمين ، به دليل سرسبزى و وجود درختان و نخيلات و كشتزارهاى گسترده ، به اين نام (سَواد) _ كه به معناى «سياهى» است _ ناميده شده است (معجم البلدان : ج 3 ص 272) .

ص: 222

1 / 2تَأكيدُ عَلى حُرمَةِ استِئثارِ الفَيءِ2755.الإرشاد ( _ مِن كَلامِهِ عليه السلام فِي استِبطاءِ مَن قَعَ ) رسول اللّه صلى الله عليه و آله :خَمسَةٌ لَعَنتُهُم وكُلُّ نَبِيٍّ مُجابٍ : الزّائِدُ في كِتابِ اللّهِ ، وَالتّارِكُ لِسُنَّتي ، وَالمُكَذِّبُ بِقَدَرِ اللّهِ ، وَالمُستَحِلُّ مِن عِترَتي ما حَرَّمَ اللّهُ ، وَالمُستَأثِرُ بِالفَيءِ وَالمُستَحِلُّ لَهُ (1) . (2)2755.الإرشاد ( _ از سخنان آن حضرت در نكوهش از سستى آنان كه از يا ) عنه صلى الله عليه و آله :سَبعَةٌ لَعَنتُهُم وكُلُّ نَبِيٍّ مُجابٍ : ... وَالمُستَأثِرَ بِالفَيءِ . (3)2756.الإمام عليّ عليه السلام ( _ في كَلامِهِ مَعَ أهلِ الكوفَةِ _ ) عنه صلى الله عليه و آله :إنّي لَعَنتُ سَبعَةً لَعَنَهُمُ اللّهُ وكُلُّ نَبِيٍّ مُجابٍ قَبلي : ... وَالمُستَأثِرُ عَلَى المُسلِمينَ بِفَيئِهِم مُستَحِلّاً لَهُ . (4)2756.امام على عليه السلام ( _ در سخنش با كوفيان _ ) الإمام عليّ عليه السلام :الواجِبُ في قِسمَةِ الفَيءِ العَدلُ بَينَ المُسلِمينَ الَّذينَ هُم أهلُهُ ، وَالتَّسوِيَةُ فيما بَينَهُم فيهِ ، وتَركُ الأَثَرَةِ بِهِ . (5) .


1- .في بحار الأنوار : «والمستأثر بالفيء المستحلّ له» .
2- .الكافي : ج 2 ص 293 ح 14 عن ميسر عن أبيه عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 72 ص 116 ح 14.
3- .المعجم الكبير : ج 17 ص 43 ح 89 ، اُسد الغابة : ج 4 ص 217 الرقم 3940 كلاهما عن عمرو بن سعواء اليافعي ، كنز العمّال : ج 16 ص 90 ح 44038.
4- .الخصال : ص 349 ح 24 ، المحاسن : ج 1 ص 74 ح 33 كلاهما عن عبد المؤمن الأنصاري عن الإمام الصادق عليه السلام ، مسند زيد : ص 403 عن الإمام زين العابدين عن أبيه عن جدّه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه ، بحار الأنوار : ج 5 ص 88 ح 5 .
5- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 385.

ص: 223

1 / 2 تأكيد بر حرام بودن انحصارطلبى در فَى ء

1 / 2تأكيد بر حرام بودن انحصارطلبى در فَى ء2758.الإمام عليّ عليه السلام ( _ مِن كَلامٍ لَهُ يَنصَحُ فيهِ أصحابَهُ _ ) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پنج نفرند كه من و هر پيامبر مستجاب الدعوه اى ، آنان را لعنت كرده ايم: كسى كه به كتاب خدا بيفزايد ، كسى كه سنّت مرا فرو بگذارد ، كسى كه تقدير خدا را باور نداشته باشد ، كسى كه حرمت عترت مرا كه خداوند مقرّر داشته است ، بشكند ، و كسى كه فى ء (1) را به انحصار خود در آورد و آن را بر خويشتن روا بشمارد.2758.امام على عليه السلام ( _ در سخنى كه ياران خويش را بِدان نصيحت مى كرد _ ) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هفت نفرند كه من و هر پيامبر مستجاب الدعوه اى ، آنان را لعنت كرده ايم: ... و كسى كه فى ء را به انحصار خود در آورَد .2759.الإمام عليّ عليه السلام ( _ في خُطبَةٍ خَطَبَها عِندَ عِلمِهِ بِغَزوَةِ الن ) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من هفت نفر را لعنت كرده ام كه خداوند و هر پيامبر مستجاب الدعوه پيش از من نيز آنان را لعنت كرده اند : ... و كسى كه فى ء مسلمانان را به انحصار خود در آورَد و آن را براى خويشتن روا بشمارد.2759.امام على عليه السلام ( _ از خطبه اش ، وقتى كه خبر يافت نعمان بن بشير به ) امام على عليه السلام :در تقسيم كردن فى ء ، واجب است كه ميان مسلمانانى كه اهل آن هستند (فى ء ، حقّ آنان است) ، عدالت (برابرى) رعايت شود و از به انحصار خود در آوردن آن ، خوددارى شود .

.


1- .فَىْ ء ، بر چيزهايى اطلاق مى شود كه با مسالمت از كُفّار گرفته مى شود و نيز زمين هايى را كه ساكنان آنها به موجب عهدنامه اى تسليم شده باشند ، در بر مى گيرد . م .

ص: 224

2760.عنه عليه السلام ( _ في ذَمِّ العاصينَ مِن أصحابِهِ _ ) عنه عليه السلام_ عِندَما أنكَرَ عَلَيهِ قَومٌ تَسوِيَتَهُ بَينَ النّاسِ فِي الفَيءِ _ :فَأَمّا هذَا الفَيءُ فَلَيسَ لِأَحَدٍ عَلى أحَدٍ فيهِ أثَرَةٌ ، فَقَد فَرَغَ اللّهُ عز و جل مِن قَسمِهِ ، فَهُوَ مالُ اللّهِ وأنتُم عِبادُ اللّهِ المُسلِمونَ ، وهذا كِتابُ اللّهِ بِهِ أقرَرنا وعَلَيهِ شَهِدنا ولَهُ أسلَمنا وعَهدُ نَبِيِّنا بَينَ أظهُرِنا فَسَلِّموا رَحِمَكُمُ اللّهُ ، فَمَن لَم يَرضَ بِهذا فَليَتَوَلَّ كَيفَ شاءَ ؛ فَإِنَّ العامِلَ بِطاعَةِ اللّهِ وَالحاكِمَ بِحُكمِ اللّهِ لا وَحشَةَ عَلَيهِ . (1) .


1- .تحف العقول : ص 184 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 96 ح 1 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 7 ص 40 نحوه .

ص: 225

2761.الإمام عليّ عليه السلام ( _ لَمّا تَثاقَلَ النّاسُ عَنِ المَسيرِ إلى جَيشِ ) امام على عليه السلام_ چون گروهى ، از تقسيمِ برابرِ فى ء در ميان مردم ، بر ايشان خرده گرفتند _ :در اين فى ء ، هيچ كس را بر ديگرى امتيازى نيست ؛ چرا كه خداوند عز و جل خود ، آن را تقسيم كرده است . فى ء ، مال خداوند است و شما بندگانِ مسلمانِ خداييد و اين ، كتاب خداست كه بدان اقرار كرده ايم و به [حقّانيت ]آن گواهى داده ايم و در برابر آن سر تسليم فرود آورده ايم و نيز سفارش پيامبر ما در ميان ماست .

پس _ خدايتان رحمت كند! _ تسليم باشيد . و هر كس اين را نمى پسندد ، هر گونه كه مى خواهد ، روى برگرداند [و در پى كار خويش رود] ؛ زيرا آن كس كه فرمان خدا را به كار ببندد و طبق حكم خدا حكم كند ، هيچ بيمى بر او نيست. .

ص: 226

الفصل الثاني : مكافحة الاستئثار2 / 1اِجتِنابُ النَّبيِّ صلّي الله عليه و آله عَمّا يوهِمُ الاستِئثارَ2763.عنه عليه السلام ( _ لَمّا بَلَغَهُ إغارَةُ أصحابِ مُعاوِيَةٍ عَلَى ) المعجم الأوسط عن عامربن ربيعة :بَينا رَسولُ اللّه صلى الله عليه و آله يَطوفُ بِالبَيتِ ، إذِ انقَطَعَ شِسعُهُ (1) ، فَحَلَّ رَجُلٌ شِسعا مِن نَعلِهِ ثُمَّ ناوَلَهُ إيّاهُ ، فَأَبى أن يَأخُذَهُ ، وقالَ : هذِهِ أَثَرَةٌ ولا أقبَلُ أثَرَةً . (2)2 / 2اِجتِنابُ الإِمامِ عَليِّ عليه السّلام عَنِ الاِستِئثارِ2764.نهج البلاغة :الاستيعاب عن أبي إسحاق السبيعي :كانَ عَلِيٌّ عليه السلام ... لايَترُكُ في بَيتِ المالِ مِنهُ إلّا ما يَعجُزُ عَن قِسمَتِهِ في يَومِهِ ذلِكَ ، ويَقولُ : يا دُنيا غُرّي غَيري . ولَم يَكُن يَستَأثِرُ مِنَ الفَيءِ بِشَيءٍ ، ولا يَخُصُّ بِهِ حَميما (3)

ولا قَريبا . (4) .


1- .شِسْع النَّعل : قِبالُها الذي يُشدّ إلى زِمامِها. والزمام : السَّير الذي يُعقَد فيه الشسع (لسان العرب : ج 8 ص 180 «شسع»).
2- .المعجم الأوسط : ج 3 ص 174 ح 2840 ، مسند أبي يعلى : ج 6 ص 369 ح 7169 ؛ نثرالدرّ : ج 1 ص 247 كلاهما نحوه.
3- .حامَّةُ الإنسان : خاصّتُه ومَن يقرُب منه. وهو الحَميم أيضا (النهاية : ج 1 ص 446 «حمم») .
4- .الاستيعاب : ج 3 ص 210 ، جواهر المطالب : ج 1 ص 297 نحوه.

ص: 227

فصل دوم : مبارزه با انحصارطلبى
2 / 1 دورى كردن پيامبرصلى الله عليه وآله از آن چه موهم انحصارطلبى است
2 / 2 دورى كردن امام على عليه السلام از انحصارطلبى

فصل دوم : مبارزه با انحصارطلبى2 / 1دورى كردن پيامبر صلّي الله عليه و آله از آن چه موهم انحصارطلبى است2767.الإمام عليّ عليه السلام :المعجم الأوسط_ به نقل از عامر بن ربيعه _ :پيامبر خدا مشغول طواف خانه خدا بود كه بند كفشش پاره شد . مردى بند كفش خود را باز كرد و به ايشان داد . پيامبر صلى الله عليه و آله از پذيرفتن آن امتناع ورزيد و فرمود : «اين ، نوعى امتياز است و من امتياز را نمى پذيرم» .2 / 2دورى كردن امام على عليه السّلام از انحصارطلبى2767.امام على عليه السلام ( _ در نكوهش ياران خود _ ) الاستيعاب_ ب_ه نقل از اب_و اسحاق س_بيعى _ :على عليه السلام ... در بيت المال ، چيزى باقى نمى گذاشت [ و همه را ميان مردم تقسيم مى كرد] ، مگر آنچه را كه در آن روز نمى توانست قسمت كند ، و [در پايان] مى فرمود : «اى دنيا! ديگرى را بفريب!» و هيچ چيزى از فى ء را به انحصار خود در نمى آورد و چيزى را از آن به خويشاوندان و نزديكانش اختصاص نمى داد.

.

ص: 228

2768.الإمام عليّ عليه السلام :الإمام عليّ عليه السلام :دَخَلتُ بِلادَكُم بِأَشمالي (1) هذِهِ ورَحلَتي وراحِلَتي (2) ها هِيَ ، فَإِن أنَا خَرَجتُ مِن بِلادِكُم بِغَيرِ ما دَخَلتُ ، فَإِنَّني مِنَ الخائِنينَ . (3)2768.امام على عليه السلام :الغارات_ في ذِكرِ سيرَةِ عَلِيٍّ عليه السلام _ :زَعَموا أنَّهُ كانَ يَقولُ ويَضَعُ يَدَهُ عَلى بَطنِهِ : وَالَّذي فَلَقَ الحَبَّةَ وبَرَأَ النَّسَمَةَ ، لا تَنطَوي ثَميلَتي (4) عَلى قِلَّةٍ مِن خِيانَةٍ ، ولَأَخرُجَنَّ مِنها خَميصا (5) . (6)2769.أنساب الأشراف :فضائل الصحابة لابن حنبل عن ابن عبّاس :أرسَلَني عَلِيٌّ عليه السلام إلى طَلحَةَ وَالزُّبَيرِ يَومَ الجَمَلِ ، قالَ : فَقُلتُ لَهُما: إنَّ أخاكُما يُقرِئُكُمَا السَّلامَ ويَقولُ لَكُما: هَل وَجَدتُما (7) عَلَيَّ في حَيفٍ (8) في حُكمٍ ، أو فِي استِئثارِ فَيءٍ (9) ، أو في كَذا ؟

قالَ : فَقالَ الزُّبَيرُ : ولا في واحِدَةٍ مِنها ، ولكِن مَعَ الخَوفِ شِدَّةُ المَطامِعِ . (10) .


1- .الشَّمْلَة : كساءٌ دون القطيفة يُشتمل به (لسان العرب : ج 11 ص 368 «شمل»).
2- .في حلية الأبرار : «ورحلي وراحلتي» . وقال الجوهري : الراحِلَة : المركَب من الإبل (الصحاح : ج 4 ص 1706 «رحل»).
3- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 98 عن الأصبغ بن نباتة ، حلية الأبرار : ج 2 ص 231 ح 15 ، بحار الأنوار : ج 40 ص 325 ح 7.
4- .الثَّميلَة : البقيّة من الطعام والشراب في البطن. والثميلة : مايكون فيه الطعام والشراب في الجوف (القاموس المحيط : ج 3 ص 343 «ثمل»).
5- .يقال : رجل خَمْصان وخَمِيص : إذا كان ضامر البطن (النهاية : ج 2 ص 80 «خمص»). وهو هنا : كناية عن قلّة الأكل ، أو كثرة الصوم ، أو العفّة عن أكل أموال الناس.
6- .الغارات : ج 1 ص 69 ، بحار الأنوار : ج 34 ص 356 الرقم 1175.
7- .وَجَدَ عليه : غَضِب (القاموس المحيط : ج 1 ص 343 «وجد») .
8- .الحَيْف : المَيْل في الحكم ، والجَور والظلم (لسان العرب : ج 9 ص 60 «حيف») .
9- .في المصنّف لابن أبي شيبة ، ج 8 : «هل وجدتما عليّ حَيفا في حُكم أو استئثارا بفيء ...» .
10- .فضائل الصحابة لابن حنبل : ج 2 ص 596 ح 1015 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 712 ح 36 عن عبّاس و ج 7 ص 258 ح 62 عن ابن عثمان وكلاهما نحوه ؛ العمدة : ص 307 ح 507 نحوه ، بحار الأنوار : ج 32 ص 134 ح 108 .

ص: 229

2769.أنساب الأشراف:امام على عليه السلام :من با اين جامه ام و آن بار و بنه و ماده اُشترم به شهر شما آمدم . پس اگر با جز آنچه آمده ام ، از شهر شما رفتم ، از خيانتكاران خواهم بود.2770.الإمام عليّ عليه السلام :الغارات_ در يادكرد از سيره على عليه السلام _ :گفته اند كه آن بزرگوار ، دستش را بر شكم خود مى نهاد و مى فرمود : «سوگند به آن كه دانه را شكافت و جاندار را آفريد ، آنچه در اين شكم است ، كمترين [لقمه] خيانت را در بر ندارد و گرسنه از آن (دنيا) خارج مى شوم» (1) .2771.الإمام عليّ عليه السلام :فضائل الصحابة ، ابن حنبل_ به نقل از ابن عبّاس _ :در روز جنگ جمل ، على عليه السلام مرا سوى طلحه و زبير فرستاد و فرمود : «به آن دو بگو : برادرتان به شما سلام مى رساند و مى گويد : آيا از من انحراف و ستمى در حكومت (/قضاوت) ، يا انحصارطلبى اى (امتيازخواهى اى) در فى ء يا در چيزهاى ديگر ديده ايد؟» .

زبير گفت : نه ، هيچ يك از اينها را از او نديده ايم ؛ امّا ترس و طمع بسيار ، دست به دست هم داده اند. (2) .


1- .يعنى : گرسنگى مى كشم ؛ ولى حرامى را به معده خود ، راه نمى دهم . م .
2- .يعنى اشكال از ماست . ترس ما از عدالت على از يك سو ، و طمع ورزى شديد ما از سوى ديگر ، موجب شده كه در برابر او بِايستيم . م .

ص: 230

2 / 3سيرَةُ الإِمامِ عَليٍّ عليه السّلام في مُواجَهَةِ المُستَأثِرينَ2772.عنه عليه السلام ( _ مِن كَلامٍ لَهُ في أصحابِهِ _ ) الإمام عليّ عليه السلام_ في عَهدِهِ إلى مالِكٍ الأَشتَرِ لَمّا وَلّاهُ عَلى مِصرَ _ :ثُمَّ إنَّ لِلوالي خاصَّةً وبِطانَةً ، فيهِمُ استِئثارٌ وتَطاوُلٌ وقِلَّةُ إنصافٍ في مُعامَلَةٍ . فَاحسِم (1) مادَّةَ أُولئِكَ بِقَطعِ أسبابِ تِلكَ الأَحوالِ .

ولا تُقطِعَنَّ لِأَحَدٍ من حاشِيَتِكَ وحامَّتِكَ قَطيعَةً ، ولا يَطمَعَنَّ مِنكَ فِي اعتِقادِ عُقدَةٍ (2) تَضُرُّ بِمَن يَليها مِنَ النّاسِ ، في شِربٍ أَو عَمَلٍ مُشتَرَكٍ ، يَحمِلونَ مَؤونَتَهُ عَلى غَيرِهِم ، فَيَكونَ مَهنَأُ ذلِكَ لَهُم دونَكَ ، وعَيبُهُ عَلَيكَ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ .

وألزِمِ الحَقَّ مَن لَزِمَهُ مِنَ القَريبِ وَالبَعيدِ ، وكُن في ذلِكَ صابِرا محُتَسِبا واقِعا ذلِكَ مِن قَرابَتِكَ وخاصَّتِكَ (خَواصِّكَ) حَيثُ وَقَعَ ، وَابتَغِ عاقِبَتَهُ بِما يَثقُلُ عَلَيكَ مِنهُ ؛ فَإِنَّ مَغَبَّةَ (3) ذلِكَ مَحمودَةٌ . (4)2773.الإمام عليّ عليه السلام :عنه عليه السلام_ في ذِكرِ مايَنبَغي لِلوالي أن يَعمَلَ بِهِ _ :تَخَيَّر حُجّابَكَ وأقصِ مِنهُم كُلَّ ذي أثَرَةٍ عَلَى النّاسِ وتَطاوُلٍ وقِلَّةِ إنصافٍ ، ولا تُقطِعَنَّ لِأَحَدٍ مِن أهلِكَ ولا مِن حَشَمِكَ ضَيعَةً ، ولا تَأذَن لَهُم فِي اتِّخاذِها إذا كانَ يَضُرُّ فيها بِمَن يَليهِ مِنَ النّاسِ . (5) .


1- .حَسَمَه فانحَسَم : قَطَعه فانقطع (القاموس المحيط : ج 4 ص 96 «حسم») .
2- .اعتقَدَ ضَيعةً ومالاً : اقتناهما . والعُقدة _ بالضمّ _ الضيعة والعَقار الذي اعتقده صاحبه مُلكا (القاموس المحيط : ج1 ص 216 «عقد») .
3- .غِبُّ الأمر ومَغَبّته : عاقبته وآخره (لسان العرب : ج 1 ص 634 «غبب») .
4- .نهج البلاغة : الكتاب 53 ، خصائص الأئمّة : ص 123 ، تحف العقول : ص 144 نحوه ، بحار الأنوار : ج 33 ص 609 ح 744 .
5- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 367 ، مستدرك الوسائل : ج 13 ص 159 ح 15018 .

ص: 231

2 / 3 روش امام على عليه السلام در برخورد با انحصارطلبان

2 / 3روش امام على عليه السّلام در برخورد با انحصارطلبان2774.الإمام عليّ عليه السلام ( _ في تَوبيخِ بَعضِ أصحابِهِ _ ) امام على عليه السلام_ در فرمان حكومتى اش به مالك اشتر ، آن گاه كه او را بر مصر گماشت _ :ديگر ، اين كه : حاكم را خواص و نزديكانى است كه خوى امتيازخواهى و درازدستى دارند و در داد و ستد ، كمتر ، از انصاف برخوردارند . پس با قطع اسباب اين خوى ها ، ريشه [اين خصلت هاى ]آنان را قطع كن.

هرگز به هيچ يك از اطرافيان و خويشانت تيولى (1) مده ، و مبادا براى گرفتن مِلكى و زمينى در تو طمع كنند كه در حقّابه اى يا كار مشتركى ، به مردمِ [مالكِ] مجاور آن زمين ، زيان زند و بار [و هزينه ]خويش را بر دوش ديگران [كه شريك او هستند، ]بگذارند كه در اين صورت ، نفعش از آنِ آنان خواهد بود و ننگ و بدنامى اش در دنيا و آخرت ، از آنِ تو.

هماره در باره دور و نزديك [و آشنا و بيگانه] حق را رعايت كن و در اين راه ، شكيبا باش و به پاداش خداوند ، چشم بدار ، خواه خويشان و اطرافيانت را خوش آيد يا خوش نيايد ، و گرانى اين كار را با در نظر داشتن فرجام آن تحمّل كن كه فرجامى نيك دارد.2775.الإمام الصادق عليه السلام :امام على عليه السلام_ در بيان آنچه سزاوار است حاكم به كار بندد _ :دربانان و اطرافيان خود را از نيكان برگزين ، و كسانى از آنها را كه امتيازخواه و متجاوز و فاقد انصاف اند ، از

خود دور گردان (آنان را به حاجبىِ خود بر مگزين) ، و به هيچ كس از كسان خود و اطرافيانت تيولى وا مگذار ، و به آنان اجازه مده كه مِلكى را براى خويش بر گيرند ، اگر به همسايگان آن ، زيان وارد مى آورد.

.


1- .بخششى از زمين هايى كه در اختيار دولت است . م .

ص: 232

2776.الإمام عليّ عليه السلام ( _ في خُطبَةٍ لَهُ لَمّا بَلَغَهُ خَبَرُ بُسرِ بنِ ) عنه عليه السلام_ في كِتابِهِ إلَى المُنذِرِ بنِ الجارودِ العَبدِيِّ وقَد خانَ في بَعضِ ما وَلّاهُ مِن أعمالِهِ _ :أمّا بَعدُ ، فَإِنَّ صَلاحَ أبيكَ غَرَّني مِنكَ ، وظَنَنتُ أ نَّكَ تَتَّبِعُ هَديَهُ وتَسلُكُ سَبيلَهُ ، فَإِذا أنتَ _ فيما رُقِّيَ (1) إلَيَّ عَنكَ _ لا تَدَعُ لِهَواكَ انقِيادا ، ولا تُبقي لِاخِرَتِكَ عَتادا ، تَعمُرُ دُنياكَ بِخَرابِ آخِرَتِكَ ، وتَصِلُ عَشيرَتَكَ بِقَطيعَةِ دِينِكَ . ولَئِن كانَ مابَلَغَني عَنكَ حَقّا ، لَجَمَلُ أهلِكَ وشِسعُ نَعلِكَ خَيرٌ مِنكَ ، ومَن كانَ بِصِفَتِكَ فَلَيسَ بِأَهلٍ أن يُسَدَّ بِهِ ثَغرٌ ، أو يُنفَذَ بِهِ أمرٌ ، أو يُعلى لَهُ قَدرٌ ، أو يُشرَكَ في أمانَةٍ ، أو يُؤمَنَ عَلى جِبايَةٍ . (2)راجع : موسوعة الإمام عليّ بن أبي طالب عليه السلام : ج 2 ص 411 (القسم الخامس / الفصل الثالث : السياسة الإداريّة / عزل من ثبتت خيانته من العمّال) وص413 (عقوبة الخونة من العمّال) .

.


1- .رقّى عليه كلاما : رَفَعَ (القاموس المحيط : ج 4 ص 336 «رقى») .
2- .نهج البلاغة : الكتاب 71 ، الغارات : ج 2 ص 898 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 506 ح 706 ؛ أنساب الأشراف : ج 2 ص 391 نحوه .

ص: 233

2775.امام صادق عليه السلام :امام على عليه السلام_ در نامه اش به مُنذِر بن جارود عبدى ، كه در يكى از امور فرماندارى اش، خيانتى مرتكب شده بود _ :امّا بعد ، شايستگى پدرت مرا نسبت به تو فريفت و گمان كردم كه تو نيز روش پدرت را مى پويى و راه او را مى روى ؛ امّا آن طور كه به من خبر رسيده است ، تو از پيروى هواى نفْست فروگذار نمى كنى و براى آخرتت توشه اى نمى گذارى و دنياى خود را با خراب كردن آخرتت آبادان مى كنى و براى حفظ پيوند خويش با ايل و عشيره ات ، از دينت مى بُرى .

اگر آنچه در باره تو به من گزارش شده است ، راست باشد ، هر آينه شتر خانواده ات و بند كفشت از تو باارزش تر خواهند بود و كسى چون تو ، شايستگى آن را ندارد كه از مرزى پاسدارى كند ، يا فرمانى به واسطه او اجرا گردد ، يا منزلتى والا داشته باشد ، يا در امانتى شريك گردد و يا بر مالياتى ، امين دانسته شود.ر . ك : دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج 4 ص 51 (بخش پنجم / فصل سوم : سياست هاى ادارى / كنار نهادن كارگزاران خيانت پيشه) و ص 55 (كيفر دادن كارگزاران خيانت پيشه) .

.

ص: 234

الفصل الثالث : التنبّؤ بظهور الاستئثار بين المسلمين3 / 1تَنَبُّؤُ النَّبِيِّ صلّي الله عليه و آله2777.امام على عليه السلام :رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّكُم سَتَلقَونَ بَعدي أثَرَةً . (1)2778.امام على عليه السلام :عنه صلى الله عليه و آله :كَأَنَّكُم بِراكِبٍ قَد أتاكُم فَنَزَلَ بِكُم ، فَيَقولُ : الأَرضُ أرضُنا وَالمِصرُ مِصرُنا ، وإنَّما أنتُم عَبيدُنا واُجَراؤُنا ، فَحالَ بَينَ الأَرامِلِ وَاليَتامى وما أفاءَ اللّهُ عَلى آبائِهِم . (2)2779.عيون الحكم والمواعظ:عنه صلى الله عليه و آله :إذا بَلَغَ بَنو أبِي العاصِ ثَلاثينَ رَجُلاً اتَّخَذوا دينَ اللّهِ دَغَلاً (3) ، وعِبادَ اللّهِ خَوَلاً (4) ، ومالَ اللّهِ دُوَلاً (5) . (6) .


1- .صحيح البخاري : ج 3 ص 1381 ح 3582 ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 334 ح 12706 كلاهما عن أنس ، صحيح مسلم : ج 3 ص 1474 ح 48 ، سنن النسائي : ج 8 ص 225 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 482 ح 2189 وفيه «سترون» بدل «ستلقون» وكلّها عن أسيد بن حضير ، كنزالعمّال : ج 11 ص 124 ح 30878 .
2- .المعجم الأوسط : ج 4 ص 134 ح 3798 عن حذيفة بن اليمان ، كنز العمّال : ج 11 ص 232 ح 31348 نقلاً عن ابن النجّار بزيادة «والفيء فيئنا» بعد «مصرنا».
3- .اتَّخَذوا دين اللّه دَغَلاً : أي يخدعون به الناسَ. وأصلُ الدَّغَل : الشَّجَر المُلتَفّ الذي يَكمُن أهل الفساد فيه (النهاية : ج 2 ص 123 «دغل») .
4- .خَوَلاً : أي خَدَما وعبيدا. يعني أنّهم يستخدمونهم ويستعبدونهم (النهاية : ج 2 ص 88 «خول») .
5- .دُوَلاً : جمع دُولة _ بالضمّ _ وهو ما يُتداوَل من المال ، فيكون لقَومٍ دون قوم (النهاية : ج 2 ص 140 «دول») .
6- .المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 527 ح 8479 ، المعجم الصغير : ج 2 ص 135 كلاهما عن أبي سعيد الخدري ، سير أعلام النبلاء : ج 3 ص 478 الرقم 102 عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 11 ص 165 ح 31057 ؛ تفسير القمّي : ج 1 ص 52 عن أبي ذرّ ، إعلام الورى : ج 1 ص 97 عن أبي سعيد الخدري ، بحار الأنوار : ج 22 ص 427 ح 36 .

ص: 235

فصل سوم : پيشگويى پيدايش انحصارطلبى در امّت اسلامى
3 / 1 پيشگويى پيامبرصلى الله عليه وآله

فصل سوم : پيشگويى پيدايش انحصارطلبى در امّت اسلامى3 / 1پيشگويى پيامبر صلّي الله عليه و آله2781.الغارات ( _ به نقل از ابو زناد _ ) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :زودا كه پس از من ، شما با انحصارطلبى (امتيازخواهى) رو به رو شويد.2782.وقعة صفّين عن النضر بن صالح :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :گويا سوارى را مى بينم كه نزد شما آمده و بر شما فرود آمده است و مى گويد : زمين ، زمين ماست و شهر ، شهر ماست و شما غلامان و مزدوران ما هستيد .

او بيوه زنان و يتيمان را از اموالى كه خداوند به پدرانشان داده است ، محروم مى سازد .2782.وقعة صِفّين ( _ به نقل از نضر بن صالح _ ) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه فرزندان ابو العاص به سى تَن برسند ، دين خدا را وسيله فريب مردم قرار مى دهند ، بندگان خدا را خدمتكاران و غلامان خود مى شمارند و

مال خدا را به انحصار خويش در مى آورند.

.

ص: 236

2783.الغارات :عنه صلى الله عليه و آله :يَأتي عَلَى النّاسِ زَمانٌ أكثَرُهُم وُجوهُهُم وُجوهُ الآدَمِيّينَ ، وقُلوبُهُم قُلوبُ الذِّئابِ . . . السُّنَّةُ فيهِم بِدعَةٌ وَالبِدعَةُ فيهِم سُنَّةٌ ، وَالآمِرُ بِالمَعروفِ بَينَهُم مُتَّهَمٌ ، وَالفاسِقُ فيهِم مُشَرَّفٌ ، المُؤمِنُ بَينَهُم مُستَضعَفٌ . فَإِذا فَعَلوا ذلِكَ سَلَّطَ اللّهُ عَلَيهِم أقواما إن تَكَلَّموا قَتَلوهُم وإن سَكَتُوا استَباحوهُم ، يَستَأثِرونَ عَلَيهِم بِفَيئِهِم ويَجورونَ عَلَيهِم في حُكمِهِم . (1)2783.الغارات:عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ مِن أشراطِ القِيامَةِ إضاعَةَ الصَّلَواتِ وَاتِّباعَ الشَّهَواتِ . . . فَعِندَها يَليهِم أقوامٌ إن تَكَلَّموا قَتَلوهُم وإن سَكَتُوا استَباحوا حَقَّهُم ، لَيَستَأثِرونَ أنفُسَهُم بِفَيئِهِم وَلَيَطَؤُنَّ حُرمَتَهُم ، ولَيَسفِكُنَّ دِماءَهُم ولَيَملَأُنَّ قُلوبَهُم دَغَلاً ورُعبا ، فَلا تَراهُم إلّا وَجِلينَ خائِفينَ مَرعوبينَ مَرهوبينَ . (2)2784.الإمام عليّ عليه السلام :الإمام عليّ عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إذا عَمِلَت اُمَّتي خَمسَ عَشرَةَ خَصلةً حَلَّ بِهَا البَلاءُ . قيلَ : يا رَسولَ اللّهِ وما هِيَ؟

قالَ : إذا كانَتِ المَغانِمُ دُوَلاً ، وَالأَمانَةُ مَغنَما ، وَالزَّكاةُ مَغرَما (3) ... . (4) .


1- .كنز العمّال : ج 11 ص 285 ح 31539 نقلاً عن أبي موسى المديني في كتاب دولة الأشرار عن عمربن الخطّاب.
2- .تفسير القمّي : ج 2 ص 304 و 305 عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 6 ص 306 و 307 ح 6 .
3- .والزكاة مَغرَما : أي يرى ربّ المال أنّ إخراج زكاته غرامة يغرَمُها (النهاية : ج 3 ص 363 «غرم») .
4- .الخصال : ص 500 ح 1 عن محمّد بن الحنفيّة ، تحف العقول : ص 53 ، مشكاة الأنوار : ص 163 ح 423 ، بحار الأنوار : ج 6 ص 304 ح 4 ؛ سنن الترمذي : ج 4 ص 494 ح 2210 عن محمّد بن عمر بن عليّ بن أبي طالب عليه السلام ، المعجم الأوسط : ج 1 ص 150 ح 469 عن محمّد بن عليّ وكلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 11 ص 122 ح 30866 .

ص: 237

2785.تاريخ دمشق :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :روزگارى بر مردم فرا مى رسد كه بيشتر آنان چهره هايشان چهره آدميان است ؛ امّا دل هايشان دل هاى گرگ ها ... . سنّت در ميان آنان ، بدعت به شمار مى آيد و بدعت در ميانشان ، سنّت . كسى كه در ميان آنان امر به معروف كند ، متّهم [و بدنام ]مى گردد و فاسق ، در نزد آنان شرافتمند تلقّى مى شود و مؤمن در ميانشان ضعيف و ناتوان است .

هر گاه چنين كنند ، خداوند ، مردمانى را بر آنان مسلّط مى گرداند كه اگر زبان به سخن بگشايند ، آنها را مى كشند و اگر خاموشى گزينند ، [جان و مال] آنان را مباح مى شمارند! فى ء آنان را به انحصار خويش در مى آورند و در قضاوتشان بر آنان ستم روا مى دارند.2786.تهذيب الأحكام عن أبي الطفيل :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از نشانه هاى [وقوع] قيامت ، فرو نهادن نمازها و پيروى از شهوات است ... . در اين هنگام ، مردمانى بر آنان حاكم خواهند شد كه اگر زبان به سخن بگشايند ، آنان را مى كشند و اگر سكوت نمايند ، حقّشان را پايمال مى كنند . فى ء آنان را به انحصار خويش در مى آورند و حرمتشان را زير پا مى نهند و خونشان را مى ريزند و دل هايشان را از دغلكارى و وحشت ، آكنده مى سازند ، به طورى كه آنان را نمى بينى ، مگر ترسان و بيمناك و دست خوش رعب و وحشت.2784.امام على عليه السلام :امام على عليه السلام :پيامبر خدا فرمود : «هر گاه امّت من پانزده كار انجام دهند ، بلا بر آنان فرود مى آيد» .

گفته شد : آن كارها كدام اند، اى پيامبر خدا؟

فرمود : «هر گاه كه غنايم به انحصار گروهى در آيد ، امانت [مردم] ، غنيمت [جنگى] شمرده شود ، زكات دادن ، زيان تلقّى گردد ، ...» . .

ص: 238

3 / 2تَنَبُّؤُ الإِمامِ عَليٍّ عليه السّلام2787.الإمام الصادق عليه السلام :الإمام عليّ عليه السلام_ مِن كَلامٍ لَهُ كَلَّمَ بِهِ الخَوارِجَ حينَ اعتَزَلُوا الحُكومَةَ وتَنادَوا : أن لا حُكمَ إلّا للّهِِ _ :أصابَكُم حاصِبٌ (1) ، ولا بَقِيَ مِنكُم آثِرٌ (2) ، أَ بَعدَ إيماني بِاللّهِ وجِهادي مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله أشهَدُ عَلى نَفسي بِالكُفرِ! لَقَد ضَلَلتُ إذا وما أنَا مِنَ المُهتَدينَ ، فَاُوبُوا شَرَّ مَآبٍ ، وَارجِعوا عَلى أثَرِ الأَعقابِ ، أمَا إنَّكُم سَتَلقَونَ بَعدي ذُلّاً شامِلاً وسَيفا قاطِعا ، وأثَرَةً يَتَّخِذُهَا الظّالِمونَ فيكُم سُنَّةً . (3)2787.امام صادق عليه السلام :عنه عليه السلام :لَو فَقَدتُموني لَرَأَيتُم مِن بَعدي اُمورا يَتَمَنّى أحَدُكُم المَوتَ مِمّا يَرى مِن أهلِ الجُحودِ وَالعُدوانِ ، مِن أهلِ الأَثَرَةِ وَالاِستِخفافِ بِحَقِّ اللّهِ تَعالى ذِكرُهُ وَالخَوفِ عَلى نَفسِهِ ، فَإِذا كانَ ذلِكَ فَاعتَصِموا بِحَبلِ اللّهِ جَميعا ولا تَفَرَّقوا ، وعَلَيكُم بِالصَّبرِ وَالصَّلاةِ وَالتَّقِيَّةِ . (4) .


1- .أصابكم حاصب : أي عذاب من اللّه ، وأصله : رُميتم بالحصباء من السماء ، والحصباء : الحصى الصغار (النهاية : ج 1 ص 394 و 393 «حصب»).
2- .آثِر : أي مُخبِرٌ يروي الحديث (النهاية : ج 1 ص 23 «أثر»).
3- .نهج البلاغة : الخطبة 58 ، الأمالي للطوسي : ص 180 ح 302 ، نثرالدرّ : ج 1 ص 315 كلاهما عن جندب بن عبداللّه وفيهما ذيله من «أما إنّكم ستلقون...» ، بحار الأنوار : ج 33 ص 360 ح 594 ؛ تاريخ دمشق : ج 1 ص 321 عن خبّاب بن عبداللّه ، الإمامة والسياسة : ج 1 ص 171 وفيهما ذيله من «أما إنّكم ستلقون...» ، كنزالعمّال : ج 11 ص 355 ح 31726 .
4- .الخصال : ص 626 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، تحف العقول : ص 115 ، تفسير فرات : ص 367 عن عبيد بن كثير وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 68 ص 61 ح 113 .

ص: 239

3 / 2 پيشگويى امام على عليه السلام

3 / 2پيشگويى امام على عليه السلام2789.الغارات :امام على عليه السلام_ از سخنان ايشان خطاب به خوارج ، آن گاه كه از مسئله حَكَميّت روى برتافتند و نداى «حَكَميّت ، تنها از آنِ خداست» را سر دادند _ :توفان شن (عذاب الهى) بر شما ببارد و گزارشگرى از شما بر جاى نماند! آيا پس از ايمان آوردنم به خدا و جهاد كردن در ركاب پيامبر خدا ، بر كفر خويش ، گواهى دهم؟! در اين صورت ، گم راه گشته ام و از ره يافتگان نخواهم بود. (1) [اميدوارم] به بدترين بازگشتگاه باز گرديد و در پى گذشتگان خويش (مشركان عصر جاهليّت) ره سپار شويد!

بدانيد كه به زودى پس از من ، گرفتار ذلّتى فراگير ، شمشيرى برنده و انحصارطلبى اى كه ستمگران آن را در ميان شما راه و رسم خواهند كرد ، مى شويد .2789.الغارات :امام على عليه السلام :چون مرا از دست بدهيد ، پس از من چيزهايى خواهيد ديد ، به طورى كه هر يك از شما به خاطر چيزهايى كه از اهل انكار و تجاوز ، از انحصارطلبان و خفيف شمارندگان حقّ خداىِ بلندنام ، و از بيم بر جان خويش مى بيند ، آرزوى مرگ مى كند .

پس هر گاه چنين شد ، همگى به ريسمان خداوند ، چنگ در زنيد و پراكنده مشويد و شكيبايى و نماز و تقيّه در پيش گيريد.

.


1- .اشاره است به آيه 6 از سوره انعام . م .

ص: 240

3 / 3وُقوعُ الاِستِئثارِ في المُجتَمَعِ الإِسلاميِّالإمام عليّ عليه السلام :إنَّ اللّهَ لَمّا قَبَضَ نَبِيَّهُ استَأثَرَت عَلَينا قُرَيشٌ بِالأَمرِ ودَفَعَتنا عَن حَقٍّ نَحنُ أحَقُّ بِهِ مِنَ النّاسِ كافَّةً ، فَرَأَيتُ أنَّ الصَّبرَ عَلى ذلِكَ أفضَلُ مِن تَفريقِ كَلِمَةِ المُسلِمينَ وسَفكِ دِمائِهِم ، وَالنّاسُ حَديثو عَهدٍ بِالإِسلامِ ، وَالدّينُ يُمخَضُ مَخضَ الوَطبِ (1) ، يُفسِدُهُ أدنى وَهنٍ ، ويَعكِسُهُ أقَلُّ خُلفٍ . (2)

عنه عليه السلام_ لِبَعضِ أصحابِهِ وقَد سَأَلَهُ : كَيفَ دَفَعَكُم قَومُكُم عَن هذَا المَقامِ وأنتُم أحَقُّ بِهِ؟ _ :قَدِ استَعلَمتَ فَاعلَم : أمَّا الِاستِبدادُ عَلَينا بِهذَا المَقامِ ونَحنُ الأَعلَونَ نَسَبا وَالأَشَدّونَ بِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله نَوطا (3) ، فَإِنَّها كانَت أثَرَةً شَحَّت عَلَيها نُفوسُ قَومٍ وسَخَت عَنها نُفوسُ آخَرينَ ، وَالحَكَمُ اللّهُ ، وَالمَعوَدُ إلَيهِ القِيامَةُ . (4)

عنه عليه السلام_ في كِتابِهِ إلى سَهلِ بنِ حُنَيفٍ الأَنصارِيِّ وهُوَ عامِلُهُ عَلَى المَدينَةِ _ :أمّا بَعدُ ، فَقَد بَلَغَني أنَّ رِجالاً مِمَّن قِبَلَكَ يَتَسَلَّلونَ إلى مُعاوِيَةَ ، فَلا تَأسَف عَلى مايَفوتُكَ مِن عَدَدِهِم ويَذهَبُ عَنكَ مِن مَدَدِهِم ، فَكَفى لَهُم غَيّا ولَكَ مِنهُم شافِيا فِرارُهُم مِنَ الهُدى وَالحَقِّ ، وإيضاعُهُم (5) إلَى العَمى وَالجَهلِ ؛ وإنَّما هُم أهلُ دُنيا مُقبِلونَ عَلَيها ومُهطِعونَ إلَيها ، وقَد عَرَفُوا العَدلَ ورَأَوهُ وسَمِعوهُ ووَعَوهُ ، وعَلِموا أنَّ النّاسَ عِندَنا فِي الحَقِّ اُسوَةٌ ، فَهَرَبوا إلَى الأَثَرَةِ ، فَبُعدا لَهُم وسُحقا! (6)

.


1- .المَخْض : تحريك السقاء الذي فيه اللبن ليخرج زُبدُه. والوَطْب : الزِّقّ الذي يكون فيه السَّمن واللبن (النهاية : ج4 ص 307 «مخض» و ج 5 ص 203 «وطب»). والكلام على نحو الاستعارة .
2- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 1 ص 308 عن الكلبي ؛ بحار الأنوار : ج 32 ص 62 ح 41.
3- .النَّوْط : الالتصاق (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 9 ص 243).
4- .نهج البلاغة : الخطبة 162 ، المسترشد : ص 371 ح 122 نحوه ، بحار الأنوار : ج 38 ص 159 ح 134.
5- .وضَعَ البعيرُ وغيرُه : أي أسرعَ في سيره (الصحاح : ج 3 ص 1300 «وضع»).
6- .نهج البلاغة : الكتاب 70 ، خصائص الأئمّة : ص 113 وفيه ذيله من «فكفى لهم غيّا...» ، نثرالدرّ : ج 1 ص 320 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 33 ص 521 ح 714 .

ص: 241

3 / 3 پديد آمدن انحصارطلبى در جامعه اسلامى

3 / 3پديد آمدن انحصارطلبى در جامعه اسلامىامام على عليه السلام :چون خداوند ، جان پيامبرش را ستانْد ، قريش اين امر (خلافت) را از ما ستانده ، به انحصار خود در آوردند و ما را از حقّى كه از همه مردم بِدان سزاوارتريم ، دور ساختند . پس ديدم كه شكيبايى بر اين (غصب خلافت) بهتر از آن است كه ميان مسلمان تفرقه بيفتد و خون هايشان بريزد . مردم ، تازه مسلمان بودند و دين ، چونان مَشكى كه تكان داده شود ، به تلاطم در مى آمد ، چندان كه كمترين ضعفى ، آن را از ميان مى بُرد و كوچك ترين اختلافى واژگونه اش مى ساخت .

امام على عليه السلام_ در پاسخ يكى از يارانش كه پرسيد : با آن كه شما به اين مقام ، سزاوارتر از همه بوديد ، چگونه شد كه قوم شما ، شما را از آن كنار زدند؟ _ :اكنون كه طالب دانستنى ، پس بدان : غصب كردن اين مقام از ما _ در حالى كه ما را نَسَبِ برتر و پيوندمان با پيامبر خدا نزديك تر و استوارتر است _ از آن روى بود كه اين مقام ، امتيازى بود كه جان هاى قومى به آن بخل ورزيدند و جان هاى گروهى ديگر ، سخاوتمندانه از آن گذشتند . داور ، خداست و همگى در روز قيامت به سوى او باز مى گرديم.

امام على عليه السلام_ در نامه اى به سهل بن حُنَيف انصارى ، كارگزارش در مدينه _ :امّا بعد ، به من خبر رسيده است كه عدّه اى از آنان كه با تو بوده اند ، به سوى معاويه خزيده اند [و پنهانى به او پيوسته اند] . براى از دست دادن شمار اين افراد و از كف دادن كمكشان افسوس مخور ؛ چرا كه گريختن آنان از مسير درست و [از] حق ، و شتابشان به سوى كورى و نادانى ، بهترين دليل گم راهى آنان است و مايه رهيدن تو از [شرّ] آنان . آنان ، در حقيقت ، دنياپرستانى هستند كه به دنيا روى آوردند و به سوى آن شتافتند ، در حالى كه عدالت را شناخته و ديده و شنيده و فهميده بودند و مى دانستند كه [همه] مردم در نزد ما در حق ، يكسان اند . از اين رو ، به جانب امتيازخواهى شتافتند . نفرين و مرگ بر آنان باد!

.

ص: 242

الفصل الرابع : ما روي في الأمر بالصبر على استئثار الولاةصحيح البخاري عن ابن مسعود عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله :سَتَكونُ أثَرَةٌ واُمورٌ تُنكِرونَها . قالوا : يا رَسولَ اللّهِ ، فَما تَأمُرُنا؟ قالَ : تُؤَدّونَ الحَقَّ الَّذي عَلَيكُم ، وتَسأَلونَ اللّهَ الَّذي لَكُم . (1)

سنن أبي داوود عن أبي ذرّ :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : كَيفَ أنتُم وأئِمَّةٌ مِن بَعدي يَستَأثِرونَ بِهذَا الفَيءِ؟! قُلتُ : إذا _ وَالَّذي بَعَثَكَ بِالحَقِّ _ أضَعُ سَيفي عَلى عاتِقي ، ثُمَّ أضرِبُ بِهِ حَتّى ألقاكَ أو ألحَقَكَ . قالَ : أوَلا أدُلُّكَ عَلى خَيرٍ مِن ذلِكَ؟ تَصبِرُ حَتّى تَلقاني . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عَلَيكَ السَّمعَ وَالطّاعَةَ في عُسرِكَ ويُسرِكَ ، ومَنشَطِكَ (3) ومَكرَهِكَ ، وأثَرَةٍ عَلَيكَ . (4)

.


1- .صحيح البخاري : ج 3 ص 1318 ح 3408 ، صحيح مسلم : ج 3 ص 1472 ح 45 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 482 ح 2190 ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 27 ح 3641 ، كنز العمّال : ج 11 ص 133 ح 30921 .
2- .سنن أبي داوود : ج 4 ص 241 ح 4759 ، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 133 ح 21614 ، مشكاة المصابيح : ج 2 ص 326 ح 3710 نحوه ، كنز العمّال : ج 4 ص 374 ح 10979.
3- .المَنشَط : مَفعَل من النشاط ؛ وهو الأمر الذي تنشطُ له وتخِفّ إليه ، وتؤثِر فعله ، وهو مصدر بمعنى النشاط (النهاية : ج 5 ص 57 «نشط») .
4- .صحيح مسلم : ج 3 ص 1467 ح 35 ، سنن النسائي : ج 7 ص 140 كلاهما عن أبي هريرة ، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 407 ح 22799 عن عبادة بن الصامت ، المعجم الكبير : ج 22 ص 80 ح 196 عن واثلة بن الأسقع ، كنز العمّال : ج 6 ص 50 ح 14801 .

ص: 243

فصل چهارم : گزارش هايى درباره فرمانِ «شكيبايى بر انحصارطلبى حكمرانان»!

فصل چهارم : گزارش هايى در باره فرمانِ «شكيبايى بر انحصارطلبى حكمرانان»!صحيح البخارى_ به نقل از ابن مسعود _ :پيامبر خدا فرمود : «به زودى ، امتيازخواهى و ديگر امورى كه شما با آنها بيگانه ايد، پديد خواهد آمد» . گفتند : اى پيامبر خدا! ما را به چه فرمان مى دهيد (در چنان روزگارى چه وظيفه اى داريم)؟ فرمود : «حقّى (وظيفه اى) را كه بر عهده شماست ، به جا مى آوريد و حقّ خود را از خداوند ، مسئلت مى كنيد» .

سنن أبى داوود_ به نقل از ابو ذر _ :پيامبر خدا فرمود : «چه خواهيد كرد با پيشوايانى كه پس از من ، اين فى ء را به انحصار خويش در مى آورند؟!» . گفتم : در آن هنگام _ سوگند به آن كه تو را به حق بر انگيخت _ شمشيرم را بر دوش خود مى نهم و با آن مى زنم (مى جنگم) ، تا اين كه به ديدار شما آيم ، يا به شما ملحق شوم. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «آيا تو را به كارى بهتر از اين راه نمايى نكنم؟ شكيبى پيشه مى كنى تا اين كه به ديدار من بيايى» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در دشوارى و آسانى ات ، خوشى و ناخوشى ات و در هنگامى كه بر تو انحصارطلبى مى شود [و حق و حقوقت را غصب مى كنند] ، حرف شنوى و فرمان بردارى پيشه كن.

.

ص: 244

صحيح البخاري عن اُسيد بن حُضير :إنَّ رَجُلاً مِنَ الأَنصارِ قالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، ألا تَستَعمِلُني كَمَا استَعمَلتَ فُلانا؟ قالَ : سَتَلقَونَ بَعدي أثَرَةً ، فَاصبِروا حَتّى تَلقَوني عَلَى الحَوضِ . (1)

راجع : موسوعة معارف الكتاب والسنّة : ج1 ص 169 (الاستئثار / المدخل / تقويم أحاديث الصبر على الاستئثار) .

.


1- .صحيح البخاري : ج 3 ص 1381 ح 3581 ، صحيح مسلم : ج 3 ص 1474 ح 48 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 482 ح 2189 ، سنن النسائي : ج 8 ص 224 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 44 ح 19114 ، كنز العمّال : ج 12 ص 7 ح 33708.

ص: 245

صحيح البخارى_ به نقل از اُسيد بن حُضير _ :مردى از انصار گفت : اى پيامبر خدا! آيا مرا نيز همچون فلانى به كارگزارى نمى گمارى؟ فرمود : «به زودى ، پس از من ، با [پديده ]انحصارطلبى مواجه خواهيد شد . در آن هنگام ، شكيبايى پيشه كنيد تا در كنار حوض [كوثر] بر من وراد شويد» .

ر . ك : ص 210 (استئثار «ويژه خوارى / انحصارطلبى» / ارزيابى احاديث «شكيبايى بر استئثار») .

.

ص: 246

الاثم = الذنب

3 . اجاره (پيمانكاري)

اشاره

الإثم = الذنب3 . اجاره (پيمانكارى)درآمدفصل يكم : حكمت اجارهفصل دوم : اجير شدن ، ننگ نيستفصل سوم : كار آزاد ، بهتر از اجير شدن استفصل چهارم : معيار حلال و حرام بودن اجارهفصل پنجم : آداب انتخاب اجير

.

ص: 247

. .

ص: 248

درآمد

اشاره

اجاره ، در لغت

درآمداجاره ، در لغتاجاره ، از ريشه «أجر» به معناى «مزدى كه در برابر كارى پرداخت مى شود» (1) است. راغب ، در معناى «اجير» و «مستأجر» مى گويد: وَ الأَجيرُ ، فَعيلٌ بِمَعنى فاعِل أو مُفاعِلَ ، وَ الاِستِئجارُ ، طَلَبُ الشَّى ءِ بِالاُجرَةِ ، ثُمَّ يُعَبَّرُ بِهِ عَن تَناوُلِهِ بِالاُجرَةِ نَحوَ الاِستيجابِ فِى استِعارَتِهِ الإِيجاب وَ عَلى هَذا قَولُهُ تَعالى : «اسْتَئجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَئجَرْتَ الْقَوِىُّ الْأَمِينُ » (2) . (3) اجير بر وزن «فعيل» به معناى اسم فاعلى ، يعنى : «واگذار كننده نيروى كار خود به ديگرى ، در برابر مزد» است . و استئجار ، [ابتدا ،] «درخواست چيزى براى مزد» بوده و سپس براى «دريافت مزد» به كار رفته است ، مانند واژه استيجاب (درخواست موافقت) كه براى ايجاب (موافقت) به كار مى رود . بر همين اساس است اين سخن خداوند : «او را استخدام كن ؛ چرا كه بهترين كسى است كه استخدام مى كنى : نيرومند امانتدار است» .

.


1- .العين : ص 38 .
2- .قصص : آيه 26 .
3- .مفردات ألفاظ القرآن : ص 65 .

ص: 249

اجاره ، در قرآن و حديث
1 . حكمت اجاره

اجاره ، در قرآن و حديثكلمه اجاره و مشتقّات آن در متون (نصوص) اسلامى ، كاربردهاى مختلفى دارد كه در اين جا تنها دو كاربرد آن ، مورد توجّه است: 1 . قرارداد ميان كارگر و كارفرما ، كه به آن ، «اجاره نفْس» (1) گفته مى شود. 2 . ان_تقال منافع چيزى ب_ه ديگرى در ب_رابر عوض ، كه «اجاره ع_ين» ناميده مى شود. گفتنى است كه آنچه در راستاى اهداف اين دانش نامه قرار دارد ، مباحث مربوط به «حكمت اجاره» و مباحث اخلاقى و اجتماعىِ مربوط به «اجاره نفْس» است ؛ امّا مباحث فقهى مربوط به اين موضوع ، به طور كامل ، در دانش نامه احاديث فقهى ، خواهد آمد ، إن شاء اللّه ! احاديثى كه در اين بخش ، جمع آورى و تنظيم گرديده ، به چند نكته مهمّ اجتماعى ، اقتصادى و اخلاقى اشاره دارند:

1 . حكمت اجارهانسان ، موجودى اجتماعى است و زندگى اجتماعى و پيشرفت و تكامل جامعه ، جز از طريق همكارى انسان ها با يكديگر امكان پذير نيست و هر چه جامعه بيشتر پيشرفت كند ، نياز مردم به يكديگر بيشتر مى شود. از اين رو ، آفريدگار حكيم جهان ، انسان ها را از نظر استعداد و توانايى هاى جسم و جان و انديشه ، متفاوت آفريده تا هر فرد يا گروهى بتواند بخشى از نيازهاى جامعه را تأمين نمايد و اين سخن خداوند بزرگ ، اشاره به همين نكته اساسى در

.


1- .استخدام شدن و استخدام كردن .

ص: 250

2 . تقويت فرهنگ كار
3 . كار آزاد ، بهتر از اجير شدن است

تبيين حكمت اجاره است : «نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُم مَّعِيشَتَهُمْ فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا . (1) ما وسيله زندگانى آنان را در دنيا ، در ميانشان تقسيم كرديم» .

2 . تقويت فرهنگ كارپيامِ فصل دوم اين بخش ، اين است كه خدمت به ديگران براى تأمين هزينه زندگى ، نه تنها ننگ نيست ، بلكه يك ارزش محسوب مى شود . تأمّل در سرگذشت اجير شدن انسان هاى بزرگوار و باكرامتى مانند : موسى عليه السلام (پيامبر اولو العزم الهى) ، خاتم انبيا صلى الله عليه و آله و على عليه السلام (خاتم اوصيا) ، براى همه ، بخصوص نسل جوان ، بسيار آموزنده است تا براى تأمين هزينه زندگى ، هيچ كار مشروعى را ننگ ندانند و از انجام دادن آن سر باز نزنند. گسترش اين انديشه در جامعه ، بى ترديد به تقويت و ترويج فرهنگ كار مى انجامد.

3 . كار آزاد ، بهتر از اجير شدن استپيام فصل سوم ، اين است كه بازدهى كار آزاد ، بيش از اجيرى (كارگر شدن براى ديگران) است . بنا بر اين ، انتخاب اجير شدن براى تأمين هزينه زندگى ، براى كسانى مناسب است كه داشتن كار آزاد براى آنان ميسّر نيست و يا خدمت به ديگران را به عنوان يك وظيفه انتخاب كرده اند ؛ امّا كسانى كه كار براى آنان انجام دادن مسئوليت نيست و توانِ انجام دادن كار آزاد ، مانند : توليد ، زراعت و تجارت را دارند ، از اين راه ، بهتر مى توانند نيازهاى اقتصادى خود را تأمين كنند . از اين رو ، امام صادق عليه السلام در باره اين گونه افراد مى فرمايد:

.


1- .زخرف : آيه 32 .

ص: 251

4 . معيار حلال و حرام بودن اجاره
5 . آداب انتخاب كردن اجير
اشاره

مَن آجَرَ نَفسَهُ فَقَد حَظَرَ عَلى نَفسِهِ الرِّزقَ . (1) هر كس خود را اجير ديگرى نمايد ، مانع روزى خود شده است .

4 . معيار حلال و حرام بودن اجارهاز منظر اسلام ، به طور كلّى ، هر كارى كه به مصلحت انسان باشد و براى آينده نزديك و يا دور او زيانبار نباشد ، حلال ، و هر كارى كه مفسده داشته باشد ، حرام است . از اين رو ، امام على عليه السلام مى فرمايد: إنَّهُ لَم يَأمُركَ إلّا بِحَسَنٍ ، وَ لَم يَنهَكَ إلّا عَن قَبيحٍ . (2) او تو را جز به كار خوب ، فرمان نداده و جز از كار زشت ، باز نداشته است. و نيز مى فرمايد: لَو لَم يَنهَ اللّهُ عَن مَحارِمِهِ لَوَجَبَ أن يَجتَنِبَهَا العاقِلُ . (3) اگر خداوند از حرام هايش نهى نمى كرد ، باز هم واجب بود كه خردمند از آنها دورى كند. اجاره نيز از اين قانون كلّى مستثنا نيست . از اين رو ، از انواع اجاره _ كه در فصل چهارم به تفصيل آمده _ تنها مواردى تحريم شده اند كه به فساد مى انجامند و براى جامعه انسانى ، زيانبارند.

5 . آداب انتخاب كردن اجيردر فصل پنجم ، نصوص مربوط به مهم ترين آداب انتخاب اجير ، آمده است . بديهى است هر چه كار ، اهمّيت بيشترى داشته باشد ، رعايت اين آداب ، ضرورت افزون ترى خواهد داشت . اين آداب ، عبارت اند از:

.


1- .ر . ك : ص 264 ح 10 .
2- .نهج البلاغة : نامه 31 ، تحف العقول : ص 73 ؛ كنز العمّال : ج 16 ص 172 ح 44215 .
3- .غرر الحكم : ج 5 ص 117 ح 7595 ، عيون الحكم و المواعظ : ص 417 ح 7082 .

ص: 252

الف - تخصّص
ب - تعهّد
ج - تعيين اُجرت

الف _ تخصّصنخستين شرط در انتخاب كارگزار ، تخصّص و توانمندى او در انجام دادن كارى است كه به او واگذار مى شود . در قرآن ، اين شرط با اين تعبير آمده است: «إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَئجَرْتَ الْقَوِىُّ الْأَمِينُ. (1) [او] بهترين كسى است كه استخدام مى كنى . نيرومند و امانتدار است» . با هيچ عذرى نمى توان اين شرط اساسى را بويژه در واگذارى كارهاى مربوط به عامّه مردم ، ناديده گرفت ؛ چرا كه به فرموده امام على عليه السلام : آفَةُ الأَعمالِ عَجزُ العُمّالِ . (2) آفت كارها ، ناتوانى كارگزاران است .

ب _ تعهّدتخصّص بدون «تعهّد» ، كارساز نيست . در قرآن ، اين شرط با تعبير امانتدارىِ اجير ، ذكر شده است: «إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَئجَرْتَ الْقَوِىُّ الْأَمِينُ . [او] بهترين كسى است كه استخدام مى كنى ، نيرومند و امانتدار است» . متخصّص ، اگر امانتدار نباشد ، نه تنها به كارفرما خيانت مى كند ، بلكه در پُست هاى حسّاس ، چه بسا كشورى را بر باد مى دهد.

ج _ تعيين اُجرتدر احاديث بسيارى ، تأكيد شده كه بدون تعيين اجرت ، اجيرى به كار گمارده نشود تا علاوه بر پيشگيرى از اختلاف و مشاجره ميان كارگر و كارفرما ، زمينه براى تقويت

.


1- .قصص : آيه 26 .
2- .ر . ك : ص 272 ح 13 .

ص: 253

د - رعايت حقوق اجير
ه عدم تأخير در پرداخت حقوق اجير
و - جلوگيرى نكردن از رفتن اجير به نماز جمعه

رابطه ميان آنان در صورت پرداخت چيزى اضافه بر مبلغِ تعيين شده ، فراهم گردد.

د _ رعايت حقوق اجيرپرداخت كامل حقوق كارگر ، از مسائلى است كه اسلام فوق العاده بر آن تأكيد كرده است ، تا آن جا كه تجاوز به حقوق اجير را از گناهان كبيره اى شمرده كه مورد بخشش الهى قرار نخواهند گرفت.

ه _ عدم تأخير در پرداخت حقوق اجيريكى از آداب اجاره ، اين است كه كارفرما پس از انجام شدن كار ، بدون تأخير ، مزد كارگر را پرداخت كند . البتّه اين ادب در شرايط مختلف ، متفاوت است : در مورد كارگر روزمزد ، همان طور كه در احاديث توصيه شده ، بايد اجرت او قبل از خشك شدن عرقش پرداخت شود ؛ امّا در مورد كارگرانى كه حقوق آنان ماهيانه پرداخته مى شود ، بايد كارفرمايان ، ترتيبى دهند كه در پايان هر ماه ، كارگران ، بدون تأخير ، حقوق خود را دريافت كنند و همان طور كه در برخى از مراكز خدماتى مرسوم است ، در وسط ماه نيز در صورت نياز كارگران ، به آنان «مساعده» داده شود.

و _ جلوگيرى نكردن از رفتن اجير به نماز جمعهدر احاديث اسلامى ، توصيه شده كه مسلمانان در روز جمعه كارهاى روزمره را تعطيل كنند تا براى كسب معارف دينى و بهره گيرى بيشتر از عبادات و نيز رسيدگى به امور شخصى ، فراغت داشته باشند ؛ امّا در صورتى كه ضرورتْ ايجاب كند و شخصى براى تأمين هزينه زندگى و يا به دليل ديگر نتواند روز جمعه از كار دست بكشد _ طبق احاديثى كه در متن آمده _ ، كارفرما موظّف است به او اجازه دهد كه به نماز جمعه برود ، و اگر اجازه ندهد ، در صورتى كه نماز جمعه وجوب عينى داشته باشد ، كارفرما مرتكب گناه شده است.

.

ص: 254

الفصل الأوّل : حكمة الإجارةالكتاب«نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُم مَّعِيشَتَهُمْ فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ رَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِّيَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضًا سُخْرِيًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِّمَّا يَجْمَعُونَ » . (1)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام_ في بَيانِ أصنافِ آياتِ القُرآنِ _ :وأمّا ما جاءَ في القُرآنِ مِن ذِكرِ مَعايِشِ الخَلقِ وأسبابِها فَقَد أعلَمَنا سُبحانَهُ ذلِكَ مِن خَمسَةِ أوجُهٍ : وَجهِ الإِمارَةِ ، ووَجهِ العِمارَةِ ، ووَجهِ الإِجارَةِ ، ووَجهِ التِّجارَةِ ، ووَجهِ الصَّدَقاتِ ... وأمّا وَجهُ الإِجارَةِ فَقَولُهُ عز و جل : «نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُم مَّعِيشَتَهُمْ فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ رَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِّيَتَّخِذَ بَعْضُهُم بَعْضًا سُخْرِيًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِّمَّا يَجْمَعُونَ »فَأَخبَرَنا سُبحانَهُ أنَّ الإِجارَةَ أحَدُ مَعايِشِ الخَلقِ ، إذ خالَفَ بِحِكمَتِهِ بَينَ هِمَمِهِم وإرادَتِهِم وسائِرِ حالاتِهِم ، وجَعَلَ ذلِكَ قِواما لِمَعايِشِ الخَلقِ ، وهُوَ الرَّجُلُ يَستَأجِرُ الرَّجُلَ في ضَيعَتِهِ وأعمالِهِ وأحكامِهِ وتَصَرُّفاتِهِ وأملاكِهِ . ولَو كانَ الرَّجُلُ مِنّا يُضطَرُّ إلى أن يَكونَ بَنّاءً لِنَفسِهِ أو نَجّارا أو صانِعا في شَيءٍ مِن جَميعِ أنواعِ الصَّنائِعِ لِنَفسِهِ ، ويَتَوَلّى جَميعَ ما يَحتاجُ إليهِ مِن إصلاحِ الثِّيابِ وما يَحتاجُ إلَيهِ مِنَ المَلِكِ فَمَن دونَهُ ، مَا استَقامَت أحوالُ العالَمِ بِتِلكَ ، ولَا اتَّسَعوا لَهُ ، ولَعَجَزوا عَنهُ . ولكِنَّهُ أتقَنَ تَدبيرَهُ لِمُخالَفَتِهِ بَينَ هِمَمِهِم ، وكُلَّ ما يَطلُبُ مِمّا تَنصَرِفُ إلَيهِ هِمَّتُهُ مِمّا يَقومُ بِهِ بَعضُهُم لِبَعضٍ ، ولِيَستَغنِيَ بَعضُهُم بِبَعضٍ في أبوابِ المَعايِشِ الَّتي بِها صَلاحُ أحوالِهِم . (2)

.


1- .الزخرف : 32 .
2- .وسائل الشيعة : ج 6 ص 341 ح 12560 و ج 13 ص 244 ح 24245 كلاهما نقلاً عن السيد المرتضى في رسالة المحكم والمتشابه عن تفسير النعماني ، بحار الأنوار : ج 93 ص 46 نقلاً عن رسالة النعماني .

ص: 255

فصل يكم : حكمت اجاره

فصل يكم : حكمت اجارهقرآن«ما معيشت آنان را در زندگى دنيا ميانشان تقسيم كرده ايم و برخى از آنان را از نظر درجات ، بالاتر از بعضى [ديگر] قرار داده ايم تا بعضى از آنان بعضى [ديگر ]را در خدمت بگيرند ، و رحمت پروردگار تو ، از آنچه آنان مى اندوزند ، بهتر است» .

حديثامام على عليه السلام_ در توضيح انواع آيات قرآن _ :و امّا آنچه در قرآن در باره بيان معيشت هاى خَلق و اسباب آنها آمده است : خداوند سبحان به ما خبر داده است كه آن از پنج راه است : حكومت ، آبادانى (ساخت و ساز) ، اجاره ، بازرگانى ، و صدقات . ... و امّا راه اجاره ، [دليلش] اين سخن خداى عز و جل است كه : «ما معيشت آنان را در زندگى دنيا ميانشان تقسيم كرده ايم و برخى از آنان را از نظر درجات ، بالاتر از بعضى [ديگر] قرار داده ايم تا بعضى از آنان بعضى [ديگر] را در خدمت بگيرند ، و رحمت پروردگار تو ، از آنچه آنان مى اندوزند ، بهتر است» . پس [در اين آيه] خداوند سبحان به ما خبر داد كه اجاره ، يكى از راه هاى گذران زندگى مردمان است ؛ زيرا او ، از روى حكمت خويش ، خواست ها و اراده و ساير حالات [و خصوصيات] آدميان را متفاوت آفريد و اين [تفاوت ها ]را مايه امرار معاش خَلق قرار داد . و اجاره ، آن است كه يك فرد ، فرد ديگرى را براى [اداره كردن] مِلك خود و معاملاتش و كارها و اعمال و دارايى هايش اجير كند. اگر هر فردى از ما ، خواه پادشاه باشد يا غير او ، ناچار بود كه بنّاى خودش يا نجّار خودش باشد و يا در انواع صنايع ، خود ، صنعتگر خويش باشد و تمام نيازهاى خود را (از قبيل تعمير لباس و ديگر نيازهايش) خود به عهده بگيرد ، امور عالم سامان نمى گرفت و مردم از عهده اين كار بر نمى آمدند و در انجام دادن آن ، در مى ماندند ؛ امّا خداوند ، با تدبير استوار خويش ، ميان خواست ها و توانايى هاى آدميان ، تفاوت نهاد تا هر يك به كارى بپردازد و [به كمك هم ]نيازهاى خويش را بر آورند و به وسيله يكديگر ، امور معاش خود را كه مايه صلاح حالشان است ، بچرخانند و هر يك به وسيله ديگرى رفع نياز كند.

.

ص: 256

. .

ص: 257

. .

ص: 258

الفصل الثاني : لا عار في إجارة النفسالكتاب«قَالَ إِنِّى أُرِيدُ أَنْ أُنكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَىَّ هَاتَيْنِ عَلَى أَن تَأْجُرَنِى ثَمَ_نِىَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِندِكَ وَ مَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُنِى إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ موسى عليه السلام آجَرَ نَفسَهُ ثَمانِيَ سِنينَ أو عَشرا ، عَلى عِفَّةِ فَرجِهِ وطَعامِ بَطنِهِ . (2)

الإمام الكاظم عليه السلام_ لَمّا سَأَلَهُ مُحَمَّدُ بنُ سِنانٍ عَنِ الإِجارَةِ _ :صالِحٌ لا بَأسَ بِهِ إذا نَصَحَ قَدرَ طاقَتِهِ ، قَد آجَرَ موسى عليه السلام نَفسَهُ وَاشتَرَطَ فَقالَ : إن شِئتَ ثَمانِيَ وإن شِئتَ عَشرا ، فَأَنزَلَ اللّهُ عز و جل فيهِ : «أَن تَأْجُرَنِى ثَمَ_نِىَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِندِكَ » . (3)

.


1- .القصص : 27 .
2- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 817 ح 2444 ، المعجم الكبير : ج 17 ص 135 ح 333 ، البداية والنهاية : ج 1 ص244 كلّها عن عتبة بن النُدَّر ، الفردوس : ج 1 ص 227 ح 872 عن عنبسة بن حصين نحوه ، كنز العمّال : ج 4 ص 5 ح 9201 .
3- .الكافي : ج 5 ص 90 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 353 ح 1003 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 173 ح 3655 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 254 ح 5 كلّها عن محمّد بن سنان ، وسائل الشيعة : ج 12 ص 176 ح 22420 .

ص: 259

فصل دوم : اجير شدن ، ننگ نيست

فصل دوم : اجير شدن ، ننگ نيستقرآن«[شعيب] گفت : من مى خواهم يكى از اين دو دختر خود را به همسرىِ تو در آورم ، به اين [شرط] كه هشت سال براى من كار كنى ، و اگر ده سال را تمام گردانى ، اختيار با توست . و نمى خواهم بر تو سخت بگيرم . إن شاء اللّه ، مرا از درستكاران خواهى يافت» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :موسى عليه السلام هشت يا ده سال ، خود را اجير كرد ، براى پاك دامنى (ازدواج با دختر شعيب) و سير كردن شكمش.

امام كاظم عليه السلام_ در پاسخ سؤال محمّد بن سنان در باره اجير شدن _ :خوب است . عيبى ندارد ، اگر اندازه توانش را در نظر بگيرد . موسى عليه السلام خودش را اجير كرد و با او شرط شد و [شعيب] گفت : «اگر خواستى ، هشت [سال ]و اگر خواستى ، ده [سال برايم كار كن]» . خداوند عز و جل در اين باره فرموده است : «[به اين شرط] كه هشت سال براى من كار كنى ، و اگر ده سال را تمام گردانى ، اختيار با توست» .

.

ص: 260

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :آجَرتُ نَفسي مِن خَديجَةَ سَفرَتَينِ بِقَلوصٍ (1) . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :خَرَجتُ في يَومٍ شاتٍ مِن بَيتِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وَقَد أخَذتُ إهاباً (3) مَعطونا (4) ، فَحَوَّلتُ وَسَطَهُ فَأَدخَلتُهُ عُنُقي ، وشَدَدتُ وَسَطي فَحَزَمتُهُ بِخوصِ النَّخلِ ، وإنّي لَشَديدُ الجوعِ ، وَلَو كانَ في بَيتِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله طَعامٌ لطَعِمتُ مِنهُ . فَخَرَجتُ ألتَمِسُ شَيئاً ، فَمَرَرتُ بِيَهودِيٍّ في مالٍ لَهُ وهُوَ يَسقي بِبَكرَةٍ (5) لَهُ ، فَاطَّلَعتُ عَلَيهِ مِن ثُلمَةٍ فِي الحائِطِ ، فَقالَ : ما لَكَ يا أعرابِيُّ؟ هَل لَكَ في كُلِّ دَلوٍ بِتَمرَةٍ؟ قُلتُ : نَعَم ، فَافتَحِ البابَ حَتّى أدخُلَ ، فَفَتَحَ فَدَخَلتُ فَأَعطاني دَلوَهُ ، فَكُلَّما نَزَعتُ دَلواً أعطاني تَمرَةً حَتّى إذَا امتَلَأت كَفّي أرسَلتُ دَلوَهُ وقُلتُ : حَسبي . فَأَكَلتُها ، ثُمَّ جَرَعتُ مِنَ الماءِ فَشَرِبتُ ، ثُمَّ جِئتُ المَسجِدَ فَوَجَدتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فيهِ . (6)

سنن ابن ماجة عن ابن عبّاس :أصابَ نَبِيَّ اللّهِ صلى الله عليه و آله خَصاصَةٌ (7) فَبَلَغَ ذلِكَ عَلِيّا عليه السلام ، فَخَرَجَ يَلتَمِسُ عَمَلاً يُصيبُ فيهِ شَيئا لِيُقيتَ (8) بِهِ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَأَتى بُستانا لِرَجُلٍ مِنَ اليَهودِ فَاستَقى لَهُ سَبعَةَ عَشَرَ دَلوا ؛ كُلَّ دَلوٍ بِتَمرَةٍ ، فَخَيَّرَهُ اليَهودِيُّ مِن تَمرِهِ سَبعَ عَشَرَةَ عَجوَةً (9) ، فَجاءَ بِها إلى نَبِيِّ اللّهِ صلى الله عليه و آله . (10)

.


1- .القَلُوص من الإبل : بمنزلة الجارية من النساء ، وهي الشابّة (المصباح المنير : ص 513 «قَلَصَ») .
2- .السنن الكبرى : ج 6 ص 195 ح 11642 عن أبي محمّد ، دلائل النبوّة للبيهقي : ج 2 ص 66 ، السيرة النبويّة لابن كثير : ج 1 ص 266 كلاهما عن جابر بن عبد اللّه ، كنز العمّال : ج 3 ص 906 ح 9123 .
3- .الإهاب: الجِلد ما لم يُدبَغ (الصحاح : ج 1 ص 89 «أهب») .
4- .في الطبعة المعتمدة : «معطوباً» وهو ضعيف ، والصحيح من طبعة دار الفكر والمعطون : المنتن المتمزق الشعر ، يقال عطن الجلد فهو عطن ومعطون إذا فرق شعره وانتن في الدباغ (النهاية : ج 3 ص 259 «عطن»).
5- .البَكرُ : الفَتِيّ من الإبل ، والبَكرَةُ الاُنثى (المصباح المنير : ص 59 «بكر») .
6- .سنن الترمذي : ج 4 ص 645 ح 2473 عن محمّد بن كعب القرظي ، مسند أبي يعلى : ج 1 ص 262 ح 498 عن زيد بن رومان القرظي نحوه ، كنز العمّال : ج 6 ص 616 ح 17110 .
7- .الخَصاصَة : الجوع والضَّعف. وأصلها الفقر والحاجة إلى الشيء (النهاية : ج 2 ص 37 «خصص»).
8- .يقال : أقاتَه يُقِيته : إذا أعطاه قُوتَه (النهاية : ج 4 ص 118 «قوت»).
9- .العَجْوَة : هو نوع من تمر المدينة أكبر من الصَّيحاني ، يضرب إلى السواد (النهاية : ج 3 ص 188 «عجا»).
10- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 818 ح 2446 ، السنن الكبرى : ج 6 ص 197 ح 11649 ، تاريخ دمشق : ج 6 ص 385 ح 1565 نحوه ، كنز العمّال : ج 6 ص 618 ح 17111 ؛ المناقب للكوفي : ج 2 ص 586 ح 1097 نحوه .

ص: 261

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من در دو سفر ، خود را در مقابل دريافت يك ماده شتر جوان ، اجير خديجه كردم [و براى او به سفر تجارت رفتم].

امام على عليه السلام :در يك روز زمستانى ، از خانه پيامبر خدا خارج شدم و پوست فرسوده اى با خود برداشتم و وسط آن را شكافتم و از گردنم رد كردم و ميان آن را با برگ درخت خرما به كمرم بستم . سخت گرسنه بودم و اگر در خانه پيامبر خدا غذايى بود ، حتما از آن مى خوردم [ ؛ امّا چيزى نبود كه با آن ، سدّ جوع كنم] . پس در پى به دست آوردن چيزى بيرون رفتم . در راه ، از مِلك يك يهودى گذشتم كه با ماده اشتر جوانش آب مى كشيد . از شكاف ديوار نگاهش كردم . گفت : چه مى خواهى ، اى اعرابى؟ آيا حاضرى در مقابلِ [كشيدن ]هر دلو آب ، يك دانه خرما بگيرى؟ گفتم : آرى . در را باز كن تا داخل شوم . او در را باز كرد و من داخل شدم . دلوَش را به من داد . هر يك دلو آبى كه مى كشيدم ، يك دانه خرما به من مى داد ، تا وقتى كه مُشتم پر شد . دلوش را گذاشتم و گفتم : مرا بس است . خرماها را خوردم و سپس قدرى آب نوشيدم و آن گاه به مسجد آمدم . ديدم پيامبر خدا در مسجد است.

سنن ابن ماجة_ به نقل از ابن عبّاس _ :پيامبر خدا را گرسنگى و ضعف گرفت . خبر به على عليه السلام رسيد . پس در جستجوى كارى بيرون رفت تا چيزى به كف آورد و به پيامبر خدا بخوراند . او به باغ مردى يهودى آمد و هفده دلو آب برايش كشيد ، به ازاى هر دلو آب ، يك دانه خرما . مرد يهودى به وى اختيار داد كه هفده دانه از خرماى عَجْوه (1) بردارد . على عليه السلام خرماها را گرفت و براى پيامبر خدا برد.

.


1- .عجوه ، نوعى از انواع خرماى مدينه است كه از خرماى صيحانى بزرگ تر است و رنگش به سياهى مى زند (النهاية : ج 2 ص 188) .

ص: 262

الإمام الصادق عليه السلام :ذَهَبَ عَلِيٌّ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام فَآجَرَ نَفسَهُ عَلى أن يَستَقِيَ كُلَّ دَلوٍ بِتَمرَةٍ يَختارُها ، فَجَمَعَ تَمرا فَأَتى بِهِ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله وعَبدُ الرَّحمنِ بنِ عَوفٍ عَلَى البابِ ، فَلَمَزَهُ _ أي وَقَعَ فيهِ _ فَاُنزِلَت هذِهِ الآيَةُ : «الَّذِينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فِى الصَّدَقَاتِ» إلى قَولِهِ : «اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لَا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ » (1) . (2)

عوالي اللآلي :فِي الحَديثِ أنَّ عَلِيّا عليه السلام آجَرَ نَفسَهُ مِن يَهودِيٍّ لِيَستَقِيَ الماءَ كُلَّ دَلوٍ بِتَمرَةٍ ، وجَمَعَ التَّمَراتِ وحَمَلَهُ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَأَكَلَ مِنهُ . (3)

.


1- .التوبة : 79 _ 80 .
2- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 101 ح 93 ، مستدرك الوسائل : ج 14 ص 28 ح 16015 نقلاً عن أحمد بن محمّد السياري في كتاب التنزيل والتحريف نحوه وكلاهما عن أبي الجارود ، بحار الأنوار : ج 38 ص 306 ح 6 .
3- .عوالي اللآلي : ج 3 ص 254 ح 4 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 2 ص 125 عن محمّد بن كعب القرطبي نحوه ، بحار الأنوار : ج 41 ص 39 ح 17 ؛ سنن ابن ماجة : ج 2 ص 818 ح 2446 عن ابن عبّاس نحوه .

ص: 263

امام صادق عليه السلام :امير مؤمنان على عليه السلام رفت و خودش را اجير كرد كه در مقابل كشيدن هر سطل آب ، يك دانه خرما بگيرد و نوع خرما را خودش انتخاب كند . پس بدين وسيله مقدارى خرما فراهم آورد و آنها را براى پيامبر صلى الله عليه و آله برد . عبد الرحمان بن عوف كه جلوى در [ _ِ خانه پيامبر خدا] ايستاده بود ، بر وى خرده گرفت . پس اين آيات ، نازل شد : «آنان كه بر مؤمنانى كه صدقه داوطلبانه مى دهند ، خرده مى گيرند» تا «براى آنان ، آمرزش بخواهى يا برايِشان آمرزش نخواهى ، [يكسان است ، و حتّى] اگر هفتاد بار برايِشان آمرزش بخواهى ، هرگز خدا آنان را نخواهد آمرزيد» . (1)

عوالى اللآلى :در حديث آمده است كه على عليه السلام خود را اجير يك نفر يهودى كرد كه برايش آب بكشد و در مقابل هر دلو آب ، يك دانه خرما بستاند . او خرماها را جمع كرد و براى پيامبر صلى الله عليه و آله برد و پيامبر صلى الله عليه و آله از آن خرماها تناول نمود.

.


1- .ترجمه كامل اين دو آيه چنين است : «آنان كه بر مؤمنانى كه صدقه داوطلبانه مى دهند ، خُرده مى گيرند و [نيز] بر كسانى كه [در انفاق،] جز به اندازه توانشان نمى يابند ، براى آنان ، آمرزش بخواهى يا برايشان آمرزش نخواهى ، [يكسان است ، و حتّى] اگر هفتاد بار برايِشان آمرزش بخواهى ، هرگز خدا آنان را خواهد آمرزيد» .

ص: 264

الفصل الثالث : الاستقلال في العمل أفضل من الإجارةالكافي عن عمّار الساباطي :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : الرَّجُلُ يَتَّجِرُ فَإِن هُوَ آجَرَ نَفسَهُ اُعطِيَ ما يُصيبُ في تِجارَتِهِ؟ فَقالَ : لا يُؤاجِرُ نَفسَهُ ولكِن يَستَرزِقُ اللّهَ عز و جل ويَتَّجِرُ ؛ فَإِنَّهُ إذا آجَرَ نَفسَهُ حَظَرَ (1) عَلى نَفسِهِ الرِّزقَ . (2)

الكافي عن المفضّل بن عمر :سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَقولُ : مَن آجَرَ نَفسَهُ فَقَد حَظَرَ عَلى نَفسِهِ الرِّزقَ . وفي رواية اُخرى : وكَيفَ لا يَحظُرُهُ وما أصابَ فيهِ فَهُوَ لِرَبِّهِ الّذي آجَرَهُ؟! (3)

.


1- .حَظَر الشيء وعَلَيه : مَنَعَه (القاموس المحيط: ج 2 ص 11 «حظر») .
2- .الكافي : ج 5 ص 90 ح 3 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 353 ح 1002 ، كتاب من لايحضره الفقيه : ج 3 ص 174 ح 3656 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 254 ح 6 كلاهما بزيادة «أكثر من» بعد «اُعطِيَ» ، وسائل الشيعة : ج 12 ص 176 ح 22421 .
3- .الكافي : ج 5 ص 90 ح 1 ، كتاب من لايحضره الفقيه : ج 3 ص 174 ح 3657 عن عبد اللّه بن محمّد الجعفي عن الإمام الباقر عليه السلام ، وسائل الشيعة : ج 12 ص 176 ح 22422 .

ص: 265

فصل سوم : كار آزاد ، بهتر از اجير شدن است

فصل سوم : كار آزاد ، بهتر از اجير شدن استالكافى_ به نقل از عمّار ساباطى _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : انسان [مى تواند خودش ]تجارت كند ، و اگر خودش را اجير كند (براى ديگرى كارگرى نمايد) نيز همان مقدارى كه از تجارت خودش به دست مى آورد ، به او داده مى شود [ . آيا خودش تجارت كند يا اجير ديگرى شود؟] . امام عليه السلام فرمود : «خودش را اجير نكند ؛ بلكه از خداوند عز و جل طلب روزى كند و به تجارتْ دست بزند ؛ زيرا هر گاه خودش را اجير كند ، مانع روزىِ [بيشتر] خود شده است» .

الكافى_ به نقل از مفضّل بن عمر _ :از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد : «هر كس خود را اجير كند ، روزى را از خويشتن باز داشته است» . در روايت ديگرى آمده است : «[انسان ،] چگونه آن (روزى) را باز نمى دارد ، در حالى كه آنچه [از سود تجارت] به او مى رسد ، از آنِ كارفرماى اوست كه وى را اجير كرده است؟!» .

.

ص: 266

الفصل الرابع : ميزان حلّيّة الإجارة وحرمتهاتحف العقول_ في ذِكرِ ما وَرَدَ عَنِ الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام _ :سَأَلَهُ سائِلٌ ، فَقالَ : كَم جِهاتُ مَعايِشِ العِبادِ الَّتي فيهَا الاِكتِسابُ أوِ التَّعامُلُ بَينَهُم ، ووُجوهُ النَّفَقاتِ ؟ فَقالَ عليه السلام : جَميعُ المَعايِشِ كُلِّها مِن وُجوهِ المُعامَلاتِ فيما بَينَهُم ممّا يَكونُ لَهُم فيهِ المَكاسِبُ أربَعُ جِهاتٍ مِنَ المُعامَلاتِ . فَقالَ لَهُ : أ كُلُّ هؤُلاءِ الأَربَعَةِ الأَجناسِ حَلالٌ ، أو كُلُّها حَرامٌ ، أو بَعضُها حَلالٌ وبَعضُها حَرامٌ ؟ فَقالَ عليه السلام : قَد يَكونُ في هؤلاءِ الأَجناسِ الأَربَعَةِ حَلالٌ مِن جِهَةٍ حَرامٌ مِن جِهَةٍ ، وهذِهِ الأَجناسُ مُسَمَّياتٌ مَعروفاتُ الجِهاتِ . فَأَوَّلُ هذِهِ الجِهاتِ الأَربَعَةِ الوِلايَةُ وتَولِيَةُ بَعضِهِم عَلى بَعضٍ ؛ فَالأَوَّلُ وِلايَةُ الوُلاةِ ، ووُلاةِ الوُلاةِ إلى أدناهُم بابا مِن أبوابِ الوِلايَةِ عَلى مَن هُوَ والٍ عَلَيهِ ، ثُمَّ التِّجارَةُ في جَميعِ البَيعِ والشِّراءِ بَعضُهُم مِن بَعضٍ ، ثُمَّ الصَّناعاتُ في جَميعِ صُنوفِها، ثُمَّ الإِجاراتُ في كُلِّ ما يُحتاجُ إلَيهِ مِنَ الإِجاراتِ... وأمّا تَفسيرُ الإجاراتِ : فَإِجارَةُ الإِنسانِ نَفسَهُ أو ما يَملِكُ أو يَلي أمرَهُ مِن قَرابَتِهِ أو دابَّتِهِ أو ثَوبِهِ بِوَجهِ الحَلالِ مِن جِهاتِ الإِجاراتِ ، أن يُؤجِرَ نَفسَهُ أو دارَهُ أو أرضَهُ أو شَيئا يَملِكُهُ فيما يُنتَفَعُ بِهِ مِن وُجوهِ المَنافِعِ ، أوِ العَمَلِ بِنَفسِهِ ووَلَدِهِ ومَملوكِهِ أو أجيرِهِ مِن غَيرِ أن يَكونَ وَكيلاً لِلوالي أو والِيا لِلوالي ، فَلا بَأسَ أن يَكونَ أجيرا يُؤجِرَ نَفسَهُ أو وَلَدَهُ أو قَرابَتَهُ أو مِلكَهُ أو وَكيلَهُ في إجارَتِهِ ؛ لِأَ نَّهُم وُكَلاءُ الأَجيرِ مِن عِندِهِ لَيسَ هُم بِوُلاةِ الوالي ، نَظيرُ الحَمّالِ الَّذي يَحمِلُ شَيئا بِشَيءٍ مَعلومٍ إلى مَوضِعٍ مَعلومٍ ، فَيَحمِلُ ذلِكَ الشَّيءَ الَّذي يَجوزُ لَهُ حَملُهُ بِنَفسِهِ أو بِمِلكِهِ أو دابَّتِهِ ، أو يُؤاجِرُ نَفسَهُ في عَمَلٍ يَعمَلُ ذلِكَ العَمَلَ بِنَفسِهِ أو بِمَملوكِهِ أو قَرابَتِهِ أو بِأَجيرٍ مِن قِبَلِهِ . فَهذِهِ وُجوهٌ مِن وُجوهِ الإِجاراتِ حَلالٌ لِمَن كانَ مِنَ النّاسِ مَلِكا أو سوقَةً (1) أو كافِرا أو مُؤمِنا ، فَحَلالٌ إجارَتُهُ وحَلالٌ كَسبُهُ مِن هذِهِ الوُجوهِ . فَأَمّا وُجوهُ الحَرامِ مِن وُجوهِ الإِجارَةِ نَظيرُ أن يُؤاجِرَ نَفسَهُ عَلى حَملِ ما يَحرُمُ عَلَيهِ أكلُهُ أو شُربُهُ أو لُبسُهُ ، أو يُؤاجِرَ نَفسَهُ في صَنعَةِ ذلِكَ الشَّيءِ أو حِفظِهِ أو لُبسِهِ ، أو يُؤاجِرَ نَفسَهُ في هَدمِ المَساجِدِ ضِرارا أو قَتلِ النَّفسِ بِغَيرِ حِلٍّ ، أو حَملِ التَّصاويرِ وَالأَصنامِ وَالمَزاميرِ وَالبَرابِطِ (2) وَالخَمرِ وَالخَنازيرِ وَالمَيتَةِ وَالدَّمِ ، أو شَيءٍ مِن وُجوهِ الفَسادِ الَّذي كانَ مُحَرَّما عَلَيهِ مِن غَيرِ جِهَةِ الإِجارَةِ فيهِ ، وكُلُّ أمرٍ مَنهِيٍّ عَنهُ مِن جِهَةٍ مِنَ الجِهاتِ فَمُحَرَّمٌ عَلَى الإِنسانِ إِجارَةُ نَفسِهِ فيهِ أو لَهُ أو شَيءٍ مِنهُ أو لَهُ إلّا لِمَنفَعَةِ مَنِ استَأجَرتَهُ ؛ كَالَّذي يَستَأجِرُ الأَجيرَ يَحمِلُ لَهُ المَيتَةَ يُنجيها (3) عَن أذاهُ أو أذى غَيرِهِ وما أشبَهَ ذلِكَ . وَالفَرقُ بَينَ مَعنَى الوِلايَةِ وَالإِجارَةِ _ وإن كانَ كِلاهُما يَعمَلانِ بِأَجرٍ _ أنَّ مَعنَى الوِلايَةِ أن يَلِيَ الإِنسانُ لِوالِي الوُلاةِ أو لِوُلاةِ الوُلاةِ فَيَليَ أمرَ غَيرِهِ فِي التَّولِيَةِ عَلَيهِ وتَسليطِهِ وجَوازِ أمرِهِ ونَهيِهِ وقِيامِهِ مَقامَ الوَلِيِّ إلَى الرَّئيسِ ، أو مَقامَ وُكَلائِهِ في أمرِهِ وتَوكيدِهِ في مَعونَتِهِ وتَسديدِ وِلايَتِهِ وإن كانَ أدناهُم وِلايَةً ، فَهُوَ والٍ عَلى مَن هُوَ والٍ عَلَيهِ يَجري مَجرَى الوُلاةِ الكِبارِ الَّذينَ يَلونَ وِلايَةَ النّاسِ في قَتلِهِم مَن قَتَلوا وإظهارِ الجَورِ وَالفَسادِ . وأمّا مَعنَى الإِجارَةِ فَعَلى ما فَسَّرنا مِن إجارَةِ الإِنسانِ نَفسَهُ أو ما يَملِكُهُ مِن قَبلِ أن يُؤاجِرَ لِشَيءٍ مِن غَيرِهِ ، فَهُوَ يَملِكُ يَمينَهُ ؛ لِأَ نَّهُ [ لا] (4) يَلي أمرَ نَفسِهِ وأمرَ ما يَملِكُ قَبلَ أن يُؤاجِرَهُ مِمَّن هُوَ آجَرَهُ . وَالوالي لا يَملِكُ مِن اُمورِ النّاسِ شَيئا إلّا بَعدَما يَلي اُمورَهُم ويَملِكُ تَولِيَتَهُم . وكُلُّ مَن آجَرَ نَفسَهُ أو آجَرَ ما يَملِكُ نَفسَهُ أو يَلي أمرَهُ مِن كافِرٍ أو مُؤمِنٍ أو مَلِكٍ أو سوقَةٍ عَلى ما فَسَّرنا مِمّا تَجوزُ الإِجارَةُ فيهِ فَحَلالٌ مُحَلَّلٌ فِعلُهُ وكَسبُهُ . (5)

.


1- .السُّوقة _ بالضمّ _ : الرعيّة ومَن دون الملك (النهاية : ج 2 ص 424 «سوق» ) .
2- .البَرْبَط : مَلهاة تُشبه العُود ، وهو فارسي معرّب (النهاية : ج 1 ص 112 «بربط» ).
3- .نَجَوتُ عنه كذا : ألقَيته (المحيط في اللغة : ج 7 ص 189 «نجو» ).
4- .الظاهر أنّ «لا» هنا زائدة .
5- .تحف العقول : ص 331 و333 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 46 ح 11 .

ص: 267

فصل چهارم : معيار حلال و حرام بودن اجاره

فصل چهارم : معيار حلال و حرام بودن اجارهتحف العقول_ در بيان حديثى از امام صادق عليه السلام _ :پرسنده اى از ايشان پرسيد و گفت : راه هاى كسب و كار بندگان [خدا] _ كه در آنها درآمدى به دست بياورند يا با يكديگر داد و ستد كنند _ و راه هاى هزينه كردن ، چند تاست؟ امام عليه السلام فرمود : «تمام راه هاى كسب و كار ، كلّاً ، از انواع داد و ستدها ميان آنان كه با آنها كسب و كار كنند ، چهار گونه داد و ستد است» . پرسنده گفت : آيا همه اين چهار گونه [طريق معيشت] ، حلال است ، يا تمام آنها حرام است و يا برخى شان حلال و برخى شان حرام است؟ امام عليه السلام فرمود : «بسا كه در اين چهار گونه ، از جهتى حلال و از جهتى ديگر حرام باشد . اين چهار گونه ، نام گذارى شده و جهات شناخته شده اى دارند. نخستينِ اين راه هاى چهارگانه ، حكمرانى و كارگزارى براى يكديگر است كه در رأس آن ، كارگزارىِ حكمرانان است و سپس كارگزارى كارگزاران ، تا برسد به پايين ترين آنان ، كه همگى نوعى تصدّى بر كسى است كه بر او رياست است . دوم ، بازرگانى است در همه انواع داد و ستد [مردم] با يكديگر . سوم ، صنعت هاست در تمام گونه هاى آن . و چهارم ، اجاره ها [و كارمُزدها] است ، از هر گونه اجاره اى كه بدان نياز باشد . ... امّا توضيح اجاره ها [و كارمُزدها] : انسان ، [نيروى كار] خودش را ، يا آنچه را كه مِلك اوست و يا چيزهايى را كه سرپرستى آنها به عهده اوست (مانند : خويشاوند و چارپا و جامه) ، به صورتى حلال از انواع اجاره ها اجاره مى دهد ، به اين صورت كه [شخص ،] خودش را يا خانه و زمينش را و يا آنچه را كه مِلك اوست ، به كارى كه به نوعى براى او سودمند است ، اجاره دهد ، يا خودش [شخصا ]كار را انجام دهد يا فرزندش و غلامش و يا مزدورش را به كار گمارد ، بدون آن كه وكيل حاكم يا كارگزار حاكم شده باشد . پس اشكالى ندارد كه كسى اجير شود و خودش را ، يا فرزندش را ، يا خويشاوندش را ، يا مِلكش را و يا كسى را كه وى وكيل در اجاره دادن اوست ، اجاره دهد ؛ زيرا آنان وكلاى اجير از نزد او هستند و كارگزاران كارگزار نيستند ، مانند باربرى كه بار معيّنى را در ازاى مزد معيّنى تا جاى معيّنى مى برد ، و آن بار را كه مُجاز به حمل آن است ، خودش شخصا ، يا به واسطه مملوكش و يا چارپايش حمل مى كند ، يا كارى را اجاره مى كند و آن كار را خودش شخصا ، يا به وسيله مملوكش ، يا خويشاوندش و يا مزدور ديگرى كه قبلاً اجيرش كرده است ، انجام مى دهد . اينها گونه هايى از انواع اجاره ها هستند كه براى هر فردى از مردمْ حلال است ، شاه باشد يا رعيّت ، كافر باشد يا مؤمن . پس اجاره اش (مزدورى اش) ، حلال و درآمدش از اين راه ها حلال است. امّا گونه هاى حرام از انواع اجاره (مزدورى/ كارگرى) ، نظير اين كه شخص ، خود را براى حمل چيزى كه خوردن يا نوشيدن و يا پوشيدنش بر او حرام است ، اجير كند ، يا اين كه براى ساختن يا نگه داشتن و يا پوشيدن چنان چيزى ، خود را اجير نمايد ، يا اين كه خود را براى خراب كردن مساجد به قصد ضرر زدن ، يا كُشتنِ به ناحقّ كسى ، يا حمل تصاوير و بت ها و نى و تار و مى و خوك و مردار و خون و يا هر چيز ديگرى از انواع فساد كه غير از جهت اجاره هم بر او حرام است ، اجير كند . [به طور كلّى ،] هر چيزى كه به نحوى از انحا از آن نهى شده ، حرام است كه انسان خودش را در آن ، يا براى آن ، يا در بخشى از آن و يا براى بخشى از آن ، اجير كند ، مگر اين كه براى كسى كه او را اجير مى كنى ، نفعى داشته باشد ، مانند اين كه كسى ديگرى را اجير كند تا مردارى را ببرد تا او يا ديگرى را از گزند آن برهاند و آنچه شبيه اين است. تفاوت ميان معناى ولايت (كارگزارى/ كارمندى) و اجاره (مزدورى/ كارگرى) ، با اين كه هر دو در برابر مزد انجام مى گيرند ، اين است كه در كارگزارى ، انسان ، متصدّى كارى براى كارگزارِ كارگزاران يا براى كارگزارانِ كارگزاران مى شود . پس كارِ ديگرى را به عهده مى گيرد و در سرپرستى و تسلّط و اجراى امر و نهى او ، جانشين وى مى گردد تا به رئيس برسد ، يا جانشين وكيلان (مأموران) او مى شود در كار او و تقويت كردن وى با كمك كردن به او و تحكيم ولايت او ، هرچند دون پايه ترين كارمند باشد . پس ، او كارگزار [و حكمران] بر كسى است كه متصدّى كار اوست و به منزله كارگزاران بزرگ [و عالى رتبه] است كه متصدّى حكمرانى بر مردم اند و هر كه را بخواهند ، مى كشند و ستم و تباهى پديد مى آورند. امّا معناى اجاره _ چنان كه توضيح داديم _ عبارت از اين است كه انسان ، خود را يا آنچه را پيش از اجاره دادنش به ديگرى ، مالك آن بوده است ، به اجيرى بدهد . پس ، او مالكِ ما يملكِ خود است ؛ چرا كه او بر كار خود و بر كار مملوك خود ، پيش از آن كه آن را به اجاره كننده اجاره دهد ، ولايت دارد ، در حالى كه والى ، مالك چيزى از امور مردم نيست ، مگر پس از آن كه متصدّى كارشان شود و سرپرستى بر آنان را در اختيار گيرد . و هر كه خود را ، يا ما يملكِ خود را و يا كسى را كه تحت سرپرستى اوست ، به شرحى كه گفتيم كه اجاره در آنها جايز است ، اجاره دهد ، كافر باشد يا مؤمن ، شاه باشد يا رعيّت ، عملش حلال و درآمدش رواست» .

.

ص: 268

. .

ص: 269

. .

ص: 270

. .

ص: 271

. .

ص: 272

الفصل الخامس : آداب انتخاب الأجير5 / 1اِنتِخابُ الأَجيرِ القَوِيِّ الأَمينِالكتاب«قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يَاأَبَتِ اسْتَئجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَئجَرْتَ الْقَوِىُّ الْأَمِينُ» . (1)

الحديثالإمام الكاظم عليه السلام_ في قَضِيَّةِ موسى عليه السلام وبِنتِ شُعَيبٍ _ :قالَ لَها شُعَيبٌ عليه السلام : يا بُنَيَّةُ ، هذا قَوِيٌّ قَد عَرَفتِهِ بِرَفعِ الصَّخرَةِ ، الأَمينُ مِن أينَ عَرَفتِهِ؟! قالَت : يا أبَةِ ، إنّي مَشَيتُ قُدّامَهُ ، فَقالَ : اِمشي مِن خَلفي فَإِن ضَلَلتُ فَأَرشِديني إلَى الطَّريقِ ، فَإِنّا قَومٌ لا نَنظُرُ في أدبارِ النِّساءِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ الأَعمالِ عَجزُ العُمّالِ . (3)

راجع : موسوعة الإمام عليّ بن أبي طالب عليه السلام : ج 2 ص 395 (القسم الخامس / الفصل الثالث : سياسة الإمام عليّ عليه السلام / السياسة الإدارية / انتخاب العمّال الصالحين) .

.


1- .القصص : 26 .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 19 ح 4974 عن صفوان بن يحيى ، فقه القرآن : ج 2 ص 145 ،بحار الأنوار : ج 13 ص 32 ح 5 وراجع: تفسير القمّي : ج 2 ص 138 .
3- .غرر الحكم : ج 3 ص 109 ح 3958 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 181 ح 3711 .

ص: 273

فصل پنجم : آداب انتخاب اجير
5 / 1 انتخاب اجير نيرومند و امانتدار

فصل پنجم : آداب انتخاب اجير5 / 1انتخاب اجير نيرومند و امانتدارقرآن«يكى از آن دو دختر [به شعيب] گفت : اى پدر! او را استخدام كن ، [كه ]بهترين كسى كه استخدام مى كنى ، نيرومند و امانتدار است» .

حديثامام كاظم عليه السلام_ در باره ماجراى موسى عليه السلام و دختر شعيب _ :شعيب عليه السلام به دخترش گفت : دخترم! نيرومند بودن او را از بلند كردن تخته سنگ فهميدى . امانتدار بودنش را از كجا دانستى؟ دختر گفت : پدر جان! من جلوتر از او راه مى رفتم . او به من گفت : «از پشت سرم بيا و چنانچه راه را اشتباه رفتم ، راه نمايى ام كن ؛ زيرا ما جماعتى هستيم كه به پشت زنان نمى نگريم» .

امام على عليه السلام :آفت كارها ، ناتوانى كارگران (/كارگزاران) است.

ر . ك : دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج 4 ص 19 (بخش پنجم / فصل سوم : سياست هاى ادارى / گزينش كارگزاران شايسته) .

.

ص: 274

5 / 2تَعيينُ الاُجرَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَنِ استَأجَرَ أجيرا فَليُعلِمهُ أجرَهُ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَنِ استَأجَرَ أجيرا فَليُعلِمهُ بِأَجرِهِ ، فَإِن شاءَ رَضِيَ وإن شاءَ تَرَكَ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَنِ استَأجَرَ أجيرا فَليُسَمِّ لَهُ إجارَتَهُ . (3)

مسند ابن حنبل عن أبي سعيد الخدريّ :إنَّ رَسولَ اللّه صلى الله عليه و آله نَهى عَنِ استِئجارِ الأَجيرِ حَتّى يُبَيَّنَ لَهُ أجرُهُ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :نَهى [ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ] أن يُستَعمَلَ أجيرٌ حَتّى يُعلَمَ ما اُجرَتُهُ . (5)

الإمام الصادق عليه السلام :مَن كانَ يُؤمِنُ بِاللّهِ وَاليَومِ الآخِرِ فَلا يَستَعمِلَنَّ أجيرا حَتّى يُعلِمَهُ ما أجرُهُ . (6)

الكافي عن سليمان بن جعفر الجعفري :كُنتُ مَعَ الرِّضا عليه السلام في بَعضِ الحاجَةِ ، فَأَرَدتُ أن أنصَرِفَ إلى مَنزِلي ، فَقالَ لي : اِنصَرِف مَعي فَبِت عِندِي اللَّيلَةَ ، فَانطَلَقتُ مَعَهُ ، فَدَخَلَ إلى دارِهِ مَعَ المُعَتِّبِ فَنَظَرَ إلى غِلمانِهِ يَعمَلونَ بِالطّينِ أوارِيَ الدَّوابِّ (7) وغَيرَ ذلِكَ ، وإذا مَعَهُم أسوَدُ لَيسَ مِنهُم . فَقالَ : ما هذَا الرَّجُلُ مَعَكُم؟ فَقالوا : يُعاوِنُنا ونُعطيهِ شَيئا . قالَ : قاطَعتُموهُ عَلى اُجرَتِهِ؟ فَقالوا : لا ، هُوَ يَرضى مِنّا بِما نُعطيهِ . فَأَقبَلَ عَلَيهِم يَضرِبُهُم بِالسَّوطِ وغَضِبَ لِذلِكَ غَضَبا شَديدا . فَقُلتُ : _ جُعِلتُ فِداكَ! _ لِمَ تُدخِلُ عَلى نَفسِكَ (8) ؟ فَقالَ : إنّي قَد نَهيتُهُم عَن مِثلِ هذا غَيرَ مَرَّةٍ أن يَعمَلَ مَعَهُم أحَدٌ حَتّى يُقاطِعوهُ اُجرَتَهُ . وَاعلَم أنَّهُ ما مِن أحَدٍ يَعمَلُ لَكَ شَيئا بِغَيرِ مُقاطَعَةٍ ، ثُمَّ زِدتَهُ لِذلِكَ الشَّيءِ ثَلاثَةَ أضعافٍ عَلى اُجرَتِهِ إلّا ظَنَّ أنَّكَ قَد نَقَصتَهُ اُجرَتَهُ ، وإذا قاطَعتَهُ ثُمَّ أعطَيتَهُ اُجرَتَهُ حَمِدَكَ عَلَى الوَفاءِ ، فَإِن زِدتَهُ حَبَّةً عَرَفَ ذلِكَ لَكَ ورَأى أنَّكَ قَد زِدتَهُ . (9)

.


1- .السنن الكبرى : ج 6 ص 198 ح 11651 عن أبي هريرة ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 5 ص 129 ح 1 عن أبي هريرة وأبي سعيد الخدري ، نصب الراية : ج 4 ص 131 ح 2 ، كنز العمّال : ج 4 ص 57 ح 9487 ؛ عوالي اللآلي : ج 3 ص 253 ح 2 عن أبي سعيد الخدري و أبي هريرة.
2- .مسند زيد : ص 286 عن الإمام زين العابدين عن أبيه عن جدّه عليهم السلام .
3- .المصنّف لعبد الرزّاق : ج 8 ص 235 ح 15024 ، نصب الراية : ج 4 ص 131 ذيل ح 2 وكلاهما عن أبي سعيد الخدري ، كنزالعمّال : ج 3 ص 908 ح 9133 .
4- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص 142 ح 11676 ، السنن الكبرى : ج 6 ص 198 ح 11652 بزيادة «يعني» بعد «الأجير» ، نصب الراية : ج 4 ص 131 ذيل ح 2 ، كنز العمّال : ج 3 ص 907 ح 9127 .
5- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 10 ح 4968 ، الأمالي للصدوق : ص 512 ح 707 كلاهما عن الحسين بن زيد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 76 ص 331 ح 1 .
6- .الكافي : ج 5 ص 289 ح 4 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 211 ح 931 كلاهما عن مسعدة بن صدقة .
7- .ممّا يضعه الناس في غير موضعه قولهم للمِعلَف : آريٌّ ، وإنّما الآريّ محبِس الدابّة ، والجمع : الأواري يخفّف ويُشدّد (الصحاح : ج 6 ص 2267 «أرا»).
8- .قال العلّامة المجلسي رحمه الله : أي الضرر أو الهمّ أو الغضب (مرآة العقول : ج 19 ص 387) .
9- .الكافي : ج 5 ص 288 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 212 ح 932 وفيه «المغيّب» بدل «المعتّب» ،بحار الأنوار : ج 49 ص 106 ح 34.

ص: 275

5 / 2 تعيين مزد

5 / 2تعيين مزدپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس اجيرى مى گيرد ، بايد [ابتدا] مزد او را به اطّلاعش برساند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس اجيرى مى گيرد ، مزدش را به او بگويد تا اگر خواست ، رضايت بدهد و اگر نخواست ، كار نكند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس اجيرى مى گيرد ، مزدش را برايش تعيين كند.

مسند ابن حنبل_ به نقل از ابو سعيد خدرى _ :پيامبر خدا از گرفتن اجير ، بدون آن كه مزدش تعيين شود ، نهى فرمود.

امام على عليه السلام :[پيامبر خدا] از به كار گرفتن اجير ، پيش از آن كه معلوم شود مزدش چيست ، نهى فرمود.

امام صادق عليه السلام :هر كس به خدا و روز واپسين ايمان دارد ، نبايد اجيرى را به كار بگيرد ، مگر آن كه به او بگويد مزدش چيست.

الكافى_ ب_ه نقل از س_ليمان ب_ن جعفر جعفرى _ :براى كارى همراه امام رضا عليه السلام بودم . من خواستم به منزلم برگردم كه فرمود : «با من بيا و امشب را نزد من بمان» . با ايشان رفتم . با مُعتِّب ، وارد خانه اش شد . ديد غلامانش مشغول گِلكارى آخور و استطبل ستوران و غير آن هستند و در ميانشان ، غلام سياهى است كه جزو غلامان ايشان نيست. فرمود : «اين مردى كه با شماست ، كيست؟» . گفتند : به ما كمك مى كند و [در عوض،] چيزى به او مى دهيم. فرمود : «مزدش را تعيين كرده ايد؟» . گفتند : خير . هر چه به او بدهيم ، راضى است . در اين هنگام ، امام عليه السلام با تازيانه شروع به تأديب آنها كرد و از اين كارِ غلامان ، به شدّت عصبانى شد . من گفتم : فدايت شوم! چرا خودتان را ناراحت مى كنيد؟ فرمود : «من بارها اينها را از چنين كارى نهى كرده ام كه كسى با آنها كار كند ، مگر آن كه مزدش را تعيين كنند . اين را بدان كه هر كس بدون آن كه مزدش را تعيين كنى ، برايت كارى انجام دهد و بعد ، تو براى آن كار ، سه برابر مزدش را هم بدهى ، باز خيال مى كند كه مزدش را كم داده اى ؛ ولى اگر با او طى كنى و سپس مزدش را به او بدهى ، از اين كه مزد او را كامل داده اى ، از تو سپاس گزارى مى كند و اگر يك دانه بيشتر بدهى ، قدرشناسى مى كند و مى داند كه بيشتر به او داده اى» .

.

ص: 276

5 / 3التَّجَنُّبُ عَن ظُلمِ الأَجيرِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ عز و جل غافِرُ كُلِّ ذَنبٍ ، إلّا مَن أحدَثَ دينا ، أوِ اغتَصَبَ (1) أجيرا أجرَهُ ، أو رَجُلٌ باعَ حُرّا . (2)

.


1- .في المصدر : «أغصب» ، والتصويب من بحار الأنوار .
2- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 33 ح 60 عن داوود بن سليمان الفرّاء عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ،صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 171 ح 107 عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، النوادر للراوندي : ص 179 ح 304 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 220 ح 821 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله وكلّها نحوه ، بحارالأنوار : ج 72 ص 219 ح 1 .

ص: 277

5 / 3 پرهيز از ظلم كردن به اجير

5 / 3پرهيز از ظلم كردن به اجيرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل آمرزنده هر گناهى است ، مگر [گناه] كسى كه دينى را بدعت نهد ، يا مزد كارگرى را غصب كند ، يا [گناه] مردى كه [انسانِ] آزادى را بفروشد.

.

ص: 278

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ يَغفِرُ كُلَّ ذَنبٍ يَومَ القِيامَةِ ، إلّا مَهرَ امرَأَةٍ ، ومَنِ اغتَصَبَ أجيرا أجرَهُ ، ومَن باعَ حُرّا . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :ظُلمُ الأَجيرِ أجرَهُ مِنَ الكَبائِرِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :ثَلاثٌ مِن أكبَرِ الكَبائِرِ : مَن قَتَلَ بَهيمَةً بِغَيرِ حَقِّها ، ومَنِ انتَقَصَ مِن مَهرِ امرَأَتِهِ ، ومَن ظَلَمَ أجيرا أجرَهُ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :أقذَرُ الذُّنوبِ ثَلاثَةٌ : قَتلُ البَهيمَةِ ، وحَبسُ مَهرِ المَرأَةِ ، ومَنعُ الأَجيرِ أجرَهُ . (4)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَلعونٌ مَن ظَلَمَ أجيرا اُجرَتَهُ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله_ في وَصِيَّتِهِ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ :يا عَلِيُّ ، مَن مَنَعَ أجيرا أجرَهُ فَعَلَيهِ لَعنَةُ اللّهِ . (6)

.


1- .الكافي : ج 5 ص 382 ح 17 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، الجعفريّات : ص 98 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه ، وسائل الشيعة : ج 15 ص 22 ح 27057 نقلاً عن عليّ بن إبراهيم عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 103 ص 129 ح 7 .
2- .جامع الأحاديث للقمّي : ص 98 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 170 ح 27 نقلاً عن الإمامة والتبصرة .
3- .الفردوس : ج 2 ص 88 ح 2473 عن عمر بن الخطّاب .
4- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 506 ح 1752 ، بحار الأنوار : ج 64 ص 268 ح 29 .
5- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 74 ح 206 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، مستدرك الوسائل : ج 14 ص 29 ح 16018 .
6- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 362 ح 5762 عن حمّاد بن عمرو وأنس بن محمّد عن أبيه جميعا عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 326 ح 2656 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 77 ص 53 ح 3 .

ص: 279

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند در روز قيامت ، هر گناهى را مى آمرزد ، مگر [گناه نپرداختن ]مهريه زن را ، و [گناه] كسى را كه مزد كارگرى را غصب كند ، و [گناه] كسى را كه [انسانِ ]آزادى را بفروشد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ستم روا داشتن بر كارگر در دادن مزد او ، از گناهان كبيره است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه چيز ، از بزرگ ترين گناهان كبيره است : كسى كه حيوان بى زبانى را به ناحق بكشد ، كسى كه از مهريه زنش كم بگذارد ، و كسى كه بر كارگرى در دادن مزد او ستم كند .

امام صادق عليه السلام :كثيف ترين گناهان ، سه چيز است : كشتن حيوان بى زبان ، نپرداختن مهريه زن ، و ندادن مزد اجير.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ملعون است كسى كه مزد اجيرى را پايمال كند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در سفارش به على عليه السلام _ :اى على! هر كس مزد اجيرى را نپردازد ، در نزد خداوند ، ملعون است .

.

ص: 280

عنه صلى الله عليه و آله :قالَ اللّهُ : ثَلاثَةٌ أنَا خَصمُهُم يَومَ القِيامَةِ : رَجُلٌ أعطى بي (1) ثُمَّ غَدَرَ ، ورَجُلٌ باعَ حُرّا فَأَكَلَ ثَمَنَهُ ، ورَجُلٌ استَأجَرَ أجيرا فَاستَوفى مِنهُ ولَم يُعطِ أجرَهُ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن ظَلَمَ أجيرا أجرَهُ أحبَطَ اللّهُ عَمَلَهُ وحَرَّمَ عَلَيهِ ريحَ الجَنَّةِ ، وإنَّ ريحَها لَيوجَدُ مِن مَسيرَةِ خَمسِمِئَةِ عامٍ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله_ لِعَلِيٍّ عليه السلام بَعدَما نَزَلَت عَلَيهِ : «قُل لَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى » (4) _ :اِصعَدِ المِنبَرَ وَادعُ النّاسَ إلَيكَ ، ثُمَّ قُل : أيُّهَا النّاسُ ، مَنِ انتَقَصَ أجيرا أجرَهُ فَليَتَبَوَّأ مَقعَدَهُ [ مِنَ ] (5) النّارِ . (6)

راجع : الأماليللمفيد : ص 351 ح 3 و الأماليللطوسي : ص 122 ح 191 وطُرَف من الأنباء والمناقب : ص 185 الرقم 25 و بحارالأنوار : ج 22 ص 489 ح 34

5 / 4عَدَمُ التَّأخيرِ في دَفعِ الاُجرَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أعطُوا الأَجيرَ أجرَهُ قَبلَ أن يَجِفَّ عَرَقُهُ . (7)

.


1- .أعطى بي : أي أعطى الأمان باسمي أو بذكري أو بما شرعته من الدين كأن يقول : عليك عهد اللّه أو ذمّته (فيض القدير : ج 3 ص 416) .
2- .صحيح البخاري : ج 2 ص 776 ح 2114 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 816 ح 2442 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 278 ح 8700 كلاهما نحوه و كلّها عن أبي هريرة ، كنزالعمّال : ج 16 ص 36 ح 43826 ؛ عوالي اللآلي : ج 3 ص 253 ح 3 عن ابن عمر نحوه .
3- .كتاب من لايحضره الفقيه : ج 4 ص 12 ح 4968 ، الأمالي للصدوق : ص 513 ح 707 كلاهما عن الحسين بن زيد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، ثواب الأعمال : ص 331 ح 1 عن أبي هريرة وابن عبّاس ، عوالي اللآلي : ج 1 ص 365 ح 58 ، بحار الأنوار : ج 76 ص 332 ح 1 .
4- .الشورى : 23 .
5- .ما بين المعقوفين سقط من ح 525 من المصدر وأثبتناه من ح 699 منه .
6- .تفسير فرات : ص 393 ح 525 و ص 544 ح 699 كلاهما عن فاطمة بنت الحسين عن أبيها عليه السلام ،بحار الأنوار : ج 23 ص 243 ح 14 .
7- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 817 ح 2443 عن عبد اللّه بن عمر ، السنن الكبرى : ج 6 ص 200 ح 11659 عن أبي هريرة ، المعجم الصغير : ج 1 ص 21 ، كنز العمّال : ج 3 ص 906 ح 9125 ؛ صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 275 ح 19 عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 253 ح 1 عن أبي هريرة ، مستدرك الوسائل : ج 14 ص 29 ح 16017 .

ص: 281

5 / 4 تأخير نكردن در پرداخت مزد

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند فرمود : «سه كس است كه در روز قيامت ، من [ ، خود] ، طرف دعواى آنان هستم : مردى كه به نام من امانى بدهد و سپس آن را بشكند ، مردى كه [انسانِ] آزادى را بفروشد و بهاى آن را بخورد ، و مردى كه اجيرى را به خدمت بگيرد و از او كاملاً كار بكشد و مزدش را ندهد» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس در دادن مزد كارگر به او ستم روا دارد ، خداوند ، عمل او را باطل مى سازد و بوى بهشت را _ كه از فاصله پانصد سال راه به مشام مى رسد _ ، بر وى حرام مى گرداند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ خطاب به على عليه السلام ، پس از آن كه اين آيه بر ايشان نازل شد : «بگو : من براى اين رسالت ، از شما مزدى نمى خواهم ، مگر دوستى در حقّ خويشاوندان» _ :بر منبر برو و مردم را فرا بخوان و سپس بگو : اى مردم! هر كس مزد اجيرى را كم بدهد ، جايگاهش را آتش بداند .

5 / 4تأخير نكردن در پرداخت مزدپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مزد اجير را پيش از آن كه عرقش خشك شود ، بپردازيد.

.

ص: 282

عنه صلى الله عليه و آله :أعطُوا الأَجيرَ أجرَهُ قَبلَ أن يَجِفَّ رَشحُهُ (1) . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :ثَلاثَةٌ لا يَنظُرُ اللّهُ إلَيهِم يَومَ القِيامَةِ : حُرٌّ باعَ حُرّا ، وحُرٌّ باعَ نَفسَهُ ، ورَجُلٌ أمطَلَ (3) كِراءَ أجيرٍ حَتّى جَفَّ رَشحُهُ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام_ فِي الحَمّالِ وَالأَجيرِ _ :لا يَجِفُّ عَرَقُهُ حَتّى تُعطِيَهُ اُجرَتَهُ . (5)

الكافي عن شعيب :تَكارَينا لِأَبي عَبدِاللّهِ عليه السلام قَوما يَعمَلونَ في بُستانٍ لَهُ وكانَ أجَلُهُم إلَى العَصرِ ، فَلَمّا فَرَغوا ، قالَ لِمُعَتِّبٍ : أعطِهِم اُجورَهُم قَبلَ أن يَجِفَّ عَرَقُهُم . (6)

5 / 5عَدَمُ حَبسِ الأَجيرِ عَنِ الجُمُعَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَنِ استَأجَرَ أجيرا فَلا يَحبِسهُ عَنِ الجُمُعَةِ فَيَأثَمَ ، وإن لَم يَحبِسهُ عَنِ الجُمُعَةِ اشتَرَكا فِي الأَجرِ . (7)

.


1- .الرَّشْح : ندى العَرَقِ على الجسد (لسان العرب : ج 2 ص 449 «رشح»).
2- .مسند أبي يعلى : ج 6 ص 136 ح 6652 عن أبي هريرة ، كنزالعمّال : ج 3 ص 907 ح 9131 نقلاً عن سنن سعيد بن منصور عن ابن عمر وفيه «ما دام في رشحه» بدل «قبل أن يجفّ رشحه».
3- .المَطْل : التسويف والمُدافعة بالعِدَة والدَّين (لسان العرب : ج 11 ص 624 «مطل»).
4- .كنزالعمّال : ج 16 ص 35 ح 43823 نقلاً عن معجم الإسماعيلي : ج 2 ص 613 عن ابن عمر وفي الطبعة التي بأيدينا «أبطل» بدل «أمطل».
5- .الكافي : ج 5 ص 289 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 211 ح 929 كلاهما عن هشام بن الحكم ، وسائل الشيعة : ج 13 ص 246 ح 24249 .
6- .الك_اف_ي : ج 5 ص 289 ح 3 ، ته_ذيب الأح_ك_ام : ج 7 ص 211 ح 930 ، بح_ار الأن_وار : ج 47 ص 57 ح 105 .
7- .الجعفريّات : ص 35 ، النوادر للراوندي : ص 150 ح 214 نحوه وكلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 89 ص 197 ح 44 .

ص: 283

5 / 5 جلوگيرى نكردن از رفتن اجير به نماز جمعه

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مزد اجير را پيش از آن كه نَم عرقش خشك شود ، پرداخت كنيد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه كس است كه خداوند در روز قيامت به آنان نظر نمى كند : آزادى كه [انسانِ] آزادى را بفروشد ، آزادى كه خودش را بفروشد ، و مردى كه در پرداخت مزد اجير ، چندان تأخير كند كه نَم عرق او خشك شود.

امام صادق عليه السلام_ در باره باربَر و كارگر _ :عرقش خشك نشده ، مزدش را به او بده.

الكافى_ به نقل از شعيب _ :عدّه اى را براى كار كردن در يكى از باغ هاى امام رضا عليه السلام اجير كرديم و مدّتشان تا عصر بود . چون كارشان تمام شد ، امام عليه السلام به مُعتِّب فرمود : «پيش از آن كه عرقشان خشك شود ، مزدشان را پرداخت كن» .

5 / 5جلوگيرى نكردن از رفتن اجير به نماز جمعهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس اجيرى را به خدمت گرفت ، او را از شركت در نماز جمعه باز ندارد و [در غير اين صورت،] گناه كرده است . و اگر مانع او از شركت در نماز جمعه نشد ، هر دو در پاداش [آن] ، شريك اند.

.

ص: 284

الإمام الصادق عليه السلام :مَنِ استَأجَرَ أجيرا ، ثُمَّ حَبَسَهُ عَنِ الجُمُعَةِ تَبَوَّأَ (1) بِإِثمِهِ ، وإن هُوَ لَم يَحبِسهُ اشتَرَكا فِي الأَجرِ . (2)

.


1- .باء : احتمل ، يقال : قد بُؤتُ بهذا الذنب ؛ أي احتمله (لسان العرب : ج 1 ص 37 «بوأ») .
2- .الكافي : ج 5 ص 289 ح 4 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 211 ح 931 كلاهما عن مسعدة بن صدقة ، وسائل الشيعة : ج 13 ص 245 ح 24247 .

ص: 285

امام صادق عليه السلام :هر كس اجيرى را استخدام كند و مانع او از شركت در نماز جمعه شود ، گناهش به گردن اوست ، و اگر مانع او نشود ، هر دو در پاداش [آن] ، شريك اند .

.

ص: 286

. .

ص: 287

الأجر = الثواب

4 . اَجَل

اشاره

الأجر = الثواب4 . اَجَلدرآمدفصل يكم : معيّن بودن اَجَلفصل دوم : اقسام اَجَلفصل سوم : نگهبانى اَجَلفصل چهارم : حكمت پوشيده بودن اَجَل

.

ص: 288

. .

ص: 289

درآمد

اشاره

اَجَل ، در لغت

درآمداَجَل ، در لغتدر كتب لغت ، دو معنا براى «أَجَل» ديده مى شود: يكى «پايان وقت» و ديگرى «مدّت زمان يك چيز» . خليل در كتاب العين در معناى اَجَل مى گويد: الأَجَلُ: غايَةُ الوَقتِ فِى المَوتِ وَ مَحَلُّ الدَّيْنِ وَ نَحوُهُ . (1) اجل به معناى پايان زندگى ، و سررسيد وام و امثال آن است. فيروزآبادى در القاموس آورده است: الأَجَلُ _ مُحَرَّكَةً _ : غايَةُ الوَقتِ فِى المَوتِ ، وَ حُلولُ الدَّيْنِ ، وَ مُدَّةُ الشَّى ءِ . (2) اجل (به فتح جيم) به معناى پايان زندگى ، سررسيد بدهى ، و مدّت زمان (مُهلتِ) يك چيز است . ابن منظور نيز در لسان العرب ، (3) همين را نقل كرده است . جوهرى در الصحاح ، (4) اجل را «مدّت زمان يك چيز» دانسته است .

.


1- .العين : ص 38 مادّه «أجل» .
2- .القاموس المحيط : ج 3 ص 327 مادّه «أجل» .
3- .لسان العرب : ج 11 ص 11 مادّه «أجل» .
4- .الصحاح : ج 4 ص 1621 مادّه «أجل» .

ص: 290

امّا ابو هلال در الفروق اللغويّة ، ميان «اَجَل» و «مدّت» ، فرق گذارده ، در بيان تفاوت آن دو مى گويد: الفَرقُ بَينَ المُدَّةِ وَ الأَجَلِ: أنَّ الأَجَلَ الوَقتُ المَضروبُ لِانقِضاءِ الشَّى ءِ وَ لا يَكونُ أجَلاً بِجَعلِ جاعِلٍ ... وَ يَجوزُ أن تَكونَ المُدَّةُ بَينَ الشَّيئَينِ بِجَعلِ جاعِلٍ وَ بِغَيرِ جَعلِ جاعِلٍ . وَ كُلُّ أجَلٍ مُدَّةٌ وَ لَيسَ كُلُّ مُدَّةٍ أجَلاً . (1) تفاوت ميان مدّت و اَجَل در اين است كه : اجل ، عبارت است از زمان تعيين شده براى سپرى شدن مدّت يك چيز . اجل ، با قرار قرارداد كننده نيست (قراردادى و وضعى نيست) ... ؛ ولى رواست كه مدّت ميان دو چيز ، با اعتبار اعتبار كننده يا به غير اعتبار اعتبار كننده باشد . هر اجلى ، مدّت است ؛ ولى هر مدّتى ، اجل نيست. و راغب با توجّه به استعمالات قرآنى آورده است: الأَجَلُ المُدَّةُ المَضروبَةُ لِلشَّى ءِ . قالَ تَعالى: « لِتَبْلُغُواْ أَجَلاً مُّسَمًّى » (2) ، «أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ» (3) . وَ يُقالُ: دَينُهُ مُؤَجَّلٌ وَ قَد أَجَّلتُهُ : جَعَلتُ لَهُ أجَلاً . وَ يُقالُ لِلمُدَّةِ المَضروبَةِ لِحَياةِ الإِنسانِ : أجَلٌ ، فَيُقالُ: دَنا أجَلُهُ ، عِبارَةٌ عَن دُنُوِّ المَوتِ وَ أصلُهُ استيفاءُ الأَجلِ أى: مُدَّة الحَياةِ . (4) اَجَل، عبارت است از مدّت تعيين شده براى يك چيز . خداى متعال مى فرمايد: «تا برسيد به مدّتى تعيين شده» ، «هر يك از دو مدّت تعيين شده را كه سپرى كردم» . گفته مى شود : وام او ، مدّت دار است و «قد أَجَّلْتُه» يعنى برايش مدّتى تعيين كردم . به مدّت تعيين شده براى زندگى انسان نيز اجل گويند . گفته مى شود : اجلش نزديك شد ، يعنى مرگش نزديك شد . نكته قابل توجّه در معناى لغوى «أَجَل» ، اين است كه : كدام يك از دو معنايى

.


1- .معجم الفروق اللغويّة : ص 20 مادّه «أجل» .
2- .غافر : آيه 67 .
3- .قصص : آيه 28 .
4- .مفردات ألفاظ القرآن : ص 65 .

ص: 291

اَجَل ، در قرآن و حديث
يك . اَجَل در نظام آفرينش

كه براى آن ذكر شد ، اصل است تا كاربرد آن در معناى ديگر ، نياز به قرينه داشته باشد؟ در پاسخ اين پرسش ، دو نظر متضاد وجود دارد ؛ (1) ليكن با جستجو در موارد استعمال آن ، مى توان گفت همان طور كه در كتب لغت آمده ، هيچ يك از اين دو معنا اصل نيستند و استعمال در هر يك ، نيازمند قرينه است.

اَجَل ، در قرآن و حديثدر اين بخش ، ما در صدد استقصاى كاربردهاى واژه «اَجَل» در قرآن و حديث نيستيم . مسلّم است كه اين كلمه در نصوص (متون) اسلامى در معناى لغوى آن استعمال شده است ؛ ليكن در قرآن غالبا در «سررسيد وقت» به كار رفته و در احاديث اسلامى ، استعمال آن در «حيات» (2) و «مرگ» (3) به عنوان سررسيد عمر نيز شايع است. آنچه متون اين بخش در صدد آن است ، تبيين اَجَل به معناى «مدّت دار بودنِ آفرينش» از منظر قرآن و حديث است . نكات مهمّى كه در اين دو منبع اساسى و مهمّ معرفت شناسى در اين باره وجود دارد ، عبارت اند از :

يك . اَجَل در نظام آفرينشاز منظر قرآن و حديث ، در نظام آفرينش ، همه چيزها داراى اَجل (سرانجام و فرجام) و عمر معيّن (مهلت و سرآمد) هستند و به تعبير امام على عليه السلام :

.


1- .ر . ك : الميزان فى تفسير القرآن: ج 7 ص 9 ، التحقيق فى كلمات القرآن الكريم: ج 1 ص 24 ، معجم مقاييس اللغة: ج 1 ص 64 .
2- .مانند حديث پيامبر صلى الله عليه و آله : «مَن عَدَّ غَدا مِن أجَلِهِ فَقَد أساءَ صُحبَةَ المَوتِ ؛ هر كس فردا را از زندگى خود به حساب آورد ، با مرگ ، بد همراه مى گردد» (كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 139 ح 382) .
3- .مانند حديث امام على عليه السلام : «بادِروا العَمَلَ وَ خافوا بَغتَةَ الأَجَلِ ؛ اقدام به عمل كنيد و از مرگ ناگهانى ، بيمناك باشيد» (نهج البلاغة : خطبه 114) .

ص: 292

دو . انواع اَجَل ها

إنَّ لِكُلِّ شَى ءٍ مُدَّةً وَ أجَلاً . (1) هر چيزى ، مدّتى و پايانى دارد . آسمان ها ، زمين ، آنچه ميان زمين و آسمان است ، (2) انسان ها ، (3) جوامع انسانى (4) و حتّى فرشتگان ، (5) اجل دارند. تنها كسى كه اجل ندارد ، آفريدگار هستى است ، چنان كه امير مؤمنان عليه السلام فرمود: هُوَ الأَوَّلُ لَم يَزَل، وَالباقى بِلا أجَلٍ . (6) او نخستين و ازلى است ، و مانا و بى پايان است . و فرمود: الَّذى لَيسَ لَهُ وَقتٌ مَعدودٌ، ولا أجَلٌ مَمدودٌ . (7) خدايى كه نه او را زمانى قابل محاسبه است و نه مهلتى داراى آغاز و انجام.

دو . انواع اَجَل هادر آيه دوم سوره انعام ، به دو نوع اَجَل ، اشاره شده است : اَجَل مطلق و اَجَل مُسمّا : « هُوَ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن طِينٍ ثُمَّ قَضَى أَجَلاً وَأَجَلٌ مُّسَمًّى عِندَهُ. (8) او كسى است كه شما را از گِل آفريد ، آن گاه مدّتى را [ براى شما عمر ] مقرّر داشت ، و اَجَل حتمى ، نزد اوست » .

.


1- .ر . ك : ص 298 ح 4 .
2- .ر . ك : ص 297 (اَجَل / فصل يكم / هر چيزى ، اَجَلِ رقم خورده اى دارد) .
3- .ر . ك : ص 301 (اَجَل / فصل يكم / هر انسانى ، اَجَلى دارد) .
4- .ر . ك : ص 301 (اَجَل / فصل يكم / هر امّتى ، اَجَلى دارد) .
5- .ر . ك : بحار الأنوار: ج 6 ص 316 باب 2 .
6- .نهج البلاغة : خطبه 163 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 306 ح 35 .
7- .الكافى : ج 1 ص 135 ح 1 ، نهج البلاغة : خطبه 1 ، التوحيد : ص 42 ، بحار الأنوار : ج 57 ص 176 ح 136 ؛ جواهر المطالب : ج 1 ص 346 .
8- .انعام : آيه 2 .

ص: 293

واژه «اَجَل» در لغت ، به معناى سررسيد وقت و مدّت زمان يك چيز است ؛ ولى در اين آيه ظاهرا مقصود ، سررسيد عمر انسان است . نيز به قرينه تقابل «اَجَل مطلق» و «اَجَل مُسمّا» معلوم مى شود كه مقصود از اَجَل در تعبير اوّل ، چيزى غير از آن در تعبير دوم است . به بيان روشن تر ، اجل ، دو گونه است : يكى اجل مبهم ، و ديگرى ، اجل معيّن در نزد خداوند متعال . اجل معيّن ، همان اجل محتوم (حتمى) است كه تغيير نمى پذيرد ؛ چرا كه قرآن آن را به «عنده (نزد خدا)» مقيّد كرده و بديهى است چيزى كه نزد خداست ، قابل تغيير نيست ، چنان كه مى فرمايد : «مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَ مَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ . (1) آنچه پيش شماست ، تمام مى شود و آنچه پيش خداست ، پايدار است» . بر اين اساس ، به روشنى از آيه مورد بحث فهميده مى شود كه اجل مطلق _ كه در احاديث، «اجل موقوف» ناميده شده _ ، قابل تغيير و كم و زياد شدن است ، و اجل مسمّا ، غير قابل تغيير است . احاديث فصل دوم نيز اين برداشت از آيه را تأييد مى كنند ؛ ليكن حديثى از امام صادق عليه السلام در تفسير القمّى آمده كه بر خلاف ظاهر آيه و نيز تفسير احاديث گذشته از آن است . متن حديث ، اين است : الأَجَلُ المَقضىُّ هوَ المَحتومُ الَّذى قَضاهُ اللّهُ وَ حَتَمَهُ ، وَ المُسَمَّى هوَ الَّذى فيهِ البَداءُ ، يُقَدِّمُ ما يَشاءُ وَ يؤَخِّرُ ما يَشاءُ ، وَ المَحتومُ لَيسَ فيهِ تَقديمٌ وَ لا تأخيرٌ. (2) اجل معّين شده ، همان اجل حتمى است كه خداوند ، آن را معيّن و قطعى كرده و اجل مسمّا ، آن است كه در آن ، بدا هست . آنچه را بخواهد ، جلو مى اندازد و آنچه را بخواهد ، عقب مى اندازد . اجل حتمى ، جلو انداختن و عقب انداختن ندارد .

.


1- .نحل : آيه 96 .
2- .تفسير القمّى : ج 1 ص 194 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 99 ح 7 .

ص: 294

سه . اَجَل داشتن جوامع بشرى
چهار . نگهبانى اَجَل از انسان

به نظر مى رسد كه ظاهر اين حديث ، با توجّه به آنچه ذكر شد ، قابل قبول نيست . (1)

سه . اَجَل داشتن جوامع بشرىيكى ديگر از نكاتى كه قرآن كريم در باره اجل مطرح كرده است ، اين است كه قانونِ اجل و حيات و مرگ ، اختصاص به افراد انسان ها ندارد ؛ بلكه اقوام و جوامع و امّت ها را نيز در بر مى گيرد: «وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ . (2) هر امّتى اَجَلى دارد . پس چون اجلشان فرا برسد ، [نمى توانند آن را ]لحظه اى پيش و پس بيندازند» . جامعه انسانى نيز مانند انسان ، داراى دو نوع اجل است: اجلِ موقوف و اجل محتوم ، كه اگر دچار انحراف گردد ، در دام اجل موقوف مى افتد و اگر در مسير صحيح حركت كند ، تا اجل محتوم تداوم خواهد يافت.

چهار . نگهبانى اَجَل از انساناحاديث فصل سوم اين بخش ، بر اين تأكيد دارند كه اجل ، دژ محكمى است كه حراست انسان را بر عهده دارد و اين دژ براى پاسدارى از جان انسان ، كافى است. در اين باره دو مسئله قابل طرح است: يك . كدام نوع اجل ، از انسان حراست مى كند ؟ دو . اگر بپذيريم كه اجل ، نگهبانِ انسان است ، چه نيازى به پيشگيرى از

.


1- .گفتنى است كه علّامه مجلسى در بيان جمع ميان اين حديث و احاديث ديگر مطلبى دارند (ر . ك : بحار الأنوار : ج 5 ص 140) .
2- .اعراف : آيه 34 .

ص: 295

پنج . حكمت پوشيده بودنِ اَجَل

بيمارى هاى خطرناك ، و حفاظت در برابر دشمنان خواهد بود ، چنان كه امام على عليه السلام اجازه نمى داد كسى از او پاسدارى نمايد؟ پاسخ سؤال نخست ، اين است كه اجل ، چه موقوف و چه محتوم آن ، مى تواند نگهبان انسان باشد ؛ زيرا در اجل محتوم ، انسان تا به آن نقطه نرسد ، براى ادامه زندگى فرصت دارد ، و در اجل معلَّق (موقوف) ، تا معلَّقٌ عليه تحقّق نيابد ، اجلِ انسان فرا نخواهد رسيد. پاسخ سؤال دوم نيز اين است كه مبارزه با بيمارى ها و حفاظت در برابر دشمنان ، بى ترديد براى پيشگيرى از اجل معلَّق ، ضرورى است و آنچه از امام على عليه السلام در باره ممانعت از حراست ايشان نقل شده ، به دليل آن است كه مى دانستند چگونه شهيد مى شوند (1) و قابل تسرّى به افراد معمولى نيست .

پنج . حكمت پوشيده بودنِ اَجَلو آخرين نكته ، مستور بودن اجل انسان است كه نشانه تدبير و حكمت آفريدگار هستى است. پنهان بودن اجل ، حقيقتا يكى از نعمت هاى بزرگ الهى است . تأمّل در اين حقيقت ، نشان مى دهد كه علم ، همه جا نعمت نيست ؛ بلكه گاه ، جهل ، نعمت است ؛ (2) چرا كه اگر انسان مقدار عمر خود را بداند ، چنانچه عمرش كوتاه باشد ، اضطراب ، زندگى را بر او تباه مى كند و اگر عمرش بلند باشد ، غفلت ، او را از پا در مى آورد و مانع آينده نگرى اش مى گردد . (3)

.


1- .ر . ك : دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج 7 ص 331 (بخش هشتم / فصل چهارم / چرا امام عليه السلام ، خود را در معرض كشته شدن قرار داد؟) .
2- .ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 2 ص 109 (معرفت شناسى / فصل چهارم / نادانى پسنديده) .
3- .ر . ك : ص 317 (اَجَل / فصل چهارم / حكمت پوشيده بودنِ اَجَل) .

ص: 296

الفصل الأوّل : تعيين الآجال1 / 1لِكُلِّ شَيءٍ أجلٌ مكتوبٌالكتاب«أَوَ لَمْ يَتَفَكَّرُواْ فِى أَنفُسِهِم مَّا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُّسَمًّى وَ إِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ بِلِقَاىءِ رَبِّهِمْ لَكَافِرُونَ » . (1)

«مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُّسَمًّى وَ الَّذِينَ كَفَرُواْ عَمَّا أُنذِرُواْ مُعْرِضُونَ ». (2)

«اللَّهُ الَّذِى رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِى لِأَجَلٍ مُّسَمًّى يُدَبِّرُ الْأَمْرَ يُفَصِّلُ الْايَاتِ لَعَلَّكُم بِلِقَاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ » . (3)

«لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ * يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ ». (4)

.


1- .الروم : 8 .
2- .الأحقاف : 3 .
3- .الرعد : 2 وراجع : لقمان : 29 ، الزمر : 5 ، فاطر : 13 .
4- .الرعد : 38 و 39 .

ص: 297

فصل يكم : معيّن بودن اَجَل
1 / 1 هر چيزى اَجَلِ رقم خورده اى دارد

فصل يكم : معيّن بودن اَجَل1 / 1هر چيزى اَجَلِ رقم خورده اى داردقرآن«آيا با خود نينديشيده اند؟ خدا آسمان ها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است ، نيافريد ، مگر به حق و با اجلى معيّن ، و همانا بسيارى از مردم ، ديدار پروردگارشان را سخت منكِرند» .

«ما آسمان ها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است ، نيافريديم ، مگر به حق و با اجلى معيّن ، و كسانى كه كافر شده اند ، از آنچه هشدار داده شده اند ، روى گردان اند» .

«خدا [ همان] كسى است كه آسمان ها را بدون ستون هايى كه آنها را ببينيد ، برافراشت . آن گاه بر عرشْ استيلا يافت و خورشيد و ماه را رام گردانيد . هر كدام براى مدّتى معيّن به سير خود ادامه مى دهند . [و خدا] كار [آفرينش] را تدبير مى كند . [خداوند ،] آيات را به روشنى بيان مى نمايد ؛ باشد تا به ديدار پروردگارتان يقين پيدا كنيد» .

«براى هر اجلى ، نوشته اى است . خدا آنچه را بخواهد ، مى زدايد يا مى نگارد ، و اصلِ نوشته ، نزد اوست» .

.

ص: 298

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :خَلَقَ اللّهُ الخَلقَ فَكَتَبَ آجالَهُم وأعمالَهُم وأرزاقَهُم . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ مَعَ العِزِّ ذُلّاً ، وإنَّ مَعَ الحَياةِ مَوتا ، وإنَّ مَعَ الدُّنيا آخِرَةً ، وإنَّ لِكُلِّ شَيءٍ حَسيبا ، وعَلى كُلِّ شَيءٍ رَقيبا ، وإنَّ لِكُلِّ حَسَنَةٍ ثَوابا ، ولِكُلِّ سَيِّئَةٍ عِقابا ، ولِكُلِّ أجَلٍ كِتابا . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :لِكُلِّ قَضاءٍ قَدَرٌ ، ولِكُلِّ قَدَرٍ أجَلٌ ، ولِكُلِّ أجلٍ كِتابٌ «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ » . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ لِكُلِّ شَيءٍ مُدَّةً وأجَلاً . (4)

عنه عليه السلام_ في خُطبَةٍ لَهُ _ :خَلَقَ الآجالَ فَأَطالَها وقَصَّرَها ، وقَدَّمَها وأخَّرَها ، ووَصَلَ بِالمَوتِ أسبابَها (5) ، وجَعَلَهُ خالِجا (6) لِأَشطانِها (7) ، وقاطِعا لِمَرائِرِ (8) أقرانِها (9) . (10)

.


1- .تاريخ بغداد : ج 11 ص 211 الرقم 5916 عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 1 ص 107 ح 489 .
2- .الخصال : ص 114 ح 93 ، معاني الأخبار : ص 233 ح 1 ، الأمالي للصدوق : ص 51 ح 4 ، أعلام الدين : ص 332 ، روضة الواعظين : ص 534 وليس فيه من «وإنّ لكلّ حسنةٍ» إلى «عقابا» وكلّها عن قيس بن عاصم المنقري ، بحار الأنوار : ج 77 ص 111 ح 1 .
3- .كشف الغمّة : ج 1 ص 349 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 119 ح 29 ؛ المناقب للخوارزمي : ص 336 ح 357 ، ذخائر العقبى : ص 70 ، تاريخ دمشق : ج 52 ص 445 ح 11114 كلّها عن أنس .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 190 ، بحار الأنوار : ج 52 ص 144 ح 63 .
5- .السَّبَب : الحبل (النهاية : ج 2 ص 329 «سبب»).
6- .الخَلْج : الجذب والنزع (النهاية : ج 2 ص 59 «خلج»).
7- .الأشطان : جمع شَطَن ؛ الحبل ، وقيل : الطويل منه (النهاية : ج 2 ص 475 «شطن»).
8- .المرائر : جمع مريرة ، وهو الحبل يُفتَل على أكثر من طاق (النهاية : ج 4 ص 317 «مرر») .
9- .أقران : جمع قَرَن ؛ الحبل الذي يُشدّ به بعيران (النهاية : ج 4 ص 53 «قرن») ، وهذا الكلام استعارة لافتراق الأحبّة والأقران.
10- .نهج البلاغة : الخطبة 91 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 5 ص 148 ح 11 .

ص: 299

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، خَلق را آفريد و مدّت عمر آنها و اعمال و روزى هاى آنها را تعيين كرد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :با هر عزّتى ، ذلّتى است و با هر زندگى اى ، مرگى است و با دنيا ، آخرتى همراه است و براى هر چيزى ، حسابگرى است و بر هر چيزى ، نگهبانى گماشته شده است و براى هر كار نيكى ، پاداشى است و براى هر كار بدى ، كيفرى است و براى هر اجلى ، نوشته اى است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :براى هر قضايى قَدَرى ، و براى هر قَدَرى اجلى ، و براى هر اجلى نوشته اى است «و خدا آنچه را بخواهد ، مى زدايد يا مى نگارد و اصلِ نوشته ، در نزد اوست» .

امام على عليه السلام :هر چيزى ، عُمرى و پايانى دارد.

امام على عليه السلام_ در يكى از سخنرانى هايش _ :[خداوند ،] اجل ها (عمرها) را آفريد و آنها را دراز و كوتاه و پس و پيش قرار داد و رشته هاى آنها را به مرگ وصل كرد و مرگ را كِشنده اين رشته ها و قطع كننده ريسمان هاى آن قرار داد.

.

ص: 300

عنه عليه السلام_ في تَقديرِهِ عز و جل _ :جَعَلَ لِكُلِّ شَيءٍ قَدرا ، ولِكُلِّ قَدرٍ أجَلاً ، ولِكُلِّ أجَلٍ كِتابا . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :لا يَكونُ شَيءٌ فِي الأَرضِ ولا فِي السَّماءِ إلّا بِهذِهِ الخِصالِ السَّبعِ : بِمَشيئَةٍ ، وإرادَةٍ ، وقَدَرٍ ، وقَضاءٍ ، وإذنٍ ، وكِتابٍ ، وأجَلٍ . فَمَن زَعَمَ أنَّهُ يَقدِرُ عَلى نَقضِ واحِدَةٍ فَقَد كَفَرَ . (2)

1 / 2لِكُلِّ اُمَّةٍ أجَلٌ«وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ ». (3)

«وَ مَا أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ إِلَّا وَ لَهَا كِتَابٌ مَّعْلُومٌ * مَّا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَ مَا يَسْتَئخِرُونَ » . (4)

«وَيَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَلَوْلَا أَجَلٌ مُّسَمًّى لَّجَاءَهُمُ الْعَذَابُ وَلَيَأْتِيَنَّهُم بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ ». (5)

1 / 3لِكُلِّ إنسانٍ أجَلٌالكتاب«وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ كِتَابًا مُّؤَجَّلاً وَمَن يُرِدْ ثَوَابَ الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَن يُرِدْ ثَوَابَ الْاخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْهَا وَسَنَجْزِى الشَّاكِرِينَ » . (6)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 183 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 140 ، غرر الحكم : ج 3 ص 369 ح 4778 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 223 ح 4345 و4346 وكلّها نحوه .
2- .الكافي : ج 1 ص 149 ح 1 عن حريز بن عبد اللّه و عبد اللّه بن مسكان ، المحاسن : ج 1 ص 379 ح 838 عن حريز بن عبد اللّه وعبد اللّه بن مسكان عن الإمام الباقر عليه السلام وفيه «نقص» بدل «نقض» ،الخصال : ص 359 ح 46 عن زكريّا بن عمران عن الإمام الكاظم عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 5 ص 121 ح 65 .
3- .الأعراف : 34 .
4- .الحِجر : 4 و 5 .
5- .العنكبوت : 53 .
6- .آل عمران : 145 .

ص: 301

1 / 2 هر امّتى ، اَجَلى دارد
1 / 3 هر انسانى ، اَجَلى دارد

امام على عليه السلام_ در باره تقدير خداوند _ :براى هر چيزى تقديرى ، و براى هر تقديرى اجلى ، و براى هر اجلى نوشته اى نهاد .

امام صادق عليه السلام :هيچ چيزى در زمين و آسمان ، هستى نمى يابد ، مگر با اين هفت چيز : مشيّت و اراده و تقدير و قضا و اجازه و كتاب و اجل . پس هر كس مدّعى شود كه مى تواند يكى از اين هفت چيز را نقض كند ، كافر شده است.

1 / 2هر امّتى ، اَجَلى دارد«هر امّتى ، اجلى دارد . پس چون اجلشان فرا برسد ، نمى توانند [آن را] لحظه اى پس و پيش بيندازند» .

«و ما هيچ آبادى اى را نابود نساختيم ، مگر اين كه براى آن ، نوشته اى (اجلى) معيّن بود . هيچ امّتى از اجل خويش ، نه پيش مى افتد و نه پس» .

«و از تو ، به شتاب ، درخواست عذاب [الهى را] دارند ، و اگر اجلى معيّن نبود ، قطعا به آنان عذاب مى رسيد و بى آن كه خبردار شوند ، غافلگيرشان مى كرد» .

1 / 3هر انسانى ، اَجَلى داردقرآن«و هيچ نفْسى ، جز به اجازه خداوند نمى ميرد ، [و خداوند ، مرگ را] به عنوان سررسيدى معيّن [مقرّر كرده است] . و هر كه پاداش دنيا بخواهد ، از آن به او مى دهيم و هر كه پاداش آخرت بخواهد ، از آن به او مى دهيم . زودا كه سپاس گزاران را پاداش دهيم» .

.

ص: 302

«يَقُولُونَ لَوْ كَانَ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ شَىْ ءٌ مَّا قُتِلْنَا هَاهُنَا قُل لَّوْ كُنتُمْ فِى بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَلِيَبْتَلِىَ اللَّهُ مَا فِى صُدُورِكُمْ وَلِيُمَحِّصَ مَا فِى قُلُوبِكُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ ». (1)

«وَ اللَّهُ خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَكُمْ أَزْوَاجًا وَمَا تَحْمِلُ مِنْ أُنثَى وَ لَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَ مَا يُعَمَّرُ مِن مُّعَمَّرٍ وَلَا يُنقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِى كِتَابٍ إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ » . (2)

الحديثالإمام زين العابدين عليه السلام_ فِي ابتِداعِ اللّهِ الخَلقَ _ :اِبتَدَعَ بِقُدرَتِهِ الخَلقَ ابتِداعا ... وجَعَلَ لِكُلِّ روحٍ مِنهُم قوتا مَعلوما مَقسوما مِن رِزقِهِ ، لايَنقُصُ مَن زادَهُ ناقِصٌ ، ولا يَزيدُ مَن نَقَصَ مِنهُم زائِدٌ . ثُمَّ ضَرَبَ لَهُ فِي الحَياةِ أجَلاً مَوقوتا ، ونَصَبَ لَهُ أمَدا مَحدودا ، يَتَخَطّى إلَيهِ بِأَيّامِ عُمُرِهِ ، ويَرهَقُهُ (3) بِأَعوامِ دَهرِهِ ، حَتّى إذا بَلَغَ أقصى أثَرِهِ وَاستَوعَبَ حِسابَ عُمُرِهِ ، قَبَضَهُ إلى ما نَدَبَهُ إلَيهِ مِن مَوفورِ ثَوابِهِ أو مَحذورِ عِقابِهِ . (4)

الخرائج والجرائح عن عليّ بن زيد :اِعتَلَّ ابني أحمَدُ وكُنتُ بِ العَسكَرِ وهُوَ بِبَغدادَ ، فَكَتَبتُ إلى أبي مُحَمَّدٍ عليه السلام (5) أسأَلُهُ الدُّعاءَ . فَخَرَجَ تَوقيعُهُ : أوَما عَلِمَ عَلِيٌّ أنَّ لِكُلِّ أجَلٍ كِتابا؟ فَماتَ الاِبنُ . (6)

.


1- .آل عمران : 154 .
2- .فاطر : 11 .
3- .يَرهَقُه : أي يدنو منه (النهاية : ج 2 ص 283 «رهق») .
4- .الصحيفة السجّاديّة : ص 19 الدعاء 1 .
5- .أي الإمام العسكري عليه السلام .
6- .الخرائج والجرائح : ج 1 ص 438 ح 17 ، كشف الغمّة : ج 3 ص 218 ، بحار الأنوار : ج 50 ص269 ح 31.

ص: 303

«مى گويند : اگر ما را در اين كار ، اختيارى بود [و وعده پيامبر واقعيت داشت] ، در اين جا كشته نمى شديم . بگو : اگر شما در خانه هاى خود هم بوديد ، كسانى كه كشته شدن بر آنان نوشته شده بود ، قطعا [با پاى خود] به سوى قتلگاه هايشان مى رفتند و [اينها ]براى اين است كه خداوند ، آنچه را در دل هاى شماست ، [در عمل] بيازمايد و آنچه را در قلب هاى شماست ، امتحان نمايد ، و خدا به راز سينه ها آگاه است» .

«و خدا شما را از خاكى آفريد ، سپس از آبى (نطفه اى) . آن گاه شما را جفت جفت گردانيد . و هيچ مادينه اى بار نمى گيرد و بار نمى نهد ، مگر به علم او ، و هيچ سال خورده اى عمر دراز نمى يابد و از عمرش كاسته نمى شود ، مگر آن كه در نوشته اى [مندرج] است . در حقيقت ، اين [كار] براى خدا آسان است» .

حديثامام زين العابدين عليه السلام_ در باره آفرينش خَلق به وسيله خداوند _ :آفريدگان را به قدرت خود ابداع كرد ... و از روزىِ خود براى هر زنده جانى از آنها ، توشه اى معيّن و قسمت شده قرار داد ، آن سان كه هيچ كس نتواند از آن كه افزونش داده ، چيزى بكاهد و بر آن كه اندكش داده ، چيزى بيفزايد. سپس براى هر يك از آنها در زندگى ، اجلى موقّت نهاد و مدّتى محدود قرار داد كه با روزهاى عمرش به سوى آن ، گام بر مى دارد و با گذشت سال هاى زندگى اش ، به آن اجل ، نزديك مى شود ، تا آن گاه كه به پايان خطّش برسد و روزهاى عمرش را كامل گرداند ، كه [خداوندْ] او را به سوى آنچه بدان فرايَش خوانده است ، ببرد : به پاداش فراوانش ، يا كيفرى كه از آن بر حذرش داشته بود.

الخرائج و الجرائح_ به نقل از على بن زيد _ :من در عسكر (سامرّا) بودم كه پسرم احمد در بغداد بيمار شد . به ابو محمّد (امام عسكرى عليه السلام ) نامه اى نوشتم و از ايشان خواستم كه [براى سلامت فرزندم] دعا كند. پس ، از جانب ايشان دست خطّى آمد كه : «آيا على نمى داند كه هر اجلى ، مدّتى معيّن دارد؟» و پسرك مُرد .

.

ص: 304

الفصل الثاني : تصنيف الآجالالكتاب«هُوَ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن طِينٍ ثُمَّ قَضَى أَجَلاً وَأَجَلٌ مُّسَمًّى عِندَهُ ثُمَّ أَنتُمْ تَمْتَرُونَ ». (1)

«هُوَ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُواْ أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُواْ شُيُوخًا وَ مِنكُم مَّن يُتَوَفَّى مِن قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُواْ أَجَلاً مُّسَمًّى وَ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ » . (2)

«وَ لَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِم مَّا تَرَكَ عَلَيْهَا مِن دَابَّةٍ وَلَكِن يُؤَخِّرُهُمْ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَئخِرُونَ سَاعَةً وَ لَا يَسْتَقْدِمُونَ ». (3)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في قَولِهِ تَعالى : «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ » (4) _ :يَمحو مِنَ الأَجَلِ ما يَشاءُ ، ويَزيدُ فيهِ ما يَشاءُ . (5)

الإمام الباقر عليه السلام :ما مِن عَبدٍ إلّا وضَرَبَ اللّهُ لَهُ أجَلَينِ ؛ أدنى وأقصى ، فَإِن وَصَلَ رَحِمَهُ فِي اللّهِ عز و جل مَدَّ اللّهُ لَهُ إلَى الأَجَلِ الأَقصى ، وإن عَقَّ وظَلَمَ اُعطِيَ الأَدنى ، وهُوَ قَولُهُ تَعالى : «قَضَى أَجَلاً وَأَجَلٌ مُّسَمًّى » . (6)

.


1- .الأنعام : 2 .
2- .غافر : 67 .
3- .النحل : 61 .
4- .الرعد : 39.
5- .الفردوس : ج 5 ص 261 ح 8126 عن ابن عبّاس .
6- .مستدرك الوسائل : ج 15 ص 249 ح 18141 نقلاً عن أحمد بن محمّد السيّاري في كتاب التنزيل والتحريف .

ص: 305

فصل دوم : اقسام اَجَل

فصل دوم : اقسام اَجَلقرآن«او همان كسى است كه شما را از گِلى آفريد . آن گاه مدّتى را [براى عمر شما ]مقرّر داشت ، و اَجَل حتمى ، نزد اوست . با اين همه ، شما ترديد مى كنيد» .

«او همان كسى است كه شما را از خاكى آفريد ، سپس از آبى ، سپس از علقه اى ، و بعد شما را [به صورت] كودكى بر مى آورد تا به كمالِ قوّت خود برسيد و تا سالمند شويد _ و از ميان شما ، كسى است كه مرگ پيش رس مى يابد _ و تا [سرانجام] به مدّتى كه معيّن است ، برسيد ؛ و باشد كه انديشه كنيد» .

«و اگر خدا مردم را به [سزاى] ستمشان مؤاخذه مى كرد ، جنبنده اى بر روى زمين باقى نمى گذاشت ؛ ليكن [كيفر] آنان را تا وقتى معيّن ، باز پس مى اندازد و چون اجلشان فرا رسد ، نمى توانند [آن را ]لحظه اى پس و پيش بيفكنند» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در باره آيه شريف : «خدا آنچه را بخواهد ، مى زُدايد يا مى نگارد ، و اصل نوشته ، در نزد اوست» _ :[يعنى] از اجل ، آنچه را كه بخواهد ، مى زُدايد [و كم ]مى كند و آنچه را بخواهد ، به آن مى افزايد.

امام باقر عليه السلام :هيچ بنده اى نيست ، مگر آن كه خداوند براى او دو اجل (عمر) تعيين كرده است : كوتاه و طولانى . پس اگر به خاطر خداوند عز و جل صله رحم به جاى آورَد ، خداوند ، عمر او را تا اجلِ طولانى مى كشاند ، و اگر [نسبت به والدين ]بى حرمتى و نافرمانى كند و ستم روا بدارد ، اجلِ كوتاه به او داده مى شود . اين است [معناى] سخن خداى متعال كه : «اجلى مقرّر داشت ، و اجلى محتوم» .

.

ص: 306

الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «قَضَى أَجَلاً وَأَجَلٌ مُّسَمًّى» _ :هُما أجَلانِ ؛ أجَلٌ مَوقوفٌ يَصنَعُ اللّهُ ما يَشاءُ ، وأجَلٌ مَحتومٌ . (1)

صحيح البخاري عن أبي عثمان عن اُسامة بن زيد :أرسَلَتِ ابنَةُ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله إلَيهِ : إنَّ ابنا لي قُبِضَ فَائتِنا ، فَأَرسَلَ يُقرِئُ السَّلامَ ويَقولُ : إنَّ للّهِِ ما أخَذَ ولَهُ ما أعطى ، وكُلٌّ عِندَهُ بِأَجَلٍ مُسَمّىً ، فَلتَصبِر وَلتَحتَسِب . فَأَرسَلَت إلَيهِ تُقسِمُ عَلَيهِ لَيَأتِيَنَّها . فَقامَ ومَعَهُ سَعدُ بنُ عُبادَةَ ، ومُعاذُ بنُ جَبَلٍ ، واُبَيُّ بنُ كَعبٍ ، وزَيدُ بنُ ثابِتٍ ورِجالٌ ، فَرُفِعَ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله الصَّبِيُّ ونَفسُهُ تَتَقَعقَعُ . (2) قالَ : حَسِبتُهُ أنَّهُ قالَ : كَأَنَّها شَنٌّ ، (3) فَفاضَت عَيناهُ ، فَقالَ سَعدٌ : يا رَسولَ اللّهِ ما هذا؟ فَقالَ : هذِهِ رَحمَةٌ جَعَلَهَا اللّهُ في قُلوبِ عِبادِهِ ، وإنَّما يَرحَمُ اللّهُ مِن عِبادِهِ الرُّحَماءَ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :الأَجَلُ الَّذي غَيرُ مُسَمّىً مَوقوفٌ يُقَدِّمُ مِنه ما شاءَ ويُؤَخِّرُ مِنهُ ما شاءَ ، وأمَّا الأَجَلُ المُسَمّى فَهُوَ الَّذي يُنَزِّلُ مِمّا يُريدُ أن يَكونَ مِن لَيلَةِ القَدرِ إلى مِثلِها مِن قابِلٍ ، قالَ : فَذلِكَ قَولُ اللّهِ : «فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَئخِرُونَ سَاعَةً وَ لَا يَسْتَقْدِمُونَ » . (5)

.


1- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 354 ح 7 عن حمران ، الغيبة للنعماني : ص 301 ح 5 عن حمران بن أعين عن الإمام الباقر عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 5 ص 140 ح 9 .
2- .تَتَقَعْقَع : أي تضطرِب وتتحرّك. أي : كلّما صار إلى حالٍ لم يلبث أن ينتقل إلى اُخرى تقرّبه من الموت (النهاية : ج 4 ص 88 «قعقع»).
3- .الشَّنّ : القربة الخَلَق. وشنَّتِ القربة : إذا يبست (لسان العرب : ج 13 ص 241 «شنن»).
4- .صحيح البخاري : ج 1 ص 432 ح 1224 ، صحيح مسلم : ج 2 ص 635 ح 11 ، سنن أبي داوود : ج 3 ص 193 ح 3125 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 506 ح 1588 كلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 15 ص 659 ح 42614 .
5- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 354 ح 5 عن مسعدة بن صدقة ، بحار الأنوار : ج 5 ص 139 ح 3 وراجع : ص 140 ح 4 و 9 و ج 97 ص 2 ح 3 والميزان في تفسير القرآن : ج 7 ص 8 و 9 .

ص: 307

امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند : «اَجَلى مقرّر داشت ، و اجلى محتوم» _ :دو اجل ، وجود دارد : يكى ، اجل موقوف [به مشيّت خدا ]كه خدا هر كارى بخواهد ، با آن مى كند ، و ديگرى اجل محتوم [و تغييرناپذير] .

صحيح البخارى_ به نقل از ابو عثمان _ :اُسامة بن زيد گفت : دختر پيامبر صلى الله عليه و آله به ايشان پيغام داد كه : فرزندم در حال قبض روح است . تشريف بياوريد . پيامبر صلى الله عليه و آله كسى را روانه كرد كه [در جواب ، به او] سلام برساند و بگويد : آنچه خدا مى گيرد و مى دهد ، از آنِ [خودِ] اوست و همه اينها نزد خداوند ، اجلى معيّن دارند . بنا بر اين ، صبور باشد و پاداش الهى را در نظر بگيرد . دختر پيامبر صلى الله عليه و آله ، كسى را نزد ايشان فرستاد و ايشان را سوگند داد كه نزد وى بيايد. پيامبر صلى الله عليه و آله برخاست و همراه سعد بن عباده ، معاذ بن جبل ، اُبىّ بن كعب ، زيد بن ثابت و عدّه اى ديگر رفت . كودك را نزد پيامبر خدا آوردند ، در حالى كه بدنش مى لرزيد و در حال جان دادن بود و به گمانم أسامه افزود كه : عين مَشك خشكيده اى شده بود! [اُسامه گفت :] اشك از چشمان پيامبر صلى الله عليه و آله سرازير شد . سعد گفت : اى پيامبر خدا! اين ، چه حالى است (چرا گريه مى كنيد)؟ فرمود : «اين ، مهربانى اى است كه خداوند در دل هاى بندگانش نهاده است . خداوند به بندگانِ مهربانش ، مهربان است» .

امام صادق عليه السلام :اجلِ غير محتوم ، موقوف اس_ت و خ_داوند از آن ، آنچه را كه بخواهد، پيش مى اندازد و آنچه را كه بخواهد ، به تأخير مى افكند ؛ امّا اجل محتوم ، اجلى است كه خداوند عز و جل آن را ، آن طور كه اراده كند ، از [اين ]شب قدر تا شب قدر سال آينده ، نازل (مقدّر) مى كند . اين است [معناى ]سخن خداوند كه : «پس هر گاه اجلشان فرا رسد ، نمى توانند [آن را] لحظه اى پس و پيش بيندازند» .

.

ص: 308

تفسير العيّاشي عن حمران عن الإمام الصادق عليه السلام :سَأَلتُهُ عَن قَولِ اللّهِ : «ثُمَّ قَضَى أَجَلاً وَأَجَلٌ مُّسَمًّى عِندَهُ» ، قالَ : المُسَمّى ما سَمّى لِمَلَكِ المَوتِ في تِلكَ اللَّيلَةِ ، وهُوَ الَّذي قالَ اللّهُ : «فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَئخِرُونَ سَاعَةً وَ لَا يَسْتَقْدِمُونَ »وهُوَ الَّذي سَمّى لِمَلَكِ المَوتِ في لَيلَةِ القَدرِ ، وَالآخَرُ لَهُ فيهِ المَشيئَةُ ، إن شاءَ قَدَّمَهُ وإن شاءَ أخَّرَهُ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «قَضَى أَجَلاً وَأَجَلٌ مُّسَمًّى عِندَهُ» _ :الأَجَلُ الأَوَّلُ هُوَ ما نَبَذَهُ إلَى المَلائِكَةِ وَالرُّسُلِ وَالأَنبِياءِ ، وَالأَجَلُ المُسَمّى عِندَهُ هُوَ الَّذي سَتَرَهُ اللّهُ عَنِ الخَلائِقِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ مِن كِتابٍ لَهُ إلى مُعاوِيَةَ _ :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذَا احمَرَّ البَأسُ (3) وأحجَمَ النّاسُ ، قَدَّمَ أهلَ بَيتِهِ فَوَقى بِهِم أصحابَهُ حَرَّ السُّيوفِ وَالأَسِنَّةِ ، فَقُتِلَ عُبَيدَةُ بنُ الحارِثِ يَومَ بِدرٍ ، وقُتِلَ حَمزَةُ يَومَ اُحُدٍ ، وقُتِلَ جَعفَرٌ يَومَ مُؤتَةَ (4) ، وأرادَ مَن لَو شِئتُ ذَكَرتُ اسمَهُ مِثلَ الَّذي أرادوا مِنَ الشَّهادَةِ ، ولكِنَّ آجالَهُم عُجِّلَت ، ومَنِيَّتَهُ اُجِّلَت . (5)

راجع : بحار الأنوار : ج 5 ص 140 والميزان في تفسير القرآن : ج 7 ص 15 .

.


1- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 354 ح 6 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 116 ح 45 و 46 .
2- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 355 ح 9 عن حصين ، بحار الأنوار : ج 5 ص 140 ح 10 .
3- .احمرّ البأس : اشتدّت الحرب (النهاية : ج 1 ص 438 «حمر»).
4- .مؤتة : قرية من قرى البلقاء ، في حدود الشام (معجم البلدان : ج 5 ص 220) .
5- .نهج البلاغة : الكتاب 9 ، وقعة صفّين : ص 90 نحوه ، بحار الأنوار : ج 33 ص 112 ح 408 .

ص: 309

تفسير العيّاشى_ به نقل از حمران ، در گفتگو با امام صادق عليه السلام _ :از ايشان در باره اين سخن خداوند : «سپس اجلى مقرّر داشت ، و اجل مسمّا ، نزد اوست» ، پرسيدم . فرمود : «اجل مُسمّا [يا محتوم] ، اجلى است كه در آن شب (شب قدر) براى ملك الموت اسم برده مى شود . اين ، همان اجلى است كه خداوند فرموده است : «پس هر گاه اجلشان فرا رسد ، نمى توانند [آن را] لحظه اى پس و پيش بيندازند» و اين ، همان اجلى است كه در شب قدر براى مَلَك الموت اسم برده [و به او اعلام ]مى شود . اجل ديگر ، اجلى است كه بستگى به مشيّت [خدا] دارد : اگر خواست ، آن را پيش مى اندازد و اگر خواست ، به تأخيرش مى افكند» .

امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند : «اجلى را مقرّر داشت ، و اجل محتوم ، نزد اوست» _ :اجل نخست ، اجلى است كه خداوند به فرشتگان و فرستادگان و پيامبران وا مى گذارد ؛ و اجل محتومى كه نزد اوست ، آن اجلى است كه خداوند از خلايق ، پوشيده اش داشته است.

امام على عليه السلام_ در نامه اى به معاويه _ :هر گاه جنگ ، شدّت مى گرفت و مردم ، پا پس مى نهادند ، پيامبر خدا افراد خانواده اش را پيش مى افكند (سپر بلا مى ساخت) و به واسطه آنان ، يارانش را از سوزش شمشيرها و نيزه ها حفظ مى كرد . چنين بود كه عبيدة بن حارث در جنگ بدر ، حمزه در جنگ اُحُد ، و جعفر در جنگ موته ، كشته شدند . و آن كسى هم كه اگر بخواهم ، نامش را مى برم، (1) همانند آن بزرگواران ، خواهان شهادت بود ؛ امّا اجل هاى آنها پيش افتاد و مرگ او به تأخير افكنده شد.

.


1- .مراد ، خودِ امام على عليه السلام است .

ص: 310

الفصل الثالث : حراسة الآجالالإمام عليّ عليه السلام :الأَجَلُ حِصنٌ حَصينٌ . (1)

عنه عليه السلام :كَفى بِالأَجَلِ حارِسا . (2)

عنه عليه السلام :لا جُنَّةَ (3) أوقى مِنَ الأَجَلِ . (4)

عنه عليه السلام_ لَمّا قيلَ لَهُ : ألا نَحرُسُكَ ؟ _ :حَرَسَ كُلَّ امرِئٍ أجَلُهُ . (5)

عنه عليه السلام :إنَّ مَعَ كُلِّ إنسانٍ مَلَكَينِ يَحفظانِهِ فَإِذا جاءَ القَدَرُ خَلَّيا بَينَهُ وبَينَهُ ، وإنَّ الأَجَلَ جُنَّةٌ حَصينَةٌ . (6)

.


1- .غرر الحكم : ج 1 ص 132 ح 494 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 35 ح 694 .
2- .التوحيد : ص 368 ح 5 عن أبي حيّان التيمي عن أبيه ، نهج البلاغة : الحكمة 306 ، غرر الحكم : ج 4 ص 574 ح 7030 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 142 ح 14 .
3- .الجُنّة : الوقاية (النهاية : ج 1 ص 308 «جنن») .
4- .غرر الحكم : ج 6 ص 377 ح 10613 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 533 ح 9754 .
5- .التوحيد : ص 379 ح 25 عن يحيى بن أبي كثير ، الكافي : ج 2 ص 58 ح 5 عن زيد الشحّام عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلامنحوه ، بحار الأنوار : ج 41 ص 6 ح 6 ؛ حلية الأولياء : ج 1 ص 75 الرقم 4 عن يحيى بن أبي كثير وغيره ، كنز العمّال : ج 1 ص 349 ح 1568 .
6- .نه_ج الب_لاغ_ة : الحكم_ة 201 ، خص_ائص الأئمّ_ة ص 114 ، غ_رر الحكم : ج 2 ص 550 ح 3556 ،بح_ار الأنوار : ج 5 ص 140 ح 8 ؛ أنساب الأشراف : ج 3 ص 260 ، كنز العمّال : ج 1 ص 360 ح 1593 نقلاً عن ابن جرير عن أبي مجلز .

ص: 311

فصل سوم : نگهبانى اَجَل

فصل سوم : نگهبانى اَجَلامام على عليه السلام :اجل ، دژى استوار است.

امام على عليه السلام :اجل ، بهترين نگهبان است.

امام على عليه السلام :هيچ حفاظى نگه دارنده تر از اجل نيست.

امام على عليه السلام_ وقتى پيشنهاد شد كه از ايشان پاسدارى كنند _ :پاسدار هر انسانى ، اجل اوست.

امام على عليه السلام :با هر انسانى ، دو فرشته است كه از او نگهبانى مى دهند . پس هر گاه تقدير [و اجل] فرا رسد ، او را با اجلش تنها مى گذارند . همانا اجل ، حفاظى استوار است .

.

ص: 312

عنه عليه السلام_ لَمّا خُوِّفَ مِنَ الاِغتِيالِ _ :إنَّ عَلَيَّ مِنَ اللّهِ جُنَّةً حَصينَةً ، فَإِذا جاءَ يَومِي انفَرَجَت عَنّي وأسلَمَتني ، فَحينَئِذٍ لا يَطيشُ السَّهمُ (1) ولا يَبرَأُ الكَلمُ (2) . (3)

الجمل عن محمّد بن الحنفيّة :لَمّا نَزَلنَا البَصرَةَ وعَسكَرنا بِها وصَفَفنا صُفوفَنا ، دَفَعَ أبي عَلِيٌّ عليه السلام إلَيَّ اللِّواءَ وقالَ : لا تُحدِثَنَّ شَيئا حَتّى يُحدَثَ فيكُم . ثُمَّ نامَ ، فَنالَنا نَبلُ القَومِ ، فَأَفزَعتُهُ فَفَزِعَ وهُوَ يَمسَحُ عَينَيهِ مِنَ النَّومِ ، وأصحابُ الجَمَلِ يَصيحونَ : يا ثاراتِ عُثمانَ! فَبَرَزَ عليه السلام ولَيسَ عَلَيهِ إلّا قَميصٌ واحِدٌ ، ثُمَّ قالَ : تَقَدَّم بِاللِّواءِ ، فَتَقَدَّمتُ وقُلتُ : يا أبتِ أفي مِثلِ هذَا اليَومِ بِقَميصٍ واحِدٍ؟! فَقالَ عليه السلام : أحرَزَ امرَأً أجَلُهُ ، وَاللّهِ قاتَلتُ مَعَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله وأنَا حاسِرٌ (4) أكثَرُ مِمّا قاتَلتُ وأنَا دارِعٌ . (5)

التوحيد عن سعيد بن وهب :كُنّا مَعَ سَعيدِ بنِ قَيسٍ بِصِفّينَ لَيلاً ، وَالصَّفّانِ يَنظُرُ كُلُّ واحِدٍ مِنهُما إلى صاحِبِهِ ، حَتّى جاءَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام فَنَزَلنا عَلى فِنائِهِ . فَقالَ لَهُ سَعيدُ بنُ قَيسٍ : أ في هذِهِ السّاعَةِ يا أميرَ المُؤمِنينَ ؟ ! أما خِفتَ شَيئاً ؟ قالَ : وأيَ شَيءٍ أخافُ ؟ ! إنَّهُ لَيسَ مِن أحَدٍ إلّا ومَعَهُ مَلَكانِ مُوَكَّلانِ بِهِ أن يَقَعَ في بِئرٍ ، أو تَضُرَّ بِهِ دابَّةٌ ، أو يَتَرَدّى مِن جَبَلٍ حَتّى يَأتِيَهُ القَدَرُ ، فَإِذا أتَى القَدَرُ خَلَّوا بَينَهُ وبَينَهُ . (6)

.


1- .طاشَ السهمُ عن الهدف : أي عَدَل (الصحاح : ج 3 ص 1009 «طيش») .
2- .الكَلْم : الجرح (النهاية : ج 4 ص 199 «كلم») .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 62 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 141 ح 13 .
4- .الحاسرُ : خلاف الدارع ، وهو من لا مغفر له ولا درع ولا بيضة على رأسه (تاج العروس : ج 6 ص 274 «حسر») .
5- .الجمل : ص 355 .
6- .التوحيد : ص 379 ح 26.

ص: 313

امام على عليه السلام_ آن گاه كه او را از كشته شدن غافلگيرانه (ترور) بيم دادند _ :مرا از جانب خداوند ، محافظى استوار است ، و چون روزم فرا رسد ، از من دور مى شود و مرا تسليم [مرگ] مى كند . در اين هنگام ، نه تير ، خطا مى رود و نه زخم ، بهبود مى يابد.

الجمل_ به نقل از محمّد بن حنفيّه _ :چون وارد بصره شديم و در آن جا اردو زديم و صفوف خويش را آرايش داديم ، پدرم على عليه السلام ، پرچم را به من داد و فرمود : «هرگز دست به كارى نزن تا آنها شروع كنند» . سپس خوابيد . تيرهاى دشمن به سوى ما پرتاب شد . من ايشان را بيم دادم . ايشان هراسان بيدار شد و در حالى كه چشمان خواب آلودش را مى ماليد ، سپاهيان جَمَل فرياد مى زدند : اى خونخواهان عثمان! على عليه السلام ، در حالى كه فقط يك پيراهن بر تن داشت ، به ميدان رفت و سپس فرمود : «پرچم را پيش آر» . من پيش رفتم و گفتم : پدر جان! در يك چنين روزى ، فقط با يك پيراهن؟! فرمود : «آدمى را اجل او نگه مى دارد . به خدا سوگند ، من در ركاب پيامبر صلى الله عليه و آله بيشتر از آن كه با زره جنگيده باشم ، بدون زره و كلاه خود جنگيده ام» .

التوحيد_ به نقل از سعيد بن وَهْب _ :شبى در صفّين با سعيد بن قيس بوديم . هر يك از دو صف سپاه به ديگرى مى نگريست تا آن كه امير مؤمنان عليه السلام آمد و ما در برابر ايشان پياده شديم. سعيد بن قيس به او گفت : در يك چنين ساعتى ، اى امير مؤمنان؟! آيا از چيزى نترسيدى؟ فرمود : «از چه بترسم؟ هيچ فردى نيست ، مگر آن كه دو فرشته بر او گماشته شده اند كه در چاهى نيفتد ، يا جنبنده اى به او گزند نرساند و يا از كوهى سقوط نكند تا اين كه تقديرش (اجلش) فرا رسد ، و چون تقدير فرا رسيد ، او را با آن تنها مى گذارند» .

.

ص: 314

التوحيد عن أبي حيّان التيمي عن أبيه_ و كانَ مَعَ عَلِيٍّ عليه السلام يَومَ صِفّينَ وفيما بَعدَ ذلِكَ _ :بَينا عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام يُعَبِّي الكَتائِبَ يَومَ صِفّينَ ومُعاوِيَةُ مُستَقبِلُهُ عَلى فَرَسٍ لَهُ يَتَأَكَّلُ (1) تَحتَهُ تَأَكُّلاً ، وعَلِيٌّ عليه السلام عَلى فَرَسِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله المُرتَجِزِ (2) وبِيَدِهِ حَربَةُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وهُوَ مُتَقَلِّدٌ سَيفَهُ «ذُو الفِقارِ» . فَقالَ رَجُلٌ مِن أصحابِهِ : اِحتَرِس يا أميرَ المُؤمِنينَ ؛ فَإِنّا نَخشى أن يَغتالَكَ هذَا المَلعونُ! فَقالَ عليه السلام : لَئِن قُلتَ ذاكَ ؛ إنَّهُ غَيرُ مَأمونٍ عَلى دينِهِ ، وإنَّهُ لَأَشقَى القاسِطينَ وَألعَنُ الخارِجينَ عَلَى الأَئِمَّةِ المُهتَدينَ ، ولكِن كَفى بِالأَجَلِ حارِسا ، لَيسَ أحَدٌ مِنَ النّاسِ إلّا ومَعَهُ مَلائِكَةٌ حَفَظَةٌ يَحفَظونَهُ مِن أن يَتَرَدّى في بِئرٍ أو يَقَعَ عَلَيهِ حائِطٌ أو يُصيبَهُ سوءٌ ، فَإِذا حانَ أجَلُهُ خَلَّوا بَينَهُ وبَينَ ما يُصيبُهُ ، وكَذلِكَ أنَا إذا حانَ أجَلِي انبَعَثَ أشقاها فَخَضَبَ هذِهِ مِن هذا _ وأشارَ إلى لِحيَتِهِ ورَأسِهِ _ عَهدا مَعهودا ووَعدا غَيرَ مَكذوبٍ . (3)

.


1- .تأكّل : غضبَ وهاجَ واشتدّ ، وهو من المجاز (تاج العروس : ج 14 ص 24 «أكل»).
2- .سُمّي به لحُسنِ صَهِيله (النهاية : ج 2 ص 200 «رجز») .
3- .التوحيد : ص 367 ح 5 ، تحف العقول : ص 224 نحوه ، بحار الأنوار : ج 5 ص 113 ح 40 .

ص: 315

التوحيد_ به نقل از ابو حيّان تيمى ، از پدرش كه در روز صفّين و پس از آن ، با على عليه السلام بود _ :در روز صفّين ، على بن ابى طالب عليه السلام ، سپاهيان را آرايش مى داد و معاويه رو به روى او بر اسبش نشسته بود و اسب در زير او بى قرارى مى كرد . على عليه السلام نيز بر اسب پيامبر خدا ، مُرتَجِز ، (1) نشسته بود و نيزه پيامبر خدا در دستش بود و شمشيرش ذو الفقار را حمايل كرده بود. مردى از يارانش گفت : مواظب باش _ اى امير مؤمنان _ ؛ چرا كه مى ترسيم اين ملعون ، تو را غافلگيرانه بكُشد! امام عليه السلام فرمود : «درست است . او به دينش پايبند نيست و شقاوت پيشه ترينِ قاسطان و ملعون ترينِ كسانى است كه بر پيشوايان هدايت ، خروج كرده اند ؛ امّا [بدان كه] اجل ، بهترين نگهبان است . هيچ يك از مردم نيست ، مگر آن كه با او فرشتگان نگهبانى هستند كه وى را از اين كه در چاهى بيفتد يا ديوارى بر او آوار شود يا گزندى به او برسد ، حفظ مى كنند . پس چون اجلش فرا رسد ، او را با آنچه قرار است بر سرش آيد ، تنها مى گذارند . من نيز هر گاه اجلم فرا رسد ، شقى ترينِ اشقيا برانگيخته مى شود و اين را به [خونِ] اين آغشته مى سازد (به محاسن و سرش اشاره نمود) . اين ، قولى قطعى و وعده اى راست است [كه پيامبر خدا به من گفته است]» .

.


1- .به اين سبب ، آن را «مرتجز» گفته اند كه شيهه هاى زيبايى مى كشيده است .

ص: 316

الفصل الرابع : حكمة ستر الآجالرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَو عَلِمَ المَخلوقُ مِقدارَ يَومِهِ لَضاقَت عَلَيهِ بِرُحبِها ولَم يَنفَعهُ فيها قَومٌ ولا خَفضٌ (1) ، ولكِنَّهُ عُمِّيَ عَلَيهِ الأَجَلُ ، ومُدَّ لَهُ فِي الأَمَلِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ فِي التَّذكيرِ بِنِعَمِ اللّهِ عز و جل _ :جَعَلَ لَكُم أسماعا لِتَعِيَ ما عَناها (3) ، وأبصارا لِتَجلُوَ عَن عَشاها ، وأشلاءً جامِعَةً لِأَعضائِها مُلائِمَةً لِأَحنائِها (4) في تَركيبِ صُوَرِها ومُدَدِ عُمُرِها ، بِأَبدانٍ قائِمَةٍ بِأَرفاقِها (5) ، وقُلوبٍ رائِدَةٍ لِأَرزاقِها في مُجَلِّلاتِ نِعَمِهِ ، وموجِباتِ مِنَنِهِ ، وحَواجِزِ عافِيَتِهِ ، وقَدَّرَ لَكُم أعمارا سَتَرَها عَنكُم . (6)

الإمام الصادق عليه السلام_ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ _ :تَأمَّلِ الآنَ يا مُفَضَّلُ ، ما سُتِرَ عَنِ الإِنسانِ عِلمُهُ مِن مُدَّةِ حَياتِهِ ؛ فَإِنَّهُ لَو عَرَفَ مِقدارَ عُمُرِهِ وكانَ قَصيرَ العُمُرِ لَم يَتَهَنَّأ بِالعَيشِ مَعَ تَرَقُّبِ المَوتِ وتَوَقُّعِهِ لِوَقتٍ قَد عَرَفَهُ ، بَل كانَ يَكونُ بِمَنزِلَةِ مَن قَد فَنى مالُهُ أو قارَبَ الفَناءَ ، فَقَدِ استَشعَرَ الفَقرَ وَالوَجَلَ مِن فَناءِ مالِهِ وخَوفِ الفَقرِ ، عَلى أنَّ الَّذي يَدخُلُ عَلَى الإِنسانِ مِن فَناءِ العُمُرِ أعظَمُ مِمّا يَدخُلُ عَلَيهِ مِن فَناءِ المالِ ؛ لِأَنَّ مَن يَقِلُّ مالُهُ يَأمُلُ أن يُستَخلَفَ مِنهُ فَيَسكُنُ إلى ذلِكَ ، ومَن أيقَنَ بِفَناءِ العُمُرِ استُحِكَمَ عَلَيهِ اليَأسُ . وإن كانَ طَويلَ العُمُرِ ، ثُمَّ عَرَفَ ذلِكَ وَثِقَ بِالبَقاءِ ، وَانهَمَكَ فِي اللَّذّاتِ وَالمَعاصي ، وعَمِلَ عَلى أنَّهُ يَبلُغُ مِن ذلِكَ شَهوَتَهُ ، ثُمَّ يَتوبُ في آخِرِ عُمُرِهِ ... . فَإِن قُلتَ : وها هُوَ الآنَ قَد سُتِرَ عَنهُ مِقدارُ حَياتِهِ ، وصارَ يَتَرَقَّبُ المَوتَ في كُلِّ ساعَةٍ يُقارِفُ الفَواحِشَ ويَنتَهِكُ المَحارِمَ ! قُلنا : إنَّ وَجهَ التَّدبيرِ في هذَا البابِ هُوَ الَّذي جَرى عَلَيهِ الأَمرُ فيهِ ، فَإِن كانَ الإِنسانُ مَعَ ذلِكَ لا يَرعَوي (7) ولا يَنصَرِفُ عَنِ المَساوِئ فَإِنَّما ذلِكَ مِن مَرَحِهِ ومِن قَساوَةِ قَلبِهِ ، لا مِن خَطَأٍ فِي التَّدبيرِ . (8)

.


1- .الخَفْض : لِينُ العيش وسعتُه (لسان العرب : ج 7 ص 145 «خفض»).
2- .تاريخ المدينة : ج 2 ص 558 عن الشعبي .
3- .يقال : عُنِيت بحاجتك : أي اهتممتُ بها واشتغلت (النهاية : ج 3 ص 314 «عنا»).
4- .أحنائها : أي معاطفها (النهاية : ج 1 ص 455 «حنا»).
5- .الرِّفق _ بالكسر _ : ما استعين به (القاموس المحيط : ج 3 ص 236 «رفق») . والأرفاق _ على هذا _ عبارة عن الأعضاء وسائر ما يستعين به الإنسان (بحار الأنوار : ج 60 ص 350) .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 83 ، بحار الأنوار : ج 60 ص 349 ح 35 .
7- .الارعِواء : الندم على الشيء والانصراف عنه والترك له (لسان العرب : ج 14 ص 328 «رعي»).
8- .بحار الأنوار : ج 3 ص 83 نقلاً عن توحيد المفضّل .

ص: 317

فصل چهارم : حكمت پوشيده بودن اَجَل

فصل چهارم : حكمت پوشيده بودن اَجَلپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اگر مخلوق ، اندازه عمر خود را مى دانست ، [زمين] با همه وسعتش بر او تنگ مى شد و در دنيا هيچ قومى و هيچ زندگى مرفّهى ، او را سود نمى بخشيد ؛ ولى اجل بر او پوشيده گرديد و آرزو در وجود او دراز قرار داده شد.

امام على عليه السلام_ در يادآورى نعمت هاى خداوند عز و جل _ :براى شما دو گوش قرار داد تا آنچه را كه به آن دو مربوط مى شود ، در يابند ، و دو چشم قرار داد تا آنچه را ديدنى است ، ببينند ، و اندام هايى قرار داد كه هر يك در بر دارنده اعضايى متناسب در خميدگى ها و مفاصل و تركيب صورت هاى آنها و مدّت عمرشان هستند ، و بدن هايى قرار داد با اعضايى كه آدمى از آنها كمك مى گيرد ، و دل هايى قرار داد كه طالب روزى هاى خود هستند ، برخوردار از : نعمت هايى فراگير و بزرگ ، و آنچه موجب امتنان اوست ، و آنچه نگهدار عافيت (سلامت) است ، و برايتان عمرهايى مقدّر كرد و [مدّت و فرجام] آنها را از شما پوشيده داشت .

امام صادق عليه السلام_ خطاب به مفضّل بن عمر _ :اينك _ اى مفضّل _ در باره مدّت عمر آدمى ، كه آگاهى بر آن از او پوشيده نگه داشته شده است ، بينديش ؛ زيرا اگر انسان مقدار عمرش را مى دانست و عمرى كوتاه داشت ، با توجّه به اين كه همواره انتظار مرگ مى كشيد و چشم به راه فرا رسيدن آن در زمانى بود كه از آن خبر داشت ، از زندگى لذّتى نمى برد ؛ بلكه همچون كسى بود كه مال و دارايى اش از بين رفته و يا در آستانه نابودى است . چنين كسى از نابودى اموالش و بيم فقر ، همواره احساس نادارى و ترس مى كند . اين ، در حالى است كه نگرانى و ترسى كه از نابودى عمر ، گريبانگير انسان مى شود ، شديدتر از نگرانى و ترسى است كه از نابودى مال و دارايى براى او پديد مى آيد ؛ زيرا كسى كه مال و ثروتش كم مى شود ، اميد به جايگزين آن دارد . از اين رو آرامش مى يابد ؛ امّا كسى كه به تمام شدن عمر يقين دارد [و مى داند در فلان روز خواهد مُرد] ، نوميدى بر وجودش استيلا مى يابد . و [نيز] اگر عمرى دراز داشت و از اين امرْ آگاه بود ، دل به زندگى مى بست و در خوش گذرانى ها و گناهان ، غرق مى شد و چنان عمل مى كرد كه به شهوات خويش برسد و سپس در آخر عمرش توبه كند ... . اگر بگويى : «آدمى ، اكنون هم كه مقدار عمرش از او پوشيده است و هر لحظه انتظار مرگ را مى كشد ، [باز هم] مرتكب زشتكارى ها مى شود و حرمت ها[ى الهى ]را هتك مى كند!» ، پاسخ مى دهم كه : تدبير درست در اين باره همين است كه به اجرا در آمده است (مدّت عمر بر آدمى پوشيده نگه داشته شده باشد) . حال اگر با وجود اين ، انسان از بدى ها [و گناهان] باز نمى ايستد و روى نمى گرداند ، به سبب سرمستى او و ناشى از سنگ دلى اوست ، نه از وجود خطا در تدبير [الهى] .

.

ص: 318

. .

ص: 319

. .

ص: 320

. .

ص: 321

5 . آخرت

اشاره

5 . آخرتدرآمدفصل يكم : آخرت شناسىفصل دوم : اهتمام به آخرتفصل سوم : ياد آخرتفصل چهارم : آباد كردن آخرتفصل پنجم : سوداى آخرت

.

ص: 322

. .

ص: 323

درآمد

اشاره

آخرت ، در لغت
آخرت ، در قرآن و حديث
اشاره

درآمدآخرت ، در لغتواژه «آخرة» مؤنّث «آخِر» (بر وزن فاعل) و مقابل «اوّل» و «متقدِّم» است . در العين آمده است : الآخِرُ وَ الآخِرَةُ : نَقيضُ المُتَقَدِّمُ وَ المُتَقَدِّمَةُ ، وَ مُقَدَّمُ الشَّيءِ وَ مُؤَخَّرُهُ. (1) آخِر و آخرة ، نقيض متقدّم و متقدّمه هستند ، و [گفته مى شود :] مقدَّم (جلوى) يك چيز و مؤخَّر (عقب/ آخر) آن . در المقاييس نيز مى خوانيم : الهَمزَةُ وَ الخاءُ وَ الرّاءُ أصلٌ واحِدٌ إلَيهِ تَرجعُ فُروعُهُ ، وَ هُوَ خِلافُ التَّقَدُّمِ . وَ هذا قِياسٌ أخَذناهُ مِنَ الخَليلِ ... . (2) همزه و خاء و راء ، يك ريشه معنايى را تشكيل مى دهند و فروعش به آن باز مى گردند . و آن ، خلاف «تقدّم» است . اين قياس است كه ما از خليل گرفته ايم .

آخرت ، در قرآن و حديثقرآن كريم ، زندگىِ پيش از مرگ را زندگى اوّل و زندگىِ پس از مرگ را زندگىِ آخِر

.


1- .العين : ص 39 مادّه «أخر» .
2- .معجم مقاييس اللغة : ج 1 ص 70 .

ص: 324

ناميده است ، مانند : «لَهُ الْحَمْدُ فِى الْأُولَى وَ الْأَخِرَةِ . (1) در اين [سراى] نخستين و در آخرت ، ستايش ، از آنِ اوست» . «وَ إِنَّ لَنَا لَلْأَخِرَةَ وَ الْأُولَى . (2) و در حقيقت ، دنيا و آخرت ، از آنِ ماست» . «وَ لَلْأَخِرَةُ خَيْرٌ لَّكَ مِنَ الْأُولَى . (3) و آخرت ، براى تو ، بهتر از سراى نخستين است» . در واقع ، قرآن كريم و نيز احاديث اسلامى ، كلمه «آخرة» را در يكى از بارزترين مصاديق لغوى آن به كار مى برند . از اين رو، هنگامى كه يزيد بن سلام از پيامبر صلى الله عليه و آله مى پرسد : «چرا آخرت را آخرت ناميده اند؟»، ايشان در جواب مى فرمايد : لِأَنَّها مُتَأَخِّرَةٌ تَجى ءُ مِن بَعدِ الدُّنيا ، لا توصَفُ سِنينُها ، وَ لا تُحصى أيّامُها ، وَ لا يَموتُ سُكّانُها . (4) چون آن ، متأخّر است و پس از دنيا مى آيد . سال هاى آن ، وصف ناشدنى و روزهايش ناشمردنى هستند و ساكنان آن ، هيچ گاه نمى ميرند . و از امام على عليه السلام در وجه تسميه آخرت نقل شده كه : سُمِّيَتِ الآخِرَةُ آخِرَةً ، لِأَنَّ فيهَا الجَزاءَ وَ الثَّوابَ . (5) آخرت ، آخرت ناميده شده است ؛ چون سزا و پاداش در آن جاست. همان طور كه علّامه مجلسى توضيح داده، (6) مقصود ، آن است كه چون در

.


1- .قصص: آيه 70.
2- .ليل: آيه 13.
3- .ضحى: آيه 4.
4- .ر . ك : ص 332 ح 1 .
5- .ر . ك : ص 332 ح 2 .
6- .ر . ك : بحار الأنوار : ج 10 ص 13 .

ص: 325

آخرت ، سزا و ثواب است و جزا متأخّر از عمل است ، زندگى پس از مرگ ، آخرت ناميده شده است . اين واژه در قرآن ، گاه صفت «النشأة» است (مانند : «ثُمَّ اللَّهُ يُنشِئُ النَّشْأَةَ الْأَخِرَةَ ؛ (1) پس خداوند است كه نشئه آخرت را پديد مى آورد» ) ، گاه صفت «الدار» (مانند : «وَ إِنَّ الدَّارَ الْأَخِرَةَ لَهِىَ الْحَيَوَانُ ؛ (2) و زندگى حقيقى ، همان سراى آخرت است» ) ، گاه مضاف إليه «دار» (مانند : «وَ لَدَارُ الْأَخِرَةِ خَيْرٌ ؛ (3) و سراى آخرت ، بهتر است» ) و گاه صفت «اليوم» (مانند : «مِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْيَوْمِ الْأَخِرِ ؛ (4) و برخى از مردم مى گويند كه به خدا و روز واپسين ايمان آورديم» ) قرار گرفته است . البتّه در بيشتر موارد ، موصوف ، حذف گرديده و كلمه «آخرت» در مقابل «دنيا» و در باره زندگى پس از مرگ به كار رفته است . در قرآن كريم ، اين كلمه در مجموع ، 143 بار تكرار شده است : چهار بار به معناى لغوى آن و 139 بار به معناى «زندگى پس از مرگ» ، و از اين تعداد ، 88 بار به صورت «الآخرة» و 22 بار به صورت «بالآخرة» و سه بار به صورت «لَلآخرة» و 26 بار به صورت «الآخِر» (كه صفت «اليوم» قرار گرفته است) . نكته قابل توجّه ، اين كه : در نگاه ابتدايى ، ممكن است تصوّر شود كه كلمه «آخرت» معادل كلمه قيامت (يوم الحساب) است ؛ امّا دقّت در ريشه لغوى و كاربردهاى آن در قرآن و حديث ، به روشنى نشان مى دهد كه مقصود از كلمه آخرت ، مقابل «دنيا»ست و شامل همه منازل و مواقف پس از مرگ مى شود . پس قيامت ، تنها يكى از منازل آخرت محسوب مى گردد ، چنان كه پيامبر صلى الله عليه و آله قبر را

.


1- .عنكبوت : آيه 20 .
2- .عنكبوت : آيه 64 . نيز ، ر . ك : قصص : آيه 83 .
3- .يوسف : آيه 109 .
4- .بقره : آيه 8 .

ص: 326

1 . آخرت در مقايسه با دنيا

نخستين منزل آخرت معرّفى مى كند : القَبرُ أوَّلُ مَنازِلِ الآخِرَةِ ؛ فَإِن يَنجُ مِنهُ فَما بَعدَهُ أيسَرُ مِنهُ ، وَ إن لَم يَنجُ مِنهُ فَما بَعدَهُ أشَدُّ مِنهُ . (1) گور ، نخستين منزلگاه آخرت است . اگر [انسان] از آن به سلامت برَهَد ، منزلگاه هاى پس از آن ، آسان تر از آن است و اگر به سلامت نرَهَد ، منزلگاه هاى پس از آن ، سخت تر از آن خواهد بود . بنا بر اين ، آنچه در اين بخش مورد توجّه است ، ارائه متونى است كه مجموع زندگىِ پس از مرگ را مورد بررسى قرار داده اند ؛ امّا آنچه مربوط به هر يك از منازل و عوالم آخرت مى شود (مانند : عالم برزخ ، قيامت ، حساب ، ميزان ، صراط ، بهشت و دوزخ) در عناوين مربوط به خود خواهند آمد ، إن شاء اللّه . مهم ترين نكاتى كه در اين بخش آمده ، به طور خلاصه عبارت اند از :

1 . آخرت در مقايسه با دنياقلم و زبان ، از تبيين عظمت آخرت در مقايسه با دنيا ناتوان است ؛ چرا كه فانى را نمى توان با باقى سنجيد و «متاع قليل» با «مُلك كبير» (2) قابل مقايسه نيست . از اين رو ، هر توضيحى براى تفسير ابديّت در برابر زندگى موقّت ، نارساست . در احاديث اسلامى با چند مثال به اين حقيقت ، اشاره شده است : مثال اوّل : مَا الدُّنيا فِى الآخِرَةِ إلّا مِثلُما يَجعَلُ أحَدُكُم إصبَعَهُ هذِهِ فِى اليَمِّ ، فَليَنظُر بِمَ تَرجِعُ! (3)

.


1- .ر . ك : ص 334 ح 3 .
2- .اشاره است به آيه 20 از سوره انسان : «وَ إِذَا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نَعِيمًا وَ مُلْكًا كَبِيرًا» وآيه 77 از سوره نساء : «قُلْ مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ» .
3- .ر . ك : ص 336 ح 8 .

ص: 327

2 . ويژگى هاى آخرت
اشاره

دنيا در مقايسه با آخرت نيست ، مگر همانند اين كه يكى از شما اين انگشتش را در دريا فرو ببرد . پس بنگرد كه انگشتش با چه [مقدار آب] باز مى گردد! مثال دوم : ما أخَذَتِ الدُّنيا مِنَ الآخِرَةِ إلّا كَما أخَذَ مِخيَطٌ غُرِسَ فِى البَحرِ مِن مائِهِ . (1) دنيا از آخرت بر نگرفته است ، مگر آن سان كه سوزنى فرو رفته در دريا از آب آن ، بر گرفته است . مثال سوم : مَا الدُّنيا مِنَ الآخِرَةِ إلّا كَنَفحَةِ أرنَبٍ. (2) دنيا در برابر آخرت نيست ، مگر چونان يك نَفَس خرگوشى. بديهى است كه اين مَثَل ها تنها براى تقريب به ذهن است ، وگرنه حقيقت آخرت ، فوق اين معانى است و با ابزار شناخت اين جهان ، قابل فهماندن و فهميدن نيست و به بيان ژرف امير مؤمنان عليه السلام : كُلُّ شَى ءٍ مِنَ الدُّنيا سَماعُهُ أعظَمُ مِن عِيانِهِ ، وَ كُلُّ شَى ءٍ مِنَ الآخِرَةِ عِيانُهُ أعظَمُ مِن سَماعِهِ . (3) هر چيز دنيا ، شنيدنش بزرگ تر از ديدن آن است ، و هر چيز آخرت ، ديدنش بزرگ تر از شنيدن آن است .

2 . ويژگى هاى آخرتمهم ترين ويژگى هاى آخرت و برجسته ترين تفاوت هاى آن با دنيا از اين قرار است :

.


1- .ر . ك : ص 336 ح 10 .
2- .ر . ك : ص 338 ح 11 .
3- .ر . ك : ص 338 ح 12 .

ص: 328

الف - قرارگاه
ب - خانه هميشگى
ج - خانه زندگى حقيقى
د - حاكميت مطلق حق
ه - شهود حقايق غيبى

الف _ قرارگاهدنيا محلّ عبور انسان است و از همين رو ، از آن به «پل» تعبير شده است ؛ امّا آخرت ، جايى است كه انسان در آن جا خواهد ماند . و هوشيار ، كسى است كه به فكر قرارگاه خود باشد . (1)

ب _ خانه هميشگىدنيا ، مسافرخانه انسان ، و آخرت ، خانه هميشگى اوست ، و هر انسان عاقلى به تأمين و تجهيز خانه هميشگى خود ، بيش از مسافرخانه اهمّيت مى دهد . (2)

ج _ خانه زندگىِ حقيقىاز منظر قرآن ، زندگى دنيا در برابر زندگى آخرت ، بازيچه اى بيش نيست ، بدين معنا كه انسان ، تنها در آخرت مى تواند طعم هشيارى و زندگى حقيقى را بچشد و بفهمد زنده بودن يعنى چه . (3)

د _ حاكميت مطلق حقدنيا آزمايشگاه انسان است . از اين رو ، حق و باطل در آن آميخته است ؛ امّا آخرت ، جايگاه ظهور نتيجه آزمايش هاست و به همين جهت ، در آن جا چيزى جز حق ، حاكم نخواهد بود . (4)

ه _ شهود حقايق غيبىهمه انسان ها حقايق غيبى را در آخرت مى بينند و آنچه را خداوند متعال در دنيا به

.


1- .ر . ك : ص 343 (آخرت / فصل يكم / سراى ماندگارى) .
2- .ر . ك : ص 339 (آخرت / فصل يكم / سراى ماندن) .
3- .ر . ك : ص 349 (آخرت / فصل يكم / سراى زندگىِ حقيقى) و ص 353 (سراى بيدارى) .
4- .ر . ك : ص 353 (آخرت / فصل يكم / سراى يقين) .

ص: 329

و - خانه پاداش كردار نيك و بد
ز - دشوارى راه
ح - كاميابى شايستگان

آنان وعده داده ، بالعيان مشاهده مى كنند . بنا بر اين ، آنچه در دنيا براى آنان غيب محسوب مى شود ، در آخرت به شهادت تبديل مى گردد و همه مردم به مرتبه يقين مى رسند . (1)

و _ خانه پاداش كردار نيك و بددنيا خانه كار است و آخرت ، خانه پاداش ؛ (2) امّا نه به صورت پاداش هاى دنيوى ؛ بلكه بدين گونه كه كار انسان در خانه دنيا ، در خانه آخرت ، به پاداش تبديل مى شود : «فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ * وَ مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ . (3) هر كس هم وزن ذرّه اى نيكى كند ، [نتيجه] آن را مى بيند ، و هر كس هم وزن ذرّه اى بدى كند ، [نتيجه] آن را مى بيند» .

ز _ دشوارى راهيكى از خصوصيات مهمّ خانه آخرت ، دشوارى راه آن است كه تا انسان از بخشى از خواسته ها و هوس هاى خود نگذرد ، نمى تواند اين راه را طى كند ، به عكسِ راه دنيا كه در جهت تمايلات نفسانى است . از اين رو ، احاديث اسلامى تأكيد مى كنند كه راه آخرت را _ كه به بهشت منتهى مى گردد _ سختى و رنج ، فرا گرفته است ؛ (4) امّا راه دنيا _ كه به دوزخ منتهى مى گردد _ در ميان هوس ها و شهوات است .

ح _ كاميابى شايستگانكاميابى هاى دنيا لزوما با شايستگى افراد ، مرتبط نيست و چه بسا انسان هاى

.


1- .ر . ك : ص 353 (آخرت / فصل يكم / سراى يقين) .
2- .ر . ك : ص 353 (آخرت / فصل يكم / سراى سزا) .
3- .زلزله : آيه 7 و 8 .
4- .ر . ك : ص 355 (آخرت / فصل يكم / سراى محصور در ناملايمات) .

ص: 330

ط - احاطه آخرت بر دنيا

شايسته اى كه عمر خود را در محروميت به سر مى برند و حقوق آنان به وسيله انسان هاى ناشايست ، مورد تجاوز قرار مى گيرد ؛ امّا كاميابى هاى آخرت ، ويژه انسان هاى شايسته است و به فرموده امام على عليه السلام : أحوالُ الدُّنيا تَتبَعُ الاِتِّفاقَ ، وَ أحوالُ الآخِرَةِ تَتبَعُ الاِستِحقاقَ . (1) احوال دنيا تابع اتّفاق است و احوال آخرت ، تابع استحقاق .

ط _ احاطه آخرت بر دنياآخرين ويژگى برجسته آخرت ، احاطه آن بر دنياست ، بدين معنا كه آخرت هم اكنون وجود دارد و دوزخ ، هم اكنون بر انسان هاى ناشايست ، و بهشت ، هم اكنون بر انسان هاى شايسته احاطه دارد ، و به تعبير ديگر ، دنيا نمادى از آخرت است . (2) البتّه انسان تا وقتى كه در نَشئه دنيا قرار دارد ، نمى تواند حقيقت آخرت و بهشت و دوزخ را بفهمد ؛ ليكن با خروج از اين نشئه ، حقايق و منازل آخرت ، يكى پس از ديگرى براى او آشكار مى گردد ، چنان كه امام على عليه السلام فرموده است : النّاسُ نِيامٌ ، فإِذا ماتُوا انتَبَهوا. (3) مردمان خواب اند و زمانى كه مى ميرند ، بيدار مى شوند . و قرآن نيز تصريح مى كند كه : «لَّقَدْ كُنتَ فِى غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَآءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ . (4) واقعا كه سخت از اين حال در غفلت بودى . و ما پرده ات را از چشمانت برداشتيم و ديده ات امروز تيز است» .

.


1- .ر . ك : ص 357 (آخرت / فصل يكم / سرايى كه احوال آن ، تابع شايستگى است) .
2- .ر . ك : ص 358 ، پانوشت 3 .
3- .خصائص الأئمّة : ص 112 ، عيون الحكم و المواعظ : ص 66 ح 1673 ، عوالى اللآلى : ج 4 ص 73 ح 48 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 39 ؛ جواهر المطالب : ج 2 ص 150 ح 60 ، مئة كلمة ، جاحظ : ص 18 ح 2 ، المناقب ، خوارزمى : ص 375 ح 395 . نيز ، ر . ك : تنبيه الخواطر : ج 1 ص 150 ، تفسير الثعالبى : ج 5 ص 286 ، إحياء علوم الدين : ج 4 ص 35 .
4- .ق : آيه 22 .

ص: 331

3 . اهتمام به آباد ساختن خانه آخرت

3 . اهتمام به آباد ساختن خانه آخرتدر فصل دوم تا پنجم اين بخش ، با رساترين بيان ها و بليغ ترين موعظه ها ، بر چهار نكته تأكيد شده است : نكته اوّل . لزوم توجّه تام به آبادسازى خانه آخرت و توصيه به كسب ارزش هاى معنوى براى تهيّه امكانات لازم جهت تجهيز آن . نكته دوم . بيان آنچه موجب يادآورى آخرت و نيز سرمايه گذارى براى دستيابى به آخرت و آبادانى آن مى گردد . نكته سوم . آثار و بركات آبادسازى خانه آخرت و تأكيد بر اين كه آبادسازى خانه آخرت ، به معناى تخريب خانه دنيا نيست ؛ بلكه يكى از بركات آبادانى آخرت ، آباد شدن دنياست و اگر كسى با خدا و معنويت ، پيوند برقرار كند ، خير دنيا و آخرت را براى خود ، فراهم كرده است : «مَّن كَانَ يُرِيدُ ثَوَابَ الدُّنْيَا فَعِندَ اللَّهِ ثَوَابُ الدُّنْيَا وَالْأَخِرَةِ . (1) هر كس پاداش دنيا مى خواهد، پاداش دنيا و آخرت در پيشگاه خداست» . نكته چهارم . بر حذر داشتن از : عدم اهتمام به آخرت ، فراموش كردن آن ، آنچه موجب فراموشىِ آخرت و ويرانى آن است ، و آثار و مفاسد ويران شدن خانه آخرت . و اينك ، توضيح اين اجمال از متن قرآن و حديث :

.


1- .نساء : آيه 134 .

ص: 332

الفصل الأوّل : معرفة الآخرة1 / 1تَسمِيَةُ الآخِرَةِعلل الشرائع عن يزيد بن سلام_ أنَّه سَألَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ لَهُ _ :أخبِرني لِمَ سُمِّيَتِ الآخِرَةُ آخِرَةً؟ قالَ[ صلى الله عليه و آله ] : لِأَنَّها مُتَأَخِّرَةٌ تَجيءُ مِن بَعدِ الدُّنيا ، لا توصَفُ سِنينُها (1) ، ولا تُحصى أيّامُها ، ولا يَموتُ سُكّانُها . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :سُمِّيَتِ الآخِرَةُ آخِرَةً ؛ لِأَنَّ فيهَا الجَزاءَ وَالثَّوابَ . (3)

.


1- .في المصدر : «سنيها» ، والتصويب من بحار الأنوار . قال ابن الأثير : تجمع السنة على سنَهات وسَنَوات ، فإذا جمعتها جمع الصحّة كسرت السين فقلت : سِنون وسِنين ، وبعضهم يضمّها ، ومنهم من يقول : سِنين على كلّ حال في الرفع والنصب والجرّ ويجعل الإعراب على النون الأخيرة ، فإذا أضفتها على الأول حذفت نون الجمع للإضافة وعلى الثاني لا تحذفها فتقول : سِني زيد وسنينُ زيد (النهاية : ج 2 ص 414 «سنه») .
2- .علل الشرائع : ص 470 ح 33 ، بحار الأنوار : ج 57 ص 356 ح 2 .
3- .علل الشرائع : ص 2 ح 1 عن عليّ بن محمّد ، بحار الأنوار : ج 57 ص 355 ح 1 .

ص: 333

فصل يكم : آخرت شناسى
1 / 1 نام گذارى آخرت

فصل يكم : آخرت شناسى1 / 1نام گذارى آخرتعلل الشرائع_ به نقل از يزيد بن سلام ، در گفتگو با پيامبر خدا _ :[گفتم :] مرا خبر دهيد كه چرا آخرت را آخرت ناميده اند؟ فرمود : «چون متأخّر از دنياست و پس از آن مى آيد . سال هاى آن به وصف نمى آيد ، و روزهايش شماره نمى شود و ساكنانش نمى ميرند» .

امام على عليه السلام :آخرت را به اين دليل ، آخرت ناميده اند كه سزا و پاداش در آن جاست.

.

ص: 334

1 / 2أوَّلُ مَنازِلِ الآخِرَةرسول اللّه صلى الله عليه و آله :القَبرُ أوَّلُ مَنازِلِ الآخِرَةِ ؛ فَإِن يَنجُ مِنهُ فَما بَعدَهُ أيسَرُ مِنهُ ، وإن لَم يَنجُ مِنهُ فَما بَعدَهُ أشَدُّ مِنهُ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :أوَّلُ عَدلِ الآخِرَةِ القُبورُ ؛ لا يُعرَفُ [ فيها] (2) شَريفٌ مِن وَضيعٍ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :المَوتُ أوَّلُ عَدلِ الآخِرَةِ . (4)

عنه عليه السلام :المَوتُ بابُ الآخِرَةِ . (5)

الإمام الكاظم عليه السلام_ مِن كَلامِهِ عِندَ قَبرٍ حَضَرَهُ _ :إنَّ شَيئاً هذا آخِرُهُ لَحَقيقٌ أن يُزهَدَ في أوَّلِهِ ، وإنَّ شَيئاً هذا أوَّلُهُ لَحَقيقٌ أن يُخافَ آخِرُهُ . (6)

1 / 3المُقارَنَةُ بَينَ الآخِرةِ وَالدُّنياالكتاب«فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِىَ لَهُم مِّن قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزَاءً بِمَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ ». (7)

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 140 ح 454 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 526 ح 1373 كلاهما عن عثمان ، ربيع الأبرار : ج 4 ص 204 وفيهما «شرّ» بدل «أشدّ» ؛ جامع الأخبار : ص 485 ح 1351 ،روضة الواعظين : ص 542 ، بحارالأنوار : ج 6 ص 242 ح 64 .
2- .ما بين المعقوفين أثبتناه من المصادر الاُخرى .
3- .الجعفريّات : ص 205 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 233 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 81 ص 283 ح 40 بزيادة «وغنيّ من فقير» في آخره .
4- .غرر الحكم : ج 1 ص 376 ح 1435 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 28 ح 381 .
5- .غرر الحكم : ج 1 ص 84 ح 319 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 39 ح 860 .
6- .معاني الأخبار : ص 343 ، تحف العقول : ص 408 كلاهما عن حفص بن غياث النخعي ، بحار الأنوار : ج 73 ص 103 ح 91 .
7- .السجدة : 17.

ص: 335

1 / 2 نخستين منزلگاه آخرت
1 / 3 مقايسه ميان آخرت و دنيا

1 / 2نخستين منزلگاه آخرتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :گور ، نخستين منزلگاه آخرت است . اگر [انسان] از آن به سلامت برَهَد ، منزلگاه هاى پس از آن ، آسان تر از آن است ، و اگر از آن به سلامت نَرَهد ، منزلگاه هاى پس از آن ، سخت تر از آن خواهد بود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نخستين مرحله عدالت آخرت ، گورهايند كه در آنها ميان شريف و دون پايه ، فرقى نهاده نمى شود.

امام على عليه السلام :مرگ ، نخستين مرحله عدالت [و داورىِ ]آخرت است.

امام على عليه السلام :مرگ ، دروازه آخرت است.

امام كاظم عليه السلام_ در سخنانى بر سر قبرى كه بر آن حاضر شده بود _ :چيزى (دنيا) كه پايانش اين است ، سزاوار است كه به ابتداى آن ، دل بسته نشود ، و چيزى (آخرت) كه ابتدايش اين جاست ، سزاوار است كه از پايان آن ، ترسيده شود.

1 / 3مقايسه ميان آخرت و دنياقرآن«هيچ كس نمى داند چه چيز از آنچه روشنى بخش ديدگان است ، به [پاداش ]آنچه انجام مى داده اند ، براى آنان پنهان شده است» .

.

ص: 336

«انظُرْ كَيْفَ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَ لَلْاخِرَةُ أَكْبَرُ دَرَجَاتٍ وَ أَكْبَرُ تَفْضِيلاً » . (1)

«وَ إِذَا رَأَيْتَ ثَمَّ رَأَيْتَ نَعِيمًا وَ مُلْكًا كَبِيرًا » . (2)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :وَاللّهِ مَا الدُّنيا فِي الآخِرَةِ إلّا مِثلُما يَجعَلُ أحَدُكُم إصبَعَهُ هذِهِ (3) فِي اليَمِّ ، فَليَنظُر بِمَ تَرجِعُ! (4)

المستدرك على الصحيحين عن المستورد (5) :المستدرك على الصحيحين عن المستورد (6) : كُنّا عِندَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَتَذاكَرُوا الدُّنيا وَالآخِرَةَ ، فَقالَ بَعضُهُم : إنَّمَا الدُّنيا بَلاغٌ لِلآخِرَةِ ، فيهَا العَمَلُ وفيهَا الصَّلاةُ وفيهَا الزَّكاةُ . وقالَت طائِفَةٌ مِنهُم : الآخِرَةُ فيهَا الجَنَّةُ . وقالوا ما شاءَ اللّهُ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : مَا الدُّنيا فِي الآخِرَةِ إلّا كَما يَمشي أحَدُكُم إلَى اليَمِّ فَأَدخَلَ إصبَعَهُ فيهِ ؛ فَما خَرَجَ مِنهُ فَهِيَ الدُّنيا . (7)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما أخَذَتِ الدُّنيا مِنَ الآخِرَةِ إلّا كَما أخَذَ مِخيَطٌ غُرِسَ فِي البَحرِ مِن مائِهِ . (8)

عنه صلى الله عليه و آله :مَثَلُكُم أيُّهَا الاُمَّةُ كَمَثَلِ عَسكَرٍ قَد سارَ أوَّلُهُم ونودِيَ بِالرَّحيلِ ؛ فَما أسرَعَ ما يَلحَقُ آخِرُهُم بِأَوَّلِهِم! وَاللّهِ مَا الدُّنيا مِنَ الآخِرَةِ إلّا كَنَفحَةِ (9) أرنَبٍ ، الجِدَّ الجِدَّ عِبادَ اللّهِ! وَاستَعينوا بِاللّهِ رَبِّكُم . 10

.


1- .الإسراء : 21.
2- .الإنسان : 20 .
3- .أي السبّابة ، فقد جاء في المصدر بعد كلمة هذه : «وأشار يحيى بالسبّابة» ويحيى هو ابن سعيد ، من رجال سند الرواية .
4- .صحيح مسلم : ج 4 ص 2193 ح 55 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 561 ح 2323 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1376 ح 4108 ، كنز العمّال : ج 3 ص 195 ح 6138 ؛ مشكاة الأنوار : ص 467 ح 1558 ، تنبيه الخواطر : ج 1 ص 150 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 119 ح 110 .
5- .هو المُستورِد بن شدّاد بن عَمرو القَرَشيّ (راجع : ترجمته في تهذيب الكمال : ج 27 ص 439) .
6- .المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 355 ح 7898 ، كنز العمّال : ج 3 ص 195 ح 6136 .
7- .المعجم الكبير : ج 20 ص 308 ح 733 عن المستورد ، كنز العمّال : ج 3 ص 195 ح 1637.
8- .كذا في المصدر بالحاء المهملة ، والظاهر أنّها مصحّفة عن «نفجة» بالجيم ، قال ابن الأثير : كنفجة أرنب : أي كوثبته من مَجثَمه ، يريد تقليل مدّتها (النهاية : ج 5 ص 88 «نفج») .
9- .الفردوس : ج 4 ص 148 ح 6456 عن عمر ، كنز العمّال : ج 15 ص 797 ح 43163 .

ص: 337

«بنگر كه چگونه بعضى از آنان را بر بعضى ديگر برترى داده ايم، و قطعا درجات آخرت ، بزرگ تر و برتر است» .

«و چون بدان جا بنگرى ، [سرزمينى از] نعمت و كشورى پهناور مى بينى» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به خدا سوگند كه دنيا در مقايسه با آخرت ، جز مانند اين كه فردى از شما اين انگشتش (1) را در دريا فرو ببرد ، نيست . پس بنگرد كه انگشتش با چه [مقدار آب] باز مى گردد .

المستدرك على الصحيحين_ به نقل از مُستورِد (2) _ :در خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله بودم كه حاضران ، سخن از دنيا و آخرت به ميان آوردند . بعضى گفتند : دنيا ، در حقيقت ، جاى توشه برداشتن براى آخرت است . در آن ، عمل است و نماز است و زكات . گروهى گفتند : در آخرت ، بهشت است . و هر كس سخنى گفت . پيامبر خدا فرمود : «دنيا در برابر آخرت ، جز به مانند اين نيست كه فردى از شما به كنار دريا برود و انگشتش را در آن فرو برد . آنچه از [نَم] دريا [با انگشتش ]بيرون مى آيد ، همان دنياست» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آنچه دنيا از آخرت گرفته است ، جز به اندازه آبى كه سوزنى فرو رفته در دريا به خود مى گيرد ، نيست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :حكايت شما _ اى مردم _ همانند سپاهى است كه ابتداى آن رفته و نداى كوچ [در آن،] سر داده شده است . پس چه زود ، آخر آن سپاه به اوّلش مى رسد! به خدا سوگند ، دنيا در برابر آخرت ، جز به مانند يك نَفَس (جهش) (3) خرگوشى نيست . بكوشيد ، بكوشيد _ اى بندگان خدا _ و از خداوند ، پروردگارتان ، كمك بجوييد.

.


1- .يعنى انگشت نشانه اش را . در مأخذ ، پس از كلمه «اين» آمده است : «يحيى با انگشت نشانه اش ، اشاره كرد» . مقصود از يحيى ، «يحيى بن سعيد» ، از رجال سند اين روايت است .
2- .مراد ، مستورد بن شدّاد بن عمرو قرشى است . براى ديدن شرح حال او ، ر . ك : تهذيب الكمال : ج 27 ص 439 .
3- .در مأخذ ، «نفحة (با حاء)» آمده است ؛ ولى ظاهرا تصحيف شده «نفجة» (با جيم) باشد . ابن اثير مى گويد : «كنفجة أرنب ؛ مانند يك جهش خرگوش . و مراد ، كم بودن مدّت دنياست» (النهاية : ج 5 ص 88 مادّه «نفج») .

ص: 338

الإمام عليّ عليه السلام :كُلُّ شَيءٍ مِنَ الدُّنيا سَماعُهُ أعظَمُ مِن عِيانِهِ ، وكُلُّ شَيءٍ مِنَ الآخِرَةِ عِيانُهُ أعظَمُ مِن سَماعِهِ ، فَليَكفِكُم مِنَ العِيانِ السَّماعُ ، ومِنَ الغَيبِ الخَبَرُ . (1)

عنه عليه السلام :ما المَغرورُ الَّذي ظَفِرَ مِنَ الدُّنيا بِأَعلى هِمَّتِهِ ، كَالآخَرِ الَّذي ظَفِرَ مِنَ الآخِرَةِ بِأَدنى سُهمَتِهِ . (2)

عنه عليه السلام_ في تَمجيدِ اللّهِ عز و جل _ :سُبحانَكَ ما أعظَمَ ما نَرى مِن خَلقِكَ! وما أصغَرَ كُلَّ عَظيمَةٍ في جَنبِ قُدرَتِكَ! وما أهوَلَ ما نَرى مِن مَلَكوتِكَ ! وما أحقَرَ ذلِكَ فيما غابَ عَنّا مِن سُلطانِكَ! وما أسبَغَ (3) نِعَمَكَ فِي الدُّنيا! وما أصغَرَها في نِعَمِ الآخِرَةِ! (4)

1 / 4خَصائِصُ الآخِرَةِأ _ دارُ القَرارِالكتاب«يَاقَوْمِ إِنَّمَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا مَتَاعٌ وَ إِنَّ الْاخِرَةَ هِىَ دَارُ الْقَرَارِ » . (5)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 114 ، عدّة الداعي : ص 99 عنهم عليهم السلام وليس فيه ذيله من «فليكفكم ...» ، غرر الحكم : ج 4 ص 542 ح 6908 و ص 541 ح 6907 و ج 5 ص 41 ح 7360 ، بحار الأنوار : ج 8 ص 191 ح 168 .
2- .نهج البلاغة : الحكمة 370 ، تنبيه الخواطر : ج 1 ص 79 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 124 ح 112 .
3- .سَبَغَت النعمةُ : اتّسعَت. وأسبَغَ اللّه ُ عليه النعمةَ : أَي أتَمّها (الصحاح : ج 4 ص 1321 «سبغ») .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 109 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 318 ح 43 ؛ المعيار والموازنة : ص 257 نحوه .
5- .غافر : 39.

ص: 339

1 / 4 ويژگى هاى آخرت
الف - سراى ماندن

امام على عليه السلام :هر چيز دنيا [از خير و شرّش] ، شنيدنش بزرگ تر از ديدن آن است ، و هر چيز آخرت [از پاداش ها و كيفرهايش] ، ديدنش بزرگ تر از شنيدن آن است . پس براى ديدن [امور آخرت] به شنيدن [اوصاف آنها] بسنده كنيد و براى [آگاهى از] غيب ، به خبر[ى كه پيامبران و مُخبرانِ صادق در باره آن به شما داده اند] ، اكتفا نماييد.

امام على عليه السلام :فريب [_ِ دنيا] خورده اى كه از دنيا به بالاترين خواست خويش رسيده ، همانند كسى نيست كه از آخرت به كمترين بهره خويش دست يافته است .

امام على عليه السلام_ در تمجيد خداوند _ :منزّهى تو ، اى خداوند! وه كه چه باعظمت است آنچه از آفرينش تو مى بينيم! و چه ناچيز است هر عظمتى در برابر قدرت تو! و چه هول انگيز است آنچه از ملكوت تو مى بينيم! و چه حقيرند اينها در برابر آنچه از پادشاهى تو از ما پنهان است! و چه [فراوان و] فراگير است نعمت هاى تو در دنيا! و چه خُردند اينها در برابر نعمت هاى آخرت!

1 / 4ويژگى هاى آخرتالف _ سراى ماندنقرآن«اى قوم من! اين زندگى دنيا ، تنها ، كالايى [ناچيز] است ، و در حقيقت ، آخرت است كه سراى ماندن است» .

.

ص: 340

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :إيّاكَ أن تُخدَعَ عن دارِ القَرارِ ومَحَلِّ الطَّيِّبينَ الأَخيارِ وَالأَولياءِ الأَبرارِ ، الَّتي نَطَقَ القُرآنُ بِوَصفِها وأثنى عَلى أهلِها ، ودَلَّكَ اللّهُ سُبحانَهُ عَلَيها ودَعاكَ إلَيها . (1)

عنه عليه السلام :إنَّمَا الدُّنيا دارُ مَجازٍ وَالآخِرَةُ دارُ قَرارٍ ، فَخُذوا مِن مَمَرِّكُم لِمَقَرِّكُم . (2)

عنه عليه السلام :إنَّمَا الدُّنيا دارُ مَمَرٍّ وَالآخِرَةُ دارُ مُستَقَرٍّ ، فَخُذوا مِن مَمَرِّكُم لِمُستَقَرِّكُم ، ولا تَهتِكُوا أستارَكُم عِندَ مَن يَعلَمُ أسرارَكُم . (3)

عنه عليه السلام_ في صِفَةِ أهلِ الجَنَّةِ _ :قَومٌ لَم تَزَلِ الكَرامَةُ تَتَمادى بِهِم حَتّى حَلّوا دارَ القَرارِ ، وأمِنوا نُقلَةَ الأَسفارِ . (4)

عنه عليه السلام :الآخِرَةُ دارُ مُستَقَرِّكُم ، فَجَهِّزوا إلَيها ما يَبقى لَكُم . (5)

عنه عليه السلام :إنَّ الدُّنيا لَم تُخلَق لَكُم دارَ مُقامٍ ، بَل خُلِقَت لَكُم مَجازا لِتَزَوَّدوا مِنهَا الأَعمالَ إلى دارِ القَرارِ . (6)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ مِن دُعائِهِ يَومَ الثُّلاثاءِ _ :اللّهُمَّ أصلِح لي ديني ؛ فَإِنَّهُ عِصمَةُ أمري، وأصلِح لي آخِرَتي؛ فَإِنَّها دارُ مَقَرّي وإلَيها مِن مُجاوَرَةِ اللِّئامِ مَفَرّي. (7)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 320 ح 2734 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 100 ح 2300.
2- .نهج البلاغة : الخطبة 203 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 218 نحوه ، بحار الأنوار : ج 73 ص 134 ح 138 ؛ تذكرة الخواصّ : ص 132 نحوه .
3- .غرر الحكم : ج 3 ص 87 ح 3898 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 177 ح 3639 .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 165 ، تنبيه الخواطر : ج 1 ص 68 ، بحار الأنوار : ج 8 ص 163 ح 104 .
5- .غرر الحكم : ج 2 ص 121 ح 2050 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 62 ح 1616 وفيه «قراركم» بدل «مستقرّكم» .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 132 ، غرر الحكم : ج 2 ص 662 ح 3699 نحوه .
7- .البلد الأمين : ص 123 ، المصباح للكفعمي : ص 164 ، بحار الأنوار : ج 90 ص 187 ح 25 .

ص: 341

حديثامام على عليه السلام :زنهار كه سراى ماندن و آن جايگاهِ پاكانِ نيك سرشت و اولياى نيكوكار را به فريب [شيطان] ، از كف بدهى ؛ سرايى كه قرآن ، آن را وصف كرده و اهلش را ستوده ، و خداوند سبحان ، تو را به آن ره نمون شده و تو را به سوى آن فرا خوانده است!

امام على عليه السلام :دنيا ، در حقيقت، سراى گذر است و آخرت ، سراى ماندن . پس ، از گذرگاه خود ، براى ماندْگاهتان توشه برداريد.

امام على عليه السلام :دنيا در حقيقت ، سراى گذر است و آخرت ، سراى ماندن . پس ، از گذرگاه خود ، براى ماندْگاهتان توشه برگيريد و پرده هايتان را در نزد كسى كه رازهاى شما را مى داند ، ندريد.

امام على عليه السلام_ در توصيف بهشتيان _ :آنان گروهى هستند كه همواره از كرامت [الهى ]بهره مندند ، تا آن گاه كه در سراى ماندن فرود آيند و از جا به جايى هاى سفر ، آسوده گردند.

امام على عليه السلام :آخرت ، سراى ماندن شماست . پس آنچه را براى شما مى ماند ، براى آن سرا آماده سازيد.

امام على عليه السلام :دنيا براى شما ، سراى ماندن آفريده نشده است ؛ بلكه برايتان گذرگاهى آفريده شده تا از آن ، توشه عمل براى سراى ماندن برگيريد.

امام زين العابدين عليه السلام_ در دعاى روز سه شنبه _ :بار خدايا! دينم را برايم درست گردان ؛ چرا كه آن ، نگهبان امور من است ، و آخرتم را برايم درست گردان ؛ چرا كه آن ، سراى ماندن من و گريزگاه من از همسايگى با فرومايگان است .

.

ص: 342

عنه عليه السلام :مَعاشِرَ أصحابي ، الدُّنيا دارُ مَمَرٍّ وَالآخِرَةُ دارُ مَقَرٍّ ، فَخُذوا مِن مَمَرِّكُم لِمَقَرِّكُم . (1)

الإمام الباقر عليه السلام :الآخِرَةُ دارُ قَرارٍ وَالدُّنيا دارُ فَناءٍ وزَوالٍ ، ولكِنَّ أهلَ الدُّنيا أهلُ غَفلَةٍ . (2)

ب _ دارُ البَقاءِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا أهلَ الخُلودِ ، يا أهلَ البَقاءِ ، إنَّكُم لَم تُخلَقوا لِلفَناءِ (3) ، وإنَّما تُنقَلونَ مِن دارٍ إلى دارٍ ، كَما نُقِلتُم مِنَ الأَصلابِ إلَى الأَرحامِ ، ومِنَ الأَرحامِ إلَى الدُّنيا ، ومِنَ الدُّنيا إلَى القُبورِ ، ومِنَ المَوقِفِ إلَى الخُلودِ فِي الجَنَّةِ أوِ النّارِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :يا عَجَبا كُلَّ العَجَبِ لِلمُصَدِّقِ بِدارِ الخُلودِ وهُوَ يَسعى لِدارِ الغُرورِ ! (5)

الإمام عليّ عليه السلام :أيُّهَا النّاسُ ، ألا إنَّ الدُّنيا دارُ فَناءٍ وَالآخِرَةَ دارُ بَقاءٍ ، فَخُذوا مِن مَمَرِّكُم لِمَقَرِّكُم . (6)

.


1- .الأمالي للصدوق : ص 289 ح 321 عن طاووس اليماني ، بحار الأنوار : ج 78 ص 147 ح 7 .
2- .الكافي : ج 2 ص 133 ح 16 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 193 كلاهما عن جابر ، تحف العقول : ص 377 عن سفيان الثوري عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 73 ص 36 ح 17.
3- .في المصدر : «للقاء» ، والتصويب من المصادر الاُخر .
4- .الفردوس : ج 5 ص 297 ح 8237 عن أبي هريرة ، تاريخ دمشق : ج 10 ص 490 ، تهذيب الكمال : ج 4 ص 294 الرقم 782 ، سير أعلام النبلاء : ج 5 ص 91 الرقم 31 كلّها عن بلال بن سعد من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام .
5- .مسند الشهاب : ج 1 ص 348 ح 595 عن أبي جعفر عبد اللّه بن مسور الهاشمي ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 133 ح 61 عن أبي جعفر المدائني ، ذمّ الدنيا : ص 17 ح 14 عن أبي جعفر ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 19 ص 330 ، كنز العمّال : ج 3 ص 160 ح 5962 ؛ المحاسن : ج 1 ص 377 ح 831 عن أبي النعمان عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 78 ص 184 ح 10 .
6- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 298 ح 56 عن أحمد بن الحسن الحسيني عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام ، نهج البلاغة : الخطبة 203 ، الأمالي للصدوق : ص 172 ح 174 ، مشكاة الأنوار : ص 468 ح 1567 ، روضة الواعظين : ص 485 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 88 ح 56.

ص: 343

ب - سراى ماندگارى

امام زين العابدين عليه السلام :اى گروه ياران من! دنيا سراى گذر است و آخرت ، سراى ماندن . پس ، از گذرگاه خويش براى اقامتگاهتان توشه برگيريد.

امام باقر عليه السلام :آخرت ، سراى ماندن است و دنيا سراى رفتن و نيست شدن ؛ امّا اهل دنيا اهل غفلت اند .

ب _ سراى ماندگارىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى اهل جاودانگى ، اى اهل ماندگارى! شما براى نابودى آفريده نشده ايد ؛ بلكه از سرايى به سرايى انتقال داده مى شويد ، همچنان كه از پُشت ها به زهدان ها ، و از زهدان ها به دنيا منتقل شديد و از دنيا به گورها ، و از موقف (قيامت) به جاودانگى در بهشت يا دوزخ [انتقال مى يابيد] .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شگفتا و شگفتا از كسى كه سراى جاودانگى را قبول دارد و با اين حال براى سراى فريب (دنيا) مى كوشد!

امام على عليه السلام :اى مردم! بدانيد كه دنيا سراى نيستى است و آخرت ، سراى ماندگارى است . پس ، از گذرگاه خود ، براى اقامتگاهتان توشه برگيريد.

.

ص: 344

عنه عليه السلام :عَجِبتُ لِعامِرِ دارِ الفَناءِ ، وتارِكِ دارِ البَقاءِ ! (1)

عنه عليه السلام :دارُ البَقاءِ مَحَلُّ الصِّدّيقينَ ، ومَوطِنُ الأَبرارِ وَالصّالِحينَ . (2)

عنه عليه السلام_ فيما كَتَبَهُ إلَى ابنِهِ الحَسَنِ عليه السلام _ :اِعلَم يا بُنَيَّ ، أنَّكَ إنَّما خُلِقتَ لِلآخِرَةِ لا لِلدُّنيا ، ولِلفَناءِ لا لِلبَقاءِ ، و لِلمَوتِ لا لِلحَياةِ ، وإنَّكَ في قُلعَةٍ (3) ودارِ بُلغَةٍ (4) وطَريقٍ إلَى الآخِرَةِ . (5)

عنه عليه السلام :إنَّكُم إنَّما خُلِقتُم لِلآخِرَةِ لا لِلدُّنيا ، ولِلبَقاءِ لا لِلفَناءِ . (6)

عنه عليه السلام :غايَةُ الآخِرَةِ البَقاءُ . (7)

عنه عليه السلام :لِكُلِّ شَيءٍ مِنَ الآخِرَةِ خُلودٌ وبَقاءٌ . (8)

عنه عليه السلام :الدُّنيا أمَدٌ ، الآخِرَةُ أبَدٌ . (9)

.


1- .نهج البلاغة : الحكمة 126 ، خصائص الأئمّة : ص 101 ، تنبيه الخواطر : ج 1 ص 62 وفيه «لعامل» بدل «لعامر» ، غرر الحكم : ج 4 ص 336 ح 6251 ، بحار الأنوار : ج 72 ص 199 ح 28 .
2- .غرر الحكم : ج 4 ص 15 ح 5126 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 251 ح 4702 .
3- .أي دار تحوّل وارتحال (النهاية : ج 4 ص 102 «قلع») .
4- .البُلغة _ بالضمّ _ : الكفاية ؛ وهو ما يكتفى به في العيش ؛ أي دار عَمَل يُتَبلّغ فيها من صالح الأعمال ويُتَزَوّد (مجمع البحرين : ج 1 ص 187 «بلغ») .
5- .نهج البلاغة : الكتاب 31 ، تحف العقول : ص 76 ، كشف المحجّة : ص 228 عن عمر بن أبي المقدام عن الإمام الباقر عنه عليهماالسلام ، خصائص الأئمّة : ص 117 نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 205 ح 1 ؛ كنز العمّال : ج 16 ص 173 ح 44215 نقلاً عن وكيع والعسكري في المواعظ نحوه .
6- .غرر الحكم : ج 3 ص 96 ح 3843 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 174 ح 3629 .
7- .غرر الحكم : ج 4 ص 370 ح 6353 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 348 ح 5908 .
8- .غرر الحكم : ج 5 ص 17 ح 7298 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 402 ح 6783 .
9- .غرر الحكم : ج 1 ص 10 ح 4 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 36 ح 712 .

ص: 345

امام على عليه السلام :در شگفتم از كسى كه سراى نيستى را آباد مى كند و سراى ماندگارى را فرو مى گذارد!

امام على عليه السلام :سراى ماندگارى ، جايگاه صدّيقان و اقامتگاه نيكان و درستكاران است.

امام على عليه السلام_ در نامه اى به پسرش حسن عليه السلام _ :بدان _ اى پسرم _ كه تو در حقيقت ، براى آخرت آفريده شده اى نه براى دنيا ، و براى رفتن نه براى ماندن [در اين سراى خاكى] ، و براى مُردن نه براى زيستن . تو در يك كوچگاه هستى ؛ در سرايى كه بايد از آن [براى سفر آخرت] ، توشه بردارى و در راهى منتهى به آخرت.

امام على عليه السلام :همانا شما براى آخرت آفريده شده ايد ، نه براى دنيا ، و براى ماندگارى آفريده شده ايد ، نه براى نابودى.

امام على عليه السلام :پايان آخرت ، ماندگارى است.

امام على عليه السلام :هر چيزِ آخرت ، جاويدان و ماناست.

امام على عليه السلام :دنيا موقّتى است و آخرت ، ابدى.

.

ص: 346

عنه عليه السلام :يَنبَغي لِمَن أيقَنَ بِبَقاءِ الآخِرَةِ ودَوامِها أن يَعمَلَ لَها . (1)

عنه عليه السلام_ في ذِكرِ حَديثِ مِعراجِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله _ :قالَ اللّهُ عز و جل : ... يا أحمَدُ . . . إنَّ أهلَ الآخِرَةِ قُلوبُهُم في أجوافِهِم قَد قُرِحَت ، يَقولونَ : مَتى نَستَريحُ مِن دارِ الفَناءِ إلى دارِ البَقاءِ؟ (2)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ مِن دُعائِهِ في صَلاةِ اللَّيلِ _ :اللّهُمَّ وإذ سَتَرتَني بِعَفوِكَ ، وتَغَمَّدتَني بِفَضلِكَ في دارِ الفَناءِ بِحَضرَةِ الأَكفاءِ ، فَأَجِرني من فَضيحاتِ دارِ البَقاء عِندَ مَواقِفِ الأَشهادِ مِنَ المَلائِكَةِ المُقَرَّبينَ ، وَالرُّسُلِ المُكَرَّمينَ ، وَالشُّهَداءِ ، وَالصّالِحينَ . (3)

عنه عليه السلام :العَجَبُ كُلُّ العَجَبِ لِمَن عَمِلَ لِدارِ الفَناءِ ، وتَرَكَ دارَ البَقاءِ ! (4)

الكافي عن عليّ بن أسباط عنهم عليهم السلام :فيما وَعَظَ اللّهُ عز و جل بِهِ عيسى عليه السلام : ... يَابنَ مَريَمَ ، لَو رَأَت عَينُكَ ما أعدَدتُ لِأَولِيائِيَ الصّالِحينَ ذابَ قَلبُكَ وزَهَقَت نَفسُكَ شَوقا إلَيهِ ، فَلَيسَ كَدارِ الآخِرَةِ دارٌ تَجاوَرَ فيهَا الطَّيِّبونَ ، ويَدخُلُ عَلَيهِم فيهَا المَلائِكَةُ المُقَرَّبونَ ، وهُم مِمّا يَأتي يَومَ القِيامَةِ مِن أهوالِها آمِنونَ ، دارٌ لايَتَغَيَّرُ فيهَا النَّعيمُ ولا يَزولُ عَن أهلِها . (5)

.


1- .غرر الحكم : ج 6 ص 442 ح 10934 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 555 ح 10229 .
2- .بحار الأنوار : ج 77 ص 21 و 25 ح 6 نقلاً عن إرشاد القلوب .
3- .الصحيفة السجّاديّة : ص 131 الدعاء 32 ، مصباح المتهجّد : ص 190 ح 272 ، المصباح للكفعمي : ص 83 ، الإقبال : ج 2 ص 154 عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 98 ص 265.
4- .الأمالي للطوسي : ص 664 ح 1387 ، المحاسن : ج 1 ص 378 ح 832 نحوه وكلاهما عن الثمالي ،فقه الرضا : ص 372 عن العالم عليه السلام وفيه «وهو يرى» بدل «ترك» ، جامع الأخبار : ص 296 ح 810 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 142 ج 4 .
5- .الكافي : ج 8 ص 131 و 135 ح 103 ، تحف العقول : ص 497 ، أعلام الدين : ص 230 كلاهما من دون اسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 14 ص 293 ح 14 .

ص: 347

امام على عليه السلام :كسى كه به ماندگارى و پايدارى آخرت يقين دارد ، سزاوار است كه براى آن كار كند.

امام على عليه السلام_ در بيان حديث معراج _ :خداوند عز و جل فرمود : « ... اى احمد! ... همانا اهل آخرت ، دل هايشان در درونشان مجروح گشته است و مى گويند : كِى از سراى نيستى آسوده مى شويم و به سراى ماندگارى مى رويم؟» .

امام زين العابدين عليه السلام_ در دعايش در نماز شب _ :بار خدايا! همچنان كه در اين سراىِ رفتنى و در حضور همگنان ، با گذشت خودت [گناهان ]مرا پوشاندى و مرا غرق در فضل و لطفت نمودى ، از رسوايى هاى سراى ماندگارى ، در هنگام ايستادن در محضر فرشتگان مقرّب و فرستادگان گرامى و شهدا و نيكان نيز پناهم ده.

امام زين العابدين عليه السلام :شگفتا و شگفتا از كسى كه براى سراى نيستى كار مى كند و سراى ماندگارى را رها مى نمايد!

الكافى_ به نقل از على بن اسباط ، از امامان عليهم السلام _ :از جمله اندرزهاى خداوند عز و جل به عيسى عليه السلام اين بود كه : « ... اى پسر مريم! اگر ديده ات آنچه را كه براى دوستان درستكارم آماده ساخته ام ، مى ديد ، دلت از شوق آنها آب مى شد و جانت بر مى آمد . هيچ سرايى چون سراى آخرت نيست . در آن سراى ، پاكان ، همسايه يكديگرند و فرشتگان مقرّب بر آنان وارد مى شوند . آنان از هول و هراس هاى روز قيامت ، در امان اند . آخرت ، سرايى است كه در آن ، نعمت ها دگرگون نمى شوند و از كف صاحبان آنها نمى روند» .

.

ص: 348

ج _ دارُ الحَيَوانالكتاب«وَ مَا هَذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْاخِرَةَ لَهِىَ الْحَيَوَانُ (1) لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ ». (2)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام_ مِن دُعائِهِ يَومَ صِفّينَ _ :اللّهُمَّ وأسأَلُكَ ... نَشاطا لِذِكرِكَ مَا استَعمَرتَني في أرضِكَ ، فَإِذا كانَ ما لابُدَّ مِنهُ المَوتُ فَاجعَل ميتَتي قَتلاً في سَبيلِكَ بِيَدِ شَرِّ خَلقِكَ ، وَاجعَل مَصيري فِي الأَحياءِ المَرزوقينَ عِندَكَ في دارِ الحَيَوانِ . (3)

الإمام الباقر عليه السلام_ فِي الدُّعاءِ الجامِعِ _ :أسأَلُكَ اللّهُمَّ الرَّفاهِيَةَ في مَعيشَتي ما أبقَيتَني ، مَعيشَةً أقوى بِها عَلى طاعَتِكَ ، وأبلُغُ بِها رِضوانَكَ ، وأصيرُ بِها إلى دارِ الحَيَوانِ غَدا . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :كانَ عَليُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام يَدعو بِهذَا الدُّعاءِ ... : أعوذُ بِكَ يا إلهي مِن شَرِّ الدُّنيا وشَرِّ ما فيها ، لا تَجعَلِ الدُّنيا عَلَيَّ سِجنا ولا فِراقَها عَلَيَّ حُزنا ، أخرِجني مِن فِتنَتِها مَرضِيّا عَنّي ، مَقبولاً فيها عَمَلي إلى دارِ الحَيَوانِ . (5)

.


1- .الحَيَوان : الباقية ، أي ليس فيها إلّا حياةٌ مستمرّة دائمة خالدة لا موت فيها ، فكأنّها في ذاتها حياة (مجمع البحرين : ج 1 ص 483 «حيى») .
2- .العنكبوت : 64.
3- .مُهج الدعوات : ص 131 عن سعد بن عبد اللّه ، بحار الأنوار : ج 94 ص 239 ح 9 .
4- .الكافي : ج 2 ص 588 ح 26 ، تهذيب الأحكام : ج 3 ص 77 ح 234 ، مُهج الدعوات : ص 217 كلّها عن أبي حمزة الثمالي ، بحار الأنوار : ج 94 ص 269 ح 3.
5- .الكافي : ج 2 ص 554 ح 13 عن أبي بصير ، جمال الاُسبوع : ص 234 ، مصباح المتهجّد : ص 351 ح 466 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 90 ص 4 ح 1 .

ص: 349

ج - سراى زندگىِ حقيقى

ج _ سراى زندگىِ حقيقىقرآن«اين زندگى دنيا ، جز سرگرمى و بازى نيست و زندگى [حقيقى] ، همانا [در ]سراى آخرت است ، اگر مى دانستند» .

حديثامام على عليه السلام_ از دعاى ايشان در روز صفّين _ :بار خدايا! از تو درخواست مى كنم ... تا وقتى مرا در زمينت سكونت [و عمر] مى دهى ، همواره به ياد خودت كوشا[يم ]بدارى . و هر گاه مرگ _ كه از آن گريزى نيست _ مرا فرا مى رسد ، مردنم را كشته شدن در راه خودت به دست بدترينْ آفريده ات قرار بده ، و در آن سراى زندگى [حقيقى] ، مرا در ميان زندگانى كه نزد تو روزى مى خورند ، جاى ده.

امام باقر عليه السلام_ در دعاى جامع _ :بار خدايا! از تو درخواست مى كنم كه تا زنده ام ، زندگى مرا قرين آسايش بگردانى ، چندان كه به واسطه آن بر طاعت تو توانا گردم و به خشنودى تو دست يابم و فردا[ى قيامت] به سراى زندگى[حقيقى] ، نايل گردم.

امام صادق عليه السلام :على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام اين دعا را مى خواند ... : «معبود من! از شرّ دنيا و از شرّ هر آنچه در دنياست ، به تو پناه مى برم . دنيا را بر من ، زندان مگردان و جدايى از آن را مايه اندوهم قرار مده . مرا از فتنه سراى دنيا چنان به سراى زندگى [حقيقى] ببَر كه از من خشنود باشى و اعمالم در آن ، پذيرفته شده باشد» .

.

ص: 350

عنه عليه السلام :اللّهُمَّ ، إنّي أعوذُ بِكَ مِن شَرِّ الدُّنيا وشَرِّ أهلِها وشَرِّ ما فيها ، ولا تَجعَلِ الدُّنيا عَلَيَّ سِجنا ، ولا تَجعَل فِراقَها لي حُزنا ، أجِرني مِن فِتنَتِها ، وَاجعَل عَمَلي فيها مَقبولاً وسَعيي فيها مَشكورا ، حَتّى أصِلَ بِذلِكَ إلى دارِ الحَيَوانِ ومَساكِنِ الأَخيارِ . (1)

د _ دارُ الحَقِّالكتاب«ذَلِكَ الْيَوْمُ الْحَقُّ فَمَن شَاءَ اتَّخَذَ إِلَى رَبِّهِ مَئابًا » . (2)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في خُطبَةٍ لَهُ _ :أيُّهَا النّاسُ ، إنَّمَا الدُّنيا عَرَضٌ (3) حاضِرٌ يَأكُلُ مِنهَا البَرُّ وَالفاجِرُ ، وَ الآخِرَةُ وَعدٌ صادِقٌ يَحكُمُ فيها مَلِكٌ عادِلٌ ، يُحِقُّ فيهَا الحَقَّ ويُبطِلُ الباطِلَ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :الدُّنيا عَرَضٌ حاضِرٌ يَأكُلُ مِنهُ البَرُّ وَالفاجِرُ ، وَالآخِرَةُ دارُ حَقٍّ يَحكُمُ فيها مَلِكٌ قادِرٌ . (5)

.


1- .الإقبال : ج 1 ص 134 عن هارون بن موسى التلعكبري ، جمال الاُسبوع : ص 241 عن أبي يحيى الصنعاني عن الإمام الباقر عن الإمام زين العابدين عليهماالسلامنحوه ، مصباح المتهجّد : ص 394 ، البلد الأمين : ص 76 وفيهما ذيله من «لا تجعل الدنيا ... » نحوه ، بحار الأنوار : ج 97 ص 338 ح 1 .
2- .النبأ : 39.
3- .العَرَض _ بالتحريك _ : متاع الدنيا و حُطامها (النهاية : ج 3 ص 214 «عرض») .
4- .السنن الكبرى : ج 3 ص 306 ح 5807 ، المعجم الكبير : ج 7 ص 288 ح 7158 ، حلية الأولياء : ج 1 ص 264 ح 41 وفيهما «قادر» بدل «عادل» وكلّها عن شدّاد بن أوس ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 497 عن أوفى بن دلهم عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 233 ح 6310 .
5- .غرر الحكم : ج 2 ص 84 ح 1934 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 58 ح 1480 .

ص: 351

د - سراى حق

امام صادق عليه السلام :بار خدايا! از شرّ دنيا و شرّ اهل دنيا و شرّ آنچه در دنياست ، به تو پناه مى برم . بار خدايا! دنيا را بر من ، زندان مگردان و جدايى از آن را مايه اندوهم مساز . از فتنه دنيا پناهم بده و اعمالم در آن را پذيرفته درگاهت و تلاش هايم را مورد قدردانى خود قرار بده تا بدين وسيله به سراى زندگى [حقيقى] و سكونتگاه نيكان ، نايل آيم.

د _ سراى حققرآن«آن [روز] ، روزِ حق است . پس هر كه مى خواهد ، راه بازگشتى به سوى پروردگار خود بجويد» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در يكى از سخنرانى هايش _ :اى مردم! دنيا متاعى نقد است كه نيك و بد ، از آن مى خورند ، و آخرت ، وعده اى راست است كه در آن ، پادشاهى دادگر ، حُكمرانى (قضاوت) مى كند و در آن ، احقاق حق مى نمايد و بر باطل ، مهر ابطال مى زند.

امام على عليه السلام :دنيا متاعى نقد است كه نيك و بد ، از آن استفاده مى كنند ، و آخرت ، سراى حق است كه پادشاهى مقتدر در آن حكم مى راند.

.

ص: 352

ه _ دارُ اليَقَظَةِالإمام زين العابدين عليه السلام :الدُّنيا سِنَةٌ (1) وَالآخِرَةُ يَقَظَةٌ، ونَحنُ بَينَهُما أضغاثُ أحلامٍ (2) . (3)

و _ دارُ اليَقينِدعائم الإسلام :رُوِيَ عن بَعضِ الأئِمَّةِ عليهم السلام : النّاسُ في دارِ غَفلَةٍ يَعمَلونَ ولا يَعلَمونَ ، ويَكسِبونَ ويَقتَرِفونَ مِن حَيثُ لا يَدرونَ ، فَإِذا صاروا إلى دارِ الآخِرَةِ صاروا إلى دارِ يَقينٍ يَعلَمونَ ولا يَعمَلونَ . (4)

ز _ دارُ الجَزاءِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما جَعَلَ اللّهُ عز و جل فِي الآخِرَةِ غَيرَ دارَينِ : دارَ الثَّوابِ ودارَ العِقابِ ؛ الجَنَّةَ وَالنّارَ ، وهُما دَرَجاتٌ . (5)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ اللّهَ _ تَبارَكَ وتَعالى _ وعَزَّ وَجَلَّ قَسَمَ الدُّنيا لِلبَلاءِ ، وقَسَمَ الآخِرَةَ لِلجَزاءِ . (6)

عنه عليه السلام :فِي الآخِرَةِ حِسابٌ ولا عَمَلٌ . (7)

عنه عليه السلام_ مِن كِتابِهِ إلى مُحَمَّدِ بنِ أبي بَكرٍ لَمّا وَلّاهُ مِصرَ _ :الدُّنيا دارُ بَلاءٍ ، وَالآخِرَةُ دارُ الجَزاءِ ودارُ البَقاءِ ؛ فَاعمَل لِما يَبقى ، وَاعدِل عَمّا يَفنى ، ولا تَنسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنيا . (8)

.


1- .السِّنَةُ : شِدّة النوم ، أو أوّلُه (القاموس المحيط : ج 4 ص 275 «وسن») .
2- .أضغاثُ الأحلام : الرؤيا التي لا يصحّ تأويلها لاختلاطها (الصحاح : ج 1 ص 285 «ضغث») .
3- .تنبيه الخواطر : ج 2 ص 24 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 326 ح 737 عن الإمام عليّ عليه السلام وفيه «حلم» بدل «سنة» .
4- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 168 .
5- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 25 .
6- .الجعفريّات : ص 240 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام .
7- .غرر الحكم : ج 4 ص 403 ح 6495 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 354 ح 5977 .
8- .الأمالي للمفيد : ص 268 ح 3 ، الأمالي للطوسي : ص 30 ح 31 بزيادة «ودار فناء» بعد «دار بلاء» وكلاهما عن أبي إسحاق الهمداني ، بحار الأنوار : ج 77 ص 390 ح 11 .

ص: 353

ه - سراى بيدارى
و - سراى يقين
ز - سراى سزا

ه _ سراى بيدارىامام زين العابدين عليه السلام :دنيا خواب است و آخرت ، بيدارى ، و ما [در فاصله ]ميان اين دو ، خواب هايى آشفته مى بينيم.

و _ سراى يقيندعائم الإسلام :از يكى از ائمّه عليهم السلام روايت شده است كه : «مردم در سراى غفلت به سر مى برند ؛ سرايى كه در آن عمل مى كنند ؛ ولى [به حقايق آن و فرجام اعمال آن ،] علم ندارند و ندانسته عمل مى كنند و مرتكب [هر كارى] مى شوند . و چون به سراى آخرت روند ، به سراى يقين رفته اند؛ سرايى كه در آن ، علم دارند ؛ ولى [ديگر] عمل نمى توانند بكنند» .

ز _ سراى سزاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل در آخرت ، جز دو سرا قرار نداده است : سراى پاداش و سراى كيفر ، [يعنى] بهشت و دوزخ . و اين دو ، درجات دارند .

امام على عليه السلام :خداوند متعال عز و جل دنيا را براى آزمايش ، معيّن كرد و آخرت را براى سزا دادن .

امام على عليه السلام :در آخرت ، حسابرسى است و عمل در كار نيست.

امام على عليه السلام_ در نامه اش به محمّد بن ابى بكر ، آن گاه كه او را به حكومت مصر گماشت _ :دنيا سراى آزمايش [و عمل] است و آخرت ، سراى سزا ديدن و خانه ماندگارى است . پس براى آنچه ماندگار است ، كار كن و از آنچه نابود مى شود ، روى بگردان و [در عين حال ،] بهره ات از دنيا را فراموش مكن.

.

ص: 354

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :ألا وإنَّ اللّهَ خَلَقَ الدُّنيا دارَ بَلوى ، وَالآخِرَةَ دارَ عُقبى ، فَجَعَلَ بَلوَى الدُّنيا لِثَوابِ الآخِرَةِ سَبَبا ، وثَوابَ الآخِرَةِ مِن بَلوَى الدُّنيا عِوَضا ، فَيَأخُذُ لِيُعطِيَ ، ويَبتَلي لِيَجزِيَ ، وإنَّها لَسَريعَةُ الذَّهابِ ، ووَشيكَةُ الاِنقِلابِ ، فَاحذَروا حَلاوَةَ رِضاعِها لِمَرارَةِ فِطامِها . (1)

الإمام العسكري عليه السلام_ في التَّفسيرِ المَنسوبِ إلَيهِ ، في قَولِهِ تَعالى : «وَمَا كَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ » (2) _ :يُظهِرونَ التَّوبَةَ وَالإِنابَةَ ؛ فَإِنَّ مِن حُكمِهِ فِي الدُّنيا أن يَأمُرَكَ بِقَبولِ الظّاهِرِ وتَركِ التَّفتيشِ عَنِ الباطِنِ ؛ لِأَنَّ الدُّنيا دارُ إمهالٍ وإنظارٍ ، وَالآخِرَةَ دارُ الجَزاءِ بِلا تَعَبُّدٍ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :الدُّنيا مُنيَةُ الأَشقِياءِ ، الآخِرَةُ فَوزُ السُّعَداءِ . (4)

ح _ دارٌ مَحفوفَةٌ بِالمَكارِهرس_ول اللّه صلى الله عليه و آله :ألا إنَّ الآخِ_رَةَ اليَ_ومَ مُحَفَّفَ_ةٌ بِالمَك_ارِهِ ، وإنَّ الدُّني_ا مُحَفَّفَ_ةٌ بالشَّهواتِ . (5)

.


1- .أعلام الدين : ص 344 عن ابن عمر ، تحف العقول : ص 483 عن الإمام الهادي عليه السلام وفيه صدره إلى «الدنيا عوضا» ، بحار الأنوار : ج 77 ص 186 ؛ الفردوس : ج 5 ص 281 ح 8186 عن ابن عمر وليس فيه «وإنّها لسريعة الذهاب ، ووشيكة الانقلاب» ، كنزالعمّال : ج 3 ص 211 ح 6203 .
2- .الأنفال : 33.
3- .التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 633 ، بحار الأنوار : ج 42 ص 42 ح 14 .
4- .غرر الحكم : ج 1 ص 183 ح 694 و 695 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 24 ح 233 و 232 وفيه «فتنة» بدل «منية».
5- .المعجم الكبير : ج 19 ص 200 ح 449 ، اُسد الغابة : ج 4 ص 470 الرقم 4498 وفيه «النار» بدل «الدنيا» وكلاهما عن كليب بن حزن ، كنز العمّال : ج 15 ص 931 ح 43597 نقلاً عن الأمالي لابن صصري عن عبداللّه بن جراد نحوه .

ص: 355

ح - سراى محصور در ناملايمات

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بدانيد كه خداوند ، دنيا را سراى آزمايش ، و آخرت را سراى سزا دادن آفريد . پس ، آزمايش دنيا را سبب پاداش آخرت ، و پاداش آخرت را عوض آزمايش دنيا قرار داد . بنا بر اين ، مى گيرد تا بدهد ، و مبتلا مى سازد تا سزا دهد . دنيا زودگذر است و در آستانه دگرگونى . پس ، از حلاوت شير خوردن از دنيا ، دورى كنيد ؛ زيرا گرفته شدن از شير آن ، تلخ (سخت) است .

امام عسكرى عليه السلام_ در تفسير منسوب به ايشان ، در باره آيه شريف : «و تا آنان طلب آمرزش مى كنند ، خدا عذاب كننده آنان نخواهد بود» _ :يعنى اظهار توبه و انابه مى كنند ؛ زيرا از احكام خداوند در دنيا ، اين است كه تو را به پذيرفتن ظاهر و جستجو نكردن از باطن ، امر مى فرمايد ؛ چون دنيا سراى مهلت و فرصت است ، و آخرت ، سراى سزاست و نه عبادت و عمل.

امام على عليه السلام :دنيا آرزوى تيره بختان است . آخرت ، كاميابى نيك بختان است .

ح _ سراى محصور در ناملايماتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بدانيد كه آخرت ، امروز ، با ناملايمات ، در ميان گرفته شده و دنيا با شهوات ، احاطه گشته است.

.

ص: 356

ط _ دارٌ أحوالُها تَتبَعُ الاِستِحقاقَرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّهُ سُبحانَهُ وتَعالى يُعطِي الدُّنيا لِمَن يُحِبُّ ويُبغِضُ ، ولا يُعطِي الآخِرَةَ إلّا أهلَ صِفوَتِهِ ومَحَبَّتِهِ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :الدُّنيا بِالاِتِّفاقِ ، الآخِرَةُ بِالاِستِحقاقِ . (2)

عنه عليه السلام :أحوالُ الدُّنيا تَتبَعُ الاِتِّفاقَ ، وأحوالُ الآخِرَةِ تَتبَعُ الاِستِحقاقَ . (3)

الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل يُعطِي الدُّنيا مَن يُحِبُّ ويُبغِضُ ، ولا يُعطِي الآخِرَةَ إلّا مَن أحَبَّ . (4)

ي _ دارٌ محيطةٌ بالدُّنياالإمام عليّ عليه السلام_ لِلجاثَليقِ (5) وقَد سَأَلَهُ عَنِ الجَنَّةِ أ فِي الدُّنيا هِيَ أم فِي الآخِرَةِ؟ وأينَ الآخِرَةُ مِنَ الدُّنيا ؟ _ :الدُّنيا فِي الآخِرَةِ وَالآخِرَةُ مُحيطَةٌ بِالدُّنيا ، إذ كانَتِ النُّقلَةُ مِنَ الحَياةِ إلَى المَوتِ ظاهِرَةً ، وكانَتِ الآخِرَةُ هِيَ دارُ الحَيَوانِ لَو كانوا يَعلَمونَ ؛ وذلِكَ أنَّ الدُّنيا نُقلَةٌ وَالآخِرَةَ حَياةٌ ومُقامٌ ، مَثَلُ ذلِكَ كَالنّائِمِ ؛ وذلِكَ أنَّ الجِسمَ يَنامُ ، وَالرّوحَ لا تَنامُ ، والبَدَنَ يَموتُ وَالرّوحَ لا تَموتُ (6) ، قالَ اللّهُ عز و جل : «وَ إِنَّ الدَّارَ الْاخِرَةَ لَهِىَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ» (7) . وَالدُّنيا رَسمُ الآخِرَةِ وَالآخِرَةُ رَسمُ الدُّنيا (8) ، ولَيسَ الدُّنيا الآخِرَةَ ولَا الآخِرَةُ الدُّنيا . إذا فارَقَ الرُّوحُ الجِسمَ يَرجِعُ كُلُّ واحِدٍ مِنهُما إلى ما مِنهُ بَدَأَ وما مِنهُ خُلِقَ ، وكَذلِكَ الجَنَّةُ وَالنّارُ فِي الدُّنيا مَوجودَةٌ وفِي الآخِرَةِ ؛ لِأَنَّ العَبدَ إذا ماتَ صارَ في دارٍ مِنَ الأَرضِ ؛ إمّا رَوضَةٍ مِن رِياضِ الجَنَّةِ ، وإمّا بُقعَةٍ مِن بِقاعِ النّارِ ، وروحُهُ إلى أحَدِ دارَينِ ؛ إمّا في دارِ نَعيمٍ مُقيمٍ لا يَموتُ فيها ، وإمّا في دارِ عَذابٍ أليمٍ لايَموتُ فيها ، وَالرَّسمُ لِمَن عَقَلَ مَوجودٌ واضِحٌ ، وقَد قالَ اللّهُ عز و جل : «كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينَ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ * ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ * ثُمَّ لَتُسْئلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ » (9) وعَنِ الكافِرينَ ، فَقالَ : إنَّهُم كانوا في شُغُلٍ عَن ذِكري ، وكانوا لا يَستَطيعونَ سَمعا (10) ، ولَو عَلِمَ الإِنسانُ ما هُوَ فيهِ ماتَ خَوفا مِنَ المَوتِ ، ومَن نَجا فَبِفَضلِ اليَقينِ . (11)

.


1- .أعلام الدين : ص 277 ، بحار الأنوار : ج 81 ص 195 ح 52 .
2- .غرر الحكم : ج 1 ص 59 ح 228 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 27 ح 363 و 364.
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 116 ح 2036 .
4- .فضائل الشيعة : ص 71 ح 32 ، التمحيص : ص 51 ح 92 كلاهما عن محمّد بن مسلم ، المؤمن : ص 27 ح 47 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 368 ح 2 .
5- .الجَاثَلِيق : رئيس النصارى في بلاد الإسلام (مجمع البحرين : ج 1 ص 270 «الجاثليق») .
6- .في المصدر : «يموت» ، والتصويب من بحار الأنوار .
7- .العنكبوت : 64 .
8- .الرسم : تمثيل الشيء ، يطلق على ما يقابل الحقيقة كقول الشاعر : «أرى ودّكم رسما وودّي حقيقة» ، والظاهر أنّ المراد أنّ الدنيا تمثيل الآخرة والآخرة تمثيل الدنيا ، فيكون مثل قوله سبحانه وتعالى : «وَ أُتُواْ بِهِ مُتَشَ_بِهًا»(البقرة : 25).
9- .التكاثر : 5 _ 8 .
10- .إشارة إلى الآية : 101 من سورة الكهف .
11- .إرشاد القلوب : ص 309 عن سلمان ، بحار الأنوار : ج 30 ص 72 ح 1 .

ص: 357

ط - سرايى كه احوال آن ، تابع شايستگى است
ى - سراى محيط بر دنيا

ط _ سرايى كه احوال آن ، تابع شايستگى استپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند پاكِ والا ، دنيا را به دوست و دشمن مى دهد ؛ امّا آخرت را جز به كسانى كه برگزيده و محبوب او باشند ، نمى دهد.

امام على عليه السلام :دنيا به حسب اتّفاق است و آخرت به حسب شايستگى است .

امام على عليه السلام :احوال دنيا ، تابع اتّفاق است و احوال آخرت ، تابع شايستگى .

امام باقر عليه السلام :خداوند ، دنيا را به دوست و دشمنش مى دهد ؛ امّا آخرت را جز به كسى كه دوستش مى دارد ، نمى دهد.

ى _ سراى محيط بر دنياامام على عليه السلام_ در پاسخ جاثليق (1) كه پرسيد : آيا بهشت در همين دنياست ، يا در آخرت است؟ و آخرت در كجاى دنياست؟ _ :دنيا در [دل ]آخرت است و آخرت ، محيط بر دنياست ؛ زيرا انتقال از زندگى به مرگ ، آشكار است و در واقع ، اين آخرت است كه سراى زندگانى است . اى كاش مردم مى دانستند كه دنيا گذرگاه است و آخرت ، زندگى و اقامتگاه! حكايت آن ، حكايت شخص خفته است : جسم مى خوابد ؛ امّا روح نمى خوابد . [همين طور] بدن مى ميرد ؛ امّا روح نمى ميرد . خداوند عز و جل مى فرمايد : «و سراى آخرت ، سراى زندگانى است ، اگر مى دانستند» . دنيا نمادِ (مثالِ) آخرت است و آخرت ، نماد دنياست . نه دنيا ، [خودِ] آخرت است و نه آخرت ، دنياست . هر گاه روح از بدن جدا شود ، هر يك از آن دو ، به آن جايى كه از آن شروع شده و آفريده شده است ، باز مى گردد . بهشت و دوزخ نيز ، هم در دنيا موجودند و هم در آخرت ؛ زيرا بنده ، هر گاه بميرد ، به خانه اى در زمين مى رود كه يا باغى از باغ هاى بهشت است و يا سرزمينى از سرزمين هاى دوزخ . و روحش نيز به يكى از دو سراى مى رود : يا به سراى پرنعمتِ مانا كه در آن نمى ميرد و يا به سراى عذابى دردناك كه در آن [نيز ]نمى ميرد . تمثيل (تشابه ميان دنيا و آخرت) ، براى كسى كه خردمند است ، موجود و آشكار است . خداوند عز و جل مى فرمايد : «هرگز چنين نيست! اگر علم اليقين داريد ، به يقين ، دوزخ را مى بينيد . سپس آن را قطعا به عين اليقين درمى يابيد . سپس در همان روز است كه از نعمت [روى زمين] ، پرسيده خواهيد شد» . و در باره كافران مى فرمايد : «آنان از ياد من غافل بودند و توانايى شنيدن [حق را] نداشتند. (2) اگر انسان مى دانست كه پس از مرگ ، چه خبر است ، از ترسِ مرگ مى مُرد ، و هر كس نجات يابد ، به بركت يقين است» .

.


1- .رئيس مسيحيان در كشورهاى اسلامى آن روزگار (مجمع البحرين : ج 1 ص 270 مادّه «جثلق») .
2- .اشاره است به آيه 101 از سوره كهف .

ص: 358

. .

ص: 359

. .

ص: 360

الفصل الثاني : الاهتمام بالآخرة2 / 1الحَثُّ عَلَى الاِهتِمامِ بِالآخِرَةِالكتاب«وَ مَنْ أَرَادَ الْاخِرَةَ وَ سَعَى لَهَا سَعْيَهَا وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئِكَ كَانَ سَعْيُهُم مَّشْكُورًا » . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :اِجعَلوا هِمَّتَكُم الآخِرَةَ ، لا يَنفَدُ فيها ثَوابُ المَرضِيِّ عَنهُ ، ولا يَنقَطِعُ فيها عِقابُ المَسخوطِ عَلَيهِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :اِجعَلوا آخِرَتَكُم لِأَنفُسِكُم ، وسَعيَكُم لِمُستَقَرِّكُم . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّكُم إلَى الآخِرَةِ صائِرونَ ، وعَلَى اللّهِ مَعروضونَ . (4)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :اللّهُمَّ لا عَيشَ إلّا عَيشُ الآخِرَةِ . (5)

.


1- .الإسراء : 19.
2- .أعلام الدين : ص 342 ح 30 عن أنس ، بحار الأنوار : ج 77 ص 185 ح 10 .
3- .أعلام الدين : ص 340 ح 26 عن أبي أيّوب الأنصاري ، بحار الأنوار : ج 77 ص 182 ح 10 .
4- .غرر الحكم : ج 3 ص 59 ح 3821 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 174 ح 3615 .
5- .صحيح البخاري : ج 5 ص 2357 ح 6050 ، صحيح مسلم : ج 3 ص 1431 ح 127 ، سنن الترمذي : ج 5 ص 694 ح 3857 ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 343 ح 12757 كلّها عن أنس ،كنزالعمّال : ج 3 ص 379 ح 7038 ؛ المناقب لابن شهر آشوب : ج 1 ص 185 ، بحار الأنوار : ج 19 ص 124 ح 9 .

ص: 361

فصل دوم : اهتمام به آخرت
2 / 1 تشويق به آخرت گرايى

فصل دوم : اهتمام به آخرت2 / 1تشويق به آخرت گرايىقرآن«و كسانى كه خواهان آخرت باشند و نهايت كوشش را براى آن بكنند ، در حالى كه مؤمن اند ، آنان اند كه از تلاششان قدردانى خواهد شد» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :همّت خود را آخرتْ قرار دهيد ؛ آخرتى كه در آن ، پاداش كسى كه مورد رضايت [الهى] است ، پايان نمى يابد و كيفر (مجازات) شخصى كه مورد خشم [خداوند] است ، قطع نمى گردد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آخرتتان را وجهه همّت خود ، و تلاشتان را براى محلّ استقرار [هميشگى]تان قرار دهيد .

امام على عليه السلام :شما به سوى آخرت ره سپاريد و به پيشگاه خداوند ، بُرده مى شويد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به خدا كه زندگى اى جز زندگى آخرت نيست .

.

ص: 362

صحيح البخاري عن أنس_ في أحداثِ غَزوَةِ الخَندَقِ _ :جَعَلَ المُهاجِرونَ وَالأَنصارُ يَحفِرونَ الخَندَقَ حَولَ المَدينَةِ ، ويَنقُلونَ التُّرابَ عَلى مُتونِهِم وهُم يَقولونَ : نَحنُ الَّذينَ بايَعوا مُحَمَّداعَلَى الإِسلامِ ما بَقينا أبَدا قالَ : يَقولُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله وهُوَ يُجيبُهُم : «اللّهُمَّ إنَّهُ لا خَيرَ إلّا خَيرُ الآخِرَةِ ، فَبارِك لِلأَنصارِ وَالمُهاجِرَةِ» . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ الدُّنيا دَنِيَّةٌ خُلِقَت لِلفَناءِ ، وَالخَيرُ خَيرُ الآخِرَةِ ، فَإِنَّها خُلِقَت لِلبَقاءِ . (2)

عنه عليه السلام :إنَّمَا الحازِمُ مَن كانَ بِنَفسِهِ كُلُّ شُغلِهِ ، ولِدينِهِ كُلُّ هَمِّهِ ، ولِاخِرَتِهِ كُلُّ جِدِّهِ . (3)

عنه عليه السلام :هَمُّ المُؤمِنِ لِاخِرَتِهِ ، وكُلُّ جِدِّهِ لِمُنقَلَبِهِ . (4)

عنه عليه السلام :إنَّكُم إلَى الاِهتِمامِ بِما يَصحَبُكُم إلَى الآخِرَةِ أحوَجُ مِنكُم إلى كُلِّ ما يَصحَبُكُم مِنَ الدُّنيا . (5)

عنه عليه السلام :اِجعَل هَمَّكَ وجِدَّكَ لِاخِرَتِكَ . (6)

عنه عليه السلام :اِجعَل هَمَّكَ لِاخِرَتِكَ وحُزنَكَ عَلى نَفسِكَ ؛ فَكَم مِن حَزينٍ وَفَدَ بِهِ حُزنُهُ عَلى سُرورِ الأَبَدِ ، وكَم مِن مَهمومٍ أدرَكَ أمَلَهُ . (7)

.


1- .صحيح البخاري : ج 4 ص 1504 ح 3874 ، صحيح مسلم : ج 3 ص 1432 ح 130 ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 339 ح 12732 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 7 ص 543 ح 22 كلّها نحوه ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 131 ح 7123 ، كنز العمّال : ج 10 ص 456 ح 30104 .
2- .المناقب للخوارزمي : ص 247 .
3- .غرر الحكم : ج 3 ص 87 ح 3897 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 179 ح 3675 .
4- .غرر الحكم : ج 6 ص 209 ح 10052 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 511 ح 9310 .
5- .غرر الحكم : ج 3 ص 62 ح 3830 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 174 ح 3617 .
6- .غرر الحكم : ج 2 ص 179 ح 2288 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 78 ح 1879 نحوه .
7- .غرر الحكم : ج 2 ص 230 ح 2453 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 76 ح 1842 .

ص: 363

صحيح البخارى_ به نقل از اَنَس ، در رويدادهاى جنگ خندق _ :مهاجران و انصار ، شروع به كندن خندق بر گرد مدينه كردند و خاك آن را بر پشت خود مى بردند و در همان حال ، اين بيت را مى خواندند : ماييم آنان كه با محمّد بيعت كردندبر اسلام ، تا زنده ايم و تا ابد پيامبر صلى الله عليه و آله نيز در جواب آنان مى فرمود : «به خدا كه خيرى جز خير آخرت نيست . خدايا! به انصار و مهاجران ، بركت بده».

امام على عليه السلام :دنيا پَست است و براى نيست شدن ، آفريده شده است . و خير ، خير آخرت است ؛ زيرا آخرت براى ماندگارى ، آفريده شده است.

امام على عليه السلام :دورانديش واقعى ، كسى است كه تمام مشغوليتش به [اصلاح] نفْسش ، تمام همّتش براى دينش ، و تمام تلاشش براى آخرتش باشد .

امام على عليه السلام :همّ و غم مؤمن ، براى آخرتش است و تمام كوشش او براى بازگشتگاهش است .

امام على عليه السلام :شما به اهتمام ورزيدن به آنچه تا آخرت همراهتان است ، نيازمندتريد تا به آنچه در دنيا با شماست.

امام على عليه السلام :همّت و تلاشت را براى آخرتت قرار بده.

امام على عليه السلام :همّت خود را متوجّه آخرتت كن و اندوهت را بر خودت قرار ده ؛ زيرا بسا اندوهناكى كه اندوهش ، او را به شادى ابد رسانْد و بسا [دلواپس و] غم زده اى كه به آرزوى خود رسيد.

.

ص: 364

عنه عليه السلام_ في خُطبَةٍ لَهُ _ :أمّا بَعدُ ؛ فَإِنَّ الدُّنيا أدبَرَت وآذَ نَت بِوَداعٍ ، وإنَّ الآخِرَةَ قَد أقبَلَت وأشرَفَت بِاطِّلاعٍ ، ألا وإنَّ اليَومَ المِضمارُ (1) وغَدا السِّباقُ ... ألا وإنَّكُم في أيّامِ أمَلٍ مِن وَرائِهِ أجَلٌ ... فَمَن عَمِلَ في أيّامِ أمَلِهِ قَبلَ حُضورِ أجَلِهِ فَقَد نَفَعَهُ عَمَلُهُ و لَم يَضرُرهُ أجَلُهُ ، ومَن قَصَّرَ في أيّامِ أمَلِهِ قَبلَ حُضورِ أجَلِهِ فَقَد خَسِرَ عَمَلَهُ وضَرَّهُ أجَلُهُ . (2)

عنه عليه السلام :أعرِضوا عَن كُلِّ عَمَلٍ بِكُم غِنىً عَنهُ ، وَاشغَلوا أنفُسَكُم مِن أمرِ الآخِرَةِ بِما لابُدَّ لَكُم مِنهُ . (3)

عنه عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «وَ لَا تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا » (4) _ :لا تَنسَ صِحَّتَكَ وقُوَّتَكَ وفَراغَكَ وشَبابَكَ ونَشاطَكَ أن تَطلُبَ بِهَا الآخِرَةَ . (5)

عنه عليه السلام :اِجعَل لِاخِرَتِكَ مِن دُنياكَ نَصيبا . (6)

.


1- .أي اليومَ العملُ في الدنيا للاستباق في الجنّة. والمِضمار : الموضع الذي تُضمّر فيه الخيل ، وتضمير الخيل : هو أن يُظاهِر عليها بالعَلَف حتّى تسمن ، ثمّ لا تعلف إلّا قوتا لتخفّ (النهاية : ج 3 ص 99 «ضمر»).
2- .نهج البلاغة : الخطبة 28 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 516 ح 1482 وفيه صدره إلى «السباق» ، الإرشاد : ج 1 ص 235 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 417 ح 39 ؛ البداية والنهاية : ج 8 ص 7 عن أوفى بن دلهم ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 497 ، مطالب السؤول : ج 1 ص 216 كلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 202 ح 44225 .
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 263 ح 2558 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 92 ح 2158 .
4- .القصص : 77.
5- .معاني الأخبار : ص 325 ح 1 ، الأمالي للصدوق : ص 299 ح 336 ، الجعفريّات : ص 176 كلّها عن إسماعيل عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، الدعوات : ص 122 ح 299 بزيادة «وغناك» بعد «نشاطك» ،روضة الواعظين : ص 518 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 177 ح 18 .
6- .غرر الحكم : ج 2 ص 219 ح 2429 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 85 ح 2057 .

ص: 365

امام على عليه السلام_ در يكى از سخنرانى هايش _ :دنيا پشت نموده و اعلام بدرود كرده است و آخرت ، روى آورده و در آستانه ورود است . بدانيد كه امروز ، روز آماده شدن است و فردا هنگام مسابقه ... . بدانيد كه شما در روزهاى اميد و آرزويى هستيد كه از پس آن ، مرگ است ... . پس هر كه در روزهاى اميدوارى اش ، پيش از آن كه مرگش فرا رسد ، كار كند ، كارش او را سود مى بخشد و مُردنش او را زيان نمى رساند ، و هر كس در ايّام اميدوارى اش ، پيش از فرا رسيدن اَجَلش ، كوتاهى ورزد ، زيانكار مى شود و مرگش به او زيان مى رساند.

امام على عليه السلام :از هر كارى كه شما را بدان نيازى نيست ، روى بگردانيد و از كار آخرت ، به آنچه شما را گزيرى از آن نيست ، بپردازيد.

امام على عليه السلام_ در باره آيه شريف : «و بهره ات را از دنيا ، فراموش مكن» _ :بهره گيرى از تن درستى و توانايى و فراغت و جوانى و نيرويت را در راه تحصيل آخرت ، فراموش مكن .

امام على عليه السلام :از دنيايت براى آخرتت سهمى قرار بده.

.

ص: 366

عنه عليه السلام :طوبى لِمَن وُفِّقَ لِطاعَتِهِ ، وحَسُنَت خَليقَتُهُ ، وأحرَزَ أمرَ آخِرَتِهِ . (1)

عنه عليه السلام :إنَّ أفضَلَ النّاسِ عِندَ اللّهِ مَن أحيا عَقلَهُ ، وأماتَ شَهوَتَهُ ، وأتعَبَ نَفسَهُ لِصَلاحِ آخِرَتِهِ . (2)

عنه عليه السلام :كُن فِي الدُّنيا بِبَدَنِكَ ، وفِي الآخِرَةِ بِقَلبِكَ . (3)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :الَّذي يَستَحِقُّ اسمَ السَّعادَةِ عَلَى الحَقيقَةِ سَعادَةُ الآخِرَةِ ، وهِيَ أربَعَةُ أنواعٍ : بَقاءٌ بِلا فَناءٍ ، وعِلمٌ بِلا جَهلٍ ، وقُدرَةٌ بِلا عَجزٍ ، وغِنىً بِلا فَقرٍ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :الخَيرُ كُلُّهُ أمامَكَ ، وإنَّ الشَّرَّ كُلَّهُ أمامَكَ ، ولَن تَرَى الخَيرَ وَالشَّرَّ إلّا بَعدَ الآخِرَةِ ؛ لِأنَّ اللّهَ _ جَلَّ وعَزَّ _ جَعَلَ الخَيرَ كُلَّهُ فِي الجَنَّةِ ، وَالشَّرَّ كُلَّهُ فِي النّارِ ؛ لِأَن_َّهُما الباقِيانِ . (5)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ مُخاطِبا أصحابَهُ يَوما _ :إخواني ، اُوصيكُم بِدارِ الآخِرَةِ ، ولا اُوصيكُم بِدارِ الدُّنيا ؛ فَإِنَّكُم عَلَيها حَريصونَ وبِها مُتَمَسِّكونَ . (6)

2 / 2كونوا من أبناءِ الآخِرَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أيُّهَا النّاسُ ، كونوا مِن أبناءِ الآخِرَةِ ولا تَكونوا مِن أبناءِ الدُّنيا ؛ فَإِنَّ كُلَّ اُمٍّ يَتبَعُها وَلَدُها . . . فَاعمَلوا وأنتُم مِنَ اللّهِ عَلى حَذَرٍ ، وَاعلَموا أنَّكُم مَعروضونَ عَلى أعمالِكُم وأنَّكُم مُلاقُو اللّهِ لابُدَّ مِنهُ «فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ * وَ مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ» (7) . (8)

.


1- .غرر الحكم : ج 4 ص 244 ح 5965 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 314 ح 5484.
2- .غرر الحكم : ج 2 ص 563 ح 3579 .
3- .حلية الأولياء : ج 2 ص 37 الرقم 132 عن أبان بن الطفيل ؛ كشف الغمّة : ج 2 ص 193 ، غرر الحكم : ج 4 ص 606 ح 7164 .
4- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 306 ح 509 .
5- .تحف العقول : ص 306 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 284 ح 1 .
6- .الأمالي للمفيد : ص 43 ح 1 عن أبي حمزة الثمالي ، بحار الأنوار : ج 73 ص 107 ح 107.
7- .الزلزلة : 7 و 8 .
8- .حلية الأولياء : ج 1 ص 265 الرقم 41 ، المعجم الكبير : ج 7 ص 288 ح 7158 وفيه صدره إلى «يتبعها ولدها» وكلاهما عن شدّاد بن أوس ، كنز العمّال : ج 3 ص 233 ح 6310 ؛ غرر الحكم : ج 4 ص 617 ح 7194 عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه وفيه صدره إلى «يتبعها ولدها» .

ص: 367

2 / 2 فرزند آخرت باشيد

امام على عليه السلام :خوشا به حال كسى كه موفّق به طاعت خداوند شود و اخلاقش نيكو گردد و كار آخرتش را پاس بدارد!

امام على عليه السلام :برترينِ مردم در نزد خداوند ، كسى است كه خِرَدش را زنده گرداند و شهوتش را بميراند و براى اصلاح آخرتش ، خود را به زحمت اندازد.

امام على عليه السلام :با بدنت در دنيا باش و با قلبت در آخرت.

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :آنچه حقيقتا سزاوار نام سعادت است ، سعادت آخرت است و آن ، چهار نوع است : ماندگارى اى كه فنا ندارد ، علمى كه با جهل همراه نيست ، قدرتى كه با عجز همراه نيست ، و توانگرى اى كه با فقر همراه نيست.

امام صادق عليه السلام :همه خوبى ، فراروى توست و همه بدى نيز فراروىِ توست و تو خوب و بد را جز پس از آخرت نمى بينى ؛ زيرا خداوند عز و جل تمام خوب را در بهشت ، و تمام بد را در جهنّم قرار داد ؛ چرا كه اين دو ، ماندگارند.

امام زين العابدين عليه السلام_ روزى ، خطاب به يارانش _ :برادرانم! من شما را به سراى آخرت سفارش مى كنم و به سراى دنيا سفارشتان نمى كنم ؛ زيرا شما [خود به خود ]به دنيا حريص هستيد و به آن چسبيده ايد .

2 / 2فرزند آخرت باشيدپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى مردم! از فرزندان آخرت باشيد و از فرزندان دنيا نباشيد ؛ زيرا هر بچّه اى ، دنبال مادرش حركت مى كند ... . پس عمل كنيد ، در حالى كه از خدا بر حذريد . بدانيد كه به اعمال شما رسيدگى مى شود و خواه ناخواه ، خدا را ملاقات مى كنيد . «پس هر كه به وزن ذرّه اى نيكى كند ، آن را مى بيند و هر كه به وزن ذرّه اى بدى كند ، آن را مى بيند» .

.

ص: 368

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ لِلدُّنيا أبناءً ولِلآخِرَةِ أبناءً ، فَكونوا مِن أبناءِ الآخِرَةِ ولا تَكونوا مِن أبناءِ الدُّنيا ؛ فَإِنَّ كُلَّ وَلَدٍ يَتبَعُ بِاُمِّهِ ، وإنَّ الدُّنيا قَد تَرَحَّلَت مُدبِرَةً ، وَالآخِرَةَ قَد تَجَمَّلَت مُقبِلَةً . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :هذِهِ الدُّنيا قَدِ ارتَحَلَت مُدبِرَةً وهذِهِ الآخِرَةُ قَدِ ارتَحَلَت مُقبِلَةً ولِكُلِّ واحِدَةٍ مِنهُما بَنونَ ؛ فَإِنِ استَطَعتُم أن تَكونوا مِن أبناءِ الآخِرَةِ ولا تَكونوا مِن أبناءِ الدُّنيا فَافعَلوا ؛ فَإِنَّكُمُ اليَومَ في دارِ عَمَلٍ ولا حِسابَ ، وأنتُم غَدا في دارِ حِسابٍ ولا عَمَلَ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :فَليَصدُق رائِدٌ (3) أهلَهُ ، وَليُحضِر عَقلَهُ ، وَليَكُن مِن أبناءِ الآخِرَةِ ؛ فَإِنَّهُ مِنها قَدِمَ ، وإلَيها يَنقَلِبُ . (4)

.


1- .إرشاد القلوب : ص 21 ، أعلام الدين : ص 345 ح 39 عن أبي هريرة ، فقه الرضا : ص 370 عن العالم عليه السلام وليس فيهما «فإنّ كلّ ولد يتبع باُمّه» وكلاهما نحوه .
2- .الخصال : ص 51 ح 62 عن جابر بن عبداللّه ، الكافي : ج 8 ص 58 ح 21 عن سليم بن قيس عن الإمام عليّ عليه السلام ، الأمالي للمفيد : ص 93 ح 1 عن حبّة العرني عن الإمام عليّ عليه السلام كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 117 ح 13 ؛ المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 155 ح 1 عن الإمام عليّ عليه السلام ، شُعب الإيمان : ج 7 ص 370 ح 10616 عن جابر بن عبداللّه نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 819 ح 8856 .
3- .أصل الرائد : الذي يتقدّم القوم يبصر لهم الكلأ ومساقط الغيث (النهاية : ج 2 ص 275 «رود») . ويحتمل أن يكون المراد بالرائد _ هنا _ الإنسان نفسه ؛ فإنّه كالرائد لنفسه في الدنيا يطلب فيه لآخرته ماءً ومرعى . . . أي لينصح نفسه ولا يغشّها بالتسويف والتعليل . أو المعنى : ليصدق كلّ منكم أهله وعشيرته ومن يعنيه أمره ، وليبلّغهم ما عرف من فضلنا وعلوّ درجتنا (بحار الأنوار : ج 29 ص 603) .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 154 ، غرر الحكم : ج 4 ص 418 ح 6558 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 209 ح 11 .

ص: 369

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دنيا را فرزندانى است و آخرت را نيز فرزندانى . شما از فرزندان آخرت باشيد و از فرزندان دنيا مباشيد ؛ زيرا هر بچّه اى ، دنبال مادر خود حركت مى كند . همانا دنيا پشت كرده و مى رود ، و آخرت ، روى كرده و مى آيد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اين دنيا ، پشت كرده و مى رود و اين آخرت ، روى كرده و مى آيد ، و براى هر يك از اين دو ، فرزندانى است . پس چنانچه مى توانيد از فرزندان آخرت باشيد و از فرزندان دنيا نباشيد ، چنين كنيد . امروز ، شما در سرايى هستيد كه جاى عمل است و حسابرسى نيست ، و فردا در سرايى خواهيد بود كه جاى حسابرسى است و عمل نيست.

امام على عليه السلام :پيشرو (1) بايد به كسان خود ، راست بگويد و خِردَش را به كار بگيرد و فرزند [و اهلِ] آخرت باشد ؛ زيرا از آن جا آمده و به آن جا بر مى گردد.

.


1- .واژه «رائد» كه در متن عربى حديث آمده ، به معناى كسى است كه جلوتر از كاروان حركت مى كند تا براى آنها چراگاه و آبگاه بيابد (النهاية : ج 2 ص 275 مادّه «رود») . احتمال دارد كه مراد از «پيشرو» در اين جا خودِ انسان باشد ؛ زيرا انسان در دنيا چونان پيشرو براى خويشتن است كه در آن ، براى آخرت خود ، آب و چراگاه جستجو مى كند ... ؛ يعنى انسان بايد خيرخواه خويشتن باشد و با امروز و فردا كردن و تعلّل ورزيدن ، به خود ، خيانت و ناراستى نكند . يا احتمال دارد معناى حديث اين باشد : هر يك از شما بايد با خانواده و عشيره و افراد تحت تكفّل خود ، روراست و صادق باشد و حقيقت را به آنها بگويد و از فضايل و علوّ درجات ما ، آنچه را مى داند ، به آنان نيز معرّفى كند (بحار الأنوار : ج 29 ص 602) .

ص: 370

2 / 3خَصائِصُ أبناءِ الآخِرَةِالكتاب«تِلْكَ الدَّارُ الْاخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِى الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ ». (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «تِلْكَ الدَّارُ الْاخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِى الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا» _ :التَّجَبُّرُ فِي الأَرضِ وَالأَخذُ بِغَيرِ الحَقِّ . (2)

الأمالي للطوسي عن عبد اللّه بن مسعود :نَعى إلَينا حَبيبُنا ونَبِيُّنا صلى الله عليه و آله نَفسَهُ _ فَبِأَبي واُمّي ونَفسي لَهُ الفِداءُ! _ قَبلَ مَوتِهِ بِشَهرٍ ، فَلَمّا دَنَا الفِراقُ جَمَعَنا في بَيتٍ فَنَظَرَ إلَينا فَدَمَعَت عَيناهُ ، ثُمَّ قالَ : مَرحَبا بِكُم ، حَيّاكُمُ اللّهُ ، حَفِظَكُمُ اللّهُ ، نَصَرَكُمُ اللّهُ ، نَفَعَكُمُ اللّهُ ، هَداكُمُ اللّهُ ، وَفَّقَكُمُ اللّهُ ، سَلَّمَكُمُ اللّهُ ، قَبِلَكُمُ اللّهُ ، رَزَقَكُمُ اللّهُ ، رَفَعَكُمُ اللّهُ ! اُوصيكُم بِتَقوَى اللّهِ ، واُوصِي اللّهَ بِكُم إنّي لَكُم نَذيرٌ مُبينٌ ، ألّا تَعلوا عَلَى اللّهِ في عِبادِهِ وبِلادِهِ ؛ فَإِنَّ اللّهَ تَعالى قالَ لي ولَكُم : «تِلْكَ الدَّارُ الْاخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِى الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ »وقالَ سُبحانَهُ : «أَلَيْسَ فِى جَهَنَّمَ مَثْوًى لِّلْمُتَكَبِّرِينَ» (3) . (4)

.


1- .القصص : 83.
2- .تاريخ دمشق : ج 65 ص 121 ، الأمالي للمحاملي : ص 229 ، الدر المنثور : ج 6 ص 443 نقلاً عن مسند الفردوس وكلّها عن أبي هريرة .
3- .الزمر : 60 .
4- .الأمالي للطوسي : ص 207 ح 354 ، بحار الأنوار : ج 22 ص 455 ح 1 ؛ المعجم الأوسط : ج 4 ص 208 ح 3996 ، حلية الأولياء : ج 4 ص 168 الرقم 269 ، الكامل في التاريخ : ج 2 ص 7 ، الطبقات الكبرى : ج 2 ص 256 كلّها نحوه .

ص: 371

2 / 3 ويژگى هاى آخرت گرايان

2 / 3ويژگى هاى آخرت گرايانقرآن«آن سراى آخرت را براى كسانى قرار مى دهيم كه در زمين ، خواستار برترى و فساد نيستند ، و فرجام ، از آنِ پرهيزگاران است» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در باره آيه شريف : «آن سراى آخرت را براى كسانى قرار مى دهيم كه خواستار برترى و فساد نيستند» _ :[يعنى ]گردنكشى در زمين [و جامعه ]و گرفتن به ناحق .

الأمالى ، طوسى_ به نقل از عبد اللّه بن مسعود _ :محبوب ما و پيامبر ما صلى الله عليه و آله _ كه پدر و مادرم و جانم فدايش باد _ يك ماه پيش از مرگش ، خبر رحلتش را به ما داد و چون زمان فراق نزديك شد ، ما را در اتاقى جمع كرد و نگاهى به ما انداخت و چشمانش پر از اشك شد و سپس فرمود : «خوش آمديد ! خداوند ، شما را زنده بدارد ! خداوند ، شما را حفظ كند ! خداوند ، شما را نصرت دهد ! خداوند ، به شما نفع برساند ! خداوند ، شما را هدايت فرمايد ! خداوند ، شما را توفيق بخشد ! خداوند ، شما را به سلامت دارد ! خداوند ، شما را بپذيرد ! خداوند ، به شما روزى دهد ! خداوند ، شما را رفعت بخشد ! شما را به پروامندى از خداوند ، سفارش مى كنم ، و به خداوند نيز سفارش شما را مى كنم ، و آشكارا به شما هشدار مى دهم كه در ميان بندگان خدا و در زمين او ، بر خدا برترى نجوييد ؛ چرا كه خداوند متعال ، به من و به شما فرموده است : «آن سراى آخرت را براى كسانى قرار مى دهيم كه در زمين ، خواستار برترى و فساد نيستند و فرجام ، از آنِ پرهيزگاران است» و نيز فرموده است : «آيا جايگاه متكبّران ، در دوزخ نيست؟» » .

.

ص: 372

المناقب لابن شهرآشوب عن زاذان_ في ذِكرِ سيرَةِ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام _ :إنَّهُ كانَ عليه السلام يَمشي فِي الأَسواقِ وَحدَهُ ، وهُوَ ذاكَ يُرشِدُ الضّالَّ ويُعينُ الضَّعيفَ ، ويَمُرُّ بِالبَيّاعِ وَالبَقّالِ فَيَفتَحُ عَليهِ القُرآنَ ويَقرَأُ «تِلْكَ الدَّارُ الْاخِرَةُ نَجْعَلُهَا » الآيةَ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام_ فِي الخُطبَةِ المَعروفَةِ بِالشِّقشِقِيَّةِ _ :فَلَمّا نَهَضتُ بِالأَمرِ نَكَثَت (2) طائِفَةٌ ومَرَقَت (3) اُخرى وقَسَطَ (4) آخَرونَ ، كَأَنَّهُم لَم يَسمَعُوا اللّهَ سُبحانَهُ يَقولُ : «تِلْكَ الدَّارُ الْاخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِى الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ» بَلى وَاللّهِ ، لَقَد سَمِعوها ووَعَوها ، ولكِنَّهُم حَلِيَتِ الدُّنيا في أعيُنِهِم وراقَهُم زِبرِجُها (5) . (6)

عنه عليه السلام :إنَّ الرَّجُلَ لَيُعجِبُهُ مِن شِراكِ نَعلِهِ أن يَكونَ أجوَدَ مِن شِراكِ صاحِبِهِ فَيَدخُلُ في قَولِهِ : «تِلْكَ الدَّارُ الْاخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِى الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ » . (7)

.


1- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 2 ص 104 ، بحار الأنوار : ج 41 ص 54 ح 1 ؛ تاريخ دمشق : ج 42 ص 489 نحوه ، كنز العمّال : ج 13 ص 180 ح 36538 .
2- .النَّكْث: النَّقْض . والناكثون: أهل الجَمَل؛ لأنّهم نكثوا البيعة (مجمع البحرين : ج 3 ص 1830 «نكث») .
3- .المارِق : الخارج عن الدين . والمارقون : هم الذين مَرَقوا من دين اللّه ، وكانت بينهم وبين أمير المؤمنين عليه السلام وَقعة ، وتُعرَف تلك الوَقعة بيوم النَّهرَوان (مجمع البحرين : ج 3 ص 1689 «مرق») .
4- .القاسِطون : الذين قَسَطوا ؛ أي جَاروا حين حاربوا إمامَ الحقّ ، كمعاوية وأتباعه وأعوانه الذين عَدَلوا عن أمير المؤمنين عليه السلام وحاربوه في وقعة صفّين (مجمع البحرين : ج 3 ص 1478 «قسط») .
5- .الزِّبْرِج : الزينة والذهب (النهاية : ج 2 ص 294 «زبرج») .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 3 ، الإرشاد : ج 1 ص 289 ، معاني الأخبار : ص 361 ح 1 ، الاحتجاج : ج 1 ص 457 ح 105 والثلاثة الأخيرة عن ابن عبّاس ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 2 ص 205 ، بحار الأنوار : ج 29 ص 499 ح 1 .
7- .تفسير الطبري : ج 11 الجزء 20 ص 122 عن أبي سلمان الأعرج ، تفسير ابن كثير : ج 6 ص 269 عن أبي سلام الأعرج ، الكشّاف : ج 3 ص 180 ؛ سعد السعود : ص 88 ، مجمع البيان : ج 7 ص 420 عن أبي سلام الأعرج نحوه .

ص: 373

المناقب ، ابن شهرآشوب_ به نقل از زادان ، در بيان سيره امير مؤمنان عليه السلام _ :ايشان در بازارها تنها مى گشت و گم شده را راه نمايى مى نمود و به ناتوان كمك مى كرد . از فروشنده و بقّال مى گذشت و قرآن را برايش مى گشود و اين آيه را مى خواند : «آن سراى آخرت را براى كسانى قرار مى دهيم ...» تا آخر آيه.

امام على عليه السلام_ در خطبه معروف به شِقشِقيّه _ :و آن گاه كه خلافت را به دست گرفتم ، جمعى پيمان شكستند و گروهى از دين ، بيرون شدند و عدّه اى كجرَوى پيشه كردند ، گويا اين سخن خداى سبحان را نشنيده بودند كه مى فرمايد : «آن سراى آخرت را براى كسانى قرار مى دهيم كه در زمين ، خواستار برترى (سركشى) و فساد نيستند ، و فرجام ، از آنِ پرهيزگاران است» . آرى ، به خدا سوگند كه آن را شنيدند و نيك دريافتند ؛ امّا دنيا در ديدگان آنان ، زيبا جلوه نمود و زر و زيور آن ، چشمانشان را خيره كرد .

امام على عليه السلام :آدمى را از اين كه بند كفشش نيكوتر از بند كفش دوستش باشد ، خوش مى آيد و [بدين سبب ،] مشمول اين سخن خداوند مى شود كه : «آن سراى آخرت را براى كسانى قرار مى دهيم كه در زمين ، خواستار برترى (سركشى) و فساد نيستند ، و فرجام ، از آنِ پرهيزگاران است» .

.

ص: 374

الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «عُلُوًّا فِى الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا» _ :العُلُوُّ : الشَّرَفُ . وَالفَسادُ : النِّساءُ . (1)

تفسير القمّي عن حفص بن غياث :قال أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : يا حَفصُ ، ما مَنزِلَةُ الدُّنيا مِن نَفسي إلّا بِمَنزِلَةِ المَيتَةِ إذَا اضطُرِرتُ إلَيها أكَلتُ مِنها . (2) يا حَفصُ ، إنَّ اللّهَ _ تَبارَكَ وتَعالى _ عَلِمَ مَا العِبادُ عامِلونَ وإلى ما هُم صائِرونَ ، فَحَلُمَ عَنهُم عِندَ أعمالِهِمُ السَّيِّئَةِ لِعِلمِهِ السّابِقِ فيهِم ، فَلا يَغُرَّنَّكَ حُسنُ الطَّلَبِ مِمَّن لا يَخافُ الفَوتَ . ثُمَّ تَلا قَولَهُ : «تِلْكَ الدَّارُ الْاخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِى الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ »وجَعَلَ يَبكي ، ويَقولُ : ذَهَبَت وَاللّهِ الأَمانِيُّ عِندَ هذِهِ الآيَةِ . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن أرادَ الآخِرَةَ تَرَكَ زينَةَ الدُّنيا ؛ فَمَن فَعَلَ ذلِكَ فَقَدِ استَحيا مِن اللّهِ حَقَّ الحَياءِ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :طوبى لِلزّاهِدينَ فِي الدُّنيا ، الرّاغِبينَ فِي الآخِرَةِ ، اُولئِكَ قَومٌ اِتَّخَذُوا الأَرضَ بِساطا وتُرابَها فِراشا وماءَها طيبا ، وَالقُرآنَ شِعارا وَالدُّعاءَ دِثارا (5) ، ثُمَّ قَرَضُوا الدُّنيا قَرضا عَلى مِنهاجِ المَسيحِ . (6)

.


1- .تفسير القمّي : ج 2 ص 147 .
2- .إنّ إعمار الدنيا من المسائل التي أوصى بها القرآن الكريم ؛ قال اللّه تعالى : «هُوَ أَنشَأَكُم مِّنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا» ، وبناءً على هذا فليس المراد في هذه الروايات وما يجري مجراها هو العزوف عن الدنيا وعدم إعمارها ، بل المراد الإكتفاء من إمكاناتها المادّية بقدر الحاجة ، وحينئذٍ ستكون الدنيا مقدّمة للآخرة وموجبة للثواب الاُخروي .
3- .تفسير القمّي : ج 2 ص 146 ، سعد السعود : ص 87 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 193 ح 7.
4- .سنن الترمذي : ج 4 ص 637 ح 2458 ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 33 ح 3671 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 359 ح 7915 كلّها عن عبداللّه بن مسعود ، كنز العمّال : ج 3 ص 118 ح 5753 ؛ الخصال : ص 293 ح 58 عن عبد اللّه بن ميمون القدّاح عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، قرب الإسناد : ص 23 ح 79 عن عبداللّه بن ميمون القدّاح عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلامعنه صلى الله عليه و آله وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 6 ص 131 ح 25 .
5- .الشِّعار : هو ما تحت الدثار من اللباس ؛ وهو ما يلي شعر الجسد . ومعنى «اتّخذوا القرآن شعارا» : اتّخذوه لكثرة ملازمته بالقراءة بمنزلة الشِّعار . و«الدعاء دثارا» أي سلاحا يقي البدن كالدثار (مجمع البحرين : ج 2 ص957 «شعر») .
6- .نهج البلاغة : الحكمة 104 ، الخصال : ص 337 ح 40 ، خصائص الأئمّة : ص 97 ، الأماليللمفيد : ص 133 ح 1 نحوه وكلّها عن نوف البكالي ، بحار الأنوار : ج 41 ص 16 ح 9 .

ص: 375

امام صادق عليه السلام_ در باره آيه شريف : «در زمين ، خواستار عُلُوّ و فساد نيستند» _ :مراد از «عُلُوّ» ، برترى است ، و مراد از «فساد» ، زنان (زنبارگى و فساد جنسى) .

تفسير القمّى_ به نقل از حفص بن غياث _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «اى حفص! دنيا در نزد من به منزله مُردار است ، كه در صورت اضطرار، از آن مى خورم. اى حفص! خداوند متعال مى داند كه بندگان چه خواهند كرد و به كجا ره سپار خواهند شد . پس به سبب علم قبلى اى كه در باره آنان دارد ، به هنگام اعمال بدشان ، با آنها بردبارى مى ورزد . بنا بر اين ، حُسن تعقيب (عجله نكردن در مجازات) از جانب كسى كه بيمِ از دست رفتن [و فرار مجرم] را ندارد ، تو را نفريبد» . امام عليه السلام سپس اين آيه را تلاوت كرد : «آن سراى آخرت را براى كسانى قرار مى دهيم كه در زمين ، خواستار برترى (سركشى) و فساد نيستند ، و فرجام ، از آنِ پرهيزگاران است» و شروع به گريستن كرد و فرمود : «به خدا سوگند كه با اين آيه ، آرزوها بر باد رفت» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس خواستار آخرت است ، زيور دنيا را وا نهد ، و هر كس چنين كند ، به راستى كه از خداوند ، حيا كرده است.

امام على عليه السلام :خوشا به حال بى رغبتان به دنيا و مشتاقان آخرت! اينان ، گروهى هستند كه زمين را فرش خود ، خاك آن را بستر ، و آبش را عطر خويش ، و قرآن را جامه زيرين و دعا را جامه رويينشان ساختند (1) و آن گاه مسيح وار از دنيا بُريدند.

.


1- .معناى عبارت : «قرآن را جامه زيرين قرار دادند» اين است كه قرآن ، به خاطر زياد قرائت شدنش ، همچون جامه زيرين كه به بدن چسبيده ، چسبيده به تن آنهاست و «دعا را جامه رويين (لباسِ رو) ساختند» نيز به اين معناست كه دعا ، همانند زره ، از بدن آنها محافظت مى كند .

ص: 376

عنه عليه السلام :إنَّ عَلامَةَ الرّاغِبِ في ثَوابِ الآخِرَةِ ، زُهدُهُ في عاجِلِ زَهرَةِ الدُّنيا ، أما إنَّ زُهدَ الزّاهِدِ في هذِهِ الدُّنيا لا يَنقُصُهُ مِمّا قَسَمَ اللّهُ عز و جل لَهُ فيها وإن زَهِدَ ، وإنَّ حِرصَ الحَريصِ عَلى عاجِلِ زَهرَةِ الحَياةِ الدُّنيا لا يَزيدُهُ فيها وإن حَرَصَ ، فَالمَغبونُ مَن حُرِمَ حَظَّهُ مِنَ الآخِرَةِ . (1)

عنه عليه السلام :إنَّ الآخِرَةَ لَها أهلٌ ظَلِفَت (2) أنفُسُهُم عَن مُفاخَرَةِ أهلِ الدُّنيا ، لا يَتَنافَسونَ فِي الدُّنيا ولا يَفرَحونَ بِغَضارَتِها (3) ولا يَحزَنونَ لِبُؤسِها . (4)

الكافي عن عليّ بن عيسى رفعه :إنَّ موسى عليه السلام ناجاهُ اللّهُ _ تَبارَكَ وتَعالى _ فَقالَ لَهُ في مُناجاتِهِ : ... ياموسى ، أبناءُ الدُّنيا وأهلُها فِتَنٌ بَعضُهُم لِبَعضٍ ، فَكُلٌّ مُزَيَّنٌ لَهُ ما هُوَ فيهِ ، وَالمُؤمِنُ مَن زُيِّنَت لَهُ الآخِرَةُ فَهُوَ يَنظُرُ إلَيها ما يَفتُرُ (5) ، قَد حالَت شَهوَتُها بَينَهُ وبَينَ لَذَّةِ العَيشِ فَأدلَجَتهُ (6) بِالأَسحارِ ، كَفِعلِ الرّاكِبِ السّائِقِ إلى غايَتِهِ يَظَلُّ كَئيبا ويُمسي حَزينا ، فَطوبى لَهُ لَو قَد كُشِفَ الغِطاءُ ماذا يُعايِنُ مِنَ السُّرورِ؟! (7)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 129 ح 6 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عليه السلام ، مشكاة الأنوار : ص 206 ح 554 عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 73 ص 52 ح 24 .
2- .ظَلِفَت نفسي عن كذا : أي كَفَّت (الصحاح : ج 4 ص 1399 «ظلف») .
3- .غَضارةُ الدنيا : أي طيبها ولذّتها . يقال : إنّهم لفي غضارة من العيش : أي في خصب وخير (النهاية : ج 3 ص370 «غضر») .
4- .الأمالي للصدوق : ص 478 ح 644 ، الأمالي للطوسي : ص 435 ح 974 وفيه «طلّقت» بدل «ظلفت» وكلاهما عن عبداللّه بن بكر [ بكران] المرادي عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 173 عن الإمام زين العابدين عنه عليهماالسلام ، مشكاة الأنوار : ص 208 ح 566 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 89 ح 57 .
5- .الفَترَة : الانكسار والضّعف ، وقد فَتَر يَفتُر فُتورا (الصحاح : ج 2 ص 777 «فتر») .
6- .الإدلاج : السير بالليل ، وظاهر العبارة أنّه استُعمل هنا متعدّيا بمعنى التسيير بالليل ، ولم يأتِ فيما عندنا من كتب اللغة ... ويمكن أن يكون على الحذف والإيصال ؛ أي أدلجت الشهوة معه وسيّرته بالأسحار كالراكب الذي يسابق قرنه إلى الغاية التي يتسابقان إليها (مرآة العقول : ج 25 ص 102) .
7- .الكافي : ج 8 ص 42 و 47 ح 8 ، تحف العقول : ص 494 نحوه ، بحار الأنوار : ج 13 ص 336 ح 13.

ص: 377

امام على عليه السلام :نشانه كسى كه خواهان پاداش آخرت است ، زُهدورزىِ او به زرق و برق اين دنياى گذراست . بدانيد كه زهدِ زهدورزِ به اين دنيا ، چيزى از آنچه خداوند در دنيا قسمت او كرده است ، نمى كاهد ، هرچند به آن بى ميل باشد ، و آزمندىِ شخص آزمند به زرق و برق زندگى دنيايى ، چيزى در آن ، [افزون بر آنچه خداوند در دنيا قسمت او كرده است ،] بر او نمى افزايد ، هرچند حرص بورزد . زيان ديده ، كسى است كه از بهره آخرتش محروم گردد.

امام على عليه السلام :همانا آخرت را اهلى است كه جان هايشان از فخرفروشى به اهل دنيا باز ايستاده است . [آنان،] نه در باره دنيا به رقابت بر مى خيزند ، نه به لذّت ها و خوشى هاى آن شادمان مى شوند ، و نه از ناخوشى هاى آن اندوهگين مى گردند .

الكافى_ به نقل از على بن عيسى ، از يكى از امامان اهل بيت عليهم السلام _ :خداوند متعال با موسى عليه السلام به نجوا سخن گفت و در نجوايش به او فرمود : « ... اى موسى! فرزندان دنيا و اهل آن ، مايه فتنه (فريب و گم راهىِ) يكديگرند و هر يك ، آنچه را كه [از دنيا] دارد ، در نظرش زيبا جلوه مى كند ؛ ولى مؤمن ، كسى است كه آخرت در نظرش آراسته و زيبا گرديده است و پيوسته به آن مى نگرد ، بى آن كه از توجّه به آن خسته شود . عشق به آخرت ، ميان او و لذّت زندگى مانع گشته و او را در سحرگاهان به تكاپو [و عبادت] كشانده است ، همانند سوارى كه به سوى مقصدش مى راند و شبش را به اندوه و روزش را به غمناكى سپرى مى كند . خوشا به حال او ، كه اگر پرده كنار برود ، چه شادمانى ها كه خواهد ديد!» .

.

ص: 378

الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ أبناءَ الآخِرَةِ هُمُ المُؤمِنونَ العامِلونَ الزّاهِدونَ ، أهلُ العِلمِ وَالفِقهِ ، وأهلُ فِكرَةٍ وَاعتِبارٍ وَاختِبارٍ ، لا يَمَلّونَ مِن ذِكرِ اللّهِ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام_ في ذِكرِ حَديثِ مِعراجِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله _ :قالَ اللّهُ تَعالى ... يا أحمَدُ ، إنَّ أهلَ الخَيرِ وأهلَ الآخِرَةِ رَقيقَةٌ وُجوهُهُم ، كَثيرٌ حَياؤُهُم ، قَليلٌ حُمقُهُم ، كَثيرٌ نَفعُهُم ، قَليلٌ مَكرُهُم ، النّاسُ مِنهُم في راحَةٍ ، أنفُسُهُم مِنهُم في تَعَبٍ ، كَلامُهُم مَوزونٌ ، مُحاسِبينَ لِأَنفُسِهِم مُتَعَيِّبينَ (2) لَها ، تَنامُ أعيُنُهُم ولا تَنامُ قُلوبُهُم ، أعيُنُهم باكِيَةٌ وقُلوبُهُم ذاكِرَةٌ ، إذا كُتِبَ النّاسُ مِنَ الغافِلينَ كُتِبوا مِنَ الذّاكِرينَ ، في أوَّلِ النِّعمَةِ يَحمَدونَ وفي آخِرِها يَشكُرونَ ، دُعاؤُهُم عِندَ اللّهِ مَرفوعٌ وكَلامُهُم مَسموعٌ ، تَفرَحُ بِهِمُ المَلائِكَةُ ويَدورُ دُعاؤُهُم تَحتَ الحُجُبِ ، يُحِبُّ الرَّبُّ أن يَسمَعَ كَلامَهُم كَما تُحِبُّ الوالِدَةُ الوَلَدَ ولا يُشغَلونَ عَنهُ طَرفَةَ عَينٍ ، ولا يُريدونَ كَثرَةَ الطَّعامِ ولا كَثرَةَ الكَلامِ ولا كَثرَةَ اللِّباسِ ، النّاسُ عِندَهُم مَوتى وَاللّهُ عِندَهُم حَيٌّ كَريمٌ ، يَدعونَ المُدبِرينَ كَرَما ويَزيدونَ المُقبِلينَ تَلَطُّفا ، قَد صارَتِ الدُّنيا وَالآخِرَةُ عِندَهُم واحِدَةً . (3)

.


1- .تحف العقول : ص 287 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 165 ح 2.
2- .في بحار الأنوار : «متعبين لها» .
3- .إرشاد القلوب : ص 199 و 201 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 24 ح 6 .

ص: 379

امام باقر عليه السلام :فرزندان آخرت ، آنان اند كه ايمان دارند و عمل مى كنند و زُهدپيشه اند ، و اهل دانش و فقه اند و مرد انديشه و عبرت آموزى و آزمون اند و از ياد خدا خسته نمى شوند .

امام على عليه السلام_ در بيان حديث معراج پيامبر صلى الله عليه و آله _ :خداى متعال فرمود : « ... اى احمد! همانا اهل خير و اهل آخرت ، كم رو و پُرحيايند ، حماقتشان اندك و سودشان بسيار است ، كمتر نيرنگ مى زنند ، مردم از آنان در آسايش اند ، نفْس هايشان از آنان در رنج است ، گفتارشان سنجيده است ، محاسبه نفْس مى كنند و بر آن خُرده مى گيرند ، چشمانشان مى خوابد و دل هايشان نمى خوابد ، ديدگانشان گريان است و دل هايشان به ياد خداست ، آن گاه كه مردم از غافلان نوشته مى شوند ، آنان از ذاكرانْ قلمداد مى شوند ، در آغاز هر نعمتى حمد مى گويند و در آخرش شكر به جا مى آورند ، دعاى آنان به درگاه خداوند ، بالا مى رود و سخنشان [به نزد او] شنيده مى شود ، فرشتگان به آنان شاد مى شوند و دعايشان در زير حجاب ها مى گردد ، [ چون ]پروردگار دوست دارد كه سخنشان را بشنود _ چنان كه مادر ، فرزند را دوست مى دارد _ ، چشم بر هم زدنى از او باز نمى مانند ، علاقه اى به پرخورى و پرگويى و جامه زياد ندارند ، مردم در نظر آنان مردگان اند و خداوند در نظرشان زنده و كريم است ، پشت كنندگان را از روى كَرَم فرا مى خوانند و روى آورندگان را مهربانى مى افزايند ، و دنيا و آخرت در نزد آنان ، يكى شده است» .

.

ص: 380

عنه عليه السلام_ في ذِكرِ حَديثِ مِعراجِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله _ :قالَ اللّهُ عز و جل : ... يا أحمَدُ ، إنَّ أهلَ الآخِرَةِ لا يَهنَؤُهُمُ الطَّعامُ مُنذُ عَرَفوا رَبَّهُم ، ولايَشغَلُهُم مُصيبَةٌ مُنذُ عَرَفوا سَيِّئاتِهِم ، يَبكونَ عَلى خَطاياهُم ، يُتعِبونَ أنفُسَهُم ولا يُريحونَها ، وإنَّ راحَةَ أهلِ الجَنَّةِ فِي المَوتِ ، وَالآخِرَةُ مُستَراحُ العابِدينَ ، مُؤنِسُهُم دُموعُهُمُ الَّتي تَفيضُ عَلى خُدودِهِم ، وجُلوسُهُم مَعَ المَلائِكَةِ الَّذينَ عَن أيمانِهِم وعَن شَمائِلِهِم ، ومُناجاتُهُم مَعَ الجَليلِ الَّذي فَوقَ عَرشِهِ . (1)

2 / 4التَّحذيرُ مِن عَدَمِ الاِهتِمامِ بِالآخِرَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ يُبغِضُ كُلَّ جَعظَرِيٍّ (2) جَوّاظٍ (3) سَخّابٍ (4) بِالأَسواقِ ، جيفَةٍ بِاللَّيلِ حِمارٍ بِالنَّهارِ ، عالِمٍ بِأَمرِ الدُّنيا جاهِلٍ بِأَمرِ الآخِرَةِ . (5)

الإمام عليّ عليه السلام :اِحذَر كُلَّ قَولٍ وفِعلٍ يُؤَدّي إلى فَسادِ الآخِرَةِ وَالدّينِ . (6)

عنه عليه السلام :لَيسَ بِمُؤمِنٍ مَن لَم يَهتَمَّ بِإِصلاحِ مَعادِهِ . (7)

عنه عليه السلام :إنَّ مِنَ الشَّقاءِ إفسادَ المَعادِ . (8)

عنه عليه السلام :مَن لَم يَعمَل لِلآخِرَةِ لَم يَنَل أمَلَهُ . (9)

.


1- .بحار الأنوار : ج 77 ص 21 و 25 ح 6 نقلاً عن إرشاد القلوب .
2- .الجَعْظَرِيّ : الفَظّ الغليظ المتكبّر (النهاية : ج 1 ص 276 «جعظر») .
3- .الجَوّاظ : الجَموع المَنوع (النهاية : ج 1 ص 316 «جوظ») .
4- .السَّخَب والصَّخَب : الصياح (النهاية : ج 2 ص 349 «سخب») .
5- .صحيح ابن حبّان : ج 1 ص 274 ح 72 ، السنن الكبرى : ج 10 ص 327 ح 20804 ، موارد الظمآن : ص 485 ح 1975 كلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 16 ص 4 ح 43679.
6- .غرر الحكم : ج 2 ص 275 ح 2597 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 104 ح 2343 .
7- .غرر الحكم : ج 5 ص 92 ح 7531 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 412 ح 7012 .
8- .غرر الحكم : ج 2 ص 491 ح 3399 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 143 ح 3195 .
9- .غرر الحكم : ج 5 ص 416 ح 8994 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 427 ح 7246 .

ص: 381

2 / 4 زنهاردهى از بى توجّهى به آخرت

امام على عليه السلام_ در بيان حديث معراج پيامبر صلى الله عليه و آله _ :خداوند عز و جل فرمود : « ... اى احمد! همانا اهل آخرت ، از آن هنگام كه پروردگارشان را شناختند ، غذايى خوش از گلويشان پايين نرفت و از آن هنگام كه گناهانشان را شناختند ، هيچ مصيبتى آنان را به خود مشغول نساخت . بر گناهان خويش مى گريند ، نفْس هايشان را به رنج مى افكنند و آنها را آسوده نمى گذارند . آسايش اهل بهشت ، در مردن است و آخرت ، آسايشگاه عبادت پيشگان است . مونس آنان ، اشك هايشان است كه بر گونه هايشان سرازير مى شود ، و همنشينى آنان ، با فرشتگانى است كه در راست و چپ آنان قرار گرفته اند، و راز و نيازشان با خداوند شكوهمندى است كه بر فراز عرشِ خويش است» .

2 / 4زنهاردهى از بى توجّهى به آخرتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :همانا خداوند ، انسان هاى تندخوى گردن كلفت بى خير را كه در بازارها هياهو به راه مى اندازند و در شب ، مُردار و در روز ، الاغ و در كار دنيا دانا و در كار آخرت ، نادان اند ، دشمن مى دارد.

امام على عليه السلام :بپرهيز از هر گفتار و كردارى كه به تباهى آخرت و دين ، مى انجامد.

امام على عليه السلام :مؤمن نيست كسى كه به اصلاح مَعادش اهتمام نورزد.

امام على عليه السلام :تباه كردن مَعاد ، از بدبختى است .

امام على عليه السلام :كسى كه براى آخرت كار نكند ، به آرزويش نمى رسد .

.

ص: 382

عنه عليه السلام :ما أخسَرَ مَن لَيسَ لَهُ فِي الآخِرَةِ نَصيبٌ . (1)

عنه عليه السلام :ما بالُكُم تَفرَحونَ بِاليَسيرِ مِنَ الدُّنيا تُدرِكونَهُ ولا يَحزُنُكُمُ الكَثيرُ مِنَ الآخِرَةِ تُحرَمونَهُ ، ويُقلِقُكُمُ اليَسيرُ مِنَ الدُّنيا يَفوتُكُم حَتّى يَتَبَيَّنَ ذلِكَ في وُجوهِكُم ، وقِلَّةِ صَبرِكُم عَمّا زُوِيَ مِنها عَنكُم ؛ كَأَنَّها دارُ مُقامِكُم وكَأَنَّ مَتاعَها باقٍ عَلَيكُم؟! (2)

الإمام عليّ عليه السلام :دَعاكُمُ اللّهُ سُبحانَهُ إلى دارِ البَقاءِ وقَرارَةِ الخُلودِ وَالنَّعماءِ ومُجاوَرَةِ الأَنبِياءِ وَالسُّعَداءِ ، فَعَصَيتُم وأعرَضتُم ، ودَعَتكُمُ الدُّنيا إلى قَرارَةِ الشَّقاءِ ومَحَلِّ الفَناءِ وأنواعِ البَلاءِ وَالعَناءِ ، فَأَطَعتُم وبادَرتُم وأسرَعتُم . (3)

الإمام الصادق عليه السلام_ فِي الدُّعاءِ _ :رَبِّ دَعَتني دَواعِي الدُّنيا فَأَجَبتُها سَريعا ورَكَنتُ إلَيها طائِعا ، ودَعَتني دَواعِي الآخِرَةِ فَتَثَبَّطتُ عَنها وأبطَأتُ فِي الإِجابَةِ وَالمُسارَعَةِ إلَيها ، كَما سارَعتُ إلى دَواعِي الدُّنيا وحُطامِهَا الهامِدِ (4) وهَشيمِهَا (5) البائِدِ وسَرابِهَا الذّاهِبِ . (6)

2 / 5حَدُّ الاِهتِمامِ بِالآخِرَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :اِعمَل لِدُنياكَ كَأَنَّكَ تَعيشُ أبَدا، وَاعمَل لِاخِرَتِكَ كَأَنَّكَ تَموتُ غَدا. (7)

.


1- .غرر الحكم : ج 6 ص 86 ح 9625 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 480 ح 8821 .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 113 ، غرر الحكم : ج 6 ص 95 ح 9652 وفيه صدره إلى «تُحرمونه» .
3- .غرر الحكم : ج 4 ص 24 ح 5158 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 250 ح 4692 و 4693 نحوه .
4- .الهامِد : اليابس (النهاية : ج 5 ص 273 «همد») .
5- .الهَشيم : النبات اليابس المتكسّر (النهاية : ج 5 ص 264 «هشم») .
6- .الكافي : ج 2 ص 591 ح 31 عن عبد الرحمن بن سيّابة ، مصباح المتهجّد : ص 276 ح 383 ، جمال الاُسبوع : ص 143 وفيهما «نسيمها» بدل «هشيمها» ، بحار الأنوار : ج 89 ص 302 ح 10 .
7- .تنبيه الخواطر : ج 2 ص 234 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 156 ح 3569 عن العالم عليه السلام ، كفاية الأثر : ص227 عن جنادة بن أبي اُميد (اُميّة) عن الإمام الحسن عليه السلام ، بحار الأنوار : ج44 ص139 ح6.

ص: 383

2 / 5 اندازه پرداختن به آخرت

امام على عليه السلام :چه زيانكار است كسى كه او را در آخرت ، بهره اى نيست!

امام على عليه السلام :شما را چه مى شود كه به اندك چيزى از دنيا كه به دست مى آوريد ، شادمان مى شويد ؛ ولى از دست دادن بسيارى از آخرت ، شما را اندوهگين نمى سازد؟! و اندكِ دنيا كه از دستتان مى رود ، شما را ناراحت و بى تاب مى سازد ، چندان كه اين بى تابى در چهره هاى شما و در ناشكيبايى تان بر آنچه از شما گرفته شده است ، آشكار مى گردد . گويى دنيا اقامتگاه دائمى شماست و كالايش برايتان ماندگار است!

امام على عليه السلام :خداوند سبحان ، شما را به سوى سراى ماندگارى و اقامتگاه جاودانى و نعمت ها و همسايگى با پيامبران و نيك بختان فرا خوانْد و شما نافرمانى كرديد و روى گردانديد ؛ امّا دنيا شما را به اقامتگاه بدبختى و جايگاه نيستى و انواع گرفتارى ها و رنج ها فرا خوانْد و شما اطاعت كرديد و از يكديگر پيشى گرفتيد و شتافتيد!

امام صادق عليه السلام_ در دعا _ :پروردگارا! دعوتگرانِ دنيا مرا فرا خواندند و من سراسيمه دعوت آنان را پذيرفتم و داوطلبانه اطاعتشان كردم ؛ و دعوتگرانِ آخرت مرا فرا خواندند و من درنگ كردم و در پذيرفتن دعوت آنان و شتافتن به سوى آنان كُندى ورزيدم ، چنان كه [بر عكس] به سوى دعوتگران دنيا و خس و خاشاك و علف هاى خشكيده نابود شونده آن (متاع پوچ و بى ارزش دنيا) و سراب از بين رفتنى اش ، شتاب كردم.

2 / 5اندازه پرداختن به آخرتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :براى دنيايت چنان كار كن كه گويى تا ابد زنده مى مانى ، و براى آخرتت چنان كار كن كه گويى همين فردا خواهى مُرد.

.

ص: 384

عنه صلى الله عليه و آله :أصلِحوا دُنياكُم وَاعمَلوا لِاخِرَتِكُم كَأَنَّكُم تَموتونَ غَدا . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :اِعمَل عَمَلَ مَن يَرجو أن يَموتَ هَرِما ، وَاحذَر حَذَرَ مَن يَتَخَوَّفُ أن يَموتَ غَدا . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ مِمّا أوصى بِهِ ابنَهُ الحَسَنَ عليه السلام عِندَ وَفاتِهِ _ :إذا عَرَضَ شَيءٌ مِن أمرِ الآخِرَةِ فَابدَأ بِهِ ، وإذا عَرَضَ شَيءٌ مِن أمرِ الدُّنيا فَتَأَنَّهُ حَتّى تُصيبَ رُشدَكَ فيهِ . (3)

عنه عليه السلام :إنَّمَا الدَّهرُ ثَلاثَةُ أيّامٍ أنتَ فيما بَينَهُنَّ : مَضى أمسِ بِما فيهِ فَلا يَرجِعُ أبَدا ؛ فَإِن كُنتَ عَمِلتَ فيهِ خَيرا لَم تَحزَن لِذَهابِهِ وفَرِحتَ بِمَا استَقبَلتَهُ مِنهُ ، وإن كُنتَ قَد فَرَّطتَ فيهِ فَحَسرَتُكَ شَديدَةٌ لِذَهابِهِ وتَفريطِكَ فيهِ . وأنتَ في يَومِكَ الَّذي أصبَحتَ فيهِ مِن غَدٍ في غِرَّةٍ (4) ولا تَدري لَعَلَّكَ لاتَبلُغُهُ، وإن بَلَغتَهُ لَعَلَّ حَظَّكَ فيهِ فِي التَّفريطِ مِثلُ حَظِّكَ فِي الأَمسِ الماضي عَنكَ. فَيَومٌ مِنَ الثَّلاثَةِ قَد مَضى أنتَ فيهِ مُفَرِّطٌ ، ويَومٌ تَنتَظِرُهُ لَستَ أنتَ مِنهُ عَلى يَقينٍ مِن تَركِ التَّفريطِ ، وإنَّما هُوَ يَومُكَ الَّذي أصبَحتَ فيهِ ، وقَد يَنبَغي لَكَ إن عَقَلتَ وفَكَّرتَ فيما فَرَّطتَ فِي الأَمسِ الماضي مِمّا فاتَكَ فيهِ مِن حَسَناتٍ ألّا تَكونَ اكتَسَبتَها ومِن سَيِّئاتٍ ألّا تَكونَ أقصَرتَ عَنها ، وأنتَ مَعَ هذا مَعَ استِقبالِ غَدٍ عَلى غَيرِ ثِقَةٍ مِن أن تَبلُغَهُ وعَلى غَيرِ يَقينٍ مِن اكتِسابِ حَسَنَةٍ أو مُرتَدَعٍ عَن سَيِّئَةٍ مُحبِطَةٍ (5) ، فَأَنتَ مِن يَومِكَ الَّذي تَستَقبِلُ عَلى مِثلِ يَومِكَ الَّذي استَدبَرتَ . فَاعمَل عَمَلَ رَجُلٍ لَيسَ يَأمُلُ مِنَ الأَيّامِ إلّا يَومَهُ الَّذي أصبَحَ فيهِ ولَيلَتَهُ ، فَاعمَل أو دَع وَاللّهُ المُعينُ عَلى ذلِكَ . (6)

.


1- .مسند الشهاب : ج 1 ص 417 ح 717 ، الفردوس : ج 1 ص 101 ح 334 كلاهما عن أبي هريرة ،كنزالعمّال : ج 15 ص 546 ح 42111.
2- .الكافي : ج 2 ص 87 ح 6 عن عمرو بن جميع عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 71 ص 214 ح 8 ؛ السنن الكبرى : ج 3 ص 28 ح 4744 ، شُعب الإيمان : ج 3 ص 402 ح 3886 كلاهما عن عبد اللّه بن عمرو بن العاص ، تاريخ دمشق : ج 31 ص 266 عن عبداللّه بن عمرو بن العاص من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام وكلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 672 ح 8418 .
3- .الأمالي للمفيد : ص 221 ح 1 ، الأمالي للطوسي : ص 7 ح 8 كلاهما عن الفجيع العقيلي عن الإمام الحسن عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 71 ص 215 ح 16 .
4- .الغِرّة : الغفلة (النهاية : ج 3 ص 355 «غرر» ) .
5- .حَبِطَ عَملُه : بَطَل ثوابه . وأحبَطَه اللّه تعالى (الصحاح : ج 3 ص 1118 «حبط») .
6- .الكافي : ج 2 ص 453 ح 1 عن أبي حمزة عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، وسائل الشيعة : ج 11 ص 375 ح 21069 .

ص: 385

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دنيايتان را آباد كنيد ، و براى آخرتتان چنان كار كنيد كه گويى همين فردا مى ميريد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عمل كن همانند عمل كردن كسى كه اميد دارد در پيرى بميرد ، و حذر كن همانند حذر كردن كسى كه مى ترسد همين فردا بميرد.

امام على عليه السلام_ از سفارش هاى ايشان به فرزندش حسن عليه السلام ، در هنگام وفاتش _ :هر گاه چيزى از كار آخرت برايت پيش آمد ، [زود ،] آن را شروع كن ، و هر گاه چيزى از كار دنيا برايت پيش آمد ، درنگ كن تا راه درست را در آن بيابى .

امام على عليه السلام :روزگار ، سه روز است و تو در ميانه آنهايى : ديروزى كه با هر آنچه در آن بود ، گذشت و هرگز بر نمى گردد . پس اگر در آن نيكى انجام داده اى ، از رفتنش اندوهى ندارى و از آمدنش خوش حال گشته اى ، و اگر در آن [در انجام دادن اعمال نيك] كوتاهى كرده اى ، از رفتنش و كوتاهى كردنت در آن ، سخت افسوس مى خورى . و تو ، در امروزى كه در آن به سر مى برى ، از فردايش خبر ندارى ، و نمى دانى ، كه شايد به آن نرسى و اگر هم برسى ، شايد در آن ، همان گونه كوتاهى ورزى كه در ديروزِ گذشته كوتاهى كرده اى . پس ، از آن سه روز ، يكى ، روزى است كه گذشته است و تو در آن ، كوتاهى ورزيده اى ، و ديگرى ، روزى است كه چشم به راهش هستى و يقين ندارى كه در آن ، كوتاهى نمى كنى . تنها روز تو ، آن روزى است كه در آن به سر مى برى ، و تو را سِزَد كه در كوتاهى كردن ديروزِ از دست رفته ات بينديشى و فكر كنى كه چه كارهاى نيكى را از دست داده اى و در صدد كسب آنها بر نيامده اى و چه بدى ها و گناهانى كه در انجام دادنشان كوتاهى نكرده اى . و تو ، با اين حال ، با فردايى رو به رو هستى كه مطمئن نيستى بِدان مى رسى ، و يقين ندارى كه در آن ، كار نيكى (ثوابى) كسب مى كنى و يا از بدى (گناهى) تباه كننده[ى اعمال نيك] باز مى ايستى . بنا بر اين ، حالتِ تو نسبت به روزى كه پيش رو دارى ، همانند روزى است كه پشت سر گذاشته اى . پس همانند كسى عمل كن كه از روزها اميدى ندارد ، مگر به همان روز و شبى كه در آن به سر مى برد . پس عمل كن يا وا گذار ، و خدا بر اين كار ، ياور است.

.

ص: 386

2 / 6خصائص طالب الآخِرَةِأ _ الرَّغبَةرسول اللّه صلى الله عليه و آله :خِيارُكُم عِندَ اللّهِ أزهَدُكُم فِي الدُّنيا وأرغَبُكُم فِي الآخِرَةِ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :كُن فِي الدُّنيا زاهِدا ، وفِي الآخِرَةِ راغِبا . (2)

ب _ الوَلَهالإمام عليّ عليه السلام :طوبى لِمَن رَكِبَ الطَّريقَةَ الغَرّاءَ ولَزِمَ المَحَجَّةَ البَيضاءَ ، وتَوَلَّهَ (3) بِالآخِرَةِ وأعرَضَ عَنِ الدُّنيا . (4)

.


1- .مستدرك الوسائل : ج 12 ص51 ح 13488 نقلاً عن القطب الراوندي في لبّ اللباب ؛ جامع العلوم والحكم : ج 2 ص 204 عن الحسن نحوه ، شُعب الإيمان : ج 7 ص 377 ح 10646 عن أبي ذرّ من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، كنزالعمّال : ج 3 ص 192 ح 6116 .
2- .الأمالي للمفيد : ص119 ح3 عن الحسن البصري ، غرر الحكم : ج 2 ص 366 ح 2827 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 422 ح 41.
3- .الوَلَه : ذهاب العقل ، والتحيّر من شدّة الوجد ، وقد وَلِهَ وتَوَلَّهَ واتَّلَهَ (الصحاح : ج 6 ص 2256 «وله») .
4- .غرر الحكم : ج 4 ص 246 ح 5972 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 314 ح 5487 .

ص: 387

2 / 6 ويژگى هاى طالبان آخرت
الف - رغبت
ب - شيفتگى

2 / 6ويژگى هاى طالبان آخرتالف _ رغبتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهترينِ شما در نزد خداوند ، زاهدترينِ شما به دنيا و راغب ترينتان به آخرت است.

امام على عليه السلام :به دنيا بى رغبت باش و به آخرت ، راغب .

ب _ شيفتگىامام على عليه السلام :خوشا به حال كسى كه راه روشن ، در پيش گرفت و در مسير درست ، حركت كرد و شيفته آخرت شد و از دنيا روى گرداند!

.

ص: 388

عنه عليه السلام :كونوا عَنِ الدُّنيا نُزّاها وإلَى الآخِرَةِ وُلّاها . (1)

عنه عليه السلام :شيمَةُ ذَوِي الأَلبابِ وَالنُّهى : الإِقبالُ عَلى دارِ البَقاءِ ، وَالإِعراضُ عَن دارِ الفَناءِ ، وَالتَّوَلُّهُ بِجَنَّةِ المَأوى . (2)

ج _ الاِستِعدادالإمام عليّ عليه السلام :اِستَعِدّوا لِيَومٍ تَشخَصُ فيهِ الأَبصارُ ، وتَتَدَلَّهُ (3) لِهَولِهِ العُقولُ ، وتَتَبَلَّدُ (4) البَصائِرُ . (5)

عنه عليه السلام :خَيرُ الاِستِعدادِ ما اُصلِحَ بِهِ المَعادُ . (6)

د _ الجِدُّ وَالاِجتِهادالإمام عليّ عليه السلام :إنَّكَ في سَبيلِ مَن كانَ قَبلَكَ ، فَاجعَل جِدَّكَ لِاخِرَتِكَ ولا تَكتَرِث بِعَمَلِ الدُّنيا . (7)

عنه عليه السلام :عَلَيكَ بِالجِدِّ وَالاِجتِهادِ في إصلاحِ المَعادِ . (8)

عنه عليه السلام :اِصرِف إلَى الآخِرَةِ وَجهَكَ ، وَاجعَل للّهِِ جِدَّكَ . (9)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 191 ، غرر الحكم : ج 4 ص 616 ح 7190.
2- .غرر الحكم : ج 4 ص 192 ح 5791 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 297 ح 5305 .
3- .دلَّهَ عقلي : حيّرَه وأدهشَه ، وقد دَلِهَ يَدْلَهُ (النهاية : ج 2 ص 131 «دله») .
4- .تبلَّدَ : تردّد متحيّرا (الصحاح : ج 2 ص 449 «بلد») .
5- .غرر الحكم : ج 2 ص 269 ح 2573 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 91 ح 2147 وفيه «وتزلّ» بدل «وتتدلّه» .
6- .غرر الحكم : ج 3 ص 431 ح 5010 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 238 ح 4529 .
7- .غرر الحكم : ج 3 ص 49 ح 3786 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 171 ح 3580 .
8- .غرر الحكم : ج 4 ص 529 ح 6135 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 334 ح 5690.
9- .غرر الحكم : ج 2 ص 211 ح 2407 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 82 ح 1963 وليس فيه ذيله .

ص: 389

ج - آمادگى
د - كوشش و تلاش

امام على عليه السلام :وارسته از دنيا و شيفته آخرت باشيد .

امام على عليه السلام :خوى و خصلت صاحب دلانِ خردمند ، روى آوردن به سراى ماندگارى ، روى گرداندن از سراى ناپايدارى ، و شيفتگى به قرارگاه بهشتى است .

ج _ آمادگىامام على عليه السلام :خود را آماده سازيد براى آن روزى كه در آن ، چشم ها خيره مى گردند و از هراس آن ، خِرَدها از كف مى روند و دل ها سرگردان مى شوند .

امام على عليه السلام :بهترين [ابزار] آمادگى ، آن است كه با آن ، مَعاد [انسان] آباد شود .

د _ كوشش و تلاشامام على عليه السلام :تو در همان راهى مى روى كه پيشينيان تو رفتند . پس ، كوششت را براى آخرتت قرار بده و به كار دنيا اعتنا مكن.

امام على عليه السلام :بر تو باد تلاش و كوشش در راه آباد كردن مَعاد!

امام على عليه السلام :روى خويش را به سوى آخرت بگردان و كوششت را براى خدا قرار بده.

.

ص: 390

عنه عليه السلام :جاهِد نَفسَكَ وَاعمَل لِلآخِرَةِ جَهدَكَ . (1)

عنه عليه السلام :عَزيمَةُ الكَيِّسِ وجِدُّهُ لِاءِصلاحِ المَعادِ ، وَالاِستِكثارِ مِنَ الزّادِ . (2)

ه _ العَمَلرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أيُّهَا النّاسُ ، اِسعَوا في فَكاكِ رِقابِكُم ، وَاعمَلُوا الخَيرَ لِيَومِ فَقرِكُم وفاقَتِكُم . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :اللَّيلُ وَالنَّهارُ مَطِيَّتانِ ، فَاركَبوهُما بَلاغا إلَى الآخِرَةِ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّكَ مَخلوقٌ لِلآخِرَةِ فَاعمَل لَها . (5)

عنه عليه السلام :سالِمِ النّاسَ تَسلَم ، وَاعمَل لِلآخِرَةِ تَغنَم . (6)

عنه عليه السلام :لا يَشغَلَنَّكَ عَنِ العَمَلِ لِلآخِرَةِ شُغلٌ ؛ فَإِنَّ المُدَّةَ قَصيرَةٌ . (7)

عنه عليه السلام_ لِرَجُلٍ سَأَلَهُ أن يَعِظَهُ _ :لا تَكُن مِمَّن يَرجُو الآخِرَةَ بِغَيرِ العَمَلِ ، ويُرَجِّي التَّوبَةَ بِطولِ الأَمَلِ . (8)

عيسى عليه السلام :تَعمَلونَ لِلدُّنيا وأنتُم تُرزَقونَ فيها بِغَيرِ عَمَلٍ ، ولا تَعمَلونَ لِلآخِرَةِ وأنتُم لا تُرزَقونَ فيها إلّا بِالعَمَلِ! (9)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 212 ح 2406 .
2- .غرر الحكم : ج 4 ص 365 ح 6338 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 232 ح 4451 نحوه.
3- .تنبيه الغافلين : ص 554 ح 898 عن عبد خير عن الإمام عليّ عليه السلام .
4- .الأمالي للشجري : ج 1 ص197 ؛ تاريخ دمشق : ج 61 ص255 ح 12625 كلاهما عن ابن عبّاس ،كنز العمّال : ج 3 ص 37 ح 5359 .
5- .غرر الحكم : ج 3 ص 57 ح 3810 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 172 ح 3597 .
6- .غرر الحكم : ج 4 ص 139 ح 5605 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 285 ح 5148 .
7- .غرر الحكم : ج 6 ص 289 ح 10286 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 522 ح 9502 نحوه .
8- .نهج البلاغة : الحكمة 150 ، خصائص الأئمّة ص 109 ، تحف العقول : ص 157 وفيه «يرجو» بدل «يرجّي» ، بحار الأنوار : ج 6 ص 37 ح 60 ؛ تذكرة الخواصّ : ص 134 نحوه ، كنزالعمّال : ج 16 ص 205 ح 44229 نقلاً عن ابن النجّار .
9- .الكافي : ج 2 ص 319 ح 13 ، الأمالي للطوسي : ص 208 ح 356 كلاهما عن حفص بن غياث عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 71 ص 175 ح 13 ؛ سنن الدارمي : ج 1 ص 109 ح 374 ،الزهد لابن حنبل : ص 96 كلاهما عن هشام صاحب الدستوائي .

ص: 391

ه - عمل

امام على عليه السلام :با نفْس خود ، مبارزه كن و با تمام توانت ، براى آخرت كار كن.

امام على عليه السلام :تصميم شخص زيرك و تلاش او ، براى آباد كردن مَعاد و فراهم آوردن هر چه بيشترِ توشه و زاد است .

ه _ عملپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى مردم! در آزادسازىِ خود بكوشيد و براى روز نادارى و نيازمندى تان ، كار نيك كنيد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شب و روز ، دو مَركب اند . براى رسيدن به آخرت ، بر آن دو ، سوار شويد.

امام على عليه السلام :تو براى آخرت ، آفريده شده اى . پس براى آن ، كار كن.

امام على عليه السلام :با مردم در آشتى باش تا سلامت بمانى ، و براى آخرت كار كن تا سود ببَرى.

امام على عليه السلام :مبادا هيچ كارى تو را از كار براى آخرت باز دارد ؛ زيرا فرصت ، كم است.

امام على عليه السلام_ خطاب به مردى كه از ايشان موعظتى خواست _ :از آن كسانى مباش كه بدون عمل ، به آخرت چشم اميد بسته اند و بر اثر آرزوى دراز ، توبه را به تأخير مى افكنند.

عيسى عليه السلام :براى دنيا كار مى كنيد ، حال آن كه در دنيا بدون كار ، روزىِ شما داده مى شود ، و براى آخرت كه در آن جز با عمل ، روزى داده نمى شويد ، كار نمى كنيد!

.

ص: 392

و _ التَّزَوُّدالإمام عليّ عليه السلام :ألا مُتَزَوِّدٌ لِاخِرَتِهِ قَبلَ اُزوفِ (1) رِحلَتِهِ . (2)

عنه عليه السلام :تَفَكَّ_روا أيُّهَ_ا النّ_اسُ وتَبَصَّ_روا وَاعتَبِ_روا وَاتَّعِظ_وا ، وتَ_زَوَّدوا لِلآخِ_رَةِ تَسعَدوا . (3)

عنه عليه السلام :اِجعَلوا عِبادَ اللّهِ اجتِهادَكُم في هذِهِ الدُّنيا التَّزَوُّدَ مِن يَومِهَا القَصيرِ لِيَومِ الآخِرَةِ الطَّويلِ ؛ فَإِنَّها دارُ عَمَلٍ ، وَالآخِرَةُ دارُ القَرارِ وَالجَزاءِ . (4)

لقمان عليه السلام_ لِابنِهِ وهُوَ يَعِظُهُ _ :يا بُنَيَّ ، مِن حينِ سَقَطتَ مِن بَطنِ اُمِّكَ استَدبَرتَ الدُّنيا وَاستَقبَلتَ الآخِرَةَ ، وأنتَ في كُلِّ يَومٍ إلى مَا استَقبَلتَ أقرَبُ مِنكَ إلى مَا استَدبَرتَ ، فَتَزَوَّد لِدارٍ أنتَ مُستَقبِلُها ، وعَلَيكَ بِالتَّقوى ؛ فَإِنَّهُ أربَحُ التِّجاراتِ . (5)

2 / 7آثارُ الاِهتِمامِ بِالآخِرَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن كانَتِ الآخِرَةُ هَمَّهُ جَعَلَ اللّهُ غِناهُ في قَلبِهِ ، وجَمَعَ لَهُ شَملَهُ وأتَتهُ الدُّنيا وهِيَ راغِمَةٌ ، ومَن كانَتِ الدُّنيا هَمَّهُ جَعَلَ اللّهُ فَقرَهُ بَينَ عَينَيهِ ، وفَرَّقَ عَلَيهِ شَملَهُ ولَم يَأتِهِ مِنَ الدُّنيا إلّا ما قُدِّرَ لَهُ . (6)

.


1- .أزِفَ : دنا وقَرُب (النهاية : ج 1 ص 45 «أزف») .
2- .غرر الحكم : ج 2 ص 329 ح 2755 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 108 ح 2378 .
3- .غرر الحكم : ج 4 ص 432 ح 6589 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 359 ح 6089 .
4- .الكافي : ج 8 ص 174 ح 194 عن الإمام الصادق عليه السلام ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 150 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 351 ح 31.
5- .إرشاد القلوب : ص 72 ، الاختصاص : ص 338 عن الأوزاعي نحوه ، بحار الأنوار : ج 13 ص 429 ح 23 .
6- .سنن الترمذي : ج 4 ص 642 ح 2465 عن أنس ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1375 ح 4105 ، سنن الدارمي : ج 1 ص 80 ح 233 ، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 140 ح 21646 كلّها عن زيد بن ثابت ،المعجم الكبير : ج 11 ص 213 ح 11690 عن ابن عبّاس وكلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 205 ح 6186 .

ص: 393

و - توشه برگرفتن
2 / 7 آثار اهمّيت دادن به آخرت

و _ توشه بر گرفتنامام على عليه السلام :آيا كسى نيست كه پيش از نزديك شدن زمان كوچيدنش [از دنيا ،] براى آخرتش توشه بر گيرد؟

امام على عليه السلام :اى مردم! بينديشيد و بينا شويد و درس عبرت بگيريد و پند بياموزيد و براى آخرت توشه برداريد تا سعادتمند شويد.

امام على عليه السلام :اى بندگان خدا! كوشش خود را در اين دنيا صرف توشه بر گرفتن از اين چند روزِ كوتاهِ آن براى دوره طولانى آخرت كنيد ؛ زيرا دنيا سراى كار است و آخرت ، سراى اقامت و پاداش.

لقمان عليه السلام_ در اندرز به فرزندش _ :پسرم! از همان زمان كه از شكم مادرت افتادى ، دنيا را پشت سر خود نهادى و آخرت را پيش رويت قرار دادى ، و تو در هر روز ، به آنچه پيش رو دارى ، نزديك تر مى شوى تا به آنچه پشت سر دارى . پس براى سرايى كه پيش رو دارى ، توشه برگير و بر تو باد تقوا كه سودمندترين سوداگرى است.

2 / 7آثار اهمّيت دادن به آخرتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه آخرتْ همّ و غم او باشد ، خداوند ، دلش را بى نياز مى گرداند و پريشانى اش را سامان مى دهد و دنيا به رغم ميلش ، به او روى مى آورد ؛ و كسى كه دنيا همّ و غم او باشد ، خداوند ، فقر را در پيشانى او (/ در پيش چشمانش) قرار مى دهد و خاطرش را آشفته مى سازد و از دنيا جز همان كه برايش مقدّر شده است ، نصيب او نمى شود .

.

ص: 394

عنه صلى الله عليه و آله :مَن كانَتِ الآخِرَةُ هَمَّهُ وسَدَمَهُ (1) ، لَها يَشخَصُ وإيّاها يَنوي ؛ جَعَلَ اللّهُ عز و جلالغِنى في قَلبِهِ ، وجَمَعَ عَلَيهِ ضَيعَتَهُ (2) ، وأتَتهُ الدُّنيا وهِيَ صاغِرَةٌ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن جَعَلَ الهُمومَ هَمّا واحِدا هَمَّ آخِرَتِهِ ، كَفاهُ اللّهُ هَمَّ دُنياهُ ، ومَن تَشَعَّبَت بِهِ الهُمومُ في أحوالِ الدُّنيا لَم يُبالِ اللّهُ في أيِّ أودِيَتِها هَلَكَ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أصبَحَ وأمسى وَالآخِرَةُ أكبَرُ هَمِّهِ جَعَلَ اللّهُ لَهُ الغِنى في قَلبِهِ ، وجَمَعَ لَهُ أمرَهُ ، ولَم يَخرُج مِنَ الدُّنيا حَتّى يَستَكمِلَ رِزقَهُ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :تَفَرَّغوا مِن هُمومِ الدُّنيا مَا استَطَعتُم ؛ فَإِنَّهُ مَن كانَتِ الدُّنيا أكبَرَ هَمِّهِ أفشَى اللّهُ ضَيعَتَهُ ، وجَعَلَ فَقرَهُ بَينَ عَينَيهِ ، ومَن كانَتِ الآخِرَةُ أكبَرَ هَمِّهِ جَمَعَ اللّهُ لَهُ اُمورَهُ ، وجَعَلَ غِناهُ في قَلبِهِ . (6)

.


1- .السَّدَم : اللّهَج والولوع بالشيء (النهاية : ج 2 ص 355 «سدم») .
2- .الضَّيعة : ما يكون منه معاشه ، كالصنعة والتجارة والزراعة (النهاية : ج 3 ص 108 «ضيع») .
3- .المعجم الأوسط : ج 6 ص 123 ح 5990 وج 8 ص 364 ح 8882 كلاهما عن أنس ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 6 ص 231 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 224 ح 264 .
4- .سنن ابن ماجة : ج 1 ص 95 ح 257 و ج2 ص 1375 ح 4106 كلاهما عن عبداللّه بن مسعود ،المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 481 ح 3658 عن ابن عمر نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 203 ح 6178.
5- .ثواب الأعمال : ص 201 ح 1 ، الكافي : ج 2 ص 319 ح 15 كلاهما عن عبد اللّه بن أبي يعفور عن الإمام الصادق عليه السلام ، مشكاة الأنوار : ص 464 ح 1546 عن الإمام الصادق عليه السلام وليس فيهما ذيله ، تحف العقول : ص 48 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 104 ح 96 .
6- .المعجم الأوسط : ج 5 ص 186 ح 5025 ، حلية الأولياء : ج 1 ص 227 الرقم 35 كلاهما عن أبي الدرداء ، كنز العمّال : ج 3 ص 184 ح 6077 .

ص: 395

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه آخرت ، همّ و غم و وِردش باشد و چشم به آن بدوزد و همواره انديشه آن را در سر بپروراند ، خداوند ، دلش را بى نياز مى گرداند و زندگى اش را سامان مى بخشد و دنيا ، با حالت زبونى و تسليم ، به او روى مى آورد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه همّ و غمش را يكسره همّ و غم آخرتش قرار دهد ، خداوند ، او را از همّ و غم دنيايش مى رهاند ؛ و كسى كه همه همّ و غمش ، امور دنيا باشد ، خداوند عز و جل باك ندارد كه او در كدام درّه از درّه هاى دنيا به هلاكت در مى افتد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه شب و روز ، بزرگ ترين همّ و غمش آخرت باشد ، خداوند دلش را بى نياز مى گرداند و كارش را سامان مى بخشد و از دنيا نمى رود تا آن كه روزى اش را كامل دريافت كند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :تا مى توانيد ، خويشتن را از همّ و غم دنيا فارغ گردانيد ؛ زيرا هر كس كه دنيا بزرگ ترين همّ و غم او باشد ، خداوند ، زندگى اش را نا به سامان مى سازد و فقر را پيش چشم او قرار مى دهد ؛ و هر كس كه آخرت ، بزرگ ترين همّ و غم او باشد ، خداوند ، امورش را سر و سامان مى دهد و دلش را بى نياز مى گرداند.

.

ص: 396

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ العَبدَ إن كانَ هَمُّهُ الآخِرَةَ كَفَّ اللّهُ عَلَيهِ ضَيعَتَهُ وجَعَلَ غِناهُ في قَلبِهِ ، وإن كانَ هَمُّهُ الدُّنيا أفشَى اللّهُ عَلَيهِ ضَيعَتَهُ وجَعَلَ فَقرَهُ بَينَ عَينَيهِ ؛ فَلا يُمسي إلّا فَقيرا ولا يُصبِ_حُ إلّا فَقيرا . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن كانَتِ الآخِرَةُ هَمَّهُ جَعَلَ اللّهُ غِناهُ في قَلبِهِ ، وجَمَعَ لَهُ شَملَهُ ، وأتَتهُ الدُّنيا وهِيَ راغِمَةٌ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ تَعالى يَقولُ : يَابنَ آدَمَ ، تَفَرَّغ لِعِبادَتي أَملَأ صَدرَكَ غِنىً وأسُدَّ فَقرَكَ ، وإلّا تَفعَلَ مَلَأتُ يَدَيكَ شُغلاً ولَم أسُدَّ فَقرَكَ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله_ عِندَ مُنصَرَفِهِ مِن اُحُدٍ وَالنّاسُ مُحدِقونَ بِهِ _ :أيُّهَا النّاسُ ، أقبِلوا عَلى ما كُلِّفتُموهُ مِن إصلاحِ آخِرَتِكُم وأعرِضوا عَمّا ضُمِنَ لَكُم مِن دُنياكُم ، ولا تَستَعمِلوا جَوارِحَ غُذِّيَت بِنِعمَتِهِ فِي التَّعَرُّضِ لِسَخَطِهِ بِمَعصِيَتِهِ ، وَاجعَلوا شُغلَكُم فِي التِماسِ مَغفِرَتِهِ ، وَاصرِفوا هِمَّتَكُم بِالتَّقَرُّبِ إلى طاعَتِهِ ، مَن بَدَأَ بِنَصيبِهِ مِنَ الدُّنيا فَإِنَّهُ (4) نَصيبُهُ مِنَ الآخِرَةِ ولَم يُدرِك مِنها مايُريدُ ، ومَن بَدَأَ بِنَصيبِهِ مِنَ الآخِرَةِ وَصَلَ إلَيهِ نَصيبُهُ مِنَ الدُّنيا وأدرَكَ مِنَ الآخِرَةِ مايُريدُ . (5)

.


1- .الزهد لابن حنبل : ص 42 عن الحسن ، سنن الدارمي : ج 1 ص 101 ح 337 عن الحسن من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، الزهد لهنّاد : ج 2 ص 354 ح 667 عن أنس وكلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 190 ح 6105 .
2- .سنن الترمذي : ج 4 ص 642 ح 2465 عن أنس ، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 140 ح 21646 عن زيد بن ثابت ، كنز العمّال : ج 3 ص 205 ح 6186 ؛ مجمع البيان : ج 9 ص 41 نحوه ، بحار الأنوار : ج 70 ص 225 .
3- .سنن الترمذي : ج 4 ص643 ح 2466 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص279 ح 8704 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 481 ح 3657 ، شُعب الإيمان : ج 7 ص 289 ح 10339 كلّها عن أبي هريرة وفي الثلاثة الأخيرة «صدرك» بدل «يديك» ، كنزالعمّال : ج 15 ص 770 ح 43022 .
4- .في أعلام الدين : «فاته» بدل «فإنَّه» .
5- .عدّة الداعي : ص 288 ، أعلام الدين : ص 339 ح 23 كلاهما عن أبي سعيد الخدري ، بحار الأنوار : ج 77 ص 182 ح 23 .

ص: 397

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بنده اگر همّ و غمش آخرت باشد ، خداوند ، زندگى اش را براى او سامان مى بخشد و بى نيازى اش را در دلش قرار مى دهد ؛ و اگر همّ و غمش دنيا باشد ، خداوند زندگى اش را براى او پريشان و پُرمشغله مى سازد و فقر را پيش چشم او قرار مى دهد . در نتيجه ، شب و روزش را جز با نيازمندى سپرى نمى كند (هميشه احساس فقر مى نمايد) .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه همّ و غمش آخرت باشد ، خداوند عز و جل دلش را بى نياز مى گرداند و امورش را سامان مى بخشد و دنيا ، تسليم شده ، به او روى مى آورد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداى والامرتبه مى فرمايد : «اى فرزند آدم! خود را وقف عبادت من كن تا سينه ات را از بى نيازى پر كنم و فقرت را بزدايم . در غير اين صورت ، دستانت را پر از كار [و مشغله] مى گردانم و فقرت را برطرف نمى سازم» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در بازگشتش از جنگ اُحُد ، در حالى كه مردمْ ايشان را در ميان گرفته بودند _ :اى مردم! به آباد كردن آخرتتان _ كه بِدان مكلّف شده ايد _ روى آوريد و از دنيايتان كه براى شما تضمين شده است [و روزىِ تان در آن ، خواه ناخواه مى رسد] ، روى گردانيد و اعضا و جوارحى را كه به نعمت هاى او تغذيه شده است ، در معصيت او _ كه موجب خشم خداوند مى شود _ به كار نگيريد و به طلب آمرزش از او بپردازيد و همّ و غم خود را صرف تقرّب به طاعت او كنيد . كسى كه به بهره اش از دنيا آغاز كند ، بهره اش از آخرت را از كف مى دهد و به آنچه از آخرت مى خواهد ، نمى رسد ؛ و كسى كه به بهره اش از آخرت آغاز كند ، سهمش از دنيا به او مى رسد و از آخرت نيز به آنچه مى خواهد ، دست مى يابد .

.

ص: 398

الإمام عليّ عليه السلام :مَن أصبَحَ وَالآخِرَةُ هَمُّهُ استَغنى بِغَيرِ مالٍ ، وَاستَأنَسَ بِغَيرِ أهلٍ ، وعَزَّ بِغَيرِ عَشيرَةٍ . (1)

عنه عليه السلام :اِجعَل هَمَّكَ لِمَعادِكَ تَصلَح . (2)

عنه عليه السلام :مَن كانَت هِمَّتُهُ آخِرَتَهُ كَفاهُ اللّهُ هَمَّهُ مِنَ الدُّنيا . (3)

عنه عليه السلام :مَن جَعَلَ كُلَّ هَمِّهِ لِاخِرَتِهِ ظَفِرَ بِالمَأمولِ . (4)

عنه عليه السلام :مَن كانَتِ الآخِرَةُ هِمَّتَهُ بَلَغَ مِنَ الخَيرِ غايَةَ اُمنِيَّتِهِ . (5)

عنه عليه السلام :اِشتِغالُكَ بِإِصلاحِ مَعادِكَ يُنجيكَ مِن عَذابِ النّارِ . (6)

عنه عليه السلام :مَنِ ابتاعَ آخِرَتَهُ بِدُنياهُ رَبِحَهُما . (7)

.


1- .الأمالي للطوسي : ص 580 ح 1198 عن عبد اللّه بن محمّد بن عبيد عن الإمام الهادي عن آبائه عن الإمام الصادق عليهم السلام ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 71 عن محمّد بن عجلان عن الإمام الهادي عن آبائه عن الإمام الصادق عنه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 70 ص 318 ح 29 .
2- .غرر الحكم : ج 2 ص 183 ح 2308 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 78 ح 1879 .
3- .الكافي : ج 8 ص 307 ح 477 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 396 ح 5845 عن إسماعيل بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عنه عليهم السلام ، الخصال : ص 129 ح 133 عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عنه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 71 ص 181 ح 36 .
4- .غرر الحكم : ج 5 ص 310 ح 8512 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 449 ح 7991 .
5- .غرر الحكم : ج 5 ص 393 ح 8902 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 434 ح 7489 .
6- .غرر الحكم : ج 1 ص 385 ح 1484 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 70 ح 1775 وص 127 ح 2911 وليس فيهما «عذاب» .
7- .غرر الحكم : ج 5 ص 257 ح 8236 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 445 ح 7817 .

ص: 399

امام على عليه السلام :هر كس روز خود را آغاز كند ، در حالى كه همّ و غم او آخرت باشد ، در عين بى پولى ، بى نياز خواهد بود و در عين بى كسى ، از تنهايى به در مى آيد و با وجود نداشتن قوم و قبيله ، عزيز و قدرتمند خواهد بود.

امام على عليه السلام :همّت خود را صرف مَعادَت كن تا مَعادَت آباد شود.

امام على عليه السلام :كسى كه همّتش آخرتش باشد ، خداوند ، همّ و غم دنياى او را برطرف مى سازد.

امام على عليه السلام :هر كس تمام همّ و غمش را براى آخرتش قرار دهد ، به آرزو مى رسد .

امام على عليه السلام :كسى كه آخرتْ همّت او باشد ، در خوبى ، به نهايت آرزويش مى رسد.

امام على عليه السلام :پرداختن تو به آباد كردن مَعادَت ، تو را از عذاب آتش مى رهاند.

امام على عليه السلام :كسى كه آخرتش را با دنيايش بخرد ، هر دوى آنها را مى بَرد.

.

ص: 400

عنه عليه السلام :مَن حَرَصَ عَلَى الآخِرَةِ مَلَكَ ، مَن حَرَصَ عَلَى الدُّنيا هَلَكَ . (1)

عنه عليه السلام :حَلاوَةُ الآخِرَةِ تُذهِبُ مَضاضَةَ (2) شَقاءِ الدُّنيا . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :مَن كانَتِ الآخِرَةُ أكبَرَ هَمِّهِ ، كَشَفَ اللّهُ عَنهُ ضيقَهُ ، وجَمَعَ لَهُ أمرَهُ ، وأتَتهُ الدُّنيا وهِيَ راغِمَةٌ . (4)

راجع : ص 430 (الآخرة / الفصل الرابع / بركات عمارة الآخرة) و ص 420 (الفصل الثالث / آثار ذكر الآخرة) .

.


1- .غرر الحكم : ج 5 ص 294 ح 8441 و 8442 .
2- .مَضِضْت من الشيء : تَألَّمت (المصباح المنير : ص 574 «مضض») .
3- .غرر الحكم : ج 3 ص 398 ح 4880 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 232 ح 4435 .
4- .الزهد للحسين بن سعيد : ص 117 ح 135 عن أبي هاشم ، بحار الأنوار : ج 73 ص 126 ح 122 .

ص: 401

امام على عليه السلام :هر كس حريص آخرتش باشد ، آن را به دست مى آورد ؛ و هر كس براى دنيا حرص بزند ، نابود مى شود.

امام على عليه السلام :شيرينى آخرت ، رنج و درد گرفتارى دنيا را مى بَرد.

امام صادق عليه السلام :كسى كه آخرت ، بزرگ ترين همّ و غم او باشد ، خداوند ، سختى و تنگنايى را از او برطرف مى سازد و امورش را سامان مى بخشد و دنيا به رغم ميلش ، به او روى مى آورد.

ر . ك : ص 431 (آخرت / فصل چهارم / بركات آباد كردن آخرت) و ص 421 (فصل سوم / آثار ياد كردن آخرت) .

.

ص: 402

الفصل الثالث : ذكر الآخرة3 / 1الحَثُّ عَلى ذِكرِ الآخِرَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يَكفيكُم مِنَ التَّفَكُّرِ ذِكرُ الآخِرَةِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله_ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ :يا عَلِيُّ ، مَثِّلِ الآخِرَةَ في قَلبِكَ وَالمَوتَ نَصبَ عَينَيكَ ، ولا تَنسَ مَوقِفَكَ بَينَ يَدَيِ اللّهِ ، وكُن مِنَ اللّهِ عَلى وَجَلٍ ، وَاذكُر نِعَمَ اللّهِ ، وَاكفُف عَن مَحارِمِ اللّهِ ، ونابِذ (2) هَواكَ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :رَحِمَ اللّهُ عَبدا اِستَحيا مِن رَبِّهِ حَقَّ الحَياءِ ؛ فَحَفِظَ الرَّأسَ وما حَوى ، وَالبَطنَ وما وَعى ، وذَكَرَ القَبرَ وَالبِلى ، وذَكَرَ أنَّ لَهُ فِي الآخِرَةِ مَعادا . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :بِئسَ العَبدُ عَبدٌ سَها ولَها ونَسِيَ المَقابِرَ وَالبِلى ، بِئسَ العَبدُ عَبدٌ عَتا وطَغى ونَسِيَ المُبتَدَأَ وَالمُنتَهى . (5)

.


1- .جامع الأخبار : ص 359 ح 1000 ؛ الفردوس : ج 5 ص 544 ح 9038 عن أسماء بنت أبي بكر ، وفيه «النفل» بدل «التفكّر» .
2- .نابَذَ : خالَفَ (انظر : المصباح المنير : ص 590 «نبذ») .
3- .الفردوس : ج 5 ص 317 ح 8307 عن الإمام عليّ عليه السلام .
4- .الاختصاص : ص 229 ، مشكاة الأنوار : ص 412 ح 1376 عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 71 ص 336 ح 21 .
5- .سنن الترمذي : ج 4 ص 632 ح 2448 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 351 ح 7885 ، المعجم الكبير : ج 24 ص 156 ح 401 ، شُعب الإيمان : ج 6 ص 287 ح 8181 كلّها عن أسماء بنت عميس ،الفردوس : ج 2 ص 22 ح 2144 عن أسماء بنت عمر وكلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 97 ح 44054 .

ص: 403

فصل سوم : ياد آخرت
3 / 1 تشويق به يادآورى آخرت

فصل سوم : ياد آخرت3 / 1تشويق به يادآورى آخرتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :براى تفكّر ، همين شما را بس كه به ياد آخرت باشيد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ خطاب به على عليه السلام _ :اى على! آخرت را در دلت مجسّم كن [و همواره به ياد آن باش] و مرگ را پيش چشم خود قرار بده و ايستادنت را در پيشگاه خداوند [در روز رستاخيز براى داورى و رسيدگى به اعمال] ، فراموش مكن و از خدا بيمناك باش و نعمت هاى خدا را [همواره] به ياد داشته باش و از حرام هاى خدا باز ايست و با هوس خود ، مخالفت كن .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :رحمت خدا بر آن بنده اى كه از پروردگارش ، چنان كه مى بايد ، شرم كرد و سر و آنچه را در سر است ، و شكم و آنچه را [از خوراك ]در شكم قرار مى گيرد ، [از ناپاكى و حرام] نگه داشت و قبر و پوسيدن را [همواره] ياد كرد و به ياد داشت كه او را در آخرت ، بازگشتى است!

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بد بنده اى است آن بنده اى كه دچار سرگرمى و غفلت است و قبرستان و پوسيده شدن را از ياد برده است! بد بنده اى است آن كه نافرمانى و سركشى كرده و آغاز و فرجام را به فراموشى سپرده است!

.

ص: 404

الإمام عليّ عليه السلام :ذِكرُ الآخِرَةِ دَواءٌ وشِفاءٌ ، ذِكرُ الدُّنيا أدوَأُ الأَدواءِ . (1)

عنه عليه السلام :لَقَد رَأَيتُ أصحابَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، فَما أرى أحَدا يُشبِهُهُم مِنكُم! لَقَد كانوا يُصبِحونَ شُعثا غُبرا ، وقَد باتوا سُجَّدا وقِياما يُراوِحونَ بَينَ جِباهِهِم وخُدودِهِم ، ويَقِفونَ عَلى مِثلِ الجَمرِ مِن ذِكرِ مَعادِهِم . (2)

عنه عليه السلام_ من خُطبَةٍ يَصِفُ فيها زَمانَهُ بِالجَورِ ويُقَسِّمُ النّاسَ فيهِ خَمسَةَ أصنافٍ ، ثُمَّ يُزَهِّدُ فِي الدُّنيا _ :وبَقِيَ رِجالٌ غَضَّ أبصارَهُم ذِكرُ المَرجِعِ ، وأراقَ دُموعَهُم خَوفُ المَحشَرِ ، فَهُم بَينَ شَريدٍ نادٍّ (3) ، وخائِفٍ مَقموعٍ (4) ، وساكِتٍ مَكعومٍ (5) ، وداعٍ مُخلِصٍ ، وثَكلانَ موجَعٍ ، قَد أخمَلَتهُمُ (6) التَّقِيَّةُ ، وشَمِلَتهُمُ الذِّلَّةُ ، فَهُم في بَحرٍ اُجاجٍ ، أفواهُهُم ضامِزَةٌ (7) ، وقُلوبُهُم قَرِحَةٌ ، قَد وَعَظوا حَتّى مَلّوا ، وقُهِروا حَتّى ذَلُّوا ، وقُتِلوا حَتّى قَلّوا . (8)

.


1- .غرر الحكم : ج 4 ص 30 ح 5175 و ص 31 ح 5176 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 256 ح 4748 وص 255 ح 4721 .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 97 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 307 ح 29.
3- .نَدَّ : أي شرد وذهب على وجهه (النهاية : ج 5 ص 35 «ندد») و في بحار الأنوار : «ناءٍ» .
4- .قَمَعْتهُ : قَهَرْتهُ (المحيط في اللغة : ج 1 ص 204 «قمع») .
5- .مكعوم : مِن كَعْم البعير ؛ وهو أن يشدّ فمه إذا هاج (النهاية : ج 4 ص 180 «كعم») .
6- .خَمَل ذِكْرُه وصوته : خفي . وأخمَلَه اللّه تعالى ، فهو خامل ساقط لا نباهة له (القاموس المحيط : ج 3 ص 371 «خَمَلَ») .
7- .الضّامِز : المُمسِك (النهاية : ج 3 ص 100 «ضمز») .
8- .نهج البلاغة : الخطبة 32 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 5 ح 54 ؛ مطالب السؤول : ج 1 ص 149 وفيه «ناء» بدل «ناد» .

ص: 405

امام على عليه السلام :ي_اد آخ_رت ، دارو و درم_ان اس_ت . ي_اد دنيا ، ب_دترينِ دردهاست.

امام على عليه السلام :من ياران محمّد صلى الله عليه و آله را ديده ام و هيچ يك از شما را شبيه آنان نمى بينم! آنان صبح مى كردند ، در حالى كه موهايشان ژوليده و چهره هايشان غبارآلود بود و شب را تا صبح به سجده و قيام مى گذراندند و پيشانى ها و گونه هايشان را [در پيشگاه خداوند] به خاك مى ساييدند و از ياد مَعادشان چنان ناآرام بودند كه گويى بر روى آتش ايستاده اند.

امام على عليه السلام_ در بخشى از سخنرانى ايشان كه در آن ، از جور زمانه اش مى گويد و مردم روزگارش را به پنج گروه تقسيم مى كند و سپس به زهد (بى رغبتى به دنيا) فرا مى خواند _ :و [معدود] مردانى باقى مانده اند كه ياد بازگشتگاه (قيامت) ، ديدگان آنان را [بر هر حرام و ناروايى] فرو بسته است و ترس رستاخيز ، اشك هايشان را جارى ساخته است . برخى از آنان رانده و آواره شده اند ، برخى ترسان و مقهور گشته اند، برخى خاموشى اختيار كرده و لب فرو بسته اند، برخى مخلصانه همچنان [به حق و حقيقت] دعوت مى كنند ، برخى گريان و دردمندند و تقيّه آنها را به گم نامى كشانده و ناتوانى ، وجودشان را فرا گرفته است ، چنان كه گويى در دريايى تلخ فرو رفته اند. دهان هايشان بسته و دل هايشان جريحه دار است . آن قدر نصيحت كرده اند كه خسته شده اند ، و چندان مقهور [و سركوب ]گشته اند كه به خوارى و ناتوانى در افتاده اند، و چندان كشته داده اند كه شمارشان اندك گشته است.

.

ص: 406

3 / 2ما يُذَكِّرُ الآخِرَةَرسول اللّه صلى الله عليه و آله :عودُوا المَرضى ، وَاتبَعُوا الجَنائِزَ ؛ تُذَكِّركُمُ الآخِرَةَ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :عودوا مَرضاكُم ، وَاشهَدوا جَنائِزَكُم ، وزوروا قُبورَ مَوتاكُم ؛ فَإِنَّ ذلِكَ يُذَكِّرُكُمُ الآخِرَةَ . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في بيانِ حِكمَةِ زِيارَةِ القُبورِ _ :زوروها ؛ فَإِنَّها تُزَهِّدُ فِي الدُّنيا وتُذَكِّرُ الآخِرَةَ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله_ في رِوايةٍ اُخرى _ :زوروها ؛ فَإِنَّها تُرِقُّ القَلبَ ، وتُدمِعُ العَينَ ، وتُذَكِّرُ الآخِرَةَ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :زورُوا القُبورَ ؛ فَإِنَّها تُذَكِّرُكُمُ الآخِرَةَ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا دُعيتُم إلَى الجَنائِزِ فَأَسرِعوا ؛ فَإِنَّها تُذَكِّرُ الآخِرَةَ . (6)

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص 96 ح 11445 ، الأدب المفرد : ص 158 ح 518 ، صحيح ابن حبّان : ج 7 ص 221 ح 2955 كلّها عن أبي سعيد الخدري ، كنز العمّال : ج 9 ص 95 ح 25143 ؛ الدعوات : ص 227 ح 635 ، إرشاد القلوب : ص 12 ، بحار الأنوار : ج 81 ص 224 ح 32 .
2- .مسند زيد : ص 180 عن الإمام زين العابدين عن أبيه عليهماالسلام .
3- .سنن ابن ماجة : ج 1 ص 501 ح 1571 ، السنن الكبرى : ج 4 ص 129 ح 7197 كلاهما عن ابن مسعود ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 306 ح 1235 عن ربيعة بن النابغة عن أبيه عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وليس فيه «تزهد في الدنيا» كنز العمّال : ج 15 ص 646 ح 42554 .
4- .السنن الكبرى : ج 4 ص 129 ح 7198 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 532 ح 1393 نحوه وكلاهما عن أنس ، كنزالعمّال : ج 15 ص 646 ح 42555.
5- .سنن ابن ماجة : ج 1 ص 500 ح 1569 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 3 ص 223 ح 4 كلاهما عن أبي هريرة ، كنزالعمّال : ج 15 ص 646 ح 42551 .
6- .قرب الإسناد : ص 86 ح 281 عن مسعدة بن زياد عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، الجعفريّات : ص 33 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 220 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 72 ص 296 ح 20 .

ص: 407

3 / 2 عوامل يادآورى آخرت

3 / 2عوامل يادآورى آخرتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از بيماران ، عيادت كنيد و در تشييع جنازه ها شركت نماييد ، كه اينها آخرت را به ياد شما مى آورند .

امام على عليه السلام :از بيمارانتان عيادت كنيد و در تشييع جنازه هايتان شركت نماييد و به زيارت قبور مردگانتان برويد ؛ زيرا اين كارها شما را به ياد آخرت مى اندازد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در بيان حكمت زيارت قبور _ :آنها را زيارت كنيد ؛ زيرا اين كار ، موجب بى رغبتى به دنيا و يادآورى آخرت مى شود.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در حديثى ديگر _ :به زيارت قبور برويد ؛ زيرا اين كار ، دل را نازك مى كند و چشم را اشكبار مى سازد و آخرت را به ياد مى آورد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به زيارت قبور برويد كه اين كار ، شما را به ياد آخرت مى اندازد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه به تشييع جنازه دعوت شديد ، شتاب كنيد ؛ زيرا شما را به ياد آخرت مى اندازد.

.

ص: 408

عنه صلى الله عليه و آله_ لِأَبي ذَ رٍّ _ :زُرِ القُبورَ تَذكُر بِها الآخِرَةَ ، وَاغسِلِ المَوتى ؛ فَإِنَّ مُعالَجَةَ جَسَدٍ خاوٍ مَوعِظَةٌ بَليغَةٌ ، وصَلِّ عَلَى الجَنائِزِ لَعَلَّ ذلِكَ يَحزُنُكَ ؛ فَإِنَّ الحَزينَ في ظِلِّ اللّهِ يَومَ القِيامَةِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :كَفى بِالمَوتِ مُزَهِّدا فِي الدُّنيا ومُرَغِّبا فِي الآخِرَةِ . (2)

3 / 3ما يُنسِي الآخِرَةَأ _ طولُ الأَمَلِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ أخوَفَ ما أخافُ عَلى اُمَّتِيَ الهَوى وطُولُ الأَمَلِ ؛ أمَّا الهَوى فَإِنَّهُ يَصُدُّ عَنِ الحَقِّ ، وأمّا طولُ الأَمَلِ فَيُنسِي الآخِرَةَ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّما أهلَكَ النّاسَ خَصلَتانِ ؛ هُما أهلَكَتا مَن كانَ قَبلَكُم وهُما مُهلِكَتانِ مَن يَكونُ بَعدَكُم : أمَلٌ يُنسِي الآخِرَةَ ، وهَوىً يُضِلُّ عَنِ السَّبيلِ . (4)

عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ تَعالى إذا أرادَ بِعَبدٍ خَيرا حالَ بَينَهُ وبَينَ ما يَكرَهُ ، ووَفَّقَهُ لِطاعَتِهِ ، وإذا أرادَ اللّهُ بِعَبدٍ سوءا أغراهُ بِالدُّنيا وأنساهُ الآخِرَةَ ، وبَسَطَ لَهُ أمَلَهُ ، وعاقَهُ عَمّا فيهِ صَلاحُهُ . (5)

.


1- .المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 366 ح 7941 وج 1 ص 533 ح 1395 ، شُعب الإيمان : ج 7 ص 15 ح 9291 وفيهما «يتعرّض كلّ خير» بدل «يوم القيامة» وكلّها عن أبي ذرّ ، كنز العمّال : ج 15 ص 649 ح 42568 ؛ تنبيه الخواطر : ج 1 ص 288 عن أبي ذرّ نحوه وراجع : الدعوات : ص 277 ح 801 .
2- .المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 129 ح 28 عن الربيع ، كنز العمّال : ج 15 ص 547 ح 42117 .
3- .الخصال : ص 51 ح 62 عن جابر بن عبداللّه ، الكافي : ج 2 ص 335 ح 3 عن يحيى بن عقيل عن الإمام عليّ عليه السلام ، الأمالي للمفيد : ص 93 ح 1 عن حبّة العرني عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 73 ص 163 ح 16 ؛ شُعب الإيمان : ج 7 ص 370 ح 10616 عن جابر بن عبداللّه ، الزهد لابن المبارك : ص 86 ح 255 عن الإمام عليّ عليه السلام كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 22 ح 43764 .
4- .الغارات : ج 2 ص 501 عن يحيى بن سعيد عن أبيه ، بحار الأنوار : ج 73 ص 167 ح 30 .
5- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 16 ص 153 ؛ بحار الأنوار : ج 33 ص 97 ح 403 .

ص: 409

3 / 3 عوامل از ياد بردن آخرت
الف - آرزوى دراز

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ خطاب به ابو ذر _ :به زيارت قبور برو و از اين طريق ، ياد آخرت كن . مردگان را غسل بده ؛ زيرا زير و رو كردن يك جسد بى جان ، اندرزى مؤثّر است ، و بر جنازه ها نماز بخوان . باشد كه اين كار ، تو را اندوهگين سازد ، كه شخص اندوهناك ، روز قيامت در سايه [و پناه ]خداست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مرگ ، بهترين عامل بى رغبتى به دنيا و شوق به آخرت است.

3 / 3عوامل از ياد بردن آخرتالف _ آرزوى درازپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ترسناك ترين چيزهايى كه از آنها بر امّتم مى ترسم ، هواى نفْس و آرزوى دراز است . هواى نفْس ، از حق باز مى دارد و آرزوى دراز ، آخرت را از ياد [انسان] مى برد .

امام على عليه السلام :در حقيقت ، دو خصلت ، مردم را به نابودى كشانده است . اين دو ، كسانى را كه پيش از شما بوده اند ، نابود كرده و همين دو ، كسانى را كه بعد از شما نيز مى آيند ، نابود خواهد كرد : آرزو كه آخرت را از ياد [انسان ]مى برد ، و هواى نفْس كه [انسان را] گم راه مى سازد.

امام على عليه السلام :خداى متعال هر گاه خير بنده اى را بخواهد ، ميان او و آنچه ناخوش مى دارد ، حائل مى شود و او را به طاعت خودش موفّق مى دارد ؛ و خدا هر گاه براى بنده اى بدى اراده كند ، او را فريفته دنيا مى گرداند و آخرت را از يادش مى برد و آرزويش را دراز مى سازد و او را از آنچه صلاح او در آن است ، باز مى دارد.

.

ص: 410

ب _ كَثرَةُ المالِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :اِحذَرُوا المالَ ، فَإِنَّهُ كانَ فيما مَضى رَجُلٌ قَد جَمَعَ مالاً ووَلَدا وأقبَلَ عَلى نَفسِهِ وعِيالِهِ وجَمَعَ لَهُم فَأَوعى ، فَأَتاهُ مَلَكُ المَوتِ فَقَرَعَ بابَهُ وهُوَ في زِيِّ مِسكينٍ ، فَخَرَجَ إلَيهِ الحُجّابُ فَقالَ لَهُم : اُدعوا إلَيَّ سَيِّدَكُم . قالوا : أوَ يَخرُجُ سَيِّدُنا إلى مِثلِكَ! ودَفَعوهُ حَتّى نَحَّوهُ عَنِ البابِ . ثُمَّ عادَ إلَيهِم في مِثلِ تِلكَ الهَيئَةِ (1) ، وقالَ : اُدعوا إلَيَّ سَيِّدَكُم وأخبِروهُ أنّي مَلَكُ المَوتِ ، فَلَمّا سَمِعَ سَيِّدُهُم هذَا الكَلامَ قَعَدَ خائِفا فَرِقا (2) ، وقالَ لِأَصحابِهِ : لينوا لَهُ فِي المَقالِ ، وقولوا لَهُ : لَعَلَّكَ تَطلُبُ غَيرَ سَيِّدِنا ، بارَكَ اللّهُ فيكَ ! قالَ لَهُم : لا ، ودَخَلَ عَلَيهِ وقالَ لَهُ : قُم فَأَوصِ ما كُنتَ موصِيا ؛ فَإِنّي قابِضٌ روحَكَ قَبلَ أن أخرُجَ . فَصاحَ أهلُهُ وبَكَوا . فَقالَ : اِفتَحُوا الصَّناديقَ وَاكتُبوا (أكِبّوا) ما فيهِ مِنَ الذَّهَبِ وَالفِضَّةِ ، ثُمَّ أقبَلَ عَلَى المالِ يَسُبُّهُ ويَقولُ لَهُ : لَعَنَكَ اللّهُ يا مالُ ! أنسَيتَني ذِكرَ رَبّي وأغفَلتَني (3) عَن أمرِ آخِرَتي حَتّى بَغَتَني من أمرِ اللّهِ ما قَد بَغَتَني؟! (4)

الإمام الباقر عليه السلام :كانَ عَلى عَهدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُؤمِنٌ فَقيرٌ شَديدُ الحاجَةِ مِن أهلِ الصُّفَّةِ (5) ، وكانَ مُلازِما لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله عِندَ مَواقيتِ الصَّلاةِ كُلِّها لا يَفقِدُهُ في شَيءٍ مِنها ، وكانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَرِقُّ لَهُ ويَنظُرُ إلى حاجَتِهِ وغُربَتِهِ ، فَيَقولُ : يا سَعدُ ، لَو قَد جاءَني شَيءٌ لَأَغنَيتُكَ . قالَ : فَأَبطَأَ ذلِكَ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَاشتَدَّ غَمُّ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِسَعدٍ ، فَعَلِمَ اللّهُ سُبحانَهُ ما دَخَلَ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِن غَمِّهِ لِسَعدٍ . فَأَهبَطَ عَلَيهِ جَبرَئيلَ عليه السلام و مَعَهُ دِرهَمانِ ، فَقالَ لَهُ : يا مُحَمَّدُ ، إنَّ اللّهَ قَد عَلِمَ ما قَد دَخَلَكَ مِنَ الغَمِّ لِسَعدٍ ، أفَتُحِبُّ أن تُغنِيَهُ؟ فَقالَ : نَعَم . فَقالَ لَهُ : فَهاكَ هذَينِ الدِّرهَمَينِ فَأَعطِهِما إيّاهُ ومُرهُ أن يَتَّجِرَ بِهِما . قالَ : فَأَخَذَ (6) رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ثُمَّ خَرَجَ إلى صَلاةِ الظُّهرِ ، وسَعدٌ قائِمٌ عَلى بابِ حُجُراتِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَنتَظِرُهُ ، فَلَمّا رَآهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ : يا سَعدُ ، أتُحسِنُ التِّجارَةَ؟ فَقالَ لَهُ سَعدٌ : وَاللّهِ ما أصبَحتُ أملِكُ مالاً أتَّجِرُ بِهِ! فَأَعطاهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله الدِّرهَمَينِ ، وقالَ لَهُ : اِتَّجِر بِهِما وتَصَرَّف لِرِزقِ اللّهِ . فَأَخَذَهُما سَعدٌ ومَضى مَعَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله حَتّى صَلّى مَعَهُ الظُّهرَ وَالعَصرَ ، فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : قُم فَاطلُبِ الرِّزقَ ، فَقَد كُنتُ بِحالِكَ مُغتَمّا يا سَعدُ . قالَ : فَأَقبَلَ سَعدٌ لا يَشتَري بِدِرهَمٍ شَيئا إلّا باعَهُ بِدِرهَمَينِ ولا يَشتَري شَيئا بِدِرهَمَينِ إلّا باعَهُ بِأَربَعَةِ دَراهِمَ ، فَأَقبَلَتِ الدُّنيا عَلى سَعدٍ فَكَثُرَ مَتاعُهُ ومالُهُ وعَظُمَت تِجارَتُهُ ، فَاتَّخَذَ عَلى بابِ المَسجِدِ مَوضِعا وجَلَسَ فيهِ فَجَمَعَ تِجارَتَهُ إلَيهِ ، وكانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا أقامَ بِلالٌ لِلصَّلاةِ يَخرُجُ وسَعدٌمَشغولٌ بِالدُّنيا ، لَم يَتَطَهَّر ولَم يَتَهَيَّأ كَما كانَ يَفعَلُ قَبلَ أن يَتَشاغَلَ بِالدُّنيا ، فَكانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله يَقولُ : يا سَعدُ ، شَغَلَتكَ الدُّنيا عَنِ الصَّلاةِ! فَكانَ يَقولُ : ما أصنَعُ ، اُضَيِّعُ مالي؟! هذا رَجُلٌ قَد بِعتُهُ فَاُريدُ أن أستَوفِيَ مِنهُ ، وهذا رَجُلٌ قَدِ اشتَرَيتُ مِنهُ فاُريدُ أن اُوَفِّيَهُ . قالَ : فَدَخَلَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِن أمرِ سَعدٍ غَمٌّ أشَدُّ مِن غَمِّهِ بِفَقرِهِ ، فَهَبَطَ عَلَيهِ جَبرَئيلُ عليه السلام ، فَقالَ : يا مُحَمَّدُ ، إنَّ اللّهَ قَد عَلِمَ غَمَّكَ بِسَعدٍ ، فَأَيُّما أحَبُّ إلَيكَ حالُهُ الاُولى أو حالُهُ هذِهِ؟ فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : يا جَبرَئيلُ ، بَل حالُهُ الاُولى ، قَد ذَهَبَت (7) دُنياهُ بِآخِرَتِهِ . فَقالَ لَهُ جَبرَئيلُ عليه السلام : إنَّ حُبَّ الدُّنيا وَالأَموالِ فِتنَةٌ ومَشغَلَةٌ عَنِ الآخِرَةِ ، قُل لِسَعدٍ يَرُدُّ عَلَيكَ الدِّرهَمَينِ اللَّذَينِ دَفَعتَهُما إلَيهِ ، فَإِنَّ أمرَهُ سَيَصيرُ إلَى الحالَةِ الَّتي كانَ عَلَيها أوَّلاً . قالَ : فَخَرَجَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فَمَرَّ بِسَعدٍ ، فَقالَ لَهُ : يا سَعدُ ، أما تُريدُ أن تَرُدَّ عَلَيَّ الدِّرهَمَينِ اللَّذَينِ أعطَيتُكَهُما؟ فَقالَ سَعدٌ : بَلى ومِئَتَينِ . فَقالَ لَهُ : لَستُ اُريدُ مِنكَ يا سَعدُ إلَا الدِّرهَمَينِ ، فَأَعطاهُ سَعدٌ دِرهَمَينِ . قالَ : فَأَدبَرَتِ الدُّنيا عَلى سَعدٍ حَتّى ذَهَبَ ما كانَ جَمَعَ ، وعادَ إلى حالِهِ الَّتي كانَ عَلَيها . (8)

.


1- .في المصدر : «الهيبة» ، والتصويب من بحار الأنوار .
2- .الفَرَق : الخوف والفزع (النهاية : ج 3 ص 438 «فرق») .
3- .في المصدر : «أغفلتي» ، والتصويب من بحار الأنوار .
4- .عدّة الداعي : ص 95 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 24 ح 27 .
5- .أهلُ الصُّفَّة : هم فقراء المهاجرين ، ومن لم يكُن له منهم منزل يسكنه ، فكانوا يأوُون إلى مَوضعٍ مُظَلَّل في مسجد المدينة يسكنونه (النهاية : ج 3 ص 37 «صفف») .
6- .في بحار الأنوار : «فأخذهما» ، وهو الأنسب .
7- .في المصدر «أذهَبَت» ، والتصويب من بحارالأنوار .
8- .الكافي : ج 5 ص 312 ح 38 عن أبي بصير ، مشكاة الأنوار : ص 473 ح 1583 نحوه ، بحار الأنوار : ج 22 ص 122 ح 92 .

ص: 411

ب - دارايى بسيار

ب _ دارايى بسيارپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از ثروت حذر كنيد ؛ زيرا در گذشته مردى بود كه مال و اولاد گرد آورد و به خود و خانواده اش پرداخت و براى آنان جمع كرد و اندوخت . ملك الموت در هيئت شخصى فقير به نزد او آمد و درِ خانه اش را كوبيد . دربانان بيرون آمدند . ملك الموت به آنان گفت : خواجه خويش را صدا بزنيد كه نزد من بيايد. دربانان گفتند : «خواجه ما براى چون تو كسى ، بيرون آيد؟!» و او را عقب راندند و از درِ خانه دورش كردند. ملك الموت دوباره با همان هيئت به سوى آنان آمد و گفت : خواجه خويش را صدا بزنيد و به او بگوييد من ملك الموت هستم . خواجه چون اين سخن را شنيد ، ترسان و هراسان نشست و به يارانش گفت : با او به نرمى سخن بگوييد و به او بگوييد : خدا خيرت دهد! شايد دنبال كس ديگرى غير از خواجه ما هستى! ملك الموت به آنان گفت : خير . و نزد خواجه رفت و به وى گفت : برخيز و آنچه مى خواهى ، وصيّت كن ؛ زيرا پيش از آن كه بيرون روم ، جانت را خواهم گرفت . اهل خانه فرياد زدند و گريستند. خواجه به آنان گفت : صندوق ها را باز كنيد و آنچه را از زر و سيم در آنهاست ، بنويسيد (/ بريزيد) . آن گاه رو به پول ها كرده و به بد و بيراه گفتن به آنها پرداخت و گفت : لعنت خدا بر شما پول ها! پروردگارم را از ياد من برديد و مرا از كار آخرتم غافل ساختيد تا آن كه فرمان خدا چنين مرا غافلگير كرد!

امام باقر عليه السلام :در عهد پيامبر خدا ، مؤمنى فقير و سخت نيازمند در ميان صُفّه نشينان (1) به سر مى برد . او در تمام اوقات با پيامبر خدا بود و در هيچ نمازى نبود كه با پيامبر خدا نباشد . پيامبر خدا دلش براى او مى سوخت و به نيازمندى و غربت او مى نگريست و مى فرمود : «اى سعد! اگر چيزى به دستم برسد ، تو را بى نياز مى كنم» . مدّت ها گذشت و چيزى به دست پيامبر خدا نرسيد . اندوه پيامبر خدا بر سعد ، شدّت گرفت . خداوند سبحان از غصّه پيامبر خدا براى سعد ، آگاه شد و جبرئيل عليه السلام را با دو درهم نزد پيامبر صلى الله عليه و آله فرو فرستاد . جبرئيل به پيامبر صلى الله عليه و آله عرضه داشت : اى محمّد! خداوند از غصّه تو براى سعد ، آگاه شد . حال آيا دوست دارى او را بى نياز گردانى؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «آرى» . جبرئيل عليه السلام گفت : اين دو درهم را بگير و به او بده و دستور بده تا با آنها كاسبى كند. پيامبر خدا درهم ها را گرفت . سپس براى نماز ظهر بيرون رفت . سعد بر درِ حجره هاى پيامبر خدا ايستاده و منتظر ايشان بود . پيامبر خدا چون او را ديد ، فرمود : «اى سعد! كاسبى كردن بلدى؟» . سعد گفت : به خدا سوگند ، تاكنون مالى نداشته ام كه با آن كاسبى كنم! پيامبر صلى الله عليه و آله دو درهم را به او داد و فرمود : «با اينها كاسبى كن و [آنها را] براى به دست آوردن روزىِ خدا به كار بينداز» . سعد ، آن دو درهم را گرفت و همراه پيامبر صلى الله عليه و آله رفت و نماز ظهر و عصر را با ايشان خواند . پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «برخيز و در طلب روزى برو كه من از حال و روز تو غمناك بودم ، اى سعد!» . وضع سعد ، چنان شد كه هر چه با يك درهم مى خريد ، با دو درهم مى فروخت و اگر با دو درهم مى خريد ، به چهار درهم مى فروخت . بدين ترتيب ، دنيا به سعد ، رو كرد و مال و منالش بسيار شد و كسب و كارش بالا گرفت . پس در كنار درِ مسجد ، دكانى زد و در آن جا نشست و در همان جا به كسب و كار پرداخت . هر گاه بلال براى نماز ، اقامه مى گفت و پيامبر خدا بيرون مى آمد ، سعد همچنان سرگرم دنيا بود و بر خلاف گذشته و زمانى كه هنوز گرفتار دنيا نشده بود ، ديگر نه وضويى مى ساخت و نه آماده نماز مى شد . پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمود : «اى سعد! دنيا تو را از نماز ، باز داشته است!» و او مى گفت : چه كنم؟ اموالم را ضايع كنم؟! به اين آدم ، جنس فروخته ام و مى خواهم بهايش را از او بگيرم . از اين يكى ، جنس خريده ام و مى خواهم پولش را بدهم. پيامبر خدا از اين وضع سعد ، ناراحت شد ، بيشتر از وقتى كه از نادارىِ او ناراحت شده بود . در پىِ اين بود كه جبرئيل عليه السلام بر ايشان فرود آمد و گفت : اى محمّد! خداوند از اندوه تو براى سعد ، آگاه شد . كدام يك را دوست تر مى دارى : حالِ اوّل او را ، يا اين حالِ او را؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «جبرئيلا! حال اوّلِ او را ؛ چرا كه دنياى او آخرتش را بر باد داده است» . جبرئيل عليه السلام به پيامبر صلى الله عليه و آله عرضه داشت : همانا دوستىِ دنيا و مال و منال ، مايه فتنه و باز داشتن از آخرت است . به سعد بگو آن دو درهمى را كه به او دادى ، به تو برگردانَد . در اين صورت ، به زودى به حالى كه در ابتدا داشت ، باز مى گردد. پيامبر صلى الله عليه و آله بيرون رفت و به سعد برخورد و به او فرمود : «سعد! نمى خواهى آن دو درهمى را كه به تو دادم ، به من پس بدهى؟». سعد گفت : چرا ؛ دويست درهم مى دهم. [پيامبر صلى الله عليه و آله ] فرمود : «اى سعد! من بيش از دو درهم از تو نمى خواهم» . سعد ، دو درهم به پيامبر صلى الله عليه و آله داد. از آن پس ، دنيا به سعد پشت كرد ، به طورى كه هر چه گرد آورده بود ، رفت و سعد ، به حال و روز اوّلش باز گشت.

.


1- .صفّه نشينان ، مهاجران تهى دستى بودند كه منزلى براى سكونت نداشتند و از اين رو در سايه گاهى از مسجد مدينه ، زندگى مى كردند (النهاية : ج 3 ص 37 مادّه «صفف») .

ص: 412

. .

ص: 413

. .

ص: 414

. .

ص: 415

. .

ص: 416

ج _ الحِرصُ عَلَى الدُّنياالإمام عليّ عليه السلام :النّاسُ فِي الدُّنيا عامِلانِ : عامِلٌ عَمِلَ فِي الدُّنيا لِلدُّنيا ، قَد شَغَلَتهُ دُنياهُ عَن آخِرَتِهِ ، يَخشى عَلى مَن يَخلُفُهُ الفَقرَ ، ويَأمَنُهُ عَلى نَفسِهِ ، فَيُفني عُمُرَهُ في مَنفَعَةِ غَيرِهِ ، وعامِلٌ عَمِلَ فِي الدُّنيا لِما بَعدَها ، فَجاءَهُ الَّذي لَهُ مِنَ الدُّنيا بِغَيرِ عَمَلٍ ، فَأَحرَزَ الحَظَّينِ مَعا ، ومَلَكَ الدّارَينِ جَميعا ، فَأَصبَحَ وَجيها عِندَ اللّهِ لا يَسأَلُ اللّهَ حاجَةً فَيَمنَعُهُ . (1)

عنه عليه السلام :إيّاكَ أن تَغتَرَّ بِما تَرى مِن إخلادِ أهلِ الدُّنيا إلَيها ، وتَكالُبِهِم عَلَيها ؛ فَقَد نَبَّأَكَ اللّهُ عَنها ، ونَعَت هِيَ لَكَ عَن نَفسِها ، وتَكَشَّفَت لَكَ عَن مَساوِئِها ؛ فَإِنَّما أهلُها كِلابٌ عاوِيَةٌ ، وسِباعٌ ضارِيَةٌ ، يَهِرُّ بَعضُها عَلى بَعضٍ ، ويَأكُلُ عَزيزُها ذَليلَها ، ويَقهَرُ كَبيرُها صَغيرَها ، نَعَمٌ مُعَقَّلَةٌ (2) ، واُخرى مُهمَلَةٌ ، قَد أضَلَّت عُقولَها ، ورَكِبَت مَجهولَها ، سُروحُ عاهَةٍ (3) بِوادٍ وَعثٍ (4) ، لَيسَ لَها راعٍ يُقيمُها ، ولا مُسيمٌ يُسيمُها (5) ، سَلَكَت بِهِمُ الدُّنيا طَريقَ العَمى ، وأخَذَت بِأَبصارِهِم عَن مَنارِ الهُدى ، فَتاهوا في حَيرَتِها ، وغَرِقوا في نِعمَتِها ، وَاتَّخَذوها رَبّا ، فَلَعِبَت بِهِم ولَعِبوا بِها ، ونَسوا ما وَراءَها ، رُوَيدا يُسفِرُ الظَّلامُ كَأَن قَد وَرَدَتِ الأَظعانُ ، يوشِكُ مَن أسرَعَ أن يَلحَقَ . (6)

.


1- .نهج البلاغة : الحكمة 269 ، خصائص الأئمّة : ص 98 ، نزهة الناظر : ص 53 ح 32 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 73 ص 131 ح 135 .
2- .المعَقَّلَة : المشدودة (النهاية : ج 3 ص 281 «عقل») .
3- .العاهَة : الآفة. وأعاهَ القَومُ : أصابَت ماشِيَتَهم العاهة (الصحاح : ج 6 ص 2242 «عوه») .
4- .الوَعْث : الرمل ، والمشي فيه يشتدّ على صاحبه ويشقّ (النهاية : ج 5 ص 206 «وعث») .
5- .السائمة من الماشية : الراعية ؛ يقال : سامَت تَسُوم سَوْما ، وأسَمْتُها أنا (النهاية : ج 2 ص 426 «سوم») .
6- .نهج البلاغة : الكتاب 31 ، كشف المحجّة : ص 229 عن عمر بن أبي المقدام عن الإمام الباقر عنه عليهماالسلام ،تحف العقول : ص 76 نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 224 ح 2 .

ص: 417

ج - آزمندى به دنيا

ج _ آزمندى به دنياامام على عليه السلام :مردم در دنيا دو گونه عمل مى كنند : يكى ، آن كس كه در دنيا براى دنيا كار مى كند و دنيا او را از آخرتش باز مى دارد و نگران فقر بازماندگان خود است ؛ ليكن براى فقر خويش [ در آخرت ]نگران نيست . پس عمر خويش را در راه منفعت ديگران صرف مى كند. و ديگرى ، آن كس كه در دنيا براى پس از آن ، كار مى كند . چنين كسى نصيبش از دنيا ، بدون كار و تلاش ، به او مى رسد و بهره اش را از هر دو جهان به دست مى آورد و هر دو سراى را با هم دارد . پس نزد خداوند آبرومند مى شود ، چندان كه هر حاجتى از او بخواهد ، [خداوند] آن را از او دريغ نمى كند.

امام على عليه السلام :مبادا چسبيدن دنياپرستان به دنيا و آزمندى شان به آن ، تو را بفريبد ؛ چرا كه خداوند ، تو را از حال دنيا آگاه ساخته ، و دنيا ، خود نيز از حقيقت خويش ، پرده برداشته و بدى هايش را براى تو آشكار ساخته است ! همانا دنياپرستان ، [چونان] سگان پارس كننده و ددان درنده اند كه بر يكديگر خُرناس مى كشند . نيرومندشان ، ناتوانشان را مى خورد و بزرگ ترهايشان ، كوچك ترهايشان را مغلوب مى كنند ، [يا چونان] اُشترانى (/ چارپايانى) هستند ، برخى پاى بسته و برخى ديگر رها شده [در بيابان] كه خِرَدهايشان را از دست داده اند و راه بيابان خشك در پيش گرفته اند، [يا چونان] رمه هايى آفت زده كه به صحرايى شنزار رو كنند ، نه چوپانى دارند كه آنها را سر و سامان دهد و نه چراننده اى كه به چراگاهشان بَرد . دنيا ، آنان (دنياپرستان) را به راه كورى (بيراهه) كشانده و ديدگانشان را از مناره هدايت فرو پوشانده است . از اين رو، در حيرانى هاى دنيا سرگردان اند و در ناز و نعمت هاى آن غرقه گشته اند و آن را به پروردگارى گرفته اند . دنيا آنها را به بازى گرفته است و آنان نيز با دنيا بازى مى كنند و فراسوى دنيا (آخرت) را از ياد برده اند . مشتاب ، كه به زودى ، تاريكى برطرف مى شود . گويا مسافران به منزل رسيده اند و آنان كه مى شتابند ، به زودى [به كاروانيان] مى پيوندند.

.

ص: 418

الإمام الباقر عليه السلام :اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ مَفاتيحَ الخَيرِ وخَواتيمَهُ ... اللّهُمَّ انهَج إلَيَّ أسبابَ مَعرِفَتِهِ ، وَافتَح لي أبوابَهُ ، وغَشِّني بِبَرَكاتِ رَحمَتِكَ ، ومُنَّ عَلَيَّ بِعِصمَةٍ عَنِ الإِزالَةِ عَن دينِكَ ، وطَهِّر قَلبي مِنَ الشَّكِّ ، ولا تَشغَل قَلبي بِدُنيايَ ، وعاجِلِ مَعاشي عَن آجِلِ ثَوابِ آخِرَتي . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :كَم مِن طالِبٍ لِلدُّنيا لَم يُدرِكها ، ومُدرِكٍ لَها قَد فارَقَها ، فَلا يَشغَلَنَّكَ طَلَبُها عَن عَمَلِكَ ، وَالتَمِسها مِن مُعطيها ومالِكِها ، فَكَم مِن حَريصٍ عَلَى الدُّنيا قَد صَرَعَتهُ ، وَاشتَغَلَ بما أدرَكَ مِنها عَن طَلَبِ آخِرَتِهِ حَتّى فَنِيَ عُمُرُهُ وأدرَكَهُ أجَلُهُ . (2)

د _ مُجالَسَةُ أهلِ المَعاصيعيسى عليه السلام :لا تُجالِسوا أهلَ المَعاصي! فَيُرَغِّبوكُم فِي الدُّنيا ويُنسوكُم الآخِرَةَ . (3)

ه _ سَماعُ اللَّهوِلقمان عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِابنِهِ _ :لا تَسمَعِ المَلاهي ؛ فَإِنَّها تُنسيكَ الآخِرَةَ ، ولكِنِ احضُرِ الجَنائِزَ وزُرِ المَقابِرَ وتَذَكَّرِ المَوتَ وما بَعدَهُ مِنَ الأَهوالِ فَتَأخُذَ حِذرَكَ . (4)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 588 ح 26 ، تهذيب الأحكام : ج 3 ص 76 ح 234 ، مُهج الدعوات : ص 217 كلّها عن أبي حمزة الثمالي ، المقنعة : ص 178 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 94 ص 269 ح 3 .
2- .الكافي : ج 2 ص 455 ح 9 ، مشكاة الأنوار : ص 464 ح 1549 نحوه .
3- .نثر الدرّ : ج 7 ص 36 .
4- .إرشاد القلوب : ص 72.

ص: 419

د - همنشينى با گنه پيشگان
ه - گوش سپردن به آلات لهو و لعب

امام باقر عليه السلام :بار خدايا! من از تو آنچه را نيكى با آن آغاز مى شود و پايان مى يابد ، درخواست مى كنم ... . بار خدايا! اسباب شناخت خير (خوبى) را برايم روشن بگردان و درهاى آن را به رويَم بگشاى و مرا غريق بركات رحمتت بگردان و با مصون داشتنم از انحراف از دينت ، مرا رهين منّتت ساز و قلبم را از ترديد ، پاك بگردان و دلم را با مشغول كردن به دنيايم و مَعاش اين جهان گذرا ، از پاداش آينده آخرتم باز مدار.

امام صادق عليه السلام :چه بسيار دنياطلبانى كه به آن نرسيدند و چه بسيار كسانى كه به دنيا رسيدند و از آن جدا شدند [و رفتند] ! پس مبادا كه طلب دنيا ، تو را از عمل كردن [براى آخرت] باز بدارد . و دنيا را از دهنده آن و مالكش (خداوند) بخواه . اى بسا آزمندِ به دنيا كه دنيا او را به خاك افكنْد و به جهت آنچه از دنيا به دست آورْد ، از طلب آخرتش باز مانْد ، تا آن كه عمرش سپرى شد و مرگش فرا رسيد!

د _ همنشينى با گنه پيشگانعيسى عليه السلام :با اهل معاصى ، همنشينى نكنيد كه شما را به دنيا علاقه مند مى سازند و آخرت را از يادتان مى برند.

ه _ گوش سپردن به آلات لهو و لعبلقمان عليه السلام_ در سفارش به فرزندش _ :به آلات لهو و لعب ، گوش مكن ؛ چرا كه آخرت را از ياد تو مى برند ؛ بلكه در تشييع جنازه ها شركت كن ، به زيارت قبور برو و مُردن و هراس هاى پس از آن را ياد كن تا همواره هشيار [و آماده] باشى.

.

ص: 420

3 / 4آثارُ ذِكرِ الآخِرَةِالإمام عليّ عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِابنِهِ الحَسَنِ عليه السلام _ :أكثِر ذِكرَ الآخِرَةِ وما فيها مِنَ النَّعيمِ وَالعَذابِ الأَليمِ ؛ فَإِنَّ ذلِكَ يُزَهِّدُكَ فِي الدُّنيا ويُصَغِّرُها عِندَكَ . (1)

عنه عليه السلام :مَن أكثَرَ مِن ذِكرِ الآخِرَةِ قَلَّت مَعصِيَتُهُ . (2)

عنه عليه السلام :طوبى لِمَن ذَكَرَ المَعادَ فَاستَكثَرَ مِنَ الزّادِ . (3)

عنه عليه السلام :طوبى لِمَن ذَكَرَ المَعادَ فَأَحسَنَ . (4)

راجع : ص 406 (الآخرة / الفصل الثالث / ما يذكّر الآخرة) . و ص 392 (الفصل الثاني / آثار الاهتمام بالآخرة) . وص 426 (الفصل الرابع / عمارة الآخرة) .

3 / 5آثارُ نِسيانِ الآخِرَةِالكتاب« وَنَادَى أَصْحَابُ النَّارِ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِيضُواْ عَلَيْنَا مِنَ الْمَاءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قَالُواْ إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُمَا عَلَى الْكَافِرِينَ * الَّذِينَ اتَّخَذُواْ دِينَهُمْ لَهْوًا وَلَعِبًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا فَالْيَوْمَ نَنسَاهُمْ كَمَا نَسُواْ لِقَاءَ يَوْمِهِمْ هَذَا وَمَا كَانُواْ بِايَاتِنَا يَجْحَدُونَ» . (5)

« وَ لَوْ تَرَى إِذِ الْمُجْرِمُونَ نَاكِسُواْ رُءُوسِهِمْ عِندَ رَبِّهِمْ رَبَّنَا أَبْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا إِنَّا مُوقِنُونَ * وَ لَوْ شِئْنَا لَاتَيْنَا كُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا وَ لَكِنْ حَقَّ الْقَوْلُ مِنِّى لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ * فَذُوقُواْ بِمَا نَسِيتُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَذَا إِنَّا نَسِينَاكُمْ وَ ذُوقُواْ عَذَابَ الْخُلْدِ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ ». (6)

.


1- .تحف العقول : ص 76 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 205 ح 1 نقلاً عن كشف المحجّة .
2- .غرر الحكم : ج 5 ص 365 ح 8769 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 437 ح 7563 .
3- .غرر الحكم : ج 4 ص 241 ح 5954 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 314 ح 5494 .
4- .غرر الحكم : ج 4 ص 248 ح 5980 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 313 ح 5478 .
5- .الأعراف : 50 و 51 .
6- .السجدة : 12 _ 14 .

ص: 421

3 / 4 آثار ياد كردن آخرت
3 / 5 آثار از ياد بردنِ آخرت

3 / 4آثار ياد كردن آخرتامام على عليه السلام_ در سفارش به فرزندش حسن عليه السلام _ :آخرت و نعمت ها و عذاب دردناكِ آن را بسيار ياد كن ؛ زيرا اين كار ، تو را به دنيا بى رغبت مى سازد و آن را در نزد تو كوچك مى گرداند.

امام على عليه السلام :هر كس بسيار ياد آخرت كند ، كمتر مرتكب گناه مى شود.

امام على عليه السلام :خوشا آن كه به ياد مَعاد بود و در نتيجه ، توشه افزود!

امام على عليه السلام :خوشا آن كه به ياد مَعاد بود و در نتيجه ، كار نيك كرد!

ر . ك : ص 407 (آخرت / فصل سوم / عوامل يادآورى آخرت) و ص 393 (فصل دوم / آثار اهمّيت دادن به آخرت) و ص 427 (فصل چهارم / آباد كردن آخرت) .

3 / 5آثار از ياد بردنِ آخرتقرآن«و دوزخيان ، بهشتيان را آواز مى دهند كه : از آن آب ، يا از آنچه روزىِ شما كرده است ، بر ما فرو ريزيد . [بهشتيان] مى گويند : «خدا آنها را بر كافران ، حرام كرده است» ؛ همانان كه دين خود را سرگرمى و بازيچه گرفتند و زندگى دنيا فريبشان داد . پس همان گونه كه آنان ديدار امروز خود را از ياد بردند و آيات ما را انكار مى كردند ، ما نيز امروز ، آنان را از ياد مى بريم» .

«و كاش هنگامى را كه مجرمان ، سرهايشان را پيش پروردگارشان به زير افكنده اند ، مى ديدى [كه مى گويند] : «پروردگارا! ديديم و شنيديم . پس ، ما را باز گردان تا كار شايسته كنيم ؛ چرا كه ما يقين داريم» ! و اگر مى خواستيم ، حتما به هر كسى به اجبار ، هدايتش را مى داديم ؛ ليكن سخن من ، محقّق گرديده كه : «هر آينه جهنّم را از همه جِنّيان و آدميان خواهم آكند» . پس به [سزاى ]آن كه ديدار اين روزتان را از ياد برديد ، [عذاب را ]بچشيد و به [سزاى] آنچه انجام مى داديد ، عذاب جاودان را بچشيد» .

.

ص: 422

«وَ قِيلَ الْيَوْمَ نَنسَاكُمْ كَمَا نَسِيتُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَذَا وَ مَأْوَاكُمُ النَّارُ وَ مَا لَكُم مِّن نَّاصِرِينَ * ذَلِكُم بِأَنَّكُمُ اتَّخَذْتُمْ ءَايَاتِ اللَّهِ هُزُوًا وَ غَرَّتْكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا فَالْيَوْمَ لَا يُخْرَجُونَ مِنْهَا وَ لَا هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ» . (1)

«يَادَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِى الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُواْ يَوْمَ الْحِسَابِ ». (2)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام_ في ذَمِّ عَمرِو بنِ العاصِ _ :عَجَبا لِابنِ النّابِغَةِ ! يَزعُمُ لِأَهلِ الشّامِ أنَّ فِيَّ دُعابَةً وأنِّي امرُؤٌ تِلعابَةٌ (3) ، اُعافِسُ (4) واُمارِسُ! لَقَد قالَ باطِلاً ونَطَقَ آثِما . أما _ وشَرُّ القَولِ الكَذِبُ _ إنَّهُ لَيَقولُ فَيَكذِبُ ، ويَعِدُ فَيُخلِفُ ، ويُسأَلُ فَيَبخَلُ ، ويَسأَلُ فَيُلحِفُ (5) ، ويَخونُ العَهدَ ويَقطَعُ الإِلَّ (6) ؛ فَإِذا كانَ عِندَ الحَربِ فَأَيُّ زاجِرٍ وآمِرٍ هُوَ ما لَم تَأخُذِ السُّيوفُ مَآخِذَها ، فَإِذا كانَ ذلِكَ كانَ أكبَرُ مَكيدَتِهِ أن يَمنَحَ القَرمَ (7) (القَوم) سُبَّتَهُ (8) ، أما _ وَاللّهِ _ إنّي لَيَمنَعُني مِنَ اللَّعِبِ ذِكرُ المَوتِ ، وإنَّهُ لَيَمنَعُهُ مِن قَولِ الحَقِّ نِسيانُ الآخِرَةِ ، إنَّهُ لَم يُبايِع مُعاويَةَ حَتّى شَرَطَ أن يُؤتِيَهُ أتِيَّةً ، ويَرضَخَ لَهُ عَلى تَركِ الدّينِ رَضيخَةً (9) . (10)

راجع : ص 408 (الآخرة / الفصل الثالث / ما ينسي الآخرة) .

.


1- .الجاثية : 34 و 35 .
2- .ص : 26.
3- .التِّلعابَةُ : الكثير اللعب والمرَح . والتاء زائدة (النهاية : ج 1 ص 194 «تلعب») .
4- .المُعافَسَة : المعالجة والممارسة والملاعبة (النهاية : ج 3 ص 263 «عفس») .
5- .يقال : ألْحفَ في المسألة يُلحِف إلحافا : إذا ألحّ فيها ولزمها (النهاية : ج 4 ص 237 «لحف») .
6- .الإلّ : النسب والقرابة (النهاية : ج 1 ص 61 «ألل») .
7- .القَرْم من الرجال : السيّد المعظّم (لسان العرب : ج 12 ص 473 «قرم») .
8- .السُّبَّة : الاست ؛ أي العجز أو حلقة الدبر . والمراد به كشفه سوأته شاغرا برجليه لمّا لقيه أمير المؤمنين عليه السلام في بعض أيّام صفّين وقد اختلطت الصفوف واشتعل نار الحرب (بحار الأنوار : ج 33 ص 222) .
9- .الرَّضْخ : العطيّة القليلة (النهاية : ج 2 ص 228 «رضخ») . والمراد بالأتيّة والرضيخة ولاية مصر . ولعلّ التعبير عنها بالرضيخة لقلّتها بالنسبة إلى ترك الدين (بحار الأنوار : ج 33 ص 222) .
10- .نهج البلاغة : الخطبة 84 ، الاحتجاج : ج 1 ص 433 ح 96 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 221 ح 509 .

ص: 423

«و گفته مى شود : «همان گونه كه ديدار امروزتان را فراموش كرديد ، امروز ، شما را فراموش خواهيم كرد ، و جايگاهتان در آتش است و شما را ياورانى نخواهد بود» . اين ، بِدان سبب است كه شما آيات خدا را به ريشخند گرفتيد و زندگى دنيا فريبتان داد . پس امروز ، نه از اين [آتش] ، بيرون آورده مى شوند و نه عذرشان پذيرفته مى گردد» .

«اى داوود! ما تو را در زمين ، خليفه (جانشين) قرار داديم . پس ميان مردم به حق داورى كن و زنهار از هوس ، پيروى مكن كه تو را از راه خدا به در مى كند . در حقيقت ، كسانى كه از راه خدا به در مى روند ، به [سزاى] آن كه روز حساب را فراموش كرده اند ، عذابى سخت خواهند داشت» .

حديثامام على عليه السلام_ در نكوهش عمرو بن عاص _ :شگفتا از پسر نابغه! به اهل شام گفته است كه من مردى لوده و بازيگوشم و [مدام] شوخى و بازيگرى مى كنم! حقّا كه ياوه گفته و زبان به گناه ، آلوده است . بدانيد كه او _ با آن كه بدترين سخن ، دروغ است _ كارش دروغ گفتن است ، كارش خُلف وعده است ، كارش بخل ورزيدن است ، و در خواستن ، سماجت مى كند و عهدشكن و بُرنده پيوند خويشاوندى است . در هنگام جنگ ، تا شمشيرها به حركت در نيامده اند، چه امر و نهى كننده اى است ؛ امّا همين كه شمشيرها سرها را نشانه مى روند ، بزرگ ترين نيرنگش اين است كه عورتش را براى بزرگ مرد (/ جماعت) نمايان مى سازد! هان! به خدا سوگند ، ياد مرگ ، مرا از پرداختن به [سرگرمى و] بازيچه ، باز مى دارد ، و از ياد بردن آخرت ، او را از گفتن حق ، باز مى دارد . او با معاويه بيعت نكرد ، مگر آن گاه كه با او شرط نمود عطيّه اى به او بدهد و در قبال دست بر داشتن از دينش ، آن دِهِش ناچيز (حكومت مصر) را عطايش كند.

ر . ك : ص 409 (آخرت / فصل سوم / عوامل از ياد بردن آخرت) .

.

ص: 424

. .

ص: 425

. .

ص: 426

الفصل الرابع : عمارة الآخرة4 / 1الحَثُّ عَلى حَرثِ الآخِرَةِ وعِمارَتِهاالكتاب«مَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْاخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِى حَرْثِهِ وَ مَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَ مَا لَهُ فِى الْاخِرَةِ مِن نَّصِيبٍ » . (1)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :مَن عَمَرَ دُنياهُ خَرَّبَ مَآ لَهُ ، مَن عَمَرَ آخِرَتَهُ بَلَغَ آمالَهُ . (2)

عنه عليه السلام :المالُ وَالبَنونَ زينَةُ الحَياةِ الدُّنيا ، وَالعَمَلُ الصّالِحُ حَرثُ الآخِرَةِ . (3)

عنه عليه السلام :يُنادي مُنادٍ يَومَ القِيامَةِ : ألا إنَّ كُلَّ حارِثٍ مُبتَلىً في حَرثِهِ وعاقِبَةِ عَمَلِهِ غَيرَ حَرَثَةِ القُرآنِ ؛ فَكونوا مِن حَرَثَتِهِ وأتباعِهِ ، وَاستَدِلّوهُ عَلى رَبِّكُم ، وَاستَنصِحوهُ عَلى أنفُسِكُم ، وَاتَّهِموا عَلَيهِ آراءَكُم ، وَاستَغِشّوا (4) فيهِ أهواءَكُم . (5)

.


1- .الشورى : 20 .
2- .غرر الحكم : ج 5 ص 277 ح 8347 و 8348 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 455 ح 8202 و 8203 .
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 62 ح 1841 .
4- .اسْتَغَشّه : ضدّ انتصحه واستنصحه ، أو ظنّ به الغِشّ (القاموس المحيط : ج 2 ص 281 «غشش») .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 176 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 24 ح 24 .

ص: 427

فصل چهارم : آباد كردن آخرت
4 / 1 تشويق به كِشتن و آباد كردن آخرت

فصل چهارم : آباد كردن آخرت4 / 1تشويق به كِشتن و آباد كردن آخرتقرآن«كسى كه كِشت آخرت بخواهد ، براى وى بر كِشته اش مى افزاييم ، و كسى كه كِشت دنيا بخواهد ، به او از آن مى دهيم ، و[لى] در آخرت ، براى او نصيبى نيست» .

حديثامام على عليه السلام :آن كه دنيايش را آباد مى كند ، بازگشتگاهش را ويران مى كند ؛ [و] آن كه آخرتش را آباد مى كند ، به آرزوهايش دست مى يابد .

امام على عليه السلام :مال و فرزند ، زينت زندگى دنيايى اند و كردار نيك ، كِشتِ آخرت است.

امام على عليه السلام :روز قيامت ، منادى اى بانگ مى زند : «هان! [امروز ، ]هر كِشتگرى گرفتار [و در گرو] كِشته خويش و فرجام كار خود است ، بجز كِشتگرانِ قرآن» . پس ، شما از كشتگرانِ قرآن و پيروان آن باشيد و از آن به پروردگارتان راه ببريد و آن را مشاور خود قرار دهيد و آرايتان را با آن بسنجيد و خواست ها (عقايد و كيش ها)يتان را در برابر آن ، ناخالص بدانيد.

.

ص: 428

عنه عليه السلام :إنَّ مِن أبغَضِ الرِّجالِ إلَى اللّهِ تَعالى لَعَبدا وَكَلَهُ اللّهُ إلى نَفسِهِ ، جائِرا عَن قَصدِ السَّبيلِ سائِرا بِغَيرِ دَليلٍ ، إن دُعِيَ إلى حَرثِ الدُّنيا عَمِلَ ، وإن دُعِيَ إلى حَرثِ الآخِرَةِ كَسِلَ ! كَأَنَّ ما عَمِلَ لَهُ واجِبٌ عَلَيهِ ، وكَأَنَّ ما وَنى (1) فيهِ ساقِطٌ عَنهُ . (2)

عنه عليه السلام :سارِعوا إلى مَنازِلِكُم _ رَحِمَكُمُ اللّهُ _ الَّتي اُمِرتُم بِعِمارَتِهَا ، العامِرَةِ الَّتي لا تَخرَبُ ، الباقِيَةِ الَّتي لا تَنفَدُ ، الَّتي دَعاكُم إلَيها وحَضَّكُم عَلَيها ورَغَّبَكُم فيها ، وجَعَلَ الثَّوابَ عِندَهُ عَنها . (3)

عنه عليه السلام :إنَّكُم إلى عِمارَةِ دارِ البَقاءِ أحوَجُ مِنكُم إلى عِمارَةِ دارِ الفَناءِ . (4)

عنه عليه السلام :يَنبَغي لِلعاقِلِ أن يُقَدِّمَ لِاخِرَتِهِ ويَعمُرَ دارَ إقامَتِهِ . (5)

الإمام الكاظم عليه السلام_ مِن مَوعِظَتِهِ لِ_هِشامِ بنِ الحَكَمِ _ :يا هِشامُ ، إنَّ العاقِلَ نَظَرَ إلَى الدُّنيا وإلى أهلِها ، فَعَلِمَ أنَّها لا تُنالُ إلّا بِالمَشَقَّةِ ، ونَظَرَ إلَى الآخِرَةِ فَعَلِمَ أنَّها لا تُنالُ إلّا بِالمَشَقَّةِ ، فَطَلَبَ بِالمَشَقَّةِ أبقاهُما . يا هِشامُ ، إنَّ العُقَلاءَ زَهِدوا فِي الدُّنيا ورَغِبوا فِي الآخِرَةِ ؛ لِأَنَّهُم عَلِموا أنَّ الدُّنيا طالِبَةٌ [ و ] (6) مَطلوبَةٌ وَالآخِرَةَ طالِبَةٌ ومَطلوبَةٌ ؛ فَمَن طَلَبَ الآخِرَةَ طَلَبَتهُ الدُّنيا حَتّى يَستَوفِيَ مِنها رِزقَهُ ، ومَن طَلَبَ الدُّنيا طَلَبَتهُ الآخِرَةُ فَيَأتيهِ المَوتُ ، فَيُفسِدُ عَلَيهِ دُنياهُ وآخِرَتَهُ . (7)

.


1- .وَنَى : فَتَرَ وقَصَّر (النهاية : ج 5 ص 231 «ونا») .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 103 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 58 ح 37.
3- .الكافي : ج 8 ص 361 ح 551 عن الأصبغ بن نباتة ، بحار الأنوار : ج 77 ص 364 ح 33.
4- .غرر الحكم : ج 3 ص 63 ح 3832 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 173 ح 3611 .
5- .غرر الحكم : ج 6 ص 442 ح 10932 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 555 ح 10231 .
6- .ما بين المعقوفين أثبتناه من تحف العقول .
7- .الكافي : ج 1 ص 18 ، تحف العقول : ص 387 وليس فيه صدره إلى «بالمشقّة أبقاهما» وكلاهما عن هشام بن الحكم ، بحار الأنوار : ج 78 ص 301 .

ص: 429

امام على عليه السلام :از منفورترين مردمان در نزد خداى متعال ، بنده اى است كه خداوند ، او را به خود وا گذاشته ، از راه راست به در رفته و بى راه نما حركت مى كند . اگر به كِشت دنيا فرا خوانده شود ، عمل مى كند و اگر به كِشت آخرت دعوت شود ، تنبلى مى ورزد! تو گويى آنچه براى آن عمل مى كند (كار دنيايى) ، بر او واجب است و آنچه در آن سستى و كوتاهى مى ورزد (كار آخرت) ، از او برداشته شده است.

امام على عليه السلام :خدايتان رحمت كند! به سوى منزلگاه هايتان كه به آباد كردن آنها مأمور شده ايد ، بشتابيد ؛ منزلگاه هاى آبادى كه [هرگز] خراب نمى شوند و منزلگاه هاى ماندگارى كه [هيچ گاه] از بين نمى روند ؛ منزلگاه هايى كه [خداوند ،] شما را به سوى آنها فرا خوانده و به آنها تشويقتان كرده و پاداش خود را در آنها قرار داده است.

امام على عليه السلام :شما به آباد كردن سراىِ ماندن ، نيازمندتريد تا به آباد كردن سراى رفتن .

امام على عليه السلام :سزاوار است كه خردمند ، آخرت خويش را مقدّم بدارد و سراى اقامتش را آباد سازد.

امام كاظم عليه السلام_ از اندرزهاى ايشان به هشام بن حَكَم _ :اى هشام! خردمند ، به دنيا و اهل آن نگريست و دريافت كه دنيا جز با مشقّت ، به دست نمى آيد ، و به آخرت نگريست و دريافت كه آخرت [نيز] جز با مشقّت به كف نمى آيد . پس با اين مشقّت ، آن را كه ماندگارتر است ، طلب كرد. اى هشام! خردمندان به دنيا زهد ورزيدند و به آخرت گراييدند ؛ زيرا دريافتند كه هم دنيا طالب و مطلوب است و هم آخرت ، طالب و مطلوب است . پس هر كه آخرت را بطلبد ، دنيا در طلب او بر مى آيد تا او روزىِ خويش را از دنيا به طور كامل دريافت كند ، و هر كه دنيا را بطلبد ، آخرت در طلب او بر مى آيد تا مرگ ، او را در رسد و دنيا و آخرتش را بر وى تباه سازد.

.

ص: 430

لقمان عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِابنِهِ _ :اِعلَم يا بُنَيَّ ، أن مِن حينِ نَزَلتَ مِن بَطنِ اُمِّكَ استَدبَرتَ الدُّنيا وَاستَقبَلتَ الآخِرَةَ ، فَأَصبَحتَ بَينَ دارَينِ : دارٍ تَقرُبُ مِنها ودارٍ تَباعَدُ عَنها ، فَلا تَجعَلَنَّ هَمَّكَ إلّا عِمارَةَ دارِكَ الَّتي تَقرُبُ مِنها ويَطولُ مُقامُكَ بِها ؛ فَلَها خُلِقتَ وبِالسَّعيِ لَها اُمِرتَ ، ثُمَّ أطِعِ اللّهَ بِقَدرِ حاجَتِكَ إلَيهِ ، وَاعصِهِ بِقَدرِ صَبرِكَ عَلى عَذابِهِ . (1)

4 / 2بَرَكاتُ عِمارَةِ الآخِرَةِالكتاب«مَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الْاخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِى حَرْثِهِ وَ مَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَ مَا لَهُ فِى الْاخِرَةِ مِن نَّصِيبٍ ». (2)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن أصلَحَ أمرَ آخِرَتِهِ أصلَحَ اللّهُ لَهُ أمرَ دُنياهُ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ يُعطِي الدُّنيا عَلى نِيَّةِ الآخِرَةِ، وأبى أن يُعطِيَ الآخِرَةَ عَلى نِيَّةِ الدُّنيا. (4)

عنه صلى الله عليه و آله :ثَلاثَةٌ مَن كُنَّ فيهِ يَستَكمِلُ إيمانَهُ : رَجُلٌ لا يَخافُ فِي اللّهِ لَومَةَ لائِمٍ ، ولا يُرائي بِشَيءٍ مِن عَمَلِهِ ، وإذا عَرَضَ عَلَيهِ أمرانِ أحدُهُما لِلدُّنيا وَالآخَرُ لِلآخِرَةِ ، اختارَ أمرَ الآخِرَةِ عَلَى الدُّنيا . (5)

.


1- .أعلام الدين : ص 93.
2- .الشورى : 20 .
3- .عدّة الداعي : ص 216 ، نهج البلاغة : الحكمة 89 ، غرر الحكم : ج 5 ص 383 ح 8857 كلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 72 ص 305 ح 51 .
4- .الزهد لابن المبارك : ص 193 ح 549 ، مسند الشهاب : ج 2 ص 164 ح 1108 ، الفردوس : ج 1 ص 151 ح 546 كلّه_ا ع_ن أنس ، كنز العمّال : ج 3 ص 181 ح 6056 ؛ إرشاد القل_وب : ص 186 وفيه «ولا» بدل «وأبى أن» ، بحار الأنوار : ج 103 ص 25 ح 29 نقلاً عن عدّة الداعي وفيه «بعمل» بدل «على نيّة» في كلا الموضعين .
5- .تاريخ دمشق : ج 38 ص 13 ح 7577 عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 15 ص 817 ح 43247 .

ص: 431

4 / 2 بركات آباد كردن آخرت

لقمان عليه السلام_ در سفارش به فرزندش _ :بدان _ اى فرزندم _ از همان زمان كه از شكم مادرت افتادى ، دنيا به تو پشت كرد و آخرت به تو روى نمود و تو ، در ميان دو سراى ، قرار گرفتى : سرايى كه به آن نزديك مى شوى و سرايى [ديگر ]كه هماره از آن دور مى گردى . پس زنهار كه همّ و غم خود را جز براى آباد كردن آن سرايت قرار ندهى ، كه به آن نزديك مى شوى و در آن ، اقامتت به درازا مى كشد ؛ زيرا تو براى آن سرا آفريده شده اى و به تلاش براى آن ، مأمور گشته اى. ديگر ، آن كه: از خداوند ، به اندازه اى كه به او نياز دارى ، اطاعت كن و به اندازه اى كه تحمّل عذابش را دارى ، از او نافرمانى كن.

4 / 2بركات آباد كردن آخرتقرآن«كسى كه كِشت آخرت را بخواهد ، براى وى بر كِشته اش مى افزاييم ، و كسى كه كِشت اين دنيا را بخواهد ، به او از آن مى دهيم ، و[لى] در آخرت ، براى او نصيبى نيست» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس كار آخرتش را درست كند ، خداوند عز و جل كار دنيايش را براى او درست مى نمايد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، دنيا را با انگيزه آخرت مى دهد و امتناع دارد كه آخرت را با انگيزه دنيا بدهد. (1)

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه چيز است كه هر كس آنها را دارا باشد ، ايمانش را كامل گردانيده است ، اين كه : در راه خدا از سرزنش هيچ سرزنشگرى نهراسد ، و در هيچ كارش ريا نكند ، و هر گاه دو كار برايش پيش آيد كه يكى براى دنيا و ديگرى براى آخرت است ، كار آخرت را بر دنيا برگزيند.

.


1- .مقصود ، آن است كه اگر كار با انگيزه خدايى و براى اصلاح آخرت باشد ، خداوند ، دنياى انسان را نيز اصلاح مى كند ؛ امّا اگر كسى كارى را با انگيزه مادّى انجام دهد ، پاداشى در آخرت نخواهد داشت .

ص: 432

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ العَبدَ المُؤمِنَ إذا كانَ فِي انقِطاعٍ مِنَ الدُّنيا وإقبالٍ مِنَ الآخِرَةِ نَزَلَ إلَيهِ مَلائِكَةٌ مِنَ السَّماءِ ، بيضُ الوُجوهِ كَأَنَّ وُجوهَهُمُ الشَّمسُ ، مَعَهُم كَفَنٌ مِن أكفانِ الجَنَّةِ ، وحُنوطٌ مِن حُنوطِ الجَنَّةِ ، حَتّى يَجلِسوا مِنهُ مَدَّ البَصَرِ ، ثُمَّ يَجيءُ مَلَكُ المَوتِ حَتّى يَجلِسَ عِندَ رَأسِهِ ، فَيَقولَ : أيَّتُهَا النَّفسُ الطَّيِّبَةُ ، اُخرُجي إلى مَغفِرَةٍ مِنَ اللّهِ ورِضوانٍ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :الدُّنيا طالِبَةٌ ومَطلوبَةٌ ، وَالآخِرَةُ طالِبَةٌ ومَطلوبَةٌ ؛ فَمَن طَلَبَ الآخِرَةَ طَلَبَتهُ الدُّنيا حَتّى يَستوفِيَ مِنها رِزقَهُ ، ومَن طَلَبَ الدُّنيا طَلَبَتهُ الآخِرَةُ حَتّى يَأتِيَهُ المَوتُ فَيَأخُذَهُ بَغتَةً . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :ألا إنَّ الدُّنيا وَالآخِرَةَ طالِبَتانِ ومَطلوبَتانِ ؛ فَطالِبُ الآخِرَةِ تَطلُبُهُ الدُّنيا حَتّى يَستَكمِلَ رِزقَهُ ، وطالِبُ الدُّنيا تَطلُبُهُ الآخِرَةُ حَتّى يَأخُذَ المَوتُ بِعُنُقِهِ . (3)

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 6 ص 413 ح 18559 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 3 ص 256 ح 1 ، شُعب الإيمان : ج 1 ص 356 ح 395 ، الزهد لهنّاد : ج 1 ص 205 ح 339 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 94 ح 107 نحوه وكلّها عن البرّاء بن عازب ، كنز العمّال : ج 15 ص 627 ح 42495 .
2- .تنبيه الغافلين : ص 244 ح 317 عن أبي عبيدة الأسدي ، المعجم الكبير : ج 10 ص 163 ح 10328 ،حليه الأولياء : ج 8 ص 120 الرقم 405 كلاهما عن ابن مسعود نحوه وليس فيهما «والآخرة طالبة ومطلوبة» ، كنز العمّال : ج 3 ص 225 ح 6266 ؛ الكافي : ج 1 ص 18 ح 12 عن هشام بن الحكم عن الإمام الكاظم عليه السلام ، تحف العقول : ص 387 عن الإمام الكاظم عليه السلام وفيهما «فيفسد عليه دنياه وآخرته» بدل «فيأخذه بغتة» ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 409 ح 5886 عن هشام بن سالم عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 78 ص 302 ح 1 .
3- .أعلام الدين : ص 345 ح 38 عن ابن عبّاس ، تنبيه الخواطر : ج 1 ص 129 نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 188 ح 10 .

ص: 433

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بنده مؤمن ، هر گاه در حال جدا شدن از دنيا و روى آوردن به آخرت باشد ، فرشتگانى سپيدروى ، چنان كه گويى چهره هايشان آفتاب درخشان است ، از آسمان با كفنى از كفن هاى بهشت و حُنوطى از حنوط هاى بهشت نزد او فرود مى آيند و در فاصله يك چشم رس ، نزدش مى نشينند . آن گاه ملك الموت مى آيد و كنار سر او مى نشيند و مى گويد : «اى نفْس پاك! به سوى آمرزش و رضوان خداوند ، بيرون شو» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دنيا طالب است و مطلوب ، و آخرت [نيز] طالب است و مطلوب . پس هر كس آخرت را طلب كند ، دنيا در طلب او بر مى آيد تا او روزى اش را از آن به تمام و كمال دريافت كند ؛ و هر كس دنيا را طلب كند ، آخرت در طلب او بر مى آيد تا مرگ به سراغش آيد و ناگهان او را بگيرد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آگاه باشيد كه دنيا و آخرت ، هر دو ، طالب اند و مطلوب . دنيا ، طالب آخرت را طلب مى كند تا اين كه او روزىِ خويش را به تمام و كمال دريافت نمايد ؛ و [نيز] آخرت ، در طلب طالب دنياست تا اين كه مرگ ، گردن او را بگيرد.

.

ص: 434

عنه صلى الله عليه و آله :ما تَرَكَ عَبدٌ للّهِِ أمرا لا يَترُكُهُ إلّا للّهِِ تَعالى ، إلّا عَوَّضَهُ اللّهُ مِنهُ ما هُوَ خَيرٌ لَهُ مِنهُ في دينِهِ ودُنياهُ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :لا يَترُكُ النّاسُ شَيئا مِن دُنياهُم لِاءِصلاحِ آخِرَتِهِم إلّا عَوَّضَهُمُ اللّهُ سُبحانَهُ خَيرا مِنهُ . (2)

عنه عليه السلام :ألا وإنَّهُ لا يَضُرُّكُم تَضييعُ شَيءٍ مِن دُنياكُم بَعدَ حِفظِكُم قائِمَةَ دينِكُم ، ألا وإنَّهُ لا يَنفَعُكُم بَعدَ تَضييعِ دينِكُم شَيءٌ حافَظتُم عَليهِ مِن أمرِ دُنياكُم . (3)

عنه عليه السلام :ألا وإنَّهُ لا يضُرُّكُم تَواضُعُ شَيءٍ مِن دُنياكُم بَعدَ حِفظِكُم وَصِيَّةَ اللّهِ وَالتَّقوى ، ولا يَنفَعُكُم شَيءٌ حافَظتُم عَليهِ مِن أمرِ دُنياكُم بَعدَ تَضييعِ ما اُمِرتُم بِهِ مِنَ التَّقوى . (4)

سعد السعود نقلاً عن الزَّبورِ :بَني آدَمَ رِهانَ (5) المَوتِ ! اِعمَلوا لِاخِرَتِكُم وَاشتَروها بِالدُّنيا ، ولا تَكونوا كَقَومٍ أخَذوها لَهوا ولَعِبا ، وَاعلَموا أنَّ مَن قارَضَني نَمَت بِضاعَتُهُ وتَوَفَّرَ رِبحُها ، ومَن قارَضَ الشَّيطانَ [ قُرِنَ] (6) مَعَهُ . (7)

الإمام عليّ عليه السلام :عَلَيكَ بِالآخِرَةِ تَأتِكَ الدُّنيا صاغِرَةً . (8)

عنه عليه السلام :طالِبُ الآخِرَةِ يُدرِكُ مِنها أمَلَهُ ، ويَأتيهِ مِنَ الدُّنيا ما قُدِّرَ لَهُ . (9)

.


1- .تاريخ دمشق : ج 10 ص 374 ح 2588 عن عبداللّه بن عمر ، كنز العمّال : ج 3 ص 428 ح 7287.
2- .غرر الحكم : ج 6 ص 413 ح 10830 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 541 ح 10041 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 173 ، بحار الأنوار : ج 34 ص 249 ح 1000 .
4- .تحف العقول : ص 184 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 96 ح 1 ؛ المعيار والموازنة : ص 112 نحوه .
5- .في الطبعة المحقّقة (بتحقيق فارس الحسّون) : ص 98 «رهائن» بدل «رهان» .
6- .ما بين المعقوفين أثبتناه من بحار الأنوار .
7- .سعد السعود : ص 49 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 46.
8- .غرر الحكم : ج 4 ص 284 ح 6080 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 335 ح 5711 .
9- .غرر الحكم : ج 4 ص 255 ح 6014 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 317 ح 5521 .

ص: 435

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ بنده اى به خاطر خدا كارى [حرام و ناپسند] را ترك نكرد ، مگر آن كه خداوند ، چيزى را كه براى دين و دنياى او بهتر از آن است ، به او عوض داد.

امام على عليه السلام :مردم ، چيزى از دنيايشان را براى اصلاح آخ_رتشان فرو نگذاشتند ، مگر آن كه خداوند سبحان ، بهتر از آن چيز را عوضشان داد.

امام على عليه السلام :بدانيد كه با وجود حفظ بنيان دينتان ، هر چه از دنيايتان از دست بدهيد ، زيانى به شما نمى زند . بدانيد كه در صورت ضايع كردن دينتان ، هر آنچه از دنيايتان حفظ كنيد ، سودى به شما نمى رساند.

امام على عليه السلام :بدانيد كه با وجود پايبندى تان به سفارش خداوند و تقوا ، فرو نهادن چيزى از دنيايتان ، به شما زيانى نمى زند ؛ و در صورت فرو نهادن تقوا كه بدان فرمان داده شده ايد، آنچه از امور دنيايتان حفظ كنيد ، به شما سودى نمى رساند.

سعد السعود_ به نقل از زَبور _ :فرزندان آدم! اى گروگان هاى مرگ! براى آخرتتان كار كنيد و آن را با دنيا بخريد ، و چونان مردمانى نباشيد كه دنيا را وسيله سرگرمى و بازيچه گرفتند . بدانيد كه هر كس به من قرض دهد ، كالايش (سرمايه اش) رشد مى كند و سود آن فراوان مى شود ؛ و هر كس به شيطان قرض دهد ، با او قرين مى گردد.

امام على عليه السلام :به آخرت چنگ در زن ، دنيا خود، زبونانه نزد تو مى آيد .

امام على عليه السلام :طالب آخرت ، به آرزوى خود از آن مى رسد و از دنيا هم آنچه برايش مقدّر شده ، به او مى رسد.

.

ص: 436

عنه عليه السلام :إنَّكَ إن عَمِلتَ لِلآخِرَةِ فازَ قِدحُكَ (1) . (2)

عنه عليه السلام :من عَمِلَ لِلمَعادِ ظَفِرَ بِالسَّدادِ . (3)

عنه عليه السلام :مَن أصلَحَ المَعادَ ظَفِرَ بِالسَّدادِ . (4)

عنه عليه السلام :أربَحُ النّاسِ مَنِ اشتَرى بِالدُّنيا الآخِرَةَ . (5)

عنه عليه السلام :الرّابِحُ مَن باعَ العاجِلَةَ بِالآجِلَةِ . (6)

راجع : ص 392 (الآخرة / الفصل الثاني / آثار الإهتمام بالآخرة) وص 420 (الفصل الثالث / آثار ذكر الآخرة) .

4 / 3ما يَعمُرُ الآخِرَةَرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لِكُلِّ خَرابٍ عِمارَةٌ ، وعِمارَةُ الآخِرَةِ العَقلُ . (7)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أرادَ الآخِرَةَ فَليَدَع زينَةَ الحَياةِ الدُّنيا . (8)

.


1- .قِدْحُك _ بالكسر _ : أي نصيبك ، مأخوذ من قِداح الميسِر (بحار الأنوار : ج 101 ص 251) .
2- .غرر الحكم : ج 3 ص 58 ح 3816 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 171 ح 3571 .
3- .غرر الحكم : ج 5 ص 215 ح 8044 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 431 ح 7418 .
4- .غرر الحكم : ج 5 ص 281 ح 8368 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 447 ح 7901 وفيه «بالرشاد» بدل «بالسداد» .
5- .غرر الحكم : ج 2 ص 413 ح 3076 ، عيون الحكم و المواعظ : ص 120 ح 2729 .
6- .غرر الحكم : ج 1 ص 386 ح 1488 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 28 ح 370 .
7- .كنز الفوائد : ج 1 ص 56 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 95 ح 34 .
8- .الخصال : ص 293 ح 58 ، الأمالي للصدوق : ص 714 ح 983 كلاهما عن عبد اللّه بن ميمون عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، قرب الإسناد : ص 23 ح 79 عن عبد اللّه بن ميمون عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلامعنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 6 ص 131 ح 25 ؛ مسند ابن حنبل : ج 2 ص 33 ح 3671 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 359 ح 7915 كلاهما عن عبد اللّه بن مسعود نحوه ،كنزالعمّال : ج 3 ص 118 ح 5753 .

ص: 437

4 / 3 آنچه آخرت را آباد مى كند

امام على عليه السلام :تو اگر براى آخرت كار كنى ، به نصيبت دست مى يابى.

امام على عليه السلام :هر كه براى مَعاد كار كرد ، به راه درست دست يافت.

امام على عليه السلام :هر كه مَعاد را آباد كرد ، به راه درست دست يافت.

امام على عليه السلام :سود كننده ترينِ مردم ، كسى است كه آخرت را به دنيا خريد.

امام على عليه السلام :سود بَرنده ، كسى است كه اين جهان را با آن جهان ، سودا كرد.

ر . ك : ص 393 (آخرت / فصل دوم / آثار اهمّيت دادن به آخرت) و ص 421 (فصل سوم / آثار ياد كردن آخرت) .

4 / 3آنچه آخرت را آباد مى كندپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر خرابى را آباد كننده اى است و آباد كننده آخرت ، عقل است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس آخرت را مى خواهد ، بايد زيور زندگى دنيا را رها كند.

.

ص: 438

عنه صلى الله عليه و آله :اللّهُمَّ أعِنّي عَلى ديني بِدُنيا ، وعَلى آخِرَتي بَتَقوى . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن يَشتَهي كَرامَةَ الآخِرَةِ ، يَدَع زينَةَ الدُّنيا . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :لا تَنالونَ الآخِرَةَ إلّا بِتَركِكُمُ الدُّنيا وَالتَّعَرّي مِنها ، اُوصيكُم أن تُحِبّوا ما أحَبَّ اللّهُ و تُبغِضوا ما أبغَضَ اللّهُ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا أحَبَّ اللّهُ عَبدا أغلَقَ عَلَيهِ اُمورَ الدُّنيا ، وفَتَحَ لَهُ اُمورَ الآخِرَةِ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :لا يُدرِكُ أحَدٌ رِفعَةَ الآخِرَةِ إلّا بِإِخلاصِ العَمَلِ ، وتَقصيرِ الأَمَلِ ، ولُزومِ التَّقوى . (5)

عنه عليه السلام :مَن عَمَرَ دارَ إقامَتِهِ فَهُوَ العاقِلُ . (6)

عنه عليه السلام :العاقِلُ مَن غَلَبَ هَواهُ ولَم يَبِع آخِرَتَهُ بِدُنياهُ . (7)

عنه عليه السلام :العاقِلُ مَن هَجَرَ شَهوَتَهُ وباعَ دُنياهُ بِآخِرَتِهِ . (8)

.


1- .الدعاء للطبراني : ص 427 ح 1449 عن جابر ، تهذيب الكمال : ج 5 ص 96 الرقم 950 عن الربيع عن الإمام الصادق عليه السلام ، تاريخ دمشق : ج 18 ص 87 عن الربيع بن يونس عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، الفردوس : ج 1 ص 470 ح 1913 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ؛ العدد القويّة : ص 157 ح 88 عن الربيع عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 87 ص 298 ح 85 .
2- .الزهد لابن المبارك : ص 107 ح 317 ، مسند الشهاب : ج 1 ص 251 ح 407 ، حلية الأولياء : ج 8 ص 186 الرقم 407 كلّها عن الحسن ، كنز العمّال : ج 15 ص 938 ح 43611 ؛ مكارم الأخلاق : ج 2 ص 372 ح 2661 عن أبي ذرّ ، بحار الأنوار : ج 77 ص 83 ح 3 .
3- .مستدرك الوسائل : ج 12 ص 54 ح 13496 نقلاً عن القطب الراوندي في لبّ اللباب .
4- .كنز العمّال : ج 3 ص 204 ح 6181 نقلاً عن الفردوس عن أنس.
5- .غرر الحكم : ج 6 ص 423 ح 10864 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 543 ح 10095 .
6- .غرر الحكم : ج 5 ص 269 ح 8298 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 446 ح 7845 .
7- .غرر الحكم : ج 2 ص 103 ح 1983 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 59 ح 1511 وفيه «العالم» بدل «العاقل» .
8- .غرر الحكم : ج 2 ص 34 ح 1727 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 52 ح 1352 .

ص: 439

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بار خدايا! مرا با دنيا به دينم ، و با تقوا به آخرتم ، كمك كن .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه كرامت آخرت را مى خواهد ، زر و زيور دنيا را رها مى كند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به آخرت دست نمى يابيد ، مگر با رها كردن [علاقه مندى تان به] دنيا و برهنه شدن از آن . به شما سفارش مى كنم كه دوست بداريد آنچه را خدا دوست مى دارد و دشمن بداريد آنچه را خدا دشمن مى دارد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، هر گاه بنده اى را دوست بدارد ، امور دنيا را بر او مى بندد و امور آخرت را بر او مى گشايد.

امام على عليه السلام :هيچ كس به جايگاه رفيع آخرت نمى رسد ، مگر با اخلاص در عمل ، كوتاه كردن آرزو و در پيش گرفتن تقوا.

امام على عليه السلام :كسى كه سراى اقامتش را آباد كند ، خردمند است.

امام على عليه السلام :خردمند ، كسى است كه بر هوس خويش چيره شود و آخرتش را به دنيايش نفروشد.

امام على عليه السلام :خردمند ، كسى است كه از شهوتش دورى كند و دنيايش را به آخرتش بفروشد.

.

ص: 440

عنه عليه السلام :مَن لَم يُؤثِرِ الآخِرَةَ عَلَى الدُّنيا فَلا عَقلَ لَهُ . (1)

عنه عليه السلام :مَن أحَبَّ فَوزَ الآخِرَةِ فَعَلَيهِ بِالتَّقوى . (2)

عنه عليه السلام :مَن سَعى لِدارِ إقامَتِهِ ، خَلُصَ عَمَلُهُ وكَثُرَ وَجَلُهُ . (3)

عنه عليه السلام :مَن سَلِمَ مِنَ المَعاصي عَمَلُهُ ، بَلَغَ مِنَ الآخِرَةِ أمَلَهُ . (4)

عنه عليه السلام :أسعَدُ النّاسِ بِالدُّنيا التّارِكُ لَها ، وأسعَدُهُم بِالآخِرَةِ العامِلُ لَها . (5)

عنه عليه السلام :إن رَغِبتُم فِي الفَوزِ وكَرامَةِ الآخِرَةِ ، فَخُذوا مِنَ الفَناءِ لِلبَقاءِ . (6)

عنه عليه السلام :عَوِّد نَفسَكَ فِعلَ المَكارِمِ وتَحَمُّلَ أعباءِ المَغارِمِ ؛ تَشرُف نَفسُكَ ، وتُعمَر آخِرَتُكَ ، ويَكثُر حامِدوكَ . (7)

عنه عليه السلام :أوفَرُ النّاسِ حَظّا مِنَ الآخِرَةِ ، أقَلُّهُم حَظّا مِنَ الدُّنيا . (8)

عنه عليه السلام :حَصِّلُوا الآخِرَةَ بِتَركِ الدُّنيا ، ولا تُحَصِّلوا بِتَركِ الدّينِ الدُّنيا . (9)

عنه عليه السلام :مَن رَغِبَ في نَعيمِ الآخِرَةِ قَنَعَ بِيَسيرِ الدُّنيا . (10)

عنه عليه السلام :مَن أيقَنَ بِالآخِرَةِ سَلا (11) عَنِ الدُّنيا . (12)

.


1- .غرر الحكم : ج 1 ص 343 ح 1301 .
2- .غرر الحكم : ج 5 ص 394 ح 8906 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 434 ح 7492 .
3- .غرر الحكم : ج 5 ص 329 ح 8599 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 459 ح 8335 .
4- .غرر الحكم : ج 5 ص 377 ح 8834 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 436 ح 7532 .
5- .غرر الحكم : ج 2 ص 464 ح 3310 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 124 ح 2839 .
6- .غرر الحكم : ج 3 ص 22 ح 3746 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 163 ح 3480 .
7- .غرر الحكم : ج 4 ص 329 ح 6232 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 341 ح 5817 .
8- .غرر الحكم : ج 2 ص 442 ح 3222 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 122 ح 2780 .
9- .غرر الحكم : ج 3 ص 407 ح 4911 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 233 ح 4476 .
10- .غرر الحكم : ج 5 ص 309 ح 8507 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 449 ح 7986.
11- .سَلا عنه : نَسِيَه (لسان العرب : ج 14 ص 394 «سلا») أي نَسِي ذكرها وذهل عنها .
12- .غرر الحكم : ج 5 ص 342 ح 8665 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 441 ح 7662 .

ص: 441

امام على عليه السلام :كسى كه آخرت را بر دنيا ترجيح ندهد ، از خِرَد ، بى بهره است.

امام على عليه السلام :هر كس رس_تگارى آخ_رت را دوس_ت دارد ، ب_ايد تقوا پيشه كند.

امام على عليه السلام :كسى كه براى سراى اقامتش بكوشد ، عملش خالص مى گردد و بيمش فزونى مى گيرد.

امام على عليه السلام :هر كس اعمالش از معصيت به سلامت مانَد ، به آرزويش از آخرت ، دست مى يابد.

امام على عليه السلام :كام رواترينِ مردم از دنيا ، كسى است كه آن را رها مى كند ؛ و كام رواترينِ مردم از آخرت ، كسى است كه براى آن ، كار مى كند.

امام على عليه السلام :اگر خواهان رستگارى و عزّتمندىِ آخرت هستيد ، از اين سراى فانى ، براى سراى باقى [ ، توشه ]برگيريد.

امام على عليه السلام :خود را به پايبندى به ارزش هاى اخلاقى و به دوش كشيدن بار غرامت ها و بدهى ها[ى ديگران و پرداختن از طرف آنها ]عادت بده تا جانت شريف گردد و آخرتت آباد شود و ستايندگانت فزونى گيرند .

امام على عليه السلام :پربهره ترينِ مردم از آخرت ، آنان اند كه از دنيا كم بهره تر باشند .

امام على عليه السلام :با ترك [علاقه مندى به] دنيا ، آخرت را تحصيل كنيد و با ترك دين ، دنيا را تحصيل نكنيد.

امام على عليه السلام :كسى كه به نعمت هاى آخرت راغب باشد ، به اندكِ دنيا قناعت مى ورزد.

امام على عليه السلام :كسى كه به آخرت يقين داشته باشد ، دنيا را فراموش مى كند.

.

ص: 442

عنه عليه السلام :مَن أيقَنَ بِالآخِرَةِ أعرَضَ عَنِ الدُّنيا . (1)

عنه عليه السلام :ذِلَّ في نَفسِكَ وعِزَّ في دينِكَ ، وصُن آخِرَتَكَ وَابذُل دُنياكَ . (2)

عنه عليه السلام :كَيفَ يَعمَلُ لِلآخِرَةِ المَشغولُ بِالدُّنيا؟! (3)

عنه عليه السلام :صَلاحُ الآخِرَةِ رَفضُ الدُّنيا . (4)

عنه عليه السلام :لا يُدرِكُ أحَدٌ ما يُريدُ مِنَ الآخِرَةِ إلّا بِتَركِ ما يَشتَهي مِنَ الدُّنيا . (5)

عنه عليه السلام :مَن أحَبَّ الدّارَ الباقِيَةَ ، لَهِيَ (6) عَنِ اللَّذّاتِ . (7)

إرشاد القلوب عن سويد بن غفلة :دَخَلتُ عَلى أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام بَعدَما بويِعَ بِالخِلافَةِ ، وهُوَ جالِسٌ عَلى حَصيرٍ صَغيرٍ لَيسَ فِي البَيتِ غَيرُهُ ، فَقُلتُ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، بِيَدِكَ بَيتُ المالِ ولَستُ أرى فِي بَيتِكَ شَيئا مِمّا يَحتاجُ إلَيهِ البَيتُ! فَقالَ : يَابنَ غَفلَةَ ، إنَّ اللَّبيبَ لايَتَأثَّثُ في دارِ النُّقلَةِ ، ولَنا دارٌ قَد نَقَلنا إلَيها خَيرَ مَتاعِنا ، وإنّا عَن قَليلٍ إلَيها صائِرونَ . (8)

الإمام الكاظم عليه السلام_ لِ_هِشامِ بنِ الحَكَمِ _ :يا هِشامُ ، إنَّ المَسيحَ عليه السلام قالَ لِلحَوارِيّينَ : ... يا عَبيدَ الدُّنيا ، بِحَقٍّ أقولُ لَكُم : لا تُدرِكونَ شَرَفَ الآخِرَةِ إلّا بِتَركِ ما تُحِبّونَ ، فَلا تُنظِروا بِالتَّوبَةِ غَدا ؛ فَإِنَّ دونَ غَدٍ يَوما ولَيلَةً و قَضاءَ اللّهِ فيهِما يَغدو و يَروحُ . (9)

.


1- .غرر الحكم : ج 5 ص 291 ح 8421 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 448 ح 7947 وفيه «آمن» بدل «أيقن» .
2- .غرر الحكم : ج 4 ص 35 ح 5192 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 256 ح 4729 .
3- .غرر الحكم : ج 4 ص 559 ح 6976 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 383 ح 6461 .
4- .غرر الحكم : ج 4 ص 196 ح 5806 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 303 ح 5399 .
5- .غرر الحكم : ج 6 ص 411 ح 10822 .
6- .لَهِيتُ عن الشيء : إذا سَلَوتَ عنه وتركتَ ذكرَه وأضربتَ عنه (الصحاح : ج 6 ص 2487 «لها») .
7- .غرر الحكم : ج 5 ص 328 ح 8593 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 459 ح 8330 .
8- .إرشاد القلوب : ص 157 ، عدّة الداعي : ص 109 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 22 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 70 ص 321 ح 38 .
9- .تحف العقول : ص 392 و ص 508 عن عيسى عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 1 ص 145 ح 30 .

ص: 443

امام على عليه السلام :كسى كه به آخرت يقين داشته باشد ، از دنيا روى مى گرداند.

امام على عليه السلام :در نَفْسَت خوار و در دينَت عزيز باش و آخرتت را حفظ كن و دنيايت را ببخش.

امام على عليه السلام :كسى كه سرگرم دنياست ، چگونه براى آخرت كار كند؟!

امام على عليه السلام :ساختن (آباد كردن) آخرت ، در گرو رها كردن دنياست.

امام على عليه السلام :هيچ كس به آنچه از آخرت مى خواهد ، نمى رسد ، مگر با رها كردن آنچه از دنيا مى خواهد.

امام على عليه السلام :هر كه سراى ماندگار را دوست دارد ، از لذّت ها روى مى گرداند.

إرشاد القلوب_ به نقل از سويد بن غفله _ :پس از آن كه با امير مؤمنان عليه السلام بيعت خلافت شد ، بر ايشان وارد شدم . بر بورياى كوچكى نشسته بود و جز آن ، چيزى در اتاق نبود . گفتم : اى امير مؤمنان! بيت المال در اختيار شماست و من در اتاق شما از آنچه يك اتاق به آن نياز دارد ، چيزى نمى بينم! فرمود : «اى پسر غفله! خردمند ، براى سرايى كه بايد از آن منتقل شود ، اثاثْ تهيّه نمى كند . ما را سرايى است كه بهترين كالاى خويش را بدان جا انتقال داده ايم و خود نيز به زودى ره سپار آن خواهيم شد» .

امام كاظم عليه السلام_ خطاب به هشام بن حَكَم _ :اى هشام! مسيح عليه السلام به حواريان فرمود : « ... اى بندگان دنيا! حقيقتى را به شما بگويم : به شرافت آخرت نمى رسيد ، مگر با وا نهادن آنچه دوست مى داريد . پس ، كار توبه را به فردا ميفكنيد ؛ زيرا قبل از فردا[ىِ قيامت] ، روز و شبى است و قضاى (حُكم) خداوند در آن روز و شب ، آمد و شد مى كند» .

.

ص: 444

عيسى عليه السلام :مِن خُبثِ الدُّنيا أنَّ اللّهَ عُصِيَ فيها ، وأنَّ الآخِرَةَ لا تُنالُ إلّا بِتَركِها . (1)

عنه عليه السلام_ مِن مَواعِظِهِ فِي الإِنجيلِ وغَيرِهِ _ :بِحَقٍّ أقولُ لَكُم يا عَبيدَ الدُّنيا ، كَيفَ يُدرِكُ الآخِرَةَ مَن لا تَنقُصُ شَهوَتُهُ مِنَ الدُّنيا ولا تَنقَطِعُ مِنها رَغبَتُهُ؟ (2)

4 / 4ما يُخَرِّبُ الآخِرَةَالكتاب«فَأَمَّا مَن طَغَى * وَ ءَاثَرَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا * فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِىَ الْمَأْوَى » . (3)

«وَ يَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُواْ عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَيِّبَاتِكُمْ فِى حَيَاتِكُمُ الدُّنْيَا وَ اسْتَمْتَعْتُم بِهَا فَالْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ (4) بِمَا كُنتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ فِى الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ بِمَا كُنتُمْ تَفْسُقُونَ ». (5)

«مَن كَانَ يُرِيدُ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِيهَا وَ هُمْ فِيهَا لَا يُبْخَسُونَ * أُوْلَئِكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِى الْاخِرَةِ إِلَّا النَّارُ وَ حَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِيهَا وَ بَاطِلٌ مَّا كَانُواْ يَعْمَلُونَ » . (6)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في وَصاياهُ لِابنِ مَسعودٍ _ :يَابنَ مَسعودٍ ... اِتَّقِ اللّهَ فِي السِّرِّ وَالعَلانِيَةِ ... فَإِنَّ اللّهَ تَعالى يَقولُ : «وَ لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ » (7) . ولا تُؤثِرَنَّ الحَياةَ الدُّنيا عَلَى الآخِرَةِ بِاللَّذّاتِ وَالشَّهَواتِ؛ فَإِنَّهُ تَعالى يَقولُ في كِتابِهِ: «فَأَمَّا مَن طَغَى * وَ ءَاثَرَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا * فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِىَ الْمَأْوَى» يَعنِي الدُّنيا المَلعونَةَ، وَالمَلعونَ ما فيها إلّا ما كانَ للّهِِ. (8)

.


1- .ربيع الأبرار : ج 1 ص 93 ؛ تنبيه الخواطر : ج 1 ص 129 نحوه ، بحار الأنوار : ج 14 ص 327 ح 49 .
2- .تحف العقول : ص 511 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 315 ح 17 .
3- .النازعات : 37 _ 39 .
4- .الهُون : أي الهَوان ، يريد العذاب المتضمّن لشدّة وإهانة (مجمع البحرين : ج 3 ص 1887 «هون») .
5- .الأحقاف : 20 .
6- .هود : 15 و 16 .
7- .الرحمن : 46 .
8- .مكارم الأخلاق : ج 2 ص 354 ح 2660 عن عبد اللّه بن مسعود ، بحار الأنوار : ج 77 ص 105 ح 1 .

ص: 445

4 / 4 آنچه آخرت را ويران مى كند

عيسى عليه السلام :از پليدى دنيا ، اين است كه خداوند در آن معصيت مى شود ، و آخرت به دست نمى آيد ، مگر با ترك دنيا.

عيسى عليه السلام_ از اندرزهايش در انجيل و جز آن _ :حقيقتى را به شما بگويم : اى بندگان دنيا! كسى كه دنياخواهىِ او كم نمى شود و رشته رغبتش به دنيا قطع نمى گردد ، چگونه به آخرت دست يابد؟!

4 / 4آنچه آخرت را ويران مى كندقرآن«امّا هر كه طغيان كرد و زندگى دنيوى را برگزيد ، پس جايگاه او همان آتش است» .

«و روزى كه آنانى كه كفر ورزيده اند ، بر آتش عرضه مى شوند ، [به آنان مى گويند: ]نعمت هاى پاكيزه خود را در زندگى دنيايتان صرف كرديد و از آنها برخوردار شديد . پس امروز به سزاى آن كه در زمين ، به ناحق سركشى مى نموديد و به سبب اين كه نافرمانى مى كرديد ، به عذاب خفّت آور ، كيفر داده مى شويد» .

«كسانى كه زندگى دنيا و زيور آن را بخواهند ، [جزاى] كارهايشان را در آن به طور كامل به آنها مى دهيم و به آنان در آن جا كم داده نخواهد شد . اينان ، كسانى هستند كه در آخرت ، جز آتش برايشان نخواهد بود و آنچه در آن جا (دنيا) كرده اند ، به هدر رفته و آنچه انجام مى داده اند ، باطل گرديده است» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در سفارش هايش به ابن مسعود _ :اى پسر مسعود! ... در نهان و آشكار از خدا بترس ... ؛ زيرا خداى متعال مى فرمايد : «و براى كسى كه از مقام پروردگارش بترسد ، دو بهشت است» و با در پيش گرفتن لذّات و شهوات ، زندگى دنيا را بر آخرت بر مگزين ؛ زيرا خداى متعال در كتابش مى فرمايد : «و امّا هر كه طغيان كرد و زندگى دنيوى را برگزيد ، پس جايگاه او ، همان آتش است» . مقصود ، دنياى لعنت شده است . هر آنچه در دنياست ، لعنت شده است ، مگر آنچه براى خدا باشد.

.

ص: 446

عنه صلى الله عليه و آله_ لعليٍّ عليه السلام _ :يا عَلِيُّ ، مَن عَرَضَت لَهُ دُنياهُ وآخِرَتُهُ فَاختارَ الآخِرَةَ وتَرَكَ الدُّنيا فَلَهُ الجَنَّةُ ، ومَن أخَذَ الدُّنيا استِخفافا بِآخِرَتِهِ فَلَهُ النّارُ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :ألا ومَن عَرَضَت لَهُ دُنيا وآخِرَةٌ فَاختارَ الدُّنيا عَلَى الآخِرَةِ لَقِيَ اللّهَ يَومَ القِيامَةِ ولَيسَت لَهُ حَسَنَةٌ يَتَّقي بِهَا النّارَ ، ومَنِ اختارَ الآخِرَةَ عَلَى الدُّنيا وتَرَكَ الدُّنيا رَضِيَ اللّهُ عَنهُ وغَفَرَ لَهُ مَساوِئَ عَمَلِهِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :زِيادَةُ الدُّنيا تُفسِدُ الآخِرَةَ . (3)

عنه عليه السلام :مَن رَضِيَ بِالدُّنيا فاتَتهُ الآخِرَةُ . (4)

عنه عليه السلام :ما ظَفِرَ بِالآخِرَةِ مَن كانَتِ الدُّنيا مَطلَبَهُ . (5)

عنه عليه السلام :ما زادَ فِي الدُّنيا نَقَصَ فِي الآخِرَةِ . (6)

.


1- .جامع الأخبار : ص 296 ح 805 عن جابر بن عبد اللّه .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 14 ح 4968 ، الأمالي للصدوق : ص 515 ح 707 كلاهما عن الحسين بن زيد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 314 ح 2655 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، ثواب الأعمال : ص 334 ح 1 عن ابن عبّاس ، عوالي اللآلي : ج 1 ص 365 ح 58 وليس فيه ذيله وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 76 ص 362 ح 30 .
3- .غرر الحكم : ج 4 ص 113 ح 5490 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 275 ح 5000 وفيه «النقصان في» بدل «تفسد» .
4- .غرر الحكم : ج 5 ص 282 ح 8376 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 448 ح 7923 .
5- .غرر الحكم : ج 6 ص 71 ح 9558 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 477 ح 8748 .
6- .غرر الحكم : ج 6 ص 85 ح 9619 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 480 ح 8817 .

ص: 447

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ خطاب به على عليه السلام _ :اى على ! هر كس دنيا و آخرت برايش پيش آيد (بر سر دو راهىِ دنيا و آخرت قرار گيرد) و آخرت را برگزيند و دنيا را وا نهد ، بهشت ، از آنِ اوست ؛ و هر كس ، از روى سبك شمردن آخرتش ، دنيا را برگيرد ، آتش ، از آنِ اوست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بدانيد كه هر كس ، امرى دنيوى و اخروى برايش پيش آيد و او دنيا را بر آخرت برگزيند ، روز قيامت در حالى خداوند را ملاقات مى كند كه براى وى حسنه اى نيست كه به واسطه آن ، خود را از آتش نگه بدارد ؛ و هر كس آخرت را بر دنيا برگزيند و دنيا را وا گذارَد ، خداوند از او خشنود مى گردد و اعمال بدش را مى آمرزد.

امام على عليه السلام :فزونى دنيا ، آخرت را تباه مى كند.

امام على عليه السلام :كسى كه به دنيا رضايت بدهد ، آخرت از دستش مى رود.

امام على عليه السلام :كسى كه دنيا مقصود او باشد ، به آخرت دست نمى يابد.

امام على عليه السلام :آنچه بر دنيا بيفزايد ، از آخرت مى كاهد .

.

ص: 448

عنه عليه السلام :حَلاوَةُ الدُّنيا توجِبُ مَرارَةَ الآخِرَةِ وسوءَ العُقبى . (1)

عنه عليه السلام :إنَّ مَن كانَتِ العاجِلَةُ أملَكَ بِهِ مِنَ الآجِلَةِ واُمورُ الدّنيا أغلَبَ عَلَيهِ مِن اُمورِ الآخِرَةِ ، فَقَد باعَ الباقِيَ بِالفاني وتَعَوَّضَ البائِدَ عَنِ الخالِدِ ، وأهلَكَ نَفسَهُ ورَضِيَ لَها بِالحائِلِ (2) الزّائِلِ ، ونَكَبَ (3) بِها عَن نَهجِ (4) السَّبيلِ . (5)

عنه عليه السلام :مَن عَبَدَ الدُّنيا وآثَرَها عَلَى الآخِرَةِ استَوخَمَ (6) العاقِبَةَ . (7)

الإمام زين العابدين عليه السلام :ما آثَرَ قَومٌ قَطُّ الدُّنيا عَلَى الآخِرَةِ ، إلّا ساءَ مُنقَلَبُهُم وساءَ مَصيرُهُم . (8)

.


1- .غرر الحكم : ج 3 ص 398 ح 4881 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 232 ح 4436 .
2- .حائل : أي متغيّر ، وكلّ متغيّر حائل (النهاية : ج 1 ص 463 «حول») .
3- .نَكَبَ عن الطريق : عَدَل (الصحاح : ج 1 ص 288 «نكب») .
4- .نَهَجَ الطريقُ : وَضَحَ واستَبان (المصباح المنير : ص 627 «نهج») .
5- .غرر الحكم : ج 2 ص 584 ح 3607 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 153 ح 3351 وزاد فيه «القليل» بعد «الزائل» .
6- .استَوخَمَها : أي استثقلها فلم يستعذبها (انظر : مجمع البحرين : ج 3 ص 1918 «وخم») .
7- .الخصال : ص 632 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، تحف العقول : ص 122 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 104 ح 95 .
8- .الكافي : ج 8 ص 16 ح 2 ، الأمالي للمفيد : ص 202 ح 33 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 38 كلّها عن أبي حمزة الثمالي ، تحف العقول : ص 253 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 150 ح 11 .

ص: 449

امام على عليه السلام :شيرينى دنيا ، موجب تلخى آخرت و بدىِ عاقبت مى شود.

امام على عليه السلام :كسى كه اين جهان ، بيشتر مالك او باشد تا آن جهان ، و امور دنيا بر او چيره تر باشد تا امور آخرت ، هر آينه پايدار را به ناپايدار فروخته و جاويدان را با نيست شونده عوض كرده و خويشتن را به هلاكت در افكنده و به دگرگون شونده از ميان رونده ، رضايت داده و از راه روشن ، به در گشته است.

امام على عليه السلام :هر كس بنده دنيا شود و آن را بر آخرت برگزيند ، عاقبت [و مَعاد خويش] را ناگوار كرده است.

امام زين العابدين عليه السلام :هرگز مردمى دنيا را بر آخرت ترجيح ندادند ، مگر آن كه بازگشتگاه و عاقبتشان بد شد.

.

ص: 450

الفصل الخامس : تجارة الآخرة5 / 1الحَثُّ عَلى تِجارَةِ الآخِرَةِالكتاب«إِنَّ الَّذِينَ يَتْلُونَ كِتَابَ اللَّهِ وَ أَقَامُواْ الصَّلَاةَ وَ أَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَ عَلَانِيَةً يَرْجُونَ تِجَارَةً لَّن تَبُورَ » . (1)

«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ» . (2)

«وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ ». (3)

«فَلْيُقَاتِلْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يَشْرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالْاخِرَةِ وَمَن يُقَاتِلْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ فَيُقْتَلْ أَوْ يَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا » . (4)

«رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلَاةِ وَ إِيتَاءِ الزَّكَاةِ يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ ». (5)

.


1- .فاطر : 29 .
2- .التوبة : 111 .
3- .البقرة : 207 .
4- .النساء : 74 .
5- .النور : 37 .

ص: 451

فصل پنجم : سوداى آخرت
5 / 1 تشويق به سوداى آخرت

فصل پنجم : سوداى آخرت5 / 1تشويق به سوداى آخرتقرآن«كسانى كه كتاب خدا را مى خوانند و نماز را بر پا مى دارند و از آنچه روزى شان كرده ايم ، پنهانى و آشكارا انفاق مى كنند ، به سودايى اميد بسته اند كه هرگز كساد نمى شود» .

«همانا خدا از مؤمنان ، جان و مالشان را به [بهاى ]اين كه بهشت براى آنان باشد ، خريده است» .

«و از ميان مردم ، كسى است كه جان خود را براى طلب خشنودى خدا مى فروشد ، و خدا به بندگان ، مهربان است» .

«پس بايد كسانى كه زندگى دنيا را به آخرت سودا مى كنند ، در راه خدا بجنگند ، و هر كس در راه خدا بجنگد و كشته يا پيروز شود ، به زودى ، مُزدى بزرگ به او خواهيم داد» .

«مردانى كه نه تجارت و نه داد و ستدى ، آنان را از ياد خدا و بر پا داشتن نماز و دادن زكات ، غافل نمى سازد و از روزى كه در آن ، دل ها و ديده ها دگرگون مى شود ، مى هراسند» .

.

ص: 452

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في مَوعِظَتِهِ لِابنِ مَسعودٍ _ :يَابنَ مَسعودٍ ، وَالَّذي بَعَثَني بِالحَقِّ نَبِيّا ، إنَّ مَن يَدَعِ الدُّنيا ويُقبِل عَلى تِجارَةِ الآخِرَةِ ، فَإِنَّ اللّهَ تَعالى يَتَّجِرُ لَهُ مِن وَراءِ تِجارَتِهِ ويُربِحُ اللّهُ تِجارَتَهُ ، يَقولُ اللّهُ تَعالى : «رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلَاةِ وَ إِيتَاءِ الزَّكَاةِ يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ» . (1)

سعد السعود نقلاً عن الزَّبور :يا داوُدُ ، مَن تاجَرَني فَهُوَ أربَحُ المَتاجِرِ . (2)

المعجم الكبير عن معاذ بن جبل :سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : يا أيُّهَا النّاسُ ، اِتَّخِذوا تَقوَى اللّهِ تِجارَةً يَأتِكُمُ (3) الرِّزقُ بِلا بِضاعَةٍ ولا تِجارَةٍ ، ثُمَّ قَرَأَ : «وَ مَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا * وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ » (4) . (5)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :قالَ اللّهُ تَعالى : وعِزَّتي وجَلالي وعَظَمَتي وقُدرَتي وعَلائي وَارتِفاعِ مَكاني ، لايُؤثِرُ عَبدٌ هَوايَ عَلى هَواهُ إلّا جَعَلتُ غِناهُ في نَفسِهِ ، وكَفَيتُهُ هَمَّهُ ، وكَفَفتُ عَلَيهِ ضَيعَتَهُ ، وضَمَّنتُ السَّماواتِ وَالأَرضَ رِزقَهُ ، وكُنتُ لَهُ مِن وَراءِ تِجارَةِ كُلِّ تاجِرٍ . (6)

.


1- .مكارم الأخلاق : ج 2 ص 356 ح 2660 عن عبد اللّه بن مسعود ، بحار الأنوار : ج 77 ص 106 ح 1 .
2- .سعد السعود : ص 49 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 46.
3- .في المصدر : «يأتيكم» ، والتصويب من المصادر الاُخرى .
4- .الطلاق : 2 و 3 .
5- .المعجم الكبير : ج 20 ص 97 ح 190 ، مسند الشاميّين : ج 1 ص 234 ح 415 ، حلية الأولياء : ج 6 ص 96 الرقم 345 ، الفردوس : ج 5 ص 270 ح 8154 ، كنز العمّال : ج 3 ص 96 ح 5666 .
6- .المحاسن : ج1 ص97 ح63 عن أبي حمزة الثمالي عن الإمام الباقر عليه السلام ، الكافي : ج 2 ص 137 ح 2 عن أبي حمزة الثمالي عن الإمام الباقر عليه السلام ، الخصال : ص 3 ح 5 عن أبي عبيدة الحذّاء عن الإمام الباقر عليه السلام ، تحف العقول : ص 395 عن الإمام الكاظم عليه السلام وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج70 ص75 ح2 ؛ المعجم الكبير : ج12 ص113 ح12719 عن ابن عبّاس نحوه ، كنز العمّال : ج1 ص232 ح1161.

ص: 453

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در اندرز ايشان به ابن مسعود _ :اى پسر مسعود! سوگند به آن كه مرا به حق به پيامبرى برگزيد ، كسى كه دنيا را وا نهد و به سوداى آخرت روى آورد ، خداوند متعال از پس سوداگرى اش ، براى او تجارت مى كند و سوداگرى اش را سودآور مى گرداند . خداى متعال مى فرمايد : «مردانى كه نه تجارتى و نه داد و ستدى ، آنان را از ياد خدا و بر پا داشتن نماز و دادن زكات ، غافل نمى سازد و از روزى كه در آن ، دل ها و ديده ها دگرگون مى شود ، مى هراسند» .

سعد السعود_ به نقل از زَبور _ :اى داوود! كسى كه با من سودا كند ، سوداى او سودآورترينِ تجارت هاست.

المعجم الكبير_ به نقل از معاذ بن جبل _ :از پيامبر خدا شنيدم كه مى فرمايد : «هان ، اى مردم! پروامندى از خدا را تجارت بگيريد تا بى هيچ كالا و تجارتى ، به شما روزى برسد» . ايشان سپس اين آيه را خواند : «و هر كس از خدا پروا كند ، خدا براى او برون شُدى قرار مى دهد و از جايى كه گمان نمى برد ، روزى اش مى دهد» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداى متعال مى فرمايد : «به عزّت و جلالم و عظمت و قدرتم و بلندى و رفعت مقامم سوگند ، هيچ بنده اى دلخواه مرا بر دلخواه خودش ترجيح نمى دهد ، مگر آن كه جانش را بى نياز مى گردانم و خواستش را بر مى آورم و مَعاش او را سامان مى بخشم و آسمان ها و زمين را ضامن روزىِ او مى گردانم و از پس تجارت هر تاجرى ، هواى او را دارم».

.

ص: 454

عنه صلى الله عليه و آله :منَ خافَ أدلَجَ (1) ، ومَن أدلَجَ بَلَغَ المَنزِلَ ، ألا إنَّ سِلعَةَ اللّهِ غالِيَةٌ ، ألا إنَّ سِلعَةَ اللّهِ الجَنَّةُ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أحَبَّ دُنياهُ أضَرَّ بِآخِرَتِهِ ، ومَن أحَبَّ آخِرَتَهُ أضَرَّ بِدُنياهُ ، فَآثِروا ما يَبقى عَلى ما يَفنى . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ في طَلَبِ الدُّنيا إضرارا بِالآخِرَةِ ، وفي طَلَبِ الآخِرَةِ إضرارا بِالدُّنيا ، فَأَضِرّوا بِالدُّنيا فَإِنَّها أولى بِالإِضرارِ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن تاجَرَ اللّهَ رَبِحَ . (5)

عنه عليه السلام :تاجِرِ اللّهَ تَربَح . (6)

عنه عليه السلام_ في وَصفِ المُتَّقينَ _ :صَبَروا أيّاما قَصيرَةً أعقَبَتهُم راحَةً طَويلَةً ، تِجارَةٌ مُربِحَةٌ يَسَّرَها لَهُم رَبُّهُم . (7)

.


1- .يقال : أدلَجَ _ بالتخفيف _ إذا سار من أوّل الليل ، وادّلج _ بالتشديد _ إذا سارَ من آخره ... ومنهم من يجعل الإدلاج للّيل كلّه (النهاية : ج 2 ص 129 «دلج») . قال الشيخ البهائي : ربّما يطلق الإدلاج على العبادة في الليل مجازا ؛ لأنّ العبادة سير إلى اللّه تعالى (بحار الأنوار : ج 87 ص 189) .
2- .سنن الترمذي : ج 4 ص 633 ح 2450 عن أبي هريرة ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 343 ح 7852 عن اُبيّ بن كعب ، كنز العمّال : ج 3 ص 142 ح 5885 .
3- .مسند ابن حنبل : ج 7 ص 165 ح 19718 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 343 ح 7853 كلاهما عن أبي موسى الأشعري ، كنز العمّال : ج 3 ص 197 ح 6146 .
4- .الكافي : ج 2 ص 131 ح 12 عن ابن بكير عن الإمام الصادق عليه السلام ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 192 عن الإمام الصادق عليه السلام ، مشكاة الأنوار : ص 209 ح 569 وليس فيه «فأضرّوا بالدنيا» ، بحار الأنوار : ج 73 ص61 ح 30 .
5- .غرر الحكم : ج 5 ص 180 ح 7872 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 453 ح 8131 .
6- .غرر الحكم : ج 3 ص 276 ح 4461 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 201 ح 4066 .
7- .نهج البلاغة : الخطبة 193 ، الأمالي للصدوق : ص 667 ح 897 عن عبد الرحمان بن كثير الهاشمي عن الإمام الصادق عن أبيه عنه عليهم السلام ، تحف العقول : ص 159 وليس فيه «تجارة» ، كنز الفوائد : ج 1 ص 90 عن نوف البكالي نحوه ، بحار الأنوار : ج 67 ص 315 ح 50 .

ص: 455

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آن كه ترسيد ، سرِ شب راه پيمود و آن كه سرِ شب راه پيمود ، به منزل رسيد . بدانيد كه كالاى خدا گران است . بدانيد كه كالاى خدا بهشت است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه دنيا را دوست داشت ، به آخرتش زيان زد ، و هر كه آخرتش را دوست داشت ، به دنيايش زيان زد . پس آنچه را كه ماندنى است ، بر آنچه فانى است ، برگزينيد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در دنياطلبى ، زيان هايى براى آخرت است و در آخرت طلبى ، زيان هايى براى دنياست . پس به دنيا زيان بزنيد كه آن به زيان زدن ، سزاوارتر است.

امام على عليه السلام :آن كه با خدا سودا كرد ، سود بُرد.

امام على عليه السلام :با خدا سودا كن تا سود برى.

امام على عليه السلام_ در توصيف تقواپيشگان _ :چند روزى كوتاه ، شكيبايى كردند و در پى آن ، به آسايش طولانى دست يافتند ؛ سودايى سودآور كه پروردگارشان برايشان فراهم آورد.

.

ص: 456

عنه عليه السلام :إنّي لَم أرَ مِثلَ الجَنَّةِ نامَ طالِبُها ، ولا كَالنّارِ نامَ هارِبُها ، ولا أكثَرَ مُكتَسِبا مِمَّن كَسَبَهُ اليَوم (1) تُذخَرُ فيهِ الذَّخائِرُ وتُبلى فيهِ السَّرائِرُ . (2)

عنه عليه السلام :بيعوا ما يَفنى بِما يَبقى ، وتَعَوَّضوا بِنَعيمِ الآخِرَةِ عَن شَقاءِ الدُّنيا . (3)

عنه عليه السلام :كونوا مِمَّن عَرَفَ فَناءَ الدُّنيا فَزَهَدَ فيها ، وعَلِمَ بَقاءَ الآخِرَةِ فَعَمِلَ لَها . (4)

عنه عليه السلام :اِعلَموا أنَّ ما نَقَصَ مِنَ الدُّنيا وزادَ فِي الآخِرَةِ خَيرٌ مِمّا نَقَصَ مِنَ الآخِرَةِ وزادَ فِي الدُّنيا ، فَكَم مِن مَنقوصٍ رابِ_حٍ ومَزيدٍ خاسِرٍ . (5)

عنه عليه السلام :ألا حُرٌّ يَدَعُ هذِهِ اللُّماظَةَ (6) لِأَهلِها؟! إنَّهُ لَيسَ لِأَنفُسِكُم ثَمَنٌ إلَا الجَنَّةَ ؛ فَلا تَبيعوها إلّا بِها . (7)

عنه عليه السلام :إنَّ مَن باعَ نَفسَهُ بِغَيرِ الجَنَّةِ فَقَد عَظُمَت عَلَيهِ المِحنَةُ . (8)

عنه عليه السلام :ألا إنَّهُ قَد أدبَرَ مِنَ الدُّنيا ما كانَ مُقبِلاً وأقبَلَ مِنها ما كانَ مُدبِرا ، وأزمَعَ (9) التَّرحالَ عِبادُ اللّهِ الأَخيارُ ، وباعوا قَليلاً مِنَ الدُّنيا لايَبقى بِكَثيرٍ مِنَ الآخِرَةِ لا يَفنى . (10)

.


1- .في بحار الأنوار : «لِيَومٍ» ، والظاهر أنّه هو الصواب .
2- .تحف العقول : ص152 ، غرر الحكم : ج 2 ص 331 ح 2761 وفيه صدره إلى «هاربها» ، بحار الأنوار : ج 77 ص293 ح 2 .
3- .غرر الحكم : ج 3 ص 269 ح 4455 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 196 ح 4017 .
4- .غرر الحكم : ج 4 ص 616 ح 7191 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 396 ح 6691 .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 114.
6- .اللُّماظةُ : ما يبقى في الفم من أثر الطعام (النهاية : ج 4 ص 271 «لمظ») . والمراد بها الدنيا ؛ أي : ألا يوجد حرّ يترك هذا الشيء الدنيءَ لأهله؟
7- .نهج البلاغة : الحكمة 456 ، تحف العقول : ص 391 عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، تنبيه الخواطر : ج 1 ص 68 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 306 ح 1 وراجع : الكافي : ج 1 ص 19 ح 12 و غرر الحكم : ج 2 ص 512 ح 3473 .
8- .غرر الحكم : ج 2 ص 512 ح 3474 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 150 ح 3309.
9- .أزمَعَ الأمرَ وبه وعليه : مَضى فيه وثَبَّتَ عليه عَزمَه (لسان العرب : ج 8 ص 143 «زمع») .
10- .نهج البلاغة : الخطبة 182 ، غرر الحكم : ج 2 ص 338 ح 2781 و ص 339 ح 2782 ، بحار الأنوار : ج 34 ص 126 ح 953 .

ص: 457

امام على عليه السلام :چيزى چون بهشت نديدم كه طالب آن خفته باشد ؛ و چيزى همانند آتش نديدم كه گريزانِ از آن ، در خواب رفته باشد ؛ و سود بَرنده تر از كسى نديدم كه براى روزى كسب كرده كه در آن روز ، اندوخته ها اندوخته مى شود و نهان ها آشكار مى گردد.

امام على عليه السلام :آنچه را از بين مى رود ، به آنچه مى ماند ، بفروشيد و سختى دنيا را با [ناز و] نعمت آخرت ، عوض كنيد.

امام على عليه السلام :از كسانى باشيد كه دانست دنيا فانى است و بِدان زُهد ورزيد ، و دريافت كه آخرت ، باقى است و براى آن كار كرد.

امام على عليه السلام :بدانيد كه آنچه از دنيا مى كاهد و به آخرت مى افزايد ، بهتر است از آنچه از آخرت مى كاهد و به دنيا مى افزايد ؛ زيرا چه بسيار اندكى كه سود كرد و [چه بسيار ]افزونى كه زيان كرد!

امام على عليه السلام :آيا آزاده اى يافت نمى شود كه اين ته مانده غذا در دهان را براى كسى كه در خورِ آن است ، وا نهد؟ (1) به راستى كه جان هاى شما را بهايى جز بهشت نيست . پس آنها را جز به بهشت مفروشيد.

امام على عليه السلام :هر كس خود را به چيزى جز بهشت بفروشد ، رنج بسيار مى كشد.

امام على عليه السلام :آگاه باشيد كه آنچه از دنيا روى آورده بود ، پشت كرده و آنچه از آن پشت كرده بود ، روى آورده است و بندگان نيك خدا ، بار كوچيدن بر بستند و اين دنياى اندكِ نامانا را به بسيارِ آخرتِ مانا فروختند.

.


1- .مقصود از ته مانده غذا ، دنياست . معناى عبارت ، اين است : آيا آزادمردى پيدا نمى شود كه اين دنياى پست و بى ارزش را به اهلش وا گذارد؟

ص: 458

عنه عليه السلام_ في يَومِ صِفّينَ _ :ألا رَجُلٌ يَشري نَفسَهُ للّهِِ ويَبيعُ دُنياهُ بِآخِرَتِهِ؟ (1)

عنه عليه السلام :الدُّنيا دارُ مَمَرٍّ لا دارُ مَقَرٍّ ، وَالنّاسُ فيها رَجُلانِ : رَجُلٌ باعَ فيها نَفسَهُ فَأَوبَقَها (2) ورَجُلٌ ابتاعَ نَفسَهُ فَأَعتَقَها . (3)

عنه عليه السلام :لَيسَ مَنِ ابتاعَ نَفسَهُ فَأَعتَقَها كَمَن باعَ نَفسَهُ فَأَوبَقَها . (4)

عنه عليه السلام :الرّابِ_حُ مَن باعَ الدُّنيا بِالآخِرَةِ ، وَاستَبدَلَ بِالآجِلَةِ عَنِ العاجِلَةِ . (5)

عنه عليه السلام :بِضاعَةُ الآخِرَةِ كاسِدَةٌ (6) ، فَاستَكثِر مِنها في أوانِ كَسادِها . (7)

عنه عليه السلام :مَنِ اتَّخَذَ طاعَةَ اللّهِ بِضاعةً أتَتهُ الأَرباحُ مِن غَيرِ تِجارَةٍ . (8)

عنه عليه السلام :لا رِبحَ كَالثَّوابِ . (9)

.


1- .وقعة صفّين : ص 308 عن عمر بن سعد ، الغارات : ج 2 ص 479 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 483 ح 419 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 5 ص 243 .
2- .وَبَق : هلك . وأَوبَقَه غيرُه ، فهو مُوبَق (النهاية : ج 5 ص 146 «وبق») .
3- .نهج البلاغة : الحكمة 133 ، نثر الدرّ : ج 1 ص 295 وفيه «فأوثقها» بدل «فأوبقها» ، بحار الأنوار : ج 73 ص 130 ح 135 .
4- .الإرشاد : ج 1 ص 298 ، كشف اليقين : ص 181 ح 223 ، معدن الجواهر : ص 26 نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 419 ح 40 .
5- .غرر الحكم : ج 2 ص 70 ح 1879 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 56 ح 1442 نحوه .
6- .كَسَد الشيءُ : لم ينفُق ؛ لِقلَّة الرغبات (المصباح المنير : ص 533 «كَسَدَ») .
7- .كنز الفوائد : ج 1 ص 279 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 90 ح 95 .
8- .غرر الحكم : ج 5 ص 385 ح 8864 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 458 ح 8289 .
9- .نهج البلاغة : الحكمة 113 ، غرر الحكم : ج 6 ص 351 ح 10467 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 531 ح 9657 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 409 ح 122 ؛ الفصول المهمّة لابن الصبّاغ : ص 115 ، مطالب السؤول : ج 1 ص 236 .

ص: 459

امام على عليه السلام_ در روز صفّين _ :آيا مردى نيست كه جان خويش را به خدا بفروشد و آخرتش را به دنيايش بخرد؟

امام على عليه السلام :دنيا سراى گذر است ، نه سراى ماندن . و مردم در آن ، دو دسته اند : يكى آن كه در دنيا جان خود را فروخت و آن را به هلاكت ( / اسارت) در افكند ، و ديگرى آن كه جانش را خريد و آن را آزاد كرد.

امام على عليه السلام :آن كه جان خويش را خريد و آزادش ساخت ، همانند آن كسى نيست كه جانش را فروخت و به هلاكتش افكند ( / اسير و خوارش كرد) .

امام على عليه السلام :سود برنده ، كسى است كه دنيا را به آخرت فروخت و اين جهان را با آن جهان ، عوض كرد.

امام على عليه السلام :[بازارِ] كالاى آخرت ، كساد است . پس در زمان كساد آن ، از اين كالا بسيار فراهم آور.

امام على عليه السلام :كسى كه طاعت خدا را كالا (سرمايه تجارت) قرار دهد ، بى آن كه تجارتى كند ، سودها به سوى او سرازير مى شوند .

امام على عليه السلام :هيچ سودى چون ثواب نيست.

.

ص: 460

عنه عليه السلام :اِكتِسابُ الثَّوابِ أفضَلُ الأَرباحِ ، وَالإِقبالُ عَلَى اللّهِ رَأسُ النَّجاحِ . (1)

عنه عليه السلام :اِكتِسابُ الحَسَناتِ مِن أفضَلِ المَكاسِبِ . (2)

عنه عليه السلام :الدُّنيا دارُ صِدقٍ لِمَن عَرَفَها ، ومِضمارُ الخَلاصِ لِمَن تَزَوَّدَ مِنها ، هِيَ مَهبَطُ وَحيِ اللّهِ ومَتجَرُ أولِيائِهِ ، اتَّجَروا فَربِحُوا الجَنَّةَ . (3)

عنه عليه السلام :الرّابِ_حُ مَن باعَ العاجِلَةَ بِالآجِلَةِ . (4)

عنه عليه السلام :مَنِ ابتاعَ آخِرَتَهُ بِدُنياهُ رَبِحَهُما . (5)

عنه عليه السلام :صُن دينَكَ بِدُنياكَ تَربَحهُما ، ولا تَصُن دُنياكَ بِدينِكَ فَتَخسَرهُما . (6)

الإمام زين العابدين عليه السلام :مَن تَعزّى عَنِ الدُّنيا بِثَوابِ الآخِرَةِ فَقَد تَعزّى عَن حَقيرٍ بِخَطيرٍ ، وأعظَمُ مِن ذلِكَ مَن عَدَّ فائِتَها سَلامَةً نالَها وغَنيمَةً أُعينَ عَلَيها . (7)

عنه عليه السلام_ فِي الدُّعاءِ _ :اللّهُمَّ ومَتى وَقَفنا بَينَ نَقصَينِ في دينٍ أو دُنيا فَأَوقِعِ النَّقصَ بِأَسرَعِهِما فَناءً ، وَاجعَلِ التَّوبَةَ في أطوَلِهِما بَقاءً . وإذا هَمَمنا بِهَمَّينِ يُرضيكَ أحَدُهُما عَنّا ويُسخِطُكَ الآخَرُ عَلَينا ، فَمِل بِنا إلى ما يُرضيكَ عَنّا ، وأوهِن قُوَّتَنا عَمّا يُسخِطُكَ عَلَينا ، ولا تُخَلِّ في ذلِكَ بَينَ نُفوسِنا وَاختِيارِها ؛ فَإِنَّها مُختارَةٌ لِلباطِلِ إلّا ما وَفَّقتَ ، أمّارَةٌ بِالسّوءِ إلّا ما رَحِمتَ . (8)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 93 ح 1971.
2- .غرر الحكم : ج 2 ص 5 ح 1572 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 125 ح 2860.
3- .الإرشاد : ج 1 ص 296 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 418 ح 40 ؛ تاريخ دمشق : ج 42 ص 498 عن عاصم بن ضمرة وكذلك عن محمّد بن معروف المكّي عن أبيه وكلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 732 ح 8603 .
4- .غرر الحكم : ج 1 ص 386 ح 1488 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 28 ح 370 .
5- .غرر الحكم : ج 5 ص 257 ح 8236 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 445 ح 7817 .
6- .غرر الحكم : ج 4 ص 211 ح 5861 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 303 ح 5378 .
7- .الأمالي للطوسي : ص 613 ح 1266 عن زيد بن عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 82 ص 131 ح 14.
8- .الصحيفة السجّاديّة : ص 47 الدعاء 9.

ص: 461

امام على عليه السلام :كسب كردن ثواب ، برترين سود است ، و روى آوردن به خدا ، اساس كاميابى است.

امام على عليه السلام :كسب كردن حسنات ، از برترين درآمدهاست.

امام على عليه السلام :دنيا سراى راستى است براى آن كس كه آن را شناخت ، و ميدان رهايى است براى آن كس كه از آن توشه برداشت . دنيا فرودگاه وحى خداوند و تجارت خانه اولياى اوست . [آنان] تجارت كردند و بهشت را سود بردند.

امام على عليه السلام :سود برنده ، كسى است كه اين جهان را به آن جهان فروخت.

امام على عليه السلام :كسى كه آخرتش را با دنيايش بخرد ، هر دو را سود مى برد.

امام على عليه السلام :دينت را با دنيايت نگه دار تا هر دو را سود ببرى ، و دينت را ابزار نگهدارى دنيايت قرار مده كه هر دو را از كف مى دهى.

امام زين العابدين عليه السلام :كسى كه به خاطر ثواب آخرت ، در برابر [از دست دادن] دنيا شكيبايى ورزد ، هر آينه به خاطر امر مهمّى ، در برابر چيزى حقير ، شكيبايى ورزيده است . از اين مهم تر ، كسى است كه آنچه را از دنيا از دستش رفته ، سلامتى مى داند كه به آن دست يافته و غنيمتى مى شمارد كه براى [به دست آوردن] آن ، يارى شده است.

امام زين العابدين عليه السلام_ در دعا _ :بار خدايا! هر گاه ميان دو نقصان ، يكى در دين و يكى در دنيا ، قرار گرفتيم ، نقصان را در همانى قرار بده كه زودگذرتر است و توبه را در همانى قرار بده كه ماندگارتر است ، و هر گاه ميان دو خواست قرار گرفتيم كه يكى از آن دو ، تو را از ما خشنود مى سازد و آن ديگرى ، تو را بر ما خشمگين مى نمايد ، ما را به آنى متمايل گردان كه تو را از ما خشنود مى سازد و نيروى ما را به آن يك كه تو را بر ما خشمگين مى نمايد ، سست بگردان و در آن ، ما را به اختيار خودمان وا مگذار ؛ زيرا نفْس هاى ما ، اگر توفيق خود را يارشان نگردانى ، باطل را بر مى گزينند و در صورتى كه تو رحم نكنى ، به بدى فرمان مى دهند.

.

ص: 462

عنه عليه السلام_ في مُناجاةِ العارِفينَ _ :إلهي فَاجعَلنا مِنَ الَّذينَ تَوَشَّحَت (1) أشجارُ الشَّوقِ إلَيكَ في حَدائِقِ صُدورِهِم ... وَاستَقَرَّ بِإِدراكِ السُّؤولِ ونَيلِ المَأمولِ قَرارُهُم ، ورَبِحَت في بَيعِ الدُّنيا بِالآخِرَةِ تِجارَتُهُم . (2)

عنه عليه السلام_ مِن دُعائِهِ في وَداعِ شَهرِ رَمَضانَ _ :وأنتَ الَّذي زِدتَ فِي السَّومِ عَلى نَفسِكَ لِعِبادِكَ ، تُريدُ رِبحَهُم في مُتاجَرَتِهِم لَكَ وفَوزَهُم بِالوِفادَةِ عَلَيكَ وَالزِّيادَةِ مِنكَ فَقُلتَ تَبارَكَ اسمُكَ وتَعالَيتَ : «مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَن جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلَا يُجْزَى إِلَّا مِثْلَهَا» (3) وقُلتَ : «مَّثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِى كُلِّ سُنبُلَةٍ مِّاْئَةُ حَبَّةٍ وَاللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاءُ » (4) وما أنزَلتَ مِن نَظائِرِهِنَّ فِي القُرآنِ مِن تَضاعيفِ الحَسَناتِ . (5)

الإمام الصادق عليه السلام :تَقولُ إذا أصبَحتَ وأمسَيتَ : ... اللّهُمَّ إنَّ اللَّيلَ وَالنَّهارَ خَلقانِ مِن خَلقِكَ فَلا تَبتَلِيَنّي فيهِما بِجُرأَةٍ عَلى مَعاصيكَ ، ولا رُكوبٍ لِمَحارِمِكَ ، وَارزُقني فيهِما عَمَلاً مُتَقَبَّلاً وسَعيا مَشكورا وتِجارَةً لَن تَبورَ . (6)

.


1- .الوِشاح : شيء يُنسج من أديم عريضا ، ويرصّع بالجواهر ، وتشدّه المرأة بين عاتقيها. توشّحت هي : أي لبسته (الصحاح : ج 1 ص 415 «وشح») . والظاهر أنّ الصواب : «توشّجت» ، قال الجوهري الوشيجة : عِرق الشجرة ، ووشجت العروق والأغصان : اشتبكت (الصحاح : ج1 ص347 «وشج») وعلى ايّ حال فالكلام هنا على سبيل الاستعارة والمعنى أنّ أشجار الشوق اليك اشتبكت وتجذّرت في قلوبهم .
2- .بحار الأنوار : ج 94 ص 150 .
3- .الأنعام : 160 . 5 . البقرة : 261 .6 . البقرة : 245 .
4- . وقُلتَ : «مَّن ذَا الَّذِى يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً»
5- .الصحيفة السجّاديّة : ص172 الدعاء 45 ، المصباح للكفعمي : ص 846 ، مصباح المتهجّد : ص 642 ح 718 ، الإقبال : ج 1 ص 423 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 98 ص 173 ح 1 .
6- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 337 ح 982 عن عمّار بن موسى ، مصباح المتهجّد : ص 206 ح 299 نحوه ، بحار الأنوار : ج 86 ص 287 ح 48.

ص: 463

امام زين العابدين عليه السلام_ در مناجاة العارفين _ :معبود من! ما را از كسانى قرار بده كه باغ هاى سينه هاى آنان ، كمربند مرصّع نشانِ شوقِ به تو را بر كمر بسته اند (1) ... و نهادِ آنان با رسيدن به خواسته شان و نِيل به آرزويشان آرام گرفته است و با فروختن دنيا به آخرت ، تجارتى سودآور كرده اند.

امام زين العابدين عليه السلام_ از دعاى ايشان در وداع با ماه رمضان _ :و تو كسى هستى كه در معامله با بندگانت ، همواره به سود آنان ، بر بها مى افزايى و مى خواهى كه در سوداى با تو ، آنان سود برند و كامياب و با دست پُر از جانب تو ، به پيشگاهت وارد شوند . پس تو _ كه خجسته نام و بلندمرتبه اى _ فرمودى : «هر كس كار نيكى بياورَد ، ده برابر به او پاداش داده مى شود و هر كه بدى بياورَد ، تنها همانند آن كيفر مى بيند» و نيز فرمودى : «مَثَل آنان كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كنند ، مَثَل دانه اى است كه هفت خوشه بر آورَد و در هر خوشه اى ، صد دانه باشد . خدا پاداش هر كس را كه بخواهد ، چند برابر مى كند» و نيز فرمودى : «كيست كه به خدا قرض الحسنه بدهد تا خدا بر آن ، چند برابر بيشتر بيفزايد؟» و امثال اين آيات كه در قرآن در باره چند برابر كردن حسنات ، فرو فرستاده اى.

امام صادق عليه السلام :در هر بام و شام مى گويى : « ... بار خدايا! شب و روز ، دو آفريده از آفريده هاى تو هستند . پس در آنها مرا گرفتار گستاخى بر معاصى ات و ارتكاب حرام هايت مگردان ، و در آنها مرا عملى پذيرفته ، تلاشى در خورِ تقدير ، و تجارتى كه هرگز كساد نمى شود ، روزى فرما.

.


1- .ظاهرا در متن عربى حديث «توشَّجت» صحيح باشد ؛ يعنى درختان شوقِ به تو ، در باغ هاى سينه هاى آنان در هم تنيده و ريشه دوانيده است .

ص: 464

الإمام الكاظم عليه السلام_ مِن دُعائِهِ عَقيبَ الفَريضَةِ _ :اللّهُمَّ بِبِرِّكَ القَديمِ ... أنتَ اللّهُ الَّذي لا إلهَ إلّا أنتَ لَقَد فازَ مَن والاكَ ، وسَعَدَ مَن ناجاكَ ، وعَزَّ مَن ناداكَ ، وظَفِرَ مَن رَجاكَ ، وغَنِمَ مَن قَصَدَكَ ، ورَبِحَ مَن تاجَرَكَ . (1)

عنه عليه السلام :لا رِبحَ إلّا لِمَن باعَ اللّهَ نَفسَهُ . (2)

لقمان عليه السلام_ لِابنِهِ يَعِظُهُ _ :يا بُنَيَّ ، اِتَّخِذ تَقوَى اللّهِ تِجارَةً تَأتِكَ الأَرباحُ مِن غَيرِ بِضاعَةٍ . (3)

5 / 2تَفسيرُ تِجارَةِ الآخِرَةِالكتاب«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنجِيكُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ * تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَ أَنفُسِكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ » . (4)

«إِنَّ الَّذِينَ يَتْلُونَ كِتَابَ اللَّهِ وَ أَقَامُواْ الصَّلَاةَ وَ أَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَ عَلَانِيَةً يَرْجُونَ تِجَارَةً لَّن تَبُورَ» . (5)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ مِن وَصاياهُ لِابنِ مَسعودٍ _ :يَابنَ مَسعودٍ ، كُلُّ ما أبصَرتَهُ بِعَينِكَ وَاستَخلاهُ (6) قَلبُكَ فَاجعَلهُ للّهِِ ، فَذلِكَ تِجارَةُ الآخِرَةِ ؛ لِأَنَّ اللّهَ يَقولُ : «مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَ مَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ » (7) . (8)

.


1- .مصباح المتهجّد : ص 59 ح 92 ، البلد الأمين : ص 13 ، المصباح للكفعمي : ص 35 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام وفيه «ورُحِمَ» بدل «وربح» ، بحار الأنوار : ج 86 ص 53 ح 58 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي .
2- .أعلام الدين : ص 120.
3- .تنبيه الخواطر : ج 2 ص 231 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 426 ح 21 .
4- .الصفّ : 10 و 11 .
5- .فاطر : 29 .
6- .في بحار الأنوار : «واستحلاه» .
7- .النحل : 96 .
8- .مكارم الأخلاق : ج 2 ص 357 ح 2660 عن عبد اللّه بن مسعود ، بحار الأنوار : ج 77 ص 106 ح 1.

ص: 465

5 / 2 معناى سوداگرى آخرت

امام كاظم عليه السلام_ از دعاى ايشان در تعقيبات نماز _ :بار خدايا! به حقّ احسان ديرين و ازلى ات ... ؛ تويى آن خدايى كه معبودى جز تو نيست . هر آينه رستگار شد آن كه پيروى تو كرد ، و نيك بخت شد آن كه با تو به راز و نياز پرداخت ، و عزّتمند شد آن كه تو را صدا زد ، و كامياب شد آن كه به تو اميد بست ، و غنيمت بُرد آن كه آهنگ [كوى] تو كرد ، و سود بُرد آن كه با تو سودا كرد.

امام كاظم عليه السلام :سود نبُرد ، مگر آن كس كه خويشتن را به خدا فروخت.

لقمان عليه السلام_ در اندرز به فرزندش _ :فرزندم! پروا از خدا را تجارت خود گردان تا بى هيچ سرمايه اى ، سودها به سوى تو سرازير شوند.

5 / 2معناى سوداگرى آخرتقرآن«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! آيا شما را به تجارتى (سودايى) ره نمون شوم كه شما را از عذابى دردناك مى رهاند ؟ به خدا و رسول او ايمان آوريد و در راه خدا با اموال و جان هايتان جهاد كنيد . اين براى شما بهتر است ، اگر بدانيد» .

«كسانى كه كتاب خدا را مى خوانند و نماز را بر پا مى دارند و از آنچه روزى شان كرده ايم ، پنهانى و آشكارا انفاق مى كنند ، به تجارتى اميد بسته اند كه هرگز كساد نمى شود» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ از سفارش هاى ايشان به ابن مسعود _ :اى پسر مسعود! هر آنچه را چشمت ديد و دلت هوس كرد ، براى خدا قرارش بده [ و به خاطر خدا از آن صرف نظر كن] كه اين ، تجارت آخرت است ؛ زيرا خداوند مى فرمايد : «آنچه نزد شماست ، رفتنى است و آنچه نزد خداست ، ماندنى است» .

.

ص: 466

عنه صلى الله عليه و آله :لَيسَ شَيءٌ أطيَبَ عِندَ اللّهِ مِن ريحِ فَمِ صائِمٍ تَرَكَ الطَّعامَ وَالشَّرابَ للّهِِ رَبِّ العالَمينَ ، وآثَرَ اللّهَ عَلى ما سِواهُ ، وَابتاعَ آخِرَتَهُ بِدُنياهُ ، فَإِنِ استَطَعتَ أن يَأتِيَكَ المَوتُ وأنتَ جائِعٌ ، وكَبِدُكَ ظَمآنُ فَافعَل ؛ فَإِنَّكَ تَنالُ بِذلِكَ أشرَفَ المَنازِلِ ، وتَحُلُّ مَعَ الأَبرارِ وَالشُّهَداءِ وَالصّالِحينَ . (1)

مكارم الأخلاق :قالَ ابنُ مَسعودٍ [ لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ] : بِأَبي أنتَ واُمّي يا رَسولَ اللّهِ ، كَيفَ لي بِتِجارَةِ الآخِرَةِ؟ فقالَ صلى الله عليه و آله : لا تُريحَنَّ لِسانَكَ عَن ذِكرِ اللّهِ ، وذلِكَ أن تَقولَ : «سُبحانَ اللّهِ وَالحَمدُ للّهِِ ولا إلهَ إلَا اللّهُ وَاللّهُ أكبَرُ» فَهذِهِ التِّجارَةُ المُربِحَةُ . وقالَ اللّهُ تَعالى : «يَرْجُونَ تِجَارَةً لَّن تَبُورَ * لِيُوَفِّيَهُمْ أُجُورَهُمْ وَ يَزِيدَهُم مِّن فَضْلِهِ» (2) . (3)

الإمام الرضا عليه السلام_ في تَفسيرِ قَولِهِ تَعالى : «وَ الَّيْلِ إِذَا يَغْشَى ... » (4) _ :إنَّ رَجُلاً مِنَ الأَنصارِ كانَ لِرَجُلٍ في حائِطِهِ نَخلَةٌ وكانَ يَضُرُّ بِهِ ، فَشَكا ذلِكَ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَدَعاهُ ، فَقالَ : أعطِني نَخلَتَكَ بِنَخلَةٍ فِي الجَنَّةِ! فَأَبى . فَبَلَغَ ذلِكَ رَجُلاً مِنَ الأَنصارِ يُكَنّى أبَا الدَّحداحِ، فَجاءَ إلى صاحِبِ النَّخلَةِ، فَقالَ: بِعني نَخلَتَكَ بِحائِطي (5) ، فَباعَهُ ، فَجاءَ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، قَدِ اشتَرَيتُ نَخلَةَ فُلانٍ بِحائِطي . قالَ : فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : فَلَكَ بَدَلُها نَخلَةٌ فِي الجَنَّةِ ، فَأَنزَلَ اللّهُ _ تَبارَكَ وتَعالى _ عَلى نَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله «وَ مَا خَلَقَ الذَّكَرَ وَ الْأُنثَى * إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّى * فَأَمَّامَنْ أَعْطَى» يَعنِي النَّخلَةَ «وَ اتَّقَى * وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَى »بِوَعدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله «فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى» (6) . (7)

.


1- .التحصين لابن فهد : ص 20 ح 39 عن سعيد بن زيد بن عمرو بن نفيل ، مستدرك الوسائل : ج 7 ص 499 ح 8741 .
2- .فاطر : 29 و 30 .
3- .مكارم الأخلاق : ج 2 ص 356 ح 2660 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 106 ح 1 .
4- .الليل : 1.
5- .الحائط : البستان من النخيل إذا كان عليه حائط ؛ وهو الجدار (النهاية : ج 1 ص 462 «حوط») .
6- .الليل : 3 _ 7 .
7- .قرب الإسناد : ص 355 ح 1273 عن البزنطي ، تفسير القمّي : ج 2 ص 425 عن عليّ بن إبراهيم ، مجمع البيان : ج 10 ص 759 عن ابن عبّاس وكلاهما من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 103 ص 127 ح 8 .

ص: 467

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نزد خداوند ، چيزى خوش تر از بوى دهان روزه دارى نيست كه به خاطر خداى پروردگار جهانيان ، از خوردن و آشاميدن ، خوددارى ورزيده و خدا را بر ما سِواى او برگزيده و آخرتش را به دنيايش خريده است . پس اگر مى توانى كارى كنى كه وقتى مرگْ تو را در مى رسد ، گرسنه باشى و جگرت تشنه باشد ، چنين كن ؛ زيرا با اين كار ، به عالى ترين منازل مى رسى و با نيكان و شهيدان و شايستگان ، همنشين مى شوى .

مكارم الأخلاق :ابن مسعود [به پيامبر خدا] گفت : پدر و مادرم به فدايت ، اى پيامبر خدا! چگونه تجارت آخرت كنم؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «هرگز زبانت را از ياد خدا مياساى ، يعنى اين كه [پيوسته ]بگويى : سبحان اللّه و الحمد للّه و لا إله إلّا اللّه و اللّه أكبر . اين است تجارت سودآور . خداى متعال مى فرمايد : «به تجارتى اميد بسته اند كه هرگز كساد نمى شود ، تا مُزدهاى آنان را به تمام و كمال ، به آنان بدهد و از فضل خويش بر آنان بيفزايد» » .

امام رضا عليه السلام_ در تفسير آيه شريف : «و سوگند به شب ، آن گاه كه فرو پوشد ...» _ :مردى در باغ يكى از انصار ، درخت خرمايى داشت و اين ، موجب آسيب رسانى [و مزاحمتِ ]وى براى مرد انصارى شده بود . مرد انصارى ، از اين موضوع به پيامبر خدا شكايت كرد . پيامبر صلى الله عليه و آله او را فرا خواند و فرمود : «درخت خرمايَت را به درخت خرمايى در بهشت به من بفروش!» ، ولى مرد نپذيرفت. اين خبر به گوش مردى ديگر از انصار (معروف به ابو دحداح) رسيد . پس نزد صاحب نخل آمد و گفت : درخت خرمايت را به باغ خرمايم مى خرم . او بدين صورت ، باغش را فروخت و سپس نزد پيامبر خدا آمد و گفت : اى پيامبر خدا! نخل فلانى را با باغم خريدم. پيامبر خدا به او فرمود : «به جاى آن ، يك نخل در بهشت از آنِ توست» . پس خداوند متعال ، اين آيه را بر پيامبرش صلى الله عليه و آله نازل فرمود : «و سوگند به آن كه نر و ماده را آفريد ، همانا تلاش شما پراكنده است . امّا آن كه عطا كرد» يعنى درخت خرما را «و پروا داشت و پاداش نيكوتر را تصديق كرد» يعنى وعده پيامبر خدا را ، «به زودى ، راه آسانى را پيش پاى او خواهيم گذاشت» .

.

ص: 468

مسند ابن حنبل عن أنس :إنَّ رَجُلاً قالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّ لِفُلانٍ نَخلَةً وأنَا اُقيمُ حائِطي بِها ، فَأْمرُهُ أن يُعطِيَني حَتّى اُقيمَ حائِطي بِها . فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : أعطِها إيّاهُ بِنَخلَةٍ فِي الجَنَّةِ! فَأَبى . فَأَتاهُ أبو الدَّحداحِ ، فَقالَ : بِعني نَخلَتَكَ بِحائِطي ، فَفَعَلَ ، فَأَتَى النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، إنّي قَدِ ابتَعتُ النَّخلَةَ بِحائطي ، فَاجعَلها لَهُ فَقَد أعطَيتُكَها . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «كَم مِن عِذقٍ راحَ لِأَبِي الدَّحداحِ فِي الجَنَّةِ!» قالَها مِرارا . قالَ : فَأَتَى امرَأَتَهُ فَقالَ : يا اُمَّ الدَّحداحِ اخرُجي مِنَ الحائِطِ ؛ فَإِنّي قَد بِعتُهُ بِنَخلَةٍ فِي الجَنَّةِ . فَقالَت : رَبِ_حَ البَيعُ _ أو كَلِمَةً تُشبِهُها _ . (1)

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص 293 ح 12484 ، صحيح ابن حبّان : ج 16 ص 113 ح 7159 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 24 ح 2194 ، موارد الظمآن : ص 564 ح 2271 ، المعجم الكبير : ج 22 ص 300 ح 763 كلّها نحوه ، مجمع الزوائد : ج 9 ص 538 ح 15791 .

ص: 469

مسند ابن حنبل_ به نقل از اَنَس _ :مردى گفت : اى پيامبر خدا! فلانى درخت خرمايى [در باغ من] دارد و من مى خواهم باغم را با آن ، ديواربندى كنم . دستور دهيد درختش را به من بدهد تا با آن ، باغم را ديواربندى كنم. پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «نخلت را در ازاى نخلى در بهشت ، به او بده» . آن مرد نپذيرفت. ابو دَحداح نزد آن مرد آمد و گفت: نخلت را به باغ خرمايم بفروش. مرد فروخت. ابو دحداح ، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : من آن نخل را به [بهاى] باغم خريدم . آن نخل را به آن مرد (صاحب باغ) بدهيد ؛ زيرا من آن را به شما [هديه ]مى دهم. پيامبر خدا چند بار فرمود : «چه بسيار خُرمابُن هايى كه در بهشت ، از آنِ ابو دحداح شد!» . ابو دحداح ، نزد همسرش آمد و گفت : اى اُمّ دَحداح! باغ را ترك كن ؛ زيرا من آن را به نخلى در بهشت فروختم. همسرش گفت : سوداى سودآورى است (يا جمله اى شبيه به اين) .

.

ص: 470

الإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ تُنجِيكُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ » _ :فَقالوا : لَو نَعلَمُ ما هِيَ لَبَذَلنا فيهَا الأَموالَ وَالأَنفُسَ وَالأَولادَ ، فَقالَ اللّهُ : «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَ أَنفُسِكُمْ _ إلى قَولِهِ _ ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ» . (1)

فتح الباري عن سعيد بن جبير_ في قَولِهِ تَعالى : «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى تِجَارَةٍ »الآيةَ _ :لَمّا نَزَلَت قالَ المُسلِمونَ : لَو عَلِمنا هذِهِ التِّجارَةَ لَأَعطَينا فيهَا الأَموالَ وَالأَهلينَ ، فَنَزَلَت : «تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ» . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ في تَحريضِهِ النّاسَ بِصِفّينَ _ :إنَّ اللّهَ عز و جل دَلَّكُم عَلى تِجارَةٍ تُنجيكُم مِن عَذابٍ أليمٍ وتُشفي (3) بِكُم عَلَى الخَيرِ : الإِيمانِ بِاللّهِ ، وَالجِهادِ في سَبيلِ اللّهِ ، وجَعَلَ ثَوابَهُ مَغفِرَةً لِلذَّنبِ ، ومَساكِنَ طَيِّبَةً في جَنّاتِ عَدنٍ ، وقالَ عز و جل : «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِى سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُم بُنْيَانٌ مَّرْصُوصٌ » (4) . (5)

عنه عليه السلام :لا تِجارَةَ كَالعَمَلِ الصّالِحِ . (6)

.


1- .تفسير القمّي : ج 2 ص 365 عن أبي الجارود .
2- .فتح الباري : ج 6 ص 6 ، زاد المسير : ج 8 ص 17 ، الدرّ المنثور : ج 8 ص 149 نقلاً عن ابن أبي حاتم وكلاهما نحوه .
3- .أشفى على الشيء : أشرف عليه (الصحاح : ج 6 ص 2394 «شفى») .
4- .الصفّ : 4 .
5- .الكافي : ج 5 ص 39 ح 4 عن مالك بن أعين ، الإرشاد : ج 1 ص 265 ، وقعة صفّين : ص 235 عن عبد الرحيم بن عبد الرحمن عن أبيه وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 32 ص 562 ح 468 ؛ تاريخ الطبري : ج 5 ص 16 عن أبي عمرة الأنصاري نحوه .
6- .نهج البلاغة : الحكمة 113 ، مشك_اة الأن_وار : ص 207 ح 563 ، روض_ة ال_واعظين : ص 475 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 409 ح 122 ؛ الفصول المهمّة لابن الصبّاغ : ص 115 ، مطالب السؤول : ج 1 ص 236 .

ص: 471

امام باقر عليه السلام_ در باره آيه شريف : «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! آيا شما را به تجارتى ره نمون شوم كه شما را از عذابى دردناك مى رهاند؟» _ :[مؤمنان ]گفتند : اگر بدانيم كه آن تجارت چيست ، جان و مال و فرزندانمان را در راه آن مى بخشيم . پس خداوند فرمود : «به خدا و رسول او ايمان آوريد و در راه خدا با اموال و جان هايتان جهاد كنيد ... . اين است رستگارى بزرگ» .

فتح البارى_ به نقل از سعيد بن جبير ، در باره آيه شريف : «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! آيا شما را به تجارتى ره نمون شوم كه شما را از عذابى دردناك مى رهاند ؟» _ :چون اين آيه نازل شد ، مسلمانان گفتند : اگر بدانيم اين تجارتْ كدام است ، مال و خانواده خود را در راه آن مى دهيم . پس [دنباله آيه] نازل شد : «به خدا و رسول او ايمان آوريد» .

امام على عليه السلام_ در تحريك و ترغيب لشكريان در جنگ صفّين _ :خداوند عز و جل شما را به تجارتى ره نمون شده كه شما را از عذابى دردناك مى رهاند و شما را به خير ، نزديك مى سازد : ايمان آوردن به خدا و جهاد كردن در راه خدا . او پاداش آن را آمرزش گناه و سكونتگاه هايى خوش و پاك در باغ هاى بهشت قرار داد ، و خداوند عز و جل فرمود : «همانا خدا دوستدار كسانى است كه در راه او ، صف در صف ، جهاد مى كنند ، چنان كه گويى بنايى سُربى اند» .

امام على عليه السلام :هيچ تجارتى چون كار نيك نيست.

.

ص: 472

عنه عليه السلام :الأَعمالُ فِي الدُّنيا تِجارَةُ الآخِرَةِ . (1)

عنه عليه السلام :العَمَلُ بِطاعَةِ اللّهِ أربَحُ . (2)

عنه عليه السلام :العَمَلُ بِطاعَةِ اللّهِ أربَحُ ، ولِسانُ الصِّدقِ أزيَنُ وأنجَحُ . (3)

عنه عليه السلام :فِي الطّاعَةِ كُنوزُ الأَرباحِ . (4)

عنه عليه السلام :الطّاعَةُ وفِعلُ البِرِّ هُمَا المَتجَرُ الرّابِحُ . (5)

عنه عليه السلام :أطِع تَربَح . (6)

عنه عليه السلام :فِي الاِنفِرادِ لِعِبادَةِ اللّهِ كُنوزُ الأَرباحِ . (7)

عنه عليه السلام :مَن عَمِلَ بِالحَقِّ رَبِحَ . (8)

عنه عليه السلام :إذا أملَقتُم (9) فَتاجِرُوا اللّهَ بِالصَّدَقَةِ . (10)

عنه عليه السلام :أزكَى المالِ مَا اشتُرِيَ بِهِ الآخِرَةُ . (11)

.


1- .غرر الحكم : ج 1 ص 345 ح 1307 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 47 ح 1193 .
2- .غرر الحكم : ج 1 ص 349 ح 1320 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 29 ح 412 .
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 67 ح 1862 ، عيون الحكم و المواعظ : ص 55 ح 1431 وفيه «أرجح» بدل «أنجح» .
4- .غرر الحكم : ج 4 ص 394 ح 6447 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 353 ح 5954 .
5- .غرر الحكم : ج 2 ص 153 ح 2158 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 68 ح 1718 .
6- .غرر الحكم : ج 2 ص 171 ح 2241 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 78 ح 1898 .
7- .غرر الحكم : ج 4 ص 406 ح 6504 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 354 ح 5979 .
8- .غرر الحكم : ج 5 ص 145 ح 7694 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 423 ح 7127 .
9- .الإملاق : الافتقار (الصحاح : ج 4 ص 1557 «ملق») .
10- .نهج البلاغة : الحكمة 258 ، عدّة الداعي : ص 60 عن الإمام الصادق عليه السلام ، غرر الحكم : ج 3 ص 165 ح 4019 ، بحار الأنوار : ج 96 ص 133 ح 66 ؛ مئة كلمة للجاحظ : ص 104 ح 88 ، المناقب للخوارزمي : ص 376 ح 395 .
11- .غرر الحكم : ج 2 ص 407 ح 3040 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 119 ح 2699 .

ص: 473

امام على عليه السلام :اعمال در دنيا ، تجارت آخرت اند .

امام على عليه السلام :عمل كردن به فرمان خداوند ، سودمندترين [تجارت ]است.

امام على عليه السلام :عمل كردن به فرمان خداوند ، سودمندتر است و نام نيك ، زينت بخش تر و كارگشاتر .

امام على عليه السلام :در طاعت [خداوند] ، گنج هاى سود ، نهفته است.

امام على عليه السلام :طاعت [خداوند] و انجام دادن كار نيك ، تجارت هايى سودآورند.

امام على عليه السلام :اطاعت [خدا] كن تا سود برى.

امام على عليه السلام :در تنهايىِ عبادت خداوند ، گنج هاى سود ، نهفته است.

امام على عليه السلام :هر كه به حق عمل كند ، سود مى بَرد.

امام على عليه السلام :هر گاه فقير شُديد ، به وسيله صدقه دادن ، با خدا سودا كنيد.

امام على عليه السلام :پاك ترين (/بالنده ترين) مال ، مالى است كه با آن ، آخرت خريده شود.

.

ص: 474

عنه عليه السلام :الصَّدَقَةُ أعظَمُ الرِّبحَينِ . (1)

عنه عليه السلام :عَلَيكَ بِالإِحسانِ ؛ فَإِنَّهُ أفضَلُ زِراعَةٍ وأربَحُ بِضاعَةٍ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إنّي لَاُملِقُ أحيانا فَاُتاجِرُ اللّهَ بِالصَّدَقَةِ . (3)

الإمام المهدي عليه السلام_ فِي الدُّعاءِ المَعروفِ بِدُعاءِ العَلوِيِّ المِصرِيِّ _ :اللّهُمَّ بِكَ أعوذُ وبِكَ ألوذُ ... ومِنكَ أسأَلُ أن تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ ، و لا تَرُدَّني إلّا بِذَنبٍ مَغفورٍ و سَعيٍ مَشكورٍ و تِجارَةٍ لَن تَبورَ . (4)

5 / 3التَّحذيرُ مِنِ اشتِراء الدُّنيا بِالآخِرَةِالكتاب«أُوْلَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُاْ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالْاخِرَةِ فَلَا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَ لَا هُمْ يُنصَرُونَ » . (5)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :بَشِّر هذِهِ الاُمَّةَ بِالسَّناءِ وَالرِّفعَةِ وَالدّينِ والنَّصرِ وَالتَّمكينِ فِي الأَرضِ ؛ فَمَن عَمِلَ مِنهُم عَمَلَ الآخِرَةِ لِلدُّنيا لَم يَكُن لَهُ فِي الآخِرَةِ نَصيبٌ . (6)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 25 ح 1673 .
2- .غرر الحكم : ج 4 ص 290 ح 6112 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 334 ح 5704 .
3- .كشف الغمّة : ج 2 ص 417 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 206 ح 54 .
4- .مُهج الدعوات : ص 349 عن محمّد بن عليّ العلوي المصري ، بحار الأنوار : ج 95 ص 278 ح 34 وراجع : فقه الرضا : ص 404 .
5- .البقرة : 86 .
6- .مسند ابن حنبل : ج 8 ص 44 ح 21278 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 346 ح 7862 ، شُعب الإيمان : ج 5 ص 334 ح 6833 كلّها عن اُبيّ بن كعب ، كنز العمّال : ج 12 ص 157 ح 34465 ؛ إعلام الورى : ج 1 ص 89 عن اُبيّ بن كعب ، مجمع البيان : ج 5 ص 224 نحوه .

ص: 475

5 / 3 زنهاردهى از سودا كردنِ آخرت به دنيا

امام على عليه السلام :صدقه ، بزرگ ترين سوداست.

امام على عليه السلام :احسان كنيد كه آن ، برترين كِشت و سودآورترين كالا (سرمايه) است.

امام صادق عليه السلام :من گاهى اوقات ، تنگ دست مى شوم و [براى رفع تنگ دستى خود ، ]با صدقه دادن ، به تجارت با خداوند مى پردازم.

امام مهدى عليه السلام_ در دعاى معروف به دعاى عَلوى مِصرى _ :بار خدايا! به تو پناه مى برم و دست به دامن تو مى شوم ... و از تو درخواست مى كنم كه بر محمّد و خاندان محمّد درود فرستى و مرا از درگاهت بر مگردانى ، مگر با آمرزش گناهم و پذيرفته شدن تلاشم و [نيز با] تجارتى كه هرگز كساد نمى شود.

5 / 3زنهاردهى از سودا كردنِ آخرت به دنياقرآن«آنان ، كسانى هستند كه زندگى دنيا را با آخرت خريدند . پس نه عذابشان سبك مى گردد و نه آنان يارى مى شوند» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بشارت باد اين امّت را به بلندى و عظمت و دين و پيروزى و قدرت يافتن در زمين! پس هر كه از آنان كار آخرت را براى دنيا انجام دهد، در آخرت ، او را نصيبى نخواهد بود.

.

ص: 476

الإمام عليّ عليه السلام :إيّاكَ أن تَبيعَ حَظَّكَ مِن رَبِّكَ وزُلفَتَكَ (1) لَدَيهِ بِحَقيرٍ مِن حُطامِ الدُّنيا . (2)

عنه عليه السلام :لا يَترُكُ النّاسُ شَيئا مِن أمرِ دينِهِم لِاستِصلاحِ دُنياهُم ، إلّا فَتَحَ اللّهُ عَلَيهِم ما هُوَ أضَرُّ مِنهُ . (3)

عنه عليه السلام :لا تَبيعُوا الآخِرَةَ بِالدُّنيا ، ولا تَستَبدِلُوا الفَناءَ بِالبَقاءِ . (4)

عنه عليه السلام :أيُّهَا النّاسُ ، إنَّكُم إن آثَرتُمُ الدُّنيا عَلَى الآخِرَةِ أسرَعتُم إجابَتَها إلَى العَرَضِ الأَدنى ، ورَحَلَت مَطايا آمالِكُم إلَى الغايَةِ القُصوى ، تورِدُ مَناهِلَ عاقِبَتُها النَّدَمُ ، وتُذيقُكُم ما فَعَلَت بِالاُمَمِ الخالِيَةِ وَالقُرونِ الماضِيَةِ ؛ مِن تَغَيُّرِ الحالاتِ وتَكَوُّنِ المَثُلاتِ (5) . (6)

عنه عليه السلام :مَن لَم يُبالِ بِما رُزِي (7) مِن آخِرَتِهِ إذا سَلِمَت لَهُ دُنياهُ فَهُوَ هالِكٌ . (8)

عنه عليه السلام :لَيسَ عَنِ الآخِرَةِ عِوَضٌ ، ولَيسَتِ الدُّنيا لِلنَّفسِ بِثَمَنٍ . (9)

.


1- .الزُّلْفَة والزُّلْفى : القُربَة والمنزلة (الصحاح : ج 4 ص 1370 «زلف») .
2- .غرر الحكم : ج 2 ص 305 ح 2701 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 98 ح 2263 .
3- .نهج البلاغة : الحكمة 106 ، خصائص الأئمّة : ص 97 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 107 ح 5 .
4- .غرر الحكم : ج 6 ص 303 ح 10335 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 524 ح 9545 وفيه «البقاء بالفناء» بدل «الفناء بالبقاء» .
5- .المَثُلات : عقوبات أمثالهم من المكذّبين . يقال : المثلات : الأشباه والأمثال ممّا يعتبر به (مجمع البحرين : ج 3 ص 1671 «مثل») .
6- .تحف العقول : ص 221 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 60 ح 137 .
7- .الرُّزءُ : النقص (النهاية : ج 2 ص 218 «رزأ») .
8- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 382 ح 5833 ، معاني الأخبار : ص 198 ح 4 ، الأمالي للصدوق : ص 478 ح 644 وفيه «زرى» بدل «رزي» ، الأمالي للطوسي : ص 435 ح 974 وفيه «من لم ينل ما يرى» بدل «من لم يبال بما رزي» وكلّها عن عبد اللّه بن بكر [ بكران] المرادي عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، مشكاة الأنوار : ص 208 ح 566 وفيه «زوي» بدل «رزي» ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 173 عن الإمام زين العابدين عنه عليهماالسلام .
9- .غرر الحكم : ج 5 ص 85 ح 7502 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 411 ح 6999 .

ص: 477

امام على عليه السلام :زنهار كه بهره ات از پروردگارت و قرب و منزلتت در نزد او را به متاع كوچك دنيا بفروشى!

امام على عليه السلام :مردم ، امرى از امور دين خود را به خاطر آباد كردن دنيايشان فرو نمى گذارند ، مگر آن كه خداوند ، زيانبارتر از آن را برايشان مى گشايد.

امام على عليه السلام :آخرت را به دنيا مفروشيد و بقا (آخرت) را با فنا (دنيا) عوض نكنيد.

امام على عليه السلام :اى مردم! شما اگر دنيا را بر آخرت برگزينيد ، در [قبولِ ]كالاى پَست و بى ارزش آن ، به آن ، زود پاسخ داده ايد و مَركب هاى آرزوهايتان تا دورترين مقصد مى تازند و شما را به آبشخورهايى مى برند كه فرجامش پشيمانى است و طعم دگرگونى حالات و كيفرهايى را كه به امّت هاى پيشين و نسل هاى گذشته چشانيدند ، به شما نيز مى چشانند.

امام على عليه السلام :هر كس باك نداشته باشد كه براى سالم ماندن دنيايش به آخرتش آسيبى برسد ، هلاك شدنى است.

امام على عليه السلام :آخرت ، عوض ندارد و دنيا ، بهاى جان [آدمى] نيست.

.

ص: 478

عنه عليه السلام :اِستَفرِغ جَهدَكَ لِمَعادِكَ تُصلِح مَثواكَ ، ولا تَبِع آخِرَتَكَ بِدُنياكَ . (1)

عنه عليه السلام :أصلِح مَثواكَ ، ولا تَبِع آخِرَتَكَ بِدُنياكَ . (2)

عنه عليه السلام :لا تَلتَمِسِ الدُّنيا بِعَمَلِ الآخِرَةِ ، ولا تُؤثِرِ العاجِلَةَ عَلَى الآجِلَةِ ؛ فَإِنَّ ذلِكَ شيمَةُ المُنافِقينَ وسَجِيَّةُ المارِقينَ . (3)

عنه عليه السلام :لَبِئسَ المَتجَرُ أن تَرَى الدُّنيا لِنَفسِكَ ثَمَنا ومِمّا لَكَ عِندَ اللّهِ عِوَضا . (4)

عنه عليه السلام :إنَّ مَن باعَ جَنَّةَ المَأوى لِعاجِلَةِ (5) الدُّنيا تَعِسَ جَدُّهُ (6) ، وخَسِرَت صَفقَتُهُ . (7)

عنه عليه السلام :مَن أغبَنُ مِمَّن باعَ البَقاءَ بِالفَناءِ؟! (8)

الإمام الصادق عليه السلام : «وَ لَبِئْسَ مَا شَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ » بِالعَذابِ ، إذ باعُوا الآخِرَةَ بِالدُّنيا ورَهَنوا بِالعَذابِ الدّائِم أنفُسَهُم لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ» (9) أنَّهُم قَد باعوا أنفُسَهُم بِالعَذابِ ولكِن لا يَعلَمونَ ذلِكَ لِكُفرِهِم بِهِ ، فَلَمّا تَرَكُوا النَّظَرَ في حُجَجِ اللّهِ حَتّى يَعلَموا ، عَذَّبَهُم عَلَى اعتِقادِهِمُ الباطِلُ وجَحدِهِمُ الحَقَّ . (10)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 212 ح 2411 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 85 ح 2052 .
2- .نهج البلاغة : الكتاب 31 ، تحف العقول : ص 69 ، كشف المحجّة : ص 222 عن عمر بن أبي المقدام عن الإمام الباقر عنه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 77 ص 217 ح 2 .
3- .غرر الحكم : ج 6 ص 333 ح 10405 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 527 ح 9596 .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 32 ، غرر الحكم : ج 5 ص 39 ح 7355 وفيه «ليس» بدل «لبئس» ، عيون الحكم والمواعظ : ص 404 ح 6845 .
5- .في طبعة النجف وبيروت وطهران : «بعاجلة» .
6- .المراد بالجَدّ : الحَظّ . وأتعس اللّه جُدُودَكم : أي أهلك حظوظكم (مجمع البحرين : ج 1 ص 273 «جدد») .
7- .غرر الحكم : ج 2 ص 512 ح 3484 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 151 ح 3318 وفيه «بعاجلة» بدل «لعاجلة» .
8- .غرر الحكم : ج 5 ص 309 ح 8508 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 449 ح 7987 .
9- .البقرة : 102 .
10- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 269 ح 1 عن محمّد بن زياد ومحمّد بن سيّار عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 475 ح 304 ، بحار الأنوار : ج 59 ص 321 ح 3 .

ص: 479

امام على عليه السلام :نيرويت را صرف مَعادت كن تا جايگاه [ابدى] خود را آباد كنى ، و آخرتت را به دنيايت مفروش.

امام على عليه السلام :اقامتگاه [ابدى] خويش را آباد كن و آخرتت را به دنيايت مفروش.

امام على عليه السلام :كار آخرت را ابزارِ جُستن دنيا مكن و اين جهان را بر آن جهان بر مگزين ؛ زيرا اين كار ، خوى منافقان و خصلتِ از دين خارج شدگان است.

امام على عليه السلام :بد تجارتى است اين كه دنيا را بهاى جانت و عوضى كه نزد خدا دارى ، بدانى!

امام على عليه السلام :هر كس بهشت برين را به اين دنياى گذرا بفروشد ، بدبخت است و تجارتى زيانبار كرده است.

امام على عليه السلام :كيست مغبون تر از كسى كه بقا [و آخرت جاويدان] را به فنا [و دنياى گذرا] بفروشد؟

امام صادق عليه السلام : «چه بد است آنچه جان هايشان را به آن فروختند» ، يعنى به عذاب ؛ زيرا آخرت را به دنيا فروختند و جان هايشان را به گروِ عذابِ هميشگى دادند . «اى كاش مى دانستند» كه جان هايشان را به عذاب فروخته اند؛ امّا به دليل كافر بودنشان به آن (عذاب) ، اين را [كه جان خود را به بد چيزى فروخته اند ،] نمى دانند . پس چون انديشيدن در حجّت هاى خدا را فرو نهادند تا [در نتيجه اين انديشه و تأمّل ، اين حقيقت را] بدانند ، خداوند ، آنان را به سبب اعتقاد باطلشان و انكار حق ، عذاب كرد.

.

ص: 480

عنه عليه السلام_ في زِيارَةِ الإِمامِ الحُسَينِ عليه السلام يَومَ الأَربَعينِ _ :اللّهُمَّ ، إنّي أشهَدُ أنَّهُ ... بَذَلَ مُهجَتَهُ فيكَ لِيَستَنقِذَ عِبادَكَ مِنَ الجَهالَةِ وحَيرَةِ الضَّلالَةِ ، وقَد تَوازَرَ عَلَيهِ مَن غَرَّتهُ الدُّنيا وباعَ حَظَّهُ بِالأرذَلِ الأدنى . (1)

عنه عليه السلام_ في زِيارَةِ الحُسَينِ عليه السلام _ :فَأَعذَرَ فِي الدُّعاءِ ، وبَذَلَ مُهجَتَهُ فيكَ . . . حَتّى ثارَ عَلَيهِ مِن خَلقِكَ مَن غَرَّتهُ الدُّنيا وباعَ الآخِرَةَ بِالثَّمَنِ الأَوكَسِ (2) . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن أخسَرُ مِمَّن تَعَوَّضَ عَنِ الآخِرَةِ بِالدُّنيا؟! (4)

عنه عليه السلام :أخسَرُ النّاسِ مَن رَضِيَ الدُّنيا عِوَضا عَنِ الآخِرَةِ . (5)

عنه عليه السلام :إنَّ أخسَرَ النّاسِ صَفقَةً وأخيَبَهُم سَعيا رَجُلٌ أخلَقَ (6) بَدَنَهُ في طَلَبِ مالِهِ ، ولَم تُساعِدهُ المَقاديرُ عَلى إرادَتِهِ ؛ فَخَرَجَ مِنَ الدُّنيا بِحَسرَتِهِ وقَدِمَ عَلَى الآخِرَةِ بِتَبِعَتِهِ . (7)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :ما أخسَرَ صَفقَةَ المُلوكِ إلّا مَن عَصَمَ اللّهُ ؛ باعُوا الآخِرَةَ بِنَومَةٍ ! (8)

.


1- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 113 ح 201 ، مصباح المتهجّد : ص 788 ح 857 كلاهما عن صفوان بن مهران ، بحار الأنوار : ج 101 ص 331 ح 2 .
2- .الثمن الأوكس : الأنقص (مجمع البحرين : ج 3 ص 1969 «وكس») .
3- .كامل الزيارات : ص 401 ح 639 عن أبي حمزة الثمالي ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 59 ح 131 ،المزار الكبير : ص 376 كلاهما من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 101 ص 177 ح 30 .
4- .غرر الحكم : ج 5 ص 309 ح 8509 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 449 ح 7988 .
5- .غرر الحكم : ج 2 ص 414 ح 3077 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 120 ح 2730 .
6- .خلُقَ وأخلقَ : بَلِيَ. وشيءٌ خَلَقٌ : بالٍ (لسان العرب : ج 10 ص 88 «خلق») .
7- .نهج البلاغة : الحكمة 430 ، غرر الحكم : ج 2 ص 570 ح 3594 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 157 ح 3411 وفيهما «آماله» بدل «ماله» ، بحار الأنوار : ج 103 ص 38 ح 85 .
8- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 346 ح 971 .

ص: 481

امام صادق عليه السلام_ در زيارت امام حسين عليه السلام در روز اربعين _ :بار خدايا! من گواهى مى دهم كه آن بزرگوار ... خون خود را در راه تو نثار كرد تا بندگانت را از جهالت و سرگشتگىِ گم راهى برهاند ، در حالى كه آنان كه دنيا فريبشان داد و بهره خود [از آخرت] را به [دنياى] پَست فروختند ، عليه او هميار شدند.

امام صادق عليه السلام_ در زيارت امام حسين عليه السلام _ :پس با دعوت [مردم به حق،] حجّت را تمام كرد و خون و جان خود را در راه تو بخشيد ... تا آن كه كسانى از خَلق تو كه دنيا فريبشان داد و آخرت را به كمترين بها فروختند ، بر او شوريدند.

امام على عليه السلام :كيست زيان ديده تر از كسى كه آخرت را با دنيا عوض كرد؟!

امام على عليه السلام :زيانكارترينِ مردم ، كسى است كه به جاى آخرت ، به دنيا رضايت داد.

امام على عليه السلام :زيانبارترين معامله و بيهوده ترين تلاش ، معامله و تلاش مردى است كه تن خويش را در طلب مال ، فرسود و مقدّرات ، او را در خواستش يارى نكردند و با حسرتش از دنيا رفت و با بار گناه به آخرت وارد شد .

امام على عليه السلام_ از حكمت هاى منسوب به ايشان _ :چه زيانبار است معاملات شاهان ، مگر آن كس كه خدايش نگه بدارد! اينان ، آخرت را به خوابى (دنيا) فروختند!

.

ص: 482

عنه عليه السلام :مَن باعَ آخِرَتَهُ بِدُنياهُ خَسِرَهُما . (1)

الإمام الكاظم عليه السلام :مَن رَضِيَ مِنَ اللّهِ بِالدُّنيا فَقَد رَضِيَ بِالخَسيسِ . (2)

الكافي عن عليّ بن عيسى رفعه :إنَّ موسى عليه السلام ناجاهُ اللّهُ _ تَبارَكَ وتَعالى _ ، فَقالَ لَهُ في مُناجاتِهِ : ... يا موسى ، الدُّنيا نُطفَةٌ (3) لَيسَت بِثَوابٍ لِلمُؤمِنِ ولا نَقِمَةٍ مِن فاجِرٍ ؛ فَالوَيلُ الطَّويلُ لِمَن باعَ ثَوابَ مَعادِهِ بِلَعقَةٍ لَم تَبقَ ، وبِلَعسَةٍ (4) لَم تَدُم . (5)

لقمان عليه السلام :يا بُنَيَّ ، بِع دُنياكَ بِآخِرَتِكَ تَربَحهُما جَميعا ، ولا تَبِع آخِرَتَكَ بِدُنياكَ تَخسَرهُما جَميعا . (6)

5 / 4ذَمُّ مَن باعَ آخِرَتَهُ بِدُنيا غَيرِهِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :شَرُّ النّاسِ مَن باعَ آخِرَتَهُ بِدُنياهُ ، وشَرٌّ مِن ذلِكَ مَن باعَ آخِرَتَهُ بِدُنيا غَيرِهِ . (7)

.


1- .غرر الحكم : ج 5 ص 257 ح 8237 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 445 ح 7817 .
2- .تحف العقول : ص 391 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 306 ح 1 .
3- .الدنيا نُطْفةٌ : أي ماء قليل مكدّر . قال في القاموس : النُّطفة _ بالضمّ _ : الماء الصافي قلّ أو كثر ، أو قليل ماء يبقى في دلو أو قربة . أي الدنيا شيء قليل ؛ لا يصلح نعمتها _ لحقارتها _ أن تكون ثوابا للمؤمن ، ولا بلاؤها وشدّتها _ لقلّتها _ أن تكون عذابا وانتقاما من فاجر (مرآة العقول : ج 25 ص 103) .
4- .اللَّعْس _ بالفتح _ : العَضّ ، والمراد هنا ما يقطعه بأسنانه من شيء مأكول مرّة واحدة (مرآة العقول : ج 25 ص 103) .
5- .الكافي : ج 8 ص 42 و 47 ح 8 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 37 ح 7 .
6- .تنبيه الخواطر : ج 1 ص 137 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 422 ح 17 ؛ البداية والنهاية : ج 9 ص 273 .
7- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 353 ح 5762 عن حمّاد بن عمرو وأنس بن محمّد عن أبيه جميعا عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 319 ح 2656 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 77 ص 46 ح 3 .

ص: 483

5 / 4 نكوهش آن كه آخرتش را به دنياى ديگران بفروشد

امام على عليه السلام :كسى كه آخرتش را به دنيايش بفروشد ، هر دو را باخته است.

امام كاظم عليه السلام :كسى كه از خداوند به دنيا رضايت دهد ، به پَست ، رضايت داده است.

الكافى_ به نقل از على بن عيسى ، كه سند آن را به پيامبر صلى الله عليه و آله يا اهل بيت عليهم السلام مى رسانَد _ :خداوند متعال با موسى نجوا كرد و در نجوايش با او گفت : « ... اى موسى! دنيا ، اندك آبى تيره است و نه پاداشى [در خور] براى مؤمن و نه كيفرى [مناسب] براى بى ايمان است . پس واى و صد واى بر كسى كه پاداش مَعادش را به ليسيدنى ناماندگار و گاز زدنى ناپايدار فروخت!

لقمان عليه السلام :فرزندم! دنيايت را به آخرتت بفروش تا هر دوى آنها را سود بَرى ، و آخرتت را به دنيايت مفروش كه هر دوى آنها را مى بازى .

5 / 4نكوهش آن كه آخرتش را به دنياى ديگران بفروشدپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بدترينِ مردم ، كسى است كه آخرتش را به دنيايش بفروشد ، و بدتر از او ، كسى است كه آخرت خويش را براى دنياى ديگرى بفروشد.

.

ص: 484

عنه صلى الله عليه و آله :مِن شَرِّ النّاسِ مَنزِلَةً عِندَ اللّهِ يَومَ القِيامَةِ ، عَبدٌ أذهَبَ آخِرَتَهُ بِدُنيا غَيرِهِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ أشَدَّ النّاسِ نَدامَةً يَومَ القِيامَةِ ، رَجُلٌ باعَ آخِرَتَه بِدُنيا غَيرِهِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :شَرُّ النّاسِ مَن تَأَذّى بِهِ النّاسُ ، وشَرٌّ مِن ذلِكَ مَن أكرَمَهُ النّاسُ اتِّقاءَ شَرِّهِ ، وشَرٌّ مِن ذلِكَ مَن باعَ دينَهُ بِدُنيا غَيرِهِ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :قِوامُ الدُّنيا بِأَربَعَةٍ : بِعالِمٍ مُستَعمِلٍ لِعِلمِهِ ، وبِغَنِيٍّ باذِلٍ لِمَعروفِهِ ، وبِجاهِلٍ لا يَتَكَبَّرُ أن يَتَعَلَّمَ ، وبِفَقيرٍ لا يَبيعُ آخِرَتَهُ بِدُنيا غَيرِهِ . وإذا عَطَّلَ العالِمُ عِلمَهُ ، وأمسَكَ الغَنِيُّ مَعروفَهُ ، وتَكَبَّرَ الجاهِلُ أن يَتَعَلَّمَ ، وباعَ الفَقيرُ آخِرَتَهُ بِدُنيا غَيرِهِ فَعَلَيهِمُ الثُّبورُ (4) . (5)

عنه عليه السلام_ لَمّا قيلَ لَهُ : أيُّ الخَلقِ أشقى ؟ _ :مَن باعَ دينَهُ بِدُنيا غَيرِهِ . (6)

عنه عليه السلام :بِئسَ الرَّجُلُ مَن باعَ دينَهُ بِدُنيا غَيرِهِ . (7)

.


1- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1312 ح 3966 ، المعجم الكبير : ج 8 ص 123 ح 7559 كلاهما عن أبي اُمامة ، شُعب الإيمان : ج 5 ص 358 ح 6938 عن أبي هريرة وفيه «أسوأ» بدل «شرّ» وليس فيه «عند اللّه يوم القيامة» ، كنزالعمّال : ج 3 ص 510 ح 7661 .
2- .التاريخ الكبير : ج 6 ص 128 عن أبي هريرة ، كنزالعمّال : ج 3 ص 510 ح 7660 .
3- .الاختصاص : ص 243 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 281 ح 7 وراجع : كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 353 ح 5762 و مستطرفات السرائر : ص 111 ح 1 .
4- .الثَّبور : الهلاك (النهاية : ج 1 ص 206 «ثبر») .
5- .تحف العقول : ص 222 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 62 ح 143.
6- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 383 ح 5833 ، معاني الأخبار : ص 198 ح 4 ، الأمالي للصدوق : ص 478 ح 644 ، الأمالي للطوسي : ص 435 ح 974 كلّها عن عبد اللّه بن بكر [ بكران ]المرادي عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 174 عن الإمام زين العابدين عنه عليهماالسلاموفيه «آخرته» بدل «دينه» ، بحار الأنوار : ج 75 ص 301 ح 1 .
7- .غرر الحكم : ج 3 ص 254 ح 4403 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 193 ح 3969 .

ص: 485

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :يكى از بدمنزلت ترينِ مردم نزد خداوند در روز قيامت ، بنده اى است كه آخرتش را به خاطر دنياى ديگرى از دست بدهد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پرندامت ترينِ مردم در روز قيامت ، مردى است كه آخرتش را براى دنياى ديگرى بفروشد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بدترينِ مردم ، كسى است كه مردم از او آزار ببينند ، و از او بدتر ، كسى است كه مردم از بيمِ گزندش ، به او احترام بنهند ، و از او بدتر ، كسى است كه دينش را براى دنياى ديگرى بفروشد.

امام على عليه السلام :استوارى دنيا ، به چهار چيز است : عالِمى كه علمش را به كار مى گيرد ، توانگرى كه نيكى (بخشش) مى كند ، نادانى كه از آموختن ، تكبّر نمى ورزد ، و نادارى كه آخرتش را براى دنياى ديگرى نمى فروشد. هر گاه عالِم ، علمش را به كار نبندد و توانگر ، از نيكى (بخشش) دريغ كند و نادان از آموختن ، تكبّر ورزد و نادار ، آخرتش را براى دنياى ديگرى بفروشد ، نابودى گريبانگيرشان مى شود.

امام على عليه السلام_ در پاسخ اين پرسش كه : شقاوتمندترينِ مردم كيست؟ _ :كسى كه دينش را براى دنياى ديگرى بفروشد.

امام على عليه السلام :بد مردى است كسى كه دينش را براى دنياى ديگرى مى فروشد!

.

ص: 486

. .

ص: 487

. .

ص: 488

. .

ص: 489

. .

ص: 490

. .

ص: 491

. .

ص: 492

. .

ص: 493

. .

ص: 494

. .

ص: 495

. .

ص: 496

. .

ص: 497

. .

ص: 498

. .

ص: 499

. .

ص: 500

. .

ص: 501

. .

ص: 502

. .

ص: 503

. .

ص: 504

. .

ص: 505

. .

ص: 506

. .

ص: 507

. .

ص: 508

. .

ص: 509

. .

ص: 510

. .

ص: 511

فهرست منابع و مآخذ

فهرست منابع و مآخذ (1)* . القرآن الكريم . 1 . آداب المتعلّمين ، خواجة نصير الدين محمّد بن محمّد بن الحسن الجَهرودي الطوسي ، (ت 672 ه ) ، تحقيق : محمّد رضا الحسيني الجلالي ، شيراز : مدرسة إمام العصر عليه السلام ، الطبعة الاُولى ، 1416 ه . 2 . آدم وحوا (فارسي) ، عبد الكريم بيآزار شيرازي ، طهران : دفتر نشر فرهنگ إسلامي ، 1354ش . 3 . آفرينش و إنسان (فارسي) ، محمّد تقي جعفري (ت 1377 ه ) ، باهتمام : محمّد علي بوترابي وشهرام أنصاري ، طهران : مؤسّسة تدوين ونشر آثار علّامه جعفري ، 1386ش . 4 . الإتحافات السنيّة بالأحاديث القدسية ، عبد الرؤوف المناوي (ت 1031 ه) ، بيروت : دار المعرفة ، 1420 ه .

.


1- .اين كتاب نامه ، براى نسخه عربى دانش نامه و در پايان تدوين مدخل هاى حرف «ب» فراهم شده است و در عين اين كه از خطا و كاستى در امان نيست ، به يارى خدا ، نياز خوانندگان را به شناخت منابع اصلى اين دانش نامه ، در آينده نيز تا حدّ زيادى برطرف خواهد نمود . گفتنى است كه فهرستى از منابع و مآخذ جديد يا مغفول ، در پايان مدخل هاى حروف ديگر ، عرضه خواهد شد و آخرين مجلّد دانش نامه نيز به «فهرست جامع منابع و مآخذ» اختصاص خواهد يافت ، إن شاء اللّه ! از خوانندگان فارسى زبان ، به خاطر عربى بودن اين كتاب نامه _ كه ناشى از محدوديت فرصت است _ ، پوزش مى طلبيم .

ص: 512

5 . إتحاف السادة المتّقين بشرح أسرار إحياء علوم الدين ، المرتضى محمّد الزَّبيدي (ت 1205 ه ) ، بيروت : دار الفكر . 6 . إثبات الوصيّة للإمام عليّ بن أبي طالب عليه السلام ، المنسوب إلى أبي الحسن عليّ بن الحسين المسعودي (ت 346 ه ) ، بيروت : دار الأضواء ، الطبعة الثانيّة ، 1409 ه . 7 . إثبات الهداة بالنصوص والمعجزات ، الشيخ الحرّ العاملي محمّد بن الحسن (ت 1104 ه ) ، تحقيق : أبو طالب تجليل التبريزي ، هاشم رسولي المحلّاتي ، قم : المطبعة العلميّة ، الطبعة الثانيّة . 8 . إحقاق الحقّ وإزهاق الباطل ، الشهيد القاضي نور اللّه ابن السيّد شريف الشوشتري (ت 1019 ه ) ، مع تعليقات السيّد شهاب الدين المرعشي ، قم : مكتبة آية اللّه المرعشي ، الطبعة الاُولى ، 1411 ه . 9 . أحكام القرآن ، أبوبكر أحمد بن علي الرازي الجصّاص (ت 370 ه ) ، تحقيق : عبدالسلام محمّد علي شاهين ، بيروت : دار الكتب العلمية ، الطبعة الاُولى ، 1415 ه . 10 . إحياء علوم الدين ، أبو حامد محمّد بن محمّد الغزالي (ت 505 ه ) ، قم : دار الهادي ، الطبعة الاُولى ، 1412 ه . 11 . الأخبار الطوال ، أبو حنيفة أحمد بن داوود الدينوري (ت 282 ه ) ، تحقيق : عبد المنعم عامر و جمال الدين الشيّال ، قم : منشورات الشريف الرضي ، الطبعة الاُولى ، 1409 ه . 12 . أخبار مكّة ، أبو الوليد محمّد بن عبد اللّه بن أحمد الأزرقي (ت بعد 223 ه ) ، تحقيق : رشدي الصالح ملحس ، قم : منشورات الشريف الرضي ، الطبعة الاُولى ، 1411 ه . 13 . الأخبار الموفّقيات ، أبو عبد اللّه الزبير بن بكّار القرشي (ت 256 ه ) ، تحقيق : سامي مكّي العاني ، قم : منشورات الشريف الرضي ، الطبعة الاُولى ، 1416 ه . 14 . اختيار معرفة الرجال (رجال الكشّي) ، أبو جعفر محمّد بن الحسن المعروف بالشيخ الطوسي (ت 460 ه ) ، تحقيق : السيّد مهدي الرجائي ، قم : مؤسّسة آل البيت عليهم السلام ، الطبعة الاُولى ، 1404 ه . 15 . أخلاق ناصري ، خواجة نصير الدين محمّد بن محمّد بن الحسن الجَهرودي الطوسي (ت 672 ه ) ، تحقيق : مجتبى مينوى و عليرضا حيدري ، طهران : 1365 ش .

.

ص: 513

16 . الإخوان ، أبو بكر عبد اللّه بن محمّد بن أبي الدنيا (ت 281 ه ) ، تحقيق : محمّد عبدالرحمن طوالبة ، القاهرة : دار الاعتصام . 17 . الآداب الشرعية ، أبو إسحاق إبراهيم بن محمّد الراميني المعروف بابن مفلح (ت 763 ه )، تحقيق شعيب الأرنؤوط و عمر القيام، بيروت: مؤسسة الرسالة، 1417ه . 18 . أدب الإملاء والاستملاء ، أبو سعد عبد الكريم بن محمّد السمعاني (ت 562 ه ) ، بيروت: دار الكتب العلمية ، الطبعة الاُولى ، 1401 ه . 19 . الأدب المفرد ، أبو عبد اللّه محمّد بن إسماعيل البخاري (ت 256 ه ) ، تحقيق : محمّد بن عبد القادر عطا ، بيروت : دار الكتب العلميّة . 20 . الأذكار المنتخبة ، يحيى بن شرف الدين النووي (ت 676ه ) ، تحقيق : ابن علّان ، دمشق ، دارالهجرة ، 1407 ه . 21 . الأربعون حديثا ، محمّد بن حسين الآجري (ت 360 ه ) ، تحقيق : محمود نقراش علي ، الرياض : مكتبة دارالعليان ، الطبعة الاولى ، 1407ه . 22 . الأربعون حديثا للشهيد الأوّل ، أبو عبد اللّه محمّد بن مكّي العاملي الجزيني المعروف بالشهيد الأوّل (ت 786 ه ) ، تحقيق: مدرسة الإمام المهدي عليه السلام ، قم: مدرسة الإمام المهدي عليه السلام ، 1407ه . 23 . أرجح المطالب في عدّ مناقب أسد اللّه الغالب أمير المؤمنين علي بن أبي طالب ، عُبيد اللّه الأمْرِتْسَري الهندي (معاصر) ، لاهور . 24 . الإرشاد في معرفة حجج اللّه على العباد ، أبو عبد اللّه محمّد بن محمّد بن النعمان العُكبَري البغدادي المعروف بالشيخ المفيد (ت 413 ه ) ، تحقيق ونشر : مؤسّسة آل البيت عليهم السلام ، قم : الطبعة الاُولى ، 1413 ه . 25 . إرشاد القلوب ، الحسن بن علي الديلمي (ت 700 ه ) ، بيروت : مؤسّسة الأعلمي ، الطبعة الرابعة ، 1398 ه . 26 . الأزهار المتناثرة في الأخبار المتواترة ، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر السيوطي (ت 911 ه ) ، تحقيق : كمال يوسف الحوت ، بيروت : دار الفكر ، الطبعة الاُولى ، 1416 ه . 27 . أساس البلاغة ، أبو القاسم محمود بن عمر الزمخشري (ت 538 ه ) ، تحقيق : عبد الرحيم محمود ، بيروت : دار صادر ، 1385 ه .

.

ص: 514

28 . أسباب نزول القرآن ، أبو الحسن عليّ بن أحمد الواحدي النيسابوري (ت 468 ه ) ، تحقيق : كمال بسيوني زغلول ، بيروت : دار الكتب العلميّة ، الطبعة الاُولى ، 1411 ه . 29 . استجلاب ارتقاء الغرف ، محمّد بن عبد الرحمن السخاوي (ت 902 ه) ، تحقيق : نزار النصوري ، قم : بنياد معارف إسلامي ، 1421 ه . 30 . اُسد الغابة في معرفة الصحابة ، عليّ بن محمّد المعروف بابن الأثير الجزري (ت 630 ه ) ، تحقيق : عليّ محمّد معوّض وعادل أحمد عبد الموجود ، بيروت : دار الكتب العلميّة ، الطبعة الاُولى ، 1415 ه . 31 . الأسفار الأربعة ، صدر الدين محمّد الشيرازي (ت 1050 ه) ، طهران : مكتبة الحيدري . 32 . إسلام و جامعه شناسي خانواده (فارسي) ، حسين بستان (معاصر) ، قم : پژوهشكده حوزة ودانشكاه . 33 . الإسلام و الهيئة ، محمّدعلي هبة الدين الشهرستاني (معاصر) ، طهران : مؤسّسة البعثة ، 1389 ه . 34 . الأسماء والصفات ، أبو بكر أحمد بن الحسين بن عليّ البيهقي (ت 458 ه ) ، تحقيق : عبد اللّه بن محمّد الراشدي ، جدّة : مكتبة السوادي ، الطبعة الاُولى ، 1413ه . 35 . الإصابة في تمييز الصحابة ، أبو الفضل أحمد بن عليّ ابن حجر العسقلاني (ت 852 ه ) ، تحقيق : عادل أحمد عبد الموجود وعليّ محمّد معوّض ، بيروت : دار الكتب العلميّة ، الطبعة الاُولى ، 1415 ه . 36 . أُصول الفقه ، محمّدرضا المظفّر (ت 1383 ه ) ، قم : مؤسّسة إسماعيليان . 37 . اُصول مذهب الشيعة ، الإمامية الاثني عشرية ، ناصر بن عبداللّه بن علي القفاري السَّلَفي (معاصر) . 38 . أطيب البيان في تفسير القرآن (فارسي) ، عبدالحسين طيّب (معاصر) ، طهران : كتابفروشي إسلامي . 39 . إعجاز القرآن ، أبو بكر محمّد بن الطيّب الباقلاني (ت 403 ه) ، مصر : دار المعارف ، الطبعة الثالثة . 40 . الأعلام ، خير الدين الزركلي (ت 1410 ه ) ، بيروت : دارالعلم للملايين ، الطبعة الاُولى ، 1990 م .

.

ص: 515

41 . أعلام الدين في صفات المؤمنين ، أبو محمّد الحسن بن علي الديلمي (ت 711 ه ) ، تحقيق : مؤسّسة آل البيت عليهم السلام ، قم : مؤسّسة آل البيت عليهم السلام ، الطبعة الاُولى ، 1408 ه . 42 . إعلام الورى بأعلام الهدى ، أبو عليّ الفضل بن الحسن الطبرسي (ت 548 ه ) ، تحقيق : مؤسّسة آل البيت عليهم السلام ، قم : مؤسّسة آل البيت عليهم السلام ، الطبعة الاُولى ، 1417 ه . 43 . أعيان الشيعة ، السيّد محسن بن عبدالكريم الأمين الحسينيّ العامليّ الشقرائيّ (ت 1371 ه ) ، تحقيق : السيّد حسن الأمين ، بيروت : دارالتعارف ، الطبعة الاُولى ، 1406 ه . 44 . الإفصاح في إمامة أمير المؤمنين عليه السلام ، أبو عبد اللّه محمّد بن محمّد بن النعمان المعروف بالشيخ المفيد (ت 413 ه ) ، قم : مؤسّسة البعثة ، الطبعة الاُولى ، 1412 ه . 45 . الإقبال بالأعمال الحسنة فيما يعمل مرّة في السنة ، أبو القاسم عليّ بن موسى الحلّي المعروف بابن طاووس (ت 664 ه ) ، تحقيق : جواد القيّومي ، قم : مكتب الإعلام الإسلامي ، الطبعة الاُولى ، 1415 ه . 46 . أقرب الموارد في فصح العربية والشوارد ، سعيد الخوري الشرتوني ، بيروت : مكتبة لبنان ، 1994م. 47 . اثنا عشرة رسالة ، محمّد باقر الحسيني المرعشي المشتهر بالميرداماد (ت 1041 ه) ، تقديم: السيّد شهاب الدين المرعشي، قم : جمال الدين الميردامادي . 48 . الاحتجاج على أهل اللجاج ، أبو منصور أحمد بن عليّ بن أبي طالب الطَّبَرسي (ت 620 ه ) ، تحقيق : إبراهيم البهادري ومحمّد الهادي به ، قم : نشر الاُسوة ، الطبعة الاُولى ، 1413 ه . 49 . الاختصاص ، المنسوب إلى أبي عبد اللّه محمّد بن محمّد بن النعمان العُكبَري البغدادي المعروف بالشيخ المفيد (ت 413 ه ) ، تحقيق : عليّ أكبر الغفّاري ، قم : مؤسّسة النشر الإسلامي ، الطبعة الرابعة ، 1414 ه . 50 . الاستغاثة ، أبو القاسم عليّ بن أحمد الكوفي (ت 352 ه ) ، طهران : مؤسّسة الأعلمي ، الطبعة الاُولى ، 1373 ش . 51 . الاستنصار في النصّ على الأئمّة الأطهار ، أبو الفتح محمّد بن عليّ الكراجكي (ت 449 ه ) ، بيروت : دار الأضواء ، الطبعة الثانيّة ، 1405 ه .

.

ص: 516

52 . الاستيعاب في معرفة الأصحاب ، أبو عمر يوسف بن عبد اللّه بن محمّد بن عبد البرّ القرطبي المالكي (ت 363 ه ) ، تحقيق : عليّ محمّد معوّض وعادل أحمد عبد الموجود ، بيروت : دار الكتب العلميّة ، الطبعة الاُولى ، 1415 ه . 53 . الأُصول الستّة عشر ، عدّة من الرواة ، تحقيق : ضياء الدين المحمودي وآخرون ، قم : دار الحديث ، الطبعة الاُولى ، 1381 ش . 54 . الاعتصام ، أبو إسحاق إبراهيم بن موسى الشاطبي (ت 790 ه ) ، بيروت : دارالكتب العلميه ، 1415 ه . 55 . الاعتقادات ، أبو جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّي المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه ) ، تحقيق : عاصم عبد السيّد ، قم : المؤتمر العاملي لألفية الشيخ المفيد ، الطبعة الاُولى ، 1413 ه . 56 . الاُمّ ، أبو عبد اللّه محمّد بن إدريس الشافعي (ت 204 ه ) ، تحقيق : محمّد زهري النجّار ، بيروت : دار المعرفة ، الطبعة الاُولى ، 1404 ه . 57 . الأمالي للسيّد المرتضى (غرر الفرائد ودرر القلائد) ، أبو القاسم عليّ بن الحسين الموسوي المعروف بالسيّد المرتضى (ت 426 ه ) ، تحقيق : بدر الدين النعساني ، قم : مكتبة آية اللّه المرعشي ، الطبعة الاُولى ، 1403ه . 58 . الأمالي للشجري (الأمالي الخميسيّة) ، يحيى بن الحسين الشجري (ت 499 ه ) ، بيروت : عالم الكتب ، الطبعة الثالثة ، 1403 ه . 59 . الأمالي للصدوق ، أبو جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّي المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه ) ، تحقيق : مؤسّسة البعثة ، قم : مؤسّسة البعثة ، الطبعة الاُولى ، 1417 ه . 60 . الأمالي للطوسي ، أبو جعفر محمّد بن الحسن المعروف بالشيخ الطوسي(ت 460 ه ) ، تحقيق : مؤسّسة البعثة ، قم : دار الثقافة ، الطبعة الاُولى ، 1414 ه . 61 . الأمالي للمفيد ، أبو عبد اللّه محمّد بن النعمان العكبري البغدادي المعروف بالشيخ المفيد (ت 413 ه ) ، تحقيق : حسين اُستاد ولي وعليّ أكبر الغفّاري ، قم : مؤسّسة النشر الإسلامي ، الطبعة الثالثة ، 1415 ه . 62 . أمالي المحاملي ، حسين بن إسماعيل المحاملي (ت 330 ه ) ، تحقيق : إبراهيم القيسي ، الاُردن دار ابن القيم ، 1412 ه.

.

ص: 517

63 . الإمامة وأهل البيت ، محمّد بيومي مهران ( معاصر ) ، بيروت : مركز الغدير للدراسات الإسلامية ، 1415 ه . 64 . الإمامة والتبصرة من الحيرة ، أبو الحسن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّي (ت 329 ه ) ، تحقيق : حسيني الجلالي ، قم : مؤسّسة آل البيت عليهم السلام ، الطبعة الاُولى ، 1407 ه . 65 . الإمامة والسياسة (المعروف بتاريخ الخلفاء) ، أبو محمّد عبد اللّه بن مسلم بن قُتيبة الدينوري (ت 276 ه ) ، تحقيق : عليّ شيري ، قم : مكتبة الشريف الرضي ، الطبعة الاُولى ، 1413 ه . 66 . الأمان من أخطار الأسفار والأزمان ، أبو القاسم عليّ بن موسى بن طاووس الحلّي الحسني (ت 664 ه ) ، تحقيق : مؤسّسة آل البيت عليهم السلام ، قم : مؤسّسة آل البيت عليهم السلام ، الطبعة الاُولى ، 1409 ه . 67 . إمتاع الأسماع بما للنبى صلى الله عليه و آله من الأحوال و الأموال والحفدة والمتاع ، تقي الدين أحمد بن علي بن عبدالقادر بن محمّد المقريزى (ت 845 ه ) ، تحقيق : محمّد عبدالحميد النميسى ، بيروت : دار الكتب العلمية ، الطبعة الاُولى ، 1420 ه . 68 . الأمثال في الحديث النبوي ، أبو الشيخ عبد اللّه بن محمّد الأصبهاني (ت 369 ه) ، تحقيق : عبد العلي عبد الحميد حامد ، بومباي : الدار السلفية ، الطبعة الثانيّة ، 1408 ه . 69 . أمل الآمل ، محمّد بن الحسن الحرّ العاملي (ت 1104 ه ) ، تحقيق : أحمد الحسيني ، بغداد : مكتبة الأندلس ، الطبعة الاُولى ، 1385ش . 70 . الأنساب ، أبو سعد عبد الكريم بن محمّد السمعاني (ت 562 ه ) ، تحقيق : عبد اللّه عمر البارودي ، بيروت : دار الجنان ، الطبعة الاُولى ، 1408ه . 71 . الإنصاف في مسائل الخلاف بين النحويين البصريين والكوفيين ، أبو البركات عبد الرحمن بن محمّد المعروف بابن الأنباري (ت 577 ه) ، تحقيق : حسن محمّد ، بيروت : دارالكتب العلمية ، 1418 ه . 72 . الإنصاف في مسائل دام فيها الخلاف ، جعفر سبحاني ، قم : مؤسّسة الإمام الصادق ، 1381 ش . 73 . الأنوار النعمانية ، السيّد نعمة اللّه الجزائري (ت 1112 ه ) ، بيروت : مؤسّسة الأعلمي ، 1404 ه . 74 . الأوائل ، أبو هلال الحسن بن عبد اللّه بن سهل العسكري (ت 400 ه ) ، بيروت : دار الكتب العلمية ، الطبعة الاُولى ، 1407 ه .

.

ص: 518

75 . الأوائل ، سليمان بن أحمد الطبراني (ت 360) ، تحقيق : محمّد شكور بن محمود الحاجي أمرير ، عَمّان : دار الفرقان ، الطبعة الاُولى ، 1403ه . 76 . أوائل المقالات ، أبو عبداللّه محمّد بن النعمان العُكبري المعروف بالشيخ المفيد (ت 413 ه ) ، تحقيق : إبراهيم الأنصاري ، قم : المؤتمر العالمي لألفية الشيخ المفيد ، الطبعة الاُولى ، 1413 ه . 77 . الأولياء ، أبو بكر عبد اللّه بن محمّد القرشي المعروف بابن أبي الدنيا (ت281ه) ، تحقيق : محمّد السعيد بن بسيوني زغلول ، بيروت : مؤسّسة الكتب الثقافية ، 1413ه . 78 . أهل البيت عليهم السلام في الكتاب والسنّة ، محمّد الرَّيشَهري ، قم: دار الحديث ، الطبعة الاُولى ،1379ش. 79 . الإيضاح ، أبو محمّد فضل بن شاذان الأزدي النيسابوري (ت 260 ه ) ، تحقيق : مير سيّد جلال الدين الحسيني الأرموي ، طهران : جامعة طهران ، الطبعة الاُولى ، 1363 ش . 80 . الإيمان ، ابن أبي شيبة (ت 235 ه) ، تحقيق : محمّد ناصر الدين الألباني ، بيروت : المكتب الإسلامي ، الطبعة الثانيّة ، 1403 ق . 81 . الإيمان ، محمّد بن إسحاق بن مندة (ت 395 ه ) ، بيروت : مؤسّسة الرسالة ، 1407 ه . 82 . أصحاب الإمام الصادق ، علي محدّث زاده ، طهران : كتابخانه مدرسة چهل ستون ، 1373ش . 83 . أمثال الحديث ، أبو محمّد الحسن بن خلّاد الرامهرمزي (ت 360 ه) ، تحقيق : عبد العلي عبد الحميد الأعظمي ، الهند : الدار السلفية ، 1404 ه . 84 . باد و باران در قرآن (فارسي) ، مهدي بازرگان ، طهران : شركت سهامي انتشار ، الطبعة الرابعة ، 1359 ش . 85 . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمّة الأطهار عليهم السلام . محمّد باقر بن محمّد تقي المجلسي (ت 1111 ه ) ، طهران : المكتبة الإسلامية ، الطبعة الثالثة ، 1403 ه . 86 . البحث حول نظريّة التطوّر ، علي المشكيني الأردبيلي (ت 1428 ه ) ، قم : الهادى ، الطبعة الثانيّة ، 1412 ه . 87 . البحر المحيط ، أبو حيّان الأندَلُسي (ت 745 ه ) ، تحقيق : عادل أحمد عبد الموجود و علي محمّد معوّض ، بيروت : دار الكتب العلمية ، الطبعة الاُولى ، 1422 ه .

.

ص: 519

88 . البخلاء ، أبوبكر أحمد بن علي الخطيب البغدادي (ت 463ه )، تحقيق : أحمد مطلوب و خديجة الحديثي ناجي القيسي ، بغداد : مطبعة العاني ، الطبعة الاُولى ، 1384 . 89 . البداية والنهاية ، أبو الفداء إسماعيل بن عمر بن كثير الدمشقي (ت 774 ه ) ، تحقيق : مكتبة المعارف بيروت : مكتبة المعارف الطبعة الثالثة ، 1408ه . 90 . البدعة مفهومها وحدودها ، محمّد هادي الأسدي ، قم : مركز الرسالة ، 1426 ه . 91 . البرهان في تفسير القرآن ، هاشم بن سليمان البحراني (ت 1107 ه ) ، تحقيق : مؤسّسة البعثة ، قم : مؤسّسة البعثة ، الطبعة الاُولى ، 1415 ه . 92 . البرهان في علوم القرآن ، بدرالدين محمّد بن عبد اللّه الزركشي (ت 794 ه ) ، تحقيق : محمّد أبوالفضل إبراهيم ، القاهرة : دار إحياء التراث العربية ، 1376ه. 93 . بشارة المصطفى لشيعة المرتضى ، أبو جعفر محمّد بن محمّد بن عليّ الطبري (ت 525 ه ) ، النجف الأشرف : المطبعة الحيدريّة ، الطبعة الثانيّة ، 1383 ه . 94 . بصائر الدرجات ، أبو جعفر محمّد بن الحسن الصفّار القمّي المعروف بابن فرّوخ (ت 290 ه ) ، تحقيق : محسن الكوجه باغي التبريزي ، قم : مكتبة آية اللّه المرعشي ، الطبعة الثانيّة ، 1404 ه . 95 . بلاغات النساء ، أبو الفضل أحمد بن أبي طاهر المعروف بابن طيفور (ت 280 ه ) ، قم : منشورات الشريف الرضي . 96 . البلد الأمين والدرع الحصين ، تقي الدين إبراهيم بن زين الدين الكفعمي (ت 905 ه ) ، تحقيق : علي أكبر الغفاري ، طهران : مكتبة الصدوق . 97 . بلوغ وسلامتي نوجوانان (فارسي) ، أحمد صبور اُردوبادي ، طهران : رسالت قلم ، 1377 ش . 98 . البيان في أخبار صاحب الزمان ، محمّد بن يوسف الكنجي (ت 658 ه) ، تحقيق : محمّد هادي الأميني ، طهران : دار إحياء تراث أهل البيت ، الطبعة الثالثة ، 1404 ه . 99 . البيان في تفسير القرآن ، أبو القاسم الموسوي الخوئي (ت 1413 ه ) ، قم : أنوار الهدى ، 1401ه . 100 . البيان والتبيين ، أبو عثمان عمرو بن بحر الكناني الليثي المعروف بالجاحظ (ت 255 ه ) ، تحقيق : عبد السلام محمّد هارون ، القاهرة : مكتبة الخانجي ، الطبعة الخامسة ، 1405 ه .

.

ص: 520

101 . بين الشيعة وأهل السنّة ، علي عبد الواحد الوافي ، القاهرة : دار النهضة . 102 . پرتوي از قرآن (فارسي) ، السيّد محمود الطالقاني (ت 1400 ه) ، طهران : شركت سهامي انتشار ، الطبعة الثالثة ، 1382 ش . 103 . التاج الجامع للاُصول في أحاديث الرسول ، منصور علي ناصف ، بيروت : دارالفكر ، 1401 ه . 104 . تاج العروس من جواهر القاموس ، محمّد بن محمّد مرتضى الحسيني الزبيدي (ت 1205 ه ) ، تحقيق : عليّ شيري ، بيروت : دار الفكر ، الطبعة الاُولى ، 1414 ه . 105 . تاج المصادر (عربي _ فارسي) ، أبو جعفر أحمد بن على بن محمّد المُقري البيهقي (ت 544 ه)، تحقيق: هادي عالم زادة، طهران: پژوهشكدة علوم إنساني و مطالعات فرهنگي، 1364 _ 1377 ش . 106 . تاريخ ابن خلدون ، عبد الرحمن بن محمّد بن خلدون الحضرمي (ت 808 ه ) ، بيروت : دار الفكر ، الطبعة الثانيّة ، 1408 ه . 107 . تاريخ ابن معين ، أبو زكريا يحيى بن معين البغدادي (ت 233 ه ) ، تحقيق : أحمد محمّد نور سيف ، مكّة : جامعة الملك عبد العزيز ، الطبعة الاُولى ، 1399 ه . 108 . تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام ، أبو عبد اللّه محمّد بن أحمد الذهبي (ت 748 ه ) ، تحقيق : عمر عبد السلام تدمري ، بيروت : دار الكتاب العربي ، الطبعة الاُولى ، 1409 ه . 109 . تاريخ أصبهان . أبو نعيم أحمد بن عبداللّه الإصفهاني (ت 430 ه ) ، تحقيق : سيّد كسروي حسن ، بيروت : دار الكتب العلميّة ، الطبعة الاُولى ، 1410ه . 110 . تاريخ أهل البيت عليهم السلام ، رواية كبار المحدّثين والمؤرّخين ، تحقيق : محمّد رضا الحسيني ، قم : مؤسّسة آل البيت عليهم السلام ، الطبعة الاُولى ، 1410 ه . 111 . تاريخ بغداد أو مدينة السلام ، أبو بكر أحمد بن عليّ الخطيب البغدادي (ت 463 ه ) ، المدينة المنوّرة : المكتبة السلفيّة . 112 . تاريخ جرجان (كتاب معرفة علماء أهل جرجان) ، حمزة بن يوسف بن إبراهيم السهمي (ت 427 ه ) ، تحقيق : محمّد عبد المعيد خان ، الهند : مجلس دائرة المعارف العثمانية ، الطبعة الثانيّة ، 1378 ه . 113 . تاريخ الخلفاء ، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر السيوطي (ت 911 ه ) ، تحقيق : محمّد محيي الدين عبد الحميد ، بيروت : دار الجيل ، الطبعة الاُولى ، 1408 ه .

.

ص: 521

114 . تاريخ الخميس في أحوال أنفس نفيس ، الحسين بن محمّد الديار بكري ( معاصر ) ، بيروت : مؤسّسة شعبان . 115 . التاريخ الصغير ، أبو عبد اللّه محمّد بن إسماعيل البخاري (ت 256 ه ) ، تحقيق : محمود إبراهيم زائد ، بيروت : دار المعرفة ، الطبعة الاُولى ، 1406 ه . 116 . تاريخ الطبري (تاريخ الاُمم والملوك) ، أبو جعفر محمّد بن جرير الطبري (ت 310 ه ) ، تحقيق : محمّد أبو الفضل إبراهيم ، القاهرة : دار المعارف ، الطبعة الاُولى ، 1968 م . 117 . تاريخ قم (فارسي) ، حسن بن محمّد القمّي (ق 4 ه ) ، تصحيح : محمّدرضا أنصاري قمي ، قم : مكتبة المرعشي ، 1426 ه . 118 . التاريخ الكبير ، أبو عبد اللّه محمّد بن إسماعيل البخاري (ت 256 ه ) ، تحقيق : المعلمي اليماني ، بيروت : دار الفكر ، 1407ه . 119 . تاريخ مدينة دمشق ، أبو القاسم عليّ بن الحسن بن هبة اللّه المعروف بابن عساكر الدمشقي (ت 571 ه ) ، تحقيق : عليّ الشيري ، بيروت : دار الفكر . 120 . تاريخ المدينة المنوّرة ، أبو زيد عمر بن شبّه النميري البصري (ت 262 ه ) ، تحقيق : فهيم محمّد شلتوت ، بيروت : دارالتراث الطبعة الاُولى ، 1410 ه . 121 . تاريخ المذاهب الإسلامية ، محمّد أبو زهرة ، القاهرة : دارالفكر العربي . 122 . تاريخ اليعقوبي ، أحمد بن أبي يعقوب ابن واضح المعروف باليعقوبي (ت 284 ه ) ، بيروت : دار صادر . 123 . تأويل الآيات الظاهرة في فضائل العترة الطاهرة (كنز جامع الفوائد) ، علي الغروي الحسيني الإستر آبادي (ت 940 ه ) ، تحقيق : مدرسة الإمام المهدي (عج) ، قم : مدرسة الإمام المهدي(عج) ، الطبعة الاُولى ، 1407 ه . 124 . تبليغ و مبلّغ در آثار شهيد مطهري (فارسي) ، تحقيق : عبد الرحيم موگهي ، قم : دفتر تبليغات حوزه علميه قم ، 1377ش . 125 . التبيان في تفسير القرآن ، شيخ الطائفة محمّد بن الحسن الطوسي (ت 460 ه ) ، النجف الأشرف : مكتبة الأمين .

.

ص: 522

126 . التحرير الطاووسي ، أبومنصور الحسن بن زين الدين الجبعي العاملي المعروف بالشهيد الثاني ( ت 1011 ه ) ، تحقيق : محمّد حسن ترحيني ، بيروت : مؤسّسة الأعلمي ، الطبعة الاُولى ، 1408 ه . 127 . التحصين في صفات العارفين (ضميمة مثير الأحزان ) ، أحمد بن محمّد بن فهد الحلّي (ت 841 ه ) ، تحقيق : مدرسة الإمام المهدي(عج) ، قم : مدرسة الإمام المهدي(عج) ، الطبعة الثانيّة ، 1406 ه . 128 . التحصين لابن طاووس ، علي بن طاووس الحلّي (ت 664 ه )، تحقيق : محمّد باقر الأنصاري ، قم : مؤسّسة دار الكتاب ، الطبعة الاُولى ، 1413 ه . 129 . تحف العقول عن آل الرسول صلى الله عليه و آله ، أبو محمّد الحسن بن عليّ الحرّاني المعروف بابن شعبة (ت 381 ه ) ، تحقيق : عليّ أكبر الغفّاري ، قم : مؤسّسة النشر الإسلامي ، الطبعة الرابعة ، 1416 ه . 130 . تحفة اثنا عشريّة (فارسي) ، عبدالعزيز المحدّث الدهلوي (ت 1239 ه ) ، پاكستان : سهيل أكيدي . 131 . التحقيق في كلمات القرآن الكريم ، حسن المصطفوي (معاصر) ، طهران : وزارة الثقافة والإرشاد الإسلامي ، 1416 ه . 132 . تخطيط المدن في الإسلام ، السيّد جعفر مرتضى العاملي ، بيروت : المركز الإسلامي للتراث ، 1430 ه . 133 . تدوين السنّة الشريفة ، محمّد رضا الحسيني الجلالي (معاصر) ، قم : مكتب الإعلام الإسلامي ، الطبعة الاُولى ، 1413 ه . 134 . تدوين السنّة النبوية ، الدكتور محمّد بن مطر الزهراني ، الرياض : دارالهجرة ، 1417 ه . 135 . التدوين في أخبار قزوين ، عبد الكريم بن محمّد الرافعي القزويني (ت 623 ه ) ، تحقيق : عزيز اللّه العطاردي ، بيروت : دار الكتب العلمية ، 1408 ه . 136 . تذكرة الحفّاظ ، أبو عبد اللّه محمّد بن أحمد الذهبي (ت 748 ه ) ، بيروت : دار إحياء التراث العربي .

.

ص: 523

137 . تذكرة الخواصّ (تذكرة خواصّ الأُمّة في خصائص الأئمّة عليهم السلام ) ، يوسف بن فُرُغلي بن عبد اللّه المعروف بسبط ابن الجوزي (ت 654 ه ) ، تقديم : السيّد محمّد صادق بحر العلوم ، طهران : مكتبة نينوى الحديثة . 138 . تذكرة الفقهاء ، الحسن بن يوسف بن المطهّر المعروف بالعّلامة الحلّى (ت 726 ه ) ، تحقيق : مؤسّسة آل البيت عليهم السلام ، قم : مؤسّسة آل البيت عليهم السلام ، الطبعة الاُولى ، 1414 ه . 139 . تذكرة الموضوعات ، محمّدطاهر بن علي الهندي الفَتَّني (ت 986ه )، تحقيق: محمّد عبد الجليل السامرودي، الهند، الطبعة الاُولى، 1342 ه . 140 . التراتيب الإدارية ، محمّد عبد الحي الكناني الإدريسي الحسيني الفاسي ، بيروت : شركة دار الأرقم. 141 . ترتيب إصلاح المنطق ، ابن السكّيت الأهوازي (ت 244 ه) تحقيق : محمّد حسن البكائي ، مشهد : مجمع البحوث الإسلامية ، الطبعة الاُولى ، 1412 ه . 142 . ترتيب كتاب العين ، خليل بن أحمد الفراهيدي (ت 175 ه ) ، تحقيق : محمّد حسن البكائي ، قم : مؤسّسة النشر الإسلامي ، الطبعة الاُولى ، 1414ه . 143 . الترغيب والترهيب من الحديث الشريف ، عبدالعظيم بن عبد القوي المنذري الشامي (ت 656 ه ) ، تحقيق : مصطفى محمّد عمارة ، بيروت : دار إحياء التراث ، الطبعة الثالثة ، 1388 ه . 144 . تصحيح الاعتقاد ، محمّد بن محمّد بن النعمان العُكبري البغدادي المعروف بالشيخ المفيد ، تحقيق : حسين درگاهي ، قم : المؤتمر العالمي لألفية الشيخ المفيد ، الطبعة الاُولى ، 1413 ه . 145 . تصنيف نهج البلاغة ، لبيب بيضون ( معاصر ) ، قم : مكتب الإعلام الإسلامي ، الطبعة الثانيّة ، 1408 ه . 146 . تعجيل المنفعة بزوائد رجال الأئمّة الأربعة ، أبو الفضل أحمد بن عليّ بن حجر العسقلاني (ت 852 ه ) ، تحقيق : أيمن صالح شعبان ، بيروت : دار الكتب العلمية ، الطبعة الاُولى ، 1416 ه . 147 . التعريفات ، الشريف عليّ بن محمّد الجرجاني ، بيروت : دار الكتب العلمية .

.

ص: 524

148 . تفسير ابن كثير (تفسير القرآن العظيم) ، أبو الفداء إسماعيل بن عمر بن كثير البصروي الدمشقي (ت 774 ه ) ، تحقيق : عبد العزيز غنيم ومحمّد أحمد عاشور ومحمّد إبراهيم البنّا ، القاهرة : دار الشعب. تفسير الآلوسي = روح المعاني في تفسير القرآن ، محمود الآلوسي (ت 1270 ه ) ، تحقيق : محمود الشكري ، بيروت : دار إحياء التراث العربي ، الطبعة الرابعة ، 1405ه . 149 . التفسير الأمثل ، ناصر مكارم الشيرازي و آخرون ، طهران : دار الكتب الإسلامية . 150 . تفسير البغوي (معالم التنزيل) ، أبو محمّد الحسين بن مسعود الفرّاء البغوي (ت 516 ه ) ، تحقيق : خالد عبدالرحمن العك ، بيروت : دارالمعرفة ، الطبعة الثالثة ، 1413 ه . 151 . تفسير البيضاوي ، عبد اللّه بن البيضاوي (ت 685 ه) ، بيروت : مؤسّسة الأعلمي ، 1410 ه . 152 . تفسير الثعالبي ، عبدالرحمن بن محمّد الثعالبي (ت 875 ه ) ، تحقيق : علي محمّد معوض وعادل أحمد عبد الموجود ، بيروت : دار إحياء التراث العربي ، الطبعة الاُولى ، 1418ه . 153 . تفسير الثعلبي ، أبو إسحاق الثعلبي (ت 427 ه ) ، تحقيق : أبو محمّد بن عاشور و نظير الساعدي ، بيروت : دارإحياء التراث العربي ، الطبعة الاُولى ، 1422ه . 154 . تفسير جوامع الجامع ، فضل بن حسن الطبرسي (ق 6 ه ) ، تحقيق : أبو القاسم گرجي ، قم : الحوزة العلمية ، الطبعة الثالثة ، 1412ه . . تفسير الصافي = الصافي في تفسير القرآن . 155 . تفسير عاملي (فارسي) ، إبراهيم بن عبد الحسين الموثّق العاملي (ت 1347 ش)، تصحيح: على أكبر الغفّاري، طهران: صدوق، 1401ه . 156 . تفسير العيّاشي ، أبو النضر محمّد بن مسعود السلمي السمرقندي المعروف بالعيّاشي (ت 320 ه ) ، تحقيق : السيّد هاشم الرسولي المحلّاتي ، طهران : المكتبة العلميّة ، الطبعة الاُولى ، 1380 ه . 157 . تفسير غريب الحديث ، أحمد بن علي ابن حجر العسقلاني (ت 852 ه ) ، مصر : مطبعة الإمام. 158 . تفسير فرات الكوفي ، أبو القاسم فرات بن إبراهيم بن فرات الكوفي (ق 4 ه ) ، تحقيق : محمّد الكاظم ، طهران : وزارة الثقافة والإرشاد الإسلامي ، الطبعة الاُولى ، 1410 ه . 159 . تفسير القرآن (تفسير الصنعاني) ، عبد الرزاق بن همام الصنعاني (ت 211 ه ) ، تحقيق : محمود محمّد عبدة ، بيروت : دارالكتب العلمية ، الطبعة الاُولى ، 1419 ه .

.

ص: 525

160 . تفسير القرآن العظيم مسندا عن الرسول (تفسير ابن أبي حاتم) ، أبو محمّد عبد الرحمن بن أبي حاتم الرازي (ت 327 ه ) ، تحقيق : أسعد محمّد الطيّب ، مكّة : مكتبة نزار مصطفى الباز ، الطبعة الثانيّة ، 1419ه . 161 . تفسير القرآن الكريم ، السيّد مصطفى الخميني (ت 1398 ه ) ، تحقيق : مؤسّسة تنظيم ونشر آثار الإمام الخميني ، الطبعة الاُولى ، 1431 ه . 162 . تفسير القرطبي (الجامع لأحكام القرآن) ، أبو عبد اللّه القرطبي (ت 671 ه )، تحقيق : عبد العليم البرودتي ، بيروت : دار إحياء التراث العربي ، الطبعة الثانيّة ، 1405ه . 163 . تفسير القمّي ، أبو الحسن عليّ بن إبراهيم بن هاشم القمّي (ت 307 ه ) ، تحقيق : السيّد طيّب الموسوي الجزائري ، قم : انتشارات علّامة ، الطبعة الثالثة . 164 . التفسير الكبير ومفاتيح الغيب ( تفسير الفخر الرازي ) ، أبو عبد اللّه محمّد بن عمر المعروف بالفخر الرازي (ت 604 ه ) ، بيروت : دار الفكر ، الطبعة الثالثة ، 1410 ه . 165 . تفسير المراغي ، أحمد مصطفى المراغي ، بيروت : دار احياء التراث العربي ، 1985 م . 166 . تفسير «المنار» ، محمّد رشيد رضا (ت 1342 ه ) ، بيروت : دار المعرفة . 167 . التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام ، تحقيق : مدرسة الإمام المهدي(عج) ، قم : مدرسة الإمام المهدى(عج) ، الطبعة الاُولى ، 1409 ه . 168 . تفسير النسفي ، عبد اللّه بن أحمد النسفي (ت 710 ه) ، بيروت : دارالفكر . 169 . تفسير نمونة (فارسي) ، ناصر مكارم الشيرازي ، طهران : دار الكتب الإسلامية ، 1370 ش . 170 . تفسير نورالثقلين ، الشيخ عبد عليّ بن جمعة العروسي الحويزي (ت 1112 ه ) ، تحقيق : السيّد هاشم الرسولي المحلّاتي ، قم : المطبعة العلمية . 171 . تقويم وتاريخ در ايران (فارسي) ، ذبيح بهروز (ت 1350 ش) ، طهران : نشر چشمه ، 1379ش . 172 . تقويم وتقويم نگاري در تاريخ (فارسي) ، ابو الفضل نبئي ، مشهد : مؤسّسة چاپ وانتشارات آستان قدس رضوي ، 1365ش . 173 . تكامل جانداران (فارسي) ، مصطفى محقّق ، قم : انتشارات نسل جوان ، 1358ش .

.

ص: 526

174 . تكامل در قرآن (فارسي) ، علي المشكيني ، طهران : دفتر نشر فرهنك إسلامي ، 1363 ش . 175 . تلخيص الحبير ، أبوالفضل أحمد بن علي بن حجر العسقلاني (ت 852 ه) ، تحقيق : عبد اللّه هاشم اليماني المدني ، بيروت : دار الفكر . 176 . التمحيص ، أبو عليّ محمّد بن همام الإسكافي (ت 336 ه ) ، تحقيق : مدرسة الإمام المهدي(عج) _ قم : مدرسة الإمام المهدى(عج) ، الطبعة الاُولى ، 1404ه . 177 . التمهيد ، ابن عبد البرّ (ت 463 ه ) ، تحقيق : مصطفى بن أحمد العلوي ، المغرب : وزارة عموم الأوقاف والشؤون الإسلامية ، 1387 ه . 178 . تمهيد الأوائل وتلخيص الدلائل ، أبو بكر محمّد بن الطيب الباقلاني (ت 403 ه) ، تحقيق : عماد الدّين أحمد حيدر ، بيروت : مؤسّسة الكتب الثقافية ، 1414ه . 179 . تنبيه الخواطر ونزهة النواظر (مجموعة ورّام) ، أبو الحسين ورّام بن أبي فراس الحمداني (ت 605 ه ) ، تحقيق : علي أصغر الحامد ، طهران : دارالكتب الإسلامية ، الطبعة الاُولى . 180 . تنبيه الغافلين ، أبو الليث نصر بن محمّد السمرقندي (ت 373 ه ) ، تحقيق : يوسف علي بديوي ، دمشق : دار ابن كثير ، الطبعة الاُولى ، 1413 ه . 181 . التنبيه والإشراف ، أبو الحسن عليّ بن الحسين المسعودي (ت 345 ه ) ، تحقيق : عبد اللّه إسماعيل الصاوي ، القاهرة : دار الصاوي ، 1357 ه . 182 . تنزيه الشريعة المرفوعة ، علي بن محمّد الكناني (ت 963 ه ) ، تحقيق : عبد الوهاب عبد اللطيف ، بيروت : دارالكتب العلمية ، الطبعة الثانيّة ، 1401 ه . 183 . تنقيح المقال في علم الرجال ، عبد اللّه بن محمّد حسن المامقاني (ت 1351ه ) ، النجف : الطبعة المرتضوية ، الطبعة الاُولى ، 1352ه . 184 . التنمية الاقتصاديّة في الكتاب والسنّة ، محمّد الرَّيشهري ، قم : دارالحديث ، الطبعة الاُولى ، 1380 ش . 185 . توسعه اقتصادى از نگاه قرآن و حديث (فارسي _ عربي) ، محمّد المحمّدي الريشهري ، قم : دار الحديث، الطبعة الثانيّة ، 1388 ش . 186 . التواضع والخمول ، أبو بكر عبد اللّه بن محمّد بن أبي الدنيا القرشي (ت 281 ه ) ، تحقيق : محمّد عبد القادر أحمد عطا ، بيروت : دار الكتب العلمية _ الطبعة الاُولى ، 1409 ه .

.

ص: 527

187 . التوبيخ والتنبيه ، أبو الشيخ عبد اللّه بن محمّد الأصبهاني (ت 369 ه) ، تحقيق : حسن بن أمين الزهيري ، الجيزة (مصر) : مكتبة التوعية الإسلامية ، الطبعة الاُولى ، 1408 ه . 188 . التوحيد ، أبو جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّي المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه ) ، تحقيق : هاشم الحسيني الطهراني ، قم : مؤسّسة النشر الإسلامي ، الطبعة الاُولى ، 1398 ه . 189 . تهذيب الآثار ( مسند عليّ بن أبي طالب ) ، أبو جعفر محمّد بن جرير بن يزيد الطبري (ت 310 ه ) ، تحقيق : محمود محمّد شاكر ، القاهرة : مطبعة المدني ، 1402 ه . 190 . تهذيب الأحكام في شرح المقنعة ، أبو جعفر محمّد بن الحسن المعروف بالشيخ الطوسي (ت 460 ه ) ، تحقيق : سيّد حسن الموسوي الخرسان ، بيروت : دار التعارف ، الطبعة الاُولى ، 1401 ه . 191 . تهذيب الأسماء واللغات . أبو زكريّا يحيى بن شرف النووي (ت 676 ه ) ، بيروت : دارالكتب العلمية . 192 . تهذيب التهذيب ، أبو الفضل أحمد بن عليّ ابن حجر العسقلاني (ت 852 ه ) ، تحقيق : خليل مأمون شيحا وعمر السلامي وعليّبن مسعود ، بيروت : دار المعرفة ، الطبعة الاُولى ، 1417 ه . 193 . تهذيب الكمال في أسماء الرجال ، يونس بن عبد الرحمن المزّي (ت 742 ه ) ، تحقيق : بشّار عوّاد معروف ، بيروت : مؤسّسة الرسالة ، الطبعة الاُولى ، 1409 ه . 194 . تيسير المطالب في أمالي أبي طالب ، أبو طالب يحيى بن الحسين (ت 424 ه ) ، بيروت : مؤسّسة الأعلمي ، الطبعة الاُولى ، 1395 ه . 195 . الثاقب في المناقب ، أبو جعفر محمّد بن عليّ بن حمزة الطوسي (ت 560 ه ) ، تحقيق : نبيل رضا علوان ، قم : مؤسّسة أنصاريان ، الطبعة الثانيّة ، 1412 ه . 196 . الثقات ، أبو حاتم محمّد بن حبّان البستي (ت 354 ه ) ، بيروت : مؤسّسة الكتب الثقافية ، الطبعة الاُولى ، 1408 ه . 197 . ثواب الأعمال وعقاب الأعمال ، أبو جعفر محمّد بن عليّ القمّي المعروف بالصدوق (ت 381 ه ) ، تحقيق : عليّ أكبر الغفاري ، طهران : مكتبة الصدوق ، 1391ه .

.

ص: 528

198 . جامع الأحاديث ، أبو محمّد جعفر بن أحمد بن عليّ القمّي المعروف بابن الرازي (ق 4 ه) ، تحقيق : السيّد محمّد الحسيني النيسابوري ، مشهد : مؤسّسة الطبع والنشر التابعة للحضرة الرضويّة المقدّسة ، الطبعة الاُولى ، 1413 ه . 199 . جامع الأحاديث للسيوطي ، عبد الرحمن بن أبي بكر السيوطي (ت 911 ه ) تحقيق : أحمد صقر ، بيروت : دارالفكر ، 1414ه . 200 . جامع الأخبار أو معارج اليقين في أُصول الدين ، محمّد بن محمّد الشعيري السبزواري (ق 7 ه) ، تحقيق : مؤسّسة آل البيت عليهم السلام ، قم : مؤسّسة آل البيت عليهم السلام ، الطبعة الاُولى ، 1414ه . 201 . جامع الأسرار و منبع الأنوار ، السيّد حيدر الآملي (ت 782ه ) ، طهران : أنستيتو إيران وفرانسة . 202 . جامع الاُصول في أحاديث الرسول ، المبارك بن محمّد بن محمّد المعروف بابن الأثير الجزريّ (ت 606 ه ) ، تحقيق : عبدالقادر الأرناؤوط ، بيروت : مكتبة دارالبيان ، الطبعة الاُولى ، 1389 ه . 203 . جامع بيان العلم وفضله ، أبو عمر يوسف بن عبد البرّ النمري القرطبي (ت 463 ه ) ، بيروت : دار الكتب العلمية . 204 . جامع البيان عن تأويل آي القرآن (تفسير الطبري) ، أبو جعفر محمّد بن جرير الطبري (ت 310 ه ) ، بيروت : دار الفكر ، الطبعة الاُولى ، 1408 ه . 205 . الجامع لأحكام القرآن (تفسير القرطبي) ، أبو عبد اللّه محمّد بن أحمد الأنصاري القرطبي (ت 671 ه ) ، تحقيق : محمّد عبد الرحمن المرعشلي ، بيروت : دار إحياء التراث العربي ، الطبعة الثانيّة ، 1405 ه . 206 . الجامع لأخلاق الراوي ، أبو بكر أحمد بن عليّ الخطيب البغدادي (ت 463 ه ) ، تحقيق : محمود بن محمّد الحدّاد ، القاهرة : مكتبة ابن تيمية ، الطبعة الاُولى ، 1412ه . 207 . جامع الدروس العربية ، مصطفى الغلاييني (ت 1945 م) ، بيروت : المكتبة الأهلية ، 1348 ه . 208 . جامع الرواة ، محمّد بن عليّ الغروي الأردبيلي (ت 1101 ه ) ، تحقيق : أبو الحسن الشعراني ، قم : مكتبة آية اللّه المرعشي ، 1397ه . 209 . الجامع الصغير في أحاديث البشير النذير ، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر السيوطي (ت 911 ه ) ، بيروت : دار الفكر ، الطبعة الاُولى ، 1401 ه .

.

ص: 529

210 . جامع العلوم والحكم ، أبو الفرج عبدالرحمن بن أحمد بن رجب (ت 795 ه ) ،تحقيق : شعيب الأرناؤوط وإبراهيم باجس ، بيروت : مؤسّسة الرسالة ، 1412 ه. 211 . جامع المسانيد والسنن ، اسماعيل بن عمر ابن كثير القرشي الدمشقي(ت 774 ه) ، بيروت : دار الفكر ، 1423 ه . 212 . جامعه شناسى (فارسي) ، آنتوني گيدنز ، ترجمه إلى الفارسيّة : حسن چاوشيان ، تهران : ني ، 1386 ش . 213 . جامعه شناسى كجروي (فارسي) ، علي سليمي و محمّد داوري ، قم : پژوهشكده حوزه ودانشگاه ، 1380ش . 214 . الجرح والتعديل ، عبد الرحمن بن أبي حاتم الرازي (ت 327 ه ) ، بيروت : دار إحياء التراث العربي ، الطبعة الاُولى ، 1371 ه . 215 . الجزية وأحكامها في الفقه الإسلامي ، علي أكبر الكلانتري ، قم : مؤسّسة النشر الإسلامي ، 1416 ه . 216 . الجعفريّات (الأشعثيّات) ، أبو الحسن محمّد بن محمّد بن الأشعث الكوفي (ق 4 ه ) ، طهران : مكتبة نينوى ، طُبع ضمن قرب الإسناد . 217 . جغرافياي فرهنگ تاريخي كشورهاي إسلامي (فارسي) ، حسين قَرَچانلو ، طهران : سمت ، الطبعة الاُولى ، 1380 _ 1382 ش . 218 . جمال الاُسبوع بكمال العمل المشروع ، أبو القاسم عليّ بن موسى الحلّي المعروف بابن طاووس (ت 664 ه ) ، تحقيق : جواد القيّومي ، قم : مؤسّسة الآفاق ، الطبعة الاُولى ، 1371 ش . 219 . الجمل والنصرة لسيّد العترة في حرب البصرة ، أبو عبد اللّه محمّد بن محمّد بن النعمان العُكبري البغدادي المعروف بالشيخ المفيد (ت 413 ه ) ، تحقيق : السيّد عليّ مير شريفي ، قم : المؤتمر العالمي لألفيّة الشيخ المفيد ، الطبعة الاُولى ، 1413 ه . 220 . جمهرة الأمثال ، أبو هلال العسكري (ت 395 ه ) ، القاهرة : المؤسّسة العربية . 221 . الجواهر السنيّة في الأحاديث القدسيّة . الشيخ محمّد الحسن الحرّ العاملي ( ت 1104 ه ) قم : مكتبة المفيد . 222 . جواهر العقدين في فضل الشرفين ، أبو الحسن عليّ بن عبد اللّه السمهودي (ت 911 ه ) ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا ، بيروت : دار الكتب العلميّة ، 1415 ه .

.

ص: 530

223 . الجواهر في تفسير القرآن الكريم ، علي الطنطاوي الجوهري (ت 1940 م) ، بيروت : دار إحياء التراث العربي ، 1412 ه . 224 . جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام ، محمّد حسن النجفي الإصفهاني(ت 1266 ه ) ، تحقيق : حامد الخفّاف ، بيروت : مؤسّسة المرتضى العالميّة ، الطبعة الاُولى ، 1412 ه . 225 . جواهر المطالب في مناقب الإمام عليّ بن أبي طالب عليه السلام ( المناقب لابن الدمشقي ) ، أبو البركات محمّد بن أحمد الباعوني الدمشقى (ت 871 ه ) ، تحقيق : محمّد باقر المحمودي ، قم : مجمع إحياء الثقافة الإسلاميّة ، الطبعة الاُولى ، 1415 ه . 226 . الجوهرة ، محمّد بن أبي بكر البرسي (ت 645 ه ) ، تحقيق : محمّد ألتونجي ، دمشق : مكتبة النوري ، الطبعة الاُولى ، 1402ه . 227 . الحاوي للفتاوي ، جلال الدين عبدالرحمن بن أبي بكر السيوطي (ت 911 ه ) ، بيروت : دار الكتاب العربي . 228 . الحجّ و العمرة في الكتاب والسنّة ، محمّد الرَّيشَهري ، قم : دارالحديث ، الطبعة الخامسة ، 1387 ش . 229 . الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة ، يوسف بن أحمد البحراني (ت 1186 ه ) ، تحقيق : محمّد تقي الإيرواني ، النجف الأشرف : دار الكتب الإسلاميّة ، 1377 ه . 230 . الحدائق الوردية في مناقب أئمّة الزيدية ، حميد بن أحمد المحلّي (ت 652 ه) ، تحقيق : المرتضى بن زيد المحطوري ، صنعاء : مكتبة بدر ، 1423 ه . 231 . حديث پژوهي (فارسي) ، مهدى مهريزى ، قم : دارالحديث ، 1422 _ 1432 ه . 232 . حديقة الشيعة (فارسي) ، أحمد بن محمّد المقدس الأردبيلي (ت 993 ه) ، تحقيق : صادق حسن زادة وعلي أكبر زماني نژاد ، قم : أنصاريان ، 1419 ه . 233 . حقائق التأويل في متشابه التنزيل ، محمّد بن الحسين الرضي الشريف (ت 406 ه ) ، تحقيق : محمّد رضا آل كاشف الغطاء ، بيروت : دار المهاجر . 234 . الحكايات ، محمّد بن محمّد بن النعمان المعروف بالشيخ المفيد (ت 413 ه) ، تحقيق : محمّدرضا الحسيني الجلالي ، قم : المؤتمر العالمي لألفية الشيخ المفيد ، الطبعة الاُولى ، 1413 ه .

.

ص: 531

235 . حلية الأبرار في أحوال محمّد وآله الأطهار عليهم السلام ، للسيّد هاشم بن سليمان البحراني (ت 1107 ه ) ، تحقيق : غلام رضا مولانا البروجردي ، قم : مؤسّسة المعارف الإسلاميّة ، الطبعة الاُولى ، 1413 ه . 236 . حلية الأولياء وطبقات الأصفياء ، أبو نعيم أحمد بن عبد اللّه الأصبهاني (ت 430 ه ) ، بيروت : دار الكتاب العربي ، الطبعة الخامسة ، 1407 ه . 237 . حلية المتّقين (فارسي)، محمّدباقر بن محمّدتقى المجلسي المعروف بالعلّامة المجلسي (ت 1111 ه)، تهران: كتاب فروشى علمي . 238 . حياة الحيوان الكبرى ، كمال الدين محمّد بن موسى الدَّميري (ت 773 ه ) ، بيروت : دار إحياء التراث العربي . 239 . الخرائج والجرائح ، أبو الحسين سعيد بن هبة اللّه الراوندي المعروف بقطب الدين الراوندي (ت 573 ه ) ، تحقيق : مؤسّسة الإمام المهدي(عج) ، قم : مؤسّسة الإمام المهدي (عج) ، الطبعة الاُولى ، 1409 ه . 240 . خصائص الأئمّة عليهم السلام (خصائص أمير المؤمنين عليه السلام ) ، أبو الحسن الشريف الرضي (ت 406 ه ) ، تحقيق : محمّد هادي الأميني ، مشهد : مجمع البحوث الإسلاميّة ، 1406 ه . 241 . خصائص الإمام أميرالمؤمنين عليه السلام ، أبو عبدالرحمن أحمد بن شعيب النسائيّ (ت 303 ه ) ، تحقيق : محمّد باقر المحموديّ ، طهران: وزارة الثقافة والإرشاد الإسلامي الطبعة الاُولى ، 1403 ه . 242 . خصائص الوحي المبين ، أبو الحسن يحيى بن الحسن الأسدي المعروف بابن بطريق (ت 600 ه ) ، تحقيق : محمّدباقر المحمودي ، طهران : مطبعة وزارة الإرشاد الإسلامي ، الطبعة الاُولى ، 1406 ه . 243 . الخصال ، أبو جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّي المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه ) ، تحقيق : علي أكبر الغفاري ، قم : مؤسّسة النشر الإسلامي ، 1403 ه . 244 . خلاصة الأقوال في علم الرجال ، الحسن بن يوسف بن المطهّر الحلّي ، المعروف بالعلّامة الحلّي (ت 726 ه ) ، تحقيق: السيّد محمّد صادق بحر العلوم ، قم : مكتبة الرضي ، 1402ه . 245 . الخلاف ، محمّد بن الحسن الطوسي (ت 460 ه ) ، قم : نشر إسماعيليان .

.

ص: 532

246 . خلافت وولايت از نظر قرآن وسنت (فارسي) ، محمّد تقي شريعتي (ت 1364 ش) ، طهران : حسينية ارشاد ، 1351ش . 247 . خلقت إنسان در بيان قرآن (فارسي) ، يداللّه سحابي ، طهران : شركة سهامي انتشار ، الطبعة الثالثة ، 1385 ش . 248 . خودكشي ، إميل دوركيم، ترجمه إلى الفارسية: نادر سالارزادة أميري، طهران: دانشگاه علّامه طباطبائي، 1378 ش. تقرير لجنة عمل الأشعار في مؤتمر الإسلام والآفات الاجتماعية). 249 . الخير والبركة في الكتاب والسنّة ، محمّد الرَّيشَهري ، قم : دارالحديث ، الطبعة الاُولى ، 1423 ه . 250 . دائرة المعارف بزرگ إسلامي (فارسي) ، طهران : مركز دائرة المعارف بزرك إسلامي ، 1369 ش . 251 . دائرة المعارف الشيعية ، محمّد حسين الأعلمي ، بيروت : مؤسّسة الأعلمي ، الطبعة الثانيّة ، 1412 ه . 252 . دائرة المعارف قرآن كريم (فارسي) ، تحقيق : مركز فرهنگ ومعارف قرآن ، قم : مؤسّسة بوستان كتاب ، 1382 ش . 253 . دانش نامة أحاديث پزشكى (فارسي _ عربي) ، محمّد المحمّدي الريشهري وآخرون، قم : دار الحديث، الطبعة الاُولى ، 1383 ش. 254 . دانش نامة إمام حسين عليه السلام بر پايه قرآن، حديث و تاريخ (فارسي _ عربي) ، محمّد المحمّدي الريشهري وآخرون ، قم : دار الحديث ، الطبعة الاُولى ، 1388 ش . 255 . دانش نامه إمام علي عليه السلام (فارسي) ، تحت إشراف : ، علي أكبر رشاد ، قم : پژوهشگاه فرهنك و انديشه إسلامي ، 1379 ش . 256 . دانش نامة أمير المؤمنين عليه السلام بر پاية قرآن، حديث و تاريخ (فارسي _ عربي) ، محمّد المحمّدي الريشهري وآخرون ، قم : دار الحديث ، الطبعة الثانيّة ، 1387 ش . 257 . دانش نامه جهان اسلام ، تحت إشراف : غلامعلي حدّداد عادل ، طهران : بنياد دائرة المعارف إسلامي ، 1364 ش .

.

ص: 533

258 . دانش نامه عقايد إسلامي (فارسي) ، محمّد المحمّدي الرَّيشهري ، تحقيق : دارالحديث ، قم : دارالحديث ، الطبعة الاُولى ، 1385 _ 1388 ش . 259 . دُرر الأحاديث النبويّة بالأسانيد اليحيويّة ، عبد اللّه بن محمّد الصعدي (ت 298 ه ) ، تحقيق : يحيى عبد الكريم الفضيل ، بيروت : موسّسة الأعلمي ، الطبعة الثانيّة ، 1402 ه . 260 . الدرر المنتثرة في الأحاديث المشتهرة ، عبد الرحمن بن أبي بكر السيوطي (ت 911 ه ) ، تحقيق : محمّد عبد القادر عطا ، بيروت : دار الكتب العلميّة ، الطبعة الاُولى ، 1408 ه . 261 . الدرّ المنثور في التفسير المأثور ، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر السيوطي (ت 911 ه ) ، تحقيق : دار الفكر ، بيروت : دار الفكر ، الطبعة الاُولى ، 1403 ه . 262 . الدرّ المنضود في أحكام الحدود ، السيّد محمّدرضا الگلپايگاني (ت 1372 ش) ، بقلم : علي الكريمي الجهرمي ، قم : دارالقرآن الكريم ، 1412 ه . 263 . الدرّ النظيم ، ابن حاتم العاملي الشامي (ت 664 ه) ، تحقيق : مؤسّسة الفكر الإسلامي ، قم : مؤسّسة الفكر الإسلامي ، الطبعة الاُولى ، 1420 ه . 264 . الدروس الشرعية في فقه الإمامية ، محمّد بن مكّي العاملي المعروف بالشهيد الأوّل (ت 786 ه) ، تحقيق : مؤسّسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين ، قم : مؤسّسة النشر الإسلامي ، الطبعة الاُولى ، 1412 ه . 265 . الدروع الواقية ، أبو القاسم عليّ بن موسى بن طاووس الحلّي (ت 664 ه ) ، تحقيق : مؤسّسة آل البيت عليهم السلام ، قم : مؤسّسة آل البيت عليهم السلام ، الطبعة الاُولى ، 1414 ه . 266 . الدرّة الباهرة من الأصداف الطاهرة ، محمّد بن مكّي العاملي المعروف بالشهيد الأوّل (ت 786 ه ) ، تحقيق : داود الصابري ، مشهد : الحضرة الرضويّة المقدّسة ، 1365ش . 267 . دستور معالم الحكم ومأثور مكارم الشيم ، محمّد بن سلامة القاضي القضاعي (ت 454 ه ) ، بيروت : دار الكتاب العربي ، الطبعة الاُولى ، 1401 ه . 268 . دعائم الإسلام وذكر الحلال والحرام والقضايا والأحكام ، أبو حنيفة النعمان بن محمّد بن منصور بن أحمد بن حيّون التميمي المغربي القاضي (ت 363 ه ) ، تحقيق : آصف بن عليّ أصغر فيضي ، قم : مؤسّسة أهل البيت عليهم السلام . 269 . الدعاء ، أبو القاسم سليمان بن أحمد الطبراني (ت 360 ه ) ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا ، بيروت : دار الكتب العلمية ، الطبعة الاُولى ، 1413 ه .

.

ص: 534

270 . الدعوات ، أبو الحسين سعيد بن عبد اللّه الراوندي المعروف بقطب الدين الراوندي (ت 573 ه ) ، تحقيق : مؤسّسة الإمام المهدي(عج) ، قم : مؤسّسة الإمام المهدي(عج) ، الطبعة الاُولى ، 1407 ه . 271 . دفاع عن القرآن الكريم ، السيّد محمّد رضا الحسيني الجلالي ، قم : دليل ، 1421 ه . 272 . دلائل الإمامة ، أبو جعفر محمّد بن جرير الطبري الإمامي (ق 5 ه ) ، تحقيق : مؤسّسة البعثة ، قم : مؤسّسة البعثة ، الطبعة الاُولى ، 1413 ه . 273 . دلائل الصدق ، محمّد حسن المظفّر (معاصر) ، القاهرة : دار المعلّم للطباعة ، الطبعة الاُولى ، 1396 ه . 274 . دلائل النبوّة ، الحافظ أبو نعيم أحمد بن عبد اللّه بن أحمد الأصبهاني (ت 430 ه ) ، تحقيق : محمّد روّاس قلعجي وعبد البرّ عبّاس ، بيروت : دار النفائس ، الطبعة الثانيّة ، 1406 ه . 275 . دلائل النبوّة ومعرفة أحوال صاحب الشريعة ، أبو بكر أحمد بن الحسين البيهقي (ت 458 ه ) تحقيق : عبد المعطي أمين قلعجي ، بيروت : دار الكتب العلميّة ، الطبعة الاُولى ، 1405 ه . 276 . الدمعة الساكبة في أحوال النبي والعترة الطاهرة ، محمّد باقر بن عبدالكريم البهبهاني (ت 1285 ه) ، تحقيق : حسين الأعلمي ، بيروت : مؤسّسة الأعلمي ، الطبعة الاُولى ، 1409 ه . 277 . دوستى در قرآن و حديث (فارسي _ عربي) ، محمّد المحمّدي الريشهري ، قم : دار الحديث ، الطبعة الثانيّة ، 1387 ش . 278 . ده رسالة (فارسي) ، محمّد محسن بن شاه مرتضى الفيض الكاشاني (ت 1091 ه)، تحقيق : رسول جعفريان ، إصفهان : مركز تحقيقات علمي و ديني إمام أميرالمؤمنين على عليه السلام ، 1371ش . 279 . ده گفتار (فارسي) ، مرتضى مطّهري (ت 1358 ش ) ، طهران : صدرا ، 1372 ش . 280 . الديباج الوضيّ في الكشف عن أسرار كلام الوصي (شرح نهج البلاغة) ، أبي الحسين يحيى بن حمزة بن على الحسيني (ت 749 ه)، تحقيق: خالد بن قاسم بن محمّد المتوكّل، صنعاء: مؤسّسة الإمام زيد بن على الثقافية، 1429 ه . 281 . ديوان الشافعي ، أبو عبد اللّه محمّد بن إدريس الشافعي (ت 204 ه ) ، تحقيق : محمّد عفيف الزعبي ، بيروت : دار الجيل ، الطبعة الثالثة ، 1392 ه .

.

ص: 535

282 . الديوان المنسوب إلى الإمام عليّ ، جمع : أبو الحسن محمّد بن الحسين الكيدري (ق 6 ه ) ، ترجمة : أبوالقاسم إمامي ، طهران : انتشارات اُسوة ، الطبعة الثانيّة ، 1375 ش . 283 . ذخائر العقبى في مناقب ذوي القربى ، أبو العبّاس أحمد بن عبد اللّه الطبري (ت 694 ه ) ، تحقيق : أكرم البوشي ، جدّة : مكتبة الصحابة ، الطبعة الاُولى ، 1415 ه . 284 . ذخيرة المعاد في شرح الإرشاد ، الملّا محمّد باقر السبزواري ( 1090 ه ) ، قم : مؤسّسة آل البيت عليهم السلام . 285 . ذكرى الشيعة ، أبو عبد اللّه محمّد بن مكّي العاملي الجزّيني المعروف بالشهيد الأوّل (ت 786 ه ) ، قم : مكتبة بصيرتي . 286 . ذمّ الدنيا ، أبو بكر عبد اللّه بن محمّد القرشي المعروف بابن أبي الدنيا (ت 281ه) ، تحقيق : محمّد عبد القادر أحمد عطا ، بيروت : مؤسّسة الكتب الثقافية ، الطبعة الاُولى ، 1413 ه . 287 . ذيل تاريخ بغداد ، ابن النجّار البغدادي (ت 643 ه) ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا ، بيروت : دارالكتب العلمية ، الطبعة الاُولى ، 1417ه . 288 . ربيع الأبرار ونصوص الأخبار ، أبوالقاسم محمود بن عمر الزمخشري (ت 538 ه ) ، تحقيق : سليم النعيمي ، قم : منشورات الرضى ، الطبعة الاُولى ، 1415 ه . 289 . رجال ابن داوود ، أبو منصور الحسن بن عليّ بن داوود الحلّي (ت 737 ه ) ، تحقيق : السيّد كاظم الموسوي المياموي ، قم : منشورات الشريف الرضي . 290 . رجال الطوسي ، أبو جعفر محمّد بن الحسن المعروف بالشيخ الطوسي(ت 460 ه ) ، تحقيق : جواد القيّومي ، قم : مؤسّسة النشر الإسلامي ، الطبعة الاُولى ، 1415 ه . 291 . رجال النجاشي (فهرس أسماء مصنّفي الشيعة) ، أبو العبّاس أحمد بن عليّ النجاشي (ت 450 ه ) ، تحقيق : محمّد جواد النائيني ، بيروت : دار الأضواء ، الطبعة الاُولى ، 1408 ه . 292 . الرّد على المنطقيين ، أحمد بن عبد الحليم بن تيمية (ت 728 ه) ، تحقيق : محمّد حسن محمّد حسن إسماعيل ، بيروت : دارالكتب العلمية ، 1424 ه . 293 . رسائل الشريف المرتضى ، أبو القاسم علي بن الحسين الموسوي المعروف بالشريف المرتضى و علم الهدى (ت 436 ه ) ، قم : دار القرآن الكريم ، 1405 ه .

.

ص: 536

294 . رسائل المحقّق الكركي ، علي بن الحسين المحقّق الكركي (ت 940 ه) ، تحقيق: محمّد الحسّون ، قم : مكتبة آية اللّه المرعشي ، 1409 ه . 295 . الرسالة السعدية ، الحسن بن يوسف المطهّر ، المعروف بالعلّامة الحلّي (ت 726 ه ) ، تحقيق : عبد الحسين محمّد علي البقّال ، قم : مكتبة آية اللّه المرعشي ، الطبعة الاُولى ، 1410ه . 296 . الرسالة القشيرية في علم التصوّف ، أبو القاسم عبد الكريم بن هوازن القشيري (ت 465 ه ) ، تحقيق : زريو معروف ، دمشق : دار الخير . 297 . رسالة كلمات الأعلام حول جواز الشهادة بالولاية في الأذان والإقامة مع عدم قصد الجزئية ، جمعها ورتّبها رضا خداداد اُستادي، طبع بالاُفسيت . 298 . رسالة المسجد ، محمّد الرَّيشَهري ، بمساعدة مرتضى خوش نصيب ، قم : دارالحديث ، 1386ش . 299 . روان شناسي رشد كودك و نوجوان (فارسي) ، محمّد پارسا ، طهران : انتشارات بعثت ، 1372ش . 300 . روح المعاني في تفسير القرآن ( تفسير الآلوسي ) ، محمود بن عبد اللّه الآلوسي (ت 1270 ه ) ، بيروت : دار إحياء التراث العربي . 301 . روض الجنان و روح الجنان ( تفسير أبو الفتوح رازي) (فارسي ) ، أبو الفتوح حسين بن عليّ الرازي (ق 4ه ) ، تحقيق : الحضرة المقدّسة الرضويّة ، مشهد : الحضرة المقدّسة الرضوية ، الطبعة الاُولى ، 1371 ش . 302 . الروضة البهية في شرح اللمعة الدمشقية ، زين الدين بن أحمد بن محمّد العاملي الجبعي المعروف بالشهيد الثاني (ت 966ه ) ، تحقيق : السيّد محمّد كلانتر ، النجف الأشرف : مطبعة جامعة النجف الدينية ، 1398 ه . 303 . الروضة في فضائل أمير المؤمنين عليه السلام ، سديد الدين شاذان بن جبرئيل القمّي (ق 5 ه ) ، تحقيق : علي الشكره چي ، قم : مكتبة الأمين ، 1423 ه . 304 . روضة المتّقين ، العلّامة محمّد باقر بن محمّد تقي المجلسي ( ت 1070 ه ) ، تحقيق : علي پناه الإشتهاردي ، قم : بنياد فرهنگ إسلامي ، الطبعة الثانيّة . 305 . روضة الواعظين ، محمّد بن الحسن بن عليّ الفتّال النيسابوري (ت 508 ه ) ، تحقيق : حسين الأعلمي ، بيروت : مؤسّسة الأعلمي ، الطبعة الاُولى ، 1406 ه .

.

ص: 537

306 . رياض السالكين في شرح صحيفة سيّد الساجدين ، السيّد عليّ خان الحسيني المدني الشيرازي (ت 1120 ه) ، تحقيق : السيّد محسن الحسيني الأميني ، قم : مؤسّسة النشر الاسلامي . 307 . رياض الصالحين ، يحيى بن شرف الدين النووي (ت 676 ه ) ، تحقيق : مصطفى محمّد عمارة ، حلب : دارالقلم العربي ، 1413ه . 308 . رياض العلماء وحياض الفضلاء ، الميرزا عبد اللّه أفندي الإصفهاني (ق 12 ه ) ، تحقيق : السيّد أحمد الحسيني ، قم : مطبعة الخيام ، الطبعة الاُولى ، 1401 ه . 309 . زاد المسالك ، محمّد بن شاه مرتضى الفيض الكاشاني (ت 1091 ه ) ، طهران ، 1372 ه . 310 . زاد المسير في علم التفسير ، أبو الفرج عبد الرحمن بن عليّ بن الجوزي القرشي البغدادي (ت 597 ه ) ، تحقيق : محمّد عبد الرحمن ، بيروت : دار الفكر ، الطبعة الاُولى ، 1407 ه . 311 . زاد المعاد ، أبو عبداللّه محمّد بن أبي بكر ابن قيم الجوزية (ت 751 ه )، القاهرة، مؤسسة المختار، 1427 ه . 312 . زبدة البيان في أحكام القرآن ، أحمد بن محمّد الشهير بالمقدّس الأردبيلى (ت 993 ه ) ، تحقيق : محمّدباقر البهبودي ، طهران : المكتبة المرتضوية . 313 . زمين وآسمان وستارگان از نظر قرآن (فارسي) ، محمّد صادقي تهراني ، قم : موسسة دار التفسير ، الطبعة الثانيّة ، 1414 ه . 314 . الزهد ، أبو عبد الرحمن بن عبد اللّه بن المبارك الحنظلي المروزي (ت 181 ه ) ، تحقيق : حبيب الرحمن الأعظمي ، بيروت : دار الكتب العلميّة . 315 . الزهد ، أبو عبد اللّه أحمد بن محمّد بن حنبل الشيباني (ت 241 ه ) ، بيروت : دار الكتب العلمية . 316 . الزهد ، الحسين بن سعيد الكوفي الأهوازي (ق 3 ه ) ، تحقيق : مهدي غلامعلي ، قم : دارالحديث ، الطبعة الاُولى ، 1426ه . 317 . الزهد ، هنّاد بن السَّريّ الكوفي (ت 243ه) ، تحقيق : عبدالرحمن الفريوائي ، الكويت : دارالخلفاء للكتاب الإسلامي ، الطبعة الاُولى ، 1406 ه . 318 . الزهد الكبير ، أحمد بن حسين البيهقي (ت 458) ، تحقيق : عامر أحمد حيدر ، بيروت : دارالجنان ، الطبعة الاُولى ، 1408ه .

.

ص: 538

319 . سبل الهدى والرشاد ، محمّد بن يوسف الصالحي ، (ت 942) ، تحقيق : أحمد عبد الموجود ، بيروت : دارالكتب العلمية ، الطبعة الاُولى ، 1414ه . 320 . السرائر الحاوي لتحرير الفتاوي ، أبو جعفر محمّد بن منصور بن أحمد بن إدريس الحلّي (ت 598 ه ) ، تحقيق : مؤسّسة النشر الإسلامي ، قم : مؤسّسة النشر الإسلامي ، الطبعة الثانيّة ، 1410 ه . 321 . سرّ السلسلة العلويّة ، أبو نصر سهل بن عبد اللّه البخاري (ت 431 ه ) ، قم : دار الشريف الرضي ، الطبعة الاُولى ، 1413 ه . 322 . سعد السعود ، أبو القاسم عليّ بن موسى الحلّي المعروف بابن طاووس (ت 664 ه ) ، قم : مكتبة الشريف الرضي ، الطبعة الاُولى ، 1363 ش . 323 . سلسلة الأحاديث الصحيحة ، محمّد ناصر الدين الألباني ( ت 1420 ه ) ، بيروت : المكتب الإسلامي ، الطبعة الاُولى ، 1405 ه . 324 . سلسلة الأحاديث الضعيفة والموضوعة وأثرها السيّئ في الاُمّة ، محمّد ناصرالدين الألباني (ت 1420 ه ). 325 . سنن ابن ماجة ، أبو عبد اللّه محمّد بن يزيد بن ماجة القزويني (ت 275 ه ) ، تحقيق : محمّد فؤاد عبد الباقي ، بيروت : دار إحياء التراث ، الطبعة الاُولى ، 1395 ه . 326 . سنن أبي داوود ، أبو داوود سليمان بن أشعث السجستاني الأزدي (ت 275 ه ) ، تحقيق : محمّد محيي الدين عبد الحميد ، بيروت : دار إحياء السنّة النبوية . 327 . سنن الترمذي (الجامع الصحيح) ، أبو عيسى محمّد بن عيسى بن سورة الترمذي (ت 297 ه ) ، تحقيق : أحمد محمّد شاكر ، بيروت : دار إحياء التراث ، 1357ه . 328 . سنن الدار قطني ، أبو الحسن عليّ بن عمر البغدادي المعروف بالدار قطني (ت 285 ه ) ، تحقيق : أبو الطيّب محمّد آبادي ، بيروت : عالم الكتب ، الطبعة الرابعة ، 1406 ه . 329 . سنن الدارمي ، أبو محمّد عبد اللّه بن عبد الرحمن الدارمي (ت 255 ه ) ، تحقيق : مصطفى ديب البغاء ، دمشق : دار القلم ، الطبعة الاُولى ، 1412 ه . 330 . سنن سعيد بن منصور ، أبو عثمان سعيد بن منصور الخراساني المروزي (ت 227 ه ) ، تحقيق : حبيب الرحمن الأعظمي ، بيروت : دار الكتب العلمية ، الطبعة الاُولى ، 1405 ه .

.

ص: 539

331 . السنن الكبرى ، أبو بكر أحمد بن الحسين بن عليّ البيهقي (ت 458 ه ) ، تحقيق : محمّد عبد القادر عطا ، بيروت : دار الكتب العلميّة ، الطبعة الاُولى ، 1414 ه . 332 . السنن الكبرى ، أبو عبد الرحمن أحمد بن شعيب النسائي (ت 303ه) ، تحقيق : سليمان البغدادي و كسروي حسن ، بيروت : دار الكتب العلمية ، الطبعة الاُولى ، 1411 ه . 333 . سنن النسائي (بشرح الحافظ جلال الدين السيوطي وحاشية الإمام السِّندي) ، أبو عبد الرحمن أحمد بن شعيب النسائي (ت 303 ه ) ، بيروت : دار الجيل ، الطبعة الاُولى ، 1407 ه . 334 . السنّة ، ابن أبي عاصم الشيباني (ت 287 ه ) ، بيروت : المكتب الاسلامي ، الطبعة الثالثة ، 1412ه . 335 . سيّد المرسلين ، جعفر السبحاني ، قم : مؤسّسة النشر الإسلامي . 336 . سير أعلام النبلاء ، أبو عبد اللّه محمّد بن أحمد الذهبي (ت 748 ه ) ، تحقيق : مؤسّسة الرسالة ، بيروت : مؤسّسة الرسالة ، الطبعة العاشرة ، 1414 ه . 337 . السيرة الحلبيّة ، علي بن برهان الدين الحلبي الشافعي (ت 1044 ه ) ، بيروت : المكتبة الإسلامية . 338 . سيرة رسول خدا صلى الله عليه و آله (فارسي) ، رسول جعفريان (معاصر) ، طهران : أمير كبير ، 1372 ش . 339 . السيرة النبويّة ، أبو الفداء إسماعيل بن عمر بن كثير البُصروي الدمشقي (ت 747 ه ) ، تحقيق : مصطفى عبد الواحد ، بيروت : دار إحياء التراث العربي . 340 . السيرة النبويّة ، أبو محمّد عبد الملك بن هشام بن أيّوب الحميري (ت 218 ه ) ، تحقيق : مصطفى السقّا وإبراهيم الأبياري ، قم : مكتبة المصطفى ، الطبعة الاُولى ، 1355 ه . 341 . السيرة النبوية ، أحمد بن زيني دحلان ، تحقيق : ناجي السويد ، بيروت : دار احياء التراث العربي ، 1416ه . 342 . سيري در نهج البلاغة (فارسي) ، مرتضى مطهّرى ، قم : صدرا . 343 . شرح ابن ميثم على مئة كلمة ، ابن ميثم البحراني (ت 679 ه ) ، تحقيق : المحدّث الأرموي ، قم : مؤسّسة النشر الإسلامي . 344 . شرح الأخبار في فضائل الأئمّة الأطهار ، أبو حنيفة القاضي النعمان بن محمّد المصري (ت 363 ه ) ، تحقيق : السيّد محمّد الحسيني الجلالي ، قم : مؤسّسة النشر الإسلامي ، الطبعة الاُولى ، 1412 ه .

.

ص: 540

345 . شرح الأسماء الحسنى ، الملّا هادي السبزواري (ت 1289 ه ) ، قم : مكتبة بصيرتي ، الطبعة الاُولى ، 1267 ه . 346 . شرح اُصول الكافي ، المولى محمّدصالح المازندرانى (ت 1081 ه ) ، تحقيق : أبوالحسن الشعراني . 347 . شرح توحيد الصدوق ، القاضى محمّدسعيد بن محمّد مفيد القمّي (ت 1264 ه )، تحقيق: نجفقلي حبيبي، طهران: وزارة الثقافة والإرشاد الإسلامي، 1415 ه . 348 . شرح جمل العلم والعمل ، السيد المرتضى علي بن الحسين علم الهدى (ت 436 ه ) ، تحقيق : كاظم مدير شانجي ، مشهد : دانشگاه مشهد ، 1352 ش . 349 . شرح السنّة ، الحسين بن مسعود البغوي (ت 516 ه) ، تحقيق : شعيب الأرناؤوط و زهير الشاويش ، بيروت : المكتب الإسلامي ، الطبعة الثانيّة ، 1403ه . 350 . شرح صحيح مسلم للنووي ، أبو زكريا يحيى بن شرف النَّوَوي (ت 676 ه ) ، تحقيق : خليل الميس ، بيروت : دار القلم ، الطبعة الاُولى ، 1407 ه . 351 . شرح فصوص الحكم ، داوود بن محمود القيصري (ق 8 ه ) ، تصحيح : السيّد جلال الدين الآشتياني ، طهران : علمي و فرهنگي ، 1375 ش . 352 . الشرح الكبير على المغني ، عبدالرحمن بن محمّد بن قدامة المقدسي (ت 682 ه ) ، بيروت : دار الفكر . 353 . شرح المقاصد ، مسعود بن عمر التفتازاني (ت 792 ه ) ، تحقيق : عبد الرحمن عميرة ، قم : منشورات الشريف الرضي . 354 . شرح المواقف ، عليّ بن محمّد الجرجاني (ت 816 ه ) ، قم : دارالكتب العلمية . 355 . شرح الموطّأ ، محمّد بن عبدالباقي الزرقاني (ت 1122 ه ) ، بيروت : دار الجيل . 356 . شرح نهج البلاغة ، عزّ الدين عبد الحميد بن محمّد بن أبي الحديد المعتزلي المعروف بابن أبي الحديد (ت 656 ه ) ، تحقيق : محمّد أبوالفضل إبراهيم ، بيروت : دار الجيل ، الطبعة الاُولى ، 1407 ه . 357 . شرح نهج البلاغة ، ميثم بن علي البحراني المعروف بابن ميثم ( 689 ه ) ، بيروت : دار الآثار للنشر ، 1402ه .

.

ص: 541

358 . الشريعة ، أبوبكر بن محمّد بن الحسين الآجري (ت 360 ه ) ، تحقيق : محمّد حامد الفقي ، بيروت : دارالكتب العلمية ، الطبعة الاُولى ، 1403ه . 359 . شُعب الإيمان ، أبو بكر أحمد بن الحسين البيهقي (ت 458 ه ) ، تحقيق : محمّد السعيد بسيوني زغلول ، بيروت : دار الكتب العلميّة ، الطبعة الاُولى ، 1410 ه . 360 . الشفا بتعريف حقوق المصطفى ، القاضي أبو الفضل عياض بن موسى اليحصبي (ت 544 ه ) ، بيروت : دار الكتب العلميّة . 361 . الشمائل المحمّدية ، أبو عيسى محمّد بن عيسى الترمذي (ت 279 ه ) ، تحقيق : عزّت عُبيد الدّعاس ، بيروت : دار الترمذي ، الطبعة الثانيّة ، 1405ه . 362 . شواهد التنزيل لقواعد التفضيل ، أبو القاسم عُبيد اللّه بن عبد اللّه النيسابوري المعروف بالحاكم الحسكاني (ق 5 ه ) ، تحقيق : محمّد باقر المحمودي ، طهران : مؤسّسة الطبع والنشر التابعة لوزارة الثقافة والإرشاد الإسلامي ، الطبعة الاُولى ، 1411 ه . 363 . الصافي في تفسير القرآن (تفسير الصافي) ، محمّد محسن الفيض الكاشاني (ت 1091 ه ) ، طهران : مكتبة الصدر ، الطبعة الاُولى ، 1415 ه . 364 . الصحاح تاج اللغة وصحاح العربيّة ، أبو نصر إسماعيل بن حمّاد الجوهري (ت 398 ه ) ، تحقيق : أحمد بن عبد الغفور عطّار ، بيروت : دار العلم للملايين ، الطبعة الرابعة ، 1990 م . 365 . صحيح ابن حِبّان ، ابن حبان البُستي (ت 354 ه ) ، تحقيق : شعيب الأرناؤوط ، بيروت : مؤسّسة الرسالة ، الطبعة الاُولى . 366 . صحيح ابن خزيمة ، أبو بكر محمّد بن إسحاق السلمي النيسابوري المعروف بابن خُزيمة (ت 311 ه ) ، تحقيق : محمّد مصطفى الأعظمي ، المكتب الإسلامي ، الطبعة الثانيّة ، 1412 ه . 367 . صحيح البخاري ، أبو عبد اللّه محمّد بن إسماعيل البخاري (ت 256 ه ) ، تحقيق : مصطفى ديب البغاء ، بيروت : دار ابن كثير ، الطبعة الرابعة ، 1410 ه . 368 . صحيح مسلم ، أبو الحسين مسلم بن الحجّاج القشيري النيسابوري (ت 261 ه ) ، تحقيق : محمّد فؤاد عبد الباقي ، بيروت : دار إحياء الكتب العربية : الطبعة الاُولى . 369 . الصحيح من سيرة النبيّ الأعظم ، جعفر مرتضى العاملي ( معاصر ) ، بيروت : دار السيرة ، الطبعة الرابعة ، 1415 ه .

.

ص: 542

370 . صحيفه نور (مجموعة كلمات الإمام الخميني بالفارسيّة) ، المركز الوثائقي الثقافي للثورة الإسلامية ، طهران : سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى ، 1361 _ 1368 ش . 371 . صحيفة الإمام الرضا عليه السلام ، [المنسوبة إلى] الإمام الرضا عليه السلام ، تحقيق : مؤسّسة الإمام المهدي (عج) قم : مؤسّسة الإمام المهدي (عج) ، الطبعة الاُولى ، 1408 ه . 372 . الصحيفة السجّاديّة ، الإمام عليّ بن الحسين عليه السلام ، تحقيق : عليّ أنصاريان ، دمشق : المستشارية الثقافية للجمهوريّة الإسلاميّة الإيرانيّة ، 1405 ه . 373 . الصحيفة السجّاديّة الجامعة (أدعية مأثورة للإمام علي بن الحسين عليه السلام ) ، تحقيق : السيّد محمّد باقر الموحّد الأبطحي ، قم : مؤسّسة الإمام المهدي (عج) ، الطبعة الاُولى ، 1411ه . 374 . الصراط المستقيم إلى مستحقّي التقديم ، عليّ بن يونس النباطي البياضي (ت 877 ه ) ، تحقيق : محمّد باقر البهبودي ، طهران : المكتبة المرتضويّة ، الطبعة الاُولى ، 1384 ه . 375 . صرف سادة (فارسي) ، محمّد رضا طباطبائي ، قم : مؤسّسة دارالعلم ، الطبعة الستّون ، 1384 ش . 376 . صفات الشيعة ، أبو جعفر محمّد بن عليّ القمّي المعروف بالصدوق (ت 381 ه ) ، تحقيق : مؤسّسة الإمام المهدي (عج) ، قم : مؤسّسة الإمام المهدي (عج) ، الطبعة الاُولى ، 1410ه . 377 . صفة الصفوة ، أبو الفرج جمال الدين عبد الرحمن بن عليّ بن محمّد المعروف بابن الجوزي (ت 597 ه ) ، تحقيق : محمود فاخوري و محمّد قلعة جي ، حلب : دار الوعي ، الطبعة الاُولى ، 1389ه . 378 . الصمت وآداب اللسان ، أبو بكر عبد اللّه بن محمّد بن أبي الدنيا البغدادي ، تحقيق : نجم عبدالرحمن خلف ، بيروت : دار الغرب الإسلامي . 379 . الصواعق المحرقة في الردّ على أهل البدع والزندقة ، أحمد بن حجر الهيثمي الكوفي (ت 974 ه ) ، إعداد : عبد الوهّاب عبد اللطيف ، مصر : مكتبة القاهرة ، الطبعة الثانيّة ، 1385 ه . 380 . الضعفاء الصغير ، محمّد بن إسماعيل البخاري (ت 256 ه ) ، تحقيق : محمّد إبراهيم زايد ، بيروت : دار المعرفة ، الطبعة الاُولى ، 1406 ه . 381 . الضعفاء الكبير ، محمّد بن عمرو العقيلي (ت 322 ه ) ، تحقيق : عبد المعطي أمين قلعچي ، بيروت : دار الكتب العلمية ، الطبعة الاُولى ، 1404ه .

.

ص: 543

382 . الضعفاء والمتروكين ، أبو الفرج عبدالرحمن ابن الجوزي (ت 597 ه )، بيروت: دار الكتب العلمية، 1406 ه . 383 . طبّ الأئمّة عليهم السلام ، ابنا بسطام النيسابوريان ، تحقيق : محسن عقيل ، بيروت : دارالمحجّة البيضاء ، الطبعة الاُولى ، 1414 ه . 384 . طبّ الإمام الرضا عليه السلام ، تحقيق : محمّد مهدي نجف ، النجف الأشرف : مكتبة الإمام الحكيم ، 1402ه . 385 . الطبقات الكبرى ، محمّد بن سعد كاتب الواقدي (ت 230 ه ) ، بيروت : دار صادر . 386 . طبّ النبيّ صلى الله عليه و آله ، أبو العبّاس جعفر المستغفري (ت 432 ه ) ، بيروت : مؤسّسة أهل البيت عليهم السلام ، 1411 ه . 387 . الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف ، أبو القاسم عليّ بن موسى الحلّي المعروف بابن طاووس (ت 664 ه ) ، قم : مطبعة الخيّام ، الطبعة الاُولى ، 1400 ه . 388 . الطراز الأوّل والكناز لما عليه من لغة العرب المعوّل، السيّد علي خان بن أحمد المدني الشيرازي (ت 1120 ه )، مشهد: مؤسّسة آل البيت، 1426 ه . 389 . الطراز المتضمّن لأسرار البلاغة وعلوم حقائق الإعجاز، يحيي بن حمزة العلوي اليماني (ت 749 ه )، تحقيق: عبد السلام شاهين، بيروت: دار الكتب العلمية، 1415 ه . 390 . طرف من الأنباء والمناقب ، علي بن موسى بن طاووس (ت 664 ه) ، تحقيق : قيس العطّار ، قم : مؤسّسة عاشوراء ، الطبعة الاُولى ، 1420 ه . 391 . عارضة الأحوذي بشرح صحيح الترمذي ، محمّد بن عبد اللّه (ابن العزي) (ت 543 ه ) ، بيروت : مكتبة المعارف . 392 . العُدد القويّة لدفع المخاوف اليوميّة ، جمال الدين أبو منصور الحسن بن يوسف بن عليّ المطهّر الحلّي المعروف بالعلّامة (ت 726 ه ) ، تحقيق : السيّد مهدي الرجائي ، قم : مكتبة آية اللّه المرعشي ، الطبعة الاُولى ، 1408 ه . 393 . عدّة الداعي ونجاح الساعي ، أبو العبّاس أحمد بن محمّد بن فهد الحلّي الأسدي (ت 841 ه ) ، تحقيق : أحمد الموحّدي ، طهران : مكتبة وجداني . 394 . العظمة ، أبو الشيخ الأصبهاني (ت 369 ه ) ، تحقيق : مصطفى عاشور ، القاهرة : مكتبة القرآن ، الطبعة الاُولى ، 1411 ه .

.

ص: 544

395 . عقد الدرر في أخبار المنتظر ، يوسف بن يحيى بن عليّ المقدسيّ السلميّ (ق 7 ه ) ، تحقيق : دارالكتب العلميّة ، بيروت : دار الكتب العلمية ، الطبعة الاُولى ، 1403 ه . 396 . العقد الفريد ، أبو عمر أحمد بن محمّد بن عبد ربّه الاُندلسي (ت 328 ه ) ، تحقيق : أحمد الزين وإبراهيم الأبياري ، بيروت : دار الأندلس ، الطبعة الاُولى ، 1408 ه . 397 . العقد المنير في ما يتعلّق بالدراهم والدنانير ، موسى الحسيني المازندراني ، النجف : الحيدرية ، 1354ه . 398 . العقد النضيد ، محمّد بن حسن القمّي (ت 327 ه ) ، تحقيق : علي أوسط الناطقي ، قم : دارالحديث ، الطبعة الاُولى ، 1423ه . 399 . علل الشرائع ، أبو جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّي ، المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه ) ، بيروت : دار البلاغة . 400 . العلل ومعرفة الرجال (العلل لابن حنبل) ، أبو عبد اللّه أحمد بن محمّد بن حنبل الشيباني (ت 241 ه ) ، تحقيق : وصي اللّه عبّاس ، بيروت : المكتب الإسلامي ، الطبعة الاُولى ، 1408 ه . 401 . العلم و الحكمة في الكتاب والسنّة ، محمّد المحمّدي الرَّيشَهري ( معاصر ) ، قم : دار الحديث ، الطبعة الاُولى ، 1376 ش . 402 . علوم حديث (فصليّة فارسيّة) ، قم : دار الحديث . 403 . علوم الحديث (نصف سنوية) ، طهران : كلّية علوم الحديث . 404 . عمدة عيون صحاح الأخبار في مناقب إمام الأبرار (العمدة) ، يحيى بن الحسن الأسدي الحلّي المعروف بابن البطريق (ت 600 ه ) ، قم : مؤسّسة النشر الإسلامي ، الطبعة الاُولى ، 1407 ه . 405 . عمدة القاري ، محمود بن أحمد العيني (ت 855 ه ) ، بيروت : دار إحياء التراث العربي . 406 . عمل اليوم والليلة ، أبو عبد الرحمن أحمد بن شعيب النسائي (ت 303 ه ) ، تحقيق : فاروق حمادة ، بيروت : مؤسّسة الرسالة ، الطبعة الثالثة ، 1407 ه . 407 . عوالم العلوم والمعارف والأحوال من الآيات والأخبار والأقوال ، عبداللّه بن نور اللّه البحرانيّ الإصفهانيّ ( من أعلام القرن الثاني عشر ) ، تحقيق : مؤسّسة الإمام المهديّ (عج) ، قم : مؤسّسة الإمام المهدي(عج) ، الطبعة الاُولى ، 1408 ه .

.

ص: 545

408 . عوالي اللآلي العزيزيّة في الأحاديث الدينيّة ، محمّد بن عليّ بن إبراهيم الأحسائي المعروف بابن أبي جمهور (ت 940 ه ) ، تحقيق : مجتبى العراقي ، قم : مطبعة سيّد الشهداء عليه السلام ، الطبعة الاُولى ، 1403 ه . 409 . العين ، أبو عبد الرحمن الخليل بن أحمد الفراهيدي (ت 175 ه ) ، تحقيق : مهديالمخزومي ، قم : دار الهجرة ، الطبعة الاُولى ، 1409 ه . 410 . عيون الأثر في فنون المغازي والشمائل والسير (السيرة النبويّة لابن سيّد الناس) ، محمّد عبد اللّه بن يحيى بن سيّد الناس (ت 734 ه ) ، بيروت : مؤسّسة عزّ الدين ، 1406 ه . 411 . عيون الأخبار ، أبو محمّد عبد اللّه بن مسلم بن قتيبة الدينوري (ت 276 ه ) ، القاهرة : دار الكتب المصريّة ، 1343 ه . 412 . عيون أخبار الرضا عليه السلام ، أبو جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّي المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه ) ، تحقيق : السيّد مهدي الحسيني اللّاجوردي ، طهران : منشورات جهان . 413 . عيون الأخبار في مناقب الأخيار (أمالي الشريف البغدادي) ، أبو المعالي المرتضى محمّد بن محمّد بن زيد بن على الشريف البغدادي (ت 480 ه ) ، تحقيق : محمّدهادي خالقي (طبع ضمن مجموعة ميراث حديث شيعة ، ج 7 و 17) ، قم : دار الحديث ، 1422 و 1429 ه . 414 . عيون الحكم والمواعظ ، أبو الحسن عليّ بن محمّد الليثي الواسطي (ق 6 ه ) ، تحقيق : حسين الحسني البيرجندي ، قم : دار الحديث ، الطبعة الاُولى ، 1376 ش . 415 . الغارات ، أبو إسحاق إبراهيم بن محمّد بن سعيد المعروف بابن هلال الثقفي (ت 283 ه ) ، تحقيق : السيّد جلال الدين المحدّث الاُرموي ، طهران : منشورات أنجمن آثار ملّي ، الطبعة الاُولى ، 1395 ه . 416 . غاية المرام وحجّة الخصام في تعيين الإمام ، هاشم بن إسماعيل البحراني (ت 1107 ه ) ، تحقيق : السيّد علي عاشور ، بيروت : مؤسّسة التأريخ العربي ، 1422ه . 417 . الغدير في الكتاب والسنّة والأدب ، عبد الحسين بن أحمد الأميني التبريزي النجفي (ت 1390 ه ) ، بيروت : دار الكتاب العربي ، الطبعة الخامسة ، 1403 ه . 418 . غرر الأخبار ودرر الآثار في مناقب أبي الأئمّة الأطهار عليّ أميرالمؤمنين ، حسن بن محمّد الديلمي (ق 8 ه ) ، تحقيق : إسماعيل ضيغم ، قم : دليل ما ، الطبعة الاُولى ، 1427 ه .

.

ص: 546

419 . غرر الحكم ودرر الكلم ، عبد الواحد الآمِدي التميمي (ت 510 ه ) ، تحقيق : مير سيّد جلال الدين المحدّث الاُرموي ، طهران : جامعة طهران ، الطبعة الثالثة ، 1360 ش . 420 . غريب الحديث ، أبو محمّد عبد اللّه بن مسلم بن قتيبة الدينوري (ت 276 ه ) ، بيروت : دار الكتب العلميّة ، 1408 ه . 421 . الغريبين (غريبَي القرآن والحديث)، أبو عبيد أحمد بن محمّد بن محمّد الهروي (ت 401 ه )، حيدرآباد (الهند): وزارة المعارف والشؤون الثقافية للحكومة العالية الهندية، 1406 ه . 422 . الغيبة ، أبو جعفر محمّد بن الحسن بن عليّ بن الحسن الطوسي (ت 460 ه ) ، تحقيق : عباد اللّه سَرشار الطهراني وعليّ أحمد ناصح ، مؤسّسة المعارف الإسلاميّة ، الطبعة الاُولى ، 1411 ه . 423 . الغيبة ، أبو عبد اللّه محمّد بن إبراهيم بن جعفر الكاتب النعماني (ت 350 ه ) ، تحقيق : عليّ أكبر الغفّاري ، طهران : مكتبة الصدوق . 424 . الفائق في غريب الحديث ، أبو القاسم محمود بن عمر الزمخشري (ت 583 ه ) ، تحقيق : عليّ محمّد البجاوي ، بيروت : دار الفكر ، 1414 ه . 425 . فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمية والإفتاء بالمملكة العربية السعودية ، صفوت شوادفي ، القاهرة : مكتبة السنة ، 1411 ه . 426 . فتح الأبواب ، أبو القاسم عليّ بن موسى الحلّي المعروف بابن طاووس (ت 664 ه ) ، تحقيق : حامد الخفّاف ، قم : مؤسّسة آل البيت عليهم السلام ، الطبعة الاُولى ، 1409 ه . 427 . فتح الباري (شرح صحيح البخاري) ، أبو الفضل أحمد بن عليّ بن حجر العسقلاني (ت 852 ه ) ، تحقيق : عبد العزيز بن عبد اللّه بن باز ، بيروت : دار الفكر ، الطبعة الاُولى ، 1379 ه . 428 . فتح العزيز شرح الوجيز ، عبدالكريم بن محمّد الرافعي (ت 623 ه ) ، بيروت : دارالفكر . 429 . الفتح الكبير (صحيح جامع الصغير وزيادته) ، محمّد ناصر الدين الألباني (ت 1420 ه ) ، بيروت : المكتب الإسلامي ، 1408 ه . 430 . الفتح الكبير في ضمّ الزيادة إلى الجامع الصغير ، يوسف بن إسماعيل النبهاني (ت 1932 م) ، بيروت : دارالكتاب العربي .

.

ص: 547

431 . الفتن ، أبو عبد اللّه نعيم بن حمّاد المروزي (ق 3ه ) ، تحقيق : سمير بن أمين زهيري ، القاهرة : مكتبة التوحيد ، الطبعة الاُولى ، 1412 ه . 432 . الفتوح ، أبو محمّد أحمد بن أعثم الكوفيّ (ت 314 ه ) ، تحقيق : علي شيري ، بيروت : دار الأضواء ، الطبعة الاُولى ، 1411 ه . 433 . الفتوحات المكيّة ، محمّد بن عليّ ابن العربي (ت 638 ه ) ، تحقيق : عثمان يحيى و إبراهيم مدكور ، القاهرة : الهيئة المصرية العامّة للكتب ، 1392 ه . 434 . فتوح البلدان ، أبو الحسن أحمد بن يحيى البلاذري (ت 279 ه ) ، تحقيق : عبد اللّه أنيس الطباع ، بيروت : مؤسّسة المعارف ، الطبعة الاُولى ، 1407 ه . 435 . الفتوّة، أبو عبد اللّه محمّد بن أبي المكارم المعروف بابن المعمار البغدادي (ت 642ه )، تحقيق: مصطفى جواد و محمّد تقي الدين الهلالي، بغداد: مكتبة المثنّى، 1337 ه . 436 . فرائد الأُصول في تمييز المزيّف عن القبول (الرسائل) ، مرتضى الأنصاري (ت 1281ه ) ، قم : مؤسّسة النشر الإسلامي . 437 . فرائد السمطين في فضائل المرتضى والبتول والسبطين والأئمّة من ذرّيّتهم عليهم السلام ، إبراهيم بن محمّد بن المؤيّد بن عبداللّه الجوينيّ (ت 730 ه ) ، تحقيق : محمّد باقر المحمودي ، بيروت : مؤسّسة المحموديّ ، الطبعة الاُولى ، 1398 ه . 438 . الفرج بعد الشدّة ، أبو بكر عبد اللّه بن محمّد القرشي المعروف بابن أبي الدنيا (ت 281 ه ) ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا ، بيروت : مؤسّسة الكتب الثقافية ، الطبعة الاُولى ، 1413 ه . 439 . فرحة الغري في تعيين قبر أمير المؤمنين عليّ عليه السلام ، غياث الدين عبد الكريم بن أحمد الطاووسي العلوي (ت 693 ه ) ، قم : منشورات الشريف الرضي . 440 . فردوس الأخبار بمأثور الخطاب ، شيروية بن شهردار بن شيروية الديلمي (ت 509 ه ) ، تحقيق : فواز أحمد الزمرلي ، القاهرة : دار الريان ، الطبعة الاُولى ، 1408ه . 441 . الفردوس بمأثور الخطاب ، أبو شجاع شيرويه بن شهردار الديلمي الهَمَداني (ت 558 ه ) ، تحقيق : السعيد بن بسيوني زغلول ، بيروت : دار الكتب العلميّة ، الطبعة الاُولى ، 1406 ه . 442 . فِرَق الشيعة ، أبو محمّد حسن بن موسى النوبختي (ت 317 ه ) ، طهران : المكتبة المرتضوية .

.

ص: 548

443 . الفروق اللغوية ، أبو هلال الحسن بن عبد اللّه العسكري (ت 1395 ه) ، بيروت : دارالكتب العلمية . 444 . فرهنگ جامع فرق إسلامي (فارسي) ، السيّد مهدي الروحاني والسيّد حسن الخميني ، طهران : مؤسّسة اطلاعات ، الطبعة الاُولى ، 1389 ش . 445 . فرهنگ قرآن (فارسي) ، أكبر هاشمي رفسنجاني وآخرون ، قم : مؤسّسة بوستان كتاب (دفتر تبليغات إسلامي حوزة علمية قم) ، 1383ش . 446 . الفصل في الملل والأهواء والنحل ، أبو محمّد علي بن أحمد بن سعيد بن حزم (ت 456 ه ) ، بيروت : دارالمعرفة ، 1406 ه . 447 . فصوص الحكم ، محيي الدين محمّد بن عليّ بن العربي (ت 638 ه ) ، تحقيق : أبو العلاء العفيفي ، طهران : الزهراء ، 1370 ش . 448 . الفصول المختارة من العيون والمحاسن ، أبو القاسم عليّ بن الحسين الموسوي ، المعروف بالشريف المرتضى وعلم الهدى (ت 463 ه ) ، تحقيق : نور الدين جعفريان و يعقوب الجعفري و محسن الأحمدي ، قم : المؤتمر العالمي بمناسبة ذكرى ألفية الشيخ المفيد ، الطبعة الاُولى ، 1413 ه . 449 . الفصول المهمّة في معرفة أحوال الأئمّة عليهم السلام ، عليّ بن محمّد بن أحمد المالكي المكّي المعروف بابن صبّاغ (ت 855 ه ) ، بيروت : مؤسّسة الأعلمي ، الطبعة الاُولى ، 1408 . 450 . الفضائل ، أبو الفضل سديد الدين شاذان بن جبرئيل بن إسماعيل بن أبي طالب القمّيّ (ت 660 ه ) ، النجف الأشرف : المطبعة الحيدريّة ، الطبعة الاُولى ، 1338 ه . 451 . فضائل الأشهر الثلاثة ، أبو جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّي المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه ) ، تحقيق : غلام رضا عرفانيان ، قم : مكتبة الداوري ، الطبعة الاُولى ، 1396 ه . 452 . فضائل الأوقات ، أحمد بن حسين البيهقي (ت 458 ه ) ، تحقيق : عدنان عبد الرحمن القيسي ، مكّة : مكتبة المناره ، 1410 ه . 453 . فضائل الشيعة ، أبو جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّي المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه ) ، تحقيق : مؤسّسة الإمام المهدي(عج) ، قم : مؤسّسة الإمام المهدي(عج) ، الطبعة الاُولى ، 1410 ه .

.

ص: 549

454 . فضائل الصحابة ، أبو عبد اللّه أحمد بن محمّد بن حنبل (ت 241 ه ) ، تحقيق : وصي اللّه بن محمّد عبّاس ، مكّة : جامعة اُمّ القرى ، الطبعة الاُولى ، 1403 ه . 455 . فضائل القرآن ، أبو عبيد القاسم بن سلام (ت 224 ه) ، تحقيق : وهبي سليمان غاوجي ، بيروت : دارالكتب العلمية ، 1411ه . 456 . فضل الكوفة ومساجدها ، محمّد بن جعفر المشهدي الحائري (ق 6 ه ) ، تحقيق : محمّد سعيد الطريحي ، بيروت : دار المرتضى . 457 . فقه الرضا (الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام ) . تحقيق : مؤسّسة آل البيت عليهم السلام ، مشهد : المؤتمر العالمي للإمام الرضا عليه السلام ، الطبعة الاُولى ، 1406 ه . 458 . الفقه على المذاهب الأربعة ، عبدالرحمن الجزيرى ، تحقيق : بإشراف وزارة الأوقاف بمصر ، بيروت : دار إحياء التراث العربي ، 1406ه . 459 . فقه القرآن ، قطب الدين أبو الحسين سعيد بن هبة اللّه الراوندي (ت 573 ه ) ، تحقيق : أحمد الحسيني ، قم : مكتبة آية اللّه المرعشي النجفي ، الطبعة الاُولى ، 1397 ه . 460 . الفقيه والمتفقّه ، أبو بكر أحمد بن عليّ الخطيب البغدادي (ت 463 ه ) ، تحقيق : إسماعيل الأنصاري ، بيروت : دار الكتب العلمية ، الطبعة الثانيّة ، 1400ه . 461 . فلاح السائل ، أبو القاسم عليّ بن موسى الحلّي المعروف بابن طاووس (ت 664 ه ) ، تحقيق : غلامحسين مجيدي ، قم : مكتب الإعلام الإسلامي ، الطبعة الاُولى ، 1419 ه . 462 . الفوائد المدنية ، محمّد أمين الإسترآبادي ، طهران : دارالنشر لأهل البيت عليهم السلام ، 1321 ش . 463 . فهرست كتب مشايخ (فارسي) ، نسخة خطّية ، قم : مكتبة آية اللّه الگلپايگاني ، مجموعة رقم 4 / 714 . 464 . فهرست نسخه هاي خطي كتابخانه مسجد أعظم قم (فارسي)، رضا اُستادي ، قم : كتابخانة مسجد أعظم . 465 . فهرست نسخه هاي خطي كتابخانة عمومي آية اللّه العظمى مرعشي ، السيد أحمد الحسيني ، قم : كتابخانه آية اللّه مرعشي . 466 . فيض القدير ، زين الدين محمّد عبد الرؤوف المناوي (ق 10 ه ) ، بيروت : دار الفكر . 467 . القاموس المحيط ، أبو طاهر مجد الدين محمّد بن يعقوب الفيروز آبادي (ت 817 ه ) ، تحقيق : نصر الهوريني ، بيروت : دار الفكر ، الطبعة الاُولى ، 1403ه .

.

ص: 550

468 . القرآنيون وشبهاتهم حول السنّة ، إحسان إلهي بخش ، الطائف : مكتبة الصدّيق ، الطبعة الثانيّة . 469 . قرب الإسناد ، أبو العبّاس عبد اللّه بن جعفر الحِمْيري القمّي (ت بعد 304 ه ) ، تحقيق : مؤسّسة آل البيت عليهم السلام ، قم : مؤسّسة آل البيت عليهم السلام ، الطبعة الاُولى ، 1413 ه . 470 . قصص الأنبياء ، أبو الحسين سعيد بن هبة اللّه المعروف بقطب الدين الراوندي (ت 573 ه ) ، تحقيق : غلام رضا عرفانيان ، مشهد : مجمع البحوث الإسلاميّة التابع لمؤسّسة الآستانة الرضويّة ، الطبعة الاُولى ، 1409 ه . 471 . قصّة الحضارة ، ويليام جيمز دورانت (ت 1981 م) ، بيروت : دارالجيل ، 1419ه . 472 . قضاء أمير المؤمنين عليه السلام ، الشيخ محمّد تقي بن كاظم التستري ( ت 1320ه ) ، قم : منشورات الشريف الرضي ، الطبعة الثانيّة ، 1408ه . 473 . قضاء حقوق المؤمنين ، سديد الدين أبو علي الصوري ، تحقيق : حامد الخفّاف ، بيروت: مؤسّسة آل البيت ، الطبعة الثانيّة ، 1410ه . 474 . قضاء الحوائج ، أبو بكر عبد اللّه بن محمّد بن أبي الدنيا ، (ت 281 ه ) ، تحقيق : مجدي السيّد ابراهيم ، القاهرة : مكتبة القرآن . 475 . القواعد والفوائد في الفقه والاُصول والعربية ، أبو عبداللّه محمّد بن مكّي العاملي المعروف بالشهيد الأوّل (ت 786 ه ) ، تحقيق : السيّد عبدالهادي الحكيم ، قم : منشورات مكتبة المفيد . 476 . القيادة في الإسلام ، محمّد الرَّيشهَري ، تعريب : علي الأسدي ، قم : دارالحديث ، 1375ش . 477 . الكاشف في معرفة من له رواية في الكتب الستّة ، أبو عبداللّه محمّد بن أحمد بن الذهبي الدمشقي (ت 748 ه ) ، تحقيق : محمّد عوامة ، جدة : دار القبلة للثقافة الإسلامية ، الطبعة الأولى ، 1413ه . 478 . الكافئة (مصنّفات الشيخ المفيد) ، أبو عبد اللّه محمّد بن محمّد بن النعمان العكبري المعروف بالشيخ المفيد (ت 1413 ه ) ، تحقيق : علي أكبر زمانينژاد ، قم : المؤتمر العالمي لألفيّة الشيخ المفيد ، الطبعة الاُولى ، 1413 ه . 479 . الكافي ، أبو جعفر ثقة الإسلام محمّد بن يعقوب بن إسحاق الكليني الرازي (ت 329 ه ) ، تحقيق : عليّ أكبر الغفّاري ، بيروت و طهران : دار صعب ودار الكتب الإسلامية ، الطبعة الثالثة والخامسة .

.

ص: 551

480 . الكافي ، ابن عبدالبرّ (ت 463 ه ) ، بيروت : دار الكتب العلمية ، الطبعة الاُولى ، 1407ه . 481 . الكافي فى الفقه ، أبو الصلاح الحلبى (ت 374 ه ) ، تحقق : رضا اُستادي ، إصفهان : مكتبة الإمام أمير المؤمنين على عليه السلام العامّة . 482 . الكامل ، أبو العبّاس محمّد بن يزيد الأزدي المعروف بالمبرّد (ت 285 ه ) ، تحقيق : محمّد أحمد الدالي ، بيروت : مؤسّسة الرسالة ، الطبعة الثانيّة ، 1413 ه . 483 . كامل بهائي (فارسي) ، الحسن بن علي الطبري المشهور بعماد الدين (ق 7 ه ) ، قم : مرتضوي ، 1376 ه . 484 . كامل الزيارات ، أبو القاسم جعفر بن محمّد بن قولويه (ت 367 ه ) ، تحقيق : جواد القيّومي ، قم : نشر الفقاهة ، الطبعة الاُولى ، 1417 ه . 485 . الكامل في التاريخ ، أبو الحسن عليّ بن محمّد الشيباني الموصلي المعروف بابن الأثير (ت 630 ه ) ، تحقيق : عليّ شيري ، بيروت : دار إحياء التراث العربي ، الطبعة الاُولى ، 1408 ه . 486 . الكامل في ضعفاء الرجال ، عبد اللّه بن عدي (ت 365 ه ) ، تحقيق : دارالفكر ، بيروت : دارالفكر ، الطبعة الثانيّة ، 1405ه . 487 . كاوشي در فقه (مجلّة فارسيّة) ، قم : دفتر تبليغات إسلامي حوزة علمية قم . 488 . كتاب التعريفات ، علي بن محمّد الجرجاني (ت 816 ه ) ، بيروت : دار الفكر ، 1425 ه . 489 . كتاب سليم بن قيس ، سليم بن قيس الهلالي العامري (ت 76 ه ) ، تحقيق : محمّد باقر الأنصاري ، قم : نشر الهادي ، الطبعة الاُولى ، 1415 ه . 490 . الكتاب المقدّس (العهد القديم والعهد الجديد) ، بيروت : دار المشرق ، الطبعة الثانيّة ، 1991 م . 491 . كتاب من لا يحضره الفقيه ، أبو جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّي المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه ) ، تحقيق : عليّ أكبر الغفّاري ، قم : مؤسّسة النشر الإسلامي ، الطبعة الثانيّة ، 1404ه . 492 . الكشّاف ، أبو القاسم جار اللّه محمود بن عمر الزمخشري (ت 538 ه ) ، دار المعرفة _ بيروت . 493 . كشف الأسرار في شرح الاستبصار ، السيّد نعمة اللّه الجزائري (ت 1112 ه) ، تحقيق : السيّد طيب الموسوي الجزائري ، قم : مؤسّسة دارالكتاب .

.

ص: 552

494 . كشف الحقائق ، عبد العزيز بن محمّد النسفي (ق 7 ه ) ، تحقيق : أحمد مهدوي دامغاني ، طهران : شركت انتشارات علمي وفرهنگي ، 1384ش . 495 . كشف الخفاء ومزيل الإلباس ، أبو الفداء إسماعيل بن محمّد العجلوني (ت 1162 ه ) ، بيروت : مكتبة الكتب العلمية : الطبعة الثالثة ، 1408ه . 496 . كشف الرموز في شرح المختصر النافع ، أبو علي الحسن بن أبي طالب الآبي (ق 7 ه) ، تحقيق : على پناه الاشتهاردي وحسين اليزدي ، قم : مؤسّسة النشر الاسلامي ، 1417ه . 497 . كشف الريبة عن أحكام الغيبة ، زين الدين العاملي المعروف بالشهيد الثاني ( ت 965ه ) ، طهران : المكتبة المرتضويّة ، الطبعة الثالثة ، 1390ه . 498 . كشف الغمّة في معرفة الأئمّة ، عليّ بن عيسى الإربلي (ت 693 ه ) ، تحقيق : السيّد هاشم الرسولي المحلّاتي ، بيروت : دار الكتاب الإسلامي ، الطبعة الاُولى ، 1401 ه . 499 . كشف القناع عن متن الإقناع ، منصور بن يونس البهوتي (ت 1051 ه) ، تحقيق : محمّد أمن الضياوي ، بيروت : عالم الكتب ، 1417ه . 500 . كشف المحجّة لثمرة المُهْجة ، أبو القاسم عليّ بن موسى بن طاووس الحلّي (ت 664 ه ) ، تحقيق : محمّد الحسّون ، قم : مكتب الإعلام الإسلامي ، الطبعة الاُولى ، 1412 ه . 501 . كشف المشكل من حديث الصحيحين ، أبو الفرج عبد الرحمن بن علي بن الجوزي (ت 597 ه) ، تحقيق : علي حسين البواب ، الرياض : دارالوطن ، 1418ه . 502 . كشف اليقين في فضائل أمير المؤمنين عليه السلام ، جمال الدين أبي منصور الحسن بن يوسف بن عليّ بن المطهّر الحلّي المعروف بالعلّامة (ت 726 ه ) ، تحقيق : عليّ آل كوثر ، قم : مجمع إحياء الثقافة الإسلاميّة ، الطبعة الاُولى ، 1411 ه . 503 . كفاية الأثر في النصّ على الأئمّة الاثني عشر ، أبو القاسم عليّ بن محمّد بن عليّ الخزّاز القمّي (ق 4 ه ) ، تحقيق : السيّد عبد اللطيف الحسيني الكوه كمري ، قم : انتشارات بيدار ، 1401 ه . 504 . كفاية الطالب في مناقب عليّ بن أبي طالب عليه السلام ، أبو عبد اللّه محمّدبن يوسف بن محمّد الگنجي الشافعي (ت 658 ه ) ، تحقيق : محمّد هادي الأميني ، طهران : دار إحياء تراث أهل البيت عليهم السلام ، الطبعة الثالثة ، 1404 ه .

.

ص: 553

505 . الكلمات المكنونة ، محمّد محسن ابن الشاه مرتضى الفيض الكاشاني ، تحقيق: عليرضا أصغري، طهران: مدرسه عالي شهيد مطهّري، 1387 ش . 506 . كمال الدين وتمام النعمة ، أبو جعفر محمّدبن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّي ، المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه ) ، تحقيق : عليّ أكبر الغفّاري ، قم : مؤسّسة النشر الإسلامي ، الطبعة الاُولى ، 1405 ه . 507 . كنز العمّال في سنن الأقوال والأفعال ، علاء الدين عليّ المتّقي بن حسام الدين الهندي (ت 975 ه ) ، تحقيق : صفوة السقّا ، حلب : مكتبة التراث الإسلامي ، الطبعة الاُولى . 508 . كنز الفوائد ، أبوالفتح محمّد بن عليّ بن عثمان الكراجِكي الطرابلسي (ت 449 ه ) ، تحقيق : عبد اللّه نعمة ، قم : دار الذخائر ، الطبعة الثانيّة ، 1410 ه . 509 . گاه شماري در إيران قديم (فارسي) ، سيّد حسن تقيزادة (ت 1348 ش) ، طهران : كتابخانة طهران ، 1316ش . 510 . لسان العرب ، أبو الفضل جمال الدين محمّد بن مكرم بن منظور المصري (ت 711 ه ) ، بيروت : دار صادر ، الطبعة الاُولى ، 1410 ه . 511 . لغت نامة ، علي أكبر دهخدا ، طهران : دانشگاه طهران . 512 . اللمع في الردّ على أهل الزيغ والبدع ، أبو الحسن علي بن إسماعيل الأشعري (ت 260 ه) ، تحقيق : حمودة غرابة ، القاهرة : المكتبة الأزهرية للتراث ، 1372ه . 513 . اللمعة الدمشقية في فقه الإماميّة ، محمّد بن جمال الدين مكي بن محمّد بن حامد العاملي ، المعروف بالشهيد الأوّل (ت 786ه ) ، مطبوع ضمن شرح اللمعة = (الروضة البهية). 514 . لوامع صاحبقراني (فارسي) ، محمّد تقي المجلسي (ت 1070 ه )، قم: إسماعيليان، 1414 ه . 515 . لؤلؤ ومرجان (فارسي) ، الميرزا حسين النوري الطَّبَرسي (ت 1320 ه )، طهَران: فراهاني، 1364 ش . 516 . مئة كلمة للإمام أميرالمؤمنين عليّ بن أبي طالب عليه السلام ، من مختارات أبي عثمان عمرو بن بحر بن محبوب الكنانيّ المعروف بالجاحظ (ت 255 ه ) ، شرح : أبو الثناء أحمد بن محمّد الزيلي السيواسي ، تحقيق: رياض مصطفى العبداللّه ، بيروت : دارالحكمة ، الطبعة الاُولى ، 1416 ه .

.

ص: 554

517 . مئة منقبة من مناقب أميرالمؤمنين عليّ بن أبي طالب والأئمّة من ولده عليهم السلام ، أبو الحسن محمّد بن أحمد بن عليّ بن الحسن القمّيّ المعروف بابن شاذان (ت 412 ه ) ، تحقيق : نبيل رضا علوان ، قم : أنصاريان ، الطبعة الثانيّة ، 1413ه . 518 . المبسوط في فقه الإماميّة ، أبو جعفر محمّد بن الحسن المعروف بالشيخ الطوسي (ت 460 ه ) ، تحقيق : محمّد عليّ الكشفي ، طهران : المكتبة المرتضويّة ، الطبعة الثالثة ، 1387 ه . 519 . مَثْنَوِي طاقديس ، ملّا أحمد النراقي ، تحقيق : حسن نراقي ، طهران : أمير كبير ، 1362ش . 520 . مثير الأحزان ، أبو إبراهيم محمّد بن جعفر الحلّي المعروف بابن نما (ت 645 ه ) ، تحقيق : مدرسة الإمام المهدي(عج) ، قم : مدرسة الإمام المهدي(عج) ، الطبعة الثالثة ، 1406 ه . 521 . المجازات النبويّة ، أبو الحسن محمّد بن الحسين الموسوي المعروف بالشريف الرضي (ت 404 ه ) ، تحقيق : مهدي هوشمند ، قم : دار الحديث ، الطبعة الاُولى ، 1422ه . 522 . مجالس المؤمنين ، القاضي نور اللّه الشوشتري (ت 1019 ه ) ، طهران : كتاب فروشي إسلامية ، الطبعة الاُولى ، 1365 ش . 523 . المجتنى من الدعاء المجتبى ، أبو القاسم عليّ بن موسى بن طاووس الحلّي (ت 664 ه ) ، تحقيق : صفاء الدين البصري ، مشهد : مجمع البحوث الإسلاميّة ، الطبعة الاُولى ، 1413 ه . 524 . مجمع الأمثال ، أبو الفضل أحمد بن محمّد الميداني (ت 470 ه ) ، تحقيق : محمّد أبو الفضل إبراهيم ، بيروت : دارالجبل ، الطبعة الاُولى ، 1416 ه . 525 . مجمع البحرين ، فخر الدين الطريحي (ت 1085 ه ) ، تحقيق : مؤسّسة البعثة ، قم : مؤسّسة البعثة ، الطبعة الاُولى ، 1414 ه . 526 . مجمع البيان في تفسير القرآن ، أبو عليّ الفضل بن الحسن الطَّبْرِسي (ت 548 ه )، تحقيق : السيّد هاشم الرسولي المحلّاتي والسيّد فضل اللّه اليزدي الطباطبائي ، بيروت : دار المعرفة ، الطبعة الثانيّة ، 1408 ه . 527 . مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، نور الدين عليّ بن أبي بكر الهيثمي (ت 807 ه ) ، تحقيق : عبد اللّه محمّد درويش ، بيروت : دار الفكر ، الطبعة الاُولى ، 1412 ه . 528 . مجمع الفائدة والبرهان ، المولى أحمد الأردبيلي (ت 993 ه ) ، تحقيق : مجتبى العراقي وعلي پناه الاشتهاردي وحسين اليزدي ، قم : مؤسّسة النشر الإسلامي .

.

ص: 555

529 . المجموع للنووي ، محيي الدين بن شرف النَّوَوي (ت 676 ه ) ، بيروت : دارالفكر . 530 . محاسبة النفس ، عبد اللّه بن محمّد القُرَشي ( ابن أبي الدنيا ) ( ت 281 ه ) ، تحقيق : مجدي السيّد إبراهيم ، القاهرة : مكتبة القرآن ، الطبعة الاُولى . 531 . المحاسن ، أبو جعفر أحمد بن محمّد بن خالد البرقي القمّي (ت 280 ه ) ، تحقيق : السيّد مهدي الرجائي ، قم : المجمع العالمي لأهل البيت ، الطبعة الاُولى ، 1413 ه . 532 . المحاسن والمساوئ ، إبراهيم بن محمّد البيهقي(ت 320 ه ) ، بيروت : دار صادر ، 1390 ه . 533 . المُحبَّر ، أبو جعفر محمّد بن حبيب الهاشمي البغدادي (ت 245 ه ) ، تحقيق : ايلزه ليختن يشتتر ، بيروت : دار الآفاق الجديدة ، الطبعة الاُولى ، 1361 ه . 534 . المحبّة في الكتاب والسنّة ، محمّد الرَّيشَهري ( معاصر ) ، بيروت : دار الحديث للطباعة والنشر والتوزيع ، الطبعة الاُولى ، 1421 ه . المحتضر، الحسن بن سليمان الحلّى (ق 8 ه )، مقدّمه: محمّد علي أوردآبادي، نجف: المطبعة الحيدرية . 535 . المحجّة البيضاء في تهذيب الإحياء ، ملّا محمّد محسن بن شاه مرتضى الفيض الكاشاني (ت 1091 ه ) ، تحقيق : عليّ أكبر الغفّاري ، قم : جماعة المدرّسين في الحوزة العلميّة ، 1383 ه . 536 . المحيط في اللغة ، أبو القاسم إسماعيل الصاحب بن عبّاد الطالقاني (ت 385 ه ) ، تحقيق : محمّد حسن آل ياسين ، بيروت : عالم الكتب . 537 . مختصر إتحاف السادة المهرة ، أبو العباس أحمد بن أبي بكر البوصيري (ت 840 ه) تحقيق : كسروي حسن ، بيروت : دارالكتب العلمية ، 1417ه . 538 . مختصر بصائر الدرجات ، سعد بن عبد اللّه بن خلف الأشعري (ت 301 ه ) ، اختصار : الحسن بن سليمان الحلّي (ت 802 ه ) ، النجف الأشرف: المطبعة الحيدرية ، الطبعة الاُولى ، 1370ه . 539 . مداراة الناس ، أبو بكر عبد اللّه بن محمّد بن أبي الدنيا (ت 281 ه) ، تحقيق : محمّد خير رمضان يوسف ، بيروت : دار ابن حزم ، 1418 ه . 540 . مدينة معاجز الأئمّة الاثني عشر ودلائل الحجج على البشر ، هاشم بن سليمان البحراني (ت 1107 ه ) ، تحقيق : عزّة اللّه المولائي الهمداني ، قم : مؤسّسة المعارف الإسلاميّة ، الطبعة الاُولى ، 1413 ه .

.

ص: 556

541 . مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول ، محمّد باقر بن محمّد تقي المجلسي (ت 1111 ه ) ، تحقيق : هاشم الرسولي المحلّاتي ، طهران : دار الكتب الإسلاميّة ، الطبعة الثالثة ، 1370 ش . 542 . مراحل تربيت (فارسي) ، موريس دبس مترلينگ ، ترجمه إلى الفارسية : علي محمّد كاردان ، طهران : مؤسّسة انتشارات و چاپ دانشگاه تهران ، 1370ش . 543 . المراسم العلوية ، حمزة بن عبد العزيز الديلمى (ق 5 ه ) ، تحقيق محسن أميني ، قم : المجمع العالمي لأهل البيت عليهم السلام ، 1412ه . 544 . المراسيل مع الأسانيد . أبو داوود سليمان بن الأشعث السِّجِستاني (ت 275 ه ) ، تحقيق : عبدالعزيز عزّالدين السيروان ، بيروت : دارالقلم ، الطبعة الاُولى ، 1406 ه . ق . 545 . مروج الذهب ومعادن الجوهر ، أبو الحسن عليّ بن الحسين المسعودي (ت 346 ه ) ، تحقيق : محمّد محيي الدين عبد الحميد ، القاهرة : المكتبة التجارية الكبرى ، الطبعة الرابعة ، 1384 ه . 546 . المزار . أبو عبداللّه محمّد بن محمّد بن النعمان العُكبري الحارثي المعروف بالشيخ المفيد (ت 413 ه ) ، تحقيق : محمّد باقر الأبطحي ، قم : المؤتمر العالمي لألفيّة الشيخ المفيد ، الطبعة الاُولى ، 1413 ه . 547 . المزار الكبير ، أبو عبد اللّه محمّد بن جعفر المشهدي (ق 6 ه ) ، تحقيق : جواد القيّومي الإصفهاني ، قم : نشر قيّوم ، الطبعة الاُولى ، 1419 ه . 548 . المسائل الجارودية ، أبو عبداللّه محمّد بن محمّد بن النعمان العكبري الحارثي المعروف بالشيخ المفيد (ت 413 ه ) ، تحقيق محمّد كاظم مدير شانچي ، قم : المؤتمر العالمي لألفية الشيخ المفيد ، الطبعة الاُولى ، 1413ه . 549 . مسائل خلافية والرأي الحقّ فيها ، علي آل محسن ، طهران : مشعر ، 1424ه . 550 . مسائل عليّ بن جعفر ومستدركاتها ، أبو الحسن عليّ بن جعفر الحسيني العلوي الهاشمي العُريضي (ت 210 ه ) ، تحقيق : مؤسّسة آل البيت عليهم السلام قم ، مشهد : المؤتمر العالمي للإمام الرضا عليه السلام ، الطبعة الاُولى ، 1409 ه . 551 . مساوئ الأخلاق ومذمومها وطرق مكروهها ، أبو بكر محمّد بن جعفر الخرائطي (ت 327 ه) ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا ، بيروت : مؤسّسة الكتب الثقافية ، 1413ه .

.

ص: 557

552 . المستدرك على الصحيحين ، أبو عبد اللّه محمّد بن عبد اللّه الحاكم النيسابوري (ت 405 ه ) ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا ، بيروت : دار الكتب العلميّة ، الطبعة الاُولى ، 1411 ه . 553 . مستدرك الوسائل ومستنبط المسائل ، حسين النوري الطَّبَرسي (ت 1320 ه ) ، تحقيق : مؤسّسة آل البيت عليهم السلام ، بيروت : مؤسّسة آل البيت عليهم السلام ، الطبعة الاُولى ، 1407 ه . 554 . المسترشد في إمامة أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب عليه السلام ، أبو جعفر محمّد بن جرير الطبري الإمامي (ق 5 ه ) ، تحقيق : أحمد المحمودي ، قم : مؤسّسة الثقافة الإسلاميّة ، الطبعة الاُولى ، 1415 ه . 555 . مستطرفات السرائر ، أبو عبداللّه محمّد بن أحمد بن إدريس الحلّي (ت 598 ه ) ، تحقيق : مدرسة الإمام المهدي (عج) ، قم : مدرسة الإمام المهدي (عج) ، الطبعة الاُولى ، 1408ه . 556 . مسكّن الفؤاد عند فقد الأحبّة والأولاد ، زين الدين بن عليّ بن أحمد الجبعي العاملي المعروف بالشهيد الثاني (ت 965 ه ) ، تحقيق : مؤسّسة آل البيت عليهم السلام ، بيروت : مؤسّسة آل البيت عليهم السلام ، الطبعة الاُولى ، 1412 ه . 557 . مسند ابن الجعد ، أبو الحسن عليّ بن الجعد بن عبيد الجوهري (ت 230 ه ) ، تحقيق : عامر أحمد حيدر ، بيروت : مؤسّسة نادر ، الطبعة الاُولى ، 1410 ه . 558 . مسند ابن المبارك ، عبد اللّه بن المبارك (ت 181 ه ) ، تحقيق : مصطفى عثمان محمّد ، بيروت : دار الكتب العلمية ، الطبعة الاُولى ، 1411ه . 559 . مسند أبي داوود الطيالسي ، سليمان بن داوود بن الجارود البصري (ت 204 ه ) ، المعروف بأبي داوود الطيالسي (ت 204 ه ) ، بيروت : دار المعرفة . 560 . مسند أبي يعلى الموصلي ، أبو يعلى أحمد بن عليّ بن المثنّى التميمي الموصلي (ت 307 ه ) ، تحقيق : إرشاد الحقّ الأثري ، جدّة : دار القبلة ، الطبعة الاُولى ، 1408 ه . 561 . مسند أحمد بن حنبل ، أحمد بن محمّد بن حنبل الشيباني (ت 241 ه ) ، تحقيق : عبد اللّه محمّد الدرويش ، بيروت : دار الفكر ، الطبعة الاولى ، 1411 ه . 562 . مسند إسحاق بن راهويه ، أبو يعقوب إسحاق بن إبراهيم بن راهويَة الحنظلي المروزي(ت 238 ه ) ، تحقيق : عبدالغفور عبدالحقّ حسين البلوشي ، المدينة : مكتبة الإيمان ، الطبعة الاُولى ، 1412 ه .

.

ص: 558

563 . مسند الإمام زيد (مسند زيد) ، المنسوب إلى زيد بن عليّ بن الحسين عليهماالسلام(ت 122 ه ) ، بيروت : منشورات دار مكتبة الحياة ، الطبعة الاُولى ، 1966 م . 564 . مسند البزّار (البحر الزخّار) ، أبو بكر أحمد بن عمرو العتكي البزّار (ت 292 ه ) ، تحقيق : محفوظ الرحمن زين اللّه ، بيروت : مؤسّسة علوم القرآن ، الطبعة الاُولى ، 1409 ه . 565 . مسند الحميدي ، أبو بكر عبد اللّه بن الزبير الحميدي (ت 219 ه ) ، تحقيق : حبيب الرحمن الأعظمي ، المدينة : المكتبة السلفيّة . 566 . مسند الروياني ، أبو بكر محمّد بن هارون الروياني (ت 307 ه ) ، تحقيق : أيمن عليّ أبو يماني ، مصر : مؤسّسة قرطبة ، الطبعة الاُولى ، 1416 ه . 567 . مسند الشاميين ، أبو القاسم سليمان بن أحمد الطبراني (ت 360 ه ) ، تحقيق : حمدي عبدالمجيد السلفي ، بيروت : مؤسّسة الرسالة ، الطبعة الاُولى ، 1409 . 568 . مسند الشهاب ، محمّد بن سلامة القاضى القضاعي (ت 454 ه ) ، بيروت : مؤسّسة الرسالة ، 1405 ه . 569 . مسند عبد اللّه بن عمر ، تخريج : محمّد بن إبراهيم الطرسوسي (ت 273 ه) ، تحقيق : أحمد راتب عرموش ، بيروت : دارالنفائس ، الطبعة الخامسة ، 1407 ه . 570 . مشارق أنوار اليقين في أسرار أميرالمؤمنين عليه السلام ، رجب البرسيّ (ق 8 ه ) ، قم : منشورات الشريف الرضيّ ، الطبعة الاُولى ، 1414 ه . 571 . مشاهير علماء الأمصار ، أبو حاتم محمّد بن حبّان البستي (ت 354 ه ) ، تحقيق : رزوق عليّ إبراهيم ، بيروت : دار الوفاء ، الطبعة الاُولى ، 1411 ه . 572 . مشكاة الأنوار في غرر الأخبار ، أبو الفضل عليّ الطَّبْرِسي (ق 7 ه ) ، تحقيق : مهدي هوشمند ، قم : دار الحديث ، الطبعة الاُولى ، 1418 ه . 573 . مشكاة المصابيح ، محمّد بن عبد اللّه ابن الخطيب التبريزي (ت 737 ه ) ، تحقيق : محمّد ناصرالدين الألباني ، بيروت : المكتب الإسلامي ، الطبعة الاُولى ، 1380ه . 574 . مشكل الآثار ، أبو جعفر أحمد بن محمّد الأزدي الحجري الطحاوي (ت 321 ه ) ، بيروت : دار صادر . 575 . مشكل إعراب القرآن ، أبو محمّد مكي بن حموش القَيرَواني (ت 437 ه) ، تحقيق : حاتم صالح الضامن ، بغداد : دار الحريّة ، 1395ه .

.

ص: 559

576 . مصادقه الإخوان ، أبو جعفر محمّد بن أبي الحسن علي بن بابويه القمّي المعروف بالصدوق (ت 381 ه) ، تحقيق : مؤسّسة الإمام المهدي(عج) ، قم : مؤسّسة الإمام المهدي(عج) ، الطبعة الاُولى ، 1410ه . 577 . مصباح البراعة ، قطب الدين سعيد بن هبة اللّه الراوندي (ت 573 ه ) ، تحقيق : عبد اللطيف الكوه كمري ، قم : مكتبة آية اللّه المرعشي ، الطبعة الاُولى ، 1406ه . 578 . مصباح الزائر ، أبوالقاسم عليّ بن موسى الحلّي المعروف بالسيّد ابن طاووس (ت 664 ه ) ، تحقيق : مؤسّسة آل البيت عليهم السلام ، قم : مؤسّسة آل البيت عليهم السلام ، الطبعة الاُولى ، 1417 ه . 579 . مصباح الشريعة ومفتاح الحقيقة ، المنسوب إلى الإمام الصادق عليه السلام ، تحقيق : جلال الدين المحدّث الأرموي ، طهران : نشر صدوق ، الطبعة الاُولى ، 1366 ش . 580 . المصباح في الأدعية والصلوات والزيارات ، تقي الدين إبراهيم بن عليّ بن الحسن العاملي الكفعمي (ت 900 ه ) ، قم : منشورات الشريف الرضي . 581 . مصباح المتهجّد ، أبو جعفر محمّد بن الحسن بن عليّ بن الحسن الطوسي (ت 460 ه ) ، تحقيق : عليّ أصغر مرواريد ، بيروت : مؤسّسة فقه الشيعة ، الطبعة الاُولى ، 1411 ه . 582 . المصباح المنير في غريب الشرح الكبير للرافعي ، أبو العبّاس أحمد بن محمّد بن عليّ الفيّومي (ت 770 ه ) ، قم : مؤسّسة دار الهجرة ، الطبعة الثانيّة ، 1414 ه . 583 . المصنّف ، أبو بكر عبد الرزّاق بن همّام الصنعاني (ت 211 ه ) ، تحقيق : حبيب الرحمن الأعظمي ، بيروت : منشورات المجلس العلمي ، 1390ه . 584 . المصنّفات الأربعة ، زين الدين بن علي العاملي المعروف بالشهيد الثاني (ت 966 ه) ، قم : بوستان كتاب ، 1422 ه . 585 . المصنّف في الأحاديث والآثار ، أبو بكر عبد اللّه بن محمّد بن أبي شيبة العبسي الكوفي (ت 235 ه ) ، تحقيق : سعيد محمّد اللحّام ، بيروت : دار الفكر . 586 . مطالب السؤول في مناقب آل الرسول ، كمال الدين محمّد بن طلحة الشافعي (ت 652 ه ) ، تحقيق : ماجد أحمد العطية ، بيروت : مؤسّسة اُمّ القرى ، الطبعة الاُولى ، 1420ه . 587 . المطالب العالية بزوائد المسانيد الثمانية ، أحمد بن عليّ العسقلاني المعروف بابن حجر (ت 852 ه ) ، تحقيق : حبيب الرحمن الأعظمي ، بيروت : التراث الإسلامي ، الطبعة الاُولى ، 1393 ه .

.

ص: 560

588 . مطلوب كلّ طالب من كلام علي بن أبي طالب عليه السلام ، رشيد الدين محمّد بن محمّد الوطواط ، تحقيق : محمود عابدي ، طهران : بنياد نهج البلاغه ، 1374ه . 589 . المعارف ، أبو محمّد عبد اللّه بن مسلم بن قتيبة الدينوري (ت 276 ه ) ، تحقيق : ثروت عكاشة ، القاهرة : دار المعارف ، الطبعة الثانيّة ، 1388ه . 590 . معارف قرآن (فارسي) ، محمّد تقي مصباح يزدي ، قم : مؤسّسة در راه حق ، 1373 ش . 591 . معاني الأخبار ، أبو جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّي المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه ) ، تحقيق : عليّ أكبر الغفّاري ، قم : مؤسّسة النشر الإسلامي ، الطبعة الاُولى ، 1361 ه ش . 592 . المعتبر في شرح المختصر ، نجم الدين جعفر بن الحسين المحقّق الحلّي (ت 676 ه) ، ناصر المكارم الشيرازي ، قم : مؤسّسة سيّد الشهداء ، 1364 ش . 593 . المعجم الأوسط ، أبو القاسم سليمان بن أحمد اللخمي الطبراني (ت 360 ه ) ، تحقيق : طارق بن عوض اللّه وعبد الحسن بن إبراهيم الحسيني ، القاهرة : دار الحرمين ، الطبعة الاُولى ، 1415 ه . 594 . معجم البلدان ، أبو عبد اللّه شهاب الدين ياقوت بن عبد اللّه الحموي الرومي(ت 626 ه ) ، بيروت : دار إحياء التراث العربي ، الطبعة الاُولى ، 1399 ه . 595 . معجم تهذيب اللغة ، محمّد أحمد الأزهري (ت 370 ه ) ، تحقيق : رياض زكي قاسم ، بيروت : دارالمعرفة ، الطبعة الاُولى 1422ه . 596 . معجم رجال الحديث ، السيّد أبو القاسم بن عليّ أكبر الموسوي الخوئي (ت 1413 ه ) ، قم : منشورات مدينة العلم ، الطبعة الثالثة ، 1403 ه . 597 . معجم السفر ، أبو نعيم أحمد بن محمّد بن إبراهيم الإصفهاني (ت 576 ه ) ، تحقيق : عبد اللّه عمر البارودي ، بيروت : دارالفكر ، 1414ه . 598 . معجم شيوخ الإسماعيلي ، أحمد بن إبراهيم الإسماعيلي (ت 371 ه ) ، تحقيق: عبد اللّه عمر البارودي ، بيروت : دار الفكر ، 1414 ه . 599 . المعجم الصغير ، أبو القاسم سليمان بن أحمد اللخميالطبراني (ت 360 ه ) ، تحقيق : عبد الرحمن محمّد عثمان ، بيروت : دار الفكر ، الطبعة الثانيّة ، 1401 ه .

.

ص: 561

600 . معجم الفروق اللغويّة ، أبو هلال العسكري (ت 400 ه ) ، تحقيق : مؤسّسة النشر الإسلامي ، قم : مؤسّسة النشر الإسلامي ، الطبعة الاُولى ، 1412 ه . 601 . المعجم في فقه لغة القرآن وسرّ بلاغته ، تحقيق : قسم القرآن في مجمع البحوث الإسلامية ، بإشراف محمّد واعظ زاده الخراساني ، مشهد : مجمع البحوث الإسلامية ، 1377ه . 602 . المعجم الكبير ، أبو القاسم سليمان بن أحمد اللخمي الطبراني (ت 360 ه ) ، تحقيق : حمدي عبد المجيد السلفي ، بيروت : دار إحياءالتراث العربي ، الطبعه الثانيّة ، 1404 ه . 603 . معجم ما استعجم ، أبو عبيد عبد اللّه بن عبد العزيز البكري (ت 487 ه ) ، تحقيق : مصطفى السقّا ، بيروت : عالم الكتب ، الطبعة الثالثة ، 1403 ه . 604 . معجم مقاييس اللغة ، أحمد بن فارس بن زكريا (ت 395 ه ) ، القاهرة : شركة مكتبة مصطفى البابي الحلبي وأولاده ، 1389 ه . 605 . المعجم الوسيط ، مصطفى إبراهيم وأحمد حسن الزيات وحامد عبد القادر ومحمّد علي النجّار ، إستانبول : المكتبة الإسلامية ، 1392ه . 606 . معدن الجواهر و رياضة الخواطر ، أبو الفتح محمّد بن علي الكراجِكي (ت 449 ه) ، تحقيق : أحمد الحسيني ، طهران : المكتبة المرتضوية ، 1349 ه . 607 . معرفة السنن والآثار ، أحمد بن حسين البيهقي (ت 458) ، تحقيق : كسروي حسن ، بيروت : دارالكتب العلمية ، الطبعة الاُولى ، 1412ه . 608 . معرفة علوم الحديث ، أبو عبد اللّه محمّد بن عبد اللّه الحاكم النيسابوري (ت 405 ه ) ، تحقيق : معظم حسين ، المدينة المنوّرة : المكتبة العلمية ، الطبعة الثانيّة ، 1397ه . 609 . المعيار والموازنة في فضائل الإمام أمير المؤمنين عليه السلام ، أبو جعفر محمّد بن عبد اللّه الإسكافي (ت 240 ه ) ، تحقيق : محمّد باقر المحمودي ، بيروت : مؤسّسة المحمودي ، 1402 ه . 610 . المغني ، عبداللّه بن أحمد بن قدامة (ت 620 ه ) ، بيروت : دار الفكر. 611 . المغني عن حمل الأسفار في الأسفار . أبو المفضّل عبدالرحيم بن الحسين العراقي الرازياني (ت308 ه ) ، بيروت : درالفكر ، الطبعة الثالثة ، 1411 ه . 612 . مغني المحتاج إلى معرفة معاني ألفاظ المنهاج ، محمّد الخطيب الشربيني (ق 10 ه) ، تحقيق : جولي بن إبراهيم الشافعي ، دمشق : دارالفكر .

.

ص: 562

613 . مفاتيح الجنان ، عبّاس القمّي (ت 1359ه ) ، تحقيق : حسين اُستاد وَلي ، قم : منشورات اُمّ أبيها ، الطبعة السادسة ، 1379 ش . 614 . مفاتيح الشرائع ، محمّد محسن بن الشاه مرتضى الفيض الكاشاني (ت 1091 ه ) ، تحقيق : حسن بن محمّد آل عصفور (ت 1216 ه ) ، قم : مكتبة أنوار الهدى . 615 . مفاتيح الغيب (التفسير الكبير) ، فخر الدين محمّد بن عمر الرازي (ت 604 ه) ، تحقيق : خليل محيي الدين الميس ، بيروت : دارالفكر ، 1414 ه . 616 . مفردات ألفاظ القرآن ، أبوالقاسم الحسين بن محمّد الراغب الإصفهاني (ت 425 ه ) ، تحقيق : صفوان عدنان داوودي ، بيروت : دار القلم ، الطبعة الاُولى ، 1412 ه . 617 . المفصّل في تاريخ العرب قبل الإسلام ، جواد علي (معاصر) ، بغداد : جامعة بغداد ، الطبعة الثانيّة ، 1413 ه . 618 . مقاتل الطالبيّين ، أبو الفرج عليّ بن الحسين بن محمّد الاُمَوي الإصبهانيّ (ت 356 ه ) ، تحقيق : السيّد أحمد صقر ، قم : منشورات الشريف الرضيّ ، الطبعة الاُولى ، 1414 ه . 619 . مقالات تاريخي (فارسي) ، رسول جعفريان ، قم : دليل ما ، 1375 _ ... ش . 620 . المقالات والفِرَق ، أبو خلف سعد بن عبد اللّه الأشعري (ت 301 ه ) ، طهران : مؤسّسة مطبوعات عطائي ، 1963 م . 621 . مقتضب الأثر في النصّ على الأئمّة الاثني عشر ، أبو عبد اللّه أحمد بن محمّد بن عيّاش الجوهري ( ت401 ه ) ، بيروت : دار الأضواء ، الطبعة الثانيّة ، 1405 ه . 622 . مقتل أمير المؤمنين عليه السلام ، أبو بكر عبد اللّه بن محمّد بن أبي الدنيا القرشي (ت 281 ه ) ، تحقيق : محمّد باقر المحمودي ، طهران : وزارة الثقافة والإرشاد الإسلامي ، الطبعة الاُولى ، 1411 ه . 623 . مقتل الحسين عليه السلام ، موفّق بن أحمد المكّي الخوارزمي (ت 568 ه ) ، تحقيق : محمّد السماوي ، قم : مكتبة المفيد . 624 . مقدمه ابن خلدون (فارسي) ، عبد الرحمان بن محمّد ابن خلدون (ت 808 ه ) ، ترجَمَه إلى الفارسية : محمّد پروين گنابادي (ت 1357 ش ) ، طهران : بنگاه ترجمه و نشر كتاب ، 1336 ش .

.

ص: 563

625 . مقدمة ابن الصلاح في علوم الحديث ، عثمان بن عبدالرحمن الشهرزوري (ت 643 ه ) ، تحقيق : صلاح محمّد عويضة ، بيروت : دار الكتب العلمية ، الطبعة الاُولى ، 1416 ه. 626 . مقدّمة ابن الصلاح ومحاسن الاصطلاح ، عثمان بن عبدالرحمن الشهرزوري الدمشقي ، المعروف بابن الصلاح (ت 643 ه ) ، بيروت : دار الكتب العلمية. 627 . المقنع ، أبو جعفر محمّد بن عليّ ابن بابويه القمّي المعروف بالصدوق (ت 381 ه ) ، تحقيق : مؤسّسة الإمام الهادي عليه السلام _ قم : مؤسّسة الإمام الهادى عليه السلام ، الطبعة الاُولى ، 1415 ه . 628 . المقنعة ، أبو عبداللّه محمّد بن محمّد بن النعمان العكبري البغدادي المعروف بالشيخ المفيد (ت 413 ه ) ، تحقيق : مؤسّسة النشر الإسلامي ، قم : مؤسّسة النشر الإسلامي ، الطبعة الثانيّة ، 1410 ه . 629 . مكاتيب الرسول ، عليّ الأحمديّ الميانجيّ (ت 1380 ش) ، طهران : دارالحديث ، الطبعة الاُولى ، 1419ه . 630 . مكارم الأخلاق ، أبو عليّ الفضل بن الحسن الطَّبْرِسي (ت 548 ه ) ، تحقيق : علاء آل جعفر ، قم : مؤسّسة النشر الإسلامي ، الطبعة الاُولى ، 1414 ه . 631 . مكارم الأخلاق ، عبد اللّه بن محمّد بن عبيد بن أبي الدنيا (ت 281 ه ) ، تحقيق : محمّد عبد القادر أحمد عطا ، بيروت : دار الكتب العلميّة ، الطبعة الاُولى ، 1409 ه . 632 . مكارم الأخلاق للخرائطي ، محمّد بن جعفر الخرائطي (ت 327 ه ) ، تحقيق : أمين عبد الجابر البحيري ، القاهرة : دارالآفاق العربية ، الطبعة الاُولى ، 1419ه . 633 . الملاحم والفتن (التشريف بالمنن في التعريف بالفتن) ، أبو القاسم عليّ بن موسى الحلّي المعروف بابن طاووس (ت 664 ه ) ، تحقيق : مؤسّسة صاحب الأمر عليه السلام ، اصفهان : انتشارات گلبهار ، الطبعة الاُولى ، 1416ه . 634 . ملاذ الأخيار في فهم تهذيب الأخبار ، العلّامة محمّد باقر بن محمّد تقي المجلسي ( ت 1111 ه ) ، تحقيق : السيّد مهدي الرجائي ، قم : مكتبة آية اللّه المرعشي النجفي ، 1406 ه . 635 . الملل والنحل ، أبو الفتح محمّد بن عبد الكريم الشهرستاني (ت 548 ه ) ، تحقيق : محمّد سيّد كيلاني ، بيروت : دار المعرفة ، 1406 ه . 636 . الملهوف على قتلى الطفوف ، أبو القاسم عليّ بن موسى الحلّي المعروف بابن طاووس (ت 664 ه ) ، تحقيق : فارس تبريزيان ، طهران : دار الاُسوة ، الطبعة الاُولى ، 1414 ه .

.

ص: 564

637 . المنار (مجلّة) ، محمّد رشيد رضا ، القاهرة : مطبعة الأزهر . 638 . مناقب آل أبي طالب (المناقب لابن شهر آشوب) ، أبو جعفر رشيد الدين محمّد بن عليّ بن شهر آشوب المازندراني (ت 588 ه ) ، تحقيق : هاشم الرسولي المحلّاتي ، قم : انتشارات علّامة . 639 . مناقب أحمد بن حنبل ، أبو الفرج عبدالرحمن بن علي بن الجوزي (ت 597ه) ، تحقيق : دارالآفاق الجديدة ، بيروت : دار الآفاق الجديدة ، 1402 ه . 640 . مناقب الإمام أمير المؤمنين عليه السلام (المناقب للكوفي) ، محمّد بن سليمان الكوفي القاضي (ت 300 ه ) ، تحقيق : محمّد باقر المحمودي ، قم : مجمع إحياء الثقافة الإسلاميّة ، الطبعة الاُولى ، 1412 ه . 641 . مناقب عليّ بن أبي طالب عليه السلام (المناقب لابن المغازلي) ، أبو الحسن علي بن محمّد بن محمّد الواسطي الشافعي المعروف بابن المغازلي (ت 483 ه ) ، تصحيح : محمّد باقر البهبودي ، طهران : المكتبة الإسلاميّة ، الطبعة الثانيّة ، 1402 ه . 642 . المناقب (المناقب للخوارزمي) ، الحافظ الموفّق بن أحمد البكري المكّي الحنفي الخوارزمي (ت 568 ه ) ، تحقيق : مالك المحمودي ، قم : مؤسّسة النشر الإسلامي ، الطبعة الثانيّة ، 1414 ه . 643 . المنتخب في جمع المراثي والخطب ، فخر الدين الطريحى (ت 1085 ه) ، بيروت : دار الأعلمي . 644 . المنتخب من مسند عبد بن حُميد ، أبو محمّد عبد بن حُميد (ت 249 ه ) ، تحقيق : السيّد صبحي البدري السامرائي ومحمود محمّد خليل الصعيدي ، بيروت : عالم الكتب ، الطبعة الاُولى ، 1408 ه . 645 . منتقى الجمان في الأحاديث الصحاح والحسان ، جمال الدين أبو منصور الحسن بن زين الدين الشهيد (ت 1011 ه ) ، تحقيق : علي أكبر الغفاري ، قم : جماعة المدرسين في الحوزة العلمية ، الطبعة الاُولى ، 1362 ش . 646 . منتهى الأرب في لغة العرب (عربي _ فارسي) ، عبدالرحيم بن عبدالكريم صفيپوري (ق 13 ه) ، طهران : سنائي وأمير كبير ، الطبعة الاُولى (بالاُفسيت من طبعة الهند 1298 ه) ، 1377 ش .

.

ص: 565

647 . منتهى الآمال ، الشيخ عبّاس القمّي (ت 1359 ه ) ، تحقيق : حسيني ، الطبعة الاُولى ، 1371 ش . 648 . منتهى المطالب في شرح المكاسب ، أبو الحسن فاضل ، بيروت : دارالهداية ، 1414ه . 649 . منتهى المطلب فى تحقيق المذهب، الحسن بن يوسف العلّامة الحلّي (م 726 ه )، مشهد: مجمع البحوث الإسلامية، 1412 ه . 650 . المنجد في الأعلام ، فردينان توتل اليسوعي ، بيروت : دارالمشرق ، الطبعة السادسة و العشرون ، 1982 م . 651 . المنجد في اللغة ، لؤيس معلوف (معاصر) ، بيروت : دارالمشرق ، الطبعة الاُولى ، 1973م. 652 . المنجد في اللغة والأعلام ، لويس معلوف (معاصر) ، بيروت : دارالمشرق ، الطبعة السادسة والعشرون ، 1973 م . 653 . من وحي القرآن ، محمد حسين فضل اللّه ، بيروت : دارالملاك ، 1419ه . 654 . منهاج السنّة النبويّة ، أبو العبّاس أحمد بن عبد الحليم بن تيميّة الحرّاني (ت 728 ه ) ، تحقيق : محمّد رشاد سالم ، القاهرة : مكتبة ابن تيميّة ، الطبعة الثانيّة ، 1409 ه . 655 . منهاج الكرامة فى معرفة الإمامة ، الحسن بن يوسف العلّامة الحلي (ت 726 ه ) ، تحقيق : عبد الكريم مبارك ، مشهد : انتشارات تاسوعا ، 1379ه . 656 . منية المريد في أدب المفيد والمستفيد ، زين الدين عليّ العاملي المعروف بالشهيد الثاني (ت 965 ه ) ، تحقيق : رضا المختاري ، قم : مكتب الإعلام الإسلامي ، الطبعة الاُولى ، 1415 ه . 657 . موارد الظمآن إلى زوائد ابن حبّان ، نورالدين علي بن أبي بكر الهيثمي (ت 807 ه) ، تحقيق : محمّد عبد الرزاق حمزة ، بيروت : دارالكتب العلمية . 658 . المواعظ العدديّة ، محمّد بن الحسن الحسيني العاملي (ت 1068 ه ) ، تحقيق : عليّ المشكيني الأردبيلي (ت 1386 ش) وعليّ الأحمدي الميانجي (ت 1380 ش) ، قم : الهادي ، الطبعة الخامسة ، 1414 ه . 659 . موسوعة الأحاديث الطبّية ، محمّد الرَّيشهري وآخرون ، قم : دار الحديث ، الطبعة الاُولى ، 1425 .

.

ص: 566

660 . موسوعة الإمام الحسين عليه السلام في الكتاب والسنّة والتاريخ ، محمّد الرَّيشَهري وآخرون ، قم : دار الحديث ، 1432 ه . 661 . موسوعة الإمام عليّ عليه السلام في الكتاب والسنّة والتاريخ ، محمّد الرَّيشَهري و آخرون ، قم : دار الحديث ، الطبعة الاُولى ، 1421 ه . 662 . موسوعة العقائد الإسلامية ، محمّد الرَّيشَهري وآخرون ، قم : دار الحديث ، الطبعة الاُولى ، 1425 ه . 663 . موسوعة كشّاف اصطلاحات الفنون والعلوم ، محمّد علي بن علي التهانوي (ت 1158 ه) ، بيروت : مكتبة لبنان ناشرون ، 1996 م . 664 . موضّح أوهام الجمع والتفريق (ذيل التاريخ الكبير) ، أبو بكر أحمد بن عليّ الخطيب البغدادي (ت 462 ه ) ، تحقيق : عبد الرحمن بن يحيى المعلمي ، بيروت : دار الفكر . 665 . الموضوعات أبو الفرج عبدالرحمن بن علي بن الجوزي (ت 597 ه ) ، تحقيق : عبد الرحمن محمّد عثمان ، بيروت : دارالفكر ، الطبعة الثانيّة ، 1403ه . 666 . الموطّأ ، مالك بن أنس (ت 158 ه ) ، تحقيق : محمّد فؤاد عبد الباقي ، بيروت : دار إحياء التراث العربي ، الطبعة الاُولى ، 1370ه . 667 . مهج الدعوات ومنهج العبادات ، أبو القاسم بن موسى الحلّي المعروف بابن طاووس (ت 664 ه ) ، تحقيق : حسين الأعلمي ، بيروت : مؤسّسة الأعلمي ، الطبعة الاُولى ، 1414 ه . 668 . ميراث جاويدان (فصليّة فارسيّة) ، طهران : سازمان أوقاف واُمور خيريّة . 669 . ميراث حديث شيعة (فارسي) ، تحت إشراف: مهدي مهريزي و علي صدرائي ، قم : دارالحديث . 670 . ميزان الاعتدال في نقد الرجال ، أبو عبداللّه محمّد بن أحمد بن عثمان الذهبي (ت 747 ه ) ، تحقيق : علي محمّد البجاوي ، بيروت : دارالفكر . 671 . ميزان الحكمة ، محمّد الرَّيشَهري ، قم : دار الحديث ، الطبعة الاُولى ، 1416 ه . 672 . الميزان في تفسير القرآن ، محمّد حسين الطباطبائي (ت 1402 ه ) ، قم : مؤسّسة إسماعيليان ، الطبعة الثالثة ، 1394 ه .

.

ص: 567

673 . المؤمن ، حسين بن سعيد الكوفي الأهوازي (ق 3 ه ) ، تحقيق : مدرسة الإمام المهدي (عج) ، قم : مدرسة الإمام المهدى (عج) ، 1404ه . 674 . نثر الدرّ ، أبو سعيد منصور بن الحسين الوزير الآبي القمّي (ت 421 ه ) ، تحقيق : محمّد عليّ قرنة ، القاهرة : الهيئة المصريّة العامّة ، الطبعة الاُولى ، 1981 م . 675 . نزهة الناظر وتنبيه الخواطر ، أبو عبد اللّه الحسين بن محمّد الحُلواني (ت 439 ه ) ، تحقيق : عبد الهادي المسعودي ، قم : دارالحديث ، 1383 ش . 676 . نصب الراية ، أبو محمّد عبد اللّه بن يوسف الحنفي الزيلعي (ت 762 ه ) ، القاهرة : دار الحديث ، 1415 ه . 677 . نص النصوص في شرح فصوص الحكم ، السيّد حيدر بن علي الآملي (ق 8 ه ) ، ترجمة : محمّدرضا جوزى ، طهران : روزنه ، 1375ش . 678 . نضرة النعيم في مكارم أخلاق الرسول الكريم صلى الله عليه و آله ، صالح بن عبداللّه بن حُميد وعبدالرحمن بن محمّد بن عبدالرحمن بن ملوح ، جدّة : دار الوسيلة ، 1420ه . 679 . نظام حقوق زن در إسلام (فارسي) ، مرتضى مطهري (ت 1399 ه )، طهران: صدرا، 1368 ش . 680 . النعيم المقيم لعترة النبأ العظيم، شرف الدين عمربن محمّد الموصلي (ق 7 ه )، تحقيق: سامي الغريري، قم: مؤسسة دار الكتاب الإسلامي، الطبعة الاُولى، 1426 ه . 681 . نفائس الفنون في عرايس العيون ، شمس الدين محمّد بن محمود الآملي (م قرن 8 ه) ، تحقيق : أبو الحسن الشعراني ، طهران : إسلامية ، 1377 ه . 682 . نفحات الأزهار (خلاصة عبقات الأنوار) ، المير حامد حسين الهندي (ت 1306 ه )، تلخيص و تعريب: السيّد عليّ الحسيني الميلاني ( معاصر ) ، قم : الطبعة الاُولى ، 1414 ه . 683 . نقد الرجال ، مير مصطفى بن الحسين الحسيني التفريشي (ق 11 ه) ، تحقيق : مؤسّسة آل البيت عليهم السلام ، قم ، 1418 ه . 684 . نقد النقود في معرفة الوجود (ضميمة جامع الأسرار) ، السيّد حيدر بن على الآملي (ق 8 ه ) ، تحقيق : هنري كربن وعثمان إسماعيل يحيى ، طهران : شركت انتشارات علمي وفرهنگي ، 1384 ش . 685 . النوادر ، السيّد فضل اللّه بن عليّ الحسني الراوندي (ت 571 ه ) ، تحقيق : سعيدرضا عليّ عسكري ، قم : مؤسّسة دار الحديث ، الطبعة الاُولى ، 1377 ش .

.

ص: 568

686 . النوادر ، أبو جعفر أحمد بن محمّد الأشعريّ القميّ (ت 280 ه ) ، تحقيق : مدرسة الإمام المهدي (عج) ، قم : مدرسة الإمام المهدي (عج)، الطبعة الاُولى ، 1408 ه . 687 . نوادر الأُصول في معرفة أحاديث الرسول صلى الله عليه و آله ، أبو عبد اللّه محمّد بن علي الحكيم التِّرمِذي (ت 320 ه) ، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا ، بيروت : دارالكتب العلمية ، 1413 ه . 688 . نور الأبصار في مناقب آل بيت النبيّ المختار صلى الله عليه و آله ، مؤمن بن حسن الشبلنجيّ (ت 1298 ه ) ، بيروت : دار الكتب العلميّة ، الطبعة الاُولى ، 1398 ه . 689 . نور الثقلين ، عبد عليّ بن جمعة العروسي الحويزي (ت 1112 ه ) ، تحقيق : السيّد هاشم الرسولي المحلّاتي ، قم : مؤسّسة إسماعيليان ، الطبعة الرابعة ، 1412 ه . 690 . نهاية الأرب في فنون الأدب ، شهاب الدين أحمد بن عبد الوهّاب النويري (ت 733 ه ) ، القاهرة : وزارة الثقافة . 691 . النهاية في غريب الحديث والأثر ، أبو السعادات مبارك بن مبارك الجَزَري المعروف بابن الأثير (ت 606 ه ) ، تحقيق : طاهر أحمد الزاوي ، قم : مؤسّسة إسماعيليان ، الطبعة الرابعة ، 1367 ش . 692 . النهاية في مجرّد الفقه والفتوى ، أبو جعفر محمّد بن الحسن الطوسي (ت 460 ه ) ، بيروت : دار الكتاب العربي ، 1390 ه . 693 . نهج الإيمان ، زين الدين عليّ بن يوسف بن جبر ( ق 7 ه ) ، تحقيق : السيّد أحمد الحسيني ، مشهد : مجتمع الإمام الهادي عليه السلام ، الطبعة الاُولى ، 1418 ه . 694 . نهج البلاغة من كلام الإمام أمير المؤمنين عليه السلام ، جمع أبو الحسن الشريف الرضي محمّد بن الحسين بن موسى الموسوي (ت 406 ه ) ، تحقيق : صبحي صالح ، قم : هجرت ، الطبعة الثانيّة ، 1395ه . 695 . نهج الحقّ وكشف الصدق ، جمال الدين الحسن بن يوسف بن المطهّر الحلّيّ (ت 726 ه ) ، تحقيق : عين اللّه الحسنيّ الاُرمويّ ، قم : دار الهجرة ، الطبعة الاُولى ، 1407 ه . 696 . نهج الدعاء ، محمّد الريشهري وآخرون ، قم : دار الحديث ، الطبعة الاُولى ، 1386 ش . 697 . نهج السعادة في مستدرك نهج البلاغة ، محمّد باقر المحمودي ، بيروت : مؤسّسة الأعلمي ، الطبعة الاُولى .

.

ص: 569

698 . نيل الأوطار من أحاديث سيد الأخيار ، محمّد بن علي بن محمّد الشوكاني (ت 1255 ه ) بيروت : ذر الجيل ، 1973 م . 699 . الوافي ، محمّد محسن بن شاه مرتضى الفيض الكاشاني (ت 1091 ه ) ، تحقيق : مكتبة الإمام أمير المؤمنين عليّ عليه السلام ، إصفهان : مكتبة الإمام أمير المؤمنين عليه السلام ، الطبعة الاُولى ، 1406 ه . 700 . الوافي بالوفيات ، صلاح الدين الصَّفَدي (ت 764) ، اشتوتغارت : فرانزشتاينر للنشر ، الطبعة الاُولى ، 1411ه . 701 . الوثائق السياسية للعهد النبوي والخلافة الراشدة، محمّد حميد اللّه الحيدرآبادي ، القاهرة: لجنة التأليف والترجمة والنشر، 1941 م. 702 . وسائل الشيعة ، محمّد بن الحسن الحرّ العاملي (ت 1104 ه ) ، تحقيق : مؤسّسة آل البيت عليهم السلام ، قم : مؤسّسة آل البيت عليهم السلام ، الطبعة الاُولى ، 1409 ه . 703 . الوضّاعون وأحاديثهم (من كتاب «الغدير» للأميني) ، تحقيق : مرامي يوزبكي ، قم : مركز الغدير للدراسات الإسلامية . 704 . وفاء الوفاء بأخبار دارالمصطفى ، نورالدين علي بن أحمد السمهودي (ت 911 ه ) ، تحقيق : محمّد محيي الدين عبد الحميد ، بيروت : دار إحياء التراث العربي ، الطبعة الثالثة ، 1401 ه . 705 . وفيات الأعيان ، شمس الدين أبو العبّاس أحمد بن محمّد البرمكي المعروف بابن خلّكان (ت 681 ه ) ، تحقيق : إحسان عبّاس ، بيروت : دار صادر . 706 . وقعة صفّين ، نصر بن مزاحم المنقري (ت 212 ه ) ، تحقيق : عبد السلام محمّد هارون ، قم : مكتبة آية اللّه المرعشي ، الطبعة الثانيّة ، 1382 ه . 707 . وقعة الطفّ ، أبو مخنف لوط بن يحيى الأزديّ الكوفيّ (ت 158 ه ) ، جمع و تحقيق : محمّد هادي اليوسفيّ ، قم : مؤسّسة النشر الإسلاميّ ، الطبعة الاُولى ، 1367 ش . 708 . الولاية ، أبو العبّاس أحمد بن محمّد المعروف بابن عقدة (ت 332 ه) ، تحقيق : عبد الرزّاق محمّد حسين حرز الدين ، قم : دليل ، 1421 ه . 709 . الهداية في الاُصول والفروع ، محمّد بن علي بن الحسين بن بابويه القمّي المعروف بالشيخ الصدوق (ت 381 ه ) ، تحقيق : مؤسّسة الإمام الهادي عليه السلام ، قم : مؤسّسة الإمام الهادي عليه السلام ، الطبعة الاُولى ، 1418 ه .

.

ص: 570

710 . الهداية الكبرى ، أبو عبد اللّه حسين بن حمدان الخصيبي ( ت 334 ه ) ، بيروت : موسّسة البلاغ ، 1406 ه . 711 . هزار ويك كلمة (فارسي) ، حسن حسن زادة آملي ، قم : دفتر تبليغات إسلامي ، 1373 ش . 712 . الهيئة والإسلام ، السيّد هبة الدين الشهرستاني (ت 1386 ه )، نجف، دار الثقافة، 1381 ه . 713 . اليقين باختصاص مولانا عليّ عليه السلام بإمرة المسلمين ، أبو القاسم عليّ بن موسى الحلّي المعروف بابن طاووس (ت 664 ه ) ، تحقيق : محمّد باقر الأنصاري ، قم : مؤسّسة دار الكتاب ، الطبعة الاُولى ، 1413 ه . 714 . ينابيع المودّة لذوي القربى ، سليمان بن إبراهيم القُندوزي الحنفي (ت 1294 ه ) ، تحقيق : عليّ جمال أشرف الحسيني ، طهران : دار الاُسوة ، الطبعة الاُولى ، 1416 ه .

.

ص: 571

فهرست تفصيلى .

ص: 572

. .

ص: 573

. .

ص: 574

. .

ص: 575

. .

ص: 576

. .

ص: 577

. .

ص: 578

. .

ص: 579

. .

ص: 580

. .

ص: 581

. .

ص: 582

. .

ص: 583

. .

ص: 584

. .

جلد 2

اشاره

ص: 1

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

6 . برادري

اشاره

6 . برادرىدرآمدفصل يكم : تشريع برادرىِ دينىفصل دوم : تأكيد بر برادرىِ دينىفصل سوم : بركات برادرىِ دينىفصل چهارم : حقوق برادرىفصل پنجم : نقش برادرى دينى در تأسيس حكومت اسلامىفصل ششم : صفات برترينْ برادران دينى

.

ص: 8

. .

ص: 9

درآمد

اُخوّت ، در لغت

درآمداُخوّت ، در لغتكلمه «أخ (برادر)» در لغت به دارندگان انواع پيوندهاى نَسَبى و غير نَسَبى اطلاق مى گردد و هر كس با كسى يا چيزى ارتباط نزديك داشته باشد ، برادرِ آن شمرده مى شود . بنا بر اين ، ميان «أخ» و پيوندهاى نسبى ، اصطلاحا عموم و خصوص مطلق برقرار است. در القاموس آمده است: ي الأَخُ وَ الأخُّ مُشَدَّدَةً ، وَ الأَخُوُّ وَ الأَخا ، وَ الأَخوُ ، كَدَلْوٍ ، مِنَ النَّسَبِ وَ الصَّديقُ وَ الصّاحِبُ . (1) أخ و أخّ (با تشديد) و أخُوّ و أخاء و أخْو (بر وزن دَلْو) ، پيوند نَسَبى و نيز دوست و همدم است . و در تاج العروس آمده: الأَخُ ... مِنَ النَّسَبِ مَعروفٌ وَ هُوَ مَنْ وَلَّدَهُ أبوكَ وَ أُمُّكَ أو أحَدُهُما ، وَ يُطلَقُ أيضا عَلَى الأَخِ مِنَ الرِّضاعِ ... وَ قَد يَكونُ الأَخُ : الصَّديقَ وَ الصّاحِبَ . (2)

.


1- .القاموس المحيط: ج 4 ص 298 مادّه «أخ» .
2- .تاج العروس: ج 19 ص 142 مادّه «أخ» . نيز ، ر . ك : أقرب الموارد : ج 1 ص 46 مادّه «أخ» .

ص: 10

اُخوّت ، در قرآن و حديث
معانى و كاربُردهاى «أخ» در قرآن

اَخ ، خويشاوندى معروف است و او كسى است كه پدر و مادرت و يا يكى از آن دو ، او را به دنيا آورده باشند . به برادر رضاعى نيز گفته مى شود . گاهى به معناى دوست و همراه مى آيد . و در مفردات آمده: الأَصلُ أخوٌ وَ هُوَ المُشارِكُ آخَرَ فى الوِلادَةِ مِنَ الطَّرَفَينِ ، أو مِن أحَدِهِما أو مِنَ الرِّضاعِ . وَ يُستَعارُ فى كُلِّ مُشارِكٍ لِغَيرِهِ فِى القَبيلَةِ أو فِى الدّينِ ، أو فى صَنعَةٍ ، أو فى مُعامَلَةٍ ، أو فى مَوَدَّةٍ ، وَ فى غَيرِ ذلِكَ مِنَ المُناسَباتِ . (1) اصل در «أَخ» ، «أَخوْ» است و او كسى است كه با ديگرى در تولّد از يك پدر و مادر و يا يكى از آن دو يا در شير خوردن ، شريك باشد . اين تعبير در مورد هر گونه شريك در قبيله ، دين ، حرفه ، معامله ، دوستى و جز اينها ، به استعاره به كار مى رود .

اُخوّت ، در قرآن و حديثبررسى موارد كاربرد كلمه «أخ» و «اُخت» در قرآن و حديث ، نشان مى دهد كه اين واژه ، در همان معانى لغوى آن (يعنى انواع پيوندهاى نسبى و غير نسبى) استعمال شده است. در مجموع ، در قرآن 82 بار كلمه «أخ» و مشتقّات آن ، و چهارده بار «اُخت» و مشتقّات آن ، استعمال شده است.

معانى و كاربُردهاى «أخ» در قرآنكلمه «أخ» و «اُخت» در قرآن كريم ، در اين معانى به كار رفته است: 1 . پيوند نَسَبى ، مانند: «رَبِّ إِنِّى لَا أَمْلِكُ إِلَّا نَفْسِى وَأَخِى ؛ (2) پروردگارا! من جز مالك خود و

.


1- .مفردات ألفاظ القرآن : ص 68.
2- .مائده: آيه 25. نيز، ر.ك: نساء: آيه 11_12 و 23 و 176، مائده: آيه 30_31 و 87 ، اعراف : آيه 111 و 142 و 150_151 ، يونس : آيه 87 ، يوسف : آيه 5 و 7_8 و 58_59 و 63_65 و 69_70 و 76 و 87 و 89_90 و 100 ، توبه : آيه 23_24 ، مريم : آيه 28 و 52 _ 53 ، طه : آيه 30 و 40 و 42 ، مؤمنون : آيه 45 ، نور : آيه 31 و 61 ، فرقان : آيه 35 ، شعرا : آيه 36 ، قصص : آيه 11 و 34_35 ، احزاب : آيه 55 ، مجادله : آيه 22 ، معارج : آيه 11_12 و عبس : آيه 34 .

ص: 11

برادرم نيستم» . 2 . پيوند رضاعى ، مانند : «وَأَخَوَاتُكُم مِّنَ الرَّضَاعَةِ؛ (1) و خواهران رضاعى شما» . 3 . پيوند دينى ، مانند : «فَإِن لَّمْ تَعْلَمُواْ ءَابَآءَهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ فِى الدِّينِ ؛ (2) اگر پدرانشان را نمى شناسيد ، پس برادران دينى شمايند» . 4 . پيوند مودّت و دوستى ، مانند : «وَ نَزَعْنَا مَا فِى صُدُورِهِم مِّنْ غِلٍّ إِخْوَانًا عَلَى سُرُرٍ مُّتَقَابِلِينَ ؛ (3) آنچه كينه در سينه هايشان بود ، بيرون آورديم و برادرانه رو به روى هم بر تخت هايى نشسته اند» . 5 . پيوند قبيله اى ، مانند: «وَ إِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا ؛ (4) و به سوى عاد ، برادرشان هود را [فرستاديم]» . 6 . پيوند مصاحبت ، مانند: «إِنَّ هَذَآ أَخِى لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً ؛ (5) اين برادرم ، نود و نه ميش دارد» . 7 . پيوند مشابهت ، مانند: «وَ مَا نُرِيهِم مِّنْ ءَايَةٍ إِلَّا هِىَ أَكْبَرُ مِنْ أُخْتِهَا ؛ (6) هيچ آيه اى را به آنها نشان نداديم ، جز اين كه از همتايش بزرگ تر بود» يا «كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَّعَنَتْ أُخْتَهَا ؛ (7) هر بار كه

.


1- .نساء: آيه 23 .
2- .احزاب: آيه 5 . نيز ، ر . ك : بقره: آيه 178 و 220_221 ، آل عمران: آيه 156 و 168 ، توبه: آيه 11 ، احزاب: آيه 18 و حجرات: آيه 10 و 12 .
3- .حجر: آيه 47 . نيز ، ر . ك : آل عمران: آيه 103 .
4- .هود: آيه 50 . نيز ، ر . ك : اعراف: آيه 65 و 73 و 85 ، هود: آيه 61 و 84 ، شعرا : آيه 106 و 124 و 142 و 161 ، نمل: آيه 45 ، عنكبوت: آيه 36 ، احقاف: آيه 21 و ق: آيه 13 .
5- .ص : آيه 23 .
6- .زخرف: آيه 48 .
7- .اعراف: آيه 38 .

ص: 12

برادرى در اسلام
يك . تشريع قانون برادرى در اسلام

گروهى وارد [جهنّم] شود ، همكيشان خود را لعن مى كنند» . 8 . پيوند متابعت ، مانند: «إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُواْ إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ ؛ (1) ريخت و پاش كنندگان ، برادران شياطين اند» . 9 . پيوند هماهنگى ، مانند: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ نَافَقُواْ يَقُولُونَ لِاءِخْوَانِهِمُ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ ؛ (2) آيا به منافقان ننگريستى كه به همتايانشان از كافران اهل كتاب مى گفتند : ...؟» . گفتنى است از معانىِ «برادرى» ، آنچه در اين بخش مورد نظر است ، عبارت است از «پيوند دينى» ؛ امّا ساير معانى به خواست خدا ، در بخش هاى ديگر (3) خواهند آمد.

برادرى در اسلاميك . تشريع قانون برادرى در اسلامتشريع (وضعِ) قانون برادرى ، يكى از برجسته ترين اقداماتِ فرهنگى ، سياسى ، اجتماعى ، اقتصادى و نظامى پيامبر اسلام است و به روشنى ، حاكى از ارتباط وى با مبدأ وحى ، و نهايتِ درايت ، حكمت و مديريتِ ايشان در هدايت و رهبرىِ امّت اسلامى است. قرآن كريم ، با جمله «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ ؛ (4) در حقيقت ، مؤمنان ، برادران

.


1- .اسرا: آيه 27 . نيز ، ر . ك : اعراف: آيه 202 .
2- .حشر: آيه 11 .
3- .برادرى به معناى پيوند مودّت در عنوان «المحبّة (دوستى)» و به معناى پيوند مصاحبت در عنوان «الصحبة (همنشينى)» در همين دانش نامه و به معناى پيوند نَسَبى و رضاعى در دانش نامه احاديث فقهى ، به خواست خداوند متعال ، مورد بحث و بررسى قرار خواهد گرفت ؛ امّا ساير پيوندها نكته خاصّى كه موجب طرح مستقلّ آنها باشد ، ندارند و لذا در عناوين مرتبط با آنها (مثل : نفاق ، تبذير و ...) مطرح خواهند گرديد .
4- .حجرات : آيه 10 .

ص: 13

دو . ايجاد قوى ترين پيوندهاى اجتماعى

[يكديگر] اند» ، قانونى را تشريع كرده كه بر اساس آن ، نسبت و پيوندى ميان يكايك مسلمانان ، ايجاد مى شود كه پيش از آن ، وجود نداشت. اين پيوند ، «برادرىِ دينى» ناميده مى شود . نكته قابل تأمّل ، اين كه : از نظر اسلام ، تنها اين نوع پيوندِ برادرى است كه آثار شرعى و حقوقى دارد ، بدين معنا كه پيوند برادرىِ دينى ، اگر با پيوند نسبى همراه شود ، در ازدواج و ارث ، آثار شرعى و حقوقى دارد ، و اگر با پيوند رضاعى توأم گردد ، در ازدواج ، آثارى بر آن مترتّب مى گردد ، و اگر با هيچ يك از پيوندهاى نسبى و رضاعى همراه نباشد ، آثار شرعى و حقوقى خاصّى دارد كه در فصل سوم و چهارم اين بخش ، بدانها اشاره مى شود . امّا پيوند نسبى و رضاعى بدون پيوند دينى ، از نظر اسلام ، اثرى بر آنها مترتّب نيست ، مانند دو نفر كه به طور نامشروع ، در پدر يا مادر و يا هر دو، شريك اند . اسلام ، همان طور كه ميان فرزند متولّد از زنا با پدرش، نسبتى قائل نيست ، تولّد دو نفر از يك پدر و مادر ، يا شير خوردن آنان را از يك مادر ، بدون پيوند دينى ، معتبر و منشأ آثار شرعى و حقوقى نمى داند.

دو . ايجاد قوى ترين پيوندهاى اجتماعىاسلام ، با تشريع قانون برادرىِ دينى ، از يك سو با تعصّب هاى نارواى نژادى ، قبيله اى و حزبى به مبارزه برخاست و از سوى ديگر ، قوى ترين و كارآمدترين پيوندهاى اجتماعى و سياسى را در امّت اسلامى به وجود آورد. ادبياتى كه احاديث اسلامى براى تبيين پيوند دينى به كار گرفته اند ، فوق العاده تأمّل برانگيز و جالب توجّه است . احاديث اسلامى ، نه تنها همه مسلمانان را برادر يكديگر مى دانند ، بلكه تأكيد مى كنند كه آنان ، برادر يكديگر از يك پدر و مادر

.

ص: 14

سه . اسلام ، دينِ دوستى و برادرى

هستند (1) و اين برادرى ، ريشه در طينت و فطرت و نورانيت جان آنان دارد . (2)

سه . اسلام ، دينِ دوستى و برادرىاسلام ، دينِ دوستى و برادرى است . (3) از اين رو ، براى هر چه نزديك تر شدنِ مسلمانان به يكديگر ، اين آيين ، تنها به تشريع قانون برادرىِ دينى و تأكيد بر آثار و بركات فردى و اجتماعى (4) و دنيوى و اخروى آن (5) ، بسنده نكرده ، بلكه محبّت مسلمانان را نسبت به يكديگر ، به عنوان يك فريضه دينى ، واجب كرده است ، چنان كه از پيامبر اسلام ، روايت شده است: الحُبُّ فِى اللّهِ فَريضَةٌ . (6) دوستى در راه خدا ، يك فريضه است. و از اين بالاتر ، مى فرمايد: أوثَقُ عُرَى الإِيمانِ الحُبُّ فى اللّهِ وَ البُغضُ فى اللّهِ . (7) محكم ترين رشته ايمان ، دوستى و دشمنى در راه خداست . و از اين بالاتر ، مى فرمايد: هَلِ الدّينُ إلَا الحُبُّ وَ البُغضُ؟! (8) آيا دين ، جز دوستى ورزيدن و دشمنى كردن است؟!

.


1- .ر . ك : ص 27 (برادرى / فصل يكم / مؤمن ، برادر پدر و مادرىِ مؤمن است) .
2- .ر . ك : ص 27 ح 8 _ 10 .
3- .توضيح بيشتر اين مطلب ، در عنوان «المحبّة (دوستى)» خواهد آمد . گفتنى است كه بخشى از مسائل مشترك ميان عنوان دوستى و برادرى ، در آن عنوان ، مطرح خواهد شد .
4- .ر . ك : ص 23 (برادرى / فصل يكم : تشريع برادرىِ دينى) .
5- .ر . ك : ص 31 (برادرى / فصل يكم / جامعه دينى ، همانند پيكرى واحد است) .
6- .ر . ك : ص 41 ح 42 .
7- .ر . ك : ص 47 ح 55 .
8- .ر . ك : ص 43 ح 47 .

ص: 15

چهار . حكمت قانونِ برادرىِ دينى

دوستى و برادرى مسلمانان با يكديگر ، تا آن جا مورد تأكيد اسلام است كه از پيامبر خدا روايت شده است: مَن أحَبَّ رَجُلاً فى اللّهِ لِعَدلٍ ظَهَرَ مِنهُ _ وَ هُوَ فى عِلمِ اللّهِ مِن أهلِ النّارِ _ آجَرَهُ اللّهُ عَلى حُبِّهِ إيّاهُ كَما لَو أحَبَّ رَجُلاً مِن أهل الجَنَّةِ! (1) هر كس مردى را به خاطر عدالتى كه از او سر زده ، در راه خدا دوست بدارد ، در حالى كه آن مرد در حقيقت ، اهل جهنّم است ، خداوند به وى ، به خاطر دوست داشتن آن مرد ، پاداش مى دهد ، به همان سان كه مردى از اهل بهشت را دوست مى دارد .

چهار . حكمت قانونِ برادرىِ دينىحكمتِ تشريع قانون برادرى دينى در اسلام و تأكيد بر وجوب محبّت مسلمانان نسبت به يكديگر ، در واقع ، ساختنِ جامعه اى است كه پيوند دوستى و برادرى در آن ، به حدّى قوى و استوار باشد كه مردم ، احساس كنند همگى اعضاى يك پيكرند تا اگر عضوى احساس رنج و درد كرد ، ساير اعضا احساس مسئوليت و همدردى نمايند و در خدمت درمان آن باشند ، چنان كه از پيامبر خدا روايت شده است : يَنبَغى لِلمُؤمِنينَ أن يَكونوا فيما بَينَهُم كَمَنزِلَةِ رَجُلٍ واحِدٍ ، إذَا اشتَكى عُضوٌ مِن جَسَدِهِ تَداعى سائِرُ جَسَدِهِ . (2) شايسته است كه مؤمنان ، در ميان خود ، همانند يك تن باشند ، به گونه اى كه هر گاه عضوى از آن تن به درد آمد ، ساير اعضا ، همدردى كنند . ساختن جامعه اى با اين ويژگى ، در گفتار، آسان است ؛ امّا تحقّق عملى آن ، فوق العاده دشوار است . رسيدن به اين فلسفه و هدف ، تنها يك راه دارد و آن ، اخلاص در دوستى ، و برادرى براى خداست .

.


1- .ر . ك : ص 55 ح 70 .
2- .ر . ك : ص 31 ح 14 .

ص: 16

پنج . نقش برادرىِ دينى در تأسيس حكومت اسلامى

رازِ تأكيد احاديث اسلامى بر «اُخوّت فى اللّه (برادرى در راه خدا)» و «محبّت فى اللّه (دوستى در راه خدا)» اين است كه هدف از تشريع قانون برادرى _ كه همان وحدت كلمه و يك پارچگى امّت اسلامى است _ جز از اين راه ، قابل تحقّق نيست .

پنج . نقش برادرىِ دينى در تأسيس حكومت اسلامىبر پايه متون دينى اى كه در اين بخش خواهد آمد ، پيامبر صلى الله عليه و آله براى منسجم نمودن هواداران خود ، دو بار از طرح پيوند برادرى بهره گرفت : يك بار قبل از هجرت در مكّه و بار دوم ، پس از هجرت در مدينه . اين اقدام سياسى _ الهى ، بخصوص پس از هجرتِ مسلمانان به مدينه ، در تأسيس نخستين حكومت اسلامى ، نقشى بنيادين داشت ؛ زيرا جامعه اسلامى ، از يك سو با خطر مشركان قريش و عموم بت پرستان و همچنين خطر يهود مدينه _ كه در داخل و خارج شهر ، زندگى مى كردند و ثروت و امكانات فراوانى داشتند _ مواجه بود و از سوى ديگر ، نيروهاى تازه مسلمان ، دچار از هم گسيختگى بودند؛ چرا كه دو طايفه اوس و خزرج ، با هم دشمنى و كينه ديرينه داشتند و ميان مهاجران و انصار نيز از نظر فكرى و فرهنگى ، اختلاف وجود داشت . در اين جا بود كه آيه اخوّت: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ ؛ (1) در حقيقت ، مؤمنان ، برادران [يكديگر] اند» نازل شد و پيامبر اسلام ، با الهام الهى ، همچون سياستمدارى پخته و كار آزموده ، با به كارگيرى مجدّد طرح برادرىِ دينى ، ميان مسلمانان و بويژه مهاجران و انصار ، وحدت سياسى و معنوى ايجاد كرد و بدين سان بر معضل اختلافات داخلى فائق آمد و با انسجام پيروان خود در برابر دشمنان اسلام، حكومت اسلامى را بنيان نهاد. اجراى اين طرح ، بدين گونه بود كه روزى در يك انجمن عمومى ، ايشان رو به

.


1- .حجرات : آيه 10 .

ص: 17

شش . تجديد حيات برادرىِ دينى در آخِرْ زمان

هواداران خود كرد و فرمود: «دو تا دو تا با يكديگر برادر شويد» . (1) در تواريخ اسلامى ، مشخّصات كسانى كه با هم برادر شده اند ، ضبط شده كه زيباترين انتخاب ، انتخاب شخص پيامبر صلى الله عليه و آله بود كه امام على عليه السلام را به برادرى خود ، انتخاب كرد و در اين باره فرمود : أنتَ أخى فِى الدُّنيا وَ الآخِرَةِ ؛ (2) تو ، برادر من در دنيا و آخرتى . بر اساس متون تاريخى و حديثى ، يكى از آثار برادرىِ دينى ، در آغاز ، ارث بردن از يكديگر بود كه پس از قوّت يافتن اسلام ، اين حكم ، نسخ گرديد . (3)

شش . تجديد حيات برادرىِ دينى در آخِرْ زماندر باب ششم از فصل پنجم اين بخش ، احاديثى آمده كه در آنها پيامبر اسلام ، از مردمى ياد مى كند كه در آخر زمان به يارى اسلام خواهند شتافت ، و پيامبر خدا ، آنان را به دليل قوّت ايمان و سرسختى در مسئوليت پذيرى ، برادر خود مى نامد. تأمّل در اين احاديث و ملاحظه آنها در كنار احاديثى كه در ذيل آياتى آمده كه از ياوران اسلام در آينده تاريخ پيشگويى كرده اند ، مانند: «فَسَوْفَ يَأْتِى اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ ؛ (4) به زودى، خدا گروهى [ديگر] را مى آورد كه آنان را دوست دارد و آنان نيز او را دوست دارند» و «وَ إِن تَتَوَلَّوْاْ يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ ؛ (5) و اگر روى برتابيد، [خدا] جاى شما را به مردمى غير از شما خواهد داد» ، پژوهشگر را به اين نتيجه و جمع بندى مى رساند كه طرح برادرىِ دينى كه در سپيده دم اسلام ، يكى از مقدّمات اصلى پيروزى مسلمانان و

.


1- .ر . ك : ص 137 ح 208 .
2- .ر . ك : ص 131 ح 203 و ص 133 ح 205 و ص 139 ح 213 و ص 145 ح 217 و ص 147 ح 218 و ص 149 ح 221 .
3- .ر . ك : ص 135 ح 206 .
4- .مائده : آيه 54 .
5- .محمّد: آيه 38 .

ص: 18

هفت . مبناى «عقد اخوّت» چيست؟
اشاره

تأسيس حكومت اسلامى به رهبرى پيامبر صلى الله عليه و آله بود ، در آخر زمان با قوّت بيشترى تجديد خواهد شد و به خواست خداوند متعال ، زمينه را براى تشكيل حكومت جهانى اسلام به رهبرى مهدى آل محمّد _ عجّل اللّه تعالى فرجه _ و تحقّق وعده الهىِ «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ ؛ (1) تا آن را بر هر چه دين است، پيروز كند» ، فراهم خواهد ساخت. (2)

هفت . مبناى «عقد اخوّت» چيست؟در پايان ، يكى از مسائلى كه شايسته است در اين جا مورد بررسى قرار گيرد ، اين است كه عقد اخوّت كه در جامعه ما اخيرا بين پاره اى از متديّنان رواج يافته ، آيا ريشه اى در احاديث اسلامى دارد يا خير؟ محدّث نورى رحمه الله در كتاب مستدرك الوسائل ، در بيان اعمال عيد غدير ، از صاحب كتاب رياض العلماء ، در ذكر صورت اجازه يكى از علما چنين نقل كرده است : و عقد بينى و بينه الإخاء فى ذلك اليوم المبارك ، الّذى وقع فيه النصّ من سيّد الأنام صلى الله عليه و آله على الخصوص بالإخاء فى ذلك المقام . ميان من و او در اين روز فرخنده ، پيمان برادرى بسته شد ، آن گونه كه از آقاى مردمان صلى الله عليه و آله نصّ ويژه اى داير بر پيمان برادرى در اين مقام ، رسيده است. سپس صاحب مستدرك مى گويد: قلت: لم نعثر على النصّ الذى أشار إليه ، و لا على كيفيّة هذا العقد فى مؤلّف إلّا فى كتاب زاد الفردوس لبعض المتأخّرين ، قال فى ضمن أعمال هذا اليوم المبارك: وينبغى عقد الأُخوّة فى هذا اليوم مع الإخوان ، بأن يضع يده اليمنى على يمنى

.


1- .توبه : آيه 33 . نيز ، ر . ك : فتح : آيه 28 ، صف : آيه 9 .
2- .در دانش نامه امام مهدى عليه السلام به تفصيل به اين موضوع خواهيم پرداخت ، إن شاء اللّه .

ص: 19

أخيه المؤمن ، و يقول: «واخيتك فى اللّه ، و صافيتك فى اللّه ، و صافحتك فى اللّه ، و عاهدت اللّه و ملائكته و كتبه و رسله و أنبياءه والأئمّة المعصومين عليهم السلام ، على أنّى إن كنت من أهل الجنّة و الشفاعة ، و اُذن لى بأن أدخل الجنّة ، لا أدخلها إلّا و أنت معى» ، فيقول الأخ المؤمن: «قبلت» ، فيقول: أسقطت عنك جميع حقوق الأُخوّة ، ما خلا الشفاعة و الدعاء و الزيارة . (1) من ، حديثى را كه او به آن اشاره كرده و نيز چگونگى پيمان برادرى را ، جز در زاد الفردوس كه از مؤلّفات يكى از متأخّران است ، نيافتم . وى در ضمن اعمال اين روز فرخنده ، گفته است : شايسته است كه در اين روز ، با برادران ، عقد اخوّت بسته شود ، بدين گونه كه دست راست را بر دستِ راست برادر مؤمنش بگذارد و بگويد : «با تو در راه خدا ، پيمان برادرى مى بندم و با تو در راه خدا ، يك رو (خالص) شدم و در راه خدا ، با تو مصافحه كردم و با خداوند و فرشتگانش و كتاب هايش و پيامبرانش و فرستادگانش و امامان معصوم عليهم السلام ، عهد بستم بر اين كه اگر از اهل بهشت و شفاعت شدم و اجازه يافتم كه وارد بهشت شوم ، داخل آن نشوم ، مگر اين كه تو همراهم باشى» و آن يكى پاسخ دهد : «پذيرفتم» . سپس ادامه دهد : «همه حقوق برادرى را از تو ساقط كردم ، جز شفاعت ، زيارت و دعا را» . محدّث قمى رحمه الله ضمن نقل صيغه اخوّت از منبع ياد شده ، مى افزايد : و محدّث فيض نيز در خلاصة الأذكار ، صيغه اخوّت را قريب به همين نحو ، ذكر نموده است . و آن گاه آورده :

.


1- .مستدرك الوسائل: ج 6 ص 278 و 279 ح 6843 .

ص: 20

الف - برادرى اسلامى ، نيازى به اجراى صيغه عقد ندارد
ب - صيغه عقد اخوّت ، از اهل بيت عليهم السلام نرسيده است

پس قبول نمايد طرف مقابل از براى خود يا موكّل خود به لفظى كه دلالت بر قبول نمايد . پس ساقط كنند از همديگر ، جميع حقوق اخوّت را ، ماسِواى دعا و زيارت . (1) در اين باره ، چند نكته ، قابل تأمّل و بررسى است:

الف _ برادرىِ اسلامى ، نيازى به اجراى صيغه عقد نداردپيوند برادرى (اخوّت) در امّت اسلامى ، مورد تأكيد قرآن و احاديث اسلامى است و همان طور كه اشاره كرديم ، آثار شرعى و حقوق اجتماعى ويژه اى دارد كه ترتّب آن ، نيازى به اجراى صيغه عقد اخوّت ندارد ، در عين حال كه قابل اسقاط هم نيست.

ب _ صيغه عقد اخوّت ، از اهل بيت عليهم السلام نرسيده استدر هيچ حديثى به اجراى صيغه عقد اخوّت ، توصيه نشده و آنچه محدّث نورى نقل كرده ، به تصريح خود وى ، روايت شده از اهل بيت عليهم السلام نيست. در جريان ايجاد برادرى ميان مسلمانان در سال اوّل هجرت نيز چيزى به عنوان صيغه عقد اخوّت وجود نداشته است . ظاهرا اين صيغه ، ساخته كسى است كه از باب خيرخواهى ، براى تقويت دوستى و برادرى ميان مسلمانان ، آن را انشا كرده است. همچنين متنى كه صاحب رياض العلماء ، بدان اشاره كرده ، چنان كه محدّث نورى آورده ، يافته نشده ، و اگر چنين متنى وجود داشت ، بى ترديد ، لااقل در شرايط كنونى از طريق جستجوى رايانه اى دستيابى به آن ، ممكن بود . شايد مقصود وى از متن مورد اشاره ، همان حديثى است كه دلالت دارد پيامبر خدا در روز عيد غدير ، امام على عليه السلام را به برادرى برگزيد .

.


1- .مفاتيح الجنان : ص 291 .

ص: 21

ج - صيغه عقد اخوّت ، ايراد محتوايى دارد
د - مكروه بودن اجبار خود بر چيزى

ج _ صيغه عقد اخوّت ، ايراد محتوايى داردآنچه به عنوان صيغه عقد اخوّت مطرح شده ، از نظر محتوا نيز بى اشكال نيست ؛ زيرا : اوّلاً همان طور كه اشاره كرديم ، حقوق برادرىِ دينى كه در احاديث اسلامى مورد تأكيد قرار گرفته ، قابل اسقاط نيست . ثانيا با عنايت به اين كه آينده انسان ، قابل پيش بينى نيست ، تعهّد شرعى به اين كه شخص متعهّد ، بدون همراهى او به بهشت نرود ، در صورتى كه همراه ، مستحقّ شفاعت نباشد ، صحيح نيست.

د _ مكروه بودن اجبار خود بر چيزىآخرين نكته ، اين است كه از منظر احاديث اهل بيت عليهم السلام ، ايجاد تعهّدات وجوبى براى خود ، نه تنها ممدوح نيست ، بلكه مذموم است. (1) بنا بر اين ، حاصل بررسى هاى انجام شده نشان مى دهد كه ايجاد تعهّد شرعى با صيغه عقد اخوّت مورد اشاره ، اگر مذموم نباشد ، بى ترديد ، اقدامى در خور ستايش نخواهد بود.

.


1- .ر . ك : وسائل الشيعة: ج 23 ص 303 (باب ششم : كراهة إيجاب الشى ء على النفس دائما) .

ص: 22

الفصل الأوّل : تشريع الإخاء الديني1 / 1المُؤمِنُ أخُو المُؤمِنِالكتاب« إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُواْ بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ » . (1)

«وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا » . (2)

« فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ الصَّلَاةَ وَ ءَاتَوُاْ الزَّكَاةَ فَإِخْوَانُكُمْ فِى الدِّينِ وَنُفَصِّلُ الْايَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ » . (3)

« ادْعُوهُمْ لِابَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِندَ اللَّهِ فَإِن لَّمْ تَعْلَمُواْ ءَابَاءَهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ فِى الدِّينِ » . (4)

.


1- .الحجرات : 10.
2- .آل عمران : 103.
3- .التوبة : 11.
4- .الأحزاب : 5.

ص: 23

فصل يكم : تشريع برادرىِ دينى
1 / 1 مؤمن ، برادر مؤمن است

فصل يكم : تشريع برادرىِ دينى1 / 1مؤمن ، برادر مؤمن استقرآن«در حقيقت ، مؤمنان ، برادران [يكديگر] اند . پس ميان برادرانتان را سازش دهيد» .

«و همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد ، و نعمت خدا را بر خود ياد كنيد ، آن گاه كه دشمنان [يكديگر] بوديد ، پس ميان دل هاى شما اُلفت انداخت . پس به نعمت [و لطف] او برادر شديد» .

«پس اگر توبه كردند و نماز برپا داشتند و زكات دادند ، در اين صورت ، برادران دينى شما هستند ، و ما آيات [خود] را براى گروهى كه مى دانند ، به تفصيل بيان مى كنيم» .

«آنان را به [نام] پدرانشان بخوانيد كه اين ، نزد خدا عادلانه تر است ، و [حتّى ]اگر پدرانشان را نمى شناسيد ، برادران دينى شمايند» .

.

ص: 24

الحديثوقال عليه السلام وقد سُئل عن الإِيمان:رسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ أخُو المُؤمِنِ ، عَينُهُ ودَليلُهُ . (1)عنه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ أخُو المُؤمِنِ . (2)عنه صلى الله عليه و آله :المُسلِمُ أخُو المُسلِمِ . (3)عنه صلى الله عليه و آله :المُسلِمونَ إخوَةٌ ، لا فَضلَ لِأَحَدٍ عَلى أحَدٍ إلّا بِالتَّقوى . (4)سنن أبي داود عن سويد بن حنظلة :خَرَجنا نُريدُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله ومَعَنا وائِلُ بنُ حُجرٍ ، فَأَخَذَهُ عَدُوٌّ لَهُ ، فَتَحَرَّجَ القَومُ أن يَحلِفوا ، وحَلَفتُ أنَّهُ أخي ، فَخَلّى سَبيلَهُ . فَأَتَينا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَأَخبَرتُهُ أنَّ القَومَ تَحَرَّجوا أن يَحلِفوا وحَلَفتُ أنَّهُ أخي ، قالَ : صَدَقتَ ، المُسلِمُ أخُو المُسلِمِ . (5)الإمام عليّ عليه السلام :رُبَّ أخٍ لَم تَلِدهُ أُمُّكَ . (6) .


1- .الكافي : ج 2 ص 167 ح 10 عن فضيل بن يسار عن الإمام الباقر عليه السلام و ح 8 عن عليّ بن عقبة عن الإمام الصادق عليه السلام من دون إسناد إليه صلى الله عليه و آله ، المؤمن : ص 42 ح 95 عن الإمام الصادق عليه السلام ، الأمان : ص 124 عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 76 ص 257 ح 51.
2- .صحيح مسلم : ج 2 ص 1034 ح 56 ، السنن الكبرى : ج 5 ص 566 ح 10899 ، المعجم الكبير : ج 17 ص 316 ح 873 كلّها عن عقبة بن عامر ، مسند الشهاب : ج 1 ص 107 ح 126 عن أبي هريرة ؛ جامع الأخبار : ص 216 ح 536 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 271 ح 11.
3- .صحيح البخاري : ج 6 ص 2550 ح 6551 عن عبداللّه بن عمر ، صحيح مسلم : ج 4 ص 1986 ح 32 عن أبي هريرة و ص 1996 ح 58 عن سالم عن أبيه ، سنن أبي داود : ج 3 ص 177 ح 3070 عن قَيْلَة بنت مَخْرَمة ، الطبقات الكبرى : ج 7 ص 48 عن عُلاثة بن شجار السليطي ، كنز العمّال : ج 1 ص 149 ح 741 .
4- .المعجم الكبير : ج 4 ص 25 ح 3547 ، اُسد الغابة : ج 1 ص 674 الرقم 1045 كلاهما عن حبيب بن خراش العصري ، كنز العمّال : ج 1 ص 149 ح 743 .
5- .سنن أبي داود : ج 3 ص 224 ح 3256 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 613 ح 16726 ، اُسد الغابة : ج 2 ص 594 الرقم 2345 كلاهما نحوه.
6- .غرر الحكم : ج 4 ص 76 ح 5351 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 267 ح 4903 .

ص: 25

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، برادر مؤمن و چشم و راه نماى اوست .پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، برادر مؤمن است.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مسلمان ، برادر مسلمان است.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مسلمانان ، با هم برادرند . هيچ يك را بر ديگرى برترى نيست ، جز به تقوا .سنن أبى داوود_ به نقل از سُوَيد بن حنظله _ :ما به قصد ديدن پيامبر خدا بيرون رفتيم و وائل بن حُجر نيز با ما بود . يكى از دشمنانش او را گرفت و افراد ، مجبور شدند سوگند بخورند ، و من نيز سوگند خوردم كه او ، برادر من است . آن مرد ، دست از وائل برداشت .

چون خدمت پيامبر خدا رسيديم ، به ايشان گفتم كه افراد ، ناچار شدند سوگند ياد كنند و من نيز سوگند خوردم كه او برادر من است .

فرمود : «راست گفته اى. مسلمان ، برادر مسلمان است» .امام على عليه السلام :بسا برادرى كه از مادر تو زاييده نشده است! .

ص: 26

1 / 2المُؤمِنُ أخُو المُؤمِنِ لِأَبيهِ وأُمّهِالإمام عليّ عليه السلام :صَديقُكَ أخوكَ لِأَبيكَ وأُمِّكَ ، ولَيسَ كُلُّ أخٍ لَكَ مِن أبيكَ وأُمِّكَ صَديقَكَ . (1)وقال عليه السلام :الإمام الباقر عليه السلام :المُؤمِنُ أخُو المُؤمِنِ لِأَبيهِ وأُمِّهِ ؛ لِأَنَّ اللّهَ عز و جل خَلَقَ المُؤمِنينَ مِن طينَةِ الجِنانِ ، وأجرى في صُوَرِهِم من ريحِ الجَنَّةِ ؛ فَلِذلِكَ هُم إخوَةٌ لِأَبٍ وأُمٍّ . (2)الكافي عن جابر الجعفي :تَقَبَّضتُ بَينَ يَدَي أبي جَعفَرٍ عليه السلام فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ! رُبَّما حَزِنتُ مِن غَيرِ مُصيبَةٍ تُصيبُني أو أمرٍ يَنزِلُ بي حَتّى يَعرِفَ ذلِكَ أهلي في وَجهي ، وصَديقي!

فَقالَ : نَعَم يا جابِرُ ، إنَّ اللّهَ عز و جل خَلَقَ المُؤمِنينَ مِن طينَةِ الجِنانِ وأجرى فيهِم من ريحِ روحِهِ (3) ؛ فَلِذلِكَ المُؤمِنُ أخُو المُؤمِنِ لِأَبيهِ وأُمِّهِ ، فَإِذا أصابَ روحا مِن تلكَ الأَرواحِ في بَلَدٍ مِنَ البُلدانِ حُزنٌ حَزِنَت هذِهِ لِأَنَّها مِنها . (4)فضائل الشيعة عن معاوية الدهني :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : _ جُعِلتُ فِداكَ ! _ هذَا الحَديثُ الَّذي سَمِعتُهُ مِنكَ ما تَفسيرُهُ؟

قالَ : وما هُوَ؟

قُلتُ : إنَّ المُؤمِنَ يَنظُرُ بِنورِ اللّهِ .

فَقالَ : يا مُعاوِيَةُ ، إنَّ اللّهَ خَلَقَ المُؤمِنينَ مِن نورِهِ ، وصَبَغَهُم في رَحمَتِهِ ، وَاتَّخَذَ ميثاقَهُم لَنا فِي الوِلايَةِ عَلى مَعرِفَتِهِ يَومَ عَرَّفَهُم نَفسَهُ ، فَالمُؤمِنُ أخُو المُؤمِنِ لِأَبيهِ وأُمِّهِ ، أبوهُ النّورُ ، وأُمُّهُ الرَّحمَةُ ، إنَّما يَنظُرُ بِذلِكَ النّورِ الَّذي خُلِقَ مِنهُ . (5) .


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 390 ح 5834.
2- .الكافي : ج 2 ص 166 ح 7 ، المحاسن : ج 1 ص 227 ح 407 نحوه وكلاهما عن أبي حمزة الثمالي ،المؤمن : ص 39 ح 88 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 271 ح 11 .
3- .من ريح روحه : أي من نسيم من روحه الذي نفخه في الأنبياء والاُوصياء كما قال : «وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِى» ، أو من رحمة ذاته ، أو الإضافة بيانية . شبّه الروح بالريح لسريانه في البدن ، كما أنّ نسبة النفخ إليه لذلك ، أي من الروح الذي هو كالريح واجتباه واختاره (مرآة العقول : ج 9 ص 9) .
4- .الكافي : ج 2 ص 166 ح 2 ، المحاسن : ج 1 ص 226 ح 405 ، المؤمن : ص 38 ح 87 كلاهما نحوه ،بحارالأنوار : ج 74 ص 276 ح 6 .
5- .فضائل الشيعة : ص 64 ح 21 ، المحاسن : ج 1 ص 223 ح 396 ، بصائر الدرجات : ص 79 ح 1 كلاهما عن سليمان بن جعفر الجعفري عن الإمام الرضا عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 67 ص 73 ح 1 .

ص: 27

1 / 2 مؤمن ، برادر پدر و مادرىِ مؤمن است

1 / 2مؤمن ، برادر پدر و مادرىِ مؤمن استامام على عليه السلام :دوست تو برادرِ پدرى و مادرى توست ؛ ولى هر برادرى كه از پدر و مادر تو آيد ، دوست تو نيست.امام باقر عليه السلام :مؤمن ، برادر پدر و مادرىِ مؤمن است ؛ زيرا خداوند عز و جل مؤمنان را از گِل بهشت آفريد و در صورت ها [و كالبدها]ى آنان از نسيم بهشت روان ساخت . از اين رو، آنان ، برادرانى از يك پدر و مادرند .الكافى_ به نقل از جابر جعفى _ :در خدمت امام باقر عليه السلام بودم كه ناگاه ، دلم گرفت . گفتم : فدايت شوم! گاه بى آن كه مصيبتى به من برسد يا مشكلى برايم پيش آيد ، [خود به خود ]اندوهگين مى شوم ، به طورى كه افراد خانواده ام و دوستانم آن را از چهره ام مى فهمند .

فرمود : «آرى ، اى جابر! خداوند عز و جل مؤمنان را از گِل بهشت آفريد و از نسيم روح خود ، (1) در آن روان ساخت . به همين دليل ، مؤمن ، برادر پدرى و مادرىِ مؤمن است . پس هر گاه در شهرى از شهرها به يكى از آن روح ها اندوهى برسد ، ديگر روح ها اندوهگين مى شوند ؛ چون او از آنهاست» .فضائل الشيعة_ به نقل از معاويه دُهنى _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : فدايت شوم! اين حديثى كه از شما شنيدم ، تفسيرش چيست؟

فرمود : «كدام حديث؟» .

گفتم : اين كه «مؤمن ، با نور خدا مى نگرد».

فرمود : «اى معاويه! خداوند ، مؤمنان را از نور خويش آفريد و آنان را در رحمت خود ، غوطه ور ساخت و در آن روز كه خود را به آنان شناسانْد ، از آنان بر ولايت ما و معرفت خودش پيمان گرفت . پس مؤمن ، برادر پدرى و مادرىِ مؤمن است : پدرش نور است و مادرش رحمت ، و در حقيقت ، با همان نورى كه از آن آفريده شده است ، مى نگرد» .

.


1- .از نسيم روح خود (مِن ريح روحه) يعنى : از نسيمى از همان روحش كه در انبيا و اوصيا دميد ، چنان كه فرمود : «و در او از روح خودم دميدم» ، يا به معناى «رحمت ذات خويش» است و يا اضافه «ريح» به «روح» ، اضافه بيانى است و روح را به دليل سريانش در بدن ، به نسيم تشبيه فرموده است . نسبت «نفخ (دميدن)» به خودش نيز به همين دليل است ؛ يعنى از روحى كه مانند نسيم است ، در او دميد و او را برگزيد (مرآة العقول : ج 9 ص 9) .

ص: 28

عدّة الداعي عن عبد المؤمن الأنصاري :دَخَلتُ عَلى أبِي الحَسَنِ موسَى بنِ جَعفَرٍ عليه السلام وعِندَهُ مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللّهِ الجَعفَرِيُّ فَتَبَسَّمتُ إلَيهِ ، فَقالَ عليه السلام : أتُحِبُّهُ؟

فَقُلتُ : نَعَم ، وما أحبَبتُهُ إلّا لَكُم .

فَقالَ عليه السلام : هُوَ أخوكَ ، وَالمُؤمِنُ أخُو (1) المُؤمِنِ لِأَبيهِ وأُمِّهِ ، مَلعونٌ مَلعونٌ مَنِ اتَّهَمَ أخاهُ ، مَلعونٌ مَلعونٌ مَن غَشَّ أخاهُ ، مَلعونٌ مَلعونٌ مَن لَم يَنصَح أخاهُ ، مَلعونٌ مَلعونٌ مَنِ استَأثَرَ عَلى أخيهِ ، مَلعونٌ مَلعونٌ مَنِ احتَجَبَ عَن أخيهِ ، مَلعونٌ مَلعونٌ مَنِ اغتابَ أخاهُ (2) . (3)الإمام العسكري عليه السلام_ في كِتابِهِ إلى أهلِ قُمَّ وآبَه (4) _ :إنَّ اللّهَ تَعالى بِجودِهِ ورَأفتِهِ قَد مَنَّ عَلى عِبادِهِ بِنَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله بَشيرا ونَذيرا ، ووَفَّقَكُم لِقَبولِ دينِهِ وأكرَمَكُم بِهِدايَتِهِ . . . فَلَم تَزَل نِيَّتُنا مُستَحكَمَةٌ ، ونُفوسُنا إلى طيبِ آرائِكُم ساكِنَةٌ ، [ و ] (5) القَرابَةُ الرّاسِخَةُ بَينَنا وبَينَكُم قَوِيَّةٌ ، وَصِيَّةٌ أوصى بِها أسلافُنا وأسلافُكُم ، وعَهدٌ عُهِدَ إلى شُبّانِنا ومَشايِخِكُم ، فَلَم يَزَل عَلى جُملَةٍ كامِلَةٍ مِنَ الاِعتِقادِ ، لِما جَمَعَنَا اللّهُ عَلَيهِ مِنَ الحالِ القَريبَةِ ، وَالرَّحِمِ الماسَّةِ ، يَقولُ العالِمُ _ سَلامُ اللّهِ عَلَيهِ _ إذ يَقولُ : المُؤمِنُ أخُو المُؤمِنِ لِأُمِّهِ وأبيهِ . (6) .


1- .في الطبعة المعتمدة : «أخ» ، وما أثبتناه من طبعة مؤسّسة المعارف .
2- .في المصدر : «أخيه» ، والتصويب من أعلام الدين وبحار الأنوار.
3- .عدّة الداعي : ص 174 ، أعلام الدين : ص 305 نحوه ، بحار الأنوار : ج 74 ص 236 ح 38.
4- .آبه : قرية في جنوب ساوة ، وتبعد عنها ثلاثة فراسخ وتعرف بين العامّة ب_«آوة» (معجم البلدان : ج 1 ص 50) .
5- .هذه الزيادة أثبتناها من بحار الأنوار .
6- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 425 ، بحار الأنوار : ج 50 ص 317 ح 14.

ص: 29

عُدّة الداعى_ به نقل از عبد المؤمن انصارى _ :بر امام كاظم عليه السلام وارد شدم . محمّد بن عبد اللّه جعفرى در حضور ايشان بود . به او تبسّمى كردم . امام عليه السلام فرمود : «او را دوست مى دارى؟» .

گفتم : آرى ، و او را جز به خاطر شما دوست نمى دارم.

فرمود : «او برادر توست . مؤمن ، برادر پدرى و مادرىِ مؤمن است . ملعون است، ملعون است كسى كه به برادرش تهمت بزند . ملعون است ، ملعون است كسى كه با برادرش دغلى كند . ملعون است ، ملعون است كسى كه خيرخواه برادرش نباشد . ملعون است ، ملعون است كسى كه چيزى را به انحصار خودش در آورد و آن را از برادرش دريغ نمايد . ملعون است ، ملعون است كسى كه خود را از دسترس برادرش دور نگه دارد . ملعون است ، ملعون است كسى كه از برادرش غيبت كند» .امام عسكرى عليه السلام_ در نامه اش به مردم قم و آبه (1) _ :خداوند متعال ، از سرِ جود و مِهر ، با فرستادن پيامبرش محمّد صلى الله عليه و آله به عنوان نويد دهنده و هشدار دهنده ، بر بندگانش

منّت نهاد ، و به شما توفيق پذيرفتن دينش را داد ، و شما را به هدايتش مفتخر ساخت . پس ، نيّت ما در باره درستى آراى شما ، همواره استوار است و [از اين بابت، ]آسوده خاطريم و قرابت ميان ما و شما ، محكم است . اين ، سفارشى است كه گذشتگان ما و گذشتگان شما بدان توصيه كرده اند، و عهدى است كه با جوانان ما و پيران شما شده است . پس پيوسته به واسطه خويشاوندىِ نزديكى كه خداوند ، ما را بر آن گِرد آورده است ، بر اعتقاد كامل هستيد . عالِم (امام كاظم عليه السلام ) _ كه درود خدا بر او باد _ مى فرمايد : «مؤمن ، برادر مؤمن است ، از يك مادر و پدر» . .


1- .آبه يا آوه ، قريه اى است در سه فرسخى ساوه ، بر كناره جادّه باستانى قم به ساوه ، كه مردم آن، از دير زمان، به تشيّع ، شناخته مى شدند .

ص: 30

1 / 3مَثَلُ المُجتَمَعِ الدِّينِيِّ مَثَلُ الجَسَدِ الواحِدِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :تَرَى المُؤمِنينَ في تَراحُمِهِم وتَوادِّهِم وتَعاطُفِهِم كَمَثَلِ الجَسَدِ ؛ إذَا اشتَكى عُضوا تَداعى لَهُ سائِرُ جَسَدِهِ بِالسَّهَرِ وَالحُمّى . (1)عنه صلى الله عليه و آله :يَنبَغي لِلمُؤمِنينَ أن يَكونوا فيما بَينَهُم كَمَنزِلَةِ رَجُلٍ واحِدٍ ، إذَا اشتَكى عُضوٌ مِن جَسَدِهِ تَداعى سائِرُ جَسَدِهِ . (2)عنه صلى الله عليه و آله :مَثَلُ الأَخَوَينِ مَثَلُ اليَدَينِ تَغسِلُ إحداهُمَا الاُخرى . (3)الإمام الصادق عليه السلام :المُؤمِنُ أخُو المُؤمِنِ كَالجَسَدِ الواحِدِ ، إنِ اشتَكى شَيئا مِنهُ وَجَدَ ألَمَ ذلِكَ في سائِرِ جَسَدِهِ (4) ، وأرواحُهُما مِن روحٍ واحِدَةٍ ، وإنَّ روحَ المُؤمِنِ لَأَشَدُّ اتِّصالاً بِروحِ اللّهِ مِن اتِّصالِ شُعاعِ الشَّمسِ بِها . (5) .


1- .صحيح البخاري : ج 5 ص 2238 ح 5665 ، صحيح مسلم : ج 4 ص 1999 ح 66 ، مسند ابن حنبل : ج6 ص 378 ح 18401 وفيه «شيء» بدل «عُضواً» ، السنن الكبرى : ج 3 ص 493 ح 6430 وفيه «مثل» بدل «ترى» كلّها عن النعمان بن بشير ، كنز العمّال : ج 1 ص 149 ح 737 ؛ المؤمن : ص 39 ح 92 عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 74 ص 274 ح 19 .
2- .كنزالعمّال : ج 1 ص 154 ح 766 نقلاً عن المعجم الكبير عن النعمان بن بشير وراجع: مسند ابن حنبل : ج 7 ص91 ح 19368 .
3- .إحياء العلوم : ج 2 ص 251 ؛ مستدرك الوسائل : ج 9 ص 59 ح 10167 نقلاً عن أبي القاسم الكوفي في كتاب الأخلاق وفيه «المؤمنان كاليدين...» بدل صدره وراجع: تاريخ دمشق : ج 21 ص 444 .
4- .قال المجلسي قدس سره : قوله : «إن اشتكى» الظاهر أنّه بيان للمشبّه به ، والضمير المستتر فيه وفي «وجد» راجعان إلى المرء أو الإنسان أو الروح الذي يدلّ عليه الجسد ، وضمير «منه» راجع إلى الجسد (مرآة العقول : ج 9 ص 12).
5- .الكافي : ج 2 ص 166 ح 4 ، مصادقة الإخوان : ص 151 ح 2 كلاهما عن أبي بصير ، الاختصاص : ص 32 ، المؤمن : ص 38 ح 86 وفيهما «روح اللّه » بدل «روح واحدة» ، بحار الأنوار : ج 61 ص 148 ح 25 .

ص: 31

1 / 3 جامعه دينى ، همانند پيكرى واحد است

1 / 3جامعه دينى ، همانند پيكرى واحد استپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمنان را در مهربانى و دوستى و مهرورزى نسبت به يكديگر ، همانند يك پيكر مى بينى كه هر گاه عضوى از آن به درد آيد ، ديگر اعضاى پيكر ، در بى خوابى كشيدن و تب ، با آن ، همنوايى و همدردى مى كنند.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمنان ، شايسته است با يكديگر همانند يك تن باشند كه هر گاه عضوى از بدن او به درد آيد ، ديگر اعضاى بدنش با آن ، همنوايى مى كنند.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :حكايت دو برادر ، حكايت دو دست است كه يكى ، ديگرى را مى شويد.امام صادق عليه السلام :مؤمن ، برادر مؤمن است و همانند يك پيكرند كه اگر عضوى از آن به

درد آيد ، ساير اعضايش نيز آن درد را در خود ، احساس مى كنند . روح آن دو مؤمن ، از يك روح است و اتّصال روح مؤمن به روح خداوند ، بيشتر از اتّصال پرتو خورشيد به خورشيد است.

.

ص: 32

عنه عليه السلام :إنَّمَا المُؤمِنونَ إخوَةٌ بَنو أبٍ وأُمٍّ ، وإذا ضَرَبَ عَلى رَجُلٍ مِنهُم عِرقٌ سَهِرَ لَهُ الآخَرونَ . (1)الزهد لابن المبارك عن عمّار بن ياسر :قالَ [ موسى عليه السلام ] : يا رَبِّ ، أخبِرني بِأَحَبِّ خَلقِكَ إلَيكَ .

قالَ : لِمَ ؟

قالَ : لِاُحِبَّهُ لَكَ .

قالَ : سَاُحَدِّثُكَ : رَجُلٌ في طَرَفٍ مِنَ الأَرضِ يَعبُدُني ويَسمَعُ بِهِ أخٌ لَهُ في طَرَفِ الأَرضِ الاُخرى لا يَعرِفُهُ ، فَإِن أصابَتهُ مُصيبَةٌ فَكَأَنَّما أصابَتهُ ، وإن شاكَتهُ شَوكَةٌ فَكَأَنَّما شاكَتهُ ، لا يُحِبُّهُ إلّا لي ، فَذلِكَ أَحَبُّ خَلقي إلَيَّ . (2) .


1- .الكافي : ج 2 ص 165 ح 1 عن المفضّل بن عمر ، المؤمن : ص 38 ح 84 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 264 ح 4 .
2- .الزهد لابن المبارك : ص 118 ح 351 ، تاريخ دمشق : ج 61 ص 144 ، الزهد لابن حنبل : ص 110 نحوه .

ص: 33

امام صادق عليه السلام :مؤمنان برادرند و فرزندان يك پدر و مادرند . هر گاه در يكى از آنان رگى [از درد] بزند ، ديگران نيز براى او بى خوابى مى كشند.الزهد، ابن مبارك_ به نقل از عمّار ياسر _ :[موسى عليه السلام ] گفت : پروردگار من! مرا از محبوب ترين آفريده ات در نزد خود ، آگاه فرما.

خداوند فرمود : «چرا؟» .

گفت : تا من نيز دوستش بدارم.

خداوند فرمود : «به تو مى گويم . مردى در گوشه اى از زمين ، مرا عبادت مى كند ، و در گوشه ديگرى از زمين ، برادرى از برادرانش فقط نام او را مى شنود ، ولى [از نزديك،] او را نمى شناسد . پس اگر مصيبتى به وى برسد ، چنان است كه به او رسيده است ، و اگر خارى در پاى وى فرو رود ، انگار كه در پاى او خَليده است ، و او ، وى را جز به خاطر من ، دوست نمى دارد . اين است محبوب ترين آفريده ام در نزد من» . .

ص: 34

الفصل الثاني : تأكيد الإخاء الديني2 / 1قِيمةُ الإِخاءِ في اللّه عزّوجلِّرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَا استَفادَ امرُؤٌ مُسلِمٌ فائِدَةً _ بَعدَ فائِدَةِ الإِسلامِ _ مِثلَ أخٍ يَستَفيدُهُ فِي اللّهِ عز و جل . (1)عنه صلى الله عليه و آله_ لِرَجُلٍ _ :ألا أدُلُّكَ عَلى مِلاكِ هذَا الأَمرِ الَّذي تُصيبُ بِهِ خَيرَ الدُّنيا وَ الآخِرَةِ ؟ عَلَيكَ بِمُجالَسَةِ أهلِ الذِّكرِ ، و إذا خَلَوتَ فَحَرِّك لِسانَكَ مَا استَطَعتَ بِذِكرِ اللّهِ عز و جل ، و أحبِب فِي اللّهِ ، و أبغِض فِي اللّهِ . (2)عنه صلى الله عليه و آله :أمّا عَلامَةُ البارِّ فَعَشَرَةٌ : يُحِبُّ فِي اللّهِ ، و يُبغِضُ فِي اللّهِ ، و يُصاحِبُ فِي اللّهِ ، و يُفارِقُ فِي اللّهِ ، و يَغضَبُ فِي اللّهِ ، و يَرضى فِي اللّهِ ، و يَعمَلُ فِي اللّهِ ، و يَطلُبُ إلَيهِ ، ويَخشَعُ للّهِِ خائِفا مَخوفا طاهِرا مُخلِصا مُستَحيِيا مُراقِبا ، و يُحسِنُ فِي اللّهِ . (3) .


1- .الأمالي للطوسي : ص 47 ح 57 ، بشاره المصطفى : ص 72 كلاهما عن أبي العبّاس الفضل بن عبد الملك عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 179 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 74 ص 275 ح 3 .
2- .تاريخ دمشق : ج 13 ص 317 ح 3285 ، حلية الأولياء : ج 1 ص 367 الرقم 72 عن الحسن بن أبي رزين ، كنز العمّال : ج 15 ص 837 ح 43329 .
3- .تحف العقول : ص 21 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 121 .

ص: 35

فصل دوم : تأكيد بر برادرىِ دينى
2 / 1 ارزش برادرى براى خدا

فصل دوم : تأكيد بر برادرىِ دينى2 / 1ارزش برادرى براى خداپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ مرد مسلمانى ، بعد از فايده اسلام ، فايده اى همانند به دست آوردن برادرى دينى نبرده است .پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ خطاب به مردى _ :آيا تو را به اساس اين امر (دين) كه به واسطه آن به خير دنيا و آخرت مى رسى ، راه نمايى نكنم؟ بر تو باد همنشينى با اهل ذكر ، و [ اين كه ] هر گاه تنها شدى ، تا توانستى ، زبانت را به ذكر خداوند عز و جل بجنبان ، و به خاطر خدا ، دوست بدار ، و به خاطر خدا ، دشمن بدار.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امّا نشانه نيكوكار، ده چيز است: براى خدا دوست مى دارد؛ براى خدا دشمنى مى ورزد ؛ براى خدا رفاقت مى كند ؛ براى خدا جدا مى شود ؛ براى خدا به خشم مى آيد ؛ براى خدا خشنود مى شود ؛ براى خدا كار مى كند و خداجوست ؛ در برابر خداوند ، خاشع و ترسان و هراسان است ؛ پاك و بااخلاص و باحيا و اهل مراقبت است ؛ و براى خدا احسان مى كند.

.

ص: 36

عنه صلى الله عليه و آله :طوبى لِلمُتَحابّينَ فِي اللّهِ . (1)عنه صلى الله عليه و آله :ما أحَبَّ عَبدٌ عَبدا للّهِِ عز و جل إلّا أكرَمَ رَبَّهُ عز و جل . (2)عنه صلى الله عليه و آله :لَو أنَّ عَبدَينِ تَحابّا فِي اللّهِ عز و جل _ واحِدٌ فِي المَشرِقِ وآخَرُ فِي المَغرِبِ _ لَجَمَعَ اللّهُ بَينَهُما يَومَ القِيامَةِ ، يَقولُ : هذَا الَّذي كُنتَ تُحِبُّهُ فِيَّ . (3)الإمام عليّ عليه السلام :مَن آخى فِي اللّهِ غَنِمَ . مَن آخى فِي الدُّنيا حُرِمَ . (4)عنه عليه السلام :خَيرُ الإِخوانِ مَن كانَت فِي اللّهِ مَوَدَّتُهُ . (5)عنه عليه السلام :وآخِ الإِخوانَ فِي اللّهِ ، و أحِبَّ الصّالِحَ لِصَلاحِهِ . (6)عنه عليه السلام :بِالتَّواخي فِي اللّهِ تُثمِرُ الاُخُوَّةُ . (7)عنه عليه السلام :وَقِّرُوا اللّهَ سُبحانَهُ ، وَ اجتَنِبوا مَحارِمَهُ ، و أحِبّوا أحِبّاءَهُ . (8)عنه عليه السلام :المَوَدَّةُ فِي اللّهِ أقرَبُ نَسَبٍ . (9)عنه عليه السلام :المَوَدَّةُ فِي اللّهِ أكمَلُ النَّسَبَينِ . (10) .


1- .الخصال : ص639 ح13 عن سهيل بن غزوان البصري عن الإمام الصادق عليه السلام ، الأمالي للمفيد : ص252 ح1، المحاسن : ج1 ص413 ح944 كلاهما عن محمّد بن عجلان عن الإمام الصادق عليه السلام ، روضة الواعظين : ص 457 عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 74 ص 353 ح 25 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 8 ص 289 ح 22292 عن أبي اُمامة ، كنز العمّال : ج 9 ص 4 ح 24647 .
3- .شُعب الإيمان : ج 6 ص 492 ح 9022 عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 9 ص 4 ح 24646 ؛ جامع الأخبار : ص 352 ح 977 وليس فيه ذيله ، بحار الأنوار : ج 69 ص 252 ح 32 .
4- .غرر الحكم : ج5 ص159 ح7776 و7777 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 452 ح 8076 و8077 .
5- .غرر الحكم : ج 3 ص 433 ح 5017 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 240 ح 4574 .
6- .الأمالي للمفيد : ص 222 ، الأمالي للطوسي : ص 8 ح 8 كلاهما عن الفجيع العقيلي عن الإمام الحسن عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 74 ص 275 ح 2 .
7- .غرر الحكم : ج 3 ص 208 ح 4225 .
8- .غرر الحكم : ج 6 ص 234 ح 10103 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 504 ح 9235 نحوه .
9- .غرر الحكم : ج 1 ص 369 ح 1402 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 27 ح 351 وليس فيه «في اللّه » .
10- .غرر الحكم : ج 2 ص 21 ح 1649 .

ص: 37

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خوشا به حال آنان كه براى خدا يكديگر را دوست مى دارند!پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ بنده اى به خاطر خداى عز و جل بنده اى را دوست نداشت ، مگر آن كه [ با اين كار ، ] پروردگارش عز و جل را گرامى داشت.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اگر دو بنده ، يكى در مشرق و ديگرى در مغرب ، به خاطر خداوند عز و جل يكديگر را دوست بدارند ، خداوند ، در روز قيامت ، آن دو را نزد هم مى آورد و مى فرمايد : «اين ، همان كسى است كه به خاطر من دوستش مى داشتى» .امام على عليه السلام :هر كه به خاطر خدا برادرى كرد ، سود بُرد ، و هر كه براى دنيا برادرى [و رفاقت] كرد ، ناكام مانْد .امام على عليه السلام :بهترينِ برادران ، آن برادرى است كه دوستى اش به خاطر خدا باشد.امام على عليه السلام :با برادران به خاطر خدا برادرى كن ، و انسان نيك را به خاطر نيك بودنش دوست بدار.امام على عليه السلام :با برادرى ورزيدن به خاطر خداست كه برادرى به بار مى نشيند.امام على عليه السلام :خداوند سبحان را ارج نهيد ، از حرام هايش دورى كنيد و دوستانش را دوست بداريد.وقال عليه السلام لرجل سأَله أَن يعظه:امام على عليه السلام :دوستى به خاطر خدا ، نزديك ترين خويشاوندى است.امام على عليه السلام :دوستى به خاطر خدا ، كامل ترين خويشاوندى است. .

ص: 38

عنه عليه السلام :المَوَدَّةُ فِي اللّهِ آكَدُ مِن وَشيجِ الرَّحِمِ . (1)ومن كلام له عليه السلام لكُمَيْل بن زياد النخعي:عنه عليه السلام :جِماعُ الخَيرِ فِي المُوالاةِ فِي اللّهِ وَ المُعاداةِ فِي اللّهِ ، وَ المَحَبَّةِ فِي اللّهِ وَ البُغضِ فِي اللّهِ . (2)عنه عليه السلام :طوبى لِمَن أخلَصَ للّهِِ عِلمَهُ و عَمَلَهُ ، و حُبَّهُ و بُغضَهُ ، و أخذَهُ وتَركَهُ ، و كَلامَهُ و صَمتَهُ . (3)تحف العقول :قالَ [ الباقِرُ عليه السلام ] : مَنِ استَفادَ أخا فِي اللّهِ _ عَلى إيمانٍ بِاللّهِ ، و وَفاءٍ بِإِخائِهِ ؛ طَلَبا لِمَرضاةِ اللّهِ _ فَقَد استَفادَ شُعاعا مِن نورِ اللّهِ ، و أمانا مِن عَذابِ اللّهِ ، و حُجَّةً يُفلِجُ (4) بِها يَومَ القِيامَةِ ، و عِزّا باقِيا ، و ذِكرا نامِيا ؛ لِأَنَّ المُؤمِنَ مِنَ اللّهِ عز و جللا مَوصولٌ و لا مَفصولٌ .

قيلَ لَهُ عليه السلام : ما مَعنى لا مَفصولٌ و لا مَوصولٌ ؟ قالَ : لا مَوصولٌ بِهِ أنَّهُ هُوَ ، ولا مَفصولٌ مِنهُ أنَّهُ مِن غَيرِهِ . (5)الإمام الصادق عليه السلام :قَد يَكونُ حُبٌّ فِي اللّهِ و رَسولِهِ ، و حُبٌّ فِي الدُّنيا ؛ فَما كانَ فِي اللّهِ ورَسولِهِ فَثَوابُهُ عَلَى اللّهِ ، و ما كانَ فِي الدُّنيا فَلَيسَ بِشَيءٍ . (6)عنه عليه السلام_ لِأَصحابِهِ _ :اِتَّقُوا اللّهَ ، و كونوا إخوَةً بَرَرَةً ، مُتَحابّينَ فِي اللّهِ مُتَواصِلينَ مُتَراحِمينَ ، تَزاوَروا و تَلاقَوا و تَذاكَروا أمرَنا و أحيوهُ . (7) .


1- .غرر الحكم : ج 1 ص 397 ح 1538 .
2- .غرر الحكم : ج 3 ص 371 ح 4781 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 223 ح 4348 .
3- .غرر الحكم : ج 4 ص 243 ح 5964 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 314 ح 5483 .
4- .فَلَجَ : ظَفِر بما طَلَب . وفَلَجَ بحُجّته : أثبتَها. وأفلَجَ اللّه ُ حُجّتَه : أظهرها (المصباح المنير : ص 480 «فلج») .
5- .تحف العقول : ص 295 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 175 ح 32 .
6- .الكافي : ج 2 ص 127 ح 13 ، المحاسن : ج 1 ص 414 ح 948 كلاهما عن بشير الكناسي و ص 263 ح 506 ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 167 ح 26 وفيه «حبّا للّه وفي اللّه » بدل «حبّ في اللّه » وكلاهما عن بشير الدهّان ، مصادقة الإخوان : ص 154 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 27 ص 94 ح 56 .
7- .الك_اف_ي : ج 2 ص 175 ح 1 ، مص_ادق_ة الإخ_وان : ص 137 ح 8 ، تنبي_ه الخواط_ر : ج 2 ص 179 بزي_ادة «متواضعين» بعد «متواصلين» وكلّها عن شعيب العقرقوفي ، الأمالي للطوسي : ص 60 ح 87 عن أبي عبيد ، بحار الأنوار : ج 74 ص 401 ح 45 .

ص: 39

امام على عليه السلام :دوستى به خاطر خدا ، محكم تر از پيوند خويشاوندى است.امام على عليه السلام :دوستى به خاطر خدا ، دشمنى به خاطر خدا ، و مهرورزى و كين ورزى به خاطر خدا ، كانون خوبى هاست.امام على عليه السلام :خوشا به حال كسى كه علم و عملش را ، و دوستى و نفرتش را ، و گرفتن و وا نهادنش را ، و سخن گفتن و سكوتش را براى خداوند ، خالص گرداند!تحف العقول :[امام باقر عليه السلام ] فرمود : «هر كه براى خدا بر پايه ايمان به خدا و وفادارى به برادرى اش و به قصد جلب خشنودى خدا، برادرى به دست آورد ، هر آينه ، پرتوى از نور خدا ، و امانى از عذاب خدا، و حجّتى كه در روز قيامت با آن پيروز گردد ، و عزّتى پايدار ، و نامى فزاينده ، به دست آورده است ؛ چرا كه مؤمن ، نه به خداوند عز و جل ، پيوسته است و نه از او گسسته» .

گفته شد : نه گسسته است و نه پيوسته ، يعنى چه ؟

فرمود : «به او چندان پيوسته نيست كه خودِ او باشد ، و از او چندان گسسته نيست كه از جز او باشد» .امام صادق عليه السلام :گاهى دوستى براى خدا و پيامبر اوست و [گاهى] براى دنيا . آنچه براى خدا و پيامبرش باشد ، ثواب آن بر عهده خداست ، و آنچه براى دنيا باشد ، ارزشى (ثوابى) ندارد.امام صادق عليه السلام_ خطاب به يارانش _ :از خدا پروا كنيد و برادرانى نيكوكار باشيد . به

خاطر خدا ، يكديگر را دوست بداريد ، با هم ارتباط داشته باشيد ، به هم مهر بورزيد ، به ديدار و ملاقات يكديگر برويد ، و در باره قضيّه ما (امامت و ولايت) ، گفتگو كنيد و آن را زنده بداريد. .

ص: 40

عنه عليه السلام :مِن حُبِّ الرَّجُلِ دينَهُ حُبُّهُ إخوانَهُ . (1)عنه عليه السلام :مِن فَضلِ الرَّجُلِ عِندَ اللّهِ مَحَبَّتُهُ لِاءخوانِهِ . (2)الكافي عن حفص بن البختريّ :كُنتُ عِندَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام ودَخَلَ عَلَيهِ رَجُلٌ ، فَقالَ لي : تُحِبُّهُ ؟

فَقُلتُ : نَعَم .

فَقالَ لي : ولِمَ لا تُحِبُّهُ وهُوَ أخوكَ ، وشَريكُكَ في دينِكَ ، وعَونُكَ عَلى عَدُوِّكَ ، ورِزقُهُ عَلى غَيرِكَ ! (3)الإمام الرضا عليه السلام :لِكُلِّ أخَوَينِ فِي اللّهِ لِباسٌ وهَيئَةٌ يُشبِهُ هَيئَةَ صاحِبِهِ ، وهُم يُعرَفونَ بِذلِكَ ، حَتّى يُدخَلوا في دارِ اللّهِ عز و جل ، فَيَقولُ اللّهُ _ تَبارَكَ وتَعالى _ : مَرحَبا بِعَبيدي وخَلقي وزُوّاري وَالمُتَحابّينَ فِيَّ في مَحَلِّ كَرامَتي . (4)2 / 2وُجُوبُ الحُبِّ في اللّه عزّوجلِّوقال عليه السلام ، وقد رجع من صفين ، فأَشرف على ارسول اللّه صلى الله عليه و آله :الحُبُّ فِي اللّهِ فَريضَةٌ ، وَ البُغضُ فِي اللّهِ فَريضَةٌ . (5) .


1- .الخصال : ص 3 ح 4 ، مصادقة الإخوان : ص 181 ح 1 كلاهما عن الفضيل بن يسار ، الاختصاص : ص 31 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 237 ح 6 .
2- .ثواب الأعمال : ص 220 عن جميل بن درّاج ، بحار الأنوار : ج 74 ص 397 ح 29 .
3- .الكافي : ج 2 ص 166 ح 6 ، بحارالأنوار : ج 74 ص 271 ح 10 .
4- .جامع الأخبار : ص 323 ح 911 .
5- .جامع الأخبار : ص 352 ح 980 عن أنس ، بحار الأنوار : ج 69 ص 252 ح 32 ؛ الفردوس : ج 2 ص 156 ح 2787 عن أنس ، كنز العمّال : ج 9 ص 11 ح 24688 .

ص: 41

2 / 2 وجوب دوستى براى خدا

امام صادق عليه السلام :دوست داشتن برادران ، از دينْ دوستى آدمى است.امام صادق عليه السلام :يكى از امتيازات آدمى در نزد خداوند ، مهرورزى او به برادرانش است.الكافى_ به نقل از حفص بن بَخترى _ :در خدمت امام صادق عليه السلام بودم كه مردى وارد شد . امام عليه السلام به من فرمود : «او را دوست مى دارى؟» .

گفتم : آرى.

فرمود : «چرا دوستش نداشته باشى ، در حالى كه او برادر تو ، و شريك در دين تو ، و ياور تو در برابر دشمن توست و روزى اش هم بر عهده ديگرى است؟!» .امام رضا عليه السلام :براى هر يك از دو برادر دينى ، جامه اى و هيئتى شبيه هيئت آن ديگرى است و آنان به آن هيئت ، شناخته مى شوند تا آن كه به خانه خداوند عز و جل برده شوند . پس خداوند متعال مى فرمايد : «به جايگاه كرامت من ، خوش آمديد ، اى بندگان و آفريدگان و ميهمانان من ، و اى كسانى كه به خاطر من به يكديگر مهر مى ورزيديد!» .2 / 2وجوب دوستى براى خداپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دوستى براى خدا ، يك فريضه است ، و دشمنى براى خدا [نيز ]يك فريضه .

.

ص: 42

الإمام عليّ عليه السلام :واصِلوا مَن تُواصِلونَهُ فِي اللّهِ ، وَ اهجُروا مَن تَهجُرونَهُ فِي اللّهِ سُبحانَهُ . (1)عنه عليه السلام :وادّوا مَن تُوادّونَهُ فِي اللّهِ ، و أبغِضوا مَن تُبغِضونَهُ فِي اللّهِ سُبحانَهُ . (2)الإمام الصادق عليه السلام :حُبُّ أولِياءِ اللّهِ وَ الوِلايَةُ لَهُم واجِبَةٌ ، وَ البَراءَةُ مِن أعدائِهِم واجِبَةٌ . (3)الإمام الرضا عليه السلام :حُبُّ أولِياءِ اللّهِ تَعالى واجِبٌ ، و كَذلِكَ بُغضُ أعداءِ اللّهِ وَ البَراءَةُ مِنهُم و مِن أئِمَّتِهِم . (4)2 / 3الإِيمانُ حُبٌّ وبُغضٌرسول اللّه صلى الله عليه و آله :هَلِ الدِّينُ إلَا الحُبُّ وَالبُغضُ ؟! قالَ اللّهُ عز و جل : «قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِى يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ» (5) . (6)الإمام عليّ عليه السلام_ في صِفَةِ العُلَماءِ _ :اِعلَموا أنَّ عِبادَ اللّهِ المُستَحفَظينَ عِلمَهُ يَصونونَ مَصونَهُ ، ويُفَجِّرونَ عُيونَهُ ، يَتَواصَلونَ بِالوِلايَةِ ، ويَتَلاقَونَ بِالمَحَبَّةِ ، ويَتَساقَون بِكَأسٍ رَوِيَّةٍ ، ويَصدُرونَ (7) بِرِيَّةٍ (8) ، لا تَشوبُهُمُ الرّيبَةُ ، ولا تُسرِعُ فيهِمُ الغيبَةُ . عَلى ذلِكَ عَقَدَ خَلقَهُم وأخلاقَهُم ، فَعَلَيهِ يَتَحابّونَ ، وبِهِ يَتَواصَلونَ . (9) .


1- .غرر الحكم : ج 6 ص 238 ح 10120 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 504 ح 9233 .
2- .غرر الحكم : ج 6 ص 238 ح 10119 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 504 ح 9232 .
3- .الخصال : ص 607 ح 9 عن الأعمش ، بحار الأنوار : ج 27 ص 52 ح 3 .
4- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 124 عن الفضل بن شاذان .
5- .آل عمران : 31 .
6- .المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 319 ح 3148 ، حلية الأولياء : ج 8 ص 368 الرقم 447 كلاهما عن عائشة ، كنز العمّال : ج 3 ص 476 ح 7504 ؛ الخصال : ص 21 ح 74 عن سعيد بن يسار عن الإمام الصادق عليه السلام ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 167 ح 27 عن بريد بن معاوية عن الإمام الباقر عليه السلام ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 71 عن الإمام الباقر عليه السلام .
7- .الصَّدَر : رجوع المسافر من مقصده والشاربة من الوِرد (النهاية : ج 3 ص 15 «صدر») .
8- .الرِّيّ : مصدر رَويَ يَروى وهو ريّان (العين : ص 333 «روى») .
9- .نهج البلاغة : الخطبة 214 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 311 ح 32 .

ص: 43

2 / 3 ايمان ، همان دوست داشتن و دشمن داشتن است

امام على عليه السلام :چون با كسى ارتباط برقرار مى كنيد ، به خاطر خدا ارتباط داشته باشيد ، و چون از كسى دورى مى كنيد ، به خاطر خدا ، دورى كنيد.امام على عليه السلام :با هر كه دوستى مى كنيد ، به خاطر خدا دوستى كنيد ، و با هر كه دشمنى مى ورزيد ، به خاطر خدا دشمنى ورزيد.وقال عليه السلام _ وقد توفي سهل بن حُنَيْفٍ الأنصامام صادق عليه السلام :دوست داشتن اولياى خدا و پيوند داش_تن با آن_ان ، واج_ب است ، و بيزارى جستن از دشمنان آنان نيز واجب.امام رضا عليه السلام :دوست داشتن اولياى خداوند متعال، واجب است ، و همين طور ، نفرت داشتن از دشمنان خدا و بيزارى جستن از آنان و از پيشوايانشان.2 / 3ايمان ، همان دوست داشتن و دشمن داشتن استپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آيا دين ، چيزى جز دوست داشتن و دشمن داشتن است؟! خداوند عز و جل مى فرمايد : «بگو : اگر خدا را دوست مى داريد ، پس ، از من پيروى كنيد تا خدا نيز شما را دوست بدارد» .امام على عليه السلام_ در توصيف عالمان _ :بدانيد كه آن بندگان خدا كه امانتدار علم اويند ، آن علمى را كه بايد نگه دارند [و افشا نكنند] ، نگه مى دارند ، و چشمه هاى او را (علوم و معارفى را كه بايد به مردم و اهلش برسانند) ، جارى مى سازند . ارتباطاتشان ، دوستانه است و ديدارهايشان ، مهرآميز و از جام سيراب كننده[ى معرفت و محبّت]، به يكديگر مى نوشانند و سيراب بر مى گردند . ترديد به آنان نياميخته ، و غيبت كردن در ميانشان ، راهى ندارد . خداوند ، سرشت و خوى آنان را با اين ويژگى ها گِره زده است ، و با اين خوى با يكديگر دوستى مى ورزند و با هم ارتباط دارند.

.

ص: 44

الإمام الباقر عليه السلام :الإِيمانُ حُبٌّ و بُغضٌ . (1)تفسير العيّاشي عن أبي عبيدة الحذّاء :دَخَلتُ عَلى أبي جَعفَرٍ عليه السلام ، فَقُلتُ : بِأَبي أنتَ واُمّي ، رُبَّما خَلا بِيَ الشَّيطانُ فَخَبُثَت نَفسي ، ثُمَّ ذَكَرتُ حُبّي إيّاكُم وَ انقِطاعي إلَيكُم فَطابَت نَفسي ؟

فَقالَ : يا زِيادُ ، وَيحَكَ ! و مَا الدِّينُ إلَا الحُبُّ! ألا تَرى إلى قَولِ اللّهِ تَعالى : «إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِى يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ» . (2)الكافي عن بريد بن معاوية :كُنتُ عِندَ أبي جَعفَرٍ عليه السلام في فُسطاطٍ (3) لَهُ بِمِنى ، فَنَظَرَ إلى زِيادٍ الأَسوَدِ مُنقَلِعَ الرِّجلِ ، فَرَثا (4) لَهُ ، فَقالَ لَهُ : ما لِرِجلَيكَ هكَذا ؟

قالَ : جِئتُ عَلى بَكرٍ (5) لي نِضوٍ (6) ، فَكُنتُ أمشي عَنهُ عامَّةَ الطَّريقِ ، فَرَثا لَهُ ، و قالَ لَهُ _ عِندَ ذلِكَ _ زِيادٌ: إنّي اُلِمُّ بِالذُّنوبِ حَتّى إذا ظَنَنتُ أنّي قَد هَلَكتُ ذَكَرتُ حُبَّكُم، فَرَجَوتُ النَّجاةَ و تَجَلّى عَنّي ، فَقالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام :

و هَلِ الدِّينُ إلَا الحُبُّ ؟! قالَ اللّهُ تَعالى : «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْاءِيمَانَ وَ زَيَّنَهُ فِى قُلُوبِكُمْ» (7) ، و قالَ : «إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِى يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ» ، و قالَ : «يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ» (8) . (9) .


1- .تحف العقول : ص 295 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 175 ح 27 .
2- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 167 ح 25 ، المحاسن : ج 1 ص 409 ح 931 وليس فيه صدره إلى «فطابت نفسي» ، شرح الأخبار : ج 3 ص 487 ح 1409 نحوه ، بحار الأنوار : ج 69 ص 238 ح 9 .
3- .الفُسْطاط : بَيتٌ من شَعَر (الصحاح : ج 3 ص 1150 «فسط») .
4- .رَثَيتُ له : تَرَحّمتُ ورَقَقْتُ له (المصباح المنير : ص 218 «رثّ») .
5- .البَكر : الفَتِيّ من الإبِل (الصحاح : ج 2 ص 595 «بكر») .
6- .النِّضْو : الدابّة التي أهزلتها الأسفار وأذهبت لحمها (النهاية : ج 5 ص 72 «نضا») .
7- .الحجرات : 7 .
8- .الحشر : 9 .
9- .الكافي : ج 8 ص 79 ح 35 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 50 ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 72 نحوه .

ص: 45

وقال عليه السلام :امام باقر عليه السلام :ايمان ، دوست داشتن و نفرت داشتن است .تفسير العيّاشى_ به نقل از ابو عبيده حَذّاء _ :خدمت امام باقر عليه السلام رسيدم و گفتم : پدر و مادرم فدايت باد! گاه شيطان با من خلوت مى كند و جانم پليد مى شود . سپس دوستى و دل دادگى ام به شما را ياد مى كنم . آيا جانم پاك مى شود؟

امام عليه السلام فرمود : «واى بر تو ، اى زياد! آيا دين ، چيزى جز دوستى است؟! مگر نمى بينى كه خداى متعال مى فرمايد : «اگر خدا را دوست مى داريد ، پس ، از من پيروى كنيد تا خدا نيز شما را دوست بدارد» ؟».وقال عليه السلام :الكافى_ به نقل از بريد بن معاويه _ :در خيمه امام باقر عليه السلام در مِنا ، خدمت ايشان بودم . چشم امام عليه السلام به زيادِ اسود افتاد كه پايش زخم آلود بود . دلش به حال او سوخت و فرمود : «چه بر سرِ پاهايت آمده است؟» .

زياد گفت : من با شتر جوان نحيفى آمدم . بدين جهت، بيشتر راه را پياده مى پيمودم .

امام عليه السلام متأثّر شد .

در اين هنگام ، زياد به ايشان گفت : من [گاهى اوقات] مرتكب گناهان مى شوم، چندان كه گمان مى برم به هلاكت در افتاده ام. پس محبّت شما را به ياد مى آورم و به نجات ، اميدوار مى شوم و [آن گمان] از من كنار مى رود . (1)

امام باقر عليه السلام فرمود : «آيا دين ، جز محبّت است؟! خداوند متعال مى فرمايد : «ايمان را محبوب شما گردانيد و آن را در دل هايتان آراسته نمود» ، و مى فرمايد : «اگر خدا را دوست مى داريد ، پس ، از من پيروى كنيد تا خدا نيز شما را دوست بدارد» و نيز مى فرمايد : «كسى را كه به سوى آنان مهاجرت كرده ، دوست مى دارند» » . .


1- .اين روايت در تفسير فرات الكوفى (ص 428) چنين آمده : «فدايت شوم! گاهى اوقات كه تنها مى شوم، شيطان به سراغم مى آيد و مرا به ياد گناهان و معاصى گذشته ام مى اندازد، به طورى كه از خود، نوميد مى شوم. سپس محبّت شما را ...».

ص: 46

وقال عليه السلام و [ قد ] مدحه قوم في وجهه :الكافي عن فضيل بن يسار :سَأَلتُ أبا عَبدِاللّهِ عليه السلام عَنِ الحُبِّ وَ البُغضِ ، أمِنَ الإِيمانِ هُوَ ؟

فَقالَ : و هَلِ الإِيمانُ إلَا الحُبُّ وَ البُغضُ ؟! ثُمَّ تَلا هذِهِ الآيَةَ : «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْاءِيمَانَ وَ زَيَّنَهُ فِى قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيَانَ أُوْلَئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ » . (1)الإمام الصادق عليه السلام :كُلُّ مَن لَم يُحِبَّ عَلَى الدِّينِ ولَم يُبغِض عَلَى الدِّين فَلا دينَ لَهُ. (2)عنه عليه السلام :مَن سَرَّهُ أن يَلقَى اللّهَ و هُوَ مُؤمِنٌ حَقّا حَقّا فَليَتَوَلَّ اللّهَ و رَسولَهُ وَالَّذينَ آمَنوا ، وَ ليَبرَأ إلَى اللّهِ مِن عَدُوِّهِم ، و يُسَلِّم لِمَا انتَهى إلَيهِ مِن فَضلِهِم . (3)2 / 4أوثقُ عُرَى الإِيمانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أوثَقُ عُرَى الإِيمانِ الحُبُّ فِي اللّهِ ، وَ البُغضُ فِي اللّهِ . (4) .


1- .الكافي : ج 2 ص 125 ح 5 ، المحاسن : ج 1 ص 409 ح 930 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 241 ح 16 .
2- .الكافي : ج 2 ص 127 ح 16 عن إسحاق بن عمّار ، بحار الأنوار : ج 69 ص 250 ح 27 .
3- .الكافي : ج 8 ص 10 ح 1 عن إسماعيل بن جابر ، بحار الأنوار : ج 78 ص 219 .
4- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 362 ح 5762 عن حمّاد بن عمرو عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، عدّة الداعي : ص 174 ، الدعوات : ص 28 ح 51 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 237 ح 38 ؛ المصنّف لابن أبي شيبة : ج 7 ص 229 ح 92 عن ابن مسعود وص 226 ح 69 عن البراء وفيه «الإسلام» بدل «الإيمان» ، إحياء العلوم : ج 2 ص 232 ، كنز العمّال : ج 1 ص 43 ح 105 .

ص: 47

2 / 4 محكم ترين دستگيره ايمان

الكافى_ به نقل از فُضَيل بن يسار _ :از امام صادق عليه السلام پرسيدم : آيا دوست داشتن و دشمن داشتن ، از ايمان است؟

فرمود : «مگر ايمان ، چيزى جز دوست داشتن و دشمن داشتن است؟!» . سپس اين آيه را تلاوت نمود : « «ايمان را محبوب شما گردانيد و آن را در دل هاى شما آراسته نمود ، و كفر و گناه و نافرمانى را منفور شما قرار داد . آنان ، همان ره يافتگان اند» » .امام صادق عليه السلام :هر كه براى دين ، دوست نمى دارد و براى دين ، دشمن نمى دارد ، دين ندارد.امام صادق عليه السلام :هر كه خوش دارد كه خداوند را ديدار كند ، در حالى كه به راستى و حقيقتا مؤمن باشد ، بايد خدا و پيامبر او و مؤمنان را دوست بدارد و از دشمنان آنان ، نزد خداوند ، اعلام بيزارى كند و به آنچه از فضايل ايشان به او مى رسد ، گردن نهد.2 / 4محكم ترين دستگيره ايمانوحكى عنه أبو جعفر محمد بن علي الباقر عليهماالسلامپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :محكم ترين دستگيره ايمان ، دوست داشتن براى خدا و دشمن داشتن براى خداست .

.

ص: 48

عنه صلى الله عليه و آله :أفضَلُ الإِيمانِ أن تُحِبَّ للّهِِ و تُبغِضَ للّهِِ . (1)عنه صلى الله عليه و آله :وُدُّ المُؤمِنِ لِلمُؤمِنِ فِي اللّهِ مِن أعظَمِ شُعَبِ الإِيمانِ . ألا و مَن أحَبَّ فِي اللّهِ و أبغَضَ فِي اللّهِ و أعطى فِي اللّهِ و مَنَعَ فِي اللّهِ ؛ فَهُوَ مِن أصفِياءِ اللّهِ . (2)المعجم الكبير عن ابن عبّاس :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِأَبي ذَرٍّ : أيُّ عُرَى الإِيمانِ أوثَقُ ؟

قالَ : اللّهُ ورَسولُهُ أعلَمُ!

قالَ : المُوالاةُ فِي اللّهِ وَ المُعاداةُ فِي اللّهِ ، وَ الحُبُّ فِي اللّهِ وَ البُغضُ فِي اللّهِ . (3)المستدرك على الصحيحين عن ابن مسعود :قالَ لِيَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : يا عَبدَ اللّهِ بنَ مَسعودٍ ، فَقُلتُ : لَبَّيكَ يا رَسولَ اللّهِ _ ثَلاثَ مِرارٍ _ .

قالَ : هَل تَدري أيُّ عُرَى الإِيمانِ أوثَقُ ؟

قُلتُ : اللّهُ و رَسولُهُ أعلَمُ!

قالَ : أوثَقُ الإِيمانِ الوِلايَةُ فِي اللّهِ ؛ بِالحُبِّ فيهِ وَ البُغضِ فيهِ . (4)الإمام الصادق عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِأَصحابِهِ : أيُّ عُرَى الإِيمانِ أوثَقُ ؟

فَقالوا : اللّهُ و رَسولُهُ أعلَمُ ! و قالَ بَعضُهُم : الصَّلاةُ ، و قالَ بَعضُهُم : الزَّكاةُ ، و قالَ بَعضُهُم : الصِّيامُ ، و قالَ بَعضُهُم : الحَجُّ وَ العُمرَةُ ، و قالَ بَعضُهُم : الجِهادُ .

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لِكُلِّ ما قُلتُم فَضلٌ و لَيسَ بِهِ ، و لكِن أوثَقُ عُرَى الإِيمانِ الحُبُّ فِي اللّهِ وَ البُغضُ فِي اللّهِ ، و تَوالي (وتَوَلّي) أولِياءِ اللّهِ وَ التَّبَرّي مِن أعداءِ اللّهِ . (5) .


1- .المعجم الكبير : ج 20 ص 191 ح 425 عن معاذ بن أنس ، كنز العمّال : ج 1 ص 37 ح 67 .
2- .الكافي : ج 2 ص 125 ح 3 ، المحاسن : ج 1 ص 410 ح 933 كلاهما عن سلام بن المستنير عن الإمام الباقر عليه السلام ، تحف العقول : ص 48 ، كنز الفوائد : ج 1 ص 352 وليس فيه صدره وفيه «أصفياء المؤمنين» بدل «أصفياء اللّه » ، بحار الأنوار : ج 69 ص 240 ح 14 .
3- .المعجم الكبير : ج 11 ص 171 ح 11537 ، كنز العمّال : ج 1 ص 288 ح 1395 ؛ تحف العقول : ص 55 وليس فيه «والحبّ في اللّه » ، بحار الأنوار : ج 77 ص 159 ح 152 .
4- .المستدرك على الصحيحين : ج2 ص522 ح3790، المعجم الكبير : ج10 ص220 ح10531، المعجم الأوسط : ج 4 ص 376 ح 4479 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 15 ص 890 ح 43525 .
5- .الكافي : ج 2 ص 125 ح 6 ، المحاسن : ج 1 ص 411 ح 939 كلاهما عن عمرو بن مدرك الطائي وص 267 ح 518 عن عمر بن مدرك أبي عليّ الطائي ، معاني الأخبار : ص 398 ح 55 عن عليّ بن مروك الطائي عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 69 ص 242 ح 17 وراجع: الاختصاص : ص 365 والإخوان : ص 86 ح 1 وشُعب الإيمان : ج 1 ص 46 ح 13 .

ص: 49

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :برترين ايمان ، اين است كه به خاطر خدا دوست بدارى و به خاطر خدا ، دشمن بدارى.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :محبّت مؤمن به مؤمن براى خدا ، از بزرگ ترين شاخه هاى ايمان است . آگاه باشيد كه هر كس به خاطر خدا دوست بدارد و به خاطر خدا دشمن بدارد و به خاطر خدا دِهِش كند و به خاطر خدا دريغ ورزد ، از برگزيدگان خداست.المعجم الكبير_ به نقل از ابن عبّاس _ :پيامبر خدا به ابو ذر فرمود : «كدام دستگيره ايمان ، استوارتر است؟» .

ابو ذر گفت : خدا و پيامبر او داناترند.

فرمود : «مهر ورزيدن براى خدا و كين ورزيدن براى خدا ، و دوست داشتن براى خدا و دشمن داشتن براى خدا» .ومن كلام له عليه السلام للسائل الشامي لما سأله :المستدرك على الصحيحين_ به نقل از ابن مسعود _ :پيامبر صلى الله عليه و آله به من فرمود : «اى عبد اللّه بن مسعود!».

سه بار گفتم : امر بفرماييد ، اى پيامبر خدا!

فرمود : «آيا مى دانى كدام دستگيره ايمان ، محكم تر است؟» .

گفتم : خدا و پيامبر او بهتر مى دانند.

فرمود : «محكم ترين دستگيره ايمان ، دوستى كردن در راه خداست ، با مهر و كين ورزيدن به خاطر او» .ومن خبر ضرار بن حمزَةَ الضّبابي عند دخوله على معاامام صادق عليه السلام :پيامبر خدا به يارانش فرمود : «كدامين دستگيره ايمان ، استوارتر است؟».

گفتند : خدا و پيامبرش داناترند . يكى گفت : نماز . ديگرى گفت : زكات . سومى گفت : روزه . چهارمى گفت : حج و عمره . پنجمى گفت : جهاد.

آن گاه، پيامبر خدا فرمود : «هر يك از اينها كه گفتيد ، ارزشمند است ؛ امّا پاسخ پرسش من نيست ؛ بلكه استوارترين دستگيره ايمان ، عبارت است از دوستى براى خدا و دشمنى براى خدا ، و پيروى از اولياى خدا و بيزارى از دشمنان خدا» . .

ص: 50

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ أفضَلَ الدّينِ الحُبُّ فِي اللّهِ وَ البُغضُ فِي اللّهِ ، وَ الأَخذُ فِي اللّهِ وَ العَطاءُ فِي اللّهِ سُبحانَهُ . (1)الإمام الصادق عليه السلام :مِن أوثَقِ عُرَى الإِيمانِ أن تُحِبَّ فِي اللّهِ و تُبغِضَ فِي اللّهِ ، وتُعطِيَ فِي اللّهِ و تَمنَعَ فِي اللّهِ . (2)2 / 5أفضل الأعمالرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أفضَلُ الأَعمالِ الحُبُّ فِي اللّهِ وَ البُغضُ فِي اللّهِ . (3)مسند ابن حنبل عن أبي ذرّ :خَرَجَ إلَينا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ : أتَدرونَ أيُّ الأَعمالِ أحَبُّ إلَى اللّهِ عز و جل ؟

قالَ قائِلٌ : الصَّلاةُ وَ الزَّكاةُ ، و قالَ قائِلٌ : الجِهادُ .

قالَ : إنَّ أحَبَّ الأَعمالِ إلَى اللّهِ عز و جل الحُبُّ فِي اللّهِ عز و جل ، وَ البُغضُ فِي اللّهِ . (4) .


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 541 ح 3540 .
2- .الكافي : ج 2 ص 125 ح 2 ، الأمالي للمفيد : ص 151 ح 1 ، ثواب الأعمال : ص 202 ، المحاسن : ج 1 ص 410 ح 932 كلّها عن سعيد الأعرج ، تحف العقول : ص 362 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 236 ح 2 .
3- .سنن أبيداود : ج 4 ص 198 ح 4599 ، الفردوس : ج 1 ص 355 ح 1429 كلاهما عن أبي ذرّ ، كنز العمّال : ج 9 ص 3 ح 24638 ؛ جامع الأخبار : ص 352 ح 978 وفيه «الإيمان» بدل «الأعمال» .
4- .مسند ابن حنبل : ج 8 ص 68 ح 21361 وراجع: تاريخ بغداد : ج 6 ص 391 .

ص: 51

2 / 5 برترينْ اعمال

امام على عليه السلام :برترين دين ، دوست داشتن به خاطر خدا و دشمن داشتن به خاطر خدا ، و گرفتن (دريغ ورزيدن) به خاطر خدا ، و دِهِش به خاطر خداوند سبحان است.امام صادق عليه السلام :از استوارترين دستگيره هاى ايمان ، اين است كه براى خدا دوست بدارى و براى خدا دشمن بدارى ، و براى خدا عطا كنى و براى خدا مضايقه ورزى.2 / 5برترينْ اعمالپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :برترينْ اعمال ، دوست داشتن براى خدا و دشمن داشتن براى خداى اند.مسند ابن حنبل_ به نقل از ابو ذر _ :پيامبر خدا به سوى ما بيرون آمد و فرمود : «آيا مى دانيد كدام يك از اعمال ، نزد خدا محبوب تر است؟» .

گوينده اى گفت : نماز و زكات .

يكى ديگر گفت : جهاد.

پيامبر خدا فرمود : «محبوب ترينْ اعمال در نزد خداوند عز و جل ، دوست داشتن به خاطر خدا عز و جل و دشمن داشتن به خاطر خداى اند» .

.

ص: 52

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أوحَى اللّهُ تَعالى إلى نَبِيٍّ مِنَ الأَنبِياءِ أن قُل لِفُلانٍ العابِدِ : أمّا زُهدُكَ فِي الدُّنيا فَتَعَجَّلتَ راحَةَ نَفسِكَ ، و أمَّا انقِطاعُكَ إلَيَّ فَتَعَزَّزتَ بي ، فَماذا عَمِلتَ فيما لي عَلَيكَ ؟

قالَ : يا رَبِّ ، و ماذا لَكَ عَلَيَّ ؟

قالَ : هَل عادَيتَ فِيَّ عَدُوّا ، أو هل والَيتَ فِيَّ وَلِيّا ؟! (1)جامع الأخبار :أوحَى اللّهُ تَعالى إلى موسى عليه السلام : هَل عَمِلتَ لي عَمَلاً قَطُّ ؟

قالَ : إلهي صَلَّيتُ لَكَ ، و صُمتُ ، و تَصَدَّقتُ ، و ذَكَرتُ لَكَ !

فَقالَ : إنَّ الصَّلاةَ لَكَ بُرهانٌ ، وَ الصَّومَ جُنَّةٌ ، وَ الصَّدَقَةَ ظِلٌّ ، وَ الذِّكرَ نورٌ ، فَأَيُّ عَمَلٍ عَمِلتَ لي ؟

فَقالَ موسى عليه السلام : دُلَّني عَلى عَمَلٍ هُوَ لَكَ ؟

فَقالَ : يا موسى ، هَل والَيتَ لي وَلِيّا ، و هَل عادَيتَ لي عَدُوّا قَطُّ ؟! فَعَلِمَ موسى عليه السلام أنَّ أحَبَّ الأَعمالِ الحُبُّ فِي اللّهِ وَ البُغضُ فِي اللّهِ . (2)2 / 6الاِستِعانَةُ بِاللّه عزّوجلِّ في حبِّ مَن يُحِبُّهُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :اللّهُمَّ اجعَلنا هادينَ مُهتَدينَ، غَيرَ ضالّينَ ولا مُضِلّينَ ، سِلما

لِأَولِيائِكَ، وعَدُوّا لِأَعدائِكَ ، نُحِبُّ بِحُبِّكَ مَن أحَبَّكَ ، و نُعادي بِعَداوَتِكَ مَن خالَفَكَ . (3) .


1- .تاريخ بغداد : ج 3 ص 202 الرقم 1246 ، حلية الأولياء : ج 10 ص 316 الرقم 594 ، الفردوس : ج 1 ص 145 ح 518 كلّها عن ابن مسعود ، كنز العمّال : ج 9 ص 6 ح 24658 ؛ تحف العقول : ص 455 عن الإمام الجواد عليه السلام نحوه .
2- .جامع الأخبار : ص 352 ح 976 ، مشكاة الأنوار : ص 222 ح 617 ، الدعوات : ص 28 ح 50 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 252 .
3- .سنن الترمذي : ج 5 ص 483 ح 3419 ، المعجم الكبير : ج 10 ص 283 ح 10668 ، كنز العمّال : ج 2 ص 171 ح 3608 نقلاً عن البيهقي في الدعوات وكلّها عن ابن عبّاس ؛ عوالي اللآلي : ج 1 ص 193 ح 283 عن ابن عبّاس .

ص: 53

2 / 6 مدد گرفتن از خدا در دوست داشتن كسى كه خدا دوستش دارد

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداى متعال به پيامبرى از پيامبران وحى فرمود كه : «به فلان عابد بگو : تو با زهدت نسبت به دنيا ، در آسايش خودت شتافتى ، و با روى كردنت به من ، مايه عزّت خودت را فراهم آوردى . پس براى حقّى كه من بر تو دارم ، چه كردى؟» .

[آن عابد] گفت : پروردگارا! تو را بر من چه حقّى است؟

فرمود : «آيا به خاطر من با دشمنى، دشمنى ورزيده اى و يا به خاطر من با دوستى ، دوستى ورزيده اى؟» .جامع الأخبار :خداى متعال به موسى عليه السلام وحى كرد : «آيا هرگز براى من كارى كرده اى؟» .

گفت : معبودا! من براى تو نماز خواندم ، روزه گرفتم ، صدقه دادم و ذكر تو را گفتم .

خداوند فرمود : «نماز براى تو ، بُرهان است و روزه ، حفاظ و صدقه ، سايه و ذكر ، نور . چه عملى را براى من كردى؟» .

موسى عليه السلام گفت : مرا به عملى كه مخصوص توست ، راه نمايى فرما.

خداوند فرمود : «اى موسى! آيا هرگز به خاطر من با دوستى ، دوستى كرده اى و آيا به خاطر من با دشمنى ، دشمنى ورزيده اى؟».

پس موسى عليه السلام دانست كه محبوب ترين اعمال ، دوست داشتن به خاطر خدا و دشمن داشتن به خاطر خداست.2 / 6مدد گرفتن از خدا در دوست داشتن كسى كه خدا دوستش داردپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بار خدايا! ما را ره نما و ره يافته قرار ده ، نه گم راه و گم راه كننده . با دوستانت آشتى و با دشمنانت دشمن قرارمان ده و چنان كن كه به واسطه دوستى

تو ، كسى را كه دوستت مى دارد ، دوست بداريم و به خاطر دشمنى تو ، كسى را كه با تو مخالف است ، دشمن بداريم .

.

ص: 54

الإمام زين العابدين عليه السلام_ فِي الدُّعاءِ _ :مَولايَ وَ ارحَمني في حَشري و نَشري ، وَ اجعَل في ذلِكَ اليَومِ مَعَ أولِيائِكَ مَوقِفي ، و في أحِبّائِكَ مَصدَري ، و في جِوارِكَ مَسكَني ، يا رَبَّ العالَمينَ . (1)عنه عليه السلام :اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ ... وَ اجعَلنا بِخِدمَتِكَ لِلعُبّادِ وَ الأَبدالِ في أقطارِها طُلّابا ، و لِلخاصَّةِ مِن أصفِيائِكَ أصحابا ، و لِلمُريدينَ المُتَعَلِّقينَ بِبابِكَ أحبابا . (2)2 / 7غاية تأكيدِ الإِخاءِ الدِّينِيِّرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن أحَبَّ رَجُلاً فِي اللّهِ ؛ لِعَدلٍ ظَهَرَ مِنهُ _ و هُوَ في عِلمِ اللّهِ مِن أهلِ النّارِ _ آجَرَهُ اللّهُ عَلى حُبِّهِ إيّاهُ ، كَما لَو أحَبَّ رَجُلاً مِن أهلِ الجَنَّةِ . و مَن أبغَضَ رَجُلاً فِي اللّهِ ؛ لِجَورٍ ظَهَرَ مِنهُ _ و هُوَ في عِلمِ اللّهِ مِن أهلِ الجَنَّةِ _ آجَرَهُ اللّهُ عَلى بُغضِهِ إيّاهُ ، كَما لَو كانَ يُبغِضُ رَجُلاً مِن أهلِ النّارِ . (3)الإمام الباقر عليه السلام :لَو أنَّ رَجُلاً أحَبَّ رَجُلاً للّهِِ لَأَثابَهُ اللّهُ عَلى حُبِّهِ إيّاهُ ، و إن كانَ المَحبوبُ في عِلمِ اللّهِ مِن أهلِ النّارِ . و لَو أنَّ رَجُلاً أبغَضَ رَجُلاً للّهِِ لَأَثابَهُ اللّهُ عَلى

بُغضِهِ إيّاهُ ، و إن كانَ المُبغَضُ في عِلمِ اللّهِ مِن أهلِ الجَنَّةِ . (4) .


1- .الصحيفة السجّاديّة : ص 226 الدعاء 53 .
2- .بحار الأنوار : ج 94 ص 128 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي .
3- .تنبيه الغافلين : ص 482 ح 752 عن محمّد بن عليّ .
4- .الكافي : ج 2 ص 127 ح 12 ، المحاسن : ج 1 ص 413 ح 946 ، مصادقة الإخوان : ص 155 ح 2 ، مشكاة الأنوار : ص 219 ح 603 ، الأمالي للطوسي : ص 622 ح 1282 وفيه صدره إلى «من أهل النار» ، بحار الأنوار : ج 69 ص 248 ح 23 .

ص: 55

2 / 7 نهايتِ تأكيد بر برادرىِ دينى
اشاره

امام زين العابدين عليه السلام_ در دعايش _ :مولاى من! بر من در آن روز كه زنده مى شوم و براى حساب ، حاضر مى گردم ، رحم آور و در آن روز ، جايگاه ايستادنم را در ميان اوليايت ، و بازگشتم را با دوستانت ، و سكونتم را در جوارت قرار ده ، اى پروردگار جهانيان!امام زين العابدين عليه السلام :بار خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد ، درود فرست ... و به لطف خود ، ما را جوينده عابدان و اَبدال (1) در گوشه و كنار عالم ، و يار برگزيدگانِ خاصّت ، و دوستدار مريدانِ چنگ زده به درگاهت قرار ده.2 / 7نهايتِ تأكيد بر برادرىِ دينىوقال عليه السلام في ذكر خباب:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه كسى را به خاطر عدالتى كه از او سر زده است ، براى خدا دوست بدارد ، گرچه آن كس در علم خداوند ، از اهل آتش باشد ، خداوند ، او را بر اين دوست داشتنش پاداش مى دهد ، به همان سان كه اگر كسى از اهل بهشت را دوست مى داشت .

و هر كه كسى را به خاطر ستمى كه از او سر زده است ، براى خدا دشمن بدارد ، گرچه آن كس از اهل بهشت باشد ، خداوند ، او را بر اين دشمن داشتنش پاداش مى دهد ، به همان سان كه اگر كسى از اهل دوزخ را دشمن مى داشت.وقال عليه السلام لبعض أَصحابه في علة اعتلها:امام باقر عليه السلام :اگر كسى به خاطر خدا شخصى را دوست بدارد ، خداوند، او را بر اين دوست داشتنش پاداش مى دهد ، گرچه آن كه دوستش مى دارد ، در علم خداوند ، از اهل آتش باشد ، و اگر كسى به خاطر خدا شخصى را دشمن بدارد ، خداوند ، او را بر اين دشمن داشتنش پاداش مى دهد ، گرچه آن كه دشمنش مى دارد ، در علم خداوند ، از اهل بهشت باشد.

.


1- .ابدال ، جمع بَدَل يا بديل ، عدّه اى معلوم از صُلحا و خاصّان درگاه الهى اند (ر . ك : لغت نامه دهخدا) .

ص: 56

بيانهذا إذا لم يكن المكلّف مقصّرا في التحقيق وإلّا فلا ريب في أن_ّه غير مثاب على حبّه وبغضه بل يُؤاخَذ عَلى تقصيره .

.

ص: 57

نكته

نكتهاين ، در صورتى است كه مكلّف در تحقيق خود ، كوتاهى نكرده باشد ، وگر نه ، ترديدى نيست كه وى در مهرورزى و دشمنى اش پاداشى ندارد ؛ بلكه به خاطر كوتاهى اش بازخواست خواهد شد .

.

ص: 58

. .

ص: 59

تحليلى درباره رازِ دوستى و دشمنى براى خدا
اشاره

تحليلى در باره رازِ دوستى و دشمنى براى خداپيش از اين، اشاره كرديم كه اسلام ، دين محبّت و برادرى است (1) و تشريع (وضع) قانون برادرىِ دينى و تأكيد بر وجوب مهروَرزىِ مسلمانان به يكديگر و تبيين آثار و بركات مادّى و معنوى آن براى سامانْ يافتنِ جامعه ، تلاشى است در اين راه كه يكايك آنان ، خود را اعضاى يك پيكر احساس كنند و البته رسيدن به اين آرمان بلند و به ثمر نشستن تمامى تلاش ها و اقدامات ياد شده ، تنها يك راه دارد و آن ، تربيت انسان هايى است كه يكديگر را براى خدا دوست داشته باشند ، نه با انگيزه اى ديگر. به سخن ديگر ، دوستى كردن و برادرى ورزيدن با انگيزه الهى ، تنها راه ريشه كن كردن اختلافات و دشمنى ها و تحقّق جامعه آرمانىِ مبتنى بر مهروَرزى است و جز از اين راه ، بشر به زندگىِ دلخواه ، نخواهد رسيد. اكنون ، با عنايت به احاديث اين فصل ، بايد به دو سؤال ، پاسخ داد: نخست، اين كه: انگيزه الهى در دوستى و برادرى ، چگونه دشمنى ها را ريشه كن مى كند و جامعه انسانى را يك پارچه و متّحد مى نمايد؟ و سؤال ديگر، اين كه: اگر اسلام ، خواستار جامعه مبتنى بر محبّت است ، چرا پيروان خود را به همان ميزان كه به دوستى با انگيزه الهى دعوت مى كند ، آنان را به

.


1- .ر . ك : ص 14 (برادرى / درآمد / اسلام ، دينِ دوستى و برادرى) .

ص: 60

ريشه دشمنى
علاج اساسىِ دشمنى ها

دشمنى با انگيزه الهى تشويق مى نمايد و دشمنى براى خدا را مانند دوستى براى او واجب مى داند (1) و اين دو را بهترين عمل و محكم ترين دستگيره ايمان مى خواند؟ (2) و نهايت، اين كه: چه ضرورتى دارد كه انسان به جاى دوستى ، با ديگران ، دشمنى كند ؟ و دشمنى كردن با ديگران ، چه دردى از دردهاى اجتماعى را دوا و كدام مشكل را حل مى نمايد؟ و در يك جمله : حكمت دشمنى براى خدا چيست؟

ريشه دشمنىبراى پاسخ به سؤال اوّل ، ابتدا بايد ديد ريشه دشمنى در چيست. با بررسى دقيق و همه جانبه ، به اين نتيجه مى رسيم كه ريشه همه دشمنى ها ، بلكه همه فتنه ها و فسادها ، خودخواهى است. جنگ ها ، خونريزى ها ، جنايت ها ، زشتى ها ، پليدى ها و همه رذايل اخلاقى و عملى ، ريشه در خودخواهى دارند و اگر اين اصلِ اصولِ فتنه ها علاج شود ، دشمنى ، جاى خود را به محبّت مى دهد و جامعه انسانى ، طعم شيرين محبّت و برادرى را خواهد چشيد.

علاج اساسىِ دشمنى هابراى علاج اساسى دشمنى ها ، بايد ريشه آنها _ كه خودخواهى است _ علاج شود ، و براى علاج خودخواهى ، راهى جز خداخواهى وجود ندارد. تا انسان ، خداخواه نشود ، از خود ، تهى نمى گردد و تا از خود ، تهى نگردد ، نمى تواند حقيقتا ديگرى را دوست داشته باشد . از اين رو ، در حديث قدسى آمده است: يا بنَ آدَمَ! كُلٌّ يُريدُكَ لِأَجلِهِ ، وَ أَنَا اُريدُكَ لِأَجلِكَ . (3) اى پسر آدم! هر كسى تو را به خاطر خودش مى خواهد و من ، تو را به خاطر خودت مى خواهم .

.


1- .ر . ك : ص 41 (برادرى / فصل دوم / وجوب دوستى براى خدا) .
2- .ر . ك : ص 47 (برادرى / فصل دوم / محكم ترين دستگيره ايمان) و ص 51 (برترينْ اعمال) .
3- .المواعظ العدديّة: ص 420 (از امام على عليه السلام به نقل از : تورات) .

ص: 61

آرى! هر كس كه مى گويد: «تو را دوست دارم» ، تو را براى تأمين نياز و منفعت خود مى خواهد . تنها خداوندِ بى نياز است كه انسان را براى خودِ انسان مى خواهد ، نه براى خودش . انسان نيز هر قدر به آن بى نيازِ مطلق ، نزديك شود ، از نيازهايش كاسته مى شود و خداگونه مى گردد و در نتيجه ، دوستى و دشمنى او با هدف تأمين نيازهاى خود نيست ؛ بلكه براى اطاعت از فرمان خدا و تقرّب بيشتر به اوست . بر اين پايه ، هر قدر انسان از خودمحورى، دورتر و به خدامحورى، نزديك تر شود ، به همان ميزان ، مى تواند حقيقتا ديگران را دوست داشته باشد. و بدين سان ، راز تأكيد اسلام بر برادرى در راه خدا و مهرورزى و دوستى به خاطر خدا آشكار مى شود ؛ چرا كه تنها كسانى مى توانند انسان ها را دوست داشته باشند و هوادار واقعى مردم باشند كه محبّت آنان ، براى خدا باشد. فلسفه شكست ماركسيسم در شعارِ طرفدارى از خلق ، اين است كه هوادارى واقعى از خلق ، بدون توجّه به خالق ، امكان پذير نيست. كسى كه دوستى اش با انگيزه الهى نباشد ، نمى تواند منافع شخصى خود را در نظر نگيرد و محبّتى كه بر پايه منفعت شخصى است ، در حقيقت ، محبّت به ديگرى نيست ؛ بلكه نوعى خودخواهى در چهره ديگرخواهى است و از اين رو ، تداوم دوستىِ او دائر مدارِ بهره ورى از دوست است و هر وقت عاشق ، احساس كند معشوق نمى تواند منافع وى را تأمين كند ، دوستى ، زايل مى گردد و چه بسا تبديل به دشمنى شود . بدين جهت ، متون اسلامى تأكيد مى كنند كه تنها دوستى هايى كه بر پايه دين و براى خدا باشند ، تداوم خواهند يافت و دوستى هايى كه بر پايه خودخواهى و منافع شخصى اند ، دير يا زود ، تبديل به دشمنى خواهند شد:

.

ص: 62

چرايىِ دشمنى در راه خدا

«الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ . (1) برادران ، در آن روز ، بعضى شان دشمن بعضى ديگرند ، مگر پرهيزگاران» .

چرايىِ دشمنى در راه خدابراى پاسخ گفتن به سؤال دوم بايد ديد مقصود از دشمنى براى خدا چيست . اگر اين جمله درست تفسير شود ، فلسفه آن ، به خودى خود ، روشن مى گردد و نيازى به توضيح بيشتر ندارد. دشمنى براى خدا ، بدين معناست كه «مُبغِض (دشمنى كننده)» خصومت شخصى با «مُبغَض (آن كه مورد دشمنى واقع مى شود)» ندارد و دشمنى او به دليل منافع شخصى نيست ؛ يعنى دشمنى او با كسى كه او را دشمن مى دارد ، براى خداست ، نه براى خود . بدين سان ، ميان دشمنى براى خدا و دشمنى براى خود ، تفاوت جوهرى وجود دارد. دشمنى براى خود و براى تأمين منافع فردى و گروهى ، مبدأ همه فسادها ، فتنه ها و ويرانى هاست ؛ امّا دشمنى براى خدا ، مانند دوستى براى خدا ، مبدأ انواع خيرات و بركات و سازندگى هاى فردى و اجتماعى است. همچنين بايد توجّه داشت كه دشمنى براى خدا ، دشمنى براى تأمين منافع مردم است و دشمنى انسان با ديگرى ، نمى تواند براى خداوند متعال، فايده اى داشته باشد ؛ زيرا او بى نياز مطلق است . بر اين اساس ، تنها انسان و جامعه انسانى ، از دوستى و يا دشمنى براى خدا سود مى برد. از سوى ديگر ، محبّت كردن به كسانى كه بر جامعه انسانى رحم نمى كنند ، بسيار خطرناك است . به فرموده امام على عليه السلام :

.


1- .زخرف : آيه 67 .

ص: 63

كين ورزى ، ريشه در مهرورزى دارد!

رَحمَةُ مَن لا يَرحَمُ تَمنَعُ الرَّحمَةَ ، وَ استِبقاءُ مَن لا يُبقى يُهلِكُ الاُمَّةَ . (1) رحم كردن به كسى كه رحم نمى كند ، مانع رحمت مى شود ، و باقى گذاشتن كسى كه جان ها از دست او به در نمى برند ، امّت را به نابودى مى كشاند . مقتضاى محبّت به جامعه انسانى ، دشمنى با چنين عناصر خطرناك و كوتاه كردن دست آنها از تجاوز به حريم انسانيت است. بر اين اساس ، حكمت دشمنى براى خدا ، مبارزه با موانع شكوفايى ارزش هاى انسانى و پاكسازى جامعه از عناصر ضدّ ارزشى است . اهمّيت اين مبارزه ، كمتر از تلاش براى ساماندهى جامعه مبتنى بر محبّت نيست ؛ بلكه مى توان گفت جزئى از اين تلاش محسوب مى شود.

كين ورزى ، ريشه در مهرورزى داردعلاوه بر آنچه در حكمت دشمنى براى خدا ذكر شد ، اصولاً دشمنى ، ريشه در دوستى دارد و محبّت واقعى ، هميشه با دشمنى همراه است . انسان به هر چيزى علاقه پيدا كند ، به طور طبيعى از ضدّ آن ، متنفّر مى گردد . انسان نمى تواند كسى را واقعا دوست داشته باشد؛ ولى دشمن او را دشمن نداشته باشد . دشمن داشتنِ دشمنان ، در حقيقت ، يكى از روشن ترين دلايل واقعى بودن دوستىِ مدّعيانِ محبّت است و از اين رو ، در متون اسلامى ، دشمنى براى خدا در كنار دوستى براى خدا مورد توجّه و تأكيد است.

.


1- .غرر الحكم: ج 4 ص 96 ح 5430 .

ص: 64

الفصل الثالث : بركات الإخاء الديني3 / 1إخلاصُ المَحَبَّةِالإمام عليّ عليه السلام :عَلَى التَّواخي فِي اللّهِ تَخلُصُ المَحَبَّةُ . (1)عنه عليه السلام :مَن كانَت صُحبَتُهُ فِي اللّهِ كانَت صُحبَتُهُ كَريمَةً ، ومَوَدَّتُهُ مُستَقيمَةً . (2)عنه عليه السلام_ في الدّيوانِ المَنسوبِ إلَيهِ _ : وكُلُّ مَوَدَّةٍ للّهِِ تَصفوولا يَصفو مَعَ الفِسقِ الإِخاءُ (3)3 / 2كَمالُ الإِيمانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ثَلاثٌ مَن كُنَّ فيهِ وَجَدَ طَعمَ الإِيمانِ : مَن كانَ يُحِبُّ المَرءَ لا يُحِبُّهُ إلّا للّهِِ ، ومَن كانَ اللّهُ ورَسولُ هُ أحَبَّ إلَيهِ مِمّا سِواهُما ، ومَن كانَ أن يُلقى فِي النّارِ أحَبَّ

إلَيهِ مِن أن يَرجِعَ فِي الكُفرِ بَعدَ أن أنقَذَهُ اللّهُ مِنهُ . (4) .


1- .غرر الحكم : ج 1 ص 312 ح 6191 وفي طبعة بيروت : ج 2 ص 28 ح 20 وطبعة طهران : ص 488 ح 20 «على قدر» بدل «على» ، عيون الحكم والمواعظ : ص 327 ح 5629 .
2- .غرر الحكم : ج 5 ص 412 ح 8977 ، عيون الحكم والمواعظ : ،ص 428 ح 7264 .
3- .الديوان المنسوب إلى الإمام عليّ عليه السلام : ص 34 ح 3.
4- .صحيح مسلم : ج 1 ص 66 ح 68 ، صحيح البخاري : ج 1 ص 14 ح 16 ، سنن الترمذي : ج 5 ص 15 ح 2624 كلاهما نحوه وكلّها عن أنس ؛ مشكاة الأنوار : ص 220 ح 611 .

ص: 65

فصل سوم : بركات برادرىِ دينى
3 / 1 دوستى خالصانه
3 / 2 كمال ايمان

فصل سوم : بركات برادرىِ دينى3 / 1دوستى خالصانهامام على عليه السلام :در برادرى براى خداست كه دوستى ، خالص مى شود.امام على عليه السلام :كسى كه رفاقتش براى خدا باشد ، رفاقت او كريمانه و دوستى اش بى غَل و غش است.امام على عليه السلام_ در ديوان منسوب به ايشان _ :هر دوستى اى كه براى خدا باشد ، خالص خواهد بود

و با وجود فسق ، برادرى خالص نمى شود .3 / 2كمال ايمانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه چيز است كه هر كس آنها را داشته باشد ، طعم ايمان را مى چشد : كسى كه شخصى را فقط به خاطر خدا دوست بدارد ؛ كسى كه خدا و پيامبر او را از هر چيز ديگرى بيشتر دوست بدارد ؛ و كسى كه اگر در آتش افكنده شود ، نزد او محبوب تر از آن باشد كه پس از آن كه خداوند عز و جل او را از كفر نجات داده ، دوباره به كفر باز گردد.

.

ص: 66

عنه صلى الله عليه و آله :مَن سَرَّهُ أن يَجِدَ طَعمَ الإِيمانِ فَليُحِبَّ المَرءَ لا يُحِبُّهُ إلّا لِلّهِ عز و جل . (1)عنه صلى الله عليه و آله :لا يَحِقُّ العَبدُ حَقَّ صَريحِ الإِيمانِ حَتّى يُحِبَّ لِلّهِ تَعالى ويُبغِضَ لِلّهِ ، فَإِذا أحَبَّ لِلّهِ _ تَبارَكَ وتَعالى _ وأبغَضَ لِلّهِ _ تَبارَكَ وتَعالى _ فَقَدِ استَحَقَّ الوَلاءَ مِنَ اللّهِ . وإنَّ أولِيائي (2) مِن عِبادي وأحِبّائي مِن خَلقِي الَّذينَ يُذكَرونَ بِذِكري واُذكَرُ بِذِكرِهِم . (3)الإمام العسكريّ عن آبائِهِ عليهم السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِبَعضِ أصحابِهِ ذاتَ يَومٍ : يا عَبدَ اللّهِ ، أحبِب فِي اللّهِ ، وأبغِض فِي اللّهِ ، ووالِ فِي اللّهِ ، وعادِ فِي اللّهِ ؛ فَإِنَّهُ لا تُنالُ وِلايَةُ اللّهِ إلّا بِذلِكَ ، ولا يَجِدُ الرَّجُلُ طَعمَ الإِيمانِ _ وإن كَثُرَت صَلاتُهُ وصِيامُهُ _ حَتّى يَكونَ كَذلِكَ . وقَد صارَت مُؤاخاةُ النّاسِ يَومَكُم هذا أكثَرُها فِي الدُّنيا ؛ عَلَيها يَتَوادّونَ ، وعَلَيها يَتَباغَضونَ ، وذلِكَ لا يُغني عَنهُم مِنَ اللّهِ شَيئا .

فَقالَ الرَّجُلُ : يا رَسولَ اللّهِ ، فَكَيفَ لي أن أعلَمَ أنّي قَد والَيتُ وعادَيتُ فِي اللّهِ ؟ ومَن وَلِيُّ اللّهِ عز و جل حَتّى اُوالِيَهُ ، ومَن عَدُوُّهُ حَتّى اُعادِيَهُ ؟

فَأَشارَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى عَلِيٍّ عليه السلام ، فَقالَ : أتَرى هذا ؟

قالَ : بَلى .

قالَ : وَلِيُّ هذا وَلِيُّ اللّهِ ؛ فَوالِهِ ، وعَدُوُّ هذا عَدُوُّ اللّهِ ؛ فَعادِهِ ، ووالِ وَلِيَّ هذا ولَو أنَّهُ قاتِلُ أبيكَ ووَلَدِكَ ، وعادِ عَدُوَّ هذا ولَو أنَّهُ أبوكَ ووَلَدُكَ . (4) .


1- .مسند ابن حنبل : ج 3 ص 157 ح 7972 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 44 ح 3 ، شُعب الإيمان : ج 6 ص 491 ح 9018 وفيهما «حلاوة» بدل «طعم» وص 492 ح 9020 وفيه «حقيقة» بدل «طعم» وكلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 9 ص 10 ح 24679 .
2- .حكاية عن قول اللّه تبارك وتعالى .
3- .مسند ابن حنبل : ج 5 ص 293 ح 15549 ، الأولياء : ص 41 ح 19 كلاهما عن عمرو بن الجموح ،كنز العمّال : ج 1 ص 42 ح 100 وراجع : المعجم الأوسط : ج 1 ص 203 ح 651 .
4- .معاني الأخبار : ص 399 ح 58 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 291 ح 41 ، علل الشرائع : ص 140 ح 1 ، صفات الشيعة : ص 125 ح 65 كلّها عن محمّد بن زياد ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 99 وليس فيه ذيله من «فقال الرجل » ، بحار الأنوار : ج 27 ص 54 ح 8 وراجع: حلية الأولياء : ج 1 ص 312 الرقم 44 .

ص: 67

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس دوست دارد طعم ايمان را بچشد ، بايد برادرش را دوست بدارد و اين دوست داشتنش جز براى خداوند عز و جل نباشد.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بنده ، استحقاق ايمان ناب را ندارد ، مگر آن كه به خاطر خداى متعال ، دوست بدارد و به خاطر خدا دشمن بدارد . پس هر گاه براى خداوند _ تبارك و تعالى _ دوست بدارد و براى خداوند _ تبارك و تعالى _ دشمن بدارد ، مستحقّ ولاى (دوستى) خداوند است [كه فرموده است] : «همانا اولياى من از ميان بندگانم و دوستان من از ميان خَلقم ، كسانى هستند كه من به ياد آنان هستم و آنان به ياد من اند» .امام عسكرى_ از پدران بزرگوارش عليهم السلام _ :روزى پيامبر خدا به يكى از يارانش فرمود : «اى بنده خدا! براى خدا دوست بدار و براى خدا نفرت بدار ، و براى خدا ، دوستى بورز و براى خدا ، دشمنى نما ؛ زيرا ولايت (دوستى و سرپرستى) خداوند ، جز با اينها به دست نمى آيد و آدمى ، مزه ايمان را نمى چشد ، هر چند نماز و روزه اش بسيار باشد ، مگر آن كه چنين باشد . اين روزها برادرى (دوستى) مردم با يكديگر ، عمدتا به خاطر دنيا شده است . به خاطر دنيا با يكديگر دوستى مى ورزند و به خاطر دنيا با هم دشمنى مى كنند و اين ، در نزد خداوند ، ارزشى ندارد» .

مرد گفت : اى پيامبر خدا! چگونه بدانم كه من براى خدا ، دوستى و يا دشمنى مى ورزم؟ و چه كسى دوست خداست تا دوستش بدارم و چه كسى دشمن خداست تا دشمنش بدارم؟

پيامبر خدا به على عليه السلام اشاره كرد و فرمود : «اين را مى بينى؟» .

مرد گفت : آرى.

فرمود : «دوست اين ، دوست خداست . پس دوستش بدار و دشمن اين ، دشمن خداست . پس دشمنش بدار . دوست اين را دوست بدار ، حتّى اگر قاتل پدر و فرزندت باشد و دشمن اين را دشمن بدار ، حتّى اگر پدر يا فرزندت باشد» . .

ص: 68

الإمام الصادق عليه السلام :مَن أحَبَّ لِلّهِ وأبغَضَ لِلّهِ وأعطى لِلّهِ فَهُوَ مِمَّن كَمُلَ إيمانُهُ . (1)3 / 3قَبُولُ الأَعمالِومن كتاب له عليه السلام أجاب به أبا موسى الأشعريّرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في حِسابِ اللّهِ يَومَ القِيامَةِ _ :يُؤتى بِعَبدٍ مُحسِنٍ في نَفسِهِ لايَرى أنَّ لَهُ ذَنبا ، فَيَقولُ لَه : هَل كُنتَ تُوالي أولِيائي ؟

قالَ : كُنتُ مِنَ النّاسِ سِلما .

قالَ : فَهَل كُنتَ تُعادي أعدائي ؟

قالَ : يا رَبِّ ، لَم يَكُن بَيني و بَينَ أحَدٍ شَيءٌ .

فَيَقولُ اللّهُ عز و جل : لا يَنالُ رَحمَتي مَن لا يُوالي أولِيائي و يُعادي أعدائي . (2)ومن وصية له عليه السلام

لعبد اللّه بن العباس لالإمام الباقر عليه السلام :لَو صُمتُ النَّهارَ لا اُفطِرُ ، و صَلَّيتُ اللَّيلَ لا أفتُرُ ، و أنفَقتُ مالي في سَبيلِ اللّهِ عِلقا عِلقا (3) ، ثُمَّ لَم تَكُن في قَلبي مَحَبَّةٌ لِأَولِيائِهِ و لا بِغضَةٌ لِأَعدائِهِ ما نَفَعَني

ذلِكَ شَيئا . (4) .


1- .الكافي : ج 2 ص 124 ح 1 ، المحاسن : ج 1 ص 410 ح 934 بزيادة «ومنع للّه » بعد «وأعطى للّه » وكلاهما عن أبي عبيدة الحذّاء ، غرر الحكم : ج 5 ص 426 ح 9031 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 463 ح 8416 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 69 ص 238 ح 10 .
2- .المعجم الكبير : ج 22 ص 59 ح 140 ، حلية الأولياء : ج 5 ص 186 الرقم 324 ، نوادر الاُصول : ج 2 ص 328 نحوه وكلّها عن واثلة بن الأسقع ، كنز العمّال : ج 4 ص 256 ح 10417 .
3- .العِلق : المال الكريم (لسان العرب : ج 10 ص 268 «علق») .
4- .تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 321 .

ص: 69

3 / 3 قبولىِ اعمال

ومن وصية له عليه السلام لعبد اللّه بن العباس عندامام صادق عليه السلام :هر كس براى خدا دوست بدارد و براى خدا دشمن بدارد و براى خدا دِهِش كند ، او از كسانى است كه ايمانش كامل است.3 / 3قبولىِ اعمالومن كتاب له عليه السلام إلى معاويةپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در باره حسابرسى خداوند در روز قيامت _ :بنده اى را كه به نظر خودش نيكوكار است و فكر نمى كند گناهى داشته باشد ، مى آورند و به او مى فرمايد : «آيا [در دنيا] دوستان مرا دوست مى داشتى؟» .

مى گويد : من با مردم در آشتى بودم.

مى فرمايد : «آيا دشمنان مرا دشمن مى داشتى؟» .

مى گويد : پروردگارا! من با هيچ كس ، مشكلى (كينه اى) نداشتم.

پس خداوند عز و جل مى فرمايد : «كسى كه دوستان مرا دوست نداشته باشد و با دشمنان من دشمنى نورزد ، به رحمت من دست نمى يابد» .ومن كتاب له عليه السلام إلى عبد اللّه بن العباس رامام باقر عليه السلام :اگر همه روز را روزه بگيرم و افطار نكنم و همه شب را خستگى ناپذير نماز بخوانم و اموالم را انبانْ انبان در راه خدا انفاق كنم ، امّا در دلم مهر اولياى او و كين دشمنانش نباشد ، آن همه برايم سودى ندارد.

.

ص: 70

3 / 4تباعد الشَّيطانِومن كتاب له عليه السلام كتبه إلى الحارث الهمدانيالإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله قالَ لِأَصحابِهِ : ألا اُخبِرُكُم بِشَيءٍ إن أنتُم فَعَلتُموهُ تَباعَدَ الشَّيطانُ مِنكُم كَما تَباعَدَ المَشرِقُ مِنَ المَغرِبِ ؟

قالوا : بَلى .

قالَ : الصَّومُ يُسَوِّدُ وَجهَهُ ، وَالصَّدَقَةُ تَكسِرُ ظَهرَهُ ، وَالحُبُّ فِي اللّهِ وَالمُوازَرَةُ عَلَى العَمَلِ الصّالِحِ يَقطَعُ دابِرَهُ ، وَالاِستِغفارُ يَقطَعُ وَتينَهُ (1) . (2)ومن كتاب له عليه السلام كتبه إلى سلمان الفارسي رحالإمام الباقر عليه السلام :علَيكُم بِالحُبِّ فِي اللّهِ وَالتَّوَدُّدِ وَالمُؤازَرَةِ عَلَى العَمَلِ الصّالِحِ ؛ فَإِنَّهُ يَقطَعُ دابِرَهُما _ يَعنِي السُّلطانَ وَالشَّيطانَ _ . (3)3 / 5بَقاءُ المَحَبَّةِ إلى يَومِ القِيامَةِالكتاب«الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ» . (4)

.


1- .الوَتين : عِرق في القلب إذا انقطع مات صاحبه (النهاية : ج 5 ص 150 «وتن») .
2- .الكافي : ج4 ص62 ح2، تهذيب الأحكام : ج4 ص191 ح542 كلاهما عن إسماعيل بن أبي زياد ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج2 ص75 ح1774 من دون إسناد إلى الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، الجعفريّات : ص 58 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، النوادر للراوندي : ص 135 ح 175 عن الإمام الكاظم عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 63 ص 264 ح 146 .
3- .تحف العقول : ص 298 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 178 ح 53 .
4- .الزخرف : 67 .

ص: 71

3 / 4 دور شدن شيطان
3 / 5 پايندگى دوستى تا روز قيامت

3 / 4دور شدن شيطانومن كتاب له عليه السلام إلى أهل مصر مع مالك الأشتامام صادق_ از پدران بزرگوارش عليهم السلام _ :پيامبر صلى الله عليه و آله به يارانش فرمود : «آيا شما را از چيزى آگاه گردانم كه اگر انجامش دهيد ، شيطان از شما دور مى شود ، آن سان كه مشرق از مغرب ، دور است؟» .

گفتند : بفرماييد!

فرمود : «روزه گرفتن ، شيطان را روسياه مى كند ؛ صدقه دادن ، كمرش را مى شكند ؛ دوست داشتن به خاطر خدا و هميارى در كار نيك ، ريشه اش را قطع مى نمايد ؛ و استغفار ، شريان قلب او را پاره مى كند» .ومن كتاب له عليه السلام إلى كميل بن زياد النخعيامام باقر عليه السلام :بر شما باد دوست داشتن براى خدا ، و دوستى و هميارى در كار نيك ؛ زيرا اينها ، ريشه آن دو _ يعنى سلطان و شيطان _ را قطع مى كنند .3 / 5پايندگى دوستى تا روز قيامتقرآن«در آن روز (قيامت) ، دوستان ، دشمن يكديگرند ، مگر پرهيزگاران» .

.

ص: 72

الحديثومن كتاب له عليه السلام إلى معاويةرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ انقَطَعَتِ الأَرحامُ ، وقَلَّتِ الأَنسابُ ، وذَهَبَتِ الاُخُوَّةُ إلَا الاُخُوَّةَ فِي اللّهِ ؛ وذلِكَ قَولُهُ : «الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ » . (1)ومن كتاب له عليه السلام

إلى طلحة والزبير مع عمالإمام عليّ عليه السلام :النّاسُ إخوانٌ ؛ فَمَن كانَت اُخُوّتُه في غَيرِ ذاتِ اللّهِ فَهِيَ عَداوَةٌ ، وذلِكَ قَولُهُ عز و جل : «الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ » . (2)ومن هذا العهد وهو آخره:رسول اللّه صلى الله عليه و آله :جَعَلَ اللّهُ خُلَّتَنا ووُدَّنا خُلَّةَ المُتَّقينَ ووُدَّ المُخلِصينَ . (3)الإمام عليّ عليه السلام :جَعَلَ اللّهُ عز و جل مَوَدَّتَنا فِي الدِّينِ ، وحَلّانا وإيّاكُم حِليَةَ المُتَّقينَ ، وأبقى لَكُم طاعَتَكُم حَتّى يَجعَلَنا وإيّاكُم بِها إخوانا عَلى سُرُرٍ مُتَقابِلينَ . (4)تفسير القمّي عن الحارث عن الإمام عليّ عليه السلام :قالَ في خَليلَينِ مُؤمِنَينِ وخَليلَينِ كافِرَينِ ... :

فَأَمَّا الخَليلانِ المُؤمِنانِ فَتَخالّا حَياتَهُما في طاعَةِ اللّهِ ، وتَباذَلا عَلَيها ، وتَوادّا عَلَيها ، فَماتَ أحَدُهُما قَبلَ صاحِبِهِ ، فَأَراهُ اللّهُ مَنزِلَهُ فِي الجَنَّةِ يَشفَعُ لِصاحِبِهِ ، فَقالَ : يا رَبِّ ، خَليلي فُلانٌ كانَ يَأمُرُني بِطاعَتِكَ ويُعينُني عَلَيها ، ويَنهاني عَن مَعصِيَتِكَ ، فَثَبِّتهُ عَلى ما ثَبَّتَّني عَلَيهِ مِنَ الهُدى حَتّى تُرِيَهُ ما أرَيتَني . فَيَستَجيبُ اللّهُ لَهُ ، حَتّى يَلتَقِيا عِندَ اللّهِ عز و جل ، فَيَقولُ كُلُّ واحِدٍ مِنهُما لِصاحِبِهِ : جَزاكَ اللّهُ مِن خَليلٍ خَيرا ! كُنتَ تَأمُرُني بِطاعَةِ اللّهِ ، وتَنهاني عَن مَعصِيَةِ اللّهِ .

وأمَّا الكافِرانِ فَتَخالّا بِمَعصِيَةِ اللّهِ ، وتَباذَلا عَلَيها ، وتَوادّا عَلَيها ، فَماتَ أحَدُهُما قَبلَ صاحِبِهِ ، فَأَراهُ اللّهُ _ تَبارَكَ وتَعالى _ مَنزِلَهُ فِي النّارِ ، فَقالَ : يا رَبِّ فُلانٌ خَليلي كانَ يَأمُرُني بِمَعصِيَتِكَ ، ويَنهاني عَن طاعَتِكَ ، فَثَبِّتهُ عَلى ما ثَبَّتَّني عَلَيهِ مِنَ المَعاصي حَتّى تُرِيَهُ ما أرَيتَني مِنَ العَذابِ . فَيَلتَقِيانِ عِندَ اللّهِ يَومَ القِيامَةِ ، يَقولُ كُلُّ واحِدٍ مِنهُما لِصاحِبِهِ : جَزاكَ اللّهُ مِن خَليلٍ شَرّا ! كُنتَ تَأمُرُني بِمَعصِيَةِ اللّهِ ، وتَنهاني عَن طاعَةِ اللّهِ . قالَ : ثُمَّ قَرَأَ عليه السلام : «الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ » . (5) .


1- .الدرّ المنثور : ج 7 ص 388 نقلاً عن ابن مردويه عن سعد بن معاذ .
2- .كنز الفوائد : ج 1 ص 93 ، كشف الغمّة : ج 3 ص 139 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 165 ح 29 .
3- .الغارات : ج 1 ص 250 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 550 .
4- .الأمالي للمفيد : ص 269 ، الأمالي للطوسي : ص 31 ح 31 وفيه «وخلّتنا وإيّاكم خلّة المتّقين» بدل «وحلّانا وإيّاكم حلية المتّقين» وكلاهما عن أبي إسحاق الهمداني ، بحار الأنوار : ج 77 ص 391 ح 11 .
5- .تفسير القمّي : ج 2 ص 287 ، بحار الأنوار : ج 7 ص 173 ح 4 ؛ شُعب الإيمان : ج 7 ص 56 ح 9443 ،تفسير ابن كثير : ج 7 ص 224 ، كنز العمّال : ج 2 ص 499 ح 4595 .

ص: 73

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چون روز قيامت شود ، پيوندهاى خويشى بُريده مى شود و نسبت ها كاستى مى گيرد و برادرى از ميان مى رود ، مگر برادرى اى كه به خاطر خدا باشد ، و اين سخن خداوند است ، آن جا كه مى فرمايد : «در آن روز ، دوستان ، دشمن يكديگرند ، مگر پرهيزگاران» .امام على عليه السلام :مردمان با هم برادرند . پس هر كه برادرى اش براى غير خدا باشد ، آن برادرى ، دشمنى است . خداوند عز و جل مى فرمايد : «در آن روز ، دوستان ، دشمن يكديگرند ، مگر پرهيزگاران» .پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، دوستى و محبّت ما را دوستى پرهيزگاران و محبّت مخلصان قرار دهد!امام على عليه السلام :خداوند عز و جل ، دوستى ما را بر اساس دين قرار دهد و جامه پرهيزگاران ، بر ما و شما بپوشانَد و شما را بر طاعتش پايدار بدارد تا آن كه ما و شما را در بهشت ، برادرانى قرار دهد كه بر تخت هايى رو در روى هم نشسته اند!تفسير القمّى_ به نقل از حارث _ :على عليه السلام ، در باره دو دوست مؤمن و دو دوست كافر ... فرمود : «امّا دو دوست مؤمن ، در طول زندگى شان ، بر پايه طاعت خدا با يكديگر دوستى ورزيدند و بر آن پايه ، به يكديگر بخشش كردند و بر آن پايه ، يكديگر را دوست مى داشتند . پس ، يكى از آن دو پيش از دوستش در گذشت. خداوند ، منزلت او را در بهشت ، نشانش داد كه براى دوستش شفاعت مى كند و مى گويد : پروردگارا! دوستم فلانى ، مرا به طاعت تو فرمان مى داد و بر آن ، كمكم مى كرد و از نافرمانى ات بازم مى داشت . پس ، او را در راه راست ، پا بر جا بدار ، همچنان كه مرا پا بر جا داشتى، تا آن كه به او نيز بنمايانى آنچه را كه به من نماياندى .

خداوند ، دعاى او را مستجاب مى كند تا آن كه نزد خداوند عز و جل ، يكديگر را ملاقات مى كنند و هر يك از آن دو ، به ديگرى مى گويد : خداوند ، تو دوست را پاداش نيك دهد كه مرا به طاعت خدا ، فرمان مى دادى و از معصيت خدا ، نهى مى كردى!

و امّا آن دو كافر ، بر پايه معصيت خدا با يكديگر دوستى ورزيدند و بر آن اساس ، به يكديگر بخشش كردند و بر آن پايه، يكديگر را دوست مى داشتند . پس ، يكى از آن دو پيش از دوستش در گذشت و خداوند _ تبارك و تعالى _ جايگاه او را در آتش نشانش داد . گفت : پروردگارا! دوستم فلانى ، مرا به معصيت تو مى خوانْد و از اطاعت تو باز مى داشت . پس ، او را بر معاصى پا بر جا بدار ، چنان كه مرا پا بر جا داشتى ، تا عذابى را كه به من نشان دادى ، به او نيز نشان بدهى .

پس در روز قيامت ، آن دو يكديگر را ديدار مى كنند و هر يك به ديگرى مى گويد : خدا ، تو دوست بد را كيفر دهد كه مرا به معصيت خدا مى خواندى و از طاعت او نهى ام مى كردى!» .

سپس امام عليه السلام ، اين آيه را خواند : «در آن روز ، دوستان ، دشمن يكديگرند ، مگر پرهيزگاران» . .

ص: 74

حلية الأولياء عن أنس :سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ لِعَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام : يا عَلِيُّ ، اِستَكثِر مِنَ المَعارِفِ مِنَ المُؤمِنينَ ؛ فَكَم مِن مَعرِفَةٍ فِي الدُّنيا بَرَكَةٌ فِي الآخِرَةِ .

فَمَضى عَلِيٌّ عليه السلام ، فَأَقامَ حينا لا يَلقى أحَدا إلَا اتَّخَذَهُ لِلآخِرَةِ ، ثُمَّ جاءَ مِن بَعدُ فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ما فَعَلتَ فيما أمَرتُكَ ؟

فَقالَ : قَد فَعَلتُ يا رَسولَ اللّهِ .

فَقالَ لَهُ صلى الله عليه و آله : اِذهَب فَابلُ (1) أخبارَهُم . فَأَتى عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله وهُوَ مُنَكِّسٌ رَأسَهُ ، فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله وهُوَ يَتَبَسَّمُ : ما أحسَبُ _ يا عَلِيُّ _ ثَبَتَ مَعَكَ إلّا أبناءُ الآخِرَةِ ؟

فَقالَ لَهُ عَلِيٌّ عليه السلام : لا ، وَالَّذي بَعَثَكَ بِالحَقِّ .

فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : «الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ » ، يا عَلِيُّ ، أقبِل عَلى شَأنِكَ ، وَاملِك لِسانَكَ ، وَاعقِل مَن تُعاشِرُهُ مِن أهلِ زَمانِكَ ؛ تَكُن سالِما غانِما . (2) .


1- .بَلَوْتُه : جَرّبته واختبرته (الصحاح : ج 6 ص 2285 «بلا») .
2- .حلية الأولياء : ج 4 ص 22 الرقم 255 ، البداية والنهاية : ج 9 ص 243 .

ص: 75

حلية الأولياء_ به نقل از انس _ :از پيامبر خدا شنيدم كه به على بن ابى طالب عليه السلام مى فرمايد : «اى على! بر شمارِ آشنايان مؤمنت بيفزاى ؛ زيرا بسا آشنايى در دنيا كه در آخرت ، بركت است» .

على عليه السلام رفت . مدّتى گذشت و در اين مدّت ، با هيچ كس برخورد نمى كرد ، مگر اين كه او را براى آخرت به دوستى بر مى گزيد . سپس آمد . پيامبر خدا به او فرمود : «با دستورى كه به تو دادم ، چه كردى؟» .

على عليه السلام گفت : انجامش دادم ، اى پيامبر خدا!

پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «برو و آنها را بيازماى» .

على عليه السلام [رفت و] سپس در حالى كه سرش را به زير افكنده بود ، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد . پيامبر صلى الله عليه و آله ، لبخندزنان به او فرمود : «اى على! گمان نمى كنم جز آخرت گرايان ، كسى با تو مانده باشد!» .

على عليه السلام گفت : سوگند به آن كه تو را به حق بر انگيخت ، همين طور است .

پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : « «در آن روز ، دوستان ، دشمن يكديگرند ، مگر پرهيزگاران» . اى على! در كار خود باش و زبانت را در اختيار گير و در باره هم روزگارانت كه با آنان معاشرت مى كنى ، بينديش تا به سلامت مانى و سود ببرى» . .

ص: 76

3 / 6شَفاعَةُ رسول اللّه صلي الله عليه وآلهرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أنَا شَفيعٌ لِكُلِّ رَجُلَينِ اتَّخَيا فِي اللّهِ مِن مَبعَثي إلى يَومِ القِيامَةِ . (1)ومن كتاب له عليه السلام إلى محمد بن أبي بكر

لمدرر الأحاديث النبويّة :بَلَغَنا عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله أنَّهُ كانَ يَقولُ : أنَا شَفيعٌ لِكُلِّ أخَوَينِ تَحابّا فِي اللّهِ مِن مَبعَثي إلى يَومِ القِيامَةِ . (2)3 / 7كثرة الشفعاءالكتاب«وَ مَآ أَضَلَّنَآ إِلَّا الْمُجْرِمُونَ فَمَا لَنَا مِن شَافِعِينَ * وَ لَا صَدِيقٍ حَمِيمٍ » . (3)

الحديثومن كتاب له عليه السلام إلى بعض عمالهرسول اللّه صلى الله عليه و آله :اِستَكثِروا مِنَ الإِخوانِ ؛ فَإِنَّ لِكُلِّ مُؤمِنٍ شَفاعَةً يَومَ القِيامَةِ . (4)ومن كتاب له عليه السلام إلى بعض عمالهعنه صلى الله عليه و آله_ لِأَنَسِ بنِ مالِكٍ _ :يا أنَسُ ، أكثِر مِنَ الأَصدِقاءِ ؛ فَإِنَّهُم شُفَعاءُ بَعضُهُم في بَعضٍ . (5)ومن كتاب له عليه السلام إلى عمر بن أبي سلمة المخزعنه صلى الله عليه و آله :أكثِروا مِنَ المَعارِفِ مِنَ المُؤمِنينَ ؛ فَإِنَّ لِكُلِّ مُؤمِنٍ شَفاعَةً عِندَ اللّهِ يَومَ القِيامَةِ . (6) .


1- .حلية الأولياء : ج 1 ص 368 الرقم 73 عن سلمان .
2- .درر الأحاديث النبويّة : ص 30 ؛ الفردوس : ج 1 ص 49 ح 127 عن سلمان ، كنز العمّال : ج 9 ص 4 ح 24644.
3- .الشعراء : 99 _ 101 .
4- .الجامع الصغير : ج 1 ص 152 ح 1001 ، كنزالعمّال : ج 9 ص 4 ح 24642 كلاهما نقلاً عن ابن النجّار في تاريخه عن أنس ؛ مصادقة الإخوان : ص 150 ح 1 عن الإمام الصادق عليه السلام وليس فيه «يوم القيامة» .
5- .الفردوس : ج 5 ص 365 ح 8450 عن أنس ، كنز العمّال : ج 9 ص 172 ح 25561 .
6- .الفردوس : ج 1 ص 81 ح 251 عن أنس ، كنز العمّال : ج 9 ص 4 ح 24643 .

ص: 77

3 / 6 شفاعت پيامبر خداصلى الله عليه وآله
3 / 7 فراوانىِ شفاعت كنندگان

3 / 6شفاعت پيامبر خدا صلى الله عليه و آلهومن كتاب له عليه السلام

إلى عثمان بن حنيف الأنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از زمانِ برانگيخته شدنم تا روز قيامت ، هر آن دو مردى كه به خاطر خدا با يكديگر برادرى ورزند ، من شفيع آنها خواهم بود.دُرَر الأحاديث النبويّة :از پيامبر خدا به ما رسيده است كه مى فرمود : «از زمانِ برانگيخته شدنم تا روز قيامت ، هر آن دو برادرى كه به خاطر خدا با يكديگر دوستى ورزند ، من شفيع آنها خواهم بود».3 / 7فراوانىِ شفاعت كنندگانقرآن«و جز تباهكاران، ما را گم راه نكردند. پس ، ما را نه شفاعت كنندگانى است ، نه دوستى نزديك» .

حديثومن وصية له عليه السلام للحسن والحسين عليهماالسلاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بر شمارِ برادران [و دوستان ايمانى خود] بيفزاييد ؛ زيرا در روز قيامت ، هر مؤمنى شفاعت مى كند.ومن كتاب له عليه السلام إلى معاويةپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ خطاب به انس بن مالك _ :اى انس! بر شمارِ دوستان ، بيفزاى ؛ زيرا دوستان در حقّ يكديگر ، شفاعت مى كنند.ومن كتاب له عليه السلام إِلى معاوية أيضاًپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بر شمارِ آشنايان مؤمن [خود] بيفزاييد ؛ زيرا در روز قيامت ، هر مؤمنى در نزد خداوند ، شفاعت مى كند.

.

ص: 78

ومن كتاب له عليه السلام إِلى أمرائه على الجيوشالإمام عليّ عليه السلام :عَلَيكُم بِالإِخوانِ ؛ فَإِنَّهُم عُدَّةٌ لِلدُّنيا ، وعُدَّةٌ لِلآخِرَةِ . ألا تَسمَعُ إلى قَولِ أهلِ النّارِ : «فَمَا لَنَا مِن شَافِعِينَ * وَ لَا صَدِيقٍ حَمِيمٍ » . (1)ومن كتاب له عليه السلام إلى عماله على الخراجالإمام الصادق عليه السلام :أكثِروا مِنَ الأَصدِقاءِ فِي الدُّنيا ؛ فَإِنَّهُم يَنفَعونَ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ ؛ أمَّا الدُّنيا فَحَوائِجُ يَقومونَ بِها ، وأمَّا الآخِرَةُ فَإِنَّ أهلَ جَهَنَّمَ قالوا : «فَمَا لَنَا مِن شَافِعِينَ * وَ لَا صَدِيقٍ حَمِيمٍ » . (2)ومن كتاب له عليه السلام إلى أمراء البلاد في معنىعنه عليه السلام :لَقَد عَظُمَت مَنزِلَةُ الصَّديقِ ، حَتّى إنَّ أهلَ النّارِ لَيَستَغيثونَ بِهِ ويَدعونَهُ فِي النّارِ قَبلَ القَريبِ وَالحَميمِ ؛ قالَ اللّهُ عز و جل مُخبِرا عَنهُم : «فَمَا لَنَا مِن شَافِعِينَ * وَ لَا صَدِيقٍ حَمِيمٍ » . (3)3 / 8أمنُ يَومِ القِيامَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُتَحابّونَ فِي اللّهِ في ظِلِّ عَرشِ اللّهِ يَومَ لا ظِلَّ إلّا ظِلُّهُ ، يَفزَعُ النّاسُ ولا يَفزَعونَ ، ويَخافُ النّاسُ ولا يَخافونَ . (4)عنه صلى الله عليه و آله :سَبعَةٌ يُظِلُّهُمُ اللّهُ في ظِلِّهِ يَومَ لا ظِلَّ إلّا ظِلُّهُ : ... ورَجُلانِ تَحابّا فِي اللّهِ ؛ اِجتَمَعا عَلَيهِ ، وتَفَرَّقا عَلَيهِ . (5) .


1- .مشكاة الأنوار : ص 329 ح 1045 ، مستدرك الوسائل : ج 8 ص 323 ح 9559 نقلاً عن القطب الراوندي في لبّ اللباب ؛ تفسير القرطبي : ج 13 ص 116 ، إحياء العلوم : ج 2 ص 233 .
2- .مصادقة الإخوان : ص 149 ح 1 عن جعفر بن إبراهيم ، وسائل الشيعة : ج 8 ص 407 ح 15529 .
3- .الأمالي للطوسي : ص 517 ح 1133 و ص 609 ح 1259 كلاهما عن الحسن بن صالح بن حيّ ،بحار الأنوار : ج 74 ص 176 ح 11 .
4- .المعجم الكبير : ج 20 ص 81 ح 154 عن معاذ بن جبل ، كنز العمّال : ج 9 ص 12 ح 24691 وراجع : المعجم الكبير : ج 20 ص 78 ح 144 _ 153 .
5- .صحيح البخاري : ج 1 ص 234 ح 629 ، صحيح مسلم : ج 2 ص 715 ح 91 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 598 ح 2391 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 440 ح 9671 كلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 15 ص 907 ح 43567 ؛ عوالي اللآلي : ج 1 ص 367 ح 67 .

ص: 79

3 / 8 ايمنى در روز قيامت

امام على عليه السلام :برادر [و دوست ايمانى] به دست آوريد ؛ زيرا برادران در دنيا و آخرت ، ساز و برگ اند. آيا اين سخن دوزخيان را نشنيده اى كه : «ما را نه شفاعت كنندگانى است ، نه دوستى نزديك» ؟امام صادق عليه السلام :در دنيا ، بر شمارِ دوستان [خود] بيفزاييد ؛ چرا كه دوستان در دنيا و آخرت ، سودمندند . در دنيا ، به رفع نيازهاى انسان ، كمك مى كنند و در آخرت [نيز سودمندند] ، به دليل آن كه دوزخيان مى گويند : «ما را نه شفاعت كنندگانى است ، نه دوستى نزديك» .امام صادق عليه السلام :منزلت دوست ، بزرگ است ، چندان كه دوزخيان ، پيش از آن كه نزديكان و خويشاوندان را به يارى طلبند و صدا بزنند ، دوست را به يارى مى طلبند و صدايش مى زنند . خداوند عز و جل از زبان آنها مى گويد : «ما را نه شفاعت كنندگانى است ، نه دوستى نزديك» .3 / 8ايمنى در روز قيامتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آنان كه به خاطر خدا با هم دوستى مى ورزند ، در آن روز كه سايه اى جز سايه خدا نيست ، در سايه عرش خداوند هستند . مردم ، وحشت زده مى شوند ؛ امّا آنان ، وحشتى نمى كنند . مردم در ترس و هراس آن به سر مى برند ؛ امّا آنان ، ترس و هراسى ندارند.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هفت گروه اند كه خداوند ، در آن روز كه سايه اى جز سايه او نيست ، آنان را در سايه خود قرار مى دهد : ... و دو مردى كه به خاطر خدا با هم دوستى مى ورزند ، به خاطر او با هم گِرد مى آيند و به خاطر او پراكنده مى شوند.

.

ص: 80

عنه صلى الله عليه و آله :المُتَحابّونَ فِي اللّهِ _ تَبارَكَ وتَعالَى _ في ظِلِّ العَرشِ يَومَ لا ظِلَّ إلّا ظِلُّهُ ، يَغبِطُهُم بِمَكانِهِمُ النَّبِيّونَ وَالشُّهَداءُ . (1)عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ يَقولُ يَومَ القِيامَةِ : أينَ المُتَحابّونَ بِجَلالي ؟ اليَومَ اُظِلُّهُم في ظِلّي يَومَ لا ظِلَّ إلّا ظِلّي . (2)وقال عليه السلام :عنه صلى الله عليه و آله :ما تَحابَّ رَجُلانِ فِي اللّهِ إلّا وَضَعَ اللّهُ لَهُما كُرسِيّا فَاُجلِسا عَلَيهِ ، حَتّى يَفرُغَ اللّهُ عز و جلمِنَ الحِسابِ . (3)عنه صلى الله عليه و آله_ وسَأَلَهُ رَجُلٌ مِنَ الأَعرابِ عَن ناسٍ لَيسوا بِأَنبِياءَ ولا شُهَداءَ يَغبِطُهُمُ الأَنبِياءُ وَالشُّهَداءُ عَلى مَجالِسِهِم وقُربِهِم مِنَ اللّهِ _ :هُم ناسٌ مِن أفناءِ (4) النّاسِ ونَوازِعِ (5) القَبائِلِ ، لَم تَصِل بَينَهُم أرحامٌ مُتَقارِبَةٌ ، تَحابّوا فِي اللّهِ وتَصافَوا ، يَضَعُ اللّهُ لَهُم يَومَ القِيامَةِ مَنابِرَ مِن نورٍ فَيُجلِسُهُم عَلَيها ، فَيَجعَلُ وُجوهَهُم نورا ، وثِيابَهُم نورا ، يَفزَعُ النّاسُ يَومَ القِيامَةِ ولا يَفزَعونَ ، وهُم أولِياءُ اللّهِ الَّذينَ لا خَوفٌ عَلَيهِم ولا هُم يَحزَنونَ . (6) .


1- .مسند ابن حنبل : ج 8 ص 421 ح 22846 وص 246 ح 22125 نحوه وليس فيه ذيله ، المعجم الكبير : ج 20 ص 88 ح 168 ، الإخوان : ص 92 ح 7 كلاهما نحوه وكلّها عن معاذ بن جبل ، كنز العمّال : ج 9 ص 12 ح 24693 .
2- .صحيح مسلم : ج 4 ص 1988 ح 37 ، الموطّأ : ج 2 ص 952 ح 13 وفيه «لجلالي» بدل «بجلالي» ، سنن الدارمي : ج 2 ص 768 ح 2655 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 303 ح 8840 ، تاريخ بغداد : ج 5 ص 71 الرقم 2450 كلّها عن أبي هريرة وليس فيه «يوم القيامة» ، كنز العمّال : ج 9 ص 12 ح 24692 .
3- .المعجم الكبير : ج 20 ص 36 ح 52 عن أبي عبيدة بن الجرّاح ، كنز العمّال : ج 9 ص 5 ح 24649 .
4- .يُقال : هو من أفناءِ الناس : إذا لم يُعلم مِمّن هو (الصحاح : ج 6 ص 2457 «فنى») .
5- .النزيع : الغريب ؛ وهو الذي نَزَعَ عن أهله وعشيرته ، أي بَعُد وغاب. وقيل : نُزّاع القبائل : غُرباؤهم الذين يجاورون قبائل ليسوا منهم (تاج العروس : ج 11 ص 473 «نزع») .
6- .مسند ابن حنبل : ج 8 ص 450 ح 22969 عن أبي مالك ، صحيح ابن حبّان : ج 2 ص 332 ح 573 عن أبي هريرة ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 188 ح 7318 عن ابن عمر وكلاهما نحوه ،كنزالعمّال : ج 9 ص 18 ح 24714 نقلاً عن ابن جرير عن أبي مالك الأشعري نحوه .

ص: 81

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آنان كه به خاطر خداوند _ تبارك و تعالى _ با هم دوستى مى ورزند ، در آن روز كه سايه اى جز سايه عرش خدا نيست ، در سايه عرش او هستند . پيامبران و شهيدان ، به جايگاه آنان ، غبطه مى خورند.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در روز قيامت ، خداوند مى فرمايد : «كجايند آنان كه به خاطر جلال و عظمت من [و نه اغراض دنيوى] با يكديگر دوستى مى ورزيدند؟ امروز كه سايه اى جز سايه من نيست ، آنان را در سايه خويش در مى آورم» .پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ دو انسانى براى خدا با يكديگر دوستى نمى ورزند ، مگر آن كه خداوند ، اورنگى براى آن دو مى نَهَد وآن دو را روى آن مى نشانند تا آن كه خداوند عز و جل از حسابرسى [ديگر بندگان] فارغ شود.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در پاسخ يك عرب باديه نشين كه پرسيد : آنان ، كدام مردم اند كه از پيامبران و شهيدان نيستند ؛ امّا پيامبران و شهيدان ، بر جايگاه آنان و مقام قربشان به خداوند ، غبطه مى خورند؟ _ :آنان ، جماعتى از مردمان بى نام و نشان و دورافتاده از قوم و قبيله اند كه ميانشان را پيوندهاى خويشاوندى به هم گره نمى زند ؛ بلكه به خاطر خدا با هم دوستى و صميمت مى ورزند . در روز قيامت ، خداوند ، براى آنها منبرهايى از نور مى گذارد و آنها را بر آن منبرها مى نشاند و چهره هايشان را نورانى مى گردانَد و جامه هايشان را از نور ، قرار مى دهد . در روز قيامت ، مردم ، در وحشت به سر مى برند ؛ امّا آنان را وحشتى نيست . اينان ، همان اولياى خدا هستند كه نه ترسى دارند و نه اندوهى به آنان مى رسد. (1) .


1- .اشاره است به آيه 62 از سوره يونس .

ص: 82

3 / 9حُرمَةُ النّارِالإمام الباقر عليه السلام :لَمّا كَلَّمَ اللّهُ موسَى بنَ عِمرانَ عليه السلام قالَ موسى : ... إلهي ، فَما جَزاءُ مَن أحَبَّ أهلَ طاعَتِكَ لِحُبِّكَ ؟ قالَ : يا موسى ، اُحَرِّمُهُ عَلى ناري . (1)3 / 10دُخولُ الجَنَّةِ بِغَيرِ حِسابٍالأمالي للطوسي عن أبي حمزة الثماليّ عن الإمام الباقر عن آبائه عليهم السلام عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ جَمَعَ اللّهُ الخَلائِقَ في صَعيدٍ واحِدٍ . . . ثُمَّ يُنادي مُنادٍ مِن عِندِ اللّهِ عز و جليُسمِعُ آخِرَهُم كَما يُسمِعُ أوَّلَهُم ، فَيَقولُ : أينَ جيرانُ اللّهِ جَلَّ جَلالُهُ في دارِهِ ؟ فَيَقومُ عُنُقٌ (2) مِنَ النّاسِ ، فَتَستَقبِلُهُم زُمرَةٌ مِنَ المَلائِكَة ، فَيَقولونَ لَهُم : ماذا كانَ عَمَلُكُم في دارِ الدُّنيا فَصِرتُم بِهِ اليَومَ جيرانَ اللّهِ تَعالى في دارِهِ ؟ فَيَقولونَ : كُنّا نَتَحابُّ فِي اللّهِ عز و جل ، ونَتَباذَلُ فِي اللّهِ ، ونَتَوازَرُ فِي اللّهِ .

فَيُنادي مُنادٍ مِن عِندِ اللّهِ : صَدَقَ عِبادي ، خَلّوا سَبيلَهُم لِيَنطَلِقوا إلى جِوارِ اللّهِ فِي الجَنَّةِ بِغَيرِ حِسابٍ . قالَ : فَيَنطَلِقونَ إلَى الجَنَّةِ بِغَيرِ حِسابٍ .

ثُمَّ قالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : فَهؤُلاءِ جيرانُ اللّهِ فِي دارِهِ ، يَخافُ النّاسُ ولا يَخافونَ ، ويُحاسَبُ النّاسُ ولا يُحاسَبونَ . (3) .


1- .فضائل الأشهر الثلاثة : ص 89 ح 68 عن زياد بن المنذر ، بحار الأنوار : ج 69 ص 413 .
2- .العُنُقُ : الجماعةٌ الكثيرة من الناس (لسان العرب : ج 10 ص 273 «عنق») .
3- .الأمالي للطوسي : ص 103 ح 158 ، الزهد للحسين بن سعيد : ص 170 و 171 ح 253 عن أبي حمزة الثمالي عن الإمام زين العابدين عليه السلام نحوه ؛ بحار الأنوار : ج 7 ص 171 ح 1 ؛ المطالب العالية : ج 4 ص 394 و 395 ح 4663 عن جدّ عمرو بن شعيب عنه صلى الله عليه و آله ، تنبيه الغافلين : ص 521 و 522 ح 830 عن الإمام زين العابدين عليه السلام وكلاهما نحوه .

ص: 83

3 / 9 حرام شدن آتش
3 / 10 وارد شدن به بهشت ، بدون حسابرسى

3 / 9حرام شدن آتشامام باقر عليه السلام :چون خداوند با موسى بن عمران عليه السلام سخن گفت ، موسى عليه السلام گفت : ... معبودا! پاداش كسى كه به خاطر دوست داشتن تو، اهل طاعتت را دوست بدارد ، چيست؟

خداوند فرمود : «اى موسى! او را بر آتشم حرام مى گردانم» .3 / 10وارد شدن به بهشت ، بدون حسابرسىالأمالى، طوسى_ به نقل از ابو حمزه ثُمالى _ :امام باقر عليه السلام از پدران بزرگوارش نقل كرده كه پيامبر خدا فرمود : «چون روز قيامت شود ، خداوند ، آفريدگان را در عرصه اى ، گِرد مى آورد ... . آن گاه ، ندا دهنده اى از جانب خداوند عز و جل ، با صدايى كه اوّلين و آخرين نفرِ آنها به يكسان مى شنوند ، ندا مى دهد و مى گويد : كجايند همسايگان خانه خداوند عز و جل ؟ .

پس جمع بسيارى از مردم ، بر مى خيزند . گروهى از فرشتگان به استقبال آنان مى روند و مى گويند : شما در سراى دنيا ، چه مى كرديد كه امروز ، همسايگان خداى متعال شده ايد؟

آن جماعت مى گويند : ما به خاطر خدا با يكديگر دوستى مى كرديم و به خاطر خدا ، به يكديگر دِهِش مى كرديم و به خاطر خدا ، از يكديگر پشتيبانى مى نموديم ... .

پس منادى اى از جانب خداوند ، ندا سر مى دهد : راست مى گويند بندگانم . راه را بر آنان بگشاييد تا بدون حسابرسى ، به جوار خداوند در بهشت بروند .

پس بدون حساب ، ره سپار بهشت مى شوند».

آن گاه ، امام باقر عليه السلام فرمود : «اينان ، همسايگان خانه خدا هستند . [در آن روز ]مردم ، بيمناك اند ؛ ولى اينان ، بيمى ندارند . مردم حسابرسى مى شوند ؛ امّا اينان ، حسابرسى نمى شوند» .

.

ص: 84

الإمام زين العابدين عليه السلام :إذا جَمَعَ اللّهُ عز و جل الأَوَّلينَ وَالآخِرينَ قامَ مُنادٍ فَنادى يُسمِعُ النّاسَ ، فَيَقولُ : أينَ المُتَحابّونَ فِي اللّهِ ؟

فَيَقومُ عُنُقٌ مِنَ النّاسِ ، فَيُقالُ لَهُم : اِذهَبوا إلَى الجَنَّةِ بِغَيرِ حِسابٍ .

فَتَلَقّاهُمُ المَلائِكَةُ فَيَقولونَ : إلى أينَ ؟

فَيَقولونَ : إلَى الجَنَّةِ بِغَيرِ حِسابٍ .

فَيَقولونَ : فَأَيُّ ضَربٍ أنتُم مِنَ النّاسِ ؟

فَيَقولونَ : نَحنُ المُتَحابّونَ فِي اللّهِ .

فَيَقولونَ : وأيُّ شَيءٍ كانَت أعمالُكُم ؟

قالوا : كُنّا نُحِبُّ فِي اللّهِ ، ونُبغِضُ فِي اللّهِ .

فَيَقولونَ : نِعمَ أجرُ العامِلينَ . (1)3 / 11الدَّرَجاتُ في الجَنَّةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن آخى أخا فِي اللّهِ رَفَعَهُ اللّهُ دَرَجَةً فِي الجَنَّةِ لا يَنالُها بِشَيءٍ مِن عَمَلِهِ . (2)عنه صلى الله عليه و آله :ما أحدَثَ اللّهُ تَعالى إخاءً بَينَ المُؤمِنينَ إلّا أحدَثَ لِكُلِّ واحِدٍ مِنهُما دَرَجَةً . (3) .


1- .الكافي : ج 2 ص 126 ح 8 ، المحاسن : ج 1 ص 412 ح 940 ، مشكاة الأنوار : ص 176 ح 454 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 245 ح 19 .
2- .إحياء العلوم : ج 2 ص 231 ، المطالب العالية : ج 3 ص 10 ح 2733 عن أنس نحوه وليس فيه ذيله .
3- .أعلام الدين : ص 280 عن أنس ، عدّة الداعي : ص 176 عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 74 ص 278 ح 14 .

ص: 85

3 / 11 كسب درجات بهشتى

امام زين العابدين عليه السلام :آن گاه كه خداوند عز و جل ، اوّلين و آخرين آفريدگان را گِرد آورَد ، ندا دهنده اى بر مى خيزد و صدا مى زند ، به طورى كه مردم [همگى ]بشنوند ، و مى گويد : «كجايند دوستان خدايى؟» .

پس گروه بسيارى از مردم ، بر مى خيزند . به ايشان گفته مى شود : «بدون محاسبه به بهشت برويد» .

فرشتگان ، جلو آنان را مى گيرند و مى گويند : كجا؟!

مى گويند : بدون محاسبه ، به بهشت [مى رويم] .

فرشتگان مى گويند : شما كدامين گروه از مردميد؟

مى گويند : ما دوستان خدايى هستيم.

فرشتگان مى گويند : اعمال شما چه بوده است؟

مى گويند : ما براى خدا ، دوست مى داشتيم و براى خدا ، دشمنى مى ورزيديم.

پس فرشتگان مى گويند : چه خوب است مزد عمل كنندگان!3 / 11كسب درجات بهشتىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس به خاطر خدا برادرى به دست آورد ، خداوند ، او را به درجه اى (مقامى) در بهشت بالا مى برد كه با هيچ عملش به آن درجه نايل نمى آيد.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداى متعال ، ميان دو مؤمن برادرى نمى افكنَد ، مگر آن كه براى هر يك از آن دو ، درجه اى پديد مى آورد.

.

ص: 86

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أحَبَّ أخا لِلّهِ فِي اللّهِ ، قالَ : «إنّي اُحِبُّكَ للّهِِ» فَدَخَلا جَميعا الجَنَّةَ كانَ الَّذي أحَبَّ فِي اللّهِ أرفَعَ دَرَجَةً ؛ لِحُبِّهِ ، عَلَى الَّذي أحَبَّهُ لَهُ . (1)عنه صلى الله عليه و آله :مَن جَدَّدَ أخا فِي الإِسلامِ بَنَى اللّهُ لَهُ بُرجا فِي الجَنَّةِ مِن جَوهَرَةٍ . (2)عنه صلى الله عليه و آله :ما أحدَثَ رَجُلٌ أخا فِي اللّهِ عز و جل إلّا بَنَى اللّهُ لَهُ بَيتا فِي الجَنَّةِ . (3)عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ المُتَحابّينَ لَتُرى غُرَفُهُم فِي الجَنَّةِ كَالكَوكَبِ الطّالِعِ الشَّرقِيِّ أوِ الغَربِيِّ ، فَيُقالُ : مَن هؤُلاءِ ؟

فَيُقالُ : هؤُلاءِ المُتَحابّونَ فِي اللّهِ عز و جل . (4)أعلام الدين :قالَ النَّبيُّ صلى الله عليه و آله : إنّي لَأَعرِفُ أقواما هُم عِندَ اللّهِ تَعالى بِمَنزِلَتي يَومَ القِيامَةِ ما هُم بِأَنبِياءَ ولا شُهَداءَ ، تَغبِطُهُمُ الأَنبِياءُ وَالشُّهَداءُ بِمَنزِلَتِهِم . فَقيلَ : مَن هُم يا رَسولَ اللّهِ ؟

فَيَقولُ : ناسٌ تَآخَوا في روحِ اللّهِ عَلى غَيرِ مالٍ ولا سَبَبٍ قَريبٍ ، _ وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ _ إنَّ لِوُجوهِهِم نورا ، وإنَّهُم لَعَلى نورٍ ، لا يَحزَنونَ إذا حَزَنَ النّاسُ ، ولا يَفزَعونَ إذا فَزَعوا . ثُمَّ تَلا قَولَهُ تَعالى : «أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ » (5) . (6) .


1- .الأدب المفرد : ص 166 ح 546 عن عبداللّه بن عمرو ، كنز العمّال : ج 9 ص 18 ح 24716 .
2- .الاختصاص : ص 228 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 260 ح 56 ؛ الإخوان : ص 111 ح 27 عن أنس نحوه .
3- .الإخوان : ص 111 ح 26 ، الفردوس : ج 4 ص 60 ح 6190 نحوه وكلاهما عن أنس ، كنز العمّال : ج 9 ص4 ح 24645 ؛ مشكاة الأنوار : ص 330 ح 1047 وفيه «إلّا أحدث له درجة في الجنّة» بدل «إلّا بنى اللّه ...».
4- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص 174 ح 11829 عن أبي سعيد الخدري ، كنزالعمّال : ج 9 ص 16 ح 24706 .
5- .يونس : 62 .
6- .أعلام الدين : ص 280 .

ص: 87

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس برادرى را به خاطر خدا و در راه خدا دوست بدارد و بگويد : «من تو را به خاطر خدا دوست دارم» و هر دو به بهشت بروند ، آن كه به خاطر خدا دوست داشته ، درجه اش بالاتر از آن يكى است كه او را به خاطر خودش دوست مى داشته است.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس برادر مسلمان جديدى به دست آورد ، خداوند براى او در بهشت ، برجى از گوهر مى سازد.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ مردى به خاطر خداوند عز و جل برادرى به دست نياورد ، مگر اين كه خداوند براى او در بهشت ، خانه اى ساخت.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آنان كه با يكديگر دوستى مى ورزند ، خانه هايشان در بهشت ، چونان ستاره درخشان شرقى يا غربى ديده مى شود . گفته مى شود : اينان كيستند؟ جواب مى آيد : «اينان ، كسانى هستند كه از براى خداوند عز و جل با يكديگر دوستى مى ورزيدند» .أعلام الدين :پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «من ، مردمانى را مى شناسم كه در روز قيامت ، نزد خداوند متعال ، چونان من هستند . اينان ، نه از پيامبران اند و نه از شهيدان ؛ امّا پيامبران و شهيدان به مقام و منزلت آنان ، غبطه مى خورند» .

گفته شد : اينان كيستند ، اى پيامبر خدا؟

فرمود : «مردمانى كه به خاطر خدا و بى چشمْ داشت مالى و يا پيوند خويشاوندى ، با يكديگر برادرى مى كنند . سوگند به آن كه جانم در دست اوست ، چهره هاى اينان را نورانيّتى است ، و وجودشان غرقه در نور است . آن گاه كه [در قيامت ]مردمان ، اندوهگين مى شوند ، آنان را اندوهى نمى گيرد ، و آن گاه كه ديگران به وحشت مى افتند ، ايشان را وحشتى نمى رسد» .

سپس اين سخن خداوند متعال را تلاوت كرد : «هان! اولياى خدا را نه بيمى است و نه اندوهگين مى شوند» . .

ص: 88

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :قالَ اللّهُ عز و جل : المُتَحابّونَ في جَلالي لَهُم مَنابِرُ مِن نورٍ ، يَغبِطُهُمُ النَّبِيّونَ وَالشُّهَداءُ . (1)عنه صلى الله عليه و آله :المُتَحابّونَ فِي اللّهِ يَومَ القِيامَةِ عَلى أرضٍ زَبَرجَدَةٍ خَضراءَ في ظِلِّ عَرشِهِ عَن يَمينِهِ _ وكِلتا يَدَيهِ يَمينٌ _ وُجوهُهُم أشَدُّ بَياضا وأضوَأُ مِنَ الشَّمسِ الطّالِعَةِ ، يَغبِطُهُم بِمَنزِلَتِهِم كُلُّ مَلَكٍ مُقَرَّبٍ وكُلُّ نَبِيٍّ مُرسَلٍ .

يَقولُ النّاسُ : مَن هؤُلاءِ ؟

فَيُقالُ : هؤُلاءِ المُتَحابّونَ فِي اللّهِ . (2)عنه صلى الله عليه و آله :المُتَحابّونَ فِي اللّهِ عز و جل عَلى أعمِدَةٍ مِن ياقوتٍ أحمَرَ فِي الجَنَّةِ ، يُشرِفونَ عَلى أهلِ الجَنَّةِ ، فَإِذَا اطَّلَعَ أحَدُهُم مَلَأَ حُسنُهُ بُيوتَ أهلِ الجَنَّةِ ، فَيَقولُ أهلُ الجَنَّةِ : اُخرُجوا نَنظُرِ المُتَحابّينَ فِي اللّهِ عز و جل .

قالَ : فَيَخرُجونَ ويَنظُرونَ إلَيهِم ، أحَدُهُم وَجهُهُ مِثلُ القَمَرِ في لَيلَةِ البَدرِ ، عَلى جِباهِهِم : هؤُلاءِ المُتَحابّونَ فِي اللّهِ عز و جل . (3)الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ المُتَحابّينَ فِي اللّهِ يَومَ القِيامَةِ عَلى مَنابِرَ مِن نورٍ ، قَد أضاءَ نورُ وُجوهِهِم ونورُ أجسادِهِم ونورُ مَنابِرِهِم كُلَّ شَيءٍ حتّى يُعرَفوا بِهِ ، فَيُقالُ : هؤُلاءِ

المُتَحابّونَ فِي اللّهِ . (4) .


1- .سنن الترمذي : ج 4 ص 598 ح 2390 ، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 251 ح 22141 كلاهما عن معاذ بن جبل ، كنز العمّال : ج 9 ص 8 ح 24669 .
2- .الكافي : ج 2 ص 126 ح 7 ، المحاسن : ج 1 ص 412 ح 941 كلاهما عن أبيالجارود عن الإمام الباقر عليه السلام ، مشكاة الأنوار : ص 218 ح 598 وفيهما بزيادة «من الثلج» بعد «بياضا» ، بحارالأنوار : ج 7 ص 195 ح 64 .
3- .الأمالي للمفيد : ص 75 ح 11 عن ابن مسعود ، بحار الأنوار : ج 74 ص 399 ح 37 ؛ المطالب العالية : ج 3 ص 10 ح 2734 عن ابن مسعود نحوه وفيه «أهل الدنيا» بدل «أهل الجنّة» وراجع: مسند زيد : ص 421 .
4- .الكافي : ج 2 ص 125 ح 4 ، المحاسن : ج 1 ص 413 ح 943 وليس فيه «نور وجوههم» وكلاهما عن أبي بصير ، ثواب الأعمال : ص 182 عن الحسن بن عليّ بن فضّال عن أبي الحسن عليه السلام ، الاُصول الستّة عشر : ص 223 ح 235 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 7 ص 195 ح 63 .

ص: 89

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل فرمود : «آنان كه به خاطر عظمت و شكوه من با يكديگر دوستى مى ورزند ، برايشان منبرهايى از نور است كه پيامبران و شهيدان ، بر آنان غبطه مى خورند» .پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دوستان خدايى در روز قيامت ، بر زمينى زِبَرجدين و سبزرنگ در سايه عرش او و در دست راستش هستند _ و هر دو دست خداوند ، راست است _ . (1) چهره هايشان سپيدتر و درخشان تر از خورشيد تابان است . تمام فرشتگان مقرّب و همه پيامبران مُرسَل به حال آنان غبطه مى خورند» .

مردم مى پرسند : اينان كيستند؟

گفته مى شود : «اينان ، دوستان خدايى اند» .پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آنان كه براى خداى عز و جل با يكديگر دوستى مى ورزند ، در بهشت ، بر فراز ستون هايى از ياقوت سرخ اند و بر بهشتيان ، مُشرِف اند . پس هر گاه يكى از آنان سَرَك بكشد ، حُسن او خانه هاى بهشتيان را پُر مى كند و اهل بهشت مى گويند : «برويم دوستان خدايى را تماشا كنيم» .

پس ، [از خانه هايشان] بيرون مى روند و آنان را نظاره مى كنند ، در حالى كه هر يك از آنان ، چهره هايشان مانند ماه شب چهارده ، مى درخشد و بر پيشانى هايشان نوشته شده است : «اينان ، دوستان خدايى اند» .امام صادق عليه السلام :دوستان خدايى ، در روز قيامت ، بر فراز منبرهايى از نورند ، در حالى كه نور چهره هايشان و نور بدن هايشان و نور منبرهايشان ، همه جا را روشن كرده است ، به طورى كه با آن شناخته مى شوند و گفته مى شود : «اينان ، دوستان خدايى اند» . .


1- .نسبت دادن به «يمين» (دست راست)» كه نشان از يُمن دارد، اشاره است به قدرت و يُمن عطاى خداى متعال . «كلتا يديه يمين؛ هر دو دست خداوند، راست است» نيز پندار انحصار قدرت و يُمنِ عطا به برخى جهات و اسماء و صفات حق را نفى مى كند و آن را به ذات بى مثال خداى _ تبارك و تعالى _ اسناد مى دهد.

ص: 90

الإمام الرضا عليه السلام :مَنِ استَفادَ أخا فِي اللّهِ عز و جل استَفادَ بَيتا فِي الجَنَّةِ . (1)3 / 12السَّبقَةُ إلَى الجَنَّةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أوَّلُ مَن يَرِدُ الحَوضَ يَومَ القِيامَةِ المُتَحابّونَ فِي اللّهِ عز و جل . (2) .


1- .ثواب الأعمال : ص 182 ح 1 ، مصادقة الإخوان : ص 150 ح 2 كلاهما عن محمّد بن زيد ، الأمالي للمفيد : ص 316 ح 8 ، الأمالي للطوسي : ص 84 ح 124 كلاهما عن داود بن سليمان الغازي ، بحار الأنوار : ج 74 ص 276 ح 4 ؛ تاريخ بغداد : ج 3 ص 55 الرقم 997 عن محمّد بن زيد عن الإمام الجواد عليه السلام .
2- .الفردوس : ج 1 ص 27 ح 40 عن أبي الدرداء ، كنزالعمّال : ج 9 ص 18 ح 24715 .

ص: 91

3 / 12 تقدّم در ورود به بهشت

امام رضا عليه السلام :هر كس به خاطر خداوند عز و جل برادرى به دست آورَد ، خانه اى در بهشت به دست آورده است.3 / 12تقدّم در ورود به بهشتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نخستين كسانى كه در روز قيامت ، بر حوض وارد مى شوند ، آنان اند كه به خاطر خداوند عز و جل با يكديگر دوستى مى كنند.

.

ص: 92

الفصل الرابع : حقوق الإخاء4 / 1حُرمَةُ النَّفسِ وَالمالِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ألا إنَّ المُسلِمَ أخُو المُسلِمِ ، فَلَيسَ يَحِلُّ لِمُسلِمٍ مِن أخيهِ شَيءٌ إلّا ما أحَلَّ مِن نَفسِهِ . (1)عنه صلى الله عليه و آله :ألا أيُّهَا النّاسُ ، إنَّ المُسلِمَ أخُو المُسلِمِ حَقّا ، لا يَحِلُّ لِامرِىً مُسلِمٍ دَمَ امرِىً مُسلِمٍ ومالَهُ إلّا ما أعطاهُ بِطيبَةِ نَفسٍ مِنهُ . (2)4 / 2رَدُّ التَّحِيَّةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ المُسلِمَ أخُو المُسلِمِ ، إذا لَقِيَهُ رَدَّ عَلَيهِ مِنَ السَّلامِ بِمِثلِ ما حَيّاهُ بِهِ أو أحسَنَ مِن ذلِكَ . (3) .


1- .سنن الترمذي : ج 5 ص 273 ح 3087 ، الدرّ المنثور : ج 2 ص 523 نقلاً عن النسائي ، كنز العمّال : ج 5 ص 116 ح 12303 نقلاً عن ابن ماجة وكلّها عن عمرو بن الأحوص .
2- .تفسير القمّي : ج 1 ص 172 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 184 ح 9 وص 424 ح 16 كلاهما نحوه ؛ سنن الدارقطني : ج 3 ص 25 ح 87 عن ابن عبّاس نحوه وراجع: السنن الكبرى : ج 8 ص 316 ح 16756 .
3- .شُعب الإيمان : ج 6 ص 116 ح 7654 عن الحارث بن شريح ، تاريخ المدينة : ج 2 ص 596 عن أبي معاوية يزيد بن عبدالملك نحوه ، كنز العمّال : ج 1 ص 151 ح 754 .

ص: 93

فصل چهارم : حقوق برادرى
4 / 1 حرمت داشتن جان و مال
4 / 2 جواب سلام دادن

فصل چهارم : حقوق برادرى4 / 1حرمت داشتن جان و مالپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بدانيد كه مسلمان ، برادر مسلمان است . پس بر هيچ مسلمانى چيزى از برادرش روا نيست ، مگر آنچه خود او روا سازد.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هان ، اى مردم! مسلمان ، حقيقتا برادر مسلمان است . خون و مال هيچ فرد مسلمانى بر هيچ فرد مسلمانى روا نيست ، مگر آنچه او خود با رضايت خاطر ، عطا كند.4 / 2جواب سلام دادنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مسلمان ، برادر مسلمان است . هر گاه به او بر خورَد ، پاسخ سلامش را

به همان گونه كه به او سلام كرده و يا به گونه اى بهتر ، مى دهد.

.

ص: 94

4 / 3النَّصيحَةرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ أخُو المُؤمِنِ ، لا يَدَعُ نَصيحَتَهُ عَلى كُلِّ حالٍ . (1)الإمام عليّ عليه السلام :أخوكَ فِي اللّهِ مَن هَداكَ إلى رَشادٍ ، ونَهاكَ عَن فَسادٍ ، وأعانَكَ إلى (2) إصلاحِ مَعادٍ . (3)4 / 4النُّصرَةرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن نَصَرَ أخاهُ المُسلِمَ وهُوَ يَستَطيعُ ذلِكَ نَصَرَهُ اللّهُ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ . (4)الإمام الصادق عليه السلام :ما مِن مُؤمِنٍ يَخذُلُ أخاهُ وهُوَ يَقدِرُ عَلى نُصرَتِهِ إلّا خَذَلَهُ اللّهُ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ . (5) .


1- .الجامع الصغير : ج 2 ص 662 ح 9156 ، كنزالعمّال : ج 1 ص 142 ح 687 كلاهما نقلاً عن ابن النجّار عن جابر .
2- .كذا في الطبعة المعتمدة ، وفي طبعة بيروت : «على» .
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 80 ح 1918 .
4- .حلية الأولياء : ج 3 ص 25 الرقم 206 عن عمران بن حصين .
5- .ثواب الأعمال : ص 177 ح 1 ، الأمالي للصدوق : ص 574 ح 785 ، المحاسن : ج 1 ص 183 ح 296 كلّها عن إبراهيم بن عمر اليماني ، مشكاة الأنوار : ص 186 ح 487 عن إبراهيم الثمالي ، المؤمن : ص 67 ح 178 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 17 ح 1 .

ص: 95

4 / 3 خيرخواهى
4 / 4 يارى دادن

4 / 3خيرخواهىوَعَزَّى قوماً عن ميت مات لهم فقال عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، برادر مؤمن است . هيچ گاه از خيرخواهى براى او فروگذار نمى كند .امام على عليه السلام :برادرِ خدايىِ تو، كسى است كه به راه درست ، هدايتت كند ، از تباهى بازَت دارد و در جهت آباد كردن معاد ، كمكت نمايد.4 / 4يارى دادنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس بتواند برادر مسلمانش را يارى برساند و اين كار را بكند ، خداوند ، در دنيا و آخرت ، او را يارى مى رساند.امام صادق عليه السلام :هيچ مؤمنى نيست كه برادرش را بى ياور بگذارد ، در حالى كه مى تواند او را يارى رساند ، مگر آن كه خداوند ، در دنيا و آخرت ، او را بى ياور مى گذارد.

.

ص: 96

صحيح مسلم عن جابر :اِقتَتَلَ غُلامانِ ؛ غُلامٌ مِنَ المُهاجِرينَ وغُلامٌ مِنَ الأَنصارِ ، فَنادَى المُهاجِرُ أوِ المُهاجِرونَ : يا لَلمُهاجِرينَ . ونادَى الأَنصارِيُّ : يا لَلأَنصارِ . فَخَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ : ما هذا ، دَعوى أهلِ الجاهِلِيَّة ؟! قالوا : لا يا رَسولَ اللّه ، إلّا أنَّ غُلامَينِ اقتَتَلا ، فَكَسَعَ أحَدُهُمَا الآخَرَ . (1)

قالَ : فَلا بَأسَ . وَليَنصُرِ الرَّجُلُ أخاهُ ظالِما أو مَظلوما ، إن كانَ ظالِما فَليَنهَهُ ؛ فَإِنَّهُ لَهُ نَصرٌ ، وإن كانَ مَظلوما فَليَنصُرهُ . (2)4 / 5الإِعانَةرسول اللّه صلى الله عليه و آله :اللّهُ في عَونِ العَبدِ ما كانَ العَبدُ في عَونِ أخيهِ . (3)عنه صلى الله عليه و آله :لا يَزالُ اللّهُ تَعالى في عَونِ العَبدِ ما كانَ العَبدُ في عَونِ أخيهِ ، وَاللّهُ يُحِبُّ إغاثَةَ اللَّهفانِ . (4)الإمام عليّ عليه السلام :إذا نَبَتَ (5) الوُدُّ وَجَبَ التَّرافُدُ (6) وَالتَّعاضُدُ . (7) .


1- .الكَسعُ : أن تضرب دُبر الإنسان بيدك أو بصدر قَدَمك ، يقال : اتّبع فلانٌ أدبارهم يكسفهم بالسيف ؛ أي يطردهم (الصحاح : ج 3 ص 1276 «كسع»).
2- .صحيح مسلم : ج 4 ص 1998 ح 62 ، سنن الدارمي : ج 2 ص 767 ح 2651 وفيه ذيله من «لينصر الرجل» .
3- .صحيح مسلم : ج 4 ص 2074 ح 38 ، سنن أبي داود : ج 4 ص 287 ح 4946 ، سنن الترمذي : ج 5 ص 195 ح 2945 كلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 15 ص 849 ح 43375 ؛ الكافي : ج 2 ص 200 ح 5 عن ذريح المحاربي عن الإمام الصادق عليه السلام وفيه «المؤمن» بدل «العبد» في كلا الموضعين ، عوالي اللآلي : ج 1 ص 107 ح 1 عن أبي هريرة .
4- .حلية الأولياء : ج 3 ص 42 الرقم 208 عن أبي هريرة .
5- .في عيون الحكم والمواعظ : «إذا ثَبَتَ» .
6- .التَّرافُد : التَّعاوُن (الصحاح : ج 2 ص 475 «رفد») .
7- .غرر الحكم : ج 4 ص 173 ح 4132 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 137 ح 3112 .

ص: 97

4 / 5 كمك كردن

صحيح مسلم_ به نقل از جابر _ :دو جوان به جان هم افتادند : جوانى از مهاجران و ديگرى از انصار . پس آن جوان مهاجر يا مهاجران داد زدند : فرياد ، اى مهاجران! و جوان انصارى داد زد : فرياد ، اى انصار!

پيامبر خدا ، بيرون آمد و فرمود : «چه خبر است؟ [اين] فريادخواهى اهل جاهليت است؟!».

گفتند : خير ، اى پيامبر خدا! دو جوان به جان هم افتاده اند و همديگر را زير مُشت و لگد گرفته اند.

فرمود : «پس ، مهم نيست . انسان بايد برادرش را يارى برساند ، ظالم باشد يا مظلوم . اگر ظالم باشد ، بايد او را از ظلمش نهى كند كه اين ، در واقع ، يارى رساندن به اوست ، و اگر مظلوم باشد ، بايد يارى اش كند» .4 / 5كمك كردنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مادام كه بنده ، به برادرش كمك كند ، خداوند ، به آن بنده كمك مى رساند.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :تا زمانى كه بنده ، كمك كارِ برادرش باشد ، خداى متعال نيز همواره كمك كار اوست ، و خداوند ، دستگيرى از غم زدگان را دوست مى دارد.امام على عليه السلام :هر گاه [بذر] دوستى برويَد ، همكارى و پشتيبانى واجب مى آيد.

.

ص: 98

الإمام الباقر عليه السلام :مَن بَخِلَ بِمَعونَةِ أخيهِ المُسلِمِ وَالقِيامِ لَهُ في حاجَتِهِ إلّا (1) ابتُلِيَ بِمَعونَةِ مَن يَأثَمُ عَلَيهِ ولا يُؤجَرُ . (2)عنه عليه السلام :إنَّ نَفَرا مِنَ المُسلِمينَ خَرَجوا إلى سَفَرٍ لَهُم فَضَلُّوا الطَّريقَ ، فَأَصابَهُم عَطَشٌ شَديدٌ ، فَتَكَفَّنوا ولَزِموا اُصولَ الشَّجَرِ ، فَجاءَهُم شَيخٌ و عَلَيهِ ثِيابٌ بيضٌ ، فَقالَ : قوموا فَلا بَأسَ عَلَيكُم فَهذَا الماءُ . فَقاموا و شَرِبوا وَ ارتَوَوا ، فَقالوا : مَن أنتَ يَرحَمُكَ اللّهُ ؟

فَقالَ : أ نَا مِنَ الجِنِّ الَّذينَ بايَعوا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، إنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : «المُؤمِنُ أخُو المُؤمِنِ ، عَينُهُ و دَليلُهُ» ، فَلَم تَكونوا تُضَيَّعوا بِحَضرَتي . (3)4 / 6قَضاءُ الحاجَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنونَ إخوَةٌ ، يَقضي بَعضُهُم حَوائِجَ بَعضٍ ، فَبِقَضاءِ بَعضِهِم حَوائِجَ بَعضٍ يَقضِي اللّهُ حَوائِجَهُم يَومَ القِيامَةِ . (4) .


1- .«إلّا ابتُليَ» كذا في أكثر النسخ ، فكلمة «إلّا» إمّا زائدة ، أو المستثنى منه مقدّر ؛ أي ما فعل ذلك إلّا ابتُلي ... وفي بعض النسخ «ابتلي» بدون كلمة «إلّا» موافقا لما في المحاسن وثواب الأعمال ، وهو أظهر (مرآة العقول : ج 11 ص 49).
2- .الكافي : ج 2 ص 366 ح 1 عن حسين بن أمين ، ثواب الأعمال : ص 298 ح 2 عن الحسين بن أبان ،المحاسن : ج 1 ص 184 ح 299 عن الحسين بن أنس ، بحار الأنوار : ج 75 ص 175 ح 9 وراجع: الكافي : ج 2 ص 366 ح 3 .
3- .الكافي : ج 2 ص 167 ح 10 عن فضيل بن يسار ، المؤمن : ص 43 ح 100 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 272 ح 13 .
4- .الأمالي للمفيد : ص 150 ح 8 عن الحسين بن زيد عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، مصادقة الإخوان : ص 160 ح 5 عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام وفيه «أقضي» بدل «يقضي اللّه » وليس فيه «فبقضاء بعضهم حوائج بعض» ، بحار الأنوار : ج 74 ص 311 ح 64 .

ص: 99

4 / 6 برآوردن نياز

امام باقر عليه السلام :هر كس از كمك كردن به برادر مسلمانش و پرداختن به رفع نياز او دريغ ورزد ، به كمك رساندن به كسى گرفتار مى آيد كه در آن كمك ، گناهكار مى شود و مزدى هم نمى برَد.امام باقر عليه السلام :گروهى از مسلمانان ، ره سپار سفرى شدند و راه را گم كردند . سخت تشنه شدند ، به طورى كه كفن پوشيدند [يا جامه هاى خود را چون كفن ، دور خود پيچيدند و آماده مُردن شدند] و به ريشه هاى درخت چسبيدند [تا از اين طريق ، اندكى رفع عطش كنند] . در اين هنگام ، پيرى سفيدپوش ، نزد آنان آمد و گفت : برخيزيد! نگران نباشيد . اين ، آب .

آنها برخاستند و نوشيدند و سيراب شدند . سپس گفتند : خدايت رحمت كند! تو كيستى؟

گفت : من از جنّيانى هستم كه با پيامبر خدا ، بيعت كردند . من از پيامبر خدا شنيدم كه مى فرمود : «مؤمن ، برادر مؤمن ، چشم او و راه نماى اوست» . پس با وجود من ، شما نمى بايد از بين برويد.4 / 6برآوردن نيازپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمنان ، برادرند ، نيازهاى يكديگر را برآورده مى سازند و با بر آوردن نيازهاى يكديگر است كه خداوند ، در روز قيامت ، نيازهاى آنان را برآورده مى كند .

.

ص: 100

عنه صلى الله عليه و آله :مَن كانَ في حاجَةِ أخيهِ كان اللّهَ في حاجَتِهِ . (1)الكافي عن أبي بصير :سَمِعتُ أبا عَبدِاللّهِ عليه السلام يَقولُ : أيُّما رَجُلٍ مِن أصحابِنَا استَعانَ بِهِ رَجُلٌ مِن إخوانِهِ في حاجَةٍ فَلَم يُبالِغ فيها بِكُلِّ جَهدٍ فَقَد خانَ اللّهَ ورَسولَهُ وَالمُؤمِنينَ .

قُلتُ لِأَبي عَبدِاللّهِ عليه السلام : ما تَعني بِقَولِكَ : وَالمُؤمِنينَ ؟

قالَ : مِن لَدُن أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام إلى آخِرِهِم . (2)الكافي عن صفوان الجمّال :كُنتُ جالِسا مَعَ أبي عَبدِاللّهِ عليه السلام إذ دَخَلَ عَلَيهِ رَجُلٌ مِن أهلِ مَكَّةَ يُقالُ لَهُ «مَيمونٌ» ، فَشَكا إلَيهِ تَعَذُّرَ الكِراءِ عَلَيهِ ، فَقالَ لي : قُم فَأَعِن أخاكَ . فَقُمتُ مَعَهُ ، فَيَسَّرَ اللّهُ كِراهُ ، فَرَجَعتُ إلى مَجلِسي .

فَقالَ أبو عَبدِاللّهِ عليه السلام : ما صَنَعتَ في حاجَةِ أخيكَ ؟

فَقُلتُ : قَضاهَا اللّهُ بِأبي أنتَ واُمّي !

فَقالَ : أما إنَّكَ أن تُعينَ أخاكَ المُسلِمَ أحَبُّ إلَيَّ مِن طَوافِ اُسبوعٍ بِالبَيتِ مُبتَدِئا (3) . (4) .


1- .صحيح البخاري : ج 2 ص 863 ح 2310 عن عبد اللّه بن عمر ، صحيح مسلم : ج 4 ص 1996 ح 58 ، سنن أبي داود : ج 4 ص 273 ح 4893 وفيه «فإنّ اللّه » بدل «كان اللّه » وكلاهما عن سالم عن أبيه ، كنز العمّال : ج 6 ص 444 ح 16463 ؛ الأمالي للطوسي : ص 97 ح 147 عن محمّد بن يحيى المدني عن الإمام الصادق عليه السلام بزيادة «المؤمن المسلم» بعد «أخيه» و«ما كان في حاجة أخيه» في آخره ، الرسالة السعدية : ص 163 عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 74 ص 286 ح 11 .
2- .الكافي : ج 2 ص 362 ح 3 ، ثواب الأعمال : ص 297 ح 2 ، المحاسن : ج 1 ص 183 ح 295 ، بحار الأنوار : ج75 ص 175 ح 7 .
3- .قوله عليه السلام : «مبتدئا» إمّا حال ... عن فاعل الطواف ، أو هو على بناء اسم المفعول حالاً عن الطواف ،وعلى التقديرين لإخراج طواف الفريضة (مرآة العقول : ج 9 ص 115) .
4- .الكافي : ج 2 ص 198 ح 9 ، مصادقة الإخوان : ص 176 ح 10 ، المؤمن : ص 52 ح 132 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 335 ح 113 .

ص: 101

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس در پىِ برآوردن نياز برادر مسلمانش باشد ، خداوند ، در پى برآوردن حاجت اوست.الكافى_ به نقل از ابو بصير _ :از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد : «هر مردى از ياران ما كه مردى از برادرانش در كارى از او كمك بخواهد و او با تمام توانش در انجام دادن آن كار ، نكوشد ، به خدا و پيامبر او و مؤمنان ، خيانت كرده است» .

به امام صادق عليه السلام گفتم : مقصودتان از «مؤمنان» چيست؟

فرمود : «[همه مؤمنان و شيعيان ،] از زمان امير مؤمنان عليه السلام تا آخرينشان».الكافى_ به نقل از صفوان جمّال _ :خدمت امام صادق عليه السلام نشسته بودم كه مردى از اهالى مكّه به نام «ميمون»، وارد شد و از نداشتن كرايه به ايشان شكايت كرد .

امام عليه السلام به من فرمود : «برخيز و به برادرت كمك كن» .

من با او رفتم تا آن كه خداوند ، كرايه او را فراهم ساخت . سپس به جاى خود بر گشتم.

امام صادق عليه السلام فرمود : «با حاجت برادرت چه كردى؟» .

گفتم : پدر و مادرم به فدايت! خداوند ، رفع حاجت كرد.

فرمود : «بدان كه كمك كردن تو به برادر مسلمانت ، نزد من محبوب تر از يك هفته (/هفت بار) طواف مستحبّى به گِرد كعبه است . (1) .


1- .در باره كلمه «مبتدئا» كه در متن روايت آمده ، دو وجه احتمال داده اند: يا حال از فاعل طواف است و يا بنا بر اين كه اسم مفعول باشد ، حال از خود طواف است . در هر دو صورت ، براى خارج ساختن طواف حجّ واجب است (مرآة العقول : ج 9 ص 115) .

ص: 102

4 / 7الإِكرامرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن أكرَمَ أخاهُ المُسلِمَ ؛ بِمَجلِسٍ يُكرِمُهُ ، أو بِكَلِمَةٍ يُلطِفُهُ بِها ، أو حاجَةٍ يَكفيهِ إيّاها ، لَم يَزَل في ظِلٍّ مِنَ المَلائِكَةِ ما كانَ بِتِلكَ المَنزِلَةِ . (1)عنه صلى الله عليه و آله :مَن أكرَمَ أخاهُ المُسلِمَ بِكَلِمَةٍ يُلطِفُهُ بِها وفَرَّجَ عَنهُ كُربَتَهُ ، لَم يَزَل فيظِلِّ اللّهِ المَمدودِ عَلَيهِ الرَّحمَةُ ما كانَ في ذلِكَ . (2)عنه صلى الله عليه و آله :ما في اُمَّتي عَبدٌ ألطَفَ أخاهُ فِي اللّهِ بِشَيءٍ مِن لُطفٍ إلّا أخدَمَهُ اللّهُ مِن خَدَمِ الجَنَّةِ . (3)عنه صلى الله عليه و آله :مَن أكرَمَ أخاهُ فَإِنَّما يُكرِمُ اللّهَ ، فَما ظَنُّكُم بِمَن يُكرِمُ اللّهَ بِأَن يَفعَلَ بِهِ ؟! (4)المستدرك على الصحيحين عن سلمان :دَخَلتُ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وهُوَ مُتَّكِئٌ عَلى وِسادَةٍ ، فَأَلقاها إلَيَّ ، ثُمَّ قالَ لي : يا سَلمانُ ، ما مِن مُسلِمٍ يَدخُلُ عَلى أخيهِ المُسلِمِ فَيُلقي لَهُ وِسادَةً إكراما لَهُ إلّا غَفَرَ اللّهُ لَهُ . (5) .


1- .المؤمن : ص 52 ح 128 عن الإمام الباقر عليه السلام .
2- .الكافي : ج 2 ص 206 ح 5 عن عبداللّه بن جعفر عن الإمام الصادق عليه السلام ، علل الشرائع : ص 523 ح 2 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلامعنه صلى الله عليه و آله ، ثواب الأعمال : ص 178 ح 1 عن جعفر بن إبراهيم عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وكلاهما نحوه ، النوادر للراوندي : ص 110 ح 96 وفيه «أو مجلس يكرمه به» بدل «وفرّج عنه كربته» ، الجعفريّات : ص 194 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 74 ص 316 ح 73 .
3- .الكافي : ج 2 ص 206 ح 4 ، ثواب الأعمال : ص 182 ح 1 ، مصادقة الإخوان : ص 183 ح 1 كلّها عن زيد بن أرقم ، بحار الأنوار : ج 74 ص 298 ح 33 .
4- .ثواب الأعمال : ص 339 عن أبي هريرة وعبداللّه بن عبّاس ، عدّة الداعي : ص 176 عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 74 ص 319 ح 83 ؛ كنز العمّال : ج 9 ص 154 ح 25488 نقلاً عن ابن النجّار عن ابن عمر وفيه صدره .
5- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 692 ح 6542 ؛ مكارم الأخلاق : ج 1 ص 57 ح 41 ، بحار الأنوار : ج 16 ص 235 ح 35 .

ص: 103

4 / 7 گرامى داشتن

4 / 7گرامى داشتنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس برادر مسلمانش را گرامى بدارد : در مجلسى به او احترام بگذارد ، يا با سخنى لطف آميز ، وى را بنوازد ، يا نيازى را از او برطرف سازد ، تا زمانى كه اين رفتار را داشته باشد ، پيوسته در سايه فرشتگان است».پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس برادر مسلمانش را با كلمه اى لطف آميز بنوازد و گرفتارى و اندوه را از او بزدايد ، تا زمانى كه چنين كند ، پيوسته در سايه گسترده رحمت خداوند است.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ بنده اى از امّت من نيست كه برادر دينى اش را به لطفى بنوازد ، مگر آن كه خداوند ، از خدمتكاران بهشت به خدمت او در مى آورد.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس برادرش را گرامى بدارد ، در حقيقت ، خداوند را گرامى مى دارد . خيال مى كنيد خداوند ، با كسى كه او را گرامى مى دارد ، چه مى كند؟!المستدرك على الصحيحين_ به نقل از سلمان _ :بر پيامبر خدا وارد شدم ، در حالى كه به متّكايى تكيه داده بود . آن متكّا را به من داد و سپس فرمود : «اى سلمان! هيچ مسلمانى نيست كه بر برادر مسلمانش وارد شود و او به احترام وى ، متكّايى به او بدهد ، مگر اين كه خداوند ، او را مى آمرزد» .

.

ص: 104

الإمام عليّ عليه السلام :أكرِم مَن وَدَّكَ ، وَاصفَح عَن عَدُوِّكَ ، يَتِمَّ لَكَ الفَضلُ . (1)الإمام الصادق عليه السلام :مَن عَظَّمَ دينَهُ عَظَّمَ إخوانَهُ، ومَنِ استَخَفَّ بِدينِهِ استَخَفَّ بِإِخوانِهِ. (2)عنه عليه السلام :مَن قالَ لِأَخيهِ المُؤمِنِ : «مَرحَبا» ، كَتَبَ اللّهُ تَعالى لَهُ «مَرحَبا» إلى يَومِ القِيامَةِ . (3)4 / 8المُؤاساةوقال عليه السلام :الإمام عليّ عليه السلام :اِبذِل مالَكَ في الحُقوقِ ، وواسِ بِهِ الصَّديقَ ؛ فَإِنَّ السَّخاءَ بِالحُرِّ أخلَقُ . (4)وقال عليه السلام :عنه عليه السلام :ما حُفِظَتِ الاُخُوَّةُ بِمِثلِ المُؤاساةِ . (5)وقال عليه السلام :عنه عليه السلام :إنَّ مُؤاساةَ الرِّفاقِ مِن كَرَمِ الأَعراقِ . (6)وقال عليه السلام :عنه عليه السلام :اِبذِل لِصَديقِكَ نَفسَكَ ومالَكَ ، ولِمَعرِفَتِكَ رِفدَكَ ومَحضَرَكَ ، ولِلعامَّةِ بِشرَكَ ومَحَبَّتَكَ ، ولِعَدُوِّكَ عَدلَكَ وإنصافَكَ . وَاضنِن (7) بِدينِكَ وعِرضِكَ عَن كُلِّ أحَدٍ . (8) .


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 200 ح 2368 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 82 ح 1989 وفيه صدره .
2- .الأمالي للطوسي : ص 98 ح 150 عن عبداللّه بن أبي يعفور ، مشكاة الأنوار : ص 328 ح 1036 وفيه «دين اللّه » بدل «دينه» و «حقّ إخوانه» بدل «إخوانه» .
3- .الكافي : ج 2 ص 206 ح 2 عن جميل بن درّاج ، ثواب الأعمال : ص 176 ح 1 عن إسحاق بن عمّار ،مصادقة الإخوان : ص 183 ح 2 عن السكوني عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 74 ص 298 ح 31 وراجع: كنز العمّال : ج 9 ص 38 ح 24825 .
4- .غرر الحكم : ج 2 ص 204 ح 2384 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 85 ح 2044 .
5- .غرر الحكم : ج 6 ص 74 ح 9578 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 477 ح 8758 .
6- .غرر الحكم : ج 2 ص 493 ح 3405 ، عيون الحكم والمواعظ : ،ص 143 ح 3193 .
7- .ضَنِنْتُ بالشيء : إذا بَخِلتَ به (الصحاح : ج 6 ص 2156 «ضنن») .
8- .الخصال : ص 147 ح 178 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 175 ح 6 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 312 ح 586 وفيه «تحنّنك» بدل «محبّتك» .

ص: 105

4 / 8 سهيم كردن در زندگى

وقال عليه السلام :امام على عليه السلام :كسى را كه دوستت دارد ، گرامى بدار ، و از دشمنت در گذر تا فضيلت تو كامل گردد.وقال عليه السلام يعزِّي قوْما :امام صادق عليه السلام :كسى كه دينش را ارج نهد ، برادرانش را ارج مى نهد ، و كسى كه دينش را خوار بشمارد ، برادرانش را نيز خوار مى شمارد.وقال عليه السلام في صِفة الدُّنْيا :امام صادق عليه السلام :هر كس به برادر مؤمنش بگويد : «خوش آمدى!» ، خداوند متعال تا روز قيامت برايش مى نويسد : «خوش آمدى!».4 / 8سهيم كردن در زندگى (1)امام على عليه السلام :مالَت را در راه حقوق ، بخشش كن و برادرت را در آن ، شريك گردان ؛ زيرا سخاوت ، براى آزادمرد ، برازنده تر است .امام على عليه السلام :پيوند برادرى به چيزى چون سهيم كردن برادران در زندگى خود ، حفظ نشده است.وقال عليه السلام :امام على عليه السلام :شريك كردن همسفران [در توشه خود]، از بزرگوارى اصل و نسب است.امام على عليه السلام :به دوستت جان و مالت را نثار كن و به آشنايت پيشكش و خوش محضرى ات را ، و به عموم مردم ، خوش رويى و محبّتت را ، و به دشمنت عدل و انصافت را ؛ امّا در دين و آبرويت ، نسبت به همگان بخل بورز.

.


1- .واژه «مواسات» كه در متن عربى به كار رفته است ، در زبان عربى ، به معناى سهيم كردن و شريك كردن ديگرى در امكانات زندگى و داشته هاى خود و تقسيم كردن دارايى خود با كسى است . براى توضيح بيشتر، ر . ك : همين دانش نامه مدخل «مُواسات» .

ص: 106

وقال عليه السلام :الكافي عن سعيد بن الحسن :قالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : أيَجيءُ أحَدُكُم إلى أخيهِ فَيُدخِلُ يَدَهُ في كيسِهِ فَيَأخُذُ حاجَتَهُ فَلا يَدفَعُهُ ؟

فَقُلتُ : ما أعرِفُ ذلِكَ فينا !

فَقالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : فَلا شَيءَ إذا .

قُلتُ : فَالهَلاكُ إذا !

فَقالَ : إنَّ القَومَ لَم يُعطَوا أحلامَهُم (1) بَعدُ . (2)وقال عليه السلام :حلية الأولياء عن عبيداللّه بن الوليد :قالَ لَنا أبو جَعفَرٍ مُحمَّدُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام : يُدخِلُ أحَدُكُم يَدَهُ في كُمِّ صاحِبِهِ فَيَأخُذُ ما يُريدُ ؟

قالَ : قُلنا : لا .

قالَ : فَلَستُم بِإِخوانٍ كَما تَزعُمونَ . (3)4 / 9الإِيثاروقال عليه السلام :الإمام عليّ عليه السلام :المُؤمِنونَ إخوَةٌ ، ولا شَيءَ آثَرُ عِندَ كُلِّ أخٍ مِن أخيهِ . (4) .


1- .الحِلم : العَقل ، والجمع : أحلام (القاموس المحيط : ج 4 ص 99 «حلم») . اعتذَرَ عليه السلام من قبل الشيعة _ أي أكثرهم _ بأنّهم «لم يُعطَو أحلامَهم بعد» ؛ أي لم يكمل عقولهم بعدُ ، ويختلف التكليف باختلاف مراتب العقول. أو لم يتعلّموا الآداب من الأئمّة عليهم السلام بعدُ فهم معذورون (مرآة العقول : ج 9 ص 46) .
2- .الكافي : ج 2 ص 174 ح 13 ، المؤمن : ص 44 ح 103 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 254 ح 51 .
3- .حلية الأولياء : ج 3 ص 187 الرقم 241 ، الإخوان : ص 205 ح 159 عن عبد اللّه بن الوليد ، ربيع الأبرار : ج 1 ص 430 ، تاريخ دمشق : ج 54 ص 293 عن الوصافي وكلاهما نحوه ، مطالب السؤول : ج 2 ص 105 وفيه «إخواننا» بدل «بإخوان» .
4- .تحف العقول : ص 173 ، بشارة المصطفى : ص 26 كلاهما عن كميل بن زياد ، بحار الأنوار : ج 77 ص 269 ح 1 .

ص: 107

4 / 9 ايثار

وقال عليه السلام :الكافى_ به نقل از سعيد بن حسن _ :امام باقر عليه السلام فرمود : «آيا فردى از شما نزد برادرش مى آيد و دستش را در جيب او مى كند و آنچه نياز دارد ، بر مى دارد و او مانعش نمى شود؟» .

گفتم : چنين چيزى را در ميان خودمان سراغ ندارم .

امام باقر عليه السلام فرمود : «پس ، هيچ» .

گفتم : پس ، هلاكت!

فرمود : «اين جماعت (شيعه) ، هنوز خِرَدهايشان كامل نشده است» . (1)وقال عليه السلام :حلية الأولياء_ به نقل از عبيد اللّه بن وليد _ :ابوجعفر محمّد بن على (باقر) عليه السلام به ما فرمود : «آيا فردى از شما دستش را در كيسه دوستش مى كند و آنچه مى خواهد ، بر مى دارد؟».

گفتيم : خير.

فرمود : «پس شما ، بر خلاف ادّعايتان ، برادر نيستيد» .4 / 9ايثار (2)وقال عليه السلام :امام على عليه السلام :مؤمنان ، برادرند و هيچ چيز نزد هيچ برادرى ارجح از برادرش نيست.

.


1- .امام عليه السلام از طرف شيعيان ، با عبارت «هنوز خِردهايشان كامل نشده» ، عذر آورده است كه اينان ، هنوز به درجه عالى عقلانى نرسيده اند و از آن جا كه تكليف ، به نسبت تفاوت مراتب عقول ، متفاوت است ، بنا بر اين ، تكليفى ندارند و يا اين كه هنوز آداب معاشرت با برادران دينى را از امامان معصوم عليهم السلام نياموخته اند و بنا بر اين معذورند (ر . ك : مرآة العقول : ج 9 ص 402) .
2- .براى آگاهى از معناى «ايثار» ، ر . ك : همين دانش نامه : ج 1 ص 104 (ايثار / درآمد / ايثار ، در لغت) .

ص: 108

وقال عليه السلام :عنه عليه السلام :عامِل سائِرَ النّاسِ بِالإِنصافِ ، وعامِلِ المُؤمِنينَ بِالإِيثارِ . (1)وقال عليه السلام :عنه عليه السلام :تَحَبَّب إلى خَليلِكَ يُحبِبكَ ، وأكرِمهُ يُكرِمكَ ، وآثِرهُ عَلى نَفسِكَ يُؤثِركَ عَلى نَفسِهِ وأهلِهِ . (2)4 / 10حِفظُ الغَيبِوقال عليه السلام :الإمام الصادق عليه السلام :اُذكُروا أخاكُم إذا غابَ عَنكُم بِأَحسَنِ ما تُحِبّونَ أن تُذكَروا بِهِ إذا غِبتُم عَنهُ . (3)وقال عليه السلام :رسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ أخُو المُؤمِنِ ؛ مِن حَيثُ يَغيبُ يَحفَظُهُ مِن وَرائِهِ ، ويَكُفُّ عَلَيهِ ضَيعَتَهُ (4) . وَالمُؤمِنُ مِرآةُ المُؤمِنِ . (5)وقال عليه السلام :عنه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ مِرآةٌ لِأَخيهِ المُؤمِنِ ؛ يَنصَحُهُ إذا غابَ عَنهُ ، ويُميطُ (6) عَنهُ ما يَكرَهُ إذا شَهِدَ ، ويُوَسِّعُ لَهُ في المَجلِسِ . (7)4 / 11إهداءُ العَيبِوقال عليه السلام :رسول اللّه صلى الله عليه و آله :خَيرُ إخوانِكُم مَن أهدى إلَيكُم عُيوبَكُم . (8) .


1- .غرر الحكم : ج 4 ص 366 ح 6342 .
2- .غرر الحكم : ج 3 ص 298 ح 4530 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 203 ح 4117 .
3- .الأمالي للطوسي : ص 225 ح 391 عن عبيداللّه بن عبداللّه ، بحار الأنوار : ج 78 ص 196 ح 17 .
4- .يَكُفّ عليه ضَيْعَته : أي يجمع عليه معيشته ويضمّها إليه (النهاية : ج 4 ص 109 «كفف») .
5- .كنز العمّال : ج 1 ص 152 ح 756 نقلاً عن الخرائطي في مكارم الأخلاق عن المطّلب بن عبداللّه بن حنطب .
6- .أماطَ : نَحّى وأبعَدَ (القاموس المحيط : ج 2 ص 387 «ماط») .
7- .النوادر للراوندي : ص 99 ح 56 ، الجعفريّات : ص 197 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ،بحارالأنوار : ج 74 ص 233 ح 29 .
8- .تنبيه الخواطر : ج 2 ص 123 .

ص: 109

4 / 10 پاسداشت در غياب
4 / 11 گوشزد كردن عيب ها

وقال عليه السلام :امام على عليه السلام :با ديگر مردمان ، به انصاف رفتار كن ، و با مؤمنان ، به ايثار.وقال عليه السلام :امام على عليه السلام :به دوستت محبّت كن تا او نيز تو را دوست بدارد ، و او را گرامى بدار تا او نيز گرامى ات بدارد ، و [تأمين نيازهاى] او را بر خودت مقدّم بدار ، تا او نيز تو را بر خودش و خانواده اش مقدّم بدارد .4 / 10پاسداشت در غيابوقال عليه السلام :امام صادق عليه السلام :در غياب برادرتان ، از او به بهترين گونه اى ياد كنيد كه دوست داريد پشتِ سر شما به آن گونه از شما ياد كنند.وقال عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، برادر مؤمن است . در غيابش هواى او را دارد ، به زندگى (معاشِ) او سر و سامان مى دهد ، و مؤمن ، آينه مؤمن است.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، آينه برادر مؤمن خويش است . در غيابش براى او خيرخواهى مى كند و در حضورش آنچه را ناخوش مى دارد ، از او دور مى گردانَد و در مجلس ، برايش جا باز مى كند.4 / 11گوشزد كردن عيب هاوقال عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهترينِ برادرانِ شما ، كسى است كه عيب هايتان را به شما هديه كند.

.

ص: 110

وقال عليه السلام :عنه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ مِرآةُ أخيهِ ؛ يُميطُ عَنهُ الأَذى . (1)وقال عليه السلام :عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ أحَدَكُم مِرآةُ أخيهِ ، فَإِن رَأى بِهِ أذىً فَليُمِطهُ عَنهُ . (2)وقال عليه السلام :الإمام عليّ عليه السلام_ لِكُمَيلِ بنِ زِيادٍ _ :يا كُمَيلُ ، المُؤمِنُ مِرآةُ المُؤمِنِ ؛ لِأَنَّهُ يَتَأَمَّلُهُ فَيَسُدُّ فاقَتَهُ ، ويُجمِلُ حالَتَهُ . (3)وقال عليه السلام :عنه عليه السلام :إنَّما سُمِّيَ الصَّديقُ صَديقا ؛ لِأَنَّهُ يَصدُقُكَ في نَفسِكَ ومَعايِبِكَ ، فَمَن فَعَلَ ذلِكَ فَاستَنِم (4) إلَيهِ ؛ فَإِنَّهُ الصَّديقُ . (5)عنه عليه السلام :ثَمَرَةُ الاُخُوَّةِ حِفظُ الغَيبِ ، وإهداءُ العَيبِ . (6)عنه عليه السلام :مَن أبانَ لَكَ عَيبَكَ فَهُوَ وَدودُكَ . (7)وقال عليه السلام :عنه عليه السلام :ما أخلَصَ المَوَدَّةَ مَن لَم يَنصَح . (8)وقال عليه السلام :عنه عليه السلام :مَن أحَبَّكَ نَهاكَ ، ومَن أبغَضَكَ أغراكَ . (9)وقال عليه السلام :الإمام الصادق عليه السلام :أحَبُّ إخواني إلَيَّ مَن أهدى إلَيَّ عُيوبي . (10) .


1- .مصادقة الإخوان : ص 144 ح 1 ، مشكاة الأنوار : ص 331 ح 1053 .
2- .سنن الترمذي : ج 4 ص 326 ح 1929 عن أبي هريرة .
3- .تحف العقول : ص 173.
4- .اِسْتَنام إليه : أي سَكَنَ إليه واطمَأنّ (الصحاح : ج 5 ص 2047 «نوم») .
5- .غرر الحكم : ج 3 ص 79 ح 3877 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 178 ح 3665 .
6- .غرر الحكم : ج 3 ص 330 ح 4633 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 208 ح 4167 .
7- .غرر الحكم : ج 5 ص 253 ح 8210 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 444 ح 7786 .
8- .غرر الحكم : ج 6 ص 75 ح 9580 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 476 ح 8708 .
9- .كنزالفوائد : ج 1 ص 279 ، أعلام الدين : ص 298 عن الإمام الحسين عليه السلام ، غرر الحكم : ج 5 ص 149 ح 7718 و 7719 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 451 ح 8062 و 8063 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 91 ح 95 .
10- .الكافي : ج 2 ص 639 ح 5 ، تحف العقول : ص 366 ، الاختصاص : ص 240 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 282 ح 4 .

ص: 111

وقال عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :م_ؤمن ، آينه ب_رادرش است ؛ عيب (آسيب) (1) را از او دور مى كند.وقال عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر يك از شما ، آينه برادر خويش است . پس اگر در او عيبى ديد ، بايد آن را از او دور سازد .وقال عليه السلام :امام على عليه السلام_ به كميل بن زياد _ :اى كميل! مؤمن ، آينه مؤمن است ؛ زيرا به فكر اوست و نيازش را برطرف مى سازد و حالش را نكو مى گردانَد.وقال عليه السلام :امام على عليه السلام :صَديق (2) را صَديق ناميده اند ؛ چون در باره تو و عيب هايت با تو صادق است . پس هر كه چنين كرد ، به او اطمينان كن كه او دوستِ واقعى است.وقال عليه السلام :امام على عليه السلام :ثمره برادرى ، پاس_داشت او در غ_يابش و گوش_زد كردن عيب هاى اوست.وقال عليه السلام :امام على عليه السلام :كسى كه عيبت را به تو نشان دهد ، او دوستدار توست.وقال عليه السلام في مدْحِ الأنصارِ :امام على عليه السلام :دوستى را خالص نگردانيده است كسى كه خيرخواهى نكند.وقال عليه السلام :امام على عليه السلام :كسى كه تو را دوست بدارد ، [از بدى و گناه] نهيَت مى كند ، و كسى كه تو را دشمن مى دارد ، [به بدى و گناه ،] وسوسه ات مى كند.وقال عليه السلام في كلامٍ لَه :امام صادق عليه السلام :محبوب ترينِ برادرانم نزد من ، كسى است كه عيب هايم را به من هديه كند. .


1- .مراد از واژه «أذى (آسيب)» در متن عربى ، هر چيزى است كه موجب اذيّت و ناراحتى شخص مى شود و شامل عيب هاى ظاهرى و باطنى او مى گردد، مانند: وجود خاشاكى بر روى لباس و سر و صورت او و امثال آن .
2- .واژه «صَديق» از ريشه «صِدق (راستگويى)» و به معناى «صادق» است كه در عربى بر «دوست» اطلاق مى گردد . م .

ص: 112

4 / 12الدُّعاءُ بِظَهرِ الغَيبِالإمام زين العابدين عليه السلام :إنَّ المَلائِكَةَ إذا سَمِعُوا المُؤمِنَ يَدعو لِأَخيهِ المُؤمِنِ بِظَهرِ الغَيبِ أو يَذكُرُهُ بِخَيرٍ قالوا : نِعمَ الأَخُ أنتَ لِأَخيكَ ؛ تَدعو لَهُ بِالخَيرِ وهُوَ غائِبٌ عَنكَ ، وتَذكُرُهُ بِخَيرٍ ، قَد أعطاكَ اللّهُ عز و جل مِثلَي ما سَأَلتَ لَهُ ، وأثنى عَلَيكَ مِثلَي ما أثنَيتَ عَلَيهِ ، ولَكَ الفَضلُ عَلَيهِ .

وإذا سَمِعوهُ يَذكُرُ أخاهُ بِسوءٍ ويَدعو عَلَيهِ ، قالوا لَهُ : بِئسَ الأَخُ أنتَ لِأَخيكَ ، كُفَّ أيُّهَا المَسَتَّرُ عَلى ذُنوبِهِ وعَورَتِهِ ، وَاربَع عَلى نَفسِكَ (1) ، وَاحمَدِ اللّهَ الَّذي سَتَرَ عَلَيكَ ، وَاعلَم أنَّ اللّهَ عز و جل أعلَمُ بِعَبدِهِ مِنكَ . (2)وقال عليه السلام في دُعاءٍ اسْتَسْقَى بِهِ :الكافي عن إبراهيم بن هاشم :رَأَيتُ عَبدَاللّهِ بنَ جُندَبٍ فِي المَوقِف ، فَلَم أرَ مَوقِفا كانَ أحسَنَ مِن مَوقِفِهِ ؛ ما زالَ مادّا يَدَيهِ إلَى السَّماءِ ودُموعُهُ تَسيلُ عَلى خَدَّيهِ حَتّى تَبلُغَ الأَرضَ ، فَلَمّا صَدَرَ (3) النّاسُ قُلتُ لَهُ : يا أبا مُحَمَّد ، ما رَأَيتُ مَوقِفا قَطُّ أحسَنَ مِن مَوقِفِكَ !

قالَ : وَاللّهِ ما دَعَوتُ إلّا لِاءِخواني ؛ وذلِكَ أنَّ أبَا الحَسَنِ موسى عليه السلام أخبَرَني أنَّ مَن دَعا لِأَخيهِ بِظَهرِ الغَيبِ نودِيَ مِنَ العَرشِ : «ولَكَ مِئَةُ ألفِ ضِعفٍ» ، فَكَرِهتُ أن أدَعَ مِئَةَ ألفٍ مَضمونَةً لِواحِدَةٍ لا أدري تُستَجابُ أم لا . (4)راجع : موسوعة معارف الكتاب والسنّة : ج 1 ص 103 (الإيثار / المدخل / أنواع الإثيار / الإيثار في الدعاء) .

.


1- .اِربَعْ على نفسك : أي ارْفُق بنفسكَ وكُفَّ (الصحاح : ج 3 ص 1212 «ربع») .
2- .الكافي : ج 2 ص 508 ح 7 عن ثوير وراجع: بحار الأنوار : ج 93 ص 387 _ 392 ح 19 _ 26 .
3- .الصَّدَر : الانصراف (المصباح المنير : ص 335 «صدر»).
4- .الكافي : ج 2 ص 508 ح 6 ، تهذيب الأحكام : ج 5 ص 184 ح 615 ، الأمالي للصدوق : ص 540 ح 723 ، فلاح السائل : ص 111 ح 52 ، روضة الواعظين : ص 359 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 384 ح 8 .

ص: 113

4 / 12 دعا كردن پشت سر

4 / 12دعا كردن پشت سرامام زين العابدين عليه السلام :فرشتگان ، هر گاه بشنوند كه مؤمن براى برادر مؤمنش پشت سرِ او دعا مى كند يا از او به نيكى ياد مى كند ، مى گويند : نيكو برادرى براى برادرت هستى . در غيابش براى او دعاى خير مى كنى و از وى ، به نيكى ياد مى نمايى . خداوند عز و جل ، دوچندانِ آنچه براى او خواستى ، به تو عطا نمود و دوچندانِ آنچه او را ستودى ، تو را ستود ، و تو را بر او برترى است.

و هر گاه بشنوند كه برادرش را به بدى ياد مى كند و او را نفرين مى نمايد ، مى گويند : بد برادرى براى برادرت هستى! اى آن كه گناهانت و عيب هايت [از جانب خداوند،] پرده پوشى شده! از اين رفتارت دست بردار ، خود را باش، و خدايى را كه در باره تو عيب پوشى كرده است ، سپاس گوى و بدان كه خداوند عز و جل به بنده اش از تو داناتر است.وقال عليه السلام :الكافى_ به نقل از ابراهيم بن هاشم _ :عبد اللّه بن جندب را در موقفِ [عرفات ]ديدم و وقوفى نيكوتر از وقوف او نديدم . پيوسته ، دو دستش به سوى آسمان، بلند و اشك هايش بر گونه هايش روان بود ، به طورى كه به زمين مى ريخت . وقتى مردم [از عرفات] باز گشتند ، به او گفتم : اى ابو محمّد! هرگز وقوفى بهتر از وقوف تو نديده ام.

گفت : به خدا سوگند كه من ، جز براى برادرانم دعا نكردم ؛ زيرا ابو الحسن موسى [كاظم] عليه السلام به من خبر داد كه هر كس براى برادرش ، پشت سرِ او دعا كند ، از عرش ندا مى آيد : «و براى تو باد ، صد هزار برابر [آنچه براى برادرت دعا و درخواست كردى]!» . از اين رو، من خوش نداشتم كه يكصد هزار دعاى تضمين شده را به خاطر يك دعا كه نمى دانم مستجاب مى شود يا نه ، رها كنم .ر . ك : ص 108 (ايثار / درآمد / انواع ايثار / ايثار در دعا) .

.

ص: 114

4 / 13النَّهيُ عَنِ المُنكَرِالإمام الصادق عليه السلام :مَن رَأى أخاهُ عَلى أمرٍ يَكرَهُهُ فَلَم يَرُدَّهُ عَنهُ _ وهُوَ يَقدِرُ عَلَيهِ _ فَقَد خانَهُ . (1)

4 / 14الصَّفحُ عَنِ الزَّلّاتِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في ذِكرِ صِفاتِ المُؤمِنِ _ :لَطيفٌ (يَعطِفُ) عَلى أخيهِ بِزَلَّتِهِ ، ويَرعى ما مَضى مِن قَديمِ صُحبَتِهِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :عَلَيكَ بِمُداراةِ النّاسِ ، وإكرامِ العُلَماءِ ، وَالصَّفحِ عَن زَلّاتِ الإِخوانِ ؛ فَقَد أدَّبَكَ سَيِّدُ الأَوَّلينَ وَالآخِرينَ بِقَولِهِ صلى الله عليه و آله : اُعفُ عَمَّن ظَلَمَكَ ، وصِل مَن قَطَعَكَ ، وأعطِ مَن حَرَمَكَ . (3)

عنه عليه السلام :اِحتَمِل زَلَّةَ وَلِيِّكَ لِوَقتِ وَثبَةِ عَدُوِّكَ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :اِلتَمِسوا لِاءِخوانِكُمُ العُذرَ في زَلّاتِهِم وهَفَواتِ تَقصيراتِهِم ، فَإِن لَم تَجِدوا لَهُمُ العُذرَ في ذلِكَ فَاعتَقِدوا أنَّ ذلِكَ عَنكُم ؛ لِقُصورِكُم عَن مَعرِفَةِ وُجوهِ العُذرِ . (5)

.


1- .الأمالي للصدوق : ص 343 ح 409 عن عبد الرحمن بن الحجّاج ، روضة الواعظين : ص 320 ،مشكاة الأنوار : ص 149 ح 354 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 65 ح 2 .
2- .التمحيص : ص 75 ح 171 ، بحار الأنوار : ج 67 ص 311 ح 45 .
3- .تذكرة الخواصّ : ص 136 ؛ بحار الأنوار : ج 78 ص 71 ح 34 .
4- .الإرشاد : ج 1 ص 299 ، كنزالفوائد : ج 1 ص 93 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 419 ح 40 .
5- .تنبيه الخواطر : ج 2 ص 250 ، مستدرك الوسائل : ج 9 ص 57 ح 10193 نقلاً عن أبي القاسم الكوفي في كتاب الأخلاق .

ص: 115

4 / 13 نهى از منكر نمودن
4 / 14 گذشت از لغزش ها

4 / 13نهى از منكر نمودنامام صادق عليه السلام :هر كس برادرش را در كارى كه نمى پسندد ، ببيند و او را از آن باز ندارد ، در حالى كه توان اين كار را دارد ، هر آينه به او خيانت كرده است.

4 / 14گذشت از لغزش هاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در يادكردِ صفات مؤمن _ :با وجود لغزش برادرش، با او مهربان است و حرمت رفاقت ديرين را پاس مى دارد.

امام على عليه السلام :بر تو باد مدارا كردن با مردم ، و گرامى داشتن دانشمندان و گذشت از لغزش هاى برادران ؛ زيرا سَروَر جهانيان با اين فرموده اش تو را ادب آموخته است كه : «كسى را كه به تو ستم كرده است ، عفو كن و با كسى كه از تو بُريده است ، پيوند زن و به كسى كه از تو دريغ ورزيده است ، ببخش» .

امام على عليه السلام :لغزش دوستت را براى زمان حمله دشمنت تحمّل كن.

امام صادق عليه السلام :براى لغزش هاى برادرانتان و خطاهاى تقصيراتشان عذر بجوييد [و آنها را توجيه كنيد] و اگر براى آنها عذرى نيافتيد ، فكر كنيد كه عيب از جانب شماست كه نتوانسته ايد اقسام عذر را بشناسيد.

.

ص: 116

عيون أخبار الرضا عليه السلام عن الحسين كاتب أبي الفيّاض :حَضَرنا مَجلِسَ عَلِيِّ بنِ موسى عليه السلام ، فَشَكا رَجُلٌ أخاهُ ، فَأَنشَأَ [ عليه السلام ] يَقولُ : اِعذِر أخاكَ عَلى ذُنوبِهوَاستُر وغَطِّ عَلى عُيوبِه وَاصبِر عَلى بَهتِ السَّفيه ولِلزَّمانِ عَلى خُطوبِه ودَعِ الجَوابَ تَفَضُّلاًوكِلِ الظَّلومَ إلى حَسيبِه (1)

4 / 15التَّفَقُّدُ عِندَ الغَيبَةِمكارم الأخلاق عن أنس :كَانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا فَقَدَ الرَّجُلَ مِن إخوانِهِ ثَلاثَةَ أيّامٍ سَأَلَ عَنهُ ؛ فَإِن كانَ غائِبا دَعا لَهُ ، وإن كانَ شاهِدا زارَهُ ، وإن كانَ مَريضا عادَهُ . (2)

الأمالي للطوسي عن المفضّل بن عمر :دَخَلتُ عَلى أبي عَب_دِاللّهِ عليه السلام ، فَقالَ لي : مَن صَحِبَكَ ؟ فَقُلتُ لَهُ : رَجُلٌ مِن إخواني . قالَ : فَما فَعَلَ ؟ فَقُلتُ : مُنذُ دَخَلتُ لَم أعرِف مَكانَهُ . فَقالَ لي : أما عَلِمتَ أنَّ مَن صَحِبَ مُؤمِنا أربَعينَ خُطوَةً سَأَلَهُ اللّهُ عَنهُ يَومَ القِيامَةِ ؟! (3)

.


1- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 176 ح 4 ، بشارة المصطفى : ص 78 عن إبراهيم بن هاشم ، إعلام الورى : ج 2 ص 69 وليس فيه صدره ، بحار الأنوار : ج 49 ص 110 ح 5 .
2- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 55 ح 34 ، بحار الأنوار : ج 16 ص 233 ح 35 .
3- .الأمالي للطوسي : ص 413 ح 927 .

ص: 117

4 / 15 جويا شدن هنگام غيبت

عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از حسين (كاتبِ ابو الفيّاض) _ :در محضر على بن موسى [الرضا] عليه السلام بوديم كه مردى از برادرش شكايت كرد . امام عليه السلام ، اين ابيات را خواند : برادرت را بر گناهانش معذور بدار و بر عيب هايش پرده بيفكن و بپوشان. و بر بهتان زدن هاى نادان و در برابر مصائب روزگار ، شكيبا باش و از سرِ جوانْ مردى جوابش را وا گذار و ستمگر را به حسابرسش (خداوند)، واگذار كن .

4 / 15جويا شدن هنگام غيبتمكارم الأخلاق_ به نقل از اَنَس _ :[عادت] پيامبر خدا ، چنان بود كه هر گاه مردى از برادرانش سه روز ديده نمى شد ، از حال او جويا مى شد . اگر به سفرى رفته بود ، برايش دعا مى كرد و اگر در شهر بود ، به ديدارش مى رفت و اگر بيمار بود ، عيادتش مى كرد.

الأمالى، طوسى_ به نقل از مفضّل بن عمر _ :خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم . به من فرمود : «همسفرت كه بود؟» . گفتم : مردى از برادرانم. فرمود : «او چه شد؟» . گفتم : از وقتى وارد [شهر] شده ام ، نمى دانم كجاست؟ فرمود : «مگر نمى دانى كه هر كس چهل گام با مؤمنى همراه شود ، خداوند ، در روز قيامت ، از او در باره آن كس سؤال مى كند؟!» .

.

ص: 118

4 / 16جوامع حقوق الإخوانرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ أخُو المُؤمِنِ ؛ يَكُفُّ عَلَيهِ ضَيعَتَهُ ، ويَحوطُهُ مِن وَرائِهِ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :تَبتَنِي (2) الاُخُوَّةُ فِي اللّهِ عَلَى التَّناصُحِ فِي اللّهِ ، وَالتَّباذُلِ فِي اللّهِ ، وَالتَّعاوُنِ عَلى طاعَةِ اللّهِ ، وَالتَّناهي عَن مَعاصِي اللّهِ ، وَالتَّناصُرِ فِي اللّهِ ، وإخلاصِ المَحَبَّةِ . (3)

عنه عليه السلام :إذَا اتَّخَذَكَ وَلِيُّكَ أخا فَكُن لَهُ عَبدا ، وَامنَحهُ صِدقَ الوَفاءِ، وحُسنَ الصَّفاءِ. (4)

عنه عليه السلام :إنَّ المُسلِمَ أخُو المُسلِمِ ؛ فَلا تَنابَزوا ، و لا تَخاذَلوا ؛ فَإِنَّ شَرائِعَ الدّينِ واحِدَةٌ ، وسُبُلَهُ قاصِدَةٌ ، مَن أخَذَ بِها لَحِقَ ، ومَن تَرَكَها مَرَقَ ، ومَن فارَقَها مَحَقَ . (5)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ في رِسالَةِ الحُقوقِ _ :أمّا حَقُّ الخَليطِ فَأَن لا تَغُرَّهُ ، ولا تَغُشَّهُ ، ولا تُكَذِّبَهُ ، ولا تُغَفِّلَهُ (6) ، ولا تَخدَعَهُ ، ولا تَعمَلَ فِي انتِقاضِهِ ؛ عَمَلَ العَدُوِّ الَّذي لا يُبقي عَلى صاحِبِهِ . وإنِ اطمَأَنَّ إلَيكَ استَقصَيتَ (7) لَهُ عَلى نَفسِكَ ، وعَلِمتَ أنَّ غَبنَ المُستَرسِلِ (8) رِبا . (9)

.


1- .سنن أبي داود : ج 4 ص 280 ح 4918 ، الأدب المفرد : ص 81 ح 239 ، السنن الكبرى : ج 8 ص 290 ح 16681 كلاهما عن أبي هريرة نحوه ، كنز العمّال : ج 1 ص 141 ح 673 ؛ بحار الأنوار : ج 70 ص 80 ذيل ح 15 وليس فيه ذيله .
2- .في الطبعة المعتمدة : «تُبتَنى» ، والتصويب من طبعة دارالكتاب الإسلامي وعيون الحكم والمواعظ .
3- .غرر الحكم : ج 3 ص 299 ح 4532 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 199 ح 4031 .
4- .غرر الحكم : ج 3 ص 177 ح 4141 .
5- .الأمالي للمفيد : ص 234 ح 5 ، الأمالي للطوسي : ص 11 ح 13 كلاهما عن الأصبغ بن نباتة ، تحف العقول : ص 203 ، وقعة صفّين : ص 224 عن أبي سنان الأسلمي وفيه «تنابذوا» بدل «تنابزوا» ،بحارالأنوار : ج 32 ص 595 ح 474 .
6- .تَغَفَّلته : أي تَحَيَّنتُ غفلتَه (النهاية : ج 3 ص 376 «غفل») .
7- .يقال : استَقصى في المسألة وتقصّى : أي بَلَغَ الغاية (انظر: القاموس المحيط : ج 4 ص 378 «قصا») .
8- .الاسترسال : الاستئناس والطمأنينة إلى الإنسان والثقة فيما يحدّثه به (النهاية : ج 2 ص 223 «رسل») .
9- .تحف العقول : ص 268 ح 36 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 18 ح 2 وراجع: كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 624 ح 3214 .

ص: 119

4 / 16 مجموعه حقوق برادران

4 / 16مجموعه حقوق برادرانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، برادر مؤمن است ؛ معاش او را سر و سامان مى دهد و در غيابش هواى او را دارد.

امام على عليه السلام :برادرى در راه خدا ، مبتنى است بر : خيرخواهى براى يكديگر به خاطر خدا ، دِهِش به يكديگر به خاطر خدا ، همكارى در طاعت خدا ، نهى كردن يكديگر از نافرمانى خدا ، يارى دادن به يكديگر به خاطر خدا و دوستى خالصانه.

امام على عليه السلام :هر گاه دوستت تو را به برادرى گرفت ، غلامىِ او كن و از سرِ صدق ، به او وفادار و با او باصفا باش.

امام على عليه السلام :مسلمان ، برادر مسلمان است . پس يكديگر را به نام هاى زشت مخوانيد ، و همديگر را وا مگذاريد ؛ زيرا آبشخورهاى دين ، يكى است و راه هايش مستقيم . هر كه آنها را در پيش گيرد ، به مقصد مى رسد و هر كه آنها را وا نهد ، منحرف مى گردد و هر كه از آنها جدا شود ، نابود مى گردد.

امام زين العابدين عليه السلام_ در رسالة الحقوق _ :امّ_ا ح_قّ همنشين، اين است كه او را گول نزنى ، با او دغلى نكنى ، به او دروغ نگويى (/ دروغگويش نخوانى) ، او را دچار غفلت نسازى ، او را فريب ندهى ، مانند دشمنى كه به جان طرف خود ، رحم نمى كند، در نابودى او نكوشى ، و اگر به تو اعتماد كرد ، تا مى توانى جانب او را بگيرى [و از سود خودت به نفع او كوتاه بيايى ]و بدانى كه مغبون كردن كسى كه به تو اعتماد كرده ، نوعى رباخوارى است.

.

ص: 120

عنه عليه السلام_ أيضا _ :أمّا حَقُّ الصّاحِبِ فَأَن تَصحَبَهُ بِالفَضلِ ما وَجَدتَ إلَيهِ سَبيلاً ، وإلّا فَلا أقَلَّ مِنَ الإِنصافِ . وأن تُكرِمَهُ كَما يُكرِمُكَ ، وتَحفَظَهُ كَما يَحفَظُكَ ، ولا يَسبِقَكَ فيما بَينَكَ وبَينَهُ إلى مَكرُمَةٍ ، فَإِن سَبَقَكَ كافَأتَهُ . ولا تُقَصِّرَ بِهِ عَمّا يَستَحِقُّ مِنَ المَوَدَّةِ ؛ تُلزِمَ نَفسَكَ نَصيحَتَهُ ، وحِياطَتَهُ ، ومُعاضَدَتَهُ عَلى طاعَةِ رَبِّهِ ، ومَعونَتَهُ عَلى نَفسِهِ فيما لا يَهُمُّ بِهِ مِن مَعصِيَةِ رَبِّهِ ، ثُمَّ تَكونَ عَلَيهِ رَحمَةً ، ولا تَكونَ عَلَيهِ عَذابا . (1)

الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ المُؤمِنَ أخُو المُؤمِنِ ؛ لا يَشتِمُهُ ، و لا يَحرِمُهُ ، و لايُسيءُ بِهِ الظَّنَّ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :المُسلِمُ أخُو المُسلِمِ ؛ لا يَظلِمُهُ ، و لا يَخذُلُهُ ، و لا يَغتابُهُ ، و لا يَخونُهُ ، و لا يَحرِمُهُ . (3)

عنه عليه السلام :المُؤمِنُ أخُو المُؤمِنِ ، عَينُهُ و دَليلُهُ ؛ لا يَخونُهُ ، و لا يَظلِمُهُ ، و لا يَغُشُّهُ ، و لا يَعِدُهُ عِدَةً فَيُخلِفَهُ . (4)

عنه عليه السلام :المُسلِمُ أخُو المُسلِمِ ؛ لا يَظلِمُهُ ؛ ولا يَخذُلُهُ ، ولا يَخونُهُ . ويَحِقُّ عَلَى المُسلِمينَ الاِجتِهادُ في التَّواصُلِ ، وَالتَّعاوُنُ عَلَى التَّعاطُفِ ، وَالمُواساةُ لِأهلِ الحاجَةِ ، وتَعاطُفُ بَعضِهِم عَلى بَعضٍ ، حَتّى تَكونوا كَما أمَرَكُمُ اللّهُ عز و جلرُحَماءَ بَينَكُم مُتَراحِمينَ ، مَغتَمّينَ لِما غابَ عَنكُم مِن أمرِهِم ، عَلى ما مَضى عَلَيهِ مَعشَرُ الأَنصار عَلى عَهدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . (5)

.


1- .تحف العقول : ص 266 ح 32 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 623 ح 3214 عن ثابت بن دينار نحوه وراجع: الخصال : ص 569 ح 1 .
2- .تحف العقول : ص 296 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 176 ح 35 .
3- .الكافي : ج 2 ص 167 ح 11 عن فضيل بن يسار ، المؤمن : ص 45 ح 105 ، مشكاة الأنوار : ص 186 ح 1032 وفيه «المؤمن» بدل «المسلم» ، بحار الأنوار : ج 74 ص 273 ح 14 .
4- .الكافي : ج 2 ص 166 ح 3 وص 167 ح 8 كلاهما عن عليّ بن عقبة ، مصادقة الإخوان : ص 152 ح 3 عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 74 ص 268 ح 7 وراجع: مشكاة الأنوار : ص 186 ح 486 .
5- .الكافي : ج 2 ص 174 ح 15 عن أبي المغرا ، بحار الأنوار : ج 74 ص 256 ح 53 .

ص: 121

امام زين العابدين عليه السلام_ در رسالة الحقوق _ :امّا حقّ رفيق (هم صحبت) ، اين است كه تا مى توانى با او به لطف و احسان ، مصاحبت كنى ؛ و گر نه دستِ كم با او به انصاف ، رفتار نمايى . ديگر، اين كه همان گونه كه تو را گرامى مى دارد ، گرامى اش بدارى و همان گونه كه تو را پاس مى دارد ، پاسش بدارى و در هيچ كَرَمى بر تو پيشى نجويد و اگر پيش دستى كرد ، جبرانش كنى و تا آن جا كه سزاوار دوستى است ، در آن كوتاهى نكنى و خود را به خيرخواهى براى او و نگهدارى از او و كمك كردن به او در طاعت پروردگارش و يارى رساندن به او تا آن جا كه معصيت پروردگارش نباشد ، ملزم بدانى و سرانجام ، اين كه براى او رحمت باشى و مايه رنج او نباشى.

امام باقر عليه السلام :همانا مؤمن ، برادر مؤمن است ؛ به او دشنام نمى دهد ، او را محروم نمى گرداند و به او گمان بد نمى برد.

امام صادق عليه السلام :مسلمان ، برادر مسلمان است ؛ به او ستم نمى كند ، او را بى ياور نمى گذارد ، از او غيبت نمى كند ، به او خيانت نمى ورزد و او را محروم نمى گردانَد.

امام صادق عليه السلام :مؤمن ، برادر مؤمن است ؛ چشم و راه نماى اوست ، به او خيانت نمى كند ، به او ستم نمى كند ، با او دغلى نمى كند و وعده اى به او نمى دهد كه بر خلاف آن ، رفتار كند.

امام صادق عليه السلام :مسلمان ، برادر مسلمان است ؛ به او ستم نمى كند ، او را بى ياور نمى گذارد و به او خيانت نمى كند . بر مسلمانان است كه در پيوند با يكديگر بكوشند و در مهرورزى به يكديگر ، همكارى نمايند و به نيازمندان كمك كنند و با يكديگر با عطوفت باشند،تا آن كه همان گونه كه خداوند عز و جل به شما دستور داده است ، نسبت به هم مهربان و رحيم باشيد ، و براى آنچه از امور آنان كه از شما فوت شده است [و نتوانسته ايد گرفتارى آنان را برطرف سازيد و به وظيفه خود در قبالشان عمل كنيد] ، اندوهگين شويد ، درست همان سان كه گروه انصار در زمان پيامبر خدا بودند.

.

ص: 122

عنه عليه السلام :ق_الَ الح_ارِثُ الأَع_وَرُ لِأَميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام : ي_ا أمي_رَ المُؤمِني_نَ ، أنَ_ا وَاللّهِ اُحِبُّكَ . فَقالَ لَهُ : يا حارِثُ ، أمّا إذا أحبَبتَني فَلا تُخاصِمُني ، ولا تُلاعِبُني ، ولا تُجاريني ، ولا تُمازِحُني ، ولا تُواضِعُني ، ولا تُرافِعُني . (1)

عنه عليه السلام :حَقُّ المُسلِمِ عَلَى المُسلِمِ ألّا يَشبَعَ ويَجوعُ أخوهُ ، ولا يَروى ويَعطَشُ أخوهُ ، ولا يَكتَسِيَ ويَعرى أخوهُ . فَما أعظَمَ حَقَّ المُسلِمِ عَلى أخيهِ المُسلِمِ ! أحِبَّ لِأَخيكَ المُسلِمِ ما تُحِبُّ لِنَفسِكَ ، وإذَا احتَجتَ فَسَلهُ ، وإن سَأَلَكَ فَأَعطِهِ ، لا تَمَلُّهُ 2 خَيرا ولا يَمَلُّهُ لَكَ . كُن لَهُ ظَهرا ؛ فَإِنَّهُ لَكَ ظَهرٌ ، إذا غابَ فَاحفَظهُ في غَيبَتِهِ ، وإذا شَهِدَ فَزُرهُ وأجِلَّهُ وأكرِمهُ ؛ فَإِنَّهُ مِنكَ وأنتَ مِنهُ . فَإِن كانَ عَلَيكَ عاتِبا فَلا تُفارِقهُ حَتّى تَسأَلَ سَميحَتَهُ . وإن أصابَهُ خَيرٌ فَاحمَدِ اللّهَ ، وإنِ ابتُلِيَ فَاعضُدهُ (2) ، وإن تُمُحِّلَ (3) لَهُ فَأَعِنهُ . (4)

.


1- .الخصال : ص 334 ح 35 ، بحار الأنوار : ج 27 ص 254 ح 1 .
2- .عَضَدْتُه أعْضُدُه : أَعَنته (الصحاح : ج 2 ص 509 «عضد») .
3- .المَحْل : المَكْر والكَيْد (القاموس المحيط : ج 4 ص 49 «محل») .
4- .الكافي : ج 2 ص 170 ح 5 ، المؤمن : ص 42 ح 95 ، الأمالي للصدوق : ص 401 ح 519 عن عبداللّه بن مسكان عن الإمام الباقر عليه السلام ، الاختصاص : ص 27 ، مشكاة الأنوار : ص 187 ح 488 و 489 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 74 ص 243 ح 43.

ص: 123

امام صادق عليه السلام :حارث اعور به امير مؤمنان گفت : اى امير مؤمنان! به خدا سوگند كه من ، تو را دوست مى دارم. امام عليه السلام به او فرمود : «اى حارث! هر گاه دوستم داشته باشى ، با من ستيزه نمى كنى ، سر به سر من نمى گذارى ، [براى خودنمايى و شهرت طلبى] با من ، مجادله نمى كنى ، با من شوخى [بى جا] نمى كنى ، مرا [از جايگاه و منزلتى كه دارم ]پايين نمى آورى و [از آن حدّ و مرتبه نيز] بالا نمى برى.

امام صادق عليه السلام :حقّ مسلمان بر مسلمان ، اين است كه در حالى كه برادرش گرسنه است ، او سير نباشد ، و در حالى كه برادرش تشنه است ، او سيراب نباشد ، و در حالى كه برادرش برهنه است ، او پوشيده نباشد . پس چه بزرگ است حقّ مسلمان بر برادر مسلمانش! براى برادر مسلمانت ، آن را بپسند كه براى خود مى پسندى و هر گاه نيازمند شدى ، از او كمك بخواه و هر گاه او از تو چيزى خواست ، عطايش كن . نه تو از خيررسانى به او خسته شو و نه او از خيررسانى به تو خسته گردد . پشتيبان او باش ، كه او پشتيبان توست . در غيابش هواى او را داشته باش و هر گاه حاضر بود ، به ديدارش برو و احترامش نما ؛ زيرا او از توست و تو از اويى . اگر از تو گله مند و دلگير بود ، از وى جدا مشو تا از او بخشش بطلبى و اگر به او خيرى رسيد ، خدا را سپاس گوى و اگر گرفتارى اى به او رسيد ، بازويش را بگير و اگر عليه او دسيسه سازى شد ، كمكش كن.

.

ص: 124

4 / 17الحَثُّ عَلَى الِاهتِمامِ بِحُقوقِ الإِخاءِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما مِن رَجُلَينِ يَصطَحِبانِ إلّا وَاللّهُ مُسائِلٌ كُلَّ واحِدٍ مِنهُما عَنِ الآخَرِ ؛ كَيفَ كانَ صُحبَتُهُ إيّاهُ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :إذا آخَيتَ فَأَكرِم حَقَّ الإِخاءِ . (2)

عنه عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِابنِهِ مُحَمَّدِ بنِ الحَنَفِيَّة _ :يا بُنَيَّ . . . لا تُضَيِّعَنَّ حَقَّ أخيكَ اتِّكالاً عَلى ما بَينَكَ وبَينَهُ ؛ فَإِنَّهُ لَيسَ لَكَ بِأَخٍ مَن أضَعتَ حَقَّهُ . (3)

عنه عليه السلام :مِن دَلائِلِ الخِذلانِ الاِستِهانَةُ بِحُقوقِ الإِخوانِ . (4)

عنه عليه السلام :أشرَفُ الشِّيَمِ رِعايَةُ الوُدِّ ، وأحسَنُ الهِمَمِ إنجازُ الوَعدِ . (5)

عنه عليه السلام :كُن لِلوُدِّ حافِظا وإن لَم تَجِد مُحافِظا . (6)

.


1- .مستدرك الوسائل : ج 8 ص 317 ح 9540 نقلاً عن أبي القاسم الكوفي في كتاب الأخلاق.
2- .غرر الحكم : ج 3 ص 120 ح 4006 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 134 ح 3050 .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 392 ح 5834 ، نهج البلاغة : الكتاب 31 ، تحف العقول : ص 82 ، غرر الحكم : ج 2 ص 301 ح 2686 و ص 302 ح 2688 نحوه ، بحار الأنوار : ج 74 ص 168 ح 35 ؛ كنز العمّال : ج 16 ص 179 ح 44215 نقلاً عن العسكريّ في المواعظ وفيه «برّ أخيك» بدل «حقّ أخيك» .
4- .غرر الحكم : ج 6 ص 39 ح 9412 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 470 ح 8599 .
5- .غرر الحكم : ج 2 ص 468 ح 3328 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 114 ح 2527 و 2528 .
6- .غرر الحكم : ج 4 ص 604 ح 7157 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 391 ح 6626 .

ص: 125

4 / 17 تشويق به رعايت حقوق برادرى

4 / 17تشويق به رعايت حقوق برادرىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ دو نفرى نيستند كه با هم رفاقت كنند ، مگر اين كه خداوند ، از هر يك از آن دو در باره ديگرى مى پرسد كه چگونه با او رفاقت كرده است.

امام على عليه السلام :هر گاه پيوند برادرى بستى ، به حقّ برادرى احترام بگذار.

امام على عليه السلام_ در سفارش به فرزندش محمّد بن حنفيّه _ :فرزندم! ... حقّ برادرت را به خاطر چيزى (دوستى اى) كه ميان تو و اوست ، زير پا مگذار ؛ زيرا كسى كه حقّش را زير پا گذاردى ، ديگر برادر تو نيست.

امام على عليه السلام :يكى از دلايل فرو گذاشته شدن، بى اعتنايى به حقوق برادران است.

امام على عليه السلام :ارجمندترينِ خ_صلت ها ، پ_اس داشتن دوستى است و عالى ترينِ همّت ها، به كار بستن وعده است.

امام على عليه السلام :دوستى را پاس بدار ، اگر چه پاسدارى [براى دوستى ]نيابى.

.

ص: 126

عنه عليه السلام :أكرِم وُدَّكَ ، وَاحفَظ عَهدَكَ . (1)

عنه عليه السلام :أحسَنُ المُروءَةِ حِفظُ الوُدِّ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّما سُمّوا إخوانا ؛ لِنَزاهَتِهِم عَنِ الخِيانَةِ ، وسُمّوا أصدِقاءَ ؛ لِأَنَّهُم تَصادَقوا (3) حُقوقَ المَوَدَّةِ . (4)

عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ _ جَلَّ ذِكرُهُ _ لَيَحفَظُ مَن يَحفَظُ صَديقَهُ . (5)

عنه عليه السلام :ما أقبَحَ بِالرَّجُلِ أن يَعرِفَ أخوهُ حَقَّهُ ، ولا يَعرِفَ حَقَّ أخيهِ! (6)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 175 ح 2268 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 82 ح 1989 بزيادة «مَن» بعد «أكرم» .
2- .غرر الحكم : ج 2 ص 402 ح 3017 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 119 ح 2677 .
3- .في المصدر : «يصادقوا» ، والتصويب من بحار الأنوار .
4- .الأمالي للطوسي : ص 609 ح 1258 عن سفيان بن عيينة ، بحار الأنوار : ج 74 ص 179 ح 26 .
5- .الكافي : ج 8 ص 162 ح 166 عن عبيد بن زرارة .
6- .مصادقة الإخوان : ص 144 ح 5 عن مرازم ، وسائل الشيعة : ج 8 ص 548 ح 16111 .

ص: 127

امام على عليه السلام :دوستى ات را گرامى بدار و عهدت را نگه دار.

امام على عليه السلام :بهترين مردانگى ، پاس داشتن دوستى است.

امام صادق عليه السلام :برادران را «اِخوان (وفاداران)» گفته اند؛ زيرا از خيانت ، منزّه اند، و «اَصدقاء (راستگويان)» گفته اند؛ زيرا در حقوق دوستى، با يكديگر صادق اند.

امام صادق عليه السلام :خداوند _ كه نامش بلند باد _ ، نگهدار كسى است كه دوستش را نگه مى دارد .

امام صادق عليه السلام :چه زشت است براى مرد كه برادرش حقّ او را بشناسد (رعايت كند) و او حقّ برادرش را نشناسد!

.

ص: 128

الفصل الخامس : دور الإخاء الديني في تأسيس الحكومة الإسلاميّة5 / 1نُزُولُ آيَةِ الإِخاءِالأمالي للطوسي عن ابن عبّاس :لَمّا نَزَلَت : «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» (1) آخى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بَينَ المُسلِمين ؛ فَآخى بَينَ أبي بَكرٍ و عُمَرَ ، و بَينَ عُثمانَ و عَبدِ الرَّحمنِ ، و بَينَ فُلانٍ و فُلانٍ ، حَتّى آخى بَينَ أصحابِهِ أجمَعِهِم عَلى قَدرِ مَنازِلِهِم ، ثُمَّ قالَ لِعَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام : أنتَ أخي و أنَا أخوكَ . (2)

المناقب لابن شهرآشوب عن ابن عبّاس وغيره :لَمّا نَزَلَ قَولُهُ تَعالى : «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» آخى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بَينَ الأَشكالِ وَالأَمثالِ ؛ فَآخى بَينَ أبي بَكرٍ و عُمَرَ ، وبَينَ عُثمانَ وعَبدِ الرَّحمنِ ، وبَينَ سَعدِ بنِ أبي وَقّاصٍ وسَعيدِ بن زَيدٍ ، وبَينَ طَلحَةَ وَ الزُّبَيرِ ، وبَينَ أبي عُبَيدَةَ وسَعدِ بنِ مُعاذٍ ، وبَينَ مُصعَبِ بنِ عُمَيرٍ وأبي أيّوبَ الأَنصارِيِّ ، وبَينَ أبي ذَ رٍّ وَابنِ مَسعودٍ ، وبَينَ سَلمانَ وحُذَيفَةَ ، وبَينَ حَمزَةَ وزَيدِ بنِ حارِثَةَ ، وبَينَ أبِي الدَّرداء وبِلال ، وبَينَ جَعفَرٍ الطَّيّارِ ومُعاذِ بنِ جَبَل ، وبَينَ المِقداد وعَمّار ، وبَينَ عائِشَةَ وحَفصَةَ ، وبَينَ زَينَبَ بِنتِ جَحش ومَيمونَة ، وبَينَ اُمِّ سَلَمَةَ وصَفِيَّةَ ، حَتّى آخى بَينَ أصحابِهِ بِأَجمَعِهِم عَلى قَدرِ مَنازِلِهِم ، ثُمَّ قالَ : أنتَ أخي وأنَا أخوكَ يا عَلِيُّ . (3)

.


1- .الحجرات : 10 .
2- .الأمالي للطوسي : ص 587 ح 1214 ، بحار الأنوار : ج 38 ص 333 ح 4 .
3- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 185 .

ص: 129

فصل پنجم : نقش برادرى دينى در تأسيس حكومت اسلامى
5 / 1 نزول آيه برادرى

فصل پنجم : نقش برادرىِ دينى در تأسيس حكومت اسلامى5 / 1نزول آيه برادرىالأمالى، طوسى_ به نقل از ابن عبّاس _ :چون آيه «همانا مؤمنان ، برادرند» نازل شد ، پيامبر خدا ميان مسلمانان ، برادرى افكند : ابو بكر و عمر را با هم برادر قرار داد ، عثمان و عبد الرحمان را با هم ، و فلانى و فلانى را با هم ، تا آن كه ميان همه يارانش ، بر حَسَب منزلتشان ، پيوند برادرى برقرار ساخت . آن گاه به على بن ابى طالب عليه السلام فرمود : «من و تو هم با هم برادريم» .

المناقب، ابن شهرآشوب_ به نقل از ابن عبّاس و ديگران _ :چون اين سخن خداى متعال : «همانا مؤمنان ، برادرند» نازل شد ، پيامبر خدا ، ميان همگِنان و همتايان ، برادرى افكند : ابو بكر را با عمر برادر قرار داد ، عثمان را با عبد الرحمان ، سعد بن ابى وقّاص را با سعيد بن زيد ، طلحه را با زبير ، ابو عبيده را با سعد بن معاذ ، مصعب بن عمير را با ابو ايّوب انصارى ، ابو ذر را با ابن مسعود ، سلمان را با حُذَيفه ، حمزه را با زيد بن حارثه ، ابو درداء را با بلال ، جعفر طيّار را با معاذ بن جبل ، مقداد را با عمّار ، و [نيز] عايشه را با حفصه ، زينب بنت جَحْش را با ميمونه و اُمّ سلمه را با صفيّه ، تا آن كه ميان همه يارانش ، بر حَسَب منزلتشان ، پيوند برادرى برقرار نمود . سپس فرمود : «اى على! من و تو هم با هم برادريم» .

.

ص: 130

5 / 2مُؤاخاةُ النَّبِيِّ9 بَينَ أصحابِهِ قَبلَ الهِجرَةِالمحبّر_ في ذِكرِ مُؤاخاةِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله بَينَ أصحابِهِ المُهاجِرين قَبلَ الهِجرَةِ _ :وكانَ آخى بَينَهُم عَلَى الحَقِّ وَالمُؤاساةِ ، وذلِكَ بِمَكَّةَ ؛ فَآخى صلى الله عليه و آله بَينَ نَفسِهِ وبَينَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام . (1)

السيرة الحلبيّة :قَبلَ الهِجرَة آخى صلى الله عليه و آله بَينَ المُسلِمين _ أيِ المُهاجِرينَ _ عَلَى الحَقِّ وَالمُؤاساةِ ، فَآخى بَينَ أبي بَكرٍ وعُمَرَ ، وآخى بَينَ حَمزَةَ وزَيدِ ابنِ حارِثَةَ ، وبَينَ عُثمانَ وعَبدِ الرَّحمنِ بنِ عَوفٍ ، وبَينَ الزُّبَير وَابنِ مَسعود ، وبَينَ عُبادَةَ بنِ الحارِثَة وبِلال ، وبَينَ مُصعَبِ بنِ عُمَير وسَعدِ بنِ أبي وَقّاصٍ ، وبَينَ أبي عُبَيدَةَ بنِ الجَرّاح وسالِمٍ مَولى أبي حُذَيفَة ، وبَينَ سَعيدِ بنِ زَيدٍ وطَلحَةَ بنِ عُبَيدِ اللّه ، وبَينَ عَلِيٍّ عليه السلام ونَفسِهِ صلى الله عليه و آله وقالَ : أ ما تَرضى أن أكونَ أخاكَ ؟ قالَ : بَلى ، يا رَسولَ اللّه رَضيتُ . قالَ : فَأَنتَ أخي فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ 2 . (2)

.


1- .المحبّر : ص 70 .
2- .السيرة الحلبيّة : ج 2 ص 20 ، عيون الأثر : ج 1 ص 264 ، جواهر المطالب : ج 1 ص 69 ، سبل الهدى والرشاد : ج 3 ص 363 والثلاثة الأخيرة عن عبد اللّه بن عمر نحوه .

ص: 131

5 / 2 برادرى افكندن پيامبرصلى الله عليه وآله ميان يارانش پيش از هجرت

5 / 2برادرى افكندن پيامبر صلى الله عليه و آله ميان يارانش پيش از هجرتالمُحبَّر_ در يادكرد از برادرى افكندن پيامبر صلى الله عليه و آله ميان ياران مهاجرش پيش از هجرت _ :ايشان در مكّه ميان يارانش ، بر پايه حق و هميارى مالى ، برادرى افكند و خود را با على بن ابى طالب عليه السلام ، برادر قرار داد.

السيرة الحلبيّة :پيش از هجرت ، پيامبر صلى الله عليه و آله ميان مسلمانان ، يعنى مهاجران ، بر پايه حق و هميارى مالى ، برادرى افكند : ابو بكر را با عمر ، برادر قرار داد ، حمزه را با زيد بن حارثه ، عثمان را با عبد الرحمان بن عوف ، زبير را با ابن مسعود ، عبادة بن حارثه را با بلال ، مصعب بن عمير را با سعد بن ابى وقّاص ، ابو عبيدة بن جرّاح را با سالم (غلام ابو حذيفه) ، سعيد بن زيد را با طلحة بن عبيد اللّه ، و على عليه السلام را با خودش و فرمود : «آيا راضى نيستى كه برادر تو باشم؟» . على عليه السلام گفت : البتّه كه راضى ام ، اى پيامبر خدا! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «تو در دنيا و آخرت ، برادر منى». 1

.

ص: 132

المعيار والموازنة :ثُمَّ فَكِّروا في حَديثِ المُؤاخاةِ وما فيهِ مِنَ الدَّلالَةِ الواضِحَةِ ؛ إذ مَيَّزَهُم عَلى قَدرِ مَنازِلِهِم ، ثُمَّ آخى بَينَهُم عَلى حَسَبِ مُفاضَلَتِهِم ؛ فَلَم يَكُن أحَدٌ أقرَبَ مِن فَضلِ أبي بَكرٍ مِن عُمَرَ ، فَلِذلِكَ آخى بَينَهُما ، وأشبَهَ طَلحَةُ الزُّبَيرَ وقَرُبَت مَنازِلُهُما لِذلِكَ فَآخى بَينَهُما ، وكَذلِكَ فَعَلَ بِعَبدِ الرَّحمنِ بنِ عَوفٍ آخى بَينَهُ وبَينَ عُثمانَ . ثُمَّ قالَ لِعَلِيٍّ عليه السلام : إنَّما أخَّرتُكَ لِنَفسي ، أنتَ أخي وصاحِبي ، فَلَم يَكُن فيهِم أحَدٌ أشبَهَ بِالنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله مِن عَلِيٍّ عليه السلام ، ولا أولى بِمُؤاخاةِ النَّبِيِّ مِنهُ ، فَاستَحَقَّ بِمُؤاخاةِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ؛ لِتَقَدُّمِهِ عَلَى القَومِ . وكانَت مُؤاخاةُ عَلِيٍّ عليه السلام أفضَلَ مِن مُؤاخاةِ غَيرِهِ ؛ لِفَضلِهِ عَلى غَيرِهِ . (1)

الاستيعاب :آخى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بَينَ المُهاجِرين بِمَكَّةَ ، ثُمَّ آخى بَينَ المُهاجِرينَ وَالأَنصارِ بِالمَدينَةِ ، وقالَ في كُلِّ واحِدَةٍ مِنهُما لِعَلِيٍّ عليه السلام : «أنتَ أخي فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ» ، وآخى بَينَهُ وبَينَ نَفسِهِ . (2)

.


1- .المعيار والموازنة : ص 208 .
2- .الاستيعاب : ج 3 ص 202 ، تهذيب الكمال : ج 20 ص 484 الرقم 4089 .

ص: 133

المعيار و الموازنة :آن گاه ، در حديث مؤاخات و دلالت آشكارى كه در آن هست ، انديشيدند ؛ زيرا پيامبر صلى الله عليه و آله مسلمانان را بر حسب منزلتشان متمايز ساخت و سپس با توجّه به برترى يكى بر ديگرى ، ميان ايشان ، پيوند برادرى برقرار ساخت . براى مثال ، نزديك ترين فرد به منزلت ابو بكر ، عمر بود . از اين رو، ميان آن دو برادرى افكند . همچنين طلحه ، شبيه زبير بود و منزلت نزديك به هم داشتند . از اين رو ، آن دو را با هم برادر قرار داد . همين كار را با عبد الرحمان بن عوف كرد و او را با عثمان ، برادر قرار داد. سپس به على عليه السلام فرمود : «به اين دليل ، تو را آخر از همه قرار دادم كه براى خودم بمانى . تو برادر و يارِ منى» . پس در ميان مسلمانان ، هيچ كس شبيه تر از على عليه السلام به پيامبر صلى الله عليه و آله نبود ، و نه سزاوارتر از او به برادرى با پيامبر صلى الله عليه و آله . او به سبب پيش گامى اش بر ديگران ، شايسته برادرى با پيامبر صلى الله عليه و آله بود . برادرى على عليه السلام ، برتر از برادرىِ ديگران بود ؛ چرا كه بر ديگران ، فضيلت داشت.

الاستيعاب :پيامبر خدا ، در مكّه ميان مهاجران ، برادرى افكند و سپس در مدينه ، ميان مهاجران و انصار ، پيوند برادرى برقرار ساخت و در هر دو مورد ، به على عليه السلام فرمود : «تو در دنيا و آخرت ، برادر منى» و ميان او و خود ، برادرى افكند.

.

ص: 134

5 / 3مُؤاخاةُ النَّبِيِّ بَينَ أصحابِهِ بَعدَ الهِجرَةِالإمام عليّ عليه السلام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَمّا هاجَرَ إلَى المَدينَةِ آخى بَينَ أصحابِهِ مِنَ المُهاجِرينَ وَالأَنصار ، جَعَلَ المَواريثَ عَلَى الاُخُوَّةِ فِي الدِّينِ لا في ميراثِ الأَرحامِ ، وذلِكَ قَولُهُ تَعالى : «إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ ءَاوَواْ وَّنَصَرُواْ أُوْلَئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ» إلى قَولِهِ سُبحانَهُ : «وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمْ يُهَاجِرُواْ مَا لَكُم مِّن وَلَايَتِهِم مِّن شَىْ ءٍ حَتَّى يُهَاجِرُواْ» (1) ، فَأَخرَجَ الأَقارِبَ مِنَ الميراثِ وأثبَتَهُ لِأَهلِ الهِجرَةِ وأهلِ الدِّينِ خاصَّةً ، ثُمَّ عَطَفَ بِالقَولِ فَقالَ تَعالى : «وَالَّذِينَ كَفَرُواْ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَآءُ بَعْضٍ إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَكُن فِتْنَةٌ فِى الأَْرْضِ وَفَسَادٌ كَبِيرٌ» (2) ، فَكانَ مَن ماتَ مِنَ المُسلِمينَ يَصيرُ ميراثُهُ وتَرِكَتُهُ لِأَخيهِ فِي الدِّينِ دونَ القَرابَةِ وَالرَّحِمِ الوَشيجَةِ . (3) فَلَمّا قَوِيَ الإِسلامُ أنزَلَ اللّهُ : «النَّبِىُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَ أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُوْلُواْ الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِى كِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهَاجِرِينَ إِلَّا أَن تَفْعَلُواْ إِلَى أَوْلِيَائِكُم مَّعْرُوفًا كَانَ ذَلِكَ فِى الْكِتَابِ مَسْطُورًا » (4) ، فَهذا مَعنى نَسخِ آيةِ الميراثِ . (5)

الطبقات الكبرى عن ضُمرة بن سعيد :لَمّا قَدِمَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله المَدينَة آخى بَينَ المُهاجِرينَ بَعضِهِم لِبَعضٍ ، وآخى بَينَ المُهاجِرينَ وَالأَنصارِ ؛ آخى بَينَهُم عَلَى الحَقِّ وَالمُؤاساةِ ويَتَوارَثونَ بَعدَ المَماتِ دونَ ذَوِي الأَرحامِ ، وكانوا تِسعينَ رَجُلاً ؛ خَمسَةٌ وأربَعونَ مِنَ المُهاجِرين ، وخَمسَةٌ وأربَعونَ مِنَ الأَنصار ، ويُقالُ : كانوا مِئَةً ؛ خَمسونَ مِنَ المُهاجِرينَ ، وخَمسونَ مِنَ الأَنصار ، وكانَ ذلِكَ قَبلَ بَدر . فَلَمّا كانَت وَقعَةُ بَدر و أنزَلَ اللّهُ تَعالى : «وَأُوْلُواْ الأَْرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِى كِتَابِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عَلِيمٌ » (6) فَنَسَخَت هذِهِ الآيَةُ ماكانَ قَبلَها ، وَانقَطَعَتِ المُؤاخاةُ فِي الميراثِ ، ورَجَعَ كُلُّ إنسانٍ إلى نَسَبِهِ ووَرِثَهُ ذَوو رَحِمِهِ . (7)

.


1- .الأنفال : 72.
2- .الأنفال : 73.
3- .رَحِم واشجة ووشيجة : مشتبكة متّصلة (لسان العرب : ج 2 ص 399 «وشج»).
4- .الأحزاب : 6.
5- .بحار الأنوار : ج 19 ص 91 ح 48 نقلاً عن تفسير النعماني عن الإمام الصادق عليه السلام وراجع : السرائر : ج 3 ص 226 .
6- .الأنفال : 75.
7- .الطبقات الكبرى : ج 1 ص 238 .

ص: 135

5 / 3 برادرى افكندن پيامبرصلى الله عليه وآله ميان يارانش پس از هجرت

5 / 3برادرى افكندن پيامبر صلى الله عليه و آله ميان يارانش پس از هجرتامام على عليه السلام :پيامبر خدا ، چون به مدينه هجرت كرد ، ميان ياران مهاجر و انصارش برادرى افكند و ارثْ بَرى را بر پايه برادرىِ دينى قرار داد ، نه بر پايه پيوند خويشاوندى . اين است سخن خداى متعال كه : «كسانى كه ايمان آورده و هجرت كرده اند و در راه خدا با مال و جان خود جهاد نموده اند و كسانى كه [مهاجران را ]پناه داده اند و يارى كرده اند ، آنان ، ياران يكديگرند» تا اين سخن خداى سبحان كه : «و كسانى كه ايمان آورده اند ، ولى هجرت نكرده اند ، هيچ گونه خويشاوندى [دينى]اى با شما ندارند ، مگر آن كه هجرت كنند» . بدين ترتيب ، خويشاوندان را از ميراث خارج ساخت و آن را ويژه اهل هجرت و اهل دين ، قرار داد . سپس خداوند متعال ، در ادامه سخن فرمود : «و كسانى كه كفر ورزيدند ، ياران يكديگرند . اگر اين [دستور ]را به كار نبنديد ، در زمين ، فتنه و فسادى بزرگ ، پديد خواهد آمد» . پس هر يك از مسلمانان كه در مى گذشت ، ميراث و ماتَرَكش به برادر دينى اش مى رسيد ، نه به خويشان و بستگان نزديكش. امّا چون اسلام ، نيرومند شد ، خداوند ، اين آيه را فرو فرستاد : «پيامبر به مؤمنان ، از خودشان سزاوارتر [و نزديك تر] است و همسرانش مادران ايشان اند ، و خويشاوندان ، طبق كتاب خدا ، بعضى نسبت به بعضى اولويت دارند [و] بر مؤمنان و مهاجران [مقدّم اند] ، مگر آن كه بخواهيد به دوستان [مؤمن ]خود، [وصيّت يا ]نيكى كنيد ، و اين در كتاب [خدا] ، نگاشته شده است» . اين است معناى منسوخ شدن «آيه ميراث» .

الطبقات الكبرى_ به نقل از ضُمرة بن سعيد _ :چون پيامبر خدا به مدينه آمد ، ميان مهاجران با يكديگر ، و [نيز] ميان مهاجران و انصار ، برادرى افكند و آنان را بر پايه حق و هميارى و ارث بردن از يكديگر پس از مرگ ، به جاى ارث بردن خويشاوندان ، برادر قرار داد . آنان ، نود مَرد بودند : 45 نفر از مهاجران و 45 نفر از انصار، و به قولى ، يكصد نفر بودند : پنجاه مهاجر و پنجاه انصارى . اين رويداد ، پيش از جنگ بدر بود. چون جنگ بدر به وقوع پيوست و خداى متعال ، اين آيه : «و خويشاوندان ، طبق كتاب خدا ، اولى به يكديگرند . همانا خدا به هر چيزى داناست» را نازل نمود ، اين آيه ، آنچه را پيش از آن بود ، منسوخ كرد و ارث بردن بر پايه برادرىِ دينى از بين رفت و هر كس به نَسَب خويش باز گشت و خويشاوندانش ، ارث بَر او شدند.

.

ص: 136

السيرة النبويّة لابن هشام عن ابن إسحاق :آخى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بَينَ أصحابِهِ مِنَ المُهاجِرينَ وَالأَنصار ، فَقالَ _ فيما بَلَغَنا ، ونَعوذُ بِاللّهِ أن نَقولَ عَلَيهِ ما لَم يَقُل _ : تَآخَوا فِي اللّهِ أخوَينِ أخوَينِ . (1)

السيرة النبويّة لابن هشام عن ابن إسحاق :حَضَّ [ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ] المُسلِمينَ عَلَى التَّواصُلِ ، وجَعَلَ المُهاجِرينَ وَالأَنصار أهلَ وِلايَةٍ فِي الدِّينِ ، دونَ مَن سِواهُم ، وجَعَلَ الكُفّارَ بَعضَهُم أولياءَ بَعضٍ ، ثُمَّ قالَ : «إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَكُن فِتْنَةٌ فِى الأَْرْضِ وَفَسَادٌ كَبِيرٌ» أي إلّا يُوالِ المُؤمِنُ المُؤمِنَ مِن دونِ الكافِرِ وإن كانَ ذا رَحِمٍ بِهِ «تَكُن فِتْنَةٌ فِى الأَْرْضِ» أي شُبهَةٌ فِي الحَقِّ وَالباطِلِ ، وظُهورُ الفَسادِ فِي الأَرضِ بِتَوَلِّي المُؤمِنِ الكافِر دونَ المُؤمِنِ . ثُمَّ رَدَّ المَواريثَ إلَى الأَرحامِ مِمَّن أسلَمَ بَعدَ الوِلايَةِ مِنَ المُهاجِرينَ وَالأَنصارِ دونَهُم إلَى الأَرحامِ الَّتي بَينَهُم ، فَقالَ : «وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ مِن بَعْدُ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ مَعَكُمْ فَأُوْلَئِكَ مِنكُمْ وَأُوْلُواْ الأَْرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِى كِتَابِ اللَّهِ» أي بِالميراثِ «إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عَلِيمُ» . (2)

.


1- .السيرة النبويّة لابن هشام : ج 2 ص 150 .
2- .السيرة النبويّة لابن هشام : ج 2 ص 332 .

ص: 137

السيرة النبويّة،ابن هشام _ به نقل از ابن اسحاق _ :پيامبر خدا ، ميان ياران مهاجر و انصارش برادرى افكند و _ آن طور كه به ما رسيده است ، و پناه مى بريم به خدا از اين كه به ايشان چيزى ببنديم كه نفرموده است _ فرمود : «دو به دو ، با يكديگر ، برادر خدايى [و دينى ]شويد» .

السيرة النبويّة، ابن هشام_ به نقل از ابن اسحاق _ :[پيامبر خدا] مسلمانان را به پيوند با يكديگر ، ترغيب نمود و مهاجران و انصار را با هم ، و نه با ديگران ، برادر دينى قرار داد ، و كافران را دوستان يكديگر معرّفى نمود و سپس [اين آيه را تلاوت] فرمود : «اگر چنين نكنيد ، فتنه و فسادى بزرگ در زمين ، پديد خواهد آمد» . يعنى اگر مؤمن ، مؤمن را به جاى كافر _ هر چند خويشاوند او باشد _ به دوستى نگيرد ، فتنه اى در زمين پديد خواهد آمد؛ يعنى حق و باطل ، مشتبه خواهد شد و به سبب دوست گرفتن مؤمن از ميان كافران (و نه از ميان مؤمنان) ، در جامعه ، تباهى بروز خواهد كرد . [پيامبر خدا ]بعدا ميراث ها [و ارث بَرى] را به خويشاوندانى كه پس از برادرى افكندن ميان مهاجران و انصار اسلام آوردند ، باز گرداند و فرمود : «و كسانى كه بعدا ايمان آوردند و مهاجرت كردند و در كنار شما جهاد نمودند ، اينان ، از شمايند و خويشاوند ، بر طبق كتاب خدا ، اولى به يكديگرند» ، يعنى به ارث بردن ؛ «همانا خدا به هر چيزى داناست» .

.

ص: 138

مسند أبي يعلى عن أنس:كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يُؤاخي بَينَ الاِثنَينِ مِن أصحابِهِ، فَيَطولُ عَلى أحَدِهِمَا اللَّيلُ حَتّى يَلقاهُ أخاهُ ، فَيَلقاهُ بِوُدٍّ ولُطفٍ ، فَيَقولُ : كَيفَ كُنتَ بَعدي؟ وأمَّا العامَّةُ فَلَم يَكُن يَأتي عَلى أحَدِهِما ثَلاثٌ لا يَعلَمُ عِلمَ أخيهِ . (1)

الأمالي للطوسي عن سعد بن حذيفة بن اليمان عن أبيه :آخى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بَينَ الأَنصارِ وَالمُهاجِرينَ اُخُوَّةَ الدِّينِ ، وكانَ يُؤاخي بَينَ الرَّجُلِ ونَظيرِهِ ، ثُمَّ أخَذَ بِيَدِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام ، فَقالَ : هذا أخي . قالَ حُذَيفَةُ : فَرَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله سَيِّدُ المُرسَلينَ ، وإمامُ المُتَّقينَ ، ورَسولُ رَبِّ العالَمينَ ، الَّذي لَيسَ لَهُ فِي الأَنامِ شِبهٌ ولا نَظيرٌ ، وعَلِيُّ بنُ أبيطالِبٍ عليه السلام أخوهُ . (2)

الطبقات الكبرى عن محمّد بن عمر بن عليّ :لَمّا قَدِمَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله آخى بَينَ المُهاجِرينَ بَعضِهِم بِبَعضٍ (3) ، وآخى بَينَ المُهاجِرين وَالأَنصار . فَلَم تَكُن مُؤاخاةٌ إلّا قَبلَ بَدر ، آخى بَينَهُم عَلَى الحَقِّ وَالمُؤاساةِ ؛ فَآخى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بَينَهُ وبَينَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام . (4)

تفسير القمّي_ في قَولِهِ تَعالى : «أَن تَأْكُلُواْ مِن بُيُوتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ ءَابَائِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهَاتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوَانِكُمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَوَاتِكُمْ... لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَأْكُلُواْ جَمِيعًا أَوْ أَشْتَاتًا» (5) _ :إنَّها نَزَلَت لَمّا هاجَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلَى المَدينَةِ وآخى بَينَ المُسلِمين مِنَ المُهاجِرين وَالأَنصارِ ، وآخى بَينَ أبي بَكر وعُمَر ، وبَينَ عُثمانَ وعَبدِ الرَّحمنِ بنِ عَوف ، وبَينَ طَلحَةَ وَالزُّبَيرِ ، وبَينَ سَلمان وأبي ذَ رٍّ ، وبَينَ المِقداد وعَمّار ، وتَرَكَ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام ، فَاغتَمَّ مِن ذلِكَ غَمّاً شَديداً ، فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، بِأَبي أنتَ واُمّي! لِمَ لا تُؤاخي بَيني وبَينَ أحَدٍ؟ فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : وَاللّهِ يا عَلِيُّ ، ما حَبَستُكَ إلّا لِنَفسي ، أما تَرضى أن تَكونَ أخي وأنَا أخوكَ ، وأنتَ أخي فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ ، وأنتَ وَصِيّي ووَزيري وخَليفَتي في اُمَّتي ؛ تَقضي دَيني وتُنجِزُ عِداتي وتَتَوَلّى عَلى (6) غُسلي ولا يَليهِ غَيرُكَ ، وأنتَ مِنّي بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسى ، إلّا أنَّهُ لا نَبِيَّ بَعدي ؛ فَاستَبشَرَ أميرُ المُؤمِنينَ بِذلِكَ. فَكانَ بَعدَ ذلِكَ إذا بَعَثَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أحَداً مِن أصحابِهِ في غَزاةٍ أو سَرِيَّةٍ يَدفَعُ الرَّجُلُ مِفتاحَ بَيتِهِ إلى أخيهِ فِي الدِّينِ ويَقولُ لَهُ : خُذ ما شِئتَ ، وكُل ما شِئتَ . فَكانوا يَمتَنِعونَ مِن ذلِكَ حَتّى رُبَّما فَسَدَ الطَّعامُ فِي البَيتِ ، فَأَنزَلَ اللّهُ : «لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَأْكُلُواْ جَمِيعًا أَوْ أَشْتَاتًا» (7) يَعني إن حَضَرَ صاحِبُهُ أو لَم يَحضُر إذا مَلَكتُم مَفاتِحَهُ . (8)

.


1- .مسند أبي يعلى : ج 3 ص 349 ح 3325 ، مجمع الزوائد : ج 8 ص 318 ح 13595 .
2- .الأمالي للطوسي : ص 587 ح 1215 ، كشف الغمّة : ج 1 ص 329 ، بحار الأنوار : ج 38 ص 333 ح 5 ؛ المناقب لابن المغازلي : ص 38 ح 60 .
3- .في المصدر : «فبعض» ، والصواب ما أثبتناه.
4- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 22 .
5- .النور : 61.
6- .كلمة «على» ليست في بحار الأنوار ، ولعلّه الأصحّ .
7- .النور : 61 .
8- .تفسير القمّي : ج 2 ص 109 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 444 ح 2 .

ص: 139

مسند أبى يعلى_ به نقل از اَنَس _ :پيامبر خدا ، ميان يارانش ، دو به دو ، برادرى قرار مى داد . پس هر يك از آن دو [بر اثر شوق ديدار برادرش ]شب درازى را سپرى مى كرد تا برادرش را ديدار كند و [صبحگاه ،] او را با دوستى و لطف ، ديدار مى نمود و مى گفت : بعد از من چگونه بودى؟ امّا عموم [مسلمانان] ، بر هر يك از آنها سه شب نمى گذشت كه از حال برادر [دينى] خود ، خبر نداشته باشد.

الأمالى، طوسى_ به نقل از سعد بن حُذَيفة بن يمان ، از پدرش _ :پيامبر خدا ، ميان انصار و مهاجران ، برادرىِ دينى برقرار ساخت . ايشان ، هر فردى را با همتايش برادر قرار مى داد . سپس دست على بن ابى طالب عليه السلام را گرفت و فرمود : «اين هم برادرِ من است» . پيامبر خدا ، سَرور پيامبران مُرسل ، پيشواى پرهيزگاران ، و فرستاده پروردگار جهانيان بود و در ميان مردمان ، همانندى نداشت و على بن ابى طالب عليه السلام برادرِ او شد.

الطبقات الكبرى_ به نقل از محمّد بن عمر بن على _ :چون پيامبر خدا [به مدينه ]آمد ، ميان مهاجران با يكديگر ، و [نيز] ميان مهاجران و انصار ، برادرى افكند ، و اين برادرى افكندن ، پيش از جنگ بدر بود . پيامبر صلى الله عليه و آله ، آنان را بر پايه حق و هميارى ، برادر هم قرار داد ، و ميان خودش و على بن ابى طالب عليه السلام ، برادرى نهاد.

تفسير القمّى_ در باره آيه «بر شما ايرادى نيست كه از خانه هاى خودتان بخوريد ، يا از خانه هاى پدرانتان ، يا خانه هاى مادرانتان ، يا خانه هاى برادرانتان ... . عمّه هايتان ، يا خانه هاى دايى هايتان ، يا خانه هاى خاله هايتان ، يا آن [خانه هايى] كه كليدهايش را در [همچنين] بر شما باكى نيست كه با هم بخوريد يا پراكنده» _ :اين آيه ، زمانى نازل شد كه پيامبر خدا به مدينه مهاجرت كرد و ميان مسلمانان مهاجر و انصار ، برادرى افكند : ابو بكر و عمر را با هم برادر قرار داد ، و عثمان و عبد الرحمان بن عوف را با هم ، و طلحه و زبير را با هم ، و سلمان و ابو ذر را با هم ، و مقداد و عمّار را با هم ، و امير مؤمنان را وا گذاشت . على عليه السلام از اين امر ، سخت اندوهگين شد و گفت : اى پيامبر خدا! پدر و مادرم به قربانت ؛ چرا ميان من و كسى برادرى نمى افكنى؟ پيامبر خدا فرمود : «به خدا سوگند _ اى على _ كه تو را جز براى خودم نگه نداشتم . آيا راضى نيستى كه من و تو برادر هم باشيم؟ تو در دنيا و آخرت ، برادر منى . تو وصىّ و دستْ يار و جانشين من در ميان امّتم هستى . تو ادا كننده دَين من هستى و وعده هاى مرا به انجام مى رسانى ، و غسل دادن مرا به عهده مى گيرى ، و جز تو كسى متولّى اين كار نيست . تو نسبت به من ، همچون هارون نسبت به موسى عليه السلام هستى ، با اين تفاوت كه پس از من پيامبرى نيست» . پس امير مؤمنان ، از اين سخنان ، شادمان گشت. از آن پس ، هر گاه پيامبر خدا ، يكى از يارانش را به غزوه اى يا سريّه اى مى فرستاد ، آن فرد ، كليد خانه اش را به برادر دينى اش مى داد و به او مى گفت : هر چه خواستى بر دار ، و هر خواستى بخور ؛ امّا آنان ، از اين كار خوددارى مى ورزيدند تا جايى كه گاه ، غذا در خانه[ى شخصى كه به جنگ رفته بود،] فاسد مى شد . پس خداوند ، اين آيه را فرو فرستاد كه : «بر شما باكى نيست كه با هم بخوريد يا پراكنده» ؛ يعنى آن گاه كه كليدهاى خانه در اختيار شما بود ، چه صاحب آن خانه باشد يا نباشد ، و [خداوند در ادامه آيه] : «پس هر گاه به خانه هايى [كه گفته شد ]وارد شديد ، به خويشتن سلام كنيد» .

.

ص: 140

تفسير القمّي :إنَّ الحُكمَ كانَ في أوَّلِ النُّبُوَّةِ أنَّ المَواريثَ كانَت عَلَى الاُخُوَّةِ لا عَلَى الوِلادَةِ ، فَلَمّا هاجَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلَى المَدينَة آخى بَينَ المُهاجِرينَ وبَينَ الأَنصار ، فَكانَ إذا ماتَ الرَّجُلُ يَرثُهُ أخوهُ فِي الدِّينِ و يَأخُذُ المالَ وكُلَّ ما تَرَكَ لَهُ دونَ وَرَثَتِهِ ، فَلَمّا كانَ بَعدَ بَدر أنزَلَ اللّهُ : «النَّبِىُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَ أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُوْلُواْ الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِى كِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُهَاجِرِينَ إِلَّا أَن تَفْعَلُواْ إِلَى أَوْلِيَائِكُم مَّعْرُوفًا» فَنَسَخَت آيَةَ الاُخُوَّةِ بِقَولِهِ : «أُوْلُواْ الأَْرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ» . (1)

.


1- .تفسير القمّي : ج 1 ص 280 ، بحار الأنوار : ج 19 ص 37 ح 2 .

ص: 141

تفسير القمّى :در ابتداى نبوّت ، حكم اين بود كه ميراث ها برپايه برادرى [دينى ]باشد ، نه ولادت [و خويشاوند نسبى] ؛ زيرا ، زمانى كه پيامبر خدا به مدينه هجرت كرد ، ميان مهاجران و انصار ، برادرى افكند ، به طورى كه هر گاه مردى در مى گذشت ، برادر دينى اش وارث او مى شد و دارايى ها و تمام ماتَرَكش را براى خودش بر مى داشت ، نه وارثان او ؛ امّا پس از جنگ بدر ، خداوند ، اين آيه را نازل نمود : «پيامبر ، به مؤمنان ، از خود آنها سزاوارتر است ، و همسران او ، مادران ايشان اند، و خويشاوندان ، [و نزديك تر] طبق كتاب خدا ، بعضى [نسبت] به بعضى اولويت دارند [و] بر مؤمنان و مهاجران [مقدّم اند] ، مگر آن كه بخواهيد به دوستان [مؤمن ]خود [وصيّت يا ]احسانى كنيد» . بدين ترتيب ، آيه اخوّت با اين سخن خداوند : «خويشاوندان ، بعضى [نسبت] به بعضى اولويت دارند» ، منسوخ شد.

.

ص: 142

5 / 4أوَّلُ مَن تَآخوا في الإسلامِإنّ التناسب الروحي يُعدّ واحدا من أكثر مبادئ المحبّة والاُلفة أصالةً ، يقول أميرالمؤمنين عليه السلام : «إنَّ النُّفوسَ إذا تَناسَبَتِ ائتَلَفَت» . (1) وفي هذا السياق ، فقد أقام النبيّ الأكرم صلى الله عليه و آله _ وعلى ضوء علم النفس الدقيق الذي يمتلكه عن أصحابه _ مبدأ الاُخوّة بين الأفراد الذين يمتلكون طبيعةً روحيّةً واحدة ، وقد أشار ابن عبّاس إلى هذه النكتة الدقيقة حيث قال : «لمّا نزل قوله تعالى : «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» آخى رسول اللّه صلى الله عليه و آله بين الأشكال والأمثال» . (2) ولا ريب في أنّ معرفة علاقات الاُخوّة التي أقامها النبيّ الأعظم صلى الله عليه و آله بين أصحابه في المجتمع المدنيّ ، ذات فائدة كبيرة في تحليل أحداث تاريخ صدر الإسلام ؛ ومن هذا المنطلق سوف نشرع بهذا الموضوع مستفيدين من معطيات الوثائق الحديثيّة والتاريخيّة ، ونبدأ بأجمل الانتقاءات والعلاقات الأخويّة :

العمدة عن أنس :لَمّا كانَ يَومُ المُباهَلَةِ (3) وآخَى النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله بَينَ المُهاجِرينَ وَالأَنصار وعَلِيٌّ عليه السلام واقِفٌ يَراهُ ويَعرِفُ مَكانَهُ لَم يُؤاخِ بَينَهُ وبَينَ أحَدٍ ، فَانصَرَفَ عَلِيٌ عليه السلام باكِيَ العَينِ ، فَافتَقَدَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ : ما فَعَلَ أبُو الحَسَنِ ؟ فَقالوا : اِنصَرَفَ باكِيَ العَينِ يا رَسولَ اللّهِ ! قالَ : يا بِلالُ اذهَب ، فَائتِني بِهِ . فَمَضى بِلالٌ إلى عَلِيٍّ عليه السلام وقَد دَخَلَ مَنزِلَهُ باكِيَ العَينِ ، فَقالَت فاطِمَةُ عليهاالسلام : ما يُبكيكَ ؟ لا أبكَى اللّهُ عَينَيكَ ! قالَ : يا فاطِمَةُ ، آخَى النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله بَينَ المُهاجِرينَ وَالأَنصارِ ، وأنَا واقِفٌ يَراني ويَعرِفُ مَكاني ولَم يُؤاخِ بَيني وبَينَ أحَدٍ . قالَت : لا يَحزُنُكَ اللّهُ! لَعَلَّهُ إنَّمَا ادَّخَرَكَ لِنَفسِهِ . فَقالَ بِلالٌ : يا عَلِيُّ ، أجِبِ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله . فَأَتى عَلِيٌّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله . فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : ما يُبكيكَ يا أبَا الحَسَنِ ! قالَ : واخَيتَ بَينَ المُهاجِرينَ وَالأَنصارِ يا رَسولَ اللّهِ ، وأنَا واقِفٌ تَراني وتَعرِفُ مَكاني لَم تُؤاخِ بَيني وبَينَ أحَدٍ ! قالَ : إنَّمَا ادَّخَرتُكَ لِنَفسي ، أما يَسُرُّكَ أن تَكونَ أخا نَبِيِّكَ ؟ قالَ : بَلى يا رَسولَ اللّهِ ، أنّى لي بِذلِكَ ، فَأَخَذَهُ بِيَدِهِ وأرقاهُ المِنبَرَ . فَقالَ : اللّهُمَّ ، إنَّ هذا مِنّي وأنَا مِنهُ ، ألا وإنَّهُ مِنّي بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسى ، ألا مَن كُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِيٌّ مَولاهُ . قالَ : فَانصَرَفَ عَلِيٌّ عليه السلام قَريرَ العَينِ ، فَاتَّبَعَهُ عُمَرُ بنُ الخَطّابِ ، فَقالَ : بَخٍ بَخٍ يا أبَا الحَسَنِ ، أصبَحتَ مَولايَ ومَولى كُلِّ مُسلِمٍ . (4)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 490 ح 3393 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 149 ح 3270 .
2- .. بحار الأنوار : ج 38 ص 335 .
3- .وهو الرابع والعشرون من ذي الحجّة (وسائل الشيعة : ج 5 ص 287 الباب 47) .
4- .العمدة : ص 169 ح 262 ، الطرائف : ص 148 ح 224 ، بحار الأنوار : ج 38 ص 343.

ص: 143

5 / 4 نخستين مسلمانانى كه برادر شدند

5 / 4نخستين مسلمانانى كه برادر شدندهماهنگى روحى ، يكى از مهم ترين پايه هاى دوستى و پيوند است . امير مؤمنان مى فرمايد : «جان ها ، هر گاه همگون باشند ، با هم الفت مى گيرند» . پيامبر خدا ، بر اين اساس و در پرتو شناختِ روانى دقيقى كه از ياران خود داشت ، اقدام به ايجاد برادرى در ميان افرادى كرد كه طبيعت روحى يكسانى داشتند . ابن عبّاس ، به همين نكته دقيق ، اشاره كرده ، آن جا كه گفته است : «هنگامى كه خداوند ، آيه: «همه مؤمنان با هم برادرند» را نازل كرد ، پيامبر صلى الله عليه و آله ميان همگنان و همايان، برادرى برقرار نمود». ترديدى نيست كه شناخت روابط برادرانه _ كه پيامبر عظيم الشأن ، ميان ياران خود در جامعه اسلامى ايجاد كرد _ ، در تحليل رخدادهاى صدر اسلام بسيار سودمند است . از همين رو ، ما با استفاده از داده هاى متون حديثى و تاريخى ، به اين موضوع مى پردازيم و با زيباترين گلچين ها و روابط برادرانه آغاز مى كنيم :

العُمدة_ به نقل از اَنَس _ :چون روز مباهله (1) شد و پيامبر صلى الله عليه و آله ميان مهاجران و انصار ، پيمان برادرى بست ، با آن كه على عليه السلام ايستاده بود و پيامبر صلى الله عليه و آله او را مى ديد و جايش را مى دانست ، ميان او و كسى ، برادرى برقرار نكرد . پس على عليه السلام با چشم گريان رفت . پيامبر صلى الله عليه و آله ، جوياى او شد و فرمود : «ابو الحسن چه شد؟». گفتند : اى پيامبر خدا! او با چشم گريان ، از اين جا رفت . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اى بلال! برو و او را نزد من بياور» . بلال ، در پى على عليه السلام رفت . على عليه السلام با چشم گريان ، وارد خانه اش شده بود . فاطمه عليهاالسلامبه او گفت : «خداوند ، چشمانت را نگرياند! چرا گريه مى كنى؟». گفت : اى فاطمه! پيامبر خدا ، ميان مهاجران و انصار ، برادرى افكند و با آن كه من ايستاده بودم و او مرا مى ديد و مى دانست كجا ايستاده ام، ميان من و هيچ كس ، برادرى برقرار نساخت. فاطمه عليهاالسلام گفت : «خدايت اندوهگين نكند! شايد تو را براى خودش نگه داشته است» . بلال [ بر آنها وارد شد و] گفت : اى على! پيامبر صلى الله عليه و آله تو را طلبيده است . على عليه السلام نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رفت. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «چرا گريه مى كنى ، اى ابو الحسن؟» . گفت : اى پيامبر خدا! ميان مهاجران و انصار ، پيمان برادرى بستى و من ، ايستاده بودم و مرا مى ديدى و مى دانستى كجا ايستاده ام؛ امّا ميان من و هيچ كس ، برادرى برقرار نساختى! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «من ، تو را براى خودم نگه داشته بودم . آيا دوست ندارى كه برادر پيامبرت باشى؟». على عليه السلام گفت : چرا ، اى پيامبر خدا! من كجا و اين افتخار، كجا؟ پس پيامبر خدا ، دست او را گرفت و بالاى منبر برد و فرمود : «بار خدايا! اين از من است و من ، از او هستم . هان! او براى من ، همچون هارون است نسبت به موسى . هان! هر كه من مولاى اويم ، اين على ، مولاى اوست» . پس على عليه السلام ، شادمان بر گشت . عمر بن خطّاب ، در پىِ او رفت و گفت : بَه بَه ، اى ابو الحسن! تو مولاى من و مولاى هر مسلمانى شدى.

.


1- .مصادف با بيست و چهارم ذى حجّه (وسائل الشيعة : ج 8 ص 171 ح 47) .

ص: 144

رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لعليّ عليه السلام _ :إنَّ اللّهَ تَعالى أمَرَني أن أتَّخِذَكَ أخا ووَصِيّا ، فَأَنتَ أخي ووَصِيّي ، وخَليفَتي عَلى أهلي في حَياتي وبَعدَ مَوتي . (1)

المستدرك على الصحيحين عن ابن عمر :أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله آخى بَينَ أصحابِهِ ؛ فَآخى بَينَ أبي بَكرٍ وعُمَرَ ، وبَينَ طَلحَةَ وَالزُّبَيرِ ، وبَينَ عُثمانَ بنِ عَفّان وعَبدِ الرَّحمنِ بنِ عَوف . فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّكَ قَد آخَيتَ بَينَ أصحابِكَ ، فَمَن أخي ؟ قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أ ما تَرضى يا عَلِيُّ أن أكونَ أخاكَ ؟ _ قالَ ابنُ عُمَرَ : وكانَ عَلِيٌّ عليه السلام جَلدا شُجاعا _ فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : بَلى ، يا رَسولَ اللّه . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أنتَ أخي فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ . (2)

.


1- .الأمالي للطوسي : ص 200 ح 341 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 20 كلاهما عن زيد بن عليّ عن آبائه ،المناقب للكوفي : ج 1 ص 220 ح 139 عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه ، بحار الأنوار : ج 33 ص 325 ح 570 .
2- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 16 ح 4289 ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 96 ح 8437 نحوه ؛ شرح الأخبار : ج 2 ص 178 ح 518 نحوه ، المناقب للكوفي : ج 1 ص 306 ح 225 وص 319 ح 241 .

ص: 145

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به على عليه السلام _ :خداى متعال به من فرمود كه تو را برادر و وصىّ خويش گيرم . پس تو، برادر من و وصىّ من و جانشين من در ميان خانواده ام هستى ، چه در زمان حياتم ، و چه پس از مرگم.

المستدرك على الصحيحين_ به نقل از ابن عمر _ :پيامبر خدا ، ميان يارانش برادرى افكند : ابو بكر را با عمر ، برادر قرار داد ، و طلحه را با زبير ، و عثمان بن عفّان را با عبد الرحمان بن عوف . على عليه السلام گفت : اى پيامبر خدا! ميان يارانت برادرى افكندى . پس برادرِ من كيست؟ پيامبر خدا فرمود : «اى على! آيا راضى نيستى كه من ، برادر تو باشم؟» . على عليه السلام ، انسانى نيرومند و شجاع بود . پس گفت : چرا ، اى پيامبر خدا! پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «تو در دنيا و آخرت ، برادر منى».

.

ص: 146

سنن الترمذي عن ابن عمر :آخى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بَينَ أصحابِهِ ، فَجاءَ عَلِيٌّ عليه السلام تَدمَعُ عَيناهُ ، فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، آخَيتَ بَينَ أصحابِكَ ولَم تُؤاخِ بَيني وبَينَ أحَدٍ ؟ فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أنتَ أخي فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ . (1)

فضائل الصحابة لابن حنبل عن عمر بن عبد اللّه عن أبيه عن جدّه :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله آخى بَينَ النّاسِ وتَرَكَ عَلِيّا حَتّى بَقِيَ آخِرَهُم لا يَرى لَهُ أخا ، فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، آخَيتَ بَينَ النّاسِ وتَرَكتَني ؟ قالَ : ولِمَ تَراني تَرَكتُكَ ؟ إنَّما تَرَكتُكَ لِنَفسي ! أنتَ أخي وأنَا أخوكَ ، فَإِن ذاكَرَكَ أحَدٌ فَقُل : أنَا عَبدُ اللّهِ وأخو رَسولِهِ ، لا يَدَّعيها بَعدُ إلّا كَذّابٌ . (2)

فضائل الصحابة لابن حنبل عن زيد بن أبي أوفى :دَخَلتُ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مَسجِدَهُ _ فَذَكَرَ قِصَّةَ مُؤاخاةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله بَينَ أصحابِهِ _ فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام _ يَعني لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله _ : لَقَد ذَهَبَت روحي وَانقَطَعَ (3) ظَهري حينَ رَأَيتُكَ فَعَلتَ بِأَصحابِكَ ما فَعَلتَ غَيري ، فَإِن كانَ هذا مِن سُخطٍ عَلَيَّ فَلَكَ العُتبى وَالكَرامَةُ ! فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : وَالَّذي بَعَثَني بِالحَقِّ ما أخَّرتُكَ إلّا لِنَفسي ، فَأَنتَ مِنّي بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسى إلّا أنَّهُ لا نَبِيَّ بَعدي ، وأنتَ أخي ، ووارِثي . قالَ : وما أرِثُ مِنكَ يا رَسولَ اللّه ؟ قالَ : ما وَرَّثَ الأَنبِياءُ قَبلي . قالَ : وما وَرَّثَ الأَنبِياءُ قَبلَكَ ؟ قالَ : كِتابَ اللّهِ وسُنَّةَ نَبِيِّهِم ، وأنتَ مَعي في قَصرٍ فِي الجَنَّةِ مَعَ فاطِمَةَ ابنَتي ، وأنتَ أخي ورَفيقي . ثُمَّ تَلا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «إِخْوَانًا عَلَى سُرُرٍ مُّتَقَابِلِينَ» (4) ؛ المُتَحابّونَ فِي اللّهِ يَنظُرُ بَعضُهُم إلى بَعضٍ . (5)

.


1- .سنن الترمذي : ج 5 ص 636 ح 3720 ، المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 15 ح 4288 ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 51 ح 8383 ، بشارة المصطفى : ص 204 ، المناقب للكوفي : ج 1 ص 343 ح 269 .
2- .فضائل الصحابة لابن حنبل : ج 2 ص 617 ح 1055 ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 61 ح 8400 عن يعلى بن مرّة وفيه «حاجّك» بدل «ذاكرك» ، كنز العمّال : ج 13 ص 140 ح 36440 نقلاً عن مسند أبي يعلى عن الإمام عليّ عليه السلام ؛ كشف الغمّة : ج 1 ص 326 وراجع: شرح الأخبار : ج 2 ص 477 ح 838 .
3- .في المصدر : «وَانقَطَعَت» ، والتصويب من الموضع الثاني من المصدر والمصادر الاُخرى .
4- .الحِجر : 47 .
5- .فضائل الصحابة لابن حنبل : ج 2 ص 638 ح 1085 ، المعجم الكبير : ج 5 ص 221 ح 5146 نح_وه ،ت_اري_خ دمش_ق : ج 42 ص 53 ح 8387 ، كشف الغمّة : ج 1 ص 326 عن زيد بن آدمي ، تفسير فرات : ص 227 ح 304 عن عبد اللّه بن أبي أوفى وراجع: الأمالي للصدوق : ص 427 ح 563 .

ص: 147

سنن الترمذى_ به نقل از ابن عمر _ :پيامبر خدا ، ميان يارانش برادرى افكند . پس على عليه السلام با دو چشم گريان آمد و گفت : اى پيامبر خدا! ميان يارانت برادرى افكندى ؛ امّا مرا با هيچ كس ، برادر قرار ندادى؟ پيامبر خدا به او فرمود : «تو برادر من در دنيا و آخرت هستى» .

فضائل الصحابة، ابن حنبل_ به نقل از عمر بن عبد اللّه ، از پدرش ، از جدّش _ :پيامبر صلى الله عليه و آله ميان مردم (مسلمانان) برادرى افكند و على عليه السلام را وا نهاد، تا اين كه آخر از همه باقى مانْد و كسى را نديد كه با او برادر شود . گفت : اى پيامبر خدا! ميان مردم ، برادرى افكندى و مرا وا نهادى؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «چرا فكر مى كنى تو را وا نهاده ام؟ من ، تو را براى خودم گذاشته ام! تو برادر منى و من ، برادر تو ام . پس اگر كسى در اين باره با تو بحث كرد ، بگو : من ، بنده خدا و برادر پيامبر او هستم . از اين پس ، هر كه چنين ادّعايى كند ، قطعا دروغگوست» .

فضائل الصحابة، ابن حنبل _ به نقل از زيد بن ابى اَوفى، آن هنگام كه از ماجراى برادرى افكندن پيامبر خدا ميان مسلمانان، سخن به ميان آورد _ : در مسجد پيامبر خدا ، به خدمت ايشان رسيدم ... . على عليه السلام به پيامبر صلى الله عليه و آله گفت : وقتى ديدم كه به غير از من با ديگر يارانت آن كردى كه كردى ، روح از بدنم رفت و كمرم شكست . اگر از من عصبانى هستى ، بزرگوارى فرما و مرا ببخش . پيامبر خدا فرمود : «سوگند به آن كه مرا به حقّ برانگيخت ، تو را جز براى خودم ، آخر از همه قرار ندادم . تو براى من ، همچون هارون نسبت به موسايى ، با اين تفاوت كه پس از من ، پيامبرى نيست . تو برادر و وارث منى» . على عليه السلام گفت : چه چيزى از تو به ارث مى برم ، اى پيامبر خدا؟ فرمود : «آنچه پيامبران پيش از من، به ارث نهادند» . على عليه السلام گفت : پيامبران پيش از تو ، چه به ارث نهادند؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «كتاب خدا و سنّت پيامبرشان را . و تو و دخترم فاطمه ، در قصرى از بهشت ، با من خواهيد بود . تو ، برادر و رفيق منى» . سپس پيامبر خدا ، اين آيه را تلاوت كرد : «برادرانى كه بر تخت هايى ، رو به روى يكديگر نشسته اند» [و افزود:] «براى خدا يكديگر را دوست مى دارند و به هم مى نگرند» .

.

ص: 148

221 . الإمام عليّ عليه السلام :_ به نقل از زيد بن ابى اَوفى، آن هنگام كه از ماجراى برادرى افكندن پيامبر خدا ميان مسلمانان، سخن به ميان آورد _ :فضائل الصحابة، ابن حنبل در مسجد پيامبر خدا ، به خدمت ايشان رسيدم ... . على عليه السلام به پيامبر صلى الله عليه و آله گفت : وقتى ديدم كه به غير از من با ديگر يارانت آن كردى كه كردى ، روح از بدنم رفت و كمرم شكست . اگر از من عصبانى هستى ، بزرگوارى فرما و مرا ببخش . پيامبر خدا فرمود : «سوگند به آن كه مرا به حقّ برانگيخت ، تو را جز براى خودم ، آخر از همه قرار ندادم . تو براى من ، همچون هارون نسبت به موسايى ، با اين تفاوت كه پس از من ، پيامبرى نيست . تو برادر و وارث منى» . على عليه السلام گفت : چه چيزى از تو به ارث مى برم ، اى پيامبر خدا؟ فرمود : «آنچه پيامبران پيش از من، به ارث نهادند» . على عليه السلام گفت : پيامبران پيش از تو ، چه به ارث نهادند؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «كتاب خدا و سنّت پيامبرشان را . و تو و دخترم فاطمه ، در قصرى از بهشت ، با من خواهيد بود . تو ، برادر و رفيق منى» . سپس پيامبر خدا ، اين آيه را تلاوت كرد : «برادرانى كه بر تخت هايى ، رو به روى يكديگر نشسته اند» [و افزود:] «براى خدا يكديگر را دوست مى دارند و به هم مى نگرند» .

.

ص: 149

221 . الإمام عليّ عليه السلام : آخى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بَينَ أصحابِهِ ، فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، آخَيتَ بَينَ أصحابِكَ وتَرَكتَني فَردا لا أخَ لي ؟! فَقالَ : إنَّما أخَّرتُكَ لِنَفسي ، أنتَ أخي فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ ، وأنتَ مِنّي بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسى . فَقُمتُ وأنَا أبكي مِنَ الجَذَلِ (1) وَالسُّرورِ ، فَأَنشَأتُ أقولُ : أقيكَ بِنَفسي أيُّهَا المُصطَفَى الَّذيهَدانا بِهِ الرَّحمنُ مِن عَمَهِ الجَهلِ وأفديكَ حَوبائي (2) وما قَدرُ مُهجَتيلِمَن أنتَمي مَعهُ إلَى الفَرعِ وَالأَصلِ ومَن جَدُّه جَدّي ومَن عَمُّهُ أبيومَن أهلُهُ ابني ومَن بِنتُهُ أهلي ومَن ضَمَّني إذ كُنتُ طِفلاً ويافِعاوأنعَشَني بِالبِرِّ وَالعَلِّ وَالنَّهَلِ (3) ومَن حينَ آخى بَينَ مَن كانَ حاضِرادَعاني فَآخاني وبَيَّنَ مِن فَضلي لَكَ الخَيرُ إنّي ما حَييتُ لَشاكِرٌلِاءِحسانِ ما أولَيتَ يا خاتَمَ الرُّسُلِ (4)

امام على عليه السلام :پيامبر خدا ، ميان يارانش برادرى افكند . من گفتم : اى پيامبر خدا! ميان يارانت برادرى افكندى و مرا تنها و بى برادر گذاشتى؟! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «تو را براى خودم ، آخر از همه قرار دادم . تو در دنيا و آخرت ، برادر منى . تو براى من چنانى كه هارون نسبت به موسى بود» . پس برخاستم و در حالى كه از شادى و خوش حالى مى گريستم ، اين ابيات را بر خواندم : تو را با جان خود ، پاسدارى مى كنم ، اى برگزيده اى كه خداى مهربان ، به واسطه او ، ما را از كورى جهالت ، رهانيد! جانم به فدايت! و جان من چه ارزشى دارد در راه كسى كه با او از يك شاخه و ريشه ايم و كسى كه نيايَش ، نياى من است و عمويش پدر من و خانواده اش ، فرزندان من و دخترش ، همسر من؛ كسى كه وقتى كودك و نوجوان بودم ، مرا در آغوش خود گرفت و با نيكى و نوشاندن هاى پياپى اش مرا جان بخشيد ؛ كسى كه وقتى ميان حاضران برادرى افكند مرا صدا زد و برادر خويشش خواند و فضل مرا آشكار ساخت؟ خيرت باد! تا زنده ام ، سپاس گزارم به خاطر احسانى كه به من نمودى ، اى خاتم پيامبران!

.


1- .الجَذَل : الفَرَح (الصحاح : ج 4 ص 1654 «جذل») .
2- .الحَوباء : النَّفْس (القاموس المحيط : ج 1 ص 58 «حوب») .
3- .العَلُّ والعَلَلُ _ محرّكة _ : الشَّربة الثانية ، أو الشُّرب بعد الشُّرب. والنَّهَل _ محرّكة _ : أوّل الشُّرب (القاموس المحيط : ج 4 ص 20 «علل» و ص 61 «نهل») .
4- .كنز الفوائد : ج 2 ص 180 عن سليمان بن جعفر الهاشمي عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام ،المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 186 عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، الديوان المنسوب إلى الإمام عليّ عليه السلام : ص 470 ح 362 وفيه أبيات الشعر فقط نحوه .

ص: 150

فضائل الصحابة لابن حنبل عن محدوج بن زيد :أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله آخى بَينَ المُسلِمينَ ، ثُمَّ قالَ : يا عَلِيُّ ، أنتَ أخي ، وأنتَ مِنّي بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسى غَيرَ أنَّهُ لا نَبِيَّ بَعدي . أ ما عَلِمتَ يا عَلِيُّ ، إنَّهُ أوَّلُ مَن يُدعى بِهِ يَومَ القِيامَةِ يُدعى بي ، فَأَقومُ عَن يَمينِ العَرشِ في ظِلِّهِ فَاُكسى حُلَّةً خَضراءَ مِن حُلَلِ الجَنَّةِ ، ثُمَّ يُدعى بِالنَّبِيّينَ بَعضِهِم عَلى أثَرِ بَعضٍ ... ثُمَّ يُنادي مُنادٍ مِن تَحتِ العَرشِ : نِعمَ الأَبُ أبوكَ إبراهيمُ ، ونِعمَ الأَخُ أخوكَ عَلِيٌّ ! أبشِر يا عَلِيُّ ، إنَّكَ تُكسى إذا كُسيتُ ، وتُدعى إذا دُعيتُ ، وتُحَيّا إذا حُيِّيتُ . (1)

العمدة عن زيد بن أرقم :دَخَلتُ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ : إنّي مُؤاخٍ بَينَكُم كَما آخَى اللّهُ بَينَ المَلائِكَة . ثُمَّ قالَ لِعَلِيٍّ عليه السلام : أنتَ أخي ورَفيقي ، ثُمَّ تَلا هذِهِ الآيَةَ : «إِخْوَانًا عَلَى سُرُرٍ مُّتَقَابِلِينَ» ، الأَخِلّاءُ فِي اللّهِ يَنظُرُ بَعضُهُم إلى بَعضٍ . (2)

.


1- .فضائل الصحابة لابن حنبل : ج 2 ص 663 ح 1131 ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 53 ح 8389 بزيادة «أخذ بيد عليّ فوضعها على صدره» بعد «آخى بين المسلمين» ، المناقب لابن المغازلي : ص 42 ح 65 عن أبي زيد الباهلي ، المناقب للخوارزمي : ص 140 ح 159 ؛ الأمالي للصدوق : ص 402 ح 520 عن مخدوج بن زيد .
2- .العمدة : ص 170 ح 263 ، خصائص الوحي المبين : ص 252 ، كشف الغمّة : ج 1 ص 328 ، بحار الأنوار : ج 38 ص 344 ح 19 .

ص: 151

فضائل الصحابة، ابن حنبل_ به نقل از محدوج بن زيد _ :پيامبر خدا ، ميان مسلمانان ، برادرى برقرار ساخت و سپس فرمود : «اى على! تو هم برادر منى . تو براى من ، چنانى كه هارون نسبت به موسى بود ، جز آن كه پس از من ، پيامبرى نخواهد بود . اى على! آيا نمى دانى نخستين كسى كه در روز قيامت صدا زده مى شود ، منم ، و از سمت راست سايه عرش بر مى خيزم و جامه اى سبزرنگ از جامه هاى بهشت ، بر من پوشانده مى شود . سپس پيامبران ديگر ، يكى پس از ديگرى ، صدا زده مى شوند ... . آن گاه ، ندا دهنده اى از پايين عرش ندا در مى دهد : چه نيكو پدرى است پدرت ابراهيم! و چه نيكو برادرى است برادرت على! شاد باش ، اى على! آن گاه كه [در قيامت] بر من جامه[ى بهشتى] پوشيده شود ، تو نيز جامه پوشانده مى شوى ، و آن گاه كه مرا [در قيامت] صدا زنند ، تو نيز صدا زده مى شوى ، و آن گاه كه به من درود فرستاده شود ، بر تو نيز درود فرستاده مى شود» .

العمدة_ به نقل از زيد بن ارقم _ :بر پيامبر خدا وارد شدم . فرمود : «همان گونه كه خداوند ، ميان فرشتگانْ برادرى افكنده ، من ، ميان شما برادرى مى افكنم» . سپس به على عليه السلام فرمود : «تو برادر من و رفيق منى» . آن گاه ، اين آيه را تلاوت كرد : «برادرانى كه بر تخت هايى ، رو به روى يكديگر نشسته اند» [و فرمود: ]«برادرانى خدايى كه به يكديگر مى نگرند» .

.

ص: 152

تاريخ دمشق عن زيد بن وهب :كُنّا ذاتَ يَومٍ عِندَ عَلِيٍّ عليه السلام ، فَقالَ : أنَا عَبدُ اللّهِ ، وأخو رَسولِهِ ، لا يَقولُها بَعدي إلّا كَذّابٌ . فَقالَ رَجُلٌ مِن غَطفانَ : وَاللّهِ لَأَقولَنَّ لَكُم كَما قالَ هذَا الكَذّابُ ؛ أنَا عَبدُ اللّهِ وأخو رَسولِهِ . قالَ : فَصُرِعَ ، فَجَعَلَ يَضطَرِبُ ، فَحَمَلَهُ أصحابُهُ ، فَأَتبَعتُهُم حَتَّى انتَهَينا إلى دارِ عُمارَة . فَقُلتُ لِرَجُلٍ مِنهُم : أخبِرني عَن صاحِبِكُم . فَقالَ : ماذا عَلَيكَ مِن أمرِهِ ؟ فَسَأَلتُهُم بِاللّهِ ، فَقالَ بَعضُهُم : لا وَاللّهِ ما كُنّا نَعلَمُ بِهِ بَأسا حَتّى قالَ تِلكَ الكَلِمَةَ ، فَأَصابَهُ ما تَرى . فَلَم يَزَل كَذلِكَ حَتّى ماتَ . (1)

راجع : موسوعة الإمام عليّ بن أبي طالب عليه السلام : ج 5 ص 457 (القسم العاشر / الفصل الرابع : الخصائص السياسيّة والإجتماعية / الإخاء مع النبيّ صلى الله عليه و آله ) و ج1 ص422 (القسم الثالث / الفصل الرابع : أحاديث المنزلة / موارد تأكيد النبيّ صلى الله عليه و آله على حديث المنزلة / يوم المؤاخاة) .

5 / 5عِدَّةٌ مِمَّن تآخوا في الإِسلامِ1. أبو أيّوبَ الأَنصارِيُّ (2) ، ومُصعَبُ بنُ عُمَير (3) . (4) 2 . أبو بَكرٍ (5) ، وعُمَرُ بنُ الخَطّابِ (6) . (7) 3 . اُبَيُّ بنُ كَعبِ بنِ قَيس (8) ، وسَعيدُ بنُ زَيدِ بنِ عَمرو ، وأبُو الأَعوَرِ ابنُ عَمِّ عُمَرَ (9) . (10) 4 . أرقَمُ بنُ أبِي الأَرقَمِ (11) ، وطَلحَةُ بنُ زَيدٍ الأَنصارِيُّ . (12) 5 . اُمُّ سَلَمَةَ ، وصَفِيَّةُ . (13) 6 . أوسُ بنُ الصّامِتِ ، ومَرثَدُ بنُ أبي مَرثَدِ الغَنَوِيُّ . (14) 7 . إياسُ بنُ أبِي البُكَيرِ بنِ عَبدِ ياليلَ ، وَالحارِثُ بنُ خَزَمَةَ . (15) 8 . بِشرُ بنُ البَراءِ بنِ مَعرورٍ ، وواقِدُ بنُ عَبدِ اللّهِ التَّميمِيُّ . (16) 9 . بِلالُ بنُ رَباحٍ (17) ، وعُبَيدَةُ بنُ الحارِثِ بنِ عَبدِ المُطَّلِبِ (18) . (19) 10 . تَميمٌ مَولى خِراشِ بنِ الصَّمَةَ (20) ، وخَبّابٌ مَولى عُتبَةَ بنِ غَزوانَ . (21) 11 . جَبرُ بنُ عَتيكِ بنِ قَيسٍ (22) ، وخَبّابُ بنُ الأَرَتِّ بنِ جَندَلَة . (23) 12 . جَعفَرُ بنُ أبي طالِبٍ ، ومُعاذُ بنُ جَبَل (24) . (25) 13 . الحارِثُ بنُ أوسِ بنِ مُعاذٍ ، وعامِرُ بنُ فُهَيرَةَ مولى أبي بَكرٍ . (26) 14 . الحارِثُ بنُ الصَّمَةَ بنِ عَمرٍو ، وصُهَيبُ بنُ سِنانِ بنِ مالِكٍ . (27) 15 . حاطِبُ بنُ أبي بَلتَعَةَ (28) ، وعُوَيمُ بنُ ساعِدَةَ بنِ عائِشٍ (29) . (30) 16 . الحُصَينُ بنُ الحارِثِ بنِ المُطَّلِبِ (31) ، ورافِعُ بنُ عَنجَدَةَ . (32) 17 . حَمزَةُ بنُ عَبدِ المُطَّلِبِ ، وزَيدُ بنُ حارِثَةَ (33) . (34) 18 . حَنظَلَةُ بنُ أبي عامِرٍ ، وشَمّاسُ بنُ عُثمانَ بنِ الشَّريدِ . (35) 19 . خالِدُ بنُ أبِي البُكَيرِ بنِ عَبدِ ياليلَ ، وزَيدُ بنُ الدَّثِنَةِ . (36) 20 . خُنَيسُ بنُ حُذافَةَ بنِ قَيس ، وأبو عَبسِ بنِ جَبرِ بنِ عَمرٍو . (37) 21 . الزُّبَيرُ بنُ العَوّامِ (38) ، وطَلحَةُ بنُ عُبَيدِ اللّهِ بنِ عُثمانَ (39) . (40) 22 . زَيدُ بنُ الخَطّابِ أخو عُمَرَ بنِ الخَطّابِ ، ومَعنُ بنُ عَدِيِّ بنِ الجَدِّ بنِ العَجلانِ . (41) 23 . زَينَبُ بِنتُ جَحشٍ ، ومَيمونَةُ . (42) 24 . السّائِبُ بنُ عُثمانَ بنِ مَظعونٍ ، وحارِثَةُ بنُ سُراقَةَ الأَنصارِيُّ . (43) 25 . سَعدُ بنُ أبي وَقّاص (44) ، وسَعدُ بنُ مُعاذِ بنِ النُّعمان (45) . (46) 26 . سَعدُ بنُ خَيثَمَةَ بنِ الحارث ، وأبو سَلَمَةَ بنُ عَبدِ الأَسَدِ بنِ هِلال . (47) 27 . سَعدُ بنُ زَيدِ بنِ مالِكٍ الأَشهَلِيُّ ، وعَمرُو بنُ سُراقَةَ . (48) 28 . سَلمانُ (49) ، وأبو ذَرٍّ الغِفارِيُّ 50 . (50) 29 . سَلَمَةُ بنُ سَلامَةِ بنِ وَقشٍ (51) ، وأبو سَبرَةَ بنُ أبي رُهمٍ العامِرِيُّ . (52) 30 . سِماكُ بنُ خَرَشَةَ الخَزرَجِيُّ أبو دُجانَةَ ، وعُتبَةُ بنُ غَزوانَ . (53) 31 . سُوَيبِطُ بنُ سَعدِ بنِ حَرمَلَةَ ، وعائِذُ بنُ ماعِصٍ الزَّرقِيُّ (54) . (55) 32 . سُوَيدُ بنُ عَمرٍو الأَنصارِيُّ ، ووَهبُ بنُ سَعدِ بنِ أبي سَرحٍ . (56) 33 . شُجاعُ بنُ وَهبِ بنِ رَبيعَةَ ، وأوسُ بنُ خَوَلِي بنِ عَبدِ اللّهِ . (57) 34 . صَفوانُ بنُ وَهبِ بنِ رَبيعَةَ ، ورافِعُ بنُ المُعَلَّى بنِ لَوذانَ . (58) 35 . الطُّفَيلُ بنُ الحارِثِ بنِ المُطَّلِبِ (59) ، وَالمُنذِرُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ عُقبَةَ . (60) 36 . عاقِلُ بنُ أبِي البُكَيرِ بنِ عَبدِ ياليلَ (61) ، ومُجَذَّرُ بنُ زِيادِ بنِ عَمرٍو . (62) 37 . عامِرُ بنُ أبِي البُكَيرِ بنِ عَبدِ ياليلَ ، وثابِتُ بنُ قَيسِ بنِ شَمّاسٍ (63) . (64) 38 . عامِرُ بنُ رَبيعَةَ بنِ مالِكٍ ، ويَزيدُ بنُ المُنذِرِ بنِ سَرحٍ الأَنصارِيُّ . (65) 39 . عامِرُ بنُ عَبدِ اللّهِ أبو عُبَيدَةَ ابنُ الجَرّاحِ (66) ، وزَيدُ بنُ سَهلٍ أبو طَلحَهَ الأَنصارِيُّ (67) . (68) 40 . عائِشَةُ ، وحَفصَةُ . (69) 41 . عَبّادُ بن بِشرٍ الأَنصارِيُ ، وأبو حُذَيفَةَ بنُ عُتبَةَ . (70) 42 . عُبادَةُ بنُ الصّامِتِ بنِ قَيسٍ ، وكَنّازُ بنُ حُصَينٍ أبو مَرثَدٍ الغَنَوِيُّ . (71) 43 . عَبدُ اللّهِ بنُ جَحشِ بنِ رِئابٍ ، وعاصِمُ بنُ ثابِتِ بنِ أبِي الأَفلَحِ . (72) 44 . عَبدُ اللّهِ بنُ مَخرَمَةَ بنِ عَبدِ العُزّى ، وفَروَةُ بنُ عَمرِو بنِ وَذَفَةَ . (73) 45 . عَبدُ اللّهِ بنُ مَسعود (74) ، وأنَسٌ . (75) 46 . عَبدُ اللّهِ بنُ مَظعونِ بنِ حَبيب ، وسَهلُ بنُ عُبَيدِ اللّهِ بنِ المُعَلّى . (76) 47 . عُثمانُ بنُ عَفّان (77) ، وعَبدُ الرَّحمنِ بنُ عَوف (78) . (79) 48 . عُثمانُ بنُ مَظعون (80) ، وأبو الهَيثَمِ بنُ التَّيِّهان . (81) 49 . عُمَيرُ بنُ أبي وَقّاصِ بنِ وُهَيب ، وعَمرُو بنُ مُعاذِ بنِ النُّعمان . (82) 50 . عُمَيرُ بنُ عَبدِ عَمرِو الخُزِاعيُّ ذُو الشِّمالَينِ(ذُو اليَدَينِ) ، ويَزيدُ بنُ الحارِثِ بنِ قَيسٍ . (83) 51 . عَوفُ بنُ مالِك (84) ، وَالصَّعبُ بنُ جَثّامَةَ بنِ قَيس . (85) 52 . مُحرِزُ بنُ نَضلَةَ بنِ عَبدِ اللّه ، وعُمارَةُ بنُ حَزمِ بنِ زَيد . (86) 53 . مِسطَحُ بنُ اُثاثَةَ بنِ عَبّاد ، وزَيدُ بنُ المُزيَّنِ . (87) 54 . مُعاذُ بنُ الحارِثِ بنِ رِفاعَةَ ، ومُعَمَّرُ بنُ الحارِثِ بنِ مُعَمَّر . (88) 55 . مُعاذُ بنُ ماعِصٍ الأَنصارِي ، وسالِمٌ مَولى أبي حُذَيفَة (89) . (90) 56 . مُعاوِيَةُ بنُ أبي سُفيان ، وَالحُتاتُ بنُ يَزيدَ بنِ عَلقَمَة . (91) 57 . مُعَتِّبُ بنُ عَوفٍ «مُعَتِّبُ بنُ الحَمراءِ» ، وثَعلَبَةُ بنُ حاطِبِ بنِ عَمرٍو . (92) 58 . المِقدادُ بنُ عَمرٍو الكَندِي (93) ، وعَمّارُ بنُ ياسِر (94) . (95) 59 . المُنذِرُ بنُ عَمرِو بنِ خُنَيسٍ المُعنِق (96) ، وطُلَيبُ بنُ عُمَير . (97) 60 . نُفَيعُ بنُ الحارِثِ بنِ كَلدَةَ أبو بَكرَة ، وأبو بَرزَةَ الأَسلَمِي . 99 61 . نَوفَلُ بنُ الحارِثِ بنِ عَبدِ المُطَّلِب ، وَالعَبّاسُ بنُ عَبدِ المُطَّلِبِ . 100

.


1- .تاريخ دمشق : ج 42 ص 61 ؛ المناقب للكوفي : ج 1 ص 329 ح 254 وص 347 ح 273 وراجع: ص 314 ح 234 ومسند زيد : ص 408 .
2- .وقيل : بينه وبين طلحة بن عبيد اللّه بن عثمان (تهذيب الكمال : ج 13 ص 416 الرقم 2975 ، الإصابة : ج 3 ص 431 الرقم 4285 ، اُسد الغابة : ج 3 ص 85 الرقم 2627 ، كنزالعمّال : ج 11 ص 86 ح 30723) .
3- .وقيل : بينه وبين سعد بن أبي وقّاص (الطبقات الكبرى : ج 3 ص 120 ، المحبّر : ص 71).
4- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 518 ح 5929 ، الطبقات الكبرى : ج 3 ص 120 وص 484 ،سير أعلام النبلاء : ج 2 ص 405 الرقم 83 ؛ بحار الأنوار : ج 38 ص 335 الرقم 10 .
5- .وقيل : بينه وبين خارجة بن زيد بن أبي زهير (الطبقات الكبرى : ج 3 ص 525 ، اُسد الغابة : ج 2 ص 108 الرقم 1330 ، تاريخ دمشق : ج 30 ص 94).
6- .وقيل : بينه وبين عتبان بن مالك بن عمرو (الطبقات الكبرى : ج 3 ص 272 وص 550 ، تاريخ المدينة : ج 2 ص664 ، تهذيب التهذيب : ج 4 ص 60 الرقم 5194 ، الإصابة : ج 4 ص 359 الرقم 5412) . وقيل بينه وبين عويم بن ساعدة بن عائش (الطبقات الكبرى : ج 3 ص 272 وص 459 ، تاريخ المدينة : ج 3 ص 664 ، سير أعلام النبلاء : ج 1 ص 503 الرقم 90 ، الإصابة : ج 4 ص 620 الرقم 6127) وقيل : بينه وبين معاذ بن عفراء (الطبقات الكبرى : ج 3 ص 272 ،تاريخ المدينة : ج 2 ص 664) .
7- .الأمالي للطوسي : ص 587 ح 1214 ، تفسير القمّي : ج 2 ص 109 ، العمدة : ص 166 ح 255 ،بحار الأنوار : ج 38 ص 334 ح 7 ؛ الطبقات الكبرى : ج 3 ص 174 ، السيرة النبويّة لابن هشام : ج 4 ص 206.
8- .وقيل : بينه وبين طلحة بن عبيد اللّه بن عثمان (الطبقات الكبرى : ج 3 ص 216 وص 498).
9- .وقيل : بينه وبين سعد بن أبي وقّاص (بحار الأنوار : ج 38 ص 335 الرقم 10) وقيل : بينه وبين طلحة بن عبيد اللّه بن عثمان (الطبقات الكبرى : ج 3 ص 216 ، المحبّر : ص 71). وقيل : بينه وبين رافع بن مالك الزرقي (الطبقات الكبرى : ج 3 ص 382 وص 622).
10- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 343 ح 5322 ، الطبقات الكبرى : ج 3 ص 498 ، اُسد الغابة : ج 3 ص 476 الرقم 3370 ؛ رجال ابن داود : ص 35 الرقم 48 ، جامع الرواة : ج 1 ص 39.
11- .وقيل : بينه وبين زيد بن سهل أبو طلحة الأنصاري (الطبقات الكبرى : ج 3 ص 244 و 505). وقيل : بينه وبين عبد اللّه بن اُنيس (تاريخ دمشق : ج 4 ص 326 ، السيرة النبويّة لابن كثير : ج 4 ص 671 ،البداية والنهاية : ج 5 ص 341).
12- .الإصابة : ج 3 ص 429 الرقم 4282 ، اُسد الغابة : ج 3 ص 83 الرقم 2623 .
13- .بحار الأنوار : ج 38 ص 336 الرقم 10 .
14- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 48 و 547 ، المحبّر : ص 71 ، اُسد الغابة : ج 5 ص 133 الرقم 4831 .
15- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 389 ، الإصابة : ج 1 ص 666 الرقم 1404 ؛ جامع الرواة : ج 1 ص 111.
16- .الطبق_ات الكب_رى : ج 3 ص 390 و 570 ، اُس_د الغ_اب_ة : ج 1 ص 380 الرقم 417 وج 5 ص 403 ال_رق_م 5439 ؛ خلاصة الأقوال : ص 79 الرقم 153 ، جامع الرواة : ج 1 ص 121 وفيه «وافد» بدل «واقد».
17- .وقيل : بينه وبين خالد بن رباح أبي رويحة (سير أعلام النبلاء : ج 1 ص 358 الرقم 76 ، الإصابة : ج 2 ص 199 الرقم 2166 ، اُسد الغابة : ج 2 ص 119 الرقم 1358) . وقيل : بينه وبين أبي الدرداء (بحار الأنوار : ج 38 ص 335 الرقم 10) . وقيل : بينه وبين عامر بن عبد اللّه أبي عبيدة ابن الجرّاح (الإصابة : ج 1 ص 455 الرقم 736 ، اُسد الغابة : ج 1 ص416 الرقم 493). وقيل بينه وبين عبد اللّه بن عبد الرحمن أبي رويحة الخثعمي (الطبقات الكبرى : ج 3 ص 233 ، الإصابة : ج 7 ص 121 و 122 الرقم 9916 ،اُسد الغابة : ج 6 ص 110 الرقم 5894). وقيل : بينه وبين زيد بن سهل أبي طلحة الأنصاري (اُسد الغابة : ج 1 ص 416 الرقم 493) .
18- .وقيل : بينه وبين عمير بن الحُمام الجموح الأنصاري (الطبقات الكبرى : ج 3 ص 51 و 565 ، المحبّر : ص 71 ، اُسد الغابة : ج 4 ص 278 الرقم 4072) .
19- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 319 ح 5231 ،الطبقات الكبرى : ج 3 ص 51 و ص 233.
20- .وقيل : بينه وبين خبّاب بن الأرَتّ (اُسد الغابة : ج 2 ص 148 الرقم 1407) .
21- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 100 و 570 ، الإصابة : ج 1 ص 492 الرقم 853 ، اُسد الغابة : ج 2 ص148 الرقم 1407 ؛ رجال ابن داود : ص 59 الرقم 272 وفيه «خداش» بدل «خراش» ، جامع الرواة : ج 1 ص 133 وفيهما «جنّاد» بدل «خبّاب» .
22- .وقيل : بينه وبين المقداد بن عمرو الكندي (المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 392 ح 5484).
23- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 431 ح 5642 ، الطبقات الكبرى : ج 3 ص 166 و 469 ، سير أعلام النبلاء : ج 2 ص 36 الرقم 7 ، اُسد الغابة : ج 2 ص 148 الرقم 1407 .
24- .وقيل : بينه وبين عبد اللّه بن مسعود (الطبقات الكبرى : ج 3 ص 152 و 584 ، اُسد الغابة : ج 5 ص 187 الرقم 4960) .
25- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 584 ، تهذيب الكمال : ج 28 ص 107 الرقم 6020 ، سير أعلام النبلاء : ج 1 ص213 الرقم 34 ؛ بحار الأنوار : ج 38 ص 336 الرقم 10 .
26- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 231 وص 437 ، تاريخ دمشق : ج 4 ص 343 ؛ رجال الطوسي : ص 35 الرقم 182 ، جامع الرواة : ج 1 ص 172.
27- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 229 و 509 ، الإصابة : ج 1 ص 673 الرقم 1431 ، اُسد الغابة : ج 1 ص615 الرقم 903.
28- .وقيل : بينه وبين رُخيلة بن خالد (الطبقات الكبرى : ج 3 ص 114).
29- .راجع : ص 154 هامش 2 .
30- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 459 ، تهذيب الكمال : ج 22 ص 467 الرقم 4556 .
31- .وقيل : بينه وبين عبد اللّه بن جبير (الطبقات الكبرى : ج 3 ص 53).
32- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 52 و 461.
33- .وقيل: بينه وبين اُسيد بن حُضير بن سمّاك (المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص325 ح 5258 ، الطبقات الكبرى : ج3 ص44 وص 605 ، تهذيب الكمال : ج 3 ص 249 الرقم 517 ؛ جامع الرواة : ج 1 ص106).
34- .المعجم الكبير : ج 3 ص 141 ح2928 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 6 ص 265 ح 3 ، الطبقات الكبرى : ج3 ص9 ، كنزالعمّال : ج13 ص120 ح36384 ؛ الخرائج والجرائح : ج 1 ص 95 ح 156، كشف الغمّة : ج2 ص178 ، إعلام الورى : ج1 ص363 ، بحار الأنوار : ج38 ص335 الرقم 10.
35- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 245.
36- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 389 ، سير أعلام النبلاء : ج 1 ص 186 الرقم 17.
37- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 393 ، سير أعلام النبلاء : ج 1 ص 189 الرقم 21 ، الإصابة : ج 7 ص 222 الرقم 10224 ، تهذيب التهذيب : ج 6 ص 380 الرقم 9985 وفيه «حبيش» بدل «خنيس» .
38- .وقيل : بينه وبين سلمة بن سلامة بن وقش (الطبقات الكبرى : ج 3 ص 440 ، سير أعلام النبلاء : ج2 ص 356 الرقم 70) . وقيل : بينه وبين كعب بن مالك بن أبي كعب (المصنّف لابن أبي شيبة : ج 6 ص 265 ح 2 ، الطبقات الكبرى : ج 3 ص102 ، سير أعلام النبلاء : ج 2 ص 524 الرقم 107) . وقيل : بينه وبين عبد اللّه بن مسعود (المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 406 ح 5548 ، الأدب المفرد : ص 172 ح 568 ، السنن الكبرى : ج 6 ص 428 ح 12521 ؛ المناقب للكوفي : ج 1 ص 331 ح 258).
39- .وقيل : بينه وبين كعب بن مالك (سير أعلام النبلاء : ج 2 ص 524 الرقم 107 ، تهذيب التهذيب : ج 4 ص 570 الرقم 6651 ، اُسد الغابة : ج 4 ص 461 الرقم 4484) وراجع : هذه الموسوعة : ج 2 ص 152 هامش 2 و ص 154 هامش 4 و 5 .
40- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 102 ، تهذيب الكمال : ج 13 ص 415 الرقم 2975 ، السيرة النبويّة لابن هشام : ج 4 ص 206 ؛ تفسير القمّي : ج 2 ص 109 ، المناقب للكوفي : ج 1 ص 306 ح 225 ، إعلام الورى : ج 1 ص 363 ، بحار الأنوار : ج 38 ص 334 ح 7.
41- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 252 الرقم 5008 ، الطبقات الكبرى : ج 3 ص 377 و 465 ،تهذيب الكمال : ج 10 ص 65 الرقم 2105 وفيه «معن بن عديّ العجلاني» .
42- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 401 و 510 ، سير أعلام النبلاء : ج 1 ص 163 الرقم 12 ؛ جامع الرواة : ج 1 ص 176 ، معجم رجال الحديث : ج 4 ص 211 الرقم 2529 وفيهما «السائب بن مظعون» .
43- .وقيل : بينه وبين محمّد بن مسلمة (تاريخ دمشق : ج 55 ص 270). وقيل : بينه وبين عبد الرحمن بن عوف (الطبقات الكبرى : ج 3 ص 126) وقيل : بينه وبين عمّار بن ياسر (اُسد الغابة : ج 2 ص 345 الرقم 1822) وراجع : هذه الموسوعة : ج 2 ص 152 هامش 3 و ص 154 هامش 5 .
44- .وقيل : بينه وبين عامر بن عبد اللّه أبي عبيدة ابن الجرّاح (الطبقات الكبرى : ج 3 ص 421 ، تهذيب الكمال : ج 14 ص 54 الرقم 3048 ، سير أعلام النبلاء : ج 1 ص 292 الرقم 56 ؛ بحار الأنوار : ج 38 ص 335 الرقم 10). وقيل : بينه وبين عبد اللّه بن مسعود (تهذيب التهذيب : ج 3 ص 254 الرقم 4187) .
45- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 421.
46- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 240 و 482 ، سير أعلام النبلاء : ج 1 ص 266 الرقم 52 .
47- .اُسد الغابة : ج 2 ص 436 الرقم 2000.
48- .وقيل : بينه وبين أبي الدرداء (صحيح البخاري : ج 5 ص 2258 ذيل ح 5731 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 6 ص 265 ح 1). وقيل : بينه وبين حذيفة بن اليمان (إعلام الورى : ج 1 ص 363 ، بحار الأنوار : ج 38 ص 335 الرقم 10). وقيل : بينه وبين المقداد بن عمرو الكندي (مستدرك الوسائل : ج 12 ص 216 ح 13922) .
49- .وقيل : بينه وبين عبد اللّه بن مسعود (إعلام الورى : ج 1 ص 363 ، بحار الأنوار : ج 38 ص 335 الرقم 10) . وقيل : بينه وبين المنذر بن عمرو بن خنيس المُعنق (الطبقات الكبرى : ج 3 ص 555 ، اُسد الغابة : ج 5 ص 258 الرقم 5114 ، تاريخ دمشق : ج66 ص 218) وقيل : بينه و بين المقداد بن عمرو الكندي (السيرة النبويّة لابن هشام : ج 4 ص 206) .
50- .راجع : ص 160 هامش 4.
51- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 403 و 440 ، تهذيب الكمال : ج 33 ص 103 الرقم 7240 ، سير أعلام النبلاء : ج 2 ص 356 الرقم 70.
52- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 255 ح 5017 ، الطبقات الكبرى : ج 3 ص 99 و 556 ،سير أعلام النبلاء : ج 1 ص 243 الرقم 39 .
53- .وقيل بينه وبين سويبط بن عمرو العبدري (الطبقات الكبرى : ج 3 ص 595).
54- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 122 ، الإصابة : ج 3 ص 495 الرقم 4469 ، اُسد الغابة : ج 3 ص 147 الرقم 2756 .
55- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 407 ، الإصابة : ج 3 ص 188 الرقم 3617 و ج 6 ص 489 الرقم 9183 .
56- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 94 وص 542 ، الإصابة : ج 1 ص 300 الرقم 334 ، اُسد الغابة : ج 1 ص 320 الرقم 302 وج 2 ص 611 الرقم 2388 .
57- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 416 و 600 ، تاريخ دمشق : ج 24 ص 178 .
58- .وقيل : بينه وبين سفيان بن قيس بن الحارث (الإصابة : ج 3 ص 421 الرقم 4266).
59- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 52 و 473.
60- .وقيل : بينه وبين مبشر بن عبد المنذر بن رفاعة (الطبقات الكبرى : ج 3 ص 388 وص 456 ، سير أعلام النبلاء : ج1 ص 185 الرقم 16) .
61- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 388 و 553 ، سير أعلام النبلاء : ج 1 ص 186 الرقم 18 .
62- .وقيل : بينه وبين عمّار بن ياسر (سير أعلام النبلاء : ج 1 ص 309 الرقم 61) .
63- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 390 ، سير أعلام النبلاء : ج 1 ص 187.
64- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 403 ح 5533 ، الطبقات الكبرى : ج 3 ص 387 و 575 ، تاريخ دمشق : ج 25 ص 316.
65- .وقيل : بينه وبين سالم مولى أبي حذيفة (الطبقات الكبرى : ج 3 ص 88 و 410 ، المحبّر : ص71 ، سير أعلام النبلاء : ج 1 ص 169 الرقم 14). وقيل : بينه وبين محمّد بن مسلمة بن سلمة (المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 491 ح 5836 ، الطبقات الكبرى : ج 3 ص 410 وص 443 ، سير أعلام النبلاء : ج 2 ص 371 الرقم 77) وراجع : هذه الموسوعة : ج 2 ص 156 هامش 3 وص 162 هامش 2 .
66- .راجع : ص 154 هامش 7 وص 156 هامش 3 .
67- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 300 ح 5167 ، السنن الكبرى : ج 6 ص 428 ح 12520 ، المعجم الكبير : ج 5 ص 92 ح 4682.
68- .الطبقات الكبرى : ج3 ص85 و440 ، سير أعلام النبلاء : ج1 ص338 الرقم 73 ، اُسد الغابة : ج 6 ص68 الرقم 5807.
69- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 243 ، الطبقات الكبرى : ج 3 ص 47 ، تهذيب الكمال : ج 14 ص186 الرقم 3107.
70- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 90 و 462 ، الإصابة : ج 4 ص 31 الرقم 4601 .
71- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 404 و 599 ، الإصابة : ج 4 ص 193 الرقم 4957 ، اُسد الغابة : ج 3 ص 377 الرقم 3173.
72- .وقيل : بينه وبين المقداد بن عمرو الكندي (كشف الغمّة : ج 2 ص 178) وراجع : هذه الموسوعة : ج 2 ص 162 هامش 2 و 7 .
73- .الإصابة : ج 4 ص 199 الرقم 497 .
74- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 400 ، سير أعلام النبلاء : ج 1 ص 163 الرقم 11 وفيه «عبيد» بدل «عبيد اللّه ».
75- .وقيل : بينه وبين أوس بن ثابت أخو حسّان بن ثابت الشاعر (الطبقات الكبرى : ج 3 ص 56 و 503 ،تاريخ المدينة : ج 3 ص 955 ، خلاصة الأقوال : ص 77 الرقم 135) .
76- .وقيل : بينه وبين سعد بن الربيع (صحيح البخاري : ج 2 ص 802 ح 2171 ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص379 ح12975 ، المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 349 ح 5346) وراجع: ص 416 هامش 3 .
77- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 56 ، السيرة النبويّة لابن هشام : ج 4 ص 206 ، تاريخ المدينة : ج 3 ص 955 ؛ الأمالي للطوسي : ص 587 ح 1214 ، تفسير القمّي : ج 2 ص109 ، المناقب للكوفي : ج 1 ص306 ح 225.
78- .وقيل : بينه وبين عبّاس بن عبادة (اُسد الغابة : ج 3 ص 163 الرقم 2798).
79- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 323 ح 5249 ، الطبقات الكبرى : ج 3 ص 396 ، الإصابة : ج 7 ص 365 الرقم 10689 .
80- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 149 و 436.
81- .الطبق_ات الكبرى : ج 3 ص 168 و 534 ، الإص_ابة : ج 6 ص 511 الرقم 9265 ، اُسد الغ_ابة : ج 5 ص 449 الرقم 5539 .
82- .وقيل : بينه وبين أبي الدرداء (تهذيب التهذيب : ج 4 ص 404 الرقم 6152 ، الإصابة : ج 4 ص 617 الرقم 6116) .
83- .المصنّف لابن أبي شيبة : ج 6 ص 265 ح 5 ، التاريخ الصغير : ج 1 ص 64 ، الإصابة : ج 3 ص 345 الرقم 4085 .
84- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 96 وص 486 ، الإصابة : ج 4 ص 476 الرقم 5727 ، تاريخ دمشق : ج 43 ص 305.
85- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 53 ، الإصابة : ج 2 ص 512 الرقم 2942 ، اُسد الغابة : ج 2 ص 375 الرقم 1874.
86- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 402 و 492 ، تهذيب الكمال : ج 28 ص 116 الرقم 6021 ، اُسد الغابة : ج 5 ص 191 الرقم 4962 وص 226 الرقم 5042 .
87- .راجع : ص 166 هامش 4 .
88- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 88 و 595 ، اُسد الغابة : ج 2 ص 383 الرقم 1892 وفيه «ماعض» بدل «ماعص» ، تاريخ دمشق : ج 58 ص 469.
89- .السيرة النبويّة لابن هشام : ج 4 ص 206 ، اُسد الغابة : ج 1 ص 688 الرقم 1078 ، الإصابة : ج 2 ص 26 الرقم 1617 وفيه «زيد» بدل «يزيد».
90- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 578 ح 6138 ، الطبقات الكبرى : ج 3 ص 265 و 460 ،اُسد الغابة : ج5 ص 216 الرقم 5015.
91- .وقيل : بينه وبين جبّار بن صخر بن اُميّة (الطبقات الكبرى : ج 3 ص 161 و 576) . وقيل : بينه وبين عبد اللّه بن رواحة بن ثعلبة (تهذيب الكمال : ج 28 ص 454 الرقم 6162 ، الإصابة : ج 4 ص 73 الرقم 4694) وراجع : هذه الموسوعة : ج 2 ص 156 هامش 9 وص 162 هامش 6 و 7 وص 168 هامش 2 .
92- .وقيل : بينه وبين حذيفة بن اليمان (المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 435 ح 5657 ، الطبقات الكبرى : ج3 ص 250 ، تهذيب الكمال : ج 21 ص 220 الرقم 4174 ، سير أعلام النبلاء : ج 2 ص 362 الرقم 76) وراجع : هذه الموسوعة : ج 2 ص 162 هامش 1 وص 166 هامش 1 .
93- .تفسير القمّي : ج 2 ص 109 ، إعلام الورى : ج 1 ص 363 ، بحار الأنوار : ج 38 ص 336 الرقم 10 .
94- .راجع: ص 162 هامش 7 .
95- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 123 و 555 ، اُسد الغابة : ج 5 ص 258 الرقم 5114 .
96- .تهذيب الكمال : ج 30 ص 6 الرقم 6465 ، تهذيب التهذيب : ج 5 ص 623 الرقم 8428 ، تاريخ دمشق : ج 62 ص208 ؛ الإيضاح : ص 554.
97- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 275 ح 5074 ، الإصابة : ج 6 ص 378 الرقم 8849 ، اُسد الغابة : ج 5 ص 347 الرقم 5317 .

ص: 153

5 / 5 اسامى شمارى از مسلمانانى كه با يكديگر برادر شدند

تاريخ دمشق_ به نقل از زيد بن وَهْب _ :روزى نزد على عليه السلام بوديم . فرمود : «من ، بنده خدا و برادر پيامبر او هستم . غير از من ، هر كس اين سخن را بگويد ، قطعا دروغگوست» . مردى از غطفان گفت : به خدا سوگند كه من نيز اين سخن را به شما مى گويم ، چنان كه اين دروغگو گفت . من ، بنده خدا و برادرِ پيامبر او هستم! ناگهان آن مرد غطفانى به زمين افتاد و شروع به لرزيدن كرد . يارانش او را برداشتند و با خود بردند . من در پىِ آنها روان شدم تا به خانه عماره رسيديم . به يكى از آنها گفتم : مرا از دوستتان ، خبر دهيد. گفت : تو را به او چه كار؟ به خدا سوگندشان دادم . يكى شان گفت : به خدا سوگند ، ما در او مرضى سراغ نداشتيم ، تا اين كه آن سخن را گفت و آن به سرش آمد كه مى بينى . او همچنان بر آن حال بود تا مُرد.

ر . ك : دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج 10 ص 373 (بخش دهم / فصل چهارم : ويژگى هاى سياسى و اجتماعى / برادرى با پيامبر صلى الله عليه و آله ) و ج 2 ص 45 (بخش سوم / فصل چهارم : احاديث منزلت / تأكيدهاى پيامبر صلى الله عليه و آله بر حديث منزلت / روز پيمان برادرى) .

5 / 5اسامى شمارى از مسلمانانى كه با يكديگر برادر شدند1 . ابو ايّوب انصارى (1) با مُصعَب بن عُمَير . (2) 2 . ابو بكر (3) با عمر بن خطّاب . (4) 3 . اُبىّ بن كعب بن قيس (5) با سعيد بن زيد بن عمرو و ابو اعور ، پسرعموى عُمَر . (6) 4 . ارقم بن ابى ارقم (7) با طلحة بن زيد انصارى. 5 . اُمّ سلمه با صفيّه (پيمان خواهرى). 6 . اوس بن صامت با مَرثد بن ابى مَرثد غَنَوى. 7 . اِياس بن ابى بُكير بن عبد ياليل با حارث بن خَزَمه. 8 . بِشر بن بَراء بن معرور با واقد بن عبد اللّه تميمى. 9 . بلال بن رباح (8) با عُبيدة بن حارث بن عبد المطّلب . (9) 10 . تميم ، غلام خِراش بن صَمه (10) با خَبّاب ، غلام عُتبة بن غَزوان. 11 . جَبر بن عَتيك بن قيس (11) با خَبّاب بن اَرَت بن جَندَله. 12 . جعفر بن ابى طالب با مُعاذ بن جبل. (12) 13 . حارث بن اوس بن معاذ با عامر بن فُهَيره ، غلام ابو بكر. 14 . حارث بن صَمة بن عمرو با صُهيب بن سنان بن مالك. 15 . حاطب بن ابى بَلتعه (13) با عُوَيم بن ساعدة بن عائش . (14) 16 . حُصين بن حارث بن مطّلب (15) با رافع بن عَنجده. 17 . حمزة بن عبد المطّلب با زيد بن حارثه. (16) 18 . حنظلة بن ابى عامر با شمّاس بن عثمان بن شَريد. 19 . خالد بن ابى بُكير بن عبد ياليل با زيد بن دَثِنه. 20 . خُنَيس بن حُذافة بن قَيس با ابو عَبس بن جَبر بن عمرو. 21 . زبير بن عَوّام (17) با طلحة بن عبيد اللّه بن عثمان . (18) 22 . زيد بن خطّاب ، برادر عمر بن خطّاب ، با معن بن عَدى بن جَدّ بن عَجلان. 23 . زينب بنت جَحش با ميمونه (پيمان خواهرى). 24 . سائب بن عثمان بن مظعون با حارثة بن سُراقه انصارى. 25 . سعد بن ابى وقّاص (19) با سعد بن معاذ بن نعمان . (20) 26 . سعد بن خَيثمة بن حارث با ابو سلمة بن عبد الأسد بن هلال. 27 . سعد بن زيد بن مالك اشهلى با عمرو بن سراقه. 28 . سلمان فارسى (21) با ابو ذر غِفارى. (22) 29 . سلمة بن سلامة بن وَقش (23) با ابو سَبرة بن ابى رُهم عامرى. 30 . سِماك بن خَرَشه خزرجى ابو دُجانه با عتبة بن غَزوان. 31 . سُوَيبِط بن سعد بن حرمله با عائذ بن ماعِص زَرقى. (24) 32 . سُويد بن عمرو انصارى با وَهْب بن سعد بن ابى سَرح. 33 . شُجاع بن وَهْب بن ربيعه با اوس بن خَوَلى بن عبد اللّه . 34 . صفوان بن وهب بن ربيعه با رافع بن معلّى بن لَوذان. 35 . طُفيل بن حارث بن مطّلب (25) با منذر بن محمّد بن عُقبه. 36 . عاقل بن ابى بُكير بن عبد ياليل (26) با مجذّر بن زياد بن عمرو. 37 . عامر بن ابى بكير بن عبد ياليل با ثابت بن قيس بن شمّاس. (27) 38 . عامر بن ربيعة بن مالك با يزيد بن مُنذر بن سَرح انصارى. 39 . عامر بن عبد اللّه ابو عبيدة بن جرّاح (28) با زيد بن سهل ابو طلحه انصارى . (29) 40 . عايشه با حفصه (پيمان خواهرى). 41 . عَبّاد بن بِشر انصارى با ابو حُذيفة بن عُتبه. 42 . عُبادة بن صامت بن قيس با كَنّاز بن حُصين ابو مَرثد غَنَوى. 43 . عبد اللّه بن جَحْش بن رئاب با عاصم بن ثابت بن ابى افلح. 44 . عبد اللّه بن مَخرمة بن عبد العُزّى با فَروة بن عمرو بن وَذفه . 45 . عبد اللّه بن مسعود (30) با اَنَس. 46 . عبد اللّه بن مظعون بن حبيب با سهل بن عبيد اللّه بن مُعلّى . 47 . عثمان بن عفّان (31) با عبد الرحمان بن عوف . (32) 48 . عثمان بن مظعون (33) با ابو هيثم بن تَيِّهان. 49 . عمير بن ابى وقّاص بن وُهَيب با عمرو بن معاذ بن نُعمان. 50 . عُمير بن عبد عمرو خزاعى ذو شِمالَين (ذو يَدَين) با يزيد بن حارث بن قيس. 51 . عوف بن مالك (34) با صَعب بن جَثّامة بن قيس. 52 . مُحرِز بن نَضلة بن عبد اللّه با عُمارة بن حزم بن زيد. 53 . مِسطَح بن اُثاثة بن عَبّاد با زيد بن مُزيّن. 54 . معاذ بن حارث بن رِفاعه با مُعمّر بن حارث بن مُعمّر. 55 . معاذ بن ماعص انصارى با سالم ، غلام ابو حذيفه. (35) 56 . معاوية بن ابى سفيان با حُتات بن يزيد بن علقمه. 57 . مُعتِّب بن عوف (/ معتّب بن حمراء) با ثعلبة بن حاطب بن عمرو. 58 . مقداد بن عمرو كِندى (36) با عمّار بن ياسر . (37) 59 . منذر بن عمرو بن خُنيس مُعنق (38) با طُليب بن عُمير. 60 . نُفيع بن حارث بن كلده ابو بكره با ابو بَرزه اَسلَمى. 61 . نَوفل بن حارث بن عبد المطّلب با عبّاس بن عبد المطّلب.

.


1- .بنا به قولى ، بين او و طلحة بن عبيد اللّه بن عثمان ، پيمان برادرى بسته شد .
2- .بنا به قولى ، بين او و سعد بن ابى وقّاص ، پيمان برادرى بسته شد .
3- .بنا به قولى ، بين او و خارجة بن زيد بن ابى زهير ، پيوند برادرى بسته شد .
4- .بنا به قولى ، ميان او و عتبان بن مالك بن عمرو ، و بنا به قولى ، ميان او و عويم بن ساعدة بن عائش ، و به بنا به قول ديگر، ميان او و محاذ بن عفرا ، پيوند برادرى بسته شد .
5- .بنا به قولى ، ميان او و طلحة بن عبيد اللّه بن عثمان ، پيوند برادرى برقرار شد .
6- .بنا به قولى ، ميان او و سعد بن ابى وقّاص ، و بنا به قولى ، ميان او و طلحة بن عبيد اللّه بن عثمان ، و بنا به قولى ديگر، ميان او و رافع بن مالك زرقى ، پيوند برادرى بسته شد .
7- .بنا به قولى ، ميان او و زيد بن سهل ابو طلحه انصارى ، و بنا به قولى ، ميان او و عبد اللّه بن انيس ، پيوند برادرى برقرار شد .
8- .به قولى ، ميان او و خالد بن رباح ابو رويحه ، و بنا به قولى : ميان او و ابو دردا، و بنا به قولى ، ميان او و عامر بن عبد اللّه ابو عبيدة بن جرّاح ، و بنا به قولى ديگر، ميان او و عبد اللّه بن عبد الرحمان ابو رويحه خثعمى ، و بنا به قولى ، ميان او و زيد بن سهل ابو طلحه انصارى ، پيوند برادرى برقرار شد .
9- .بنا به قولى ، ميان او و عمير بن حُمام جموح انصارى ، پيوند برادرى بسته شد.
10- .بنا به قولى ، ميان او و خبّاب بن اَرَت ، پيوند برادرى برقرار شد .
11- .بنا به قولى ، ميان او و مقداد بن عمرو كِندى، پيوند برادرى بسته شد.
12- .بنا به قولى : ميان او و عبد اللّه بن مسعود ، پيوند برادرى برقرار شد .
13- .بنا به قولى ، ميان او و رُخَيلة بن خالد ، پيوند برادرى بسته شد.
14- .ر . ك : ص 155 ، پانوشت 2 .
15- .بنا به قولى ، ميان او و عبد اللّه بن جبير ، پيمان برادرى بسته شد.
16- .بنا به قولى ، ميان او و اُسيد بن حُضير بن سمّاك ، پيمان برادرى بسته شد.
17- .بنا به قولى ، ميان او و سلمة بن سلامة بن وقش ، و بنا به قولى ، ميان او و كعب بن مالك بن ابى كعب ، و بنا به قولى ديگر، ميان او و عبد اللّه بن مسعود ، پيمان برادرى برقرار شد .
18- .بنا به قولى ، ميان او و كعب بن مالك ، پيمان برادرى بسته شد .
19- .بنا به قولى ، ميان او و محمّد بن مسلمه ، و بنا به قولى ، ميان او و عبد الرحمان بن عوف ، و بنا به قولى ديگر، ميان او و عمّار بن ياسر ، پيمان برادرى برقرار شد . نيز، ر . ك : ص 153 ، پانوشت 2 و ص 155 ، پانوشت 4 .
20- .بنا به قولى ، ميان او و عامر بن عبد اللّه ابو عبيدة بن جرّاح ، و بنا به قولى ، ميان او و عبد اللّه بن مسعود ، پيمان برادرى بسته شد .
21- .بنا به قولى ، ميان او و ابودرداء ، و بنا به قولى ، ميان او و حذيفة بن يمان ، و بنا به قولى ديگر، ميان او و مقداد بن عمرو كِندى ، پيمان برادرى برقرار شد .
22- .بنا به قولى ، ميان او و عبد اللّه بن مسعود ، و به قولى ، ميان او و منذر بن عمرو بن خنيس مُعنق ، و به قولى ديگر، ميان او و مقداد بن عمرو كِندى ، پيمان برادرى بسته شد .
23- .ر . ك : ص 161 ، پانوشت 1 .
24- .بنا به قولى ، ميان او و سُوَيبط بن عمرو عبدرى ، پيمان برادرى برقرار شد .
25- .بنا به قولى ، ميان او و سفيان بن قيس بن حارث ، پيمان برادرى برقرار شد .
26- .بنا به قولى ، ميان او و مبشر بن عبد المنذر بن رفاعه ، پيمان برادرى بسته شد.
27- .بنا به قولى ، ميان او و عمّار بن ياسر ، پيمان برادرى برقرار شد .
28- .بنا به قولى ، ميان او و سالم ، غلام ابوحذيفه ، و به قولى ، ميان او و محمّد بن مسلمة بن مسلمه ، پيمان برادرى برقرار گرديد . نيز، ر . ك : ص 157 پانوشت 1 و ص 163 پانوشت 2 .
29- .ر . ك : ص 155 پانوشت 5 و ص 157 پانوشت 1 .
30- .بنا به قولى ، ميان او و مقداد بن عمرو كِندى ، پيمان برادرى برقرار شد . نيز، ر . ك : ص 163 پانوشت 2 و 4.
31- .بنا به قولى ، ميان او و اوس بن ثابت ، برادر حسّان بن ثابت شاعر ، پيمان برادرى بسته شد.
32- .بنا به قولى ، ميان او و سعد بن ربيع ، برادرى برقرار شد . نيز، ر . ك : ص 163 پانوشت 1.
33- .بنا به قولى ، ميان او و عبّاس بن عباده ، پيمان برادرى برقرار شد.
34- .بنا به قولى ، ميان او و ابو دردا ، پيمان برادرى بسته شد .
35- .ر . ك : ص 167 پانوشت 2.
36- .بنا به قولى ، ميان او و جبّار بن صخر بن اميّه ، و به قولى ، ميان او و عبد اللّه بن رواحة بن ثعلبه ، پيمان برادرى برقرار شد . نيز، ر . ك : ص 157 پانوشت 4 و ص 163 پانوشت 4.
37- .بنا به قولى ، ميان او و حذيفة بن يمان ، پيمان برادرى برقرار شد . نيز ، ر . ك : ص 163 پانوشت 1 و ص 167 پانوشت 1 .
38- .ر . ك : ص 163 پانوشت 4 .

ص: 154

. .

ص: 155

. .

ص: 156

. .

ص: 157

. .

ص: 158

. .

ص: 159

. .

ص: 160

. .

ص: 161

. .

ص: 162

. .

ص: 163

. .

ص: 164

. .

ص: 165

. .

ص: 166

. .

ص: 167

. .

ص: 168

. .

ص: 169

. .

ص: 170

. .

ص: 171

. .

ص: 172

5 / 6تَجديدُ مَشرُوعِ الإِخاءِ الدِّينِيِّ في آخِرِ الزَّمانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :رُبَّ مُؤمِنٍ بي ولَم يَرَني ، ومُصَدِّقٍ بي وما شَهِدَني ، اُولئِكَ إخواني حَقّا . (1)

.


1- .تاريخ دمشق : ج 35 ص 252 ، الإصابة : ج 5 ص 99 الرقم 6443 كلاهما عن عبد الرحمن بن عوف ،كنز العمّال : ج 13 ص 229 ح 36690 .

ص: 173

5 / 6 تجديد حيات برادرىِ دينى در آخِرْ زمان

5 / 6تجديد حيات برادرىِ دينى در آخِرْ زمانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بسا ايمان آورنده به من ، كه مرا نديده است! و بسا تصديق كننده [حقّانيت و نبوّت ]من ، كه مرا مشاهده نكرده است! اينان ، به راستى، برادران من اند.

.

ص: 174

الدرّ المنثور عن أنس :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لَيتَني قَد لَقيتُ إخواني . فَقالَ لَهُ رَجُلٌ مِن أصحابِهِ : أوَلَسنا إخوانَكَ؟ قالَ : بَلى ، أنتُم أصحابي ، وإخواني قَومٌ يَأتونَ مِن بَعدي يُؤمِنونَ بي ولَم يَرَوني . ثُمَّ قَرَأَ : «الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ» (1) . (2)

المطالب العالية عن عون (3) بن مالك :المطالب العالية عن عون (4) بن مالك : قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا لَيتَني لَقيتُ إخواني . قالوا : يا رَسولَ اللّهِ ، ألَسنا إخوانَكَ وأصحابَكَ؟ قالَ : بَلى ، ولكِن قوما يَجيؤونَ مِن بَعدِكُم يُؤمِنونَ بي إيمانَكُم ، ويُصَدِّقونّي تَصديقَكُم ، ويَنصُرونَ (5) نَصرَكُم ، فَيا لَيتَني لَقيتُ إخواني . (6)

الإمام الباقر عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ذاتَ يَومٍ وعِندَهُ جَماعَةٌ مِن أصحابِهِ : اللّهُمَّ لَقِّني إخواني _ مَرَّتَينِ _ . فَقالَ مَن حَولَهُ مِن أصحابِهِ : أما نَحنُ إخوانُكَ يا رَسولَ اللّهِ؟! فَقالَ : لا ، إنَّكُم أصحابي ، وإخواني قَومٌ مِن (7) آخِرِ الزَّمانِ آمَنوا بي ولَم يَرَوني ، لَقَد عَرَّفَنيهِمُ اللّهُ بِأَسمائِهِم وأسماءِ آبائِهِم مِن قَبلِ أن يُخرِجَهُم مِن أصلابِ آبائِهِم وأرحامِ اُمَّهاتِهِم ، لَأَحَدُهُم أشَدُّ بَقِيَّةً عَلى دينِهِ مِن خَرطِ القَتادِ (8) فِي اللَّيلَةِ الظَّلماءِ ، أو كَالقابِضِ على جَمرِ الغَضى (9) ، اُولئِكَ مَصابيحُ الدُّجى ، يُنجيهِمُ اللّهُ مِن كُلِّ فِتنَةٍ غَبراءَ مُظلِمَةٍ . 10

.


1- .البقرة : 3 .
2- .الدرّ المنثور : ج 1 ص 67 نقلاً عن ابن عساكر ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 310 ح 12580 ، تفسير القرطبي : ج 5 ص 163 ، تاريخ دمشق : ج 54 ص 172 ح 11431 عن البراء عن عازب وكلّها نحوه ،كنز العمّال : ج 12 ص 184 ح 34586 .
3- .في الدرّ المنثور : «عوف» .
4- .في الدرّ المنثور : «وينصروني» .
5- .المطالب العالية : ج 4 ص 150 ح 4208 ، الدرّ المنثور : ج 1 ص 66 نقلاً عن مسند ابن أبي شيبة .
6- .. في بحار الأنوار : «في» ، وهو الأصوب .
7- .القَتاد : شجر له شَوك ، وفي المثل : «ومن دونه خَرط القَتاد» (الصحاح : ج 2 ص 521 «قتد»).
8- .الغَضَى : شجرٌ ، من الأثل ، خشبُه من أصلب الخَشَب ، وجمره يبقى زمانا طويلاً لاينطفئ (المعجم الوسيط : ج 2 ص 655 «غضى») .
9- .بصائر الدرجات : ص 84 ح 4 عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 52 ص 123 ح 8 .

ص: 175

الدرّ المنثور_ به نقل از اَنَس _ :پيامبر خدا فرمود : «كاش برادرانم را ملاقات كرده بودم!» . مردى از يارانش گفت : آيا ما برادران تو نيستيم؟ فرمود : «بله ، شما ياران منيد ؛ [امّا] برادران من ، مردمانى هستند كه پس از من مى آيند و به من ، ايمان مى آورند ، در حالى كه مرا نديده اند» و سپس اين آيه را تلاوت نمود : «كسانى كه به غيب ، ايمان مى آورند و نماز مى گزارند» .

المطالب العالية_ به نقل از عون بن مالك _ :پيامبر خدا فرمود : «اى كاش ، برادرانم را ديدار مى كردم!» . گفتند : اى پيامبر خدا! آيا ما برادران و ياران تو نيستيم؟ فرمود : «چرا ؛ ولى پس از شما ، مردمانى مى آيند كه همانند شما به من ايمان مى آورند و همانند شما تصديقم مى كنند و همانند شما مرا يارى مى رسانند . پس ، اى كاش ، برادرانم را ديدار مى كردم!» .

امام باقر عليه السلام :روزى پيامبر خدا ، در حالى كه جماعتى از يارانش نزد ايشان بودند ، دو بار فرمود : «بار خدايا ! مرا با برادرانم ملاقات ده» . يارانش كه پيرامون ايشان بودند ، گفتند : مگر ما برادران تو نيستيم ، اى پيامبر خدا؟! فرمود : «نه ، شما ياران منيد . برادران من ، مردمانى از آخِرْ زمان هستند كه با آن كه مرا نديده اند، به من ايمان آورده اند. خداوند ، آنان را پيش از آن كه از پشت پدرانشان و ارحام مادرانشان بيرون آورد ، با نام و نام پدرانشان به من شناسانْد . هر يك از ايشان ، بر دينش، پايدارتر از كشيدن شاخ و برگ خار مغيلان با دست در شب تار است ، يا همانند كسى است كه اخگرِ چوب درخت شوره گز [كه دير خاموش مى شود] در دست گرفته باشد . آنان ، چراغ هاى تاريكى اند . خداوند ، ايشان را از هر فتنه تيره و تار ، مى رهانَد» .

.

ص: 176

الأمالي للمفيد عن عوف بن مالك :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ذاتَ يَومٍ : يا لَيتَني قَد لَقيتُ إخواني ! فَقالَ لَهُ أبوبَكرٍ وعُمَرُ : أَوَلَسنا إخوانَكَ؟ آمَنّا بِكَ وهاجَرنا مَعَكَ؟! قالَ صلى الله عليه و آله : قَد آمَنتُم وهاجَرتم ، ويا لَيتَني قَد لَقيتُ إخواني . فَأَعادَا القَولَ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أنتُم أصحابي ، ولكِن إخوانِيَ الَّذينَ يَأتونَ مِن بَعدِكُم ؛ يُؤمِنونَ بي ويُحِبّونّي ويَنصُرونّي ويُصَدِّقونّي وما رَأَوني ، فَيا لَيتَني قَد لَقيتُ إخواني! (1)

صحيح مسلم عن أبي هريرة :أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله أتَى المَقبَرَةَ فَقالَ : السَّلامُ عَلَيكُم دارَ قومٍ مُؤمِنينَ . وإنّا إن شاءَ اللّهُ بِكُم لاحِقونَ . وَدِدتُ أنّا قد رَأَينا إخوانَنا . قالوا : أَوَلَسنا إخوانَكَ يا رَسولَ اللّهِ؟ قالَ : أنتُم أصحابي ، وإخوانُنا الَّذينَ لَم يَأتوا بَعدُ . فَقالوا : كَيفَ تَعرِفُ مَن لَم يَأتِ بَعدُ مِن اُمَّتِكَ يا رَسولَ اللّهِ؟ فَقالَ : أرَأَيتَ لَو أنَّ رَجُلاً لَهُ خَيلٌ غُرٌّ مُحَجَّلَةٌ (2) بَينَ ظَهرَي خَيلٍ دُهمٍ (3) بُهمٍ (4) ، ألا يَعرِفُ خَيلَهُ؟ قالوا : بَلى ، يا رَسولَ اللّهِ . قالَ : فَإِنَّهُم يَأتونَ غُرّاً مُحَجَّلينَ مِنَ الوُضوءِ ، وأنَا فَرَطُهُم عَلَى الحَوضِ (5) . ألا لَيُذادَنَّ (6) رِجالٌ عَن حَوضي كَما يُذادُ البَعيرُ الضّالُّ ، اُناديهِم : ألا هَلُمَّ! فَيُقالُ : إنَّهُم قَد بَدَّلوا بَعدَكَ . فَأَقولُ : سُحقا سُحقا . (7)

.


1- .الأمالي للمفيد : ص 63 ح 9 ، روضة الواعظين : ص 333 نحوه ، بحار الأنوار : ج 52 ص 132 ح 36 .
2- .الغُرَّة : البياض الذي يكون في وجه الفرس ، والمُحَجّل : الذي يرتفع البياض في قوائمه (النهاية : ج 3 ص 353 «غرر» و ج 1 ص 346 «حجل») .
3- .الدُّهْمَة : السَّواد (الصحاح : ج 5 ص 1924 «دهم») .
4- .البُهم : جمع بَهِيم ؛ وهو في الأصل الذي لا يخالط لونه لون سواه (النهاية : ج 1 ص 167 «بهم») .
5- .فرطكم على الحوض : متقدّمكم (النهاية : ج 3 ص 434 «فرط»).
6- .لَيُذادنّ : لَيُطردنّ (النهاية : ج 2 ص 172 «ذود»).
7- .صحيح مسلم : ج 1 ص 218 ح 39 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1439 ح 4306 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 378 ح 9303 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 15 ص 647 ح 42560.

ص: 177

الأمالى، مفيد_ به نقل از عوف بن مالك _ :روزى پيامبر خدا فرمود : «اى كاش برادرانم را ديده بودم!». ابو بكر و عمر گفتند : مگر ما برادران تو نيستيم؟ به تو ايمان آورديم و با تو هجرت كرديم . فرمود : «البتّه شما ايمان آورديد و هجرت كرديد ؛ ولى اى كاش برادرانم را ملاقات كرده بودم» . آن دو ، سخن خود را تكرار كردند. پيامبر خدا فرمود : «شما ياران منيد ؛ امّا برادران من ، آن كسانى هستند كه پس از شما مى آيند ، به من ايمان مى آورند و دوستم مى دارند و يارى ام مى رسانند و تصديقم مى كنند ، در حالى كه مرا نديده اند. پس ، اى كاش برادرانم را ملاقات كرده بودم!» .

صحيح مسلم_ به نقل از ابو هريره _ :پيامبر خدا به قبرستان رفت و فرمود : «درود بر شما ، اى ساكنان سراى گروه مؤمنان! ما نيز به خواست خدا ، به شما خواهيم پيوست . دوست داشتم كه برادرانمان را مى ديديم» . گفتند : مگر ما برادران تو نيستيم ، اى پيامبر خدا؟ فرمود : «شما ياران منيد . برادران ما ، آن كسانى هستند كه هنوز [به دنيا ]نيامده اند» . گفتند : اى پيامبر خدا! چگونه كسانى از امّتت را كه هنوز نيامده اند ، مى شناسى؟ فرمود : «به نظر شما ، اگر مردى در ميان رَمه اى از اسبان سياه يك دست ، اسبانى با چهره و پاهاى سفيد داشته باشد ، اسبانش را نمى شناسد؟» . گفتند : چرا ، اى پيامبر خدا! فرمود : «آنان نيز در حالى مى آيند كه بر اثر وضو ، چهره ها و پاهايشان سپيد است ، و من ، پيشرو (1) آنان بر كنار حوض [كوثر] هستم . بدانيد كه مردانى از حوض من ، دور رانده مى شوند ، چنان كه اشتر غريبه ، دور رانده مى شود ، و من صدايشان مى زنم : هان! بياييد! امّا گفته مى شود : اينان ، پس از تو [دين و آيين تو را ]تغيير دادند . پس من مى گويم : دور شويد ، دور شويد!» .

.


1- .واژه «فَرَط» در متن عربى : آن كه بر قوم خود در رفتن به سوى آب ، پيشى مى جويد؛ آن كه جلوتر از قافله برود و براى آنان ريسمان ها و دلوها را آماده سازد و از چاه ، آب بكشد و آبگيرها را پُرآب كند (لسان العرب ، مادّه «فرط»). م .

ص: 178

حلية الأولياء عن ابن عمر عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَا اختَلَطَ حُبّي بِقَلبِ عَبدٍ فَأَحَبَّني إلّا حَرَّمَ اللّهُ جَسَدَهُ عَلَى النّارِ . ثُمَّ قالَ : لَيتَني أرى إخواني وَرَدوا عَلَى الحَوضِ ، فَأَستَقبِلَهُم بِالآنِيَةِ فيهَا الشَّرابُ فَأَسقِيَهُم مِن حَوضي قَبلَ أن يَدخُلُوا الجَنَّةَ . فَقيلَ لَهُ : يا رَسولَ اللّهِ ، أوَلَسنا إخوانَكَ؟ قالَ : أنتُم أصحابي ، وإخواني مَن آمَنَ بي ولَم يَرَني ، إنّي سَأَلتُ رَبّي أن يُقِرَّ عَيني بِكُم وبِمَن آمَنَ بي ولَم يَرَني . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في وَصفِ إخوانِهِ الَّذينَ يَأتونَ مِن بَعدِهِ _ :لَو أنَّ أحَدا مِنهُم يُسَبِّحُ تَسبيحَةً خَيرٌ لَهُ مِن أن يَصيرَ لَهُ جِبالُ الدُّنيا ذَهَبا ، ونَظرَةٌ إلى واحِدٍ مِنهُم أحَبُّ إلَيَّ مِن نَظرَةٍ إلى بَيتِ اللّهِ الحَرام ، ولَو أنَّ أحَدا مِنهُم يَموتُ في شِدَّةٍ بَينَ أصحابِهِ لَهُ أجرُ مَقتولٍ بَينَ الرُّكن وَالمَقام ، ولَهُ أجرُ مَن يَموتُ في حَرَمِ اللّه ، ومَن ماتَ في حَرَمِ اللّهِ آمَنَهُ اللّهُ مِنَ الفَزَعِ الأَكبَرِ ، وأدخَلَهُ الجَنَّةَ . (2)

.


1- .حلية الأولياء : ج 7 ص 255 الرقم 397 ، كنز العمّال : ج 11 ص 427 ح 32009.
2- .التحصين لابن فهد : ص 25 ح 40 .

ص: 179

حلية الأولياء_ به نقل از ابن عمر _ :پيامبر خدا فرمود : «محبّت من به دل هيچ بنده اى نياميخت و دوستم نداشت ، مگر آن كه خداوند ، بدن او را بر آتش ، حرام گردانيد» . سپس فرمود : «كاش برادرانم را كه بر حوض [كوثر ]وارد مى شوند و من با ظرف هايى پُر از شراب [بهشتى] به استقبالشان مى روم و آنها را پيش از آن كه وارد بهشت شوند ، از حوضم سيراب مى كنم ، ببينم» . گفته شد : اى پيامبر خدا! مگر ما برادران تو نيستيم؟ فرمود : «شما ياران منيد . برادران من ، كسانى اند كه به من ايمان آورده اند ، در حالى كه مرا نديده اند. من از پروردگارم درخواست كرده ام كه چشم مرا به شما و به كسانى كه نديده، به من ، ايمان آورده اند، روشن گردانَد» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در وصف برادرانش كه پس از او مى آيند _ :هر يك از آنان اگر يك تسبيح بگويد ، در نظرش بهتر از آن است كه كوه هاى دنيا براى او طلا شود . يك نگاه به يكى از آنان ، نزد من محبوب تر از نگاه كردن به بيت اللّه الحرام است . اگر فردى از آنان در بين يارانش در سختى بميرد ، پاداش كسى را دارد كه در ميان رُكن و مقام ، كشته شده باشد ، و مزد كسى را دارد كه در حرم خدا بميرد . كسى كه در حرم خدا بميرد ، خداوند ، او را از آن وحشت بزرگ [در روز قيامت ]در امان مى دارد و به بهشتش مى بَرَد .

.

ص: 180

الفصل السادس : صفات أفضل الإخوان في اللّهالإمام عليّ عليه السلام_ عِندَ ما قامَ إلَيهِ رَجُلٌ مِن أصحابِهِ فَقالَ : نَهيتَنا عَنِ الحُكومَةِ ثُمَّ أمَرتَنا بِها ، فَلَم نَدرِ أيُّ الأَمرَينِ أرشَدُ؟ فَصَفقَ عليه السلام إحدى يَدَيهِ عَلَى الاُخرى _ :أينَ القَومُ الَّذينَ دُعوا إلَى الإِسلامِ فَقَبِلوهُ ، وقَرَؤُوا القُرآنَ فَأَحكَموهُ ، وهيجوا إلَى الجِهاد فَوَلِهوا وَلَهَ اللِّقاحِ (1) إلى أولادِها ، وسَلَبُوا السُّيوفَ أغمادَها ، وأخَذوا بِأَطرافِ الأَرضِ زَحفا زَحفا، وصَفّا صَفّا، بَعضٌ هَلَكَ وبَعضٌ نَجا ، لا يُبَشَّرونَ بِالأَحياءِ ، ولا يُعزَّونَ عَنِ المَوتى (القَتلى)، مُرهُ (2) العُيونِ مِنَ البُكاءِ ، خُمصُ (3) البُطونِ مِنَ الصِّيامِ، ذُبُلُ الشِّفاهِ مِنَ الدُّعاءِ ، صُفرُ الأَلوانِ مِن السَّهَرِ ، عَلى وُجوهِهِم غَبَرَةُ الخاشِعينَ، اُولئِكَ إخوانِيَ الذّاهِبونَ ، فَحَقَّ لَنا أن نَظمَأ إلَيهِم ونَعَضَّ الأَيدِيَ عَلى فِراقِهِم. (4)

نهج البلاغة :رُوِيَ عَن نَوفٍ البِكالِيِّ قالَ : خَطَبَنا بِهذِهِ الخُطبَةِ أميرُ المُؤمِنينَ عَلِيٌّ عليه السلام بِالكوفَةِ وهُوَ قائِمٌ عَلى حِجارَةٍ ، نَصَبَها لَهُ جَعدَةُ بنُ هُبَيرَةَ المَخزومِي ، وعَلَيهِ مِدرَعَةٌ مِن صوفٍ ، وحَمائِلُ سَيفِهِ ليفٌ ، وفي رِجلَيهِ نَعلانِ مِن ليفٍ ، وفي جَبينِهِ ثَفِنَةٌ (5) مِن أثَرِ السُّجودِ ... قالَ عليه السلام : ألا إنَّهُ قَد أدبَرَ مِنَ الدُّنيا ماكانَ مُقبِلاً ، وأقبَلَ مِنها ماكانَ مُدبِرا ، وأزمَعَ (6) التَّرحالَ عِبادُ اللّهِ الأَخيارُ ، وباعوا قَليلاً مِنَ الدُّنيا لا يَبقى بِكَثيرٍ مِنَ الآخِرَةِ لا يَفنى . ما ضَرَّ إخوانَنَا الَّذينَ سُفِكت دِماؤُهُم _ وهُم بِصِفِّينَ _ ألّا يَكونوا اليَومَ أحياءً يُسيغُون الغُصَصَ ويَشرَبونَ الرَّنقَ (7) ؟ قَد _ وَاللّهِ _ لَقُوا اللّهَ فَوَفّاهُم اُجورَهُم وأحَلَّهُم دارَ الأَمنِ بَعدَ خَوفِهِم . أينَ إخوانِيَ الَّذينَ رَكِبُوا الطَّريقَ ومَضَوا عَلَى الحَقِّ؟ أينَ عَمّار؟ وأينَ ابنُ التَّيِّهان (8) ؟ وأينَ ذُوالشَّهادَتَين (9) ؟ وأينَ نُظَراؤُهُم مِن إخوانِهِم ؛ الَّذينَ تَعاقَدوا عَلَى المَنِيَّةِ واُبرِدَ بِرُؤوسِهِم (10) إلَى الفَجَرَةِ؟ قالَ : ثُمَّ ضَرَبَ بِيَدِهِ عَلى لِحيَتِهِ الشَّريفَةِ الكَريمَةِ فَأَطالَ البُكاءَ ، ثُمَّ قالَ عليه السلام : أوِّه عَلى إخوانِيَ الَّذينَ تَلَوُا القُرآنَ فَأَحكَموهُ ، وتَدَبَّرُوا الفَرضَ فَأَقاموهُ ، أحيَوُا السُّنَّةَ وأماتُوا البِدعَةَ ، دُعوا لِلجِهادِ فَأَجابوا ، ووَثِقوا بِالقائِدِ فَاتَّبَعوهُ . ثُمَّ نادى بِأَعلى صَوتِهِ : الجِهادَ الجِهادَ عِبادَ اللّهِ! ألا وإنّي مُعَسكِرٌ في يَومي هذا ، فَمَن أرادَ الرَّواحَ إلَى اللّهِ فَليَخرُج! (11)

.


1- .اللِّقاح : ذوات الألبان من النُّوق (لسان العرب : ج 2 ص 581 «لقح»).
2- .المَرَه : مرضٌ في العين (النهاية : ج 4 ص 321 «مره») .
3- .رجل خَمصان وخميص : إذا كان ضامر البطن (النهاية : ج 2 ص 80 «خمص»).
4- .نهج البلاغة : الخطبة 121 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 362 ح 597 .
5- .الثَّفِنة _ بكسر الفاء _ : ما وليَ الأرض من كلّ ذات أربع إذا بركت ، كالركبتين وغيرهما ، ويحصل فيه غلظ من أثر البروك (النهاية : ج 1 ص 215 «ثفن») .
6- .أزمَعَ الأمرَ : مضى فيه ، وثبَّت عليه عَزمَه (لسان العرب : ج 8 ص 144 «زمع»).
7- .ماءٌ رَنْق : أي كَدِر (الصحاح : ج 4 ص 1485 «رنق») .
8- .هو أبو الهيثم مالك بن التيِّهان ، من أكابر الصحابة.
9- .هو خزيمة بن ثابت الأنصاري الذي عدلَ رسول اللّه صلى الله عليه و آله شهادته بشهادة رجلين في قصّة مشهورة.
10- .أي اُرسلت مع البريد بعدما قتلهم الفجرة البُغاة.
11- .نهج البلاغة : الخطبة 182 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 313 ح 40.

ص: 181

فصل ششم : صفات برترينْ برادران دينى

فصل ششم : صفات برترينْ برادران دينىنهج البلاغة :مردى از ياران او (على عليه السلام ) برخاست و گفت : تو ما را از پذيرش حكميت ، نهى كردى و سپس به [پذيرفتن] آن ، فرمانمان دادى . ما نمى دانيم كدام يك از اين كارها درست تر است؟ امام عليه السلام ، دستش را بر روى دست ديگرش زد و فرمود : « ... كجا هستند آن مردمى كه به اسلام ، فرا خوانده شدند و آن را پذيرفتند، و قرآن را خواندند و آن را درست فهميدند ؟! و به جهاد برانگيخته شدند و چونان شيفتگى مادّه شتر به بچّه هايش، شيفته جهاد شدند و شمشيرها از نيام بر كشيدند و در اطراف و اكناف زمين ، صف در صف ، پيش رفتند و پيشروى كردند و بعضى[شان] جان باختند و بعضى رهيدند؟! نه بشارتِ زندگان به آنها داده مى شد ، و نه در باره كشته شدگان ، تسليت داده مى شدند ، چشمانشان از گريه [از خوف خداوند] صدمه ديده بود و شكم هايشان از روزه دارى به پُشت آنان چسبيده بود ، لب هايشان از [كثرت ]دعا خشكيده ، و رنگ هايشان از شب زنده دارى ها زرد شده بود و بر چهره هايشان ، گرد خاكسارى و خشوع ، نشسته بود. آنان ، برادران من اند كه رفته اند. پس بر ما سِزَد كه تشنه آنان باشيم و از دورى شان ، انگشت حسرت به دندان گزيم» .

نهج البلاغة_ به نقل از نوف بِكالى _ :امير مؤمنان على عليه السلام ، در كوفه ، در حالى كه بر روى سنگى كه جعدة بن هبيره مخزومى برايش نصب كرده بود ، ايستاده بود و جبّه پشمينى بر تن داشت و حمايل شمشيرش از ليف خرما بود و كفش هايى از ليفِ خرما به پا داشت و در پيشانى اش پينه اى بر اثر سجده بود ... ، براى ما سخنرانى كرد و فرمود : «بدانيد آنچه از دنيا روى آورده بود ، پشت كرده و آنچه پشت كرده بود ، روى آورده است ، و بندگان نيك خدا ، عزم كوچيدن ، جزم كردند و دنياى اندك ناپايدار را به آخرت فناناپذير ، فروختند. برادران ما را كه در صفّين ، خونشان ريخته شد ، چه زيان ، اگر امروز زنده نيستند تا خوراكشان ، اندوه باشد و نوشيدنى شان خون دل؟! به خدا سوگند كه آنان به لقاى خداوند ، نايل آمدند و خدا ، مزد آنان را به كمال و تمام ، عطايشان فرمود و پس از دوران ترس ، در سراى امن و آرامش جايشان داد. كجايند آن برادران من كه گام در راه نهادند و طريق حق پوييدند؟ كجاست عمّار؟ كجاست ابن تَيِّهان؟ (1) كجاست ذو شهادتَين؟ (2) كجايند امثال اينان از برادرانشان كه بر مرگ ، با يكديگر ، پيمان بستند و سرهاى بُريده شان را براى نابه كاران فرستادند؟» . سپس با دست بر محاسن شريف و گرامى اش كشيد و گريه اى طولانى كرد و آن گاه فرمود : «دريغا بر آن برادرانم كه قرآن را خواندند و آن را نيك دريافتند ، در واجبات [الهى] انديشه كردند و آنها را برپا داشتند و سنّت را زنده داشتند و بدعت را ميراندند و به جهاد ، فرا خوانده شدند و اجابت كردند ، و به رهبر ، اطمينان كردند و از او پيروى نمودند!» . سپس با بلندترين صدايش فرمود : «جهاد! جهاد! اى بندگان خدا! آگاه باشيد كه من ، همين امروز ، لشكر مى كشم . پس هر كه خواهان ره سپار شدن به سوى خداست ، خارج شود» .

.


1- .ابو الهيثم مالك بن تيّهان ، از صحابيان بزرگ پيامبر خدا بود .
2- .ذو شهادتين ، همان خزيمة بن ثابت انصارى است كه در ماجرايى مشهور ، پيامبر خدا ، شهادت او را با شهادت دو مرد ، يكسان قرار داد .

ص: 182

. .

ص: 183

. .

ص: 184

الكافي عن أحمد بن محمّد بن خالد عن بعض أصحابه من العراقيّين رفعه ، قالَ :خَطَبَ النّاسَ الحَسَنُ بنُ عَلِيٍّ _ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِما _ فَقالَ : أيُّهَا النّاسُ ، أنَا اُخبِرُكُم عَن أخٍ لي كانَ مِن أعظَمِ النّاسِ في عَيني ، وكانَ رَأسُ ما عَظُمَ بِهِ في عَيني صِغَرَ الدُّنيا في عَينِهِ . كانَ خارِجا مِن سُلطانِ بَطنِهِ ؛ فَلا يَشتَهي ما لا يَجِدُ ، ولا يُكثِرُ إذا وَجَدَ . كانَ خارِجا مِن سُلطانِ فَرجِهِ ؛ فَلا يَستَخِفُّ لَهُ عَقلَهُ ولا رَأيَهُ . كانَ خارِجا مِن سُلطانِ الجَهالَةِ ؛ فَلا يَمُدُّ يَدَهُ إلّا عَلى ثِقَةٍ ؛ لِمَنفَعَةٍ . كانَ لا يَتَشَهّى ، ولا يَتَسَخَّطُ ، ولا يَتَبَرَّمُ (1) . كانَ أكثَرَ دَهرِهِ صَمّاتا ، فَإِذا قالَ بَذَّ القائِلينَ (2) . كانَ لا يَدخُلُ في مِراءٍ (3) ، ولا يُشارِكُ في دَعوى ، ولا يُدلي بِحُجَّةٍ حَتّى يَرى قاضِيا (4) . وكانَ لا يَغفُلُ عَن إخوانِهِ ، ولا يَخُصُّ نَفسَهُ بِشَيءٍ دونَهُم . كانَ ضَعيفا مُستَضعَفا ، فَإِذا جاءَ الجِدُّ كانَ لَيثا عادِيا . كانَ لا يَلومُ أحَدا فيما يَقَعُ العُذرُ في مِثلِهِ حَتّى يَرَى اعتِذارا . كانَ يَفعَلُ ما يَقولُ ، ويَفعَلُ ما لا يَقولُ (5) . كانَ إذَا ابتَزَّهُ أمرانِ لا يَدري أيَّهُما أفضَلُ نَظَرَ إلى أقرَبِهِما إلَى الهَوى فَخالَفَهُ . كانَ لا يَشكو وَجَعا إلّا عِندَ مَن يَرجو عِندَهُ البُرءَ ، ولا يَستَشيرُ إلّا مَن يَرجو عِندَهُ النَّصيحَةَ . كانَ لا يَتَبَرَّمُ ، ولا يَتَسَخَّطُ ، ولا يَتَشَكّى ، ولا يَتَشَهّى ، ولا يَنتَقِمُ ، ولا يَغفُلُ عَن العَدُوِّ . فَعَلَيكُم بِمِثلِ هذِهِ الأَخلاقِ الكَريمَةِ إن أطَقتُموها ، فَإِن لَم تُطيقوها كُلَّها فَأَخذُ القَليلِ خَيرٌ مِن تَركِ الكَثيرِ ، ولا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ . (6)

.


1- .بَرِمَ به : إذا سئمَه ، وتَبَرَّم به مثله . وأبرَمه : أي أملّه وأضجره (الصحاح : ج 5 ص 1869 «برم») .
2- .بَذَّ القائلين : أي سَبَقَهم وغَلَبَهم (النهاية : ج 1 ص 110 «بذذ») .
3- .المِراء : الجِدال (النهاية : ج 4 ص 322 «مرا») .
4- .المعنى أنّه ليس من عادته إذا ظلمه أحد أن يبثّ الشكوى عند الناس كما هو دأب أكثر الخلق ، بل يصبر إلى أن يجد حاكما يحكم بينه وبين خصمه . وذلك في الحقيقة يؤول إلى الكفّ عن فضول الكلام والتكلّم في غير موضعه (مرآة العقول : ج 9 ص 262).
5- .. كذا في المصدر ، وفي تحف العقول : «لا يقول ما لا يفعل ويفعل ما لا يقول» ، وفي نهج البلاغة : «كان يفعل ما يقول ولا يقول ما لا يفعل» .
6- .الكافي : ج 2 ص 237 ح 26 ، نهج البلاغة : الحكمة 289 عن الإمام عليّ عليه السلام ، تحف العقول : ص 234 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 69 ص 294 ح 24 ؛ تاريخ بغداد : ج 12 ص 315 الرقم 6757 ، تاريخ دمشق : ج 13 ص 253 كلاهما عن محمّد بن كيسان نحوه .

ص: 185

الكافى_ به نقل از احمد بن محمّد بن خالد ، از يكى از ياران عراقى اش ، كه سند آن را به اهل بيت عليهم السلام رسانده است _ :حسن بن على _ كه درود خداوند بر آن دو باد _ براى مردم ، سخنرانى كرد و فرمود : «اى مردم! من شما را از برادرى كه داشتم ، خبر مى دهم : او در نظر من ، از بزرگ ترينِ مردمان بود و مهم ترين چيزى كه او را در نظرم بزرگ كرده بود ، پستى دنيا در نگاه او بود . او از سلطه شكمش خارج شده بود . بنا بر اين ، چيزى را كه نداشت ، نمى خواست و هر گاه به دست مى آورد ، زياده روى نمى كرد . از سلطه شهوتش نيز خارج شده بود . از اين رو ، در انديشه و نظرش سَبُكى نمى كرد . از سلطه نادانى نيز خارج شده بود . از اين رو ، دست خود را جز به سوى شخص مطمئن و براى بهره مند شدن ، دراز نمى كرد . نه خواست و تمايلى داشت ، نه رنجيده خاطر و ناراضى مى شد ، و نه دلگير مى گشت . بيشتر عمرش خاموش بود و هر گاه سخن مى گفت ، بر گويندگان ، چيره مى شد . وارد ستيزه نمى شد ، در دعوايى شركت نمى كرد و جز در حضور قاضى ، دليل نمى آورد . از [حال] برادرانش غفلت نمى كرد . هرگز چنين نبود كه چيزى را به خود ، اختصاص دهد و به ديگران ندهد . [در ظاهر ]ضعيف و ناتوان بود ؛ امّا چون پاى تلاش به ميان مى آمد ، شيرى ژيان بود. هيچ كس را به واسطه كارى كه جاى عذر داشت ، سرزنش نمى كرد تا آن كه عذر آورده شود . آنچه را مى گفت ، به كار مى بست و آنچه را هم نمى گفت ، به كار مى بست . هر گاه دو كار برايش پيش مى آمد كه نمى دانست كدام يك از آنها بهتر است ، آن را كه به هوس ، نزديك تر بود ، رها مى كرد . هرگز از بيمارى و دردى شكايت نمى كرد ، مگر در نزد كسى كه اميد بهبود از او داشت، و مشورت نمى كرد ، مگر با كسى كه اميد راه نمايى از او داشت . دل تنگ و دلگير نمى شد ، ناراضى نبود ، شكايت نمى كرد ، هوسباز نبود ، انتقام نمى گرفت و از دشمن هم غافل نبود. پس شما نيز اگر مى توانيد ، اين گونه خوى و خصلت هاى والا را به دست آوريد ، و اگر نمى توانيد همه آنها را داشته باشيد ، به دست آوردن اندكى از آن، بهتر از آن است كه هيچ به دست نياوريد ؛ و نيرو و توانى نيست ، مگر از سوى خداوند» .

.

ص: 186

الإمام الباقر عليه السلام :كانَ لي أخٌ في عَيني عَظيمٌ ، وكانَ الَّذي عَظَّمَهُ في عَيني صِغَرَ الدُّنيا في عَينِهِ . (1)

الإمام الرضا عليه السلام_ في صِفَةِ الإِمامِ _ :الإِمامُ : الأَنيسُ الرَّفيقُ ، وَالوالِدُ الشَّفيقُ ، وَالأَخُ الشَّقيقُ ، وَالاُمُّ البَرَّةُ بِالوَلَدِ الصَّغيرِ . (2)

راجع : هذه الموسوعة : ج 1 ص 128 (أعلى مراتب الإيمان) وص 142 (الوصول إلى درجة رجال الأعراف) .

.


1- .حلية الأولياء : ج 3 ص 186 الرقم 241 عن أحمد بن محمّد ، تذكرة الخواصّ : ص 339 عن أحمد بن يحيى ، البداية والنهاية : ج 9 ص 311 عن عبداللّه بن عطاء .
2- .الكافي : ج 1 ص 200 ح 1 ، الغيبة للنعماني : ص 219 ح 6 ، تحف العقول : ص 439 نحوه وفيه «الولد» بدل «الوالد» ، كمال الدين : ص 678 ح 31 ، معاني الأخبار : ص 98 ح 2 كلاهما نحوه وليس فيهما ذيله وكلّها عن عبد العزيز بن مسلم ، بحار الأنوار : ج 25 ص 123 ح 4 .

ص: 187

امام باقر عليه السلام :مرا برادرى بود كه در نظرم بزرگ مى نمود . آنچه او را در نگاهم بزرگ ساخته بود ، پستى دنيا در نظر او بود.

امام رضا عليه السلام_ در توصيف امام _ :امام ، [چونان] همدمِ همراه ، پدرِ مهربان ، برادرِ تنى ، و مادر دلسوز به حال كودك است.

ر . ك : همين دانش نامه : ج 1 ص 129 (بالاترين مراتب ايمان) و ص 143 (رسيدن به مقام اَعرافيان) .

.

ص: 188

. .

ص: 189

7 . ادب

اشاره

9 . ادبدرآمدفصل يكم : معناى ادبفصل دوم : فضيلت ادب و ترغيب به آنفصل سوم : ريشه هاى ادبفصل چهارم : آثار ادبفصل پنجم : ادب آموزان(مربّيان)فصل ششم : روش هاى ادب آموزى(تربيت)فصل هفتم : آفات ادب آموزى (تربيت)

.

ص: 190

درآمد

ادب در لغت

درآمدادب، در لغتادب ، در اصل به معناى دعوت از مردم براى اجتماع بر «مأدُبه (طعام)» ، است . تهذيب اللغة اين واژه را چنين معنا كرده است : أصلُ الأَدبِ الدُّعاءُ ، وَ قيلَ لِلصَّنيعِ يُدعى إلَيهِ النّاسُ مَدعاةٌ وَ مَأدَبَةٌ. وَ الأَدَبُ الَّذى يَتَأَدَّبُ بِهِ الأَديبُ مِنَ النّاسِ ، سُمِّىَ أدَبا لِأَنَّهُ يَأدِبُ النّاسَ الَّذينَ يَتَعَلَّمونَهُ إلَى المَحامِدِ ، وَ يَنهاهُم عَنِ المَقابِحِ. (1) اَدْب ، در اصل به معناى دعوت كردن است ، و به قولى ، غذايى كه مردم به آن دعوت مى شوند ؛ يعنى هم به معناى «دعوت كردن» و هم به معناى خود «غذا» . و نيز «ادب» آن چيزى است كه مردمان اديب فرا مى گيرند ، به آن اَدَب گفته اند ، چون افرادى را كه فرايش مى گيرند ، به خوبى ها فرا مى خوانَد و از زشتى ها بازشان مى دارد. و در معجم مقاييس اللغة آمده است : الأَدْبُ : أن تَجمَعَ النّاسَ إلى طَعامِكَ ، وَ هِىَ المَأدَبَةُ وَ المَأدُبَةُ ، وَ الآدِبُ : الدَّاعى ... وَ مِن هذَا القِياسِ الأَدَبُ أيضا ؛ لِأَنَّهُ مُجمَعٌ عَلَى استِحسانِهِ . (2)اَدْب ، گرد آوردن مردم است براى غذايى كه فراهم آورده اى ، كه همان مأدَبه و

.


1- .معجم تهذيب اللغة : ج 1 ص 133 مادّه «أدب» .
2- .معجم مقاييس اللغة : ج 1 ص 74 مادّه «أدب» .

ص: 191

ادب در قرآن و حديث
اشاره

مأدُبه است و آدِب ، دعوت كننده است . اَدَب نيز بر همين قياس است ؛ چون بر نيك بودن آن ، اجماع است . دو نكته در ريشه لغوى ادب وجود دارد : يكى اجتماع مردم ، و ديگرى شايستگىِ كار . شايد به همين لحاظ ، انجام دادنِ كار به گونه اى كه در جامعه نيكو و شايسته شمرده شود ، ادب ناميده شده است . البتّه در كاربردهاى اين واژه در نصوص (متون) اسلامى ، توضيح خواهيم داد كه اين واژه به معناى مطلق تربيت هم آمده است . بنا بر اين ، ادب ، در مفهوم ارزشىِ آن ، از مقوله هنر محسوب مى شود و اديب ، هنرمندى است كه كارى را زيبا و دل پذير انجام مى دهد . از اين رو ، دانشى كه موجب دور ماندن از خطا در گفتار و نوشتار است ، علم ادب ناميده مى شود؛ (1) بلكه به مطلق علوم و معارف نيز ادب اطلاق مى گردد؛ (2) چرا كه علم ، سرمايه شايستگى و زيبايىِ عمل است و هنر ارائه كار خوب و نيكو ، تنها از دانشمند بر مى آيد .

ادب، در قرآن و حديثدر قرآن ، واژه «ادب» به كار نرفته ، هر چند معنا و مفهوم آن ، بارها مورد عنايت اين كتاب آسمانى قرار گرفته است ؛ امّا در احاديث اسلامى ، ادب به عنوان يك اصل مهمّ فرهنگى ، اخلاقى و اجتماعى ، فراوان به كار رفته است . به فرموده امام على عليه السلام : لِكُلِّ أمرٍ أدَبٌ . (3) هر كارى، آدابى [و آيينى] دارد .

.


1- .علم ادب ، علمى است كه به وسيله آن از خلل گفتارى و نوشتارى در كلام عرب ، احتراز مى شود (المنجد : ص5).
2- .آداب ، به مطلق علوم و معارف و يا تنها به علوم ادبى اطلاق مى شود (المنجد : ص5) .
3- .ر . ك : غرر الحكم : ج 5 ص 13 ح 7280 .

ص: 192

يك . معناى ادب
الف - تبلور ارزش هاى فطرى و عقلى و اجتماعى

برجسته ترين نكات در تبيين احاديث ادب ، عبارت اند از :

يك . معناى ادبدر احاديث اسلامى ، كلمه ادب به طور كلّى در سه معنا به كار رفته است :

الف _ تبلور ارزش هاى فطرى، عقلى و اجتماعىامام على عليه السلام با اشاره به همين معنا فرمود : كَفاكَ أدَبا لِنَفسِكَ اجتِنابُ ما تَكرَهُهُ مِن غَيرِكَ . (1) تو را براى ادب كردن خويش ، همين بس كه از آنچه از ديگران نمى پسندى ، دورى گزينى. لازمه اجتناب از آنچه انسان از ديگران ناپسند مى داند ، تبلور ارزش هاى فطرى ، عقلى و اجتماعى در گفتار و كردار است . كسى كه خود را متعهّد به رعايت اين ارزش ها كند ، نيازى به مربّى و مؤدِّب ندارد ، چنان كه وقتى از عيسى عليه السلام پرسيدند : چه كسى تو را ادب آموخت؟ فرمود : ما أدَّبَنى أحَدٌ ، رَأَيتُ قُبحَ الجَهلِ فَجانَبتُهُ . (2) كسى مرا ادب نياموخت ؛ بلكه زشتىِ نادانى [ و بى ادبى ] را ديدم و از آن دورى گزيدم. بى ادبى در گفتار و كردار ، ريشه در جهل دارد . عقل ، انسان را مقيّد به رعايت ارزش هايى مى كند كه براى حفظ هويّت انسانى ، راهى جز آن وجود ندارد . از اين رو ، امام على عليه السلام مى فرمايد : حَسبُ المَرءِ ... مِن أدَبِهِ ألّا يَترُكَ ما لا بُدَّ لَهُ مِنهُ . (3)

.


1- .ر . ك : ص 204 ح 2 .
2- .ر. ك : ص 206 ح 7 .
3- .ر . ك : ص 208 ح 15 .

ص: 193

ب - تبلور ارزش هاى دينى

آدمى را از ادب، همين بس كه آنچه را از آن گريزى ندارد ، فرو نگذارد. اهل ايمان كه خود را متعهّد به رعايت ارزش ها مى دانند ، بايد گفتار و كردار آنان سرشار از ادب باشد ، چنان كه پيامبر خدا در توصيف مؤمن فرمود : حَرَكاتُهُ أدَبٌ . (1) رفتارهاى او ادب است .

ب _ تبلور ارزش هاى دينىارزش هاى دينى ، عبارت است از آنچه خداوند متعال ، انجام دادن آن را به صورت واجب يا راجح ، از انسان خواسته است . برخى از احاديث ، به اين معنا اشاره دارند ، مانند : أنَا أديبُ اللّهِ وَ عَلِىٌّ أديبى . (2) من تربيت شده خدا هستم و على ، تربيت شده من است . إنَّ اللّهَ أدَّبَ نَبِيَّهُ عَلى مَحَبَّتِهِ . (3) خداوند ، پيامبرش را بر محبّت خويش پروَرْد . إنَّ المُؤمِنَ يَأخُذُ بِأدَبِ اللّهِ . (4) مؤمن ، به آداب خدا رفتار مى كند . مؤدّب بودن به آداب الهى ، در اين گونه احاديث ، بدين معناست كه ارزش هاى دينى ، در گفتار و كردار پيشوايان اسلام و رهروان آنها تبلور مى يابند . در اين جا توجّه به دو نكته ، ضرورى است : نكته اوّل ، اين كه ارزش هاى عقلى و شرعى ، در ريشه يابى و تحليل دقيق ، به

.


1- .ر . ك : ص 208 ح 12 .
2- .ر. ك : ص 210 ح 16 .
3- .ر. ك : ص 210 ح 17 .
4- .ر. ك : ص 210 ح 19 .

ص: 194

ج - تربيت

يك نقطه مى رسند . از امام على عليه السلام نقل شده است : العَقلُ شَرعٌ مِن داخِلٍ ، وَ الشَّرعُ عَقلٌ مِن خارِجٍ . (1) عقل ، شريعت درونى است ، و شريعت ، عقل برون . بى ترديد ، اگر عقل بتواند حقايق را آن گونه كه هستند، درك كند ، به همان نقطه مى رسد كه دين رسيده است ، و بر همين اساس گفته شده است كه : «هر آنچه عقل بِدان حكم كند ، شريعت نيز بدان حكم مى كند ، و هر آنچه شريعت بدان حكم كند ، عقل هم بدان حكم مى كند» . (2) با اين نگاه ، آداب عقلى و شرعى ، در واقع، يكى هستند . نكته دوم ، اين كه آداب اجتماعىِ نامشروع ، در واقع، ارزش ادبى ندارند؛ زيرا همان طور كه اشاره شد ، اگر ارزش ادبى داشتند ، شريعت با آنها مخالفت نمى كرد؛ بلكه زيبا جلوه كردنِ اين گونه آداب ، در حقيقت، نوعى انحراف روانى است و كسانى كه گرفتار اين انحراف هستند ، به تعبير قرآن «زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ ؛ (3) كردارهاى زشتشان برايشان آراسته شده است» .

ج _ تربيتكلمه ادب ، در متون اسلامى ، گاه صرفا در معناى تربيت به كار رفته است و آن ، هنگامى است كه با صفتِ خوب و يا بد توصيف مى گردد ، مانند : بِحُسنِ السِّياسَةِ يَكونُ الأَدَبُ الصّالِحُ . (4) با حسن سياست و تدبير است كه ادب نيكو پديد مى آيد .

.


1- .ر . ك : مجمع البحرين : ج 2 ص 1249 .
2- .البتّه اين يك نظر است . براى تفصيل مسئله ، به كتاب هاى اصولى ، مبحث قاعده ملازمه ميان حكم عقل و شرع رجوع كنيد .
3- .توبه : آيه 37 .
4- .ر . ك : ص 290 ح 208 .

ص: 195

لا يَزالُ العَبدُ المُؤمِنُ يورِثُ أهلَ بَيتِهِ العِلمَ وَ الأَدَبَ الصّالِحَ حَتّى يُدخِلَهُمُ الجَنَّةَ جَميعا ... وَ لا يَزالُ العَبدُ العاصى يورِثُ أهلَ بَيتِهِ الأدَبَ السَّيِّئَ حَتّى يُدخِلَهُمُ النّارَ جَميعا . (1) بنده مؤمن ، پيوسته براى افراد خانواده اش دانش و ادبِ نيكو به ارث مى نهد تا آن كه همه آنها را وارد بهشت مى سازد ... و بنده گنهكار ، پيوسته براى خانواده اش ادب و تربيت بد به ارث مى نهد تا آن كه سرانجام ، همه آنان را به دوزخ مى فرستد . بديهى است كه ادب به معناى ارزشىِ آن ، نيازى به وصف «صالح» ندارد و نيز نمى توان آن را با «سىّ ء» توصيف نمود. بنا بر اين ، در اين گونه موارد ، بايد به معناى مطلق تربيت باشد؛ بلكه شايد در پاره اى از موارد كه كلمه ادب ، مطلق ذكر شده نيز به همين معنا باشد و صفتِ «صالح» از آن رو حذف شده باشد كه معلوم و حذف آن، جايز بوده است . در تعريف «ادب» گفته شده كه : الأدب _ على ما يتحصّل من معناه _ هو الهيئة الحسنة التى ينبغى أن يقع عليه الفعل المشروع؛ إمّا فى الدين أو عند العقلاء فى مجتمعهم، كآداب الدعاء و آداب ملاقات الأصدقاء ، و إن شئت قلت : ظرافة الفعل . (2) ادب _ آن گونه كه از معناى آن به دست مى آيد _ عبارت است از: هيئت نيكويى كه سزاوار است عمل مشروع ، بر طبق آن صورت گيرد ، يا در دين و يا در نزد خردمندان جامعه ، مانند: آداب دعا كردن و آداب ملاقات با دوستان . به عبارت ديگر ، ادب عبارت است از : آراستگىِ عمل . بنا بر آنچه گذشت ، اين تعريف ، قابل انطباق بر همه كاربردهاى كلمه ادب نيست و تنها بر معناى اوّل و دوم آن انطباق دارد .

.


1- .ر . ك : ص 244 ح 93 .
2- .الميزان فى تفسير القرآن : ج 6 ص 256 .

ص: 196

دو . انواع و مراتب ادب
الف - ادب با مردم
ب - ادب با آفريدگار

دو . انواع و مراتب ادبادب ، به معناى رعايت ارزش هاى عقلى و شرعى در گفتار و كردار ، انواع و مراتبى دارد كه اينك به شرح اجمالىِ آن مى پردازيم :

الف _ ادب با مردمادب با مردم ، عبارت است از برخورد شايسته با افراد و اقشار مختلف ، با توجّه به جايگاه خاصّ خانوادگى و اجتماعىِ آنان . خود اين ادب نيز انواعى دارد : ادب برخورد با پدر و مادر ، ادب برخورد با خويشان ، ادب برخورد با همسايه و همراه ، ادب برخورد با دوست ، ادب برخورد با دشمن ، ادب برخورد با عالِم ، ادب برخورد با پيامبران الهى و اوصياى آنان و اولياى خدا . شرح هر يك از اين آداب ، در عناوين خاصّ آنها خواهد آمد . كمترين مرتبه ادب با مردم ، پرهيز از هر كارى است كه انسان ، سر زدنِ آن را از ديگران ناپسند مى داند . به فرموده امام على عليه السلام ، همين مقدار ، براى مؤدّب بودن انسان كفايت مى كند : كَفاكَ أدَبا لِنَفسِكَ اجتِنابُ ما تَكرَهُهُ مِن غَيرِكَ . (1) تو را براى ادب كردن خويش ، همين بس كه از آنچه از ديگران نمى پسندى ، دورى گزينى . بديهى است كه اين ، كمترين مقدار ادب است و هر چه رعايت ارزش هاى عقلى و شرعى در گفتار و كردار انسان تقويت شود ، بر ميزان ادب او افزوده مى گردد .

ب _ ادب با آفريدگارادب با آفريدگار ، عبارت است از رعايت حرمت حضور او در همه حالات و

.


1- .ر . ك : ص 204 ح 2 .

ص: 197

ج - ادب با خود

حركات و سكنات ، آن گونه كه شايسته عظمت و بزرگوارىِ اوست . اين ادب نيز انواع و مراتبى دارد : مرتبه اوّل : ترك محرّمات و انجام دادن واجبات الهى . مرتبه دوم : ترك مكروهات و انجام دادن مستحبّات دينى . مرتبه سوم : پاكسازىِ دل از آنچه غير خداوند متعال است. با اشاره به همين مرتبه ادب ، امام على عليه السلام فرمود : كَفى بِالعَبدِ أدَبا ألّا يُشرِكَ فى نِعَمِهِ و إربِهِ غَيرَ رَبِّهِ . (1) بنده را ادب، همين بس كه در نعمت ها و حاجت هايش ، كسى را جز پروردگار خويش ، شريك نگردانَد . و اين سخن امام صادق عليه السلام نيز به همين مرتبه اشاره دارد : القَلبُ حَرَمُ اللّهِ ؛ فَلا تُسكِن حَرَمَ اللّهِ غَيرَ اللّهِ . (2) دل ، حرم خداست . پس در حرم خدا ، غير خدا را جاى مده .

ج _ ادب با خودادب با خود ، عبارت است از رعايت ارزش ها در گفتار و كردار ، به دليل حرمت خود . به سخن ديگر ، گاهى انسان به دليل شرم از ديگران و رعايت حرمت خدا و مردم ، ادب را مراعات مى كند ، و گاه به مقتضاى انسان بودن و رعايت حرمت ارزش هاى انسانى . در سخنى منسوب به امام على عليه السلام اين نوع ادب ، نهايت ادبْ مدارى خوانده شده است :

.


1- .ر . ك : ص 230 ح 62 .
2- .جامع الأخبار : ص 518 ح 1468 .

ص: 198

سه . نقش ادب در زندگىِ انسان

غايَةُ الأَدَبِ أن يَستَحِىَ الإِنسانُ مِن نَفسِهِ . (1) نهايت ادب ، آن است كه انسان از خويشتن حيا كند . اين سخن آن امام بزرگ نيز اشاره به همين نوع ادبْ مدارى است : لَو أنّا لا نَرجو جَنَّةً ، وَ لا نَخشى نارا وَ لا ثَوابا وَ لا عِقابا ، لَكانَ يَنبَغى لَنا أن نَطلُبَ مَكارِمَ الأَخلاقِ ، فَإِنَّها تَدُلُّ عَلى سُبُلِ النَّجاحِ . (2) ما اگر به بهشتى هم اميد نداشته باشيم و از آتشى نترسيم و پاداش و كيفرى هم در ميان نباشد ، باز مى سزد كه براى كسب خصلت هاى والاى انسانى بكوشيم ؛ چرا كه اين خصلت ها راه هاى رستگارى را نشان مى دهند .

سه . نقش ادب در زندگىِ انساناز نگاه احاديث اسلامى ، ادب ، آثار و بركات فراوانى براى زندگى انسان دارد : ادب ، سرمايه شكوفايىِ عقل ، زيور جان و زبان ، زينت حسَب و نسَب ، و عامل رشد همه فضايل اخلاقى در انسان است . (3) كسى كه خود را به زيور ادب بيارايد ، زشتى هاى نسَب او پنهان مى ماند و كمتر گرفتار كارهاى ناشايسته مى شود و در يك جمله ، هر كسى با ادب ، در زندگى سعادتمند ، و بى ادب ، شقاوتمند است . و به تعبير زيباى امير سخن : مَا الإِنسانُ لَولَا الأَدَبُ إلّا بَهيمَةٌ مُهمَلَةٌ . (4) اگر ادب نبود ، انسان چيزى جز حيوانى افسار گسيخته نبود. بر اين پايه ، انسان در زندگى، بيش از هر چيز ، به ادب نياز دارد . به فرموده

.


1- .ر . ك : ص 220 ح 39 .
2- .تاريخ دمشق : ج 69 ص 202 ح 13750 .
3- .ر . ك : ص 257 (ادب / فصل چهارم : آثار ادب) .
4- .ر . ك : ص 226 ح 56 .

ص: 199

چهار . خاستگاه هاى ادب

امام على عليه السلام : إنَّ النّاسَ إلى صالِحِ الأَدَبِ أحوَجُ مِنهُم إلَى الفِضَّةِ وَ الذَّهَبِ . (1) مردم ، به ادبِ نيكو نيازمندترند تا به سيم و زر . و از اين رو ، پيشوايان اسلام با بيان هاى گوناگون ، پيروان اين آيين را به فراگيرىِ ادب برانگيخته اند و از ترك آن بر حذر داشته اند، تا آن جا كه امام صادق عليه السلام مى فرمايد : إن اُجِّلتَ فى عُمُرِكَ يَومَينِ ؛ فَاجعَل أحَدَهُما لِأَدَبِكَ لِتَستَعينَ بِهِ عَلى يَومِ مَوتِكَ . (2) اگر دو روز از عمرت باقى مانده بود ، يك روزِ آن را به ادب (تربيتِ) خود اختصاص بده تا از آن براى روز مردنت كمك بگيرى . ادبى كه براى زندگىِ پس از مرگ انسان سودمند است ، ادب در برخورد با خداست؛ يعنى تبلور ارزش هاى الهى در زندگى پيش از مرگ . هر چه اين ادب بيشتر شود ، انسان به فلسفه آفرينش خود نزديك تر مى گردد و از بركات آن در دنيا و آخرت ، بهره افزون ترى خواهد برد كه : «عِندَ اللَّهِ ثَوَابُ الدُّنْيَا وَالْأَخِرَةِ . (3) در نزد خداست پاداش دنيا و آخرت» .

چهار . خاستگاه هاى ادبجمع بندى نصوصى كه به خاستگاه ها و ريشه هاى ادب اشاره دارند ، بدين گونه است كه ادب ، دو ريشه اصلى دارد : يكى وراثت و ديگرى تربيت ، چنان كه در

.


1- .ر . ك : ص 222 ح 43 .
2- .ر . ك : ص 228 ح 60 .
3- .نساء : آيه 134 .

ص: 200

حديث نبوى آمده است : النّاسُ مَعادِنُ ، وَ العِرقُ دَسّاسٌ ، وأدَبُ السّوءِ كَعِرقِ السّوءِ . (1) مردم [چونان] معدن هايند ، و رگ و ريشه اثر دارد ، (2) ، و ادبِ بد ، مانند رگ و ريشه بد است . ريشه و وراثت ، هر دو به خانواده باز مى گردند . در حديث علوى مى خوانيم : إذا كَرُمَ أصلُ الرَّجُلِ كَرُمَ مَغيبُهُ وَ مَحضَرُهُ . (3) هر گاه اصل و ريشه مرد ، ارجمند باشد ، در غياب و حضور، ارجمند است . بنا بر اين ، كسانى كه مى خواهند فرزندان باادب داشته باشند ، بايد پيش از ازدواج و انتخاب همسر ، براى رسيدن به اين هدف ، برنامه ريزى كنند . به فرموده پيامبر خدا : اُنظُر فى أىِّ نِصابٍ تَضَعُ وَلَدَكَ ، فَإِنَّ العِرقَ دَسّاسٌ . (4) بنگر كه فرزندت را در چه خاستگاهى مى نهى [و از چه خانواده اى همسر مى گيرى] ؛ چراكه رگ و ريشه ، اثر دارد . خانواده هاى اصيل و نجيب و با كرامت ، نقش اساسى در پرورش انسان هاى نيك رفتار و باادب دارند ؛ امّا بايد توجّه داشت كه تربيت نيز در كنار وراثت ، نقشى بنيادى در سازندگىِ انسان دارد . تربيت تا آن جا در سازندگىِ انسان مؤثّر است كه مى تواند آثار مثبت يا منفى وراثت را از بين ببرد يا از آن بكاهد . عناصر مهم و مؤثّر تربيتى كه در نصوص (متون) اسلامى بدانها اشاره شده است ، عبارت اند از : برنامه ريزى و تلاش براى تقويت ايمان و علم و انديشه ،

.


1- .ر . ك : ص 238 ح 83 .
2- .«شير را بچّه همى مانَد بدو» يا «از كوزه همان برون تراود كه در اوست» .
3- .ر . ك : ص 240 ح 87 .
4- .ر . ك : ص 238 ح 82 .

ص: 201

پنج . آموزگاران ادب

و الگو قرار دادنِ انسان هاى خودْ ساخته و شايسته در جامعه ، و نيز يارى خواستن از خداوند متعال براى رسيدن به اين مقصد بزرگ . ره نمودهاى پيشوايان اسلام در اين زمينه ، براى مربّيان امور تربيتى ، بسيار كارساز است .

پنج . آموزگاران ادبنخستين آموزگار ادب ، خداوند متعال است . اوست كه پيامبرانِ خود را به زيور ادب آراست و آنان را مأمور آراستن ديگران به اين فضيلت كرد . اين وظيفه ، پس از پيامبران ، به اوصياى آنان منتقل شد . امام على عليه السلام در اين باره مى فرمايد : إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله أدَّبَهُ اللّهُ ، وَ هُوَ صلى الله عليه و آله أدَّبَنى ، وَ أنَا اُؤَدِّبُ المُؤمِنينَ وَ اُوَرِّثُ الآدابَ المُكرَمينَ . (1) پيامبر خدا را خداوند، ادب آموخت ، و او مرا ادب آموخت ، و من مؤمنان را ادب مى آموزم و براى مردمانِ ارجمند ، ادب به ارث مى نهم. و در روزگار ما ، اين وظيفه سنگين ، بر دوش مسئولان سياسىِ جوامع اسلامى است . از نظر اسلام ، برنامه ريزى براى فرهنگ سازىِ ادب در جامعه ، يكى از اصلى ترين حقوق مردم بر زمامداران است و در شرايط كنونىِ جهان اسلام ، علما و فرهيختگان ، مسئوليت ويژه اى در اين زمينه دارند . علاوه بر مسئولان سياسى و فرهنگى ، خانواده ، بخصوص پدر نيز در تأديب فرزندان خود، وظيفه دارد . يكى از حقوقى كه اسلام براى فرزند بر پدر به رسميت شناخته ، مؤدّب بار آوردن اوست . پيامبر خدا مى فرمايد : مِن حَقِّ الوَلَدِ عَلى والِدِهِ أن يُحسِنَ أدَبَهُ . (2) يكى از حقوق فرزند بر پدرش ، اين است كه او را نيكو تربيت كند .

.


1- .ر . ك : ص 280 ح 186 .
2- .ر . ك : ص 282 ح 191 .

ص: 202

شش . روش ادب آموزى
هفت . آفات ادب آموزى

شش . روش ادب آموزىيكى از بهترين گنجينه هاى فرهنگىِ اهل بيت عليهم السلام ، ره نمودهاى آنان در باره روش تأديب و تربيت است . متن اين ره نمودها ، در فصل ششم آمده است و تبيين تفصيلى آنها نياز به كتابى مستقل دارد؛ امّا به طور اجمال و اشاره ، مى توان اصول روش ادب آموزى را از نگاه اهل بيت عليهم السلام ، چنين بر شمرد : الف _ آراسته بودن آموزگار به زيور ادب ؛ ب _ ادب آموزى با كردار ، پيش از آموختن ادب با گفتار ؛ ج _ انتخاب مناسب ترين زمان براى آموزش ؛ د _ مديريت و برنامه ريزىِ تربيتى ؛ ه _ روان شناسى مخاطب و برخورد صحيح و علمى با وى ؛ و _ تشويق نيكوكار براى تنبيه بدكار ؛ ز _ به كارگيرىِ مدارا ؛ ح _ تصريح نكردن به لغزش ها ؛ ط _ اجتناب از خشونت بدون ضرورت ؛ ى _ عدالت در كيفر، به هنگام ضرورت .

هفت . آفات ادب آموزىآفات ادب آموزى ، به دو بخش تقسيم مى شوند : بخش اوّل ، آفاتى كه به خانواده ها و مربّيان امور تربيتى در آموزشگاه ها اختصاص دارند، مانند : الف _ افراط در محبّت؛ ب _ برخوردهاى تند و خشن ؛

.

ص: 203

ج _ عصبانيت ؛ د _ تحقير و سرزنش ؛ ه _ ناسزاگويى . بخش دوم ، آفاتى كه به مسئولان سياسى و قضايى اختصاص دارند ، مانند : الف _ اكتفا كردن به موعظه ؛ ب _ به كارگيرىِ خشونت، بدون ضرورت ؛ ج _ تجاوز از مرز عدالت در كيفر .

.

ص: 204

الفصل الأوّل : معنى الأدب1 / 1تَجَسُّدُ القِيَمِ الفِطرِيَّةِ وَالعَقلِيَّةِأ _ مُجانَبَةُ ما يُكرَهُ مِنَ الغَيرِالإمام عليّ عليه السلام :كَفى بِكَ أدَبا لِنَفسِكَ تَركُكَ ما كَرِهتَهُ مِن غَيرِكَ . (1)

عنه عليه السلام :كَفاكَ أدَبا لِنَفسِكَ اجتِنابُ ما تَكرَهُهُ مِن غَيرِكَ . (2)

عنه عليه السلام :أدِّب نَفسَكَ بِما كَرِهتَهُ لِغَيرِكَ . (3)

عنه عليه السلام :كَفاكَ مُؤَدِّبا لِنَفسِكَ تَجَنُّبُ ما كَرِهتَهُ مِن غَيرِكَ . (4)

.


1- .. الأمالي للمفيد: ص 336 ح 7 ، الأمالي للطوسي : ص 115 ح 175 كلاهما عن عبداللّه بن محمّد عن الإمام الهادي عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار: ج 1 ص 169 ح 20.
2- .. نهج البلاغة: الحكمة 412 و 365 ، نزهة الناظر : ص 224 ح 508 ، أعلام الدين : ص 81 ، الدر النظيم : ص 746 كلها نحوه ، بحار الأنوار: ج 70 ص 73 ح 27 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 259 ح 34 نحوه .
3- .. دستور معالم الحكم: ص 59 ؛ عيون الحكم والمواعظ : ص 79 ح 1912 .
4- .. غرر الحكم: ج 4 ص 585 ح 7077 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 387 ح 6559 ، الدرّة الباهرة: ص 43 عن الإمام العسكري عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار: ج 69 ص 407 ح 115.

ص: 205

فصل يكم : معناى ادب
1 / 1 تبلور ارزش هاى فطرى و عقلى
الف - دورى كردن از آنچه از ديگران ناپسند شمرده مى شود

فصل يكم : معناى ادب1 / 1تبلور ارزش هاى فطرى و عقلىالف _ دورى كردن از آنچه از ديگران ناپسند شمرده مى شودامام على عليه السلام :براى ادب كردن خود ، تو را همين بس كه آنچه را از ديگران ناخوش مى دارى ، ترك گويى.

امام على عليه السلام :براى ادب كردن خود ، تو را همين بس كه از آنچه در ديگران نمى پسندى ، دورى كنى.

امام على عليه السلام :خويشتن را با [ اجتناب از] آنچه از ديگران ناخوش مى دارى ، ادب كن . (1)

امام على عليه السلام :دورى كردن از آنچه از ديگران ناخوش مى دارى ، بهترين ادب آموز توست.

.


1- .لقمان را گفتند : ادب از كه آموختى؟ گفت : از بى ادبان . هر چه از ايشان در نظرم ناپسند آمد، از آن پرهيز كردم (گلستان سعدى: باب دوم).

ص: 206

عنه عليه السلام :كَفاكَ أدبا لِنَفسِكَ ما تَكرَهُهُ لغَيرِكَ . (1)

مصباح الشريعة :قيلَ لِمُحَمَّدِ بنِ الحَنَفِيَّةِ : مَن أدَّبَكَ ؟ قالَ : أدَّبَني رَبّي في نَفسي ، فَمَا استَحسَنتُهُ مِن اُولِي الأَلبابِ وَالبَصيرَةِ تَبِعتُهُم بِهِ وَاستَعمَلتُهُ ، ومَا استَقبَحتُهُ مِنَ الجُهّالِ اجتَنَبتُهُ وتَرَكتُهُ مُستَنفِرا ، فَأَوصَلَني ذلِكَ إلى كُنوزِ العِلمِ . (2)

ب _ مُجانَبَةُ الجَهلِتنبيه الخواطر :قيلَ لِعيسى عليه السلام : مَن أدَّبَكَ ؟ قالَ : ما أدَّبَني أحَدٌ ، رَأَيتُ قُبحَ الجَهلِ فَجانَبتُهُ . (3)

ج _ مُجانَبَةُ ما لا يَنبَغي مِنَ الكَلامِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لايَقولَنَّ أحَدُكُم لِلمَسجِدِ مُسَيجِدٌ ؛ فَإِنَّهُ بَيتُ اللّهِ ، يُذكَرُ اللّهُ فيهِ ، ولا يَقولَنَّ أحَدُكُم مُصَيحِفٌ ؛ فَإِنَّ كِتابَ اللّهِ أعظَمُ مِن أن يُصَغَّرَ ، ولا يَقولَنَّ أحَدُكُم عَبدي وأمَتي ؛ كُلُّكُم عِبادٌ وإماءٌ ، ولا يَقولَنَّ لِلرَّجُلِ رُوَيجِلٌ ، ولا لِلمَرأَةِ مُرَيَّةٌ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :لا أدَبَ لِسَيِّىَ النُّطقِ . (5)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ فيرِسالَةِ الحُقوقِ _:أمّا حَقُّ اللِّسانِ فَإِكرامُهُ عَنِ الخَنا (6) ، وتَعويدُهُ عَلَى الخَيرِ ، وحَملُهُ عَلَى الأَدَبِ . (7)

.


1- .. الكافي: ج 8 ص 22 ح 4 عن جابر بن يزيد الجعفي عن الإمام الباقر عليه السلام ، كنز الفوائد: ج 1 ص 93 ، تحف العقول: ص 90 ، أعلام الدين : ص 178 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار: ج 77 ص 238 ح 1.
2- .. مصباح الشريعة: ص 332 ، بحار الأنوار: ج 2 ص 265 ح 19.
3- .. تنبيه الخواطر: ج 1 ص 96 ، بحار الأنوار: ج 14 ص 326 ح 45 ؛ إحياء العلوم : ج 3 ص 100 نحوه ، الآداب الشرعية لابن مفلح : ج 4 ص 209 .
4- .. سير أعلام النبلاء : ج 14 ص 546 الرقم 312 ، الفردوس: ج 5 ص 120 ح 7678 كلاهما عن أبي هريرة؛ الجعفريّات : ص 241 عن الإمام الكاظم عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام نحوه ، مستدرك الوسائل : ج 3 ص 446 ح 3957 .
5- .. غرر الحكم: ج 6 ص 374 ح 10596 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 533 ح 9743 .
6- .. الخَنا: الفحش في القول (لسان العرب: ج 14 ص 244 «خنا»).
7- .. تحف العقول: ص 256 ح 3 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 619 ح 3214 ، الأمالي للصدوق : ص 451 ح 610 كلاهما عن ثابت بن دينار ، مشكاة الأنوار : ص 301 ح 932 ، روضة الواعظين : ص 512 نحوه وليس في كلّها «وحمله على الأدب» ، بحار الأنوار: ج 74 ص 11 ح 2.

ص: 207

ب - دورى كردن از نادانى
ج - دورى كردن از سخنان ناشايست

امام على عليه السلام :آنچه از ديگران ناخوش مى دارى ، تو را براى ادب كردن خودت كافى است.

مصباح الشريعة :به محمّد بن حنفيّه گفته شد : چه كسى تو را ادب كرد؟ گفت : پروردگارم مرا با خودم ادب كرد ؛ زيرا آنچه را كه از اهل خِرَد و بينش ، نيكو يافتم ، در آن از ايشان پيروى كردم و به كارش بستم ، و آنچه را كه از نادانان زشت يافتم ، از آن دورى جستم و تركش كردم ، و اين مرا به گنج هاى دانش رسانْد.

ب _ دورى كردن از نادانىتنبيه الخواطر :به عيسى عليه السلام گفته شد : چه كسى تو را ادب آموخت؟ فرمود : «كسى مرا ادب نياموخت ؛ بلكه زشتىِ نادانى [و بى ادبى] را ديدم و از آن دورى گزيدم» .

ج _ دورى كردن از سخنان ناشايستپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ يك از شما نبايد به مسجد ، «مسجدك» بگويد ؛ زيرا مسجد ، خانه خداست و در آن، ذكر خدا گفته مى شود . هيچ يك از شما نبايد به مُصحف (قرآن) ، «مصحف كوچك (كتابچه) » بگويد ؛ زيرا كتاب خدا ، باعظمت تر از آن است كه [حتّى نام آن،] مُصغّر (كوچك) شود . هيچ يك از شما نبايد بگويد : بنده من و كنيز من ؛ [زيرا ]همه شما [مردان و زنان]، بنده و كنيز [خدا] هستيد . و هيچ يك از شما نبايد به مرد بگويد : «مَرْدَك» ، و يا به زن بگويد : «زَنَك».

امام على عليه السلام :بدزبان را ادب نيست.

امام زين العابدين عليه السلام_ در رسالة الحقوق _ :حقّ زبان ، اين است كه آن را با پرهيز از ناسزاگويى ، بزرگ بدارى و به سخنِ خوب عادتش دهى و آن را به ادب وا دارى.

.

ص: 208

مصباح الشريعة_ فيما نَسَبَهُ إلَى الإمامِ الصّادِقِ عليه السلام _ :لا تُكثِرِ الكَلامَ مَعَ النّاسِ فِي الطَّريقِ ؛ فَإِنَّ فيهِ سوءَ الأَدَبِ . (1)

د _ مُجانَبَةُ ما لا يَنبَغي مِنَ الحَرَكاتِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في صِفَةِ المُؤمِنِ _ :كَثيرُ الحَذَرِ ، قَليلُ الزَّلَلِ ، حَرَكاتُهُ أدَبٌ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إِلَيهِ _ :الاِنقِباضُ بَينَ المُنبَسِطَينِ ثِقَلٌ ، وَالاِنبِساطُ بَينَ المُنقَبِضَينِ سُخفٌ . (3)

الإمام العسكري عليه السلام :لَيسَ مِنَ الأَدَبِ إظهارُ الفَرَحِ عِندَ المَحزونِ . (4)

ه _ فِعلُ ما لا بُدَّ مِنهُالإمام عليّ عليه السلام :حَسبُ المَرءِ مِن كَمالِ المُرُوَّةِ تَركُهُ ما لا يَجمُلُ بِهِ (5) ، ومِن حَيائِهِ أن لا يَلقى أحَدا بِما يَكرَهُ ، ومِن عَقلِهِ حُسنُ رِفقِهِ ، ومِن أدَبِهِ ألّا يَترُكَ ما لا بُدَّ لَهُ مِنهُ . (6)

راجع : ص 218 (الأدب / الفصل الأول / أفضل الآداب) .

.


1- .. مصباح الشريعة: ص 247 ، بحار الأنوار: ج 76 ص 301 ح 1.
2- .. التمحيص: ص 74 ح 171 ، بحار الأنوار: ج 67 ص 311 ح 45.
3- .. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج 20 ص 340 ح 896.
4- .. تحف العقول: ص 489 ، بحار الأنوار: ج 78 ص 374 ح 28.
5- .. في المصدر : «وتركه ما لا يحمل به» ، والتصويب من بحار الأنوار . وفي أعلام الدين : «ما لا يُحمَد به» .
6- .. كشف الغمّة: ج 3 ص 137 عن الإمام الجواد عن آبائه عليهم السلام ، نزهة الناظر : ص 70 ح 138 عن الحارث الهمداني ، أعلام الدين: ص 292 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار: ج 78 ص 80 ح 66 .

ص: 209

د - دورى كردن از حركات و رفتارهاى زشت
ه - انجام دادن آنچه از آن گريزى نيست

مصباح الشريعة_ در سخنى كه آن را به امام صادق عليه السلام نسبت داده است _ :در راه ، با مردم زياد سخن مگو كه در اين كار، بى ادبى است.

د _ دورى كردن از رفتارهاى زشتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در وصف مؤمن _ :بسيار محتاط است ، كم لغزش است ، رفتارش مؤدّبانه است.

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :گرفتگى در ميان جمعى شادمان ، سنگينى است ، و شاد بودن در ميان جمعى گرفته ، سبك مغزى است .

امام عسكرى عليه السلام :شادى نمودن در نزد غمْ زده ، از ادب به دور است.

ه _ انجام دادن آنچه از آن گريزى نيستامام على عليه السلام :در كمال مروّت [و شخصيتِ] آدمى ، همين بس كه آنچه را زيبنده او نيست ، ترك گويد ، و در كمال حياى او ، همين بس كه با هيچ كس برخوردى كه خوشايندِ او نيست ، نكند ، و در كمال خِرد او ، همين بس كه حُسنِ مدارا پيشه كند ، و در كمال ادبش ، همين بس كه آنچه را از آن گريزى نيست ، ترك نگويد.

ر . ك : ص 219 (ادب / فصل يكم / برترين ادب ها) .

.

ص: 210

1 / 2تَجَسُّدُ القِيَمِ الدّينِيَّةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أنَا أديبُ اللّهِ وعَلِيٌّ أديبي ، أمَرَني رَبّي بِالسَّخاءِ وَالبِرِّ ونَهاني عَنِ البُخلِ وَالجَفاءِ ، وما شَيءٌ أبغَضُ إلَى اللّهِ عز و جل مِنَ البُخلِ وسوءِ الخُلُقِ ، وإنَّهُ ليُفسِدُ العَمَلَ كَما يُفسِدُ الخَلُّ العَسَلَ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل أَدَّبَ نَبِيَّهُ عَلى مَحَبَّتِهِ ، فَقالَ : «وَ إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ» (2) ، ثُمَّ فَوَّضَ إلَيهِ فَقالَ عز و جل : «وَ مَا ءَاتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُواْ» (3) ، وقالَ عز و جل : «مَن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ» (4) . (5)

عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ أدَّبَ رَسولَهُ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا مُحَمَّدُ «خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِينَ» (6) ، قالَ : خُذ مِنهُم ما ظَهَرَ وما تَيَسَّرَ ، وَالعَفوُ : الوَسَطُ . (7)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ المُؤمِنَ يَأخُذُ بِأَدَبِ اللّهِ عز و جل ؛ إذا وَسَّعَ عَلَيهِ اتَّسَعَ ، وإذا أمسَكَ عَلَيهِ أمسَكَ . (8)

.


1- .. مكارم الأخلاق: ج 1 ص 51 ح 19 عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار: ج 16 ص 231 ح 35.
2- .. القلم : 4 .
3- .. الحشر : 7 .
4- .. النساء : 80 .
5- .. الكافي: ج 1 ص 265 ح 1 ، المحاسن: ج 1 ص 263 ح 508 ، تفسير العيّاشي: ج 1 ص 259 ح 203 كلّها عن أبي إسحاق النحوي ، بصائر الدرجات : ص 378 ح 3 من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام نحوه ، بحار الأنوار: ج 17 ص 3 ح 1.
6- .. الأعراف : 199 .
7- .. تفسير العيّاشي: ج 2 ص 43 ح 126 ، بصائر الدرجات : ص 378 ح 3 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام نحوه ، بحار الأنوار: ج 96 ص 84 ح 4.
8- .. الكافي: ج 4 ص 12 ح 12 عن عمر بن يزيد عن الإمام الصادق عليه السلام ، تحف العقول: ص 52 ، بحار الأنوار: ج 77 ص 157 ح 135.

ص: 211

1 / 2 تبلور ارزش هاى دينى

1 / 2تبلور ارزش هاى دينىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من ادب آموخته خدا هستم و على ، ادب آموخته من است . پروردگارم مرا به سخاوت و نيكى كردن فرمان داد و از بخل و سختگيرى بازَم داشت . در نزد خداوند عز و جل چيزى منفورتر از بخل و بدخويى نيست . بدخويى ، عمل را تباه مى كند ، آن سان كه سركه عسل را.

امام صادق عليه السلام :خداوند عز و جل پيامبرش را بر محبّت خود پرورش داد و فرمود : «و به راستى كه تو داراى خويى بزرگ هستى» . آن گاه [در كار دين و تشريع احكام] به او اختيار داد و فرمود : «آنچه را پيامبر به شما داد ، آن را بگيريد و از آنچه شما را باز داشت ، باز ايستيد» و فرمود : «هر كه از پيامبر اطاعت كند ، هر آينه از خدا اطاعت كرده است» .

امام صادق عليه السلام :خداوند ، رسول خود را تربيت كرد و فرمود : اى محمّد! «عفو را بگير و به كار پسنديده فرمان ده و از نادانان، رخ برتاب» . [ خدا در اين آيه ]فرمود : از ايشان آنچه آشكار و ميسّر است ، بگير . «عفو» يعنى حدّ وسط .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :همانا مؤمن ، به ادب خداوند عز و جل رفتار مى كند . هر گاه خدا به [زندگىِ ]او گشايش بدهد ، او گشاده دستى مى كند ، و هر گاه بر او تنگ بگيرد ، او نيز دست نگه مى دارد.

.

ص: 212

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ المُؤمِنَ أخَذَ عَن اللّهِ سُبحانَهُ وتَعالى أدَبا حَسَنا ؛ إِذا وَسَّعَ عَلَيهِ وَسَّعَ عَلى نَفسِهِ ، وإذا أمسَكَ عَلَيهِ أمسَكَ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :كونوا أقَلَّ ما تَكونونَ فِي الباطِنِ أموالاً ، أحسَنَ ما تَكونونَ (2) فِي الظّاهِرِ أحوالاً ، فَإِنَّ اللّهَ تَعالى أدَّبَ عِبادَهُ المُؤمِنينَ أدَبا حَسَنا ، فَقالَ جَلَّ مِن قائِلٍ : «يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُم بِسِيمَاهُمْ لَا يَسْئلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا» (3) . (4)

المناقب لإبن شهرآشوب عن أنس :حَيَّت جارِيَةٌ لِلحَسَنِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام بِطاقَةِ رَيحانٍ ، فَقالَ لَها : أنتِ حُرَّةٌ لِوَجهِ اللّهِ ، فَقُلتُ لَهُ في ذلِكَ ، فَقالَ : أدَّبَنَا اللّهُ تَعالى فَقالَ : «إِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَا» (5) الآيَة ، وكانَ أحسَنُ مِنها إعتاقَها . (6)

الإمام الصادق عليه السلام_ مِن رِسالَةٍ لَهُ إلى أصحابِهِ _ :مَهلاً مَهلاً يا أهلَ الصَّلاحِ ، لا تَترُكوا أمرَ اللّهِ وأمرَ مَن أمَرَكُم بِطاعَتِهِ فَيُغَيِّرَ اللّهُ ما بِكُم مِن نِعمَةٍ ، أحِبّوا فِي اللّهِ مَن وَصَفَ صِفَتَكُم ، وأبغِضوا فِي اللّهِ مَن خالَفَكُم ، وَابذُلوا مَوَدَّتَكُم ونَصيحَتَكُم لِمَن وَصَفَ صِفَتَكُم ، ولاتَبذُلوها (7) لِمَن رَغِبَ عَن صِفَتِكُم وعاداكُم عَلَيها وبَغى لَكُمُ الغَوائِلَ ، هذا أدَبُنا أدَبُ اللّهِ ، فَخُذوا بِهِ وتَفَهَّموهُ وَاعقِلوهُ ولا تَنبِذوهُ وَراءَ ظُهورِكُم . (8)

.


1- .. شُعب الإيمان: ج 5 ص 259 ح 6591 ، حلية الأولياء: ج 6 ص 315 الرقم 393 ، الفردوس: ج 1 ص 191 ح 715 كلّها عن ابن عمر ، تاريخ دمشق: ج 56 ص 315 ح 11844 كلّها نحوه ، الزهد لابن حنبل : ص 328 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، كنز العمّال: ج 6 ص 448 ح 15998؛ تنبيه الخواطر: ج 2 ص 287 عن عبداللّه بن عمر نحوه .
2- .. في المصدر : «تكون» ، والتصويب من بحار الأنوار .
3- .. البقرة : 273.
4- .. مطالب السؤول: ج 1 ص 230 ، الفصول المهمة لابن الصبّاغ : ص 113 و فيه «في الآخرة اعمالاً» بدل «في الظاهر احوالاً» ؛ بحار الأنوار: ج 78 ص 8 ح 63.
5- .. النساء : 86.
6- .. المناقب لابن شهرآشوب: ج 4 ص 18 ، نزهة الناظر : ص 130 ح 235 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 243 والخبر فيهما في شأن الإمام الحسين عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار: ج 43 ص 343 ح 15 ؛ جواهر المطالب للباعوني : ج 2 ص 317 والخبر فيه في شأن الإمام الحسين عليه السلام نحوه .
7- .. في المصدر : «تَبتَذِلوها» ، والتصويب من وسائل الشيعة : ج 11 ص 440 ح 21286 .
8- .. الكافي: ج 8 ص 12 ح 1 عن حفص المؤذّن وإسماعيل بن جابر وإسماعيل بن مخلّد السرّاج ، بحار الأنوار: ج 78 ص 222.

ص: 213

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :همانا مؤمن ، ادب نيكويى را از خداوندِ پاك و بلندمرتبه گرفته است . هر گاه خدا به [ زندگىِ] او گشايش دهد ، خود را در گشايش قرار مى دهد ، و هر گاه بر او تنگ گيرد ، او نيز [ بر خود] تنگ مى گيرد.

امام على عليه السلام :در حالى كه در واقع، از كمترين مال برخوردار هستيد ، در ظاهر، بهترين حال را از خود نشان دهيد ، (1) كه خداوند متعال ، بندگان باايمانش را [ اين گونه ]نيكو ادب كرده است ، و آن بزرگ گوينده ، فرموده است : «بى خبر ، آنان را از شدّت خويشتندارى ، توانگر مى پندارد . ايشان را از سيمايشان مى شناسى . با اصرار [چيزى ]از مردم نمى خواهند» .

المناقب، ابن شهرآشوب_ به نقل از اَنَس _ :كنيزى ، با تقديم يك دسته گل ، به حسن بن على عليه السلام تحيّت گفت . امام عليه السلام به او فرمود : «به خاطر خدا تو آزادى» . علّت اين كار او را جويا شدم ، فرمود : «خداى متعال ، اين گونه ما را ادب آموخته است ؛ چرا كه فرموده : «هر گاه به شما تحيّتى گفته شد ، شما به نيكوتر از آن ، تحيّت گوييد» (تا آخر آيه ) و از تحيّت او بهتر ، آزاد كردن او بود».

امام صادق عليه السلام_ در نامه اى به يارانش _ :زنهار ، زنهار! اى پاكْ مردان ، فرمان خدا و فرمان آن كس را كه به طاعت خدا فرمانتان مى دهد ، فرو مگذاريد كه خداوند ، نعمت هايى را كه به شما داده است ، ديگرگون مى سازد . كسى را كه راه و رسم شما را دارد ، از براى خدا دوست بداريد ، و آن را كه مخالف شماست ، از براى خدا دشمن بداريد . محبّت و خيرخواهى تان را نثار كسى كنيد كه راه و رسم شما را دارد ، و آن را به پاى كسانى كه از راه و روش شما روىْ گردان اند و بر سر آن با شما دشمنى مى ورزند و بدخواه شما هستند ، نريزيد . اين ادب [و راه و رسمِ ]ما ، ادب خداوند است . پس به آن چنگ بزنيد و آن را بفهميد و در آن بينديشيد و آن را پشت گوش نيندازيد .

.


1- .به تعبير ضرب المثل فارسى ، صورت خود را با سيلى سرخ نگه داريد .

ص: 214

عنه عليه السلام :مَن عَرَفَ اللّهَ خافَهُ ، ومَن خافَ اللّهَ حَثَّهُ الخَوفُ مِنَ اللّهِ عَلَى العَمَلِ بِطاعَتِهِ وَالأَخذِ بِتَأديبِهِ ، فَبَشِّرِ المُطيعينَ المُتَأَدِّبينَ بِأَدَبِ اللّهِ وَالآخِذينَ عَنِ اللّهِ أنَّهُ حَقٌّ عَلَى اللّهِ أن يُنجِيَهُ مِن مُضِلّاتِ الفِتَنِ . (1)

عنه عليه السلام_ فِي الدُّعاءِ _ :سَيِّدي إلَيكَ يَلجَأُ الهارِبُ ، ومِنكَ يَلتَمِسُ الطّالِبُ ، وعَلى كَرَمِكَ يُعَوِّلُ المُستَقيلُ التّائِبُ ، أدَّبتَ عِبادَكَ بِالتَّكَرُّمِ وأنتَ أكرَمُ الأَكرَمينَ . (2)

عنه عليه السلام_ في نَصيحَتِهِ لِجَماعَةٍ مِنَ الصّوفِيَّةِ _ :تَأَدَّبوا أيُّهَا النَّفَرُ بِآدابِ اللّهِ عز و جل لِلمُؤمِنينَ ، وَاقتَصِروا عَلى أمرِ اللّهِ ونَهيِهِ ، ودَعوا عَنكُم مَا اشتَبَهَ عَلَيكُم مِمّا لاعِلمَ لَكُم بِهِ ، ورُدُّوا العِلمَ إلى أهلِهِ ؛ تُؤجَروا وتُعذَروا عِندَ اللّهِ تَبارَكَ وتَعالى . (3)

الكافي عن عليّ بن أسباط عنهم عليهم السلام :فيما وَعَظَ اللّهُ عز و جل بِهِ عيسى عليه السلام : . . . طوبى لَكَ يَابنَ مَريَمَ ، ثُمَّ طوبى لَكَ إن أخَذتَ بِأَدَبِ إلهِكَ الَّذي يَتَحَنَّنُ عَلَيكَ تَرَحُّما ، وبَدَأَكَ بِالنِّعَمِ مِنهُ تَكَرُّما ، وكانَ لَكَ فِي الشَّدائِدِ ، لا تَعصِهِ يا عيسى ، فَإِنَّهُ لا يَحِلُّ لَكَ عِصيانُهُ ، قَد عَهِدتُ إلَيكَ كَما عَهِدتُ إلى مَن كانَ قَبلَكَ ، وأنَا عَلى ذلِكَ مِنَ الشّاهِدينَ . (4)

.


1- .. الاُصول الستّة عشر: ص 198 ح 171 عن زيد النرسي ، بحار الأنوار: ج 70 ص 400 ح 73 نقلاً عن زيد النرسي في أصله .
2- .. الإقبال: ج 3 ص 316 ، مصباح المتهجّد : ص 832 ح 891 ، المزار الكبير : ص 406 كلّها عن أبي يحيى ، المصباح للكفعمي : ص 719 وفيه «ملجأ» بدل «يلجأ» ، بحار الأنوار: ج 98 ص 410 ح 1 .
3- .. الكافي: ج5 ص 70 ح 1 عن مسعدة بن صدقة، تحف العقول: ص353 ، بحار الأنوار: ج 70 ص 128 ح 13.
4- .. الكافي : ج 8 ص 131 و 134 ح 103 ، الأمالي للصدوق: ص 610 ح 841 عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 14 ص 292 ح 14.

ص: 215

امام صادق عليه السلام :آن كه خدا را شناخت ، از او ترسيد ، و آن كه از خدا ترسيد ، ترس از خدا ، او را بر به كار بستن فرمانش و در پيش گرفتن ادبش بر انگيخت . پس بشارت باد فرمان بردارانِ متأدّب به ادب خدا و نيوشندگان دستورهاى او را كه بر خداست كه آنها را از گم راه سازى هاى فتنه ها برهاند.

امام صادق عليه السلام_ در دعا _ :آقاى من! گريزنده ، به تو پناه مى آورَد ، و جوينده ، از تو درخواست مى كند ، و پوزش خواهِ توبه گر ، به كرَم تو تكيه مى كند . تو ادب كريم بودن را به بندگانت آموخته اى، و تو خود، كريم ترينِ كريم تران هستى.

امام صادق عليه السلام_ در نصيحت ايشان به گروهى از صوفيان _ :اى جماعت! از ادب آموزى هاى خداوند عز و جل به مؤمنان ، ادب بياموزيد ، و به همان امر و نهىِ خدا بسنده كنيد ، و آنچه را بر شما مشتبه مى شود و بدان علم نداريد ، وا گذاريد و علم آنها را به اهلش بسپاريد تا نزد خداوند _ تبارك و تعالى _ مأجور و معذور باشيد.

الكافى_ به نقل از على بن اسباط ، از اهل بيت عليهم السلام _ :از جمله اندرزهاى خداوند _ تبارك و تعالى _ به عيسى بن مريم عليه السلام ، اين بود كه به او فرمود : « ... خوشا به سعادت تو ، اى پسر مريم! خوشا به سعادتت ، اگر به ادب پروردگارت چنگ بزنى ؛ پروردگارى كه از سرِ مهر ، دلسوزى تو مى كند ، و از روى كَرَم ، آغازگر نعمت هايش به تو بود، و در سختى ها با تو بوده است. اى عيسى! او را نافرمانى مكن كه نافرمانى كردن او ، بر تو روا نيست . تو را [ به اين نكته ] سفارش كردم ، همان گونه كه به آنان كه پيش از تو بودند نيز سفارش كردم ، و من خود ، بر اين سفارش ، از جمله گواهانم ».

.

ص: 216

الكافي عن عليّ بن الحكم عن دعبل بن عليّ (1) : : أنَّهُ دَخَلَ عَلى أبِي الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام وأمَرَ لَهُ بِشَيءٍ ، فَأَخَذَهُ ولَم يَحمَدِ اللّهَ . قالَ : فَقالَ لَهُ : لِمَ لَم تَحمَدِ اللّهَ؟! قالَ : ثُمَّ دَخَلتُ بَعدُ عَلى أبي جَعفَرٍ عليه السلام وأمَرَ لي بِشَيءٍ ، فَقُلتُ : الحَمدُ للّهِِ . فَقالَ لي : تَأَدَّبتَ . (2)

التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام :قالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : «شَهِيدَيْنِ مِن رِّجَالِكُمْ» (3) ، قالَ : مِن أحرارِكُم مِنَ المُسلِمينَ العُدولِ . قالَ عليه السلام : اِستَشهِدوهُم لِتَحوطوا بِهِم أديانَكُم وأموالَكُم ، ولِتَستَعمِلوا أدَبَ اللّهِ ووَصِيَّتَهُ ؛ فَإِنَّ فيهِمَا النَّفعَ وَالبَرَكَةَ ، ولا تُخالِفوهُما فَيَلحَقَكُمُ النَّدَمُ حَيثُ لا يَنفَعُكُمُ النَّدَمُ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام_ فِي الدّيوانِ المَنسوبِ إلَيهِ _ : أدَّبتُ نَفسي فَما وَجَدتُ لَهابِغَيرِ تَقوَى الإلهِ مِن أدَبِ في كُلِّ حالاتِها وإن قَصُرَتأفضَلَ مِن صَمتِها عَنِ الكَذِبِ وغيبَةِ النّاسِ إنَّ غيبَتَهُمحَرَّمَها ذُو الجَلالِ فِي الكُتُبِ إن كانَ من فِضَّةٍ كَلامُكِ يا نَفسُ فإنَّ السُّكوتَ مِن ذَهَبِ. (5)

راجع : العنوان الآتي .

.


1- .. هو دِعْبِل الخُزاعي الشاعر المعروف المعاصر للإمام الرضا عليه السلام ، والذي مدحه بتائيّته المعروفة.
2- .. الكافي: ج 1 ص 496 ح 8 ، كشف الغمّة: ج 3 ص 153 ، بحار الأنوار: ج 50 ص 93 ح 6.
3- .. البقرة: 282.
4- .. التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 651 ح 372 ، بحار الأنوار: ج 104 ص 305 ح 10 .
5- .. الديوان المنسوب إلى الإمام عليّ عليه السلام : ص 80 ح 35 ؛ تاريخ الإسلام للذهبي : ج 12 ص 243 ، سير أعلام النبلاء : ج 8 ص 416 الرقم 112 كلاهما نحوه ، تاريخ دمشق : ج 32 ص 462 كلّها عن عبد اللّه بن المبارك من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام .

ص: 217

الكافى_ به نقل از على بن حَكَم، در باره دعبل بن على (1) _ :او به خدمت امام رضا عليه السلام رسيد . امام امر كرد تا چيزى (صله) به او بدهند . دعبل آن را گرفت؛ اما سپاس خداوند نگفت . امام عليه السلام به او فرمود : «چرا سپاس خداوند را به جا نياوردى؟!» . دعبل گفت: بعدا خدمت امام جواد عليه السلام رسيدم و او دستور داد چيزى (صله اى) به من بدهند . من گفتم : خدا را سپاس . امام عليه السلام فرمود : «ادب را به جا آوردى».

التفسير المنسوب إلى الإمام العسكرى عليه السلام :امير مؤمنان عليه السلام فرمود : « «دو گواه از مردانتان» [يعنى ]از مسلمانانِ عادل و آزادتان [نه برده] » . فرمود : «آنان را گواه بگيريد تا از اين طريق ، هم طَلَب ها و اموالتان را حفظ كنيد و هم ادب و سفارش خداوند را به كار ببنديد ؛ زيرا در اين دو (ادب و سفارش خداوند) ، سود و بركت است ، و بر خلاف آنها عمل نكنيد كه آن گاه كه پشيمانى سودتان نمى بخشد ، پشيمان خواهيد شد» .

امام على عليه السلام_ در ديوان منسوب به ايشان _ :به ادب و تربيت نفس خود پرداختم و براى آن ادبى بهتر از پروامندى از خدا نيافتم ، در تمام حالاتش . و اگر از پس اين امر بر نيامد ، براى آن نيافتم ادبى بهتر از دم فرو بستن از دروغ و از غيبت كردن از مردم، كه غيبت از مردم را خداوند شكوهمند ، در كتاب هايش حرام كرده است . اگر سخن تو _ اى نفس نقره باشد ، سكوت طلاست.

ر . ك : ص 219 (ادب / فصل يكم / برترين ادب ها) .

.


1- .مقصود ، دِعبِل خُزاعى ، شاعر معروف در روزگار امام رضا عليه السلام است كه تائيّه مشهورش را در مدح آن امام سرود .

ص: 218

1 / 3أفضَلُ الآدابِأ _ الكَفُّ عَنِ المَحارِمِالإمام عليّ عليه السلام :أحسَنُ الآدابِ ما كَفَّكَ عَنِ المَحارِمِ . (1)

ب _ حُسنُ الخُلُقِالإمام عليّ عليه السلام :أكرَمُ الأَدَبِ حُسنُ الخُلُقِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :كَمالُ الأَدَبِ وَالمُروءَةِ سَبعُ خِصالٍ : العَقلُ ، وَالحِلمُ ، وَالصَّبرُ ، وَالرِّفقُ ، وَالصَّمتُ ، وحُسنُ الخُلُقِ ، وَالمُداراةُ . (3)

ج _ وُقوفُ الإِنسانِ عِندَ حَدِّهِالإمام عليّ عليه السلام :أفضَلُ الأَدَبِ أن يَقِفَ الإِنسانُ عِندَ حَدِّهِ ولا يَتَعَدّى قَدرَهُ . (4)

د _ البَدءُ بِالنَّفسِالإمام عليّ عليه السلام :أفضَلُ الأَدَبِ ما بَدَأتَ بِهِ نَفسَكَ . (5)

ه _ ضَبطُ النَّفسِالإمام عليّ عليه السلام :ضَبطُ النَّفسِ عِندَ الرَّغَبِ وَالرَّهَبِ مِن أفضَلِ الأَدَبِ . (6)

.


1- .. غرر الحكم: ج 2 ص 462 ح 3298 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 124 ح 2830 .
2- .. مئة كلمة للجاحظ : ص 96 ح 80.
3- .. معدن الجواهر: ص 59 ، مستدرك الوسائل : ج 9 ص 38 ح 10141 نقلاً عن مجموعة الشهيد .
4- .. غرر الحكم: ج 2 ص 447 ح 3241 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 122 ح 2785 .
5- .. غرر الحكم: ج 2 ص 422 ح 3115 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 121 ح 2757 وفيه «تؤدّب» بدل «بدأت».
6- .. غرر الحكم: ج 4 ص 234 ح 5932 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 310 ح 5462 .

ص: 219

1 / 3 برترين ادب ها
الف - خوددارى از حرام ها
ب - نيك خويى
ج - فراتر نرفتن از حد و اندازه خود
د - آغاز كردن از خود
ه - خويشتندارى

1 / 3برترين ادب هاالف _ خوددارى از حرام هاامام على عليه السلام :بهترينِ ادب ها، آن است كه تو را از حرام ها باز دارد.

ب _ نيك خويىامام على عليه السلام :ارجمندترين ادب ، نيك خويى است.

امام صادق عليه السلام :كمال ادب و مروّت ، در هفت چيز است : خردمندى ، بردبارى ، شكيبايى ، ملايمت ، خاموشى ، نيك خويى ، و مدارا.

ج _ فراتر نرفتن از حد و اندازه خودامام على عليه السلام :برترين ادب ، آن است كه انسان در حدّ خود بايستد و از اندازه خويش فراتر نرود.

د _ آغاز كردن از خودامام على عليه السلام :برترين ادب ، آن است كه از خود آغاز كنى.

ه _ خويشتندارىامام على عليه السلام :خويشتندارى در هنگام رغبت [ به چيزى] و ترس [ از چيزى] ، از برترين ادب ها [و خصلت ها] است.

.

ص: 220

و _ تَحَرِّي الصِّدقِالإمام عليّ عليه السلام :تَحَرِّي الصِّدقِ وتَجَنُّبُ الكَذِبِ أجمَلُ شيمَةٍ (1) ، وأفضَلُ أدَبٍ . (2)

ز _ حِفظُ المُروءَةِالإمام عليّ عليه السلام :أفضَلُ الأَدَبِ حِفظُ المُرُوَّةِ (3) . (4)

ح _ الاِستِحياءُ مِنَ النَّفسِالإمام عليّ عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :غايَةُ الأَدَبِ أن يَستَحِيَ الإِنسانُ مِن نَفسِهِ . (5)

ط _ عَدَمُ الفَخرِ بَالأَدَبِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أحسَنُ الأَدَبِ أن لايَفخَرَ المَرءُ بِأَدَبِهِ . (6)

.


1- .. الشِّيمَة : الخُلُق ، والطبيعة (لسان العرب : ج 12 ص 329 «شيم») .
2- .. غرر الحكم: ج 3 ص 282 ح 4488 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 201 ح 4082 .
3- .. المُرُوءَة : الإنسانيّة ، ولك أن تشدِّد (الصحاح : ج 1 ص 72 «مرأ») . وقال الطريحي : هي _ كما قيل _ آداب نفسانيّة تحمل مراعاتها الإنسان الوقوف عند محاسن الأخلاق وجميل العادات (مجمع البحرين : ج 3 ص 1683 «مرأ») .
4- .. غرر الحكم: ج 2 ص 396 ح 2987 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 113 ح 2486 وفيه «أشرف» بدل «أفضل» و «حسن» بدل «حفظ» .
5- .. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج 20 ص 265 ح 90.
6- .. ربيع الأبرار: ج 3 ص 261.

ص: 221

و - راستى طلبى
ز - حفظ مروت
ح - شرم كردن از خود
ط - ننازيدن به ادب

و _ راستى طلبىامام على عليه السلام :راستى طلبى و دورى كردن از دروغ ، زيباترين خصلت و برترين ادب است.

ز _ حفظ مروّتامام على عليه السلام :برترين ادب ، حفظ مروّت است. (1)

ح _ شرم كردن از خودامام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :نهايت ادب ، اين است كه انسان از خودش شرم كند.

ط _ ننازيدن به ادبپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نيكوترين ادب ، آن است كه آدمى به ادب خويش فخر نفروشد.

.


1- .مروّت را «انسانيت» معنا كرده اند. نيز گفته اند: مروّت ، آدابى نفسانى است كه مراعات آنها ، انسان را وادار به تسليم شدن در برابر خوبى هاى اخلاقى و عادات پسنديده مى كند .

ص: 222

الفصل الثاني: فضل الأدب والحثّ عليه2 / 1الحثّ على الأدبالإمام عليّ عليه السلام :طَلَبُ الأَدَبِ أولى مِن طَلَبِ الذَّهَبِ . (1)

عنه عليه السلام :طالِبُ الأَدَبِ أحزَمُ مِن طالِبِ الذَّهَبِ . (2)

عنه عليه السلام :إنَّ النّاسَ إلى صالِحِ الأَدَبِ أحوَجُ مِنهُم إلَى الفِضَّةِ وَالذَّهَبِ . (3)

عنه عليه السلام :إنَّكُم إلَى اكتِسابِ الأَدَبِ أحوَجُ مِنكُم إلَى اكتِسابِ الفِضَّةِ وَالذَّهَبِ . (4)

عنه عليه السلام :أدَبُ المَرءِ خَيرٌ مِن ذَهَبِهِ . (5)

عنه عليه السلام :حُلِيُّ الرِّجالِ الأَدَبُ ، وحُلِيُّ النِّساءِ الذَّهَبُ . (6)

عنه عليه السلام :حُسنُ الأَدَبِ خَيرُ مُوازِرٍ وأفضَلُ قَرينٍ . (7)

.


1- .. المواعظ العدديّة: ص 58 .
2- .. غرر الحكم: ج 4 ص 253 ح 6006 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 317 ح 5518.
3- .. غرر الحكم: ج 2 ص 569 ح 3590 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 143 ح 3210.
4- .. غرر الحكم: ج 3 ص 64 ح 3835 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 173 ح 3609 .
5- .. المواعظ العدديّة: ص 54.
6- .. المواعظ العدديّة : ص 55 .
7- .. غرر الحكم: ج 3 ص 384 ح 4815 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 229 ح 4407.

ص: 223

فصل دوم : فضيلت ادب و ترغيب به آن
2 / 1 ترغيب به ادب

فصل دوم : فضيلت ادب و ترغيب به آن2 / 1ترغيب به ادبامام على عليه السلام :جستجوى ادب ، سزاوارتر از جستجوى طلاست.

امام على عليه السلام :جوينده ادب ، دورْانديش تر از جوينده طلاست.

امام على عليه السلام :مردم به ادب درست ، نيازمندتر از سيم و زرند.

امام على عليه السلام :شما به كسب ادب ، نيازمندتريد تا به كسب سيم و زر.

امام على عليه السلام :ادب مرد ، بهتر از زَر اوست. (1)

امام على عليه السلام :زيور مردان ، ادب است ، و زيور زنان ، زَر.

امام على عليه السلام :ادبِ نيكو ، بهترين يار است و برترين همدم.

.


1- .مضامين بسيارى از اين قبيل احاديث ، به بركت وجود استادان زبان و ادب ايرانى ، به ادبيات فارسى راه يافته است . مثلاً سعدى رحمه الله مضمون همين حديث را اين گونه به پارسى برگردانده است : ادب مرد ، بِه ز دولت اوست .

ص: 224

عنه عليه السلام :الأَدَبُ خَيرُ ميراثٍ . (1)

عنه عليه السلام :اِعلَموا أنَّ مِلاكَ أمرِكُمُ الدّينُ ، وعِصمَتَكُمُ التَّقوى ، وزينَتَكُمُ الأَدَبُ . (2)

عنه عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِابنِهِ الحَسَنِ عليه السلام _ :ذَكِّ قَلبَكَ بِالأَدَبِ كَما تُذَكَّى (3) النّارُ بِالحَطَبِ ، ولا تَكُن كَحاطِبِ اللَّيلِ (4) ، وغُثاءِ (5) السَّيلِ . (6)

عنه عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِابنِهِ مُحَمَّدِ بنِ الحَنَفِيَّةِ _ :أذكِ بِالأَدَبِ قَلبَكَ كَما تُذكَى النّارُ بِالحَطَبِ ، فَنِعمَ العَونُ الأَدَبُ لِلنَّحيزَةِ (7) ، وَالتَّجارِبُ لِذِي اللُّبِّ . (8)

عنه عليه السلام :يا طالِبَ العِلمِ ، إنَّ العِلمَ ذو فَضائِلَ كَثيرَةٍ : فَرَأسُهُ التَّواضُعُ . . . وسِلاحُهُ لينُ الكَلِمَةِ ، وسَيفُهُ الرِّضا ، وقَوسُهُ المُداراةُ ، وجَيشُهُ مُحاوَرَةُ العُلَماءِ ، ومالُهُ الأَدَبُ . (9)

.


1- .. تحف العقول: ص 89 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 69 ح 1755 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 237 ح 1 ؛ شُعب الإيمان: ج 4 ص 161 ح 4661 ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 509 كلاهما عن إبراهيم ، المناقب للخوارزمي: ص 365 ح 381 عن حمّاد بن إبراهيم ، كنز العمّال: ج 16 ص 269 ح 44396 .
2- .. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج 20 ص 153 ؛ بحار الأنوار : ج 34 ص 346 ح 1171 .
3- .. ذَكَتِ النّارُ : اشتدّ لهبُها . وذَكّاها وأذكاها : أوقَدَها (القاموس المحيط : ج 4 ص 330 «ذكو»).
4- .. رجل حاطبُ ليلٍ: يتكلّم بالغثّ والسمين ، مُخَلِّطٌ في كلامه ، وأمره كالحاطبِ باللّيلِ الذي يحطب كلّ رديء وجيّد (لسان العرب: ج 1 ص 322 «حطب»).
5- .. الغُثاء : مايجيء فوق السَّيل ممّا يحمله من الزَّبَد والوسخ وغيره (النهاية : ج 3 ص 343 «غثا»).
6- .. تحف العقول: ص 80 ، غرر الحكم: ج 4 ص 39 ح 5200 وفيه «عقلك» بدل «قلبك» وليس فيه ذيله من «ولا تكن» ، بحار الأنوار: ج 77 ص 207 ح 1؛ دستور معالم الحكم: ص 60 ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج 20 ص 271 ح 131 وليس فيهما ذيله من«ولاتكن»، كنز العمّال: ج16 ص177 ح 44215 نقلاً عن وكيع والعسكريفيالمواعظ.
7- .. النحيزة : الطبيعة (الصحاح : ج 3 ص 898 «نحز»).
8- .. كتاب من لايحضره الفقيه: ج 4 ص 385 ح 5834 ، مجمع البحرين : ج 1 ص 29 عن المعصوم عليهم السلام وليس فيه «كما تذكى النار بالحطب» ومن «للنحيزة .. .» .
9- .. الكافي: ج 1 ص 48 ح 2 ، منية المريد: ص 148 كلاهما عن أبيبصير عن الإمام الصادق عليه السلام ، تحف العقول: ص 200 ، بحار الأنوار: ج 1 ص 175 ح 41 ؛ الجامع لأخلاق الراوي : ج 1 ص 142 ح 46 عن العُتبي عن أبيه ، كنز العمّال : ج 10 ص 254 ح 29362 .

ص: 225

امام على عليه السلام :ادب ، بهترين ميراث است.

امام على عليه السلام :بدانيد كه اساس كار شما ، دين است و نگه دارنده شما [از گناهان] ، تقوا ، و زيورتان ، ادب.

امام على عليه السلام_ در سفارش به فرزندش حسن عليه السلام _ :دِلَت را با ادب ، فروزان گردان ، آن چنان كه آتش با هيمه فروزان مى شود ، و چونان گرد آورنده هيمه در شب ، (1) يا چون كف و خس و خاشاك روى سيلاب مباش.

امام على عليه السلام_ در سفارش به فرزندش محمّد بن حنفيّه _ :دلت را با ادب ، فروزان گردان ، همچنان كه آتش با هيمه فروزان مى شود ؛ زيرا نيكو كمكى است ادب براى سرشت ، و تجربه ها براى خردمند.

امام على عليه السلام :اى جوينده دانش! همانا دانش ، داراى فضيلت هاى بسيار است : سَرَش فروتنى است و اسلحه اش نرمگويى ، و شمشيرش خرسندى ، و كمانش مدارا ، و سپاهش گفتگو با دانشمندان ، و دارايى اش ادب.

.


1- .اين ضرب المثل در مورد كسى گفته مى شود كه هر رطب و يابسى را به هم مى بافد و بيهوده و آشفته گويى مى كند ، چنان كه گرد آورنده هيمه در تاريكى شب ، هر هيمه خوب و بدى را جمع مى كند .

ص: 226

عنه عليه السلام :أيُّهَا النّاسُ ! تَوَلَّوا مِن أنفُسِكُم تَأديبَها ، وَاعدِلوا بِها عَن ضَراوَةِ (1) عاداتِها . (2)

عنه عليه السلام :مَن كَلِفَ (3) بِالأَدَبِ قَلَّت مَساويهِ . (4)

عنه عليه السلام :يا مَعشَرَ الفِتيانِ! حَصِّنوا أعراضَكُم بِالأَدَبِ ، ودينَكُم بِالعِلمِ . (5)

عنه عليه السلام_ فيما أوصى بِهِ وَلَدَهُ الحَسَنَ عليه السلام _ :يا بُنَيَّ ، أحرِز حَظَّكَ مِنَ الأَدَبِ ، وفَرِّغ لَهُ قَلبَكَ ؛ فَإِنَّهُ أعظَمُ مِن أن تُخالِطَهُ (6) دَنَسٌ (7) . وَاعلَم أنَّكَ إن أعوَزتَ غَنيتَ بِهِ ، وإنِ اغتَرَبتَ كانَ لَكَ الصّاحِبَ الَّذي لا وَحشَةَ مَعَهُ . الأَدَبُ هُوَ لِقاحُ العَقلِ ، وذَكاءُ القَلبِ ، وزينَةُ اللِّسانِ ، ودَليلُ الرَّجُلِ عَلى مَكارِمِ الأَخلاقِ ، ومَا الإِنسانُ لَولَا الأَدَبُ إلّا بَهيمَةٌ مُهمَلَةٌ . لِلّهِ دَرُّ الأَدَبِ ! إنَّهُ يُسَوِّدُ غَيرَ السَّيِّدِ ، فَاطلُبهُ وَاكسِبهُ تَكتَسِبُ القَدرَ وَالمالَ ، مَن طَلَبَهُ صالَ بِهِ ، ومَن تَرَكَهُ صيلَ عَلَيهِ ، يَلزَمُهُ اللّهُ السُّعداءَ ، ويَحرُمُهُ الأَشقِياءَ . (8)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :عَلَيكُم بِالأَدَبِ ، فَإِن كُنتُم مُلوكا بَرَزتُم ، وإن كُنتُم وَسَطا فُقتُم ، وإن أعوَزَتكُمُ المَعيشَةُ عِشتُم بِأَدَبِكُم . (9)

عنه عليه السلام :ثَلاثٌ لَيسَ عَلَيهِنَّ مُستَزادٌ : حُسنُ الأَدَبِ ، ومُجانَبَةُ الرَّيبِ ، وَالكَفُّ عَنِ المَحارِمِ . (10)

.


1- .. يقال: ضَرِي الشيءُ بالشيء، إذا اعتادَه فلا يكاد يصبر عنه (لسان العرب: ج 14 ص 482 «ضرا»).
2- .. نهج البلاغة: الحكمة 359 ، غرر الحكم: ج 3 ص 295 ح 4522 نحوه ، بحار الأنوار: ج 70 ص 73 ح 27 .
3- .. الكَلَف : الولوع بالشيء ، مع شُغل قلبٍ ومشقّةٍ (النهاية : ج 4 ص 197 «كلف»).
4- .. غرر الحكم: ج 5 ص 263 ح 8271 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 455 ح 8198 .
5- .. تاريخ اليعقوبي: ج 2 ص 210.
6- .. كذا في المصدر ، وفي إرشاد القلوب : «يخالطه» ، وهو المناسب للسياق.
7- .. الدَّنَسُ : لَطْخُ الوَسَخ ونحوه ، حتّى في الأخلاق (لسان العرب : ج 6 ص 88 «دنس»).
8- .. أعلام الدين: ص 84 ، إرشاد القلوب: ص 160 نحوه وليس فيه ذيله من «للّه ِ درّ الأدب» .
9- .. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج 20 ص 304 ح 483.
10- .. غرر الحكم : ج 3 ص 335 ح 4659 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 212 ح 4222 .

ص: 227

امام على عليه السلام :اى مردم! خود به ادب [و تربيت] كردن نفْس هايتان بپردازيد و آنها را از وَلَع عادت هايشان باز داريد.

امام على عليه السلام :هر كه به ادب دل بست ، بدى هايش كاستى يافت.

امام على عليه السلام :اى جوانان! آبرويتان را با ادب ، و دينتان را با دانش ، پاسدارى كنيد .

امام على عليه السلام_ از سفارش هاى ايشان به فرزندش حسن عليه السلام _ :فرزندم! بهره خويش را از ادب به دست آر و دلت را براى آن خالى گردان ؛ زيرا دل تو ، ارجمندتر از آن است كه اندك آلودگى اى با آن آميخته شود ، و بدان كه اگر فقير شوى ، به واسطه ادب ، بى نياز مى گردى ، و اگر غريب و تنها شوى ، او يار توست كه با وجود او ، تنها نيستى. ادب بارور كننده خرد ، فروزنده دل ، زيور زبان ، و راه نماى آدمى به خصلت هاى والاى انسانى است ، و اگر ادب نباشد ، انسان حيوانى رها بيش نخواهد بود. زهى ادب كه غير آقا را آقا مى گردانَد! پس ادب بجوى و ادب به دست آور تا منزلت و مال به دست آورى . هر كه ادب جُست ، زبردست شد ، و هر كه آن را فرو نهاد ، زيردست گشت . خداوند ، ادب را با نيك بختان قرين ساخت ، و شوربختان را از آن محروم گردانيد.

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :ادب بياموزيد ؛ زيرا [در اين صورت] اگر پادشاه باشيد ، برجسته مى شويد ، و اگر ميانه باشيد ، سرآمد مى شويد ، و اگر تنگ دست باشيد ، با ادبتان گذران زندگى مى كنيد.

امام على عليه السلام :سه چيز است كه بالاتر از آنها وجود ندارد : ادب نيكو ، دورى از دو دلى ، و خوددارى از محرّمات.

.

ص: 228

الإمام الصادق عليه السلام :خَمسٌ مَن لَم تَكُن فيهِ لَم يَكُن فيهِ كَثيرُ مَستَمتَعٍ : الدّينُ ، وَالعَقلُ ، وَالأَدَبُ ، وَالحُرِّيَّةُ ، وحُسنُ الخُلُقِ . (1)

الكافي عن مَسعدة بن صدقة :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : إن اُجِّلتَ في عُمُرِكَ يَومَينِ ، فَاجعَل أحَدَهُما لِأَدَبِكَ لِتَستَعينَ بِهِ عَلى يَومِ مَوتِكَ . فَقيلَ لَهُ : وما تِلكَ الاِستِعانَةُ؟ قالَ : تُحسِنُ تَدبيرَ ما تُخَلِّفُ وتُحكِمُهُ . (2)

راجع : ص 256 (الأدب / الفصل الرابع : آثار الأدب) .

2 / 2الحَثُّ عَلَى التَّأَدُّبِ مَعَ اللّه عزّوجلِّإرشاد القلوب :رُوِيَ أنَّ اللّهَ تَعالى يَقولُ في بَعضِ كُتُبِهِ : عَبدي ، أ مِنَ الجَميلِ أن تُناجِيَني وأنتَ تَلتَفِتُ يَمينا وشِمالاً ، ويُكَلِّمُكَ عَبدٌ مِثلُكَ تَلتَفِتُ إلَيهِ وتَدَعُني ؟! وتَرى (3) مِن أدَبِكَ إذا كُنتَ تُحَدِّثُ أخا لَكَ لا تَلتَفِتُ إلى غَيرِهِ ، فَتُعطيهِ مِنَ الأَدَبِ ما لا تُعطيني ! فَبِئسَ العَبدُ عَبدٌ يَكونُ كَذلِكَ . (4)

.


1- .. الخصال : ص 298 ح 69 ، المحاسن : ج 1 ص 305 ح 599 كلاهما عن أبي خالد العجمي ، الأمالي للصدوق : ص 367 ح 458 عن عبد اللّه بن سنان وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 75 ص 67 ح 2 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 18 ص 185 نحوه.
2- .. الكافي: ج 8 ص 150 ح 132 ، وسائل الشيعة : ج 13 ص 357 ح 24558 وراجع : قرب الإسناد : ص 69 ح 270 .
3- .. في الطبعة المعتمدة : «ونرى» ، والتصويب من طبعة دار الاُسوة.
4- .. إرشاد القلوب: ص 160.

ص: 229

2 / 2 تشويق به رعايت ادب با خداوند عزّوجلّ

امام صادق عليه السلام :پنج چيز است كه در هر كس نباشد ، بهره چندانى در او نيست : دين ، خرد ، ادب ، آزادگى ، و خوش خويى.

الكافى_ به نقل از مَسعدة بن صدقه _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «اگر در عُمرت دو روز مهلت داده شدى ، يكى از آن دو روز را براى ادب خود قرار ده تا از آن براى روز مُردنت كمك بگيرى». به ايشان گفته شد : اين كمك گرفتن چگونه است؟ فرمود : «به اين كه آنچه را از خود بر جاى مى نهى ، نيكو تدبير كنى و استوارش گردانى».

ر . ك : ص 257 (ادب / فصل چهارم : آثار ادب) .

2 / 2تشويق به رعايت ادب با خداوندإرشاد القلوب :روايت شده است كه خداوند متعال در يكى از كتاب هايش [كه به پيامبرى از پيامبرانش داده است] مى فرمايد : «بنده من! آيا اين از ادب است كه با من مناجات كنى و به چپ و راست خويش بنگرى ، در حالى كه وقتى بنده اى مانند خودت با تو سخن مى گويد ، به او توجّه مى كنى و مرا وا مى گذارى؟! تو اين را از اَدَبت مى بينى كه هر گاه با يكى از برادرانت سخن مى گويى ، به غير او توجّه نمى كنى و اين ادب را در حقّ او روا مى دارى و در حقّ من روا نمى دارى؟! چه بد بنده اى است آن بنده اى كه چنين باشد».

.

ص: 230

بحار الأنوار عن نوف البكالي :رَأَيتُ أميرَ المُؤمِنينَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ مُوَلِّيا مُبادِرا ، فَقُلتُ : أينَ تُريدُ يا مَولايَ؟ فَقالَ : دَعني يا نَوفُ ، إنَّ آمالي تُقَدِّمُني فِي المَحبوبِ . فَقُلتُ : يا مَولايَ وما آمالُكَ؟ قالَ : قَد عَلِمَهَا المَأمولُ وَاستَغنَيتُ عَن تَبيينِها لِغَيرِهِ ، وكَفى بِالعَبدِ أدَبا ألّا يُشرِكَ في نِعَمِهِ وإربِهِ (1) غَيرَ رَبِّهِ . (2)

تاريخ دمشق عن أحمد بن يحيى الكوفي :قالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : مَا استَوى رَجُلانِ في حَسَبٍ ودينٍ قَطُّ إلّا كانَ أفضَلُهُما عِندَ اللّهِ آدَبَهُما . قُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، قَد عَلِمتُ فَضلَهُ عِندَ النّاسِ وفِي النّادي وَالمَجالِسِ ، فَما فَضلُهُ عِندَ اللّهِ جَلَّ جَلالُهُ؟ قالَ : بِقِراءَتِهِ القُرآنَ مِن حَيثُ اُنزِلَ ، ودُعائِهِ اللّهَ عز و جل مِن حَيثُ لا يَلحَنُ ، وذلِكَ الرَّجُلُ لَيَلحَنُ فَلايَصعَدُ إلَى اللّهِ عز و جل . (3)

مصباح الشريعة_ فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام _ :ما خَسِرَ وَاللّهِ مَن أتى بِحَقيقَةِ السُّجودِ . . . ولا بَعُدَ عَنِ اللّهِ أبَدا مَن أحسَنَ تَقَرُّبَهُ فِي السُّجودِ ، ولا قَرُبَ إلَيهِ أبَدا مَن أساءَ أدَبَهُ وضَيَّعَ حُرمَتَهُ ويَتَعَلَّقُ قَلبُهُ (4) بِسِواهُ . (5)

.


1- .. الإرْب : الحاجة (الصحاح : ج 1 ص 87 «أرب»).
2- .. بحار الأنوار: ج 94 ص 94 ح 12 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي.
3- .. تاريخ دمشق: ج 54 ص 292 ، كنز العمّال: ج 2 ص 293 ح 4041 ؛ عدّة الداعي : ص 18 نحوه ، وسائل الشيعة : ج 4 ص 866 ح 7784.
4- .. في بعض النسخ : «بِتَعلُّقِ قَلبِهِ» بدل «ويَتَعَلّقُ قَلبُهُ» .
5- .. مصباح الشريعة: ص 108 ، بحار الأنوار: ج 85 ص 136 ح 16.

ص: 231

بحار الأنوار_ به نقل از نوف بكالى _ :امير مؤمنان _ كه درودهاى خدا بر او باد _ را ديدم كه شتابان مى رود . گفتم : كجا مى روى ، مولاى من؟ فرمود : «رهايم كن، اى نوف! آرزوهايم مرا به سوى محبوب مى كشانَد». گفتم : مولاى من! آرزوهاى تو چيست؟ فرمود : «آن كس كه مورد آرزوست ، خود ، آنها را مى داند و نيازى نيست به غير او بگويم . بنده را همين ادب بس كه در نعمت هايش و نيازش ، غير پروردگارش را شريك نگردانَد» .

تاريخ دمشق_ به نقل از احمد بن يحيى كوفى _ :امام باقر عليه السلام فرمود : «هر گاه دو مرد ، در ارجمندى و ديندارى برابر باشند، برترينِ آن دو نزد خداوند ، باادب ترينِ آن دو است» . گفتم : فدايت شوم! برترىِ او را در نزد مردم و در انجمن ها و مجالس مى دانم ؛ امّا برترىِ او در نزد خداوند عز و جل به چيست؟ فرمود : «با خواندن قرآن آن گونه كه نازل گشته است ، و دعا خواندن بى غلط به درگاه خداوند عز و جل ؛ چرا كه آدمى غلط دعا مى خواند و در نتيجه ، دعايش به درگاه خداوند عز و جل بالا نمى رود».

مصباح الشريعة_ در سخنى منسوب به امام صادق عليه السلام _ :سوگند به خدا ، زيان نكرد آن كه حقيقت سجود را به جاى آوَرْد ... و هرگز از خداوند، دور نگشت آن كه در سجود ، نيكو تقرّب جُست ، و هرگز به خداوند، نزديك نشد آن كه به [ساحت مقدّس] او بى ادبى كرد ، و حرمتش را زير پا نهاد ، و به غير او دل بست.

.

ص: 232

مصباح الشريعة_ أيضا _ :فِي الرُّكوعِ أدَبٌ ، وفِي السُّجودِ قُربٌ ، ومَن لا يُحسِنُ لِلأَدَبِ لا يَصلُحُ لِلقُربِ . (1)

2 / 3التَّحذيرُ مِن سوءِ الأَدَبِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إيّاكَ وما يُسَوِّءُ الأَدَبَ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إيّاكَ أن تَضحَكَ مِن غَيرِ عَجَبٍ ، أو تَمشِيَ وتَتَكَلَّمَ في غَيرِ أدَبٍ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :مَا استَرذَلَ اللّهُ عَبدا إلّا حَظَرَ عَنهُ العِلمَ وَالأَدَبَ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن لَم يَكُن أفضَلَ خِلالِهِ أدَبُهُ ، كانَ أهوَنَ أحوالِهِ عَطَبُهُ . (5)

عنه عليه السلام :مَن قَلَّ أدَبُهُ كَثُرَت مَساويهِ . (6)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إِلَيهِ _ :عَدَمُ الأَدَبِ سَبَبُ كُلِّ شَرٍّ . (7)

.


1- .. بحار الأنوار: ج 85 ص 108 ح 17 ، مستدرك الوسائل : ج 4 ص 442 ح 5118 كلاهما نقلاً عن مصباح الشريعة .
2- .. إرشاد القلوب: ص 12.
3- .. أعلام الدين: ص 273 ، تحف العقول: ص 502 عن عيسى عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 14 ص 305 ح 17 ؛ المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 322 ح 198 عن سليمان بن موسى من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام نحوه .
4- .. مسند الشهاب: ج 2 ص 17 ح 795 عن أبي هريرة ، كنز العمّال: ج 10 ص 157 ح 28806 نقلاً عن ابن النجّار.
5- .. غرر الحكم: ج 5 ص 413 ح 8980 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 463 ح 8434 .
6- .. غرر الحكم: ج 5 ص 224 ح 8089 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 432 ح 7457.
7- .. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج 20 ص 258 ح 22.

ص: 233

2 / 3 برحذر داشتن از بى ادبى

مصباح الشريعة_ در سخنى منسوب به امام صادق عليه السلام _ :در ركوع به جا آوردن ، ادب است ، و در سجود، نزديك شدن [به خدا] ، و كسى كه حُسن ادب به جا نياورَد ، شايسته تقرّب نيست.

2 / 3برحذر داشتن از بى ادبىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از آنچه مايه بى ادبى مى شود ، بپرهيز.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از خنديدنِ بى تعجّب [و بى جا] ، يا راه رفتن و سخن گفتنِ بى ادبانه بپرهيز.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، هيچ بنده اى را پست نشمرْد، مگر آن كه او را از دانش و ادب محروم ساخت.

امام على عليه السلام :هر كه برترينِ خصلت هايش ادب او نباشد ، كمترين حال و روزش اين است كه به هلاكت در مى افتد.

امام على عليه السلام :هر كه ادبش اندك باشد ، بدى هايش بسيار مى گردد.

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :نداشتن ادب، علّت همه بدى هاست.

.

ص: 234

عنه عليه السلام :فَسَدَ حَسَبُ مَن لَيسَ لَهُ أدَبٌ . (1)

عنه عليه السلام :مَن ساءَ أدَبُهُ شانَ حَسَبُهُ . (2)

عنه عليه السلام :بِئسَ النَّسَبُ سوءُ الأَدَبِ . (3)

عنه عليه السلام :مَن أخَّرَهُ عَدَمُ أدَبِهِ ، لَم يُقَدِّمهُ كَثافَةُ حَسَبِهِ . (4)

عنه عليه السلام :مَن وَضَعَهُ دَناءَةُ أدَبِهِ ، لَم يَرفَعهُ شَرَفُ حَسَبِهِ . (5)

عنه عليه السلام :لا شَرَفَ مَعَ سوءِ أدَبٍ . (6)

عنه عليه السلام :لا تَصفُو الخِلَّةُ (7) مَعَ غَيرِ أديبٍ (8) .

عنه عليه السلام :لا يُرَأَّسُ مَن خَلا عَنِ الأَدَبِ ، وصَبا (9) إلَى اللَّعِبِ . (10)

.


1- .. الكافي: ج 8 ص 22 ح 4 عن جابر بن يزيد عن الإمام الباقر عليه السلام ، تحف العقول: ص 96 ، بحار الأنوار: ج 77 ص 285 ح 1.
2- .. غرر الحكم: ج 5 ص 239 ح 8157 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 443 ح 7754 وفيه «نسبه» بدل «حسبه».
3- .. غرر الحكم: ج 3 ص 256 ح 4411 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 193 ح 3951 وراجع : المناقب للخوارزمي : ص 376 ح 395 .
4- .. غرر الحكم: ج 5 ص 241 ح 8168.
5- .. غرر الحكم: ج 5 ص 236 ح 8142 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 454 ح 8188 وفيه «سوء» بدل «دناءة».
6- .. غرر الحكم: ج 6 ص 361 ح 10530 ؛ مئة كلمة للجاحظ : ص 33 ح 17 ، المناقب للخوارزمي: ص 375 ، سير أعلام النبلاء : ج 11 ص 134 الرقم 49 ، تاريخ دمشق : ج 17 ص 141 كلاهما من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام .
7- .. الخِلّة: المصادَقَة والإخاء (القاموس المحيط: ج 3 ص 370 «خلل») .
8- .. غرر الحكم: ج 6 ص 375 ح 10599 .
9- .. صَبا إلى الشيء : مالَ (النهاية : ج 3 ص 10 «صبا»).
10- .. غرر الحكم: ج 6 ص 425 ح 10875 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 535 ح 9810 .

ص: 235

امام على عليه السلام :آن كه ادب ندارد ، اصالتش تباه مى گردد.

امام على عليه السلام :كسى كه بى ادب باشد ، اصالتش بدنام مى شود.

امام على عليه السلام :بد نَسَبى است بى ادبى!

امام على عليه السلام :كسى كه نداشتن ادب ، او را عقب افكند ، بزرگىِ اصالتش ، او را پيش نمى افكنَد.

امام على عليه السلام :كسى كه پستىِ ادبش او را پست گردانَد ، شرافت خانوادگى اش او را بلندمرتبه نمى گردانَد.

امام على عليه السلام :با وجود سوء ادب ، هيچ بزرگى و شرافتى در كار نيست.

امام على عليه السلام :دوستى با شخص بى ادب ، ناب و صميمانه نخواهد شد.

امام على عليه السلام :كسى كه از ادب، بى بهره باشد و لودگى در پيش گيرد ، روى سَرورى نمى بيند.

.

ص: 236

الإمام الصادق عليه السلام :لا يَطمَعَنَّ ذُو الكِبرِ فِي الثَّناءِ الحَسَنِ ، ولَا الخَبُّ (1) في كَثرَةِ الصَّديقِ ، ولَا السَّيِّئُ الأَدَبُ فِي الشَّرَفِ . (2)

عنه عليه السلام :إنَّ الشَّيطانَ لَيَطمَعُ في عالِمٍ بِغَيرِ أدَبٍ أكثَرُ مِن طَمَعِهِ في عالِمٍ بِأَدَبٍ ، فَتَأَدَّبوا وإلّا فَأَنتُم أعرابٌ (3) . (4)

.


1- .. الخَبّ : الخَدّاع (النهاية: ج 2 ص 4 «خبب») .
2- .. الخصال: ص 434 ح 20 عن يحيى بن عمران الحلبي ، بحار الأنوار: ج 75 ص 67 ح 4 ؛ تاريخ دمشق : ج 24 ص 341 عن الأحنف من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام وفيه «الحبّ» بدل «الخبّ» .
3- .. الأعراب : ساكنُو البادية من العرب الذين لا يقيمون في الأمصار ولا يدخلونها إلّا لحاجة (النهاية : ج 3 ص 202 «عرب»).
4- .. أعلام الدين: ص 96.

ص: 237

امام صادق عليه السلام :متكبّر نبايد [ از ديگران ] توقّع ستايش داشته باشد ، و فريبكار، توقّعِ داشتنِ دوست بسيار ، و بى ادب، توقّع ارجمندى.

امام صادق عليه السلام :همانا شيطان ، در عالِمِ بى بهره از ادب ، بيشتر طمع مى بندد تا عالمِ برخوردار از ادب . پس ، ادب فرا گيريد كه در غير اين صورت ، بيابانى خواهيد بود.

.

ص: 238

الفصل الثالث : مبادئ الأدب3 / 1الوِراثَةُالكتاب«رَّبِّ لَا تَذَرْعَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّارًا*إِنَّكَ إِن تَذَرْهُمْ يُضِلُّواْ عِبَادَكَ وَ لَايَلِدُواْإِلَّافَاجِرًاكَفَّارًا» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :اُنظُر في أيِّ نِصابٍ (2) تَضَعُ وَلَدَكَ ، فَإِنَّ العِرقَ دَسّاسٌ (3) . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :النّاسُ مَعادِنُ ، وَالعِرقُ دَسّاسٌ ، وأدَبُ السّوءِ كَعِرقِ السّوءِ . (5)

.


1- .. نوح : 26 و 27.
2- .. نِصاب كلّ شيء: أصله ، يقال: فلان يرجع إلى نِصاب صدق ، وأصلُه: مَنبِته ومحتدهُ (لسان العرب: ج 1 ص 761 «نصب») .
3- .. العِرْق دَسّاس : أي دَخّال ؛ لأنّه ينزِع في خفاء ولُطف. دَسّه يدُسّه دسّا : إذا أدخله في الشيء بقهر وقوّة (النهاية : ج 2 ص 117 «دسس»).
4- .. مسند الشهاب: ج 1 ص 371 ح 638 ، كنز العمّال: ج 15 ص 855 ح 43400 نقلاً عن الديلمي وكلاهما عن ابن عمر.
5- .. شُعب الإيمان: ج 7 ص 455 ح 10974 ، الفردوس: ج 4 ص 299 ح 6878 كلاهما عن ابن عبّاس ، كنز العمّال: ج 3 ص 442 ح 7359.

ص: 239

فصل سوم : ريشه هاى ادب
3 / 1 وراثت

فصل سوم : ريشه هاى ادب3 / 1وراثتقرآن«پروردگارا! هيچ كس از كافران را بر روى زمين، باقى مگذار . اگر آنان را باقى گذارى ، بندگانت را گم راه مى سازند و جز پليدكارِ ناسپاس نمى زايند» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بنگر كه از چه خانواده اى فرزنددار مى شوى ؛ زيرا رگ و ريشه ، اثر دارد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مردم [همانند] معدن هايند ، و رگ و ريشه اثر دارد ، و ادبِ بد ، مانند رگ و ريشه بد است.

.

ص: 240

عنه صلى الله عليه و آله :تَجِدونَ النّاسَ مَعادِنَ ؛ فَخِيارُهُم فِي الجاهِلِيَّةِ خِيارُهُم فِي الإِسلامِ إذا فَقِهوا ، وتَجِدونَ مِن خَيرِ النّاسِ في هذَا الأَمرِ أكرَهَهُم لَهُ قَبلَ أن يَقَعَ فيهِ ، وتَجِدونَ مِن شِرارِ النّاسِ ذَا الوَجهَينِ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :النّاسُ مَعادِنُ كَمَعادِنِ الذَّهَبِ وَالفِضَّةِ ؛ فَمَن كانَ لَهُ فِي الجاهِلِيَّةِ أصلٌ ، فَلَهُ فِي الإِسلامِ أصلٌ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :حُسنُ الأَخلاقِ بُرهانُ كَرَمِ الأَعراقِ . (3)

عنه عليه السلام :إذا كَرُمَ أصلُ الرَّجُلِ كَرُمَ مَغيبُهُ ومَحضَرُهُ . (4)

عنه عليه السلام_ في عَهدِهِ إلى مالِكٍ الأَشتَرِ _ :ثُمَّ الصَق بِذَوِي المُروءاتِ وَالأَحسابِ ، وأهلِ البُيوتاتِ الصّالِحَةِ ، وَالسَّوابِقِ الحَسَنَةِ ، ثُمَّ أهلِ النَّجدَةِ وَالشَّجاعَةِ ، وَالسَّخاءِ وَالسَّماحَةِ ؛ فَإِنَّهُم جِماعٌ (5) مِنَ الكَرَمِ ، وشُعَبٌ مِنَ العُرفِ (6) . . . . ثُمَّ انظُر في اُمورِ عُمّالِكَ . . . وتَوَخَّ مِنهُم أهلَ التَّجرِبَةِ وَالحَياءِ ، مِن أهلِ البُيوتاتِ الصّالِحَةِ وَالقَدَمِ فِي الإِسلامِ المُتَقَدِّمَةِ ؛ فَإِنَّهُم أكرَمُ أخلاقاً ، وأصَحُّ أعراضاً ، وأقَلُّ فِي المَطامِعِ إشراقاً ، وأبلَغُ في عَواقِبِ الاُمورِ نَظَراً . (7)

.


1- .. صحيح مسلم: ج 4 ص 1958 ح 199 ، صحيح البخاري: ج 3 ص 1288 ح 3304 ، مسند ابن حنبل: ج 3 ص 69 ح 7499 وفيه صدره إلى «إذا فقهوا» وكلاهما نحوه وكلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 10 ص 153 ح 28781؛ شرح الأخبار: ج 2 ص 484 ح 854 عن حمّاد بن سلمة نحوه وفيه صدره إلى «إذا فقهوا» ، بحار الأنوار : ج 31 ص 79.
2- .. الكافي: ج 8 ص 177 ح 197 عن بكر بن صالح ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 380 ح 5821 عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله وفيه صدره إلى «الفضّة» ، مشكاة الأنوار : ص 455 ح 1522 ، بحار الأنوار : ج 61 ص 65 ح 51 ؛ صحيح مسلم : ج 4 ص 2031 ح 160 عن أبي هريرة عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله نحوه ، كنز العمّال : ج 10 ص 65 ح 28761 .
3- .. غرر الحكم: ج 3 ص 392 ح 4855 ، عيون الحكم والمواعظ: ص 228 ح 4397.
4- .. غرر الحكم: ج 3 ص 188 ح 4163 ، عيون الحكم والمواعظ: ص 131 ح 2958 وفيه «أهل» بدل «أصل» .
5- .. جماع من الكرم: أي مجمعُه ومظِنّته (النهاية : ج 1 ص 295 «جمع») .
6- .. العُرف : المعروف ؛ وهو الخير والرفق والإحسان (المصباح المنير : ص 404 «عرف»).
7- .. نهج البلاغة: الكتاب 53 ، تحف العقول: ص 132 وفيه «إشرافاً» بدل «إشراقاً» ، بحار الأنوار : ج 77 ص 247 ح 1.

ص: 241

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مردم را [همانندِ] معدن ها (/ فلزات) مى يابيد . پس بهترينِ آنان در جاهليت ، در اسلام نيز بهترين اند، هر گاه كه فقيه (دين فهم) باشند ، و [گاه ]بهترينِ مردمان در اين امر (خلافت يا اسلام)، آن كسى است كه پيش از وارد شدن به آن ، بيش از همه آن را ناخوش داشته است ، و از جمله بدترينِ مردمان ، انسان هاى دورويند.

امام صادق عليه السلام :مردم ، معدن هايى همچون معدن هاى طلا و نقره اند . پس هر كه را در زمان جاهليت اصالتى بوده ، در اسلام نيز او را اصالتى است. 1

امام على عليه السلام :نيكويىِ اخلاق ، نشانگر بزرگوارىِ تبار است.

امام على عليه السلام :هر گاه ريشه (تبار) آدمى ارجمند بود ، چه حاضر باشد و چه غايب، ارجمند است.

امام على عليه السلام_ در سفارش نامه اش به مالك اشتر _ :ديگر، آن كه به افراد بامروّت و بااصالت ، و افراد وابسته به خانواده هاى شايسته و خوش سابقه ، و نيز اهل شهامت و شجاعت ، و سخاوت و گشاده دستى بچسب ؛ زيرا اينان كانون بزرگوارى ، و شعبه هايى از نيكى اند... . ديگر، آن كه در امور كارگزارانت دقّت كن ... و آنان را از ميان افراد كاركشته و باحيا ، از افراد وابسته به خانواده هاى شايسته و باسابقه و پيشتاز در اسلام ، برگزين ؛ زيرا اين گونه افراد ، اخلاقى بزرگوارانه تر دارند و آبرودارترند و طمع ورزى هايشان كمتر است ، و عاقبت بين تر از ديگران اند.

.

ص: 242

3 / 2التَّربِيَةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما وَرَّثَ والِدٌ وَلَدَهُ أفضَلَ مِن أدَبٍ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا» (2) _ :عَلِّموهُم وأدِّبوهُم . (3)

الإمام الحسين عليه السلام :هَيهاتَ مِنَّا الدَّنيئَةُ! يَأبَى اللّهُ ذلِكَ ورَسولُهُ وَالمُؤمِنونَ ، وحُجورٌ طابَت واُنوفٌ حَمِيَّةٌ (4) ونُفوسٌ أبِيَّةٌ ، وأن نُؤثِرَ (5) طاعَةَ اللِّئامِ عَلى مَصارِعِ الكِرامِ . (6)

تحف العقول عن سفيان الثوري :دَخَلتُ عَلَى الصّادِقِ عليه السلام فَقلتُ لَهُ : أوصِني . . . فَقالَ عليه السلام : . . . يا سُفيانُ ، أدَّبَني أبي عليه السلام بِثَلاثٍ ، ونَهاني عَن ثَلاثٍ : فَأَمَّا اللَّواتي أدَّبَني بِهِنَّ فَإِنَّهُ قالَ لي : يا بُنَيَّ مَن يَصحَب صاحِبَ السَّوءِ لا يَسلَم ، ومَن لا يُقَيِّد ألفاظَهُ يَندَم ، ومَن يَدخُل مَداخِلَ السَّوءِ يُتَّهَم . قُلتُ : يَا بنَ بِنتِ رَسولِ اللّهِ ، فَمَا الثَّلاثُ اللَّواتي نَهاكَ عَنهُنَّ؟ قالَ عليه السلام : نَهاني أن اُصاحِبَ حاسِدَ نِعمَةٍ ، وشامِتاً بِمُصيبَةٍ ، أو حامِلَ نَميمَةٍ . (7)

.


1- .. كنز العمّال: ج 16 ص 460 ح 45435 نقلاً عن العسكري وابن النجّار عن ابن عمر ؛ التبيان في تفسير القرآن : ج 4 ص 546 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام نحوه .
2- .. التحريم: 6.
3- .. زاد المسير: ج 8 ص 54 ، تفسير الطبري: ج 14 الجزء 28 ص 165 ، تفسير ابن كثير: ج 8 ص 194 ، أدب الإملاء : ص 2 ، كنز العمّال: ج 2 ص 539 ح 4676 .
4- .. الحَمِيّة: الأنَفةُ والغَيْرَة (النهاية : ج 1 ص 447 «حما»).
5- .. في بعض النسخ «من أن نوثِرَ» .
6- .. تحف العقول: ص 241 ، مثير الأحزان: ص 55 ، الاحتجاج: ج 2 ص 99 ح 167 عن مصعب بن عبد اللّه نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 9؛ تاريخ دمشق: ج 14 ص 219 عن أبي بكر بن دريد ، بزيادة «وبطون طهرت» بعد «حجور طابت».
7- .. تحف العقول: ص 376 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 261 ح 160.

ص: 243

3 / 2 تربيت

3 / 2تربيتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ پدرى ، ميراثى برتر از ادب به فرزندش نداده است.

امام على عليه السلام_ در باره آيه شريف: «خود و خانواده تان را از آتش نگه داريد» _ :آنان را علم و ادب آموزيد.

امام حسين عليه السلام :ما و تن دادن به پستى؟! خدا و رسول او و مؤمنان و دامن هاى پاك و دل هاى غيرتمند و طبع هاى بلند و پر غرور [كه ما را پرورش داده اند] ، هرگز راضى نمى شوند كه ما فرمانبرى از فرومايگان را بر مرگ شرافتمندانه برگزينيم.

تحف العقول_ به نقل از سفيان ثورى _ :خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم و به ايشان گفتم : مرا پندى دهيد ... . فرمود : « ... اى سفيان! پدرم عليه السلام مرا به سه نكته ادب آموخت و از سه چيز نهى ام فرمود . آن سه نكته كه به من آموخت ، اين بود كه فرمود : «فرزندم! آن كه با دوست بد نشيند ، سالم نمى مانَد ، و آن كه گفتارش را به بند نكشد ، پشيمان مى شود ، و آن كه به جايگاه هاى بد وارد شود، متّهم [و بدنام ]مى گردد». گفتم: اى پسر دخت پيامبر خدا! آن سه چيز كه تو را از آن نهى فرمود ، كدام اند؟ فرمود : «مرا از دوستى با كسى كه چشمِ ديدن نعمت كسى را ندارد ، و دوستى با كسى كه از مصيبت ديگران شاد مى شود ، و دوستى با سخن چين ، نهى فرمود».

.

ص: 244

الإمام الصادق عليه السلام :لا يَزالُ العَبدُ المُؤمِنُ يورِثُ أهلَ بَيتِهِ العِلمَ وَالأَدَبَ الصّالِحَ ، حَتّى يُدخِلَهُمُ الجَنَّةَ جَميعاً ؛ حَتّى لا يَفقِدَ مِنهُم صَغيراً ولا كَبيراً ولا خادِماً ولا جاراً . ولا يَزالُ العَبدُ العاصي يورِثُ أهلَ بَيتِهِ الأَدَبَ السَّيِّئَ ، حَتّى يُدخِلَهُمُ النّارَ جَميعاً ؛ حَتّى لا يَفقِدَ فيها مِن أهلِ بَيتِهِ صَغيراً ولا كَبيراً ولا خادِماً ولا جاراً . (1)

راجع: ص 270 (الأدب / الفصل الخامس : أولياء التأديب) .

3 / 3الاِجتِهادُالإمام عليّ عليه السلام :العُقولُ مَواهِبُ ، وَالآدابُ مَكاسِبُ . (2)

عنه عليه السلام :عَلَى العاقِلِ أن يُحصِيَ عَلى نَفسِهِ مَساوِيَها فِي الدّينِ وَالرَّأيِ وَالأَخلاقِ وَالأَدَبِ ، فَيَجمَعُ ذلِكَ في صَدرِهِ أو في كِتابٍ ويَعمَلُ في إزالَتِها . (3)

الإمام الصّادق عليه السلام :وَعَظَ لُقمانُ لِابنِهِ باثارَ حَتّى تَفَطَّرَ وانشَقَّ ، وكانَ فيما وَعَظَهُ بِهِ . . . : يا بُنَيَّ ، إن تَأَدَّبتَ صَغيرا انتَفَعتَ بِهِ كَبيرا ، ومَن غَنِيَ بِالأَدَبِ اهتَمَّ بِهِ ، ومَنِ اهتَمَّ بِهِ تَكَلَّفَ عِلمَهُ ، ومَن تَكَلَّفَ عِلمَهُ اشتَدَّ طَلَبُهُ ، ومَنِ اشتَدَّ طَلَبُهُ أدرَكَ مَنفَعَتَهُ ؛ فَاتَّخِذهُ عادَةً ، فَإِنَّكَ تَخلُفُ في سَلَفِكَ ، وتَنفَعُ بِهِ مَن خَلَفَكَ ، ويَرتَجيكَ فيهِ راغِبٌ ، ويَخشى صَولَتَكَ راهِبٌ ، وإيّاكَ وَالكَسَلَ عَنهُ وَالطَّلبَ لِغَيرِهِ ، فَإِن غُلِبتَ عَلَى الدُّنيا فَلا تُغلَبَنَّ عَلَى الآخِرَةِ ، وإذا فاتَكَ طَلَبُ العِلمِ في مَظانِّهِ فَقَد غُلِبتَ عَلَى الآخِرَةِ ، وَاجعَل في أيّامِكَ ولَياليكَ وساعاتِكَ لِنَفسِكَ نَصيبا في طَلَبِ العِلمِ ، فَإِنَّكَ لَن تَجِدَ لَهُ تَضييعا أشَدَّ مِن تَركِهِ . (4)

.


1- .. دعائم الإسلام: ج 1 ص 82 ، مستدرك الوسائل : ج 12 ص 201 ح 13881 .
2- .. كنز الفوائد: ج 1 ص 199 ، غرر الحكم: ج 1 ص 59 ح 227 ، بحار الأنوار: ج 1 ص 160 ح 44.
3- .. مطالب السؤول : ج 1 ص 212 ؛ بحار الأنوار: ج 78 ص 6 ح 58 .
4- .. تفسير القمّي: ج 2 ص 163 عن حمّاد بن عيسى ، بحار الأنوار: ج 13 ص 411 ح 2 .

ص: 245

3 / 3 تلاش

امام صادق عليه السلام :بنده مؤمن ، به خانواده خود، چندان علم و ادبِ نيكو ارث مى دهد كه همه آنان را وارد بهشت مى گرداند ، به طورى كه تمام آنها را ، از كوچك و بزرگ و خادم و پناهنده ، در بهشت مى يابد ، و بنده گنهكار ، براى خانواده خود، چندان ادب بد به ارث مى گذارد كه همه آنان را به دوزخ مى بَرد ، به طورى كه تمام افراد خانواده اش را ، از كوچك و بزرگ و خادم و پناهنده ، در آن جا مى يابد.

ر . ك : ص 271 (ادب / فصل پنجم : ادب آموزان «مربيّان») .

3 / 3تلاشامام على عليه السلام :خِرَد ، خدادادى است و ادب ، اكتسابى.

امام على عليه السلام :بر خردمند است كه بدى ها [و معايب] خود را در دين و انديشه و اخلاق و ادب [ در رفتار] ، شماره كند و آنها را در سينه [ و حافظه ] اش يا در نوشته اى گرد آورَد و براى از بين بردن آنها بكوشد.

امام صادق عليه السلام :لقمان ، فرزندش باثار را پند داد ، به گونه اى كه او شكُفت و باز شد . (1) از جمله پندهايش اين بود كه ... : فرزندم! اگر در خُردى ادب بياموزى، در بزرگى از آن سود مى برى ، و هر كه به ادب توانگر شود ، بدان اهتمام مى ورزد ، و هر كه به ادب اهتمام ورزد ، در صدد به دست آوردن دانش آن بر مى آيد ، و هر كه در صدد دانش آن بر آيد ، عطش جويندگىِ او شدّت مى گيرد ، و هر كه عطش جويندگى اش شدّت گيرد ، به سود آن دست مى يابد . پس ادب را عادت خويش گردان ؛ زيرا تو جانشين گذشتگانت هستى ، و با ادب ، به آيندگانت سود مى رسانى ، و مشتاقان [ادب] ، در آن به تو اميد مى بندند ، و بيمناكان از هيبت تو [كه با ادب حاصل شده است ، ] مى هراسند . از سستى كردن در تحصيل ادب و جستن غير ادب ، دورى كن ، كه [ با وجود برخوردارى ات از ادب ]اگر دنيا را از تو به زور بگيرند ، آخرت را هرگز نمى توانند از تو بگيرند و هر گاه طلب علم در جايگاه هايش را از كف بدهى ، آخرت را از تو گرفته اند. در روزها و شب ها و ساعت هاى عمرت ، سهمى براى تحصيل علم قرار ده ؛ زيرا تو براى از كف دادن علم ، عاملى بزرگ تر از ترك آن نخواهى يافت».

.


1- .«باثار» نام پسر لقمان است (الميزان فى تفسير القرآن: ج 16 ص223) كه از وى به نانان و نامان (الأمالى صدوق: ص766) ، ناتان (بحار الأنوار: ج 108 ص175) و فاتان (وسائل الشيعة: ج 11 ص170) نيز نام برده شده است . و مراد از شكفتن و باز شدن ، تأثير كلام و پند لقمان در فرزندش است ، به گونه اى كه او را شكوفا كرده و به فعليت رسانده است .

ص: 246

الكافي عن أبي هاشم الجعفري :كُنّا عِندَ الرِّضا عليه السلام فَتَذاكَرنَا العَقلَ وَالأَدَبَ فَقالَ : يا أبا هاشِم ! العَقلُ حِباءٌ (1) مِنَ اللّهِ ، وَالأَدَبُ كُلفَةٌ ، فَمَن تَكَلَّفَ الأَدَبَ قَدَرَ عَلَيهِ ، ومَن تَكَلَّفَ العَقلَ لَم يَزدَد بِذلِكَ إلّا جَهلاً . (2)

3 / 4العَقلُرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في ذِكرِ أنواعِ الخَيرِ مِمّا يَتَشَعَّبُ عَنِ العَقلِ _ :. . . وأمَّا الصِّيانَةُ فَيَتَشَعَّبُ مِنهَا الصَّلاحُ ، وَالتَّواضُعُ ، وَالوَرَعُ ، وَالإِنابَةُ ، وَالفَهمُ ، وَالأَدَبُ ، وَالإِحسانُ ، وَالتَّحَبُّبُ ، وَالخَيرُ ، وَاجتِناءُ البِشرِ (3) . فَهذا ما أصابَ العاقِلُ بِالصِّيانَةِ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :الأَدَبُ فِي الإِنسانِ كَشَجَرَةٍ أصلُهَا العَقلُ . (5)

عنه عليه السلام :الدّينُ وَالأَدَبُ نَتيجَةُ العَقلِ . (6)

.


1- .. الحِباء _ بالكسر _: عطاءٌ بلا منٍّ ولا جزاءٍ (المحيط في اللغة: ج 4 ص 315 «حبا») .
2- .. الكافي: ج 1 ص 23 ح 18 ، تحف العقول : ص 448 ، العُدد القويّة : ص 300 ح 36 وليس فيهما صدره ، بحار الأنوار: ج 78 ص 342 ح 43.
3- .. في نسخة : «و اجتناب الشرّ» (هامش المصدر).
4- .. تحف العقول: ص 17 ، بحار الأنوار: ج 1 ص 118 ح 11.
5- .. غرر الحكم: ج 2 ص 109 ح 2004 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 60 ح 1527.
6- .. غرر الحكم: ج 2 ص 28 ح 1693 ، عيون الحكم والمواعظ: ص 26 ح 303 بزيادة «والعدل» بعد «الأدب» .

ص: 247

3 / 4 خرد

الكافى_ به نقل از ابو هاشم جعفرى _ :در خدمت امام رضا عليه السلام بوديم و سخن از خِرَد و ادب به ميان آورديم . امام عليه السلام فرمود : «اى ابو هاشم! خِرد ، دهِشى الهى است و ادب ، امرى اكتسابى . پس هر كه در به دست آوردن ادب بكوشد ، بر آن دست مى يابد ، و هر كه در به دست آوردن خِرَد بكوشد ، با اين كار جز بر نادانىِ خويش نمى افزايد».

3 / 4خردپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در بيان انواع خوبى هاى نشئت گرفته از خرد _ :و آنچه از خويشتندارى بر مى خيزد ، عبارت است از : پاكى و فروتنى و پارسايى و توبه و فهم و ادب و نيكوكارى و مهرورزى و نيكى و تحصيل خوش رويى . اينها چيزهايى هستند كه خردمند با خويشتندارى ، به دست مى آورد.

امام على عليه السلام :ادب در انسان ، مانند درختى است كه ريشه اش خرد است .

امام على عليه السلام :ديندارى و ادب ، محصول خرد است.

.

ص: 248

عنه عليه السلام :الآدابُ تَلقيحُ الأَفهامِ ، ونَتائِجُ الأَذهانِ . (1)

3 / 5العِلمُالإمام عليّ عليه السلام :إذا زادَ عِلمُ الرَّجُلِ زادَ أدَبُهُ ، وتَضاعَفَت خَشيَتُهُ لِرَبِّهِ . (2)

عنه عليه السلام :جالِسِ العُلَماءَ يَزدَد عِلمُكَ ، ويَحسُن أدَبُكَ ، وتَزكُ نَفسُكَ . (3)

3 / 6الخَشيَةُتحف العقول :مُناجاةُ اللّهِ جَلَّ ثَناؤُهُ لِعيسَى بنِ مَريَمَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِما : . . . يا عيسى! أدِّب قَلبَكَ بِالخَشيَةِ . (4)

3 / 7التَّجرِبَةُالإمام عليّ عليه السلام :كَفى بِالتَّجارِبِ مُؤَدِّبا . (5)

عنه عليه السلام :مَن عَطَفَ (6) عَلَيهِ اللَّيلُ وَالنَّهارُ أدّباهُ وأبلَياهُ ، وإلَى المَنايا أدنَياهُ . (7)

.


1- .. كنز الفوائد : ج 1 ص 319 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 58 ح 40 .
2- .. غرر الحكم: ج 3 ص 140 ح 4174.
3- .. غرر الحكم: ج 3 ص 373 ح 4786 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 223 ح 4350.
4- .. تحف العقول: ص 496 و 500 وراجع : الكافي : ج 8 ص 132 ح 103 .
5- .. غرر الحكم: ج 4 ص 570 ح 7016 ، الأمالي للطوسي : ص 203 ح 347 عن داود الابزاري عن الإمام الكاظم عليه السلام نحوه ، عيون الحكم والمواعظ : ص 385 ح 6501 .
6- .. عَطَفَ عَلَيه : أي حَمَل وكرَّ (القاموس المحيط : ج 3 ص 176 «عطف»).
7- .. غرر الحكم: ج 5 ص 471 ح 9226 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 427 ح 7256 وفيه «عكف» بدل «عطف» .

ص: 249

3 / 5 دانش و معرفت
3 / 6 ترس از خدا
3 / 7 تجربه

امام على عليه السلام :آداب ، بارور كننده فهم هاست و مولود ذهن ها [و خردها].

3 / 5دانش و معرفتامام على عليه السلام :هر گاه دانش [و معرفتِ] آدمى فراوان شود ، ادبش افزون و ترس او از پروردگارش ، دوچندان مى گردد.

امام على عليه السلام :با دانشمندان، همنشينى كن تا دانشت فراوان شود ، و ادبت نيكو گردد ، و تزكيه نفس بيابى.

3 / 6ترس از خداتحف العقول :از نجواهاى خداوند _ كه ارجمند است ستايش او _ با عيسى بن مريم _ كه درودهاى خدا بر آن دو باد _ [اين بود] : « ... اى عيسى! دلت را به ترس [از من] ، تربيت كن».

3 / 7تجربهامام على عليه السلام :تجربه ها ، بهترين آموزگارند .

امام على عليه السلام :شب و روز ، بر هر كه بگردند ، او را ادب مى آموزند و فرسوده اش مى سازند و به مرگ ، نزديكش مى كنند.

.

ص: 250

عنه عليه السلام :إنَّمَا الدُّنيا ثَلاثَةُ أيّامٍ : يَومٌ مَضى بِما فيهِ فَلَيسَ بِعائِدٍ ، ويَومٌ أنتَ فيهِ يَحِقُّ عَلَيكَ اغتِنامُهُ ، ويَومٌ لا تَدري مَن أهلُهُ ، ولَعَلَّكَ راحِلٌ فيهِ ؛ فَأَمّا أمسُ فَحَكيمٌ مُؤَدِّبٌ ، وأمَّا اليَومَ فَصَديقٌ مُوَدِّعٌ ، وأمّا غَدا فَإِنَّما في يَدَيكَ مِنهُ الأَمَلُ . (1)

عنه عليه السلام_ فِي الدّيوانِ المَنسوبِ إلَيهِ _ : الدَّهرُ أدَّبَني وَاليَأسُ أغنانيوَالقوتُ أقنَعَني وَالصَّبرُ رَبّاني وأحكَمَتني مِنَ الأَيّامِ تَجرِبَةٌحَتّى نَهَيتُ الَّذي قد كانَ يَنهاني (2)

3 / 8التَّأَسّي بِالصّالِحينَالإمام عليّ عليه السلام_ فيما كَتَبَهُ إلَى ابنِهِ الحَسَنِ عليه السلام _ :اِحتَدِ (3) بِحِذاءِ الصّالِحينَ ، وَاقتَدِ بِآدابِهِم ، وسِر بِسيرَتِهِم . (4)

عنه عليه السلام :كانَتِ الحُكَماءُ فيما مَضى مِنَ الدَّهرِ تَقولُ : يَنبَغي أن يَكونَ الاِختِلافُ إلَى الأَبوابِ لِعَشرَةِ أوجُهٍ : . . . وَالعاشِرُ : أبوابُ مَن يُنتَفَعُ بِغِشيانِهِم ، ويُستَفادُ مِنهُم حُسنُ الأَدَبِ ، ويُؤنَسُ بِمُحادَثَتِهِم . (5)

عنه عليه السلام_ في خُطبَةٍ لَهُ _ :اللّهُمَّ وإنّي لَأَعلَمُ أنَّ العِلمَ لا يَأرِزُ (6) كُلُّهُ ، ولا يَنقَطِعُ مَوادُّهُ ، وَأنَّكَ لا تُخلي أرضَكَ مِن حُجَّةٍ لَكَ عَلى خَلقِكَ ، ظاهِرٍ لَيسَ بِالمُطاعِ أو خائِفٍ مَغمورٍ ، كَيلا تَبطُلَ حُجَجُكَ ، ولا يَضِلَّ أولِياؤُكَ بَعدَ إذ هَدَيتَهُم ، بَل أينَ هُم وكَم؟ اُولئِكَ الأَقَلّونَ عَدَداً ، وَالأَعظَمونَ عِندَ اللّهِ جَلَّ ذِكرُهُ قَدراً ، المُتَّبِعونَ لِقادَةِ الدّينِ ، الأَئِمَّةِ الهادينَ ، الَّذينَ يَتَأَدَّبونَ بِآدابِهِم ، ويَنهَجونَ نَهجَهُم ، فَعِندَ ذلِكَ يَهجُمُ بِهِمُ العِلمُ عَلى حَقيقَةِ الإِيمانِ ، فَتَستَجيبُ أرواحُهُم لِقادَةِ العِلمِ ، ويَستَلينونَ مِن حَديثِهِم مَا استَوعَرَ عَلى غَيرِهِم . . . . (7)

.


1- .. التحصين لابن فهد : ص 16 ح 28 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 111 ح 109 ؛ دستور معالم الحكم : ص 42 .
2- .. الديوان المنسوب إلى الإمام عليّ عليه السلام : ص 592 ح 448 ، بحار الأنوار : ج 34 ص 446 ح 102 ؛ تاريخ دمشق : ج 22 ص 66 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام .
3- .. حَدا الشيءَ يَحدوه واحتداه : تبعه (لسان العرب : ج 14 ص 168 «حدا»).
4- .. كنز العمّال: ج 16 ص 180 ح 44215 نقلاً عن وكيع والعسكري في المواعظ.
5- .. الخصال: ص 426 ح 3 عن الأصبغ بن نباتة ، بحار الأنوار: ج 1 ص 196 ح 2 .
6- .. لا يأرِزُ: أي لا يخفى ، ولا يخرج من بين الناس (مرآة العقول: ج 4 ص 25).
7- .. الكافي: ج 1 ص 335 ح 3 وراجع : تحف العقول: ص 170 و كفاية الأثر: ص 163 .

ص: 251

3 / 8 تأسّى جستن به نيكان

امام على عليه السلام :دنيا ، در حقيقت ، سه روز است : روزى كه به كلّى گذشته است و باز نمى گردد ، روزى كه در آن به سر مى برى و بايد غنيمتش بشمارى ، و روزى كه نمى دانى چه كسانى اهل آن هستند و شايد تو در آن روز ، [از دنيا ]كوچيده باشى . پس «ديروز» ، حكيمى ادب آموز است و «امروز» ، دوستى بدرودگويان ، و از «فردا» فقط اميدى در دست توست.

امام على عليه السلام_ در ديوان منسوب به ايشان _ :روزگار ، ادبم آموخت و نوميدى [از مردم] ، بى نيازم ساخت و خوراكِ بخور و نمير ، قانعم كرد و شكيبايى ، مرا پَروَرانْد . تجربه روزگار ، چنان مرا آزموده ساخت كه من نهى كردم آن را كه همواره مرا نهى مى كرد .

3 / 8تأسّى جستن به نيكانامام على عليه السلام_ در نامه اى به فرزندش حسن عليه السلام _ :از نيكان پيروى كن ، آداب آنان را سرمشق خود قرار ده ، و به شيوه رفتار ايشان ، رفتار كن.

امام على عليه السلام :حكيمانِ روزگاران گذشته مى گفتند : آمد و شد كردن به خانه ها بايد به خاطر ده چيز باشد : ... دهم : خانه هاى كسانى كه با رفتن به نزد آنها ، سودى حاصل آدمى شود ، و از آنان ادب نيكو آموخته گردد ، و از گفتگو با ايشان ، انس و الفتى پديد آيد.

امام على عليه السلام_ در يكى از سخنرانى هايش _ :بار خدايا! من مى دانم كه دانش [و معرفت ]به كلّى [ از ميان مردم] رخت بر نمى بندد ، و ريشه هايش قطع نمى شود ، و مى دانم كه تو زمينت را از حجّت خويش بر بندگانت _ خواه حجّتى آشكار كه از او فرمان برده نمى شود و يا بيمناك و ناشناخته _ تُهى نمى گردانى تا حجّت هايت باطل نگردد و دوستانت پس از آن كه هدايتشان كردى ، گم راه نشوند . امّا اينان كجايند و چَندند؟ اينان، شمارشان كمترين است؛ امّا در نزد خداوندِ بلندنام، ارجمندترين اند و پيرو رهبران دين اند؛ همان پيشوايانِ هدايتگر . متأدّب به آداب ايشان هستند و راه آنان را مى پويند . اين جاست كه دانش [و معرفت]، ايشان را به حقيقت ايمان راه مى برَد و در نتيجه ، جانشان نداى پيشوايان دانش را لبّيك مى گويد ، و از احاديث و سخنان ايشان ، آنچه را كه بر ديگران سخت و دشوار مى آيد ، نرم و آسان مى يابند ... .

.

ص: 252

عنه عليه السلام_ مِن خُطبَةٍ لَهُ عَلى مِنبَرِ الكوفَةِ _ :اللّهُمَّ إنَّهُ لا بُدَّ لَكَ مِن حُجَجٍ في أرضِكَ ، حُجَّةٍ بَعدَ حُجَّةٍ عَلى خَلقِكَ ، يَهدونَهُم إلى دينِكَ ، ويُعَلِّمونَهُم عِلمَكَ كَيلا يَتَفَرَّقَ أتباعُ أولِيائِكَ ، ظاهِرٍ غَيرِ مُطاعٍ ، أو مُكتَتَمٍ يُتَرَقَّبُ ، إن غابَ عَنِ النّاسِ شَخصُهُم في حالِ هُدنَتِهِم فَلَم يَغِب عَنهُم قَديمُ مَبثوثِ عِلمِهِم ، وآدابُهُم في قُلوبِ المُؤمِنينَ مُثبَتَةٌ ، فَهُم بِها عامِلونَ . (1)

الإمام زين العابدين عليه السلام :اِعتَبِروا يا اُولِي الأَبصارِ وَاحمَدُوا اللّهَ عَلى ما هَداكُم ، وَاعلَموا أنَّكُم لا تَخرُجونَ مِن قُدرَةِ اللّهِ إلى غَيرِ قُدرَتِهِ ، وسَيَرَى اللّهُ عَمَلَكُم ورَسولُهُ ثُمَّ إلَيهِ تُحشَرونَ ، فَانتَفِعوا بِالعِظَةِ وتَأَدَّبوا بِآدابِ الصّالِحينَ . (2)

3 / 9الاِستِعانَةُ مِنَ اللّه عزّوجلِّالإمام عليّ عليه السلام_ مِمّا كانَ يَقولُهُ في سَحَرِ كُلِّ لَيلَةٍ وعَقيبَ رَكعَتَيِ الفَجرِ _ :اللّهُمَّ ارزُقني عَقلاً كامِلاً ، وعَزما ثاقِبا ، ولُبّا راجِحا ، وقَلبا ذَكِيّا ، وعِلما كَثيرا ، وأدَبا بارِعا ، وَاجعَل ذلِكَ كُلَّهُ لي ولا تَجعَلهُ عَلَيَّ ، بِرَحمَتِكَ يا أرحَمَ الرّاحِمينَ . (3)

.


1- .. الكافي: ج 1 ص 339 ح 13 ، الغيبة للنعماني: ص 137 ح 2 ، كمال الدين: ص 302 ح 11 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 54 ح 116.
2- .. الكافي: ج 8 ص 17 ح 2 ، الأمالي للمفيد : ص 203 ح 33 ، العُدد القويّة : ص 62 ح 79 كلّها عن أبي حمزة ، تحف العقول : ص 254 وليس فيهما «ورسوله» ، بحار الأنوار: ج 78 ص 151 ح 11.
3- .. المصباح للكفعمي: ص 93 ، مستدرك الوسائل : ج 10 ص 223 ح 11900 نقلاً عن المزار القديم عن الإمام الباقر عن أبيه عليهماالسلام ، بحار الأنوار: ج 87 ص 325 ح 14.

ص: 253

3 / 9 مددخواهى از خدا

امام على عليه السلام_ در سخنرانى اى بر منبر كوفه _ :بار خدايا! تو را حتما حجّت هايى در روى زمينت بر خلقت هست ، حجّتى پس از حجّتى ، كه مردم را به دينت ره نمون شوند و علم [و معرفتِ] تو را به آنان بياموزند تا مبادا پيروان اولياى تو پراكنده شوند . آن حجّت ، يا آشكار است؛ اما فرمانش برده نمى شود ، و يا پنهان است و انتظارِ [ظهورِ ]او را مى كشند . اگر اين حجّت ها ، در حال صلح ، تنشان از مردم پنهان باشد ، دانشِ ديرين و منتشر آنان ، از ايشان پنهان نيست ، و آدابشان در دل هاى مؤمنان ، پا بر جاست و طبق آن عمل مى كنند.

امام زين العابدين عليه السلام :شما، اى بينشوَران! پند گيريد و خدا را براى آن كه هدايتتان كرد ، سپاس گوييد ، و بدانيد كه از قبضه قدرت خداوند ، به سوى قدرتى ديگر بيرون نخواهيد رفت ، و خدا و رسول او ، به زودى، كردار شما را خواهند ديد و آن گاه ، در پيشگاه او ، گرد آورده مى شويد . پس ، از اندرزها بهره گيريد و از آداب (اخلاق و رفتار) نيكان، پيروى كنيد.

3 / 9مددخواهى از خداامام على عليه السلام_ از دعاهاى ايشان در سحرگاهِ هر شب و در پىِ خواندن دو ركعت نماز فجر _ :بار خدايا! مرا خِرَدى كامل ، اراده اى استوار ، انديشه اى وزين ، دلى هوشيار ، دانشى بسيار و ادبى درخشان ، روزى فرما ، و همه اينها را در جهت سود و مصلحت من قرار بده و به زيان من قرارشان مده ، به حقّ رحمتت ، اى مهربان ترينِ مهربانان!

.

ص: 254

الإمام الرضا عليه السلام_ فيما جَمَعَهُ الفَضلُ بنُ شاذانَ مِن كَلامِهِ _ : « اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ » استِرشادا لِأَدَبِهِ ، ومُعتَصَما بِحَبلِهِ ، وَاستِزادَةً فِي المَعرِفَةِ بِرَبِّهِ وبِعَظَمَتِهِ وكِبرِيائِهِ . (1)

.


1- .. علل الشرائع: ص 260 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 107 كلاهما عن الفضل بن شاذان ، بحار الأنوار: ج 6 ص 68 ح 1.

ص: 255

امام رضا عليه السلام_ در سخنانى از ايشان كه فضل بن شادان گرد آورده است _ : «ما را به راه راست هدايت فرما» يعنى هدايت شدن به ادب خداوند ، و چنگ زدن به ريسمان او ، و افزايش معرفت به پروردگار خود و به بزرگى و عظمت او .

.

ص: 256

الفصل الرابع : آثار الأدب4 / 1كَمالُ العَقلِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :حُسنُ الأَدَبِ زينَةُ العَقلِ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :الأَدَبُ صورَةُ العَقلِ ، فَحَسِّن عَقلَكَ كَيفَ شِئتَ . (2)

عنه عليه السلام :كُلُّ شَيءٍ يَحتاجُ إلَى العَقلِ ، وَالعَقلُ يَحتاجُ إلَى الأَدَبِ . (3)

عنه عليه السلام :إنَّ بِذَوِي العُقولِ مِنَ الحاجَةِ إلَى الأَدَبِ كَما يَظمَأُ الزَّرعُ إلَى المَطَرِ . (4)

عنه عليه السلام :صَلاحُ العَقلِ الأَدَبُ . (5)

.


1- .. جامع الأخبار: ص 337 ، كنزالفوائد: ج 1 ص 299 عن الإمام عليّ عليه السلام ، كشف الغمّة: ج 3 ص 137 عن الإمام الجواد عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 77 ص 131 ح 41 .
2- .. كنز الفوائد: ج 1 ص 199 ، غرر الحكم: ج 1 ص 246 ح 996 وفيه صدره فقط ، بحار الأنوار : ج 21 ص 298 ؛ مئة كلمة للجاحظ : ص 75 ح 95 ، المناقب للخوارزمي : ص 376 ح 395 وفيهما صدره فقط .
3- .. غرر الحكم: ج 4 ص 542 ح 6911 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 377 ح 6381 .
4- .. غرر الحكم: ج 2 ص 513 ح 3475 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 151 ح 3310.
5- .. غرر الحكم: ج 4 ص 195 ح 5799 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 303 ح 5394 .

ص: 257

فصل چهارم : آثار ادب
4 / 1 كمال خِرَد

فصل چهارم : آثار ادب4 / 1كمال خِرَدپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ادبِ نيكو ، زيور خِرَد است.

امام على عليه السلام :ادب ، سيماى خِرَد است . پس خردِ خويش را آن گونه كه مى خواهى ، زيبا گردان .

امام على عليه السلام :هر چيزى ، به خِرَد نياز دارد و خرد ، به ادب، نيازمند است.

امام على عليه السلام :همان گونه كه زراعت ، تشنه باران است ، خردمندان نيز به ادب نيازمندند .

امام على عليه السلام :درستىِ خرد ، در ادب است.

.

ص: 258

عنه عليه السلام :نِعمَ قَرينُ العَقلِ الأَدَبُ . (1)

عنه عليه السلام :لا عَقلَ لِمَن لا أدَبَ لَهُ . (2)

عنه عليه السلام :إنّ الأَدَبَ حُجَّةُ العَقلِ ، وَالعِلمُ حُجَّةُ القَلبِ . (3)

عنه عليه السلام :أفضَلُ العَقلِ الأَدَبُ . (4)

عنه عليه السلام :بِالأَدَبِ تُشحَذُ الفِطَنُ . (5)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :مَن زادَ أدَبُهُ عَلى عَقلِهِ ، كانَ كَالرّاعِي الضَّعيفِ مَعَ الغَنَمِ الكَثيرِ . (6)

الإمام الحسن عليه السلام :لا أدَبَ لِمَن لا عَقلَ لَهُ . (7)

الإمام زين العابدين عليه السلام :مُجالَسَةُ الصّالِحينَ داعِيَةٌ إلَى الصَّلاحِ ، وآدابُ العُلَماءِ زِيادَةٌ فِي العَقلِ . (8)

.


1- .. غرر الحكم: ج 6 ص 158 ح 9894 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 494 ح 9142 وفيه «العقلاء» بدل «العقل».
2- .. غرر الحكم: ج 6 ص 400 ح 10769 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 539 ح 9975.
3- .. أعلام الدين: ص 96.
4- .. غرر الحكم: ج 2 ص 389 ح 2947 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 303 ح 5394 وفيه «صلاح» بدل «أفضل».
5- .. غرر الحكم: ج 3 ص 236 ح 4333.
6- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 341 ح 910 ؛ غرر الحكم : ج 5 ص 389 ح 8886 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 458 ح 8309 .
7- .. كشف الغمّة: ج 2 ص 197 ، بحار الأنوار: ج 78 ص 111 ح 6 ؛ مطالب السؤول : ج 2 ص 36 .
8- .. الكافي: ج 1 ص 20 ح 12 عن هشام بن الحكم ، تحف العقول: ص283 ، بحار الأنوار: ج 1 ص141 ح 30.

ص: 259

امام على عليه السلام :نيكو همدمى است ادب براى خرد!

امام على عليه السلام :خرد ندارد كسى كه ادب ندارد.

امام على عليه السلام :ادب ، حجّت خرد است ، و دانش ، حجّت دل.

امام على عليه السلام :بهترين خرد ، ادب است.

امام على عليه السلام :ادب ، سبب تيزهوشى مى شود.

امام على عليه السلام_ از حكمت هاى منسوب به ايشان _ :كسى كه ادبش بر خردش افزون باشد ، به سان شبانى ناتوان است در ميان گوسفندان بسيار.

امام حسن عليه السلام :ادب ندارد كسى كه خرد ندارد.

امام زين العابدين عليه السلام :همنشينى با نيكان ، فرا خواننده به نيكى است . و آداب دانشمندان ، افزاينده خِرَد است.

.

ص: 260

4 / 2زينَةُ النَّفسِالإمام عليّ عليه السلام :مَنِ استُهتِرَ (1) بِالأَدَبِ فَقَد زانَ نَفسَهُ . (2)

عنه عليه السلام :إنَّكَ مُقَوَّمٌ بِأَدَبِكَ فَزَيِّنهُ بِالحِلمِ . (3)

عنه عليه السلام :عَقلُ المَرءِ نِظامُهُ ، وأدَبُهُ قِوامُهُ ، وصِدقُهُ إمامُهُ ، وشُكرُهُ تَمامُهُ . (4)

عنه عليه السلام :الأَدَبُ كَمالُ الرَّجُلِ . (5)

عنه عليه السلام :الأَدَبُ أحسَنُ سَجِيَّةٍ . (6)

عنه عليه السلام :لا حُلَلَ كَالآدابِ . (7)

عنه عليه السلام :لا زينَةَ كَالآدابِ . (8)

عنه عليه السلام :الآدابُ حُلَلٌ حِسانٌ . (9)

عنه عليه السلام :الأدَبُ حُلَلٌ جُدَدٌ . (10)

.


1- .. يقال : اُهتِرَ فلانٌ بكذا ، واستُهتِر ، فهو مُهتَرٌ به و مستَهتَر : أي مُولَع به لا يتحدّث بغيره ، ولا يفعل غيره (النهاية : ج 5 ص 242 «هتر»).
2- .. غرر الحكم: ج 5 ص 264 ح 8278 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 446 ح 7875 وفيه «زيّن» بدل «زان».
3- .. غرر الحكم: ج 3 ص 57 ح 3813 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 172 ح 3599.
4- .. غرر الحكم: ج 4 ص 364 ح 6335.
5- .. غرر الحكم: ج 1 ص 264 ح 998 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 43 ح 1020.
6- .. غرر الحكم: ج 1 ص 239 ح 967 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 31 ح 505.
7- .. غرر الحكم: ج 6 ص 354 ح 10491 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 532 ح 9693.
8- .. غرر الحكم: ج 6 ص 351 ح 10466 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 531 ح 9656.
9- .. الأمالي للمفيد: ص 336 ح 7 ، الأمالي للطوسي : ص 115 ح 175 كلاهما عن عبد اللّه بن محمّد عن الإمام الهادي عن آبائه عليهم السلام ، أعلام الدين : ص 81 ، بحار الأنوار: ج 75 ص 67 ح 6.
10- .. تحف العقول: ص 202 ، بحار الأنوار: ج 78 ص 39 ح 13.

ص: 261

4 / 2 آراستگى جان

4 / 2آراستگى جانامام على عليه السلام :آن كه دل باخته ادب باشد ، جانِ خويش را آراسته مى سازد.

امام على عليه السلام :همانا تو به اَدَبَت بهاگذارى مى شوى . پس آن را به بردبارى بياراى.

امام على عليه السلام :خرد آدمى ، سامان بخش اوست ، و ادبش مايه قوام او ، و راستى (/ راستگويى اش) پيشواى او ، و سپاس گزارى اش كمال او.

امام على عليه السلام :ادب ، كمال مرد است.

امام على عليه السلام :ادب ، زيباترين خصلت است.

امام على عليه السلام :هيچ جامه اى چون آداب نيست .

امام على عليه السلام :هيچ زيورى چون آداب نيست.

امام على عليه السلام :آداب ، جامه هايى نيكو و زيبا هستند.

امام على عليه السلام :آداب ، جامه هايى نو هستند.

.

ص: 262

عنه عليه السلام :الآدابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ . (1)

عنه عليه السلام :يا مُؤمِنُ ، إنَّ هذَا العِلمَ وَالأَدَبَ ثَمَنُ نَفسِكَ فَاجتَهِد في تَعَلُّمِهِما ، فَما يَزيدُ مِن عِلمِكَ وأدَبِكَ يَزيدُ في ثَمَنِكَ وقَدرِكَ ؛ فَإِنَّ بِالعِلمِ تَهتَدي إلى رَبِّكَ ، وبِالأَدَبِ تُحسِنُ خِدمَةَ رَبِّكَ ، وبِأَدَبِ الخِدمَةِ يَستَوجِبُ العَبدُ وَلايَتَهُ وقُربَهُ ، فَاقبَلِ النَّصيحَةَ كَي تَنجُوَ مِنَ العَذابِ . (2)

4 / 3حُسنُ الخُلُقِالإمام عليّ عليه السلام :ثَمَرَةُ الأَدَبِ حُسنُ الخُلُقِ . (3)

عنه عليه السلام :سَبَبُ تَزكِيَةِ الأَخلاقِ حُسنُ الأَدَبِ . (4)

4 / 4زينَةُ الحَسَبِ وَالنَّسَبِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن قَعَدَ بِهِ حَسَبُهُ ، نَهَضَ بِهِ أدَبُهُ . (5)

الإمام عليّ عليه السلام :طَلَبُ الأَدَبِ جَمالُ الحَسَبِ . (6)

عنه عليه السلام :عَلَيكَ بِالأَدَبِ ؛ فَإِنَّهُ زَينُ الحَسَبِ . (7)

.


1- .. نهج البلاغة: الحكمة 5 ، غرر الحكم: ج 1 ص 144 ح 534 ، أعلام الدين : ص 108 ، روضة الواعظين : ص 15 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 68 ح 7.
2- .. مشكاة الأنوار: ص 239 ح 689 ، روضة الواعظين: ص 16 ، بحار الأنوار: ج 1 ص 180 ح 64.
3- .. غرر الحكم: ج 3 ص 325 ح 4603.
4- .. غرر الحكم: ج 4 ص 121 ح 5520 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 281 ح 5070.
5- .. ربيع الأبرار: ج 3 ص 261 ؛ غرر الحكم: ج 5 ص 241 ح 8167 .
6- .. غرر الحكم: ج 4 ص 254 ح 6007 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 318 ح 5557.
7- .. غرر الحكم: ج 4 ص 287 ح 6096 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 335 ح 5722 .

ص: 263

4 / 3 نيك خويى
4 / 4 زيور يافتن حَسَب و نَسَب

امام على عليه السلام :آداب ، جامه هايى [نو و] تازه هستند.

امام على عليه السلام :اى مؤمن! اين دانش و ادب ، بهاى جان توست . پس در آموختن آن دو بكوش ، كه هر چه بر دانش و ادبت افزوده شود ، بر قدر و قيمت تو افزوده مى شود . با دانش است كه به پروردگارت راه مى يابى ، و با ادب است كه به پروردگارت خوش خدمت مى كنى ، و با ادب در خدمت گزارى است كه بنده سزاوار ولايت و قرب او مى شود . پس [اين ]نصيحت را بپذير تا از عذاب بِرَهى.

4 / 3نيك خويىامام على عليه السلام :ميوه ادب ، نيك خويى است.

امام على عليه السلام :نيكويىِ ادب ، مايه بالندگىِ اخلاق است.

4 / 4زيور يافتن حَسَب و نَسَب (1)پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه حَسَبش او را بنشاند ، ادبش او را بر مى خيزانَد [و بلندپايه مى گردانَد] .

امام على عليه السلام :تحصيل ادب ، مايه زيبايىِ حَسَب است.

امام على عليه السلام :ادب بياموز كه ادب ، زيور حَسَب است.

.


1- .حَسَب ، شرافت و مفاخر خانوادگى است و نَسَب ، نژاد و تبار و نياكان است .

ص: 264

عنه عليه السلام :الأَدَبُ يُغني مِنَ الحَسَبِ . (1)

عنه عليه السلام :حُسنُ الأَدَبِ يَنوبُ عَنِ الحَسَبِ . (2)

عنه عليه السلام :الأَدَبُ أحَدُ الحَسَبَينِ . (3)

عنه عليه السلام :مُرُوَّةُ العاقِلِ دينُهُ ، وحَسَبُهُ أدَبُهُ . (4)

عنه عليه السلام :الأَدَبُ أفضَلُ حَسَبٍ . (5)

عنه عليه السلام :كُلُّ الحَسَبِ مُتَناهٍ إلَا العَقلَ وَالأَدَبَ . (6)

عنه عليه السلام :لا حَسَبَ أبلَغُ مِنَ الأَدَبِ . (7)

عنه عليه السلام :لا حَسَبَ أنفَعُ مِنَ الأَدَبِ . (8)

عنه عليه السلام :لا حَسَبَ أرفَعُ مِنَ الأَدَبِ . (9)

عنه عليه السلام :أشرَفُ حَسَبٍ حُسنُ أدَبٍ . (10)

عنه عليه السلام :أكرَمُ حَسَبٍ حُسنُ الأَدَبِ . (11)

.


1- .. كنز الفوائد : ج 1 ص 319 ، أعلام الدين: ص 84 ، بحار الأنوار: ج 75 ص 68 ح 8.
2- .. الإرشاد: ج 1 ص 298 ، كنز الفوائد: ج 1 ص 320 ، بحار الأنوار: ج 75 ص 68 ح 8.
3- .. غرر الحكم: ج 2 ص 15 ح 1621 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 26 ح 311.
4- .. غرر الحكم: ج 6 ص 128 ح 9779 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 489 ح 9054.
5- .. غرر الحكم: ج 1 ص 76 ح 286 .
6- .. غرر الحكم: ج 4 ص 542 ح 6912 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 377 ح 6382 .
7- .. الكافي: ج 8 ص 19 ح 4 عن جابر بن يزيد عن الإمام الباقر عليه السلام ، كتاب من لايحضره الفقيه: ج 4 ص 406 ح 5880 ، الأمالي للصدوق: ص 399 ح 515 ، التوحيد: ص 73 ح 27 كلّها عن جابر بن يزيد الجعفي عن الإمام الباقر عن آبائه عليهم السلام ، تحف العقول: ص 93 ، بحار الأنوار: ج 75 ص 67 ح 3.
8- .. كنز الفوائد: ج 1 ص 319 ، بحار الأنوار: ج 71 ص 428 ح 78.
9- .. غرر الحكم: ج 6 ص 378 ح 10616 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 533 ح 9758.
10- .. غرر الحكم: ج 2 ص 390 ح 2949 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 114 ح 2504.
11- .. غرر الحكم: ج 2 ص 467 ح 3319 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 114 ح 2529.

ص: 265

امام على عليه السلام :ادب ، از حَسَب، بى نياز مى گرداند.

امام على عليه السلام :ادبِ نيكو ، جانشين حَسَب است.

امام على عليه السلام :ادب ، خود ، جاى حَسَب يا نسب را مى گيرد .

امام على عليه السلام :مروّت خردمند ، ديندارىِ اوست ، و حَسَبش ، ادب او.

امام على عليه السلام :ادب ، برترين حَسَب است.

امام على عليه السلام :هر حَسَب ، پايان پذير است، مگر خرد و ادب.

امام على عليه السلام :هيچ حَسَبى ، رساتر از ادب نيست.

امام على عليه السلام :هيچ حَسَبى ، سودمندتر از ادب نيست.

امام على عليه السلام :هيچ حَسَبى ، والاتر از ادب نيست.

امام على عليه السلام :شريف ترينِ حَسَب ، ادب نيكوست.

امام على عليه السلام :ارجمندترين حَسَب ، نيكويىِ ادب است.

.

ص: 266

عنه عليه السلام :نِعمَ النَّسَبُ حُسنُ الأَدَبِ . (1)

عنه عليه السلام :أكرَمُ النَّسَبِ حُسنُ الأَدَبِ . (2)

عنه عليه السلام :حُسنُ الأَدَبِ أفضَلُ نَسَبٍ ، وأشرَفُ سَبَبٍ . (3)

عنه عليه السلام :قَليلُ الأَدَبِ خَيرٌ مِن كَثيرِ النَّسَبِ . (4)

عنه عليه السلام :حَسَبُ الأَدَبِ أشرَفُ مِن حَسَبِ النَّسَبِ . (5)

عنه عليه السلام :حُسنُ الأَدَبِ يَستُرُ قُبحَ النَّسَبِ . (6)

عنه عليه السلام_ فِي الدّيوانِ المَنسوبِ إلَيهِ _ : لَو صِيغَ مِن فِضَّةٍ نَفسٌ عَلى قَدَرٍلَعادَ مِن فَضلِهِ لَمّا صَفا ذَهَبا م_ا لِل_فَت_ى حَسَ_بٌ إلّا إذا كَمُلَتآدابُهُ وحَوَى الآدابَ وَالحَسَبا . (7)

عنه عليه السلام_ فِي الدّيوانِ المَنسوبِ إلَيهِ _ : كُنِ ابنَ مَن شِئتَ واكتَسِب أدبايُغنِكَ مَحمودُهُ عَنِ النَّسَبِ فَلَيسَ يُغنِ_ي الحَسي_بَ نِسبَتُهُبِلا لِ_س_انٍ لَهُ ولا أدَبِ إنَّ الفَتى مَن يَقولُ : ها أنَا ذالَيسَ الفَتى مَن يَقولُ : كانَ أبي . (8)

.


1- .. غرر الحكم: ج 6 ص 159 ح 9895 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 494 ح 9143 .
2- .. المناقب للخوارزمي : ص 376 ح 395 ، الفصول المهمة لابن الصباغ : ص 110 ؛ شرح ابن ميثم على مئة كلمة للجاحظ : ص 140 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 494 ح 9143 وفيه «نعم» بدل «أكرم» .
3- .. غرر الحكم: ج 3 ص 392 ح 4853.
4- .. غرر الحكم: ج 4 ص 498 ح 6734 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 371 ح 6268 وراجع : تهذيب الكمال : ج 12 ص 449 الرقم 2727 .
5- .. غرر الحكم: ج 3 ص 401 ح 4893 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 231 ح 4419.
6- .. غرر الحكم: ج 3 ص 383 ح 4813 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 228 ح 4389.
7- .. الديوان المنسوب إلى الإمام عليّ عليه السلام : ص 64 ح 21 .
8- .. الديوان المنسوب إلى الإمام عليّ عليه السلام : ص 78 ح 33 .

ص: 267

امام على عليه السلام :نيكو نَسَبى است ادبِ نيكو!

امام على عليه السلام :گرامى ترين نَسَب ، نيكْ ادبى است.

امام على عليه السلام :ادب نيكو ، بهترين نَسَب و ارجمندترين سبب است.

امام على عليه السلام :اندكى ادب ، بهتر از [داشتنِ] نَسَبِ بسيار است.

امام على عليه السلام :شرافت ادب ، ارجمندتر از شرافت نَسَب است.

امام على عليه السلام :نيكويىِ ادب ، زشتى نَسَب را مى پوشاند.

امام على عليه السلام_ در ديوان منسوب به ايشان _ :اگر جان آدمى از سيم ساخته شود هر گاه تصفيه شود ، به خاطر فضيلتى كه دارد ، به زر تبديل مى شود . جوان مرد را حَسَبى نيست؛ مگر آن گاه كه كامل گردد آداب او ، و آداب و حَسَب ، هر دو را به چنگ آورد .

امام على عليه السلام_ در ديوان منسوب به ايشان _ :فرزندِ هر كه مى خواهى، باش و ادب به دست آر كه ادبِ پسنديده ، تو را از نَسَب، بى نياز مى گردانَد . نَسبِ شخصِ با حَسَب ، او را بى نياز نمى كند اگر زبان و ادبى [نيكو] نداشته باشد . جوان مرد، كسى است كه بگويد : من خود چنينم . جوان مرد، كسى نيست كه بگويد : پدرم [ چنان ] بود.

.

ص: 268

4 / 5الشَّرَفُ وَالرِّئاسَةُالإمام عليّ عليه السلام :أفضَلُ الشَّرَفِ الأَدَبُ . (1)

عنه عليه السلام :إنَّمَا الشَّرَفُ بِالعَقلِ وَالأَدَبِ ، لا بِالمالِ وَالحَسَبِ . (2)

عنه عليه السلام :الأَدَبُ رِئاسَةٌ . (3)

عنه عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ : بِمَ الاِفتِخارُ ؟ _ :بِإِحدى ثَلاثٍ : مالٍ ظاهِرٍ ، أو أدَبٍ بارِعٍ ، أو صَناعَةٍ لا يَستَحيِي المَرءُ مِنها . (4)

راجع: ص 222 (الأدب / الفصل الثاني / الحثّ على الأدب) .

.


1- .. غرر الحكم: ج 2 ص 380 ح 2903 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 117 ح 2619 وفيه «أعظم» بدل «أفضل».
2- .. غرر الحكم: ج 3 ص 77 ح 3873 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 178 ح 3654.
3- .. الخصال: ص 505 ح 3 عن الأصبغ بن نباتة ، بحار الأنوار: ج 75 ص 67 ح 5.
4- .. الاختصاص: ص 188 ، بحار الأنوار: ج 78 ص 32 ح 101.

ص: 269

4 / 5 شرافت و سَروَرى

4 / 5شرافت و سَروَرىامام على عليه السلام :برترين شرافت ، ادب است.

امام على عليه السلام :شرافت ، به عقل و ادب است ، نه به مال و حَسَب.

امام على عليه السلام :ادب ، خود ، سَروَرى است.

امام على عليه السلام_ در پاسخ اين پرسش كه : افتخار به چيست؟ _ :به يكى از اين سه چيز : دارايىِ نمايان ، يا ادب درخشان ، يا شغل آبرومند.

ر . ك : ص 223 (ادب / فصل دوم / ترغيب به ادب) .

.

ص: 270

الفصل الخامس : أولياء التأديب5 / 1اللّه عزّوجلُّرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أدَّبَني رَبّي فَأَحسَنَ تَأديبي . (1)

الاختصاص :عَن بَعضِ الهاشِمِيّينَ رَفَعَ الحَديثَ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله أنَّ أعرابِيّا أتاهُ فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، أيُدالِكُ (2) الرَّجُلُ امرَأَتَهُ؟ قالَ : نَعَم إذا كانَ مُلفَجا (3) . فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ مَن أدَّبَكَ؟ قالَ : اللّهُ أدَّبَني ، وأنَا أفصَحُ العَرَبِ مَيدَ (4) أنّي مِن قُرَيشٍ ، ورُبّيتُ في حِجرٍ مِن هَوازِنَ بَني سَعدِ بنِ بَكرٍ . (5)

.


1- .. مجمع البيان: ج 10 ص 500 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 382 ؛ أدب الإملاء : ص 1 عن عبداللّه ، كنز العمّال: ج 11 ص 406 ح 31895 .
2- .. المُدالَكَة : المُماطَلَة ، يعني مَطْلَه إيّاها بالمَهر (النهاية : ج 2 ص 130 «دلك»).
3- .. المُلفَج _ بفتح الفاء _: الفقير ، يقال : ألفَجَ الرجُلُ فهو مُلفَج ، على غير قياس (النهاية : ج 4 ص 259 «لفج»).
4- .. مَيْدَ و بَيْدَ : لُغتان بمعنى غَيْر . وقيل : معناهما : على أنّ (النهاية : ج 4 ص 379 «ميد»).
5- .. الاختصاص: ص 187 ، بحار الأنوار: ج 17 ص 158 ح 2.

ص: 271

فصل پنجم : ادب آموزان(مربّيان)
5 / 1 خدا

فصل پنجم : ادب آموزان (مربّيان)5 / 1خداپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مرا پروردگارم تربيت كرد و نيكو تربيتم كرد.

الاختصاص :يكى از هاشميان ، در حديثى كه سند ان را به پيامبر خدا رسانده است، روايت كرده كه باديه نشينى ، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا! آيا رواست كه مرد در پرداخت مهريه همسرش ، امروز و فردا كند؟ فرمود : «آرى ، اگر تهى دست باشد». گفت : اى پيامبر خدا! چه كسى تو را ادب آموخت؟ فرمود : «خدا مرا ادب آموخت ، و من فصيح ترينِ عرب هايم ؛ چرا كه من از قريش هستم و در دامنى از بنى سعد بن بكر از هوازِن تربيت شده ام».

.

ص: 272

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل أدَّبَ نَبِيَّهُ فَأَحسَنَ أدَبَهُ ، فَلَمّا أكمَلَ لَهُ الأَدَبَ قالَ : «إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ» (1) ، ثُمَّ فَوَّضَ إلَيهِ أمرَ الدّينِ وَالاُمَّةِ لِيَسوسَ (2) عِبادَهُ ، فَقالَ عز و جل : «مَا ءَاتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُواْ» (3) ، وإنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ مُسَدَّدا مُوَفَّقا مُؤَيَّدا بِروحِ القُدُسِ ؛ لا يَزِلُّ ولا يُخطِئُ في شَيءٍ مِمّا يَسوسُ بِهِ الخَلقَ ، فَتَأَدَّبَ بآدابِ اللّهِ . (4)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :المَرَضُ سَوطُ اللّهِ فِي الأَرضِ يُؤَدِّبُ بِهِ عِبادَهُ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ البَلاءَ لِلظّالِمِ أدَبٌ . (6)

الإمام الحسين عليه السلام :اللّهُمَّ لا تَستَدرِجني (7) بِالإِحسانِ ، ولا تُؤَدِّبني بِالبَلاءِ . (8)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ في دُعاءِ السَّحَرِ _ :إلهي لا تُؤَدِّبني بِعُقوبَتِكَ ، ولا تَمكُر بي في حيلَتِكَ . (9)

الإمام الباقر عليه السلام_ في ذِكرِ خَبَرِ يَعقوبَ عليه السلام _ :فَلَمّا مَضى وَلَدُ يَعقوبَ مِن عِندِهِ نَحوَ مِصرَ بِكِتابِهِ ، نَزَلَ جَبرَئيلُ عليه السلام عَلى يَعقوبَ عليه السلام فَقالَ لَهُ : يا يَعقوبُ ، إنَّ رَبَّكَ يَقولُ لَكَ : مَنِ ابتَلاكَ بِمَصائِبِكَ الَّتي كَتَبتَ بِها إلى عَزيزِ مِصرَ؟ قالَ يَعقوبُ عليه السلام : أنتَ بَلَوتَني بِها عُقوبَةً مِنكَ وأدَبا لي . قالَ اللّهُ : فَهَل كانَ يَقدِرُ عَلى صَرفِها عَنكَ أحدٌ غَيري؟ قالَ يَعقوبُ عليه السلام : اللّهُمَّ لا . فَقالَ اللّهُ تَبارَكَ و تَعالى : . . . يا يَعقوبُ ، أنَا رادٌّ إلَيكَ يوسُفَ وأخاهُ ، ومُعيدٌ إلَيكَ ما ذَهَبَ مِن مالِكَ ولَحمِكَ ودَمِكَ ، ورادٌّ إليكَ بَصَرَكَ ، ومُقَوِّمٌ لَكَ ظَهرَكَ ، وطِب نَفسا وقَرَّ عَينا ، وإنَّ الَّذي فَعَلتُهُ بِكَ كانَ أدَبا مِنّي لَكَ ، فَاقبَل أدَبي . (10)

.


1- .. القلم: 4.
2- .. ساسَ زيدٌ الأمرَ يَسُوسُه سياسَةً : دبّرَه وقام بأمرِه (المصباح المنير : ص 295 «سوس»).
3- .. الحشر: 7.
4- .. الكافي: ج 1 ص 266 ح 4 عن فضيل بن يسار ، بحار الأنوار: ج 17 ص 4 ح 3.
5- .. الجامع الصغير: ج 2 ص 666 ح 9194 ، كنز العمّال: ج 3 ص 306 ح 6680 كلاهما نقلاً عن الخليلي عن جرير البجلي .
6- .. جامع الأخبار: ص 310 ح 852 ، بحار الأنوار: ج 67 ص 235 ح 54 .
7- .. استدراجُ اللّه ِ تعالى العبدَ: أنّه كلّما جدّد خطيئةً جدّد له نعمة وأنساه الاستغفار ، أو أن يأخذه قليلاً قليلاً ولا يباغته (القاموس المحيط: ج 1 ص 188 «درج») .
8- .. الدرّة الباهرة: ص 29 ، نثر الدر : ج 1 ص 336 ، نزهة الناظر: ص 130 ح 238 ، كشف الغمّة: ج 2 ص 243 ، بحار الأنوار: ج 78 ص 127 ح 9 .
9- .. مصباح المتهجّد: ص 582 ح 691 ، الإقبال: ج 1 ص 157 كلاهما عن أبي حمزة الثمالي ، بحار الأنوار: ج98 ص 82 ح 2 .
10- .. تفسير العيّاشي: ج 2 ص 191 ح 65 عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 12 ص 314 ح 129 .

ص: 273

امام صادق عليه السلام :خداوند عز و جل پيامبرش را تربيت كرد و نيكو تربيتش كرد و چون ادب و تربيتِ او را به كمال رساند ، فرمود : «همانا تو داراى خويى والا هستى» . آن گاه ، كار دين و امّت را به او واگذار كرد تا بندگان او را تربيت و اداره كند . پس فرمود : «آنچه را كه پيامبر به شما فرمود ، به كار گيريد و از آنچه شما را از آن نهى كرد ، باز ايستيد» . پيامبر خدا ، هدايتْ شده و توفيقْ يافته بود و به وسيله «روح القُدُس» (1) تأييد و كمك مى شد . در هيچ امرى از امور اداره مردم ، دچار لغزش و خطا نمى شد ؛ چرا كه آراسته به آداب الهى بود.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بيمارى ، تازيانه خدا در روى زمين است و با آن ، بندگانش را تأديب [و تنبيه] مى كند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بلا براى ستمگر ، مايه ادب است.

امام حسين عليه السلام :بار خدايا! با نيكى كردنت [به من] ، مرا به دام عذابت مكشان ، (2) و با بلا ، ادبم نفرما.

امام زين العابدين عليه السلام_ در دعاى سحر _ :معبود من! مرا با كيفرت ادب مفرما ، و با حيله ات ، با من مكر مكن.

امام باقر عليه السلام_ در بيان داستان يعقوب عليه السلام _ :چون پسران يعقوب ، با نامه او از نزد وى ره سپار مصر شدند ، جبرئيل عليه السلام بر يعقوب عليه السلام فرود آمد و گفت : «اى يعقوب! پروردگارت به تو مى فرمايد : چه كسى تو را به آن گرفتارى هايى كه براى عزير مصر نوشتى ، دچار گردانيد؟» . يعقوب عليه السلام گفت : تو مرا به آنها دچار ساختى تا بدين وسيله ، مرا مجازات و ادب كنى. خداوند فرمود : «پس آيا هيچ كسى جز من ، مى تواند آن گرفتارى ها را از تو دور كند؟» . يعقوب عليه السلام گفت : بار الها ، نه! خداوند _ تبارك و تعالى _ فرمود : « ... اى يعقوب! من يوسف و برادرش را به تو بر مى گردانم ، و مال و گوشت و خونِ از دست رفته ات را به تو باز مى دهم ، و بينايى ات را به تو بر مى گردانم ، و پشتت را راست مى كنم . خوش باش و شاد . اين كارها كه با تو كردم ، براى تأديب تو بود . پس ادبم را بپذير» .

.


1- .مراد از روح القُدُس ، جبرئيل است كه در قرآن ، از او به «روح الأمين» (شعرا: آيه 194) نيز ياد شده و پاكىِ او از هر گونه خطا و آلودگى و گناه و گم راهى ، سبب ناميده شدن او به روح القدس است . (الميزان فى تفسير القرآن : ج 12 ص347) .
2- .واژه «استدراج» كه در متن عربى آمده، به اين معناست كه : هر گناهى كه بنده مرتكب مى شود ، خداوند به او نعمتى دهد و استغفار را از ياد او ببرد . يا اين كه : او را اندك اندك به دام اندازد و ناگهان و يك باره ، مجازاتش نكند.

ص: 274

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ رَسولَ اللّه صلى الله عليه و آله كانَ لا يَسأَلُهُ أحَدٌ مِنَ الدُّنيا شَيئا إلّا أعطاهُ ، فَأَرسَلَت إلَيهِ امرَأَةٌ ابنا لَها فَقالَت : اِنطَلِق إلَيهِ فَاسأَلهُ ، فَإِن قالَ لَكَ : لَيسَ عِندَنا شَيءٌ فَقُل : أعطِني قَميصَكَ . قالَ : فَأَخَذَ قَميصَهُ فَرمى بِهِ إِلَيهِ . فَأَدَّبَهُ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى عَلَى القَصدِ فَقالَ : «وَ لَا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَّحْسُورًا» (1) . (2)

فقه الرضا عليه السلام :أروي أنَّ جَبرَئيلَ عليه السلام اُهبِطَ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّ اللّهَ عز و جل يَقرَأُ عَلَيكَ السَّلامَ ويَقولُ لَكَ : اِقرَأ : بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ «لَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ» (3) الآيَةَ . فَأَمَرَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله مُنادِيا يُنادي : مَن لَم يَتَأَدَّب بِأَدَبِ اللّهِ تَقَطَّعَت نَفسُهُ عَلَى الدُّنيا حَسَراتٍ . (4)

.


1- .. الإسراء : 29.
2- .. الكافي: ج 4 ص 55 ح 7 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 289 ح 59 نحوه وكلاهما عن عجلان ، بحار الأنوار: ج 16 ص 271 ح 90.
3- .. طه: 131.
4- .. فقه الرضا: ص 364 ، بحار الأنوار: ج 71 ص 348 ح 17.

ص: 275

امام صادق عليه السلام :هيچ كس از پيامبر خدا چيزى از دنيا نمى خواست ، مگر آن كه به او عطا مى كرد . زنى فرزندش را نزد وى فرستاد و گفت : نزد او برو و از او چيزى بخواه . اگر به تو فرمود : چيزى در بساط نداريم ، بگو : همان پيراهنت را به من بده. پيامبر صلى الله عليه و آله پيراهن خود را در آورد و به آن پسر داد . پس خداوند _ تبارك و تعالى _ او را ادب ميانه روى آموخت و فرمود : «و دستت را به گردنت زنجير مكن و زيادى [هم ]گشاده دستى منما، كه ملامت شده و حسرت زده بر جاى مى مانى» .

فقه الرضا عليه السلام :روايت مى كنم كه جبرئيل عليه السلام به نزد پيامبر خدا فرستاده شد و گفت : اى پيامبر خدا! خداوند عز و جل تو را سلام مى رسانَد و به تو مى فرمايد : «بخوان : به نام خداى مهرگسترِ مهربان . «هرگز به سوى آنچه اصنافى از ايشان را از آن برخوردار كرده ايم ، چشم مدوز» » تا آخر آيه . پس پيامبر صلى الله عليه و آله به جارْ زننده اى فرمود تا جار بزند كه : «هر كس به ادب خدا آراسته نگردد ، جانش از حسرت هاى دنيايى متلاشى مى شود» .

.

ص: 276

الإمام الهادي عليه السلام_ فِي الدُّعاءِ _ :اللّهُمَّ . . . لَكَ الحَمدُ عَلى ما سَوَّيتَ مِن خَلقي ، وأدَّبتَني فَأَحسَنتَ أدَبي ، مَنّا مِنكَ عَلَيَّ لا لِسابِقَةٍ كانَت مِنّي . (1)

5 / 2الأَنبِياءُ عليهم السّلامرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ عز و جل أَمَرَني أن اُعَلِّمَكُم ما عَلَّمَني ، وأن اُؤَدِّبَكُم . (2)

عنه صلى الله عليه و آله_ مِن كتابِهِ إلى أكثَمَ بنِ صَيفِيٍّ _ :مِن مُحَمَّدٍ رَسولِ اللّهِ إلى أكثَمَ بنِ صَيفِيٍّ : أحمَدُ اللّهَ إلَيكَ ، إنَّ اللّهَ تَعالى أمَرَني أن أقولَ : لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وآمُرَ النّاسَ بِقَولِها ، وَالخَلقُ خَلقُ اللّهِ عز و جل ، وَالأَمرُ كُلُّهُ للّهِِ ، خَلَقَهُم وأماتَهُم وهُوَ يَنشُرُهُم وإلَيهِ المَصيرُ ، أدَّبتُكُم بِآدابِ المُرسَلينَ ، ولَتُسأَلُنَّ عَنِ النَّبَأِ العَظيمِ ، ولَتَعلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعدَ حينٍ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام_ مِن كِتابٍ بَعَثَهُ مَعَ قَيسِ بنِ سَعدٍ إلى أهلِ مِصرَ _ :... فَكانَ مِمّا أكرَمَ اللّهُ عز و جل بِهِ هذِهِ الاُمَّةَ وخَصَّهُم بِهِ مِنَ الفَضيلَةِ أن بَعَثَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله إلَيهِم ، فَعَلَّمَهُمُ الكِتابَ وَالحِكمَةَ وَالسُّنَّةَ وَالفَرائِضَ وأدَّبَهُم لِكَيما يَهتَدوا . (4)

عنه عليه السلام :عَلَيكَ بِمُداراةِ النّاسِ وإكرامِ العُلَماءِ وَالصَّفحِ عَن زَلّاتِ الإِخوانِ ، فَقَد أدَّبَكَ سَيِّدُ الأَوَّلينَ وَالآخِرينَ بِقَولِهِ صلى الله عليه و آله : «اُعفُ عَمَّن ظَلَمَكَ ، وصِل مَن قَطَعَكَ ، وأعطِ مَن حَرَمَكَ» . (5)

.


1- .. مصباح المتهجّد: ص 343 ح 453 ، جمال الاُسبوع: ص 210 كلاهما عن يعقوب بن يزيد الكاتب الأنباري ، بحار الأنوار: ج 90 ص 49 ح 12.
2- .. نوادر الاُصول : ج 1 ص 255 عن أبي هريرة ، كنز العمّال: ج 15 ص 415 ح 41638.
3- .. كمال الدين: ص 571 ، كنز الفوائد: ج 2 ص 124 نحوه ، بحار الأنوار: ج 22 ص 87 ح 40 .
4- .. الغارات : ج 1 ص 210 عن سهل بن سعد ، إرشاد القلوب: ص 322 من كتابه عليه السلام إلى حذيفة بن اليمان نحوه ، بحار الأنوار: ج 28 ص 88 ح 3 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 6 ص 58.
5- .. تذكرة الخواصّ : ص 136 ؛ بحار الأنوار: ج 78 ص 71 ح 34.

ص: 277

5 / 2 پيامبران عليهم السلام

امام هادى عليه السلام_ در دعا _ :بار خدايا! ... سپاس، تو را كه مرا سالم و به سامان آفريدى و ادبم كردى ، و نيكو ادبم كردى . و اين همه ، از روى بنده نوازىِ تو نسبت به من است ، نه آن كه مرا نزد تو پيشينه اى [از كار نيك و سزامندى] باشد.

5 / 2پيامبران عليهم السّلامپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل به من دستور داد كه آنچه را به من آموخته است ، به شما تعليم دهم و ادبتان آموزم.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در نامه اش به اكثم بن صيفى _ :از محمّد، پيامبر خدا ، به اكثم بن صيفى : هم صدا با تو ، خدا را مى ستايم و سپاس مى گويم . خداى متعال به من دستور داد كه بگويم : «معبودى جز خداى يكتا نيست» ، و مردم را نيز به گفتن آن فرمان دهم . مردم، آفريده خداى عز و جل هستند ، و همه كارها در اختيار اوست . آنان را آفريد و ميراند ، و همو دوباره زنده شان مى كند و بازگشت، به سوى اوست . من آداب رسولان الهى را به شما آموختم و بى گمان ، در باره خبر بزرگ پرسيده خواهيد شد و پس از چندى ، خبر آن را خواهيد دانست.

امام على عليه السلام_ در نامه اى كه توسّط قيس بن سعد به مصريان فرستاد _ :از جمله چيزهايى كه خداوند عز و جل اين امّت را بدان مفتخر ساخت ، و اين امتياز را به آنان ارزانى داشت ، اين بود كه محمّد صلى الله عليه و آله را به سويشان فرستاد ، و او كتاب و حكمت و سنّت و فرايض را به ايشان آموخت و ادبشان كرد تا در راه راست ، گام زنند.

امام على عليه السلام :بر تو باد مدارا كردن با مردم ، گرامى داشتن دانشمندان ، و گذشت از لغزش هاى برادران ؛ چرا كه سَرور عالميان ، تو را چنين ادب آموخته و فرموده است : «از كسى كه به تو ستم كرده است ، گذشت كن و با كسى كه از تو بريده است ، پيوند زن و به كسى كه از تو دريغ ورزيده است ، عطا كن».

.

ص: 278

الإمام الصادق عليه السلام_ في دَليلِ إثباتِ الأَنبِياءِ وَالرُّسُلِ _ :. . . فَثَبَتَ الآمِرونَ وَالنّاهونَ عَنِ الحَكيمِ العَليمِ في خَلقِهِ وَالمُعَبِّرونَ عَنهُ جَلَّ وعَزَّ ، وهُمُ الأَنبِياءُ عليهم السلام وصَفوَتُهُ مِن خَلقِهِ حُكَماءَ مُؤَدَّبينَ بِالحِكمَةِ ، مَبعوثينَ بِها ، غَيرَ مُشارِكينَ لِلنّاسِ _ عَلى مُشارَكَتِهِم لَهُم فِي الخَلقِ وَالتَّركيبِ _ في شَيءٍ مِن أحوالِهِم (1) .

الإمام الرضا عليه السلام :. . . فَإِن قالَ قائِلٌ : فَلِمَ وَجَبَ عَلَيهِم مَعرِفَةُ الرُّسُلِ وَالإِقرارُ بِهِم وَالإِذعانُ لَهُم بِالطّاعَةِ؟ قيلَ : لِأَنَّهُ لَمّا أن لَم يَكُن في خَلقِهِم وقُواهُم ما يُكمِلونَ بِهِ مَصالِحَهُم ، وكانَ الصّانِعُ مُتَعالِيا عَن أن يُرى ، وكانَ ضَعفُهُم وعَجزُهُم عَن إدراكِهِ ظاهِرا ؛ لم يَكن بُدٌّ لَهُم مِن رَسولٍ بَينَهُ وبَينَهُم مَعصومٍ ، يُؤَدّي إلَيهِم أمرَهُ ونَهيَهُ وأدَبَهُ ، ويَقِفُهُم عَلى ما يَكونُ بِهِ اجتِرارُ مَنافِعِهِم ومَضارِّهِم . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ فِي الدّيوانِ المَنسوبِ إلَيهِ _ : فَاطلُب فَدَيتُكَ عِلما وَاكتَسِب أدَباتَظفَر يَداكَ بِهِ وَاستَجمِلِ الطَّلَبا لِلّهِ دَرُّ فَ_ت_ىً أنسابُ_هُ كَ_رَمٌيا حَبَّ_ذا كَ_رَمٌ أضح_ى لَ_هُ نَسَبا هَلِ المُروءَةُ إلّا ما تَقومُ بِهِمِنَ الذِّمامِ وحِفظِ الجارِ إن عَتَبا مَن لَم يَؤَدِّبهُ دينُ المُصطَفى أدَبامَحضا تَحَيَّرَ فِي الأَحوالِ وَاضطَرَبا . (3)

.


1- .. الكافي: ج 1 ص 168 ح 1 ، علل الشرائع: ص 120 ح 3 ، التوحيد: ص 249 ح 1 ، الاحتجاج: ج 2 ص 213 ح 223 كلاهما نحوه وكلّها عن هشام بن الحكم ، بحار الأنوار: ج 10 ص 165 ح 2 .
2- .. عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 100 ح 1 ، علل الشرائع : ص 252 ح 9 عن الفضل بن شاذان ، بحارالأنوار : ج 6 ص 59 ح 1 .
3- .. الديوان المنسوب إلى الإمام عليّ عليه السلام : ص 64 ح 21 .

ص: 279

امام صادق عليه السلام_ در اثبات نبوّت پيامبران و رسولان _ :پس ثابت شد كه از سوى خداوند حكيم دانا ، بايد در ميان خلقش كسانى باشند كه آنان را امر و نهى كنند ، و سخنگويانى از جانب او عز و جل باشند . ايشان همان پيامبران و برگزيدگانِ از ميان خلق او هستند ؛ حكيم اند و حكمت مى آموزند و با حكمت فرستاده شده اند و با آن كه در خلقت و هيئت، همانند ساير مردمان اند ، در چيزى از حالات و احوال ، با آنان شريك نيستند.

امام رضا عليه السلام :اگر كسى بگويد : چرا شناخت پيامبران و اعتراف به آنها و اقرار به [لزوم ]فرمان بردارى از آنان ، بر مردم واجب است؟ در پاسخ گفته مى شود : چون در وجود مردم و قُواى آنان ، چيزى نيست كه با آن ، مصالحشان را كامل سازند ، و آفريدگار نيز برتر از آن است كه ديده شود ، و ناتوانى و عجز آنان از ادراك او آشكار است . پس چاره اى جز آن نيست كه ميان خداوند و مردم ، پيام آورى باشد كه اوامر و نواهى و ادب [و آموزه هاى] او را به ايشان برساند ، و آنها را به آنچه مايه سود و زيانشان مى شود ، آگاه سازد.

امام على عليه السلام_ در ديوان منسوب به ايشان _ :فدايت شوم ! دانش بجوى و ادب بياموز تا بدين سبب ، قوى دست شوى ، و نيكو طلب كن. زهى آن جوانى كه نَسَب هايش بزرگوارى است! آفرين بر آن بزرگوارى اى كه نَسَب او شود! آيا جوان مردى ، جز بر دوش كشيدن است زينهارها را و نگهداشت پناهجوى را؟! هر كه دين مصطفى ، او را ادبِ ناب نياموزد در احوال، سرگشته و پريشان مى گردد.

.

ص: 280

5 / 3الأَوصِياءُالإمام عليّ عليه السلام_ مِن وَصِيَّتِهِ لِكُمَيلِ بنِ زيادٍ _ :يا كُمَيلُ ، إنَّ رَسولَ اللّه صلى الله عليه و آله أدَّبَهُ اللّهُ ، وهُوَ صلى الله عليه و آله أدَّبَني ، وأنَا اُؤَدِّبُ المُؤمِنينَ واُوَرِّثُ الآدابَ المُكرَمينَ . (1)

عنه عليه السلام_ في بَعضِ خُطَبِهِ _ :أيُّهَا النّاسُ ! إنَّ لي عَلَيكُم حَقّا ، ولَكُم عَلَيَّ حَقٌّ ؛ فَأَمّا حَقُّكُم عَلَيَّ : فَالنَّصيحَةُ لَكُم ، وتَوفيرُ فَيئِكُم عَلَيكُم ، وتَعليمُكُم كَيلا تَجهَلوا ، وتَأديبُكُم كَيما تَعلَموا... . (2)

5 / 4العُلَماءُ وَالحُكّامُرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لِمُعاذِ بنِ جَبَلٍ لَمّا بَعَثَهُ إلَى اليَمَنِ _ :يا مُعاذُ ، عَلِّمهُم كِتابَ اللّهِ ، وأحسِن أدَبَهُم عَلَى الأَخلاقِ الصّالِحَةِ . (3)

الإمام زين العابدين عليه السلام :كَتَبَ رَسولُ اللّه صلى الله عليه و آله لِعَتّابِ بنِ أسيدٍ عَهدا عَلى أهلِ مَكَّةَ . . . : «وقَد قَلَّدَ مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ عَتّابَ بنَ أسيدٍ أحكامَكُم ومَصالِحَكُم ، قَد فَوَّضَ إلَيهِ تَنبيهَ غافِلِكُم ، وتَعليمَ جاهِلِكُم ، وتَقويمَ أوَدِ (4) مُضطَرِبِكُم ، وتَأديبَ مَن زالَ عَن أدَبِ اللّهِ مِنكُم» . (5)

.


1- .. تحف العقول: ص 171 ، بشارة المصطفى: ص 25 عن كميل ، بحار الأنوار: ج 77 ص 267 ح 1 .
2- .. نهج البلاغة: الخطبة 34 ، الغارات : ج 2 ص 692 عن زيد بن وهب ، بحار الأنوار: ج 27 ص 251 ح 12 ؛ أنساب الأشراف : ج 3 ص 154 ، الإمامة والسياسة : ج 1 ص 171 كلاهما نحوه.
3- .. تحف العقول: ص 25 ، بحار الأنوار: ج 77 ص 127 ح 33 ؛ تاريخ دمشق : ج 58 ص 409 ح 12178 ، تاريخ جرجان : ص 247 ، كنز العمّال : ج 3 ص 109 ح 5718 نقلاً عن الخرائطي في مكارم الأخلاق وليس فيه صدره وكلّها عن معاذ .
4- .. الأوَد : العِوَج (النهاية : ج 1 ص 79 «أود»).
5- .. التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 556 ح 329 ، بحار الأنوار: ج 21 ص 123 ح 20.

ص: 281

5 / 3 جانشينان پيامبران عليهم السلام
5 / 4 دانشمندان و فرمان روايان

5 / 3جانشينان پيامبرانامام على عليه السلام_ در سفارش به كميل بن زياد _ :اى كميل! پيامبر خدا را خداوند، ادب آموخت ، و او مرا ادب آموخت ، و من مؤمنان را ادب مى آموزم ، و براى بزرگواران، ادب به ارث مى گذارم .

امام على عليه السلام_ در يكى از سخنرانى هايش _ :اى مردم! مرا بر شما حقّى است ، و شما را نيز بر من حقّى . حقّ شما بر من اين است كه براى شما خيرخواهى كنم ، و بيت المالتان را ميان شما عادلانه تقسيم كنم ، و شما را علم آموزم تا نادان نمانيد ، و ادبتان آموزم تا دانا شويد ... .

5 / 4دانشمندان و فرمان روايانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به معاذ بن جبل ، در هنگام فرستادنش به يمن _ :اى معاذ! كتاب خدا را به مردم يمن بياموز ، و آنان را بر پايه اخلاق شايسته ، نيكو ادب و تربيت كن.

امام زين العابدين عليه السلام :پيامبر خدا در فرمانى كه به موجب آن ، عتّاب بن اسيد را بر مردم مكّه گماشت ، چنين نوشت : «محمّد رسول خدا ، احكام و مصالح شما را به عتّاب بن اسيد سپرد و به او اختيار [و وظيفه] داد كه غفلت زدگانِ شما را هشيار كند ، و نادانتان را آموزش دهد ، و نااستوارتان را استوار گرداند ، و منحرف شدگان از ادبِ خدا را ادب آموزد».

.

ص: 282

الإمام الصادق عليه السلام :إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ بَعَثَ اللّهُ عز و جل العالِمَ وَالعابِدَ ، فَإِذا وَقَفا بَينَ يَدَيِ اللّهِ عز و جل قيلَ لِلعابِدِ : اِنطَلِق إلَى الجَنَّةِ ، وقيلَ لِلعالِمِ : قِف تَشَفَّع لِلنّاسِ بِحُسنِ تَأديبِكَ لَهُم . (1)

5 / 5الآباءُ والاُمَّهاتُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مِن حَقِّ الوَلَدِ عَلى والِدِهِ أن يُحسِنَ أدَبَهُ ، وأن لا يَجحَدَ نَسَبَهُ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :أكرِموا أولادَكُم ، وأحسِنوا أدَبَهُم ؛ يُغفَر لَكُم . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :لَأَن يُؤَدِّبَ الرَّجُلُ وَلَدَهُ خَيرٌ مِن أن يَتَصَدَّقَ بِصاعٍ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :ما نَحَلَ (5) والِدٌ وَلَدا مِن نُحلٍ أفضَلَ مِن أدَبٍ حَسَنٍ . (6)

عنه صلى الله عليه و آله :أدِّبوا أولادَكُم عَلى ثَلاثِ خِصالٍ : حُبِّ نَبِيِّكُم ، وحُبِّ أهلِ بَيتِهِ ، وعَلى قِراءَةِ القُرآنِ . (7)

.


1- .. علل الشرائع: ص 394 ح 11 ، بحار الأنوار: ج 2 ص 16 ح 36 .
2- .. تاريخ المدينة : ج 2 ص 568 عن ابن عبّاس ، كنز العمّال: ج 16 ص 473 ح 45512 نقلاً عن تاريخ دمشق عن ابن مسعود وابن عبّاس .
3- .. مكارم الأخلاق: ج 1 ص 478 ح 1651 ، عوالي اللآلي: ج 1 ص 254 ح 11 وليس فيه «يغفر لكم» ، بحار الأنوار: ج 104 ص 95 ح 44 ؛ سنن ابن ماجة: ج 2 ص 1211 ح 3671 ، تاريخ دمشق : ج 17 ص 138 ح 4072 كلاهما عن أنس وليس فيهما «يغفر لكم».
4- .. سنن الترمذي: ج 4 ص 337 ح 1951 ، مسند ابن حنبل: ج 7 ص 423 ح 20954 ، المستدرك على الصحيحين: ج 4 ص 292 ح 7680 ، المعجم الكبير: ج 2 ص 246 ح 2032 كلّها عن جابر بن سمرة نحوه ، الجامع الصغير : ج 2 ص 399 ح 7210 ؛ مكارم الأخلاق: ج 1 ص 478 ح 1650 نحوه .
5- .. النُّحْل : العطيّة والهبة ابتداءً من غير عوَض ولا استحقاق (النهاية : ج 5 ص 29 «نحل»).
6- .. سنن الترمذي: ج 4 ص 338 ح 1952 ، المستدرك على الصحيحين: ج 4 ص 292 ح 7679 ، السنن الكبرى: ج 2 ص 28 ح 2273 كلاهما نحوه وكلّها عن أيّوب بن موسى عن أبيه عن جدّه ، كنز العمّال : ج 16 ص 456 ح 45411 ؛ جامع الأحاديث للقمّي (الغايات) : ص 211 عن الإمام عليّ عليه السلام ، مستدرك الوسائل : ج 15 ص 165 ح 17872 .
7- .. الصواعق المحرقة: ص 172 ، كنز العمّال: ج 16 ص 456 ح 45409 نقلاً عن الفوائد لأبي نصر عبد الكريم الشيرازي والديلمي في الفردوس وابن النجّار عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله .

ص: 283

5 / 5 پدر و مادر

امام صادق عليه السلام :روز رستاخيز كه برپا شود ، خداوند ، عالم و عابد را زنده مى كند . هنگامى كه آن دو در پيشگاه خداوند حضور مى يابند ، به عابد گفته مى شود : «به سوى بهشت حركت كن!» و به عالم گفته مى شود : «درنگ كن و به خاطر ادبِ نيكويى كه به مردم آموختى ، آنان را شفاعت نما» .

5 / 5پدر و مادرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از جمله حقوق فرزند بر پدرش ، آن است كه او را خوب تربيت كند ، و نَسَب او را انكار نكند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :فرزندانتان را گرامى بداريد و نيكو تربيتشان كنيد تا آمرزيده شويد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اين كه مرد فرزندش را ادب كند ، بِه از آن است كه يك صاع (1) صدقه دهد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ پدرى ، هديه اى بهتر از ادب نيكو به فرزند نداده است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :فرزندانتان را به سه خصلت تربيت كنيد : محبّت به پيامبرتان ، محبّت به خاندان او ، و قرائت قرآن.

.


1- .صاع ، پيمانه اى است براى اندازه گيرى غلّات ، معادل چهار مُد .

ص: 284

الإمام عليّ عليه السلام :الأَدَبُ خَيرُ ميراثٍ . (1)

عنه عليه السلام :لا ميراثَ كَالأَدَبِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :لا ميراثَ خَيرٌ مِنَ الأَدَبِ . (3)

عنه عليه السلام :إنَّ خَيرَ ما وَرَّثَ الآباءُ لِأَبنائِهِمُ الأَدَبُ لَا المالُ ؛ فَإِنَّ المالَ يَذهَبُ وَالأَدَبُ يَبقى . (4)

راجع : ص 242 (الأدب / الفصل الثالث : مبادئ الأدب / التربية) .

.


1- .. تحف العقول: ص 89 ، بحار الأنوار: ج 77 ص 237 ح 1؛ شُعب الإيمان : ج 4 ص 161 ح 4661 ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 509 كلاهما عن حمّاد عن إبراهيم ، المناقب للخوارزمي : ص 365 ح 381 عن حمّاد بن إبراهيم ، كنز العمّال : ج 16 ص 269 ح 44396.
2- .. نهج البلاغة: الحكمة 54 و113 ، مشكاة الأنوار : ص 437 ح 1468 ، روضة الواعظين : ص 8 ، غرر الحكم : ج 6 ص 353 ح 10480 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 95 ح 30 .
3- .. الاختصاص: ص 246 ، بحار الأنوار: ج 1 ص 94 ح 24.
4- .. الكافي: ج 8 ص 150 ح 132 عن مسعدة بن صدقة ، غرر الحكم: ج3 ص438 ح 5036 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 240 ح 4582 وفيهما صدره إلى «لأبنائهم الأدب».

ص: 285

امام على عليه السلام :ادب ، بهترين ميراث است.

امام على عليه السلام :هيچ ميراثى چون ادب نيست.

امام صادق عليه السلام :هيچ ميراثى بهتر از ادب نيست.

امام صادق عليه السلام :بهترين چيزى كه پدران براى فرزندان به ارث مى نهند ، ادب است ، نه مال و ثروت ؛ زيرا مال و ثروت مى رود ، ولى ادب مى ماند.

ر . ك : ص 243 (ادب / فصل سوم : ريشه هاى ادب / تربيت) .

.

ص: 286

الفصل السادس : آداب التأديب6 / 1التَّأديبُ بِالسّيرَةِالإمام عليّ عليه السلام :مَن نَصَبَ نَفسَهُ لِلنّاسِ إماما فَليَبدَأ بِتَعليمِ نَفسِهِ قَبلَ تَعليمِ غَيرِهِ ، وَليَكُن تَأديبُهُ بِسيرَتِهِ قَبلَ تَأديبِهِ بِلِسانِهِ ، ومُعَلِّمُ نَفسِهِ ومُؤَدِّبُها أحَقُّ بِالإِجلالِ مِن مُعَلِّمِ النّاسِ ومُؤَدِّبِهِم . (1)

عنه عليه السلام :أصلِحِ المُسيءَ بِحُسنِ فِعالِكَ ، ودُلَّ عَلَى الخَيرِ بِجَميلِ مَقالِكَ . (2)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَ_مِ المَنسوبَ_ةِ إلَي_هِ _ :مَن لَ_م يُصلِ_ح خَلائِقَ_هُ ، لَ_م يَنفَ_عِ النّ_اسَ تَأديبُهُ . (3)

راجع : هذه الموسوعة : ج 15 ص 212 (التبليغ / الفصل الرابع / الدعوة بالعمل قبل اللسان) .

.


1- .. نهج البلاغة: الحكمة 73 ، أعلام الدين : ص 92 ، بحار الأنوار: ج 2 ص 56 ح 33.
2- .. غرر الحكم: ج 2 ص 182 ح 2304 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 82 ح 1974 وفيه «الجميل» بدل «الخير».
3- .. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج 20 ص 263 ح 72.

ص: 287

فصل ششم : روش هاى ادب آموزى(تربيت)
6 / 1 ادب آموزى با رفتار

فصل ششم : روش هاى ادب آموزى (تربيت)6 / 1ادب آموزى با رفتارامام على عليه السلام :هر كس خود را پيشواى مردم قرار دهد ، بايد پيش از تعليم ديگران ، به تعليم خويش مبادرت كند و پيش از آن كه با زبان و گفتارش تربيت كند ، بايد با رفتار و كردارش به تربيت ديگران بپردازد ، و كسى كه آموزگار و مربّى خويش باشد ، بيشتر از كسى كه آموزگار و مربّى مردم باشد ، سزاوار تجليل است.

امام على عليه السلام :بدرفتار را با نيكْ رفتارى ات اصلاح كن ، و با گفتار نيك و زيبايت ، به نيكى ره نمون شو .

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :كسى كه اخلاق خود را درست نكند ، تربيت آموزى او ، به مردم سود نمى بخشد.

ر . ك : همين دانش نامه : ج 15 ص 213 (تبليغ / فصل چهارم / دعوت با عمل كردن ، پيش از زبان) .

.

ص: 288

6 / 2المُبادَرَةُ بِالتَّأديبِ في أوانِهِالإمام عليّ عليه السلام_ مِن وَصِيَّتِهِ لِوَلَدِهِ الحَسَنِ عليه السلام _ :بادَرتُ بِوَصِيَّتي إلَيكَ ، وأورَدتُ خِصالاً مِنها قَبلَ أن يَعجَلَ بي أجَلي دونَ أن اُفضِيَ إلَيكَ بِما في نَفسي ، أو أن اُنقَصَ في رَأيي كَما نُقِصتُ في جِسمي ، أو يَسبِقَني إلَيكَ بَعضُ غَلَباتِ الهَوى وفِتَنِ الدُّنيا ، فَتَكونَ كَالصَّعبِ (1) النَّفورِ (2) . وإنَّما قَلبُ الحَدَثِ (3) كَالأَرضِ الخالِيَةِ ، ما اُلقِيَ فيها مِن شَيءٍ قَبِلَتهُ . فَبادَرتُكَ بِالأَدَبِ قَبلَ أن يَقسُوَ قَلبُكَ ، ويَشتَغِلَ لُبُّكَ . . . ورَأَيتُ حَيثُ عَناني مِن أمرِكَ ما يَعنِي الوالِدَ الشَّفيقَ ، وأجمَعتُ عَلَيهِ مِن أدَبِكَ ، أن يَكونَ ذلِكَ وأنتَ مُقبِلُ العُمُرِ ومُقتَبَلُ الدَّهرِ ، ذو نِيَّةٍ سَليمَةٍ ونَفسٍ صافِيَةٍ ، وأن أبتَدِئَكَ بِتَعليمِ كِتابِ اللّهِ عز و جل وتَأويلِهِ ، وشَرائِعِ الإِسلامِ وأحكامِهِ ، وحَلالِهِ وحَرامِهِ . (4)

عنه عليه السلام :يُرَبَّى الصَّبِيُّ سَبعاً ، ويُؤَدَّبُ سَبعاً ، ويُستَخدَمُ سَبعاً ، ومُنتَهى طولِهِ في ثَلاثٍ وعِشرينَ سَنَةً ، وعَقلُهُ في خَمسٍ وثَلاثينَ سَنَةً ، وما كانَ بَعدَ ذلِكَ فَبِالتَّجارِبِ . (5)

.


1- .. الصَّعب : نقيض الذلول ، وأصعَبتُ الجمل: إذا تركتَه فلم تركبه ولم يمسَسْه حَبْل حتّى صارَ صعبا (الصحاح : ج 1 ص 163 «صعب»).
2- .. نَفَرَ نُفورا : إذا فَرَّ وذهبَ (النهاية : ج 5 ص 92 «نفر») .
3- .. يقال للفتى: حديثُ السنّ ، فإن حذفت السنّ قلت: حَدَثٌ _ بفتحتين _ وجمعه أحداث (المصباح المنير: ص 124 «حدث»).
4- .. نهج البلاغة: الكتاب 31 ، كشف المحجّة: ص 222 عن عمر بن أبي المقدام عن الإمام الباقر عنه عليهماالسلام ، تحف العقول: ص 70 نحوه ، خصائص الأئمّة : ص 116 وليس فيه ذيله من «ورأيت» ، بحار الأنوار : ج 1 ص 223 ح 12 ؛ كنز العمّال: ج 16 ص 169 ح 44215 نقلاً عن وكيع والعسكري في المواعظ نحوه .
5- .. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 3 ص 493 ح 4746 ، مكارم الأخلاق: ج 1 ص 478 ح 1653 وفيه «يرخى» بدل «يُربّى» ، بحار الأنوار : ج 104 ص 96 ح 46 وراجع : تهذيب الأحكام: ج 8 ص 110 ح 378 .

ص: 289

6 / 2 تربيت كردنِ به هنگام

6 / 2تربيت كردنِ به هنگامامام على عليه السلام_ از سفارش ايشان به فرزندش امام حسن عليه السلام _ :در صدد سفارش كردن به تو بر آمدم و به توصيه هايى چند مبادرت ورزيدم ، پيش از آن كه اَجَلم به سر آيد و مانع از آن شود كه آنچه را در دل دارم ، به تو بگويم ، يا در انديشه ام كاستى آيد ، چنان كه در جسمم كاستى پديد آمده است ، يا پاره اى چيرگى هاى هوس و فريبندگى هاى دنيا پيش از من به سراغ تو آيند و در نتيجه ، چونان شترِ سركش و رَمنده شوى . دل جوان ، چونان زمين ناكِشته است كه هر بذرى را كه در آن افكنده شود ، مى پذيرد. از اين رو ، پيش از آن كه دِلَت سخت شود و انديشه ات مشغول گردد ، به تربيت كردن تو مبادرت ورزيدم ... و چون آن امور تو كه براى هر پدر دلسوزى مهم است ، براى من هم مهم بود و تصميم به تربيتت گرفته بودم ، بهتر آن ديدم كه اين تربيت ، زمانى باشد كه تو در اوان عمر خويش هستى و شور و شوق زندگى دارى ، و از نهادى پاك و جانى صاف برخوردارى ، و بهتر آن ديدم كه اين كار را با آموختن كتاب خداوند عز و جل به تو و تعليم تأويل آن و شرايع و احكام اسلام ، و حلال و حرام آن ، آغاز كنم.

امام على عليه السلام :كودك بايد هفت سال تربيت شود ، هفت سال تأديب شود ، هفت سال به كار گرفته شود و مدّت رشدش در بيست و سه سالگى به پايان مى رسد ، تا سى و پنج سالگى، رشد عقلى مى كند و پس از آن ، تجربه ها به كارش مى آيند.

.

ص: 290

الإمام الصادق عليه السلام :دَعِ ابنَكَ يَلعَب سَبعَ سِنينَ ، ويُؤَدَّبُ سَبعَ سِنينَ ، وَألزِمهُ نَفسَكَ سَبعَ سِنينَ ، فَإِن أفلَحَ ، وإلّا فَإِنَّهُ مِمَّن لا خَيرَ فيهِ . (1)

عنه عليه السلام_ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ _ :ألا تَرى أنَّ الصَّبِيَّ يُدفَعُ إلَى المُؤَدِّبِ وهُوَ طِفلٌ لَم يَكمُل ذاتُهُ لِلتَّعليمِ ، كُلُّ ذلِكَ لِيَشتَغِلَ عَنِ اللَّعِبِ وَالعَبَثِ اللَّذَينِ رُبَّما جَنَيا عَلَيهِ وعَلى أهلِهِ المَكروهَ العَظيمَ؟ (2)

عنه عليه السلام :بادِروا أحداثَكُم بِالحَديثِ قَبلَ أن تَسبِقَكُم إلَيهِمُ المُرجِئَةُ (3) . (4)

6 / 3حُسنُ السِّياسَةِالإمام عليّ عليه السلام :بِحُسنِ السِّياسَةِ يَكونُ الأَدَبُ الصّالِحُ . (5)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :إذا عاتَبتَ الحَدَثَ فَاترُك لَهُ مَوضِعاً مِن ذَنبِهِ ؛ لِئَلّا يَحمِلُهُ الإِخراجُ (6) عَلَى المُكابَرَةِ . (7)

.


1- .. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 3 ص 492 ح 4743 ، الكافي: ج 6 ص 46 ح 1 وليس فيه «ويؤدّب سبع سنين» ، مكارم الأخلاق: ج 1 ص 477 ح 1647 ، بحار الأنوار : ج 104 ص 9 ح 40.
2- .. بحار الأنوار : ج 3 ص 87 نقلاً عن توحيد المفضّل .
3- .. المُرجِئة: في مقابل الشيعة ، من الإرجاء بمعنى التأخير؛ لتأخيرهم عليّاً عليه السلام عن مرتبته ، وقد يطلق في مقابلة الوعيديّة ، إلّا أنّ الأوّل هنا أظهر (مرآة العقول: ج 21 ص 83).
4- .. تهذيب الأحكام: ج 8 ص 111 ح 381 ، الكافي: ج 6 ص 47 ح 5 وكلاهما عن جميل بن درّاج ، تحف العقول: ص 104 عن الإمام عليّ عليه السلام كلاهما نحوه ، وسائل الشيعة : ج 12 ص 247 ح 22688 .
5- .. الكافي: ج 1 ص 28 ح 34 عن يحيى بن عمران عن الإمام الصادق عليه السلام .
6- .. كذا في المصدر ، ولعلّ الصواب : «الإحراج».
7- .. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج 20 ص 333 ح 819.

ص: 291

6 / 3 حُسن سياست و تدبير

امام صادق عليه السلام :بگذار فرزندت هفت سال بازى كند ، هفت سال تأديب شود ، هفت سال او را با خودت داشته باش [و در تربيت و آموزش او بكوش ]و اگر [در طىّ اين دوره ها] درست شد ، كه شده است ، وگر نه ، از آن كسانى است كه خيرى در او نيست.

امام صادق عليه السلام_ به مفضّل بن عمر _ :نمى بينى كه بچّه را در حالى كه هنوز كودك است و آمادگىِ كامل براى تعليم پيدا نكرده ، به دست مربّى مى سپارند؟ همه اينها براى آن است كه از بازيگوشى و بيهوده كارى كه گاه موجب ناراحتى هاى بسيارى براى خودش و خانواده اش مى شوند ، باز داشته شود.

امام صادق عليه السلام :به نوجوانانتان حديث بياموزيد ، پيش از آن كه مرجئه (1) به سراغ آنان بروند [و عقايد خود را به آنان بياموزند].

6 / 3حُسن سياست و تدبيرامام على عليه السلام :با حُسن سياست و تدبير است كه تربيت درست ، صورت مى پذيرد.

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :هر گاه جوان را سرزنش كردى ، جايى از گناهش را فرو بگذار تا سختگيرى [و فشار]، او را وادار به سرسختى [و لجاجت] نكند.

.


1- .مرجئه ، در مقابل شيعه به كار مى رود . «ارجاء» ، به معناى تأخير افكندن است . اينان را مرجئه گفته اند ؛ چون على عليه السلام را از مرتبه اش پس مى افكنند . اين گاهى در مقابل «وعيديّه» نيز به كار مى رود؛ امّا در اين جا ، همان معناى اوّل مناسب تر است (مرآة العقول: ج 21 ص83) .

ص: 292

6 / 4الرِّفقُالكتاب«فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّيِّنًا لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى » . (1)

«فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ» . (2)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لِعَمرِو بنِ مُرَّةَ الجُهَنِيِّ لَمّا بَعَثَهُ إلى قَومِهِ _ :عَلَيكَ بِالرِّفقِ وَالقَولِ السَّديدِ ، ولا تَكُ فَظّا (3) ولا غَليظا . (4)

الإمام عليّ عليه السلام_ يَصِفُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله _ :كانَ دائِمَ البِشرِ ، سَهلَ الخُلُقِ ، لَيِّنَ الجانِبِ ، لَيسَ بِفَظٍّ ولا غَليظٍ ولاصَخّابٍ (5) ولا فَحّاشٍ ولا عَيّابٍ ولا مَدّاحٍ . (6)

عنه عليه السلام :كُن كَالطَّبيبِ الرَّفيقِ الَّذي يَضَعُ الدَّواءَ بِحَيثُ يَنفَعُ . (7)

.


1- .. طه : 44.
2- .. آل عمران : 159.
3- .. الفَظَظ : خشونة في الكلام ، ورجلٌ فَظّ : ذو فظاظةٍ جافٍ غليظ ، في منطقه غِلَظ وخشونَة (لسان العرب : ج 7 ص 451 «فظظ»).
4- .. كنز الفوائد : ج 1 ص 210 عن عمرو بن مرّة الجهني ، بحار الأنوار : ج 18 ص 104 ح 4.
5- .. السَّخَب والصَّخَب: بمعنى الصِّياح (النهاية: ج 2 ص 349 «سخب»).
6- .. معاني الأخبار : ص 83 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 318 نحوه وكلاهما عن إسماعيل بن محمّد عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 45 عن الإمام الحسن عن الإمام الحسين عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 16 ص 152 ح 4 ؛ المعجم الكبير : ج 22 ص 158 ح 414 ، الطبقات الكبرى : ج 1 ص 424 نحوه وكلاهما عن ابنٍ لأبي هالة التميمي عن الإمام الحسن عن الإمام الحسين عليهماالسلام ، كنز العمّال : ج 7 ص 166 ح 18535 .
7- .. مصباح الشريعة : ص 370 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 53 ح 21.

ص: 293

6 / 4 نرم خويى و ملايمت

6 / 4نرم خويى و ملايمتقرآن«و با او (فرعون)، سخنى نرم گوييد. باشد كه پند گيرد يا بترسد» .

«پس به [بركتِ] رحمت خدا ، با آنان نرم خو شدى و اگر تندخو و سخت دل بودى ، هر آينه از پيرامون تو پراكنده مى شدند» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به عمرو بن مُرّه جُهَنى ، آن گاه كه او را به سوى قومش فرستاد _ :نرم خويى و استوارگويى، پيشه كن و خَشِن و درشتْ خوى مباش!

امام على عليه السلام_ در وصف پيامبر خدا صلى الله عليه و آله _ :همواره خوش رو بود و نرم خو و مهربان . نه خَشِن بود ، نه درشت خوى ، نه فريادزن ، نه ناسزاگو ، نه عيبجو و نه مديحه گوى.

امام على عليه السلام :چونان طبيب مهربانى باش كه دوا را آن جا مى نهد كه سود مى بخشد.

.

ص: 294

الإمام زين العابدين عليه السلام :إنَّ اللّينَ يُؤنِسُ الوَحشَةَ ، وإنَّ الغِلَظَ يوحِشُ مَوضِعَ الاُنسِ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :إن شِئتَ أن تُكرَمَ فَلِن ، وإن شِئتَ أن تُهانَ فَاخشُن ، ومَن كَرُمَ أصلُهُ لانَ قَلبُهُ ، ومَن خَشُنَ عُنصُرُهُ غَلُظَ كَبِدُهُ . (2)

عنه عليه السلام_ في بَيانِ جُنودِ العَقلِ وَالجَهلِ _ :. . . وَالرِّفقُ وضِدُّهُ الخُرقُ (3) . (4)

عنه عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَ قُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْنًا» (5) _ : «وَ قُولُواْ لِلنَّاسِ» كُلِّهِم «حُسْنًا» مُؤمِنِهِم ومُخالِفِهم ، أمَّا المُؤمِنونَ فَيَبسُطُ لَهُم وَجهَهُ وبِشرَهُ ، وأمَّا المُخالِفونَ فَيُكَلِّمُهُم بِالمُداراةِ لِاجتِذابِهِم إلَى الإِيمانِ . (6)

6 / 5الإِكرامُالإمام عليّ عليه السلام :اِستِصلاحُ الأَخيارِ بِإِكرامِهِم ، وَالأَشرارِ بِتَأديبِهِم . (7)

.


1- .. تحف العقول : ص 269 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 18 ح 2.
2- .. الكافي: ج1 ص 27 ح 29 عن مفضّل بن عمر، تحف العقول : ص 356 ، بحار الأنوار : ج 78 ص269 ح109.
3- .. الخرق _ بالضمّ وبالتحريك _: ضدّ الرفق ، وأن لا يحسن الرجلُ العملَ والتصرّف في الاُمور (القاموس المحيط : ج 3 ص 226 «خرق»).
4- .. الكافي : ج 1 ص 21 ح 14 ، الخصال : ص 589 ح 13 ، علل الشرائع : ص 114 ح 10 كلّها عن سماعة بن مهران ، بحار الأنوار : ج 1 ص 110 ح 7.
5- .. البقرة : 83.
6- .. التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 353 ح 240 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 401 ح 42 .
7- .. كشف الغمّة: ج 3 ص 140 عن الإمام الجواد عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار: ج 78 ص 82 ح 81.

ص: 295

6 / 5 گراميداشت

امام زين العابدين عليه السلام :ملايمت ، رَمَنده را رام مى سازد و خشونت ، رام را رَمَنده مى كند.

امام صادق عليه السلام :اگر مى خواهى گرامى داشته شوى ، ملايم باش و اگر مى خواهى خوار داشته شوى ، درشتى كن . آن كه نيكْ گُهر است ، نرم دل است و آن كه ذاتش خَشِن است ، سخت دل است.

امام صادق عليه السلام_ در بيان سپاهيان خِرَد و نادانى _ :و ملايمت [ از سپاهيانِ خِرد است ]كه ضدّ آن ، درشتى (خشونت) است.

امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «و با مردم به نيكى سخن بگوييد» _ :يعنى با همه مردم ، از مؤمن و غير مؤمن ، به نيكى سخن بگوييد . با مؤمنان ، گشاده رو و خوش رو باشد ، و براى كشاندنِ مخالفان به ايمان ، با آنان به [نرمى و ]مدارا سخن بگويد .

6 / 5گراميداشتامام على عليه السلام :اصلاح كردن نيكان ، با گرامى داشتن آنهاست و اصلاح كردن بدان ، با تأديب ايشان.

.

ص: 296

6 / 6الإِحسانُالإمام عليّ عليه السلام :عاتِب أخاكَ بِالإِحسانِ إلَيهِ ، وَاردُد شَرَّهُ بِالإِنعامِ عَلَيهِ . (1)

6 / 7العِظَةُمسند ابن حنبل عن عمّ أبي رافع بن عمرو الغفاري :كُنتُ وأنَا غُلامٌ أرمي نَخلاً لِلأَنصارِ ، فَأتَى النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فَقيلَ : إنَّ هاهُنا غُلاماً يَرمي نَخلَنا ! فَاُتِيَ بي إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقَالَ : يا غُلامُ ! لِمَ تَرمِي النَّخلَ ؟ قالَ : قُلتُ : آكُلُ ، قالَ : فَلا تَرمِ النَّخلَ وَكُل ما يَسقُطُ في أسافِلِها . ثُمَّ مَسَحَ رَأسي وَقالَ : اللّهُمَّ أشبِع بَطنَهُ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :لا تَكونَنَّ مِمَّن لا تَنفَعُهُ العِظَةُ إلّا إذا بالَغتَ في إيلامِهِ ، فَإِنَّ العاقِلَ يَتَّعِظُ بِالآدابِ ، وَالبَهائِمَ لا تَتَّعِظُ إلّا بِالضَّربِ . (3)

6 / 8مُكافَأَةُ المُحسِنِالإمام عليّ عليه السلام :اُزجُرِ المُسيءَ بِثَوابِ المُحسِنِ . (4)

.


1- .. نهج البلاغة: الحكمة 158 ، خصائص الأئمّة : ص 108 ، بحار الأنوار: ج 71 ص 427 ح 76.
2- .. مسند ابن حنبل: ج 7 ص 296 ح 20364 ، المصنّف لابن أبي شيبة: ج 5 ص 38 ح 2 ، الطبقات الكبرى: ج 7 ص29، المستدرك على الصحيحين:ج3 ص502 ح5874، السنن الكبرى:ج10 ص4ح19664 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 9 ص 266 ح 25969 .
3- .. نهج البلاغة: الكتاب 31 ، كشف المحجّة: ص 233 عن عمرو بن أبي المقدام عن الإمام الباقر عنه عليهماالسلام ، تحف العقول: ص 83 وفيه «بما لزمه» بدل «إلّا إذا بالغتَ في إيلامه» ، غرر الحكم: ج 2 ص 263 ح 3560 وليس فيه صدره ، بحار الأنوار: ج 71 ص 328 ح 25.
4- .. نهج البلاغة: الحكمة 177 ، خصائص الأئمّة : ص 110 ، بحار الأنوار: ج 75 ص 44 ح 12.

ص: 297

6 / 6 نيكى كردن
6 / 7 اندرز دادن
6 / 8 پاداش دادن به نيكوكار

6 / 6نيكى كردنامام على عليه السلام :با نيكى كردن به برادرت [كه به تو بدى كرده است] ، از او گِله كن و با نواختن او ، شرّش را دفع كن.

6 / 7اندرز دادنمسند ابن حنبل_ به نقل از عموى ابو رافع بن عمرو غِفارى _ :زمانى كه بچّه بودم ، به درخت خرمايى كه متعلّق به انصار بود ، سنگ مى زدم . پيامبر صلى الله عليه و آله آمد . به ايشان گفته شد : پسربچّه اى به نخل ما سنگ مى زند! مرا نزد پيامبر صلى الله عليه و آله بردند . فرمود : «پسر جان! چرا به نخل سنگ مى زنى؟» . گفتم : خرما مى خورم . فرمود : «به نخل سنگ نزن ؛ بلكه از خرماهايى كه پاى آن ريخته ، بخور» . سپس دستى به سرم كشيد و فرمود : «خدايا! شكمش را سير گردان» .

امام على عليه السلام :از كسانى مباش كه پند، سودشان نمى بخشد ، مگر آن كه او را سخت ملامتْ كنى ؛ زيرا خردمند ، به ادب [و نصيحت] پند مى گيرد و حيوانات ، جز با زدن، پند نمى گيرند.

6 / 8پاداش دادن به نيكوكارامام على عليه السلام :بدكار را با پاداش دادن به نيكوكار ، [از كردار بدش] باز دار .

.

ص: 298

عنه عليه السلام_ في عَهدِهِ إلَى الأَشتَرِ _ :لا يَكونَنَّ المُحسِنُ وَالمُسيءُ عِندَكَ بِمَنزِلَةٍ سَواءٍ ، فَإِنَّ ذلِكَ تَزهيدٌ لِأَهلِ الإِحسانِ فِي الإِحسانِ وتَدريبٌ لِأَهلِ الإِساءَةِ عَلَى الإِساءَةِ ، فَأَلزِم كُلّاً مِنهُم ما ألزَمَ نَفسَهُ أدَبا مِنكَ ، يَنفَعكَ اللّهُ بِهِ وتَنفَع بِهِ أعوانَكَ . (1)

6 / 9التَّلويحُسنن أبي داود عن عائشة :كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إذا بَلَغَهُ عَنِ الرَّجُلِ الشَّيءُ ، لَم يَقُل : ما بالُ فُلانٍ يَقولُ ؟ ولكِن يَقولُ : ما بالُ أقوامٍ يَقولونَ كَذا وكَذا ؟ ! (2)

الإمام عليّ عليه السلام :عُقوبَةُ العُقَلاءِ التَّلويحُ ، عُقوبَةُ الجُهَلاءِ التَّصريحُ . (3)

عنه عليه السلام :إذا لَوَّحتَ لِلعاقِلِ فَقَد أوجَعتَهُ عِتابا . (4)

عنه عليه السلام :تَلويحُ زَلَّةِ العاقِلِ لَهُ مِن أمَضِّ (5) عِتابِهِ . (6)

عنه عليه السلام :التَّعريضُ (7) لِلعاقِلِ أشَدُّ عِتابِهِ . (8)

.


1- .. تحف العقول: ص 130 ، نهج البلاغة: الكتاب 53 نحوه ، بحار الأنوار: ج 33 ص 602 ح 744.
2- .. سنن أبي داود : ج 4 ص 250 ح 4788 ، فتح الباري : ج 6 ص 575 وليس فيه «كذا وكذا» ؛ كنز العمّال : ج 7 ص 137 ح 18383 .
3- .. غرر الحكم: ج 4 ص 362 ح 6328 و 6329 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 339 ح 5776 و 5777 .
4- .. غرر الحكم: ج 3 ص 162 ح 4103 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 136 ح 3104.
5- .. مَضَّني الجُرحُ وأمَضّني : آلَمَني وأوجعني (لسان العرب : ج 7 ص 233 «مضض»).
6- .. غرر الحكم: ج 3 ص 285 ح 4497 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 201 ح 4086.
7- .. التَّعريض : خِلاف التصريح (الصحاح : ج 3 ص 1087 «عرض»).
8- .. غرر الحكم: ج 1 ص 303 ح 1161 .

ص: 299

6 / 9 سربسته گفتن

امام على عليه السلام_ در سفارش نامه اش به مالك اشتر _ :نبايد نيكوكار و بدكار در نزد تو يكسان باشند ؛ زيرا اين امر ، سبب بى رغبت شدن نيكوكاران به نيكوكارى و عادت كردن بدكاران به بدكارى مى شود ؛ بلكه با هر كدام از آنان ، چنان كه سزاوارند ، رفتار كن، كه با اين شيوه ، خداوند به تو سود مى بخشد و تو نيز يارانت را سود مى رسانى.

6 / 9سربسته گفتنسنن أبى داوود_ به نقل از عايشه _ :پيامبر صلى الله عليه و آله هر گاه از شخصى چيزى مى شنيد ، نمى گفت : «چه شده است كه فلانى مى گويد؟» ؛ بلكه مى فرمود : «چه شده است كه عدّه اى چنين و چنان مى گويند؟!» .

امام على عليه السلام :مجازات خردمندان ، سربسته گفتن است و كيفر نادانان ، صريح گفتن.

امام على عليه السلام :هر گاه به خردمند سربسته گفتى، او را دردآور سرزنش كرده اى.

امام على عليه السلام :سربسته گفتن لغزش خردمند به او ، از دردآورترين سرزنش ها براى اوست.

امام على عليه السلام :گوشه زدن به خردمند ، سخت ترين سرزنش براى اوست.

.

ص: 300

عنه عليه السلام :مَنِ اكتَفى بِالتَّلويحِ استَغنى عَنِ التَّصريحِ . (1)

6 / 10العَفوُ مَعَ العَذلِمسند ابن حنبل عن عبد اللّه بن عمر:إنَّ رَجُلاً أتى رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّ لي خادِما يُسيءُ ويَظلِمُ ، أفَأَضرِبُهُ ؟ قالَ : تَعفو عَنهُ كُلَّ يَومٍ سَبعينَ مَرَّةً . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :العَذلُ (3) مَعَ العَفوِ أشَدُّ مِنَ الضَّربِ لِمَن كانَ لَهُ عَقلٌ . (4)

6 / 11العُقوبَةُ بِقَدرِ الذَّنبِالمعجم الكبير عن أسد بن وداعة :أنَّ رَجُلاً يُقالُ لَهُ جُزءٌ أتَى النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّ أهلي يُغضِبونّي فَبِمَ اُعاقِبُهُم ؟ فَقالَ : تَعفو ، ثُمَّ قالَ الثّانِيَةَ ، حَتّى قالَها ثَلاثا ، قالَ : فَإِن عاقَبتَ فَعاقِب بِقَدرِ الذَّنبِ وَاتَّقِ الوَجهَ . (5)

الإمام عليّ عليه السلام :رُبَّ ذَنبٍ مِقدارُ العُقوبَةِ عَلَيهِ إعلامُ المُذنِبِ بِهِ . (6)

.


1- .. غرر الحكم: ج 5 ص 353 ح 8711 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 461 ح 8387.
2- .. مسند ابن حنبل: ج 2 ص 398 ح 5639 ، السنن الكبرى: ج 8 ص 18 ح 15798 ، مسند أبي يعلى : ج 5 ص 297 ح 5733 ، المنتخب من مسند عبد بن حميد : ص 261 كلّها نحوه ، مجمع الزوائد : ج 4 ص 435 ح 7231 .
3- .. العَذْل : المَلامَة (الصحاح : ج 5 ص 1762 «عذل»).
4- .. تحف العقول: ص 87 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 233 ح 2؛ دستور معالم الحكم : ص 61 .
5- .. المعجم الكبير: ج 2 ص 269 ح 2130 ، اُسد الغابة : ج 1 ص 534 الرقم 740 ، الإصابة : ج 1 ص 586 الرقم 1153 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 9 ص 200 ح 25659.
6- .. غرر الحكم: ج 4 ص 73 ح 5342 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 267 ح 4897.

ص: 301

6 / 10 گذشت همراه با نكوهش
6 / 11 كيفر دادن به اندازه جُرم

امام على عليه السلام :آن كه سربسته گفتن كفايتش مى كند ، از صراحت گويى ، بى نياز است.

6 / 10گذشت همراه با نكوهشمسند ابن حنبل_ به نقل از عبد اللّه بن عمر _ :مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا! خادمى دارم كه بدى مى كند و ظلم مى نمايد . آيا او را بزنم؟! پيامبر فرمود : «هر روز ، هفتاد بار از او گذشت كن».

امام على عليه السلام :نكوهشِ همراه با گذشت ، براى كسى كه عقل داشته باشد ، از زدن سخت تر است.

6 / 11كيفر دادن به اندازه جُرمالمعجم الكبير_ به نقل از اسد بن وداعه _ :مردى كه به او «جُزء» گفته مى شد ، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا! خانواده ام مرا عصبانى مى كنند . چگونه مجازاتشان كنم؟ فرمود : «گذشت كن!» . دوباره پرسيد ، و بار سوم كه پرسيد ، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اگر هم مجازات مى كنى ، به اندازه گناه (جُرم) مجازات كن ، و از [زدن به] صورت ، پرهيز كن».

امام على عليه السلام :بسا گناهى كه اندازه كيفر آن ، همان آگاه ساختن گنهكار از جُرمش است.

.

ص: 302

6 / 12آخِرُ الدَّواءِالإمام عليّ عليه السلام :سَاُمسِكُ الأَمرَ مَا استَمسَكَ ، وإذا لَم أجِد بُدّا فَآخِرُ الدَّواءِ الكَيُّ . (1)

عنه عليه السلام :مَن لَم تُصلِحهُ الكَرامَةُ ، أصلَحَتهُ الإِهانَةُ . (2)

عنه عليه السلام :مَن لَم تُقَوِّمهُ الكَرامَةُ ، قَوَّمَتهُ الإِهانَةُ . (3)

عنه عليه السلام :إذا لَم تَنفَعِ الكَرامَةُ فَالإِهانَةُ أحزَمُ ، وإذا لم يَنجَعِ (4) السَّوطُ فَالسَّيفُ أحسَمُ . (5)

عنه عليه السلام :الكَرامَةُ تُفسِدُ مِنَ اللَّئيمِ بِقَدرِ ما تُصلِحُ مِنَ الكَريمِ . (6)

عنه عليه السلام :مَن لَم يُصلِحهُ حُسنُ المُداراةِ أصلَحَهُ سوءُ المُكافاةِ . (7)

.


1- .. نهج البلاغة : الخطبة 168 ، بحار الأنوار : ج 31 ص 502 ح 3 ؛ تاريخ الطبري : ج 4 ص 443.
2- .. غرر الحكم : ج 5 ص 437 ح 9063 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 426 ح 7214.
3- .. غرر الحكم : ج 5 ص 249 ح 8201 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 444 ح 7806 .
4- .. نَجَعَ فيه القول والخطاب والوعظ : عمل فيه ودخل وأثّر (لسان العرب : ج 8 ص 348 «نجع»).
5- .. غرر الحكم : ج 3 ص 188 ح 4164 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 137 ح 3120.
6- .. غرر الحكم : ج 2 ص 129 ح 2080 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 63 ح 1637 .
7- .. غرر الحكم: ج 5 ص 249 ح 8202 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 444 ح 7807.

ص: 303

6 / 12 آخرين چاره

6 / 12آخرين چارهامام على عليه السلام :اين امر (خروج ناكثين) را تا زمانى كه قابل مهار كردن باشد ، مهار مى كنم ، و هر گاه ناچار شدم ، آخرين چاره ، داغ كردن است [و با آنها مى جنگم].

امام على عليه السلام :كسى كه احترام نهادنْ اصلاحش نكند ، بى احترامى كردنْ اصلاحش مى كند.

امام على عليه السلام :كسى كه احترام نهادن درستش نكند ، بى احترامى [به او] ، درستش مى كند.

امام على عليه السلام :هر گاه ارج نهادن ، سود نبخشد ، خوار داشتن، كارگرتر است ، و هر گاه تازيانه كارگر نباشد ، شمشير، مؤثرتّر است.

امام على عليه السلام :احترام نهادن ، به همان اندازه كه فرومايه را فاسد مى كند ، بزرگوار را اصلاح مى كند.

امام على عليه السلام :كسى كه زيبايىِ مدارا اصلاحش نكند ، بدىِ مجازات، اصلاحش مى كند .

.

ص: 304

الفصل السابع : آفات التأديب7 / 1الإِفراطُ فِي الرِّفقِ وَالمَحَبَّةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ قَوما أحَبّوا قَوما حَتّى هَلَكوا في مَحَبَّتِهِم فَلا تَكونوا كَهُم ، و إنَّ قَوما أبغَضوا قَوما حَتّى هَلَكوا في بُغضِهِم فَلا تَكونوا كَهُم (1) . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ مِن كِتابٍ لَهُ إلى بَعضِ عُمّالِهِ _ :وَاخلِطِ الشِّدَّةَ بِضِغثٍ (3) مِنَ اللّينِ ، وَارفُق ما كانَ الرِّفقُ أرفَقَ ، وَاعتَزِم بِالشِّدَّةِ حينَ لا تُغني عَنكَ إلَا الشِّدَّةُ . (4)

الإمام الباقر عليه السلام :شَرُّ الآباءِ مَن دَعاهُ البِرُّ إلَى الإِفراطِ ، وشَرُّ الأَبناءِ مَن دَعاهُ التَّقصيرُ إلَى العُقوقِ . (5)

راجع : المحبّة في الكتاب والسنّة : ص 125 (القسم الأوّل / الفصل السادس : آداب المحبّة / الإفراط في المحبّة).

.


1- .. في كنز العمّال : «مثلهم» بدل «كهم» في الموردين.
2- .. فردوس الأخبار : ج 1 ص 291 ح 919 عن عبداللّه بن جعفر ، كنز العمّال : ج 9 ص 45 ح 24857 .
3- .. الضِّغثُ _ في الأصل _: قَبضةُ حشيش مختلط يابسها بشيء مِن الرّطب، فاستعارَ اللفظة هاهنا ؛ والمراد : امزج الشدَّةَ بشيءٍ من اللِّين فاجعلهما كالضِّغث (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 17 ص 4) .
4- .. نهج البلاغة : الكتاب 46 ، بحار الأنوار: ج 33 ص 482 ح 687.
5- .. تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 320 ، الجوهرة : ص 52 وراجع : تاريخ دمشق : ج 19 ص 465 .

ص: 305

فصل هفتم : آفات ادب آموزى (تربيت)
7 / 1 زياده روى در نرمش و محبّت

فصل هفتم : آفات ادب آموزى (تربيت)7 / 1زياده روى در نرمش و محبّتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :گروهى چنان گروهى را دوست داشتند كه در راه دوستى آنان ، نابود شدند . شما مانند ايشان نباشيد . و گروهى چنان گروهى را دشمن داشتند كه در راه دشمنى با آنان ، نابود شدند . مانند اينان نيز نباشيد.

امام على عليه السلام_ در نامه اى به يكى از كارگزارانش _ :سختگيرى را با اندكى نرمى (ملايمت) در آميز ، و تا زمانى كه نرمشْ كارسازتر است ، نرم باش ، و آن جا كه جز سختگيرى چاره اى نمى يابى ، سختگيرى در پيش گير.

امام باقر عليه السلام :بدترين پدر ، كسى است كه نيكى [و محبّت] ، او را به افراط كشانَد ، و بدترين فرزند ، كسى است كه كوتاهى كردن ، او را به نافرمانى [از والدين ]بكشاند.

ر . ك : دوستى در قرآن و حديث : ص 227 (بخش اوّل / فصل ششم : آداب دوستى / زياده روى در دوستى) .

.

ص: 306

7 / 2كَثرَةُ العِتابِالإمام عليّ عليه السلام :لا تُكثِرِ العِتابَ ؛ فَإِنَّهُ يورِثُ الضَّغينَةَ ، ويَجُرُّ إلَى البِغضَةِ ، وَاستَعتِب مَن رَجَوتَ إعتابَهُ . (1)

عنه عليه السلام :لا تُكثِرَنَّ العِتابَ ؛ فَإِنَّهُ يورِثُ الضَّغينَةَ ، ويَجُرُّ إلَى البَغيضَةِ ، وكَثرَتُهُ مِن سوءِ الأَدَبِ . (2)

عنه عليه السلام :الإِفراطُ فِي المَلامَةِ يَشُبُّ نيرانَ اللَّجاجِ . (3)

عنه عليه السلام :إيّاكَ أن تُكَرِّرَ العَتبَ ؛ فَإِنَّ ذلكَ يُغري بِالذَّنبِ ، ويُهَوِّنُ العَتبَ . (4)

7 / 3الغَضَبُالكافي عن عليّ بن أسباط عن بعض أصحابنا :نَهى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَنِ الأَدَبِ عِندَ الغَضَبِ . (5)

.


1- .. تحف العقول: ص 84 ، كنز الفوائد : ج 1 ص 93 وليس فيه ذيله ، غرر الحكم: ج 6 ص 336 ح 10412 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار: ج 77 ص 231 ح 2؛ كنز العمّال: ج 16 ص 181 ح 44215 نقلاً عن وكيع والعسكري في المواعظ نحوه.
2- .. كنز الفوائد: ج 1 ص 93 ، تحف العقول: ص 84 ، عيون الحكم والمواعظ: ص 519 ح 9424 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار: ج 74 ص 166 ح 29 ؛ كنز العمّال: ج 16 ص 181 ح 44215 نقلاً عن وكيع والعسكري في المواعظ .
3- .. تحف العقول : ص 84 ، غرر الحكم: ج 2 ص 43 ح 1768 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 212 ح 1 نقلاً عن كشف المحجّة .
4- .. غرر الحكم : ج 3 ص 22 ح 3748 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 163 ح 3481 ، مستدرك الوسائل : ج 14 ص 260 ح 16653 .
5- .. الكافي: ج 7 ص 260 ح 3 ، تهذيب الأحكام: ج 10 ص 148 ح 589 ، المحاسن: ج 1 ص 427 ح 984 ، بحار الأنوار: ج 79 ص 102 ح 2.

ص: 307

7 / 2 زياد گِله كردن
7 / 3 خشم

7 / 2زياد گِله كردنامام على عليه السلام :زياد گِله مكن كه كينه مى آورد و به نفرت مى انجامد . از كسى گِله كن كه اميد پوزش خواهى از او دارى.

امام على عليه السلام :زياد گِله مكن كه اين كار ، كينه مى آورد و به نفرت مى انجامد. زياد گِله كردن ، از بى ادبى است.

امام على عليه السلام :افراط در سرزنش ، آتش لجاجت را شعله ور مى سازد.

امام على عليه السلام :از گِله كردن هاى مكرّر بپرهيز ؛ زيرا اين كار به [پافشارى بر] گناه وا مى دارد و گِله را بى ارزش مى سازد.

7 / 3خشمالكافى_ به نقل از على بن اسباط، از يكى از شيعيان _ :پيامبر خدا از ادب [ و تنبيه ]كردن در هنگام خشم ، نهى فرمود.

.

ص: 308

الإمام عليّ عليه السلام :لا أدَبَ مَعَ غَضَبٍ . (1)

7 / 4الخُشونَةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ لَيِّنٌ هيِّنٌ سَمِحٌ ، لَهُ خُلُقٌ حَسَنٌ . وَالكافِرُ فَظٌّ غَليظٌ ، لَهُ خُلُقٌ سَيِّئٌ وفيهِ جَبَرِيَّةٌ (2) . (3)

الكافي عن يونس بن رباط عن الإمام الصادق عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «رَحِمَ اللّهُ مَن أعانَ وَلَدَهُ عَلى بِرِّهِ» . قالَ : قُلتُ : كَيفَ يُعينُهُ عَلى بِرِّهِ ؟ قالَ : يَقبَلُ مَيسورَهُ ، ويَتَجاوَزُ عَن مَعسورِهِ ، ولا يُرهِقُهُ ولا يَخرَقُ بِهِ (4) ، فَلَيسَ بَينَهُ وبَينَ أن يَصيرَ في حَدٍّ مِن حُدودِ الكُفرِ إلّا أن يَدخُلَ في عُقوقٍ أو قَطيعَةِ رَحِمٍ . ثُمَّ قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «الجَنَّةُ طَيِّبَةٌ طَيَّبَهَا اللّهُ وطَيَّبَ ريحَها ، يوجَدُ ريحُها مِن مَسيرَةِ ألفَي عامٍ ، ولا يَجِدُ ريحَ الجَنَّةِ عاقٌّ ولا قاطِعُ رَحِمٍ ولا مُرخِي الإِزارِ خُيَلاءَ (5) » . (6)

.


1- .. غرر الحكم : ج 6 ص 361 ح 10529 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 531 ح 9654 .
2- .. يقال : فيه جَبَرِيَّة : أي كِبْر (الصحاح : ج 2 ص 608 «جبر»).
3- .. الأمالي للطوسي : ص 366 ح 777 عن عليّ بن عليّ بن رزين عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عن النزّال بن سبرة عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار: ج 71 ص 391 ح 53.
4- .. قوله صلى الله عليه و آله «ولايرهقه» : أي لا يسفّه عليه ولايظلمه ؛ من الرَّهَق محرَّكَة. أو : لا يحمل عليه ما لا يطيقه ؛ من الإرهاق ، يقال : لا يرهقني لا أرهقَكَ اللّه ، أي لا أعسَرَك اللّه . والخرق _ بالضمّ والتحريك _: ضدّ الرفق (مرآة العقول : ج 21 ص 87).
5- .. الخُيَلاء والخِيلاء : الكِبْر والعُجْب (النهاية : ج 2 ص 93 «خيل»).
6- .. الكافي: ج 6 ص 50 ح 6 ، تهذيب الأحكام : ج 8 ص 113 ح 390 ، مستطرفات السرائر : ص 85 ح 30 ، وسائل الشيعة : ج 15 ص 199 ح 27644 .

ص: 309

7 / 4 خشونت

امام على عليه السلام :هنگام خشم ، ادب نبايد كرد (/ تأديب اثر ندارد) . (1)

7 / 4خشونتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، نرم خو ، مهربان و باگذشت است و داراى خوى نيك است و كافر ، درشت خوى و خشن است و بدخوى و متكبّر.

الكافى_ به نقل از يونس بن رباط _ :از امام صادق عليه السلام شنيدم : «پيامبر خدا فرمود : رحمت خدا بر آن كس كه فرزندش را بر نيكى [و فرمانبرى اش از والدين] يارى برساند!». گفتم : چگونه او را بر نيكى كردن [و فرمان بردارى اش] يارى مى رسانَد؟ فرمود : «كار اندك او را بپذيرد و از كارى كه برايش دشوار است ، چشم بپوشد و بيش از توانش از او تكليف نخواهد ، و با او خشونت نورزد ؛ زيرا ميان او و وارد شدن فرزندش به مرزى از مرزهاى كفر ، جز اين نيست كه آن فرزند ، وارد نافرمانى از والدين و يا قطع رَحِم شود. (2) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سپس فرمود : بهشت ، خوش است . خداوند ، آن را خوش قرار داده و بوى آن را خوش گردانيده است و از فاصله هزار سال ، بويش به مشام مى رسد ؛ امّا كسى كه نافرمانى والدين كند ، يا قطع رَحِم نمايد ، يا متكبّرانه راه برود ، بوى بهشت را استشمام نخواهد كرد».

.


1- .شارح غُرر الحكم ، اين جمله را به گونه ديگرى ترجمه و شرح كرده است : «نيست ادبى با خشمى» ؛ يعنى كسى كه مى خواهد باادب باشد ، بايد خشم را فرو خورد و هر كس خشم بر او غلبه كند ، رعايتِ آداب نمى تواند بكند و نمى شود كه سبُكى و بى ادبى نكند .
2- .مقصود ، اين است كه اگر پدر ، با فرزندش به درستى رفتار نكند و بر خلاف توصيه هايى كه در اين حديث گفته شده است، با او رفتار نمايد ، ممكن است فرزند به مسير نافرمانى از پدر و قطع ارتباط با او كشانده شود، كه اين خود ، نوعى كفر يا ناسپاسى است .

ص: 310

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عَلِّموا ولا تُعَنِّفوا ، فَإِنَّ المُعَلِّمَ خَيرٌ مِنَ المُعَنِّفِ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :لِسانُ الجَهلِ الخُرقُ . (2)

عنه عليه السلام :المُؤمِنُ هُوَ الكَيِّسُ (3) الفَطِنُ ، بِشرُهُ في وَجهِهِ . . . لا يَغلُظُ عَلى مَن دونَهُ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :المُؤمِنُ لَهُ قُوَّةٌ في دينٍ . . . ولا فَظٌّ ولا غَليظٌ . (5)

عنه عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِعَبدِ اللّهِ بنِ جُندَبٍ _ :لا تَكُن فَظّا غَليظا يَكرَهُ النّاسُ قُربَكَ . (6)

7 / 5التَّحقيرُرسولُ اللّه صلى الله عليه و آله :لا تُحَقِّرَنَّ أحَدا مِنَ المُسلِمينَ ، فَإِنَّ صَغيرَهُم عِندَ اللّهِ كَبيرٌ . (7)

.


1- .. منية المريد: ص 193 ، جامع الأحاديث للقمّي : ص 102 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 175 ح 9 ؛ شُعب الإيمان: ج 2 ص 276 ح 1749 ، الفقيه والمتفقّه: ج 2 ص 137 كلاهما عن أبي هريرة ، كنز العمّال: ج 10 ص 249 ح 29331 .
2- .. غرر الحكم : ج 5 ص 124 ح 7613 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 419 ح 7093 .
3- .. الكَيِّس : العاقل . والكَيِّس في الاُمور يجري مجرى الرِّفق فيها (النهاية : ج 4 ص 217 و 218 «كيس»).
4- .. الكافي: ج 2 ص 226 و 228 ح 1 عن عبداللّه بن يونس عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 67 ص 364 و 366 ح 70 .
5- .. الكافي: ج 2 ص 231 ح 4 ، الخصال : ص 571 ح 2 عن أبي سليمان الحلواني ، أعلام الدين : ص 109 ، بحار الأنوار : ج 67 ص 271 ح 3.
6- .. تحف العقول : ص 304 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 283 ح 1.
7- .. تنبيه الخواطر: ج 1 ص 31 ؛ تفسير الثعلبي : ج 2 ص 132 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، كنز العمّال : ج 16 ص 16 ح 43741 .

ص: 311

7 / 5 تحقير كردن

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آموزش دهيد و خشونت نورزيد ؛ زيرا آموزش دهنده ، بهتر [و مؤثّرتر ]از كسى است كه خشونت به كار مى برَد .

امام على عليه السلام :خشونت ، زبان نادانى است.

امام على عليه السلام :مؤمن ، زيرك و باهوش است . چهره اش شاد است ... و با زيردستش خشونت نمى ورزد .

امام صادق عليه السلام :مؤمن ، در دينش نيرومند است ... . نه درشت خوى است ، و نه خشن .

امام صادق عليه السلام_ در اندرز به عبد اللّه بن جُندَب _ :درشت خوى و خشن مباش كه مردم ، نزديك شدن به تو را ناخوش مى دارند.

7 / 5تحقير كردن و به رخ كشيدن عيبپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ يك از مسلمانان را كوچك مشمار ؛ زيرا كوچك آنان در نزد خداوند ، بزرگ است.

.

ص: 312

7 / 6التَّعييرُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا زَنَت خادِمُ أحَدِكُم فَليَجلِدهَا الحَدَّ ولا يُعَيِّرها . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن عَيَّرَ مُؤمِنا بِشَيءٍ ، لَم يَمُت حَتّى يَركَبَهُ . (2)

7 / 7الضَّربُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ظَهرُ المُؤمِنِ حِمىً (3) إلّا بِحَقِّهِ . (4)

صحيح مسلم عن عائشة :ما ضَرَبَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله شَيئا قَطُّ بِيَدِهِ ، ولَا امرَأَةً ولا خادِما ، إلّا أن يُجاهِدَ في سَبيلِ اللّهِ . (5)

تنبيه الخواطر عن عائشة :ما ضَرَبَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله مَملوكا قَطُّ ولا غَيرَهُ إلّا في سَبيلِ اللّهِ، ولَا انتَصَرَ قَطُّ لِنَفسِهِ إلّا أن يُقيمَ حَدّا مِن حُدودِ اللّهِ . (6)

.


1- .. مسند ابن حنبل : ج 3 ص 406 ح 9461 ، سنن أبي داود : ج 4 ص 160 ح 4470 ، سنن الدار قطني : ج 3 ص 160 ح 231 وفيهما «أمة» بدل «خادم» وكلها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 5 ص 337 ح 13115 ، تنبيه الخواطر: ج 1 ص 57 وراجع : السنن الكبرى للنسائي : ج 4 ص 299 ح 7242 .
2- .. الكافي: ج 2 ص 356 ح 2 عن إسحاق بن عمّار عن الإمام الصادق عليه السلام ، ثواب الأعمال : ص 295 ح 2 عن منصور بن حازم عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، تحف العقول : ص 47 ، الاختصاص : ص 229 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 384 ح 2.
3- .. هذا شيء حِمىً : أي مَحظور لا يُقرب (النهاية : ج 1 ص 447 «حما»).
4- .. المعجم الكبير : ج 17 ص 180 ح 476 عن عصمة ، كنز العمّال : ج 1 ص 93 ح 406 ؛ جامع الأحاديث للقمّي : ص 98 عن موسى بن إبراهيم عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 444 ح 1550 وفيهما «من حدّ» بدل «بحقّه» ، بحار الأنوار : ج 75 ص 151 ح 18.
5- .. صحيح مسلم : ج 4 ص 1814 ح 79 ، مسند ابن حنبل : ج 9 ص 272 ح 24089 ، السنن الكبرى : ج 10 ص 324 ح 20788 ، صحيح ابن حبّان : ج 2 ص 240 ح 488 كلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 7 ص 221 ح 18715 .
6- .. تنبيه الخواطر : ج 2 ص 26.

ص: 313

7 / 6 سرزنش كردن
7 / 7 زدن

7 / 6سرزنش كردنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه خدمتكار يكى از شما زنا كرد ، او را حد بزند ، امّا سرزنشش نكند (به روى او نياوَرَد) .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس مؤمنى را به چيزى سرزنش كند ، نمى ميرد تا آن كه خودش مرتكب آن شود.

7 / 7زدنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :[تازيانه زدن به] پشت مؤمن ، ممنوع است ، مگر به حق .

صحيح مسلم_ به نقل از عايشه _ :پيامبر خدا ، هرگز چيزى را يا زنى را و يا خدمتكارى را با دستش نزد ، مگر براى آن كه در راه خدا جهاد كند.

تنبيه الخواطر_ به نقل از عايشه _ :پيامبر صلى الله عليه و آله هرگز غلام و غيرِ غلامى را نزد ، مگر در راه خدا ، و هرگز براى خود انتقام نگرفت ، مگر زمانى كه پاى اجراى حدّى از حدود الهى در ميان بود.

.

ص: 314

الإمام عليّ عليه السلام :اِضرِب خادِمَكَ في مَعصِيَةِ اللّهِ عز و جل ، وَاعفُ عَنهُ فيما يَأتي إلَيكَ . (1)

عدّة الداعي :قالَ بَعضُهُم : شَكَوتُ إلى أبِي الحَسَنِ موسى عليه السلام اِبنا لي فَقالَ : لا تَضرِبهُ ، وَاهجُره ولا تُطِل . (2)

7 / 8التَّعَدّي عَنِ الحَدِّرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا تَضرِبَنَّ أدَبا فَوقَ ثَلاثٍ ، فَإِنَّكَ إن فَعَلتَ فَهُوَ قِصاصٌ يَومَ القِيامَةِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :أدِّب صِغارَ أهلِ بَيتِكَ بِلِسانِكَ عَلَى الصَّلاةِ وَالطَّهورِ ، فَإِذا بَلَغوا عَشرَ سِنينَ فَاضرِب ولا تُجاوِز ثَلاثا . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام ألقى صِبيانُ الكُتّابِ ألواحَهُم بَينَ يَدَيهِ لِيَخيرَ بَينَهُم . فَقالَ : أما إنَّها حُكومَةٌ وَالجَورُ فيها كَالجَورِ فِي الحُكمِ ، أبلِغوا مُعَلِّمَكُم إن ضَرَبَكُم فَوقَ ثَلاثِ ضَرَباتٍ فِي الأَدَبِ اقتُصَّ مِنهُ . (5)

.


1- .. تهذيب الأحكام : ج 10 ص 27 ح 84 عن طلحة بن زيد عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، غرر الحكم : ج 2 ص 194 ح2350 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 77 ح 1870 كلاهما نحوه ، وسائل الشيعة : ج 18 ص 340 ح 34167 .
2- .. عدّة الداعي : ص 79 ، بحار الأنوار : ج 104 ص 99 ح 74.
3- .. تنبيه الخواطر : ج 2 ص 155.
4- .. تنبيه الخواطر : ج 2 ص 155.
5- .. الكافي: ج 7 ص 268 ح 38 ، تهذيب الأحكام : ج 10 ص 149 ح 599 كلاهما عن السكوني ، وسائل الشيعة : ج 18 ص 582 ح 34971 .

ص: 315

7 / 8 از اندازه گذشتن

امام على عليه السلام :خدمتكارت را اگر معصيت خدا كرد ، بزن ؛ امّا اگر در حقّ تو خطايى از او سر زد ، گذشت كن.

عدّة الداعى :شخصى گفت كه نزد امام رضا عليه السلام از فرزندم شكايت كردم . فرمود : «او را نزن ؛ بلكه با او قهر كن؛ امّا زمان آن را به درازا مكشان».

7 / 8از اندازه گذشتنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :براى ادب كردن (تنبيه)، بيش از سه ضربه مزن كه اگر چنين كنى ، در روز قيامت ، قصاص خواهى شد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خردسالان خانواده ات را براى نماز و طهارت، با زبانت تربيت كن و چون به ده سالگى رسيدند ، [براى اين كار] بزن؛ ولى از سه ضربه تجاوز مكن.

امام صادق عليه السلام :كودكان مكتب خانه ، مشق هايشان را در برابر امير مؤمنان عليه السلام نهادند تا از بين آنها بهترينش را انتخاب كند. فرمود : «هان! اين ، نوعى داورى است و بى عدالتى در آن ، چونان بى عدالتى در قضاوت كردن است . به معلّمتان بگوييد كه اگر براى تنبيه ، بيش از سه ضربه بزند ، قصاص خواهد شد».

.

ص: 316

الكافي عن إسحاق بن عمّار :قُلتُ لِأَبي عَبدِاللّهِ عليه السلام : رُبَّما ضَرَبتُ الغُلامَ في بَعضِ ما يَحرُمُ ! فَقالَ : وكَم تَضرِبُهُ ؟ فَقُلتُ : رُبَّما ضَرَبتُهُ مِئَةً . فَقالَ : مِئَةً مِئَةً ؟! فَأَعادَ ذلِكَ مَرَّتَينِ ، ثُمَّ قالَ : حَدَّ الزِّنا ؟! اِتَّقِ اللّهَ ! فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، فَكَم يَنبَغي لي أن أضرِبَهُ ؟ فَقالَ : واحِدا . فقلت : وَاللّهِ لَو عَلِمَ أنّي لا أضرِبُهُ إلّا واحِدا ما تَرَكَ لي شَيئا إلّا أفسَدَهُ! فَقالَ : فَاثنَتَينِ . فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ هذا هُوَ هَلاكي إذا . قالَ : فَلَم أزَل اُماكِسُهُ حَتّى بَلَغَ خَمسَةً ، ثُمَ غَضِبَ فَقالَ : يا إسحاقُ ، إن كُنتَ تَدري حَدَّ ما أجرَمَ فَأَقِمِ الحَدَّ فيهِ ولا تَعَدَّ حُدودَ اللّهِ . (1)

.


1- .. الكافي: ج 7 ص 267 ح 34 ، وسائل الشيعة : ج 18 ص 339 ح 34165 .

ص: 317

الكافى_ به نقل از اسحاق بن عمّار _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : گاهى اوقات بچّه را به خاطر كار حرامى كه مرتكب شده است ، مى زنم . فرمود : «چند ضربه مى زنى؟» . گفتم : گاهى صد ضربه مى زنم. فرمود : «صد تا؟! صد تا»؟!». امام عليه السلام دو بار آن را تكرار كرد و سپس فرمود : «حدّ زنا؟! از خدا بترس!» . گفتم : فدايت شوم ، چند ضربه بايد بزنم؟ فرمود : يكى. گفتم : به خدا سوگند ، اگر بداند كه يك ضربه بيشتر به او نمى زنم ، روزگارم را سياه مى كند! فرمود : «پس ، دو تا». گفتم : فدايت شوم ! باز هم روزگارم تباه مى شود . آن قدر با امام عليه السلام چك و چانه زدم كه به پنج ضربه رساند . سپس با عصبانيّت فرمود: «اى اسحاق! اگر حدّ جرمى را كه مرتكب مى شود ، مى دانى ، آن حد را بر او جارى كن و از حدود خدا ، فراتر مرو».

.

ص: 318

. .

ص: 319

8 . اذان

اشاره

10 . اذاندرآمدفصل يكم : تشريع اذانفصل دوم : بندهاى اذانفصل سوم : تفسير اذانفصل چهارم : ارزش اذان و مؤذّنفصل پنجم : بركات اذانفصل ششم : آداب اذانفصل هفتم : اذان گوهاى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله

.

ص: 320

درآمد

اذان ، در لغت
اذان ، در قرآن و حديث
اشاره

درآمداذان ، در لغتاذان ، اسم مصدر از ريشه «أذن» به معناى علم و اعلام است . ابن فارس در معناى اين واژه مى گويد : الهَمزَةُ وَ الذّالُ وَ النّونُ أصلانِ مُتَقارِبانِ فِى المَعنى ، مُتَباعِدانِ فِى اللَّفظِ: أحَدُهُما أُذُنُ كُلِّ ذى أُذُنٍ ... . وَالأَصلُ الآخَرُ العِلمُ وَالإِعلامُ، تَقولُ العَرَبُ : «قَد أذِنتُ بِهذَا الأَمرِ» أى عَلِمتُ و «آذَنَنى فُلانٌ» أعلَمَنى ... . وَ مِنَ البابِ الأَذانُ ، وَ هُوَ اسمُ التَّأذينِ ، كَما أنَّ العَذابَ اسمُ التَّعذيبِ . (1) أذن (همزه و ذال و نون) ، دو ريشه معنايى دارد كه در معنا به هم نزديك اند و در لفظ ، از هم دور . يكى از آن دو ، به معناى گوش است ... و ديگرى به معناى آگاهى و آگاه ساختن . عرب مى گويد : «قد أذنتُ بهذا الأمر» يعنى: از آن آگاه شدم . و مى گويد : «و آذننى فلان» يعنى: فلانى مرا آگاه ساخت ... . و از همين معناست «اذان» كه اسم از «تأذين» (از باب تفعيل) است ، چنان كه «عذاب» اسم از «تعذيب» است .

اذان ، در قرآن و حديثدر قرآن ، واژه «أذان» و مشتقّات از مادّه «أذن» ، در همان معناى لغوى استعمال

.


1- .معجم مقاييس اللغة : ج 1 ص 75 و 77 مادّه «أذن» .

ص: 321

1 . آغاز تشريع اذان

شده اند ، مانند : «وَأَذَانٌ مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الأَْكْبَرِ . 1 و [اين،] اعلامى از جانب خدا و پيامبر او به مردم در روز حجّ اكبر است» . «ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ . (1) سپس اعلام كننده اى، بانگ زد كه : اى كاروانيان! شما سارق هستيد» . «فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَن لَّعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ . (2) و اعلام كننده اى از ميانشان بانگ زد كه : لعنت خدا بر ستمگران باد!» . نكته قابل توجّه ، اين كه : در قرآن ، واژه «اذان» در معناى مصطلح آن ، يعنى اَذكار ويژه اى كه در اسلام براى اعلام وقت نماز تشريع شده است ، به كار نرفته است و تنها يك بار ، با جمله «إِذَا نُودِىَ لِلصَّلَاةِ ؛ (3) هر گاه براى نماز ندا داده شد» به اين معنا اشاره شده است . به عكس ، در احاديث اسلامى _ بر اساس جستجويى كه به طور اجمالى انجام گرفت _ كلمه «أذان» ، تنها در معناى مصطلح آن ، كار برد دارد ؛ معنايى كه هم اكنون موضوع تحقيق و بررسى است . اينك ، اشاره اى كوتاه به آنچه در فصل هاى آينده خواهد آمد :

1 . آغاز تشريع اذاننخستين نكته مهمّى كه در باره اين سنّت مهمّ اسلامى ، قابل توجّه است ، نقد احاديثى است كه تشريع اذان را بر اساس رؤياى عبد اللّه بن زيد بن عاصم ذكر

.


1- .يوسف : آيه 70 .
2- .اعراف : آيه 44 .
3- .جمعه : آيه 9 .

ص: 322

2 . حكمت اذان
الف - حكمت فردى
ب - حكمت اجتماعى
3 . چگونگى اذان

مى كنند . براى اين منظور ، ما ابتدا احاديث قابل قبول در باره خاستگاه تشريع اذان را مى آوريم و سپس به نقل احاديثى مى پردازيم كه در آن ، اهل بيت عليهم السلام ، استناد آغاز اذان به رؤياى عبد اللّه بن زيد را به شدّت رد كرده اند و در ادامه در يك تحليل دقيق علمى ، بى پايه بودن روايات رؤيا را اثبات مى نماييم.

2 . حكمت اذاندر باره حكمت تشريع اذان ، نكات متعدّدى ذكر شده است كه همگى در واقع ، به دو نكته اصلى باز مى گردند :

الف _ حكمت فردىاذان ، اعلام وقت نماز و دعوت يكايك مسلمانان به بهترين كار ، يعنى ارتباط با خداى بى نياز براى رسيدن به رستگارى و كاميابىِ مطلق است.

ب _ حكمت اجتماعىاذان ، علاوه بر يادآورىِ وظيفه فردى ، يك شعار سياسى _ اجتماعى نيز هست . كلام امام رضا عليه السلام : «مجاهرا بالإيمان ، معلنا بالإسلام ؛ (1) آشكار كننده ايمان و علنى سازنده اسلام است» در تبيين فلسفه تشريع اذان ، اشاره به اين نكته مهم است كه تنها ، ارتباط پنهانى و فردى با خدا ، كافى نيست و در جوامع اسلامى ، در هر شب و روز ، بايد شعار توحيد و نفى شرك و دعوت به ارزش هاى دينى با صداى بلند تكرار شود . تكرار اين شعار ، نه تنها زمينه را براى تداوم حاكميّت اسلام در جوامع اسلامى فراهم مى كند ، بلكه در كنار استقرار ارزش هاى دينى ، مى تواند موجب انتقال اين فرهنگ به ساير جوامع گردد .

3 . چگونگى اذانيكى از مسائل مهم در مبحث تشريع اذان ، چگونگى اذان و تعداد بندهاى آن است

.


1- .ر . ك : ص 354 ح 16 .

ص: 323

4 . تفسير حقيقت اذان
5 . ارزش اذان و مؤذّن

كه در فصل دوم بر اساس احاديث اهل بيت عليهم السلام به آن پرداخته ايم و در ادامه توضيح داده ايم كه چگونه پس از پيامبر اسلام ، برخى از بندهاى آن ، تغيير كرد .

4 . تفسير حقيقت اذانبندهاى نورانى اذان را دو گونه مى توان تفسير كرد : يكى تفسير ظاهر آن ، و ديگرى تفسير باطن (حقيقت) آن . فصل سوم ، به احاديثى اختصاص دارد كه نكات مهمّى را در مورد تبيين حقيقت اذان مطرح كرده اند . توجّه به اين نكات ، بخصوص در هنگام نماز ، اهمّيت فراوانى براى اهل مراقبت دارد و به نمازگزار ، آمادگى بيشترى براى برخوردارى از بركات اين فريضه مهم مى دهد .

5 . ارزش اذان و مؤذّناز منظر احاديث اسلامى ، اذان ، چراغى است كه به دل ها نور مى دهد ، جان ها را به آسايش و آرامش در سايه ذكر خدا دعوت مى كند و فرشتگان آسمان ها به اين فريادِ روح افزا گوش فرا مى دهند و براى امّت محمّد صلى الله عليه و آله استغفار مى كنند . اذان ، فرشتگان را در صفوف بلندى كه شرق و غرب جهان را در مى نوردد و گاه ، ميان زمين و آسمان را پر مى كند ، با نمازگزار، همراه مى سازد. و براى مؤذّن ، اين فضيلت، بس كه همچون پيامبران ، مردم را به خدا فرا مى خواند و امين امّت اسلامى است ، دست خداى مهربان را بر سر دارد و هنگامى كه به يگانگى او شهادت مى دهد ، هر تر و خشكى در جهان ، او را تصديق مى كند . اذان ، يكى از اسباب بزرگ شناخت خداوند است و بهشت را براى مؤذّن ، واجب مى گرداند. مؤذّن ، در قبر نمى پوسد و در قيامت ، در حال اذان گفتن ، از قبر خارج مى گردد و سرفراز در صحنه قيامت همراه با پيامبران و صدّيقان و شهدا و صالحان محشور مى گردد ... .

.

ص: 324

6 . حقّ مؤذّن
7 . بركات اذان
8 . آداب اذان

بارى ، گفتن اذان ، به قدرى فضيلت دارد كه اگر مردم ، ديده برزخى داشته باشند و آثار و بركات معنوى آن را ببينند ، براى درك فضيلت آن ، به اصرار، بر يكديگر پيشى مى گيرند؛ امّا با اين همه _ چنان كه پيامبر صلى الله عليه و آله پيش بينى نموده است _ در تاريخ اسلام ، غالبا جز افراد طبقه محروم ، كسى متصدّى اين مسئوليت نشده است ، آن گونه كه بلال ، مؤذّن پيامبر خدا ، بزرگِ آنان شمرده مى شود .

6 . حقّ مؤذّنمؤذّن ، به دليل آن كه يادآور خداوند متعال و خدمت گزار جامعه اسلامى در برپايى فريضه الهى است ، از حقّ ويژه اى برخوردار است و سپاس گزارى از او لازم است .

7 . بركات اذانبى ترديد ، حكمت اصلى در تشريع اذان ، همان است كه در بند 2 ملاحظه شد ؛ امّا در كنار آن ، آثار و بركاتِ فراوانى وجود دارد كه در فصل پنجم خواهد آمد . يكى از مهم ترين بركات آن _ كه در احاديث بسيارى مورد تأكيد است _ ، دور كردن شيطان از انسان است و از اين رو ، بر گفتن اذان در گوش نوزاد ، توصيه و تأكيد شده است.

8 . آداب اذانآداب اذان ، به چهار دسته تقسيم مى شود: دسته اوّل . آداب انتخاب مؤذّن كه اذان گو بايد از نظر ديندارى ، اخلاق و نيز فصاحت و زيبايى صدا ، شايستگى لازم را داشته باشد. دسته دوم . آدابى كه مؤذّن بايد هنگام گفتن اذان رعايت كند ، مانند : طهارت ، بلند كردن صدا ، رعايت تجويد و ترتيل ، فرستادن صلوات بر پيامبر صلى الله عليه و آله به هنگام شهادت بر رسالت او ، فاصله انداختن ميان اذان و اقامه ، خواندن دعاى مأثور (رسيده از اهل بيت عليهم السلام ) پس از پايانِ آن ، سجود ميان اذان و اقامه ، اجتناب از آوازه خوانى در گفتن

.

ص: 325

9 . اذانِ زنده در عصر حاضر

اذان ، پرهيز از سخن گفتن در ميان آن و اجرت گرفتن براى آن . دسته سوم . آدابى كه شنونده اذان بايد آنها رعايت كند ، مانند : تكرار آنچه مؤذّن مى گويد ، خواندن دعا و گفتن ذكر و فرستادن صلوات بر پيامبر صلى الله عليه و آله ، پاسخگويى به مؤذّن و حاضر شدن در نماز جماعت _ اگر خارج از مسجد است _ و خارج نشدن از مسجد _ اگر داخل آن است _ . دسته چهارم . آدابى كه براى ساختن مأذنه در احاديث اسلامى ذكر شده است و آن ، اين است كه محلّ اذان ، نبايد به گونه اى بلند باشد كه موجب سلب آسايش از همسايگان مسجد گردد . از اين رو ، در روايتى آمده است كه امير مؤمنان ، هنگامى كه مناره بلندى را ديد ، دستور داد كه آن را خراب كنند و فرمود كه مناره مسجد نبايد از سطح بام مسجد ، بلندتر باشد . نيز در روايت ديگرى آمده است كه هنگامى كه امام مهدى عليه السلام ظهور كند ، دستور مى دهد مناره ها را خراب كنند . البتّه همان طور كه اشاره شد ، اين دستور ، مربوط به آن مواردى است كه موجب تضييع حقوق ديگران باشد.

9 . اذانِ زنده در عصر حاضرآنچه در احاديث اسلامى در باره تشريع ، حكمت ، تفسير ، فضيلت و بركات اذان آمده است ، به روشنى نشان مى دهد كه همه اين موارد ، مربوط به اذانِ زنده است ، نه اذانى كه از ضبط صوت و يا به صورت غير زنده از صدا و سيما پخش مى شود. بنا بر اين ، پخش اذان از صدا و سيما ، گرچه لازم است ، امّا بى ترديد ، خلأ اذانِ زنده را نمى تواند پر كند . از اين رو ، برنامه ريزى براى پخش اذانِ زنده بخصوص در مساجد و مراكز دينى براى بهره گيرى از بركات فراوان اين سنّت بزرگ اسلامى ، ضرورى است.

.

ص: 326

الفصل الأوّل : تشريع الأذان1 / 1بَدءُ تَشريعِ الأَذانِالكتاب«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِذَا نُودِىَ لِلصَّلَاةِ مِن يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْاْ إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذَرُواْ الْبَيْعَ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أوَّلُ مَن أذَّنَ فِي السَّماءِ جِبريلُ عليه السلام . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله عُلِّمَ الأَذانَ لَيلَةَ اُسرِيَ بِهِ ، وفُرِضَت عَلَيهِ الصَّلاةُ . (3)

عنه عليه السلام :لَمّا بُدِئَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِتَعليمِ الأَذانِ ، أتى جَبرَئيلُ عليه السلام بِالبُراقِ فَاستَعصَت عَلَيهِ ، فَقالَ لَها جَبرَئيلُ عليه السلام : اُسكُني بُراقَةُ ، فَما رَكِبَكِ أحَدٌ أكرَمُ عَلَى اللّهِ مِنهُ . فَسَكَنَت . قالَ صلى الله عليه و آله : فَرَكِبتُها حَتَّى انتَهَيتُ إلَى الحِجابِ الَّذي يَلِي الرَّحمنَ عَزَّ رَبُّنا وجَلَّ ، فَخَرَجَ مَلَكٌ مِن وَراءِ الحِجابِ ، فَقالَ : اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ ، قالَ صلى الله عليه و آله : قُلتُ : يا جَبرَئيلُ مَن هذَا المَلَكُ الكَريمُ ؟ قالَ جَبرَئيلُ عليه السلام : وَالَّذي أكرَمَكَ بِالنُّبُوَّةِ ، ما رَأَيتُ هذَا المَلَكَ قَبلَ ساعَتي هذِهِ ! فَقالَ المَلَكُ : اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ . فَنودِيَ مِن وَراءِ الحِجابِ : صَدَقَ عَبدي أنَا أكبَرُ أنَا أكبَرُ . قالَ صلى الله عليه و آله : فَقالَ المَلَكُ : أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ . فَنودِيَ مِن وَراءِ الحِجابِ : صَدَقَ عَبدي أنَا اللّهُ لا إلهَ إلّا أنَا . قالَ صلى الله عليه و آله : فَقالَ المَلَكُ : أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ ، أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ . فَنودِيَ مِن وَراءِ الحِجابِ : صَدَقَ عَبدي أنَا أرسَلتُ مُحَمَّدارَسولاً . قالَ صلى الله عليه و آله : فَقالَ المَلَكُ : حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ ، حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ . فَنودِيَ مِن وَراءِ الحِجابِ : صَدَقَ عَبدي ودَعا إلى عِبادَتي . قالَ صلى الله عليه و آله : فَقالَ المَلَكُ : حَيَّ عَلَى الفَلاحِ ، حَيَّ عَلَى الفَلاحِ . فَنودِيَ مِن وَراءِ الحِجابِ : صَدَقَ عَبدي ودَعا إلى عِبادَتي . قالَ صلى الله عليه و آله : فَقالَ المَلَكُ : حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ ، حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ . فَنودِيَ مِن وَراءِ الحِجابِ : صَدَقَ عَبدي و دَعا إلى عِبادَتي ، قَد أفلَحَ مَن واظَبَ عَلَيها . قالَ صلى الله عليه و آله : فَيَومَئِذٍ أكمَلَ اللّهُ تَعالى لِيَ الشَّرَفَ عَلَى الأَوَّلينَ وَالآخِرينَ . (4)

.


1- .. الجمعة : 9.
2- .. المطالب العالية : ج 1 ص 63 ح 224 عن كثير بن مرّة الحضرمي ، الفردوس : ج 1 ص 32 ح 52 عن الوليد بن مرّة .
3- .. كنز العمّال : ج 12 ص 350 ح 35354 نقلاً عن ابن مردويه عن زيد بن عليّ عن أبيه عن جدّه عليهماالسلام .
4- .. صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 227 ح 115 ، عوالي اللآلي: ج 1 ص 26 ح 8 نحوه و كلاهما عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار: ج 84 ص 151 ح 47 .

ص: 327

فصل يكم : تشريع اذان
1 / 1 آغاز تشريع اذان

فصل يكم : تشريع اذان1 / 1آغاز تشريع اذانقرآن«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هر گاه براى نماز روز جمعه ندا داده شد ، به سوى ذكر خدا بشتابيد و داد و ستد را وا گذاريد . اين براى شما بهتر است ، اگر بدانيد» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نخستين كسى كه در آسمانْ اذان گفت ، جبرئيل عليه السلام بود.

امام على عليه السلام :در شبى كه پيامبر خدا به معراج برده شد ، اذان به او آموخته شد و نماز بر او واجب گرديد.

امام على عليه السلام :چون آموختن اذان به پيامبر خدا آغاز گرديد ، جبرئيل عليه السلام بُراق (1) را آورد . بُراق در برابر پيامبر صلى الله عليه و آله چموشى كرد . جبرئيل عليه السلام به او گفت : «آرام بگير ، اى براق ؛ زيرا [تاكنون ]كسى بر تو سوار نشده كه نزد خداوند ، گرامى تر از ايشان باشد» . پس بُراق ، آرام گرفت. پيامبر خدا فرمود : «بر بُراق نشستم تا به حجابى رسيدم كه خداى رحمان ، پروردگار ما عز و جل ، در پس آن بود. (2) در اين هنگام ، فرشته اى از پس حجاب در آمد و گفت : اللّه أكبر ، اللّه أكبر . گفتم : اى جبرئيل! اين فرشته ارجمند كيست؟ جبرئيل عليه السلام گفت : سوگند به آن كه تو را به نبوّتْ مفتخر ساخت ، تا پيش از اين لحظه اين فرشته را نديده بودم! فرشته گفت : اللّه أكبر ، اللّه أكبر . از پس حجاب ، ندا آمد : بنده ام راست مى گويد . من بزرگ ترم ، من بزرگ ترم» . پيامبر خدا فرمود : «آن فرشته گفت : أشهد أن لا إله إلّا اللّه ، أشهد أن لا إله إلّا اللّه . از پس حجاب ، ندا آمد : بنده ام راست مى گويد . اللّه ، منم و معبودى [راستين] ، جز من نيست» . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «فرشته گفت : أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه ، أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه . از پس حجاب ، ندا آمد : بنده ام راست مى گويد . من ، محمّد را به پيامبرى فرستادم» . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «فرشته گفت : حَىَّ على الصلاة ، حَىَّ على الصلاة . از پس حجاب ، ندا آمد : بنده ام راست مى گويد و به عبادت من ، دعوت كرد» . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «فرشته گفت : حَىَّ على الفلاح ، حَىَّ على الفلاح . از پس حجاب ، ندا آمد : بنده ام راست مى گويد ، و به عبادت من ، دعوت كرد» . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «فرشته گفت : حَىَّ على خير العمل ، حَىَّ على خير العمل . از پس حجاب ، ندا آمد : بنده ام راست مى گويد و به عبادت من ، دعوت كرد . هر آن كس كه بر آن (عبادت من) مواظبت كرد ، رستگار شد» . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «در آن روز ، خداى متعال ، برترىِ مرا بر اوّلين و آخرين [انسان ها] به كمال رسانْد» .

.


1- .بُراق ، حيوانى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله با آن به معراج رفت و كوچك تر از قاطر و بزرگ تر از الاغ بود (مجمع البحرين : مادّه «برق») .
2- .اشاره به موقعيتى ويژه از قرب الهى است ، وگرنه خداوند متعال مكان ندارد و بيرون از مكان و زمان است .

ص: 328

. .

ص: 329

. .

ص: 330

الإمام الباقر عليه السلام :لَمّا اُسرِيَ بِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلَى السَّماءِ فَبَلَغَ البَيتَ المَعمور (1) ، وحَضَرَتِ الصَّلاةُ ، فَأَذَّنَ جَبرَئيلُ عليه السلام وأقامَ ، فَتَقَدَّمَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وصَفَّ المَلائِكَةُ وَالنَّبِيُّونَ خَلفَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله . (2)

تهذيب الأحكام عن زرارة عن الإمام الباقر عليه السلام :لَمّا اُسرِيَ بِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَبَلَغَ البَيتَ المَعمورَ ، حَضَرَتِ الصَّلاةُ ، فَأَذَّنَ جَبرَئيلُ عليه السلام وأقامَ ، فَتَقَدَّمَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وصَفَّ المَلائِكَةُ وَالنَّبِيّونَ خَلفَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . قالَ : فَقُلنا لَهُ : كَيفَ أذَّنَ؟ فَقالَ : اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ ، أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ ، حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ ، حَيَّ عَلَى الفَلاحِ حَيَّ عَلَى الفَلاحِ ، حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ ، اللّهُ أكبرُ اللّهُ أكبَرُ ، لا إلهَ إلَا اللّهُ لا إلهَ إلَا اللّهُ . وَالإِقامَةُ مِثلُها ، إلّا أنَّ فيها «قَد قامَتِ الصَّلاةُ قَد قامَتِ الصَّلاةُ» بَينَ «حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ» وبَينَ «اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ» . فَأَمَرَ بِها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِلالاً ، فَلَم يَزَل يُؤَذِّنُ بِها حَتّى قَبَضَ اللّهُ رَسولَهُ صلى الله عليه و آله . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :لَمّا اُسرِيَ بِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وحَضَرَتِ الصَّلاةُ ، فَأَذَّنَ جَبرَئيلُ عليه السلام ، فَلَمّا قالَ : اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ ، قالَتِ المَلائِكَةُ : اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ . فَلَمّا قالَ : أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، قالَتِ المَلائِكَةُ : خَلَعَ الأَندادَ . (4) فَلَمّا قالَ : أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ ، قالَتِ المَلائِكَةُ : نَبِيٌّ بُعِثَ . فَلَمّا قالَ : حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ ، قالَتِ المَلائِكَةُ : حَثَّ عَلى عِبادَةِ رَبِّهِ . فَلَمّا قالَ : حَيَّ عَلَى الفَلاحِ ، قالَتِ المَلائِكَةُ : أفلَحَ مَنِ اتَّبَعَهُ . (5)

.


1- .. البيت المعمور : جاء في التفسير أنّه في السماء بإزاء الكعبة شرّفها اللّه تعالى ، يدخله كلّ يومٍ سبعون ألف ملك ، يخرجون منه ولا يعودون إليه (تاج العروس : ج 7 ص 266 «عمر») . والمعمور : المأهول ، وعمرانه : كثرة غاشيه من الملائكة (مجمع البحرين : ج 2 ص 1269 «عمر») .
2- .. الكافي : ج 3 ص 302 ح 1 عن زرارة والفضل ، تهذيب الأحكام : ج 2 ص 60 ح 210 عن زرارة والفضيل بن يسار ، تفسير نور الثقلين : ج 3 ص 130 ح 43 نقلاً عن تفسير القمّي ، بحار الأنوار : ج 18 ص 307 ح 14 .
3- .. تهذيب الأحكام : ج 2 ص 60 ح 210 ، الكافي: ج 3 ص 302 ح 1 ، عوالي اللآلي: ج 2 ص 34 ح 84 وفيهما صدره إلى «خلف رسول اللّه صلى الله عليه و آله » ، وسائل الشيعة : ج 4 ص 644 ح 6970 .
4- .. النِّدّ : المِثل والنظير ، والجمع : أنداد (تاج العروس : ج 5 ص 276 «ندد») .
5- .. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 1 ص 281 ح 864 ، معاني الأخبار : ص 387 ح 21 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 278 ح 9 كلّها عن حفص بن البختري ، بحار الأنوار : ج 84 ص 143 ح 38 .

ص: 331

امام باقر عليه السلام :پيامبر خدا ، در شبى كه به آسمان برده شد ، به بيت المعمور (1) رسيد و وقت نماز شد . در اين هنگام ، جبرئيل عليه السلام اذان و اقامه گفت . سپس پيامبر خدا جلو ايستاد و فرشتگان و پيامبران ، پشت سر محمّد صلى الله عليه و آله [براى نماز] صف كشيدند.

تهذيب الأحكام_ به نقل از زراره _ :امام باقر عليه السلام فرمود : «پيامبر خدا ، در شبى كه به معراج برده شد ، چون به بيت المعمور رسيد ، وقت نماز شد . پس ، جبرئيل عليه السلام اذان و اقامه گفت . سپس پيامبر خدا جلو ايستاد و فرشتگان و پيامبران ، پشت سر پيامبر خدا صف كشيدند» . به امام عليه السلام گفتيم : چگونه اذان گفت؟ فرمود : «اللّه أكبر ، اللّه أكبر . أشهد أن لا إله إلّا اللّه ، أشهد أن لا إله إلّا اللّه . أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه ، أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه . حىَّ على الصلاة ، حىَّ على الصلاة . حىَّ على الفلاح ، حىَّ على الفلاح . حىَّ على خير العمل ، حىَّ على خير العمل . اللّه أكبر ، اللّه أكبر . لا إله إلّا اللّه ، لا إله إلّا اللّه . اقامه نيز به همين سان ، با اين تفاوت كه در اقامه ، بين حىَّ على خير العمل ، حىَّ على خير العمل و اللّه أكبر ، اللّه أكبر ، جمله قد قامت الصلاة ، قد قامت الصلاة هست. پس پيامبر خدا، بلال را مأمور گفتن اذان كرد و از آن پس ، بلال ، تا زمانى كه پيامبر خدا رحلت كرد ، اين اذان را مى گفت» .

امام صادق عليه السلام :چون پيامبر خدا به معراج برده شد و وقت نماز فرا رسيد ، جبرئيل عليه السلام اذان گفت . چون گفت : «اللّه أكبر ، اللّه أكبر» ، فرشتگان گفتند : اللّه أكبر ، اللّه أكبر . چون گفت : «أشهد أن لا إله إلّا اللّه » ، فرشتگان گفتند : شريكان را كنار زد. چون گفت : «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه » ، فرشتگان گفتند : [همان] پيامبرى كه برانگيخته شد. چون گفت : «حىَّ على الصلاة» ، فرشتگان گفتند : به عبادت پروردگارش ترغيب كرد. چون گفت : «حىَّ على الفلاح» ، فرشتگان گفتند : كسى كه از او پيروى كرد ، رستگار شد .

.


1- .در تفاسير آمده است كه بيت المعمور ، خانه اى است در آسمان كه درست در بالاى كعبه ، قرار دارد و روزى هفتاد هزار فرشته وارد آن مى شوند و از آن خارج مى گردند و ديگر به سوى آن باز نمى آيند (تاج العروس : ج 7 ص266 مادّه «عمر») . معمور ، به معناى مسكونى (داراى جمعيّت) است و آبادانى اش به انبوه فرشتگانى است كه به آن رفت و آمد دارند (مجمع البحرين : ج 2 ص1269 مادّه «عمر») .

ص: 332

عنه عليه السلام :لَمّا هَبَطَ جَبرَئيلُ عليه السلام بِالأَذانِ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ رَأسُهُ في حِجرِ عَلِيٍّ عليه السلام ، فَأَذَّنَ جَبرَئيلُ عليه السلام وأقامَ ، فَلَمَّا انتَبَهَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ : يا عَلِيُّ ، سَمِعتَ ؟ قالَ : نَعَم ، قالَ : حَفِظتَ ؟ قالَ : نَعَم ، قالَ : اُدعُ بِلالاً فَعَلِّمهُ . فَدَعا عَلِيٌّ عليه السلام بِلالاً فَعَلَّمَهُ . (1)

تذكرة الحفّاظ عن عكرمة بن عبّاس (2) : الأَذانُ نَزَلَ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مَعَ فَرضِ الصَّلاةِ : «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِذَا نُودِىَ لِلصَّلَاةِ مِن يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْاْ إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ» . (3)

صحيح البخاري عن أنس :لَمّا كَثُرَ النّاسُ ، ذَكَروا أن يُعَلِّموا (4) وَقتَ الصَّلاةِ بِشَيءٍ يَعرِفونَهُ ، فَذَكَروا أن يوروا نارا أو يَضرِبوا ناقوسا ، فَاُمِرَ بِلالٌ أن يَشفَعَ (5) الأَذانَ وأن يوتِرَ الإِقامَةَ . (6)

.


1- .. الكافي: ج 3 ص302 ح 2، تهذيب الأحكام: ج 2 ص277 ح 1099 ، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 1 ص282 ح 865 كلّها عن منصور بن حازم ، روضة الواعظين : ص 343 ، بحار الأنوار: ج 40 ص 62 ح 96 .
2- .. كذا في المصدر ، والظاهر أنّه تصحيف والصواب : «عن عكرمة عن ابن عبّاس» ، وعكرمة هو مولى لابن عبّاس .
3- .. تذكرة الحفّاظ : ج 3 ص 800 ، فتح الباري : ج 2 ص 78 نحوه ، الدرّ المنثور : ج 8 ص 159 نقلاً عن أبي الشيخ في كتاب الأذان وكلاهما عن ابن عبّاس .
4- .. عَلَّمتُ لهُ علامَةً : وضعتُ لهُ أمارَةً يعرِفُها (المصباح المنير : ص 427 «علم») .
5- .. الشَّفع : خلاف الوَتر ، وهو الزَّوج (القاموس المحيط : ج 3 ص 45 «شفع») .
6- .. صحيح البخاري: ج 1 ص 220 ح 581 ، صحيح مسلم: ج 1 ص 286 ح 3، السنن الكبرى : ج 1 ص 574 ح 1832، كنزالعمّال: ج 8 ص336 ح 23153 نقلاً عن أبي الشيخ في كتاب الأذان نحوه؛ الطرائف: ص536 .

ص: 333

امام صادق عليه السلام :زمانى كه جبرئيل عليه السلام اذان را بر پيامبر خدا فرود آورد ، سر ايشان در دامن على عليه السلام بود . پس جبرئيل عليه السلام اذان و اقامه گفت . پيامبر خدا هنگامى كه بيدار شد ، فرمود : «اى على! شنيدى؟». گفت : آرى . فرمود : «حفظ كردى؟». گفت : آرى . فرمود : «بلال را صدا بزن و آن را به او بياموز» . پس على عليه السلام بلال را فرا خواند و اذان را به او تعليم داد.

تذكرة الحُفّاظ_ به نقل از عِكرمة بن عبّاس (1) _ :اذان به همراه وجوب نماز ، بر پيامبر خدا نازل شد : «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هر گاه براى نماز روز جمعه ندا داده شد ، به سوى ذكر خدا بشتابيد» .

صحيح البخارى_ به نقل از اَنَس _ :مسلمانان ، چون زياد شدند ، صحبت از اين به ميان آوردند كه براى اطّلاع از فرا رسيدن وقت نماز ، نشانه اى قرار دهند و گفتند كه آتشى برافروزند ، يا ناقوسى به صدا در آورند ؛ امّا بلال ، مأمور شد كه [ بندهاى] اذان را دو بار دو بار بگويد و [ بندهاى] اِقامه را تك تك بگويد.

.


1- .در مأخذ ، اين گونه آمده است ؛ ولى به نظر مى رسد كه تصحيف ، صورت گرفته و درست آن ، چنين است : «به نقل از عكرمه ، از ابن عبّاس» . عكرمه ، وابسته ابن عبّاس است .

ص: 334

1 / 2تَكذيبُ بَعضِ ما رُوِيَ في بَدءِ تَشريعِهِالمستدرك على الصحيحين عن سفيان بن الليل :لَمّا كانَ مِن أمرِ الحَسَنِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام ومُعاوِيَةَ ما كانَ ، قَدِمتُ عَلَيهِ المَدينَةَ وهُوَ جالِسٌ في أصحابِهِ . . . فَتَذاكَرنا عِندَهُ الأَذانَ ، فَقالَ بَعضُنا : إنَّما كانَ بَدءُ الأَذانِ رُؤيا عَبدِ اللّهِ بنِ زَيدِ بنِ عاصِمٍ . فَقالَ لَهُ الحَسَنُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام : إنَّ شَأنَ الأَذانِ أعظَمُ مِن ذاكَ ! أذَّنَ جِبريلُ عليه السلام فِي السَّماءِ مَثنى مَثنى ؛ وعَلَّمَهُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وأقامَ مَرَّةً مَرَّةً ؛ فَعَلَّمَهُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله . (1)

الإمام الحسين عليه السلام_ وسُئِلَ عَنِ الأَذانِ وما يَقولُ النّاسُ _ :الوَحيُ يَنزِلُ عَلى نَبِيِّكُم وتَزعُمونَ أنَّهُ أخَذَ الأَذانَ عَن عَبدِ اللّهِ بنِ زَيدٍ ؟! بَل سَمِعتُ أبي عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام يَقولُ : أهبَطَ اللّهُ مَلَكا حينَ عَرَجَ بِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَأَذَّنَ مَثنى مَثنى وأقامَ مَثنى مَثنى ، ثُمَّ قالَ لَهُ جَبرَئيلُ عليه السلام : يا مُحَمَّدُ ، هكَذا أذانُ الصَّلاةِ . (2)

الذكرى عن ابن أبي عقيل :عَنِ الصّادِقِ عليه السلام أنَّهُ لَعَنَ قَوما زَعَموا أنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله أخَذَ الأَذانَ مِن عَبدِ اللّهِ بنِ زَيدٍ ، فَقالَ : يَنزِلُ الوَحيُ عَلى نَبِيِّكُم فَتَزعُمونَ أنَّهُ أخَذَ الأَذانَ مِن عَبدِ اللّهِ بنِ زَيدٍ ؟! (3)

.


1- .. المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 187 ح 4798 ، نصب الراية : ج 1 ص 261 .
2- .. الجعفريّات : ص 42 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 142 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام نحوه ، مستدرك الوسائل : ج 4 ص 17 ح 4061 .
3- .. ذكرى الشيعة : ص 168 ، بحار الأنوار : ج 84 ص 122 .

ص: 335

1 / 2 ردّ برخى روايات درباره آغاز تشريع اذان

1 / 2ردّ برخى روايات در باره آغاز تشريع اذانالمستدرك على الصحيحين_ به نقل از سفيان بن ليل _ :چون فرجام كار حسن بن على عليه السلام و معاويه به آن جا رسيد كه رسيد (پيمان صلح بسته شد) ، در مدينه بر آن امام وارد شدم ، در حالى كه ميان يارانش نشسته بود ... . در حضور ايشان از اذان ، سخن به ميان آورديم . يكى از ما گفت : آغاز اذان ، خوابى بود كه عبد اللّه بن زيد بن عاصم ديده بود. حسن بن على عليه السلام فرمود : «شأن اذان ، بالاتر از اين چيزهاست! اذان را جبرئيل عليه السلام در آسمان گفت و هر جمله[ى آن] را دو بار گفت و آن را به پيامبر خدا تعليم داد ، و اقامه را ، هر جمله[ى آن] را يك بار گفت و آن را نيز به پيامبر خدا آموخت» .

امام حسين عليه السلام_ در پاسخ سؤال از اذان و حرف هايى كه مردم در باره آن مى زدند _ :وحى بر پيامبر شما نازل مى شود و با اين حال ، شما مى گوييد كه اذان را از عبد اللّه بن زيد گرفت؟! هرگز! از پدرم على بن ابى طالب عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد : «خداوند ، زمانى كه پيامبر خدا را به معراج برد ، فرشته اى را فرو فرستاد و او دو به دو اذان گفت و يك به يك اقامه . سپس جبرئيل عليه السلام به او گفت : اى محمّد! اين گونه است اذان (اعلام وقت) نماز» .

الذكرى_ به نقل از ابن ابى عقيل _ :امام صادق عليه السلام ، آن عدّه اى را كه مى گويند پيامبر صلى الله عليه و آله اذان را از عبد اللّه بن زيد آموخت ، لعنت كرد و سپس فرمود : «وحى بر پيامبر شما نازل مى شود و شما مى گوييد كه او اذان را از عبد اللّه بن زيد فرا گرفت؟!» .

.

ص: 336

تفسير العيّاشي عن عبد الصمد بن بشير :ذُكِرَ عِندَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام بَدءُ الأَذانِ فَقالَ : إنَّ رَجُلاً مِنَ الأَنصارِ رَأى في مَنامِهِ الأَذانَ فَقَصَّهُ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَأَمَرَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أن يُعَلِّمَهُ (1) بِلالاً ، فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : كَذَبوا! إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ نائِما في ظِلِّ الكَعبَةِ ، فَأَتاهُ جَبرَئيلُ عليه السلام ومَعَهُ طاسٌ فيهِ ماءٌ مِنَ الجَنَّةِ ، فَأَيقَظَهُ وأمَرَهُ أن يَغتَسِلَ بِهِ ، ثُمَّ وُضِعَ في مَحمِلٍ لَهُ ألفُ ألفِ لَونٍ مِن نورٍ . ثُمَّ صَعِدَ بِهِ حَتَّى انتَهى إلى أبوابِ السَّماءِ . . . حَتَّى انتَهى إلَى السَّماءِ السّابِعَةِ . قالَ : وَانتَهى إلى سِدرَةِ (2) المُنتَهى . قالَ : فَقالَتِ السِّدرَةُ : ما جاوَزَني مَخلوقٌ قَبلَكَ . ثُمَّ مَضى فَتَدانى فَتَدَلّى ، فَكانَ قابَ قَوسَينِ أو أدنى ، فَأَوحَى اللّهُ إلى عَبدِهِ ما أوحى . . . . قالَ : فَجَمَعَ لَهُ النَّبِيّينَ وَالمُرسَلينَ وَالمَلائِكَةَ ، ثُمَّ أمَرَ جَبرَئيلَ عليه السلام فَأَتَمَّ الأَذانَ وأقامَ الصَّلاةَ ، وتَقَدَّمَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَصَلّى بِهِم ، فَلَمّا فَرَغَ التَفَتَ إلَيهِم ، فَقالَ اللّهُ لَهُ : «سَلِ الَّذينَ يَقرَؤونَ الكِتابَ مِن قَبلِكَ لَقَد جاءَكَ الحَقُّ مِن رَبِّكَ فَلاتَكونَنَّ مِنَ المُمتَرينَ» (3) . فَسَأَلَهُم يَومَئِذٍ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله . . . . فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : فَهذا كانَ بَدءُ الأَذانِ . (4)

.


1- .. في المصدر : «يعمله» ، وهو تصحيف .
2- .. في الطبعة المعتمدة : «السدرة» ، والتصويب من طبعة مؤسّسة البعثة وبحار الأنوار .
3- .. إشارة للآية 94 من سورة يونس : «فَسْئلِ الَّذِينَ يَقْرَءُونَ ...» .
4- .. تفسير العيّاشي : ج 1 ص 157 ح 530 ، بحار الأنوار : ج 84 ص 119 ح 19 .

ص: 337

تفسير العيّاشى_ به نقل از عبد الصمد بن بشير _ :نزد امام صادق عليه السلام از چگونگى [تشريع ]اذان ، سخن به ميان آمد . گفت[م] : مردى از انصار ، [كيفيت ]اذان را در خوابش ديد و آن را براى پيامبر خدا باز گفت و پيامبر خدا به او دستور داد كه آن را به بلال ياد دهد . امام صادق عليه السلام فرمود: «دروغ مى گويند! پيامبر خدا در سايه كعبه خواب بود كه جبرئيل عليه السلام با تاسى كه در آن ، آبى از بهشت بود ، نزد او آمد و بيدارش كرد و دستور داد با آن ، غسل كند . آن گاه ، پيامبر صلى الله عليه و آله در مَحمِلى كه هزار هزار رنگ از نور داشت ، گذاشته شد و سپس بالايش بردند تا اين كه به درهاى آسمان رسيد ... و تا آن كه به آسمان هفتم وارد شد . او به سِدرةُ المُنتهى رسيد . سِدره [به پيامبر صلى الله عليه و آله ] گفت : پيش از تو ، هيچ مخلوقى از من نگذشته است. سپس [پيامبر صلى الله عليه و آله ] عبور كرد و نزديك و نزديك تر شد تا [فاصله اش] به اندازه [فاصله ]دو سر كمان يا كمتر گرديد . آن گاه خداوند به بنده اش وحى كرد ، آنچه را كه وحى كرد ...» . [امام صادق عليه السلام ] فرمود : «پس خداوند ، پيامبران و رسولان و فرشتگان را نزد او گرد آورد . آن گاه به جبرئيل عليه السلام فرمان داد و او براى نماز ، اذان و اقامه گفت و پيامبر خدا جلو رفت و با آنان نماز خواند . چون نمازش تمام شد ، رو به آنان كرد . خداوند به او فرمود : و از كسانى كه پيش از تو ، كتاب [آسمانى ]مى خواندند ، بپرس . قطعا حق ، از جانب پروردگارت به سوى تو آمده است . پس ، زنهار و از ترديد كنندگان مباش . و در آن روز ، پيامبر صلى الله عليه و آله از آنان پرسيد» . امام صادق عليه السلام فرمود : «اين ، آغاز [تشريع] اذان بوده است» .

.

ص: 338

خ الكافي عن ابن اُذينة عن الإمام الصادق عليه السلام_ أنّهُ قالَ _ :ما تَروي هذِهِ النّاصِبَةُ؟ فَقُلتُ : . . . إنَّهُم يَقولونَ : إنَّ اُبَيَّ بنَ كَعبٍ رَآهُ فِي النَّومِ ، فَقالَ : كَذَبوا ؛ فَإِنَّ دينَ اللّهِ عز و جل أعَزُّ مِن أن يُرى فِي النَّومِ ، فَقالَ لَهُ سَديرُ الصَّيرَفِيُّ : جُعِلتُ فِداكَ ، فَأَحدِث لَنا مِن ذلِكَ ذِكرا ، فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : إنَّ اللّهَ عز و جللَمّا عَرَجَ بِنَبِيِّهِ إلى سَماواتِهِ السَّبعِ . . . فَقالَ جَبرَئيلُ عليه السلام : اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ ... . (1)

.


1- .. الكافي : ج 3 ص 482 ح 1 ، علل الشرائع : ص 312 ح 1 عن الصباح المزني وسدير الصيرفي ومحمّد بن النعمان الأحول وعمر بن اُذينة نحوه ، بحار الأنوار : ج 18 ص 354 ح 66 .

ص: 339

الكافى_ به نقل از ابن اُذينه _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «اين ناصبى ها چه روايت مى كنند؟». گفتم : ... آنها مى گويند : اُبىّ بن كعب ، آن [نحوه اذان گفتن] را در خواب ديده است . فرمود : «دروغ مى گويند ! دين خداوند عز و جل ، ارجمندتر از آن است كه در خواب ديده شود» . سَدير صَيرفى گفت : فدايت شوم! پس شما در باره آن براى ما سخنى بگوييد . امام صادق عليه السلام فرمود : «خداوند عز و جل چون پيامبرش را به آسمان هاى هفتگانه برد ... ، جبرئيل عليه السلام گفت : اللّه أكبر ، اللّه أكبر ...» .

.

ص: 340

پژوهشى درباره چگونگى تشريع اذان
رواياتى كه منشأ اذان را وحى نمى دانند
اشاره

پژوهشى در باره چگونگى تشريع اذانتأمّل در احاديثى كه در باره چگونگى تشريع اذان وارد شده است ، نشان مى دهد كه در دوران زمامدارى معاويه ، چگونگى تشريع اذان ، در جامعه اسلامى مورد اختلاف قرار گرفت ، بدين معنا كه در مقابل خاندان رسالت _ كه اتّفاق نظر داشتند كه تشريع اذان ، بر پايه وحى الهى بوده است و پيامبر اسلام ، همه بندهاى آن را از جبرئيل امين و او از خداوند متعال گرفته است _ ، شمارى از مسلمانان ، بر پايه شمارى از روايات ، بر اين باور بودند كه اذان ، ريشه در وحى نداشته است ؛ بلكه منشأ آن ، خواب و پيشنهاد برخى از مسلمانان به پيامبر اسلام بوده است . در اين جا ما ابتدا شمارى از رواياتى را كه در منابع روايى معروف اهل سنّت در مقابل ديدگاه اهل بيت عليهم السلام در باره تاريخ اذان نقل شده است ، (1) مى آوريم و سپس به ارزيابى و نقد آنها مى پردازيم .

رواياتى كه منشأ اذان را وحى نمى داننددر اين دسته ، به پنج روايت اصلى ، اشاره مى كنيم :

.


1- .گفتنى است همان طور كه در متن احاديث فصل يكم آمده ، شمارى از احاديث اهل سنّت ، هماهنگ با احاديث شيعه ، منشأ تشريع اذان را وحى دانسته اند .

ص: 341

1 . گزارش سنن أبى داوود

1 . گزارش سنن أبى داوود :عبّاد بن موسى ختلى و زياد بن ايّوب براى ما حديث كردند _ هر چند حديث عبّاد ، كامل تر است _ كه : حديث كرد ما را هشيم ، از ابو بشر . زياد گفت : خبر داد ما را ابو بشر ، از ابو عمير بن اَ نَس ، از يكى از عموهاى انصارى اش كه : اِهتَمَّ النَّبِىُّ صلى الله عليه و آله لِلصَّلاةِ كَيفَ يَجمَعُ النّاسَ لَها ، فَقيلَ لَهُ: انصِب رايَةً عِندَ حُضورِ الصَّلاةِ ، فَإِذا رَأَوها آذَنَ بَعضُهُم بَعضا ، فَلَم يُعجِبهُ ذلِكَ . قالَ : فَذُكِرَ لَهُ القُنعُ _ يَعنِى الشَّبُّور ، وَ قال زياد: شَبُّورُ اليَهودِ _ فَلَم يُعجِبهُ ذلِكَ ، وَ قالَ: هُوَ مِن أمرِ اليَهودِ . قالَ: فَذُكِرَ لَهُ النّاقوسُ ، فَقالَ: هُوَ مِن أمرِ النَّصارى . فَانصَرَفَ عَبدُ اللّهِ بنُ زَيدِ بنِ عَبدِ رَبِّهِ وَ هُوَ مُهتَمٌّ لِهَمِّ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَاُرِىَ الأَذانَ فى مَنامِهِ ، قالَ : فَغَدا عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَأخبَرَهُ ، فَقالَ لَهُ: يا رَسولَ اللّهِ ، إنّى لَبَينِ نائِمٍ و يَقظانَ إذ أتانى آتٍ فَأَرانِى الأَذانَ . قالَ : و كانَ عُمَرُ بنُ الخَطّابِ قَد رَآهُ قَبلَ ذلِكَ فَكَتَمَهُ عِشرينَ يَوما ، قالَ: ثُمَّ أخبَرَ النَّبِىَّ صلى الله عليه و آله فَقالَ لَهُ : ما مَنَعَكَ أن تُخبِرَنى؟ فَقالَ : سَبَقَنى عَبدُ اللّهِ بنُ زَيدٍ فَاستَحيَيتُ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا بِلالُ ، قُم فَانظُر ما يَأمُرُكَ بِهِ عَبدُ اللّهِ بنُ زَيدٍ فَافعَلهُ ، قالَ: فَأَذَّنَ بِلالٌ . قالَ أبو بِشرٍ: فَأخبَرَنى أبو عُمَيرٍ أنَّ الأَنصارَ تَزعُمُ أنَّ عَبدَ اللّهِ بنَ زَيدٍ لَولا أنَّهُ كانَ يَومَئِذٍ مَريضا لَجَعَلَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُؤَذِّنا . (1) پيامبر صلى الله عليه و آله در اين انديشه بود كه چگونه مردم را براى نماز، جمع كند . بعضى گفتند : در موقع فرا رسيدن نماز ، پرچمى نصب كن و مردم وقتى آن را ديدند ، به يكديگر خبر مى دهند [كه وقت نماز شده است] ؛ امّا پيامبر صلى الله عليه و آله اين پيشنهاد را نپسنديد . عدّه اى گفتند : شيپور بزنيد . زياد گفت : شيپور يهود [ ، مقصودشان بود] . پيامبر صلى الله عليه و آله اين را هم نپسنديد و فرمود : «اين ، روش يهود است» . نواختن ناقوس را پيشنهاد كردند . فرمود : «اين ، كار نصاراست» . عبد اللّه بن زيد بن عبد ربّه ، در

.


1- .سنن أبى داوود : ج 1 ص 134 ح 498 ، السنن الكبرى : ج 1 ص 574 ح 1834 ، سنن الدارقطنى : ج 1 ص 245 ح 56 ، كنز العمّال : ج 8 ص 332 ح 23145 .

ص: 342

2 . گزارش سنن أبى داوود

حالى رفت كه دل مشغولى پيامبر خدا ، ذهن او را نيز مشغول كرده بود . در عالم خواب ، اذان به او نشان داده شد . صبح ، وى نزد پيامبر خدا رفت و به ايشان خبر داد و گفت : اى پيامبر خدا! من بين خواب و بيدارى بودم كه كسى نزد من آمد و اذان را به من نشان داد . عمر بن خطّاب ، پيش از او ، اذان را در خواب ديده بود ؛ امّا بيست روز ، آن را پنهان نگه داشت و سپس پيامبر صلى الله عليه و آله را آگاه ساخت . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «چرا به من خبر ندادى؟». گفت : قبل از من ، عبد اللّه بن زيد ، خبرش را داد و من ديگر شرم كردم . پيامبر خدا فرمود : «اى بلال! برخيز و ببين كه عبد اللّه بن زيد به تو چه فرمان مى دهد ؛ همان كار را بكن» . پس بلال، اذان گفت . ابو بشر مى گويد : ابو عمير به من خبر داد كه انصار مى گويند كه اگر در آن روز ، عبد اللّه بن زيد بيمار نبود ، حتما پيامبر خدا او را مؤذّن قرار مى داد .

2 . گزارش سنن أبى داوود :محمّد بن منصور طوسى آورده است كه : حديث كرد ما را يعقوب ، حديث كرد ما را پدرم از محمّد بن اسحاق ، حديث كرد مرا محمّد بن ابراهيم بن حارث تيمى از محمّد بن عبد اللّه بن زيد بن عبد ربّه كه : عبد اللّه بن زيد به من گفت : لَمّا أمرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِالنّاقوسِ يُعمَلُ لِيُضرَبَ بِهِ لِلنّاسِ لِجَمعِ الصَّلاةِ ، طافَ بى وَ أنَا نائِمٌ رَجُلٌ يَحمِلُ ناقوسا فى يَدِهِ، فَقُلتُ : يا عَبدَ اللّهِ ، أتَبيعُ النّاقوسَ؟ قالَ : وَ ما تَصنَعُ بِهِ ؟ فَقُلتُ: نَدعو بِهِ إلَى الصَّلاةِ . قالَ : أفَلا أدُلُّكَ عَلى ما هُوَ خَيرٌ مِن ذلِكَ؟ فَقُلتُ لَهُ: بَلى ! قالَ : فَقالَ : تَقولُ : اللّهُ أكبَرُ ، اللّهُ أكبَرُ ، اللّهُ أكبَرُ ، اللّهُ أكبَرُ ، أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ ، أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ ، حَىَّ عَلَى الصَّلاةِ ، حَىَّ عَلَى الصَّلاةِ ، حَىَّ عَلَى الفَلاحِ ، حَىِّ عَلَى الفَلاحِ ، اللّهُ أكبَرُ ، اللّهُ أكبَرُ ، لا إلهَ إلَا اللّهُ . قالَ : ثُمَّ استَأخَرَ عَنّى غَيرَ بَعيدٍ ، ثُمَّ قالَ : وَ تَقولُ إذا أقَمتَ الصَّلاةَ: اللّهُ أكبَرُ ، اللّهُ أكبَرُ ، أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ ،

.

ص: 343

حَىَّ عَلَى الصَّلاةِ ، حَىَّ عَلَى الفَلاحِ ، قَد قامَتِ الصَّلاةُ ، قَد قامَتِ الصَّلاةُ ، اللّهُ أكبَرُ ، اللّهُ أكبَرُ ، لا إلهَ إلَا اللّهُ . فَلَمّا أصبَحتُ أتَيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَأخبَرتُهُ بِما رَأَيتُ ، فَقالَ : إنَّها لَرُؤيا حَقٍّ إن شاءَ اللّهُ ، فَقُم مَعَ بِلالٍ فَأَلقِ عَلَيهِ ما رَأَيتَ فَليُؤَذِّن بِهِ ؛ فَإِنَّهُ أندى صَوتا مِنكَ . فَقُمتُ مَعَ بِلالٍ ، فَجَعَلتُ اُلقيهِ عَلَيهِ وَ يُؤَذِّنُ بِهِ . قالَ : فَسَمِعَ ذلِكَ عُمَرُ بنُ الخَطّابِ وَ هُوَ فى بَيتِهِ ، فَخَرَجَ يَجرُّ رِداءَهُ ، وَ يَقولُ : وَ الَّذى بَعَثَكَ بِالحَقِّ يا رَسولَ اللّهِ ، لَقَد رَأَيتُ مِثلَ ما رَأى ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : فَلِلّهِ الحَمدُ . (1) چون پيامبر خدا دستور داد كه ناقوسى بسازند تا براى جمع شدن مردم به نماز ، ناقوس بزنند ، من در عالم رؤيا مردى را ديدم كه گِرد من مى گردد و ناقوسى در دست اوست . گفتم : اى بنده خدا! ناقوس را مى فروشى؟ گفت : با آن چه مى كنى؟ گفتم : با آن به نماز فرا مى خوانيم . گفت : آيا به چيزى بهتر از اين ، راه نمايى ات نكنم؟ گفتم : چرا . گفت : مى گويى : «اللّه أكبر ، اللّه أكبر ، اللّه أكبر ، اللّه أكبر . أشهد أن لا إله إلّا اللّه . أشهد أن لا إله إلّا اللّه . أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه ، أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه . حىّ على الصلاة ، حىّ على الصلاة . حىّ على الفلاح ، حىّ على الفلاح . اللّه أكبر ، اللّه أكبر . لا إله إلّا اللّه » . سپس كمى از من فاصله گرفت و گفت : هر گاه خواستى نماز را به پا دارى ، [اين چنين اقامه] مى گويى : «اللّه أكبر ، اللّه أكبر . أشهد أن لا إله إلّا اللّه . أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه . حىّ على الصلاة . حىّ على الفلاح . قد قامت الصلاة ، قد قامت الصلاة . اللّه أكبر ، اللّه أكبر . لا إله إلّا اللّه » . صبح كه شد ، نزد پيامبر خدا آمدم و آنچه را در خواب ديده بودم ، به ايشان گفتم . فرمود : «رؤياى صادقى است ، إن شاء اللّه . به همراه بلال ، برخيز و آنچه را در خواب ديده اى ، به او بگو تا او به آن ، اذان بگويد ؛ چون او صدايش از تو رساتر است» . من با بلال برخاستم و من به او مى گفتم و او آنها را اعلام مى كرد (اذان

.


1- .سنن أبى داوود : ج 1 ص 135 ح 499 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 540 ح 16478 ، سنن الدارمى : ج 1 ص 284 ح 1171 ، صحيح ابن حبّان : ج 4 ص 572 ح 1679 ، صحيح ابن خزيمة : ج 2 ص 192 ح 370 ، السنن الكبرى : ج 1 ص 575 ح 1835 .

ص: 344

3 . گزارش سنن ابن ماجة
4 . گزارش سنن ابن ماجة

مى گفت) . عمر بن خطّاب ، در خانه اش صداى او را شنيد . در حالى كه ردايش را مى كشيد ، [با عجله و سراسيمه] بيرون آمد و مى گفت : اى پيامبر خدا! سوگند به آن كه تو را به حق برانگيخت ، من نيز چنين خوابى ديده ام. پيامبر خدا فرمود : «خدا را شكر!» .

3 . گزارش سنن ابن ماجة :ابو عبيد محمّد بن عبيد بن ميمون مدنى آورده است كه : حديث كرد ما را محمّد بن سلمه حرّانى ، حديث كرد ما را محمّد بن اسحاق ، حديث كرد ما را محمّد بن ابراهيم تيمى از محمّد بن عبد اللّه بن زيد از پدرش كه : كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله قَد هَمَّ بِالبوقِ ، وَ أمَرَ بِالنّاقوسِ فَنُحِتَ ، فَاُرِىَ عَبدُ اللّهِ بنُ زَيدٍ فِى المَنامِ ؛ قالَ : رَأَيتُ رَجُلاً عَلَيهِ ثَوبانِ أخضَرانِ ، يَحمِلُ ناقوسا ، فَقُلتُ لَهُ : يا عَبدَ اللّهِ ، تَبيعُ النّاقوسَ؟ قالَ : وَ ما تَصنَعُ بِهِ؟ قُلتُ : اُنادى بِهِ إلَى الصَّلاةِ ، قالَ : أفَلا أدُلُّكَ عَلى خَيرٍ مِن ذلِكَ؟ قُلتُ : وَ ما هُوَ؟ قالَ : تَقولُ : اللّهُ أكبَرُ ، اللّهُ أكبَرُ ... . (1) پيامبر خدا دستور داد كه شيپور و ناقوسى بسازند . عبد اللّه بن زيد ، خوابى ديد . او گفت : مردى را ديدم كه دو جامه سبزرنگ پوشيده بود و ناقوسى با خود داشت . به او گفتم : اى بنده خدا! ناقوس را مى فروشى؟ گفت : با آن چه مى كنى؟ گفتم : با آن به نماز فرا مى خوانم . گفت : آيا تو را به چيزى بهتر ، راه نمايى نكنم؟ گفتم : آن چيست؟ گفت : مى گويى : «اللّه أكبر ، اللّه أكبر ...» .

4 . گزارش سنن ابن ماجة :محمّد بن خالد بن عبد اللّه واسطى ، آورده است كه : حديث كرد ما را پدرم ، از عبد الرحمان بن اسحاق ، از زهرى ، از سالم ، از پدرش كه : إنَّ النَّبِىَّ صلى الله عليه و آله استَشارَ النّاسَ لِما يُهِمُّهم إلَى الصَّلاةِ ، فَذَكَرُوا البوقَ ، فَكَرِهَهُ مِن أجلِ

.


1- .سنن ابن ماجة : ج 1 ص 232 ح 706 ، كنز العمّال : ج 8 ص 330 ح 23141 ؛ الطرائف : ص 536 .

ص: 345

5 . گزارش سنن الترمذى

اليَهودِ ، ثُمَّ ذَكَرُوا النّاقوسَ ، فَكَرِهَهُ مِن أجلِ النَّصارى ، فَاُرِىَ النِّداء تِلكَ اللَّيلَةَ رَجُلٌ مِنَ الأَنصارِ يُقالُ لَهُ : عَبدُ اللّهِ بنُ زَيدٍ ، وَ عُمَرُ بنُ الخَطّابِ ، فَطَرَقَ الأَنصارِىُّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَيلاً ، فَأَمَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِلالاً بِهِ فَأَذَّنَ . قال الزهرى : و زاد بلال فى نداء صلاة الغداة : الصلاة خير من النوم ، فأقرّها رسول اللّه صلى الله عليه و آله ... . (1) پيامبر صلى الله عليه و آله با مردم در باره چيزى كه آنها را به نماز فرا خوانَد ، مشورت كرد . آنان شيپور را پيشنهاد كردند ؛ امّا پيامبر صلى الله عليه و آله آن را نپسنديد ؛ چون براى يهود بود . ناقوس را پيشنهاد دادند . آن را نيز به خاطر اين كه براى نصارا بود ، نپسنديد . در همان شب ، مردى از انصار به نام عبد اللّه بن زيد و نيز عمر بن خطّاب ، اذان را در خواب ديدند . مرد انصارى ، شبانه نزد پيامبر خدا رفت [و خواب خود را براى ايشان باز گفت] . پيامبر خدا به بلال دستور داد كه به آن [جملاتى كه در خواب ديده شده بود] ، اذان بگويد . زهرى گفت : بلال در اذان نماز صبح ، اين جمله را افزود : «الصلاة خيرٌ من النوم؛ نماز، از خواب بهتر است» و پيامبر خدا بر آن ، صحّه گذاشت .

5 . گزارش سُنَن التِّرمِذى :سعيد بن يحيى بن سعيد اموى آورده است كه : حديث كرد ما را پدرم ، حديث كرد ما را محمّد بن اسحاق از محمّد بن ابراهيم بن حارث تيمى از محمّد بن عبد اللّه بن زيد از پدرش كه : لَمّا أصبَحنا أتَينا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَأَخبَرتُهُ بِالرُّؤيا ، فَقالَ : إنَّ هذِهِ لَرُؤيا حَقٍّ ، فَقُم مَعَ بِلالٍ فَإِنَّهُ أندى وَ أمَدُّ صَوتا مِنكَ ، فَأَلقِ عَلَيهِ ما قيلَ لَكَ ، وَ ليُنادِ بِذلِكَ ... . قال الترمذىّ : و قد روى هذا الحديث إبراهيم بن سعد ، عن محمّد بن إسحاق أتمّ من هذا الحديث و أطول ، و ذكر فيه قصّة الأذان مثنى مثنى ، و الإقامة مرّة مرّة ، و

.


1- .سنن ابن ماجة : ج 1 ص 233 ح 707 .

ص: 346

دلايل جعلى بودن اين روايات
1 . ناسازگارى با مقام نبوّت

عبد اللّه بن زيد هو ابن عبد ربّه ، و يقال : ابن عبد ربّ ، و لا نعرف له عن النبىّ صلى الله عليه و آله شيئا يصحّ إلّا هذا الحديث الواحد فى الأذان . (1) صبح كه شد ، نزد پيامبر خدا رفتيم و رؤيايم را به ايشان گفتم . فرمود : «اين ، يك رؤياى صادق است . به همراه بلال برخيز ؛ چون او صدايش از تو رساتر و بلندتر است . آنچه به تو [در خواب] گفته شده ، به او بگو و او آنها را با صداى بلند بگويد ...» . ترمذى مى گويد : اين حديث را ابراهيم بن سعد ، از محمّد بن اسحاق ، كامل تر و طولانى تر روايت كرده و داستان اذان را با بندهاى دوتايى، و اقامه را با بندهاى تك، آورده است . عبد اللّه بن زيد ، همان ابن عبد ربّه است و «ابن عبد رب» هم به او مى گويند . ما از او حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله نمى شناسيم كه صحيح باشد ، جز همين يك حديث كه در باره اذان است .

دلايل جعلى بودن اين رواياتبا بررسى اسناد اين روايات و تأمّل در متن و معانى آنها و نيز عرضه آنها بر احاديث اهل بيت عليهم السلام ، براى پژوهشگر ، ترديدى در مجعول بودن آنها باقى نخواهند ماند . آنچه بر نادرستى اين روايات دلالت مى كند ، عبارت است از :

1 . ناسازگارى با مقام نبوّتاين باور كه تشريع اذان ، بر اساس رؤياى عبد اللّه بن زيد بوده ، بدين معناست كه خاتم پيامبران الهى صلى الله عليه و آله _ كه براى كوچك ترين رفتارهاى فردىِ جامعه اسلامى ، از جانب خداوند متعال، ره نمود آورده است _ در مورد يكى از بزرگ ترين عباداتِ سياسى _ اجتماعى ، نمى دانسته كه چه بايد كرد و حتّى طبق برخى از اين روايات ، براى آن ، بيست روز سرگردان بوده است ، تا اين كه رؤياى شخص يا اشخاصى ،

.


1- .سنن الترمذى : ج 1 ص 358 ح 189 .

ص: 347

2 . منافات داشتن با حكمت اذان
3 . تكذيب به وسيله اهل بيت عليهم السلام

مشكل گشا مى شود و موجب تصميم پيامبر صلى الله عليه و آله و تشريع اذان مى گردد! بى ترديد ، اين پندار ، با اعتقاد به نبوّت پيامبر اسلام ، قابل جمع نيست و از اين رو ، امام صادق عليه السلام ضمن نفرين كردنِ كسانى كه از چنين پندارى جانبدارى مى كنند ، خِرد و وجدان آنان را به داورى مى خواند و با شگفتى از آنان مى پرسد كه چگونه اين پندار را با عقيده به نبوّت پيامبر صلى الله عليه و آله و نزول وحى بر ايشان ، جمع مى كنند : يَنزِلُ الوَحىُ عَلى نَبِيِّكُم فَتَزعُمونَ أَنَّهُ أَخَذَ الأَذانَ مِن عَبدِ اللّهِ بنِ زَيدٍ؟! (1) بر پيامبر شما وحى نازل مى شود و شما مى گوييد كه او اذان را از عبد اللّه بن زيد گرفته است؟!

2 . منافات داشتن با حكمت اذانتأمّل در احاديث فراوانى كه در منابع حديثىِ شيعه و اهل سنّت در باره حكمت اذان و فضايل و بركات آن وجود دارند ، (2) نشان مى دهد كه فلسفه اين عمل عبادى ، تنها اعلام وقت نماز نيست ؛ بلكه آثار فردى ، اجتماعى ، دنيوى و اخروى فراوانى بر آن مترتّب است . بدين ترتيب ، آيا مى توان باور كرد كه همه اين حكمت ها و بركات ، به دنبال رؤياى عبد اللّه بن زيد، پديد آمده باشد و يا اين كه پيامبر صلى الله عليه و آله فلسفه اذان را مى دانسته ؛ ولى از خودِ اذان ، بى اطّلاع بوده است؟!

3 . تكذيب به وسيله اهل بيت عليهم السلامخاندان رسالت عليهم السلام علاوه بر اين كه تأكيد مى كنند كه منشأ اذان ، وحى است ، به صراحت و با شدّت ، رواياتى را كه آغاز تشريع آن را مستند به رؤيا كرده اند ، تكذيب نموده و آن را با ايمان به نبوّت پيامبر صلى الله عليه و آله ، ناسازگار دانسته اند. اين ، در حالى است كه اگر هيچ دليلى جز تكذيب اهل بيت عليهم السلام در اين باره وجود نداشت ، براى

.


1- .ر . ك : ص 335 (اذان / فصل يكم : تشريع اذان / ردّ برخى روايات در باره آغاز تشريع اذان) .
2- .ر . ك : ص 355 ح 15 و 16 .

ص: 348

4 . ديگر دلايل

اثبات نادرستى و مجعول بودن اين روايات ، كافى بود ؛ چرا كه : «أهل البيت أدرى بما فى البيت ؛ اهل خانه ، بهتر مى دانند كه در خانه چيست» . گفتنى است كه نه تنها اهل بيت عليهم السلام ، بلكه افرادى مانند محمّد بن حنفيّه نيز به بطلان اين روايات ، تصريح كرده اند . برهان الدين حلبى ، از ابو العلاء روايت كرده است كه : قلت لمحمّد ابن الحنفيّة : إنّا لنتحدّث أنّ بدء هذا الأذان كان من رؤيا رآها رجل من الأنصار في منامه ، قال : ففزع لذلك محمّد بن الحنفيّة فزعا شديدا و قال : عمدتم إلى ما هو الأصل فى شرائع الإسلام و معالم دينكم فزعمتم أنّه إنّما كان من رؤيا رآها رجل من الأنصار فى منامه تحتمل الصدق و الكذب ، و قد تكون أضغاث أحلام؟! قال : فقلت له : هذا الحديث قد استفاض فى الناس . قال : هذا و اللّه هو الباطل ... . (1) به محمّد بن حنفيّه گفتم : براى ما حديث مى شود كه منشأ اين اذان ، رؤيايى بود كه مردى از انصار در خوابش ديد . محمّد بن حنفيّه از اين سخن ، به شدّت وحشت كرد و گفت : شما در باره چيزى كه در ميان احكام اسلام و مقرّرات دينتان يك اصل است ، مى گوييد كه منشأش رؤيايى بوده كه يكى از انصار در خوابش ديده است ، [آن هم چيزى] كه احتمال راست و دروغ دارد و ممكن است كه از شمار خواب هاى پريشان باشد؟! گفتم : اين حديث در ميان مردم ، به شدّت رايج است . گفت : به خدا سوگند ، صحّت ندارد ... .

4 . ديگر دلايلآنچه در نقد مضمون رواياتى كه تشريع اذان را به غير وحى مستند مى كنند ، ذكر

.


1- .السيرة الحلبيّة : ج 2 ص 96 .

ص: 349

انگيزه جاعلان

نموديم ، براى اثبات معتبر نبودن آنها كافى است . البتّه ادلّه ديگرى نيز براى اثبات اين مدّعا ذكر شده است ، مانند : تعارض اساسى ميان مضمون اين روايات ، تعداد مدّعيان رؤيا (1) و تعارض آنها با نقل بخارى و غير او . (2) بنا بر اين ، بر فرض كه سند اين روايات ، اصطلاحا «صحيح» هم باشد ، به دليل ناسازگارى مضمون آنها با عقل سليم و مبانى اسلام ، مردود بودن آنها غير قابل ترديد است . البتّه جالب توجّه است كه سند اين روايات نيز قابل اعتماد نيست ؛ زيرا يا موقوف اند (يعنى سند آنها به پيامبر صلى الله عليه و آله متّصل نمى شود) و يا مُسنَدهايى هستند كه در سلسله سند آنها راوى مجهول ، مجروح ، ضعيف و يا متروك قرار دارد . (3) بدين ترتيب ، مى توان گفت دليلى كه حاكم نيشابورى براى عدم نقل حديث عبد اللّه بن زيد در صحيحين آورده (يعنى اختلاف ناقلان در اسانيد آن)، (4) در واقع ، ممكن است تنها يكى از دلايل متعدّد آن باشد و شايد برخى از وجوه ديگرى كه ذكر شد نيز موجب عدم ذكر اين حديث در صحيحين گرديده باشد .

انگيزه جاعلاندر باره انگيزه جعل اين حديث نمى توان به صورت قاطع ، اظهار نظر كرد . برخى از محقّقان ، اين احتمال را تقويت كرده اند كه عموهاى عبد اللّه بن زيد ، اين رؤيا را ساخته اند . متن كلام آنان ، چنين است : و من القريب جدّا أنّ عمومة عبد اللّه بن زيد ، هم الذين أشاعوا تلك الرؤيا و

.


1- .مدّعيان رؤيا ، تا چهارده نفر ، نقل شده است (ر . ك : السيرة الحلبيّة : ج 2 ص 96) .
2- .براى آشنايى با اين وجوه ، ر . ك : الأذان تشريعا و فصولاً .
3- .براى توضيح بيشتر اين اجمال ، ر . ك : الأذان تشريعا و فصولاً .
4- .حاكم نيشابورى مى گويد : كسى كه اذان را در عالم رؤيا ديد ، عبد اللّه بن زيد بود . اين ، مورد قبول فقها واقع شده است ؛ امّا چون ناقلان ، در اسانيد آن اختلاف كرده اند، در صحيحين نيامده است (المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 379 ح 5447) .

ص: 350

روّجوها، لتكون فضيلة لبيوتاتهم و قبائلهم ، و لذلك نرى فى بعض المسانيد أنّ بنى عمومته هم رواة هذا الحديث و أنّ من اعتمد عليهم إنّما كان لحسن ظنّه بهم . (1) به احتمال زياد ، اين رؤيا را عموهاى عبد اللّه بن زيد ، رواج داده اند تا از اين طريق ، فضيلت و افتخارى براى خاندان ها و قبايل خويش كسب كنند . به همين دليل ، در برخى مسانيد مى بينيم كه عموزادگان او ، راويان اين حديث هستند و كسانى هم كه به آنها اعتماد كرده اند ، به آنها حُسن ظن داشته اند . امّا به نظر مى رسد كه جعل اين حديث ، همانند بسيارى از احاديث مجعول ديگر ، انگيزه سياسى داشته است ؛ زيرا همان طور كه پيش از اين نيز توضيح داديم ، (2) اذان علاوه بر يادآورىِ وظيفه فردى و اعلام وقت نماز ، يك شعار مهمّ سياسى _ اجتماعى نيز هست و اين شعار ، نه تنها زمينه تداوم حاكميت اسلام را در جوامع اسلامى فراهم مى كند ، بلكه در كنار استقرار ارزش هاى دينى ، مى تواند موجب انتقال فرهنگ اسلامى به ساير جوامع گردد . بدين جهت ، جريان هاى سياسى اى كه حاكميت اسلامِ اصيل را با منافع خود در تضاد مى بينند ، اين شعار سياسى را بر نمى تابند . به نظر مى رسد كه جعل حديث عبد اللّه بن زيد ، به وسيله حزب اُموى (در عصر حاكميت مطلق معاويه) و با هدفِ حذف و يا تحريف شعار سياسى _ اجتماعى اذان ، انجام گرفته است ؛ زيرا اگر خاستگاه تشريع اذانْ «رؤيا» شد ، كسى كه مدّعى خلافت پيامبر صلى الله عليه و آله و بلكه خداوند متعال است ، مى تواند با رؤيايى ديگر ، آن را به صورت دلخواه تغيير دهد و يا حذف نمايد! توضيح مطلب ، اين كه : هر كس با تاريخ اسلام آشنا باشد ، مى داند كه حزب اُموى از ابتدا با اسلام ، مخالف بود و هيچ گاه با اين آيين الهى آشتى نكرد . اين

.


1- .الأذان تشريعا و فصولاً : ص 29 .
2- .ر . ك : ص 322 (اذان / درآمد : حكمت اذان / حكمت اجتماعى) .

ص: 351

حزب ، هر چند پس از قدرت يافتن اسلام ، نمى توانست علنا با آن مخالفت كند ، امّا در اوّلين فرصتِ به دست آمده ، در برابر نظام اسلامى به رهبرى امام متّقيان و امير مؤمنان ايستاد و مانع رشد و بالندگى اين آيين آسمانى شد و به گفته امام على عليه السلام : ما أسلَموا و لكِنِ استَسلَموا ، و أسَرُّوا الكُفرَ ، فَلَمّا وَجَدوا أعوانا عَلَيهِ أظهَروهُ . (1) آنها اسلام نياوردند ؛ بلكه تسليم شدند ، و كفر خويش را پنهان داشتند و زمانى كه يارانى براى آن يافتند ، آشكارش نمودند . گزارشى كه مُغيرة بن شعبه ، دوست صميمى معاويه ، از يك جلسه خصوصى و محرمانه با او دارد ، نشان مى دهد كه او تا چه حد ، با اين شعار عبادى _ سياسى اسلام ، مخالف بوده است . متن اين گزارش را مطرّف ، فرزند مغيره ، چنين روايت كرده است : ... جاء [المغيرة] ذات ليلة فأمسك عن العشاء ، فرأيته مغتمّا ، فانتظرته ساعة ، و ظننت أنّه لشى ء حدث فينا أو فى عملنا ، فقلت له : ما لى أراك مغتمّا منذ الليلة؟ قال : يا بنىّ ، إنّى جئت من عند أخبث الناس! قلت له : و ما ذاك؟ قال : قلت له _ و قد خلوت به _ : إنّك قد بلغت منّا يا أمير المؤمنين ، فلو أظهرت عدلاً ، و بسطت خيرا؛ فإنّك قد كبرت ، ولو نظرت إلى إخوتك من بنى هاشم ، فوصلت أرحامهم؛ فو اللّه ما عندهم اليوم شى ء تخافه . فقال لى : هيهات! هيهات! ملك أخو تيم فعدل و فعل ما فعل ، فو اللّه ما عدا أن هلك فهلك ذكرُه ، إلّا أن يقول قائل : أبو بكر . ثمّ ملك أخو عدىّ ، فاجتهد و شمّر عشر سنين ، فو اللّه ما عدا أن هلك فهلك ذكرُه ، إلّا أن يقول قائل : عمر . ثمّ ملك أخونا عثمان فملك رجلٌ لم يكن أحد فى مثل نسبه ، فعَمِل ما عَمِل و عُمل به ، فو اللّه ما عدا أن هلك فهلك ذكرُه ، و ذكر ما فُعل به . و إنّ أخا هاشم يُصرَخ به فى كلّ يوم خمس مرّات : أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه ، فأىّ عمل يبقى مع هذا؟

.


1- .نهج البلاغة : نامه 16 .

ص: 352

لا اُمّ لك؛ و اللّه إلّا دفنا دفنا . (1) شبى [پدرم مغيره] آمد و از خوردن غذا خوددارى كرد . او را غمگين ديدم . ساعتى منتظرش ماندم و خيال كردم كه براى ما و يا در كار ما اتّفاقى افتاده كه او اندوهگين است . به او گفتم : چه شده است كه امشب غمگين هستى؟ گفت : فرزندم! من از نزد خبيث ترينِ مردم مى آيم! گفتم : چه اتّفاقى افتاده است؟ گفت : با معاويه تنها نشسته بودم كه به او گفتم : اى امير المؤمنين! تو از ما به حكومت رسيدى . كاش دادگرى نمايى و بساط نيكوكارى بگسترانى ؛ چرا كه تو ديگر مُسن شده اى! كاش به برادرانت از بنى هاشم نگاه لطفى كنى و به خويشاوندانت رسيدگى نمايى! به خدا سوگند كه امروزه ديگر چيزى (قدرتى) ندارند كه از آن بترسى . معاويه به من گفت : هرگز ، هرگز! آن مرد تَيمى به حكومت رسيد و عدالت پيشه كرد و خوبى ها نمود ؛ امّا به خدا سوگند كه با مُردنش ، نام او نيز مُرد و فقط ممكن است يك نفر پيدا شود و بگويد : ابو بكر . پس از آن ، مرد عَدى (عمر) به حكومت رسيد و ده سال تلاش كرد و زحمت كشيد ؛ ولى به خدا سوگند ، همين كه مُرد ، نامش هم مُرد . فقط ممكن است فردى پيدا شود و بگويد : عمر . سپس برادرمان عثمان ، به حكومت رسيد . مردى به حكومت رسيد كه كسى در نسب ، چون او نبود . او كارها كرد و آن رفتار با او شد (وى را كشتند) ؛ امّا به خدا سوگند كه با مُردنش ، نام او نيز مُرد و از رفتارى هم كه با او شد، ديگر سخنى به ميان نيامد ؛ ولى آن مرد هاشمى ، در هر روز ، پنج مرتبه نامش فرياد زده مى شود كه : «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه ». با وجود اين ، ديگر چه كارى باقى مى ماند؟ اى مادر مُرده! به خدا سوگند كه راهى جز دفن كردن و دفن كردن [اين نام] ، باقى نمى ماند! آنچه مى تواند اين تحليل را تأييد كند ، اين است كه موضعگيرى اهل بيت عليهم السلام در

.


1- .مروج الذهب : ج 4 ص 41 ، الأخبار الموفّقيّات : ص 576 ح 375 ، شرح نهج البلاغة : ج 5 ص 129 ، كشف اليقين : ص 466 ح 565 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 44 ؛ بحار الأنوار : ج 33 ص 169 ح 443 .

ص: 353

برابر رواياتى كه منشأ تشريع اذان را رؤياى عبد اللّه بن زيد مى دانند ، پس از استقرار حكومت معاويه است ؛ زيرا اگر چنين شايعه اهانت آميزى در باره پيامبر اسلام ، در دوران حيات امام على عليه السلام نيز وجود داشت ، بى ترديد ، آن امام در برابرش موضعگيرى مى نمود ، در حالى كه در تاريخ ، نخستين برخورد اهل بيت عليهم السلام با اين شايعه به وسيله امام مجتبى عليه السلام پس از جريان صلح او با معاويه ثبت شده است . (1)

.


1- .ر . ك : ص 335 (اذان / فصل يكم : تشريع اذان / ردّ برخى روايات در باره آغاز تشريع اذان) .

ص: 354

1 / 3حِكمَةُ الأَذانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّما جُعِلَ الأَذانُ الأَوَّلُ لِيَتَيَسَّرَ أهلُ الصَّلاةِ لِصَلاتِهِم ، فَإِذا سَمِعتُمُ الأَذانَ فَأَسبِغُوا الوُضوءَ (1) . (2)

الإمام الرضا عليه السلام :إنَّما اُمِرَ النّاسُ بِالأَذانِ لِعِلَلٍ كَثيرَةٍ ؛ مِنها أن يَكونَ تَذكيرا لِلنّاسي وتَنبيها لِلغافِلِ ، وتَعريفا لِمَن جَهِلَ الوَقتَ وَاشتَغَلَ عَنهُ ، ويَكونَ المُؤَذِّنُ بِذلِكَ داعِيا لِعِبادَةِ الخالِقِ ومُرَغِّبا فيها ، ومُقِرّا لَهُ بِالتَّوحيدِ ، مُجاهِرا بِالإِيمانِ ، مُعلِنا بِالإِسلامِ ، مُؤذِنا (3) لِمَن يَنساها . وإنَّما يُقالُ لَهُ مُؤَذِّنٌ لِأَنَّهُ يُؤذِنُ بِالأَذانِ بِالصَّلاةِ . وإنَّما بُدِئَ فيهِ بِالتَّكبيرِ وخُتِمَ بِالتَّهليلِ ؛ لِأَنَّ اللّهَ عز و جل أرادَ أن يَكونَ الاِبتِداءُ بِذِكرِهِ وَاسمِهِ ، وَاسمُ اللّهِ فِي التَّكبيرِ في أوَّلِ الحَرفِ وفِي التَّهليلِ في آخِرِهِ . وإنَّما جُعِلَ مَثنى مَثنى ؛ لِيَكونَ تَكرارا في آذانِ المُستَمِعينَ ، مُؤَكِّدا عَلَيهِم ، إن سَها أحَدٌ عَنِ الأَوَّلِ لَم يَسهُ عَنِ الثّاني ، ولِأَنَّ الصَّلاةَ رَكعَتانِ رَكعَتانِ فَلِذلِكَ جُعِلَ الأَذانُ مَثنى مَثنى . وجُعِلَ التَّكبيرُ في أوَّلِ الأَذانِ أربَعا ؛ لِأَنَّ أوَّلَ الأَذانِ إنَّما يُبدَأُ غَفلَةً ، ولَيسَ قَبلَهُ كَلامٌ يُنَبِّهُ المُستَمِعَ لَهُ ، فَجُعِلَ الاُولَيانِ تَنبيها لِلمُستَمِعينَ لِما بَعدَهُ فِي الأَذانِ . وجُعِلَ بَعدَ التَّكبيرِ الشَّهادَتانِ ؛ لِأَنَّ أوَّلَ الإِيمانِ هُوَ التَّوحيدُ وَالإِقرارُ للّهِِ تَبارَكَ وتَعالى بِالوَحدانِيَّةِ ، وَالثّانِيَ الإِقرارُ لِلرَّسولِ صلى الله عليه و آله بِالرِّسالَةِ ، وأنَّ إطاعَتَهُما ومَعرِفَتَهُما مَقرونَتانِ ، ولِأَنَّ أصلَ الإِيمانِ إنَّما هُوَ الشَّهادَتانِ ، فَجُعِلَ شَهادَتَينِ شَهادَتَينِ كَما جُعِلَ في سائِرِ الحُقوقِ شاهِدانِ ، فَإِذا أقَرَّ العَبدُ للّهِِ عز و جلبِالوَحدانِيَّةِ وأقَرَّ لِلرَّسولِ صلى الله عليه و آله بِالرِّسالَةِ فَقَد أقَرَّ بِجُملَةِ الإِيمانِ ، لِأَنَّ أصلَ الإِيمانِ إنَّما هُوَ بِاللّهِ وبِرَسولِهِ . وإنّما جُعِلَ بَعدَ الشَّهادَتَينِ الدُّعاءُ إلَى الصَّلاةِ ؛ لِأَنَّ الأَذانَ إنَّما وُضِعَ لِمَوضِعِ الصَّلاةِ ، وإنّما هُوَ نِداءٌ إلَى الصَّلاةِ في وَسَطِ الأَذانِ ، ودُعاءٌ إلَى الفَلاحِ وإلى خَيرِ العَمَلِ . وجُعِلَ خَتمُ الكَلامِ بِاسمِهِ كَما فُتِحَ بِاسمِهِ . (4)

.


1- .. إسباغُ الوضوء : إتمامه و إكماله ، وذلك في وجهين : إتمامه على ما فرض اللّه تعالى ، وإكماله على ما سنّه رسول اللّه صلى الله عليه و آله (مجمع البحرين : ج 2 ص 810 «سبغ») .
2- .. المعجم الكبير : ج 12 ص 26 ح 12383 ، حلية الأولياء : ج 4 ص 302 الرقم 282 كلاهما عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 7 ص 706 ح 21025 .
3- .. آذَنَهُ الأمر : أعلَمَه . وأذّنَ تأذينا : أكثَرَ الإعلام (القاموس المحيط : ج 4 ص 195 «أذن») .
4- .. كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 299 ح 914 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 105 ح 1 ، علل الشرائع: ص 258 ح 9 كلاهما نحوه وكلّها عن الفضل بن شاذان ، بحار الأنوار: ج 6 ص 66 ح 1 .

ص: 355

1 / 3 حكمت تشريع اذان

1 / 3حكمت تشريع اذانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اذانِ نخستين ، براى اين قرار داده شد كه نمازگزاران براى نمازشان آماده شوند . پس هر گاه بانگ اذان را شنيديد ، وضوى كامل (1) بگيريد.

امام رضا عليه السلام :مردم به علّت هاى فراوان ، به اذان گفتن ، امر شده اند . يكى از آن علّت ها، يادآورى به فراموشكار ، توجّه دادن به غافل و آگاه ساختن كسى است كه وقت [نماز] را نمى داند و به كارى ديگر سرگرم شده است . مؤذّن ، با گفتن اذان ، به عبادت آفريدگار فرا مى خواند و به آن ترغيب مى كند ، و به يگانگى او اقرار مى نمايد ، و ايمان را آشكار ، و اسلام را علنى مى سازد ، و نماز را به كسى كه آن را فراموش كرده ، يادآور مى شود . مؤذّن را به اين خاطر «مؤذّن» گفته اند كه با اذان ، وقت نماز را اعلام مى كند (اِذنِ نماز مى دهد) . علّت آن كه اذان با «اللّه أكبر» آغاز و با «لا إله إلّا اللّه » ختم مى شود ، اين است كه خداوند عز و جل خواسته است كه شروع [و انتهاى اذان] ، با ياد و نام او باشد : نام «اللّه » ، در تكبير ، در آغاز جمله است و در تهليل ، در آخر آن . علّت آن كه هر جمله اذان، دو بار قرار داده شده ، اين است كه در گوش شنوندگان تكرار شود و براى آنان تأكيد گردد ، به طورى كه اگر شخصى بار اوّل متوجّه نشد ، بار دوم متوجّه شود ؛ و نيز اين كه نماز ، دو ركعت دو ركعت است . به همين دليل ، اذان نيز دو به دو قرار داده شده است . علّت آن كه «اللّه أكبر» در ابتداى اذان ، چهار بار قرار داده شده ، اين است كه شروع اذان ، ناگهانى است و پيش از آن ، سخنى كه شنونده را متوجّه سازد ، وجود ندارد . پس ، دو «اللّه أكبرِ» نخست ، هشدارى است به شنوندگان نسبت به جملات بعدىِ اذان. علّت آن كه بعد از تكبير ، شهادتين قرار داده شده ، اين است كه گام نخست ايمان ، توحيد و اقرار به يگانگى خداوند متعال است و گام دومش اقرار به رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله ، و اين كه اطاعت آن دو و شناختشان ، به هم پيوسته اند. علّت ديگرش نيز اين است كه اساس ايمان ، در حقيقت ، همين شهادتين است . پس ، هر يك از اين دو شهادت ، دو بار قرار داده شده ، چنان كه در ساير حقوق ، دو شاهد تعيين شده است . پس هر گاه بنده به يگانگى خداوند عز و جل و به رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله اقرار كند ، هر آينه به تمامِ ايمان اقرار كرده است ؛ چرا كه اساس ايمان ، در حقيقت ، ايمان به خدا و پيامبر اوست. علّت آن كه بعد از شهادتين ، دعوت به نماز قرار داده شده ، اين است كه اذان اساسا براى نماز ، وضع شده است ، و آن ، فراخوانى به نماز در وسط اذان است و فراخوانى به سوى رستگارى و به سوى بهترين عمل است . در پايان اذان نيز نام او قرار داده شده است ، چنان كه آغاز آن به نام اوست.

.


1- .وضوى كامل گرفتن ، به اين است كه شخص ، مطابق آنچه خداوند متعال واجب كرده و طبق آنچه پيامبر خدا سنّت نهاده است ، وضو بگيرد .

ص: 356

. .

ص: 357

. .

ص: 358

الفصل الثاني : فصول الأذانمعاني الأخبار عن محمّد بن الحنفيّة :لَمّا اُسرِيَ بِالنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله إلَى السَّماءِ تَناهَزَ (1) إلَى السَّماءِ السّادِسَةِ ، نَزَلَ مَلَكٌ مِنَ السَّماءِ السّابِعَةِ لَم يَنزِل قَبلَ ذلِكَ اليَومِ قَطُّ ، فَقالَ : «اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ» ، فَقالَ اللّهُ جَلَّ جَلالُهُ : أنَا كَذلِكَ . فَقالَ : «أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ» ، فَقالَ اللّهُ عز و جل : أنَا كَذلِكَ ، لا إلهَ إلّا أنا . فَقالَ : «أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ» ، قالَ اللّهُ جَلَّ جَلالُهُ : عَبدي و أميني عَلى خَلقي ، اصطَفَيتُهُ عَلى عِبادي بِرِسالاتي . ثُمَّ قالَ : «حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ» ، قالَ اللّهُ جَلَّ جَلالُهُ : فَرَضتُها عَلى عِبادي ، و جَعَلتُها لي دينا . ثُمَّ قالَ : «حَيَّ عَلَى الفَلاحِ» ، قالَ اللّهُ جَلَّ جَلالُهُ : أفلَحَ مَن مَشى إلَيها ، و واظَبَ عَلَيهَا ابتِغاءَ وَجهي . ثُمَّ قالَ : «حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ» ، قالَ اللّهُ جَلَّ جَلالُهُ : هِيَ أفضَلُ الأَعمالِ و أزكاها عِندي . ثُمَّ قالَ : «قَد قامَتِ الصَّلاةُ» ، فَتَقَدَّمَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فَأَمَّ أهلَ السَّماءِ ، فَمِن يَومِئِذٍ تَمَّ شَرَفُ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله . (2)

.


1- .. في بحار الأنوار وفلاح السائل : «وتناهى» بدل «تناهز» ، وهو المناسب للسياق .
2- .. معاني الأخبار: ص 42 ح 4، فلاح السائل: ص 269 ح 161 نحوه، بحارالأنوار: ج 18 ص343 ح 53 .

ص: 359

فصل دوم : بندهاى اذان
اشاره

فصل دوم : بندهاى اذانمعانى الأخبار_ به نقل از محمّد بن حنفيّه _ :پيامبر صلى الله عليه و آله شبى كه به آسمان برده شد ، چون به آسمان ششم رسيد ، فرشته اى از آسمان هفتم فرود آمد كه تا پيش از آن روز ، هرگز فرود نيامده بود ، و گفت : اللّه أكبر ، اللّه أكبر . خداوند عز و جل فرمود : «من چنينم» . فرشته گفت : أشهد أن لا إله إلّا اللّه . خداوند عز و جل فرمود : «من چنينم ؛ معبودى جز من نيست» . فرشته گفت : أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه . خداوند عز و جل فرمود : «[او ]بنده و امين من در ميان خلق من است . با انتخاب او به پيامبرى ام ، او را بر بندگانم برگزيدم» . فرشته گفت : حىَّ على الصلاة . خداوند عز و جل فرمود : «نماز را بر بندگانم واجب ساختم و آن را آيينى براى خود قرار دادم» . فرشته گفت : حىَّ على الفلاح . خداوند عز و جل فرمود : «آن كه به سوى نماز روانه شد و براى خشنودى من ، بر آن مواظبت نمود ، رستگار شد» . فرشته گفت : حىَّ على خير العمل . خداوند عز و جل فرمود : «نماز ، برترين و پاك ترينِ اعمال در نزد من است» . فرشته گفت : قد قامت الصلاة . پس ، پيامبر صلى الله عليه و آله جلو قرار گرفت و پيش نماز آسمانيان شد و از آن روز ، شرافت پيامبر صلى الله عليه و آله به كمال رسيد.

.

ص: 360

الإمام الباقر عليه السلام_ في حَديثِ الإِسراءِ _ :ثُمَّ أمَرَ [اللّهُ سُبحانَهُ] جَبرَئيلَ عليه السلام فَأَذَّنَ شَفعا و أقامَ شَفعا ، و قالَ في أذانِهِ : «حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ» ، ثُمَّ تَقَدَّمَ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله فَصَلّى بِالقَومِ . (1)

عنه عليه السلام :الأَذانُ ثَمانِيَةَ عَشَرَ حَرفا (2) . (3)

عنه عليه السلام_ لِزُرارَةَ _ :يا زُرارَةُ ، تَفتَتِحُ الأَذانَ بِأَربَعِ تَكبيراتٍ ، و تَختِمُهُ بِتَكبيرَتَينِ وتَهليلَتَينِ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :الأَذانُ مَثنى مَثنى ، وَالإِقامَةُ مَثنى مَثنى . (5)

عنه عليه السلام :كانَ ابنُ النَّبّاحِ يَقولُ في أذانِهِ : «حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ» فَإِذا رَآهُ عَلِيٌّ عليه السلام قالَ : [ يا] (6) مَرحَبا بِالقائِلينَ عَدلاًوبِالصَّلاةِ مَرحَبا وأهلاً (7)

.


1- .. الكافي: ج 8 ص 121 ح 93 ، الاحتجاج: ج 2 ص 178 ح 205، تفسير القمّي: ج 1 ص 233 وفيه «إقامته» بدل «أذانه» وكلّها عن أبي الربيع ، بحار الأنوار : ج 10 ص 162 ح 13 .
2- .. الحَرْف : واحد حروف التهجّي ، و ربما جاء للكلام التامّ ، و منه الحديث : «الأذان و الإقامة خمسة و ثلاثون حَرْفا» يعني فصلاً (مجمع البحرين : ج 1 ص 388 «حرف») .
3- .. الكافي : ج 3 ص 303 ح 3 ، تهذيب الأحكام : ج 2 ص 59 ح 208 كلاهما عن إسماعيل الجعفي ، بحار الأنوار : ج 84 ص 110 .
4- .. الكافي : ج 3 ص 303 ح 5 ، تهذيب الأحكام : ج 2 ص 61 ح 213 وص 63 ح 224 كلّها عن زرارة ، وسائل الشيعة : ج 4 ص 642 ح 6964 .
5- .. الكافي : ج 3 ص 303 ح 4 ، علل الشرائع : ص 337 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 2 ص 62 ح 217 كلّها عن صفوان الجمّال و ص 61 ح 214 عن معاوية بن وهب وفيه «والإقامة واحدة واحدة» ، بحار الأنوار : ج 84 ص 108 ح 7 .
6- .. مابين المعقوفين لا يوجد في المصدر، وقد أثبتناه من وقعة صفّين و شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد ، وهو ما يقتضيه الوزن .
7- .. كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 287 ح 890 ، بحار الأنوار : ج 84 ص 174 وراجع : وقعة صفّين : ص 330 و شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 8 ص 14 .

ص: 361

امام باقر عليه السلام_ در حديث اِسرا _ :سپس [خداى سبحان] به جبرئيل عليه السلام دستور داد و جبرئيل ، دو بند دو بند ، اذان و دو بند دو بند ، اقامه گفت و در اذانش جمله «حىَّ على خير العمل» را گفت . آن گاه محمّد صلى الله عليه و آله جلو قرار گرفت و براى جمعيّت نماز خواند.

امام باقر عليه السلام :اذان ، هجده بند دارد.

امام باقر عليه السلام_ به زراره _ :اى زراره! اذان را با چهار «اللّه أكبر» آغاز مى كنى و با دو «اللّه أكبر» و دو «لا إله إلّا اللّه » به پايان مى برى.

امام صادق عليه السلام :هر بند اذان ، دو تاست و هر بند اقامه نيز دو تا.

امام صادق عليه السلام :ابن نبّاح [مؤذّن على بن ابى طالب عليه السلام ] در اذانش مى گفت : «حىَّ على خير العمل ، حىَّ على خير العمل» و على عليه السلام هر گاه او را مى ديد ، مى فرمود : «آفرين بر درستگويان درود و خوشامد باد نماز را!» .

.

ص: 362

تهذيب الأحكام عن أبي بكر الحَضرَميّ وكُلَيب الأسدي عن الإمام الصادق عليه السلام :أنَّهُ حَكى لَهُمَا الأَذانَ ، فَقالَ : اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ ، أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ ، حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ ، حَيَّ عَلَى الفَلاحِ حَيَّ عَلَى الفَلاحِ ، حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ ، اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ ، لا إلهَ إلَا اللّهُ لا إلهَ إلَا اللّهُ (1) .

كنز العمّال :كانَ بِلالٌ يُؤَذِّنُ بِالصُّبحِ فَيَقولُ : حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ . (2)

المصنَّف عن نافع :كانَ ابنُ عُمَرَ زادَ في أذانِهِ : حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ . (3)

السيرة الحلبيّة :نُقِلَ عَن ابنِ عُمَرَ وعَن عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام أنَّهُما كانا يَقولانِ في أذانَيهِما بَعدَ «حَيَّ عَلَى الفَلاحِ» : «حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ» . (4)

الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام كانَ يَقولُ في أذانِهِ إذا قالَ : «حَيَّ عَلى الفَلاحِ» قالَ : «حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ» ، و يَقولُ : هُوَ الأَذانُ الأَوَّلُ . (5)

.


1- .. تهذيب الأحكام : ج 2 ص 60 ح 211 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 289 ح 897 ، وسائل الشيعة : ج 5 ص 416 ح 6970 .
2- .. كنز العمّال: ج 8 ص 342 ح 23174 نقلاً عن المعجم الكبير : ج 1 ص 1071 وفيه زيادة سوف يأتي الكلام حولها في بيان لاحق .
3- .. المصنّف لابن أبي شيبة : ج 1 ص 244 ح 3 ، السنن الكبرى : ج 1 ص 625 ح 1991 ، نصب الراية : ج 1 ص 291 كلاهما بزيادة «ربما» قبل «زاد» .
4- .. السيرة الحلبيّة : ج 2 ص 98 .
5- .. السنن الكبرى : ج 1 ص 625 ح 1993 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 1 ص 244 ح 1 كلاهما عن حاتم بن إسماعيل عن الإمام الصادق عليه السلام ؛ مسند زيد : ص 93 من دون إسنادٍ إلى الإمام الباقر عليه السلام نحوه وراجع : الصراط المستقيم : ج 3 ص 21 .

ص: 363

تهذيب الأحكام_ به نقل از ابو بكر حضرمى و كليب اسدى _ :امام صادق عليه السلام براى آن دو ، اذان را به اين نحو بازگو كرد : «اللّه أكبر ، اللّه أكبر ، اللّه أكبر ، اللّه أكبر . أشهد أن لا إله إلّا اللّه ، أشهد أن لا إله إلّا اللّه . أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه ، أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه . حىَّ على الصلاة ، حىَّ على الصلاة . حىَّ على الفلاح ، حىَّ على الفلاح . حىَّ على خير العمل ، حىَّ على خير العمل . اللّه أكبر ، اللّه أكبر . لا إله إلّا اللّه ، لا إله إلّا اللّه » .

كنز العُمّال :بلال ، صبح ، اذان مى گفت و [در آن] مى گفت : حىَّ على خير العمل .

المصنّف ، ابن ابى شيبه_ به نقل از نافع _ :ابن عمر در اذانش جمله «حىَّ على خير العمل» را افزود .

السيرة الحلبيّة :در باره [عبد اللّه ] ابن عمر و از امام زين العابدين عليه السلام روايت شده است كه آن دو در اذانشان بعد از «حىَّ على الفلاح» مى گفتند : حىَّ على خير العمل .

امام باقر عليه السلام :امام زين العابدين عليه السلام در اذانش بعد از گفتن «حىَّ على الفلاح» ، «حىَّ على خير العمل» مى گفت و مى فرمود : «اين ، همان اذانِ نخستين است» .

.

ص: 364

عنه عليه السلام :كانَ الأَذانُ بِ «حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ» عَلى عَهدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وبِهِ اُمِروا في أيّامِ أبي بَكرٍ وصَدرا مِن أيّامِ عُمَرَ ، ثُمَّ أمَرَ عُمَرُ بِقَطعِهِ وحَذفِهِ مِنَ الأَذانِ وَالإِقامَةِ ، فَقيلَ لَهُ في ذلِكَ ، فَقالَ : إذا سَمِعَ النّاسُ أنَّ الصَّلاةَ خَيرُ العَمَلِ ، تَهاوَنوا بِالجِهادِ وتَخَلَّفوا عَنهُ . (1)

علل الشرائع عن عكرمة :قُلتُ لاِبنِ عَبّاسٍ : أخبِرني لِأَيِّ شَيءٍ حُذِفَ مِنَ الأَذانِ «حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ» ؟ قالَ : أرادَ عُمَرُ بِذلِكَ ألّا يَتَّكِلَ النّاسُ عَلَى الصَّلاةِ و يَدَعُوا الجِهادَ ، فَلِذلِكَ حَذَفَها مِنَ الأَذانِ . (2)

.


1- .. دعائم الإسلام : ج 1 ص 142 ، بحار الأنوار : ج 84 ص 156 ح 54 .
2- .. علل الشرائع : ص 368 ح 3 ، الإيضاح : ص 201 عن أبي يوسف القاضي و أبي حنيفة نحوه ، بحار الأنوار : ج 84 ص 140 ح 34 .

ص: 365

امام باقر عليه السلام :در زمان پيامبر خدا ، اذان با «حىَّ على خير العمل» همراه بود و در زمان ابو بكر و اوايل دوره عمَر ، همين دستور را اجرا مى كردند ؛ امّا بعدا عمر ، دستور برداشتن و حذف آن را از اذان و اقامه داد . وقتى در اين باره از او سؤال (/به او اعتراض) شد ، گفت : وقتى مردم بشنوند كه نماز ، بهترين كار است ، در جهاد ، سستى مى ورزند و از آن ، سر باز مى زنند.

علل الشرائع_ به نقل از عكرمه _ :به ابن عبّاس گفتم : آگاهم كن كه چرا «حىَّ على خير العمل» از اذان برداشته شد؟ گفت : عمَر ، با اين كار خواست كه مردم به نماز ، بسنده نكنند و جهاد را وا نگذارند . از اين رو ، آن را از اذان برداشت .

.

ص: 366

پژوهشى درباره بندهاى اذان
يك . «الصلاةُ خيرٌ مِن النَّوم» در اذان صبح

پژوهشى در باره بندهاى اذاناذان چند بند دارد ؟ و آيا جمله «الصلاةُ خيرٌ من النوم» (1) كه در اذان صبح در ميان اهل سنّت مرسوم است ، و نيز جمله «حىَّ على خير العمل» و شهادت سوم (أشهد أنّ عليّا ولىّ اللّه ) كه در اذان و اقامه پيروان اهل بيت عليهم السلام گفته مى شود ، از ابتدا جزء اذان بوده يا به تدريج بر آن افزوده شده است ؟ پاسخ اين پرسش ها نيازمند بحث در چند محور است :

يك . «الصلاةُ خيرٌ مِن النَّوم» در اذان صبحآنچه در باره جمله «الصلاة خيرٌ من النوم» مطرح مى شود ، اين است كه آيا اين بند ، در عصر پيامبر صلى الله عليه و آله نيز جزء اذان صبح بوده ، يا پس از ايشان بِدان افزوده شده است ؟ آنچه را كه در منابع حديثىِ اهل سنّت در پاسخ اين سؤال آمده است ، به سه دسته مى توان تقسيم كرد : دسته اوّل : رواياتى كه اين بند را به تعليم پيامبر صلى الله عليه و آله مستند كرده اند ، مانند آنچه در سنن أبى داوود از حارث بن عبيد ، از محمّد بن عبد الملك بن ابى محذوره ، از پدرش ، از جدّش نقل شده است كه :

.


1- .در عربى ، از اين بندِ اذان ، با «تثويب» ياد مى كنند . تثويب ، از ريشه «ثوب» به معناى عود و رجوع است (ر . ك : معجم مقاييس اللغة : ج 1 ص 393 مادّه «ثوب») و تثويب در اذان ، به معناى بازگشت به اعلام وقت نماز با جمله «الصلاةُ خيرٌ من النوم» است .

ص: 367

قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، عَلِّمنى سُنَّةَ الأَذانِ ، قالَ : فَمَسَحَ مُقَدَّمَ رَأسى ، وَ قالَ : تَقولُ : ... حَىَّ عَلَى الفَلاحِ ، فَإِن كانَ صَلاةُ الصُّبحِ قُلتَ : الصَّلاةُ خَيرٌ مِنَ النَّومِ ، اللّهُ أكبَرُ ... . (1) گفتم : اى پيامبر خدا ! شيوه اذان گفتن را به من بياموز. پيامبر صلى الله عليه و آله دستى بر جلوى سرم كشيد و فرمود : «مى گويى : ... حىَّ على الفلاح. و اگر نماز صبح بود ، مى گويى : الصلاة خير من النوم ، اللّه أكبر...» . گفتنى است كه سند اين روايت ، صحيح نيست . (2) روايات ديگرى نيز در التاريخ الكبير بخارى ، (3) المعجم الكبير طبرانى ، (4) المعجم الأوسط ، (5) سنن الترمذى (6) و سنن ابن ماجة (7) بر اين معنا دلالت دارند ؛ امّا هيچ يك از آنها از نظر سند ، صحيح نيست . دسته دوم : رواياتى كه بر اين مطلب دلالت دارند كه بند مذكور ، به پيشنهاد بلال و تأييد پيامبر اسلام ، به اذان افزوده شده است ، مانند آنچه در المعجم الأوسط از محمّد بن ابراهيم ، از پدرش ، از جدّش ، از عمرو بن صالح ، از صالح بن ابى اخضر ، از عروه ، از عايشه نقل شده كه : جاء بلال إلى النبىّ صلى الله عليه و آله يؤذّنه لصلاة الصبح فوجده نائما فقال : الصلاة خير من النوم فاُقرّت فى أذان الصبح . (8)

.


1- .سنن أبى داوود : ج 1 ص 133، التاريخ الكبير : ج 1 ص 163 ح 486 ، سنن البيهقى : ج 1 ص 622 ح 1979 .
2- .چرا كه محمّد بن عبد الملك بن ابى محذوره ، در كتب رجال ، «مجهول» معرّفى شده است (ر . ك : الجرح و التعديل : ج 8 ص 7 ش 14 ، التاريخ الكبير : ج 1 ص 163 ش 486) .
3- .التاريخ الكبير : ج 1 ص 93 .
4- .المعجم الكبير : ج 1 ص 352 ح 1071 .
5- .المعجم الأوسط : ج 7 ص 290 .
6- .سنن الترمذى : ج 1 ص 248 .
7- .سنن ابن ماجة : ج 1 ص 237 ح 715 .
8- .المعجم الأوسط : ج 7 ص 309 .

ص: 368

بلال نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد كه ايشان را براى نماز صبح خبر كند . ديد كه پيامبر صلى الله عليه و آله خواب است . گفت : «الصلاة خير من النوم» و اين جمله در اذان پذيرفته شد . روايات ديگرى نيز در سنن ابن ماجة ، (1) مسند ابن حنبل ، (2) سنن الدارمى (3) و الطبقات ابن سعد (4) بر اين معنا دلالت دارند ؛ امّا اين روايات، هيچ يك، سند صحيحى ندارند . دسته سوم : رواياتى كه بند ياد شده را به دستور و يا تأييد خليفه دوم مستند كرده اند ، مانند آنچه در سنن الدارقُطْنى از محمّد بن مخلّد ، از محمّد بن اسماعيل حسّانى ، از وكيع ، از سفيان ، از محمّد بن عجلان ، از نافع ، از ابن عمر ، از عمر نقل شده است كه به مؤذّن خويش گفت : إذا بلغت «حىّ على الفلاح» فى الفجر ، فقل : الصلاة خير من النوم ، الصلاة خير من النوم . (5) در اذان صبح ، هر گاه به «حىَّ على الفلاح» رسيدى ، بگو : الصلاة خير من النوم ، الصلاة خير من النوم . در موطّأ مالك نيز آمده است : إنّ المؤذّن جاء إلى عمر بن الخطّاب يؤذنه لصلاة الصبح ، فوجده نائما ، فقال : «الصلاة خير من النوم» ، فأمره عمر أن يجعلها فى نداء الصبح . (6) مؤذّن ، نزد عمر بن خطّاب آمد تا او را براى نماز صبح خبر كند . ديد كه خواب است . پس گفت : الصلاة خير من النوم . عمر به او دستور داد كه از آن پس ، اين جمله را در اذان صبح بگويد .

.


1- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 34 ح 707 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص 632 .
3- .سنن الدارمى : ج 1 ص 289 ح 1192 .
4- .الطبقات الكبرى : ج 1 ص 247 .
5- .سنن الدارقطنى : ج 1 ص 243 .
6- .موطّأ ، مالك : ج 1 ص 72 ح 8 .

ص: 369

با عنايت به اين كه روايات دسته اوّل و دوم ، نه از نظر سند ، قابل اعتمادند و نه از نظر مضمون ، هماهنگ ، نمى توانند اثبات كنند كه «الصلاة خير من النوم» ، جزء اذانِ نخستين بوده است ؛ بلكه همان طور كه در شمارى از احاديث اهل بيت عليهم السلام و كلمات برخى از صحابه و تابعيان آمده است ، اين جمله پس از پيامبر صلى الله عليه و آله به اذان افزوده شده است . و اينك ، گزارش برخى از اين متون : 1 . گزارش الكافى : عن معاوية بن وهب قال : سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَنِ التَّثويبِ فِى الأَذانِ وَ الإِقامَةِ فَقالَ: ما نَعرِفُهُ . (1) معاوية بن وهب گفت : از امام صادق عليه السلام در باره ذكر جمله «الصلاة خير من النوم» در اذان و اقامه پرسيدم . فرمود : «ما از چنين چيزى خبر نداريم [ و قبولش نداريم ]» . 2 . گزارش المصنّفِ عبد الرزّاق : عن ابن جريج : أخبرنى عمرو بن حفص أنّ سعدا (المؤذّن) أوّل من قال : الصلاة خير من النوم فى خلافة عمر ... قال : بدعة ، ثمّ تركه ، وَ أنّ بلالاً لم يؤذّن لعمر . (2) ابن جُرَيج گفت : عمرو بن حفص به من خبر داد كه سعدِ مؤذّن ، نخستين كسى بود كه گفت : «الصلاة خير من النوم» و اين ، در خلافت عمر بود ... . [عمر] گفت : بدعت است ؛ امّا بعدها آن را آزاد گذاشت . بلال براى عمر ، اذان نگفت . 3 . گزارش المصنّفِ عبد الرزّاق : أخبرنى (حسن) بن مسلم أنّ رجلاً سأل طاووسا جالسا مع القوم فقال : يا أبا عبد الرحمن! متى قيل : الصلاة خير من النوم؟ فقال طاووس : أما إنّها لم تُقَل على عهد رسول اللّه صلى الله عليه و آله ، و لكنّ بلالاً سمعها فى زمان أبى بكر بعد وفاة

.


1- .الكافى : ج 2 ص 303 .
2- .المصنّف ، عبد الرزّاق : ج 1 ص 474 ح 1829 .

ص: 370

رسول اللّه صلى الله عليه و آله يقولها رجل غير مؤذّن فأخذها منه ، فأذّن بها ، فلم يمكث أبو بكر إلّا قليلاً ، حتّى إذا كان عمر قال : لو نهينا بلالاً عن هذا الذى أحدث ، و كأنّه نسيه، فأذّن به الناس حتّى اليوم . (1) حسن بن مسلم ، به من خبر داد كه مردى ، از طاووس _ كه با عدّه اى نشسته بود _ پرسيد : اى ابو عبد الرحمان! از چه زمانى جمله «الصلاة خير من النوم» گفته شد؟ طاووس گفت : اين جمله در عهد پيامبر خدا گفته نشد ؛ بلكه بلال ، در زمان ابو بكر و پس از وفات پيامبر صلى الله عليه و آله ، آن را از مردى كه مؤذّن نبود ، شنيد و آن را از او گرفت و در اذان گفت . [ حكومتِ ]ابو بكر ، چندان نپاييد و عمر كه آمد ، گفت : كاش بلال را از اين چيزى كه به وجود آورد ، نهى كنيم! و گويا فراموش كرد كه چنين كند . پس مردم تا به امروز ، اين جمله را در اذان مى گويند . 4 . گزارش جامع المسانيد : عن إبراهيم _ عن أبى حنيفة _ قال: سألته عن التثويب ، فقال: هو ممّا أحدثه الناس ، و هو حَسَنٌ ممّا أحدَثوا . و ذَكَر أنّ تثويبهم كان حين يفرغ المؤذّن من أذانه أنّ الصلاةَ خيرٌ من النوم _ مرّتين _ أخرجه الإمام محمّد بن الحسن فى الآثار فرواه عن أبى حنيفة ، ثمّ قال محمّد : و هو قولُ أبى حنيفةَ و به نأخذ . (2) از ابراهيم روايت شده كه گفت : از ابو حنيفه در باره «الصلاة خير من النوم» پرسيدم . گفت : اين ، از چيزهايى است كه مردم ، [پس از پيامبر صلى الله عليه و آله ] بدعت نهاده اند ، و در ميان چيزهايى كه به بدعت آورده اند ، چيز خوبى است. ابو حنيفه گفت كه اعلام دوباره آنها براى وقت نماز ، به اين گونه بود كه مؤذّن ، وقتى اذانش را به پايان مى برد ، دو بار مى گفت : الصلاة خير من النوم.

.


1- .المصنّف ، عبد الرزّاق : ج 1 ص 475 ح 1827 .
2- .جامع المسانيد : ج 1 ص 296 . اين روايت ، دلالت مى كند كه «الصلاة خير من النوم» ، پس از اتمام اذان گفته مى شود و جزء اذان نيست و مؤذّن ، آن را با زحمت دادن به خود و صرفا براى بيدار كردن مردم از خواب ، بازگو مى كند .

ص: 371

او اين روايت را از امام محمّد بن حسن در الآثار آورده و آن را از ابو حنيفه روايت كرده است. محمّد سپس مى گويد : اين ، قول ابو حنيفه است و ما هم بدان قائليم . علاوه بر آنچه ذكر شد ، گزارش هاى ديگرى نيز حاكى از اين است كه منشأ تثويب ، فرمان و يا تقرير (تأييد) خليفه دوم بوده است؛ (1) ليكن در حديثى از ابو الحسن عليه السلام ، آغاز تثويب ، به بنى اميّه نسبت داده شده است . متن اين روايت ، چنين است : الصَّلاةُ خَيرٌ مِنَ النَّومِ ، بِدعَةُ بَنى اُمَيَّةَ ، و لَيسَ ذلِكَ مِن أصلِ الأَذانِ ، وَ لا بَأسَ إذا أرادَ الرَّجُلُ أَن يُنَبِّهُ النّاسَ لِلصَّلاةِ أن يُنادِيَ بِذلِكَ ، و لا تَجعَلهُ مِن أصلِ الأَذانِ ، فَإِنّا لا نَراهُ أذانا . (2) جمله «الصلاة خير من النوم» ، بدعت بنى اميّه است و جزء اذان نيست ؛ امّا اشكالى ندارد كه شخص ، هر گاه كه مى خواهد مردم را به نماز ، متوجّه سازد ، آن را بگويد ؛ ولى آن را جزء اذان قرار مده ؛ چون ما آن را جزء اذان نمى دانيم . مى توان گفت كه اين احاديث ، با گزارش هايى كه آغاز تثويب را عصر خليفه دوم مى دانند ، قابل جمع است ، بدين سان كه در عصر خلافت عمر ، مدّتى به فرمان يا تقرير او ، جمله «الصلاة خير من النوم» در وسط اذان يا پس از آن گفته مى شده ؛ امّا چنان كه در گزارش ابن جريج آمد ، پس از مدّتى ، ترك گرديده است ، تا اين كه در دوران حكومت معاويه ، با جعل رؤياى عبد اللّه بن زيد _ كه مشتمل بر اين جمله بود _ به طور رسمى ، جزئى از اذان صبح قرار داده شد . با عنايت به آنچه ذكر شد ، روشن مى شود كه چرا فقها و محدّثان شيعه ، شمارى از رواياتى را كه جواز گفتن اين جمله را از اهل بيت عليهم السلام نقل كرده اند ، نپذيرفته و جهت صدور يا دلالت آنها را مخدوش دانسته اند .

.


1- .ر . ك : الأذان تشريعا و فصولاً : ص 66 (كلمات الأعلام فى التثويب) .
2- .مستدرك الوسائل : ج 4 ص 44 .

ص: 372

دو . «حىّ على خير العمل» در اذان و اقامه

دو . «حىّ على خير العمل» در اذان و اقامهپيروان اهل بيت عليهم السلام بر اساس ره نمودهاى آنان ، بر اين باورند كه جمله «حىَّ على خير العمل»، يكى از اجزاى اذان و اقامه بوده و جزئيت آن ، از طريق وحى به پيامبر خدا ابلاغ شده است . شمارى از رواياتى كه در منابع حديثىِ اهل سنّت وجود دارند (1) و همچنين شمارى از صحابه و تابعين، (2) اين باور را تأييد كرده اند . اكنون اين سؤال پيش مى آيد كه : اگر واقعا جمله «حىَّ على خير العمل» جزء اذان بوده و در عصر پيامبر صلى الله عليه و آله ، مسلمانان ، اين جمله را در اذان تكرار مى كرده اند ، چه كسى و با چه انگيزه اى اين جمله را حذف نموده است؟ پاسخ اين سؤال ، در برخى از احاديث اهل بيت عليهم السلام (3) و شمارى از گزارش هاى تاريخى (4) اين گونه آمده است كه در عصر پيامبر صلى الله عليه و آله و دوران حكومت ابو بكر و آغاز خلافت عمر ، «حىَّ على خير العمل» ، جزء اذان و اقامه بوده است ؛ ولى عمر ، با اين استدلال كه اين جمله ، موجب اهمّيت دادنِ بيش از اندازه مسلمانان به «نماز» و سستى كردن آنان در «جهاد» مى شود ، آن را از اذان و اقامه حذف كرد . بديهى است كه اين استدلال ، صحيح نيست ؛ زيرا علاوه بر آن كه اجتهاد در برابر نصّ پيامبر صلى الله عليه و آله صحيح نيست ، اگر اعتقاد به اين كه نماز ، بهترين كار است ، موجب سستى در جهاد مى شد ، شارع حكيم ، آن را جزء اذان و اقامه قرار نمى داد ، ضمن آن كه تجربه عصر نبوى نيز اين استدلال را نقض مى كند .

.


1- .ر . ك : المعجم الكبير : ج 1 ص 352 ح 1071 ، كنز العمّال : ج 8 ص 342 ح 23174 .
2- .ر . ك : ص 362 ح 24 _ 26 ، المصنّف ، عبد الرزّاق : ج 1 ص 464 ح 1797 ، المصنّف ، ابن ابى شيبه : ج 1 ص 244 ح 2 _ 3 ، السنن الكبرى : ج 1 ص 624 ح 1991 و ص 625 ح 1992 ؛ وسائل الشيعة : ج 4 ص 645 ح 12 .
3- .ر . ك : دعائم الإسلام : ج 1 ص 145 ، وسائل الشيعة : ج 4 ص 647 ح 16 .
4- .ر . ك : دلائل الصدق : ج 3 ص 99 ، الإيضاح : ص 202_204 .

ص: 373

جالب توجّه است كه طبق برخى از روايات ، روزى ، پيامبر صلى الله عليه و آله در باره ارزش ياد خدا و نقش آن در تكامل انسان و پيشگيرى از انواع نابه سامانى هاى دنيوى و اخروى فرمود : لَيسَ عَمَلٌ أحَبَّ إلَى اللّهِ تَعالى ، وَ لا أنجى لِعَبدٍ مِن كُلِّ سَيِّئَةٍ فِى الدُّنيا وَ الآخِرَةِ مِن ذِكرِ اللّهِ . هيچ عملى در نزد خداى متعال ، محبوب تر از ياد خدا نيست و بنده را از هر بدى در دنيا و آخرت ، نجات مى بخشد . يكى از اصحاب ايشان (شايد شخصِ عمر) كه اين سخن بر او گران آمد ، گفت : آيا جنگيدن در راه خدا ، بهترين كار نيست؟ پيامبر صلى الله عليه و آله در پاسخ فرمود : لَولا ذِكرُ اللّهِ لَم يُؤمَر بِالقِتالِ ! (1) اگر [ به خاطر ] ياد خدا نبود ، به جنگ ، دستور داده نمى شد . اين حديث به روشنى نشان مى دهد كه در عصر پيامبر صلى الله عليه و آله نيز «خير العمل» بودن نماز ، براى برخى از صحابه مورد اشكال بوده است . نماز ، از آن جهت ، بهترينِ كارهاست كه كامل ترين مصداق ياد خداست ، چنان كه در قرآن تصريح شده است : « وَ أَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِى . (2) و نماز را براى من به پا دار» . پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله در پاسخ اين ايراد ، تأكيد مى فرمايد كه «ياد خدا» از «جهاد» ، ارزشمندتر است ؛ زيرا فلسفه جهاد ، ياد خدا و پيوند با اوست . آرى ! اين پيوند است كه از انواع فسادهاى فردى و اجتماعى ، پيشگيرى مى نمايد ، چنان كه خداوند متعال مى فرمايد :

.


1- .كنز العمّال : ح 3931 .
2- .طه : آيه 14 .

ص: 374

سه . شهادت سوم در اذان و اقامه

« إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنكَرِ وَ لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ . (1) همانا نماز از زشتكارى و ناپسندى باز مى دارد ، و هر آينه ، ذكر خدا بزرگ تر است» . نيز همين پيوند است كه سعادت و كاميابى دنيا و آخرت را به همراه دارد : « مَن كَانَ يُرِيدُ ثَوَابَ الدُّنْيَا فَعِندَ اللَّهِ ثَوَابُ الدُّنْيَا وَالْاخِرَةِ . (2) هر كس پاداش دنيا را مى خواهد ، [ بداند كه ] پاداش دنيا و آخرت نزد خداست» .

سه . شهادت سوم در اذان و اقامهمقصود از شهادت سوم در اذان و اقامه ، شهادت بر ولايت امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام پس از شهادت بر يگانگى خداوند و رسالت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله است . چنان كه در فصل دوم ملاحظه شد ، در احاديثى كه از اهل بيت عليهم السلام در تبيين بندهاى اذان به ما رسيده است ، شهادت سوم وجود ندارد . از اين رو ، شيخ المحدّثين ، صدوق (م 381 ق) پس از اشاره به روايت ابو بكر حضرمى و كليب اسدى (3) در كتاب من لايحضره الفقيه ، در تبيين بندهاى اذان مى گويد : و قال مصنّف هذا الكتاب : هذا هو الأذان الصحيح لا يزاد فيه و لا ينقص منه و المفوّضة (4) _ لعنهم اللّه _ قد وضعوا أخبارا و زادوا فى الأذان «محمّد و آل محمّد خير البريّة» مرّتين ، و فى بعض رواياتهم بعد «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه » ، «أشهد أنّ عليّا ولىّ اللّه » مرّتين . و منهم من روى بدل ذلك «أشهد أنّ عليّا أمير المؤمنين حقّا» مرّتين ، و لا شكّ

.


1- .عنكبوت : آيه 45 .
2- .نساء : آيه 134 .
3- .ر . ك : ص 362 ح 23 .
4- .مفوّضه فرقه اى از مسلمانان كه معتقد بودند خداوند ، محمّد صلى الله عليه و آله را آفريد و آفرينش دنيا را به او وا گذاشت . از اين رو، پيامبر صلى الله عليه و آله نيز آفريدگار است ، و به قولى ، همچنين معتقد بودند كه پيامبر صلى الله عليه و آله نيز كار آفرينش دنيا را به على عليه السلام وا گذاشت .

ص: 375

فى أنّ عليّا ولىّ اللّه وأنّه أمير المؤمنين حقّا ، و أنّ محمّدا و آله _ صلوات اللّه عليهم _ خير البريّة و لكن ليس ذلك في أصل الأذان ، و إنّما ذكرت ذلك ليعرف بهذه الزيادة المتّهمون بالتفويض المدلّسون أنفسهم فى جملتنا . (1) مصنّف اين كتاب مى گويد : اذان صحيح ، همين است . نه چيزى به آن، افزوده و نه چيزى از آن، كاسته مى شود ؛ امّا مفوّضه _ كه خدايشان لعنت كند _ اخبارى ساخته اند و به موجب آنها دو بار جمله «محمّد و آل محمّد خير البريّة» را به اذان افزوده اند . نيز در پاره اى از رواياتشان آورده اند كه پس از «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه » ، دو بار بايد گفت : «أشهد أنّ عليّا ولىّ اللّه » . بعضى از آنان هم به جاى آن ، اين جمله را روايت كرده اند: «أشهد أنّ عليّا أمير المؤمنين حقّا» كه دو بار بايد گفته شود . البتّه شكّى نيست كه على عليه السلام ، ولىّ خداست و او امير المؤمنينِ واقعى است و محمّد و خاندان او _ كه درودهاى خدا بر آنان باد _ بهترين انسان هايند ؛ امّا هيچ يك از اينها در اصل ، جزء اذان نيست . و من ، اين رواياتِ ساختگى را بدان سبب ذكر كردم تا به وسيله اين افزوده هاى ساختگى ، افراد متّهم به تفويض _ كه خودشان را در شمار ما جا زده اند _ شناخته شوند . همچنين شيخ الطائفه، محمّد بن حسن طوسى (م 460ق)، در النهاية مى گويد : و أمّا ما روى فى شواذّ الأخبار من قوله : أشهد أنّ عليّا ولىّ اللّه و آل محمّد خير البريّة ، فممّا لا يعمل عليه فى الأذان و الإقامة ، فمن عمل بها كان مخطئا . (2) و امّا [گفتنِ] جمله هاى : أشهد أنّ عليّا ولىّ اللّه ، و آل محمّد خير البريّة در اذان _ كه در اخبار شاذ روايت شده اند _ ، از جمله چيزهايى است كه به آنها عمل نمى شود ، و هر كس به آنها عمل كند (اين جمله ها را در اذان بگويد) ، خطاكار است . او در كتاب المبسوط مى گويد : فأمّا قول : أشهد أنّ عليّا أمير المؤمنين و آل محمّد خير البريّة ، على ما ورد فى شواذّ الأخبار فليس بمعمول عليه فى الأذان ، و لو فعله الإنسان [ لم] يأثم به ، غير

.


1- .كتاب من لايحضره الفقيه : ج 1 ص 188_189 .
2- .النهاية : ص 69 .

ص: 376

أنّه ليس من فضيلة الأذان و لا كمال فصوله . (1) جمله هاى : أشهد أنّ عليّا أمير المؤمنين ، و آل محمّد خير البريّة _ كه در روايات شاذ آمده اند _ در اذان به آنها عمل نمى شود ، و اگر انسان آنها را به كار برد ، گناه نكرده است ، هر چند نه موجب فضيلت اذان و نه موجب كامل شدن بندهاى اذان مى گردد . ساير فقهاى بزرگ شيعه نيز ، چه فقيهان پيش از شيخ طوسى و چه پس از او (مانند : شيخ مفيد در المقنعة ، (2) سيّد مرتضى در الرسائل ، (3) حلبى در الكافى ، (4) سَلّار در المراسم ، (5) محقّق حلّى در المعتبر ، (6) علّامه حلّى در المنتهى (7) ) تا مقدّس اردبيلى (م 993 ق) در شرح خود بر الإرشاد ، هيچ يك ، اين شهادت را در ميان بندهاى اذان ، ذكر نكرده اند . به سخن ديگر ، مى توان گفت كه جزء اذان نبودن شهادت سوم ، تا قرن دهم در ميان فقهاى بزرگ شيعه مورد اتّفاق بوده است . البتّه از قرن يازدهم ، با ظهور مسلك اخبارى گرى ، نظريّه فقهاى گذشته مورد خدشه قرار گرفت و ظاهرا نخستين كسى كه رأى شيخ صدوق را در باره شهادت سوم زير سؤال برد ، ملّا محمّدتقى مجلسى معروف به مجلسىِ اوّل (م 1070ق) است . وى در كتاب روضة المتّقين در ذيل كلام صدوق مى گويد : الجزم بأنّ هذه الأخبار من موضوعاتهم مشكل مع أنّ الأخبار التى ذكرنا فى الزيادة و النقصان و ما لم نذكره كثيرة ، و الظاهر أنّ الأخبار بزيادة هذه الكلمات

.


1- .المبسوط : ج 1 ص 99 .
2- .المقنعة : ص 100 .
3- .رسائل الشريف المرتضى : ج 3 ص 30 .
4- .الكافى ، حلبى : ص 120 .
5- .المراسم العلويّة : ص 67 .
6- .المعتبر : ج 2 ص 124 .
7- .منتهى المطلب : ج 4 ص 377 .

ص: 377

أيضا كانت فى الاُصول و كانت صحيحة أيضا كما يظهر من المحقّق و العلّامة و الشهيد _ رحمهم اللّه _ ؛ فإنّهم نسبوها إلى الشذوذ ، و الشاذّ ما يكون صحيحا غير مشهور ، مع أنّ الذى حكم بصحّته أيضا شاذّ كما عرفت ، فبمجرّد عمل المفوّضة أو العامّة على شى ء لا يمكن الجزم بعدم ذلك أو الوضع ، إلّا أن يرد عنهم _ صلوات اللّه عليهم _ ما يدلّ عليه و لم يرد ، مع أنّ عمل الشيعة كان عليه فى قديم الزمان و حديثه ، و الظاهر أنّه لو عمل عليه أحد لم يكن مأثوما إلّا مع الجزم بشرعيّته فإنّه يكون مخطئا ، و الأولى أن يقوله على أنّه جزء الإيمان لا جزء الأذان . (1) با در نظر گرفتن فراوانىِ اخبارى كه در باره افزايش و كاهش [ بندهاى اذان ]وارد شده و ما تنها بعضى از آنها را آورديم ، يقين كردن به اين كه اين اخبار ، ساختگى هستند ، مشكل است . ظاهرا اخبار مربوط به افزوده شدن اين جملات ، هم در كتاب هاى «اصل» وجود دارند و هم صحيح اند، چنان كه از كار محقّق و علّامه و شهيد _ رحمهم اللّه _ چنين پيداست ؛ زيرا اين اخبار را شاذ دانسته اند و حديث شاذ ، حديثى است كه صحيح ، امّا غير مشهور است ، با آن كه قائلان به صحّت اين اخبار نيز اندك اند _ چنان كه دانستى _ . پس به صرف اين كه مفوّضه يا عامّه (اهل سنّت) به چيزى عمل كنند ، نمى توان به عدم آن يا ساختگى بودنش قطع پيدا كرد ، مگر آن كه از ائمّه _ كه درودهاى خدا بر آنان باد _ روايتى دالّ بر اين امر رسيده باشد ، كه در اين مورد نرسيده است . به علاوه ، شيعه در گذشته و حال ، به آن (ذكر شهادت سوم در اذان) عمل كرده است . ظاهر روايات نيز بيانگر آن است كه هر گاه كسى به آن عمل كند ، گنهكار نيست ، مگر در صورت يقين به شرعى بودنش ، كه در اين صورت خطاكار است . بهتر ، آن است كه آن (شهادت سوم) را جزء ايمان بداند ، نه جزء اذان . وى در كتاب حديقة المتّقين در مورد شهادت سوم مى گويد : جمعى از اصحاب ، نقل كرده اند كه در اخبار شاذ ، آمده است كه آن ، جزء اذان است و اگر كسى اين دو بند را به اين عنوان بگويد كه اگر از شارعْ متلقّى است ، فبها ، و اگر تيمّنا وتبرّكا باشد ، بهتر است . (2)

.


1- .روضة المتّقين : ج 2 ص 245 .
2- .حديقة المتّقين (مخطوط) : ص 17 (به نقل از : كلمات الأعلام حول جواز الشهادة بالولاية فى الأذان و الإقامة مع عدم قصد الجزئيّة) .

ص: 378

نيز در شرح فارسى بر كتاب من لايحضره الفقيه مى نويسد : مصطلح ارباب حديث ، آن است كه خبر صحيحِ مخالف با مشهور را شاذ مى گويند و در زمان محقّق و علّامه كتب حديث ما بسيار بوده است . بنا بر اين ، يقين كردن به ساختگى بودن اين اخبار ، مشكل است ... . پس اگر كسى اين كلمات را بگويد ، چنانچه مطلوب شارع باشد _ ولو به عنوان تيمّن و تبرّك _ ، فبها و اشكالى ندارد ، هر چند اگر نگويند ، بهتر است . (1)بنا بر اين ، مجلسىِ اوّل، هر چند سخن شيخ صدوق و همه فقهايى را كه اخبار دالّ بر جزء اذان بودنِ شهادت سوم را مخدوش دانسته اند، رد كرده است ، ولى خود قائل به جزء بودنِ آن براى اذان نيست . البتّه فرزند او ، علّامه محمّدباقر مجلسى ، قدم را بالاتر گذاشته و بعيد نمى داند كه شهادت سوم ، از اجزاى مستحبّ اذان باشد : لا يبعد كون الشهادة الثالثة بالولاية من الأجزاء المستحبّة للأذان لشهادة الشيخ و الشهيد و غيرهم بورود الأخبار بها . (2) بعيد نيست كه شهادت سوم (شهادت به ولايت) از اجزاى مستحبّ اذان باشد ؛ چرا كه شيخ ، علّامه ، شهيد و ديگران به وارد شدن اخبار [از سوى ائمّه عليهم السلام ]در اين باره ، گواهى داده اند . سيّد نعمة اللّه جزايرى در الأنوار النعمانيّة (3) و شيخ يوسف بحرانى در الحدائق الناضرة (4) _ كه هر دو ، مشى اخبارى گرى دارند _ نيز نظر علّامه مجلسى را تأييد كرده اند، هر چند در همان دوران ، برخى از فقيهان غير اخبارى (مانند : محقّق

.


1- .لوامع صاحبقرانى : ج 1 ص 182 .
2- .بحار الأنوار : ج 84 ص 111 .
3- .الأنوار النعمانيّة : ج 1 ص 169 .
4- .الحدائق الناضرة : ج 7 ص 403 .

ص: 379

سبزوارى (1) و سبط شهيد ثانى (2) ) همان نظر فقيهان متقدّم را داشته اند . با ظهور فقيه و محقّق بزرگوار ، وحيد بهبهانى (م 1205ق) ، مسلك اخبارى گرى افول كرد ؛ امّا وى ضمن تصريح به جزء نبودن شهادت سوم در اذان و بدعت دانستن و حرمتِ گفتن آن به قصد جزئيت ، با تمسّك به قاعده «تسامح در ادلّه سُنَن» و خبر موجود در الاحتجاج طبرسى (3) و نيز قياس به فرستادن صلوات پس از نام گرامى پيامبر خدا ، گفتن آن را به قصد مطلق قربت و نه به قصد جزئيت براى اذان ، مخل به اذان نمى داند ؛ بلكه آن را مندوب مى شمارد . ساير فقها تا دوره معاصر نيز همين نظر را تأييد كرده اند . (4) خلاصه كلام ، اين كه : فقهاى بزرگ شيعه ، چه قدما و چه متأخّرانشان ، هيچ يك ، شهادت سوم را جزء اذان نمى دانند ؛ امّا بسيارى از آنها معتقدند كه گفتن آن بعد از شهادت بر رسالت خاتم انبيا ، بدون قصد جزئيت ، اشكالى ندارد ؛ بلكه به قصد مطلق ذكر ، مطلوب است .

.


1- .ذخيرة المعاد : ج 2 ص 254 .
2- .الزهران الزوية فى الروضة البهيّة (مخطوط) (نقل از : كلمات الأعلام حول جواز الشهادة ...) .
3- .قاسم بن معاويه روايت كرد كه : به امام صادق عليه السلام گفتم : اينها در حديث معراج روايت مى كنند كه چون پيامبر خدا به معراج برده شد ، بر عرش ديد ... و چون خداوند عز و جل ماه را آفريد ، بر آن نوشت : «لا إله إلّا اللّه ، محمّد رسول اللّه ، علىّ أمير المؤمنين» و اينها همان لكّه هاى سياهى هستند كه شما در ماه مى بينيد . پس هر گاه يكى از شما مى گويد : «لا إله إلّا اللّه ، محمّد رسول اللّه » ، بايد بگويد : «علىٌّ أمير المؤمنين» (الاحتجاج : ج 1 ص 365 ح 62) .
4- .ر.ك : كلمات الأعلام حول جواز الشهادة ... : ص384_417 .

ص: 380

الفصل الثالث : تفسير الأذانرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لَمّا سَأَلَهُ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام عَن تَفسيرِ الأَذانِ _ :يا عَلِيُّ ، الأَذانُ حُجَّةٌ عَلى اُمَّتي ، وتَفسيرُهُ : إذا قالَ المُؤَذِّنُ : «اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ» فَإِنَّهُ يَقولُ : اللّهُمَّ أنتَ الشّاهِدُ عَلى ما أقولُ ، يا اُمَّةَ مُحَمَّدٍ قَد حَضَرَتِ الصَّلاةُ فَتَهَيَّؤوا ودَعوا عَنكُم شُغلَ الدُّنيا . وإذا قالَ : «أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ» فَإِنَّهُ يَقولُ : يا اُمَّةَ مُحَمَّدٍ اُشهِدُ اللّهَ واُشهِدُ مَلائِكَتَهُ أنّي أخبَرتُكُم بِوَقتِ الصَّلاةِ فَتَفَرَّغوا لَها . وإذا قالَ : «أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ» فَإِنَّهُ يَقولُ : يَعلَمُ اللّهُ ويَعلَمُ مَلائِكَتُهُ أنّي قَد أخبَرتُكُم بِوَقتِ الصَّلاةِ ، فَتَفَرَّغوا لَها فَإِنَّها خَيرٌ لَكُم . وإذا قالَ : «حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ» فَإِنَّهُ يَقولُ : يا اُمَّةَ مُحَمَّدٍ ، دينٌ قَد أظهَرَهُ اللّهُ لَكُم ورَسولُهُ فَلا تُضَيِّعوهُ ، ولكِن تَعاهَدوا يَغفِرِ اللّهُ لَكُم ، تَفَرَّغوا لِصَلاتِكُم فَإِنَّها عِمادُ دينِكُم . وإذا قالَ : «حَيَّ عَلَى الفَلاحِ» فَإِنَّهُ يَقولُ : يا اُمَّةَ مُحَمَّدٍ ، قَد فَتَحَ اللّهُ عَلَيكُم أبوابَ الرَّحمَةِ ، فَقوموا وخُذوا نَصيبَكُم مِنَ الرَّحمَةِ تَربَحُوا الدُّنيا وَالآخِرَةَ . وإذا قالَ : «اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ» (1) فَإِنَّهُ يَقولُ : تَرَحَّموا عَلى أنفُسِكُم ، فَإِنَّهُ لا أعلَمُ لَكُم عَمَلاً أفضَلَ مِن هذِهِ ، فَتَفَرَّغوا لِصَلاتِكُم قَبلَ النَّدامَةِ . وإذا قالَ : «لا إلهَ إلَا اللّهُ» فَإِنَّهُ يَقولُ : يا اُمَّةَ مُحَمَّدٍ ، اِعلَموا أنّي جَعَلتُ أمانَةَ سَبعِ سَماواتٍ وسَبعِ أرَضينَ في أعناقِكُم ، فَإِن شِئتُم فَأَقبِلوا وإن شِئتُم فَأَدبِروا ، فَمَن أجابَني فَقَد رَبِحَ ومَن لَم يُجِبني فَلا يَضُرُّني . (2)

.


1- .. في بحار الأنوار : «وإذا قال : حيّ على خير العمل» بدل «وإذا قال : اللّه أكبر اللّه أكبر» .
2- .. جامع الأخبار : ص 171 ح 405 عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار: ج 84 ص 153 ح 49 .

ص: 381

فصل سوم : تفسير اذان

فصل سوم : تفسير اذانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در پاسخ پرسش امير مؤمنان عليه السلام از تفسير اذان _ :اى على! اذان حجّتى بر امّت من است و تفسير آن ، چنين است : هر گاه مؤذّن بگويد : «اللّه أكبر ، اللّه أكبر» ، در واقع مى گويد : خدايا! تو بر آنچه مى گويم ، گواهى . اى امّت محمّد! وقت نماز رسيده است . پس آماده شويد و كار دنيا را وا نهيد . هر گاه بگويد : «أشهد أن لا إله إلّا اللّه » ، در واقع مى گويد : اى امّت محمّد! من، خدا و فرشتگان او را گواه مى گيرم كه شما را به فرا رسيدن وقت نماز ، آگاه مى سازم . پس فقط به نماز بپردازيد. هر گاه بگويد : «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه » ، در واقع مى گويد : خداوند و فرشتگانش مى دانند كه من ، شما را از فرا رسيدن وقت نماز آگاه ساختم . پس فقط به نماز بپردازيد كه آن ، براى شما بهتر [از هر كارى] است. هر گاه بگويد : «حىَّ على الصلاة» ، در واقع مى گويد : اى امّت محمّد! [اسلام، ]دينى است كه خدا و پيامبر او، آن را براى شما پديد آوردند. پس آن را تباه نكنيد ؛ بلكه به آن بپردازيد تا خداوند ، شما را بيامرزد . به نمازتان بپردازيد كه نماز ، ستون دين شماست. هر گاه بگويد : «حىَّ على الفلاح» ، در واقع مى گويد : اى امّت محمّد! خداوند، درهاى رحمت را به روى شما گشوده است . پس برخيزيد و سهم خود را از رحمت برگيريد تا در دنيا و آخرت سود ببريد. هر گاه بگويد : «اللّه أكبر ، اللّه أكبر» ، در واقع مى گويد : بر خويشتن رحم آوريد ؛ زيرا كارى باارزش تر از نماز براى شما سراغ ندارم . پس فقط به نمازتان بپردازيد ، پيش از آن كه پشيمانى دامنگيرتان شود. و هر گاه بگويد : «لا إله إلّا اللّه » ، در واقع مى گويد : اى امّت محمّد! بدانيد كه من امانت هفت آسمان و هفت زمين را به گردن شما نهادم . اگر مى خواهيد ، روى آوريد و اگر مى خواهيد ، پشت كنيد ، كه هر كس نداى مرا اجابت كند ، سود برده است و هر كس نداى مرا اجابت نكند ، به من زيانى نمى رساند.

.

ص: 382

الإمام الحسين عليه السلام :كُنّا جُلوسا فِي المَسجِدِ إذ صَعِدَ المُؤَذِّنُ المَنارَةَ فَقالَ : «اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ» ، فَبَكى أميرُ المُؤمِنينَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام وبَكَينا لِبُكائِهِ ، فَلَمّا فَرَغَ المُؤَذِّنُ قالَ : أتَدرونَ ما يَقولُ المُؤَذِّنُ ؟ قُلنا : اللّهُ ورَسولُهُ ووَصِيُّهُ أعلَمُ ! قالَ : لَو تَعلَمونَ ما يَقولُ لَضَحِكتُم قَليلاً ولَبَكَيتُم كَثيرا ! فَلِقَولِهِ : «اللّهُ أكبَرُ» مَعانٍ كَثيرَةٌ : مِنها : أنَّ قَولَ المُؤَذِّنِ : «اللّهُ أكبَرُ» يَقَعُ عَلى قِدَمِهِ وأزَلِيَّتِهِ وأبَدِيَّتِهِ وعِلمِهِ وقُوَّتِهِ وقُدرَتِهِ وحِلمِهِ وكَرَمِهِ وجودِهِ وعَطائِهِ وكِبرِيائِهِ ، فَإِذا قالَ المُؤَذِّنُ : «اللّهُ أكبَرُ» فَإِنَّهُ يَقولُ : اللّهُ الَّذي لَهُ الخَلقُ وَالأَمرُ وبِمَشِيَّتِهِ كانَ الخَلقُ ، ومِنهُ كُلُّ شَيءٍ لِلخَلقِ ، وإلَيهِ يَرجِعُ الخَلقُ ، وهُوَ الأَوَّلُ قَبلَ كُلِّ شَيءٍ لَم يَزَل ، وَالآخِرُ بَعدَ كُلِّ شَيءٍ لا يَزالُ ، وَالظّاهِرُ فَوقَ كُلِّ شَيءٍ لا يُدرَكُ ، وَالباطِنُ دونَ كُلِّ شَيءٍ لا يُحَدُّ ، وهُوَ الباقي وكُلُّ شَيءٍ دونَهُ فانٍ . وَالمَعنَى الثّاني : «اللّهُ أكبَرُ» أيِ العَليمُ الخَبيرُ عَلَيهِم (1) بِما كانَ ويَكونُ قَبلَ أن يَكونَ . وَالثّالِثُ : «اللّهُ أكبَرُ» أيِ القادِرُ عَلى كُلِّ شَيءٍ ، يَقدِرُ عَلى ما يَشاءُ ، القَوِيُّ لِقُدرَتِهِ ، المُقتَدِرُ عَلى خَلقِهِ ، القَوِيُّ لِذاتِهِ ، قُدرَتُهُ قائِمَةٌ عَلَى الأَشياءِ كُلِّها ، إذا قَضى أمرا فَإِنَّما يَقولُ لَهُ : كُن ، فَيَكونُ . وَالرّابِعُ : «اللّهُ أكبَرُ» عَلى مَعنى حِلمِهِ وكَرَمِهِ ، يَحلُمُ كَأَنَّهُ لا يَعلَمُ ، ويَصفَحُ كَأَنَّهُ لا يَرى ، ويَستُرُ كَأَنَّهُ لا يُعصى ، لا يَعجَلُ بِالعُقوبَةِ كَرَما وصَفحا وحِلما . وَالوَجهُ الآخَرُ في مَعنى «اللّهُ أكبَرُ» ؛ أيِ الجَوادُ جَزيلُ العَطاءِ كَريمُ الفِعال . (2) وَالوَجهُ الآخَرُ : «اللّهُ أكبَرُ» فيهِ نَفيُ صِفَتِهِ وكَيفِيَّتِهِ ؛ كَأَنَّهُ يَقولُ : اللّهُ أجَلُّ مِن أن يُدرِكَ الواصِفونَ قَدرَ صِفَتِهِ الَّذي هُوَ مَوصوفٌ بِهِ ، وإنَّما يَصِفُهُ الواصِفونَ عَلى قَدرِهِم لا عَلى قَدرِ عَظَمَتِهِ وجَلالِهِ ، تَعالَى اللّهُ عَن أن يُدرِكَ الواصِفونَ صِفَتَهُ عُلُوّا كَبيرا . وَالوَجهُ الآخَرُ : «اللّهُ أكبَرُ» كَأَنَّهُ يَقولُ : اللّهُ أعلى وأجَلُّ ، وهُوَ الغَنِيُّ عَن عِبادِهِ ، لا حاجَةَ بِهِ إلى أعمالِ خَلقِهِ . وأمّا قَولُهُ : «أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ» فَإِعلامٌ بِأَنَّ الشَّهادَةَ لا تَجوزُ إلّا بِمَعرِفَتِهِ مِنَ القَلبِ ، كَأَنَّهُ يَقولُ : أعلَمُ أنَّهُ لا مَعبودَ إلَا اللّهُ عز و جل ، وأنَّ كُلَّ مَعبودٍ باطِلٌ سِوَى اللّهِ عز و جل ، واُقِرُّ بِلِساني بِما في قَلبي مِنَ العِلمِ بِأَنَّهُ لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وأشهَدُ أنَّهُ لا مَلجَأَ مِنَ اللّهِ إلّا إلَيهِ ، ولا مَنجى مِن شَرِّ كُلِّ ذي شَرٍّ وفِتنَةِ كُلِّ ذي فِتنَةٍ إلّا بِاللّهِ . وفِي المَرَّةِ الثّانِيَةِ : «أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ» مَعناهُ : أشهَدُ أن لا هادِيَ إلَا اللّهُ ، ولا دَليلَ لي إلَى الدّينِ إلَا اللّهُ ، واُشهِدُ اللّهَ بِأَنّي أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، واُشهِدُ سُكّانَ السَّماواتِ وسُكّانَ الأَرَضينَ وما فيهِنَّ مِنَ المَلائِكَةِ وَالنّاسِ أجمَعينَ ، وما فيهِنَّ مِنَ الجِبالِ وَالأَشجارِ وَالدَّوابِّ وَالوُحوشِ وكُلِّ رَطبٍ ويابِسٍ ، بِأَنّي أشهَدُ أن لا خالِقَ إلَا اللّهُ ، ولا رازِقَ ولا مَعبودَ ولا ضارَّ ولا نافِعَ ولا قابِضَ ولا باسِطَ ولا مُعطِيَ ولا مانِعَ ولا ناصِحَ ولا كافِيَ ولا شافِيَ ولا مُقَدِّمَ ولا مُؤَخِّرَ إلَا اللّهُ ، لَهُ الخَلقُ وَالأَمرُ ، وبِيَدِهِ الخَيرُ كُلُّهُ ، تَبارَكَ اللّهُ رَبُّ العالَمينَ . وأمّا قَولُهُ : «أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ» يَقولُ : اُشهِدُ اللّهَ أنَّهُ لا إلهَ إلّا هُوَ ، وأنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ ونَبِيُّهُ وصَفِيُّهُ ونَجِيُّهُ ، أرسَلَهُ إلى كافَّةِ النّاسِ أجمَعينَ بِالهُدى ودينِ الحَقِّ لِيُظهِرَهُ عَلَى الدّينِ كُلِّهِ ولَو كَرِهَ المُشرِكونَ ، واُشهِدُ مَن فِي السَّماواتِ وَالأَرضِ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالمُرسَلينَ وَالمَلائِكَةِ وَالنّاسِ أجمَعينَ أنَّ مُحَمَّدا سَيِّدُ الأَوَّلينَ وَالآخِرينَ . وفِي المَرَّةِ الثّانِيَةِ : «أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ» يَقولُ : أشهَدُ أن لا حاجَةَ لِأَحَدٍ إلى أحَدٍ إلّا إلَى اللّهِ الواحِدِ القَهّارِ الغَنِيِّ عَن عِبادِهِ وَالخَلائِقِ وَالنّاسِ أجمَعينَ ، وأنَّهُ أرسَلَ مُحَمَّدا إلَى النّاسِ بَشيرا ونَذيرا وداعِيا إلَى اللّهِ بِإِذنِهِ وسِراجا مُنيرا ، فَمَن أنكَرَهُ وجَحَدَهُ ولَم يُؤمِن بِهِ أدخَلَهُ اللّهُ عز و جلنارَ جَهَنَّمَ خالِدا مُخَلَّدا لا يَنفَكُّ عَنها أبَدا . وأمّا قَولُهُ : «حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ» أي هَلُمّوا إلى خَيرِ أعمالِكُم ودَعوَةِ رَبِّكُم ، وسارِعوا إلى مَغفِرَةٍ مِن رَبِّكُم ، وإطفاءِ نارِكُمُ الَّتي أوقَدتُموها ، وفِكاكِ رِقابِكُمُ الَّتي رَهَنتُموها ، لِيُكَفِّرَ اللّهُ عَنكُم سَيِّئاتِكُم ، ويَغفِرَ لَكُم ذُنوبَكُم ، ويُبَدِّلَ سَيِّئاتِكُم حَسَناتٍ ، فَإِنَّهُ مَلَكٌ كَريمٌ ذُو الفَضلِ العَظيمِ ، وقَد أذِنَ لَنا مَعاشِرَ المُسلِمينَ بِالدُّخولِ في خِدمَتِهِ ، وَالتَّقَدُّمِ إلى بَينِ يَدَيهِ . وفِي المَرَّةِ الثّانِيَةِ : «حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ» أي قوموا إلى مُناجاةِ اللّهِ رَبِّكُم ، وعَرضِ حاجاتِكُم (3) عَلى رَبِّكُم ، وتَوَسَّلوا إلَيهِ بِكَلامِهِ وتَشَفَّعوا بِهِ ، وأكثِرُوا الذِّكرَ وَالقُنوتَ وَالرُّكوعَ وَالسُّجودَ وَالخُضوعَ وَالخُشوعَ ، وَارفَعوا إلَيهِ حَوائِجَكُم ، فَقَد أذِنَ لَنا في ذلِكَ . وأمّا قَولُهُ : «حَيَّ عَلَى الفَلاحِ» فَإِنَّهُ يَقولُ : أقبِلوا إلى بَقاءٍ لا فَناءَ مَعَهُ ، ونَجاةٍ لا هَلاكَ مَعَها ، وتَعالَوا إلى حَياةٍ لا مَوتَ مَعَها ، وإلى نَعيمٍ لا نَفادَ لَهُ ، وإلى مُلكٍ لا زَوالَ عَنهُ ، وإلى سُرورٍ لا حُزنَ مَعَهُ ، وإلى اُنسٍ لا وَحشَةَ مَعَهُ ، وإلى نورٍ لا ظُلمَةَ مَعَهُ ، وإلى سَعَةٍ لا ضيقَ مَعَها ، وإلى بَهجَةٍ لَا انقِطاعَ لَها ، وإلى غِنىً لا فاقَةَ مَعَهُ ، وإلى صِحَّةٍ لا سُقمَ مَعَها ، وإلى عِزٍّ لا ذُلَّ مَعَهُ ، وإلى قُوَّةٍ لا ضَعفَ مَعَها ، وإلى كَرامةٍ يا لَها مِن كَرامَةٍ ، وَاعجَلوا إلى سُرورِ الدُّنيا وَالعُقبى ، ونَجاةِ الآخِرَةِ وَالاُولى . وفِي المَرَّةِ الثّانِيَةِ : «حَيَّ عَلَى الفَلاحِ» فَإِنَّهُ يَقولُ : سابِقوا إلى ما دَعَوتُكُم إلَيهِ ، وإلى جَزيلِ الكَرامَةِ وعَظيمِ المِنَّةِ وسَنِيِّ (4) النِّعمَةِ وَالفَوزِ العَظيمِ ، ونَعيمِ الأَبَدِ في جِوارِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله «فِى مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُّقْتَدِرٍ» . وأمّا قَولُهُ : «اللّهُ أكبَرُ» فَإِنَّهُ يَقولُ : اللّهُ أعلى وأجَلُّ مِن أن يَعلَمَ أحَدٌ مِن خَلقِهِ ما عِندَهُ مِنَ الكَرامَةِ لِعَبدٍ أجابَهُ وأطاعَهُ ، وأطاعَ أمرَهُ وعَبَدَهُ ، وعَرَفَ وَعيدَهُ وَاشتَغَلَ بِهِ وبِذِكرِهِ ، وأحَبَّهُ وآمَنَ بِهِ ، وَاطمَأَنَّ إلَيهِ ووَثِقَ بِهِ ، وخافَهُ ورَجاهُ ، وَاشتاقَ إلَيهِ ووافَقَهُ في حُكمِهِ وقَضائِهِ ورَضِيَ بِهِ . وفِي المَرَّةِ الثّانِيَةِ : «اللّهُ أكبَرُ» فَإِنَّهُ يَقولُ : اللّهُ أكبَرُ وأعلى وأجَلُّ مِن أن يَعلَمَ أحَدٌ مَبلَغَ كَرامَتِهِ لِأَولِيائِهِ ، وعُقوبَتِهِ لِأَعدائِهِ ، ومَبلَغِ عَفوِهِ وغُفرانِهِ ونِعمَتِهِ لِمَن أجابَهُ وأجابَ رَسولَهُ ، ومَبلَغَ عَذابِهِ ونَكالِهِ (5) وهَوانِهِ لِمَن أنكَرَهُ وجَحَدَهُ . وأمّا قَولُهُ : «لا إلهَ إلَا اللّهُ» مَعناهُ : للّهِِ الحُجَّةُ البالِغَةُ عَلَيهِم بِالرَّسولِ وَالرِّسالَةِ وَالبَيانِ وَالدَّعوَةِ ، وهُوَ أجَلُّ مِن أن يَكونَ لِأَحَدٍ مِنهُم عَلَيهِ حُجَّةٌ ، فَمَن أجابَهُ فَلَهُ النّورُ وَالكَرامَةُ ، ومَن أنكَرَهُ فَإِنَّ اللّهَ غَنِيٌّ عَنِ العالَمينَ ، وهُوَ أسرَعُ الحاسِبينَ . ومَعنى «قَد قامَتِ الصَّلاةُ» فِي الإِقامَةِ ؛ أي حانَ وَقتُ الزِّيارَةِ وَالمُناجاةِ وقَضاءِ الحَوائِجِ ودَركِ المُنى وَالوُصولِ إلَى اللّهِ عز و جل وإلى كَرامَتِهِ وعَفوِهِ ورِضوانِهِ وغُفرانِهِ (6) . (7)

.


1- .. كذا في المصدر ، وفي جميع المصادر الاُخرى «علم» بدل «عليهم» .
2- .. في بعض نسخ المصدر : «النوال» .
3- .. في بعض نسخ المصدر : «حاجتكم» .
4- .. السنيّ : الرفيع (الصحاح : ج 6 ص 2384 «سنا») .
5- .. نَكَّلَ به تنكيلاً : صنع به صنيعا يُحذِّر غيره . والنَّكال : ما نكَّلْتَ به غيرك كائنا ما كان (القاموس المحيط : ج 4 ص 60 «نكل») .
6- .. قال الصدوق رحمه الله: إنّما ترك الراوي لهذا الحديث ذكر «حيّ على خير العمل» للتقيّة (معانيالأخبار: ص41 ح 1).
7- .. معاني الأخبار : ص 38 ح 1 ، التوحيد : ص 238 ح 1 كلاهما عن يزيد بن الحسن عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، فلاح السائل : ص 262 ح 156 عن زيد بن الحسن عن الإمام الكاظم عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 84 ص 131 ح 24 .

ص: 383

امام حسين عليه السلام :در مسجد نشسته بوديم كه مؤذّن ، بالاى مناره رفت و گفت : «اللّه أكبر ، اللّه أكبر» . در اين هنگام ، امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام ، گريست و ما نيز با گريه او گريستيم. چون مؤذّن اذانش را تمام كرد، فرمود: «آيا مى دانيد كه مؤذّن چه مى گويد؟». گفتيم : خدا و پيامبر او و وصىّ پيامبر او بهتر مى دانند . فرمود : «اگر بدانيد كه او چه مى گويد ، كم خواهيد خنديد و بسيار خواهيد گريست! جمله اللّه أكبرِ او ، معانى بسيار دارد : يكى اين است كه اللّه أكبرِ مؤذّن ، حكايت از قديم بودن خداوند و ازلى بودن و ابدى بودن او و علم و نيرو و قدرت و بردبارى و بزرگوارى و جود و عطا و كبريايى او دارد . هر گاه مؤذّن بگويد : اللّه أكبر ، در واقع مى گويد : خدا آن موجودى است كه آفريدن و فرمان دادن ، مختصّ اوست (1) و با اراده اوست كه آفرينش انجام گرفت و هر چيزِ خلق ، از اوست و بازگشت خلق ، به سوى اوست . او ، اوّل است و پيش از هر چيز ، از ازل بوده است ؛ و آخر است و بعد از هر چيز هست و ابدى است ؛ و آشكار است و فراتر از هر چيز و ادراك ناشدنى (دست نيافتنى) است ؛ و پنهان و در دل هر چيز است ( / پنهان تر از هر ناپيدايى است) و اندازه ندارد ؛ و تنها او باقى است و جز او ، همه چيز، فانى است. معناى دومِ اللّه أكبر ، اين است كه خدا بر آنچه بوده و خواهد بود _ پيش از آن كه بود شود _ ، دانا و آگاه است . معناى سومِ اللّه أكبر ، اين است كه خداوند بر هر چيزى تواناست ؛ بر هر كارى كه بخواهد ، قدرت دارد ؛ نيرومند به قدرت خويش است ؛ بر آفريدگانش اقتدار دارد ، به ذات خود ، قوى است ؛ قدرتش بر همه اشيا ، سايه افكنده است ؛ [و] هر گاه به چيزى حكم [و آن را اراده] كند ، فقط به آن مى گويد : «باش» و آن ، موجود مى شود. معناى چهارمِ اللّه أكبر ، اين است كه خداوند ، بردبار و كريم است . او [در برابر معصيت انسان ها] چنان بردبارى مى ورزد كه تو گويى [از آن] خبر ندارد ، و چنان گذشت مى كند كه تو گويى [آن را] نمى بيند ، و چنان پرده پوشى مى كند كه گويى از او نافرمانى نمى شود . در كيفر دادن ، شتاب نمى ورزد و اين ، از بزرگوارى و گذشت و بردارى اوست. معناى ديگرِ اللّه أكبر ، اين است كه خداوند ، بخشنده و پُر دِهِش است و با بزرگوارى ، عمل مى كند. معناى ديگرِ اللّه أكبر ، نفى صفت و كيفيّت از اوست . گويا مى گويد : خدا بزرگ تر از آن است كه توصيف كنندگان ، به اندازه صفت او _ كه در حقيقت ، بدان موصوف است _ دست يابند ؛ بلكه توصيف كنندگان ، به اندازه [توانايىِ] خود ، او را توصيف مى كنند ، نه به اندازه بزرگى و شُكوه او . خداوند ، بسى برتر از آن است كه توصيف كنندگان ، به وصف او برسند . معناى ديگرِ اللّه أكبر ، اين است كه گويا مى گويد : خدا ، والاتر و شكوهمندتر است و از بندگانش بى نياز است و به كارهاى آفريدگانش نيازى ندارد. امّا أشهد أن لا إله إلّا اللّهِ مؤذّن ، اعلام اين مطلب است كه شهادت دادن ، جز با شناخت قلبى خداوند ، روا نيست . گويا مى گويد : مى دانم كه معبودى جز خداوند عز و جل نيست و هر معبودى جز خداوند عز و جل ، باطل است ، و به آنچه در دل دارم يعنى علم به اين كه معبودى جز خدا نيست ، با زبان خويش نيز اقرار مى كنم، و گواهى مى دهم كه پناهى از خدا جز به خود او نيست ، و رهايى از شرّ هر شررسانى و [از] فتنه هر فتنه انگيزى ، جز به يارى خدا ميسّر نيست . و أشهد أن لا إله إلّا اللّهِ دوم ، به اين معناست كه : گواهى مى دهم كه هدايت كننده اى جز خدا نيست ، و تنها راه نمايم به دين ، اوست ، و خدا را بر اين گواه مى گيرم كه من گواهى مى دهم معبودى جز خدا نيست ، و ساكنان آسمان ها و ساكنان زمين ها ، و همه فرشتگان و آدميانى را كه در آنهايند و كوه ها و درخت ها و جنبندگان و دَدان و هر خشك و ترى را گواه مى گيرم كه من گواهى مى دهم آفريدگارى جز خدا نيست و روزى رسان و معبود و زيان رسان و سودرسان و در هم فشارنده و گشاينده و عطا كننده و جلو گيرنده و خيرخواه و كفايت كننده و شفا دهنده و پيش و پس افكننده اى جز خدا نيست . آفرينش و فرمان دادن ، ويژه اوست و خوبى _ هر چه هست _ در دست اوست . فرخنده باد خداوند كه پروردگار جهانيان است! امّا أشهد أنّ محمّدا رسول اللّهِ او ، [در آن] مى گويد : خدا را گواه مى گيرم كه معبودى جز او نيست و محمّد ، بنده و فرستاده و پيامبر و برگزيده و همراز اوست . او را با هدايت و دين حق، به سوى همه مردمان فرستاد تا آن [دين] را بر هر دينى چيره گرداند ، هر چند مشركان ، خوش نداشته باشند . و هر كس را كه در آسمان ها و زمين است، از پيامبران و رسولان و فرشتگان و مردمان ، همگى را گواه مى گيرم كه محمّد ، سَرور اوّلين و آخرين انسان هاست. در أشهد أنّ محمّدا رسول اللّهِ دوم ، مى گويد : گواهى مى دهم كه هيچ كس را به كسى نياز نيست ، مگر به خداوندِ يگانه هماره چيره كه از بندگانش و آفريدگان و مردمان ، همگى شان ، بى نياز است ، و گواهى مى دهم كه محمّد را به سوى مردم فرستاد تا نويد و بيم دهد و به اذن خداوند ، به سوى خدا فرا بخواند و [چونان ]چراغى روشن [فرا راه بندگان ]باشد . پس هر كه او را انكار و نفى كند و به او ايمان نياورد ، خداوند عز و جل او را براى هميشه و جاويدان به آتش دوزخ وارد مى كند و هرگز از آن رهايى نمى يابد . امّا حىَّ على الصلاةِ او ، يعنى اين كه به سوى بهترينِ اعمالتان بياييد و دعوت پروردگارتان را لبّيك بگوييد و به جانب آمرزش پروردگارتان ، و خاموش كردن آتشى كه بر افروخته ايد ، و آزاد ساختن گردن هايتان كه به گرو نهاده ايد، بشتابيد تا خداوند ، بدكارى هاى شما را بزدايد و گناهتان را بيامرزد و بدى هايتان را به خوبى ها بدل كند ؛ زيرا او پادشاهى بزرگوار و پُربخشش است . او به ما مسلمانان، اجازه رسيدن به خدمتش و ايستادن در برابرش را داده است. و حىَّ على الصلاةِ دوم ، يعنى : به مناجات با پروردگارتان ، اللّه ، بايستيد و نيازهايتان را بر پروردگارتان عرضه كنيد ، و با كلام او (قرآن) به وى توسّل بجوييد و آن را شفيع خود در پيشگاهش قرار دهيد ، و ذكر و قنوت و ركوع و سجود و خضوع و خشوعِ بسيار ، به جاى آوريد ، و حاجت هايتان را به او باز گوييد ، كه اذن (اجازه) اين كار را به ما داده است. امّا حىَّ على الفلاحِ او ، مى گويد : به بقايى كه هرگز فنا در آن راه ندارد و به نجاتى كه هلاكتى با آن نيست ، روى آوريد . به سوى حياتى بياييد كه مرگ در آن راهى ندارد ، و به سوى نعمتى كه تمامى ندارد ، و به سوى سلطنتى كه زوال نمى پذيرد ، و به سوى شادى اى كه اندوهى با آن نيست ، و به سوى اُنسى كه با وجود آن ، هرگز احساس وحشت (/تنهايى) دست نمى دهد ، و به سوى نورى كه هيچ ظلمتى در آن نيست ، و به سوى گشايشى كه تنگى در آن راه نمى يابد ، و به سوى خوشى اى كه هيچ گاه قطع نمى شود ، و به سوى غنايى كه نيازمندى در آن جايى ندارد ، و به سوى سلامتى كه بيمارى با آن نيست ، و به سوى عزّتى كه ذلّتى در آن نيست ، و به سوى نيرويى كه هرگز سستى نمى گيرد ، و نيز به سوى كرامت _ وه كه چه كرامتى _ ، و بشتابيد به سوى شادمانى دنيا و آخرت و رهايى آن سراى و اين سراى. در حىَّ على الفلاحِ دوم ، مى گويد : به سوى آنچه شما را بدان فرا خواندم ، و به سوى كرامت فراوان و نواخت بزرگ و نعمت والا و رستگارى بزرگ و آسايش ابدى در جوار محمّد صلى الله عليه و آله «در قرارگاه صدق در نزد پادشاهى توانا» سبقت بگيريد . امّا اللّه أكبرِ او ، مى گويد : خدا والاتر و بزرگ تر از آن است كه كسى از خلقش بداند كه او براى بنده اى كه او را اجابت و اطاعت مى كند و فرمانش را به گوش مى گيرد و بندگى او مى كند و تهديد او را مى شناسد و به او و به ياد او مشغول مى شود و او را دوست مى دارد و به او ايمان مى آورد و به وى اطمينان دارد و به او اعتماد مى كند و از او بيمناك و به او اميدوار است و مشتاق اوست و با فرمان و قضاى او مى سازد و بدانها رضايت مى دهد ، چه كرامتى را در نظر گرفته است . در اللّه أكبرِ دومش مى گويد : خدا بزرگ تر و والاتر و برتر از آن است كه كسى بداند كه او چه اندازه كرامت را براى دوستانش ، و چه كيفرى را براى دشمنانش ، و چه بخشش و آمرزش و نعمتى را براى آن كس كه او و پيامبر او را اجابت كند ، و چه عذاب و مجازات و ذلّتى را براى آن كس او را انكار و نفى كند ، نهاده است . امّا لا إله إلّا اللّهِ او ، معنايش اين است كه : خداوند ، به واسطه رسول و رسالت و روشنگرى و دعوت ، بر بندگانش حجّت قاطع دارد و او خود ، شأنش بالاتر از آن است كه كسى از آنان را بر وى حجّتى باشد . پس هر كه خداى را اجابت كند ، براى او نور و كرامت است و هر كه انكارش كند ، صد البتّه كه خداوند از جهانيان ، بى نياز است و او سريع ترينِ حسابرسان است. و معناى قد قامت الصلاة در اقامه ، اين است كه : گاهِ ملاقات و مناجات و برآورده شدن حاجات و نيل به آرزوها و رسيدن به خداوند و كرامت و بخشش و خشنودى و آمرزش او فرا رسيد» . (2)

.


1- .اشاره است به آيه 54 از سوره اعراف : « أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالأَْمْرُ ؛ آگاه باشيد كه آفرينش و تدبير [جهان] ، از آن [به فرمانِ] اوست» .
2- .صدوق رحمه الله مى گويد : راوى اين حديث ، ذكر «حىَّ على خير العمل» را از باب تقيّه ترك كرده است (معانى الأخبار : ص 41 ح 1) .

ص: 384

. .

ص: 385

. .

ص: 386

. .

ص: 387

. .

ص: 388

. .

ص: 389

. .

ص: 390

معاني الأخبار عن عطاء :كُنّا عِندَ ابنِ عَبّاسٍ بِالطّائِفِ (1) أنَا وأبُو العالِيَةِ وسَعيدُ ابنُ جُبَيرٍ وعِكرَمَةُ ، فَجاءَ المُؤَذِّنُ فَقالَ : «اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ» _ وَاسمُ المُؤَذِّنِ قُثَمُ بنُ عَبدِ الرَّحمنِ الثَّقَفِيُّ _ فَقالَ ابنُ عَبّاسٍ : أتَدرونَ ما قالَ المُؤَذِّنُ ؟ فَسَأَلَهُ أبُو العالِيَةِ فَقالَ : أخبِرنا بِتَفسيرِهِ . قالَ ابنُ عَبّاسٍ : إذا قالَ المُؤَذِّنُ : «اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ» يَقولُ : يا مَشاغيلَ الأَرضِ قَد وَجَبَتِ الصَّلاةُ فَتَفَرَّغوا لَها . وإذا قالَ : «أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ» يَقولُ : يَقومُ يَومُ القِيامَةِ ويَشهَدُ لي ما فِي السَّماواتِ وما فِي الأَرضِ عَلى أنّي أخبَرتُكُم فِي اليَومِ خَمسَ مَرّاتٍ . وإذا قالَ : «أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ» يَقولُ : تَقومُ القِيامَةُ ومُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله يَشهَدُ لي عَلَيكُم أنّي قَد أخبَرتُكُم بِذلِكَ فِي اليَومِ خَمسَ مَرّاتٍ ، وحُجَّتي عِندَ اللّهِ قائِمَةٌ . وإذا قالَ : «حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ» يَقولُ : دينا قَيِّما فَأَقيموهُ . وإذا قالَ : «حَيَّ عَلَى الفَلاحِ» يَقولُ : هَلُمّوا إلى طاعَةِ اللّهِ وخُذوا سَهمَكُم مِن رَحمَةِ اللّهِ _ يَعنِي الجَماعَةَ _ . وإذا قالَ العَبدُ : «اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ» يَقولُ : حَرَّمتُ الأَعمالَ . وإذا قالَ : «لا إلهَ إلَا اللّهُ» يَقولُ : أمانَةُ سَبعِ سَماواتٍ وسَبعِ أرَضينَ وَالجِبالِ وَالبِحارِ وَضَعتُ عَلى أعناقِكُم ، إن شِئتُم فَأَقبِلوا وإن شِئتُم فَأَدبِروا . (2)

.


1- .. الطائف : بلاد ثقيف ، وهي بلدة كبيرة على ثلاث مراحل أو اثنتين من مكّة من جهة المشرق ، كثيرة الأعناب والفواكه (تاج العروس : ج 12 ص 360 «طوف») .
2- .. معاني الأخبار : ص 41 ح 2 ، فلاح السائل : ص 267 ح 159 ، بحار الأنوار : ج 84 ص 142 ح 37 .

ص: 391

معانى الأخبار_ به نقل از عطا _ :من و ابو العاليه و سعيد بن جبير و عِكرمه در طائف (1) نزد ابن عبّاس بوديم كه مؤذّن (قُثَم بن عبد الرحمان ثقفى) آمد و گفت : «اللّه أكبر ، اللّه أكبر» . ابن عبّاس گفت : مى دانيد كه مؤذّن چه گفت؟ ابو العاليه گفت : تو براى ما تفسيرش كن. ابن عبّاس گفت : هر گاه مؤذّن بگويد : «اللّه أكبر ، اللّه أكبر» ، در واقع مى گويد : اى كسانى كه در روى زمين ، سرگرم كاريد! نماز ، واجب شد . دست از كار بداريد و به نماز بپردازيد. و هر گاه بگويد : «أشهد أن لا إله إلّا اللّه » ، در واقع مى گويد : روز قيامت كه بيايد ، آنچه در آسمان ها و زمين است ، به نفع من گواهى مى دهد كه من ، روزى پنج مرتبه شما را [از فرا رسيدن وقت نماز] آگاه ساختم. و هر گاه بگويد : «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه » ، در واقع مى گويد : روز قيامت كه بيايد ، محمّد صلى الله عليه و آله به نفع من گواهى مى دهد كه من ، روزى پنج مرتبه شما را از آن (رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله ) آگاه ساختم ، و مرا نزد خداوند ، حجّت است. و هر گاه بگويد : «حىَّ على الصلاة» ، در واقع مى گويد : [نماز،] آيينى درست است . پس ، آن را بر پا داريد. و هر گاه بگويد : «حىَّ على الفلاح» ، در واقع مى گويد : به سوى طاعت خداوند بشتابيد و سهم خود را از رحمت خدا _ يعنى نماز جماعت _ بگيريد. و هر گاه بنده بگويد : «اللّه أكبر ، اللّه أكبر» ، در واقع مى گويد : كارها را حرام (تعطيل) كردم . و هر گاه بگويد : «لا إله إلّا اللّه » ، در واقع مى گويد : امانت هفت آسمان و هفت زمين و كوه ها و درياها به گردن شما گذاشته شد . اگر مى خواهيد، [ به نماز] رو كنيد و اگر مى خواهيد ، پشت كنيد .

.


1- .طائف ، سرزمين قبيله ثقف و شهر بزرگى در دو _ سه منزلى شرق مكّه است كه تاكستان ها و باغ هاى ميوه فراوان دارد .

ص: 392

. .

ص: 393

. .

ص: 394

الفصل الرابع : قيمة الأذان والمؤذّن4 / 1فَضلُ الأَذانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الأَذانُ نورٌ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :يا بِلالُ أقِمِ الصَّلاةَ ، أرِحنا بِها . (2)

سنن أبي داود عن عبد اللّه بن محمّد بن الحنفيّة :اِنطَلَقتُ أنَا وأبي إلى صِهرٍ لَنا مِنَ الأَنصارِ نَعودُهُ ، فَحَضَرَتِ الصَّلاةُ ، فَقالَ لِبَعضِ أهلِهِ : يا جارِيَةُ ائتوني بِوَضوءٍ لَعَلّي اُصَلّي فَأَستَريحَ ، فَأَنكَرنا ذلِكَ عَلَيهِ ، فَقالَ : سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : قُم يا بِلالُ فَأَرِحنا بِالصَّلاةِ . (3)

.


1- .. جامع الأخبار : ص 172 ح 405 عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 84 ص 154 ح 49 .
2- .. سنن أبي داود : ج 4 ص 296 ح 4985 ، مسند ابن حنبل : ج 9 ص 39 ح 23149 ، تاريخ بغداد : ج 10 ص 443 الرقم 5604 عن ابن الحنفيّة عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، اُسد الغابة : ج 2 ص 508 الرقم 2146 كلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 7 ص 294 ح 18946 .
3- .. سنن أبي داود : ج 4 ص 297 ح 4986 ، مسند ابن حنبل : ج 9 ص 53 ح 23214 ، تاريخ بغداد : ج 10 ص 443 الرقم 5604 ، كنز العمّال : ج 7 ص 692 ح 20954 .

ص: 395

فصل چهارم : ارزش اذان و مؤذّن
4 / 1 فضيلت اذان

فصل چهارم : ارزش اذان و مؤذّن4 / 1فضيلت اذانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اذان ، نور است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى بلال! نماز را به پا دار و با آن، ما را آرامش (/شادمانى) بخش.

سنن أبى داوود_ به نقل از عبد اللّه بن محمّد بن حنفيّه _ :من و پدرم به عيادت دامادمان _ كه از انصار بود _ رفتيم . در اين هنگام ، وقت نماز فرا رسيد . او به يكى از افراد خانواده اش گفت : اى دختر! برايم آب وضويى بياوريد تا نماز بخوانم و آرام گيرم . ما به اين سخن او خرده گرفتيم . او گفت : از پيامبر خدا شنيدم كه مى فرمايد : «برخيز _ اى بلال _ و با نماز ، ما را آرامش بخش» .

.

ص: 396

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ أهلَ السَّماءِ لا يَسمَعونَ شَيئا مِن أهلِ الأَرضِ إلَا الأَذانَ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله_ كانَ يَقولُ لِبِلالٍ إذا دَخَلَ الوَقتُ _ :يا بِلالُ ، اعلُ فَوقَ الجِدارِ وَارفَع صَوتَكَ بِالأَذانِ ، فَإِنَّ اللّهَ قَد وَكَّلَ بِالأَذانِ ريحا تَرفَعُهُ إلَى السَّماءِ ، وإنَّ المَلائِكَةَ إذا سَمِعُوا الأَذانَ مِن أهلِ الأَرضِ قالوا : هذِهِ أصواتُ اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله بِتَوحيدِ اللّهِ عز و جل . ويَستَغفِرونَ لِاُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله حَتّى يَفرُغوا مِن تِلكَ الصَّلاةِ . (2)

حلية الأولياء عن شُمَيط بن عَجلان :حَدَّثَ مُؤَذِّنُ بَني كَعبٍ قالَ : بَينا أنَا أسيرُ في أرضٍ قَفراءَ (3) إذ أذَّنتُ ، فَقالَ لي قائِلٌ مِن خَلفي : نِعمَ ما أدَّبَكَ اللّهُ . فَالتَفَتُّ فَإِذا أبو بَرزَةَ الأَسلَمِيُّ، فَقالَ: سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ: ما مِن عَبدٍ أذَّنَ في أرضٍ قَفرٍ فَتَبقى شَجَرَةٌ ولا مَدَرَةٌ (4) ولا تُرابٌ ولا شَيءٌ إلَا استَحلَى البُكاءَ ؛ لِقِلَّةِ ذاكِرِي اللّهِ في ذلِكَ المَكانِ . (5)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في وَصِيَّتِهِ لِأَبي ذَرٍّ _ :يا أبا ذَرٍّ ، إذا كانَ العَبدُ في أرضٍ قَفرٍ فَتَوَضَّأَ أو تَيَمَّمَ ثُمَّ أذَّنَ وأقامَ وصَلّى ، أمَرَ اللّهُ عز و جل المَلائِكَةَ فَصَفّوا خَلفَهُ صَفّا لا يُرى طَرَفاهُ ، يَركَعونَ بِرُكوعِهِ ويَسجُدونَ بِسُجودِهِ ويُؤَمِّنونَ عَلى دُعائِهِ . يا أبا ذَرٍّ ، مَن أقامَ ولَم يُؤَذِّن لَم يُصَلِّ مَعَهُ إلَا المَلَكانِ اللَّذانِ مَعَهُ . (6)

.


1- .. مسند عبد اللّه بن عمر : ص 24 ح 12 ، الفردوس : ج 1 ص 230 ح 882 ، المطالب العالية : ج 1 ص 66 ح235 كلّها عن ابن عمر ، كنز العمّال : ج 7 ص 682 ح 20898 .
2- .. الكافي: ج 3 ص 307 ح 31 ، تهذيب الأحكام : ج 2 ص 58 ح 206 ، المحاسن: ج 1 ص 120 ح 127 نحوه وكلّها عن عبد اللّه بن سنان عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لايحضره الفقيه : ج 1 ص 286 ح 884 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام وليس فيه صدره إلى «السماء» ، بحار الأنوار : ج 84 ص 148 ح 42 .
3- .. القَفْر والقَفْرة : الخلاء من الأرض لا ماء به ولا نبات ؛ يقال: أرضٌ قَفرٌ ومفازَة قَفْرٌ وقَفْرة (تاج العروس : ج 7 ص 410 «قفر») .
4- .. المَدَر: قِطَع الطين اليابس ، وقيل : الطين العِلْك الذي لا رملَ فيه ، واحدته مَدَرَة (لسان العرب : ج 5 ص 162 «مدر») .
5- .. حلية الأولياء : ج 3 ص 132 الرقم 234 ، موضح أوهام الجمع والتفريق : ج 1 ص 121 نحوه .
6- .. الأمالي للطوسي : ص535 ح1162 ، مكارم الأخلاق : ج2 ص373 ح2661 كلاهما عن أبي ذرّ، بحار الأنوار: ج 77 ص 84 ح 3 .

ص: 397

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اهل آسمان از اهل زمين ، جز [ بانگ] اذان ، چيزى نمى شنوند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به بلال ، هر گاه كه وقت نماز مى شد _ :اى بلال! بالاى ديوار برو و صدايت را به اذان ، بلند كن ؛ زيرا خداوند ، بادى را براى اذان گماشته است كه آن را به آسمان فراز برد ، و فرشتگان ، هر گاه بانگ اذانِ اهل زمين را بشنوند ، مى گويند : «اين [صداها] ، صداى امّت محمّد است كه به توحيد خداوند عز و جل بلند است» و براى امّت محمّد صلى الله عليه و آله ، تا زمانى كه آن نماز را تمام كنند ، پيوسته آمرزش مى طلبند .

حلية الأولياء_ به نقل از شُمَيط بن عجلان _ :مؤذّن بنى كعب ، حديث كرد و گفت : من در بيابانى بى آب و علف مى رفتم كه اذان گفتم . پس ، گوينده اى از پشت سرم به من گفت : خداوند ، چه نيكو تو را ادب آموخته است! بر گشتم . ديدم كه ابو بَرْزه اسلمى است . گفت : از پيامبر خدا شنيدم كه مى فرمايد : «هيچ بنده اى نيست كه در بيابانى بى آب و علف اذان بگويد ، مگر آن كه هر درخت و گياه و كلوخ و خاك و هر چيز ديگرى كه در آن جا هست ، به واسطه اندك بودن ياد كنندگان خدا در آن مكان ، گريه كردن را شيرين مى يابد» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در سفارش به ابو ذر _ :اى ابو ذر! بنده ، هر گاه در بيابانى بى آب و علف باشد و وضو بگيرد يا تيمّم كند و سپس اذان و اقامه بگويد و نماز بخواند ، خداوند عز و جل به فرشتگان دستور مى دهد كه پشت سر او صف كشند _ چندان كه ابتدا و انتهاى آن صف ، ناپيداست _ و با ركوع او ركوع كنند و با سجود او به سجده روند و براى دعايش، آمين بگويند. اى ابو ذر! هر كس اقامه بگويد و اذان نگويد ، تنها آن دو فرشته اى كه همراهش هستند ، با او نماز مى گزارند.

.

ص: 398

عنه صلى الله عليه و آله :ما مِن رَجُلٍ يَكونُ بِأَرضِ فيءٍ (1) فَيُؤَذِّنُ بِحَضرَةِ الصَّلاةِ ويُقيمُ الصَّلاةَ فَيُصَلّي ، إلّا صَفَّ خَلفَهُ مِنَ المَلائِكَةِ ما لا يُرى قُطراهُ ، يَركَعونَ بِرُكوعِهِ ويَسجُدونَ بِسُجودِهِ ويُؤَمِّنونَ عَلى دُعائِهِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إذا أذَّنتَ وأقَمتَ صَلّى خَلفَكَ صَفّانِ مِنَ المَلائِكَةِ ، وإذا أقَمتَ صَلّى خَلفَكَ صَفٌّ مِنَ المَلائِكَةِ . (3)

ثواب الأعمال عن المفضّل بن عمر :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : مَن صَلّى بِأَذانٍ وإقامَةٍ صَلّى خَلفَهُ صَفّانِ مِنَ المَلائِكَةِ ، ومَن صَلّى بِإِقامَةٍ بِغَيرِ أذانٍ صَلّى خَلفَهُ صَفٌّ واحِدٌ . قُلتُ لَهُ : وكَم مِقدارُ كُلِّ صَفٍّ ؟ قالَ : أقَلُّهُ ما بَينَ المَشرِقِ وَالمَغرِبِ ، وأكثَرُهُ ما بَينَ السَّماءِ وَالأَرضِ . (4)

كتاب من لا يحضره الفقيه عن العبّاس بن هلال عن الإمام الرضا عليه السلام :مَن أذَّنَ وأقامَ صَلّى وَراءَهُ صَفّانِ مِنَ المَلائِكَةِ ، وإن أقامَ بِغَيرِ أذانٍ صَلّى عَن يَمينِهِ واحِدٌ وعَن شِمالِهِ واحِدٌ . ثُمَّ قالَ : اِغتَنِمِ الصَّفَّينِ . (5)

.


1- .. كذا في المصدر ، وفي كنز العمّال «بأرضِ قِيٍّ» . والقِيّ : فِعلٌ من القَواء ؛ وهي الأرض القَفْر الخالية (النهاية : ج 4 ص 136 «قيى») .
2- .. السنن الكبرى: ج 1 ص 597 ح 1908 عن سلمان ، كنز العمّال : ج 7 ص 688 ح 20930 وراجع : المعجم الكبير : ج 6 ص 249 ح 6120 والمصنّف لعبد الرزّاق : ج 1 ص 510 ح 1955 .
3- .. الكافي : ج 3 ص 303 ح 8 عن الحلبي ، تهذيب الأحكام : ج 2 ص 52 ح 174 عن محمّد بن مسلم ، عوالي اللآلي: ج 1 ص 330 ح 79 ، بحار الأنوار : ج 84 ص 170 ح 73 .
4- .. ثواب الأعمال: ص 54 ح 2 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 287 ح 887 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، المقنعة : ص 97 عن الصادقين عليهم السلام ، دعائم الإسلام: ج 1 ص 146 وليس فيهما ذيله من «قلت له : ...» وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 84 ص 147 ح 41 .
5- .. كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 287 ح 888 .

ص: 399

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر مردى كه در سرزمينى خشك و خالى باشد و با فرا رسيدن وقت نماز ، اذان و اقامه بگويد و نماز بگزارد ، پشت سر او ، فرشتگان ، چندان صف مى كشند كه دو سوى آن ، ناپيدا باشد و با ركوع او ركوع مى كنند و با سجودش به سجده مى روند و براى دعايش آمين مى گويند.

امام صادق عليه السلام :هر گاه اذان و اقامه بگويى ، پشت سرت دو صف از فرشتگان به نماز مى ايستند و هر گاه فقط اقامه بگويى ، يك صف از فرشتگان پشت سرت نماز مى خوانند .

ثواب الأعمال_ به نقل از مفضّل بن عمر _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «هر كس با اذان و اقامه نماز بخواند ، دو صف از فرشتگان ، پشت سر او نماز مى خوانند و هر كس با اقامه و بدون گفتن اذان نماز بگزارد ، پشت سر او تنها يك صف به نماز مى ايستند» . گفتم : اندازه هر صف ، چه قدر است؟ فرمود : «كمترينِ آن ، از مشرق تا مغرب ، و بيشترينش از آسمان تا زمين است» .

كتاب من لايحضره الفقيه_ به نقل از عبّاس بن هلال _ :امام رضا عليه السلام فرمود : «هر كس اذان و اقامه بگويد ، دو صف از فرشتگان ، پشت سرش نماز مى گزارند و هر كس بدون اذانْ اقامه بگويد ، تنها يك فرشته در سمت راست او و يكى در سمت چپ او مى ايستد» . سپس فرمود : «دو صف را غنيمت بشمار!» .

.

ص: 400

4 / 2لَو عَلِمَ النّاسُ فَضلَهُ !رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَو عَلِمَ النّاسُ ما فِي الأَذانِ لَتَحارّوهُ (1) . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :ثَلاثٌ لَو تَعلَمُ اُمَّتي ما لَهُم فيها لَضَرَبوا عَلَيها بِالسِّهامِ : الأَذانُ ، وَالعَدوُ إلى يَومِ الجُمُعَةِ (3) ، وَالصَّفُّ الأَوَّلُ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :قُلنا : يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّكَ رَغَّبتَنا فِي الأَذانِ حَتّى قَد خِفنا أن يَضطَرِبَ عَلَيهِ اُمَّتُكَ بِالسُّيوفِ! فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أما إنَّهُ لَن يَعدُوَ (5) ضُعَفاءَكُم . (6)

عنه عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لِلمُؤَذِّنِ فيما بَينَ الأَذانِ وَالإِقامَةِ مِثلُ أجرِ الشَّهيدِ المُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ في سَبيلِ اللّهِ . قالَ : قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ إنَّهُم يَجتَلِدونَ (7) عَلَى الأَذانِ؟ قالَ : كَلّا ، إنَّهُ يَأتي عَلَى النّاسِ زَمانٌ يَطرَحونَ الأَذانَ عَلى ضُعَفائِهِم ، وتِلكَ لُحومٌ حَرَّمَهَا اللّهُ عَلَى النّارِ . (8)

.


1- .. كذا في المصدر ، وفي إتحاف السادة المتّقين : «لتحاربوه» ولعلّه الصواب بقرينة الأحاديث التالية له . أو أنّ الصواب : «لتحرّوه» ؛ من التحرّي : القصد والإجتهاد في الطلب ، والعزم على تخصيص الشيء بالفعل والقول (اُنظر: النهاية : ج 1 ص 376 «حرا») .
2- .. المصنّف لابن أبي شيبة : ج 1 ص 254 ح 6 عن هشام بن يحيى .
3- .. كذا في المصدر ، وفي أغلب المصادر الاُخرى «والغدو إلى الجمعة» ، وهو الأظهر .
4- .. النوادر للراوندي : ص 149 ح 211 ، الجعفريّات : ص 34 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 144 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 89 ص 197 ح 44 ؛ إحياء العلوم : ج 1 ص 272 نحوه وراجع : صحيح مسلم : ج 1 ص 325 ح 129 .
5- .. عَدَوْتُه أعدوه ؛ تَجاوزتُه إلى غيره (المصباح المنير : ص 397 «عَدَا») .
6- .. الجعفريّات: ص 245 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 144 ، بحار الأنوار : ج 84 ص 157 ح 55 .
7- .. تَجالدَ القوم بالسيوف واجتَلَدوا، وجالَدناهم بالسيوف مجالدةً: ضاربناهم (لسان العرب: ج3 ص125 «جلد»).
8- .. تهذيب الأحكام : ج 2 ص 283 ح 1130 ، ثواب الأعمال : ص 53 ح 1 وفيه «يختارون» بدل «يجتلدون» وكلاهما عن عيسى بن عبداللّه عن أبيه عن جدّه ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 283 ح 869 ، بحار الأنوار : ج 84 ص 147 ح 40 .

ص: 401

4 / 2 اگر مردم ، فضيلت اذان را مى دانستند!

4 / 2اگر مردم ، فضيلت اذان را مى دانستند!پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اگر مردم مى دانستند كه چه [فضيلتى] در اذان است ، بر سر [گفتن ]آن ، با يكديگر مى جنگيدند . (1)

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه چيز است كه اگر امّتم بدانند چه ثوابى در آنها براى ايشان هست ، بر سر آن ، قرعه مى زنند (/با تير ، يكديگر را مى زنند) : اذان ، شتافتن به نماز جمعه ، و صف اوّل [ جماعت] .

امام على عليه السلام :گفتيم : اى پيامبر خدا! شما ما را چندان به اذان گفتن ترغيب كرديد كه ترسيديم امّت تو بر سر آن ، با شمشير به جان هم بيفتند! پيامبر خدا فرمود : «[ با اين حال ،] اذان گفتن ، هرگز از فقيرانِ شما فراتر نخواهد رفت» .

امام على عليه السلام :پيامبر خدا فرمود : «براى مؤذّن ، در فاصله ميان اذان و اقامه پاداشى همانند مزد شهيدِ به خون غلتيده در راه خداست» . گفتم : اى پيامبر خدا! [ با چنين پاداشى] لابد مردم بر سرِ گفتن اذان ، با شمشير به جان يكديگر خواهند افتاد؟ فرمود : «هرگز! زمانى بر مردم مى آيد كه اذان گفتن را به عهده فقيرانشان مى افكنند ، و همين گوشت هاست كه خداوند ، آنها را بر آتش حرام كرده است» .

.


1- .عبارت پايانى اين حديث ، در المصنّف ابن ابى شيبه ، «لتحارّوه» است كه چندان معناى روشنى ندارد ؛ امّا در إتحاف السادة المتّقين ، «لتحاربوه (با يكديگر مى جنگيدند)» آمده كه به قرينه احاديث بعد ، شايد همين درست باشد . يا شايد درستش ، «لتحرّوه» (از «تحرّى» به معناى : در دستيابى به چيزى يا در كارى يا گفتارى ، از همديگر پيشى گرفتن) باشد (ر . ك : النهاية : ج 1 ص 376 مادّه «حرا») .

ص: 402

مستدرك الوسائل عن جابر بن عبد اللّه عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله ، قال :سَمِعتُهُ يَقولُ : اللّهُمَّ اغفِرِ لِلمُؤَذِّنينَ _ ثَلاثا _ فَقُلتُ لَهُ : يا رَسولَ اللّهِ ! إنّا نَضرِبُ بِالسَّيفِ عَلَى الأَذانِ وما دَعوتَ لَنا كَما تَدعو لِلمُؤَذِّنينَ؟! فَقالَ : يا جابِرُ ، اعلَم أنَّهُ سَيَأتي زَمانٌ عَلَى النّاسِ يَكِلونَ الأَذانَ إلَى الضُّعَفاءِ ، وإنَّ لُحوما مُحَرَّمَةٌ عَلَى النّارِ ، وهِيَ لُحومُ المُؤَذِّنينَ . (1)

4 / 3فَضلُ المُؤَذِّنِأ _ داعِي اللّهِ عز و جلرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤَذِّنُ داعِي [ اللّهِ] (2) ، وَالإِمامُ نورُ اللّهِ ، وَالصُّفوفُ أركانُ اللّهِ ، وَالقُرآنُ كَلامُ اللّهِ ؛ فَأَجيبوا داعِيَ اللّهِ ، وَاقتَبِسوا نورَهُ ، وكونوا أركانَ دينِهِ ، وتَعَلَّموا كَلامَهُ . (3)

.


1- .. مستدرك الوسائل : ج 4 ص 22 ح 4080 نقلاً عن أبي الفتوح الرازي في تفسيره ؛ تفسير ابن كثير : ج 7 ص 168 عن عمر نحوه ، كنز العمّال : ج 8 ص 338 ح 23158 .
2- .. ما بين المعقوفين سقط من المصدر ، وأثبتناه من كنز العمّال .
3- .. الفردوس : ج 4 ص 194 ح 6598 عن أبي سعيد ، كنز العمّال : ج 7 ص 685 ح 20912 .

ص: 403

4 / 3 فضيلت مؤذّن
الف - دعوتگر به خداست

مستدرك الوسائل_ به نقل از جابر بن عبد اللّه _ :شنيدم كه پيامبر خدا مى فرمايد : «خدايا! مؤذّنان را بيامرز» و اين جمله را سه بار فرمود . گفتم : اى پيامبر خدا! ما براى اذان ، شمشير مى زنيم ؛ ولى شما اين گونه كه براى مؤذّنان دعا كرديد ، براى ما دعا ننموده ايد؟ فرمود : «اى جابر! بدان ، زمانى بر مردم فرا مى رسد كه اذان گفتن را به فقيرانشان مى سپارند . گوشت هايى وجود دارند كه بر آتش ، حرام شده اند . اينها همان گوشت هاى مؤذّنان است» .

4 / 3فضيلت مؤذّنالف _ دعوتگر به خداستپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤذّن ، دعوتگر [ به سوى خدا] است و امام جماعت ، نور خداست و صف ها[ى جماعت ،] تكيه گاه هاى [دين] خدايند و قرآن ، گفتار خداست . پس دعوتگر خدا را اجابت كنيد و از نور او بهره بگيريد و تكيه گاه هاى دين او باشيد و گفتارش را بياموزيد .

.

ص: 404

ب _ عَمودُ اللّهِ عز و جلرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤَذِّنونَ عَمودُ اللّهِ ، وَالإِمامُ نورُ اللّهِ ، وَالصُّفوفُ أركانُ اللّهِ ؛ فَأَجيبوا عَمودَ اللّهِ ، وَاقتَبِسوا مِن نورِ اللّهِ ، وكونوا مِن أركانِ اللّهِ . (1)

ج _ اُمَناءُ المُؤمِنينَرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤَذِّنونَ اُمَناءُ المُؤمِنينَ عَلى صَلَواتِهِم وصَومِهِم . . . ، لا يَسأَلونَ اللّهَ عز و جل شَيئا إلّا أعطاهُم ، ولا يَشفَعونَ في شَيءٍ إلّا شُفِّعوا . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :اُمَناءُ المُسلِمينَ عَلى صَلاتِهِم وسُحورِهِمُ المُؤَذِّنونَ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :الإِمامُ ضامِنٌ وَالمُؤَذِّنُ مُؤتَمَنٌ ، اللّهُمَّ أرشِدِ الأَئِمَّةَ وَاغفِر لِلمُؤَذِّنينَ . (4)

راجع : وسائل الشيعة : ج 4 ص 618 (باب 3 من أبواب الأذان والإقامة) .

د _ يَدُ الرَّحمنِ عَلى رَأسِهِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يَدُ الرَّحمنِ فَوقَ رَأسِ المُؤَذِّنِ ، وإنَّهُ لَيُغفَرُ لَهُ مَدى صَوتِهِ أينَ بَلَغَ . (5)

.


1- .. كنز العمّال : ج 7 ص 685 ح 20913 نقلاً عن ميسرة بن علي في مشيخته والديلمي عن ابن عمر .
2- .. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 1 ص 292 ح 905 ، الأمالي للصدوق : ص 280 ح 310 ، روضة الواعظين: ص 344 كلّها عن بلال ، بحار الأنوار: ج 84 ص 124 ح 21 .
3- .. السنن الكبرى : ج 1 ص 626 ح 1999 ، المعجم الكبير : ج 7 ص 176 ح 6743 وفيه «فطرهم» بدل «صلاتهم» وكلاهما عن أبي محذورة ، كنز العمّال: ج 7 ص 682 ح 20896 .
4- .. سنن أبيداود: ج 1 ص 143 ح 517 ، سنن الترمذي: ج 1 ص 402 ح 207 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 485 ح 9949 ، السنن الكبرى : ج 1 ص 632 ح 2022 كلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال: ج 7 ص 589 ح 20391 ؛ تهذيب الأحكام: ج 2 ص 282 ح 1121 عن عبداللّه الهاشمي عن أبيه عن الإمام عليّ عليه السلام وفيه صدره .
5- .. المعجم الأوسط : ج 2 ص 281 ح 1987 ، تاريخ بغداد : ج 11 ص 193 الرقم 5901 نحوه وكلاهما عن أنس ، كنز العمّال : ج 7 ص 687 ح 20925 .

ص: 405

ب - ستون خداست
ج - امانتدار اهل ايمان است
د - دست خدا بر سر اوست

ب _ ستون خداستپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤذّنان ، ستون خدايند و امام جماعت ، نور خداست و صف ها[ى جماعت]، تكيه گاه هاى [دين] خدايند . پس ، ستون خدا را لبّيك بگوييد و از نور خدا پرتو بگيريد و از تكيه گاه هاى [دين] خدا باشيد.

ج _ امانتدار اهل ايمان استپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤذّنان ، امين اهل ايمان بر نمازها و روزه... آنها هستند . هر چه از خداى عز و جل بخواهند ، به آنان عطا مى كند و براى هر چه شفاعت كنند ، شفاعتشان پذيرفته مى شود.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤذّنان ، امين مسلمانان بر نماز و سَحَرى آنها هستند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام جماعت ، ضامن است و مؤذّن ، امين . بار خدايا! امامانِ جماعت را ارشاد كن و مؤذّنان را بيامرز.

ر . ك : وسائل الشيعة : ج 4 ص 618 (ابواب اذان و اقامه / باب سوم) .

د _ دست خدا بر سر اوستپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دست خداى مهربان ، بالاى سر مؤذّن است (1) و به اندازه صدارَس او ، تا هر كجا كه برسد ، گناهانش را مى آمرزد.

.


1- .اشاره به لطف و عنايت ويژه حضرت حق به مؤذّن است .

ص: 406

عنه صلى الله عليه و آله :إذا أخَذَ المُؤَذِّنُ في أذانِهِ ، وَضَعَ الرَّبُّ عز و جل يَدَهُ عَلى رَأسِهِ ، فَلا يَزالُ كَذلِكَ حَتّى يَفرُغَ . (1)

ه _ يُصَدِّقُهُ كُلُّ رَطبٍ ويابِسٍرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ وقَد سَمِعَ مُؤَذِّنا يَقولُ : أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ _ :صَدَّقَكَ كُلُّ رَطبٍ ويابِسٍ . (2)

و _ يُغفَرُ لَهُ مَدَّ صَوتِهِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤَذِّنُ يُغفَرُ لَهُ بِمَدِّ صَوتِهِ (3) ، ويُصَدِّقُهُ مَن سَمِعَهُ مِن رَطبٍ ويابِسٍ ، ولَهُ مِثلُ أجرِ مَن صَلّى مَعَهُ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :المُؤَذِّنُ يُغفَرُ لَهُ مَدى صَوتِهِ ، ويَشهَدُ لَهُ كُلُّ رَطبٍ ويابِسٍ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :يَغفِرُ اللّهُ لِلمُؤَذِّنِ مُنتَهى أذانِهِ ، ويَستَغفِرُ لَهُ كُلُّ رَطبٍ ويابِسٍ سَمِعَ صَوتَهُ . (6)

.


1- .. الفردوس: ج 1 ص 320 ح 1265 عن ابن عمر وأنس ، كنز العمّال: ج 7 ص 681 ح 20892 .
2- .. المجازات النبويّة : ص 210 ح 180 ، بحار الأنوار: ج 84 ص 184 ح 17 .
3- .. المَدّ : القَدْر ، يريد به قَدْر الذنوب ؛ أي يُغفر له ذلك إلى منتهى مدّ صوته ، وهو تمثيل لسعة المغفرة . [ و يروى «مدى صوته»] المدى الغاية ؛ أي يستكمل مغفرة اللّه إذا استنفد وُسعه في رفع صوته ، فيبلغ الغاية في المغفرة إذا بلغ الغاية في الصوت (النهاية : ج 4 ص 308 «مدد» وص 310 «مدا») .
4- .. سنن النسائي : ج 2 ص 13 ، مسند ابن حنبل : ج 6 ص 406 ح 18532 كلاهما عن البرّاء بن عازب ، المعجم الكبير : ج 8 ص 241 ح 7942 عن أبي اُمامة نحوه ، كنز العمّال : ج 7 ص 619 ح 20550 .
5- .. سنن أبي داود : ج 1 ص 142 ح 515 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 420 ح 9546 ، السنن الكبرى : ج 1 ص 634 ح 2029 ، شُعب الإيمان: ج 3 ص 118 ح 3056 كلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 7 ص 680 ح 20887 .
6- .. مسند ابن حنبل : ج 2 ص 500 ح 6210 عن ابن عمر ، كنز العمّال: ج 7 ص 687 ح 20926 .

ص: 407

ه - هر تر و خشكى ، او را تصديق مى كند
و - به اندازه صدارَس او ، گناهانش آمرزيده مى شود

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤذّن ، هر گاه شروع به گفتن اذان كند ، پروردگار عز و جل دستش را بر سر او مى نهد و همچنان دستش بر سر اوست تا اذانش را تمام كند.

ه _ هر تر و خشكى ، او را تصديق مى كندپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ خطاب به مؤذّنى كه بانگ «أشهد أن لا إله إلّا اللّهِ» او را شنيد _ :هر تر و خشكى ، تو را تصديق مى كند.

و _ به اندازه صدارَس او ، گناهانش آمرزيده مى شودپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به اندازه صدارَس مؤذّن ، گناهانش آمرزيده مى شود و هر تر و خشكى كه صداى او را بشنود ، گفته هاى او را تصديق مى كند ، و براى مؤذّن ، همانند پاداش كسى است كه با او نماز مى خواند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به اندازه صدارَس مؤذّن ، گناهانش آمرزيده مى شود و هر تر و خشكى براى او گواهى مى دهد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :تا آن جا كه صداى اذانِ مؤذّن برسد ، خداوند، گناهانش را مى آمرزد و هر تر و خشكى كه صداى او را بشنود ، برايش آمرزش مى طلبد.

.

ص: 408

عنه صلى الله عليه و آله :يُغفَرُ لِلمُؤَذِّنِ مَدَّ صَوتِهِ ، ولَهُ مِثلُ أجرِ مَن صَلّى مَعَهُ مِن غَيرِ أن يَنقُصَ مِن اُجورِهِم شَيءٌ . (1)

الإمام الباقر عليه السلام :مَن أذَّنَ عَشرَ سِنينَ مُحتَسِبا (2) يَغفِرُ اللّهُ لَهُ مَدَّ بَصَرِهِ وصَوتِهِ فِي السَّماءِ ، ويُصَدِّقُهُ كُلُّ رَطبٍ ويابِسٍ سَمِعَهُ ، ولَهُ مِن كُلِّ مَن يُصَلّي مَعَهُ في مَسجِدِهِ سَهمٌ ، ولَهُ مِن كُلِّ مَن يُصَلّي بِصَوتِهِ حَسَنَةٌ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :المُؤَذِّنُ يُغفَرُ لَهُ مَدى صَوتِهِ ، ويَشهَدُ لَهُ كُلُّ شَيءٍ سَمِعَهُ . (4)

ز _ تَجِبُ لَهُ الجَنَّةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن أذَّنَ في مِصرٍ مِن أمصارِ المُسلِمينَ سَنَةً وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن حافَظَ عَلَى الأَذانِ سَنَةً اُوجِبَ لَهُ الجَنَّةُ . (6)

عنه صلى الله عليه و آله :دَخَلتُ الجَنَّةَ فَرَأَيتُ فيها جَنابِذَ (7) مِن لُؤلُؤٍ ، فَقُلتُ : لِمَن هذِهِ يا جِبريلُ ؟ قالَ : لِلمُؤَذِّنينَ وَالأَئِمَّةِ مِن اُمَّتِكَ . (8)

.


1- .. تنبيه الغافلين : ص 285 ح 389 ، المعجم الكبير : ج 8 ص 241 ح 7942 وفيه صدره إلى «من صلّى معه» وكلاهما عن أبي اُمامة الباهلي ، كنز العمّال: ج 7 ص 688 ح 20928 نقلاً عن أبي الشيخ في الأذان عن البراء نحوه .
2- .. أي طَلبا لوَجه اللّه ِ وثوابه (النهاية : ج 1 ص 382 «حسب») .
3- .. تهذيب الأحكام : ج 2 ص 284 ح 1131 ، الخصال : ص 448 ح 50 كلاهما عن سعد بن طريف ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 285 ح 882 ، عوالي اللآلي : ج 1 ص 329 ح 77 وفيهما «المؤذّن» بدل «من أذّن عشر سنين محتسبا» ، روضة الواعظين : ص 342 ، بحار الأنوار : ج 84 ص 104 ح 1 .
4- .. الكافي : ج 3 ص 307 ح 28 ، تهذيب الأحكام : ج 2 ص 52 ح 175 كلاهما عن محمّد بن مروان .
5- .. تهذيب الأحكام : ج 2 ص 283 ح 1126 ، ثواب الأعمال : ص 52 ح 1 كلاهما عن معاوية بن وهب عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 1 ص 285 ح 881 ، بحار الأنوار: ج 84 ص 147 ح 40 .
6- .. شُعب الإيمان : ج 3 ص 119 ح 3058 ، تاريخ دمشق : ج 54 ص 47 ح 11348 كلاهما عن ثوبان ، كنز العمّال : ج 7 ص 684 ح 20908 .
7- .. الجَنابِذ : جمع جُنبُذة ؛ وهي القُبّة (النهاية : ج 1 ص 305 «جنبذ») .
8- .. المطالب العالية : ج 1 ص 66 ح 236 ، كنز العمّال: ج 7 ص 682 ح 20900 .

ص: 409

ز - بهشت بر او واجب است

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به اندازه صدارَس مؤذّن ، گناهانش آمرزيده مى شود و براى او همانند اجر كسانى است كه با وى نماز مى خوانند ، بدون آن كه از اجر آنان چيزى كم شود.

امام باقر عليه السلام :هر كس به مدّت ده سال ، براى رضاى خدا اذان بگويد ، خداوند به اندازه اى كه نگاه و صداى مؤذّن در آسمان مى رسد ، گناهانش را مى آمرزد ، و هر تر و خشكى كه بانگ اذانش را بشنود ، او را تصديق مى كند ، و از [پاداش] هر كه در مسجد او با وى نماز بخواند ، او را سهمى است ، و از [ حسناتِ] هر كه با صداى او نماز بخواند ، برايش حسنه اى است.

امام صادق عليه السلام :به اندازه صدارَس مؤذّن ، گناهانش آمرزيده مى شود و هر چيزى كه صداى او را بشنود ، برايش گواهى مى دهد.

ز _ بهشت بر او واجب استپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس در شهرى از شهرهاى مسلمانان به مدّت يك سال اذان بگويد ، بهشت بر او واجب مى گردد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس يك سال بر گفتن اذان مداومت ورزد ، بهشت بر او واجب مى گردد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :وارد بهشت شدم و در آن ، گنبدهايى از مرواريد ديدم . گفتم : اى جبرئيل! اينها از آنِ كيست؟ گفت : از آنِ مؤذّنان و امامان جماعتِ امّت تو.

.

ص: 410

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أذَّنَ مُحتَسِبا سَبعَ سِنينَ كَتَبَ اللّهُ لَهُ بَراءَةً مِنَ النّارِ . (1)

الإمام الباقر عليه السلام :مَن أذَّنَ سَبعَ سِنينَ مُحتَسِبا جاءَ يَومَ القِيامَةِ لا ذَنبَ لَهُ . (2)

تنبيه الغافلين عن سَلَمَة بن ضِرار عن رجل من أهل الشام :جاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : أخبِرني بِعَمَلٍ أدخُلُ بِهِ الجَنَّةَ . قالَ : كُن مُؤَذِّنَ قَومِكَ يَجمَعوا بِكَ صَلاتَهُم . قالَ : يا رَسولَ اللّهِ إن لَم اُطِق ؟ قالَ : كُن إمامَ قَومِكَ يُقيموا بِكَ صَلاتَهُم . قالَ : فَإِن لَم اُطِق ؟ قالَ : فَعَلَيكَ بِالصَّفِّ الأَوَّلِ . (3)

ح _ لا يَتَبَدَّدُ في قَبرِهِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ يَصِفُ الإِمامَ عَلِيّا عليه السلام يَومَ القِيامَةِ _ :بِيَدِهِ لِواءُ الحَمدِ ، و كُلُّ الخَلائِقِ تَحتَ اللِّواءِ ، يَحُفُّ بِهِ الأَئِمَّةُ وَالمُؤَذِّنونَ بِتِلاوَةِ القُرآنِ وَالأَذانِ ، وهُمُ الَّذينَ لا يَتَبَدَّدونَ في قُبورِهِم . (4)

.


1- .. سنن ابن ماجة : ج 1 ص 240 ح 727 ، سنن الترمذي : ج 1 ص 400 ح 206 كلاهما عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 7 ص 683 ح 20904 .
2- .. كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 286 ح 883 ، ثواب الأعمال : ص 52 ح 1 عن سعد بن طريف ، بحار الأنوار : ج 84 ص 146 ح 40 .
3- .. تنبيه الغافلين : ص 285 ح 388 ، تاريخ أصبهان : ج 2 ص 48 ح 1046 عن أنس ، المعجم الأوسط : ج 7 ص 364 ح 7737 ، التاريخ الكبير : ج 1 ص 37 ح 59 وليس فيه ذيله من «قال : يا رسول اللّه » وكلاهما عن ابن عبّاس وكلّها نحوه .
4- .. تفسير فرات : ص 507 ح 664 عن سعد بن أبي وقّاص ، بحار الأنوار : ج 8 ص 6 ح 10 .

ص: 411

ح - بدنش در قبر متلاشى نمى شود

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس هفت سال براى رضاى خدا اذان بگويد ، خداوند، برات آزادى از آتش را برايش مى نويسد .

امام باقر عليه السلام :هر كس هفت سال براى خدا اذان بگويد ، روز قيامت ، در حالى [ به صحراى محشر] مى آيد كه هيچ گناهى ندارد .

تنبيه الغافلين_ به نقل از سلمة بن ضِرار ، از مردى شامى _ :مردى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : مرا از عملى آگاه فرما كه با به كار بستن آن ، به بهشت روم. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «مؤذّنِ قومت باش تا به واسطه [ اذانِ] تو در نمازشان حاضر شوند» . گفت : اى پيامبر خدا! اگر از عهده اين كار بر نيامدم؟ فرمود : «امام جماعتِ قومت باش تا با تو ، نمازشان را بگزارند» . گفت : اگر نتوانستم؟ فرمود : «در صف اوّل [ جماعت] باش» .

ح _ بدنش در قبر متلاشى نمى شودپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در بيان ويژگى هاى امام على عليه السلام در روز قيامت _ :پرچم ستايش (لواء الحمد)، در دست اوست و همه خلايق ، زير اين پرچم اند و امامانِ جماعت و مؤذّنان ، در حالى كه قرآن تلاوت مى كنند و اذان مى گويند ، او را در ميان مى گيرند ؛ و اينان همانانى هستند كه در قبرهايشان متلاشى نمى شوند.

.

ص: 412

عنه صلى الله عليه و آله :المُؤَذِّنُ المُحتَسِبُ كَالشَّهيدِ يَتَشَحَّطُ (1) في دَمِهِ حَتّى يَفرُغَ مِن أذانِهِ ، ويَشهَدُ لَهُ كُلُّ رَطبٍ ويابِسٍ ، وإذا ماتَ لَم يُدَوَّد في قَبرِهِ . (2)

ط _ يُحشَرُ وهُوَ يُؤَذِّنُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ المُؤَذِّنينَ وَالمُلَبّينَ يَخرُجونَ مِن قُبورِهِم يُؤَذِّنُ المُؤَذِّنُ ويُلَبِّي المُلَبّي . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :المُؤَذِّنونَ المُحتَسِبونَ يَخرُجونَ يَومَ القِيامَةِ مِن قُبورِهِم وهُم يُؤَذِّنونَ ، فَالمُؤَذِّنُ المُحتَسِبُ يَشهَدُ لَهُ كُلُّ شَيءٍ يَسمَعُ صَوتَهُ مِن حَجَرٍ أو شَجَرٍ أو مَدَرٍ أو بَشَرٍ أو رَطبٍ أو يابِسٍ ، ويَغفِرُ اللّهُ لَهُ مَدَّ صَوتِهِ ، ويَكتُبُ لَهُ مِنَ الأَجرِ بِعَدَدِ مَن يُصَلّي بِأَذانِهِ ، ويُعطيهِ اللّهُ ما يَسأَلُ بَينَ الأَذانِ وَالإِقامَةِ ، إمّا أن يُعَجِّلَهُ فِي الدُّنيا أو يَدَّخِرَهُ فِي الآخِرَةِ ، و إمّا أن يَصرِفَ عَنهُ السّوءَ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ وجَمَعَ اللّهُ عز و جل النّاسَ في صَعيدٍ واحِدٍ ، بَعَثَ اللّهُ عز و جل إلَى المُؤَذِّنينَ بِمَلائِكَةٍ مِن نورٍ ، ومَعَهُم ألوِيَةٌ وأعلامٌ مِن نورٍ ، يَقودونَ جَنائِبَ (5) ، أزِمَّتُها زَبَرجَدٌ أخضَرُ ، وحَقائِبُهَا (6) المِسكُ الأَذفَرُ ، يَركَبُهَا المُؤَذِّنونَ ، فَيَقومونَ عَلَيها قِياما ، تَقودُهُمُ المَلائِكَةُ ، يُنادونَ بِأَعلى أصواتِهِم بِالأَذانِ . (7)

.


1- .. في المصدر : «يَتَشخَّط» ، والتصويب من كنز العمّال . و«يتشحّط في دمه» : أي يتخبّط فيه ويضطرب ويتمرّغ (النهاية : ج 2 ص 449 «شحط») .
2- .. المعجم الكبير : ج 12 ص 322 ح 13554 ، تاريخ أصبهان: ج 2 ص 76 ح 1136 كلاهماعن ابن عمر ، كنز العمّال : ج 7 ص 686 ح 10918 .
3- .. المعجم الأوسط: ج 4 ص 40 ح 3558 عن جابر ، كنز العمّال: ج 7 ص 679 ح 20881 .
4- .. تنبيه الغافلين : ص 290 ح 405 ، تاريخ أصبهان : ج 1 ص 397 ح 746 وفيه صدره إلى «يؤذّنون» وكلاهما عن جابر بن عبداللّه ؛ مستدرك الوسائل: ج 4 ص 37 ح 4124 نقلاً عن درر اللآلي نحوه .
5- .. الجَنيبَة : الفَرَس تُقاد ولا تُركب ، فعيلة بمعنى مفعولة ، يقال: جنَبتُهُ ؛ إذا قُدتَه إلى جنبك (المصباح المنير : ص 111 «جنب»). وفي بعض المصادر «نجائب» ؛ والنَّجيب : يُطلق على البعير والفَرَس إذا كانا كريمَين عتيقَين (انظر : لسان العرب : ج 1 ص 748 «نجب») .
6- .. وفي بعض النسخ : «خفائفها» ، قال المولى محمّد تقي المجلسي في روضة المتّقين ج 2 ص 252 : خفائفها جمع الخُفّ؛ والمراد بها الأرجل ، وكونها من المسك إمّا اعتبار سطوع رائحة المسك منها ، ويمكن أن يكون نشوها منه . وعلى نسخة «الحقائب» ؛ الحقيبة : كلّما شُدّ في مؤخّر رَحْل أو قَتَب .
7- .. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 1 ص 294 ح 905 ، الأمالي للصدوق : ص 281 ح 310 ، روضة الواعظين: ص 344 كلّها عن بلال ، بحار الأنوار: ج 84 ص 125 ح 21 .

ص: 413

ط - در حال اذان گفتن ، محشور مى شود

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه براى خدا اذان مى گويد ، تا زمانى كه اذانش را به پايان ببرد ، همانند شهيدى است كه در خونش مى غلتد ، و هر تر و خشكى براى او گواهى مى دهد ، و هر گاه بميرد ، [بدن او] در گورش كِرم نمى افتد.

ط _ در حال اذان گفتن ، محشور مى شودپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤذّن ها و كسانى كه اذان او را لبّيك مى گويند ، در حالى از گورهايشان بيرون مى آيند كه مؤذّن ، اذان مى گويد و لبّيك گو ، لبّيك مى گويد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آنان كه براى خشنودى خدا اذان مى گويند ، در روز قيامت ، اذان گويان ، از گورهايشان بيرون مى آيند . مؤذّنى كه براى خشنودى خدا اذان بگويد ، هر چيزى كه صداى او را بشنود از سنگ و درخت و كلوخ و بشر و هر تر و خشكى، براى او گواهى مى دهد ، و خداوند به اندازه صدارَس او گناهانش را مى آمرزد ، و به شمار كسانى كه با اذان او نماز مى خوانند ، برايش اجر مى نويسد ، و در فاصله ميان اذان و اقامه ، هر درخواستى كند ، خداوند به او عطا مى كند : يا در همين دنيا مى دهد ، يا براى آخرتش ذخيره مى كند و يا گزند را از او دفع مى نمايد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چون روز قيامت بشود و خداوند عز و جل مردم را در يك دشتْ گرد آورد ، خداوند عز و جل براى مؤذّنان ، فرشتگانى از نور مى فرستد كه درفش ها و پرچم هايى از نور با خود حمل مى كنند و اسب هايى را با خود مى كشند كه افسارهايشان از زبرجد سبز است و خورجين هايشان از مُشك تيزبوى . مؤذّنان ، بر اين اسب ها سوار مى شوند و روى آنها راست مى ايستند و فرشتگان ، آنها را مى كشند و مؤذّنان با تمام توان ، صدايشان را به اذان ، بلند مى كنند .

.

ص: 414

ي _ أطوَلُ النّاسِ أعناقا يَومَ القِيامَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤَذِّنونَ أطوَلُ النّاسِ أعناقا (1) يَومَ القِيامَةِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :لَو أقسَمتُ لَبَرَرتُ : إنَّ أحَبَّ عِبادِ اللّهِ إلَى اللّهِ لَرُعاةُ الشَّمسِ وَالقَمَرِ _ يَعنِي المُؤَذِّنينَ _ وإنَّهُم لَيُعرَفونَ يَومَ القِيامَةِ بِطولِ أعناقِهِم . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :يَأتِي المُؤَذِّنونَ أطوَلَ النّاسِ أعناقا يَومَ القِيامَةِ يُنادونَ بِشَهادَةِ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وأنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ، فَلا يَسمَعُ المُؤَذِّنينَ شَيءٌ إلّا شَهِدَ لَهُم بِذلِكَ يَومَ القِيامَةِ. (4)

.


1- .. «أطول الناس أعناقا» : أي أكثر الناس تشوّفا إلى رحمة اللّه ؛ لأنّ المتشوّف يطيل عنقه إلى ما يتطلّع إليه ... وقيل : إنّهم سادة ورؤساء ، والعرب تصف السادة بطول الأعناق (شرح صحيح مسلم للنووي : ج 4 ص 333) .
2- .. صحيح مسلم : ج 1 ص 290 ح 14 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 240 ح 725 كلاهما عن معاوية بن أبي سفيان ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 338 ح 12729 عن أنس ، كنز العمّال : ج 7 ص 682 ح 20895 ؛ تهذيب الأحكام : ج 2 ص 284 ح 1132 عن العرزمي عن الإمام الصادق عليه السلام ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 61 ح 249 عن الحسن بن عبد اللّه التميمي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 84 ص 106 ح 4 .
3- .. المعجم الأوسط: ج 5 ص 106 ح 4808 ، تاريخ بغداد : ج 3 ص 99 الرقم 1095 كلاهما عن أنس ، كنز العمّال : ج 7 ص 683 ح 20901 .
4- .. مسند زيد : ص 97 عن الإمام زين العابدين عن أبيه عن جدّه عليهم السلام ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 144 نحوه ، بحار الأنوار : ج 84 ص 157 ح 55 .

ص: 415

ى - گردن فرازترينِ مردم در روز قيامت است

ى _ گردن فرازترينِ مردم در روز قيامت استپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در روز قيامت ، مؤذّنان ، گردن فرازترينِ (1) مردمان اند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به درستى ، سوگند مى خورم كه : محبوب ترينْ بندگان خدا در نزد خداوند ، مراقبان خورشيد و ماه _ يعنى مؤذّنان _ هستند . اينان در روز قيامت ، به كشيدگىِ گردن هايشان شناخته مى شوند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در روز قيامت ، مؤذّنان ، در حالى مى آيند كه گردن فرازترينِ مردمان اند و بانگ «أشهد أن لا إله إلّا اللّه و أنّ محمّدا عبده و رسوله» سر مى دهند . هر چيزى كه صداى مؤذّنان را بشنود ، در روز قيامت ، همان را به نفع آنان گواهى مى دهد.

.


1- .يعنى بيش از همه مردم ، به سوى رحمت خدا گردن مى كشند . به قولى ، آقا و سَرورند . عرب ، افراد آقا را به گردن فرازى توصيف مى كند (ر . ك : شرح النووى لصحيح مسلم : ج 4 ص 333) .

ص: 416

الإمام عليّ عليه السلام :يُحشَرُ المُؤَذِّنونَ يَومَ القِيامَةِ طِوالَ الأَعناقِ . (1)

ك _ هُوَ مَعَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدّيقينَ وَالشُّهَداءِ وَالصّالِحينَرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يُحشَرُ المُؤَذِّنونَ مِن اُمَّتي مَعَ النَّبِيّينَ وَالصِّدّيقينَ وَالشُّهَداءِ وَالصّالِحينَ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله_ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ :يا عَلِيُّ ، إنَّ لِواءَ الحَمدِ مَعَكَ يَومَ القِيامَةِ تَقدَمُ بِهِ قُدّامَ اُمَّتي ، وَالمُؤَذِّنونَ عَن يَمينِكَ وعَن شِمالِكَ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أذَّنَ عَشرَ سِنينَ أسكَنَهُ اللّهُ عز و جل مَعَ إبراهيمَ الخَليلِ عليه السلام في قُبَّتِهِ أو في دَرَجَتِهِ . (4)

ل _ النَّوادِررسول اللّه صلى الله عليه و آله :لِلإِمامِ وَالمُؤَذِّنِ مِثلُ اُجورِ مَن صَلّى مَعَهُما . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :أفضَلُ النّاسِ فِي المَسجِدِ : الإِمامُ ، ثُمَّ المُؤَذِّنُ ، ثُمَّ يَمينُ الإِمامِ . (6)

عنه صلى الله عليه و آله :لِلمُؤَذِّنِ فَضلٌ عَلى مَن أتَى الصَّلاةَ عِشرونَ ومِئَتا حَسَنَةٍ إلّا مَن قالَ مِثلَ ما يَقولُ ، فَإِن أقامَ فَأَربَعونَ ومِئَتا حَسَنَةٍ . (7)

.


1- .. المحاسن : ج 1 ص 121 ح 128 عن جابر الجعفي عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار: ج 84 ص 149 ح 43 .
2- .. الخصال : ص 355 ح 36 ، الأمالي للصدوق: ص 261 ح 279 كلاهما عن الحسن بن عبداللّه عن أبيه عن الإمام الحسن عليه السلام ، الاختصاص: ص 39 عن الحسين بن عبد اللّه عن أبيه عن جدّه عن الإمام الصادق عن أبيه عن الإمام الحسين عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه ، بحار الأنوار: ج 84 ص 116 ح 10 .
3- .. تفسير فرات : ص 366 ح 498 عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، بحار الأنوار: ج 8 ص 7 ح 12 .
4- .. كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 293 ح 905 ، الأمالي للصدوق : ص 280 ح 310 ، روضة الواعظين : ص 344 كلّها عن بلال ، بحار الأنوار : ج 84 ص 124 ح 21 .
5- .. كنز العمّال : ج 7 ص 586 ح 20374 نقلاً عن أبي الشيخ عن أبي هريرة .
6- .. الفردوس : ج 1 ص 358 ح 1446 عن الإمام عليّ عليه السلام ، كنز العمّال: ج 7 ص 586 ح 20375 .
7- .. الفردوس : ج 3 ص 321 ح 4962 ، تاريخ أصبهان : ج 1 ص 384 الرقم 715 ، كنز العمّال : ج 7 ص 703 ح 21012 نقلاً عن الحاكم في تاريخه وأبي نعيم وكلاهما نحوه وكلّها عن أبي هريرة .

ص: 417

ك - با پيامبران عليهم السلام و صدّيقان و شهيدان و صالحان ، محشور مى شود
ل - گوناگون

امام على عليه السلام :در روز قيامت ، مؤذّنان ، گردن فراز محشور مى شوند.

ك _ با پيامبران عليهم السلام و صدّيقان و شهيدان و صالحان ، محشور مى شودپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤذّنان امّت من ، با پيامبران و صدّيقان و شهيدان و صالحان محشور مى شوند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به على عليه السلام _ :اى على! در روز قيامت ، پرچم ستايش (لواء الحمد) در دست توست و پيشاپيش امّتم حركت مى كنى و مؤذّنان ، در سمت راست و چپ تو قرار گرفته اند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس به مدّت ده سال اذان بگويد ، خداوند عز و جل او را در سراپرده ابراهيم خليل عليه السلام با وى و يا در درجه او سُكنا مى دهد.

ل _ گوناگونپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :براى امام جماعت و مؤذّن ، به اندازه [ مجموع] پاداش هاى كسانى است كه با آنان نماز مى گزارند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :برترينِ مردم در مسجد ، اوّل ، امام جماعت است ، سپس مؤذّن و آن گاه [افرادِ ايستاده در] سمت راست امام .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤذّن را بر كسى كه نماز مى گزارد ، دويست و بيست حسنه برترى است ، مگر بر آن كسى كه مانند آنچه مؤذّن مى گويد ، [ اذان ]بگويد . و اگر اقامه هم بگويد ، او را دويست و چهل حسنه است.

.

ص: 418

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أذَّنَ سَنَةً عَلى نِيَّةٍ صادِقَةٍ لا يَطلُبُ عَلَيها أجرا ، حُشِرَ يَومَ القِيامَةِ فَاُوقِفَ عَلى بابِ الجَنَّةِ ، فَقيلَ لَهُ : اِشفَع لِمَن شِئتَ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أذَّنَ في سَبيلِ اللّهِ صَلاةً واحِدَةً إيمانا وَاحتِسابا وتَقَرُّبا إلَى اللّهِ عز و جل ، غَفَرَ اللّهُ لَهُ ما سَلَفَ مِن ذُنوبِهِ ، ومَنَّ عَلَيهِ بِالعِصمَةِ فيما بَقِيَ مِن عُمُرِهِ ، وجَمَعَ بَينَهُ وبَينَ الشُّهَداءِ فِي الجَنَّةِ . (2)

4 / 4حَقُّ المُؤَذِّنِالإمام زين العابدين عليه السلام_ في رِسالَةِ الحُقوقِ _ :أمّا حَقُّ المُؤَذِّنِ فَأَن تَعلَمَ أنَّهُ مُذَكِّرٌ لَكَ رَبَّكَ عز و جل ، وداعٍ لَكَ إلى حَظِّكَ ، وعَونُكُ عَلى قَضاءِ فَرضِ اللّهِ عَلَيكَ ، فَاشكُر (3) عَلى ذلِكَ شُكرَكَ لِلمُحسِنِ إلَيكَ . (4)

.


1- .. تاريخ دمشق : ج 14 ص 90 ح 3390 عن أنس ، كنز العمّال : ج 7 ص 684 ح 20907 .
2- .. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 1 ص 294 ح 905 ، الأمالي للصدوق: ص 280 ح 310 ، روضة الواعظين : ص 344 كلّها عن بلال ، بحار الأنوار : ج 84 ص 124 ح 21 وراجع : السنن الكبرى : ج 1 ص 636 ح 2039 و كنز العمّال : ج 7 ص 683 ح 20906 .
3- .. كذا في المصدر ، وفي المصادر الاُخرى : «فاشكره» وهو المناسب للسياق .
4- .. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 2 ص 623 ح 3214 ، الخصال: ص 569 ح 1 كلاهما عن أبي حمزة الثمالي ، تحف العقول : ص 265 ح 28 نحوه ، بحار الأنوار: ج 74 ص 7 ح 1 .

ص: 419

4 / 4 حقّ مؤذّن

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس با نيّت خالص و بدون درخواست مزدى ، به مدّت يك سال اذان بگويد ، روز قيامت ، هنگامى كه محشور مى شود ، او را بر درِ بهشت نگه مى دارند و به او مى گويند : براى هر كه مى خواهى ، شفاعت كن .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس در راه خدا و از سَرِ ايمان و براى خشنودى خدا و تقرّب به خداوند عز و جل ، براى يك نماز ، اذان بگويد ، خداوند، گناهان گذشته او را مى آمرزد ، و در باقى مانده عمرش او را از گناه، نگه مى دارد و وى را در بهشت با شهدا گرد مى آورد.

4 / 4حقّ مؤذّنامام زين العابدين عليه السلام_ در رسالة الحقوق _ :حقّ مؤذّن ، آن است كه بدانى كه او پروردگارت را به ياد تو مى آورد و تو را به بهره ات فرا مى خواند و تو را بر انجام دادن آنچه خداوند بر تو واجب نموده ، كمك مى كند . پس براى اين كار ، [ از او ]سپاس گزارى كن ، همچنان كه از كسى كه به تو نيكى مى كند ، سپاس گزارى مى كنى.

.

ص: 420

الفصل الخامس : بركات الأذان5 / 1طَردُ الشَّيطانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا أذَّنَ المُؤَذِّنُ أدبَرَ الشَّيطانُ ولَهُ حُصاصٌ (1) . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ الشَّيطانَ إذا سَمِعَ النِّ_داءَ بِالصَّلاةِ ، ذَهَبَ حَتّى يَ_كونَ مَ_كانَ الرَّوحاءِ (3) . (4)

عنه صلى الله عليه و آله_ في وَصِيَّتِهِ لِأَميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام _ :يا عَلِيُّ ، إذا وُلِدَ لَكَ غُلامٌ أو جارِيَةٌ فَأَذِّن في اُذُنِهِ اليُمنى ، و أقِم فِي اليُسرى ؛ فَإِنَّهُ لا يَضُرُّهُ الشَّيطانُ أبَدا . (5)

.


1- .. الحُصاص : شِدَّةُ العَدْوِ وَحِدَّتُه . وقيل : هو أن يمصَعَ بذَنَبِه [ أي يحرّكه] ، ويَصُرّ بأُذُنيه [ أي ينصبهما ] ويعدو . وقيل : هو الضُّراط (النهاية : ج 1 ص 396 «حصص») .
2- .. صحيح مسلم : ج 1 ص 291 ح 17 ، وص 398 ح 83 ، سنن الدارمي : ج 1 ص 373 ح 1465 ، صحيح ابن حبّان : ج 1 ص 193 ح 16 والثلاثة الأخيرة نحوه وكلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 7 ص 690 ح 20943 ؛ عوالي اللآلي : ج 1 ص 409 ح 75 وفيه «ضراط» بدل «حصاص» .
3- .. الرَّوحاءُ : بين الحرمين الشريفين ، على ثلاثين أو أربعين أو ستّة وثلاثين ميلاً من المدينة (تاج العروس : ج 4 ص 67 «روح») .
4- .. صحيح مسلم : ج 1 ص 290 ح 15 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 95 ح 14616 نحوه ، صحيح ابن حبّان : ج 4 ص 549 ح 1664 ، صحيح ابن خزيمة : ج 1 ص 205 ح 393 ، مسند أبي يعلى : ج 2 ص 354 ح 1890 كلّها عن جابر ، كنز العمّال : ج 7 ص 680 ح 20885 .
5- .. تحف العقول : ص 13 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 66 ح 5 .

ص: 421

فصل پنجم : بركات اذان
5 / 1 رانده شدن شيطان

فصل پنجم : بركات اذان5 / 1رانده شدن شيطانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه مؤذّن اذان بگويد ، شيطان به سرعت پا به فرار مى گذارد . (1)

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شيطان ، هر گاه بانگ نماز را بشنود ، تا رَوحاء (2) دور مى شود.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در سفارش به امير مؤمنان عليه السلام _ :اى على! هر گاه پسرى يا دخترى برايت متولّد شد ، در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه بگو ؛ زيرا در اين صورت ، شيطان هرگز به او گزند نمى رساند.

.


1- .عبارت «له حُصاص» در متن عربى، يعنى : تند و تيز مى دود . به قولى: دُم خود را تكان مى دهد و گوش هايش را سيخ مى كند و مى رود .
2- .رَوحاء ، مكانى است ميان مكّه و مدينه در سى يا چهل و يا سى و شش ميلى مدينه .

ص: 422

الإمام زين العابدين عليه السلام :حَدَّثَتني أسماءُ بِنتُ عُمَيسٍ ، قالَت : حَدَّثَتني فاطِمَةُ عليهاالسلام لَمّا حَمَلَت بِالحَسَنِ عليه السلام و وَلَدَتهُ (1) جاءَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله . . . وأذَّنَ في اُذُنِهِ اليُمنى ، و أقامَ في اُذُنِهِ اليُسرى . . . . فَلَمّا كانَ بَعدَ حَولٍ وُلِدَ الحُسَينُ عليه السلام ، و جاءَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا أسماء هَلُمِّي ابني ، فَدَفَعَتهُ إلَيهِ في خِرقَةٍ بَيضاءَ ، فَأَذَّنَ في اُذُنِهِ اليُمنى ، و أقامَ فِي اليُسرى ، و وَضَعَهُ في حِجرِهِ ، فَبَكى (2) . (3)

عنه عليه السلام :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله أذَّنَ في اُذُنِ الحَسَنِ عليه السلام بِالصَّلاةِ يَومَ وُلِدَ . (4)

الإمام الباقر عليه السلام :إذا وُلِدَ لِأَحَدِكُم وَلَدٌ فَكانَ يَومُ السّابِعِ فَليَعُقَّ عَنهُ . . . وَليُؤَذِّن في اُذُنِهِ اليُمنى ، وَليُقِم فِي اليُسرى . (5)

.


1- .. هكذا في المصدر ، و في صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : «حدّثتني أسماء بنت عميس قالت : قبلتُ جدّتك فاطمة عليهاالسلامبالحسن و الحسين عليهماالسلام ، فلمّا وُلد الحسن جاء .. .» .
2- .. هذا الحديث والأحاديث الثلاثة التي بعده وإن كانت لا تدلّ بصورة مستقلّة على المراد في عنوان الباب ، إلّا أنّه وبالنظر إلى الحديث رقم 89 (ص 420) الّذي يصرّح بأنّ الحكمة في استحباب الأذان والإقامة في اُذن المولود هي لأجل الوقاية من أضرار الشيطان ، فلذا جاءت في سياقه .
3- .. عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 25 ح 5 ، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 240 ح 146 كلاهما عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، الأمالي للطوسي : ص 367 ح 781 عن عليّ بن عليّ بن رزين عن الإمام الرضا عن آبائه عنه عليهم السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 104 ص 111 ح 18 ؛ ذخائر العقبى : ص 209 عن أسماء بنت عميس من دون إسناد إلى الإمام زين العابدين عليه السلام نحوه .
4- .. عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 43 ح 147 عن داود بن سليمان الفرّاء عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 488 ح 1691 من دون إسنادٍ إلى الإمام زين العابدين عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 104 ص 123 ح 67 ؛ سنن أبي داود : ج 4 ص 328 ح 5105 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 97 ح 1514 ، مسند ابن حنبل : ج 9 ص 230 ح 23930 كلّها عن أبي رافع من دون إسنادٍ الى الإمام زين العابدين عليه السلام نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 599 ح 46004 .
5- .. مكارم الأخلاق : ج 1 ص 487 ح 1686 ، بحار الأنوار : ج 104 ص 122 ح 62 .

ص: 423

امام زين العابدين عليه السلام :اسماء بنت عُمَيس ، برايم نقل كرد و گفت : فاطمه عليهاالسلامبرايم حديث كرد كه چون حسن عليه السلام را باردار شد و او را به دنيا آورد ، (1) پيامبر صلى الله عليه و آله آمد ... و در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفت ... . يك سال بعد كه حسين عليه السلام متولّد شد ، پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و فرمود : «اى اسماء! پسرم را بياور» . من ، نوزاد را در پارچه سفيدى به دست ايشان دادم . پيامبر صلى الله عليه و آله در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفت و او را بر زانوى خود نهاد و گريست. (2)

امام زين العابدين عليه السلام :روزى كه حسن عليه السلام متولّد شد ، پيامبر صلى الله عليه و آله در گوش او اذان گفت.

امام باقر عليه السلام :هر گاه براى هر يك از شما فرزندى متولّد شد ، روز هفتم برايش عقيقه كند ... و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه بگويد.

.


1- .در صحيفة الإمام الرضا عليه السلام آمده است: «اسماء بنت عميس برايم گفت : من قابله جدّه ات فاطمه عليهاالسلام در هنگام تولّد حسن و حسين عليهماالسلام بودم . چون حسن به دنيا آمد ...» .
2- .با توجّه به حديث شماره 89 (421) كه تشريح مى كند حكمت استحباب گفتن اذان و اقامه در گوش نوزاد، حفظ او از گزند شيطان است، اين حديث و سه حديث بعد را در ضمن اين عنوان آورديم .

ص: 424

الإمام الصادق عليه السلام :المَولودُ إذا وُلِدَ يُؤَذَّنُ في اُذُنِهِ اليُمنى ، و يُقامُ فِي اليُسرى . (1)

الكافي عن سليمان الجعفري (2) :سَمِعتُهُ يَقولُ : أذِّن في بَيتِكَ فَإِنَّهُ يَطرُدُ الشَّيطانَ ، ويُستَحَبُّ مِن أجلِ الصِّبيانِ . (3)

5 / 2إجابَةُ الدُّعاءِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :عِندَ أذانِ المُؤَذِّنينَ يُستَجابُ الدُّعاءُ . (4)

5 / 3أمانُ اللّه عزّوجلِّرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا اُذِّنَ في قَريَةٍ ، أمَّنَهَا اللّهُ مِن عَذابِهِ ذلِكَ اليَومَ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :أيُّما قَومٍ نودِيَ فيهِم بِالأَذانِ صَباحا إلّا كانوا في أمانِ اللّهِ حَتّى يُمسوا ، وأيُّما قَومٍ نودِيَ عَلَيهِم بِالأَذانِ مَساءً إلّا كانوا في أمانِ اللّهِ حَتّى يُصبِحوا . (6)

.


1- .. كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 299 ح 911 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 486 ح 1684 ، بحار الأنوار : ج 104 ص 122 ح 60 .
2- .. عدّه النجاشي من أصحاب الإمام الرضا عليه السلام (راجع : رجال النجاشي : ج 1 ص 412 الرقم 481) . وعدّه الشيخ تارةً من أصحاب الإمام الكاظم عليه السلام ، واُخرى من أصحاب الإمام الرضا عليه السلام (راجع : رجال الطوسي : ص 338 الرقم 5027 وص 358 الرقم 5298) .
3- .. الكافي : ج 3 ص 308 ح 35 ، بحار الأنوار : ج 84 ص 163 .
4- .. تاريخ بغداد: ج8 ص208 الرقم 4327 ، الفردوس: ج3 ص47 ح4122 كلاهما عن أنس، كنزالعمّال: ج2 ص103ح3347.
5- .. المعجم الأوسط : ج 4 ص 83 ح 3671 ، المعجم الكبير : ج 1 ص 257 ح 746 كلاهما عن أنس ، كنز العمّال : ج 7 ص 681 ح 20893 .
6- .. المعجم الكبير : ج 20 ص 215 ح 498 عن معقل بن يسار ، كنز العمّال : ج 7 ص 682 ح 20899 .

ص: 425

5 / 2 پذيرفته شدن دعا
5 / 3 در امان خداوند بودن

امام صادق عليه السلام :فرزند كه به دنيا آمد ، در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفته مى شود .

الكافى_ به نقل از سليمان جعفرى (1) _ :از امام عليه السلام شنيدم كه مى فرمود : در خانه ات اذان بگو ؛ زيرا اين كار ، شيطان را مى راند و براى كودكان نيز خوب (مفيد) است .

5 / 2پذيرفته شدن دعاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در هنگام اذان گفتن مؤذّنان ، دعا مستجاب مى شود.

5 / 3در امان خداوند بودنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه در يك آبادى اذان گفته شود ، خداوند در آن روز ، آن آبادى را از عذاب خويش ايمن مى دارد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر مردمى كه در ميانشان بانگ اذانِ صبح گفته شود ، تا شب در امان خدا هستند و هر مردمى كه برايشان بانگ اذانِ شب گفته شود ، تا صبح در امان خداوند هستند.

.


1- .نجاشى ، او را از اصحاب امام رضا عليه السلام شمرده است (ر . ك : رجال النجاشى : ج 1 ص 412 ش 481) . شيخ طوسى ، او را يك بار از اصحاب امام كاظم عليه السلام و يك بار از اصحاب امام رضا عليه السلام شمرده است (ر . ك : رجال الطوسى : ص 328 ش5027 و ص358 ش5298) .

ص: 426

5 / 4ذَهابُ السُّقمِالكافي عن محمّد بن راشد :حَدَّثَني هِشامُ بنُ إبراهيمَ أنَّهُ شَكا إلى أبِي الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام سُقمَهُ وأنَّهُ لا يولَدُ لَهُ وَلَدٌ ، فَأَمَرَهُ أن يَرفَعَ صَوتَهُ بِالأَذانِ في مَنزِلِهِ . قالَ : فَفَعَلتُ ، فَأَذهَبَ اللّهُ عَنّي سُقمي وكَثَّرَ وُلدي . قالَ مُحَمَّدُ بنُ راشِدٍ : وكُنتُ دائِمَ العِلَّةِ ما أنفَكُّ مِنها في نَفسي وجَماعَةِ خَدَمي وعِيالي ، فَلَمّا سَمِعتُ ذلِكَ مِن هِشامٍ عَمِلتُ بِهِ ، فَأَذهَبَ اللّهُ عَنّي وعَن عِيالِيَ العِلَلَ . (1)

5 / 5عِلاجُ سوءِ الخُلُقِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن ساءَ خُ_لُقُهُ مِ_ن إنسانٍ أو دابَّةٍ ، فَأَذِّنوا ف_ي اُذُنَيهِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :مَن ساءَ خُلُقُهُ فَأَذِّنوا في اُذُنِهِ . (3)

.


1- .. الكافي: ج 3 ص 308 ح 33، تهذيب الأحكام: ج 2 ص 59 ح 207، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 1 ص 292 ح903، الدعوات: ص 189 ح 526 وفيه صدره إلى «كثّر ولدي»، بحارالأنوار: ج 84 ص 156 ح 53.
2- .. الفردوس : ج 3 ص 558 ح 5752 عن الإمام الحسين عليه السلام ، كنز العمّال : ج 15 ص 421 ح 41665 ؛ المحاسن : ج 2 ص 257 ح 1809 عن أبي حفص الأبان عن الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 66 ص 67 ح 45 .
3- .. الكافي : ج 6 ص 309 ح 1 عن هشام بن سالم ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 299 ح 912 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 487 ح 1685 ، بحار الأنوار : ج 104 ص 122 ح 61 .

ص: 427

5 / 4 دفع بيمارى
5 / 5 درمان بداخلاقى

5 / 4دفع بيمارىالكافى_ به نقل از محمّد بن راشد _ :هشام بن ابراهيم برايم نقل كرد كه از بيمارى خود و از اين كه بچّه دار نمى شود ، نزد امام رضا عليه السلام شِكوه كرد . امام عليه السلام به او فرمود كه در منزلش بانگ اذان سر دهد . هشام گفت : «من اين كار را كردم و خداوند ، بيمارى مرا برطرف ساخت و فرزندان بسيارى به من عطا كرد» . من (محمّد بن راشد) و جماعت خدمتكارانم و افراد خانواده ام نيز پيوسته از بيمارى رنج مى برديم و بيمارى رهايمان نمى كرد . چون اين مطلب را از هشام شنيدم ، آن را به كار بستم و خداوند ، بيمارى ها را از من و خانواده ام برطرف ساخت.

5 / 5درمان بداخلاقىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس، چه انسان و چه حيوان، بداخلاق شد ، در دو گوشش اذان بگوييد.

امام صادق عليه السلام :كسى كه اخلاقش بد است ، در گوشش اذان بگوييد.

.

ص: 428

5 / 6دَفعُ الوَحشَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا تَغَوَّلَت لَكُمُ الغيلانُ (1) ، فَأَذِّنوا بِأَذانِ الصَّلاةِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إذا تَغَوَّلَت لَكُمُ الغولُ فَأَذِّنوا . (3)

.


1- .. الغيلان : هي جنس من الجنّ و الشياطين ، كانت العرب تزعم أنّ الغُول في الفلات تتراءى للنّاس فتتغوّل تغوّلاً؛ أيتتلوّن تلوّنا في صور شتّى، وتَغُولهم أي تضلّهم عن الطريق وتهلكهم (النهاية: ج 3 ص 396 «غول»).
2- .. المحاسن : ج 1 ص 121 ح 128 عن جابر الجعفي عن الإمام الباقر عليه السلام ، الجعفريّات : ص 42 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله وفيه «بكم» بدل «لكم» ، دعائم الإسلام: ج 1 ص 147 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وفيه «بالصلاة» بدل «بأذان الصلاة» ، بحار الأنوار : ج 84 ص 162 ح 67 ؛ صحيح ابن خزيمة : ج 4 ص 145 ح 2549 عن جابر نحوه ، المصنّف لعبد الرزّاق : ج 5 ص 163 ح 9252 عن سعد بن أبي وقّاص وليس فيه «بأذان الصلاة» .
3- .. كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 298 ح 910 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 551 ح 1904 ، بحار الأنوار : ج 76 ص 253 ح 48 .

ص: 429

5 / 6 دفع وحشت

5 / 6دفع وحشتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه غول ها (1) به سراغ شما آمدند ، همچون اذانِ نماز، اذان بگوييد.

امام صادق عليه السلام :هر گاه گرفتار غول شديد ، اذان بگوييد.

.


1- .غول ، موجودى است از جنس جِن و شياطين . عرب ها معتقد بودند كه غول ها در بيابان ها بر مردم ظاهر مى شوند و خود را به شكل هاى مختلف در مى آورند و مسافران را به بيراهه و نابودى مى كشانند.

ص: 430

الفصل السادس : آداب الأذان6 / 1مَن يَصلَحُ لِلتَّأذينِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لِيُؤَذِّن لَكُم خِيارُكُم ، وَليَؤُمَّكُم قُرّاؤُكُم . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :يَؤُمُّكُم أقَرؤُكُم ، ويُؤَذِّنُ لَكُم خِيارُكُم . (2)

عنه صلى الله عليه و آله_ لِبَني خَطمَةَ مِنَ الأَنصارِ _ :يا بَني خَطمَةَ ، اجعَلوا مُؤَذِّنَكُم أفضَلَكُم في أنفُسِكُم . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :لِيُؤَذِّن لَكُم أفصَحُكُم ، وَليَؤُمَّكُم أفقَهُكُم . (4)

الكافي عن عمّار الساباطي عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال :سُئِلَ عَنِ الأَذانِ : هَل يَجوزُ أن يَكونَ مِن غَيرِ عارِفٍ ؟ قالَ : لا يَستَقيمُ الأَذانُ ولا يَجوزُ أن يُؤَذِّنَ بِهِ إلّا رَجُلٌ مُسلِمٌ عارِفٌ ، فَإِن عَلِمَ الأَذانَ فَأَذَّنَ بِهِ ولَم (5) يَكُن عارِفا لَم يَجُز أذانُهُ ولا إقامَتُهُ ولا يُقتَدى بِهِ . (6)

.


1- .. سنن أبي داود : ج 1 ص 161 ح 590 ، سنن ابن ماجة: ج 1 ص 240 ح 726 ، السنن الكبرى : ج 1 ص 626 ح 1998 وفيه «أقرؤكم» بدل «قرّاؤكم» وكلّها عن ابن عبّاس ، كنز العمّال: ج 7 ص 695 ح 20969 ؛ عوالي اللآلي : ج 1 ص 180 ح 233 ، بحار الأنوار: ج 28 ص 164 .
2- .. كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 285 ح 880 عن الإمام عليّ عليه السلام .
3- .. السنن الكبرى : ج 1 ص 627 ح 2001 عن صفوان بن سليم ، كنز العمّال: ج 7 ص 697 ح 20977 .
4- .. دعائم الإسلام : ج 1 ص 147 ، بحار الأنوار: ج 84 ص 161 ح 65 وراجع : كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 285 ذيل ح 880 .
5- .. في المصدر : «وإن لم» ، والصواب ما أثبتناه كما في تهذيب الأحكام .
6- .. الكافي : ج 3 ص 304 ح 13 ، تهذيب الأحكام : ج 2 ص 277 ح 1101 .

ص: 431

فصل ششم : آداب اذان
6 / 1 افراد شايسته براى اذان گفتن

فصل ششم : آداب اذان6 / 1افراد شايسته براى اذان گفتنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بايد بهترين افراد شما برايتان اذان بگويند و بايد امامت جماعتِ شما را قاريانتان به عهده بگيرند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آن كس كه قرائتش از همه شما بهتر است ، امام جماعت شما بشود و بهترينتان ، براى شما اذان بگويد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به بنى خَطمه (از انصار) _ :اى بنى خَطمه ! مؤذّنتان را بهترين فرد در ميان خود قرار دهيد.

امام على عليه السلام :بايد فصيح ترين فرد شما برايتان اذان بگويد و بايد فقيه ترين فرد شما امامت جماعت شما را بر عهده بگيرد.

الكافى_ به نقل از عمّار ساباطى _ :از امام صادق عليه السلام در باره اذان سؤال شد كه : آيا اذان گفتن فردِ غير عارف (غير شيعه اثنى عشرى) جايز است؟ فرمود : «اذان[چنين كسى]، درست نيست و جايز نيست كه جز مرد مسلمان عارف ، اذان بگويد . اگر شخصى اذان را بلد باشد و اذان بگويد ، امّا عارف نباشد ، نه اذانش رواست و نه اِقامه اش و نه اقتدا كردن به او جايز است» .

.

ص: 432

6 / 2أهَمُّ ما يَنبَغي رِعايَتُهُ لِلمُؤَذِّنِأ _ الطَّهارَةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :حَقٌّ وسُنَّةٌ ألّا يُؤَذِّنَ أحَدٌ إلّا وهُوَ طاهِرٌ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :لا يُؤَذِّنُ إلّا مُتَوَضِّئٌ . (2)

ب _ رَفعُ الصَّوتِمسند ابن حنبل عن ابن أبي صعصعة عبد اللّه بن عبد الرحمن عن أبيه (3) : قالَ لي أبو سَعيدٍ وكانَ في حُجرَةٍ فَقالَ لي : يا بُنَيَّ إذا أذَّنتَ فَارفَع صَوتَكَ بِالأَذانِ ، فَإِنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : لَيسَ شَيءٌ يَسمَعُهُ إلّا شَهِدَ لَهُ ؛ جِنٌّ ولا إنسٌ ولا حَجَرٌ . (4)

.


1- .. المجموع للنووي : ج 3 ص 103 ، المغني لابن قدامة : ج 1 ص 424 كلاهما عن وائل بن حجر ، فتح العزيز : ج 3 ص 190 ، كنز العمّال : ج 7 ص 696 ح 20976 نقلاً عن أبي الشيخ في كتاب الأذان عن ابن عبّاس نحوه ؛ ذكرى الشيعة : ص 170 ، بحار الأنوار : ج 84 ص 137 .
2- .. سنن الترمذي: ج 1 ص 389 ح 200 ، السنن الكبرى : ج 1 ص 583 ح 1858 كلاهما عن أبي هريرة ، كنز العمّال: ج 7 ص 694 ح 20965 .
3- .. جاء في المصدر في ذيل الحديث : «الصواب : عبد الرحمن بن عبد اللّه بن عبد الرحمن بن أبي صعصعة» .
4- .. مسند ابن حنبل : ج 4 ص 15 ح 11031 ، كنز العمّال: ج 7 ص 695 ح 20971 نقلاً عن أبي الشيخ عن أبي سعيد نحوه .

ص: 433

6 / 2 مهم ترين نكاتى كه مؤذّن بايد رعايت كند
الف - طهارت
ب - بلند كردن صدا

6 / 2مهم ترين نكاتى كه مؤذّن بايد رعايت كندالف _ طهارتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :وظيفه و سنّت است كه هر كس اذان مى گويد ، پاك (با طهارت) باشد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اذان نبايد بگويد ، مگر كسى كه وضو دارد.

ب _ بلند كردن صدامسند ابن حنبل_ به نقل از ابن ابى صَعصعه عبد اللّه بن عبد الرحمان ، از پدرش _ :ابو سعيد كه در حُجره اى بود ، به من گفت : فرزندم! هر گاه اذان گفتى ، با صداى بلند اذان بگو ؛ زيرا شنيدم كه پيامبر خدا مى فرمود : «هيچ چيزى نيست كه بانگ اذان را بشنود ، مگر اين كه به آن ، شهادت مى دهد ، جِن باشد يا اِنس و يا سنگ» .

.

ص: 434

سنن ابن ماجة عن أبي سعيد الخدري :إذا كُنتَ فِي البَوادي فَارفَع صَوتَكَ بِالأَذانِ ، فَإِنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : لا يَسمَعُهُ جِنٌّ ولا إنسٌ ولا شَجَرٌ ولا حَجَرٌ إلّا شَهِدَ لَهُ . (1)

صحيح البخاري عن عبد اللّه بن عبد الرحمن بن أبي صعصعة :أنَّ أبا سَعيدٍ الخُدرِيَّ قالَ لَهُ : إنّي أراكَ تُحِبُّ الغَنَمَ وَالبادِيَةَ ، فَإِذا كُنتَ في غَنَمِكَ أو بادِيَتِكَ فَأَذَّنتَ بِالصَّلاةِ فَارفَع صَوتَكَ بِالنِّداءِ ، فَإِنَّهُ لا يَسمَعُ مَدى صَوتِ المُؤَذِّنِ جِنٌّ ولا إنسٌ ولا شَيءٌ إلّا شَهِدَ لَهُ يَومَ القِيامَةِ . قالَ أبو سَعيدٍ : سَمِعتُهُ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . (2)

الإمام الباقر عليه السلام :كُلَّمَا اشتَدَّ صَوتُكَ مِن غَيرِ أن تُجهِدَ نَفسَكَ كانَ مَن يَسمَعُ أكثَرَ ، وكانَ أجرُكَ في ذلِكَ أعظَمَ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :إذا أذَّنتَ فَلا تُخفِيَنَّ صَوتَكَ ، فَإِنَّ اللّهَ يَأجُرُكَ مَدَّ صَوتِكَ فيهِ . (4)

ج _ رِعايَةُ التَّجويدِالشرح الكبير عن أبي هريرة :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لا يُؤَذِّنُ لَكُم مَن يُدغِمُ الهاءَ . قُلنا : وكَيفَ يَقولُ؟ قالَ : يَقولُ أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّا ! أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّا! (5)

.


1- .. سنن ابن ماجة: ج 1 ص 239 ح 723 ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 15 ح 11031 عن مرّة وفيه «لا شيء» بدل «لا شجر» ، مسند الحميدي : ج 2 ص 321 ح 732 ؛ مجمع البيان : ج 10 ص 799 .
2- .. صحيح البخاري : ج 1 ص 221 ح 584 ، سنن النسائي : ج 2 ص 12 ، الموطّأ: ج 1 ص 69 ح 5 ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 71 ح 11305 ، السنن الكبرى: ج 1 ص 584 ح 1860 ، كنز العمّال : ج 7 ص 679 ح 20882 .
3- .. كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 284 ح 875 عن زرارة .
4- .. تهذيب الأحكام : ج 2 ص 58 ح 205 عن عبد الرحمن بن أبي عبد اللّه ، عوالي اللآلي : ج 1 ص 330 ح 78 .
5- .. المغني لابن قدامة : ص 445 ؛ بحار الأنوار : ج 84 ص 159 .

ص: 435

ج - رعايت تجويد

سنن ابن ماجة_ به نقل از ابو سعيد خُدرى _ :هر گاه در بيابان بودى ، صدايت را به اذان بلند كن ؛ زيرا از پيامبر خدا شنيدم كه مى فرمود : «هيچ جِن و اِنس و درخت و سنگى نيست كه بانگ اذان را بشنود ، مگر اين كه به آن ، شهادت مى دهد» .

صحيح البخارى :ابو سعيد خُدرى به عبد اللّه بن عبد الرحمان بن ابى صعصعه گفت : مى بينم كه تو گوسفند و باديه را دوست دارى . پس هر گاه با گوسفندانت و يا در باديه بودى و اذان گفتى ، با صداى بلند بگو ؛ زيرا صداى مؤذّن به گوش هيچ جِن و اِنس و موجود ديگرى نمى رسد ، مگر اين كه در روز قيامت ، برايش شهادت مى دهند . ابو سعيد گفت : من اين را از پيامبر خدا شنيدم.

امام باقر عليه السلام :هر چه صدايت [ در اذان] بلندتر باشد _ بى آن كه خودت را به زحمت اندازى _ ، شنونده اش بيشتر خواهد بود و در نتيجه اجر تو بزرگ تر است.

امام صادق عليه السلام :هر گاه اذان گفتى ، آهسته مگو ؛ زيرا خداوند به اندازه صدارَسِ اذانت ، به تو پاداش مى دهد.

ج _ رعايت تجويدالشرح الكبير_ به نقل از ابو هريره _ :پيامبر خدا فرمود : «كسى كه هاء را ادغام مى كند ، نبايد برايتان اذان بگويد» . گفتم : يعنى چگونه مى گويد؟ فرمود : «مى گويد : أشهد أن لا إله إلّا اللّا ، أشهد أنّ محمّدا رسول اللّا» .

.

ص: 436

الإمام الباقر عليه السلام :الأَذانُ جَزمٌ (1) ، بِإِفصاحِ الأَلِفِ وَالهاءِ (2) ، وَالإِقامَةُ حَدرٌ (3) . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :التَّكبيرُ جَزمٌ فِي الأَذانِ مَعَ الإِفصاحِ بِالهاءِ وَالأَلِفِ . (5)

د _ الاِجتِنابُ عَنِ التَّطريبِسنن الدار قطني عن ابن عبّاس :كانَ لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُؤَذِّنٌ يُطَرِّبُ (6) ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : الأَذانُ سَمحٌ سَهلٌ ، فَإِن كانَ أذانُكَ سَهلاً سَمحا وَإلّا فَلا تُؤَذِّن . (7)

الإمام الصادق عليه السلام :لا بَأسَ بِالتَّطريبِ (8) فِي الأَذانِ إذا أتَمَّ وبَيَّنَ وأفصَحَ بِالأَلِفِ وَالهاءِ . (9)

.


1- .. يريد بالجَزم الإمساكَ عن إشباع الحركة والتعمّق فيها ، وقطعُها أصلاً (مجمع البحرين : ج 1 ص 292 «جزم») .
2- .. قال في الذكرى : الظاهر أنّه ألِف «اللّه » الأخيرة غير المكتوبة، وهاؤه في آخر الشهادتَين (ملاذ الأخيار : ج 3 ص 477) .
3- .. الحَدْر: الإسراع ، حَدَر أي أسرع (النهاية : ج 1 ص 353 «حدر») .
4- .. تهذيب الأحكام : ج 2 ص 58 ح 203 عن زرارة .
5- .. تهذيب الأحكام : ج 2 ص 58 ح 204 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 283 ح 871 كلاهما عن خالد بن نجيح .
6- .. طَرَّبَ في صوته : رجَّعَه ومَدَّه (المصباح المنير : ص 370 «طَرِبَ») .
7- .. سنن الدارقطني : ج 1 ص 239 ح 11 ، تفسير القرطبي : ج 6 ص 230 ، المغني لابن قدامة: ج 1 ص 425 ، كنز العمّال: ج 7 ص 693 ح 20958 ؛ مستدرك الوسائل : ج 4 ص 77 ح 4199 نقلاً عن درر اللآلي نحوه .
8- .. قال العلّامة المجلسي قدس سره في ذيل الحديث : ظاهر التطريب هنا التَّغَنّي كما في القاموس ، وتجويزه في الأذان ممّا لم يقل به أحد من أصحابنا ، ولعلّه محمول على التقيّة .
9- .. دعائم الإسلام : ج 1 ص 145 ، بحار الأنوار : ج 84 ص 158 ح 59 .

ص: 437

د - پرهيز از آوازه خوانى

امام باقر عليه السلام :اذان را بايد با جزم (1) و روشن ادا كردنِ «الف» و «هاء» گفت (2) و اقامه را با سرعت .

امام صادق عليه السلام :«اللّه أكبرِ» اذان را بايد با جزم و روشن ادا كردن «هاء» و «الف» گفت.

د _ پرهيز از آوازه خوانىسنن الدارقطنى_ به نقل از ابن عبّاس _ :پيامبر خدا ، مؤذّنى داشت كه [اذان را ]با آواز مى خواند . پيامبر خدا فرمود : «اذان را بايد ساده و روان گفت . پس اگر ساده و روان اذان مى گويى ، بگو ، وگر نه اذان مگو» .

امام صادق عليه السلام :آوازه خوانى (3) در گفتن اذان، اشكالى ندارد ، به شرط آن كه [مؤذّنْ ]كلمات را كامل و روشن ادا كند و «الف» و «هاء» را آشكار سازد.

.


1- .مقصود از «جزم» ، خوددارى از اشباع و اظهار حركت است و به طور كلّى، قطع (ساكن) كردن حركت است .
2- .در الذكرى آمده است : ظاهرا مراد ، الفِ پايانى و غير مكتوب و نيز «ها»ى «اللّه » در انتهاىِ شهادتين است (ملاذ الأخيار : ج 3 ص 477) .
3- .علّامه مجلسى رحمه الله در ذيل اين حديث مى گويد : به آواز خواندن (تطريب) ، چيزى است كه هيچ يك از اصحاب ما (شيعه) به تجويز آن در اذان قائل نشده است ، و شايد اين مورد ، حمل بر تقيّه شود (بحار الأنوار : ج 84 ص 158 ذيل ح 59) .

ص: 438

ه _ التَّرتيلالإمام الصادق عليه السلام :الأَذانُ تَرتيلٌ (1) ، وَالإِقامَةُ حَدرٌ . (2)

و _ الصَّلاةُ عَلَى النَّبِيِّ كُلَّما ذَكَرَهُالإمام الباقر عليه السلام :إذا أذَّنتَ فَأَفصِح بِالأَلِفِ وَالهاءِ ، وَصلِّ عَلَى النَّبِيِّ كُلَّما ذَكَرتَهُ أو ذَكَرَهُ ذاكِرٌ في أذانٍ وغَيرِهِ . (3)

ز _ تَركُ الكَلامِالإمام الصادق عليه السلام :لا يَنبَغي تَعَمُّدُ الكَلامِ فِي الأَذانِ ؛ فَإِنَّهُ بابٌ مِن أبوابِ البِرِّ ، ولا يَنبَغي لِمَن كانَ في بِرٍّ أن يَقطَعَهُ إلّا إلى ما هُوَ مِثلُهُ . (4)

راجع : وسائل الشيعة ج 4 ص 628 (باب 10 من أبواب الأذان والإقامة) .

ح _ عَدَمُ التَّكَسُّبِ بِهِكتاب من لا يحضره الفقيه :أتى رَجُلٌ أميرَالمُؤمِنينَ عليه السلام فَقالَ : يا أميرَالمُؤمِنينَ ، وَاللّهِ إنّي لَاُحِبُّكَ . فَقالَ لَهُ : ولكِنّي اُبغِضُكَ . قالَ : ولِمَ؟ قالَ : لِأَنَّكَ تَبغي فِي الأَذانِ كَسبا ، وتَأخُذُ عَلى تَعليمِ القُرآنِ أجرا . (5)

.


1- .. ترتيل القراءة : التأنّي فيها والتمَهُّل وتبيين الحروف والحركات (النهاية : ج 2 ص 194 «رتل») .
2- .. الكافي : ج 3 ص 306 ح 26 ، تهذيب الأحكام : ج 2 ص 65 ح 232 كلاهما عن الحسن بن السريّ .
3- .. الكافي : ج 3 ص 303 ح 7 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 284 ح 875 كلاهما عن زرارة .
4- .. دعائم الإسلام : ج 1 ص 146 .
5- .. كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 178 ح 3674 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 376 ح 1099 عن زيد بن عليّ عن أبيه عن جدّه عليهماالسلام وليس فيه كلمة «كسبا» ، ولكنّ المولى محمّد تقي المجلسي في روضة المتّقين ج 6 ص 511 أورد الحديث نقلاً عن الشيخ الطوسي قائلاً : «روى الشيخ في الموثّق عن زيد بن عليّ _ وساق الحديث إلى قوله عليه السلام : _ لأنّك تبغي في الأذان أجرا ...» ، فالظاهر أنّ نسخته من التهذيب كان فيها كلمة «أجرا» وقد سقطت من النسخة المتداولة حاليّا .

ص: 439

ه - ترتيل (شمرده خوانى)
و - صلوات فرستادن بر پيامبرصلى الله عليه وآله ، پس از ذكر نام ايشان
ز - سخن نگفتن
ح - كاسبى نكردن با اذان

ه _ ترتيل (شمرده خوانى)امام صادق عليه السلام :اذان را شمرده و با درنگ بايد گفت و اقامه را با سرعت .

و _ صلوات فرستادن بر پيامبر صلى الله عليه و آله ، پس از ذكر نام ايشانامام باقر عليه السلام :هر گاه اذان مى گويى ، «الف» و «هاء» را آشكار ساز و هر زمان كه نام پيامبر را بردى و يا شخص ديگرى آن را نام برد ، در اذان باشد يا غير اذان ، بر ايشان صلوات بفرست .

ز _ سخن نگفتنامام صادق عليه السلام :سخن گفتنِ عمدى در اذان ، سزاوار نيست ؛ زيرا اذان ، درى از درهاى نيكى است و كسى كه مشغول يك كار نيك است ، سزاوار نيست آن را ناتمام بگذارد ، مگر به خاطر پرداختن به كارى همانند آن.

ر . ك : وسائل الشيعة : ج 4 ص 628 (ابواب اذان و اقامه / باب دهم) .

ح _ كاسبى نكردن با اذانكتاب من لايحضره الفقيه :مردى نزد امير مؤمنان عليه السلام آمد و گفت : اى امير مؤمنان! به خدا سوگند كه من تو را دوست دارم . [امام عليه السلام ] به وى فرمود : «ولى من تو را دشمن مى دارم» . گفت : چرا؟ فرمود : «چون تو اذان را وسيله كسب قرار داده اى و براى آموزش قرآن ، مزد مى گيرى» .

.

ص: 440

ط _ الفَصلُ بَينَ الأَذانِ وَالإِقامَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لِبِلالٍ _ :يا بِلالُ ، إذا أذَّنتَ فَتَرَسَّل (1) في أذانِكَ ، وإذا أقَمتَ فَاحدُر ، وَاجعَل بَينَ أذانِكَ وإقامَتِكَ قَدرَ ما يَفرُغُ الآكِلُ مِن أكلِهِ ، وَالشّارِبُ مِن شُربِهِ ، وَالمُعتَصِرُ (2) إذا دَخَلَ لِقَضاءِ حاجَتِهِ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :لابُدَّ مِن قُعودٍ بَينَ الأَذانِ وَالإِقامَةِ . (4)

عنه عليه السلام :إذا قُمتَ إلى صَلاةِ فَريضَةٍ فَأَذِّن وأقِم ، وَافصِل بَينَ الأَذانِ وَالإِقامَةِ بِقُعودٍ أو بِكَلامٍ أو بِتَسبيحٍ . (5)

راجع : وسائل الشيعة : ج 4 ص 631 (باب 11 من أبواب الأذان والإقامة) .

ي _ الدُّعاءُ بَعدَ الفَراغِ مِنَ الأَذانِالإمام زين العابدين عليه السلام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ إذا سَمِعَ المُؤَذِّنَ قالَ كَما يَقولُ ، فَإِذا قالَ : «حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ ، حَيَّ عَلَى الفَلاحِ ، حَيَّ عَلى خَيرِ العَمَلِ» قالَ : لا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ . فَإِذَا انقَضَتِ الإِقامَةُ قالَ : اللّهُمَّ رَبَّ الدَّعوَةِ التّامَّةِ ، وَالصَّلاةِ القائِمَةِ ، أعطِ مُحَمَّدا سُؤلَهُ يَومَ القِيامَةِ ، وبَلِّغهُ الدَّرَجَةَ الوَسيلَةَ مِنَ الجَنَّةِ ، وتَقَبَّل شَفاعَتَهُ في اُمَّتِهِ . (6)

.


1- .. تَرَسَّل في قراءته : بمعنى تَمَهّلَ فيها . قال اليَزيديّ : الترَسُّل والترسيلُ في القراءة : التحقيق بِلا عجَلَة (المصباح المنير : ص 226 «رسل») .
2- .. المُعتَصِر : هو الذي يحتاج إلى الغائط ؛ وهو من العَصْر أو العَصَر : وهو الملجَأ والمُستَخفى (النهاية : ج 3 ص 247 «عصر») .
3- .. سنن الترمذي : ج 1 ص 373 ح 195 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 321 ح 732 ، السنن الكبرى : ج 1 ص 628 ح 2008 وفيه «فاحذم» بدل «فاحدر» وكلّها عن جابر بن عبد اللّه ، كنز العمّال : ج 7 ص 693 ح 20960 .
4- .. تهذيب الأحكام : ج 2 ص 64 ح 226 عن الحسن بن شهاب ، بحار الأنوار: ج 84 ص 181 .
5- .. تهذيب الأحكام : ج 2 ص 49 ح 162 ، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 1 ص 285 ح 877 كلاهما عن عمّار الساباطي .
6- .. دعائم الإسلام : ج 1 ص 145 ، بحار الأنوار: ج 84 ص 179 ح 11 .

ص: 441

ط - فاصله انداختن ميان اذان و اقامه
ى - دعا كردن پس از پايان اذان

ط _ فاصله انداختن ميان اذان و اقامهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به بلال _ :اى بلال! هر گاه اذان مى گويى ، با درنگْ بگو و هر گاه اقامه مى گويى ، با سرعت بگو ، و ميان اذان و اقامه ات ، به اندازه اى كه خورنده از خوردنش و نوشنده از نوشيدنش فراغت مى يابد و يا شخصى براى قضاى حاجت مى رود و بيرون مى آيد ، فاصله بينداز.

امام صادق عليه السلام :ميان اذان و اقامه بايد لحظه اى نشست.

امام صادق عليه السلام :هر گاه براى نمازِ واجب ايستادى ، اذان و اقامه بگو و ميان آن دو ، با نشستنى يا سخنى و يا گفتن تسبيحى ، فاصله بينداز .

ر . ك : وسائل الشيعة : ج 4 ص 631 (ابواب اذان و اقامه / باب يازدهم) .

ى _ دعا كردن پس از پايان اذانامام زين العابدين عليه السلام :پيامبر خدا ، هر گاه بانگ مؤذّن را مى شنيد ، هر چه او مى گفت ، ايشان نيز تكرار مى كرد ، و هر گاه مؤذّن مى گفت : «حىَّ على الصلاة ، حىَّ على الفلاح ، حىَّ على خير العمل» ، ايشان مى فرمود : «لا حول و لا قوّة إلّا باللّه » . و چون اقامه تمام مى شد ، مى فرمود : «بار خدايا! اى پروردگارِ دعوت كامل و نمازِ برپا شده! درخواست محمّد را در روز قيامت ، برآورده ساز و او را به درجه وسيله از [درجات] بهشت برسان و شفاعتش را در باره امّتش بپذير» .

.

ص: 442

الكافي عن جعفر بن محمّد بن يقظان رفعه إليهم عليهم السلام ، قال :يَقولُ الرَّجُلُ إذا فَرَغَ مِنَ الأَذانِ وجَلَسَ : اللّهُمَّ اجعَل قَلبي بارّا ، وعَيشي قارّا ، ورِزقي دارّا ، وَاجعَل لي عِندَ قَبرِ نَبِيِّكَ صلى الله عليه و آله قَرارا ومُستَقَرّا . (1)

فلاح السائل عن معاوية بن وهب :دَخَلتُ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام وَقتَ المَغرِبِ ، فَإِذا هُوَ قَد أذَّنَ وجَلَسَ ، فَسَمِعتُهُ يَدعو بِدُعاءٍ ما سَمِعتُ بِمِثلِهِ ، فَسَكَتُّ حَتّى فَرَغَ مِن صَلاتِهِ ، ثُمَّ قُلتُ : يا سَيِّدي لَقَد سَمِعتُ مِنكَ دُعاءً ما سَمِعتُ بِمِثلِهِ قَطُّ ! قالَ : هذا دُعاءُ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام لَيلَةَ باتَ عَلى فِراشِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وهُوَ هذا : يا مَن لَيسَ مَعَهُ رَبٌّ يُدعى ، يا مَن لَيسَ فَوقَهُ خالِقٌ يُخشى ، يا مَن لَيسَ دونَهُ إلهٌ يُتَّقى ، يا مَن لَيسَ لَهُ وَزيرٌ يُغشى ، يا مَن لَيسَ لَهُ بَوّابٌ يُنادى ، يا مَن لا يَزدادُ عَلى كَثرَةِ السُّؤالِ إلّا كَرَما وجودا ، يا مَن لا يَزدادُ عَلى عِظَمِ الجُرمِ إلّا رَحمَةً وعَفوا ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وَافعَل بي ما أنتَ أهلُهُ ، فَإِنَّكَ أهلُ التَّقوى وأهلُ المَغفِرَةِ ، وأنتَ أهلُ الجودِ وَالخَيرِ وَالكَرَمِ . (2)

ك _ السُّجودُ بَينَ الأَذانِ وَالإِقامَةِفلاح السائل عن محمّد بن أبي عمير عن أبيه عن الإمام الصادق عليه السلام :رَأَيتُهُ أذَّنَ ثُمَّ أهوى لِلسُّجودِ ، ثُمَّ سَجَدَ سَجدَةً بَينَ الأَذانِ وَالإِقامَةِ ، فَلَمّا رَفَعَ رَأسَهُ قالَ : يا أبا عُمَيرٍ ، مَن فَعَلَ مِثلَ فِعلي غَفَرَ اللّهُ تَعالى ذُنوبَهُ كُلَّها . وقالَ : مَن أذَّنَ ثُمَّ سَجَدَ فَقالَ : «لا إلهَ إلّا أنتَ رَبّي سَجَدتُ لَكَ خاضِعا خاشِعا» غَفَرَ اللّهُ لَهُ ذُنوبَهُ . (3)

.


1- .. الكافي : ج 3 ص 308 ح 32 ، تهذيب الأحكام : ج 2 ص 64 ح 230 وفيه «بن يقطين» بدل «بن يقظان» وليس فيه «وعيشي قارّا» ، مصباح المتهجّد : ص 30 ح 32 نحوه ، بحار الأنوار : ج 84 ص 182 ح 15 .
2- .. فلاح السائل : ص 405 ح 274 ، بحار الأنوار: ج 84 ص 181 ح 13 .
3- .. فلاح السائل : ص 272 ح 164 ، بحار الأنوار: ج 84 ص 153 ح 48 .

ص: 443

ك - سجده كردن ميان اذان و اقامه

الكافى_ به نقل از جعفر بن محمّد بن يقظان ، در حديثى كه سند آن را به اهل بيت عليهم السلام رسانده است _ :شخص ، پس از آن كه اذانش را تمام كرد ، بنشيند و بگويد : بار خدايا! دلم را پاك ، زندگى ام را آرام (/شاد) ، و روزى ام را سرشار گردان و براى من در نزد قبر پيامبرت صلى الله عليه و آله جايى و آرامگاهى قرار ده.

فلاح السائل_ به نقل از معاوية بن وهب _ :وقت مغرب بر امام صادق عليه السلام وارد شدم . ايشان اذان گفت و نشست و شنيدم كه دعايى را مى خواند كه پيش تر، مانند آن را نشنيده بودم . ساكت ماندم تا نمازش را تمام كرد و پرسيدم : سَرورم! از شما دعايى شنيدم كه مانند آن را هرگز نشنيده بودم! فرمود : «اين ، دعاى امير مؤمنان عليه السلام در شبى است كه در بستر پيامبر صلى الله عليه و آله [به جاى ايشان ]خوابيد . (1) آن دعا اين است : اى آن كه با او پروردگار ديگرى نيست كه به درگاهش دعا شود! اى آن كه بالاتر از او آفريدگارى نيست كه از او ترسيده شود! اى آن كه غير از او معبودى نيست كه از او پروا شود! اى آن كه او را وزيرى نيست كه بر او وارد شوند! اى آن كه او را دربانى نيست كه صدايش زنند! اى آن كه هر چه از او بيشتر بخواهند ، بيشتر بزرگوارى و بخشش مى كند! اى آن كه هر چه جُرمْ بزرگ تر باشد ، رحمت و عفو او بيشتر است! بر محمّد و آل محمّد درود فرست و با من ، آن گونه رفتار كن كه تو اهل آن هستى ؛ و تو اهل تقوا و اهل آمرزشى ، و تو اهل جود و نيكى و بزرگوارى هستى» .

ك _ سجده كردن ميان اذان و اقامهفلاح السائل_ به نقل از محمّد بن ابى عمير ، از پدرش _ :امام صادق عليه السلام را ديدم كه اذان گفت و سپس به سجده افتاد و ميان اذان و اقامه سجده اى كرد و چون سر از سجده برداشت ، فرمود : «اى ابو عمير! هر كس چنين كند ، خداى متعال، همه گناهان او را مى آمرزد» . و فرمود : «هر كس اذان بگويد و پس از آن ، سجده كند و در سجده اش بگويد : معبودى جز تو نيست . پروردگار من! از سرِ فروتنى و خاكسارى ، برايت به خاك افتادم ، خداوند، گناهانش را مى آمرزد» .

.


1- .مقصود ، ليلة المبيت است .

ص: 444

الإمام الصادق عليه السلام :كانَ أميرُ المُؤمِنينَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام يَقولُ لِأَصحابِهِ : مَن سَجَدَ بَينَ الأَذانِ وَالإِقامَةِ فَقالَ في سُجودِهِ : «رَبِّ لَكَ سَجَدتُ خاضِعا خاشِعا ذَليلاً» يَقولُ اللّهُ تَعالى : مَلائِكَتي ! وَعِزَّتي وجَلالي ، لَأَجعَلَنَّ مَحَبَّتَهُ في قُلوبِ عِبادِيَ المُؤمِنينَ ، وهَيبَتَهُ في قُلوبِ المُنافِقينَ . (1)

6 / 3أهَمُّ ما يَنبَغي رِعايَتُهُ لِلسّامِعِأ _ حِكايَةُ ما يَقولُ المُؤَذِّنُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا سَمِعتُمُ النِّداءَ فَقولوا مِثلَ ما يَقولُ المُؤَذِّنُ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا تَشَهَّدَ المُؤَذِّنُ فَقولوا مِثلَ ما يَقولُ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :أربَعٌ مِنَ الجَفاءِ : . . . أو يَسمَعُ المُؤَذِّنَ يُؤَذِّنُ فَلايَقولُ مِثلَ ما يَقولُ . (4)

.


1- .. فلاح السائل : ص 272 ح 163 عن بكر بن محمّد الأزديّ ، بحار الأنوار: ج 84 ص 152 ح 48 .
2- .. صحيح البخاري: ج 1 ص 221 ح 586 ، صحيح مسلم: ج 1 ص 288 ح 10 ، سنن أبي داود: ج 1 ص 144 ح522، سنن الترمذي: ج1 ص407 ح208 ، سنن النسائي: ج2 ص23 كلّها عن أبي سعيد الخدريّ، كنز العمّال: ج7 ص700 ح 20997.
3- .. كنز العمّال: ج 7 ص 701 ح 21004 نقلاً عن ابن النجّار عن أبي هريرة.
4- .. السنن الكبرى: ج 2 ص 406 ح 3553 عن أبي هريرة ، المعجم الكبير : ج 9 ص 299 ح 9501 عن ابن مسعود من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 68 ح 43971 .

ص: 445

6 / 3 مهم ترين نكاتى كه شنونده اذان بايد رعايت كند
الف - بازگو كردن گفته هاى مؤذّن

امام صادق عليه السلام :امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام به يارانش مى فرمود : «هر كس ميان اذان و اقامه به سجده رود و در سجده اش بگويد : اى پروردگار من! من از سرِ فروتنى و خاكسارى و خوارى ، در پيشگاهت به خاك افتادم ، خداى متعال مى فرمايد : فرشتگان من! به عزّت و جلالم سوگند كه محبّت او را در دل هاى بندگانِ مؤمنم قرار مى دهم و هيبتش را در دل هاى منافقان مى افكنم » .

6 / 3مهم ترين نكاتى كه شنونده اذان بايد رعايت كندالف _ بازگو كردن گفته هاى مؤذّنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه بانگ [اذان] را شنيديد ، مانند آنچه را كه مؤذّن مى گويد ، بگوييد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه مؤذّنْ شهادت[ها] را گفت ، شما نيز آنچه را كه او مى گويد ، تكرار كنيد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چهار چيز ، از جفاكارى است : ... و يا بشنود كه مؤذّنْ اذان مى گويد و آنچه را او مى گويد ، بازگو نكند.

.

ص: 446

عنه صلى الله عليه و آله_ وقَد فَرَغَ بِلالٌ مِنَ الأَذانِ _ :مَن قالَ مِثلَ هذا بِيَقينٍ دَخَلَ الجَنَّةَ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن سَمِعَ المُؤَذِّنَ فَقالَ مِثلَ ما يَقولُ فَلَهُ مِثلُ أجرِهِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا قالَ المُؤَذِّنُ : «اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ» فَقالَ أحَدُكُم : اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ ، ثُمَّ قالَ : «أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ» قالَ : أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، ثُمَّ قالَ : «أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ» قالَ : أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ ، ثُمَّ قالَ : «حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ» قالَ : لا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ ، ثُمَّ قالَ : «حَيَّ عَلَى الفَلاحِ» قالَ : لا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ ، ثُمَّ قالَ : «اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ» قالَ : اللّهُ أكبَرُ ، اللّهُ أكبَرُ ، ثُمَّ قالَ : «لا إلهَ إلَا اللّهُ» قالَ : لا إلهَ إلَا اللّهُ ؛ مِن قَلبِهِ ، دَخَلَ الجَنَّةَ . (3)

الإمام الباقر عليه السلام :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا سَمِعَ المُؤَذِّنَ يُؤَذِّنُ قالَ مِثلَ ما يَقولُهُ في كُلِّ شَيءٍ . (4)

مسند ابن حنبل عن اُمّ حبيبة عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أنَّهُ كانَ إذا سَمِعَ المُؤَذِّنَ يُؤَذِّنُ قالَ كَما يَقولُ حَتّى يَسكُتَ . (5)

مسند ابن حنبل عن عائشة :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا سَمِعَ المُناديَ قالَ : أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وأشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ . (6)

.


1- .. مستدرك الوسائل : ج 4 ص 61 ح 4179 نقلاً عن درر اللآلي .
2- .. المعجم الكبير: ج 19 ص 346 ح 802 عن معاوية ، تنبيه الغافلين: ص 291 ح 406 نحوه ، كنز العمّال: ج 7 ص 701 ح 21002 .
3- .. صحيح مسلم: ج 1 ص 289 ح 12 ، سنن أبي داود: ج 1 ص 145 ح 527 ، السنن الكبرى: ج 1 ص 601 ح 1926 كلّها عن عمر ، كنز العمّال: ج 7 ص 697 ح 20982 .
4- .. الكافي : ج 3 ص 307 ح 29 عن محمّد بن مسلم .
5- .. مسند ابن حنبل : ج 10 ص 233 ح 26829 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 321 ح 733 .
6- .. مسند ابن حنبل : ج 9 ص 441 ح 24987 ، سنن أبي داود : ج 1 ص 145 ح 526 نحوه وراجع : ح 525 .

ص: 447

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ پس از آن كه بلال ، اذانش را تمام كرد _ :هر كس مانند اين را از روى يقين بگويد ، به بهشت مى رود.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس بانگ مؤذّن را بشنود و آنچه را او مى گويد ، بازگو كند ، همانند مؤذّن ، اجر دارد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه مؤذّن بگويد : «اللّه أكبر ، اللّه أكبر» و فردى از شما بگويد : «اللّه أكبر ، اللّه أكبر» و سپس مؤذّن بگويد : «أشهد أن لا إله إلّا اللّه » و او بگويد : «أشهد أن لا إله إلّا اللّه » و سپس مؤذّن بگويد : «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه » و او بگويد : «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه » و سپس مؤذّن بگويد : «حىَّ على الصلاة» و او بگويد : «لا حول و لا قوّة إلّا باللّه » و سپس مؤذّن بگويد : «حىَّ على الفلاح» و او بگويد : «لا حول و لا قوّة إلّا باللّه » و سپس مؤذّن بگويد : «اللّه أكبر ، اللّه أكبر» و او بگويد : «اللّه أكبر ، اللّه أكبر» و سپس مؤذّن بگويد : «لا إله إلّا اللّه » و او بگويد : «لا إله إلّا اللّه » و همه اينها را از صميم قلبش بگويد ، به بهشت مى رود.

امام باقر عليه السلام :پيامبر خدا ، هر گاه بانگ مؤذّن را مى شنيد ، آنچه را كه او مى گفت ، تماما تكرار مى كرد .

مسند ابن حنبل_ به نقل از اُمّ حبيبه _ :پيامبر خدا ، هر گاه بانگ اذان مؤذّن را مى شنيد ، هر جمله اى را كه او مى گفت ، بازگو مى كرد تا آن گاه كه مؤذّن، ساكت مى شد.

مسند ابن حنبل_ به نقل از عايشه _ :پيامبر خدا ، هر گاه صداى منادى (مؤذّن) را مى شنيد ، مى فرمود : «أشهد أن لا إله إلّا اللّه و أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه » .

.

ص: 448

مسند ابن حنبل عن أبي رافع :كانَ [ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ] إذا سَمِعَ المُؤَذِّنَ قالَ مِثلَ ما يَقولُ ، حَتّى إذا بَلَغَ : «حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ ، حَيَّ عَلَى الفَلاحِ» قالَ : لا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :ثَلاثٌ لا يَدَعُهُنَّ إلّا عاجِزٌ : رَجُلٌ سَمِعَ مُؤَذِّنا لا يَقولُ كَما يَقولُ ، ورَجُلٌ لَقِيَ جَنازةً لا يُسَلِّمُ عَلى أهلِها ويَأخُذُ بِجَوانِبِ السَّريرِ ، ورَجُلٌ أدرَكَ الإِمامَ ساجِدا لَم يُكَبِّر ويَسجُدُ مَعَهُ ولا يَعتَدُّها . (2)

علل الشرائع عن سليمان بن مقبل المدائني :قُلتُ لِأَبِي الحَسَنِ موسَى بنِ جَعفَرٍ عليه السلام : لِأَيِّ عِلَّةٍ يُستَحَبُّ لِلإِنسانِ إذا سَمِعَ الأَذانَ أن يَقولَ كَما يَقولُ المُؤَذِّنُ وإن كانَ عَلَى البَولِ وَالغائِطِ؟ قالَ : إنَّ ذلِكَ يَزيدُ فِي الرِّزقِ . (3)

الإمام الرضا عليه السلام :شَكا رَجُلٌ إلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام الفَقرَ ، فَقالَ : أذِّن كُلَّما سَمِعتَ الأَذانَ كَما يُؤَذِّنُ المُؤَذِّنُ . (4)

ب _ الدُّعاءسنن أبي داود عن عبد اللّه بن عمرو :إنَّ رَجُلاً قالَ : يا رَسولَ اللّهِ إنَّ المُؤَذِّنينَ يَفضُلونَنا . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : قُل كَما يَقولونَ ، فَإِذَا انتَهَيتَ فَسَل تُعطَهُ . (5)

.


1- .. مسند ابن حنبل : ج 9 ص 230 ح 23927 ، مسند ابن الجعد : ص 330 ح 2267 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 1 ص 257 ح 5 عن عبد اللّه بن الحارث ، كنز العمّال : ج 7 ص 60 ح 17957 .
2- .. دعائم الإسلام : ج 1 ص 145 ، مسند زيد : ص 95 عن الإمام زين العابدين عن أبيه عنه عليهم السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 84 ص 179 ح 11 .
3- .. علل الشرائع : ص 285 ح 4 ، بحار الأنوار: ج 84 ص 177 ح 7 .
4- .. مكارم الأخلاق : ج 2 ص 150 ح 2367 ، الدعوات : ص 116 ح 267 من دون إسنادٍ إلى الإمام الرضا عليه السلام ، بحار الأنوار: ج 76 ص 316 ح 6 .
5- .. سنن أبي داود: ج1 ص144 ح 524 ، السنن الكبرى: ج1 ص604 ح1936 ، الزهد لابن المبارك (الملحقات): ص 98 ح 341 ، كنز العمّال: ج 7 ص 699 ح 20992.

ص: 449

ب - دعا كردن

مسند ابن حنبل_ به نقل از ابو رافع _ :[پيامبر خدا ،] هر گاه بانگ مؤذّن را مى شنيد ، آنچه را كه او مى گفت ، بازگو مى كرد و چون به «حىَّ على الصلاة ، حىَّ على الفلاح» مى رسيد ، مى فرمود : «لا حول و لا قوّة إلّا باللّه » .

امام على عليه السلام :سه چيز است كه جز ناتوان ، آنها را فرو نمى گذارد : يكى اين كه مردى ، بانگ مؤذّنى را بشنود و آنچه را كه او مى گويد ، بازگو نكند . دوم ، اين كه مردى به جنازه اى برخورد كند و به صاحبان آن ، سلام نكند و گوشه اى از تابوت را نگيرد . و سوم ، اين كه مردى به امام جماعت در حال سجده برسد و تكبير[ة الإحرام ]نگويد و با او به سجده نرود و به سجده بى اعتنا بماند.

علل الشرائع_ به نقل از سليمان بن مقبل مداينى _ :به موسى بن جعفر عليه السلام گفتم : به چه دليل ، مستحب است كه هر گاه انسان بانگ اذان را مى شنود ، همانند آنچه را كه مؤذّن مى گويد ، بگويد ، حتّى اگر در حال قضاى حاجت است؟ فرمود : «اين كار ، روزى را زياد مى كند» .

امام رضا عليه السلام :مردى نزد امام صادق عليه السلام از نادارى ، شِكوه كرد . فرمود : «هر گاه صداى اذان را شنيدى ، همان گونه كه مؤذّنْ اذان مى گويد ، اذان بگو» .

ب _ دعا كردنسنن أبى داوود_ به نقل از عبد اللّه بن عمرو _ :مردى گفت : اى پيامبر خدا! مؤذّنان بر ما فضيلت دارند! پيامبر خدا فرمود : «هر چه آنها مى گويند ، تو نيز بگو ، و چون تمام كردى ، [از خداوند ،] درخواست كن؛ به تو عطا مى شود» .

.

ص: 450

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا نادَى المُنادي فُتِحَت أبوابُ السَّماءِ ، وَاستُجيبَ الدُّعاءُ ، فَمَن نَزَلَ بِهِ كَربٌ أو شِدَّةٌ فَليَتَحَيَّنِ المُنادِيَ ، فَإِذا كَبَّرَ كَبَّروا ، وإذا تَشَهَّدَ تَشَهَّدوا ، وإذا قالَ : «حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ» قالَ : حَيَّ عَلَى الصَّلاةِ ، وإذا قالَ : «حَيَّ عَلَى الفَلاحِ» قالَ : حَيَّ عَلَى الفَلاحِ ، ثُمَّ يَقولُ : اللّهُمَّ رَبَّ هذِهِ الدَّعوَةِ الصّادِقَةِ المُستَجابَةِ المُستَجابِ لَها ، دَعوَةُ الحَقِّ وكَلِمَةُ التَّقوى ، أحيِنا عَلَيها ، وَأمِتنا عَلَيها ، وَابعَثنا عَلَيها ، وَاجعَلنا مِن خِيارِ أهلِها أحياءً وأمواتا . ثُمَّ يَسأَلُ اللّهَ حاجَتَهُ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا سَمِعتُمُ المُؤَذِّنَ أذَّنَ فَقولوا : اللّهُمَّ افتَح أقفالَ قُلوبِنا لِذِكرِكَ ، وأتمِم عَلَينا نِعمَتَكَ وفَضلَكَ ، وَاجعَلنا في عِبادِكَ الصّالِحينَ . (2)

عمل اليوم والليلة عن معاوية بن أبي سفيان :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا سَمِعَ المُؤَذِّنَ قالَ : «حَيَّ عَلَى الفَلاحِ» ، قالَ : اللّهُمَّ اجعَلنا مُفلِحينَ . (3)

سنن أبي داود عن اُمّ سلمة :عَلَّمَني رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أن أقولَ عِندَ أذانِ المَغرِبِ : اللّهُمَّ إنَّ هذا إقبالُ لَيلِكَ وإدبارُ نَهارِكَ وأصواتُ دُعاتِكَ ، فَاغفِر لي . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :إذا قالَ المُؤَذِّنُ : «اللّهُ أكبَرُ» فَقُل : اللّهُ أكبَرُ ، وإذا قالَ : «أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ» فَقُل : أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وإذا قالَ : «أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ» فَقُل : أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ ، فَإِذا قالَ : «قَد قامَتِ الصَّلاةُ» فَقُل : اللّهُمَّ أقِمها وأدِمها وَاجعَلني مِن خَيرِ صالِحي أهلِها عَمَلاً . (5)

.


1- .. المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 731 ح 2004 ، حلية الأولياء : ج 10 ص 213 الرقم 555 ، الدعاء للطبراني : ص 159 ح 458 ، عمل اليوم والليلة لابن السني : ص 39 ح 98 كلّها عن أبي اُمامة ، كنز العمّال: ج 7 ص 686 ح 20920 .
2- .. الثقات لابن حبّان : ج 5 ص 153 ، عمل اليوم والليلة لابن السني: ص 40 ح 100 نحوه وكلاهما عن أنس ، كنز العمّال: ج 7 ص 699 ح 20990 .
3- .. عمل اليوم والليلة لابن السني : ص 37 ح 92 ، كنز العمّال: ج 7 ص 60 ح 17960 .
4- .. سنن أبي داود : ج 1 ص 146 ح 530 ، المستدرك على الصحيحين: ج 1 ص 314 ح 714 ، السنن الكبرى : ج 1 ص 604 ح 1935 ، المصنّف لابن أبي شيبة: ج 7 ص 36 ح 2 ، المعجم الكبير: ج 23 ص 303 ح 680 كلاهما بزيادة «وحضور صلاتك» بعد «وأصوات دعاتك» ، كنز العمّال: ج 7 ص 698 ح 20985 .
5- .. دعائم الإسلام : ج 1 ص 145 ، بحار الأنوار: ج 84 ص 179 ح 11 .

ص: 451

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه مؤذّنْ بانگ [اذان] سر دهد ، درهاى آسمان، گشوده مى شوند و دعا مستجاب مى گردد . پس هر كس اندوه يا گرفتارى دارد ، مترصّد [بانگ ]مؤذّن باشد و چون مؤذّن، دو تكبير گفت ، تكبير بگويد و چون شهادت گفت ، شهادت بگويد و هر گاه «حىَّ على الصلاة» گفت ، بگويد : «حىَّ على الصلاة» و هر گاه «حىَّ على الفلاح» گفت ، بگويد : «حىَّ على الفلاح» و سپس بگويد : بار خدايا! اى پروردگار اين فراخوانِ راستينِ اجابت شده _ كه به واسطه آن ، دعوت حق و كلمه تقوا اجابت مى شود _! ما را بر اين [دعوت]، زنده بدار و بر اين بميران و بر اين بر انگيز و زنده و مرده ما را در زمره بهترين هاى اهل اين [دعوت]، قرار بده . آن گاه حاجت خود را از خدا بخواهد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه صداى اذانِ مؤذّن را شنيديد ، بگوييد : بار خدايا! قفل دل هاى ما را براى يادت باز كن و نعمت و فضل خود را بر ما كامل گردان و ما را در شمار بندگان شايسته ات قرار ده.

عمل اليوم و الليلة، ابن سُنّى_ به نقل از معاوية بن ابى سفيان _ :پيامبر خدا ، هر گاه بانگ «حىَّ على الفلاحِ» مؤذّن را مى شنيد ، مى گفت : «بار خدايا! ما را از رستگاران قرار بده» .

سنن أبى داوود_ به نقل از اُمّ سلمه _ :پيامبر خدا به من تعليم داد كه در هنگام اذان مغرب بگويم : بار خدايا! اين ، [نشانه] آمدن شبِ تو و سپرى شدن روزِ تو و صداهاى دعوتگران توست . پس مرا بيامرز.

امام صادق عليه السلام :هر گاه مؤذّن گفت : «اللّه أكبر» ، تو نيز بگو : «اللّه أكبر» . هر گاه گفت : «أشهد أن لا إله إلّا اللّه » ، تو نيز بگو : «أشهد أن لا إله إلّا اللّه » . هر گاه گفت : «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه » ، تو نيز بگو : «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه » و هر گاه گفت : «قد قامت الصلاة» ، بگو : بار خدايا! نماز را به پا دار و پايدارش بدار ، و مرا از بهترين نمازگزارانِ شايسته قرار بده .

.

ص: 452

عنه عليه السلام :مَن قالَ حينَ يَسمَعُ أذانَ الصُّبحِ : «اللّهُمَّ إنّي أسأَلُكَ بِإِقبالِ نَهارِكَ وإدبارِ لَيلِكَ ، وحُضورِ صَلَواتِكَ وأصواتِ دُعاتِكَ ، أن تَتوبَ عَلَيَّ إنَّكَ أنتَ التَّوّابُ الرَّحيمُ» ، وقالَ مِثلَ ذلِكَ حينَ يَسمَعُ أذانَ المَغرِبِ ، ثُمَّ ماتَ مِن يَومِهِ أو لَيلَتِهِ ماتَ تائِبا . (1)

ج _ الذِّكررسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن قالَ حينَ يَسمَعُ المُؤَذِّنَ : «أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ ، وأنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ ، رَضيتُ بِاللّهِ رَبّا ، وبِمُحَمَّدٍ رَسولاً ، وبِالإِسلامِ دينا» غُفِرَ لَهُ ذَنبُهُ . (2)

سنن أبي داود عن عائشة :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ إذا سَمِعَ المُؤَذِّنَ يَتَشَهَّدُ قالَ : وأنَا وأنَا . (3)

كنز العمّال عن النعمان بن سعد :كانَ عَلِيٌّ عليه السلام إذا سَمِعَ الأَذانَ قالَ : اُشهِدُ بِها كُلَّ شاهِدٍ (4) ، وأحمِلُها عَن كُلِّ جاحِدٍ . (5)

.


1- .. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 1 ص 287 ح 890 ، ثواب الأعمال: ص 183 ح 1 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 253 ح 1 كلاهما عن عبّاس مولى الرضا عن الإمام الرضا عليه السلام ، كشف الغمّة: ج 3 ص 81 عن عيّاش مولى الرضا عن الإمام الرضا عليه السلام ، فلاح السائل: ص 404 ح 273 عن العبّاس الشامي عن الإمام الكاظم عنه عليهماالسلامنحوه ، بحار الأنوار : ج 84 ص 173 ح 1 .
2- .. صحيح مسلم : ج 1 ص 290 ح 13 ، سنن أبي داود : ج 1 ص 145 ح 525 ، سنن النسائي : ج 2 ص 26 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 239 ح 721 ، السنن الكبرى : ج 1 ص 604 ح 1934 كلّها عن سعد بن أبي وقّاص ، كنز العمّال : ج 8 ص 362 ح 23275 .
3- .. سنن أبي داود: ج 1 ص 145 ح 526 ، المستدرك على الصحيحين: ج 1 ص 321 ح 734 ، السنن الكبرى : ج1 ص 603 ح 1929 ، كنز العمّال: ج 7 ص 60 ح 17959 .
4- .. هكذا في المصدر ، ولعلّ صوابه: «أشهدُ بها معَ كلِّ شاهدٍ» .
5- .. كنز العمّال: ج 8 ص 359 ح 23259 نقلاً عن ابن منيع.

ص: 453

ج - ذكر گفتن

امام صادق عليه السلام :هر كس وقتى اذان صبح را مى شنود ، بگويد : «بار خدايا! به حقّ روى آوردن روزت و سپرى گشتن شبت و فرا رسيدن هنگام نمازهايت و صداهاى دعوتگرانت ، از تو مى خواهم كه توبه ام را بپذيرى ، كه به راستى ، تو توبه پذير و مهربانى» و همين را هنگام شنيدن اذان مغرب بگويد و در همان روز يا شبِ آن روز بميرد ، با توبه از دنيا رفته است.

ج _ ذكر گفتنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس وقتى صداى مؤذّن را مى شنود ، بگويد : «گواهى مى دهم كه معبودى جز خداى يكتا نيست و بى انباز است ، و محمّد ، بنده و فرستاده اوست، و خرسندم كه خداوند يكتا ، پروردگار من و محمّد ، فرستاده او و اسلام ، دين من است» ، گناهش آمرزيده مى شود.

سنن أبى داوود_ به نقل از عايشه _ :پيامبر خدا ، هر گاه بانگ شهادتينِ مؤذّن را مى شنيد ، مى فرمود : «من هم ، من هم [شهادت مى دهم]» .

كنز العُمّال_ به نقل از نعمان بن سعد _ :على عليه السلام هر گاه صداى اذان را مى شنيد ، مى فرمود : «هر گواهى دهنده اى را بر اين ، گواه مى گيرم (1) و به جاى هر منكِرى ، آن را به دوش مى كشم» .

.


1- .در مأخذ به همين نحو آمده است ؛ امّا شايد درستش چنين باشد : «من نيز هم صدا با هر گواهى دهنده اى ، بدان گواهى مى دهم» .

ص: 454

علل الشرائع عن زرارة :قُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام : ما أقولُ إذا سَمِعتُ الأَذانَ؟ قالَ : اُذكُرِ اللّهَ مَعَ كُلِّ ذاكِرٍ . (1)

الإمام الباقر عليه السلام_ لِمُحَمَّدِ بنِ مُسلِمٍ _ :يا مُحَمَّدَ بنَ مُسلِمٍ ، لا تَدَعَنَّ ذِكرَ اللّهِ عَلى كُلِّ حالٍ ، ولَو سَمِعتَ المُناديَ يُنادي بِالأَذانِ وأنتَ عَلَى الخَلاءِ فَاذكُرِ اللّهَ عز و جل و قُل كَما يَقولُ المُؤَذِّنُ . (2)

علل الشرائع عن أبي بصير :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : إن سَمِعتَ الأَذانَ وأنتَ عَلَى الخَلاءِ فَقُل مِثلَ ما يَقولُ المُؤَذِّنُ ، ولا تَدَع ذِكرَ اللّهِ عز و جل في تِلكَ الحالِ ؛ لِأَنَّ ذِكرَ اللّهِ حَسَنٌ عَلى كُلِّ حالٍ . ثُمَّ قالَ عليه السلام : لَمّا ناجَى اللّهُ تَعالى موسَى بنَ عِمرانَ عليه السلام قالَ موسى : يا رَبِّ أبَعيدٌ أنتَ مِنّي فَاُنادِيَكَ أم قَريبٌ فَاُناجِيَكَ ؟ فَأَوحَى اللّهُ عز و جل إلَيهِ : يا موسى أنَا جَليسُ مَن ذَكَرَني ، فَقالَ موسى : يا رَبِّ إنّي أكونُ في حالٍ اُجِلُّكَ أن أذكُرَكَ فيها ، فَقالَ : يا موسَى اذكُرني عَلى كُلِّ حالٍ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :مَن سَمِعَ المُؤَذِّنَ يَقولُ : «أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ » و«أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ» فَقالَ مُصَدِّقا مُحتَسِبا : «وأنَا أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وأشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وأكتَفي بِهِما عَمَّن أبى وجَحَدَ ، واُعينُ بِهِما مَن أقَرَّ وشَهِدَ» كانَ لَهُ مِنَ الأَجرِ عَدَدُ مَن أنكَرَ وجَحَدَ ، ومِثلُ عَدَدِ مَن أقَرَّ وعَرَفَ . (4)

.


1- .. علل الشرائع : ص 284 ح 3 ، بحار الأنوار : ج 84 ص 176 ح 6 .
2- .. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 1 ص 288 ح 892 ، علل الشرائع : ص 284 ح 2 ، بحار الأنوار : ج 84 ص 176 ح 6 .
3- .. علل الشرائع : ص 284 ح 1 ، بحار الأنوار: ج 80 ص 175 ح 21 .
4- .. الكافي : ج 3 ص 307 ح 30 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 288 ح 891 ، ثواب الأعمال : ص 52 ح 1 ، الأمالي للصدوق : ص 283 ح 311 ، المحاسن : ج 1 ص 121 ح 129 نحوه وكلّها عن الحارث بن المغيرة ، بحار الأنوار: ج 84 ص 175 ح 5 .

ص: 455

علل الشرائع_ به نقل از زراره _ :به امام باقر عليه السلام گفتم : هنگام شنيدن صداى اذان ، چه بگويم؟ فرمود : «با هر ذاكرى ، ذكر خدا بگو» . (1)

امام باقر عليه السلام_ به محمّد بن مسلم _ :اى محمّد بن مسلم! ذكر خدا را در هيچ حالى فرو مگذار . [حتّى] اگر در حال قضاى حاجت بودى و صداى اذان مؤذّن را شنيدى ، ذكر خدا بگو و آنچه را كه مؤذّن مى گويد ، بازگو كن.

علل الشرائع_ به نقل از ابو بصير _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «اگر در حال قضاى حاجت بودى و صداى اذان را شنيدى ، آنچه را كه مؤذّن مى گويد ، بازگو كن و در آن حال نيز ذكر خداى عز و جل را وا مگذار ؛ چرا كه ذكر خدا در همه حال ، خوب است» . سپس فرمود : «آن گاه كه خداوند متعال با موسى بن عمران نجوا كرد ، موسى گفت : اى پروردگار من! آيا از من ، دورى كه فريادت بزنم ، يا به من نزديكى تا با تو نجوا كنم؟ خداوند عز و جل به او وحى فرمود كه : اى موسى! من همنشين كسى هستم كه مرا ياد كند . پس موسى گفت : اى پروردگار من! [گاه ،] من در وضعى هستم كه تو را ارجمندتر از آن مى دانم كه در آن وضع ، تو را ياد كنم . فرمود : اى موسى! در همه حال ، مرا ياد كن» .

امام صادق عليه السلام :هر كس بانگ «أشهد أن لا إله إلّا اللّه » و «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّهِ» مؤذّن را بشنود و از روى باور و براى رضاى خدا بگويد : «من نيز گواهى مى دهم كه معبودى جز خداى يكتا نيست و گواهى مى دهم كه محمّد صلى الله عليه و آله پيامبر خداست ، و اين دو ، در برابر همه كسانى كه ناباور و منكِرند ، مرا بس است ، و با گفتن اين دو [شهادت] ، كسى را كه بدانها اقرار مى كند و گواهى مى دهد ، تأييد مى كنم» ، به شمارِ كسانى كه منكِر و ناباورند و به شمار كسانى كه اقرار و باور دارند، براى او پاداش خواهد بود .

.


1- .يعنى: اين ، اختصاص به اذان ندارد ؛ بلكه هر كس ذكر خدا گفت ، تو نيز با او هم صدا شو و همان ذكر را بگو .

ص: 456

د _ الصَّلاةُ عَلَى النَّبِيِّ وَالدُّعاءُ لَهُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا سَمِعتُمُ المُؤَذِّنَ فَقولوا مِثلَ ما يَقولُ ، ثُمَّ صَلّوا عَلَيَّ ، فَإِنَّهُ مَن صَلّى عَلَيَّ صَلاةً صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ بِها عَشرا . ثُمَّ سَلُوا اللّهَ لِيَ الوَسيلَةَ ، فَإِنَّها مَنزِلَةٌ فِي الجَنَّةِ لا تَنبَغي إلّا لِعَبدٍ مِن عِبادِ اللّهِ ، وأرجو أن أكونَ أنَا هُوَ ، فَمَن سَأَلَ لِيَ الوَسيلَةَ حَلَّت لَهُ الشَّفاعَةُ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن قالَ حينَ يَسمَعُ النِّداءَ : «اللّهُمَّ رَبَّ هذِهِ الدَّعوَةِ التّامَّةِ ، وَالصَّلاةِ القائِمَةِ ، آتِ مُحَمَّدا الوَسيلَةَ وَالفَضيلَةَ ، وَابعَثهُ مَقاما مَحمودا الَّذي وَعَدتَهُ» حَلَّت لَهُ شَفاعَتي يَومَ القِيامَةِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن سَمِعَ النِّداءَ فَقالَ : «أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ ، وأنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلَيهِ وبَلِّغهُ دَرَجَةَ الوَسيلَةِ عِندَكَ وَاجعَلنا في شَفاعَتِهِ يَومَ القِيامَةِ» وَجَبَت لَهُ الشَّفاعَةُ . (3)

.


1- .. صحيح مسلم: ج 1 ص 288 ح 11 ، سنن أبي داود: ج 1 ص 144 ح 523 ، سنن الترمذي: ج 5 ص 586 ح 3614 ، سنن النسائي: ج 2 ص 25 ، مسند ابن حنبل: ج 2 ص 571 ح 6579 كلّها عن عبداللّه بن عمرو بن العاص ، كنز العمّال: ج 7 ص 700 ح 20998 .
2- .. صحيح البخاري: ج 1 ص 222 ح 589 ، سنن أبي داود: ج 1 ص 146 ح 529 ، سنن الترمذي : ج 1 ص 413 ح 211 ، سنن ابن ماجة: ج 1 ص 239 ح 722 ، سنن النسائي: ج 2 ص 27 كلّها عن جابر بن عبداللّه ، كنزالعمّال: ج 7 ص 698 ح 20983 .
3- .. المعجم الكبير : ج 12 ص 66 ح 12554 عن ابن عبّاس ، كنز العمّال: ج 7 ص 704 ح 21017 .

ص: 457

د - صلوات فرستادن بر پيامبرصلى الله عليه وآله و دعا كردن براى ايشان

د _ صلوات فرستادن بر پيامبر صلى الله عليه و آله و دعا كردن براى ايشانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه بانگ مؤذّن را شنيديد ، مانند آنچه را كه او مى گويد ، بگوييد . سپس بر من صلوات بفرستيد ؛ زيرا هر كس بر من يك صلوات بفرستد ، خداوند در برابر آن ، ده صلوات بر او مى فرستد . آن گاه از خداوند براى من ، «وسيله» را درخواست كنيد و آن ، منزلتى در بهشت است كه جز براى بنده اى از بندگان خدا سزاوار نيست و اميدوارم كه من ، آن بنده باشم . پس هر كه براى من «وسيله» را درخواست كند ، شفاعت برايش روا مى گردد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس وقتى بانگ [اذان] را مى شنود ، بگويد : «بار خدايا! اى پروردگارِ اين دعوت كامل و نمازِ برپا شده! به محمّد ، وسيله و فضيلت عطا فرما و او را به آن مقام پسنديده اى كه وعده اش دادى ، برسان» ، در روز قيامت ، شفاعت من برايش روا مى گردد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس بانگ [اذان] را بشنود و بگويد : «گواهى مى دهم كه معبودى جز خداى يگانه و بى انباز نيست و محمّد ، بنده و فرستاده اوست . خدايا! بر او صلوات فرست و او را به مقامِ وسيله در نزد خودت برسان و روز قيامت ، ما را مشمول شفاعت او گردان» ، شفاعت براى او واجب مى شود.

.

ص: 458

ه _ إجابَةُ المُؤَذِّنِالكتاب«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِذَا نُودِىَ لِلصَّلَاةِ مِن يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْاْ إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذَرُواْ الْبَيْعَ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ » . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا سَمِعتَ النِّداءَ فَأَجِب داعِيَ اللّهِ عز و جل . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا سَمِعتُمُ النِّداءَ فَقوموا ؛ فَإِنَّها عَزمَةٌ (3) مِنَ اللّهِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن سَمِعَ الفَلاحَ فَلَم يُجِبهُ ، فَلا هُوَ مَعَنا ولا هُوَ وَحدَهُ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أجابَ داعِيَ اللّهِ استَغفَرَت لَهُ المَلائِكَةُ ، ويَدخُلُ الجَنَّةَ بِغَيرِ حِسابٍ . (6)

عنه صلى الله عليه و آله :إجابَةُ المُؤَذِّنِ رَحمَةٌ ، وثَوابُهُ الجَنَّةُ ، ومَن لَم يُجِب خاصَمتُهُ يَومَ القِيامَةِ ، فَطوبى لِمَن أجابَ داعِيَ اللّهِ ومَشى إلَى المَسجِدِ ، ولا يُجيبُهُ ولا يَمشي إلَى المَسجِدِ إلّا مُؤمِنٌ مِن أهلِ الجَنَّةِ . (7)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن سَمِعَ الأَذانَ فَأَجابَ ، كانَ عِندَ اللّهِ مِنَ السُّعَداءِ . (8)

.


1- .. الجمعة : 9.
2- .. سنن الدارقطني: ج 2 ص 87 ح 9 ، المعجم الكبير : ج 19 ص 138 ح 304 ، تاريخ أصبهان : ج 2 ص 85 الرقم 1168 كلّها عن كعب بن عجرة ، كنز العمّال : ج 7 ص 701 ح 21005 .
3- .. في الحديث : «الزكاة عَزْمة من عَزَمات اللّه تعالى» ؛ أي حقّ من حقوقه ، وواجب من واجباته (النهاية : ج 3 ص 232 «عزم») .
4- .. حلية الأولياء: ج 2 ص 174 الرقم 171 عن عثمان بن عفّان ، كنز العمّال: ج 7 ص 701 ح 21001 .
5- .. حلية الأولياء : ج 9 ص 250 الرقم 455 عن ابن عمر ، كنز العمّال: ج 7 ص 583 ح 20361 .
6- .. جامع الأخبار : ص 173 ح 414 ، بحار الأنوار : ج 84 ص 155 ح 49 .
7- .. جامع الأخبار : ص 172 ح 408 ، بحار الأنوار: ج 84 ص 154 ح 49 .
8- .. جامع الأخبار : ص 173 ح 412 ، بحار الأنوار: ج 84 ص 154 ح 49 .

ص: 459

ه - اجابت كردنِ دعوت مؤذّن

ه _ اجابت كردنِ دعوت مؤذّنقرآن«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هر گاه براى نماز روز جمعه بانگ داده شد ، به سوى ذكر خدا بشتابيد و داد و ستد را رها كنيد كه اين براى شما بهتر است ، اگر دريابيد» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه بانگ [اذان] را شنيدى ، دعوتگر خداى عز و جل را اجابت كن.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه بانگ [اذان] را شنيديد ، [براى نماز] برخيزيد ؛ زيرا اين بانگ ، حقّى از [حقوق] خداوند است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس بانگ رستگارى (حىَّ على الفلاح) را بشنود و آن را اجابت نكند ، او نه از ماست و نه تنهاست . (1)

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس [ نداى] دعوتگر خدا را لبّيك بگويد ، فرشتگان برايش آمرزش مى طلبند و بدون حسابرسى ، به بهشت مى رود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پاسخ گفتن به [نداى] مؤذّن ، رحمت است و پاداش آن ، بهشت است ، و هر كس [به آن] پاسخ نگويد ، در روز قيامت ، من مدّعى او مى شوم . پس خوشا به حال كسى كه دعوتگر خدا را اجابت كند و ره سپار مسجد شود! دعوتگر خدا را اجابت نمى كند و به سوى مسجد نمى رود ، مگر مؤمنى كه اهل بهشت است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس اذان را بشنود و اجابت كند ، نزد خداوند از سعادتمندان است.

.


1- .اشاره به اين است كه شيطان همراه با اوست .

ص: 460

عنه صلى الله عليه و آله :إجابَةُ المُؤَذِّنِ كَفّارَةُ الذُّنوبِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أجابَ المُؤَذِّنينَ فَهُوَ وَالتّائِبينَ وَالشُّهَداءَ في صَعيدٍ واحِدٍ ؛ لا يَخافونَ إذا خافَ النّاسُ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أجابَ المُؤَذِّنَ وأجابَ العُلَماءَ كانَ يَومَ القِيامَةِ تَحتَ لِوائي ، ويَكونُ فِي الجَنَّةِ في جِواري ، ولَهُ عِندَ اللّهِ ثَوابُ سِتّينَ شَهيدا . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا سَمِعتَ النِّداءَ فَأَجِب وعَلَيكَ السَّكينَةُ ، فَإِن أصَبتَ فُرجَةً وإلّا فَلا تُضَيِّق عَلى أخيكَ ، وَاقرَأ ما تَسمَعُ اُذُناكَ ، ولا تُؤذِ جارَكَ ، وصَلِّ صَلاةَ مُوَدِّعٍ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله_ بَعدَ أن ذَكَرَ قولَهُ تَعالى : «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِذَا نُودِىَ لِلصَّلَاةِ مِن يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْاْ إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذَرُواْ الْبَيْعَ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ» _ :إنَّ مَن يَستَمِعُ الأَذانَ ويُجيبُ فَلا يَسمَعُ زَفيرَ جَهَنَّمَ . (5)

سنن أبي داود عن أبي رزين عن ابن اُمّ مكتوم :أنَّهُ سَأَلَ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، إنّي رَجُلٌ ضَريرُ البَصَرِ شاسِعُ (6) الدّارِ ، ولي قائِدٌ لا يُلائِمُني ، فَهَل لي رُخصَةٌ أن اُصَلِّيَ في بَيتي ؟ قالَ : هَل تَسمَعُ النِّداءَ ؟ قالَ : نَعَم ، قالَ : لا أجِدُ لَكَ رُخصَةً . (7)

.


1- .. جامع الأخبار : ص 172 ح 407 ، بحار الأنوار: ج 84 ص 154 ح 49 .
2- .. جامع الأخبار: ص 173 ح 410 ، بحار الأنوار : ج 84 ص 154 ح 49 .
3- .. جامع الأخبار : ص 173 ح 409 ، بحار الأنوار: ج 84 ص 154 ح 49 .
4- .. تاريخ دمشق: ج 21 ص 171 ح 4763 عن أنس ، كنز العمّال: ج 7 ص 700 ح 20996 .
5- .. مستدرك الوسائل : ج 4 ص 61 ح 4178 نقلاً عن القطب الراوندي في لبّ اللباب .
6- .. الشاسِع : البعيد (الصحاح : ج 3 ص 1237 «شسع») .
7- .. سنن أبي داود: ج 1 ص 151 ح 552 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 260 ح 792 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 375 ح 903 ، كنز العمّال : ج 8 ص 255 ح 22806 نقلاً عن البزّار عن أبي هريرة نحوه .

ص: 461

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پاسخ گفتن به [نداى] مؤذّن ، كفّاره گناهان است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس [نداى] مؤذّنان را اجابت كند ، او و توبه گران و شهيدان ، در يك سطح خواهند بود و در آن هنگام كه مردم در بيم به سر مى برند ، آنان بيمى نخواهد داشت .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس مؤذّنان و عالمان را اجابت كند ، روز قيامت ، زير پرچم من خواهد بود و در بهشت ، همسايه من است و نزد خداوند ، پاداش شصت شهيد دارد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه بانگ [اذان] را شنيدى ، اجابتش كن و آرام و با وقار باش . اگر [در صف جماعتْ] جاى خالى يافتى[ ، در همان جا نماز بخوان] ، وگر نه برادرت را در فشار قرار مده ، و فقط به مقدارى كه گوش هاى خودت بشنوند ، بخوان ، و بغل دستى ات را اذيّت نكن ، و چونان نماز شخص وداع كننده [كه گويى آخرين نماز زندگى اش را مى خواند ،] نماز بخوان.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ پس از ذكر اين سخن خداوند : «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هر گاه براى نماز روز جمعه بانگ داده شد ، براى ذكر خدا بشتابيد و داد و ستد را رها كنيد كه اين براى شما بهتر است ، اگر بدانيد» _ :كسى كه اذان را مى شنود و آن را اجابت مى كند ، فغان جهنّم را نخواهد شنيد.

سنن أبى داوود_ به نقل از ابو رَزين _ :ابن اُمّ مكتوم ، از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد : اى پيامبر خدا! من مردى نابينايم و خانه ام [از مسجدْ] دور است و عصاكشى دارم كه با من راه نمى آيد . آيا رخصت دارم كه در خانه ام نماز بخوانم؟ فرمود : «آيا بانگ [اذان] را مى شنوى؟». گفت : آرى . فرمود : «برايت رخصتى نمى يابم» .

.

ص: 462

مسند ابن حنبل عن جابر بن عبداللّه :أتى ابنُ اُمِّ مَكتومٍ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، مَنزِلي شاسِعٌ وأنا مَكفوفُ البَصَرِ ، وأنا أسمَعُ الأَذانَ . قالَ : فَإِن سَمِعتَ الأَذانَ فَأَجِب ، ولَو حَبوا (1) أو زَحفا . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :الجَفاءُ كُلُّ الجَفاءِ وَالكُفرُ وَالنِّفاقُ ، مَن سَمِعَ مُنادِيَ اللّهِ يُنادي بِالصَّلاةِ يَدعو إلَى الفَلاحِ ولا يُجيبُهُ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :حَسبُ المُؤمِنِ مِنَ الشَّقاءِ وَالخَيبَةِ أن يَسمَعَ المُؤَذِّنَ يُثَوِّبُ (4) بِالصَّلاةِ فَلا يُجيبَهُ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :لَأَن تَصُبَّ عَلى آذانِ ابنِ آدَمَ رَصاصا مُذاباً ، خَيرٌ لَهُ مِن أن يَسمَعَ الأَذانَ ولَم يُجِبهُ . (6)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن لَم يُجِب داعِيَ اللّهِ فَلَيسَ لَهُ فِي الإِسلامِ نَصيبٌ ، ومَن أجابَ اشتاقَت إلَيهِ الجَنَّةُ . (7)

.


1- .. الحبو : أن يمشي على يديه وركبتيه أو استه (النهاية : ج 1 ص 336 «حبا») .
2- .. مسند ابن حنبل : ج 5 ص 155 ح 14953 ، صحيح ابن حبّان : ج 5 ص 412 ح 2063 ، المعجم الأوسط : ج 4 ص 107 ح 3726 ، المنتخب من مسند عبد بن حميد : ص 347 ح 1148 كلّها نحوه ، مسند أبي يعلى : ج 2 ص 406 ح 2069 ، كنز العمّال : ج 7 ص 578 ح 20337 .
3- .. مسند ابن حنبل: ج 5 ص 311 ح 15627 ، المعجم الكبير: ج 20 ص 183 ح 394 كلاهما عن معاذ بن أنس ، كنز العمّال: ج 7 ص 701 ح 20999 .
4- .. التَّثويب : هو الدعاء للصلاة وغيرها، فإنّ المؤذّن إذا قال : حيّ على الصلاة ، فقد دعاهم إليها (لسان العرب : ج 1 ص 247 «ثوب») .
5- .. المعجم الكبير: ج 20 ص 183 ح 396 ، الفردوس: ج 2 ص 144 ح 2737 كلاهما عن معاذ بن أنس ، كنز العمّال: ج 7 ص 701 ح 21000 .
6- .. جامع الأحاديث للقمّي : ص 136 ؛ المصنّف لابن أبي شيبة : ج 1 ص 380 ح 4 عن أبي هريرة من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام نحوه .
7- .. جامع الأخبار : ص 173 ح 413 ، بحار الأنوار : ج 84 ص 155 ح 49 .

ص: 463

مسند ابن حنبل_ به نقل از جابر بن عبد اللّه _ :ابن اُمّ مكتوم نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا! منزل من ، دور است و شخصى نابينا هستم ، و اذان را هم مى شنوم. فرمود : «اگر اذان را مى شنوى ، اجابتش كن [و ره سپار مسجد شو] ، حتّى اگر [به آمدنِ] چهار دست و پا يا سينه خيز باشد» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :جفاى تمام است و كفر و نفاق است كه كسى [صداى ]مُنادى خدا را بشنود كه بانگ نماز سر مى دهد و به رستگارى فرا مى خواند ؛ امّا اجابتش نكند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در بدبختى و ناكامى مؤمن ، همين بس كه صداى مؤذّن را بشنود كه به نماز فرا مى خواند ؛ ولى اجابتش نكند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اگر سُرب مذاب در گوش هاى فرزند آدم بريزى ، برايش بهتر از آن است كه اذان را بشنود و اجابتش نكند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس دعوتگر خدا را اجابت نكند ، او را از اسلام ، نصيبى نيست ، و هر كس اجابت كند ، بهشت ، مشتاق اوست .

.

ص: 464

عنه صلى الله عليه و آله :مَن سَمِعَ النِّداءَ فَلَم يَأتِهِ فَلا صَلاةَ لَهُ ، إلّا مِن عُذرٍ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :إجابَةُ المُؤَذِّنِ يَزيدُ فِي الرِّزقِ . (2)

عنه عليه السلام :لا صَلاةَ لِجارِ المَسجِدِ لا يُجيبُ إلَى الصَّلاةِ إذا سَمِعَ النِّداءَ . (3)

و _ عَدَمُ خُروجِ مَن سَمِعَ النِّداءَ مِنَ المَسجِدِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن سَمِعَ النِّداءَ فِي المَسجِدِ فَخَرَجَ مِن غَيرِ عِلَّةٍ فَهُوَ مُنافِقٌ ، إلّا أن يُريدَ الرُّجوعَ إلَيهِ . (4)

6 / 4أدَبُ بِناءِ المِئذَنَةِالإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام :إنَّ عَلِيّا عليه السلام مَرَّ عَلى مَنارَةٍ طَويلَةٍ فَأَمَرَ بِهَدمِها ، ثُمَّ قالَ : لا تُرفَعُ المَنارَةُ إلّا مَعَ سَطحِ المَسجِدِ (5) . (6)

.


1- .. سنن ابن ماجة: ج 1 ص 260 ح 793 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 373 ح 895 ، السنن الكبرى: ج 3 ص 80 ح 4940 ، المعجم الكبير: ج 11 ص 353 ح 12266 وفيهما «فلم يجب » بدل «فلم يأته» وكلّها عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 7 ص 583 ح 20360 ؛ دعائم الإسلام : ج 1 ص 148 عن الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام نحوه .
2- .. الخصال : ص 505 ح 2 عن سعيد بن علاقة ، جامع الأخبار : ص 344 ح 953 ، روضة الواعظين: ص 499 ، مشكاة الأنوار: ص 230 ح 645 ، بحار الأنوار: ج 76 ص 314 ح 1 .
3- .. مسند زيد : ص 113 عن الإمام زين العابدين عن أبيه عليهماالسلام ؛ السنن الكبرى : ج 3 ص 81 ح 4943 عن أبي حيّان عن أبيه نحوه .
4- .. تهذيب الأحكام : ج3 ص262 ح740 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، الأمالي للصدوق:ص591 ح820 عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار: ج 83 ص 372 ح 34 ؛ سنن الدارمي: ج 1 ص 125 ح 452 ، السنن الكبرى: ج 3 ص 80 ح 4939 ، المصنّف لعبد الرزّاق: ج 1 ص 508 ح 1946 كلّها عن سعيد بن المسيّب نحوه .
5- .. قال صاحب الدعائم في ذيل الحديث : وهذا _ واللّه أعلم _ فيالمئذنة إذا كانت تكشف دور الناس ويرى منها ما فيها من رقي إليها ، فهذا ضرر للناس وكشف لِحُرَمِهِم ولا يجوز ذلك .
6- .. تهذيب الأحكام : ج 3 ص 256 ح 710 عن السكوني ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 239 ح 722 ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 147 نحوه وكلاهما من دون إسنادٍ إلى الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار: ج 84 ص 162 ح 67 .

ص: 465

و - خارج نشدن از مسجد ، پس از شنيدن اذان
6 / 4 آداب ساختن مناره

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس بانگ [اذان] را بشنود و آن را اجابت نكند ، نمازش نماز نيست ، مگر آن كه عذرى داشته باشد.

امام على عليه السلام :پاسخ گفتن به [نداى] مؤذّن ، روزى را زياد مى كند.

امام على عليه السلام :كسى كه همسايه مسجد باشد و بانگ [اذان] را بشنود و نماز را اجابت نكند ، نمازش نماز نيست.

و _ خارج نشدن از مسجد ، پس از شنيدن اذانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس در مسجد باشد و اذان را بشنود ، ولى بدون هيچ عذرى خارج شود ، منافق است ، مگر آن كه بخواهد به مسجد برگردد.

6 / 4آداب ساختن منارهامام صادق_ به نقل از پدرانش عليهم السلام _ :على عليه السلام از كنار مِناره (مِأذنه) بلندى گذشت . دستور داد كه آن را خراب كنند . سپس فرمود : «مناره را از بام مسجد نبايد بالاتر بُرد» . (1)

.


1- .صاحب الدعائم در ذيل اين حديث مى گويد : اين _ و خدا بهتر مى داند _ در باره مأذنه اى است كه مُشرف به خانه هاى مردم باشد و اگر كسى از آن بالا رود ، داخل خانه هاى آنها را مى بيند . اين ، زيان رساندن به مردم و ديده شدن محارم آنهاست و چنين چيزى جايز نيست (دعائم الإسلام : ج 1 ص 147) .

ص: 466

تهذيب الأحكام عن عليّ بن جعفر :سَأَلتُ أبَا الحَسَنِ عليه السلام عَنِ الأَذانِ فِي المَنارَةِ ، أسُنَّةٌ هُوَ ؟ فَقالَ : إنَّما كانَ يُؤَذَّنُ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فِي الأَرضِ ولَم تَكُن يَومَئِذٍ مَنارَةٌ . (1)

قال السيّدُ الإمام ضياءُ الدّين حجّةُ الإسلام أبوالغَيبة عن داود بن قاسم الجعفري :كُنتُ عِندَ أبي مُحَمَّدٍ عليه السلام فَقالَ : إذا قامَ القائِمُ عليه السلام يَهدِمُ المَنارَ وَالمَقاصيرَ (2) الَّتي فِي المَساجِدِ . (3) .


1- .. تهذيب الأحكام : ج 2 ص 284 ح 1134 ، مسائل عليّ بن جعفر: ص 233 ح 542 .
2- .. المقاصير : جمع مقصورة ؛ وهي الحجرة من الدار تُجعل لحفاظة شخص ما ، وأوّل من عملها معاوية (راجع : الأوائل لأبي هلال : ج 1 ص 335) .
3- .. الغيبة للطوسي : ص 206 ح 175 ، الخرائج والجرائح: ج 1 ص 453 ح 39 ، كشف الغمّة: ج 3 ص 208 وفيهما «أمر بهدم المنار» بدل «يهدم المنار» ، بحار الأنوار: ج 83 ص 376 ح 44 .

ص: 467

1.تهذيب الأحكام_ به نقل از على بن جعفر _ :از ابو الحسن عليه السلام (1) در باره اذان گفتن بر مناره پرسيدم كه : آيا اين ، سنّت است؟

فرمود : «براى پيامبر صلى الله عليه و آله در روى زمين ، اذان گفته مى شد و آن روزها مناره اى وجود نداشت» .2.الغيبة، طوسى_ به نقل از داوود بن قاسم جعفرى _ :نزد امام عسكرى عليه السلام بودم . فرمود : «هر گاه قائم عليه السلام ظهور كند ، مناره ها و مقصوره هاى (2) مساجد را از بين مى برد» . .


1- .مقصود ، امام كاظم يا امام رضا عليهماالسلام است .
2- .مقصوره ، اتاقكى است كه براى محافظت از يك شخص ، ساخته مى شود . اوّلين كسى كه در مسجد ، مقصوره ساخت ، معاويه بود (ر . ك : الأوائل ، عسكرى : ج 1 ص 325) .

ص: 468

الفصل السابع : مؤذّنو رسول اللّه7 / 1سَيِّدُ المُؤَذِّنينَ6.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :نِعمَ المَرءُ بِلالٌ ، هُوَ سَيِّدُ المُؤَذِّنينَ ولا يَتبَعُهُ إلّا مُؤَذِّنٌ . (1)7.عنه صلى الله عليه و آله :يُحشَرُ هذَا البِلالُ (2) عَلى ناقَةٍ مِن نوقِ الجَنَّةِ ، يُؤَذِّنُ : «أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وأشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ» ، فَإِذا نادى كُسِيَ حُلَّةً مِن حُلَلِ الجَنَّةِ . (3)8.عنه صلى الله عليه و آله :يَبعَثُ اللّهُ . . . بِلالاً عَلى ناقَةٍ فَيُنادي بِالأَذانِ ، ونُشاهِدُهُ حَقّا حَقّا ، حَتّى إذا بَلَغَ : «أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ» شَهِدَ بِها جَميعُ الخَلائِقِ مِنَ المُؤمِنينَ الأَوَّلينَ

وَالآخِرينَ ، فَقُبِلَت مِمَّن قُبِلَت مِنهُ . (4) .


1- .. المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 322 ح 5244 ، المعجم الكبير : ج 5 ص 209 ح 5119 ، الفردوس : ج4 ص 252 ح 6745 وفيهما «مؤمن» بدل «مؤذّن» ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 1 ص 255 ح 10 وفيه «يوم القيامة» بدل «ولا يتبعه إلّا مؤذّن» ، حلية الأولياء : ج 1 ص 147 الرقم 24 وليس فيه ذيله وكلّها عن زيد بن أرقم ، كنز العمّال : ج 11 ص 654 ح 33165 .
2- .. هكذا في المصدر ، وفي بحار الأنوار : «بلال» بدل «هذا البلال» .
3- .. مستطرفات السرائر : ص 94 ح 6 عن عبداللّه بن ميمون عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 84 ص 116 ح 11 وراجع : تاريخ دمشق : ج 10 ص 459 ح 2653 و تاريخ أصبهان : ج 2 ص 167 الرقم 1369 وتنبيه الغافلين : ص 286 ح 394 .
4- .. تاريخ دمشق : ج 10 ص 458 ح 2652 عن أبي هريرة .

ص: 469

فصل هفتم : اذان گوهاى پيامبر خداصلى الله عليه وآله
7 / 1 سَرور اذان گويان

فصل هفتم : اذان گوهاى پيامبر خدا7 / 1سَرور اذان گويان12.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نيكو مردى است بلال! او سَرور مؤذّنان است و دنباله روانش [در قيامت] ، همه ، مؤذّن اند.13.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اين بلال ، در حالى محشور مى شود كه بر شترى از شترهاى بهشت ، سوار است و بانگ مى زند : «أشهد أن لا إله إلّا اللّه و أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه » ، و چون اين بانگ را سر دهد ، جامه اى از جامه هاى بهشت بر او پوشانده مى شود.14.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، ... بلال را سوار بر يك شتر بر مى انگيزد . پس اذان مى گويد و ما او را به راستى و درستى مشاهده مى كنيم . و چون به جمله «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه » برسد ، همه خلايق ، از اوّلين و آخرينِ مؤمنان ، به آن شهادت مى دهند و از هر كه بايد پذيرفته شود ، پذيرفته مى شود.

.

ص: 470

15.عنه صلى الله عليه و آله :يُحشَرُ المُؤَذِّنونَ يَومَ القِيامَةِ عَلى نوقٍ مِن نوقِ الجَنَّةِ ، مُقَدَّمُهُم بِلالٌ ، رافِعي أصواتِهِم بِالأَذانِ ، يَنظُرُ إلَيهِمُ الجَمعُ فَيُقالُ : مَن هؤُلاءِ ؟ فَيُقالُ : مُؤَذِّنو اُمَّةِ مُحَمَّدٍ ، يَخافُ النّاسُ ولا يَخافونَ ، ويَحزَنُ النّاسُ ولا يَحزَنونَ . (1)16.عنه صلى الله عليه و آله :يُحشَرُ الأَنبِياءُ يَومَ القِيامَةِ عَلَى الدَّوابِّ لِيُوافوا مِن قُبورِهِمُ المَحشَرَ ، ويُبعَثُ صالِحٌ عليه السلام عَلى ناقَتِهِ ، ويُبعَثُ ابنايَ الحَسَنُ وَالحُسَينُ عَلى ناقَتِيَ العَضباءِ ، واُبعَثُ عَلَى البُراقِ ؛ خَطوُها عِندَ أقصى طَرفِها ، ويُبعَثُ بِلالٌ عَلى ناقَةٍ مِن نوقِ الجَنَّةِ فَيُنادي بِالأَذانِ مَحضا ، وبِالشَّهادَةِ حَقّا حَقّا ، حَتّى إذا قالَ : «أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ» شَهِدَ لَهُ المُؤمِنونَ مِنَ الأَوَّلينَ وَالآخِرينَ ، فَقُبِلَت مِمَّن قُبِلَت ، ورُدَّت عَلى مَن رُدَّت . (2)17.عنه صلى الله عليه و آله :إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ كُنتُ أوَّلَ مَن تَنشَقُّ الأَرضُ عَنّي ولا فَخرَ ، ويَتبَعُني بِلالٌ المُؤَذِّنُ ويَتبَعُهُ سائِرُ المُؤَذِّنينَ وهُوَ واضِعٌ يَدَهُ في اُذُنِهِ وهُوَ يُنادي : «أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وأنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ ، أرسَلَهُ بِالهُدى ودينِ الحَقِّ لِيُظهِرَهُ عَلَى الدّينِ كُلِّهِ ولَو كَرِهَ المُشرِكونَ» وسائِرُ المُؤَذِّنينَ يُنادونَ مَعَهُ ، حَتّى نَأتِيَ أبوابَ الجَنَّةِ . (3)18.تهذيب الأحكام عن سليمان بن جعفر عن أبيه :دَخَلَ رَجُلٌ مِن أهلِ الشّامِ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام فَقالَ لَهُ : إنَّ أوَّلَ مَن سَبَقَ إلَى الجَنَّةِ بِلالٌ . قالَ : ولِمَ ؟ قالَ : لِأَنَّهُ أوَّلُ

مَن أذَّنَ . (4) .


1- .. تاريخ بغداد: ج 13 ص 38 الرقم 6995 ، تاريخ دمشق : ج 10 ص 461 ح 2661 كلاهما عن أنس ، كنز العمّال: ج 7 ص 690 ح 20940 .
2- .. المعجم الصغير : ج 2 ص 126 ، تاريخ دمشق : ج 10 ص 458 ح 2652 ، ربيع الأبرار : ج 2 ص 114 كلاهما نحوه وكلّها عن أبي هريرة وراجع : كنز العمّال : ج 14 ص 431 ح 39179 نقلاً عن ابن زنجويه .
3- .. كنز العمّال: ج 11 ص 432 ح 32031 نقلاً عن العقيلي وابن عساكر عن أنس .
4- .. تهذيب الأحكام : ج 2 ص 284 ح 1133 ، بحار الأنوار: ج 22 ص 142 ح 128 .

ص: 471

19.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :روز قيامت ، مؤذّنان ، سوار بر شترى از شترهاى بهشت محشور مى شوند ؛ جلودارشان بلال است و صداهايشان به اذان بلند است و همگان به آنان مى نگرند .

پس گفته مى شود : اينان كيستند؟

جواب داده مى شود : مؤذّنان امّت محمّد.

[آن روز ،] مردم در بيم به سر مى برند ؛ امّا آنان بيمى ندارند ، و مردم ، اندوهناك اند ؛ ولى آنان اندوهى ندارند .20.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در روز قيامت ، پيامبران ، سوار بر چارپايان ، محشور مى شوند تا از قبرهايشان به محشر بيايند . صالح عليه السلام بر ناقه اش برانگيخته مى شود ، فرزندانم (حسن و حسين) بر شتر من ، عَضبا، برانگيخته مى شوند و من ، سوار بر بُراق برانگيخته مى شوم كه گامَش تا دورترين نقطه نگاهش است . و بلال ، سوار بر شترى از شترهاى بهشت برانگيخته مى شود و بانگ ناب اذان را سر مى دهد و از روى راستى و درستى ، شهادت مى دهد و چون بگويد : «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه » ، همه اهل ايمان ، از اوّلين و آخرين آنها ، همصدا با او گواهى مى دهند . پس ، از هر كه بايد پذيرفته شود ، پذيرفته مى شود و از هر كه نبايد پذيرفته شود ، پذيرفته نمى شود.21.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چون روز رستاخيز شود ، من _ خودستايى نباشد _ نخستين كسى هستم كه زمين بر او شكافته مى شود . به دنبال من ، بلالِ مؤذّن و در پىِ او ، ديگر مؤمنان ، از گورهايشان بيرون مى آيند و بلال ، در حالى كه دستش را در گوشش نهاده است ، بانگ بر مى آورد كه : «گواهى مى دهم كه هيچ معبودى جز خداى يكتا نيست و محمّد، فرستاده خداست . او را با هدايت و دينِ درست فرستاد تا آن را بر هر دينى ، پيروز گرداند ، هر چند مشركان ، خوش نداشته باشند» ، و ديگر مؤذّنان ، با او همصدا مى شوند ، تا اين كه به دروازه هاى بهشت مى رسيم.22.تهذيب الأحكام_ به نقل از سليمان بن جعفر ، از پدرش _ :مردى شامى بر امام صادق عليه السلام وارد شد. [امام عليه السلام ] به او فرمود : «نخستين كسى كه به بهشت مى رسد ، بلال است» .

مرد شامى گفت : چرا؟

فرمود : «چون او نخستين كسى است كه اذان گفت» . .

ص: 472

23.سنن النسائي عن السائب بن يزيد :كانَ بِلالٌ يُؤَذِّنُ إذا جَلَسَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلَى المِنبَرِ يَومَ الجُمُعَةِ ، فَإِذا نَزَلَ أقامَ . (1)24.سنن الترمذي عن عون بن أبي جُحَيفة عن أبيه :رَأَيتُ بِلالاً يُؤَذِّنُ ويَدورُ ، ويُتبِعُ فاهُ هاهُنا وهاهُنا ، وإصبَعاهُ في اُذُنَيهِ ، ورَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله في قُبَّةٍ لَهُ حَمراءَ _ أراهُ قالَ : مِن أدَمٍ (2) _ فَخَرَجَ بِلالٌ بَينَ يَدَيهِ بِالعَنَزَةِ (3) فَرَكَزَها بِالبَطحاءِ ، فَصَلّى إلَيها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَمُرُّ بَينَ يَدَيهِ الكَلبُ وَالحِمارُ ، وعَلَيهِ حُلَّةٌ حَمراءُ ، كَأَنّي أنظُرُإلى بَريقِ ساقَيهِ . (4)25.الطبقات الكبرى عن ابن أبي مُليكة أو غيره :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله أمَرَ بِلالاً أن يُؤَذِّنَ يَومَ الفَتحِ عَلى ظَهرِ الكَعبَةِ ، فَأَذَّنَ عَلى ظَهرِها وَالحارِثُ بنُ هِشامٍ وصَفوانُ بنُ اُمَيَّةَ قاعِدانِ ، فَقالَ أحَدُهُما لِلآخَرِ : اُنظُر إلى هذَا الحَبَشِيِّ ! فَقالَ الآخَرُ : إن يَكرَههُ اللّهُ يُغَيِّرهُ . (5)26.الخرائج والجرائح :دَخَلَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله مَكَّةَ ، وكانَ وَقتُ الظُّهرِ ، فَأَمَرَ بِلالاً فَصَعِدَ عَلى ظَهرِ الكَعبَةِ فَأَذَّنَ ، فَما بَقِيَ صَنَمٌ بِمَكَّةَ إلّا سَقَطَ عَلى وَجهِهِ ، فَلَمّا سَمِعَ وُجوهُ

قُرَيشٍ الأَذانَ قالَ بَعضُهُم في نَفسِهِ : الدُّخولُ في بَطنِ الأَرضِ خَيرٌ مِن سَماعِ هذا ، وقالَ آخَرُ : الحَمدُ للّهِِ الَّذي لَم يُعِش والِدي إلى هذَا اليَومِ .

فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا فُلانُ قَد قُلتَ في نَفسِكَ كَذا ، ويا فُلانُ قُلتَ في نَفسِكَ كَذا . فَقالَ أبوسُفيانَ : أنتَ تَعلَمُ أنّي لَم أقُل شَيئاً . قالَ صلى الله عليه و آله : اللّهُمَّ اهدِ قَومي فَإِنَّهُم لا يَعلَمونَ (6) . (7) .


1- .. سنن النسائي : ج 3 ص 101 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 332 ح 15716 ، اُسد الغابة : ج 2 ص 402 الرقم 1926 ، كنز العمّال : ج 8 ص 364 ح 23282 نقلاً عن أبي الشيخ ؛ مجمع البيان : ج 10 ص 434 نحوه ، بحار الأنوار : ج 89 ص 150 .
2- .. أدَم واُدُم : جمع الأديم ؛ وهو الجِلد المدبوغ (المصباح المنير : ص 9 «أدم») .
3- .. العَنَزَة : عَصا أقصر من الرمح ، ولها زجٌّ [ أي حديدة] من أسفلها (المصباح المنير : ص 432 «عنز») .
4- .. سنن الترمذي : ج 1 ص 375 ح 197 ، المستدرك على الصحيحين: ج 1 ص 318 ح 725 ، مسند ابن حنبل: ج 6 ص 457 ح 18784 ، السنن الكبرى: ج 3 ص 223 ح 5497 ، المصنّف لعبد الرزّاق : ج 1 ص 467 ح 1806 والثلاثة الأخيرة نحوه ، كنز العمّال: ج 8 ص 209 ح 22583 .
5- .. الطبقات الكبرى : ج 3 ص 234 وراجع : مجمع البيان: ج 9 ص 203 .
6- .. في المصدر : «يعملون» ، وهو تصحيف .
7- .. الخرائج والجرائح : ج 1 ص 163 ح 252 ، بحار الأنوار: ج 21 ص 119 ح 17 .

ص: 473

27.سنن النسائى_ به نقل از سائب بن يزيد _ :روز جمعه ، هر گاه پيامبر خدا بر منبر مى نشست ، بلالْ اذان مى گفت و چون از منبر فرود مى آمد ، اقامه مى گفت.28.سنن الترمذى_ به نقل از عون بن ابى جُحَيفه _ :پدرم گفت : بلال را ديدم كه اذان مى گويد و مى چرخد و دهانش را اين طرف و آن طرف مى كند و دو انگشتش را در گوش هايش قرار داده است ، و پيامبر خدا در خيمه سرخ رنگش بود . فكر مى كنم كه گفت : خيمه چرمى .

پس بلال با چوب دستى اى با نوك فلزى بيرون آمد و آن را در شن ها فرو برد و پيامبر خدا به طرف آن ، نماز خواند ، در حالى كه از برابر او سگ و الاغ عبور مى كردند . پيامبر صلى الله عليه و آله جامه اى قرمز به تن داشت ، به طورى كه انگار درخشندگى ساق هاى پايش را مى ديدم.29.الطبقات الكبرى_ به نقل از ابن ابى مُليكه يا ديگرى _ :در روز فتح مكّه ، پيامبر خدا به بلال فرمود كه بر بام كعبه اذان بگويد . او بر بام كعبه رفت و اذان گفت . حارث بن هشام و صفوان بن اميّه نشسته بودند . يكى از آن دو به ديگرى گفت : اين حبشى را ببين! ديگرى گفت : اگر خدا [از اين وضع ]خوشش نيايد ، تغييرش مى دهد.30.الخرائج و الجرائح :پيامبر صلى الله عليه و آله وارد مكّه شد و هنگام ظهر بود . به بلال دستور [اذان گفتن ]داد . او بر بام كعبه رفت و اذان گفت . پس هر بتى كه در مكّه بود ، به رو در افتاد .

چون سران قريش صداى اذان را شنيدند ، يكى از آنان با خودش گفت : فرو رفتن در دل زمين ، بهتر از شنيدن اين بانگ است!

ديگرى گفت : خدا را شكر كه پدرم را تا امروز ، زنده نگه نداشت!

پيامبر خدا فرمود : «فلانى! تو در دلت چنين گفتى ، و [تو] اى فلانى! در دلت چنان گفتى» .

ابو سفيان گفت : تو مى دانى كه من چيزى نگفتم .

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «بار خدايا! قوم مرا هدايت كن كه آنان نادان اند» . .

ص: 474

31.الإمام الصادق عليه السلام :دَخَلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مَكَّةَ بِغَيرِ إحرامٍ وعَلَيهِمُ السِّلاحُ ، ودَخَلَ البَيتَ ، لَم يَدخُلهُ في حَجٍّ ولا عُمرَةٍ ، ودَخَلَ وَقتُ الظُّهرِ ، فَأَمَرَ بِلالاً فَصَعِدَ عَلَى الكَعبَةِ وأذَّنَ .

فَقالَ عِكرِمَةُ : وَاللّهِ إن كُنتُ لَأَكرَهُ أن أسمَعَ صَوتَ ابنِ رَباحٍ يَنهَقُ (1) عَلَى الكَعبَةِ !

وقالَ خالِدُ بنُ أسيدٍ : الحَمدُ للّهِِ الَّذي أكرَمَ أبا عَتّابٍ مِن هذَا اليَومِ مِن أن يَرى ابنَ رَباحٍ قائِما عَلَى الكَعبَةِ !

قالَ سُهَيلٌ : هِيَ كَعبَةُ اللّهِ وهُوَ يَرى ، ولَو شاءَ لَغَيَّرَ _ وكانَ أقصَدَهُم (2) _ .

وقالَ أبو سُفيانَ : أمّا أنَا فَلا أقولُ شَيئا ، وَاللّهِ لَو نَطَقتُ لَظَنَنتُ أنَّ هذِهِ الجُدُرَ تُخبِرُ بِهِ مُحَمَّدا !

وبَعَثَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ وآلِهِ إلَيهِم فَأَخبَرَهُم بِما قالوا ، فَقالَ عَتّابٌ : قَد وَاللّهِ قُلنا يا رَسولَ اللّهِ ذلِكَ فَنَستَغفِرُ اللّهَ ونَتوبُ إلَيهِ . فَأَسلَمَ وحَسُنَ إسلامُهُ ، ووَلّاهُ رَسولُ

اللّهِ صلى الله عليه و آله مَكَّةَ . (3) .


1- .. النَّهيق : صوت الحمار (لسان العرب : ج 10 ص 361 «نهق») .
2- .. القَصْد في الشيء : خلاف الإفراط ، واقتصد فلان في أمره : أي استقام (لسان العرب : ج 3 ص 354 «قصد») .
3- .. إعلام الورى : ج 1 ص 226 عن بشير النبّال ، الخرائج والجرائح: ج 1 ص 97 ح 158 عن أبي بصير ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 1 ص 209 عن بشير بن النبّال من دون إسنادٍ إلى الإمام الصادق عليه السلام وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 21 ص 132 ح 22 .

ص: 475

32.امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا ، در حالى وارد مكّه شد كه احرام نداشت و مسلمانان مسلّح بودند . او به كعبه وارد شد ؛ امّا در حج و يا عمره نبود . او هنگام ظهر وارد شد . پس به بلال دستور [اذان گفتن] داد و او بر بام كعبه رفت و اذان گفت.

عكرمه گفت : به خدا سوگند ، خوش نداشتم صداى پسر رَباح را بشنوم كه بر بام كعبه عر عر مى كند!

خالد بن اَسيد گفت : خدا را شكر كه در حقّ ابو عَتّاب ، لطف كرد و نگذاشت كه اين روز را درك كند و ببيند كه پسر رَباح ، بر بام كعبه ايستاده است!

سهيل _ كه از بقيّه معتدل تر بود _ گفت : اين ، كعبه خداست و او خود ، مى بيند و اگر بخواهد ، وضع را تغيير مى دهد.

ابو سفيان گفت : من ، چيزى نمى گويم . به خدا سوگند ، اگر سخنى بگويم ، خيال مى كنم كه اين ديوارها آن را به گوش محمّد مى رسانند!

پيامبر _ كه درودهاى خدا بر او و خاندانش باد _ شخصى را نزد آنان فرستاد و به آنان خبر داد كه چه گفته اند.

عَتّاب گفت : به خدا سوگند _ اى پيامبر خدا _ ما اين سخن ها را گفته ايم و از خدا آمرزش مى طلبيم و به درگاهش توبه مى بريم . آن گاه اسلام آورد و نيكو مسلمانى

شد و پيامبر خدا ، او را بر مكّه گماشت. .

ص: 476

33.السيرة النبويّة لابن هشام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله دَخَلَ الكَعبَةَ عامَ الفَتحِ ومَعَهُ بِلالٌ ، فَأَمَرَهُ أن يُؤَذِّنَ ، وأبو سُفيانَ بنُ حَربٍ وعَتّابُ بنُ أسيدٍ وَالحارِثُ بنُ هِشامٍ جُلوسٌ بِفِناءِ الكَعبَةِ ، فَقالَ عَتّابُ بنُ أسيدٍ :

لَقَد أكرَمَ اللّهُ أسيدا ألّا يَكونَ سَمِعَ هذا ، فَيَسمَعُ مِنهُ ما يَغيظُهُ !

فَقالَ الحارِثُ بنُ هِشامٍ : أمَا وَاللّهِ لَو أعلَمُ أنَّهُ مُحِقٌّ لَاتَّبَعتُهُ .

فَقالَ أبو سُفيانَ : لا أقولُ شَيئاً ، لَو تَكَلَّمتُ لَأَخبَرَت عَنّي هذِهِ الحَصى .

فَخَرَجَ عَلَيهِمُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ : قَد عَلِمتُ الَّذي قُلتُم ، ثُمَ ذَكَرَ ذلِكَ لَهُم ، فَقالَ الحارِثُ وعَتّابٌ : نَشهَدُ أنَّكَ رَسولُ اللّهِ ، وَاللّهِ مَا اطَّلَعَ عَلى هذا أحَدٌ كانَ مَعَنا فَنَقولَ : أخبَرَكَ . (1)34.الطبقات الكبرى عن محمّد بن إبراهيم بن الحارث التيميّ :لَمّا تُوُفِّيَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أذَّنَ بِلالٌ ورَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَم يُقبَر ، فَكانَ إذا قالَ : «أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ» انتَحَبَ النّاسُ فِي المَسجِدِ .

قالَ : فَلَمّا دُفِنَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ لَهُ أبو بَكرٍ : أذِّن .

فَقالَ : إن كنتَ إنَّما أعتَقتَني لِأَن أكونَ مَعَكَ فَسَبيلُ ذلِكَ ، وإن كُنتَ أعتَقتَني للّهِِ فَخَلِّني ومَن أعتَقتَني لَهُ .

فَقالَ : ما أعتَقتُكَ إلّا للّهِِ . قالَ : فَإِنّي لا اُؤَذِّنُ لِأَحَدٍ بَعدَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله .

قالَ : فَذاكَ إلَيكَ .

قالَ : فَأَقامَ حَتّى خَرَجَت بُعوثُ الشّامِ فَسارَ مَعَهُم حَتَّى انتَهى إلَيها . (2) .


1- .. السيرة النبويّة لابن هشام : ج 4 ص 56 ، البداية والنهاية : ج 4 ص 303 .
2- .. الطبقات الكبرى : ج 3 ص 236 ، تاريخ دمشق : ج 10 ص 470 ، كنز العمّال : ج 13 ص 305 ح 36873 .

ص: 477

35.السيرة النبويّة ، ابن هشام :در سال فتح [مكّه] ، پيامبر خدا وارد كعبه شد و بلال نيز با ايشان بود . پس به بلال دستور داد كه اذان بگويد . ابو سفيان بن حَرب ، عَتّاب بن اَسيد و حارث بن هشام در درگاه كعبه نشسته بودند .

عتّاب بن اَسيد گفت : خدا در حقّ اَسيد ، لطف كرد كه اين صدا را نشنود ؛ زيرا از شنيدن آن به خشم مى آمد .

حارث بن هشام گفت : به خدا سوگند ، اگر مى دانستم كه او بر حق است ، از او پيروى مى كردم.

ابو سفيان گفت : من چيزى نمى گويم . اگر سخنى بگويم ، اين ريگ ها خبر مى برند .

پيامبر صلى الله عليه و آله بيرون آمد و به آنان فرمود : «دانستم كه چه گفتيد» . سپس سخنانشان را برايشان بازگو كرد .

حارث و عتّاب گفتند : گواهى مى دهيم كه تو پيامبر خدا هستى . به خدا سوگند ، هيچ كس با ما نبود كه از سخنان ما مطّلع شود تا بگوييم كه او به تو خبر داده است.36.الطبقات الكبرى_ به نقل از محمّد بن ابراهيم بن حارث تيمى _ :چون پيامبر خدا وفات يافت و هنوز به خاك سپرده نشده بود ، بلال ، اذان گفت . به جمله «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه » كه رسيد ، جمعيّت در مسجد ، فرياد شيون سر دادند.

چون پيامبر خدا به خاك سپرده شد ، ابو بكر به بلال گفت : اذان بگو.

بلال گفت : اگر مرا آزاد كردى كه با تو باشم ، راه باز است [و مى توانى دوباره مرا برده خود كنى] ؛ ولى اگر مرا به خاطر خدا آزاد كردى ، پس مرا با همان كسى كه به خاطرش آزادم كردى ، تنها بگذار.

ابو بكر گفت : من تو را جز به خاطر خدا آزاد نكردم.

بلال گفت : پس ، بعد از پيامبر خدا ، براى هيچ كس اذان نمى گويم.

ابو بكر گفت : اختيار با توست.

بلال [در مكّه] ماند تا آن كه لشكريان به سوى شام ، خارج شدند . بلال نيز با آنان همراه شد و به شام رفت. .

ص: 478

37.كتاب من لا يحضره الفقيه :رُوِيَ أنَّهُ لَمّا قُبِضَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله امتَنَعَ بِلالٌ مِنَ الأَذانِ وقالَ : لا اُؤَذِّنُ لِأَحَدٍ بَعدَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله .

وإنَّ فاطِمَةَ عليهاالسلام قالَت ذاتَ يَومٍ : إنّي أشتَهي أن أسمَعَ صَوتَ مُؤَذِّنِ أبي صلى الله عليه و آله بِالأَذانِ . فَبَلَغَ ذلِكَ بِلالاً فَأَخَذَ فِي الأَذانِ ، فَلَمّا قالَ : «اللّهُ أكبَرُ ، اللّهُ أكبَرُ» ذَكَرَت أباها صلى الله عليه و آله وأيّامَهُ فَلَم تَتَمالَك مِنَ البُكاءِ ، فَلَمّا بَلَغَ إلى قَولِهِ : «أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ» شَهَقَت فاطِمَةُ عليهاالسلام شَهقَةً وسَقَطَت لِوَجهِها وغُشِيَ عَلَيها .

فَقالَ النّاسُ لِبِلالٍ : أمسِك يا بِلالُ ، فَقَد فارَقَتِ ابنَةُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله الدُّنيا . وظَنّوا أنَّها قَد ماتَت ، فَقَطَعَ أذانَهُ ولَم يُتِمَّهُ .

فَأَفاقَت فاطِمَةُ عليهاالسلام وسَأَلَته أن يُتِمَّ الأَذانَ ، فَلَم يَفعَل ، وقالَ لَها : يا سَيِّدَةَ النِّسوانِ ، إنّي أخشى عَلَيكِ مِمّا تُنزِلينَهُ بِنَفسِكِ إذا سَمِعتِ صَوتي بِالأَذانِ . فَأَعفَتهُ عَن ذلِكَ . (1)7 / 2ما رُوِيَ في عَدَدِ مُؤَذِّني رَسولِ اللّه صلّي الله عليه و آلهِأ _ كانَ لَهُ مُؤَذِّنٌ واحِدٌ41.مجمع البيان عن السائب بن زيد :كانَ لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُؤَذِّنٌ واحِدٌ ؛ بِلالٌ ، فَكانَ إذا جَلَسَ عَلَى المِنبَرِ أذَّنَ عَلى بابِ المَسجِدِ ، فَإِذا نَزَلَ أقامَ لِلصَّلاةِ .

ثُمَّ كانَ أبو بَكرٍ وعُمَرُ كَذلِكَ ، حَتّى إذا كانَ عُثمانُ وكَثُرَ النّاسُ وتَباعَدَتِ المَنازِلُ زادَ أذانا ، فَأَمَرَ بِالتَّأذينِ الأَوَّلِ عَلى سَطحِ دارٍ لَهُ بِالسّوقِ ويُقالُ لَهُ : الزَّوراءُ ، وكانَ يُؤَذَّنُ لَهُ عَلَيها ، فَإِذا جَلَسَ عُثمانُ عَلَى المِنبَرِ أذَّنَ مُؤَذِّنُهُ ، فَإِذا نَزَلَ أقامَ لِلصَّلاةِ ، فَلَم يُعَب ذلِكَ عَلَيهِ . (2) .


1- .. كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 297 ح 907 ، بحار الأنوار: ج 43 ص 157 ح 7 .
2- .. مجمع البيان: ج 10 ص 434 ، بحار الأنوار: ج 89 ص 150 ؛ المعجم الكبير: ج 7 ص 145 ح 6642 نحوه .

ص: 479

7 / 2 گزارش هايى درباره شمار مؤذّنان پيامبر خداصلى الله عليه وآله
الف - پيامبرصلى الله عليه وآله ، يك مؤذّن داشته است

42.كتاب من لايحضره الفقيه :روايت شده است كه چون پيامبر صلى الله عليه و آله از دنيا رفت ، بلال از اذان گفتن خوددارى كرد و گفت : بعد از پيامبر خدا ، ديگر براى هيچ كس اذان نمى گويم.

روزى ، فاطمه عليهاالسلام فرمود : «دوست دارم كه صداى اذان مؤذّن پدرم را بشنوم» .

اين سخن به بلال رسيد . شروع به اذان گفتن كرد . همين كه گفت : «اللّه أكبر ، اللّه أكبر» ، فاطمه عليهاالسلام به ياد پدرش صلى الله عليه و آله و ايّام او افتاد و گريه اش گرفت . وقتى بلال به جمله «أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه » رسيد ، فاطمه عليهاالسلام فريادى زد و به رو در افتاد و از هوش رفت.

مردم به بلال گفتند : بس كن ، اى بلال! دختر پيامبر خدا از دنيا رفت . و خيال كردند كه فاطمه عليهاالسلام جان داده است . بلال ، اذانش را قطع كرد و تا آخر ادامه نداد.

فاطمه عليهاالسلام به هوش آمد و از بلال خواست كه اذان را تمام كند ؛ امّا بلال ، اين كار را نكرد و گفت : اى بانوى بانوان! مى ترسم كه اگر صداى اذانم را بشنوى ، دوباره اين بلا را به سر خود بياورى . پس فاطمه عليهاالسلام او را از ادامه دادن اذان ، معاف داشت.7 / 2گزارش هايى در باره شمار مؤذّنان پيامبر خداالف _ پيامبر صلى الله عليه و آله ، يك مؤذّن داشته است46.مجمع البيان_ به نقل از سائب بن زيد _ :پيامبر خدا ، يك مؤذّن داشت و آن هم بلال

بود . هر گاه پيامبر صلى الله عليه و آله بر منبر مى نشست ، بلال جلوى درِ مسجد اذان مى گفت و چون فرود مى آمد ، اقامه نماز را مى گفت.

در ايّام [حكومت] ابو بكر و عمر نيز به همين گونه عمل مى شد تا آن كه عثمان روى كار آمد . در زمان او جمعيّت ، زياد شد و شهر ، توسعه يافت . از اين رو، عثمان ، يك اذانْ اضافه كرد و دستور داد كه اذان اوّل را بر بام خانه اش (واقع در بازار موسوم به «الزَّوراء») بگويند ، و هر گاه عثمان بر منبر مى نشست ، مؤذّنش اذان [دوم ]را مى گفت و چون از منبر فرود مى آمد ، اقامه نماز را مى گفت و مردم ، اين كار را بر او خرده نگرفتند.

.

ص: 480

ب _ كانَ لَهُ مُؤَذِّنانِ48.اُسد الغابة عن ابن عمر :كانَ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله مُؤَذِّنانِ : أحَدُهُما بِلالٌ ، وَالآخَرُ عَبدُ العَزيزِ بنُ الأَصَمِّ . (1)49.مسند ابن حنبل عن عائشة :كانَ لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُؤَذِّنانِ : بِلالٌ وعَمرُو بنُ اُمِّ مَكتومٍ ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إذا أذَّنَ عَمرٌو فَكُلوا وَاشرَبوا ؛ فَإِنَّهُ رَجُلٌ ضَريرُ البَصَرِ ، وإذا أذَّنَ بِلالٌ فَارفَعوا أيدِيَكُم ؛ فَإِنَّ بِلالاً لا يُؤَذِّنُ حَتّى يُصبِحَ . (2)50.صحيح مسلم عن ابن عمر :كانَ لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُؤَذِّنانِ : بِلالٌ وابنُ اُمِّ مَكتومٍ الأَعمى ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنَّ بِلالاً يُؤَذِّنُ بِلَيلٍ فَكُلوا وَاشرَبوا حَتّى يُؤَذِّنَ ابنُ اُمِّ مَكتومٍ . قالَ : ولَم يَكُن بَينَهُما إلّا أن يَنزِلَ هذا ويَرقى هذا . (3) .


1- .. اُسد الغابة : ج 3 ص 499 الرقم 3416 ، الإصابة : ج 4 ص 313 الرقم 5255 .
2- .. م_سند ابن حنبل : ج 9 ص 553 ح 25578 وراجع : ص_حيح اب_ن خزيمة : ج 1 ص 212 ح 408 ومسن_د إسحاق بن راهويه : ج 3 ص 859 ح 1523.
3- .. صحيح مسلم: ج 2 ص 768 ح 38 ، سنن النسائي: ج 2 ص 10 ، سنن الدارمي: ج 1 ص 286 ح 1173 عن عائشة وكلاهما نحوه ، السنن ال_كبرى : ج 1 ص 630 ح 2014 ، ك_نز العمّال : ج 8 ص 527 ح 23988 ؛ عوالي اللآلي: ج 1 ص 143 ح 64 نحوه .

ص: 481

ب - پيامبرصلى الله عليه وآله ، دو مؤذّن داشته است

ب _ پيامبر صلى الله عليه و آله ، دو مؤذّن داشته است52.اُسد الغابة_ به نقل از ابن عمر _ :پيامبر صلى الله عليه و آله دو مؤذّن داشت : يكى بلال ، و ديگرى عبد العزيز بن اَصَم .53.مسند ابن حنبل_ به نقل از عايشه _ :پيامبر خدا ، دو مؤذّن داشت : بلال و عمرو بن اُمّ مكتوم . پيامبر خدا فرمود : «هر گاه عمرو اذان گفت ، بخوريد و بياشاميد ؛ چرا كه او مردى نابيناست ؛ امّا هر گاه بلال اذان گفت ، [از خوردن و آشاميدن ، ]دست بكشيد ؛ چرا كه بلال ، تا صبح نشود ، اذان نمى گويد» .54.صحيح مسلم_ به نقل از ابن عمر _ :پيامبر خدا ، دو مؤذّن داشت : بلال و ابن اُمّ مكتومِ نابينا . پيامبر خدا فرمود : «بلال ، شب هنگام [و صبح نشده ، ]اذان مى گويد . بنا بر اين ، بخوريد و بياشاميد ، تا آن كه ابن اُمّ مكتوم اذان بگويد» . فاصله ميان [اذان ]آن دو ، بيشتر از پايين آمدن اين [از بام] و بالا رفتن آن يكى نبود.

.

ص: 482

55.كتاب من لا يحضره الفقيه :كانَ لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُؤَذِّنانِ : أحَدُهُما بِلالٌ وَالآخَرُ ابنُ اُمِّ مَكتومٍ ، وكانَ ابنُ اُمِّ مَكتومٍ أعمى ، وكانَ يُؤَذِّنُ قَبلَ الصُّبحِ ، وكانَ بِلالٌ يُؤَذِّنُ بَعدَ الصُّبحِ ، فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : إنَّ ابنَ اُمِّ مَكتومٍ يُؤَذِّنُ بِاللَّيلِ ، فَإِذا سَمِعتُم أذانَهُ فَكُلوا وَاشرَبوا حَتّى تَسمَعوا أذانَ بِلالٍ . فَغَيَّرَتِ العامَّهُ هذَا الحَديثَ عَن جِهَتِهِ وقالوا : إنَّهُ صلى الله عليه و آله قالَ : إنَّ بِلالاً يُؤَذِّنُ بِلَيلٍ ، فَإِذا سَمِعتُم أذانَهُ فَكُلوا وَاشرَبوا حَتّى تَسمَعوا أذانَ ابنِ اُمِّ مَكتومٍ ! (1)56.الإمام الصادق عليه السلام :كانَ بِلالٌ يُؤَذِّنُ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله وَابنُ اُمِّ مَكتومٍ _ وكانَ أعمى _ يُؤَذِّنُ بِلَيلٍ ويُؤَذِّنُ بِلالٌ حينَ يَطلُعَ الفَجرُ ، فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : إذا سَمِعتُم صَوتَ بِلالٍ فَدَعُوا الطَّعامَ وَالشَّرابَ فَقَد أصبَحتُم . (2)57.عنه عليه السلام :أذَّنَ ابنُ اُمِّ مَكتومٍ لِصَلاةِ الغَداةِ ، ومَرَّ رَجُلٌ بِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وهُوَ يَتَسَحَّرُ ، فَدَعاهُ أن يَأكُلَ مَعَهُ ، فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، قَد أذَّنَ المُؤَذِّنُ لِلفَجرِ ! فَقالَ : إنَّ هذَا ابنُ اُمِّ مَكتومٍ وهُوَ يُؤَذِّنُ بِلَيلٍ ، فَإِذا أذَّنَ بِلالٌ فَعِندَ ذلِكَ فَأَمسِك . (3)ج _ كانَ لَهُ ثَلاثَةُ مُؤَذِّنينَ59.الطبقات الكبرى عن عامر :كانَ لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ثَلاثَةُ مُؤَذِّنينَ : بِلالٌ وأبو مَحذورَةَ وعَمرُو بنُ اُمِّ مَكتومٍ ، فَإِذا غابَ بِلالٌ أذَّنَ أبو مَحذورَةَ ، وإذا غابَ أبو مَحذورَةَ أذَّنَ عَمرُو بنُ اُمِّ مَكتومٍ . (4) .


1- .. كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 297 ح 905 و 906 ، بحار الأنوار : ج 83 ص 111 ح 12 .
2- .. الكافي : ج 4 ص 98 ح 3 ، تهذيب الأحكام: ج 4 ص 184 ح 513 وليس فيه «وابن اُمّ مكتوم _ وكان أعمى _ يؤذّن بليل» وكلاهما عن الحلبي ، بحار الأنوار: ج 22 ص 265 ح 7 .
3- .. الكافي : ج 4 ص 98 ح 1 عن زرارة ، بحار الأنوار: ج 83 ص 132 ح 98 .
4- .. الطبقات الكبرى : ج 3 ص 234 ، السنن الكبرى : ج 1 ص 630 ح 2016 ، صحيح ابن خزيمة : ج 1 ص 212 ح 408 كلاهما عن عائشة وليس فيهما ذيله من «فإذا غاب بلال ...» .

ص: 483

ج - پيامبرصلى الله عليه وآله ، سه مؤذّن داشته است

60.كتاب من لايحضره الفقيه :پيامبر خدا ، دو مؤذّن داشت : يكى بلال و ديگرى ابن اُمّ مكتوم . ابن اُمّ مكتوم ، نابينا بود و پيش از صبح ، اذان مى گفت ؛ امّا بلال ، صبح كه مى شد ، اذان مى گفت . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «ابن اُمّ مكتوم ، شب هنگام ، اذان مى گويد . بنا بر اين، هر گاه اذان او را شنيديد ، بخوريد و بياشاميد تا آن كه اذان بلال را بشنويد» .

اهل سنّت ، اين حديث را تغيير داده اند و گفته اند كه ايشان صلى الله عليه و آله فرمود : «بلال ، شب هنگام ، اذان مى گويد . بنا بر اين ، هر گاه اذانش را شنيديد ، بخوريد و بياشاميد تا آن كه اذانِ ابن اُمّ مكتوم را بشنويد» .61.امام صادق عليه السلام :بلال و ابن اُمّ مكتوم براى پيامبر صلى الله عليه و آله اذان مى گفتند . ابن اُمّ مكتوم _ كه نابينا بود _ ، شب هنگام اذان مى گفت و بلال ، زمانى اذان مى گفت كه سپيده مى زد . از اين رو، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «هر گاه صداى بلال را شنيديد ، از خوردن و آشاميدن ، دست بكشيد ؛ چرا كه وارد صبح شده ايد» .62.امام صادق عليه السلام :ابن اُمّ مكتوم ، اذان صبح را گفت . مردى بر پيامبر خدا گذشت و ايشان مشغول خوردن سَحَرى بود و او را تعارف به خوردن نمود .

گفت : اى پيامبر خدا! مؤذّن ، اذان فجر را گفت!

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اين ، ابن اُمّ مكتوم است و او شب هنگام ، اذان مى گويد . هر گاه بلال اذان گفت ، خوددارى كن» .ج _ پيامبر صلى الله عليه و آله ، سه مؤذّن داشته است64.الطبقات الكبرى_ به نقل از عامر _ :پيامبر خدا ، سه مؤذّن داشت : بلال ، ابو محذوره و عمرو بن اُمّ مكتوم . در غياب بلال ، ابو محذوره اذان مى گفت و در غياب ابو محذوره ، عمرو بن اُمّ مكتوم .

.

ص: 484

65.اُسد الغابة عن أبي عمر :كانَ أبو مَحذورَةَ مُؤَذِّنَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وكانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله سَمِعَهُ يَحكِي الأَذانَ فَأَعجَبَهُ صَوتُهُ ، فَأَمَرَ أن يُؤتى بِهِ فَأَسلَمَ يَومَئِذٍ ، وأمَرَهُ بِالأَذانِ بِمَكَّةَ مُنصَرَفَهُ مِن حُنَينٍ ، فَلَم يَزَل يُؤَذِّنُ فيها ، ثُمَّ ابنُ مُحَيريزٍ ؛ وهُوَ ابنُ عَمِّهِ ، ثُمَّ وُلدُ ابنِ مُحَيريزٍ ، ثُمَّ صارَ الأَذانُ إلى وُلدِ رَبيعَةَ بنِ سَعدِ بنِ جُمَحٍ .

وكانَ أبو مَحذورَةَ مِن أحسَنِ النّاسِ صَوتا ، وسَمِعَهُ عُمَرُ يَوما يُؤَذِّنُ فَقالَ : كِدتَ أن يَنشَقَّ مُرَيطاؤُكَ (1) . (2) .


1- .. المُرَيطاء : مابين السُّرَّة والعانة (الصحاح : ج 3 ص 1159 «مرط») .
2- .. اُسد الغابة : ج 6 ص 273 الرقم 6229 ، الاستيعاب : ج 4 ص 314 نحوه .

ص: 485

66.اُسد الغابة_ به نقل از ابو عمر _ :ابو محذوره ، مؤذّنِ پيامبر خدا بود . [روزى ]پيامبر خدا شنيد كه او تقليد اذان مى كند و از صداى او خوشش آمد . دستور داد كه او را به مسجد بياورند ، و او همان روز ، اسلام آورد . پيامبر صلى الله عليه و آله در بازگشت از حُنَين ، به او فرمود كه در مكّه اذان بگويد و از آن پس ، پيوسته در مكّه اذان مى گفت .

مؤذّنِ ديگر پيامبر صلى الله عليه و آله ، ابن مُحَيريز بود كه پسر عموى ايشان است . مؤذّن ديگر ، فرزند ابن مُحَيريز بود . سپس اذان به فرزندان ربيعة بن سعد بن جُمَح رسيد.

ابو محذوره ، از خوش صداترينْ مردم بود . روزى عُمَر ، صداى اذان گفتن او را شنيد . گفت : چيزى نمانده كه بند دلت پاره شود . .

ص: 486

سخنى درباره تعداد اذان گويان پيامبر خداصلى الله عليه وآله

كلام في عدد مؤذّني رسول اللّه صلى الله عليه و آلهإنّ الأحاديث تذكر أسماء أربعة أشخاص باعتبارهم مؤذّني النبي صلى الله عليه و آله ، وهم : بلال ، وابن اُمِّ مكتوم ، وعبد العزيز الأصمّ ، وأبو محذورة . وبالإضافة إلى هؤلاء فقد ذكر ابن أبي شيبة عن عبد الرحمن بن أبي ليلى أنّه قال : كان عبد اللّه بن زيد الأنصاري مؤذّن النبيّ يشفع الأذان والإقامة . (1) ومن مجموع الروايات نستنتج أنّ بلالاً كان مؤذّن الرسول صلى الله عليه و آله بشكل راتب ، غير أنّ أفرادا آخرين ربّما كانوا يؤذّنون في المسجد النبويّ لدى غياب بلال أو حتّى في حضوره لكن بفاصلة زمنيّة ، واختلاف الروايات في ذكر أسماء المؤذّنين قد يكون سببه اختلاف الأزمنة .

.


1- .. المصنّف لابن أبي شيبة : ج 1 ص 234 ح 3 .

ص: 487

سخنى در باره تعداد اذان گويان پيامبر خدادر رواياتى كه ملاحظه شد ، مجموعا چهار نفر به عنوان موذّن پيامبر صلى الله عليه و آله معرّفى شده اند: بلال ، ابن اُمّ مكتوم ، عبد العزيز اَصَم و ابو محذوره . علاوه بر اين احاديث ، ابن ابى شيبه ، از عبد الرحمان بن ابى ليلى نقل كرده است كه : كان عبد اللّه بن زيد الأنصارى مؤذّن النبىّ يشفع الأذان و الإقامة . (1) عبد اللّه بن زيد انصارى ، مؤذّن پيامبر صلى الله عليه و آله بود و اذان و اقامه را دو تا دو تا مى گفت . آنچه از مجموع روايات به دست مى آيد ، اين است كه بى ترديد ، مؤذّنِ رسمى پيامبر صلى الله عليه و آله بلال بوده است ؛ ليكن احيانا در غيبت او و حتّى با حضور او ، امّا با فاصله ، برخى افراد ديگر هم در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله اذان مى گفته اند و اختلاف روايات مى تواند ناظر به زمان هاى مختلف باشد.

.


1- .المصنّف ، ابن ابى شيبه : ج 1 ص 234 ح 3 .

ص: 488

9 . آزاررساني

اشاره

11 . آزاررسانىدرآمدفصل يكم : نكوهش آزاررسانىفصل دوم : فضيلت ، حكمت و بركات آزار نرساندنفصل سوم : نكوهش همه انواع آزاررسانىفصل چهارم : بدترين نوع آزاررسانىفصل پنجم : سزاى مردم آزارفصل ششم : تحمّل آزار در راه خدافصل هفتم : گوناگون

.

ص: 489

درآمد

ايذاء ، در لغت

درآمدايذاء ، در لغتايذاء ، از ريشه «أذى» به معناى آزار رساندن به ديگرى است . ابن فارس مى گويد : الهَمزَةُ وَ الذّالُ وَ الياءُ : أصلٌ واحِدٌ ، وَ هَوَ الشَّى ءُ تَتَكَرَّهُهُ وَ لا تَقِرُّ عَلَيهِ . (1) همزه و ذال و ياء ، يك ريشه معنايى دارد (2) و آن ، چيزى است كه از آن، نفرت دارى و آن را نمى پذيرى . راغب مى نويسد: الأَذى ما يَصِلُ إلَى الحَيَوانِ مِنَ الضَّرَرِ ، إمّا فى نَفسِهِ أو جِسمِهِ أو تَبعاتِهِ دُنيَوِيّا كانَ أو اُخرَوِيّا . (3) أذى ، زيانى است كه به جاندار مى رسد ، به جانش ، يا به جسمش ، يا به پيامدهاى دنيوى و يا اخروى اش .

.


1- .معجم مقاييس اللغة : ج 1 ص 78 مادّه «أذى» .
2- .اصل ، در اصطلاح ابن فارس ، يعنى معناى اصلى يك لفظ. بنا بر اين ، وقتى مى گويد فلان كلمه داراى دو اصل است ، بدين معناست كه اين كلمه در اصل براى دو معنا وضع شده است (ر. ك : مباحثى در فقه اللغه و زبان شناسى عربى ، رمضان عبد التوّاب ، ترجمه حميدرضا شيخى ، ص 21) .
3- .مفردات ألفاظ القرآن : ص 71 مادّه «أذى» .

ص: 490

ايذاء ، در قرآن و حديث
اشاره

ايذاء ، در قرآن و حديثدر قرآن و حديث ، كلمه «أذى»: گاه به معناى ايجاد مزاحمت براى ديگران و تجاوز به حقوق آنان مى آيد ، مانند : « وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُواْ . (1) و كسانى كه مردان و زنان مؤمن را بدون آن كه گناهى كرده باشند ، مى آزارند » . گاه به معناى اجراى قانون الهى در باره مجرم ، به كار مى رود ، مانند : « وَالَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا مِنكُمْ فَآذُوهُمَا . (2) و از ميانتان ، آن دو تن را كه مرتكب زشتكارى مى شوند ، آزار دهيد [ و قانون را در باره شان اجرا كنيد ]» . گاه به معناى تحمّل رنج در راه انجام دادن وظيفه آمده است ، مانند : « فَالَّذِينَ هَاجَرُواْ وَأُخْرِجُواْ مِن دِيَارِهِمْ وَأُوذُواْ فِى سَبِيلِى وَقَاتَلُواْ . (3) و كسانى كه هجرت كردند و از خانه هايشان بيرون رانده شدند و در راه من آزار داده شدند و جنگيدند » . و گاه به معناى ناراحتى و رنج طبيعى آمده است ، مانند : « وَيَسْئلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذىً . (4) و از تو در باره حيض مى پرسند . بگو : آن ، رنجى است» . و نيز اين آيه :

.


1- .احزاب : آيه 58 .
2- .نساء : آيه 16 .
3- .آل عمران : آيه 195 .
4- .بقره : آيه 222 .

ص: 491

1 . روشن ترين نشانه مسلمانى

« فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيضًا أَوْ بِهِ أَذىً مِّن رَّأْسِهِ . (1) و هر كس از شما بيمار باشد يا در سرش ناراحتى اى داشته باشد » . آنچه در اين دانش نامه ذيل عنوان «آزاررسانى» مورد توجّه و بررسى است ، ايذاء به معناى اوّل، يعنى ايجاد مزاحمت براى ديگران ، و معناى سوم ، يعنى تحمّل رنج در راه انجام دادن وظيفه است . برجسته ترين نكات قابل تأمّل در فصل هاى آينده ، از اين قرار است :

1 . روشن ترين نشانه مسلمانىرعايت حقوق ديگران و اجتناب از آزار رساندن به آنان ، بارزترين نشانه پيروى از اسلام است . اهمّيت اين ويژگى تا آن جاست كه بدون آن ، نمى توان كسى را مسلمان ناميد ؛ زيرا پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله تصريح مى نمايد كه : المُسلِمُ مَن سَلِمَ المُسلِمونَ مِن يَدِهِ وَ لِسانِهِ . (2) مسلمان ، كسى است كه مسلمانان از دست و زبان او در امان باشند . اين تفسير از مسلمانى ، نشان مى دهد كه از نظر بنيان گذار دين اسلام ، رعايت حقوق مردم و اجتناب از آزردن آنان ، نخستين شرط گرايش به آيين اسلام است و انتخاب نام «مسلمان» براى پيروان اين آيين ، به همين مناسبت است. از منظر احاديث اسلامى ، آزردن ديگران ، از خصوصيّات انسان هاى پست و شرور است (3) و مسلمان ، كسى است كه آزار او به هيچ كس ، حتّى به مورچه اى نمى رسد. (4)

.


1- .بقره : آيه 196 .
2- .ر . ك : ص 494 ح 1 .
3- .ر . ك : ص 497 (آزاررسانى / فصل يكم : نكوهش آزاررسانى / آزاررسانى، عادت بَدان است) .
4- .ر . ك : ص 503 ح 25 .

ص: 492

2 . اهتمام اسلام به پرهيز از آزاررسانى
3 . نكوهش انواع آزاررسانى
4 . خطرناك ترينْ آزارها

نكته مهمّى كه از احاديث فصل يكم مى توانيم استنباط كنيم ، اين است كه مدّعيان اسلام ، به ميزان رعايت حقوق ديگران ، مسلمان اند و هر كس به هر ميزان كه موجب آزار ديگران شود ، به همان اندازه از اسلام فاصله گرفته است.

2 . اهتمام اسلام به پرهيز از آزاررسانىدر فصل دوم با اشاره به گوشه اى از اسباب و عوامل اهتمام شديد اسلام به اجتناب از مردم آزارى ، جامعه اسلامى به خصلت هايى پسنديده ترغيب مى شود كه مهم ترينِ آنها ، پيشگيرى از دشمنى ، تبديل كردن دشمنان به دوستان ، برخوردارى از عزّت ، شرف و بزرگوارى در ميان مردم و سرانجام، آسايش در زندگى موقّت دنيا و خوش بختى در زندگى جاويد آخرت است و از اين رو ، امام على عليه السلام اجتناب از آزار ديگران را نشانه دورانديشى و خردورزى مى شمرد . (1)

3 . نكوهش انواع آزاررسانىدر اسلام ، مطلق آزاررسانى ، به دليل اين كه تجاوز به حقوق ديگران است ، مذموم و ممنوع شمرده شده است . احاديث اسلامى در فصل سوم ، به روشنى نشان مى دهند كه در منظر اسلام ، هر كارى كه موجب ترسيدن مسلمانى گردد ، اعم از : نگاه آزار دهنده ، شوخىِ آزار دهنده ، سخنِ آزار دهنده ، بوى آزار دهنده و حتّى عبادت آزار دهنده ، نكوهيده و ممنوع است . بى ترديد ، هيچ مكتبى در جهان وجود ندارد كه تا اين حد و با اين دقّت ، به حرمت و كرامت و حقوق انسان، عنايت داشته باشد .

4 . خطرناك ترينْ آزارهاهر چند مطلقِ مردم آزارى در اسلام ، نكوهيده و ممنوع است و كيفر سختى در انتظار مردم آزار است ، (2) امّا آزردن كسانى كه حقوق بيشترى بر فرد و جامعه دارند ،

.


1- .ر . ك : ص 501 ح 16 و 19 .
2- .ر . ك : ص 541 (آزار رسانى / فصل پنجم : سزاى مردم آزار) .

ص: 493

5 . تحمّل آزار

نكوهيده تر و براى سرنوشتِ آزار دهنده ، خطرناك تر است . در فصل چهارم ، آزار رساندن به اهل بيت پيامبر خدا ، مجاهدان راه خدا ، مسلمانان ، پدر و مادر ، همسر و همسايه ، به دليل اين كه حقوق بيشترى بر انسان دارند ، خطرناك تر توصيف شده است .

5 . تحمّل آزارتحمّل آزار ، دو گونه است : گونه اى بسيار نكوهيده و گونه اى بسيار پسنديده . تحمّل آزار به معناى تسليم شدن در برابر خواست هاى نامشروع متجاوز و ترك مقاومت و اظهار ضعف و زبونى در برابر سختى ها ، از نظر اسلام ، بسيار نكوهيده است ، تا آن جا كه امام حسين عليه السلام مى فرمايد : المَنِيَّةُ وَ لَا الدَّنِيَّةُ . (1) مرگ ، آرى ؛ ننگ [و پستى] ، هرگز! نصوص (متون) اسلامى در باره اين موضوع ، در مباحث «ذلّت» و «ظلم» ، به تفصيل خواهند آمد . گونه ديگر از تحمّل آزار ، رنج ديدن در راه انجام دادن وظايف دينى و بخصوص در مسير جهاد آزاديبخش است كه موجب عزّت و افتخار در دنيا و پاداش بزرگ الهى در آخرت مى گردد . (2)

.


1- .نهج البلاغة : حكمت 396 .
2- .ر . ك : ص 549 (آزار رسانى / فصل ششم : تحمّل آزار در راه خدا) .

ص: 494

الفصل الأوّل : ذمّ الإيذاء1 / 1المُسلِمُ مَن سَلِمَ النّاسُ مِن يَدِهِ ولِسانِهِ98.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ مَن أمِنَهُ المُسلِمونَ عَلى أموالِهِم ودِمائِهِم ، وَالمُسلِمُ مَن سَلِمَ المُسلِمونَ مِن يَدِهِ ولِسانِهِ . (1)99.عنه صلى الله عليه و آله :أيُّهَا النّاسُ! إنَّ العَبدَ لا يُكتَبُ مِنَ المُسلِمينَ حَتّى يَسلَمَ النّاسُ مِن يَدِهِ ولِسانِهِ ، ولا يَنالُ دَرَجَةَ المُؤمِنينَ حَتّى يَأمَنَ أخوهُ بَوائِقَهُ (2) ، وجارُهُ بَوادِرَهُ (3) ، ولا يُعَدُّ مِنَ المُتَّقينَ حَتّى يَدَعَ ما لا بَأسَ بِهِ حِذارَ ما بِهِ البَأسُ . (4) .


1- .. كتاب من لايحضره الفقيه: ج 4 ص 362 ح 5762 عن حمّاد بن عمرو عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، الكافي: ج 2 ص 234 ح 12 عن سليمان بن خالد عن الإمام الباقر عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 53 ح 3 ؛ صحيح البخاري : ج 1 ص 13 ح 10 عن عبد اللّه بن عمرو وليس فيه صدره ، سنن الترمذي: ج 5 ص 17 ح 2627 ، سنن النسائي : ج 8 ص 105 كلاهما عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 1 ص 149 ح 739.
2- .. بَوائقُه : أي غَوائله و شروره ، و احدُها بائقة ؛ و هي الداهية (النهاية : ج 1 ص 162 «بوق») .
3- .. البَوادِر: جمع البادِرَة؛ ما يبدُر من حِدَّتِك في الغضب من قولٍ أو فعل (القاموس المحيط : ج 1 ص369 «بدر»).
4- .. أعلام الدين: ص 334 عن أبي هريرة ، و ص 144 و فيه «لا يقول» بدل «يدع» ، إرشاد القلوب: ص 16 نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 177 ح 10 .

ص: 495

فصل يكم : نكوهش آزاررسانى
1 / 1 مسلمان ، كسى است كه مردم از دست و زبان او آسوده باشند

فصل يكم : نكوهش آزاررسانى1 / 1مسلمان ، كسى است كه مردم از دست و زبان او آسوده باشند103.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، كسى است كه مسلمانان ، او را بر مال و جانشان امين بدانند ، و مسلمان ، كسى است كه مسلمانان از دست و زبان او آسوده و بى گزند باشند .104.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى مردم! بنده ، در شمار مسلمانان نوشته نمى شود ، مگر آن كه مردم از دست و زبان او آسوده باشند ، و به درجه مؤمنان نمى رسد ، مگر آن كه برادرش از شرّ او و همسايه اش از خشم او ايمن باشد ، و از پرهيزگاران به شمار نمى آيد ، مگر آن كه براى دورى كردن از آنچه بد است ، آنچه را كه بى ايراد است ، فرو بگذارد .

.

ص: 496

105.الإمام عليّ عليه السلام :كَيفَ تَكونُ مُسلِما ولا يَسلَمُ النّاسُ مِنكَ ؟! وكَيفَ تَكونُ مُؤمِنا ولا تَأمَنُكَ النّاسُ ؟! وكَيفَ تَكونُ مُتَّقِيا وَالنّاسُ يَتَّقونَ أذاكَ ؟! (1)106.عنه عليه السلام :المُؤمِنُ مَن تَحَمَّلَ أذَى النّاسِ ، ولا يَتَأَذّى أحَدٌ بِهِ . (2)107.عنه عليه السلام_ في وَصفِ المُؤمِنِ _ :النّاسُ مِنهُ في راحَةٍ ، أتعَبَ نَفسَهُ لِاخِرَتِهِ فَأَراحَ النّاسَ مِن نَفسِهِ . (3)108.الإمام الكاظم عليه السلام :لَيسَ مِن أخلاقِ المُؤمِنينَ الغِشُّ ولَا الأَذى . (4)1 / 2الإِيذاءُ عادَةُ الأَشرارِ111.رسول اللّه صلى الله عليه و آله :شَرُّ النّاسِ مَن تَأَذّى بِهِ النّاسُ . (5)112.الإمام عليّ عليه السلام :عادَةُ الأَشرارِ أذِيَّةُ الرِّفاقِ . (6)113.عنه عليه السلام :عادَةُ اللِّئامِ وَالأَغمارِ (7) أذِيَّةُ الكِرامِ وَالأَحرارِ . (8) .


1- .. تنبيه الخواطر: ج 2 ص 227 ، إرشاد القلوب: ص 70.
2- .. غرر الحكم: ج 2 ص 153 ح 2155 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 68 ح 1715.
3- .. الكافي : ج 2 ص 230 ح 1 عن عبداللّه بن يونس عن الإمام الصادق عليه السلام ، نهج البلاغة : الخطبة 193 ، بحار الأنوار : ج 67 ص 367 ح 70 وراجع : كتاب من لايحضره الفقيه : ج 4 ص 354 ح 5762 و تحف العقول : ص 361 و غرر الحكم : ج 4 ص 248 ح 5978 .
4- .. الكافي: ج 8 ص 126 ح 95 عن عليّ بن سويد ، بحار الأنوار : ج 48 ص 244 ح 51 .
5- .. الاختصاص: ص 243 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 281 ح 7 .
6- .. غرر الحكم: ج 4 ص 332 ح 6245 .
7- .. الأغمار: جمع غُمْر ؛ وهو الجاهل الغِرُّ الذي لم يُجرِّب الاُمور (النهاية : ج 3 ص 385 «غمر») .
8- .. غرر الحكم: ج 4 ص 332 ح 6246 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 341 ح 5815 .

ص: 497

1 / 2 آزاررسانى ، عادت بَدان است

114.امام على عليه السلام :چگونه مسلمان باشى ، در حالى كه مردم از تو در آسايش نيستند؟! و چگونه مؤمن باشى ، در حالى كه مردم از تو در امان نيستند؟! و چگونه خداترس باشى ، در حالى كه مردم از آزار تو مى ترسند؟!امام على عليه السلام :مؤمن ، كسى است كه آزار مردم را تحمّل مى كند و آزارش به هيچ كس نمى رسد .امام على عليه السلام_ در توصيف مؤمن _ :مردم از او در آسايش اند . خويشتن را براى آخرتش به رنج در افكنده و در نتيجه ، مردم را از خود ، آسوده ساخته است .

امام كاظم عليه السلام :دَغَلى و آزاررسانى ، از اخلاق مؤمنان نيست .

1 / 2آزاررسانى ، عادت بَدان استپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بدترينِ مردم ، كسى است كه مردم از او آزار ببينند .

امام على عليه السلام :عادت بَدان ، آزار رساندن به رفيقان است .

امام على عليه السلام :عادت فرومايگان و ابلهان ، آزردن گران مايگان و آزادگان است .

.

ص: 498

الفصل الثاني : فضل كفّ الأذى وما فيه من الحكمة والبركة2 / 1الحَثُّ عَلى كَفِّ الأذىرسول اللّه صلى الله عليه و آله :طوبى لِمَن صَلَحَت سَريرَتُهُ، وحَسُنَت عَلانِيَتُهُ، وعَزَلَ عَنِ النّاسِ شَرَّهُ. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن بَذَلَ مَعروفَهُ وكَفَّ أذاهُ فَذاكَ السَّيِّدُ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :جاءَ جَبرَئيلُ عليه السلام إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ : يا مُحَمَّدُ . . . شَرَفُ المُؤمِنِ صَلاتُهُ بِاللَّيلِ ، وعِزُّهُ كَفُّهُ الأَذى عَنِ النّاسِ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :اُبذُل مَعروفَكَ وكُفَّ أذاكَ . (4)

.


1- .. الأمالي للطوسي: ص539 ح1162 عن أبي ذرّ ، نهج البلاغة : الحكمة 123 ، خصائص الأئمّة : ص 99 كلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 90 ح 3 ؛ السنن الكبرى : ج 4 ص 306 ح 7783 ، المعجم الكبير : ج 5 ص 72 ح 4616 كلاهما عن ركب المصري نحوه ، كنز العمّال : ج 15 ص 917 ح 43582 .
2- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 176 ، نزهة الناظر : ص 28 ح 14 وفيه «من رزقه اللّه فبذل» بدل «من بذل» .
3- .. الزهد للحسين بن سعيد : ص 150 ح 218 عن هشام بن سالم ، الكافي : ج 3 ص 488 ح 9 ، تهذيب الأحكام : ج 2 ص 120 ح 451 عن عبداللّه بن سنان وفيهما «شرف المؤمن صلاته بالليل ، وعزّ المؤمن كفّه عن أعراض الناس» ، كتاب من لايحضره الفقيه: ج 1 ص 471 ح 1360 ، روضة الواعظين : ص 352 كلاهما من دون إسناد إلى الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 71 ص 267 ذيل ح 14 .
4- .. غرر الحكم : ج 2 ص 175 ح 2266 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 82 ح 1987.

ص: 499

فصل دوم : فضيلت ، حكمت و بركات آزار نرساندن
2 / 1 ترغيب به خوددارى از آزاررسانى

فصل دوم : فضيلت ، حكمت و بركات آزار نرساندن2 / 1ترغيب به خوددارى از آزاررسانىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خوشا به حال كسى كه باطنش صالح و ظاهرش نيكو باشد و شرّ خود را از مردم بر كنار دارد !

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس بى دريغْ نيكى كند و از آزاررسانى باز ايستد ، او آقاست .

امام صادق عليه السلام :جبرئيل عليه السلام نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى محمّد ! ... شرافت مؤمن ، در نماز شب خواندن اوست و عزّتش ، در آزار نرساندنش به مردم .

امام على عليه السلام :نيكى ات را ببخش و آزارت را [ از مردم ] باز دار .

.

ص: 500

عنه عليه السلام :يُستَدَلُّ عَلَى المُرُوَّةِ بِكَثرَةِ الحَياءِ ، وبَذلِ النَّدى (1) ، وكَفِّ الأَذى . (2)

عنه عليه السلام :حَسبُكَ مِن كَمالِ المَرءِ تَركُهُ ما لا يُحمَدُ بِهِ . . . ومِن حُسنِ خُلُقِهِ كَفُّهُ أذاهُ . (3)

عنه عليه السلام :كَسبُ العَقلِ كَفُّ الأَذى . (4)

عنه عليه السلام :أفضَلُ الشَّرَفِ كَفُّ الأَذى ، وبَذلُ الإِحسانِ . (5)

عنه عليه السلام :مِن أماراتِ الخَيرِ الكَفُّ عَنِ الأَذى . (6)

عنه عليه السلام :الحازِمُ مَن كَفَّ أذاهُ . (7)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ لِوَلَدِهِ الباقِرِ عليه السلام _ :كُفَّ الأَذى ، وفُضَّ النَّدى . (8)

عنه عليه السلام_ في رِسالَةِ الحُقوقِ _ :حَقُّ أهلِ مِلَّتِكَ إضمارُ السَّلامَةِ وَالرَّحمَةِ لَهُم ، وَالرِّفقُ بِمُسيئِهِم ، وتَأَلُّفُهُم ، وَاستِصلاحُهُم ، وشُكرُ مُحسِنِهِم ، وكَفُّ الأَذى عَنهُم . (9)

عنه عليه السلام_ فِي الدُّعاءِ _ :اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ، وَاكسِر شَهوَتي عَن كُلِّ مَحرَمٍ، وَازوِ (10) حِرصي عَن كُلِّ مَأثَمٍ،وَامنَعني عَن أذى كُلِّ مُؤمِنٍ ومُؤمِنَةٍ ومُسلِمٍ ومُسلِمَةٍ. (11)

.


1- .. النَّدى : المعروف. يقال : أندى فلان علينا ندىً كثيرا (لسان العرب : ج 15 ص 314 «ندى»).
2- .. غرر الحكم : ج 6 ص 451 ح 10966 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 553 ح 10192 .
3- .. نزهة الناظر: ص 70 ح 138 عن الحارث الهمداني ، أعلام الدين: ص 292 ، كشف الغمّة: ج 3 ص 138 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 80 ح 66 .
4- .. غرر الحكم : ج 4 ص 625 ح 7220 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 396 ح 6711.
5- .. غرر الحكم : ج 2 ص 458 ح 3285 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 123 ح 2817.
6- .. غرر الحكم: ج 6 ص 24 ح 9330 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 472 ح 8655.
7- .. غرر الحكم: ج 1 ص 331 ح 1263 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 18 ح 29.
8- .. نزهة الناظر : ص 142 ح 269 ، أعلام الدين: ص 299 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 161 ح 21 .
9- .. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 2 ص 625 ح 3214 ، الخصال : ص 570 ح 1 كلاهما عن أبي حمزة الثمالي ، تحف العقول: ص 271 ح 49 نحوه ، بحار الأنوار : ج 74 ص 9 ح 1 .
10- .. زَوَيتُ الشيء عن فلان : أي نحَّيته (لسان العرب : ج 14 ص 364 «زوى»).
11- .. الصحيفة السجّاديّة: ص 149 الدعاء 39 ، المصباح للكفعمي : ص 508.

ص: 501

امام على عليه السلام :حياى فراوان ، نيكى كردن بسيار ، و خوددارى از آزاررسانى ، نشانه جوان مردى است .

امام على عليه السلام :براى پى بردن به كمال مرد ، تو را همين [ نشانه ] بس كه آنچه را پسنديده نيست ، ترك مى كند... و در خوش خويى اش همين بس كه آزارش به كسى نمى رسد .

امام على عليه السلام :دستاورد خِرَد ، خوددارى از آزاررسانى است .

امام على عليه السلام :برترين شرافت ، آزار نرساندن و بى دريغ نيكى كردن است .

امام على عليه السلام :از نشانه هاى خوبى ، خوددارى از آزاررسانى است .

امام على عليه السلام :دورانديش ، كسى است كه آزار خويش را [ از ديگران ] باز دارد .

امام زين العابدين عليه السلام_ خطاب به فرزندش امام باقر عليه السلام _ :از آزاررسانى ، باز ايست و خوبى بخشش كن .

امام زين العابدين عليه السلام_ در رسالة الحقوق _ :حقّ همكيشان تو ، اين است كه به آنان خوش گمان باشى ، و با آنان مهربان باشى ، و با بدكارشان مدارا كنى و دل هايشان را به دست آورى و در اصلاحشان بكوشى ، و از نيكوكارشان سپاس گزارى كنى ، و به آنان آزار نرسانى .

امام زين العابدين عليه السلام_ در دعا _ :بار خدايا! بر محمّد و خاندان او درود فرست ، و ميل به هر حرامى را در من سركوب كن ، و آزمندى به هر گناهى را از من دور گردان ، و مرا از آزار رساندن به هر مرد و زن مؤمن و مسلمانى باز دار .

.

ص: 502

الإمام الباقر عليه السلام_ لِجابِرٍ _ :فَوَاللّهِ ماشيعَتُنا إلّا مَنِ اتَّقَى اللّهَ وأطاعَهُ ، وما كانوا يُعرَفونَ يا جابِرُ إلّا بِالتَّواضُعِ . . . وتِلاوَةِ القُرآنِ ، وكَفِّ الأَلسُنِ عَنِ النّاسِ إلّا مِن خَيرٍ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام_ لِحُمرانَ بنِ أعيَنَ _ :اِعلَم أنَّهُ لا وَرَعَ أنفَعُ مِن تَجَنُّبِ مَحارِمِ اللّهِ ، وَالكَفِّ عَن أذَى المُؤمِنينَ وَاغتِيابِهِم . (2)

عنه عليه السلام_ لِحَفصِ بنِ غِياثٍ _ :فازَ وَاللّهِ الأَبرارُ ، أتَدري مَن هُم؟ هُمُ الَّذينَ لا يُؤذونَ الذَّرَّ . (3)

عنه عليه السلام_ لَمّا تَذاكَرَ النّاسُ أمرَ الفُتُوَّةِ عِندَهُ _ :تَظُنّونَ أمرَ الفُتُوَّةِ بِالفِسقِ وَالفُجورِ! إنَّمَا الفُتُوَّةُ وَالمُروءَةُ طَعامٌ مَوضوعٌ ، ونائِلٌ مَبذولٌ بِشَيءٍ مَعروفٍ ، وأذىً مَكفوفٌ ، فَأَمّا تِلكَ فَشَطارَةٌ وفِسقٌ . (4)

الإمام الرضا عليه السلام_ في وَصفِ الأَئِمَّةِ عليهم السلام _ :وإنَّ مِن دينِهِمُ الوَرَعَ وَالعِفَّةَ . . . وحُسنَ الصُّحبَةِ وحُسنَ الجِوارِ ، وبَذلَ المَعروفِ وكَفَّ الأَذى . (5)

.


1- .. الكافي: ج 2 ص 74 ح 3 ، الأمالي للصدوق: ص 185 ح 991 ، مستطرفات السرائر : ص 143 ح 10 كلّها عن جابر ، تحف العقول : ص 295 ، مشكاة الأنوار : ص 121 ح 284 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 97 ح 4 .
2- .. الكافي: ج 8 ص 244 ح 338 ، علل الشرائع : ص 560 ح 1 ، الاختصاص: ص 227 كلّها عن هشام بن سالم ، تحف العقول : ص 360 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 253 ح 31 .
3- .. تفسير القمّي : ج 2 ص 146 عن حفص بن غياث .
4- .. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 2 ص 294 ح 2498 ، معاني الأخبار : ص 119 ح 1 وفيه «و برّ معروف» بدل «بشيء معروف» ، الأمالي للطوسي: ص 301 ح 594 كلاهما عن أبي قتادة القمّي ، الأمالي للصدوق : ص 646 ح 875 عن أبان الأحمر وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 76 ص 311 ح 1 .
5- .. تحف العقول: ص 416 ، بحار الأنوار : ج 10 ص 361 ح 2 .

ص: 503

امام باقر عليه السلام_ خطاب به جابر _ :به خدا سوگند ، شيعه ما نيست ، مگر كسى كه از خداوند، پروا داشته باشد و از خدا فرمان برد . اينان _ اى جابر _ شناخته نمى شوند ، جز با فروتنى... و تلاوت قرآن و نگه داشتن زبان از مردم بجز در خير .

امام صادق عليه السلام_ خطاب به حُمران بن اَعيَن _ :بدان كه هيچ پارسايى اى ، سودمندتر از دورى كردن از محرّمات الهى و خويشتندارى از آزار رساندن به مؤمنان و غيبت كردن در باره آنها نيست .

امام صادق عليه السلام_ خطاب به حفص بن غياث _ :به خدا سوگند ، نيكوكاران ، رستگار شدند . آيا مى دانى آنان كيان اند؟ آنان كسانى هستند كه حتّى به مورچه هم آزار نمى رسانند .

امام صادق عليه السلام_ هنگامى كه عدّه اى در حضور ايشان از جوان مردى سخن به ميان آوردند _ :خيال مى كنيد كه جوان مردى ، به فسق و فجور است؟! جوان مردى و مردانگى ، به سفره دارى است و بى دريغْ نيكى كردن و خوددارى از آزاررسانى، و اينها كه شما مى گوييد ، شرارت و نابه كارى است .

امام رضا عليه السلام_ در توصيف ائمّه عليهم السلام _ :و از كيش ايشان است : پارسايى و پاك دامنى... و حسن رفاقت و خوب همسايگى كردن و بى دريغ نيكى نمودن و آزار نرساندن .

.

ص: 504

2 / 2بَرَكاتُ كَفِّ الأَذىرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الجَنَّةُ لَها ثَمانِيَةُ أبوابٍ ، عَلى كُلِّ بابٍ مِنها أربَعُ كَلِماتٍ ، كُلُّ كَلِمَةٍ مِنها خَيرٌ مِنَ الدُّنيا وما فيها لِمَن يَعرِفُها . . . وعَلَى البابِ الثّامِنِ مَكتوبٌ : لا إلهَ إلَا اللّهُ ، مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ ، عَلِيٌّ وَلِيُّ اللّهِ ، فَمَن أرادَ الدُّخولَ في هذِهِ الأَبوابِ الثَّمانِيَةِ فَليَتَمَسَّك بِأَربَعِ خِصالٍ ؛ وهِيَ : الصَّدَقَةُ ، وَالسَّخاءُ ، وحُسنُ الخُلُقِ ، وكَفُّ الأَذى عَن عِبادِ اللّهِ . (1)

صحيح مسلم عن أبي ذرّ :قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، أرَأيتَ إن ضَعُفتُ عَن بَعضِ العَمَلِ؟! قالَ : تَكُفُّ شَرَّكَ عَنِ النّاسِ ؛ فَإِنَّها صَدَقَةٌ مِنكَ عَلَى نَفسِكَ . (2)

المستدرك على الصحيحين عن أبي كثير الزبيدي عن أبيه :قُلتُ : يا أبا ذَرٍّ ، دُلَّني عَلى عَمَلٍ إذا عَمِلَ بِهِ العَبدُ دَخَلَ الجَنَّةَ ! قالَ : قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله (3) : تُؤمِنُ بِاللّهِ . قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّ مَعَ الإِيمانِ عَمَلاً؟ قالَ : يَرضَخُ (4) مِمّا رَزَقَهُ اللّهُ . قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، فَإِن كانَ مُعدِما لا شَيءَ لَهُ؟ قالَ : يَقولُ مَعروفا بِلِسانِهِ ، قُلتُ : فَإِن كانَ عَيِيّا (5) لا يُبلِغُ عَنهُ لِسانُهُ؟ قالَ : فَليُعِن مَغلوبا . قُلتُ : فَإِن كانَ ضَعيفا لا قُوَّةَ لَهُ ؟ قالَ : فَليَصنَع لِأَخرَقَ (6) . قُلتُ : فَإن كانَ أخرَقَ؟ فَالتَفَتَ إلَيَّ فَقالَ : ما تُريدُ أن تَدَعَ في صاحِبِكَ خَيرا؟! قالَ : يَدَعُ النّاسَ مِن أذاهُ . قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ إنَّ هذا لَيَسيرٌ كُلُّهُ! قالَ : وَالَّذي نَفسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ ، ما مِنهُنَّ خَصلَةٌ يَعمَلُ بِها عَبدٌ يَبتَغي بِها وَجهَ اللّهِ إلّا أخَذَت بِيَدِهِ يَومَ القِيامَةِ فَلَم تُفارِقهُ حَتّى تُدخِلَهُ الجَنَّةَ . (7)

.


1- .. الفضائل : ص 129 عن عبد اللّه بن مسعود ، بحار الأنوار : ج 8 ص 145 ح 67 .
2- .. صحيح مسلم: ج 1 ص 89 ح 136 ، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 76 ح 21389 ، مسند الحميدي : ج 1 ص 73 ح 132 وفيه «أذاك» بدل «شرّك» ، كنز العمّال : ج 15 ص 950 ح 43651؛ الجعفريّات : ص 32 ، النوادر للراوندي : ص 87 ح 14 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 75 ص 54 ح 19 .
3- .. في صحيح ابن حبّان : «قالَ : سَألتُ عَن ذلِكَ رَسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله فَقالَ ... » .
4- .. رَضَختُ له رَضْخا : هو العطاء ليس بالكثير (الصحاح : ج 1 ص 422 «رضخ») .
5- .. العِيُّ : خلاف البَيان ، وقد عَيَّ في منطقه وعَيِيَ (الصحاح : ج 6 ص 2442 «عيى»).
6- .. فَليَصنعْ لِأخْرَق : أي لجاهلٍ بما يجب أن يعمله ولم يكن في يديه صَنعة يكتسب بها. والخُرق : الجهل والحُمق (النهاية : ج 2 ص 26 «خرق») .
7- .. المستدرك على الصحيحين: ج 1 ص 132 ح 212 ، صحيح ابن حبّان : ج 2 ص 96 ح 373 ، موارد الظمآن: ص 219 ح 863 ، المعجم الكبير : ج 2 ص 156 ح 1650 عن مالك بن مرثد عن أبيه عن أبي ذرّ وكلّها نحوه .

ص: 505

2 / 2 بركات آزار نرساندن

2 / 2بركات آزار نرساندنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهشت را هشت در است و بر هر در آن ، چهار جمله نوشته شده كه هر جمله اش ، براى كسى كه [ارزش] آن را بشناسد ، از دنيا و هر آنچه در دنياست ، بهتر است ... . بر در هشتم نوشته شده است : «لا إله إلّا اللّه ، محمّد رسول اللّه ، علىّ ولىّ اللّه » . پس هر كه مى خواهد از اين هشت در وارد شود ، بايد چهار خصلت داشته باشد : صدقه دادن ، سخاوت ، خوش خويى ، و آزار نرساندن به بندگان خدا .

صحيح مسلم_ به نقل از ابو ذر _ :گفتم : اى پيامبر خدا! اگر از انجام دادن كارى ناتوان شدم ، چه كنم؟ فرمود : «شرّت را از مردم ، باز دار؛ زيرا اين كار ، صدقه اى است كه براى خود مى دهى» .

المستدرك على الصحيحين_ به نقل از ابو كثير زبيدى ، از پدرش _ :گفتم : اى ابو ذر! مرا به كارى راه نمايى كن كه هر گاه بنده آن را انجام دهد ، به بهشت برود . [ابو ذر] گفت : پيامبر خدا فرمود (1) : «ايمان آوردن به خدا» . [سپس ابو ذر ادامه داد :] گفتم : اى پيامبر خدا! ايمان ، عملى هم لازم دارد؟ فرمود : «از آنچه خدا به شخصْ روزى كرده است، دِهِشى كند» . گفتم : اى پيامبر خدا! اگر نادار بود و چيزى نداشت؟ فرمود : «سخن نيكى بگويد». گفتم : اگر اَلكن بود و زبانش يارى نكرد؟ فرمود : «شكست خورده اى را يارى دهد» . گفتم : اگر ناتوان بود و قدرتى نداشت؟ فرمود : «براى كسى كه كارى نمى داند ، كارى انجام دهد» . گفتم : اگر خودش كارى بلد نبود؟ پيامبر خدا رو به من كرد و فرمود : «نمى خواهى در دوستت خيرى (هنرى يا نقطه مثبتى ) باقى بگذارى؟» و فرمود : «آزارش را به مردم نرساند» . گفتم : اى پيامبر خدا! اينها كه كارى ندارد! فرمود : «سوگند به آن كه جان محمّد در دست اوست ، هر بنده اى كه به يكى از اين كارها عمل كند و قصدش رضايت خدا باشد ، آن كار در روز قيامت ، دست او را مى گيرد و رهايش نمى كند ، تا اين كه او را به بهشت مى بَرَد» .

.


1- .در صحيح ابن حبّان آمده است : «گفت : در اين باره از پيامبر خدا پرسيدم . فرمود : ...» .

ص: 506

الإمام عليّ عليه السلام :مَن كَفَّ أذاهُ لَم يُعانِدهُ أحَدٌ . (1)

عنه عليه السلام :مَنعُ أذاكَ يُصلِحُ لَكَ قُلوبَ عِداكَ . (2)

الإمام زين العابدين عليه السلام :كَفُّ الأَذى مِن كَمالِ العَقلِ ، وفيهِ راحَةُ البَدَنِ عاجِلاً وآجِلاً . (3)

الإمام الباقر عليه السلام :لَمّا كَلَّمَ اللّهُ موسَى بنَ عِمرانَ عليه السلام ، قالَ موسى : . . . إلهي فَما جَزاءُ مَن كَفَّ أذاهُ عَنِ النّاسِ ، وبَذَلَ مَعروفَهُ لَهُم؟ قالَ : يا موسى ، يُناجيهِ (4) النّارُ يَومَ القِيامَةِ : لا سَبيلَ لي إلَيكَ . (5)

الإمام الصادق عليه السلام :مَن كَفَّ يَدَهُ عَنِ النّاسِ ، فَإِنَّما يَكُفُّ عَنهُم يَدا واحِدَةً ويَكُفّونَ عَنهُ أيدِيا كَثيرَةً . (6)

.


1- .. غرر الحكم : ج 5 ص 206 ح 8001 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 431 ح 7386.
2- .. غرر الحكم: ج 6 ص 129 ح 9784 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 489 ح 9057 .
3- .. الكافي: ج 1 ص 20 ح 12 عن هشام بن الحكم عن الإمام الكاظم عليه السلام ، تحف العقول: ص 283 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 304 ح 1 .
4- .. في الأمالي : «تناديه» بدل «يناجيه» .
5- .. فضائل الأشهر الثلاثة: ص 88 ح 68 عن زياد بن المنذر ، الأمالي للصدوق : ص 276 ح 307 عن عبدالعظيم الحسني عن الإمام الهادي عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 13 ص 327 ح 4 .
6- .. الكافي: ج 2 ص 643 ح 6 وص 118 ح 6 ، الخصال : ص 17 ح 60 كلّها عن حذيفة بن منصور ، مشكاة الأنوار : ص 311 ح 975 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 53 ح 9 .

ص: 507

امام على عليه السلام :آن كه بى آزار است ، هيچ كس با او دشمنى نمى كند .

امام على عليه السلام :آزار نرساندن تو ، دل هاى دشمنانت را با تو به آشتى مى كشاند .

امام زين العابدين عليه السلام :آزار نرساندن ، از كمال خِرَد است و در دنيا و آخرت ، مايه راحتى تن .

امام باقر عليه السلام :چون خداوند با موسى بن عمران عليه السلام سخن گفت ، موسى گفت : ... معبودا! پاداش كسى كه به مردم آزار نرساند و به آنان نيكى كند ، چيست؟ فرمود : «اى موسى! روز قيامت ، آتش ، آهسته به او مى گويد : مرا به تو راهى نيست» .

امام صادق عليه السلام :هر كس دستِ [ آزار ] خود را از مردم باز بدارد ، در حقيقت ، يك دست از آنان باز مى دارد و [ در مقابل ،] مردم ، دست هاى بسيارى از [ آزارِ ] او باز مى دارند .

.

ص: 508

عنه عليه السلام :ثَلاثَةٌ لَيسَ مَعَهُنَّ غُربَةٌ : حُسنُ الأَدَبِ ، وكَفُّ الأَذى ، ومُجانَبَةُ الرَّيبِ . (1)

عنه عليه السلام_ في كِتابِهِ إلى عَبدِ اللّهِ النَّجاشِيِّ وَقَد شَكا إلَيه تَخَوُّفَهُ مِن وِلايَةِ الأَهوازِ _ :اِعلَم أنّي سَاُشيرُ عَلَيكَ بِرَأيٍ إن أنتَ عَمِلتَ بِهِ تَخَلَّصتَ مِمّا أنتَ مُتَخَوِّفُهُ ، وَاعلَم أنَّ خَلاصَكَ ونَجاتَكَ : مِن حَقنِ الدِّماءِ ، وكَفِّ الأَذى عَن أولِياءِ اللّهِ . . . . (2)

بحار الأنوار عن صحف إدريس عليه السلام :ما يَثقُلُ فِي الميزانِ إلَا النِّيَّةُ الصّادِقَةُ ، وَالأَعمالُ الطّاهِرَةُ ، وكَفُّ الأَذى ، وَالنَّصيحَةُ لِجَميعِ الوَرى . (3)

.


1- .. تحف العقول: ص 324 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 238 ح 79 .
2- .. كشف الريبة : ص 87 عن عبد اللّه بن سليمان النوفلي ، بحار الأنوار : ج 78 ص 272 ح 112 .
3- .. بحار الأنوار : ج 95 ص 465 .

ص: 509

امام صادق عليه السلام :سه چيز است كه با داشتن آنها غربتى در كار نيست : ادب نيكو ، بى آزار بودن ، و دورى از شك [ و بدگمانى] .

امام صادق عليه السلام_ در نامه اى به عبد اللّه نجاشى كه به ايشان گفته بود از پذيرفتن حكومت اهواز بيم دارد _ :بدان كه من ، تو را به نكته اى راه نمايى مى كنم كه اگر به آن عمل كنى ، از آنچه از آن بيم دارى ، خلاص مى شوى . بدان كه خلاصى و نجات تو ، در اين است كه : از ريختن خون ، آزار رساندن به دوستان خدا و... خوددارى ورزى .

بحار الأنوار_ به نقل از صحف ادريس عليه السلام _ :آنچه ترازو[ ى اعمال ] را [ به نفع انسان ]سنگين مى كند ، چيزى نيست جز نيّت درست ، اعمال پاك ، آزار نرساندن و خيرخواهى براى همه مردم .

.

ص: 510

الفصل الثالث : ذمّ أنواع الإيذاء3 / 1الإِخافَةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :حَسبُ امرِئٍ مُسلِمٍ مِنَ الشَّرِّ أن يُخيفَ أخاهُ المُسلِمَ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن كانَ يُؤمِنُ بِاللّهِ وَاليَومِ الآخِرِ فَلا يُرَوِّعَنَّ مُسلِما . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :لا يَحِلُّ لِمُسلِمٍ أن يُرَوِّعَ مُسلِما . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :لا تُرَوِّعُوا المُسلِمَ ؛ فَإِنَّ رَوعَةَ المُسلِمِ ظُلمٌ عَظيمٌ . (4)

.


1- .. تنبيه الخواطر: ج 1 ص 39.
2- .. المعجم الكبير: ج 7 ص 99 ح 6487 عن سليمان بن صرد ، كنز العمّال : ج 16 ص 11 ح 43708 .
3- .. سنن أبي داود : ج 4 ص 301 ح 5004 ، السنن الكبرى : ج 10 ص 420 ح 21177 كلاهما عن عبدالرحمن بن أبي ليلى ، الزهد لابن المبارك : ص 240 ح 688 عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 16 ص 11 ح 43710 ؛ عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 70 ح 327 عن فاطمة بنت الإمام الرضا عن آبائها عن الإمام عليّ عليهم السلام ، تنبيه الخواطر: ج 1 ص 98 وفيه «لمؤمن» بدل «لمسلم» ، بحار الأنوار : ج 75 ص 147 ح 1 .
4- .. كنز العمّال : ج 16 ص 11 ح 43709 نقلاً عن المعجم الكبير عن عامر بن ربيعة .

ص: 511

فصل سوم : نكوهش انواع آزاررسانى
3 / 1 ترساندن

فصل سوم : نكوهش انواع آزاررسانى3 / 1ترساندنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مرد مسلمان را همين بدى بس كه برادر مسلمانش را بترساند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس به خدا و روز واپسين ايمان دارد ، هرگز نبايد مسلمانى را به وحشت بيندازد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :براى مسلمان ، روا نيست كه مسلمانى را بترساند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مسلمان را دچار وحشت نكنيد كه ترساندن مسلمان ، ستمى بزرگ است .

.

ص: 512

3 / 2النَّظرَةُ المُؤذِيَةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يَحِلُّ لِمُؤمِنٍ أن يُشيرَ إلى أخيهِ بِنَظرَةٍ تُؤذيهِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :ما يَحِلُّ لِمُؤمِنٍ أن يَشتَدَّ إلى أخيهِ بِنَظرَةٍ تُؤذيهِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن نَظَرَ إلى مُؤمِنٍ نَظرَةً لِيُخيفَهُ بِها ، أخافَهُ اللّهُ عز و جل يَومَ لا ظِلَّ إلّا ظِلُّهُ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن نَظَرَ إلى أخيهِ المُسلِمِ نَظرَةً مُخيفَةً مِن غَيرِ حَقٍّ، أخافَهُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ. (4)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن نَظَرَ إلى مُؤمِنٍ نَظَرةً يُخيفُهُ بِها ، أخافَهُ اللّهُ تَعالى يَومَ لا ظِلَّ إلّا ظِلُّهُ ، وحَشَرَهُ في صورَةِ الذَّرِّ (5) بِلَحمِهِ وجِسمِهِ وجَميعِ أعضائِهِ وروحِهِ ، حَتّى يورِدَهُ مَورِدَهُ. (6)

3 / 3المِزاحُ المُؤذيمسند ابن حنبل عن عبد الرحمن بن أبي ليلى :حَدَّثَنا أصحابُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله أنَّهُم كانوا يَسيرونَ مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله في مَسيرٍ ، فَنامَ رَجُلٌ مِنهُم ، فَانطَلَقَ بَعضُهُم إلى نَبلٍ مَعَهُ فَأَخَذَها ، فَلَمَّا استَيقَظَ الرَّجُلُ فَزِ عَ ، فَضَحِكَ القَومُ ، فَقالَ : ما يُضحِكُكُم ؟! فَقالوا : لا ، إلّا أنّا أخَذنا نَبلَ هذا فَفَزِعَ ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لا يَحِلُّ لِمُسلِمٍ أن يُرَوِّعَ مُسلِما . (7)

.


1- .. تنبيه الخواطر: ج 1 ص 98 ؛ إحياء العلوم : ج 3 ص 106 .
2- .. الزهد لابن المبارك: ص 240 ح 689 عن حمزة بن عبدة.
3- .. الكافي: ج 2 ص 368 ح 1 عن عبد اللّه بن سنان عن الإمام الصادق عليه السلام ، مشكاة الأنوار : ص 182 ح 465 ، إرشاد القلوب: ص 142 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام ، تنبيه الخواطر: ج 2 ص 209 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 151 ح 19 .
4- .. تاريخ بغداد: ج9 ص223 الرقم 4799 عن أبي هريرة ، المصنّف لعبد الرزّاق : ج5 ص139 ح 9187 عن عبدالرحمن بن زياد ، شُعب الإيمان : ج 6 ص 50 ح 7468 عن عبد اللّه بن عمرو وكلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 15 ص 69 ح 40134 .
5- .. الذَّرّ : جمع ذَرَّة ؛ وهي أصغر النمل (الصحاح : ج 2 ص 663 «ذرر») .
6- .. جامع الأخبار: ص 415 ح 1151 ، بحار الأنوار: ج 75 ص 150 ح 13 .
7- .. مسند ابن حنبل: ج 9 ص 35 ح 23126 .

ص: 513

3 / 2 نگاه آزار دهنده
3 / 3 شوخى آزار دهنده

3 / 2نگاه آزار دهندهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :براى مؤمن روا نيست كه به برادرش با نگاهى اشاره كند كه او را مى آزارد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :براى مؤمن روا نيست كه به برادرش نگاهى آزار دهنده كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس به مؤمنى نگاهى كند ، به قصد اين كه با آن نحوه نگاه، او را بترساند ، خداوند عز و جل آن شخص را در آن روزى كه سايه اى جز سايه او نيست ، مى ترساند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس به برادر مسلمانش به ناحق ، نگاهى ترس آور كند ، خداوند در روز قيامت ، او را مى ترساند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس به مؤمنى نگاهى ترس آور كند ، خداوند متعال ، در آن روزى كه سايه اى جز سايه او نيست ، وى را مى ترساند و او را با همان گوشت و بدن و اعضا و روحش ، به صورت مورچه محشور مى كند ، تا اين كه او را به جايگاهش وارد سازد .

3 / 3شوخى آزار دهندهمسند ابن حنبل_ به نقل از عبد الرحمان بن ابى ليلى _ :اصحاب پيامبر خدا برايمان نقل كردند كه با پيامبر خدا در راهى مى رفتند. يكى از آنان خوابيد و ديگرى رفت و تير او را برداشت . مرد ، چون بيدار شد ، هراسان گشت . جمعيّت خنديدند. پيامبر خدا پرسيد : «چرا مى خنديد؟» . گفتند : چيزى نيست . ما تيرش را برداشتيم و او هراسان شده است . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «بر هيچ مسلمانى روا نيست كه مسلمانى را بترساند» .

.

ص: 514

اُسد الغابة عن عمرو بن يحيى عن أبيه عن جدّه :كُنّا عِندَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقامَ رَجُلٌ ونَسِيَ نَعلَهُ ، فَأَخَذَها رَجُلٌ ووَضَعَها تَحتَهُ ، فَجاءَ الرَّجُلُ فَقالَ : مَن رَآهُما ؟ فَقالَ الرَّجُلُ : أنَا أخَذتُهُما . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : فَكَيفَ رَوعَةُ المُؤمِنِ ؟! قالَ : وَالَّذي بَعَثَكَ بِالحَقِّ ما أخَذتُهُما إلّا وأنَا ألعَبُ! قالَ : فَكَيفَ بِرَوعَةِ المُؤمِنِ ؟! (1)

3 / 4الكَلامُ المُؤذيالإمام الصادق عليه السلام :إنَّ رَجُلاً لَقِيَ رَجُلاً عَلى عَهدِ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام فَقالَ لَهُ : إنِّي احتَلَمتُ بِاُمِّكَ ، فَرُفِعَ إلى أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام ، فَقالَ : إنَّ هذَا افتَرى عَلَيَّ ! فَقالَ : وما قالَ لَكَ ؟ قالَ : زَعَمَ أنَّهُ احتَلَمَ بِاُمّي . فَقالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : فِي العَدلِ إن شئتَ أقَمتُهُ لَكَ فِي الشَّمسِ وجَلَدتُ ظِلَّهُ! فَإِنَّ الحُلُمَ مِثلُ الظِّلِّ ، ولكِنّا سَنَضرِبُهُ إذا آذاكَ حَتّى لا يَعودَ يُؤذِي المُسلِمينَ . (2)

.


1- .. اُسد الغابة : ج 6 ص 71 الرقم 5813 .
2- .. علل الشرائع: ص 544 ح 1 عن سماعة ، الكافي : ج 7 ص 263 ح 19 عن سماعة مضمرا ، بحار الأنوار : ج 40 ص 313 ح 88 .

ص: 515

3 / 4 سخن آزار دهنده

اُسد الغابة_ به نقل از عمرو بن يحيى ، از پدرش ، از جدّش _ :ما نزد پيامبر صلى الله عليه و آله بوديم كه مردى برخاست و رفت و كفشش را فراموش كرد . يك نفر ، آن را برداشت و زير خود گذاشت . مرد بر گشت و گفت : كسى كفش ها را نديده است؟ آن مرد گفت : من آنها را برداشته ام . پيامبر خدا فرمود : «ترساندن مؤمن ، چه معنا دارد؟!» . مرد گفت : سوگند به آن كه تو را به حق بر انگيخت ، من فقط براى شوخى ، آنها را برداشتم! فرمود : «ترساندن مؤمن ، چه معنا دارد؟!» .

3 / 4سخن آزار دهندهامام صادق عليه السلام :(1) در روزگار امير مؤمنان عليه السلام ، مردى ، مردى ديگر را ديد و به او گفت : من به مادرت محتلم شده ام . شكايت به نزد امير مؤمنان عليه السلام برده شد و آن مرد به امام گفت : اين مرد ، بر من افترا بست . امام عليه السلام فرمود : «چه گفت؟». گفت : مى گويد كه به مادرم محتلم شده است . امير مؤمنان عليه السلام فرمود : «عدالت ، اقتضا مى كند كه اگر بخواهى ، او را در آفتابْ نگه بدارم و سايه اش را حد بزنم ؛ چرا كه خواب ، مانند سايه است ؛ امّا او را به خاطر اين كه تو را آزرده است ، مى زنيم تا ديگر ، مسلمانان را آزار ندهد» .

.


1- .اين حديث ، در الكافى چنين آمده است : «از سماعه روايت شده است كه گفت : فرمود : ...» و به نام امام صادق عليه السلام تصريح نشده است ؛ امّا قواعد رجالى و تصريح به نام امام در علل الشرائع ، مؤيّد آن است كه روايت ، از امام صادق عليه السلام است .

ص: 516

3 / 5النَّجوَى المُؤذِيَةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يَتَناجَى اثنانِ (1) دونَ واحِدٍ ؛ فَإِنَّ ذلِكَ يُؤذِي المُؤمِنَ ، وَاللّهُ عز و جل يَكرَهُ أذَى المُؤمِنِ . (2)

3 / 6الإيذاءُ بِما لا يَعنيالإمام الباقر عليه السلام :كَفى بِالمَرءِ عَيبا أن يَتَعَرَّفَ مِن عُيوبِ النّاسِ ما يَعمى عَلَيهِ مِن أمرِ نَفسِهِ ، أو يَعيبَ عَلَى النّاسِ أمرا هُوَ فيهِ لا يَستطَيعُ التَّحَوُّلَ عَنهُ إلى غَيرِهِ ، أو يُؤذِيَ جَليسَهُ بِما لا يَعنيهِ . (3)

3 / 7الرِّيحُ المُؤذِيَةُمسند ابن حنبل عن عائشة:إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ يَكرَهُ أن يوجَدَ مِنهُ ريحٌ يُتَأَذّى مِنها . (4)

علل الشرائع عن محمّد بن سنان :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن أكلِ البَصَلِ وَالكُرّاثِ ، فَقالَ : لا بَأسَ بِأَكلِهِ مَطبوخا وغَيرَ مَطبوخٍ ، ولكِن إن أكَلَ مِنهُ ما لَهُ أذىً ، فَلا يَخرُج إلَى المَسجِدِ كَراهِيَةَ أذاهُ عَلى مَن يُجالِسُ . (5)

.


1- .. لا يَتَناجى اثنان : أي لايتسارَران منفردَين (النهاية : ج 5 ص 25 «نجا») .
2- .. سنن الترمذي : ج 5 ص 128 ح 2825 ، مسند أبي يعلى : ج 3 ص 45 ح 2438 ، المعجم الأوسط : ج 2 ص 281 ح 1986 كلاهما عن ابن عبّاس ، الزهد لابن المبارك: ص 241 ح 692 عن عكرمة بن خالد وفيها «الثالث» بدل «واحد» ، كنز العمّال: ج 9 ص 45 ح 24759 .
3- .. الكافي : ج 2 ص 460 ح 3 ، الزهد للحسين بن سعيد : ص 3 ح 1 ، تحف العقول : ص 296 نحوه ، بحار الأنوار : ج 75 ص 150 ح 15 .
4- .. مسند ابن حنبل : ج 10 ص 99 ح 26179 ، المعجم الأوسط : ج 3 ص 185 ح 2873 .
5- .. علل الشرائع : ص 520 ح 2 ، المحاسن : ج 2 ص 317 ح 702 نحوه ، بحار الأنوار : ج 66 ص 200 ح 2.

ص: 517

3 / 5 درِ گوشى حرف زدن آزار دهنده
3 / 6 آزار دادن با كارهاى بيهوده
3 / 7 بوى آزار دهنده

3 / 5درِ گوشى حرف زدن آزار دهندهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ دو نفرى با هم در گوشى حرف نزنند؛ چرا كه اين كار ، مؤمن را آزار مى دهد و خداوند عز و جل آزار رساندن به مؤمن را ناخوش مى دارد .

3 / 6آزار دادن با كارهاى بيهودهامام باقر عليه السلام :آدمى را همين عيب بس كه عيب خود را نبيند و عيب مردم را ببيند ، يا بر مردم ، چيزى را عيب بگيرد كه در خودِ او هست و نمى تواند آن را تغيير دهد ، يا همنشينش را با كارهاى بيهوده ، آزار دهد .

3 / 7بوى آزار دهندهمسند ابن حنبل_ به نقل از عايشه _ :پيامبر خدا خوش نداشت كه از او بويى آزار دهنده به مشام رسد .

علل الشرائع_ به نقل از محمّد بن سنان _ :از امام صادق عليه السلام در باره خوردن پياز و تره پرسيدم . فرمود : «خوردن آنها ، پخته يا خام ، اشكالى ندارد ؛ امّا اگر چيزى از اينها را خورد كه [ بوى ] ناراحت كننده اى دارد ، به مسجد نرود تا مبادا بوى آن ، هم صحبتش را ناراحت كند» .

.

ص: 518

3 / 8العِبادَةُ المُؤذِيَةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يَجهَرُ بَعضُكُم عَلى بَعضٍ ، فَإِنَّ ذلِكَ يُؤذِي المُصَلِّيَ . (1)

سنن أبي داود عن أبي سعيد :اِعتَكَفَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فِي المَسجِدِ ، فَسَمِعَهُم يَجهَرونَ بِالقِراءَةِ ، فَكَشَفَ السِّترَ وقالَ : ألا إنَّ كُلَّكُم مُناجٍ رَبَّهُ ، فَلا يُؤذِيَنَّ بَعضُكُم بَعضا ، ولا يَرفَعُ بَعضُكُم عَلى بَعضٍ فِي القِراءَةِ _ أو قالَ : فِي الصَّلاةِ _ . (2)

مسند الشاميّين عن أنس عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أنَّهُ كانَ إذا قامَ مِنَ اللَّيلِ يَقتَرِئُ ، زَمزَمَ (3) قِراءَتَهُ ، إلّا أنَّهُ يُفهِمُنَا الآيَةَ بَعدَ الآيَةِ . قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، ألا تَرفَعُ صَوتَكَ بِالقُرآنِ؟ قالَ : أكرَهُ أن اُؤذِيَ بِهِ رَفيقي وأهلَ بَيتي . (4)

سنن أبي داود عن عبد اللّه بن بسر :جاءَ رَجُلٌ يَتَخَطّى رِقابَ النّاسِ يَومَ الجُمُعَةِ وَالنَّبِيُّ صلى الله عليه و آله يَخطُبُ ، فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : اِجلِس فَقَد آذَيتَ . (5)

.


1- .. المعجم الأوسط : ج 3 ص 27 ح 2362 ، تاريخ بغداد : ج 12 ص 284 الرقم 6724 كلاهما عن جابر بن عبداللّه ، كنز العمّال : ج 1 ص 622 ح 2878 .
2- .. سنن أبي داود : ج 2 ص 38 ح 1332 ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 187 ح 11896 ، السنن الكبرى : ج 3 ص 17 ح 4703 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 1 ص 608 ح 2791 .
3- .. الزَّمزمة : صوتٌ خفيّ لا يكاد يُفهم (النهاية : ج 2 ص 313 «زمزم»).
4- .. مسند الشاميّين : ج 4 ص 305 ح 3378 ، كنز العمّال : ج 2 ص 319 ح 4123 نقلاً عن ابن النجّار .
5- .. سنن أبي داود : ج 1 ص 292 ح 1118 ، سنن ابن ماجة: ج 1 ص 354 ح 1115 عن جابر بن عبداللّه ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 425 ح 1061 كلاهما نحوه ، كنز العمّال: ج 7 ص 748 ح 21221 .

ص: 519

3 / 8 عبادت آزار دهنده

3 / 8عبادت آزار دهندهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :[ در هنگام خواندن نماز ، ] صداهايتان را از يكديگر، بلندتر نكنيد؛ زيرا اين كار ، نمازگزار را آزار مى دهد .

سنن أبى داوود_ به نقل از ابو سعيد _ :پيامبر خدا در مسجد ، اعتكاف كرد . شنيد كه صداى مسلمانان به قرائت ، بلند است . پرده را كنار زد و فرمود : «بدانيد كه همه شما در حال مناجات با پروردگار خود هستيد . پس موجب آزار يكديگر نشويد ، و در قرائت، صدايتان را از يكديگر بلندتر نكنيد» يا فرمود: «در نماز» .

مسند الشاميّين_ به نقل از اَنَس _ :پيامبر خدا ، هر گاه شب براى خواندن قرآن بر مى خاست ، با صداى آهسته قرائت مى كرد و فقط همين قدر به ما مى فهماند كه آيه اى تمام شده و آيه ديگر را شروع كرده است . گفتم : اى پيامبر خدا! چرا بلند قرآن نمى خوانيد؟ فرمود : «خوش ندارم كه با اين كار ، رفيقم ، و افراد خانواده ام را آزار برسانم» .

سنن أبى داوود_ به نقل از عبد اللّه بن بسر _ :در روز جمعه ، مردى [ به مسجد ]آمد و از روى شانه هاى مردم رد شد ، در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله خطبه مى خواند . به او فرمود : «بنشين ، موجب آزار شدى» .

.

ص: 520

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن تَرَكَ الصَّفَّ الأَوَّلَ مَخافَةَ أن يُؤذِيَ أحَدا ، أضعَفَ اللّهُ لَهُ أجرَ الصَّفِّ الأَوَّلِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله_ لِعُمَرَ بنِ الخَطّابِ _ :يا عُمَرُ ، إنَّكَ رَجُلٌ قَوِيٌّ ، لا تُزاحِم عَلَى الحَجَرِ فَتُؤذِيَ الضَّعيفَ ؛ إن وَجَدتَ خَلوَةً فَاستَلِمهُ ، وإلّا فَاستَقبِلهُ فَهَلِّل وكَبِّر . (2)

الإمام الصادق عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ عَنِ المُسرِعِ وَالمُبطِئِ فِي الطَّوافِ _ :كُلٌّ واسِعٌ ما لَم يُؤذِ أحَدا . (3)

الكافي عن حمّاد بن عثمان :كانَ بِمَكَّةَ رَجُلٌ مَولى لِبَني اُمَيَّةَ يُقالُ لَهُ : ابنُ أبي عَوانَةَ ، لَهُ عِنادَةٌ (4) ، وكانَ إذا دَخَلَ إلى مَكَّةَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام أو أحَدٌ مِن أشياخِ آلِ مُحَمَّدٍ عليهم السلام يَعبَثُ بِهِ ، وإنَّهُ أتى أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام وهُوَ فِي الطَّوافِ فَقالَ : يا أبا عَبدِ اللّهِ ، ما تَقولُ فِي استِلامِ الحَجَرِ؟ فَقالَ : اِستَلَمَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله . فَقالَ لَهُ : ما أراكَ استَلَمتَهُ! قالَ : أكرَهُ أن اُؤذِيَ ضَعيفا أو أتَأَذّى . قالَ : فَقالَ : قَد زَعَمتَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله استَلَمَهُ؟! قالَ : نَعَم ، ولكِن كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا رَأَوهُ عَرَفوا لَهُ حَقَّهُ ، وأنَا فَلا يَعرِفونَ لي حَقّي . (5)

.


1- .. المعجم الأوسط : ج 1 ص 171 ح 537 ، كنز العمّال : ج 7 ص 635 ح 20647 نقلاً عن ابن النجّار وكلاهما عن ابن عبّاس .
2- .. مسند ابن حنبل : ج 1 ص 69 ح 190 عن عمر ، السنن الكبرى : ج 5 ص 130 ح 9262 ، البداية والنهاية : ج 5 ص 159 ، السيرة النبويّة لابن كثير : ج 4 ص 318 ، سبل الهدى والرشاد : ج 8 ص 463 ، كنز العمّال : ج 5 ص 58 ح 12037 .
3- .. كتاب من لايحضره الفقيه: ج 2 ص 411 ح 2842 عن سعيد الأعرج .
4- .. أي معاند لأهل البيت عليهم السلام ينصب العداوة لهم ، وفي بحار الأنوار : «له عباءة».
5- .. الكافي: ج 4 ص 409 ح 17 ، بحار الأنوار : ج 47 ص 232 ح 21 .

ص: 521

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس از ترس اين كه موجب آزار كسى شود ، صفّ اوّل [ جماعت ]را ترك كند ، خداوند، دو برابر ثوابِ صفّ اوّل را به او عطا مى فرمايد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ خطاب به عمر بن خطّاب _ :اى عمر! تو آدم توانمندى هستى . به طرف حجر [ الأسود ] فشار نياور؛ زيرا موجب آزار افراد ضعيف مى شوى . اگر خلوت بود ، استلام كن ، وگر نه به طرف آن رو كن و «لا إله إلّا اللّه » و «اللّه أكبر» بگو .

امام صادق عليه السلام_ در پاسخ سؤالى در باره كسى كه در طواف ، تند يا كند ، حركت مى كند _ :هيچ يك از اين دو ، ايرادى ندارد ، به شرط آن كه موجب آزار كسى نشود .

الكافى_ به نقل از حمّاد بن عثمان _ :در مكّه ، مردى از وابسته هاى بنى اميّه به نام ابن ابى عوانه بود كه [ با اهل بيت عليهم السلام ] دشمنى مى ورزيد و هر گاه امام صادق عليه السلام يا يكى از بزرگان خاندان محمّد صلى الله عليه و آله وارد مكّه مى شد ، به او جسارت مى كرد . روزى ، امام صادق عليه السلام در طواف بود كه آن مرد به نزد ايشان آمد و گفت : اى ابو عبد اللّه ! در باره استلام حجر (دست كشيدن به حجر الأسود) چه مى گويى؟ فرمود : «پيامبر خدا آن را استلام كرده است» . مرد گفت : امّا نديده ام كه تو استلام كنى! فرمود : «خوش ندارم كه ناتوانى را آزار دهم ، يا خودم آزار ببينم» . مرد گفت : ولى تو گفتى كه پيامبر خدا آن را استلام كرده است! فرمود : «بله ؛ امّا [ مردم ، ] پيامبر خدا را كه مى ديدند ، حقّ (احترامِ) او را به جا مى آوردند [ و برايش جا باز مى كردند ] ؛ ولى كسى حقّ (احترام) مرا به جاى نمى آورد» .

.

ص: 522

الإمام الصادق عليه السلام :لا بَأسَ بِالنَّفخِ فِي الصَّلاةِ في مَوضِعِ السُّجودِ ما لَم يُؤذِ أحَدا . (1)

.


1- .. تهذيب الأحكام: ج 2 ص 329 ح 1351 عن أبي بكر الحضرمي.

ص: 523

امام صادق عليه السلام :فوُت كردن به محلّ سجده در هنگام نماز ، اشكالى ندارد ، به شرط آن كه موجب آزار كسى نشود .

.

ص: 524

الفصل الرابع : أخطر أنواع الإيذاء4 / 1إيذاءُ أهلِ البَيتِ عليهم السّلامرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أيُّهَا النّاسُ! اِسمَعوا قَولي وَاعرِفوا حَقَّ نَصيحَتي ، ولا تَخلُفوني في أهلِ بَيتي إلّا بِالَّذي اُمِرتُم بِهِ مِن حِفظِهِم ؛ فَإِنَّهُم حامَّتي وقَرابَتي وإخوَتي وأولادي ، وإنَّكُم مَجموعونَ ومُساءَلونَ عَنِ الثَّقَلَينِ (1) ، فَانظُروا كَيفَ تَخلُفوني فيهِما ، إنَّهُم أهلُ بَيتي ، فَمَن آذاهُم آذاني ، ومَن ظَلَمَهُم ظَلَمَني ، ومَن أذَلَّهُم أذَلَّني ، ومَن أعَزَّهُم أعَزَّني ، ومَن أكرَمَهُم أكرَمَني . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن آذاني في أهلي فَقَد آذَى اللّهَ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا قُمتُ المَقامَ المَحمودَ تَشَفَّعتُ في أصحابِ الكَبائِرِ مِن اُمَّتي ، فَيُشَفِّعُنِي اللّهُ فيهِم ، وَاللّهِ لا تَشَفَّعتُ فيمَن آذى ذُرِّيَّتي . (4)

.


1- .. قال ابن الأثير : سمّاهما «ثَقَلين» لأنّ الأخذ بهما والعمل بهما ثقيل ، ويقال لكلّ خطير نفيس : ثَقَل ، فسمّاهما ثَقَلين إعظاما لقدرهما وتفخيما لشأنهما (النهاية : ج 1 ص 216 «ثقل») .
2- .. الأمالي للصدوق : ص 122 ح 112 ، التحصين لابن طاووس : ص 599 وفيه «خاصّتي» بدل «حامّتي» و«أهل يقين» بدل «أهل بيتي» في الموضع الثاني و كلاهما عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 38 ص 94 ح 10.
3- .. كنز العمّال : ج 12 ص 103 ح 34197 نقلاً عن أبي نعيم عن الإمام عليّ عليه السلام .
4- .. الأمالي للصدوق : ص 370 ح 462 عن خالد القلانسي عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، روضة الواعظين : ص 299 ، بحار الأنوار : ج 8 ص 37 ح 12 .

ص: 525

فصل چهارم : بدترين نوع آزاررسانى
4 / 1 آزار دادن اهل بيت عليهم السلام

فصل چهارم : بدترين نوع آزاررسانى4 / 1آزار دادن اهل بيت عليهم السّلامپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى مردم! سخنم را بشنويد و نصيحتم را آويزه گوش كنيد و پس از من ، اهل بيتم را پاس بداريد كه به اين كار ، امر شده ايد؛ زيرا آنان كسان من و خويشاوندان و برادران و فرزندان من هستند، و شما [ در قيامت ] گرد آورده مى شويد و در باره ثَقَلين (1) بازخواست مى شويد . پس مواظب باشيد كه پس از من ، چگونه با آنان رفتار مى كنيد. آنان ، اهل بيت من هستند . هر كس آزارشان دهد ، مرا آزرده است ، و هر كس به آنها ستم كند ، به من ستم كرده است ، و هر كس آنان را خوار سازد ، مرا خوار ساخته است ، و هر كس آنان را ارج نهد ، مرا ارج نهاده است ، و هر كس آنان را گرامى بدارد ، مرا گرامى داشته است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس با آزردن اهل بيتم مرا بيازارد ، هر آينه خدا را آزرده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آن گاه كه در آن مقامِ ستوده (2) برخيزم ، براى آن دسته از امّتم كه گناهان كبيره مرتكب شده اند ، شفاعت مى كنم و خداوند ، شفاعت مرا در باره آنها مى پذيرد ؛ امّا به خدا سوگند ، براى كسى كه فرزندان مرا بيازارد ، شفاعت نخواهم كرد .

.


1- .ابن اثير در النهاية مى گويد : قرآن و اهل بيت را ثقلين گفته اند؛ چون تمسّك به آنها و عمل كردن به دستورهاى آنان سنگين است . به هر شى ء باارزش و نفيس «ثَقَل» مى گويند . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله اين دو را براى بزرگداشت منزلت آنها و ارج نهادن به مقامشان «ثقلين» ناميد .
2- .واژه «مقام»، يا مصدر و به معناى برانگيخته شدن به صورتى ستودنى است و يا اسم مكان و به معناى جايگاه ستوده است . اين مقام _ چنان كه در احاديث آمده _ مقام شفاعت است (ر . ك : الميزان فى تفسير القرآن : ج 13 ص 176) .

ص: 526

عنه صلى الله عليه و آله :مَن آذى عَلِيّا فَقَد آذاني . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن آذى عَلِيّا فَقَد آذاني ، ومَن آذاني فَقَد آذَى اللّهَ تَعالى . (2)

كشف اليقين عن ابن عبّاس :كُنتُ عِندَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله إذ أقبَلَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام غَضبانَ ، فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : ما أغضَبَكَ؟ فَقالَ : آذَوني فيكَ بَنو عَمِّكَ ، فَقامَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُغضَبا وقالَ : يا أيُّهَا النّاسُ! مَن آذى عَلِيّا فَقَد آذاني ، إنَّ عَلِيّا أوَّلُكُم إيمانا ، وأوفاكُم بِعَهدِ اللّهِ . يا أيُّهَا النّاسُ! مَن آذى عَلِيّا بُعِثَ يَومَ القِيامَةِ يَهودِيّا أو نَصرانِيّا . فَقالَ جابِرُ بنُ عَبدِ اللّهِ الأَنصارِيُّ : يا رَسولَ اللّهِ ، وإن شَهِدَ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وأنَّكَ مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ؟ فَقالَ : يا جابِرُ ، كَلِمَةٌ يَحتَجِزونَ بِها ألّا تُسفَكَ دِماؤُهُم ، وألّا يُستَباحَ أموالُهُم . (3)

.


1- .. مسند ابن حنبل : ج 5 ص 405 ح 15960 ، المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 132 ح 4619 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 7 ص 502 ح 45 كلّها عن عمرو بن شاس الأسلمي ، كنز العمّال : ج 11 ص 601 ح 32901 ؛ المناقب لابن شهرآشوب : ج 3 ص 211 عن عمر بن الخطّاب.
2- .. الإفصاح : ص 128 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 3 ص 212 ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 137 ح 70 ، تحف العقول: ص 459 عن الإمام الهادي عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله بزيادة «ومن آذى اللّه يوشك أن ينتقم منه» في آخره ، بحار الأنوار : ج 5 ص 69 ح 1 .
3- .. كشف اليقين : ص 311 ح 366 ، العمدة : ص 282 ح 459 ، الطرائف: ص 75 ح 96 ، الصراط المستقيم : ج 2 ص 49 ، المناقب للكوفي : ج 1 ص 548 ح 489 والثلاثة الأخيرة نحوه ، بحار الأنوار : ج 39 ص 333 ح 3 .

ص: 527

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس على را بيازارد ، مرا آزرده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس على را بيازارد ، مرا آزرده است و هر كس مرا بيازارد ، خداوند متعال را آزرده است .

كشف اليقين_ به نقل از ابن عبّاس _ :نزد پيامبر صلى الله عليه و آله بودم كه على بن ابى طالب عليه السلام خشمگين آمد . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «چرا خشمگينى؟» . گفت : پسرعموهايت مرا در باره شما ناراحت كردند. پيامبر خدا با ناراحتى برخاست و فرمود: «اى مردم! هر كس على را آزار دهد ، مرا آزار داده است. على ، نخستين ايمان آورنده شما و وفادارترينِ شما به پيمان با خداست. اى مردم! هر كس على را آزار برساند ، روز قيامت ، يهودى يا نصرانى برانگيخته مى شود» . جابر بن عبد اللّه انصارى گفت : اى پيامبر خدا! حتّى اگر به يگانگى خدا و پيامبرى تو ، گواهى دهد؟ فرمود : «اى جابر! اين [ شهادتين ] ، كلمه اى است كه با آن ، از ريخته شدن خون هايشان و روا شمارىِ اموالشان [بر ديگران] ، جلوگيرى مى كنند» .

.

ص: 528

رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في حَقِّ فاطِمَةَ عليهاالسلام _ :إنَّمَا ابنَتي بَضعَةٌ مِنّي ، يُريبُني ما رابَها ، ويُؤذيني ما آذاها . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ فاطِمَةَ بَضعَةٌ مِنّي ، مَن آذاها فَقَد آذاني ، ومَن غاظَها فَقَد غاظَني ، ومَن سَرَّها فَقَد سَرَّني . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن آذى شَعرَةً مِنّي فَقَد آذاني ، ومَن آذاني فَقَد آذَى اللّهَ عز و جل ، ومَن آذَى اللّهَ عز و جل لَعَنَهُ اللّهُ مِل ءَ السَّماءِ وَالأَرضِ . (3)

4 / 2إيذاءُ المُجاهِدِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَنِ اغتابَ مُؤمِنا غازِيا أو آذاهُ أو خَلَفَهُ في أهلِهِ بِسوءٍ ، نُصِبَ لَهُ يَومَ القِيامَةِ فَيَستَغرِقُ حَسَناتِهِ ، ثُمَّ يُركَسُ (4) فِي النّارِ ، إذا كانَ الغازي في طاعَةِ اللّهِ عز و جل . (5)

.


1- .. صحيح مسلم : ج 4 ص 1902 ح 93 ، سنن أبي داود : ج 2 ص 226 ح 2071 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 644 ح 1998 كلّها عن المسور بن مخرمة ، كنز العمّال : ج 12 ص 107 ح 34213 .
2- .. الاعتقادات للصدوق : ص 105 ، الأمالي للصدوق : ص 165 ح 163 عن علقمة عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 27 ص 62 ح 21 .
3- .. عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 250 ح 3 ، الأمالي للطوسي : ص 451 ح 1006 ، مجمع البيان : ج 8 ص 580 نحوه وكلّها عن زيد بن عليّ عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 27 ص 206 ح 13 ؛ المناقب للخوارزمي : ص 328 ح 344 بزيادة «يا عليّ» في صدره ، تاريخ دمشق : ج 54 ص 308 ح 11503 وليس فيه ذيله وكلاهما عن زيد بن عليّ عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، كنز العمّال : ج 12 ص 349 ح 35352 .
4- .. الرَّكْس : رَدّ الشيء مقلوبا ، وقَلبُ أوّلِهِ على آخِرِه (القاموس المحيط : ج 2 ص 220 «ركس») .
5- .. الكافي: ج 5 ص 8 ح 10 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، ثواب الأعمال : ص 305 ح 1 عن السكوني عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلامعنه صلى الله عليه و آله ، النوادر للراوندي : ص 141 ح 192 ، الجعفريّات : ص 88 ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 343 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 100 ص 12 ح 25 .

ص: 529

4 / 2 آزار دادن مجاهد

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در باره فاطمه عليهاالسلام _ :دخترم ، پاره تن من است . نگرانى او ، نگرانى من است و آزردن او ، آزردن من است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :فاطمه ، پاره تن من است . هر كس او را بيازارد ، مرا آزرده است ، و هر كس او را عصبانى كند ، مرا عصبانى كرده است ، و هر كس او را شاد سازد ، مرا شاد ساخته است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس مويى از مرا بيازارد ، مرا آزرده است ، و هر كس مرا بيازارد ، خداى عز و جل را آزرده است ، و هر كس خداى عز و جل را بيازارد ، خداوند به اندازه آسمان ها و زمين ، او را لعنت مى كند .

4 / 2آزار دادن مجاهدپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس در باره مؤمنِ رزمنده اى غيبت كند يا او را بيازارد يا در غيابش به خانواده او بد كند ، روز قيامت ، [ ترازوى اعمالش ] نصب مى شود و [ كفّه ] اعمال نيكش سبك مى گردد و آن گاه در آتش ، سرنگون مى شود . اين ، در صورتى است كه آن رزمنده ، در راه طاعت خداوند عز و جل بجنگد .

.

ص: 530

عنه صلى الله عليه و آله :اِتَّقوا أذَى المُجاهِدينَ ؛ فَإِنَّ اللّهَ يَغضَبُ لَهُم كَما يَغضَبُ لِلرُّسُلِ ، ويَستَجيبُ دُعاءَهُم كَما يَستَجيبُ دُعاءَ الرُّسُلِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن آذى غازِيا فَقَد آذاني، ومَن آذاني فَقَد حَرَّمَ اللّهُ عَلَيهِ الجَنَّةَ ، ومَأواهُ النّارُ. (2)

4 / 3إيذاءُ المُسلِمِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :قالَ اللّهُ تَبارَكَ وَ تَعالى : لِيَأذَن بِحَربٍ مِنّي مَن آذى عَبدِيَ المُؤمِنَ ، وَليَأمَن مِن غَضَبي مَن أكرَمَ عَبدِيَ المُؤمِنَ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ فيما ناجاني رَبّي أنَّهُ قالَ : يا مُحَمَّدُ ، مَن آذى لي وَلِيّا فَقَد أرصَدَ لي بِالمُحارَبَةِ ، ومَن حارَبَني حارَبتُهُ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :قالَ اللّهُ عز و جل : مَن آذى لي وَلِيّا فَقَدِ استَحَقَّ مُحارَبَتي . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن آذى مُؤمِنا ولَو بِشَطرِ كَلِمَةٍ ، جاءَ يَومَ القِيامَةِ مَكتوبٌ بَينَ عَينَيهِ : «آيِسا مِن رَحمَةِ اللّهِ» ، وكانَ كَمَن هَدَمَ الكَعبَةَ وَالبَيتَ المَقدِسَ ، وقَتَلَ عَشرَةَ آلافٍ مِنَ المَلائِكَةِ . (6)

.


1- .. اُسد الغابة : ج 1 ص 551 الرقم 774 عن جمانة الباهلي ، الفردوس : ج 1 ص 95 ح 309 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه ، كنز العمّال : ج 4 ص 314 ح 10664 .
2- .. كنز العمّال : ج 4 ص 313 ح 10663 نقلاً عن الرافعي عن أنس .
3- .. عدّة الداعي : ص 182 ، مشكاة الأنوار : ص 494 ح 1648 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام ، الكافي: ج 2 ص 350 ح 1 ، تنبيه الخواطر: ج 2 ص 208 كلاهما عن هشام بن سالم عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 67 ص 149 ح 9 .
4- .. مشكاة الأنوار : ص 253 ح 747 ، المحاسن : ج 1 ص 229 ح 414 نحوه وفيه «أذلّ» بدل «آذى» ، بحار الأنوار : ج 75 ص 146 ح 18 .
5- .. مسند أبي يعلى : ج 6 ص 314 ح 7051 ، المطالب العالية: ج 1 ص 139 ح 505 كلاهما عن ميمونة ، مسند ابن حنبل: ج 10 ص 112 ح 26253 وفيه «أذلّ» بدل «آذى» ، حلية الأولياء : ج 1 ص 5 كلاهما عن عائشة وفيها «استحلّ» بدل «استحقّ» ، كنز العمّال : ج 1 ص 230 ح 1157 .
6- .. إرشاد القلوب: ص 76.

ص: 531

4 / 3 آزار دادن مسلمان

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از آزردن مجاهدان بترسيد؛ زيرا خداوند به خاطر آنان به خشم مى آيد ، همچنان كه به خاطر پيامبران به خشم مى آيد ، و دعايشان مستجاب مى شود ، همچنان كه دعاى پيامبران ، مستجاب مى شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس رزمنده اى را بيازارد ، مرا آزرده است و هر كس مرا بيازارد ، خداوند، بهشت را بر او حرام مى گرداند و سرپناهش آتش است .

4 / 3آزار دادن مسلمانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند _ تبارك و تعالى _ فرمود : «هر كس بنده مؤمن مرا بيازارد ، به من اعلان جنگ مى دهد ، و هر كس بنده مؤمن مرا احترام كند ، از خشم من در امان است» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از جمله چيزهايى كه پروردگارم با من نجوا كرد ، اين بود كه فرمود : «اى محمّد! هر كس ولى اى از اولياى مرا بيازارد ، براى جنگ با من آماده شده است ، و هر كس با من بجنگند ، با او مى جنگم» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل فرمود : «هر كس ولى اى از اولياى مرا بيازارد ، سزاوار [عُقوبت ]جنگ با من شده است» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس مؤمنى را حتّى با نيم كلمه بيازارد ، روز قيامت در حالى مى آيد كه بر پيشانى او نوشته شده : «نوميد از رحمت خدا» ، و چونان كسى است كه كعبه و بيت المقدّس را خراب كرده و ده هزار فرشته را كشته است .

.

ص: 532

عنه صلى الله عليه و آله :مَن آذى مُسلِما ، كانَ عَلَيهِ مِنَ الذُّنوبِ مِثلُ مَنابِتِ النَّخلِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :لا يُؤذِيَنَّ مُسلِمٌ مُسلِما ، فَلَرُبَّما مُتَضاعَفٌ (2) في أطمارٍ لَو أقسَمَ عَلَى اللّهِ لَأَبَرَّهُ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أحزَنَ مُؤمِنا ثُمَّ أعطاهُ الدُّنيا لَم يَكُن ذلِكَ كَفّارَتَهُ ، ولَم يُؤجَر عَلَيهِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن آذى مُؤمِنا بِغَيرِ حَقٍّ ، فَكَأَنَّما هَدَمَ مَكَّةَ وبَيتَ اللّهِ المَعمورَ عَشرَ مَرّاتٍ ، وكَأَنَّما قَتَلَ ألفَ مَلَكٍ مِنَ المُقَرَّبينَ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أشارَ إلى أخيهِ بِحَديدَةٍ فَإِنَّ المَلائِكَةَ تَلعَنُهُ ، حَتّى وإن كانَ أخاهُ لِأَبيهِ واُمِّهِ . (6)

.


1- .. تاريخ دمشق : ج 54 ص 72 ح 11360 ، شُعب الإيمان: ج 5 ص 436 ح 7178 نحوه وكلاهما عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 4 ص 208 ح 10176 .
2- .. يقال : تَضَعَّفتُه واستضعفتُه بمعنىً ، للذي يتضعّفه الناس ويتجبّرون عليه في الدنيا للفقر ورثاثة الحال (النهاية : ج 3 ص 88 «ضعف») .
3- .. المعجم الكبير: ج 8 ص 186 ح 7768 عن أبي اُمامة ، مسند الشاميّين : ج 1 ص 302 ح 529 ، كنز العمّال : ج 3 ص 111 ح 5727 .
4- .. جامع الأخبار : ص 416 ح 1154 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 150 ح 13 .
5- .. عوالي اللآلي: ج 1 ص 361 ح 40 ؛ تاريخ أصبهان : ج 1 ص 260 الرقم 425 ، تاريخ دمشق : ج 35 ص 392 ح 7228 كلاهما عن سالم عن أبيه بزيادة «فقيرا» بعد «مؤمنا» وفيهما «بيت المقدس» بدل «بيت اللّه المعمور» ، الفردوس: ج 3 ص 618 ح 5930 عن أنس وفيه «مسلما» بدل «مؤمنا» .
6- .. صحيح مسلم : ج 4 ص 2020 ح 125 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 66 ح 7481 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 636 ح 278 ، حلية الأولياء : ج 6 ص 134 الرقم 361 كلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 15 ص 19 ح 39884 ؛ الجعفريّات : ص 83 نحوه .

ص: 533

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس مسلمانى را بيازارد ، به اندازه نخلستان ها گناه برايش خواهد بود.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هرگز مسلمانى ، مسلمان ديگر را نمى آزارد؛ زيرا چه بسا تهى دستِ يك لا قبايى كه اگر خدا را سوگند دهد ، خداوند ، سوگندش را مى پذيرد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس مؤمنى را اندوهگين سازد و سپس همه دنيا را به او بدهد ، اين كار ، كفّاره (جبران كننده) گناه او نخواهد بود و براى آن ، اجرى به او داده نمى شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس مؤمنى را به ناحقْ بيازارد، چنان است كه مكّه و بيت المعمورِ خدا را ده بار ويران كرده است و چنان است كه هزار فرشته مُقرَّب را كشته است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس به برادرش با آهنى (تيغ و شمشير و... ) اشاره كند ، فرشتگان ، او را لعنت مى كنند ، حتّى اگر برادر تنىِ او باشد .

.

ص: 534

عنه صلى الله عليه و آله :ما بالُ أحَدِكُم يُؤذي أخاهُ فِي الأَمرِ وإن كانَ حَقّا! (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن آذى مُؤمِنا فَقَد آذاني ، ومَن آذاني فَقَد آذَى اللّهَ عز و جل ، ومَن آذَى اللّهَ فَهُوَ مَلعونٌ فِي التَّوراةِ وَالإِنجيلِ وَالزَّبورِ وَالفُرقانِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن آذَى المُسلِمينَ في طُرُقِهِم ، وَجَبَت عَلَيهِ لَعنَتُهُم . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن آذى مُسلِما فَقَد آذاني ، ومَن آذاني فَقَد آذَى اللّهَ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام_ في خُطبَةٍ لَهُ أوائِلَ خِلافَتِهِ _ :إنَّ اللّهَ حَرَّمَ حَراما غَيرَ مَجهولٍ ، وأحَلَّ حَلالاً غَيرَ مَدخولٍ ، وفَضَّلَ حُرمَةَ المُسلِمِ عَلَى الحُرَمِ كُلِّها ، وشَدَّ بِالإِخلاصِ وَالتَّوحيدِ حُقوقَ المُسلِمينَ في مَعاقِدِها ، فَالمُسلِمُ مَن سَلِمَ المُسلِمونَ مِن لِسانِهِ ويَدِهِ إلّا بِالحَقِّ ، ولا يَحِلُّ أذَى المُسلِمِ إلّا بِما يَجِبُ . (5)

4 / 4إيذاءُ الوالِدَينِالكتاب«فَلَا تَقُل لَّهُمَا أُفٍّ» . (6)

.


1- .. الطبقات الكبرى : ج 4 ص 25 ، الفردوس: ج 4 ص 113 ح 6352 كلاهما عن العبّاس بن عبد المطّلب ، كنز العمّال : ج 3 ص 586 ح 8023 .
2- .. مشكاة الأنوار : ص 149 ح 358 ، جامع الأخبار: ص 415 ح 1150 ، روضة الواعظين: ص 321 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 150 ح 13 .
3- .. المعجم الكبير : ج 3 ص 179 ح 3050 عن حذيفة بن اُسيد ، كنز العمّال : ج 9 ص 365 ح 26486 .
4- .. المعجم الأوسط : ج 4 ص 61 ح 3607 ، المعجم الصغير: ج 1 ص 169 كلاهما عن أنس ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 201 ح 8670 عن عمرو بن شاس وفيه «ومن آذى مسلما» بدل «ومن آذاني» ، كنز العمّال : ج 16 ص 10 ح 43703 .
5- .. نهج البلاغة: الخطبة 167 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 40 ح 26 ؛ تاريخ الطبري : ج 4 ص 436 عن سليمان بن أبي المغيرة عن الإمام زين العابدين عنه عليهماالسلامنحوه.
6- .. الإسراء : 23.

ص: 535

4 / 4 آزار دادن پدر و مادر

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چرا برخى از شما برادرش را در كارى آزار مى دهد ، حتّى اگر حق با اوست؟!

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس مؤمنى را بيازارد ، مرا آزار داده است و هر كس مرا بيازارد ، خداوند عز و جل را آزار داده است و هر كس خدا را بيازارد ، چنين كسى در تورات و انجيل و زبور و فرقان ، لعنت شده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس مسلمانان را در راه هايشان آزار دهد ، لعنت آنان بر او واجب گشته است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس مسلمانى را ناراحت كند ، مرا ناراحت كرده است و هر كس مرا ناراحت كند ، خدا را ناراحت كرده است .

امام على عليه السلام_ در سخنرانى اى كه در آغاز خلافتش ايراد فرمود _ :همانا خداوند، چيزهايى را حرام كرده كه ناشناخته نيستند و چيزهايى را حلال كرده است كه از عيب ، خالى اند و حرمت مسلمان را بر هر حرمتى ، برترى بخشيده است و حقوق مسلمانان را به واسطه [ كلمه ] اخلاص و توحيد ، استوار ساخته است . پس مسلمان ، كسى است كه مسلمانان ، از زبان و دست او در امان باشند ، مگر آن جا كه حق باشد ، و آزار دادنِ مسلمان ، روا نيست ، مگر آن جا كه بايد .

4 / 4آزار دادن پدر و مادرقرآن«و به آن دو (پدر و مادر) [حتّى] «اوه» مگو» .

.

ص: 536

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن آذى والِدَيهِ فَقَد آذاني ، ومَن آذاني فَقَد آذَى اللّهَ ، ومَن آذَى اللّهَ فَهُوَ مَلعونٌ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :يُقالُ لِلعاقِّ : اِعمَل ما شِئتَ مِنَ الطّاعَةِ فَإِنّي لا أغفِرُ لَكَ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَلعونٌ مَلعونٌ مَن ضَرَبَ والِدَهُ أو والِدَتَهُ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام_ مِن دُعائِهِ عِندَ حُضورِ شَهرِ رَمَضانَ _ :اللّهُمَّ إنّي أستَغفِرُكَ وأتوبُ إلَيكَ مِن كُلِّ ذَنبٍ . . . ومِن سَفكِ الدَّمِ ، وعُقوقِ الوالِدَينِ . (4)

4 / 5إيذاءُ الزَّوجِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أيُّمَا امرَأَةٍ آذَت زَوجَها بِلِسانِها لَم يَقبَلِ اللّهُ عز و جل مِنها صَرفا ولا عَدلاً (5) ولا حَسَنَةً مِن عَمَلِها حَتّى تُرضِيَهُ ؛ وإن صامَت نَهارَها وقامَت لَيلَها وأعتَقَتِ الرِّقابَ وحَمَلَت عَلى جِيادِ الخَيلِ في سَبيلِ اللّهِ ، وكانَت في أوَّلِ مَن يَرِدُ النّارَ ، وكَذلِكَ الرَّجُلُ إذا كانَ لَها ظالِما . (6)

.


1- .. مستدرك الوسائل : ج 15 ص 193 ح 17978 نقلاً عن القطب الراوندي في لبّ اللباب .
2- .. حلية الأولياء : ج 10 ص 216 الرقم 556 عن عائشة ، كنز العمّال : ج 16 ص 476 ح 45527؛ جامع الأخبار : ص 214 ح 524 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 80 ح 82 .
3- .. كنز الفوائد : ج 1 ص 150 عن يونس بن يعقوب عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 74 ص 85 ح 98.
4- .. الإقبال : ج 1 ص 121 عن هارون بن موسى التلعكبري ، بحار الأنوار : ج 97 ص 328 ح 1 .
5- .. الصَّرْف : التوبة. والعَدْل : الفدية (المصباح المنير: ص 338 «صرف») .
6- .. كتاب من لايحضره الفقيه: ج 4 ص 14 ح 4968 ، الأمالي للصدوق : ص 515 ح 707 كلاهما عن الحسين بن زيد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 103 ص 244 ح 15 .

ص: 537

4 / 5 آزار دادن شوهر

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس پدر و مادرش را بيازارد ، مرا آزار داده است و هر كس مرا آزار دهد ، خدا را آزار داده است و هر كس خدا را آزار دهد ، ملعون است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به آزارنده پدر و مادر گفته مى شود : «از طاعت ، هر آنچه مى خواهى ، انجام بده؛ امّا من تو را نمى آمرزم» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ملعون است ملعون ، كسى كه پدر يا مادرش را بزند .

امام صادق عليه السلام_ از دعاى ايشان در هنگام فرا رسيدن ماه رمضان _ :بار خدايا! از تو آمرزش مى طلبم و از هر گناهى به درگاه تو توبه مى كنم... و [نيز] از ريختن خون ، و آزردن پدر و مادر .

4 / 5آزار دادن شوهرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر زنى كه با زبان خود ، شوهرش را آزار دهد ، خداوند عز و جل از او هيچ توبه و فِدْيه اى و هيچ عمل نيكى را نمى پذيرد _ تا آن گاه كه شوهرش را راضى كند _ گرچه روزها را روزه بگيرد و شب ها را عبادت كند و بنده ها آزاد كند و اسبان تيز تگ [براى جهاد] ، در راه خدا تجهيز كند . او جزء نخستين كسانى است كه به آتش وارد مى شوند. همچنين است مرد ، اگر به زنش ستم كند .

.

ص: 538

4 / 6إيذاءُ الزَّوجَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ألا وإنَّ اللّهَ عز و جل ورَسولَهُ بَريئانِ مِمَّن أضَرَّ بِامرَأَةٍ حَتّى تَختَلِعَ (1) مِنهُ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إنّي أتَعَجَّبُ مِمَّن يَضرِبُ امرَأَتَهُ وهُوَ بِالضَّربِ أولى مِنها ! (3)

4 / 7إيذاءُ الجارِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :عِشرونَ خَصلَةً فِي المُؤمِنِ فَإِن لَم تَكُن فيهِ لَم يَكمُل إيمانُهُ : إنَّ مِن أخلاقِ المُؤمِنينَ . . . لا يُؤذونَ جارا ولا يَتَأَذّى بِهِم جارٌ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن آذى جارَهُ حَرَّمَ اللّهُ عَلَيهِ ريحَ الجَنَّةِ ، ومَأواهُ جَهَنَّمُ وبِئسَ المَصيرُ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن آذى جارَهُ فَهُوَ ملعونٌ . (6)

تذكرة الخواصّ :سَأَلَهُ [ عليّا عليه السلام ] رَجُلٌ عَنِ المُرُوَّةِ ، فَقالَ : إطعامُ الطَّعامِ ، وتَعاهُدُ الإِخوانِ ، وكَفُّ الأَذى عَنِ الجيرانِ . ثُمَّ قَرَأَ : «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْاءِحْسَانِ» (7) . (8)

الإمام الصادق عليه السلام :مَلعونٌ مَلعونٌ مَن آذى جارَهُ . (9)

.


1- .. الخُلْع : أن يطلّق الرجلُ زوجتَه على عِوَضٍ تبذله له (مجمع البحرين : ج 1 ص 540 «خلع»).
2- .. ثواب الأعمال: ص 338 ح 1 عن أبي هريرة وابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 76 ص 366 ح 30 .
3- .. جامع الأخبار: ص 447 ح 1259 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 249 ح 38.
4- .. الكافي: ج 2 ص 232 ح 5 عن أحدهما عليهماالسلام ، الأمالي للصدوق : ص 640 ح 866 عن الأصبغ عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، كنز الفوائد : ج 1 ص 87 ، بحار الأنوار : ج 67 ص 276 ح 4 .
5- .. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج4 ص13 ح4968 عن الحسين بن زيد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، مشكاة الأنوار : ص374 ح1223 ، روضة الواعظين : ص424 ، بحار الأنوار : ج74 ص150 ح2.
6- .. جامع الأخبار: ص 214 ح 527.
7- .. النحل : 90 .
8- .. تذكرة الخواصّ: ص 140 ؛ بحار الأنوار : ج 78 ص 75 ح 44 .
9- .. كنز الفوائد : ج 1 ص 150 عن يونس بن يعقوب ، بحار الأنوار : ج 74 ص 153 ح 17 .

ص: 539

4 / 6 آزار دادن زن
4 / 7 آزار دادن همسايه

4 / 6آزار دادن زنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بدانيد كه خداوند عز و جل و پيامبر او بيزارند از مردى كه به زنش زيان وارد مى آورد [و او را آزار مى رساند] تا جايى كه زن حاضر شود چيزى به او بدهد و طلاقش را بگيرد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من تعجّب مى كنم از كسى كه زنش را مى زند ، در حالى كه خودش به كتك خوردن ، سزاوارتر از اوست!

4 / 7آزار دادن همسايهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اگر بيست خصلت در مؤمن نباشد ، ايمانش كامل نيست . از اخلاق مؤمنان ، اين است كه : ... همسايه اى را نمى آزارند و هيچ همسايه اى از دست آنان آزار نمى بيند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس همسايه اش را بيازارد ، خداوند، بوى بهشت را بر او حرام مى گرداند و جايگاهش دوزخ است ، و بد بازگشتگاهى است دوزخ !

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس همسايه اش را بيازارد ، مورد لعنت خداست .

تذكرة الخواصّ :مردى از امام على عليه السلام در باره جوان مردى پرسيد . فرمود : «اطعام كردن ، رسيدگى به برادران ، و آزار نرساندن به همسايگان» . سپس اين آيه را قرائت كرد : «همانا خداوند به دادگرى و نيكى كردن ، فرمان مى دهد» .

امام صادق عليه السلام :ملعون است ملعون ، كسى كه همسايه اش را بيازارد .

.

ص: 540

الفصل الخامس : جزاء المؤذيالكتاب«وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِىَّ وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَّكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَرَحْمَةٌ لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمْ وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» . (1)

«إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِى الدُّنْيَا وَ الْاخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِينًا * وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُواْ فَقَدِ احْتَمَلُواْ بُهْتَانًا وَ إِثْمًا مُّبِينًا» .

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن لَقِيَ أخاهُ بِما يَسوؤُهُ لِيَسوءَهُ ، ساءَهُ اللّهُ يَومَ يَلقاهُ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :يُسَلَّطُ الجَرَبُ عَلى أهلِ النّارِ ، يَنحَلونَ (3) حَتّى تَبدُوَ عِظامُهُم ، فَيَقولونَ : لِمَ سُلِّطَ عَلَينا ذلِكَ ؟ فَيُقالُ : بِإِيذائِكُم أهلَ الإِيمانِ . (4)

.


1- .. التوبة : 61 . 2 . الأحزاب : 57 و 58 .
2- .. ثواب الأعمال: ص 182 ح 1 ، مصادقة الإخوان : ص 168 ح 7 كلاهما عن الربيع بن صبيح ، عوالي اللآلي : ج 1 ص 356 ح 25 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 74 ص 305 ح 50 .
3- .. كذا في المصدر ، وفي كنز العمّال : «فيحكّون» ، وهو الأنسب للسياق.
4- .. الفردوس : ج 5 ص 489 ح 8852 عن أنس ، ربيع الأبرار : ج 2 ص 844 عن مجاهد من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، كنز العمّال : ج 14 ص 534 ح 39541 ؛ تنبيه الخواطر : ج 1 ص 56 عن مجاهد من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام نحوه .

ص: 541

فصل پنجم : سزاى مردم آزار

فصل پنجم : سزاى مردم آزارقرآن«و از ايشان ، كسانى هستند كه پيامبر را مى آزارند و مى گويند : او زودباور است . بگو : «گوش خوبى براى شماست . به خدا ايمان دارد و [ سخن ] مؤمنان را باور مى كند و براى كسانى از شما كه ايمان آورده اند ، رحمت است» و كسانى كه پيامبر خدا را آزار مى رسانند ، عذابى پُر درد خواهند داشت» .

«كسانى كه خدا و رسول او را مى آزارند ، خدا آنان را در دنيا و آخرت ، لعنت كرده و برايشان عذابى خفّت آور آماده ساخته است ، و كسانى كه مردان و زنان مؤمن را بى آن كه [عمل زشتى ]انجام داده باشند، آزار مى رسانند، قطعا تهمت و گناهى آشكار به گردن گرفته اند» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه به قصد آزار دادن برادرش ، با او برخوردى كند كه او از آن ناراحت شود ، خداوند، او را در آن روزى كه ديدارش مى كند ، ناراحت مى نمايد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بر دوزخيان ، بيمارىِ گرى عارض مى شود ، چندان كه از بس خود را مى خارانند ، [ پوست و گوشت بدنشان كنده و ] استخوان هايشان پيدا مى شود . پس مى گويند : «چرا اين بيمارى بر ما عارض شده است؟». پاسخ داده مى شوند : زيرا شما اهل ايمان را آزار مى داديد .

.

ص: 542

عنه صلى الله عليه و آله :لَو أَنَّ عَبدا مِن عِبادِ اللّهِ عز و جل قَدِمَ عَلَى اللّهِ بِعَمَلِ أهلِ السَّماواتِ وَالأَرَضينَ مِن أنواعِ البِرِّ وَالتَّقوى ، لَم يَزِن ذلِكَ مِثقالَ ذَرَّةٍ مَعَ ثَلاثِ خِصالٍ : العُجبِ ، وإيذاءِ المُؤمِنينَ ، وَالقُنوطِ مِن رَحمَةِ اللّهِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :كُلُّ مُؤذٍ فِي النّارِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن خافَ النّاسُ لِسانَهُ فَهُوَ مِن أهلِ النّارِ . (3)

مسند ابن حنبل عن أبي هريرة :قالَ رَجُلٌ : يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّ فُلانَةَ يُذكَرُ مِن كَثرَةِ صَلاتِها وصِيامِها وصَدَقَتِها ، غَيرَ أنَّها تُؤذي جيرانَها بِلِسانِها! قالَ[ صلى الله عليه و آله ] : هِيَ فِي النّارِ . (4)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن آذى مُؤمِنا آذاهُ اللّهُ ، ومَن أحزَنَهُ أحزَنَهُ اللّهُ ، ومَن نَظَرَ إلَيهِ بِنَظرَةٍ تُخيفُهُ بِغَيرِ حَقٍّ أو بِجَفاءٍ يُخيفُهُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ . (5)

.


1- .. الفردوس : ج 3 ص 364 ح 5102 عن أبي الدرداء ، كنز العمّال : ج 16 ص 60 ح 43941 .
2- .. تاريخ بغداد : ج 11 ص 299 الرقم 6081 ، تاريخ دمشق : ج 38 ص 353 ح 7688 كلاهما عن الأشجّ عن الإمام عليّ عليه السلام ، كنز العمّال : ج 14 ص 523 ح 39484 .
3- .. كتاب من لايحضره الفقيه : ج 4 ص 353 ح 5762 ، مستطرفات السرائر : ص 111 ح 1 كلاهما عن حمّاد بن عمرو عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، الكافي : ج 2 ص 327 ح 3 عن عبداللّه بن سنان عن الإمام الصادق عليه السلام ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 319 ح2656 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، جامع الأخبار : ص 248 ح 637 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 286 ح 42 .
4- .. مسند ابن حنبل : ج 3 ص 442 ح 9681 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 184 ح 7304 ، شُعب الإيمان : ج 7 ص 78 ح 9545 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 9 ص 186 ح 25615 ؛ مشكاة الأنوار : ص 375 ح 1235 ، تنبيه الخواطر : ج 1 ص 90 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 71 ص 394 ح 63.
5- .. مستدرك الوسائل : ج 9 ص 100 ح 10341 نقلاً عن القطب الراوندي في لبّ اللباب .

ص: 543

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اگر بنده اى از بندگان خدا ، با عملِ اهل آسمان ها و زمين ها ، از انواع نيكى و تقوا ، بر خداوند عز و جل وارد شود ، در صورتى كه سه خصلت داشته باشد ، همه آن اعمال به اندازه ذرّه اى ، ارزش نخواهد داشت . آن سه خصلت ، عبارت اند از : خودپسندى ، مؤمن آزارى و نوميدى از رحمت خداوند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر آزار دهنده اى ، در آتش است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس مردم از زبانش بترسند ، او اهل آتش است .

مسند ابن حنبل_ به نقل از ابو هريره _ :مردى گفت : اى پيامبر خدا! فلان زن در بسيارىِ نماز و روزه و صدقه دادن ، زبانزد است ؛ امّا با زبان خود ، همسايه هايش را آزار مى دهد! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «او دوزخى است» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس مؤمنى را بيازارد ، خداوند، آزارش مى دهد ، و هر كس مؤمنى را اندوهگين سازد ، خداوند، اندوهگينش مى سازد ، و هر كس به ناحق يا از روى خشونت ، نگاهى ترس آور به مؤمن كند ، خداوند در روز قيامت، او را مى ترساند .

.

ص: 544

عنه صلى الله عليه و آله :مَن رَوَّعَ مُسلِما لِرِضا سُلطانٍ ، جيءَ بِهِ يَومَ القِيامَةِ مَغلولاً . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن رَوَّعَ مُؤمِنا ، لَم يُؤمِنِ اللّهُ رَوعَتَهُ يَومَ القِيامَةِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أخافَ مُؤمِنا بِغَيرِ حَقٍّ ، كانَ حَقّا عَلَى اللّهِ أن لا يُؤمِنَهُ مِن أفزاعِ يَومِ القِيامَةِ. (3)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن آذى ذِمّيّا فَأَنَا خَصمُهُ ، ومَن كُنتُ خَصمَهُ خَصَمتُهُ يَومَ القِيامَةِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أخافَ أهلَ المَدينَةِ أخافَهُ اللّهُ ، وعَلَيهِ لَعنَةُ اللّهِ وَالمَلائِكَةِ وَالنّاسِ أجمَعينَ ، لايُقبَلُ مِنهُ صَرفٌ ولا عَدلٌ . (5)

الإمام الصادق عليه السلام :إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ نادى مُنادٍ : أينَ الصُّدودُ (6) لِأَولِيائي؟ فَيَقومُ قَومٌ لَيسَ عَلى وُجوهِهِم لَحمٌ ، فَيُقالُ : هؤُلاءِ الَّذينَ آذَوُا المُؤمِنينَ ونَصَبوا لَهُم وعانَدوهُم وعَنَّفوهُم في دينِهِم ، ثُمَّ يُؤمَرُ بِهِم إلى جَهَنَّمَ . (7)

.


1- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 240 ؛ تاريخ بغداد : ج 10 ص 41 الرقم 5167 ، السنّة لابن أبي عاصم : ص 613 ح 1464 كلاهما عن أنس وفيهما «معه» بدل «مغلولاً» ، كنز العمّال : ج 9 ص 10 ح 24681.
2- .. شُعب الإيمان: ج 7 ص 496 ح 11117 ، كنز العمّال : ج 16 ص 15 ح 43731 نقلاً عن الديلمي وكلاهما عن أنس.
3- .. المعجم الأوسط : ج 3 ص 24 ح 2350 عن عبد اللّه بن عمر ، كنز العمّال : ج 16 ص 10 ح 43704 .
4- .. تاريخ بغداد : ج 8 ص 370 الرقم 4473 عن عبداللّه بن مسعود ، كنز العمّال : ج 4 ص 362 ح 10913 .
5- .. السنن الكبرى للنسائي : ج 2 ص 483 ح 4265 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 564 ح 16559 ، المعجم الكبير: ج 7 ص 143 ح 6631 كلّها عن السائب بن خلّاد ، المصنّف لابن أبي شيبة: ج 7 ص 551 ح 7 عن جابر بن عبد اللّه وكلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 12 ص 246 ح 34888 .
6- .. صَدَّ عنه يصُِدّ صُدودا : أعرض ، وصدّه عن الأمر : مَنَعه وصَرَفه عنه (لسان العرب: ج 3 ص 245 «صدد»). أي : أين المعرِضون عن الأولياء المعادون لهم؟ أو : أين المانعون لهم عن حقوقهم؟ أو : أين المستهزئون بهم؟
7- .. الكافي: ج 2 ص 351 ح 2 ، ثواب الأعمال: ص 306 ح 1 كلاهما عن المفضّل بن عمر ، مشكاة الأنوار : ص 191 ح 503 ، بحار الأنوار : ج 7 ص 201 ح 82 .

ص: 545

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس به قصد خشنودى سلطانى ، مسلمانى را بترساند ، در روز قيامت ، او را در غل و زنجير مى آورند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس مؤمنى را به وحشت اندازد ، روز قيامت ، خداوند، وحشت او را به آرامش تبديل نمى كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس به ناحق ، مؤمنى را بترساند ، بر خداوند است كه او را از وحشت هاى روز قيامت ، ايمنى نبخشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس فردى از اهل ذِمّه را بيازارد ، من طرف دعواى او هستم و هر كس كه من طرف دعوايش باشم ، روز قيامت، او را شكست مى دهم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه اهالى مدينه را بترساند ، خدا او را مى ترساند و لعنت خدا و فرشتگان و مردم ، همگى ، بر اوست و هيچ توبه و فديه اى از او پذيرفته نمى شود .

امام صادق صلى الله عليه و آله :چون روز قيامت شود ، بانگ زننده اى بانگ مى زند : «كجايند دشمنانِ دوستان من؟». پس گروهى كه بر چهره هايشان گوشتى نيست ، بر مى خيزند و گفته مى شود : «اينان ، كسانى هستند كه مؤمنان را آزار دادند و با آنان به دشمنى برخاستند و به خاطر دينشان با آنان خشنونت ورزيدند» . آن گاه دستور داده مى شود كه آنها را به دوزخ ببرند .

.

ص: 546

عنه عليه السلام :مَن رَوَّعَ مُؤمِنا بِسُلطانٍ لِيُصيبَهُ مِنهُ مَكروهٌ فَلَم يُصِبهُ فَهُوَ فِي النّارِ ، ومَن رَوَّعَ مُؤمِنا بِسُلطانٍ لِيُصيبَهُ مِنهُ مَكروهٌ فَأَصابَهُ فَهُوَ مَعَ فِرعونَ وآلِ فِرعونَ فِي النّارِ . (1)

راجع : ص 530 (الإيذاء / الفصل الرابع / إيذاء المسلم) .

.


1- .. الكافي: ج 2 ص 368 ح 2 ، ثواب الأعمال: ص 306 ح 1 ، الاختصاص: ص 238 ، تنبيه الخواطر: ج 2 ص 163 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 151 ح 20 .

ص: 547

امام صادق عليه السلام :هر كس مؤمنى را به گزند سلطانى تهديد كند تا از او به وى گزندى برسد ، و چنان گزندى به او نرسد ، آن كس در آتش خواهد بود و هر كس مؤمنى را به گزند سلطانى تهديد كند تا از او به وى گزندى برسد ، و چنان گزندى به او برسد ، با فرعون و فرعونيان در آتش خواهد بود .

ر . ك : ص 531 (آزاررسانى / فصل چهارم / آزار دادن مسلمان) .

.

ص: 548

الفصل السادس : احتمال الأذى في سبيل اللّهالكتاب«لَتُبْلَوُنَّ فِى أَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُواْ أَذىً كَثِيرًا وَإِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ » . (1)

«فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنِّى لَا أُضِيعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِّنكُم مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى بَعْضُكُم مِّن بَعْضٍ فَالَّذِينَ هَاجَرُواْ وَأُخْرِجُواْ مِن دِيَارِهِمْ وَأُوذُواْ فِى سَبِيلِى وَقَاتَلُواْ وَقُتِلُواْ لَأُكَفِّرَنَّ عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ وَلَأُدْخِلَنَّهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ ثَوَابًا مِّنْ عِندِ اللَّهِ وَاللَّهُ عِندَهُ حُسْنُ الثَّوَابِ » . (2)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ أوَّلَ ثُلَّةٍ تَدخُلُ الجَنَّةَ الفُقَراءُ المُهاجِرونَ الَّذينَ تُتَّقى بِهِمُ المَكارِهُ ؛ إذا اُمِروا سَمِعوا وأطاعوا ، وإن كانَت لِرَجُلٍ مِنهُم حاجَةٌ إلَى السُّلطانِ لَم تُقضَ لَهُ حَتّى يَموتَ وهِيَفي صَدرِهِ، وإنَ اللّهَ تَعالى يَدعو يَومَ القِيامَةِ الجَنَّةَ فَتَأتيبِزُخرُفِها وريِّها (3) ، فَيَقولُ : أينَ عِبادِيَ الَّذينَ قاتَلوا في سَبيلِ اللّهِ ، وقُتِلوا في سَبيلي ، واُوذوا في سَبيلي ، وجاهَدوا في سَبيلي ؟ اُدخُلُوا الجَنَّةَ. فَيَدخُلونَها بِغَيرِ حِسابٍ ولا عَذابٍ . فَتَأتِي المَلائِكَةُ فَيَقولونَ : رَبَّنا نَحنُ نُسبِّحُ لَكَ اللَّيلَ وَالنَّهارَ ونُقَدِّسُ لَكَ ، مَن هؤُلاءِ الَّذينَ آثَرتَهُم عَلَينا؟ فَيَقولُ الرَّبُّ تَبارَكَ وتَعالى : هؤُلاءِ الَّذينَ قاتَلوا في سَبيلي ، واُوذوا في سَبيلي . فَتَدخُلُ عَلَيهِمُ المَلائِكَةُ مِن كُلِّ بابٍ : « سَلَامٌ عَلَيْكُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ » (4) . (5)

.


1- .. آل عمران: 186.
2- .. آل عمران: 195.
3- .. هكذا في المصدر ، وفي المصادر الاُخرى : «وزينتها».
4- .. الرعد : 24.
5- .. المستدرك على الصحيحين: ج 2 ص 81 ح 2393 ، شُعب الإيمان: ج 4 ص 28 ح 4259 ، مسند ابن حنبل: ج 2 ص 572 ح 6582 وليس فيه ذيله من «فتأتي الملائكة . . .» وكلاهما نحوه وكلّها عن عبداللّه بن عمرو ، كنز العمّال : ج 6 ص 480 ح 16635 .

ص: 549

فصل ششم : تحمّل آزار در راه خدا

فصل ششم : تحمّل آزار در راه خداقرآن«قطعا در مال ها و جان هايتان آزموده خواهيد شد و از كسانى كه پيش از شما به آنان كتاب داده شده و نيز از كسانى كه به شرك گراييده اند ، آزار بسيارى خواهيد شنيد ؛ ولى اگر شكيبايى كنيد و پرهيزگارى نماييد ، اين ، از عزم استوار در كارهاست» .

«پس پروردگارشان دعاى آنان را اجابت كرد [ و فرمود : ] «من عملِ هيچ عمل كننده اى از شما را چه مرد و چه زن _ كه همه از يكديگريد _ تباه نمى كنم. پس كسانى كه هجرت كرده و از خانه هاى خود ، رانده شده و در راه من ، آزار ديده و جنگيده و كشته شده اند، بدى هايشان را از آنان مى زدايم و آنان را به باغ هايى كه از زير [ درختان ] آنها ، نهرها روان است ، در مى آورم . اين ، پاداشى است از جانب خدا ، و پاداش نيكوتر ، نزد خداست» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نخستين گروهى كه وارد بهشت مى شوند ، فقراى مهاجرى هستند كه سپر بلاهايند : هر گاه فرمانى به آنها داده شود ، به گوش مى گيرند و اطاعت مى كنند ، و اگر فردى از آنها را به سلطان ، نيازى افتد ، نيازش برآورده نمى شود و با آن نياز ، ديده از جهان فرو مى بندد . خداوند متعال در روز قيامت ، بهشت را فرا مى خواند و بهشت ، با همه زيب و زيور و شادابى اش حاضر مى شود . پس خداوند مى فرمايد : «كجايند آن بندگان من كه در راه خدا جنگيدند ، و در راه من كشته شدند ، و در راه من آزار ديدند ، و در راه من جهاد كردند؟ به بهشت، وارد شويد» . پس بى هيچ حساب و عذابى ، وارد بهشت مى شوند . در اين هنگام ، فرشتگان مى آيند و مى گويند : پروردگارا! ما تو را شب و روز ، تسبيح و تقديس كرديم . اينان كيستند كه بر ما ترجيحشان دادى؟ پروردگار متعال مى فرمايد : «اينان ، كسانى هستند كه در راه من جنگيدند و در راه من آزار ديدند» . پس فرشتگان از هر درى بر ايشان وارد مى شوند و مى گويند : «سلام بر شما كه شكيبايى كرديد ، و نيكو فرجامى است اين سراى!» .

.

ص: 550

عنه صلى الله عليه و آله :اِحتَمِلِ الأَذى عَمَّن هُوَ أكبَرُ مِنكَ وأصغَرُ مِنكَ ، وخَيرٌ مِنكَ وشَرٌّ مِنكَ ؛ فَإِنَّكَ إن كُنتَ كَذلِكَ تَلقَى اللّهَ جَلَّ جَلالُهُ يُباهي بِكَ المَلائِكَةَ. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :ثَلاثٌ مِن أبوابِ البِرِّ : سَخاءُ النَّفسِ ، وطيبُ الكَلامِ ، وَالصَّبرُ عَلَى الأَذى. (2)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن صَبَرَ عَلى طولِ الأَذى ، أبانَ عَن صِدقِ التُّقى. (3)

عنه عليه السلام :إنَّمَا الحَليمُ مَن إذا اُوذِيَ صَبَرَ ، وإذا ظُلِمَ غَفَرَ. (4)

الإمام الباقر عليه السلام :لَمّا كَلَّمَ اللّهُ موسَى بنَ عِمرانَ عليه السلام ، قالَ موسى : إلهي ... فَما جَزاءُ مَن صَبَرَ عَلى أذَى النّاسِ وشَتمِهِم ؟ قالَ : اُعينُهُ عَلى أهوالِ يَومِ القِيامَةِ. (5)

.


1- .. الدعوات: ص 295 ح 55 ، بحار الأنوار: ج 76 ص 275 ح 31 .
2- .. تحف العقول: ص 8 ، المحاسن: ج 1 ص 66 ح 14 عن السكوني عن الإمام الصادق عن الإمام عليّ عليهماالسلام ، الجعفريّات : ص 231 عن الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 71 ص 311 ح 7 .
3- .. غرر الحكم : ج 5 ص 353 ح 8710 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 461 ح 8386.
4- .. غرر الحكم : ج 3 ص 85 ح 3892 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 178 ح 3673 .
5- .. فضائل الأشهر الثلاثة : ص 88 ح 68 عن زياد بن المنذر ، الأمالي للصدوق : ص 277 ح 307 عن عبدالعظيم الحسني عن الإمام الهادي عليه السلام ، مشكاة الأنوار : ص 495 ح 1653 ، روضة الواعظين : ص 463 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 384 ح 46 .

ص: 551

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آزارِ بزرگ تر و كوچك تر و بهتر و بدتر از خودت را تحمّل كن كه اگر چنين باشى ، خداوند عز و جل را به گونه اى ملاقات خواهى كرد كه به تو بر فرشتگان مى نازد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه چيز ، از درهاى نيكى است : سخاوت نفْس ، گفتار نيك ، و شكيبايى بر آزار .

امام على عليه السلام :هر كس در برابر آزار زياد ، شكيبايى كند ، اين، درستىِ تقواى او را نشان مى دهد .

امام على عليه السلام :بردبار ، كسى است كه هر گاه آزار ببيند ، شكيبايى ورزد و هر گاه به او ستم شود ، گذشت كند .

امام باقر عليه السلام :آن گاه كه خداوند با موسى بن عمران عليه السلام سخن گفت ، موسى گفت : خدايا! ... پاداش كسى كه در برابر آزار و دشنام مردم ، شكيبايى ورزد ، چيست؟ فرمود : «در هراس هاى روز قيامت ، يارى اش مى كنم» .

.

ص: 552

الفصل السابع : النوادررسول اللّه صلى الله عليه و آله :مِن صِفاتِ المُؤمِنِ أن يَكونَ . . . قَليلَ الأَذى . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن خافَ سَوطَكَ تَمنّى مَوتَكَ . (2)

عنه عليه السلام :الأَذى يَجلِبُ القِلى (3) . (4)

عنه عليه السلام :أفضَلُ مَعروفِ اللَّئيمِ مَنعُ أذائِهِ . (5)

عنه عليه السلام :إذا سَمِعتَ مِنَ المَكروهِ ما يُؤذيكَ ، فَتَطَأطَأْ لَهُ يُخطِكَ . (6)

الإمام الباقر عليه السلام :جاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَشَكا إلَيهِ أذىً مِن جارِهِ ، فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : اِصبِر . ثُمَّ أتاهُ ثانِيَةً فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : اِصبِر . ثُمَّ عادَ إلَيهِ، فَشَكاهُ ثالِثَةً، فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله للِرَّجُلِ الَّذي شَكا : إذا كانَ عِندَ رَواحِ النّاسِ إلَى الجُمُعَةِ فَأَخرِج مَتاعَكَ إلَى الطَّريقِ حَتّى يَراهُ مَن يَروحُ إلَى الجُمُعَةِ ، فَإِذا سَأَلوكَ فَأَخبِرهُم . قالَ : فَفَعَلَ ، فَأَتاهُ جارُهُ المُؤذي لَهُ فَقالَ لَهُ : رُدَّ مَتاعَكَ ، فَلَكَ اللّهُ عَلَيَّ ألّا أعودَ! (7)

.


1- .. التمحيص: ص 74 ح 171 ، الكافي: ج 2 ص 227 ح 1 عن عبد اللّه بن يونس عن الإمام الصادق عن الإمام عليّ عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 67 ص 310 ح 45 .
2- .. غرر الحكم : ج 5 ص 218 ح 8060 .
3- .. القِلى : البُغض (النهاية : ج 4 ص 105 «قلا») .
4- .. غرر الحكم : ج 1 ص 154 ح 581 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 40 ح 898.
5- .. غرر الحكم : ج 2 ص 420 ح 3106 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 121 ح 2752 وفيه «أداه» بدل «أذائه».
6- .. غرر الحكم : ج 3 ص 190 ح 4166 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 137 ح 3121 .
7- .. الكافي : ج 2 ص 668 ح 13 عن سدير ، بحار الأنوار : ج 22 ص 122 ح 91 .

ص: 553

فصل هفتم : گوناگون

فصل هفتم : گوناگونپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از صفات مؤمن ، اين است كه... كم آزار (كم زحمت) است .

امام على عليه السلام :هر كه از تازيانه تو بترسد ، مرگ تو را آرزو مى كند .

امام على عليه السلام :آزاررسانى ، نفرت و دشمنى مى آورد .

امام على عليه السلام :بهترين نيكى اى كه فرومايه مى تواند بكند ، اين است كه آزار نرساند .

امام على عليه السلام :هر گاه سخن ناخوشايندى كه تو را آزار مى دهد ، شنيدى ، سرت را خم كن تا از تو بگذرد (آن را پشت گوش بينداز و نشنيده بگير) .

امام باقر عليه السلام :مردى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و از آزارهاى همسايه اش شكايت كرد . پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «شكيبايى كن» . مرد ، بار دوم آمد و پيامبر صلى الله عليه و آله باز به او فرمود : «شكيبايى كن» . مرد ، براى سومين بار آمد و شكايت كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «هنگامى كه مردم براى نماز جمعه مى روند ، تو اثاثيه ات را به كوچه بياور تا هر كس به نماز جمعه مى رود ، آنها را ببيند و اگر علّتش را از تو پرسيدند ، ماجرا را به آنها بگو» . آن مرد ، چنين كرد . همسايه اش كه او را آزار مى داد ، نزد وى آمد و گفت : اثاثيه ات را برگردان . خداوند ، گواهت باشد كه ديگر آزارت نمى دهم!

.

ص: 554

كتاب من لا يحضره الفقيه عن يونس بن عمّار :شَكَوتُ إلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام رَجُلاً كانَ يُؤذيني ، فَقالَ : اُدعُ عَلَيهِ ، فَقُلتُ : قَد دَعَوتُ عَلَيهِ! فَقالَ : لَيسَ هكَذا ، ولكِنِ اقلَع عَنِ الذُّنوبِ ، وصُم وصَلِّ وتَصَدَّق ، فَإِذا كانَ آخِرُ اللَّيلِ فَأَسبِغِ الوُضوءَ (1) ، ثُمَّ قُم فَصَلِّ رَكعَتَينِ ، ثُمَّ قُل وأنتَ ساجِدٌ : «اللّهُمَ إنَّ فُلانَ بنَ فُلانٍ قَد آذاني ، اللّهُمَ أسقِم بَدَنَهُ ، وَاقطَع أثَرَهُ ، وَانقُص أجَلَهُ ، وعَجِّل لَهُ ذلِكَ في عامِهِ هذا» . قالَ : فَفَعَلتُ ، فَما لَبِثَ أن هَلَكَ . (2)

.


1- .. إسباغ الوضوء : إتمامُه وإكماله ، وذلك في وجهين : إتمامه على ما فرض اللّه تعالى ، وإكماله على ما سنَّهُ رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله (مجمع البحرين : ج 2 ص 810 «سبغ»).
2- .. كتاب من لايحضره الفقيه : ج 1 ص 559 ح 1546 ، المقنعة : ص 223 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 121 ح 2328 ، بحار الأنوار : ج 91 ص 358 ح 19 .

ص: 555

كتاب من لا يحضره الفقيه_ به نقل از يونس بن عمّار _ :نزد امام صادق عليه السلام از مردى كه مرا آزار مى داد ، شكايت كردم . امام عليه السلام فرمود : «نفرينش كن» . گفتم : نفرينش كرده ام! فرمود : «همين طورى ، نه؛ بلكه اوّل ، ترك گناه كن و روزه بگير و نماز بخوان و صدقه اى بده و آخر شب كه شد ، وضوى كامل بگير . آن گاه برخيز و دو ركعت نماز بخوان و سپس به سجده برو و بگو : بار خدايا! فلانى ، پسر فلانى ، مرا آزار مى رسانَد . بار خدايا! بدنش را بيمار گردان ، و اثرش را قطع كن ، و عمرش را كوتاه ساز ، و همين امسال ، اينها را برايش مقدّر كن » . [ اين دستور را ] اجرا كردم و طولى نكشيد كه آن مرد ، از بين رفت .

.

ص: 556

. .

ص: 557

. .

ص: 558

. .

ص: 559

. .

ص: 560

. .

ص: 561

. .

ص: 562

. .

ص: 563

. .

ص: 564

. .

ص: 565

. .

ص: 566

. .

ص: 567

. .

ص: 568

. .

ص: 569

. .

ص: 570

. .

ص: 571

. .

ص: 572

. .

ص: 573

. .

ص: 574

. .

ص: 575

. .

ص: 576

. .

ص: 577

. .

ص: 578

. .

ص: 579

. .

ص: 580

. .

ص: 581

فهرست تفصيلى .

ص: 582

. .

ص: 583

. .

ص: 584

. .

ص: 585

. .

ص: 586

. .

ص: 587

. .

ص: 588

. .

ص: 589

. .

ص: 590

. .

ص: 591

. .

ص: 592

. .

جلد 3

اشاره

ص: 1

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

10 . تاريخ

اشاره

10 . تاريخدرآمدفصل يكم : شناخت تاريخفصل دوم : قانونمند بودنِ تاريخفصل سوم : عوامل دگرگونى هاى تاريخىفصل چهارم : عوامل پيشرفت اجتماعىفصل پنجم : عوامل عقب ماندگى اجتماعىفصل ششم : عبرت آموزى از تاريخفصل هفتم : آينده تاريخ

.

ص: 8

. .

ص: 9

درآمد

تاريخ ، در لغت

درآمدتاريخ ، در لغتتاريخ ، در لغت به معناى تعيين زمان رويداد است . در باره ريشه و اشتقاق آن ، ميان لغت شناسان عرب ، اختلاف نظر وجود دارد . ابو سعيد عبد الملك بن قريب اَصمعى (م 213 ق) ، آن را واژه اى عربى دانسته و گفته است كه قيسى ها (يكى از قبايل بزرگ عرب) ، مصدر آن را «أَرَخ» و تميمى ها (ديگر قبيله بزرگ عرب) ، مصدر آن را «وَرَخ» مى دانند ؛ امّا «أَرَخ» رايج تر است . (1) جواليقى (م 539 ق) بر اين باور است كه اين واژه ، ريشه عربى ندارد و مسلمانان ، آن را از اهل كتاب گرفته اند . (2) روزنتال ، اشتقاق هاى گوناگونى براى اين واژه آورده است : «أرْخُو» در آكَدى ، «يَرْحْ» در عبرى ، «يَرَحْ» در آرامى ، «وَرْخ» در اتيوپيايى و «وْرْخ (WRKH)» در عربىِ جنوبى (يمن) . وى احتمال مى دهد كه ريشه واژه تاريخ ، «توريخ (در سامى به معناى ماه [آسمان])» باشد كه «مُوَرَّخ» يا «مورِّخ» ، از آن ، اشتقاق يافته است ، و اشتقاق ديگر را نمى پذيرد . (3)

.


1- .التاريخ والمؤرّخون العرب : ص 17 .
2- .المعرب من الكلام الأعجمى على حروف المعجم : ص 137 .
3- .دانش نامه جهان اسلام : ج 6 ص 96

ص: 10

برخى ، اصل واژه تاريخ را فارسى و برگرفته از «ماه _ روز» مى دانند كه معرّب آن ، «مورِّخ» شده است . (1) برخى ديگر از لغت شناسان ، به اين نتيجه رسيده اند كه به احتمال قوى ، واژه تاريخ ، از ريشه سامى «اَرَخ» يا «وَرَخ» است كه در لهجه يمنى به كار مى رود؛ (2) زيرا «وَرَخ (جمع آن : أَوْرَخَم)» در سنگْ نوشته هايى متعلّق به پيش از اسلام _ كه در جنوب عربستان پيدا شده اند _ به معناى ماه قمرى به كار رفته است . (3) در لغت نامه هاى قديم عربى ، مادّه «أرخ» وجود دارد ؛ ولى به معناى گاه شناسىِ زمان نيست . خليل بن احمد فراهيدى مى گويد : الأُرْخُ وَ الأُرْخِىُّ ، لُغَتانِ : الفَتِىُّ مِنَ البَقَرِ . (4) اُرخ و اُرخى ، دو واژه اند به معناى گوساله . احمد بن فارس (م 395 ق) نيز مى نويسد : أرخ: الهَمزَةُ وَ الرّاءُ وَ الخاءُ كَلِمَةٌ واحِدَةٌ عَرَبِيَّةٌ ، وَ هِىَ الإراخُ لِبَقَرِ الوَحشِ... وَ أمّا تَأريخُ الكِتابِ فَقَد سُمِعَ ، وَ لَيسَ عَرَبِيّا وَ لا سُمِعَ مِن فَصيحٍ . (5) أرخ (همزه و را و خا) ، يك واژه عربى به معناى بچّه گاو وحشى است... و «تأريخ الكتاب» نيز شنيده شده ؛ ولى عربى نيست و از عرب فصيحى هم شنيده نشده است . جوهرى (م 398 يا 400 ق) ، ريشه آن را «أَرَخ» يا «إِرَخ» به معناى گوساله وحشى ذكر كرده است . (6)

.


1- .تاريخ سنى ملوك الأرض و الأنبياء عليهم السلام : ص 12 ، الآثار الباقية : ص 12 _ 30 .
2- .التاريخ العربى و المؤرّخون : ج 1 ص 49 .
3- .المفصّل فى تاريخ العرب قبل الإسلام : ج 8 ص 509 _ 516 .
4- .العين : ص41 مادّه «أرخ» .
5- .معجم مقاييس اللغة : ج 1 ص 94 مادّه «أرخ» .
6- .الصحاح : ج 1 ص 418 ذيل «أرخ» . نيز ، ر . ك : الإعلان بالتوبيخ لمن ذمَّ التاريخ : ص 14 _ 15 .

ص: 11

تاريخ ، در اصطلاح

ابن منظور (م 711 ق) نيز مى گويد : قيلَ : إنَّ التّاريخَ الَّذى يُؤَرِّخُهُ النّاسُ لَيسَ بِعَرَبِىٍّ مَحضٍ ، وَ إنَّ المُسلِمينَ أخَذوهُ عَن أهلِ الكِتابِ... . الإرخ : وَلَدُ البَقَرِ الوَحشِيَّةِ إذا كان اُنثى ... وَ قيلَ : إنَّ التّاريخَ مَأخوذٌ مِنهُ ، كَأَنَّهُ شَى ءٌ حَدَثَ كَما يَحدُثُ الوَلَدُ ، وَ قيلَ : التّاريخُ مَأخوذٌ مِنهُ ؛ لِأَنَّهُ حَديثٌ . (1) به قولى ، تاريخى كه مردم مى نويسند ، عربىِ ناب نيست و مسلمانان ، آن را از اهل كتاب گرفته اند... . اِرخ : ماده گوساله گاو وحشى را گويند... و به قولى ، واژه تاريخ ، از همين معنا گرفته شده است . تو گويى تاريخ ، چيزى است كه پديد مى آيد ، چنان كه بچّه زاده مى شود . بعضى گفته اند: تاريخ ، از همين معنا گرفته شده ؛ چون جديد است . با تأمّل در آنچه گذشت ، مى توان گفت كه كلمه «تاريخ» ، ريشه عربى دارد ؛ ولى ريشه آن ، به معناى گاه شناسىِ زمان نيست و دست كم ، بدين معنا بودنِ آن ، مورد ترديد جدّى است ؛ امّا به هر حال ، ترديدى نيست كه اين كلمه در زبان عربى ، به معناى گاه شناسى زمان آمده است . (2)

تاريخ ، در اصطلاحتاريخ ، در اصطلاح امروز ، علمى است با گرايش هاى گوناگون كه در آن ، كارهاى گذشته جوامع انسانى ، موضوع و محور بحث است و كوشش مى شود قوانين و روابط حاكم در هر دوره و علل بروز برخى حوادث اجتماعى و يا رشد و انحطاط جامعه ها كشف گردد ، تا از اين ره گذر ، «فلسفه تاريخ» تدوين گردد كه وسيله اى براى ارزيابىِ وضع جوامع امروز و آينده بشرى است . در مرحله نخست ، مى توان گفت كه منظور از علم تاريخ ، دو چيز است :

.


1- .لسان العرب : ج 3 ص4 مادّه «أرخ» .
2- .ر.ك : ص 39 (تاريخ / فصل يكم / درنگى در باره تاريخ نگارى و پايه هاى تقويم تاريخ) .

ص: 12

تاريخ ، در قرآن و حديث
اشاره

1 . «علم مسائل نظرىِ تاريخ» يا «تاريخ نظرى» : اين دانش ، خود به دو رشته جداگانه و مستقل تقسيم مى شود ؛ چون مسائل نظرى تاريخ ، يا در زمينه علل حوادث اجتماعى و يافتن قانون ها و سنّت هاى عمومى و كلّىِ آن بحث مى كند ، كه در اين صورت ، آن را «فلسفه تاريخ» مى ناميم ، و يا در باره مسائل مربوط به روش شناسىِ دانش تاريخ ، از قبيل شيوه ارزيابىِ اسناد تاريخى ، طبقه بندى منابع و اسناد تاريخى ، آداب نقد تاريخ ، ضوابط و اصول گزارش و نگارش تاريخ و امثال اينها، كه مجموع اين بخش را نيز «روش شناسىِ تاريخ» و يا «فلسفه علم تاريخ» مى ناميم . 2 . «علم وقايع تاريخى» : در اين بخش ، مسائل نظرى ، محور بحث و هدف مورّخ نيست ، هر چند كار اين مرحله نيز بدون آگاهى از كلّيات مسائل نظرى تاريخ ، عقيم خواهد بود . ضبط ، گزارش و نگارش وقايع تاريخى ، آن گونه كه بوده است ، هدف اين علم هستند و از اين رو ، آن را «تاريخ نگارى» ناميده اند. تاريخ نگارى ، شعبه ها و فرع هاى بسيارى دارد ، مانند : تاريخ سياسى ، تاريخ انبيا و اديان ، تاريخ فرهنگ ، تاريخ فلسفه ، تاريخ طب ، تاريخ آموزش ، تاريخ اقتصاد ، تاريخ علم ، تاريخ كشورها و تاريخ عمومى . هر جامعه اى مى تواند بر اساس ويژگى هاى محيط و نيازهاى فرهنگى و علمى و سياسىِ خود ، آنها را دسته بندى كند و موضوع مورد نظر خويش را براى پژوهش و آموزش ، برگزيند. (1)

تاريخ ، در قرآن و حديثلفظ تاريخ و يا مشتقّات آن ، در قرآن كريم به كار نرفته است ؛ (2) ولى معناى آن ،

.


1- .درآمدى بر تاريخ نگرى و تاريخ نگارى مسلمانان : ص 29_30 .
2- .اين ، مؤيّد سخنى است كه از ابن فارس نقل شد كه : و «تاريخ كتاب» شنيده شده است ؛ امّا عربى نيست و از عرب فصيحى هم شنيده نشده است (ر . ك : معجم مقاييس اللغة : ج 1 ص 94 مادّه «ارخ») .

ص: 13

1 . نقش تاريخ در زندگى انسان

يعنى «گاه شناسى» ، در چهار آيه (1) مورد توجّه اين كتاب آسمانى است . البتّه در منابع روايى و تاريخى ، در بحث مبدأ تاريخ هجرى ، لفظ تاريخ و مشتقّات آن ، مكرّر به اين معنا آمده است . (2) نكته مهم و قابل تأمّل ، عنايت قرآن و احاديث اسلامى به مفهوم اصطلاحىِ تاريخ ، يعنى اهتمام به آگاهى از وقايع تاريخى و فلسفه تاريخ است ؛ بلكه مى توان گفت كه بعد از توحيد ، بيش از هر مفهوم و معناى ديگرى ، تاريخ ، مورد توجّه قرآن كريم است . واژه هايى از قبيل : «قِصَص» ، «أنباء» ، «سُنّة اللّه » ، «أيّام اللّه » و نيز واژه هاى وابسته به آنها مانند : «عبرت» ، «قُرى» ، «بركات» ، «جوع» ، «دماء» ، «مستكبرين» «مُكذِّبين» ، «ملأ» ، «مُترَفين» ، «مُسرِفين» و «مستضعفين» ، واژه هاى كليدى قرآن در زمينه تبيين و تفسير تاريخ اند . در اين بخش ، برجسته ترين نكاتى را كه در قرآن و احاديث اسلامى ، در باره تاريخ آمده است ، تحت اين سرفصل ها ارائه مى كنيم : شناخت تاريخ ، قانونمندى تاريخ ، عوامل تحوّلات تاريخى ، عوامل پيشرفت اجتماعى ، عوامل انحطاط اجتماعى ، عبرت آموزى از تاريخ و آينده تاريخ ، به ضميمه دو تحقيق : يكى در باره مبدأ تاريخ هجرى و ميلادى ، و ديگرى در باره آينده تاريخ . اينك اشاره اى كوتاه به حاصل آنچه در اين فصول آمده است :

1 . نقش تاريخ در زندگى انسانتاريخ به معناى گاه شناسى ، به اندازه اى در تنظيم زندگى انسان ، سهيم است كه قرآن ، از آن به عنوان يكى از دلايل توحيد و خداشناسى ياد كرده است :

.


1- .ر. ك : ص 23 (تاريخ / فصل يكم / اهمّيت شناخت تاريخ / قرآن) .
2- .ر . ك : ص 42 (تاريخ / فصل يكم / پايه تقويم هجرى قمرى)

ص: 14

2 . ارزش دانش تاريخ و مورّخ

«وَ جَعَلْنَا الَّيْلَ وَ النَّهَارَ ءَايَتَيْنِ فَمَحَوْنَآ ءَايَةَ الَّيْلِ وَ جَعَلْنَآ ءَايَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِّتَبْتَغُواْ فَضْلاً مِّن رَّبِّكُمْ وَ لِتَعْلَمُواْ عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسَابَ . (1) و شب و روز را دو نشانه قرار داديم . پس نشانه شب را تيره گون و نشانه روز را روشنى بخش گردانيديم ، براى اين كه [ در آن ، ] فضلى از پروردگارتان بجوييد و براى اين كه شمار سال ها و حساب [ عمرها و رويدادها ] را بدانيد» . اين ، بدان معناست كه تأمّل در نقش اساسى تاريخ در زندگى ، به روشنى ، آدمى را با آفريدگار حكيم جهانِ آفرينش آشنا مى سازد .

2 . ارزش دانش تاريخ و مورّخدانش تاريخ و بخصوص آشنايى با فلسفه تاريخ و علل رشد و انحطاط ملّت ها ، كارآمدترين علم در جهت رسيدن به برترين تمدّن ها و پيشگيرى از انحطاط و سقوط جوامع انسانى است . مورّخ كاردان ، در واقع ، همانند كسى است كه به درازاى تاريخ ، عمر كرده و تجربه اندوخته است ، چنان كه امام على عليه السلام مى فرمايد : إنّى و إن لَم أكُن عُمِّرتُ عُمُرَ مَن كانَ قَبلى ، فَقَد نَظَرتُ فى أعمالِهِم ، وَ فَكَّرتُ فى أخبارِهِم ، وَ سِرتُ فى آثارِهِم ، حَتّى عُدتُ كَأَحَدِهِم ، بَل كَأَن_ّى بِمَا انتَهى إلَىَّ مِن أمرِهِم قَد عُمِّرتُ مَعَ أوَّلِهِم إِلى آخِرِهِم . (2) من اگر چه عمر پيشينيانم را ندارم ، در كارهاى آنها نگريسته ام و در اخبار و سرگذشت آنان انديشيده ام و در آثار آنها سير كرده ام ، تا جايى كه همانند يكى از آنها شده ام ؛ بلكه به سبب آگاهى هايى كه از آنها به من رسيده است ، گويى با اوّلين آنها تا آخرينشان زندگى كرده ام .

.


1- .اِسرا : آيه 12 .
2- .ر . ك : ص 24 ح 3 .

ص: 15

جامعه زمان شناس ، جهت گيرى هاى فرهنگى و اجتماعى و سياسى و اقتصادى خود را با مقتضيات زمان ، هماهنگ مى كند و از اين رو ، در تهاجم شبهات ، آسيب نمى بيند . تاريخدان ، در سخت ترين وضعيت سياسى و اجتماعى ، دچار نوميدى نمى گردد و در اميدبخش ترين موقعيت ها ، به آرزوها و آرمان هاى دور از دسترس ، دل خوش نمى كند ؛ چرا كه با عوامل دگرگونى هاى تاريخى آشناست . (1) تاريخ شناس ، در حوادث مهمّ تاريخى ، شگفت زده نمى شود ؛ زيرا علل و عوامل آنها را كشف كرده است و بنا بر اين ، تحقّق آنها را در موقعيت زمانىِ خاصّ خود ، طبيعى مى داند . (2) تاريخدان ، مى داند كه رويارويى با تاريخ ، بيهوده و رنج آفرين است و تنها راهِ برخورد با حوادث تلخ تاريخى و پيشگيرى از آنها ، برخورد علمى و منطقى است . (3) بر اين پايه ، مورّخ كاردان ، سهم عمده اى در تكامل مادّى و معنوى جامعه بشر و ساماندهى تمدّن هاى بزرگ دارد . از اين رو ، آشنايى با دانش تاريخ و بويژه تاريخ معاصر ، سختْ مورد تأكيد قرآن و احاديث اسلامى است و خودِ امامان اهل بيت عليهم السلام كه مسئوليت هدايت و رهبرى جامعه را داشتند ، در كنار ساير علوم ، در بالاترين سطح ، از دانش تاريخ برخوردار بوده اند ، چنان كه امام باقر عليه السلام مى فرمايد : إنَّ مِن عِلمِ ما اُوتينا تَفسيرَ القُرآنِ وَ أحكامَهُ ، وَ عِلمَ تَغييرِ الزَّمانِ وَ حَدَثانِهِ . (4) از جمله دانش هايى كه به ما داده شده است ، تفسير قرآن و علم به احكام آن و علم به دگرگونى زمان و بلاهاى آن است .

.


1- .ر . ك : ص 49 (تاريخ / فصل دوم / پايدارى قوانين تاريخ) .
2- .ر . ك : ص 55 (تاريخ / فصل سوم / عوامل دگرگونى هاى تاريخى) .
3- .ر . ك : ص 33 (فصل يكم / گله نكردن از زمانه) و (ستيز نكردن با زمانه) .
4- .الكافى : ج 1 ص 229 ح 3 .

ص: 16

3 . گواهى تاريخ
4 . قانونمندى تاريخ

3 . گواهى تاريخجالب توجّه است كه بدانيم استناد به «گواهى تاريخ» در گفتارها و نوشتارها ، ريشه در تعاليم اسلامى دارد . از نگاه متون اسلامى ، زمان ، مانند مكان ، شاهد و گواه اعمال انسان است و روزى به سود يا زيان او گواهى خواهد داد و چنان كه از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده ، هر روزِ نو از تاريخ ، خطاب به آدمى زاده مى گويد : أنَا خَلقٌ جَديدٌ ، وَ أنَا فيما تَعمَلُ غَدا عَلَيكَ شَهيدٌ . (1) من يك [روز و] آفريده نو هستم ، و فردا[ى قيامت] براى كارهايى كه [ امروز ]انجام مى دهى ، بر تو گواه خواهم بود . چگونگى شهادت دادنِ تاريخ در دنيا ، واضح است ؛ امّا گواهى تاريخ در زندگىِ پس از مرگ ، ممكن است به معناى تجسّم اعمال روزهاى زندگى باشد ، چنان كه در حديث آمده است : يُفتَحُ لِلعَبدِ يَومَ القِيامَةِ عَلى كُلِّ يَومٍ مِن أيّامِ عُمُرِهِ أربَعٌ وَ عِشرونَ خِزانَةً ، عدَدَ ساعاتِ اللَّيلِ وَ النَّهارِ . (2) در روز قيامت ، براى هر روز از روزهاى عمر انسان ، 24 خزانه ، به شمار ساعات شب و روز ، گشوده مى شود . صحنه هايى كه در رستاخيز ، از حوادث زندگى انسان به نمايش گذاشته مى شود ، در واقع ، شهادت تاريخ به سود و يا زيان اوست .

4 . قانونمندى تاريخاز نگاه قرآن و احاديث اسلامى ، تاريخ ، قانونمند است ، بدين معنا كه حوادث و تحوّلات تاريخى ، بر اساس اصول و ضوابط معيّنى شكل مى گيرند .

.


1- .كنز العمّال : ج 15 ص 796 ح 43161 .
2- .عدّة الداعى : ص 103 .

ص: 17

قرآن كريم ، از قوانين حاكم بر تاريخ ، به عنوان «سنّت خداوند» ياد كرده است ؛ سنّت هايى كه هرگز دست خوش تحوّل و دگرگونى نشده اند و نخواهند شد : «سُنَّةَ اللَّهِ فِى الَّذِينَ خَلَوْاْ مِن قَبْلُ وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً . (1) در باره كسانى كه پيش تر بوده اند ، [همين] سنّت خدا [ جارى بوده ]است و در سنّت خدا ، هرگز تغيير نخواهى يافت» . با الهام از اين آيات ، پيشوايان دين نيز تأكيد كرده اند (2) كه : إنَّ الدَّهرَ يَجرى بِالباقينَ كَجَريِهِ بِالماضينَ . (3) روزگار ، بر آيندگان ، همان گونه مى گذرد كه بر گذشتگان ، گذشته است . در آيات ديگر مى خوانيم : « وَ كَذَلِكَ نُنجِى الْمُؤْمِنِينَ . (4) و اين چنين ، مؤمنان را مى رهانيم» . « وَكَذَلِكَ نَجْزِى الْمُحْسِنِينَ . (5) و اين چنين ، نيكوكاران را پاداش مى دهيم» . « وَكَذَلِكَ نَجْزِى الْمُجْرِمِينَ . (6) و اين چنين ، مجرمان را كيفر مى دهيم» . « وَكَذَلِكَ نَجْزِى الظَّالِمِينَ . (7) و اين چنين ، ستمگران را كيفر مى دهيم» .

.


1- .احزاب : آيه 62 .
2- .ر . ك : ص 49 (تاريخ / فصل دوم / پايدارى قوانين تاريخ) .
3- .ر . ك : ص 49 ح 31 .
4- .انبيا : آيه 88 .
5- .انعام : آيه 84 .
6- .اعراف : آيه 40 .
7- .اعراف : آيه 41 .

ص: 18

5 . عوامل تحوّلات تاريخى

« وَكَذَلِكَ نَجْزِى الْمُفْتَرِينَ . (1) و اين چنين ، دروغ رانان را سزا مى دهيم» . « كَذَلِكَ نَجْزِى كُلَّ كَفُورٍ . (2) و اين چنين ، هر ناسپاسى را سزا مى دهيم» . همگى اين آيات ، بيانگر ديدگاه قرآن در باره قانونمندى تاريخ و ثبات و دوام قوانين تاريخى در گذشته و آينده هستند و اين كه همان گونه كه هر فرد انسان ، در نظام آفرينش تا مدّت معيّنى مى تواند به حيات خود ادامه دهد ، هر دولت نيز برهه اى دارد (3) و هر امّت ، اجلى . (4)

5 . عوامل تحوّلات تاريخىدر جهان بينى اسلامى ، انسان ، آزاد است و انتخابگر . از اين رو ، اراده انسان ، اصلى ترين عامل تحوّلات تاريخى است ، چنان كه قرآن تصريح مى كند : « إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ . (5) خداوند، حال قومى را تغيير نمى دهد تا آنان، [خود ،] حال خودشان را تغيير دهند» . در واقع ، موتور تاريخ ، اراده انسان است . بنا بر اين ، حركت تاريخ ، جبرى نيست و تلاش هاى فرهنگى و سياسى و اقتصادى مردم ، نقش اساسى در تحوّلات تاريخى دارند . از نگاه قرآن و احاديث اسلامى ، در كنار تلاش هاى مادّى ، تلاش هاى دينى و معنوى و بخصوص توبه و دعا نيز نقش تعيين كننده اى در سرنوشت جوامع انسانى دارند .

.


1- .اعراف : آيه 152 .
2- .فاطر : آيه 36 .
3- .ر . ك : ص 53 ح 36 .
4- .ر . ك : اعراف : آيه 34 ، يونس : آيه 49 و حجر : آيه 5 .
5- .ر . ك : رعد : آيه 11 .

ص: 19

6 . عوامل پيشرفت و انحطاط اجتماعى
7 . عبرت آموزى از تاريخ

6 . عوامل پيشرفت و انحطاط اجتماعىاز نگاه قرآن و احاديث اسلامى ، شايسته سالارى و مديريت انسان هاى توانمند و لايق ، هشيارى دولتْ مردان ، وحدت كلمه ، عدالت اجتماعى و رعايت حقوق متقابل حكومت و مردم ، برجسته ترين عوامل پيشرفت جامعه اند . در واقع ، اين امور ، قوانين تكوينىِ نظام آفرينش و سنّت هاى الهى براى رسيدن به تمدّن برتر هستند . در مقابل ، مديريت و رهبرى انسان هاى ناشايسته ، ناآگاهى دولتْ مردان ، اختلاف ، ظلم ، فساد ، اتراف ، اسراف ، انحصارطلبى ، اهمّيت ندادن به حقوق مردم و بخصوص مستمندان ، تبعيض در اجراى قانون ، كم فروشى ، ترك امر به معروف و نهى از منكر ، املا و استدراج ، برجسته ترين عوامل انحطاط و عقب ماندگى اجتماعى و سقوط و نابودى تمدّن ها شمرده شده اند.

7 . عبرت آموزى از تاريخارزش و اهمّيت دانش تاريخ ، باور كردن قانونمندى تاريخ ، اعتقاد به گواهى تاريخ ، آشنايى با زمينه هاى تحوّلات تاريخى ، و شناخت عوامل پيشرفت يا انحطاط جامعه ، همه و همه ، مقدّمه عبرت آموزى و بهره گيرى از تاريخ در جهت زندگىِ بهتر و تمدّن پيشرفته تر هستند. بر اين اساس ، از نگاه اسلام ، عبرت آموزى ، هدف اصلى علم تاريخ است و بدين جهت ، قرآن كريم ، در باره حكمتِ پرداختن به سرگذشت پيشينيان مى فرمايد : « لَقَدْ كَانَ فِى قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُوْلِى الْأَلْبَابِ . (1) و در داستان ايشان ، عبرتى است براى خردمندان» .

.


1- .يوسف : آيه 111 .

ص: 20

8 . جهانگردىِ هدفمند

8 . جهانگردىِ هدفمنديكى از بهترين راه هاى عبرت آموزى از تاريخ ، جهانگردىِ هدفمند است . مطالعه آثار باستانىِ مربوط به اقوام گذشته و بخصوص جوامعى كه به دليل ظلم و فساد نابود شده اند، حجاب هاى غفلت را مى درد و موانع شناخت را مى زدايد و درس هاى ارزنده اى را براى زندگى بهتر ، به انسان ارائه مى نمايد . از اين رو ، قرآن و احاديث اسلامى ، مكرّرا مردم را به جهانگردىِ هدفمند دعوت مى كنند و قرآن ، شمارى از كسانى را كه از شناخت حقايق عقلى محروم اند ، بدين سان مورد نكوهش قرار مى دهد : « أَفَلَمْ يَسِيرُواْ فِى الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَآ أَوْ ءَاذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا . (1) آيا در زمين گردش نكرده اند تا دل هايى داشته باشند كه با آن بينديشند يا گوش هايى كه با آن بشنوند؟ » . متأسّفانه جهانگردى ، در جهان امروز ، عمدتا وسيله اى براى تفريح و سرگرمى است و بدين جهت ، نه تنها عبرت آموز و روشنگر نيست ، بلكه غفلت آفرين نيز هست ، و نه تنها موانع شناخت را از جلوى ديده عقل بر نمى دارد ، كه حجابى نيز بر حجاب هاى آن مى افزايد . پيشوايان اسلام ، براى آن كه در جوامع اسلامى ، جهانگردى به اين سرنوشت مبتلا نگردد ، نكات مهمّى را براى جهانگردان يادآور شده اند ، از جمله ، اين كه در بازديد از كاخ هاى زورمداران و ستمگران ، يادآور اين آيات شوند و در آن تأمّل كنند : « كَمْ تَرَكُواْ مِن جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ . (2) چه باغ ها و جويبارها كه به جاى نهادند» .

.


1- .حج : آيه 46 .
2- .دخان : آيه 25 .

ص: 21

9 . آينده تاريخ در بينش قرآنى

و نيز در بازديد از خانه ستمگران ، به خود هشدار دهند كه مبادا بر اساس سنّت الهى در تاريخ ، به سرنوشت آنان دچار شوند ، و در يك جمله ، اصلى ترين ادب بازديد از آثار باستانى ، تأمّل در علل سقوط تمدّن هاى گذشته و عبرت آموزى براى زندگى و تمدّن كنونى است .

9 . آينده تاريخ در بينش قرآنىدر جهان بينى قرآن كريم ، آينده تاريخ ، روشن و نويدبخش است ؛ زيرا تاريخ ، به طور طبيعى ، به سوى شكست حتمىِ جبهه باطل و پيروزىِ گريزناپذير حق ، حركت مى كند . قرآن ، روند حركت تاريخ و پيروزىِ نهايى و همه جانبه حق بر باطل را به رودخانه خروشانِ كف كرده و يا فلزّاتى تشبيه مى كند كه براى تهيّه لوازم آرايش و ساختن كالا ، ذوب مى شوند و ناخالصى در آنها وجود دارد . پس همان گونه كه در نهايت ، همه كف ها و ناخالصى ها از بين خواهند رفت و تنها آب و موادّ خالص و مفيد براى مردم ، باقى مى مانند ، حق نيز در بستر تاريخ ، باقى مى ماند و باطل ، از بين خواهد رفت . جبهه حق ، در بينش قرآنى ، همان جبهه مستضعفان ، جبهه صالحان ، جبهه تقواپيشگان و جبهه هواداران اسلام ناب است : « هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ . (1) او كسى است كه پيامبرش را با هدايت و دينِ درست ، فرستاد تا آن را بر هر چه دين است ، پيروز گردانَد» . با پيروزىِ جبهه حق ، دولت اهل بيت ، به رهبرى مهدى آل محمّد عليهم السلام ، در جهان استقرار خواهد يافت و بساط ظلم و استكبار و استضعاف ، به كلّى برچيده خواهد شد و عدل و قسط ، جهان را فرا خواهد گرفت . اينك آيات و احاديثى را كه دلالت بر اين اجمال دارند ، در هفت فصل از نظر مى گذرانيم :

.


1- .توبه : آيه 33 .

ص: 22

الفصل الأوّل : معرفة التّاريخ1 / 1أهَمِّيَّةُ مَعرِفَةِ التّاريخِالكتاب« هُوَ الَّذِى جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَ الْقَمَرَ نُورًا وَ قَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُواْ عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسَابَ مَا خَلَقَ اللَّهُ ذَلِكَ إِلَّا بِالْحَقِّ يُفَصِّلُ الْايَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ » . (1)

« وَ جَعَلْنَا الَّيْلَ وَ النَّهَارَ ءَايَتَيْنِ فَمَحَوْنَا ءَايَةَ الَّيْلِ وَ جَعَلْنَا ءَايَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً لِّتَبْتَغُواْ فَضْلاً مِّن رَّبِّكُمْ وَ لِتَعْلَمُواْ عَدَدَ السِّنِينَ وَ الْحِسَابَ وَ كُلَّ شَىْ ءٍ فَصَّلْنَاهُ تَفْصِيلاً » . (2)

« فَالِقُ الْاءِصْبَاحِ وَجَعَلَ الَّيْلَ سَكَنًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ حُسْبَانًا » . (3)

«الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ بِحُسْبَانٍ » . (4)

الحديثالإمام الصادق عليه السلام :بِالسَّنَةِ وأخواتِها يُكالُ الزَّمانُ مِن لَدُن خَلقِ اللّهِ تَعالَى العالَمَ إلى كُلِّ وَقتٍ وعَصرٍ مِن غابِرِ (5) الأَيّامِ ، وبِها يَحسُبُ النّاسُ الأَعمارَ وَالأَوقاتَ المُوقَّتَةَ لِلدُّيونِ وَالإِجاراتِ وَالمُعامَلاتِ وغَيرِ ذلِكَ مِن اُمورِهِم . (6)

.


1- .يونس : 5 .
2- .الإسراء : 12 .
3- .الأنعام : 96 .
4- .الرحمن : 5 .
5- .الغابِر : الباقي . والغابِر : الماضي ؛ وهو من الأضداد (الصحاح : ج 2 ص 765 «غبر») .
6- .بحار الأنوار : ج 58 ص 176 ح 35 نقلاً عن توحيد المفضّل .

ص: 23

فصل يكم : شناخت تاريخ
1 / 1 اهمّيت شناخت تاريخ

فصل يكم : شناخت تاريخ1 / 1اهمّيت شناخت تاريخقرآن«اوست كسى كه خورشيد را روشنايى بخشيد و ماه را تابان كرد و براى آن ، منزل هايى معيّن كرد تا شماره سال ها و حساب را بدانيد. خداوند ، اينها را جز به حق ، نيافريده است. نشانه ها[ ى خود ] را براى گروهى كه مى دانند ، به روشنى بيان مى كند» .

«و شب و روز را دو نشانه قرار داديم . نشانه شب را تيره گون و نشانه روز را روشنى بخش گردانيديم ، براى اين كه [ در آن ، ] فضلى از پروردگارتان بجوييد و براى اين كه شماره سال ها و حساب [ عمرها و رويدادها ] را بدانيد و هر چيزى را به روشنى باز نموديم» .

«[خداوند ،] شكافنده صبح است و شب را براى آرامش ، و خورشيد و ماه را وسيله محاسبه[ى زمان ]قرار داد» .

«خورشيد و ماه ، بر حسابى [روان] اند» .

حديثامام صادق عليه السلام :به وسيله سال و امثال آن است كه زمان _ از آن هنگام كه خداوند متعال، جهان را آفريد تا هر وقت و عصرى از روزگاران گذشته _ اندازه گيرى مى شود و به وسيله همين هاست كه مردم ، عمرها و زمان هاى تعيين شده براى وام ها و اجاره ها و معاملات و ديگر امورشان را محاسبه مى كنند.

.

ص: 24

عنه عليه السلام :خَلَقَ اللّهُ السَّماءَ سَقفا مَرفوعا... وجَعَلَ فيها سِراجا وقَمَرا مُنيرا ، يَسبَحانِ في فَلَكٍ يَدورُ بِهِما دائِبَينِ ، يُطلِعُهُما تارَةً ويُؤفِلُهُما (1) اُخرى ، فَبَنى عَلَيهِ الأَيّامَ وَالشُّهورَ وَالسِّنينَ الَّتي هِيَ مِن سَبَبِ الشِّتاءِ وَالصَّيفِ وَالرَّبيعِ وَالخَريفِ ؛ أزمِنةً مُختَلِفَةَ الأَعمالِ. (2)

1 / 2الحَثُّ عَلى عِلمِ التّأريخِأ _ التّاريخُ الماضيالإمام عليّ عليه السلام_ مِن وَصِيَّةٍ أوصى بِهَا ابنَهُ الحَسَنَ عليه السلام _ :أحيِ قَلبَكَ بِالمَوعِظَةِ . . . وَاعرِض عَلَيهِ أَخبارَ الماضينَ ، وذَكِّرهُ بِما أصابَ مَن كانَ قَبلَكَ مِنَ الأَوَّلينَ ، وسِر في دِيارِهِم وآثارِهِم فَانظُر فيما فَعَلوا وعَمَّا انتَقَلوا وأينَ حَلّوا ونَزَلوا ، فَإِنَّكَ تَجِدُهُم قَدِ انتَقَلوا عَنِ الأَحِبَّةِ ، وحَلّوا دِيارَ الغُربَةِ ، وكأَنَّكَ عَن قَليلٍ قَد صِرتَ كَأَحَدِهِم ، فَأَصلِح مَثواكَ ، ولا تَبِع آخِرَتَكَ بِدُنياكَ . . . . أي بُنَيَّ! إنّي وإن لَم أكُن عُمِّرتُ عُمُرَ مَن كانَ قَبلي ، فَقَد نَظَرتُ في أعمالِهِم ، وفَكَّرتُ في أخبارِهِم ، وسِرتُ في آثارِهِم ؛ حَتّى عُدتُ كَأَحَدِهِم ، بَل كَأَنّي بِمَا انتَهى إلَيَّ مِن اُمورِهِم قَد عُمِّرتُ مَعَ أوَّلِهِم إلى آخِرِهِم ، فَعَرَفتُ صَفوَ ذلِكَ مِن كَدَرِهِ ، ونَفعَهُ مِن ضَرَرِهِ ، فَاستَخلَصتُ لَكَ مِن كُلِّ أمرٍ نَخيلَهُ (3) ، وتَوَخَّيتُ لَكَ جَميلَهُ ، وصَرَفتُ عَنكَ مَجهولَهُ ، ورَأَيتُ حَيثُ عَناني مِن أمرِكَ ما يَعنِي الوالِدَ الشَّفيقَ، وأجمَعتُ عَلَيهِ مِن أدَبِكَ، أن يَكونَ ذلِكَ وأنتَ مُقِبلُ العُمُرِ ومُقتَبَلُ الدَّهرِ ، ذو نِيَّةٍ سَليمَةٍ ونَفسٍ صافِيَةٍ . (4)

.


1- .أفَلَتِ الشمس : أي غابت (الصحاح : ج 4 ص 1623 «أفل»).
2- .بحار الأنوار : ج 3 ص 190 عن المفضّل بن عمر .
3- .انتخلت الشيء : استقصيت أفضله . وتنخّلته : تخيّرته (الصحاح : ج 5 ص 1827 «نخل»).
4- .نهج البلاغة : الكتاب 31 ، تحف العقول : ص 69 نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 199 ح 1 ؛ كنز العمّال : ج 16 ص 168 ح 44215 نقلاً عن وكيع والعسكري في المواعظ نحوه .

ص: 25

1 / 2 تشويق به شناخت تاريخ
الف - تاريخِ گذشته

امام صادق عليه السلام :خداوند ، آسمان را به سانِ بامى برافراشته آفريد... و در آن ، چراغى ( خورشيد ) و ماهى تابان نهاد كه هر دو ، در فلكى [ و مدارى ، ]پيوسته مى چرخند ؛ بارى طلوع مى نمايند و دگر بار ، غروب مى كنند ، و پيدايش روزها و ماه ها و سال ها را كه خود ، سبب پيدايش زمستان و تابستان و بهار و پاييزند ، به عنوان زمان هاى كارهاى گوناگون ، بر پايه همين گردش قرار داد .

1 / 2تشويق به شناخت تاريخالف _ تاريخِ گذشتهامام على عليه السلام_ در سفارش به فرزندش حسن عليه السلام _ :دلت را با موعظه ، زنده بدار... و اخبار گذشتگان را بر آن عرضه كن و به آنچه بر سرِ پيشينيان تو آمده است ، اندرزش ده . در سرزمين ها و آثار بر جاى مانده از آنان بِگرد و بنگر كه چه كردند و از چه جدا شدند و به كجا منتقل شدند و در چه سرايى فرود آمدند . خواهى ديد كه از دوستان [خود] ، جدا شده اند و در سراى غربت ، فرود آمده اند و گويا تو نيز به زودى ، چونان يكى از آنان خواهى شد . پس جايگاه [ ابدى ] خويش را آباد كن و آخرتت را به دنيايت مفروش... . فرزندم! من اگر چه به اندازه عمرِ [ مجموعِ ] پيشينيان ، عمر نكرده ام ، امّا در كردارهاى آنان نگريسته ام ، و در اخبار و سرگذشتشان انديشيده ام ، و در آثارشان سير كرده ام ، تا آن جا كه چونان يكى از آنان شده ام و بلكه با مطالعه تاريخ آنان ، گويا پا به پاى اوّلين تا آخرين آنها عمر كرده ام . پس حوادث زلال را از تيره ، و سود آنها را از زيانشان باز شناختم . پس ، از هر چيزى ، ناب آن را برايت برگزيدم و زيبايش را برايت جستم ، و ناشناخته هايش را از تو دور ساختم ، و چونان پدرى مهربان ، به كار تو همّت گماشتم و عزم تربيت تو كردم؛ زيرا تو در آغاز زندگى قرار دارى و تازه به روزگار ، روى آورده اى و از پندارى پاك و روانى صاف ، برخوردارى .

.

ص: 26

ب _ التّاريخُ المُعاصِرُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :عَلَى العاقِلِ أن يَكونَ بَصيرا بِزَمانِهِ (1) .

عنه صلى الله عليه و آله :رَحِمَ اللّهُ مَن حَفِظَ لِسانَهُ ، وعَرَفَ زَمانَهُ ، وَاستَقامَت طَريقَتُهُ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن لَم يَعرِف زَمانَهُ حُرِبَ (3) . (4)

عنه عليه السلام :حَسبُ المَرءِ مِن . . . عِرفانِهِ عِلمُهُ بِزَمانِهِ . (5)

عنه عليه السلام_ فيما أوصى بِهِ وَلَدَهُ الحَسَنَ عليه السلام _ :يا بُنَيَّ ، إنَّهُ لابُدَّ لِلعاقِلِ مِن أن يَنظُرَ في شَأنِهِ ؛ فَليَحفَظ لِسانَهُ ، وَليَعرِف أهلَ زَمانِهِ . (6)

الإمام الباقر عليه السلام :في حِكمَةِ آلِ داود : يَنبَغي لِلمُسلِمِ أن يَكونَ مالِكا لِنَفسِهِ ، مُقبِلاً عَلى شَأنِهِ ، عارِفا بِأَهلِ زَمانِهِ . (7)

.


1- .الخصال : ص 525 ح 13 ، معاني الأخبار : ص 334 ح 1 ، الأمالي للطوسي : ص 540 ح 1163 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 383 ح 2661 كلّها عن أبي ذرّ ، بحار الأنوار : ج 71 ص 279 ح 19 ؛ صحيح ابن حبّان : ج 2 ص 78 ح 361 عن أبي ذرّ ، كنز العمّال : ج 16 ص 133 ح 44157 .
2- .الفردوس : ج 2 ص 261 ح 3215 عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 3 ص 552 ح 7861 .
3- .الحَرَب _ بالتحريك _ : نهْب مال الإنسان وتركه لا شيء له (النهاية : ج 1 ص 358 «حرب») .
4- .كنز العمّال : ج 16 ص 181 ح 44215 نقلاً عن وكيع والعسكري في المواعظ .
5- .كشف الغمّة : ج 3 ص 137 عن الإمام الجواد عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 78 ص 80 ح 66 .
6- .الأمالي للطوسي : ص 146 ح 240 عن أبي وجزة السعدي عن أبيه ، تحف العقول : ص 203 نحوه، بحار الأنوار : ج 71 ص 281 ح 29 .
7- .الكافي : ج 2 ص 224 ح 10 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 105 كلاهما عن أحمد بن محمّد بن أبي نصر عن الإمام الرضا عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 75 ص 78 ح 27 .

ص: 27

ب - تاريخ معاصر

ب _ تاريخ معاصرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خردمند ، بايد زمان خود را بشناسد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :رحمت خدا بر آن كس كه زبانش را نگه بدارد و زمانش را بشناسد و راه و روش درست را بپيمايد .

امام على عليه السلام :كسى كه زمانش را نشناسد ، به تاراج مى رود .

امام على عليه السلام :در معرفت آدمى ، همين بس كه... آگاه به زمان خويش باشد .

امام على عليه السلام_ در سفارش به فرزندش حسن عليه السلام _ :فرزندم! خردمند ، بايد در كار خويش بنگرد تا زبان خويش را نگه بدارد و مردم زمانه اش را بشناسد .

امام باقر عليه السلام :در حكمت آل داوود عليه السلام آمده است : «مسلمان ، بايد مالك نفس خويش باشد و به كار خويشتن بپردازد و مردم روزگارش را بشناسد» .

.

ص: 28

الإمام الصادق عليه السلام :في حِكمَةِ آلِ داود : عَلَى العاقِلِ أن يَكونَ عارِفا بِزَمانِهِ ، مُقبِلاً عَلى شَأنِهِ ، حافِظا لِلِسانِهِ . (1)

عنه عليه السلام_ في بَيانِ صِفاتِ صاحِبِ الفِقهِ وَالعَقلِ _ :عارِفا بِأَهلِ زَمانِهِ ، مُستَوحِشا مِن أوثَقِ إخوانِهِ ، فَشَدَّ اللّهُ مِن هذا أركانَهُ وأعطاهُ يَومَ القِيامَةِ أمانَهُ . (2)

1 / 3مُعِطياتُ عِلْمِ التّاريخِأ _ الاِستِعدادُ لِمُواجَهَةِ المُلابَساتِ السِّياسِيَّةِ وَالاِجتِماعِيَّةِالإمام الصادق عليه السلام :العالِمُ بِزَمانِهِ لا تَهجُمُ عَلَيهِ اللَّوابِسُ (3) . (4)

ب _ عَدَمُ التَّعَجُّبِ مِنَ الأَحداثِ الاِجتِماعِيَّةِالإمام عليّ عليه السلام :أعرَفُ النّاسِ بِالزَّمانِ مَن لَم يَتَعَجَّب مِن أحداثِهِ . (5)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 116 ح 20 عن منصور بن يونس ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 416 ح 5903 عن حمّاد بن عثمان ، مجمع البيان : ج 10 ص 722 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 14 ص 39 ح 20 .
2- .الكافي : ج 1 ص 49 ح 5 ، منية المريد : ص 139 ، مشكاة الأنوار : ص 245 ح 713 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 307 .
3- .اللُّبْسَةُ : الشُّبْهَةُ (القاموس المحيط : ج 2 ص 248 «لبس») .
4- .الكافي: ج 1 ص27 ح 29 عن مفضّل بن عمر ، تحف العقول: ص356 ، بحار الأنوار : ج 78 ص269 ح109.
5- .غرر الحكم : ج 2 ص 449 ح 3252 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 126 ح 2876 .

ص: 29

1 / 3 ثمرات شناخت تاريخ
الف - آمادگى براى رويارويى با حوادث سياسى و اجتماعى
ب - تعجّب نكردن از رخدادهاى اجتماعى

امام صادق عليه السلام :در حكمت آل داوود عليه السلام آمده است : «خردمند ، بايد زمان خود را بشناسد و به كار خويش بپردازد و زبانش را نگه بدارد» .

امام صادق عليه السلام_ در بيان صفات انسان فهميده و خردمند _ :مردمِ زمانش را مى شناسد و [حتّى] از مطمئن ترين برادرانش نيز هراسان است . پس خداوند ، از اين جهت ، اركان [ زندگىِ ] او را محكم مى گرداند و روز قيامت ، او را امنيت و آرامش عطا مى فرمايد .

1 / 3ثمرات شناخت تاريخالف _ آمادگى براى رويارويى با حوادث سياسى و اجتماعىامام صادق عليه السلام :كسى كه زمان خود را بشناسد ، شبهات بر او هجوم نمى آورند .

ب _ تعجّب نكردن از رخدادهاى اجتماعىامام على عليه السلام :زمان شناس ترينِ مردم ، كسى است كه از رخدادهاى زمانه تعجّب نمى كند .

.

ص: 30

ج _ عَدَمُ اليَأسِ مِنَ الزَّمانِالإمام عليّ عليه السلام :لا تَيأَس مِنَ الزَّمانِ إذا مَنَعَ ، ولا تَثِق بِهِ إذا أعطى ، وكُن مِنهُ عَلى أعظَمِ الحَذَرِ . (1)

د _ عَدَمُ الوُثوقِ بِالزَّمانِالإمام عليّ عليه السلام :مَن وَثِقَ بِالزَّمانِ صُرِعَ . (2)

عنه عليه السلام :إيّاكَ أن تَثِقَ بِالزَّمانِ . (3)

عنه عليه السلام :مَن أمِنَ الزَّمانَ خانَهُ ، ومَن أعظَمَهُ أهانَهُ . (4)

عنه عليه السلام :مَن فَهِمَ مَواعِظَ الزَّمانِ ، لَم يَسكُن إلى حُسنِ الظَّنِّ بِالأَيّامِ . (5)

عنه عليه السلام :لا غِرَّةَ (6) كَالثِّقَةِ بِالأَيّامِ . (7)

عنه عليه السلام :يَنبَغي لِمَن عَرَفَ الزَّمانَ ، أن لا يَأمَنَ الصُّروفَ (8) وَالغِيَرَ (9) . (10)

.


1- .غرر الحكم : ج 6 ص 294 ح 10302 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 523 ح 9523 .
2- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 54 ح 204 ، الأمالي للصدوق : ص 532 ح 718 كلاهما عن عبد العظيم الحسني عن الإمام الجواد عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 71 ص 135 ح 14 .
3- .غرر الحكم : ج 6 ص 140 ح 9840 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 488 ح 9024 .
4- .نهج البلاغة : الكتاب 31 ، كشف المحجّة : ص 233 عن عمر بن أبي المقدام عن الإمام الباقر عنه عليهماالسلام ، تحف العقول : ص 85 وفيه «تعظّم عليه» بدل «أعظمه»، بحار الأنوار : ج 77 ص 213 ح 1؛ كنز العمّال : ج 16 ص 182 ح 44215 نقلاً عن وكيع والعسكري في المواعظ نحوه .
5- .غرر الحكم : ج 5 ص 402 ح 8938 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 435 ح 7517 .
6- .الغِرَّةُ : الغَفْلَة . واغترَّ بالشيء : خُدِعَ به (لسان العرب : ج 5 ص 16 «غرر») .
7- .غرر الحكم : ج 6 ص 365 ح 10550 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 532 ح 9709 .
8- .صَرْفُ الدَّهر : حَدَثَانُه ونوائبه (الصحاح : ج 4 ص 1385 «صرف»).
9- .غِيَرُ الدَّهر : أحداثُهُ المُغَيَّرَة (القاموس المحيط : ج 2 ص 106 «غير»).
10- .غرر الحكم : ج 6 ص 443 ح 10938 ، عيون الحكم و المواعظ : ص 549 ح 10134 وفيه «صروفه» بدل «الصروف».

ص: 31

ج - نوميد نشدن از زمانه
د - اعتماد نكردن به زمانه

ج _ نوميد نشدن از زمانهامام على عليه السلام :از روزگار ، هر گاه كه دريغ ورزيد ، نوميد مشو و آن گاه كه دِهِش كرد ، به آن اعتماد مكن و تا مى توانى ، از آن بر حذر باش .

د _ اعتماد نكردن به زمانهامام على عليه السلام :هر كه به روزگار اعتماد كند ، به زمين مى خورَد .

امام على عليه السلام :زنهار! به روزگار ، اعتماد مكن .

امام على عليه السلام :هر كه روزگار را امين بشمارد ، روزگار ، به او خيانت مى كند و هر كه آن را گرامى بدارد ، روزگار ، خوارش مى سازد .

امام على عليه السلام :هر كه اندرزهاى زمانه را بفهمد ، به روزگار ، خوشبين نمى شود .

امام على عليه السلام :هيچ غفلتى ، چون اعتماد به روزگار نيست .

امام على عليه السلام :كسى كه زمانه را بشناسد ، سزد كه خويشتن را از تحوّلات و دگرگونى ها در امان نپندارد .

.

ص: 32

ه _ عَدَمُ مُعاتَبَةِ الزَّمانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :قالَ اللّهُ عز و جل : يُؤذينِي ابنُ آدَمَ ؛ يَسُبُّ الدَّهرَ وأنَا الدَّهرُ ، بِيَدِي الأَمرُ ، اُقَلِّبُ اللَّيلَ وَالنَّهارَ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن عَتَبَ عَلَى الزَّمانِ طالَت مَعتَبَتُهُ . (2)

عنه عليه السلام :الزَّمانُ يَخونُ صاحِبَهُ ، ولا يَستَعتِبُ لِمَن عاتَبَهُ . (3)

و _ عَدَمُ مُكابَرَةِ الزَّمانِالإمام عليّ عليه السلام :من كابَرَ الزَّمانَ عَطِبَ (4) ، ومَن يَنقَم عَلَيهِ غَضِبَ . (5)

1 / 4شَهادَةُ التّاريخِالكتاب«وَ شَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ » . (6)

.


1- .صحيح البخاري : ج 4 ص 1826 ح 4549 ، سنن أبي داود : ج 4 ص 369 ح 5274، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 25 ح 7249 ، صحيح مسلم : ج 4 ص 1762 ح 2 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 491 ح 3690 وليس فيهما «بيدي الأمر» وكلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 3 ص 606 ح 8138 .
2- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص53 ح204، الأمالي للصدوق: ص531 ح718 كلاهما عن عبد العظيم الحسني عن الإمام الجواد عن آبائه عليهم السلام ، الدرّة الباهرة: ص26 عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، بحار الأنوار: ج 71 ص 155 ح 69.
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 135 ح 2093 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 64 ح 1646 .
4- .عَطِبَ : هَلَكَ (المصباح المنير : ص 416 «عطب»).
5- .تحف العقول : ص 85 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 212 ح 1 نقلاً عن كشف المحجّة .
6- .البروج : 3 . لقد تظافرت الروايات في كتب الفريقين على أنّ المراد من الشاهد في الآية الكريمة ، هو يوم الجمعة، وفي بعضها هو يوم عرفة ، وأنّهما سيشهدان يوم القيامة. راجع : مصادر التفسير وكتاب من لا يحضره الفقيه:ج1 ص422 ح1244 ومعاني الأخبار:ص298و299 وكنز العمّال:ج2 ص13 ح2940.

ص: 33

ه - گله نكردن از زمانه
و - ستيزنكردن با زمانه
1 / 4 گواهى تاريخ
اشاره

ه _ گله نكردن از زمانهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل فرمود : «آدمى زاده ، مرا مى آزارد ؛ روزگار را ناسزا مى گويد ، در حالى كه روزگارْ منم ، كارها در دست من است ، و شب و روز را من مى چرخانم» .

امام على عليه السلام :هر كه از زمانه گله كند ، گِله اش به درازا مى كشد .

امام على عليه السلام :زمانه ، به دوستش خيانت مى كند و كسى را كه از او گله كند ، خشنود نمى سازد .

و _ ستيز نكردن با زمانهامام على عليه السلام :هر كه با زمانه بستيزد ، هلاك مى شود ، و هر كه كينه آن را به دل بگيرد ، همواره در خشم خواهد بود .

1 / 4گواهى تاريخقرآن«سوگند به گواه و مورد گواهى» . (1)

.


1- .احاديث موجود در كتب شيعه و سنّى ، هم داستان اند بر اين كه مراد از «گواه» در اين آيه ، روز جمعه است . در بعضى احاديث هم به روز عرفه تفسير شده است . اين هر دو روز ، در قيامت ، گواهى خواهند داد . براى اطّلاع بيشتر ، به كتب تفسير ، رجوع شود . نيز ، ر . ك : كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 421 ح 1244 ، معانى الأخبار : ص 298_299 ، كنز العمّال : ج 2 ص 13 ح 2940 .

ص: 34

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَيسَ مِن يَومٍ يَأتي عَلَى ابنِ آدَمَ إلّا يُنادي (1) : يَا بنَ آدَمَ ! أنَا خَلقٌ جَديدٌ ، وأنَا فيما تَعمَلُ غَدا عَلَيكَ شَهيدٌ ، فَاعمَل فِيَّ خَيرا أشهَد لَكَ بِهِ غَدا ، فَإِنّي لَو قَد مَضَيتُ لَمَ تَرَني أبَدا . ويَقولُ اللَّيلُ مِثلَ ذلِكَ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :ما طَلَعَت شَمسٌ مِنَ المَشرِقِ في يَومٍ إلّا ومَعَها مَلَكٌ يُنادي : ألا مُتَزَوِّدٌ مِنّي خَيرا! فَإِنّي لَن أرجِعَ إلَيهِ إلى أن تَقومَ السّاعَةُ . فَكُلُّ يَومٍ شاهِدٌ عَلَى العَبدِ بِما كَسَبَت يَداهُ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :للّهِِ عز و جل عَلى كُلِّ عَبدٍ رُقَباءُ مِن خَلقِهِ ، ومُعَقِّباتٌ (4) مِن بَينِ يَدَيهِ ومِن خَلفِهِ ؛ يَحفَظونَهُ مِن أمرِ اللّهِ ، ويَحفَظونَ عَلَيهِ ما يَكونُ مِنهُ مِن أعمالِهِ وأقوالِهِ وألفاظِهِ وألحاظِهِ ، فَالبِقاعُ الَّتي تَشتَمِلُ عَلَيهِ شُهودُ رَبِّهِ لَهُ أو عَلَيهِ ، وَاللَّيالي وَالأَيّامُ وَالشُّهورُ شُهودٌ عَلَيهِ أو لَهُ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :يُفتَحُ لِلعَبدِ يَومَ القِيامَةِ عَلى كُلِّ يَومٍ مِن أيّامِ عُمُرِهِ أربَعٌ وعِشرونَ خِزانَةً ؛ عَدَدَ ساعاتِ اللَّيلِ وَالنَّهارِ : فَخِزانَةٌ يَجِدُها مَملُوَّةً نورا وسُرورا ، فَيَنالُهُ عِندَ مُشاهَدَتِها مِنَ الفَرَحِ وَالسُّرورِ ما لو وُزِّعَ عَلى أهلِ النّارِ لَأَدهَشَهُم عَنِ الإِحساسِ بِأَلَمِ النّارِ ، وهِيَ السّاعَةُ الَّتي أطاعَ فيها رَبَّهُ . ثُمَّ يُفتَحُ لَهُ خِزانَةٌ اُخرى فَيَراها مُظلِمَةً مُنتِنَةً مُفزِعَةً ، فَيَنالُهُ مِنها عِندَ مُشاهَدَتِها مِنَ الفَزَعِ وَالجَزَعِ ما لَو قُسِّمَ عَلى أهلِ الجَنَّةِ لَنَغَّصَ (6) عَلَيهِم نَعيمَها ، وهِيَ السّاعَةُ الَّتي عَصى فيها رَبَّهُ . ثُمَّ يُفتَحُ لَهُ خِزانَةٌ اُخرى فَيَراها خالِيَةً لَيسَ فيها ما يَسُرُّهُ ولا ما يَسوؤُهُ ، وهِيَ السّاعَةُ الَّتي نامَ فيها أوِ اشتَغَلَ فيها بِشَيءٍ مِن مُباحاتِ الدُّنيا ، فَيَنالُهُ مِنَ الغَبنِ وَالأَسَفِ عَلى فَواتِها _ حَيثُ كانَ مُتَمَكِّنا مِن أن يَملَأَها حَسَناتٍ _ ما لا يوصَفُ ، ومِن هذا قَولُهُ تَعالى : « ذَلِكَ يَوْمُ التَّغَابُنِ» (7) . (8)

.


1- .في المصدر: «إلّا ينادى فيه»، وما أثبتناه _ كما في كنز العمّال _ هو الأوفق .
2- .تفسير القرطبي : ج 15 ص 353 و ج 19 ص 284 ، كنز العمّال : ج 15 ص 796 ح 43161 نقلاً عن الرافعي والسهمي في كتاب آداب الدين وكلّها عن معقل بن يسار وراجع : فلاح السائل : ص 376 ح 252 .
3- .الفردوس : ج 4 ص 75 ح 6234 عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 15 ص 796 ح 43160.
4- .مُعَقِّبات : أي ملائكة يتعاقَبونَ عليه حافظين له (مفردات ألفاظ القرآن : ص 575 «عقب»).
5- .التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 654 ح 373 ، بحار الأنوار : ج 7 ص 315 ح 11 .
6- .في المصدر : «لنقص» ، والتصويب من بحار الأنوار .
7- .التغابن : 9 .
8- .عدّة الداعي : ص 103 ، بحار الأنوار : ج 7 ص 262 ح 15 .

ص: 35

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ روزى نيست كه بر آدمى زاده بيايد ، مگر اين كه آن روز ، بانگ مى زند : «اى فرزند آدم! من آفريده اى جديد هستم ، و هر كارى انجام دهى ، فردا[ ى قيامت ] به آن ، گواهى خواهم داد . پس ، در من (امروز) ، كار نيك انجام ده تا فردا به نفع تو شهادت دهم؛ زيرا اگر بگذرم ، ديگر هرگز مرا نخواهى ديد» . شب نيز چنين سخنى را مى گويد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خورشيد ، در هيچ روزى از مشرق طلوع نمى كند ، مگر اين كه همراه با آن ، فرشته اى بانگ مى زند : «آيا كسى هست كه از من (امروز) توشه اى برگيرد؟ چرا كه من تا قيام قيامت ، ديگر به سوى او باز نخواهم گشت» . پس هر روزى ، بر آنچه بنده [در آن روز] به دست آورده ، گواه است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل بر هر بنده اى ، ناظرانى از آفريدگان خويش قرار داده و فرشتگانى كه از پيش و پس او ، مراقبش هستند و به فرمان خداوند ، از او محافظت مى كنند و اعمال و سخنان و كلمات و نگاه هاى او را ثبت مى نمايند . اماكنى كه او را در خود جاى مى دهند ، گواهان پروردگار اويند كه به سود يا زيان وى ، گواهى خواهند داد . شب ها و روزها و ماه ها نيز گواهانِ به سود يا زيان او هستند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در روز قيامت ، براى هر روزى از روزهاى عمر بنده ، بيست و چهار خزانه ، به تعداد ساعت هاى شب و روز ، گشوده مى شود : خزانه اى را پر از روشنايى و شادمانى مى يابد و با ديدن آن ، چنان خوش حالى و سرورى به او دست مى دهد كه اگر ميان دوزخيان توزيع شود ، احساس درد آتش را از يادشان مى بَرد . اين ، همان ساعتى است كه در آن ، طاعت پروردگارش را به جاى آورده است . سپس خزانه ديگرى برايش باز مى شود كه آن را تاريك و متعفّن و وحشتناك مى يابد و از ديدن آن ، چنان ترس و بى تابى اى به او دست مى دهد كه اگر در ميان بهشتيان توزيع شود ، نعمت و خوشىِ بهشت ، بر آنان تلخ مى شود و اين ، همان ساعتى است كه در آن ، پروردگارش را معصيت كرده است . سپس خزانه ديگرى برايش باز مى شود كه آن را تُهى مى يابد . در آن ، نه چيزى هست كه شادش سازد و نه چيزى كه ناراحتش گردانَد . اين ، همان ساعتى است كه در آن ، خواب بوده يا به كارى از كارهاى رواى دنيا سرگرم بوده است . پس ، بر از دست دادنِ اين ساعت ها _ كه مى توانسته است آنها را با كارهاى خوب پر كند _ چنان احساس زيان و تأسّفى به او دست مى دهد كه وصفْ ناشدنى است . اين است كه خداى متعال مى فرمايد : «آن [روز] ، روز حسرت خوردن است» .

.

ص: 36

الإمام زين العابدين عليه السلام_ مِن دُعائِهِ عِندَ الصَّباحِ وَ المَساءِ _ :وهذا يَومٌ حادِثٌ جَديدٌ ، وهُوَ عَلَينا شاهِدٌ عَتيدٌ (1) ، إن أحسَنّا وَدَّعَنا بِحَمدٍ ، وإن أسَأنا فارَقَنا بِذَمٍّ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :ما مِن يَومٍ يَأتي عَلَى ابنِ آدَمَ إلّا قالَ لَهُ ذلِكَ اليَومُ : يَابنَ آدَمَ ، أنَا يَومٌ جَديدٌ وأنَا عَلَيكَ شَهيدٌ ، فَقُل فِيَّ خَيرا وَاعمَل فِيَ خَيرا أشهَد لَكَ بِهِ يَومَ القِيامَةِ ، فَإِنَّكَ لَن تَراني بَعدَها أبَدا . _ قالَ _ : وكانَ عَلِيٌّ عليه السلام إذا أمسى يَقولُ : مَرحَبا بِاللَّيلِ الجَديدِ وَالكاتِبِ الشَّهيدِ ، اكتُبا عَلَى اسمِ اللّهِ . ثُمَّ يَذكُرُ اللّهَ عز و جل . (3)

.


1- .العَتيد : المُعَدّ (مفردات ألفاظ القرآن : ص 545 «عتد»).
2- .الصحيفة السجّاديّة : ص 40 الدعاء 6 ، مصباح المتهجّد : ص 246 ح 361 ، العُدد القويّة : ص 362 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 97 ص 307 .
3- .الكافي : ج 2 ص 523 ح 8 عن ابن القدّاح ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 397 ح 5849 عن السكوني عن الإمام عليّ عليه السلام ، الأمالي للصدوق : ص 169 ح 166 عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام ، فلاح السائل : ص 376 ح 251 عن عبد اللّه بن ميمون عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام وفيه «فافعل» بدل «فقل» وليس في الثلاثة الأخيرة ذيله من «قال وكان عليّ عليه السلام » ، بحار الأنوار : ج 71 ص 181 ح 35 .

ص: 37

امام زين العابدين عليه السلام_ از دعاى ايشان در بامداد و شامگاه _ :و اين ، يك روز نوپديد و جديد است و او بر ما گواهى حاضر و آماده است . اگر كار نيك كرديم ، با سپاس گزارى ، با ما بدرود مى گويد ، و اگر كار بد كرديم ، با نكوهش ، از ما جدا مى شود .

امام صادق عليه السلام :هيچ روزى نيست كه بر فرزند آدم بگذرد ، مگر اين كه آن روز ، به او مى گويد : اى فرزند آدم! من يك روز نو هستم و من بر تو گواهم . پس در من ، نيك بگو و نيك عمل كن تا در روز قيامت ، به آن [كار نيك] براى تو گواهى دهم؛ زيرا ديگر هرگز مرا نخواهى ديد . چون شب مى شد ، على عليه السلام مى فرمود : «خير مقدم به اين شب جديد و نويسنده و گواه [ اعمال ما ]! [اى شب و روز!] به نام خدا بنويسيد» . سپس ذكر خداى عز و جل مى گفت .

.

ص: 38

. .

ص: 39

درنگى در باره تاريخ نگارى و پايه هاى تقويم تاريخ
اشاره

درنگى در باره تاريخ نگارى و پايه هاى تقويم تاريخمحاسبه زمان ، يكى از اركان اساسى زندگى انسان است . نياز زندگى اجتماعى بشر به تاريخ ، تا حدّى است كه قرآن كريم ، تأمين اين نياز به وسيله خورشيد و ماه را به عنوان يكى از نشانه هاى خداشناسى و دلايل حكمت آفريدگار ، مورد استناد قرار داده است . با عنايت به اين ضرورت ، مى توان حدس زد كه هر جامعه انسانى ، از آغاز هبوط آدم عليه السلام تاكنون ، به گونه اى ، تاريخ زندگى خود را ثبت و ضبط مى كرده است . همچنين با اندكى تأمّل ، مى توان دريافت كه به طور طبيعى ، بهترين و به ياد ماندنى ترين مبدأ تاريخ ، در ميان جوامع و اقوام مختلف ، حوادث و وقايع مهمّ تاريخى است . گفتنى است كه شمارى از متون تاريخى ، حدس ما را در هر دو موردى كه اشارت رفت ، تأييد مى كنند ، چنان كه در تاريخ دمشق آمده است : لمّا هبط آدم من الجنّة و انتشر ولده ، أرّخ بنوه من هبوط آدم ، فكان ذلك التّاريخ ، حتّى بعث اللّه تعالى نوحا فأرّخوا حتّى مبعث نوح ، حتّى كان الغرق فهلك مَن هلك ممّن كان على وجه الأرض ... فكان التّاريخ من الطوفان إلى نار إبراهيم ؛ فلمّا كثر ولد إسماعيل افترقوا ، فأرَّخ بنو إسحاق من نار إبراهيم إلى مبعث يوسف ،

.

ص: 40

و من مبعث يوسف إلى مبعث موسى ، و من مبعث موسى إلى مُلك سليمان ، و من مُلك سليمان إلى مبعث عيسى بن مريم ، و من مبعث عيسى بن مريم إلى مبعث رسول اللّه صلّى اللّه عليه وآله و سلّم و على جميع أنبيائه و رسله . و أرَّخ بنو إسماعيل من نار إبراهيم إلى بناء البيت ، حتّى بناه إبراهيم و إسماعيل ، ثمّ أرَّخ بنو إسماعيل من بنيان البيت حتّى تفرّقت مَعَدُّ ، فكان كلّما خرج قوم من تهامه أرَّخوا مخرجهم ، و مَن بقى مِن تهامة من بنى إسماعيل يؤرِّخون خروج مَعَدٍّ و نَهْدٍ و جُهينَةَ _ من بنى زيد _ من تهامة ، حتّى مات كعب بن لُؤَىّ إلى الفيل ، فكان التّاريخ من الفيل حتّى أرَّخ عمر بن الخطّاب من الهجرة، و ذلك سنة سبع عشرة أو ثمان عشرة . (1) چون آدم عليه السلام از بهشت فرود آمد و فرزندانش پخش شدند ، فرزندان او از فرود آدم ، تاريخ گذارى كردند [ و آن را مبدأ تاريخ قرار دادند ] ، و اين تاريخ بوده ، تا آن كه خداى متعال ، نوح را بر انگيخت و مردم ، آن را تا بعثت نوح ، [ مبدأ ]تاريخ گرفتند تا آن كه طوفان پديد آمد و از ساكنان زمين ، هلاك شدند آنها كه هلاك شدند... . پس [مبدأ] تاريخ ، از طوفان تا به آتش افكندن ابراهيم شد . چون فرزندان اسماعيل زياد شدند ، پخش شدند و فرزندان اسحاق ، از به آتش افكندن ابراهيم عليه السلام تا مبعث يوسف عليه السلام تاريخ نوشتند و از مبعث يوسف عليه السلام تا مبعث موسى عليه السلام ، و از مبعث موسى عليه السلام تا پادشاهى سليمان عليه السلام ، و از پادشاهى سليمان عليه السلام تا مبعث عيسى بن مريم عليهماالسلام ، و از مبعث عيسى بن مريم تا مبعث پيامبر خدا _ كه درود خدا بر او و خاندانش و بر همه پيامبران و فرستادگان الهى باد _ . فرزندان اسماعيل ، از آتش ابراهيم تا بناى خانه[ى كعبه ] را تاريخ قرار دادند ؛ يعنى تا زمانى كه ابراهيم و اسماعيل عليهماالسلام آن را ساختند . سپس فرزندان اسماعيل، بناى كعبه را تاريخ قرار دادند تا آن كه مَعَد ، پراكنده شدند ، و چنين بود كه

.


1- .تاريخ دمشق : ج 1 ص 34 . نيز ، ر . ك : تاريخ الطبرى : ج 1 ص 193 .

ص: 41

پايه تقويم ميلادى

هر گاه قومى از تهامه بيرون مى رفتند ، زمان آن را تاريخ قرار مى دادند و هر كس از تهامه از فرزندان اسماعيل باقى مى ماند ، بيرون شدن مَعَد و نهد و جُهَينه (از بنى زيد) از تهامه را تاريخ قرار مى دادند ، تا آن كه كعب بن لُؤَى مُرد، تا [حمله سپاه ]فيل كه تاريخ، از [سال] فيل شد ، تا آن كه عمر بن خطّاب، هجرت [پيامبر خدا] را تاريخ قرار داد و آن ، سال هفدهم يا هجدهم بود . همچنين مسعودى مى نويسد : لم يزل مَن وَصَفنا من قبائل العرب يؤرِّخون بالاُمور المشهورة : من موت رؤسائهم ، و وقائع و حروب كانت بينهم ، إلى أن جاء اللّه بالإسلام فأجمع المسلمون على التّاريخ من الهجرة . (1) اين قبايل عرب كه نامشان را برديم ، همواره رويدادهاى مشهور (مانند : مرگ رؤسايشان ، رويدادها و جنگ هايى كه ميانشان واقع مى شد) را تاريخ قرار مى دادند ، تا آن كه خداوند ، اسلام را فرستاد و مسلمانان ، بر هجرت به عنوان مبدأ تاريخ ، هم داستان شدند . و بدين سان ، پيشرفت علم و فرهنگ ، به همسان سازى نگارش تاريخ و جهانى شدن تاريخ ميلادى و رسمى شدن تاريخ هجرى در جهان اسلام انجاميد . بدين مناسبت ، در اين جا به پايه هاى تقويم ميلادى ، تقويم هجرى قمرى و تقويم هجرى شمسى اشاره كوتاهى مى كنيم :

پايه تقويم ميلادىمبناى تقويم بين المللى در جهان امروز ، ولادت مسيح عليه السلام است ، با اين آگاهى كه عيسى مسيح ، در زمان آگوست ، امپراتور مشهور روم ، در بيت اللّحم يهوديه به دنيا آمد . البتّه دنياى روم ، بدون اطّلاع از اين واقعه ، قرن ها تقويم خود را بر مبناى

.


1- .التنبيه و الإشراف : ص 178 .

ص: 42

پايه تقويم هجرى قمرى
اشاره

تاريخ افسانه اى شهر روم و بر اساس اصلاحيه ژولين ادامه مى داد . عهد آگوست و دقيانوس گذشت تا عهد ديوكْلسين رسيد (560 م) (1) و كشيشى به نام ديونيسيوس اكزيگيوس (2) پيشنهاد داد كه دنياى مسيحيت ، تقويم خود را بر اساس ولادت مسيح عليه السلام قرار دهد . اعتراض او ، بر اين امر مبتنى بود كه نبايد نام شخص ظالم ، در تاريخ ، زنده بماند . او پيشنهاد كرد به جاى اسم امپراتوران ، سال ولادت مسيح عليه السلام را مبدأ تقويم عيسويت و كليسا قرار دهند و خواستار آن شد كه كلّيه ملل مسيحى ، از آن تبعيت نمايند . بر پايه حسابى كه او كرده بود ، سال 247 دقيانوسى ، پانصد و بيست و پنجمين سال تولّد مسيح است . بنا به پيشنهاد دنيس ، 25 مارس ، آغاز سال و مبدأ گاه شمارى مسيحيان شناخته شد . به حساب ديونيسيوس ، اوّل سال ، هفت روز بعد از ميلاد بوده است ؛ ولى به مرور زمان ، در پىِ تغييراتى كه براى تنظيم گاه شمارى صورت گرفت ، آغاز سال به تدريج به اوّل ماه مارس رسيد . روز عيد پاك نيز از اوّل ماه ژانويه تا 25 ماه دسامبر در تغيير بوده است . اين اصلاحيه ، 759 سال پس از بناى شهر روم ، انجام شد (3) . (4)

پايه تقويم هجرى قمرىدر سال هاى نخستين بعثت پيامبر اسلام ، آنچه براى مسلمانان به عنوان تاريخ مطرح بود ، «رفتن به خانه اَرقَم» بود ، كه فلان حادثه پيش از رفتن به خانه ارقم

.


1- .در سال 289م ، جشن هزارمين سال بناى شهر «رُم» را در زمان اين امپراتور گرفته اند (تقويم و تاريخ در ايران : ذبيح بهروز ، ايران كوده ، ش 15 ، انجمن ايرانويچ ، تهران : 1341ش ، ص 72) .
2- .. Dionysius Exiguxs
3- .تقويم و تقويم نگارى در تاريخ ، ابو الفضل نبئى : ص 107_ 108 .
4- .برخى از محقّقان ، معتقد به وجود دو فرد به نام عيسى در تاريخ شده اند : يكى «عيساى مصلوب» و ديگرى «عيساى غير مصلوب» كه ميان آنها بيش از پنج قرن فاصله بوده ؛ ولى تاريخ ميلادى رسمى ، با هيچ يك از آن دو ، منطبق نيست ؛ زيرا مسيح اوّل كه غير مصلوب است ، بيش از 250 سال بر اين تاريخ تقدّم دارد و مسيح دوم كه مصلوب است ، 290 سال متأخّر از اين تاريخ است (ر. ك : الميزان فى تفسير القرآن : ج 3 ص 314) .

ص: 43

1 . پيامبر اسلام ، پايه گذار تاريخ هجرى است
2 . خليفه دوم ، پايه گذار تاريخ هجرى است

بوده يا بعد از آن . (1) پس از شكل گيرى جامعه اسلامى در مدينه ، هجرت پيامبر خدا به اين شهر _ كه مبدأ تأسيس دولت اسلامى و گسترش اسلام در جهان شد _ به عنوان مبدأ تاريخ اسلام ، مورد توافق جامعه اسلامى قرار گرفت ؛ امّا در باره اين كه دقيقا از چه زمانى ، هجرت به عنوان مبدأ تاريخْ تعيين شد ، دو نظريه وجود دارد :

1 . پيامبر اسلام ، پايه گذار تاريخ هجرى استنظريه اوّل ، اين است كه پيامبر صلى الله عليه و آله در همان آغاز ورود به مدينه ، شخصا دستور تعيين تاريخ را از مبدأ هجرت ، صادر كرد . قرائنى ، اين نظريه را تأييد مى كنند ، از جمله آنچه طبرى نقل كرده است كه : إنَّ النبىَّ لمّا قدم المدينة _ و قدمها فى شهر ربيع الأوّل _ أمر بالتّاريخ . (2) پيامبر صلى الله عليه و آله چون به مدينه آمد _ و ماه ربيع اوّل بود كه آمد _ ، دستور به تعيين تاريخ داد. تقويم نگار و پژوهشگر برجسته ايرانى ، رضا عبد اللهى ، و محقّق معاصر ، سيّد جعفر مرتضى عاملى ، اين نظريه را بر گزيده اند . (3)

2 . خليفه دوم ، پايه گذار تاريخ هجرى استنظريه ديگر ، اين است كه در سال هفدهم هجرى ، خليفه دوم ، تصميم گرفت كه مَبدأى براى تاريخ قرار دهد . پيشنهادهاى مختلفى مطرح شد . برخى تاريخ روم ، (4) برخى تاريخ فارس، (5) برخى تولّد پيامبر صلى الله عليه و آله ، 6 برخى بعثت ايشان 7 و برخى وفات

.


1- .ر. ك : تاريخ المدينة : ج 3 ص 954 ، البداية و النهاية : ج 5 ص 349 .
2- .تاريخ الطبرى : ج 2 ص 388 .
3- .ر. ك : گاه شمارى هجرى قمرى و ميلادى : ص 15 _ 23 ، الصحيح من سيرة النبىّ الأعظم صلى الله عليه و آله : ج 4 ص 186 _ 202 .
4- .تاريخ الطبرى : ج 2 ص 389 .
5- .كنز العمّال : ج 10 ص 310 ح 29556 .

ص: 44

ايشان (1) را پيشنهاد كردند ؛ امّا امام على عليه السلام هجرت را پيشنهاد كرد و همين ، پذيرفته شد . سعيد بن مسيَّب مى گويد : قال عمر : متى نكتب التّاريخ؟ و جمع المهاجرين . فقال له علىّ عليه السلام : «من يوم هاجر النبىُّ صلى الله عليه و آله إلى المدينة» ، فكُتب التّاريخ . (2) عمر گفت : از كِى تاريخ بنويسيم؟ او مهاجران را گِرد آورد . على عليه السلام به او فرمود : «از روزى كه پيامبر صلى الله عليه و آله به مدينه هجرت كرد» . پس همان ، مبدأ تاريخ قرار داده شد . فاضل گران قدر ، آقاى رسول جعفريان ، ميان نظريه اوّل و دوم ، به گونه اى جمع كرده كه به نظر ، درست مى رسد . او مى گويد : آنچه از مجموع مسائلى كه در اين زمينه نقل شده ، به دست مى آيد ، اين است كه هجرت ، به عنوان يك تحوّل مهم در دوره حيات رسول خدا ، مبدأ رخدادها به شمار مى آمده است ؛ امّا با وفات رسول خدا و پيدايش رخدادهاى ديگر ، محتملاً از اهمّيت آن كاسته شده و يا حتّى به فراموشى سپرده شده باشد . روايتى از ابن عبّاس ، بر همين دلالت مى كند . او مى گويد : «هنگامى كه نبىّ اكرم به مدينه پاى گذاشت ، تاريخى در آن سامان وجود نداشت. مردم ، يكى دو ماهى پس از ورود ايشان ، تاريخى [ را كه قاعدتا بايد همان هجرت باشد] به كار مى بردند . اين تاريخ ، تا زمان وفات رسول خدا ادامه يافت و پس از آن ، قطع شد و در ايّام خلافت ابو بكر و چهار سالِ نخست خلافت عمر ، تاريخى وجود نداشت . پس تاريخ [هجرى] وضع شد» . بدين ترتيب ، مى توان ميان هر دو نظر ، توافقى به وجود آورد ، بدين معنا كه مبدأ شدن هجرت در دوره حيات رسول خدا ، به طور طبيعى و يا به دستور پيامبر خدا صورت گرفت و اين ، به تبعِ همان قاعده پيشين

.


1- .كنز العمّال : ج 10 ص 310 ح 29556 .
2- .التاريخ الكبير : ج 1 ص 9 .

ص: 45

پايه تقويم هجرى شمسى

بود كه رخدادى مهم ، مبدأ تاريخ قرار مى گرفت ؛ امّا بعد از رحلت رسول اكرم ، به فراموشى سپرده شد و چند سال بعد از آن ، با توجّه به نيازى كه به يك مبدأ احساس مى شد ، به پيشنهاد امام على عليه السلام [كه حسّاسيت خاصّى بر روى پيروى از شيوه رسول اكرم داشت] احيا شد . به علاوه و شايد متأسّفانه ، مبدأ سال _ كه قاعدتا بايد از ربيع اوّل (ماه هجرت) مى بود _ ، به محرّم تبديل شد . (1)

پايه تقويم هجرى شمسىبدان سان كه اشارت رفت ، تاريخ هجرى قمرى در جامعه اسلامى و كتاب هاى تاريخى ، مورد استفاده قرار گرفت ؛ امّا در كنار آن ، سال شمسى به دليل ثبات آن در تعيين فصول ، هميشه به عنوان سالِ مورد استفاده در امور كشاورزى و خراج و جز آن ، اهمّيت خود را حفظ كرده و در تقويم ها ، محاسبه و ياد مى شده است . تطبيق اين دو روزشمار با يكديگر ، در فرهنگ هاى مختلف ، هميشه مورد بحث بوده و راه حل هاى مختلفى براى آن ، ارائه گرديده است . محاسبه سال شمسى تا پيش از پيدايش تاريخ جلالى در سال 467 يا 471ق ، بدين ترتيب بود كه سال را به دوازده ماهِ سى روزه تقسيم مى كردند كه جمعا 360 روز مى شد. پنج روزِ باقى مانده را در پايان آبان ماه يا اسفند ماه بر آن مى افزودند كه جمعا 365 روز مى شد . با اين حال ، پنج ساعت و 48 دقيقه و 45 ثانيه و 51 صدم ثانيه باقى مى مانْد . اين زمان ، در هر چهار سال ، يك روز مى شد و از آن جا كه در محاسبه نمى آمد ، روز اوّل فروردين در فصول سال ، تغيير مى كرد . بنا بر اين، ماه هاى شمسى نيز در آن زمان ، مانند ماه هاى قمرى در فصول سال ، متغيّر بود . معناى اين سخن ، آن است كه نوروز ، در نتيجه خطاهاى گاه شمارى ، در ابتداى

.


1- .سيره رسول خدا صلى الله عليه و آله : ص 375_376 .

ص: 46

فروردينِ واقعى (يعنى نقطه آغاز اعتدال ربيعى) قرار نداشت . زمانى كه يزدگرد سوم ، آخرين شاه ساسانى ، در سال 632 م ، به تخت نشست ، روزِ نخست سال ، يعنى اوّل فروردين ، مطابق با شانزدهم حُزَيران (ژوئن) يا 27 خرداد در تقويم امروز بود . پس از آن ، با محاسبه ياد شده ، روز نوروز يا اوّل فروردين ، هر چهار سال ، يك روز به عقب مى آمد . در سال 467 ق ، روز نوروز ، مطابق دوازدهم حوت (اسفند) بود . در اين سال ، جلال الدين ملك شاه سلجوقى ، دستور داد تا منجّمان ، محاسبه دقيقى از سال شمسى انجام دهند و روز اوّل فروردين را تعيين كنند . بر اساس محاسبه خواجه عبد الرحمان خازنى (منجّم مرو و صاحب كتاب معروف ميزان الحكمة) ، به جاى آن كه بر اساس محاسبه قبلى ، روز واقعى دوازدهم اسفند ، اوّل فروردين دانسته شود ، اوّل فروردين را هجده روز جلوتر بردند و در ابتداى اعتدال ربيعى ، يعنى نوروزِ واقعى (طبيعى) قرار دادند . در محاسبه جديد ، هر سال را در چهار نوبت ، 365 روز محاسبه مى كردند (دوازده سى روز ، به ضميمه پنج روز كه در آخر ماه هاى آبان تا اسفند افزوده مى شد) و سال پنجم را 366 روز محاسبه مى كردند . البتّه پس از هر هشت دوره چهار ساله ، سال پنجم را 366 روز قرار مى دادند . در اين محاسبه ، آن پنج ساعت و اندى نيز در محاسبه مى آمد . بدين ترتيب ، روز نوروز ، به عنوان نخستين روز فروردين ماه ، از آن سال ، ثابت مانْد . بنا بر اين ، پس از هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله ، نخستين سالى كه روز اوّل فروردين آن ، در تقويم رسمى ايران ، دقيقا مطابق آغاز زمان اعتدال ربيعى بوده ، سال 467 هجرى قمرى (454 هجرى شمسى) بوده است . 1

.

ص: 47

در سال 1304 ش (1343 ق / 1925 م) در ايران ، تقويم شمسى ، به عنوان تقويم رسمى پذيرفته شد . محاسبه پيشين كه دقيق بود ، مراعات شد و تنها به جاى افزودنِ پنج روز به سال ، شش ماه نخست سال را 31 روز ، و پنج ماه دوم را سى روز و اسفند را 29 قرار دادند كه هر چهار سال يك بار ، سى روز محاسبه مى شد . نيز سالى را كه اسفند آن سى روز بود ، «سال كبيسه» ناميدند . (1) در قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران نيز مبناى محاسبه سال ، شمسى است و سال قمرى نيز در كنار آن ، به عنوان تقويم دينى ، مورد تأكيد قرار گرفته است . (2)

.


1- .براى ديدن متن تصويب نامه مجلس شوراى ملّى كه در شب يازدهم فروردين ماه 1304 به تصويب رسيده ، و اسناد ديگر در اين باره ، ر . ك : «پيدايش و سير تحوّل تقويم هجرى شمسى» ، محمّد رضا صيّاد (مجلّه ميراث جاويدان : ش 14_ 15 ص 118) .
2- .آنچه تحت عنوان «پايه تقويم هجرى شمسى» ملاحظه شد ، عمدتا برگرفته از مقاله اى تحت عنوان «نوروز و محاسبه آن در تقويم شمسى» ، نوشته آقاى رسول جعفريان است . براى ملاحظه كامل اين نوشتار ، ر.ك : مقالات تاريخى : ج 2 ص 209 به بعد .

ص: 48

الفصل الثاني : خضوع التّاريخ للقانون2 / 1ثَباتُ قَوانينِ التّاريخِالكتاب«سُنَّةَ اللَّهِ فِى الَّذِينَ خَلَوْاْ مِن قَبْلُ وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِيلاً » . (1)

« وَ لَا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ فَهَلْ يَنظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلاً وَ لَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلاً » . (2)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :عِبادَ اللّهِ ! إنَّ الدَّهرَ يَجريِ بِالباقينَ كَجَريِهِ بِالماضينَ ، لا يَعودُ ما قَد وَلّى مِنهُ ولا يَبقى سَرمَدا (3) ما فيهِ ، آخِرُ فَعالِهِ كَأَوَّلِهِ . (4)

عنه عليه السلام :عَلى أثَرِ الماضي ما يَمضِي الباقي . (5)

.


1- .الأحزاب : 62 .
2- .فاطر : 43 .
3- .السَّرْمَدُ : الدائم (مفردات ألفاظ القرآن : ص 408 «سرمد»).
4- .نهج البلاغة : الخطبة 157 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 148 ح 3256 .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 99 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 382 ح 5833 ، الأمالي للطوسي : ص 435 ح 974 كلاهما عن عبد اللّه بن بكر [ بكران] المرادي عن الإمام الكاظم عن آبائه عنه عليهم السلام وفيهما «يصير» بدل «ما يمضي» ، مصباح المتهجّد : ص 382 ح 508 عن زيد بن وهب ، بحار الأنوار : ج 89 ص 238 ح 68؛ دستور معالم الحكم : ص 46 وفيه «منّا» بدل «ما».

ص: 49

فصل دوم : قانونمند بودنِ تاريخ
2 / 1 پايدارى قوانين تاريخ

فصل دوم : قانونمند بودنِ تاريخ2 / 1پايدارى قوانين تاريخقرآن«در باره كسانى كه پيش تر بوده اند ، [ همين ] سنّت خدا [ جارى بوده ] است و در سنّت خدا ، هرگز تغييرى نخواهى يافت» .

«و نيرنگ زشت ، جز [ دامن ] صاحبش را نمى گيرد . پس آيا جز سنّت پيشينيان را انتظار مى برند؟ و هرگز براى سنّت خدا ، تبديلى نمى يابى و هرگز براى سنّت خدا ، دگرگونى اى نخواهى يافت» .

حديثامام على عليه السلام :اى بندگان خدا! روزگار ، بر ماندگان ، همان گونه مى گذرد كه بر رفتگان گذشته است . آنچه از روزگار سپرى شده است ، باز نمى گردد و آنچه مانده است ، تا ابد نمى مانَد . واپسين رفتار آن ، چونان نخستين رفتار آن است .

امام على عليه السلام :ماندگان ، به همان راهى مى روند كه گذشتگان رفتند .

.

ص: 50

عنه عليه السلام :عَلى أثَرِ الماضينَ يَمضِي الباقونَ (1) ، وَالحَمدُ للّهِِ رَبِّ العالَمينَ . (2)

عنه عليه السلام :اِعتَبِر بِما مَضى مِنَ الدُّنيا لِما بَقِيَ مِنها ؛ فَإِنَّ بَعضَها يُشبِهُ بَعضا ، وآخِرُها لاحِقٌ بِأَوَّلِها . (3)

الإمام زين العابدين عليه السلام :فِي الباقي عَنِ الماضِي اعتِبارٌ . . . إنَّ البُكاءَ وَالحَنينَ لا يَرُدّانِ مَن قَد أبادَهُ الدَّهرُ . (4)

2 / 2آجالُ الاُمَمِ فِي التّاريخِالكتاب« وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ » . (5)

« مَّا تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَهَا وَ مَا يَسْتَئخِرُونَ » . (6)

« وَتِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ » . (7)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :لِكُلِّ دَولَةٍ بُرهَةٌ . (8)

.


1- .في المصدر : «الباقين» ، والصواب ما أثبتناه طبقاً للقواعد العربية . وفي نهج البلاغة : «الباقي» .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 431 ح 1263 ، نهج البلاغة : الخطبة 99 ، غرر الحكم : ج 2 ص 367 ح 2829 كلاهما نحوه .
3- .نهج البلاغة : الكتاب 69 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 508 ح 707 .
4- .الاحتجاج : ج 2 ص 114 ح 170 عن حذيم بن شريك الأسدي، بحار الأنوار : ج 45 ص 164 ح 7 .
5- .الأعراف : 34 و راجع : يونس : 49 .
6- .الحِجر : 5 وراجع : المؤمنون : 43 .
7- .آل عمران : 140 .
8- .غرر الحكم : ج 5 ص 14 ح 7285 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 401 ح 6758 .

ص: 51

2 / 2 عمر تاريخى ملّت ها

امام على عليه السلام :ماندگان ، در پىِ گذشتگان مى روند ، و سپاس ، خداى را كه پروردگار جهانيان است .

امام على عليه السلام :از [ حوادث ] گذشته دنيا (تاريخ) براى آينده آن ، درس بياموز؛ چرا كه حوادث آن ، شبيه به يكديگر است و پايان آن به آغازش مى پيوندد .

امام زين العابدين عليه السلام :در گذشته ، براى آينده درس عبرت است... . گريه و ناله ، كسى را كه روزگار نابودش كرده است ، باز نمى گردانَد .

2 / 2عمر تاريخى ملّت هاقرآن«و براى هر امّتى ، فرجامى است . پس چون فرجامشان فرا رسد ، نه مى توانند ساعتى آن را پس اندازند و نه پيش» .

«هيچ امّتى از فرجام خويش ، نه پيش مى افتد و نه پس مى مانَد» .

«و ما اين روزها را ميان مردم به نوبت مى گردانيم» .

حديثامام على عليه السلام :هر دولتى ، دوره اى (عمرى) دارد .

.

ص: 52

عنه عليه السلام :الدَّولَةُ كَما تُقبِلُ تُدبِرُ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ لِلحَقِّ دَولَةً ، ولِلباطِلِ دَولَةً . (2)

.


1- .غرر الحكم : ج 1 ص 321 ح 1226 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 46 ح 1143 .
2- .الكافي : ج 2 ص 447 ح 12 ، المؤمن : ص 23 ح 31 ، الغيبة للنعماني : ص 319 ح 7 ، مشكاة الأنوار : ص495 ح 1650 كلّها عن أبي الصباح الكناني ، بحار الأنوار : ج 52 ص 365 ح 143 ؛ الدرّ المنثور : ج 2 ص 332 نقلاً عن ابن المنذر عن أبي جعفر .

ص: 53

امام على عليه السلام :دولت (اقبال) ، همچنان كه مى آيد ، مى رود .

امام صادق عليه السلام :حق را دولتى (حاكميتى) است و باطل را نيز دولتى .

.

ص: 54

الفصل الثالث : أسباب التحوّلات التّاريخيّة3 / 1الجُهودُ الثَّقافِيَّةُالكتاب« إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ » . (1)

« ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّرًا نِّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ » . (2)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما أنكَرتُم مِن زَمانِكُم فَبِما غَيَّرتُم مِن أعمالِكُم ؛ فَإِن يَكُ خَيرا فَآها آها ، وإن يَكُ شَرّا فَواها واها (3) . (4)

.


1- .الرعد : 11 .
2- .الأنفال : 53 .
3- .الظاهر أنّ الصواب : «... فواها واها ... فآها آها» كما في جميع المصادر . و«واها واها» قيل : معنى هذه الكلمة التلهُّف ، وقد توضع موضع الإعجاب بالشيء . وقد ترِد بمعنى التوجّع ، وقيل : التوجّع يقال فيه : آها (النهاية : ج 5 ص 144 «واه») .
4- .مسند الشاميّين : ج 1 ص 39 ح 26 ، النهاية في غريب الحديث : ج 5 ص 144 ، الفردوس : ج 4 ص 102 ح 6321 ، كنز العمّال : ج 11 ص 187 ح 31156 نقلاً عن تاريخ دمشق وكلّها عن أبي الدرداء .

ص: 55

فصل سوم : عوامل دگرگونى هاى تاريخى
3 / 1 تلاش هاى فرهنگى

فصل سوم : عوامل دگرگونى هاى تاريخى3 / 1تلاش هاى فرهنگىقرآن«در حقيقت ، خدا ، حال هيچ قومى را تغيير نمى دهد تا آنان ، حال خود را تغيير دهند» .

«اين [ كيفر ] ، بدان سبب است كه خداوند ، نعمتى را كه به قومى ارزانى داشته ، تغيير نمى دهد ، مگر آن كه آنان آنچه را در دل دارند ، تغيير دهند» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آنچه را كه از روزگارتان ناپسند مى داريد ، به سبب تغيير رفتار خود شماست . پس اگر [ اعمالتان ] خوب بود كه بَه بَه! و اگر بد بود ، آه ، آه !

.

ص: 56

عنه صلى الله عليه و آله :النّاسُ بِأَزمانِهِم أشبَهُ مِنهُم بِآبائِهِم . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :لا ضَمانَ عَلَى الزَّمانِ . (2)

عيون أخبار الرضا عليه السلام عن الرّيّانِ بن الصَّلتِ :أنشَدَنِي الرِّضا عليه السلام لِعَبدِ المُطَّلِبِ : يَعيبُ النّاسُ كُلُّهُم زَماناوما لِزَمانِنا عَيبٌ سِوانا نَعيبُ زَمانَنا وَ العَيبُ فيناولَو نَطَقَ الزَّمانُ بِنا هَجانا . (3)

3 / 2الجُهودُ السِّياسِيَّةُالإمام عليّ عليه السلام :إذا تَغَيَّرَ السُّلطانُ تَغَيَّرَ الزَّمانُ . (4)

عنه عليه السلام :إذا تَغَيَّرَت نِيَّةُ السُّلطانِ تَغَيَّرَ الزَّمانُ . (5)

راجع : التنمية الاقتصادية في الكتاب والسنّة : ص 260 (الدولة / جور الحاكم والتخلّف).

3 / 3الجُهودُ الدّينِيَّةُالكتاب«فَلَوْلَا كَانَتْ قَرْيَةٌ ءَامَنَتْ فَنَفَعَهَا إِيمَانُهَا إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا ءَامَنُواْ كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْىِ فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ مَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِينٍ » . (6)

.


1- .البيان والتبيين : ج 2 ص 23 ، المناقب للخوارزمي : ص 375 ح 395 ، مئة كلمة للجاحظ : ص 19 ح 3 و فيه «بزمانهم» بدل «بأزمانهم» وكلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام .
2- .غرر الحكم : ج 6 ص 379 ح 10626 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 534 ح 9765 .
3- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج2 ص177 ح5 ، الأمالي للصدوق : ص243 ح260 ، بحار الأنوار : ج15 ص125 ح64.
4- .نهج البلاغة : الكتاب31 ، خصائص الأئمّة : ص117 ، تحف العقول : ص86 ، بحار الأنوار: ج75 ص358 ح72؛دستور معالم الحكم:ص24 ، كنز العمّال:ج16ص182ح44215 نقلاً عن وكيع والعسكري في المواعظ.
5- .غرر الحكم : ج 3 ص 120 ح 4009 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 135 ح 3053 .
6- .يونس : 98 .

ص: 57

3 / 2 تلاش هاى سياسى
3 / 3 تلاش هاى دينى

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مردم به زمان هاى خود شبيه ترند تا به پدرانشان .

امام على عليه السلام :زمان ، ضامن نيست .

عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از رَيّان بن صَلت _ :امام رضا عليه السلام اين ابيات را از عبد المطّلب برايم خواند : همه مردم بر زمانه خُرده مى گيرند حال آن كه زمانه ما ايرادى ندارد ، جز خود ما . به زمانْ خُرده مى گيريم ، در صورتى كه عيب در خود ماست زمان ، اگر زبان مى داشت ، ما را هجو مى كرد .

3 / 2تلاش هاى سياسىامام على عليه السلام :هر گاه سلطان (حكومت) تغيير كند ، زمانه تغيير مى كند .

امام على عليه السلام :هر گاه نيّت سلطان تغيير كند ، زمانه تغيير مى كند .

ر. ك : توسعه اقتصادى بر پايه قرآن و حديث : ص 435 (فصل ششم / ستم حكمران و عقب ماندگى اقتصادى) .

3 / 3تلاش هاى دينىقرآن«چرا هيچ آبادى اى نبود كه [ اهل آن ] ايمان بياورد و ايمانش به حال آن سود ببخشد ، مگر قوم يونس كه وقتى ايمان آوردند ، عذاب رسوايى را در زندگى دنيا از آنان برطرف كرديم و تا چندى ، آنان را برخوردار ساختيم؟» .

.

ص: 58

« وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى ءَامَنُواْ وَاتَّقَوْاْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالأَْرْضِ وَلَكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ » . (1)

« وَ أَنِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَيْهِ يُمَتِّعْكُم مَّتَاعًا حَسَنًا إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى وَ يُؤْتِ كُلَّ ذِى فَضْلٍ فَضْلَهُ وَ إِن تَوَلَّوْاْ فَإِنِّى أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ كَبِيرٍ » . (2)

الحديثالكافي عن عليّ بن عيسى رفعه ، قال :إنَّ موسى عليه السلام ناجاهُ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى ، فَقالَ لَهُ في مُناجاتِهِ : . . . يا موسى ، مُر عِبادي يَدعوني عَلى ما كانَ بَعدَ أن يُقِرّوا لي أنّي أرحَمُ الرّاحِمينَ ، مُجيبُ المُضطَرّينَ ، وأكشِفُ السّوءَ ، واُبَدِّلُ الزَّمانَ ، وآتي بِالرَّخاءِ ، وأشكُرُ اليَسيرَ ، واُثيبُ الكَثيرَ ، واُغنِي الفَقيرَ ، وأنَا الدّائِمُ العَزيزُ القَديرُ . (3)

الإمام الحسين عليه السلام_ مِن دُعائِهِ يَومَ عَرَفَةَ _ :صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وأعِنّي عَلى بَوائِقِ (4) الدُّهورِ وصُروفِ اللَّيالي وَالأَيّامِ ، ونَجِّني مِن أهوالِ الدُّنيا وكُرُباتِ (5) الآخِرَةِ ، وَاكفِني شَرَّ ما يَعمَلُ الظّالِمونَ فِي الأَرضِ . (6)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ مِن دُعائِهِ فِي الاِستِعاذَةِ _ :نَعوذُ بِكَ مِن سوءِ السَّريرَةِ ، وَاحتِقارِ الصَّغيرَةِ ، وأن يَستَحوِذَ عَلَينَا الشَّيطانُ ، أو يَنكُبَنَا الزَّمانُ ، أو يَتَهَضَّمَنَا (7) السُّلطانُ . (8)

.


1- .الأعراف : 96.
2- .هود : 3 .
3- .الكافي : ج 8 ص 42 و 48 ح 8 ، تحف العقول : ص 495 نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 38 ح 7 .
4- .بوائقه : أي غوائله وشروره (النهاية : ج 1 ص 162 «بوق»).
5- .الكُرْبَةُ : الغَمُّ الذي يأخذ بالنَّفْس (الصحاح : ج 1 ص 211 «كرب»).
6- .البلد الأمين : ص 253 ، الإقبال : ج 2 ص 79 ، العُدد القويّة : ص 376 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 98 ص 219 ح 3 .
7- .هَضَمَه حَقَّهُ واهْتَضَمَهُ : إذا ظَلَمَهُ وكسر عليه حقّه (الصحاح : ج 5 ص 2059 «هضم»).
8- .الصحيفة السجّاديّة : ص 46 الدعاء 8 ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 6 ص 185 عنه عن الإمام عليّ عليهماالسلاموفيه «يشتدّ لنا» بدل «ينكبنا».

ص: 59

«و اگر مردم آبادى ها ايمان آورده و به تقوا گراييده بودند ، قطعا بركاتى از آسمان و زمين برايشان مى گشوديم ؛ ولى تكذيب كردند . پس به كيفر دستاوردشان ، [ گريبان ] آنان را گرفتيم» .

«و اين كه از پروردگارتان آمرزش بخواهيد . سپس به درگاه او توبه كنيد [ تا ] شما را با بهره مندىِ نيكويى تا زمانى معيّن ، بهره مند سازد و به هر شايسته نعمتى ، از كَرَم خود ، عطا كند و اگر روى گردان شويد ، من از عذاب روزى بزرگ بر شما بيمناكم» .

حديثالكافى_ به نقل از على بن عيسى ، در حديثى كه سند آن را به اهل بيت عليهم السلام مى رسانَد _ :خداوند _ تبارك و تعالى _ با موسى عليه السلام مناجات كرد و در مناجاتش به او فرمود : « ... اى موسى! به بندگانم بگو در هر وضعى هستند ، مرا ، پس از آن كه اعتراف كردند كه من ، مهربان ترينِ مهربانانم بخوانند ، كه من پاسخ دهنده دعاى بيچارگانم ، بدى [ و ناگوارى ها ] را برطرف مى سازم و زمانه را ديگرگون مى سازم ، رفاه و آسايش مى آورم ، از [ عمل نيك ] اندك ، قدردانى مى كنم ، بسيار را پاداش مى دهم و نادار را دارا مى گردانم ، و منم پاينده شكست ناپذير توانا» .

امام حسين عليه السلام_ از دعاى ايشان در روز عرفه _ :بر محمّد و خاندان محمّد ، درود فرست و مرا در برابر فجايع روزگاران و مصائب شب ها و روزها يارى فرما و از هراس هاى دنيا و اندوه هاى آخرت ، نجاتم ده و مرا از گزند اعمالى كه ستمگران در زمين انجام مى دهند ، نگه دار .

امام زين العابدين عليه السلام_ از دعاى ايشان در پناه بردن به خدا _ :پناه مى بريم به تو از بدىِ نهاد و كوچك شمردن گناهانِ [به ظاهرْ] كوچك و از اين كه شيطان بر ما مسلّط گردد ، يا زمانه ما را در هم كوبد ، يا سلطان ، ما را آماج ستم قرار دهد .

.

ص: 60

الإمام الباقر عليه السلام_ في قُنوتِ الوَترِ _ :اللّهُمَّ إنّا نَشكو إلَيكَ غَيبَةَ نَبِيِّنا عَنّا ، وشِدَّةَ الزَّمانِ عَلَينا ، ووُقُوعَ الفِتَنِ بِنا ، وتَظاهُرَ الأَعداءِ عَلَينا ، وكَثرَةَ عَدُوِّنا ، وقِلَّةَ عَدَدِنا ؛ فَرِّج (1) ذلِكَ يا رَبِّ بِفَتحٍ مِنكَ تُعَجِّلُهُ ، ونَصرٍ مِنكَ تُعِزُّهُ ، وإمامِ عَدلٍ تُظهِرُهُ ، إلهَ الحَقِّ رَبَّ العالَمينَ . (2)

.


1- .في بعض المصادر : «ففَرِّج» ، وفي بعضها : «فَافرج» .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 488 ح 1404 ، الأمالي للصدوق : ص 475 ح 639 ، مصباح المتهجّد : ص 366 ح 492 كلاهما عن زرارة ، كمال الدين : ص 514 ح 43 عن الشيخ العمري من دعائه في غيبة القائم عليه السلام ، تهذيب الأحكام : ج 3 ص 111 كلاهما من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 87 ص 198 ح 6 .

ص: 61

امام باقر عليه السلام_ در قنوت نماز وَتْر _ :بار خدايا! به درگاه تو شِكوه مى كنيم از فقدان پيامبرمان ، و سختگيرى زمانه بر ما ، و در افتادن به فتنه ها، و هم داستانى دشمنان بر ضدّ ما ، و فراوانىِ دشمنانمان و اندك بودن شمارمان . در اين همه ، گشايشى فرما _ اى پروردگار ما _ با كام روايى شتابان از سوى تو و مددى عزّتمندانه از جانب تو و پيشواى عادلى كه آشكارش مى كنى ، اى معبود حق و پروردگار جهانيان !

.

ص: 62

الفصل الرابع : أسباب التقدّم الاجتماعي4 / 1حُكومَةُ الصّالِحينَالكتاب« وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّى جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِن ذُرِّيَّتِى قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِى الظَّالِمِينَ » . (1)

« أَفَمَن يَهْدِى إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لَا يَهِدِّى إِلَّا أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ » . (2)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَن تَهلِكَ الاُمَّةُ وإن كانَت ضالّةً [ مُضِلَّةً] (3) إذا كانَتِ الأَئِمَّةُ هادِيَةً مَهدِيَّةً . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ لا يَستَحيي أن يُعَذِّبَ اُمَّةً دانَت بِإِمامٍ لَيسَ مِنَ اللّهِ وإن كانَت في أعمالِها بَرَّةً تَقِيَّةً ، وإنَّ اللّهَ لَيَستَحيي أن يُعَذِّبَ اُمَّةً دانَت بِإِمامٍ مِنَ اللّهِ وإن كانَت في أعمالِها ظالِمَةً مُسيئَةً . (5)

راجع : التنمية الإقتصادية في الكتاب والسنّة : ص 256 (الحكومة الصالحة والتنمية).

.


1- .البقرة : 124 .
2- .يونس : 35 .
3- .ما بين المعقوفين أثبتناه من كنز العمّال .
4- .تاريخ بغداد : ج 9 ص 459 الرقم 5089 عن ابن عمر ، كنز العمّال : ج 6 ص 31 ح 14715 وقد تكرر الحديث في المصدر بعد الحديث المذكور مباشرة بإبدال كلمة «مضلّة» ب_«مسيئة» .
5- .الكافي : ج 1 ص 376 ح 5 ، الغيبة للنعماني : ص 133 ح 15 كلاهما عن عبد اللّه بن سنان ، بحار الأنوار : ج 68 ص 113 ح 27 .

ص: 63

فصل چهارم : عوامل پيشرفت اجتماعى
4 / 1 حُكمرانى شايستگان

فصل چهارم : عوامل پيشرفت اجتماعى4 / 1حُكمرانى شايستگانقرآن«و آن گاه كه ابراهيم را پروردگارش با كلماتى آزمود و او آنها را به انجام رساند و [ خدا ]فرمود : من ، تو را پيشواى مردم قرار دادم ، [ ابراهيم ]گفت : از فرزندانم؟ گفت : عهد من به ستمگران نمى رسد» .

«آيا كسى كه به حق راه نمايى مى كند ، سزاوارتر است كه پيروى شود يا كسى كه راه نمايى نمى كند ، مگر آن كه خودش [ نياز دارد ] هدايت شود؟ شما را چه مى شود؟ چگونه داورى مى كنيد؟» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه پيشوايان ، هدايتگر و هدايت شده باشند ، امّت هرگز هلاك نخواهد شد ، حتّى اگر گم راه باشد .

امام صادق عليه السلام :خداوند ، حيا نمى كند از اين كه امّتى را كه پيروِ پيشوايى غير الهى است ، عذاب نمايد ، هر چند آن امّت ، اعمالش نيك و پرهيزگارانه باشد . خدا حيا مى كند امّتى را كه از پيشواى الهى پيروى مى كند ، عذاب نمايد ، اگر چه اعمالش بد و ظالمانه باشد .

ر. ك : توسعه اقتصادى بر پايه قرآن و حديث : ص 427 (فصل ششم / حكومت شايسته و توسعه) .

.

ص: 64

4 / 2اِتِّحادُ الاُمَّةِالكتاب« وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ ءَايَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ » . (1)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :اِحذَروا ما نَزَلَ بِالاُمَمِ قَبلَكُم مِنَ المَثُلاتِ (2) ، بِسوءِ الأَفعالِ وذَميمِ الأَعمالِ ، فَتَذَكَّروا فِي الخَيرِ وَالشَّرِّ أحوالَهُم ، وَاحذَروا أن تَكونوا أمثالَهُم . فَإِذا تَفَكَّرتُم في تَفاوُتِ حالَيهِم ، فَالزَموا كُلَّ أمرٍ لَزِمَتِ العِزَّةُ بِهِ شَأنَهُم (حالَهُم) ، وزاحَتِ الأَعداءُ لَهُ عَنهُم ، ومُدَّتِ العافِيَةُ بِهِ عَلَيهِم ، وَانقادَتِ النِّعمَةُ لَهُ مَعَهُم ، ووَصَلَتِ الكَرامَةُ عَلَيهِ حَبلَهُم ؛ مِنَ الاِجتِنابِ لِلفُرقَةِ ، وَاللُّزومِ لِلاُلفَةِ ، وَالتَّحاضِّ عَلَيها ، وَالتَّواصي بِها . وَاجتَنِبوا كُلَّ أمرٍ كَسَرَ فِقرَتَهُم ، وأوهَنَ مُنَّتَهُم ؛ مِن تَضاغُنِ (3) القُلوبِ ، وتَشاحُنِ الصُّدورِ ، وتَدابُرِ النُّفوسِ ، وتَخاذُلِ الأيدي . وتَدَبَّروا أحوالَ الماضينَ مِنَ المُؤمِنينَ قَبلَكُم ، كَيفَ كانوا في حالِ التَّمحيصِ وَالبَلاءِ . ألَم يَكونوا أثقَلَ الخَلائِقِ أعباءً ، وأجهَدَ العِبادِ بَلاءً ، وأضيَقَ أهلِ الدُّنيا حالاً! اِتَّخَذَتهُمُ الفَراعِنَةُ عَبيدا ، فَساموهُم سوءَ العَذابِ ، وجَرَّعوهُمُ المُرارَ ، فَلَم تَبرَحِ الحالُ بِهِم في ذُلِّ الهَلَكَةِ وقَهرِ الغَلَبَةِ ، لا يَجِدونَ حيلَةً فِي امتِناعٍ ، ولا سَبيلاً إلى دِفاعٍ . حَتّى إذا رَأَى اللّهُ سُبحانَهُ جِدَّ الصَّبرِ مِنهُم عَلَى الأَذى في مَحَبَّتِهِ ، وَالاِحتِمالِ لِلمَكروهِ مِن خَوفِهِ ، جَعَلَ لَهُم مِن مَضايِقِ البَلاءِ فَرَجا ، فَأَبدَلَهُمُ العِزَّ مَكانَ الذُّلِّ ، وَالأَمنَ مَكانَ الخَوفِ ، فَصاروا مُلوكا حُكّاما ، وأئِمَّةً أعلاما ، وقَد بَلَغَتِ الكَرامَةُ مِنَ اللّهِ لَهُم ما لَم تَذهَبِ الآمالُ إلَيهِ بِهِم . فَانظُروا كَيفَ كانوا حَيثُ كانَتِ الأَملاءُ (4) مُجتَمِعَةً ، وَالأَهواءُ مُؤتَلِفَةً (مُتَّفِقَةً) ، وَالقُلوبُ مُعتَدِلَةً ، وَالأَيدي مُتَرادِفَةً ، وَالسُّيوفُ مُتَناصِرَةً ، وَالبَصائِرُ نافِذَةً ، وَالعَزائِمُ واحِدَةً . ألَم يَكونوا أربابا في أقطارِ الأَرَضينَ ، ومُلوكا عَلى رِقابِ العالَمينَ ؟ ! فَانظُروا إلى ما صاروا إلَيهِ في آخِرِ اُمورِهِم ، حينَ وَقَعَتِ الفُرقَةُ ، وتَشَتَّتَتِ الاُلفَةُ ، وَاختَلَفَتِ الكَلِمَةُ وَالأَفئِدَةُ ، وتَشَعَّبوا مُختَلِفينَ ، وتَفَرَّقوا مُتَحارِبينَ (مُتَحازِبينَ) ، قَد خَلَعَ اللّهُ عَنهُم لِباسَ كَرامَتِهِ ، وسَلَبَهُم غَضارَةَ (5) نِعمَتِهِ ، وبَقِيَ قَصَصُ أخبارِهِم فيكُم عِبَرا للمُعتَبِرينَ . فَاعتَبِروا بِحالِ وُلدِ إسماعيلَ وبَني إسحاقَ وبَني إسرائيلَ عليهم السلام ، فَما أشَدَّ اعتِدالَ الأَحوالِ ، وأقرَبَ اشتِباهَ الأَمثالِ! (6)

.


1- .آل عمران : 103 .
2- .المُثلَة : نقمة تنزل بالإنسان فيُجعَل مِثالاً يَرتَدِع به غَيره ، وجمعه : مُثُلات ومَثُلات (مفردات ألفاظ القرآن : ص 760 «مثل») .
3- .الضِّغْنُ : الحِقْدُ والعداوة والبغضاء (النهاية : ج 3 ص 91 «ضغن»).
4- .المَلأُ : أشراف الناس ورؤساؤهم ومتقدّموهم الذين يرجع إلى قولهم ، وجمعه أملاء (النهاية : ج 4 ص 351 «ملأ»).
5- .الغضارة : طيب العيش (الصحاح : ج 2 ص 770 «غضر»).
6- .نهج البلاغة : الخطبة 192 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 472 ح 37 .

ص: 65

4 / 2 اتّحاد امّت

4 / 2اتّحاد امّتقرآن«و همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده مشويد ، و نعمت خدا را بر خود ياد كنيد ، آن گاه كه با يكديگر دشمن بوديد و او دل هاى شما را به هم الفت داد و به لطف او با هم برادر شديد ، و بر لبه گودالى از آتش بوديد و او ، شما را از آن نجات داد . اين چنين ، خدا آياتش را براى شما روشن مى گردانَد . شايد كه راه يابيد» .

حديثامام على عليه السلام :از كيفرهايى كه به سبب كردارهاى بد و كارهاى ناپسند ، بر سرِ امّت هاىِ پيش از شما فرود آمد ، بر حذر باشيد و احوال آنان را در خوبى و بدى به ياد آوريد ، و حذر كنيد از اين كه چون آنان باشيد . و چون در تفاوت دو حالت آنان انديشيديد [ كه وقتى خوب بودند ، چه وضعى داشتند و زمانى كه بد بودند ، چه بلايى بر سرشان آمد ] ، آن گاه ، هر آنچه را كه مايه عزّت و اقتدار آنان گرديد و دشمنانشان را از آنها دور كرد و سايه عافيت (امنيت) را بر سرشان گسترانيد و نعمت ها را در اختيارشان قرار داد و ارجمندى يافتند ، [مانند : ]دورى از تفرقه و چنگ زدن به رشته هم دلى و اتّحاد و سفارش يكديگر به آن ، در پيش گيريد و از هر عاملى كه كمر آنان را شكست و قدرتشان را به ضعف كشانْد ، [مانند:] كينه توزى دل ها و نفرت سينه ها و ناسازگارى جان ها با يكديگر و دست شستن از يارى همديگر ، دورى كنيد. و در احوال خداباورانِ پيش از خود ، تدبّر كنيد كه در گاه آزمايش [الهى ]چگونه بودند؟ آيا پيش از همه مردمان ، بار مشكلات بر دوش آنان نبود و بيش از همه بندگان ، در گرفتارى نبودند و بيش از همه مردم دنيا در تنگنا به سر نمى بردند؟! فرعون ها[ ى زمانشان ] آنان را به بردگى كشاندند و بدترين شكنجه ها را بر آنها روا داشتند و انواع تلخى ها را به كامشان ريختند و پيوسته ، خوار و مقهور بودند ؛ نه چاره اى براى سرپيچى مى يافتند ، نه راهى براى دفاع از خود. و سرانجام ، چون خداوند سبحان ديد كه در راه محبّت او ، جانانه آزارها را تحمّل مى كنند و از بيم او ناملايمات را به جان مى خرند ، برايشان از تنگناهاى بلاها ، گشايشى قرار داد و خوارى آنان را به عزّت ، و هراسشان را به آرامش تبديل كرد و سلاطينى حكومتگر و پيشوايانى هدايتگر شدند و از جانب خداوند ، چنان كرامتى شامل حالشان شد كه خيال آن را هم در سر نمى پروراندند . پس بنگريد كه چگونه بودند آن گاه كه گروه ها ، متّحد بودند و خواست ها ، همساز و دل ها ، همسان و دست ها ، هميار و شمشيرها ، ياريگر هم و نگاه ها ، نافذ و اراده ها ، يكسان. آيا [ در آن هنگام ] در همه جا ارباب و بر همگان ، سلطان نبودند؟! و بنگريد كه در پايان كارشان به چه روزى افتادند ، آن گاه كه تفرقه پيش آمد و ريشه همبستگى از هم گسست و وحدت كلمه و همدلى از بين رفت و به گروه هاى مختلف تبديل شدند و به جان يكديگر افتادند . [ در نتيجه ] خداوند ، جامه كرامت و سرافرازى را كه بر آنان پوشانده بود ، از تنشان بر كَنْد ، و وفور و خرّمى نعمت هايش را از ايشان گرفت و نقل اخبارِ آنان براى شما باقى مانْد تا درس عبرتى براى اهل عبرت باشد . پس ، از حال و روز فرزندان اسماعيل عليه السلام و فرزندان اسحاق عليه السلام و فرزندان اسرائيل (يعقوب عليه السلام ) عبرت بگيريد كه به راستى چه قدر همانند است حالات [ مردمان ] ، و چه نزديك است همانندىِ همانندها!

.

ص: 66

. .

ص: 67

. .

ص: 68

4 / 3وُعيُ السُّلطاتِ الحُكومِيَّةِالإمام عليّ عليه السلام :مِن أماراتِ الدَّولَةِ اليَقظَةُ لِحَراسَةِ الاُمورِ . (1)

عنه عليه السلام :مِن دَلائِلِ الدَّولَةِ قِلَّةُ الغَفلَةِ . (2)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :فُضِّلَ العَقلُ عَلَى الهَوى ؛ لِأَنَّ العَقلَ يُمَلِّكُكَ الزَّمانَ ، وَالهَوى يَستَعبِدُكَ لِلزَّمانِ . (3)

4 / 4العَدالَةُ الاِجتِماعِيَّةُالكتاب« وَ مَا كَانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَ أَهْلُهَا مُصْلِحُونَ » . (4)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في بَيانِ قَولِهِ تَعالى : «وَ مَا كَانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَ أَهْلُهَا مُصْلِحُونَ » _ :وأهلُها مُصلِحونَ يُنصِفُ بَعضُها بَعضَهُم (5) . (6)

.


1- .غرر الحكم : ج 6 ص 30 ح 9360 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 469 ح 8558 وفيه «التيقّظ» بدل «اليقظة».
2- .غرر الحكم : ج 6 ص 39 ح 9410 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 473 ح 8668 بزيادة «إقبال» قبل «الدولة».
3- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 279 ح 209 .
4- .هود : 117 .
5- .هكذا جاءت العبارة في مجمع البيان ، والظاهر أنّ الصواب : «ينصف بعضهم بعضا» كما في بقيّة المصادر.
6- .مجمع البيان : ج 5 ص 309 ؛ المعجم الكبير : ج 2 ص 308 ح 2281 ، تاريخ بغداد : ج 10 ص 288 الرقم 5415 و ج 11 ص 94 الرقم 5787 كلّها عن جرير من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام .

ص: 69

4 / 3 بيدارى حكومتگران
4 / 4 عدالت اجتماعى

4 / 3بيدارى حكومتگرانامام على عليه السلام :از نشانه هاى دولت ، بيدارى براى نگهبانى از كارهاست .

امام على عليه السلام :از نشانه هاى دولت ، كمىِ غفلت است .

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :خِرَد بر هَوَس برترى داده شده است؛ چون خِرد ، تو را مالك زمان مى كند ؛ ولى هوس ، تو را برده زمان مى سازد .

4 / 4عدالت اجتماعىقرآن«و پروردگار تو [ هرگز ] بر آن نبوده كه شهرهايى را كه مردمش اصلاحگرند ، به ستم هلاك كند» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در بيان سخن خداوند : «پروردگار تو [ هرگز ] بر آن نبوده كه شهرهايى را كه مردمش اصلاحگرند ، به ستم هلاك كند» _ :[يعنى] مردمش شايسته كار و نسبت به يكديگر منصف اند .

.

ص: 70

عنه صلى الله عليه و آله :أنصِفِ النّاسَ مِن نَفسِكَ ، وَانصَحِ الاُمَّةَ وَارحَمهُم ، فَإِذا كُنتَ كَذلِكَ وغَضِبَ اللّهُ عَلى أهلِ بَلدَةٍ أنتَ فيها وأرادَ أن يُنزِلَ عَلَيهِمُ العَذابَ ، نَظَرَ إلَيكَ فَرَحِمَهُم بِكَ ، يَقولُ اللّهُ تَعالى : «وَ مَا كَانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَ أَهْلُهَا مُصْلِحُونَ» . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :ثَباتُ الدُّوَلِ بِإقامَةِ سُنَنِ العَدلِ . (2)

عنه عليه السلام :فِي العَدلِ الاِقتِداءُ بِسُنَّةِ اللّهِ وثَباتُ الدُّوَلِ . (3)

عنه عليه السلام :دَولَةُ المُلوكِ فِي العَدلِ . (4)

عنه عليه السلام :لَن تُحَصَّنَ الدُّوَلُ بِمِثلِ استِعمالِ العَدلِ فيها . (5)

عنه عليه السلام :مَن عَمِلَ بِالعَدلِ حَصَّنَ اللّهُ مُلكَهُ . (6)

4 / 5رعايَةُ الحُقوقِ المُتَبادَلَةِ بَينَ الحُكومَةِ وَالمُجتَمَعِالإمام عليّ عليه السلام_ في بَيانِ الحُقوقِ الَّتي فَرَضَهَا اللّهُ سُبحانَهُ لِبَعضِ النّاسِ عَلى بَعضٍ _ :فَأَعظَمُ مِمَّا (7) افتَرَضَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى مِن تِلكَ الحُقوقِ : حَقُّ الوالي عَلَى الرَّعِيَّةِ ، وحَقُّ الرَّعِيَّةِ عَلَى الوالي ، فَريضَةٌ فَرَضَهَا اللّهُ عز و جل لِكُلٍّ عَلى كُلٍّ ، فَجَعَلَها نِظامَ اُلفَتِهِم ، وعِزّا لِدينِهِم ، وقِواما (8) لِسُنَنِ الحَقِّ فيهِم ؛ فَلَيسَت تَصلُحُ الرَّعِيَّةُ إلّا بِصَلاحِ الوُلاةِ ، ولا تَصلُحُ الوُلاةُ إلّا بِاستِقامَةِ الرَّعِيَّةِ . فَإذا أدَّتِ الرَّعِيَةُ إلَى الوالي حَقَّهُ ، وأدّى إلَيهَا الوالي كَذلِكَ ، عَزَّ الحَقُّ بَينَهُم ؛ فَقامَت مَناهِجُ الدّينِ ، وَاعتَدَلَت مَعالِمُ العَدلِ ، وجَرَت عَلى أذلالِهَا (9) السُّنَنُ ، فَصَلَحَ بِذلِكَ الزَّمانُ ، وطابَ بِهِ العَيشُ ، وطُمِعَ في بَقاءِ الدَّولَةِ ، ويَئِسَت مَطامِعُ الأَعداءِ . وإذا غَلَبَتِ الرَّعِيَّةُ واِليَهُم ، وعَلَا الوالِي الرَّعِيَّةَ ، اختَلَفَت هُنالِكَ الكَلِمَةُ ، وَظَهَرَت مَطامِعُ الجَورِ ، وكَثُرَ الإِدغالُ (10) فِي الدّينِ ، وتُرِكَت مَعالِمُ السُّنَنِ ؛ فَعُمِلَ بِالهَوى (11) ، وعُطِّلَتِ الآثارُ ، وكَثُرَت عِلَلُ النُّفوسِ ، ولا يُستَوحَشُ لِجَسيمِ حَدٍّ عُطِّلَ ، ولا لِعَظيمِ باطِلٍ اُثِّلَ (12) ؛ فَهُنالِكَ تَذِلُّ الأَبرارُ ، وتَعِزُّ الأشرارُ ، وتَخرَبُ البِلادُ ، وتَعظُمُ تَبِعاتُ اللّهِ عز و جل عِندَ العِبادِ . (13)

راجع : موسوعة الإمام عليّ بن أبيطالب عليه السلام : ج 2 ص 561 (الفصل العاشر / ما يوجب بقاء الدول).

.


1- .مكارم الأخلاق : ج 2 ص 360 ح 2660 عن عبد اللّه بن مسعود ، بحار الأنوار : ج 77 ص 109 ح 1 .
2- .غرر الحكم : ج 3 ص 353 ح 4715 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 217 ح 4263 وليس فيه «سنن».
3- .غرر الحكم : ج 4 ص 403 ح 6496 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 355 ح 6023 وفيه «طاعة اللّه » بدل «الاقتداء بسنة اللّه ».
4- .المواعظ العدديّة : ص 56.
5- .غرر الحكم : ج 5 ص 70 ح 7444 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 408 ح 6904 و ص 476 ح 8712 نحوه .
6- .غرر الحكم : ج 5 ص 150 ح 8722 .
7- .في نهج البلاغة : «ما» بدل «ممّا» ، والظاهر أنّه الصواب .
8- .قِوامُ الشيء : عِمادُهُ الذي يقوم عليه (النهاية : ج 4 ص 124 «قوم»).
9- .ذِلُّ الطَّريقِ : مَحَجَّتُه . واُمورُ اللّه ِ جاريَةٌ أذلالَها أو على أذلالِها : أي مجارِيها (القاموس المحيط : ج 3 ص 379 «ذلل») .
10- .الدَّغَلُ : الفساد . وقد أدغل في الأمر ؛ إذا أدخل فيه ما يخالفه ويفسده (الصحاح : ج 4 ص 1697 «دغل»).
11- .في المصدر : «بالهواء» ، والصواب ما أثبتناه كما في نهج البلاغة.
12- .تأثَّلَ : تأصَّلَ (القاموس المحيط : ج 3 ص 327 «أثل»).
13- .الكافي : ج 8 ص 353 ح 550 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، نهج البلاغة : الخطبة 216 نحوه، بحار الأنوار : ج 27 ص 251 ح 14 .

ص: 71

4 / 5 رعايت حقوق دوسويه حكومت و جامعه

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :با مردم به انصاف رفتار كن و خيرخواه امّت باش و با آنان ، مهربانى كن ، كه اگر چنين بودى و خداوند بر اهل شهرى كه تو در آنى خشم گرفت و خواست عذاب بر ايشان نازل كند ، به تو مى نگرد و به واسطه تو بر آنان رَحْم مى آورد . خداوند متعال مى فرمايد : «و پروردگار تو [ هرگز ] بر آن نبوده كه شهرهايى را كه مردمش اصلاحگرند ، به ستم هلاك كند» .

امام على عليه السلام :پايدارى دولت ها ، به اجراى قوانين عدالت است .

امام على عليه السلام :در [اجراى] عدالت ، اقتدا كردن به سنّت خدا و پايدارى دولت هاست .

امام على عليه السلام :دولت [ و ماندگارى ] شاهان ، به [اجراى] عدالت است .

امام على عليه السلام :هيچ چيزى مانند [اجراى] عدالت ، دولت ها را استحكام نمى بخشد .

امام على عليه السلام :هر كه به عدالت رفتار كند ، خداوند ، سلطنت او را استحكام مى بخشد .

4 / 5رعايت حقوق دوسويه حكومت و جامعهامام على عليه السلام_ در بيان حقوقى كه خداوند سبحان بر مردم نسبت به يكديگر واجب كرده است _ :بزرگ ترينِ اين حقوقى كه خداوند _ تبارك و تعالى _ واجب كرده است ، حقّ زمامدار بر شهروندان است و حقّ شهروندان بر زمامدار . اين ، وظيفه اى است كه خداوند براى هر يك بر ديگرى واجب ساخته است و آنها را مايه همبستگى ايشان ، عزّت و اقتدار دينشان و استحكام قوانين حق در ميان آنان قرار داده است . شهروندانْ اصلاح نمى شوند ، مگر با شايسته بودن زمامداران ، و زمامداران اصلاح نمى شوند ، مگر با درست بودن شهروندان . هر گاه شهروندان ، حقّ زمامدار را بگزارند و زمامدار نيز حقّ شهروندان را پاس بدارد ، حق در ميان آنان عزّت مى يابد و مقرّرات دين بر پا مى گردد و نشانه هاى عدالت ، برقرار مى شود و سنّت ها در مجارى خود به جريان مى افتد . بدين سان ، روزگار ، اصلاح مى شود و زندگى ، خوش مى گردد و به تداوم دولت ، اميد بسته مى شود و دشمنان ، از طمع ورزى شان نوميد مى شوند . امّا هر گاه شهروندان بر زمامدار خويش چيره آيند و[ يا ] زمامدار بر شهروندان سلطه گرى كند [ و حقوق يكديگر را پاس ندارند ] ، اين جاست كه اختلافِ كلمه رُخ مى دهد و طمع ورزى هاى ستم پديدار مى گردد و فساد در دين فزونى مى گيرد و عمل به سنّت ها متروك مى شود و هوس ها به كار گرفته مى شوند و آثار [ و احكام دين ] ، فرو نهاده مى شود و بيمارهاى جان ها فراوان مى گردد و از اين كه حقّ بزرگى به كار بسته نشود يا باطل بزرگى ريشه دوانَد ، كسى نگران نمى شود . اين جاست كه نيكان ، خوار مى شوند و بدان قدرت مى گيرند و شهرها ويران مى شود و كيفرهاى بزرگ خداوند عز و جل ، بندگان را فرا مى گيرد .

ر. ك : دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج 4 ص 341 (فصل دهم / اسباب ماندگارىِ دولت ها) .

.

ص: 72

. .

ص: 73

. .

ص: 74

الفصل الخامس : أسباب التّخلّف الاجتماعيّ5 / 1حُكومَةُ الطّالِحينَالكتاب« وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ » . (1)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :اِعلَموا رَحِمَكُمُ اللّهُ ، إنَّما هَلَكَت هذِهِ الاُمَّةُ وَارتَدَّت عَلى أعقابِها بَعدَ نَبِيِّها صلى الله عليه و آله بِرُكوبِها طَريقَ مَن خَلا مِنَ الاُمَمِ الماضِيَةِ وَالقُرونِ السّالِفَةِ ، الَّذينَ آثَروا عِبادَةَ الأَوثانِ عَلى طاعَةِ أولِياءِ اللّهِ عز و جل ، وتَقديمِهِم مَن يَجهَلُ عَلى مَن يَعلَمُ ، فَعَقَّبَهَا اللّهُ تَعالى بِقَولِهِ : « هَلْ يَسْتَوِى الَّذِينَ يعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ الْأَلْبَابِ » (2) . (3)

الإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : « إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُواْ مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُواْ » (4) _ :هُم وَاللّهِ يا جابِرُ أئِمَّةُ الظَّلَمَةِ وأشياعُهُم . (5)

.


1- .القصص : 41 .
2- .الزمر : 9 .
3- .بحار الأنوار : ج 69 ص 80 ح 29 نقلاً عن تفسير النعماني .
4- .البقرة : 166 .
5- .الكافي : ج 1 ص 374 ح 11 ، الغيبة للنعماني : ص 132 ح 12 وفيه «الظلم» بدل «الظلَمة» وكلاهما عن جابر ، الاختصاص : ص 334 عن عمرو بن ثابت ، بحار الأنوار : ج 31 ص 616 ح 89 .

ص: 75

فصل پنجم : عوامل عقب ماندگى اجتماعى
5 / 1 حكومت نابه كاران

فصل پنجم : عوامل عقب ماندگى اجتماعى5 / 1حكومت نابه كارانقرآن«و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به سوى آتش ، فرا مى خوانند» .

حديثامام على عليه السلام :خدايتان رحمت كند! بدانيد كه اين امّت پس از پيامبرش از آن رو به هلاكت در افتاد و به راه گذشتگانش باز گشت كه راه امّت هاى گذشته و نسل هاى پيشين را در پيش گرفت ؛ همانان كه پرستش بت ها را بر اطاعت از اولياى خداوند عز و جل برگزيدند و نادانان را بر دانايان ، مقدّم داشتند ؛ و خداوند در پىِ آن فرمود : «آيا كسانى كه مى دانند و كسانى كه نمى دانند ، يكسان اند؟! در حقيقت ، خردمندان پند مى گيرند» .

امام باقر عليه السلام_ در باره آيه شريف : «آن گاه كه پيشوايان از پيروان ، بيزارى جويند» _ :اى جابر! به خدا سوگند كه [ مقصود از ] اينان ، همان پيشوايان ستمگران و پيروان آنها هستند .

.

ص: 76

الكافي عن محمّد بن منصور :سَأَلتُهُ عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «وَإِذَا فَعَلُواْ فَاحِشَةً قَالُواْ وَجَدْنَا عَلَيْهَا ءَابَاءَنَا...» (1) ، قالَ : فَقالَ : . . . إنَّ هذا في أئِمَّةِ الجَورِ . (2)

5 / 2اِختِلافُ الاُمَّةِالكتاب« وَلَا تَكُونُواْ كَالَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَاخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَأُوْلَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ » . (3)

« قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى أَن يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذَابًا مِّن فَوْقِكُمْ أَوْمِن تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَيُذِيقَ بَعْضَكُم بَأْسَ بَعْضٍ انظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الْايَاتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ » . (4)

الحديثالإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا» _ :هُوَ اختِلافٌ فِي الدّينِ وطَعنُ بَعضِكُم عَلى بَعضٍ ، «وَيُذِيقَ بَعْضَكُم بَأْسَ بَعْضٍ» : و هُوَ أن يَقتُلَ بَعضُكُم بَعضا ، وكُلُّ هذا في أهلِ القِبلَةِ . (5)

.


1- .الأعراف : 28 .
2- .الكافي : ج 1 ص 373 ح 9 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 12 ح 15 عن محمّد بن منصور عن عبد صالح عليه السلام ، الغيبة للنعماني : ص 131 ح 10 عن محمّد بن منصور عن الإمام الصادق عليه السلام بزيادة «أولياء» قبل «أئمّة الجور» ، بصائر الدرجات : ص 34 ح 4 ، بحار الأنوار : ج 24 ص 189 ح 9 .
3- .آل عمران : 105 .
4- .الأنعام : 65 .
5- .تفسير القمّي : ج 1 ص 204 عن أبي الجارود ، بحار الأنوار : ج 9 ص 205 ح 69 .

ص: 77

5 / 2 اختلاف امّت

الكافى_ به نقل از محمّد بن منصور _ :از امام عليه السلام در باره اين سخن خداى عز و جل : «و چون كار زشتى انجام دهند ، مى گويند : پدران خود را بر آن يافتيم ...» پرسيدم . فرمود : « ... اين ، در باره پيشوايان ستمگر است» .

5 / 2اختلاف امّتقرآن«و چون كسانى مباشيد كه پس از آن كه دلايل آشكار برايشان آمد ، پراكنده شدند و با هم اختلاف پيدا كردند ، و براى آنان ، عذابى سهمگين است» .

«بگو : او تواناست كه از بالاى سرتان يا از زير پاهايتان ، عذابى بر شما بفرستد يا شما را گروه گروه ، به هم بيندازد [ و دچار تفرقه سازد ] و عذاب بعضى از شما را به بعضى ديگر بچشانَد . بنگر كه چگونه آيات خود را گوناگون بيان مى كنيم ، باشد كه آنان بفهمند» .

حديثامام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «يا شما را گروه گروه به هم بيندازد» _ :مقصود ، اختلاف در دين و عيبجويى از يكديگر است . «و عذاب بعضى از شما را به بعضى ديگر بچشاند» ، يعنى برخى از شما برخى ديگر را بكُشد ، و همه اينها در باره اهل قبله است .

.

ص: 78

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ مَن كانَ قَبلَكُمُ اختَلَفوا فَهَلَكوا . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّما أهلَكَ مَن كانَ قَبلَكُمُ الفُرقَةُ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَا اختَلَفَت اُمَّةٌ بَعدَ نَبِيِّها إلّا ظَهَرَ أهلُ باطِلِها عَلى أهلِ حَقِّها . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :وَايمُ اللّهِ (4) ، مَا اختَلَفَت اُمَّةٌ بَعدَ نَبِيِّها إلّا ظَهَرَ باطِلُها عَلى حَقِّها إلّا ما شاءَ اللّهُ . (5)

5 / 3غَفلَةُ السُّلطاتِ الحُكومِيَّةِالإمام عليّ عليه السلام :الغَفلَةُ أضَرُّ الأَعداءِ . (6)

عنه عليه السلام :مَن غَفَلَ عَن حَوادِثِ الأَيّامِ ، أيقَظَهُ الحِمامُ (7) . (8)

.


1- .صحيح البخاري : ج 3 ص 1282 ح 3289 ، مسند الطيالسي : ص 51 ح 387 ، تهذيب الكمال : ج 29 ص 337 الرقم 6391 ، مسند ابن الجعد : ص 83 ح 464 كلّها عن ابن مسعود ، كنز العمّال : ج 1 ص 177 ح 894 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 377 ح 1539 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 468 ح 1 ، دلائل النبوّة للبيهقي : ج 3 ص 14 كلّها عن سعد بن أبي وقّاص ، كنز العمّال : ج 1 ص 182 ح 920 .
3- .المعجم الأوسط : ج 7 ص 370 ح 7754 عن ابن عمر ، كنز العمّال : ج 1 ص 183 ح 929؛ كتاب سليم بن قيس : ج 2 ص 570 ح 2 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، شرح الأخبار : ج 2 ص 158 ح 486 ، بحار الأنوار : ج 28 ص 55 ح 22 .
4- .ايمُ اللّه : من ألفاظ القسم ، كقولك : لعمر اللّه ، وعهد اللّه (النهاية : ج 1 ص 86 «أيم»).
5- .الأمالي للمفيد : ص 235 ح 5 ، الأمالي للطوسي : ص 11 ح 13 كلاهما عن الأصبغ بن نباتة ، وقعه صفّين : ص 224 عن أبي سنان الأسلمي بزيادة «أهل» قبل «باطلها» و«حقّها» ، بحار الأنوار : ج 32 ص 464 ح 402 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 5 ص 181 عن أبي سنان عن أبيه بزيادة «أهل» قبل «باطلها» و«حقّها».
6- .غرر الحكم : ج 1 ص 128 ح 472 .
7- .الحِمامُ : الموت (النهاية : ج 1 ص 446 «حمم»).
8- .غرر الحكم : ج 5 ص 457 ح 9161 .

ص: 79

5 / 3 غفلت حكومتگران

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پيشينيانِ شما با هم اختلاف كردند و در نتيجه ، به هلاكت در افتادند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :جز اين نيست كه پيشينيانِ شما را تفرقه به هلاكت افكنْد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ امّتى پس از پيامبرشان با هم اختلاف نكردند ، مگر آن كه باطل گرايانِ آنها بر حق گرايانشان چيره شدند .

امام على عليه السلام :به خدا سوگند ، هيچ امّتى پس از پيامبرشان با هم به ناسازگارى برنخاستند ، مگر اين كه باطل آنها بر حقّ آنها چيره شد ، بجز آن جا كه خدا نخواست .

5 / 3غفلت حكومتگرانامام على عليه السلام :غفلت ، زيانبارترين دشمن است .

امام على عليه السلام :هر كه از رخدادهاى زمانه غافل بمانَد ، مرگ ، او را بيدار مى كند .

.

ص: 80

مروج الذهب :ذَكَرَ المِنقَرِيُّ قالَ : سُئِلَ بَعضُ شُيوخِ بَني اُمَيَّةَ ومُحَصِّليها عَقيبَ زَوالِ المُلكِ عَنهُم إلى بَنِي العَبّاسِ : ما كان سَبَبُ زَوالِ مُلكِكُم؟ قالَ : إنّا شُغِلنا بِلَذّاتِنا عَن تَفَقُّدِ ما كانَ تَفَقُّدُهُ يَلزَمُنا ، فَظَلَمنا رَعِيَّتَنا ، فَيَئِسوا مِن إنصافِنا ، وتَمَنَّوُا الرّاحَةَ مِنّا . وتُحومِلَ عَلى أهلِ خَراجِنا ، فَتَخَلَّوا عَنّا . وخَرِبَت ضِياعُنا (1) ، فخَلَت بُيوتُ أموالِنا . ووَثَقنا بِوُزَرائِنا ، فَآثَروا مَرافِقَهُم عَلى مَنافِعِنا ، وأمضَوا اُمورا دونَنا أخفَوا عِلمَها عَنّا . وتَأَخَّرَ عَطاءُ جُندِنا ، فَزالَت طاعَتُهُم لَنا ، وَاستَدعاهُم أعادينا فَتَظافَروا مَعَهُم عَلى حَربِنا . وطَلَبَنا أعداؤُنا ، فَعَجَزنا عَنهُم لِقِلَّةِ أنصارِنا . وكانَ استِتارُ الأَخبارِ عَنّا مِن أوكَدِ أسبابِ زَوالِ مُلكِنا . (2)

5 / 4الظُّلمالكتاب« وَ لَقَدْ أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ مِن قَبْلِكُمْ لَمَّا ظَلَمُواْ وَ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ وَ مَا كَانُواْ لِيُؤْمِنُواْ كَذَلِكَ نَجْزِى الْقَوْمَ الْمُجْرِمِينَ » . (3)

« وَ تِلْكَ الْقُرَى أَهْلَكْنَاهُمْ لَمَّا ظَلَمُواْ وَ جَعَلْنَا لِمَهْلِكِهِم مَّوْعِدًا » . (4)

« وَ مَا كَانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرَى حَتَّى يَبْعَثَ فِى أُمِّهَا رَسُولًا يَتْلُواْ عَلَيْهِمْ ءَايَاتِنَا وَ مَا كُنَّا مُهْلِكِى الْقُرَى إِلَّا وَ أَهْلُهَا ظَالِمُونَ » . (5)

راجع : إبراهيم : 3 ، الأنعام: 45 _ 47 ، هود : 100 _ 103 ، القصص : 38 _ 40 ، يونس : 39 ، النمل : 45 _ 53 ، الحجّ : 42 _ 45 .

.


1- .الضَّيْعَةُ : العِقارُ والأرض المُغِلَّة (القاموس المحيط : ج 3 ص 58 «ضيع»).
2- .مروج الذهب : ج 3 ص 241 .
3- .يونس : 13 .
4- .الكهف : 59 .
5- .القصص : 59 .

ص: 81

5 / 4 ستم

مروج الذهب :مِنقرى آورده است كه : پس از انقراض حكومت اُمَوى و انتقال آن به بنى عبّاس، از يكى از بزرگان و تحصيلداران بنى اميّه سؤال شد : علّت زوال حكومت شما چه بود؟ گفت : ما سرگرم خوش گذرانى هاى خود شديم و از رسيدگى به آنچه بايد رسيدگى مى كرديم ، غافل مانديم . از اين رو ، به مردم خود ، ستم كرديم و آنان ، از دادگرى ما نوميد شدند و آرزو كردند از شرّ ما آسوده گردند . به خراج پردازانمان اجحاف شد و در نتيجه ، آنان از ما كناره گرفتند و زمين هايمان باير شد و خزانه هايمان تهى گشت. به وزيرانمان اعتماد كرديم ؛ امّا آنان ، مصالح خود را بر منافع ما ترجيح دادند و بدون اطّلاع ما اقداماتى كردند و آنها را از ما پنهان داشتند. حقوق سپاهيانمان به تأخير افتاد و ديگر از ما فرمان نبردند . دشمنانمان آنها را به سوى خود فرا خواندند و سپاهيان ، در كنار آنان با ما جنگيدند و دشمنانمان به مبارزه با ما برخاستند و ما به سبب اندك بودن يارانمان ، از پسِ آنها بر نيامديم و [ سرانجام ، اين كه ] پنهان داشتن اخبار و گزارش ها از ما ، از مهم ترين عوامل انقراض حكومت ما بود .

5 / 4ستمقرآن«و نسل هاى پيش از شما را هنگامى كه ستم كردند ، به هلاكت رسانديم ، و پيامبرانشان ، دلايل آشكار برايشان آوردند ؛ ولى بر آن نبودند كه ايمان بياورند. اين گونه ، مردم بزهكار را سزا مى دهيم » .

«و [ مردم ] آن شهرها چون بيدادگرى كردند ، هلاكشان كرديم و براى هلاكتشان موعدى مقرّر داشتيم» .

«و پروردگار تو [ هرگز ] ويرانگر شهرها نبوده است ، مگر آن كه [ پيش تر ] در مركز آنها پيامبرى بر انگيزد كه آيات ما را بر ايشان بخواند ، و ما شهرها را ، تا مردمشان ستمگر نباشند ، ويران كننده نبوده ايم» .

ر. ك : ابراهيم : آيه 3 ، انعام : آيه 45 _ 47 ، هود : آيه 100 _ 103 ، قصص : آيه 38 _ 40 ، يونس : آيه 39 ، نمل : آيه 45 _ 53 ، حج : آيه 42 _ 45 .

.

ص: 82

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :الظُّلمُ يُزِلُّ القَدَمَ ، ويَسلُبُ النِّعَمَ ، ويُهلِكُ الاُمَمَ . (1)

عنه عليه السلام :فِي احتِقابِ (2) المَظالِمِ زَوالُ القُدرَةِ . (3)

عنه عليه السلام :مَن جارَت (4) وِلايَتُهُ ، زالَت دَولَتُهُ . (5)

عنه عليه السلام :مَن جارَ في سُلطانِهِ وأكثَرَ عُدوانَهُ ، هَدَمَ اللّهُ بُنيانَهُ وهَدَّ أركانَهُ . (6)

عنه عليه السلام_ لِزِيادِ بنِ أبيهِ وقَدِ استَخلَفَهُ لِعَبدِ اللّهِ بنِ العَبّاسِ عَلى فارِسٍ وأعمالِها ، في كَلامٍ طَويلٍ كانَ بَينَهُما نَهاهُ فيهِ عَن تَقديمِ الخَراجِ (7) _ :اِستَعمِلِ العَدلَ ، وَاحذَرِ العَسفَ (8) وَالحَيفَ ؛ فَإِنَّ العَسفَ يَعودُ بِالجَلاءِ ، وَالحَيفَ يَدعو إلَى السَّيفِ . (9)

5 / 5الفَساد« ثُمَّ بَعَثْنَا مِن بَعْدِهِم مُّوسَى بِايَاتِنَا إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَظَلَمُواْ بِهَا فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ » . (10)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 36 ح 1734 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 52 ح 1356 .
2- .حَقِبَ : تأخّر واحتبس (النهاية : ج 1 ص 411 «حقب»).
3- .غرر الحكم : ج 4 ص 407 ح 6512 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 355 ح 6024 .
4- .جَارَ في حُكْمِهِ : ظَلَمَ (المصباح المنير : ص 114 «جور»).
5- .غرر الحكم : ج 5 ص 280 ح 8365 .
6- .غرر الحكم : ج 5 ص 396 ح 8914 .
7- .قال ابن أبي الحديد : كانت عادة أهل فارس في أيّام عثمان أن يطلبَ الوالي منهم خَراجَ أملاكهم قبل بيع الثمار ... فكان ذلك يُجحِف بالناس ويدعو إلى عسفهم وحَيفِهم (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 245) .
8- .العَسْفُ : الجور (النهاية : ج 3 ص 236 «عسف»).
9- .نهج البلاغة : الحكمة 476 ، خصائص الأئمّة : ص 125 ، روضة الواعظين : ص 511 وليس فيه «استعمل العدل» ، بحار الأنوار : ج 33 ص 488 ح 693 .
10- .الأعراف : 103.

ص: 83

5 / 5 فساد

حديثامام على عليه السلام :ستم ، گام ها را مى لغزانَد ، نعمت ها را مى بَرَد و ملّت ها را نابود مى كند .

امام على عليه السلام :نگزاردن حق و حقوق مردم ، قدرت را به زوال مى كشد .

امام على عليه السلام :هر كه حكومتش ظالمانه باشد ، دولتش به سر مى آيد .

امام على عليه السلام :هر كه در حكومتش ستم كند و تجاوزگرى اش فزونى گيرد ، خداوند ، بنيانش را ويران مى كند و پايه هايش را در هم مى كوبد .

امام على عليه السلام_ خطاب به زياد بن ابيه ، آن گاه كه او را به جاى عبد اللّه بن عبّاس بر فارس و توابع آن گماشت ، در ضمن ره نمودهاى مفصّلى ، از جمله نهى از به پيش ستانى (1) خراج _ :عدالت ، پيشه كن و از زورگويى و ستم بپرهيز؛ زيرا زورگويى ، به جلاى وطن كردن [_ِ شهروندان ] مى انجامد و ستمگرى ، به شمشير [ و شورش مردم ]فرا مى خوانَد .

5 / 5فساد«آن گاه پس از آنان ، موسى را با آيات خود به سوى فرعون و سران قومش فرستاديم ؛ ولى آنها به آن آيات ، كفر ورزيدند. پس ببين فرجام مفسدان چگونه بود» .

.


1- .ابن ابى الحديد نوشته است : معمول در مورد پارسيان در روزگار عثمان ، اين بود كه كارگزاران خراج ، از آنان ، پيش از فروش محصولاتشان ، خراج ، طلب مى كردند و اين ، ستم به مردم بود و آنان را به سركشى وا مى داشت (شرح نهج البلاغة : ج 20 ص 245) .

ص: 84

« وَجَحَدُواْ بِهَا وَ اسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَ عُلُوًّا فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ » . (1)

« وَلَا تَقْعُدُواْ بِكُلِّ صِرَاطٍ تُوعِدُونَ وَتَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ مَنْ ءَامَنَ بِهِ وَتَبْغُونَهَا عِوَجًا وَاذْكُرُواْ إِذْ كُنتُمْ قَلِيلاً فَكَثَّرَكُمْ وَانظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ » . (2)

« أَلَمْ يَرَوْاْ كَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَبْلِهِم مِّن قَرْنٍ مَّكَّنَّاهُمْ فِى الْأَرْضِ مَا لَمْ نُمَكِّن لَّكُمْ وَأَرْسَلْنَا السَّمَاءَ عَلَيْهِم مِّدْرَارًا وَجَعَلْنَا الْأَنْهَارَ تَجْرِى مِن تَحْتِهِمْ فَأَهْلَكْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ وَأَنشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قَرْنًا ءَاخَرِينَ » . (3)

5 / 6الإِسراف« ثُمَّ صَدَقْنَاهُمُ الْوَعْدَ فَأَنجَيْنَاهُمْ وَ مَن نَّشَاءُ وَ أَهْلَكْنَا الْمُسْرِفِينَ » . (4)

« وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَكُم بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِّنَ الْعَالَمِينَ * إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِّن دُونِ النِّسَاءِ بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ * وَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَن قَالُواْ أَخْرِجُوهُم مِّن قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ * فَأَنجَيْنَاهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ كَانَتْ مِنَ الْغَابِرِينَ* وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِم مَّطَرًا فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ » . (5)

5 / 7الإِترافالكتاب« وَ كَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعِيشَتَهَا فَتِلْكَ مَسَاكِنُهُمْ لَمْ تُسْكَن مِّن بَعْدِهِمْ إِلَّا قَلِيلاً وَ كُنَّا نَحْنُ الْوَارِثِينَ » . (6)

.


1- .النمل : 14 .
2- .الأعراف : 86 .
3- .الأنعام : 6 .
4- .الأنبياء : 9 .
5- .الأعراف : 80 _ 84 .
6- .القصص : 58 .

ص: 85

5 / 6 زياده روى
5 / 7 رفاه زدگى

«و با آن كه دل هايشان بِدان يقين داشت ، از روى ستم و تكبّر ، آن را انكار كردند . پس ببين فرجام فسادگران چگونه بوده است» .

«و بر سرِ هر راهى منشينيد كه [ مردم را ] بترسانيد و كسى را كه ايمان به خدا آورده ، از راه خدا باز داريد و راه او را كج بخواهيد . و به ياد آوريد هنگامى را كه اندك بوديد . پس شما را بسيار گردانيد . و بنگريد كه فرجام فسادكاران ، چگونه بوده است» .

«آيا نديده اند كه پيش از آنان ، چه بسيار امّت ها را هلاك كرديم؟ [ امّت هايى كه ] در زمين به آنان امكاناتى داديم كه براى شما آن امكانات را فراهم نكرده ايم ، و [ باران هاى ]آسمان را پياپى بر آنان فرو فرستاديم و رودبارها از زير [ شهرهاى ]آنان روان ساختيم . پس ، ايشان را به سزاى گناهانشان هلاك كرديم و پس از آن ، نسل هاى ديگرى پديد آورديم» .

5 / 6زياده روى«سپس وعده[ ى خود ] را به آنان ، راست گردانيديم و آنها و هر كه را خواستيم ، نجات داديم و افراطكاران را به هلاكت رسانيديم» .

«و لوط را [ فرستاديم ] هنگامى كه به قوم خود گفت : آيا آن كار زشتى را مرتكب مى شويد كه هيچ كس از جهانيان در آن بر شما پيشى نگرفته است؟ شما از روى شهوت ، به جاى زنان ، با مردان در مى آميزيد. آرى! شما گروهى اسرافكاريد . ولى پاسخ قومش جز اين نبود كه گفتند : آنان را از شهرتان بيرون كنيد؛ زيرا آنان ، كسانى اند كه به پاكى تظاهر مى كنند. پس او و خانواده اش را _ غير از زنش كه از زمره باقى ماندگان [ در غبار ]بود _ ، نجات داديم و بر سر آنان ، بارشى [ از خاكستر ]بارانيديم . پس ببين فرجام گنهكاران ، چگونه بوده است» .

5 / 7رفاه زدگى (1)قرآن«و چه بسيار شهرها كه هلاكشان كرديم ، به خاطر اين كه زندگى خوش ، آنان را مست كرده بود . اين است سراهايشان كه پس از آنان ، جز براى عدّه كمى ، سكونتگاه قرار نگرفته است ، و ماييم كه وارث آنان بوديم» .

.


1- .واژه «اِتراف» كه در متن عربى آمده است ، از «تَرَف» ، به معناى برخوردارى از نعمت و زيستن در رفاه است . مُترَف ، كسى است كه ناز و نعمت و گشايش زندگى ، او را سرمست كند ؛ شخص مرفّه و غرق در نعمت و عيّاش را گويند (لسان العرب : مادّه «تَرف») .

ص: 86

« فَلَوْلَا كَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِكُمْ أُوْلُواْ بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِى الْأَرْضِ إِلَّا قَلِيلاً مِّمَّنْ أَنجَيْنَا مِنْهُمْ وَ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُواْ مَا أُتْرِفُواْ فِيهِ وَ كَانُواْ مُجْرِمِينَ » . (1)

« وَ كَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْيَةٍ كَانَتْ ظَالِمَةً وَ أَنشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْمًا ءَاخَرِينَ * فَلَمَّا أَحَسُّواْ بَأْسَنَا إِذَا هُم مِّنْهَا يَرْكُضُونَ * لَا تَرْكُضُواْ وَ ارْجِعُواْ إِلَى مَا أُتْرِفْتُمْ فِيهِ وَ مَسَاكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْئلُونَ » . (2)

« وَ إِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُواْ فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيرًا » . (3)

راجع: الزخرف : 23 _ 25 ، سبأ : 34 و 35 ، المؤمنون : 33.

الحديثالإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ تَعالى : « وَ إِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا » _ :تَفسيرُها أمَرنا أكابِرَها . (4)

الإمام عليّ عليه السلام_ في خُطبَتِهِ القاصِعَةِ _ :أمَّا الأَغنِياءُ مِن مُترَفَةِ الاُمَمِ ، فَتَعَصَّبوا لِاثارِ مَواقِعِ النِّعَمِ فَقالوا : « نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوَالًا وَ أَوْلَادًا وَ مَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ » (5) . (6)

5 / 8الِاستِئثارالإمام عليّ عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :الاِستِئثارُ (7) يوجِبُ الحَسَدَ ، وَالحَسَدُ يوجِبُ البِغضَةَ ، وَالبِغضَةُ توجِبُ الاِختِلافَ ، وَالاِختِلافُ يوجِبُ الفُرقَةَ ، وَالفُرقَةُ توجِبُ الضَّعفَ ، وَالضَّعفُ يوجِبُ الذُّلَّ ، وَالذُّلُّ يوجِبُ زَوالَ الدَّولَةِ وذَهابَ النِّعمَةِ . (8)

.


1- .هود : 116 .
2- .الأنبياء : 11 _ 13 .
3- .الإسراء : 16 .
4- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 284 ح 35 عن حمران ، بحار الأنوار : ج 5 ص 208 ح 47 .
5- .سبأ : 35 .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 192 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 471 ح 37 .
7- .استأثر فلان بالشيء : أي استبدّ به (الصحاح : ج 2 ص 575 «أثر»).
8- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 345 ح 961 .

ص: 87

5 / 8 انحصارطلبى

«پس چرا از نسل هاى پيش از شما خردمندانى نبودند كه [ مردم را ] از فساد در زمين ، باز دارند ، جز اندكى از كسانى كه از ميان آنان نجاتشان داديم؟ و كسانى كه ستم كردند ، به دنبال ناز و نعمتى كه در آن بودند ، رفتند و آنان ، بزهكار بودند» .

«و چه بسيار شهرها را كه [ مردمش ] ستمكار بودند ، در هم شكستيم و پس از آنها ، قومى ديگر پديد آورديم . پس چون عذاب ما را احساس كردند ، به ناگاه از آن مى گريختند. [ هان! ] مگريزيد و به سوى آنچه در آن متنعّم بوديد و [ به سوى ]سراهايتان باز گرديد . باشد كه مورد پرسش قرار گيريد» .

«و چون بخواهيم شهرى را هلاك گردانيم ، خوش گذران هاى آن را وا مى داريم تا در آن به انحراف [ و فساد ] بپردازند و در نتيجه ، عذاب بر آن [ شهر ] لازم گردد. پس آن را [ يكسره ] زير و زِبَر مى كنيم» .

ر . ك : زخرف : آيه 23 _ 25 ، سبأ : آيه 34 _ 35 ، مؤمنون : آيه 33 .

حديثامام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «و هر گاه بخواهيم شهرى را هلاك گردانيم ، خوش گذران هاى آن [شهر] را وا مى داريم » _ :يعنى بزرگان آن را وا مى داريم .

امام على عليه السلام_ در خطبه قاصعه _ :و توانگرانِ مُرفّهِ امّت ها، به خاطر داشتن نعمت هاى فراوان ، دچار غرور و تعصّب شدند و گفتند : «ما ثروت و فرزندان بيشترى داريم و ما گرفتار عذاب نمى شويم» .

5 / 8انحصارطلبىامام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :انحصارطلبى ، موجب حسادت مى شود و حسادت ، موجب كينه ورزى و كينه ، موجب اختلاف و اختلاف ، موجب پراكندگى و پراكندگى ، موجب ناتوانى و ناتوانى ، موجب خوارى ، و [البتّه] خوارى ، موجب زوال دولت و از دست رفتن نعمت است .

.

ص: 88

5 / 9التَّمييزُ الطَّبَقيّ في إجراءِ الحُدودرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّما أهلَكَ الَّذين قَبلَكُم أنَّهُم كانوا إذا سَرَقَ فيهِمُ الشَّريفُ تَرَكوهُ ، و إذا سَرَقَ فيهِمُ الضَّعيفُ أقاموا عَلَيهِ الحَدَّ ! وايمُ اللّهِ لَو أنَّ فاطِمَةَ بِنتَ مُحَمَّدٍ سَرَقَت لَقَطَعتُ يَدَها . (1)

دعائم الإسلام :عن النبيّ صلى الله عليه و آله أنَّهُ نَهى عَن تَعطيلِ الحُدودِ وقالَ : إنَّما هَلَكَ بنو إسرائيلَ لِأَنَّهُم كانوا يُقيمونَ الحُدودَ عَلَى الوَضيعِ دونَ الشَّريفِ . (2)

الإمام الصادق عن أبيه عن آبائه عليهم السلام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله اُتِيَ بِامرَأَةٍ لَها شَرَفٌ في قَومِها قَد سَرَقَت ، فَأَمَرَ بِقَطعِها . فَاجتَمَعَ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ناسٌ مِن قُرَيشٍ فَقالوا : يا رَسولَ اللّهِ ، تَقطَعُ امرَأَةً شَريفَةً مِثلَ فُلانَةَ في خَطَرٍ يَسيرٍ؟! قالَ : نَعَم ، إنَّما هَلَكَ مَن كانَ قَبلَكُم بِمِثلِ هذا ؛ كانوا يُقيمونَ الحُدودَ عَلى ضُعَفائِهِم ويَترُكونَ أقوِياءَهُم وأشرافَهُم ، فَهَلَكوا . (3)

.


1- .صحيح البخاري : ج 3 ص 1282 ح 3288، صحيح مسلم : ج 3 ص 1315 ح 8 ، سنن أبي داود : ج 4 ص 132 ح 4373 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 38 ح 1430 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 851 ح 2547 كلّها عن عائشة ، كنز العمّال : ج 5 ص 304 ح 12952 .
2- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 442 ح 1540 .
3- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 442 ح 1539 .

ص: 89

5 / 9 تبعيض طبقاتى در اجراى حدود

5 / 9تبعيض طبقاتى در اجراى حدودپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پيشينيان شما ، در حقيقت ، بدين سبب نابود شدند كه هر گاه از بزرگان آنها كسى دزدى مى كرد ، كارى به او نداشتند و هر گاه ضعيفى دزدى مى كرد ، بر او حد جارى مى ساختند . به خدا سوگند كه اگر فاطمه دختر محمّد هم دزدى كند ، دستش را قطع مى كنم .

دعائم الإسلام :[ در باره پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده است كه ] ايشان از اجرا نكردن حدود ، نهى كرد و فرمود : «بنى اسرائيل ، نابود شدند ؛ چون حدود را در باره ضعيف [و طبقه پايين جامعه] اجرا مى كردند و در حقّ شريف [و بزرگان] ، اجرا نمى كردند» .

امام صادق عليه السلام_ به نقل از پدرش ، از پدرانش عليهم السلام _ :زنى را كه از طبقه اشراف قومش بود ، به جرم دزدى نزد پيامبر خدا آوردند. ايشان دستور داد تا دست او را قطع كنند . عدّه اى از قريش ، نزد پيامبر خدا آمدند و گفتند : اى پيامبر خدا! دست زنى [از خاندانى] شريف چون فلانى را به خاطر يك كار كوچك ، قطع مى كنى؟! فرمود : «آرى . پيشينيان شما ، در حقيقت ، به سبب همين چيزها نابود شدند : حدود را در باره ضعيفانشان اجرا مى كردند و در مورد قدرتمندان و بزرگانشان اجرا نمى كردند و به همين دليل ، نابود شدند» .

.

ص: 90

5 / 10الاِستِهانَةُ بِحُقوقِ الضُّعَفاءِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ لا يُقَدِّسُ اُمَّةً لا يَأخُذُ الضَّعيفُ حَقَّهُ مِنَ القَوِيِ وهُوَ غَيرُ مُتَعتَعٍ (1) . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :إنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ في غَيرِ مَوطِنٍ : «لَن تُقَدَّسَ اُمَّةٌ لا يُؤخَذُ لِلضَّعيفِ فيها حَقُّهُ مِنَ القَوِيِّ غَيرَ مُتَتَعتِعٍ» . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :ما عَذَّبَ اللّهُ اُمَّةً إلّا عِندَ استِهانَتِهِم بِحُقوقِ فُقَراءِ إخوانِهِم . (4)

5 / 11التَّطفيفرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا مَعشَرَ التُّجّارِ ، إنَّكُم قَد وُلِّيتُم أمرا هَلَكَت فيهِ الاُمَمُ السّالِفَةُ ؛ المِكيالَ وَالميزانَ . (5)

.


1- .غير مُتَعْتَع: أي من غير أن يصيبه أذى يقلقه ويزعجه (النهاية: ج 1 ص 19 «تعتع»).
2- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 287 ح 5117 ، السنن الكبرى : ج 10 ص 160 ح 20201 كلاهما عن أبي سفيان بن الحارث بن عبد المطّلب ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 810 ح 2426 ، مسند أبي يعلى : ج 2 ص 30 ح 1086 كلاهما عن أبي سعيد الخدري ، المعجم الكبير : ج 10 ص 222 ح 10534 عن ابن مسعود والثلاثة الأخيرة نحوه ، كنز العمّال : ج 6 ص 19 ح 14649 .
3- .نهج البلاغة : الكتاب 53 ، تحف العقول : ص 142 ، السرائر : ج 2 ص 153 من دون إسنادٍ الى الإمام عليّ عليه السلام نحوه، بحار الأنوار : ج 33 ص 608 ح 744 .
4- .تحف العقول : ص 303 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 281 ح 1.
5- .السنن الكبرى للبيهقي : ج 6 ص 53 ح 11166 ، سنن الترمذي : ج 3 ص 521 ح 1217 نحوه و كلاهما عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 4 ص 29 ح 9337 ؛ قرب الإسناد : ص 57 ح 185 عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه ، بحار الأنوار : ج 103 ص 107 ح 4 .

ص: 91

5 / 10 اهمّيت ندادن به حقوق اقشار ضعيف
5 / 11 كم فروشى

5 / 10اهمّيت ندادن به حقوق اقشار ضعيفپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، امّتى را كه ضعيف آن ، بدون ترس و لرز ، حقّش را از قوى نستانَد ، سعادتمند نمى كند .

امام على عليه السلام :بارها از پيامبر خدا شنيدم كه مى فرمايد : «امّتى كه ضعيف آن ، بدون ترس و لرز، حقّش را از قوى نستانَد ، روى سعادت را نمى بيند» .

امام صادق عليه السلام :خداوند ، هيچ امّتى را عذاب نكرد ، مگر آن گاه كه حقوق برادرانِ تهى دست خود را خوار شمردند .

5 / 11كم فروشىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى جماعت بازرگانان! شما عهده دار كارى شده ايد كه امّت هاى پيشين در آن به هلاكت در افتادند : [كار با] پيمانه و ترازو .

.

ص: 92

5 / 12تَركُ الأَمرِ بِالمَعروفِ وَالنَّهيُ عَنِ المُنكَرِالكتاب« فَلَوْلَا كَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِكُمْ أُوْلُواْ بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِى الْأَرْضِ إِلَّا قَلِيلاً مِّمَّنْ أَنجَيْنَا مِنْهُمْ وَ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُواْ مَا أُتْرِفُواْ فِيهِ وَ كَانُواْ مُجْرِمِينَ » . (1)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : إنَّما أهلَكَ اللّهُ الاُمَمَ السّالِفَةَ قَبلَكُم بِتَركِهِمُ الأَمرَ بِالمَعروفِ وَالنَّهيَ عَنِ المُنكَرِ ، يَقولُ اللّهُ عز و جل : « كَانُواْ لَا يَتَنَاهَوْنَ عَن مُّنكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا كَانُواْ يَفْعَلُونَ » (2) . (3)

عنه عليه السلام :إنَّ عِندَكُمُ الأَمثالَ مِن بَأسِ (4) اللّهِ وقَوارِعِهِ (5) ، وأيّامِهِ ووَقائِعِهِ ، فَلا تَستَبطِئوا وَعيدَهُ جَهلاً بِأَخذِهِ ، وتَهاوُنا بِبَطشِهِ ، ويَأسا مِن بَأسِهِ ، فَإنَّ اللّهَ سُبحانَهُ لَم يَلعَنِ القَرنَ الماضِيَ بَينَ أيديكُم إلّا لِتَركِهِمُ الأَمرَ بِالمَعروفِ وَالنَّهيَ عَنِ المُنكَرِ . فَلَعَنَ اللّهُ السُّفَهاءَ لِرُكوبِ المَعاصي ، وَالحُلَماءَ لِتَركِ التَّناهي . (6)

عنه عليه السلام :إنَّما هَلَكَ مَن كانَ قَبلَكُم حَيثُ ما عَمِلوا مِنَ المَعاصي ولَم يَنهَهُمُ الرَّبّانِيّونَ (7) وَ الأَحبارُ (8) عَن ذلِكَ ، وإنَّهُم لَمّا تَمادَوا فِي المَعاصي ولَم يَنهَهُمُ الرَّبّانِيّونَ وَالأَحبارُ عَن ذلِكَ نَزَلَت بِهِمُ العُقوباتُ . فَأْمُروا بِالمَعروفِ وَانهَوا عَنِ المُنكَرِ . (9)

.


1- .هود : 116 .
2- .المائدة : 79 .
3- .كنز العمّال : ج 16 ص 192 ح 44216 نقلاً عن وكيع عن عبد اللّه بن الحسن.
4- .البَأْسُ : العَذَابُ (الصحاح : ج 3 ص 906 «بأس»).
5- .القارعة : الداهية (الصحاح : ج 3 ص 1263 «قرع»).
6- .نهج البلاغة : الخطبة 192 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 474 ح 37 .
7- .الربّاني : العالم الراسخ في العلم والدين (النهاية : ج 2 ص 181 «ربب»).
8- .الحِبر : الأثر المستحسَن . والحَبر : العالِم، وجمعه : أحبار ؛ لِما يبقى من أثَر علومِهم في قلوب الناس ، ومن آثار أفعالهم الحسَنة المقتدى بها (مفردات ألفاظ القرآن : ص 215 «حبر») .
9- .الكافي : ج 5 ص 57 ح 6 عن حسن ، الزهد للحسين بن سعيد : ص 189 ح 291 عن حبشي وليس فيه «ولم ينههم الربّانيون والأحبار عن ذلك» ، بحار الأنوار : ج 100 ص 74 ح 11 ؛ تفسير ابن كثير : ج 3 ص 136 عن يحيى بن يعمر نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 683 ح 8454 نقلاً عن ابن أبي حاتم .

ص: 93

5 / 12 ترك امر به معروف و نهى از منكر

5 / 12ترك امر به معروف و نهى از منكرقرآن«پس چرا از نسل هاى پيشين شما خردمندانى نبودند كه [ مردم را ] از فساد در زمين ، باز دارند ، جز اندكى از شما كه از ميان آنان نجاتشان داديم؟ و كسانى كه ستم كردند ، به دنبال ناز و نعمتى كه در آن بودند ، رفتند و آنان ، بزهكار بودند» .

حديثامام على عليه السلام :از پيامبر خدا شنيدم كه مى فرمايد : «امّت هاى پيش از شما ، در حقيقت ، به سبب وا نهادن امر به معروف و نهى از منكر ، هلاك شدند . خداوند عز و جل مى فرمايد : «[ مردم را ] از منكرى كه مرتكب مى شدند ، باز نمى داشتند. راستى ، چه بد بود آنچه انجام مى دادند!» .

امام على عليه السلام :نمونه هايى از عذاب و بلاهاى خدا و [ خشم و انتقامگيرى ]روزگاران و رخدادهاى او را در اختيار داريد . پس ، از سرِ نادانى به مؤاخذه هاى او ، تهديداتش را دور مپنداريد ، او را دست كم نگيريد و خود را از عذاب او ايمن مپنداريد؛ زيرا خداى سبحان ، نسل هاى گذشته پيش از شما را از رحمت خويش ، دور نساخت ، مگر به سبب آن كه امر به معروف و نهى از منكر را فرو نهادند . پس خداوند ، بى خردان را به واسطه ارتكاب گناهان ، و خردمندان (آگاهان) را به واسطه فرو نهادن نهى از منكر از رحمت خود دور كرد .

امام على عليه السلام :پيشينيانِ شما از آن رو به هلاكت در افتادند كه مرتكب گناهان مى شدند ؛ امّا عُلما و مُلّاهايشان آنها را از آن نهى نمى كردند . چون آنان در گناهان غرق شدند و علما و ملّاهايشان هم ايشان را از اعمالشان نهى نكردند ، كيفرها بر آنان فرود آمد . پس، شما امر به معروف و نهى از منكر كنيد .

.

ص: 94

الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : « فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُكِّرُواْ بِهِ أَنجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ » (1) _ :كانوا ثَلاثَةَ أصنافٍ : صِنفٌ اِئتَمَروا وأمَروا فَنَجَوا ، وصِنفٌ اِئتَمَروا ولَم يَأمُروا فَمُسِخوا ذَرّا (2) ، وصِنفٌ لَم يَأتَمِروا ولَم يَأمُروا فَهَلَكوا . (3)

5 / 13الإِملاءُ وَالاِستِدراجُالكتاب« وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِّن قَبْلِكَ فَأَمْلَيْتُ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ » . (4)

« وَ كَأَيِّن مِّن قَرْيَةٍ أَمْلَيْتُ لَهَا وَ هِىَ ظَالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُهَا وَ إِلَىَّ الْمَصِيرُ » . (5)

« وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ خَيْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ لِيَزْدَادُواْ إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ » . (6)

« وَالَّذِينَ كَذَّبُواْ بِايَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ * وَأُمْلِى لَهُمْ إِنَّ كَيْدِى مَتِينٌ » . (7)

.


1- .الأعراف : 165 .
2- .الذَرُّ : جمع ذرّة ؛ وهي أصغر النمل (الصحاح : ج 2 ص 663 «ذرر»).
3- .الكافي : ج 8 ص 158 ح 151 عن طلحة بن زيد ، الخصال : ص 100 ح 54 عن طلحة الشامي عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 14 ص 54 ح 6 .
4- .الرعد : 32 .
5- .الحجّ : 48 .
6- .آل عمران : 178 .
7- .الأعراف : 182 و 183 .

ص: 95

5 / 13 واگذارى و مهلت دهى خداوند

امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «پس هنگامى كه آنچه را بدان تذكّر داده شده بودند ، از ياد بردند ، كسانى را كه از [ كار ] بد نهى مى كردند ، نجات داديم» _ :آنان ، سه گروه بودند : گروهى كار نيك مى كردند و ديگران را نيز به آن ، فرا مى خواندند . اين گروه ، نجات يافتند . گروهى خود ، كار نيك مى كردند ؛ امّا ديگران را بدان فرا نمى خواندند . اينان به صورت مورچه مَسخ شدند . گروهى نيز نه كار نيك مى كردند ، نه ديگران را به آن فرا مى خواندند . اينان ، نابود شدند .

5 / 13واگذارى و مهلت دهى خداوندقرآن«و بى گمان ، فرستادگان پيش از تو نيز مورد استهزا قرار گرفتند. پس به كسانى كه كافر شده بودند ، مهلت دادم . آن گاه ، آنان را [ به كيفر ]گرفتم . پس چگونه بود كيفر من؟» .

«و چه بسا شهرى كه مهلتش دادم ، در حالى كه ستمكار بود . سپس آن را مؤاخذه كردم ، و فرجام ، به سوى من است» .

«و البتّه نبايد كسانى كه كافر شده اند ، تصوّر كنند اين كه به ايشان مهلت مى دهيم ، براى آنان نيكوست . ما فقط به ايشان مهلت مى دهيم تا بر گناه [ خود ] بيفزايند و آن گاه ، عذابى خفّت آور خواهند داشت» .

«و كسانى كه آيات ما را تكذيب كردند ، به تدريج ، از جايى كه نمى دانند ، گريبانشان را خواهيم گرفت و به آنان مهلت مى دهم ، كه تدبير من ، استوار است» .

.

ص: 96

« وَ اصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِيلاً * وَ ذَرْنِى وَ الْمُكَذِّبِينَ أُوْلِى النَّعْمَةِ وَ مَهِّلْهُمْ قَلِيلاً » . (1)

الحديثالكافي عن سُماعَة بن مهران :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَنِ قَولِ اللّهِ عز و جل : « سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ » ، قالَ : هُوَ العَبدُ يُذنِبُ الذَّنبَ فَتُجَدَّدُ لَهُ النِّعمَةُ مَعَهُ تُلهيهِ تِلكَ النِّعمَةُ عَنِ الاِستِغفارِ مِن ذلِكَ الذَّنبِ . (2)

مسند ابن حنبل عن عُقبَة بن عامر :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا رَأَيتَ اللّهَ يُعطِي العَبدَ مِنَ الدُّنيا عَلى مَعاصيهِ ما يُحِبُّ ، فَإِنَّما هُوَ استِدراجٌ . ثُمَّ تَلا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله « فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُكِّرُواْ بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَىْ ءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُواْ بِمَا أُوتُواْ أَخَذْنَاهُم بَغْتَةً فَإِذَا هُم مُّبْلِسُونَ » (3) . (4)

الإمام عليّ عليه السلام_ لَمّا نَقَضَ مُعاوِيَةُ شَرطَ المُوادَعَةِ وأقَبَلَ يَشُنُّ الغاراتِ عَلى أهلِ العِراقِ _ :إنَّ اللّهَ لَذو أناةٍ وحِلمٍ عَظيمٍ ؛ لَقَد حَلُمَ عَن كَثيرٍ مِن فَراعِنَةِ الأَوَّلينَ وعاقَبَ فَراعِنَةً ، فَإِن يُمهِلهُ اللّهُ فَلَن يَفوتَهُ ، وهُوَ لَهُ بِالمِرصادِ عَلى مَجازِ طَريقِهِ . (5)

عنه عليه السلام :اِعتَبِروا بما أصابَ الاُمَمَ المُستَكبِرينَ مِن قَبلِكُم ؛ مِن بَأسِ اللّهِ وصَولاتِهِ ، ووقَائِعِهِ ومَثُلاتِهِ ، وَاتَّعِظوا بِمَثاوي خُدودِهِم ، ومَصارِعِ جُنوبِهِم (6) ، وَاستَعيذوا بِاللّهِ مِن لَواقِحِ الكِبرِ كَما تَستَعيذونَهُ مِن طَوارِقِ الدَّهرِ ، فَلَو رَخَّصَ اللّهُ فِي الكِبرِ لِأَحَدٍ مِن عِبادِهِ لَرَخَّصَ فيهِ لِخاصَّةِ أنبِيائِهِ وأولِيائِهِ ، ولكِنَّهُ سُبحانَهُ كَرَّهَ إلَيهِمُ التَّكابُرَ ، ورَضِيَ لَهُمُ التَّواضُعَ ، فَأَلصَقوا بِالأَرضِ خُدودَهُم ، وَعفَّروا فِي التُّرابِ وُجوهَهُم ، وخَفَضوا أجنِحَتَهُم لِلمُؤمِنينَ ، وكانوا قَوما مُستَضعَفينَ ، قَدِ اختَبَرَهُمُ اللّهُ بِالمَخمَصَةِ (7) ، وَابتَلاهُم بِالمَجَهَدَةِ ، وَامتَحَنَهُم بِالمَخاوِفِ ، ومَخَضَهُم بِالمَكارِهِ ، فَلا تَعتَبِرُوا الرِّضا وَالسُّخطَ بِالمالِ وَالوَلَدِ جَهلاً بِمَواقِعِ الفِتنَةِ وَالاِختِبارِ في مَوضِعِ الغِنى وَالاِقتِدارِ ، وقَد قالَ سُبحانَهُ وتَعالى : « أَيَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَ بَنِينَ * نُسَارِعُ لَهُمْ فِى الْخَيْرَاتِ بَل لَا يَشْعُرُونَ » (8) ، فَإِنَّ اللّهَ سُبحانَهُ يَختَبِرُ عِبادَهُ المُستَكبِرينَ في أنفُسِهِم بِأَولِيائِهِ المُستَضعَفينَ في أعيُنِهِم . (9)

راجع : موسوعة الإمام عليّ بن أبي طالب عليه السلام : ج 2 ص 567 (الفصل العاشر / ما يوجب زوال الدول).

.


1- .المزّمل : 10 و 11 .
2- .الكافي : ج 2 ص 452 ح 3 و ح 2 نحوه، بحار الأنوار : ج 5 ص 218 ح 11 .
3- .الأنعام : 44 .
4- .مسند ابن حنبل : ج 6 ص 122 ح 17313 ، المعجم الكبير : ج 17 ص 331 ح 913 ، شعب الإيمان : ج 4 ص 128 ح 4540 ، تفسير القرطبي : ج 1 ص 209 كلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 11 ص 90 ح 30743 ؛ تنبيه الخواطر : ج 2 ص 232 نحوه.
5- .الإرشاد : ج 1 ص 275 ، نهج البلاغة : الخطبة 97 نحوه بزيادة «وبموضع الشجا من مساغ ريقه» في آخره .
6- .مثاوي : جمع مثوى ؛ بمعنى المنزل . ومنازل الخدود : مواضعها من الأرض بعد الموت . ومصارع الجنوب: مطارحها على التراب (تعليقة صبحي الصالح على نهج البلاغة).
7- .المخمَصَةُ : الجوع والمجاعة (النهاية : ج 2 ص 80 «خمص»).
8- .المؤمنون : 55 و 56 .
9- .نهج البلاغة : الخطبة 192 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 468 ح 37 .

ص: 97

«و بر آنچه مى گويند ، شكيبا باش و از آنان ، با دورى گزيدن خويش ، فاصله بگير و مرا با تكذيب كنندگانِ توانگر ، وا گذار و اندكى مهلتشان ده» .

حديثالكافى_ به نقل از سُماعة بن مهران _ :از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جل : «به زودى ، از جايى كه نمى دانند ، [به استدراجْ] گريبانشان را خواهيم گرفت» پرسيدم . فرمود : «اِستدراج ، به اين معناست كه بنده ، گناه مى كند و با وجود آن گناه ، نعمتى تازه به او داده مى شود و اين نعمت ، او را از آمرزش خواهى از آن گناه ، غافل مى كند» .

مسند ابن حنبل_ به نقل از عُقبة بن عامر _ :پيامبر خدا فرمود : «هر گاه ديدى خداوند به بنده اى ، با وجود آن كه گناه مى كند ، آنچه را كه از دنيا دوست دارد ، مى دهد ، اين ، در حقيقت ، اِستدراج است» . سپس اين آيه را تلاوت نمود : «پس چون آنچه را كه بدان پند داده شده بودند ، فراموش كردند ، درهاى هر چيزى [ از نعمت ها ] را بر آنان گشوديم تا هنگامى كه به آنچه داده شده بودند ، شاد گرديدند . ناگهان ، [ گريبان ]آنان را گرفتيم و يكباره نوميد شدند» .

امام على عليه السلام_ آن گاه كه معاويه شرط آتش بس را نقض كرد و دست به حملاتى همه جانبه عليه مردم عراق زد _ :خداوند ، داراى حوصله و بردبارىِ بسيار است . در حقّ بسيارى از فرعونان پيشين ، بردبارى ورزيد و شمارى از فرعون ها را هم كيفر داد . پس اگر چه خدا او را [ چند صباحى ]مهلت مى دهد ، امّا هرگز از چنگش نخواهد گريخت و بر سرِ راهش در كمين اوست .

امام على عليه السلام :پس ، از عذاب خدا و در هم كوبندگى او ، و رخدادها و مجازات هاى عبرت آموز او كه بر سر امّت هاى تكبّرپيشه پيش از شما آمده ، درس عبرت بگيريد و از گورهايى كه در آنها چهره بر خاك نهاده اند و خاكى كه در آن به پهلو خفته اند، پند بياموزيد و از تازيانه هاى غرور ، به خدا پناه ببريد ، همان گونه كه از فاجعه هاى روزگار به او پناه مى بريد . اگر بنا بود خداوند ، تكبّر را براى كسى از بندگانش مُجاز بشمارد ، هر آينه ، آن را براى پيامبران و اولياى خاصّش مُجاز مى شمرد ؛ امّا خداى سبحان ، تكبّر را در نزد آنان ، منفور قرار داد و فروتنى را برايشان پسنديد . از اين روست كه گونه هاى خويش را به زمين چسبانيدند و چهره هايشان را به خاك ماليدند و در برابر مؤمنان ، فروتنى كردند . آنان ، مردمانى مستضعف بودند و خداوند ، آنها را با گرسنگى آزمود و به رنج مبتلايشان كرد و با هراس ها امتحانشان نمود و در بوته مشكلات ، زير و رويشان نمود . پس خشنودى و خشم [ خدا ] را با [ معيار ]مال و فرزند نسنجيد كه اين ، نشانه ناآگاهى به موارد آزمايش و امتحان [ الهى ] در توانگرى و قدرت است . خداوند _ كه پاك و بلندمرتبه است _ مى فرمايد : «آيا مى پندارند كه آنچه از مال و پسران كه بديشان مدد مى دهيم ، [ از آن روى است كه ] مى خواهيم به سودشان در خيرات شتاب ورزيم؟ نه ؛ بلكه نمى فهمند» . پس خداوند سبحان ، بندگان خودبزرگ بينش را با اوليايش _ كه در نظر آنان مستضعف اند _ ، مى آزمايد .

ر. ك : دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج 4 ص 353 (فصل دهم / عوامل انقراض دولت ها) .

.

ص: 98

. .

ص: 99

. .

ص: 100

الفصل السادس : الاعتبار بالتّاريخ6 / 1الحَثُّ عَلَى الِاعتبارِ بِمَواعِظِ التّاريخِالكتاب« لَقَدْ كَانَ فِى قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُوْلِى الْأَلْبَابِ » . (1)

« ذَلِكَ مِنْ أَنبَاءِ الْقُرَى نَقُصُّهُ عَلَيْكَ » . (2)

« تِلْكَ الْقُرَى نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَائِهَا » . (3)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :اِعتَبِروا ، فَقَد خَلَتِ المَثُلاتُ فيمَن كانَ قَبلَكُم . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :أحيِ قَلبَكَ بِالمَوعِظَةِ . . . وبَصِّرهُ فَجائِعَ الدُّنيا ، وحَذِّرهُ صَولَةَ الدَّهرِ وفُحشَ تَقَلُّبِ اللَّيالي وَالأَيّامِ ، وَاعرِض عَلَيهِ أخبارَ الماضينَ ، وذَكِّرهُ بِما أصابَ مَن كانَ قَبلَكَ مِنَ الأَوَّلينَ . (5)

.


1- .يوسف : 111 .
2- .هود : 100 .
3- .الأعراف : 101 .
4- .كنز الفوائد : ج 2 ص 31 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 171 ح 7 وراجع : تفسير الطبري : ج 8 الجزء 13 ص 105 .
5- .نهج البلاغة : الكتاب 31 ، تحف العقول : ص 69 وليس فيه «من الأوّلين» ، بحار الأنوار : ج 77 ص 217 ح 2 ؛ كنز العمّال : ج 16 ص 168 ح 44215 نقلاً عن وكيع والعسكري في المواعظ نحوه .

ص: 101

فصل ششم : عبرت آموزى از تاريخ
6 / 1 تشويق به اندرز گرفتن از پندهاى تاريخ

فصل ششم : عبرت آموزى از تاريخ6 / 1تشويق به اندرز گرفتن از پندهاى تاريخقرآن«و به راستى در سرگذشت آنان ، براى خردمندان ، عبرتى است» .

«اين از خبرهاى آبادى هاست كه براى تو باز مى گوييم» .

«اينها آبادى هايى است كه برخى از خبرهاى آنها را براى تو باز مى گوييم» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عبرت گيريد! آنان كه پيش از شما بودند ، كيفرهاى عبرت آموز ديدند .

امام على عليه السلام :دلت را با اندرز ، زنده بدار... و آن را به فاجعه هاى دنيا ، بينا گردان و از يورش روزگار و حوادث ناگوار شب و روز ، بر حذرش دار و اخبار گذشتگان را بر آن عرضه نما و آنچه را كه بر سرِ اقوام پيش از تو آمده است ، به آن يادآورى كن .

.

ص: 102

عنه عليه السلام :كَفى مُخبِرا عَمّا بَقِيَ مِنَ الدُّنيا ما مَضى مِنها . (1)

عنه عليه السلام :ذِمَّتي بِما أقولُ رَهينَةٌ وأنَا بِهِ زَعيمٌ ؛ إنَّ مَن صَرَّحَت لَهُ العِبَرُ عَمّا بَينَ يَدَيهِ مِنَ المَثُلاتِ ، حَجَزَتهُ التَّقوى عَن تَقَحُّمِ (2) الشُّبُهاتِ . (3)

عنه عليه السلام :إنَّ لِلباقينَ بِالماضينَ مُعتَبَرا . (4)

عنه عليه السلام :الزَّمانُ يُريكَ العِبَرَ . (5)

عنه عليه السلام :مَن عَرَفَ العِبرَةَ فَكَأَنَّما عاشَ فِي الأَوَّلينَ . (6)

عنه عليه السلام :قَدِ اعتَبَرَ بِالباقي مَنِ اعتَبَرَ بِالماضي . (7)

عنه عليه السلام :مَنِ اعتَبَرَ بِالغِيَرِ ، لَم يَثِق بِمُسالَمَةِ الزَّمَنِ . (8)

عنه عليه السلام :مَنِ اغتَرَّ بِمُسالَمَةِ الزَّمَنِ ، اغتَصَّ بِمُصادَمَةِ المِحَنِ . (9)

.


1- .غرر الحكم : ج 4 ص 581 ح 7057 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 386 ح 6545 .
2- .قَحَمَ في الأمر : رمى بنفسه فيه من غير رويّة (الصحاح : ج 5 ص 2006 «قحم»).
3- .نهج البلاغة : الخطبة 16 ، تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 211 نحوه ، أعلام الدين : ص 147 ، غرر الحكم : ج 4 ص 616 ح 5191 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 47 ح 30 ؛ دستور معالم الحكم : ص 98 نحوه ، مطالب السؤول : ج 1 ص 131 ، كنز العمّال : ج 16 ص 197 ح 44220 .
4- .غرر الحكم : ج 2 ص 498 ح 3425 .
5- .غرر الحكم : ج 1 ص 257 ح 1026 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 29 ح 449 .
6- .الخصال : ص 231 ح 74 عن الأصبغ بن نباتة ، غرر الحكم : ح 8850 ، تحف العقول : ص 165 وفيه «السنة» بدل «العبرة» ، بحار الأنوار : ج 72 ص 90 ح 1 .
7- .غرر الحكم : ج 4 ص 475 ح 6673 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 368 ح 6207 .
8- .غرر الحكم : ج 5 ص 347 ح 8686 .
9- .غرر الحكم : ج 5 ص 347 ح 8685 .

ص: 103

امام على عليه السلام :گذشته دنيا ، بهترين خبر دهنده از باقى مانده آن است .

امام على عليه السلام :آنچه را مى گويم ، به عهده مى گيرم و آن را ضمانت مى كنم . آن كه از كيفرهاى عبرت آموزى كه پيش رو دارد ، درس بياموزد ، تقوا ، او را از فرو رفتن در شبهات ، باز مى دارد .

امام على عليه السلام :در گذشتگان ، درس عبرتى براى آيندگان است .

امام على عليه السلام :زمانه ، عبرت ها به تو نشان خواهد داد!

امام على عليه السلام :كسى كه عبرت شناس باشد ، چنان است كه با گذشتگان زيسته است .

امام على عليه السلام :كسى كه از گذشته عبرت گيرد ، [ در واقع ، ] از آينده نيز عبرت گرفته است .

امام على عليه السلام :هر كه از پيشامدها عبرت بياموزد ، به آشتى زمانه اعتماد نمى كند .

امام على عليه السلام :هر كه فريب آشتى زمانه را بخورد ، هجوم رنج ها ، عرصه را بر او تنگ خواهد كرد .

.

ص: 104

عنه عليه السلام :لَم يَعقِل مَواعِظَ الزَّمانِ مَن سَكنَ إلى حُسنِ الظَّنِّ بِالأَيّامِ . (1)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ مِمّا كانَ يَعِظُ بِهِ النّاسَ فِي الجُمُعَةِ _ :فَاحذَروا ما حَذَّرَكُمُ اللّهُ بِما فَعَلَ بِالظَّلَمَةِ في كِتابِهِ ، ولا تَأمَنوا أن يُنزِلَ بِكُم بَعضَ ما تَواعَدَ بِهِ القَومَ الظّالِمينَ فِي الكِتابِ ، وَاللّهِ لَقَد وَعَظَكُمُ اللّهُ في كِتابِهِ بِغَيرِكُم ، فَإِنَّ السَّعيدَ مَن وُعِظَ بِغَيرِهِ ، ولَقَد أسمَعَكُمُ اللّهُ في كِتابِهِ ما قَد فَعَلَ بِالقَومِ الظّالِمينَ مِن أهلِ القُرى قَبلَكُم حَيثُ قالَ : « وَ كَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْيَةٍ كَانَتْ ظَالِمَةً » وإنّما عَنى بِالقَريَةِ أهلَها حَيثُ يَقولُ : « وَ أَنشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْمًا ءَاخَرِينَ » فقال عز و جل : « فَلَمَّا أَحَسُّواْ بَأْسَنَا إِذَا هُم مِّنْهَا يَرْكُضُونَ » يَعني يَهرُبونَ ، قالَ : « لَا تَرْكُضُواْ وَ ارْجِعُواْ إِلَى مَا أُتْرِفْتُمْ فِيهِ وَ مَسَاكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْئلُونَ » ، فَلَمّا أتاهُمُ العَذابُ « قَالُواْ يَاوَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ * فَمَا زَالَت تِّلْكَ دَعْوَاهُمْ حَتَّى جَعَلْنَاهُمْ حَصِيدًا خَامِدِينَ » (2) ، وَايمُ اللّهِ ! إنَّ هذِهِ عِظَةٌ لَكُم وتَخويفٌ إنِ اتَّعَظتُم وخِفتُم . (3)

تاريخ دِمَشق عن الزُّهريّ :سَمِعتُ عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ سَيِّدَ العابِدينَ عليه السلام يَحتَسِبُ نَفسَهُ ويُناجي رَبَّهُ و يَقولُ : يا نَفسُ حَتّامَ إلَى الدُّنيا غُرورُكِ ؟ وإلى عِمارَتِها رُكونُكِ؟ . . . اُنظُر إلَى الاُمَمِ الماضِيَةِ ، وَالمُلوكِ الفانِيَةِ ، كَيفَ أفنَتهُمُ الأَيّامُ ووَفاهُمُ الحِمامُ ، فَانمَحَت مِنَ الدُّنيا آثارُهُم ، وبَقِيَت فيها أخبارُهُم : وأضحَوا رَميما (4) فِي التُّرابِ وعُطِّلَتمَجالِسُ مِنهم أقفَرَت ومَقاصِرُ (5) وخَلَوا بِدارٍ لا تَزاوُرَ بَينَهُموأنّى لِسُكّانِ القُبورِ تَزاوُرُ . (6)

.


1- .غرر الحكم : ج 5 ص 97 ح 7549 .
2- .الأنبياء : 11 _ 15 .
3- .الكافي : ج 8 ص 74 ح 29 ، الأمالي للصدوق : ص 595 ح 822 كلاهما عن سعيد بن المسيّب ، تحف العقول : ص 251 وليس فيه ذيله من : «فَمَا زَالَت تِّلْكَ دَعْوَاهُمْ ...» وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 78 ص 144 ح 6 .
4- .رمّ العظم : أي بَلِي ، فهو رميم (الصحاح : ج 5 ص 1937 «رمم»).
5- .المقْصُورة : الدار الواسعة المحصّنة بالحيطان ، وجمعها مقاصر ومقاصير (تاج العروس : ج 7 ص 395 «قصر»).
6- .تاريخ دمشق : ج 41 ص 404 ح 4875 ، البداية والنهاية : ج 9 ص 109 و 110 نحوه وراجع : المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 152 وبحار الأنوار : ج 46 ص 82 ح 76 .

ص: 105

امام على عليه السلام :كسى كه به روزگار ، خوشبين باشد ، اندرزهاى زمانه را نفهميده است .

امام زين العابدين عليه السلام_ از اندرزهاى ايشان به مردم در روز جمعه _ :از رفتارى كه خداوند با ستمگران كرده و در كتاب خويش ، شما را از آن بر حذر داشته است ، بترسيد ، و از اين كه يكى از عذاب هايى كه در قرآن به مردمان ستمگر ، وعده داده شده ، بر شما فرود آيد ، خود را ايمن مپنداريد . به خدا سوگند كه خداوند در كتاب خويش ، ديگران را مايه اندرز شما قرار داده است . خوش بخت ، كسى است كه ديگرى مايه اندرز او قرار گيرد . خداوند ، بلاهايى را كه بر سرِ اقوام ستمگر پيش از شما ، از مردمان آبادى هاى مختلفْ آورده ، به گوش شما رسانيده است ، آن جا كه مى فرمايد : «و چه بسيار آبادى ها را كه [مردمش] ستمكار بودند ، در هم شكستيم» . مقصود از آبادى ، مردم آن است ، به دليل اين كه [ در ادامه ]مى فرمايد : «و پس از آن ، قومى ديگر پديد آورديم» ، و مى فرمايد : «پس چون عذاب ما را احساس كردند ، به ناگاه از آن مى دويدند» ، يعنى مى گريختند . فرمود : «ندويد و به سوى آنچه در آن ، متنعّم بوديد و [به] سراهايتان باز گرديد . باشد كه مورد پرسش قرار گيريد» و چون عذاب بر آنان فرود آمد ، «گفتند : اى واى بر ما ، كه ما واقعا ستمگر بوديم! سخنانشان پيوسته همين بود ، تا آنان را درو شده بى جان گردانيديم» . به خدا سوگند كه اين ، اندرزى به شما و يك تهديد است ، اگر اهل اندرز گرفتن و ترسيدن باشيد .

تاريخ دمشق_ به نقل از زُهْرى ، در باره امام زين العابدين عليه السلام _ :شنيدم كه على بن حسين عليه السلام سَرور عبادت كنندگان ، نفْس خود را محاسبه مى كرد و با پروردگارش مناجات مى نمود و مى گفت : «اى نفْس! فريفته شدن به دنيا تا كِى؟ و پرداختن به آبادانى آن ، تا چند؟... به امّت هاى گذشته و شاهانِ نابود شده بنگر كه چگونه روزگار ، آنها را به دست فنا سپرد و مرگ به سراغشان آمد و آثارشان از دنيا محو شد و سرگذشتشان باقى ماند : در دل خاك پوسيدند و تعطيل شد انجمن هاى ايشان و قصرها خالى گشت . و به سرايى رفتند كه ميانشان ديد و بازديدى نيست كجا گورنشينان را [ياراى] ديد و بازديد تواند بود؟!» .

.

ص: 106

الإمام الصادق عليه السلام :قالَ الخَضِرُ لِموسى عليه السلام : يا موسى . . . خُذ مَوعِظَتَكَ مِنَ الدَّهرِ ؛ فَإِنَّ الدَّهرَ طَويلٌ قَصيرٌ (1) ، فَاعمَل كَأَنَّكَ تَرى ثَوابَ عَمَلِكَ لِيَكونَ أطمَعَ لَكَ فِي الآخِرَةِ ، فَإِنَّ ما هُوَ آتٍ مِنَ الدُّنيا كَما هُوَ قَد وَلّى مِنها . (2)

الإمام الكاظم عليه السلام :خُذ مَوعِظَتَكَ مِنَ الدَّهرِ وأهلِهِ ؛ فَإِنَّ الدَّهرَ طَويلَةٌ قَصيرَةٌ ، فَاعمَل كَأَنَّكَ تَرى ثَوابَ عَمَلِكَ لِتَكونَ أطمَعَ في ذلِكَ . وَاعقِل عَنِ اللّهِ ، وَانظُر في تَصَرُّفِ الدَّهرِ وأحوالِهِ ، فَإِنَّ ما هُوَ آتٍ مِنَ الدُّنيا كَما وَلّى مِنها ، فَاعتَبِر بِها . (3)

6 / 2الحَثُّ عَلَى السِّياحَةِ الهادِفَةِالكتاب« أَفَلَمْ يَسِيرُواْ فِى الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ ءَاذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَ لَكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِى فِى الصُّدُورِ » . (4)

« قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُواْ فِى الْأَرْضِ فَانظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ » . (5)

.


1- .في الموضع الآخر من الكافي وتحف العقول : «فإنّ الدهرَ طويله قصير، وقصيره طويل ، وكلّ شيء فانٍ».
2- .الكافي : ج 2 ص 459 ح 22 و ج 8 ص 46 ح 8 ، تحف العقول : ص 494 كلاهما من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 13 ص 320 ح 54 .
3- .تحف العقول : ص 391 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 144 ح 30 .
4- .الحجّ : 46 .
5- .آل عمران : 137 .

ص: 107

6 / 2 تشويق به گردشگرى هدفمند

امام صادق عليه السلام :خضر عليه السلام به موسى عليه السلام گفت : «اى موسى!... پندت را از روزگار بگير كه روزگار ، دراز و كوتاه است (1) . پس چنان عمل كن كه گويا پاداش عملت را مى بينى . اين ، تو را به آخرت راغب تر مى سازد؛ زيرا آينده دنيا همانند رفته آن است» .

امام كاظم عليه السلام :پند خود را از روزگار و اهل آن ، بر گير ، كه روزگار ، دراز است و كوتاه ، و طورى عمل كن كه گويا پاداش عملت را [ در برابر خود ]مى بينى تا [ بدين وسيله ]به عمل كردن ، راغب تر شوى . در باره خدا انديشه كن و در دگرگونى روزگار و احوال آن بينديش . آينده دنيا ، همانند رفته آن است . پس ، از آن ، عبرت گير .

6 / 2تشويق به گردشگرى هدفمندقرآن«آيا در زمين گردش نكردند تا دل هايى داشته باشند كه با آنها بينديشند ، يا گوش هايى كه با آن بشنوند؟ در حقيقت ، چشم ها كور نيست ؛ بلكه دل هايى كه در سينه هاست ، كور است» .

«قطعا پيش از شما سنّت هايى سپرى شده است . پس در زمين بگرديد و بنگريد كه فرجام تكذيب كنندگان چگونه بوده است» .

.


1- .در جايى ديگر از الكافى و تحف العقول ، چنين آمده است : «روزگار ، درازش كوتاه است و كوتاهش دراز ، و همه چيز از بين رفتنى است» .

ص: 108

« أَفَلَمْ يَسِيرُواْ فِى الْأَرْضِ فَيَنظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ لِلْكَافِرِينَ أَمْثَالُهَا » . (1)

« أَوَ لَمْ يَسِيرُواْ فِى الْأَرْضِ فَيَنظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَانُواْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ أَثَارُواْ الْأَرْضَ وَ عَمَرُوهَا أَكْثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا وَ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَكِن كَانُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْ_لِمُونَ » . (2)

راجع : النحل : 36 ، يوسف : 109 ، النمل : 69 ، فاطر : 44 ، الروم : 42 ، غافر : 21 و 22 و 82 _ 85 ، محمّد : 10 .

الحديثتفسير ابن كثير عن مالك بن دينار :أوحَى اللّهُ تَعالى إلى موسى عليه السلام : أن يا موسَى ، اتَّخِذ نَعلَينِ مِن حَديدٍ وعَصا ، ثُمَّ سِح (3) فِي الأَرضِ وَاطلُبِ الآثارَ وَالعِبَرَ ؛ حَتّى تَتَخَرَّقَ النَّعلانِ وتُكسَرَ العَصا . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :خُلِّفَ لَكُم عِبَرٌ مِن آثارِ الماضينَ قَبلَكُم لِتَعتَبِروا بِها . (5)

عنه عليه السلام :أوَ لَيسَ لَكُم في آثارِ الأَوَّلينَ مُزدَجَرٌ (6) ، وفي آبائِكُمُ الماضينَ تَبصِرَةٌ ومُعتَبَرٌ ، إن كُنتُم تَعقِلونَ! أوَلَم تَروا إلَى الماضينَ مِنكُم لا يَرجِعونَ ، وإلَى الخَلَفِ الباقينَ لا يَبقَونَ! أوَلَستُم تَرَونَ أهلَ الدُّنيا يُصبِحونَ ويُمسونَ عَلى أحوالٍ شَتّى : فَمَيِّتٌ يُبكى ، وآخَرُ يُعَزّى ، وصَريعٌ مُبتَلىً ، وعائِدٌ يَعودُ ، وآخَرُ بِنَفسِهِ يَجودُ ، وطالِبٌ للدُّنيا وَالمَوتُ يَطلُبُهُ ، وغافِلٌ ولَيسَ بِمَغفولٍ عَنهُ ؟ وعَلى أثَرِ الماضي ما يَمضِي الباقي! (7)

.


1- .محمّد : 10 .
2- .الروم : 9 .
3- .ساحَ في الأرض : ذهب فيها (النهاية : ج 2 ص 432 «سيح»).
4- .تفسير ابن كثير : ج 5 ص 435 ، الدرّ المنثور : ج 6 ص 61 نقلاً عن ابن أبي الدنيا في كتاب التفكّر وفيه «تحفو» بدل «تتخرّق» .
5- .غرر الحكم : ج 3 ص 448 ح 5063 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 241 ح 4600 .
6- .مُزْدَجَرٌ : أي طَرْدٌ ومَنْعٌ عن ارتكاب المآثم (مفردات ألفاظ القرآن: ص 378 «زجر»).
7- .نهج البلاغة : الخطبة 99 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 19 ح 78 ؛ دستور معالم الحكم : ص 45 ، مطالب السؤول : ج 1 ص 218 كلاهما نحوه وراجع : روضة الواعظين : ص 487 .

ص: 109

«مگر در زمين نگشته اند تا ببينند فرجام كسانى كه پيش از آنها بوده اند ، چگونه بوده است؟ خدا زير و زِبَرشان كرد و كافران را نظاير [ همين كيفرها در پيش ]است» .

«آيا در زمين نگرديده اند تا ببينند فرجام كسانى كه پيش از آنها بودند ، چگونه بوده است؟ آنها بس نيرومندتر از ايشان بودند ، و زمين را زير و رو كردند و آن را بيش از آنچه آنها آبادش كردند ، آباد ساختند و پيامبرانشان ، دلايل آشكار برايشان آوردند . بنا بر اين ، خدا بر آن نبود كه بر ايشان ستم كند ؛ ليكن خودشان بر خود ، ستم مى كردند» .

ر . ك : نحل : آيه 36 ، يوسف : آيه 109 ، نمل : آيه 67 _ 69 ، فاطر : آيه 44 ، روم : آيه 42 ، غافر : آيه 21_22 و 82 _ 85 ، محمّد : آيه 10 .

حديثتفسير ابن كثير_ به نقل از مالك بن دينار _ :خداى متعال به موسى عليه السلام وحى فرمود كه : «اى موسى! دو كفش از آهن بپوش و عصايى بر گير و آن گاه ، چندان در زمين بگرد و آثار و نشانه هاى عبرت آموز را بجوى كه كفش ها پاره و عصا شكسته شود» .

امام على عليه السلام :از گذشتگان شما ، نشانه هاى عبرت آموزى برايتان به يادگار مانده است تا از آنها درس بياموزيد .

امام على عليه السلام :آيا در آثار بر جاى مانده از پيشينيان ، عاملى باز دارنده [ از دنياخواهى و گناه ] براى شما نيست ؟ و در پدرانِ رفته شما ، مايه بصيرت و عبرتى نبود ، اگر خِرد خود را به كار مى گرفتيد؟! مگر نمى بينيد كه رفتگان شما باز نمى گردند و ماندگان ، باقى نمى مانند؟! مگر نمى بينيد كه مردم دنيا ، در گذشتِ شب و روز ، حالات گوناگونى دارند : [يكى ]مُرده اى است كه بر او مى گِريند و به ديگرى تسليت گفته مى شود . يكى بر بستر بيمارى افتاده و ديگرى عيادت مى كند . يكى در حال جان كَنْدن است و ديگرى در پىِ دنياست و مرگ در پى او . يكى در غفلت به سر مى برد ، در حالى كه مورد غفلت نيست؟ ماندگان به همان راهى مى روند كه رفتگان رفتند .

.

ص: 110

عنه عليه السلام_ في مَوعِظَةٍ مِن مَواعِظِهِ _ :كَأَن_ّي بِكَ قَد أتاكَ رَسولُ رَبِّكَ لا يَقرَعُ لَكَ بابا ، ولا يَهابُ لَكَ حِجابا ، ولا يَقبَلُ مِنكَ بَديلاً ، ولا يَأخُذُ مِنكَ كَفيلاً ، ولا يَرحَمُ لَكَ صَغيرا ، ولا يُوقِّرُ مِنكَ كَبيرا ، حَتّى يُؤَدِّيَكَ إلى قَعرِ مَلحودَةٍ مُظلِمَةٍ أرجاؤُها ، موحِشَةٍ أطلالُها ، كَفِعلِهِ بِالاُمَمِ الخالِيَةِ ، وَالقُرونِ الماضِيَةِ! أينَ مَن سَعى وَاجتَهَدَ ، وجَمَعَ وعَدَّدَ ، وبَنى وشَيَّدَ ، وزَخرَفَ ونَجَّدَ (1) ، وبِالقَليلِ لَم يَقنَع ، وبِالكَثيرِ لَم يُمتَع؟! أينَ مَن قادَ الجُنودَ ، ونَشَرَ البُنودَ (2) ؟! أصبَحوا رُفاتا (3) تَحتَ الثَّرى ، وأنتُم بِكَأسِهِم شارِبونَ ، ولِسَبيلِهِم سالِكونَ . (4)

عنه عليه السلام_ في خُطبَةٍ لَهُ _ :خَلَّفَ لَكُم عِبَرا مِن آثارِ الماضينَ قَبلَكُم ؛ مِن مُستَمتَعِ خَلاقِهِم (5) ، ومُستَفسَحِ خَناقِهِم (6) ، أرهَقَتهُمُ (7) المَنايا دونَ الآمالِ، وشَذَّبَهُم (8) عَنها تَخَرُّمُ (9) الآجالِ . لَم يَمهَدوا في سَلامَةِ الأَبدانِ ، ولَم يَعتَبِروا في اُنُفِ (10) الأَوانِ . (11)

.


1- .التنجيد : التزيين ؛ يقال : بيتٌ مُنَجَّد (النهاية : ج 5 ص 19 «نجد»).
2- .البَند : العَلَمُ الكبير ، وجمعه بنود (النهاية : ج 1 ص 157 «بند»).
3- .الرُّفاتُ : الحُطام (الصحاح : ج 1 ص 249 «رفت»).
4- .جواهر المطالب : ج 1 ص 343 ، العقد الفريد : ج 3 ص 120 نحوه وزاد في أوّله «أيّها اللّاهي الغارّ نفسه».
5- .الخلاقُ : الحظّ والنصيب (النهاية : ج 2 ص 70 «خلق»).
6- .الخِناق : حبلٌ يُخنَق به (الصحاح : ج 4 ص 1472 «خنق»). وتقدير الكلام : خلّفَ لكم عِبَرا من القرون السالفة ؛ منها : تمتّعهم بنصيبهم من الدنيا ثمّ فناؤهم ، ومنها: فسحة خناقهم وطول إمهالهم ، ثمّ كانت عاقبتهم الهلكة (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 6 ص 259) .
7- .أرهَقتُ الرجلَ : أدرَكته (لسان العرب : ج 10 ص 129 «رهق»).
8- .شَذَّبَهُم عنها : قَطَّعَهُم وفرَّقَهُم ؛ من تشذيب الشجرة : وهو تقشيرُها (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 6 ص 260) .
9- .اختَرَمَهُم الدهرُ وتَخَرَّمَهُم : اقتَطعَهُم واستَأصَلَهُم (الصحاح : ج 5 ص 1910 «خرم»).
10- .الأنف من كلّ شيء : أوّله أو أشدّه (القاموس المحيط : ج 3 ص 119 «أنف») .
11- .نهج البلاغة : الخطبة 83 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 424 ح 44 .

ص: 111

امام على عليه السلام_ در پندى از پندهاى ايشان _ :گويا تو را مى بينم كه فرستاده پروردگارت به سراغت آمده است ، بى آن كه درى بكوبد ، يا از دربانت بترسد ، يا كس ديگرى را به جاى تو بپذيرد ، يا كفيلى از تو بگيرد ، يا به صغيرت رحم كند ، يا به بزرگ تر تو احترام بگذارد [ و به احترام او جانت را نستانَد ] تا آن كه تو را به قعر گورى بَرَد كه گوشه و كنارش تاريك و ويرانه هايش وحشتناك است ، همچنان كه با ملّت هاى پيشين و روزگارانِ گذشته كرد . كجاست آن كه كار و تلاش كرد ، و [ ثروتْ ] گرد آورد و شماره كرد ، و ساخت و افراشت ، و زينت داد و آراست ، و به اندكْ بسنده نكرد و از بسيار ، بهره اى نبرد؟! كجاست آن كه سپاهيان را فرماندهى كرد و پرچم ها[ ى جنگ ] را به اهتزاز در آورد؟! همگى در زير خاك پوسيدند و شما نيز از همان جام آنان مى نوشيد و همان راهى را مى رويد كه آنان رفتند .

امام على عليه السلام_ در يكى از سخنرانى هاى خود _ :و از آثار و بقاياى گذشتگان ، مايه هاى عبرت براى شما بر جاى نهاد ، از لذّت هايى كه چشيدند و خوشى هايى كه در زندگى شان داشتند ؛ امّا سرانجام ، مرگ به سراغشان آمد و ميان آنان و آرزوهايشان ، جدايى افكند و مرگ ، آنان را از بيخ و بُن بر كَنْد . در دوران تن درستى ، چيزى فراهم نياوردند و در اوان عمر ، عبرت نگرفتند .

.

ص: 112

عنه عليه السلام_ أيضا _ :أوَ لَيسَ لَكُم في آثارِ الأَوَّلينَ وفي آبائِكُمُ الماضينَ مُعتَبَرٌ وتَبصِرَةٌ إن كُنتُم تَعقِلونَ ؟! ألَم تَرَوا إلَى الماضينَ مِنكُم لا يَرجِعونَ ، وإلَى الخَلَفِ الباقينَ مِنكُم لا يَقِفونَ ؟ قالَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : « وَ حَرَامٌ عَلَى قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا أَنَّهُمْ لَا يَرْجِعُونَ » (1) ، وقال : « كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَمَن زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ » (2) . (3)

6 / 3ما يَنبَغي في زِيارَةِ مَساكِنِ الظّالِمينَصحيح البخاري عن سالم بن عبد اللّه عن أبيه :أنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله لَمّا مَرَّ بِالحِجرِ (4) قالَ : لا تَدخُلوا مَساكِنَ الَّذينَ ظَلَموا إلّا أن تَكونوا باكينَ ، أن يُصيبَكُم ما أصابَهُم . ثُمَّ تَقَنَّعَ بِرِدائِهِ و هُوَ على الرَّحلِ . (5)

.


1- .الأنبياء : 95 .
2- .آل عمران : 185 .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 430 ح 1263 ، مصباح المتهجّد : ص 381 ح 508 عن زيد بن وهب ، الدعوات : ص 238 ح 666 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 89 ص 238 ح 68 .
4- .الحِجْرُ : اسمٌ لأرض ثمود قوم صالح النبيّ عليه السلام (النهاية : ج 1 ص 341 «حجر»).
5- .صحيح البخاري : ج 3 ص 1237 ح 3200 ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 346 ح 5342 ، السنن الكبرى للنسائي: ج 6 ص 373 ح 11270، صحيح مسلم : ج 4 ص 2286 ح 39 ، صحيح ابن حبّان : ج 14 ص 79 ح 6199 كلاهما بزيادة «ثمّ زجر [ رحل] فأسرع حتّى خلّفها» في آخرهما ، كنز العمّال : ج 14 ص 174 ح 38282 .

ص: 113

6 / 3 رفتار مناسب در هنگام بازديد از خانه هاى برجاى مانده از ستمگران

امام على عليه السلام_ در يكى از سخنرانى هاى خود _ :آيا در آثار بر جاى مانده از پيشينيان و در پدران گذشته شما ، مايه عبرت و بينايى نبود ، اگر خرد خود را به كار مى گرفتيد؟! مگر نمى بينيد كه رفتگان شما باز نمى گردند و ماندگانتان نمى مانند؟ خداى _ تبارك و تعالى _ فرموده است : «و بر آبادى اى كه [مردمِ] آن را هلاك كرده ايم ، بازگشتشان [ به دنيا ]ممنوع است» و فرموده است : «هر جاندارى ، چشنده [ طعم ]مرگ است و همانا روز رستاخيز ، پاداش هايتان به طور كامل به شما داده مى شود . پس هر كه را از آتش به دور دارند و در بهشت وارد كنند ، قطعا كامياب شده است ، و البتّه زندگى دنيا جز مايه فريب نيست» .

6 / 3رفتار مناسب در هنگام بازديد از خانه هاى برجاى مانده از ستمگرانصحيح البخارى_ به نقل از سالم بن عبد اللّه ، از پدرش _ :پيامبر صلى الله عليه و آله آن گاه كه بر حِجر (1) گذشت ، فرمود : «به خانه هاى [ بر جاى مانده از ]ستمگران وارد نشويد ، مگر آن كه گريان شويد از اين كه آنچه بر سرِ آنان آمد ، بر سرِ شما نيز بيايد» . سپس در همان حال كه بر اُشتر سوار بود ، ردايش را بر صورتش كشيد .

.


1- .حِجر ، نام سرزمين ثمود ، قوم صالح پيامبر ، بوده است .

ص: 114

المستدرك على الصحيحين عن سنان بن يزيدَ :خَرَجنا مَعَ عَلِيٍّ عليه السلام حينَ تَوَجَّهَ إلى مُعاوِيَةَ ، و جَريرُ بنُ سَهمٍ التَّيمِيُّ أمامَهُ . . . فَلَمّا وَصَلنا إلَى المَدائِنِ (1) قالَ جَريرٌ : عَفَتِ (2) الرِّياحُ عَلى رُسومِ دِيارِهِمفَكَأَنَّهُم كانوا عَلى ميعادِ قالَ : فَقالَ له (3) عَلِيٌّ عليه السلام : كَيفَ قُلتَ يا أخا بَني تَميمٍ ؟ قالَ : فَردَّ عَلَيهِ البَيتَ . فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : ألا قُلتَ : « كَمْ تَرَكُواْ مِن جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ * وَ زُرُوعٍ وَ مَقَامٍ كَرِيمٍ * وَ نَعْمَةٍ كَانُواْ فِيهَا فَاكِهِينَ * كَذَلِكَ وَ أَوْرَثْنَاهَا قَوْمًا ءَاخَرِينَ » . (4) ثُمَّ قالَ : أي أخي! هؤُلاءِ كانوا وارِثينَ فَأَصبَحوا مَوروثينَ ، إنَّ هؤُلاءِ كَفَرُوا النِّعَمَ فَحَلَّت بِهِمُ النِّقَمُ . ثُمَّ قالَ : إيّاكُم وكُفرَ النِّعَمِ فَتَحِلَّ بِكُمُ النِّقَمُ . (5)

6 / 4الاِعتِبارُ بِالنُّزولِ في مَنازِلِ الظّالِمينَالكتاب« وَ سَكَنتُمْ فِى مَسَاكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُواْ أَنفُسَهُمْ وَ تَبَيَّنَ لَكُمْ كَيْفَ فَعَلْنَا بِهِمْ وَضَرَبْنَا لَكُمُ الْأَمْثَالَ » . (6)

.


1- .المَدائِنُ : بناها أنوشروان بن قباذ وأقام بها ومن بعده من ملوك بني ساسان ، وكان فتح المدائن على يد سعد بن أبي وقاص سنة 16 ه في أيّام عمر بن الخطّاب . أمّا في وقتنا هذا فهي بليدة بينها وبين بغداد ستّة فراسخ فيها قبر الصّحابي سلمان الفارسي (معجم البلدان : ج 5 ص 74).
2- .العَفاء : الدّروس والهلاك (الصحاح : ج 6 ص 2431 «عفا»).
3- .في المصدر: «فقال لي»، وما أثبتناه هو الأوفق .
4- .الدخان : 25 _ 28 .
5- .المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 488 ح 3680 ، تاريخ بغداد : ج 9 ص 213 الرقم 4790 و ج 1 ص132 عن أبي بكر بن عياش نحوه، تهذيب الكمال : ج12 ص158 الرقم 2598 ، كنز العمّال : ج16 ص204 ح44228؛ كنز الفوائد : ج 1 ص 315 نحوه وليس فيه ذيله من «ثمّ قال: أي أخي» ، بحار الأنوار : ج 78 ص 84 ح 91 .
6- .إبراهيم : 45 .

ص: 115

6 / 4 عبرت گرفتن از سكونت در خانه هاى بر جاى مانده از ستمگران

المستدرك على الصحيحين_ به نقل از سنان بن يزيد _ :زمانى كه على عليه السلام به سوى معاويه حركت كرد ، ما با ايشان ره سپار شديم و جرير بن سهم تميمى ، پيشاپيش او حركت مى كرد... . چون به مدائن (1) رسيديم ، جرير ، اين بيت را خواند : بادها بر بقاياى خانه هاى آنان وزيد گويا به وعده گاهى رفته بودند. على عليه السلام به او فرمود : «چه گفتى ، اى مرد تميمى؟» . جرير ، بيت را تكرار كرد . على عليه السلام فرمود : «چرا نگفتى : «چه بسيار باغ ها و چشمه سارانى كه بر جاى نهادند ، و كشتزارها و جايگاه هاى نيكو ، و نعمتى كه از آن برخوردار بودند. اين چنين ، آنها را به مردمى ديگر ، ميراث داديم» ؟» . سپس فرمود : «اى برادر! اينها وارث بودند و سپس ديگران وارث آنان شدند . اينان ، كفران نعمت ها كردند و از اين رو ، خشم و نكبت ها بر ايشان فرود آمد» . آن گاه فرمود : «از ناسپاسى كردن در برابر نعمت ها بپرهيزيد كه خشم (عذاب) بر شما فرود مى آيد» .

6 / 4عبرت گرفتن از سكونت در خانه هاى بر جاى مانده از ستمگرانقرآن«و در سراهاى كسانى كه بر خود ، ستم روا داشتند ، سكونت گزيديد ، و براى شما آشكار گرديد كه با آنان ، چگونه عمل كرديم ، و مَثَل ها براى شما زديم» .

.


1- .مدائن ، شهرى است كه انوشيروان بن قباد ، آن را ساخت و در آن سُكنا گزيد و پس از وى ، پادشاهان ساسانى در آن زيستند. اين شهر در سال 61 ق ، در دوران عمر ، به دست سعد بن ابى وقّاص فتح شد . در حال حاضر ، مدائن ، شهركى است در شش فرسخى بغداد و قبر سلمان فارسى ، صحابى پيامبر خدا ، در آن قرار دارد .

ص: 116

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :اِعتَبِروا بِنُزولِكُم مَنازِلَ مَن كانَ قَبلَكُم ، وَانقِطاعِكُم عَن أوصَلِ إخوانِكُم . (1)

عنه عليه السلام :ألَستُم في مَساكِنِ مَن كانَ قَبلَكُم أطوَلَ أعمارا ، وأبقى آثارا ، وأبعَدَ آمالاً ، وأعَدَّ عَديدا ، وأكثَفَ جُنودا؟! تَعَبَّدوا لِلدُّنيا أيَّ تَعَبُّدٍ ! وآثَروها أيَّ إيثارٍ ! (2)

6 / 5اِلاعتِبارُ بِمَصارِعِ القُرونِ الماضِيَةِالكتاب« أَفَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِى مَسَاكِنِهِمْ إِنَّ فِى ذَلِكَ لَايَاتٍ لِّأُوْلِى النُّهَى » . (3)

« أَوَ لَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَبْلِهِم مِّنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِى مَسَاكِنِهِمْ إِنَّ فِى ذَلِكَ لَا يَاتٍ أَفَلَا يَسْمَعُونَ » . (4)

« يَاحَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِم مِّن رَّسُولٍ إِلَّا كَانُواْ بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ * أَلَمْ يَرَوْاْ كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّنَ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَيْهِمْ لَا يَرْجِعُونَ » . (5)

« وَ لَقَدْ أَهْلَكْنَا أَشْيَاعَكُمْ فَهَلْ مِن مُّدَّكِرٍ » . (6)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 117 .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 111 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 115 ح 109 نقلاً عن عيون الحكم والمواعظ ؛ دستور معالم الحكم : ص 48 نحوه.
3- .طه : 128 .
4- .السجدة : 26 .
5- .يس: 30 و 31 .
6- .القمر : 51 .

ص: 117

6 / 5 عبرت گرفتن از نابودى ملّت هاى پيشين

حديثامام على عليه السلام :از اين كه در خانه هاى پيشينيان خود سُكنا گزيده ايد و از نزديك ترين برادرانتان جدا شده ايد ، عبرت گيريد .

امام على عليه السلام :آيا شما در خانه هاى كسانى كه پيش از شما بودند ، به سر نمى بريد ؛ كسانى كه عمرى درازتر و آثارى ماندگارتر و آرزوهايى درازتر و شمارى فراوان تر و سپاهيانى انبوه تر داشتند؟! بندگى دنيا كردند ، آن هم چه بندگى اى! و دنيا را برگزيدند ، چه برگزيدنى!

6 / 5عبرت گرفتن از نابودى ملّت هاى پيشينقرآن«آيا براى هدايتشان كافى نبود كه [ ببينند ] چه نسل هايى را پيش از آنان نابود كرديم كه [ اينك آنها ]در سراهاى ايشان ، راه مى روند؟ به راستى براى خردمندان ، در اين امر ، نشانه هايى [ عبرت آموز ]است» .

«آيا براى آنان روشن نگرديده كه چه بسيار نسل ها را پيش از آنان نابود گردانيديم كه [ اينان ] در سراهاى ايشان راه مى روند؟ قطعا در اين امر ، نشانه هاست . مگر نمى شنوند؟!» .

«دريغا بر اين بندگان! هيچ فرستاده اى بر آنان نيامد ، مگر آن كه او را ريشخند مى كردند . مگر نديده اند كه چه بسيار نسل ها را پيش از آنان ، هلاك گردانيديم كه ديگر آنها به سويشان باز نمى گردند؟» .

«و هم مسلكان شما را سخت به هلاكت رسانديم . پس آيا پند گيرنده اى هست؟!» .

.

ص: 118

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في مَوعِظَتِهِ لِابنِ مَسعودٍ _ :يَابنَ مَسعودٍ ! اُذكُرِ القُرونَ الماضِيَةَ ، وَالمُلوكَ الجَبابِرَةَ الَّذينَ مَضَوا ، فَإِنَّ اللّهَ يَقولُ : « وَ عَادًا وَ ثَمُودَاْ وَ أَصْحَابَ الرَّسِّ وَ قُرُونَاً بَيْنَ ذَلِكَ كَثِيرًا » (1) . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :اِعتَبِروا بِما قَد رَأَيتُم مِن مَصارِعِ القُرونِ قَبلَكُم ؛ قَد تَزايَلَت أوصالُهُم ، وزالَت أبصارُهُم وأسماعُهُم ، وذَهَبَ شَرَفُهُم وعِزُّهُم ، وَانقَطَعَ سُرورُهُم ونَعيمُهُم ، فَبُدِّلوا بِقُربِ الأَولادِ فَقدَها ، وبِصُحبَةِ الأَزواجِ مُفارَقَتَها ، لا يَتَفاخَرونَ ، ولا يَتَناسَلونَ ، ولا يَتَزاوَرونَ ، ولا يَتَحاوَرونَ . (3)

عنه عليه السلام :اُوصيكُم _ عِبادَ اللّهِ _ بِتَقوَى اللّهِ الَّذي ألبَسَكُمُ الرِّياشَ (4) ، وأسبَغَ (5) عَلَيكُمُ المَعاشَ ، فَلَو أنَّ أحَدا يَجِدُ إلَى البَقاءِ سُلَّما ، أو لِدَفعِ المَوتِ سَبيلاً ، لَكانَ ذلِكَ سُلَيمانُ بنُ داودَ عليه السلام ؛ الَّذي سُخِّرَ لَهُ مُلكُ الجِنِّ وَالإِنسِ مَعَ النُّبُوِّةِ وعَظيمِ الزُّلفَةِ (6) ، فَلَمَّا استَوفى طُعمَتَهُ ، وَاستَكمَلَ مُدَّتَهُ ، رَمَتهُ قِسِيُّ الفَناءِ بِنِبالِ المَوتِ ، وأصبَحَتِ الدِّيارُ مِنهُ خالِيةً ، وَالمَساكِنُ مُعَطَّلَةً ، ووَرِثَها قَومٌ آخَرونَ ؟! وإنَّ لَكُم فِي القُرونِ السّالِفَةِ لَعِبرَةً ، أينَ العَمالِقَةُ وأبناءُ العَمالِقَةِ ؟! أينَ الفَراعِنَةُ وأبناءُ الفَراعِنَةِ ! أينَ أصحابُ مَدائِنِ الرَّس (7) ؛ الَّذينَ قَتَلُوا النَّبِيّينَ ، وأطفَؤوا سُنَنَ المُرسَلينَ ، وأحيَوا سُنَنَ الجَبّارينَ ؟! أينَ الَّذينَ ساروا بِالجُيوشِ ، وهَزَموا بالاُلوفِ ، وعَسكَرُوا العَساكِرَ ، ومَدَّنُوا المَدائِنَ ؟ ! (8)

.


1- .الفرقان : 38 .
2- .مكارم الأخلاق : ج 2 ص 354 ح 2660 عن عبد اللّه بن مسعود ، بحار الأنوار : ج 77 ص 104 ح 1 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 161 .
4- .الرِّياش : ما ظهر من اللباس . ويقع الرِّياش (أيضا) على الخِصب والمعاشِ والمال المستفاد (النهاية : ج 2 ص 288 «ريش»).
5- .أسبَغَ اللّه ُ عليه النعمة: أي أتَمَّها (الصحاح : ج 4 ص 1321 «سبغ»).
6- .الزُّلفَة والزُّلفى : القُربَة والمنزلة (الصحاح : ج 4 ص 1370 «زلف»).
7- .الرَّسّ : ديار لطائفة من ثمود ، ويروى أنّ الرَّسّ قرية باليمامة يقال لها فلج، ويروى أنّهم كذّبوا نبيّهم ورسّوه في البئر ؛ أي دسّوه فيها حتّى مات (تاج العروس : ج 8 ص 306 «رسس»).
8- .نهج البلاغة : الخطبة 182 عن نوف البكالي ، بحار الأنوار : ج 34 ص 126 ح 953 .

ص: 119

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در اندرز ايشان به ابن مسعود _ :اى پسر مسعود! به ياد آور نسل هايى را كه رفتند و شاهان مقتدرى را كه نابود شدند . خداوند مى فرمايد : «و [ به ياد آور ]عاد و ثمود و اصحاب رَس و بسيارى از نسل ها را كه در اين فاصله ها رفتند» .

امام على عليه السلام :از مشاهده مرگ و نابودى نسل هاى پيش از خود ، درس عبرت بياموزيد : بندهايشان از هم گسسته است و چشم و گوش هايشان از بين رفته و افتخارات و عزّتشان از ميان رفته و شادى ها و داشته هايشان رَخت بر بسته است . بودن در كنار فرزندان ، به فراق تبديل شده و مصاحبت با همسران ، به جدايى بدل شده است . ديگر نه فخرى مى فروشند ، نه زاد و وَلَدى مى كنند ، نه ديد و بازديدى مى نمايند و نه به گفتگو مى پردازند .

امام على عليه السلام :سفارش مى كنم شما را _ اى بندگان خدا _ به پروامندى از خدايى كه بر شما جامه ها پوشانيد ، و اسباب معاش و زندگى را از هر جهت ، فراهم كرد . اگر كسى براى ماندگارى [ در اين دنيا ] راهى مى يافت يا براى دور كردن مرگ ، چاره اى مى جست ، هر آينه آن كس سليمان بن داوود عليه السلام بود كه پادشاهى بر جن و انس ، به همراه مقام نبوّت و آن منزلت بزرگ به او داده شده بود ؛ امّا او نيز چون روزى اش را به تمامى دريافت كرد و پيمانه عمرش به سر آمد ، تيرهاى مرگ از كمان هاى نابودى ، او را نشانه رفتند و خانه ها از او خالى شدند و كاشانه ها بى صاحب مانْدند و گروهى ديگر ، آنها را به ارث بردند . راستى كه براى شما در نسل هاى گذشته ، درس عبرتى است . كجايند عمالقه (1) و فرزندان عمالقه؟! كجايند فرعون ها (2) و فرزندان فرعون ها؟! كجايند مردمان شهرهاى رَس؛ (3) آنان كه پيامبران را كُشتند و راه و رسم فرستادگان الهى را از بين بردند و شيوه هاى ستمگران را زنده كردند؟! كجايند آنان كه لشكرها به راه انداختند و هزاران تن را شكست دادند و اردوگاه ها بر پا كردند و شهرها ساختند؟!

.


1- .عمالقه ، قومى از عرب بائده و از فرزندان عمليق بن لاوَذ بن اِرَم بن سام بن نوح بودند . آنان ، امّتى بودند بزرگ با قامتى دراز و تنومند . از اين قوم اند اهل عمّان ، بحرين ، حجاز ، ملوك عراق و جزيره ، جبابره شام و فراعنه مصر (لغت نامه دهخدا) .
2- .فرعون ، نامى است كه بر پادشاهان مصر اطلاق شده است. فراعنه مصر ، 26 سلسله بوده اند و تاريخشان تقريبا سه هزار سال مى شود (لغت نامه دهخدا) .
3- .رَس ، سرزمين طايفه اى از قوم ثمود بوده است . به روايتى ، رس ، قريه اى بوده در يمامه به نام فلج . روايت است كه اين مردم ، پيامبرشان را تكذيب كردند و او را در چاهى دفن كردند تا از دنيا رفت .

ص: 120

عنه عليه السلام :اِعتَبِروا بما أصابَ الاُمَمَ المُستَكبِرينَ مِن قَبلِكُم مِن بَأسِ اللّهِ وصَولاتِهِ ، ووَقائِعِهِ ومَثُلاتِهِ ، وَاتَّعِظوا بِمَثاوي خُدودِهِم ، ومَصارِعِ جُنوبِهِم . (1)

عنه عليه السلام :لا تَغُرَّنَّكُمُ الحَياةُ الدُّنيا كَما غَرَّت مَن كانَ قَبلَكُم مِنَ الاُمَمِ الماضِيَةِ ، وَالقُرونِ الخالِيَةِ ، الَّذين احتَلَبوا دِرَّتَها (2) ، وأصابوا غِرَّتَها ، وأفنَوا عِدَّتَها ، وأخلَقوا (3) جِدَّتَها (4) ؛ وأصبَحَت مَساكِنُهُم أجداثا (5) ، وأموالُهُم ميراثا ، لا يَعرِفونَ مَن أتاهُم ، ولا يَحفِلونَ (6) مَن بَكاهُم ، ولا يُجيبونَ مَن دَعاهُم . (7)

الإمام زين العابدين عليه السلام :اِعتَبِر أيُّهَا السّامِعُ بِهَلَكاتِ الاُمَمِ ، وزَوالِ النِّعَمِ ، وفَظاعَةِ ما تَسمَعُ وتَرى مِن آثارِها فِي الدِّيارِ الخالِيَةِ ، وَالرُّسومِ (8) الفانِيَةِ ، وَالرُّبوعِ (9) الصُّموتِ : وكَم عالَمٍ أفنَت فَلَم تَبكِ شَجوَهُولابُدَّ أن تَفنى سَريعا لُحوقُها فَانظُر بِعَينِ قَلبِكَ إلى مَصارِعِ أهلِ البَذَخِ (10) ، وتَأَمَّل مَعاقِلَ المُلوكِ ، ومَصانِعَ الجَبّارينَ ، وكَيفَ عَرَكَتهُمُ (11) الدُّنيا بِكَلاكِلِ (12) الفَناءِ ، وجاهَرَتهُم بِالمُنكَراتِ ، وسَحَبَت عَلَيهِم أذيالَ البَوارِ (13) ، وطَحَنَتهُم طَحنَ الرَّحى لِلحَبِّ ، وَاستَودَعَتهُم هَوجَ الرِّياحِ ؛ تَسحَبُ عَلَيهِم أذيالَها فَوقَ مَصارِعِهِم في فَلَواتِ الأَرضِ ! (14)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 192 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 468 ح 37 .
2- .الدِّرَّة : اللَّبن إذا كثُر وسال (النهاية : ج 2 ص 112 «درر») .
3- .خَلُق الثوبُ : بَلِيَ ، وأخلقتُه أنا (الصحاح : ج 4 ص 1472 «خلق»).
4- .جَدَّ الشيءُ جِدَّةً فهو جديد، وهو خلاف القديم (المصباح المنير : ص 92 «جدد»).
5- .الجَدَثُ : القبر ، ويجيء على أجداث (النهاية : ج 1 ص 243 «جدث»).
6- .حَفَلتُ كذا : أي بالَيتُ به ، يقال : لا تحفِلْ به (الصحاح : ج 4 ص 1671 «حفل»).
7- .نهج البلاغة : الخطبة 230 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 83 ح 46 .
8- .الرَّسْم : الأثَر . ورَسْمُ الدار : ما كان من آثارِها لاصقا بالأرض (الصحاح : ج 5 ص 1932 «رسم»).
9- .الرَّبْع : الدار بعَينها حيث كانت ، وجمعها رِباع ورُبوع (الصحاح : ج 3 ص 1211 «ربع»).
10- .البَذَخ : الفَخر والتَّطاول (النهاية : ج 1 ص 110 «بذخ»).
11- .عَرَكَ الأديمَ وغيرَه : دلَكَهُ دَلْكا (لسان العرب : ج 10 ص 464 «عرك»).
12- .الكَلْكَل : الصَّدْرُ مِن كلّ شيء ، وقد يُستعار الكَلْكَلُ لِما ليس بجسم ؛ كقَول أعرابيّة ترثي ابنها : ألقى عليه الدهرُ كَلكَلَهُ... (لسان العرب : ج 11 ص 596 و 597 «كلل»).
13- .البَوار : الهَلاك (النهاية : ج 1 ص 161 «بور»).
14- .كشف الغمّة : ج 2 ص 308 عن أبي الطفيل عامر بن واثلة ، بحار الأنوار : ج 78 ص 155 ح 18 .

ص: 121

امام على عليه السلام :از عذاب خدا و يورش هاى او و كيفرها و مجازات هاى عبرت آموزش كه بر سرِ ملّت هاى مستكبر پيش از شما آمد ، عبرت بياموزيد و از گورهايى كه گونه هاى آنان بر خاك آنها نهاده شده و به پهلو خفته اند ، پند گيريد .

امام على عليه السلام :زنهار! زندگى دنيا شما را نفريبد ، چنان كه امّت هاى گذشته و نسل هاى رفته پيش از شما را فريفت؛ آنان كه دنيا را دوشيدند [ و از منافع آن بهره مند شدند ]و فريفته آن گشتند و از امكانات آن ، مصرف كردند و نو آن را كهنه كردند ؛ امّا سرانجام ، گورها خانه هاى آنان شد و دارايى هايشان ، مُرده ريگ اين و آن . نه كسى را كه نزد ايشان آيد ، مى شناسند ، نه به كسى كه بر ايشان مى گِريد ، توجّهى دارند ، و نه به كسى كه صدايشان مى زند ، جوابى مى دهند .

امام زين العابدين عليه السلام :عبرت بياموز _ اى شنونده _ از نابود شدن امّت ها[ ى گذشته ]و زوال يافتن نعمت ها ، و صحنه ها و اخبار وحشتناكى كه از خانه هاى بى صاحب و آثار مخروبه بر جاى مانده از آنها و گورهاى خاموش آنان مى بينى و مى شنوى . چه بسيار اقوامى را كه دنيا از بين بُرد و خم به ابرو نياورد و آيندگان نيز لاجرم و به سرعت ، نابود خواهند شد . پس با ديده دلت به قتلگاه فخرفروشان و دژهاى شاهان و ساخته هاى جبّاران بنگر و بينديش كه چگونه دنيا شَبَح سنگين مرگ را بر آنان افكند و زشتكارى هاى آنان را آشكارا فرياد زد و خطّ بطلان و هلاكت بر آنان كشيد و چونان آسياب كه گندم را آرد مى كند ، آنها را خُرد كرد و به دست بادها سپردشان و دامن هاى خود را در بيابان ها بر روى گورهاى آنان كشيد .

.

ص: 122

. .

ص: 123

. .

ص: 124

الفصل السابع : مستقبل التّاريخ7 / 1اِنتِصارُ الحَقِّالكتاب« أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَّابِيًا وَ مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِى النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِّثْلُهُ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِى الْأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ » . (1)

« وَ قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا » . (2)

الحديثالإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ عز و جل : «وَ قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ» _ :إذا قامَ القائِمُ عليه السلام ذَهَبَت دَولَةُ الباطِلِ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام_ في خُطبَةٍ لَهُ يَذكُرُ فيها آلَ مُحمَّدٍ صلى الله عليه و آله _ :بِهِم عادَ الحَقُّ إلى نِصابِهِ ، وَانزاحَ الباطِلُ عَن مَقامِه . (4)

.


1- .الرعد : 17 .
2- .الإسراء : 81 .
3- .الكافي : ج 8 ص 287 ح 432 عن أبي حمزة ، بحار الأنوار : ج 51 ص 62 ح 62 .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 239 ، بحار الأنوار : ج 26 ص 266 ح 54 .

ص: 125

فصل هفتم : آينده تاريخ
7 / 1 پيروزى حق

فصل هفتم : آينده تاريخ7 / 1پيروزى حققرآن«از آسمان ، آبى فرو فرستاد. پس رودخانه هايى به اندازه گنجايش خودشان روان شدند و سيل ، كفى بلند روى خود برداشت ، و از آنچه براى به دست آوردن زينتى يا كالايى در آتش مى گذارند هم نظير آن ، كفى بر مى آيد . خداوند ، حق و باطل را چنين مَثَل مى زند . امّا كف ، بيرون افتاده ، از ميان مى رود ؛ ولى آنچه به مردم سود مى رساند ، در زمين باقى مى مانَد . خداوند ، مَثَل ها را چنين مى زند» .

«و بگو : حق آمد و باطل نابود شد . به راستى ، باطل ، نابود شدنى است» .

حديثامام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند عز و جل : «بگو : حق آمد و باطل ، نابود شد» _ :زمانى كه قائم عليه السلام قيام كند ، دولت (حاكميت) باطل ، از بين مى رود .

امام على عليه السلام_ در سخنرانى اى كه در آن از خاندان محمّد صلى الله عليه و آله ياد مى كند _ :به واسطه ايشان ، حق به جايگاه خود ، باز گشت و باطل از جايگاهش كنار رفت .

.

ص: 126

عنه عليه السلام :لِلحَقِّ دَولَةٌ ، لِلباطِلِ جَولَةٌ . (1)

عنه عليه السلام :جَولَةُ الباطِلِ ساعَةٌ ، ودَولَةُ الحَقِّ إلَى السّاعَةِ . (2)

7 / 2اِنتِصارُ المُستَضعَفينَالكتاب« وَ نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ فِى الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ » . (3)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : « وَ نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ فِى الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ » _ :هُم آلُ مُحَمَّدٍ عليهم السلام يَبعَثُ اللّهُ مَهدِيَّهُم بَعدَ جَهدِهِم (4) ؛ فَيُعِزُّهُم ويُذِلُّ عَدُوَّهُم . (5)

نهج البلاغة :قال عليه السلام : لَتَعطِفَنَّ الدُّنيا عَلَينا بَعدَ شِماسِها (6) عَطفَ الضَّروسِ (7) عَلى وَلَدِها . وتَلا عَقيبَ ذلِكَ : «وَ نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ فِى الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ» . (8)

.


1- .غرر الحكم : ج 5 ص 272 ح 7317 و 7318 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 403 ح 6815 و 6816 .
2- .المواعظ العدديّة : ص 55 .
3- .القصص : 5 .
4- .الجَهْد : المَشَقَّة (الصحاح : ج 2 ص 460 «جهد»).
5- .الغيبة للطوسي : ص 184 ح 143 عن محمّد بن الحسين عن أبيه عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 51 ص 54 ح 35 .
6- .شَمَسَ الفرس شُموسا وشِماسا : أي منع ظهره (الصحاح : ج 3 ص 940 «شمس»).
7- .ناقة ضروس : سيّئة الخلق تعضّ حالبها(الصحاح : ج 3 ص 942 «ضرس») .
8- .نهج البلاغة : الحكمة 209 ، خصائص الأئمّة : ص 70 عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام ، مجمع البيان : ج 7 ص 375 بزيادة «والذي فلق الحبّة وبرأ النسمة» في أوّله ، بحار الأنوار : ج 24 ص 167؛ شواهد التنزيل : ج 1 ص 556 ح 590 عن ربيعة بن ناجذ وليس فيه «بعد شماسها» .

ص: 127

7 / 2 پيروزى مستضعفان

امام على عليه السلام :دولت حق ، پايدار است و حاكميت باطل ، گذرا .

امام على عليه السلام :تاخت و تاز باطل ، ساعتى است و دولت حق ، تا قيامت بر پاست .

7 / 2پيروزى مستضعفانقرآن«و مى خواهيم بر كسانى كه در [ آن ] سرزمين ، فرودست شده بودند ، منّت نهيم و آنان را پيشوايان گردانيم و ايشان را وارث كنيم» .

حديثامام على عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند كه : «و مى خواهيم بر كسانى كه در آن سرزمين ، مستضعف بودند ، منّت نهيم و آنان را پيشوايان گردانيم و ايشان را وارث كنيم» _ :آن مستضعفان ، خاندان محمّد عليهم السلام هستند كه پس از تحمّل سختى ها ، خداوند ، مهدىِ آنان را مى فرستد و او ، آنان را بر سرير عزّت مى نشانَد و دشمنانشان را به ذلّت مى كشانَد .

نهج البلاغة :على عليه السلام فرمود : «دنيا ، پس از چموشى هايش [ بر ما ] ، به ما مهربان مى شود ، چونان مهربان شدن ماده شترِ بدخو با بچّه اش» و سپس اين آيه را تلاوت كرد : «و مى خواهيم بر كسانى كه در [آن] سرزمين فرو دست شده بودند ، منّت نهيم و آنان را پيشوايان گردانيم و ايشان را وارث كنيم» .

.

ص: 128

الإمام عليّ عليه السلام :المُستَضعَفونَ فِي الأَرضِ المَذكورونَ فِي الكِتابِ الَّذينَ يَجعَلُهُمُ اللّهُ أئِمَّةً : نَحنُ أهلَ البَيتِ ، يَبعَثُ اللّهُ مَهدِيَّهُم فَيُعِزُّهُم ويُذِلُّ عَدُوَّهُم . (1)

7 / 3اِنتِصارُ الصَالِحينَالكتاب« وَ لَقَدْ كَتَبْنَا فِى الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّالِحُونَ » . (2)

الحديثالإمام الباقر عليه السلام_ في تَفسيرِ قَولِهِ تَعالى : «أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّالِحُونَ» _ :هُم أصحابُ المَهدِيِّ عليه السلام في آخِرِ الزَّمانِ . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ فِي المَهدِيِّ عليه السلام _ :فيَملَؤُها عَدلاً وقِسطا كَما مُلِئَت جَورا وظُلما ، فَلا تَمنَعُ السَّماءُ شَيئا مِن قَطرِها ، ولَا الأَرضُ شَيئا مِن نَباتِها . (4)

الإمام زين العابدين عليه السلام :إذا قامَ قائِمُنا أذهَبَ اللّهُ عز و جل عَن شيعَتِنا العاهَةَ ، وجَعَلَ قُلوبَهُم كَزُبَرِ الحَديدِ ، وجَعَلَ قُوَّةَ الرَّجُلِ مِنهُم قُوَّةَ أربَعينَ رَجُلاً ، ويَكونونَ حُكّامَ الأَرضِ وسَنامَها . (5)

.


1- .بحار الأنوار : ج 51 ص 63 ح 65 نقلاً عن الأنوار المضيئة لعليّ بن عبد الحميد.
2- .الأنبياء : 105 .
3- .مجمع البيان : ج 7 ص 106 ، تفسير جوامع الجامع : ج 3 ص 31 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 332 ح22 عن محمّد بن عبد اللّه بن الحسن ، بحار الأنوار : ج 9 ص 126 .
4- .تاريخ دمشق : ج 49 ص 296 ، المعجم الكبير : ج 19 ص 33 ح 68 نحوه وكلاهما عن قرة المزني ، كنز العمّال : ج 14 ص 266 ح 38669 .
5- .الخصال : ص 541 ح 14 عن أبيفاختة ، مشكاة الأنوار: ص 151 ح 366 ، روضة الواعظين : ص 323 ، الصراط المستقيم : ج 2 ص 261 وليس فيه ذيله ، بحار الأنوار : ج 52 ص 317 ح 12 .

ص: 129

7 / 3 پيروزى شايستگان

امام على عليه السلام :آن مستضعفان زمين كه در قرآن از آنها نام برده شده و خداوند ، آنان را پيشوايان [ مردم ] قرار خواهد داد ، ما اهل بيت هستيم . خداوند ، مهدىِ آنان را مى فرستد و او ايشان را عزّت [ و قدرت ] مى بخشد و دشمنانشان را به خوارى مى افكند .

7 / 3پيروزى شايستگانقرآن«و در زبور ، پس از تورات ، نوشتيم كه : زمين را بندگان شايسته من به ارث خواهند برد» .

حديثامام باقر عليه السلام_ در تفسير آيه شريف : «زمين را بندگان شايسته من به ارث خواهند برد» _ :مقصود ، ياران مهدى عليه السلام در آخر زمان هستند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در باره مهدى عليه السلام _ :او زمين را آكنده از راستى و داد مى كند ، همان گونه كه از كژى و ستم ، آكنده شده است . [ در دوران او ]آسمان هرگز از بارش بارانش و زمين از روياندن گياهانش خوددارى نمى كند .

امام زين العابدين عليه السلام :هر گاه قائمِ ما به پا خيزد ، خداوند ، آفت را از پيروان ما برطرف مى كند و دل هاى آنان را همانند پاره هاى آهن ، [ محكم و قوى ]قرار مى دهد و توان يك مرد آنان را به اندازه چهل مرد مى گردانَد و آنها ، حاكمان زمين و بلنداى آن مى شوند .

.

ص: 130

رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في حَديثٍ نَقلاً عَن قَولِ اللّهِ سُبحانَهُ في بَيانِ أوصِيائِهِ وخُلَفائِهِ _ :وعِزَّتي وجَلالي لَاُظهِرَنَّ بِهِم ديني ، ولَاُعلِيَنَّ بِهِم كَلِمَتي ، ولَاُطَهِّرَنَّ الأَرضَ بِآخِرِهِم مِن أعدائي ، ولَاُمَلِّكَنَّهُ مَشارِقَ الأَرضِ ومَغارِبَها . . . ثُمَّ لَاُديمَنَّ مُلكَهُ ، ولَاُداوِلَنَّ الأَيّامَ بَينَ أولِيائي إلى يَومِ القِيامَةِ . (1)

الإمام الصّادق عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَلَهُ أَسْلَمَ مَن فِى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا» (2) _ :إذا قامَ القائِمُ عليه السلام لا يَبقى أرضٌ إلّا نودِيَ فيها بِشَهادَةِ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وأنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ . (3)

الإمام الكاظم عليه السلام_ في صِفَةِ المَهدِيّ عليه السلام _يورِثُهُ الأَرضَ ؛ كَما قالَ عز و جل في كِتابِهِ المُبينِ : «وَ لَقَدْ كَتَبْنَا فِى الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّالِحُونَ» (4) ، وكُلُّهُ يُنسَبُ إلَى المَهدِيِّ عليه السلام لِأَنَّهُ مِفتاحُهُ ، وبِدَعوَتِهِ امتَدَّ أمرُهُ ، وكُلُّ قائِمٍ مِن وُلدِهِ مِن بَعدِهِ مَهدِيٌّ . . . فَهُمُ الأَئِمَّةُ المَهدِيّونَ ، وَ العِبادُ الصّالِحونَ الَّذينَ ذَكَرَهُمُ اللّهُ في كِتابِهِ أنَّهُ يورِثُهُمُ الأَرضَ ، وهُوَ لا يُخلِفُ الميعادَ . (5)

.


1- .كمال الدين : ص 256 ، ح 4 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 264 ح 22 ، علل الشرائع : ج 1 ص 7 ح 1 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 878 ح 9 كلّها عن عبد السلام بن صالح الهروي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، الصراط المستقيم : ج 2 ص 125 عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 52 ص 312 ح 5 .
2- .آل عمران : 83 .
3- .تفسير العياشي : ج 1 ص 183 ح 81 عن رفاعة بن موسى .
4- .الأنبياء : 105 .
5- .شرح الأخبار : ج 3 ص 364 ح 1235 .

ص: 131

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در حديثى به نقل از خداوند سبحان ، در توصيف اوصيا و جانشينانش _ :به عزّت و جلالم سوگند كه به وسيله آنها ، دينم را پيروز مى گردانم و سخنم را بر فراز مى نشانم و زمين را به وسيله آخرينِ آنها ، از دشمنانم پاكسازى مى كنم و آنها را در خاور و باخترِ زمين ، سكونت مى دهم ... و فرمان روايى اش را دوام خواهم داد و روزگار را ميان دوستانم تا روز قيامت مى چرخانم .

امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «هر كس در آسمان ها و زمين است ، خواسته و ناخواسته ، سر در فرمان او دارد» _ :زمانى كه قائمِ ما برخيزد ، سرزمينى نيست ، مگر اين كه در آن ، شهادت به : «لا إله إلّا اللّه ، محمّدا رسولُ اللّه » بانگ زده مى شود .

امام كاظم عليه السلام_ در توصيف مهدى عليه السلام _ :[خداوند] او را وارث زمين مى گردانَد ، همان گونه كه در كتاب روشنش فرموده است : «ما پس از تورات ، در زبور نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته من به ارث مى برند» همه آن به مهدى نسبت داده مى شود ؛ زيرا او كليد آن است و با خواست او ، كار زمين ادامه مى يابد. هر قائمى از فرزندان پس از او ، مهدى است... . آنان ، امامان هدايت يافته اند و آنان ، بندگان شايسته اند كه خداوند در كتابش فرموده است كه وارثان زمين مى شوند ، و خدا خُلفِ وعده نمى كند .

.

ص: 132

7 / 4اِنتِصارُ المُتَّقينَالكتاب« وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ » . (1)

الحديثالإمام الباقر عليه السلام :دَولَتُنا آخِرُ الدُّوَلِ ، ولَن يَبقَ أهلُ بَيتٍ لَهُم دَولَةٌ إلّا مَلَكوا قَبلَنا ؛ لِئَلّا يَقولوا إذا رَأَوا سيرَتَنا : إذا مَلَكنا سِرنا مِثلَ سيرَةِ هؤُلاءِ! وهُوَ قَولُ اللّهِ عز و جل : « وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ » . (2)

عنه عليه السلام :أيُّهَا النّاسُ ، أينَ تَذهَبونَ؟! وأينَ يُرادُ بِكُم؟! بِنا هَدَى اللّهُ أوَّلَكُم ، وبِنا يَختِمُ آخِرَكُم ، فَإِن يَكُن لَكُم مُلكٌ مُعَجَّلٌ فَإنَّ لَنا مُلكا مُؤَجَّلاً ، ولَيسَ بَعدَ مُلكِنا مُلكٌ ؛ لِأَنّا أهلُ العاقِبَةِ ، يَقولُ اللّهُ عز و جل : « وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ » . (3)

مصباح الزائر_ في دُعاء النُّدبَةِ _ :وجَرَى القَضاءُ لَهُم بِما يُرجى لَهُ حُسنُ المَثوبَةِ ، وكانَتِ الأَرضُ للّهِِ يورِثُها مَن يَشاءُ مِن عِبادِهِ ، وَ العاقِبَةُ لِلمُتَّقينَ ، وَ سُبحانَ رَبِّنا إن كانَ وَعدُ رَبِّنا لَمَفعولاً ، ولَن يُخلِفَ اللّهُ وَعدَهُ وهُوَ العَزيزُ الحَكيمُ . (4)

.


1- .الأعراف : 128 ، القصص : 83 .
2- .الغيبة للطوسي : ص 472 ح 493 عن أبي صادق كيسان بن كليب ، الإرشاد : ج 2 ص 385 ، روضة الواعظين : ص 291 كلاهما عن عليّ بن عقبة عن أبيه من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 52 ص 332 ح 58 .
3- .الكافي : ج 1 ص 471 ح 5 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 189 كلاهما عن أبي بكر الحضرمي ، بحار الأنوار : ج 46 ص 264 ح 63 .
4- .مصباح الزائر : ص 449 ، المزار الكبير : ص 578 ح 2 بزيادة «الصالحين» بعد «عباده» وكلاهما عن محمّد بن الحسين بن سفيان البزوفري ، الإقبال : ج 1 ص 508 ، بحار الأنوار : ج 102 ص 106 .

ص: 133

7 / 4 پيروزى پرهيزگاران

7 / 4پيروزى پرهيزگارانقرآن«و فرجام ، از آنِ پرهيزگاران است» .

حديثامام باقر عليه السلام :دولت ما ، واپسينِ دولت هاست و هيچ خاندانى نمى ماند ، مگر آن كه پيش از ما حكومت مى كنند ، تا اين كه وقتى شيوه ما را ديدند ، نگويند : ما هم اگر به حكومت مى رسيديم ، مانند اينان رفتار مى كرديم . اين است معناى سخن خداى عز و جل كه : «و فرجام ، از آنِ پرهيزگاران است» .

امام باقر عليه السلام :اى مردم! به كجا مى رويد؟! به كجا مى كشانندتان؟! خداوند ، به واسطه ما ، پيشينيانِ شما را هدايت كرد و آخرِ شما را هم به ما ختم مى كند . اگر شما را دولتى زودرس است ؛ امّا دولت آينده ، از آنِ ما خواهد بود و بعد از حكومت ما ، ديگر هيچ حكومتى نيست؛ زيرا ماييم اهل فرجام . خداوند عز و جل مى فرمايد : «و فرجام ، از آنِ پرهيزگاران است» .

مصباح الزائر_ در دعاى ندبه _ :قضاى الهى براى آنان به گونه اى جارى گشت كه پاداش نيكو اميد مى رود . و زمين ، از آنِ خداست و آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد ، ميراث مى دهد . و فرجام ، از آنِ پرهيزگاران است. پاك است پروردگار ما . وعده پروردگارمان ، بى گمان ، تحقّق يافتنى است ، و خدا هرگز خُلف وعده نمى كند و او عزّتمند و حكيم است .

.

ص: 134

7 / 5اِنتِصارُ الإِسلامِالكتاب« هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ » . (1)

الحديثالإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ تَعالى : «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ » _ :يَكونُ أن لا يَبقى أحَدٌ إلّا أقَرَّ بِمُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله . (2)

الإمام الصادق عليه السلام_ أيضا _ :وَاللّهِ ما نَزَلَ تَأويلُها بَعدُ ، ولا يَنزِلُ تَأويلُها حَتّى يَخرُجَ القائِمُ عليه السلام . (3)

عنه عليه السلام_ أيضا _ :إذا خَرَجَ القائِمُ عليه السلام لَم يَبقَ كافِرٌ بِاللّهِ العَظيمِ ولا مُشرِكٌ بِالإِمامِ إلّا كَرِهَ خُروجَهُ . (4)

عنه عليه السلام_ في ذِكرِ القائِمِ عليه السلام _ :يَغيبُ غَيبَةً يَرتابُ فيهَا المُبطِلونَ ، ثُمَّ يُظهِرُهُ اللّهُ عز و جل ، فَيَفتَحُ اللّهُ عَلى يَدِهِ مَشارِقَ الأَرضِ ومَغارِبَها ، ويَنزِلُ روحُ اللّهِعيسَى بنُ مَريَمَ عليه السلام فَيُصَلّي خَلفَهُ ، وتُشرِقُ الأَرضُ بِنورِ رَبِّها ، ولا تَبقى فِي الأَرضِ بُقعَةٌ عُبِدَ فيها غَيرُ اللّهِ عز و جل إلّا عُبِدَ اللّهُ فيها ، ويَكونُ الدّينُ كُلُّهُ للّهِِ ولَو كَرِهَ المُشرِكونَ . (5)

.


1- .التوبة : 33 ، الصفّ : 9 .
2- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 87 ح 50 عن أبي المقدام ، بحار الأنوار : ج 52 ص 346 ح 93 .
3- .كمال الدين : ص 670 ح 16 عن أبيبصير، العُدد القويّة: ص 69 ح 104، بحار الأنوار: ج 52 ص 324 ح 36 .
4- .كمال الدين : ص 670 ح 16 عن أبي بصير ، العُدد القويّة : ص 69 ح 104 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 87 ح 52 عن سماعة نحوه، بحار الأنوار : ج 52 ص 324 ح 36.
5- .كمال الدين : ص 345 ح 31 عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 51 ص 146 ح 14 .

ص: 135

7 / 5 پيروزى اسلام

7 / 5پيروزى اسلامقرآن«او كسى است كه پيامبرش را با هدايت و دينِ حق فرستاد تا آن را بر هر چه دين است ، پيروز گردانَد ، هر چند مشركان خوش نداشته باشند» .

حديثامام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «تا آن را بر هر چه دين است ، پيروز گردانَد ، هر چند مشركان خوش نداشته باشند» _ :به طورى كه هيچ كس باقى نمى مانَد ، مگر آن كه به نبوّت محمّد صلى الله عليه و آله اقرار مى كند .

امام صادق عليه السلام_ نيز در باره همين آيه _ :به خدا سوگند كه تأويل آن ، هنوز تحقّق نيافته است و تحقّق هم نمى يابد تا آن گاه كه قائم عليه السلام ظهور كند .

امام صادق عليه السلام_ نيز در باره همين آيه _ :زمانى كه قائم عليه السلام ظهور كند ، هيچ كافرِ به خداى بزرگ و هيچ مشركِ به امام باقى نمى مانَد ، مگر آن كه ظهور او را ناخوش مى دارد .

امام صادق عليه السلام_ در يادكرد از قائم عليه السلام _ :چنان غيبتى مى كند كه باطل گرايان ، در باره آن به ترديد مى افتند . آن گاه ، خداوند عز و جل قائم عليه السلام را آشكار مى سازد ، و خدا مشرق ها و مغرب هاى زمين را به دست او فتح مى كند ، و روح خدا ، عيسى بن مريم عليه السلام ، فرود مى آيد و پشتِ سر او نماز مى گزارد ، و زمين به نور پروردگارش روشن مى شود و در روى زمين ، هيچ نقطه اى كه غير خداى عز و جل در آن عبادت شده باشد ، باقى نمى مانَد ، مگر اين كه در آن ، خدا عبادت مى شود و همه دين ، از آنِ خدا مى شود ، هر چند مشركان ، ناخوش داشته باشند .

.

ص: 136

عنه عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «وَلَهُ أَسْلَمَ مَن فِى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا» (1) _ :إذا قامَ القائِمُ عليه السلام لا يَبقى أرضٌ إلّا نودِيَ فيها بِشَهادَةِ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وأنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ . (2)

7 / 6حَياةُ الأَرضِ بِالعَدلِالكتاب« اعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ يُحْىِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْايَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ » . (3)

الحديثالإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «اعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ يُحْىِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا» _ :يُحييهَا اللّهُ عز و جل بِالقائِمِ عليه السلام بَعدَ مَوتِها ؛ [يَعني] (4) بِمَوتِها : كُفرَ أهلِها ، وَالكافِرُ مَيِّتٌ . (5)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَو لَم يَبقَ مِنَ الدَّهرِ إلّا يَومٌ لَبَعَثَ اللّهُ رَجُلاً مِن أهلِ بَيتي ، يَملَؤُها عَدلاً كَما مُلِئَت جَورا . (6)

مسند ابن حنبل عن أبي سعيد الخُدريّ :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لا تَقومُ السّاعَةُ حَتّى تَمتَلِئَ الأَرضُ ظُلما وعُدوانا . قالَ : ثُمَّ يَخرُجُ رَجُلٌ مِن عِترَتي _ أو مِن أهلِ بَيتي _ يَملَؤُها قِسطا وعَدلاً كَما مُلِئَت ظُلما وعُدوانا . (7)

.


1- .آل عمران : 83 .
2- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 183 ح 81 عن رفاعة بن موسى و ج 2 ص 60 ح 49 عن عبد الأعلى الجبلي عن الإمام الباقر عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 52 ص 340 ح 89 .
3- .الحديد : 17 .
4- .ما بين المعقوفين أثبتناه من بحار الأنوار.
5- .كمال الدين : ص 668 ح 13 عن سلام بن المستنير ، العُدد القويّة : ص 69 ح 103 ، بحار الأنوار : ج 51 ص 54 ح 37 .
6- .سنن أبي داود : ج 4 ص 107 ح 4283 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 679 ح 194 ، مسند ابن حنبل : ج1 ص 213 ح 773 و فيه «الدنيا ... منّا» بدل «الدهر ... من أهل بيتي» وكلّها عن أبي الطفيل عن الإمام عليّ عليه السلام ، كنز العمّال : ج 14 ص 267 ح 38675 ؛ العمدة : ص 433 ح 908 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وفيه «الدنيا» بدل «الدهر» ، الطرائف : ص 176 ح 274 نحوه ، بحار الأنوار : ج 36 ص 368 .
7- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص 73 ح 11313 ، صحيح ابن حبّان : ج 15 ص 236 ح 6823 ، مسند أبي يعلى : ج 1 ص 463 ح 983 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 600 ح 8669 و ليس فيه «رجل من عترتي» ، كنز العمّال : ج 14 ص 271 ح 38691 ؛ دلائل الإمامة : ص 467 ح 453.

ص: 137

7 / 6 زنده شدنِ زمين با عدالت

امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند عز و جل : «و هر كه در آسمان ها و زمين است ، خواه ناخواه ، تسليم او مى شود» _ :هر گاه قائم عليه السلام ظهور كند ، هيچ سرزمينى باقى نمى ماند ، مگر اين كه در آن ، به شهادت «لا إله إلّا اللّه . محمّدا رسولُ اللّه » بانگ سر داده مى شود .

7 / 6زنده شدنِ زمين با عدالتقرآن«بدانيد كه خدا ، زمين را پس از مردنش زنده مى گردانَد. ما آيات را براى شما بيان كرديم ، باشد كه خِرَد ورزيد» .

حديثامام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند عز و جل : «بدانيد كه خدا ، زمين را پس از مردنش زنده مى گردانَد» _ :خداوند عز و جل آن را پس از مردنش به وسيله قائم عليه السلام زنده مى گردانَد . [ مقصود از ] مرگ زمين ، كُفر اهل آن است . كافر ، در حقيقت ، مُرده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اگر از روزگار ، جز يك روز باقى نمانده باشد ، خداوند [ در همان يك روز ]مردى از خاندان مرا بر مى انگيزد و او ، دنيا را پُر از عدل و داد مى كند ، همچنان كه پُر از ستم و بيداد شده است .

مسند ابن حنبل_ به نقل از ابو سعيد خُدرى _ :پيامبر خدا فرمود : «قيامت ، بر پا نمى شود تا آن گاه كه زمين ، آكنده از ستم و تجاوز شود». آن گاه فرمود : «سپس مردى از عترت من ( / از اهل بيت من) قيام مى كند و آن را همچنان كه از ستم و تجاوز آكنده شده ، از عدل و داد مى آكَنَد» .

.

ص: 138

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَتُملَأَنَّ الأَرضُ ظُلما وعُدوانا ، ثُمَّ لَيَخرُجَنَّ رَجُلٌ مِن أهلِ بَيتي حَتّى يَملَأَها قِسطا وعَدلاً كَما مُلِئَت جَورا وعُدوانا . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :ما يَكونُ هذَا الأَمرُ حَتّى لا يَبقى صِنفٌ مِنَ النّاسِ إلّا وقَد وُلّوا عَلَى النّاسِ ؛ حَتّى لا يَقولَ قائِلٌ : إنّا لَو وُلّينا لَعَدَلنا . ثُمَّ يَقومُ القائِمُ بِالحَقِّ وَالعَدلِ . (2)

الفتن عن جعفر بن سَيّارٍ الشّاميّ :يَبلُغُ مِن رَدِّ المَهدِيِّ المَظالِمَ حَتّى لَو كانَ تَحتَ ضِرسِ إنسانٍ شَيءٌ اِنتَزَعَهُ حَتّى يَرُدَّهُ . (3)

راجع : ص 140 ح 158 .

7 / 7دَولَةُ أهلِ البَيتِ عليهم السّلامالإمام عليّ عليه السلام :إذا قامَ قائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ ، جَمَعَ اللّهُ لَهُ أهلَ المَشرِقِ وأهلَ المَغرِبِ . (4)

الغَيبة للطوسي عن عبد اللّه بن عمرو بن العاص:قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله في حَديثٍ طَويلٍ : فَعِندَ ذلِكَ خُروجُ المَهدِيِّ؛ وهُوَ رَجُلٌ مِن وُلدِ هذا _ وأشارَ بِيَدِهِ إلى عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام _ بِهِ يَمحَقُ اللّهُ الكَذِبَ ، ويُذهِبُ الزَّمانَ الكَلِبَ (5) ، وبِهِ يُخرِجُ ذُلَّ الرِّقِّ مِن أعناقِكُم . (6)

.


1- .كشف الغمّة : ج 3 ص 261 عن أبي سعيد الخدريّ ، بحار الأنوار : ج 51 ص 82 ح 22 ؛ كنز العمّال : ج 14 ص 266 ح 38670 نقلاً عن الحارث عن أبي سعيد.
2- .الغيبة للنعماني : ص 274 ح 53 عن هشام بن سالم، بحار الأنوار : ج 52 ص 244 ح 119.
3- .الفتن : ج 1 ص 355 ح 1024 .
4- .تاريخ دمشق : ج 1 ص 297 عن أبي الطفيل.
5- .كَلِبَ الدَّهرُ على أهله : إذا ألحّ عليهم واشتدّ (النهاية : ج 4 ص 195 «كلب»).
6- .الغيبة للطوسي : ص 185 ح 144 ، بحار الأنوار : ج 51 ص 75 ح 29 .

ص: 139

7 / 7 تحقّق دولت اهل بيت عليهم السلام

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر آينه ، زمين از ستم و تجاوز ، آكنده خواهد شد . آن گاه ، مردى از اهل بيتِ من قيام مى كند تا آن را همچنان كه از ستم و تجاوز آكنده شده ، از عدل و داد بياكَنَد .

امام صادق عليه السلام :اين كار (قيام قائم عليه السلام و تشكيل دولت حق) تحقّق نخواهد يافت ، تا آن كه هيچ گروهى از مردمان نمانَد ، مگر اين كه بر مردم ، حكومت يابد ، تا كسى نگويد : ما هم اگر به حكومت مى رسيديم ، عدالت پيشه مى كرديم. سپس قائم عليه السلام ظهور مى كند و حق و عدالت را بر پا مى دارد .

الفِتَن_ به نقل از جعفر بن سيّار شامى _ :مهدى عليه السلام ، همه مَظالم (حقوق به ستم از دست رفته مردم) را به صاحبانشان بر مى گردانَد ، تا جايى كه اگر در زيرِ دندان كسى چيزى [ از مظالم ] باشد ، آن را بيرون مى كشد تا به صاحبش برگرداند .

ر . ك : ص 141 ح 158 .

7 / 7تحقّق دولت اهل بيت عليهم السّلامامام على عليه السلام :زمانى كه قائم آل محمّد صلى الله عليه و آله ظهور كند ، خداوند ، مردم شرق و غرب عالم را در زير لواىِ او گِرد مى آورد .

الغيبة ، طوسى_ به نقل از عبد اللّه بن عمرو بن عاص _ :پيامبر خدا در حديثى طولانى فرمود : «در اين هنگام است كه مهدى ظهور مى كند . او مردى از نسل اين است (با دستش به على بن ابى طالب عليه السلام اشاره نمود) . خداوند به وسيله او دروغ را از ميان بر مى دارد و روزگار سختى را برطرف مى سازد و به وسيله او يوغ ذلّتبار بردگى را از گردن هاى شما در مى آورد» .

.

ص: 140

الإمام عليّ عليه السلام :بِنا يَفتَحُ اللّهُ وبِنا يَختِمُ اللّهُ ، وبِنا يَمحو ما يَشاءُ وبِنا يُثبِتُ ، وبِنا يَدفَعُ اللّهُ الزَّمانَ الكَلِبَ . (1)

الإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ عز و جل : « الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فِى الْأَرْضِ أَقَامُواْ الصَّلَاةَ وَ ءَاتَوُاْ الزَّكَاةَ» (2) _ :هذِهِ الآيَةُ لِالِ مُحَمَّدٍ عليهم السلام إلى آخِرِ الآيَةِ ، وَالمَهدِيُّ وأصحابُهُ يُمَلِّكُهُمُ اللّهُ مَشارِقَ الأَرضِ ومَغارِبهَا ، ويُظهِرُ الدّينَ ، ويُميتُ اللّهُ بِهِ وأصحابِهِ البِدَعَ [ وَ] (3) الباطِلَ ، كَما أماتَ السَّفَهُ الحَقَّ ؛ حَتّى لا يُرى أثَرٌ لِلظُّلمِ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : « وَتِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ » (5) _ :ما زالَ مُذ خَلَقَ اللّهُ آدَمَ دَولَةٌ للّهِِ ودَولَةٌ لِاءِبليسَ ، فَأَينَ دَولَةُ اللّهِ؟ أما هُوَ إلّا قائِمٌ واحِدٌ . (6)

عنه عليه السلام :إنَّ لَنا أيّاما ودَولَةً ، يَأتي بِهَا اللّهُ إذا شاءَ . (7)

عنه عليه السلام : لِكُلِّ اُناسٍ دَولَةٌ يَرقُبونَهاودَولَتُنا في آخِرِ الدَّهرِ تَظهَرُ . (8)

.


1- .الخصال : ص 626 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، تحف العقول : ص 115 وليس فيه «وبنا يثبت» ، بحار الأنوار : ج 52 ص 316 ح 11 .
2- .الحجّ : 41 .
3- .ما بين المعقوفين إضافة يقتضيها السياق ، والظاهر سقوطها سهوا من النسّاخ.
4- .تفسير القمّي : ج 2 ص 87 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 343 ح 25 كلاهما عن أبي الجارود ، بحار الأنوار : ج 24 ص 165 ح 9 .
5- .آل عمران : 140 .
6- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 199 ح 145 عن زرارة ، بحار الأنوار : ج 51 ص 54 ح 38 .
7- .الأمالي للمفيد : ص 28 ح 9 عن محمّد بن نوفل بن عائذ الصيرفي ، بحار الأنوار : ج 47 ص 402 ح 4 .
8- .الأمالي للصدوق : ص 578 ح 791 ، روضة الواعظين : ص 234 و ص 293 بزيادة : «روي أنّ الصادق عليه السلام كثيرا ما يقول :» في صدرهما ، بحار الأنوار : ج 51 ص 143 ح 3 .

ص: 141

امام على عليه السلام :خداوند ، با ما آغاز مى كند و با ما پايان مى بخشد و به وسيله ما ، آنچه را كه بخواهد ، محو و يا ثبت مى كند و خداوند به وسيله ما ، سختىِ روزگار را دور مى گردانَد .

امام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند عز و جل : «آنان كه اگر در زمينْ قدرتشان دهيم ، نماز را بر پا مى دارند و زكات مى پردازند» _ :اين آيه تا به آخر ، در حقّ خاندان محمّد صلى الله عليه و آله است . خداوند ، مهدى عليه السلام و ياران او را بر شرق و غرب زمين ، حاكميّت مى بخشد و دين را آشكار مى گردانَد و خدا به واسطه او ويارانش ، بدعت ها و باطل را مى ميرانَد ، همان گونه كه نابخردى ، حق را ميرانْد ، تا آن جا كه ديگر نشانى از ستم ، ديده نمى شود .

امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند عز و جل : «و اين روزها را ميان مردم ، دست به دست مى كنيم» _ :از زمانى كه خداوند ، آدم عليه السلام را آفريد ، همواره خدا را دولتى بوده است و ابليس را نيز دولتى . پس دولت خدا كجاست؟ بدانيد كه يك قائم ، بيش نيست .

امام صادق عليه السلام :ما را دوران و دولتى است كه خداوند ، هر گاه بخواهد ، آن را مى آورد .

امام صادق عليه السلام :هر مردمى را دولتى است كه انتظارش را مى كشند و دولت ما در پايان روزگار ، پديدار مى شود .

.

ص: 142

. .

ص: 143

11 . زمين

اشاره

11 . زميندرآمدفصل يكم : آفرينش زمينفصل دوم : ويژگى هاى زمينفصل سوم : آماده سازى زمين براى زندگىفصل چهارم : گوناگون

.

ص: 144

. .

ص: 145

درآمد

ارض ، در لغت

درآمدارض ، در لغتدر لغت ، «أرض» به هر چيزى كه در پايين قرار دارد (در مقابل «سماء») ، اطلاق مى گردد . ابن فارس مى گويد : الهَمزَةُ وَ الرّاءُ وَ الضّادّ ثَلاثَةُ اُصول : أصلٌ يَتَفَرَّعُ وَ تَكثُرُ مَسائِلُهُ ، وَ أصلانِ لا يَنقاسانِ ، بَل كُلُّ واحِدٍ مَوضوعٌ حَيثُ وَضَعَتهُ العَرَبُ... وَ أمَّا الأَصلُ الأَوَّلُ ، فَكُلُّ شَيءٍ يَسفلُ وَ يقابِلُ السَّماءَ . (1) همزه و راء و ضاد ، سه ريشه معنايى دارد : يك ريشه ، فروع و مسائل بسيار دارد ، و دو ريشه ديگر ، با هم قياس نمى شوند ؛ بلكه هر يك وضعى جداگانه دارند كه به وسيله عرب ، وضع شده اند... ؛ امّا ريشه اوّل ، عبارت از هر چيزى است كه در پايين قرار دارد و در مقابل سماء (بالا) است . ديگر لغت شناسان نيز واژه «أرض» را چنين تفسير كرده اند . (2) بنا بر اين ، كره خاكى اى كه ما بر آن زندگى مى كنيم و موضوع اين بخش است ، يكى از مصاديق معناى لغوى «أرض» است و بدان جهت ، «أرض» ناميده مى شود كه نسبت به

.


1- .معجم مقاييس اللغة : ج 1 ص 79 مادّه «أرض» .
2- .ر. ك : الصحاح : ج 3 ص 1064 ، المفردات : ص 73 ، التحقيق فى مفردات القرآن : ج 1 ص 69 مادّه «أرض» .

ص: 146

ارض ، در قرآن و حديث
اشاره

آسمان ، پايين محسوب مى شود .

ارض ، در قرآن و حديثدر قرآن كريم ، كلمه «أرض» ، 461 بار به كار رفته است . (1) اين كلمه در قرآن ، به معناى : كُره زمين (مانند : « وَ الْأَرْضَ مَدَدْنَاهَا وَأَلْقَيْنَا فِيهَا رَوَاسِىَ ؛ (2) و زمين را گسترانديم و در آن ، كوه هاى استوار افكنديم» ) ، قطعه محدودى از زمين (مانند : « يَاقَوْمِ ادْخُلُواْ الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِى كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ ؛ (3) اى قوم من! به سرزمين مقدّسى كه خدا براى شما نوشت ، وارد شويد » ) ، عالم مادّه و در مقابل عالم معنا (مانند : « يُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَآءِ إِلَى الْأَرْضِ ؛ (4) كار را از آسمان تا زمين ، تدبير مى كند ) و ... آمده است . امّا آنچه در اين بخش بررسى مى گردد ، معناى نخست آن ، يعنى كره خاكى است كه بشر بر آن زندگى مى كند . از منظر قرآن و احاديث اسلامى ، زمين ، يكى از نشانه هاى روشن خداشناسى است كه خداوند متعال به آن ، سوگند ياد كرده است : « وَالْأَرْضِ وَ مَا طَحَاهَا . (5) و سوگند به زمين و آن كس كه آن را گسترد» . قرآن كريم بيش از هشتاد بار ، آفرينش زمين و نظم و تدبير حاكم بر آن را مورد توجّه قرار داده و پيروان خود را به «زمين شناسى» به عنوان يكى از راه هاى

.


1- .از اين تعداد ، 451 بار «أرض» ، دو بار «أرضا» ، و هشت بار ، اضافه به ضمير («أرضكم» سه بار ، «أرضنا» سه بار ، «أرضهم» يك بار و «أرضى» يك بار) آمده است .
2- .حجر : آيه 19 ، ق : آيه 7 .
3- .مائده : آيه 21 .
4- .سجده : آيه 5 .
5- .شمس : آيه 6 . نيز ، ر . ك : طارق : آيه 12 .

ص: 147

1 . معلّق بودن زمين در فضا
اشاره

خداشناسى و اثبات توحيد ، دعوت مى كند . قرآن و احاديث اسلامى در تبيين شگفتى هاى زمين و نشانه بودنِ آن بر قدرت و حكمت آفريدگار جهان ، نكات مهمّى را مطرح كرده اند كه اينك توضيح كوتاهى در باره چهار مورد از آنها ارائه مى گردد :

1 . معلّق بودن زمين در فضانخستين نكته اى كه در مطالعه زمينْ قابل توجّه است ، رها بودن آن در فضا و كنترل آن به وسيله قوّه جاذبه است . قرآن ، اين پديده اعجاب انگيز را يكى از نشانه هاى توانايى و تدبير آفريدگار حكيم جهان مى داند : « وَ مِنْ ءَايَاتِهِ أَن تَقُومَ السَّمَآءُ وَ الْأَرْضُ بِأَمْرِهِ . (1) و از نشانه هاى او ، اين است كه آسمان و زمين ، به فرمان او مى ايستند» . اين آيه به روشنى دلالت دارد كه كُرات آسمانى و زمين ، بدون ستون و بدون پيوند مادّى (محسوس) و تنها به فرمان خداوند متعال ، در فضا استوارند . (2) در آيه اى ديگر ، تأكيد شده كه تنها خداوند است كه آسمان ها و زمين را نگهبانى مى كند و مانع از سقوط آنها مى شود : « إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ أَن تَزُولَا . (3) خداوند ، آسمان ها و زمين را نگه مى دارد تا نيفتند» . احاديث اسلامى نيز با الهام از اين آيات ، موضوع معلّق بودن زمين در فضا را با

.


1- .روم : آيه 25 .
2- .ر . ك : التبيان فى تفسير القرآن : ج 8 ص 243 .
3- .فاطر : آيه 41 .

ص: 148

تعابيرى مانند : «بسط الأرض على الهواء بغير أركان ؛ (1) زمين را در فضا بى هيچ ستونى گسترانيد» ، «أقامها بغير قوائم و رفعها بغير دعائم ؛ (2) آن را بدون پايه برپا داشت و بدون ستون بر افراشت» ، «أقام الأرض بغير سند ؛ (3) زمين را بى هيچ تكيه گاهى برپا داشت» و «استقرّت الأرضونَ بأوتادها فوق الماء ؛ (4) زمين ها با ميخ هايشان بر روى آب قرار گرفتند» به روشنى ، بيان كرده اند . نكته مهم و قابل توجّه ، چگونگى اجراى امر الهى در استوار ماندن كرات آسمانى و زمين در فضا و باقى ماندن آنها در مدار خويش است كه در دو آيه ديگر توضيح داده شده است : « اللَّهُ الَّذِى رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا . (5) خدا كسى است كه آسمان ها را بدون ستون هايى كه آنها را ببينيد ، بر افراشت» . « خَلَقَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا . (6) آسمان ها را بدون ستون هايى كه آنها را ببينيد ، آفريد» . اين دو آيه ، چگونگى «فرمان» و «نگه داشتن» خداوند را _ كه در آيات قبلى آمده بود _ اين گونه توضيح مى دهند كه جلوگيرى از سقوط آسمان ها و زمين ، به فرمان خدا و به وسيله پايه هايى نامرئى است كه در دانش امروز ، «قوّه جاذبه» ناميده مى شود . از اين رو ، وقتى يكى از اصحاب امام رضا عليه السلام به نام حسين بن خالد از ايشان در باره سخن خداوند متعال : «وَ السَّمَآءِ ذَاتِ الْحُبُكِ ؛ (7) سوگند به آسمان مشبّك»

.


1- .ر . ك : ص 190 ح 18 .
2- .ر . ك : ص 190 ح 19 .
3- .ر . ك : ص 192 ح 21 .
4- .ر . ك : ص 190 ح 17 .
5- .رعد : آيه 2 .
6- .لقمان : آيه 10 .
7- .ذاريات : آيه 7 .

ص: 149

ارزيابى رواياتى كه تكيه گاه زمين را شاخ گاو يا شانه ماهى مى دانند

مى پرسد ، امام عليه السلام انگشتانش را به هم قلّاب مى كند و مى فرمايد : هِىَ مَحبوكَةٌ إلَى الأَرضِ . آسمان [ بدين گونه ] به زمين ، تنيده شده است . حسين بن خالد مجدّدا سؤال مى كند كه : چگونه به زمين تنيده شده است ، در صورتى كه خداوند مى فرمايد : «رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ؛ آسمان ها را بدون ستون هايى كه آنها را ببينيد ، بر افراشت» ؟ امام عليه السلام در پاسخ مى فرمايد : سُبحانَ اللّهِ ! ألَيسَ اللّهُ يَقولُ : «بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا» . سبحان اللّه ! مگر خدا نمى فرمايد : «بدون ستون هايى كه آنها را ببينيد» ؟! حسين پاسخ مى دهد : آرى . امام عليه السلام مى فرمايد : ثَمَّ عَمَدٌ وَ لكِن لا تَرَونَها . (1) آن جا ستون هايى وجود دارد ؛ امّا شما آنها را نمى بينيد .

ارزيابى رواياتى كه تكيه گاه زمين را شاخ گاو يا شانه ماهى مى دانندبر خلاف متونى كه بدانها اشارت رفت ، در مصادر حديثىِ شيعه (2) و اهل سنّت (3) رواياتى ديده مى شوند كه تكيه گاه زمين را شاخ گاو يا شانه ماهى مى دانند . در ارزيابى اجمالى اين روايات ، چند نكته قابل توجّه است : يك . سند اين روايات ، به استثناى دو روايت، (4) معتبر نيست ؛ بلكه شمارى از آنها

.


1- .ر . ك : تفسير القمّى : ج 2 ص 328 .
2- .ر . ك : بحار الأنوار : ج 60 ص 78 _ 95 ح 1 _ 3 و 10 و 30 .
3- .ر . ك : الدرّ المنثور : ج 8 ص 210 _ 212 .
4- .الكافى : ج 8 ص 89 ح 55 و ص 152 ح 143 .

ص: 150

فاقد سندند . دو . متن آنها مضطرب است . يكى مى گويد : الأَرضُ عَلَى الحوتِ ، وَ الحوتُ عَلَى الماءُ ، وَ الماءُ عَلَى الصَّخرَةِ ، وَ الصَّخرَةُ عَلى قَرنِ ثَورٍ أملَس ، وَ الثَّورُ عَلَى الثَّرى . (1) زمين بر پشت ماهى قرار دارد و ماهى بر روى آب ، و آب بر روى تخته سنگ ، و تخته سنگ بر روى شاخ صاف و برّاق يك گاو نر ، و گاو بر روى خاك . روايتى ديگر مى گويد : الأَرضُ عَلَى الحوتِ ، وَ الحوتُ عَلَى الماءِ ، وَ الماءُ عَلَى الثَّرى . (2) زمين بر پشت ماهى است ، و ماهى بر روى آب ، و آب بر روى خاك . روايتى ديگر مى گويد : وَضَعَ الأَرضَ عَلَى الحوتِ ، وَ الحوتُ فِي الماءِ ، وَ الماءُ فى صَخرَةٍ مُجَوَّفَةٍ ، وَ الصَّخرَةُ عَلى عاتِقِ مَلَكٍ ، وَ المَلَكُ عَلَى الثَّرى ، وَ الثَّرى عَلَى الرّيحِ العَقيمِ ، وَ الرّيحُ عَلَى الهَواءِ ، وَ الهَواءُ تُمسِكُهُ القُدرَةُ ... . (3) زمين را بر پشت ماهى قرار داد ، و ماهى در آب است ، و آب در تخته سنگى ميان تهى است ، و تخته سنگ بر شانه فرشته اى ، و فرشته بر روى خاك ، و خاك بر روى باد سترون ، و باد بر هواست و هوا را قدرت ، نگه مى دارد... . 4روايتى ديگر مى گويد : وَ السَّبعُ [ أىِ الأَرَضونَ السَّبعُ] وَ مَن فيهِنَّ وَ مَن عَلَيهِنَّ عَلى ظَهرِ الدّيكِ كَحَلقَةٍ فى فَلاةٍ قِىٍّ ، وَ الدّيكُ لَهُ جنَاحانِ ؛ جَناحٌ بِالمَشرِقِ وَ جَناحٌ بِالمَغرِبِ ، وَ رِجلاهُ فِى

.


1- .بحار الأنوار : ج 60 ص 79 ح 3 .
2- .بحار الانوار : ج 60 ص 78 ح 2 .
3- .بحار الأنوار : ج 60 ص 78 ح 1 .

ص: 151

التُّخومِ... . (1) زمين هاى هفتگانه و آنچه در درون آنها و بر روى آنهاست ، بر پشت خروس است ، همانند حلقه اى در بيابانى خشك و خالى ، و خروس داراى دو بال است : يك بال او ، در مشرق است و بال ديگرش در مغرب ، و دو پايش در مرزها[ ى زمين ] ... . نيز در نقلى از كعب آمده است : الأَرَضونَ السَّبعُ عَلى صَخرَةٍ ، وَ الصَّخرَةُ في كَفِّ مَلَكٍ ، وَ المَلَكُ عَلَى جَناحِ الحوتِ ، وَ الحوتُ فِي الماءِ ، وَ الماءُ عَلَى الرّيحِ ، وَ الريّحُ عَلَى الهَواءِ ، ريحٌ عَقيمٌ لا تُلقِحُ ، وَ إنَّ قُرونَها مُعَلَّقَةٌ بِالعَرشِ . (2) زمين هاى هفتگانه بر روى صخره اى قرار دارند ، و صخره در كف فرشته اى است ، و فرشته بر روى بال ماهى است ، و ماهى در درياست ، و آب بر روى باد است ، و باد بر روى هواست ؛ بادى است سترون كه بارور نمى سازد ، و شاخ هاى آن [ ماهى ، ]به عرش آويخته است . و ... . (3) سه . آنچه از ظاهر اين روايات فهميده مى شود ، خلاف عقل ، علم و نيز قرآن و احاديثى است كه به روشنى دلالت دارند كه زمين ، تكيه گاهى قابل رؤيت ندارد و به امر خداوند متعال در فضا معلّق است . همچنين مخالف آيات و احاديثى است كه به كُروى بودن زمين ، اشاره دارند . (4) از اين رو ، مفهوم ظاهرى اين احاديث ، فاقد

.


1- .بحار الأنوار : ج 60 ص 83 ح 10 .
2- .الدرّ المنثور : ج 8 ص 211 . براى ديدن امثال اين روايات ، ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص210_212 .
3- .در اين باره ، نيز ، ر . ك : حديث پژوهى ، مهدى مهريزى : ج 3 ص 95 _ 111 .
4- .مانند آيه 40 از سوره معارج : «فَلَا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَ الْمَغَارِبِ ؛ سوگند به پروردگار خاوران و باختران » ؛ زيرا كروى بودن زمين ، مستلزم آن است كه در هر موقعى ، هر نقطه از زمين ، براى گروهى مشرق و براى گروهى ديگر ، مغرب باشد .

ص: 152

ارزش علمى و اسلامى است . چهار . با عنايت به آنچه گذشت ، پژوهشگران در مواجهه با روايات مذكور ، بدين سان اظهار نظرهاى متفاوتى كرده اند : الف . همه اين روايات ، ساختگى هستند و ريشه در اساطير يونانى دارند . (1) ب . آنچه در اين روايات به عنوان تكيه گاه زمين معرّفى شده است ، رمز و اشاره است و معناى ظاهرى آنها مراد نيست . (2) ج . منظور از آنچه تكيه گاه زمين معرّفى شده ، فرشتگانى هستند كه تدبير جهان ، به عهده آنهاست . (3) د . اسم هاى مذكور (مانند : ماهى ، گاو نر ، خروس) ، اشاره به صُوَر مثالى (4) يا ربّ النوع هايى است كه فلاسفه به آنها معتقد بوده اند . (5) ه . در روايات مورد اشاره ، مضاف ، در تقدير است و مقصود ، آن است كه زمين به شكل شاخ گاو و يا به شكل ماهى ، آفريده شده است . (6) و . روايتى است كه : كشاورز سال خورده اى كه داراى دو گاو شخم زن بود ، به خدمت امام صادق عليه السلام رسيد و اظهار داشت : اكنون كه عمرم به پايان رسيده است ،

.


1- .زمين و آسمان و ستارگان از نظر قرآن : ص 123 ، سلسلة الأحاديث الضعيفة : ج 1 ص 462 ح 294 ، الصحيح من السيرة : ج 1 ص 264 ، تفسير القرطبى : ج 11 ص 169 .
2- .الوافى : ج 3 ص 122 (چاپ سنگى ، كتاب الروضة : ابواب المخلوقات) .
3- .شرح توحيد الصدوق ، قاضى سعيد قمى : ج 3 ص 566 .
4- .شرح اُصول الكافى (شرح ملّا صالح مازندرانى با حاشيه علّامه ميرزا ابوالحسن شَعرانى) : ج 12 ص 169 .
5- .شرح توحيد الصدوق ، قاضى سعيد قمى : ج 3 ص 567 .
6- .الإسلام و الهيئة ، سيّد هبة الدين شهرستانى : ص 188_189 . نويسنده معتقد است كه بدين سان ، وى كليد حلّ مشكل را به دست آورده است و توضيحات فراوانى در اين باره داده است .

ص: 153

2 . آرامش زمين

چه طور است كه آخرين سرمايه معيشت خود ، يعنى اين يك جفت گاو را به فروش برسانم و با پول آن ، به گوشه اى بروم و با معيشتى اندك ، به عبادت خدا بپردازم؟ امام عليه السلام در پاسخ فرمود : لا تَفعَل ، فَإِنَّ الأَرضَ عَلى قَرنَىِ الثَّورِ . (1) اين كار را مكن؛ زيرا زمين بر دو شاخ گاو قرار دارد . مقصود ، اين است كه بهره بردارى از زمين هاى زراعتى ، بر شاخ هاى تواناى گاو شخم زن ، استوار است و اگر امام عليه السلام در عصر تراكتور بود ، در پاسخ سؤال مذكور مى فرمود : «اين كار را مكن ؛ زيرا زمين بر تراكتور قرار دارد» و دور نيست كه حديث بالا ، مانند برخى احاديث ديگر ، تقطيع شده و نيمه آخر آن (بدون آگاهى از قسمت نخست) ، موجب پندار تكيه كردن زمين بر شاخ گاو گشته باشد . (2) به نظر مى رسد كه هيچ يك از توجيهات ذكر شده ، استوار نيست و بر اساس قواعدى كه اهل بيت عليهم السلام _ براى قبول يا ردّ سخنانى كه بديشان منسوب مى گردد _ به ما آموخته اند ، به دليل مخالفت اين روايات با عقل ، علم ، قرآن و ساير سخنان آنان ، ظاهرا چاره اى جز مجعول دانستن و مردود اعلام كردن آنها نيست .

2 . آرامش زمينيكى ديگر از نشانه هاى حكمت و تدبير در آفرينش زمين ، آرامش آن است . هنگامى به اهمّيت اين موضوع پى خواهيم برد كه بدانيم اين سفينه بزرگ فضايى با وزنى برابر 6600 ميليارد ميليارد تُن كه امروزه نزديك به شش ميليارد مسافر دارد ، با

.


1- .زمين و آسمان و ستارگان از نظر قرآن : ص 116 . اين روايت را در منابع حديثى نيافتيم .
2- .زمين و آسمان و ستارگان از نظر قرآن : ص 116_117 .

ص: 154

3 . نقش كوه ها در آرامش زمين
4 . آماده سازى زمين براى زندگى

سرعتى معادل 1440 كيلومتر در ساعت در حركت وضعى و 000/70 كيلومتر در ساعت در حركت تبعى و 280/107 كيلومتر در حركت انتقالى ، در فضا حركت مى كند ؛ امّا با همه اين حركات ، كاملاً آرام است . آيات قرآن و احاديث اسلامى ، مكرّر به اين نكته بسيار مهمّ توحيدى اشاره كرده و مردم را به تأمّل در آن فرا خوانده اند . (1)

3 . نقش كوه ها در آرامش زمينزمين از دو جهت در معرض لرزش و تكانِش شديد و متلاشى شدن قرار دارد : الف _ حركت هاى سريع و گوناگونِ وضعى ، تبعى و انتقالى . ب _ گازهاى متراكمى كه در درون آن با شدّت تمام ، آماده انفجارند . از اين رو ، زمين ، نيازمند رشته هاى محكم و بادوام و ميخ هاى بزرگ متناسب با حجم و وزن خود است تا قطعات مختلف آن را به هم پيوند دهند و مانع از لرزش و متلاشى شدن آن گردند . تحقيقات علمى نشان مى دهند كه اين رشته هاى بادوام و ميخ هاى محكم ، كوه ها هستند كه با ريشه هاى عميق و وزن سنگين خود ، موجب استحكام و آرامش زمين مى شوند . قرآن كريم در سه مورد ، فايده كوه ها را جلوگيرى از تكانِش زمين و مردم ، بيان كرده و امام على عليه السلام آنها را بسيار دقيق و زيبا تفسير و تبيين نموده است. (2)

4 . آماده سازى زمين براى زندگىهمه يا عمده مواردى كه در قرآن و احاديث به عنوان نشانه هاى خداشناسى در زمين

.


1- .ر. ك : ص 225 (زمين / فصل سوم : آماده سازى زمين براى زندگى) .
2- .ر . ك : ص 193 (فصل دوم : ويژگى هاى زمين / ميخ هاى زمين) .

ص: 155

بدانها اشاره شده (مانند : نيروى جاذبه ، آرامش زمين ، معادن ، شب ، روز ، باد ، ابر ، باران ، گياه) ، در واقع ، تدبيرهايى هستند كه در نظام آفرينش ، جهت آماده سازى زمين براى زندگى انسان به كار رفته اند . گفتنى است كه شمارى از اين موارد ، در فصل هاى مختلف اين بخش و بخصوص فصل سوم آمده است و شمارى ديگر در بخش هاى مختلف اين دانش نامه خواهد آمد ، إن شاء اللّه .

.

ص: 156

الفصل الأوّل : خلق الأرض1 / 1أصلُهاالكتاب« وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ فِى سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ كَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ » . (1)

« أَوَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَىْ ءٍ حَىٍّ أَفَلَا يُؤْمِنُونَ » . (2)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :إنَّ اللّهَ حينَ شاءَ تَقديرَ الخَليقَةِ وذَرءَ (3) البَرِيَّةِ وإبداعَ المُبدَعاتِ ، نَصَبَ الخَلقَ في صُوَرٍ كالهَباءِ (4) ، قَبلَ دَحوِ (5) الأَرضِ و . . . ثُمَّ نَصَبَ العَوامِلَ ، وبَسَطَ الزَّمان ، ومَرَجَ الماءَ ، وأثارَ الزَّبَدَ ، وأهاجَ الدُّخانَ ، فَطَفا عَرشُهُ عَلَى الماءِ ، فَسَطَّحَ الأَرضَ عَلى ظَهرِ الماءِ . (6)

.


1- .هود : 7 .
2- .الأنبياء : 30 .
3- .ذَرَأ اللّه ُ الخَلْق : خَلَقَهُم (الصحاح : ج 1 ص 51 «ذرأ»).
4- .الهَباء: الغُبار، ودُقاق التراب (القاموس المحيط : ج 4 ص 402 «هبو»).
5- .الدَّحْو : البَسْط (النهاية : ج 2 ص 106 «دحا») .
6- .مروج الذهب: ج 1 ص 32 ، بحار الأنوار: ج 57 ص 212 ح 183 .

ص: 157

فصل يكم : آفرينش زمين
1 / 1 منشأ زمين
اشاره

فصل يكم : آفرينش زمين1 / 1منشأ زمينقرآن«و او كسى است كه آسمان ها و زمين را در شش روز آفريد و عرش او بر آب بود» .

«آيا آنان كه كفر ورزيدند ، نينديشيدند كه آسمان ها و زمين ، فشرده بودند و ما آن دو را از هم گشوديم و هر چيز زنده اى را از آب ، پديد آورديم؟! پس آيا ايمان نمى آورند؟!» .

حديثامام على عليه السلام :خداوند ، آن گاه كه خواست آفرينش را رقم زند و آفريدگان را بيافريند و تازه ها را ايجاد كند ، مخلوقات را به صورت هايى همچون ذرّات غبار پديد آورد ، پيش از آن كه زمين را پهن كند ... . سپس عوامل را پديدار ساخت و زمان را گسترانيد و آب را در هم آميخت و كف را بر آورد و دود (/ بخار ) را به شور انداخت . پس عرش او بر روى آب آمد و آن گاه ، زمين را بر پشت آب ، مسطّح ساخت .

.

ص: 158

الإمام الحسين عليه السلام :كانَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام بِالكوفَةِ فِي الجامِعِ ، إذ قامَ إلَيهِ رَجُلٌ مِن أهلِ الشّامِ فَقالَ : . . . أخبِرني عَن أوَّلِ ما خَلَقَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى ! فَقالَ : خَلَقَ النّورَ . قالَ : فَمِمَّ خَلَقَ السَّماواتِ؟ قالَ : مِن بُخارِ الماءِ . قالَ : فَمِمَّ خَلَقَ الأَرضَ؟ قالَ : مِن زَبَدِ الماءِ . قالَ : فَمِمَّ خُلِقَتِ الجِبالُ؟ قالَ : مِنَ الأَمواجِ . (1)

الإمام الباقر عليه السلام_ حَولَ بَدءِ الخَلقِ _ :كانَ كُلُّ شَيءٍ ماءً ، وكانَ عَرشُهُ عَلَى الماءِ ، (2) فَأَمَرَ اللّهُ عَزَّ ذِكرُهُ الماءَ فَاضطَرَمَ ناراً ، ثُمَّ أمَرَ النّارَ فَخَمَدَت فَارتَفَعَ مِن خُمودِها دُخانٌ ، فَخَلَقَ اللّهُ السَّماواتِ مِن ذلِكَ الدُّخانِ ، وخَلَقَ الأَرضَ مِنَ الرَّمادِ . ثُمَّ اختَصَمَ الماءُ وَالنّارُ وَالرّيحُ ، فَقالَ الماءُ : أنَا جُندُ اللّهِ الأَكبَرُ ، وقالَتِ الرّيحُ : أنَا جُندُ اللّهِ الأَكبَرُ ، وقالَتِ النّارُ : أنَا جُندُ اللّهِ الأَكبَرُ . فَأَوحَى اللّهُ عز و جلإلَى الرّيحِ : أنتِ جُندِيَ الأَكبَرُ . (3)

.


1- .علل الشرائع: ص 593 ح 44 عن عبد اللّه بن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 241 ح 1 عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 57 ص 73 ح 49.
2- .تلميح إلى الآية 7 من سورة هود. قال العلّامة الطباطبائي قدس سره : وكون العرش على الماء يومئذٍ كناية عن أنّ ملكه تعالى كان مستقرّاً يومئذٍ على هذا الماء الذي هو مادّة الحياة، فعرش الملك مظهر ملكه واستقراره على محلٍّ هو استقرار ملكه عليه (الميزان في تفسير القرآن: ج 10 ص 151).
3- .الكافي: ج 8 ص 95 ح 68 عن محمّد بن مسلم ، بحار الأنوار: ج 57 ص 98 ح 82.

ص: 159

امام حسين عليه السلام :على بن ابى طالب عليه السلام در مسجد جامع كوفه بود كه مردى از اهل شام برخاست و گفت : ... مرا از نخستين چيزى كه خداى متعال آفريد ، خبر ده! فرمود : «نور را آفريد» . گفت : آسمان ها را از چه آفريد؟ فرمود : «از بخار آب» . گفت : زمين را از چه آفريد؟ فرمود : «از كف آب» . گفت : كوه ها را از چه آفريد؟ فرمود : «از امواج» .

امام باقر عليه السلام_ در باره آغاز آفرينش _ :همه چيز ، آب بود و عرش او بر آب جاى داشت . (1) پس خداوند _ كه نامش ارجمند باد _ آب را فرمود و آتشى شعله ور گشت . سپس به آتش امر كرد و آتش فرو نشست و از آتشِ فرو نشسته ، دودى برخاست و خداوند از آن دود ، آسمان ها را آفريد و زمين را از خاكستر ، خلق كرد . سپس ميان آب و آتش و باد ، منازعه در گرفت . آب گفت : من بزرگ ترين لشكر خدا هستم . باد گفت : من بزرگ ترين لشكر خدا هستم . آتش گفت : من بزرگ ترين لشكر خدا هستم . پس خداوند عز و جل به باد وحى فرمود كه : «تو ، بزرگ ترين لشكر من هستى» .

.


1- .اشاره اى است به آيه 7 از سوره هود. علّامه سيّد محمّدحسين طباطبايى در اين باره مى گويد : اين كه عرش خدا در آن روز بر آب جاى داشت ، كنايه از اين است كه فرمان روايى خداوند متعال ، بر آب ، استوار بود كه مادّه حيات است . تخت فرمان روا ، نماد سلطنت اوست و قرار گرفتنش بر جايى ، در واقع ، قرار گرفتن فرمان روايى او بر آن جاست (الميزان فى تفسير القرآن : ج 10 ص 151) .

ص: 160

الكافي عن محمّد بن عَطيَّة:جاءَ رَجُلٌ إلى أبي جَعفَرٍ عليه السلام مِن أهلِ الشّامِ مِن عُلَمائِهِم فَقالَ : يا أبا جَعفَرٍ ، جِئتُ أسأَلُكَ عَن مَسأَلَةٍ قَد أعيَت عَلَيَّ أن أجِدَ أحَداً يُفَسِّرُها ! وقَد سَأَلتُ عَنها ثَلاثَةَ أصنافٍ مِنَ النّاسِ ، فَقالَ كُلُّ صِنفٍ مِنهُم شَيئاً غَيرَ الَّذي قالَ الصِّنفُ الآخَرُ ! فَقالَ لَهُ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : ما ذاكَ؟ قالَ : فَإِنّي أسأَلُكَ عَن أوَّلِ ما خَلَقَ اللّهُ مِن خَلقِهِ ؛ فَإِنَّ بَعضَ مَن سَأَلتُهُ قالَ : القَدَرُ ، (1) وقالَ بَعضُهُم : القَلَمُ ، وقالَ بَعضُهُم : الرّوحُ! فَقالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : ما قالوا شَيئاً! اُخبِرُكَ أنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى كانَ ولا شَيءَ غَيرُهُ ، وكانَ عَزيزاً ولا أحَدَ كانَ قَبلَ عِزِّهِ ، وذلِكَ قَولُهُ : «سُبْحَانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ » ، (2) وكانَ الخالِقُ قَبلَ المَخلوقِ ، ولَو كانَ أوَّلُ ما خَلَقَ مِن خَلقِهِ الشَّيءَ مِنَ الشَّيءِ إذاً لَم يَكُن لَهُ انقِطاعٌ أبَداً ، ولَم يَزَلِ اللّهُ إذاً ومَعَهُ شَيءٌ لَيسَ هُوَ يَتَقَدَّمُهُ ، ولكِنَّهُ كانَ إذ لا شَيءَ غَيرُهُ ، وخَلَقَ الشَّيءَ الَّذي جَميعُ الأَشياءِ مِنهُ وهُوَ الماءُ الَّذي خَلَقَ الأَشياءَ مِنهُ ، فَجَعَلَ نَسَبَ كُلِّ شَيءٍ إلَى الماءِ ، ولَم يَجعَل لِلماءِ نَسَباً يُضافُ إلَيهِ ، وخَلَقَ الرّيحَ مِنَ الماءِ ، ثُمَّ سَلَّطَ الرّيحَ عَلَى الماءِ ، فَشَقَّقَتِ الرّيحُ مَتنَ الماءِ حَتّى ثارَ مِنَ الماءِ زَبَدٌ عَلى قَدرِ ما شاءَ أن يَثورَ ، فَخَلَقَ مِن ذلِكَ الزَّبَدِ أرضاً بَيضاءَ نَقِيَّةً لَيسَ فيها صَدعٌ (3) ولا ثَقبٌ ولا صُعودٌ ولا هُبوطٌ ولا شَجَرَةٌ ، ثُمَّ طَواها فَوَضَعَها فَوقَ الماءِ ، ثُمَّ خَلَقَ اللّهُ النّارَ مِنَ الماءِ ، فَشَقَّقَتِ النّارُ مَتنَ الماءِ حَتّى ثارَ مِنَ الماءِ دُخانٌ عَلى قَدرِ ما شاءَ اللّهُ أن يَثورَ ، فَخَلَقَ مِن ذلِكَ الدُّخانِ سَماءً صافِيَةً نَقِيَّةً لَيسَ فيها صَدعٌ ولا ثَقبٌ ، وذلِكَ قَولُهُ : «أَمِ السَّمَاءُ بَنَاهَا * رَفَعَ سَمْكَهَا فَسَوَّاهَا * وَ أَغْطَشَ لَيْلَهَا وَ أَخْرَجَ ضُحَاهَا » (4) قالَ : ولا شَمسٌ ولا قَمَرٌ ولا نُجومٌ ولا سَحابٌ ، ثُمَّ طَواها فَوَضَعَها فَوقَ الأرضِ . ثُمَّ نَسَبَ الخَليقَتَينِ فَرَفَعَ السَّماءَ قَبلَ الأَرضِ ، فَذلِكَ قَولُهُ عَزَّ ذِكرُهُ : «وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذَلِكَ دَحَاهَا » (5) يَقولُ : بَسَطَها . فَقالَ لَهُ الشّامِيُّ : يا أبا جَعفَرٍ ! قَولُ اللّهِ تَعالى : «أَوَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا » ؟ فَقالَ لَهُ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : فَلَعَلَّكَ تَزعُمُ أنَّهُما كانَتا رَتقاً مُلتَزِقَتَينِ مُلتَصِقَتَينِ ، فَفُتِقَت إحداهُما مِنَ الاُخرى؟ فَقالَ : نَعَم . فَقالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : اِستَغفِر رَبَّكَ! فَإِنَّ قَولَ اللّهِ جَلَّ وعَزَّ : « كَانَتَا رَتْقًا » يَقولُ : كانَتِ السَّماءُ رَتقاً لا تُنزِلُ المَطَرَ ، وكانَتِ الأَرضُ رَتقاً لا تُنبِتُ الحَبَّ ، فَلَمّا خَلَقَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالَى الخَلقَ وبَثَّ فيها مِن كُلِّ دابَّةٍ فَفَتَقَ السَّماءَ بِالمَطَرِ وَالأَرضَ بِنَباتِ الحَبِّ . فَقالَ الشّامِيُّ : أشهَدُ أنَّكَ مِن وُلدِ الأَنبِياءِ ، وأنَّ عِلمَكَ عِلمُهُم . (6)

.


1- .في التوحيد: «القُدرة».
2- .الصافّات: 180.
3- .الصَّدْع: الشَّقّ (الصحاح: ج 3 ص 1241«صدع»).
4- .النازعات: 27 _ 29.
5- .النازعات: 30.
6- .الكافي: ج 8 ص 94 ح 67 ، التوحيد: ص 67 ح 20 عن جابر الجعفي نحوه وفيه صدره إلى «جميع الأشياء منه وهو الماء» ، بحار الأنوار: ج 57 ص 96 ح 81.

ص: 161

الكافى_ به نقل از محمّد بن عطيّه _ :مردى از علماى شام نزد امام باقر عليه السلام آمد و گفت : اى ابو جعفر! آمده ام كه سؤالى از تو بپرسم و از اين كه كسى را پيدا نمى كنم كه پاسخ آن را به من بدهد ، خسته شده ام! من اين سؤال را از سه گروه پرسيده ام و هر كدام جوابى متفاوت با ديگرى داده است . امام باقر عليه السلام فرمود : «سؤال چيست؟» . گفت : سؤال ، اين است كه نخستين مخلوقى كه خدا آفريد ، چه بود؟ بعضى از كسانى كه اين سؤال را از آنها كرده ام ، گفتند : قَدَر (تقدير) . (1) بعضى شان گفتند : قلم . و بعضى ديگر گفتند : روح . امام باقر عليه السلام فرمود : «جواب درستى نداده اند. اكنون من تو را مى آگاهانم كه : [در آغاز ، ]خداوند متعال بود و جز او چيزى نبود ، و عزيز بود و پيش از عزّت او ، هيچ كس نبود . اين است معناى سخن خداوند كه : «پروردگار تو ، پروردگار عزّت ، از آنچه در توصيفش مى گويند ، منزّه است» . خالق ، پيش از مخلوق بود ، و اگر نخستين چيزى كه آفريد ، چيزى از چيز ديگر بود ، در آن صورت ، هرگز انقطاعى برايش نبود و در نتيجه ، پيوسته خدا بود و چيزى هم با او بود كه خدا بر او مقدّم نمى شد ؛ امّا او بود و هيچ چيزى جز او نبود . او چيزى را كه همه چيزها از آن پديد آمدند ، آفريد و آن ، آب بود و همه چيزها را از آب آفريد و آن گاه نَسَب هر چيزى را به آب قرار داد ؛ ولى براى آب ، نَسَبى كه آب به آن نسبت داده شود ، قرار نداد ، و باد را از آب آفريد . سپس باد را بر آب ، مسلّط گردانيد و باد ، دل آب را شكافت تا آن كه كفى از آب بر آمد ، چندان كه خدا مى خواست بر آيد ، و از آن كف ، زمينى سفيد و پاك آفريد كه در آن ، نه شكافى بود و نه حفره اى و نه بلندى و نه پستى اى و نه گياه و درختى . سپس آن را در هم پيچيد و آن را بر روى آب نهاد . آن گاه خداوند ، آتش را از آب آفريد و آتش ، دل آب را شكافت تا اين كه از آب ، دودى (بخارى) برخاست ، چندان كه خدا مى خواست برخيزد ، و از آن دود (بخار) آسمانى صاف و پاكيزه آفريد كه در آن ، نه شكافى بود و نه حفره اى _ و اين است سخن خداوند كه : «يا آسمانى كه آن را بر پا كرده است . سقفش را بر افراشت و آن را [ به اندازه اى معيّن ] درست كرد ، و شبش را تيره و روزش را روشن گردانيد» _ و نه خورشيدى بود و نه ماهى و نه اخترى و نه ابرى . سپس آسمان را در هم پيچيد و آن را بر فراز زمين قرار داد . آن گاه ، ترتيب اين دو آفريده را تعيين كرد ، و پيش از زمين ، آسمان را بر افراشت . اين است سخن خداى بلندْنام كه : «و پس از آن ، زمين را پهن كرد» ، يعنى گسترانيد» . مرد شامى گفت : اى ابو جعفر! اين سخن خداى متعال كه مى فرمايد : «آيا كسانى كه كفر ورزيدند ، نينديشيدند كه آسمان ها و زمين ، فشرده بودند و ما آن دو را از هم گشوديم؟!» چيست؟ امام باقر عليه السلام فرمود : «نكند خيال مى كنى كه [ مقصود ، اين است كه ] آسمان و زمين ، به هم بسته و به هم پيوسته و چسبيده به هم بودند و يكى از ديگرى جدا گشت؟» . گفت : آرى . امام باقر عليه السلام فرمود : «از پروردگارت استغفار كن! خداوند عز و جل كه فرموده : «آسمان ها و زمين ، فشرده بودند» ، مقصود ، اين است كه آسمان[ ، خودش جداگانه ]فشرده بود و باران نمى باراند ، و زمين نيز [خودش] فشرده بود و دانه نمى روياند . پس خداوند متعال ، مخلوقات را آفريد و از هر جنبنده اى در زمين پراكند و در اين هنگام ، آسمان را به باران ، و زمين را به روييدن گياه ، از هم گشود» . مرد شامى گفت : گواهى مى دهم كه تو از نسل پيامبران هستى و دانش تو ، دانش آنهاست .

.


1- .در التوحيد ، «قدرت» است .

ص: 162

تفسير القمّي عن أبي بكر الحَضرميّ:خَرَجَ هِشامُ بنُ عَبدِ المَلِكِ حاجّاً ومَعَهُ الأَبرَشُ الكَلبِيُّ ، فَلَقِيا أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام فِي المَسجِدِ الحَرامِ ، فَقالَ هِشامٌ لِلأَبرَشِ : تَعرِفُ هذا؟ قالَ : لا ، قالَ : هذَا الَّذي تَزعَمُ الشّيعَةُ أنَّهُ نَبِيٌّ مِن كَثرَةِ عِلمِهِ ! فَقالَ الأَبرَشُ : لَأَسأَلَنَّهُ عَن مَسائِلَ لا يُجيبُني فيها إلّا نَبِيٌّ أو وَصِيُّ نَبِيٍّ ! فَقالَ هِشامُ : وَدَدتُ أنَّكَ فَعَلتَ ذلِكَ . فَلَقِيَ الأَبرَشُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام فَقالَ : يا أبا عَبدِ اللّهِ ، أخبِرني عَن قَولِ اللّهِ : «أَوَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا » فَبِما كانَ رَتقُهُما ، وبِما كانَ فَتقُهُما؟ فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : يا أبرَشُ ، هُوَ كَما وَصَفَ نَفسَهُ : «وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ » والماءُ عَلَى الهَواءِ ، وَالهَواءُ لا يُحَدُّ ، ولَم يَكُن يَومَئِذٍ خَلقٌ غَيرُهُما ، وَالماءُ يَومَئِذٍ عَذبٌ فُراتٌ ، فَلَمّا أرادَ أن يَخلُقَ الأَرضَ أمَرَ الرِّياحَ فَضَرَبَتِ الماءَ حَتّى صارَ مَوجاً ، ثُمَّ أزبَدَ فَصارَ زَبَداً واحِداً ، فَجَمَعَهُ في مَوضِعِ البَيتِ ثُمَّ جَعَلَهُ جَبَلاً مِن زَبَدٍ ، ثُمَّ دَحَا الأَرضَ مِن تَحتِهِ ، فَقالَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِى بِبَكَّةَ مُبَارَكًا » . (1) ثُمَّ مَكَثَ الرَّبُّ تَبارَكَ وتَعالى ما شاءَ ، فَلَمّا أرادَ أن يَخلُقَ السَّماءَ أمَرَ الرِّياحَ فَضَرَبَتِ البُحورَ حَتّى أزبَدَت بِها ، فَخَرجَ مِن ذلِكَ المَوجُ وَالزَّبَدُ مِن وَسَطِهِ دُخانٌ ساطِعٌ مِن غَيرِ نارٍ ، فَخَلَقَ مِنهُ السَّماءَ ، وَجَعلَ فيهَا البُروجَ وَالنُّجومَ ومَنازِلَ الشَّمسِ وَالقَمَرِ ، وأجراها فِي الفَلَكِ ، وكانَتِ السَّماءُ خَضراءَ عَلى لَونِ الماءِ الأَخضَرِ ، وكانَتِ الأَرضُ غَبراءَ عَلى لَونِ الماءِ العَذبِ ، وكانَتا مَرتوقَتَينِ لَيسَ لَهُما أبوابٌ ، ولَم يَكُن لِلأَرضِ أبوابٌ ؛ وهِيَ النَّبتُ ، ولَم تُمطِرِ السَّماءُ عَلَيها فَتُنبِتَ ، فَفَتَقَ السَّماءَ بِالمَطَرِ ، وفَتَقَ الأَرضَ بِالنَّباتِ ، وذلِكَ قَولُهُ : «أَوَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا » . فَقالَ الأَبرَشُ : وَاللّهِ ما حَدَّثَني بِمِثلِ هذَا الحَديثِ أحَدٌ قَطُّ! أعِد عَلَيَّ . فَأَعادَ عَلَيهِ . وكانَ الأَبرَشُ مُلحِداً ، فَقالَ : أنا أشهَدُ أنَّكَ ابنُ نَبِيٍّ _ ثَلاثَ مَرّاتٍ _ . (2)

.


1- .آل عمران: 96.
2- .تفسير القمّي: ج 2 ص 69 ، بحار الأنوار: ج 57 ص 72 ح 47.

ص: 163

تفسير القمّى_ به نقل از ابو بكر حضرمى _ :هشام بن عبد الملك ره سپار حج شد و اَبرَشِ كَلبى همراه او بود . در مسجد الحرام ، امام صادق عليه السلام را ديدند . هشام به ابرش گفت : او را مى شناسى؟ گفت : نه . هشام گفت : او همان كسى است كه از بس علم دارد ، شيعيانْ ادّعا مى كنند كه پيامبر است! ابرش گفت : سؤالاتى را از او مى پرسم كه فقط كسى مى تواند آنها را پاسخ دهد كه يا پيامبر باشد يا جانشين پيامبر . هشام گفت : دوست دارم اين كار را بكنى . ابرش به نزد امام صادق عليه السلام رفت و گفت: اى ابو عبد اللّه ! مرا از اين سخن خداوند كه: «آيا آنان كه كفر ورزيدند، نينديشيدند كه آسمان ها و زمين ، فشرده بودند و ما آن دو را از هم گشوديم؟» خبر بده كه فشردگى و از هم گشودگى آنها چگونه بوده است؟ امام صادق عليه السلام فرمود : «اى ابرش! چنان بوده كه خود او بيان كرده است : «و عرش او بر آب بود» و آب بر روى هوا قرار داشت و هوا بى كرانه بود ، و در آن روز ، جز اين دو ، آفريده اى نبود . در آن روز ، آب ، شيرين و گوارا بود . پس خداوند عز و جل چون خواست كه زمين را بيافريند ، بادها را فرمود و بادها آب را بر هم زدند و موجى پديد آمد . سپس [موج ،] كف را بر آورد و كف ، يك پارچه شد و خداوند ، آن را در محلّ خانه كعبه جمع كرد. آن گاه آن را كوهى از كف قرار داد. سپس از زير آن ، زمين را گستراند. از اين رو ، خداى متعال فرموده است : «نخستين خانه اى كه براى مردم نهاده شد ، همان است كه در مكّه است و مبارك است» . آن گاه ، پروردگار متعال ، مدّتى درنگ كرد و چون خواست آسمان را بيافريند ، بادها را فرمود و بادها درياها را به هم زدند ، چندان كه درياها كف بر آوردند. از ميان آن موج و كف ، دودى (بخارى) بدون آتش برخاست . پس خداوند ، آسمان را از آن آفريد و در آن ، برج ها و ستارگان و منازل خورشيد و ماه را قرار داد ، و آنها را در فلكى (مدارى) به حركت در آورد . آسمان ، سبز بود ، به رنگ آب سبز ، و زمين ، خاكى رنگ بود ، به رنگ آب گل آلود . هر دو ، بسته بودند و هيچ درى (منفذى) نداشتند . پس خداوند ، آسمان را به باران گشود (آسمان باريد) و زمين را به گياه (زمين روييد) . اين است معناى سخن او كه : «آيا آنان كه كفر ورزيدند ، نيديشيدند كه آسمان ها و زمين ، فشرده بودند و ما آن دو را از هم گشوديم ؟!» » . ابرش گفت : به خدا سوگند كه تا كنون هرگز كسى چنين سخنى نگفته است! دوباره بگوييد . امام عليه السلام دوباره گفت . ابرش _ كه فردى مُلحد بود _ سه بار گفت : من گواهى مى دهم كه تو فرزند يك پيامبرى .

.

ص: 164

. .

ص: 165

. .

ص: 166

سخنى در باره پيدايش زمين و فشردگى و از هم گشودگى آن
يك . پيدايش زمين

سخنى در باره پيدايش زمين و فشردگى و از هم گشودگى آندر عنوانى كه گذشت ، دو موضوع مهم ، مورد توجّه قرآن و احاديث اسلامى است : يكى چگونگى پيدايش زمين ، و ديگرى فشردگى و از هم گشودگى آن . اينك ، توضيحى كوتاه در باره اين دو موضوع :

يك . پيدايش زميندر مورد چگونگى پيدايش زمين ، به طور خاص ، در قرآن كريم ، چيزى نيامده است ؛ ولى در آيه اى از سوره هود ، اشاره شده كه منشأ پيدايش تمام جهانِ مادّه و از جمله زمين ، مايع خاصّى بوده كه «ماء» نام دارد : « وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ فِى سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ كَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَآءِ . (1) او كسى است كه آسمان ها و زمين را در شش روز آفريد ، و عرش او بر آب بود» . در شمارى از احاديث نيز به اين مطلب تصريح شده است ، مانند : كانَ كُلُّ شَى ءٍ ماءً ، وَ كانَ عَرشُهُ عَلَى الماءِ . (2) همه چيز ، آب بود و عرش او بر آب قرار داشت .

.


1- .هود : آيه 7 .
2- .ر . ك : ص 158 ح 3 .

ص: 167

يا خَلَقَ الشَّى ءَ الَّذى جَميعُ الأَشياءِ مِنهُ ، وَ هُوَ الماءُ الَّذى خَلَقَ الأَشياءَ مِنهُ ، فَجَعَلَ نَسَبَ كُلِّ شَى ءٍ إلَى الماءِ . (1) خداوند ، چيزى را كه همه چيزها از آن پديد آمدند ، آفريد و آن ، آب بود و همه چيزها را از آب آفريد و آن گاه، نَسَب هر چيزى را به آب قرار داد. البتّه در مورد چگونگى تبديل شدن مايع مذكور به زمين ، احاديث اين باب ، به گونه اى نيستند كه بتوان به نتيجه اى قطعى دست يافت . در عين حال ، آيه اى در سوره عنكبوت ، مى تواند دعوتگر به مطالعه و پژوهش در باره چگونگى پيدايش زمين در كنار چگونگىِ پيدايش موجودات زنده در آن باشد : « قُلْ سِيرُواْ فِى الْأَرْضِ فَانظُرُواْ كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ ثُمَّ اللَّهُ يُنشِئُ النَّشْأَةَ الْأَخِرَةَ . (2) بگو : در زمين گردش كنيد و بنگريد كه [خداوند] چگونه آفرينش را آغاز كرد . خداوند ، سپس زندگى ديگر را پديد مى آورد» . كاوش هاى علمى در باره چگونگى پيدايش زمين ، تا كنون به فرضيّه هاى مختلفى منتهى گرديده اند . هر چند هيچ يك از اين فرضيّه ها از نظر علمى ثابت نشده است ، ليكن آنچه قابل ترديد نيست ، اين است كه بدون دخالت نيرويى بى نهايت دانا و توانا ، تحوّلاتى كه از بدو پيدايش تا تحقّق شرايط زيستى در زمين ايجاد شده ، امكان پذير نبوده اند و او اين تحوّلات را بى هدف انجام نداده است . بنا بر اين ، پژوهش هاى علمى در اين باره _ چنان كه قرآن بِدان تصريح كرده است _ هم درس خداشناسى اند و هم درس معادشناسى .

.


1- .ر . ك : ص 160 ح 4 .
2- .عنكبوت : آيه 20 .

ص: 168

دو . فشردگى و از هم گشودگى زمين

دو . فشردگى و از هم گشودگى زمينقرآن كريم ، «فشردگى و از هم گشودگى (رتق و فتقِ)» آسمان ها و زمين را يكى از نشانه هاى توحيد مى داند و در اين باره خطاب به كفّار مى فرمايد : «أَوَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا . (1) آيا كسانى كه كفر ورزيدند ، نينديشيدند كه آسمان ها و زمين ، فشرده بودند و ما آن دو را از هم گشوديم؟!» . راغب در المفردات آورده است : الرَّتقُ : الضَّمُّ وَ الاِلتِحامُ ، خِلقَةً كانَ أم صَنعَةً . (2) رتق ، به معناى بستن و پيوستن است ، در خلقت (طبيعى) باشد ، يا در صنعت . بنا بر اين ، بايد ديد كه : مقصود از فشردگى و از هم گشودگى آسمان ها و زمين چيست ؟ و آنها چگونه دليل بر توحيدند؟ پژوهشگران قرآنى در تبيين اين كه مقصود از «فشرده بودن و از هم گشوده شدن آسمان ها و زمين» چيست ، آرا و اقوال مختلفى دارند . (3) از جمله طنطاوى ، آن را منطبق با نظريّه جدا شدن زمين از خورشيد دانسته است ؛ (4) ليكن با توجّه به احاديث اين باب ، دو معنا نزديك تر به واقع به نظر مى رسند : 1 . «رتق (فشردگى)» اشاره است به پيوستگى زمين و كُرات آسمان در آغاز خلقت ، هنگامى كه تمام جهان مادّه به صورت مايعى بوده است ؛ مايعى كه قرآن از

.


1- .انبيا : آيه 30 .
2- .مفردات ألفاظ القرآن : ص 341 مادّه «رقع» .
3- .ر.ك : الميزان فى تفسير القرآن : ج 14 ص 278 ، تفسير نمونه : ج 13 ص 395 ، زمين و آسمان و ستارگان از نظر قرآن : ص 60 .
4- .الجواهر ، طنطاوى : ج 10 ص 197 .

ص: 169

آن به «ماء» تعبير كرده و احاديث اسلامى ، آن را اساس آفرينش جهان دانسته اند و «فتق (از هم گشودگى)» اشاره به جدا شدن عناصر مربوط به زمين از موادّ مربوط به كرات آسمانى است . 2 . «رتق (فشردگى)» اشاره به دورانى است كه فضا آماده پيدايش ابر و باران نبوده و زمين براى رويش گياه ، آمادگى نداشته است و «فتق (از هم گشودگى)» اشاره به دورانى است كه شرايط زندگى در زمين ، فراهم گرديده است . بنا بر اين ، آنچه در انتهاى حديث شماره 4 (ص 160) آمده كه امام باقر عليه السلام به هم فشرده بودن زمين و آسمان را به شدّت نفى مى فرمايد ، ممكن است ردّ اين پندار باشد كه زمين و آسمان به صورت كنونى ، به هم پيوسته بوده اند ؛ امّا فشرده بودن آنها در ابتداى آفرينش ، به صورتى كه در صدر همين روايت آمده ، ايرادى ندارد . به هر حال ، رتق و فتق زمين ، چه به معناى پيوستگى آن با كرات آسمانى در آغاز آفرينش و جدا شدن از آنها در مراحل بعد ، و چه به معناى فراهم نبودنِ شرايط زيستى در آن در دوران هاى اوّليه و مهيّا شدن آن براى زندگى در دوران هاى بعدى ، بى ترديد ، حاكى از قدرت و حكمت نيرويى است كه اين مراحل و دوران ها را به وجود آورده است و يكى از ادلّه متقن توحيد و خداشناسى به شمار مى رود .

.

ص: 170

1 / 2مُدَّةُ خَلقِهاالكتاب« قُلْ أَإِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِى خَلَقَ الْأَرْضَ فِى يَوْمَيْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَندَادًا ذَلِكَ رَبُّ الْعَالَمِينَ » . (1)

«ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَ هِىَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ » . (2)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :خَلَقَ اللّهُ أوَّلَ الأَيّامِ الأَحَدَ ، وخُلِقَتِ الأَرضُ في يَومِ الأَحَدِ ويَومِ الاِثنَينِ ، وخُلِقَتِ الجِبالُ وشُقَّتِ الأَنهارُ وغُرِسَ فِي الأَرضِ الثِّمارُ وقُدِّرَ في كُلِّ أرضٍ قوتُها يَومَ الثُّلاثاءِ ويَومَ الأَربَعاءِ «ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَ هِىَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَ لِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ * فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِى يَوْمَيْنِ » . (3)

تاريخ الطبري عن عكرمة:إنَّ اليَهودَ قالوا لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله : ما يَومُ الأَحَدِ ؟ فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : خَلَقَ اللّهُ فيهِ الأَرضَ وبَسَطَها . قالوا : فَالاِثنَينِ؟ قالَ : خَلَقَ اللّهُ فيهِ آدَمَ . قالوا : فَالثُّلاثاءُ؟ قالَ : خَلَقَ فيهِ الجِبالَ وَالماءَ وكَذا وكَذا وما شاءَ اللّهُ . قالوا : فَيَومُ الأَربِعاءِ؟ قالَ : الأَقواتَ . قالوا : فَيَومُ الخَميسِ؟ قالَ : خَلَقَ السَّماواتِ . قالوا : فَيَومُ الجُمُعَةِ؟ قالَ : خَلَقَ اللّهُ في ساعَتَينِ اللَّيلَ وَالنَّهارَ . ثُمَّ قالوا : السَّبتُ؟ _ وذَكَرُوا الرّاحَةَ _ قالَ : سُبحانَ اللّهِ ! فَأَنزَلَ اللّهُ : « وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا فِى سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ مَا مَسَّنَا مِن لُّغُوبٍ » (4) . (5)

.


1- .فصّلت: 9.
2- .فصّلت : 11 .
3- .المستدرك على الصحيحين: ج 2 ص 489 ح 3683 عن ابن عبّاس ، كنز العمّال: ج 6 ص 123 ح 15120 ؛ روضة الواعظين: ص 432 نحوه.
4- .ق: 38 . اللُّغوب: التَّعَب والنَّصَب (مفردات ألفاظ القرآن: ص 742 «لغب»).
5- .تاريخ الطبري: ج 1 ص 23 ، تفسير الطبري: ج 13 الجزء 26 ص 178 عن أبي بكر نحوه ، كنز العمّال: ج 6 ص 176 ح 15251 ؛ بحار الأنوار: ج 57 ص 211 ح 180.

ص: 171

1 / 2 مدّت آفرينش زمين
اشاره

1 / 2مدّت آفرينش زمينقرآن«بگو : آيا اين شماييد كه واقعا به آن كسى كه زمين را در دو روز آفريد ، كفر مى ورزيد و براى او همتايانى قرار مى دهيد؟ اين است پروردگار جهانيان» .

«سپس به آسمان پرداخت و آن ، دودى (بخارى) بود. پس به آن (آسمان) و به زمين فرمود : «خواه يا ناخواه ، بياييد» . آن دو گفتند : دادخواه آمديم» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، يكشنبه را به عنوان نخستين روز آفريد ، و زمين ، در روز يكشنبه و دوشنبه آفريده شد . روز سه شنبه و چهارشنبه ، كوه ها آفريده شدند و رودها شكافته گرديدند و ميوه ها در زمين كاشته شدند ، و در هر زمينى ، خوراك آن تعيين گشت . «سپس به آسمان پرداخت و آن ، دودى (بخارى) بود. پس به آن (آسمان) و به زمين فرمود : «خواه يا ناخواه ، بياييد» . آن دو گفتند : مى خواهيم و مى آييم . پس آن (هفت آسمان) را در دو روز به صورت هفت آسمان ، مقرّر داشت» .

تاريخ الطبرى_ به نقل از عكرمه _ :يهود به پيامبر صلى الله عليه و آله گفتند : يكشنبه چه روزى است؟ پيامبر خدا فرمود : «در اين روز ، خداوند ، زمين را آفريد و آن را گسترانيد» . گفتند : دوشنبه چه؟ فرمود : «در اين روز ، خداوند ، آدم را آفريد» . گفتند : سه شنبه چه؟ فرمود : «در اين روز ، خداوند ، كوه ها و آب و ديگر چيزهايى را كه خواست ، آفريد» . گفتند : روز چهارشنبه چه؟ فرمود : «روزى ها را [آفريد]» . گفتند : روز پنجشنبه چه؟ فرمود : «آسمان ها را آفريد» . گفتند : روز جمعه چه؟ فرمود : «خداوند در دو ساعت ، روز و شب را آفريد» . سپس گفتند : شنبه چه؟ و از استراحت [ خدا در اين روز ]سخن به ميان آوردند . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «سبحان اللّه !» . پس خداوند ، اين آيه را فرو فرستاد : «ما آسمان ها و زمين و آنچه را در ميان آن دو است ، در شش روز آفريديم ، بى آن كه خستگى ، ما را فرا بگيرد» .

.

ص: 172

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ اللّهَ جَلَّ ذِكرُهُ أنزَلَ عَزائِمَ الشَّرائِعِ وآياتِ الفَرائِضِ في أوقاتٍ مُختَلِفَةٍ ، كَما خَلَقَ السَّماواتِ وَالأَرضَ في سِتَّةِ أيّامٍ ، ولَو شاءَ أن يَخلُقَها في أقَلَّ مِن لَمحِ البَصَرِ لَخَلَقَ ، ولكِنَّهُ جَعَلَ الأَناةَ (1) وَالمُداراةَ مِثالاً لِاُمَنائِهِ ، وإيجاباً لِلحُجَّةِ عَلى خَلقِهِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ خَلَقَ الخَيرَ يَومَ الأَحَدِ ، وما كانَ لِيَخلُقَ الشَّرَّ قَبلَ الخَيرِ ، وفي يَومِ الأَحَدِ وَالاِثنَينِ خَلَقَ الأَرَضينَ ، وخَلَقَ أقواتَها في يَومِ الثُّلاثاءِ ، وخَلَقَ السَّماواتِ يَومَ الأَربِعاءِ ويَومَ الخَميسِ ، وخَلَقَ أقواتَها يَومَ الجُمُعَةِ ، وذلِكَ قَولُهُ عز و جل : «خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا فِى سِتَّةِ أَيَّامٍ » (3) . (4)

.


1- .الأناة: التُّؤَدة، تأنّى في الأمر : أي ترفّقَ وتنظّر (لسان العرب: ج 14 ص 49 «أنى»).
2- .الاحتجاج: ج 1 ص 601 ح 137، بحار الأنوار: ج 93 ص 122.
3- .السجدة: 4.
4- .الكافي: ج 8 ص 145 ح 117، تفسير العيّاشي: ج 2 ص 140 ح 4 نحوه بزيادة «فلذلك أمسكت اليهود يوم السبت» في ذيله وكلاهما عن عبد اللّه بن سنان ، بحار الأنوار: ج 57 ص 59 ح 30 .

ص: 173

امام على عليه السلام :خداوند _ كه نامش پر شُكوه باد _ قوانين اديان و آيات احكام را در اوقاتى مختلف فرو فرستاد ، همچنان كه آسمان ها و زمين را در شش روز آفريد . اگر مى خواست كه آنها را در كمتر از چشم به هم زدنى بيافريند ، هر آينه مى آفريد ؛ امّا او درنگ كردن و مدارا نمودن [خويش ]را نمونه اى براى امينان خود و تأكيد حجّتش بر بندگان قرار داد .

امام صادق عليه السلام :خداوند ، خير را در روز يكشنبه آفريد و او ، كسى نبود كه شر را پيش از خير بيافريند. در روز يكشنبه و دوشنبه ، زمين ها را آفريد و روزى هاى آنها را در روز سه شنبه آفريد . در روز چهارشنبه و پنجشنبه ، آسمان ها را آفريد و روزى هاى آنها را در روز جمعه آفريد . اين است معناى سخن خداوند عز و جل كه : «آسمان ها و زمين و آنچه را ميان آن دو است ، در شش روز آفريد» .

.

ص: 174

سخنى در باره مدّت آفرينش زمين و آماده سازى آن
اشاره

سخنى در باره مدّت آفرينش زمين و آماده سازى آنقرآن كريم تصريح مى كند كه آفرينش زمين ، در دو روز ، تحقّق يافته است : «خَلَقَ الْأَرْضَ فِى يَوْمَيْنِ . (1) زمين را در دو روز آفريد» . همچنين آفرينش زمين و آماده سازى آن براى زندگى ، مجموعا چهار روز طول كشيده است : «وَ جَعَلَ فِيهَا رَوَاسِىَ مِن فَوْقِهَا وَ بَارَكَ فِيهَا وَ قَدَّرَ فِيهَآ أَقْوَاتَهَا فِى أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ . (2) و در زمين از فراز آن ، كوه ها را نهاد و در آن ، خير فراوان پديد آورد و موادّ خوراكىِ آن را در چهار روز ، اندازه گيرى كرد» . آفرينش آسمان ها نيز در مدّت دو روز ، سامان يافته است : «فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِى يَوْمَيْنِ . (3) پس آنها (آسمان ها) را در دو روز ، به صورت هفت آسمان ، مقرّر داشت» .

.


1- .فصّلت : آيه 9 .
2- .برخى از مفسّران ، «چهار روز» را اشاره به چهار فصل مى دانند ؛ ليكن به نظر مى رسد كه نظر مشهور مفسّران _ كه در متن آمده است _ صحيح تر است (ر . ك : الميزان فى تفسير القرآن : ج 17 ص 364 ، تفسير نمونه : ج 20 ص 224) .
3- .فصّلت : آيه 12.

ص: 175

يك . مقصود از «روز» در آفرينش زمين
دو . تحوّلات زمين در دو دوره

بنا بر اين ، مدّت آفرينش زمين و آسمان ها ، شش روز مى شود ، چنان كه در قرآن كريم در هفت مورد بر آن ، تأكيد شده است . (1)

يك . مقصود از «روز» در آفرينش زمينبا اندكى تأمّل ، روشن مى شود كه مقصود از «روز» در تبيين مدّت آفرينش زمين ، معناى عرفى آن _ كه حاصل يك بار گردش آن به دور خود در بيست و چهار ساعت است _ نيست ؛ چرا كه اين معنا پس از آفرينش زمين و آسمان و حركت زمين به دور خود ، پديد آمده است . از اين رو ، كلمه «روز» (2) در آياتِ مورد اشاره را برخى به معناى «وقت» ، (3) برخى به معناى «به اندازه يك روز» ، (4) برخى به معناى «يوم رُبوبى» (5) و برخى به معناى «پاره اى از زمان» و يا «دوره زمانى معيّن» (6) معنا كرده اند ، كه معناى اخير ، مناسب تر با آيات به نظر مى رسد .

دو . تحوّلات زمين در دو دورهدر باره تحوّلاتى كه زمين در دو دوره داشته است ، چند نظريّه و به سخن دقيق تر ، چند فرضيّه وجود دارد : برخى گفته اند: در دوره نخست ، اصلِ زمين پديد آمده و در دوره دوم ، آن به

.


1- .اعراف : آيه 59 ، يونس : آيه 3 ، حديد : آيه 4 ، هود : آيه 7 ، فرقان : آيه 39 و 53 ، سجده : آيه 4 .
2- .طبق بررسى انجام شده ، كلمه «يوم» در قرآن ، 499 بار تكرار شده است كه تنها در بيست مورد ، به معناى «روز» با معناى متداول آن (بيست و چهار ساعت) است .
3- .تفسير القمّى : ج 2 ص 262 .
4- .مجمع البيان : ج 9 ص 8 .
5- .بحار الأنوار : ج 57 ص 218 .
6- .ر. ك : الميزان فى تفسير القرآن : ج 17 ص 385 ، تفسير نمونه : ج 20 ص 225 .

ص: 176

سه . آفرينش زمين در روز يكشنبه و دوشنبه

هفت زمين ، تبديل شده است . (1) برخى گفته اند : در دوره اوّل ، زمين به صورت توده اى از گاز بوده و در دوره دوم ، جامد شده است . (2) برخى گفته اند : زمين در دو دوره آفريده شده است : دوره اى كه پس از كره گازى بودن ، جامد شده و دوره اى كه طبقات آن ، شكل گرفته است . (3) فيض كاشانى در باره آفرينش زمين در دو مقطع زمانى مى گويد : و فى هذا سرّ لا يدركه إلّا من له صفاء ذهن و نقاء سريرة . (4) و در اين ، رازى است كه فقط كسى آن را در مى يابد كه از ذهنى صاف و درونى پاك ، برخوردار باشد . ليكن همه اين گفته ها صرفا احتمال و فرضيّه است و شاهدى قاطع از قرآن يا سخنان اهل بيت عليهم السلام و يا برهان علمى ندارد .

سه . آفرينش زمين در روز يكشنبه و دوشنبهپيش از اين ، توضيح داديم كه كلمه «روز» در آيه نهم از سوره فصّلت ( «خَلَقَ الْأَرْضَ فِى يَوْمَيْنِ ؛ زمين را در دو روز آفريد» ) نمى تواند به معناى متداول آن باشد ؛ زيرا اين مفهوم ، پس از آفرينش زمين ، پديد آمده است . بنا بر اين بايد ديد كه مقصودِ رواياتى (5) كه «دو روز آفرينش زمين» را به روزهاى يكشنبه و دوشنبه تفسير كرده اند ، چيست؟

.


1- .ر . ك : زمين و آسمان و ستارگان از نظر قرآن : ص 101 .
2- .ر. ك : معارف قرآن : ج 2 ص 243 .
3- .الجواهر ، طنطاوى : ج 10 ص 89 .
4- .الصافى : ج 2 ص 1110 .
5- .ر . ك : المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 489 ح 3683 .

ص: 177

علّامه مجلسى در توجيه اين گونه روايات مى گويد : هيچ بعيد نيست كه حكمت الهى اقتضا كرده باشد كه براى زمان پيش از زمان دنيا و بلكه براى زمان متأخّر از زمان آن ، نظير آنچه براى زمان دنيا تعيين شده است (از سال ها تا ساعت ها) ، تعيين شده باشد ، منتها با رعايت نوعى مناسبت در اين اجزا با آنچه براى آنها تعيين شده است . مثلاً همان طور كه مناسب با زمان دنيا اين است كه هر روز آن ، به اندازه يك گردش خورشيد باشد ، جايز است كه مناسب با زمانِ پيش از دنيا ، اين باشد كه هر روز آن ، به اندازه هزار سالِ دنيا باشد ، و مناسب با زمانِ پس از زمان دنيا ، اين است كه با پنجاه هزار سالِ دنيا مساوى باشد . پس آنچه در دو آيه اخير به ما خبر داده شده ، در واقع ، حال زمانِ پيش از زمان دنياست ، و در آيه سوم ، حال زمانِ پس از زمان دنياست . بنا بر اين و بر اساس آنچه از برخى اشارات روايى بر مى آيد ، هيچ بُعدى ندارد كه خداى متعال براى زمان پيشين ، هفته ها را تعيين كرده باشد و نخستين روز آن را يكشنبه و دومين آن را دوشنبه و به همين ترتيب تا شنبه را نام گذارى كرده باشد ، و نيز ماه هاى كاملى تعيين كرده باشد كه هر يك از آنها سى روز باشد و اوّلين آنها را محرّم يا رمضان (بر حسب اختلاف روايات در باره نخستين ماه سال) و دومى را صفر يا شوّال و به همين ترتيب تا ذى حجّه يا شعبان نام گرفته باشد . به هر حال ، مجموع آنها يك سال كامل ، مطابق با سيصد و شصت روز بوده است . سپس روزهاى هفته و ماه هاى ما را ، از نظر آغاز و شمارش و نام ، مطابق با روزهاى آن هفته ها و ماه ها قرار داده است . مؤيّد اين مطلب ، آيه شريف سوره توبه است كه مى فرمايد : «همانا شماره ماه ها در نزد خداوند ، از روزى كه آسمان ها و زمين را آفريده ، در كتاب (علم) خدا ، دوازده ماه است» . (1) بدين ترتيب ، امثال احاديثى كه مى گويند : خداى متعال ،

.


1- .توبه : آيه 36 .

ص: 178

زمين و آسمان را در روز يكشنبه آفريد ، يا فرشتگان را در روز جمعه آفريد ، درست مى شوند و اين اشكال كه اصل روز _ چه رسد به مثلاً روز يكشنبه _ پس از آفرينش آسمان ها و زمين به وجود آمده است ، وارد نخواهد بود . (1) ليكن علّامه سيّد محمّدحسين طباطبايى در تفسير آيه مورد بحث (فصّلت : آيه 9) ، با اشاره به روايتى مشابه آنچه از امام صادق عليه السلام نقل شد ، (2) مى گويد : قريب به اين مضمون ، از عبد اللّه بن عبّاس و عكرمه و ديگران روايت شده و در برخى از احاديث شيعه نيز آمده است. اين كه در اين روايت آمده كه : «گفته اند: درست گفتى ، اگر كامل كنى» ، منظور ، اين است كه كلامت را در باره عالم آفرينش كامل كنى و بگويى : خداوند در روز شنبه از آفريدن عالم ، فارغ شد و به استراحت پرداخت . اين دسته از روايات ، خالى از اشكال نيستند : اوّلاً ، اين روايات ، بر تصديق عقايد يهود در باره ترتيب آفرينش عالم ، به وسيله پيامبر صلى الله عليه و آله مشتمل است ، و اين ، صريحا با آنچه در اوّلِ سِفْر تكوين تورات آمده است ، مخالفت دارد . در تورات آمده است كه خداوند ، نور و ظلمت (روز و شب) را در يكشنبه ، آسمان را در دوشنبه ، زمين و درياها و گياهان را در سه شنبه و خورشيد و ماه و ستارگان را در چهارشنبه و جنبندگان دريا و پرندگان را در پنجشنبه و حيوانات بيابان و انسان را در روز جمعه خلق كرد و در شنبه از آفريدن ، فارغ شد و به استراحت پرداخت . اين كه [ كسى براى دفع اشكال بگويد :] توراتِ زمان ما با توراتِ زمان پيامبر خدا متفاوت است ، سخن درستى نيست . ثانيا ، تحقّق روز هفته _ كه مراد ، روز به همراه شب آن است _ بستگى به گردش

.


1- .بحار الأنوار : ج 57 ص 28 .
2- .ر . ك : ص 173 ح 9 .

ص: 179

وضعى زمين به دور خودش (در برابر خورشيد) دارد . پس اين كه «زمين را در دو روز آفريد ، در حالى كه هنوز آسمان و آسمانيان را نيافريده بود و زمين به كره متحرّك تبديل نشده بود» ، چه معنايى دارد؟ اين اشكال در باره آفرينش آسمان و موجودات آسمانى و از جمله خورشيد نيز وارد است . جايى كه هنوز خورشيد به وجود نيامده است ، روزى وجود ندارد . ثالثا ، در اين روايات ، يك روز به آفرينش كوه ها اختصاص يافته است ، در حالى كه پژوهش هاى علمى نشان مى دهند كه كوه ها به تدريج آفريده شده اند. اين اشكال در آفرينش شهرها و رودها و روزىِ مردمان نيز وارد است . (1) علاوه بر رواياتى كه بدانها اشاره شد ، روايات ديگرى نيز وجود دارند كه معناى آنها در مورد روز و خصوصيّات آفرينش زمين ، با اين روايات ، متفاوت است ؛ ليكن مفهوم ظاهرى همه اين روايات ، خلافِ عقل و علم ، و سند آنها به استثناى يك مورد ، (2) مخدوش است . از اين رو ، احتمال مجعول بودن و يا تحريف شدن آنها قوى است و بر فرض صدور برخى از آنها از پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام ، بى ترديد ، مقصود ، چيزى جز مفهوم ظاهرى آنهاست .

.


1- .ر . ك : ص 173 ح 9 .
2- .الميزان فى تفسير القرآن : ج 17 ص 372 .

ص: 180

1 / 3خلق الأرضخَلقُها قَبلَ السَّماءِالكتاب«هُوَ الَّذِى خَلَقَ لَكُم مَّا فِى الْأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عَلِيمٌ » . (1)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل لَمّا خَلَقَ الأَرَضينَ خَلَقَها قَبلَ السَّماواتِ . (2)

عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ _ جَلَّ ذِكرُهُ وتَقَدَّسَت أسماؤُهُ _ خَلَقَ الأَرضَ قَبلَ السَّماءِ ، ثُمَّ استَوى عَلَى العَرشِ لِتَدبيرِ الاُمورِ . (3)

الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل خَلَقَ الجَنَّةَ قَبلَ أن يَخلُقَ النّارَ ، وخَلَقَ الطّاعَةَ قَبلَ أن يَخلُقَ المَعصِيَةَ ، وخَلَقَ الرَّحمَةَ قَبلَ الغَضَبِ ، وخَلَقَ الخَيرَ قَبلَ الشَّرِّ ، وخَلَقَ الأَرضَ قَبلَ السَّماءِ . (4)

.


1- .البقرة : 29 وراجع : فصّلت : 9 _ 11 .
2- .قصص الأنبياء للراوندي : ص 35 ح 1 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار: ج 57 ص 85 ح 67 .
3- .تفسير العيّاشي: ج 2 ص 120 ح 8 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار: ج 57 ص 89 ح 75.
4- .الكافي: ج 8 ص 145 ح 116 عن سلام بن المستنير ، بحار الأنوار: ج 57 ص 98 ح 83.

ص: 181

1 / 3 آفريدن زمين پيش از آسمان

1 / 3آفريدن زمين پيش از آسمانقرآن«او كسى است كه همه آنچه را در زمين است ، براى شما آفريد ، سپس به كار آسمان پرداخت و آن (هفت آسمان) را به صورت هفت آسمان ساخت ، و او به هر چيزى داناست» .

حديثامام على عليه السلام :خداوند عز و جل زمانى كه زمين ها را آفريد ، آنها را پيش از آسمان ها آفريد.

امام على عليه السلام :خداوند _ كه يادش پر شُكوه و نام هايش پاك باد _ زمين را پيش از آسمان آفريد . سپس براى تدبير كارها بر عرش قرار گرفت . (1)

امام باقر عليه السلام :خداوند عز و جل پيش از آن كه آتش را بيافريند ، بهشت را آفريد ، و پيش از آن كه معصيت را بيافريند ، طاعت را آفريد ، و گذشت را پيش از خشم آفريد ، و نيكى را پيش از بدى آفريد ، و زمين را پيش از آسمان آفريد .

.


1- .كنايه است از احاطه كامل پروردگار و تسلّط او بر تدبير امور آسمان ها و زمين پس از آفرينش آنها .

ص: 182

الفصل الثاني: خصائص الأرض2 / 1دَحوُها عَلَى الماءِالكتاب« ءَأَنتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمِ السَّمَاءُ بَنَاهَا * رَفَعَ سَمْكَهَا فَسَوَّاهَا * وَ أَغْطَشَ لَيْلَهَا وَ أَخْرَجَ ضُحَاهَا * وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذَلِكَ دَحَاهَا * أَخْرَجَ مِنْهَا مَاءَهَا وَ مَرْعَاهَا » . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ فِي الدُّعاءِ _ :يا مَن سَدَّ السَّماءَ بِالهَواءِ ، ودَحَا (2) الأَرضَ عَلَى الماءِ . (3)

.


1- .النازعات: 27 _ 31.
2- .الدَّحْوُ : البَسْط، دَحا الأرضَ: بَسَطَها (لسان العرب: ج 14 ص 251 «دحا»).
3- .جمال الاُسبوع: ص 85، تفسير العيّاشي: ج 2 ص 195 ح 78 عن مقرن عن الإمام الصادق عليه السلام ، الدعوات : ص 53 ح 134 عن الإمام الباقر عليه السلام ، الإقبال : ج 3 ص 167 وفيها «وكبس» بدل «ودحا» ، الدروع الواقية: ص 187 كلاهما من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 12 ص 246 ح 11 .

ص: 183

فصل دوم : ويژگى هاى زمين
2 / 1 گسترش يافتنِ زمين بر روى آب

فصل دوم : ويژگى هاى زمين2 / 1گسترش يافتنِ زمين بر روى آبقرآن«آيا آفريدن شما دشوارتر است ، يا آسمانى كه بر پا كرده است؟ سقفش را بر افراشت و آن را [ در اندازه اى معيّن ] درست كرد ، و شبِ آن را تيره و روزش را آشكار گردانيد ، و پس از آن ، زمين را با غلتاندنْ گسترانيد ، و آب آن و چراگاه آن را از آن بيرون آورد» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در دعا _ :اى كسى كه در آسمان ، سدّى از هوا قرار داد ، و زمين را بر روى آب گسترانيد !

.

ص: 184

الإمام الصادق عليه السلام_ أيضا _ :يا مَن كَبَسَ الأَرضَ عَلَى الماءِ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام_ مِن خُطبَةٍ لَهُ في عَظَمَةِ اللّهِ _ :فَمَن فَرَّغَ قَلبَهُ وأعمَلَ فِكرَهُ لِيَعلَمَ كَيفَ أقَمتَ عَرشَكَ؟ وكَيفَ ذَرَأتَ خَلقَكَ؟ وكَيفَ عَلَّقتَ فِي الهَواءِ سَماواتِكَ؟ وكَيفَ مَدَدتَ عَلى مَورِ (2) الماءِ أرضَكَ؟ رَجَعَ طَرفُهُ حَسيراً (3) ، وعَقلُهُ مَبهوراً (4) ، وسَمعُهُ والِهاً ، وفِكرُهُ حائِراً . (5)

عنه عليه السلام_ مِن خُطبَةٍ يَصِفُ فيهَا الأَرضَ ودَحوَها عَلَى الماءِ _ :كَبَسَ الأَرضَ عَلى مَورِ أمواجٍ مُستَفحِلَةٍ (6) ، ولُجَجِ بِحارٍ زاخِرَةٍ ، تَلتَطِمُ أواذِيُّ (7) أمواجِها ، وتَصطَفِقُ (8) مُتَقاذِفاتُ أثباجِها (9) ، وترغو زَبَداً كالفُحولِ عِندَ هِياجِها ، فَخَضَعَ جِماحُ الماءِ المُتلاطِمِ لِثِقَلِ حَملِها ، وسَكَنَ هَيجُ ارتِمائِهِ (10) إذ وَطِئَتهُ بِكَلكَلِها (11) ، وذَلَّ مُستَخذِياً (12) إذ تَمَعَّكَت (13) عَلَيهِ بِكَواهِلِها ، فَأَصبَحَ بَعدَ اصطِخابِ (14) أمواجِهِ ساجِياً (15) مَقهوراً ، وفي حَكَمَةِ (16) الذُّلِّ مُنقاداً أسيراً ، وسَكَنَتِ الأَرضُ مَدحُوَّةً (17) في لُجَّةِ تَيّارِهِ ، ورَدَّت مِن نَخوَة بَأوِهِ (18) واعتِلائِه ، وشُموخِ أنفِهِ وسُمُوِّ غُلَوائِهِ (19) ، وكَعَمَتهُ (20) عَلى كِظَّةِ جَريَتِهِ ، فَهَمَدَ (21) بعدَ نَزَقاتهِ (22) ، ولَبَدَ (23) بَعدَ زَيَفانِ (24) وَثَباتِهِ ، فَلَمّا سَكَنَ هَيجُ الماءُ مِن تِحتِ أكنافِها (25) ، وحَملِ شَواهِقِ الجِبالِ الشُمَّخِ البُذَّخِ (26) عَلى أكتافِها ، فَجَّرَ يَنابيعَ العُيونِ مِن عَرانينِ (27) اُنوفِها ، وفَرَّقَها في سُهوبِ (28) بيدِها (29) وأخاديدِها (30) ، وعَدَّلَ حَرَكاتِها بِالرّاسِياتِ مِن جَلاميدِها (31) ، وذَواتِ الشَّناخيبِ (32) الشُّمِّ (33) مِن صَياخيدِها (34) ، فَسَكَنَت مِنَ المَيَدانِ (35) لِرُسوبِ الجِبالِ في قِطَعِ أديمِها (36) ، وتَغَلغُلِها مُتَسَرِّبَةً (37) في جَوباتِ (38) خَياشيمِها (39) ، ورُكوبِها أعناقَ سُهولِ الأَرَضينَ وجَراثيمِها (40) . (41)

.


1- .الكافي : ج 3 ص 344 ح 23، تهذيب الأحكام : ج 2 ص 112 ح 419، فلاح السائل : ص 334 ح 224 كلّها عن أحمد بن محمّد ، مصباح المتهجّد : ص 504 ح 584 ، المصباح للكفعمي: ص 146 كلاهما عن الإمام الكاظم عليه السلام ، بحار الأنوار: ج 86 ص 210 ح 25 .
2- .المور : المَوج (لسان العرب: ج 5 ص 186 «مور»).
3- .حَسَرَ بصرُه يَحسِر فهو حَسير : أي كَلَّ وانقطَعَ نظرُه من طولِ مدى وما أشبه ذلك (الصحاح : ج 2 ص 629 «حسر») .
4- .المبهور : المغلوب (لسان العرب: ج 4 ص 82 «بهر»).
5- .نهج البلاغة: الخطبة 160.
6- .مستفحِلَة: هائجة هيجان الفحول. واستفحَلَ الأمرُ : تفاقَمَ واشتدَّ (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 6 ص 438) .
7- .الأواذيّ: جمع آذيّ ، الموج الشديد (النهاية : ج 1 ص 34 «أذى»).
8- .اصطفَقَ: اضطرب (النهاية : ج 3 ص 38 «صفق») .
9- .الأثباج: جمع ثبج ؛ وسط الشيء ومعظمه وأعلاه (تاج العروس : ج 3 ص 306 «ثبج»).
10- .هيْجُ ارتمائِهِ: تقاذُفُه وتلاطمه. يقال: ارتمى القومُ بالسهام وبالحجارة ارتماءً (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج6 ص439).
11- .الكَلكَل : الصدر (الصحاح : ج 5 ص 1812 «كلل») . وهو استعارة لما لاقى الماء من الأرض (تعليقة صبحي الصالح على نهج البلاغة).
12- .اسْتَخذَى: خضع وذلّ، وقد يُهمَز (تاج العروس: ج 19 ص 372 «خذى»).
13- .تمعّكت: تمرّغت (المصباح المنير : ص 576 «معك»).
14- .الاصطخاب: افتعال من الصخب بمعنى الصياح والجلبة (الصحاح : ج 1 ، ص 162 «صخب»).
15- .الساجي: الساكن (النهاية : ج 2 ص 345 «سجا»).
16- .الحَكَمة _ محرّكة _: حديدة في اللجام تكون على أنف الفرس وحنكه تمنعه من مخالفة راكبه (النهاية : ج 1 ص 420 «حكم»).
17- .مدحوّة: مبسوطة (لسان العرب: ج 14 ، ص 251 «دحا»).
18- .البَأْو : الكِبر والفخر (تاج العروس : ج 19 ص 186 «بأو»).
19- .الغُلَواء: سرعة الشباب وأوّله (الصحاح: ج 6 ص 2449 «غلا»).
20- .كَعَمْتُ الوعاءَ: شَدَدتُ رأسَه (الصحاح : ج 5 ص 2023 «كعم»).
21- .يقال: هَمَدَت الريح: أي سكَنَت (المصباح المنير: ص 640 «همد»).
22- .نَزِقَ نَزَقاً: خَفّ وطاش (المصباح المنير: ص 600 «نزق»).
23- .لَبَد: أقام ولَزِق (القاموس المحيط : ج 1 ص 334 «لبد»).
24- .الزَّيَفان: التبختر (النهاية : ج 2 ص 325 «زيف»).
25- .الكنف: الجانب ، والجمع أكناف (المصباح المنير : ص 542 «كنف»).
26- .الباذِخ: العالي، ويجمع على بُذَّخ. والباذِخ والشامخ: الجبل الطويل (لسان العرب: ج 3 ص 7 «بذخ»).
27- .العِرنينِ: الأنف كلّه، أو ما صلُب من عظمه. وقيل: عِرنين الأنف تحت مجتمع الحاجبين (تاج العروس: ج 18 ص 375 «عرن»). والمراد أعالي الجبال.
28- .السُّهْب من الأرض: المستوي في سهولة، والجمع: سُهُوب (القاموس المحيط : ج 1 ص 84 «سهب»).
29- .البيداء: الفلاة والمفازة المستوية (تاج العروس : ج 4 ، ص 367 «بيد»).
30- .الاُخدود: شَقٌّ في الأرض مستطيل (الصحاح : ج 2 ص 468 «خدد»).
31- .الجلاميد: الصُّخور ، واحدُها جُلمود (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 6 ص 441) .
32- .الشناخيب: رؤوس الجبال العالية، واحدها شُنْخوب (النهاية: ج 2 ص 504 «شنخب»).
33- .جبل أشَمّ: طويل الرأس (الصحاح : ج 5 ص 1962 «شمم»).
34- .الصيخود: الصخرة الشديدة ، والجمع صياخيد (النهاية : ج 3 ص 14 «صخد»).
35- .المَيَدان _ بالتحريك _ : مصدر مادَ يميد ، إذا مال وتحرّك (النهاية : ج 4 ص 379 «ميد»).
36- .أدَمَة الأرض: وجهها. قال الجوهري: وربّما سمّي وجه الأرض أديماً (لسان العرب: ج 12 ص 10 «أدم»).
37- .تسرّب: دخل (الصحاح : ج 1 ص 147 «سرب»).
38- .الجَوْبَة: الفُرجة في الجبال والسحاب (الصحاح : ج 1 ص 104 «جوب»).
39- .الخَيشوم: أقصى الأنف. وخياشيم الجبال: اُنوفها (لسان العرب: ج 12 ص 178 «خشم»).
40- .الجُرثومة: الأصل، والجمع جراثيم (النهاية: ج 1 ص 254 «جرثم»). المراد هنا ما سفل عن السطوح من الطبقات الترابيّة (تعليقة صبحي الصالح على نهج البلاغة) .
41- .نهج البلاغة : الخطبة 91 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 77 ص 325 ح 17 .

ص: 185

امام صادق عليه السلام_ در دعا _ :اى كسى كه زمين را بر روى آب فشرده !

امام على عليه السلام_ در سخنرانى اى در باره بزرگى خداوند _ :كسى كه دلش را فارغ گردانَد و انديشه اش را به كار گيرد تا بداند كه چگونه عرشت را برپا داشتى ، و چگونه آفرينشت را پديد آوردى ، و چگونه آسمان هايت را در فضا معلّق داشتى ، و چگونه زمينت را بر موج آب گستراندى ، نگاهش در مى مانَد ، و خِردَش مغلوب مى گردد ، و گوشش پريشان مى شود ، و انديشه اش حيرت زده مى مانَد .

امام على عليه السلام_ در سخنرانى اى در باره زمين و گسترش يافتن آن بر روى آب _ :[خداوند ،] زمين را در برابر حركتِ امواجى سهمگين ، و درياهاى ژرف و مالامال نگه داشت ؛ درياهايى كه امواج خروشان آنها در تلاطم بود ، و موج هاى كوه پيكرشان به هم مى خورد ، و چونان اشترانِ نرِ مست در هنگام هيجان ، كف بر مى آورد . پس ، آب متلاطم سركش ، در برابر سنگينى بار زمين ، سر فرود آورد و شور و تلاطمش فرو نشست؛ زيرا زمين ، سينه اش را بر آن افكند ، و آب ، رام گرديد؛ زيرا زمين با شانه هايش بر آن غلتيد . پس آن همه هياهو و خروش امواج آب ، آرام گرفت و رام شد ، و چونان اسبى كه بر آن دهنه زنند ، مطيع و اسير گشت ، و زمين _ كه در دل درياى موّاج ، گسترانيده شده بود _ آرام گرفت ، و آب را از نِخوت و سركشى و خروش و غرور و سرمستى اش باز داشت ، و آزمندى حركات آن را مهار زد ، و پس از آن همه حركت هاى تند ، ساكن شد ، و پس از آن همه سرمستى و جوش و خروش ، به جاى خويش ايستاد . پس هنگامى كه هيجان آب در كرانه هاى زمينْ فرو نشست ، و كوه هاى بلندِ برافراشته سر به فلك كشيده را بر دوش هاى خود سوار كرد[ ، خداوند] ، چشمه هاى آب را از بينى هاى زمين ، جوشان ساخت ، و آنها را در دشت ها و شكاف هاى بيابان ها روان ساخت ، و حركات زمين را با صخره هاى استوار و كوه هاى داراى قلّه هاى بلند و نوك تيز ، تعديل كرد ، و به واسطه فرو رفتن كوه ها در قطعات و اعماق پوسته زمين و نفوذ آنها در شكاف هاى زمين و سوار شدن آنها بر گردن دشت ها و پستى هاى زمين ، حركت و تكانِش زمين ، فروكش كرد .

.

ص: 186

. .

ص: 187

. .

ص: 188

2 / 2دَعائِمُهاالكتاب« رَفَعَ السَّمَوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا» . (1)

« وَ مِنْ ءَايَاتِهِ أَن تَقُومَ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ بِأَمْرِهِ» . (2)

« إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ أَن تَزُولَا وَ لَئِن زَالَتَا إِنْ أَمْسَكَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِّن بَعْدِهِ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا » . (3)

.


1- .الرعد : 2 .
2- .الروم: 25.
3- .فاطر: 41.

ص: 189

2 / 2 ستون هاى زمين

2 / 2ستون هاى زمينقرآن«[خدا] آسمان ها را بدون ستون هايى كه آنها را ببينيد ، برافراشت» .

«و از نشانه هاى او ، اين است كه آسمان و زمين ، به فرمان او برپايند» .

«همانا خدا آسمان ها و زمين را نگاه مى دارد تا نيفتند و اگر بيفتند ، بعد از او هيچ كس ، آنها را نگاه نمى دارد . اوست بردبار آمرزنده» .

.

ص: 190

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الحَمدُ لِلّهِ الَّذي لا إلهَ إلّا هُوَ . . . نورُ السَّماواتِ وَالأَرَضينَ وفاطِرُهُما ومُبدِعُهُما بِغَيرِ عَمَدٍ خَلَقَهُما ، وفَتَقَهُما فَتقاً ، فَقامَتِ السَّماواتُ طائِعاتٍ بِأمرِهِ ، وَاستَقَرَّتِ الأَرَضونَ بِأَوتادِها فَوقَ الماءِ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :الحَمدُ لِلّهِ الّذي . . . رَفَعَ السَّماءَ بِغَيرِ عَمَدٍ ، وبَسَطَ الأَرضَ عَلَى الهَواءِ بِغَيرِ أركانٍ . (2)

عنه عليه السلام_ مِن خُطبَةٍ يَصِفُ فيها قُدرَةَ اللّهِ جَلَّ وعَلا _ :أنشَأَ الأَرضَ فَأَمسَكَها مِن غَيرِ اشتِغالٍ ، وأرساها عَلى غَيرِ قَرارٍ ، وأقامَها بِغَيرِ قَوائِمَ ، ورَفَعَها بِغَيرِ دَعائِمَ ، وحَصَّنَها مِنَ الأوَدِ (3) وَالاِعوِجاجِ ، ومَنَعَها مِنَ التَّهافُتِ (4) وَالاِنفِراجِ ، أرسى أوتادَها ، وضَرَبَ أسدادَها (5) ، وَاستَفاضَ عُيونَها ، وخَدَّ (6) أودِيَتَها ، فَلَم يَهِن ما بَناهُ ، ولا ضَعُفَ ما قَوّاهُ . (7)

فاطمة عليهاالسلام:الحَمدُ لِلّهِ الَّذي بِكَلِماتِهِ قامَتِ السَّماواتُ الشِّدادُ ، وثَبَتَتِ الأَرَضونَ المِهادُ، وَانتَصَبَتِ الجِبالُ الرَّواسِي الأَوتادُ . (8)

.


1- .مُهج الدعوات : 157 عن الحارث بن عمير عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 86 ص 332 .
2- .الدروع الواقية: ص 182 و 183 وص 92، الإقبال: ج 1 ص 436 وفيه «رفع السماوات الموطودات بلا أصحاب ولا أعوان» بدل«رفع السماء بغير عمد» وكلاهما من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار: ج98 ص181 ح2.
3- .الأوَد: العِوَج (النهاية: ج 1 ص 79 «أود»).
4- .التهافت: من الهَفْت؛ وهو السقوط قِطعةً قِطعة (النهاية: ج 5 ص 266 «هفت»).
5- .السَّدّ والسُّدّ: الجبل والحاجز (لسان العرب: ج 3 ص 207 «سدد»).
6- .خَدَّ الأرضَ _ من باب مَدَّ _: شَقّها (مجمع البحرين: ج 1 ص 495 «خدد»).
7- .نهج البلاغة: الخطبة 186، الاحتجاج: ج 1 ص 477 ح 116، بحار الأنوار : ج 57 ص 30 ح 6 .
8- .فلاح السائل: ص 421 ح 290، بحار الأنوار: ج 86 ص 103 ح 8.

ص: 191

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سپاس ، خدايى را كه معبودى جز او نيست... ، نور آسمان ها و زمين هاست و آفريننده و پديد آورنده آنهاست . او آسمان ها و زمين را بى هيچ ستونى آفريد و آن دو را به گونه اى از هم گشود . پس به فرمان او ، آسمان ها فرمان بردار ، ايستادند و زمين ها با ميخ هايشان بر فراز آب قرار گرفتند .

امام على عليه السلام :سپاس ، خدايى را كه... آسمان را بى هيچ ستونى بر افراشت و زمين را بى هيچ ستونى در فضا بگستراند .

امام على عليه السلام_ در سخنرانى اى در باره قدرت خداوند شكوهمند و بلندمرتبه _ :زمين را پديد آورد و آن را بى آن كه بدان مشغول شود (از كارى ديگر باز بماند) ، نگاه داشت ، و آن را بى آن كه بر جايى قرار بگيرد ، استوار گردانيد ، و آن را بى آن كه پايه اى داشته باشد ، بر پا داشت ، و آن را بى هيچ ستونى بر افراشت ، و آن را از كجى و خميدن نگه داشت ، و از افتادن و شكافتن بازش داشت . ميخ هايش را محكم و ارتفاعاتش را استوار ساخت ، و چشمه هايش را روان گردانيد ، و درّه هايش را شكافت . پس آنچه او بنا كرد ، سست نيست و آنچه او نيرو بخشيد ، ناتوان نيست .

فاطمه عليهاالسلام :سپاس ، خدايى را كه به واسطه كلمات او ، آسمان هاى استوار بر پا شدند و زمين هاى هموار پا بر جا گشتند ، و كوه هاى بلند و ريشه دار بر پا ايستادند .

.

ص: 192

الإمام الكاظم عليه السلام_ فِي الدُّعاءِ _ :يا مَن سَمَكَ (1) السَّماءَ بِغَيرِ عَمَدٍ ، وأقامَ الأَرضَ بِغَيرِ سَنَدٍ ... . (2)

راجع : ص 212 ح 43 و موسوعة معارف الكتاب والسنة : ج 2 ص 188 (الأرض / المدخل / كونها معلقة في الفضاء) .

2 / 3أوتادُهاالكتاب« وَ الْجِبَالَ أَوْتَادًا » . (3)

« وَ أَلْقَى فِى الْأَرْضِ رَوَاسِىَ أَن تَمِيدَ بِكُمْ » . (4)

« وَجَعَلْنَا فِى الْأَرْضِ رَوَاسِىَ أَن تَمِيدَ بِهِمْ » . (5)

« وَ الْأَرْضَ مَدَدْنَاهَا وَأَلْقَيْنَا فِيهَا رَوَاسِىَ وَأَنبَتْنَا فِيهَا مِن كُلِّ شَىْ ءٍ مَّوْزُونٍ » . (6)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ الَّذي لا يَبلُغُ مِدحَتَهُ القائِلونَ، ولا يُحصي نَعماءَهُ العادّونَ... فَطَرَ الخَلائِقَ بِقُدرَتِهِ ، ونَشَرَ الرِّياحَ بِرَحمَتِهِ ، ووَتَّدَ بِالصُّخورِ مَيَدانَ أرضِهِ 7 . (7)

.


1- .سَمَكَ الشيء: رفَعَه (النهاية : ج 2 ص 403 «سمك»).
2- .جمال الاُسبوع : ص 184 عن الحسن بن القاسم العبّاسي، مصباح المتهجّد : ص 307 ح 417 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 91 ص 196 ح 3.
3- .النبأ: 7 . الأوتاد: جمع وتد، وهو المسمار إلّا أنّه أغلظ منه كما في المجمع. ولعلّ عدّ الجبال أوتاداً مبنيّ على أنّ عمدة جبال الأرض من عمل البركانات بشقّ الأرض، فتخرج منه موادّ أرضيّة مذابة تنتصب على فم الشقة متراكمة كهيئة الوتد المنصوب على الأرض تسكن به فورة البركان الذي تحته، فيرتفع به ما في الأرض من الاضطراب والمَيَدان (الميزان في تفسير القرآن: ج 20 ص 162).
4- .لقمان: 10 والنحل : 15 وقال العلّامة الطباطبائي في تفسير الآية : أي ألقى فيها جبالاً شامخة لئلّا تضطرب بكم. وفيه إشعار بأنّ بين الجبال والزلازل رابطة مستقيمة (الميزان في تفسير القرآن: ج 16 ص 211).
5- .الأنبياء: 31.
6- .الحِجْر: 19.
7- .نهج البلاغة: الخطبة 1، الاحتجاج: ج 1 ص 473 ح 113، بحار الأنوار : ج 4 ص 247 ح 5 .

ص: 193

2 / 3 ميخ هاى زمين

امام كاظم عليه السلام_ در دعا _ :اى كسى كه آسمان را بى هيچ ستونى بر افراشت ، و زمين را بى هيچ تكيه گاهى بر پا داشت!

ر. ك : ص 213 ح 43 و ص 147 (زمين / درآمد / معلّق بودن زمين در فضا)

2 / 3ميخ هاى زمينقرآن«و كوه ها را ميخ هايى (1) [ نگردانيديم ]؟» .

«و در زمين ، كوه هايى استوار بيفكند تا مبادا شما را بجنباند» .

«و در زمين ، كوه هايى استوار قرار داديم تا مبادا آنان (مردم) را بجنباند» .

«و زمين را گسترانديم و در آن ، كوه هايى استوار افكنديم و از هر چيز سنجيده اى ، در آن رويانيديم» .

حديثامام على عليه السلام :سپاس ، خدايى را كه گويندگان از پسِ سپاس او بر نمى آيند و شمارندگان نمى توانند نعمت هايش را شماره كنند... . آفريدگان را با قدرت خويش آفريد ، و بادها را با رحمت خويش وزانيد ، و تكان زمينش را به واسطه صخره ها و كوه ها آرام كرد . (2)

.


1- .شايد تعبير كوه ها به مثابه ميخ ، از آن رو باشد كه بيشتر كوه هاى زمين ، محصول فعّاليت آتش فشان ها هستند كه با خارج شدن موادّ مذاب از آنها ، بر دهانه شكاف ، انباشته مى شوند و مانند ميخى كه در زمين كوبيده شده است ، فوران آتشفشانى را كه زير آنهاست ، آرام مى كنند و بدين ترتيب ، تكان و حركت هاى درون زمين برطرف مى گردد (ر . ك : الميزان فى تفسير القرآن : ج 2 ص 162) .
2- .امام عليه السلام تأكيد مى كند كه خداوند پاك ، وقتى كوه ها را در زمين آفريد ، براى هر كوهى ريشه اى در زمين قرار داد كه اين ريشه همان ميخ است. اين ميخ يا ريشه ، دو وظيفه دارد : اوّل، حفظ كوه از افتادن و لغزيدن (همان پديده اى كه در مورد كوه سلط در نزديكى عمان ، رخ داد و دچار لغزش و رانش شد) و دوم اين كه اين ريشه فرو رفته در پوسته زمين ، خود ، لايه هاى زمين را به يكديگر محكم مى كند و آنها را از تكان و حركت باز مى دارد ، درست مانند ميخكوب كردن صفحات فلزى به يكديگر كه ما انجام مى دهيم . اين ، وظيفه كوه ها در برابر ثبات زمين است ؛ امّا وظيفه كوه ها در برابر استقرار زندگى انسان ، اين است كه وجود كوه ها در زمين ، خاك و صخره هاى موجود در سطح زمين را از جا به جا شدن و از بين رفتن ، حفظ مى كند و آنها را از تأثير طوفان ها و گردبادها نگه مى دارد و بدين ترتيب ، زمينه برقرارى يك زندگى انسانى يك نواخت در كوه ها و دشت ها و درّه ها فراهم مى آيد . اگر سطح زمين يكسره هموار و بدون كوه و ارتفاعات بود ، همواره در معرض تغيير قرار داشت و دست خوش دگرگونى مى شد (تصنيف نهج البلاغة : ص 783) .

ص: 194

عنه عليه السلام :اللّهُمَّ رَبَّ السَّقفِ المَرفوعِ . . . ورَبَّ الجِبالِ الرَّواسِي الَّتي جَعَلتَها لِلأَرضِ أوتاداً ، ولِلخَلقِ اعتِماداً . (1)

عنه عليه السلام_ في بَيانِ صِفَةِ خَلقِ الأَرضِ _ :فَلَمّا سَكَنَ هَيجُ الماءِ مِن تَحتِ أكنافِها ، وحَملِ شَواهِقِ الجِبالِ الشُّمَّخِ البُذَّخِ عَلى أكتافِها ، فَجَّرَ يَنابيعَ العُيونِ مِن عَرانينِ اُنوفِها ، وفَرَّقَها في سُهوبِ بيدِها وأخاديدِها ، وعَدَّلَ حَرَكاتِها بِالرّاسِياتِ مِن جَلاميدِها ، وذواتِ الشَّناخيبِ الشُّمِّ مِن صَياخيدِها ، فَسَكَنَت مِنَ المَيَدانِ لِرُسوبِ الجِبالِ في قِطَعِ أديمِها ، وتَغَلغُلِها مُتَسَرِّبَةً في جَوباتِ خَياشيمِها ، ورُكوبِها أعناقَ سُهولِ الأَرَضينَ وجَراثيمِها (2) . (3)

.


1- .نهج البلاغة: الخطبة 171، وقعة صفّين: ص 232 عن زيد بن وهب نحوه، بحار الأنوار: ج 58 ص 94 ح 16؛ تاريخ الطبري: ج 5 ص 14 عن زيد بن وهب نحوه .
2- .تقدّم هذا المقطع من الخطبة في باب «دحوها على الماء» ح 16 (ص 184) ، وقد بيّنّا هناك ما أشكل من ألفاظه فراجع.
3- .نهج البلاغة: الخطبة 91 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار: ج 77 ص 325 ح 17.

ص: 195

امام على عليه السلام :بار الها! اى پروردگار بامِ افراشته (آسمان) ... و پروردگار كوه هاى پابرجايى كه آنها را ميخ هاى زمين و تكيه گاه خلق ، قرار دادى!

امام على عليه السلام_ در بيان چگونگى آفرينش زمين _ :پس هنگامى كه هيجان آب در كرانه هاى زمين فرو نشست ، و كوه هاى بلندِ افراشته سر به فلك كشيده را بر دوش هايش سوار كرد ، [خداوند ،] چشمه هاى آب را از بينى هاى زمين ، جوشان ساخت ، و آنها را در دشت ها و شكاف هاى بيابان ها روان نمود ، و حركات زمين را با صخره هاى استوار و كوه هاى داراى قلّه هاى بلند و نوك تيز ، تعديل كرد ، و به واسطه فرو نشاندن كوه ها در قطعات و اعماق پوسته زمين و نفوذ آنها در شكاف هاى زمين ، و سوار شدنشان بر گردن هاى دشت ها و پستى هاى زمين ، تكان زمين ، آرام گرفت .

.

ص: 196

عنه عليه السلام_ مِن خُطبَةٍ لَهُ في عَجيبِ صَنعَةِ الكَونِ _ :وكانَ مِن اقتِدارِ جَبَروتِهِ ، وبَديعِ لَطائِفِ صَنعَتِهِ ، أن جَعَلَ مِن ماءِ البَحرِ الزّاخِرِ (1) المُتَراكِمِ المُتَقاصِفِ (2) يَبَساً جامِداً ، ثُمَّ فَطَرَ مِنهُ أطباقاً فَفَتَقَها سَبعَ سَماواتٍ بَعدَ ارتِتاقِها ، فَاستَمسَكَت بِأَمرِهِ وقامَت عَلى حَدِّهِ ، وأرسى أرضاً يَحمِلُهَا الأَخضَرُ المُثعَنجِرُ (3) ، وَالقَمقامُ (4) المُسَخَّرُ ، قَد ذَلَّ لِأَمِرهِ وأذعَنَ لِهَيبَتِهِ ، ووَقَفَ الجاري مِنهُ لِخَشيَتِهِ ، وجَبَل (5) جَلاميدَها (6) ونُشوزَ (7) مُتونِها (8) وأطوادِها (9) ، فَأَرساها في مَراسيها ، وألزَمَها قَراراتِها ، فَمَضَت رُؤوسُها فِي الهَواءِ ، ورَسَت اُصولُها فِي الماءِ ، فَأَنهَدَ 10 جِبالَها عَن سُهولِها ، وأساخَ قَواعِدَها في مُتونِ أقطارِها ومَواضِعِ أنصابِها ، فَأَشهَقَ قِلالَها وأطالَ أنشازَها ، وجَعَلَها لِلأَرضِ عِماداً ، وأرَّزَها (10) فيها أوتاداً ، فَسَكَنَت عَلى حَرَكَتِها مِن أن تَميدَ (11) بِأَهلِها أو تَسيخَ بِحَملِها أو تَزولَ عَن مَواضِعِها . فَسُبحانَ مَن أمسَكَها بَعدَ مَوَجانِ مِياهِها ، وأجمَدَها بَعدَ رُطوبَةِ أكنافِها ، فَجَعَلَها لِخَلقِهِ مِهاداً ، وبَسَطَها لَهُم فِراشاً ، فَوقَ بَحرٍ لُجِّيٍّ راكِدٍ لا يَجري ، وقائِمٍ لا يَسري ، تُكَركِرُهُ (12) الرِّياحُ العَواصِفُ ، وتَمخُضُهُ (13) الغَمامُ الذَّوارِفُ « إِنَّ فِى ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِّمَن يَخْشَى » (14) . (15)

.


1- .زخَرَ البحرُ: مدَّ وكثُر ماؤه وارتفعت أمواجه (النهاية: ج 2 ص 299 «زخر»).
2- .يقال: رعدٌ قاصِف؛ أي شديد، مُهلك لشدّة صوته (النهاية : ج 4 ص 74 «قصف»).
3- .ثعجرَ: هو أكثر موضع في البحر ماءً. والميم والنون زائدتان (النهاية: ج 1 ص 212 «ثعجر») .
4- .القَمقام: الماء الكثير، وقَمقام البحر : مُعظمه لاجتماع مائه، وقيل: هو البحر كلّه (لسان العرب: ج 12 ص 494 «قمم»).
5- .جَبَله اللّه على كذا: فَطَره عليه، والجِبِلّة: الطبيعة والخليقة والغريزة؛ بمعنىً واحد (المصباح المنير: ص 90 «جبل»).
6- .الجَلْمَد والجُلْمُود: الصَّخرُ (الصحاح: ج 2 ص 459 «جلمد»).
7- .النَّشَز : المرتفع من الأرض (النهاية: ج 5 ص 55 «نشز»).
8- .المَتْن من الأرض: ما صلُب وارتفع (المصباح المنير: ص 562 «متن»).
9- .الطَّوْد: الجبل العظيم (الصحاح: ج 2 ص 502 «طود»).
10- .أي أثْبَتَها (النهاية: ج 1 ص 37 «أرز»).
11- .مادَ يَمِيدُ: إذا مالَ وتحرّك (النهاية: ج 4 ص 379 «ميد»).
12- .الكَرْكَرَةُ : تصريف الرياح السحابَ إذا جَمَعَتْهُ بعد تفرّق (تاج العروس : ج 7 ص 442 «كرر»).
13- .المَخْضُ؛ تحريك السِّقاء الذي فيه اللبن ليخرج زُبدُه (النهاية: ج 4 ص 307 «مخض»).
14- .النازعات : 26 .
15- .نهج البلاغة : الخطبة 211 ، بحار الأنوار : ج 57 ص 38 ح 15 .

ص: 197

امام على عليه السلام_ در سخنرانى اى در باره شگفتى آفرينش هستى _ :از نشانه هاى توانايى و عظمت خداوند ، و آفرينش بديع و دقيق او ، آن است كه از آب درياى مالامال و انباشته و پُرخروش ، خشكىِ جامدى (زمين) را آفريد . آن گاه از آن دريا ، طبقاتى پديد آورد و سپس آن طبقات را _ كه بسته بودند _ به صورت هفت آسمان بشكافت ، و اين هفت آسمان ، به فرمان او ، بر جاى ماندند و در اندازه اى كه به فرمان او تعيين شده بود ، ايستادند . و زمين را استوار ساخت كه درياى سيّال و ژرفِ به فرمان ، آن را بر دوش مى كشد؛ دريايى كه رامِ فرمان او گشت ، و در برابر هيبت او سر تسليم فرود آورد ، و آب روان از ترس او ايستاد . و صخره هاى زمين را و بلندى هاى سخت آن را و كوه هاى سترگش را آفريد ، و آنها را در جايگاه هايشان استوار نمود ، و در قرارگاه هايشان استقرار بخشيد . پس قلّه هاى كوه ها سر به آسمان افراشتند ، و ريشه هايشان در آب فرو رفتند . كوه هاى زمين را از دشت هايش بر آورد ، و پايه هاى آنها را در دل زمين و جاى جاى آن _ كه بايد _ دوانيد . قلّه هاى آنها را بلند ساخت ، و نوك آنها را دراز گردانيد ، و آنها را تكيه گاه زمين قرار داد ، و چونان ميخ در زمين كوبيد . پس زمين از جنب و جوش باز ايستاد تا ساكنان خويش را نلرزاند ، يا بار خود را در كام خويش فرو نبرد و يا از جاى خود منتقل نشود . پس پاك و منزّه است خدايى كه زمين را ، پس از جوش و خروش آب هايش ، نگه داشت ، و آن را پس از آن كه كرانه هايش تر بودند ، خشك كرد ، و آن را براى آفريدگانش رام (هموار) ساخت ، و برايشان بسترى بگستراند ، بر روى دريايى سهمگين و راكد كه جريان ندارد ، و ايستاده است و حركت نمى كند ، و تنها بادهاى طوفانى ، آن را بر هم مى زنند ، و ابرهاى پُرباران به تلاطمش در مى آورند «و در اين همه ، عبرتى است براى كسى كه بترسد» .

.

ص: 198

2 / 4مَعادِنُهاالإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : « وَأَنبَتْنَا فِيهَا مِن كُلِّ شَىْ ءٍ مَّوْزُونٍ » (1) _ :إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى أنبَتَ فِي الجِبالِ : الذَّهَبَ ، وَالفِضَّةَ ، وَالجَوهَرَ ، وَالصُّفرَ ، وَالنُّحاسَ ، وَالحَديدَ ، وَالرَّصاصَ ، والكُحلَ ، وَالزَّرنيخَ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام_ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ _ :فَكِّر يا مُفَضَّلُ في هذِهِ المَعادِنِ وما يُخرَجُ مِنها مِنَ الجَواهِرِ المُختَلِفَةِ ، مِثلِ : الجِصِّ ، وَالكِلسِ ، وَالجِبسينِ ، وَالزَّرانيخِ ، وَالمَرتَكِ ، وَالقونِيا ، وَالزِّئبَقِ ، وَالنُّحاسِ ، وَالرَّصاصِ ، وَالفِضَّةِ ، وَالذَّهَبِ ، وَالزَّبَرجَدِ ، وَالياقوتِ ، وَالزُّمُرُّدِ ، وضُروبِ الحِجارَةِ ، وكَذلِكَ ما يُخرَجُ مِنها مِنَ القارِ ، وَالمومِيا ، وَالكِبريتِ ، وَالنِّفطِ ، وغَيرِ ذلِكَ مِمّا يَستَعمِلُهُ النّاسُ في مَآرِبِهِم ، فَهَل يَخفى عَلى ذي عَقلٍ أنَّ هذِهِ كُلَّها ذَخائِرُ ذُخِرَت لِلإِنسانِ في هذِهِ الأَرضِ لِيَستَخرِجَها فَيَستَعمِلَها عِندَ الحاجَةِ إلَيها؟ ثُمَّ قَصُرَت حيلَةُ النّاسِ عَمّا حاوَلوا مِن صَنعَتِها عَلى حِرصِهِم وَاجتِهادِهِم في ذلِكَ ، فَإِنَّهُم لَو ظَفِروا بِما حاوَلوا مِن هذَا العِلمِ كانَ لا مَحالَةَ سَيَظهَرُ ويَستَفيضُ فِي العالَم حَتّى تَكثُرَ الفِضَّةُ وَالذَّهَبُ ويَسقُطا عِندَ النّاسِ ، فَلا يَكونُ لَهُما قيمَةٌ ويَبطُلَ الانتِفاعُ بِهِما فِي الشِّرى (3) وَالبَيعِ وَالمُعامَلاتِ ، ولا كانَ يَجبِي السُّلطانُ الأَموالَ ، ولا يَدَّخِرُهُما أحَدٌ لِلأَعقابِ ، وقَد اُعطِيَ النّاسُ مَعَ هذا صَنعَةَ الشَّبَهِ مِنَ النُّحاسِ وَالزُّجاجِ مِنَ الرَّملِ ، وَالفِضَّةِ مِنَ الرَّصاصِ ، وَالذَّهَبِ مِنَ الفِضَّةِ ، وأشباهِ ذلِكَ مِمّا لا مَضَرَّةَ فيهِ . فَانظُر كَيفَ اُعطوا إرادَتَهُم فيما لا ضَرَرَ فيهِ ، ومُنِعوا ذلِكَ فيما كانَ ضارّاً لَهُم لَو ناوَلوهُ . ومَن أوغَلَ فِي المَعادِنِ انتَهى إلى وادٍ عَظيمٍ يَجري مُنصَلِتاً (4) بِماءٍ غَزيرٍ ، لا يُدرَكُ غَورُهُ ولا حيلَةَ في عُبورِهِ ، ومِن وَرائِهِ أمثالُ الجِبالِ مِنَ الفِضَّةِ . تَفَكَّرِ الآنَ في هذا مِن تَدبيرِ الخالِقِ الحَكيمِ ، فَإِنَّهُ أرادَ _ جَلَّ ثَناؤُهُ _ أن يُرِيَ العِبادَ مَقدِرَتَهُ وسَعَةَ خَزائِنِهِ ، لِيَعلَموا أنَّهُ لَو شاءَ أن يَمنَحَهُم كَالجِبالِ مِن الفِضَّةِ لَفَعَلَ ، لكِن لا صَلاحَ لَهُم في ذلِكَ ، لِأَنَّهُ لَو كانَ فَيَكونُ فيها _ كَما ذَكَرنا _ سُقوطُ هذَا الجَوهَرِ عِندَ النّاسِ وقِلَّةُ انتِفاعِهِم بِهِ ، وَاعتَبِر ذلِكَ بِأَنَّهُ قَد يَظهَرُ الشَّيءُ الطَّريفُ مِمّا يُحدِثُهُ النّاسُ مِنَ الأَواني وَالأَمتِعَةِ ، فَما دامَ عَزيزاً قَليلاً فَهُوَ نَفيسٌ جَليلٌ آخِذُ الثَّمَنِ ، فَإِذا فَشا وكَثُرَ في أيدِي النّاسِ سَقَطَ عِندَهُم وخَسَّت قيمَتُهُ ، ونَفاسَةُ الأَشياءِ مِن عِزَّتِها . (5)

.


1- .الحِجْر: 19.
2- .تفسير القمّي: ج 1 ص 374 عن أبي الجارود، بحار الأنوار: ج 60 ص 179 ح 8.
3- .الشِّراءُ يُمَدّ ويقصر ، ويُجمَع الشِّرا على أشرِيَة (الصحاح : ج 6 ص 2391 «شرى») .
4- .المُنصَلِت: المُسرع من كلّ شيء. ونهرٌ مُنصلِت: شديد الجِرية (لسان العرب: ج 2 ص 54 «صلت»).
5- .بحار الأنوار: ج 60 ص 186 ح 18 نقلاً عن توحيد المفضّل .

ص: 199

2 / 4 معادن زمين

2 / 4معادن زمينامام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «و از هر چيز سنجيده اى ، در آن رويانيديم» _ :خداوندِ خُجسته والا ، در كوه ها ، طلا و نقره و گوهر و برنج و مس و آهن و سرب و سرمه و زرنيخ رويانيد .

امام صادق عليه السلام_ خطاب به مفضّل بن عمر _ :اى مفضّل! در اين معدن ها و كانى هاى گوناگونى كه از آنها استخراج مى شوند ، بينديش؛ كانى هايى چون : گچ و آهك و جِبسين (1) و زرنيخ و مردارْسنگ و قونيا (2) و جيوه و مس و سرب و نقره و طلا و زبرجد و ياقوت و زمرّد و انواع سنگ ها ، و نيز ديگر چيزها مانند : قير و موميا و گوگرد و نفت و جز اينها كه از معادن ، استخراج مى شوند و مردم آنها را در راه نيازهايشان به كار مى گيرند. آيا بر هيچ خردمندى پوشيده است كه اينها همه گنج هايى هستند كه براى انسان در اين زمين ، اندوخته شده اند تا آنها را استخراج كند و به هنگام نياز ، مورد استفاده قرار دهد؟ با همه آزمندى و تلاش مردم براى ساختن اين كانى ها ، چاره انديشى هاى آنها به جايى نرسيد؛ زيرا اگر به آنچه از اين علم مى جستند ، دست مى يافتند ، قطعا اين معادن در دنيا فراوان و سرشار مى شدند ، چندان كه طلا و نقره ، بر اثر فراوان شدن ، از نظر مردم مى افتادند و ديگر ارزشى نداشتند و در كار خريد و فروش و معاملات ، مورد استفاده قرار نمى گرفتند ، و حاكم ، ماليات ها را تحصيل نمى كرد ، و هيچ كس طلا و نقره اى براى بازماندگانش نمى اندوخت. با اين حال ، توانايى ساخت برنج از مس ، و شيشه از ريگ ، و نقره از سرب ، و طلا از نقره ، و امثال اينها _ كه ضررى در آنها نيست _ به انسان ها داده شد. پس بنگر كه چگونه خواست مردم در چيزهايى كه برايشان زيانى ندارد ، بر آورده شده است ؛ ولى از مواردى كه دست يافتن به آنها برايشان زيان آور است ، محروم گرديده اند. اگر كسى در اعماق معدن ها فرو رود ، به رودخانه بزرگى مى رسد كه نه به ژرفايش مى توان رسيد ، و نه از آن مى توان گذشت ، و آبى فراوان در آن به شدّت جريان دارد ، و در سوى ديگر آن ، كوه هايى از نقره وجود دارد . حال ، در اين تدبير آفريدگار حكيم ، بينديش . او _ كه ثنايش پرشُكوه باد _ خواست كه توانايى خود و گستردگى خزانه هايش را به بندگان نشان دهد تا بدانند كه اگر مى خواست به اندازه كوه ها به آنها نقره ببخشد ، اين كار را مى كرد ؛ امّا اين به صلاح آنان نيست؛ زيرا اگر چنين مى شد _ همچنان كه گفتيم _ ارزش اين گوهر در نزد مردم سقوط مى كرد و ديگر از آن استفاده چندانى نمى بردند . ارزش ظروف و اشيايى هم كه مردم ، گاه از اين مادّه مى سازند ، به همين جهت است. پس تا زمانى كه كمياب و نادر باشد ، نفيس و ارزشمند و پُربهاست ؛ امّا وقتى همه جا يافت شد و در دست مردم ، فراوان و بسيار بود ، در نظر آنان اُفت مى كند و ارزش آن پايين مى آيد . اصولاً ارزش و ارجمندىِ چيزها از كميابى آنهاست .

.


1- .سنگ گچ .
2- .به لغت يونانى ، خاكستر را گويند (لغت نامه دهخدا) .

ص: 200

. .

ص: 201

. .

ص: 202

الكافي عن الثُّماليّ:مَرَرتُ مَعَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام في سوقِ النُّحاسِ ، فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، هذَا النُّحاسُ أيُّ شَيءٍ أصلُهُ؟ فَقالَ: فِضَّةٌ، إلّا أنَّ الأَرضَ أفسَدَتها، فَمَن قَدَرَ عَلى أن يُخرِجَ الفَسادَ مِنها انتَفَعَ بِه_ا. (1)

المناقب لابن شهرآشوب_ في ذِكرِ أجوِبَةِ الإِمامِ الرِّضا عليه السلام لِصَبّاحِ بنِ نَصرٍ وعِمرانَ الصّابي في مَجلِسِ المَأمونِ _ :قالَ صَبّاحٌ : ما أصلُ الماءِ؟ قالَ عليه السلام : أصلُ الماءِ خَشيَةُ اللّهِ ، بَعضُهُ مِنَ السَّماءِ ويَسلُكُهُ فِي الأَرضِ يَنابيعَ ، وبَعضُهُ ماءٌ عَلَيهِ الأَرَضونَ وأصلُهُ واحِدٌ عَذبٌ فُراتٌ . قالَ : فَكَيفَ مِنها عُيونُ نِفطٍ وكِبريتٍ ، ومِنها قارٌ ومِلحٌ وأشباهُ (2) ذلِكَ؟ قالَ عليه السلام : غَيَّرَهُ الجَوهَرُ ، وَانقَلَبَت كَانقِلابِ العَصيرِ خَمراً وكَمَا انقَلَبَتِ الخَمرُ فَصارَت خَلّاً ، وكَما يَخرُجُ مِن بَينِ فَرثٍ ودَمٍ لَبَناً خالِصاً . قالَ : فَمِن أينَ اُخرِجَت أنواعُ الجَواهِرِ؟ قالَ : اِنقَلَبَت مِنها كَانقِلابِ النُّطفَةِ عَلَقَةً ثُمَّ مُضغَةً ثُمَّ خِلقَةً مُجتَمِعَةً مَبنِيَّةً عَلَى المُتَضادّاتِ الأَربَعِ . قالَ عِمرانُ : إذا كانَتِ الأَرضُ خُلِقَت مِنَ الماءِ ، وَالماءُ البارِدُ رَطبٌ ، فَكَيفَ صارَتِ الأَرضُ بارِدَةً يابِسةً؟ قالَ عليه السلام : سُلِبَتِ النّدَاوَةُ فَصارَت يابِسَةً (3) . (4)

.


1- .الكافي: ج 5 ص 307 ح 15، بحار الأنوار: ج 60 ص 185 ح 14.
2- .في المصدر : «وأشبه» ، والتصويب من بحار الأنوار .
3- .قال العلّامة المجلسي قدس سره في توضيح بعض معاني الحديث: قوله: «خشية اللّه » إشارة إلى ماورد في بعض الكتب السماويّة أنّ اللّه تعالى خلق أوّلاً درّة بيضاء فنظر إليها بعين الهيبة فصارت ماء. «ماء عليه الأرضون»: أي البحر الأعظم. «غيّره الجوهر»، أي جوهر الأرض التي نبع منها (بحار الأنوار : ج 60 ص 180) .
4- .المناقب لابن شهرآشوب: ج 4 ص 354، بحار الأنوار: ج 60 ص 180 ح 12.

ص: 203

الكافى_ به نقل از ثُمالى _ :در بازار مسگران به امام صادق عليه السلام برخوردم . گفتم : فدايت شوم! اين مس در اصل ، چه بوده است؟ فرمود : «نقره؛ منتها خاك ، آن را خراب كرده است و هر كس بتواند اين خرابى را از آن برطرف سازد ، از آن [ همچون نقره خالص و سالم ] سود خواهد برد» .

المناقب ، ابن شهرآشوب_ در ذكر پاسخ هاى امام رضا عليه السلام به صبّاح بن نصر و عمران صابى در مجلس مأمون _ :صبّاح گفت : اصل آب چيست؟ امام عليه السلام فرمود : «اصل آب ، ترس از خداست . قسمتى از آن ، از آسمان مى بارد و خداوند ، آن را در زمين به صورت چشمه روان مى سازد ، و قسمت ديگر ، آبى است كه زمين ها بر روى آنها قرار گرفته اند، و اصل آنها ، يكى است ، و شيرين و نوشين اند» . صبّاح گفت : پس چگونه است كه برخى از زمين ها، چاه هاى نفت و گوگرد دارند و برخى از آنها ، قير و نمك و مانند اينها؟ امام عليه السلام فرمود : «جوهر ، آن آب ها را دگرگون ساخت ، و تبديل شدند ، همچنان كه افشره به شراب تبديل مى شود و شراب ، سركه مى شود ، و همچنان كه از ميان سرگين و خون ، شيرى ناب بيرون مى آيد» . صبّاح گفت : انواع گوهرها (سنگ هاى قيمتى) از كجا بيرون آورده شدند؟ فرمود : «بر اثر تغيير و تبديل ، آن گونه كه نطفه به عَلَقه و سپس به مُضغه و آن گاه به مخلوقى كامل و شامل چهار عنصر متضاد ، تبديل مى شود» . عمران گفت : اگر زمين از آبْ آفريده شده است ، آب ، سرد و مرطوب است . پس چگونه زمين ، سرد و خشك شد؟ امام عليه السلام فرمود : «رطوبت ، گرفته شد و در نتيجه زمين ، خشك گرديد» . (1)

.


1- .علّامه مجلسى رحمه الله در توضيح معانى برخى از قسمت هاى اين حديث چنين مى گويد : «ترس از خدا» اشاره است به آنچه در برخى كتاب هاى آسمانى آمده است كه خداوند متعال ، ابتدا دُرّى سفيد آفريد و به نگاه هيبت ، در آن نگريست و آن دُر ، آب شد . عبارت «آبى است كه زمين ها بر روى آن قرار گرفته اند» ، مقصود ، درياى اعظم است . در عبارت «جوهر ، آن آب ها را دگرگون ساخت» ، مقصود ، جوهر زمين است كه آب از آن جوشيد (بحار الأنوار : ج 60 ص 180) .

ص: 204

2 / 5عَدَدُهاالكتاب« اللَّهُ الَّذِى خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ قَدِيرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عِلْما » . (1)

الحديثالإمام الصادق عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ هذِهِ الأَرضَ بِمَن عَلَيها عِندَ الَّتي تَحتَها كَحَلقَةٍ مُلقاةٍ في فَلاةٍ قِيٍّ (2) ، وهاتانِ بِمَن فيهِما ومَن عَلَيهِما عِندَ الَّتي تَحتَها كَحَلقَةٍ مُلقاةٍ في فَلاةٍ قِيٍّ ، وَالثّالِثَةُ _ حَتّى انتَهى إلَى السّابِعَةِ _ وتَلا هذِهِ الآيَةَ : « خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ » . (3)

الاُصول الستّة عشر عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال :سَأَلتُهُ عليه السلام (4) عَنِ السَّماواتِ السَّبعِ . قالَ : سَبعُ سَماواتٍ لَيسَ مِنها سَماءٌ إلّا وفيها خَلقٌ وَبينَها وبَينَ الاُخرى خَلقٌ ، حَتّى يَنتَهِيَ إلَى السّابِعَةِ . قُلتُ : وَالأَرضُ؟ قال : سَبعٌ ، مِنهُنَّ خَمسٌ فيهِنَّ خَلقٌ مِن خَلقِ الرَّبِّ ، وَاثنَتانِ (5) هَواءٌ لَيسَ فيهِما (6) شَيءٌ . (7)

.


1- .الطلاق: 12.
2- .القِيّ: هي الأرض القَفر الخالية (النهاية: ج 4 ص 136 «قيى»).
3- .الكافي: ج 8 ص 153 ح 143، التوحيد: ص 276 ح 1 كلاهما عن الحسين بن زيد الهاشمي ، بحار الأنوار : ج 60 ص 83 ح 10.
4- .في المصدر : «سألت»، والتصويب من بحار الأنوار.
5- .في المصدر : «اثنان» ، والتصويب من بحار الأنوار.
6- .في المصدر: «فيها» ، والتصويب من بحار الأنوار .
7- .الاُصول الستّة عشر: ص 312 ح 482 ، بحار الأنوار : ج 58 ص 97 ح 18.

ص: 205

2 / 5 تعداد زمين ها
اشاره

2 / 5تعداد زمين هاقرآن«خدا همان كسى كه هفت آسمان و همانند آنها هفت زمين را آفريد. فرمان خدا در ميان آنها فرود مى آيد تا بدانيد كه خدا بر هر چيزى تواناست ، و به راستى كه دانش او ، هر چيزى را در بر گرفته است» .

حديثامام صادق عليه السلام :پيامبر خدا فرمود : «اين زمين و همه كسان روى آن ، در مقايسه با زمينى كه در زير آن است ، چونان حلقه اى افتاده در بيابانى برهوت اند ، و اين دو زمين و همه موجوداتى كه در آنهايند ، در مقايسه با زمينى [ديگر] كه زير آنهاست ، چونان حلقه اى افتاده در بيابانى برهوت اند و زمين سوم ...» و ايشان هفت زمين را به همين سان بر شمرد و سپس اين آيه را تلاوت نمود : «هفت آسمان و همانند آنها هفت زمين را آفريد» .

الاُصول الستّة عشر_ به نقل از ابو بصير _ :از امام صادق عليه السلام در باره آسمان هاى هفتگانه پرسيدم . فرمود : «هفت آسمان است كه در هر آسمانى ، خلقى وجود دارند و ميان هر آسمان و آسمان ديگر ، خلقى هستند تا به آسمان هفتم برسد» . گفتم : و زمين؟ فرمود : «هفت تاست . در پنج تاى آنها خلقى از مخلوقات پروردگار هستند ، و در دو تاى ديگر ، هواست و چيز ديگرى وجود ندارد» .

.

ص: 206

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :كُلُّ أرضٍ بِسَمائِها . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :اللّهُمَّ إنّي أسأَلُكَ . . . بِالاِسمِ الَّذِي استَقَرَّت بِهِ الأَرَضونَ عَلى قَرارِها . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :كُثفُ (3) الأَرضِ مَسيرَةُ خَمسِمِئَةِ عامٍ ، وكُثفُ الثّانِيَةِ مِثلُ ذلِكَ ، وما بَينَ كُلِّ أرضَينِ مِثلُ ذلِكَ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ عز و جل خَلَقَ السَّماواتِ وَالأَرضَ سَبعاً ، فَاختارَ العُليا مِنها فَسَكَنَها وأسكَنَ سَماواتِهِ مَن شاءَ مِن خَلقِهِ ، وخَلَقَ الأَرضَ سَبعاً فَاختارَ العُليا مِنها فَأَسكَنَها مَن شاءَ مِن خَلقِهِ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ للّهِِ تَعالى أرضاً بَيضاءَ ، مَسيرَةُ الشَّمسِ فيها ثَلاثونَ يَوماً هِيَ مِثلُ أيّامِ الدُّنيا ثَلاثونَ مَرَّةً ، مَشحونَةً خَلقاً لا يَعلَمونَ أنَّ اللّهَ عز و جليُعصى فِي الأَرضِ ، ولا يَعلَمونَ أنَّ اللّهَ تَعالى خَلَقَ آدَمَ وإبليسَ . (6)

.


1- .البيان والتبيين: ج 2 ص 27 عن عبد اللّه بن عمر.
2- .مُهج الدعوات: ص 112، البلد الأمين: ص 403 وفيه «يا من استقرّت الأرضون بإذنه»، بحار الأنوار: ج 95 ص 370 ح 23.
3- .الكثافة : الغِلَظ . وكَثُف الشيء فهو كثيف : أي غليظ ثخين (لسان العرب: ج 9 ص 296 «كثف»). وفي بحار الأنوار : «كنف».
4- .الدرّ المنثور: ج 8 ص 211 نقلاً عن أبي الشيخ في العظمة عن أبي الدرداء؛ بحار الأنوار: ج 60 ص 92 ح 19.
5- .المعجم الكبير: ج 12 ص 348 ح 13650، المعجم الأوسط: ج 6 ص 200 ح 6182 ، نوادر الاُصول: ج 1 ص 215 نحوه وكلّها عن عبد اللّه بن عمر، كنز العمّال: ج 12 ص 45 ح 33927.
6- .أعلام الدين: ص 280، عوالي اللآلي: ج 4 ص 100 ح 144 كلاهما عن ابن عبّاس، بحار الأنوار: ج 57 ص 348 ح 43 ، تفسير القرطبي: ج 10 ص 80، كنز العمّال: ج 10 ص 368 ح 29843 نقلاً عن أبي الشيخ عن أبي هريرة وكلاهما نحوه.

ص: 207

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر زمينى براى خود ، آسمانى دارد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بار خدايا! از تو به آن نامى كه به سبب آن ، زمين ها در جاى خود قرار گرفتند ، درخواست مى كنم ... .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :زمين به اندازه مسافت پانصد سال راه ، فشرده شد و زمين دوم نيز به همين اندازه فشرده گشت ، و بين هر دو زمين [از زمين هاى هفتگانه] ، همين اندازه فاصله است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل آسمان ها و زمين را هفت تا آفريد . پس ، از هفت آسمان ، آسمان بالايى را برگزيد و آن را آرام ساخت ، و هر كس از آفريدگانش را كه خواست ، در آسمان هايش اسكان داد . و هفت زمين را آفريد و از آن هفت تا ، زمين بالايى را برگزيد و هر كس از آفريدگانش را كه خواست ، در آن ، سُكنا بخشيد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند متعال ، زمين سفيدى دارد به اندازه فاصله [ميان ما و ]خورشيد ، و در آن ، سى روز است ، سى بار طولانى تر از روزهاى دنيا ، آكنده از مخلوقاتى بى اطّلاع از اين كه خداوند عز و جل در زمين ، معصيت مى شود ، و بى اطّلاع از اين كه خداوند متعال ، آدم و ابليسى آفريده است .

.

ص: 208

مسند ابن حنبل عن أبي هريرة :بَينَما نَحنُ عِندَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذ مَرَّت سَحابَةٌ فَقالَ : أتَدرونَ ما هذِهِ ؟ قالَ : قُلنا : اللّهُ ورَسولُهُ أعلَمُ ! قالَ : العَنانُ ورَوايَا الأَرضِ ، يَسوقُهُ اللّهُ إلى مَن لا يَشكُرُهُ مِن عِبادِهِ ولا يَدعونَهُ . أتَدرونَ ما هذِهِ فَوقَكُم ؟ قُلنا : اللّهُ ورَسولُهُ أعلَمُ ! قالَ : الرَّقيعُ (1) ، مَوجٌ مَكفوفٌ ، وَسَقفٌ مَحفوظٌ . أتَدرونَ كَم بَينَكُم وَبَينَها ؟ قُلنا : اللّهُ ورسولُهُ أعلَمُ ! قالَ : مَسيرَةُ خَمسِمِئَةِ عامٍ . قالَ : أتَدرونَ مَا الَّتي فَوقَهَا ؟ قُلنا : اللّهُ ورَسولُهُ أعلَمُ ! قالَ : مَسيرَةُ خَمسِمِئَةِ عامٍ . حَتّى عَدَّ سَبعَ سَماواتٍ ، ثُمَّ قالَ : أتَدرونَ ما فَوقَ ذلِكَ ؟ قُلنا : اللّهُ ورَسولُهُ أعلَمُ ! قالَ : العَرشُ . قالَ : أتَدرونَ كَم بَينَكُم وبَينَ السَّماءِ السّابِعَةِ؟ قُلنا : اللّهُ ورَسولُهُ أعلَمُ ! قالَ : مَسيرةُ خَمسِمِئَةِ عامٍ . ثُمَّ قالَ : أتَدرونَ ما هذا تَحتَكُم ؟ قُلنا : اللّهُ ورَسولُهُ أعلَمُ ! قالَ : أرضٌ . أتَدرونَ ما تَحتَها؟ قُلنا : اللّهُ ورسولُهُ أعلَمُ ! قالَ : أرضٌ اُخرى . أتَدرونَ كَم بَينَها وبَينَها ؟ قُلنا : اللّهُ و رَسولُهُ أعلَمُ ! قالَ : مَسيرةُ خَمسِمِئَةِ عامٍ . حَتّى عَدَّ سَبعَ أرَضينَ ، ثُمَّ قالَ : وَايمُ اللّهِ ، لَو دَلَّيتُم أحَدَكُم بِحَبلٍ إلَى الأَرضِ السُّفلَى السّابِعَةِ لَهَبَطَ (2) ، ثُمَّ قَرَأَ : «هُوَ الْأَوَّلُ وَ الاْخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْبَاطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عَلِيمٌ » (3) . (4)

.


1- .الرَّقيع والأرقَع: اسمان للسماء الدنيا، لأنّ الكواكب رقَعَتْها؛ سمّيت بذلك لأنّها مرقوعة بالنجوم، وقيل : سمّيت بذلك لأنّها رُقِعت بالأنوار التي فيها، وقيل: كلّ واحدة من السماوات رقيعٌ للاُخرى (لسان العرب: ج 8 ص 132 «رقع») .
2- .هكذا في المصدر ، و في سائر المصادر : «لَهَبَطَ عَلَى اللّه » .
3- .الحديد : 3 .
4- .مسند ابن حنبل: ج 3 ص 301 ح 8836، سنن الترمذي: ج 5 ص 403 ح 3398، تفسير القرطبي: ج 1 ص 259، تفسير الطبري: ج 13 الجزء 27 ص 216 عن قتادة وكلّها نحوه، كنز العمّال: ج 6 ص 148 ح 15190.

ص: 209

مسند ابن حنبل_ به نقل از ابو هريره _ :ما با پيامبر خدا نشسته بوديم كه ابرى گذر كرد . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «آيا مى دانيد اين چيست؟» . گفتيم : خدا و پيامبرش بهتر مى دانند . فرمود : «عنان (1) و آبكش زمين است . خداوند ، آن را به سوى مردمانى مى راند كه نه او را سپاس مى گزارند و نه او را مى خوانند . آيا مى دانيد اين كه بالاى سر شماست ، چيست؟» . گفتيم : خدا و پيامبرش داناترند . فرمود : «رقيع (2) است ؛ موجى باز داشته و بامى نگه داشته شده . آيا مى دانيد كه ميان شما و آن ، چه قدر فاصله است؟» . گفتيم : خدا و پيامبرش داناترند . فرمود : «پانصد سال راه» و سپس فرمود : «آيا مى دانيد بالاى آن چيست؟». گفتيم : خدا و پيامبرش بهتر مى دانند. فرمود : «پانصد سال راه» و تا هفت آسمان را شمرد . سپس فرمود : «آيا مى دانيد بالاى آن چيست؟» . گفتيم : خدا و پيامبرش بهتر مى دانند . فرمود : «[بالاى آن،] عرش است» و [سپس] فرمود : «آيا مى دانيد كه ميان شما و آسمان هفتم ، چه قدر فاصله است؟» . گفتيم : خدا و پيامبرش بهتر مى دانند . فرمود : «پانصد سال راه» و سپس فرمود : «آيا مى دانيد اين كه زير پايتان است ، چيست؟» . گفتيم : خدا و پيامبرش بهتر مى دانند . فرمود : «زمين است. آيا مى دانيد زير آن چيست؟». گفتيم : خدا و پيامبرش بهتر مى دانند. فرمود : «زمين ديگرى است . آيا مى دانيد كه ميان آن دو ، چه قدر فاصله است؟» . گفتيم : خدا و پيامبرش بهتر مى دانند . فرمود : «فاصله ميان آن دو ، پانصد سال راه است» و به همين ترتيب ، هفت زمين را بر شمرد . سپس فرمود : «سوگند به خداوند ، اگر مردى را با ريسمانى به زمين هفتمِ زيرين فرو فرستيد ، [ بر خدا ] فرود مى آيد» . ايشان سپس اين آيه را تلاوت فرمود : «اوست اوّل و آخِر و آشكار و نهان ، و او به هر چيزى داناست» .

.


1- .عنان : ابر يا ابر آبگير ، آنچه از آسمان به نظر در آيد (لغت نامه دهخدا) .
2- .رقيع ، نامى از نام هاى آسمان دنياست (ر . ك : لسان العرب : ج 8 ص 132 مادّه «رقع») .

ص: 210

الإمام زين العابدين عليه السلام_ فِي المُناجاةِ الإِنجيلِيَّةِ _ :يا مالِكَ خَزائِنِ الأَقواتِ ، وفاطِرَ أصنافِ البَرِيّاتِ ، وخالِقَ سَبعِ طَرائِقَ مَسلوكاتٍ مِن فَوقِ سَبعِ أرَضينَ مُذَلَّلاتٍ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :أساسُ البَيتِ مِنَ الأَرضِ السّابِعَةِ السُّفلى إلَى الأَرضِ السّابِعَةِ العُليا . (2)

عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل لَمّا أرادَ أن يَخلُقَ آدَمَ عليه السلام بَعَثَ جَبرَئيلَ عليه السلام في أوَّلِ ساعَةٍ مِن يَومِ الجُمُعَةِ ، فَقَبَضَ بِيَمينِهِ قَبضَةً بَلَغَت قَبضَتُهُ مِنَ السَّماءِ السّابِعَةِ إلَى السَّماءِ الدُّنيا ، وأخَذَ مِن كُلِّ سَماءٍ تُربَةً ، وقَبَضَ قَبَضَةً اُخرى مِنَ الأَرضِ السّابِعَةِ العُليا إلَى الأَرضِ السّابِعَةِ القُصوى . ... (3)

.


1- .بحار الأنوار: ج 94 ص 158 ح 22 نقلاً عن كتاب أنيس العابدين.
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 2 ص 246 ح 2317.
3- .الكافي: ج 2 ص 5 ح 7 عن إبراهيم، بحار الأنوار: ج 67 ص 87 ح 10.

ص: 211

امام زين العابدين عليه السلام_ در مناجات اِنجيليه _ :اى صاحب خزانه هاى روزى ، و پديد آورنده انواع موجودات ، و آفريننده راه هاى هفتگانه قابل عبور بر روى هفت زمينِ رام گشته!

امام صادق عليه السلام :پايه خانه كعبه ، از زمين هفتمِ زيرين تا زمين هفتمِ زبرين است .

امام صادق عليه السلام :خداوند عز و جل چون خواست آدم عليه السلام را بيافريند ، در نخستين ساعت روز جمعه ، جبرئيل عليه السلام را فرستاد و او دست راست خود را مشت كرد _ و مشتش از آسمان هفتم تا آسمان دنيا رسيد _ و از هر آسمانى ، مقدارى خاك برداشت ، و مشتى ديگر از زمين هفتمِ زبَرين تا زمين هفتمِ زيرين بر گرفت ... .

.

ص: 212

عنه عليه السلام :ألا إنَّ خَلفَ مَغرِبِكُم هذا تِسعَةٌ وثَلاثونَ مَغرِباً ، أرضاً بَيضاءَ مَملُوَّةً خَلقاً يَستَضيئونَ بِنورِهِ ، لَم يَعصُوا اللّهَ عز و جلطَرفَةَ عَينٍ ، ما يَدرونَ خُلِقَ آدَمُ أم لَم يُخلَق . (1)

الإمام الكاظم عليه السلام :اللّهُمَّ رَبَّ السَّماواتِ السَّبعِ ، وَالأَرَضينَ السَّبعِ ، وما فيهِنَّ وما بَينَهُنَّ . (2)

تفسير القمّي عن الحسين بن خالد عن الإمام الرضا عليه السلام ، قال :قُلتُ لَهُ عليه السلام : أخبِرني عَن قَولِ اللّهِ : «وَ السَّمَاءِ ذَاتِ الْحُبُكِ » (3) ، فَقالَ : هِيَمَحبوكَةٌ إلَى الأَرضِ _ وشَبَّكَ بَينَ أصابِعِهِ _ . فَقُلتُ : كَيفَ تَكونُ مَحبوكَةً إلَى الأَرضِ وَاللّهُ يَقولُ : « رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا » (4) ؟ فَقالَ : سُبحانَ اللّهِ ! ألَيسَ اللّهُ يَقولُ : « بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا » ؟ فَقُلتُ : بَلى ، فَقالَ : ثَمَّ عَمَدٌ ولكِن لا تَرَونَها . قُلتُ : كَيفَ ذلِكَ جَعَلَنِي اللّهُ فِداكَ ؟ فَبَسَطَ كَفَّهُ اليُسرى ثُمَّ وَضَعَ اليُمنى عَلَيها ، فَقالَ : هذِهِ أرضُ الدُّنيا وَالسَّماءُ الدُّنيا عَلَيها فَوقَها قُبَّةٌ ، وَالأَرضُ الثّانِيَةُ فَوقَ السَّماءِ الدُّنيا وَالسَّماءُ الثّانِيَةُ فَوقَها قُبَّةٌ ، وَالأرضُ الثّالِثَةُ فَوقَ السَّماءِ الثّانِيَةِ وَالسَّماءُ الثّالِثَةُ فَوقَها قُبَّةٌ ، وَالأَرضُ الرّابِعَةُ فَوقَ السَّماءِ الثّالِثَةِ وَالسَّماءُ الرّابِعَةُ فَوقَها قُبَّةٌ ، وَالأَرضُ الخامِسَةُ فَوقَ السَّماءِ الرّابِعَةِ وَالسَّماءُ الخامِسَةُ فَوقَها قُبَّةٌ ، وَالأَرضُ السّادِسَةُ فَوقَ السَّماءِ الخامِسَةِ وَالسَّماءُ السّادِسَةُ فَوقَها قُبَّةٌ ، وَالأَرضُ السّابِعَةُ فَوقَ السَّماءِ السّادِسَةِ وَالسَّماءُ السّابِعَةُ فَوقَها قُبَّةٌ ، وعَرشُ الرَّحمنِ تَبارَكَ اللّهُ فَوقَ السَّماءِ السّابِعَةِ ، وهُوَ قَولُ اللّهِ : «الَّذِى خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا » (5) «وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ » (6) . فَأَمّا صاحِبُ الأَمرِ فَهُوَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وَالوَصِيُّ بَعدَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله قائِمٌ هُوَ عَلى وَجهِ الأَرضِ ، فَإِنَّما يَتَنَزَّلُ الأَمرُ إليهِ مِن فَوقِ السَّماءِ مِن بَينِ السّماواتِ وَالأَرَضينَ . قُلتُ : فَما تَحتَنا إلّا أرضٌ واحِدَةٌ؟ فَقالَ : ما تَحتَنا إلّا أرضٌ واحِدَةٌ وإنَّ السِّتَّ لَهُنَّ فَوقَنا . (7)

.


1- .الكافي: ج 8 ص 231 ح 301 عن عجلان أبي صالح، بصائر الدرجات: ص 490 ح 2 نحوه، بحار الأنوار: ج 57 ص 335 ح 22.
2- .الكافي: ج 4 ص 72 ح 3، تهذيب الأحكام: ج 3 ص 107 ح 266 كلاهما عن عليّ بن رئاب، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 2 ص 103 ح 1848، الإقبال: ج 1 ص 116، بحار الأنوار : ج 97 ص 341 ح 2.
3- .الذاريات: 7.
4- .الرعد: 2.
5- .الملك: 3.
6- .الطلاق: 12.
7- .تفسير القمّي: ج 2 ص 328، مجمع البيان: ج 10 ص 467 نحوه وفيه من «بسط كفّه اليسرى» إلى «السماوات والأرضين» ، بحار الأنوار: ج 60 ص 79 ح 4 .

ص: 213

امام صادق عليه السلام :بدانيد كه آن سوى اين مغرب شما ، سى و نُه مغرب است . زمينى سفيد (نورانى) و آكنده از مخلوق كه همگى از نورِ آن زمين ، روشنايى مى گيرند . آنان چشم به هم زدنى ، خداوند عز و جل را نافرمانى نكرده اند، و نمى دانند كه آدم ، آفريده شده يا آفريده نشده است .

امام كاظم عليه السلام :بار خدايا ، اى پروردگار هفت آسمان و هفت زمين و آنچه در آنها و بين آنهاست!

تفسير القمّى_ به نقل از حسين بن خالد _ :به امام رضا عليه السلام گفتم : مرا از معناى اين سخنِ خداوند : «و سوگند به آسمان داراى بافته ها» آگاه فرما . امام عليه السلام انگشتان دو دستش را در هم فرو برد و فرمود : «[ اين گونه ]آسمان به زمين ، تنيده شده است» . گفتم : چگونه به زمين ، تنيده شده است ، در حالى كه خداوند مى فرمايد : «آسمان ها را بدون ستونى كه آن را ببينيد ، بر افراشت» ؟ فرمود : «سبحان اللّه ! مگر نه اين است كه خداوند مى فرمايد : «بدون ستونى كه آن را ببينيد» ؟» . گفتم : چرا . فرمود : «ستونى هست ؛ امّا شما آن را نمى بينيد» . گفتم : خداوند ، مرا فداى تو كند! اين ، چگونه است؟ امام عليه السلام دست چپ خود را گشود و سپس دست راستش را بالاى آن نهاد و فرمود : «اين ، زمين دنياست و آسمان دنيا ، مانند گنبدى روى آن است . زمين دوم ، روى آسمان دنياست و آسمان دوم ، مانند گنبدى روى آن است . زمين سوم ، روى آسمان دوم است و آسمان سوم ، چونان گنبدى بر فراز آن است . زمين چهارم ، روى آسمان سوم است و آسمان چهارم ، چونان گنبدى بر فراز آن است . زمين پنجم ، روى آسمان چهارم است و آسمان پنجم ، مانند گنبدى بر فراز آن است . زمين ششم ، روى آسمان پنجم است و آسمان ششم ، چونان گنبدى بر فراز آن است ، و زمين هفتم ، روى آسمان ششم است و آسمان هفتم ، مانند گنبدى بر فراز آن است ، و عرش خداوند رحمان _ كه خجسته باد _ بر فراز آسمان هفتم است. اين است سخن خداوند كه مى فرمايد : «او كه هفت آسمان را به صورت طبقات آفريد» «و همانند آنها هفت زمين را آفريد ، و فرمان در ميان آنها فرود مى آيد» . صاحب فرمان ، پيامبر خدا و وصىّ پس از پيامبر خداست كه در روى زمين ، قائم است. اين فرمان ، در حقيقت ، از فراز آسمان فرود مى آيد و با گذر از ميان آسمان ها و زمين ها ، به او مى رسد» . گفتم : پس زير پاى ما ، بيش از يك زمين نيست ؟ فرمود : «[آرى] ! زير پاى ما ، بيش از يك زمين نيست و شش زمين ديگر ، بر فراز مايند» .

.

ص: 214

. .

ص: 215

. .

ص: 216

پژوهشى در باره تعداد زمين از نگاه قرآن و حديث
اشاره

پژوهشى در باره تعداد زمين از نگاه قرآن و حديثدر قرآن كريم ، كلمه «سماء» ، هم به صورت مفرد آمده و هم جمع بسته شده است (1) و نيز با صراحت ، شماره آسمان ها هفت عدد ذكر شده است ؛ (2) امّا كلمه «أرض» در تمام موارد به صورت مفرد به كار رفته است و تنها موردى كه مى تواند اشاره به تعداد آن باشد ، اين آيه است : « اللَّهُ الَّذِى خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ . (3) خدا آن كسى است كه هفت آسمان را آفريد و زمين را به همان سان» . به نظر مى رسد كه در اين آيه ، «الف و لام» در كلمه «الأرض» ، اشاره به همين زمين خاكى است كه بشر بر روى آن زندگى مى كند و كلمه «مِن» ، اشاره به قطعات مختلف زمين دارد (4) كه در جغرافياى قديم ، بخش هاى هفتگانه زمين (اقاليم سبعه) خوانده

.


1- .در قرآن ، 310 بار كلمه «سماء» آمده كه 190 بار آن به صورت جمع است .
2- .هفت بار به صورت «سبع سماوات» و «السماوات السبع» ، يك بار به صورت «سبع طرائق» و يك بار «سبعا شدادا» .
3- .طلاق : آيه 2 .
4- .گفتنى است كه در تفسير جمله : «وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ» ، چهارده قول وجود دارد (ر . ك : التبيان فى تفسير القرآن : ج 10 ص 41 ، تفسير غريب القرآن : ص 330 ، زاد المسير : ج 8 ص 47 ، الميزان فى تفسير القرآن : ج 19 ص 326 ، من وحى القرآن : ج 2 ص 347 ، شرح نهج البلاغة ، ابن ابى الحديد : ج 9 ص 304 و ج 10 ص 466 ، تفسير العاملى : ج 8 ص 30 ، منهج الصادقين : ج 9 ص 328 ، تفسير الفخر الرازى : ج 3 ص 40 ، كشف الحقائق : ج 3 ص 600 ، مفردات ألفاظ القرآن : ص 243 ، تفسير نمونه : ج 24 ص 260 ، الكاشف فى تفسير القرآن : ج 7 ص 357 ، أطيب البيان : ج 13 ص 65 ، فيض القدير : ج 6 ص 501 ، الهيئة و الإسلام : ص 178 ، شرح اَسماء الحسنى : ج 1 ص 54) .

ص: 217

مى شدند ، چنان كه در نهج البلاغه نيز آمده است : وَ اللّهِ لَو اُعطيتُ الأَقاليمَ السَّبعَةَ بِما تَحتَ أفلاكِها ، عَلى أن أعصِىَ اللّهَ فى نَملَةٍ أسلُبُها جُلبَ شَعيرَةٍ ما فَعَلتُهُ . (1) به خدا سوگند ، اگر هفت اقليم با آنچه در زير افلاك آنهاست ، به من داده شود تا [ در مقابل آن، ] با گرفتن پوستِ دانه جوى از مورچه اى خدا را معصيت كنم ، اين كار را نخواهم كرد . همچنين كلمه «أرَضون (جمع «أرض»)» در سخنان امام على عليه السلام در تبيين نقش اتّحاد در امّت هاى پيشين ، اشاره به قطعات مختلف زمين دارد ، نه تعدّد زمين : فَانظُروا كَيفَ كانوا حَيثُ كانَتِ الأَملاءُ مُجتَمِعَةً ... ألَم يَكونوا أربابا فى أقطارِ الأَرَضينَ ، وَ مُلوكا عَلى رِقابِ العالَمينَ ؟ (2) پس بنگريد كه چگونه بودند ، آن گاه كه اتّحاد داشتند ... . آيا اربابانِ سراسر زمين ها و مالك الرقابِ جهانيان نبودند؟ نيز امام على عليه السلام در باره آثار بعثت پيامبر خدا و الفت و اتّحادى كه به بركت ايشان در ميان امّت اسلامى ايجاد شد ، مى فرمايد : فَهُم حُكّامٌ عَلَى العالَمينَ ، وَ مُلوكٌ فى أطرافِ الأَرَضينَ ، يَملِكونَ الاُمورَ عَلى مَن كانَ يَملِكُها عَلَيهِم . (3) پس ، آنان فرمان رواى جهانيان ، و سلاطين در گوشه و كنار زمين ها گشتند و بر كسانى كه در گذشته حاكم بودند ، حكومت يافتند. با تتبّع در ساير احاديث اسلامى نيز قراين بيشترى بر اين كه مقصود از زمين هاى هفتگانه ، اقاليم سبعه است ، يافت مى گردد . 4 آنچه در دعاها در مورد هفت زمين آمده

.


1- .نهج البلاغة : خطبه 224 .
2- .نهج البلاغة : خطبه 192 .
3- .مانند : آنچه از پيامبر خدا نقل شده : «ما من ذى زكاة مال نخل أو لا زرع و لا كرم يمنع زكاة ماله إلّا قلّدت أرضه فى سبعة أرضين يطوق بها إلى يوم القيامة؛ هيچ مكلّف به پرداخت زكاتى از خرما ، كشت و انگور ، از پرداخت آن خوددارى نكرد ، مگر اين كه زمينش در هفت زمين ، طوق گردن اوست» (بحار الأنوار : ج 93 ص 8) .

ص: 218

ارزيابى روايات مربوط به تعدّد زمين

است نيز قابل حمل بر اين معناست .

ارزيابى روايات مربوط به تعدّد زميندر مورد رواياتى كه بر تعدّد زمين دلالت دارند و قابل حمل بر اقاليم سبعه نيستند (مانند شمارى از احاديثى كه در باب پنجم گذشت) ، بايد توجّه داشت كه صدور هيچ يك از آنها از اهل بيت عليهم السلام قطعى نيست ؛ بلكه برخى از آنها مشتمل بر مطالبى است كه اگر ظاهر آنها مقصود باشد ، قطعا از خاندان وحى صادر نشده است ، چنان كه محقّق گران قدر ، علّامه ميرزا ابو الحسن شَعرانى ، در مورد روايت معروف به «زينب عطّاره» ، (1) مى گويد : و الحقّ أنّ رواية زينب العطّارة ضعيفة _ على فرض صدور شى ء منها حقيقة من المعصوم _ لا نطمئنّ بحفظ الرُّواة و ضبطهم جميع الألفاظ الَّتى سمعوها ، و إنّما يحتاج إلى تكلّف التأويل و التوجيه بما يشمئزّ منه الطّبع و الالتزام بالمحالات من يعتقد صدور شى ء منها من المعصوم و عصمة الرواة من الخطأ و السهو و النسيان فى نقل جميع ألفاظ الإمام عليه السلام ، و هو اعتقاد سخيف . فالحقّ عدم التعرّض لشى ء ممّا ورد فى رواية زينب العطّارة و التوقّف فيها . و العجب أنّ بعض الناس حاولوا تطبيق الرواية على العلوم الطبيعيّة و الهيئة الإفرنجيّة ، و البعد بينهما أبعد ممّا بين السماء و الأرض! (2)

.


1- .گفتنى است كه كلينى رحمه الله اين روايت (ص 204 ح 30) را به سند خود از حسين بن زيد هاشمى از امام صادق عليه السلام نقل كرده است و امام عليه السلام جريان ملاقات زينب عطّاره با پيامبر خدا و مطالبى را كه پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرموده ، نقل نموده است . بنا بر اين ، بر موثّق بودن يا نبودن او ، اثرى مترتّب نيست ، چنان كه برخى پنداشته اند . با اين وجود ، ظاهرا به دليل بودنِ حسين بن زيد هاشمى در سلسله سند اين روايت ، علّامه مجلسى در باره سند آن مى گويد : «مجهول و يمكن عدّه فى الحسان (روايت ، مجهول است و البته مى توان آن را جزء روايات حسن به شمار آورد)» (ر . ك : مرآة العقول : ج 26 ص 3) .
2- .شرح اُصول الكافى ، ملّا محمّدصالح مازندرانى : ج 12 ص 169 (حاشيه ميرزا ابو الحسن شعرانى) .

ص: 219

حقيقت ، آن است كه روايت زينب عطّاره ، به فرض كه قسمت هايى از آن ، حقيقتا از معصوم صادر شده باشد ، روايت ضعيفى است و ما به حفظ راويان آن و اين كه همه الفاظى را كه شنيده اند ، دقيقا ضبط كرده اند، اطمينان نداريم ؛ بلكه كسى كه معتقد است كه چيزى از اين روايت ، از معصوم صادر شده است و راويان ، از خطا و اشتباه و فراموشكارى در نقل همه الفاظ امام عليه السلام مصون اند _ هر چند كه اين ، اعتقادى نادرست است _ نيازمند به تأويل و توجيهات تكلّف آميز و مشمئز كننده و نيز ملتزم شدن به محالات است . حقيقت ، اين است كه نبايد به آنچه در روايت زينب عطّاره آمده است ، توجّه كرد و عجيب است كه بعضى افراد ، سعى كرده اند تا اين روايت را بر علوم طبيعى و هيئت اروپايى ، تطبيق دهند ، در حالى كه ميان اين دو ، از زمين تا آسمان فاصله است . همچنين علّامه مجلسى در باره حديث شماره 43 (ص 212) كه از تفسير القمّى از حسين بن خالد نقل شده است ، مى گويد : و لمّا كان هذا ظاهرا مخالفا للحسّ و العيان ، فيمكن تأويله ... . از آن جا كه اين ، آشكارا مخالف حس و عيان است ، مى توان آن را تأويل كرد ... . (1) علّامه طباطبايى نيز در باره اين حديث مى گويد : الحديث نادر فى بابه و هو _ و خاصّة ما فى ذيله من تنزّل الأمر _ أقرب إلى الحمل على المعنى منه إلى الحمل على الصورة ، و اللّه أعلم . (2) اين حديث ، در باب خود ، نادر است ، بويژه كه در ذيل آن از فرود آمدن امر ، سخن رفته است و حمل به معنا كردن آن ، بهتر است تا حمل به صورت ، و اللّه أعلم . بنا بر اين ، مفهوم ظاهرى اين گونه روايات ، كلّاً قابل استناد نيست و دليل قاطعى از كتاب و سنّت بر وجود زمين ديگرى در جهان هستى ، همانند زمينى كه ما در آن زندگى مى كنيم ، وجود ندارد .

.


1- .ر . ك : بحار الأنوار : ج 57 ص 80 .
2- .الميزان فى تفسير القرآن : ج 19 ص 328 .

ص: 220

2 / 6خصائص الأرضأوَّلُ بُقعَةٍ وُضِعَت فيهارسول اللّه صلى الله عليه و آله :أوَّلُ بُقعَةٍ وُضِعَت فِي الأَرضِ مَوضِعُ البَيتِ ثُمَّ مُدَّت مِنهُ الأَرضُ ، وإنَّ أوَّلَ جَبَلٍ وَضَعَهُ اللّهُ عز و جل عَلى وَجهِ الأَرضِ «أبو قُبَيسٍ» ثُمَّ مُدَّت مِنهُ الجِبالُ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :دُحِيَتِ الأَرضُ مِن مَكَّةَ ، وكانَت المَلائِكَةُ تَطوفُ بِالبَيتِ ، فَهِيَ أوَّلُ مَن طافَ بِهِ ، وهِيَ الأَرضُ الَّتي قالَ اللّهُ : « إِنِّى جَاعِلٌ فِى الْأَرْضِ خَلِيفَةً » (2) . (3)

الإمام عليّ عليه السلام_ وقَد سُئِلَ : لِمَ سُمِّيَت مَكَّةُ ؟ _ :لِأَنَّ اللّهَ تَعالى مَكَّ الأَرضَ مِن تَحتِها ؛ أي دَحاها . (4)

الإمام الحسين عليه السلام :كانَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام بِالكوفَةِ فِي الجامِعِ إذ قامَ إلَيهِ رَجُلٌ مِن أهلِ الشّامِ فَقالَ : يا أميرَ المُؤمِنينَ . . . لِمَ سُمِّيَت مَكَّةُ اُمَ القُرى ؟ قالَ : لِأَنَّ الأَرضَ دُحِيَت مِن تَحتِها . . . . وسَأَلَهُ عَن أوَّلِ بُقعَةٍ بُسِطَت مِنَ الأَرضِ أيّامَ الطُّوفانِ؟ فَقالَ لَهُ : مَوضِعُ الكَعبَةِ ، وكانَت زَبَرجَدَةً خَضراءَ (5) . (6)

.


1- .شُعب الإيمان: ج3 ص432 ح3984، تاريخ دمشق: ج35 ص133 كلاهما عن ابن عبّاس، كنز العمّال: ج12 ص196 ح34639 وراجع: كتاب من لا يحضره الفقيه: ج2 ص241 ح2296 و2297.
2- .البقرة: 30.
3- .تفسير الطبري: ج 1 الجزء 1 ص 199، الدرّ المنثور: ج 1 ص 113 نقلاً عن ابن أبي حاتم وابن عساكر وكلاهما عن ابن سابط؛ بحار الأنوار: ج 57 ص 206 ح 156 .
4- .مشارق أنوار اليقين: ص 84 عن أحمد بن عبد العزيز الجلودي، إرشاد القلوب: ص 377 وفيه «مدّ» بدل «مكّ» وليس فيه «أي دحاها»، بحار الأنوار: ج 57 ص 64 ح 37.
5- .جاء الحديث في علل الشرائع عن عبد اللّه بن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، لكنّ القواعد الرجاليّة وتصريح الكشّي في كتابه «اختيار معرفة الرجال» يقتضي أن يكون الراوي هو أحمد بن عامر الطائي كما في عيون أخبار الرضا عليه السلام ، وأمّا عبد اللّه فإنّه يروي بواسطة والده لا مباشرة.
6- .علل الشرائع: ص 593 و 595 ح 44، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 241 ح 1 كلاهما عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحارالأنوار: ج 10 ص 76 ح 1 .

ص: 221

2 / 6 نخستين خشكى اى كه در زمين ، پديد آمد

2 / 6نخستين خشكى اى كه در زمين ، پديد آمدپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نخستين قطعه اى كه در زمين پديد آمد ، جايگاه خانه كعبه است . سپس از آن جا زمين (خشكى) گسترش يافت . و نخستين كوهى كه خداوند عز و جل در روى زمين قرار داد ، «ابو قُبَيس» بود و سپس ديگر كوه ها از آن امتداد يافتند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :زمين (خشكى) ، از مكّه گسترش يافت . فرشتگان ، خانه كعبه را طواف مى كردند و نخستين كسانى بودند كه آن را طواف كردند. اين ، همان زمينى است كه خداوند فرموده است: «من در زمين ، جانشينى قرار خواهم داد» .

امام على عليه السلام_ در پاسخ اين پرسش كه : چرا مكّه را مكّه گفته اند؟ _ :چون خداى متعال ، زمين را از زير آن ، «مَكّ» نمود ؛ يعنى امتداد داد .

امام حسين عليه السلام :على بن ابى طالب عليه السلام در مسجد كوفه بود كه مردى از اهل شام برخاست و گفت : اى امير مؤمنان!... چرا مكّه «اُمّ القرى (مادر آبادى ها)» ناميده شده است؟ فرمود : «چون زمين ، از آن امتداد يافته است» . [ همچنين ] در باره نخستين قطعه خشكى اى كه در دوران توفان (1) پديدار شد ، پرسيد . به او فرمود : «جاى كعبه؛ و كعبه ، زبرجدى سبز بود» .

.


1- .شايد مراد از دوران توفان ، دوران تموّج و تلاطم آب ، پيش از آفريده شدن خشكى باشد (بحار الأنوار : ج 54 ص 64) .

ص: 222

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل دَحَا الأَرضَ مِن تَحتِ الكَعبَةِ إلى مِنى ، ثُمَّ دَحاها مِن مِنى إلى عَرَفاتٍ ، ثُمَّ دَحاها مِن عَرَفاتٍ إلى مِنى ؛ فَالأَرضُ مِن عَرَفاتٍ ، وعَرَفاتٌ مِن مِنى ، ومِنى مِنَ الكَعبَةِ . (1)

الإمام الرضا عليه السلام :عِلَّةُ وَضعِ البَيتِ وَسَطَ الأَرضِ لِأَنَّهُ المَوضِعُ الَّذي مِن تَحتِهِ دُحِيَتِ الأَرضُ ، وهِيَ أوَّلُ بُقعَةٍ وُضِعَت فِي الأَرضِ . (2)

تفسير القمّي :اُمُّ القُرى مَكَّةُ ؛ سُمِّيَت اُمَّ القُرى لِأَنَّها أوَّلُ بُقعَةٍ خَلَقَهَا اللّهُ مِنَ الأَرضِ ، لِقَولِهِ : «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِى بِبَكَّةَ مُبَارَكًا » (3) . (4)

.


1- .الكافي: ج 4 ص 189 ح 3 عن صالح اللفائفي، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 2 ص 241 ح 2297، بحار الأنوار: ج 57 ص 203 ح 149.
2- .علل الشرائع: ص 396، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 90 ح 1 كلاهما عن محمّد بن سنان، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 191 ح 2114 وليس فيه من «وكلّ ريح» إلى «الوسط»، بحار الأنوار: ج 99 ص 57 ح 11.
3- .آل عمران: 96.
4- .تفسير القمّي: ج 2 ص 268، بحار الأنوار: ج 57 ص 64 ح 35.

ص: 223

امام صادق عليه السلام :خداوند عز و جل زمين را از زير كعبه تا مِنا گستراند . سپس از مِنا تا عرفات ، امتدادش داد . آن گاه آن را از عرفات تا مِنا كشيد . پس زمين ، از عرفات است و عرفات ، از مِنا ، و مِنا از كعبه .

امام رضا عليه السلام :علّت قرار گرفتن خانه كعبه در وسط زمين ، آن است كه كعبه ، همان جايى است كه زمين (خشكى) از آن جا گسترش يافت... و آن ، نخستين خشكى اى است كه در زمين ، پديد آمد .

تفسير القمّى :مكّه را به اين جهتْ «اُمُّ القُرى (مادرِ آبادى ها)» گفته اند كه نخستين خشكى از زمين بود كه خداوند ، آن را آفريد ، به دليل اين سخن خداوند كه : «نخستين خانه اى كه براى مردم نهاده شد ، همان است كه در مكّه است و مبارك است» .

.

ص: 224

الفصل الثالث : تأهيل الأرض للمعيشةالكتاب«قُلْ أَإِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِى خَلَقَ الْأَرْضَ فِى يَوْمَيْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَندَادًا ذَلِكَ رَبُّ الْعَالَمِينَ * وَ جَعَلَ فِيهَا رَوَاسِىَ مِن فَوْقِهَا وَ بَارَكَ فِيهَا وَ قَدَّرَ فِيهَا أَقْوَاتَهَا فِى أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَوَاءً لِّلسَّائِلِينَ» . (1)

«الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِرَاشًا» . (2)

«اللَّهُ الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ قَرَارًا» . (3)

«الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا وَ جَعَلَ لَكُمْ فِيهَا سُبُلاً لَّعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ * وَ الَّذِى نَزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَرٍ فَأَنشَرْنَا بِهِ بَلْدَةً مَّيْتًا كَذَلِكَ تُخْرَجُونَ* وَ الَّذِى خَلَقَ الْأَزْوَاجَ كُلَّهَا وَ جَعَلَ لَكُم مِّنَ الْفُلْكِ وَ الْأَنْعَامِ مَا تَرْكَبُونَ» . (4)

«الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا وَ سَلَكَ لَكُمْ فِيهَا سُبُلاً وَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّن نَّبَاتٍ شَتَّى» . (5)

.


1- .فصّلت : 9 و 10 .
2- .البقرة: 22.
3- .غافر: 64.
4- .الزخرف: 10 _ 12.
5- .طه: 53.

ص: 225

فصل سوم : آماده سازى زمين براى زندگى

فصل سوم : آماده سازى زمين براى زندگىقرآن«بگو : آيا اين شماييد كه واقعا به آن كسى كه زمين را در دو روز آفريد ، كفر مى ورزيد و براى او همتايانى قرار مى دهيد؟ اين است پروردگار جهانيان. و در زمين از فراز آن ، كوه ها را نهاد و در آن ، خير فراوان پديد آورد و موادّ خوراكىِ آن را در چهار روز ، اندازه گيرى كرد كه براى خواهندگان ، درست [ و متناسب با نيازهايشان ] است» .

«همان كسى كه زمين را براى شما فرشى [گسترده] قرار داد» .

«خدا كسى است كه زمين را براى شما قرارگاه ساخت» .

«همان كسى كه اين زمين را براى شما گهواره اى گردانيد و براى شما در آن ، راه هايى نهاد _ باشد كه راه يابيد _ و آن كس كه آبى به اندازه ، از آسمان فرود آورد . پس به وسيله آن، سرزمينى مرده را زنده گردانيديم . همين گونه [ از گورها ] بيرون آورده مى شويد . و همان كسى كه همه جفت ها را آفريد و براى شما از كشتى ها و دام ها ، چيزى كه سوار شويد ، قرار داد» .

«همان كسى كه زمين را برايتان گهواره اى ساخت و براى شما در آن ، راه هايى ترسيم كرد و از آسمان ، آبى فرود آورد . پس به وسيله آن ، رُستنى هاى گوناگون را جفت جفت ، بيرون آورديم» .

.

ص: 226

الحديثالإمام زين العابدين عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : « الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِرَاشًا » (1) _ :جَعَلَها مُلائِمَةً لِطَبائِعِكُم ، مُوافِقَةً لِأَجسادِكُم ، لَم يَجعَلها شَديدَةَ الحُمّى وَالحَرارَةِ فَتُحرِقَكُم ، ولا شَديدَةَ البَردِ فَتُجمِدَكُم ، ولا شَديدَةَ طيبِ الرّيحِ فَتَصدَعَ (2) هاماتِكُم ، ولا شَديدَةَ النَّتنِ فَتُعطِبَكُم (3) ، ولا شَديدَةَ اللّينِ كَالماءِ فَتُغرِقَكُم ، ولا شَديدَةَ الصَّلابَةِ فَتَمتَنِعَ عَلَيكُم في دورِكُم وأبنِيَتِكُم وقُبورِ مَوتاكُم ، ولكِنَّهُ عز و جلجَعَلَ فيها مِنَ المَتانَةِ ما تَنتَفِعونَ بِهِ وتَتَماسَكونَ وتَتَماسَكُ عَلَيها أبدانُكُم وبُنيانُكُم ، وجَعَلَ فيها ما تَنقادُ بِهِ لِدورِكُم وقُبورِكُم وكَثيرٍ مِن مَنافِعِكُم ، فَلِذلِكَ جَعَلَ الأَرضَ فِراشاً لَكُم . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :ألا وإنَّ الأَرضَ الَّتي تُقِلُّكُم وَالسَّماءَ الَّتي تُظِلُّكُم مُطيعَتانِ لِربِّكُم ، وما أصبَحَتا تَجودانِ لَكُم بِبَرَكَتِهِما تَوَجُّعاً لَكُم ، ولا زُلفَةً إلَيكُم ، ولا لِخَيرٍ تَرجُوانِهِ مِنكُم ؛ ولكِن اُمِرَتا بِمَنافِعِكُم فَأَطاعَتا ، واُقيمَتا عَلى حُدودِ مَصالِحِكُم فَقامَتا . (5)

عنه عليه السلام_ حَولَ الأَرضِ وتَأهيلِها لِلمَعيشَةِ _ :فَسَحَ بَينَ الجَوِّ وَبينَها ، وأعَدَّ الهَواءَ مُتَنَسَّماً لِساكِنِها ، وأخَرجَ إلَيها أهلَها عَلى تَمامِ مَرافِقِها ؛ ثُمَّ لَم يَدَع جُرُزَ (6) الأَرضِ الّتي تَقصُرُ مِياهُ العُيونِ عَن رَوابيها (7) ، ولا تَجِدُ جَداوِلُ الأَنهارِ ذَريعَةً (8) إلى بُلوغِها، حَتّى أنشَأَ لَها ناشِئَةَ سَحابٍ تُحيي مَواتَها، وتَستَخرِجُ نَباتَها؛ ألَّفَ غَمامَها بَعدَ افتِراقِ لُمَعِهِ (9) ، وتَبايُنِ قَزَعِهِ (10) ، حَتّى إذا تَمَخَّضَت (11) لُجَّةُ (12) المُزنِ (13) فيهِ، وَالتَمَعَ بَرقُهُ في كُفَفِهِ (14) ، ولَم يَنَم (15) وَميضُهُ في كَنَهوَرِ رَبابهِ (16) ، ومُتَراكِمِ سَحابِهِ، أرسَلَهُ سَحّاً (17) مُتَدارِكاً، قَد أسَفَّ (18) هَيدَبُهُ (19) ، تَمريهِ (20) الجَنُوبُ دِرَرَ (21) أهاضيبِهِ (22) ودُفَعَ شَآبيبِهِ (23) . فَ_لَمّا ألقَتِ السَّح_ابُ بَركَ (24) بَوانيها (25) ، وبَ_عاعَ (26) مَا اس_تَقَلَّت بِهِ مِ_نَ العِب ءِ (27) المَحمولِ عَلَيها ، أخرَجَ بِهِ مِن هَوامدِ (28) الأَرضِ النَّباتَ ، ومِن زُعرِ (29) الجِبالِ الأَعشابَ ، فَهِيَ تَبهَجُ بِزينَةِ رِياضِها ، وتَزدَهي بِما اُلبِسَتهُ مِن رَيطِ (30) أزاهيرِها ، وحِليَةِ ما سُمِطَت (31) بِهِ مِن ناضِرِ أنوارِها ، وجَعَلَ ذلِكَ بَلاغاً لِلأَنامِ ، ورِزقاً لِلأَنعامِ ، وخَرَقَ الفِجاجَ في آفاقِها ، وأقامَ المَنارَ لِلسّالِكينَ عَلى جَوادِّ طُرُقِها (32) . (33)

.


1- .البقرة: 22.
2- .لعلّها من الصُّداع: وَجَع الرأس. أو من الصَّدْع: الشَّقّ، يقال: صَدَعتُه فانصدع؛ أي انشقّ (اُنظر : مجمع البحرين: ج 2 ص 1016 و 1017 «صدع») .
3- .العَطَب: الهلاك (الصحاح : ج 1 ص 184 «عطب»).
4- .التوحيد: ص 404 ح 11، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 137 ح 36 كلاهما عن محمّد بن زياد ومحمّد بن سيّار عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام ، الاحتجاج: ج 2 ص 506 ح 336، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 142 ح 72 كلاهما عن الإمام العسكري عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج 60 ص 82 ح 9.
5- .نهج البلاغة: الخطبة 143، بحار الأنوار: ج 91 ص 312 ح 3.
6- .الجُرُز : الأرض الَّتي لا نبات بها ولا ماء (النهاية : ج 1 ص 260 «جرز»).
7- .الرّابيَة : هو ما ارتفَعَ من الأرض (الصحاح : ج 6 ص 2349 «ربا»).
8- .الذريعة: الوسيلة (المصباح المنير : ص 208 «ذرع»).
9- .لُمَع: جمع لُمعَة ؛ وهي في الأصل قطعة من النبات مالت لليبس، استعارها لقطع السحاب للمشابهة في لونها وذهابها إلى الاضمحلال لولا تأليف اللّه لها مع غيرها (تعليقة صبحي الصالح على نهج البلاغة).
10- .القَزع: جمع قَزعةَ ؛ وهي القطعة من السحاب المتفرّقة (المصباح المنير : ص 502 «قزع»).
11- .تمخَّضت : تحرّكت بقوّة ، يقال : تمخّض اللبن ؛ إذا تحرّك في الممخضة ، وتمخّض الولد : تحرّك في بطن الحامل . والهاء في «فيه» ترجع إلى المُزن (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 6 ص 443) .
12- .لجّة البحر : معظمه ، والتجّ : أي تلاطمت أمواجه (النهاية : ج 4 ص 233 «لجج»).
13- .المُزن: السحاب ذو الماء (لسان العرب: ج 13 ص 406 «مزن»).
14- .الكُفَف: جمع كُفّة وهي الحاشية والطرف لكلّ شيء (الصحاح: ج 4 ص 1422 «كفف»).
15- .لم يَنَم : أي لم يفتر ولم ينقطع ، فاستعار له لفظة النوم (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 6 ص 443).
16- .الكَنَهْوَر : العظيم من السَّحاب . والرَّباب: الأبيض منه (النهاية : ج 4 ص 206 «كنهور») .
17- .سحَّ الدمعُ والمطرُ والماءُ يَسُحُّ سَحّا : أي سالَ من فوق واشتدّ انصبابُه (لسان العرب : ج 2 ص 476 «سحح»).
18- .أسَفَّ الطائرُ : إذا دنا من الأرض (النهاية : ج 2 ص 375 «سفف»).
19- .هَيدَبُ السَّحاب: هو ما تدَلّى من أسافِلِه إلى الأرض (لسان العرب: ج 1 ص 781 «هدب»).
20- .تَمريه: من مَرى الناقَةَ ؛ أي مسَحَ على ضَرعها ليحلبَ لبَنَها (تعليقة صبحي الصالح على نهج البلاغة) .
21- .دِرَر : جمع دِرَّة ، يقال : للسحاب دِرّة ؛ أي صَبٌّ واندفاق (النهاية : ج 2 ص 112 «درر»).
22- .الأهاضيب: جمع هِضاب ، والهضاب : جمع هَضب ؛ وهي خلبات القَطْر بعد القَطْر (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 6 ص 444) .
23- .الشآبيب: جمع شؤبوب وهو الدُفعَة من المطر (الصحاح: ج 1 ص 150 «شأب») .
24- .البَرك: الصدر (المصباح المنير : ص 45 «برك»).
25- .البَواني: عظام الصدر. وألقت السماء بوانيها : يريد ما فيها من المطر (تاج العروس : ج 19 ص 223 «بنى»).
26- .البَعاع: ثقل السحاب من المطر (الصحاح: ج 3 ص 1187 «بعع»).
27- .العِب ء: الحِمل (الصحاح: ج 1 ص 61 «عبأ»).
28- .أرض هامدة : لانبات بها (النهاية : ج 5 ص 273 «همد»).
29- .زعِرَ الشَّعرُ : قلَّ وتفرّق ؛ يريد القليلة النبات تشبيها بقلّة الشَّعر (لسان العرب : ج 4 ص 323 «زعر»).
30- .الرَّيط: جمع رَيطة وهي كلّ ثوب رقيق ليّن (المصباح المنير : ص 248 «ريط»).
31- .سُمِطت: زُيِّنَت بالسمط وهو القلادة (المصباح المنير : ص 289 «سمط»).
32- .يبيّن الإمام عليّ عليه السلام في هذه الخطبة نعمة من نِعَم اللّه على عباده، تتّصل بتحريك الجوّ وما فيه من هواء ورياح وغيوم. ففي تقدير اللّه تعالى أنّه أجرى في السهول أنهاراً ليشرب منها الناس والدوابّ والنبات، أمّا المناطق العالية في الجبال فلم يتركها بدون ماء وحياة، بل سيّر لها نصيبها من الماء عن طريق حركة الرياح الَّتي تنشأ عن اختلاف الحرارة بين سطح البحر وسطح الجبل، فإذا تبخّر ماء البحر علا في الجوّ لخفّته، وانحدر من الجبل هواء بارد يملأ فراغه، فتحدث بذلك دورة للرياح، تحمل بموجبها سحب الأمطار إلى أعالي الجبال، فإذا وصلت إلى هنالك فوجئت ببرودة جوّ الجبال، فتكاثفت وانعقدت أمطاراً، تجري على رؤوس الجبال، مشيعة الحياة والخصب والنضارة والرزق للنبات والأنعام والأنام (تصنيف نهج البلاغة: ص 785).
33- .نهج البلاغة: الخطبة 91 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 57 ص 111 ح 90 .

ص: 227

حديثامام زين العابدين عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند كه : «همان كسى كه زمين را براى شما فرشى [گسترده] قرار داد» _ :آن را متناسب با طبايع شما ، و سازگار با بدن هايتان قرار داد ، نه چندان گرم و داغ گردانيد كه شما را بسوزاند ، و نه چندان سرد كه يخ بزنيد ؛ نه چندان خوش بو كه سرِتان را به درد آورد و نه چندان بدبو كه نابودتان گرداند ؛ نه چندان نرم مانند آب كه در آن غرق شويد ، و نه چندان سخت كه نتوانيد در آن ، خانه ها و بناهايتان را بسازيد و گورهاى مردگانتان را حفر كنيد؛ بلكه خداوند عز و جل در آن ، چنان استحكامى نهاد كه از آن ، سود مى بريد و روى آن ، برقرار مى مانيد ، و پيكرها و بناهايتان بر آن مى ايستند ، و در آن ، اين ويژگى را نهاد كه بِدان ، زمين براى [ ساختن ] خانه هاى شما و [ حفر كردن ] مقابرتان و بسيارى ديگر از منافعتان [ و كارهايى كه براى شما ضرور است ] ، رام است . به اين دلايل است كه زمين را براى شما بستر قرار داد .

امام على عليه السلام :هان! زمينى كه شما را حمل مى كند و آسمانى كه بر شما سايه مى افكند ، هر دو ، فرمان بردار پروردگار شمايند ، و اگر بر شما بخشش مى كنند ، نه از سرِ غمگسارى براى شماست و نه از بهر نزديكى به شما ، و نه به اميدِ رسيدن به خيرى از شما؛ بلكه دستور يافتند كه به شما سود برسانند . پس فرمان بردارى كردند ، و در مرزهاى مصالح شما بر پا داشته شدند . پس هر دو بر پا ايستادند .

امام على عليه السلام_ در باره زمين و مناسب سازى آن براى زندگى _ :ميان فضا و زمين را بگشاد ، و هوا را براى نفس كشيدن ساكنان آن ، آماده ساخت ، و زمينيان را با تمام وسايل معاششان آفريد . آن گاه برهوت زمين را _ كه آب هاى چشمه ها از بَر رفتن بر بلندى هاى آن ناتوان است ، و جويبارها را راهى براى رسيدن به آنها نيست _ وا نگذاشت ؛ بلكه ابرهاى بارور را برايش پديد آورد تا زمين هاى مرده اش را زنده گرداند و رُستنى هايش را بروياند . آذرخش آن ، در كرانه هايش بدرخشيد و درخشش آن در دل ابرهاى سپيدِ سترگ و در هم انباشته ، دمى آرام نگرفت . آن ابرها را سيلاب گونه بارانيد ، در حالى كه دامن ابر ، پايين آمده و به زمين ، نزديك گشته بود و [ بادِ ]جنوب ، سينه آن را پياپى مى دوشيد و قطرات باران ، به شدّت فرو مى ريخت . پس چون ابر ، باران خود را فرو ريخت و بار گرانى را كه بر خود داشت ، به زمين نهاد ، به سبب آن ، در زمين خشك ، گياه بر آمد و در جاى جاى كوه ها رستنى ها روييدند ، و زمين به زيور مَرغزارهايش خرّم گشت ، و بر جامه هاى نازك گُل هايش كه بر تن پوشيده بود و زيور شكوفه هاى خرّمى كه بدان آراسته شده بود ، نازيد ، و اين همه را [ خداوند ،] خوراك مردمان و روزىِ جانداران نمود ، و در گوشه و كنار زمين ، درّه ها را بشكافت ، و براى پيمايندگان راه ها و جادّه هاى آن ، نشانه ها بر پا داشت . (1)

.


1- .امام عليه السلام در اين سخنرانى ، مى خواهد نعمتى از نعمت هاى خداوند را بر بندگانش شرح دهد ؛ نعمتى كه به حركت جَوّ زمين و آنچه از هوا و باد و ابر در آن است ، پيوند خورده است . در تقدير خداوند متعال ، در دشت ها ، رودهايى جارى اند تا مردمان ، جنبدگان و گياهان ، از آن بنوشند . او بلندى هاى كوه ها را هم بدون آب رها نكرده است ؛ بلكه سهمى از آب را از طريق حركت بادها _ كه ناشى از اختلاف حرارت ميان سطح دريا و كوه هاست _ براى آنان فراهم آورده است . وقتى آب دريا بخار مى شود ، به خاطر سبُكى به فضا مى رود و از كوه ها هواى سرد سرازير مى گردد و فضاى خالى را پر مى كند . نقش بادها در اين جا شكل مى گيرد و بادها ابرهاى باران زا را به بلنداى كوه ها هدايت مى كنند و وقتى بدان جا رسيدند ، ناگهان با سردىِ هواى كوه ها ، ابرها متراكم مى شوند و باران ها شكل مى گيرند و بر قلّه هاى كوه ها مى بارند ؛ همان آبشخور حيات و نعمت و طراوت و روزىِ رستنى ها و چارپايان و مردمان .

ص: 228

. .

ص: 229

. .

ص: 230

عنه عليه السلام_ فِي الدُّعاءِ _ :سُبحانَكَ ما أعظَمَ شَأنَكَ ، وأعلى مَكانَكَ ، وأنطَقَ بِالصِّدقِ بُرهانَكَ ، وأنفَذَ أمرَكَ ، وأحسَنَ تَقديرَك ! سَمَكتَ السَّماءَ فَرَفَعتَها ، ومَهَّدتَ الأَرضَ فَفَرَشتَها ، وأخرَجتَ مِنها ماءً ثَجّاجاً (1) ، ونَباتاً رَجراجاً (2) ، فَسَبَّحَكَ نَباتُها ، وجَرَت بِأَمرِكَ مِياهُها ، وقاما عَلى مُستَقَرِّ المَشِيَّةِ كَما أمَرتَهُما . (3)

.


1- .ثَجَجْتُ الماءَ: إذا سَيَّلتَه. ومَطَرٌ ثجّاج: إذا انْصَبّ جِدّاً (الصحاح: ج 1 ص 302 «ثجج»).
2- .الرجرَجَة: الاضطراب. ورَجَّه ورَجرَجَه: حرَّكه (الصحاح : ج 1 ص 317 «رجج») .
3- .البلد الأمين: ص 94، العُدد القويّة: ص 272 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام نحوه، بحار الأنوار: ج 90 ص 141 ح 7 .

ص: 231

امام على عليه السلام_ در دعا _ :منزّهى تو ، اى خداوند! وه كه چه بزرگ است مقام تو ، و چه بلند است جايگاه تو ، و چه راست است برهان تو ، و چه روان است فرمان تو ، و چه زيباست آفرينش تو! آسمان را بالا بردى و برافراشتى ، و زمين را هموار ساختى و گستراندى ، و از آن ، آبى جوشان و گياهى جنبان بر آوردى ، و گياهش زبان به تسبيح تو گشود ، و آب هايش به فرمان تو روان گشتند ، و [آسمان و زمين ، ]در آن جا كه خواستِ تو بود و چنان كه به آنان فرمودى ، قرار گرفتند .

.

ص: 232

عنه عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ الَّذي لا مَقنوطٌ مِن رَحمَتِهِ ، ولا مَخلُوٌّ مِن نِعمَتِهِ ، ولا مُؤيَسٌ مِن رَوحِهِ ، ولا مُستَنكَفٌ عَن عِبادَتِهِ ، الَّذي بِكَلِمَتِهِ قامَتِ السَّماواتُ السَّبعُ ، وَاستَقَرَّتِ الأَرضُ المِهادُ ، وثَبَتَتِ الجِبالُ الرَّواسي ، وجَرَتِ الرِّياحُ اللَّواقِحُ ، وسارَ فِي جَوِّ السَّماءِ السَّحابُ ، وقامَت عَلى حُدودِهَا البِحارُ . (1)

تفسير القمّي:نَظرَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام في رُجوعِهِ مِن صِفّينَ إلَى المَقابِرِ ، فَقالَ : «هذِهِ كِفاتُ الأَمواتِ» أي مَساكِنُهُم . ثُمَّ نَظَرَ إلى بُيوتِ الكوفَةِ ، فَقالَ : «هذِهِ كِفاتُ الأَحياءِ» . ثُمَّ تَلا قَولَهُ : «أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفَاتًا * أَحْيَاءً وَ أَمْوَاتًا » (2) . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :اللّهُمَّ رَبَّ السَّقفِ المَرفوعِ . . . ورَبَّ هذِهِ الأَرضِ الَّتي جَعَلتَها قَراراً لِلأَنامِ ، ومَدرَجاً لِلهَوامِّ وَالأَنعامِ ، وما لا يُحصى مِمّا يُرى وما لا يُرى . (4)

عنه عليه السلام :تَبارَكَ اللّهُ الَّذي . . . أنشَأَ السَّحابَ الثِّقالَ ، فَأَهطَلَ دِيَمَها (5) وعَدَّدَ قِسَمَها ، فَبَلَّ الأَرضَ بَعدَ جُفوفِها ، وأخرَجَ نَبتَها بَعدَ جُدوبِها (6) . (7)

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 514 ح 1482، مصباح المتهجّد: ص 659 ح 728 عن عبد اللّه الأزدي وفيه «وقرّت الأرضون السبع» بدل «واستقرّت الأرض المهاد»، بحار الأنوار: ج 91 ص 29 ح 5.
2- .المرسلات: 25 و 26.
3- .تفسير القمّي: ج 2 ص 400، بحار الأنوار: ج 82 ص 34 ح 22 وراجع : مجمع البيان : ج 10 ص 632.
4- .نهج البلاغة: الخطبة 171، وقعة صفّين: ص 232 عن زيد بن وهب وليس فيه «مدرجاً»، بحار الأنوار : ج 32 ص 462 ح 402 .
5- .دِيَمٌ: جمع دِيمَة؛ المَطَر (النهاية: ج 2 ص 148 «ديم»).
6- .الجَدْبَة: الأرض الَّتي ليس بها قليل ولا كثير، ولا مَرتَع ولا كلَأ. يقال: أرضٌ جَدْبٌ وجَدْبَة، والجمع جُدُوب (لسان العرب: ج 1 ص 256 «جدب»).
7- .نهج البلاغة: الخطبة 185، الاحتجاج: ج 1 ص 484 ح 117، بحار الأنوار: ج 3 ص 27 ح 1.

ص: 233

امام على عليه السلام :سپاس ، خدايى را كه از رحمتش نوميدى نيست ، و از نعمتش محرومى نيست ، و از لطفش مأيوسى نيست ، و از عبادتش سر بر تافتنى[ ، شايسته ]نيست ؛ همو كه به فرمانش ، آسمان هاى هفتگانه بر پا شدند ، و زمينِ هموار برقرار شد ، و كوه هاى استوارِ سر به فلك كشيده پا بر جا گشتند ، و بادهاى بارور كننده روان شدند ، و ابرها در فضاى آسمانْ به حركت در آمدند، و درياها در مرزهاى خود ايستادند .

تفسير القمّى :امير مؤمنان عليه السلام در بازگشت از صفّين ، به گورستان ، نگاهى افكند و فرمود : «اينها سكونتگاه هاى مردگان اند» . آن گاه به خانه هاى كوفه نگاه كرد و فرمود : «اينها سكونتگاه هاى زندگان اند» . سپس اين آيه را تلاوت فرمود : «آيا زمين را براى زندگان و مردگان ، سكونتگاه قرار نداديم؟» .

امام على عليه السلام :بار خدايا! اى پروردگار اين بامِ افراشته ... و اى پروردگار اين زمينى كه آن را قرارگاه آدميان ، و جاى آمد و شد خزندگان و چارپايان و موجودات بى شمارِ ديگر ، از مرئى و نامرئى ، قرار دادى!

امام على عليه السلام :خجسته است خدايى كه... ابرهاى گران بار را پديد آورد ، و باران هايشان را فرو ريزاند ، و سهم بارانِ هر جايى را معيّن فرمود . پس زمين را كه خشك بود ، نمناك ساخت ، و در آن كه هيچ رُستنى نداشت ، گياه روياند .

.

ص: 234

عنه عليه السلام :السَّحابُ غِربالُ (1) المَطَرِ ، لَولا ذلِكَ لَأَفسَدَ كُلَّ شَيءٍ وَقَعَ عَلَيهِ . (2)

الإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : « أَوَ لَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا » (3) _ :إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى لَمّا أهبَطَ آدَمَ إلَى الأَرضِ وكانَتِ السَّماواتُ رَتقاً لا تُمطِرُ شَيئاً وكانَتِ الأَرضُ رَتقاً لا تُنبِتُ شَيئاً ، فَلَمّا أن تابَ اللّهُ عز و جلعَلى آدَمَ عليه السلام أمَرَ السَّماءَ فَتَقَطَّرَت بِالغَمامِ ، ثُمَّ أمَرَها فَأَرخَت عَزالِيَها (4) ، ثُمَّ أمَرَ الأَرضَ فَأَنبَتَتِ الأَشجارَ وأثمَرَتِ الثِّمارَ وتَفَهَّقَت (5) بِالأَنهارِ ، فَكانَ ذلِكَ رَتقُها وهذا فَتقُها . (6)

معاني الأخبار عن حمّاد بن عيسى عن الإمام الصادق عليه السلام :إنَّهُ عليه السلام نَظَرَ إلَى المَقابِرِ فَقالَ : «يا حَمّادُ هذِهِ كِفاتُ الأَمواتِ» . ونَظَرَ إلَى البُيوتِ فَقالَ : «هذِهِ كِفاتُ الأَحياءِ» . ثُمَّ تَلا : « أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفَاتًا* أَحْيَاءً وَ أَمْوَاتًا » . (7)

.


1- .الغِربال: ما يُنخل به، معروف (تاج العروس : ج 15 ص 537 «غربل»).
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 525 ح 1495، قرب الإسناد : ص 136 ح 479 عن أبي البختري عن الإمام الصادق عن أبيه عنه عليهم السلام ، بحار الأنوار: ج 59 ص 373 ح 5 .
3- .الأنبياء: 30.
4- .يقال للسَّحابة إذا انهمرت بالمَطَر الجَود: قد حلّتْ عَزالِيها، وأرسلت عَزاليها (لسان العرب: ج 11 ص 443 «عزل»).
5- .تَفَهَّقت: قال الفيروزآبادي: فهِق الإناء _ كفرح _ فهقاً ويُحرّك: امتلأ. وفي أكثر النسخ «وتَفَيَّهت» ولعلّ المراد أنّها فتحت أفواهها، لكن كان القياس «تَفَوَّهت»، ولعلّه تصحيف (مرآة العقول: ج 25 ص 288).
6- .الكافي: ج 8 ص 121 ح 93 عن أبي الربيع، بحار الأنوار: ج 57 ص 15.
7- .معاني الأخبار: ص 342 ح 1، بحار الأنوار: ج 60 ص 81 ح 8.

ص: 235

امام على عليه السلام :ابرها غربال باران اند ، كه اگر چنين نبود ، باران بر هر چه فرو مى باريد ، تباهش مى ساخت .

امام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «آيا آنان كه كفر ورزيدند ، نينديشيدند كه آسمان ها و زمين ، فشرده بودند و ما آن دو را از هم گشوديم» _ :آن هنگام كه خداوند متعال ، آدم را به زمين فرو فرستاد ، آسمان ها فشرده بودند و چيزى نمى باريدند ، و زمين نيز فشرده بود و گياهى نمى روياند . چون خداىْ عز و جل توبه آدم عليه السلام را پذيرفت ، آسمان را فرمود و ابرها چكيدند . سپس فرمودشان و سيلاب باران ، فرو ريخت. آن گاه به زمين دستور داد و زمين ، درختان و رستنى هايش را روياند و ميوه ها را به بار نشاند ، و رودها و جويبارها لبريز شدند. آرى ، آن بود فشرده بودن آسمان ها و زمين و اين بود از هم گشودگى شان .

معانى الأخبار_ به نقل از حمّاد بن عيسى _ :امام صادق عليه السلام به گورستان ، نگاهى كرد و فرمود : «اى حمّاد! اينها سكونتگاه هاى مردگان اند» و به خانه ها نگاه كرد و فرمود : «اينها هم سكونتگاه هاى زندگان اند» . سپس اين آيه را تلاوت فرمود : «آيا زمين را براى زندگان و مردگان ، سكونتگاه قرار نداديم؟» .

.

ص: 236

الإمام الصادق عليه السلام :لَولا أَنَّ اللّهَ حَبَسَ الرّيحَ عَلَى الدُّنيا لَأَخوَتِ (1) الأَرضُ ، ولَولَا السَّحابُ لَخَرِبَتِ الأَرضُ فَما أنبَتَت شَيئاً ، ولكِنَّ اللّهَ يَأمُرُ السَّحابَ فَيُغَربِلُ الماءَ فَيُنزِلُ قَطراً ، وإنَّهُ اُرسِلَ عَلى قَومِ نوحٍ بِغَيرِ سَحابٍ . (2)

عنه عليه السلام :الرّيحُ هَواءٌ إذا تَحَرَّكَ يُسمّى ريحاً ، فَإِذا سَكَنَ يُسَمّى هَواءً ، وبِهِ قِوامُ الدُّنيا ، ولَو كُفَّتِ الرّيحُ ثَلاثَةَ أيّامٍ لَفَسَدَ كُلُّ شَيءٍ عَلى وَجهِ الأَرضِ ونَتِنَ ، وذلِكَ أنَّ الرّيحَ بِمَنزِلَةِ المِروَحَةِ تَذُبُّ وتَدفَعُ الفَسادَ عَن كُلِّ شَيءٍ وتُطيِّبُهُ ، فَهِيَ بِمَنزِلَةِ الرّوحِ إذا خَرَجَ عَنِ البَدَنِ نَتِنَ البَدَنُ وتَغَيَّرَ ، تَبارَكَ اللّهُ أحسَنُ الخالِقينَ . (3)

عنه عليه السلام :الرّيحُ لَو حُبِسَت أيّاماً لَفَسَدَتِ الأَشياءُ جَميعاً وتَغَيَّرَت . (4)

عنه عليه السلام_ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ _ :فَكِّر يا مُفَضَّلُ فيما خَلَقَ اللّهُ عز و جلعَلَيهِ هذِهِ الجَواهِرَ الأَربَعَةَ لِيَتَّسِعَ ما يَحتاجُ إلَيهِ مِنها ، فَمِن ذلِكَ سَعَةُ هذِهِ الأَرضِ وَامتِدادُها ، فَلَولا ذلِكَ كَيفَ كانَت تَتَّسِعُ لِمَساكِنِ النّاسِ ومَزارِعِهِم ومَراعيهِم ومَنابِتِ أخشابِهِم وأحطابِهِم ، وَالعَقاقيرِ العَظيمَةِ وَالمَعادِنِ الجَسيمَةِ غَناؤُها (5) ، ولَعَلَّ مَن يُنكِرُ هذِهِ الفَلَواتِ الخاليَةَ وَالقِفارَ الموحِشَةَ يَقولُ : مَا المَنفَعَةُ فيها؟ فَهِيَ مَأوى هذِهِ الوُحوشِ ومَحالُّها ومَرعاها ، ثُمَّ فيها بَعدُ مُتَنَفَّسٌ ومُضطَرَبٌ لِلناّسِ إذَا احتاجوا إلَى الاِستِبدالِ بِأَوطانِهِم ، وكَم بَيداءَ وكَم فَدفَدٍ (6) حالَت قُصوراً وجِناناً بِانتِقالِ النّاسِ إلَيها وحُلولِهمِ فيها ، ولَولا سَعَةُ الأَرضِ وفُسحَتُها لَكانَ النّاسُ كَمَن هُوَ في حِصارٍ ضَيِّقٍ لا يَجِدُ مَندوحَةً (7) عَن وَطَنِهِ إذا أحزَنَهُ أمرٌ يَضطَرُّهُ إلَى الاِنتِقالِ عَنهُ . ثُمَّ فَكِّر في خَلقِ هذِهِ الأَرضِ عَلى ما هِيَ عَلَيهِ حينَ خُلِقَت راتِبَةً راكِنَةً ، فَيَكونُ مَوطِناً مُستَقَرّاً لِلأَشياءِ ؛ فَيَتَمَكَّنُ النّاسُ مِنَ السَّعيِ عَلَيها في مَآرِبِهِم (8) ، وَالجُلوسِ عَلَيها لِراحَتِهِم ، وَالنَّومِ لِهُدُوئِهِم ، وَالإِتقانِ لِأَعمالِهِم . فَإِنَّها لَو كانَت رَجراجَةً (9) مُتَكَفِّئَةً ، لَم يَكونوا يَستَطيعونَ أن يُتقِنُوا البِناءَ وَالتِّجارَةَ وَالصَّناعَةَ وما أشبَهَ ذلِكَ ، بَل كانوا لا يَتَهَنَّؤونَ بِالعَيشِ وَالأَرضُ تَرتَجُّ مِن تَحتِهِم! وَاعتَبِر ذلِكَ بِما يُصيبُ النّاسَ حينَ الزَّلازِلِ عَلى قِلَّةِ مَكثِها حَتّى يُصيروا إلى تَركِ مَنازِلِهم وَالهَرَبِ عَنها . فَإِن قالَ قائِلٌ : فَلِمَ صارَت هذِهِ الأَرضُ تُزَلزَلُ؟ قيلَ لَهُ : إنَّ الزَّلزَلَةَ وما أشبَهَها مَوعِظَةٌ وتَرهيبٌ ؛ يُرَهَّبُ بِهَا النّاسُ لِيَرعَووا عَنِ المَعاصي ، وكَذلِكَ ما يَنزِلُ بِهِم مِنَ البَلاءِ في أبدانِهِم وأموالِهِم ، يَجري فِي التَّدبيرِ عَلى ما فيهِ صَلاحُهُم وَاستِقامَتُهُم ، ويُدَّخَرُ لَهُم _ إن صَلَحوا _ مِنَ الثَّوابِ وَالعِوَضِ فِي الآخِرَةِ ما لا يَعدِلُهُ شَيءٌ مِن اُمورِ الدُّنيا ، ورُبَّما عُجِّلَ ذلِكَ فِي الدُّنيا إذا كانَ ذلِكَ فِي الدُّنيا صَلاحاً لِلعامَّةِ وَالخاصَّةِ . ثُمَّ إنَّ الأَرضَ في طِباعِهَا الَّذي طَبَعَهَا اللّهُ عَلَيهِ بارِدَةٌ يابِسَةٌ ، وكَذلِكَ الحِجارَةُ ، وإنَّمَا الفَرقُ بَينَها وبَينَ الحِجارَةِ فَضلُ يُبسٍ فِي الحِجارَةِ . أفَرَأَيتَ لَو أنَّ اليُبسَ أفرَطَ عَلَى الأَرضِ قَليلاً حَتّى تَكونَ حَجَراً صَلداً ، أكانَت تُنبِتُ هذَا النَّباتَ الَّذي بِهِ حَياةُ الحَيَوانِ ، وكانَ يُمكِنُ بِها حَرثٌ أو بِناءٌ؟! أفَلا تَرى كَيفَ نُقِصَت عَن يُبسِ الحِجارَةِ ، وجُعِلَت عَلى ما هِيَ عَلَيهِ مِنَ اللّينِ وَالرَّخاوَةِ ، وَليَتَهَيَّأ لِلاِعتِمادِ؟ ومِن تَدبيرِ الحَكيمِ _ جَلَّ وعَلا _ في خِلقَةِ الأَرضِ أنَّ مَهَبَّ الشِّمالِ أرفَعُ مِن مَهَبِّ الجَنوبِ ، فَلَم يَجعَلِ اللّهُ عز و جل كَذلِكَ إلّا لِتَنحَدِرَ المِياهُ عَلى وَجهِ الأَرضِ فَتَسقِيَها وتَروِيَها ثُمَّ يُفيضَ آخِرَ ذلِكَ إلَى البَحرِ ، فَكَما يَرفَعُ أحَدَ جانِبَيِ السَّطحِ ويَخفِضُ الآخَرَ لِيَنحَدِرَ الماءُ عَنهُ ولا تَقومَ عَلَيهِ ، كَذلِكَ جُعِلَ مَهَبُّ الشَّمالِ أرفَعَ مِن مَهَبِّ الجَنوبِ لِهذِهِ العِلَّةِ بِعَينِها ، ولَولا ذلِكَ لَبَقِيَ الماءُ مُتَحَيِّراً عَلى وَجهِ الأَرضِ ، فَكانَ يَمنَعُ النّاسَ مِن أعمالِها ويَقطَعُ الطُّرُقَ وَالمَسالِكَ . ثُمَّ الماءُ ، لولا كَثرَتُهُ وتَدَفُّقُهُ فِي العُيونِ وَالأودِيَةِ وَالأَنهارِ لَضاقَ عَمّا يَحتاجُ النّاسُ إلَيهِ لِشُربِهِم وشُربِ أنعامِهِم ومَواشيهِم ، وسَقيِ زُروعِهِم وأشجارِهِم وأصنافِ غَلّاتِهِم ، وشُربِ ما يَرِدُهُ مِنَ الوُحوشِ وَالطَّيرِ وَالسِّباعِ ، وتَتَقَلَّبُ فيهِ الحيتانُ ودَوابُّ الماءِ ، وفيهِ مَنافِعُ اُخَرُ أنتَ بِها عارِفٌ ، وعَن عِظَمِ مَوقِعِها غافِلٌ ، فَإنَّهُ سِوَى الأَمرِ الجَليلِ المَعروفِ مِن غَنائِهِ في إحياءِ جَميعِ ما عَلَى الأَرضِ مِنَ الحَيَوانِ وَالنَّباتِ ، يَمزُجُ بِالأَشرِبَةِ فَتَلينُ وتَطَيَّبُ لِشارِبِها ، وبِهِ تُنَظَّفُ الأَبدانُ وَالأَمتِعَةُ مِنَ الدَّرَنِ (10) الَّذي يَغشاها ، وبِهِ يُبَلُّ التُّرابُ فَيَصلُحُ لِلاِعتِمالِ ، وبِهِ نَكُفُّ عادِيَةَ النّارِ (11) إذَا اضطَرَمَت وأشرَفَ النّاسُ عَلَى المَكروهِ ، وبِهِ يَستَحِمُّ المُتعَبُ الكالُّ فَيَجِدُ الرّاحَةَ مِن أوصابِهِ ، إلى أشباهِ هذا مِنَ المآرِبِ الَّتي تَعرِفُ عِظَمَ مَوقِعِها في وَقتِ الحاجَةِ إلَيها . فَإِن شَكَكتَ في مَنفَعَةِ هذَا الماءِ الكَثيرِ المُتَراكِمِ فِي البِحارِ ، وقُلتَ : مَا الإِربُ فيهِ؟ فَاعلَم أنَّهُ مُكتَنَفُ (12) ومُضطَرَبُ ما لا يُحصى مِن أصنافِ السَّمَكِ ودَوابِّ البَحرِ ومَعدِنِ اللُّؤلُؤ وَالياقوتِ وَالعَنبَرِ ، وأصنافٍ شَتّى تُستَخرَجُ مِنَ البَحرِ ، وفي سَواحِلِهِ مَنابِتُ العودِ اليَلَنجوجِ (13) وضُروبٌ مِنَ الطّيبِ وَالعَقاقيرِ . ثُمَّ هُوَ بَعدُ مَركَبُ النّاسِ ومَحمِلٌ لِهذِهِ التِّجاراتِ الَّتي تُجلَبُ مِنَ البُلدانِ البَعيدَةِ ، كَمِثلِ ما يُجلَبُ مِنَ الصّينِ إلَى العِراقِ ، ومِنَ العِراقِ إلَى العِراقِ (14) ، فَإنَّ هذِهِ التِّجاراتِ لَو لَم يَكُن لَها مَحمِلٌ إلّا عَلى الظَّهرِ لَبارَت وبَقِيَت في بُلدانِها وأيدي أهلِها ، لِأَنَّ أجرَ حَملِها كانَ يُجاوِزُ أثمانَها فَلا يَتَعَرَّضُ أحَدٌ لِحَملِها ، وكانَ يَجتَمِعُ في ذلِكَ أمرانِ : أحَدُهما فَقدُ أشياءَ كَثيرَةٍ تَعظُمُ الحاجَةُ إلَيها ، وَالآخَرُ : انِقطاعُ مَعاشِ مَن يَحمِلُها وَيَتَعَيَّشُ بِفَضلِها . وهكَذَا الهَواءُ لَولا كَثرَتُهُ وسَعَتُهُ لَاختَنَقَ هذَا الأَنامُ مِنَ الدُّخانِ وَالبُخارِ الَّتي يَتَحَيَّرُ فيهِ ، ويَعجِزُ عَمّا يُحَوَّلُ إلَى السَّحابِ وَالضَّبابِ أوَّلاً أوَّلاً ، وقَد تَقَدَّمَ مِن صِفَتِهِ ما فيهِ كِفايَةٌ . وَالنّارُ أيضاً كَذلِكَ ، فَإِنَّها لَو كانَت مَبثوثَةً كَالنَّسيمِ وَالماءِ كانَت تُحرِقُ العالَمَ . (15)

.


1- .لأخوَتِ الأرض: أي خَلَت من الناس، أو من الخير، أو خربت وانهدمت (بحار الأنوار : ج 59 ص 378).
2- .المحاسن: ج 2 ص 34 ح 1107، بحار الأنوار: ج 59 ص 378 ح 16.
3- .الاحتجاج: ج 2 ص 245 ح 223، بحار الأنوار: ج 60 ص 15 ح 19.
4- .الاحتجاج: ج 2 ص 230 ح 223 ، بحار الأنوار: ج 60 ص 15 ح 19 .
5- .الغَناء: النَّفع (الصحاح: ج 6 ص 2449 «غني»).
6- .الفَدْفَد: الموضع الذي فيه غلظ وارتفاع (النهاية : ج 3 ص 420 «فدفد»).
7- .يقال : لكَ عنه مَندوحَةٌ؛ أي سَعَة وفُسحة (المصباح المنير : ص 597 «ندح»).
8- .الأَرَبُ والإربَةُ والمَأربَةُ : الحاجة ، والجمع : المَآرِب (المصباح المنير : ص 11 «أرب») .
9- .الرَّجْرَجَة: الاضطراب. وتَرَجْرَج الشيء: إذا جاء وذهب (الصحاح : ج 1 ص 317 «رجرج»).
10- .الدَّرَن: الوسَخ (لسان العرب: ج 13 ص 153 «درن»).
11- .يقال : دفعتُ عنكَ عادِيَة فلانٍ : أي ظلمه وشرّه (الصحاح : ج 6 ص 2422 «عدا») . والمراد هنا ضررها .
12- .يقال: أنت في كَنَف اللّه تعالى؛ أي في حِرزه وستره، وهو الجانب، والظلّ، والناحية (القاموس المحيط: ج 3 ص 192 «كنف»). والمراد: إنّ هذا الماء هو مأوى للأصناف المذكورة.
13- .الألَنْجوج: هو العُود الذي يُتَبَخّر به؛ يقال: ألَنْجوج ويَلَنْجوج وألَنْجَج، كأنّه يَلَجّ في تضوّع رائحته وانتشارها (النهاية: ج 1 ص 62 «ألنجوج»).
14- .وفي بعض النسخ : «ومن العراق إلى الصين» .
15- .بحار الأنوار: ج 60 ص 86 ح 11 نقلاً عن توحيد المفضّل .

ص: 237

امام صادق عليه السلام :اگر خداوند ، باد را در دنيا نمى گذاشت ، زمين به بيغوله اى تبديل مى شد ، و اگر ابرها نبودند ، زمينْ ويران مى شد و چيزى نمى روياند ؛ امّا خداوند به ابرها امر مى كند و آنها آب را غربال مى كنند و باران فرو مى ريزند . بارانى كه بر قوم نوح فرستاده شد ، بدون ابر بود .

امام صادق عليه السلام :باد ، همان هواست ، آن گاه كه به حركت در آيد ، و چون ساكن باشد ، آن را هوا نامند . دوام دنيا به همين باد است . اگر سه روز باد نوزد ، هر چيزى كه در روى زمين است ، فاسد و گنديده مى شود؛ زيرا باد به منزله بادبزن است كه اشيا را از فاسد شدن ، حفظ مى كند و آنها را خوش بو نگه مى دارد. باد ، به منزله روح است كه هر گاه از بدن خارج شود ، بدن مى گندد و متلاشى مى شود. آفرين بر خداوند كه بهترينِ آفرينندگان است !

امام صادق عليه السلام :همين باد ، اگر چند روزى نوزد ، همه چيزها فاسد و متلاشى مى شوند .

امام صادق عليه السلام_ خطاب به مفضّل بن عمر _ :اى مفضّل! بينديش كه چگونه خداوند عز و جل از اين عناصر چهارگانه ، زمين را آفريد ، آن سان كه گنجايش هر آنچه را بِدان نياز است ، داشته باشد ، از جمله گستردگى و امتداد زمين ، كه اگر اين گستردگى و امتداد نبود ، چگونه مى توانست گنجايشى براى مسكن مردم و كشتزارها و چراگاه هاى آنان و رويشگاه هاى چوب ها و هيمه هاى آنان ، و اين گياهان و معادن پُرسود داشته باشد؟ شايد كسانى باشند كه به وجود اين بيابان هاى تُهى و صحراهاى هولناك ، خرده بگيرند و بگويند : «چه سودى در اينهاست؟». اين بيابان ها و صحراها ، مأوا و مسكن و چراگاه اين جانوران وحشى اند . از اين گذشته ، كوچگاه و فضاى بازى براى مردم اند، در آن هنگام كه به تغيير زيستگاه ، نياز پيدا كنند. چه بسيار بيابان ها و چه بسيار دشت هاى سخت و ناهموارى كه با كوچيدن مردم به آنها و سكونتشان در آن جا ، به كاخ ها و باغ ها تبديل شدند! اگر اين گستردگى و پهناورىِ زمين نبود ، مردم ، همانند كسى بودند كه در حصارى تنگ است و چيزى او را ناراحت مى كند و به انتقال از آن جا مجبورش مى گرداند ؛ امّا چاره اى جز ماندن در جايش نمى يابد . نيز در آفرينش اين زمين _ چنان كه اكنون هست _ بينديش كه ثابت و آرام آفريده شده و زيستگاه و قرارگاهى است براى همه چيز ، به طورى كه مردم مى توانند بر روى آن ، در پى نيازهاى خويش بكوشند ، و براى استراحتشان بر آن بنشينند ، و براى آرامششان بر روى آن بخوابند ، و كارهايشان را به خوبى انجام دهند. اگر زمين [ چونان گهواره] لرزان و در نوسان بود، مردم، قادر به خانه سازى و بازرگانى و صنعت و امثال اينها نبودند ؛ بلكه از زندگى بر روى زمينى كه زير پايشان مى لرزد ، لذّت نمى بردند . براى مثال ، بلايى را كه مردم در هنگام زمين لرزه ها _ با وجود آن كه مدّت كوتاهى مى پايند _ به آن دچار مى شوند ، در نظر بگير . طورى است كه خانه هايشان را وا مى گذارند و مى گريزند . اگر گوينده اى بگويد : پس چرا زمين ، طورى آفريده شده كه [ گاه ]مى لرزد ، پاسخ داده مى شود كه : زمين لرزه و مانند آن ، پند و هشدارى است كه به سبب آن ، مردم ترسانده مى شوند تا از گناهان دست بردارند ، و همچنين است بلاهايى كه به جان و مال آنها مى رسند . همه اينها در تدبير [الهى] ، به گونه اى جريان مى يابند كه مايه اصلاح و درستى مردمان اند . در برابر ، اگر به راه آمدند ، چنان پاداش و عوضى اُخروى برايشان اندوخته مى شود كه هيچ چيزى از امور دنيا با آن برابرى نمى كند. گاهى هم اين پاداش و عوض ، در همين دنيا به آنان داده مى شود ، اگر اين پاداش دهى در دنيا به صلاح عام و خاص باشد . نكته ديگر ، آن است كه طبع خاك _ كه خداوند ، خاك را بر آن سرشته _ سرد و خشك است . سنگ نيز به همين گونه است ، با اين تفاوت كه خشكى سنگ ، فزون تر است . حال اگر خشكى خاك ، اندكى فزون تر مى شد ، چندان كه به سنگى سخت ، بدل مى گشت ، آيا اين گياهى را كه زندگىِ جانداران به آن بسته است ، مى رويانْد ؟ و آيا كشت و كار يا ساخت و ساز بر آن ، امكان داشت؟ نمى بينى كه چگونه خشكى خاك ، از خشكى سنگ ، كمتر گشت و اين گونه نرم و سست قرار داده شد تا براى تكيه كردن آماده شود؟ از ديگر نشانه هاى تدبير خداوند حكيم عز و جل در آفرينش زمين ، اين است كه وزشگاهِ باد شمال از وزشگاهِ باد جنوب ، بالاتر است ، و اين را خداوند عز و جل چنين قرار نداد ، مگر از براى آن كه آب ها بر روى زمين ، سرازير شوند و آن را آبيارى و سيراب كنند و سرانجام به دريا بريزند . پس همان طور كه يك طرف بام ، بلندتر و طرف ديگر ، پست تر ساخته مى شود تا آب [ برف و باران ] فرو ريزد و روى بام نماند ، درست به همين دليل ، وزشگاهِ باد شمال را بالاتر از وزشگاهِ باد جنوب قرار داد ، و اگر چنين نبود ، آب بر روى زمين ، سرگردان مى ماند و مانع كار و فعّاليت مردم مى شد و راه ها و جادّه ها را بند مى آورد . و امّا آب! اگر اين آبِ فراوان و جوشان در چشمه ها و رودها و جويبارها نبود ، نياز مردم به آب را براى نوشيدن خودشان و آشاميدن چارپايان و دام هايشان ، و آبيارى كشتزارها و باغ هايشان و انواع غلّاتشان ، و نوشيدن وحوش و پرندگان و درندگان را كفاف نمى كرد. در آب ها ماهيان و جانورانِ آبى زندگى مى كنند ، و نيز سودهاى ديگرى در آب هست كه تو آنها را مى دانى ؛ ولى از شدّت اهمّيت آنها غافلى؛ چرا كه آب ، بجز كار مهم و شناخته شده و بى نياز از معرّفى اش ، در حيات بخشيدن به همه آنچه (از حيوان و گياه) در روى زمين است ، با نوشيدنى ها آميخته مى شود و موجب مى گردد كه اين نوشيدنى ها نرم و براى آشامنده ، خوش (گوارا) شوند . فايده ديگرش اين است كه با آن ، بدن ها و كالاها از چركى كه به خود مى گيرند ، تميز مى شوند . با آن ، خاك ، تر مى شود و براى به كار گرفتن ، آماده مى گردد . با آن ، از سرايت و آسيب رسانىِ آتش ، آن گاه كه در مى گيرد و مردم در خطر آتش سوزى قرار مى گيرند ، جلوگيرى مى كنيم . با آن ، انسانِ خسته و مانده ، استحمام مى كند و خستگى هايش را مى زدايد و آرامش مى يابد ، و امثال اين فوايد كه عظمت اهمّيت آنها را مى شناسى ، آن گاه كه بدانها نياز پيدا كنى . اگر در سودمندىِ اين آب فراوانِ انباشته در درياها شك دارى و مى گويى : «اين درياها به چه درد مى خورند ؟» ، بدان كه اين آب ها جايگاه و سرپناه انواع بى شمارى از ماهى ها و جانوران دريايى و معادن مرواريد و ياقوت و عنبر و انواع گوناگون ديگر چيزهايى است كه از دريا استخراج مى شوند . سواحل اين درياها ، رويشگاه عود يَلَنجوج (1) و انواع عطرها و گياهان اند . از اينها گذشته ، درياها مَركب مردم و وسيله حمل و نقل اين كالاهايى است كه از سرزمين هاى دور دست ، آورده مى شوند . مانند آنچه از چين به عراق آورده مى شود و در خودِ عراق ، از شهرى به شهر ديگر حمل مى گردد . اگر تنها وسيله حمل و نقل اين كالاها ، پشت [ انسان يا حيوان ] بود ، دچار كسادى مى شدند و در همان سرزمين ها [و مناطق] خودشان و در دست اهالى همان جاها مى ماندند؛ چرا كه مزد حمل آنها از قيمت آنها تجاوز مى كرد و در نتيجه هيچ كس حاضر به حمل و نقل كالاها نمى شد ، و اين ، دو پيامد داشت : يكى ناياب شدن اشياى فراوانى كه نياز شديد به آنهاست ، و ديگر ، قطع شدن معاش كسانى كه آنها را حمل و نقل مى كنند و به بركت آنها زندگى مى نمايند . هوا نيز چنين است . اگر فراوانى و گستردگى آن نبود ، اين مردم از [شدّت ]دود و بخارى كه در آن غوطه ورند ، خفه مى شدند ، و در برابر آنچه اندك اندك به ابر و مه تبديل مى شود ، در مى ماندند . پيش تر ، در باره خواصّ هوا به اندازه كافى گفتم . آتش نيز به همين سان. اگر آتش مانند نسيم و آب ، پراكنده بود ، عالَم را مى سوزاند .

.


1- .يلنجوج يا اَ لَنجوج : عودى خوش بو كه با آن ، بخور مى دهند .

ص: 238

. .

ص: 239

. .

ص: 240

. .

ص: 241

. .

ص: 242

. .

ص: 243

. .

ص: 244

الفصل الرابع : النوادررسول اللّه صلى الله عليه و آله :تَمَسَّحوا بِالأَرضِ فَإِنَّها اُمُّكُم (1) ، وهِيَ بِكُم بَرَّةٌ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :تَحَفَّظوا (3) مِنَ الأَرضِ فَإِنَّها اُمُّكُم ، وإنَّهُ لَيسَ مِن أحَدٍ عامَلَ عَلَيها خَيراً أو شَرّاً إلّا وهِيَ مُخبِرَةٌ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ الأَرضَ بِكُم بَرَّةٌ ؛ تَتَيَمَّمونَ مِنها ، وتُصَلّونَ عَلَيها فِي الحَياةِ الدُّنيا ، وهِيَ لَكُم كِفاتٌ فِي المَماتِ ، وذلِكَ مِن نِعمَةِ اللّهِ لَهُ الحَمدُ . (5)

.


1- .أي مشفقة عليكم كالوالدة البرّة بأولادها، والمراد أنّ منها خلقكم وفيها معاشكم وإليها بعد الموت كفاتكم (النهاية: ج 1 ص 116 «برر»).
2- .النوادر للراوندي: ص 104 ح 71 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، المجازات النبويّة: ص 269 ح 209 وليس فيه «اُمّكم وهي» ، بحار الأنوار: ج 60 ص 94 ح 28؛ المعجم الصغير: ج 1 ص148، مسند الشهاب: ج 1 ص 409 ح 704 كلاهما عن سلمان، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 1 ص 187 ح 6 عن أبي عثمان اليزيدي وليس فيها «اُمّكم وهي»، كنز العمّال: ج 7 ص 460 ح 19778.
3- .التحفُّظ: الاحتراز. وفي الصحاح: التحفُّظ: التيقُّظ وقِلّة الغفلة (تاج العروس: ج 10 ص 468 «حفظ»).
4- .المعجم الكبير:ج 5 ص 65 ح 4596 عن ربيعة الجرشي، كنز العمّال: ج 15 ص 869 ح 43458 ؛ بحار الأنوار : ج 7 ص 97 .
5- .دعائم الإسلام: ج 1 ص 178 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار: ج 85 ص 156 ح 20 .

ص: 245

فصل چهارم : گوناگون

فصل چهارم : گوناگونپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بر خاك ، تيمّم كنيد (/ زندگى كنيد)؛ زيرا مادرِ شماست و با شما مهربان است . 1

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مراقب زمين باشيد؛ زيرا مادرِ شماست ، و هيچ كس نيست كه بر روى آن ، كارى خوب يا بد بكند ، مگر اين كه زمين ، گزارش مى دهد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :زمين با شما مهربان است . به آن ، تيمّم مى كنيد ، در زندگى دنيا ، روى آن نماز مى گزاريد ، و پس از مرگ ، آرامگاه شماست ، و اينها از نعمت هاى خدا [بر شما] است. خدا را سپاس !

.

ص: 246

عنه صلى الله عليه و آله :اُسِّسَتِ السَّماواتُ السَّبعُ وَالأَرضَونَ السَّبعُ عَلى «قُل هُوَ اللّهُ أحَدٌ» . (1)

الكافي عن عليّ بن عيسى رفعه :إنَّ موسى عليه السلام ناجاهُ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى فَقالَ لَهُ : . . . الأَرضُ مُطيعَةٌ ، وَالسَّماءُ مُطيعَةٌ ، وَالبِحارُ مُطيعَةٌ ، وعِصياني شِقاءُ الثَّقَلَينِ . (2)

.


1- .الكشّاف: ج 4 ص 243 عن اُبيّ و أنس، كنز العمّال: ج 1 ص 586 ح 2665.
2- .الكافي: ج 8 ص 42 و 45 ح 8 ، بحار الأنوار: ج 77 ص 35 ح 7.

ص: 247

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هفت آسمان و هفت زمين ، بر شالوده «قل هو اللّه أحد» نهاده شده اند.

الكافى_ به نقل از على بن عيسى ، در حديثى كه سند آن را به اهل بيت عليهم السلام رسانده است _ :خداوند متعال با موسى عليه السلام نجوا كرد و به او فرمود : « ...زمين ، فرمان بردار است ، و آسمان ، فرمان بردار است ، و درياها فرمان بردارند ، و نافرمانى از من ، مايه بدبختى جِن و اِنس است» .

.

ص: 248

. .

ص: 249

12 . خانواده

اشاره

12 . خانوادهدرآمدفصل يكم : تشكيل خانوادهفصل دوم : عوامل تحكيم خانواده

.

ص: 250

. .

ص: 251

درآمد

قداست خانواده

درآمدخانواده ، نهادى است كه بر پايه ازدواج مرد و زن ، شكل مى گيرد و با توليد مثل ، توسعه مى يابد . اين نهاد ، اساس سازندگى شخصيت انسان و مهم ترين عامل تكامل جامعه بشر است . از اين رو ، اسلام _ كه برنامه تكامل انسان است _ ، براى تأسيس و تحكيم اين نهاد سرنوشت ساز و پيشگيرى از فروپاشى آن ، ره نمودهاى بسيار مهمّى ارائه كرده است . تأمّل در اين ره نمودها و مقايسه آنها با آنچه در ساير مكاتب در باره خانواده ديده مى شود ، به روشنى نشان مى دهد كه اين مكتب ، ريشه در وحى الهى دارد و منطبق با فطرت انسانى است و براى صيانت خانواده و پيشگيرى از فروپاشى آن ، راهى جز عمل به ره نمودهاى اين آيين الهى نيست . پيش از ارائه متن ره نمودهاى قرآن و احاديث اسلامى ، اين نكات ، قابل توجّه است :

قداست خانوادهنهاد خانواده ، از منظر اسلام ، داراى جايگاه و قداست ويژه اى است كه قابل مقايسه با هيچ نهاد ديگرى نيست . در حديثى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمده است كه مى فرمايد : ما بُنِىَ بِناءٌ فِى الإسلامِ أحَبَّ إلَى اللّهِ تَعالى مِن التَّزويجِ . (1) در اسلام ، بنيادى نهاده نشده است كه در نزد خدا ، از ازدواج ، محبوب تر باشد .

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 383 ح 4343 .

ص: 252

تقدّس زدايى از خانواده

سخنى والاتر از اين ، در تبيين قداست خانواده نمى توان گفت . اين سخن ، اشاره به آن دارد كه نهاد خانواده ، زيربنا و اساس همه نهادهاى ارجمند در اسلام است . حكمت قداستى كه اسلام به خانواده بخشيده است ، ارزش گذارى معنوى بر پيوند خانوادگى ، زمينه سازى براى تقويت اين پيوند و پيشگيرى از فروپاشى آن است . قداست خانواده ، سدّ محكمى در برابر سوء استفاده جنسى از زن به عنوان يك كالا يا ابزار فروش كالا و در واقع ، مانع بردگى نوين زن است .

تقدّس زدايى از خانوادهخطرى كه در جهان امروز ، نسل بشر را تهديد مى كند ، تقدّس زدايى از كانون خانواده است . سران استكبار و استثمار كه قداست خانواده را مانعى اساسى در برابر مطامع و خواسته هاى نامشروع خود مى بينند ، با همه توان ، تلاش مى كنند در جهت تقدّس زدايى از خانواده ، فرهنگ سازى نمايند . تلاش براى به رسميّت شناختن خانواده هاى همجنس ، (1) زوج هاى هم خانه (2) و خانواده اشتراكى كُمونى 3 و نيز زمينه سازى نظرى در جهت تقدّس زدايى از خانواده ،

.


1- .در حال حاضر ، برخى كشورهاى غربى و تعدادى از ايالت هاى آمريكا ، ازدواج همجنس بازان را به رسميت شناخته اند (ر . ك : اسلام و جامعه شناسى خانواده : ص 64) .
2- .زوج هاى هم خانه ، زوج هاى غير همجنسى هستند كه با هم در يك خانه زندگى مى كنند و روابط جنسى دارند ؛ امّا پيمان ازدواج ندارند . آنان نيز كه تعدادشان ، در امريكا ، اروپا ، استراليا و ژاپن ، كم نيست ، تلاش مى كنند به رسميت شناخته شوند (ر . ك : جامعه شناسى ، آنتونى گيدنز : ص 452 به بعد) .

ص: 253

هدف از تشكيل خانواده
1 . آرامش روانى
اشاره

برنامه ريزى براى گسترش عكس ها و فيلم هاى ضدّ اخلاقى در جامعه و زمينه سازى علمىِ فرهنگ تقدّس زدايى از خانواده ، اصلى ترين عوامل فروپاشى خانواده به شمار مى روند .

هدف از تشكيل خانوادهاز نگاه كسانى كه براى خانواده قداست قائل نيستند ، هدف اصلى از تشكيل خانواده ، بهره گيرى از تمتّعات جنسى است ؛ بلكه در بسيارى از موارد ، هدفى جز اين وجود ندارد ؛ امّا از نگاه قرآن و احاديث اسلامى ، تشكيل خانواده ، داراى حكمت ها و دلايل متنوّع روانى ، اخلاقى ، اجتماعى و دينى است و اين حكمت ها _ كه در زير به آنها مى پردازيم _ ، در واقع ، اصول و پايه هاى تأكيد اسلام بر تشكيل خانواده و ضرورت تقويت و تحكيم اين نهاد ، شمرده مى شوند .

1 . آرامش روانىنخستين حكمت تشكيل خانواده كه قرآن كريم ، آن را با صراحتْ بيان كرده است ، رسيدن به آرامش روانى است :

.

ص: 254

الف - امكان بقاى نسل

«وَ مِنْ ءَايَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُواْ إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِى ذَلِكَ لَأَيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ . (1) و از نشانه هاى او ، اين است كه از [جنس] خودتان همسرانى براى شما آفريد تا در كنارشان آرام گيريد و ميانتان دوستى و مهر نهاد . به راستى ، در اين [نعمت] ، براى مردمى كه مى انديشند ، قطعا نشانه هايى است» . اين آيه به چند درس مهمّ خداشناسى اشاره دارد كه به موضوع خانواده ، تقدّس مى بخشد :

الف _ امكان بقاى نسلنخستين درس خداشناسى در اين آيه ، خلقت همسر و امكان تشكيل خانواده و امكان بقاى نسل از اين طريق است : «وَ مِنْ ءَايَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا» . افزون بر اين آيه ، در چند آيه ديگر نيز ، اين درس توحيدى تكرار شده است ، مانند : «فَاطِرُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ جَعَلَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا . (2) خدا پديد آورنده آسمان ها و زمين است. از خودتان براى شما جفت هايى قرار داد» . «وَ اللَّهُ خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَكُمْ أَزْوَاجًا . (3) و خداست كه شما را از خاكى و سپس از نطفه اى آفريد و آن گاه ، شما را جُفت جفت گردانيد» . موضوع امكان بقاى نسل از طريق آفرينش همسر (نه تنها در مورد انسان ، بلكه

.


1- .روم : آيه 21 .
2- .شورا : آيه 11 .
3- .فاطر : آيه 11 .

ص: 255

ب - كانون آرامش زندگى

در مورد انواع حيوانات) ، (1) درس خداشناسى است . در روايتى از مفضّل بن عُمر ، گزارش شده كه امام صادق عليه السلام در تبيين اين درس مى فرمايد : لَو رَأَيتَ فَردا مِن مِصراعَينِ فيهِ كَلُّوبٌ أكُنتَ تَتَوَهَّمُ أنَّهُ جُعِلَ كَذلِكَ بِلا مَعنىً ؟ بَل كُنتَ تَعلَمُ ضَرورَةً أنَّهُ مَصنوعٌ يَلقى فَردا آخَرَ، فَتَبَرُّزُهُ لِيَكونَ فِى اجتِماعِهِما ضَربٌ مِنَ المَصلَحَةِ، وَ هكَذا تَجِدُ الذَّكَرَ مِنَ الحَيَوانِ كَأَنَّهُ فَردٌ مِن زَوجٍ مُهَيَّأٌ مِن فَردٍ أُنثى، فَيَلتَقِيانِ لِما فيهِ مِن دَوامِ النَّسلِ وَ بَقائِهِ ، فَتَبّا وَ خَيبَةً وَ تَعسا لِمُنتَحِلِى الفَلسَفَةِ ! كَيفَ عَمِيَت قُلوبُهُم عَن هذِهِ الخِلقَةِ العَجيبَةِ حَتّى أَنكَرُوا التَّدبيرَ وَ العَمدَ فيها؟! (2) اگر كُلونى بر يكى از دو لنگه در ديدى ، آيا مى پندارى كه آن ، بيهوده نصب شده است؟ بلكه به ضرورت مى دانى كه آن را ساخته اند تا با لنگه ديگر ، كنار هم آيد و مصلحت [بستن در] را نتيجه دهد و بدين گونه ، حيوان نر را مى بينى كه گويى براى جفت ماده اش آماده شده است تا براى دوام و بقاى نسل ، به هم برسند . پس هلاك و ناكامى و نگون بختى ، از آنِ فيلسوفْ نمايان ، كه چه سان دل هايشان از اين آفرينش شگفت ، كور است ، تا آن جا كه تدبير و هدفمندى آن را انكار مى كنند. آرى ! عقل، از آن جا كه نمى تواند باور كند كه اتّفاقات كورِ پى در پى ، موجب پديد آمدن «مرد» شده باشد و سپس به منظور بقاى نسل ، شخص ديگرى به نام «زن» پديد آمده باشد ، راهى جز اعتراف به وجود «آفريدگار حكيم جهان» ندارد .

ب _ كانون آرامش زندگىدرس دوم يكتاپرستى كه در موضوع خانواده ، از آيه ياد شده (آيه 21 سوره روم) مى گيريم ، اين است كه در نظام آفرينش ، خانواده ، كانون آرامش زندگى است :

.


1- .قانون زوجيت ، نه تنها ضامن بقاى نسل انسان و حيوان ، بلكه ضامن بقاى نسل انواع گياهان و حتّى مى توان گفت كه ضامن بقاى جهان ماده است (ر . ك : رعد : آيه 3 ، ق : آيه 7 ، ذاريات : آيه 49) .
2- .بحار الأنوار : ج 3 ص 75 ، دانش نامه عقايد اسلامى : ج 4 ص 262 .

ص: 256

«لِّتَسْكُنُواْ إِلَيْهَا» . آفريدگار حكيم جهان ، مرد و زن را به گونه اى آفريده كه مكمّل يكديگرند و از اين رو ، تا در كانون خانواده در كنار هم قرار نگيرند ، آرامش پيدا نمى كنند . علّامه طباطبايى در اين باره مى فرمايد : هر يك از زن و مرد ، به دستگاه خاصّى مجهّز شده است ، به گونه اى كه در عمل ، هر يك ، كار ديگرى را تكميل مى كند و توليد نسل ، برآيندى از مجموع آن دو است . پس هر يك از زن و مرد ، فى نفسه ناقص و نيازمند ديگرى است و از مجموع آن دو ، يك واحد تام به وجود مى آيد كه مى تواند توليد نسل را موجب شود . به دليل همين نقص و نيازمندى است كه هر يك از آن دو به سوى ديگرى كشيده مى شود تا با پيوند با او آرامش يابد؛ زيرا هر ناقصى ، مشتاق كمال خويش است و هر نيازمندى ، به كسى يا چيزى مايل است كه نياز او را برطرف سازد . (1) اين جاذبه طبيعى ، ضامن اجرايى مدبّر حكيم جهان ، براى بقاى نسل انسان و ساير حيوانات است . از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمود : وَ لَو كانَ إنَّما يَتَحَرَّكُ لِلجِماعِ بِالرَّغبَةِ فِى الوَلَدِ كانَ غَيرَ بَعيدٍ أن يَفْتُرَ عَنهُ حَتّى يَقِلَّ النَّسلُ او يَنقَطِعَ . (2) اگر محرّك انسان براى عمل زناشويى ، تنها تمايل به فرزند بود [و هيچ گونه لذّت و كاميابى اى در اين عمل وجود نداشت] ، بعيد نبود كه در اين امر ، آن قدر سستى كند كه نسل بشر كمياب و يا به كلّى منقطع شود. نكته مهم ، اين كه احاديث اسلامى ، (3) به كاميابى جنسى در كانون خانواده _ كه

.


1- .الميزان في تفسير القرآن : ج 16 ص 166 .
2- .بحار الأنوار : ج 3 ص 79 .
3- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 4 ص 13 (خانواده / فصل دوم / ترغيب به پاسخ دادن به غريزه جنسى) .

ص: 257

ج - كانون مودّت و رحمت

ظاهرا موضوعى صد در صد مادّى است _ ، تقدّس و ارزش معنوى بخشيده اند . (1)

ج _ كانون مودّت و رحمتسومين درس خداشناسى در موضوع خانواده _ كه از آيه 21 سوره روم ، برداشت مى شود _ ، اين است كه آفريدگار حكيم ، خانواده را كانون مودّت و رحمت قرار داده است . مودّت و رحمت ، در واقع ، جان مايه تحكيم پيوند خانوادگى است و هر قدر اين جان مايه تقويت شود ، نهاد خانواده مستحكم تر مى گردد و آرامش بيشترى بر زندگى حاكم مى شود . خداوند متعال ، به طور طبيعى ، پيمان ازدواج را عامل پيدايش مودّت و رحمت قرار داده است . گزارش شده كه مردى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد و با شگفتى گفت : چگونه است كه مردى با زنى ازدواج مى كند كه هرگز پيش از آن ، نه او آن زن را ديده و نه آن زن ، او را ؛ امّا همين كه ازدواج صورت مى گيرد و مرد بر زنْ وارد مى شود و همدم مى گردند ، هيچ چيز براى آنها دوست داشتنى تر از ديگرى نيست ؟! پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در پاسخ او ، به قرائت اين بخش از آيه مورد بحث (آيه 21 سوره روم) بسنده كرد و فرمود : «وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً . (2) و خداوند ، ميان شما مودّت و رحمت نهاد» . بنا بر اين ، براى هر چه گرم تر شدن كانون خانواده و بهره گيرى بيشتر از بركات آن ، ضرورى است در جهت تقويت اين مودّت و رحمتِ خدادادى ، برنامه ريزى هاى درازمدّت و همه جانبه اى صورت گيرد .

.


1- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 4 ص 86 (خانواده / فصل دوم / تحليلى در باره عوامل تحكيم خانواده / تأكيد بر پاداش معنوىِ تأمين نيازهاى جنسى) .
2- .ر . ك : 282 ح 43 .

ص: 258

2 . سازندگى اخلاقى

در تبيين فرق ميان مودّت (دوستى) و رحمت (مهر) _ كه از جهاتى با هم متفاوت اند _ گفته شده است كه : يك . مودّت ، انگيزه ارتباط در آغاز كار است ؛ امّا در پايان كه يكى از دو همسر ، ممكن است ضعيف و ناتوان گردد و قادر بر خدمتى نباشد ، رحمت ، جاى آن را مى گيرد . دو . مودّت ، در بزرگ ترهاست كه مى توانند به هم خدمت كنند ؛ امّا كودكان و فرزندان ، در سايه رحمت ، پرورش مى يابند . سه . مودّت ، غالبا جنبه متقابل دارد ؛ امّا رحمت ، يك جانبه و ايثارگرانه است . (1) به گفته علّامه طباطبايى رحمه الله : خانواده ، يكى از بارزترين جلوه گاه هاى مودّت و رحمت است كه از يك طرف ، دو زوج را به يكديگر پيوند مى دهد و از طرف ديگر ، موجب مى شود كه هر دو ، بويژه زن ، بر فرزندان خردسال خود _ كه در تأمين نيازهاى حياتى خويش عاجز و ضعيف اند _ مهر بورزند و به پناه دادن ، نگهدارى ، پوشش ، تغذيه و تربيت آنها اقدام كنند و اگر اين مهرورزى نبود ، نسل بشر ، منقرض مى شد و نوع انسان ، هيچ گاه امكان حيات نمى يافت . (2)

2 . سازندگى اخلاقىاز نگاه قرآن كريم ، تشكيل خانواده به وسيله پسر و دختر جوان ، در واقع ، به معناى تهيّه كردن لباس تقواست . اين كتاب آسمانى ، از يك سو در كنار لباس و زيورهاى تن ، تقوا را به عنوان لباس و زيور جان و ارزش مندترين پوشش ، مطرح مى كند و

.


1- .ر . ك : تفسير نمونه : ج 16 ص 392 .
2- .ر . ك : الميزان فى تفسير القرآن : ج 16 ص 166 .

ص: 259

مى فرمايد : «يَابَنِىءَادَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسًا يُوَارِى سَوْءَاتِكُمْ وَرِيشًا وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِكَ خَيْرٌ . (1) اى فرزندان آدم ! براى شما لباسى فرستاديم تا شرمگاهتان را بپوشد و زيور شما باشد ؛ و[لى] لباس تقوا ، بهترين [لباس] است» . و از سوى ديگر ، تصريح مى نمايد كه زن و شوهر ، لباس يكديگرند : «هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَأَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ . (2) آنها لباس شما هستند و شما لباس آنهاييد» . اگر در اين دو آيه نورانى در كنار هم تأمّل شود ، به روشنى دلالت دارند كه تشكيل خانواده ، يكى از بارزترين مصاديق لباس تقواست . از اين رو ، در حديث نبوى آمده است كه : مَن تَزَوَّجَ أحرَزَ نِصفَ دينِهِ . (3) هر كس ازدواج كند ، نصف دينش را حفظ كرده است . و در حديثى ديگر آمده است كه : ما مِن شابٍّ تَزَوَّجَ فى حَداثَةِ سِنِّهِ إلّا عَجَّ شَيطانُهُ : «يا وَيلَهُ ، يا وَيلَهُ ! عَصَمَ مِنّى ثُلُثَى دينِهِ» . فَليَتَّقِ اللّهَ العَبدُ فِى الثُّلُثِ الآخَرِ . (4) هيچ جوانى نيست كه در نوجوانى اش ازدواج كند ، مگر آن كه شيطانش فرياد بر مى آورَد : «اى واى بر من! اى واى بر من! دو سوم دينش را از گزند من نگه داشت» . پس بنده بايد در يك سوم ديگر [دينش] ، از خدا پَروا كند .

.


1- .اعراف : آيه 26 .
2- .بقره : آيه 187 .
3- .ر . ك : ص 290 ح 55 .
4- .ر . ك : ص 288 ح 52 .

ص: 260

3 . سازندگى اجتماعى

پيام آياتى كه بدانها اشارت رفت و احاديث فراوانى هم كه در موضوع آنها وارد شده ، به مسئولان نظام اسلامى (بويژه مديران نهادهاى فرهنگى) و نيز به خانواده ها ، اين است كه براى مبارزه اساسى با تهاجم سنگين فرهنگى اين دوران و پيشگيرى از فسادهاى تربيتى و اجتماعى و كمك به نسل جوان در جهت سازندگى اخلاقى ، هيچ اقدامى مؤثّرتر از فراهم آوردن لباس تقوا (يا همان تشكيل خانواده) براى آنان نيست . برنامه هاى فرهنگى براى اصلاح و رشد و پويايى جوانان نيز در كنار تهيّه اين لباس تقوا ، كارآيى لازم را خواهند داشت و حتّى شايد بتوان گفت كه بدون آن ، تلاش براى سازندگى معنوى جوانان ، در واقع ، آب در هاونْ كوبيدن است .

3 . سازندگى اجتماعىتشكيل خانواده ، نه تنها در تأمين آرامش روانى و سازندگى اخلاقى نسل جوان ، فوق العاده مهم و مؤثّر است ، بلكه در سازندگى جامعه انسانى نيز نقش اساسى دارد . از امام هادى عليه السلام روايت شده است كه : إنَّ اللّهَ _ جَلَّ وَ عَزَّ _ جَعَلَ الصِّهرَ مَألَفَةً لِلقُلوبِ وَ نِسبَةَ المَنسوبِ ، أوشَجَ بِهِ الأَرحامَ ، وَ جَعَلَهُ رَأفَةً وَ رَحمَةً ، إنَّ فى ذلِكَ لَاياتٍ لِلعالَمينَ . (1) خداوند عز و جل ، وصلت را مايه اُلفت دل ها و پيوستگى نَسَبى قرار داد و [به واسطه آن ، ]رشته هاى خويشاوندى را به هم پيوست و آن را مايه مهر و محبّت ساخت . در اين [ پديده ] ، براى مردمان ، نشانه هايى [ از قدرت و رحمت خداوند ]است . بلكه نقش تشكيل خانواده در تحكيم جامعه انسانى ، تا جايى است كه بر پايه روايتى از امام رضا عليه السلام ، اگر هيچ دليل روشنى از كتاب و سنّت ، به اهمّيت آن وجود

.


1- .ر . ك : ص 286 ح 50 .

ص: 261

4 . گسترش آرمان توحيد

نداشت ، آثار و بركات گوناگون اجتماعى آن ، براى تشويق و ترغيب انسان هاى خردمند به اين اقدام مهمّ اجتماعى ، كافى بود . متن روايت ، اين است : لَو لَم يَكُن فِى المُناكَحَةِ وَ المُصاهَرَةِ آيَةٌ مُحكَمَةٌ ، وَ لا سُنَّةٌ مُتَّبَعَةٌ ، وَ لا أثَرٌ مُستَفيضٌ ، لَكانَ فيما جَعَلَ اللّهُ مِن بِرِّ القَريبِ ، وَ تَقريبِ البَعيدِ ، وَ تَأليفِ القُلوبِ ، وَ تَشبيكِ الحُقوقِ ، وَ تَكثيرِ العَدَدِ ، وَ تَوفيرِ الوَلَدِ لِنَوائِبِ الدَّهرِ وَ حَوادِثِ الاُمورِ ، ما يَرغَبُ فى دونِهِ العاقِلُ اللَّبيبُ ، وَ يُسارِعُ إلَيهِ المُوَفَّقُ المُصيبُ . (1) اگر در باره ازدواج و وصلت ، آيه اى روشن [ از كتاب خدا ] و سنّتى پيروى شده [ از پيامبر صلى الله عليه و آله ] و احاديث فراوان نبود ، بى گمان ، [ آثار و بركاتى چون : ] نيكى كردن به خويشاوند ، نزديك ساختن افراد دور [ به يكديگر ] ، اُلفت بخشيدن ميان دل ها ، در هم تنيدن حقوق ، افزودن بر جمعيت ، و اندوختن فرزند براى [ رويارويى با ] سختى هاى روزگار و پيشامدهاى زمانه [ كه خداوند در ازدواج قرار داده است ، خود] ، كافى بود كه خردمند دانا ، به اين كار ، رغبت نمايد و انسانِ ره يافته درست انديش ، به سوى آن بشتابد .

4 . گسترش آرمان توحيدحكمتِ غايى تشكيل خانواده و هدف نهايى اسلام از اين همه تأكيد بر تشكيل و تحكيم و تداوم آن ، گسترش ارزش هاى انسانى ، انتشار آرمان هاى توحيدى و سرانجام ، جهانى شدن اسلام است ، و بقاى نسل انسان ، در واقع ، مقدّمه براى رسيدن به اين هدف بزرگ است ، و حديث نبوى زير، اشاره به اين حكمت دارد: ما يَمنَعُ المُؤمِنَ أن يَتَّخِذَ أهلاً ؟! لَعَلَّ اللّهَ أن يَرزُقَهُ نَسَمَةً تُثقِلُ الأَرضَ بِلا إلهَ إلّا اللّهُ . (2) چه چيزى مانع مى شود كه انسان مؤمن ، زن بگيرد؟ ! شايد خداوند ، به او فرزندانى

.


1- .ر . ك : ص 286 ح 51 .
2- .ر . ك : ص 292 ح 59 .

ص: 262

اساسى ترين هدف در تشكيل خانواده

روزى كند كه زمين را با [گويندگانِ] «لا إله إلّا اللّه » ، سنگين كنند .

اساسى ترين هدف در تشكيل خانوادهمهم ترين نكته قرآنى در تبيين حكمت ازدواج ، اين است كه خداوند، وقتى مى خواهد در قرآن حكمت ازدواج و تشكيل خانواده را بيان كند ، نمى گويد : حكمت خلقت همسر و تشكيل خانواده ، بقاى نسل يا فرزند صالح يا پيشگيرى از فساد يا سازندگى اخلاقى و اجتماعى و يا توسعه ارزش هاى اسلامى است ؛ بلكه به حكمتى اشاره مى فرمايد كه بدون آن ، هيچ يك از اهداف خلقت انسان ، قابل تحقّق نيست و آن ، عبارت است از آرامش روانى . بدون آرامش روانى ، نمى توان از جوان ، انتظار تقوا داشت . بدون آرامش روانى ، نه نسل سالم و صالح پديد مى آيد ، و نه سازندگىِ اخلاقى و اجتماعى اتّفاق مى افتد و نه ارزش هاى دينى و آرمان توحيد ، گسترش مى يابد . كاوش هاى ميدانى نشان مى دهند كه اضطراب روانى و عدم تعادل روحى ، نقش عمده اى در فسادهاى اخلاقى و اجتماعى دارد و بيشتر جنايات هولناك و خودكشى ها در ميان مجرّدها و به دست آنها صورت مى گيرد . (1) از اين رو ، تشكيل

.


1- .تحقيقات نشان داده ميزان ارتكاب جرائم و تنوّع و خطرآفرينى آنها در سال هاى نوجوانى و جوانى (پيش از ازدواج) بيش از ديگر سنين است . لذا جامعه شناسان معتقدند بالا بودن سطح جنايت براى طبقات سنّى جوان ، پديده اى است سخت پايدار . جرايمى از قبيل : جرائم خشونت بار ، تجاوز به عنف و اعتياد ، بالاترين ارقام خود را در اين سنين دارد (جامعه شناسى كجروى : ص 295 و 307) . همچنين هر چند ميزان خودكشى در آمارهاى جهانى ، در ميان سالان (45 سال به بالا) بيشتر از ديگر گروه هاى سنّى است ، امّا با اين حال ، با اعمال ملاحظات آمارى ، مشخّص مى شود كه نسبت خودكشى در افراد مجرّد و تنها ، به مراتب بيشتر از متأهّلان است . البتّه ميزان آن در رده سنّى 15 تا 24 سال نيز رو به افزايش است . در ايران ، بيشترين خودكشى در گروه سنّى 25 تا 30 سالگى گزارش شده است . از سوى ديگر ، طلاق نيز خودكشى را افزايش مى دهد . مردانى كه از همسران خود جدا مى شوند ، بيش از زنان مطلّقه ، خود را مى كشند . مرگ همسر (زن يا شوهر) نيز ميزان خودكشى را بالا مى برد (ر . ك : خودكشى ، دوركيم : ص 189 به بعد ؛ گزارش كارگروه خودكشى همايش اسلام و آسيب هاى اجتماعى «منتشر نشده») .

ص: 263

خانواده مى تواند سهمى اساسى در آرامش روانى و سازندگى هاى اخلاقى و اجتماعى ايفا نمايد و اين ، رمز تأكيد قرآن و احاديث اسلامى بر تشكيل خانواده و تحكيم آن و پيشگيرى از فروپاشى اين كانون مقدّس است . اكنون بايد ديد كدام خانواده مى تواند عامل آرامش زندگى باشد ؟ و چگونه مى توان چنين خانواده اى را تشكيل داد ؟ موانع تشكيل خانواده آرامش بخش ، چيست ؟ راه تحكيم اين نهاد و افزايشِ آرامش خانوادگى كدام است ؟ و چگونه مى توان از سست شدن و فروپاشى اين نهاد مقدّس ، پيشگيرى كرد ؟ و اينك ، متن پاسخ قرآن و احاديث اسلامى به اين پرسش ها .

.

ص: 264

الفصل الأوّل : تأسيس الاُسرة1 / 1الحثّ على تأسيس الاُسرةالف _ أهَمِّيَّةُ تَأسيسِ الاُسرَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما بُنِيَ بِناءٌ فِي الإِسلامِ أحَبُّ إلَى اللّهِ تَعالى مِنَ التَّزويجِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :تُفتَحُ أبوابُ السَّماءِ بِالرَّحمَةِ في أربَعِ مَواضِعَ . . . و عِندَ النِّكاحِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن كانَ عَلى ديني ودينِ داوودَ و سُلَيمانَ و إبراهيمَ ، فَليَتَزَوَّج إن وَجَدَ إلَى النِّكاحِ سَبيلاً . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أحَبَّ فِطرَتي فَليَستَنَّ بِسُنَّتي ، ومِن سُنَّتِي النِّكاحُ . (4)

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 383 ح 4343 عن عبد اللّه بن الحكم عن الإمام الباقر عليه السلام ، الهداية للصدوق : ص 257 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 429 ح 1456 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 222 ح 40 .
2- .جامع الأخبار : ص 272 ح 742 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 221 ح 26 .
3- .كنز العمّال : ج 16 ص 280 ح 44466 نقلاً عن ابن لال عن اُمّ حبيبة .
4- .الكافي : ج 5 ص 494 ح 1 عن ابن القداح عن الإمام الصادق عليه السلام و ص 496 ح 6 عن مسمع أبي سيّار عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، الجعفريات : ص 89 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 189 ح 685 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 222 ح 36 ؛ السنن الكبرى : ج 7 ص 124 ح 13451 ، المصنف لعبد الرزاق : ج 6 ص 169 ح 10378 كلاهما عن عبيد بن سعد ، كنز العمّال : ج 16 ص 272 ح 44413 .

ص: 265

فصل يكم : تشكيل خانواده
1 / 1 تشويق به تشكيل خانواده
الف - اهمّيت تشكيل خانواده

فصل يكم : تشكيل خانواده1 / 1تشويق به تشكيل خانوادهالف _ اهمّيت تشكيل خانوادهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در اسلام ، هيچ بنايى ساخته نشده كه نزد خداى متعال ، محبوب تر از [ بناى ]ازدواج باشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در چهار هنگام ، درهاى رحمت آسمان ، گشوده مى شوند : ... و در هنگام ازدواج .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه بر دين من و آيين داوود و سليمان و ابراهيم است ، اگر توان ازدواج كردن دارد ، بايد ازدواج كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه آيين مرا دوست دارد ، بايد از سنّت من پيروى كند ، و از جمله سنّت من ، ازدواج كردن است .

.

ص: 266

عنه صلى الله عليه و آله :تَزَوَّجوا فَإِنّي مُكاثِرٌ بِكُمُ الاُمَمَ غَدا فِي القِيامَةِ ، حَتّى إنَّ السِّقطَ لَيَجيءُ مُحبَنطِئا (1) عَلى بابِ الجَنَّةِ ، فَيُقالُ لَهُ : اُدخُلِ الجَنَّةَ ، فَيَقولُ : لا ، حَتّى يَدخُلَ أبَوايَ الجَنَّةَ قَبلي . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :النِّكاحُ مِن سُنَّتي ، فَمَن لَم يَعمَل بِسُنَّتي فَلَيسَ مِنّي ، وتَزَوَّجوا فَإِنّي مُكاثِرٌ بِكُمُ الاُمَمَ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :النِّكاحُ سُنَّتي ، فَمَن رَغِبَ عَن سُنَّتي فَلَيسَ مِنّي . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :تَزَوَّجوا ؛ فَإِنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ : مَن أحَبَّ أن يَتَّبِعَ سُنَّتي ، فَإِنَّ مِن سُنَّتِي التَّزويجَ . (5)

ب _ بَرَكاتُ الأَهلِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :زَوِّجُوا (6) أياماكُم (7) ؛ فَإِنَّ اللّهَ تَعالى يُحَسِّنُ لَهُنَّ في أخلاقِهِنَّ ، ويُوَسِّعُ لَهُنَّ في أرزاقِهِنَّ ، ويَزيدُهُنَّ في مُروآتِهِنَّ . (8)

.


1- .المُحبَنطِئ : المُتَغضِّب المستبطئ للشيء (النهاية : ج 1 ص 331 «حبنط») .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 383 ح 4344 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عليه السلام ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 400 ح 1598 عن عبد الأعلى بن أعين عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه ، معاني الأخبار : ص 291 ح 1 عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 430 ح 1464 ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 3 ح 2 ؛ السنن الكبرى : ج 7 ص 125 ح 13457 عن أبي اُمامة وفيه صدره إلى «القيامة» .
3- .سنن ابن ماجة : ج 1 ص 592 ح 1846 عن عائشة ، كنز العمّال : ج 16 ص 271 ح 44407 .
4- .جامع الأخبار : ص 271 ح 737 ، مجمع البيان : ج 8 ص 566 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 283 ح 12 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 103 ص 220 ح 23 .
5- .الكافي : ج 5 ص 329 ح 5 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عليه السلام ، الخصال : ص 614 ح 10 عن أبي بصير و محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عنه عليهم السلام ، تحف العقول : ص 105 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 103 ص 218 ح 10 .
6- .في المصدر «تَزَوَّجُوا» والظّاهر أنّ الصّواب «زَوِّجُوا» كما في النوادر للراوندي .
7- .الأيّمُ : التي لا زوج لها ، بكرا كانت أو ثَيِّبا ، مُطَلّقةً كانت أو مُتَوفّى عنها (النهاية : ج 1 ص 85 «أيم») .
8- .الجعفريات : ص 91 ، النوادر للراوندي : ص 178 ح 298 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، جامع الأحاديث : ص 66 كلاهما نحوه ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 196 ح 713 وليس فيه ذيله ، بحار الأنوار : ج 103 ص 222 ح 38 ؛ الفردوس : ج 2 ص 293 ح 3336 عن ابن عمر نحوه .

ص: 267

ب - بركت هاى ازدواج

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ازدواج كنيد ؛ زيرا من در فرداى قيامت ، به افزونىِ شما بر ديگر امّت ها مى نازم ، حتّى [ به ] جنين سقط شده اى كه با حالت قهر و ناراحتى ، بر درِ بهشت مى آيد و به او گفته مى شود : «به بهشت ، وارد شو!» و او مى گويد : «نه . [وارد نمى شوم ]تا پدر و مادرم پيش از من وارد شوند» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ازدواج كردن ، از سنّت من است . پس هر كه به سنّت من عمل نكند ، از من نيست . ازدواج كنيد ؛ زيرا من به افزونىِ شما بر ديگر امّت ها مى بالم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ازدواج كردن ، سنّت من است . پس هر كه از سنّت من روى بر تابد ، از من نيست .

امام على عليه السلام :ازدواج كنيد ؛ زيرا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «هر كه دوست دارد از سنّت من پيروى كند ، ازدواج كردن ، از سنّت من است» .

ب _ بركت هاى ازدواجپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :زنان بى همسر را ، همسر دهيد ؛ زيرا [ با اين كار ، ] خداوند متعال ، اخلاق آنان را نيكو مى گردانَد ، و روزى هايشان را گشايش مى بخشد ، و بر مروّت آنان مى افزايد .

.

ص: 268

عنه صلى الله عليه و آله :رَكعَتانِ يُصَلّيهِمَا المُتَزَوِّجُ ، أفضَلُ عِندَ اللّهِ مِن سَبعينَ رَكعَةً يُصَلّيها غَيرُ مُتَزَوِّجٍ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :رَكعَتانِ يُصَلّيهِمَا المُتَزَوِّجُ ، أفضَلُ مِن رَجُلٍ عَزَبٍ (2) يَقومُ لَيلَهُ ويَصومُ نَهارَهُ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :المُتَزَوِّجُ النّائِمُ أفضَلُ عِندَ اللّهِ مِنَ الصّائِمِ القائِمِ العَزَبِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن تَزَوَّجَ فَقَد اُعطِيَ نِصفَ العِبادَةِ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن اُعطِيَ لَهُ خَمسا لَم يَكُن لَهُ عُذرٌ في تَركِ عَمَلِ الآخِرَةِ : زَوجَةٌ صالِحَةٌ تُعينُهُ عَلى أمرِ دُنياهُ وآخِرَتِهِ ، وبَنونَ أبرارٌ ، ومَعيشَةٌ في بَلَدِهِ ، وحُسنُ خُلُقٍ يُداري بِهِ النّاسَ ، وحُبُّ أهلِ بَيتي . (6)

.


1- .الخصال : ص 165 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 384 ح 4346 عن عبد اللّه بن ميمون عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام وفيه «أعزب» بدل «غير متزوّج» ، ثواب الأعمال : ص 62 ح 1 عن وليد بن صبيح عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 103 ص 219 ح 15 .
2- .العَزَبُ : هو البعيد عن النكاح (النهاية : ج 3 ص 228 «عزب») .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 384 ح 4347 ، الكافي : ج 5 ص 329 ح 6 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 239 ح 1046 ، قرب الاسناد : ص 20 ح 67 والثلاثة الأخيرة عن ابن القدّاح عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 103 ص 217 ح 1 .
4- .جامع الأخبار : ص 272 ح 741 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 221 ح 25 .
5- .مسند أبي يعلى : ج 4 ص 237 ح 4333 ، المطالب العالية : ج 2 ص 33 ح 1578 كلاهما عن أنس ؛ روضة الواعظين : ص 411 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 220 ح 22 .
6- .الدعوات : ص 40 ح 97 عن ربيعة ، بحار الأنوار : ج 103 ص 238 ح 40 ؛ الفردوس : ج 2 ص 196 ح 2974 عن زيد بن أرقم نحوه .

ص: 269

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دو ركعت نمازى كه مرد متأهّل مى خوانَد ، نزد خداوند ، برتر از هفتاد ركعتى است كه غير متأهّل مى خوانَد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دو ركعت نمازى كه مرد متأهّل مى خوانَد ، برتر از [ عمل ] مرد مجرّدى است كه شبش را به عبادت مى گذرانَد و روزش را به روزه دارى .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :متأهّلِ خُفته ، نزد خداوند ، برتر از مجرّدِ روزه دارِ شب خيز است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه ازدواج كند ، بى گمان ، نيمى از عبادت ، ارزانى او شده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به هر كس ، پنج چيز داده شود ، ديگر عذرى در ترك كار آخرت ندارد : زن شايسته اى كه او را در كار دنيا و آخرتش كمك رسانَد ؛ پسرانِ نيك [و فرمان بردار] ؛ داشتن شغل در شهر خود ؛ اخلاق خوشى كه به سبب آن ، با مردم ، مدارا [و خوش رفتارى] كند ؛ و دوست داشتن خاندان من .

.

ص: 270

عنه صلى الله عليه و آله :الزَّوجَةُ المُواتِيَةُ عَونُ الرَّجُلِ عَلى دينِهِ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :المَرأَةُ الصّالِحَةُ لَيسَت مِنَ الدُّنيا ، إنَّما هِيَ مِنَ الآخِرَةِ (2) ؛ لِأَنَّها تُفَرِّغُكَ لَها ، ولَو كُنتَ تَطبُخُ وتُسَرِّحُ وتَفرُشُ لَشَغَلَكَ ذلِكَ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :ثَلاثَةُ أشياءَ لا يُحاسَبُ عَلَيهِنَّ المُؤمِنُ : طَعامٌ يَأكُلُهُ ، وثَوبٌ يَلبَسُهُ ، وزَوجَةٌ صالِحَةٌ تُعاوِنُهُ ويَحصِنُ بِها فَرجَهُ . (4)

راجع : ص 280 (الاُسرة / الفصل الأوّل / حكمة تأسيس الاُسرة) .

ج _ تَزويجُ الأَولادِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مِن حَقِّ الوَلَدِ عَلى والِدِه ثَلاثَةٌ : يُحَسِّنُ اسمَهُ ، ويُعَلِّمُهُ الكِتابَةَ ، ويُزَوِّجُهُ إذا بَلَغَ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :حَقُّ الوَلَدِ عَلى والِدِهِ . . . إذا كانَت اُنثى أن يَستَفرِهَ (6) اُمَّها . . . ويُعَجِّلَ سَراحَها إلى بَيتِ زَوجِها . (7)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن بَلَغَ وَلَدُهُ النِّكاحَ وعِندَهُ ما يُنكِحُهُ ، ثُمّ أحدَثَ حَدَثا فَالإِثمُ عَلَيهِ . (8)

.


1- .الفردوس : ج 2 ص 301 ح 3368 عن معاذ بن جبل .
2- .في المصدر «الآخر» ، والظاهر أنّه خطأ مطبعي .
3- .ربيع الأبرار : ج 4 ص 296 .
4- .الكافي : ج 6 ص 280 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 401 ح 1599 ، الخصال : ص 80 ح 2 نحوه وكلّها عن الحلبي ، بحار الأنوار : ج 103 ص 217 ح 4 .
5- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 474 ح 1627 ، روضة الواعظين : ص 404 ، بحار الأنوار : ج 104 ص 92 ح 19 ؛ تفسير القرطبي : ج 18 ص 195 ، الفردوس : ج 2 ص 131 ح 2670 وفيه «الكتاب . . . لا أدرك» بدل «الكتابة ... بلغ» ، كنز العمّال : ج 16 ص 417 ح 45191 .
6- .الفارهَةُ : الجاريَةُ الحَسناءُ المَليحَةُ (تاج العروس : ج 19 ص 71 «فره») .
7- .الكافي : ج 6 ص 49 ح 6 ، تهذيب الأحكام : ج 8 ص 112 ح 387 كلاهما عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، وسائل الشيعة : ج 15 ص 199 ح 7 .
8- .الفردوس : ج 3 ص 486 ح 5507 عن أبي اُمامة ، كنز العمّال : ج 16 ص 442 ح 45337 وراجع : شعب الإيمان : ج 6 ص 401 ح 8666 .

ص: 271

ج - همسر دادن فرزندان

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :همسر سازگار ، كمكِ مرد در دين اوست .

امام على عليه السلام :زنِ شايسته ، از دنيا نيست . همانا او از آخرت است ؛ زيرا موجب مى شود كه براى كار آخرت ، فراغت يابى . اگر خودت پخت و پز مى كردى و [ دام هايت را ]به چرا مى بردى و بسترت را پهن [و جمع] مى كردى ، از كار آخرت ، باز مى ماندى .

امام صادق عليه السلام :سه چيز است كه مؤمن براى آنها حسابرسى نمى شود : غذايى كه مى خورَد ، جامه اى كه مى پوشد ، و همسر شايسته اى كه به او كمك مى كند و به واسطه او دامنش را [از گناه ،] پاك نگه مى دارد .

ر . ك : ص 281 (خانواده / فصل يكم / حكمت تشكيل خانواده) .

ج _ همسر دادن فرزندانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از حقوق فرزند بر پدرش ، اين سه چيز است : نام نيكو بر او بنَهَد ، به او سواد بياموزد ، و هنگامى كه بالغ شد ، او را همسر بدهد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :حقّ فرزند بر پدرش ، اين است كه ... اگر دختر باشد ، مادر او را گرامى بدارد ... و هر چه زودتر ، او را به خانه شوهرش بفرستد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس فرزندش به سنّ ازدواج برسد و توان ازدواج دادنِ او را داشته باشد [ ولى اين كار را نكند ] و از فرزندش لغزشى سر زند ، گناهش به گردن اوست .

.

ص: 272

عنه صلى الله عليه و آله :فِي التَّوراةِ مَكتوبٌ : مَن بَلَغَتِ ابنَتُهُ اثنَتَي عَشرَةَ سَنَةً فَلَم يُزَوِّجها ، فَأَصابَت إثما ، فَإِثمُ ذلِكَ عَلَيهِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن زَوَّجَ بِنتا تَوَّجَهُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ تاجَ المُلكِ . (2)

نثر الدرّ :رُوِيَ عَنهُ صلى الله عليه و آله أنَّهُ قالَ : زَوِّجوا أبناءَكُم وبَناتِكُم . قالوا : يا رَسولَ اللّهِ ، هؤُلاءِ أبناؤُنا نُزَوِّجُ ، فَكَيفَ بَناتُنا؟! فَقالَ : حَلّوهُنَّ بِالذَّهَبِ وَالفِضَّةِ ، وأجيدوا لَهُنَّ الكِسوَةَ ؛ وأحسنِوا إلَيهِنَّ النِّحلَةَ (3) ، يُرغَب فيهِنَّ . (4)

د _ تَزويجُ الأَيامىالكتاب«وَ أَنكِحُواْ الْأَيَامَى مِنكُمْ وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَ إِمَائِكُمْ إِن يَكُونُواْ فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ» . (5)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :تَزَوَّجوا وزَوِّجوا ، ألا فَمِن حَظِّ امرِىً مُسلِمٍ إنفاقُ قيمَةِ أيِّمَةٍ (6) ، وما مِن شَيءٍ أحَبَّ إلَى اللّهِ عز و جل مِن بَيتٍ يُعمَرُ فِي الإِسلامِ بِالنِّكاحِ . (7)

.


1- .شعب الإيمان : ج 6 ص 402 ح 8670 عن أنس ، الفردوس : ج 4 ص 123 ح 6383 عن عمر بن الخطّاب نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 456 ح 45412 .
2- .كنز العمّال : ج 16 ص 451 ح 45383 نقلاً عن ابن شاهين عن عائشة .
3- .النِّحلَةُ : العطيَّةُ (النهاية : ج 5 ص 29 «نحل») .
4- .نثر الدرّ : ج 1 ص 174 ؛ الفردوس : ج 2 ص 292 ح 3334 ، كنز العمّال : ج 16 ص 586 ح 45961 نقلاً عن الحاكم في تاريخه وكلاهما عن ابن عمر .
5- .النور : 32 .
6- .الأيِّم في الأصل : التي لا زوجَ لها ، بِكرا كانت أو ثَيِّبا ، مطلَّقةً كانت أو متوفّى عنها (النهاية : ج 1 ص 85 «أيم») .
7- .الكافي : ج 5 ص 328 ح 1 عن صفوان بن مهران عن الإمام الصادق عليه السلام ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 5 ح 10 .

ص: 273

د - همسر دادن زنان بى شوهر

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در تورات نوشته است : «هر كس دخترش به دوازده سالگى برسد و شوهرش ندهد و او گناهى مرتكب شود ، گناهش به گردن آن [پدر ]است» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس دخترى را همسر دهد ، در روز رستاخيز ، خداوند ، تاج شاهى بر سر او مى نهد .

نثر الدرّ :از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده است كه فرمود : «پسران و دخترانتان را همسر دهيد» . گفتند : اى پيامبر خدا ! پسرانمان را همسر مى دهيم ؛ امّا دخترانمان را چگونه ؟! فرمود : «آنان را به طلا و نقره بياراييد ، جامه نيكو بر تَن آنها بپوشانيد ، و جهيزيه خوب به آنها بدهيد تا خواستگار پيدا كنند» .

د _ همسر دادن زنان بى شوهرقرآن«زنان بى همسر خود ، و غلامان و كنيزان درستكارتان را همسر دهيد . اگر تنگ دست اند ، خداوند ، آنان را از فضل خويش ، بى نياز خواهد كرد ، و خداوند ، گشايشگر داناست » .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ازدواج كنيد و به ازدواجِ هم در آوريد (همسر دهيد) . بدانيد كه از خوش بختى مرد مسلمان ، اين است كه به زنى نفقه بدهد . هيچ چيز نزد خداوند عز و جلدر اسلام ، دوست داشتنى تر از خانه اى نيست كه با ازدواج ، آباد شود .

.

ص: 274

عنه صلى الله عليه و آله :مَن عَمِلَ في تَزويجٍ بَينَ مُؤمِنَينِ حَتّى يَجمَعَ بَينَهُما ، زَوَّجَهُ اللّهُ ألفَ امرَأَةٍ مِنَ الحورِ العينِ ، كُلُّ امرَأَةٍ في قَصرٍ مِن دُرٍّ و ياقوتٍ ، وكانَ لَهُ بِكُلِّ خُطوَةٍ خَطاها في ذلِكَ أو كَلِمَةٍ تَكَلَّمَ بِها في ذلِكَ عَمَلُ سَنَةٍ ، قِيامُ لَيلِها وصِيامُ نَهارِها . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن زَوَّجَ أخاهُ المُؤمِنَ امرَأَةً يَأنَسُ بِها وتَشُدُّ عَضُدَهُ ويَستَريحُ إلَيها ، زَوَّجَهُ اللّهُ مِنَ الحورِ العينِ ، وآنَسَهُ بِمَن أحَبَّ مِنَ الصِّدّيقينَ مِن أهلِ بَيتِ نَبِيِّهِ وإخوانِهِ وآنَسَهُم بِهِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أنكَحَ عَبدا للّهِِ ، وَضَعَ اللّهُ عَلى رَأسِهِ تاجَ المُلكِ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :مَن زَوَّجَ أعزَبا ، كانَ مِمَّن يَنظُرُ اللّهُ عز و جل إلَيهِ يَومَ القِيامَةِ . (4)

الإمام الكاظم عليه السلام :ثَلاثَةٌ يَستَظِلّون بِظِلِّ عَرشِ اللّهِ يَومَ لا ظِلَّ إلّا ظِلُّهُ : رَجُلٌ زَوَّجَ أخاهُ المُسلِمَ ، أو أخدَمَهُ ، أو كَتَمَ لَهُ سِرّا . (5)

.


1- .ثواب الأعمال : ص 340 ح 1 عن أبي هريرة و ابن عبّاس ، أعلام الدين : ص 420 عن ابن عبّاس ، جامع الأخبار : ص 274 ح 750 نحوه ، بحار الأنوار : ج 103 ص 221 ح 33 .
2- .بحار الأنوار : ج 75 ص 364 ح 77 و ج 77 ص 192 ح 11 وفيه «من أهل بيته» بدل «من أهل بيت نبيّه» وكلاهما نقلاً عن رسالة الغيبة للشهيد الثاني ، مستدرك الوسائل : ج 14 ص 174 ح 16421 نقلاً عن الأربعين للسيّد أبي حامد ابن أخ ابن زهرة وكلّها عن عبد اللّه بن سليمان النوفلي عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، جامع الأخبار : ص 222 ح 564 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه .
3- .المعجم الكبير : ج 20 ص 189 ح 417 ، حلية الأولياء : ج 8 ص 47 ، المعجم الأوسط : ج 9 ص 105 ح 9256 ، المعجم الصغير : ج 2 ص 123 و ليس فيهما «للّه » والثلاثة الأخيرة بزيادة «يوم القيامة» في آخرها وكلّها عن معاذ بن أنس ، كنز العمّال : ج 15 ص 850 ح 43380 .
4- .الكافي : ج 5 ص 331 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 404 ح 1617 ، الخصال : ص 224 ح 55 كلّها عن سماعة بن مهران ، مشكاة الأنوار : ص 260 ح 768 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 7 ص 298 ح 47 .
5- .الخصال : ص 141 ح 162 عن عليّ بن جعفر ، بحار الأنوار : ج 74 ص 356 ح 2 .

ص: 275

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس در راه به ازدواج در آوردن دو مؤمن بكوشد تا آن دو را به هم برسانَد ، خداوند ، هزار زن از حور العين به همسرى او در مى آورد كه هر زنى ، در كوشكى از دُر و ياقوت است ، و براى هر قدمى كه در اين راه بر مى دارد يا براى هر سخنى كه در اين راه مى گويد ، عمل يك سال [ عبادت ]_ كه شب هاى آن را به نماز بگذرانَد و روزهايش را به روزه دارى _ ، برايش نوشته مى شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس برادر مؤمن خود را به ازدواج زنى در آورَد كه همدم و كمك يار و مايه آسايش او باشد ، خداوند از حور العين ، به همسرى وى در مى آورَد ، و او را با هر يك از صدّيقان اهل بيت پيامبرش _ كه دوست داشته باشد _ و برادرانش مأنوس مى كند ، و آنان را هم با او همدم مى گردانَد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس بنده خدايى را ( / بنده اى را براى خدا) زن دهد ، خداوند ، ديهيم شاهى بر سر او مى نهد .

امام صادق عليه السلام :هر كس بى همسرى را همسر بدهد ، از كسانى است كه خداوند عز و جل در روز قيامت ، به او نظر [ لطف ]مى افكنَد .

امام كاظم عليه السلام :سه كس اند كه در آن روزى كه سايه اى جز سايه عرش خدا نيست ، در سايه عرش خدا هستند : مردى كه برادر مسلمانش را همسر بدهد ، يا به او خدمت كند ، يا رازى از او را پوشيده بدارد .

.

ص: 276

ه_ النَّهيُ عَنِ التَّبَتُّلِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَعَنَ اللّهُ المُتَبَتِّلينَ (1) مِنَ الرِّجالِ وَالمُتَبَتِّلاتِ مِنَ النِّساءِ ؛ الَّذينَ يَقولونَ : لا نَتَزَوَّجُ . (2)

مسند ابن حنبل عن سمرة :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله نَهى عَنِ التَّبَتُّلِ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :نَهى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله النِّساءَ أن يَتَبَتَّلنَ ويُعَطِّلنَ أنفُسَهُنَّ مِنَ الأَزواجِ . (4)

مسند ابن حنبل عن أنس :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَأمُرُ بِالباءَةِ ويَنهى عَنِ التَّبَتُّلِ نَهيا شَديدا ، ويَقولُ : تَزَوَّجوا الوَدودَ الوَلودَ ، إنّي مُكاثِرٌ بِكُمُ الأَنبِياءَ يَومَ القِيامَةِ . (5)

و _ ذَمُّ العُزوبَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :خِيارُ اُمَّتِي المُتَأَهِّلونَ ، وشِرارُ اُمَّتِي العُزّابُ . (6)

.


1- .التَّبَتُّلُ : الانقطاع عن النساء وترك النكاح (النهاية : ج 1 ص 94 «بتل») .
2- .الفردوس : ج 3 ص 466 ح 5446 عن أبي سعيد ؛ الجعفريّات : ص 147 عن أبي هريرة نحوه وفيه «لعن رسول اللّه صلى الله عليه و آله » بدل «لعن اللّه » .
3- .مسند ابن حنبل : ج 7 ص 268 ح 20213 ، مسند إسحاق بن راهويه : ج 3 ص 708 ح 1312 .
4- .الكافي : ج 5 ص 509 ح 1 عن ابن أبي يعفور ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 193 ح 701 و فيه «ويقطعن» بدل «ويعطّلن» ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 117 ح 1 .
5- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص 488ح 13570 و ص 317 ح 12613 ، صحيح ابن حبان : ج 9 ص 337 ح 4028 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 131 ح 13476 ، كنز العمّال : ج 7 ص 128 ح 18330 .
6- .جامع الأخبار : ص 273 ح 748 ، جامع الأحاديث للقمي : ص 88 نحوه ، بحار الأنوار : ج 103 ص 221 ح 32 .

ص: 277

ه - نهى از مجرّد زيستن

ه _ نهى از مجرّد زيستنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خدا لعنت كند مردان و زنان تجرّد گزين را ؛ آنان كه مى گويند : ما ازدواج نمى كنيم !

مسند ابن حنبل_ به نقل از سمره _ :پيامبر صلى الله عليه و آله از مجرّد زيستن ، نهى فرمود .

امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نهى فرمود زنان را از اين كه ازدواج نكنند و خود را از شوهر ، محروم سازند .

مسند ابن حنبل_ به نقل از اَنَس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به ازدواج كردن ، فرمان مى داد و از مجرّد ماندن ، به شدّت نهى مى نمود و مى فرمود : «با زن مهربان و زايا ازدواج كنيد . من در روز قيامت ، بر جمعيت شما ، به ديگر پيامبران مى نازم» .

و _ نكوهش بى همسر زيستنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهترين هاى امّت من ، همسرداران اند ، و بدترين هاى امّتم ، بى همسران اند .

.

ص: 278

عنه صلى الله عليه و آله :رُذالُ (1) مَوتاكُمُ العُزّابُ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :لَو خَرَجَ العُزّابُ مِن أمواتِكُم إلَى الدُّنيا لَتَزَوَّجوا . (3)

سنن سعيدبن منصور عن أبي نجيح :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : مِسكينٌ مِسكينٌ رَجُلٌ لَيسَت لَهُ امرَأَةٌ . قالوا : يا رَسولَ اللّهِ ، وإن كانَ غَنِيّا مِنَ المالِ ؟ قالَ : وإن كانَ غَنِيّا مِنَ المالِ . وقالَ : مِسكينَةٌ مِسكينَةٌ مِسكينَةٌ امرَأَةٌ لَيسَ لَها زَوجٌ . قالوا : يا رَسولَ اللّهِ وإن كانَت غَنِيَّةً مِنَ المالِ ؟ قالَ : [و] (4) إن كانَت غَنِيَّةً مِنَ المالِ . (5)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن كانَ موسِرا لِأَن يَنكِحَ فَلَم يَنكِح ، فَلَيسَ مِنّا . (6)

عنه صلى الله عليه و آله :لَعنَةُ اللّهِ وَالمَلائِكَةِ وَالنّاسِ أجمَعينَ عَلى رَجُلٍ مُحصِرٍ ، ولا حَصورَ (7) بَعدَ يَحيَى بنِ زَكَرِيّا . (8)

.


1- .الرَذِل : النذِل وهو الدون الخسيس (مجمع البحرين : ج 2 ص 695 «رذل») .
2- .الكافي : ج 5 ص 329 ح 3 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 239 ح 1045 كلاهما عن محمّد الأصمّ عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 384 ح 4348 وفيه «ان ارذال» بدل «رذال» ، روضة الواعظين : ص 409 عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 103 ص 220 ح 21 .
3- .عوالي اللآلي : ج 3 ص 283 ح 15 .
4- .سقطت الواو من المصدر وأثبتناها من المصادر الاُخرى .
5- .سنن سعيد بن منصور : ج 1 ص 138 ح 488 ، شعب الإيمان : ج 4 ص 382 ح 5483 ، اُسد الغابة : ج 6 ص 306 الرقم 6308 وليس في ذيله من «قالوا يا رسول اللّه » الثانية ، المعجم الأوسط : ج 6 ص 348 ح 6589 ، تفسير الثعلبي : ج 7 ص 91 ح 39 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 278 ح 44455 .
6- .السنن الكبرى: ج7 ص125 ح13455، المعجم الكبير:ج22 ص366 ح920، سنن الدارمي: ج 2 ص 569 ح 2087 ، شعب الإيمان : ج 4 ص 382 ح 5481 كلاهما نحوه وكلّها عن أبي نجيح، كنز العمّال: ج16 ص280 ح44462 ؛ مكارم الأخلاق : ج1 ص433 ح1480 نحوه.
7- .الحَصُور : الذي لا يأتي النساء ، سُمِّي به لأنَّهُ حُبِسَ عن الجماع وَمُنِعَ (النهاية : ج 1 ص 395 «حصر») .
8- .الفردوس : ج3 ص468 ح5452 عن عطية بن بسر ، كنز العمّال : ج16 ص282 ح44474؛ الاُصول الستّة عشر : ص 18 عن جوير بن نعير [ نغير خ د ]الحضرمي نحوه .

ص: 279

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پَست ترينْ مُردگان شما ، مردان بى همسرند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اگر مُردگانِ بى همسر شما به دنيا باز مى گشتند ، قطعا ازدواج مى كردند .

سُنَن سعيد بن منصور_ به نقل از ابو نجيح _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «بى نواست ؛ بى نواست آن مردى كه زن ندارد!» . گفتند : اى پيامبر خدا! اگر چه توانگر باشد؟ فرمود : «اگر چه توانگر باشد» . و فرمود : «بينواست ؛ بينواست ؛ بينواست آن زنى كه شوهر ندارد!» . گفتند : اى پيامبر خدا ! اگر چه توانگر باشد؟ فرمود : «اگر چه توانگر باشد» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس توان مالى براى ازدواج كردن داشته باشد و ازدواج نكند ، از ما نيست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :لعنت خدا و فرشتگان و مردمان ، همگى بر مردِ زن گريز باد ! از يحيى بن زكريّا كه بگذريم ، ازدواج نكردن بر كسى ديگر روا نيست .

.

ص: 280

عنه صلى الله عليه و آله :لا صَرورَةَ فِي الإِسلامِ (1) . (2)

المصنَّف لابن أبي شيبة عن شدّاد بن أوس :زَوِّجوني ؛ فَإِنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله أوصاني ألّا ألقَى اللّهَ أعزَبا . (3)

الإمام الكاظم عليه السلام :جاءَ رَجُلٌ إلى أبي جَعفَرٍ عليه السلام فَقالَ أبي : هَل لَكَ مِن زَوجَةٍ ؟ قالَ : لا ، قالَ : ما اُحِبُّ أنَّ لِيَ الدُّنيا وما فيها وأنّي أبيتُ لَيلَةً لَيسَ لي زَوجَةٌ . (4)

1 / 2حِكمةُ تَأسيسِ الاُسرَةِألف _ السَّكينَةُ النَّفسِيَّةُالكتاب«وَ مِنْ ءَايَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُواْ إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِى ذَلِكَ لَايَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» . (5)

«الَّذِى خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا» . (6)

.


1- .لا صرورة في الإسلام : أي ليس ينبغي لأحد أن يقول : لا أتزوّج ، وأصله من الصّرِّ : الحَبسُ والمَنع (النهاية : ج 3 ص 22 «صرر») .
2- .سنن أبي داود : ج 2 ص 141 ح 1729 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 668 ح 2845 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 617 ح 8644 ، السنن الكبرى : ج 5 ص 269 ح 9768 كلّها عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 16 ص 275 ح 44430 .
3- .المصنّف لابن أبي شيبة : ج 3 ص 270 ح 5 ، تهذيب التهذيب : ج 5 ص 90 الرقم 6904 .
4- .تهذيب الأحكام : ج 7 ص 405 ح 1619 عن عبد اللّه بن المغيرة وص 239 ح 1046 عن ابن أبي القدّاح عن الإمام الصادق عليه السلام ، الكافي : ج 5 ص 329 ح 6 عن ابن القدّاح عن الإمام الصادق عليه السلام ، قرب الإسناد : ص 20 ح 67 عن عبد اللّه بن ميمون القدّاح عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 431 ح 1469 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 217 ح 1 .
5- .الروم : 21 .
6- .الأعراف : 189 .

ص: 281

1 / 2 حكمت تشكيل خانواده
الف - آرامش روانى

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خوددارى از ازدواج ، در اسلام نيست . (1)

المصنَّف ، ابن ابى شَيبه_ به نقل از شدّاد بن اَوس _ :مرا همسر دهيد ؛ زيرا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من سفارش فرمود كه ازدواج نكرده ، به ديدار خداوند نروم .

امام كاظم عليه السلام :مردى خدمت پدرم جعفر عليه السلام آمد . پدرم فرمود : «آيا همسر دارى؟» . گفت : خير . فرمود : «من دوست ندارم كه دنيا و هر آنچه در آن است ، از آنِ من باشد ؛ ولى يك شب را بى همسر بگذرانم» .

1 / 2حكمت تشكيل خانوادهالف _ آرامش روانىقرآن« و از نشانه هاى او ، اين است كه از جنس خودتان همسرانى براى شما آفريد تا بدانها آرام گيريد ، و ميانتان دوستى و مِهر نهاد . به راستى در اين ، براى مردمى كه مى انديشند ، قطعا نشانه هايى [ از قدرت و رحمت خدا ] است » .

« اوست آن كس كه شما را از نفْسِ واحدى آفريد ، و جفت وى را از آن ، پديد آورد تا بِدان آرام گيرد » .

.


1- .يعنى از نظر اسلام ، اين خوددارى ، ارزش محسوب نمى شود و از اين بالاتر ، اين كه در اسلام ، هيچ كس حق ندارد بگويد : من هيچ وقت ، ازدواج نمى كنم .

ص: 282

الحديثتفسير الثعلبي عن المشيخة :إنَّ رَجُلاً أتَى النَّبيَّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا نَبِيَّ اللّهِ لَقَد عَجِبتُ مِن أمرٍ وإنَّهُ لَعَجَبٌ ، إنَّ الرَّجُلَ لَيَتَزَوَّجُ المَرْأةَ وَمَا رَآهَا ومَا رَأَتهُ قَطُّ حَتّى إذا ابتَنى بِها اِصْطَحَبا ومَا شَيءٌ أحَبَّ إلَيهِما مِنَ الآخَرِ . فَقالَ رَسُولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً» (1) . (2)

الكافي عن محمّد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن عليّ بن الحكم عن معاوية بن وهب، قال :سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَقولُ: إنصَرَفَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِن سَرِيَّةٍ قَد كانَ اُصيبَ فيها ناسٌ كَثيرٌ مِنَ المُسلِمينَ ، فَاستَقبَلَتهُ النِّساءُ يَسأَلنَ عَن قَتلاهُنَّ، فَدَنَت مِنهُ امرَأَةٌ، فَقالَت: يا رَسولَ اللّهِ ، ما فَعَلَ فُلانٌ؟ قالَ: وما هُوَ مِنكِ؟ قالَت: أبي، قالَ: اِحمَدي اللّهَ واستَرجِعي فَقَدِ استُشهِدَ. فَفَعَلَت ذلِكَ ، ثُمَّ قالَت: يا رَسولَ اللّهِ، ما فَعَلَ فُلانٌ؟ فَقالَ: وما هُوَ مِنكِ؟ فَقالَت: أخي ، فَقالَ: اِحمَدِي اللّهَ وَاستَرجِعي فَقَدِ استُشهِدَ . فَفَعَلَت ذلِكَ ، ثُمَّ قالَت: يا رَسولَ اللّهِ ، ما فَعَلَ فُلانٌ؟ فَقالَ: وما هُوَ مِنكِ؟ فَقالَت: زوجي ، قالَ: اِحمَدِي اللّهَ وَاستَرجِعي فَقَدِ استُشهِدَ . فَقالَت: واوَيلي! فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ما كُنتُ أظُنَّ أنَّ المَرأَةَ تَجِدُ بِزَوجِها هذا كُلَّهُ حَتّى رَأَيتُ هذِهِ المَرأَةَ . (3)

.


1- .الروم : 12 .
2- .تفسير الثعلبي : ج7 ص299 ، كشف الأسرار : ج7 ص446 ، الكشف والبيان : ج 7 ص299.
3- .الكافي : ج 5 ص 506 ح 1 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 559 ح 4922 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 499 ح 1729 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 248 ح 32 .

ص: 283

حديثتفسير الثعلبى_ به نقل از مَشيخه _ :مردى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا ! از كارى در شگفتم و به راستى هم كه شگفت آور است! مردى با زنى ازدواج مى كند كه هرگز ، نه او آن زن را ديده و نه آن زن ، او را ؛ امّا همين كه ازدواج صورت مى گيرد و مرد ، وارد بر زن مى شود، با يكديگر [دوست و ]همدم مى شوند و هيچ چيز براى آن دو، دوست داشتنى تر از ديگرى نيست. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «و خداوند ، ميان شما دوستى و مهر قرار داد» .

الكافى_ به نقل از محمّد بن يحيى ، از احمد بن محمّد ، از على بن حَكَم، از معاوية بن وَهْب _ :از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از سَريّه اى باز مى گشت كه در آن ، تعدادى از مسلمانان كشته شده بودند . زنان، پيش آمدند و از كشته هايشان پرسيدند . زنى نزديك شد و گفت: اى پيامبر خدا! فلانى چه شد؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «او با تو چه نسبتى داشت؟» . گفت: پدرم بود. فرمود: «خدا را سپاس بگزار و استرجاع كن (إنّا لِلّه بگو) كه او به شهادت رسيد». آن زن چنين كرد و آن گاه گفت: اى رسول خدا! فلانى چه شد؟ فرمود: «او با تو چه نسبتى داشت؟». گفت: برادرم بود. فرمود: «خدا را سپاس بگزار و استرجاع نما كه او هم به شهادت رسيد». آن زن ، باز هم حمد كرد و استرجاع گفت. سپس گفت: اى رسول خدا! فلانى چه شد؟ فرمود: «او چه نسبتى با تو داشت؟» . گفت: همسرم بود. فرمود: «خدا را سپاس بگزار و استرجاع كن كه او نيز شهيد شد». زن فرياد واويلا سر داد. پيامبر خدا فرمود: «گمان نمى بردم كه زن، شوهرش را تا اين اندازه دوست داشته باشد، تا اين كه اين زن را ديدم».

.

ص: 284

الكافي عن أحمد عن محمّد عن معمّر بن خلّاد ، قال :سَمِعتُ أبَا الحَسَنِ عليه السلام يَقولُ: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِابنَةِ جَحشٍ : قُتِلَ خالُكِ حَمزَةُ، قالَ: فَاستَرجَعَت، وقالَت: اَحتَسِبُهُ عِندَ اللّهِ . ثُمَّ قالَ لَها: قُتِلَ أخوكِ، فَاستَرجَعَت، وقالَت: اَحتَسِبُهُ عِندَ اللّهِ . ثُمَّ قالَ لَها: قُتِلَ زَوجُكِ ، فَوَضَعَت يَدَها عَلى رَأسِها وصَرَخَت! فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ما يَعدِلُ الزُّوجَ عِندَ المَرأَةِ شَيءٌ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام_ في بيان خَلقِ آدم وحَوّاءَ _ :إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى لَمّا خَلَقَ آدَمَ عليه السلام مِن طينٍ ، وأمَرَ المَلائِكَةَ فَسَجَدوا لَهُ ، أَلقى عَلَيهِ السُّباتَ ثُمَّ ابتَدَعَ لَهُ حَوّاءَ ، ... فَلَمّا نَظَرَ إلَيهَا نَظَرَ إِلى خَلقٍ حَسَنٍ يُشبِهُ صُورَتَهُ غَيرَ أنَّها اُنثى ، فَكَلَّمَها فَكَلَّمَتهُ بِلُغَتِهِ ، فَقالَ لَها : مَن أنتِ ؟ قالَت : خَلقٌ خَلَقَنِي اللّهُ كَما تَرى . فَقالَ آدَمُ عليه السلام عِندَ ذلِكَ : يا رَبِّ ما هَذَا الخَلقُ الحَسَنُ الَّذي قَد آنَسَني قُربُهُ وَالنَّظَرُ إلَيهِ ؟ فَقالَ اللّهُ تَبارَك وتَعالى : يا آدَمُ هذِهِ أمَتي حَوّاءُ ، أفَتُحِبُّ أن تَكونَ مَعَكَ تُؤنِسُكَ وتُحَدِّثُكَ وتَكونَ تَبَعاً لِأَمرِكَ؟ فَقالَ : نَعَم يا رَبِّ ولَكَ عَلَيَّ بِذلِكَ الحَمدُ وَالشُّكرُ ما بَقيتُ ... . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :الاُنسُ في ثَلاثَةٍ: الزَّوجَةِ المُوافِقَةِ ، وَالوَلَدِ الصّالِحِ ، وَالأَخِ المُوافِقِ. (3)

.


1- .الكافي: ج5 ص506 ح2؛ المستدرك على الصحيحين: ج4 ص69 ح6906، السنن الكبرى: ج 4 ص 110 ح 7132 ، الطبقات الكبرى : ج 8 ص 241 كلّها عن حمنة بنت جحش نحوه .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 379 ح 4336 ، علل الشرائع : ص 17 ح 1، بحار الأنوار : ج 11 ص 221 ح 1 .
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 141 ح 2109 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 65 ح 1654 وفيه «البارّ» بدل «الصالح» .

ص: 285

الكافى_ به نقل از احمد ، از محمّد ، از مُعمّر بن خلّاد _ :از امام كاظم عليه السلام شنيدم كه فرمود: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به دختر جَحْش فرمود: «دايى ات حمزه كشته شد». دختر جحش ، استرجاع (إنّا لِلّه) گفت و گفت: اين را در پيشگاه خداوند، پاداش به شمار مى آورم. آن گاه ، پيامبر صلى الله عليه و آله به وى فرمود: «برادرت نيز كشته شد». او استرجاع گفت و گفت: اين را نيز در پيشگاه خدا ، پاداش به شمار مى آورم. سپس پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود: «همسرت هم كشته شد». او دستش را بر سرش گذاشت و شيون سر داد . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «براى زن، هيچ چيزى با شوهر، برابرى نمى كند» .

امام صادق عليه السلام_ در بيان آفرينش آدم و حوّا _ :خداوند _ تبارك و تعالى _ ، آن گاه كه آدم عليه السلام را از گِل آفريد و به فرشتگان فرمود كه برايش به سجده افتادند ، او را در خواب ، فرو بُرد . سپس حوّا را برايش آفريد... . چون چشم آدم به او افتاد ، آفريده اى زيبا ديد كه به شكل و شمايل خودِ اوست ؛ امّا ماده بود . با او سخن گفت و حوّا هم با زبان خودِ او ، به وى پاسخ داد . آدم پرسيد : تو كيستى ؟ گفت : چنان كه مى بينى ، مخلوقى هستم كه خدايم آفريده است . در اين هنگام ، آدم گفت : خداوندا ! اين مخلوق زيبايى كه در كنار او بودن و نگريستن به او ، موجب اُنس من است ، چيست ؟ خداوند _ تبارك و تعالى _ فرمود : «اى آدم ! اين كنيزم حوّاست . دوست دارى كه همدم و هم سخن تو باشد و از دستورهاى تو پيروى كند ؟» . آدم عليه السلام گفت : آرى _ اى پروردگار من _ و تا زنده ام ، براى اين كار ، تو را سپاس خواهم گفت .

امام على عليه السلام :سه چيز ، مايه اُنس است: زن سازگار، فرزند شايسته، و دوست همراه.

.

ص: 286

الإمام زين العابدين عليه السلام :أمّا حَقُّ الزَّوجَةِ ، فَأَن تَعلَمَ أنَّ اللّهَ عز و جلجَعَلَها لَكَ سَكَنا واُنسا ، فَتَعلَمَ أنَّ ذلِكَ نِعمَةٌ مِنَ اللّهِ عز و جل عَلَيكَ ، فَتُكرِمَها وتَرفُقَ بِها . (1)

الخصال عن أبي خالد السجستانيّ :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : خَمسُ خِصالٍ مَن فَقَدَ واحِدَةً مِنهُنَّ لَم يَزَل ناقِصَ العَيشِ ، زائِلَ العَقلِ ، مَشغولَ القَلبِ : فَأَوَّلُها صِحَّةُ البَدَنِ ، وَالثّانِيَةُ الأَمنُ ، وَالثّالِثَةُ السَّعَةُ فِي الرِّزقِ ، وَالرّابِعَةُ الأَنيسُ المُوافِقُ . قُلتُ : ومَا الأَنيسُ المُوافِقُ ؟ قالَ : الزَّوجَةُ الصّالِحَةُ ، وَالوَلَدُ الصّالِحُ ، وَالخَليطُ الصّالِحُ ، وَالخامِسةُ وهِيَ تَجمَعُ هذِهِ الخِصالَ : الدَّعَةُ (2) . (3)

ب _ تَأليفُ القُلُوبِالإمام الهادي عليه السلام :إنَّ اللّهَ جَلَّ وعَزَّ جَعَلَ الصِّهرَ مَألَفَةً لِلقُلوبِ ونِسبَةَ المَنسوبِ ، أوشَجَ (4) بِهِ الأَرحامَ ، وجَعَلَهُ رَأفَةً ورَحمَةً ، إنَّ في ذلِكَ لَاياتٍ لِلعالَمينَ . (5)

الإمام الرضا عليه السلام :لَو لَم يَكُن فِي المُناكَحَةِ وَالمُصاهَرَةِ آيَةٌ مُحكَمَةٌ ، ولا سُنَّةٌ مُتَّبَعَةٌ ، ولا أثَرٌ مُستَفيضٌ ، لَكانَ فيما جَعَلَ اللّهُ مِن بِرِّ القَريبِ ، و تَقريبِ البَعيدِ ، وتَأليفِ القُلوبِ ، وتَشبيكِ الحُقوقِ ، وتَكثيرِ العَدَدِ ، وتَوفيرِ الوَلَدِ لِنَوائِبِ الدَّهرِ وحَوادِثِ الاُمورِ ، ما يَرغَبُ في دونِهِ العاقِلُ اللَّبيبُ ، ويُسارِعُ إلَيهِ المُوَفَّقُ المُصيبُ . (6)

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 621 ح 3214 ، الخصال : ص 567 ح 1 ، الأمالي للصدوق : ص 453 ح 610 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 301 ح 2654كلّها عن أبي حمزة الثمالي ، بحار الأنوار : ج 74 ص 5 ح1 .
2- .الدَّعَةُ : السِّعة في العيش (تاج العروس : ج 11 ص 499 «ودع») .
3- .الخصال : ص 284 ح 34 عن أبي خالد السجستاني ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 437 ح 1494 عن الإمام زين العابدين عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 74 ص186 ح 5 .
4- .وشَجَتِ العروقُ والأغصان . اشتبَكَت ، وكلّ شيءٍ يشتبك (لسان العرب : ج 2 ص 398 «وشج») .
5- .الكافي : ج 5 ص 373 ح 6 عن عبد العظيم بن عبد اللّه .
6- .الكافي : ج 5 ص 373 ح 7 عن معاوية بن حكيم ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 449 ح 1541 نحوه ، بحار الأنوار : ج 103 ص 264 ح 4 .

ص: 287

ب - اُلفت دل ها

امام زين العابدين عليه السلام :حقّ همسر ، اين است كه بدانى خداى عز و جل ، او را مايه آرامش و اُنس تو قرار داده و بدانى كه اين ، خود ، نعمتى است از جانب خداوند عز و جل به تو . پس ، او را گرامى بدارى و با او مهربان باشى .

الخصال_ به نقل از ابو خالد سِجِستانى _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «پنج چيز است كه هر كس يكى از آنها را نداشته باشد ، پيوسته زندگى اش تلخ ، فكرش پريشان ، و دلش مشغول است : اوّل ، تن درستى ؛ دوم ، امنيت ؛ سوم ، گشايش در روزى ؛ چهارم ، همدم سازگار» . من گفتم : همدم سازگار چيست؟ فرمود: «زن خوب ، فرزند خوب ، و همنشين خوب و پنجمين آنها _ كه جامع آن چهار تاست _ ، آسايش است» .

ب _ اُلفت دل هاامام هادى عليه السلام :خداوند عز و جل ، وصلت را مايه الفت دل ها و پيوستگى نَسَبى قرار داد . [به واسطه وصلت ،] رشته هاى خويشاوندى را به هم پيوست و آن را مايه مهر و محبّت ساخت . در اين [ پديده ] ، براى مردمان ، نشانه هايى [ از قدرت و رحمت خداوند ]است .

امام رضا عليه السلام :اگر در باره ازدواج و وصلت ، آيه اى روشن [ از كتاب خدا ] ، و سنّتى پيروى شده [ از پيامبر ] و اخبار فراوان نبود ، بى گمان [ آثار و بركاتى چون : ] نيكى كردن به خويشاوند ، نزديك ساختن افراد دور [ به يكديگر ] ، الفت بخشيدن ميان دل ها ، در هم تنيدن حقوق ، افزودن بر جمعيت ، و اندوختن فرزند براى [ رويارويى با ]سختى هاى روزگار و پيشامدهاى زمانه [ كه خداوند در ازدواج قرار داده است ، خود] ، كافى بود كه خردمند دانا ، به اين كار رغبت نمايد ، و انسانِ ره يافته درست انديش ، به آن بشتابد .

.

ص: 288

ج _ الوِقايَةُ عَنِ الفَسادِ الأخلافي والإجتماعيالكتاب«هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَأَنتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ» . (1)

«وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذَلِكَ خَيْرٌ» . (2)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما مِن شابٍّ تَزَوَّجَ في حَداثَةِ سِنِّهِ إلّا عَجَّ شَيطانُهُ : يا وَيلَهُ يا وَيلَهُ ، عَصَمَ مِنّي ثُلُثَي دينِهِ . فَليَتَّقِ اللّهَ العَبدُ فِي الثُّلُثِ الآخَرِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :يا مَعشَرَ الشَّبابِ ، مَنِ استَطاعَ مِنكُمُ الباءَةَ فَليَتَزَوَّج ؛ فَإِنَّهُ أغَضُّ لِلبَصَرِ ، وأحصَنُ لِلفَرجِ . ومَن لَم يَستَطِع فَعَلَيهِ بِالصَّومِ ؛ فَإِنَّهُ لَهُ وِجاءٌ (4) . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن تَزَوَّجَ أحرَزَ نِصفَ دينِهِ _ وفي حَديثٍ آخَرَ : _ فَليَتَّقِ اللّهَ فِي النِّصفِ الآخَرِ أوِ الباقي . (6)

.


1- .البقرة : 187 .
2- .الأعراف : 26 .
3- .الجعفريّات : ص 89 ، النوادر للراوندي : ص 113 ح 106 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 103 ص 221 ح 34 ؛ المعجم الأوسط : ج 4 ص 375 ح 4475 ، مسند أبي يعلى : ج 2 ص 397 ح 2037 ، تاريخ بغداد : ج 8 ص 33 الرقم 4080 كلّها عن جابر بن عبد اللّه نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 276 ح 44441 .
4- .الوِجاءُ : أن تُرَضَّ اُنثيا الفَحل رضّا شديدا يُذهِبُ شهوة الجماع (النهاية : ج 5 ص 152 «وجأ») .
5- .صحيح البخاري : ج 5 ص 1950 ح 4779 ، صحيح مسلم : ج 2 ص 1018 ح 1 كلاهما عن عبد اللّه ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 592 ح 1845 عن عبد اللّه بن مسعود ، كنز العمّال : ج 16 ص 272 ح 44407 .
6- .الكافي : ج 5 ص 329 ح 2 عن كليب بن معاويه الأسدي عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 383 ح 4342 عن الحسن بن على بن أبي حمزة عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، المقنع : ص 103 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 219 ح 14 .

ص: 289

ج - جلوگيرى از فساد اخلاقى و اجتماعى

ج _ جلوگيرى از فساد اخلاقى و اجتماعىقرآن« آنان (زنان) براى شما لباسى هستند و شما براى آنان ، لباسى هستيد » .

« و [ بر شما باد ] جامه پرهيزگارى ، كه آن ، بهترين [ جامه ] است » .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ جوانى نيست كه در نوجوانى اش ازدواج كند ، مگر آن كه شيطانش فرياد بر مى آورَد : «اى واى بر من! اى واى بر من! دو سوم دينش را از [ گزند] من نگه داشت» . پس ، بنده بايد در يك سوم ديگر [دينش] ، پروامندى از خدا پيشه كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى جوانان! هر يك از شما كه توان ازدواج دارد ، ازدواج كند ؛ زيرا ازدواج كردن ، چشم را [ از نگاه حرام ، ] بيشتر فرو مى پوشانَد و دامن را پاك تر مى دارد . و هر كس توان [ ازدواج ] نداشت ، روزه بگيرد ؛ زيرا روزه ، شهوت را فرو مى نشانَد .

الكافى_ به نقل از كليب بن معاويه اسدى _ :امام صادق عليه السلام فرمود : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «هر كس ازدواج كند ، نصف دينش را حفظ كرده است» . و در حديثى ديگر آمده [كه افزود] : «و بايد در نصف ديگر _ يا در بقيّه آن _ پروامندى از خدا را پيشه كند» .

.

ص: 290

عنه صلى الله عليه و آله :مَن تَزَوَّجَ فَقَدِ استَكمَلَ نِصفَ الإيمانِ،فَليَتَّقِ اللّهَ فِي النِّصفِ الباقي. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن رَزَقَهُ اللّهُ امرَأَةً صالِحَةً فَقَد أعانَهُ عَلى شَطرِ دينِهِ ، فَليَتَّقِ اللّهَ فِي الشَّطرِ الثّاني . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :ثَلاثَةٌ مَن تَدَيَّنَ فيها ثُمَّ ماتَ ولَم يَقضِ ، فَإِنَّ اللّهَ عز و جل يَقضي عَنهُ . . . ورَجُلٌ خافَ عَلى نَفسِهِ الفِتنَةَ فَتَعَفَّفَ بِنِكاحِ امرَأَةٍ بِدَينٍ فَماتَ ولَم يَقضِ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل لَم يَترُك شَيئا مِمّا يُحتاجُ إلَيهِ إلّا عَلَّمَهُ نَبِيَّهُ صلى الله عليه و آله ، فَكانَ مِن تَعليمِهِ إِيّاهُ أنَّهُ صَعِدَ المِنبَرَ ذاتَ يَومٍ فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ ، ثُمَّ قالَ : أيُّهَا النّاسُ ، إنَّ جَبرَئيلَ أتاني عَنِ اللَّطيفِ الخَبيرِ فَقالَ : إنَّ الأَبكارَ بِمَنزِلَةِ الثَّمَرِ عَلَى الشَّجَرِ ؛ إذا أدرَكَ ثَمَرُهُ فَلَم يُجتَنَ أفسَدَتهُ الشَّمسُ ونَثَرَتهُ الرِّياحُ ، وكَذلِكَ الأَبكارُ إذا أدرَكنَ ما يُدرِكُ النِّساءُ فَلَيسَ لَهُنَّ دَواءٌ إلَا البُعولَةُ (4) ، وإلّا لَم يُؤمَن عَلَيهِنَّ الفَسادُ لِأَنَّهُنَّ بَشَرٌ . (5)

د _ نَشرُ كَلِمَةِ التّوحيدِالكتاب«إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى ءَادَمَ وَنُوحًا وَءَالَ إِبْرَاهِيمَ وَءَالَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ * ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ * إِذْ قَالَتِ امْرَأَتُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّى نَذَرْتُ لَكَ مَا فِى بَطْنِى مُحَرَّرًا فَتَقَبَّلْ مِنِّى إِنَّكَ أَنتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ* فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّى وَضَعْتُهَآ أُنثَى وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنثَى وَإِنِّى سَمَّيْتُهَا مَرْيَمَ وَإِنِّى أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ * فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزْقًا قَالَ يَامَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَن يَشَآءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ * هُنَالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِى مِن لَّدُنكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَآءِ» . (6)

.


1- .المعجم الأوسط : ج 7 ص 332 ح 7647 و ج 8 ص 335 ح 8794 ، شعب الإيمان : ج 4 ص 383 ح 5486 و فيه «الدين» بدل «الإيمان» وكلّها عن أنس ، تفسير القرطبي : ج 9 ص 337 ، كنز العمّال : ج 16 ص 271 ح 44403 نقلاً عن مسند ابن حنبل عن أنس وفيه «الدين» بدل «الإيمان» .
2- .المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 175 ح 2681 ، المعجم الأوسط : ج 1 ص 294 ح 972 ، شعب الإيمان : ج 4 ص 383 ح 5487 كلّها عن أنس ، كنز العمّال : ج 16 ص 273 ح 44420 .
3- .المنتخب من مسند عبد بن حميد : ص 138 ح 349 ، تهذيب الكمال : ج 22 ص 339 الرقم 4495 ، كنز العمّال : ج 6 ص 236 ح 15511 نقلاً عن الطبراني وكلاهما نحوه وكلّها عن عبد اللّه بن عمرو .
4- .بَعَلت يَبعُلُ بُعولَةً : إذا تزوَّجَ (مجمع البحرين : ج 1 ص 170 «بعل») .
5- .الكافي : ج 5 ص 337 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 397 ح 1588 ، روضة الواعظين : ص 410 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 371 ح 1 وراجع : علل الشرائع : ص 578 ح 4 .
6- .آل عمران : 33 _ 38 .

ص: 291

د - انتشار آرمان توحيد

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه ازدواج كند ، نصف ايمان را به دست آورده است ، و در نيمه ديگر آن بايد پروامندى از خدا را در پيش گيرد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس كه خداوند ، زنى شايسته روزى اش كند ، او را در نيمى از دينش كمك كرده است . پس در نيمه دوم بايد پروامندى از خدا را پيشه كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه چيز است كه هر كس براى آنها قرض كند سپس بميرد و قرضش را ادا نكند ، خداوند عز و جل ، از طرف او ادا مى كند : ... و مردى كه از افتادن در گناه ، بر خويشتن بترسد و با گرفتن قرض ، زن بگيرد و خودش را [از ارتكاب به گناه ]حفظ كند و سپس بميرد و آن قرض را ادا نكرده باشد .

امام صادق عليه السلام :خداوند عز و جل ، هر چيزى را كه مورد نياز [ انسان ] باشد ، به پيامبرش صلى الله عليه و آله آموخته است . از جمله چيزهايى كه به پيامبرش آموخت ، اين است كه روزى آن حضرت ، بر منبر رفت و پس از اين كه خدا را حمد و ثنا نمود ، فرمود : «اى مردم ! جبرئيل ، از سوى خداى لطيف آگاه ، نزد من آمد و فرمود : دوشيزگان ، به سان ميوه اى بر درخت اند كه هر گاه ميوه اش برسد و چيده نشود ، آفتاب ، آن را تباه مى گردانَد و بادها پراكنده اش مى سازند . دوشيزگان نيز چنين اند ؛ هر گاه به مرحله اى برسند كه زنان مى رسند ( سنّ بلوغ ) ، برايشان دارويى جز شوهر كردن وجود ندارد ، وگر نه از فساد در امان نيستند ؛ چرا كه آنان هم بشرند» .

د _ انتشار آرمان توحيدقرآن«به يقين، خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر مردم جهان ، برترى داده است؛ فرزندانى كه بعضى از آنان از [ نسل ]بعضى ديگرند، و خداوند ، شنواى داناست . چون زنِ عمران گفت: «پروردگارا! آنچه در شكم خود دارم ، نذر تو كردم تا آزاد شده [ از مشاغل دنيا و پرستشگر تو ]باشد . پس، از من بپذير كه تو خود ، شنواى دانايى» . پس چون فرزندش را بزاد، گفت: «پروردگارا ! من دختر زاده ام -و خدا به آنچه او زاييد ، داناتر بود- و پسر ، چون دختر نيست ، و من نامش را مريم نهادم و او و فرزندانش را از شيطان رانده شده، به تو پناه مى دهم» . پس پروردگارش وى (مريم) را با حُسنِ قبول ، پذيرا شد و او را نيكو بار آورد، و زكريّا را سرپرست وى قرار داد. زكريّا هر بار كه در محراب بر او وارد مى شد، نزد او [ نوعى ] خوراكى مى يافت. [ مى]گفت: «اى مريم! اين از كجا براى تو آمده است؟ [ او در پاسخ مى]گفت: «اين از جانب خداست، كه خدا به هر كس بخواهد، بى شمار روزى مى دهد» . آن جا [ بود كه ] زكريّا پروردگارش را خواند [ و ] گفت: «پروردگارا ! از جانب خود، فرزندى پاك و پسنديده به من عطا كن، كه تو شنونده دعايى»» .

.

ص: 292

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما يَمنَعُ المُؤمِنَ أن يَتَّخِذَ أهلاً ؟! لَعَلَّ اللّهَ أن يَرزُقَهُ نَسَمَةً تُثقِلُ الأَرضَ بِلا إلهَ إلّا اللّهُ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ يوسُفَ بنَ يَعقوبَ لَقِيَ أخاهُ فَقالَ : يا أخي ، كَيفَ استَطَعتَ أن تَتَزَوَّجَ النِّساءَ بَعدي؟ فَقالَ : إنَّ أبي أمَرَني وقالَ : إنِ استَطَعتَ أن تَكونَ لَكَ ذُرِّيَّةٌ تُثقِلُ الأَرضَ بِالتَّسبيحِ فَافعَل . (2)

الإمام الصادق عليه السلام_ في ذِكرِ قِصَّةِ يوسُفَ عليه السلام وكَلامِهِ مَعَ أخيهِ ابنِ يامينَ _ :قالَ : فَما بَلَغَ مِن حُزنِكَ عَلَيهِ [أي عَلى يوسُفَ] ؟ قالَ : وُلِدَ لي أحَدَ عَشَرَ ابنا كُلُّهُمُ اشتُقَّ لَهُ اسمٌ مِنِ اسمِهِ . فَقالَ لَهُ يوسُفُ : أراكَ قَد عانَقتَ النِّساءَ وشَمِمتَ الوَلَدَ مِن بَعدِهِ ! فَقالَ لَهُ ابنُ يامينَ : إنَّ لي أبا صالِحا وإنَّهُ قالَ : تَزَوَّج ، لَعَلَّ اللّهَ أن يُخرِجَ مِنكَ ذُرِّيَّةً تُثقِلُ الأَرضَ بِالتَّسبيحِ . (3)

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 382 ح 4340 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 429 ح 1454 عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 288 ح 35 ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 3 ح 3 .
2- .الكافي : ج 5 ص 333 ح 1 و ص 329 ح 4 كلاهما عن عبد اللّه بن سنان عن الإمام الصادق عليه السلام ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 288 ح 36 ، بحار الأنوار : ج 12 ص 266 ح 33 .
3- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 184 ح 45 ، قصص الأنبياء للراوندي : ص 130 ح 134 عن أبي بصير عن الإمام الباقر عليه السلام ، الأمالي للصدوق : ص 321 ح 375 عن ابن عبّاس من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام وفيه «اثني عشر» بدل «أحد عشر» ، مجمع البيان : ج 5 ص 384 من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 12 ص 308 ح 116 .

ص: 293

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چه چيزى مانع مى شود كه انسان مؤمن ، زن بگيرد؟ ! شايد خداوند ، به او فرزندانى روزى كند كه زمين را از «لا إله إلّا اللّه » ، سنگين كنند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :يوسف ، پسر يعقوب ، در ديدار با برادرش به او گفت : «اى برادر ! چگونه توانستى [ و دلت راضى شد كه ] پس از من ازدواج كنى؟» . برادرش گفت : «پدرم به من دستور داد و فرمود : اگر توانستى فرزندانى داشته باشى كه زمين را از تسبيح گويى آكنده سازند ، اين كار را بكن» .

امام صادق عليه السلام_ در بيان داستان يوسف عليه السلام و گفتگوى او با برادرش بنيامين [كه يوسف را نمى شناخت] _ :[يوسف عليه السلام پرسيد :] تا چه اندازه براى او ( يعنى بر يوسف ) اندوهناك شدى؟ گفت : [ چندان كه ] يازده پسر برايم متولّد شدند و نام همه آنها را از نام او گرفتم . يوسف عليه السلام به او گفت : مى بينم كه بعد از او ، با زنان ، هَماغوش گشته اى و فرزند بوييده اى ! بنيامين گفت : مرا پدرى شايسته بود كه فرمود : ازدواج كن ؛ شايد خداوند ، از تو فرزندانى به دنيا آورَد كه زمين را از تسبيح [ خداوند ] ، آكنده سازند .

.

ص: 294

1 / 3موانع تأسيس الاُسرةألف _ مَخافَةُ العِيلَةِالكتاب«وَ أَنكِحُواْ الْأَيَامَى مِنكُمْ وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَ إِمَائِكُمْ إِن يَكُونُواْ فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ» . (1)

الحديثالإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل «وَ لْيَسْتَعْفِفِ الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ نِكَاحًا حَتَّى يُغْنِيَهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ» (2) قالَ _ :يَتَزَوَّجوا حَتّى يُغنِيَهُم مِن فَضلِهِ . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن تَرَكَ التَّزويجَ مَخافَةَ العَيلَةِ (4) فَقَد أساءَ ظَنَّهُ بِاللّهِ عز و جل ، إنَّ اللّهَ عز و جل يَقولُ : «إِن يَكُونُواْ فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ» (5) . (6)

.


1- .النور : 32 .
2- .النور : 33 .
3- .الكافي : ج 5 ص 331 ح 7 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 281 ح 5 كلاهما عن معاوية بن وهب ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 25 ح 2 .
4- .العَيلَةُ : الفَقرُ (المصباح المنير : ص 440 «عيل») .
5- .النور : 32 .
6- .الكافي : ج 5 ص 331 ح 5 عن محمّد بن جعفر عن أبيه الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام وص 330 ح 1 و ليس فيه ذيله من «إنّ اللّه عزّ وجلّ يقول . . .» ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 385 ح 4353 وفيه «الفقر» بدل «العيلة» وكلاهما عن وليد بن صبيح عن الإمام الصادق عليه السلام ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 430 ح 1460 ، مجمع البيان : ج 7 ص 220 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 191 ح 691 ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 24 ح 2 .

ص: 295

1 / 3 موانع تشكيل خانواده
الف - ترس از فقير شدن

1 / 3موانع تشكيل خانوادهالف _ ترس از فقير شدنقرآن« زنان بى همسر خود ، و غلامان و كنيزان درستكارتان را همسر دهيد . اگر تنگ دست اند ، خداوند ، آنان را از فضل خويش ، بى نياز خواهد كرد ، و خداوند ، گشايشگر داناست » .

حديثامام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداى عز و جل : «و كسانى كه [ وسيله و امكان ]زناشويى نمى يابند ، بايد خويشتندارى ورزند تا [با اين كار] ، خدا از فضل خويش آنان را بى نياز گردانَد» _ :ازدواج كنند تا از فضل خويش ، آنان را بى نياز گردانَد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس از ترس فقير شدن ازدواج نكند ، به خداوند عز و جل گمان بد بُرده است . خداوند عز و جل مى فرمايد : «اگر تنگ دست اند ، خدا آنان را از فضل خويش ، بى نياز خواهد كرد» .

.

ص: 296

عنه صلى الله عليه و آله :مَن تَرَكَ التَّزويجَ مَخافَةَ العَيلَةِ فَلَيسَ مِنّا . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :اِتَّخِذُوا الأَهلَ فَإِنَّهُ أرزَقُ لَكُم . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :حَقٌّ عَلَى اللّهِ عز و جل عَونُ مَن نَكَحَ التِماسَ العَفافِ عَمّا حَرَّمَ اللّهُ عز و جل . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :ثَلاثَةٌ حَقٌ عَلَى اللّهِ عَونُهُم : المُجاهِدُ في سَبيلِ اللّهِ ، وَالمُكاتَبُ الَّذي يُريدُ الأَداءَ ، وَالنّاكِحُ الَّذي يُريدُ العَفافَ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :أربَعٌ حَقٌّ عَلَى اللّهِ عز و جل عَونُهُم : الغازي ، وَالمُتَزَوِّجُ ، وَالمُكاتَبُ ، وَالحاجُّ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :اِلتَمِسُوا الرِّزقَ بِالنِّكاحِ . (6)

.


1- .إحياء علوم الدين : ج 22 ص 36 ، كنز العمّال : ج 16 ص 279 ح 44460 نقلاً عن الديلمي عن أبي سعيد .
2- .الكافي : ج 5 ص 329 ح 6 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 240 ح 1046 ، قرب الإسناد : ج 20 ح 68 كلّها عن ابن القدّاح عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 383 ح 4345 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 217 ح 1 .
3- .الفردوس : ج 2 ص 132 ح 2676 عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 16 ص 276 ح 44443 .
4- .سنن الترمذي : ج 4 ص 184 ح 1655 ، سنن النسائي : ج 6 ص 61 ، السنن الكبرى : ج 10 ص 537 ح 21612 كلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 3 ص 416 ح 7223 .
5- .الفرودس : ج 1 ص 374 ح 1506 عن أبي اُمامة ، كنز العمّال : ج 15 ص 858 ح 43414 نقلاً عن مسند ابن حنبل عن أبي هريرة .
6- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 43 ح 1459 ؛ تفسير الثعلبي : ج 7 ص 95 ح 53 ، الفردوس : ج 1 ص 88 ح 282 كلاهما عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 16 ص 276 ح 44436 .

ص: 297

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : هر كه از بيم فقير شدن ازدواج نكند ، از ما نيست . 65 . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : هر كه از بيم فقير شدن ازدواج نكند ، از ما نيست . 65 . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : زن بگيريد . به درستى كه اين كار ، روزىِ شما را بيشتر مى كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه براى حفظ خود از آنچه خداوند عز و جل حرام كرده است ، ازدواج كند ، بر خداوند عز و جل ، حق است كه او را يارى كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه كس اند كه بر خداوند عز و جل ، واجب است آنان را يارى دهد : مجاهدِ در راه خدا ؛ بنده اى كه براى آزادى خود با مولايش قرارداد مى بندد و قصد دارد كه به قرارداد خود عمل كند ؛ و كسى كه براى حفظ پاك دامنى خويش ازدواج كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چهار كس اند كه خداوند عز و جل ، وظيفه دارد به آنها كمك كند : رزمنده ، متأهّل ، بنده قراردادى ، و حج گزار .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :روزى را با ازدواج كردن بجوييد .

.

ص: 298

عنه صلى الله عليه و آله :تَزَوَّجوا النِّساءَ فَإِنَّهُنَّ يَأتينَكُم بِالمالِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :ثَلاثٌ مَن فَعَلَهُنَّ ثِقَةً بِاللّهِ وَاحتِسابا ، كانَ حَقّا عَلَى اللّهِ أن يُعينَهُ وأن يُبارِكَ لَهُ : مَن سَعى في فَكاكِ رَقَبَتِهِ . . . ، ومَن تَزَوَّجَ ثِقَةً بِاللّهِ وَاحتِسابا كانَ حَقّا عَلَى اللّهِ أن يُعينَهُ وأن يُبارِكَ لَهُ ، ومَن أحيا أرضا مَيتَةً . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :جاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَشَكا إلَيهِ الحاجَةَ ، فَقالَ : تَزَوِّج . فَتَزَوَّجَ فَوُسِّعَ عَلَيهِ . (3)

عنه عليه السلام :أتى رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله شابٌّ مِنَ الأَنصارِ فَشَكا إلَيهِ الحاجَةَ ، فَقالَ لَهُ : تَزَوَّج . فَقالَ الشّابُّ : إنّي لَأَستَحيي أن أعودَ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . فَلَحِقَهُ رَجُلٌ مِنَ الأَنصارِ ، فَقالَ : إنَّ لي بِنتا وَسيمَةً ، فَزَوَّجَها إيّاهُ ، قالَ : فَوَسَّعَ اللّهُ عَلَيهِ . قالَ : فَأَتَى الشّابُّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَأَخبَرَهُ ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا مَعشَرَ الشَّبابِ ! عَلَيكُم بِالباهِ (4) . (5)

.


1- .المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 174 ح 2679 ، تاريخ بغداد : ج 9 ص 147 الرقم 4759 ، الفردوس : ج 2 ص 50 ح 2290 كلّها عن عائشة ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 3 ص 271 ح 10 عن هشام بن عروة عن أبيه ، كنز العمّال : ج 16 ص 275 ح 44431 ؛ مكارم الأخلاق : ج 1 ص 430 ح 1462 .
2- .السنن الكبرى : ج 10 ص 538 ح 21613 ، المعجم الأوسط : ج 5 ص 151 ح 4918 ، تاريخ بغداد : ج 12 ص 332 الرقم 6777 ، الفردوس : ج 2 ص 85 ح 2460 نحوه وكلّها عن جابر ، كنز العمّال : ج 15 ص 810 ح 43223 .
3- .الكافي : ج 5 ص 330 ح 2 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 281 ح 3 كلاهما عن هشام بن سالم ، درر الأحاديث النبويّة : ص 44 نحوه ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 25 ح 1 ؛ تاريخ بغداد : ج 1 ص 365 الرقم 307 عن جابر نحوه وليس فيه ذيله .
4- .الباه والباء والباءةُ : النِكاحُ (المصباح المنير : ص 66 «باء») .
5- .الكافي : ج 5 ص 330 ح 3 عن أبي بصير ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 25 ح 3 .

ص: 299

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ازدواج كنيد ؛ زيرا زنان ، براى شما ثروت مى آورند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه كار است كه هر كس آنها را با اعتماد به خدا و براى خدا انجام دهد ، بر خداوند است كه او را كمك كند و به او بركت دهد : بنده اى كه براى آزادى اش كار كند ... ؛ و كسى كه با اعتماد به خدا و به خاطر او ازدواج كند ، بر خداوند است كه او را كمك كند و به او بركت دهد ؛ و كسى كه زمينِ مُرده اى را زنده سازد .

امام صادق عليه السلام :مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و از تنگ دستى ، به او شكايت كرد . پس پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «ازدواج كن» . آن مرد ازدواج كرد و به گشايش رسيد .

امام صادق عليه السلام :جوانى از انصار ، نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و از تنگ دستى ، به ايشان شكايت كرد . پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «ازدواج كن» . جوان گفت : (1) خجالت مى كشم كه نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله باز گردم . پس ، مردى از انصار ، به او برخورد و گفت : من دخترى زيباروى دارم . آن گاه ، او را به ازدواج آن جوان در آورد . امام صادق عليه السلام فرمود : «پس خداوند ، به زندگى او گشايش داد» . پس از آن ، جوان ، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و ايشان را از وضع خود ، آگاه ساخت . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «اى جوانان ! بر شما بادْ ازدواج كردن!» .

.


1- .در پاورقى مأخذ آمده است : شايد در اين جمله ، تقديم و تأخيرى صورت گرفته باشد ، و جمله در اصل چنين است : «پيامبر به او فرمود : ازدواج كن . پس [ در راه ] ، مردى از انصار به آن جوان برخورد . جوان گفت : من خجالت مى كشم نزد رسول خدا باز گردم . آن مرد گفت : من دخترى زيبا دارم ...» . مترجم مى گويد : شايد هم جوان ، با خودش اين جمله را گفته باشد .

ص: 300

الكافي عن إسحاق بن عمّار :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : الحَديثُ الَّذي يَرويهِ النّاسُ حَقٌّ ؛ أنَّ رَجُلاً أتَى النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَشَكا إلَيهِ الحاجَةَ فَأَمَرَهُ بِالتَّزويجِ ، فَفَعَلَ ، ثُمَّ أتاهُ ، فَشَكا إلَيهِ الحاجَةَ فَأَمَرَهُ بِالتَّزويجِ ، حَتّى أمَرَهُ ثَلاثَ مَرّاتٍ؟ فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : نَعَم هُوَ حَقٌّ . ثُمَّ قالَ : الرِّزقُ مَعَ النِّساءِ وَالعِيالِ . (1)

ب _ الاِهتِمامُ بِالمالِالإمام الصادق عليه السلام :ما مِن مَرزِئَةٍ (2) أشَدُّ عَلى عَبدٍ مِن أن يَأتِيَهُ ابنُ أخيهِ فَيَقولَ : زَوِّجني ، فَيَقولَ : لا أفعَلُ ، أنا أغنى مِنكَ . (3)

المؤمن عن إبراهيم التيمي :كُنتُ فِي الطَّوافِ إذ أخَذَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام بِعَضُدي ، فَسَلَّمَ عَلَيَّ ثُمَّ قالَ : . . . يا إبراهيمُ ، ما أفادَ المُؤمِنُ مِن فائِدَةٍ أضَرُّ عَلَيهِ مِن مالٍ يُفيدُهُ ، المالُ أضَرُّ عَلَيهِ مِن ذِئبَينِ ضارِيَينِ في غَنَمٍ قَد هَلَكَت رُعاتُها ، واحِدٌ في أوَّلِها وآخَرُ في آخِرِها . ثُمَّ قالَ : فَما ظَنُّكَ بِهِما ؟ قُلتُ : يُفسِدانِ ، أصلَحَكَ اللّهُ ! قالَ : صَدَقتَ ، إنَّ أيسَرَ ما يَدخُلُ عَلَيهِ أن يَأتِيَهُ أخوهُ المُسلِمُ فَيَقولَ : زَوِّجني ، فَيقولَ : لَيسَ لَكَ مالٌ . (4)

ج _ الاِهتِمامُ بِشَرَفِ النَّسَبِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :زَوَّجتُ المِقدادَ وزَيدا ، لِيَكونَ أشرَفُكُم عِندَ اللّهِ أحسَنَكُم خُلُقا . (5)

.


1- .الكافي : ج 5 ص 330 ح 4 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 281 ح 4 ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 26 ح 4 .
2- .المَرزِئَةُ : المُصيبَةُ (النهاية : ج 2 ص 219 «رزأ») .
3- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 196 ح 716 وراجع : مشكاة الأنوار : ص 473 ح 1580 .
4- .المؤمن : ص 55 ح 141 .
5- .سنن الدارقطني : ج 3 ص 300 ح 202 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 222 ح 13784 ، المصنّف لعبد الرزاق : ج 6 ص 153 ح 10326 وفيه «إسلاما» بدل «خلقا» وكلّها عن الشعبي ، كنز العمّال : ج 3 ص 20 ح 5248 .

ص: 301

ب - اهمّيت دادن به ثروت
ج - اهمّيت دادن به بزرگ زادگى

الكافى_ به نقل از اسحاق بن عمّار _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : آيا اين حديثى كه مردم روايت مى كنند ، راست است كه : مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و از تنگ دستى خود به ايشان شِكوه كرد و پيامبر به او فرمود كه ازدواج كند و او همين كار را كرد . سپس دوباره نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و از تنگ دستى به ايشان شِكوه كرد و پيامبر صلى الله عليه و آله ، باز ، او را به ازدواج كردن امر كرد ، و تا سه بار ، به اين كار امر كرد ؟ امام صادق عليه السلام فرمود : «آرى ، راست است» و سپس فرمود : «روزى ، با زنان و خانواده ، همراه است» .

ب _ اهمّيت دادن به ثروتامام صادق عليه السلام :براى بنده ، گناهى بدتر از اين نيست كه پسر برادر [ مؤمن ] او نزدش برود و بگويد : «مرا [با دخترت] ازدواج بده» و او بگويد : اين كار را نمى كنم [و به تو زن نمى دهم] ؛ من از تو ثروتمندترم .

المؤمن_ به نقل از ابراهيم تَيْمى _ :در حال طواف بودم كه امام صادق عليه السلام بازويم را گرفت و به من سلام كرد . سپس فرمود : «اى ابراهيم ! مؤمن ، به هيچ سودى دست نيافته است كه برايش زيانبارتر از ثروت باشد . ثروت براى او ، زيانبارتر از دو گرگ درنده است كه به گلّه اى بى چوپان ، حمله مى برند ؛ يكى ، از اوّل گلّه و ديگرى ، از آخر آن» . سپس فرمود : «گمان مى كنى كه آن دو گرگ چه مى كنند؟» . گفتم : خدا شما را به سلامت دارد ! گلّه را نابود مى كنند . فرمود : «درست است . كمترين زيانى هم كه به مؤمن [ ثروتمند ] مى رسد ، اين است كه برادر مسلمانش نزد او به خواستگارى برود و او بگويد : تو مال و ثروتى ندارى» .

ج _ اهمّيت دادن به بزرگ زادگىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مقداد و زيد را [ از خاندان بزرگى ] زن دادم تا [ بدانيد كه ]شريف ترين شما نزد خداوند ، نيك خوترين شماست .

.

ص: 302

عنه صلى الله عليه و آله :أنكَحتُ زَيدَ بنَ حارِثَةَ زَينَبَ بِنتَ جَحشٍ ، وأنكَحتُ المِقدادَ ضُباعَةَ بِنتَ الزُّبَيرِ بنِ عَبدِ المُطَّلِبِ ، لِيَعلَموا أنَّ أشرَفَ الشَّرَفِ الإِسلامُ . (1)

السنن الكبرى عن الزبيدي :حَدَّثَنِي الزُّهرِيُّ في هذِهِ القِصَّةِ [أي قِصَّةِ أمرِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله بَني بَياضَةَ أن يُزَوِّجوا أبا هِندٍ امرَأَةً مِنهُم] أنَّهُم قالوا : يا رَسولَ اللّهِ ، تُزَوِّجُ بَناتِنا مَوالينا ؟ ! فَأَنزَلَ اللّهُ عز و جل : «إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَ أُنثَى وَ جَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُواْ» (2) . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله زَوَّجَ المِقدادَ بنَ أسوَدٍ ضُباعَةَ بِنتَ الزُّبَيرِ بنِ عَبدِ المُطَّلِبِ . ثُمَّ قالَ : إنَّما زَوَّجَهَا المِقدادَ لِتَتَّضِعَ المَناكِحُ ، ولِيَتَأَسَّوا بِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، ولِتَعلَموا أنَّ أكرَمَكُم عِندَ اللّهِ أتقاكُم . وكانَ الزُّبَيرُ أخا عَبدِ اللّهِ وأبي طالِبٍ لِأَبيهِما واُمِّهِما . (4)

الإمام الباقر عليه السلام :مَرَّ رَجُلٌ مِن أهلِ البَصرَةِ شَيبانِيٌّ _ يُقالُ لَهُ : عَبدُ المَلِكِ بنُ حَرمَلَةَ _ عَلى عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام ، فَقالَ لَهُ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام : ألَكَ اُختٌ ؟ قالَ : نَعَم ، قالَ : فَتُزَوِّجُنيها ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : فَمَضَى الرَّجُلُ ، وتَبِعَهُ رَجُلٌ مِن أصحابِ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام حَتَّى انتَهى إلى مَنزِلِهِ ، فَسَأَلَ عَنهُ ، فَقيلَ لَهُ : فُلانُ بنُ فُلانٍ و هُوَ سَيِّدُ قَومِهِ . ثُمَّ رَجَعَ إلى عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام ، فَقالَ لَهُ : يا أبَا الحَسَنِ ، سَأَلتُ عَن صِهرِكَ هذَا الشَّيبانِيِّ فَزَعَموا أنَّهُ سَيِّدُ قَومِهِ . فَقالَ لَهُ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام إنّي لَاُبديك يا فُلانُ عَمّا أرى وعَمّا أسمَعُ ! أما عَلِمتَ أنَّ اللّهَ عز و جل رَفَعَ بِالإِسلامِ الخَسيسَةَ ، وأتَمَّ بِهِ النّاقِصَةَ ، وأكرَمَ بِهِ اللُّؤمَ ؟ ! فَلا لُؤمَ عَلَى المُسلِمِ ، إنَّمَا اللُّؤمُ لُؤمُ الجاهِلِيَّةِ . (5)

.


1- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 452 ح 1546 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 266 ح 7 وراجع : كنز العمّال : ج 1 ص 78 ح 313 .
2- .الحجرات : 13 .
3- .السنن الكبرى : ج 7 ص 220 ح 13780 ، المراسيل : ص 148 ح 7 ، تفسير القرطبي : ج 16 ص 340 .
4- .الكافي : ج 5 ص 344 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 395 ح 1582 عن أبي بكر الحضرمي ، بحار الأنوار : ج 22 ص 265 ح 9 .
5- .الكافي : ج 5 ص 344 ح 3 عن زرارة بن أعين وراجع : دعائم الإسلام : ج 2 ص 198 ح 728 .

ص: 303

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :زيد بن حارثه را به ازدواج زينب ، دختر جَحش ، و مقداد را به ازدواج ضُباعه ، دختر زُبَير بن عبد المطّلب ، در آوردم تا بدانند كه بزرگ ترين شرافت ، اسلام است .

السنن الكبرى_ به نقل از زبيدى _ :زُهرى در باره اين ماجرا [ يعنى ماجراى دستور دادن پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به بنى بَياضه كه از ميان خود ، دخترى را به همسرىِ ابو هِند در آورند ] برايم نقل كرده كه آنان ( بنى بياضه ) گفتند : اى رسول خدا ! دختران ما را به همسرى غلامان ما در مى آورى ؟! پس خداوند عز و جل اين آيه را فرو فرستاد : «ما شما را از مرد و زنى آفريديم و ملّت ملّت و قبيله قبيله قرارتان داديم تا يكديگر را بشناسيد» .

الكافى :امام صادق عليه السلام فرمود : «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مقداد بن اَسود را به ازدواج ضُباعه ، دختر زُبَير بن عبد المطّلب در آورد» و سپس فرمود : «پيامبر صلى الله عليه و آله او را به همسرى مقداد در آورد تا [ سطح ] ازدواج ها پايين بيايد [ و وصلت هاى طبقاتى از بين برود ] و [ مردم ] از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سرمشق بگيرند و تا بدانيد كه گرامى ترينِ شما نزد خدا ، باتقواترينِ شماست» . و زُبَير ، برادر تنىِ عبد اللّه [ پدر پيامبر صلى الله عليه و آله ] و ابو طالب بود .

امام باقر عليه السلام :مردى شيبانى از اهالى بصره _ كه به او عبد الملك بن حَرمله گفته مى شد _ بر امام زين العابدين عليه السلام گذشت . امام عليه السلام از او پرسيد : «آيا خواهرى دارى ؟» . گفت : آرى . فرمود : «آيا او را به همسرى من در مى آورى ؟» . گفت : آرى . پس ، آن مرد شيبانى رفت و مردى از ياران امام زين العابدين عليه السلام در پى او روانه شد تا به سراى او رسيد و در باره اش پرس و جو كرد . به او گفته شد : او فلان ، پسر فلان و مِهتر قوم خويش است . سپس آن مرد ، نزد امام زين العابدين عليه السلام باز گشت و گفت : اى ابو الحسن ! در باره اين كه مى خواهيد داماد اين مرد شيبانى بشَويد ، پرس و جو كردم . گفتند كه او مهتر قومش است . امام زين العابدين عليه السلام به او فرمود : «فلانى ! من از آنچه مى بينم و از آنچه مى شنوم ، برايت مى گويم! مگر نمى دانى كه خداوند عز و جل با اسلام ، پَستى را بلندى بخشيد و كاستى را كامل گردانيد و از فرومايگى بزرگوارى رسانيد؟! پس مسلمان ، پَست نيست . پستى ، پستى جاهليت است» .

.

ص: 304

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام تَزَوَّجَ سُرِّيَّةً (1) كانَت لِلحَسَنِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام ، فَبَلَغَ ذلِكَ عَبدَ المَلِكِ بنَ مَروانَ ، فَكَتَبَ إلَيهِ في ذلِكَ كِتابا أنَّكَ صِرتَ بَعلَ الإِماءِ ! فَكَتَبَ إلَيهِ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام : إنَّ اللّهَ رَفَعَ بِالإِسلامِ الخَسيسَةَ وأتَمَّ بِهِ النّاقِصَةَ ، فَأَكرَمَ بِهِ مِنَ اللُّؤمِ ، فَلا لُؤمَ عَلى مُسلِمٍ ، إنَّمَا اللُّؤمُ لُؤمُ الجاهِلِيَّةِ ، إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله أنكَحَ عَبدَهُ ونَكَحَ أمَتَهُ . فَلَمَّا انتَهَى الكِتابُ إلى عَبدِ المَلِكِ قالَ لِمَن عِندَهُ : خَبِّروني عَن رَجُلٍ إذا أتى ما يَضَعُ النّاسَ لَم يَزِدهُ إلّا شَرَفا ؟ قالوا : ذاكَ أميرُ المُؤمِنينَ (2) ، قالَ : لا وَاللّهِ ما هُوَ ذاكَ ، قالوا : ما نَعرِفُ إلّا أميرَ المُؤمِنينَ ! قالَ : فَلا وَاللّهِ ما هُوَ بِأَميرِ المُؤمِنينَ ، ولكِنَّهُ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ . (3)

.


1- .سُرِّيّة : أي جارية (تاج العروس : ج 19 ص 521 «سرو») .
2- .أرادوا به عبد الملك نفسه .
3- .الكافي : ج 5 ص 346 ح 6 ، بحار الأنوار : ج 46 ص 105 ح 94 وراجع : تهذيب الأحكام : ج 7 ص 397 ح 1587 .

ص: 305

امام صادق عليه السلام :على بن الحسين (امام زين العابدين) عليه السلام با كنيزى كه از آنِ حسن بن على عليه السلام بود ، ازدواج كرد . اين خبر ، به گوش عبد المَلِك بن مروان رسيد . در نامه اى به ايشان نوشت كه : تو شوهر كنيزان گشته اى ! زين العابدين عليه السلام به او نوشت : «همانا خداوند به وسيله اسلام ، پستى را بلندى بخشيده و ناقص را كامل گردانيده و از فرومايگى ، به ارجمندى رسانيده است . بنا بر اين ، هيچ مسلمانى پست نيست ؛ بلكه پستى واقعى ، پستى جاهليت است . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، خود ، بنده اش را [ از قوم خود ] زن داد و با كنيزش ازدواج كرد» . چون نامه به عبد الملك رسيد ، به اطرافيانش گفت : به من بگوييد آن كدام مرد است كه هر گاه كارى كه ديگران را پست مى كند ، انجام بدهد ، جز بر بزرگى او نمى افزايد؟ گفتند : امير المؤمنين . (1) عبد الملك گفت : نه ، به خدا ! او چنين نيست . گفتند : ما كسى جز امير المؤمنين را نمى شناسيم! گفت : نه ، به خدا ! او امير المؤمنين نيست ؛ بلكه على بن الحسين است .

.


1- .مقصودشان خودِ عبد الملك بود .

ص: 306

الكافي عن عليّ بن مهزيار :كَتَبَ عَلِيُّ بنُ أسباطٍ إلى أبي جَعفَرٍ عليه السلام في أمرِ بَناتِهِ وأنَّهُ لا يَجِدُ أحَدا مِثلَهُ ، فَكَتَبَ إلَيهِ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : فَهِمتُ ما ذَكَرتَ مِن أمرِ بَناتِكَ وأنَّكَ لا تَجِدُ أحَدا مِثلَكَ ، فَلا تَنظُر في ذلِكَ رَحِمَكَ اللّهُ ، فَإِنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ : إذا جاءَكُم مَن تَرضَونَ خُلُقَهُ ودينَهُ فَزَوِّجوهُ ، إلّا تَفعَلوهُ تَكُن فِتنَةٌ فِي الأَرضِ وفَسادٌ كَبيرٌ . (1)

د _ عَدَمُ التَّفَقُّهِ في الدِّينِالكافي عن عبد الصمد بن بشير :دَخَلَت امرَأَةٌ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام فَقالَت : أصلَحَكَ اللّهُ ، إنِّي امرَأَةٌ مُتَبَتِّلَةٌ . فَقالَ : ومَا التَّبَتُّلُ عِندَكِ ؟ قالَت : لا أَتزَوَّجُ ، قالَ : ولِمَ ؟ قالَت : ألتَمِسُ بِذلِكَ الفَضلَ . فَقالَ : اِنصَرِفي ، فَلَو كانَ ذلِكَ فَضلاً لَكانَت فاطِمَةُ عليهاالسلام أحَقَّ بِهِ مِنكِ ، إنَّهُ لَيسَ أحَدٌ يَسبِقُها إلَى الفَضلِ . (2)

ه_ الفِرارُ عَنِ المَسؤُولِيَّةِجامع الأخبار :قالَ [رَسولُ اللّهِ] صلى الله عليه و آله لِرَجُلٍ اسمُهُ عَكّافٌ : ألَكَ زَوجَةٌ ؟ قالَ : لا يا رَسولَ اللّهِ ، قالَ : ألَكَ جارِيَةٌ ؟ قالَ : لا يا رَسولَ اللّهِ ، قال صلى الله عليه و آله : أفَأَنتَ موسِرٌ؟ قالَ : نَعَم ، قالَ : تَزَوَّج ، وإلّا فَأَنتَ مِنَ المُذنِبينَ . وفي رِوايَةٍ : تَزَوَّج ، وإلّا فَأَنتَ مِن رُهبانِ النَّصارى . وفي رِوايةٍ : تَزَوَّج ، وإلّا فَأَنتَ مِن إخوانِ الشَّياطينِ . (3)

.


1- .الكافي : ج 5 ص 347 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 395 ح 1580 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 447 ح 1537 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 340 ح 254 .
2- .الكافي : ج 5 ص 509 ح 3 ، الأمالي للطوسي : ص 370 ح 795 عن عليّ بن عليّ بن رزين عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام وفيه «أنّ امرأة سألت أبا جعفر عليه السلام . . .» ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 311 ح 140 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 219 ح 13 .
3- .جامع الأخبار : ص 272 ح 743 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 221 ح 27 .

ص: 307

د - ناآگاهى از دين
ه - گريز از مسئوليت

الكافى_ به نقل از على بن مهزيار _ :على بن اَسباط ، به امام باقر عليه السلام در باره دخترانش نامه اى نوشت [و به عرض ايشان رساند] كه كسى همتاى خود نمى يابد [ تا دخترانش را به همسرى آنان در آوَرَد ] . امام باقر عليه السلام به او نوشت : «آنچه را در باره دخترانت نوشته بودى كه كسى همتاى خودت نمى يابى ، دريافتم . خدايت رحمت كند ! چنين انديشه اى به خود ، راه مده ؛ چرا كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : هر گاه كسى نزد شما [ به خواستگارى ] آمد كه اخلاق و دين او را مى پسنديد ، به او زن دهيد كه اگر چنين نكنيد ، گناه و تباهى بزرگى در زمين ( جامعه ) پديد خواهد آمد » .

د _ ناآگاهى از دينالكافى_ به نقل از عبد الصمد بن بشير _ :زنى ، نزد امام صادق عليه السلام آمد و گفت : خدا شما را به سلامت دارد ! من زنى تارك دنيا هستم . امام عليه السلام فرمود : «منظورت از ترك دنيا چيست؟» . گفت : ازدواج نمى كنم . فرمود : «چرا؟» . گفت : با اين كار ، در پى كسب فضيلت هستم . فرمود : «برگرد كه اگر در اين كار ، فضيلتى بود ، هر آينه ، فاطمه عليهاالسلام از تو ، به آن ، سزاوارتر بود . هيچ كس نيست كه در فضيلت ، بر او پيشى بگيرد» .

ه _ گريز از مسئوليتجامع الأخبار :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به مردى به نام عكّاف فرمود : «همسر دارى ؟» . گفت : نه ، اى پيامبر خدا ! فرمود : «كنيزى دارى ؟» . گفت : نه ، اى پيامبر خدا ! فرمود : «آيا توانگرى ؟» . گفت : بله . فرمود : «ازدواج كن ، وگر نه ، از گنهكاران هستى» . در روايتى ديگر آمده است : «ازدواج كن ، وگر نه ، در شمار راهبان نصارا هستى» . و در روايتى ديگر آمده است : «ازدواج كن ، وگر نه ، از برادران شياطين هستى» .

.

ص: 308

مسند ابن حنبل عن أبي ذرّ :دَخَلَ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله رَجُلٌ يُقالُ لَهُ : عَكّافُ بنُ بِشرٍ التَّميمِيُّ ، فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : يا عَكّافُ ، هَل لَكَ مِن زَوجَةٍ ؟ قالَ : لا ، قالَ : ولا جارِيةٌ ؟ قالَ : ولا جارِيةٌ ، قالَ : وأنتَ موسِرٌ بِخَيرٍ؟ قالَ : وأنَا موسِرٌ بِخَيرٍ . قالَ : أنتَ إذا مِن إخوانِ الشَّياطينِ ، لَو كُنتَ فِي النَّصارى كُنتَ مِن رُهبانِهِم ! إنَّ سُنَّتَنَا النِّكاحُ ، شِرارُكُم عُزّابُكُم ، وأراذِلُ مَوتاكُم عُزّابُكُم ، أبِالشَّيطانِ تَمَرَّسونَ (1) ، ما لِلشَّيطانِ مِن سِلاحٍ أبلَغُ فِي الصالِحينَ مِنَ النِّساءِ ، إلَا المُتَزَوِّجونَ ؛ اُولئِكَ المُطَهَّرونَ المُبَرَّؤونَ مِنَ الخَنا . وَيحَكَ يا عَكّافُ! إنَّهُنَّ صَواحِبُ أيّوبَ وداوودَ ويوسُفَ وكُرسُفَ . فَقالَ لَهُ بِشرُ بنُ عَطِيَّةَ : ومَن كُرسُفُ يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : رَجُلٌ كانَ يَعبُدُ اللّهَ بِساحِلٍ مِن سَواحِلِ البَحرِ ثَلاثَمِئَةِ عامٍ ، يَصومُ النَّهارَ ويَقومُ اللَّيلَ ، إنَّهُ كَفَرَ بِاللّهِ العَظيمِ في سَبَبِ امرَأَةٍ عَشِقَها وتَرَكَ ما كانَ عَلَيهِ مِن عِبادَةِ اللّهِ عز و جل ، ثُمَّ استَدرَكَ اللّهُ بِبَعضِ ما كانَ مِنهُ فَتابَ عَلَيهِ . وَيحَكَ يا عَكّافُ ، تَزَوَّج وإلّا فَأَنتَ مِنَ المُذَبذَبينَ (2) . قالَ : زَوِّجني يا رَسولَ اللّهِ ، قالَ : قَد زَوَّجتُكَ كَريمَةَ بِنتَ كُلثومٍ الحِميَرِيِّ . (3)

.


1- .التمرُّسُ : شِدّة الإلتواء ، يتمرّسُ : يتلعّبُ ويعبث (النهاية : ج 4 ص 318 «مرس») .
2- .في بعض المصادر : «المُذنِبين» بدل «المُذَبذَبين» .
3- .مسند ابن حنبل : ج 8 ص 103 ح 21506 ، المعجم الكبير : ج 18 ص 86 ح 158 ، مسند الشاميين : ج 1 ص 213 ح 381 ، مسند أبي يعلى : ج 6 ص 220 ح 6821 ، شعب الإيمان : ج 4 ص 381 ح 5480 والأربعة الأخيرة عن عكاف بن وداعة الهلالي نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص492 ح45609.

ص: 309

مسند ابن حنبل_ به نقل از ابو ذر _ :مردى به نام عَكّاف بن بِشر تَميمى ، نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد . پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «اى عكّاف ! آيا همسر دارى؟» . گفت : نه . فرمود : «و نه كنيزى؟» . گفت : و نه كنيزى . فرمود : «آيا توان مالى دارى ؟» . گفت : توان مالى دارم . فرمود : «پس ، تو از برادران شياطين هستى . اگر از نصارا بودى ، از راهبانشان مى بودى! سنّت ما ازدواج كردن است . بدترين شما ، بى همسرانتان هستند . پست ترين مُردگانتان ، بى همسران شمايند . آيا با شيطان ، شوخى ( / دست و پنجه نرم) مى كنيد ؟! شيطان براى [ تباه كردن ] نيكان ، سلاحى بُرنده تر از زنان ندارد ، مگر آنان كه ازدواج كرده باشند . آنان پاك هستند و از فساد در امان اند . واى بر تو ، اى عكّاف ! زنان ، حتّى از [ وسوسه كردن ] ايّوب و داوود و يوسف و كُرسُف ، دست بردار نبودند» . بشر بن عطيّه گفت : كُرسُف كيست ، اى پيامبر خدا؟ فرمود : «مردى بود كه در ساحلى از سواحل دريا ، سيصد سال ، خدا را عبادت مى كرد . روزها روزه مى گرفت و شب ها را به عبادت مى گذراند ؛ امّا عاشق زنى شد و به سبب آن ، به خداى بزرگ ، كافر گشت و عبادت خداوند عز و جل را رها كرد ؛ ولى بعد ، به واسطه كارى كه كرد ، خداوند به داد او رسيد و توبه اش را پذيرفت . واى بر تو ، اى عَكّاف ! ازدواج كن ، وگر نه از نااستواران [ در دين و ايمان ] خواهى بود» . عَكّاف گفت : مرا همسر بِده ، اى پيامبر خدا ! فرمود : «تو را به همسرىِ كريمه ، دختر كُلثوم حِميَرى ، در آوردم» .

.

ص: 310

1 / 4آداب تأسيس الاُسرة1 / 4 _ 1قَبلَ كُلِّ شَيءٍأ _ النِّيَّةُ الصَّالِحَةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن نَكَحَ للّهِِ وأنكَحَ للّهِِ ، استَحَقَّ وَلايَةَ اللّهِ . (1)

دعائم الإسلام :عَنهُ [أي رَسولِ اللّهِ] صلى الله عليه و آله أنَّهُ نَهى عَن نِكاحٍ يُرادُ بِهِ غَيرُ وَجهِ اللّهِ وَالعِفَّةِ ، ونَهى عَنِ النِّكاحِ بِالرِّياءِ وَالسُّمعَةِ . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :ثَلاثَةٌ حَقٌّ عَلَى اللّهِ عَونُهُم : المُجاهِدُ في سَبيلِ اللّهِ ، وَالمُكاتَبُ الَّذي يُريدُ الأَداءَ ، وَالنّاكِحُ الَّذي يُريدُ العَفافَ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :لا تَزَوَّجُوا النِّساءَ لِحُسنِهِنَّ ؛ فَعَسى حُسنُهُنَّ أن يُردِيَهُنَّ ، ولا تَزَوَّجوهُنَّ لِأَموالِهِنَّ ؛ فَعَسى أموالُهُنّ أن تُطغِيَهُنَّ ، ولكِن تَزَوَّجوهُنَّ عَلَى الدّينِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن تَزَوَّجَ امرَأَةً لِعِزِّها لَم يَزِدهُ اللّهُ إلّا ذُلّاً ، ومَن تَزَوَّجَها لِمالِها لَم يَزِدهُ اللّهُ إلّا فَقرا ، ومَن تَزَوَّجَها لِحَسَبِها لَم يَزِدهُ اللّهُ إلّا دَناءَةً . ومَن تَزَوَّجَ امرَأَةً لَم يَتَزَوَّجها إلّا لِيَغُضَّ بَصَرَهُ ، أو لِيُحصِنَ فَرجَهُ ، أو يَصِلَ رَحِمَهُ ، بارَكَ اللّهُ لَهُ فيها وبارَكَ لَها فيهِ . (5)

.


1- .إحياء علوم الدين : ج 2 ص 37 .
2- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 196 ح 714 .
3- .سنن الترمذي : ج 4 ص 184 ح 1655 ، سنن النسائي : ج 6 ص 16 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 841 ح 2518 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 54 ح 7420 و ص 435 ح 9637 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 174 ح 2678 كلّها عن أبي هريرة .
4- .سنن ابن ماجة : ج 1 ص 597 ح 1859 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 129 ح 13469 كلاهما عن عبد اللّه بن عمرو و راجع : دعائم الإسلام : ج 2 ص 195 ح 710 .
5- .المعجم الأوسط : ج 3 ص 21 ح 2342 ، حلية الأولياء : ج 5 ص 245 ، مسند الشاميّين : ج 1 ص 29 ح 11 كلّها عن أنس ، كنز العمّال : ج 16 ص 301 ح 44589 .

ص: 311

1 / 4 آداب ازدواج و تشكيل خانواده
1 / 4 - 1 پيش از هر چيز
الف - انگيزه درست

1 / 4آداب ازدواج و تشكيل خانواده1 / 4 _ 1پيش از هر چيزالف _ انگيزه درستپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس براى [خشنودى] خدا ازدواج كند و براى خدا كسى را همسر دهد ، سزاوار ولايت (سرپرستى و حمايت) خداست .

دعائم الإسلام :از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نقل شده كه ايشان از ازدواجى كه براى غير رضاى خدا و حفظ پاك دامنى باشد ، نهى فرمود ، و از ازدواج براى خودستايى و شهرت طلبى نيز نهى فرمود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه كس اند كه بر خداوند ، واجب است آنان را كمك كند : مجاهد در راه خدا ؛ بنده اى كه براى آزادى خود ، با سَرورش قرارداد بنويسد و بخواهد به قرارش عمل كند ؛ و كسى كه براى حفظ پاك دامنى اش ، ازدواج كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :با زنان ، به خاطر زيبايى شان ازدواج نكنيد ؛ [زيرا] چه بسا زيبايى ، آنها را به تباهى افكنَد . براى مال و ثروتشان هم با آنان ازدواج نكنيد ؛ [زيرا] چه بسا كه ثروتشان آنان را به سركشى وا دارد ؛ بلكه براى دين با آنها ازدواج كنيد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس با زنى ، به خاطر قدرتش ازدواج كند ، خداوند ، جز بر خوارى او نمى افزايد . و هر كس با زنى ، به خاطر دارايى اش ازدواج كند ، خداوند ، جز بر نادارى او نمى افزايد . و هر كس با زنى ، به خاطر بزرگ زادگى اش ازدواج كند ، خداوند ، جز بر پستى او نمى افزايد . و هر كس با زنى ، فقط براى اين ازدواج كند كه چشمش را [ از حرام و نامحرم ]فرو بپوشانَد ، يا دامنش را پاك نگه دارد ، يا پيوند خويشاوندى اش را برقرار بدارد ، خداوند ، در آن مرد و زن براى يكديگر بركت قرار مى دهد .

.

ص: 312

عنه صلى الله عليه و آله :لا تُنكَحُ المَرأَةُ لِأَربَعَةٍ : لِمالِها ، وجَمالِها ، ونَسَبِها ، ولَذَّتِها . فَعَلَيكَ بِذاتِ الدّينِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا تَزَوَّجَ الرَّجُلُ المَرأَةَ لِدينِها وجَمالِها ، كانَ فيها سَدّا مِن غَورٍ (2) . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن تَزَوَّجَ امرَأَةً لا يَتَزَوَّجُها إلّا لِجَمالِها ، لَم يَرَ فيها ما يُحِبُّ . ومَن تَزَوَّجَها لِمالِها لا يَتَزَوَّجُها إلّا لَهُ ، وكَلَهُ اللّهُ إلَيهِ . فَعَلَيكُم بِذاتِ الدّينِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن زَوَّجَ للّهِِ تَعالى ، تَوَّجَهُ اللّهُ تاجَ المُلكِ . (5)

الإمام الصادق عليه السلام :إذا تَزَوَّجَ الرَّجُلُ المَرأَةَ لِجَمالِها أو مالِها وُكِلَ إلى ذلِكَ ، وإذا تَزَوَّجَها لِدينِها رَزَقَهُ اللّهُ الجَمالَ وَالمالَ . (6)

.


1- .جامع الأخبار للشعيري : ص 97 ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 195 ح 710 وليس فيه «نسبها ولذتها» .
2- .الغَورُ : الماءُ الغائِرُ الذي لا يُقدَرُ عليه (تاج العروس : ج 7 ص 324 «غور») .
3- .الفردوس : ج 1 ص 294 ح 1158 عن ابن عباس ، الجامع الصغير : ج 1 ص 82 ح 552 نقلاً عن الشيرازي في الألقاب عن ابن عبّاس و عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وفيه «عوز» بدل «غور» .
4- .تهذيب الأحكام : ج 7 ص 399 ح 1592 عن بريد العجلي عن الإمام الباقر عليه السلام ، روضة الواعظين : ص 410 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 235 ح 19 .
5- .سنن أبي داود : ج 4 ص 248 ح 4778 ؛ كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 385 ح 4355 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 433 ح 1479 ، مشكاة الأنوار : ص 288 ح 870 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 301 ح 91 كلّها عن الإمام زين العابدين عليه السلام نحوه .
6- .الكافي : ج 5 ص 333 ح 3 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 403 ح 1609 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 392 ح 4380 وفيه «لم يرزق ذلك» بدل «وكّل إلى ذلك» ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 196 ح 715 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 301 ح 89 كلّها عن هشام بن الحكم .

ص: 313

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به خاطر چهار چيز نبايد با زن ازدواج كرد : ثروتش ، زيبايى اش ، حسب و نسبش ، و لذّتش . پس بر تو باد [ازدواج با] زن متديّن !

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه مردى با زنى ، به خاطر تديّن و زيبايى اش ازدواج كند ، زن ، مانع از فرو رفتن مرد در گرداب [ هلاكت] مى شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس با زنى ، تنها به خاطر زيبايى اش ازدواج كند ، دلخواه خود را در او نمى بيند و هر كس جز به خاطر دارايى اش با او ازدواج نكند ، خداوند ، او را به همان دارايى وا مى گذارد . پس بر شما باد [ ازدواج با ] زن متديّن !

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس به خاطر خداوند بزرگ ، با كسى ازدواج كند ، خداوند ، تاج پادشاهى بر سر او مى نهد .

امام صادق عليه السلام :هر گاه مردى با زنى ، به خاطر زيبايى يا دارايى اش ازدواج كند ، به همان [ زيبايى يا دارايى ] واگذار مى شود ، و هر گاه به خاطر دينش با او ازدواج كند ، خداوند ، زيبايى و دارايى را نيز روزى اش مى كند .

.

ص: 314

ب _ الدُّعاءُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :اُكتُمِ الخِطبَةَ ، ثُمَّ تَوَضَّأ فَأَحسِن وُضوءَكَ ، وصَلِّ ما كَتَبَ اللّهُ لَكَ ، ثُمَّ احمَد رَبَّكَ وَمجِّدهُ ، ثُمَّ قُل : اللّهُمَّ إنَّكَ تَقدِرُ ولا أقدِرُ ، وتَعلَمُ ولا أعلَمُ ، أنتَ عَلّامُ الغُيوبِ ، فَإِن رَأَيتَ لي في فُلانَةَ _ تُسَمّيها بِاسمِها _ خَيرا في ديني ودُنيايَ وآخِرَتي (1) ، وإن كانَ غَيرُها خَيرا لي مِنها في ديني ودُنيايَ وآخِرَتي ، فَاقضِ لي بِها . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن أرادَ مِنكُمُ التَّزويجَ فَليُصَلِّ رَكعَتَينِ وَليَقرَأ بِفاتِحَةِ الكِتابِ وسورَةِ يس ، فَإِذا فَرَغَ مِنَ الصَّلاةِ فَليَحمَدِ اللّهَ عز و جل وَليُثنِ عَلَيهِ ، وَليَقُل : اللّهُمَّ ارزُقني زَوجَةً صالِحَةً وَدودا وَلودا شَكورا قَنوعا غَيورا ، إن أحسَنتُ شَكَرَت ، وإن أسَأتُ غَفَرَت ، وإن ذَكَرتُ اللّهَ تَعالى أعانَت ، وإن نَسيتُ ذَكَّرَت ، وإن خَرَجتُ مِن عِندِها حَفِظتْ ، وإن دَخَلتُ عَلَيها سُرَّت ، وإن أمَرتُها أطاعَتني ، وإن أقسَمتُ عَلَيها أبَرَّت (3) قَسَمي ، وإن غَضِبتُ أرضَتني ، يا ذا الجَلالِ وَالإِكرامِ هَب لي ذلِكَ فَإِنَّما أسأَلُكَ ولا أجِدُ إلّا ما قَسَمتَ لي . مَن فَعَلَ ذلِكَ أعطاهُ اللّهُ ما سَأَلَ . (4)

الكافي عن أبي بصير :قالَ لي أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : إذا تَزَوَّجَ أحَدُكُم كَيفَ يَصنَعُ ؟ قُلتُ : لا أدري ! قالَ : إذا هَمَّ بِذلِكَ فَليُصَلِّ رَكعَتَينِ ويَحمَدِ اللّهِ ، ثُمَّ يَقولُ : اللّهُمَّ إنّي أريدُ أن أتَزَوَّجَ ، فَقَدِّر لي مِنَ النِّساءِ أعَفَّهُنَّ فَرجا ، وأحفَظَهُنَّ لي في نَفسِها وفي مالي ، وأوسَعَهُنَّ رِزقا ، وأعظَمَهُنَّ بَرَكَةً ، وقَدِّر لي وَلَدا طَيِّبا تَجعَلُهُ خَلَفا صالِحا في حَياتي وبَعدَ مَماتي . (5)

.


1- .في سائر المصادر هنا : «فاقدرها لي» ، والظاهر أنّها سقطت من المصدر .
2- .مسند ابن حنبل : ج 9 ص 151 ح 23657 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 458 ح 1181 و ج 2 ص 179 ح 2698 ، صحيح ابن خزيمة : ج 2 ص 226 ح 1220 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 239 ح 13837 كلّها عن أبي أيوب الأنصاري .
3- .بَرَّ قَسَمَهُ وأَبرَّهُ : أي صَدَّقَهُ (النهاية : ج 1 ص 117 «برر») .
4- .النوادر للراوندي:ص211 ح417 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار: ج103 ص268 ح18.
5- .الكافي : ج 3 ص 482 ح 2 و ج 5 ص 501 ح 3 عن الإمام الباقر عليه السلام ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 407 ح 1627 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 394 ح 4387 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 447 ح 1538 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 263 ح 1 .

ص: 315

ب - دعا كردن

ب _ دعا كردنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نخست ، نيّت خواستگارى بكن . سپس وضويى كامل بساز و نمازى را كه خداوند بر تو نوشته ، به جاى آور . سپس پروردگارت را سپاس گو و از او به بزرگى ياد كن . آن گاه بگو : «بار خدايا ! تو مى توانى و من نمى توانم . تو مى دانى و من نمى دانم . تو داناى نهان هايى . پس اگر در فلانى (نام او را مى برى) براى دين و دنيا و آخرت من خير مى بينى ، (1) و اگر جز او را براى دين و دنيا و آخرت من بهتر مى بينى ، او را برايم قسمت فرما» .

امام على عليه السلام :هر يك از شما كه خواست ازدواج كند ، [ نخست ] دو ركعت نماز بگزارد و سوره حمد و يس را بخواند و آن گاه كه از نماز فراغت يافت ، ثناى خداوند عز و جل را به جا آورد و بگويد : «بار خدايا ! مرا همسرى نيك و مهربان و زايا و سپاس گزار و قانع و پاك دامن ، روزى فرما ، كه اگر نيكى كردم ، سپاس گزارى كند و اگر بدى كردم ، ببخشايد و اگر خداى بزرگ را ياد كردم ، كمك نمايد و اگر [ خدا را ]فراموش كردم ، يادآورى كند و هر گاه خانه را ترك كردم ، خودش را حفظ كند و هر گاه بر او وارد شدم ، خوش حال شود و اگر دستورش دادم ، از من فرمان بردارى كند و هر گاه سوگندش دادم [ كه فلان كار را بكند يا نكند ] ، بپذيرد و هر گاه به خشم آمدم ، مرا خشنود سازد . اى خداوندگار شكوه و بزرگوارى ! چنين زنى را به من ببخش ، كه من از تو درخواست مى كنم و به دست نمى آورم ، مگر آنچه تو قسمت من كرده اى» . هر كس چنين كند ، خداوند ، آنچه را كه درخواست كرده ، به او عطا مى فرمايد .

الكافى_ به نقل از ابو بصير _ :امام صادق عليه السلام به من فرمود : «زمانى كه يكى از شما ازدواج مى كند ، چه بايد بكند ؟» . گفتم : نمى دانم . فرمود : «هر گاه تصميم به اين كار گرفت ، دو ركعت نماز بگزارد و [ سپس ]از خداوند ، سپاس گزارى كند . آن گاه بگويد : خدايا ! من مى خواهم ازدواج كنم . پس زنى را نصيب من كن كه پاك دامن تر است و نسبت به خود و اموال من ، نگه دارنده تر و پُرروزى تر و پُربركت تر است ، و برايم فرزندى پاك مقدّر فرما كه در زندگى و پس از مُردنم ، جانشينى شايسته قرارش دهى » .

.


1- .در ديگر منابع ، بعد از اين عبارت ، آمده است : «او را برايم قسمت فرما» . ظاهرا اين عبارت ، از مأخذ افتاده است .

ص: 316

1 / 4 _ 2إرشاداتٌ لِاختيارِ الأفضَلِأ _ صَلاحُ الاُسرَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :تَزَوَّجوا فِي الحِجزِ (1) الصّالِحِ ، فَإِنَّ العِرقَ دَسّاسٌ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :اِختاروا لِنُطَفِكُم ، فَإِنَّ الخالَ أحَدُ الضَّجيعَينِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :تَخَيَّروا لِنُطَفِكُم ، فَإِنَّ النِّساءَ يَلِدنَ أشباهَ إخوانِهِنَّ وأخَواتِهِنَّ . (4)

.


1- .في المصدر : «الحجر» وما في المتن أثبتناه من كنز العمّال إذ هو الأنسب ، والحِجز _ بالضمّ والكسر _ : الأصل ، وقيل _ بالضمّ _ : الأصل والمَنْبت ، وبالكسر هو بمعنى الحِجْزة ، وهي هيئة المحتَجز كناية عن العفّة وطيب الإزار . وقيل : هو العشيرة لأنّه يُحتجز بهم أي يُمتنع (النهاية : ج 1 ص 345 «حجز») .
2- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 432 ح 1474 عن الإمام الصادق عليه السلام ؛ الفردوس : ج 2 ص 51 ح 2291 عن أنس ، كنز العمّال : ج 16 ص 296 ح 44559 .
3- .الكافي : ج 5 ص 332 ح 2 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 402 ح 1603 عن إسماعيل بن أبي زياد عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، الجعفريّات : ص 90 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 194 ح 703 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 301 ح 94 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 103 ص 236 ح 28 .
4- .تاريخ دمشق: ج52 ص362 ح11068 عن عائشة، كنز العمّال : ج16 ص295 ح44557.

ص: 317

1 / 4 - 2 ره نمودهايى براى انتخاب بهتر
الف - شايستگى خانوادگى

1 / 4 _ 2ره نمودهايى براى انتخاب بهترالف _ شايستگى خانوادگىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :با خانواده خوب و شايسته وصلت كنيد ؛ زيرا رگ و ريشه اثر دارد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :براى نطفه هاى خود ، [ همسر شايسته ] گزينش كنيد ؛ چرا كه دايى ، يكى از دو هم بستر است . (1)

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :براى نطفه هاى خود ، بهترين را گزينش كنيد ؛ زيرا زنان ، فرزندانى همانند برادران و خواهران خود به دنيا مى آورند .

.


1- .يعنى بچّه ها ، از نظر اخلاق و رفتار ، شبيه دايى خود مى شوند .

ص: 318

ب _ النَّظَرُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن تاقَت نَفسُهُ إلى نِكاحِ امرَأَةٍ ، فَليَنظُر مِنها إلى ما يَدعوهُ إلى نِكاحِها . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا خَطَبَ أحَدُكُمُ المَرأَةَ ، فَإِنِ استَطاعَ أن يَنظُرَ إلى ما يَدعوهُ إلى نِكاحِها فَليَفعَل . (2)

سنن ابن ماجة عن أنس :إنَّ المُغيرَةَ بنَ شُعبَةَ أرادَ أن يَتَزَوَّجَ امرَأَةً فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : اِذهَب فَانظُر إلَيها ، فَإِنَّهُ أحرى أن يُؤدَمَ (3) بَينَكُما . فَفَعَلَ ، فَتَزَوَّجَها ، فَذَكَرَ مِن مُوافَقَتِها . (4)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا أرادَ أحَدُكُم أن يَتَزَوَّجَ ، فَليَسأَلَ عَن شَعرِها كَما يَسأَلُ عَن وَجهِها ، فَإِنَّ الشَّعرَ أحَدُ الجَمالَينِ . (5)

صحيح مسلم عن أبي هريرة :كُنتُ عِندَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَأَتاهُ رَجُلٌ فَأَخبَرَهُ أنَّهُ تَزَوَّجَ امرَأَةً مِنَ الأَنصارِ ، فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أنَظَرتَ إلَيها ؟ قالَ : لا . قالَ : فَاذهَب فَانظُر إلَيها ، فَإِنَّ في أعيُنِ الأَنصارِ شَيئا . (6)

.


1- .عوالي اللآلي : ج 3 ص 314 ح 150 وراجع : سنن أبي داود : ج 2 ص 228 ح 2082 .
2- .سنن أبي داود : ج 2 ص 229 ح 2082 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 91 ح 14592 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 179 ح 2696 كلّها عن جابر بن عبد اللّه ، كنز العمّال : ج 16 ص 290 ح 44527 .
3- .يُؤدَمُ بَينكُما : أي تكون المحبّة والاتّفاق (النهاية : ج 1 ص 32 «أدم») .
4- .سنن ابن ماجة : ج 1 ص 599 ح 1865 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 179 ح 2697 ، المصنف لعبد الرزاق : ج 6 ص 156 ح 10335 ، المنتخب من مسند عبد بن حميد : ص 375 ح 1254 ، سنن الترمذي : ج 3 ص 398 ح 1086 ، سنن الدارمي : ج 2 ص 571 ح 2094 وليس فيهما ذيله .
5- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 388 ح 4364 ، النوادر للراوندي : ص 117 ح 122 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 437 ح 1495 عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 196 ح 718 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 237 ح 36 .
6- .صحيح مسلم : ج 2 ص 1040 ح 74 ، سنن النسائي : ج 6 ص 77 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 160 ح 7990 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 135 ح 13486 .

ص: 319

ب - نگريستن
اشاره

ب _ نگريستنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه خواهان ازدواج با زنى است ، [مى تواند] به آن قسمت هايى از بدن زن كه او را به ازدواج با آن زن مى خوانَد ، نگاه كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه يكى از شما از زنى خواستگارى كرد ، اگر مى تواند به آنچه او را به ازدواج با آن زن مى خوانَد ، نگاه كند ، اين كار را بكند .

سنن ابن ماجة_ به نقل از اَنَس _ :مُغيرة بن شُعبه ، مى خواست با زنى ازدواج كند . پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «برو و او را ببين ؛ زيرا اين كار ، موجب محبّت [و سازش بيشترى] ميان شما مى شود» . [مغيره] چنين كرد . با آن زن ازدواج نمود و از سازگارى او ياد كرد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه يكى از شما ، خواهان همسرگزينى است ، همچنان كه از چهره او پرس و جو مى كند ، از موى او نيز بپرسد ؛ زيرا مو ، يكى از دو زيبايى است .

صحيح مسلم_ به نقل از ابو هريره _ :نزد پيامبر صلى الله عليه و آله بودم كه مردى آمد و گفت كه با زنى از انصار ، ازدواج كرده است . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود : «آيا او را ديده اى؟» . گفت : نه . فرمود : «برو و او را ببين ؛ زيرا در چشمان انصار ، چيزى ( اندك عيبى ) وجود دارد» .

.

ص: 320

ملاحظةجاء في «تحرير الوسيلة» للإمام الخميني قدس سره ، في ذكر شرائط النظر ما يلي : يجوز لمن يريد تزويج امرأة أن ينظر إليها بشرط : 1 . أن لا يكون بقصد التلذذ وإن علم أنّه يحصل بسبب النظر قهرا . 2 . أن يحتمل حصول زيادة بصيرة بها . 3 . أن يجوز تزويجها فعلاً لا مثل ذات البعل والعدّة . 4 . أن يحتمل حصول التوافق على التزويج دون من علم أنّها تردّ خطبتها . والأحوط الاقتصار على وجهها وكفّيها وشعرها ومحاسنها وإن كان الأقوى جواز التعدّي إلى المعاصم ، بل وسائر الجسد ما عدا العورة ، والأحوط أن يكون من وراء الثوب الرقيق ، كما أن الأحوط _ لو لم يكن الأقوى _ الاقتصار على ما إذا كان قاصدا لتزويج المنظورة بالخصوص فلا يعمّ الحكم ما إذا كان قاصدا لمطلق التزويج وكان بصدد تعيين الزوجة بهذا الاختبار ، ويجوز تكرار النظر إذا لم يحصل الاطّلاع عليها بالنظرة الاُولى (تحرير الوسيلة : ج 2 ص 245) .

ج _ اِختيارُ الصَّالِحَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مِن سَعادَةِ المَرءِ الزَّوجَةُ الصّالِحَةُ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :المَرأَةُ الصّالِحَةُ خَيرٌ مِن ألفِ رَجُلٍ غَيرِ صالِحٍ . (2)

.


1- .الكافي : ج 5 ص 327 ح 4 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ؛ مسند ابن حنبل : ج 1 ص 357 ح 1445 ، المعجم الكبير : ج 1 ص 146 ح 329 كلاهما عن سعد بن أبي وقّاص نحوه ، كنز العمّال : ج 11 ص 98 ح 30777 .
2- .إرشاد القلوب : ص 175 ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 123 ح 25342 .

ص: 321

نكته
ج - انتخاب همسر شايسته

نكتهامام خمينى در تحرير الوسيلة در باره شرايط نگاه كردن به نامحرم ، آورده است : كسى كه قصد ازدواج با زنى را دارد ، جايز است با اين شرايط ، به او نگاه كند : 1 . نگاه به قصد لذّت بردن نباشد ، هرچند بداند كه قهرا لذّت ، با آن نگاه ، حاصل مى شود . 2 . احتمال بدهد كه با نگاه كردن ، اطّلاعات بيشترى به دست مى آورد . 3 . زنى باشد كه مى توان با او ازدواج كرد ، نه مانند زن شوهردار و يا زن هاى در عِدّه . 4 . احتمال بدهد كه توافق براى ازدواج به دست مى آيد ، نه اين كه بداند زن حتما خواستگارى را رد مى كند . احتياط ، اكتفا كردن در نگاه به صورت ، دست ها ، موها و زيبايى آشكار است ، هر چند اقوى ، جواز عبور از ظواهر به مچ ها و بقيّه بدن بجز عورت است . همچنين احتياط ، اين است كه نگاه كردن به بدن ، از روى لباس نازك باشد ، همان گونه كه احتياط _ اگر نگوييم اقوى _ ، اكتفا كردن در نگاه به همان زن مشخّصى است كه قصد ازدواج با او را دارد ، و اين حكم (جواز نگاه) ، شامل قصد مطلقِ ازدواج نمى شود ، هر چند شخص با اين نگاه [به زنان متعدّد] ، در صدد انتخاب همسر [از ميان آنها ]باشد . ضمنا [در نگاه به همان زن مشخّص ، ]اگر با نگاه اوّل ، اطّلاعات لازم به دست نيامد ، نگاه مجدّد ، جايز است .

ج _ انتخاب همسر شايستهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از خوش بختى مرد ، داشتن همسر شايسته است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :يك زن شايسته ، بهتر از هزار مرد ناشايست است .

.

ص: 322

عنه صلى الله عليه و آله :مَا استَفادَ المُؤمِنُ بَعدَ تَقوَى اللّهِ ، خَيرا لَهُ مِن زَوجَةٍ صالِحَةٍ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :الدُّنيا مَتاعٌ ، وخَيرُ مَتاعِ الدُّنيا المَرأَةُ الصّالِحَةُ . (2)

الإمام الباقر عليه السلام :أتى رَجُلٌ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله يَستَأمِرُهُ فِي النِّكاحِ . فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : اِنكِح ، وعَلَيكَ بِذاتِ الدّينِ تَرِبَت يَداكَ (3) . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :إذا أرادَ اللّهُ بِعَبدٍ خَيرا ، ألهَمَهُ القَناعَةَ وأصلَحَ لَهُ زَوجَهُ . (5)

عنه عليه السلام :أنعَمُ النّاسِ عَيشا مَن مَنَحَهُ اللّهُ سُبحانَهُ القَناعَةَ وأصلَحَ لَهُ زَوجَهُ . (6)

عنه عليه السلام :الزَّوجَةُ الصّالِحَةُ أحَدُ الكَسبَينِ . (7)

الإمام الحسن عليه السلام_ لِرَجُلٍ جاءَ إلَيهِ يَستَشيرُهُ في تزويجِ ابنَتِهِ _ :زَوِّجها مِن رَجُلٍ تَقِيٍّ ، فَإِنَّهُ إن أحَبَّها أكرَمَها ، وإن أبغَضَها لَم يَظلِمها . (8)

.


1- .سنن ابن ماجة : ج 1 ص 596 ح 1857 ، تفسير القرطبي : ج 1 ص 162 كلاهما عن أبي اُمامة ، كنز العمّال : ج 16 ص 272 ح 44410 وراجع : الكافي : ج 5 ص 327 ح 3 .
2- .صحيح مسلم : ج 2 ص 1090 ح 64 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 596 ح 1855 ، سنن النسائي : ج 6 ص 69 ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 571 ح 6578 كلّها عن عبد اللّه بن عمرو ، كنز العمّال : ج 16 ص 278 ح 44451 ؛ دعائم الاسلام : ج 2 ص 195 ح 709 ؛ النوادر للراوندي : ص 35 ، الجعفريّات : ص 91 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله .
3- .تَرِبَتْ يَداكَ : تَرِبَ الرَجُلُ إذا افتقر ، أي لصق بالتراب ، وأترَبَ إذا استغنى ، وهذه الكلمة جارية على ألسنةِ العرب لا يريدون بها الدعاء على المخاطب ، وقيل : معناها للّه ِِ دَرَّك (النهاية : ج 1 ص 184 «ترب») .
4- .الكافي : ج 5 ص 332 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 401 ح 1600 كلاهما عن محمّد بن مسلم .
5- .غرر الحكم : ج 3 ص 167 ح 4115 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 131 ح 2950 .
6- .غرر الحكم : ج 2 ص 460 ح 3295 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 124 ح 2827 .
7- .غرر الحكم : ج 2 ص 14 ح 1614 .
8- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 446 ح 1534 نقلاً عن تهذيب الأحكام .

ص: 323

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، پس از پروامندى از خدا ، بهره اى بهتر از همسر شايسته ، نبرده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دنيا ، متاع است و بهترين متاع آن ، زن شايسته است .

امام باقر عليه السلام :مردى ، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و با ايشان در باره ازدواج ، مشورت كرد . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود : «ازدواج كن و بر تو باد ازدواج با زن متديّن . خداوند ، به تو خير بدهد!» .

امام على عليه السلام :هر گاه خداوند ، خيرى را براى بنده اى بخواهد ، قناعت كردن را در دل او مى افكنَد و همسرش را شايسته مى گردانَد .

امام على عليه السلام :خوش ترين زندگى ، از آنِ كسى است كه خداوند سبحان ، به او قناعت بخشيده و همسرى شايسته ، روزى اش كرده است .

امام على عليه السلام :همسر شايسته ، يكى از دو دستاورد است .

امام حسن عليه السلام_ به مردى كه نزد ايشان آمد و در باره شوهر دادن دخترش با ايشان مشورت كرد _ :او را به همسرى مردى باتقوا در آور ؛ زيرا اگر دختر تو را دوست داشته باشد ، گرامى اش مى دارد و اگر دوستش نداشته باشد ، به او ستم نمى كند .

.

ص: 324

د _ اِختيارُ الباكِرَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :تَزَوَّجُوا الأَبكارَ ؛ فَإِنَّهُنَّ أطيَبُ شَيءٍ أفواها ، وأدَرُّ شَيءٍ أخلافا ، وأحسَنُ شَيءٍ أخلاقا ، وأفتَحُ شَيءٍ أرحاما . أما عَلِمتُم أنّي اُباهي بِكُمُ الاُمَمَ يَومَ القِيامَةِ ، حَتّى بِالسِّقطِ ، يَظَلُّ مُحبَنطِئا عَلى بابِ الجَنَّةِ ! فَيَقولُ اللّهُ عز و جل لَهُ : اُدخُلِ الجَنَّةَ ، فَيَقولُ : لا ، حَتّى يَدخُلَ أبواي قَبلي . فَيَقولُ اللّهُ تَعالى لِمَلَكٍ مِنَ المَلائِكَةِ ائتِني بِأَبَوَيهِ ، فَيَأمُرُ بِهِما إلَى الجَنَّةِ ، فَيَقولُ : هذا بِفَضلِ رَحمَتي لَكَ . (1)

سنن الدارمي عن جابر بن عبد اللّه :كُنّا مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله في سَفَرٍ ، فَلَمّا قَفَلنا تَعَجَّلتُ ، فَلَحِقَني راكِبٌ ، قالَ : فَالتَفَتُّ فَإِذا أنَا بِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ لي : ما أعجَلَكَ يا جابِرُ ؟ قالَ : إنّي حَديثُ عَهدٍ بِعُرسٍ . قالَ : أفَبِكرا تَزَوَّجتَها أم ثَيِّبا ؟ قالَ : قُلتُ : بَل ثَيِّبا . قالَ : فَهَلّا بِكرا تُلاعِبُها وتُلاعِبُكَ ! قالَ : ثُمَّ قالَ لي : إذا قَدِمتَ فَالكَيسَ الكَيسَ . قالَ : فَلَمّا قَدِمنا ذَهَبنا نَدخُلُ ، قالَ : أمهِلوا حَتّى نَدخُلَ لَيلاً _ أي عِشاءً _ لِكَي تَمتَشِطَ الشَّعِثَةُ (2) وتَستَحِدَّ (3) المُغيبَةُ . (4)

صحيح البخاري عن جابر :تَزَوَّجتُ امرَأَةً ، فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : تَزَوَّجتَ يا جابِرُ ؟ قُلتُ : نَعَم، قالَ: بِكرا أم ثَيِّبا؟ قُلتُ: ثَيِّبا ؟ قالَ : هَلّا جارِيةً تُلاعِبُها وتُلاعِبُكَ أو تُضاحِكُها وتُضاحِكُكَ . قُلتُ : هَلَكَ أبي فَتَرَكَ سَبعَ _ أو تِسعَ _ بَناتٍ ، فَكَرِهتُ أن أجيئَهُنَّ بِمِثلِهِنَّ ، فَتَزَوَّجتُ امرَأَةً تَقومُ عَلَيهِنَّ . قالَ : فَبارَكَ اللّهُ عَلَيكَ . (5)

.


1- .تهذيب الأحكام : ج 7 ص 400 ح 1598 ، الكافي : ج 5 ص 334 ح 1 ، التوحيد : ص 395 ح 10 كلّها عن عبد الأعلى بن أعين مولى آل سام عن الإمام الصادق عليه السلام ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 287 ح 32 وكلّها نحوه .
2- .الشَّعِثُ : المُغبَرُّ الرأس المنتتف الشعر (لسان العرب : ج 2 ص 160 «شعث») .
3- .الاستحداد : حلق العانَة بالحديد (النهاية : ج 1 ص 353 «حدد») والمُغيبَةُ : المَرأَةُ غابَ زَوجُها (المصباح المنير : ص 458 «غيب») .
4- .سنن الدارمي : ج 2 ص 585 ح 2136 ، صحيح البخاري : ج 5 ص 1954 ح 4791 نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 500 ح 45633 وراجع : صحيح مسلم : ج 2 ص 1088 ح 715 .
5- .صحيح البخاري : ج 5 ص 2347 ح 6024 ، صحيح مسلم : ج 2 ص 1087 ح 715 ، تاريخ دمشق : ج 11 ص 229 ح 2789 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 500 ح 45634 ، وراجع : سنن الترمذي : ج 3 ص 406 ح 1100 .

ص: 325

د - انتخاب زنِ باكِره

د _ انتخاب زنِ باكِرهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :با زنانِ باكره ازدواج كنيد ؛ زيرا آنان دهانشان خوش بوتر ، سينه هايشان شيراَفشان تر ، اخلاقشان نيكوتر ، و رَحِم هايشان بازتر است . (1) آيا نمى دانيد كه در روز رستاخيز ، به [ بسيارىِ ] شما بر ديگر امّت ها مى بالم ؟ حتّى به جنين سقط شده اى كه قهر كرده و ناراحت ، بر درِ بهشت مى مانَد . پس خداوند عز و جل به او مى گويد : «داخل بهشت شو!» و او مى گويد : نه . [وارد نمى شوم ]تا اين كه پيش از من ، پدر و مادرم داخل شوند . پس خداوند متعال ، به فرشته اى از فرشتگان مى فرمايد : «پدر و مادرش را نزد من بياوريد» . آن گاه دستور مى دهد كه آن دو را به بهشت ببرند . سپس مى فرمايد : «اين ، از لطف و رحمت من به توست» .

سنن الدارمى_ به نقل از جابر بن عبد اللّه _ :در سفرى ، با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بوديم . هنگامى كه باز گشتيم ، من در رفتن ، پيشى گرفتم . سوارى به من رسيد . بر گشتم . ديدم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است . فرمود : «چه چيزى تو را به شتاب وا داشته است ، اى جابر؟!» . گفتم : من تازه دامادم . فرمود : «با دختر ازدواج كرده اى ، يا بيوه؟» . گفتم : بيوه . فرمود : «پس چرا دختر نگرفتى كه با هم به ملاعبه بپردازيد؟» . سپس به من فرمود : «هر گاه وارد شدى ، هوش دار ، هوش دار!» . (2) چون رسيديم ، خواستيم كه وارد شويم ، امّا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «درنگ كنيد تا شب _ يعنى شامگاهان _ وارد شويم تا زنان ، شانه اى بر سر خويش بكشند و موى از خود بِستُرند» .

صحيح البخارى_ به نقل از جابر _ :با زنى ازدواج كردم . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اى جابر! آيا ازدواج كردى؟» . گفتم : آرى . فرمود : «دختر است ، يا بيوه؟» . گفتم : بيوه . فرمود : «چرا دختر نگرفتى ، كه با يكديگر ملاعبه و بگوبخند كنيد؟» . گفتم : پدرم مُرد ، در حالى كه هفت _ يا نُه _ دختر بر جاى گذاشت و من خوش نداشتم كه يكى چون آنان ، بر جمعشان بيفزايم . پس با زنى ازدواج كردم كه سرپرستى آنان را به عهده بگيرد . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «آفرين بر تو!» .

.


1- .كنايه از فرزندزايىِ بيشتر آنهاست .
2- .اصل عربى اين تعبير ، «الكَيْس» است و شارحان در بيان اين تعبير گفته اند: الكيس ، يعنى جماع يا عقل . مراد ، تشويق به طلب فرزند است و به قولى ، تحذير از ترك جماع است ، كه همان تشويق به مجامعت است . يعنى چون وارد شدى ، در كار فرزند بكوش . برخى نيز گفته اند امر به جماع است يا نهى از مبادرت به آن ، با به كارگيرى عقل ، تا مبادا عطش شهوت ، موجب شود كه در حال حيض ، با زنش مجامعت كند .

ص: 326

صحيح البخاري عن عائشة :قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، أرَأَيتَ لَو نَزَلتَ وادِيا وفيهِ شَجَرَةٌ قَد اُكِلَ مِنها ، ووَجَدتَ شَجَرا لَم يُؤكَل مِنها ، في أيِّها كُنتَ تُرتِعُ بَعيرَكَ ؟ قالَ : فِي الَّتي لَم يُرتَع مِنها . تَعني أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَم يَتَزَوَّج بِكرا غَيرَها . (1)

ه _ اِختيار الشَّابَّةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :تَزَوَّجُوا الشَّوابَّ فَإِنَّهُنَّ أغَرُّ أخلاقا (2) . (3)

و _ الاِغتِرابُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :اِغتَرِبوا لا تُضووا (4) . (5)

.


1- .صحيح البخاري : ج 5 ص 1953 ح 4789 ، صحيح ابن حبّان : ج 5 ص 174 ح 4331 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 130 ح 13472 نحوه .
2- .قال الشريف الرضي قدس سره بعد أن ذكر الحديث : في هذا الكلام مجاز ، لأن وصف الخُلق بأنّه أغرّ إنّما يراد بياضه ، والبياض هاهنا عبارة عن الحسن ، كما أنّ السواد في قولهم : فلان أسود الخلق عبارة عن القبح ، فكأنّه عليه الصلاة والسّلام قال : «فإنّهنّ أحسن خلقا كما أنّ الغرّ من الخيل أحسن خلقا» .
3- .المجازات النبويّة : ص 312 ح 238 ، نثر الدرّ : ج 1 ص 230 .
4- .قال الشريف الرضي قدس سره بعد أن ذكر الحديث : وهذا استعارة ، والمراد انكحوا في الغرائب ، ولا تنكحوا في القرائب ، لأنّهم يقولون : الغرائب أنجب . «وَالضوى» ضؤولة الجسم ودقّته ، ويقال : أضوَتِ المرأة ؛ إذا أتت بولد ضاوٍ ، كما يقال : أذَكَرت ؛ إذا أتت بولد ذكر ، وكانوا يعتقدون أنّ القريبة تُضوي ، كما أنّ الغريبة تُدهي ؛ أي تأتي بالولد داهية .
5- .المجازات النبويّة : ص 100 ح 59 .

ص: 327

ه - انتخاب زنِ جوان
و - ازدواج با بيگانه

صحيح البخارى_ به نقل از عايشه _ :گفتم : اى پيامبر خدا ! اگر به وادى اى فرود آمدى و در آن ، درختى بود كه از آن خورده اند و درختى ديگر يافتى كه از آن ، خورده نشده است ، در كدام يك از آنها ، اشترت را مى چرانى؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «در آن درختى كه از آن ، چريده نشده است» . مراد عايشه ، آن بود كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله جز او ، باكره اى ديگر ، به همسرى نگرفت .

ه _ انتخاب زنِ جوانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :با دختران جوان ، ازدواج كنيد كه آنان ، خوش خوترند .

و _ ازدواج با بيگانهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :با بيگانه (غير خويشاوند) ، ازدواج كنيد تا فرزندان لاغرِ تكيده ، به دنيا نياوريد .

.

ص: 328

ز _ اِختيارُ مَن فيها هذِهِ الخَصائِصُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :تَزَوَّجُوا الزُّرقَ (1) ؛ فَإِنَّ فيهِنَّ اليُمنَ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :تَخَيَّروا لِنُطَفِكُم ، وَانتَخِبُوا المَناكِحَ ، وعَلَيكُم بِذاتِ (3) الأَوراكِ (4) ؛ فَإِنَّهُنَّ أنجَبُ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :عَلَيكُم بِذَواتِ الأَعجازِ ؛ فَإِنَّهُنَّ أنجَبُ وفيهِنَّ يُمنٌ . (6)

الكافي عن أحمد بن أبي عبد اللّه عن بعض أصحابنا رفع الحديث ، قال :كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إذا أرادَ تَزويجَ امرَأَةٍ بَعَثَ مَن يَنظُرُ إلَيها ، ويَقولُ لِلمَبعوثَةِ : شَمّي ليتَها ؛ فَإِن طابَ ليتُها طابَ عَرفُها ، وَانظُري كَعبَها ؛ فَإِن دَرِمَ كَعبُها عَظُمَ كَعثَبُها (7) . (8)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن أرادَ الباءَةَ فَليَتَزَوَّج بِامرَأَةٍ قَريبَةٍ مِنَ الأَرضِ ، بَعيدَةٍ ما بَينَ المَنكِبَينِ ، سَمراءَ اللَّونِ ، فَإِن لَم يَحظَ بِها فَعَلَيَّ مَهرُها . (9)

.


1- .الزُّرقة : البياض ، والزُّرقة [أيضا] : خضرة في سواد العين (لسان العرب : ج 10 ص 138 «زرق»).
2- .الكافي : ج 5 ص 325 ح 6 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 387 ح 4361 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 434 ح 1487 وفيهما «البركة» بدل «اليُمن» ، النوادر للراوندي : ص 115 ح 113 ، الجعفريّات : ص 92 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، نثر الدرّ : ج 1 ص 159 ، جامع الأحاديث للقمّي : ص 65 ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 196 ح 717 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 237 ح 31 .
3- .كذا في المصدر ، وفي كنز العمّال : «بذوات» .
4- .الوَرِكُ : ما فوق الفَخِذ (النهاية : ج 5 ص 176 «ورك») .
5- .تاريخ أصبهان : ج 2 ص 78 الرقم 1140 عن عمر ، كنز العمّال : ج 16 ص 302 ح 44594 ؛ الكافي : ج 5 ص 334 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 402 ح 1602 كلاهما عن عبد اللّه بن المغيرة عن الإمام الكاظم عليه السلام وليس فيهما صدره .
6- .درر الأحاديث النبويّة : ص 95 .
7- .قال الصدوق في «الفقيه» : الليت : صفحة العنق . والعَرف : الريح الطيّبة ، قال اللّه عز و جل : «وَ يُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَهَا لَهُمْ» [محمّد : 6] أي طيّبها لهم . وقد قيل : إنّ العَرف العود الطيِّب الريح . وقوله عليه السلام : درم كعبها : أي كثر لحم كعبها ، ويقال : امرأة درماء ؛ إذا كانت كثيرة لحم القدم والكعب ، والكعثب : الفرج .
8- .الكافي : ج 5 ص 335 ح 4 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 403 ح 1606 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 338 ح 4363 ، المقنع : ص 305 ، بحار الأنوار : ج 22 ص 194 ح 6 ؛ وراجع : مسند ابن حنبل : ج 4 ص 462 ح 13423 .
9- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 439 ح 1504 نقلاً عن كتاب نوادر الحكمة ، بحار الأنوار : ج 103 ص 234 ح 16 .

ص: 329

ز - انتخاب زنى با اين ويژگى ها

ز _ انتخاب زنى با اين ويژگى هاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :با زنان چشمْ زاغ ، ازدواج كنيد ؛ زيرا اين گونه زنان ، خوش يُمن اند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :براى نُطفه هاى خود ، گزينش كنيد و همسران را انتخاب نماييد . بر شما باد زنانى كه لگنِ بزرگ دارند ؛ زيرا اينان زاياترند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بر شما باد زنان بزرگ سُرين ؛ زيرا اين گونه زنان ، زاياتر و خوش يُمن اند .

الكافى_ به نقل از احمد بن ابى عبد اللّه ، از يكى از شيعيان ، در حديثى كه سند آن را به اهل بيت عليهم السلام رسانده است _ :پيامبر صلى الله عليه و آله هر گاه مى خواست با زنى ازدواج كند ، كسى را مى فرستاد تا او را ببيند و به آن فرستاده مى فرمود : «گردنش را ببوى . اگر گردنش خوش بو بود ، بدنى خوش بو دارد ، و قوزك پايش را نگاه كن . اگر گوشتالود بود ، شرمگاهش [نيز ]گوشتالوست» .

امام على عليه السلام :هر كه خواست ازدواج كند ، با زنى كوته قامت ، چهارشانه و سبزه ازدواج كند . اگر از او لذّت نبُرد ، مهريه اش با من .

.

ص: 330

عنه عليه السلام :تَزَوَّجوا سَمراءَ عَيناءَ عَجزاءَ مَربوعَةً ، فَإِن كَرِهتَها فَعَلَيَّ مَهرُها . (1)

الإمام الكاظم عليه السلام :مِن سَعادَةِ الرَّجُلِ أن يَكشِفَ الثَّوبَ عَنِ امرَأَةٍ بَيضاءَ . (2)

الكافي عن إبراهيم الكرخي :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : إنَّ صاحِبَتي هَلَكَت وكانَت لي مُوافِقَةً ، وقَد هَمَمتُ أن أتَزَوَّجَ . فَقالَ لي : اُنظُر أينَ تَضَعُ نَفسَكَ ، ومَن تُشرِكُهُ في مالِكَ ، وتُطلِعُهُ عَلى دينِكَ وسِرِّكَ ، فَإِن كُنتَ لابُدَّ فاعِلاً فَبِكرا تُنسَبُ إلَى الخَيرِ وإلى حُسنِ الخُلُقِ . وَاعلَم أنَّهُنَّ كَما قالَ : ألا إنَّ النِّساءَ خُلِقنَ شَتّىفَمِنهُنَّ الغَنيمَةُ وَالغَرامُ ومِنهُنَّ الهِلالُ إذا تَجَلّىلِصاحِبِهِ ومِنهُنَّ الظَّلامُ فَمَن يَظفَر بِصالِحِهِنَّ يَسعَدومَن يُغبَن فَلَيسَ لَهُ انتِقامُ وهُنَّ ثَلاثٌ : فَامرَأَةٌ وَلودٌ وَدودٌ ، تُعينُ زَوجَها عَلى دَهرِهِ لِدُنياهُ وآخِرَتِهِ ، ولا تُعينُ الدَّهرَ عَلَيهِ . وَامرَأَةٌ عَقيمٌ ، لا ذاتُ جَمالٍ ولا خُلُقٍ ، ولا تُعينُ زَوجَها عَلى خَيرٍ . وَامرَأَةٌ صَخّابَةٌ (3) وَلّاجَةٌ (4) هَمّازَةٌ (5) ، تَستَقِلُّ الكَثيرَ ولا تَقبَلُ اليَسيرَ. (6)

.


1- .الكافي : ج 5 ص 335 ح 2 و 8 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 403 ح 1607 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 387 ح 4362 ، المقنع : ص 305 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 436 ح 1491 وفيها «الصداق» بدل «مهرها» .
2- .الكافي : ج 5 ص 335 ح 7 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 299 ح 82 عن الإمام الرضا عليه السلام .
3- .الصَّخَبُ : الضَجَّةُ واضطراب الأصوات والخصام (النهاية : ج 3 ص 14 «صخب») .
4- .أي كثيرة الدخول والخروج (مجمع البحرين : ج 3 ص 1972 «ولج») .
5- .هَمَزهُ : اغتابه في غيبتهِ فهو همّاز (المصباح المنير : ص 640 «همز») .
6- .الكافي : ج 5 ص 323 ح 3 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 401 ح 1601 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 386 ح 4358 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 435 ح 1490 كلاهما عن داود الكرخي ، معاني الأخبار : ص 317 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 232 ح 11 .

ص: 331

امام على عليه السلام :با زن سبزه درشت چشمِ بزرگ سُرينِ چهارشانه ازدواج كنيد . اگر پسندتان نيفتاد ، مهريه اش با من .

امام كاظم عليه السلام :از سعادت مرد ، اين است كه از زنى سيمين بَر ، جامه بر گيرد .

الكافى_ به نقل از ابراهيم كَرْخى _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : همسرم _ كه زنى سازگار بود _ ، از دنيا رفته است و اكنون ، تصميم گرفته ام كه ازدواج كنم . امام عليه السلام به من فرمود : «بنگر كه خويشتن را در كجا مى نهى و چه كسى را در دارايى ات شريك مى گردانى و بر دين و رازت آگاه مى سازى . پس اگر تصميم قطعى به اين كار گرفته اى ، با دوشيزه اى ازدواج كن كه از او به نيكى و نيك خويى ياد مى شود . بدان كه زنان چنان اند كه [ شاعر ] گفته است : راستى كه زنان ، گونه گون آفريده شده اند برخى از آنان سودند و برخى زيان برخى چونان ماهِ نو اند ، آن گاه كه آشكار شود براى يارش ، و برخى ديگر تاريك اند پس آن كه به نيك زنى دست يابد ، زهى سعادت! و آن كه مغبون شود ، برايش راه انتقامى نيست! زنان ، سه دسته اند : زن زاياى مهربان كه شوهر خويش را در كار دنيا و آخرتش يارى مى رسانَد و به روزگار ، بر ضدّ او يارى نمى رساند ؛ زن نازايى كه نه از زيبايى بهره اى دارد و نه از اخلاق ، و شوهرش را در كار نيك ، يارى نمى رسانَد ؛ و زن هواركشِ پا به در ، كه پشت سر شوهرش حرف مى زند و زياد را اندك مى شمارد و اندك را نمى پذيرد» .

.

ص: 332

1 / 5مَن لا يَنبَغِي اختِيارُهُأ _ الحَسناءُ غَيرُ الصَّالِحَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يُختارُ حُسنُ وَجهِ المَرأَةِ عَلى حُسنِ دينِها . (1)

لقمان عليه السلام_ لِابنِهِ _ :يا بُنَيَّ ، لَو كانَتِ النِّساءُ تُذاقُ كَما تُذاقُ الخَمرُ ، ما تَزَوَّجَ رَجُلٌ امرَأَةَ سوءٍ أبَدا . (2)

ب _ خَضراءُ الدِّمَنِالإمام الصادق عليه السلام :قامَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله خَطيبا فَقالَ : أيُّهَا النّاسُ ، إيّاكُم وخَضراءَ الدِّمَنِ . قيلَ : يا رَسولَ اللّهِ ، وما خَضراءُ الدِّمَنِ ؟ قالَ : المَرأَةُ الحَسناءُ في مَنبَتِ السّوءِ . (3)

ج _ الحَمقاءُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إيّاكُم وتَزويجَ الحَمقاءِ ؛ فَإِنَّ صُحبَتَها بَلاءٌ ، ووَلَدَها ضَياعٌ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :زَوِّجُوا الأَحمَقَ ولا تُزَوِّجُوا الحَمقاءَ ؛ فَإِنَّ الأَحمَقَ يُنجِبُ وَالحَمقاءَ لا تُنجِبُ . (5)

.


1- .الفردوس : ج 5 ص 217 ح 8005 عن عبادة بن الصامت ، كنز العمّال : ج 16 ص 301 ح 44590 .
2- .الاختصاص : ص 339 عن الأوزاعي ، بحار الأنوار : ج 13 ص 430 ح 23 .
3- .الكافي : ج 5 ص 332 ح 4 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 403 ح 1608 كلاهما عن السكوني ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 391 ح 4377 ، معاني الأخبار : ص 316 ح 1 عن محمّد بن أبي طلحة الصيرفي ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 442 ح 1521 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 232 ح 10 .
4- .الجعفريات : ص 92 ، النوادر للراوندي : ص 116 ح 117 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، الكافي : ج 5 ص 353 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 406 ح 1622 كلاهما عن السكوني عن الإمام الصادق عن الإمام علي عليهماالسلام، المقنعة: ص513 عن الإمام الصادق عليه السلام وفيه «ضلال»بدل «بلاء»، جامع الأحاديث للقمّي : ص59 ، بحار الأنوار : ج103 ص237 ح 35.
5- .الكافي : ج 5 ص 354 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 406 ح 1623 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 561 ح 4929 .

ص: 333

1 / 5 زنانى كه شايسته انتخاب نيستند
اشاره
الف - زيباى ناشايست
ب - زيباى بدگُهر
ج - كودن

1 / 5زنانى كه شايسته انتخاب نيستندالف _ زيباى ناشايستپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :زيبايىِ روىِ زن را نبايد بر زيبايى دينش ترجيح داد .

لقمان عليه السلام_ خطاب به فرزندش _ :پسرم ! اگر زنان ، همچون شراب ، چشيدنى بودند ، هرگز هيچ مردى با زن بد ، ازدواج نمى كرد .

ب _ زيباى بدگُهر (1)امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به خطابه ايستاد و فرمود : «اى مردم! از خضراى دِمَن بپرهيزيد» . گفتند : اى پيامبر خدا ! خضراى دمن چيست؟ فرمود : «زن زيبا در رويشگاه بَد» .

ج _ كودنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از ازدواج با زن كودن بپرهيزيد ؛ زيرا همنشينى با او ، مايه رنج است و فرزندش تباه .

امام صادق عليه السلام :به مرد كودن ، زن بدهيد ؛ امّا زن كودن نگيريد ؛ زيرا از مرد كودن ، فرزند باهوش به دنيا مى آيد ؛ ولى از زن كودن ، فرزند باهوش به دنيا نمى آيد .

.


1- .در متن عربى ، تعبير «خضراء دِمَن» آمده است كه به معناى سبزه اى است كه در مزبله و سرگينگاه برويد . دِمَن ، جمع دِمْنه است و دِمنه ، به معناى سرگين و زباله است .

ص: 334

د _ العاقِرُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :تَزَوَّجوا بِكرا وَلودا ، ولا تَزَوَّجوا جَميلَةً عاقِرا ، فَإِنّي اُباهي بِكُمُ الاُمَمَ يَومَ القِيامَةِ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :جاءَ رَجُلٌ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا نَبِيَّ اللّهِ ، إنَّ لِيَ ابنَةَ عَمٍّ قَد رَضيتُ جَمالَها وحُسنَها ودينَها ، ولكِنَّها عاقِرٌ . فَقالَ : لا تَزَوَّجها . (2)

سنن أبي داود عن معقل بن يسار :جاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : إنّي أصَبتُ امرَأَةً ذاتَ حَسَبٍ وجَمالٍ وإنَّها لا تَلِدُ ، أفَأَتَزَوَّجُها ؟ قالَ : لا . ثُمَّ أتاهُ الثّانِيَةَ فَنَهاهُ ، ثُمَّ أتاهُ الثّالِثَةَ ، فَقالَ : تَزَوَّجُوا الوَدودَ الوَلودَ ؛ فَإِنّي مُكاثِرٌ بِكُمُ الاُمَمَ . (3)

اُسد الغابة عن عبد الملك المصري عن رجل من محارب :إنّ رَجُلاً أتَى النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : أتَيتُكَ فِي امرَأَةٍ أعجَبَني جَمالُها ، لِتَدعُوَ اللّهَ لي بِالبَرَكَةِ . وكانَت عاقِرا ، فَلَم يَأذَن لي . ثُمَّ رَجَعَ إلَيهِ يَرجو أن يَأذَنَ لَهُ أو يَدعُوَ لَهُ بِالبَرَكَةِ ، فَقالَ : إنَّهُ لَو تَزَوَّجَ امرَأَةً سَوداءَ ولَودا أحَبُّ إلَيَّ مِن أن يَتَزَوَّجَها حَسناءَ لا تَلِدُ . (4)

.


1- .الكافي : ج 5 ص 333 ح 2 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الباقر عليه السلام ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 197 ح 721 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 287 ح 31 عن سليمان بن جعفر عن الإمام الكاظم عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 103 ص 237 ح 33 وراجع : مكارم الأخلاق : ج 1 ص 441 ح 1514 و المصنّف لعبد الرزّاق : ج 6 ص 160 ح 10343 .
2- .الكافي : ج 5 ص 333 ح 1 عن عبد اللّه بن سنان ، بحار الأنوار : ج 12 ص 266 ح 33 .
3- .سنن أبي داود : ج 2 ص 220 ح 2050 ، سنن النسائي : ج 6 ص 65 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 176 ح 2685 ، صحيح ابن حبّان : ج 9 ص 364 ح 4056 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 131 ح 13475 كلّها نحوه وراجع : اُسد الغابة : ج 6 ص 392 .
4- .اُسد الغابة : ج 6 ص 394 الرقم 6552 وراجع : كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 392 ح 4378 و عوالي اللآلي : ج 3 ص 299 ح 81 .

ص: 335

د - نازا

د _ نازاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :با باكره بچّه زا ازدواج كنيد و با زن زيباىِ نازا ازدواج نكنيد ؛ زيرا من در روز قيامت ، به [ جمعيّت ]شما بر ديگر امّت ها مى بالم .

امام صادق عليه السلام :مردى نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا ! دختر عمويى دارم كه زيبايى و نيكويى و ديندارى او را پسنديده ام ؛ امّا نازاست . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «با او ازدواج مكن» .

سنن أبى داوود_ به نقل از معقل بن يسار _ :مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : من به زنى خانواده دار و زيبا برخورده ام ؛ ولى بچّه نمى زايد . آيا با او ازدواج بكنم؟ فرمود : «نه!» . دوباره نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و ايشان او را نهى كرد . سه باره آمد . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «با زن مهربانِ زايا ازدواج كنيد ؛ زيرا من به [ افزونى ]شما بر ديگر امّت ها مى نازم» .

اُسْد الغابة_ به نقل از عبد الملك مصرى ، از مردى از قبيله محارب _ :مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : زنى است كه زيبايى او نظرم را گرفته ؛ ولى نازاست . نزد شما آمده ام تا از خداوند برايم طلب بركت كنيد [ كه از آن زن ، بچّه دار شوم ] . پيامبر صلى الله عليه و آله به من اجازه نداد [ كه اين ازدواج صورت بگيرد ] . مرد ، دوباره نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و خواهش كرد كه به او اجازه دهد يا برايش دعاى بركت كند . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اگر [ او ]با زنى سياه ، امّا زايا ازدواج كند ، نزد من خوش تر از آن است كه با زنى زيبا ، ولى نازا ازدواج نمايد» .

.

ص: 336

ه _ العَجوزُالإمام الصادق عليه السلام :ثَلاثَةٌ يَهدِمنَ البَدَنَ ورُبَّما قَتَلنَ : أكلُ القَديدِ (1) الغابِّ (2) ، ودُخولُ الحَمّامِ عَلَى البِطنَةِ ، ونِكاحُ العَجائِزِ . (3)

و _ مَن فيها هذِهِ الخَصائِصُالخصال عن زيد بن ثابت :قالَ لي رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا زَيدُ تَزَوَّجتَ ؟ قالَ : قُلتُ : لا ، قالَ : تَزَوَّج تَستَعِفَّ مَعَ عِفَّتِكَ ، ولا تَزَوَّجَنَّ خَمسا ، قالَ زَيدٌ : مَن هُنَّ يا رَسولَ اللّهِ ؟ فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لا تَزَوَّجَنَّ شَهبَرَةً ، ولا لَهبَرَةً ، ولا نَهبَرَةً ، ولا هَيدَرَةً ، ولا لَفوتا . فَقالَ زَيدٌ : يا رَسولَ اللّهِ ، ما عَرَفتُ مِمّا قُلتَ شَيئا ، وإنّي بِأَمرِهِنَّ لَجاهِلٌ ! فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ألسَتُم عُرُبا ؟ ! أمَّا الشَّهبَرَةُ فَالزَّرقاءُ البَذِيَّةُ ، وأمَّا اللَّهبَرَةُ فَالطَّويلَةُ المَهزولَةُ ، وأمَّا النَّهبَرَةُ فَالقَصيرَةُ الدَّميمَةُ ، وأمَّا الهَيدَرَةُ فَالعَجوزُ المُدبِرَةُ ، وأمَّا اللَّفوتُ فَذاتُ الوَلَدِ مِن غَيرِكَ . (4)

جامع الأخبار :قالَ [رَسولُ اللّهِ] صلى الله عليه و آله لِأَحَدِ أصحابِهِ ، وهُوَ زَيدُ بنُ ثابِتٍ : . . . لا تَزَوَّجِ اثنَتَي عَشرَةَ امرَأَةً ، قالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، و مَا اثنَتا عَشرَةَ ؟ قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لا تَزَوَّج هَنفَصَةً ، ولا عَنفَصَةً ، ولا شَهَبرَةً ، ولا سَلَقلَقَةً (5) ، ولا مَذبوبَةً ، ولا مَذمومَةً ، ولا حَنّانَةً ، ولا مَنّانَةً ، ولا رَفثاءَ ، ولا هَيدَرَةً ، و لا ذَقناءَ ، ولا لَفوتا . (6)

.


1- .القَديدُ : اللَّحمُ المَملوحُ المُجَفَّفُ في الشمس (النهاية : ج 4 ص 22 «قدد») .
2- .غَبَّ اللَّحمُ فهو غابّ : إذا أنتن (النهاية : ج 3 ص 336 «غبب») .
3- .الكافي : ج 6 ص 314 ح 6 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 126 ح 300 ، المحاسن : ج 2 ص 253 ح 1797 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 64 ح 33 .
4- .الخصال : ص 316 ح 98 ، معاني الأخبار : ص 318 ح 1 ، روضة الواعظين : ص 411 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 302 ح 99 وراجع : الفردوس : ج 5 ص 404 ح 8561 .
5- .السَلَقلَقَة : المَرأة السليطة (مجمع البحرين : ج 2 ص 866 «سلق») .
6- .جامع الأخبار : ص 274 ح 749 وراجع : الخصال : ص 316 ح 98 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 231 ح 6 .

ص: 337

ه - پير زن
و - زنانِ داراى اين ويژگى ها

ه _ پير زنامام صادق عليه السلام :سه چيزند كه بدن را ويران مى كنند و چه بسا مى كُشند : خوردن گوشت نمك سودِ گنديده ، حمّام رفتن با شكم پُر ، و ازدواج با پيرزنان .

و _ زنانِ داراى اين ويژگى هاالخصال_ به نقل از زيد بن ثابت _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من فرمود: «اى زيد! ازدواج كرده اى؟». گفتم : نه . فرمود : «ازدواج كن تا بر پاك دامنى ات بيفزايى . و با پنج گروه از زنان ، ازدواج مكن» . زيد گفت : آنان چه كسانى هستند ، اى پيامبر خدا؟ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «با زنِ شَهبَره و لَهبَره و نَهبَره و هَيدَره و لَفوت ، ازدواج مكن» . زيد گفت : اى پيامبر خدا ! من كه از آنچه فرمودى ، چيزى نفهميدم و در باره زنان ، شناختى ندارم . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «مگر شما عرب نيستيد؟! شهبره ، زن چشم زاغِ بدزبان است . لهبره ، زن بلندقدِ تكيده است . نهبره ، زن كوته قدِ زشت روى است . هيدره ، پيرزن شهوتْ مُرده است ، و لفوت ، زنى است كه از ديگرى فرزند دارد» .

جامع الأخبار :[ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ] به يكى از يارانش ، يعنى زيد بن ثابت ، فرمود : « ... با دوازده دسته از زنان ، ازدواج مكن» . گفت : اى پيامبر خدا ! آن دوازده دسته كدام اند ؟ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «با هَنفَصه و عَنفَصه و شَهبَره و سَلَقلَقه و مَذبوبه و مَذمومه و حَنّانه و مَنّانه و رَفثاء و هَيدَره و ذَقناء و لَفوت ، ازدواج مكن» . (1)

.


1- .هنفصه : زنى كه بلند بلند مى خندد و قهقهه مى زند و به قول معروف، زنى كه كركر خنده اش بلند است . عنفصه : زن لاغر مردنى ، تكيده ، يا زن پليد تباهكار ، يا زن بدزبان بى حيا ، يا بسيارگوى پرحرف . سلقلقه : زنى كه از دُبُر حيض مى شود ، يا زن سليطه . مذبوبه : زنِ مگس ناك ، مجنون . مذمومه : پرعيب و نكوهيده . حنّانه : زن بيوه اى كه با اندوه و ناله ، ياد شوهر خود مى كند . منّانه : زن مالدارى كه با مال خود ، بر شوهرش منّت مى نهد يا زن مالدارى كه به خاطر مالش با او ازدواج مى كنند و وى بر شوهر خود منّت مى نهد . رفثاء : زن زشت گوى زشت كردار . ذقناء : پير زال ، زن دراز زنخ . لفوت : زنى كه از مرد ديگرى فرزنددار است .

ص: 338

المحجّة البيضاء :يُحكى أنَّ السّائِحَ الأَزدِيَّ لَقِيَ إلياسَ عليه السلام في سِياحَتِهِ ، فَأَمَرَهُ بِالتَّزويجِ ونَهاهُ عَنِ التَّبَتُّلِ ، ثُمَّ قالَ : لا تَنكِح أربَعا : المُختَلِعَةَ وَالمُبارِيَةَ وَالعاهِرَةَ والنّاشِزَةَ . أمَّا المُختَلِعَةُ فَهِيَ الَّتي تَطلُبُ الخُلعَ كُلَّ ساعَةٍ مِن غَيرِ سَبَبٍ . وَالمُبارِيَةُ المُباهِيَةُ بِغَيرِها ، المُفاخِرَةُ بِأَسبابِ الدُّنيا . وَالعاهِرَةُ الفاسِقَةُ الَّتي تُعرَفُ بِخَليلٍ وخِدنٍ ، قالَ اللّهُ تَعالى : «وَلَا مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ» (1) . وَالناشِزَةُ الَّتي تَعلو عَلى زَوجِها فِي الفِعالِ وَالمَقالِ ، مَأخوذٌ مِنَ النَّشَزِ ؛ وهُوَ العالي مِنَ الأَرضِ . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا تَزَوَّجَنَّ عَجوزا ولا عاقِرا ، فَإِنّي مُكاثِرٌ بِكُم . (3)

1 / 6ما يَنبَغي في اِختِيارِ الصِّهرِأ _ اِستِئمارُ المَرأَةِالمعجم الكبير عن عمر :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا أرادَ أن يُزَوِّجَ امرَأَةً مِن نِسائِهِ ، يَأتيها مِن وَراءِ الحِجابِ فَيقولُ لَها : يا بُنَيَّةُ ، إنَّ فُلانا قَد خَطَبَكِ ، فَإِن كَرِهتيهِ فَقولي : لا ، فَإِنَّهُ لا يَستَحي أحَدٌ أن يَقولَ : لا ، وإن أحبَبتِ ، فَإِنَّ سُكوتَكِ إقرارٌ . (4)

.


1- .النساء : 25 .
2- .المحجّة البيضاء : ج 3 ص 86 .
3- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 329 ح 5270 ، تاريخ بغداد : ج 4 ص 44 الرقم 1650 ، المعجم الكبير : ج 17 ص 368 ح 1008 وزاد في آخره «الاُمم» وكلّها عن عياض بن غنم ، كنز العمّال : ج 16 ص 304 ح 44610 .
4- .المعجم الكبير : ج 1 ص 73 ح 88 ، كنز العمّال : ج 7 ص 127 ح 18324 .

ص: 339

1 / 6 كارهاى شايسته در هنگام شوهر دادن دختران
اشاره
الف - نظرخواهى از دختر

المَحَجّة البيضاء :آورده اند كه عابدِ دوره گرد اَزدى ، در اثناى گردش خويش ، به الياس عليه السلام برخورد . الياس عليه السلام ، او را به ازدواج كردن فرمان داد و از ترك ازدواج ، نهيَش كرد و سپس فرمود : «با چهار طايفه از زنان ، ازدواج مكن : مُختلعه ، مُباريه ، عاهِره ، و ناشِزه» . مختلعه ، زنى است كه هر دم ، بى جهت ، تقاضاى [طلاقِ] خُلع مى كند . مباريه ، زنى است كه با مال و منال دنيا ، بر ديگر زنان ، مباهات و فخرفروشى مى كند . عاهره ، زن بدكاره معروف به داشتن روابط نامشروع با ديگران است . خداوند متعال فرموده است : «نه زنانى كه [ پنهانى ] دوستِ مرد مى گيرند» ، و ناشزه ، (1) زنى است كه در كردار و گفتار ، بر شوى خويش بلندى مى كند كه برگرفته از «نَشَز» ، به معناى زمين مرتفع و بلند است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :با پيرزن و زن نازا ازدواج مكن ؛ چرا كه من به فراوانى تعداد شما مباهات مى كنم .

1 / 6كارهاى شايسته در هنگام شوهر دادن دخترانالف _ نظرخواهى از دخترالمعجم الكبير_ به نقل از عمر _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هر گاه مى خواست زنى از خانواده اش را شوهر دهد ، از پشت پرده به او مى فرمود : «دخترم! فلانى از تو خواستگارى كرده است . اگر دوستش ندارى ، بگو : نه ؛ زيرا هيچ كس نبايد از گفتنِ نه ، شرم كند . اگر هم دوست دارى ، سكوت تو [نشانه] موافقت است» .

.


1- .ناشزه : زنى كه از فرمان شوهرش سركشى مى كند .

ص: 340

ب _ عَدَمُ التَّرَبُّصِ عِندَ مَجيءِ الكُفوءِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا جاءَكُمُ الأَكفاءُ فَأَنكِحوهُنَّ ولا تَرَبَّصوا (1) بِهِنَّ الحَدَثانِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا أتاكُمُ الأَكفاءُ فَأَلقوهُنَّ إلقاءً . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :يا عَلِيُّ ، ثَلاثٌ لا تُؤَخِّرها : الصَّلاةُ إذا أتَت ، وَالجَنازَةُ إذا حَضَرَت ، وَالأَيِّمُ (4) إذا وجَدتَ لَها كُفؤا . (5)

الكافي عن الإمام الصادق عليه السلام_ في حَديثٍ لَهُ عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وأنَّهُ خَطَبَ النّاسَ وحَثَّهُم عَلَى التَّعجيلِ في تَزويجِ بَناتِهِم وعَدَمِ تَأخيرِهِنَّ ، إلى أن قالَ _ :فَقامَ إلَيهِ رَجُلٌ فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، فَمَن نُزَوِّجُ ؟ فَقالَ : الأَكفاءَ . فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، ومَنِ الأَكفاءُ ؟ فَقالَ : المُؤمِنونَ بَعضُهُم أكفاءُ بَعضٍ ، المُؤمِنونَ بَعضُهُم أكفاءُ بَعضٍ . (6)

ج _ التَّجَنُّبُ مِن تَزويجِ الفاسِقِ ولا سِيَّما شارِبَ الخَمرِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن زَوَّجَ كَريمَتَهُ بِفاسِقٍ ، نَزَلَ عَلَيهِ كُلَّ يَومٍ ألفُ لَعنَةٍ ، ولا يَصعَدُ لَهُ عَمَلٌ إلَى السَّماءِ ، ولا يُستَجابُ لَهُ دُعاؤُهُ ، ولا يُقبَلُ مِنهُ صَرفٌ ولا عَدلٌ (7) . (8)

.


1- .التربُّصُ : المكثُ والإنتظارُ (النهاية : ج 2 ص 184 «ربص») .
2- .كنز العمّال : ج 16 ص 317 ح 44693 نقلاً عن الفردوس عن ابن عمر .
3- .نثر الدرّ : ج 1 ص 267 .
4- .الأيِّمُ : المرأةُ التي لا زوج لها (مجمع البحرين : ج 1 ص 1030 «أيم») .
5- .سنن الترمذي : ج 3 ص 387 ح 1075 ، التاريخ الكبير : ج 1 ص 177 الرقم 538 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 176 ح 2686 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 214 ح 13757 كلّها عن عمر بن عليّ عن أبيه الإمام عليّ عليه السلام .
6- .الكافي : ج 5 ص 337 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 397 ح 1588 ، روضة الواعظين : ص 410 ، بحارالأنوار : ج 103 ص 371 ح 1 .
7- .لا يُقبَلُ منه صرفٌ ولا عَدل : الصرفُ : التَّوبَةُ وقيل : النافلة ، والعدلُ : الفِديةُ وقيل : الفريضة (النهاية : ج 3 ص 24 «صرف») .
8- .إرشاد القلوب : ص 174 ، عوالي اللآلي : ج 1 ص 272 ح 91 وفيه صدره إلى «ألف لعنة» .

ص: 341

ب - درنگ نكردن، با آمدنِ همسنگ
ج - اجتناب از دختر دادن به مرد فاسد ، بويژه شرابخوار

ب _ درنگ نكردن، با آمدنِ همسنگپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه اشخاص همسنگ [ براى خواستگارى ] نزد شما آمدند ، دخترانتان را به همسرى آنها در آوريد و درنگ و امروز و فردا نكنيد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه مردانى همشأن ، نزد شما آمدند ، دخترانتان را بى درنگ به همسرى آنها در آوريد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى على! سه كار را به تأخير نينداز : نماز را هر گاه وقتش رسيد ؛ [به خاك سپارى] جنازه را ، هر گاه آماده شد ؛ [ازدواج] زن بى همسر را ، هر گاه همسنگى برايش يافتى .

امام صادق عليه السلام :در يادكرد حديثى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه در آن ، پيامبر صلى الله عليه و آله براى مردم سخنرانى كرد و آنان را به تعجيل در شوهردادن دخترانشان و به تأخير نيفكندن اين كار تشويق نمود _ : ... پس مردى برخاست و گفت : اى پيامبر خدا ! به چه كسانى شوهر دهيم ؟ فرمود : «به اشخاص همسنگ» . گفت : اى پيامبر خدا ! اشخاص همسنگ چه كسانى هستند؟ فرمود : «مؤمنان ، همسنگ يكديگرند . مؤمنان ، همسنگ يكديگرند» .

ج _ اجتناب از دختر دادن به مرد فاسد ، بويژه شرابخوارپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس دخترش را به مردى فاسد بدهد ، روزى هزار لعنت بر او فرود مى آيد ، و هيچ عملى [ نيك و عبادى ] از او به آسمان فراز نمى شود ، و دعايش مستجاب نمى گردد ، و هيچ توبه و فديه اى از او پذيرفته نمى شود .

.

ص: 342

عنه صلى الله عليه و آله :شارِبُ الخَمرِ لا يُعادُ إذا مَرِضَ ، ولا يُشهَدُ لَهُ جَنازَةٌ ، ولا تُزَكّوهُ إذا شَهِدَ ، ولا تُزَوِّجوهُ إذا خَطَبَ ، ولا تَأتَمِنوهُ عَلى أمانَةٍ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن شَرِبَ الخَمرَ بَعدَما حَرَّمَهَا اللّهُ عَلى لِساني،فَلَيسَ بِأَهلٍ أن يُزَوَّجَ إذا خَطَبَ. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :شارِبُ الخَمرِ لا يُزَوَّجُ إذا خَطَبَ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ مَن زَوَّجَ ابنَتَهُ شارِبَ الخَمرِ ، فَكَأَنَّما قادَها إلَى الزِّنا . (4)

عنه عليه السلام :مَن زَوَّجَ كَريمَتَهُ مِن شارِبِ الخَمرِ فَقَد قَطَعَ رَحِمَها . (5)

.


1- .الكافي : ج 6 ص 396 ح 4 عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 58 ح 5091 عن الإمام الصادق عليه السلام وليس فيه ذيله ، تفسير القمّي : ج 1 ص 131 عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، الدعوات : ص 260 ح 743 عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، روضة الواعظين : ص 509 ، بحار الأنوار : ج 81 ص 267 ح 25 .
2- .الكافي : ج5 ص348 ح3 ، تهذيب الأحكام : ج 8 ص 398 ح 1589 كلاهما عن أبي الربيع عن الإمام الصادق عليه السلام وج9 ص103 ح450 عن حمّاد بن بشير عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 447 ح 1536 ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 220 ح 21 عن حمّاد عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 103 ص 84 ح 11 ؛ تفسير الثعلبي : ج 4 ص 107 ح116 عن محمّد بن المنكدر عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، كنز العمّال : ج 5 ص 361 ح 13231.
3- .الكافي : ج 5 ص 348 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 398 ح 1591 عن ابن أبي عمير عن بعض أصحابه عن الإمام الصادق عليه السلام ، الكافي : ج 5 ص 300 ح 1 عن حريز عن الإمام الصادق عليه السلام ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 341 ح 258 ، بحار الأنوار : ج 47 ص 268 ح 38 .
4- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 58 ح 5091 ، المقنع : ص 454 من دون إسناد إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، فقه الرضا : ص 237 كلاهما نحوه ، جامع الأخبار : ص 426 ح 1189 ، بحار الأنوار : ج 79 ص 150 ح 58 .
5- .الكافي : ج 5 ص 347 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج7 ص398 ح1590 ، مكارم الأخلاق : ج1 ص446 ح 1535 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 341 ح 257 ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 53 ح1 .

ص: 343

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شرابخوار ، هر گاه بيمار شد ، نبايد به عيادتش رفت ، و در تشييع جنازه اش نبايد شركت كرد . هر گاه شهادت داد ، او را تأييد نكنيد ، و هرگاه خواستگارى كرد ، به او زن ندهيد ، و او را بر امانتى ، امين مشماريد [ و امانت به او مسپاريد ] .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس بعد از آن كه خداوند ، شراب را به زبان من حرام فرموده ، شراب بنوشد ، شايسته آن نيست كه هر گاه خواستگارى اى كرد ، به او زن بدهند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اگر شرابخوار به خواستگارى آمد ، او را زن ندهيد .

امام صادق عليه السلام :هر كس دخترش را به شرابخوار بدهد ، گويا او را به زنا كِشانده است .

امام صادق عليه السلام :هر كس دخترش را به شرابخوار بدهد ، پيوند خويشاوندى او را بريده است .

.

ص: 344

د _ التَّجَنُّبُ مِن غَلاءِ المَهرِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا تُغالوا بِمُهورِ النِّساءِ ، فَإِنَّما هِيَ سُقيَا اللّهِ سُبحانَهُ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله_ في خَبرِ الحَولاءِ _ :يا حَولاءُ ، وَالَّذي بَعَثَني بِالحَقِّ نَبِيّا ورَسولاً ، ما مِنِ امرَأَةٍ تُثَقِّلُ عَلى زَوجِها المَهرَ ، إلّا ثَقَّلَ اللّهُ عَلَيها سَلاسِلَ مِن نارِ جَهَنَّمَ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :اللّهُمَّ أذهِب مُلكَ غَسّانَ ، وَضَع مُهورَ كِندَةَ (3) . (4)

مسند ابن حنبل عن محمّد بن إبراهيم التيمي :عَن أبي حَدرَدٍ الأَسلَمِيِّ أنَّهُ أتَى النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله يَستَفتيهِ في مَهرِ امرَأَةٍ فَقالَ : كَم أمهَرتَها ؟ قالَ : مِئَتَي دِرهَمٍ . فَقالَ [ صلى الله عليه و آله ] : لَو كُنتُم تَغرِفونَ مِن بَطحانَ (5) مازِدتُم . (6)

الإمام الصادق عليه السلام :شُؤمُ المَرأَةِ فَكَثرَةُ مَهرِها ، وعُقمُ رَحِمِها . (7)

عنه عليه السلام :مِن بَرَكَةِ المَرأَةِ : خِفَّةُ مَؤونَتِها وتَيسيرُ وِلادَتِها ، ومِن شُؤمِهِا : شِدَّةُ مَؤونَتِها وتَعسيرُ وِلادَتِها . (8)

.


1- .المجازات النبويّة: ص177 ح144، بحار الأنوار : ج 103 ص 353 ح 34 .
2- .مستدرك الوسائل : ج 14 ص 241 ح 16604 نقلاً عن مجموعة عتيقة بخطّ بعض العلماء .
3- .أي حطّها وأنقصها ، ومهور كنده مضرب المثل في الغلاء ، وقد كانت كِنده لا تزوّج بناتها بأقلّ من مئة من الإبل ، وربّما أمهرت الواحدة منهنّ ألفا (عن هامش الكتاب) .
4- .عيون الأخبار لابن قتيبة : ج 4 ص 71 .
5- .بَطحان : وهو وادٍ بالمدينة ، وهو أحد أوديتها الثلاثة : العَقيق وبطحان وقناة (معجم البلدان : ج 1 ص 446) .
6- .مسند ابن حنبل : ج 5 ص 329 ح 15706 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 384 ح 14355 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 194 ح 2730 ، سنن سعيد بن منصور : ج 1 ص 168 ح604، المصنّف لعبد الرزّاق: ج 6 ص 177 ح 10409، كنز العمّال: ج 16 ص 322 ح 44719.
7- .الكافي : ج 5 ص 568 ح 51 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 556 ح 4912 ، الخصال : ص 100 ح 53 ، معاني الأخبار : ص 152 ح 1 ، الأمالي للصدوق : ص 311 ح 359 وفيها «عقوق زوجها» بدل «عقم رحمها» وراجع : تهذيب الأحكام : ج 7 ص 399 ح 1593 .
8- .الكافي : ج 5 ص 564 ح 37 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 399 ح 1594 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 387 ح 4359 كلّها عن محمّد بن مسلم ، معاني الأخبار : ص 152 ح 2 عن عبد اللّه بن ميمون ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 433 ح 1484 وفيه «قلّة» بدل «خفة» ، بحار الأنوار : ج 103 ص 231 ح 7 .

ص: 345

د - پرهيز از تعيين مَهريه سنگين
اشاره

د _ پرهيز از تعيين مَهريه سنگينپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در مهريه هاى زنان ، زياده روى نكنيد ؛ چرا كه زنان ، در واقع ، باران خداوند سبحان اند . (1)

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در خبر حولاء _ :اى حولاء! سوگند به آن كه مرا به راستى ، پيامبر و رسول فرستاد ، هيچ زنى نيست كه مهريه اش را بر شوهرش سنگين سازد ، مگر آن كه خداوند ، زنجيرهايى گران از آتش دوزخ بر او مى نهد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بار خدايا! حكومت غَسّان را از ميان بردار و مهريه هاى [ زنان ]كِنده (2) را پايين بياور !

مسند ابن حنبل_ به نقل از محمّد بن ابراهيم تَيمى _ :در باره ابو حَدرَد اَسلَمى ، روايت شده كه نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد تا در مورد مهريه زنى از ايشان نظر بخواهد . (3) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «چه قدر او را مَهر كرده اى ؟» . گفت : دويست درهم . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اگر از بَطحان (4) هم بر مى داشتيد ، اضافه نمى آورديد» .

امام صادق عليه السلام :شومى زن ، اين است كه مهريه اش بسيار ، و رَحِمش سِتَروَن باشد .

امام صادق عليه السلام :از خجسته بودن زن ، اين است كه كم خرج و آسان زا باشد ، و از شومى زن ، اين است كه پُرخرج و دشوارزا باشد .

.


1- .در اين حديث ، تشبيه بليغ است ؛ زيرا زنان را به «باران» تشبيه كرده است كه خداوند بر هر كدام از بندگانش كه بخواهد، آن را مى باراند، بدون آن كه تلاش و رنج و زحمتى از جانب آنان صورت گيرد. پس هر كه خوش بهره باشد، زن سازگار و فرمان بردار وعلاقه مند به او و حافظ آبرو و مالش و زنى كه فرزندانى رشيد به دنيا بياورد و وجودش سودمند باشد ، نصيب او مى گردد و اگر نباشد ، بر عكس است . به عبارت ديگر ، پيامبر صلى الله عليه و آله مى خواهد به مردم اعلام فرمايد كه سازگار بودن زن، و عشق ومحبّت او به شوهر، از زندگى مشترك وخانواده، وبه دلخواه شوهران بودنِ آنان به دين نيست كه مهريه شان را سنگين قرار دهند؛ بلكه زن همانند بهره و قسمت و روزى است . چه بسا زنانى كه مهريه شان اندك است ، امّا سازگارند و نسبت به شوهرشان با مهر و محبّت اند ، و بر عكس ، زنانى هستند كه عشق و محبّت آنان اندك است ، هر چند مهريه شان سنگين و بالاست . پس پيامبر صلى الله عليه و آله زنان را به باران خدا تشبيه كرده كه به يكى مى رسد و يكى محروم مى مانَد ، و در سرزمينى مى بارد و در سرزمينى نمى بارد (المجازات النبويّة : ص 177).
2- .مهريه هاى كِنده در سنگين بودن ، ضرب المثل بوده است . حدّ اقل مهريه دختران اين قبيله ، صد شتر بود و گاه به هزار شتر نيز مى رسيده است .
3- .بجز مسند ابن حنبل ، در بقيّه منابع ، به جاى «يستفتيه ...» ، «يستعينه» آمده كه با توجّه به متن كامل حديث ، گويا همين صحيح باشد . پس معناى جمله چنين مى شود : «نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد تا براى پرداخت مهريه زنى ، از ايشان كمك بگيرد» .
4- .بَطحان : يكى از سه رودخانه مدينه است . دو رودخانه ديگر ، عبارت اند از : عقيق و قنات .

ص: 346

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :خَيرُ الصَّداقِ أيسَرُهُ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :أعظَمُ النِّساءِ بَرَكَةً أيسَرُهُنَّ صَداقا . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ أعظَمَ النِّكاحِ بَرَكَةً أيسَرُهُ مَؤونَةً . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ مِن يُمنِ (4) المَرأَةِ تَيسيرَ خِطبَتِها ، وتَيسيرَ صَداقِها ، وتَيسيرَ رَحِمِها . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :أفضَلُ نِساءِ اُمَّتي أصبَحُهُنَّ (6) وَجها ، وأقَلُّهُنَّ مَهرا . (7)

.


1- .المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 198 ح 2742 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 379 ح 14332 ، سنن أبي داود : ج 2 ص 238 ح 2117 ، صحيح ابن حبّان : ج 9 ص 381 ح 4072 وفيهما «النكاح» بدل «الصداق» وكلّها عن عقبة بن عامر .
2- .المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 195 ح 2732 ، مسند ابن حنبل : ج 9 ص 478 ح 25173 ، حلية الأولياء : ج 2 ص 186 ، مسند الشهاب : ج 1 ص 105 ح 123 كلّها عن عائشة وفي الثلاثة الأخيرة «مؤونة» بدل «صداقا» ، كنز العمّال : ج 16 ص 291 ح 44533 ؛ روضة الواعظين : ص 411 وفيه «مؤونة» بدل «صداقا» .
3- .مسند ابن حنبل : ج 9 ص 365 ح 24583 ، شعب الإيمان : ج 5 ص 254 ح 6566 كلاهما عن عائشة ، عيون الأخبار لابن قتيبة : ج 4 ص 71 عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 16 ص 299 ح 44577 .
4- .اليُمنُ : البَرَكَة (النهاية : ج 5 ص 302 «يمن») .
5- .مسند ابن حنبل : ج 9 ص 355 ح 24532 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 197 ح 2739 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 385 ح 14357 ، حلية الأولياء : ج 8 ص 180 وليس فيه «تيسير رحمها» وكلّها عن عائشة ، وراجع : دعائم الإسلام : ج 2 ص 221 ح 825 .
6- .صَبُحَ وَجهُهُ : أشرَقَ وأنارَ ، والصَّباحَةُ : الجمال (مجمع البحرين : ج 2 ص 1003 «صبح») .
7- .الكافي : ج 5 ص 324 ح 4 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 404 ح 1615 كلاهما عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 386 ح 4356 عن إسماعيل بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، مسند الشهاب : ج 2 ص 183 ح 1146 ، الفردوس : ج 1 ص 360 ح 1453 كلاهما عن عائشة و فيهما «أعظم النساء. . .» .

ص: 347

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهترين مهريه ، سبك ترينِ آن است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بابركت ترينِ زنان ، كم مهريه ترينِ آنان است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پربركت ترين ازدواج ، آن است كه كم هزينه تر باشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از ميمنت زن ، آن است كه خواستگارى و مهريه و زايمانش آسان باشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :برترينِ زنانِ امّت من ، خوب روترين و كم مَهرترينِ آنان است .

.

ص: 348

پژوهشى در باره مَهرُ السُّنّه (مهر محمّدى)
اشاره

پژوهشى در باره مَهرُ السُّنّه (مَهر محمّدى) (1)عالمان شيعه بر آن اند كه مرد و زن مى توانند در مَهريه ازدواج ، بر هر مبلغ دلخواهى توافق كنند . اين مقدار ، محدوديتى ندارد ؛ ولى بايد ارزش مالى يا خدماتى داشته باشد . در كنار اين جواز شرعى ، حكم اخلاقى ، استحبابى و مؤكّد اسلام ، آن است كه مقدار مهريه (صَداق) ، تا جاى ممكن ، كم باشد ، به گونه اى كه ازدواج را آسان نمايد و مهر را _ كه نشانه صدق و وفادارى مرد به پيمان مقدّس ازدواج است _ ، تبديل به وسيله اى براى فخرفروشى يا پايبند كردن اجبارى به ادامه زندگى و ازدواج نسازد . از اين رو ، پيشوايان دين ، سفارش هاى مكرّرى نموده اند كه مردان و زنان ، به همان مهرى رضايت دهند كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به عنوان بهترين اُسوه قابل پيروى ، آن را براى همسران و دختران خود ، قرار مى داده است . پيشوايان شيعه ، پيروان خود را از تعيين كردن مَهريه اى بيش از اين مقدار ، نهى كرده اند . اين نهى ، هر چند دلالت بر حرمت ندارد ، امّا كراهت آن را اثبات مى كند .

.


1- .اين تحليل ، توسّط فاضل ارجمند ، جناب آقاى عبد الهادى مسعودى ، نوشته شده است .

ص: 349

ثابت بودن مقدار مَهرُ السُّنّه
مُعادل ريالى مهر السنّه

ثابت بودن مقدار مَهرُ السُّنّهگزارش هاى متعدّدى ، مهريه ازدواج هاى پيامبر صلى الله عليه و آله را به عنوان سنّتِ نهاده شده ايشان در زمينه ازدواج ، ذكر كرده اند . خوش بختانه اين گزارش ها ، در شيعه و اهل سنّت ، مقدارِ ثابت و معيّنى را براى اين مهريه ذكر كرده اند و تنها دو گزارش با انبوه نقل ها متفاوت است . نقل هاى متواتر ، مهريه زنان و دختران پيامبر صلى الله عليه و آله و نيز دختران اهل بيتِ ايشان را «دوازده و نيم اَوقيه نقره» برابر با «پانصد دِرهم» دانسته اند و تنها دو نقل ، يكى از شيعه (1) و يكى از اهل سنّت ، (2) مهريه يكى از زنان پيامبر صلى الله عليه و آله به نام اُمّ حبيبه را بيش از اين مقدار _ يعنى چهار هزار درهم _ دانسته است ؛ (3) امّا امام باقر عليه السلام اين را يك استثنا دانسته است كه به خواست پيامبر صلى الله عليه و آله نبوده ؛ بلكه امضا و تقرير كارى بوده كه نجاشى ، حاكم حبشه ، كرده است . او _ كه وكيل پيامبر صلى الله عليه و آله در خواستگارى و عقد اُمّ حبيبه (از زنان هجرت كرده به حبشه) بوده است _ ، مهر چهار هزار درهمى براى او تعيين مى كند و آن را از جانب خود مى پردازد و پيامبر صلى الله عليه و آله هم ديگر سخن و اعتراضى بر زبان نمى آورند .

مُعادل ريالى مَهرُ السُّنّهگزارش هاى متعدّدى ، مهر السنّه را برابر با دوازده و نيم اَوقيه دانسته اند . اَوقيه ، واحدى براى داد و ستد اعراب در صدر اسلام و پيش از آن بوده و برابر با چهل

.


1- .كتاب من لايحضره الفقيه : ج 3 ص 473 ح 4654 ، علل الشرائع : ص 500 ح 1 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 10 ص 395 ح 27477 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 379 ح 14334 .
3- .گفتنى است يك نقل از ابو هريره ، صداق مسلمانان را هنگام حيات پيامبر صلى الله عليه و آله كمتر از اين ، يعنى ده اوقيه (برابر چهارصد درهم) دانسته است و برخى گزارش هاى مربوط به ازدواج على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام بهاى زرهى را كه على عليه السلام پس از خواستگارى فاطمه عليهاالسلامتقديم پيامبر صلى الله عليه و آله كرد ، چهارصد درهم دانسته اند ؛ امّا نقل ديگرى ، آن را سى درهم دانسته است كه محتملاً اشتباه و تصحيف دينار باشد .

ص: 350

مقدار واقعى مهر السنّّه

درهمِ آن روزگار بوده است . (1) درهم نيز در روزگار قديم ، واحدى براى داد و ستد و نيز وزن كردن نقره و برخى داروها و اشياى قيمتى بوده است . مقدار درهم ، در طول زمان ، دست خوشِ تغيير و تحوّل بوده است ؛ امّا پس از تبديل شدن آن به سكّه رايج حكومت اسلامى در روزگار اُمويان ، تا چندين قرن ، مقدار آن ، تفاوت نكرد و امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام نيز در برابر پرسش راويان ، برابرى هر اوقيه با چهل درهم را با همان درهم رايجِ اُموى در زمان خود ، اعلام مى دارند . خوش بختانه وزن اين درهم ، معيّن و حدود سه گرم نقره خالص است . (2) بر اين اساس ، مهر السنّه حدود هزار و پانصد گرم نقره خالص مى شود كه ارزش ريالى آن ، در زمان نگارش اين نوشته (مهرماه 1387) ، حدود ششصد هزار تومان است و همان گونه كه ملاحظه مى شود ، مهر بسيار سبُكى است و طبعا پرداخت آن نيز آسان است .

مقدار واقعى مَهرُ السُّنّهبرخى معتقدند كه «قدرت خريدِ» پانصد درهم نقره در صدر اسلام ، بسى بيشتر از اكنون بوده است و از اين رو ، بايد آن را با چند كالاى باارزش ديگر سنجيد و سپس آن قدرت خريد را به بهاى پول رايج امروز ، محاسبه كرد . برخى فقيهان متقدّم نيز بر همين اساس ، مهر السنّه را پانصد درهم يا پنجاه دينار (يعنى پنجاه مثقال طلاى خالص) دانسته اند ؛ زيرا در روزگار آنان ، هر ده دِرهم ،

.


1- .مؤلّفان كتب غريب الحديث و لغت و نيز فقيهان متقدّم شيعه و اهل سنّت ، اين برابرى را ذكر كرده اند . خوش بختانه امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام نيز در چند روايت ، اين تساوى را بيان كرده اند .
2- .به طور دقيق تر ، وزن هر درهم ، برابر با 985/2 گرم است (ر . ك : العقد المنير ، سيّد موسى حسينى مازندرانى : ص 271) .

ص: 351

برابر با يك دينار بوده است . نتيجه اين سخن ، شناور بودن مهر السنّه است ، هر چند زياد بودن آن را نتيجه نمى دهد ؛ زيرا پنجاه دينار ، همان پنجاه مثقال شرعى طلاست كه مبلغ آن در روزگار كنونى به پنج ميليون تومان هم نمى رسد ؛ زيرا هر مثقال شرعى ، برابر با 265/4 گرم است و هر گرم طلاى خالص ، (1) اندكى بيش از بيست هزار تومان است . گفتنى است طبق برخى گزارش ها ، در روزگار پيامبر صلى الله عليه و آله ، ارزش نقره در برابر طلا ، افزايش داشته و هر هفت يا هشت درهم (نقره) با يك دينار (طلا) معاوضه مى شده است و بر اين اساس نيز پانصد درهم ، برابر هفتاد دينار يعنى هفتاد مثقال شرعى طلا و مُعادل حدود هفت ميليون تومان [ در زمان حاضر] مى گردد. شيوه ديگر محاسبه ميزان «قدرت خريدِ» مهر السنّه ، دقّت در جزئيات گزارش ازدواج امام على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام و خريدهاى انجام شده با مبلغ مورد بحث (مهر السنّه) است . بر طبق گزارش هاى متعدّد ، امام على عليه السلام با فروش زره خود (و طبق برخى گزارش ها ، با فروش زره و بُرْد يَمانى خود) ، حدود چهارصد و هشتاد درهم يا اندكى فزون تر و كمتر ، فراهم نمود (2) و آن مبلغ را به پيامبر صلى الله عليه و آله سپرد . پيامبر خدا ، با آن پول ، وسايل بسيار ساده يك زندگى مشترك و حدّ اقلِ لوازم را تهيّه نمود . خوش بختانه سياهه بخشى از اين وسايل و بهاى آنها موجود است (3) و نشان از

.


1- .در ايران ، عُرف جامعه ، سكّه طلاى بانك مركزى را خالص مى داند كه با عيار 22 ضرب مى شود ؛ امّا در بازارهاى جهانى ، شِمش طلا ، داراى عيار 24 است .
2- .برخى گزارش ها ، آن را مبالغ كمترى هم گفته اند كه با گزارش هاى فراوان ديگر ، متعارض اند و امكان تصحيف دارند . علّامه مجلسى نيز پس از ذكر اقوال ، قول صحيح تر را پانصد درهم دانسته است (بحار الأنوار : ج 43 ص 112) .
3- .ر . ك : الأمالى ، طوسى : ص 41 . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمان داد كه با آن پول ، لباس و اثاث خانه بخرند و از جمله خريدها ، پيراهن ، روسرى ، حوله ، تُشك ، حصير ، دستاس و چيزهايى از اين قبيل بود .

ص: 352

هديه ازدواج

سادگى و ارزانى اين جهيزيه دارد . بر اين پايه هم بايد گفت كه مهر السنّه ، مبلغى نه چندان زياد است كه با آن ، تنها مى توان اثاثيه ضرورى ، ساده و اوّليه يك خانه كوچك را تهيّه نمود .

هديه ازدواجاندك بودن مَهر السنّه و تأكيد پيشوايان دين بر آسان گيرى در تعيين مَهريه ، عمدتا به خاطر رفع موانع ازدواج و ترغيب به ايجاد رابطه زناشويى ميان جوانان امّت اسلامى است ؛ امّا اين ، به هيچ روى ، به معناى ناپسند بودن تبادل هديه ميان دو همسر يا خانواده هاى آنها نيست . هر يك از دو سوى رابطه يا خويشاوندان آنها مى توانند براى تحكيم بيشتر ازدواج ، هديه هايى ارزان يا گران قيمت ، به ديگر سو بدهند . پيشوايان دينى ما ، در كنار عمل به سنّت نبوى در مَهر و تأكيد بر فراتر نرفتن از آن ، گاه هديه هاى پرارزشى را به همسران خود بخشيده اند و نام آن را نه مهر كه «نِحله (هديه)» نهاده اند . (1) آنان گاه هديه هايى به صورت مزرعه ، باغ و... را به خانواده هايى نوپا مى بخشيدند و قصدشان ، بى نياز كردن آنان از تكيه بر ديگران بود . (2) البتّه از اين نمونه ها ، در گزارش تاريخ ، فراوان نيست ، به گونه اى كه مى توان هر يك را مختصّ حالت خاص و برآمده از فضا و موقعيت ويژه آن

.


1- .در گزارش ازدواج امام جواد عليه السلام با دختر مأمون آمده است كه ايشان مَهر را همان مهر السنّه قرار داد و صد هزار درهم نيز به عنوان نحله به همسرش بخشيد (كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 398) .
2- .امام حسين عليه السلام پس از ردّ خواستگارى يزيد از امّ كلثوم (دختر عبد اللّه جعفر) ، او را به عقد پسرعمويش ، قاسم بن محمّد بن جعفر ، در آورد و براى رويارويى با پيشنهاد اعطاى كمك مالى يزيد به اين خانواده ، مزرعه حاصلخيز خود را در وادى عقيق ، به آن دو بخشيد (ر . ك : تاريخ دمشق : ج 57 ص 245 ، الكامل ، مُبرَّد : ج 3 ص 1129) .

ص: 353

ازدواج دانست و جالب توجّه ، آن كه در هيچ يك از اين گزارش ها ، سخنى از درخواست قبلى دختر يا خانواده او به ميان نيامده است و ارتباطى با مهر (صَداق) ندارد . به طور كلّى ، گزارش هاى فراوان در سرتاسر كتب حديثى و فقهى ، ترديدى بر جا نمى نهند كه مَهر اندك و سبُك ، پسنديده و مورد سفارش اسلام است ؛ ولى اين ، مانع از آن نيست كه مسلمانان براى استوار كردن پيوند ازدواج ، هديه هايى را به همسران خود يا به ديگر نزديكانى كه تازه ازدواج كرده اند ، نثار كنند . به سخن ديگر ، مهر و تعيين مقدار آن ، پيش از ازدواج است و از اين رو ، بايد آن را اندك و آسان گرفت تا ازدواج ، رونق گيرد و نِحله (بخشش) ، مربوط به پس از عقد ازدواج يا پيش از برقرارى زندگى مشترك است ، تا دل همسران به هم نزديك تر گردد و پيوند نورُسته ، قوّت يابد .

.

ص: 354

1 / 7آدابُ الزفافِألف _ اِختِيارُ الأَوقاتِ المُبارَكَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يُستَحَبُّ النِّكاحُ في رَمَضانَ رَجاءَ البَرَكَةِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :يَومُ الجُمُعَةِ يَومُ خِطبَةٍ ونِكاحٍ . (2)

ب _ الإِعلانُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أشيدوا (3) بِالنِّكاحِ وأعلِنوهُ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :نَهى [رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ] عَن نِكاحِ السِّرِّ ، وإنَّهُ سَمِعَ دَفّا في بَعضِ دورِ الأَنصارِ ، فَقالَ : ما هذا ؟ فَقيلَ لَهُ : فُلانٌ يا رَسولَ اللّهِ نَكَحَ . فَقالَ : الحَمدُ للّهِِ ، أشيدوا بِالنِّكاحِ ، أشيدوا بِالنِّكاحِ . (5)

ج _ الاِحتِفالُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أعلِنوا هذَا النِّكاحَ ، وَاجعَلوهُ فِي المَساجِدِ ، وَاضرِبوا عَلَيهِ بِالدُّفوفِ . (6)

.


1- .الفردوس : ج 5 ص 539 ح 9023 عن عائشة .
2- .تاريخ دمشق : ج 7 ص 254 ح 1937 عن أبي سعيد الخدري ؛ الخصال : ص 384 ح 62 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 248 ح 1 ، علل الشرائع : ص 598 ح 44 كلّها عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 516 ح 1797 عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 103 ص 273 ح 25 .
3- .أشاده وأشادَ به : أشاعه ورفع ذِكرَه (تاج العروس : ج 5 ص 51 «شيد») .
4- .الأمالي للطوسي : ص 519 ح 1138 عن عليّ بن هبّار ؛ كنز العمّال : ج 16 ص 291 ح 44531 نقلاً عن المعجم الكبير عن هبّار بن الأسود .
5- .درر الأحاديث النبويّة : ص 101 عن حسين بن عبد اللّه بن ضميرة عن أبيه عن جدّه وراجع : حلية الأولياء : ج 6 ص 63 .
6- .سنن الترمذي : ج 3 ص 399 ح 1089 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 473 ح 14699 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 611 ح 1895 ، مسند إسحاق بن راهويه : ج 2 ص 393 ح 945 وفيهما «بالغربال» بدل «بالدفوف» وليس فيهما «واجعلوه في المساجد» وكلّها عن عائشة ، كنز العمّال : ج 16 ص 291 ح 44536 .

ص: 355

1 / 7 آداب عروسى
الف - انتخاب اوقات خجسته
ب - آشكارا برگزار كردن ازدواج
ج - جشن گرفتن
اشاره

1 / 7آداب عروسىالف _ انتخاب اوقات خجستهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مستحب است ازدواج كردن در ماه رمضان ؛ زيرا در اين ماه ، اميد بركت مى رود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :روز جمعه ، روز خواستگارى و ازدواج كردن است .

ب _ آشكارا برگزار كردن ازدواجپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ازدواج را آشكارا و علنى برگزار كنيد .

امام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از ازدواج نهانى ، نهى فرمود . ايشان از يكى از خانه هاى انصار ، صداى دف شنيد . فرمود : «چه خبر است؟» . گفتند : اى پيامبر خدا ! فلانى ، داماد شده است . فرمود : «خدا را شكر ! ازدواج را علنى سازيد . ازدواج را علنى سازيد» .

ج _ جشن گرفتنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ازدواج را آشكارا و در مساجد برگزار نماييد و برايش دف [ و دايره ]بزنيد .

.

ص: 356

دعائم الإسلام :عَنهُ صلى الله عليه و آله أنَّهُ مَرَّ بِبَني زُرَيقٍ فَسَمِعَ عَزفا ، فَقالَ : ما هذا ؟ قالوا : يا رَسولَ اللّهِ ، نَكَحَ فُلانٌ ، فَقالَ : كَمَلَ دينُهُ ، هذَا النِّكاحُ لَا السِّفاحُ ، ولا يَكونُ نِكاحٌ فِي السِّرِّ حَتّى يُرى دُخانٌ أو يُسمَعَ حِسُّ دَفٍّ . وقالَ : الفَرقُ ما بَينَ النِّكاحِ وَالسِّفاحِ (1) ضَربُ الدَفِّ . (2)

الأمالي للطوسي عن محمّد بن عليّ بن هبّار عن أبيه :اِجتازَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله بِدارِ عَلِيِّ بنِ هَبّارٍ فَسَمِعَ صَوتَ دَفٍّ فَقالَ : ما هذا ؟ قالوا : عَلِيُّ بنُ هَبّارٍ أعرَسَ بِأَهلِهِ . فَقالَ صلى الله عليه و آله : حَسَنٌ هذا لِلنِّكاحِ لَا السِّفاحِ . ثُمَّ قالَ صلى الله عليه و آله : أشيدوا بِالنِّكاحِ وأعلِنوهُ بَينَكُم وَاضرِبوا عَلَيهِ بِالدَّفِّ . فَجَرَتِ السُّنَّةُ فِي النِّكاحِ بِذلِكَ . (3)

إلفاتة نظرالروايات السالفة وبعض الروايات الاُخرى (4) دلّت على جواز استعمال الدفّ _ الذي هو أحد آلات الموسيقي_ في الأعراس . والملفت للنظر أن أسانيد جميع هذه الروايات _ المسوغة لاستعمال الدفّ _ ضعيفة ، وعلى ذلك فإنّ جواز استعمال هذه الآلة الموسيقيّة منوط بعدم إيجابها للطرب ، كما أفتى بذلك عدد من الفقهاء .

.


1- .السِفاحُ : الزنا (الصحاح : ج 1 ص 375 «سفح») .
2- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 205 ح 749 وراجع : النوادر للراوندي : ص 190 ح 344 ؛ السنن الكبرى : ج 7 ص 473 ح 14700 .
3- .الأمالي للطوسي : ص 518 ح 1138 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 275 ح 32 .
4- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 205 ح 751 و ص 206 ح 752 ، سنن ابن ماجة : ج1 ص611 ح1896، سنن النسائي : ج 6 ص 127 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 265 ح 15451 كلّها عن محمّد بن حاطب الجمحي ، كنز العمّال : ج 16 ص 295 ح 44552 .

ص: 357

نكته

دعائم الإسلام :روايت شده است كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از [ محلّه ] بنى زُرَيق مى گذشت كه صداى ساز و آوازى شنيد . فرمود : «چه خبر است؟» . گفتند : اى پيامبر خدا ! فلانى ، داماد شده است . فرمود : «دينش كامل شد . اين ، ازدواج است ، نه زنا . ازدواج ، پنهانى نبايد صورت بگيرد ؛ بلكه حتّى [اگر ممكن است] بايد دودى [ كه نشانه وليمه دادن است ] ديده ، يا صداى دفى شنيده شود» . و فرمود : «مرز ميان ازدواج و زنا ، نواختن دف است» .

الأمالى ، طوسى_ به نقل از محمّد بن على بن هبّار ، از پدرش _ :پيامبر صلى الله عليه و آله از كنار خانه على بن هبّار گذشت و صداى دف شنيد . فرمود : «چه خبر است؟» . گفتند : على بن هبّار ، عروس به خانه آورده است . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «بسيار خوب ! اين ، ازدواج است ، نه زنا» . سپس فرمود : «ازدواج را آشكارا و علنى بين خودتان برگزار نماييد و براى آن ، دف بزنيد» . از آن پس ، اين كار ، در ازدواج ، مرسوم شد .

نكتهدر رواياتى كه ملاحظه شد و برخى از روايات ديگر، (1) استفاده از «دف» كه نوعى ساز محسوب مى شود ، در مراسم عروسى ، تجويز گرديده است . گفتنى است كه سند همه رواياتى كه استفاده از اين ساز را تجويز كرده اند ، ضعيف است . از اين رو ، همان طور كه شمارى از فقها فتوا داده اند ، جواز استفاده از اين ساز ، منوط به مُطرب نبودن آن است .

.


1- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 205 ح 751 و ص 206 ح 752 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 611 ح 1896 ، سنن النسائى : ج 6 ص 127 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 265 ح 15451 ، كنز العمّال : ج 16 ص 295 ح 44552 .

ص: 358

د _ الوَليمَةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا وَليمَةَ إلّا في خَمسٍ : في عُرسٍ أو خُرسٍ أو عِذارٍ أو وِكازٍ أو رِكازٍ ، فَالعُرسُ التَّزويجُ ، وَالخُرسُ النِّفاسُ بِالوَلَدِ ، وَالعَذرُ الخِتانُ ، وَالوِكازُ الرَّجُلُ يَشتَرِي الدّارَ ، وَالرِّكازُ الرُّجَلُ يَقدَمُ مِن مَكَّةَ . (1)

الإمام علي عليه السلام :قالَ [رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ] لِمَن تَزَوَّجَ : أولِم ولَو بِشاةٍ . (2)

المراسيل عن الحكم بن عتيبة :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله أرسَلَ بِلالاً إلى أهلِ بَيتٍ مَنِ الأَنصارِ يَخطُبُ إلَيهِم ، فَقالوا : عَبدٌ حَبَشِيٌّ ! قالَ بِلالٌ : لَولا أنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله أمَرَني أن آتِيَكُم لَما أتَيتُكُم ، فَقالوا : النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله أمَرَكَ ؟ قالَ : نَعَم ، قالوا : قَد مُلِّكتَ . (3) فَجاءَ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَأَخبَرَهُ . فَاُدخِلَت عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله قِطعَةٌ مِن ذَهَبٍ فَأَعطاهُ إيّاها . فَقالَ : سُق هذا إلَى امرَأَتِكَ . وقالَ لِأَصحابِهِ : اِجمَعوا إلى أخيكُم في وَليمَتِهِ . (4)

راجع : ص 390 (الاُسرة / الفصل الأوّل / وليمة العرس) .

ه_ الزَّفافُ لَيلاًرسول اللّه صلى الله عليه و آله :زُفّوا عَرائِسَكُم لَيلاً ، وأطعِموا ضُحىً . (5)

.


1- .تهذيب الأحكام : ج 7 ص 409 ح 1634 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 402 ح 4404 ، الخصال : ص 313 ح 91 كلّها عن موسى بن بكر عن الإمام الكاظم عليه السلام ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 460 ح 1562 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 275 ح 33 ، وراجع : الكافي : ج 6 ص 281 ح 3 .
2- .درر الأحاديث النبويّة : ص 101 عن حسين بن عبداللّه بن ضميرة عن أبيه عن جده وراجع : حلية الأولياء : ج 6 ، ص 63 .
3- .مَلَكتُ امرَأةً:تزوّجتها، ويتعدّى بالتضعيف فيقال:مَلَّكته (المصباح المنير: ص579 «ملك»).
4- .المراسيل : ص 147 ح 3 .
5- .جامع الأحاديث للقمي : ص 84 ، الكافي : ج 5 ص 366 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 418 ح 1676 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 401 ح 4403 كلها عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 210 ح 771 ، الجعفريات : ص 110 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار: ج103 ص266 ح9.

ص: 359

د - وليمه دادن
ه - عروسى كردن در شب

د _ وليمه دادنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :وليمه دادن (مهمانى كردن) ، تنها در پنج مورد است : در عُرس ، خُرس ، عِذار ، وِكاز و رِكاز . عُرس ، هنگام ازدواج است . خُرس ، زمان تولّد فرزند است . عِذار ، هنگام ختنه كردن است . وِكاز ، زمان خريد خانه است . رِكاز ، موقع بازگشت از مكّه (حج) است .

امام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، به كسى كه ازدواج كرده بود ، فرمود : «وليمه بده ، اگر چه با قربانى كردن يك گوسفند باشد» .

المراسيل_ به نقل از حكم بن عُتَيبه _ :پيامبر صلى الله عليه و آله بلال را نزد خانواده اى از انصار فرستاد تا از ايشان خواستگارى كند . آنان گفتند : برده اى حبشى ! بلال گفت : اگر پيامبر صلى الله عليه و آله مرا نفرموده بود كه نزد شما بيايم ، هرگز نمى آمدم ! گفتند : پيامبر صلى الله عليه و آله به تو فرمود؟ گفت : آرى . گفتند : پس همسردار شدى . بلال ، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و ماجرا را براى ايشان باز گفت . پس قطعه اى زر براى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آورده شد . پيامبر صلى الله عليه و آله ، آن را به بلال داد و فرمود : «اين را به عنوان مَهريه ، به همسرت بده» . و به يارانش فرمود : «در وليمه برادرتان ، حاضر شويد» .

ر . ك : ص 391 (خانواده / فصل يكم / وليمه عروسى) .

ه _ عروسى كردن در شبپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عروس هايتان را در شب ، به خانه بخت ببَريد و هنگام روز ، وليمه بدهيد .

.

ص: 360

الإمام الرضا عليه السلام :مِنَ السُّنَّةِ التَّزويجُ بِاللَّيلِ ؛ لِأَنَّ اللّهَ جَعَلَ اللَّيلَ سَكَنا ، وِالنِّساءُ إنَّما هُنَّ سَكَنٌ . (1)

1 / 8مايَنبَغي عِندَ الزَّفافِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا زُفَّت إلى الرَّجُلِ زَوجَتُهُ واُدخِلَت إلَيهِ فَليُصَلِّ رَكعَتَينِ وَليَمسَح عَلى ناصِيَتِها ، ثُمَّ لِيَقُل : اللّهُمَّ بارِك لي في أهلي وبارِك لَها فِيَّ ، وما جَمَعتَ بَينَنا فَاجمَع بَينَنا في خَيرٍ ويُمنٍ وبَرَكَةٍ ، وإذا جَعَلتَها فُرقَةً فَاجعَلها فُرقَةً إلى كُلِّ خَيرٍ . ثُمَّ لِيَقُل : الحَمدُ للّهِِ الَّذي هَدى ضَلالَتي ، وأغنى فَقري ، ونَعَشَ خُمولي ، وأعَزَّ ذِلَّتي ، وآوى عَيلَتي ، وزَوَّجَ عُزبَتي ، وأخدَمَ مِهنَتي ، وآنَسَ وَحشَتي ، ورَفعَ خَسيسَتي ، حَمدا كَثيرا طَيِّبا مُبارَكا عَلى ما أعطَيتَ يا رَبِّ ، وعَلى ما قَسَمتَ ، وعَلى ما أكرَمتَ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إذا دَخَلتَ بِأَهلِكَ فَخُذ بِناصِيَتِها (3) وَاستَقبِلِ القِبلَةَ وقُل : اللّهُمَّ بِأَمانَتِكَ أخَذتُها ، وبِكَلِماتِكَ استَحلَلتُها ، فَإِن قَضَيتَ لي مِنها وَلَدا فَاجعَلهُ مُبارَكا تَقِيّا مِن شيعَةِ آلِ مُحَمَّدٍ ، ولا تَجعَل لِلشَّيطانِ فيهِ شِركا ولا نَصيبا . (4)

مكارم الأخلاق عن الأئمّة عليهم السلام :إذا قَرُبَ الزَّفافُ يُستَحَبُّ أن تَأمُرَها أن تُصَلِّيَ رَكعَتَينِ استِحبابا ، تَكونُ عَلى وُضوءٍ إذا اُدخِلَت عَلَيكَ ، وتُصَلّي أنتَ أيضا مِثلَ ذلِكَ . وتَحمَدُ اللّهَ وتُصَلّي عَلَى النَّبِيِّ وآلِهِ وتَقولُ : اللّهُمَّ ارزُقني إلفَها ووُدَّها ورِضاها بي وأرضِني بها ، وَاجمَع بَينَنا بِأَحسَنِ اجتِماعٍ وأيسَرِ ائتِلافٍ ، فَإِنَّكَ تُحِبُّ الحَلالَ وتَكرَهُ الحَرامَ . (5)

.


1- .الكافي : ج 5 ص 366 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 418 ح 1675 كلاهما عن الحسن بن عليّ الوشاء ، بحار الأنوار : ج 103 ص 278 ح 48 وراجع : عوالي اللآلي : ج 3 ص 303 ح 105 .
2- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 210 ح 772 ، النوادر للراوندي : ص 211 ح 417 عن الإمام الكاظم عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام وراجع : الجعفريّات : ص 109 .
3- .الناصِيَةُ : قُصاص الشعر فوق الجبهة (مجمع البحرين : ج 3 ص 1795 «نصا») .
4- .الكافي : ج 5 ص 500 ح 2 عن أبي بصير ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 402 ح 4405 ، فقه الرضا : ص 235 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 227 ح 46 وراجع : تحف العقول : ص 89 .
5- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 454 ح 1551 .

ص: 361

1 / 8 شايسته هاى شب زفاف

امام رضا عليه السلام :ازدواج كردن در شب ، از سنّت است ؛ زيرا خداوند ، شب را مايه آرامش قرار داده ، و زنان ، در حقيقت ، همان مايه آرامش اند .

1 / 8شايسته هاى شب زفافپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هنگامى كه مرد ، همسرش را به خانه مى بَرد ، نخست ، دو ركعت نماز بخوانَد و بر پيشانى او دست بكشد . سپس بگويد : «بار خدايا ! در همسرم برايم بركت قرار بده و او را برايم مبارك گردان و تا زمانى كه ما را در كنار هم قرار داده اى ، با خير و ميمنت و بركت بدار ، و هر گاه او را [از من] جدا ساختى ، به خوبىِ تمام ، جدا ساز» . سپس بگويد : «سپاس ، خداى را كه مرا از گم راهى ، به هدايت كشانْد ، و نيازم را برطرف ساخت ، و سُستى ام را به نشاط تبديل كرد ، و از ذلّت ، به عزّتم در آورد ، و از بى پناهى ، سرپناهم داد ، و از تجرّد ، به تأهّلم كشانْد ، و براى كارهايم خدمتكارى قرار داد ، و از تنهايى نجاتم داد ، و پستى ام را بلندى بخشيد ؛ سپاسى فراوان و پاك و خجسته براى آنچه عطايم فرمودى _ اى پروردگار من _ و براى آنچه قسمتم كردى و لطفى كه به من نمودى !» .

امام صادق عليه السلام :هر گاه بر همسرت وارد شدى ، موى پيشانى اش را بگير و رو به قبله كن و بگو : «بار خدايا ! امانت تو را گرفتم و با كلمات تو ، او را بر خود حلال نمودم . پس اگر از او برايم فرزندى مقدّر فرمودى ، او را با بركت و پرهيزگار و از شيعه خاندان محمّد قرار ده و شيطان را در او سهم و بهره اى مَنِه » .

مكارم الأخلاق_ به نقل از يكى از اهل بيت عليهم السلام _ :چون وقت زفاف نزديك مى شود ، مستحب است كه از او (همسرت) بخواهى كه دو ركعت نماز مستحبّى بگزارد . هر گاه او را بر تو وارد كردند ، باوضو باش ، و خودت نيز دو ركعت نماز بگزار و حمد خداى را به جا آور و بر پيامبر و خاندانش صلوات بفرست و بگو : «پروردگارا! اُلفت با او و محبّت او و رضايت او از من را روزى ام فرما و مرا نيز از او راضى بدار ، و ما را به نيك ترين وجه و آسان ترين الفت و سازش ، در كنار هم بدار . به درستى كه تو حلال را دوست دارى و حرام را ناخوش مى دارى» .

.

ص: 362

كتاب من لا يحضره الفقيه عن أبي سعيد الخدري :أوصى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام فَقالَ : يا عَلِيُّ ، إذا دَخَلَتِ العَروسُ بَيتَكَ فَاخلَع خُفَّيها حينَ تَجلِسُ ، وَاغسِل رِجلَيها ، وصُبَّ الماءَ مِن بابِ دارِكَ إلى أقصى دارِكَ ؛ فَإِنَّكَ إذا فَعَلتَ ذلِكَ أخرَجَ اللّهُ مِن بَيتِكَ سَبعينَ ألفَ لَونٍ مِنَ الفَقرِ ، وأدخَلَ فيها سَبعينَ ألفَ لَونٍ مِنَ البَرَكَةِ ، وأنزَلَ عَلَيهِ سَبعينَ رَحمَةً تُرَفرِفُ عَلى رَأسِ العَروسِ حَتّى تَنالَ بَرَكَتَها كُلُّ زاوِيةٍ في بَيتِكَ ، وتَأمَنَ العَروسُ مِنَ الجُنونِ وَالجُذامِ وَالبَرَصِ أن يُصيبَها ما دامَت في تِلكَ الدّارِ ، وَامنَعِ العَروسَ في اُسبوعِها مِنَ الأَلبانِ وَالخَلِّ وَالكُزبَرَةِ وَالتُّفّاحِ الحامِضِ مِن هذِهِ الأَربَعَةِ الأَشياءِ . فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : يا رَسولَ اللّهِ ، و لِأَيِّ شَيءٍ أمنَعُها هذِهِ الأَشياءَ الأَربَعَةَ ؟ قالَ : لِأَنَّ الرَّحِمَ تَعقَمُ وتَبرُدُ مِن هذِهِ الأَربَعَةِ الأَشياءِ عَنِ الوَلَدِ ... . فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : يا رَسولَ اللّهِ ، فَما بالُ الخَلِّ تُمنَعُ مِنهُ ؟ قالَ : إذا حاضَت عَلَى الخَلِّ لَم تَطهُر أبَداً بِتَمامٍ ، وَالكُزبَرَةُ تُثيرُ الحَيضَ في بَطنِها وتُشَدِّدُ عَلَيها الوِلادَةَ ، وَالتُّفّاحُ الحامِضُ يَقطَعُ حَيضَها فَيَصيرُ داءً عَلَيها . (1)

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 551 ح 4899 ، علل الشرائع : ص 514 ح 5 ، الأمالي للصدوق : ص 663 ح 896 ، الاختصاص : ص 132 ، بحار الأنوار : ج 103 ح 280 وراجع : عوالي اللآلي : ج 3 ص 308 ح 126 .

ص: 363

كتاب من لا يحضره الفقيه_ به نقل از ابو سعيد خدرى _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به على بن ابى طالب عليه السلام سفارش كرد و فرمود : «اى على! هر گاه عروس به خانه ات آمد ، چون نشست ، كفش هايش را در آور و پاهايش را [در ظرفى] بشوى و آب آن [ظرف ]را از درِ خانه ات تا ته خانه ات بپاش ؛ زيرا اگر چنين كنى ، خداوند از خانه تو ، هفتاد هزار نوع فقر را مى بَرد و هفتاد هزار نوع بركت ، به آن وارد مى كند و هفتاد رحمت بر آن فرو مى فرستد كه بر فراز سر عروس ، بال و پر مى زند تا بركت آنها به هر گوشه اى ، از خانه ات برسد . و عروس ، تا زمانى كه در آن خانه است ، از ابتلا به ديوانگى و خوره و پيسى ، در امان مى مانَد . تا يك هفته ، عروس را از خوردن چهار چيز ، باز بدار : ماست ، سركه ، گِشنيز و سيب ترش» . على عليه السلام فرمود : اى پيامبر خدا! به چه دليل ، او را از اين چهار چيز ، باز دارم؟ فرمود : «چون رَحِم ، از اين چهار خوراكى ، سَتَروَن مى شود و فرزند نمى آورد ...» . على عليه السلام فرمود : اى پيامبر خدا ! سركه ، چه خاصيتى دارد كه بايد از خوردن آن منع شود؟ فرمود : «هر گاه پس از خوردن سركه ، حيض شود ، ديگر هرگز به طور كامل ، پاك نمى گردد ، و گشنيز ، حيض را در شكم او تحريك مى كند و زايمان را بر او سخت مى سازد ، و سيب ترش ، حيض او را بند مى آورد و مايه دردش مى گردد» .

.

ص: 364

1 / 9الاُسرة المثاليّة1 / 9 _ 1زَواجٌ نَزَلَ مِنَ السَّماءِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّما أنَا بَشَرٌ مِثلُكُم أتَزَوَّجُ فيكُم واُزَوِّجُكُم ، إلّا فاطِمَةَ فَإِنَّ تَزويجَها نَزَلَ مِنَ السَّماءِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :ما زَوَّجتُ فاطِمَةَ إلّا لَمّا أمَرَنِي اللّهُ بِتَزويجِها . (2)

عنه صلى الله عليه و آله_ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ :اُمِرتُ بِتَزويجِكَ مِنَ السَّماء . (3)

1 / 9 _ 2لَولا عَلِيٌّ لَما كانَ لِفاطِمَةَ عليهاالسلام كُفؤٌالإمام عليّ عليه السلام :قالَ لي رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا عَلِيُّ ، لَقَد عاتَبَتني رِجالُ قُرَيشٍ في أمرِ فاطِمَةَ ، وقالوا : خَطَبناها إلَيكَ فَمَنَعتَنا ، وتَزَوَّجَت (4) عَلِيّا ! فَقُلتُ لَهُم : وَاللّهِ ما أنا مَنَعتُكُم وزَوَّجتُهُ ، بَلِ اللّهُ تَعالى مَنَعَكُم وزَوَّجَهُ ! فَهَبَطَ عَلَيَّ جَبرَئيلُ عليه السلام فَقالَ : يا مُحَمَّدُ ، إنَّ اللّهَ جَلَّ جَلالُهُ يَقولُ : لَو لَم أخلُق عَلِيّا عليه السلام لَما كانَ لِفاطِمَةَ ابنَتِكَ كُفؤٌ عَلى وَجهِ الأَرضِ ؛ آدَمُ فَمَن دونَهُ . (5)

.


1- .الكافي : ج 5 ص 568 ح 54 عن أبان بن تغلب عن الإمام الباقر عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 393 ح 4382 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 445 ح 1528 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 145 ح 47 ؛ مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 1 ص 80 عن أبان بن تغلب عن الإمام الباقر عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله .
2- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 59 ح 226 عن الحسن بن عبد اللّه الرازي التميمي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 43 ص 104 ح 16 .
3- .تاريخ دمشق : ج 42 ص 125 ح 8494 ، المناقب لابن المغازلي : ص 100 ح 142 ؛ العمدة : ص 266 ح 421 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 350 كلّها عن أبي أيوب الأنصاري ، بحار الأنوار : ج 43 ص 111 ح 24 .
4- .في بعض النسخ وبحارالأنوار : «وزَوَّجتَ» بدل «وتَزوّجَت» .
5- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 225 ح 3 عن الحسين بن خالد عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 43 ص 92 ح 3 .

ص: 365

1 / 9 خانواده نمونه
اشاره
1 / 9 - 1 ازدواج آسمانى
1 / 9 - 2 اگر على نبود ، همسرِ همسنگى براى فاطمه وجود نداشت

1 / 9خانواده نمونه1 / 9 _ 1ازدواج آسمانىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من هم بشرى مانند شما هستم . از شما زن مى گيرم و به شما زن مى دهم ، مگر فاطمه را كه دستور ازدواج او از آسمان نازل شد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من فاطمه را شوهر ندادم ، مگر زمانى كه خداوند ، مرا به ازدواج دادن او امر فرمود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ خطاب به على عليه السلام _ :دستورِ به ازدواج در آوردن تو [ و فاطمه عليهاالسلام ] از آسمان به من رسيد .

1 / 9 _ 2اگر على نبود ، همسرِ همسنگى براى فاطمه وجود نداشتامام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من فرمود : «اى على ! مردانى از قريش در باره ازدواج فاطمه با تو ، مرا سرزنش كردند و گفتند : ما او را از تو خواستگارى نموديم ؛ ولى او را به ما ندادى و به ازدواج على در آوردى! من به آنان گفتم : به خدا سوگند ، اين من نبودم كه او را به شما ندادم و به ازدواج على در آوردم ؛ بلكه خداوند متعال بود كه او را به شما نداد و به عقد على در آورد ! جبرئيل عليه السلام بر من فرود آمد و گفت : اى محمّد ! خداوند _ بزرگى اش بِشْكوه باد _ مى فرمايد : اگر على را نيافريده بودم ، در تمام روى زمين ، از آدم و غيرِ آن ، براى دخترت فاطمه ، همسنگى نبود » .

.

ص: 366

الإمام الصادق عليه السلام :لَولا أنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى خَلَقَ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام لِفاطِمَةَ ، ما كَانَ لَها كُفؤٌ عَلى ظَهرِ الأَرضِ ؛ مِن آدَمَ ومَن دونَهُ . (1)

1 / 9 _ 3خِطبَةُ سَيِّدَةِ النِّساءِالأمالي للطوسي عن الضحّاك بن مزاحم :سَمِعتُ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام يَقولُ : أتاني أبو بَكرٍ وعُمَرُ فَقالا : لَو أتَيتَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَذَكَرتَ لَهُ فاطِمَةَ . قالَ : فَأَتَيتُهُ ، فَلَمّا رَآني رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ضَحِكَ ، ثُمَّ قالَ : ما جاءَ بِكَ يا أبَا الحَسَنِ وما حاجَتُكَ ؟ قالَ : فَذَكَرتُ لَهُ قَرابَتي ، وقِدَمي فِي الإِسلامِ ، ونُصرَتي لَهُ وجِهادي . فَقالَ : يا عَلِيُّ ، صَدَقتَ ، فَأَنتَ أفضَلُ مِمّا تَذكُرُ . فَقُلتُ: يا رَسولَ اللّهِ، فاطِمَةُ تُزَوِّجُنيها؟ فَقالَ: يا عَلِيُّ، إنَّهُ قَد ذَكَرَها قَبلَكَ رِجالٌ، فَذَكَرتُ ذلِكَ لَها ، فَرَأَيتُ الكَراهَةَ في وَجهِها ، ولكِن عَلى رِسلِكَ حَتّى أخرُجَ إلَيكَ . فَدَخَلَ عَلَيها فَقامَت إلَيهِ ، فَأَخَذَت رِداءَهُ ونَزَعَت نَعلَيهِ ، وأتَتهُ بِالوُضوءِ ، فَوَضَّأَتهُ بِيَدِها وغَسَلَت رِجلَيهِ ، ثُمَّ قَعَدَت . فَقالَ لَها : يا فاطِمَةُ . فَقالَت: لَبَّيكَ ، حاجَتُكَ يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : إنَّ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ مَن قَد عَرَفتِ قَرابَتَهُ وفَضلَهُ وإسلامَهُ ، وإنّي قَد سَأَلتُ رَبّي أن يُزَوِّجَكِ خَيرَ خَلقِهِ وأحَبَّهُم إلَيهِ ، وقَد ذَكَرَ مِن أمرِكِ شَيئا فَما تَرينَ ؟ فَسَكَتَت ولَم تُوَلِّ وَجهَها ولَم يَرَ فيهِ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله كَراهَةً ، فَقامَ وهُوَ يَقولُ : اللّهُ أكبَرُ ، سُكوتُها إقرارُها . فَأَتاهُ جَبرَئيلُ عليه السلام فَقالَ : يا مُحَمَّدُ ، زَوِّجها عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ ، فَإِنَّ اللّهَ قَد رَضِيَها لَهُ ورَضِيَهُ لَها . قالَ عَلِيٌّ : فَزَوَّجَني رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، ثُمَّ أتاني فَأَخَذَ بِيَدي فَقالَ : قُم بِسمِ اللّهِ وقُل عَلى بَرَكَةِ اللّهِ ، وما شاءَ اللّهُ ، لا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ ، تَوَكَّلتُ عَلَى اللّهِ . ثُمَّ جاءَني حينَ أقعَدَني عِندَها عليهاالسلام ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ إنَّهُما أحَبَّي خَلقِكَ إلَيَّ فَأَحِبَّهُما ، وبارِك في ذُرِّيَّتِهِما ، وَاجعَل عَلَيهِما مِنكَ حافِظا ، وإنّي اُعيذُهُما وذُرِّيَّتَهُما بِكَ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيمِ . (2)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 461 ح 10 ، الخصال : ص 414 ح 3 كلاهما عن يونس بن ظبيان ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 470 ح 1882 عن المفضل بن عمر ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 393 ح 4383 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 97 ح 6 .
2- .الأمالي للطوسي : ص 39 ح 44 ، بشارة المصطفى : ص 261 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 350 نحوه ، بحار الأنوار : ج 43 ص 93 ح 4 .

ص: 367

1 / 9 - 3 خواستگارى بانوى بانوان

امام صادق عليه السلام :اگر [اين گونه] نبود كه خداوند _ تبارك و تعالى _ ، امير مؤمنان عليه السلام را براى فاطمه آفريد ، در روى زمين ، از آدم و غيرِ آن ، همسنگى براى او يافت نمى شد .

1 / 9 _ 3خواستگارى بانوى بانوانالأمالى ، طوسى_ به نقل از ضحّاك بن مزاحم _ :از على بن ابى طالب عليه السلام شنيدم كه مى فرمود : «ابو بكر و عمر ، نزد من آمدند و گفتند : كاش نزد پيامبر خدا بروى و فاطمه را از او خواستگارى كنى ! من نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رفتم . چون چشم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من افتاد ، خنديد و فرمود : اى ابو الحسن ! چرا آمده اى و چه كار دارى ؟ . من از خويشاوندى ام و پيش گامى ام در اسلام و يارى دادن هايم به او و جهادهايم برايش گفتم . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : راست مى گويى ، اى على ! تو از آنچه مى گويى ، برترى . گفتم : اى پيامبر خدا ! فاطمه را به همسرى من در مى آورى ؟ فرمود : اى على ! پيش از تو ، مردانى ، او را از من خواستگارى كرده اند و من موضوع را با فاطمه ، در ميان نهادم ؛ ولى در چهره او عدم رضايت ديدم . اكنون ، صبر كن تا اين كه نزد تو باز آيم . پس نزد فاطمه رفت . فاطمه برخاست و رداى پيامبر را بر گرفت و كفش هايش را در آورد و براى ايشان ، آب وضو آورد و با دستان خود ، پيامبر صلى الله عليه و آله را وضو داد و پاهايش را شست . سپس نشست . پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : فاطمه ! فاطمه عليهاالسلام گفت : بله . امرتان چيست ، اى پيامبر خدا؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : على بن ابى طالب ، كسى است كه از خويشاوندى او و كرامتش و اسلامش آگاهى دارى . من هم از پروردگارم خواسته ام كه تو را به ازدواج بهترين و محبوب ترين آفريده اش در آورد. حالا او از تو خواستگارى كرده است. نظرت چيست؟ . فاطمه عليهاالسلام سكوت كرد و رويش را بر نگرداند و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در چهره او عدم رضايت نديد . پس پيامبر صلى الله عليه و آله برخاست و فرمود : اللّه اكبر ! سكوت او ، نشانِ موافقت اوست . پس جبرئيل عليه السلام نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى محمّد! او را به همسرىِ على بن ابى طالب در آور ؛ زيرا خداوند ، فاطمه را براى على ، و على را براى فاطمه ، پسنديده است . پس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، فاطمه را به همسرى من در آورد . سپس نزدم آمد و دستم را گرفت و فرمود : به نام خدا برخيز و بگو : به بركت خدا و هر چه خدا خواهد . هيچ نيرويى نيست ، مگر از سوى خدا . بر خدا توكّل كردم . و بعد از آن كه مرا در كنار فاطمه عليهاالسلام نشاند ، كنار من آمد و فرمود : بار خدايا ! اين دو ، محبوب ترينِ خلق در نزد من اند . پس تو نيز آنان را دوست بدار و به فرزندانشان بركت ده و بر اين دو ، از جانب خودت نگهبانى بگمار . من ، اين دو و فرزندانشان را از گزند شيطانِ رانده شده ، در پناه تو مى آورم .

.

ص: 368

1 / 9 _ 4صَداقُ سَيِّدَةِ النِّساءِكان مهر فاطمة عليهاالسلام 480 درهما (1) وهي تعادل 12 اوقية ، (2) وهو قيمة درع عليّ (3) وذكر في بعض المصادر أن مهر فاطمة عليهاالسلام و نساء النبي صلى الله عليه و آله هو 500 درهما (4) وهي تعادل 5/12 اوقية (5) كما ذكر في بعضها أنه 400 مثقال من الفضة (6) أو 30 درهما. (7)

.


1- .الطبقات الكبرى : ج 8 ص 21 ، تهذيب الكمال : ج 35 ص 249 ؛ المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 351 ، روضة الواعظين : ص 162 .
2- .مسند زيد : ص 303 ؛ بلاغات النساء : ص 184 ، كنز العمّال : ج 13 ص 679 ح 37740 .
3- .الطبقات الكبرى : ج 8 ص 20 ، مسند أبي يعلى : ج 1 ص 263 ح 499 ، كنز العمّال : ج 13 ص 679 ح 37740 ؛ قرب الإسناد : ص 112 ح 388 .
4- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 351 ؛ الطبقات الكبرى : ج 8 ص 22 .
5- .مسند زيد : ص 303 ، تاريخ الخميس : ج 1 ص 362 .
6- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 351 ؛ تاريخ دمشق : ج 52 ص 445 ح 11114 .
7- .الكافي : ج 5 ص 377 ح 2 و ح 4 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 364 ح 1477 ، قرب الإسناد : ص 173 ح 634 .

ص: 369

1 / 9 - 4 مهريه بانوى بانوان

1 / 9 _ 4مهريه بانوى بانوانصداق فاطمه عليهاالسلام 480 درهم بوده است كه معادل با 12 اوقيه است . اين ، مقدار پول زره امام على عليه السلام بوده است . در بعضى منابع ، صداق فاطمه عليهاالسلام و همسران پيامبر ، پانصد درهم ذكر شده است كه معادل با 5/12 اوقيه است ، همچنان كه در بعضى ديگر ، چهارصد مثقال نقره يا سى درهم نيز ذكر شده است .

.

ص: 370

الإمام عليّ عليه السلام :ما نَكَحَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله امرَأَةً مِن نِسائِهِ إلّا عَلَى اثنَتَي عَشرَةَ اُوقِيَّةً ونِصفَ الاُوقِيَّةِ مِن فِضَّةٍ ، وعَلى ذلِكَ أنكَحَني فاطِمَةَ عليهاالسلام . وَالاُوقِيَّةُ أربَعونَ دِرهَما . (1)

عنه عليه السلام :أنكَحَني رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ابنَتَهُ فاطِمَةَ عليهاالسلام عَلَى اثنَتَي عَشرَةَ اُوقِيَّةً ونِصفٍ مِن فِضَّةٍ . (2)

عنه عليه السلام :لَمّا تَزَوَّجتُ فاطِمَةَ قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ! ما أبيعُ فَرَسي أو دِرعي ؟ قالَ : بِع دِرعَكَ . فَبِعتُها بِثِنتَي عَشرَةَ اُوقِيَّةً ، فَكانَ ذلِكَ مَهرَ فاطِمَةَ . (3)

المناقب لابن شهر آشوب :الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام في خَبَرٍ : زَوَّجَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فاطِمَةَ عليهاالسلامعَلِيّا عليه السلام عَلى أربَعِمِئَةٍ وثَمانينَ دِرهَما . ورُوِيَ أنَّ مَهرَها أربَعُمِئَةِ مِثقالِ فِضَّةٍ . (4)

الإمام زين العابدين عليه السلام :خَطَبَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله حينَ زَوَّجَ فاطِمَةَ عليهاالسلام مِن عَلِيٍّ عليه السلام فَقالَ : . . . فَقَد زَوَّجتُهُ عَلى أربَعِمِئَةِ مِثقالِ فِضَّةٍ ، إن رَضِيَ بِذلِكَ عَلِيٌّ . (5)

.


1- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 221 ح 822 ، مستدرك الوسائل : ج 15 ص 62 ح 17541 وراجع : مسند زيد : ص 303 وإعلام الورى : ج 1 ص 161 و السنن الكبرى : ج 7 ص 382 ح 14347 والمصنّف لعبد الرزاق : ج 6 ص 177 ح 10407 .
2- .مسند زيد : ص 303 عن الإمام زين العابدين عن أبيه عليهماالسلام .
3- .مسند أبي يعلى : ج 1 ص 246 ح 466 عن زيد بن طلق الشني العبدي ، المصنّف لعبد الرزاق : ج 6 ص 176 ح 10402 عن صفوان بن سليم نحوه ، كنز العمّال : ج 13 ص 679 ح 37740 وراجع : الطبقات الكبرى : ج 8 ص 162 .
4- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 351 ، روضة الواعظين : ص 162 وليس فيه ذيله ، بحار الأنوار : ج 43 ص 112 ح 24 .
5- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 451 ح 1545 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 350 عن الإمام الرضا عليه السلام ، كشف الغمّة : ج 1 ص 349 عن أنس وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 43 ص 119 ح 29 ؛ تاريخ دمشق : ج 52 ص 445 ح 11114 ، المناقب للخوارزمي : ص 336 ح 357 كلاهما عن أنس نحوه .

ص: 371

امام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هيچ زنى از زنانش را جز با مهريه دوازده و نيم اوقيه نقره ، تزويج نكرد و فاطمه عليهاالسلام را هم با همين مقدار ، به ازدواج من در آورد . هر اوقيه ، [برابر با ]چهل درهم است .

امام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دخترش فاطمه عليهاالسلام را با مهريه دوازده و نيم اوقيه نقره ، به ازدواج من در آورد .

امام على عليه السلام :زمانى كه با فاطمه عليهاالسلام ازدواج نمودم ، گفتم : اى پيامبر خدا ! اسبم را بفروشم يا زرهم را ؟ فرمود : «زرهت را بفروش» . من هم آن را به دوازده اوقيه فروختم . اين ، مَهر فاطمه بود .

المناقب ، ابن شهرآشوب :در خبرى از حسين بن على عليه السلام آمده است كه : «پيامبر صلى الله عليه و آله فاطمه عليهاالسلام را با مهريه چهارصد و هشتاد درهم ، به ازدواج على عليه السلام در آورد» . به روايتى هم ، مهريه آن بانو ، چهارصد مثقال نقره بوده است .

امام زين العابدين عليه السلام :پيامبر صلى الله عليه و آله ، زمانى كه فاطمه عليهاالسلام را به همسرى على عليه السلام در آورد ، خطبه خواند و فرمود : « ... من او را با مهريه چهارصد مثقال نقره تزويج كردم ، اگر على ، به اين مقدار ، راضى باشد» .

.

ص: 372

الإمام الباقر عليه السلام :كانَ صَداقُ فاطِمَةَ عليهاالسلام جَردُ (1) بُردٍ حِبَرَةٍ (2) ، ودِرعٌ حُطَمِيَّةٌ (3) ، وكانَ فِراشُها إهابَ (4) كَبشٍ يُلقِيانِهِ ويَفرُشانِهِ ويَنامانِ عَلَيهِ . (5)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ عَلِيّا تَزَوَّجَ فاطِمَةَ عليهماالسلام عَلى جَردِ بُردٍ ودِرعٍ ، وفِراشٍ كانَ مِن إهابِ كَبشٍ . (6)

الإرشاد عن الريّان بن شبيب :إنَّ مُحَمَّدَ بنَ عَلِيِّ بنِ موسى يَخطُبُ اُمَّ الفَضلِ بِنتَ عَبدِ اللّهِ المَأمونِ ، وقَد بَذَلَ لَها مِنَ الصَّداقِ مَهرَ جَدَّتِهِ فاطِمَةَ بِنتِ مُحَمَّدٍ عليهاالسلام ؛ وهُوَ خَمسُمِئَةِ دِرهَمٍ جِيادا . (7)

الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام أصدَقَ فاطِمَةَ عليهاالسلام دِرعا مِن حَديدٍ وجَرَّةً دوار (8) ، وإنَّ صَداقَ نِساءِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله كانَ خَمسَمِئَةِ دِرهَمٍ . (9)

.


1- .الجَردَةُ : البُردَةُ المنجرِدَةُ الخَلَقُ (لسان العرب : ج 3 ص 115 «جرد») .
2- .البُردَة : كِساءٌ يُلتَحَفُ به . وبرودٌ حِبَرَةٌ : ضَربٌ من البرود اليمانيّة ، يقال : بُردٌ حَبير وبُردُ حِبَرَةٍ (لسان العرب : ج 3 ص 87 «برد» و ج 4 ص 159 «حبر») .
3- .الحُطمِيَّةُ : سمّيت بذلك لأنّها تحطم السيوف أي تكسرها ، وقيل : هي العريضة الثقيلة (مجمع البحرين : ج 1 ص 423 «حطم») .
4- .الإهاب : الجِلد ، ويقال قبل الدبغ (النهاية : ج 1 ص 83 «أهب») .
5- .الكافي : ج 5 ص 378 ح 5 عن أبي مريم الأنصاري ، بحار الأنوار : ج 43 ص 144 ح 42 .
6- .الكافي : ج 5 ص 377 ح 1 عن ابن أبي يعفور ، بحار الأنوار : ج 43 ص 143 ح 38 .
7- .الإرشاد : ج 2 ص 284 ، الاحتجاج : ج 2 ص 473 ح 322 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 450 ح 1542 ، المصباح للكفعمي : ص 991 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 382 والثلاثة الأخيرة من دون إسناد إلى الراوي ، بحار الأنوار : ج 43 ص 105 .
8- .كذا في المصدر ، وفي الطبقات الكبرى : «جرد بردٍ» .
9- .السنن الكبرى : ج 7 ص 383 ح 14352 ، الطبقات الكبرى : ج 8 ص 21 وليس فيه ذيله من «وإن ...» ، الإصابة: ج 8 ص 263 الرقم 11587 وليس فيه ذيله من «وجرة...» وكلّها عن سليمان بن بلال عن الإمام الصادق عليه السلام .

ص: 373

امام باقر عليه السلام :كابين فاطمه عليهاالسلام ، يك چادر فرسوده يَمانى (1) و يك زره حُطَمى (2) بود ، و بسترش ، پوست قوچى بود كه آن را مى انداختند و پهن مى كردند و بر آن مى خوابيدند .

امام صادق عليه السلام :على عليه السلام فاطمه عليهاالسلام را با مهريه يك چادر كهنه يَمانى ، يك زره ، و لحافى از پوست قوچ ، به همسرى خود در آورد .

الإرشاد_ به نقل از رَيّان بن شَبيب _ :محمّد بن على بن موسى (امام جواد عليه السلام ) ، از اُمّ فضل ، دختر عبد اللّه مأمون ، خواستگارى كرد و مهريه او را به اندازه مهريه جدّه اش فاطمه ، دختر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، قرار داد و آن ، پانصد درهمِ سَره بود .

امام باقر عليه السلام :على بن ابى طالب عليه السلام يك عدد زره آهنى و يك چادر فرسوده يَمانى ، كابين فاطمه عليهاالسلام كرد ، در حالى كه كابين همسران پيامبر صلى الله عليه و آله پانصد درهم بود .

.


1- .چادر يمانى : جامه اى پنبه اى ، با كتان مخطّط (راه راه) كه در يمن مى بافند ؛ روپوش ابريشمين كه زنان ، به هنگام بيرون آمدن از خانه مى پوشند .
2- .زره حُطمى : زرهى كه مردمِ تيره حطمة بن محارب ، از قبيله عبد القيس مى ساخته اند ؛ زرهِ شمشيرشكن ؛ زرهِ پهن و گران .

ص: 374

1 / 9 _ 5خُطبَةُ الزَّواجِالإمام زين العابدين عليه السلام :خَطَبَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله حينَ زَوَّجَ فاطِمَةَ عليهاالسلام مِن عَلِيٍّ عليه السلام فَقالَ : الحَمدُ للّهِِ المَحمودِ بِنِعمَتِهِ ، المَعبودِ بِقُدرَتِهِ ، المُطاعِ بِسُلطانِهِ ، المَرهوبِ مِن عَذابِهِ ، المَرغوبِ إلَيهِ فيما عِندَهُ ، النّافِذِ أمرُهُ في سَمائِهِ وأرضِهِ ؛ ثُمَّ إنَّ اللّهَ عز و جلأمَرَني أن اُزَوِّجَ فاطِمَةَ مِن عَلِيِّ ، فَقَد زَوَّجتُهُ عَلى أربَعِمِئَةِ مِثقالِ فِضَّةٍ إن رَضِيَ بِذلِكَ عَلِيٌّ . ثُمَّ دَعا صلى الله عليه و آله بِطَبَقِ بُسرٍ (1) ، ثُمَّ قالَ : اِنتَهِبوا ، فَبَينا نَنتَهِبُ إذ دَخَلَ عَلِيٌّ عليه السلام فَتَبَسَّمَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله في وَجهِهِ ، ثُمَّ قالَ : يا عَلِيُّ ، أعَلِمتَ أنَّ اللّهَ عز و جلأمَرَني أن اُزَوِّجَكَ فاطِمَةَ ، فَقَد زَوَّجتُكَها عَلى أربَعِمِئَةِ مِثقالِ فِضَّةٍ إن رَضيتَ ، فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : رَضيتُ بِذلِكَ عَنِ اللّهِ عز و جل وعَن رَسولِهِ . فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : جَمَعَ اللّهُ شَملَكُما ، وأسعَدَ جَدَّكُما (2) ، وبارَكَ عَلَيكُما ، وأخرَجَ مِنكُما كَثيرا طَيِّبا . (3)

الإمام زين العابدين عليه السلام عن جابر :لَمّا أرادَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أن يُزَوِّجَ فاطِمَةَ عَلِيّا عليه السلام قالَ لَهُ : اُخرُج يا أبَا الحَسَنِ إلَى المَسجِدِ فَإِنّي خارِجٌ في أثَرِكَ ، ومُزَوِّجُكَ بِحَضرَةِ النّاسِ ، وذاكِرٌ مِن فَضلِكَ ما تَقَرُّ بِهِ عَينُكَ . قالَ عَلِيٌّ عليه السلام : فَخَرَجتُ مِن عِندِ رَسولِ اللّهِ وأنا مُمتَلِئٌ فَرَحا وسُرورا ، فَاستَقبَلَني أبوبَكرٍ وعُمَرُ ، فَقالا : ما وَراءَك يا أبَا الحَسَنِ ؟ فَقُلتُ : يُزَوِّجُني رَسولُ اللّهِ فاطِمَةَ ، وأخبَرَني أنَّ اللّهَ قَد زَوَّجَنيها ، وهذا رَسولُ اللّهِ خارِجٌ في أثَري لِيَذكُرَ بِحَضرَةِ النّاس . فَفَرِحا وسُرّا ، ودَخَلا مَعِيَ المَسجِدَ . قالَ عَلِيٌّ عليه السلام : فَوَاللّهِ ما تَوَسَّطناهُ حَتّى لَحِقَ بِنا رَسولُ اللّهِ ، وإنَّ وَجهَهُ لَيَتَهَلَّلُ فَرَحا وسُرورا . فَقالَ صلى الله عليه و آله أينُ بِلالٌ ؟ فَأَجابَ : لَبَّيكَ وسَعدَيكَ يا رَسولَ اللّهِ . ثُمَّ قالَ : أينَ المِقدادُ ؟ فَأَجابَ : لَبَّيكَ يا رَسولَ اللّهِ . ثُمَّ قالَ : أينَ سَلمانُ ؟ فَأَجابَ : لَبَّيكَ يا رَسولَ اللّهِ . ثُمَّ قالَ : أينَ أبوذَرٍّ ؟ فَأَجابَ : لَبَّيكَ يا رَسولَ اللّهِ ، فَلَمّا مَثَلوا بَينَ يَدَيهِ قالَ : اِنطَلِقوا بِأَجمَعِكُم ، فَقوموا في جَنَباتِ المَدينَةِ ، وَاجمَعُوا المُهاجِرينَ وَالأَنصارَ وَالمُسلِمينَ . فَانطَلَقوا لِأَمرِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وأقبَلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَجَلَسَ عَلى أعلى دَرَجَةٍ مِن مِنبَرِهِ ، فَلمَّا حَشَدَ المَسجِدُ بِأَهلِهِ قامَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ وقالَ : الحَمدُ للّهِِ الَّذي رَفَعَ السَّماءَ فَبَناها ، وبَسَطَ الأَرضَ فَدَحاها (4) ، وأثبَتَها بِالجِبالِ فَأَرساها ، وأخرَجَ مِنها ماءَها ومَرعاها ، الَّذي تَعاظَمَ عَن صِفاتِ الواصِفينَ ، وتَجَلَّلَ عَن تَحبيرِ لُغاتِ النّاطِقينَ ، وجَعَلَ الجَنَّةَ ثَوابَ المُتَّقينَ ، وَالنّارَ عِقابَ الظّالمينَ ، وجَعَلَني رَحمَةً لِلمُؤمِنينَ ، ونِقمَةً عَلَى الكافِرينَ . عِبادَ اللّهِ ! إنَّكُم في دارِ أمَلٍ ، بَينَ حَياةٍ وأجَلٍ ، وصِحَّةٍ وعِلَلٍ ، دارِ زَوالٍ ، وتَقَلُّبِ أحوالٍ ، جُعِلَت سَبَبا لِلاِرتِحالِ ، فَرَحِمَ اللّهُ امَرأً قَصَّرَ مِن أمَلِهِ ، وجَدَّ في عَمَلِهِ ، وأنفَقَ الفَضلَ مِن مالِهِ ، وأمسَكَ الفَضلَ مِن قوتِهِ ، فَقَدَّمَهُ لِيَومِ فاقَتِهِ ، يَومٌ تُحشَرُ فيهِ الأَمواتُ ، وتَخشَعُ فيهِ الأَصواتُ ، وتُنكَرُ الأَولادُ والاُمَّهاتُ ، «وَ تَرَى النَّاسَ سُكَارَى وَ مَا هُم بِسُكَارَى» (5) ، «يَوْمَئِذٍ يُوَفِّيهِمُ اللَّهُ دِينَهُمُ الْحَقَّ وَ يَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِينُ» (6) ، «يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُّحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ أَمَدَاً بَعِيدًا» (7) ، «فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ * وَ مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ» (8) ، لِيَومٍ تَبطُلُ فيهِ الأَنسابُ ، وتُقطَعُ الأَسبابُ ، ويَشتَدُّ فيهِ عَلى المُجرِمينَ الحِسابُ ، ويُدفَعونَ إلَى العَذابِ ، فَمَن زُحزِحَ عَنِ النّارِ واُدخِلَ الجَنَّةَ فَقَد فازَ ، ومَا الحَياةُ الدُّنيا إلّا مَتاعُ الغُرورِ (9) . أيُّهَا النّاسُ! إنَّمَا الأَنبِياءُ حُجَجُ اللّهِ في أرضِهِ، النّاطِقونَ بِكِتابِهِ ، العامِلونَ بِوَحيِهِ، وإنَّ اللّهَ عز و جل أمَرَني أن اُزَوِّجَ كَريمَتي فاطِمَةَ بِأَخي وَابنِ عَمّي وأولَى النّاسِ بي : عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ ، وَاللّهُ عَزَّ شَأنُهُ قَد زَوَّجَهُ بِها فِي السَّماءِ ، بِشَهادَةِ المَلائِكَةِ ، وأمَرَني أن اُزَوِّجَهُ فِي الأَرضِ واُشهِدَكُم عَلى ذلِكَ . ثُمَّ جَلَسَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، ثُمَّ قالَ : قُم يا عَلِيُّ ، فَاخطُب لِنَفسِكَ . قالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، أخطُبُ وأنتَ حاضِرٌ ! قالَ : اُخطُب ، فَهكَذا أمَرَني جَبرَئيلُ أن آمُرَكَ أن تَخطُبَ لِنَفسِكَ ، ولَولا أنَّ الخَطيبَ فِي الجِنان داود لَكُنتَ أنتَ يا عَلِيُّ . ثُمَّ قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : أيُّهَا النّاسُ ! اِسمَعوا قَولَ نَبِيِّكُم ، إنَّ اللّهَ بَعَثَ أربَعَةَ آلافِ نَبِيٍّ ، لِكُلِّ نَبِيٍّ وصِيٌّ ، وأنا خَيرُ الأَنبِياءِ ، ووَصِيّي خَيرُ الأَوصِياءِ . ثُمَّ أمسَكَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وَابتَدَأ عَلِيٌّ عليه السلام فَقالَ : الحَمدُ للّهِِ الَّذي ألهَمَ بِفَواتِحِ عِلمِهِ النّاطِقينَ ، وأنارَ بِثَواقِبِ عَظَمَتِهِ قُلوبَ المُتَّقينِ ، وأوضَحَ بِدَلائِلِ أحكامِهِ طُرُقَ السّالِكينَ ، وأبهَجَ بِابنِ عَمِّي المُصطَفى العالَمينَ ، حَتّى عَلَت دَعوَتُهُ دَعوَةَ المُلحِدينَ ، وَاستَظهَرَت كَلِمَتُهُ عَلى بَواطِلِ المُبطِلينَ ، وجَعَلَهُ خاتَمَ النَّبِيّينَ ، وسَيِّدَ المُرسَلينَ ، فَبَلَّغَ رِسالَةَ رَبِّهِ ، وصَدَعَ بِأَمرِهِ ، وبَلَّغَ عَنِ اللّهِ آياتِهِ . وَالحَمدُ للّهِِ الَّذي خَلَقَ العِبادَ بِقُدرَتِهِ ، وأعَزَّهُم بِدينِهِ ، وأكرَمَهُم بِنَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، ورَحِمَ وكَرَّمَ ، وشَرَّفَ وعَظَّمَ ، وَالحَمدُ للّهِِ عَلى نَعمائِهِ وأياديهِ ، وأشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ شَهادَةَ إخلاصٍ تُرضيهِ ، وصَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ صَلاةً تُزلِفُهُ وتُحظيهِ . وبَعدُ : فَإِنَّ النِّكاحَ مِمّا أمَرَ اللّهُ تَعالى بِهِ ، وأذِنَ فيهِ ، ومَجلِسُنا هذا مِمّا قَضاهُ ورَضِيَهُ ، وهذا مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللّهِ رَسولُ اللّهِ زَوَّجَنِي ابنَتَهُ فاطِمَةَ ، عَلى صَداقِ أربَعِمِئَةِ دِرهَمٍ ودينارٍ ، وقَد رَضيتُ بِذلِكَ ، فَاسأَلوهُ وَاشهَدوا . فَقالَ المُسلِمونَ : زَوَّجتَهُ يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : نَعَم . قالَ المُسلِمونَ : بارَكَ اللّهُ لَهُما وعَلَيهِما ، وجَمَعَ شَملَهُما . (10)

.


1- .البُسرُ : التمرُ قبل إرطابه (تاج العروس : ج 6 ص 79 «بسر») .
2- .الجدُّ : الحَظُّ ، وهو الذي يسمّيه العامّة البَخت (مجمع البحرين : ج 1 ص 273 «جدد») .
3- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 451 ح 1545 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 265 ح 6 .
4- .دَحاها : أي بَسَطها ، ودحو الأرض : أي بسطها من تحت الكعبة (مجمع البحرين : ج 1 ص 580 «دحا») .
5- .الحج : 2 .
6- .النور : 25 .
7- .آل عمران : 30 .
8- .الزلزلة : 7 و 8 .
9- .الغُرورُ : أي الخِداعُ الذي لا حقيقة له وهو المتاع الرديء (مجمع البحرين : ج 2 ص 1311 «غرر») .
10- .دلائل الإمامة : ص 88 ح 24 عن اللّيث عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 103 ص 269 ح 21 .

ص: 375

1 / 9 - 5 خطبه عقد ازدواج

1 / 9 _ 5خطبه عقد ازدواجامام زين العابدين عليه السلام :پيامبر صلى الله عليه و آله هنگامى كه فاطمه عليهاالسلام را به عقد ازدواج على عليه السلام در آورد ، خطبه آن را چنين خواند : «سپاس ، خداوندى را سزاست كه به واسطه نعمت هايش سپاس گزارده مى شود ، به واسطه قدرتش پرستيده مى شود ، به خاطر سلطنتش از او فرمان مى بَرند ، از عذابش مى ترسند ، پاداش هايش را از او طلب مى كنند ، و فرمانش در آسمان و زمين ، جارى است ! خداوند عز و جل به من دستور داد كه فاطمه را به همسرى على در آورم . من نيز او را با [مهريه] چهارصد مثقال نقره ، به همسرى او در آوردم ، اگر على به آن [مقدار] ، راضى باشد» . سپس طبقى خرماى نارس خواست و فرمود: «تاراج كنيد!» . در همان حال كه به طرف سينى حمله مى برديم، على عليه السلام وارد شد . پيامبر صلى الله عليه و آله به روى او لبخند زد . سپس فرمود: «اى على! آيا مى دانى كه خداوند عز و جل به من دستور داد كه فاطمه را به همسرى تو در آورم؟ اينك من او را با مهريه چهار صد مثقال نقره ، به همسرى تو در آوردم ، اگر تو راضى باشى» . على عليه السلام فرمود : «راضى ام به رضاى خداوند عز و جل و پيامبر او» . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «خدا همواره شما را با هم بدارد و خوش بختتان بگرداند و به هر دوىِ شما بركت دهد و نسل بسيار و پاكى را از شما به دنيا بياورد !» .

امام زين العابدين عليه السلام_ به نقل از جابر _ :هنگامى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله خواست كه فاطمه عليهاالسلامرا به ازدواج على عليه السلام در آورَد ، به او (على عليه السلام ) فرمود : «اى على ! تو ، به سوى مسجد روانه شو و من در پىِ تو مى آيم ، و در حضور مردمان ، همسرت مى دهم و از فضايل تو ، آن گونه مى گويم كه دل شاد شوى» . على عليه السلام فرمود : من ، آكنده از شادى و خوش حالى ، از نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله خارج شدم . در راه ، به ابو بكر و عمر برخوردم . گفتند : چه خبر ، اى ابو الحسن؟ گفتم : قرار است پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، فاطمه را به ازدواج من در آورَد . به من خبر داد كه به فرمان خداوند ، او را به ازدواج من در آورده است . به زودى ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در پى من مى آيد تا [اين خبر را] در حضور مردمان ، باز گويد . آن دو نيز شاد و خوش حال شدند و با من به مسجد آمدند . على عليه السلام فرمود : به خدا سوگند ، هنوز به وسط مسجد نرسيده بوديم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به ما پيوست ، و چهره اش از شادى و خوش حالى مى درخشيد . فرمود : «بلال كجاست؟». بلال گفت : بله ، در خدمتم ، اى پيامبر خدا ! سپس پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «مقداد كجاست؟». مقداد گفت : بله ، اى پيامبر خدا ! فرمود : «سلمان كجاست؟» . سلمان گفت : بله ، اى پيامبر خدا ! فرمود : «ابو ذر كجاست؟» . ابو ذر گفت : بله ، اى پيامبر خدا ! چون اينان در برابر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ايستادند ، فرمود : «همگى برويد و در اطراف مدينه بِايستيد و مهاجران و انصار و مسلمانان را جمع كنيد» . آنان به فرمان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رفتند . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پيش رفت و در بالاترين پلّه منبر نشست . هنگامى كه مردم در مسجد جمع شدند ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله برخاست و حمد و ثناى خدا را به جا آورد و فرمود : «سپاس ، از آنِ خدايى است كه آسمان را ساخت و بر افراشت ، و زمين را پهن كرد و گسترانْد ، و با كوه هاى ميخ آسا استوارش ساخت ، و از آن ، آب و چراگاه هايش را بيرون آورد ؛ همان خدايى كه از صفاتى كه وصف كنندگان براى وصف او مى گويند ، برتر است و از آنچه گويندگان در تجليل او به زبان مى آورند ، فراتر است ؛ همو كه بهشت را پاداش پرهيزگاران قرار داد ، و آتش را كيفر ستمكاران ، و مرا براى مؤمنان ، رحمت و براى كافران ، مايه كيفر و نقمت قرار داد . اى بندگان خدا ! شما در سراى آرزو قرار داريد ، ميان زندگى و مرگ ، و تن درستى و بيمارى ها ؛ در سرايى كه همه چيز آن ، زوال يافتنى است و جايگاه دگرگونى حالات ، و مايه كوچيدن ، قرار داده شده است . پس رحمت خدا بر آن مردى كه آرزويش را كوتاه سازد ، و در كار و عملش بكوشد ، و زيادى مالش را انفاق كند ، و زيادى قوت خويش را نگه دارد و آن را براى روز نيازمندى اش پيش فرستد ؛ روزى كه در آن ، مُردگان محشور مى شوند ، و صداها به خاموشى مى گرايد ، و فرزندان و مادران ، يكديگر را نمى شناسند «و مردم را مَست مى بينى ، در حالى كه مست نيستند» ؛ «آن روز ، خدا جزاى شايسته آنان را به طور كامل مى دهد و خواهند دانست كه خداوند ، همان حقيقت آشكار است» ؛ «روزى كه هر كس آن كار نيكى را كه كرده و آن بدى اى را كه مرتكب شده ، حاضر شده مى يابد ، و آرزو مى كند كه اى كاش ، ميان او و آن [ كارهاى بد ] ، فاصله اى دور بود» . «پس هر كس به وزن ذرّه اى نيكى كند ، آن را مى بيند و هر كس به وزن ذرّه اى بدى كند ، آن را مى بيند» ؛ براى روزى كه در آن ، پيوندهاى نَسَبى از ميان مى روند و رشته ها[ ى خويشاوندى ]بريده مى شوند و گناهكاران ، با سختى ، حسابرسى مى شوند و به سوى عذاب ، رانده مى شوند . پس ، آن كسى كه از آتش دانسته شده ، ولى به بهشت در آورده شود ، به رستگارى دست يافته است . زندگى دنيا ، چيزى جز لذّتى پوچ و فريبنده نيست . اى مردم ! پيامبران ، حجّت هاى خدا در زمين او و گويندگانِ از كتاب او و عمل كنندگانِ به وحى اويند . خداوند عز و جل به من دستور داد كه دخترم فاطمه را به ازدواج برادرم و پسرعمويم و نزديك ترينِ مردمان به من ، يعنى على بن ابى طالب ، در آورم . خداوند بلندمرتبه ، او را در آسمان ، به همسرى فاطمه در آورد و فرشتگان را بر آن ، گواه گرفت و به من دستور داد كه در زمين نيز او را به ازدواج فاطمه در آورم و شما را بر آن ، گواه گيرم» . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سپس نشست و فرمود : «برخيز _ اى على _ و براى خودت خطبه[ ى عقد را ]بخوان» . على عليه السلام فرمود : اى پيامبر خدا ! با وجود شما ، من خطبه را بخوانم؟! فرمود : «بخوان ؛ زيرا جبرئيل به من دستور داد كه به تو دستور دهم خطبه ات را خودت بخوانى . اگر داوود عليه السلام خطيب بهشت نبود ، بى گمان ، تو [ خطيب آن ]بودى ، اى على!» . آن گاه ، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اى مردم ! سخن پيامبرتان را بشنويد . خداوند ، چهار هزار پيامبر بر انگيخت كه هر پيامبرى ، يك جانشين داشت ، و من ، بهترينِ پيامبران هستم ، و جانشينم بهترينِ جانشينان است» . سپس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سكوت كرد و على عليه السلام سخن آغاز كرد و فرمود : «سپاس ، از آنِ خدايى است كه كليدهاى دانش خود را به گويندگان ، الهام فرمود ، و دل هاى پرهيزگاران را با شعله هاى عظمتش ، روشن نمود ، و راه هاى رهپويان را با نشانه هاى احكامش ، هويدا ساخت ، و جهانيان را به وجود پسرعموى برگزيده ام ، دل شاد كرد ، تا آن كه دعوت او بر دعوت ملحدان ، برتر آمد و آيين او بر باطل هاى باطل گرايان ، چيره گشت ، و او را واپسين پيامبران و سَرور فرستادگان قرار داد . پس او پيام پروردگارش را [ به مردمان ] رسانْد و فرمان او را اجرا كرد و نشانه هاى خدا را از جانب او ابلاغ نمود . سپاس ، براىِ خداوندى است كه با قدرت خويش ، بندگان را آفريد ، و به واسطه دينش آنان را عزّت داد و به وجود پيامبرش محمّد صلى الله عليه و آله ، مفتخرشان نمود ، و مهر ورزيد و گرامى داشت ، و ارجمندى و بزرگى بخشيد . سپاس ، مخصوص خداوند است ، به خاطر نعمت ها و احسان هايش . گواهى مى دهم كه معبودى جز خدا نيست ، گواهىِ خالصانه اى كه او را خشنود گردانَد ، و درود خدا بر محمّد ؛ درودى كه او را [ به خدا ]نزديك كند و بهره مندش سازد ! و بعد ، ازدواج ، از امورى است كه خداوند متعال ، بدان امر كرده و به اين كار ، اجازت داده است ، و اين مجلس ما ، از آن مجلس هايى است كه خدا به آن فرمان داده و مورد رضايت اوست . اينك محمّد بن عبد اللّه ، پيامبر خدا ، دخترش فاطمه را به ازدواج من در آورد ، با مَهريه چهارصد درهم و دينار ، و من بدان راضى ام . پس ، از خودِ ايشان بپرسيد و گواه باشيد» . مسلمانان گفتند: اى پيامبر خدا ! آيا او را تزويج نمودى؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «آرى». مسلمانان گفتند: خداوند ، بر هر دوىِ آنان مبارك گردانَد و پيوسته در كنار هم بدارَدشان!

.

ص: 376

. .

ص: 377

. .

ص: 378

. .

ص: 379

. .

ص: 380

تاريخ دمشق عن أنس :بَينا أنا عِندَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله إذ غَشِيَهُ الوَحيُ ، فَلَمّا سُرِيَ عَنهُ قالَ : هَل تَدري ما جاءَ بِهِ جِبريلُ مِن عِندِ صاحِبِ العَرشِ ؟ قُلتُ : لا ، قالَ : إنَّ رَبّي أمَرَني أن اُزَوِّجَ فاطِمَةَ مِن عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ ، فَانطَلِق فَادعُ لي أبا بَكرٍ وعُمَرَ وعُثمانَ وطَلحَةَ وَالزُّبَيرَ وبِعَدَدِهِم مِنَ الأَنصارِ . فَانطَلَقتُ فَدَعَوتُهُم ، فَلَمّا أخَذُوا المَقاعِدَ ، قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : الحَمدُ للّهِِ المَحمودِ بِنِعَمِهِ ، المَعبودِ بِقُدرَتِهِ ، المُطاعِ بِلِسانِهِ ، المَرهوبِ مِن عَذابِهِ ، المَرغوبِ إلَيهِ فيما عِندَهُ ، النّافِذِ أمرُهُ في سَمائِهِ وأرضِهِ ، الَّذي خَلَقَ الخَلقَ بِقُدرَتِهِ ، ومَيَّزَهُم بِأَحكامِهِ ، وأعَزَّهُم بِدينِهِ ، وكَرَّمَهُم بِنَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، ثُمَّ إنَّ اللّهَ جَعَلَ المُصاهَرَةَ نَسَبا لاحِقا وأمرا مَفتوحا ، وَشَّجَ (1) بِهِ الأَرحامَ وألزَمَهَا الأَنامَ ، فَقالَ تَبارَكَ وتَعالى : «وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَ صِهْرًا وَ كَانَ رَبُّكَ قَدِيرًا» (2) ، فَأَمرُ اللّهِ يَجري إلى قَضائِهِ ، وقَضاؤُهُ يَجري إلى قَدَرِهِ ، ولِكُلِّ قَضاءٍ قَدَرٌ ، ولِكُلِّ قَدَرٍ أجَلٌ ، ولِكُلِّ أجَلٍ كِتابٌ «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ» (3) . ثُمَّ إنَّ رَبّي أمَرَني أن اُزَوِّجَ فاطِمَةَ مِن عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ ، فاُشهِدُكُم أنّي قَد زَوَّجتُهُ إيّاها عَلى أربَعِمِئَةِ مِثقالِ فِضَّةٍ إن رَضِيَ بِذلِكَ عَلِيٌّ . وكانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله قَد بَعَثَهُ في حاجَةٍ ، ثُمَّ إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله دَعا بِطَبَقٍ فيه بُسرٌ فَوَضَعَهُ بَينَ أيدينا وقالَ : اِنتَهِبوا ، فَبَينا نَحنُ نَنتَهِبُ إذ أقبَلَ عَلِيٌّ عليه السلام ، فَتَبَسَّمَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله وقالَ : يا عَلِيُّ ، إنَّ اللّهَ أمَرَني أن اُزَوِّجَكَ فاطِمَةَ وقَد زَوَّجتُكَها عَلى أربَعِمِئَةِ مِثقالِ فِضَّةٍ إن رَضيتَ . فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : رَضيتُ يا رَسولَ اللّهِ . ثُمَّ خَرَّ للّهِِ ساجِدا ، فَلَمّا رَفَعَ رَأسَهُ ، قالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : بارَكَ اللّهُ فيكُما وبارَكَ عَلَيكُما ، وأخرَجَ مِنكُمَا الكَثيرَ الطَّيِّبَ . (4)

.


1- .وشَّجَ : أي خلط وألف (النهاية : ج 5 ص 187 «وشج») .
2- .الفرقان : 54 .
3- .الرعد : 39 .
4- .تاريخ دمشق : ج 52 ص 444 ح 11114 ، الأوائل لأبي هلال : ص 79 ، المناقب للخوارزمي : ص 336 ح 357 ؛ روضة الواعظين : ص 164 وليس فيه صدره إلى «المقاعد» ، كشف الغمّة : ج 1 ص 348 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 43 ص 119 ح 29 .

ص: 381

تاريخ دمشق_ به نقل از انس _ :در محضر پيامبر صلى الله عليه و آله بودم كه وحى، ايشان را فرا گرفت . پس چون به حال طبيعى خود باز گشت ، فرمود : «آيا مى دانى جبرئيل از نزد پروردگار عرش ، چه آورد؟» . گفتم : نه . فرمود : «پروردگارم به من فرمان داد كه فاطمه را به همسرى على بن ابى طالب در آورم. پس برو و ابو بكر و عمر و عثمان و طلحه و زبير و به تعداد ايشان از انصار ، نزد من بخوان». من رفتم و آنان را فرا خواندم . چون در جاى خود نِشستند ، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «سپاس ، براى خداوندى است كه به واسطه نعمت هايش ، سپاس مى شود ، به سبب قدرتش پرستش مى گردد ، به سبب زبانش ( كلامش) ، از او فرمان مى برند ، از عذابش مى ترسند ، و آنچه را [ از پاداش ] نزد اوست ، از او مى خواهند ؛ خدايى كه فرمانش در آسمان و زمينش نافذ است ؛ همو كه آفريدگان را به قدرت خود آفريد ، و با احكامش آنها را از يكديگر جدا ساخت ، و با دينش به آنان عزّت بخشيد ، و به وجود پيامبرش محمّد صلى الله عليه و آله ، آنان را مفتخر داشت . سپس خداوند ، ازدواج را مايه پيوند نَسَبى و يك تكليف قرار داد ، و با آن ، ارحام را به هم پيوست و مردمان را بِدان ملزم ساخت . خداوند _ تبارك و تعالى _ فرموده است : «و او كسى است كه از آب ، بشرى را آفريد و او را [ داراى خويشاوندى ] نَسَبى و سببى قرار داد و پروردگار تو ، همواره تواناست» . پس فرمان خدا به سوى قضاى او روان است ، و قضاى او به سوى قَدَرش ، و هر قضايى را قَدَرى است ، و هر قَدَرى را سرآمدى ، و هر سرآمدى را نبِشته اى : «خدا آنچه را بخواهد ، محو مى كند يا باقى مى گذارد و اصل كتاب ، نزد اوست» . به درستى كه پروردگارم مرا فرمان داد تا فاطمه را به ازدواج على بن ابى طالب در آورم ، و من شما را گواه مى گيرم كه فاطمه را با مهريه چهارصد مثقال نقره ، به همسرى او در آوردم ، اگر على بِدان راضى باشد» . پيامبر صلى الله عليه و آله على را در پى كارى فرستاده بود . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سپس طبقى خرماى نارَس خواست و آن را در برابر خويش نهاد و فرمود : «غارت كنيد!» . ما مشغول تاراج كردن سينى خرما بوديم كه على عليه السلام آمد . پيامبر صلى الله عليه و آله لبخندى زد و فرمود : «اى على ! خداوند ، مرا فرمود تا فاطمه را به ازدواج تو در آورم و من او را با مهريه چهارصد مثقال نقره ، به همسرى تو در آوردم ، البتّه اگر تو راضى باشى» . على عليه السلام فرمود : راضى ام ، اى پيامبر خدا! سپس براى خدا به سجده افتاد و چون سرش را از سجده برداشت ، پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «خداوند به شما دو تن ، بركت دهد و مباركتان باشد و نسل بسيار و پاكى را از شما به دنيا آورَد!» .

.

ص: 382

. .

ص: 383

. .

ص: 384

1 / 9 _ 6جَهازُ سَيِّدَةِ النِّساءِالإمام عليّ عليه السلام :جَهَّزَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فاطِمَةَ في خَميلٍ (1) ، وقِربَةٍ ، ووِسادَةِ أدَمٍ حَشوُها ليفُ الإذخِرِ (2) . (3)

مسند ابن حنبل عن حمّاد :حَدَّثَنا عَطاءُ بنُ السّائِبِ عَن أبيهِ عَن عَلِيٍّ عليه السلام أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَمّا زَوَّجَهُ فاطِمَةَ بَعَثَ مَعَها بِخَميلَةٍ ، ووِسادَةٍ مِن أدَمٍ حَشوُها ليفٌ ، ورَحيَينِ ، وسِقاءٌ ، وجَرَّتَينِ . (4)

الإمام الحسين عليه السلام :لَمّا زَوَّجَ [أي رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ] فاطِمَةَ عَلِيّا عَلى أربَعِمِئَةٍ وثَمانينَ دِرهَما ، فَأَمَرَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله أن يَجعَلَ ثُلُثَيها فِي العِطرِ وثُلُثا فِي الثِّيابِ ، فَدَخَلَ بِهِما وما لَهُما فِراشٌ إلّا فَروَةُ اُضحِيَّةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ووِسادَةٌ مِن أدَمٍ حَشوُها ليفٌ . (5)

الإمام عليّ عليه السلام :لَمّا أتَيتُ رَسولَ اللّهِ خاطِبا ابنَتَهُ فاطِمَةَ ، قالَ : وما عِندَكَ تَنقُدُني (6) ؟ قُلتُ لَهُ : لَيسَ عِندي إلّا بَعيري وفَرَسي ودِرعي . قالَ : أمّا فَرَسُكَ فَلا بُدَّ لَكَ مِنهُ ؛ تُقاتِلُ عَلَيهِ ، وأمّا بَعيرُكَ فَحامِلُ أهلِكَ ، وأمّا دِرعُكَ فَقَد زَوَّجَكَ اللّهُ بِها . قالَ عَلِيٌّ عليه السلام : فَخَرَجتُ مِن عِندِهِ وَالدِّرعُ عَلى عاتِقِي الأَيسَرِ ، فَذَهَبتُ إلى سوقِ اللَّيلِ فَبِعتُها بِأَربَعِمِئَةِ دِرهَمٍ سودٍ هَجَرِيَّةٍ ، ثُمَّ أتَيتُ بِها إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَصَبَبتُها بَينَ يَدَيهِ ، فَوَ اللّهِ ما سَأَلَني عَن عَدَدِها ، وكانَ رَسولُ اللّهِ سَرِيَ (7) الكَفِّ ، فَدَعا بِلالاً ومَلَأَ قَبضَتَهُ ، فَقالَ : يا بِلالُ ، اِبتَع بِها طيبا لِابنَتي فاطِمَةَ . ثُمَّ دَعا اُمَّ سَلَمَةَ وقالَ لَها : يا اُمَّ سَلَمَةَ ، اِبتاعي لِابنَتي فِراشا مِن حِلسِ مِصرَ ، وَاحشيهِ ليفا ، وَاتَّخِذي لَها مِدرَعَةً وعَباءَةً قَطَوانِيَّةً (8) ، ولا تَتَّخِذي أكثَرَ مِن ذلِكَ فَيكونا مِنَ المُسرِفينَ . (9)

.


1- .الخَميلُ والخَميلَةُ : القطيفة ، وهي كلُّ ثَوبٍ لَه خَمل من أيّ شيء كان (النهاية : ج 2 ص 81 «خمل») .
2- .الإذخِرُ : حشيشة طيّبَةُ الرائحة (النهاية : ج 1 ص 33 «اِذخِر») .
3- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 183 ح 643 و ص 231 ح 853 ، سنن النسائي : ج 6 ص 135 ، المستدرك على الصحيحين: ج2 ص202 ح2755، صحيح ابن حبّان: ج 15 ص398 ح 6947، سنن ابن ماجة: ج2 ص1390 ح 4152 كلّها عن عطاء بن السائب عن أبيه والأربعة الأخيرة نحوه ، كنز العمّال: ج 13 ص683 ح37752 .
4- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 223 ح 819 ، الطبقات الكبرى : ج 8 ص 25 ، الدعاء للطبراني : ص 93 ح 230 وليس فيه «ورحيين» ، الإصابة : ج 8 ص 267 الرقم 11587 وليس فيه «وجرّتين» وكلّها عن عطاء بن السائب عن أبيه ، كنز العمّال : ج 15 ص 505 ح 4982 ؛ الغارات : ج 2 ص 739 عن عطاء بن السائب عن أبيه .
5- .روضة الواعظين : ص 162 .
6- .نَقَدتُ الرَّجُلَ الدّراهِمَ : أعطَيتُهُ إيّاها (المصباح المنير : ص 620 «نقد») .
7- .سَريّا : سَخيّا ذا مروءة (لسان العرب : ج 14 ص 378 «سرا») وفي بحارالأنوار : «سَوِيَّ الكفِّ» .
8- .القَطَوانيّة : عباءة بيضاء وقصيرة الخَمل (النهاية : ج 4 ص 85 «قطا») .
9- .دلائل الامامة : ص 87 ح 23 عن وهب بن وهب عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 104 ص 88 ح 53 نقلاً عن كتاب مسند فاطمة وفيه «حليس» بدل «حلس» .

ص: 385

1 / 9 - 6 جهيزيّه بانوى بانوان

1 / 9 _ 6جهيزيّه بانوى بانوانامام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله يك چادرْ شب مخمل ، يك مَشك و يك بالين چرمى _ كه از علف گورگياه ، پُر شده بود _ به فاطمه عليهاالسلام جهاز دارد .

مسند ابن حنبل_ به نقل از حمّاد _ :عَطاء بن سائِب از پدرش ، در باره على عليه السلام براى ما حديث كرد كه وقتى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فاطمه را به همسرى او (على) در آورد ، يك چادرشب مخمل ، يك بالش چرمىِ پُر شده از ليف ، دو رستاس ، يك مَشك و دو سبو با او همراه كرد .

امام حسين عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فاطمه عليهاالسلام را با چهارصد و هشتاد درهم مهريه ، به ازدواج على عليه السلام در آورد و به على عليه السلام فرمود كه دو سوم اين مبلغ را خرج عطر كند و يك سوم ديگر را خرج لباس . پس آن دو را به خانه فرستاد ، در حالى كه بسترشان چيزى نبود جز پوست قربانى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و بالشى چرمى كه از ليف ، پُر شده بود .

امام على عليه السلام :چون نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى خواستگارى دخترش فاطمه رفتم ، فرمود : «چه دارى كه به من بدَهى؟» . گفتم : جز شتر و اسب و زرهم ، چيزى ندارم . فرمود: «اسبت را كه لازم دارى. شترت هم كه براى سوار كردن همسرت است. مى مانَد زرهت كه خداوند ، فاطمه را [ در مقابل آن] به ازدواج تو در آوَرْد». من ، زره خود را بر شانه چپم انداختم و ايشان را ترك كردم و به بازار شب رفتم . پس آن را به چهارصد درهم سياه هَجَرى (1) فروختم . سپس آنها را نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آوردم و جلوى ايشان گذاردم . به خدا سوگند كه ايشان از تعداد درهم ها سؤالى نكرد ! پيامبر خدا انسانى گشاده دست و جوان مرد بود . سپس بلال را خواند و مشت او را [ از آن درهم ها ]پر كرد و فرمود : «اى بلال ! با اينها مقدارى عطر براى دخترم فاطمه ، خريدارى كن» . سپس اُمّ سَلَمه را صدا زد و به او فرمود : «اى اُمّ سلمه! براى دخترم بسترى از جنس پَلاس مصر خريدارى نما و آن را با ليف ، پُر كن و يك زره و يك چادر سفيدِ كم پُرز نيز براى او بخر . بيش از اينها مگير كه [ در اين صورت ، ]على و فاطمه ، از اسرافكاران خواهند بود» .

.


1- .هَجَرى : منسوب به هَجَر ، از بلاد بحرين (در شمال صحراى عربستان) است .

ص: 386

الإمام عليّ عليه السلام :قَبَضَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله قَبضَةً مِنَ الدَّراهِمِ ودَعا بِأَبي بَكرٍ فَدَفَعَها إلَيهِ وقالَ : يا أبا بَكرٍ ، اِشتَرِ بِهذِهِ الدَّراهِمِ لِابنَتي ما يَصلُحُ لَها في بَيتِها . وَبَعَثَ مَعَهُ سَلمانَ الفارِسِيَّ وبِلالاً لِيُعيناهُ عَلى حَملِ ما يَشتَريهِ . قالَ أبو بَكرٍ : وكانَتِ الدَّراهِمُ الَّتي أعطانيها ثَلاثَةً وسِتّينَ دِرهَما ، فَانطَلَقتُ وَاشتَرَيتُ فِراشا مِن خيشِ مِصرَ مَحشُوّا بِالصّوفِ ، ونَطعا مِن أدَمٍ ، ووِسادَةً مِن أدَمٍ حَشوُها مِن ليفِ النَّخلِ ، وعَباءَةً خَيبَرِيَّةً ، وقِربَةً لِلماءِ ، وكيزانا ، وجِرارا ، ومِطهَرَةً لِلماءِ ، وسِترَ صوفٍ رَقيقا . وحَمَلناهُ جَميعا حَتّى وَضَعناهُ بَينَ يَدَي رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَلَمّا نَظَرَ إلَيهِ بَكى وجَرَت دُموعُهُ ، ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ إلَى السَّماءِ وقالَ : اللّهُمَّ بارِكِ لِقَومٍ جُلُّ آنِيَتِهِمُ الخَزَفُ . (1)

.


1- .كشف الغمّة : ج 1 ص 359 عن اُمّ سلمة وسلمان ، بحار الأنوار : ج 43 ص 130 ح 32 ؛ المناقب للخوارزمي : ص 349 ح 364 عن اُمّ سلمة وسلمان نحوه .

ص: 387

امام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مُشتى از درهم ها را برداشت و ابو بكر را صدا زد و آنها را به او داد و فرمود : «اى ابو بكر ! با اين درهم ها براى دخترم ، آنچه را كه براى خانه اش لازم است ، خريدارى كن» . سلمان فارسى و بلال را نيز همراه او كرد تا در حمل آنچه مى خرد ، كمكش كنند . ابو بكر مى گويد : درهم هايى را كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من داد ، شصت و سه درهم بود . من رفتم و بسترى از خَيْشِ (1) مصرىِ پُر شده با پشم ، يك سفره چرمين ، يك بالين چرمىِ پُر شده از ليفِ درخت خرما ، يك چادر خيبرى ، يك مَشك آب ، چند كوزه و سبو ، يك آفتابه ، و يك پرده پشمى نازك خريدم ، و با هم ، آنها را آورديم و در برابر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نهاديم . پيامبر صلى الله عليه و آله با ديدن آنها گريه اش گرفت و اشك هايش جارى شد . سپس سرش را به سوى آسمان برداشت و فرمود : «بار خدايا ! به قومى كه بيشترين ظرف هاى آنان سُفال است ، بركت ده» .

.


1- .خَيْش : جامه دقيق باف ستبر تار از بدترين كتان (لغت نامه دهخدا) .

ص: 388

الإمام الصادق عليه السلام :لَمّا زَوَّجَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فاطِمَةَ عَلِيّا عليهماالسلام دَخَلَ عَلَيها وهِيَ تَبكي ، فَقالَ لَها ما يُبكيكِ ؟ فَوَ اللّهِ لَو كانَ في أهلِ بَيتي خَيرٌ مِنهُ زَوَّجتُكِ ، وما أنا زَوَّجتُكِ ولكِنَّ اللّهَ زَوَّجَكِ ، وأصدَقَ عَنكِ الخُمسَ ما دامَتِ السَّماواتُ وَالأَرضُ . قالَ عَلِيٌّ عليه السلام : ثُمَّ قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : قُم فَبِعِ الدِّرعَ . فَقُمتُ فَبِعتُهُ وأخَذتُ الثَّمَنَ ودَخَلتُ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَسَكَبتُ الدَّراهِمَ في حِجرِهِ ، فَلَم يَسأَلني كَم هِيَ ولا أنا أخبَرتُهُ . ثُمَّ قَبَضَ قَبضَةً ودَعا بِلالاً فَأَعطاهُ وقالَ : اِبتَع لِفاطِمَةَ طيبا . ثُمَّ قَبَضَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِنَ الدَّراهِمِ بِكِلتا يَدَيهِ فَأَعطاها أبا بَكرٍ وقالَ : اِبتَع لِفاطِمَةَ ما يُصلِحُها مِن ثِيابٍ وأثاثِ البَيتِ ، وأردَفَهُ بِعَمّارِ بنِ ياسِرٍ وبِعِدَّةٍ مِن أصحابِهِ ، فَحَضَرُوا السّوقَ فَكانوا يَعتَرِضونَ (1) الشَّيءَ مِمّا يَصلُحُ فَلا يَشتَرونَهُ حَتّى يَعرِضوهُ عَلى أبي بَكرٍ ، فَإِنِ استَصلَحَهُ اشتَرَوهُ ، فَكانَ مِمّا اشتَرَوهُ قَميصٌ بِسَبعَةِ دَراهِمَ ، و خِمارٌ بِأَربَعَةِ دَراهِمَ ، وقَطيفَةٌ سَوداءُ خَيبَرِيَّةٌ ، وسَريرٌ مُزَمَّلٌ بِشَريطٍ ، وفِراشانِ مِن جِنسِ مِصرَ ، حَشوُ أحَدِهِما لِيفٌ وحَشوُ الآخَرِ مِن جِزِّ الغَنَمِ ، وأربَعُ مَرافِقَ مِن أدَمِ الطّائِفِ حَشوُها إذخِرٌ ، وسِترٌ مِن صوفٍ ، وحَصيرٌ هَجَرِيٌّ ، ورَحَا اليَدِ ، ومِخضَبٌ (2) مِن نُحاسٍ ، وسَقيٌ مِن أدَمٍ ، وقَعبٌ (3) لِلَّبَنِ ، وشَيءٌ لِلماءِ ، ومِطهَرَةٌ مُزَفَّتَةٌ ، وجَرَّةٌ خَضراءُ ، وكيزانُ خَزَفٍ . حَتّى إذَا استَكمَلَ الشِّراءُ حَمَلَ أبو بَكرٍ بَعضَ المَتاعِ وحَمَلَ أصحابُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله الَّذينَ كانوا مَعَهُ الباقِيَ ، فَلَمّا عَرَضُوا المَتاعَ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله جَعَلَ يُقَلِّبُهُ بِيَدِهِ ويَقولُ : بارَكَ اللّهُ لِأَهلِ البَيتِ . (4)

.


1- .في المصدر : «يعرضون» ، والتصويب من بحارالأنوار .
2- .المخضَبُ : هي إجانّةٌ تُغسَلُ فيها الثياب (النهاية : ج 2 ص 39 «خضب») .
3- .القَعب : إناءٌ ضَخمٌ كالقَصعة (المصباح المنير : ص 510 «قعب») .
4- .الأمالي للطوسي : ص 40 ح 45 عن يعقوب بن شعيب ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 352 وليس فيه صدره إلى «ودخلت» نحوه ، بحار الأنوار : ج 43 ص 94 ح 5 .

ص: 389

امام صادق عليه السلام :چون پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فاطمه عليهاالسلام را به همسرى على عليه السلام در آورد ، به نزد فاطمه رفت ، در حالى كه او را گريان يافت . به او فرمود : «چرا گريه مى كنى؟ به خدا سوگند اگر در اهل بيتم ، بهتر از او ( على ) بود ، تو را به همسرى وى در مى آوردم ! اين من نبودم كه تو را شوهر دادم ؛ بلكه خداوند ، تو را همسر داد ، و مهريه ات را خُمس[ اموال] _ تا زمانى كه آسمان ها و زمين بر جايند _ تعيين كرد». على عليه السلام فرمود : «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سپس فرمود : برو و زره را بفروش . من رفتم و آن را فروختم و پولش را گرفتم و نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله باز گشتم و درهم ها را در دامن ايشان ريختم . ايشان از من نپرسيد كه چه مقدار است و من هم مقدارش را نگفتم . پس مشتى [درهم] برداشت و بلال را صدا زد و آنها را به او داد و فرمود : براى فاطمه ، قدرى عطر خريدارى كن . سپس با هر دو دستش ، از درهم ها برداشت و آنها را به ابو بكر داد و فرمود : براى فاطمه ، آنچه از لباس و اثاث خانه لازم است ، خريدارى كن و عمّار بن ياسر و تنى چند از صحابه را همراه او فرستاد . آن عدّه ، به بازار رفتند و به هر چه بر مى خوردند و لازم بود ، پيش از آن كه آن را بخرند ، به ابو بكر نشانش مى دادند . اگر او آن را مناسب مى ديد ، مى خريدند . از جمله چيزهايى كه خريدارى كردند : يك پيراهن بود به قيمت هفت درهم ، يك چارقد به قيمت چهار درهم ، قطيفه مشكى خيبرى ، يك تختِ ساخته شده با طناب بافته از ليف درخت خرما ، دو رخت خواب از خَيْش مصرى كه يكى با ليف خرما پُر شده بود و ديگرى با پشم گوسفند ، چهار عدد بالش از چرم طائف كه با علف گورگياه ، پر شده بودند ، يك پرده پشمى ، بوريايى هَجَرى ، يك دستاس ، لگن مسى ، آبخورى چرمى ، قدحى براى شير ، مَشك آب كوچك ، آفتابه اى زفت اندود ، يك سبوى سبز ، و چند كوزه سفالى . خريد كه تمام شد ، ابو بكر ، مقدارى از وسايل را برداشت و بقيّه را ياران پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه با او بودند ، برداشتند . چون كالاها را نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آوردند ، ايشان با دستش آنها را زير و رو مى كرد و مى فرمود : «خدا بر اهل اين خانه ، بركت دهد!» .

.

ص: 390

السنن الكبرى للنسائي عن ابن عبّاس :لَمّا زَوَّجَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فاطِمَةَ مِن عَلِيٍّ ، كانَ فيما أهدى مَعَها سَريرا مَشروطا ، ووِسادَةً مِن أدَمٍ حَشوُها ليفٌ ، وقِربَةً . قالَ : وجاؤوا بِبَطحاءِ الرَّملِ فَبَسَطوهُ فِي البَيتِ . (1)

1 / 9 _ 7وَليمَةُ العُرسِتاريخ دمشق عن بريدة :لَمّا زَوَّجَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فاطِمَةَ عليهاالسلام قالَ لَها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «لا بُدَّ لِلعُرسِ مِن وَليمَةٍ» ، ثُمَّ أمَرَ بِكَبشٍ فَجَمَعَهُم عَلَيهِ . (2)

السنن الكبرى للنسائي عن بريدة_ في حَديثِ زَواجِ عَلِيٍّ وفاطِمَةَ عليهماالسلام_ :... فَلَمّا كانَ بَعدَ ذلِكَ بَعدَما زوَّجَهُ [رَسولُ اللّه صلى الله عليه و آله ]قالَ : يا عَلِيُّ ، إنَّهُ لابُدَّ لِلعُرسِ مِن وَليمَةٍ . قالَ سَعدٌ : عِندي كَبشٌ . وجَمَعَ لَهُ رَهطٌ مِنَ الأَنصارِ آصُعا مِن ذُرَّةٍ . (3)

.


1- .السنن الكبرى للنسائي : ج 5 ص 144 ح 8510 ، خصائص أمير المؤمنين للنسائي : ص 231 ح 125 ، الطبقات الكبرى : ج 8 ص 23 بزيادة «وثورا من اقط» بعد «ليف»، حلية الأولياء : ج 2 ص 329 ؛ المناقب للكوفي : ج 2 ص 218 ح 684 وفيهما بزيادة «وتورا من آدم» بعد «ليف» والثلاثة الأخيرة عن عكرمة .
2- .تاريخ دمشق : ج 52 ص 329 ح 11045 ، فتح الباري : ج 9 ص 230 وليس فيه ذيله ، كنز العمّال : ج 13 ص 680 ح 37744 .
3- .السنن الكبرى للنسائي : ج 6 ص 73 ح 10088 ، مسند ابن حنبل : ج 9 ص 29 ح 23097 نحوه ، المعجم الكبير : ج 2 ص 20 ح 1153 ، الطبقات الكبرى : ج 8 ص 21 ، تاريخ دمشق : ج 36 ص 438 ح 7395 ، كنز العمّال : ج 13 ص 681 ح 37745 ؛ كشف الغمّة : ج 1 ص 365 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 137 ح 34 .

ص: 391

1 / 9 - 7 وليمه عروسى

السنن الكبرى ، نسايى_ به نقل از ابن عبّاس _ :زمانى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فاطمه را به ازدواج على در آوَرْد ، لا به لاى چيزهايى كه با او همراه كرد ، يك تختِ ليف خرمايى بود ، يك بالش چرمىِ پُر شده با ليف خرما ، و يك مَشك . آنان ماسه آوردند و در كف اتاق ، پهن كردند .

1 / 9 _ 7وليمه عروسىتاريخ دمشق_ به نقل از بُرَيده _ :هنگامى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فاطمه عليهاالسلام را به ازدواج در آورد ، به او فرمود : «براى عروسى ، بايد وليمه داد» . سپس دستور داد كه قوچى را سر بريدند و همه را به [خوردن] آن دعوت كرد .

السنن الكبرى ، نسايى_ به نقل از بُرَيده ، در حديث ازدواج على و فاطمه عليهماالسلام _ :پس از آن كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فاطمه را به همسرىِ على عليه السلام در آورد ، فرمود : «اى على ! براى عروسى ، بايد وليمه داد» . سعد گفت : من يك قوچ دارم . گروهى از انصار هم ، چند صاع ذرّت براى پيامبر صلى الله عليه و آله جمع كردند .

.

ص: 392

المعجم الأوسط عن جابر بن عبد اللّه :حَضَرنا عُرسَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ وفاطِمَةَ بِنتِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَما رَأَينا عُرسا كانَ أحسَنَ مِنهُ حَيسا (1) ، وهَيَّأَ لَنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله زَيتا وتَمرا فَأَكَلنا ، وكانَ فِراشُهُما لَيلَةَ عُرسِهِما إهابَ كَبشٍ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام_ في حَديثِ زَواجِ عَليٍّ وفاطِمَةَ عليهماالسلام _ :... قالَ عَلِيٌّ عليه السلام : ثُمَّ قالَ لي رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا عَلِيُّ ، اِصنَع لِأَهلِكَ طَعاما فاضِلاً . ثُمَّ قالَ : مِن عِندِنا اللَّحمُ وَالخُبزُ وعَلَيكَ التَّمرُ وَالسَّمنُ . فَاشتَرَيتُ تَمرا وسَمنا ، فَحَسَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَن ذِراعِهِ وجَعَلَ يَشدُخُ التَّمرَ فِي السَّمنِ حَتَّى اتَّخَذَهُ خَبيصا (3) ، وبَعَثَ إلَينا كَبشا سَمينا فَذُبِحَ ، وخَبَزَ لَنا خُبزا كَثيرا ، ثُمَّ قالَ لي رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : اُدعُ مَن أحبَبتَ . فَأَتَيتُ المَسجِدَ وهُوَ مُشحَنٌ بِالصَّحابَةِ، فَاستَحيَيتُ أن اُشخِصَ قَوما وأدَعَ قَوما، ثُمَّ صَعِدتُ عَلى رَبوَةٍ هُناكَ ، ونادَيتُ : أجيبوا إلى وَليمَةِ فاطِمَةَ ، فَأَقبَلَ النّاسُ أرسالاً (4) ، فَاستَحيَيتُ مِن كَثرَةِ النّاسِ وقِلَّةِ الطَّعامِ ، فَعَلِمَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ما تَداخَلَني فَقالَ : يا عَلِيُّ ، إنّي سَأَدعُو اللّهَ بِالبَرَكَةِ . قالَ عَلِيٌّ عليه السلام : وأكَلَ القَومُ عَن آخِرِهِم طَعامي ، وشَرِبوا شَرابي ، ودَعَوا لي بِالبَرَكَةِ ، وصَدَروا وهُم أكثَرُ مِن أربَعَةِ آلافِ رَجُلٍ ، ولَم يَنقُص مِنَ الطَّعامِ شَيءٌ ، ثُمَّ دَعا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِالصِّحافِ (5) فَمُلِئَت ، ووَجَّهَ بِها إلى مَنازِلِ أزواجِهِ ، ثُمَّ أخَذَ صُحفَةً وجَعَلَ فيها طَعاما ، وقالَ : هذا لِفاطِمَةَ وبَعلِها . (6)

راجع :ص 358 (الاُسرة / الفصل الأوّل / آداب الزّفاف / الوليمة) .

.


1- .الحَيسُ : هو تَمرٌ يُخلَطُ بِسِمنٍ وَأقِط (الصحاح : ج 3 ص 920 «حيس») .
2- .المعجم الأوسط : ج 6 ص 290 ح 6441 .
3- .الخَبيصُ: حلواء معروف،المعمول من التمر والسِّمن (تاج العروس: ج9 ص265 «خبص»).
4- .أرسالاً : أي أفواجا (لسان العرب : ج 11 ص 281 «رسل») .
5- .الصَّحفَةُ : إناء كالقُصعَةِ المَبسوطة وجمعها : صِحاف (النهاية : ج 3 ص 13 «صحف») .
6- .الأمالي للطوسي : ص 42 ح 45 عن يعقوب بن شعيب ، بحار الأنوار : ج 43 ص 95 ح 5 .

ص: 393

المعجم الأوسط_ به نقل از جابر بن عبد اللّه _ :در عروسى على بن ابى طالب و فاطمه دخت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، حاضر شديم . در هيچ عروسى اى ، چَنگالى اى (حلواى خُرمايى) نكوتر از آن نديده بوديم . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله غذايى از روغن و خرما براى ما تهيّه كرد و ما تناول كرديم . در آن شب ، بستر آن دو ، پوست دبّاغى نشده يك قوچ بود .

امام صادق عليه السلام_ در حديث ازدواج على و فاطمه عليهماالسلام _ :على عليه السلام فرمود : «سپس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من فرمود : اى على ! براى خانواده ات ، غذايى آبرومند تهيّه كن و سپس افزود : گوشت و نان از ما ، خرما و روغن ، بر عهده تو . من قدرى خرما و روغن خريدم . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آستين هايش را بالا زد و شروع به تفت دادن خرماها در روغن كرد ، تا آن كه حلوايى ساخت ، و قوچ فربهى را براى ما فرستاد كه ذبح شد ، و مقدار زيادى هم نان برايمان پخت . سپس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من فرمود : هر كس را كه مى خواهى ، دعوت كن . من به مسجد رفتم . مسجد ، پر از صحابه بود . خجالت كشيدم كه عدّه اى را دعوت كنم و عدّه اى را وا گذارم . پس بالاى تپّه اى كه آن جا بود ، رفتم و فرياد زدم : در وليمه فاطمه ، حاضر شويد . مردم ، گروه گروه آمدند . من از اين كه جمعيتْ زياد بود و غذا اندك ، خجالت زده شدم . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دريافت كه در دل من چه مى گذرد . پس فرمود : اى على ! از خداوند ، بركت خواهم خواست » . على عليه السلام فرمود : همه مردم تا آخرين نفر ، از غذا و نوشيدنى من خوردند و نوشيدند و برايم طلب بركت كردند و همگى _ كه بيش از چهار هزار مرد بودند _ ، رفتند ؛ امّا از غذا ، هيچ كم نشده بود . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دورى ها را خواست و آنها را از غذا پر كرد و به خانه هاى همسرانش فرستاد . سپس يك دورى برداشت و در آن ، مقدارى غذا ريخت و فرمود: اين هم براى فاطمه و شوهرش » .

ر . ك : ص 359 (خانواده / فصل يكم / آداب عروسى / وليمه دادن) .

.

ص: 394

1 / 9 _ 8لَيلَةُ الزَّفافِالإمام الباقر عليه السلام :حَدَّثَني جابِرُ بنُ عَبدِ اللّهِ الأَنصارِيُّ ، قالَ : لَمّا كانَتِ اللَّيلَةُ الَّتي أهدى فيها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فاطِمَةَ إلى عَلِيٍّ عليهماالسلام ، دَعا بِعَلِيٍّ فَأَجلَسَهُ عَن يَمينِهِ ، ودَعا بِها عليهاالسلامفَأَجلَسَها عَن شِمالِهِ ، ثُمَّ جَمَعَ رَأسَيهِما ، ثُمَّ قامَ وقاما وهُوَ بَينَهُما يُريدُ مَنزِلَ عَلِيٍّ عليه السلام ، فَكَبَّرَ جَبرَئيلُ فِي المَلائِكَةِ ، فَسَمِعَ النَّبِيُّ التَّكبيرَ ، فَكَبَّرَ وكَبَّرَ المُسلِمونَ ، وهُوَ أوَّلُ تَكبيرٍ كانَ في زَفافٍ ، فَصارَت سُنَّةً . (1)

الإمام الصادق عليه السلام_ في حَديثِ زَواجِ عَلِيٍّ وفاطِمَةَ عليهماالسلام _ :. . . قالَ عَلِيٌّ عليه السلام : فَأَقَمتُ بَعدَ ذلِكَ شَهرا اُصَلّي مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وأرجِعُ إلى مَنزِلي ولا أذكُرُ شَيئا مِن أمرِ فاطِمَةَ ، ثُمَّ قُلنَ أزواجُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ألا نَطلُبُ لَكَ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله دُخولَ فاطِمَةَ عَلَيكَ ؟ قُلتُ : اِفعَلنَ ، فَدَخَلنَ عَلَيهِ ، فَقَالت اُمُّ أيمَنَ : يا رَسولَ اللّهِ ، لَو أنَّ خَديجَةَ باقِيَةٌ لَقَرَّت عَينُها بِزَفافِ فاطِمَةَ ، وإنَّ عَلِيّا يُريدُ أهلَهُ ، فَقُرَّ عَينَ فاطِمَةَ بِبَعلِها ، وَاجمَع شَملَهُما ، وقُرَّ عُيونَنا بِذلِكَ ! فَقالَ : فَما بالُ عَلِيٍّ لا يَطلُبُ مِنيّ زَوجَتَهُ ؟ فَقَد كُنّا نَتَوَقَّعُ مِنهُ ذلِكَ . قالَ عَلِيٌّ عليه السلام : فَقُلتُ : الحَياءُ يَمنَعُني يا رَسولَ اللّهِ . فَالتَفَتَ إلَى النِّساءِ فَقالَ : مَن هاهُنا ؟ فَقالَت اُمُّ سَلَمَةَ : أنا اُمُّ سَلَمَةَ ، وهذِهِ زَينَبُ ، وهذِهِ فُلانَةُ وفُلانَةُ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله هَيِّئوا لِابنَتي وَابنِ عَمّي في حُجَري بَيتا . فَقالَت اُمُّ سَلَمَةَ : في أيِّ حُجرَةٍ ، يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : في حُجرَتِكَ . وأمَرَ نِساءَهُ أن يُزَيِّنَّ ويُصلِحنَ مِن شَأنِها . فَقالَت اُمُّ سَلَمَةَ : فَسَأَلتُ فاطِمَةَ : هَل عِندَكِ طيبٌ ادَّخَرتيهِ لِنَفسِكِ ؟ قالَت : نَعَم ، فَأَتَت بِقارورَةٍ فَسَكَبَت مِنها في راحَتي ، فَشَمِمتُ مِنها رائِحَةً ما شَمِمتُ مِثلَها قَطُّ ، فَقُلتُ : ما هذا ؟ فَقالَت : كانَ دَحِيَّةُ الكَلبِيُّ يَدخُلُ عَلى رَسولِ اللّه صلى الله عليه و آله فَيَقولُ لي : يا فاطِمَةُ ، هاتي الوِسادَةَ فَاطرَحيها لِعَمِّكِ ، فَأَطرَحُ لَهُ الوِسادَةَ فَيَجلِسُ عَلَيها ، فَإِذا نَهَضَ سَقَطَ مِن بَينِ ثِيابِهِ شَيءٌ فَيَأمُرُني بِجَمعِهِ ، فَسَأَلَ عَلِيٌّ عليه السلام رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَن ذلِكَ فَقالَ : هُوَ عَنبَرٌ يَسقُطُ مِن أجنِحَةِ جَبرَئيلَ عليه السلام ... . حَتّى إذَا انصَرَفَتِ الشَّمسُ لِلغُروبِ قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا اُمَّ سَلَمَةَ ، هَلُمّي فاطِمَةَ ، فَانطَلَقَت فَأَتَت بِها وهِيَ تَسحَبُ أذيالَها ، وقَد تَصَبَّبَت عَرَقا حَياءً مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَعَثَرَت ، فَقالَ لَها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أقالَكِ اللّهُ العَثرَةَ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ ، فَلَمّا وَقَفَت بَينَ يَدَيهِ كَشَفَ الرِّداءَ عَن وَجهِها حَتّى رَآها عَلِيٌّ عليه السلام ، ثُمَّ أخَذَ يَدَها فَوَضَعَها في يَدِ عَلِيٍّ عليه السلام . فَقالَ : بارَكَ اللّهُ لَكَ فِي ابنَةِ رَسولِ اللّهِ ، يا عَلِيُّ ، نِعمَ الزَّوجَةُ فاطِمَةُ ، ويا فاطِمَةُ ، نِعمَ البَعلُ عَلِيٌّ ، اِنطَلِقا إلى مَنزِلِكُما ولا تُحدِثا أمرا حَتّى آتِيَكُما . قالَ عَلِيٌّ عليه السلام : فَأَخَذتُ بِيَدِ فاطِمَةَ ، وَانطَلَقتُ بِها حَتّى جَلَسَت في جانِبِ الصُّفَّةِ (2) ، وجَلَستُ في جانِبِها ، وهِيَ مُطرِقَةٌ إلَى الأَرضِ حَياءً مِنّي ، وأنا مُطرِقٌ إلَى الأَرضِ حَياءً مِنها ، ثُمَّ جاءَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ : مَن هاهُنا ؟ فَقُلنا : اُدخُل يا رَسولَ اللّهِ ، مَرحَبا بِكَ زائِرا وداخلاً ، فَدَخَلَ فَأَجلَسَ فاطِمَةَ عليهاالسلام مِن جانِبِهِ وعَلِيّا عليه السلام مِن جانِبِهِ . ثُمَّ قالَ : يا فاطِمَةُ ، إيتيني بِماءٍ ، فَقامَت إلى قَعبٍ فِي البَيتِ فَمَلَأَتهُ ماءً ، ثُمَّ أتَتهُ بِهِ ، فَأَخَذَ مِنهُ جُرعَةً فَتَمَضمَضَ بِها ، ثُمَّ مَجَّها فِي القَعبِ ، ثُمَّ صَبَّ مِنها عَلى رَأسِها ، ثُمَّ قالَ : أقبِلي ، فَلَمّا أقبَلَت نَضَحَ مِنهُ بِينَ ثَديَيها ، ثُمَّ قالَ : أدبِري ، فَلَمّا أدبَرَت نَضَحَ مِنهُ بَينَ كَتِفَيها . ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ هذِهِ ابنَتي وأحَبُّ الخَلقِ إلَيَّ ، اللّهُمَّ وهذا أخي وأحَبُّ الخَلقِ إلَيَّ ، اللّهُمَّ [اجعَلهُ] (3) لَكَ وَلِيّا ، وبِكَ حَفِيّا ، وبارِك لَهُ في أهلِهِ . ثُمَّ قالَ : يا عَلِيُّ ، اُدخُل بِأَهلِكَ ، بارَكَ اللّهُ لَكَ ، ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ عَلَيكُم ، إنَّهُ حَميدٌ مَجيدٌ . (4)

.


1- .دلائل الامامة : ص 102 ح 31 عن عليّ بن مهدي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام وراجع : كشف الغمّة : ج 1 ص 368 و الحدائق الوردية : ص 23 .
2- .الصُّفَّةُ : موضعٌ مُظَلَّلٌ من مسجد النبيّ صلى الله عليه و آله (تاج العروس : ج 12 ص 325 «صفف») .
3- .ما بين المعقوفين أثبتناه من بحار الأنوار .
4- .الأمالي للطوسي : ص 40 ح 45 عن يعقوب بن شعيب ، بحار الأنوار : ج 43 ص 95 ح 5 وراجع : المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 353 و كشف الغمّة : ج 1 ص 360 و المناقب للخوارزمي : ص 350 ح 364 .

ص: 395

1 / 9 - 8 شبِ زَفاف

1 / 9 _ 8شبِ زَفافامام باقر عليه السلام :جابر بن عبد اللّه انصارى ، برايم نقل كرد و گفت : در شبى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فاطمه عليهاالسلام را به خانه على عليه السلام فرستاد ، على را صدا زد و او را در طرف راست خود نشاند و فاطمه عليهاالسلام را صدا زد و در سمت چپ خويش نشاند . آن گاه ، سر آن دو بزرگوار را به هم آورد . سپس برخاست و على و فاطمه نيز برخاستند و پيامبر صلى الله عليه و آله در وسط آن دو ، ره سپار خانه على عليه السلام شد . جبرئيل ، در ميان فرشتگان ، بانگ تكبير زد . پيامبر صلى الله عليه و آله تكبير را شنيد و تكبير گفت و مسلمانان تكبير گفتند . اين ، نخستين تكبيرى بود كه در عروسى گفته شد و از آن پس ، به سنّت تبديل شد .

امام صادق عليه السلام_ در حديث ازدواج على و فاطمه عليهماالسلام _ :على عليه السلام فرمود : بعد از آن ، به مدّت يك ماه ، با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نماز مى گزاردم و به منزلم بر مى گشتم ، بدون آن كه از فاطمه سخن بگويم . پس از اين مدّت ، همسران پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گفتند : آيا از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نخواهيم كه فاطمه را به خانه ات بفرستد؟ گفتم : اين كار را بكنيد . آنان نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رفتند و اُمّ اَيمَن گفت : اى پيامبر خدا ! اگر خديجه زنده بود ، از عروسى فاطمه ، خوش حال مى شد . على ، همسرش را مى خواهد . پس چشم فاطمه را به شوهرش روشن بگردان و آن دو را در كنار هم قرار بده و با اين كار ، ما را هم خوش حال ساز ! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : پس چرا خودِ على همسرش را از من نمى خواهد؟ ما منتظر اين درخواست از سوى او بوديم » . على عليه السلام فرمود : «پس گفتم : حيا ، مانع من مى شود ، اى پيامبر خدا ! پيامبر صلى الله عليه و آله ، رو به زنان كرد و فرمود : چه كسانى اين جا حاضرند؟ . اُمّ سلمه گفت : من اُمّ سلمه ، اين زينب ، و اين فلانى و فلانى» . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : در يكى از اتاق هاى من براى دخترم و پسرعمويم ، حِجله اى آماده كنيد . اُمّ سلمه گفت : در كدام اتاق ، اى پيامبر خدا؟ فرمود : در اتاق خودت . و به همسرانش دستور داد كه آن را آراسته و آماده سازند . اُمّ سلمه گفت : از فاطمه پرسيدم : آيا عطرى دارى كه براى خودت اندوخته باشى؟ فاطمه عليهاالسلام فرمود : آرى . و شيشه اى آورد و مقدارى از آن را در كف دستم ريخت . چنان بوى خوشى از آن استشمام كردم كه هرگز مانند آن ، به مشامم نخورده بود . گفتم : اين چيست؟ فرمود : هر گاه دَحيّه كَلبى ، بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وارد مى شد ، به من مى گفت : فاطمه ! تُشكچه اى بياور و براى عمويت بينداز . و من برايش تُشكچه مى انداختم و او بر آن مى نشست . چون بر مى خاست ، از ميان جامه هايش چيزى مى افتاد و به من مى گفت : آنها را جمع كنم . على عليه السلام در اين باره از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پرسيد . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «آنها عنبرى است كه از بال هاى جبرئيل مى ريزد» . هنگامى كه خورشيد ، به سوى غروب كردن مى رفت ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «اى اُمّ سلمه ! فاطمه را بياور» . من رفتم و او را در حالى كه دامنش را به زمين مى كشيد و از خجالت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله عرق مى ريخت ، آوردم . در آن حال ، پاى آن بزرگوار لغزيد . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود : «خدا در دنيا و آخرت ، تو را از لغزشْ نگه دارد!» . چون در برابر پيامبر صلى الله عليه و آله ايستاد ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله چادر از صورتش كنار زد تا آن كه على عليه السلام او را ديد . سپس دست فاطمه را گرفت و در دست على عليه السلام نهاد و فرمود : «اى على ! خدا به تو در دختر پيامبر خدا بركت دهد ! نيكو همسرى است فاطمه ، و تو _ اى فاطمه _ نيكو شوهرى است على ! به منزلتان برويد و كارى نكنيد تا اين كه نزد شما بيايم» . على عليه السلام فرمود : «دست فاطمه را گرفتم و او را بردم تا اين كه در گوشه صُفّه (1) نشست و من در كنارش نشستم و هر دو از شرم يكديگر ، سرمان را به زير افكنده بوديم . پس از چندى ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و فرمود : كسى اين جا هست؟ . گفتيم : داخل شويد ، اى پيامبر خدا ! به ديدار ما خوش آمديد» . پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شد و فاطمه عليهاالسلام را در يك طرفش و على عليه السلام را در طرف ديگرش نشانْد و سپس فرمود : «اى فاطمه! قدرى آب برايم بياور» . فاطمه ، به طرف قدحى كه در اتاق بود ، رفت و آن را پر از آب كرد و براى ايشان آورد . پيامبر صلى الله عليه و آله جرعه اى از آن را در دهانش كرد و مضمضمه اش نمود . سپس آن را به قدح برگرداند . آن گاه از آن ، بر سر فاطمه ريخت و فرمود : «به من رو كن» . چون فاطمه عليهاالسلام به طرف ايشان رو كرد ، پيامبر صلى الله عليه و آله قدرى از آن آب را در ميان سينه هايش پاشاند و سپس فرمود : «برگرد» . و چون برگشت ، قدرى از آن را ميان شانه هايش پاشاند . آن گاه فرمود : «بار خدايا ! اين دختر من و محبوب ترينِ آفريدگان ، نزد من است . بار خدايا ! اين هم ، برادر من و محبوب ترينِ آفريدگان ، نزد من است . پروردگارا! او را دوست نيكوكار خودت قرار بده و همسرش را براى او مبارك گردان» . سپس فرمود : «اى على ! [ اكنون ] با همسرت ، وارد [ اتاق ] شو . خدا بر تو مبارك كند ، و رحمت و بركت هاى خدا بر شما باد ، كه او ستوده و بزرگواراست!» .

.


1- .صُفّه ، سايبانى در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله بوده است .

ص: 396

. .

ص: 397

. .

ص: 398

السنن الكبرى للنسائي عن بريدة_ في حَديثِ زَواجِ عَلِيٍّ وفاطِمَةَ _ :... فَلَمّا كانَ لَيلَةُ البِناءِ ، قالَ [رَسولُ اللّهِ] : يا عَلِيُّ لا تُحدِث شَيئا حَتّى تَلقاني . فَدَعَا النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله بِماءٍ فَتَوَضَّأَ مِنهُ ، ثُمَّ أفرَغَهُ عَلى عَلِيٍّ عليه السلام فَقالَ : اللّهُمَّ بارِك فيهِما ، وبارِك عَلَيهِما ، وبارِك لَهُما في شِبلِهِما (1) . (2)

المعجم الكبير عن أسماء بنت عميس :لَمّا اُهدِيَت فاطِمَةُ إلى عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ ، لَم نَجِد في بَيتِهِ إلّا رَملاً مَبسوطا ، ووِسادَةً حَشوُها [ليفٌ] (3) ، وجَرَّةً وكوز[ا] . . . . قالَت : فَدَعَا النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله بِإِناءٍ فيهِ ماءٌ ، فَقالَ فيهِ ما شاءَ اللّهُ أن يَقولَ ، ثُمَّ مَسَحَ بِهِ صَدرَ عَلِيٍّ ووَجهَهُ ، ثُمَّ دَعا فاطِمَةَ فَقامَت إلَيهِ تَعَثَّرُ في مِرطِها (4) مِنَ الحَياءِ ، فَنَضَحَ عَلَيها مِن ذلِكَ ، وقالَ لَها ما شاءَ أن يَقولَ . ثُمَّ قالَ لَها : إنّي لَم آلِكِ أن أنكَحتُكِ أحَبَّ أهلي إلَيَّ . ثُمَّ رَأى سَوادا مِن وَراءِ السِّترِ أو مِن وَراءِ البابِ ، فَقالَ : مَن هذا ؟ قالَت : أسماءُ ، قالَ : أسماءُ بِنتُ عُمَيسٍ ؟ قالَت : نَعَم يا رَسولَ اللّهِ ، قالَ : جِئتِ كَرامَةً لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مَعَ ابنَتِهِ ؟ قالَت : نَعَم ، إنَّ الفَتاةَ لَيلَةَ يُبنى بِها لابُدَّ لَها مِنِ امرَأَةٍ تَكونُ قَريبا مِنها ، إن عَرَضَت لَها حاجَةٌ أفضَت بِذلِكَ إلَيها . قالَت : فَدَعا لي بِدُعاءٍ ، فَإِنَّهُ لَأَوثَقُ عَمَلي عِندي ، ثُمَّ قالَ لِعَلِيٍّ : دونَكَ أهلَكَ . ثُمَّ خَرَجَ فَوَلّى ، قالَت : فَما زالَ يَدعو لَهُما حَتّى تَوارى في حُجَرِهِ . (5)

.


1- .هكذا في المصدر ، وفي بعض المصادر : «نسلهما» وفي بعضها «شِبلَيهما» .
2- .السنن الكبرى للنسائي : ج 6 ص 73 ح 10088 ، الطبقات الكبرى : ج 8 ص 21 ، الإصابة : ج 8 ص 265 الرقم 11587 ، اُسد الغابة : ج 7 ص 217 الرقم 7183 وفيها «نسلهما» بدل «شبلهما» ، كنز العمّال : ج 13 ص 681 ح 37745 ؛ كشف الغمّة : ج 1 ص 365 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 137 ح 34 .
3- .ما بين المعقوفين أثبتناه من المصادر الاُخرى .
4- .المِرطُ : كساء من صوف أو خزّ يُؤتَزَرُ به (مجمع البحرين : ج 3 ص 1688 «مرط») .
5- .المعجم الكبير : ج 24 ص 137 ح 365 ، المصنّف لعبد الرزاق : ج 5 ص 485 ح 9781 ؛ المناقب للكوفي : ج 2 ص 216 ح 683 كلاهما نحوه وراجع : المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 173 ح 4752 و خصائص أمير المؤمنين للنسائي : ص 229 ح 124 و الطبقات الكبرى : ج 8 ص 23 و كشف الغمّة : ج 1 ص 365 .

ص: 399

السنن الكبرى ، نسايى_ به نقل از بريده ، در حديث ازدواج على و فاطمه عليهماالسلام _ :چون شب زفاف شد ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «اى على ! دست به كارى نزنى تا مرا ببينى» . پس پيامبر صلى الله عليه و آله آب خواست و از آن وضو ساخت . سپس [ باقى مانده ] آن آب را بر سر على عليه السلام ريخت و فرمود : «بار خدايا ! در اين دو نفر ، بركت قرار بده ، و براى آنان مبارك بگردان ، و فرزندانشان را برايشان خجسته بدار» .

المعجم الكبير_ به نقل از اَسماء بنت عُمَيس _ :زمانى كه فاطمه را به خانه على بن ابى طالب بردند ، در اتاق او ، بجز شن هاى پهن شده در كف اتاق [ به عنوان فرش ] ، بالشى كه از ليف خرما پُر شده بود ، يك سبو ، و يك كوزه ... چيزى ديگر نيافتيم . پيامبر صلى الله عليه و آله ظرف آبى خواست و در آن ، چيزهايى گفت . سپس از آن آب ، بر سينه و صورت على كشيد . بعد فاطمه را صدا زد . فاطمه ، به سوى پيامبر رفت ، در حالى كه از شرم و حيا پايش در چادرش گير مى كرد . پيامبر صلى الله عليه و آله از آن آب ، بر فاطمه نيز پاشيد و آنچه را خواست بگويد ، به او گفت . سپس به او فرمود : «من در اين كه تو را به همسرى محبوب ترين فرد خاندانم در آوردم ، كوتاهى نكردم» . در اين هنگام ، پيامبر صلى الله عليه و آله سياهى اى از پشت پرده يا از پشت در ديد . فرمود : «كيستى؟» . گفت[م] : اسماء [ هستم ] . فرمود : «اسماء بنت عُمَيس؟» . گفت[م] : بله ، اى پيامبر خدا ! فرمود : «به خاطر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى همراهى دخترش آمده اى؟» . گفت[م] : بله . دختر در شب زفافش بايد يك زنْ نزديكش باشد تا اگر چيزى خواست ، آن را برايش مهيّا كند . پيامبر صلى الله عليه و آله برايم دعايى كرد كه آن دعا ، استوارترين عملم در نزد من است . سپس به على فرمود : «اينك همسرت در اختيار توست» . آن گاه ، خارج شد و رفت و همچنان براى آن دو دعا مى كرد تا آن كه در اتاق هاى خود ، ناپديد شد . (1)

.


1- .به اتاق يكى از همسرانش وارد شد و ديگر در ديد من نبود .

ص: 400

1 / 9 _ 9بَيتُ سَيِّدَةِ النِّساءِ وأثاثُ بَيتِهاالإمام الباقر عليه السلام :لَمّا قَدِمَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله المَدينَةَ ، نَزَلَ عَلى أبي أيّوبَ سَنَةً أو نَحوَها . فَلَمّا تَزَوَّجَ عَلِيٌّ فاطِمَةَ قالَ لِعَلِيٍّ: اُطلُب مَنزِلاً. فَطَلَبَ عَلِيٌّ مَنزِلاً فَأَصابَهُ مُستَأخِرا عَنِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله قَليلاً ، فَبَنى بِها فيهِ ، فَجاءَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إلَيها ، فَقالَ : إنّي اُريدُ أن اُحَوِّلَكِ إلَيَّ ، فَقالَت لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله : فَكَلِّم حارِثَةَ بِنَ النُّعمانِ أن يَتَحَوَّلَ عَنّي ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : قَد تَحَوَّلَ حارِثَةُ عَنّا حَتّى قَدِ استَحيَيتُ مِنهُ . فَبَلَغَ ذلِكَ حارِثَةَ فَتَحَوَّلَ ، وجاءَ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّهُ بَلَغَني أنَّكَ تُحَوِّلُ فاطِمَةَ إلَيكَ وهذِهِ مَنازلي وهِيَ أسقَبُ (1) بُيوتِ بَنِي النَّجّارِ بِكَ ، وإنَّما أنَا ومالي للّهِِ ولِرَسولِهِ . وَاللّهِ يا رَسولَ اللّهِ ! المالُ الَّذي تَأخُذُ مِنّي أحَبُّ إلَيَّ مِنَ الَّذي تَدَعُ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : صَدَقتَ ، بارَكَ اللّهُ عَلَيكَ . فَحَوَّلَها رَسولُ اللّهِ إلى بَيتِ حارِثَةَ . (2)

.


1- .السَقَبُ : القُربُ (النهاية : ج 2 ص 377 «سقب») .
2- .الطبقات الكبرى : ج 8 ص 22 و ص 166 كلاهما عن يحيى بن شبل ، الإصابة : ج 8 ص 264 الرقم 11587 نحوه .

ص: 401

1 / 9 - 9 خانه و اثاث خانه بانوى بانوان

1 / 9 _ 9خانه و اثاث خانه بانوى بانوانامام باقر عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هنگامى كه به مدينه آمد ، مدّت يك سال يا همين حدود ، ميهمان ابو ايّوب شد . چون على با فاطمه ازدواج كرد ، به على فرمود : «منزلى پيدا كن» . على در جستجوى منزلى بر آمد و اندكى دورتر از پيامبر صلى الله عليه و آله منزلى گرفت و در آن جا با فاطمه عروسى كرد . پيامبر صلى الله عليه و آله نزد فاطمه آمد و فرمود : «مى خواهم تو را نزديك تر به خودم بياورم» . فاطمه عليهاالسلام به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : پس با حارثة بن نعمان صحبت كنيد كه خانه اش را به من بدهد . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «حارثه ، آن قدر به خاطر ما نقل مكان كرده ، كه ديگر از او خجالت مى كشم» . اين خبر ، به حارثه رسيد . او خانه اش را خالى كرد و نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا ! شنيده ام كه مى خواهيد فاطمه را به كنار خود بياوريد . اين منزل هاى من ، نزديك ترينِ خانه هاى بنى نجّار به شماست . خودم و اموالم ، از آنِ خدا و رسول اوست . به خدا سوگند _ اى رسول خدا _ كه آن مالى كه از من مى گيريد ، نزد من ، خوش تر از اموالى است كه نمى گيريد ! پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «راست مى گويى . خدا به تو بركت دهد!» . پس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فاطمه را به خانه حارثه ، منتقل كرد .

.

ص: 402

الإمام عليّ عليه السلام :اُهدِيَتِ ابنَةُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلَيَّ ، فَما كانَ فِراشُنا لَيلَةَ اُهدِيَت ، إلّا مَسكُ (1) كَبشٍ . (2)

عنه عليه السلام :ما كانَ لَنا إلّا إهابُ كَبشٍ نَنامُ عَلى ناحِيَةٍ مِنهُ ، وتَعجِنُ فاطِمَةُ عَلى ناحِيَةٍ . (3)

عنه عليه السلام :لَقَد تَزَوَّجتُ فاطِمَةَ عليهاالسلام ، وما لي ولَها فِراشٌ غَيرُ جِلدِ كَبشٍ نَنامُ عَلَيهِ بِاللَّيلِ ونَعلِفُ عَلَيهِ النّاضِحَ (4) بِالنَّهارِ ، وما لي ولَها خادِمٌ غَيرُها . (5)

.


1- .المَسكُ : الجِلدُ (المصباح المنير : ص 573 «مسك») .
2- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1391 ح 4154 ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 376 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 156 ح 9 ، مسند أبي يعلى : ج 1 ص 246 ح 467 كلاهما نحوه وكلّها عن الحارث ، كنز العمّال : ج 13 ص 179 ح 36534 ؛ المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 96 عن الحارث .
3- .أنساب الأشراف : ج 2 ص 30 ، تاريخ الإسلام للذهبي : ج 3 ص 637 ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 376 كلاهما عن الشعبي .
4- .النّواضِحُ : الإبل التي يستقى عليها ، واحدها ناضِح (النهاية : ج 5 ص 69 «نضح») .
5- .الطبقات الكبرى : ج 8 ص 22 ، الزهد لهناد : ج 2 ص 387 ح 753 ، صفة الصفوة : ج 2 ص 4 ، تاريخ دمشق : ج42 ص 376 كلّها عن عامر ، الكامل في التاريخ : ج 2 ص 441 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 13 ص 682 ح37749 .

ص: 403

امام على عليه السلام :شبى كه دختر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به خانه من آورده شد ، بسترمان چيزى جز يك پوست قوچ نبود .

امام على عليه السلام :تنها چيزى كه داشتيم ، يك پوست دبّاغى شده قوچ بود كه در گوشه اى از آن مى خوابيديم و در گوشه ديگرش ، فاطمه [آرد] خمير مى كرد .

امام على عليه السلام :زمانى كه من با فاطمه عليهاالسلام ازدواج كردم ، فرش من و او ، تنها يك عدد پوست قوچ بود كه شب ، روى آن مى خوابيدم و روز ، شتر آبكش خود را روى آن علف مى داديم ، و خدمتكارى جز خودِ فاطمه نداشتيم .

.

ص: 404

الإمام الباقر عليه السلام :كانَ فِراشُ عَلِيٍّ وفاطِمَةَ عليهماالسلام حينَ دَخَلَت عَلَيهِ إهابَ كَبشٍ ، إذا أرادا أن يَناما عَلَيهِ قَلَباهُ فَناما عَلى صوفِهِ . قالَ : وكانَت وسادَتُهُما أدَما حَشوُها ليفٌ . (1)

عنه عليه السلام :لَمّا تَزَوَّجَ عَلِيٌّ فاطِمَةَ عليهماالسلام بَسَطَ البَيتَ كَثيبا (2) ، وكانَ فِراشُهُما إهابَ كَبشٍ ، ومِرفَقَتُهُما مَحشُوَّةً ليفا ، ونَصَبوا عودا يوضَعُ عَلَيهِ السِّقاءُ ، فَسَتَرَهُ بِكِساءٍ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :أدخَلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فاطِمَةَ عَلى عَلِيٍّ عليهماالسلاموسِترُها عَباءَةٌ (4) ، وفَرشُها إهابُ كَبشٍ ، ووِسادَتُها أدَمٌ مَحشُوَّةٌ بِمَسَدٍ (5) . (6)

فضائل الصحابة لابن حنبل عن عكرمة وأبي يزيد المديني :لَمّا اُهدِيَت فاطِمَةُ إلى عَلِيٍّ عليهماالسلام ، لَم يَجِد أو تَجِد عِندَهُ إلّا رَملاً مَبسوطا ، ووِسادَةً وجَرَّةً وكوزا . (7)

المناقب لابن شهر آشوب عن وهب بن وهب القرشي :كانَ مِن تَجهيزِ عَلِيٍّ دارَهُ انتِشارُ رَملٍ لَيِّنٍ ، ونَصبُ خَشَبَةٍ مِن حائِطٍ إلى حائِطٍ لِلثِّيابِ ، وبَسطُ إهابِ كَبشٍ ، ومِخَدَّةُ ليفٍ . (8)

.


1- .قرب الإسناد : ص 112 ح 388 عن الإمام الصادق عليه السلام ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 285 ح 884 عن الإمام الصادق عليه السلام ، إعلام الورى : ج 1 ص 161 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 43 ص 104 ح 14 ؛ الطبقات الكبرى : ج 8 ص 23 عن أنس بن عياض عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام .
2- .الكَثِيبُ : الرملُ (المصباح المنير : ص 526 «كثب») .
3- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 285 ح 882 عن جابر ، بحار الأنوار : ج 43 ص 117 ح 25 .
4- .في المصدر «عباد» ، والتصويب من بحار الأنوار .
5- .المَسَدُ : الحبلُ المفتول من نبات أو لِحاء شجرة (النهاية : ج 4 ص 329 «مسد») .
6- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 285 ح 883 عن الحسين بن نعيم ، بحار الأنوار : ج 43 ص 117 ح 25 .
7- .فضائل الصحابة لابن حنبل : ج 2 ص 569 الرقم 958 ، المصنف لعبد الرزاق : ج 5 ص 485 ح 9781 ، المعجم الكبير : ج 24 ص 137 ح 365 ؛ المناقب للكوفي : ج 2 ص 216 ح 683 كلّها عن أسماء بنت عميس نحوه .
8- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 353 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 114 ح 24 .

ص: 405

امام باقر عليه السلام :در شبى كه فاطمه عليهاالسلام به خانه على عليه السلام بُرده شد ، بستر آن دو ، يك عدد پوست قوچ بود كه وقتى مى خواستند بخوابند ، آن را به طرف پشم هايش پهن مى كردند و روى آن مى خوابيدند . بالش آن دو هم ، چرمى پُر شده از ليف خرما بود .

امام باقر عليه السلام :زمانى كه على عليه السلام با فاطمه عليهاالسلام ازدواج كرد ، على عليه السلام اتاق را با شن و ماسه ، فرش كرد . بستر آن دو ، پوست يك قوچ بود ، و بالينشان ، پُر شده با ليف خرما . يك قطعه چوب هم نصب كردند كه مَشك را بر آن مى آويختند . پس آن را با جامه اى پوشاند .

امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فاطمه عليهاالسلام را در حالى به خانه على عليه السلام فرستاد كه پوشش آن بانو ، يك چادر بود ، و بسترش پوست يك قوچ ، و بالينش چرمى پُر شده با رشته هاى تابيده از الياف نخل .

فضائل الصحابة ، ابن حنبل_ به نقل از عكرمه و ابو يزيد مدينى _ :زمانى كه فاطمه عليهاالسلامبه خانه على عليه السلام بُرده شد ، در خانه او چيزى جز مقدارى شن و ماسه پهن شده [ در كف اتاق ] ، يك بالش ، يك سبو ، و يك كوزه نيافت .

المناقب ، ابن شهرآشوب_ به نقل از وهب بن وهب قُرَشى _ :اثاث خانه على عليه السلام ، عبارت بود از : مقدارى ماسه نرمِ پهن شده ، يك قطعه چوب كه از يك ديوار ، به ديوار ديگر براى پهن كردن رخت ها نصب شده بود ، يك عدد پوست قوچ ، و يك بالش پُر شده از الياف خرما .

.

ص: 406

سنن ابن ماجة عن عائشة واُمّ سلمة :أمَرَنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أن نُجَهِّزَ فاطِمَةَ حَتّى نُدخِلَها عَلى عَلِيٍّ . فَعَمَدنا إلَى البَيتِ فَفَرَشناهُ تُرابا لَيِّنا مِن أعراضِ البَطحاءِ ، ثُمَّ حَشَونا مِرفَقَتَينِ ليفا ، فَنَفَشناهُ بِأَيدينا ، ثُمَّ أطعَمنا تَمرا وزَبيبا ، وسَقَينا ماءً عَذبا ، وعَمَدنا إلى عودٍ فَعَرَضناهُ في جانِبِ البَيتِ لِيُلقى عَلَيهِ الثَّوبُ ويُعَلَّقَ عَلَيهِ السِّقاءُ ، فَما رَأَينا عُرسا أحسَنَ مِن عُرسِ فاطِمَةَ . (1)

الطبقات الكبرى عن دارم بن عبد الرحمن بن ثعلبة الحنفي :حَدَّثَني رَجُلٌ أخوالُهُ الأَنصارُ قالَ : أخبَرَتني جَدَّتي أنَّها كانَت مَعَ النِّسوَةِ اللاتي أهدَينَ فاطِمَةَ عليهاالسلامإلى عَلِيٍّ عليه السلام ، قالَت : اُهدِيَت في بُردَينِ مِن بُرودِ الأُولِ ، عَلَيها دُملوجانِ (2) مِن فِضَّةٍ مُصَفَّرانِ بِزَعفَرانٍ ، فَدَخَلنا بَيتَ عَلِيٍّ فَإِذا إهابُ شاةٍ عَلى دُكّانٍ ، ووِسادَةٌ فيها ليفٌ ، وقِربَةٌ ، ومُنخُلٌ ، ومِنشَفَةٌ ، وقَدَحٌ . (3)

الزهد لابن المبارك عن الشعبي :كانَ فِراشُ عَلِيٍّ لَيلَةَ بَنى بِفاطِمَةَ عليهاالسلام جِلدَ كَبشٍ. (4)

1 / 10تَعاوُنُ الزَّوجَينِالإمام الباقر عليه السلام :تَقاضى عَلِيٌّ وفاطِمَةُ عليهماالسلام إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فِي الخِدمَةِ ، فَقَضى عَلى فاطِمَةَ بِخِدمَةِ ما دونَ البابِ ، وقَضى عَلى عَلِيٍّ ما خَلفَهُ . فَقالَت فاطِمَةُ : فَلا يَعلَمُ ما داخَلَني مِنَ السُّرورِ إلَا اللّهُ بِإِكفائي رَسولُ اللّهِ تَحُمَّلَ رِقابِ الرِّجالِ . (5)

.


1- .سنن ابن ماجة : ج 1 ص 616 ح 1911 .
2- .الدُّملَجُ : المِعضَدُ من الحُلي (تاج العروس : ج 3 ص 374 «دملج») .
3- .الطبقات الكبرى : ج 8 ص 24 .
4- .الزهد لابن المبارك : ص 355 ح 1001 ، الزهد لهناد : ج 2 ص 387 ح 754 وفيه «مسك» بدل «جلد» ، المعجم الأوسط : ج 6 ص 290 ح 6441 ، ذخائر العقبى : ص 76 كلاهما عن جابر نحوه .
5- .قرب الإسناد : ص 52 ح 170 عن أبي البختري عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 43 ص 81 ح 1 .

ص: 407

1 / 10 همكارى زن و شوهر
اشاره

سنن ابن ماجَة_ به نقل از عايشه و اُمّ سلمه _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به ما دستور داد كه جهيزيه فاطمه عليهاالسلام را آماده سازيم تا او را به خانه على عليه السلام ببريم . ما به اتاق رفتيم و آن را از خاك هاى نرمِ كناره هاى بطحاء ، فرش كرديم . سپس دو بالش از ليف خرما پر نموديم و آنها را با دست خود زديم تا از هم باز شدند . آن گاه غذايى از خرما و كشمش آماده ساختيم ، و آب گوارايى تهيّه نموديم ، و يك قطعه چوب ، براى پهن كردن لباس ها و آويختن مَشك آب ، در گوشه اتاق ، به ديوار نصب كرديم . بدين سان ، عروسى اى نكوتر از عروسى فاطمه عليهاالسلام نديديم .

الطبقات الكبرى_ به نقل از دارم بن عبد الرحمان بن ثعلبه حنفى _ :مردى كه دايى هايش [از مردان] انصار بودند ، برايم نقل كرد و گفت : مادربزرگم به من خبر داد كه او نيز با زنانى بود كه فاطمه عليهاالسلام را به خانه على عليه السلام بردند . او گفت : فاطمه ، در حالى به خانه على برده شد كه دو بُرد از بُردهاى اُوْل (1) به تن داشت و دو دستبند نقره اىِ رنگ شده با زعفران ، در دست . پس به خانه على عليه السلام وارد شديم . در آن جا ، با پوست دبّاغى نشده گوسفندى كه بر روى دكانچه اى پهن شده بود ، مواجه شديم ، و [نيز] با بالشى پر شده از ليف خرما ، يك مَشك آب ، يك غربال ، يك حوله دست ، و يك قدح .

الزهد ، ابن مبارك_ به نقل از شعبى _ :بستر على عليه السلام در شبِ زفاف فاطمه عليهاالسلام ، يك عدد پوست قوچ بود .

1 / 10همكارى زن و شوهرامام باقر عليه السلام :على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام براى داورى در باره تقسيم كارهاى خود ، نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رفتند . پيامبر صلى الله عليه و آله ، اين گونه قضاوت كرد كه كارهاى داخل خانه را فاطمه انجام دهد ، و كارهاى بيرون از خانه را على . فاطمه عليهاالسلام فرمود : «از اين كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مرا از بر عهده گرفتن مسئوليت هاى مردان ، معاف ساخت ، فقط خدا مى داند كه چه قدر خوش حال شدم!» .

.


1- .اُوْل : نام جايى است (ر . ك : لسان العرب : ج 1 ذيل واژه «اُول») .

ص: 408

عنه عليه السلام :إنَّ فاطِمَةَ عليهاالسلام ضَمِنَت لِعَلِيٍّ عليه السلام عَمَلَ البَيتِ وَالعَجينَ وَالخَبزَ وقَمَّ (1) البَيتِ ، وضَمِنَ لَها عَلِيٌّ عليه السلام ما كانَ خَلفَ البابِ مِن نَقلِ الحَطَبِ وأن يَجيءَ بِالطَّعامِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :كانَ أميرُ المُؤمِنينَ _ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ _ يَحتَطِبُ ويَستَقي ويَكنِسُ ، وكانَت فاطِمَةُ _ سَلامُ اللّهِ عَلَيها _ تَطحَنُ وتَعجِنُ وتَخبُزُ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :قُلتُ لِاُمّي فاطِمَةَ بِنتِ أسَدِ بنِ هاشِمٍ: اِكفي فاطِمَةَ بِنتَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله سِقايَةَ الماءِ وَالذَّهابِ فِي الحاجَةِ ، وتَكفيكِ خِدمَةَ الدّاخِلِ ؛ الطَّحنَ وَالعَجنَ . (4)

المصنّف لابن أبي شيبة عن ضمرة بن حبيب :قَضى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلَى ابنَتِهِ فاطِمَةَ عليهاالسلامبِخِدمَةِ البَيتِ ، وقَضى عَلى عَلِيٍّ عليه السلام بِما كانَ خارِجا مِنَ البَيتِ مِنَ الخِدمَةِ . (5)

تنبيه الخواطر :قيلَ : دَخَلَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله عَلى فاطِمَةَ وهِيَ تَطحَنُ مَعَ عَلِيٍّ عليه السلام ، فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : لِأَيِّكُما اُعَقِّبُ ؟ فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : لِفاطِمَةَ فَإِنَّها قَد أعيَت . فَقامَت فاطِمَةُ ، فَطَحَنَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله مَعَ عَلِيٍّ لِفاطِمَةَ . (6)

.


1- .قمَّتِ البَيتَ : أي كَنَسَتهُ (النهاية : ج 4 ص 110 «قمم») .
2- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 171 ح 41 عن نجم ، بحار الأنوار : ج 43 ص 31 ح 38 .
3- .الكافي : ج 5 ص 86 ح 1 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 169 ح 3640 ، الأمالي للطوسي : ص 661 ح 1369 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 200 ح 25 كلّها عن هشام بن سالم ، بحار الأنوار : ج 43 ص 151 ح 7 .
4- .المعجم الكبير : ج 24 ص 353 ح 873 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 156 ح 8 ، تهذيب الكمال : ج 35 ص 248 الرقم 7899 ، الإصابة : ج 8 ص 269 الرقم 11588 كلّها عن أبي البختري والثلاثة الأخيرة نحوه .
5- .المصنف لابن أبي شيبة : ج 7 ص 8 ح 28 و ج 8 ص 157 ح 14 ، حلية الأولياء : ج 6 ص 104 ، فتح الباري : ج 9 ص 507 نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 341 ح 44818 .
6- .تنبيه الخواطر : ج 2 ص 230 ، الفضائل : ص 95 نحوه ، بحار الأنوار : ج 43 ص 50 ح 47 .

ص: 409

امام باقر عليه السلام :فاطمه عليهاالسلام كارِ خانه ، پخت و پزِ نان و جارو كردن اتاق را براى على عليه السلام تضمين كرد ، و على عليه السلام ، كارهاى بيرون از خانه ، مانند : حمل هيزم و آوردن موادّ خوراكى را براى او بر عهده گرفت .

امام صادق عليه السلام :امير مؤمنان _ كه درود خداوند بر او باد _ ، هيزم و آب مى آورد و جارو مى كرد ، و فاطمه _ كه سلام خداوند بر او باد _ ، آرد مى ساخت و خمير مى كرد و نان مى پخت .

امام على عليه السلام :به مادرم ، فاطمه دختر اسد بن هاشم ، گفتم : تو براى فاطمه دختر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، آب بياور و كارهاى بيرون از خانه را انجام بده ، و او كارهاى داخل را انجام دهد : آرد كردن و خمير ساختن .

المصنَّف ، ابن ابى شيبه_ به نقل از ضمرة بن حبيب _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله چنين حكم فرمود كه دخترش فاطمه عليهاالسلام ، كارهاى خانه را انجام بدهد و على عليه السلام كارهاى بيرون از خانه را .

تنبيه الخواطر :نقل شده است كه : پيامبر به خانه فاطمه عليهاالسلام وارد شد و ديد كه با على عليه السلام مشغول دستاس كردن است . پس پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «به كدام يك از شما كمك كنم؟» . على عليه السلام فرمود : «به فاطمه ؛ چون او خسته شده است» . پس فاطمه عليهاالسلام برخاست و پيامبر صلى الله عليه و آله همراه با على عليه السلام ، به دستاس كردن پرداخت .

.

ص: 410

1 / 10 _ 1حَلاوَةُ العَيشِالمناقب لابن شهرآشوب :سَأَلَ [رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ] عَلِيّا عليه السلام : كَيفَ وَجَدتَ أهلَكَ ؟ قالَ : نِعمَ العَونُ عَلى طاعَةِ اللّهِ . وسَأَلَ فاطِمَةَ عليهاالسلامفَقالَت : خَيرُ بَعلٍ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام_ في بَيانِ مُعاشَرَتِهِ مَعَ فاطِمَةَ عليهاالسلام _ :فَوَ اللّهِ ما أغضَبتُها ولا أكرَهتُها عَلى أمرٍ حَتّى قَبَضَهَا اللّهُ عز و جل إلَيهِ ، ولا أغضَبَتني ولا عَصَت لي أمرا ، ولَقَد كُنتُ أنظُرُ إلَيها فَتَنكَشِفُ عَنّي الهُمومُ وَالأَحزانُ . (2)

الإمام الباقر عليه السلام :لا شَفيعَ لِلمَرأَةِ أنجَحُ عِندَ رَبِّها مِن رِضا زَوجِها ، ولَمّا ماتَت فاطِمَةُ عليهاالسلامقامَ عَلَيها أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام وقالَ : اللّهُمَّ إنّي راضٍ عَنِ ابنَةِ نَبِيِّكَ ، اللّهُمَّ إنَّها قَد اُوحِشَت فَآنِسها ، اللّهُمَّ إنَّها قَد هُجِرَت فَصِلها ، اللّهُمَّ إنَّها قَد ظُلِمَت فَاحكُم لَها وأنتَ خَيرُ الحاكِمينَ . (3)

1 / 10 _ 2صُعوباتُ الحَياةِشواهد التنزيل عن جابر :دَخَلَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله عَلى فاطِمَةَ وعَلَيها كِساءٌ مِن جِلدِ الإِبِلِ وهِيَ تَطحَنُ ، فَدَمِعَت عَيناهُ ، فَقالَ : يا فاطِمَةُ! تَعَجَّلي مَرارَةَ الدُّنيا لِحَلاوَةِ الآخَرَةِ . قالَ : فَأَنزَلَ اللّهُ «وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى» (4) . (5)

.


1- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 356 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 117 ح 24 .
2- .كشف الغمّة : ج 1 ص 363 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 134 ح 32 ؛ المناقب للخوارزمي : ص 353 ح 364 عن اُمّ سلمة وسلمان .
3- .الخصال : ص 588 ح 12 عن جابر بن يزيد الجعفي ، بحار الأنوار : ج 103 ص 256 ح 1 .
4- .الضحى : 5 .
5- .شواهد التنزيل : ج 2 ص 445 ح 1110 و ح 1109 ، الفردوس : ج 5 ص 435 ح 8660 وفيه قول رسول اللّه صلى الله عليه و آله فقط ، كنز العمّال : ج 12 ص 422 ح 35475 نقلاً عن ابن لال وابن مردويه وابن النجار وكلّها نحوه .

ص: 411

1 / 10 - 1 شيرينىِ زندگى
1 / 10 - 2 سختى هاى زندگى

1 / 10 _ 1شيرينىِ زندگىالمناقب ، ابن شهرآشوب :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از على عليه السلام پرسيد : «همسرت را چگونه يافتى؟» . فرمود : نيكو كمكى در راه طاعت خداست . [ همين سؤال را ] از فاطمه عليهاالسلام پرسيد . فرمود : «بهترين شوهر است» .

امام على عليه السلام_ در بيان رفتارش با فاطمه عليهاالسلام _ :به خدا سوگند كه تا زنده بود ، نه او را عصبانى نمودم و نه به كارى مجبورش كردم ! او نيز ، نه مرا عصبانى نمود و نه در كارى ، از من نافرمانى كرد . هنگامى كه به او نگاه مى كردم ، غم ها و اندوه ها از من برطرف مى شدند .

امام باقر عليه السلام :براى زن ، هيچ شفيعى نزد پروردگارش كارسازتر از رضايت شوهرش نيست . زمانى كه فاطمه عليهاالسلام در گذشت ، امير مؤمنان عليه السلام بر بالين او ايستاد و فرمود : «بار خدايا! من از دختر پيامبرت راضى هستم . بار خدايا! او تنها شد . پس همدم او باش . بار خدايا! او مهجور شد . پس تو ، به او بپيوند . بار خدايا! به او ستم شد . پس تو داوَرَش باش كه تو ، بهترينِ داورانى» .

1 / 10 _ 2سختى هاى زندگىشواهد التنزيل_ به نقل از جابر _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فاطمه عليهاالسلام را با عبايى كُركى ديد كه دستاس مى كند . گريست و فرمود : «اى فاطمه! به خاطر [نعمت و ]شيرينى آخرت ، بر تلخى دنيا شكيبايى كن» . در اين هنگام ، اين آيه نازل شد : «به زودى ، پروردگارت به تو عطا مى كند و تو خشنود مى شوى» .

.

ص: 412

الإمام الصادق عليه السلام :دَخَلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلى فاطِمَةَ عليهاالسلام وعَلَيها كِساءٌ مِن ثَلَّةِ (1) الإِبِلِ ، وهِيَ تَطحَنُ بِيَدِها وتُرضِعُ وَلَدَها ، فَدَمِعَت عَينا رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَمّا أبصَرَها ، فَقالَ : يا بِنتاه ، تَعَجَّلي مَرارَةَ الدُّنيا بِحَلاوَةِ الآخِرَةِ ، فَلَقَد أنزَلَ اللّهُ عَلَيَّ : «وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى» (2) . (3)

المناقب لابن شهر آشوب عن جابر بن عبد اللّه الأنصاري :رَأى النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فاطِمَةَ عليهاالسلاموعَلَيها كِساءٌ مِن أجِلَّةِ (4) الإِبِلِ ، وهِيَ تَطحَنُ بِيَدَيها وتُرضِعُ وَلَدَها ، فَدَمِعَت عَينا رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يَا بِنتاه ، تَعَجَّلي مَرارَةَ الدُّنيا بِحَلاوَةِ الآخِرَةِ . فَقالَت : يا رَسولَ اللّهِ ، اَلحَمدُ للّهِِ عَلى نَعمائِهِ ، وَالشُّكرُ للّهِِ عَلى آلائِهِ . فَأَنزَلَ اللّهُ «وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى» . (5)

.


1- .الثَلَّةُ : يسمّى الصوف بالثلَّةِ مجازا كقولهم : كِساءٌ جَيِّدُ الثَلّة (مجمع البحرين : ج 1 ص 250 «ثلل») .
2- .الضُحى : 5 .
3- .مجمع البيان : ج 10 ص 765 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 256 ح 765 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 230 من دون إسنادٍ إلى الإمام الصادق عليه السلام ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 810 ح 2 ؛ شواهد التنزيل : ج 2 ص 445 ح 1109 ، مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 1 ص 64 والثلاثة الأخيرة عن حماد بن عيسى عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام عن جابر والأربعة الأخيرة نحوه .
4- .جِلالُ الدَّوابِ : هو كَثَوبِ الإنسان الذي يُلبسُ ، وجمع الجلال : أجِلَّة (مجمع البحرين : ج 1 ص 307 «جلل») .
5- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 342 ، التمحيص : ص 6 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 86 ح 8 ؛ كنز العمّال : ج 12 ص 422 ح 35475 نقلاً عن ابن لال وابن مردويه .

ص: 413

امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بر فاطمه عليهاالسلام وارد شد . ديد كه جامه اى بافته از پشم شتر ، بر تن دارد و مشغول دستاس كردن و شير دادن به كودك خويش است . با ديدن او [ در اين وضع ، ]اشك از ديدگان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله جارى شد و فرمود : «دختر عزيزم ! با [ تحمّل ] تلخى دنيا ، به سوى شيرينى آخرت بشتاب ؛ چرا كه خداوند ، اين آيه را بر من فرو فرستاد : «به زودى ، پروردگارت به تو چندان عطا مى كند كه خشنود مى شوى» » .

المناقب ، ابن شهرآشوب_ به نقل از جابر بن عبد اللّه انصارى _ :پيامبر صلى الله عليه و آله فاطمه عليهاالسلامرا ديد كه تن پوشى از جُلّ شتر ، به بر دارد و هم زمان ، مشغول دستاس كردن و شير دادن به كودك خويش است . پس اشك از چشمان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روان گشت و فرمود : «دختر عزيزم ! تلخىِ دنيا را تحمّل كن تا به شيرينىِ آخرت برسى» . فاطمه عليهاالسلام فرمود : اى پيامبر خدا ! خداوند را بر نعمت هايش مى ستايم و او را بر داده هايش سپاس مى گويم . پس خداوند ، اين آيه را فرو فرستاد : «به زودى ، پروردگارت به تو چندان عطا مى كند كه خشنود مى شوى» .

.

ص: 414

مسند ابن حنبل عن أنس :إنَّ بِلالاً بَطُؤَ عَن صَلاةِ الصُّبحِ ، فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : ما حَبَسَكَ ؟ فَقالَ : مَرَرتُ بِفاطِمَةَ وهِيَ تَطحَنُ وَالصَّبِيُّ يَبكي ، فَقُلتُ لَها : إن شِئتِ كَفَيتُكِ الرَّحا وكَفَيتِنِي الصَّبِيَّ ، وإن شِئتِ كَفَيتُكِ الصَّبِيَّ وكَفَيتِنِي الرَّحا . فَقالَت : أنَا أرفَقُ بِابني مِنكَ . فَذاكَ حَبَسَني . قالَ : فَرَحِمتَها رَحِمَكَ اللّهُ . (1)

تنبيه الخواطر :بَينَمَا النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله وَالنّاسُ فِي المَسجِدِ يَنتَظِرونَ بِلالاً أن يَأتِيَ فَيُؤَذِّنَ ، إذ أتى بِلالٌ ، فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : ما حَبَسَكَ يا بِلالُ ؟ فَقالَ : إنِّي اجتَزتُ بِفاطِمَةَ عليهاالسلام وهِيَ تَطحَنُ ، واضِعَةً ابنَهَا الحَسَنُ عِندَها وهُوَ يَبكي ، فَقُلتُ لَها : أيُّما أحَبُّ إلَيكِ ، إن شِئتِ كَفَيتُكِ ابنَكِ ، وإن شِئتِ كَفَيتُكِ الرَّحا ؟ فَقالَت : أنَا أرفَقُ بِابني . فَأَخَذتُ الرَّحا فَطَحَنتُ . فَذاكَ الَّذي حَبَسَني . فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : رَحِمتَها رَحِمَكَ اللّهُ . (2)

الدروع الواقية_ في حَديثٍ _ :لَبِسَت فاطِمَةُ عليهاالسلام شَملَةً (3) مِن صوفٍ خلقانا ، قَد خيطَت بِاثنَي عَشَرَ مَكانا مِن سَعَفِ النَّخلِ ، فَلَمّا خَرَجَت فاطِمَةُ عليهاالسلامنَظَرَ إلَيها سَلمانُ رضى الله عنهفَوَضَعَ يَدَهُ عَلى رَأسِهِ وهُوَ يُنادي : وا حُزناه ، إنَّ قَيصَرَ وكِسرى لَفِي السُّندُسِ وَالحَريرِ وَابنَةُ مُحَمَّدٍ عَلَيها شَملَةٌ مِن صوفٍ قَد خيطَت بِاثنَي عَشَرَ مَكانا بِسَعَفِ النَّخلِ!! فَلَمّا دَخَلَت فاطِمَةُ عليهاالسلام عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَت : يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّ سَلمانَ تَعَجَّبَ مِن لِباسي ، فَوَالَّذي بَعَثَكَ بِالحَقِّ نَبِيّا ، ما لي ولِعَلِيٍّ مُنذُ خَمسِ سِنينَ إلّا مَسكُ كَبشٍ نَعلِفُ عَلَيهِ بِالنَّهارِ بَعيرَنا ، فَإِذا كانَ اللَّيلُ افتَرَشناهُ ، وإنَّ مِرفَقَتَنا (4) لَمِن أدَمٍ حَشوُها لِيفُ النَّخلِ ! قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : يا سَلمانُ ، وَيحَ ابنَتي فاطِمَةَ ، لَعَلَّها تَكونُ فِي الخَيلِ السَّوابِقِ . (5)

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص 302 ح 12526 ، ذخائر العقبى : ص 99 .
2- .تنبيه الخواطر : ج 2 ص 230 ، بحار الأنوار : ج 34 ص 76 ح 63 .
3- .الشَّملَةُ : هو كساءٌ يُتَغَطّى به ويُتلَفَّفُ فيه (النهاية : ج 2 ص 501 «شمل») .
4- .المِرفَقُ : المُتَّكأ وَالمَخَدَّةُ (لسان العرب : ج 10 ص 119 «رفق») .
5- .الدروع الواقية : ص 275 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 87 ح 9 .

ص: 415

مسند ابن حنبل_ به نقل از اَنَس _ :[ روزى ] بلال ، در [ گفتن اذان ] نماز صبح ، تأخير كرد . پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «چرا دير كردى؟» . گفت : به فاطمه برخوردم و ديدم كه مشغول دستاس كردن است و كودكش گريه مى كند . به او گفتم : اگر مى خواهى ، من دستاس كنم و شما كودك را آرام كنى ، يا من كودك را آرام كنم و شما دستاس نمايى . ايشان فرمود : «من ، بهتر از تو كودكم را آرام مى كنم» . به همين سبب ، دير آمدم . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «به او رحم آوردى . خدا بر تو رحمت آورَد!».

تنبيه الخواطر :پيامبر صلى الله عليه و آله و مردم ، در مسجد منتظر بودند كه بلال بيايد و اذان بگويد ، تا اين كه بلال وارد شد . پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «چرا دير كردى ، اى بلال؟» . گفت : به فاطمه عليهاالسلام برخوردم كه دستاس مى كرد و فرزندش حسن را در كنار خود نهاده بود ، در حالى كه كودك گريه مى كرد . به او گفتم : كدام را دوست تر مى دارى : فرزندت را آرام سازم ، يا دستاس كنم . ايشان فرمود : «من بهتر از تو فرزندم را آرام مى سازم» . من هم دستاس را گرفتم و مشغول آسياب كردن شدم ، و همين ، باعث تأخير من شد . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «بر او رحم آوردى . خداوند بر تو رحمت آورَد !» .

الدروع الواقية_ در حديثى _ :فاطمه عليهاالسلام با ردايى پشمين و كهنه _ كه دوازده جاى آن ، با برگ درخت خرما دوخته شده بود _ ، از خانه بيرون آمد . سلمان ، چون ايشان را ديد ، دستش را بر سرش نهاد و فرياد زد : وا اندوها! قيصر و كسرا ، جامه هاى سُندُس و حرير مى پوشند و دختر محمّد ، ردايى پشمين بر تن دارد كه دوازده جاى آن ، با برگ درخت خرما دوخته شده است ! فاطمه عليهاالسلام چون نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رسيد ، فرمود : «اى پيامبر خدا ! سلمان از جامه من تعجّب كرد . سوگند به آن كه تو را به حقْ پيامبر كرد ، پنج سال است كه من و على ، چيزى جز يك پوست قوچ نداريم كه روز ، شتر خود را بر روى آن علوفه مى دهيم ، و شب هنگام ، آن را بستر خويش مى سازيم ، و بالينمان هم چرمى است كه با ليف درخت خرما پُر شده است!» . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اى سلمان! زهى دخترم فاطمه ! شايد كه در زمره سواران پيشتاز [ به سوى بهشت ] باشد» .

.

ص: 416

1 / 11طَلَبُ الخادِمِ مِنَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آلهالإمام عليّ عليه السلام :إنَّ فاطِمَةَ عليهاالسلام شَكَت ما تَلقى مِن أثَرِ الرَّحا ، فَأَتَى النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله سَبيٌ ، فَانطَلَقَت فَلَم تَجِدهُ ، فَوَجَدَت عائِشَةَ فَأَخبَرَتها ، فَلَمّا جاءَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله أخبَرَتهُ عائِشَةُ بِمَجيءِ فاطِمَةَ عليهاالسلام ، فَجاءَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إلَينا وقَد أخَذنا مَضاجِعَنا ، فَذَهَبتُ لِأَقومَ ، فَقالَ : عَلى مَكانِكُما ، فَقَعَدَ بَينَنا . حَتّى وجَدتُ بَردَ قَدَمَيهِ عَلى صَدري . وقالَ : ألا اُعَلِّمُكُما خَيرا مِمّا سَأَلتُماني ؟ إذا أخَذتُما مَضاجِعَكُما ، تُكَبِّرانِ أربَعا وثَلاثينَ ، وتُسَبِّحانِ ثَلاثا وثَلاثينَ ، وتَحمَدانِ ثَلاثا وثَلاثينَ ، فَهُو خَيرٌ لَكُما مِن خادِمٍ . (1)

كتاب من لا يحضره الفقيه :رُوِيَ أنَّ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام قالَ لِرَجُلٍ مِن بَني سَعدٍ : ألا اُحَدِّثُكَ عَنّي وعَن فاطِمَةَ الزَّهراءِ ؟ إنَّها كانَت عِندي فَاستَقَت بِالقِربَةِ حَتّى أثَّرَ في صَدرِها ، وطَحَنَت بِالرَّحا حَتّى مَجَلَت (2) يَداها ، وكَسَحَتِ (3) البَيتَ حَتَّى اغبَرَّت ثِيابُها ، وأوقَدَت تَحتَ القِدرِ حَتّى دَكِنَت ثِيابُها ، فَأَصابَها مِن ذلِكَ ضُرٌّ شَديدٌ . فَقُلتُ لَها : لَو أتَيتِ أباكِ فَسَأَلتِهِ خادِماً يَكفيكِ حَرَّ ما أنتِ فيهِ مِن هذَا العَمَلِ . فَأتَتِ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَوَجَدَت عِندَهُ حُدّاثا فَاستَحيَت فَانصَرَفَت ، فَعَلِمَ صلى الله عليه و آله أنَّها قَد جاءَت لِحاجَةٍ ، فَغَدا عَلَينا ... فَقُلتُ : أنَا وَاللّهِ اُخبِرُكَ يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّها استَقَت بِالقِربَةِ حَتّى أثَّرَ في صَدرِها ، وجَرَّت بِالرَّحا حَتّى مَجَلَت يَداها ، وكَسَحَتِ البَيتَ حَتَّى اغبَرَّت ثِيابُها ، وأوقَدَت تَحتَ القِدرِ حَتّى دَكِنَت ثِيابُها ، فَقُلتُ لَها : لَو أتَيتِ أباكِ فَسَأَلتِهِ خادِماً يَكفيكِ حَرَّ ما أنتِ فيهِ مِن هذَا العَمَلِ . قالَ : أفَلا اُعَلِّمُكُما ما هُوَ خَيرٌ لَكُما مِنَ الخادِمِ ؟ إذا أخَذتُما مَنامَكُما فَكَبِّرا أربَعا وثَلاثينَ تَكبيرَةً ، وسَبِّحا ثَلاثا وثَلاثينَ تَسبيحَةً ، وَاحمَدا ثَلاثا وثَلاثينَ تَحميدَةً . فَأَخرَجَت فاطِمَةُ عليهاالسلام رَأسَها وقالَت : رَضيتُ عَنِ اللّهِ وعَن رَسولِهِ ، رَضيتُ عَنِ اللّهِ وعَن رَسولِهِ . (4)

.


1- .صحيح البخاري : ج 3 ص 1358 ح 3502 و ج 5 ص 2329 ح 5959 نحوه ، صحيح ابن حبّان : ج 15 ص 363 ح 6921 ، صحيح مسلم : ج 4 ص 2091 ح 80 كلّها عن ابن أبي ليلى ، سنن أبي داود : ج 4 ص 315 ح 5062 عن مسدد وكلاهما نحوه ؛ العمدة : ص 383 ح 755 عن ابن أبي ليلى .
2- .مَجَلَت : إذا ثَخُنَ جلدها وتعجّر ، وظهر فيها ما يُشبه البَثر (النهاية : ج 4 ص 300 «مجل») .
3- .كَسَحَ الأرضَ : كَنَسَها (النهاية : ج 4 ص 172 «كسح») .
4- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 320 ح 947 ، علل الشرائع : ص 366 ح 1 عن أبي الورد بن ثمامة ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 28 ح 2061 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 82 ح 5 ؛ سنن أبي داود : ج 3 ص 150 ح 2988 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 322 ح 1312 كلاهما عن ابن أعبد نحوه ، كنز العمّال : ج 15 ص 508 ح 41985 .

ص: 417

1 / 11 درخواست خدمتكار از پيامبرصلى الله عليه وآله

1 / 11درخواست خدمتكار از پيامبرصلى الله عليه و آلهامام على عليه السلام :[دستان] فاطمه عليهاالسلام بر اثر دستاس كردن زياد ، آزرده شده بود . روزى براى پيامبر صلى الله عليه و آله اسيرى را آوردند . فاطمه عليهاالسلام[ به خانه پيامبر صلى الله عليه و آله ]رفت ؛ امّا ايشان را نيافت . به عايشه برخورد كرد و ماجرا را به او گفت . پيامبر صلى الله عليه و آله كه آمد ، عايشه ، آمدن فاطمه عليهاالسلام را به پيامبر صلى الله عليه و آله خبر داد . پيامبر صلى الله عليه و آله به خانه ما آمد و ما به رخت خواب رفته بوديم . من خواستم كه برخيزم ؛ امّا پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «راحت باشيد» . پس در بين ما نشست ، به طورى كه خنكىِ پاهاى او را در سينه ام احساس كردم . فرمود : «مى خواهيد شما را چيزى بياموزم كه از آنچه از من خواسته ايد ، بهتر است ؟ هر گاه به بستر خود مى رويد ، سى و چهار مرتبه ، اللّه أكبر بگوييد ، سى و سه مرتبه سبحان اللّه ، و سى و سه مرتبه الحمد للّه . اين ، براى شما از خدمتكار ، بهتر است» .

كتاب من لا يحضره الفقيه :روايت شده است كه امير مؤمنان عليه السلام به مردى از بنى سعد فرمود : «آيا مى خواهى از خودم و از فاطمه زهرا برايت بگويم؟ او در خانه من ، آن قدر با مَشك ، آب كشيد كه [ بند آن ] در سينه اش رد انداخته بود ، و چندان دستاس كرد كه دست هايش تاول زده بود ، و چندان خانه را رُفت و روب كرد كه لباس هايش رنگِ خاك به خود گرفته بود ، و آن قدر زير ديگ را آتش افروخته بود كه جامه هايش تيره رنگ شده بود . از اين كار ، رنج و آسيب سختى به او رسيد . به او گفتم : كاش نزد پدرت بروى و از ايشان تقاضاى خدمتكارى كنى تا از سوز و گرماى اين كار ، آسوده شوى . فاطمه عليهاالسلام براى ديدن پيامبر صلى الله عليه و آله رفت . پس ديد كه عدّه اى نزد ايشان به گفتگو مشغول اند . خجالت كشيد و بر گشت . پيامبر صلى الله عليه و آله دانست كه فاطمه عليهاالسلامبراى كارى آمده است . فرداى آن روز ، نزد ما آمد ... . من گفتم : من به شما مى گويم ، اى پيامبر خدا ! فاطمه عليهاالسلام از بس با مشك ، آب كشيده ، در سينه اش رد انداخته ، و از بس دستاس كرده ، دستانش تاول زده ، و از بس خانه را جارو زده ، لباس هايش رنگ خاك به خود گرفته ، و از بس زير ديگ ، آتش افروخته ، جامه هايش تيره شده است . از اين رو ، به او گفتم : كاش نزد پدرت بروى و از ايشان تقاضاى خدمتكارى كنى تا از سوز و گرماى اين كار ، آسوده شوى . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : آيا چيزى به شما نياموزم كه از خدمتكار برايتان بهتر است؟ هر گاه به رخت خواب خود رفتيد ، سى و چهار مرتبه ، اللّه أكبر بگوييد ، سى و سه مرتبه ، سبحان اللّه و سى و سه مرتبه ، الحمد للّه ...» . فاطمه عليهاالسلام سرش را [ از زير لحاف ] بيرون آورد و فرمود : «راضى ام به رضاى خدا و پيامبرش . راضى ام به رضاى خدا و پيامبرش» .

.

ص: 418

مسند ابن حنبل عن حمّاد :أنبَأَنا عَطاءُ بنُ السّائِبِ عَن أبيه عَن عَلِيٍّ عليه السلام أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَمّا زَوَّجَهُ فاطِمَةَ بَعَثَ مَعَهُ بِخَميلَةٍ ووِسادَةٍ من أدَمٍ حَشوُها ليفٌ ، ورَحيَينِ وسِقاءٍ وجَرَّتَينِ . فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام لِفاطِمَةَ عليهاالسلام ذاتَ يَومٍ : وَاللّهِ لَقَد سَنَوتُ (1) حَتّى لَقَدِ اشتَكَيتُ صَدري ، قالَ : وقَد جاءَ اللّهُ أباكِ بِسَبيٍ ، فَاذهَبي فَاستَخدِميهِ . فَقالَت : وأنَا وَاللّهِ قَد طَحَنتُ حَتّى مَجَلَت يَدايَ . فَأَتَتِ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : ما جاءَ بِكِ أي بُنَيَّةُ ؟ قالَت : جِئتُ لِأُسَلِّمَ عَلَيكَ ، وَاستَحيَت أن تَسأَلَهُ ، ورَجَعَت ، فَقالَ : ما فَعَلتِ ؟ قالَت : اِستَحيَيتُ أن أسأَلَهُ . فَأَتَيناهُ جَميعا . فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : يا رَسولَ اللّهِ ، وَاللّهِ لَقَد سَنوتُ حَتَّى اشتَكَيتُ صَدري ، وقالَت فاطِمَةُ : قَد طَحَنتُ حَتّى مَجَلَت يَدايَ ، وقَد جاءَكَ اللّهُ بِسَبيٍ وسَعَةٍ فَأَخدِمنا . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : وَاللّهِ لا اُعطيكُما وأدَعُ أهلَ الصُّفَّةِ (2) تَطوى (3) بُطونُهُم لا أجِدُ ما اُنفِقُ عَلَيهِم ، ولكِنّي أبيعُهُم واُنفِقُ عَلَيهِم أثمانَهُم . فَرَجَعا ، فَأَتاهُمَا النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله ... ثُمَّ قالَ : ألا اُخبِرُكُما بِخَيرٍ مَمّا سَأَلتُماني ؟ قالا : بَلى ، فَقالَ : كَلِماتٍ عَلَمَنيهِنَّ جِبريلُ عليه السلام ، فَقالَ : تُسَبِّحانِ في دُبُرِ كُلِّ صَلاةٍ عَشرا ، وتَحمَدانِ عَشرا ، وتُكَبِّرانِ عَشرا ، وإذا أوَيتُما إلى فِراشِكُما فَسَبِّحا ثَلاثا وثَلاثينَ ، وحَمِّدا ثَلاثا وثَلاثينَ ، وكَبِّرا أربَعا وثَلاثينَ . قالَ : فَوَاللّهِ ما تَرَكتُهُنَّ مُنذُ عَلَمَنيهِنَّ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله . قالَ : فَقالَ لَهُ ابنُ الكَوّاءِ : ولا لَيلَةَ صِفّينَ ؟ ! فَقالَ : قاتَلَكُمُ اللّهُ يا أهلَ العِراقِ ! نَعَم ، ولا لَيلَةَ صِفّينَ . (4)

.


1- .سَنَوتُ : أي سَقَيتُ (راجع : النهاية : ج 2 ص 415 «سنا») .
2- .أهل الصُّفّة : هم فقراء المهاجرين ، ومن لم يكن له منهم منزلٌ يسكنه ، فكانوا يأوون إلى موضع مظلل في مسجد المدينة يسكنونه (النهاية : ج 3 ص 37 «صفف») .
3- .الطَّوى : الجوع . وقد طَوِيَ يَطوى ؛ خَمص من الجوع (لسان العرب : ج 15 ص 20 «طوى») .
4- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 227 ح 838 ، الطبقات الكبرى : ج 8 ص 25 ، الدعاء للطبراني : ص 94 ح 230 ، الإصابة : ج 8 ص 267 الرقم 11587 كلاهمانحوه ، كنز العمّال : ج 15 ص 505 ح 41982 ؛ الغارات : ج 2 ص 739 .

ص: 419

مسند ابن حنبل_ به نقل از حمّاد _ :عطاء بن سائب از قول پدرش ، از على عليه السلام به ما خبر داد كه وقتى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فاطمه را به ازدواج او در آورد ، يك چادر مخمل ، يك بالش چرمىِ پُر شده از ليف ، دو دستاس ، يك مَشك آب ، و دو سبو ، با او همراه كرد . روزى ، على عليه السلام به فاطمه عليهاالسلام فرمود : «به خدا سوگند ، از بس كه آب كشيده ام ، سينه ام دردمند گشته است!» . و افزود : «خداوند براى پدرت ، اسيرانى آورده است . برو و از ايشان خدمتكارى بخواه» . فاطمه فرمود : «به خدا سوگند ، من نيز از بس دستاس كرده ام ، دستانم تاول زده اند!» . پس نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رفت . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «براى چه آمده اى ، دخترم ؟» . فاطمه فرمود : «براى عرض سلام آمده ام» و خجالت كشيد كه خواسته اش را بگويد ، و بر گشت . على عليه السلام فرمود : «چه كردى؟» فاطمه فرمود : «خجالت كشيدم كه تقاضايم را بگويم» . [على عليه السلام فرمود :] پس ، هر دو با هم نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رفتيم . على عليه السلام فرمود : «اى پيامبر خدا ! به خدا سوگند ، از بس كه آب كشيده ام ، سينه ام درد مى كند!» . و فاطمه فرمود : «از بس كه دستاس كرده ام ، دستانم تاول زده اند . خداوند به شما اسيرانى و گشايشى بخشيده است . پس يك خدمتكار در اختيار ما بگذاريد» . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «به خدا سوگند ، حاضر نيستم به شما خدمتكار بدهم ، در حالى كه صُفّه نشينان ، شكم هايشان گرسنه است و چيزى ندارم كه خرج آنان كنم ! اسيران را مى فروشم و پول آن را خرج صُفّه نشينان مى كنم» . على و فاطمه بر گشتند . پيامبر صلى الله عليه و آله نزد آنان آمد ... و سپس فرمود : «آيا شما را از چيزى بهتر از آنچه از من خواستيد ، خبر ندهم؟» . گفتند : «بفرماييد» . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «كلماتى [اند] كه جبرئيل عليه السلام به من آموخت» و سپس فرمود : «در پى هر نمازى ، ده بار سبحان اللّه مى گوييد ، ده بار الحمد للّه ، و ده بار اللّه أكبر . و هر گاه به بسترتان رفتيد ، سى و سه مرتبه ، سبحان اللّه بگوييد ، سى و سه مرتبه ، الحمد للّه ، و سى و چهار مرتبه ، اللّه أكبر » . على عليه السلام فرمود : «به خدا سوگند ، از زمانى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله اين ذكرها را به من آموخت ، آنها را ترك نگفتم!» . ابن كوّاء ، به على عليه السلام گفت : حتّى در شب صفّين ؟! فرمود : «خدا شما را بكشد ، اى اهل عراق ! آرى ، حتّى در شب صفّين» .

.

ص: 420

. .

ص: 421

. .

ص: 422

1 / 12قِصَّةُ القِلادَةِالإمام عليّ عليه السلام :إنَّ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله دَخَلَ عَلَى ابنَتِهِ فاطِمَةَ عليهاالسلام ، وإذا في عُنُقِها قِلادَةٌ ، فَأَعرَضَ عَنها ، فَقَطَعَتها ورَمَت بِها . فَقالَ لَها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أنتِ مِنّي يا فاطِمَةُ . ثُمَّ جاءَ سائِلٌ فَناوَلَتهُ القِلادَةَ . ثُمَّ قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : اِشتَدَّ غَضَبُ اللّهِ وغَضَبي عَلى مَن أهرَقَ دَمي وآذاني في عِترَتي . (1)

الإمام زين العابدين عليه السلام :حَدَّثَتني أسماءُ بِنتُ عُمَيسٍ ، قالَت : كُنتُ عِندَ فاطِمَةَ عليهاالسلامإذ دَخَلَ عَلَيها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وفي عُنُقِها قِلادَةٌ مِن ذَهَبٍ كانَ اشتَراها لَها عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام مِن فَيءٍ ، فَقالَ لَها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا فاطِمَةُ ، لا يَقولُ النّاسُ إنَّ فاطِمَةَ بِنتَ مُحَمَّدٍ تَلبَسُ لُبسَ الجَبابِرَةِ ؟! فَقَطَعَتها وباعَتها ، وَاشتَرَت بِها رَقَبَةً فَأَعتَقَتها . فَسُرَّ بِذلِكَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله . (2)

سنن أبي داود عن ثوبان مولى رسول اللّه صلى الله عليه و آله :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا سافَرَ كانَ آخِرُ عَهدِهِ بِإِنسانٍ مِن أهلِهِ فاطِمَةَ ، وأوَّلُ مَنْ يَدخُلُ عَلَيها إذا قَدِمَ فاطِمَةَ ، فَقَدِمَ مِن غَزاةٍ لَهُ وقَد عَلَّقَت مِسحا أو سِترا عَلى بابِها ، وحَلَّتِ الحَسَنَ وَالحُسَينَ قُلبَينِ (3) مِن فِضَّةٍ ، فَقَدِمَ فَلَم يَدخُل ، فَظَنَّت أنَّ ما مَنَعَهُ أن يَدخُلَ ما رَأى ، فَهَتَكَتِ السِّترَ وفَكَّكَتِ القُلبَينِ عَنِ الصَّبِيَّينِ ، وقَطَعَتهُ بَينَهُما ، فَانطَلَقا إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وهُما يَبكِيانِ ، فَأَخَذَهُ مِنهُما ، وقالَ : يا ثَوبانُ ، اِذهَب بِهذا إلى آلِ فُلانٍ _ أهلِ بَيتٍ بِالمَدينَةِ _ إنَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتي ، أكرَهُ أن يأكُلوا طَيِّباتِهِم في حَياتِهِمُ الدُّنيا ، يا ثَوبانُ ، اِشتَرِ لِفاطِمَةَ قِلادَةً مِن عَصَبٍ وسِوارَينِ مِن عاجٍ . (4)

.


1- .الأمالي للصدوق : ص 552 ح 739 عن إسماعيل بن موسى بن جعفر عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 213 ح 633 عن الإمام الكاظم عليه السلام ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 343 وليس فيهما ذيله من «ثم قال . . .» ، كشف الغمّة : ج 2 ص 97 عن الإمام الكاظم عن آبائه عنه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 43 ص 22 ح 15 .
2- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 44 ح 161 ، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 256 ح 185 كلاهما عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 343 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 43 ص 81 ح 2 ؛ ذخائر العقبى : ص 100 من دون إسنادٍ إلى الإمام زين العابدين عليه السلام نحوه .
3- .القُلْبُ : السُّوارُ (النهاية : ج 4 ص 98 «قلب») .
4- .سنن أبي داود : ج 4 ص 87 ح 4213 ، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 320 ح 22426 نحوه ، السنن الكبرى : ج 1 ص 41 ح 97 ، كنز العمّال : ج 3 ص 203 ح 6180 ؛ بشارة المصطفى : ص 203 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 77 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 43 ص 89 ح 10 .

ص: 423

1 / 12 داستان گردنبند

1 / 12داستان گردنبندامام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بر دخترش فاطمه عليهاالسلام وارد شد . در گردنش گردنبندى ديد . از فاطمه ، روى گردانْد . پس فاطمه عليهاالسلامآن گردنبند را كَند و به دور افكند . پيامبر خدا عليهاالسلام به او فرمود : «اى فاطمه ! تو از من هستى» . سپس گدايى آمد و فاطمه ، گردنبند را به او داد . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «خشم خدا و خشم من ، سخت است بر كسى كه خون مرا بريزد ، و با آزردن خانواده ام ، مرا بيازارد» .

امام زين العابدين عليه السلام :اسماء بنت عميس ، برايم نقل كرد و گفت : نزد فاطمه عليهاالسلام بودم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وارد شد . در گردن فاطمه ، گردنبندى زرّين بود كه على بن ابى طالب ، آن را از سهم غنايم ، برايش خريده بود . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود : «اى فاطمه ! مردم نمى گويند كه فاطمه ، دختر محمّد ، شاهانه مى پوشد ؟!» . فاطمه ، گردنبند را در آورد و فروخت و با پول آن ، بنده اى خريد و آزادش كرد . پس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از اين كار او خوش حال شد .

سنن أبى داوود_ به نقل از ثوبان ، غلام آزاد شده پيامبر خدا صلى الله عليه و آله _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هر گاه مى خواست به سفر برود ، فاطمه عليهاالسلامآخرين عضو خانواده اش بود كه پيامبر [ براى خداحافظى ] به ديدارش مى رفت ، و چون باز مى گشت ، بر اوّلين كسى كه وارد مى شد ، فاطمه بود . روزى در بازگشت از يكى از غزواتش ، ديد كه فاطمه ، بر دَرِ خانه اش ، پَلاسى يا پرده اى آويخته ، و در دستان حسن و حسين ، دستبند نقره كرده است . وارد خانه نشد . فاطمه ، حدس زد كه پيامبر صلى الله عليه و آله با ديدن اين چيزها به خانه او نرفته است . از اين رو ، پرده را بر كَند و دستبندها را از دست هاى آن دو كودك در آورد و آنها را در برابرشان شكست . حسن و حسين ، گريه كنان نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رفتند . پيامبر صلى الله عليه و آله دستبندها را از آنها گرفت و فرمود : «اى ثوبان! اينها را براى خاندان فلانى (خانواده اى در مدينه) ببَر . اينان ، اهل بيت من اند و من خوش ندارم كه در زندگى دنيايشان ، از لذّت ها بهره مند شوند . اى ثوبان! براى فاطمه ، يك گردنبند عَصَب (1) و دو دستبند عاج ، خريدارى كن» .

.


1- .در لسان العرب (مادّه «عصب») ضمن نقل اين حديث مى گويد : خَطّابى در المعالم گفته است : «عَصبْ» ، اگر پارچه يمانى نباشد ، ديگر نمى دانم چيست ، و نمى دانم كه آيا از اين پارچه ، گردنبند ساخته مى شود ؟ ابو موسى گفته است : به نظر من ، احتمال دارد كه «عَصَب» ، به فتح صاد باشد كه همان طناب هاى مفاصل حيوانات است . پس احتمال دارد كه عرب ها عَصَب برخى حيوانات پاك را قطعه قطعه مى كردند و به صورت مُهره در مى آوردند و بعد از خشك شدن ، از آنها گردنبند مى ساختند . او گفته است : يكى از اهالى يمن به من گفت كه «عَصَب» ، دندان حيوانى دريايى است به نام «اسب فرعون» كه از دندان آن ، مُهره و دسته چاقو و مانند اينها مى سازند .

ص: 424

. .

ص: 425

. .

ص: 426

الفصل الثاني : عوامل تحكيم الاُسرة2 / 1المحبّة والرّحمة والشّفقة2 / 1 _ 1المَوَدَّةُ المُتَبادَلَةُ بَينَ الزَّوجَينِالكتاب«وَ مِنْ ءَايَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُواْ إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِى ذَلِكَ لَايَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :كُلَّمَا ازدادَ العَبدُ إيمانا ، اِزدادَ حُبّا لِلنِّساءِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :العَبدُ كُلَّمَا ازدادَ لِلنِّساءِ حُبّا ، اِزدادَ فِي الإيمانِ فَضلاً . (3)

.


1- .الروم : 21 .
2- .الجعفريّات : ص 90 ، النوادر للراوندي : ص 114 ح 109 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 192 ح 693 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 228 ح 28 .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 384 ح 4350 عن أبي العباس ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 432 ح 1470 ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 11 ح 24931 .

ص: 427

فصل دوم : عوامل تحكيم خانواده
2 / 1 محبّت و مهربانى و عطوفت
2 / 1 - 1 محبّت دو جانبه ميان زن و شوهر

فصل دوم : عوامل تحكيم خانواده2 / 1محبّت و مهربانى و عطوفت2 / 1 _ 1محبّت دو جانبه ميان زن و شوهرقرآن«و از نشانه هاى او ، آن است كه از خودتان براى شما جفت هايى آفريد تا بدانها آرام گيريد ، و ميان شما محبّت و مهربانى قرار داد . همانا در اين امر براى مردمانى كه مى انديشند ، نشانه هايى [ از وجود و قدرت خداوند ] است » .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بنده ، هر اندازه بر ايمانش افزوده شود ، محبّتش به زنان (همسرش) افزون تر مى شود .

امام صادق عليه السلام :بنده ، هر اندازه كه محبّت و علاقه اش به زنان (همسرش) بيشتر باشد ، ايمانش افزون تر است .

.

ص: 428

عنه عليه السلام :ما أظُنُّ رَجُلاً يَزدادُ فِي الإيمانِ خَيرا ، إلَا أزدادَ حُبّا لِلنِّساءِ . (1)

عنه عليه السلام :مِن أخلاقِ الأَنبِياءِ _ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِم _ حُبُّ النِّساءِ . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :قَولُ الرَّجُلِ لِلمَرأَةِ : «إنّي اُحِبُّكِ» لا يَذهَبُ مِن قَلبِها أبَدا . (3)

عنه صلى الله عليه و آله_ في قِصَّةِ الحَولاءِ _ :يا حَولاءُ ، لِلرَّجُلِ عَلَى المَرأَةِ أن تَلزَمَ بَيتَهُ ، وتَوَدَّدَهُ وتُحِبَّهُ وتُشفِقَهُ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ خَيرَ نِسائِكُمُ الوَلودُ الوَدودُ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا نَظَرَ العَبدُ إلى وَجهِ زَوجِهِ ونَظَرَت إلَيهِ ، نَظَرَ اللّهُ إلَيهِما نَظَرَ رَحمَةٍ ، فَإِذا أخَذَ بِكَفِّها وأخَذَت بِكَفِّهِ ، تَساقَطَت ذُنوبُهُما مِن خِلالِ أصابِعِهِما . (6)

2 / 1 _ 2رَحمَةُ العِيالِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يُؤتى بِالرَّجُلِ مِن اُمَّتي يَومَ القِيامَةِ وما لَهُ مِن حَسَنَةٍ تُرجى لَهُ الجَنَّةُ ، فَيَقولُ الرَّبُّ تَعالى : أدخِلوهُ الجَنَّةَ ، فَإِنَّهُ كانَ يَرحَمُ عِيالَهُ . (7)

.


1- .الكافي : ج 5 ص 320 ح 2 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 284 ح 4351 كلاهما عن عمر بن يزيد ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 9 ح 24922 .
2- .الكافي : ج 5 ص 320 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 403 ح 1610 كلاهما عن إسحاق بن عمار ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 432 ح 1475 ، روضة الواعظين : ص 411 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 282 ح 9 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 236 ح 24 .
3- .الكافي : ج 5 ص 569 ح 59 عن عمرو بن جميع عن الإمام الصادق عليه السلام .
4- .مستدرك الوسائل : ج 14 ص 244 ح 16604 نقلاً عن مجموعة عتيقة بخطّ بعض العلماء .
5- .الكافي : ج 5 ص 324 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 400 ح 1597 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 389 ح 4367 ، روضة الواعظين : ص 410 كلّها عن جابر بن عبد اللّه ، بحار الأنوار : ج 103 ص 235 ح 20 ؛ السنن الكبرى : ج 7 ص 131 ح 13478 عن أبي اُذينة الصدفي ، كنز العمّال : ج 16 ص 297 ح 44569 .
6- .مسند زيد : ص 302 عن الإمام زين العابدين عن آبائه عليهم السلام ؛ كنز العمّال : ج 16 ص 276 ح 44437 نقلاً عن ميسرة بن عليّ في مشيخته والرافعي في تاريخه عن أبي سعيد نحوه .
7- .تاريخ بغداد : ج 2 ص 330 الرقم 819 عن علقمة بن عبد اللّه ، تاريخ دمشق : ج 36 ص 341 ح 7362 عن عبد اللّه ، الفردوس : ج 5 ص 460 ح 8752 عن ابن مسعود ، كنز العمّال : ج 16 ص 379 ح 44994 .

ص: 429

2 / 1 - 2 مهرورزى به خانواده

امام صادق عليه السلام :گمان نمى كنم كه هيچ مردى ، بر خوبى ايمانش افزوده شود ، مگر آن كه محبّتش به زنان (همسرانش) افزون گردد .

امام صادق عليه السلام :از اخلاق پيامبران _ كه درود خدا بر آنان باد _ همسردوستى است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اين سخن مرد به زن كه : «دوستت دارم» ، هرگز از دل زن ، بيرون نمى رود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :_ در داستان حَولاء _ :اى حَولاء! حقّ مرد بر زن ، اين است كه در خانه اش بنشيند و به او اظهار عشق و محبّت كند و دلسوز او باشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهترين زنان شما ، زنان زايا و مهربان اند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه بنده ، به چهره همسرش و همسرش به چهره او بنگرد ، خداوند به آن دو ، با نگاه مهرآميز مى نگرد ، و هر گاه دست يكديگر را بگيرند ، گناهان آن دو ، از لاى انگشتانشان فرو مى ريزد .

2 / 1 _ 2مِهروَرزى به خانوادهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در روز رستاخيز ، مردى از امّت مرا مى آورند ، در حالى كه هيچ كار نيكى كه به سبب آن ، برايش اميد بهشت برود ، ندارد ؛ امّا خداوند متعال مى فرمايد : «او را به بهشت ببريد ؛ چرا كه به خانواده اش مهر مى ورزيد» .

.

ص: 430

مسند الطيالسي عن أنس :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله رَحيما بِالعِيالِ . (1)

تاريخ دمشق عن أنس :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِن أرحَمِ النّاسِ بِالصِّبيانِ وَالعِيالِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :اِرحَم مِن أهلِكَ الصَّغيرَ ، ووَقِّر مِنهُمُ الكَبيرَ . (3)

2 / 1 _ 3حُبُّ الأَولادِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :حُبُّ الأَولادِ سِترٌ مِنَ النّارِ ، وَالأَكلُ مَعَهُم بَراءَةٌ مِنَ النّارِ ، وكَرامَتُهُم جَوازٌ عَلَى الصِّراطِ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :يَجِبُ عَلَيكَ أن تُشفِقَ عَلى وَلَدِكَ أكثَرَ مِن إشفاقِهِ عَلَيكَ . (5)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ لَيَرحَمُ العَبدَ لِشِدَّةِ حُبِّهِ لِوَلَدِهِ . (6)

.


1- .مسند الطيالسي : ص 283 ح 2115 ، المطالب العالية : ج 4 ص 26 ح 3864 ، كنز العمّال : ج 7 ص 129 ح 18334 .
2- .تاريخ دمشق : ج 4 ص 88 ، كنز العمّال : ج 7 ص 155 ح 18490 .
3- .الأمالي للمفيد : ص 222 ح 1 ، الأمالي للطوسي : ص 8 ح 8 كلاهما عن النجيع العقيلى عن الإمام الحسن عليه السلام ، كشف الغمّة : ج 2 ص 162 عن الإمام الحسن عنه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 75 ص 136 ح 1 ؛ الفصول المهمّة : ص 133 عن الإمام الحسن عنه عليهماالسلام .
4- .تنبيه الغافلين : ص 344 ح 501 عن جابر .
5- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 272 ح 152 .
6- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 482 ح 4695 ، الكافي : ج 6 ص 50 ح 5 ، ثواب الأعمال : ص 238 ح 1 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 472 ح 1617 وفيها «الرجل» بدل «العبد» ، عدّة الداعي : ص 78 وفيه «الوالد» بدل «العبد» ، بحار الأنوار : ج 104 ص 91 ح 9 .

ص: 431

2 / 1 - 3 دوست داشتن فرزندان

مسند الطيالسى_ به نقل از اَنَس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با خانواده اش مهربان بود .

تاريخ دمشق_ به نقل از اَنَس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مهربان ترينِ مردم با كودكان و خانواده اش بود .

امام على عليه السلام :با كوچك ترهاى خانواده ات مهربان باش ، و به بزرگ ترهايشان احترام بگذار .

2 / 1 _ 3دوست داشتن فرزندانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دوست داشتن فرزندان ، پرده اى در برابر آتش است ، و غذا خوردن با آنان ، براتِ آزادى از آتش ، و گرامى داشتن آنها ، موجب گذشتن از صراط .

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :شفقت تو به فرزندت بايد بيشتر از شفقت او به تو باشد .

امام صادق عليه السلام :همانا خداوند به بنده ، به خاطر محبّت زياد او به فرزندش ، رحم مى كند .

.

ص: 432

2 / 1 _ 4تَقبيلُ الأَولادِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ حَبيبُ اللّهِ ، ووَلَدُهُ تُحفَةُ اللّهِ ، فَمَن رَزَقَهُ اللّهُ وَلَدا فِي الإِسلامِ فَليُكثِر قُبلَتَهُ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :جاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : ما قَبَّلتُ صَبِيّا قَطُّ . فَلَمّا وَلّى قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : هذا رَجُلٌ عِندي إنَّهُ مِن أهلِ النّارِ . (2)

صحيح البخاري عن أبي هريرة :قَبَّلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله الحَسَنَ بنَ عَلِيٍّ و عِندَهُ الأَقرَعُ بنُ حابِسٍ التَّميمِيُّ جالِسا ، فَقالَ الأَقرَعُ : إنَّ لي عَشَرةً مِن الوُلدِ ما قَبَّلتُ مِنهُم أحَدا ! فَنَظَرَ إلَيهِ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ثُمَّ قالَ : مَن لا يَرحَم لا يُرحَم . (3)

المناقب لابن شهرآشوب عن أبي هريرة :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يُقَبِّلُ الحَسَنَ وَالحُسَينَ ، فَقالَ عُيَينَةُ _ وفي رِوايَةِ غَيرِهِ : الأَقرَعُ بنُ حابِسٍ _ : إنَّ لي عَشَرَةً ما قَبَّلتُ واحِدا مِنهُم قَطُّ ! فَقالَ صلى الله عليه و آله : مَن لا يَرحَم لا يُرحَم _ وفي رِوايَةِ حَفصٍ الفَرّاءِ _ : فَغَضِبَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَتَّى التَمَعَ لَونُهُ ، وقالَ لِلرَّجُلِ : إن كانَ قَد نُزِعَ الرَّحمَةُ مِن قَلبِكَ فَما أصنَعُ بِكَ ؟ ! مَن لَم يَرحَم صَغيرَنا ويُعَزِّز كَبيرَنا فَلَيسَ مِنّا . (4)

.


1- .تنبيه الغافلين : ص 343 ح 497 عن سالم عن أبيه .
2- .الكافي : ج 6 ص 50 ح 7 ، تهذيب الأحكام : ج 8 ص 113 ح 391 ، عدّة الداعي : ص 79 وفيهما «عندنا» بدل «عندي» ، بحار الأنوار : ج 104 ص 899 ح 72 .
3- .صحيح البخاري : ج 5 ص 2235 ح 5651 ، صحيح مسلم : ج 4 ص 1808 ح 65 ، سنن أبي داود : ج 4 ص 355 ح 5218 وفيه «حسينا» بدل «الحسن بن عليّ» ، سنن الترمذي : ج 4 ص 318 ح 1911 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 595 ح 10678 كلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 163 ح 5971 ؛ العمدة : ص 402 ح 819 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 282 ح 49 .
4- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 384 ، شرح الأخبار : ج 3 ص 115 ج 1060 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 474 ح 1625 نحوه وليس فيه ذيله من «فما أصنع بك . . .» ، بحار الأنوار : ج 104 ص 92 ح 17 وراجع : صحيح مسلم : ج 4 ص 1808 ح 64 .

ص: 433

2 / 1 - 4 بوسيدن فرزندان

2 / 1 _ 4بوسيدن فرزندانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، دوست خداست و فرزند او هديه خداست . پس هر كه خداوند در اسلام ، به او فرزندى روزى كرد ، بايد او را زياد ببوسد .

امام صادق عليه السلام :مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : من هرگز كودكى را نبوسيده ام . چون آن مرد رفت ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «اين مرد نزد من ، از دوزخيان است» .

صحيح البخارى_ به نقل از ابو هريره _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله حسن بن على را بوسيد . اقرع بن حابس تميمى _ كه نزد پيامبر صلى الله عليه و آله نشسته بود _ ، گفت : من ده فرزند دارم و تا كنون ، حتّى يكى از آنها را نبوسيده ام ! پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نگاهى به او كرد و فرمود : «كسى كه رحم نكند ، به او رحم نمى شود» .

المناقب ، ابن شهرآشوب_ به نقل از ابو هريره _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله حسن و حسين را مى بوسيد . عُيَينه _ و در روايت ديگرى ، اقرع بن حابس _ گفت : من ده فرزند دارم و هرگز يكى از آنها را هم نبوسيده ام ! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «كسى كه رحم نمى كند ، به او رحم نمى شود» . در روايت حَفص فَرّاء آمده است : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله چنان خشمگين شد كه رنگش بر گشت و به آن مرد فرمود : «اگر خداوند ، رحم و مهربانى را از دل تو گرفته است ، من با تو چه كنم ؟! كسى كه با خردسالان ما مهربان نيست و به بزرگ سالان ما احترام نمى گذارد ، از ما نيست» .

.

ص: 434

صحيح مسلم عن أنس :ما رَأَيتُ أحَدا كانَ أرحَمَ بِالعِيالِ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . قالَ : كانَ إبراهيمُ مُستَرضِعا لَهُ في عَوالِي المَدينَةِ ، فَكانَ يَنطَلِقُ ونَحنُ مَعَهُ ، فَيَدخُلُ البَيتَ وإنَّهُ لَيُدَّخَنُ ، وكانَ ظِئرُهُ قَينا ، فَيَأخُذُهُ فَيُقَبِّلُهُ ، ثُمَّ يَرجِعُ . (1)

2 / 1 _ 5نِطاقُ حُبِّ الأَهلِ وَالشَّفَقَةِ عَلَيهِمالكتاب«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَ لَا أَوْلَادُكُمْ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَ مَن يَفْعَلْ ذَ لِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ» . (2)

«سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرَابِ شَغَلَتْنَا أَمْوَالُنَا وَ أَهْلُونَا فَاسْتَغْفِرْ لَنَا يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِم مَّا لَيْسَ فِى قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَن يَمْلِكُ لَكُم مِّنَ اللَّهِ شَيْئا إِنْ أَرَادَ بِكُمْ ضَرًّا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ نَفْعَاً بَلْ كَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرَا» . (3)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في مَوعِظَتِهِ لِابنِ مَسعودٍ _ :يَابنَ مَسعودٍ ، إيّاكَ أن تَدَعَ طاعَةَ اللّهِ وتَقصِدَ مَعصِيَتَهُ شَفَقَةً عَلى أهلِكَ ، لِأَنَّ اللّهَ تَعالى يَقولُ : «يَاأَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمْ وَ اخْشَوْاْ يَوْمًا لَا يَجْزِى وَالِدٌ عَن وَلَدِهِ وَ لَا مَوْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَن وَالِدِهِ شَيْئا» (4) . (5)

.


1- .صحيح مسلم : ج 4 ص 1808 ح 63 ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 225 ح 12103 ، صحيح ابن حبّان : ج 15 ص 400 ح 6950 ، الطبقات الكبرى : ج 1 ص 136 ، مسند أبي يعلى : ج 4 ص 182 ح 4181 .
2- .المنافقون : 9 .
3- .الفتح : 11 .
4- .لقمان : 33 .
5- .مكارم الأخلاق : ج 2 ص 349 ح 2660 عن عبد اللّه بن مسعود ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 155 وفيه «وتركب» بدل «وتقصد» ، بحار الأنوار : ج 77 ص 100 ح 1 .

ص: 435

2 / 1 - 5 اندازه دوست داشتن خانواده و محبّت به آنان

صحيح مسلم_ به نقل از اَنَس _ :هيچ كس را نسبت به خانواده ، مهربان تر از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نديدم . ابراهيم (فرزند پيامبر) را در عَوالىِ (1) مدينه ، به دايه سپرده بودند . پيامبر صلى الله عليه و آله [ به آن جا ] مى رفت و ما نيز با ايشان بوديم . وارد اتاق كه مى شد ، دود ، آن جا را فرا گرفته بود و دايه اش يك كنيز بود . پس ابراهيم را [در بغل] مى گرفت و مى بوسيد . آن گاه ، باز مى گشت .

2 / 1 _ 5اندازه دوست داشتن خانواده و محبّت به آنانقرآن«اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! اموال شما و فرزندانتان ، شما را از ياد خدا غافل نگرداند ، و هر كس چنين كند ، آنان ، خود از زيانكاران اند » .

« بر جاى ماندگانِ باديه نشين ، به زودى به تو خواهند گفت : اموال ما و كسانمان ، ما را گرفتار كردند . پس براى ما آمرزش بخواه ! چيزى را كه در دل هايشان نيست ، بر زبانِ خويش مى رانند . بگو : اگر خدا بخواهد به شما زيانى يا سودى برساند ، چه كسى در برابر او براى شما اختيار چيزى را دارد ؟ بلكه اين خداست كه همواره به آنچه مى كنيد ، آگاه است» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در اندرز ايشان به ابن مسعود _ :اى پسر مسعود! مبادا دلسوزى براى خانواده ات ، موجب شود كه طاعت خدا را وا نهى و نافرمانى اش را در پيش گيرى ؛ زيرا خداوند متعال مى فرمايد : «اى مردم! از پروردگارتان پروا بداريد ، و بترسيد از روزى كه هيچ پدرى ، به كار فرزندش نمى آيد ، و نه هيچ فرزندى به كار پدرش نخواهد آمد» .

.


1- .عوالى (جمع «عاليه») ، به منطقه بالاى مدينه منوّره ، جايى كه وادى بطحان شروع مى شود ، اطلاق مى گردد . قُدما از عاليه ، به عنوان دهكده يا كشتزارى ياد مى كنند كه با مدينه ، سه ميل فاصله داشت (ر . ك : فرهنگ اعلام جغرافيايى _ تاريخى در حديث و سيره نبوى ، محمّد حسن شراب ، ترجمه : حميدرضا شيخى) .

ص: 436

مسند ابن حنبل عن عبد اللّه :نَهانا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَنِ التَّبَقُّرِ (1) فِي الأَهلِ وَالمالِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ لِبَعضِ أصحابِهِ _ :لاتَجعَلَنَّ أكثر شُغلَكَ بِأَهلِكَ ووُلدِكَ ، فَإِن يَكُن أهلُكَ ووُلدُكَ أولِياءَ اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ لا يُضيعُ أولِياءَهُ ، وإن يَكونوا أعداءَ اللّهِ فَما هَمُّكَ وشُغلُكَ بِأَعداءِ اللّهِ؟! (3)

الإمام الباقر عليه السلام :شَرُّ الآباءِ مَن دَعاهُ البِرُّ إلَى الإِفراطِ ، وشَرُّ الأَبناءِ مَن دَعاهُ التَّقصيرُ إلَى العُقوقِ . (4)

راجع : المحبّة في الكتاب والسنّة : ص 125 (القسم الأوّل / الفصل السادس : آداب المحبّة / الإفراط في المحبّة) .

2 / 2مكارم الأخلاق ومحاسن الأعمال2 / 2 _ 1حُسنُ العِشرَةِالكتاب«وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ» . (5)

.


1- .التَبَقُّر : هو الكثرة والسعة (النهاية : ج 1 ص 144 «بقر») .
2- .مسند ابن حنبل : ج 2 ص 141 ح 4181 و ص 142 ح 4184 ، مسند الطيالسي : ص 50 ح 380 كلاهما عن عبد اللّه بن مسعود وفيهما : «عن النبيّ صلى الله عليه و آله أنّه نهى ...» ، مسند ابن الجعد : ص 197 ح 1295 وفيه «أنّ رسول اللّه صلى الله عليه و آله نهى ...»، الإصابة : ج 7 ص 7 الرقم 9509 عن الأخرم عن أبيه ، كنز العمّال : ج3 ص185 ح6080 ؛ معاني الأخبار : ص 280 وفيه : «نهى صلى الله عليه و آله . . .» ، بحار الأنوار : ج76 ص344 ح12.
3- .نهج البلاغة : الحكمة 352 ، مشكاة الأنوار : ص 159 ح 401 ، روضة الواعظين : ص 470 ، غرر الحكم : ج 6 ص 327 ح 10392 نحوه ، بحار الأنوار : ج 104 ص 73 ح 20 .
4- .تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 320 ، الجوهرة : ص 52 .
5- .النساء : 19 .

ص: 437

2 / 2 خوى هاى والا و كردارهاى نيكو
2 / 2 - 1 خوش رفتارى

مسند ابن حنبل_ به نقل از عبد اللّه _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ما را از فراوان خواهى در زن و ثروت ، نهى فرمود .

امام على عليه السلام_ خطاب به يكى از يارانش _ :هرگز بيشتر وقت خود را صَرفِ زن و فرزندانت مكن ؛ زيرا اگر آنان دوست خدا باشند ، خداوند ، دوستانش را وا نمى گذارد ، و اگر دشمن خدا باشند ، چرا بايد همّ و غم تو ، رسيدگى به دشمنان خدا باشد؟ !

امام باقر عليه السلام :بدترينِ پدران ، آن پدرى است كه محبّت ، او را به زياده روى بكشاند ، و بدترينِ فرزندان ، آن فرزندى است كه كوتاهى كردن [ در برابر پدر ] ، او را به نافرمانى بكشاند .

ر . ك : دوستى در قرآن و حديث : ص 227 (بخش اول / فصل ششم : آداب دوستى / زياده روى در دوستى) .

2 / 2خوى هاى والا و كردارهاى نيكو2 / 2 _ 1خوش رفتارىقرآن«و با آنان (زنان) ، به نيكى رفتار كنيد » .

.

ص: 438

الحديثالإمام الصادق عليه السلام :إنَّ المَرءَ يَحتاجُ في مَنزِلِهِ وعِيالِهِ إلى ثَلاثِ خِلالٍ يَتَكَلَّفُها وإن لَم يَكُن في طَبعِهِ ذلِكَ : مُعاشَرَةٍ جَميلَةٍ ، وسَعَةٍ بِتَقديرٍ ، وغَيرَةٍ بِتَحَصُّنٍ (1) . (2)

2 / 2 _ 2حُسنُ الخُلُقِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في وَصِيَّتِهِ إلى أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام _ :يا عَلِيُّ ، حَسِّن خُلُقَكَ مَعَ أهلِكَ وجيرانِكَ ومَن تُعاشِرُ وتُصاحِبُ مِنَ النّاسِ ، تُكتَب عِندَ اللّهِ فِي الدَّرَجاتِ العُلى . (3)

مسند ابن حنبل عن أبي عبد اللّه الجدلي :قُلتُ لِعائِشَةَ : كَيفَ كانَ خُلُقُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله في أهلِهِ ؟ قالَت : كانَ أحسَنَ النّاسِ خُلُقا ، لَم يَكُن فاحِشا ولا مُتَفَحِّشا ، ولا سَخّابا (4) بِالأَسواقِ ، ولا يَجزي بِالسَّيِّئَةِ مِثلَها ، ولكِن يَعفو ويَصفَحُ . (5)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أقرَبُكُم مِنّي مَجلِسا يَومَ القِيامَةِ أحسَنُكُم خُلُقا وخَيرُكُم لِأَهلِهِ . (6)

عنه صلى الله عليه و آله :أحسَنُ النّاسِ أيمانا أحسَنُهُم خُلُقا وألطَفُهُم بِأَهلِهِ، وأنا ألطَفُكُم بِأَهلي. (7)

.


1- .في هامش المصدر : في بعض النسخ : «بتحسّن» أي تزيَّن به ، أو صار حسنا .
2- .تحف العقول : ص 322 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 236 ح 63 .
3- .تحف العقول : ص 14 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 67 ح 6 .
4- .السَّخَبُ والصّخَبُ : بمعنى الصياح (النهاية : ج 2 ص 349 «سخب») .
5- .مسند ابن حنبل : ج 10 ص 75 ح 26049 ، صحيح ابن حبّان : ج 14 ص 355 ح 6443 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 6 ص 89 ح 17 ، مسند الطيالسي : ص 214 ح 1525 نحوه وليس فيهما «في أهله» ، تاريخ دمشق : ج 3 ص 380 ح 736 ، كنز العمّال : ج 7 ص 222 ح 18717 .
6- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 38 ح 108 ، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 230 ح 124 كلاهما عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 71 ص 387 ح 34 .
7- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 38 ح 109 ، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 230 ح 125 كلاهما عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 71 ص 387 ح 34 .

ص: 439

2 / 2 - 2 خوش اخلاقى

حديثامام صادق عليه السلام :مرد در [ اداره ] خانه و خانواده اش ، به سه خصلت نياز دارد كه بايد آنها را به كار بَرَد ، اگر چه اين ويژگى ها در طبيعت (درون) او نباشد : خوش رفتارى ، گشاده دستىِ سنجيده ، و غيرت براى ناموس دارى .

2 / 2 _ 2خوش اخلاقىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در توصيه ايشان به امير مؤمنان عليه السلام _ :اى على ! با خانواده و همسايگانت و كسانى كه با آنان معاشرت و همنشينى دارى ، خوش اخلاق باش تا نزد خداوند ، در درجات بلند ، نوشته شوى [ و قرار گيرى] .

مسند ابن حنبل_ به نقل از ابو عبد اللّه جدلى _ :به عايشه گفتم : اخلاق پيامبر صلى الله عليه و آله با خانواده اش چگونه بود؟ گفت : نيك خوترينِ مردمان بود . نه دشنام مى داد و نه بدزبانى مى كرد ، و نه اهل هياهو به راه انداختن در كوچه و بازار بود ، و نه بدى را با بدى جبران مى كرد ؛ بلكه مى بخشيد و گذشت مى نمود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در روز قيامت ، آن كس از شما به من نزديك تر مى نشيند كه خوش خوترينِ شما باشد ، و براى خانواده اش ، بهترين كس باشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نيك ايمان ترينِ مردمان ، كسى است كه خوش اخلاق ترينِ آنها باشد و با خانواده اش مهربان تر باشد ، و من ، مهربان ترين شما با خانواده ام هستم .

.

ص: 440

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ مِن أكمَلِ المُؤمِنينَ إيمانا ، أحسَنَهُم خُلُقا وألطَفَهُم بِأَهلِهِ . (1)

تنبيه الغافلين عن أنس :سُئِلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أيُّ المُؤمِنينَ أكمَلُ إيمانا ؟ قالَ : أحسَنُهُم خُلُقا مَعَ أهلِهِ . (2)

الإمام زين العابدين عليه السلام :أربَعٌ مَن كُنَّ فيهِ كَمُلَ إيمانُهُ ، ومُحِّصَت عَنهُ ذُنوبُهُ ، ولَقِيَ رَبَّهُ وهُوَ عَنهُ راضٍ : مَن وَفى للّهِِ بِما جَعَلَ عَلى نَفسِهِ لِلنّاسِ ، وصَدَقَ لِسانُهُ مَعَ النّاسِ ، وَاستَحيا مِن كُلِّ قَبيحٍ عِندَ اللّهِ وعِندَ النّاسِ ، وحَسَّنَ خُلُقَهُ مَعَ أهلِهِ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :بِحُسنِ الأَخلاقِ يَطيبُ العَيشُ . (4)

2 / 2 _ 3حُسنُ التَّبَعُّلِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :جِهادُ المَرأَةِ حُسنُ التَّبَعُّلِ (5) . (6)

.


1- .سنن الترمذي : ج 5 ص 9 ح 2612 ، مسند ابن حنبل : ج 9 ص 301 ح 24259 و ص 395 ح 24731 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 119 ح 173 كلها عن عائشة ، كنز العمّال : ج 3 ص 6 ح 5155 .
2- .تنبيه الغافلين : ص 516 ح 816 وراجع : كنز العمّال : ج 3 ص 665 ح 8401 .
3- .الأمالي للمفيد : ص 299 ح 9 ، الخصال : ص 222 ح 50 ، الأمالي للطوسي : ص 73 ح 106 ، المحاسن : ج 1 ص 69 ح 21 كلّها عن أبي حمزة الثمالي عن الإمام الباقر عليه السلام ، مشكاة الأنوار : ص 262 ح 779 عن الإمام الباقر عليه السلام وفي الأربعة الأخيرة «إسلامه» بدل «إيمانه» ، بحار الأنوار : ج 69 ص 385 ح 48 .
4- .غرر الحكم : ج 3 ص 219 ح 4263 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 188 ح 3849 .
5- .البَعْلُ والتَبعُّلُ : حُسن العِشْرةِ (النهاية : ج 1 ص 141 «يعل») .
6- .الجعفريّات : ص 67 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، الكافي : ج 5 ص 507 ح 4 عن موسى بن بكر عن الإمام الكاظم عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 416 ح 5904 عن زرارة عن الإمام الصادق عليه السلام ، نهج البلاغة : الحكمة 136 ، الخصال : ص 56 ح 12 عن جابر بن يزد الجعفي عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 103 ص 245 ح 23 ؛ مسند الشهاب : ج 1 ص 82 ح 81 عن عبد اللّه بن الزبير عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، كنز العمّال : ج 16 ص 141 ح 44173 .

ص: 441

2 / 2 - 3 خوبْ شوهردارى كردن

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از كامل ترين مؤمنان در ايمان ، كسى است كه خوش اخلاق ترين و با خانواده اش مهربان ترين باشد .

تنبيه الغافلين_ به نقل از اَنَس _ :از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سؤال شد : كدام مؤمن ، ايمانش كامل تر است؟ فرمود : «آن كه با خانواده اش ، خوش اخلاق تر باشد» .

امام زين العابدين عليه السلام :چهار خصلت است كه در هر كس وجود داشته باشد ، ايمانش كامل است ، گناهانش از او پاك مى شوند ، و پروردگارش را در حالى ديدار مى كند كه از او راضى است : كسى كه به تعهّدات خود در برابر مردم وفا كند ؛ زبانش با مردم راست باشد ؛ در حضور خدا و مردم ، از هر زشتى اى شرم كند ؛ و با خانواده اش ، اخلاق خوش داشته باشد .

امام على عليه السلام :با اخلاق نيك ، زندگى ، خوش مى شود .

2 / 2 _ 3خوبْ شوهردارى كردنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :جهاد زن ، خوبْ شوهردارى كردن است .

.

ص: 442

شعب الإيمان عَن مُسلِمِ بنِ عُبَيدٍ عَن أسماءَ بِنتِ يَزيدَ الأَنصارِيَّةِ مِن بَني عَبدِ الأَشهَلِ :أنَّها أتَتِ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله وهُوَ بَينَ أصحابِهِ ، فَقالَت (1) : بِأَبي أنتَ واُمّي إنّي وافِدَةُ النِّساءِ إلَيكَ . . . وإنَّكُم مَعاشِرَ الرِّجالِ فُضِّلتُم عَلَينا بِالجُمُعَةِ وَالجَماعاتِ ، وعِيادَةِ المَرضى ، وشُهودِ الجَنائِزِ ، وَالحَجِّ . . . فَما نُشارِكُكُم فِي الأَجرِ يا رَسولَ اللّهِ ؟ . . . فَالتَفَتَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إلَيها ، ثُمَّ قالَ لَها : اِنصَرِفي أيَّتُهَا المَرأَةُ وَأعلِمي مَن خَلفَكِ مِنَ النِّساءِ أنَّ حُسنَ تَبَعُّلِ إحداكُنَّ لِزَوجِها وطَلَبَها مَرضاتَهُ وَاتِّباعَها مُوافَقَتَهُ تَعدِلُ ذلِكَ كُلَّهُ . (2)

مسند أبي يعلى عن أنس :أتَتِ النِّساءُ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَقُلنَ : يا رَسولَ اللّهِ ، ذَهَبَ الرِّجالُ بِالفَضلِ بِالجِهادِ في سَبيلِ اللّهِ ، فَما لَنا عَمَلٌ نُدرِكُ بِهِ عَمَلَ المُجاهِدينَ في سَبيلِ اللّهِ ! قالَ : مِهنَةُ إحداكُنَّ في بَيتِها تُدرِكُ عَمَلَ المُجاهِدينَ في سَبيلِ اللّهِ . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما مِنِ امرَأَةٍ تَسقي زَوجَها شَربَةَ ماءٍ ، إلّا كانَ خَيرا لَها مِن سَنَةٍ صِيامِ نَهارِها وقِيامِ لَيلِها ، وبَنى اللّهُ لَها بِكُلِّ شَربَةٍ تَسقي زَوجَها مَدينَةً فِي الجَنَّةِ ، وغَفَرَ (4) لَها سِتّينَ خَطيئَةً . (5)

.


1- .في المصدر : «فقال» ، والصواب ما أثبتناه .
2- .شعب الإيمان : ج 6 ص 421 ح 8743 ، اُسد الغابة : ج 7 ص 17 الرقم 6718 ، تاريخ واسط : ص 75 عن أبي سعيد الساحلي وكلاهما نحوه ، تاريخ دمشق : ج 7 ص 363 ح 2003 ، كنز العمّال : ج 16 ص 411 ح 45157 .
3- .مسند أبي يعلى : ج 3 ص 376 ح 3403 و ح 3402 نحوه ، شعب الإيمان : ج 6 ص 420 ح 8742 ، تفسير ابن كثير : ج 6 ص 405 وفيه «من قعد _ أو كلمة نحوها _ منكن» بدل «مهنة إحداكن» ، كنز العمّال : ج 16 ص 409 ح 45146 .
4- .في المصدر : «وغفرت» ، والصواب ما أثبتناه كما في وسائل الشيعة .
5- .إرشاد القلوب : ص 175 ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 123 ح 3 نقلاً عن تنبيه الخواطر عن الإمام الباقر عليه السلام .

ص: 443

شعب الإيمان_ به نقل از مسلم بن عُبَيد _ :در باره اسماء دختر يزيد انصارى (از خاندان عبد اشهَل) روايت شده است كه وى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله _ كه در جمع اصحابش نشسته بود _ آمد و گفت : پدر و مادرم به فدايت ! من به نمايندگى از طرف زنان ، نزد شما آمده ام ... . شما مردها بر ما زن ها ، برترى هايى داده شده ايد : در نماز جمعه و جماعت شركت مى كنيد ، به عيادت بيماران مى رَويد ، تشييع جنازه مى كنيد ، حج مى گزاريد ... . پس _ اى پيامبر خدا _ ما در كدام پاداش ، با شما [مردان] شريك هستيم ؟ پيامبر صلى الله عليه و آله رو به او كرد و فرمود : «اى زن ! برگرد و به زنانى كه تو را فرستاده اند ، اعلام كن كه نيكو همسردارىِ هر يك از شما زنان براى شوهرش و جلب رضايت او ، و موافقت و سازگارى با او ، با همه آن [ اعمالى كه براى مردانْ نام بردى ] ، برابرى مى كند» .

مسند أبى يعلى_ به نقل از اَنَس _ :زنان ، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند و گفتند : اى پيامبر خدا ! مردان ، ثواب جهاد در راه خدا را از آنِ خود كرده اند ، و ديگر ، عملى براى ما نمانده است كه با آن ، به [ فضيلت ] عمل مجاهدانِ در راه خدا برسيم! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «كار و خدمت هر يك از شما در خانه اش ، با عمل مجاهدانِ در راه خدا ، برابرى مى كند» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ زنى نيست كه جرعه اى آب به شوهرش بنوشاند ، مگر آن كه اين عمل او برايش بهتر از يك سال است كه روزهايش را روزه بگيرد و شب هايش را به عبادت بگذرانَد . خداوند به ازاى هر جرعه اى كه به شوهرش مى نوشانَد ، شهرى در بهشت برايش مى سازد و شصت گناه او را مى آمرزد .

.

ص: 444

عنه صلى الله عليه و آله_ في حَديثِ الحَولاءِ _ :يا حَولاءُ . . . ما مِنِ امرَأَةٍ تَكسو زَوجَها إلّا كَساهَا اللّهُ يَومَ القِيامَةِ سَبعينَ خِلعَةً مِنَ الجَنَّةِ ، كُلُّ خِلعَةٍ مِنها مِثلُ شَقائِقِ النُّعمانِ وَالرَّيحانِ ، وتُعطى يَومَ القِيامَةِ أربَعينَ جارِيَةً تَخدِمُها مِنَ الحورِ العينِ . (1)

كتاب من لا يحضره الفقيه :جاءَ رَجُلٌ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ : إنَّ لي زَوجَةً إذا دَخَلتُ تَلَقَّتني ، وإذا خَرَجتُ شَيَّعَتني ، وإذا رَأَتني مَهموما قالَت : ما يُهِمُّكَ ؟ إن كُنتَ تَهتَمُّ لِرِزقِكَ فَقَد تَكَفَّلَ لَكَ بِهِ غَيرُكَ ، وإن كُنتَ تَهتَمُّ بِأَمرِ آخِرَتِكَ فَزادَكَ اللّهُ هَمّا . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنَّ للّهِِ عُمّالاً وهذِهِ مِن عُمّالِهِ ، لَها نِصفُ أجرِ الشَّهيدِ . (2)

2 / 2 _ 4اللُّطفُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ مِن أكمَلِ المُؤمِنينَ إيمانا ، أحسَنَهُم خُلُقا وألطَفَهُم بِأَهلِهِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :أحسَنُ النّاسِ إيمانا أحسَنُهُم خُلُقا وألطَفُهُم بِأَهلِهِ ، وأنا ألطَفُكُم بِأَهلي . (4)

.


1- .مستدرك الوسائل : ج 14 ص 245 ح 16604 نقلاً عن مجموعة عتيقة بخط بعض العلماء و ج 15 ص 156 ح 17842 .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 389 ح 4369 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 438 ح 1500 نحوه ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 291 ح 52 ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 17 ح14.
3- .سنن الترمذي : ج 5 ص 9 ح 2612 ، مسند ابن حنبل : ج 9 ص 395 ح 24731 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 119 ح 173 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 6 ص 88 ح 6 كلّها عن عائشة ، ربيع الأبرار : ج 2 ص 50 نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 6 ح 5155 .
4- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 38 ح 109 ، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 230 ح 125 كلاهما عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 71 ص 387 ح 34 ؛ ربيع الأبرار : ج 2 ص 50 عن الإمام علي عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله .

ص: 445

2 / 2 - 4 مهربانى

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در حديث حولاء _ :اى حولاء ! ... هيچ زنى نيست كه بر شوهر خويش جامه بپوشاند ، مگر آن كه خداوند در روز رستاخيز ، هفتاد خلعت بهشتى بر او مى پوشاند ، كه هر يك از آن خلعت ها ، همانند شقايق نُعمان و رَيحان است ، و نيز در روز رستاخيز ، چهل كنيز از حوريان بهشتى ، به او داده مى شود كه خدمتش مى كنند .

كتاب من لا يحضره الفقيه :مردى ، نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت : زنى دارم كه هر گاه وارد [خانه] مى شوم ، به استقبالم مى آيد و هر گاه [از خانه] خارج مى شوم ، بدرقه ام مى كند ، و هر گاه مرا اندوهگين مى بيند ، مى گويد : چرا اندوهگينى؟ اگر غمِ روزى ات را مى خورى ، غير تو (خداوند) ، آن را برايت ضمانت كرده است ، و اگر غم آخرتت را دارى ، پس خداوند بر اندوهت بيفزايد . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «خداوند ، كارگرانى دارد و اين زن ، يكى از كارگران اوست . براى او نصف پاداش شهيد در نظر گرفته شده است» .

2 / 2 _ 4مهربانىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از مؤمنان ، آن كسى ايمانش كامل تر است كه خوش اخلاق تر ، و با خانواده اش مهربان تر باشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نيكْ ايمان ترينِ مردمان ، كسى است كه خوش اخلاق تر ، و با خانواده اش مهربان تر باشد ، و من با خانواده ام ، از شما مهربان ترم .

.

ص: 446

2 / 2 _ 5الإِحسانُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :عِيالُ الرِّجُلِ اُسَراؤُهُ ، وأحَبُّ العِبادِ إلَى اللّهِ عز و جلأحسَنُهُم صُنعا إلى اُسَرائِهِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :الخَلقُ عِيالُ اللّهِ ، فَأَحَبُّ النّاسِ إلَى اللّهِ مَن أحسَنَ إلى عِيالِهِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :أكمَلُ المُؤمِنينَ إيمانا أحسَنُهُم خُلُقا ، وخِيارُكُم خِيارُكُم لِنِسائِهِم خُلُقا . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :اِتَّقُوا اللّهَ، اِتَّقُوا اللّهَ فِي الضَّعيفَينِ: اليَتيمِ وَالمَرأَةِ، فَإِنَّ خِيارَكُم خِيارُكم لِأَهلِهِ. (4)

الكافي عن سماعة بن مهران عن الإمام الصادق عليه السلام :اِتَّقُوا اللّهَ فِي الضَّعيفَينِ _ يَعني بِذلِكَ اليَتيمَ وَالنِّساءَ _ . (5)

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 555 ح 4909 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 469 ح 1603 ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 122 ح 9 .
2- .المعجم الأوسط : ج 5 ص 356 ح 5541 ، المعجم الكبير : ج 10 ص 86 ح 10033 نحوه ، تاريخ بغداد : ج 6 ص 334 الرقم 3376 ، حلية الأولياء : ج 2 ص 102 كلّها عن عبد اللّه ، مسند الشهاب : ج 2 ص 255 ح 1306 عن أنس نحوه ، كنز العمّال : ج 6 ص 360 ح 16056 ؛ قرب الإسناد : ص 120 ح 421 عن الحسين بن علوان عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، الاُصول الستّة عشر : ص 102 عن أبي حمزة عن الإمام الباقر عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 96 ص 118 ح 15 .
3- .سنن الترمذي : ج 3 ص 466 ح 1162 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 52 ح 7406 وليس فيه «خلقا» الثانية ، صحيح ابن حبّان : ج 9 ص 48 ح 4176 كلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 3 ص 2 ح 5131 ؛ الأمالي للطوسي : ص 392 ح 864 عن أبي هريرة وليس فيه «خلقا» الثانية ، بحار الأنوار : ج 103 ص 226 ح 15 .
4- .قرب الإسناد : ص 92 ح 306 عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 103 ص 224 ح 7 ؛ تاريخ دمشق : ج 52 ص 234 الرقم 6176 عن أبي كبشة وفيه ذيله فقط .
5- .الكافي : ج 5 ص 511 ح 3 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 392 ح 4379 ، الخصال : ص 37 ح 13 كلّها عن سماعة بن مهران ، الأمالي للطوسي : ص 370 ح 794 عن عليّ بن رزين عن الإمام الرضا عن أبيه عن جدّه عن الإمام الباقر عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 103 ص 225 ح 8 .

ص: 447

2 / 2 - 5 نيكى كردن

2 / 2 _ 5نيكى كردنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خانواده مرد ، اسيران او هستند ، و محبوب ترينِ بندگانْ نزد خداوند عز و جل ، كسى است كه به اسيرانش ، بيشتر نيكى كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مردم ، خانواده خدا هستند . پس محبوب ترينِ مردمانْ نزد خداوند ، كسى است كه به خانواده اش نيكى كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كامل ترينِ مؤمنان از نظر ايمان ، آن كسى است كه خوش اخلاق تر باشد ، و بهترينِ شما ، كسى است كه اخلاق او با زنانش ، بهتر باشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از خدا بترسيد ! از خدا بترسيد ، در باره دو ناتوان : يتيم و زن ! بهترينِ شما ، كسى است كه براى خانواده اش ، بهتر باشد .

الكافى_ به نقل از سماعة بن مهران _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «از خداوند در باره دو ناتوان بترسيد» . مقصود ايشان از دو ناتوان ، يتيم و زنان است .

.

ص: 448

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :الخَلقُ عِيالُ اللّهِ ، وأحَبُّ عِبادِ اللّهِ إلَى اللّهِ أنفَعُهُم لِعِيالِهِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :اِستَوصوا بِالنِّساءِ خَيرا . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :خَيرُكُم خَيرُكُم لِأَهلِهِ ، وأنا خَيرُكُم لِأَهلي . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :أقرَبُكُم مِنّي مَجلِسا يَومَ القِيامَةِ ، أحسَنُكُم خُلُقا وخَيرُكُم لِأَهلِهِ . (4)

الكافي عن جابر بن عبد اللّه :قالَ رسول اللّه صلى الله عليه و آله : ألا اُخبِرُكُم بِخَيرِ رِجالِكُم ؟ قُلنا : بَلى يا رَسولَ اللّهِ . قالَ : إنَّ مِن خَيرِ رِجالِكُمُ التَّقِيَّ ، النَّقِيَّ ، السَّمحَ الكَفَّينِ ، النَّقِيَّ الطَّرَفَينِ (5) ، البَرَّ بِوالِدَيهِ ، ولا يُلجِئُ عِيالَهُ إلى غَيرِهِ . (6)

.


1- .شعب الإيمان : ج 6 ص 43 ح 7445 و 7446 كلاهما عن أنس ، كنز الفوائد : ج 16 ص 372 ح 44953 نقلاً عن عبد اللّه في زوائد الزهد عن الحسن من دون إسناد إليه صلى الله عليه و آله نحوه ؛ المجازات النبويّة : ص 241 ح 195 عن أنس .
2- .صحيح البخاري : ج 5 ص 1987 ح 4890 ، صحيح مسلم : ج 2 ص 1091 ح 60 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 480 ح 481 المصنّف لابن أبي شيبة : ج 4 ص 184 ح 4 كلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 16 ص 372 ح 44955؛ تفسير جوامع الجامع: ج 1 ص245، عوالي اللآلي : ج 1 ص255 ح 16 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 628 .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 555 ح 4908 و ص 443 ح 4538 وفيه «لنسائه ... لنسائي» بدل «لأهله ... لأهلي» ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 466 ح 1590 ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 122 ح 8 ؛ سنن الترمذي : ج 5 ص 709 ح 3895 ، صحيح ابن حبّان : ج 9 ص 484 ح 4177 كلاهما عن عائشة ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 636 ح 1977 عن ابن عباس ، كنز العمّال : ج 16 ص 371 ح 44941 .
4- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 38 ح 108 ، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 230 ح 124 بزيادة «خيركم» بعد «وخيركم» وكلاهما عن أحمدبن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار: ج71 ص387 ح34.
5- .طَرَفا الإنسان : لِسَانُه وذَكَرُه (النهاية : ج 3 ص 120 «طرف») .
6- .الكافي : ج 2 ص 57 ح 7 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 400 ح 1597 وفيه «السليم» بدل «النقي» الثانية ، بحار الأنوار : ج 70 ص 375 ح 20 .

ص: 449

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مردمان ، خانواده خداوند هستند ، و محبوب ترينِ بندگان خدا نزد خداوند ، كسى است كه به حال خانواده اش ، سودمندتر باشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پند خوب را در باره زنان بپذيريد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهترينِ شما ، آن كسى است كه براى خانواده اش بهتر باشد ، و من ، بهترين شما براى خانواده ام هستم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در روز قيامت ، آن كس از شما به من نزديك تر مى نشيند كه خوش اخلاق تر ، و براى خانواده اش بهتر است .

الكافى_ به نقل از جابر بن عبد اللّه _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «آيا شما را از بهترين مردانتان خبر ندهم ؟» . گفتيم : بله ، اى رسول خدا ! فرمود : «بهترينِ مردانِ شما آن كسى است كه پرهيزگار ، پاك ، گشاده دست ، پاك زبان ، پاك دامن ، و خوش رفتار با پدر و مادرش است ، و خانواده اش را نيازمند ديگران نمى سازد» .

.

ص: 450

الإمام الصادق عليه السلام :مَن حَسُنَ بِرُّهُ في أهلِ بَيتِهِ زيدَ في رِزقِهِ . (1)

عنه عليه السلام :مَن حَسُنَ بِرُّهُ بِأَهلِ بَيتِهِ مُدَّ لَهُ في عُمُرِهِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :عَلَيكَ بِلُزومِ الحَلالِ ، وحُسنِ البِرِّ بِالعِيالِ ، وذِكرِ اللّهِ في كُلِّ حالٍ . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أوصاني جَبرَئيلُ عليه السلام بِالمَرأَةِ ، حَتّى ظَنَنتُ أنَّهُ لا يَنبَغي طَلاقُها إلّا مِن فاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ . (4)

الكافي عن عبد الرحمن بن الحجّاج :بَعَثَ إلَيَّ أبُو الحَسَنِ موسى عليه السلام بِوَصِيَّةِ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام ، وهِيَ : . . . اللّهَ اللّهَ فِي النِّساءِ وفيما مَلَكَت أيمانُكُم ، فَإِنَّ آخِرَ ما تَكَلَّمَ بِهِ نَبِيُّكُم عليه السلام أن قالَ : اُوصيكُم بِالضَّعيفَينِ : النِّساءِ ، وما مَلَكَت أيمانُكُم . (5)

الإمام الصادق عليه السلام :رَحِمَ اللّهُ عَبدا أحسَنَ فيما بَينَهُ وبَينَ زَوجَتِهِ ، فَإِنَّ اللّهَ عز و جلقَد مَلَّكَهُ ناصِيَتَها ، وجَعَلَهُ القَيِّمَ عَلَيها . (6)

.


1- .الدعوات : ص 127 ح 315 ، نزهة الناظر : ص 116 ح 57 نحوه ، بحار الأنوار : ج 69 ص 408 ح 117 .
2- .الكافي : ج 2 ص 105 ح 11 ، الأمالي للطوسي : ص 245 ح 425 وفيه «زيد» بدل «مُدّ له» وكلاهما عن حسن بن زياد الصيقل ، تحف العقول : ص 388 عن الإمام الكاظم عليه السلام وفيه «بإخوانه وأهله» بدل «بأهل بيته» ، إرشاد القلوب : ص 134 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 8 ح 9 .
3- .غرر الحكم : ج 4 ص 295 ح 6131 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 334 ح 5693 .
4- .الكافي : ج 5 ص 512 ح 6 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 440 ح 4525 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 467 ح 1591 عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، عدّة الداعي : ص 81 وفيه «مازال جبرئيل يوصي» بدل «أوصاني جبرئيل عليه السلام » ، بحار الأنوار : ج 103 ص 253 ح 58 .
5- .الكافي : ج 7 ص 49 _ 52 ح 7 ، تحف العقول : ص 199 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 58 عن إسماعيل بن راشد وليس فيه «في النساء» ، بحار الأنوار : ج 42 ص 249 ح 51 ؛ المعجم الكبير : ج 1 ص 102 ح 168 ، المناقب للخوارزمي : ص 386 ح 401 وليس فيه «في النساء» وكلاهما عن إسماعيل بن راشد .
6- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 443 ح 4537 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 469 ح 1602 ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 122 ح 5 .

ص: 451

امام صادق عليه السلام :كسى كه به خانواده اش نيكى مى كند ، روزى اش زياد مى شود .

امام صادق عليه السلام :كسى كه با خانواده اش نيكوكار است ، عمرش طولانى مى شود .

امام على عليه السلام :بر تو باد ملازمت حلال ، و نيكى كردن به خانواده ، و به ياد خدا بودن در همه حال !

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :جبرئيل عليه السلام ، پيوسته مرا در باره زن سفارش مى كرد ، چندان كه گمان بردم طلاق دادن او ، جز در صورت ارتكاب فحشاى آشكار ، روا نيست .

الكافى_ به نقل از عبد الرحمان بن حجّاج _ :امام كاظم عليه السلام ، وصيّت امير مؤمنان عليه السلام را برايم فرستاد ، و آن ، چنين بود : « ... خدا را ، خدا را ، در باره زنان و مملوكانتان ؛ زيرا آخرين سخنى كه پيامبرتان صلى الله عليه و آله به زبان آورد ، اين بود كه فرمود : شما را در باره [رعايت حالِ ] دو ناتوان ، سفارش مى كنم : زنان و مملوكانتان » .

امام صادق عليه السلام :بخشايش خدا بر آن بنده اى كه با همسرش به نيكى رفتار مى كند ؛ چرا كه خداوند عز و جل زمامِ اختيار او را در دست وى نهاده و او را سرپرست آن زن قرار داده است .

.

ص: 452

2 / 2 _ 6الإِكرامُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَنِ اتَّخَذَ زَوجَةً فَليُكرِمها . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :خَيرُكُم خَيرُكُم لِأَهلِهِ ، وأنا خَيرُكُم لِأَهلي . ما أكرَمَ النِّساءَ إلّا كَريمٌ ، وما أهانَهُنَّ إلّا لَئيمٌ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :ألا اُخبِرُكُم بِخِيارِكُم ؟ مَن لان مَنكِبُهُ ، وحَسُنَ خُلُقُهُ ، وأكرَمَ زَوجَتَهُ إذا قَدَرَ . (3)

2 / 2 _ 7الرِّفقُ وَالمُداراةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا أرادَ اللّهُ بِأَهلِ بَيتٍ خَيرا فَقَّهَهُم فِي الدّينِ ، ورَزَقَهُمُ الرِّفقَ في مَعايِشِهِم ، وَالقَصدَ في شَأنِهِم ، ووَقَّرَ صَغيرُهُم كَبيرَهُم . وإذا أرادَ بِهِم غَيرَ ذلِكَ تَرَكَهُم هَمَلاً . (4)

.


1- .الجعفريات : ص 157 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 158 ح 560 ، مستدرك الوسائل : ج 1 ص 412 ح 1023 .
2- .تاريخ دمشق : ج 13 ص 313 ح 3281 عن عكرمة بن خالد عن الإمام عليّ عليه السلام ، كنز العمّال : ج 16 ص 371 ح 44943 .
3- .الفردوس : ج 1 ص 133 ح 467 ، كنز العمّال : ج 15 ص 835 ح 43320 نقلاً عن ابن لال في مكارم الأخلاق وكلاهما عن أنس .
4- .الجعفريّات : ص 149 ، النوادر للراوندي : ص 276 ح 542 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 255 ح 966 وليس فيه ذيله من «ووقر صغيرهم . . .» ؛ تاريخ دمشق : ج 18 ص 78 ح 4188 وفيه «الرزق» بدل «الرفق» ، الفردوس : ج 1 ص 247 ح 956 ، كنز العمّال : ج 1 ص 137 ح 28691 نقلاً عن الدارقطني في الإفراد والثلاثة الأخيرة عن أنس نحوه .

ص: 453

2 / 2 - 6 احترام نهادن
2 / 2 - 7 ملايمت و مدارا

2 / 2 _ 6احترام نهادنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس همسرى اختيار كرد ، بايد او را گرامى بدارد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهترينِ شما ، كسى است كه براى خانواده اش بهتر باشد ، و من ، بهترينِ شما براى خانواده ام هستم . زنان را كسى گرامى نمى دارد ، مگر انسانِ بزرگوار ، و كسى به آنان اهانت نمى كند ، مگر انسان پَست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آيا شما را از بهترينتان خبر ندهم؟ كسى كه فروتن و خوش اخلاق باشد ، و هر گاه ازدواج كرد ، همسرش را گرامى بدارد .

2 / 2 _ 7ملايمت و مداراپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه خداوند براى خانواده اى خيرى بخواهد ، آنان را در دين ، فقيه و آگاه مى گردانَد ، و ملايمت [ و معتدل بودن ] در معيشت و ميانه روى در كارهاشان را روزىِ آنان مى كند ، و كوچك آنها به بزرگشان احترام مى نهد ، و اگر براى خانواده اى ، غير از آن بخواهد ، ايشان را به حال خود ، رها مى كند .

.

ص: 454

عنه صلى الله عليه و آله :إذا أرادَ اللّهُ عز و جل بِأَهلِ بَيتٍ خَيرا ، رَزَقَهُمُ الرِّفقَ فِي المَعيشَةِ ، وحُسنَ الخُلُقِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ إذا أحَبَّ أهلَ بَيتٍ أدخَلَ عَلَيهِمُ الرِّفقَ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :الرِّفقُ يُمنٌ ، وَالخُرقُ (3) شُؤمٌ . وإذا أرادَ اللّهُ بِأَهلِ بَيتٍ خَيرا أدخَلَ عَلَيهِمُ الرِّفقَ ، فَإِنَّ الرِّفقَ لَم يَكُن في شَيءٍ قَطُّ إلّا زانَهُ ، وإنَّ الخُرقَ لَم يَكُن في شَيءٍ قَطُّ إلّا شانَهُ . (4)

شعب الإيمان عن عائشة :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إذا أرادَ اللّهُ بِعَبيدٍ خَيرا رَزَقَهُمُ الرِّفقَ في مَعاشِهِم ، وإذا أرادَ بِهِم شَرّا _ أو قالَ غَيرَ ذلِكَ _ رَزَقَهُمُ الخُرقَ في مَعاشِهِم . (5)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا عائِشَةُ ارفُقي ، فَإِنَّ اللّهَ إذا أرادَ بِأَهلِ بَيتٍ خَيرا دَلَّهُم عَلى بابِ الرِّفقِ . (6)

عنه صلى الله عليه و آله :ما اُعطِيَ أهلُ بَيتٍ الرِّفقَ إلّا نَفَعَهُم . (7)

.


1- .الزهد للحسين بن سعيد : ص 27 ح 63 عن ذريح عن الإمام الصادق عليه السلام ، الكافي : ج 5 ص88 ح5 عن ذريح المحاربي عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج71 ص394 ح67.
2- .كنز العمّال : ج 3 ص 52 ح 5449 نقلاً عن ابن أبي الدنيا عن جابر .
3- .الخُرقُ : الجَهلُ والحُمقُ (النهاية : ج 2 ص 26 «خرق») .
4- .شعب الإيمان : ج 6 ص 139 ح 7722 و ص 337 ح 8418 ، الأسماء والصفات : ج 1 ص 396 ح 322 كلّها عن عائشة ، كنز العمّال : ج 3 ص 51 ح 5448 .
5- .شعب الإيمان : ج 5 ص 253 ح 6561 ، كنز العمّال : ج 3 ص 52 ح 5451 .
6- .مسند ابن حنبل : ج 9 ص 405 ح 24788 عن عائشة ، المغني عن حمل الأسفار : ج 2 ص 859 ح 3157 ، إحياء العلوم : ج 3 ص 272 وفيهما «كرامة» بدل «خيرا» ، كنز العمّال : ج 3 ص 48 ح 5425 نقلاً عن ابن أبي الدنيا في ذمّ الغضب عن عطاء بن يسار .
7- .المعجم الكبير : ج 12 ص 254 ح 13261 عن ابن عمر ، شعب الإيمان : ج 5 ص 253 ح 6559 عن عائشة نحوه ، اُسد الغابة : ج 3 ص 526 الرقم 3480 ، الإصابة : ج 4 ص 335 الرقم 5333 ، تاريخ دمشق : ج 38 ص 123 ح 7615 والثلاثة الأخيرة عن عبيد اللّه بن معمّر بزيادة «ولا منعوه إلّا ضرهم» في آخره ، كنز العمّال : ج 9 ص 244 ح 25849 .

ص: 455

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه خداوند عز و جل براى خانواده اى خيرى بخواهد ، ميانه روى در معيشت ، و اخلاق خوش را روزىِ آنان مى كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه خداوند ، خانواده اى را دوست بدارد ، مدارا و ملايمت را وارد آن خانواده مى كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ملايمت ، ميمون است ، و خشونت ، شوم . هر گاه خداوند براى خانواده اى خيرى بخواهد ، ملايمت را وارد آن خانواده مى كند ؛ زيرا ملايمت ، هيچ گاه با هيچ چيزى همراه نمى شود ، مگر اين كه آن چيز را زينت مى بخشد ، و خشونت ، هرگز با چيزى همراه نمى شود ، مگر اين كه آن چيز را زشت مى گرداند .

شعب الإيمان_ به نقل از عايشه _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «هر گاه خداوند ، خير بندگان را بخواهد ، مدارا [ و اعتدال ] در معيشت را روزىِ آنان مى كند ، و هر گاه بدىِ آنان را بخواهد» يا فرمود : «جز آن را [براى آنان] بخواهد ، بى تدبيرى در معيشت را روزى شان مى كند» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى عايشه! با ملايمت رفتار كن . به درستى كه خداوند ، هر گاه براى خانواده اى خيرى بخواهد ، آنان را به درِ ملايمت ، ره نمون مى سازد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به هيچ خانواده اى ، مدارا و ملايمت عطا نمى شود ، مگر اين كه به آنان سود مى رسانَد .

.

ص: 456

الإمام عليّ عليه السلام :سَلامَةُ العَيشِ فِي المُداراةِ . (1)

عنه عليه السلام :إِنَّ المَرأَةَ رَيحانَةٌ ولَيسَت بِقَهرَمانَةٍ (2) ، فَدارِها عَلى كُلِّ حالٍ ، وأحسِنِ الصُّحبَةَ لَها لِيَصفُوَ عَيشُكَ . (3)

2 / 2 _ 8خِدمَةُ الزَّوجَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :خِدمَتُكَ زَوجَتَكَ صَدَقَةٌ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن لَم يَأنَف مِن ثَلاثٍ فَهُوَ مُؤمِنٌ حَقّا : خِدمَةِ العِيالِ ، وَالجُلوسِ مَعَ الفُقَراءِ ، وَالأَكلِ مَعَ خادِمِهِ . هذِهِ الأَفعالُ مِن عَلاماتِ المُؤمِنينَ الَّذينَ وَصَفَهُمُ اللّهُ في كِتابِهِ : «أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا» (5) . (6)

عنه صلى الله عليه و آله :يا عَلِيُّ ، لا يَخدِمُ العِيالَ إلّا صِدّيقٌ أو شَهيدٌ ، أو رَجُلٌ يُريدُ اللّهِ بِهِ خَيرَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ . (7)

صحيح البخاري عن الأسود :سُئِلَت عائِشَةُ : ما كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله يَصنَعُ في بَيتِهِ ؟ قالَت : كانَ يَكونُ فيمِهنَةِ أهلِهِ _ تَعنيخِدمَةَ أهلِهِ _ فَإِذا حَضَرَتِ الصَّلاةُ خَرَجَ إلَى الصَّلاةِ. (8)

.


1- .غرر الحكم : ح 4 ص 139 ح 5607 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 285 ح 5150 .
2- .القَهرَمان : هو كالخازِنِ والوَكيلِ والحافظ لما تحت يده ، والقائم باُمور الرجل بِلُغَةِ الفُرس (النهاية : ج 4 ص 129 «قهرم») .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 556 ح 4911 و ج 4 ص 392 ح 5834 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 470 ح 1607 ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 120 ح 3 .
4- .كنز العمّال : ج 16 ص 408 ح 45138 نقلاً عن الفردوس عن ابن عمر .
5- .الأنفال : 4 .
6- .تاريخ دمشق : ج 6 ص 29 ح 1396 ، الفردوس : ج 3 ص 629 ح 5968 كلاهما عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 1 ص 155 ح 774 .
7- .جامع الأخبار : ص 276 ح 751 عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 104 ص 132 ح 1 .
8- .صحيح البخاري : ج 1 ص 239 ح 644 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 654 ح 2489 ، مسند ابن حنبل : ج 9 ص 445 ح 25002 كلاهما نحوه وص 305 ح 24281 ؛ المناقب لابن شهر آشوب : ج 1 ص 146 ، بحار الأنوار : ج 16 ص 227 ح 34 .

ص: 457

2 / 2 - 8 خدمت به زن

امام على عليه السلام :سلامتِ زندگى ، در مدارا كردن است .

امام على عليه السلام :زن ، گُل است ، نه پيشكار . پس در همه حال ، با او مدارا كن ، و با وى ، به خوبى همنشينى نما تا زندگى ات باصفا شود .

2 / 2 _ 8خدمت به زنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خدمتِ تو به همسرت ، صدقه است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس از سه كار تكبّر نورزد ، مؤمن حقيقى است : خدمت به خانواده ، نشستن با فقرا و غذا خوردن با خدمتكارش . اين كارها از نشانه هاى مؤمنانى است كه خداوند در كتابش از آنان ، اين گونه ياد كرده است : «اينان ، مؤمنان حقيقى هستند» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى على ! به خانواده خود خدمت نمى كند ، مگر انسان راستگو ، يا شهيد ، يا مردى كه خداوند ، خير دنيا و آخرت را براى او بخواهد .

صحيح البخارى_ به نقل از اَسوَد _ :از عايشه سؤال شد : پيامبر صلى الله عليه و آله در خانه اش چه مى كرد؟ عايشه گفت : به همسرش كمك و خدمت مى كرد ، و چون وقت نماز مى شد ، براى نماز [از خانه ،] بيرون مى رفت .

.

ص: 458

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ الرَّجُلَ إذا سَقَى امرَأَتَهُ مِنَ الماءِ اُجِرَ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّكَ لَن تُنفِقَ نَفَقَةً تَبتَغي بِها وَجهَ اللّهِ إلّا اُجِرتَ عَلَيها ، حَتّى ما تَجعَلُ في فِي (2) امرَأَتِكَ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّكَ مَهما أنفَقتَ عَلى أهلِكَ مِن نَفَقَةٍ فَإِنَّكَ تُؤجَرُ فيها ، حَتَّى اللُّقمَةَ تَرفَعُها إلى فِي امرَأَتِكَ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ يُؤجَرُ في كُلِّ شَيءٍ ، حَتّى فِي اللُّقمَةِ يَرفَعُها إلى فِي امرَأَتِهِ . (5)

2 / 2 _ 9إعانَةُ الزَّوجِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أيُّمَا امرَأَةٍ أعانَت زَوجَها عَلَى الحَجِّ وَالجِهادِ أو طَلَبِ العِلمِ ، أعطاهَا اللّهُ مِنَ الثَّوابِ ما يُعطِي امرَأَةَ أيّوبَ عليه السلام . (6)

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 6 ص 85 ح 17155 ، التاريخ الكبير : ج 3 ص 179 الرقم 609 ، المعجم الكبير : ج 18 ص 259 ح 646 ، المعجم الأوسط : ج 1 ص 261 ح 854 ، مسند الشاميين : ج 2 ص 435 ح 1646 كلّها عن العرباض بن سارية ، كنز العمّال : ج 6 ص425 ح16380 .
2- .في فُلانٍ : فَمُهُ .
3- .صحيح البخاري : ج 1 ص 30 ح 56 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 430 ح 2116 كلاهما عن سعد بن أبي وقاص ، سنن أبي داود : ج 3 ص 112 ح 2864 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 379 ح 1546 ، السنن الكبرى للنسائي : ج 5 ص 377 ح 9186 والثلاثة الأخيرة عن عامر بن سعد عن أبيه وكلها نحوه .
4- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 364 ح 1480 ، مسند أبي يعلى : ج 1 ص 345 ح 726 كلاهما عن عامر بن سعد عن أبيه ، صحيح البخاري : ج 3 ص 1006 ح 2591 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 769 ح 15696 كلاهما عن سعد بن أبي وقاص ، و ج 9 ص 31 ح 17780 عن سعد بن مالك والثلاثة الأخيرة نحوه .
5- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 366 ح 1487 ، السنن الكبرى : ج 3 ص 526 ح 6555 ، المصنّف لعبد الرزاق : ج 11 ص 197 ح 20310 كلاهما نحوه وكلّها عن عمر بن سعد عن أبيه ، كنز العمّال : ج 1 ص 158 ح 789 ؛ مسكّن الفؤاد : ص 50 نحوه .
6- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 439 ح 1506 .

ص: 459

2 / 2 - 9 كمك به شوهر

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مرد ، هر گاه به همسرش آبى بنوشاند ، پاداش مى بَرَد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر نفقه اى كه مى دهى و با آن ، رضاى خداوند را مى جويى ، برايش مزد مى يابى ، حتّى براى لقمه اى كه در دهان همسرت مى گذارى .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :براى هر نفقه اى كه خرج خانواده ات مى كنى ، مزدت مى دهند ، حتّى براى لقمه اى كه به طرف دهان همسرت مى برى .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به مؤمن ، براى هر چيزى ، پاداش داده مى شود ، حتّى براى لقمه اى كه در دهان همسرش مى گذارد .

2 / 2 _ 9كمك به شوهرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر زنى كه شوهرش را در كار حج و جهاد يا علم آموزى ، كمك كند ، خداوند به او همان پاداشى را مى دهد كه به همسر ايّوب عليه السلام داده است .

.

ص: 460

عنه صلى الله عليه و آله :أيُّمَا امرَأَةٍ خَدَمَت زَوجَها سَبعَةَ أيّامٍ ، غَلَّقَ اللّهُ عَنها سَبعَةَ أبوابِ النّارِ ، وفَتَحَ لَها ثَمانِيَةَ أبوابِ الجَنَّةِ ، تَدخُلُ مِن أينَما شاءَت . (1)

مسند ابن حنبل عن الحصين بن محصن :إنَّ عَمَّةً لَهُ أتَتِ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله في حاجَةٍ ، فَفَرَغَت مِن حاجَتِها ، فَقالَ لَهَا النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : أذاتُ زَوجٍ أنتِ ؟ قالَت : نَعَم ، قالَ : كَيفَ أنتِ لَهُ ؟ قالَت : ما آلوهُ (2) إلّا ما عَجَزتُ عَنهُ . قالَ : فَانظُري أينَ أنتِ مِنهُ ؟ فإِنَّما هُوَ جَنَّتُكِ ونارُكِ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ : أيُّمَا امرَأَةٍ رَفَعَت مِن بَيتِ زَوجِها شَيئا مِن مَوضِعٍ إلى مَوضِعٍ تُريدُ بِهِ صَلاحا ، نَظَرَ اللّهُ عَزَّوجَلَّ إلَيها ، ومَن نَظَرَ اللّهُ إلَيهِ لَم يُعَذِّبهُ . فَقالَت اُمُّ سَلَمَةَ : ذَهَبَ الرِّجالُ بِكُلِّ خَيرٍ ، فَأَيُّ شَيءٍ لِلنِّساءِ المَساكينِ؟! فَقالَ صلى الله عليه و آله : بَلى ، إذا حَمَلَتِ المَرأَةُ كانَت بِمَنزِلَةِ الصّائِمِ القائِمِ المُجاهِدِ بِنَفسِهِ ومالِهِ في سَبيلِ اللّه ، فَإِذا وَضَعَت كانَ لَها مِنَ الأَجرِ ما لا تَدري ما هُوَ لِعِظَمِهِ ، فَإِذا أرضَعَت كانَ لَها بِكُلِّ مَصَّةٍ كَعِدلِ عِتقِ مُحَرَّرٍ مِن وُلدِ إسماعيلَ ، فَإِذا فَرَغَت مِن رِضاعِهِ ضَرَبَ مَلَكٌ عَلى جَنبِها وقالَ : اِستَأنِفِي العَمَلَ ، فَقَد غُفِرَ لَكِ . (4)

.


1- .إرشادالقلوب : ص 175 ، عوالي اللآلي : ج 1 ص 270 ح 81 ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 123 ح 2 نقلاً عن تنبيه الخواطر.
2- .ألَوتُ : إذا قَصَّرتُ (النهاية : ج 1 ص 63 «ألى») .
3- .مسند ابن حنبل : ج 7 ص 21 ح 19025 ، السنن الكبرى للنسائي : ج 5 ص 311 ح 8963 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 206 ح 2769 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 476 ح 14706 ، كنز العمّال : ج 16 ص 337 ح 44796 .
4- .الأمالي للصدوق : ص 496 ح 678 عن أبي خالد الكعبي ، الأمالي للطوسي : ص 618 ح 1273 عن أبي المفضّل نحوه وليس فيه ذيله من «فإذا فرغت من رضاعه . . .» ، بحار الأنوار : ج 104 ص 106 ح 1 .

ص: 461

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر زنى كه شوهرش را هفت روز يارى دهد ، خداوند ، هفت درِ دوزخ را به روى او مى بندد ، و هفت درِ بهشت را به رويش مى گشايد تا از هر درى كه مى خواهد ، وارد شود .

مسند ابن حنبل_ در باره حصين بن محصن _ :عمّه اش براى كارى ، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد . كارش كه انجام شد ، پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «آيا تو شوهر دارى ؟» . گفت : آرى . فرمود : «براى او چگونه اى ؟» . گفت : براى او از هيچ كارى كوتاهى نمى كنم ، مگر كارى كه از توانم خارج باشد . فرمود : «مراقب باش كه با او چگونه اى ؛ زيرا او ، در حقيقت ، بهشت و دوزخ توست» .

امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا فرمود : «هر زنى كه در خانه شوهر خود ، به قصد مرتّب كردن آن ، چيزى را جا به جا كند ، خداوند عز و جل به او نظر [ لطف ]مى كند و خدا به هر كس نظر [ لطف ] كند ، عذابش نمى كند» . اُمّ سلمه گفت : همه خوبى ها [ و ثواب ها ] را مردها از آنِ خود كرده اند . پس چه چيزى براى زنان بيچاره مى مانَد ؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «آرى . هر گاه زن ، باردار شود ، به منزله روزه دارِ شب زنده دارى است كه با جان و مال خود ، در راه خدا جهاد مى كند . پس چون وضع حمل كند ، برايش چنان مزدى هست كه عظمتش در تصوّر تو نمى گنجد . و هر گاه كودكش را شير مى دهد ، در برابر هر مكيدنى ، ثوابى معادل آزاد كردن يك بنده از فرزندان اسماعيل برايش وجود دارد . و چون از شير دادنْ فراغت يابد ، فرشته اى بر پهلوى او مى زند و مى گويد : زندگى را از نو آغاز كن ، كه آمرزيده شدى» .

.

ص: 462

2 / 2 _ 10التَّسليمُ عَلَى الأَهلِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا أَنسُ . . . إذا دَخَلتَ بَيتَكَ فَسَلِّم عَلى أهلِ بَيتِكَ ؛ يَكثُر خَيرُ بَيتِكَ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله_ لِأَنَسٍ أيضا _ :يا بُنَيَّ ، إذا دَخَلتَ مَنزِلَكَ فَسَلِّم عَلى نَفسِكَ وعَلى أهلِكَ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إذا دَخَلتَ مَنزِلَكَ فَقُل : «بِسمِ اللّهِ وَبِاللّهِ» وسَلِّم عَلى أهلِكَ ، وإن لَم يَكُن فيهِ أحَدٌ فَقُل : «بِسمِ اللّهِ وسَلامٌ عَلى رَسولِهِ وعَلى أهلِ بَيتِهِ ، وَالسَّلامُ عَلَينا وعَلى عِبادِ اللّهِ الصّالِحينَ» . فَإِذا قُلتَ ذلِكَ فَرَّ الشَّيطانُ مِن مَنزِلِكَ . (3)

2 / 2 _ 11إدخالُ السُّرورِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن أدخَلَ عَلى أهلِ بَيتِهِ سُرورا ، خَلَقَ اللّهُ مِن ذلِكَ السُّرورِ خَلقا يَستَغفِرُ لَهُ إلى يَومِ القِيامَةِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن حَمَلَ مِنَ السّوقِ طُرفَةً (5) إلى وُلدِهِ ، كانَ كَمَن حَمَلَ صَدَقَةً حَتّى يَضَعَها في فيهِم، وَليَبدَأ بِالإِناثِ ؛ فَإِنَّ اللّهَ تَعالى يَرِقُّ لِلإِناثِ، ومَن رَقَّ لِلاُنثى كانَ كَمَن بَكى مِن خَشيَةِ اللّهِ، ومَن بَكى مِن خَشيَةِ اللّهِ غُفِرَ لَهُ، ومَن فَرَّحَ اُنثى فَرَّحَهُ اللّهُ يَومَ الحُزنِ . (6)

.


1- .المعجم الأوسط : ج 5 ص 328 ح 5453 ، شعب الإيمان : ج 6 ص 427 ح 8761 و ص 429 ح 8766 ، تاريخ أصبهان : ج 2 ص 132 الرقم 1302 ، مسند الشهاب : ج 1 ص 377 ح 649 وليس فيه «إذا دخلت بيتك» وكلّها عن أنس ، كنز العمّال : ج 15 ص 909 ح 43571 ؛ عوالي اللآلي : ج 2 ص 135 ح 372 عن أنس وفيه «خيرك» بدل «خير بيتك» .
2- .مسند أبي يعلى : ج 3 ص 453 ح 3612 ، تاريخ دمشق : ج 9 ص 342 ح 2392 كلاهما عن أنس ، كنز العمّال : ج 15 ص 912 ح 43575 .
3- .مشكاة الأنوار : ص 341 ح 1093 ، الاُصول الستّة عشر : ص 234 ح 273 عن جابر من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام نحوه ، جامع الأخبار : ص 231 ح 592 ، بحار الأنوار : ج 76 ص 167 ح 6 .
4- .كنز العمّال : ج 16 ص 379 ح 44995 نقلاً عن أبي الشيخ عن جابر .
5- .الطريفُ : الغَريبُ المُلَوَّنُ من الثمر وغيره ممّا يُستَطرَفُ به (تاج العروس : ج 12 ص 348 «طرف») .
6- .تنبيه الغافلين : ص 352 ح 526 ، إحياء العلوم : ج 2 ص 79 كلاهما عن أنس .

ص: 463

2 / 2 - 10 سلام كردن به اعضاى خانواده
2 / 2 - 11 شاد كردن

2 / 2 _ 10سلام كردن به اعضاى خانوادهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى اَنَس ! ... هر گاه وارد خانه ات شدى ، بر خانواده ات سلام كن تا خير و بركتِ خانه ات ، زياد شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ خطاب به اَنَس _ :اى فرزندم ! هر گاه به خانه ات وارد شدى ، بر خود و بر خانواده ات سلام كن .

امام صادق عليه السلام :هر گاه به خانه ات وارد شدى ، بگو : «بسم اللّه و باللّه » و بر خانواده ات سلام كن ، و اگر كسى در خانه نبود ، بگو : «به نام خداوند ، و درود بر پيامبر او و خاندانش ، و سلام بر ما و بندگان صالح خداوند !» . اگر اين را گفتى ، شيطان از خانه ات مى گريزد .

2 / 2 _ 11شاد كردنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس خانواده اش را شاد سازد ، خداوند ، از آن شادى ، مخلوقى مى آفريند كه تا روز قيامت ، برايش طلب آمرزش مى كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس از بازار ، نوبرى براى فرزندانش بياورد ، همانند كسى است كه صدقه اى حمل مى كند تا آن گاه كه آن را در دهان آنان بگذارد ، و بايد از دختران شروع كند ؛ زيرا خداوند متعال ، نسبت به دختران ، دلسوز است ، و هر كس نسبت به دختران ، دلسوز باشد ، همانند كسى است كه از ترس خدا مى گريد ، و هر كه از ترس خدا بگريد ، آمرزيده مى شود ، و هر كس دخترى را شاد كند ، خداوند در روز غم و اندوه ، او را شاد مى گردانَد .

.

ص: 464

عنه صلى الله عليه و آله :مَن دَخَلَ السّوقَ فَاشتَرى تُحفَةً فَحَمَلَها إلى عِيالِهِ ، كانَ كَحامِلِ صَدَقَةٍ إلى قَومٍ مَحاويجَ ، وَليَبدَأ بِالإِناثِ قَبلَ الذُّكورِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ عز و جل لَيُحِبُّ الرَّجُلَ مِن خَلقِهِ إذَا انصَرَفَ مِن سوقِهِ ، فَيَأخُذَ شَيئا في كُمِّهِ (2) لِعِيالِهِ فَيَفرحوا بِهِ ، فَيُباهِي اللّهُ بِهِ المَلائِكَةَ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :أطرِفوا أهاليكُم في كُلِّ جُمُعَةٍ بِشَيءٍ مِنَ الفاكِهَةِ أوِ اللَّحمِ حَتّى يَفرَحوا بِالجُمُعَةِ . (4)

تاريخ دمشق عن أنس :كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله أفكَهَ النّاسِ . (5)

المعجم الصغير عن أنس :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِن أفكَهِ النّاسِ مَعَ الصَّبِيِّ . (6)

.


1- .ثواب الأعمال : ص 239 ح 1 ، الأمالي للصدوق : ص 672 ح 904 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 476 ح 1642 كلّها عن ابن عبّاس ، روضة الواعظين : ص 470 ، بحار الأنوار : ج 104 ص 104 ح 98 .
2- .الكُمّ _ بالضمّ _ : رُدْنُ القميص (النهاية : ج 4 ص 200 «كمم») .
3- .الفردوس : ج 1 ص 168 ح 624 عن عقبة بن عامر .
4- .الكافي : ج 6 ص 299 ح 19 ، تهذيب الأحكام : ج 9 ص 100 ح 434 كلاهما عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 423 ح 1248 ، الخصال : ص 391 ح 85 عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 89 ص 344 ح 10 .
5- .تاريخ دمشق : ج 4 ص 37 ، دلائل النبوة للبيهقي : ج 1 ص 331 ، عمل اليوم والليلة لابن السنّي : ج 1 ص 371 ح 419 كلّها عن أنس ، كنز العمّال : ج 7 ص 140 ح 18400 .
6- .المعجم الصغير : ج 2 ص 39 ، المعجم الأوسط : ج 6 ص 263 ح 6361 ، المغني عن حمل الأسفار : ج 1 ص 492 ح 1880 .

ص: 465

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس وارد بازار شود و هديه اى بخرد و آن را براى خانواده اش ببَرد ، همانند كسى است كه براى عدّه اى نيازمند ، صدقه مى بَرَد ، و بايد آن هديه را نخست به دختران بدهد و سپس به پسران .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل مردى را كه هر گاه از بازار بر مى گردد ، چيزى در آستينش مى گيرد و براى خانواده اش مى آورد و آنان از آن ، شاد مى شوند ، دوست مى دارد . پس خداوند ، به او ، بر فرشتگان ، مباهات مى كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در هر جمعه ، چيزى مثل ميوه يا گوشت براى خانواده تان هديه آوريد تا از آمدنِ جمعه ، شاد شوند .

تاريخ دمشق_ به نقل از اَنَس _ :پيامبر صلى الله عليه و آله شوخ طبع ترينِ مردمان بود .

المعجم الصغير_ به نقل از اَنَس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از شوخ ترين مردمان با كودكان بود .

.

ص: 466

2 / 2 _ 12الإِهداءُ عِندَ الرُّجوعِ مِنَ السَّفَرِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا رَجَعَ أحَدُكُم مِن سَفَرِهِ فَليَرجِع إلى أهلِهِ بِهَدِيَّةٍ ، ولَو لَم يَجِد إلّا أن يُلقِيَ في مِخلاتِهِ حَجَرا أو حُزمَةَ حَطَبٍ ، فَإِنَّ ذلِكَ مِمّا يُعجِبُهُم . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا قَدِمَ أحَدُكُم مِن سَفَرٍ ، فَليَهدِ إلى أهلِهِ وَليُطرِفهُم ولَو كانَت حِجارَةً . (2)

2 / 2 _ 13الجُلوسُ مَعَ الاُسرَةِ وَالأَكلُ مَعَهُمرسول اللّه صلى الله عليه و آله :جُلوسُ المَرءِ عِندَ عِيالِهِ أحَبُّ إلَى اللّهِ تَعالى مِنِ اعتِكافٍ في مَسجدي هذا . (3)

تنبيه الغافلين عن أنس :قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، الجُلوسُ مَعَ العِيالِ أفضَلُ ، أمِ الجُلوسُ فِي المَسجِدِ ؟ قالَ : الجُلوسُ ساعَةً عِندَ العِيالِ أحَبُّ إلَيَّ مِنَ الاِعتِكافِ في مَسجِدي هذا . قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، النَّفَقَةُ عَلَى العِيالِ أحَبُّ إلَيكَ ، أمِ النَّفَقَةُ في سَبيلِ اللّهِ ؟ قالَ : دِرهَمٌ يُنفِقُهُ الرَّجُلُ عَلَى العِيالِ أحَبُّ إلَيَّ مِن ألفِ دينارٍ يُنفِقُهُ في سَبيلِ اللّهِ . (4)

.


1- .ذيل تاريخ بغداد : ج 16 ص 83 الرقم 70 عن أبي رهم ، مسند الشاميّين : ج 1 ص 382 ح 662 وفيه صدره إلى «بهديّة» ، تاريخ دمشق : ج 52 ص 230 ح 10996 و ج 65 ص 373 ح 13304 وليس فيهما ذيله من «أو حزمة حطب . . .» والثلاثة الأخيرة عن أبي الدرداء نحوه ، كنز العمّال : ج 6 ص 708 ح 17508 .
2- .سنن الدارقطني : ج 2 ص 300 ح 290 ، شعب الإيمان : ج 3 ص 503 ح 4204 و فيه «فليهل» و«فليطرقهم» بدل «فليهد» و«وليطرفهم» ، الفردوس : ج 1 ص 299 ح 1182 نحوه وكلّها عن عائشة ، كنز العمّال : ج 6 ص 708 ح 17507 ؛ مكارم الأخلاق : ج 1 ص 565 ح 1958 نحوه ، بحار الأنوار : ج 76 ص 283 ح 2 .
3- .تنبيه الخواطر : ج 2 ص 122 ، المواعظ العدديّة : ص 33 .
4- .تنبيه الغافلين : ص 342 ح 494 .

ص: 467

2 / 2 - 12 هديه آوردن در بازگشت از سفر
2 / 2 - 13 همنشينى با خانواده و غذا خوردن با آنان

2 / 2 _ 12هديه آوردن در بازگشت از سفرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه فردى از شما از مسافرت بر مى گردد ، با هديه اى براى خانواده اش باز گردد . حتّى اگر چيزى نيافت ، سنگى يا مشتى هيزم ، در توبره اش بيندازد ؛ زيرا همين هم آنها را خوش حال مى سازد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه يكى از شما از سفرى آمد ، براى خانواده اش ارمغانى بياورد ، اگر چه يك قطعه سنگ باشد .

2 / 2 _ 13همنشينى با خانواده و غذا خوردن با آنانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نشستن مرد در كنار خانواده اش ، نزد خداوند متعال ، دوست داشتنى تر از اعتكاف در اين مسجد من است .

تنبيه الغافلين_ به نقل از اَنَس _ :گفتم : اى پيامبر خدا ! نشستن با خانواده ، ثوابش بيشتر است ، يا نشستن در مسجد؟ فرمود : «يك ساعت نشستن در كنار خانواده ، نزد من ، محبوب تر از اعتكاف كردن در اين مسجد من است» . گفتم : اى پيامبر خدا ! نزد شما ، خرج كردن براى خانواده ، محبوب تر است ، يا انفاق كردن در راه خدا؟ فرمود : «يك درهم كه مرد براى خانواده اش خرج مى كند ، نزد من ، محبوب تر از هزار دينار است كه در راه خدا انفاق مى كند» .

.

ص: 468

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَشيُكَ إلَى المَسجِدِ وَانصِرافُكَ إلى أهلِكَ فِي الأَجرِ سَواءٌ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا قَضى أحَدُكُم حَجَّهُ فَليُعَجِّلِ الرِّحلَةَ إلى أهلِهِ ، فَإِنَّهُ أعظَمُ لِأَجرِهِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ يُحِبُّ المُؤمِنَ ويُحِبُّ أهلَهُ ووُلدَهُ ، وأحَبُّ شَيءٍ إلَى اللّهِ تَعالى أن يَرَى الرَّجُلَ مَعَ امرَأَتِهِ ووُلدِهِ عَلى مائِدَةٍ يَأكُلونَ ، فَإِذَا اجتَمَعوا عَلَيها نَظَرَ إلَيهِم بِالرَّحمَةِ لَهُم ، فَيَغفِرُ لَهُم قَبلَ أن يَتَفَرَّقوا مِن مَوضِعِهِم . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا أكَلَ المُؤمِنُ مَعَ أولادِهِ كُتِبَ لَهُ بِكُلِّ لُقمَةٍ ثَوابُ عِتقِ رَقَبَةٍ ، ورُفِع لَهُ مَدينَةٌ ، وأعطاهُ اللّهُ كِتابَهُ بِيَمينِهِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :أيُّما مُؤمِنٍ يُحِبُّ الأَكلَ مَعَ الأَولادِ ، ناداهُ مَلَكٌ مِن تَحتِ العَرشِ : يا عَبدَ اللّهِ استَأنِفِ العَمَلَ ، فَقَد غَفَرَ اللّهُ لَكَ الذُّنوبَ كُلَّها . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :ألا اُنَبِّئُكُم بِخَمسٍ مَن كُنَّ فيهِ فَلَيسَ بِمُتَكَبِّرٍ: اِعتِقالِ الشّاةِ (6) ، ولُبسِ الصّوفِ، ومُجالَسَةِ الفُقَراءِ ، وأن يَركَبَ الحِمارَ ، وأن يَأكُلَ الرَّجُلُ مَعَ عِيالِهِ . (7)

.


1- .المطالب العالية : ج 1 ص 133 ح 491 عن أبي بكر بن أبي مريم الغسّاني ، كنز العمّال : ج 16 ص 272 ح 44412 نقلاً عن السنن لسعيد بن منصور عن يحيى بن يحيى النسائي من دون إسنادٍ إليه صلى الله عليه و آله ؛ بحار الأنوار : ج 89 ص 213 ح 57 نقلاً عن رسالة الجمعة للشهيد الثاني .
2- .المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 650 ح 1753 ، السنن الكبرى : ج 5 ص 424 ح 10363 ، سنن الدارقطني : ج 2 ص 300 ح 289 كلّها عن عائشة ، كنز العمّال : ج 5 ص 24 ح 11890 وراجع : سنن ابن ماجة : ج 2 ص 962 ح 2882 .
3- .تنبيه الغافلين : ص 343 ح 498 عن أنس .
4- .تنبيه الغافلين : ص 344 ح 500 عن أبي سعيد الخدري .
5- .تنبيه الغافلين : ص 344 ح 499 عن أبي هريرة .
6- .اعتِقالُ الشاةِ : هو أن يضع رجلها بين ساقه وفخذه ، ثم يحلبها (النهاية : ج 3 ص 281 «عقل») .
7- .جامع الأحاديث للقمّي : ص 286 عن جابر ؛ التواضع والخمول لابن أبي الدنيا : ص 265 ح 219 ، تاريخ دمشق : ج 62 ص 283 ح 12820 ، الفردوس : ج 3 ص 190 ح 4527 كلّها عن جابر نحوه ، كنزالعمّال : ج 16 ص 107 ح 44077 .

ص: 469

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ره سپار شدنت به سوى مسجد ، و بازگشت به سوى خانواده ات ، ثواب يكسان دارند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه يكى از شما حجّش را به جاى آورْد ، بايد زودتر بار سفر را به سوى خانواده اش بر بندد ؛ زيرا اين كار ، پاداش او را بزرگ تر مى گردانَد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، مؤمن را دوست مى دارد و زن و فرزندانش را [ نيز] دوست مى دارد . محبوب ترين چيز نزد خداى متعال ، آن است كه ببيند مرد ، با زن و فرزندانش بر سر يك سفره ، غذا مى خورند . سپس هر گاه بر آن سفره ، گرد هم آيند ، با نظر رحمت به ايشان مى نگرد ، و پيش از آن كه از جاى خود پراكنده شوند ، آنان را مى آمرزد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه مؤمن ، با فرزندان خود غذا بخورد ، به ازاى هر لقمه ، ثوابِ آزاد كردن يك بنده برايش نوشته مى شود ، و شهرى [ در بهشت ]برايش بنا مى گردد ، و خداوند ، كارنامه او را به دست راستش مى دهد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر مؤمنى كه غذا خوردن با فرزندان را دوست داشته باشد ، فرشته اى از زير عرش ، به او ندا مى دهد كه : اى بنده خدا ! كردار از سر گير ، كه خداوند ، همه گناهانت را آمرزيد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آيا شما را از پنج كار خبرندهم كه هر كس آنها را انجام دهد ، متكبّر نيست : دوشيدن گوسفند ، پوشيدن پشمينه ، همنشينى با تهى دستان ، سوار شدن الاغ ، و اين كه مرد با خانواده اش غذا بخورد .

.

ص: 470

الإمام الصادق عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِرَجُلٍ : أصبَحتَ صائِما ؟ قالَ : لا ، قالَ : فَأَطعَمتَ مِسكينا ؟ قالَ : لا ، قالَ : فَارجِع إلى أهلِكَ فَإِنَّهُ مِنكَ عَلَيهِم صَدَقَةٌ . (1)

2 / 2 _ 14رِعايَةُ رَغبَةِ الأَهلِ فِي الأَكلِالإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ فِى الرِّزْقِ فَمَا الَّذِينَ فُضِّلُواْ بِرَادِّى رِزْقِهِمْ عَلَى مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَهُمْ فِيهِ سَوَاءٌ» (2) _ :لا يَجوزُ لِلرَّجُلِ أن يَخُصَّ نَفسَهُ بِشَيءٍ مِنَ المَأكولِ دونَ عِيالِهِ . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ يَأكُلُ بِشَهوَةِ أهلِهِ ، وَالمُنافِقُ يَأكُلُ أهلُهُ بِشَهوَتِهِ . (4)

دعائم الإسلام :عَن جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عَن أبيهِ عَن آبائِهِ عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله أنَّهُ نَهى أن يُشبِعَ الرَّجُلُ نَفسَهُ ويُجيعَ أهلَهُ . (5)

.


1- .الكافي : ج 5 ص 495 ح 2 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 285 ح 26 كلاهما عن عبد اللّه بن ميمون القداح ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 178 ح 3673 من دون إسنادٍ إلى الإمام الصادق عليه السلام ، ثواب الأعمال : ص 168 ح 4 عن عبد اللّه ميمون القدّاح عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام عنه صلى الله عليه و آله وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 103 ص 289 ح 26 .
2- .النحل : 71 .
3- .تفسير القمّي : ج 1 ص 387 عن حريز بن عبد اللّه ، بحار الأنوار : ج 9 ص 221 ح 106 .
4- .الكافي : ج 4 ص 12 ح 6 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، طبّ النبيّ صلى الله عليه و آله : ص 3 ، بحار الأنوار : ج 62 ص 291 ؛ الفردوس : ج 4 ص 176 ح 6547 عن أبي اُمامة الباهلي ، كنز العمّال : ج 1 ص 156 ح 779 .
5- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 193 ح 699 و ص 254 ح 961 .

ص: 471

2 / 2 - 14 رعايت علاقه خانواده به غذا

امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به مردى فرمود : «روزه دارى ؟» . گفت : نه . فرمود : «بينوايى را اطعام كرده اى ؟» . گفت : نه . فرمود : «پس به سوى خانواده ات باز گرد كه اين كار تو ، براى آنان صدقه است» .

2 / 2 _ 14رعايت علاقه خانواده به غذاامام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداى متعال : «و خدا بعضى از شما را در روزى ، بر بعضى ديگر برترى داده است ؛ ولى كسانى كه فزونى يافته اند ، روزىِ خود را به بندگان نمى دهند تا در آن ، با هم مساوى باشند» _ :روا نيست كه مرد ، چيزى از خوراكى را به خود اختصاص دهد و آن را از خانواده اش دريغ ورزد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، با اشتهاى خانواده اش مى خورَد ، و منافق ، خانواده اش با ميل و اشتهاى او مى خورند .

دعائم الإسلام :از جعفر بن محمّد [صادق] عليه السلام ، از پدرش ، از پدرانش ، از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نقل شده است كه ايشان نهى فرمود از اين كه مرد ، خودش را سير كند و خانواده اش را گرسنه بگذارد .

.

ص: 472

2 / 2 _ 15الصَّبرُ عَلى سوءِ خُلُقِ الزَّوجِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ثَلاثٌ مِنَ النِّساءِ يَرفَعُ اللّهُ عَنهُنَّ عَذابَ القَبرِ ، ويَكونُ مَحشَرُهُنَّ مَعَ فاطِمَةَ بِنتِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله : امرَأَةٌ صَبَرَت عَلى غَيرَةِ زَوجِها ، وَامرَأَةٌ صَبَرَت عَلى سوءِ خُلُقِ زَوجِها ، وَامرَأَةٌ وَهَبَت صَداقَها لِزَوجِها ؛ يُعطِي اللّهُ تَعالى لِكُلِّ واحِدَةٍ مِنهُنَّ ثَوابَ ألفِ شَهيدٍ ، ويَكتُبُ لِكُلِّ واحِدَ [ةٍ] (1) مِنهُنَّ عِبادَةَ سَنَةٍ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن صَبَرَت عَلى سوءِ خُلُقِ زَوجِها ، أعطاها مِثلَ ثَوابِ آسِيَةَ بِنتِ مُزاحِمٍ. (3)

عنه صلى الله عليه و آله :يَجِبُ عَلَى المَرأَةِ أن تَصبِرَ عَلى زَوجِها عَلَى الضُّرِّ وَالنَّفعِ ، وتَصبِرَ عَلَى الشِّدَّةِ وَالرَّخاءِ ، كَما صَبَرَت زَوجَةُ أيّوبَ المُبَتلى ، صَبَرَت عَلى خِدمَتِهِ ثَماني عَشرَةَ سَنَةً ، تَحمِلُهُ عَلى عاتِقِها مَعَ الحامِلينَ ، وتَطحَنُ مَعَ الطّاحِنينَ ، وتَغسِلُ مَعَ الغاسِلينَ ، وتَأتيهِ بِكِسرَةٍ يَأكُلُها ويَحمَدُ اللّهَ عز و جل ، وكانَت تُلقيهِ فِي الكِساءِ وتَحمِلُهُ عَلى عاتِقِها ، شَفَقَةً وإحسانا إلَى اللّهِ وتَقَرُّبا إلَيهِ عز و جل . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :كَتَبَ اللّهُ الجِهادَ عَلَى الرِّجالِ وَالنِّساءِ ، فَجِهادُ الرَّجُلِ بَذلُ مالِهِ ونَفسِهِ حَتّى يُقتَلَ في سَبيلِ اللّهِ ، وجَهادُ المَرأَةِ أن تَصبِرَ عَلى ما تَرى مِن أذى زَوجِها وغَيرَتِهِ . (5)

.


1- .ما بين المعقوفين سقط من المصدر .
2- .إرشاد القلوب : ص 175 .
3- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 462 ح 1570 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 247 ح 30 .
4- .مستدرك الوسائل : ج 14 ص 242 ح 16604 نقلاً عن كتاب الخطب لأحمد بن عبد العزيز الجلودي .
5- .الكافي : ج 5 ص9 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 126 ح 222 كلاهما عن الأصبغ بن نباتة ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 439 ح 4516 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 111 ح 6.

ص: 473

2 / 2 - 15 شكيبايى زن ، در برابر بداخلاقىِ شوهر

2 / 2 _ 15شكيبايى زن ، در برابر بداخلاقىِ شوهرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه گروه از زنان اند كه خداوند ، عذاب قبر را از آنان بر مى دارد و با فاطمه دختر محمّد صلى الله عليه و آله ، محشور مى شوند : زنى كه بر غيرت شوهرش شكيبايى مى كند ؛ زنى كه در برابر بداخلاقى شوهرش شكيباست ؛ و زنى كه مهريه اش را به شوهرش مى بخشد . خداوند متعال ، به هر يك از اين گونه زنان ، ثواب هزار شهيد مى دهد و براى هر يك از آنها ، عبادت يك سال مى نويسد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس بر بداخلاقىِ شوهرش شكيبايى كند ، خداوند ، همانند پاداش آسيه دختر مُزاحم (همسر فرعون) ، به او عطا مى فرمايد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :زن بايد با شوهرش در زيان و سود ، و سختى و آسايش بسازد ، چنان كه همسر ايّوبِ بلاكش ، شكيبايى كرد . هجده سال ، صبورانه به او خدمت كرد و مانند باركش ها او را بر پشت خود حمل مى كرد . با آسيابان ها آسياب مى كرد و با گازران ، گازرى مى كرد و تكّه نانى برايش مى آورد و ايّوب مى خورد و خداوند عز و جل را شكر مى كرد . همسرش او را در پارچه اى مى نهاد و بر پشت خود حمل مى نمود و اين همه را از سرِ دلسوزى و نيكى كردن براى خدا و تقرّب جستن به خداوند عز و جل انجام مى داد .

امام على عليه السلام :خداوند ، جهاد را بر مردان و زنان ، واجب كرده است . جهادِ مرد ، بخشيدن مال و جان خويش است تا آن كه در راه خدا كشته شود ، و جهادِ زن ، اين است كه در برابر آزار و اذيت شوهرش و غيرت او شكيبايى كند .

.

ص: 474

2 / 2 _ 16الصَّبرُ عَلى سوءِ خُلُقِ الزَّوجَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن صَبَرَ عَلى سوءِ خُلُقِ امرَأَتِهِ وَاحتَسَبَهُ أعطاهُ اللّهُ تَعالى بِكُلِّ يَومٍ ولَيلَةٍ يَصبِرُ عَلَيها مِنَ الثَّوابِ ما أعطى أيّوبَ عليه السلام عَلى بَلائِهِ ، وكانَ عَلَيها مِنَ الوِزرِ في كُلِّ يَومٍ ولَيلَةٍ مِثلَ رَملِ عالِجٍ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ فِي الجَنَّةِ دَرَجَةً لا يَنالُها إلّا إمامٌ عادِلٌ ، أو ذو رَحِمٍ وَصولٌ ، أو ذو عِيالٍ صَبورٌ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :ألا ومَن صَبَرَ عَلى خُلُقِ امرَأَةٍ سَيِّئَةِ الخُلُقِ وَاحتَسَبَ في ذلِكَ الأَجرَ ، أعطاهُ اللّهُ ثَوابَ الشّاكِرينَ . (3)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :جِزيَةُ المُؤمِنِ كِراءُ مَنزِلِهِ ، وعَذابُهُ سوءُ خُلُقِ زَوجَتِهِ . (4)

إحياء العلوم_ في أخبارِ الأَنبِياءِ عليهم السلام _ :إنَّ قَوما دَخَلوا عَلى يُونُسَ النَّبِيِّ عليه السلام فَأَضافَهُم ، فَكانَ يَدخُلُ ويَخرُجُ إلى مَنزِلِهِ فَتُؤذيهِ امرَأَتُهُ وتَستَطيلُ عَلَيهِ وهُوَ ساكِتٌ ، فَتَعَجَّبوا مِن ذلِكَ . فَقالَ : لا تَعجَبوا ، فَإِنّي سَأَلتُ اللّهَ تَعالى وقُلتُ : ما أنتَ مُعاقِبٌ لي بِهِ فِي الآخِرَةِ فَعَجِّلهُ لي فِي الدُّنيا ، فَقالَ : إنَّ عُقوبَتَكَ بِنتُ فُلانٍ تَتَزَوَّجُ بِها ، فَتَزَوَّجتُ بِها وأنا صابِرٌ عَلى ما تَرَونَ مِنها . (5)

.


1- .ثواب الأعمال : ص 339 ح 1 عن أبي هريرة وابن عباس ، أعلام الدين : ص 419 عن ابن عباس ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 462 ح 1570 نحوه وليس فيه ذيله من «وكان عليها . . .» ، بحار الأنوار : ج 76 ص 367 ح 30 .
2- .الخصال : ص 93 ح 39 عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام ، أعلام الدين : ص 152 ، بحار الأنوار : ج 104 ص 70 ح 4 ؛ الفردوس : ج 1 ص 219 ح 842 عن أبي هريرة بزيادة «لا يمن على أهله بما ينفق عليهم» في آخره ، كنز العمّال : ج 15 ص 834 ح 43314 .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 16 ح 4968 ، الأمالي للصدوق : ص 516 ح 707 كلاهما عن الحسين بن زيد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 316 ح 2655 عن الإمام الصادق عن آبائه عنه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 103 ص 244 ح 16 .
4- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 300 ح 430 .
5- .إحياء العلوم : ج 2 ص 51 .

ص: 475

2 / 2 - 16 شكيبايى مرد ، در برابر بداخلاقىِ همسر

2 / 2 _ 16شكيبايى مرد ، در برابر بداخلاقىِ همسرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر مردى به خاطر خدا ، در برابر بداخلاقى زنش شكيبايى كند ، خداوند متعال براى هر روز و شبى كه در برابرش شكيبايى مى ورزد ، همانند ثوابى را به او مى دهد كه به ايّوب عليه السلام در قبال گرفتارى اش داد ، و گناه زن نيز در هر شب و روز ، به اندازه ريگ هاى ريگستان است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :همانا در بهشت ، درجه اى است كه جز پيشواى دادگر ، و خويشاوندِ اهل صله رحم ، و عيالوار شكيبا ، كسى به آن دست نمى يابد .

امام على عليه السلام :آگاه باشيد كه هر كس بر اخلاقِ زن بداخلاق، شكيبايى ورزد و مزد اين كار را از خدا بخواهد ، خداوند، ثواب سپاس گزاران را به او عطا مى كند .

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :جزيه مؤمن، همان اجاره منزل اوست ، و عذاب او ، بداخلاقى همسرش .

إحياء علوم الدين_ در اخبار پيامبران عليهم السلام _ :عدّه اى بر يونس پيامبر عليه السلام وارد شدند و يونس به پذيرايى از ايشان پرداخت . او به درونِ خانه ، رفت و آمد مى كرد و همسرش آزارش مى داد و با وى گستاخى مى كرد ؛ امّا يونس ، هيچ نمى گفت . آن عدّه ، از اين حال ، متعجّب شدند . يونس عليه السلام فرمود : «تعجّب نكنيد ؛ زيرا من از خداوند متعال درخواست كردم و گفتم : هر كيفرى (مجازاتى) را كه مى خواهى در آخرت به من بدهى ، در همين دنيا به من برسان . خداوند فرمود : كيفر تو ، دختر فلان كس است كه با او ازدواج مى كنى . من با او ازدواج كردم و بر كارهاى او _ همان طور كه مى بينيد _ شكيبايى مى كنم» .

.

ص: 476

2 / 2 _ 17التَّغافُلُالإمام عليّ عليه السلام :مَن لَم يَتَغافَل ولا يَغُضُّ عَن كَثيرٍ مِنَ الاُمورِ ، تَنَغَّصَت عيشَتُهُ . (1)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِلإِمامِ الباقِرِ عليه السلام _ :اِعلَم يا بُنَيَّ أنَّ صَلاحَ شَأنِ الدُّنيا بِحَذافيرِها في كَلِمَتَينِ : إصلاحُ شَأنِ المَعاشِ مِل ءُ مِكيالٍ ثُلُثاهُ فِطنَةٌ وثُلُثُهُ تَغافُلٌ ؛ لِأَنَّ الإِنسانَ لا يَتَغافَلُ عَن شَيءٍ (2) قَد عَرَفَهُ فَفَطِنَ لَهُ (3) . (4)

2 / 2 _ 18القَناعَةُالإمام عليّ عليه السلام :أنعَمُ النّاسِ عَيشا مَن مَنَحَهُ اللّهُ سُبحانَهُ القَناعَةَ ، وأصلَحَ لَهُ زَوجَهُ . (5)

.


1- .غرر الحكم : ج 5 ص 455 ح 9149 .
2- .هكذا والظاهر أنّ الصحيح : «لا يتغافل إلّا عن شيء» .
3- .في المصدر : «فيه» بدل «له» وما في المتن أثبتناه من بعض نسخ المصدر .
4- .كفاية الأثر : ص 240 عن عثمان بن خالد ، تحف العقول : ص 359 عن الإمام الصادق عليه السلام ، نزهة الناظر : ص 100 ح 18 ، كشف الغمة : ج 2 ص 362 ، الدرة الباهرة : ص 28 و الثلاثة الأخيرة عن الإمام الباقر عليه السلام وكلّها نحوه وليس فيها ذيله ، بحار الأنوار : ج 78 ص 188 ح 33 ؛ البيان و التبيين : ج 1 ص 84 عن الإمام الباقر عليه السلام نحوه .
5- .غرر الحكم : ج 2 ص 460 ح 3295 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 124 ح 2827 .

ص: 477

2 / 2 - 17 چشمپوشى
2 / 2 - 18 قناعت

2 / 2 _ 17چشم پوشىامام على عليه السلام :هر كه از بسيارى امور ، تغافل و چشمپوشى نكند ، زندگى اش تيره مى شود .

امام زين العابدين عليه السلام_ در توصيه ايشان به امام باقر عليه السلام _ :بدان _ اى فرزندم _ كه درستىِ كار دنيا ، به طور كلّى ، در دو كلمه است : اصلاح امور زندگى ، همانند پيمانه پُرى است كه دو سوم آن ، توجّه و هوشيارى است و يك سومش چشمپوشى ؛ زيرا انسان، چشمپوشى نمى كند ، مگر از چيزى كه آن را مى داند و متوجّه آن است .

2 / 2 _ 18قناعتامام على عليه السلام :خوش ترين زندگى ، از آنِ كسى است كه خداوند پاك ، به او قناعت بخشيده و همسرى شايسته ، روزى اش كرده است .

.

ص: 478

عنه عليه السلام :القَناعَةُ أهنَأُ عَيشٍ . (1)

عنه عليه السلام :أطيَبُ العَيشِ القَناعَةُ . (2)

سليمان عليه السلام_ مِن حِكَمِهِ _ :كُلُّ العَيشِ جَرَّبناهُ ؛ لَيِّنِهِ وشَديدِهِ ، فَوَجَدناهُ يَكفي مِنهُ أدناهُ . (3)

2 / 2 _ 19الرِّضاالإمام عليّ عليه السلام :مَن رَضِيَ بِالقَضاءِ طابَ عَيشُهُ . (4)

عنه عليه السلام :إنَّ أهنَأَ النّاسِ عَيشا ، مَن كانَ بِما قَسَمَ اللّهُ لَهُ راضِيا . (5)

عنه عليه السلام_ مِن وَصِيَّتِهِ لِابنِهِ مُحَمَّدِ بنِ الحَنَفِيَّةِ _ :لا مالَ أذهَبُ لِلفاقَةِ مِنَ الرِّضا بِالقوتِ ، ومَنِ اقتَصَرَ عَلى بُلغَةِ الكَفافِ فَقَدِ انتَظَمَ الرّاحَةَ ، وتَبَوَّأَ خَفضَ الدَّعَةِ . (6)

2 / 2 _ 20الغَيرَةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :كُن غَيورا ، فَإِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الغَيورَ . (7)

.


1- .غرر الحكم : ج 1 ص 232 ح 933 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 23 ح 193 .
2- .غرر الحكم : ج 2 ص 383 ح 2918 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 113 ح 2491 .
3- .المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 117 ح 1 ، شعب الإيمان : ج 5 ص 47 ح 5731 ، حلية الأولياء : ج 4 ص 118 ح 260 ، جامع بيان العلم وفضله : ج 2 ص 21 ، تاريخ دمشق : ج 22 ص 283 ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 3 ص 159 وفيه «أهنأه» بدل «يكفي منه» وكلاهما نحوه .
4- .غرر الحكم : ج 5 ص 209 ح 8011 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 454 ح 8177 .
5- .غرر الحكم : ج 2 ص 491 ح 3397 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 143 ح 3197 نحوه .
6- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 385 ح 5834 ، نهج البلاغة : الحكمة 371 ، تحف العقول : ص 90 وفيه «تعجل» بدل «فقد انتظم» ، بحار الأنوار : ج 77 ص 238 ح 1 .
7- .قضاء الحوائج لابن أبي الدنيا : ص 52 ح 44 ، الفردوس : ج 5 ص 325 ح 8327 كلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام ، كنز العمّال : ج 15 ص 876 ح 43484 .

ص: 479

2 / 2 - 19 خُرسندى
2 / 2 - 20 غيرت

امام على عليه السلام :قناعت ، گواراترين زندگى را به همراه دارد .

امام على عليه السلام :خوش ترين زندگى ، در قناعت است .

سليمان عليه السلام_ از سخنان حكمت آميز او _ :همه زندگى را از خوش و ناخوشِ آن ، آزموديم . پس دريافتيم كه از آن ، كمترينش كفايت مى كند .

2 / 2 _ 19خُرسندىامام على عليه السلام :كسى كه راضى به قضاست ، زندگى اش خوش است .

امام على عليه السلام :گواراترين زندگى ، از آنِ كسى است كه به آنچه خداوند قسمت او كرده ، خرسند باشد .

امام على عليه السلام_ از توصيه ايشان به فرزندش محمّد بن حنفيّه _ :هيچ ثروتى ، مانند خرسند بودن به روزىِ روزانه ، فقر را از بين نمى بَرد ، و آن كه به قدر كفافْ بسنده مى كند ، آسودگى را به چنگ آورده ، و در رفاه ، جاى گرفته است .

2 / 2 _ 20غيرتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :غيرتمند باش ؛ زيرا خداوند ، انسان غيرتمند را دوست دارد .

.

ص: 480

عنه صلى الله عليه و آله :أيُّما رَجُلٍ رَضِيَ بِتَزَيُّنِ امرَأَتِهِ وتَخرُجُ مِن بابِ دارِها ، فَهُو دَيّوثٌ ، ولا يَأثَمُ مَن يُسَمّيهِ دَيّوثا . وَالمَرأَةُ إذا خَرَجَت مِن بابِ دارِها مُتَزَيِّنَةً مُتَعَطِّرَةً وَالزَّوجُ بِذاكَ راضٍ ، بُنِيَ لِزَوجِها بِكُلِّ قَدَمٍ بَيتٌ فِي النّارِ . (1)

كتاب من لا يحضره الفقيه :قالَ [رَسولُ اللّهِ] صلى الله عليه و آله : إنَّ الجَنَّةَ لَتوجَدُ ريحُها مِن مَسيرَةِ خَمسِمِئَةِ عامٍ ، ولا يَجِدُها عاقٌّ ولا دَيّوثٌ . قيلَ : يا رَسولَ اللّهِ ومَا الدَّيّوثُ ؟ قالَ : الَّذي تَزنِي امرَأَتُهُ وهُوَ يَعلَمُ بِها . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :يا أهلَ العِراقِ ، نُبِّئتُ أنَّ نِساءَكُم يُدافِعنَ الرِّجالَ فِي الطَّريقِ ، أما تَستَحيونَ ؟ ! (3)

عنه عليه السلام :أما تَستَحيونَ ولا تَغارونَ ؟ نِساؤُكُم يَخرُجنَ إلَى الأَسواقِ ويُزاحِمنَ العُلوجَ ! (4)

عنه عليه السلام :مازَنى غَيورٌ قَطُّ . (5)

.


1- .جامع الأخبار : ص 447 ح 1259 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 249 ح 38 .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 444 ح 4542 ، الخصال : ص 37 ح 15 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، روضة الواعظين : ص 401 عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 79 ص 114 ح 1 .
3- .الكافي : ج 5 ص 537 ح 6 ، المحاسن : ج 1 ص 204 ح 356 وفيه «يوافين» بدل «يدافعن» بزيادة «لعن اللّه من لا يغار» في آخره وكلاهما عن غياث بن إبراهيم عن الإمام الصادق عليه السلام ، مشكاة الأنوار : ص 417 ح 1404 عن الإمام الصادق عن آبائه عنه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 79 ص 115 ح 7 .
4- .الكافي : ج 5 ص 537 ح 6 ، مشكاة الأنوار : ص 417 ح 1405 ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 174 ح 2 ؛ مسند ابن حنبل : ج 1 ص 282 ح 1118 عن هبيرة نحوه .
5- .نهج البلاغة : الحكمة 305 ، غرر الحكم : ج 6 ص 54 ح 9477 .

ص: 481

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر مردى كه راضى است همسرش خود را بيارايد و از خانه بيرون برود ، آن مرد ، ديّوث است ، و هر كه او را ديّوث بنامد ، گناه نكرده است . هر گاه زن ، آرايش كنان و عطرزنان ، از خانه اش خارج شود و شوهرش به اين كارِ او راضى باشد ، به ازاى هر قدمى كه بر مى دارد ، براى شوهر او ، خانه اى در جهنّم بنا مى شود .

كتاب من لا يحضره الفقيه :[ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ] فرمود : «بوى بهشت ، از مسافت پانصد سالْ راه ، به مشام مى رسد ؛ امّا چنين بويى را فرزند ناخلف و انسان ديّوث ، استشمام نمى كنند» . گفته شد : ديّوث چيست ، اى پيامبر خدا؟ فرمود : «كسى كه زنش زنا مى دهد و او از آن ، آگاه است» .

امام على عليه السلام :اى مردم عراق ! خبردار شده ام كه زنان شما در گذرگاه ها ، با مردان ، تنه به تنه مى خورند . آيا شرم نمى كنيد ؟!

امام على عليه السلام :آيا شرم نمى كنيد و غيرت نداريد كه زنان شما به بازارها مى روند و با بى نزاكت ها در هم مى آميزند؟!

امام على عليه السلام :هيچ غيرتمندى ، هرگز زنا نكرده است .

.

ص: 482

الإمام الباقر عليه السلام :ثَلاثَةٌ لا يَقبَلُ اللّهُ لَهُم صَلاةً ، مِنهُمُ الدَّيّوثُ الَّذي يُفجَرُ بِامرَأَتِهِ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل لَم يَجعَلِ الغَيرَةَ لِلنِّساءِ ، وإنَّما تَغارُ المُنكَراتُ مِنهُنَّ ، فَأَمَّا المُؤمِناتُ فَلا ، إنَّما جَعَلَ اللّهُ الغَيرَةَ لِلرِّجالِ لِأَنَّهُ أحَلَّ لِلرَّجُلِ أربَعا وما مَلَكت يَمينُهُ ، ولَم يَجعَل لِلمَرأَةِ إلّا زَوجَها ، فَإِذا أرادَت مَعَهُ غَيرَهُ كانَت عِندَ اللّهِ زانِيَةً . (2)

2 / 3التّربية الدّينيّة2 / 3 _ 1دَورُ الدّينِ فِي المَعيشَةِالإمام عليّ عليه السلام_ في ذِكرِ حَديثِ مِعراجِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله _ :قالَ اللّهُ عز و جل : ... يا أحمَدُ ! هَل تَدري أيُّ عَيشٍ أهنَأُ ، وأيُّ حَياةٍ أبقى ؟ قالَ : اللّهُمَّ لا ! قالَ : أمَّا العَيشُ الهَنيءُ فَهُوَ الَّذي لا يَفتُرُ صاحِبُهُ عَن ذِكري ، ولا يَنسى نِعمَتي ، ولا يَجهَلُ حَقّي ، يَطلُبُ رِضايَ لَيلَهُ ونَهارَهُ ... . (3)

عنه عليه السلام :كانَتِ الفُقَهاءُ وَالعُلَماءُ إذا كَتَبَ بَعضُهُم إلى بَعضٍ كَتَبوا بِثَلاثَةٍ لَيسَ مَعَهُنَّ رابِعَةٌ : مَن كانَت هِمَّتُهُ آخِرَتَهُ كَفاهُ اللّهُ هَمَّهُ مِنَ الدُّنيا ، ومَن أصلَحَ سَريرَتَهُ أصلَحَ اللّهُ عَلانِيَتَهُ ، ومَن أصلَحَ فيما بَينَهُ وبَينَ اللّهِ عز و جل أصلَحَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى فيما بَينَهُ وبَينَ النّاسِ . (4)

.


1- .المحاسن : ج 1 ص 205 ح 358 عن محمّد بن مسلم ، بحار الأنوار : ج 79 ص 115 ح 9 .
2- .الكافي : ج 5 ص 505 ح 2 ، علل الشرائع : ص 505 ح 1 كلاهما عن سعد الجلاب ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 444 ح 4543 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 510 ح 1778 كلاهما عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 103 ص 247 ح 25 .
3- .إرشاد القلوب : ص 204 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 28 ح 6 .
4- .الكافي : ج 8 ص 307 ح 477 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 396 ح 5845 ، الأمالي للصدوق : ص 87 ح 55 ، الخصال : ص 129 ح 133 ، ثواب الأعمال : ص 216 ح 1 كلّها عن إسماعيل بن أبي زياد السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عنه عليهم السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 103 ص 29 ح 50 .

ص: 483

2 / 3 تربيتِ دينى
2 / 3 - 1 نقش دين در زندگى

امام باقر عليه السلام :سه كس اند كه خداوند از آنان ، نمازى را نمى پذيرد كه يكى از آنان ، مرد ديّوث است ؛ يعنى مردى كه با زنش ، زنا مى شود .

امام صادق عليه السلام :خداوند عز و جل ، غيرت را براى زنان قرار نداده است . فقط زنان بى ايمان اند كه غيرت مى ورزند ؛ امّا زنان مؤمن ، نه . خداوند ، غيرت را فقط براى مردانْ قرار داده است ؛ چون براى مرد ، چهار [ زن ] و كنيزانش را حلال كرده ، ولى براى زن ، فقط شوهرش را قرار داده است . پس هر گاه زنى در كنار شوهرش ، مرد ديگرى بخواهد ، نزد خداوند ، زناكار است .

2 / 3تربيتِ دينى2 / 3 _ 1نقش دين در زندگىامام على عليه السلام_ در ياد كرد حديث معراج پيامبر صلى الله عليه و آله _ :خداوند عز و جل فرمود : « ... اى احمد! آيا مى دانى كدام زندگى ، گواراتر است؟ و كدام عمر ، پايدارتر است؟» . فرمود : بار خدايا ! نه . فرمود : «امّا زندگىِ گوارا ، آن زندگى اى است كه صاحب آن ، از يادِ من خسته نشود ، نعمت مرا فراموش نكند ، به حقّ من نادان نباشد ، و شب و روز ، در طلب خشنودىِ من باشد ...» .

امام على عليه السلام :دانايان و دانشمندان ، هر گاه به يكديگر نامه مى نوشتند ، سه نكته را يادداشت مى كردند كه چهارمى نداشت : هر كس دغدغه اش آخرت باشد ، خداوند ، دغدغه دنياى او را برطرف مى سازد ؛ هر كس باطنش را اصلاح كند ، خداوند ، ظاهر او را اصلاح مى نمايد ؛ و هر كس رابطه ميان خود و خداوند عز و جل را اصلاح كند ، خداوند ، رابطه ميان او و مردم را اصلاح مى نمايد .

.

ص: 484

عنه عليه السلام :مَن رُزِقَ الدّينَ فَقَد رُزِقَ خَيرَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ . (1)

عنه عليه السلام :إنّي إذَا استَحكَمتُ فِي الرَّجُلِ خَصلَةً مِن خِصالِ الخَير احتَمَلتُهُ لَها وَاغتَفَرتُ لَهُ فَقَد ما سِواها ، ولا أغتَفِرُ لَهُ فَقدَ عَقلٍ ولا عَدَمَ دينٍ ، لِأَنَّ مُفارَقَةَ الدّينِ مُفارَقَةُ الأَمنِ ، ولا تَهنَأُ حَياةٌ مَعَ مَخافَةٍ ، وعَدَمُ العَقلِ عَدَمُ الحَياةِ ، ولا تُعاشَرُ الأَمواتُ . (2)

عنه عليه السلام :لا حَياةَ إلّا بِالدّينِ ، ولا مَوتَ إلّا بِجُحودِ اليَقينِ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ صاحِبَ الدّينِ فَكَّرَ فَعَلَتهُ السَّكينَةُ ، وَاستَكانَ (4) فَتَواضَعَ ، وقَنَعَ فَاستَغنى ورَضِيَ بِما اُعطِيَ وَانفَرَدَ فَكُفِيَ الإِخوانَ ، ورَفَضَ الشَّهَواتِ فَصارَ حُرّا ، وخَلَعَ الدُّنيا فَتَحامَى الشُّرورَ ، وَاطَّرَحَ الحَسَدَ فَظَهَرَتِ المَحَبَّةَ ، ولَم يُخِفِ النّاسَ فَلَم يَخَفهُم ، ولَم يُذنِب إلَيهِم فَسَلِمَ مِنهُم ، وسَخَت نَفسُهُ عَن كُلِّ شَيءٍ فَفازَ وَاستَكمَلَ الفَضلَ ، وأبصَرَ العافِيَةَ فَأَمِنَ النَّدامَةَ . (5)

الإمام عليّ عليه السلام :ثَمَرَةُ الدّينِ الأَمانَةُ . (6)

عنه عليه السلام :صَيِّرِ الدّينَ جُنَّةَ حَياتِكَ ، وَالتَّقوى عُدَّةَ وَفاتِكَ . (7)

.


1- .غرر الحكم : ج 5 ص 312 ح 8523 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 450 ح 8000 .
2- .غرر الحكم : ج 3 ص 48 ح 3785 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 170 ح 3569 .
3- .الإرشاد : ج 1 ص 296 ، كشف اليقين : ص 216 ح 219 ، أعلام الدين : ص 95 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 418 ح 40 .
4- .الاستِكانَةُ : الخُضوع (لسان العرب : ج 13 ص 365 «كون») .
5- .الأمالي للمفيد : ص 52 ح 14 عن محمّد بن نضر بن قرواش النهدي الجمّال الكوفي ، بحار الأنوار : ج 2 ص 53 ح 23 .
6- .غرر الحكم : ج 3 ص 323 ح 4594 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 208 ح 4165 .
7- .غرر الحكم : ج 4 ص 211 ح 5858 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 303 ح 5377 .

ص: 485

امام على عليه السلام :هر كس ديندارى ، روزى اش شود ، خير دنيا و آخرت ، روزى اش شده است .

امام على عليه السلام :من هر گاه در مردى خصلتى از خصلت هاى نيك را استوار يافتم ، او را به سبب دارا بودن آن ، تحمّل مى كنم و بى بهرگى اش از ديگر خصلت هاى نيك را ناديده مى گيرم ؛ امّا نمى توانم نابخردى و بى دينىِ او را ناديده بگيرم ؛ زيرا جدا شدن از دين ، جدا شدن از امنيت [و آرامش ]است . زندگىِ همراه با ترس ، گوارا نيست ، و نابخردى نيز مُردگى است ، و با مردگان ، كسى معاشرت نمى كند .

امام على عليه السلام :زندگى ، جز با دين [ و ديندارى ] نيست ، و مرگ ، جز با انكار [ و از دست دادنِ ]يقين .

امام صادق عليه السلام :شخصِ ديندار مى انديشد و در نتيجه ، آرامش ، وجود او را فرا مى گيرد ، و خود را كوچك مى شمارد ، پس به فروتنى مى گرايد . قناعت مى ورزد ، پس احساس بى نيازى مى كند . به آنچه به او داده شده ، خرسند است ، و گوشه تنهايى را بر مى گزيند ، پس ، از دوستان بى نياز مى گردد . خواهش ها را رها مى كند ، پس آزاد مى شود . دنيا را كنار مى گذارد ، پس ، از بدى ها در امان مى مانَد . حسادت را دور مى افكند ، پس دوستى آشكار مى شود . مردم را نمى ترساند ، پس ، از آنان نمى ترسد . به آنان تعدّى نمى كند ، پس ، از گزند ايشان در امان است . به هيچ چيزى دل نمى بندد ، پس به رستگارى و كمال فضيلت دست مى يابد . عافيت را مى بيند ، پس كارش به پشيمانى نمى كشد .

امام على عليه السلام :ميوه دين ، امانتدارى است .

امام على عليه السلام :دين را در زندگى ات سپر قرار ده ، و پرهيزگارى را ساز و برگ [ پس از ]مرگت .

.

ص: 486

2 / 3 _ 2وِقايَةُ الاُسرَةِ مِنَ الآفاتِ العَقائِدِيَّةِ وَالأَخلاقِيَّةِ وَالعَمَلِيَّةِالكتاب«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ عَلَيْهَا مَلَئِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ» . (1)

الحديثالإمام الصادق عليه السلام :لَمّا نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ : «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا» جَلَسَ رَجُلٌ مِنَ المُسلِمينَ يَبكي وقالَ : أنا عَجَزتُ عَن نَفسي ، كُلِّفتُ أهلي ! فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : حَسبُكَ أن تَأمُرَهُم بِما تَأمُرُ بِهِ نَفسَكَ ، وتَنهاهُم عَمّا تَنهى عَنهُ نَفسَك . (2)

الدرّ المنثور عن زيد بن أسلم :تَلا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله هذِهِ الآيَةَ : «قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا» فَقالوا : يا رَسولَ اللّهِ ، كَيف نَقي أهلَنا نارا ؟ قالَ : تَأمُرونَهُم بِما يُحِبُّهُ اللّهُ ، وتَنهَونَهُم عَمّا يَكرَهُ اللّهُ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا» _ :عَلِّموهُم وأدِّبوهُم. (4)

.


1- .التحريم : 6 .
2- .الكافي : ج 5 ص 62 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 179 ح 364 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 124 كلّها عن عبد الأعلى مولى آل سام ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 468 ح 1600 ، مشكاة الأنوار : ص 102 ح 226 ، بحار الأنوار : ج 100ص 92 ح 83 .
3- .الدرّ المنثور : ج 8 ص 225 نقلاً عن ابن مردويه .
4- .مسند عبد اللّه بن المبارك : ص 163 ح 190 عن منصور ، تفسير الطبري : ج 14 الجزء 28 ص 165 ، زاد المسير : ج 8 ص 54 ، أدب الإملاء والاستملاء (دار مكتبة الهلال) : ص 6 ، كنز العمّال : ج 2 ص 539 ح 4676 .

ص: 487

2 / 3 - 2 حفظ خانواده ، از آسيب هاى عقيدتى ، اخلاقى و رفتارى

2 / 3 _ 2حفظ خانواده ، از آسيب هاى عقيدتى ، اخلاقى و رفتارىقرآن« اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! خودتان و خانواده تان را از آتشى كه سوخت آن ، مردم و سنگ ها هستند ، حفظ كنيد . بر آن آتش ، فرشتگانى خشن و سختگير [ گمارده شده]اند . از آنچه خدا به آنان دستور داده ، سرپيچى نمى كنند و آنچه را كه مأمورند ، انجام مى دهند » .

حديثامام صادق عليه السلام :چون اين آيه : «اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! خود و خانواده تان را از آتش ، حفظ كنيد» نازل شد ، مردى از مسلمانان ، نشست و گريه كرد و گفت : من از [ حفظ ]خود ، ناتوانم . اكنون مسئوليت خانواده ام نيز بر عهده ام نهاده شد! پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «براى تو همين كافى است كه به آنچه خودت را بدان فرمان مى دهى ، آنان را نيز فرمان دهى ، و از آنچه خودت را نهى مى كنى ، آنان را نيز از آن نهى كنى» .

الدُّرّ المنثور_ به نقل از زيد بن اسلم _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله اين آيه : «خود و خانواده تان را از آتش ، حفظ كنيد» را تلاوت كرد . اصحاب گفتند : اى پيامبر خدا ! چگونه خانواده مان را از آتش حفظ كنيم ؟ فرمود : «آنان را به آنچه خدا دوست مى دارد ، بخوانيد ، و از آنچه خدا ناخوش مى دارد ، نهى شان كنيد» .

امام على عليه السلام_ در باره اين سخن خداى متعال : «خود و خانواده تان را از آتش ، حفظ كنيد» _ :به آنان علم و ادب بياموزيد .

.

ص: 488

عنه عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا» _ :عَلِّموا أنفُسَكُم وأهليكُمُ الخَيرَ . (1)

منية المريد :قالَ اللّهُ تَعالى : «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا» ؛ قالَ عَلِيٌّ عليه السلام وجَماعَةٌ مِنَ المُفَسِّرينَ : مَعناهُ عَلِّموهُم ما يَنجَونَ بِهِ مِنَ النّارِ . (2)

صحيح مسلم عن أبي هريرة :لَمّا اُنزِلَت هذِهِ الآيَةُ : «وَ أَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» (3) دَعا رَسولُ اللّهِ قُرَيشا فَاجتَمَعوا ، فَعَمَّ وخَصَّ فَقالَ : يا بَني كَعبِ بنِ لُؤَيٍّ ! أنقِذوا أنفُسَكُم مِنَ النّارِ ، يا بَني مُرَّةَ بنِ كَعبٍ ! أنقِذوا أنفُسَكُم مِنَ النّارِ ، يا بَني عَبدِ شَمسٍ! أنقِذوا أنفُسَكُم مِنَ النّارِ ، يا بَني عَبدِ مُنافٍ ! أنقِذوا أنفُسَكُم مِنَ النّارِ ، يا بَني هاشِمٍ ! أنقِذوا أنفُسَكُم مِنَ النّارِ ، يا بَني عَبدِ المُطَّلِبِ ! أنقِذوا أنفُسَكُم مِنَ النّارِ ، يا فاطِمَةُ ! أنقِذي نَفسَكِ مِنَ النّارِ ، فَإِنّي لا أملِكُ لَكُم مِنَ اللّهِ شَيئا . غَيرَ أنَّ لَكُم رَحِما سَأَبُلُّها بِبَلالِها (4) . (5)

الكافي عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا» _ قال :كَيفَ نَقي أهلَنا ؟ قالَ : تَأمُرونَهُم وتَنهَونَهُم . (6)

.


1- .المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 536 ح 3826 عن ربعي ، شعب الإيمان : ج 6 ص 411 ح 8704 ، المصنّف لعبد الرزاق : ج 3 ص 49 ح 4741 وليس فيه «وأهليكم» في الموضع الثاني ، كنز العمّال : ج 2 ص 539 ح 4676 ؛ دعائم الإسلام : ج 1 ص 82 نحوه .
2- .منية المريد : ص 380 .
3- .الشعراء : 214 .
4- .إنّ لكم رحما سأبُلّها ببلالها : أي أصلكم في الدنيا ولا اُغني عنكم من اللّه شيئا (النهاية : ج 1 ص 153 «بلل») .
5- .صحيح مسلم : ج 1 ص 192 ح 348 ، سنن الترمذي : ج 5 ص 338 ح 3185 ، سنن النسائي : ج 6 ص 248 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 230 ح 8410 ، صحيح ابن حبّان : ج 2 ص 412 ح 646 ، المعجم الأوسط : ج 8 ص 238 ح 8511 كلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 10 ح 43702 .
6- .الكافي : ج 5 ص 62 ح 3 عن أبي بصير ، وسائل الشيعة : ج 11 ص 418 ح 21207 .

ص: 489

امام على عليه السلام_ در باره اين سخن خداى متعال : «خود و خانواده تان را از آتش ، حفظ كنيد» _ :به خود و خانواده تان ، خوبى ها را بياموزيد .

مُنْية المُريد :خداوند متعال فرموده است : «اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! خود و خانواده تان را از آتش ، حفظ كنيد» . على عليه السلام و گروهى از مفسّران گفته اند : معنايش اين است كه به ايشان بياموزيد آنچه را كه به سبب آن ، از آتش ، نجات مى يابند .

صحيح مسلم_ به نقل از ابو هريره _ :چون اين آيه : «و خويشان نزديكت را هشدار ده ...» فرو فرستاده شد ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله قريش را فرا خوانْد و آنان گرد آمدند . پس پيامبر صلى الله عليه و آله [ نخست ]آنان را به طور عام و سپس [هر تيره اى از ايشان را] به طور خاص ، مخاطب ساخت و فرمود : «اى فرزندان كعب بن لُؤَى ! (1) خويشتن را از آتش برهانيد . اى فرزندان مرّة بن كعب ! خويشتن را از آتش برهانيد . اى فرزندان عبد شمس ! خويشتن را از آتش برهانيد . اى فرزندان عبد مناف! خويشتن را از آتش برهانيد . اى فرزندان هاشم ! خويشتن را از آتش برهانيد . اى فرزندان عبد المطّلب ! خويشتن را از آتش برهانيد . اى فاطمه ! خويشتن را از آتش برهان ؛ زيرا از من در برابر خدا براى شما كارى ساخته نيست ، جز آن كه شما خويشاوند من هستيد و وظيفه خويشاوندى را [ در دنيا ] نسبت به شما انجام خواهم داد» .

الكافى_ به نقل از ابو بصير ، از امام صادق عليه السلام ، در باره اين سخن خداى عز و جل : «خود و خانواده تان را از آتش ، در امان بداريد ...» _ :گفت : چگونه خانواده مان را حفظ كنيم ؟ فرمود : «آنان را امر [ به معروف ] و نهى [ از منكر ] كنيد» .

.


1- .اين خطاب ، عام است ، و بقيّه خطاب ها ، به يكايك تيره هاى كعب است .

ص: 490

كتاب من لا يحضره الفقيه :سُئِلَ الصّادِقُ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا» كَيفَ نَقيهِنَّ ؟ قالَ : تَأمُرونَهُنَّ وتَنهَونَهُنَّ . قيلَ لَهُ : إنّا نَأمُرُهُنَّ ونَنهاهُنَّ فَلا يَقبَلنَ ؟ قالَ : إذا أمَرتُموهُنَّ ونَهَيتُموهُنَّ فَقَد قَضَيتُم ما عَلَيكُم . (1)

الزهد للحسين بن سعيد عن أبي بصير :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ تَعالى : «قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا» فَقُلتُ : هذِهِ نَفسي أقيها ، فَكَيفَ أقي أهلي ؟ فَقالَ : تَأمُرُهُم بِما أمَرَهُمُ اللّهُ بِهِ ، وتَنهاهُم عَمّا نَهاهُمُ اللّهُ عَنهُ ، فَإِن أطاعوكَ كُنتَ قَد وَقَيتَهُم ، وإن عَصَوكَ كُنتَ قَد قَضَيتَ ما كانَ عَلَيكَ . (2)

العالم عليه السلام (3)_ لَمّا سُئِلَ عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا» _ :العالم عليه السلام (4) يَأمُرُهُم بِما أمَرَهُمُ اللّهُ ويَنهاهُم عَمّا نَهاهُم ، فَإِن أطاعوا كانَ قَد وَقاهُم ، وإن عَصَوهُ كانَ قَد قَضى ما عَلَيهِ . (5)

الكافي عن سليمان بن خالد :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : إنَّ لي أهلَ بَيتٍ وهُم يَسمَعونَ مِنّي ، أفَأَدعوهُم إلى هذَا الأَمرِ [الإيمانِ] ؟ فَقالَ : نَعَم ، إنَّ اللّهَ عز و جليَقولُ في كِتابِهِ : «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ» . (6)

الإمام الصادق عليه السلام :دَخَلَ عَلى أبي عليه السلام رَجُلٌ فَقالَ : رَحِمَكَ اللّهُ اُحَدِّثُ أهلي ؟ قالَ : نَعَم ، إنَّ اللّهَ يَقولُ : «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ» وقالَ : «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْهَا» (7) . 8

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 442 ح 4533 .
2- .الزهد للحسين بن سعيد : ص 77 ح 36 ، الكافي : ج 5 ص 62 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 179 ح 365 وكلاهما من دون إسنادٍ إلى الإمام الصادق عليه السلام ، مشكاة الأنوار : ص 455 ح 1526 ، تفسير القمّي : ج 2 ص 377 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 124 كلها نحوه ، بحار الأنوار : ج 100 ص 74 ح 12 .
3- .الظاهر أنّ المراد من «العالم» هنا الإمام الكاظم عليه السلام .
4- .فقه الرضا : ص 375 ، بحار الأنوار : ج 100 ص 82 ح 42 .
5- .الكافي : ج2 ص211 ح1 ، المحاسن : ج1 ص362 ح780 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 86 ح 101 .
6- .طه : 132 .
7- .الاُصول الستّة عشر : ص 70 عن جابر الجعفي ، بحار الأنوار : ج 2 ص 25 ح 92 .

ص: 491

كتاب من لا يحضره الفقيه :از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جل : «خود و خانواده تان را از آتش ، حفظ كنيد» ، سؤال شد : چگونه آنان را حفظ كنيم ؟ فرمود : «آنان را امر و نهى كنيد» . گفتند : آنها را امر و نهى مى كنيم ؛ امّا نمى پذيرند ؟ فرمود : «هر گاه آنان را امر و نهى كرديد ، ديگر وظيفه خود را انجام داده ايد» .

الزهد ، حسين بن سعيد_ به نقل از ابو بصير _ :از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن خداى متعال : «خود و خانواده تان را از آتش ، در امان بداريد» پرسيدم و گفتم : خودم را حفظ مى كنم ؛ امّا خانواده ام را چگونه حفظ كنم ؟ فرمود : «آنان را به انجام دادن آنچه خدا بدان فرمان داده ، فرمان بده ، و از آنچه خدا از آن نهى فرموده ، نهى كن . اگر از تو اطاعت كردند ، آنان را حفظ كرده اى ، و اگر از تو نافرمانى كردند ، تو وظيفه ات را انجام داده اى» .

امام كاظم عليه السلام_ در پاسخ سؤال از اين سخن خداوند عز و جل : «خود و خانواده تان را از آتش ، حفظ كنيد» _ :آنان را به آنچه خداوند فرمان داده ، فرمان مى دهد ، و از آنچه خداوند نهى شان كرده ، نهى مى كند . پس اگر اطاعت كردند ، آنها را حفظ كرده است ، و اگر نافرمانى اش كردند ، او وظيفه اش را انجام داده است .

الكافى_ به نقل از سليمان بن خالد _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : خانواده اى دارم كه از من حرف شنوى دارند . پس آيا آنها را به اين كار ( ايمان ) فرا خوانم ؟ فرمود : «آرى . خداوند عز و جل در كتابش مى فرمايد : «اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! خود و خانواده تان را از آتشى كه سوخت آن ، مردمان و سنگ هايند ، حفظ كنيد» » .

امام صادق عليه السلام :مردى ، نزد پدرم آمد و گفت : رحمت خدا بر تو باد ! آيا براى خانواده ام حديث بگويم؟ فرمود : «آرى . خداوند مى فرمايد : «اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! خود و خانواده تان را از آتشى كه سوخت آن ، مردمان و سنگ هايند ، حفظ كنيد» ، و فرموده است : «خانواده خود را به خواندن نماز ، فرمان ده و خود در آن ، پاى فشار» » .

.

ص: 492

2 / 3 _ 3تَربِيَةُ الأَهلِ عَلى أداءِ الصَّلاةِ وإيتاءِ الزَّكاةِالكتاب«وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْهَا لَا نَسْئلُكَ رِزْقًا نَّحْنُ نَرْزُقُكَ وَ الْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَى» (1) .

«وَ اذْكُرْ فِى الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَ كَانَ رَسُولًا نَّبِيًّا * وَ كَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ كَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا» . (2)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُنصِبا (3) لِنَفسِهِ بَعدَ البُشرى لَهُ بِالجَنَّةِ مِن رَبِّهِ ، فَقالَ عز و جل : «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْهَا...» الآيَةَ ، فَكانَ يَأمُرُ بِها أهلَهُ ويُصَبِّرُ عَلَيها نَفسَهُ . (4)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :اِرجِعوا إلى أهليكُم ، فَأَقيموا فيهِم وعَلِّموهُم ومُروهُم . . . وصَلّوا كَما رَأَيتُموني اُصَلّي ، فَإِذا حَضَرَتِ الصَّلاةُ فَليُؤَذِّن لَكُم أحَدُكُم وَليَؤُمُّكُم أكبَرُكُم . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :مَنِ استَيقَظَ مِنَ اللَّيلِ وأيقَظَ امرَأَتَهُ فَصَلَّيا رَكعَتَينِ جَميعا ، كُتِبا مِنَ الذّاكِرينَ اللّهَ كَثيرا وَالذّاكِراتِ . (6)

.


1- .طه : 132 .
2- .مريم : 54 و 55 .
3- .النّصَبُ : التَّعَبُ (النهاية : ج 5 ص 62 «نصب») .
4- .الكافي : ج 5 ص 37 ح 1 عن عقيل الخزاعي ، نهج البلاغة : الخطبة 199 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 447 ح 659 .
5- .صحيح البخاري : ج 1 ص 226 ح 605 ، سنن الدارمي : ج 1 ص 303 ح 1233 ، صحيح مسلم : ج 1 ص 466 ح 292 ، سنن النسائي : ج 2 ص 9 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 305 ح 15598 ، السنن الكبرى : ج 2 ص 27 ح 2269 كلها عن مالك بن الحويرث وليس في الأربعة الأخيرة «وصلّوا كما رأيتموني اُصلّي» ، كنز العمّال : ج 7 ص 281 ح 18879 .
6- .سنن أبي داود : ج2 ص70 ح1451، سنن ابن ماجة : ج1 ص424 ح1335، صحيح ابن حبّان : ج 6 ص 307 ح 2568 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 452 ح 3561 كلّها عن أبي سعيد الخدري وأبي هريرة ، كنز العمّال : ج 7 ص 784 ح 21400 ؛ مجمع البيان : ج 8 ص 561 عن أبي سعيد الخدري نحوه ، بحار الأنوار : ج 87 ص 158 ح 44 .

ص: 493

2 / 3 - 3 تربيت كردن خانواده ، به گزاردن نماز و پرداخت زكات

2 / 3 _ 3تربيت كردن خانواده ، به گزاردن نماز و پرداخت زكاتقرآن« خانواده خود را به خواندن نماز ، فرمان ده ، و خود بر آن پاى بفشار . از تو روزى نمى خواهيم . ما به تو روزى مى دهيم ، و فرجام [ نيك ] ، از آنِ پرهيزگاران است » .

« و در اين كتاب ، از اسماعيل ياد كن ؛ زيرا او درست وعده و فرستاده اى پيامبر بود و خاندان خود را به نماز خواندن و زكات دادن فرمان مى داد و همواره نزد پروردگارش پسنديده[ رفتار ]بود » .

حديثامام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پس از آن كه از جانب پروردگارش به او نويد بهشت داده شده بود ، باز [ در نماز و عبادت ، ] خود را به رنج مى افكنْد ؛ چرا كه خداوند عز و جلبه او فرموده بود : «خانواده خود را به نماز ، فرمان ده و خود بر آن ، پاى بفشار ...» . از اين رو ، پيامبر صلى الله عليه و آله خانواده اش را به نماز خواندن فرمان مى داد و خود نيز بر آن ، پافشارى مى كرد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نزد خانواده هايتان باز گرديد . پس در ميانشان بمانيد و به آنان علم بياموزيد و فرمانشان بدهيد ... و همان گونه كه من نماز مى خوانم و شما ديده ايد ، نماز بخوانيد . چون وقت نماز شد ، يكى از شما اذان بگويد و مسن ترينتان ، پيش نماز شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس شب بيدار شود و همسرش را بيدار كند و هر دو با هم ، دو ركعت نماز بگزارند ، در شمار مردان و زنانى نوشته مى شوند كه خداوند را بسيار ياد مى كنند .

.

ص: 494

عنه صلى الله عليه و آله :رَحِمَ اللّهُ رَجُلاً قامَ مِنَ اللَّيلِ فَصَلّى ، ثُمَّ أيقَظَ أهلَهُ فَصَلّوا . رَحِمَ اللّهُ امرَأَةً قامَت مِنَ اللَّيلِ فَصَلَّت ، ثُمَّ أيقَظَت زَوجَها فَصَلّى . (1)

الإمام الصادق عليه السلام_ لَمّا سَأَلَهُ يَعقوبُ بنُ سالِمٍ عَنِ الرَّجُلِ يَقومُ مِن آخِرِ اللَّيلِ فَيَرفَعُ صَوتَهُ بِالقُرآنِ ، فَقالَ _ :يَنبَغي لِلرَّجُلِ إذا صَلّى فِي اللَّيلِ أن يُسمِعَ أهلَهُ ، لِكَي يَقومَ القائِمُ ويَتَحَرَّكَ المُتَحَرِّكُ . (2)

2 / 4دَورُ الصَّلاةِ فِي الخُروجِ مِن مَضايقِ المَعيشَةِالكتاب«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ» (3) .

الحديثمكارم الأخلاق :كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إذا أصابَت أهلَهُ خَصاصَةٌ (4) نادى أهلَهُ : يا أهلاه! صَلّوا ، صَلّوا . (5)

المعجم الأوسط عن عبد اللّه بن سلام :كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إذا نَزَلَ بِأَهلِهِ الضّيقُ أمَرَهُم بِالصَّلاةِ ، ثُمَّ قَرَأَ : «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْهَا» الآيَةَ . (6)

.


1- .المصنّف لابن أبي شيبة : ج 2 ص 172 ح 2 عن الحسن ، كنز العمّال : ج 7 ص 793 ح 21438 .
2- .تهذيب الأحكام : ج 2 ص 124 ح 472 ، علل الشرائع : ص 364 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 85 ص 79 ح 18 .
3- .البقرة : 153 ، وراجع : البقرة : 45 .
4- .الخَصَاصَةُ:أي الجُوع والضَّعف ، وأصلها الفقر والحاجة إلى الشيء (النهاية : ج2 ص37 «خصص»).
5- .مكارم الأخلاق : ج 2 ص 124 ح 2333 ، بحار الأنوار : ج 90 ص 37 ح 4 ؛ الزهد لابن حنبل : ص 15 ، تفسير ابن كثير : ج 5 ص 321 كلاهما عن ثابت .
6- .المعجم الأوسط : ج 1 ص 272 ح 886 ، المصنّف لعبد الرزاق : ج 3 ص 49 ح 4744 ، حلية الأولياء : ج 8 ص 176 ، سير أعلام النبلاء : ج 8 ص 411 ؛ مسكّن الفؤاد : ص 56 ، بحارالأنوار : ج 91 ص 383 ح 10 .

ص: 495

2 / 4 نقش نماز ، در رهايى از تنگناهاى زندگى

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :رحمت خداوند بر آن مردى كه نيمه شب برخيزد و نماز بخواند ! سپس خانواده اش را بيدار كند و آنها نيز نماز بخوانند . رحمت خداوند ، بر آن زنى كه نيمه شب برخيزد و نماز بگزارد ! سپس شوهرش را بيدار كند و او نيز نماز بخواند .

امام صادق عليه السلام_ در پاسخ پرسش يعقوب بن سالم ، از مردى كه آخر شب بر مى خيزد و صدايش را به قرآن خواندن بلند مى كند _ :شايسته است كه مرد ، هر گاه نماز شب مى خوانَد ، صدايش را به گوش خانواده اش برساند ، تا آن كه اهل نمازِ شب است ، برخيزد و آن كه نيست ، تكانى به خود بدهد .

2 / 4نقش نماز در رهايى از تنگناهاى زندگىقرآن« اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! از شكيبايى و نماز ، يارى بجوييد ؛ زيرا خداوند ، با شكيبايان است » .

حديثمكارم الأخلاق :پيامبر صلى الله عليه و آله هر گاه خانواده اش دچار فقر و گرسنگى مى شدند ، خطاب به آنان صدا مى زد : «اى كسان من ! نماز بخوانيد . نماز بخوانيد» .

المعجم الأوسط_ به نقل از عبد اللّه بن سلام _ :پيامبر صلى الله عليه و آله [را عادت چنان بود كه ]هر گاه خانواده اش دچار تنگنا مى شدند ، به آنان مى فرمود كه نماز بخوانند . سپس اين آيه را مى خوانْد : «و خانواده ات را به نماز خواندن ، فرمان ده و خود بر آن ، پاى بفشار» .

.

ص: 496

الإمام الصادق عليه السلام :كانَ عَليٌّ عليه السلام إذا هالَهُ شَيءٌ فَزِعَ إلَى الصَّلاةِ ، ثُمَّ تَلا هذِهِ الآيَةَ : «اسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاةِ» (1) .

عنه عليه السلام :ما يَمنَعُ أحَدَكُم إذا دَخَلَ عَلَيهِ غَمٌّ مِن غُمومِ الدُّنيا أن يَتَوَضَّأَ ثُمَّ يَدخُلَ مَسجِدَهُ ويَركَعَ رَكعَتَينِ فَيدعُوَ اللّهَ فيهِما! أما سَمِعتَ اللّهَ يَقولُ : «اسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاةِ» ؟ (2)

2 / 5دَورُ الدُّعاءِ فِي الخُروجِ مِن مَضايِقِ المَعيشَةِالإمام الصادق عليه السلام :كانَ أبي عليه السلام إذا حَزَنَهُ أمرٌ جَمَعَ النِّساءَ وَالصِّبيانَ ثُمَّ دَعا وأمَّنوا . (3)

عنه عليه السلام :اِتَّخِذ مَسجِدا في بَيتِكَ ، فَإِذا خِفتَ شَيئا فَالبَس ثَوبَينِ غَليظَينِ مِن أغلَظِ ثِيابِكَ وصَلِّ فيهِما ، ثُمَّ اجثُ عَلى رُكبَتَيكَ فَاصرُخ إلَى اللّهِ وسَلهُ الجَنَّةَ وتَعَوَّذ بِاللّهِ مِن شَرِّ الَّذي تَخافُهُ ، وإيّاكَ أن يَسمَعَ اللّهُ مِنكَ كَلِمَة بَغيٍ وإن أعجَبَتكَ نَفسُكَ وعَشيرَتُكَ . (4)

.


1- .الكافي : ج 3 ص 480 ح 1 عن أبى بصير ، والآية 45 من سورة البقرة .
2- .تفسير العياشي : ج 1 ص 43 ح 39 عن مسمع ، مجمع البيان : ج 1 ص 217 .
3- .الكافي : ج 2 ص 487 .
4- .الكافي : ج 3 ص 480 .

ص: 497

2 / 5 نقش دعا ، در رهايى از تنگناهاى زندگى

امام صادق عليه السلام :على عليه السلام هر گاه چيزى او را مى ترسانْد ، به نماز پناه مى بُرد . سپس اين آيه را تلاوت كرد : «از شكيبايى و نماز ، كمك بجوييد» .

امام صادق عليه السلام :چرا هر گاه غمى از غم هاى دنيا به يكى از شما وارد مى شود ، وضو نمى سازد و سپس به مسجد نمى رود و دو ركعت نماز نمى خواند و در آن دو ركعت ، به درگاه خدا دعا نمى كند؟! مگر نشنيده اى كه خداوند مى فرمايد : «از شكيبايى و نماز ، كمك بجوييد » ؟

2 / 5نقش دعا در رهايى از تنگناهاى زندگىامام صادق عليه السلام :پدرم ، هر گاه دچار غم و اندوهى مى شد ، زنان و كودكان را گرد مى آورد و دعا مى كرد و آنها آمين مى گفتند .

امام صادق عليه السلام :مسجدى ( جايى براى نماز خواندن ) در خانه ات اختصاص بده . پس هر گاه از چيزى ترسيدى ، دو جامه درشت از درشت ترين جامه هايت را بپوش و با آنها نماز بگزار . آن گاه ، دو زانو بنشين و به درگاه خداوند ، زارى كن و بهشت را از او درخواست بنماى و از گزند آنچه از آن مى ترسى ، به خداوند ، پناه ببر . و زنهار كه خداوند از تو سخن زورى بشنود ، هر چند آن سخن ، خوشايند خودت و عشيره ات باشد !

.

ص: 498

2 / 6تَأديبُ الأَهلِ بِالعِلمِ وَالأَدَبِ الصّالِحِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أدِّبوا أولادَكُم عَلى ثَلاثِ خِصالٍ : حُبِّ نَبِيِّكُم ، وحُبِّ أهلِ بَيتِهِ ، وعَلى قِراءَةِ القُرآنِ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام_ لِكُمَيلِ بنِ زِيادٍ _ :يا كُمَيلُ ، مُر أهلَكَ أن يَروحوا في كَسبِ المَكارِمِ ، ويُدلِجوا (2) في حاجَةِ مَن هُوَ نائِمٌ . (3)

عنه عليه السلام :مُروا أولادَكُم بِطَلَبِ العِلمِ . (4)

عنه عليه السلام :الأَدَبُ خَيرُ ميراثٍ . (5)

الإمام الصادق عليه السلام :لا يَزالُ العَبدُ المُؤمِنُ يورِثُ أهلَ بَيتِهِ العِلمَ وَالأَدَبَ الصّالِحَ حَتّى يُدخِلَهُمُ الجَنَّةَ جَميعا ؛ حَتّى لا يَفقِدَ مِنهُم صَغيرا ولا كَبيرا ولا خادِما ولا جارا . ولا يَزالُ العَبدُ العاصي يورِثُ أهلَ بَيتِهِ الأَدَبَ السَّيِّئَ حَتّى يُدخِلَهُمُ النّارَ جَميعا ؛ حَتّى لا يَفقِدَ فيها مِن أهلِ بَيتِهِ صَغيرا ولا كَبيرا ولا خادِما ولا جارا . (6)

.


1- .الصواعق المحرقة : ص 172 ، ينابيع المودّة : ج 2 ص 457 ح 268 ، كنز العمّال : ج 16 ص 456 ح 45409 نقلاً عن الفوائد لأبي نصر عبد الكريم الشيرازي والديلمي في الفردوس وابن النجار عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله .
2- .أدلجَ : إذا سارَ من أوّل الليل (النهاية : ج 2 ص 129 «دلج») .
3- .نهج البلاغة : الحكمة 257 ، إرشاد القلوب : ص 138 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 223 ح 10 .
4- .كنز العمّال : ج 16 ص 584 ح 45953 نقلاً عن ابن عمشليق في جزئه .
5- .تحف العقول : ص 89 و 100 ، الاختصاص : ص 246 عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، عيون الحكم والمواعظ : ص 69 ح 1755 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 237 ح 1 ؛ شُعب الإيمان : ج 4 ص 161 ح 4661 ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 509 كلاهما عن حمّاد عن إبراهيم ، كنز العمّال : ج 16 ص 269 ح 44396 .
6- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 82 ، مستدرك الوسائل : ج 12 ص 201 ح 13881 .

ص: 499

2 / 6 پروراندن خانواده ، با دانش و تربيت نيكو

2 / 6پروراندن خانواده با دانش و تربيت نيكوپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :فرزندان خود را بر سه خصلت ، تربيت كنيد : دوست داشتن پيامبرتان ، دوست داشتن اهل بيت او ، و خواندن قرآن .

امام على عليه السلام_ خطاب به كميل به زياد _ :اى كميل ! به خانواده ات فرمان بده كه روزها در پى كسب خصلت هاى والاى انسانى بروند ، و شبانگاهان ، در پى رفع نيازهاى خُفتگان .

امام على عليه السلام :فرزندانتان را به علم آموزى وا داريد .

امام على عليه السلام :ادب ، بهترينْ ميراث است .

امام صادق عليه السلام :بنده مؤمن ، پيوسته براى خانواده اش دانش و تربيت نيكو به ارث مى نهد تا اين كه همه آنها را وارد بهشت كند ، به طورى كه كوچك و بزرگ و خدمتكار و همسايه را در بهشت مى يابد ؛ [امّا] بنده گنهكار ، همواره براى خانواده خود ، تربيت بد به ارث مى نهد تا اين كه همه آنها را وارد دوزخ مى كند ، به طورى كه كوچك و بزرگ از خانواده اش و خدمتكار و همسايه را در آن جا مى بيند .

.

ص: 500

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما نَحَلَ (1) والِدٌ وَلَدا مِن نُحلٍ أفضلَ مِن أدَبٍ حَسَنٍ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :لَأَن يُؤَدِّبَ الرَّجُلُ وَلَدَهُ ، خَيرٌ مِن أن يَتَصَدَّقَ بِصاعٍ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :أكرِموا أولادَكُم ، وأحسِنوا أدَبَهُم ؛ يُغفَر لَكُم . (4)

2 / 7رعاية الحقوق2 / 7 _ 1الحَثُّ عَلى رِعايَةِ حُقوقِ الاُسرَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ سائِلٌ كُلَّ راعٍ عَمَّا استَرعاهُ ، أحَفِظَ أم ضَيَّعَ ؟ حَتّى يَسألَ الرَّجُلَ عَن أهلِ بَيتِهِ . (5)

.


1- .النَّحل : العطيّة والهبة ابتداءً من غير عوَض ولا استحقاق (النهاية : ج 5 ص 29 «نحل») .
2- .سنن الترمذي : ج 4 ص 338 ح 1952 عن أيّوب بن موسى عن أبيه عن جدّه ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 252 ح 15403 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 292 ح 7679 ، السنن الكبرى : ج 2 ص 28 ح 2273 كلها عن سعيد بن العاص وليس فيها «من نحل» ، كنز العمّال : ج 16 ص 456 ح 45411 ؛ جامع الأحاديث للقمّي : ص 211 عن الإمام عليّ عليه السلام ، مستدرك الوسائل : ج 15 ص 165 ح 17872 .
3- .سنن الترمذي : ج 4 ص 337 ح 1951 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 423 ح 20954 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 292 ح 7680 ، المعجم الكبير : ج 2 ص 246 ح 2032 كلّها عن جابر بن سمرة والثلاثة الأخيرة نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 461 ح 45438 ؛ مكارم الأخلاق : ج 1 ص 478 ح 1650 نحوه ، مستدرك الوسائل : ج 15 ص 166 ح 17877 .
4- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 478 ح 1651 ، عوالي اللآلي : ج 1 ص 254 ح 11 ، بحار الأنوار : ج 104 ص 95 ح 44 ؛ سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1211 ح 3671 ، تاريخ بغداد : ج 8 ص 288 الرقم 4389 ، مسند الشهاب : ج 1 ص 389 ح 665 والخمسة الأخيرة عن أنس وليس فيها ذيله ، كنز العمّال : ج 16 ص 456 ح 45410 .
5- .صحيح ابن حبّان : ج 10 ص 345 ح 4493 عن الحسن ، السنن الكبرى : ج 5 ص 374 ح 9174 ، المعجم الأوسط : ج 2 ص 197 ح 1703 ، حلية الأولياء : ج 6 ص 281 كلّها عن أنس ، كنز العمّال : ج 6 ص 281 ح 14636 .

ص: 501

2 / 7 پاسداشت حقوق
2 / 7 - 1 تشويق به پاسداشت حقوق خانواده

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ پدرى به فرزندش ، هديه اى بهتر از تربيت نيكو ، پيشكش نكرده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اين كه مرد ، فرزندش را تربيت كند ، بهتر از آن است كه پيمانه اى صدقه دهد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به فرزندان خود ، احترام بگذاريد و آنان را نيكو تربيت كنيد تا آمرزيده شويد .

2 / 7پاسداشت حقوق2 / 7 _ 1تشويق به پاسداشت حقوق خانوادهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند از هر سرپرستى ، در باره آنچه تحت سرپرستى اوست ، بازخواست مى كند كه : آيا از آن ، نگهدارى كرده يا تباهش ساخته است؟ حتّى از مرد در باره خانواده اش بازخواست مى كند .

.

ص: 502

عنه صلى الله عليه و آله :كُلُّكُم راعٍ فَمَسؤولٌ عَن رَعِيَّتِهِ . . . وَالرَّجُلُ راعٍ عَلى أهلِ بَيتِهِ وهُوَ مَسؤولٌ عَنهُم ، وَالمَرأَةُ راعِيَةٌ عَلى بَيتِ بَعلِها ووُلدِهِ وهِيَ مَسؤولَةٌ عَنهُم . (1)

صحيح البخاري عن عبد اللّه بن عمرو :قالَ لِيَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : ألَم اُخبَر أنَّكَ تَقومُ اللَّيلَ وتَصومُ النَّهارَ ؟ قُلتُ : إنّي أفعَلُ ذلِكَ . قالَ : فَإِنَّكَ إذا فَعَلتَ ذلِكَ هَجَمَت (2) عَينُكَ ونَفِهَت (3) نَفسُكَ ، وإنَّ لِنَفسِكَ حَقّا ولِأَهلِكَ حَقّا ، فَصُم وأفطِر ، وقُم ونَم . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :كُلُّ امرِئٍ مَسؤولٌ عَمّا مَلَكَت يَمينُهُ وعِيالِهِ . (5)

الكافي بأسانيد مختلفة :فِي احتِجاجِ أميرِالمُؤمِنينَ عَلى عاصِمِ بنِ زِيادٍ حينَ لَبِسَ العَباءَ وتَرَكَ المَلاءَ ، وشَكاهُ أخوهُ الرَّبيعُ بنُ زِيادٍ إلى أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام أنَّهُ قَد غَمَّ أهلَهُ وأحزَنَ وُلدَهُ بِذلِكَ ، فَقالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : عَلَيَّ بِعاصِمِ بنِ زِيادٍ ، فَجيءَ بِهِ ، فَلَمّا رَآهُ عَبَسَ في وَجهِهِ ، فَقالَ لَهُ : أما استَحيَيتَ مِن أهلِكَ ؟ أما رَحِمتَ وُلدَكَ ؟ أتَرى اللّهَ أحَلَّ لَكَ الطَّيِّباتِ وهُوَ يَكرَهُ أخذَكَ مِنها ؟ أنتَ أهوَنُ عَلَى اللّهِ مِن ذلِكَ ، أوَ لَيسَ اللّهُ يَقولُ : «وَ الْأَرْضَ وَضَعَهَا لِلْأَنَامِ * فِيهَا فَاكِهَةٌ وَالنَّخْلُ ذَاتُ الْأَكْمَامِ» (6) ؟ أوَ لَيسَ اللّهُ يَقولُ : «مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ * بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَا يَبْغِيَانِ» إلى قَولِهِ : «يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجَانُ» (7) ؟ فَبِاللّهِ ! لَابتِذالُ نِعَمِ اللّهِ بِالفِعالِ أحَبُّ إلَيهِ مِنِ ابتِذالِهِ لَها بِالمَقالِ ، وقَد قالَ اللّهُ عز و جل : «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ» (8) . فَقالَ عاصِمٌ : يا أميرَ المُؤمِنينَ فَعَلى مَا اقتَصَرتَ في مَطعَمِكَ عَلَى الجُشوبَةِ وفي مَلبَسِكَ عَلَى الخُشونَةِ ؟! فَقالَ : وَيحَكَ ، إنَّ اللّهَ عز و جل فَرَضَ عَلى أئِمَّةِ العَدلِ أن يُقَدِّروا أنفُسَهُم بِضَعَفَةِ النّاسِ كي لا يَتَبَيَّغَ (9) بِالفَقيرِ فَقرُهُ . فَأَلقى عاصِمُ بنُ زِيادٍ العَباءَ ولَبِسَ المَلاءَ . (10)

.


1- .صحيح البخاري : ج 2 ص 901 ح 2416 ، صحيح مسلم : ج 3 ص 1459 ح 20 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 208 ح 1705 وليس فيه : «وولده» ، سنن أبي داود : ج 3 ص 130 ح 2928 ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 319 ح 5167 كلّها عن ابن عمر ، كنز العمّال : ج 6 ص 22 ح 14670 ؛ تنبيه الخواطر : ج 1 ص 6 ، إرشاد القلوب : ص 184 .
2- .هجمت : أي غارت ودخلت في موضعها (النهاية : ج 5 ص 247 «هجم») .
3- .نَفِهَت : أي أعيت وكلّت (النهاية : ج 5 ص 100 «نفه») .
4- .صحيح البخاري : ج 1 ص 387 ح 1102 ، صحيح مسلم : ج 2 ص 816 ح 188 ، صحيح ابن خزيمة : ج 3 ص 312 ح 2152 ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 637 ح 6884 نحوه ، السنن الكبرى : ج 3 ص 24 ح 4732 ، كنز العمّال : ج 3 ص 32 ح 5324 .
5- .غرر الحكم : ج 4 ص 633 ح 7254 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 396 ح 6695 .
6- .الرحمن : 10 و 11 .
7- .الرحمن : 19 _ 23 .
8- .الضحى : 11 .
9- .لا يَتَبَيَّغُ : لا يَتَهَيَّجُ (الصحاح : ج 4 ص 1317 «بوغ») .
10- .الكافي : ج 1 ص 410 ح 3 ، بحار الأنوار : ج 41 ص 123 ح 32 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 11 ص 35 .

ص: 503

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر يك از شما كه [ به گونه اى ] سرپرست است ، در باره زيردستش بازخواست مى شود ... . مرد ، سرپرستِ خانواده خويش است و در باره آنها از او بازخواست مى شود . زن نيز سرپرست خانه شوهر خود و فرزندان اوست و در باره آنها از او سؤال خواهد شد .

صحيح البخارى_ به نقل از عبد اللّه بن عمرو _ :پيامبر صلى الله عليه و آله به من فرمود : «گمان مى كنى به من خبر نرسيده است كه تو شب ها را به عبادت مى گذرانى و روزها را به روزه دارى ؟» . گفتم : آرى ، چنين مى كنم . فرمود : «اگر به اين روش ادامه بدهى ، چشمانت گود مى افتد و بدنت خسته و رنجور مى شود ، در حالى كه هم بدنت و هم خانواده ات ، بر [گردن ]تو حقّى دارند . پس ، گاهى روزه بگير و گاهى بخور ، و گاهى شب زنده دارى كن و گاهى بخواب» .

امام على عليه السلام :هر مردى در باره بندگان خود و خانواده اش ، بازخواست خواهد شد .

الكافى_ با اسناد گوناگون ، در اعتراض امير مؤمنان عليه السلام به عاصم بن زياد كه جامه هاى نرم و لطيف را رها كرده ، پشمينه پوشيده بود ، و برادرش ربيع بن زياد از او نزد امير مؤمنان عليه السلام شكايت كرد كه وى با اين كار ، همسر خود را ناراحت و فرزندانش را اندوهگين ساخته است _ :امير مؤمنان عليه السلام فرمود : «عاصم بن زياد را نزد من بياوريد» . او را نزد ايشان آوردند . امام عليه السلام ، چون او را ديد ، چهره در هم كشيد و به او فرمود : «از همسرت خجالت نكشيدى؟ به فرزندانت رحم نكردى؟ آيا خيال مى كنى كه خداوند ، چيزهاى حلال و پاكيزه را بر تو روا داشته ، با اين حال ، دوست ندارد كه از آنها استفاده كنى ؟ تو در نزد خداوند ، كوچك تر از آنى [ كه بخواهد با تو چنين كند ] . مگر نه اين كه خداوند مى فرمايد : «و زمين را براى مردمان قرار داد كه در آن ، ميوه و خرمابُن ها با خوشه هاى غلاف دار است» ؟ و مگر نه اين كه مى فرمايد : « دو دريا را روان كرد كه با هم برخورد كنند . ميان آن دو ، حدّ فاصلى است كه به هم تجاوز نكنند» ، تا آيه «از هر دو دريا ، مرواريد و مرجان بر آيد» ؟ پس به خداوند سوگند كه بهره بردارى عملى از نعمت هاى خداوند ، نزد او محبوب تر از بيان آنها در گفتار است . خداوند عز و جل فرموده است : «و نعمت پروردگارت را باز گو كن» » . عاصم گفت : اى امير مؤمنان ! پس چرا شما ، خود ، به خوراكِ درشت و جامه زِبْر ، بسنده كرده اى ؟! فرمود : «واى بر تو ! خداوند عز و جل بر پيشوايان عدالت ، واجب ساخته است كه خود را با مردمان تهى دست ، برابر دارند تا تهى دست را تهى دستىِ او بر نياشوبد» . پس عاصم بن زياد ، پشمينه اش را در آورد و جامه نرم پوشيد .

.

ص: 504

2 / 7 _ 2التَّحذيرُ مِن تَضييعِ حُقوقِ الاُسرَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَلعونٌ مَلعونٌ مَن ضَيَّعَ مَن يَعولُ (1) . (2)

المستدرك على الصحيحين عن جابر الخيواني :كُنتُ عِندَ عَبدِ اللّهِ بنِ عَمروٍ فَقَدِمَ عَلَيهِ قَهرَمانٌ (3) مِنَ الشّامِ وقَد بَقِيَت لَيلَتانِ مِن رَمَضانَ ، فَقالَ لَهُ عَبدُ اللّهِ : هَل تَرَكتَ عِندَ أهلي ما يَكفيهِم ؟ قالَ : قَد تَرَكتُ عِندَهُم نَفَقَةً . فَقالَ عَبدُ اللّهِ : عَزَمتُ عَلَيكَ لَمّا رَجَعتَ فَتَرَكتَ لَهُم ما يَكفيهِم ، فَإِنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : كَفى بِالمَرءِ إثما أن يُضَيِّعَ مَن يَعولُ . (4)

.


1- .عال الرجُل اليَتيمَ : كفَلَهُ وقام به (المصباح المنير : ص 438 «عال») .
2- .الكافي : ج 4 ص 12 ح 9 عن عليّ بن غراب عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 555 ح 4907 عن الإمام الصادق عليه السلام ، عدّة الدّاعي : ص 72 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 193 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 13 ح 62 .
3- .القَهْرمانُ : هو كالخازن والوكيل والحافظ لما تحت يده (النهاية : ج 4 ص 129 «قهرم») .
4- .المستدرك على الصحيحين : ج4 ص545 ح 8526، المصنّف لعبد الرزّاق : ج11 ص384 ح 20810 عن وهب بن جابر الصيواني نحوه .

ص: 505

2 / 7 - 2 نهى از پايمال كردنِ حقوق خانواده

2 / 7 _ 2نهى از پايمال كردنِ حقوق خانوادهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ملعون است ، ملعون است كسى كه خانواده اش را وا مى گذارد !

المستدرك على الصحيحين_ به نقل از جابر خيوانى _ :دو شب مانده از ماه رمضان ، نزد عبد اللّه بن عمرو بودم كه پيشكارى از شام ، نزد او آمد . عبد اللّه به او گفت : آيا براى خانواده ام به اندازه كافى ، خرجى گذاشته اى ؟ پيشكار گفت : مقدارى خرجى برايشان گذاشتم . عبد اللّه گفت : سوگندت مى دهم كه چون باز گشتى ، خرجىِ كافى برايشان بگذارى ؛ زيرا از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود : «مرد را همين گناه بس كه در حقّ خانواده اش ، كوتاهى ورزد» .

.

ص: 506

الكافي عن جابر بن عبد اللّه :قالَ رَسولُ اللّهُ صلى الله عليه و آله : ألا اُخبِرُكُم بِشِرارِ رِجالِكُم ؟ قُلنا : بَلى يا رَسولَ اللّهِ ، فَقالَ : إنَّ مِن شِرارِ رِجالِكُمُ البَهّاتَ (1) الجَريءَ الفَحّاشَ ، الآكِلَ وَحدَهُ ، وَالمانِعَ رِفدَهُ (2) وَالضارِبَ عَبدَهُ ، وَالمُلجِئَ عِيالَهُ إلى غَيرِهِ . (3)

2 / 8الحُقوقُ المُتَبادَلَةُ بَينَ الزَّوجَينِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ألا إنَّ لَكُم عَلى نِسائِكُم حَقّا ، ولِنِسائِكُم عَلَيكُم حَقّا ، فَأَمّا حَقُّكُم عَلى نِسائِكُم فَلا يوطِئنَ فُرُشَكُم مَن تَكرَهونَ ، ولا يَأذَنَّ في بُيوتِكُم لِمَن تَكرَهونَ ، ألا وحَقُّهُنَّ عَلَيكُم أن تُحسِنوا إلَيهِنَّ في كِسوَتِهِنَّ وطَعامِهِنَّ . (4)

.


1- .البَهّاتُ : أي الذي قال عليه _ على الغير _ ما لم يفعله (الصحاح : ج 1 ص 244 «بهت») .
2- .الرِّفدُ : العَطاء والصِلة (الصحاح : ج 2 ص 475 «رفد») .
3- .الكافي : ج 2 ص 292 ح 13 ، بحار الأنوار : ج 72 ص 115 ح 13 .
4- .سنن الترمذي : ج 3 ص 467 ح 1163 و ج 5 ص 274 ح 3087 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 594 ح 1851 ، السنن الكبرى للنسائي : ج 5 ص 372 ح 9169 كلّها عن عمرو بن الأحوص ، كنز العمّال : ج 5 ص 116 ح 12303 .

ص: 507

2 / 8 حقوق دوجانبه زن و شوهر
اشاره

الكافى_ به نقل از جابر بن عبد اللّه _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «آيا شما را از بدترينِ مردانتان خبر ندهم ؟» . گفتيم : بله ، اى پيامبر خدا ! فرمود : «بدترين مردانِ شما ، كسانى هستند كه به مردم ، پيوسته تهمت مى زنند ، گستاخ اند ، بدزبان اند ، تنها خورند ، دستِ بخشنده ندارند ، بنده خود را مى زنند ، و خانواده شان را [ براى تأمين معاش ] ، محتاج ديگران مى كنند» .

2 / 8حقوق دوجانبه زن و شوهرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آگاه باشيد كه شما را بر زنانتان حقّى است ، و زنانتان را بر شما حقّى . پس حقّ شما بر زنانتان ، اين است كه كسانى را كه خوش نمى داريد ، بر فرش شما راه ندهند ، و به كسانى كه خوش نمى داريد ، اجازه ورود به خانه هايتان ندهند ، و حقّ آنان بر شما اين است كه جامه و خوراك نيكو برايشان تهيّه كنيد .

.

ص: 508

عنه صلى الله عليه و آله :أيُّهَا النّاسُ ! إنَّ النِّساءَ عِندَكُم عَوانٍ (1) ، لا يَملِكنَ لِأَنفُسِهِنَّ ضَرّا ولا نَفعا ، أخَذتُموهُنَّ بِأَمانَةِ اللّهِ ، وَاستَحلَلتُم فُروجَهُنَّ بِكَلِماتِ اللّهِ ، فَلَكُم عَلَيهِنَّ حَقٌّ ولَهُنَّ عَلَيكُم حَقٌّ ، ومِن حَقِّكُم عَلَيهِنَّ أن لا يوطِئنَ فُرُشَكُم ، ولا يَعصينَكُم في مَعروفٍ ، فَإِذا فَعَلنَ ذلِكَ فَلَهُنَّ رِزقُهُنَّ وكِسوَتُهُنَّ بِالمَعروفِ ، ولا تَضرِبوهُنَّ . (2)

مكارم الأخلاق :قالَت خَولَةُ لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنّي أتَعَطَّرُ لِزَوجي كَأَنّي عَروسٌ اُزَفُّ إلَيهِ فَآتيهِ في لِحافِهِ فَيُوَلّي عَنّي ، ثُمَّ آتيهِ مِن قِبَلِ وَجهِهِ فَيُوَلّي عَنّي ، فَأَراهُ قَد أبغَضَني يا رَسولَ اللّهِ ، فَماذا تَأمُرُني ؟ قالَ : اِتَّقِي اللّهَ وأطيعي زَوجَكِ . قالَت : فَما حَقّي عَلَيهِ ؟ قالَ : حَقُّكِ عَلَيهِ أن يُطعِمَكِ مِمّا يَأكُلُ ، ويَكسوكِ مِمّا يِلبَسُ ، ولايَلطِمُ ولا يَصيحُ في وَجهِكِ . قالَت : فَما حَقُّهُ عَلَيَّ ؟ قالَ : حَقُّهُ عَلَيكِ أن لا تَخرجي مِن بَيتِهِ إلّا بِإِذنِهِ ، ولا تَصومي تَطَوُّعا إلّا بِإِذنِهِ ، ولا تَتَصَدَّقي مِن بَيتِهِ إلّا بِإِذنِهِ ، وإن دَعاكِ عَلى ظَهرِ قَتَبٍ (3) تُجيبيهِ . (4)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أوَّلُ مَن يَختَصِمُ يَومَ القِيامَةِ الرَّجُلُ وَامرَأَتُهُ ، وَاللّهِ ما يَتَكَلَّمُ لِسانُها ولكِن يَداها ورِجلاها يَشهَدانِ عَلَيها بِما كانَت تُغَيِّبُ لِزَوجِها ، وتَشهَدُ يَداهُ ورِجلاهُ بِما كانَ يوليها . (5)

.


1- .العاني : الأسير ، وكلّ من ذلّ واستكان وخضع ، والمرأة عانية ، والجمع عوان (مجمع البحرين : ج 2 ص 1281 «عنا») .
2- .الخصال : ص 487 ح 63 عن عبد اللّه بن عمر ، مجمع البيان : ج 2 ص 575 ، تحف العقول : ص 33 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 76 ص 349 ح 13 ؛ المنتخب من مسند عبد بن حميد : ص 271 ح 858 ، تفسير الطبري : ج 3 الجزء 4 ص 311 كلاهما عن ابن عمر ، كنز العمّال : ج 16 ص 378 ح 44986 .
3- .القَتَب : رَحلٌ صغير على قدر السَنام (الصحاح : ج 1 ص 198 «قتب») .
4- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 469 ح 1605 ، الكافي : ج 5 ص 507 ح 1 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، مجمع البيان : ج 2 ص 575 عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وكلاهما نحوه .
5- .المعجم الكبير : ج 4 ص 149 ح 3969 ، تاريخ أصبهان : ج 2 ص 238 ح 1557 ، الفردوس : ج 1 ص 26 ح 37 نحوه وكلّها عن أبي أيّوب ، كنز العمّال : ج 4 ص 376 ح 38998 .

ص: 509

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى مردم ! زنان ، نزد شما اسيرند و اختيارِ سود و زيانى براى خويش ندارند . آنان را به عنوان امانتِ خداوند گرفته ايد ، و با كلمات خداوند ، بر خويشتن حلال كرده ايد . پس شما را بر آنان و آنان را نيز بر شما حقّى است . از جمله حقوق شما بر ايشان ، اين است كه بيگانه را به فرش شما راه ندهند ، و در كارهاى نيك ، از شما نافرمانى نكنند . پس هر گاه چنين كردند ، وظيفه شماست كه خوراك و پوشاك آنان را به خوبى تأمين كنيد و آنها را كتك نزنيد .

مكارم الأخلاق :خَوله به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گفت : من ، خود را براى شوهرم همانند عروسى كه به خانه اش مى برند ، معطّر مى سازم و به بسترش مى روم ؛ ولى او به من پشت مى كند . آن گاه به مقابل او مى روم ؛ ولى باز هم به من پشت مى كند ، به طورى كه فكر مى كنم از من نفرت دارد . اى پيامبر خدا ! مى فرماييد چه كنم؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «پروامندى از خداوند ، در پيش گير و از شوهرت اطاعت كن» . خوله گفت : پس حقّ من بر او چيست؟ فرمود : «حقّ تو بر او ، اين است كه از آنچه خودش مى خورَد و مى پوشد ، به تو نيز بخورانَد و بپوشاند ، و به روى تو سيلى نزند و فرياد نكشد» . خوله گفت : و حقّ او بر من چيست؟ فرمود : «حقّ او بر تو ، اين است كه از خانه اش جز با اجازه او بيرون نروى ، و جز با اجازه او روزه مستحبّى نگيرى ، و از [اموال] خانه اش جز با اجازه او صدقه ندهى ، و اگر [ حتّى] بر پشت پالان [چهارپا] سوار بودى و تو را خواست ، اجابتش كنى» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نخستين كسانى كه در روز قيامت ، مرافعه مى كنند ، مرد و همسر اوست . به خدا سوگند كه [ در آن هنگام ] ، زبان زنش سخن نمى گويد ؛ بلكه دست ها و پاهاى او از كارهايى كه در غياب شوهرش كرده اند ، عليه او شهادت مى دهند، و دست ها و پاهاى مرد نيز در باره آنچه در حقّ زن كرده اند، گواهى مى دهند.

.

ص: 510

2 / 8 _ 1حُقوقُ الزَّوجَةِ عَلَى الزَّوجِمستدرك الوسائل_ في حَديثِ الحَولاءِ _ :... قالَت : فَما لِلنِّساءِ عَلَى الرِّجالِ ؟ قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أخبَرَني أخي جَبرَئيلُ _ ولَم يَزَل يُوصيني بِالنِّساءِ حَتّى ظَنَنتُ ألّا يَحِلَّ لِزَوجِها أن يَقولَ لَها : اُفٍّ _ يا مُحَمَّدُ ، اِتَّقُوا اللّهَ عز و جلفِي النِّساءِ ، فَإِنَّهُنَّ عَوانٌ بَينَ أيديكُم ، أخَذتُموهُنَّ عَلى أماناتِ اللّهِ عز و جلمَا استَحلَلتُم مِن فُروجِهِنَّ بِكَلِمَةِ اللّهِ وكِتابِهِ مِن فَريضَةٍ وسُنَّةٍ وشَريعَةِ مُحَمَّدِ بنِ عَبدِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَإِنَّ لَهُنَّ عَلَيكُم حَقّا واجِبا لِمَا استَحلَلتُم مِن أجسامِهِنَّ ، وبِما واصَلتُم مِن أبدانِهِنَّ ، ويَحمِلنَ أولادَكُم في أحشائِهِنَّ ، حَتّى أخَذَهُنَّ الطَّلقُ مِن ذلِكَ ، فَأَشفِقوا عَلَيهِنَّ ، وطَيِّبوا قُلوبَهُنَّ حَتّى يَقِفنَ مَعَكُم ، ولا تَكرَهُوا النِّساءَ ولا تَسخَطوا بِهِنَّ ، ولا تَأخُذوا مِمّا آتَيتُموهُنَّ شَيئا إلّا بِرِضاهُنَّ وإذنِهِنَّ . (1)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ في رِسالَتِهِ المَعروفَةِ بِرِسالَةِ الحُقوقِ _ :أمّا حَقُّ الزَّوجَةِ فَأَن تَعلَمَ أنَّ اللّهَ عز و جل جَعَلَها لَكَ سَكَنا واُنسا ، فَتَعلَمَ أنَّ ذلِكَ نِعمَةٌ مِنَ اللّهِ عز و جل عَليكَ ، فَتُكرِمَها وتَرفُقَ بِها ، وإن كانَ حَقُّكَ عَليها أوجَبَ ، فَإِنَّ لَها عَلَيكَ أن تَرحَمَها لِأَنّها أسيرُك ، وتُطعِمَها وتَكسُوَها ، وإذا جَهِلَت عَفَوتَ عَنها . (2)

.


1- .مستدرك الوسائل : ج 14 ص 252 ح 16627 .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 621 ح 3214 ، الخصال : ص 567 ح 1 ، مكارم الأخلاق : ج2 ص301 ح2654 كلّها عن أبي حمزة الثمالي ، بحار الأنوار : ج74 ص5 ح1 .

ص: 511

2 / 8 - 1 حقوق زن بر شوهر

2 / 8 _ 1حقوق زن بر شوهرمستدرك الوسائل_ در ضمن حديث حولاء _ :حولاء گفت : پس حقّ زنان بر مردان چيست؟ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «برادرم جبرئيل عليه السلام _ كه پيوسته مرا در باره زنان سفارش مى كرد ، چندان كه گمان بردم شوهر ، حق ندارد حتّى به زن ، اُف بگويد _ به من خبر داد كه : اى محمّد ! از خداوند عز و جل بترسيد و با زنان ، مهربان باشيد ؛ زيرا آنان نزد شما اسيرند . آنان را از خداوند عز و جل به امانت گرفته ايد و به فرمان خدا و كتاب او ، به عنوان يك وظيفه و سنّت و شريعت محمّد بن عبد اللّه ، بر خود حلال كرده ايد . پس بِدان سبب كه جسم آنان را حلال خود ساخته ايد ، و با بدن هايشان تماس برقرار مى سازيد ، و فرزندان شما را در شكم خود حمل مى كنند ، چندان كه درد زايمان آنها را مى گيرد ، [ ايشان را بر شما حقّى است ] . پس با آنان مهربان باشيد و دل هايشان را خوش سازيد تا با شما بمانند . زنان را ناخوش مداريد و ناراحتشان نگردانيد ، و از آنچه به ايشان داده ايد ، جز با رضايت و اجازه آنان ، چيزى بر نداريد .

امام زين العابدين عليه السلام_ در رساله خود معروف به رسالة الحقوق _ :حقّ زنت ، اين است كه بدانى خداوند عز و جل او را مايه آرامش و همدلى تو قرار داده است . پس بايد بدانى كه اين ، لطف و نعمتى است از سوى خداى عز و جل به تو ، تا اين كه او را گرامى بدارى و با وى نرم خو باشى ، هر چند حقّ تو بر او ، واجب تر است . پس حقّ او بر تو ، اين است كه با وى مهربان باشى ؛ زيرا او اسيرِ دست توست . بايد او را خوراك و پوشاك بدهى ، و هر گاه نادانى كرد ، از او در گذرى .

.

ص: 512

الإمام زين العابدين عليه السلام_ في رِسالَتِهِ المَعروفَةِ بِرِسالَةِ الحُقوقِ _ :وأمّا حَقُّ رَعِيَّتِكَ بِمِلكِ النِّكاحِ ، فَأَن تَعلَمَ أنَّ اللّهَ جَعَلَها سَكَنا ومُستَراحا واُنسا وواقِيَةً ، وكَذلِكَ كُلُّ واحِدٍ مِنكُما يَجِبُ أن يَحمَدَ اللّهَ عَلى صاحِبِهِ ، ويَعلَمَ أنَّ ذلِكَ نِعمَةٌ مِنهُ عَلَيهِ ، ووَجَبَ أن يُحسِنَ صُحبَةَ نِعمَةِ اللّهِ ويُكرِمَها ويَرفُقَ بِها ، وإن كان حَقُّكَ عَلَيها أغلَظَ وطاعَتُكَ بِها ألزَمَ فيما أحبَبتَ وكَرِهتَ ما لَم تَكُن مَعصِيَةً ، فَإِنَّ لَها حَقَّ الرَّحمَةِ وَالمُؤانَسَةِ ، ومَوضِعَ السُّكونِ إلَيها قَضاءَ اللَّذَّةِ الَّتي لابُدَّ مِن قَضائِها ، وذلِكَ عَظيمٌ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ المَرءَ يَحتاجُ في مَنزلِهِ وعِيالِهِ إلى ثَلاثِ خِلالٍ يَتَكَلَّفُها وإن لَم يَكُن في طَبعِهِ ذلِكَ : مُعاشَرَةٍ جَميلَةٍ ، وسَعَةٍ بِتَقديرٍ ، وغَيرَةٍ بِتَحَصُّنٍ . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :حَقُّ المَرأَةِ عَلى زَوجِها أن يَسُدَّ جَوعَتَها ، وأن يَستُرَ عَورَتَها ، ولا يُقَبِّحَ لَها وَجها ، فَإِذا فَعَلَ ذلِكَ فَقَد أدّى وَاللّهِ حَقَّها . (3)

الكافي عن شهاب بن عبد ربّه :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : ما حَقُّ المَرأَةِ عَلى زَوجِها ؟ قالَ : يَسُدُّ جَوعَتَها ، ويَستُرُ عَورَتَها ، ولا يُقَبِّحُ لَها وَجها ، فَإِذا فَعَلَ ذلِكَ فَقَد وَاللّهِ أدّى حَقَّها . قُلتُ : فَالدُّهنُ ؟ قالَ : غِبّا (4) ؛ يَومٌ ويَومٌ لا . قُلتُ : فَاللَّحمُ ؟ قالَ : في كُلِّ ثَلاثَةٍ ، فَيَكونُ فِي الشَّهرِ عَشرُ مَرّاتٍ لا أكثَرَ مِن ذلِكَ . قُلتُ : فَالصِّبغُ (5) ؟ قالَ وَالصِّبغُ في كُلِّ سِتَّةِ أشهُرٍ ، ويَكسوها في كُلِّ سَنَةٍ أربَعَةَ أثوابٍ ؛ ثَوبَينِ لِلشِّتاءِ وثَوبَينِ لِلصَّيفِ . ولا يَنبَغي أن يُفقِرَ بَيتَهُ مِن ثَلاثَةِ أشياءَ : دُهنِ الرَّأسِ ، وَالخَلِّ ، وَالزَّيتِ . ويَقوتُهُنَّ بِالمُدِّ ، فَإِنّي أقوتُ بِهِ نَفسي وعِيالي ، وَليُقَدِّر لِكُلِّ إنسانٍ مِنهُم قوتَهُ ، فَإِن شاءَ أكَلَهُ ، وإن شاءَ وَهَبَهُ ، وإن شاءَ تَصَدَّقَ بِهِ . ولا تَكونُ فاكِهَةٌ عامَّةٌ إلّا أطعَمَ عِيالَهُ مِنها ، ولا يَدَع أن يَكونَ لِلعيدِ عِندَهُم فَضلٌ فِي الطَّعامِ أن يُسَنِّيَ (6) مِن ذلِكَ شَيئا لا يُسنّي لَهُم في سائِرِ الأَيّامِ . (7)

.


1- .تحف العقول : ص 262 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 14 ح 2 .
2- .تحف العقول : ص 322 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 236 ح 63 .
3- .عدّة الداعي : ص 81 .
4- .الغِبُّ : من أورادِ الإبل أن ترد الماء يوما وتدعه يوما (النهاية : ج 3 ص 336 «غبب») .
5- .الصِّبْغُ : ما يُصبغُ به الخبز في الأكل ، ويختصّ بكل إدام مائع كالخلّ ونحوه (المصباح المنير : ص 332 «صبغ») .
6- .سَنَّيتُ الشيء : إذا فتحته وسهّلتُه . وتَسنّى : أي تَيَسَّرَ وتَأَتّى (النهاية : ج 2 ص 415 «سنا») .
7- .الكافي : ج 5 ص 511 ح 5 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 457 ح 1830 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 254 ح 60 .

ص: 513

امام زين العابدين عليه السلام_ در رساله خود معروف به رسالة الحقوق _ :حقّ همسرت ، اين است كه بدانى خداوند ، او را مايه آرامش و آسايش و همدمى و نگهدارى تو قرار داده است . همچنين هر يك از شما دو تن (زن و شوهر) ، بايد به خاطر ديگرى ، خدا را سپاس بگويد و او را لطف و نعمت خداوند ، به خود بداند ، و بايد با نعمت خداوند ، خوش رفتارى كند و آن را گرامى بدارد و با وى مدارا نمايد . اگر چه حقّ تو بر زنت ، قوى تر و اطاعت او از تو در آنچه خوش و ناخوش مى دارى _ آن جا كه گناه نباشد _ ، بر وى لازم تر است ولى او را هم بر تو ، حقّ مهربانى و همدمى و آرامش يافتن با او ، از ره گذر كامجويى است كه از آن ، گريزى نيست ، و اين ، خود ، حقّ بزرگى است .

امام صادق عليه السلام :مرد ، در [ اداره ] منزل و خانواده اش ، به سه خصلتْ نياز دارد كه بايد آنها را به كار گيرد ، اگر چه در سرشت او نباشد : خوش رفتارى ، گشاده دستىِ به اندازه ، و غيرت و ناموسدارى .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :حقّ زن بر شوهرش ، اين است كه گرسنگى اش را بزدايد و برهنگى اش را بپوشاند ، و به رويش اخم نكند . هر گاه چنين كند ، به خدا سوگند كه حقّ او را گزارده است .

الكافى_ به نقل از شهاب بن عبد ربّه _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : حقّ زن بر شوهرش چيست؟ فرمود : «خوراك و پوشاك او را تأمين كند ، و بر او ، چهره در هم نكِشد . پس هر گاه اين كارها را انجام داد ، به خدا سوگند كه حقّ او را به جا آورده است» . گفتم : پس ، روغن چه؟ فرمود : «يك روز در ميان [ تأمين كند ]» . گفتم : گوشت ؟ فرمود : «در هر سه روز ، كه در ماه ، ده نوبت مى شود ، و بيش از اين ، نه» . گفتم : رنگ (1) ؟ فرمود : «رنگ ، در هر شش ماه ، يك بار . سالى چهار دست لباس نيز بر او بپوشاند : دو لباس براى زمستان و دو لباس براى تابستان . نبايد خانه اش را از سه چيز ، خالى بگذارد : روغنِ سر ، سركه و روغن خوراكى . خوراك آنان را بايد به مُد تعيين كند ؛ زيرا من خوراك خودم و خانواده ام را به آن تعيين مى كنم . خوراكِ هر فردى از خانواده اش را معيّن كند ، كه اگر خواست بخورد ، اگر خواست ببخشد ، و اگر خواست آن را صدقه بدهد . از ميوه هاى رايج (موسمى) نيز به خانواده اش بخورانَد ، و در ايّام عيد ، از خوراكى هايى كه در ديگر ايّام برايشان فراهم نمى آورد ، بيشتر براى آنان تهيّه كند» .

.


1- .واژه «صبغ» كه در متن عربى حديث آمده ، به معناى نانْ خورش و هر نانْ خورش مايعى ، مانند سركه و امثال آن است (المصباح المنير : ص 332 ذيل واژه «صبغ») ؛ ولى بعضى گفته اند كه مراد ، رنگ مو و چيزهايى شبيه آن ، مانند حنا و وسمه است . با توجّه به همين معنا ، متن ، ترجمه شده است .

ص: 514

سنن أبي داود عن معاوية القشيري :قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، ما حَقُّ زَوجَةِ أحَدِنا عَلَيهِ ؟ قال : أن تُطعِمَها إذا طَعِمتَ ، وتَكسُوَها إذَا اكتَسَيتَ _ أو «اكتَسَبتَ» _ ولا تَضرِبِ الوَجهَ ، ولا تُقَبِّح . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :لا غِنى بِالزَّوجِ عَن ثَلاثَةِ أشياءَ فيما بَينَهُ وبَينَ زَوجَتِهِ ؛ وهِيَ المُوافَقَةُ لِيَجتَلِبَ بِها مُوافَقَتَها ومَحَبَّتَها وهَواها ، وحُسنُ خُلُقِهِ مَعَها ، وَاستِعمالُهُ استِمالَةَ قَلبِها بِالهَيئَةِ الحَسَنَةِ في عَينِها ، وتَوسِعَتُهُ عَلَيها . (2)

الكافي عن إسحاق بن عمّار :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : ما حَقُّ المَرأَةِ عَلى زَوجِها الَّذي إذا فَعَلَهُ كانَ مُحسِنا ؟ قالَ : يُشبِعُها ويَكسوها ، وإن جَهِلَت غَفَرَ لَها . وقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : كانَتِ امرَأَةٌ عِندَ أبي عليه السلام تُؤذيهِ فَيَغفِرُ لَها . (3)

.


1- .سنن أبي داود : ج 2 ص 244 ح 2142 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 593 ح 1850 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 482 ح 14726 كلاهما نحوه ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 204 ح 2764 ، صحيح ابن حبّان : ج 9 ص 482 ح 4175 ، كنز العمّال : ج 16 ص 370 ح 44940 .
2- .تحف العقول : ص 323 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 237 ح 70 .
3- .الكافي : ج 5 ص 510 ح 1 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 440 ح 4526 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 467 ح 1593 كلاهما نحوه ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 121 ح 25330 .

ص: 515

سنن أبى داوود_ به نقل از معاويه قشيرى _ :گفتم : اى پيامبر خدا ! حقّ همسر هر يك از ما ، بر ديگرى چيست؟ فرمود : «اين كه هر گاه خودت خوردى ، به او نيز بخورانى و هر گاه خودت پوشيدى ، به او نيز بپوشانى ، (1) و به او سيلى نزنى و رويت را در هم نكشى» .

امام صادق عليه السلام :شوهر ، در رابطه با همسرش ، از سه چيز ، بى نياز نيست : سازگارى با او ، تا بدين وسيله ، سازگارى و محبّت و عشق او را به خود جلب كند ؛ خوش خويى با او ، و دلبرى از او ، با آراستن خود در چشم وى ؛ و فراهم آوردن گشايش در زندگى او .

الكافى_ به نقل از اسحاق بن عمّار _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : حقّ زن بر شوهرش چيست ؟ حقّى كه هر گاه آن را انجام دهد ، نيكوكار است ؟ فرمود : «خوراك و پوشاك او را فراهم آورد ، و اگر نادانى كرد ، او را ببخشايد» . امام صادق عليه السلام در ادامه فرمود : «پدرم ، زنى داشت كه ايشان را اذيت مى كرد ؛

.


1- .در نقلى «إذا اكتسبت» آمده ؛ يعنى «هنگامى كه مالى به دست آورى» ؛ ولى نقل اوّل درست تر به نظر مى رسد .

ص: 516

مسند الشاميّين :رَوى أنَسُ بنُ مالِكٍ عَنِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله أنَّهُ كانَ إذا قامَ مِنَ اللَّيلِ يَقتَرِئُ ، زَمزَمَ قِراءَتَهُ إلّا أنَّهُ يُفهِمُنا الآيَةَ بَعدَ الآيَةِ ، قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، ألا تَرفَعُ صَوتَكَ بِالقُرآنِ ؟ قالَ : أكرَهُ أن اُوذِيَ بِهِ رَفيقي وأهلَ بَيتي . (1)

2 / 8 _ 2حُقوقُ الزَّوجِ عَلَى الزَّوجَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في خَبَرِ الحَولاءِ _ :يا حَولاءُ ، لِلرَّجُلِ عَلَى المَرأَةِ أن تَلزَمَ بَيتَهُ ، وتَوَدَّدَهُ وتُحِبَّهُ وتُشفِقَهُ ، وتَجتَنِبَ سَخَطَهُ وتَتَّبِعَ مَرضاتَهُ ، وتوفي بِعَهدِهِ ووَعدِهِ ، وتَتَّقي صَولاتِهِ ، ولا تُشرِكَ مَعَهُ أحَدا في أولادِهِ ، ولا تُهينَهُ ولا تُشقِيَهُ ، ولا تَخونَهُ ... فَإِذا فَعَلَت ذلِكَ كانَت يَومَ القِيامَةِ عَذراءَ بِوَجهٍ مُنيرٍ ، فَإِن كانَ زَوجُها مُؤمِنا صالِحا فَهِيَ زَوجَتُهُ ، وإن لَم يَكُن مُؤمِنا تَزَوَّجَها رَجُلٌ مِنَ الشُّهَداءِ . ولا تَطَيَّبي وزَوجُكِ غائِبٌ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :حَقُّ الزَّوجِ عَلَى الزَّوجَةِ ألّا تَهجُرَ فِراشَهُ ، وأن تَبَرَّ قَسَمَهُ ، وأن تُطيعَ أمرَهُ ، وألّا تَخرُجَ إلّا بِإِذنِهِ ، وألّا تُدخِلَ عَلَيهِ مَن يَكرَهُ . (3)

.


1- .مسند الشاميّين : ج 4 ص 305 ح 3378 ، كنز العمّال : ج 2 ص 319 ح 4123 نقلاً عن ابن النجّار .
2- .مستدرك الوسائل : ج 14 ص 244 ح 16604 نقلاً عن مجموعة عتيقة بخطّ بعض العلماء .
3- .المعجم الكبير : ج 2 ص 52 ح 1258 ، مسند الرؤياني : ج 2 ص 488 ح 1513 ، الفردوس : ج 2 ص 131 ح 2666 كلّها عن تميم الداري ، كنز العمّال : ج 16 ص 335 ح 44787 .

ص: 517

2 / 8 - 2 حقوق شوهر بر همسرش

مسند الشاميّين_ به نقل از اَنَس بن مالك _ :پيامبر صلى الله عليه و آله شب هنگام كه [ براى نماز و عبادت ] بر مى خاست ، قرآن را زير لب ، زمزمه مى كرد ؛ امّا همين اندازه مى فهميديم كه آيه اى را تمام و آيه اى ديگر را شروع كرده است . گفتم : اى پيامبر خدا ! چرا قرآن را با صداى بلند نمى خوانيد ؟ فرمود : «دوست ندارم با اين كار ، رفيقم و خانواده ام را اذيت كنم» .

2 / 8 _ 2حقوق شوهر بر همسرشپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در خبر حَولاء _ :اى حولاء ! مرد را بر همسرش ، اين حق است كه ملازم خانه اش باشد و به او ، محبّت و عشق و شفقت بورزد ، از به خشم آوردن او دورى كند و در پىِ به دست آوردن خشنودى او باشد ، به عهد و وعده اش با او وفا كند ، از عصبانيت او بپرهيزد ، كسى را در فرزندانش با وى شريك نگردانَد ، به او اهانت نكند و رَنجَش ندهد ... . پس اگر اين كارها را انجام دهد ، در روز قيامت ، دوشيزه اى ماه روى مى شود . پس چنانچه شوهرش ، مردى مؤمن و درستكار بوده ، همسر او مى شود ، و اگر مؤمن نبوده ، مردى از شهيدان ، او را به همسرى مى گيرد . و [ ديگر حق ، اين است كه ] در غياب شوهرت ، خود را معطّر نساز .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :حقّ شوهر بر همسرش ، اين است كه بسترش را ترك نكند ، سوگندش را قبول كند ، از فرمانش اطاعت كند ، جز با اجازه او از خانه ، بيرون نرود ، و كسى را كه شوهرش خوش نمى دارد ، به خانه اش راه ندهد .

.

ص: 518

عنه صلى الله عليه و آله :لا يَحِلُّ لِامرَأَةٍ تُؤمِنُ بِاللّهِ وَاليَومِ الآخِرِ ، أن تَأذَنَ في بَيتِ زَوجِها وهُوَ كارِهٌ ، ولا تَخرُجَ وهُوَ كارِهٌ ، ولا تُطيعَ فيهِ أحَدا ، ولا تُخشِنَ بِصَدرِهِ ، ولا تَعتَزِلَ فِراشَهُ ، ولا تَصرِمَهُ (1) ، فَإِن كانَ هُوَ أظلَمَ مِنها فَلتَأتِهِ حَتّى تُرضِيَهُ ، فَإِن كانَ هُوَ قَبِلَ مِنها فَبِها ونِعمَت ، وقَبِلَ اللّهُ عُذرَها وأفلَجَ حُجَّتَها ولا إثمَ عَلَيها ، وإن هُوَ أبى أن يَرضى عَنها فَقَد أبلَغَت عِندَ اللّهِ عُذرَها . (2)

عنه صلى الله عليه و آله_ في خَبَرَ الحَولاءِ _ :يا حَولاءُ ، إنَّ المَرأَةَ يَجِبُ عَلَيها أن تُرضِيَ زَوجَها إذا غَضِبَ عَلَيها ، ولا يَحِلُّ لَها أن تَنظُرَ إلى وَجهِهِ نَظرَةً مُغضَبَةً ... وإن سَخِطَ عَلَيها فَقَد سَخِطَ اللّهُ عز و جل عَلَيها . (3)

الإمام الباقر عليه السلام :خَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَومَ النَّحرِ إلى ظَهرِ المَدينَةِ عَلى جَمَلٍ عارِي الجِسمِ ، فَمَرَّ بِالنِّساءِ فَوَقَفَ عَلَيهِنَّ ، ثُمَّ قالَ : يا مَعاشِرَ النِّساءِ ! تَصَدَّقنَ وأطِعنَ أزواجَكُنَّ . (4)

2 / 8 _ 3أهَمِّيَّةُ حُقوقِ الزَّوجِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أيُّمَا امرَأَةٍ ماتَت وزَوجُها عَنها راضٍ ، دَخَلَتِ الجَنَّةَ . (5)

.


1- .يَصرِمُه ويصارِمُه : أي يَهجُره ويَقطُعُ مكالمته (النهاية : ج 3 ص 26 «صرم») .
2- .السنن الكبرى : ج 7 ص 478 ح 14715 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 206 ح 2770 ، المعجم الكبير : ج 20 ص 107 ح 210 وكلاهما نحوه ، وكلّها عن معاذ بن جبل ، كنز العمّال : ج 16 ص 403 ح 45117 .
3- .مستدرك الوسائل : ج 14 ص 243 ح 16604 نقلاً عن مجموعة عتيقة بخطّ بعض العلماء .
4- .الكافي : ج 5 ص 514 ح 3 عن جابر الجعفي ، بحار الأنوار : ج 22 ص 146 ح 137 .
5- .سنن الترمذي : ج 3 ص 466 ح 1161 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 595 ح 1854 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 191 ح 7328 ، مسند أبي يعلى : ج 6 ص 244 ح 6867 كلّها عن اُمّ سلمة ، كنز العمّال : ج 16 ص 407 ح 45135 .

ص: 519

2 / 8 - 3 اهمّيت حقوق شوهر

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بر هيچ زنى _ كه به خدا و روز قيامتْ ايمان دارد _ ، روا نيست كه بر خلاف ميل و رضايت شوهرش ، كسى را به خانه راه بدهد و بى رضايت شوهر ، نبايد از خانه بيرون برود و در باره او از هيچ كسى پيروى نكند و سينه او را مالامال درد نكند و از بسترش كناره نگيرد و با او قطع رابطه نكند . اگر شوهرش از او ستمى ديده ، نزد او برود تا اين كه رضايتش را به دست بياورد . اگر از او پذيرفت ، چه بهتر . خدا نيز عذرش را مى پذيرد و دليلش را قانع كننده مى سازد و ديگر گناهى بر وى نخواهد بود ؛ امّا اگر شوهرش قبول نكرد كه از وى راضى شود ، آن زن ، نزد خداوند ، معذور است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در خبر حَولاء _ :اى حولاء! زن ، موظّف است كه هر گاه شوهرش از او در خشم شد ، او را خشنود بگرداند ، و حق ندارد به چهره او نگاه خشم آلود بيندازد ... . البتّه اگر شوهرش همچنان از او ناراضى بود، خداوند عز و جل هم از او ناراضى است .

امام باقر عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در روز [ عيد ] قربان ، سوار بر شتر نرِ برهنه اى ، راهىِ پشت شهر مدينه شد . در راه ، به زنان برخورد . پس ايستاد و فرمود : «اى گروه زنان ! صدقه بدهيد و از شوهرانتان اطاعت كنيد» .

2 / 8 _ 3اهمّيت حقوق شوهرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر زنى ، در حالى از دنيا برود كه شوهرش از او راضى باشد ، به بهشت مى رود .

.

ص: 520

مسائل عليّ بن جعفر_ فيما سَألَ الإمام الكاظِمَ عليه السلام _ :سَأَلتُهُ عليه السلام عَنِ المَرأَةِ المُغاضِبَةِ زَوجَها ، هَل لَها صَلاةٌ أو ما حالُها ؟ قالَ : لا تَزالُ عاصِيَةً حَتّى يَرضى عَنها . (1)

2 / 8 _ 4ثَوابُ طاعَةِ الزَّوجَةِ لِلزَّوجِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا عَرَفَتِ المَرأَةُ رَبَّها وآمَنَت بِهِ وبِرَسولِهِ ، وعَرَفَت فَضلَ أهلِ بَيتِ نَبِيِّها ، وصَلَّت خَمسا ، وصامَت شَهرَ رَمضانَ ، وأحصَنَت فَرجَها ، وأطاعَت زَوجَها ، دَخَلَت مِن أيِّ أبوابِ الجَنَّةِ شاءَت . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا صَلَّتِ المَرأَةُ خَمسَها ، وصامَت شَهرَها ، وحَفِظَت فَرجَها ، وأطاعَت زَوجَها ، قيلَ لَها : اُدخُلِي الجَنَّةَ مِن أيِّ أبوابِ الجَنَّةِ شِئتِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ طالِبَ العِلمِ ، وَالمَرأَةَ المُطيعَةَ لِزَوجِها ، وَالوَلَدَ البارَّ بِوالِدَيهِ يَدخُلونَ الجَنَّةَ مَعَ الأَنبِياءِ بِغَيرِ حِسابٍ . (4)

.


1- .مسائل عليّ بن جعفر : ص 185 ح 364 ، قرب الإسناد : ص 226 ح 884 وفيه «العاصية لزوجها . . . وما حالها» بدل «المغاضبة زوجها . . . أو ما حالها» ، بحار الأنوار : ج 103 ح 244 ح 17 .
2- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 216 ح 799 ، الكافي : ج 5 ص 555 ح 3 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 441 ح 4531 كلاهما عن أبي الصباح الكناني عن الإمام الصادق عليه السلام ، الخصال : ص 224 ح 54 عن الحسين بن زيد بن عليّ عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 439 ح 1505 عن جابر وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 104 ص 107 ح 2 .
3- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 406 ح 1661 ، المعجم الأوسط : ج 8 ص 339 ح 8805 كلاهما عن عبد الرحمن بن عوف و ج 5 ص 34 ح 4598 ، صحيح ابن حبّان : ج 9 ص 471 ح 4163 كلاهما عن أبي هريرة و كلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 406 ح 45125 .
4- .كنز العمّال : ج 10 ص 160 ح 28828 نقلاً عن تاريخ الرافعي وأبي بكر النقّاش عن أبي أيّوب.

ص: 521

2 / 8 - 4 پاداش فرمانبردارى زن از شوهر

مسائلُ علىّ بن جعفر :از ايشان ( امام كاظم عليه السلام ) در باره زنى كه شوهرش را ناراحت مى كند ، پرسيدم كه : آيا نمازش درست است ، و به طور كلّى ، چه وضعى دارد؟ فرمود: «همچنان در نافرمانى به سر مى بَرَد تا آن گاه كه شوهرش از او راضى شود» .

2 / 8 _ 4پاداش فرمان بردارى زن از شوهرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه زن ، پروردگارش را بشناسد و به او و پيامبرش ايمان بياورد ، و به برترى خاندان پيامبرش معتقد باشد ، و پنج نوبت نماز بخواند ، و ماه رمضان را روزه بگيرد ، و دامنش را [از گناهان ،] حفظ كند ، و از شوهرش فرمان ببَرَد ، از هر درِ بهشت كه خواست ، وارد مى شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه زن ، نمازهاى پنجگانه اش را بخواند ، و ماه رمضان را روزه بگيرد ، و دامنش را [از گناهان ، ]حفظ كند ، و از شوهرش فرمان ببَرَد ، به او گفته مى شود : از هر درِ بهشت كه مى خواهى ، وارد شو .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :جوينده دانش ، زن فرمان بردار از شوهرش ، و فرزند خوش رفتار با پدر و مادرش ، همراه پيامبران ، بدون حسابرسى ، به بهشت مى روند .

.

ص: 522

عنه صلى الله عليه و آله :ثَلاثَةٌ لا تَمَسُّهُمُ النّارُ : المَرأَةُ المُطيعَةُ لِزَوجِها ... . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّهُ لَيسَ مِنِ امرَأَةٍ أطاعَت وأدَّت حَقَّ زَوجِها ، وتَذكُرُ حَسَنَهُ ولا تَخونُهُ في نَفسِها ومالِهِ ، إلّا كانَ بَينَها وبَينَ الشُّهَداءِ دَرَجَةٌ واحِدَةٌ فِي الجَنَّةِ ، فَإِن كانَ زَوجُها مُؤمِنا حَسَنَ الخُلُقِ فَهِيَ زَوجَتُهُ فِي الجَنَّةِ ، وإلّا زَوَّجَهَا اللّهُ مِنَ الشُّهَداءِ . (2)

كنز العمّال عن ابن عبّاس :جاءَتِ امرَأَةٌ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله يُقالُ لَها : لينَةُ ، فَقالَت : يا رَسولَ اللّهِ ، أنا وافِدَةُ النِّساءِ إلَيكَ ، ما مِنِ امرَأَةٍ تَسمَعُ مَقالَتي إلى يَومِ القِيامَةِ إلّا سَرَّها ذلِكَ : اللّهُ رَبُّ الرِّجالِ وَالنِّساءِ ، وآدَمُ أبُو الرِّجالِ وَالنِّساءِ ، وحَوّاءُ اُمُّ الرِّجالِ وَالنِّساءِ ، كَتَبَ اللّهُ الجِهادَ عَلَى الرِّجالِ ، فَإِنِ استُشهِدوا كانوا أحياءً عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ ، وإن ماتوا وَقَعَ أجرُهُم عَلَى اللّهِ ، وإن رَجَعوا آجَرَهُمُ اللّهُ ، ونَحنُ النِّساءُ نَقومُ عَلَى المَرضى ونُداوِي الجَرحى فَما لَنا مِنَ الأَجرِ ؟! فَقالَ : يا وافِدَةَ النِّساءِ ، أبلِغي مَن لَقيتِ مِنَ النِّساءِ ، أنّ طاعَةَ الزَّوجِ وَالاِعتِرافَ بِحَقِّهِ تَعدِلُ ذلِكَ كُلَّهُ . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لِقَسرَةَ بِنتِ رواسٍ الكِندِيَّةِ _ :يا قسرَةُ ، اُذكُري اللّهَ تَعالى عِندَ الخَطيئَةِ ، يَذكُركِ عِندَها بِالمَغفِرَةِ ، وأطيعي زَوجَكِ يَكفيكِ شَرَّ الدُّنيا وَالآخِرَةِ ، وبُرّي والِدَيكِ يَكثُر خَيرُ بَيتِكِ . (4)

.


1- .كنز العمّال : ج 15 ص 842 ح 43347 نقلاً عن أبي الشيخ عن ابن عبّاس .
2- .المعجم الكبير : ج 24 ص 16 ح 28 عن ميمونة ، كنز العمّال : ج 16 ص 338 ح 44804 .
3- .كنز العمّال : ج 16 ص 609 ح 46042 نقلاً عن الديلمي ، الفردوس : ج 5 ص 399 ح 8544 وفيه ذيله من «يا وافدة النساء ابلغي . . .» وراجع : شعب الإيمان : ج 6 ص 417 ح 8728 .
4- .اُسد الغابة : ج 7 ص 237 الرقم 7226 عن قسرة بنت رواس الكندية ، الاستيعاب : ج 4 ص 459 الرقم 3505 ، كنز العمّال : ج 10 ص 852 ح 43388 نقلاً عن أبي نعيم عن بسرة ، وفيه «يكفكِ خير» بدل «يكفيكِ شرّ» .

ص: 523

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه كس اند كه آتش دوزخ ، به آنان نمى رسد : زنى كه از شوهرش اطاعت مى كند ... .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ زنى نيست كه فرمان شوهرش را اطاعت كند و حقوق او را به جا آورَد ، و از خوبى هاى او ياد كند ، و در خود و اموال شوهرش به او خيانت نكند ، مگر آن كه در بهشت ، ميان او و شهيدان ، تنها يك درجه فاصله است . پس اگر شوهرش، مؤمن و خوش اخلاق بوده ، در بهشت نيز همسر اوست ، وگر نه ، خداوند، مردى از شهيدان را به همسرى او در مى آورَد .

كنز العُمّال_ به نقل از ابن عبّاس _ :زنى به نام «لينه»، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا ! من به نمايندگى از زنان، نزد شما آمده ام . هيچ زنى ، تا روز قيامت ، سخن مرا نمى شنود، مگر اين كه از آن، خوش حال خواهد شد : خداى يگانه، هم پروردگار مردان است و هم زنان . آدم عليه السلام ، هم پدرِ مردان است و هم پدرِ زنان . حوّا، هم مادرِ مردان است و هم مادرِ زنان . خداوند، جهاد را بر مردان، مقرّر داشته است . اگر شهيد شدند، نزد پروردگارشان زنده اند و روزى مى خورند ، و اگر [ در راهِ رفتن به جهاد ]مُردند ، باز نزد خداوند ، پاداش دارند ، و اگر [ زنده ] بر گشتند ، خداوند به آنان پاداش داده است . ما زنان ، از بيمارانْ پرستارى مى كنيم و مجروحان را مداوا مى نماييم . پس ما چه پاداشى داريم ؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اى نماينده زنان ! به هر يك از زنان كه ملاقاتش كردى ، ابلاغ كن كه اطاعت از شوهر و پذيرفتن حق و حقوق او ، با همه اينها [ كه گفتى ] ، برابرى مى كند» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ خطاب به قَسره كِندى ، دختر رَواس _ :اى قَسره ! در هنگام گناه ، خداى متعال را ياد كن تا او نيز در آن هنگام ، تو را با آمرزيدن ، ياد كند ، و از شوهرت اطاعت نما تا خداوند ، تو را از شرّ دنيا و آخرت ، نگه دارد ، و به پدر و مادرت نيكى كن تا خير و بركت خانه ات فزونى يابد .

.

ص: 524

عنه صلى الله عليه و آله :مِن طاعَةِ المَرأَةِ لِزَوجِها ألّا تَصومَ تَطَوُّعا إلّا بِإِذنِهِ وأمرِهِ . . . وإلّا . . . كانَتِ المَرأَةُ عاصِيَةً . (1)

2 / 9السّعي لضمان حوائج الاُسرة الاقتصاديّة2 / 9 _ 1الحَثُّ عَلَى الإنفاقِ عَلَى الاُسرَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أوَّلُ ما يوضَعُ في ميزانِ العَبدِ نَفَقَتُهُ عَلى أهلِهِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :ما مِن عَبدٍ يَكسِبُ ثُمَّ يُنفِقُ عَلى عِيالِهِ ، إلّا أعطاهُ اللّهُ بِكُلِّ دِرهَمٍ يُنفِقُهُ عَلى عِيالِهِ سَبعَمِئَةِ ضِعفٍ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :أفضَلُ دينارٍ يُنفِقُهُ الرَّجُلُ ، دينارٌ يُنفِقُهُ عَلى عِيالِهِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله_ في شابٍّ نَشيطٍ يَسوقُ غُنَيمَةً لَهُ _ :أما إنَّهُ إن كانَ يَسعى عَلى والِدَيهِ أو أحَدِهِما فَهُوَ في سَبيلِ اللّهِ ، وإن كانَ يَسعى عَلى عِيالٍ يَكفيهِم فَهُوَ في سَبيلِ اللّهِ ، وإن كانَ يَسعى عَلى نَفسِهِ فَهُو في سَبيلِ اللّهِ عز و جل . (5)

.


1- .الكافي : ج 4 ص 151 ح 2 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 155ح 2014 كلاهما عن هشام بن الحكم عن الإمام الصادق عليه السلام ، علل الشرائع : ص 385 ح 4 عن الحكم بيّاع الكرابيس عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلامعنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 96 ص 265 ح 11 .
2- .المعجم الأوسط : ج 6 ص 184 ح 6135 عن جابر ؛ كنز العمّال : ج 16 ص 276 ح 44440 .
3- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 468 ح 1596 .
4- .صحيح مسلم : ج 2 ص 692 ح 38 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 344 ح 1966 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 922 ح 2760 ، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 329 ح 22469 ، صحيح ابن حبّان : ج 10 ص 53 ح 4242 كلّها عن ثوبان ، كنز العمّال : ج 6 ص 428 ح 16396 .
5- .السنن الكبرى : ج 7 ص 787 ح 15741 عن أنس ، كنز العمّال : ج 4 ص 10 ح 9235 .

ص: 525

2 / 9 تلاش براى تأمين نيازهاى اقتصادىِ خانواده
2 / 9 - 1 تشويق به هزينه كردن براى خانواده

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از جمله اطاعت زن از شوهرش ، اين است كه بدون اجازه و دستور او ، روزه مستحبّى نگيرد ... ، وگر نه ... آن زن ، نافرمان به شمار مى آيد .

2 / 9تلاش براى تأمين نيازهاى اقتصادىِ خانواده2 / 9 _ 1تشويق به هزينه كردن براى خانوادهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نخستين چيزى كه در ترازوى [ اعمال ] بنده گذاشته مى شود ، نفقه او بر خانواده اش است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ بنده اى نيست كه درآمدى به دست آورد و آن را خرج خانواده اش كند ، مگر آن كه خداوند براى هر درهمى كه خرج خانواده اش مى كند ، هفتصد برابر به او عطا مى نمايد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :برترين دينارى كه مرد ، خرج مى كند ، دينارى است كه خرجِ خانواده اش مى نمايد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در باره جوان كوشايى كه برّه اش را مى راند _ :آگاه باشيد كه اگر او براى پدر و مادرش يا يكى از آنها مى كوشد ، [ در حقيقت ، ]در راه خداوند ، گام بر مى دارد ، و اگر براى تأمين خانواده اش مى كوشد ، در راه خداوند ، گام بر مى دارد ، و اگر براى [ تأمين ] خودش هم مى كوشد ، باز در راه خداوند عز و جل گام بر مى دارد .

.

ص: 526

عنه صلى الله عليه و آله :مَن كانَ في مِصرٍ مِنَ الأَمصارِ يَسعى عَلى عِيالِهِ في عُسرِهِ أو يُسرِهِ جاءَ يَومَ القِيامَةِ مَعَ النَّبِيّينَ ، أما إنّي لا أقولُ يَمشي مَعَهُم ، ولكِن في مَنزِلَتِهِم . (1)

مسند ابن حنبل عن معاذ :أوصاني رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِعَشرِ كَلِماتٍ ، قالَ : . . . أنفِق عَلى عِيالِكَ مِن طَولِكَ . (2)

تاريخ بغداد عن أبي هريرة :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : مَن طَلَبَ مَكسَبةً مِن بابِ الحَلالِ ، يَكُفُّ بِها وَجهَهُ عَن مَسأَلَةِ النّاسِ ووُلدَهُ وعِيالَهُ ، جاءَ يَومَ القِيامَةِ مَعَ النَّبِيّينَ وَالصِّدّيقينَ هكَذا _ وأشارَ بِإِصبَعِهِ السَّبّابَةِ وَالوُسطى _ . (3)

اُسد الغابة عن أنس :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَمّا أقبَلَ مِن غَزوَةِ تَبوكَ استَقبَلَهُ سَعدٌ الأَنصارِيُّ ، فَصافَحَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله ، ثُمَّ قالَ لَهُ: ما هذَا الَّذي أكتَبَ يَدَيكَ ؟ قالَ: يا رَسولَ اللّهِ ، أضرِبُ بِالمَرِّ (4) وَالمِسحاةِ فَاُنفِقُهُ عَلى عِيالي . فَقبَّلَ يَدَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وقالَ : هذِهِ يَدٌ لاتَمَسُّهَا النّارُ . (5)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن طَلَبَ الدُّنيا حَلالاً تَعَطُّفا عَلى وَالدٍ أو وَلَدٍ أو زَوَجةٍ ، بَعَثَهُ اللّهُ تَعالى ووَجهُهُ عَلى صورَةِ القَمَرِ لَيلَةَ البَدرِ . (6)

.


1- .تاريخ دمشق : ج33 ص348 ح6889 عن المقداد، كنز العمّال : ج16 ص282 ح44479.
2- .مسند ابن حنبل : ج 8 ص 249 ح 22136 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 44 ح 6830 ، المعجم الكبير : ج 24 ص 190 ح 479 كلاهما عن اُميمة مولاة رسول اللّه صلى الله عليه و آله ، السنن الكبرى : ج 7 ص 497 ح 14777 ، تاريخ دمشق : ج 62 ص 224 ح 12794 كلاهما عن أم أيمن ، كنز العمّال : ج 16 ص 94 ح 44047 .
3- .تاريخ بغداد : ج 8 ص 168 الرقم 4277 ، كنز العمّال : ج 4 ص 12 ح 9248 نقلاً عن الديلمي .
4- .المَرُّ : الحَبل . و[أيضا] : المِسحاةُ أو مقبضها (تاج العروس : ج 7 ص 474 «مرر») .
5- .اُسد الغابة : ج 2 ص 420 الرقم 1967 ، تاريخ بغداد : ج 7 ص 342 الرقم 3864 ، الإصابة : ج 3 ص 72 الرقم 3213 وكلاهما نحوه .
6- .مسند زيد : ص 255 عن الإمام زين العابدين عن أبيه عليهماالسلام .

ص: 527

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس در شهرى از شهرها براى خانواده اش تلاش كند ، خواه در تنگ دستى به سر ببرد يا در گشايش ، روز قيامت ، با پيامبران مى آيد . هان! نمى گويم در كنار آنان راه مى رود ؛ بلكه در مقام و منزلت آنان است .

مسند ابن حنبل_ به نقل از معاذ _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ده جمله به من سفارش فرمود : « ... از دستْ رنج خودت ، خرج خانواده ات كن» .

تاريخ بغداد_ به نقل از ابو هريره _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «هر كس از راه حلال ، كسب درآمد كند تا بدان وسيله ، از رو انداختن خود و فرزندان و خانواده اش به مردم جلوگيرى كند ، در روز قيامت ، با پيامبران و مؤمنان راستين ، اين گونه مى آيد» و دو انگشت نشانه و ميانه اش را در كنار هم نشان داد .

اُسد الغابة_ به نقل از اَنَس _ :هنگامى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از جنگ تبوك باز گشت ، سعد انصارى ، به استقبال ايشان آمد و پيامبر صلى الله عليه و آله با او دست داد . سپس به او فرمود : «چرا دستانت ، پينه بسته است ؟» . گفت : اى پيامبر خدا ! طناب مى كشم و بيل مى زنم تا خرجى خانواده ام را فراهم آورم . پيامبر صلى الله عليه و آله دست او را بوسيد و فرمود : «اين ، دستى است كه آتش [ دوزخ ] ، به آن نمى رسد» .

امام على عليه السلام :هر كس از سرِ دلسوزى براى پدرش يا فرزندش يا همسرش ، در طلبِ حلال دنيا بر آيد ، خداوند متعال ، او را با چهره اى چونان ماه شب چهارده [ از قبرش ] بر مى انگيزد .

.

ص: 528

الإمام زين العابدين عليه السلام :لَأَن أدخُلَ السّوقَ ومَعي دَراهِمُ أبتاعُ بِهِ (1) لِعِيالي لَحما وقَد قَرِموا (2) ، أحَبُّ إلَيَّ مِن أن اُعتِقَ نَسَمَةً . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :السّاعي عَلى والِدَيهِ لِيَكُفَّهُما أو يُغنِيَهُما عَنِ النّاسِ ؛ في سَبيلِ اللّهِ ، ومَن سَعى عَلى زَوجٍ أو وَلَدٍ ليَكُفَّهُم ويُغنِيَهُم عَنِ النّاسِ ؛ في سَبيلِ اللّهِ ، وَالسّاعي عَلى نَفسِهِ لِيُغنِيَها ويَكُفَّها عَنِ النّاسِ ؛ في سَبيلِ اللّهِ ، وَالسّاعي مُكاثَرَةً ؛ في سَبيلِ الشَّيطانِ . (4)

الكافي عن عليّ بن أسباط عن أبيه :إنّ الصّادِقَ عليه السلام سُئِلَ : أكانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقوتُ عِيالَهُ قوتا مَعروفا ؟ قالَ : نَعَم . (5)

الكافي عن معاذ بيّاع الأكسية :قالَ لي أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : يا مُعاذُ : ... اِسعَ عَلى عِيالِكَ ، وإيّاكَ أن يَكونوا هُمُ السُّعاةَ عَلَيكَ . (6)

الكافي عن مسعدة بن صدقة :كَتَبَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام إلى رَجُلٍ مِن أصحابِهِ : ... لا تَكسَل عَن مَعيشَتِكَ فَتَكونَ كَلّاً (7) عَلى غَيرِكَ _ أو قالَ : عَلى أهلِكَ _ . (8)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ مُحَمَّدَ بنَ المُنكَدِرِ كانَ يَقولُ : ما كُنتُ أرى أنَّ عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام يَدَعُ خَلَفا أفضَلَ مِنهُ حَتّى رَأَيتُ ابنَهُ مُحَمَّدَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام ، فَأَرَدتُ أن أعِظَهُ فَوَعَظَني . فَقالَ لَهُ أصحابُهُ : بِأَيِّ شَيءٍ وَعَظَكَ؟ قالَ : خَرَجتُ إلى بَعضِ نَواحِي المَدينَةِ في ساعَةٍ حارَّةٍ ، فَلَقِيَني أبو جَعفَرٍ مُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام وكانَ رَجُلاً بادِنا ثَقيلاً وهُوَ مُتَّكِئٌ عَلى غُلامَينِ أسوَدَينِ أو مَولَيَينِ ، فَقُلتُ في نَفسي : سُبحانَ اللّهِ! شَيخٌ مِن أشياخِ قُرَيشٍ في هذِهِ السّاعَةِ عَلى هذِهِ الحالِ في طَلَبِ الدُّنيا! أما لَأَعِظَنَّهُ ، فَدَنَوتُ مِنهُ فَسَلَّمتُ عَلَيهِ ، فَرَدَّ عَلَيَّ السَّلامَ بِنَهرٍ وهُوَ يَتَصابُّ عَرَقا . فَقُلتُ : أصلَحَكَ اللّهُ ! شَيخٌ مِن أشياخِ قُرَيشٍ في هذِهِ السّاعَةِ عَلى هذِهِ الحالِ في طَلَبِ الدُّنيا ؛ أرَأَيتَ لَو جاءَ أجَلُكَ وأنتَ عَلى هذِهِ الحالِ ما كُنتَ تَصنَعُ؟! فَقالَ : لَو جاءَنِي المَوتُ وأنَا عَلى هذِهِ الحالِ جاءَني وأنَا في طاعَةٍ مِن طاعَةِ اللّهِ عز و جل ، أكُفُّ بِها نَفسي وعِيالي عَنكَ وعَنِ النّاسِ ، وإنَّما كُنتُ أخافُ أن لَو جاءَني المَوتُ وأنَا عَلى مَعصِيَةٍ مِن مَعاصِي اللّهِ . فَقُلتُ : صَدَقتَ ، يَرحَمُكَ اللّهُ ! أرَدتُ أن أعِظَكَ فَوَعَظتَني . (9)

.


1- .كذا في النسخة المطبوعة ، وفي وسائل الشيعة نقلاً عن المصدر : «درهم ابتاع به (دراهم أبتاع بها)» (وسائل الشيعة : ج 15 ص 251 ح 6) .
2- .القَرَمُ : شِدَّةُ شهوة اللّحم حتّى لا يَصبر عنه (النهاية : ج 4 ص 49 «قرم») .
3- .الكافي : ج 4 ص 12 ح 10 عن أبي حمزة ، بحار الأنوار : ج 46 ص 66 ح 31 .
4- .المعجم الأوسط : ج 8 ص 277 ح 8630 عن أنس ، كنز العمّال : ج 4 ص 10 ح 9237 .
5- .الكافي : ج 4 ص 12 ح 7 .
6- .الكافي : ج 5 ص 149 ح 6 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 3 ح 3 ، المقنع : ص 363 .
7- .الكَلُّ : الثِّقْلُ من كلّ ما يُتَكلَّفُ به (النهاية : ج 4 ص 198 «كلل») .
8- .الكافي : ج 5 ص 86 ح 9 ، وسائل الشيعة : ج 12 ص 37 ح 21970 .
9- .الكافي : ج 5 ص 73 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 325 ح 894 ، الإرشاد : ج 2 ص 161 ، إعلام الورى : ج 1 ص 507 كلّها عن عبد الرحمن بن الحجّاج ، شرح الأخبار : ج 3 ص 282 ح 1192 ، بحار الأنوار : ج 46 ص 350 ح 3 .

ص: 529

امام زين العابدين عليه السلام :اين كه با چند درهم ، به بازار بروم تا با آنها براى خانواده ام _ كه هوس مقدارى گوشت كرده اند _ ، گوشت بخرم ، نزد من ، محبوب تر از آن است كه بنده اى را آزاد كنم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه براى پدر و مادرش كار مى كند تا آنها را از [ دستْ دراز كردن پيشِ ]مردم ، باز دارد يا بى نيازشان كند ، در راه خداوند ، گام بر مى دارد . كسى كه براى همسرش يا فرزندش كار مى كند تا آنها را از [دستْ دراز كردن پيشِ] مردم ، باز دارد يا بى نيازشان گرداند، در راه خداوند، گام بر مى دارد . آن كه براى خودش كار مى كند تا خويشتن را از [نيازمندى به ]مردم ، باز دارد و بى نياز شود ، در راه خداوند ، گام بر مى دارد ، و آن كه براى فزون خواهى تلاش مى كند ، در راه شيطان ، گام بر مى دارد .

الكافى_ به نقل از على بن اَسباط ، از پدرش _ :از امام صادق عليه السلام سؤال شد : آيا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به خانواده اش خوراكِ متعارف مى داد؟ فرمود : «آرى» .

الكافى_ به نقل از مَعاذِ كيسه فروش _ :امام صادق عليه السلام به من فرمود : «اى معاذ ! ... براى خانواده ات تلاش كن . مبادا آنان براى تو كار و تلاش كنند!» .

الكافى_ به نقل از مَسعدة بن صدقه _ :امام صادق عليه السلام به يكى از يارانش نوشت : « ... در تأمين معاشت ، تنبلى مكن كه بارى بر دوشِ ديگرى باشى» يا فرمود : «بر دوش خانواده ات» .

امام صادق عليه السلام :محمّد بن مُنكَدر مى گفت : من فكر نمى كردم على بن الحسين (زين العابدين عليه السلام ) ، فرزندى از خود بر جاى بگذارد كه برتر از خودِ او باشد تا آن كه [ روزى ] فرزندش محمّد بن على (باقر عليه السلام ) را ديدم و خواستم پندش دهم ؛ امّا او مرا پند داد . ياران محمّد بن مُنكَدر گفتند : چه پندى به تو داد؟ گفت : يك روز كه هوا بسيار گرم بود ، به يكى از نواحى مدينه (1) مى رفتم . در راه ، به باقر عليه السلام _ كه بدنى درشت و سنگين داشت _ ، برخوردم ، در حالى كه [از خستگىِ كار ،] به دو غلام سياه يا دو تن از موالىِ خود ، تكيه داده بود . با خود گفتم : سبحان اللّه ! بزرگى از بزرگان قريش ، در اين ساعت از روز و با چنين حالى ، در پىِ دنياست ! بايد او را نصيحت كنم . پس نزديكش رفتم و سلام كردم . در حالى كه عرق مى ريخت ، به اختصار ، جواب سلامم را داد . من گفتم : خدا خيرت دهد ! بزرگى از بزرگان قريش ، در چنين ساعتى و با چنين حالى ، در پى دنيا ؟! اگر با اين حال ، اَجَلت فرا رسد ، چه مى كنى؟! باقر عليه السلام فرمود : «اگر در چنين حالى باشم و مرگم فرا رسد ، در حالِ طاعتى از طاعات خداوند عز و جل فرا رسيده است ؛ چون با اين كار ، مى خواهم خودم و خانواده ام را از محتاج شدن به تو و مردم حفظ كنم . ترس من ، از اين است كه در حال نافرمانى از دستورهاى خداوند عز و جل باشم و مرگ ، مرا در رسد!» . گفتم : راست فرمودى . خدايت رحمت كند! خواستم تو را اندرز بدهم ؛ امّا تو مرا اندرز دادى .

.


1- .ظاهرا مقصود ، باغات و مزارع اطراف مدينه است .

ص: 530

2 / 9 _ 2البَدءُ مِنَ الأهلِ فِي الإِنفاقِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا أعطَى اللّهُ أحَدَكُم خَيرا فَليَبدَأ بِنَفسِهِ وأهلِ بَيتِهِ . (1)

.


1- .صحيح مسلم : ج 3 ص 1454 ح 10 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 410 ح 20872 ، المعجم الكبير : ج 2 ص 198 ح 1803 ، مسند أبي يعلى : ج 13 ص 457 ح 7466 كلّها عن جابر بن سمرة ، كنز العمّال : ج 6 ص 395 ح 16227 ؛ العمدة : ص 422 ح 882 عن جابر بن سمرة ، بحار الأنوار : ج 36 ص 362 ح 233 .

ص: 531

2 / 9 - 2 آغاز كردن انفاق ، از خانواده

2 / 9 _ 2آغاز كردن انفاق ، از خانوادهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه خداوند ، به يكى از شما نعمتى داد ، بايد از خود و خانواده اش آغاز كند .

.

ص: 532

عنه صلى الله عليه و آله :اليَدُ العُليا خَيرٌ مِنَ اليَدِ السُّفلى (1) ، وَابدَأ بِمَن تَعولُ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا كانَ أحَدُكُم فَقيرا فَليَبدَأ بِنَفسِهِ ، فَإِن كانَ فَضلاً فَعَلى عِيالِهِ ، فَإِن كانَ فَضلاً فَعَلى قَرابَتِهِ أو عَلى ذي رَحِمِهِ ، فَإِن كانَ فَضلاً فَهاهُنا وهاهُنا . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :أفضَلُ دينارٍ يُنفِقُهُ الرَّجُلُ : دينارٌ يُنفِقُهُ عَلى عِيالِهِ ، ودينارٌ يُنفِقُهُ الرَّجُلُ عَلى دابَّتِهِ في سَبيلِ اللّهِ ، ودينارٌ يُنفِقُهُ عَلى أصحابِهِ في سَبيلِ اللّهِ . (4)

مستدرك الوسائل عن أنس :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ألا اُنَبِّئُكُم بِخَمسَةِ دَنانيرَ بِأَحسَنِها وأفضَلِها ؟ قالوا : بَلى . قالَ : أفضَلُ الخَمسَةِ : الدّينارُ الَّذي تُنفِقُهُ عَلى والِدَتِكَ ، وأفضَلُ الأَربَعَةِ: الدّينارُ الَّذي تُنفِقُهُ عَلى والِدِكَ ، وأفضَلُ الثَّلاثَةِ : الدّينارُ الَّذي تُنفِقُهُ عَلى نَفسِكَ وأهلِكَ ، وأفضَلُ الدّينارَينِ : الدّينارُ الَّذي تُنفِقُهُ عَلى قَرابَتِكَ ، وأخَسُّها وأقَلُّها أجرا : الدّينارُ الَّذي تُنفِقُهُ في سَبيلِ اللّهِ . (5)

.


1- .اليَدُ العُليا خير من اليَد السُفلى : قيل : العُليا هي المنفقة ، والسفلى : السائلة . وقيل : العُليا المعطية ، والسُفلى : الآخِذة (مجمع البحرين : ج 2 ص 1264 «علا») .
2- .صحيح البخاري : ج 2 ص 518 ح 1361 ، صحيح مسلم : ج 2 ص 717 ح 95 ، سنن الدارمي : ج 1 ص 417 ح 1608 كلّها عن حكيم بن حزام ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 229 ح 15326 ، كنز العمّال : ج 6 ص 363 ح 16081 ؛ الكافي : ج 4 ص 11 ح 4 عن الربيع بن يزيد عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 56 ح 16885 ، الأمالي للسيد المرتضى : ج 2 ص 66 عن أبي هريرة .
3- .سنن النسائي : ج 7 ص 304 ، صحيح مسلم : ج 2 ص 693 ح 41 نحوه ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 32 ح 14277 ، صحيح ابن خزيمة : ج 4 ص 100 ح 2445 ، السنن الكبرى : ج 10 ص 521 ح 21539 كلّها عن جابر ، كنز العمّال : ج 6 ص 396 ح 1230 .
4- .صحيح مسلم : ج 2 ص 692 ح 38 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 344 ح 1966 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 922 ح 2760 ، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 324 ح 22443، الأدب المفرد : ص 225 ح 748 كلّها عن ثوبان ، كنز العمّال : ج 6 ص 428 ح 16396 .
5- .مستدرك الوسائل : ج 7 ص 241 ح 8141 نقلاً عن ابن أبي جمهور في درر اللآلي .

ص: 533

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دستِ بالا ، بهتر از دستِ زيرين است (1) و [ دِهش را ] از خانواده ات آغاز كن .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در صورتى كه يكى از شما فقير است ، نخست به خودش انفاق كند . اگر اضافه آورد ، به خانواده اش ، و اگر اضافه تر آورد ، به نزديكان يا خويشاوندانش ، و اگر [باز هم] اضافه آمد ، به اين و آن انفاق نمايد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :برترين دينارى كه مرد انفاق مى كند ، دينارى است كه خرج خانواده اش مى كند ؛ دينارى كه در راه خداوند ، خرج چارپايش مى كند ؛ و دينارى كه در راه خداوند ، به يارانش انفاق مى نمايد .

مستدرك الوسائل_ به نقل از اَنَس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «آيا شما را خبر ندهم كه از پنج دينار ، [ به ترتيب ، ] كدام يك ، بهتر و باارزش تر است؟» . گفتند : آرى . فرمود : «برترينِ پنج دينار ، آن دينارى است كه خرج مادرت كنى . از چهار دينار باقى مانده ، برترينش آن دينارى است كه خرج پدرت كنى . از سه دينار باقى مانده ، برترينش آن دينارى است كه خرجِ خود و خانواده ات كنى . از دو دينار باقى مانده ، برترينش آن دينارى است كه خرج خويشاوندانت كنى . و پست ترين و كم پاداش ترين آنها ، دينارى است كه در راه خدا انفاق كنى» .

.


1- .دست بالا ، يعنى دست انفاق كننده ، و دست پايين ، يعنى دستِ خواهنده . نيز گفته اند كه : دست بالا ، يعنى دستِ دهنده ، و دست پايين ، يعنى دستِ گيرنده .

ص: 534

الإمام الرضا عليه السلام :أتى رَجُلٌ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله بِدينارَينِ ، فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، اُريدُ أن أحمِلَ بِهِما في سَبيلِ اللّهِ . قالَ : ألَكَ والِدانِ أو أحَدُهُما ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : اِذهَب فَأَنفِقهُما عَلى والِدَيكَ ؛ فَهُوَ خَيرٌ لَكَ أن تَحمِلَ بِهِما في سَبيلِ اللّهِ . فَرَجَعَ فَفَعَلَ . فَأَتاهُ بِدينارَينِ آخَرَينِ ، قالَ : قَد فَعَلتُ ، وهذانِ دينارانِ اُريدُ أن أحمِلَ بِهِما في سَبيلِ اللّهِ . قالَ : ألَكَ وَلَدٌ ؟ قالَ : نَعَم . قالَ صلى الله عليه و آله : فَاذهَب فَأَنفِقهُما عَلى وَلَدِكَ ؛ فَهُوَ خَيرٌ لَكَ أن تَحمِلَ بِهِما في سَبيلِ اللّهِ . فَرَجَعَ فَفَعَلَ . فَأَتاهُ بِدينارَينِ آخَرَينِ ، فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، قَد فَعَلتُ ، وهذانِ دينارانِ آخَرانِ اُريدُ أن أحمِلَ بِهِما في سَبيلِ اللّهِ . فَقالَ : ألَكَ زَوجَةٌ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : أنفِقهُما عَلى زَوجَتِكَ ؛ فَهُوَ خَيرٌ لَكَ أن تَحمِلَ بِهِما في سَبيلِ اللّهِ . فَرَجَعَ وفَعَلَ . فَأَتاهُ بِدينارَينِ آخَرَينِ ، فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، قَد فَعَلتُ ، وهذانِ دينارانِ اُريدُ أن أحمِلَ بِهِما في سَبيلِ اللّهِ . فَقالَ : ألَكَ خادِمٌ ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : اِذهَب فَأَنفِقهُما عَلى خادِمِكَ ؛ فَهُوَ خَيرٌ لَكَ مِن أن تَحمِلَ بِهِما في سَبيلِ اللّهِ . فَفَعَلَ . فَأَتاهُ بِدينارَينِ آخَرَينِ ، فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، وهذِهِ دينارانِ اُريدُ أن أحمِلَ بِهِما في سَبيلِ اللّهِ . فَقالَ : اِحمِلهُما وَاعلَم بِأَنَّهُما لَيسا بِأَفضَلِ دينارَيكَ . (1)

2 / 9 _ 3التَّوسِعَةُ عَلَى العِيالِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ للّهِ عز و جل أملاكا تَحتَ عَرشِهِ ، ألهَمَهُم أن يُنادوا قَبلَ طُلوعِ الشَّمسِ وقَبلَ غُروبِ الشَّمسِ في كُلِّ يَومٍ مَرَّتَينِ : ألا مَن وَسَّعَ عَلى عِيالِهِ وجيرانِهِ وَسَّعَ اللّهُ عَلَيهِ فِي الدُّنيا ، ألا مَن ضَيَّقَ ضَيَّقَ اللّهُ عَلَيهِ قَبرَهُ ، ألا إنَّ اللّهَ عز و جلقَد أعطاكُم بِنَفَقَةِ دِرهَمٍ عَلى عِيالِكُم سَبعينَ قِنطارا ، وَالقِنطارُ كَجَبَلِ اُحُدٍ وَزنا . (2)

.


1- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 171 ح 330 عن أبي الحسين الرازي ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 195 ح 10 ، وسائل الشيعة : ج 11 ص 110 ح 20179 .
2- .الفردوس : ج 1 ص 185 ح 693 ، كنز العمّال : ج 6 ص 442 ح 16453 نقلاً عن ابن لال في مكارم الأخلاق وكلاهما عن ابن عباس .

ص: 535

2 / 9 - 3 گشاده دستى براى خانواده

امام رضا عليه السلام :مردى ، دو دينار ، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آورد و گفت : اى پيامبر خدا ! مى خواهم اين دو دينار را در راه خدا ( جهاد) بپردازم . فرمود : «آيا والدين تو ، يا يكى از آن دو ، زنده اند ؟» . گفت : آرى . فرمود : «برو و اين دو دينار را خرج والدينت كن ؛ زيرا اين كار براى تو، بهتر از آن است كه در راه خداوند ، انفاقشان كنى» . مرد، باز گشت و چنين كرد . سپس دو دينار ديگر آورد و گفت : آن كار را كردم و اينك اين دو دينار را مى خواهم در راه خدا بدهم . فرمود : «آيا فرزندى دارى ؟» . گفت : آرى . فرمود : «برو و آنها را خرج فرزندت كن ؛ زيرا اين كار براى تو ، بهتر از آن است كه در راه خداوند ، انفاقشان كنى» . مرد ، باز گشت و چنين كرد . پس دگر بار ، دو دينار ديگر آورد و گفت : اى پيامبر خدا ! آن كار را كردم ، و اينها دو دينار ديگرند و مى خواهم آنها را در راه خداوند ، انفاق كنم . فرمود : «آيا همسر دارى؟» . گفت : آرى . فرمود : «آنها را خرج همسرت كن ؛ زيرا اين كار ، برايت بهتر از آن است كه در راه خداوند ، انفاقشان نمايى» . مرد ، بر گشت و چنين كرد . پس باز ، دو دينار ديگر آورد و گفت : اى پيامبر خدا ! آن كار را كردم ، و اينها دو دينار ديگرند كه مى خواهم در راه خدا انفاق كنم . فرمود : «آيا خدمتكارى دارى ؟» . گفت : آرى . فرمود : «آنها را خرج خدمتكارت بكن ؛ زيرا اين كار ، برايت بهتر از آن است كه در راه خداوند ، انفاقشان كنى» . مرد چنان كرد . آن گاه دو دنيا ديگر آورد و گفت : اى پيامبر خدا ! اينها دو دنيا ديگرند كه مى خواهم در راه خدا بدهم . فرمود : «بده ، و بدان كه اين دو دينار ، برترين دو دينار تو نيست [ ؛ بلكه ثواب آن دينارهاى قبلى ، از ثواب اينها بيشتر است]» .

2 / 9 _ 3گشاده دستى براى خانوادهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل در زير عرشش ، فرشتگانى دارد كه به آنان دستور مى دهد روزى دو مرتبه ، يكى ، پيش از طلوع آفتاب و ديگرى ، پيش از غروب آفتاب ، بانگ زنند كه : هلا ! هر كس با خانواده و همسايگانش گشاده دستى كند ، خداوند در دنيا ، او را در گشايش قرار مى دهد . هلا! هر كس تنگ گيرد ، خداوند ، قبرش را بر او تنگ مى گرداند . هلا ! خداوند عز و جلبراى هر درهمى كه خرج خانواده تان مى كنيد ، هفتاد قِنطار به شما عطا مى كند كه هر قنطار ، به وزنِ كوه اُحُد است .

.

ص: 536

الإمام زين العابدين عليه السلام :أرضاكُم عِندَ اللّهِ أسبَغُكُم (1) عَلى عِيالِهِ . (2)

الإمام الكاظم عليه السلام :عِيالُ الرَّجُلِ اُسَراؤُهُ ، فَمَن أنعَمَ اللّهُ عَلَيهِ نِعمَةً فَليُوَسِّع عَلى اُسَرائِهِ ، فَإِن لَم يَفعَل أوشَكَ أن تَزولَ تِلكَ النِّعمَةُ . (3)

الإمام الرضا عليه السلام :صاحِبُ النِّعمَةِ يَجِبُ عَلَيهِ التَّوسِعَةُ عَلى عِيالِهِ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :حُسنُ الخُلُقِ في ثَلاثٍ : اِجتِنابُ المَحارِمِ ، وطَلَبُ الحَلالِ ، والتَّوَسُّعُ عَلَى العِيالِ . (5)

الكافي عن معمّر بن خلّاد عن أبي الحسن عليه السلام :يَنبَغي لِلرَّجُلِ أن يُوَسِّعَ عَلى عِيالِهِ كَي لا يَتَمَنَّوا مَوتَهُ . وتَلا هذِهِ الآيَةَ : « وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا » (6) ؛ قالَ : الأَسيرُ : عِيالُ الرَّجُلِ ؛ يَنبَغي لِلرَّجُلِ إذا زيدَ فِي النِّعمَةِ أن يَزيدَ اُسَراءَهُ فِي السَّعَةِ عَلَيهِم . (7)

.


1- .أسبَغَ : أفاضَ وأتمّ (المصباح المنير : ص 264 «سبغ») .
2- .الكافي : ج 4 ص 11 ح 1 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 408 ح 5884 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 47 ، أعلام الدين : ص 222 وفيه «أشبعكم» بدل «أسبغكم» وكلّها عن أبي حمزة الثمالي ، تحف العقول : ص 279 ، بحار الأنوار : ج 104 ص 73 ح 25 .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 556 ح 4910 ، الأمالي للصدوق : ص 527 ح 712 عن مسعدة بن صدقة ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 469 ح 1604 ، روضة الواعظين : ص 406 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 419 عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 78 ص 208 ح 74 .
4- .الكافي : ج 4 ص 11 ح 5 عن ابن أبي نصر ، تحف العقول : ص 442 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 335 ح 2 .
5- .تنبيه الخواطر : ج 1 ص 90 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 394 ح 63 .
6- .الإنسان : 8 .
7- .الكافي : ج 4 ص 11 ح 3 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 68 ح 1742 عن الإمام الرضا عليه السلام وفيه صدره إلى «موته» ، وسائل الشيعة : ج 15 ص 248 ح 27804 .

ص: 537

امام زين العابدين عليه السلام :خوشايندترينِ شما نزد خداوند ، كسى است كه خانواده خود را بيشتر در رفاه قرار بدهد .

امام كاظم عليه السلام :خانواده مرد ، [ به منزله ] اسيران اويند . پس هر كه خداوند به او نعمتى داد ، بايد اسيرانش را در گشايش قرار دهد ؛ زيرا اگر چنين نكند ، به زودى ، آن نعمت ، از كف او مى رود .

امام رضا عليه السلام :برخوردار از نعمت ، بايد خانواده اش را در رفاه قرار بدهد .

امام على عليه السلام :نيك خويى ، در سه چيز است : دورى كردن از حرام ها ، طلب حلال ، و گشاده دستى بر خانواده .

الكافى_ به نقل از معمّر بن خلّاد _ :ابو الحسن عليه السلام (1) فرمود : «مرد بايد خانواده اش را در رفاه قرار دهد تا آرزوى مرگ او را نكنند» و اين آيه را تلاوت نمود : «و به [ پاس ] دوستى او (خدا) ، بينوا و يتيم و اسير را خوراك مى دهند» . فرمود : «اسير ، خانواده مرد است . سزاوار است كه مرد ، هر گاه نعمتش فزونى مى يابد ، بر گشاده دستى با اسيرانش بيفزايد» .

.


1- .مقصود ، امام كاظم عليه السلام يا امام رضا عليه السلام است .

ص: 538

2 / 9 _ 4فَضْلُ النَّفَقَةِ عَلَى الاُسرَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :نَفَقَةُ الرَّجُلِ عَلى أهلِهِ صَدَقَةٌ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :كُلُّ ما صَنَعتَ إلى أهلِكَ فَهُوَ صَدَقَةٌ عَلَيهِم . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :دينارٌ أنفَقتَهُ في سَبيلِ اللّهِ ، ودينارٌ أنفَقتَهُ في رَقبَةٍ ، ودينارٌ تَصَدَّقتَ بِهِ عَلى مِسكينٍ ، ودينارٌ أنفَقتَهُ عَلى أهلِكَ ، أعظَمُها أجرا الَّذي أنفَقتَهُ عَلى أهلِكَ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ صَدَقَتَكَ مِن مالِكَ صَدَقَةٌ ، وإنَّ نَفَقَتَكَ عَلى عِيالِكَ صَدَقَةٌ ، وإنَّ ما تَأكُلُ امرَأَتُكَ مِن مالِكَ صَدَقَةٌ . (4)

.


1- .صحيح البخاري : ج 4 ص 1472 ح 3784 عن أبي مسعود البدري ، سنن الترمذي : ج 4 ص 344 ح 1965 ، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 316 ح 22410 بزيادة «يحتسبها» بعد «أهله» وكلاهما عن أبي مسعود الأنصاري ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 6 ص 258 ح 3 عن أبي مسعود ، المعجم الأوسط : ج 4 ص 178 ح 3911 عن عبد اللّه بن أبي أوفى ، كنز العمّال : ج 6 ص 419 ح 16344 ؛ عوالي اللآلي : ج 2 ص 229 ح 3 .
2- .صحيح ابن حبّان : ج 10 ص 49 ح 4237 ، السنن الكبرى للنسائي : ج 5 ص 376 ح 9184 ، التاريخ الكبير : ج 3 ص 434 ، مسند أبي يعلى : ج 6 ص 232 ح 1841 ، تاريخ دمشق : ج 45 ص 420 كلّها عن عمرو بن اُميّة ، كنز العمّال : ج 6 ص 414 ح 16315 .
3- .صحيح مسلم : ج 2 ص 692 ح 39 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 510 ح 10125 ، رياض الصالحين : ص 145 كلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 16 ص 277 ح 44444 .
4- .صحيح مسلم : ج 3 ص 1253 ح 8 ، الأدب المفرد : ص 159 ح 520 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 356 ح 1440 ، صحيح ابن خزيمة : ج 4 ص 61 ح 2355 كلّها عن سعد نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 615 ح 46061 .

ص: 539

2 / 9 - 4 فضيلت تأمين هزينه زندگىِ خانواده

2 / 9 _ 4فضيلت تأمين هزينه زندگىِ خانوادهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نفقه مرد به خانواده اش ، صدقه است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر آنچه [ از نيكى] به خانواده ات مى كنى ، آن ، صدقه اى است كه به ايشان مى دهى .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دينارى را در راه خدا (جهاد) انفاق مى كنى ، دينارى را براى آزادى بنده اى مى دهى ، دينارى را به مستمندى صدقه مى دهى ، و دينارى را خرج خانواده ات مى كنى . از ميان اينها ، بزرگ ترين پاداش را آن دينارى دارد كه خرج خانواده ات كرده اى .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بخشيدن از اموالت ، صدقه است . هزينه كردن براى خانواده ات ، صدقه است ، و آنچه همسرت از اموال تو مى خورَد نيز صدقه است .

.

ص: 540

عنه صلى الله عليه و آله :ما كَسَبَ الرَّجُلُ كَسبا أطيَبَ مِن عَمَلِ يَدِهِ ، وما أنفَقَ الرَّجُلُ عَلى نَفسِهِ وأهلِهِ ووَلَدِهِ وخادِمِهِ فَهُوَ صَدَقَةٌ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا أنفَقَ المُسلِمُ نَفَقَةً عَلى أهلِهِ وهُوَ يَحتَسِبُها ، كانَت لَهُ صَدَقَةً . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :ما أنفَقتَ عَلى نَفسِكَ أو عَلى أهلِ بَيتِكَ في غَيرِ سَرَفٍ ولا تَبذيرٍ فَلَكَ ، وما تَصَدَّقتَ رِياءً وسُمعَةً فَذلِكَ حَظُّ الشَّيطانِ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :كانَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام إذا أصبَحَ خَرَجَ غادِيا في طَلَبِ الرِّزقِ ، فَقيلَ لَهُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، أينَ تَذهَبُ ؟ فَقالَ : أتَصَدَّقُ لِعِيالي . قيلَ لَهُ : أتَتَصَدَّقُ ؟ ! قالَ : مَن طَلَبَ الحَلالَ فَهُوَ مِنَ اللّهِ عز و جلصَدَقَةٌ عَلَيهِ . (4)

2 / 9 _ 5السّاعي في نَفَقَةِ أهلِهِ كَالمُجاهِدِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن سَعى في نَفَقَةِ عِيالِهِ ووالِدَيهِ فَهُوَ كَالمُجاهِدِ في سَبيلِ اللّهِ . (5)

.


1- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 723 ح 2138 ، نصب الراية : ج 3 ص 479 نحوه وكلاهما عن المقدام بن معديكرب ، كنز العمّال : ج 4 ص 9 ح 9229 .
2- .صحيح البخاري : ج 5 ص 2047 ح 5036 ، صحيح مسلم : ج 2 ص 695 ح 48 ، سنن النسائي : ج 5 ص 69 ، سنن الدارمي : ج 2 ص 738 ح 2565 ، مسند ابن حنبل : ج 6 ص 70 ح 17081 وكلّها عن أبي مسعود ؛ الأمالي للطوسي : ص 383 ح 828 عن عبد اللّه بن مسعود ، بحار الأنوار : ج 104 ص 70 ح 5 .
3- .المصنّف لعبد الرزّاق : ج 10 ص 458 ح 19695 ، شعب الإيمان : ج 5 ص 251 ح 6548 كلاهما عن الحارث ، كنز العمّال : ج 6 ص 590 ح 17031 .
4- .الكافي : ج 4 ص 12 ح 11 عن عبد اللّه بن سنان ، بحار الأنوار : ج 46 ص 67 ح 32 .
5- .مستدرك الوسائل : ج 13 ص 55 ح 14731 نقلاً عن مجموعة الشهيد .

ص: 541

2 / 9 - 5 ثواب جهاد براى تأمين هزينه خانواده

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مرد ، درآمدى حلال تر از دست رنجش ، كسب نكرده است ، و آنچه مرد براى خودش و زن و فرزندش و خدمتكارش هزينه كند ، آن ، صدقه است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه مسلمان ، به خاطر خشنودىِ خدا ، چيزى خرج خانواده اش بكند ، آن چيز براى او ، صدقه محسوب مى شود .

امام على عليه السلام :آنچه براى خودت و خانواده ات هزينه كنى ، در صورتى كه با اسراف و تبذير همراه نباشد ، آن ، از آنِ توست ، و آنچه براى خودنمايى و شهرت طلبى صدقه دهى ، آن ، بهره شيطان است .

امام صادق عليه السلام :زين العابدين عليه السلام صبح كه مى شد ، در طلب روزى ، بيرون مى رفت . به ايشان گفته شد : اى پسرِ پيامبر خدا ! كجا مى رويد؟ فرمود : «مى روم براى خانواده ام صدقه بياورم» . گفته شد : آيا شما نيز صدقه مى گيريد ؟! فرمود : «هر كه در طلبِ روزى حلال بر آيد ، آن روزى ، صدقه اى است از جانب خداوند عز و جل به او» .

2 / 9 _ 5تأمين هزينه خانواده ، همچون جهادپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه براى تأمين هزينه خانواده اش و پدر و مادرش تلاش كند ، همانند مجاهدِ در راه خداست .

.

ص: 542

عنه صلى الله عليه و آله :لَيسَ الجِهادُ أن يَضرِبَ بِسَيفِهِ في سَبيلِ اللّهِ ؛ إنَّمَا الجِهادُ مَن عالَ والِدَيهِ وعالَ وَلَدَهُ ، فَهُوَ في جِهادٍ . ومَن عالَ نَفسَهُ يَكُفُّها عَنِ النّاسِ فَهُوَ في جِهادٍ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :ما غُدوَةُ أحَدِكُم في سَبيلِ اللّهِ بِأَعظَمَ مِن غُدوَتِهِ يَطلُبُ لِوَلَدِهِ وعِيالِهِ ما يُصلِحُهُم . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :طَلَبتُ نورَ الوَجهِ فَوَجَدتُهُ في صَلاةِ اللَّيلِ ، وطَلَبتُ فَضلَ الجِهادِ فَوَجَدتُهُ فِي الكَسبِ لِلعِيالِ ، وطَلَبتُ حُبَّ اللّهِ عز و جلفَوَجَدتُهُ في بُغضِ أهلِ المَعاصي. (3)

الإمام الكاظم عليه السلام :مَن طَلَبَ هذَا الرِّزقَ مِن حِلِّهِ لِيَعودَ بِهِ عَلى نَفسِهِ وعِيالِهِ كانَ كَالمُجاهِدِ في سَبيلِ اللّهِ عز و جل ، فَإِن غُلِبَ عَلَيهِ فَليَستَدِن عَلَى اللّهِ وعَلى رَسولِهِ ما يَقوتُ بِهِ عِيالَهُ . (4)

الإمام الرضا عليه السلام :الَّذي يَطلُبُ مِن فَضلِ اللّهِ عز و جل ما يَكُفُّ بِهِ عِيالَهُ ، أعظَمُ أجرا مِنَ المُجاهِدِ في سَبيلِ اللّهِ عز و جل . (5)

2 / 9 _ 6ثَوابُ قَضاءِ حَوائِجِ الاُسرَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا خَرَجَ العَبدُ في حاجَةِ أهلِهِ كَتَبَ اللّهُ عز و جل لَهُ بِكُلِّ خُطوَةٍ دَرَجَةً ، فَإِذا خَرَجَ مِن حاجَتِهِم غَفَرَ لَهُ . (6)

.


1- .حلية الأولياء : ج 6 ص 300 ، تاريخ دمشق : ج 21 ص 172 ح 4765 ، الفردوس : ج 3 ص 402 ح 5225 كلّها عن أنس ، كنز العمّال : ج 16 ص 469 ح 45494 .
2- .السرائر : ج 2 ص 228 ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 15 ح 9 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 194 ح 6 ، مستدرك الوسائل : ج 13 ص 54 ح 14725 .
3- .مستدرك الوسائل : ج 12 ص 173 ح 13810 نقلاً عن مجموعة الشهيد .
4- .الكافي : ج 5 ص 93 ح 3 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 184 ح 381 ، قرب الإسناد : ص 340 ح 1245 كلّها عن موسى بن بكر ، بحار الأنوار : ج 103 ص 3 ح 6 .
5- .الكافي : ج 5 ص 88 ح 2 عن زكريّا بن آدم ، تحف العقول : ص 445 وفيه «من فضل يكفّ به» بدل «من فضل اللّه عز و جل ما يكفّ» ، بحار الأنوار : ج 78 ص 339 ح 29 .
6- .الفردوس : ج 1 ص 292 ح 1146 عن جابر ، كنز العمّال : ج 16 ص 282 ح 44478 .

ص: 543

2 / 9 - 6 تأمين هزينه خانواده ، همچون جهاد

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :جهاد ، [ تنها] اين نيست كه شخص ، در راه خدا شمشير بزند ؛ بلكه جهاد ، اين است كه كسى والدين و فرزندانش را اداره كند . چنين كسى در جهاد است . و كسى كه مخارج خودش را تأمين مى كند تا خود را از مردم ، بى نياز كند ، او نيز در جهاد است .

امام على عليه السلام :ره سپار شدنِ هر يك از شما در راه خداوند ( جهاد) ، مهم تر از رفتنش در پى كسب معاش براى فرزندان و خانواده اش نيست .

امام صادق عليه السلام :نورانيتِ چهره را جُستم . پس ، آن را در نمازِ شب يافتم . ثواب جهاد را جُستم . پس ، آن را در كار كردن براى خانواده يافتم . دوستىِ خداوند عز و جل را جُستم . پس ، آن را در نفرت از اهل گناه يافتم .

امام كاظم عليه السلام :هر كس اين روزى را از حلالش بجويد تا آن را براى خود و خانواده اش فراهم آورَد ، مانند مجاهدِ در راه خداوند عز و جل است . پس اگر در مانْد ، آن گاه به اميد خدا و پيامبر او ، به اندازه قوت خانواده اش بايد قرض كند .

امام رضا عليه السلام :كسى كه براى تأمين زندگىِ خانواده اش ، در طلب فضل خداوند عز و جلبر مى آيد ، اجرش ، بيشتر از مجاهدِ در راه خداوند عز و جلاست .

2 / 9 _ 6ثواب تأمين نيازهاى خانوادهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه بنده اى براى [ تأمينِ ] نياز خانواده اش بيرون برود ، خداوند عز و جلبراى هر قدمى كه بر مى دارد ، يك درجه [ در بهشت ] برايش مى نويسد ، و اگر نياز آنها را تأمين كند ، او را مى آمرزد .

.

ص: 544

تنبيه الغافلين عن جعفر بن محمّد عن أبيه عليهماالسلام :كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله يَخرُجُ إلَى السّوقِ ويَشتَري حَوائِجَ أهلِهِ ، فَسُئِلَ عَن ذلِكَ ، فَقالَ : أخبَرَني جِبريلُ عليه السلام فَقالَ : مَن سَعى عَلى عِيالِهِ لِيَكُفَّهُم عَنِ النّاسِ ؛ فَهُو في سَبيلِ اللّهِ . (1)

2 / 9 _ 7التَّوازُنُ بَينَ الدَّخلِ وَالإِنفاقِالكتاب«لِيُنفِقْ ذُو سَعَةٍ مِّن سَعَتِهِ وَ مَن قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنفِقْ مِمَّا ءَاتَاهُ اللَّهُ لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا ءَاتَاهَا سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْرًا» . (2)

«وَ لَا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَّحْسُورًا» . (3)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الاِقتِصادُ فِي النَّفَقَةِ نِصفُ المَعيشَةِ ، وَالتَّوَدُّدُ إلَى النّاسِ نِصفُ العَقلِ ، وحُسنُ السُّؤالِ نِصفُ العِلمِ . (4)

الإمام الكاظم عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «وَ كَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا» (5) _ :القَوامُ هُوَ المَعروفُ ؛ «عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتَ_عَاً بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنِينَ» (6) : عَلى قَدرِ عِيالِهِ ومَؤونَتِهِمُ الَّتي هِيَ صَلاحٌ لَهُ ولَهُم ؛ «لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا ءَاتَاهَا» . (7)

.


1- .تنبيه الغافلين : ص 453 ح 704 .
2- .الطلاق : 7 .
3- .الإسراء : 29 .
4- .المعجم الأوسط : ج 7 ص 25 ح 6744 ، شعب الإيمان : ج 5 ص 255 ح 6568 ، مسند الشهاب : ج 1 ص 55 ح 33 ، تاريخ دمشق : ج 57 ص 179 ح 11965 كلّها عن ابن عمر ، كنز العمّال : ج 3 ص 49 ح 5434 .
5- .الفرقان : 67 .
6- .البقرة : 236 .
7- .الكافي : ج 4 ص 56 ح 8 عن محمّد بن سنان ، وسائل الشيعة : ج 15 ص 261 ح 27860 .

ص: 545

2 / 9 - 7 برقرار كردنِ توازن ميانِ دخل و خرج

تنبيه الغافلين_ به نقل از جعفر بن محمّد [ صادق ] عليه السلام ، از پدرش _ :پيامبر صلى الله عليه و آله ، خود به بازار مى رفت و نيازهاى خانواده اش را خريدارى مى كرد . در اين باره ، از ايشان سؤال شد . پس فرمود : «جبرئيل عليه السلام مرا خبر داد و فرمود : هر كس براى خانواده اش كار كند تا آنها را از مردم ، بى نياز گردانَد ، او در راه خداست [ و ثواب جهاد در راه خدا را دارد]» .

2 / 9 _ 7برقرار كردنِ توازن ميانِ دخل و خرجقرآن« بر توانگر است كه از دارايىِ خود ، هزينه كند ، و هر كه روزىِ او تنگ باشد ، بايد از آنچه خدا به او داده ، خرج كند . خدا هيچ كس را جز به قدر آنچه به او داده است ، تكليف نمى كند . خداوند به زودى ، پس از دشوارى ، آسانى را فراهم مى كند » .

« و دستت را به گردنت زنجير مكن و بسيار هم گشاده دستى منماى تا ملامت شده و حسرت زده بنشينى » .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ميانه روى در خرج كردن ، نصف معيشت است ، دوستى كردن با مردم ، نصف خِرد ، و خوب پرسيدن ، نصف دانش .

امام كاظم عليه السلام_ در باره اين سخن خداى عز و جل : «و ميان اين دو [ روش ] ، حدّ وسط را بر مى گزينند» _ :حدّ وسط ، همان «پسنديده» است . «و آنان را به طور پسنديده ، به نوعى بهره مند كنيد : توانگر را به اندازه [ توان ]خود ، و تنگ دست را به اندازه [ وسع ]خود ، كه [ اين كار ، ]شايسته نيكوكاران است» ، يعنى : به اندازه خانواده اش و خرجىِ آنان كه در شأن او و آنان است . «خداوند ، هيچ كس را جز قدرِ آنچه به او داده است ، تكليف نمى كند» .

.

ص: 546

الخصال عن محمّد بن عمرو بن سعيد عن بعض أصحابه :سَمِعتُ العَيّاشِيَّ وهُوَ يَقولُ : اِستَأذَنتُ الرِّضا عليه السلام فِي النَّفَقَةِ عَلَى العِيالِ ، فَقالَ : بَينَ المَكروهَينِ . قالَ : فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، لا وَاللّهِ ما أعرِفُ المَكروهَينِ ! قالَ : فَقالَ : بَلى يَرحَمُكَ اللّهُ ، أما تَعرِفُ أنَّ اللّهَ عز و جل كَرِهَ الإِسرافَ وكَرِهَ الإِقتارَ ، فَقالَ : «وَ الَّذِينَ إِذَا أَنفَقُواْ لَمْ يُسْرِفُواْ وَ لَمْ يَقْتُرُواْ وَ كَانَ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَامًا» ؟! (1)

الكافي عن عبد اللّه بن أبان :سَأَلتُ أبَا الحَسَنِ الأَوَّلَ عليه السلام عَنِ النَّفَقَةِ عَلَى العِيالِ ، فَقالَ : ما بَينَ المَكروهَينِ : الإِسرافِ وَالإِقتارِ . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ المُؤمِنَ يَأخُذُ بِأَدَبِ اللّهِ عز و جل ؛ إذا وَسَّعَ عَلَيهِ اتَّسَعَ ، وإذا أمسَكَ عَلَيهِ أمسَكَ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ المُؤمِنَ أخَذَ عَنِ اللّهِ _ سُبحانَهُ وتَعالى _ أدَبا حَسَنا ؛ إذا وَسَّعَ عَلَيهِ وَسَّعَ عَلى نَفسِهِ ، وإذا أمسَكَ عَلَيهِ أمسَكَ . (4)

.


1- .الخصال : ص 54 ح 74 ، روضة الواعظين : ص 499 عن العبّاس ، بحار الأنوار : ج 71 ص 347 ح 11 .
2- .الكافي : ج 4 ص 55 ح 2 ، وسائل الشيعة : ج 15 ص 261 ح 27858 .
3- .الكافي : ج 4 ص 12 ح 12 عن عمر بن يزيد عن الإمام الصادق عليه السلام ، تحف العقول : ص 52 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 157 ح 135 ؛ شعب الإيمان : ج 5 ص 259 ح 6591 ، الفردوس : ج 1 ص 191 ح 715 كلاهما عن ابن عمر ، تاريخ دمشق : ج 56 ص 315 ح 11843 كلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 6 ص 348 ح 15998 .
4- .شعب الإيمان : ج 5 ص 259 ح 6591 ، الفردوس : ج 1 ص 191 ح 715 كلاهما عن ابن عمر ، تاريخ دمشق : ج 56 ص 315 ح 11843 ، كنز العمّال : ج 6 ص 348 ح 15998 .

ص: 547

الخصال_ به نقل از محمّد بن عمرو بن سعيد ، از يكى از يارانش _ :از عيّاشى شنيدم كه مى گويد : از امام رضا عليه السلام در باره خرجىِ خانواده ، اجازه گرفتم . فرمود : «حدّ وسطِ دو ناپسند» . گفتم : قربانت گردم ! به خدا سوگند كه نمى دانم دو ناپسند چيست! فرمود : «بله ، خدايت رحمت كند ! مگر نمى دانى كه خداوند عز و جل هم زياده روى و هم تنگ گرفتن را ناپسند مى دارد و فرموده است : «و كسانى كه هر گاه هزينه كنند ، نه زياده روى مى كنند و نه تنگ مى گيرند و ميان اين دو ، حدّ وسط را بر مى گزينند» ؟!» .

الكافى_ به نقل از عبد اللّه بن اَبان _ :از امام كاظم عليه السلام در باره خرج كردن براى خانواده پرسيدم . فرمود : «ميانه روىِ دو ناخوشايند : ولخرجى و سختگيرى» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :همانا مؤمن ، خوىِ خداوند عز و جل را مى گيرد . هر گاه خداوند ، به او گشايش مى دهد ، او نيز گشاده دستى مى كند ، و هر گاه از او باز مى گيرد ، او هم دست نگه مى دارد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، رفتار نيكو را از خداوند عز و جل گرفته است . هر گاه خداوند ، به او گشايش دهد ، او نيز خود را در گشايش قرار مى دهد ، و هر گاه از او امساك ورزد ، او هم امساك مى ورزد .

.

ص: 548

عنه صلى الله عليه و آله :لَيسَ مِنّا مَن وَسَّعَ اللّهُ عَلَيهِ ثُمَّ قَتَّرَ عَلى عِيالِهِ ، وهُم يَرَونَ ريحَ القُتارِ (1) مِنَ الجيرانِ ، ويَرَونَهُم يُكسَونَ ولا يُكسَونَ . (2)

الإمام زين العابدين عليه السلام :مِن أخلاقِ المُؤمِنِ : الإِنفاقُ عَلى قَدرِ الإِقتارِ ، وَالتَّوسُّعُ عَلى قَدرِ التَّوَسُّعِ ، وإنصافُ النّاسِ ، وَابتِداؤُهُ إيّاهُم بِالسَّلامِ عَلَيهِم . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :إذا جادَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى عَلَيكُم فَجودوا ، وإذا أمسَكَ عَنكُم فَأَمسِكوا ، ولا تُجاوِدُوا اللّهَ فَهُوَ الأَجوَدُ . (4)

.


1- .القُتارُ : ريح القِدْر والشُّواء ونحوهما (النهاية : ج 4 ص 12 «قتر») .
2- .مسند الشهاب : ج 2 ص 206 ح 1192 ، الفردوس : ج 3 ص 416 ح 5271 نحوه وكلاهما عن عائشة ، كنز العمّال : ج 16 ص 372 ح 44950 ؛ عوالي اللآلي : ج 1 ص 255 ح 15 وفيه صدره إلى «عياله» .
3- .الكافي : ج 2 ص 241 ح 36 عن أبي حمزة ، تحف العقول : ص 282 ، بحار الأنوار : ج 67 ص 361 ح 65 .
4- .الكافي : ج 4 ص 54 ح 11 عن رفاعة ، وسائل الشيعة : ج 15 ص 259 ح 27848 .

ص: 549

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از ما نيست كسى كه خداوند ، با اين كه به او گشايش داده است ، او بر خانواده اش تنگ بگيرد ، در حالى كه خانوده اش بوى ديگ و سرخ كردنى را از همسايگان مى يابند و مى بينند كه آنها لباس هاى گوناگون مى پوشند و اينان نمى پوشند .

امام زين العابدين عليه السلام :از جمله صفات مؤمن است : خرج كردن به قدر تنگ دستى ، و گشاده دستى به اندازه اى كه در گشايش است ، و انصاف داشتن با مردم ، و آغاز كردن به سلام بر آنان .

امام صادق عليه السلام :هر گاه خداوند _ تبارك و تعالى _ به شما بخشيد ، شما هم ببخشيد ، و هر گاه از [ دِهش به ] شما خوددارى كرد ، شما هم خوددارى كنيد ، و در بخشندگى ، بر خدا فخر مفروشيد ، كه او از شما بخشنده تر است .

.

ص: 550

فهرست تفصيلى .

ص: 551

. .

ص: 552

. .

ص: 553

. .

ص: 554

. .

ص: 555

. .

ص: 556

. .

ص: 557

. .

ص: 558

. .

ص: 559

. .

جلد 4

اشاره

ص: 1

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ص: 8

2 / 10تلبية الغرائز الجنسيّة2 / 10 _ 1تَزَيُّنُ المَرأَةِ لِزَوجِهارسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَولا أنَّ المَرأَةَ تَصَنَّعُ (1)(2) لِزَوجِها لَصَلَفَت (3) عِندَهُ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :إنّي لَاُبغِضُ مِنَ النِّساءِ السَّلتاءَ وَالمَرهاءَ ؛ فَالسَّلتاءُ : الَّتي لا تَختَضِبُ ، وَالمَرهاءُ : الَّتي لا تَكتَحِلُ . (5)

الإمام عليّ عليه السلام :لِتَطَيَّبِ المَرأَةُ المُسلِمَةُ لِزَوجِها . (6)

المراسيل عن مقاتل بن حيّان :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله كانَ إذا زَوَّجَ بَناتِهِ ، أمَرَ ألّا يَقَرَبَهُنَّ أزواجُهُنَّ حَتّى يَغتَسِلنَ ، ويَأمُرُ أزواجَهُنَّ بِذلِكَ . 7

.


1- .التَصنُّعُ : تَكلُّفُ حسن السَّمتِ وإظهاره والتزيّن به (لسان العرب : ج 8 ص 211 «صنع») .
2- .صَلَفَت عليه : أي ثَقُلَت عليه ولم تَحظَ عنده (النهاية : ج 3 ص 47 «صلف») .
3- .نثر الدرّ : ج 1 ص 242 .
4- .جامع الأحاديث للقمّي : ص 202 ، مجمع البيان : ج 7 ص 217 ، نثر الدرّ : ج 1 ص 238 وليس فيه ذيله من «فالسلتاء» وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 103 ص 262 ح 24 .
5- .الخصال : ص 621 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، تحف العقول : ص 111 وليس فيه «المسلمة» ، بحار الأنوار : ج 10 ص 100 ح 1 .
6- .المراسيل : ص 144 ح 2 .

ص: 9

ادامه عنوان خانواده

ادامه فصل دوم : عوامل تحكيم خانواده

2 / 10 پاسخ دادن به غرايز جنسى
2 / 10 - 1 آرايش زن براى شوهرش

2 / 10پاسخ دادن به غرايز جنسى2 / 10 _ 1آرايش زن براى شوهرشپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اگر زن ، خود را براى شوهرش نمى ساخت ، بى گمان در دل او جا نمى گرفت .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من از زنان سَلتاء و مَرهاء ، متنفّرم . سَلتاء ، زنى است كه خضاب نمى كند ، و مرهاء ، زنى است كه سُرمه نمى كشد .

امام على عليه السلام :زن مسلمان بايد خود را براى شوهرش خوش بو سازد .

المَراسيل_ به نقل از مقاتل بن حيّان _ :پيامبر صلى الله عليه و آله هر گاه دخترانش را شوهر مى داد ، دستور مى داد كه پيش از شستن خود ، به شوهرانشان نزديك نشوند ، و به شوهران آنها نيز چنين مى فرمود .

.

ص: 10

2 / 10 _ 2تَزَيُّنُ الرَّجُلِ لِزَوجَتِهِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يَجِبُ عَلَى الرَّجُلِ لِامرَأَتِهِ ما يَجِبُ لَهُ عَلَيها ؛ أن يَتَزَيَّنَ لَها كَما تَتَزَيَّنُ لَهُ في غَيرِ مَأثَمٍ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :اِغسِلوا ثِيابَكُم ، وخُذوا مِن شُعورِكُم ، وَاستاكوا ، وتَزَيَّنوا ، وتَنَظَّفوا ؛ فَإِنَّ بَني إسرائيلَ لَم يَكونوا يَفعَلونَ ذلِكَ فَزَنَت نِساؤُهُم . (2)

الإمام الكاظم عن أبيه عن آبائه عليهم السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لِيَتَهَيَّأ أحَدُكُم لِزَوجَتِهِ كَما تَتَهَيّأُ زَوجَتُهُ لَهُ . قالَ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ عليه السلام : يَعني يَتَهَيَّأُ بِالنَّظافَةِ . (3)

الإمام الكاظم عليه السلام :تَهِيئَةُ الرَّجُلِ لِلمَرأَةِ مِمّا يَزيدُ في عِفَّتِها . (4)

الكافي عن الحسن بن جهم :رَأَيتُ أبَا الحَسَنِ عليه السلام اختَضَبَ ، فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، اِختَضَبتَ ؟ ! فَقالَ : نَعَم ، إنَّ التَهيِئَةَ مِمّا يَزيدُ في عِفَّةِ النِّساءِ ، ولَقَد تَرَكَ النِّساءُ العِفَّةَ بِتَركِ أزواجِهِنَّ التَّهيِئَةَ . ثُمَّ قالَ : أيَسُرُّكَ أن تَراها عَلى ما تَراكَ عَلَيهِ إذا كُنتَ عَلى غَيرِ تَهيِئَةٍ ؟ قُلتُ : لا ، قالَ : فَهُوَ ذاكَ . ثُمَّ قالَ : مِن أخلاقِ الأَنبِياءِ التَّنَظُّفُ ، وَالتَّطَيُّبُ ، وحَلقُ الشَّعرِ ، وكَثرَةُ الطَّروقَةِ . (5)

.


1- .الفردوس : ج 5 ص 521 ح 8953 عن معاذ بن جبل .
2- .تاريخ دمشق : ج 36 ص 124 ، سير أعلام النبلاء : ج 18 ص 259 ، تاريخ الإسلام للذهبي : ج 31 ص 49 كلّها عن عبد اللّه بن ميمون القدّاح عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، كنز العمّال : ج 6 ص 640 ح 17175 .
3- .الجعفريّات : ص 28 ، النوادر للراوندي : ص 233 ح 479 ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 210 ح 771 و ج 1 ص 123 عن الإمام علي عليه السلام وليس فيه ذيله من «وقال جعفر بن محمد عليه السلام ...» ، مستدرك الوسائل : ج 14 ص 296 ح 16768 .
4- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 218 ح 641 ، بحار الأنوار : ج 79 ص 307 ح 23 .
5- .الكافي : ج5 ص567 ح50 و ج 6 ص 480 ح 1 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج1 ص122 ح276 كلاهما نحوه وليس فيهما ذيله من «ثمّ قال : أيسرّك» ، بحار الأنوار : ج 76 ص 100 ح 9 .

ص: 11

2 / 10 - 2 آرايش مرد براى همسرش

2 / 10 _ 2آرايش مرد براى همسرشپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مرد در برابر زنش ، همان وظيفه اى را دارد كه زنش در برابر او دارد ؛ يعنى خود را براى او بيارايد ، همچنان كه زنش ، خود را براى او مى آرايد ؛ ولى نبايد به گناه بيفتد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :لباس هاى خود را بشوييد ، موهايتان را اصلاح كنيد ، مسواك بزنيد ، خود را آراسته سازيد ، و نظافت كنيد ؛ چرا كه بنى اسرائيل ، اين كارها را نمى كردند . در نتيجه ، زنانشان به زنا دادن افتادند .

امام كاظم_ به نقل از پدرش ، از پدرانش عليهم السلام _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «هر يك از شما بايد خود را براى همسرش آراسته كند ، همچنان كه همسرش خود را براى او مى آرايد» . جعفر بن محمّد عليه السلام فرمود : «يعنى با نظافت كردن ، خود را آراسته سازد» .

امام كاظم عليه السلام :آراسته بودن مرد براى زن ، از عواملى است كه بر پاك دامنىِ زن مى افزايد .

الكافى_ به نقل از حسن بن جَهم _ :ابو الحسن عليه السلام (1) را ديدم كه خَضاب كرده بود . گفتم : قربانت گردم ! خضاب كرده ايد؟! فرمود : «آرى . آراسته بودن ، از عواملى است كه بر پاك دامنىِ زن مى افزايد . زنان ، از آن رو تركِ پاك دامنى مى كنند كه شوهرانشان آراسته بودن را ترك مى نمايند» . سپس فرمود : «آيا تو دوست دارى كه همسرت را مانند خودت ، ناآراسته ببينى؟» . گفتم : نه . فرمود : «او نيز همين طور» . آن گاه افزود : «پاكيزگى ، خوش بو بودن ، اصلاح كردن مو و كثرت آميزش ، از صفات پيامبران است» .

.


1- .مقصود ، امام كاظم عليه السلام يا امام رضا عليه السلام است .

ص: 12

بحارالأنوار عن ذروانَ المدائنيّ :دَخَلتُ عَلى أبِي الحَسَنِ الثاني [الإمامِ الرِّضا] عليه السلام فَإِذا هُوَ قَدِ اختَضَبَ ، فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، قَدِ اختَضَبتَ؟! فَقالَ : نَعَم ، إنَّ فِي الخِضابِ لَأَجرا ، أما عَلِمتَ أنَّ التَّهيِئَةَ تَزيدُ في عِفَّةِ النِّساءِ ؟! أيَسُرُّكَ أنَّكَ دَخَلتَ عَلى أهلِكَ فَرَأَيتَها عَلى مِثلِ ما تَراكَ عَلَيهِ إذ لَم تَكُن عَلى تَهيِئَةٍ ؟ قالَ : قُلتُ : لا ، قالَ : هُوَ ذاكَ . (1)

2 / 10 _ 3الحَثُّ عَلى تَلبِيَةِ الغَريزَةِ الجِنسِيَّةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله : «وَخُلِقَ الْاءِنسَانُ ضَعِيفًا» (2) لا يَقوى عَلى تَركِ الجِماعِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :أيَعجِزُ أحَدُكُم أن يُجامِعَ أهلَهُ في كُلِّ جُمُعَةٍ ، فَإِنَّ لَهُ أجرَينِ (اثنَينِ) ؛ أجرَ غُسلِهِ ، وأجرَ غُسلِ امرَأَتِهِ . (4)

الكافي عن إسحاق بن إبراهيم الجعفي :سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَقولُ : إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله دَخَلَ بَيتَ اُمِّ سَلَمَةَ فَشَمَّ ريحا طَيِّبَةً ، فَقالَ : أتَتكُمُ الحَولاءُ ؟ فَقالَت : هُوَ ذا هِيَ تَشكو زَوجَها . فَخَرَجَت عَلَيهِ الحَولاءُ ، فَقالَت : بِأَبي أنتَ واُمّي ، إنَّ زَوجي عَنّيِضٌ ، فَقالَ : زيديهِ يا حَولاءُ ، قالَت : ما أترُكُ شَيئا طَيِّبا مِمّا أتَطَيَّبُ لَهُ بِهِ وهُوَ عَنّي مُعرِضٌ ! فَقالَ : أما لَو يَدري ما لَهُ بِإِقبالِهِ عَلَيكِ ! قالَت : وما لَهُ بِإِقبالِهِ عَلَيَّ ؟ فَقالَ : أما إنَّهُ إذا أقبَلَ اكتَنَفَهُ مَلَكانِ ، فَكانَ كَالشّاهِرِ سَيفَهُ في سَبيلِ اللّهِ ، فَإِذا هُوَ جامَعَ تَحاتُّ (5) عَنهُ الذُّنوبُ كَما يَتَحاتُّ وَرَقُ الشَّجَرِ ، فَإِذا هُوَ اغتَسَلَ انسَلَخَ مِنَ الذُّنوبِ . (6)

.


1- .بحار الأنوار : ج 76 ص 100 نقلاً عن كتاب اللباس عن ذروان المدائني .
2- .النساء : 28 .
3- .الفردوس : ج 4 ص 419 ح 7220 عن ابن عبّاس .
4- .شعب الإيمان : ج 3 ص 98 ح 2991 ، الفردوس : ج 1 ص 396 ج 1598 كلاهما عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 16 ص 349 ح 44866 .
5- .تَحاتَّت : أي تَساقَطَت (النهاية : ج 1 ص 337 «حتّ») .
6- .الكافي : ج 5 ص 496 ح 4 ، بحار الأنوار : ج 22 ص 124 ح 93 وراجع : دعائم الإسلام : ج 2 ص 191 ح 690 وعوالي اللآلي : ج 3 ص 292 ح 54 .

ص: 13

2 / 10 - 3 ترغيب به پاسخ دادن به غريزه جنسي

بحار الأنوار_ به نقل از ذروان مدائنى _ :نزد امام رضا عليه السلام رفتم . ديدم كه ايشان خَضاب كرده است . گفتم : فدايت شوم! خضاب كرده ايد؟ فرمود : «بله . خضاب كردن ، پاداش دارد . آيا نمى دانى كه سر و وضع مرتّب داشتن ، بر پاك دامنىِ زنان مى افزايد؟! آيا تو دوست دارى كه وقتى با سر و وضع نامرتّب ، نزد همسرت مى روى ، او را نيز مانند خودت ببينى ؟» . گفتم : نه . فرمود : «او نيز همين طور» .

2 / 10 _ 3ترغيب به پاسخ دادن به غريزه جنسىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله : «و انسان ، ناتوانْ آفريده شده است» ؛ يعنى توانِ تَرك جماع را ندارد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آيا هر يك از شما نمى تواند در هر جمعه ، با همسرش مقاربت كند ؟ در اين صورت ، براى او ، دو پاداش است : پاداش غسل كردنِ خودش و پاداش غسل كردنِ همسرش .

الكافى_ به نقل از اسحاق بن ابراهيم جُعفى _ :از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وارد اتاق اُمّ سلمه شد . بوى خوشى به مشامش رسيد . فرمود : «حَولاء ، نزد شما آمده ؟» . اُمّ سلمه گفت : بله . او از شوهرش شكايت دارد . در اين هنگام ، حولاء ، بيرون آمد و گفت : پدر و مادرم به فدايت ! شوهرم ، به من ، بى اعتناست . فرمود : «بيشتر به خودت بِرس ، اى حولاء!» . گفت : هيچ عطرى نبوده كه خودم را با آن براى او خوش بو نكنم ؛ امّا او همچنان از من روى گردان است ! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اگر مى دانست كه با رو آوردنش به تو ، چه پاداشى براى اوست !» . حولاء گفت : با رو آوردنش به من ، چه پاداشى براى اوست ؟ فرمود : «هر گاه روى آوَرَد ، دو فرشته ، او را در آغوش مى كشند ، و همانند كسى است كه در راه خداوند ، شمشير بر كشد ، و چون مجامعت كند ، گناهان او همچون برگ درخت ، فرو مى ريزند ، و هر گاه غسل كند ، از گناهانْ شسته مى شود» .

.

ص: 14

الكافي عن إسحاق بن عمّار :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَنِ الرَّجُلِ يَكونُ مَعَهُ أهلُهُ فِي السَّفَرِ لا يَجِدُ الماءَ أيَأتي أهلَهُ ؟ قالَ : ما اُحِبُّ أن يَفعَلَ إلّا أن يَخافَ عَلى نَفسِهِ . قالَ : قُلتُ : طَلَبَ بِذلِكَ اللَّذَّةَ ، أو يَكونُ شَبِقا (1) إلَى النِّساءِ ؟ قالَ : إنَّ الشَّبِقَ يَخافُ عَلى نَفسِهِ . قُلتُ : يَطلُبُ بِذلِكَ اللَّذَّةَ ؟! قالَ : هُوَ حَلالٌ . قُلتُ : فَإِنَّهُ يُروى عَنِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله أنَّ أبا ذَرٍّ رَحِمَهُ اللّهُ سَأَلَهُ عَن هذا فَقالَ : إيتِ أهلَكَ تُؤجَر ، فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ آتيهِم واُؤجَرُ ؟ ! فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : كَما أنَّكَ إذا أتَيتَ الحَرامَ اُزِرتَ (2) ، فَكَذلِكَ إذا أتَيتَ الحَلالَ اُوجِرتَ . فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : ألا تَرى ، إنَّهُ إذا خافَ عَلى نَفسِهِ فَأَتَى الحَلالَ اُوجِرَ . (3)

.


1- .الشَّبَقُ : شِدَّةُ الغُلمَةِ وطَلَبُ النكاح (النهاية : ج 2 ص 441 «شبق») .
2- .الوِزرُ : الذَنبُ والإثمُ (النهاية : ج 5 ص 179 «وزر») .
3- .الكافي : ج 5 ص 495 ح 3 ، تهذيب الأحكام : ج 1 ص 405 ح 1269 و ج 7 ص 418 ح 1677 وفيهما صدره ، إلى «إلّا أن يخاف على نفسه» ، مستطرفات السرائر : ص 107 ح 53 ، بحار الأنوار : ج 81 ص 160 ح 22 .

ص: 15

الكافى_ به نقل از اسحاق بن عمّار _ :از امام صادق عليه السلام در باره مردى پرسيدم كه با همسرش در مسافرت است و آب در دسترس ندارد . آيا با زنش نزديكى بكند ؟ فرمود : «دوست ندارم اين كار را بكند ، مگر آن كه بر خويش بترسد [ كه به گناه بيفتد ]» . گفتم : به قصد لذّت بردن ، يا اين كه نتواند شهوتش را كنترل كند؟ فرمود : «كسى كه نمى تواند شهوتش را كنترل كند ، بر خويش مى ترسد» . گفتم : او با اين كار لذّت مى بَرد ! فرمود : «اين ، حلال است» . گفتم : از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت مى شود كه ابو ذر رحمه الله از ايشان در اين باره پرسيد . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «با همسرت نزديكى كن كه [از خداوندْ] پاداش مى گيرى» . ابو ذر گفت : اى پيامبر خدا ! براى نزديكى كردن با آنها پاداش مى گيرم ؟! فرمود : «همان گونه كه اگر مرتكب حرام شوى ، گناهكارى ، هر گاه با حلال در آميزى ، پاداش مى يابى» . امام صادق عليه السلام فرمود : «آيا نمى بينى كه هر گاه بر خويش بترسد و با حلال در آميزد ، پاداش مى گيرد ؟» .

.

ص: 16

الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «لَا تُضَارَّ وَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا وَلَا مَوْلُودٌ لَّهُ بِوَلَدِهِ» (1) _ :كانَتِ المَراضِعُ مِمّا يَدفَعُ إحداهُنُّ الرَّجُلَ إذا أرادَ الجِماعَ تَقولُ : لا أدَعُكَ ، إنّي أخافُ أن اَحبَلَ فَأَقتُلَ وَلَدي هذَا الَّذي اُرضِعُهُ . وكانَ الرَّجُلُ تَدعوهُ المَرأَةُ فَيَقولُ : أخافُ أن اُجامِعَكِ فَأَقتُلَ وَلَدي ، فَيَدَعُها ولا يُجامِعُها . فَنَهَى اللّهُ عز و جل عَن ذلِكَ أن يُضارَّ الرَّجُلُ المَرأَةَ وَالمَرأَةُ الرَّجُلَ . (2)

2 / 10 _ 4اِستِعدادُ الزَّوجَةِ لِتَلبِيَةِ حاجَةِ الزَّوجِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يَحِلُّ لِامرَأَةٍ أن تَنامَ حَتّى تَعرِضَ نَفسَها عَلى زَوجِها ؛ تَخلَعَ ثِيابَها ، وتَدخُلَ مَعَهُ في لِحافِهِ فَتُلزِقَ جِلدَها بِجِلدِهِ ، فَإِذا فَعَلَت ذلِكَ فَقَد عَرَضَت . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إذَا الرَّجُلُ دَعا زَوجَتَهُ لِحاجَتِهِ فَلتَأتِهِ ، وإن كانَت عَلَى التَنّورِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا دَعَا الرَّجُلُ امرَأَتَهُ إلى فِراشِهِ فَأَبَت ، فَباتَ غَضبانَ عَلَيها ، لَعَنَتهَا المَلائِكَةُ حَتّى تُصبِحَ . (5)

.


1- .البقرة : 233 .
2- .الكافي : ج 6 ص 41 ح 6 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 418 ح 1673 و ج 8 ص 107 ح 364 ، تفسير القمّي : ج 1 ص 76 نحوه وكلّها عن أبي الصباح الكناني ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 137 ح 25392 .
3- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 508 ح 1766 ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 126 ح 25354 ؛ الفردوس : ج 5 ص 112 ح 7642 ، المطالب العالية : ج 2 ص 26 ح 1558 كلاهما عن ابن عمر .
4- .سنن الترمذي : ج 3 ص 465 ح 1160 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 477 ح 14710 ، صحيح ابن حبّان : ج 9 ص 473 ح 4165 ، المعجم الكبير : ج 8 ص 332 ح 8240 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 3 ص 399 ح 14 كلها عن طلق بن علي ، كنز العمّال : ج 16 ص 335 ح 44789 .
5- .صحيح البخاري : ج 3 ص 1182 ح 3065 ، صحيح مسلم : ج 2 ص 1060 ح 122 ، سنن أبي داود : ج 2 ص 244 ح 2141 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 441 ح 9677 كلها عن أبي هريرة نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 336 ح 44792 ؛ روضة الواعظين : ص 411 نحوه .

ص: 17

2 / 10 - 4 آمادگى زن براى پاسخگويى به نياز شوهر

امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداى متعال : «هيچ مادرى نبايد به سبب فرزندش زيان ببيند ، و [نيز] هيچ پدرى به خاطر فرزندش » _ :در دوران شيردهى ، هر گاه مرد مى خواست با همسرش نزديكى كند ، زن مى گفت : اجازه نمى دهم ؛ چون مى ترسم حامله شوم و در نتيجه ، اين فرزندم را كه شير مى دهم ، [ بر اثر خشك شدن شيرم ]بكشم . و هر گاه زن ، مردش را دعوت مى كرد ، مرد مى گفت : مى ترسم با تو نزديكى كنم و فرزندم را بكشم . پس با او نزديكى نمى كرد . پس خداوند عز و جل اين روش را نهى فرمود كه مرد ، به زن زيان بزند و زن ، به مرد .

2 / 10 _ 4آمادگى زن براى پاسخگويى به نياز شوهرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :براى هيچ زنى ، روا نيست كه بخوابد ، مگر اين كه [پيش از آن ، ]خودش را به شوهرش عرضه كند . جامه هايش را در آورَد ، در بستر او در آيد ، و پوست خود را بر پوست او بچسباند . اگر چنين كند ، خود را عرضه نموده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه مرد ، همسرش را براى نيازش فرا خوانَد ، زن بايد نزد او برود ، اگر چه سرِ تنور [ ، مشغول پختن نان ]باشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه مرد ، همسرش را به بستر خويش بخوانَد و او خوددارى كند ، و شوهرش آن شب را با ناراحتى از او بگذرانَد ، تا صبح ، فرشتگان ، آن زن را لعنت مى كنند .

.

ص: 18

عنه صلى الله عليه و آله :لا تَهجُرُ امرَأَةٌ فِراشَ زَوجِها ، إلّا لَعَنَتها مَلائِكَةُ اللّهِ عز و جل . (1)

2 / 10 _ 5ذَمُّ تَسويفِ الزَّوجَةِ في تَلبِيَةِ حاجَةِ زَوجِهاالمعجم الأوسط عن عبد اللّه بن عمر :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ : لَعَنَ اللّهُ المُسَوِّفاتِ . فَقيلَ : يا نَبِيَّ اللّهِ ، ومَا المُسَوِّفاتُ ؟ قالَ : الَّتي يَدعوها زَوجُها إلى فِراشِها فَتَقولُ : سَوفَ ، حَتّى تَغلِبَهُ عَيناهُ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ امرَأَةً أتَت رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِبَعضِ الحاجَةِ ، فَقالَ لَها : لَعَلَّكِ مِنَ المُسَوِّفاتِ ؟ قالَت : ومَا المُسَوِّفاتُ يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : المَرأَةُ الَّتي يَدعوها زَوجُها لِبَعضِ الحاجَةِ فَلا تَزالُ تُسَوِّفُهُ حَتّى يَنعُسَ زَوجُها ويَنامَ ، فَتِلكَ لا تَزالُ المَلائِكَةُ تَلعَنُها حَتّى يَستَيقِظَ زَوجُها . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لِلنِّساءِ _ :لا تُطَوِّلَنَّ صَلاتَكُنَّ لِتَمنَعنَ أزواجَكُنَّ . (4)

2 / 10 _ 6ذَمُّ عَدَمِ تَلبِيَةِ الزَّوجِ حاجَةَ زوجَتِهِمسند ابن حنبل عن عبد اللّه بن عمرو :زَوَّجَني أبِي امرَأَةً مِن قُرَيشٍ ، فَلَمّا دَخَلَت يَّ جَعَلتُ لا أنحاشُ (5) لَها مِمّا بي مِنَ القُوَّةِ عَلَى العِبادَةِ مِنَ الصَّومِ وَالصَّلاةِ ، فَجاءَ عَمرُو بنُ العاصِ إلى كَنَّتِهِ حَتّى دَخَلَ عَلَيها ، فَقالَ لَها : كَيفَ وَجَدتِ بَعلَكِ ؟ قالَت خَيرُ الرِّجالِ _ أو كَخَيرِ البُعولَةِ مِن رَجُلٍ _ لَم يُفَتِّشِ لَنا كَنفَا (6) ، ولَم يَعرِف لَنا فِراشا . فَأَقبَلَ عَلَيَّ ، فَعَذَمَني (7) وعَضَّني بِلِسانِهِ فَقالَ : أنكَحتُكَ امرَأَةً مِن قُرَيشٍ ذاتَ حَسَبٍ ، فَعَضَلتَها (8) وفَعَلتَ وفَعَلتَ ؟ ! ثُمَّ انطَلَقَ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَشَكاني ، فَأَرسَلَ إلَيَّ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فَأَتَيتُهُ ، فَقالَ لي : أتَصومُ النَّهارَ ؟ قُلتُ : نَعَم ، قالَ : وتَقومُ اللَّيلَ ؟ قُلتُ : نَعَم ، قالَ : لكِنّي أصومُ واُفطِرُ ، واُصَلّي وأنامُ ، وأمَسُّ النِّساءَ ، فَمَن رَغِبَ عَن سُنَّتي فَلَيسَ مِنّي . (9)

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 3 ص 258 ح 8587 ، حلية الأولياء : ج 2 ص 259 ، رياض الصالحين : ص 143 نحوه وكلّها عن أبي هريرة .
2- .المعجم الأوسط : ج 4 ص 346 ح 4393 عن ابن عمر ، كنز العمّال : ج 16 ص 385 ح 45021 وراجع : مسند أبي يعلى : ج 6 ص 65 ح 6436 .
3- .الكافي : ج 5 ص 508 ح 2 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 442 ح 4536 كلاهما عن ضريس الكناسي ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 469 ح 1601 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 310 ح 137 ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 117 ح 25317 .
4- .الكافي : ج 5 ص 508 ح 1 عن أبي بصير عن الإمام الباقر عليه السلام ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 310 ح 138 عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 117 ح 25316 .
5- .لا يَنحاشُ : لا يَكتَرِثُ له (النهاية : ج 1 ص 460 «حوش») .
6- .كَنفُ الرجل : حِضنُه ، يعني العَضُدَين والصَدر (لسان العرب : ج 9 ص 308 «كنف») .
7- .العَذْمُ : اللومُ والأخذُ باللسان (الصحاح : ج 5 ص 1983 «عذم») .
8- .عَضَلتَ عليه : إذا ضيّقتَ عليهِ في أمره ، وحُلتَ بينه وبين ما يريد (الصحاح : ج 5 ص 1767 «عضل») .
9- .مسند ابن حنبل : ج 2 ص 549 ح 6487 ، حلية الأولياء : ج 1 ص 285 ، سير أعلام النبلاء : ج 3 ص 90 كلاهما نحوه .

ص: 19

2 / 10 - 5 نكوهشِ كوتاهىِ زن در پاسخگويى به نياز شوهر
2 / 10 - 6 نكوهشِ پاسخ ندادن شوهر به نياز همسرش

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ زنى ، از بستر شوهرش دورى نمى كند ، مگر آن كه فرشتگانِ خداوند عز و جل او را لعنت مى كنند .

2 / 10 _ 5نكوهشِ كوتاهىِ زن در پاسخگويى به نياز شوهرالمعجم الأوسط_ به نقل از عبد اللّه بن عمر _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «خداوند ، زنان تعلّل كننده را لعنت كرده است» . گفت : اى پيامبر خدا ! زنان تعلّل كننده كيستند؟ فرمود : «زنى كه شوهرش او را به بستر خويش بخواند و او بگويد : بعدا ، تا اين كه شوهرش را خواب ببَرد» .

امام صادق عليه السلام :زنى براى كارى نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد . پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «شايد تو از تعلّل كنندگانى؟» . گفت : تعلّل كنندگان ، چه كسانى هستند ، اى پيامبر خدا؟ فرمود : «زنى كه شوهرش او را براى خواسته اش بخواند و او چندان تعلّل كند كه شوهرش چُرتش بگيرد و بخوابد . چنين زنى را فرشتگان ، تا زمانى كه شوهرش بيدار شود ، پيوسته لعنت مى كنند» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به زنان _ :هرگز نمازهاى خود را طول ندهيد براى اين كه شوهرانتان را [ از خود ] باز داريد .

2 / 10 _ 6نكوهشِ پاسخ ندادن شوهر به نياز همسرشمسند ابن حنبل_ به نقل از عبد اللّه بن عمرو [ بن عاص ] _ :پدرم ، زنى از قريش را به همسرى من در آورد . چون بر من وارد شد ، چندان سرگرم عبادت و روزه و نماز بودم كه به او اعتنا نمى كردم . عمرو بن عاص ، به ديدن عروسش آمد و نزد او رفت و گفت : شوهرت را چگونه يافتى؟ همسرم گفت : بهترين مرد است _ يا همانند بهترين شوهرهاست _ . آغوشى براى ما نگشوده ، و بسترى برايمان نمى شناسد ! پدرم ، به من رو كرد و شروع كرد به نكوهش كردن و زخم زبان زدن به من و گفت : من زنى خانواده دار از قريش را به همسرى تو در آورده ام . آن گاه تو ، به خواسته او بى توجّهى مى كنى و چنين و چنان مى كنى؟! سپس نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رفت و از من شكايت كرد . پيامبر صلى الله عليه و آله در پى من فرستاد و من نزد ايشان رفتم . به من فرمود : «آيا روزها را روزه مى گيرى؟» . گفتم : آرى . فرمود : «و شب ها را به نماز مى گذرانى؟» . گفتم : آرى . فرمود : «امّا من ، گاهى روزه مى گيرم و گاهى نيز نمى گيرم . هم نماز مى خوانم و هم مى خوابم ، و با زنان ، همخوابگى مى كنم . پس هر كه از سنّت من روى گردانَد ، از من نيست» .

.

ص: 20

صحيح مسلم عن أنس :إنَّ نَفَرا مِن أصحابِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله سَأَلوا أزواجَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله عَن عَمَلِهِ فِي السِّرِّ . فَقالَ بَعضُهُم : لا أتَزَوَّجُ النِّساءَ ، وقالَ بَعضُهُم : لا آكُلُ اللَّحمَ ، وقالَ بَعضُهُم : لا أنامُ عَلى فِراشٍ . فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ فَقالَ : ما بالُ أقوامٍ قالوا كَذا وكَذا ؟ ! لكِنّي اُصَلّي وأنامُ وأصومُ واُفطِرُ وأتَزَوَّجُ النِّساءَ ، فَمَن رَغِبَ عَن سُنَّتي فَلَيسَ مِنّي . (1)

الديوان المنسوب إلى الإمام عليّ عليه السلام_ في بَيانِ شَكوَى امرَأَةٍ زَوجَها وجَوابِهِ لَها مِ أميرِالمُؤمنينِ بَينَهُما _ : زَوجي كَريمٌ يُبغِضُ المَحارِمايَقطَعُ لَيلاً قاعِدا وقائِما ويُصبِحُ الدَّهرَ لَدَينا صائِماوقَد خَشيتُ أن يَكونَ آثِما لِأَنَّهُ يُصبِحُ لي مُراغِما وكانَ جوابُ زَوجِها : لا اُصبِحُ الدَّهرَ بِهِنَّ هائِماولا أكونُ بِالنِّساءِ ناعِما لا بَل اُصَلّي قاعِدا وقائِمافَقَد أكونُ لِلذُّنوبِ لازِما يا لَيتَني نَجَوتُ مِنها سالِما ما حَكَمَ بِهِ عَلِيٌّ عليه السلام بَينَهُما : مَهلاً فَقَد أصبَحتَ فيها آثِمالَكَ الصَّلاةُ قاعِدا وقائِما ثَلاثَةٌ تُصبِحُ فيها صائِماورابِعٌ تُصبِحُ فيهِ طاعِما ولَيلَةٌ تَخلو لَدَيها ناعِماما لَكَ أن تُمسِكَها مُراغِما (2)

.


1- .صحيح مسلم : ج 2 ص 1020 ح 5 ، صحيح البخاري : ج 5 ص 1949 ح 4776 ، سنن النسائي : ج 6 ص 60 كلاهما نحوه ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 569 ح 14047 ، صحيح ابن حبّان : ج 1 ص 190 ح 14 ، كنز العمّال : ج 3 ص 31 ح 5318 .
2- .الديوان المنسوب إلى الإمام عليّ عليه السلام : ص 532 _ 536 ، بحار الأنوار : ج 34 ص 439 ح 89.

ص: 21

صحيح مسلم_ به نقل از اَنَس _ :گروهى از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله از همسران پيامبر صلى الله عليه و آله در باره عمل ايشان در نهان پرسيدند . يكى از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله گفت : من زن نمى گيرم . ديگرى گفت : من گوشت نمى خورم . و سومى گفت : من بر بستر نمى خوابم . [ خبر به پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد . برخاست ] . پس خدا را حمد و ثنا نمود و فرمود : «عدّه اى را چه شده است كه چنين و چنان گفته اند؟! من [ شب ها ] هم نماز مى خوانم و هم مى خوابم . [ روزها] گاهى روزه مى گيرم و گاه مى خورم ، و با زنان هم ازدواج مى كنم . پس هر كه از سنّت من روى گردانَد ، از من نيست» .

الديوان المنسوب إلى الإمام على عليه السلام_ در بيان شكايت زنى از شوهرش و پاسخ امير مؤمنان عليه السلام به او و قضاوت ايشان ميان آن دو _ :[ زن گفت : ] شوهرم ، مرد بزرگوارى است و از حرام ها بيزار است . شب ها را به قيام و قعود مى گذرانَد و پيوسته روزه مى گيرد و مى ترسم كه گنهكار باشد ؛ زيرا به خواسته من بى اعتناست . و شوهرش پاسخ داد : من هرگز دل باخته آنان نيستم و هرگز از زنان كام نمى گيرم . نه ! بلكه پيوسته در قيام و قعود نمازم ؛ زيرا آلوده به گناهانم . كاشكى از آنها به سلامت برَهَم! على عليه السلام ميان آن دو ، چنين داورى نمود : آرام! كه تو با اين كار ، گنهكارى نماز خواندن و قيام و قعود ، وظيفه توست ليكن ، سه روز را روزه بدار و چهار روز را بخور و يك شب را با آنان به كامجويى بگذران . تو حقّ ندارى كه نامرادشان بگذارى .

.

ص: 22

صحيح ابن حبّان عن أبي موسى الأشعري :دَخَلَتِ امرَأَةُ عُثمانَ بنِ مَظعونٍ عَلى نِساءِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَرَأَينَها سَيِّئَةَ الهَيئَةِ ، فَقُلنَ : ما لَكِ ؟ ما في قُرَيشٍ رَجُلٌ أغنى مِن بَعلِكِ ! قالَت : ما لَنا مِنهُ مِن شَيءٍ ؛ أمّا نَهارُهُ فَصائِمٌ ، وأمّا لَيلُهُ فَقائِمٌ . قالَ : فَدَخَلَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فَذَكَرنَ ذلِكَ لَهُ ، فَلَقِيَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا عُثمانُ ، أما لَكَ فِيَّ اُسوَةٌ ؟ قالَ : وما ذاكَ يا رَسولَ اللّهِ فِداكَ أبي واُمّي ؟ قالَ : أمّا أنتَ فَتَقومُ اللَّيلَ وتَصومُ النَّهارَ ، وإنَّ لِأَهلِكَ عَلَيكَ حَقّا ، وإنَّ لِجَسَدِكَ عَلَيكَ حَقّا ، صَلِّ ونَم وصُم وأفطِر . قالَ : فَأَتَتهُمُ المَرأَةُ بَعدَ ذلِكَ عَطِرَةً ، كَأَنَّها عَروسٌ . فَقُلنَ لَها : مَه ! قالَت : أصابَنا ما أصابَ النّاسَ . (1)

.


1- .صحيح ابن حبّان : ج 2 ص 19 ح 316 ، مسند أبي يعلى : ج 6 ص 386 ح 7206 ، موارد الظمآن : ص 313 ح 1287 ، الطبقات الكبرى : ج 3 ص 395 ، كنز العمال : ج 3 ص 47 ح 5421 .

ص: 23

صحيح ابن حبّان_ به نقل از ابو موسى اشعرى _ :زن عثمان بن مَظعون ، نزد زنان پيامبر صلى الله عليه و آله آمد . او را با سر و وضع نامرتّبى ديدند . گفتند : تو را چه مى شود؟ در ميان قريش ، مردى ثروتمندتر از شوهر تو نيست ! گفت : ما حظّى از او نمى بريم . روزش را روزه دار است و شبش را در عبادت . پيامبر صلى الله عليه و آله كه آمد ، همسرانش ماجرا را به ايشان گفتند . پيامبر صلى الله عليه و آله به ديدن عثمان رفت و فرمود : «اى عثمان ! مگر من براى تو الگو نيستم؟» . گفت : چه شده است ، اى رسول خدا ؟ پدر و مادرم به فدايت! فرمود : «تو شب ها را به عبادت مى گذرانى و روزها روزه مى گيرى ، در حالى كه همسرت نيز بر تو حقّى دارد ، و بدنت را هم بر تو حقّى است . [ شب ها را ] هم نماز بخوان و هم بخواب . [روزها] را هم روزه بگير و هم بخور» . بعد از آن ، زن عثمان ، خوش بو _ مانند يك عروس _ ، نزد همسران پيامبر صلى الله عليه و آله آمد . زنان پيامبر صلى الله عليه و آله به او گفتند : هان ! چه خبر شده ؟! گفت : به ما هم آن رسيد كه به ديگران مى رسد .

.

ص: 24

الإمام عليّ عليه السلام :جاءَ عُثمانُ بنُ مَظعونٍ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، قَد غَلَبَني حَديثُ النَّفسِ ولَم اُحدِث شَيئا حَتّى أستَأمِرَكَ . قالَ : بِمَ حَدَّثَتكَ نَفسُكَ يا عُثمانُ ؟ قالَ : هَمَمتُ أن أسيحَ فِي الأَرضِ . قالَ : فَلا تَسِح فِي الأَرضِ ، فَإِنَّ سِياحَةَ اُمَّتِي المَساجِدُ . قالَ : وهَمَمتُ أن اُحَرِّمَ عَلى نَفسِي اللَّحمَ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لا تَفعَل فَإِنّي أشتَهيهِ وآكُلُهُ ، ولَو سَأَلتُ اللّهَ أن يُطعِمَنيهِ كُلَّ يَومٍ لَفَعَلَ . فَقالَ : وهَمَمتُ أن أجُبَّ (1) نَفسي . قالَ : يا عُثمانُ ، لَيسَ مِنّا مَن فَعَلَ ذلِكَ بِنَفسِهِ ولا بِأَحَدٍ ، إنَّ وَجأَ (2) اُمَّتِي الصِّيامُ . قال : وهَمَمتُ أن اُحَرِّمَ خَولَةَ عَلى نَفسي _ يَعني امرَأَتَهُ _ . قالَ : لا تَفعَل يا عُثمانُ ، فَإِنَّ العَبدَ المُؤمِنَ إذا أخَذَ (3) بِيَدِ زَوجَتِهِ كَتَبَ اللّهُ لَهُ عز و جل عَشرَ حَسَناتٍ ومَحا عَنهُ عَشرَ سَيِّئاتٍ ، فَإِن قَبَّلَها كَتَبَ اللّهُ لَهُ مِئَةَ حَسَنَةٍ ومَحا عَنهُ مِئَةَ سَيِّئَةٍ ، فَإِن ألَمَّ بِها كَتَبَ اللّهُ لَهُ ألفَ حَسَنَةٍ ومَحا عَنهُ ألفَ سَيِّئَةٍ وحَضَرَتهُمَا المَلائِكَةُ ، وإذَا اغتَسَلا لَم يَمُرَّ الماءُ عَلى شَعرَةٍ مِن كُلِّ واحِدٍ مِنهُما إلّا كَتَبَ اللّهُ لَهُما حَسَنَةً ومَحا عَنهُما سَيِّئَةً، فَإِن كانَ ذلِكَ في لَيلَةٍ بارِدَةٍ ، قالَ اللّهُ تَعالى لِلمَلائِكَةِ : اُنظُروا إلى عَبدَيَّ هذَينِ اغتَسَلا في هذِهِ اللَّيلَةِ البارِدَةِ عِلما مِنهُما أنّي رَبُّهُما ، اُشهِدُكُم أنّي قَد غَفَرتُ لَهُما . فَإِن كانَ لَهُما في وَقعَتِهِما تِلكَ وَلَدٌ ، كانَ لَهُما وَصيفا فِي الجَنَّةِ . ثُمَّ ضَرَبَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِيَدِهِ عَلى صَدرِ عُثمانَ ، وقالَ : يا عُثمانُ ، لا تَرغَب عَن سُنَّتي ، فَإِنَّ مَن رَغِبَ عَن سُنَّتي عَرَضَت لَهُ المَلائِكَةُ يَومَ القِيامَةِ فَصَرَفَت وَجهَهُ عَن حَوضي . (4)

.


1- .الجَبُّ : القَطعُ ، ومجبوب : أي مقطوع الذَكَر (النهاية : ج 1 ص 233 «جبب») .
2- .الوِجاءُ : أن تُرَضَّ اُنثَيا الفَحل رَضّا شديدا يُذهِبُ شهوة الجماع ، وأراد : أنّ الصومَ يقطع النكاح كما يَقطعُه الوِجاءُ (النهاية : ج 5 ص 152 «وجأ») .
3- .في المصدر : «اتخذ» ، والتصويب من مستدرك الوسائل .
4- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 190 ح 688 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 291 ح 53 ، مستدرك الوسائل : ج 7 ص 507 ح 8763 .

ص: 25

امام على عليه السلام :عثمان بن مَظعون ، نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا ! وسوسه ، بر من چيره گشته است ؛ امّا دست به هيچ كارى نمى زنم تا اين كه از شما دستور بگيرم . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «به چه چيزى وسوسه شده اى ، اى عثمان؟» . گفت : در اين انديشه ام كه زمين گَردى [ و رهبانيت سيّار ] در پيش گيرم . فرمود : «زمين گردى مكن ؛ زيرا زمين گردى امّت من ، مسجدهاست» . گفت : و در اين انديشه ام كه گوشت خوردن را بر خود حرام سازم . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «چنين مكن . من خود ، گوشت دوست دارم و مى خورم . اگر از خدا مى خواستم كه هر روز به من گوشت بخورانَد ، اين كار را مى كرد» . گفت : و در اين انديشه ام كه خود را خواجه سازم . فرمود : «اى عثمان ! از ما نيست كسى كه با خود يا هر كس ديگرى چنين كند . خواجگى امّت من ، روزه است» . گفت : در اين انديشه ام كه خوله ، همسرم ، را بر خود ، حرام سازم . فرمود : «چنين مكن _ اى عثمان _ ؛ زيرا بنده مؤمن ، هر گاه دست همسرش را بگيرد ، خداوند عز و جل ، ده حسنه برايش مى نويسد و ده گناه از او پاك مى كند . چنانچه او را ببوسد ، خداوند ، صد حسنه برايش مى نويسد و صد گناه از او مى زدايد . هر گاه با او در آميزد ، خداوند ، هزار حسنه برايش مى نويسد و هزار گناه از او مى زدايد ، و فرشتگان بر ايشان حاضر مى شوند . چون غسل كنند ، آب بر هر تارِ مويى از آن دو نمى گذرد ، مگر آن كه خداوند [ به ازاى هر تارِ مو ] يك حسنه برايشان مى نويسد و يك گناه مى زدايد . اگر اين ، در شبى سرد باشد ، خداوند متعال به فرشتگان مى فرمايد : بنگريد اين دو بنده ام را كه در اين شب سرد ، غسل كردند ، از آن روى كه يقين دارند من پروردگار آنان هستم . شما را گواه مى گيرم كه آن دو را آمرزيدم . پس اگر در اين آميزش ، براى آن دو فرزندى بود ، آن فرزند ، خدمتكار ايشان در بهشت است» . آن گاه ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با دستش به سينه عثمان زد و فرمود : «اى عثمان ! از روش من ، روى بر متاب كه هر كس از روش من روى برتابد ، روز قيامت ، فرشتگان ، راه را بر او مى گيرند و روىِ او را از حوض من مى گردانند» .

.

ص: 26

الإمام الصادق عليه السلام :جاءَتِ امرَأَةُ عُثمانَ بنِ مَظعونٍ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَت : يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّ عُثمانَ يَصومُ النَّهارَ ويَقومُ اللَّيلَ ! فَخَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُغضَبا يَحمِلُ نَعلَيهِ ، حَتّى جاءَ إلى عُثمانَ فَوَجَدَهُ يُصَلّي ، فَانصَرَفَ عُثمانُ حينَ رَأى رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله . فَقالَ لَهُ : يا عُثمانُ ، لَم يُرسِلنِي اللّهُ تَعالى بِالرَّهبانِيَّةِ ، ولكِن بَعَثَني بِالحَنيفِيَّةِ السَّهلَةِ السَّمحَةِ ، أصومُ واُصَلّي ، وألمِسُ أهلي ، فَمَن أحَبَّ فِطرَتي فَليَستَنَّ بِسُنَّتي ، ومِن سُنَّتِي النِّكاحُ . (1)

عنه عليه السلام :إنَّ ثَلاثَ نِسوَةٍ أتَينَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَقالَت إحداهُنَّ : إنَّ زَوجي لا يَأكُلُ اللَّحمَ ، وقالَتِ الاُخرى : إنَّ زَوجي لا يَشَمُّ الطّيبَ ، وقالَتِ الاُخرى : إنَّ زَوجي لا يَقرَبُ النِّساءَ . فَخَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَجُرُّ رِداءَهُ ، حَتّى صَعِدَ المِنبَرَ ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ ، ثُمَّ قالَ : ما بالُ أقوامٍ مِن أصحابي لا يَأكُلونَ اللَّحمَ ، ولا يَشَمّونَ الطّيبَ ، ولا يَأتونَ النِّساءَ ؟! أما إنّي آكُلُ اللَّحمَ ، وأشَمُّ الطّيبَ ، وآتِي النِّساءَ ، فَمَن رَغِبَ عَن سُنَّتي فَلَيسَ مِنّي . (2)

صحيح البخاري عن أبي جحيفة :آخى النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله بَينَ سَلمانَ وبَينَ أبِي الدَّرداءِ ، فَزارَ سَلمانُ أبَا الدَّرداءِ فَرَأى اُمَّ الدَّرداءِ مُتَبَذِّلَةً ، فَقالَ لَها : ما شَأنُكِ ؟ قالَت : أخوكَ أبُو الدَّرداءِ لَيسَ لَهُ حاجَةٌ فِي الدُّنيا ! فَجاءَ أبُو الدَّرداءِ فَصَنَعَ لَهُ طَعاما ، فَقالَ : كُل ، قالَ : فَإِنّي صائِمٌ ، قالَ : ما أنَا بِآكِلٍ حَتّى تَأكُلَ . قالَ : فَأَكَلَ ، فَلَمّا كانَ اللَّيلُ ذَهَبَ أبُو الدَّرداءِ يَقومُ ، قالَ : نَم ، فَنامَ ، ثُمَّ ذَهَبَ يَقومُ فَقالَ : نَم ، فَلَمّا كانَ مِن آخِرِ اللَّيلِ قالَ سَلمانُ : قُمِ الآنَ ، فَصَلَّيا . فَقالَ : إنَّ لِرَبِّكَ عَلَيكَ حَقّا ، ولِنَفسِكَ عَلَيكَ حَقّا ، ولِأَهلِكَ عَلَيكَ حَقّا ، فَأَعطِ كُلَّ ذي حَقٍّ حَقَّهُ . فَأَتَى النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَذَكَرَ ذلِكَ لَهُ ، فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : صَدَقَ سَلمانُ . (3)

.


1- .الكافي : ج 5 ص 494 ح 1 عن ابن القدّاح ، بحار الأنوار : ج 22 ص 264 ح 3 .
2- .الكافي : ج 5 ص 496 ح 5 ، بحار الأنوار : ج 22 ص 124 ح 94 .
3- .صحيح البخاري : ج 2 ص 695 ح 1867 ، و ج 5 ص 2273 ح 5788 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 608 ح 2413 ، صحيح ابن خزيمة : ج 3 ص 309 ح 2144 ، رياض الصالحين : ص 83 .

ص: 27

امام صادق عليه السلام :زن عثمان بن مَظعون ، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا ! عثمان ، روزها روزه مى گيرد و شب ها در عبادت است ! پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با عصبانيت ، كفش هايش را برداشت و بيرون رفت تا نزد عثمان آمد . ديد كه مشغول نماز است . عثمان ، با ديدن پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نمازش را قطع كرد . پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «اى عثمان ! خداوند متعال ، مرا به رهبانيت نفرستاده ؛ بلكه مرا با آيين يكتاپرستىِ سهل و ساده گير ، فرستاده است . من ، هم روزه مى گيرم و هم نماز مى خوانم و هم با همسرم آميزش مى كنم . پس هر كه آيين مرا دوست دارد ، بايد از سنّت من پيروى كند و از جمله سنّت من ، ازدواج كردن است» .

امام صادق عليه السلام :سه زن ، نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمدند . يكى از آنان گفت : شوهرم گوشت نمى خورد . دومى گفت : شوهرم بوى خوش استشمام نمى كند . سومى گفت : شوهرم با زنان ، نزديكى نمى كند . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، در حالى كه رَدايش را مى كشيد ، بيرون آمد و بر منبر شد و خدا را حمد و ثنا نمود و سپس فرمود : «چه شده است كه گروهى از يارانم گوشت نمى خورند ، بوى خوش نمى بويند ، و با زنان ، هم بستر نمى شوند؟! به درستى كه من گوشت مى خورم ، بوى خوش مى بويم و با زنان ، هم بستر مى شوم . پس هر كه از راه و رسم من روى بگردانَد ، از من نيست» .

صحيح البخارى_ به نقل از ابو جحيفه _ :پيامبر صلى الله عليه و آله سلمان و ابو دَردا را برادر هم قرار داد . [ روزى ] سلمان ، به ديدار ابو دردا رفت . پس اُمّ دردا را با سر و وضعى ژوليده يافت . گفت : چرا چنين؟ ابو دردا گفت : برادرت ابو دردا را با دنيا ، كارى نيست ! ابو دردا آمد و براى سلمان ، غذايى آماده كرد و گفت : تو بخور ، من روزه هستم . سلمان گفت : تا تو نخورى ، من نمى خورم . ابو دردا خورد. شب هنگام ، ابو دردا خواست كه به شب زنده دارى بپردازد . سلمان گفت : بخواب . ابو دردا خوابيد . دو باره خواست برخيزد . سلمان گفت : بخواب . آخر شب كه فرا رسيد ، سلمان گفت : حالا برخيز . پس هر دو به نماز پرداختند . سلمان سپس گفت : پروردگارت را بر تو حقّى است ، خودت را بر تو حقّى است ، و خانواده ات را هم بر تو حقّى است . پس حقّ هر صاحبِ حقّى را ادا كن . آن گاه ابو دردا نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رفت و ماجرا را براى ايشان باز گفت . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «سلمان ، راست گفته است» .

.

ص: 28

سنن أبي داود عن عائشة :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله بَعَثَ إلى عُثمانَ بنِ مَظعونٍ فَجاءَهُ ، فَقالَ : يا عُثمانُ ، أرَغِبتَ عَن سُنَّتي ؟ قالَ : لا وَاللّهِ يا رَسولَ اللّهِ ، ولكن سُنَّتَكَ أطلُبُ . قالَ : فَإِنّي أنامُ واُصَلّي ، وأصومُ واُفطِرُ ، وأنكِحُ النِّساءَ ، فَاتَّقِ اللّهَ يا عُثمانُ ، فَإِنَّ لِأَهلِكَ عَلَيكَ حَقّا ، وإنَّ لِضَيفِكَ عَلَيكَ حَقّا ، وإنَّ لِنَفسِكَ عَلَيكَ حَقّا ، فَصُم وأفطِر وصَلِّ ونَم . (1)

راجع : هذه الموسوعة : ج 3 ص 500 (الاُسرة / الفصل الثاني / الحثّ على رعاية حقوق الاُسرة) .

2 / 10 _ 7النَّهيُ عَنِ الإِمساكِ عَنِ الزَّوجَةِ أكثَرَ مِن أربَعَةِ أشهُرٍتهذيب الأحكام :سَأَلَ صَفوانُ بنُ يَحيى أبَا الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام عَن رَجُلٍ يَكونُ عِندَهُ المَرأَةُ الشّابَّةُ ، فَيُمسِكُ عَنهَا الأَشهُرَ وَالسَّنَةَ لا يَقرَبُها ، لَيسَ يُريدُ الإِضرارَ بِها ، يَكونُ لَهُم مُصيبَةٌ ، أيَكونُ في ذلِكَ آثِما ؟ قالَ : إذا تَرَكَها أربَعَةَ أشهُرٍ كانَ آثِما بَعدَ ذلِكَ . (2)

.


1- .سنن أبي داود : ج 2 ص 48 ح 1369 ، مسند ابن حنبل : ج 10 ص 133 ح 26368 ، سنن الدارمي : ج 2 ص 570 ح 2092 عن سعد بن أبي وقاص ، صحيح ابن حبّان : ج 2 ص 19 ح 316 ، مسند أبي يعلى : ج 6 ص 386 ح 7206 كلاهما عن أبي موسى ، الطبقات الكبرى : ج 3 ص 395 عن أبي بردة والأربعة الأخيرة نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 33 ح 5325 .
2- .تهذيب الأحكام : ج 7 ص 412 ح 1647 و ص 419 ح 16678 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 45 ح 4415 ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 100 ح 25246 .

ص: 29

2 / 10 - 7 نهى از همبستر نشدن با همسر ، بيش از چهار ماه

سنن أبى داوود_ به نقل از عايشه _ :پيامبر صلى الله عليه و آله در پى عثمان بن مَظعون فرستاد و او آمد . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اى عثمان! آيا از سنّت من روى گردانى؟» . گفت : نه به خدا _ اى پيامبر خدا _ ؛ بلكه طالب سنّت شما هستم . فرمود : «من [ شب ها ، ] هم مى خوابم و هم نماز مى خوانم ، و[ روزها ، ] هم روزه مى گيرم و هم مى خورم ، و با زنان نيز آميزش مى كنم . پس ، از خدا بترس ، اى عثمان ! چرا كه خانواده ات را بر تو حقّى است ، ميهمانت را بر تو حقّى است ، و خودت را هم بر تو حقّى است . پس [روزها ،] هم روزه بگير و هم بخور و [ شب ها ، ]هم نماز بخوان و هم بخواب» .

ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 501 (خانواده / فصل دوم / تشويق به پاسداشت حقوق خانواده) .

2 / 10 _ 7نهى از هم بستر نشدن با همسر ، بيش از چهار ماهتهذيب الأحكام_ به نقل از صَفوان بن يحيى _ :از امام رضا عليه السلام پرسيد[م] : مردى ، همسر جوانى دارد و چند ماه ، حتّى يك سال مى گذرد و با او نزديكى نمى كند . نه اين كه بخواهد به او آزار برساند ؛ بلكه مصيبتى ديده اند . آيا در اين باره ، گناهكار است؟ فرمود : «چنانچه چهار ماه ، او را ترك كند ، پس از آن ، گناهكار است» .

.

ص: 30

2 / 10 _ 8ما يَنبَغي رِعايَتُهُ فِي المُباشَرَةِأ _ الشَّبَقُالإمام الرضا عليه السلام :لا تُجامِع إلّا مِن شَبَقٍ . (1)

ب _ الاِستِتارُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :تَعَلَّموا مِنَ الغُرابِ خِصالاً ثَلاثا : اِستِتارَهُ بِالسِّفادِ (2) ، وبُكورَهُ في طَلَبِ الرِّزقِ ، وحَذَرَهُ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :نَهى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أن يُجامِعَ الرَّجُلُ امرَأَتَهُ وَالصَّبيُّ فِي المَهدِ يَنظُرُ إلَيهِما . (4)

.


1- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 393 ح 1328 ، فقه الرضا : ص 340 وفيه «حاجة» بدل «شبق» ، بحار الأنوار : ج 66 ص 217 ح 9 .
2- .السِّفادُ : نزو الذَكَرِ على الاُنثى (لسان العرب : ج 3 ص 218 «سفد») .
3- .الخصال : ص 100 ح 51 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 257 ح 10 كلاهما عن سليمان بن جعفر الجعفري عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 482 ح 1394 ، روضة الواعظين : ص 499 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 53 ح 2132 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 71 ص 339 ح 6 .
4- .الجعفريّات : ص 96 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، النوادر للراوندي : ص 120 ح 129 عن الإمام الصادق عن أبيه عنه عليهم السلام ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 213 ح 781 عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 103 ص 295 ح 51 .

ص: 31

2 / 10 - 8 آنچه در هنگام آميزش رعايت آن شايسته است
الف - ميل شديد
ب - پنهان بودن

2 / 10 _ 8آنچه در هنگام آميزش ، رعايت آن شايسته استالف _ ميل شديدامام رضا عليه السلام :نزديكى مكن ، مگر از روى ميلِ شديد .

ب _ پنهان بودنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از كلاغ ، سه خصلت را ياد بگيريد : پنهانى آميزش كردن ، سحرخيزى در طلب روزى ، و محتاط بودن .

امام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نهى فرمود از اين كه مرد ، با همسرش نزديكى كند ، در حالى كه كودك ، در گهواره به آنها مى نگرد .

.

ص: 32

الإمام الصادق عليه السلام :لا يُجامِعِ الرَّجُلُ امرَأَتَهُ ولا جارِيَتَهُ وفِي البَيتِ صَبِيٌّ ، فَإِنَّ ذلِكَ مِمّا يورِثُ الزِّنا . (1)

ج _ المُلاعَبَةُتاريخ بغداد عن جابر :نَهى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَنِ المُواقَعَةِ (2) قَبلَ المُلاعَبَةِ . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :ثَلاثَةٌ مِنَ الجَفاءِ : . . . وأن يَكونَ بَينَ الرَّجُلِ وأهلِهِ وِقاعٌ مِن غَيرِ أن يُرسِلَ رَسولاً ؛ المِزاحَ وَالقُبَلَ . لا يَقَع أحَدُكُم عَلى أهلِهِ مِثلَ البَهيمَةِ ! (4)

عنه صلى الله عليه و آله :ثَلاثٌ مِنَ العَجزِ فِي الرَّجُلِ . . . وَالثّالِثُ : أن يُقارِبَ الرَّجُلُ جارِيَتَهُ فَيُصيبَها قَبلَ أن يُحادِثَها ويُؤانِسَها ويُضاجِعَها ، فَيقضِيَ حاجَتَهُ مِنها قَبلَ أن تَقضِيَ حاجَتَها مِنهُ . (5)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ أحَدَكُم لَيَأتي أهلَهُ فَتَخرُجُ مِن تَحتِهِ ، فَلو أصابَت زِنجِيا لَتَشَبَّثَت بِهِ ! فَإِذا أتى أحَدُكُم أهلَهُ فَليَكُن بَينَهُما مُلاعَبَةٌ ؛ فَإِنَّهُ أطيَبُ لِلأَمرِ . (6)

د _ التَّلَبُّثُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا جامَعَ أحَدُكُم أهلَهُ فَليَصدُقها ، ثُمَّ إذا قَضى حاجَتَهُ قَبل أن تَقضِيَ حاجَتَها فَلا يَعجَلها حَتّى تَقضِيَ حاجَتَها . (7)

.


1- .الكافي : ج 5 ص 499 ح 1 عن ابن راشد عن أبيه ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 414 ح 1655 عن أبي راشد عن أبيه ، علل الشرائع : ص 502 ح 1 عن حنان بن سدير عن أبيه ، المحاسن : ج 2 ص 36 ح 1113 عن ابن رشيد عن أبيه ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 305 ح 110 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 286 ح 17 .
2- .واقَعَ [الرجُلُ] امرَأتَهُ مُواقَعةً ووِقاعا : جامَعَها (المصباح المنير : ص 668 «وقع») .
3- .تاريخ بغداد : ج 13 ص 220 الرقم 7188 ، تاريخ دمشق : ج 58 ص 365 ح 12139 ، كنز العمّال : ج 16 ص 352 ح 44886 .
4- .كنز العمّال : ج 9 ص 36 ح 24813 نقلاً عن الفردوس عن أنس .
5- .المحجّة البيضاء : ج 3 ص 110 .
6- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 559 ح 4919 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 459 ح 1559 ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 82 ح 25183 .
7- .مسند أبي يعلى : ج 4 ص 183 ح 4186 و 4185 نحوه وكلاهما عن أنس ، كنز العمّال : ج 16 ص 344 ح 44837 .

ص: 33

ج - مُلاعبه (بازى كردن)
د - درنگ ورزيدن

امام صادق عليه السلام :در اتاقى كه كودكى وجود دارد ، مرد نبايد با زن يا كنيزش نزديكى كند ؛ چرا كه اين كار ، زنا به بار مى آورد .

ج _ مُلاعبه (بازى كردن)تاريخ بغداد_ به نقل از جابر _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از مجامعت پيش از ملاعبه ، نهى فرمود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه چيز ، از جفا [ به همسر] است : ... و اين كه ميان مرد و همسرش ، آميزشى صورت پذيرد ، بدون آن كه مرد ، پيش تر ، پيكى بفرستد : شوخى و بوسه . هيچ يك از شما مانند حيوانات ، با همسرش نزديكى نكند !

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه چيز ، از ناتوانى مرد است : ... و سوم ، اين كه مرد ، با كنيزش نزديكى كند و پيش از آن كه با او به صحبت كردن و مؤانست و هماغوشى بپردازد ، كام گيرد ، و نيازش را ارضا كند ، پيش از آن كه كنيزش نيازش را از او بر آورَد .

امام صادق عليه السلام :يكى از شما با زنش هم بستر مى شود ؛ ولى زنش در حالى از كار او فارغ مى شود كه اگر مردى زنگى را بيابد ، به او مى چسبد ! پس هر گاه يكى از شما به سراغ همسرش رفت ، بايد نخست ، ميان آن دو ، قدرى [ شوخى و] ملاعبه صورت گيرد ؛ چون اين [مقدّمه] ، براى آن كار ، لذّتبخش تر است .

د _ درنگ ورزيدنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه يكى از شما با همسرش هم بستر شد ، او را نيز سخت بر انگيزد ، و چنانچه پيش از او ، نيازش برآورده شد ، زودتر از او بر نخيزد تا وى نيز نيازش را برآورده سازد .

.

ص: 34

عنه صلى الله عليه و آله :إذا أرادَ أحَدُكُم أن يَأتِيَ أهلَهُ فَلا يَعجَلها . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا خالَطَ الرَّجُلُ أهلَهُ فَلا يَنزو نَزوَ الدّيكِ ، وَليَثبُت عَلى بَطنِها حَتّى تُصيبَ مِنهُ مِثلَ الَّذي أصابَ مِنها . (2)

الكافي عن ابن القدّاح :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إذا جامَعَ أحَدُكُم فَلا يَأتِيهِنَّ كَما يَأتِي الطَّيرُ ، لِيَمكُث وَليَلبَث . قالَ بَعضُهُم : وَليَتَلَبَّث . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :إذا أرادَ أحَدُكُم أن يَأتِيَ زَوجَتَهُ فَلا يَعجَلها ، فَإِنَّ لِلنِّساءِ حَوائِجَ . (4)

ه _ الذِّكرُ والدُّعاءُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أما لَو أنَّ أحَدَهُم إذا أرادَ أن يَأتِيَ أهلَهُ قالَ : «بِسمِ اللّهِ ، اللّهُمَّ جَنِّبنَا الشَّيطانَ وجَنِّبِ الشَّيطانَ ما رَزَقتَنا» فَإِنَّهُ إن يُقَدَّر بَينَهُما وَلَدٌ في ذلِكَ ، لَم يَضُرَّهُ شَيطانٌ أبَدا . (5)

.


1- .الكافي : ج 5 ص 567 ح 48 عن مسمع أبي سيّار عن الإمام الصادق عليه السلام ، الجعفريّات : ص 94 ، النوادر للراوندي : ص 118 ح 124 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 212 ح 775 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 295 ح 51 .
2- .الفردوس : ج 1 ص 294 ح 1161 عن أنس .
3- .الكافي : ج 5 ص 497 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 413 ح 1648 كلاهما عن ابن القدّاح عن الإمام الصادق عليه السلام ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 82 ح 25181 .
4- .الخصال : ص 637 ح 10 عن أبي بصير و محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، تحف العقول : ص 125 نحوه ، بحار الأنوار : ج 103 ص 287 ح 19 .
5- .صحيح البخاري : ج 5 ص 2347 ح 6025 و ص 1982 ح 4870 ، صحيح مسلم : ج 2 ص 1058 ح 116 ، سنن أبي داود : ج 2 ص 249 ح 2161 ، سنن الترمذي : ج 3 ص 401 ح 1092 كلّها عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 16 ص 345 ح 44847 ؛ الكافي : ج 5 ص 503 ح 3 عن ابن القدّاح عن الإمام الصادق عن الإمام عليّ عليهماالسلام ، تحف العقول : ص 12 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 66 ح 5 .

ص: 35

ه - ذكر و دعا

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه يكى از شما خواست با همسرش نزديكى كند ، زودتر از او ، از جاى بر نخيزد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه مرد ، با همسرش در آميخت ، خُروسْوار بر نجهد ؛ بلكه روى شكم او بمانَد تا زن نيز به همان لذّتى كه وى رسيده ، برسد .

الكافى_ به نقل از ابن قدّاح ، از امام صادق عليه السلام _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «هر گاه يكى از شما مجامعت كرد ، مانند پرندگان ، با آنان (همسرش) نزديكى نكند ؛ بلكه بايد مكث و درنگ كند» .

امام على عليه السلام :هر گاه يكى از شما خواست كه با همسرش نزديكى كند ، زودتر از او ، از جاى بر نخيزد ؛ چرا كه زنان نيز نيازهايى دارند .

ه _ ذكر و دعاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هان ! اگر هر يك از شما ، هنگامى كه مى خواهد با زنش هم بستر شود ، بگويد : «به نام خدا . بار خدايا ! ما را از [شرّ] شيطان به دور دار ، و شيطان را از آنچه روزىِ ما كرده اى ، دور بدار» ؛ چرا كه چنانچه در آن مجامعت ، فرزندى برايشان مقدّر شود ، هيچ شيطانى ، هرگز به او گزند نمى رسانَد .

.

ص: 36

الإمام الباقر عليه السلام :إذا أرَدتَ الوَلَدَ فَقُل عِندَ الجِماعِ : اللّهُمَّ ارزُقني وَلَدا وَاجعَلهُ تَقِيّا ، لَيسَ في خَلقه زِيادَةٌ ولا نُقصانٌ ، وَاجعَل عاقِبَتَهُ إلى خَيرٍ . (1)

الكافي عن عبد الرحمن بن كثير :كُنتُ عِندَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام جالِسا ، فَذَكَرَ شِركَ الشَّيطانِ فَعَظَّمَهُ حَتّى أفزَعَني ، قُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، فَمَا المَخرَجُ مِن ذلِكَ ؟ قالَ : إذا أرَدتَ الجِماعَ فَقُل : بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ الَّذي لا إلهَ إلّا هُوَ بَديعُ السَّماواتِ وَالأَرضِ ، اللّهُمَّ إن قَضَيتَ مِنّي في هذِهِ اللَّيلَةِ خَليفَةً ، فَلا تَجعَل لِلشَّيطانِ فيهِ شِركا ولا نَصيبا ولا حَظّا ، وَاجعَلهُ مُؤمِنا مُخلِصا مُصَفّىً مِنَ الشَّيطانِ ورِجزِهِ ، جَلَّ ثَناؤُكَ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إذا أتى أحَدُكُم أهلَهُ فَليَذكُرِ اللّهَ ، فَإِنَّ مَن لَم يَذكُرِ اللّهَ عِندَ الجِماعِ وكانَ مِنهُ وَلَدٌ ، كانَ ذلِكَ شِركَ شَيطانٍ ، ويُعرَفُ ذلِكَ بِحُبِّنا وبُغضِنا . (3)

و _ التَّوَضُّؤُ لِلعَودِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا أتى أحَدُكُم أهلَهُ ثُمَّ أرادَ أن يَعودَ ، فَليَتَوَضَّأ فَإِنَّهُ أنشَطُ لِلعَودِ . (4)

.


1- .الكافي : ج 6 ص 10 ح 12 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 411 ح 1641 كلاهما عن محمّد بن مسلم ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 455 ح 1551 عن الأئمّة عليهم السلام ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 211 ح 774 عن الإمام الصادق عليه السلام وكلاهما نحوه ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 82 ح 25180 .
2- .الكافي : ج 5 ص 503 ح 4 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 305 ح 114 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 300 ح 106 عن أبي الربيع الشامي نحوه ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 97 ح 25235 .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 404 ح 4414 ، بحار الأنوار : ج 63 ص 201 ح 19 .
4- .صحيح ابن حبّان : ج 4 ص 12 ح 1211 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 254 ح 542 ، صحيح ابن خزيمة : ج 1 ص 110 ح 221 ، السنن الكبرى : ج 1 ص 314 ح 985 كلاهما نحوه وكلّها عن أبي سعيد الخدري ، كنز العمّال : ج 16 ص 347 ح 44855 .

ص: 37

و - وضو گرفتن براى آميزش مجدّد

امام باقر عليه السلام :هر گاه خواستى فرزنددار شوى ، هنگام آميزش بگو : بار خدايا ! مرا فرزندى روزى فرما ، و او را پرهيزگار ، و با جسمى سالم و بدون افزونى و كاستى ، قرار بده و او را عاقبت به خير بگردان .

الكافى_ به نقل از عبد الرحمان بن كثير _ :نزد امام صادق عليه السلام نشسته بودم كه ايشان از شريك شدن شيطان [ در نطفه اولاد ] ، با چنان اهمّيتى ياد كرد كه مرا ترساند . گفتم : فدايت شوم ! راهِ نجات از آن چيست؟ فرمود : «هر گاه خواستى آميزش كنى ، بگو : به نام خداى بخشاينده مهربان كه معبودى جز او نيست و آفريننده آسمان ها و زمين است . بار خدايا! اگر در اين شب ، چنان حكم فرمودى كه مرا جانشينى باشد ، براى شيطان در او ، شريك و نصيب و بهره اى قرار مده ، و او را مؤمنى پاك از شيطان و پليدىِ او بگردان . بزرگ است ثناى تو» .

امام صادق عليه السلام :هر گاه يكى از شما با همسرش نزديكى كرد ، خدا را ياد كند [ و بسم اللّه بگويد ] ؛ زيرا هر كه در هنگام آميزش ، خدا را ياد نكند و فرزندى از او به دنيا بيايد ، شيطان ، در [تولّد] او شركت دارد ، و اين ، از دوستى و دشمنى [ آن كودك ] با ما شناخته مى شود .

و _ وضو گرفتن براى آميزش مجدّدپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه يكى از شما با همسرش نزديكى كرد ، سپس خواست كه دوباره نزديكى كند ، وضو بسازد ؛ زيرا اين كار ، بر نشاط او براى بار دوم مى افزايد .

.

ص: 38

عنه صلى الله عليه و آله :إذا أتى أحَدُكُم أهلَهُ ثُمَّ بَدا لَهُ أن يُعاوِدَ ، فَليَتَوَضَّأ بَينَهُما وُضوءا . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :يُكرَهُ أن يَغشَى الرَّجُلُ المَرأَةَ وَقدِ احتَلَمَ ، حَتّى يَغتَسِلَ مِنِ احتِلامِهِ الَّذي رَأى ، فَإِن فَعَلَ وخَرَجَ الوَلَدُ مَجنونا فَلا يَلومَنَّ إلّا نَفسَهُ . (2)

2 / 10 _ 9ما لا يَنبَغي فِي المُباشَرَةِأ _ الإِفراطُكتاب من لا يحضره الفقيه :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : مَن أرادَ البَقاءَ ولا بَقاءَ ، فَليُباكِرِ الغَداءَ ، وَليُجَوِّدِ الحِذاءَ ، وَليُخَفِّفِ الرِّداءَ ، وَليُقِلَّ مُجامَعَةَ النِّساءِ . قيلَ : يا رَسولَ اللّهِ ، وما خِفَّةُ الرِّداءِ؟ قالَ : قِلَّةُ الدَّينِ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام_ حينَما سُئِلَ عَنِ الجِماعِ _ :حَياءٌ يَرتَفِعُ ، وعَوراتٌ تَجتَمِعُ ، أشبَهُ شَيءٍ بِالجُنونِ ، الإِصرارُ عَلَيهِ هَرَمٌ ، وَالإِفاقَةُ مِنهُ نَدَمٌ ، ثَمَرَةُ حَلالِهِ الوَلَدُ ؛ إن عاشَ فَتَنَ ، وإن ماتَ حَزَنَ . (4)

.


1- .سنن أبي داود : ج 1 ص 56 ح 220 ، صحيح مسلم : ج 1 ص 249 ح 27 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 193 ح 587 وليس فيهما «بينهما وضوءا» ، سنن الترمذي : ج 1 ص 261 ح 141 ، السنن الكبرى : ج 1 ص 313 ح 984 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 1 ص 101 نحوه و كلّها عن أبي سعيد الخدري ، كنز العمّال : ج 16 ص 343 ح 44832 .
2- .تهذيب الأحكام:ج7 ص412 ح1646 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج3 ص404 ح4412، الخصال : ص 520 ح 9 ، الأمالي للصدوق : ص 378 ح 478 كلاهما عن الحسين بن زيد بن علي عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 502 ح 1736 عن معاذ عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 76 ص 338 ح 2 .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 555 ح 4902 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 459 ح 1558 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 38 ح 112 عن داود بن سليمان الفراء عن الإمام الرضا عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام ، الجعفريّات : ص 244 عن الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 144 ح 507 عن الإمام عليّ عليه السلام والثلاثة الأخيرة نحوه ، بحار الأنوار : ج 103 ص 286 ح 14 .
4- .غرر الحكم : ج 3 ص 417 ح 4943 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 234 ح 4493 .

ص: 39

2 / 10 - 9 آنچه در آميزش ، شايسته نيست
الف - زياده روى

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه يكى از شما با همسرش آميزش كرد ، سپس دلش خواست [كه دوباره ، نزديكى را] تكرار كند ، ميان آن دو ، وضويى بسازد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مكروه است مردى كه محتلم شده ، [دوباره] با زن نزديكى كند ، مگر اين كه غسل نمايد . پس اگر با آن حالت ، نزديكى كرد و فرزندى ديوانه به دنيا آمد ، نبايد كسى جز خودش را ملامت كند .

2 / 10 _ 9آنچه در آميزش ، شايسته نيستالف _ زياده روىكتاب من لا يحضره الفقيه :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «هر كه مى خواهد جاودانه بماند _ كه البتّه جاودانگى ، در كار نيست _ ، صبحانه تناول كند ، كفش نيكو [ و مناسب ]بپوشد ، ردايش سبُك باشد ، و با زنان ، كمتر نزديكى كند» . گفته شد : اى پيامبر خدا ! سبُكى ردا چيست ؟ فرمود : «اندك بودن دَين» .

امام على عليه السلام_ در پاسخ اين پرسش كه : جماع چيست؟ _ :پرده شرمى كنار مى رود ، و شرمگاه هايى به هم مى آميزند ، كه شبيه ترين حالت به ديوانگى است . زياده روى در آن ، پيرى مى آورد ، و چون از آن حالت به خود بيايد ، پشيمان مى شود . ميوه حلالش ، فرزند است كه اگر زنده بمانَد ، [والدينش را] گرفتار مى كند ، و اگر بميرد ، [براى آنها] اندوه مى آورد .

.

ص: 40

ب _ المُباشَرَةُ حاقِنارسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يُجامِعَنَّ أحَدُكُم وبِهِ حَقنٌ مِن خَلَأٍ (1) ، فَإِنَّ مِنهُ يَكونُ البَواسِيرُ (2) . ولا يُجامِعَنَّ أحَدٌ مِنكُم وبِهِ حَقنٌ مِن بَولٍ ، فَإِنَّهُ يَكونُ مِنهُ النَّواصيرُ (3) . (4)

ج _ المُباشَرَةُ مُستَقبِلَ القِبلَةِالإمام عليّ عليه السلام_ في ذِكرِ جُمَلٍ مِن مَناهِي النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله _ :نَهى أن يُجامِعَ الرَّجُلُ أهلَهُ مُستَقبِلَ القِبلَةِ . (5)

د _ مُباشَرَةُ المَرأَةِ بِشَهوَةِ غَيرِهارسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في وَصِيَّتِهِ لِأَميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام _ :يا عَلِيُّ ، لا تُجامِعِ امرَأَتَكَ بِشَهوَةِ امرَأَةِ غَيرِكَ ، فَإِنّي أخشى إن قُضِيَ بَينَكُما وَلَدٌ أن يَكونَ مُخَنَّثا أو مُؤَنَّثا مُخَبَّلاً . (6)

عنه صلى الله عليه و آله_ أيضا _ :يا عَلِيُّ ، لا تُجامِع أهلَكَ عَلى شَهوَةِ اُختِها ، فَإِن قُضِيَ بَينَكُما وَلَدٌ يَكونُ عَشّارا أو عَونا لِلظّالِمِ ، ويَكونُ هَلاكُ فِئامٍ مِنَ النّاسِ عَلى يَدَيهِ . (7)

.


1- .في كنز العمّال : «خلاء» بدل «خلأ» .
2- .الباسور : هي علّة تحدث في المقعدة ، جمعه : البواسير (لسان العرب : ج 4 ص 59 «بسر») .
3- .الناسور _ بالسين والصاد جميعا _ : علّة قد تحدث في حوالي المقعدة (راجع : الصحاح: ج 2 ص 827 «نسر») .
4- .الفردوس : ج 5 ص 128 ح 7706 ، كنز العمّال : ج 16 ص 355 ح 44902 نقلاً عن ابن النجّار وكلاهما عن أنس .
5- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 6 ح 4968 ، الأمالي للصدوق : ص 510 ح 707 كلاهما عن الحسين بن زيد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، الكافي : ج 5 ص 560 ح 17 عن غياث بن إبراهيم عن الإمام الصادق عليه السلام ، قرب الإسناد : ص 140 ح 501 عن أبي البختري عن الإمام الصادق عن أبيه عنه عليهم السلام وكلاهما نحوه ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 308 ح 2655 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 103 ص 284 ح 5 .
6- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 552 ح 4899 ، علل الشرائع : ص 551 ح 5 ، الأمالي للصدوق : ص 663 ح 896 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 456 ح 1552 ، الاختصاص : ص 133 كلّها عن أبي سعيد الخدري ، بحار الأنوار : ج 103 ص 281 ح 1 .
7- .علل الشرائع : ص 516 ح 5 ، الاختصاص : ص 134 كلاهما عن أبي سعيد الخدري ، بحار الأنوار : ج 103 ص 282 ح 1 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 308 ح 124 .

ص: 41

ب - آميزش ، در حالتِ پُر بودن معده و مثانه
ج - آميزش رو به قبله
د - آميزش با زن ، به هوسِ زنى ديگر

ب _ آميزش ، در حالتِ پُر بودن معده و مثانهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :[زنهار !] هيچ يك از شما در حالى كه نياز به قضاى حاجت دارد ، نزديكى نكند ؛ زيرا اين كار ، بيمارىِ بواسير ايجاد مى كند . [زنهار ! ]هيچ يك از شما در حالى كه مثانه اش پُر است ، نزديكى نكند ؛ چرا كه اين كار ، باعث ناسور (فيستول) مى شود .

ج _ آميزش رو به قبلهامام على عليه السلام_ در بيان شَمّه اى از نهى هاى پيامبر صلى الله عليه و آله _ :ايشان از اين كه مرد ، با همسرش ، رو به قبله نزديكى كند ، نهى فرمود .

د _ آميزش با زن ، به هوسِ زنى ديگرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در توصيه هايش به امير مؤمنان عليه السلام _ :اى على ! با زنت به هوس زنى ديگر ، نزديكى نكن ؛ زيرا مى ترسم اگر فرزندى برايتان مقدّر شود ، مخنّث يا زن صفت و ديوانه باشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در توصيه هايش به امير مؤمنان عليه السلام _ :اى على ! با همسرت ، به هوسِ خواهر او نزديكى مكن ؛ زيرا اگر فرزندى برايتان مقدّر شود ، باجگير يا كمكِ ستمگر خواهد بود ، و گروهى از مردم ، به دست او نابود مى شوند .

.

ص: 42

ه _ الشِّياعُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الشِّياعُ (1) حَرامٌ . (2)

و _ إخبارُ الآخَرينَمسند ابن حنبل عن شهر :حَدَّثَتني أسماءُ بنتُ يَزيدَ أنَّها كانَت عِندَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وَالرِّجالُ وَالنِّساءُ قُعودٌ عِندَهُ ، فَقالَ : لَعَلَّ رَجُلاً يَقولُ ما يَفعَلُ بِأَهلِهِ ، ولَعَلَّ امرَأَةً تُخبِرُ بِما فَعَلَت مَعَ زَوجِها ! فَأَرَمَّ (3) القَومُ ، فَقُلتُ : إي وَاللّهِ يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّهُنَّ لَيَقُلنَ ، وإنَّهُم لَيَفعَلونَ ! قالَ : فَلا تَفعَلوهُ ، فَإِنَّما ذلِكَ مَثَلُ الشَّيطانِ لَقِيَ شَيطانَةً في طَريقٍ فَغَشِيَها وَالنَّاسُ يَنظُرونَ . (4)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ مِن أشَرِّ النّاسِ عِندَ اللّهِ مَنزِلَةً يَومَ القِيامَةِ ، الرَّجُلَ يُفضي إلَى امرَأَتِهِ وتُفضي إلَيهِ ، ثُمَّ يَنشُرُ سِرَّها . (5)

.


1- .الشِّياعُ : المُفاخَرَةُ بِكَثرة الجماع (النهاية : ج 2 ص 520 «شيع») .
2- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص 58 ح 11235 ، مسند أبي يعلى : ج 2 ص 136 ح 1392 ، تاريخ بغداد : ج 5 ص 162 نحوه ، شعب الإيمان : ج 4 ص 314 ح 5232 ، الفردوس : ج 2 ص 347 ح 3573 وفيهما «السباع» بدل «الشياع» وكلّها عن أبي سعيد الخدري ، كنز العمّال : ج 16 ص 349 ح 44868 .
3- .أرَمَّ القومُ : أي سَكَتوا ولم يُجيبوا (النهاية : ج 2 ص 267 «رمم») .
4- .مسند ابن حنبل : ج 10 ص 439 ح 27654 ، المعجم الكبير : ج 24 ص 162 ح 414 نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 357 ح 44909 .
5- .صحيح مسلم : ج 2 ص 1060 ح 123 ، سنن أبي داود : ج 4 ص 268 ح 4870 ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 138 ح 11655 وفيها «إنّ من أعظم الأمانة» بدل «إنّ من أشر الناس» ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 3 ص 449 ح 2 وكلّها عن أبي سعيد الخدري ، كنز العمّال : ج 16 ص 375 ح 44973 .

ص: 43

ه - فَخرفروشى به كثرت آميزش
و - نقل كردن براى ديگران

ه _ فَخرفروشى به كثرت آميزشپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :فَخرفروشى به كثرت آميزش ، حرام است .

و _ نقل كردن براى ديگرانمسند ابن حنبل_ به نقل از شهر _ :اسماء بنت يزيد برايم گفت كه وى نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بود و مردان و زنان ، كنار او نشسته بودند . ايشان فرمود : «ممكن است مردى ، از كارى كه با همسرش مى كند ، بگويد ، و يا زنى ، از كارى كه با شوهرش كرده ، خبر دهد ؟!» . جمعيت ، سكوت كرد . من گفتم : بله . البتّه ، اى پيامبر خدا ! هم زن ها مى گويند ، و هم مردها اين كار را مى كنند ! فرمود : «اين كار را نكنيد ؛ زيرا اين كار ، به آن مى مانَد كه شيطان (1) ، ماده شيطانى را در گذرگاهى ببيند و بر او بر جهد و مردم تماشا كنند» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از جمله كسانى كه در روز قيامت ، بدترين جايگاه را نزد خدا دارند ، مردى است كه با همسرش و همسرش با او ، كارى انجام بدهد ، سپس راز او را فاش سازد .

.


1- .ممكن است مراد ، حيوانى مانند اُلاغ و مانند آن باشد ؛ چون شيطان ، در لغت ، به معناى هر موجودِ سركش و نافرمان است ، اعم از انسان و جن و چارپا .

ص: 44

عمل اليوم والليلة لابن السنّي عن أبي هريرة:إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ: ألا هَل عَسى رَجُلٌ يُغلِقُ بابَهُ ويُرخي سِترَهُ ، ويُستَرُ بِسِترِ اللّهِ عز و جل ، فَيَخرُجُ فَيقولُ : فَعَلتُ بِأَهلي وفَعَلتُ ! فَقامَت جارِيَةٌ كَعابٌ فَقالَت : وَاللّهِ إنّهم لَيَفعَلون وإنَّهُنَّ لَيَفعَلن . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أفَلا اُخبِرُكُم بِمَثَلِ ذلِكَ ؟ قالوا : وما مَثَلُهُ ؟ قالَ : مَثَلُ شَيطانٍ لَقِيَ شَيطانَةً في سِكَّةٍ فَنَكَحَها وَالنّاسُ يَنظُرونَ ! (1)

المعجم الكبير عن أبي اُمامة :بَينَما رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَوما جالِسٌ وعِندَهُ امرَأَةٌ ، إذ قالَ لَها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنّي لَأَحسَبُكُنَّ تُخبِرنَ بِما يَفعَلُ بِكُنَّ أزواجُكُنَّ ؟ قالَت : إي وَاللّهِ بِأَبي واُمّي يا رَسولَ اللّهِ ، إنّا لَنَفتَخِرُ بِذلِكَ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : فَلا تَفعَلن ، فَإِنَّ اللّهَ يَمقُتُ مَن يَفعَلُ ذلِكَ . فَقالَ لَها : إنّي لَأَحسَبُ إحداكُنَّ إذا أتاها زَوجُها لَيَكشِفانِ عَنهُمَا اللِّحافَ ، يَنظُرُ أحَدُهُما إلى عَورَةِ صاحِبِهِ كَأَنَّهُما حِمارانِ ! قالَت : إي وَاللّهِ بِأَبي واُمّي ، إنّا لَنَفعَلُ ذلِكَ . قالَ : لا تَفعَلوا ذلِكَ ، فَإِنَّ اللّهَ يَمقُتُ عَلى ذلِكَ . (2)

2 / 10 _ 10ما يَحرُمُ مِنَ المُباشَرَةِأ _ مُقارَبَةُ الحائِضِالكتاب«وَيَسْئلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ قُلْ هُوَ أَذىً فَاعْتَزِلُواْ النِّسَاءَ فِى الْمَحِيضِ وَلَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى يَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ» . (3)

.


1- .عمل اليوم والليلة لابن السنّي : ص 217 ح 615 ، سنن أبي داود : ج 2 ص 253 ح 2174 ، تاريخ دمشق : ج 67 ص 327 وكلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 355 ح 44905 .
2- .المعجم الكبير : ج 8 ص 209 ح 7844 ، كنز العمّال : ج 16 ص 355 ح 44904 .
3- .البقرة : 222 .

ص: 45

2 / 10 - 10 موارد آميزش حرام
الف - آميزش با زن در زمان قاعدگى

عمل اليوم و الليلة ، ابن سنّى_ به نقل از ابو هريره _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «آيا ممكن است كه مردى ، دَرِ اتاقش را ببندد و پرده اش را بيندازد ، و خدا هم بر او پرده پوشى كند و سپس بيرون بيايد و بگويد : من با زنم چه و چه كردم ؟» . دختركى جوان برخاست و گفت : به خدا كه مردها چنين مى كنند و همچنين زن ها ! پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «آيا به شما نگويم كه اين كار ، مانند چيست؟» . گفتند : مانند چيست؟ فرمود : «مانند اين كه شيطان ، در گذرگاهى ، به ماده شيطانى بر خورَد و با او بياميزد و مردم نگاه كنند !» .

المعجم الكبير_ به نقل از ابو اُمامه _ :روزى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نشسته بود و زنى هم نزد ايشان بود ، كه پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «گمان مى كنم شما كارى را كه شوهرانتان با شما مى كنند ، بازگو مى كنيد [ . درست است] ؟ زن گفت : آرى ، به خدا ! پدر و مادرم به فدايت ، اى پيامبر خدا! ما به اين كار ، افتخار مى كنيم . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «اين كار را نكنيد ؛ زيرا خداوند ، كسى را كه چنين مى كند ، دشمن مى دارد» . باز به او فرمود : «گمان مى كنم كه هر يك از شما ، وقتى شوهرش به سراغ او مى رود ، هر دو نفرشان ، لحاف را از خود كنار مى زنند و به عورت يكديگر مى نگرند ، چنان كه گويى دو اُلاغ اند !» . زن گفت : آرى ، به خدا ! پدر و مادرم به فدايت ! اين كار را مى كنيم . فرمود : «چنين نكنيد ؛ زيرا خداوند ، اين كار را دشمن مى دارد» .

2 / 10 _ 10موارد آميزش حرامالف _ آميزش با زن در زمان قاعدگىقرآن« از تو در باره عادت ماهانه[ ى زنان ] مى پرسند . بگو : آن ، رنجى است . پس هنگام عادت ماهانه از [ آميزش با ] زنان ، كناره گيرى كنيد ، و به آنان نزديك نشويد تا پاك شوند . پس چون پاك شدند ، از همان جا كه خدا به شما فرمان داده است ، با آنان آميزش كنيد . خداوند ، توبه كاران و پاكيزگان را دوست مى دارد » .

.

ص: 46

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن جامَعَ امرَأَتَهُ وهِيَ حائِضٌ فَخَرَجَ الوَلَدُ مَجذوما أو أبرَصَ ، فَلا يَلومَنَّ إلّا نَفسَهُ . (1)

تهذيب الأحكام عن عيص بن القاسم :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن رَجُلٍ واقَعَ امرَأَتَهُ وهِيَ طامِثٌ (2) ، قالَ : لا يَلتَمِس فِعلَ ذلِكَ ، فَقَد نَهَى اللّهُ أن يَقرَبَها . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :لا يُبغِضُنا إلّا مَن خَبُثَت وِلادَتُهُ ، أو حَمَلَت بِهِ اُمُّهُ في حَيضِها . (4)

الكافي عن عذافر الصيرفي :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : تَرى هؤُلاءِ المُشَوَّهينَ خَلقُهُم ؟ قالَ : قُلتُ : نَعَم . قالَ : هؤُلاءِ الَّذينَ آباؤُهُم يَأتونَ نِساءَهُم فِي الطَّمثِ . (5)

الإمام الصادق عليه السلام :المُستَحاضَةُ تَنظُرُ أيّامَها ، فَلا تُصَلِّ فيها ولا يَقرَبها بَعلُها . (6)

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 961 ح 201 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 459 ح 1557 ، المحاسن : ج 2 ص 41 ح 1131 عن سليمان بن جعفر البصري عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام نحوه ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 307 ح 120 ، وسائل الشيعة : ج 2 ص 568 ح 2239 .
2- .طَمِثَت المرأة : إذا حاضت ، فهي طامِث (النهاية : ج 3 ص 138 «طمث») .
3- .تهذيب الأحكام : ج 1 ص 164 ح 472 ، وسائل الشيعة : ج 2 ص 576 ح 2274 .
4- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 96 ح 203 .
5- .الكافي : ج 5 ص 539 ح 5 ، علل الشرائع : ص 82 ح 1 عن ابن أبي عذافر ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 96 ح 202 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 307 ح 121 وفيه «عنهم عليهم السلام » وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 81 ص 86 ح 6 .
6- .الكافي : ج 3 ص 88 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 1 ص 106 ح 277 و ص 170 ح 484 كلّها عن معاوية بن عمّار ، وسائل الشيعة : ج 2 ص 543 ح 2146 .

ص: 47

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس ، با زنش در زمان عادت ماهانه اش نزديكى كرد و فرزندى جذامى يا پيس ، به دنيا آمد ، جز خودش ، كسى را سرزنش نكند .

تهذيب الأحكام_ به نقل از عيص بن قاسم _ :از امام صادق عليه السلام در باره آميزش مرد با زنش ، هنگام عادت ماهانه اش پرسيدم ، فرمود : «دنبال چنين كارى نرود ؛ زيرا خداوند ، از نزديك شدن به زن [ در چنين مواقعى ] نهى فرموده است» .

امام صادق عليه السلام :ما را دشمن نمى دارد ، مگر كسى كه ناپاك ، زاده شده باشد ، يا مادرش در زمان قاعدگى اش ، او را حامله شده باشد .

الكافى_ به نقل از عذافر صيرفى _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «اين ناقص الخلقه ها را مى بينى؟» . گفتم : آرى . فرمود : «اينها كسانى هستند كه پدرانشان با زنانشان ، در زمان قاعدگى ، نزديكى مى كنند» .

امام صادق عليه السلام :زن حائض ، بايد آن چند روزِ خود را صبر كند . در اين روزها ، نه نماز بخواند و نه شوهرش با او نزديكى كند .

.

ص: 48

دعائم الإسلام :رُوّينا عَن أهلِ البَيتِ _ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِم _ أنَّ المَرأَةَ إذا حاضَت أو نَفِسَت حَرُمَ عَلى زَوجِها وَطؤُها حَتّى تَطهُرَ وتَغتَسِلَ . (1)(2)

ب _ المُباشَرَةُ حالَ الاِعتِكافِ فِي المَسجِدِالكتاب«وَلَا تُبَاشِرُوهُنَّ وَأَنتُمْ عَاكِفُونَ فِى الْمَسَاجِدِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَقْرَبُوهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ ءَايَاتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ» . (3)

الحديثكتاب من لا يحضره الفقيه عن زرارة :سَأَلتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام عَنِ المُعتَكِفِ يُجامِعُ ؟ قالَ : إذا فَعَلَ ذلِكَ فَعَلَيهِ ما عَلَى المُظاهِرِ . وقَد رُوِيَ أنَّهُ إن جامَعَ فِي اللَّيلِ فَعَلَيهِ كَفّارَةٌ واحِدَةٌ ، وإن جامَعَ بِالنَّهارِ فَعَلَيهِ كَفّارَتانِ (4) .

.


1- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 127 ، بحار الأنوار : ج 81 ص 118 ح 41 .
2- .قال العلّامة الطباطبائي : قد كان للناس في أمر المحيض مذاهب شتّى : فكانت اليهود تشدّد في أمره ، ويفارق النساء في المحيض في المأكل والمشرب والمجلس والمضجع ، وفي التوراة أحكام شديدة في أمرِهنّ في المحيض وأمرِ من قرب منهنّ في المجلس والمضجع والمسّ . وغير ذلك . وأمّا النصارى فلم يكن عندهم ما يمنع الاجتماع بهنّ أو الاقتراب منهنّ بوجه . وأمّا المشركون من العرب فلم يكن عندهم شيء من ذلك ، غير أنّ العرب القاطنين بالمدينة وحواليها سرى فيهم بعض آداب اليهود في أمر المحيض والتشديد في أمر معاشرتهنّ في هذا الحال . وغيرهم ربّما كانوا يستحبّون إتيان النساء في المحيض ويعتقدون أنّ الولد المرزوق حينئذٍ يصير سفّاحا ولوعا في سفك الدماء ، وذلك من الصفات المستحسنة عند العشائر من البدويّين . . . فالإسلام قد أخذ في أمر المحيض طريقا وسطا بين التشديد التامّ الذي عليه اليهود ، والإهمال المطلق الذي عليه النصارى ، وهو المنع عن إتيان محلّ الدم والإذن فيما دونه (الميزان في تفسير القرآن : ج 2 ص 208) .
3- .البقرة : 187 .
4- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 188 ح 2102 ، الكافي : ج 4 ص 179 ح 1 .

ص: 49

ب - آميزش ، هنگام اعتكاف در مسجد

دعائم الإسلام :از اهل بيت _ كه درودهاى خداوند بر آنها باد _ ، روايت داريم كه زن ، هر گاه حيض يا نَفاس باشد ، بر شوهرش حرام است كه با او نزديكى كند ، تا آن گاه كه پاك شود و غسل كند . (1)

ب _ آميزش ، هنگام اعتكاف در مسجدقرآن« و در حالى كه در مساجد ، معتكف هستيد ، [ با زنان ] در نياميزيد . اين است حدود احكام الهى . پس بدانها نزديك نشويد . اين گونه ، خدا آيات خود را براى مردم بيان مى كند . باشد كه پروا پيشه كنند » .

حديثكتاب من لا يحضره الفقيه_ به نقل از زُراره _ :از امام باقر عليه السلام پرسيدم : آيا معتكِف مى تواند نزديكى كند؟ فرمود : «اگر چنين كرد ، همان كفّاره ظِهار كننده ، به او تعلّق مى گيرد . روايت شده است كه اگر در شبْ نزديكى كرد ، يك كفّاره بر عهده اوست ، و اگر در روزْ نزديكى كرد ، دو كفّاره دارد» .

.


1- .در تفسير الميزان آمده است : در خصوص ارتباط و تماس با زن در دوره عادت ماهانه اش ، عقايد گوناگونى ميان مردم وجود داشت : يهود ، در اين باره ، سخت مى گرفتند و از خوردن و آشاميدن و نشست و برخاست و هم بسترى با زنان در اين دوره ، دورى مى كردند . در تورات ، در باره زنان حائض و كسانى كه با آنان همنشينى و هم بسترى و تماس داشته باشند ، احكام سختگيرانه اى آمده است ؛ امّا مسيحيان ، از نشست و برخاست با اين زنان و نزديك شدن به آنها ممانعتى نداشتند . مشركان عرب در اين باره از خود ، چيزى نداشتند ؛ امّا عرب هاى مقيم مدينه و پيرامون آن ، پاره اى از آداب يهود در خصوص زنان حائض و سختگيرى در معاشرت با آنها در اين دوره ، به ايشان سرايت كرده بود . ديگران هم شايد هم بسترى با زنان در دوره قاعدگى را حتّى پسنديده مى شمردند و معتقد بودند كه فرزندى كه در اين هنگام درست شود ، خونريز خواهد بود و علاقه شديدى به ريختن خون دارد ، و اين ، از صفاتى بود كه عشاير باديه نشين ، آن را مى پسنديدند ... ؛ امّا اسلام در اين باره ، حدّ وسط ميان سختگيرى يهود و اهمال مطلق نصارا را در پيش گرفت ، و آن ، ممنوع ساختن نزديكى از محلّ خونريزى ، و اجازه دادن براى غير آن محل است (الميزان فى تفسير القرآن : ج 2 ص 208) .

ص: 50

الكافي عن سماعة بن مهران :سَأَلتُ أبا عَبدِاللّهِ عليه السلام عَن مُعتَكِفٍ واقَعَ أهلَهُ ؟ قالَ : هُوَ بِمَنزِلَةِ مَن أفطَرَ يَوما مِن شَهرِ رَمَضانَ (1) .

الكافي عن الحسن بن الجهم عن أبي الحسن عليه السلام ، قالَ :سَأَلتُهُ عَنِ المُعتَكِفِ يَأتي أهلَهُ ؟ فَقالَ : لا يَأتِي امرَأَتَهُ لَيلاً ولا نَهارا وهُوَ مُعتَكِفٌ (2) .

2 / 11الدّعاء2 / 11 _ 1الدُّعاءُ لِلأَهلِالكتاب«رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَ تَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ» . (3)

«قَالُواْ لَئِن لَّمْ تَنتَهِ يَالُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِينَ * قَالَ إِنِّى لِعَمَلِكُم مِّنَ الْقَالِينَ * رَبِّ نَجِّنِى وَ أَهْلِى مِمَّا يَعْمَلُونَ * فَنَجَّيْنَاهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِينَ» . (4)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ جَبرَئيلَ عليه السلام جاءَني فَقالَ : يا مُحَمَّدُ . . . قُل : اللّهُمَّ رَبَّ النّورِ العَظيمِ ، ورَبَّ الكُرسِيِّ الرَّفيعِ . . . هَب لي كَما وَهَبتَ لِأَولِيائِكَ وأهلِ طاعَتِكَ ، فَإِنّي مُؤمِنٌ بِكَ ومُتَوَكِّلٌ عَلَيكَ ، مُنيبٌ (5) إلَيكَ مَعَ مَصيري إلَيكَ ، وتَجمَعُ لي ولِأَهلي ولِوَلَدِي الخَيرَ كُلَّهُ ، وتَصرِفُ عَنّي وعَن وَلَدي وأهلِي الشَّرَّ كُلَّهُ ، أنتَ الحَنّانُ المَنّانُ ، بَديعُ (6) السَّماواتِ وَالأَرضِ . (7)

.


1- .الكافي : ج 4 ص 179 ح 2 .
2- .الكافي : ج 4 ص 180 ح 3 .
3- .الأعراف : 23 .
4- .الشعراء : 167 _ 170 .
5- .الإنابَةُ : الرجوع إلى اللّه بالتوبة ، أناب يُنيبُ فهو مُنيب (النهاية : ج 5 ص 123 «نوب») .
6- .البَدِيْعُ : هو الخالق المخترع لا عن مثال سابق (النهاية : ج 1 ص 106 «بدع») .
7- .الإقبال : ج 1 ص 239 عن المفضّل بن عمر عن الإمام الصادق عليه السلام ، البلد الأمين : ص 231 ، المصباح للكفعمي : ص 833 ، بحار الأنوار : ج 98 ص 10 ح 2 .

ص: 51

2 / 11 دعا كردن
2 / 11 - 1 دعا كردن براى خانواده

الكافى_ به نقل از سماعة بن مهران _ :از امام صادق عليه السلام در باره آميزشِ معتكف ، با همسرش پرسيدم . فرمود : «او به منزله كسى است كه روزه يك روز از ماه رمضان را بخورد» .

الكافى_ به نقل از حسن بن جَهم _ :از ابو الحسن عليه السلام (1) در باره نزديكى كردن معتكف با همسرش پرسيدم . فرمود : «در زمانى كه معتكف است ، نه شب و نه روز ، نبايد با زنش نزديكى كند» .

2 / 11دعا كردن2 / 11 _ 1دعا كردن براى خانوادهقرآن« خداوندا ! ما به خود ، ستم كرديم . اگر ما را نيامرزى و به ما رحم نكنى ، بى گمان ، از زيانكاران خواهيم بود » .

« گفتند : اى لوط ! اگر دست بر ندارى ، قطعا از اخراج شدگان خواهى بود . گفت : من دشمنِ كردار شما هستم . پرودگارا ! مرا و خانواده ام را از آنچه انجام مى دهند ، رهايى بخش . پس ما او و همه خانواده اش را نجات داديم » .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :جبرئيل عليه السلام نزد من آمد و گفت : «اى محمّد ! ... بگو : خدايا ! اى صاحبِ نور بزرگ ! اى صاحبِ كرسى بلندپايه! ... به من ببخش ، همچنان كه به دوستانت و اهل طاعتت بخشيدى ؛ چرا كه من [ نيز ] مؤمن به تو هستم و بر تو توكّل دارم . انابه كننده به درگاه تو هستم و حركتم به سوى توست . همه خوبى ها را براى من و زن و فرزندانم گرد آور ، و بدى را سراسر ، از من و زن و فرزندانم دور بگردان . تويى مهربان و بنده نواز ، و ابداع كننده آسمان ها و زمين» .

.


1- .مقصود ، امام كاظم عليه السلام يا امام رضا عليه السلام است .

ص: 52

عنه صلى الله عليه و آله :اللّهمُّ إنّي أسأَلُكَ العَفوَ وَالعافِيَةَ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ ، اللّهُمَّ أسأَلُكَ العَفوَ وَالعافِيَةَ في ديني ودُنيايَ وأهلي ومالي ، اللّهُمَّ استُر عَوراتي ، وآمِن رَوعاتي ، وَاحفَظني مِن بَينِ يَدَيَّ ومِن خَلفي ، وعَن يَميني وعَن شِمالي ومِن فَوقي ، وأعوذُ بِكَ أن اُغتالَ مِن تَحتي . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :كانَ أبي يَقولُ : . . . اللّهُمَّ إنّي أعوذُ بِكَ مِن دَرَكِ الشَّقاءِ ، ومِن شَماتَةِ الأَعداءِ ، وأعوذُ بِكَ مِنَ الفَقرِ وَالوَقرِ (2) ، وأعوذُ بِكَ مِن سوءِ المَنظَرِ فِي الأَهلِ وَالمالِ وَالوَلَدِ . (3)

عنه عليه السلام :حَصِّنوا أموالَكُم وأهليكُم ، وَأحرِزوهُم بِهذِهِ وقولوها بَعدَ صَلاةِ العِشاءِ الآخِرَةِ : «اُعيذُ نَفسي وذُرِّيَّتي وأهلَ بَيتي ومالي ، بِكَلماتِ اللّهِ التّامَّةِ ، مِن كُلِّ شَيطانٍ وهامَّةٍ (4) ، ومن كُلِّ عَينٍ لامَّةٍ (5) » ، وهِيَ العوذَةُ الَّتي عَوَّذَ بِهِا (6) جَبرَئيلُ عليه السلام الحَسَنَ وَالحُسَينَ صَلواتُ اللّهِ عَلَيهِما . (7)

.


1- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1273 ح 3871 ، الأدب المفرد : ص 351 ح 1200 ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 254 ح 4785 ، صحيح ابن حبّان : ج 3 ص 241 ح 961 كلها عن ابن عمر ، كنز العمّال : ج 2 ص 188 ح 3683 ؛ مصباح المتهجّد : ص 336 ح 443 ، بحار الأنوار : ج 97 ص 234 ح 3 نقلاً عن الدروع الواقية وكلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام .
2- .قال العلّامة المجلسي قدس سره : في القاموس : الوَقر ثقلٌ في الاُذن ، أو ذهاب السمع كلّه . وقيل : يحتمل أن يكون هنا من الإتباع ؛ يقال : «فقيرٌ وقيرٌ» إتباعا . وأقول : يحتمل أن يكون المراد به كلّ ثقل من الديون والذنوب وكثرة العيال وغيرها (مرآة العقول : ج 12 ص 249) .
3- .الكافي : ج 2 ص 526 ح 13 عن أبي بصير ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 27 ح 2059 ، مصباح المتهجّد : ص 95 ح 153 ، بحار الأنوار : ج 86 ص 264 ح 34 .
4- .الهوامّ : ما كان من خَشاش الأرض نحو العقارب وما أشبهها ، الواحدة هامّة ؛ لأنّها تَهِمّ : أي تَدِبّ (لسان العرب : ج 12 ص 621 «همم») .
5- .العَيْنُ اللّامَّةُ : التي تصيب بسوء (الصحاح : ج 5 ص 2032 «لمم») .
6- .في المصدر : «بهما» ، والتصويب من بحار الأنوار .
7- .طبّ الأئمّة عليهم السلام لابني بسطام : ص 119 عن محمّد بن مسلم ، تهذيب الأحكام : ج 2 ص 116 ح 436 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 470 ح 1352 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 44 ح 2101 والثلاثة الأخيرة عن محمّد بن مسلم عن أحدهما عليهماالسلامنحوه ، بحار الأنوار : ج 86 ص 127 ح 9 .

ص: 53

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بار خدايا ! بخشش و سلامت در دنيا و آخرت را از تو درخواست مى كنم . بار خدايا! بخشش و سلامت در دين و دنيايم و خانواده و دارايى ام را از تو درخواست مى كنم . بار خدايا! برهنگى هايم (عيب هايم) را بپوشان ، و ترس هايم را بزداى ، و مرا از پيشِ رو و پشتِ سرم و از راست و چپم و از بالاى سرم ، محافظت فرما . به تو پناه مى برم از اين كه از زيرِ پايم ، به ناگاه ، فرو گرفته شوم . (1)

امام صادق عليه السلام :پدرم مى گفت : « ... بار خدايا ! از دامنگير شدن بدبختى ، و از شماتت دشمنان به تو پناه مى برم . از نادارى و گران بارى ، 2 به تو پناه مى برم . از ديدن صحنه بد در زن و اموال و فرزند ، به تو پناه مى برم» .

امام صادق عليه السلام :اموال و خانواده خود را با اين دعا نگهدارى كنيد ، و آن را بعد از نماز عشا بگوييد : «خودم را و فرزندانم را و خانواده ام را و اموالم را از گزند هر شيطان و گزنده اى و از هر چشمِ بدى ، در پناه كلماتِ تامّ خداوند ، در مى آورم» . اين ، تعويذى (دعايى) است كه جبرئيل عليه السلام براى حسن و حسين _ كه درودهاى خدا بر ايشان باد _ فراهم كرد .

.


1- .يعنى در زمين فرو بروم ؛ زمين ، مرا فرو بلعد .

ص: 54

عنه عليه السلام :كانَ أبي عليه السلام يَقولُ في دُعائِهِ : رَبِّ أصلِح لي نَفسي ، فَإِنَّها أهَمُّ الأَنفُسِ إلَيَّ ، رَبِّ أصلِح لي ذُرِّيَّتي ؛ فَإِنَّهُم يَدي وعَضُدي ، رَبِّ وأصلِح لي أهلَ بَيتي ؛ فَإِنَّهُم لَحمي ودَمي ، رَبِّ أصلِح لي جَماعَةَ إخوَتي وأخَواتي ومُحِبِّيَّ ؛ فَإِنَّ صَلاحَهُم صَلاحي . (1)

2 / 11 _ 2الدُّعاءُ لِلوالِدَينِالكتاب«رَبَّنَا اغْفِرْ لِى وَ لِوَالِدَىَّ وَلِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسَابُ» . (2)

«رَّبِّ اغْفِرْ لِى وَ لِوَالِدَىَّ وَ لِمَن دَخَلَ بَيْتِىَ مُؤْمِنًا وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ لَا تَزِدِ الظَّالِمِينَ إِلَّا تَبَارَا» . (3)

«وَ اخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِى صَغِيرًا» . (4)

.


1- .قرب الإسناد : ص 8 ح 26 ، بحار الأنوار : ج 95 ص 351 ح 2 .
2- .إبراهيم : 41 .
3- .نوح : 28 .
4- .الإسراء : 24 .

ص: 55

2 / 11 - 2 دعا براى پدر و مادر

امام صادق عليه السلام :پدرم عليه السلام در دعايش مى گفت : «خداوندا ! مرا اصلاح فرما ؛ زيرا من ، مهم ترين كس در نزد خويشم . خداوندا ! فرزندانم را برايم اصلاح فرما ؛ زيرا آنان دست و بازوى من هستند . خداوندا ! خانواده ام را برايم اصلاح فرما ؛ زيرا آنان گوشت و خون من هستند . خداوندا ! جماعت برادران و خواهران و دوستداران مرا برايم اصلاح فرما ؛ زيرا صالح بودن ايشان، صالح بودن من است».

2 / 11 _ 2دعا براى پدر و مادرقرآن« اى پروردگار ما ! مرا و پدر و مادرم را و مؤمنان را بيامرز ، در آن روز كه حسابرسى بر پا مى شود » .

« اى پروردگار من ! مرا و پدر و مادرم و هر مؤمنى را كه به سَرايم وارد مى شوند ، و همه مردان و زنانِ باايمان را بيامرز ، و ستمگران را جز بر هلاكتشان ميفزاى » .

« و از سرِ مهربانى ، بالِ فروتنى براى آن دو ( پدر و مادر ) فرود آور و بگو : اى پروردگار من ! براى آن دو ، مِهر آور كه آن دو ، مرا در خُردسالى پروراندند» .

.

ص: 56

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :دُعاءُ الوَلَدِ لِلوالِدِ كَالأَخذِ بِاليَدِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ الرَّجُلَ لَيَموتُ والِداهُ وهُوَ عاقٌّ لَهُما ، فَيَدعو لَهُما مِن بَعدِهِما ، فَيَكتُبُهُ اللّهُ مِنَ البارّينَ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى لَيَرفَعُ العَبدَ الدَّرَجَةَ فَيَقولُ : رَبِّ أنّى لي هذِهِ الدَّرَجةُ ؟ فَيَقولُ : بِدُعاءِ وَلَدِكَ لَكَ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ عز و جل لَيَرفَعُ الدَّرَجَةَ لِلعَبدِ الصّالِحِ فِي الجَنَّةِ ، فَيَقولُ : يا رَبِّ أنّى لي هذِهِ ؟ فَيَقولُ : بِاستِغفارِ وَلَدِكَ لَكَ . (4)

مهج الدعوات_ فيما ذَكَرَهُ مِن دُعاءِ يوسُفَ عليه السلام في بَعضِ أوقاتِ بَلواهُ _ :يا راحِمَ المَساكينِ ، ويا رازِقَ المُتَكَلِّمينَ ، ويا رَبَّ العالَمينَ . . . يا غافِرَ الذُّنوبِ ، يا عَلّامَ الغُيوبِ ، يا ساتِرَ العُيوبِ ، أسأَلُكَ أن تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وأن تغفر لي ولوالدي وتَجاوَز عَنّا فيما تَعلَمُ فَإِنَّكَ الأَعَزُّ الأَكرَمُ (5) . (6)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ كانَ مِن دُعائِهِ عليه السلام لِأَبَوَيهِ عليهماالسلام _ :اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ عَبدِكَ ورَسولِكَ ، وأهلِ بَيتِهِ الطّاهِرينَ ، وَاخصُصهُم بِأَفضَلِ صَلَواتِكَ ورَحمَتِكَ وبَرَكاتِكَ وسَلامِكَ . وَاخصُصِ اللّهُمَّ وَالِدَيَّ بِالكَرامَةِ لَدَيكَ ، وَالصَّلاةِ مِنكَ ، يا أرحَمَ الرّاحِمينَ . اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ ، وألهِمني عِلمَ ما يَجِبُ لَهُما عَلَيَّ إلهاما ، وَاجمَع لي عِلمَ ذلِكَ كُلَّهُ تَماما ، ثُمَّ استَعمِلني بِما تُلهِمُني مِنهُ ، ووَفِّقني لِلنُّفوذِ فيما تُبَصِّرُني مِن عِلمِهِ ، حَتّى لا يَفوتَنِي استِعمالُ شَيءٍ عَلَّمتَنيهِ ، ولا تُثقِل أركاني عَنِ الحُفوفِ (7) فيما ألهَمتَنيهِ . اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ كَما شَرَّفتَنا بِهِ ، وصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ ، كَما أوجَبتَ لَنَا الحَقَّ عَلَى الخَلقِ بِسَبَبِهِ . اللّهُمَّ اجعَلني أهابُهُما هَيبَةَ السُّلطانِ العَسوفِ (8) ، وأبَرُّهُما بِرَّ الاُمِّ الرَّؤوفِ ، وَاجعَل طاعَتي لِوالِدَيَّ وبِرّي بِهما أقَرَّ لِعَينَيَّ مِن رَقدَةِ الوَسنانِ ، وأثلَجَ لِصَدري مِن شَربَةِ الظَّمآنِ ، حَتّى اُوثِرَ عَلى هَوايَ هَواهُما ، واُقَدِّمَ عَلى رِضايَ رِضاهُما ، وأستَكثِرَ بِرَّهُما بي وإن قَلَّ ، وأستَقِلَّ بِرّي بِهِما وإن كَثُرَ . اللّهُمَّ خَفِّض لَهُما صَوتي ، وأطِب لَهُما كَلامي ، وألِن لَهُما عَريكَتي (9) ، وَاعطِف عَلَيهِما قَلبي ، وصَيِّرني بِهِما رَفيقا ، وعَلَيهِما شَفيقا . اللّهُمَّ اشكُر لَهُما تَربِيَتي ، وأثِبهُما عَلى تَكرِمَتي ، وَاحفَظ لَهُما ما حَفِظاهُ مِنّي في صِغَري . اللّهُمَّ وما مَسَّهُما مِنّي مِن أذىً ، أو خَلَصَ إلَيهِما عَنّي مِن مَكروهٍ ، أو ضاعَ قِبَلي لَهُما مِن حَقٍّ فَاجعَلهُ حِطَّةً لِذُنوبِهِما ، وعُلُوّا في دَرَجاتِهِما ، وزِيادَةً في حَسَناتِهِما ، يا مُبَدِّلَ السَّيِّئاتِ بِأَضعافِها مِنَ الحَسَناتِ . اللّهُمَّ وما تَعَدَّيا عَلَيَّ فيهِ مِن قَولٍ ، أو أسرَفا عَلَيَّ فيهِ مِن فِعلٍ ، أو ضَيَّعاهُ لي مِن حَقٍّ ، أو قَصَّرا بي عَنهُ مِن واجِبٍ فَقَد وَهَبتُهُ لَهُما ، وُجدتُ بِهِ عَلَيهِما ، ورَغِبتُ إلَيكَ في وَضعِ تَبِعَتِهِ عَنهُما ، فَإِنّي لا أتَّهِمُهُما عَلى نَفسي ، ولا أستَبطِئُهُما في بِرّي ، ولا أكرَهُ ما تَوَلَّياهُ مِن أمري يا رَبِّ ، فَهُما أوجَبُ حَقّا عَلَيَّ ، وأقدَمُ إحسانا إلَيَّ ، وأعظَمُ مِنّةً لَدَيَّ مِن أن اُقاصَّهُما بِعَدلٍ ، أو اُجازِيَهُما عَلى مِثلٍ ، أينَ إذا يا إلهي طولُ شُغلِهِما بِتَربِيَتي ، وأينَ شِدَّةُ تَعَبِهِما في حِراسَتي ، وأينَ إقتارُهُما عَلى أنفُسِهِما لِلتَّوسِعَةِ عَلَيَّ ؟! هَيهاتَ ، ما يَستَوفِيانِ مِنّي حَقَّهُما ، ولا اُدرِكُ ما يَجِبُ عَلَيَّ لَهُما ، ولا أنَا بِقاضٍ وَظيفَةَ خِدمَتِهِما ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ ، وأعِنّي يا خَيرَ مَنِ استُعينَ بِهِ ، ووَفِّقني يا أهدى مَن رُغِبَ إلَيهِ ، ولا تَجعَلني في أهلِ العُقوقِ لِلآباءِ وَالاُمَّهاتِ يَومَ تُجزى كُلُّ نَفسٍ بِما كَسَبَت وهُم لا يُظلَمونَ . اللّهمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ وذُرِّيَّتِهِ ، وَاخصُص أبَوَيَّ بِأَفضَلِ ما خَصَصتَ بِهِ آباءَ عِبادِكِ المُؤمِنينَ واُمَّهاتِهِم ، يا أرحَمَ الرّاحِمينَ . اللّهُمَّ لا تُنسِني ذِكرَهُما في أدبارِ صَلَواتي ، وفي إنىً مِن آناءِ لَيلي ، وفي كُلِّ ساعَةٍ مِن ساعاتِ نَهاري . اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ ، وَاغفِر لي بِدُعائي لَهُما ، وَاغفِر لَهُما بِبِرِّهِما بي مَغفِرَةً حَتما ، وَارضَ عَنهُما بِشَفاعَتي لَهُما رِضىً عَزما ، وبَلِّغهُما بِالكَرامَةِ مَواطِنَ السَّلامَةِ . اللّهُمَّ وإن سَبَقَت مَغفِرَتُكَ لَهُما فَشَفِّعهُما فِيَّ ، وإن سَبَقَت مَغفِرَتُكَ لي فَشَفِّعني فيهِما حَتّى نَجتَمِعَ بِرَأفَتِكَ في دارِ كَرامَتِكَ ومَحَلِّ مَغفِرَتِكَ ورَحمَتِكَ ، إنَّكَ ذُو الفَضلِ العَظيمِ ، وَالمَنِّ القَديمِ ، وأنتَ أرحَمُ الرّاحِمينَ . (10)

.


1- .الفردوس : ج 2 ص 213 ح 3038 عن ابن عمر .
2- .شعب الإيمان : ج 6 ص 201 ح 7901 مكرر ، إحياء العلوم : ج 4 ص 711 كلاهما عن محمّد بن سيرين ، الدرّ المنثور : ج 5 ص 267 .
3- .السنن الكبرى : ج 7 ص 126 ح 13459 ، الدعاء للطبراني : ص 375 ح 1249 كلاهما عن أبي هريرة .
4- .مسند ابن حنبل : ج 3 ص 584 ح 10615 ، المعجم الأوسط : ج 5 ص 210 ح 5108 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 3 ص 261 ح 5 كلاهما نحوه وكلّها عن أبي هريرة .
5- .قال المؤلّف قدس سره في ذيل الحديث : «إنّ قوله : أسألك أن تصلي على محمّد وآل محمّد . . . إلى آخره لعلّه من زيادة الرواة» .
6- .مهج الدعوات : ص 368 ، بحار الأنوار : ج 95 ص 171 ح 22 .
7- .الحَفَّةُ : الكرامةُ التامّة (النهاية : ج 1 ص 408 «حفف») .
8- .عَسوفٌ : أي جائرٌ ظلوم (النهاية : ج 3 ص 237 «عسف») .
9- .فلانٌ ليّنُ العَريكَةِ : إذا كان سَلِسَا مُطاوِعا مُنقادا قليل الخلاف والنفور (النهاية : ج 3 ص 22 «عرك») .
10- .الصحيفة السجّادية : ص 101 الدعاء 24 ، المصباح للكفعمي : ص 215 .

ص: 57

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دعاى فرزند در حقّ پدر ، مانند گرفتن با دست است . (1)

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آدمى ، پدر و مادرش از دنيا مى روند ، در حالى كه با آن دو ، بدرفتارى كرده است ؛ ولى پس از مرگشان براى آنها دعا مى كند و خداوند ، او را از نيكوكارانِ به پدر و مادر مى نويسد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند _ تبارك و تعالى _ هنگامى كه بنده را درجه اى بالا مى بَرَد ، بنده مى گويد : خداوندا! اين درجه ، از چه روى ، به من داده شده است ؟ خداوند مى فرمايد : «به سبب دعاى فرزندت در حقّ تو» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آن گاه كه خداوند عز و جل ، بنده درستكار را يك درجه در بهشت ، بالا مى بَرد ، بنده مى گويد : پروردگارا ! به چه سبب ، اين درجه به من داده شد؟ خداوند مى فرمايد : «به سبب آمرزش خواهى فرزندت براى تو» .

مهج الدعوات_ در بيان دعاى يوسف عليه السلام در زمان هاى گرفتارى اش _ :اى رحم كننده بر بيچارگان ! اى روزى دهنده سخنگويان ! اى پروردگارِ جهانيان ! ... اى آمرزنده گناهان ! اى داناى نهان ها ! اى پوشاننده عيب ها ! از تو درخواست مى كنم كه بر محمّد و خاندان محمّد ، درود بفرستى و مرا و پدر و مادرم را بيامرزى ، و از آنچه (گناهان) در باره ما مى دانى ، در گذرى ، كه تو تواناترين و بزرگوارترينى . (2)

امام زين العابدين عليه السلام_ از دعاى ايشان براى والدينش _ :بار خدايا ! بر محمّد ، بنده و فرستاده ات ، و خاندان پاك او درود بفرست ، و برترين درودها و رحمت و بركات و سلامت را نثار آنان كن . پروردگارا! پدر و مادرم را نزد خود ، گرامى بدار و درود خويش را بر آنان ارزانى بدار ، اى مهربان ترينِ مهربانان! بار خدايا ! بر محمّد و خاندان او درود بفرست ، و آشنايى با آن حقّى كه پدر و مادرم بر عهده من دارند ، به من الهام فرما ، و آنها را بى كم و كاست ، به من بياموز . آن گاه مرا در آنچه از اين حقوق ، به من الهام مى كنى ، به كار گير ، و در انجام دادن آنچه بر من مى آموزى ، موفّقم بدار تا چيزى را از آنچه به من آموخته اى ، فروگذار نكنم ، و اعضاى بدنم ، از پرداختن به آنچه الهامم فرموده اى ، سنگين [ و سست ] نشوند . بار خدايا ! بر محمّد و خاندان او درود بفرست كه ما را به او مفتخر ساختى . بر محمّد و خاندان او درود بفرست كه به سبب او براى ما حقّى بر خلق ، واجب گردانيدى . بار خدايا ! چنانم گردان كه از پدر و مادر خويش ، آن گونه هيبت به دل بدارم كه از پادشاهِ خودكامه دارم ، و به آن دو ، همچون نيكى مادر مهربان [ به فرزندش ] ، نيكى كنم و فرمان بُردارى ام از پدر و مادر و خوش رفتارى ام با آنان را در نظرم ، خوش تر از خوابيدنِ خواب آلوده و گواراتر از سر كشيدنِ آبى كه تشنه كامى مى نوشد ، قرار ده تا خواستِ آنان را بر خواستِ خويش برگزينم ، و خشنودىِ آن دو را بر خشنودى خويش مقدّم بدارم ، و نيكى اى را كه در حقّ من مى كنند ، اگر چه اندك باشد ، بسيار بشمارم ، و نيكىِ خود در حقّ آنان را اندك بدانم ، اگر چه بسيار باشد . بار خدايا ! صدايم را در برابر آنان آهسته بنما . سخنم را خوش بدار . خويم را نرم كن . دلم را به ايشان مهربان گردان ، و مرا نسبت به آنان ، با مدارا و دلسوز قرار ده . بار خدايا ! از زحمات آن دو ، براى تربيت من سپاس بگزار ، و آن دو را بر گرامى داشتنم ، پاداش ده ، و همچنان كه در خُردسالى ام از من نگهدارى كرده اند ، تو نيز از آنان نگهدارى كن . بار خدايا! هر آزارى كه از من به ايشان رسيده ، يا هر ناخوشايندى اى كه از من ديده اند ، يا هر حقّى كه از آنان پايمال كرده ام ، سبب ريختن گناهان آن دو و علوّ درجاتشان و فزونى حَسَناتشان قرار ده . اى كسى كه بدى ها را به چندين برابر خوبى ، تبديل مى كنى ! بار خدايا ! هر سخنى كه آن دو در آن ، بر من تعدّى كرده اند ، يا هر رفتار زياده رَوانه اى كه با من كرده اند ، يا هر حقّى كه از من تضييع نموده اند ، يا هر گونه كوتاهى اى كه در انجام دادن وظيفه شان نسبت به من كرده اند ، همه را بر آن دو بخشيدم و از آنان گذشت كردم . از تو نيز درخواست مى كنم كه از سر تقصيراتشان در گذرى ؛ چرا كه من ، در باره خود ، به آن دو ، بدگمان نيستم [ و قطعا بدِ مرا نمى خواسته اند ] ، و متّهمشان نمى كنم كه در نيكى به من ، كُندى اى كرده باشند ، و از آنچه در حقّ من كرده اند ، دلگير نيستم _ اى پروردگار من _ ؛ زيرا حقّ آن دو بر من ، واجب تر ، سابقه احسانشان به من ، بيشتر ، و لطفشان به من ، بزرگ تر از آن است كه بخواهم آنان را عادلانه قصاص كنم ، يا با ايشان ، مقابله به مثل نمايم ؛ چون اگر چنين كنم _ اى معبود من _ ، سال ها زحمت ايشان براى پرورش من چه مى شود ؟ و رنج و زحمت فراوانشان در راه مراقبت از من ، كجا مى رود ؟ و آن همه سختى اى كه به جان خريدند تا من در گشايش [و آسايش] باشم ، چه مى شود؟ هيهات ! ايشان نمى توانند حقّ خود را به كمال و تمام ، از من بستانند ، و من نيز نمى توانم حقوق آنان را _ كه بر عهده من است _ درك كنم و وظيفه خدمت گزارى به آن دو را انجام دهم . پس بر محمّد و خاندان او درود فرست ، و مرا [ در اين راه ]كمك فرما ، اى بهترين كسى كه از او كمك مى جويند ! و توفيقم ده ، اى سزاوارترين كسى كه از او درخواست مى شود ! و در آن روز كه هر كس ، سزاىِ اعمال خود را مى يابد و به ايشان ، كمترين ستمى نمى شود ، مرا در جرگه بدرفتارانِ با پدران و مادران ، قرار مده . بار خدايا! بر محمّد و خاندان او و نسل او درود فرست ، و برترين چيزى را كه به پدران و مادرانِ بندگان مؤمنت ، عطا كرده اى ، به پدر و مادر من عطا فرما ، اى مهربان ترينِ مهربانان ! بار خدايا! ياد آن دو را در تعقيبات نمازهايم ، و در هر پاسى از پاس هاى شبم ، و در هر وقتى از اوقات روزم ، از يادَم مَبَر . بار خدايا ! بر محمّد و خاندان او درود فرست ، و مرا به سبب دعايم براى آن دو ، بيامرز ، و آن دو را نيز به سبب محبّت و خوش رفتارى شان با من ، حتما بيامرز ، و به واسطه شفاعتم براى آن دو ، از ايشان بى گمان خشنود شو ، و آن دو را با عزّت و احترام ، به جايگاه هاى سلامت [ بهشت ] برسان . بار خدايا ! اگر آن دو را پيش تر آمرزيده اى ، ايشان را شفيع من قرار ده ، و اگر مرا پيش تر آمرزيده اى ، مرا شفيعِ آن دو قرار ده تا به لطف تو ، همگى در سراى كرامتت و جايگاه آمرزش و رحمتت ، گرد هم آييم ، كه به راستى ، تو داراى لطف بزرگ و دلجويىِ ديرينى ، و تو مهربان ترينِ مهربانانى .

.


1- .يعنى ، «نقد» و «فى المجلس» است و همان دم ، مستجاب مى شود .
2- .مؤلّف مهج الدعوات ، در ذيل اين حديث مى گويد : جمله : «از تو درخواست مى كنم كه بر محمّد و خاندان محمّد درود فرستى ...» تا آخر آن ، شايد از افزوده هاى راويان باشد .

ص: 58

. .

ص: 59

. .

ص: 60

. .

ص: 61

. .

ص: 62

2 / 11 _ 3الدُّعاءُ لِلأَولادِالكتاب«وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ * رَبَّنَا وَ اجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِن ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّكَ وَ أَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَ تُبْ عَلَيْنا إِنَّكَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ * رَبَّنَا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُواْ عَلَيْهِمْ ءَايَاتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» . (1)

«وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ ءَامِنًا وَ اجْنُبْنِى وَ بَنِىَّ أَن نَّعْبُدَ الْأَصْنَامَ * رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ فَمَن تَبِعَنِى فَإِنَّهُ مِنِّى وَ مَنْ عَصَانِى فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ * رَّبَّنَا إِنِّى أَسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِى بِوَادٍ غَيْرِ ذِى زَرْعٍ عِندَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُواْ الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِى إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ * رَبَّنَا إِنَّكَ تَعْلَمُ مَا نُخْفِى وَ مَا نُعْلِنُ وَ مَا يَخْفَى عَلَى اللَّهِ مِن شَىْ ءٍ فِى الْأَرْضِ وَ لَا فِى السَّمَاءِ * الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى وَهَبَ لِى عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَ إِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّى لَسَمِيعُ الدُّعَاءِ * رَبِّ اجْعَلْنِى مُقِيمَ الصَّلَاةِ وَ مِن ذُرِّيَّتِى رَبَّنَا وَ تَقَبَّلْ دُعَاءِ» . (2)

«إِذْ قَالَتِ امْرَأَتُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّى نَذَرْتُ لَكَ مَا فِى بَطْنِى مُحَرَّرًا فَتَقَبَّلْ مِنِّى إِنَّكَ أَنتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ * فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّى وَضَعْتُهَا أُنثَى وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنثَى وَإِنِّى سَمَّيْتُهَا مَرْيَمَ وَإِنِّى أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ» . (3)

.


1- .البقرة : 127 _ 129 .
2- .إبراهيم : 35 _ 40 .
3- .آل عمران : 35 و 36 .

ص: 63

2 / 12 دعا براى فرزندان
اشاره

2 / 11 _ 3دعا براى فرزندانقرآن« و آن گاه كه ابراهيم و اسماعيل ، پايه هاى خانه[ ى كعبه ] را بالا مى بردند[ ، مى گفتند] : اى پروردگار ما ! از ما بپذير كه به راستى ، تو شنواى دانايى . و اى پروردگار ما ! ما دو را سر در فرمانِ خودت قرار ده و از نسل ما نيز امّتى را فرمان بردار خود گردان ، و آداب دينىِ ما را به ما بنمايان و توبه ما را بپذير كه همانا تو ، توبه پذير مهربانى . اى پروردگار ما ! در ميان ايشان ، فرستاده اى از خودشان برانگيز تا آيات تو را بر آنان بخوانَد و كتاب و حكمت به ايشان بياموزد و پاكيزه شان گرداند ، كه به راستى ، تو ارجمندِ حكيمى » .

« و آن گاه [را ياد كن] كه ابراهيم گفت : اى پروردگار من ! اين شهر را ايمن گردان و مرا و فرزندانم را از اين كه بت ها را پرستش كنيم ، دور بدار . اى پروردگار من ! اين بتان ، بسيارى از مردم را گم راه كردند . پس هر كه از من پيروى كند ، او از من است ، و هر كه مرا نافرمانى كند ، هر آينه ، تو آمرزگار مهربانى . اى پروردگار ما ! من [ برخى ] از فرزندانم را در درّه اى بى كِشت ، نزد خانه با حُرمت تو ، سكونت دادم _ اى پروردگار ما _ تا نماز بگزارند . پس دل هاى برخى از مردم را به سوى آنان گرايش ده و آنان را از ميوه ها روزى ده . باشد كه سپاس گزارى كنند . اى پروردگار ما ! بى گمان ، تو آنچه را ما پنهان مى داريم و آنچه را آشكار مى سازيم ، مى دانى و هيچ چيز ، نه در زمين و نه در آسمان ، بر خدا پوشيده نيست . سپاس ، خداى را كه با وجود سال خوردگى ، اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد . به راستى كه پروردگار من ، شنونده دعاست . اى پروردگار من ! مرا نمازگزار قرار ده و از فرزندان من نيز _ اى پروردگار ما _ دعاى مرا بپذير » .

« آن گاه كه زن عِمران گفت : اى پروردگار من ! من آنچه را در شكم خود دارم ، نذر تو كردم تا آزاد شده [ از مشاغل دنيا و پرستشگرِ تو ] باشد . پس ، از من بپذير ، كه تو شنواى دانايى . پس چون وضع حمل كرد ، گفت : اى پروردگار من ! من دختر زاييده ام _ و خدا خود به آنچه او زاييد ، داناتر بود _ و پسر ، همانند دختر نيست ، و من او را مريم ناميدم و او و فرزندانش را از شيطانِ رانده شده ، در پناه تو در مى آورم » .

.

ص: 64

«وَ إِنِّى خِفْتُ الْمَوَالِىَ مِن وَرَاءِى وَ كَانَتِ امْرَأَتِى عَاقِرًا فَهَبْ لِى مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا * يَرِثُنِى وَ يَرِثُ مِنْ ءَالِ يَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا» . (1)

«هُنَالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِى مِن لَّدُنكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ * فَنَادَتْهُ الْمَلَئِكَةُ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّى فِى الْمِحْرَابِ أَنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيَى مُصَدِّقَاً بِكَلِمَةٍ مِّنَ اللَّهِ وَسَيِّدًا وَحَصُورًا وَنَبِيًّا مِّنَ الصَّالِحِينَ» . (2)

«فَلَمَّا أَن جَاءَ الْبَشِيرُ أَلْقَاهُ عَلَى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيرًا قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّى أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ * قَالُواْ يَاأَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئينَ * قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّى إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ» . (3)

الحديثالإمام الصادق عليه السلام :لَمّا طافَ آدَمُ بِالبَيتِ وَانتَهى إلَى المُلتَزَمِ (4) ، قالَ لَهُ جَبرَئيلُ عليه السلام : يا آدَمُ ، أقِرَّ لِرَبِّكَ بِذُنوبِكَ في هذَا المَكانِ . فَوَقَفَ آدَمُ عليه السلام فَقالَ : يا رَبِّ ، إنَّ لِكُلِّ عامِلٍ أجرا ، وقَد عَمِلتُ فَما أجري ؟ فَأَوحَى اللّهُ _ عز و جل _ إلَيهِ : يا آدَمُ ، قَد غَفَرتُ ذَنبَكَ ، قالَ : يا رَبِّ ولِوُلدي و لِذُرِّيَّتي . فَأَوحَى اللّهُ _ عز و جل _ إلَيهِ : يا آدَمُ مَن جاءَ مِن ذُرِّيَّتِكَ إلى هذَا المَكانِ ، وأقَرَّ بِذُنوبِهِ وتابَ كَما تُبتَ ثُمَّ استَغفَرَ غَفَرتُ لَهُ . (5)

الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ آدَمَ _ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ _ لَمّا بَنَى الكَعبَةَ وطافَ بِها قالَ : اللّهُمَّ إنَّ لِكُلِّ عامِلٍ أجرا ، اللّهُمَّ وإنّي قَد عَمِلتُ . فَقيلَ لَهُ : سَل يا آدَمُ ، فَقالَ : اللّهُمَّ اغفِر لي ذَنبي . فَقيلَ لَهُ : قَد غُفِرَ لَكَ يا آدَمُ ، فَقالَ : ولِذُرِّيَّتي مِن بَعدي . فَقيلَ لَهُ : يا آدَمُ ، مَن باءَ (6) مِنهُم بِذَنبِهِ هاهُنا كَما بُؤتَ ، غَفَرتُ لَهُ . (7)

.


1- .مريم : 5 و 6 .
2- .آل عمران : 38 و 39 .
3- .يوسف : 96 _ 98 .
4- .المُلتَزَمُ : دَبرُ الكَعبَةِ ، سمّي لأنّ الناس يعتنقونه أي يضمّونه إلى صدورهم ، والالتزام : الاعتناق (مجمع البحرين : ج 3 ص 163 «لزم») .
5- .الكافي : ج 4 ص 194 ح 3 عن معاوية بن عمار وجميل بن صالح ، قصص الأنبياء للراوندي : ص 47 ح 14 عن جميل بن صالح نحوه ، بحار الأنوار : ج 99 ص 203 ح 13 وراجع : تفسير العياشي : ج 1 ص 31 ح 7 والاُصول الستّة عشر : ص 155 .
6- .بؤت بذنبي : أقررت واعترفت (مجمع البحرين : ج 1 ص 201 «بوأ») .
7- .قصص الأنبياء للراوندي : ص 47 ح 13 عن محمّد بن مسلم ، بحار الأنوار : ج 11 ص 179 ح 28 وراجع : علل الشرائع : ص 407 ح 2 .

ص: 65

« و من پس از خويشتن ، از بستگانم بيمناكم و زنم نازاست . پس ، از جانب خود ، ولى [ و جانشينى ]به من ببخش كه از من و از خاندان يعقوب ، ارث ببرد و او را _ اى پروردگار من _ پسنديده گردان » .

« آن جا [ بود كه ] زكريّا ، پروردگارش را خواند و گفت : اى پروردگار من ! از جانب خود ، فرزندى پاك به من ببخش ، كه تو شنونده دعايى . پس فرشتگان به او كه در محراب ، به نماز ايستاده بود ، ندا دادند كه : خدا تو را به يحيى كه تصديق كننده كلمه خدا ( عيسى ) و مهتر و خويشتندار و پيامبرى از شايستگان است ، مژده مى دهد » .

« پس چون مژده دهنده آمد ، آن [ پيراهن ] را بر صورت او (يعقوب) انداخت و او بينا شد . گفت : آيا به شما نگفتم كه بى شك ، من از [ عنايت ] خداوند ، چيزهايى مى دانم كه شما نمى دانيد؟ گفتند : اى پدر ! براى گناهان ما آمرزش بخواه كه به راستى ، ما خطاكار بوديم . گفت : به زودى ، از پروردگارم براى شما آمرزش مى خواهم ، كه به راستى ، او آمرزگارى مهربان است » .

حديثامام صادق عليه السلام :چون آدم عليه السلام ، كعبه را طواف كرد و به ملتزم (1) رسيد ، جبرئيل عليه السلام به او گفت : «اى آدم ! در اين مكان ، به گناهان خود در پيشگاه پروردگارت اعتراف كن» . آدم عليه السلام ايستاد و گفت : «خداوندا! هر كارگرى ، مزدى دارد و من نيز كار كرده ام . مزد من چيست؟» . خداوند عز و جل به او وحى فرمود كه: «اى آدم ! گناهت را بخشيدم» . آدم عليه السلام گفت : «خداوندا ! و فرزندانم و ذرّيه ام ؟» . خداوند عز و جل به او وحى فرمود كه : «اى آدم ! هر يك از ذرّيه تو كه بدين مكان بيايد و بر گناهان خويش اعتراف نمايد و چنان كه تو توبه كردى ، توبه كند و سپس آمرزش بطلبد ، او را نيز مى آمرزم» .

امام باقر عليه السلام :آدم عليه السلام _ كه درودهاى خداوند بر او باد _ چون كعبه را ساخت و گردِ آن طواف كرد ، گفت : «بار خدايا ! هر كارگرى مزدى دارد . بار خدايا ! من هم كار كرده ام» . به او گفته شد : بخواه ، اى آدم ! گفت : «بار خدايا ! گناه مرا بيامرز» . به او گفته شد : آمرزيده شدى ، اى آدم ! گفت : «و فرزندان مرا كه پس از من مى آيند [ نيز بيامرز ]» . به او گفته شد : اى آدم ! هر يك از ايشان كه در اين مكان ، همانند تو ، به گناهش اعتراف كند ، او را نيز مى آمرزم .

.


1- .ملتزم ، در پشت كعبه است . آن را ملتزم گفته اند ؛ چون مردم ، آن را بغل مى كنند و به سينه خود مى چسبانند . التزام ، به معناى بغل كردن و در آغوش كشيدن است (مجمع البحرين : ج 3 ص 163مادّه «لزم») .

ص: 66

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :دُعاءُ الوالِدِ لِوَلَدِهِ ، مِثلُ دُعاءِ النَّبِيِّ لِاُمَّتِهِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :دُعاءُ الوالِدِ لِلوَلَدِ ، كَالماءِ لِلزَّرعِ بِصَلاحِهِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :رَحِمَ اللّهُ مَن أعانَ وَلَدَهُ عَلى بِرِّهِ ، وهُوَ أن يَعفُوَ عَن سَيِّئَتِهِ ، ويَدعُوَ لَهُ فيما بَينَهُ وبَينَ اللّهِ . (3)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ مِن دُعائِهِ عليه السلام لِوُلدِهِ عليهم السلام _ :اللّهُمَّ ومُنَّ عَلَيَّ بِبَقاءِ وُلدي ، وبِإِصلاحِهِم لي وبِإِمتاعي بِهِم . إلهِي امدُد لي في أعمارِهِم ، وزِد لي في آجالِهِم ، ورَبِّ لي صَغيرَهُم ، وقَوِّ لي ضَعيفَهُم ، وأصِحَّ لي أبدانَهُم وأديانَهُم وأخلاقَهُم ، وعافِهِم في أنفُسِهِم وفي جَوارِحِهِم وفي كُلِّ ما عُنيتُ بِهِ مِن أمرِهِم ، وأدرِر لي وعَلى يَدَيَّ أرزاقَهُم ، وَاجعَلهُم أبرارا أتقِياءَ بُصَراءَ سامِعينَ مُطيعينَ لَكَ ، ولِأَولِيائِكَ مُحِبّينَ مُناصِحينَ ، ولِجَميعِ أعدائِكَ مُعانِدينَ ومُبغِضينَ ، آمّينَ . اللّهُمَّ اشدُد بِهِم عَضُدي ، وأقِم بِهِم أودي ، وكَثِّر بِهِم عَدَدي ، وزَيِّن بِهِم مَحضَري ، وأحيِ بِهِم ذِكري ، وَاكفِني بِهِم في غَيبَتي ، وأعِنّي بِهِم عَلى حاجَتي ، وَاجعَلهُم لي مُحِبّينَ ، وعَلَيَّ حَدِبينَ مُقبِلينَ ، مُستَقيمينَ لي مُطيعينَ ، غَيرَ عاصينَ ولا عاقّينَ ولا مُخالِفينَ ولا خاطِئينَ . وأعِنّي عَلى تَربِيَتِهِم وتَأديبِهِم ، وبِرِّهِم ، وهَب لي مِن لَدُنكَ مَعَهُم أولادا ذُكورا ، وَاجعَل ذلِكَ خَيرا لي ، وَاجعَلهُم لي عَونا عَلى ما سَأَلتُك . وأعِذني وذُرِّيَّتي مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيمِ . فَإِنَّكَ خَلَقتَنا وأمَرتَنا ونَهَيتَنا ورَغَّبتَنا في ثَوابِ ما أمَرتَنا ورَهَّبتَنا عِقابَهُ ، وجَعَلتَ لَنا عَدُوّا يَكيدُنا ، سَلَّطتَهُ مِنّا عَلى ما لَم تُسَلِّطنا عَلَيهِ مِنهُ ، أسكَنتَهُ صُدورَنا ، وأجرَيتَهُ مَجارِيَ دِمائِنا ، لا يَغفُلُ إن غَفَلنا ، ولا يَنسى إن نَسينا ، يُؤَمِّنُنا عِقابَكَ ، ويُخَوِّفُنا بِغَيرِكَ ، إن هَمَمنا بِفاحِشَةٍ شَجَّعَنا عَلَيها ، وإن هَمَمنا بِعَمَلٍ صالِحٍ ثَبَّطَنا عَنهُ ، يَتَعَرَّضُ لَنا بِالشَّهَواتِ ، ويَنصِبُ لَنا بِالشُّبُهاتِ ، إن وَعَدَنا كَذِبَنا ، وإن مَنّانا أخلَفَنا ، وإلّا تَصرِف عَنّا كَيدَه يُضِلُّنا ، وإلّا تَقِنا خَبالَهُ (4) يَستَزِلُّنا . اللّهُمَّ فَاقهَر سُلطانَهُ عَنّا بِسُلطانِكَ ، حَتّى تَحبِسَهُ عَنّا بِكَثرَةِ الدُّعاءِ لَكَ ، فَنُصبِحَ مِن كَيدِهِ فِي المَعصومينَ بِكَ . اللّهُمَّ أعطِني كُلَّ سُؤلي ، وَاقضِ لي حَوائِجي ، ولا تَمنَعنِي الإِجابَةَ وقَد ضَمِنتَها لي ، ولا تَحجِب دُعائي عَنكَ وقَد أمَرتَني بِهِ ، وَامنُن عَلَيّ بِكُلِّ ما يُصلِحُني في دُنيايَ وآخِرَتي ما ذَكَرتُ مِنهُ وما نَسيتُ ، أو أظهَرتُ أو أخفَيتُ ، أو أعلَنتُ أو أسرَرتُ . وَاجعَلني في جَميعِ ذلِكَ مِنَ المُصلِحينَ بِسُؤالي إيّاكَ ، المُنجِحينَ بِالطَّلَبِ إلَيكَ ، غَيرِ المَمنوعينَ بِالتَّوَكُّلِ عَلَيكَ ، المُعَوَّدينَ بِالتَّعَوُّذِ بِكَ ، الرّابِحينَ فِي التِّجارَةِ عَلَيكَ ، المُجارينَ بِعِزِّكَ ، المُوَسَّعِ عَلَيهِمُ الرِّزقُ الحَلالُ مِن فَضلِكَ الواسِعِ بِجودِكَ وكَرَمِكَ ، المُعزّينَ مِنَ الذُّلِّ بِكَ ، وَالمُجارينَ مِنَ الظُّلمِ بِعَدلِكَ ، وَالمعافينَ مِنَ البَلاءِ بِرَحمَتِكَ ، وَالمُغنينَ مِنَ الفَقرِ بِغِناكَ ، وَالمَعصومينَ مِنَ الذُّنوبِ وَالزَّلَلِ وَالخَطاءِ بِتَقواكَ ، وَالمُوَفَّقينَ لِلخَيرِ وَالرُّشدِ وَالصَّوابِ بِطاعَتِكَ ، وَالمُحالِ بَينَهُم وبَينَ الذُّنوبِ بِقُدرَتِكَ ، التّارِكينَ لِكُلِّ مَعصِيَتِكَ ، السّاكِنينَ في جِوارِكَ . اللّهُمَّ أعطِنا جَميعَ ذلِكَ بِتَوفيقِكَ ورَحمَتِكَ ، وأعِذنا مِن عَذابِ السَّعيرِ ، وأعطِ جَميعَ المُسلِمينَ وَالمُسلِماتِ وَالمُؤمِنينَ وَالمُؤمِناتِ مِثلَ الَّذي سَأَلتُكَ لِنَفسي ولِوَلَدي في عاجِلِ الدُّنيا وآجِلِ الآخِرَةِ ، إنَّكَ قَريبٌ مُجيبٌ ، سَميعٌ عَليمٌ ، عَفُوٌّ غَفورٌ ، رَؤوفٌ رَحيمٌ . وآتِنا فِي الدُّنيا حَسَنَةً ، وفِي الآخِرَةِ حَسَنَةً وقِنا عَذابَ النّارِ . (5)

.


1- .تاريخ أصبهان : ج 1 ص 226 الرقم 344 ، مكارم الأخلاق لابن أبي الدنيا : ص 184 ح 258 ، الفردوس : ج 2 ص 212 ح 3037 كلّها عن أنس ، كنز العمّال : ج 2 ص 98 ح 3314 ؛ مشكاة الأنوار : ص 282 ح 853 .
2- .الفردوس : ج 2 ص 213 ح 3038 عن ابن عمر .
3- .بحار الأنوار : ج 104 ص 98 ح 70 نقلاً عن عدّة الداعي ، ثواب الأعمال : ص 221 ح 1 ، الأمالي للصدوق : ص 363 ح 448 كلاهما عن مسعدة عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ؛ المصنّف لابن أبي شيبة : ج 6 ص 101 ح 1 عن الشعبي وفي الثلاثة الأخيرة صدره إلى «على برّه» .
4- .الخَبالُ : الفَسادُ ، ويكون في الأفعال والأبدان والعقول (النهاية : ج 2 ص 8 «خبل») .
5- .الصحيفة السجادية : ص 105 الدعاء 25 ، المصباح للكفعمي : ص 218 .

ص: 67

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دعاى پدر براى فرزندش ، همانند دعاى پيامبر براى امّتش است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دعاى پدر براى فرزندش ، همانند آب براى رشد و پرورش كشاورزى است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :رحمت خدا بر آن كس كه فرزندش را بر نيكو كار بودنش [ با والدين ]كمك مى كند ، بدين گونه كه از خطاى او در مى گذرد و به درگاه خدا برايش دعا مى كند !

امام زين العابدين عليه السلام_ از دعاى ايشان براى فرزندانش _ :پروردگارا! بر من منّت بگذار و فرزندانم را زنده بدار ، و آنان را برايم صالح بگردان ، و مرا از ايشان بهره مند فرما . خداوندا! عمر آنان را برايم دراز گردان ، و بر مدّت زندگانى شان بيفزاى ، و كوچكِ آنان را برايم بپروران ، و ناتوانشان را نيرومند ساز ، و تَن و دين و اخلاقشان را سالم بدار ، و به جان و اندام و هر امرى از امور آنان كه دلْ نگرانش هستم ، سلامت عطا فرما ، و روزىِ ايشان را براى من و به دست من ، فراوان ساز ، و ايشان را نيكوكار و پرهيزگار و بينا و شنوا و فرمان بردار خودت ، و دوستدار و خيرخواه دوستانت ، و دشمن و متنفّر از همه دشمنانت ، قرار ده . آمين ! خداوندا! بازويم را با آنان توانمند بساز ، و خميدگى ام را با آنان راست بفرما ، و به واسطه آنان ، بر عدّه من بيفزاى ، و در بودنم ، آنان را مايه آراستگى ام قرار بده ، و ياد و نام مرا به واسطه آنان زنده بدار ، و در نبودم ، امورم را به وسيله آنان به عهده بگير ، و ايشان را ياور من در كارهايم قرار ده ، و نسبت به من ، دوستدار و مهربان و متوجّه و درستكار و فرمان بردار قرارشان ده ، نه نافرمان و بدرفتار و ناسازگار و خطا كار . و مرا در تعليم و تربيت آنان و نيكى نمودن به ايشان ، يارى فرما ، و از جانب خود ، افزون بر ايشان ، پسرانى ديگر نيز به من ببخش ، و آن را برايم سبب خير گردان ، و آنان را در آنچه از تو خواستم ، برايم كمك قرار بده ، و مرا و فرزندانم را از شيطانِ رانده شده [ از درگاهت ] پناه بده ؛ چرا كه تو ما را آفريدى و به ما امر و نهى كردى ، و به پاداش آنچه ما را بِدان امر فرمودى ، ترغيبمان نمودى ، و از كيفر آنچه ما را از آن نهى كردى ، ترساندى ، و براى ما دشمنى قرار دادى كه هماره در صدد فريب دادن ماست ، و او را بر ما چنان تسلّط دادى كه ما را بر او چنان تسلّطى نبخشيدى . او را در سينه هاى ما جاى دادى ، و در رگ هايمان [ چون خون ]روانش ساختى ، آن سان كه اگر ما از او غافل بشويم ، او دَمى [ از ما ] غافل نمى شود ، و اگر ما [ او را ] از ياد ببريم ، او [ ما را ] از ياد نمى برد . ما را از كيفر تو آسوده خاطر مى دارد ؛ امّا از غيرِ تو مى ترساند . اگر آهنگِ زشتكارى پيش گيريم ، ما را به آن تشويق مى كند ، و اگر آهنگِ كارى نيك كنيم ، ما را در آن ، سست مى گردانَد . با شهوات ، قصد ما مى كند ، و با شُبهات ، به سراغ ما مى آيد . اگر وعده مان دهد ، دروغ مى گويد ، و اگر اميدمان دهد ، خلاف آن عمل مى كند . اگر تو ، نيرنگ او را از ما دور نگردانى ، گم راهمان مى سازد ، و اگر ما را از تباهكارىِ او نگه ندارى ، ما را مى لغزانَد . بار خدايا ! پس با چيرگىِ خودت ، چيرگى او را بر ما در هم شكن ، تا با خواندنِ بسيارِ تو ، او را از ما باز دارى ، و به يارى تو ، از نيرنگ او مصون بمانيم . بار خدايا ! همه خواسته هايم را به من عطا بفرما ، و حاجت هايم را برآورده بساز ، و از اجابت دعا _ كه آن را برايم ضمانت كرده اى _ ، محرومم مگردان ، و دعايم را _ كه تو خود ، مرا بدان فرمان داده اى _ ، از درگاهت باز مدار ، و هر آنچه را كه در دنيا و آخرتم ، موجب اصلاح حال من است ، به من ارزانى بدار ، چه آنها كه ياد كردم و چه آنها كه فراموش كردم [ بگويم ] ، چه آنها كه به زبان آوردم و چه آنها كه در دل داشتم ، چه آنها كه آشكار نمودم وچه آنها كه پنهان داشتم . در همه اينها ، مرا به سبب درخواستم از تو ، از درستكاران قرار بده ؛ از دست يابندگان به تقاضايشان از تو ؛ از محروم ناشدگان از توكّل بر تو ؛ از خو گرفتگان به پناه جستن از تو ؛ از سود برندگان در سوداىِ با تو ؛ از پناهندگان به عزّت تو ؛ از آنان كه از فضل خود ، روزىِ حلال را برايشان فراخ گردانيده اى ، و به جود و كَرَمت ، به ايشان گشايش داده اى ؛ از آنان كه به واسطه تو ، از ذلّت ، به عزّت رسيده اند ، و از ستم ، به عدل تو پناه آورده اند ، و به رحمت تو ، از بلا رهيده اند ، و به توانگرىِ تو ، از فقر به بى نيازى رسيده اند ، و به بركتِ پروادارى از تو ، از گناه ها و لغزش ها و خطا مصون مانده اند ، و بر اثرِ طاعت تو ، به خوبى و هدايت و دوستى موفّق گشته اند ، و به واسطه قدرت تو ، ميان آنان و گناهان ، مانعْ پديده آمده است . آنان كه هر نافرمانى اى را وا نهادند و در پناه تو آرميدند . پروردگارا ! همه اين موهبت ها را ، به توفيق و رحمتت ، به ما عطا بفرما ، و ما را از عذاب آتشِ سوزان ، پناه بده ، و همانند آنچه را براى خود و فرزندانم در دنيا و آخرت از تو خواستم ، به همه مسلمانان ، از مرد و زن ، و جمله مؤمنان ، از مرد و زن ، عطا بفرما ، كه به راستى ، تو ، نزديك و اجابت كننده و شنوا و دانا و با گذشت و آمرزنده و رئوف و مهربانى . ما را در دنيا ، نيكى ده و در آخرت نيز نيكى ده ، و از عذاب آتش ، نگاهمان بدار .

.

ص: 68

. .

ص: 69

. .

ص: 70

2 / 11 _ 4النَّهيُ عَنِ الدُّعاءِ عَلَى الأَولادِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا تَدعوا عَلى أولادِكُم فَيوافِقَ ذلِكَ إجابَةً . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :لا تَدعوا عَلى أنفُسِكُم ، ولا تَدعوا عَلى أولادِكُم ، ولا تَدعوا عَلى أموالِكُم ؛ لا تُوافِقوا مِنَ اللّهِ ساعَةً يُسأَلُ فيها عَطاءٌ فَيَستَجيبُ لَكُم . (2)

.


1- .الفردوس : ج 5 ص 51 ح 7432 ، تاريخ أصبهان : ج 2 ص 296 الرقم 1784 كلاهما عن ابن عمر .
2- .صحيح مسلم : ج 4 ص 2304 ح 3009 ، سنن أبي داود : ج 2 ص 88 ح 1532 نحوه ، صحيح ابن حبّان : ج 13 ص 52 ح 5743 ، رياض الصالحين : ص 538 كلها عن جابر ، كنز العمّال : ج 2 ص 93 ح 3292 .

ص: 71

2 / 12 - 1 نهى از نفرين كردن فرزندان

2 / 11 _ 4نهى از نفرين كردن فرزندانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :فرزندانتان را نفرين نكنيد ، كه يك وقت ، به اجابت مى رسد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خودتان را نفرين نكنيد . فرزندانتان را نفرين نكنيد . اموالتان را نفرين نكنيد . مبادا [نفرينتان] با ساعتى مصادف شود كه اگر در آن ، درخواستى شود ، خداوند ، درخواستتان را اجابت مى كند!

.

ص: 72

عنه صلى الله عليه و آله :لا تَمَنَّوا هَلاكَ شَبابِكُم وإن كانَ فيهِم غَرامٌ (1) ؛ فَإِنَّهُم عَلى ما كانَ فيهِم عَلى خِلالٍ : إمّا أن يَتوبوا فَيَتوبَ اللّهُ عَلَيهِم ، وإمّا أن تُرَدَّ بِهِمُ (2) الآفاتُ ؛ إمّا عَدُوّا فَيُقاتِلوهُ ، وإمّا حَريقا فَيُطفِئوهُ ، وإمّا ماءً فَيَسُدّوهُ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :أيُّما رَجُلٍ دَعا عَلى وَلَدِهِ ، أورَثَهُ اللّهُ الفَقرَ . (4)

.


1- .الغرامُ : الشرُّ الدائمُ (الصحاح : ج 5 ص 1996 «غرم») .
2- .في المصدر : «ترديهم» ، والتصويب من الفردوس .
3- .حلية الأولياء : ج 5 ص 119 ، الفردوس : ج 5 ص 18 ح 7315 كلاهما عن ابن عباس .
4- .عدّة الداعي : ص 80 ، بحار الأنوار : ج 104 ص 99 ح 77 .

ص: 73

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مرگ جوانانتان را آرزو نكنيد ، هر چند شرارتى در آنها باشد ؛ زيرا با وجود آن ، از چند حال ، خارج نيستند : يا توبه مى كنند و خدا توبه شان را مى پذيرد ، يا به وسيله آنها خطرات دفع مى شود: با دشمن مى جنگند ، يا آتشى را خاموش مى كنند ، و يا جلوى آبى [ و سيلى ] را مى بندند .

امام صادق عليه السلام :هر مردى كه فرزندش را نفرين كند ، خداوند ، او را دچار فقر مى سازد .

.

ص: 74

. .

ص: 75

تحليلى در باره عوامل تحكيم خانواده
اشاره

تحليلى در باره عوامل تحكيم خانوادهيكى از اساسى ترين راه هاى استقرار و استمرار ارزش هاى اخلاقى و دينى در جامعه ، تقويت و تحكيم نهاد خانواده است . براى يافتن راه تقويت اين نهاد ارزشمند ، توجّه به اين نكته ضرورى است كه پيوند خانوادگى ، در دو عنصر روانى و معنوىِ «محبّت» و «قداست» ، ريشه دارد . از نظر احاديث اسلامى ، دوستى ، خود ، نوعى پيوند خانوادگى است ، چنان كه از امام على عليه السلام روايت شده است : المَوَدَّةُ نَسَبٌ . (1) دوستى ، خويشاوندى است . ايشان در جايى ديگر مى فرمايد : المَوَدَّةُ أقرَبُ رَحِمٍ . (2) دوستى ، نزديك ترين خويشاوندى است . امام على عليه السلام نياز خويشاوندى را به دوستى ، بدين سان بيان مى فرمايد : كُلُّ قَرابَةٍ تَحتاجُ إلىَ المَوَدَّةِ . (3) هر خويشاوندى اى نيازمند دوستى است .

.


1- .غرر الحكم : ج 1 ص 31 ح 81 .
2- .غرر الحكم : ج 1 ص 172 ح 649 .
3- .مطالب السَّؤول : ص 50 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 7 ح 59 . نيز ، ر . ك : دوستى در قرآن و حديث : ص 31 (ارزش دوستى) .

ص: 76

بلكه پيوند خانوادگى بدون محبّت و دوستى ، فاقد معناى حقيقى است ، همان گونه كه امام على عليه السلام مى فرمايد : صَديقُكَ أخوكَ لِأبيكَ وَ اُمِّكَ ، وَ ليسَ كُلُّ أخٍ لَكَ مِن أبيكَ وَ اُمِّكَ صَديقُكَ! (1) دوستت برادر تنى توست ، حال آن كه هر برادر تنى تو ، دوست تو نيست! همچنين باورهاى دينى و اعتقاد به قداست خانواده، در پيوند خانوادگى ، نقشى سازنده و تعيين كننده دارند ؛ زيرا زندگى و دوستى با كسانى كه از باورهاى دينى برخوردار نيستند و تقدّس معنوى خانواده را باور ندارند و تنها به ظواهر مادّى مى انديشند ، قابل اعتماد نيست . از امام على عليه السلام روايت شده است كه مى فرمايد : وُدُّ أبناءِ الدُّنيا يَنقَطِعُ ، لِانقِطاعِ أسْبابِهِ . (2) دوستىِ فرزندان (وابستگانِ) دنيا گسسته مى شود ؛ زيرا عوامل آن ، گسستنى است . ايشان همچنين مى فرمايد : وُدُّ أبناءِ الآخِرَةِ يَدُومُ ، لِدَوامِ سَبَبِهِ . (3) دوستىِ فرزندان (وابستگانِ) آخرت ، پايدار مى شود ؛ زيرا عامل آن ، پايدار است . امام على عليه السلام تعبير زيباى ديگرى نيز دارند : مَوَدَّةُ ذَوِى الدِّينِ بَطيئَةُ الاِنقِطاعِ ، دائِمَةُ الثَّباتِ وَ البَقاءِ . (4) دوستىِ دينداران ، دير گسل است و ثبات و دوام آن ، هميشگى است . مدبّر حكيم جهان ، به منظور شكل گرفتن نهاد خانواده ، به طور طبيعى ، دو همسر را با رشته محبّت ، به هم پيوند داده است ، چنان كه مى فرمايد :

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 390 ح 5834 .
2- .غرر الحكم : ج 6 ض 238 ح 10117 .
3- .غرر الحكم : ج 6 ص 238 ح 10118 .
4- .غرر الحكم : ج 6 ص 132 ح 9806 . نيز ، ر . ك : دوستى در قرآن و حديث : ص 133 (آنچه دوستى را پايدار مى كند) .

ص: 77

الف - مهم ترين وظايف مشترك مرد و زن
1 . اظهار محبّت

«وَ مِنْ ءَايَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُواْ إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً . (1) و از نشانه هاى [عظمت] او ، اين كه از [ نوع ] خودتان ، همسرانى براى شما آفريد تا بدانها آرام گيريد، و ميانتان دوستى و رحمت نهاد» . بدين ترتيب ، با ارزش معنوى قائل شدن براى پيوند زناشويى ، به اين نهاد ، تقدّس بخشيده شده است . پس هر چه موجب تقويت محبّت و قداست خانواده شود ، اين نهاد مقدّس را تحكيم مى بخشد ، و هر چه از محبّت و قداست خانواده بكاهد ، موجب سستى و فروپاشىِ خانواده مى شود . نخستين گام در جهت تحكيم نهاد خانواده ، رعايت آدابى است كه براى تشكيل خانواده در اسلام ، مقرّر شده است . (2) افزون بر اين ، در احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام ، ره نمودهاى بسيار ارزنده اى براى تقويت محبّت و قداست خانواده ارائه شده است كه مهم ترين آنها را به سه دسته مى توان تقسيم كرد : الف _ وظايف مشترك مرد و زن ؛ ب _ وظايف خاصّ مرد ؛ ج _ وظايف خاصّ زن .

الف _ مهم ترين وظايف مشترك مرد و زن1 . اظهار محبّتيكى از آداب مهمّ معاشرت در اسلام ، (3) اظهار محبّت متقابل به يكديگر است . از

.


1- .روم : آيه 21 .
2- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 311 (خانواده / فصل يكم / آداب ازدواج و تشكيل خانواده) .
3- .ر . ك : دوستى در قرآن و حديث : ص 209 (آداب دوستى / اعلام دوستى) .

ص: 78

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده كه مى فرمايد : أبدِ المَوَدَّةَ لِمَن وادَّكَ تَكُن أثبَتَ . (1) دوستىِ خود را به آن كه تو را دوست دارد ، اظهار كن تا [اين دوستى ]استوارتر شود . ايشان در حديثى ديگر مى فرمايد : إذا أحَبَّ أحَدُكُم أخاهُ فَليُعلِمهُ ، فَإنَّهُ أصلَحَ لِذاتِ البَينِ . (2) هر گاه يكى از شما برادر [مسلمان] خود را دوست مى دارد ، او را [از اين دوستى ]باخبر كند ؛ چرا كه اين كار ، افراد را بيشتر به هم پيوند مى دهد . به طور طبيعى ، هر كس همسر خود را دوست دارد ، با اظهار محبّت خود به او ، سبب مى شود كه دوستىِ آنان استوارتر شود و پيوند خانوادگى شان تحكيم يابد . زن و مرد ، هر دو در اين وظيفه مشترك اند ؛ ولى از آن جا كه زن ، نياز بيشترى به ابراز احساسات مرد دارد ، در احاديث اسلامى ، اظهار محبّت مرد به زن ، بيشتر توصيه شده است . (3) از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده كه مى فرمايد : قَولُ الرَّجُلِ لِلمَرأةِ : «إنّى اُحِبُّكِ» لا يَذهَبُ مِن قَلبِها أبَدا . (4) اين سخن مرد به زن كه : «دوستت دارم» ، هرگز از دل زن ، بيرون نمى رود . در حديث ديگرى نيز از ايشان آمده : إذا نَظَرَ العَبدُ إلى وَجهِ زَوجِهِ وَ نَظَرَت إلَيهِ ، نَظَرَ اللّهُ إلَيهِما نَظَرَ رَحمَةٍ ، فَإذا أخَذَ بِكَفِّها وَ أخَذَت بِكَفِّهِ ، تَساقَطَت ذُنوبُهُما مِن خِلالِ أصابِعِهِما . (5)

.


1- .الإخوان : ص 136 ، 66 .
2- .النوادر ، راوندى : ص 12 .
3- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 427 (خانواده / فصل دوم / محبّت دو جانبه ميان زن و شوهر) .
4- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 428 ح 253 .
5- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 28 ح 257 .

ص: 79

هر گاه بنده ، به چهره همسرش و همسرش به چهره او بنگرد ، خداوند به آن دو ، با نگاه مهرآميز مى نگرد . پس هر گاه دست يكديگر را بگيرند ، گناهان آن دو ، از لاى انگشتانشان فرو مى ريزد . همچنين اظهار محبّت به فرزندان ، (1) موجب گرم شدن هر چه بيشتر كانون خانواده مى شود : المُؤمِنُ حَبيبُ اللّهِ وَ وَلَدُهُ تُحفَةُ اللّهِ ، فَمَن رَزَقَهُ اللّهُ وَلَدا فِى الإسلامِ فَليُكثِر قُبلَتَهُ . (2) مؤمن ، دوست خداست و فرزند او هديه خدا . پس هر كه خداوند در اسلام ، به او فرزندى روزى كرد ، بايد او را زياد ببوسد . البتّه بايد توجّه داشت كه افراط در محبّت خانوادگى ، به گونه اى كه موجب غفلت از خداوند متعال و ارزش هاى اسلامى و انسانى شود ، به شدّت نكوهيده است . از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده كه خطاب به عبد اللّه بن مسعود مى فرمايد : يَابنَ مَسعودٍ ! إيّاكَ أن تَدَعَ طاعَةَ اللّهِ وَ تَقصِدَ مَعصِيَتَهُ شَفَقَةً عَلى أهلِكَ ، لِأَنَّ اللّهَ تَعالى يَقولُ : «يَاأَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمْ وَ اخْشَوْاْ يَوْمًا لَا يَجْزِى وَالِدٌ عَن وَلَدِهِ وَ لَا موْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَن وَالِدِهِ شَيْئا» (3) . (4) اى پسر مسعود! مبادا دلسوزى براى خانواده ات ، موجب شود كه طاعت خدا را وا نهى و نافرمانى اش را در پيش گيرى ؛ زيرا خداوند متعال مى فرمايد : «اى مردم! از پروردگارتان پروا بداريد ، و بترسيد از روزى كه هيچ پدرى ، به كار فرزندش نمى آيد و هيچ فرزندى نيز به كار پدرش» . بنا بر اين ، قلمروِ دوستى و اظهار محبّت به خانواده ، محدود به مقرّرات اسلامى است .

.


1- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 433 (خانواده / فصل دوم / بوسيدن فرزندان) .
2- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 432 ح 264 .
3- .لقمان : آيه 33 .
4- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 434 ح 269 .

ص: 80

2 . خوش خويى و خوش رفتارى

2 . خوش خويى و خوش رفتارىيكى ديگر از عوامل تحكيم خانواده ، خوش اخلاقى است . از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده كه مى فرمايد : حُسنُ الخُلقِ يُثبِتُ المَوَدَّةَ . (1) خوش خويى ، دوستى را استوار مى كند . اين وظيفه نيز ميان مرد و زن ، مشترك است ؛ امّا از آن جا كه مرد ، رياست خانواده را به عهده دارد ، در باره داشتن خوى نيكو ، به او بيشتر توصيه شده است . از اَنَس بن مالك نقل شده كه از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد : ايمانِ كدام يك از مؤمنان ، كامل تر است؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : أحسَنُهُم خُلُقا مَعَ أهلِهِ . (2) آن كه با خانواده اش ، خوش اخلاق تر باشد . در حديثى ديگر از ايشان آمده است : أحسَنُ النّاسِ إيمانا أحسَنُهُم خُلُقا وَ ألطَفُهُم بِأهلِهِ ، وَ أنا ألطَفُكُم بِأهلى . (3) شايسته ترينِ مردمان ، از جهت ايمان ، كسى است كه خوش اخلاق ترينِ آنها باشد و با خانواده اش مهربان تر باشد ، و من ، مهربان ترينِ شما با خانواده ام هستم . همچنين با اين كه خوش رفتارى متقابل مرد و زن براى تحكيم پيوند خانوادگى ضرورى است ، امّا قرآن كريم به مردها اين گونه توصيه مى فرمايد : «وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِن كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئا وَيَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْرًا كَثِيرًا . (4)

.


1- .تحف العقول : ص 45 .
2- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 440 ح 279 .
3- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 438 ح 277 .
4- .نساء : آيه 19 .

ص: 81

3 . رعايت حقوق

و با آنها به شايستگى رفتار كنيد و اگر از آنان خوشتان نيامد، پس چه بسا چيزى را خوش نمى داريد و خدا در آن ، مصلحت فراوان قرار مى دهد» . از امام صادق عليه السلام روايت شده كه مى فرمايد : إنَّ المَرءَ يَحتاجُ فى مَنزِلِهِ وَ عِيالِهِ إلى ثَلاثِ خِصالٍ يَتَكَلَّفُها وَ إن لَم يَكُن فى طَبعِهِ ذلِكَ : مُعاشَرَةٍ جَميلَةٍ ، وَ سَعَةٍ بِتَقديرٍ ، وَ غَيرَةٍ بِتَحَصُّنٍ . (1) مرد ، در [ اداره ] خانه و خانواده اش ، به سه خصلت نياز دارد كه بايد آنها را به كار بَرَد ، اگر چه اين ويژگى ها در درون او نباشد : خوش خويى ، گشاده دستىِ سنجيده ، و غيرت براى ناموسدارى .

3 . رعايت حقوقيكى ديگر از وظايف مشترك زن و مرد كه نقشى اساسى در تحكيم نهاد خانواده دارد ، رعايت حقوق متقابل يكديگر است . بر پايه روايتى ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در باره اين وظيفه ، چنين هشدار داده است : ألا إنَّ لَكُم عَلى نِسائِكُم حَقّا ، وَ لِنِسائِكُم عَلَيكُم حَقّا . (2) آگاه باشيد كه شما را بر زنانتان ، حقّى است ، و زنانتان را بر شما حقّى ! در رسالة الحقوق كه از امام زين العابدين عليه السلام روايت شده ، در باره حقّ همسر آمده است : أمّا حَقُّ الزَّوجَةِ فَأن تَعلَمَ أنَّ اللّهَ عز و جل جَعَلَها لَكَ سَكَنا وَ اُنسا ، فَتَعلَمَ أنَّ ذلِكَ نِعمَةٌ مِنَ اللّهِ عز و جل عَليكَ ، فَتُكرِمَها وَ تَرفُقَ بِها ، وَ إن كانَ حَقُّكَ عَليها أوجَبَ . (3) حقّ همسر ، اين است كه بدانى خداى عز و جل ، او را مايه آرامش و اُنس تو قرار داده و

.


1- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 438 ح 273
2- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 506 ح 427 .
3- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 510 ح 432 .

ص: 82

بدانى كه اين ، خود ، نعمتى است از جانب خداوند عز و جل به تو . پس ، او را گرامى بدارى و با او مهربان باشى ، هر چند حقّ تو بر او لازم تر است . رعايت حقّ خانواده بر مرد ، آن قدر اهميت دارد كه از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله اين گونه روايت شده است : مَلعونٌ مَلعونٌ مَن ضَيَّعَ مَن يَعولُ ! (1) ملعون است ، ملعون است كسى كه خانواده اش را واگذارد ! و در حديثى ديگر مى فرمايد : كَفى بِالمَرءِ إثما أن يُضَيِّعَ مَن يَعولُ . (2) مرد را همين گناه بس كه در حقّ خانواده اش ، كوتاهى ورزد . همچنين حق شناسى زن نسبت به شوهر ، آن قدر ارزشمند است كه پاداش جهاد دارد . از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نقل شده كه فرمود : جِهادُ المَرأَةِ حُسنُ التَّبَعُّلِ . (3) جهاد زن ، خوبْ شوهردارى كردن است . ابن عبّاس مى گويد : زنى به نام «لينه»، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا ! من به نمايندگى از زنان، نزد شما آمده ام . هيچ زنى تا روز قيامت ، سخن مرا نمى شنود، مگر اين كه از آن، خوش حال خواهد شد . خداى يگانه، هم پروردگار مردان است و هم پروردگار زنان . آدم عليه السلام ، هم پدرِ مردان است و هم پدرِ زنان . حوّا، هم مادرِ مردان است و هم مادرِ زنان . خداوند، جهاد را بر مردان، مقرّر داشته است . اگر شهيد شدند، نزد پروردگارشان زنده اند و روزى مى خورند ، و اگر [ در راهِ رفتن

.


1- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 504 ح 424 .
2- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 506 ح 425 .
3- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 440 ح 282 .

ص: 83

4 . تأمين نيازهاى جنسى
اشاره

به جهاد ] مُردند ، باز نزد خداوند ، پاداش دارند ، و اگر [ زنده ] باز گشتند ، خداوند به آنان پاداش داده است . ما زنان ، از بيماران ، پرستارى مى كنيم و مجروحان را مداوا مى نماييم . پس ما چه پاداشى داريم ؟ پيامبر صلى الله عليه و آله در پاسخ فرمود : يا وافِدَةَ النِّساءِ ! أبلِغى مَن لَقيتِ مِنَ النِّساءِ ، أنّ طاعَةَ الزَّوجِ وَ الاعتِرافَ بِحَقِّهِ تَعدِلُ ذلِكَ كُلَّهُ . (1) اى نماينده زنان ! به هر يك از زنان كه ملاقاتش كردى ، ابلاغ كن كه اطاعت از شوهر و پذيرفتن حقّ او ، با همه اينها [ كه گفتى ] ، برابرى مى كند . در ارزيابى احاديثى كه در باره حقوق مرد و زن وارد شده ، توجّه به اين نكته ضرورى است كه اسلام ، دين حق و عدل است و بر اساس اين ، حقوق همه اعضاى خانواده ، اعم از مرد ، زن و فرزندان ، بر پايه نيازهاى واقعى خانواده سالم و صالح ، مقرّر گرديده است . بنا بر اين ، تأكيد برخى از احاديث بر حقوق ويژه مرد ، يا حقوق ويژه زن ، مى تواند ناظر بر شرايط خاصّ فرهنگىِ حاكم بر جامعه باشد .

4 . تأمين نيازهاى جنسىيكى از مهم ترين عوامل تحكيم خانواده ، پاسخگويى مثبت و متقابلِ زوجين به نيازهاى جنسى يكديگر است . بر پايه برخى تحقيقات ، در ايران ، دست كم پنجاه درصد طلاق هايى كه در دادگاه خانواده به بهانه هاى گوناگون صورت مى گيرد ، ريشه در مسائل جنسى دارد و به تجربه ثابت شده است كه در خانواده هايى كه مشكلات جنسى زوج ها برطرف شده ، احتمال فروكش كردن مشكلات خانواده ، افزايش يافته است . (2)

.


1- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 522 ح 453 .
2- .ر . ك : سايت خبرى «تابناك» 19 / 1 / 1387 ، مصاحبه دكتر سيّد كاظم فروتن ، سرپرست كلينيك سلامت خانواده .

ص: 84

ره نمودهاى اسلام ، براى تأمين نيازهاى جنسى زوجين
يك . توصيه به آراستگى زن براى شوهر

ره نمودهاى اسلام ، براى تأمين نيازهاى جنسى زوجيناسلام ، ره نمودهاى ارزنده اى براى تأمين نيازهاى جنسى زوجين دارد كه اگر مورد توجّه قرار مى گرفتند ، نهاد خانواده در جامعه ما تا اين حد ، دچار سستى و فروپاشى نمى شد . متن اين ره نمودها در مبحث «عوامل تحكيم خانواده» (فصل ششم) گذشت ؛ امّا خلاصه آنها عبارت اند از :

يك . توصيه به آراستگى زن براى شوهرنخستين ره نمودى كه زمينه را براى تأمين نيازهاى جنسى زوجين آماده مى كند ، آرايش كردن زن براى شوهرش است . در احاديث اسلامى ، از يك سو ، آرايش زن براى غير شوهر ، به شدّت مذموم و ممنوع شناخته شده (1) و از سوى ديگر ، آرايش زن براى شوهرش ، مورد تأكيد قرار گرفته است . اين ، بدان معناست كه آرايش زن مى تواند مقدّمه فروپاشى خانواده و يا تحكيم اين نهاد مقدّس باشد . به اين احاديث ، توجّه كنيد : لَولا أنَّ المَرأةَ تَصَنَّعُ لِزَوجِها لَصَلَفَت عِندَهُ . (2) اگر زن ، خود را براى شوهرش نمى آراست ، بى گمان در دل او جا نمى گرفت . لِتَطَيَّبِ المَرأةُ المُسلِمَةُ لِزَوجِها . (3) زن مسلمان بايد خود را براى شوهرش خوش بو سازد . بر پايه گزارش مُقاتل بن حيّان ، هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله دختران خود را شوهر مى داد ، هم به آنها توصيه مى كرد كه قبل از آميزش ، خود را شستشو كنند و هم به

.


1- .ر . ك : ص 139 (خانواده / فصل سوم / خودآرايى زن براى غير شوهرش) .
2- .ر . ك : ص 8 ح 508 .
3- .ر . ك : ص 8 ح 510 .

ص: 85

دو . توصيه به آراستگى مرد براى همسر

شوهران آنها . (1)

دو . توصيه به آراستگى مرد براى همسربه همان ميزان كه آرايش زن براى شوهر توصيه شده ، آراستگى مرد براى همسر نيز در احاديث اسلامى ، مورد تأكيد است . در حديثى آمده است : يَجِبُ عَلَى الرَّجُلِ لِامرَأتِهِ ما يَجِبُ لَهُ عَلَيها ، أن يَتَزَيَّنَ لَها كَما تَتَزَيَّنُ لَهُ فى غَيرِ مَأثَمٍ . (2) مرد در برابر زنش ، همان وظيفه اى را دارد كه زنش در برابر او دارد ؛ يعنى خود را براى او بيارايد ، همچنان كه زنش ، خود را براى او مى آرايد ؛ ولى نبايد به گناه بيفتد . در جاى ديگرى آمده است : تَهِيئَةُ الرَّجُلِ لِلمَرأةِ مِمّا يَزيدُ فى عِفَّتِها . (3) آراسته بودن مرد براى زن ، از عواملى است كه بر پاك دامنىِ زن مى افزايد . نكته قابل تأمّل ، اين كه بر پايه حديثى از امام كاظم عليه السلام ، يكى از عوامل آلودگىِ زنان شوهردار ، بى توجّهى شوهران آنان به آراستگى خود براى همسران است . متن حديث ، اين است : إنَّ التَهيِئَةَ مِمّا يَزيدُ فى عِفَّةِ النِّساءِ ، وَ لَقَد تَرَكَ النِّساءُ العِفَّةَ بِتَركِ أزواجِهِنَّ التَّهيِئَةَ . (4) آراسته بودن ، از عواملى است كه بر پاك دامنىِ زن مى افزايد . زنان ، از آن رو تركِ پاك دامنى مى كنند كه شوهرانشان آراسته بودن را ترك مى نمايند .

.


1- .ر . ك : ص 9 ح 511 .
2- .ر . ك : ص 10 ح 512 .
3- .ر . ك : ص 10 ح 515 .
4- .ر . ك : ص 10 ح 516 .

ص: 86

سه . تأكيد بر پاداش معنوىِ تأمين نيازهاى جنسى
چهار . نكوهش عدم تأمين نيازهاى جنسى

سه . تأكيد بر پاداش معنوىِ تأمين نيازهاى جنسىنكته حائز اهمّيت و قابل تأمّل ، اين كه احاديث اسلامى ، به منظور تشويق زوجين بر تأمين نيازهاى جنسى يكديگر ، تأكيد دارند كه لذّت جنسى حلال _ كه يك امر صد در صد مادّى است _ ، پاداش معنوى نيز دارد . محدّث بزرگ ، شيخ كلينى در اين باره روايت كرده كه پيامبر صلى الله عليه و آله به ابوذر فرمود : إيتَ أهلَكَ تُؤجَرْ . با همسرت نزديكى كن كه پاداش مى گيرى . و وقتى ابو ذر با شگفتى از ايشان مى پرسد : «براى نزديكى كردن با آنها مأجور هستم؟!» ، پيامبر صلى الله عليه و آله پاسخ مى دهد : كَما أنَّكَ إذا أتَيتَ الحَرامَ اُزِرتَ ، فَكَذلِكَ إذا أتَيتَ الحَلالَ اُوجِرتَ . (1) همان گونه كه اگر مرتكب حرام شوى ، گناهكار هستى ، هر گاه با حلال در آميزى ، پاداش مى يابى . در حديثى ديگر از ايشان آمده است : فَإذا هُوَ جامَعَ تَحاتُّ عَنهُ الذُّنوبُ كَما يَتَحاتُّ وَرَقُ الشَّجَرِ ، فَإذا هُوَ اغتَسَلَ انسَلَخَ مِنَ الذُّنوبِ . (2) چون [مرد] آميزش كند ، گناهان او همچون برگ درخت ، فرو مى ريزند ، و هر گاه غسل كند ، از گناهان ، شسته مى شود .

چهار . نكوهش عدم تأمين نيازهاى جنسىدر شمارى از احاديث روايات ، هم مرد به سبب عدم تأمين نيازهاى جنسى همسر و

.


1- .ر . ك : ص 14 ح 521 .
2- .ر . ك : ص 14 ح 520 .

ص: 87

پنج . وجوب تأمين نيازهاى جنسى

هم زن ، به حسب عدم تأمين نيازهاى جنسى شوهر ، به شدّت نكوهش شده اند . (1) جالب توجّه اين كه طبق نقل مرحوم كلينى ، پيامبر صلى الله عليه و آله خطاب به زنان مى فرمايد : لا تُطَوِّلَنَّ صَلاتَكُنَّ لِتَمنَعنَ أزواجَكُنَّ . (2) نمازهاى خود را طول ندهيد تا شوهرانتان را [ از خود ] باز داريد . در حديثى ديگرى نيز آمده كه پيامبر صلى الله عليه و آله خطاب به يكى از ياران خود به نام عثمان بن مظعون _ كه به دليل پرداختن بيش از حد به عبادت ، از اداى حقوق جنسى همسر خود امتناع مى ورزيد _ مى فرمايد : إنَّ لِأهلِكَ عَلَيكَ حَقّا . (3) همسرت بر تو حقّى دارد . و در حديثى ديگر خطاب به او مى فرمايد : يا عُثمانُ ! لَم يُرسِلنِى اللّهُ تَعالى بِالرَّهبانِيَّةِ ، وَ لكِن بَعَثَنى بِالحَنيفِيَّةِ السَّهلَةِ السَّمحَةِ ، أصومُ وَ اُصَلّى ، وَ ألمِسُ فَمَن أحَبَّ فِطرَتى فَليَستَنَّ بِسُنَّتى ، وَ مِن سُنَّتِى النِّكاحُ . (4) اى عثمان ! خداوند متعال ، مرا به رهبانيت نفرستاده ؛ بلكه مرا با آيين يكتاپرستىِ سهل و ساده گير ، فرستاده است . من ، هم روزه مى گيرم و هم نماز مى خوانم و هم با همسرم آميزش مى كنم . پس هر كه آيين مرا دوست دارد ، بايد از سنّت من پيروى كند و از جمله سنّت من ، ازدواج كردن است .

پنج . وجوب تأمين نيازهاى جنسىافزون بر توصيه و تشويق به تأمين نيازهاى جنسى و نكوهشِ امتناع از اين اقدام ،

.


1- .ر . ك : ص 19 (خانواده / فصل دوم / پاسخ دادن به غرايز جنسى / نكوهشِ كوتاهىِ زن در پاسخگويى به نياز شوهر) .
2- .ر . ك : ص 18 ح 529 .
3- .ر . ك : ص 22 ح 533 .
4- .ر . ك : ص 26 ح 535 .

ص: 88

شش . رعايت آداب آميزش
5 . همكارى

تأمين نياز جنسى زن ، حقّى است كه حدّ اكثر چهار ماه يك بار ، بر مرد ، شرعا واجب است . صفوان بن يحيى از امام رضا عليه السلام پرسيد كه : مرد ، به دليل مصيبتى كه بر او وارد شده ، چند ماه و يا يك سال به همسر جوان خود نزديك نمى شود . البتّه قصد زيان وارد كردن به همسرش را هم ندارد . امام عليه السلام فرمود : إذا تَرَكَها أربَعَةَ أشهُرٍ كانَ آثِما بَعدَ ذلِكَ . (1) چنانچه چهار ماه ، او را ترك كند ، پس از آن ، گناهكار است .

شش . رعايت آداب آميزشرعايت آنچه در باره آداب آميزش جنسى در احاديث اسلامى آمده ، مانند : احساس نياز جنسى ، شوخى و بازى ، و درنگ ، (2) نيز در تأمين نيازهاى جنسى ، بسيار مؤثّر است . تصريح پيشوايان اسلام به اين آداب ، بدين معناست كه آموزش جنسى در حدّ مشروع ، نه تنها ضدّ ارزش نيست ، بلكه اقدامى ضرورى و در جهت تأمين كامل اين نياز غريزى ، و تحكيم نهاد مقدّس خانواده است . رعايت شمار ديگرى از آداب آميزش جنسى ، مانند : ذكر و دعا ، (3) قداست معنوى اين اقدام را تقويت مى كند و بدين سان ، وسيله ديگرى براى تحكيم نهاد خانواده فراهم مى گردد .

5 . همكارىيكى از وظايف اخلاقى مشترك زوجين كه در تحكيم بنيان خانواده ، نقشى

.


1- .ر . ك : ص 30 ح 539 .
2- .ر . ك : ص 31 (خانواده / فصل دوم / آنچه در هنگام آميزش ، رعايت آن شايسته است) .
3- .ر . ك : ص 37 (خانواده / فصل دوم / ذكر و دعا) .

ص: 89

اساسى دارد ، يارى رساندن آنان به يكديگر در اداره امور زندگى است . احاديث اسلامى ، تعبيرهاى بلند و قابل تأمّلى در اين زمينه دارند كه به اين عامل تحكيم ، قداست خاصّى مى بخشند . در حديثى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله خطاب به امام على عليه السلام آمده است : يا عَلِيُّ ! لا يَخدِمُ العِيالَ إلّا صِدّيقٌ أو شَهيدٌ ، أو رَجُلٌ يُريدُ اللّهِ بِهِ خَيرَ الدُّنيا وَ الآخِرَةِ . (1) اى على ! به خانواده خود ، خدمت نمى كند ، مگر راستگو ، يا شهيد ، يا مردى كه خداوند ، خير دنيا و آخرت را براى او بخواهد . در حديثى ديگر مى خوانيم : خِدمَتُكَ زَوجَتَكَ صَدَقَةٌ . (2) خدمتِ تو به همسرت ، صدقه است . در حديث ديگرى ، چنين آمده است : إنَّ الرَّجُلَ إذا سَقَى امرَأتَهُ مِنَ الماءِ اُجِرَ . (3) مرد ، هر گاه به همسرش آبى بنوشاند ، پاداش مى بَرَد . و باز مى فرمايد : المُؤمِنُ يُؤجَرُ فى كُلِّ شَى ءٍ ، حَتّى فِى اللُّقمَةِ يَرفَعُها إلى فِى امرَأتِهِ . (4) به مؤمن ، براى هر چيزى ، پاداش داده مى شود ، حتّى براى لقمه اى كه در دهان همسرش مى گذارد . همچنين در باره يارى رساندن زن به همسر خود در زندگى ، اين گونه روايت

.


1- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 456 ح 320 .
2- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 456 ح 318 .
3- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 458 ح 322 .
4- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 458 ح 325 .

ص: 90

شده است : أيُّمَا امرَأةٍ خَدَمَت زَوجَها سَبعَةَ أيّامٍ ، غَلَّقَ اللّهُ عَنها سَبعَةَ أبوابِ النّارِ ، وَ فَتَحَ لَها ثَمانِيَةَ أبوابِ الجَنَّةِ ، تَدخُلُ مِن أينَما شاءَت . (1) هر زنى كه شوهرش را هفت روز يارى دهد ، خداوند ، هفت درِ دوزخ را به روى او مى بندد ، و هفت درِ بهشت را به رويش مى گشايد تا از هر درى كه مى خواهد ، وارد شود . هميارى امام على عليه السلام و سَرور زنان جهان ، فاطمه عليهاالسلام ، الگوى خوبى در اين زمينه براى جامعه اسلامى است . از امام باقر عليه السلام روايت شده است كه مى فرمايد : تَقاضى عَلِىٌّ وَ فاطِمَةُ عليهماالسلام إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فِى الخِدمَةِ ، فَقَضى عَلى فاطِمَةَ بِخِدمَةِ ما دونَ البابِ ، وَ قَضى عَلى عَلِىٍّ ما خَلفَهُ . فَقالَت فاطِمَةُ : فَلا يَعلَمُ ما داخَلَنى مِنَ السُّرورِ إلَا اللّهُ بِإكفائى رَسولُ اللّهِ تَحُمَّلَ رِقابِ الرِّجالِ . (2) على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام براى داورى در باره تقسيم كارهاى خود ، نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رفتند . پيامبر صلى الله عليه و آله ، اين گونه قضاوت كرد كه كارهاى داخل خانه را فاطمه انجام دهد و كارهاى بيرون از خانه را على . فاطمه عليهاالسلام فرمود : «از اين كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مرا از بر عهده گرفتن مسئوليت هاى مردان ، معاف ساخت ، فقط خدا مى داند كه چه قدر خوش حال شدم» . در حديثى ديگر از ايشان آمده است : إنَّ فاطِمَةَ عليهاالسلام ضَمِنَت لِعَلِىٍّ عليه السلام عَمَلَ البَيتِ وَ العَجينَ وَ الخَبزَ وَ قَمَّ البَيتِ ، وَ ضَمِنَ لَها عَلِىٌّ عليه السلام ما كانَ خَلفَ البابِ مِن نَقلِ الحَطَبِ وَ أن يَجى ءَ بِالطَّعامِ . (3) فاطمه عليهاالسلام كارِ خانه ، پخت و پزِ نان و جارو كردن اتاق را براى على عليه السلام تضمين

.


1- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 460 ح 327 .
2- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 406 ح 228 .
3- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 408 ح 229 .

ص: 91

6 . احترام متقابل

كرد ، و على عليه السلام ، كارهاى بيرون از خانه ، مانند : حمل هيزم و آوردن موادّ خوراكى را براى فاطمه عليهاالسلام بر عهده گرفت . بديهى است اين تقسيم كار ، با شرايط اجتماعى آن دوران ، مطابقت مى كرد . بنا بر اين در هر دوران ، بلكه در هر خانواده ، هميارى زن و شوهر مى تواند به تناسب شرايط زندگى آنها تنظيم شود .

6 . احترام متقابلششمين عامل تحكيم پيوند خانوادگى ، احترام متقابل اعضاى اين نهاد نسبت به يكديگر است . اين وظيفه اخلاقى ، اختصاص به خانواده ندارد ؛ بلكه هر مسلمانْ موظّف است با مسلمان ديگر ، بلكه با همه انسان ها ، با احترام برخورد كند ؛ امّا بى ترديد ، احترام متقابل زن و شوهر ، و پدر و مادر با فرزند ، به دليل نقشى كه در سلامت و تعالى خانواده دارد ، بيشتر مورد تأكيد است . نكته قابل توجّه ، اين كه وظيفه مرد به عنوان بزرگ خانواده ، در اين باره سنگين تر است و در احاديث فراوانى ، به مردها توصيه شده كه به همسران خود ، احترام بگذارند . در حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله آمده است : مَنِ اتَّخَذَ زَوجَةً فَليُكرِمها . (1) هر كس همسرى اختيار كرد ، بايد او را گرامى بدارد . در حديثى ديگر مى خوانيم : ما أكرَمَ النِّساءَ إلّا كَريمٌ ، وَ ما أهانَهُنَّ إلّا لَئيمٌ . (2) زنان را كسى گرامى نمى دارد ، مگر انسانِ بزرگوار ، و كسى به آنان اهانت نمى كند ، مگر انسان پَست .

.


1- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 452 ح 306 .
2- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 452 ح 307 .

ص: 92

7 . نرمى و مُدارا

همچنين توصيه شده كه وقتى مرد ، وارد خانه مى شود ، به خانواده خود سلام كند : إذا دَخَلتَ بَيتَكَ فَسَلِّم عَلى أهلِ بَيتِكَ ؛ يَكثُر خَيرُ بَيتِكَ . (1) هر گاه وارد خانه ات شدى ، بر خانواده ات سلام كن ؛ زيرا خير [و بركتِ] خانه ات ، زياد مى شود . شكّى نيست كه احترام به خانواده ، موجب تقويت محبّت و خير و بركت خانه خواهد شد .

7 . نرمى و مُدارايكى ديگر از وظايف مشترك اخلاقى و عامل تحكيم خانواده ، رفق و مداراست . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد : الرِّفقُ يُمنٌ ، وَ الخُرقُ شُؤمٌ ، وَ إذا أرادَ اللّهُ بِأهلِ بَيتٍ خَيرا أدخَلَ عَلَيهِمُ الرِّفقَ ، فَإنَّ الرِّفقَ لَم يَكُن فى شَى ءٍ قَطُّ إلّا زانَهُ ، وَ إنَّ الخُرقَ لَم يَكُن فى شَى ءٍ قَطُّ إلّا شانَهُ . (2) ملايمت (نرمى) ، ميمون است و خشونت، شوم. هر گاه خداوند براى خانواده اى خيرى بخواهد، ملايمت را وارد آن خانواده مى كند ؛ زيرا ملايمت هيچ گاه با هيچ چيزى همراه نمى شود مگر اين كه آن را زينت مى بخشد، و خشونت هرگز با چيزى همراه نمى شود ، مگر اين كه آن را زشت مى گرداند . فراز و نشيب هاى زندگى ، حالات مختلف آدمى و اختلاف نظرها ، به طور طبيعى زمينه ساز بداخلاقى و ناسازگارى اند . از اين رو ، خانواده اى كه از عنصر نرمى ، مدارا ، ملايمت و تسامح و تغافل (3) برخوردار نباشد ، نمى تواند پايدار بماند .

.


1- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 462 ح 330 .
2- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 454 ح 312 .
3- .ر . ك : دوستى در قرآن و حديث : ص 477 .

ص: 93

8 . چشم پوشى

مرد ، با اندك كج خلقىِ زن ، تصميم به جدايى مى گيرد ، و زن ، با ملاحظه بداخلاقىِ شوهر ، درخواست جدايى مى نمايد . اين جاست كه احاديث اسلامى با تأكيد بر قداست خانواده ، با وعده به پاداش هاى بزرگ اخروى ، زوجين را به شكيبايى و مدارا دعوت مى نمايند . به زن مى گويند : مَن صَبَرَت عَلى سوءِ خُلُقِ زَوجِها ، أعطاها مِثلَ ثَوابِ آسِيَةَ بِنتِ مُزاحِمٍ . (1) هر كس بر بداخلاقىِ شوهرش شكيبايى كند ، خداوند ، همانند پاداش آسيه ، دختر مُزاحم (همسر فرعون) ، به او عطا مى فرمايد . و به مرد مى فرمايد : مَن صَبَرَ عَلى سوءِ خُلُقِ امرَأتِهِ وَ احتَسَبَهُ أعطاهُ اللّهُ تَعالى بِكُلِّ يَومٍ وَ لَيلَةٍ يَصبِرُ عَلَيها مِنَ الثَّوابِ ما أعطى أيّوبَ عليه السلام عَلى بَلائِهِ . (2) هر مردى به خاطر خدا ، در برابر بداخلاقىِ زنش شكيبايى كند ، خداوند متعال براى هر روز و شبى كه در برابرش شكيبايى مى ورزد ، همانند ثوابى را به او مى دهد كه به ايّوب عليه السلام در قبال گرفتارى اش داد . و بدين سان از فروپاشى كانون خانواده ، پيشگيرى مى نمايد .

8 . چشم پوشىچشم پوشى از لغزش هاى ديگران و تغافل (خود را به غفلت زدن) در برابر آنها ، يكى از عوامل مهمّ آرامش روانى و آسايش زندگى است . از امام على عليه السلام در اين باره نقل شده كه مى فرمايد : مَن لَم يَتَغافَل وَ لا يَغُضُّ عَن كَثيرٍ مِنَ الاُمورِ ، تَنَغَّصَت عيشَتُهُ . (3) هر كه از بسيارى امور ، چشم پوشى نكند ، زندگى اش تيره مى شود .

.


1- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 472 ح 355 .
2- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 474 ح 358 .
3- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 476 ح 363 .

ص: 94

9 . قناعت و ساده زيستى
10 . رضا (خشنود بودن به خواست خدا)

در زندگى خانوادگى ، به وفور ، مسائلى پيش مى آيد كه اعضاى خانواده ، از آن ، چشم پوشى نمى كنند و آن را به رخ يكديگر مى كشند . در اين صورت ، زندگى براى آنان تلخ و غير قابل تحمّل مى گردد . از اين رو ، چشم پوشى از مسائل كم اهمّيت و قابل گذشت ، موجب تقويت نهاد خانواده است .

9 . قناعت و ساده زيستىآزمندى و تجمّل گرايى ، زندگى را تلخ مى كنند ، و به عكس ، قناعت ، موجب شيرينى آن است . به اين سخن بنگريد : أنعَمُ النّاسِ عَيشا مَن مَنَحَهُ اللّهُ سُبحانَهُ القَناعَةَ ، وَ أصلَحَ لَهُ زَوجَهُ . (1) خوش ترين زندگى ، از آنِ كسى است كه خداوند پاك ، به او قناعت بخشيده و همسرى شايسته ، روزى اش كرده است . زن و مرد ، بخصوص در آغاز زندگى ، با بهره گيرى از عنصر قناعت و ساده زيستى ، مى توانند در نهايت تنگ دستى ، پيوند مشترك خود را شيرين و بادوام نمايند .

10 . رضا (خشنود بودن به خواست خدا)تلاش مرد براى تأمين رفاه خانواده ، يكى از وظايف اختصاصى اوست ؛ (2) امّا بديهى است كه همه تلاش هاى او به نتيجه نمى رسد ، و چه بسا زندگى خانوادگى ، دچار مشكلات مادّى و غير مادّى گردد . اين جاست كه انسان بايد نه تنها خود را تسليم تقدير الهى نمايد ، بلكه بايد راضى بودن به قضاى الهى را تمرين كند تا زندگى به كام او گوارا گردد :

.


1- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 476 ح 365 .
2- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 525 (خانواده / فصل دوم / تلاش براى تأمين نيازهاى اقتصادىِ خانواده) .

ص: 95

ب - وظايف خاصّ مرد
1 . تأمين نيازهاى دينى

إنَّ أهنَأ النّاسِ عَيشا ، مَن كانَ بِما قَسَمَ اللّهُ لَهُ راضِيا . (1) گواراترين زندگى ، از آنِ كسى است كه به آنچه خداوند ، قسمت او كرده ، خرسند است . بنا بر اين ، يكى ديگر از كارهاى مشترك اعضاى خانواده كه در بن بست ها و فراز و نشيب ها ، زندگى را گوارا مى سازد و موجبات دوام آن را فراهم مى كند ، رضامندى به قضاى الهى است .

ب _ وظايف خاصّ مردمرد ، به عنوان مدير خانواده ، علاوه بر وظايف مشترك ، وظايف ويژه اى به عهده دارد كه انجام دادن آنها ، نقش مؤثّرى در تحكيم اين نهاد ، ايفا مى نمايد . مهم ترينِ اين وظايف ، عبارت اند از :

1 . تأمين نيازهاى دينىدين ، اساسى ترين عامل امنيت و آرامش درونى خانواده است . از اين رو ، رعايت ارزش هاى دينى ، مهم ترين عامل تحكيم خانواده محسوب مى شود . امام على عليه السلام طبق نقلى ، در باره نقش دين در آرامش زندگى چنين مى فرمايد : إنّى إذَا استَحكَمتُ فِى الرَّجُلِ خَصلَةً مِن خِصالِ الخَير احتَمَلتُهُ لَها وَ اغتَفَرتُ لَهُ فَقَد ما سِواها ، وَ لا أغتَفِرُ لَهُ فَقدَ عَقلٍ وَ لا عَدَمَ دينٍ ، لِأنَّ مُفارَقَةَ الدّينِ مُفارَقَةُ الأمنِ ، وَ لا تَهنَأ حَياةٌ مَعَ مَخافَةٍ ، وَ عَدَمُ العَقلِ عَدَمُ الحَياةِ ، وَ لا تُعاشَرُ الأمواتُ . (2) من هر گاه در مردى ، خصلتى از خصلت هاى نيك را استوار بيابم ، او را به سبب دارا بودن آن ، تحمّل مى كنم و بى بهرگى اش از ديگر خصلت هاى نيك را ناديده

.


1- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 478 ح 370 .
2- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 484 ح 383 .

ص: 96

مى گيرم ؛ امّا نمى توانم نابخردى و بى دينىِ او را ناديده بگيرم ؛ زيرا جدا شدن از دين ، جدا شدن از امنيت [و آرامش ]است . زندگىِ همراه با ترس ، گوارا نيست ، و نابخردى نيز مُردگى است ، و با مردگان ، كسى معاشرت نمى كند . قرآن كريم ، مردان باايمان را موظّف كرده كه از طريق تأمين نيازهاى دينى خانواده خود ، آنان را از گرفتارى آتش دوزخ ، محافظت كنند : «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ عَلَيْهَا مَلَئِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ . (1) اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! خودتان و خانواده تان را از آتشى كه سوخت آن ، مردم و سنگ ها هستند ، حفظ كنيد . بر آن آتش ، فرشتگانى خشن و سختگير گمارده شده اند . از آنچه خدا به آنان دستور داده ، سرپيچى نمى كنند و آنچه را كه مأمورند ، انجام مى دهند » . از امام على عليه السلام در تبيين اين آيه روايت شده كه مى فرمايد : عَلِّمُوهُم وَ أدِّبُوهُم . (2) به آنان علم و أدب بياموزيد . بى توجّهى به ارزش هاى دينى ، پيش از آن كه اعضاى خانواده را در آخرت ، گرفتار آتش دوزخ كند ، در همين دنيا آنها را در آتش احساس ناامنى خانوادگى و انواع مشكلات ناشى از آن مى سوزاند . نخستين وظيفه مرد براى احياى ارزش هاى دينى در خانواده خود ، وادار ساختن آنها به نماز است ؛ زيرا نماز ، از انواع ناهنجارى هاى اخلاقى و رفتارى ، پيشگيرى مى نمايد . (3) خداوند متعال خطاب به پيامبر خود مى فرمايد :

.


1- .تحريم : آيه 6 .
2- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 486 ح 390 .
3- .«إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَآءِ وَ الْمُنكَرِ ؛ نماز از كار زشت و ناپسند ، باز مى دارد» (عنكبوت : آيه 45) . آية اللّه محمّدتقى بهجت از استاد خود ، آية اللّه ميرزا على قاضى ، نقل كردند : «هر كس بر نمازهاى واجب در اوّل وقت مداومت كند ، به همه مقامات معنوى مى رسد و اگر نرسيد ، مرا لعنت كند!» .

ص: 97

«وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْهَا . (1) و كسان خود را به نماز فرمان ده و خود بر آن شكيبا باش» . توجّه به خدا ، نه تنها در تأمين نيازهاى معنوى و آرامش روانى خانواده مؤثّر است ، بلكه در رهايى از تنگناهاى مادّى زندگى نيز نقش دارد . از اين رو ، اهل بيت عليهم السلام در گرفتارى ها، از خانواده خود مى خواستند كه از نماز و دعا يارى جويند. (2) بديهى است كه تأكيد بر نماز در تربيت دينى ، به معناى بى توجّهى به ديگر ارزش ها نيست ؛ بلكه برنامه ريزى جهت پرورش همه ارزش هاى اسلامى و انسانى در خانواده ضرورى است ، چنان كه از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده است كه مى فرمايد : أدِّبوا أولادَكُم عَلى ثَلاثِ خِصالٍ : حُبِّ نَبِيِّكُم ، وَ حُبِّ أهلِ بَيتِهِ ، وَ عَلى قِراءَةِ القُرآنِ . (3) فرزندان خود را بر سه خصلت ، تربيت كنيد : دوست داشتن پيامبرتان ، دوست داشتن اهل بيت او ، و خواندن قرآن . نيز روايت شده كه امام على عليه السلام خطاب به كميل بن زياد فرمود : يا كُمَيلُ ! مُر أهلَكَ أن يَروحوا فى كَسبِ المَكارِمِ ، وَ يُدلِجوا فى حاجَةِ مَن هُوَ نائِمٌ . (4) اى كميل ! به خانواده ات فرمان بده كه روزها در پى كسب خصلت هاى والاى انسانى بروند ، و شبانگاهان ، در پى رفع نياز خُفتگان .

.


1- .طه : آيه 132 .
2- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 495 (خانواده / فصل دوم / نقش نماز در رهايى از تنگناهاى زندگى) و ص 497 (نقش دعا در رهايى از تنگناهاى زندگى) .
3- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 498 ح 411 .
4- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 498 ح 412 .

ص: 98

2 . تأمين نيازهاى علمى و فرهنگى
3 . تأمين هزينه اقتصادى

2 . تأمين نيازهاى علمى و فرهنگىمدير خانواده ، نه تنها بايد براى تربيت دينىِ اعضاى اين نهاد مقدّس ، برنامه ريزى كند ، بلكه موظّف است كه جهت تأمين نيازهاى علمى و فرهنگى آنان ، اقدامات لازم را انجام دهد . از امام على عليه السلام روايت شده كه فرمود : مُروا أولادَكُم بِطَلَبِ العِلمِ . (1) فرزندانتان را به علم آموزى وا داريد . همچنين پيامبر صلى الله عليه و آله در حديثى مى فرمايد : أكرِموا أولادَكُم ، وَ أحسِنوا أدَبَهُم ؛ يُغفَر لَكُم . (2) به فرزندان خود ، احترام بگذاريد و آنان را نيكو تربيت كنيد تا آمرزيده شويد . از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود : لا يَزالُ العَبدُ المُؤمِنُ يورِثُ أهلَ بَيتِهِ العِلمَ وَ الأدَبَ الصّالِحَ حَتّى يُدخِلَهُمُ الجَنَّةَ جَميعا . (3) بنده مؤمن ، پيوسته براى خانواده اش دانش و تربيت نيكو به ارث مى نهد تا اين كه همه آنها را وارد بهشت مى كند .

3 . تأمين هزينه اقتصادىبر پايه تعاليم اسلام ، يكى از وظايف اختصاصى و اصلى مرد ، تأمين هزينه اقتصادى خانواده است . از منظر شمارى از احاديث ، تلاش براى انجام دادن اين وظيفه ، فضيلتى همانند جهاد در راه خدا دارد :

.


1- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 498 ح 413 .
2- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 500 ح 418 .
3- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 498 ح 415 .

ص: 99

مَن سَعى فى نَفَقَةِ عِيالِهِ وَ والِدَيهِ فَهُوَ كَالمُجاهِدِ فى سَبيلِ اللّهِ . (1) كسى كه براى تأمين هزينه خانواده اش و پدر و مادرش تلاش كند ، همانند مجاهدِ راه خداست . در شمار ديگرى از احاديت ، تأمين هزينه خانواده ، صدقه محسوب شده است : نَفَقَةُ الرَّجُلِ عَلى أهلِهِ صَدَقَةٌ . (2) نفقه دادن مرد به خانواده اش ، صدقه است . در برخى از احاديث نيز آمده است : أوَّلُ ما يوضَعُ فى ميزانِ العَبدِ نَفَقَتُهُ عَلى أهلِهِ . (3) نخستين چيزى كه در ترازوى [ اعمال ] بنده گذاشته مى شود ، نَفَقه اى است كه به خانواده اش داده است . گشاده دستى در حدّ توان (4) براى تأمين نيازهاى خانواده نيز توصيه شده است : أرضاكُم عِندَ اللّهِ أسبَغُكُم عَلى عِيالِهِ . (5) خوشايندترين شما نزد خداوند ، كسى است كه خانواده خود را بيشتر در رفاه ، قرار بدهد . البتّه افراط در گشاده دستى ، نكوهيده است . بنا بر اين ، گشاده دستى براى خانواده نبايد از مرز اعتدال ، خارج گردد .

.


1- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 540 ح 491 .
2- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 538 ح 483 .
3- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 524 ح 456 .
4- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 535 (خانواده / فصل دوم / گشاده دستى براى خانواده) .
5- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 536 ح 478 .

ص: 100

4 . تأمين نيازهاى روانى
5 . غيرت ورزى

4 . تأمين نيازهاى روانىتأمين نيازهاى روحى و روانى خانواده نيز در كنار تأمين نيازهاى دينى ، علمى ، فرهنگى و اقتصادى آنها ، در جهت تحكيم اين نهاد ، از اهمّيت ويژه اى برخوردار است . به اين سخن آموزنده و سازنده بنگريد : مَن أدخَلَ عَلى أهلِ بَيتِهِ سُرورا ، خَلَقَ اللّهُ مِن ذلِكَ السُّرورِ خَلقا يَستَغفِرُ لَهُ إلى يَومِ القِيامَةِ . (1) هر كس خانواده اش را شاد سازد ، خداوند ، از آن شادى ، مخلوقى مى آفريند كه تا روز قيامت ، برايش طلب آمرزش مى كند . بر اين پايه ، هر اقدام مشروعى كه در جهت شادى خانواده انجام شود ، مانند : همنشينى با اعضاى خانواده ، (2) غذا خوردن با آنها ، (3) مراعات ميل آنها در انتخاب نوع غذا ، (4) و هديه آوردن از سفر براى آنها ، 5 پسنديده است .

5 . غيرت ورزىيكى از وظايف اختصاصى مرد ، غيرت ورزى نسبت به همسر است ، بدين معنا كه وى نبايد اجازه دهد همسرش ، آگاهانه يا ناخودآگاه ، زمينه آلودگى و بى عفّتى خود را فراهم سازد . از اين رو ، در احاديث ، كسى كه اجازه مى دهد زنش آرايش كرده از خانه بيرون رود و خود را در معرض ديد چشم هاى ناپاك قرار دهد ، و نيز كسى كه از بى عفّتى همسر خود ، خبر دارد و اقدامى در جهت پيشگيرى از آن انجام

.


1- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 462 ح 333 .
2- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 467 (خانواده / فصل دوم / همنشينى با خانواده و غذا خوردن با آنان) .
3- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 471 (خانواده / فصل دوم / رعايت علاقه خانواده به غذا) .
4- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 467 (خانواده / فصل دوم / هديه آوردن در بازگشت از سفر) .

ص: 101

ج - وظايف خاصّ زن
1 . پذيرفتن مديريت شوهر بر خانواده

نمى دهد ، ديّوث و بى غيرت ناميده شده است : أيُّما رَجُلٍ رَضِىَ بِتَزَيُّنِ امرَأَتِهِ وَ تَخرُجُ مِن بابِ دارِها ، فَهُو دَيّوثٌ ، وَ لا يَأثَمُ مَن يُسَمّيهِ دَيّوثا . وَ المَرأَةُ إذا خَرَجَت مِن بابِ دارِها مُتَزَيِّنَةً مُتَعَطِّرَةً وَ الزَّوجُ بِذاكَ راضٍ ، بُنِىَ لِزَوجِها بِكُلِّ قَدَمٍ بَيتٌ فِى النّارِ . (1) هر مردى كه راضى است همسرش خود را بيارايد و از خانه بيرون برود ، آن مرد ، ديّوث است ، و هر كه او را ديّوث بنامد ، گناه نكرده است . هر گاه زن ، آرايش كنان و عطرزنان ، از خانه اش خارج شود و شوهرش به اين كارِ او راضى باشد ، به ازاى هر قدمى كه بر مى دارد ، براى شوهر او ، خانه اى در جهنّم بنا مى شود . البتّه غيرت ورزى نابه جا و محدود كردن بى جهت زن ، نه تنها پسنديده نيست ، بلكه _ چنان كه خواهيم گفت _ يكى از عوامل فروپاشى خانواده است . (2)

ج _ وظايف خاصّ زندر برابر همه وظايفى كه براى اداره خانواده به عهده مرد است ، مهم ترين وظايف اختصاصى زن ، عبارت اند از :

1 . پذيرفتن مديريت شوهر بر خانوادهخانواده ، يك واحد كوچك اجتماعى است و اداره آن ، مانند يك اجتماع بزرگ نيازمند مديريت و رهبرى واحد است ؛ زيرا مديريت جمعى اى كه زن و مرد در آن مشترك باشند ، بى معناست . از اين رو ، يكى از مرد يا زن بايد مدير و ديگرى معاون و تحت نظارت او باشد . قرآن در اين جا تصريح مى كند كه مديريت خانواده ، به عهده مرد است :

.


1- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 480 ح 373 .
2- .ر . ك : ص 127 (خانواده / فصل سوم / غيرت ورزى نابه جا) .

ص: 102

«الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَآءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَآ أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ . (1) مردان ، سرپرست زنان اند ، به دليل آن كه خداوند [از نظر اجتماعى] بعضى از آنان (انسان ها) را بر بعضى ديگر برترى بخشيده است ، و [نيز] از آن روى كه از اموال خويش [براى زنان] هزينه مى كنند» . بى ترديد ، منظور از اين سخن ، اجازه دادن به مرد در جهت خودكامگى و تضييع حقوق زن نيست ؛ بلكه قرآن در عين حالى كه از نظر مديريتى ، مرد را بر زن ترجيح داده ، بر حقوق متقابل زن نيز تأكيد مى نمايد و مى فرمايد : «وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِى عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ . (2) و براى زنان بر عهده مردان ، حقوقى شايسته است ، مانند حقوقى كه [براى مردان ]بر عهده آنهاست و مردان بر آنها [از نظر رياست خانوادگى] برترى دارند» . اين سخن ، بدين معناست كه همان طور كه حقوقى براى مرد وضع شده كه زن بايد آن را رعايت كند ، زن نيز حقوق مختلفى بر مرد دارد كه رعايت آن بر مرد ، لازم است . به تعبير ديگر ، وظيفه ، از حق جدا نيست . به همان اندازه كه زنان ، وظايفى در برابر شوهر دارند ، حقوقى نيز براى آنان مقرّر گرديده كه از تساوى اين حقوق با آن وظايف ، عدالت در باره آنان اجرا مى گردد . بر اين پايه ، از نگاه قرآن ، تفاوت جسمى و روحى مرد و زن از يك سو و وجوب نفقه زن بر مرد از سوى ديگر ، زمينه ساز اعطاى حقّ مديريت خانواده به مرد ، و وجوب اطاعت زن از مرد در اداره امور خانوادگى است . البتّه بايد توجّه

.


1- .نساء : آيه 34 .
2- .بقره : آيه 228 .

ص: 103

2 . امانتدارى در غياب شوهر

داشت كه بى ترديد ، رياست مرد بر زن ، مطلق و نامحدود نيست ؛ بلكه محدود به مقرّرات شرعى و اخلاقى و مقيّد به رعايت حقوق متقابل زن و وظايف مشتركى است كه هر يك از مرد و زن در تحكيم بنياد خانواده به عهده دارند . گفتنى است كه رعايت حقّ رياست شوهر ، آن قدر اهمّيت دارد كه بر پايه شمارى از احاديث ، يكى از عوامل بهشتى شدن زن شمرده شده است . (1)

2 . امانتدارى در غياب شوهردومين وظيفه مهمّ زن ، اين است كه در غياب شوهر ، از هر جهت امانتدار باشد . قرآن كريم ، بانوان شايسته را چنين توصيف مى فرمايد : «فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِّلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ . (2) پس زنان شايسته ، فرمان بردارند [و] به پاس آنچه خدا [براى آنان] حفظ كرده ، اسرار [شوهرانِ خود] را حفظ مى كنند» . اين سخن ، در ادامه آيه قبل ، و اشاره به دومين وظيفه اختصاصى زن در زندگى خانوادگى است ، و ضمن تأكيد بر اين كه بانوان صالح و شايسته ، علاوه بر اين كه رياستِ شوهر را در اداره امور زندگى مى پذيرند و در برابر نظام خانواده تمكين مى نمايند ، نه تنها در حضور شوهر ، بلكه در غياب او نيز از هر جهت ، امانتدار عفّت خود و اسرار و اموال خانوادگى هستند و در برابر حقوقى كه خداوند متعال براى آنها مقرّر داشته ، وظايف خود را به خوبى انجام مى دهند و مرتكب خيانت نمى شوند ، چنان كه در حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله آمده است : لِلرَّجُلِ عَلَى المَرأةِ أن تَلزَمَ بَيتَهُ ، وَ تَوَدَّدَهُ وَ تُحِبَّهُ وَ تُشفِقَهُ ، وَ تَجتَنِبَ سَخَطَهُ وَ تَتَّبِعَ مَرضاتَهُ ، وَ توفى بِعَهدِهِ وَ وَعدِهِ ، وتَتَّقى صَولاتِهِ ، وَ لا تُشرِكَ مَعَهُ أحَدا فى

.


1- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 521 (خانواده / فصل دوم / پاداش فرمان بردارى زن از شوهر) .
2- .نساء : آيه 34 .

ص: 104

د - نقش دعا در تحكيم خانواده

أولادِهِ ، وَ لا تُهينَهُ وَ لا تُشقِيَهُ ، وَ لا تَخونَهُ . (1) مرد را بر همسرش ، اين حق است كه در خانه اش بنشيند و به او محبّت و عشق و شفقت بورزد ، از به خشم آوردن او دورى كند و در پىِ به دست آوردن خشنودى او باشد ، به عهد و وعده اش با او وفا كند ، از عصبانيت او بپرهيزد ، كسى را در فرزندانش با وى شريك نگردانَد ، به او اهانت نكند و رَنجَش ندهد ، و در حضور او ، و نيز در اموالش به او خيانت نكند .

د _ نقش دعا در تحكيم خانوادهو آخرين سخن ، اين كه دعا نيز در تقويت محبّت ، قداست و تحكيم خانواده ، نقش ويژه اى دارد . با عنايت به اين كه دعا در اسلام ، در كنار مسئوليت است ، نه در برابر آن ، استمداد از خداوند متعال در جهت برخوردارى از يك زندگى سالم و صميمى، علاوه بر اين كه اعضاى خانواده را متوجّه مسئوليت هاى مشترك و اختصاصى خود براى رسيدن به اين هدف مى نمايد ، آثار و بركات فراوانى براى آنان به همراه دارد. از اين رو ، پيامبران و پيشوايان دين ، نخستين كسانى بوده اند كه هماره ، صلاح و سامان خانواده خود را از خداوند متعال خواسته اند و به پيروان خود آموخته اند كه براى برخوردارى از زندگى شايسته ، در كنار مسئوليت هايى كه در اين زمينه دارند ، نيازمند به دعا نيز هستند . آنچه در اين فصل آمد ، اشاره اى به نقش مثبت دعا در زندگى خانوادگى بود . افزون بر اين ، ره نمودهاى عملىِ ارزنده اى نيز در شمارى از دعاهايى كه در اين

.


1- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 516 ح 441 .

ص: 105

فصل آمده ، ديده مى شود . (1) آخرين نكته ، اين كه همچنان كه دعاى اعضاى خانواده براى يكديگر در تحكيم اين نهاد ، مفيد و مؤثّر است ، نفرين آنها نيز آثار زيانبارى به دنبال خواهد داشت ، بويژه نفرين والدين در حقّ فرزند كه در شمارى از احاديث ، از آن ، نهى شده است . (2)

.


1- .ر . ك : ص 51 (خانواده / فصل دوم : عوامل تحكيم خانواده / دعا كردن) .
2- .ر . ك : ص 73 (خانواده / فصل دوم / نهى از نفرين كردن فرزندان) .

ص: 106

الفصل الثالث : عوامل تدمير الاُسرة3 / 1آفات الاُسرة العامّة3 / 1 _ 1الإِكراهُ وتَركُ الاِستِيمارِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يَعمَدُ أحَدُكُم إلَى ابنَتِهِ فَيُزَوِّجُهَا القَبيحَ الذَّميمَ ! ! إنَّهُنَّ يُرِدنَ ما تُريدونَ. (1)

كنز العمّال عن جابر :جاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، عِندَنا يَتيمَةٌ خَطَبَها رَجُلانِ ؛ موسِرٌ ومُعسِرٌ ، وهِيَ تَهوَى المُعسِرَ ونَحنُ نَهوَى الموسِرَ ! فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لَم يُرَ لِلمُتَحابَّينِ مِثلُ النِّكاحِ . (2)

الكافي عن ابن أبي يعفور عن الإمام الصادق عليه السلام ، قالَ :قُلتُ لَهُ : إنّي اُريدُ أن أتَزَوَّجَ امرَأَةً وإنَّ أبَوَيَّ أرادا غَيرَها . قالَ : تَزَوَّجِ الَّتي هَوَيتَ ، ودَعِ الَّتي يَهوى أبَواكَ . (3)

.


1- .حلية الأولياء : ج 7 ص 140 ، الفردوس : ج 5 ص 516 ح 8938 كلاهما عن الزبير بن العوّام ، كنز العمّال : ج 16 ص 454 ح 45401 .
2- .كنز العمّال : ج 16 ص 489 ح 45597 نقلاً عن ابن النجار .
3- .الكافي : ج 5 ص 401 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 392 ح 1568 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 506 ح 1754 ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 220 ح 1 .

ص: 107

فصل سوم : آسيب هاى تحكيم خانواده
3 / 1 آسيب هاى كلى خانواده
3 / 1 - 1 اجبار كردن و نظرخواهى نكردن

فصل سوم : آسيب هاى تحكيم خانواده3 / 1آسيب هاى كلّى خانواده3 / 1 _ 1اجبار كردن و نظرخواهى نكردنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بعضى از شما ، دخترانشان را [ به زور ] به ازدواج فردى زشت و بدقيافه در مى آورند ! آن دخترها هم مانند شما دل دارند .

كنز العُمّال_ به نقل از جابر _ :مردى ، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا ! دختر يتيمى پيشِ ماست كه دو مرد ، از او خواستگارى كرده اند : يكى توانگر و ديگرى تنگ دست . او آن تنگ دست را مى خواهد و ما به توانگر ، تمايل داريم ! پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «براى دو دلداده ، چيزى (تسكينى) همانند ازدواج ، ديده نشده است» .

الكافى_ به نقل از ابن ابى يَعفور _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : مى خواهم با زنى ازدواج كنم ؛ ولى پدر و مادرم ، كس ديگرى را مى خواهند . امام عليه السلام فرمود : «با كسى ازدواج كن كه مى خواهى ، و آن شخصى را كه پدر و مادرت مى خواهند ، رها كن» .

.

ص: 108

مسند ابن حنبل عن ابن إسحاق :حَدَّثَني حَجّاجُ بنُ السّائِبِ بنِ أبي لُبابَةَ بنِ عَبدِ المُنذِرِ الأَنصارِيُّ أنَّ جَدَّتَهُ اُمَّ السّائِبِ خُناسَ ابنَةَ خِذامِ بنِ خالِدٍ كانَت عِندَ رَجُلٍ قَبلَ أبي لُبابَةَ ، تَأَيَّمَت (1) مِنهُ ، فَزَوَّجَها أبوها خِذامُ بنُ خالِدٍ رَجُلاً مِن بَني عَمرِو بنِ عَوفِ بنِ الخَزرَجِ ، فَأَبَت إلّا أن تَحُطَّ إلى أبي لُبابَةَ ، وأبى أبوها إلّا أن يُلزِمَهَا العَوفِيَّ ، حَتَّى ارتَفَعَ أمرُها إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : هِيَ أولى بِأَمرِها ، فَأَلحِقها بِهَواها . (2)

سنن أبي داود عن ابن عبّاس :إنَّ جارِيَةً [بِكرا] أتَتِ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَذَكَرَت أنَّ أباها زَوَّجَها وهِيَ كارِهَةٌ ، فَخَيَّرَهَا النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله . (3)

سنن ابن ماجة عن عبد الرحمن بن يزيد ومجمّع بن يزيد الأنصاريّين :إنَّ رَجُلاً مِنهُم يُدعى خِذاما أنكَحَ ابنَةً لَهُ فَكَرِهَت نِكاحَ أبيها ، فَأَتَت رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَذَكَرَت لَهُ ، فَرَدَّ عَلَيها نِكاحَ أبيها ، فَنَكَحَت أبا لُبابَةَ بنَ عَبدِ المُنذِرِ . (4)

مسند ابن حنبل عن إبراهيم بن صالح :إنَّ عَبدَ اللّهِ بنَ عُمَرَ قالَ لِعُمرَ بنِ الخَطّابِ : اُخطُب عَلَيَّ ابنَةَ صالِحٍ ، فَقالَ : إنَّ لَهُ يَتامى ، ولَم يَكُن لِيُؤثِرَنا عَلَيهِم ، فَانطَلَقَ عَبدُ اللّهِ إلى عَمِّهِ زَيدِ بنِ الخَطّابِ لِيَخطُبَ ، فَانطَلَقَ زَيدٌ إلى صالِحٍ ، فَقالَ : إنَّ عَبدَ اللّهِ بنَ عُمَرَ أرسَلَني إلَيكَ يَخطُبُ ابنَتَكَ ، فَقالَ : لي يَتامى ، ولَم أكُن لِاُترِبَ لَحمي وأرفَعَ لَحمَكُم ، اُشهِدُكُم أنّي قَد أنكَحتُها فُلانا . وكانَ هَوى اُمِّها إلى عَبدِ اللّهِ بنِ عُمَرَ ، فَأَتَت رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَت : يا نَبِيَّ اللّهِ ، خَطَبَ عَبدُ اللّهِ بنُ عُمَرَ ابنَتي ، فَأَنكَحَها أبوها يَتيما في حِجرِهِ ولَم يُؤامِرها (5) . فَأَرسَلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى صالِحٍ ، فَقالَ : أنكَحتَ ابنَتَكَ ولَم تُؤامِرها ؟ فَقالَ : نَعَم ، فَقالَ : «أشيروا عَلَى النِّساءِ في أنفُسِهِنِّ» وهِيَ بِكرٌ . فَقالَ صالِحٌ : فَإِنَّما فَعَلتُ هذا لِما يُصدِقُها ابنُ عُمَرَ ، فَإِنَّ لَهُ في مالي مِثلَ ما أعطاها (6) . (7)

.


1- .آمَت : أي صارت أيّما لازوج لها (النهاية : ج 1 ص 85 «أيم») .
2- .مسند ابن حنبل : ج 10 ص 238 ح 26853 وراجع : سنن الدارقطني : ج 3 ص 231 ح 42 .
3- .سنن أبي داود : ج 2 ص 232 ح 2096 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 603 ح 1875 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 586 ح 2469 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 189 ح 13669 .
4- .سنن ابن ماجة : ج 1 ص 602 ح 1873 ، مسند ابن حنبل : ج 10 ص 238 ح 26852 ، سنن الدارمي : ج 2 ص 577 ح 2112 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 193 ح 13684 .
5- .آمِروا النِساءَ : أي شاوروهنّ في تزويجهنّ (النهاية : ج 1 ص 66 «أمِرَ») .
6- .في تاريخ دمشق : «فقال : فإنّ لها في مالي» بدل «فإنّ له في مالي» .
7- .مسند ابن حنبل : ج 2 ص 414 ح 5724 ، تاريخ دمشق : ج 62 ص 182 ح 12764 .

ص: 109

مسند ابن حنبل_ به نقل از ابن اسحاق _ :حَجّاج بن سائب بن ابى لُبابة بن عبد المُنذر انصارى ، برايم نقل كرد كه مادربزرگش ، اُمّ سائب خُناس ، دختر خِذام بن خالِد ، قبل از آن كه زن ابو لبابه باشد ، همسر مرد ديگرى بود و بيوه شد . پدرش خذام بن خالد ، مى خواست كه او را به ازدواج مردى از بنى عمرو بن عَوف بن خَزرَج در آورد ؛ امّا خُناس ، حاضر نشد كه زن كسى غير از ابو لبابه شود ؛ ولى پدرش اصرار داشت كه بايد زنِ آن مرد عوفى شود . مرافعه را نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مطرح كردند . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «او به كارِ خود ، سزاوارتر است . پس او را به ازدواج كسى در آور كه دلش مى خواهد» .

سنن أبى داوود_ به نقل از ابن عبّاس _ :دخترى [ باكِره ] نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت كه پدرش مى خواهد او را بر خلاف ميلش ، شوهر دهد . پيامبر صلى الله عليه و آله حقّ انتخاب را به او (دختر) داد .

سنن ابن ماجة_ به نقل از عبد الرحمان بن يزيد و مجمّع بن يزيد انصارى _ :مردى از ايشان (انصار) به نام خُذام ، دخترش را شوهر داد ؛ امّا دخترش به اين ازدواج ، راضى نبود . از اين رو نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رفت و ماجرا را به ايشان گفت . پيامبر صلى الله عليه و آله تزويج پدرش را مردود شمرد و آن دختر ، با ابو لبابة بن عبد المُنذر ، ازدواج كرد .

مسند ابن حنبل_ به نقل از ابراهيم بن صالح _ :عبد اللّه بن عمر ، به [پدرش] عمر بن خطّاب گفت : دختر صالح را برايم خواستگارى كن . عمر گفت : صالح ، چند [ برادرزاده ] يتيم دارد ، و ما را بر آنان ترجيح نمى دهد . عبد اللّه ، نزد عمويش زيد بن خطّاب رفت تا او برايش به خواستگارى برود . زيد ، نزد صالح رفت و گفت : عبد اللّه بن عمر ، مرا براى خواستگارى دخترت نزد تو فرستاده است . صالح گفت : من چند يتيم دارم [كه تحت سرپرستى من اند] و حاضر نيستم كه گوشت خودم را زمين بيندازم و گوشت شما را بردارم . شما را گواه مى گيرم كه من ، او را به ازدواج فلانى [از برادرزادگانم] در آوردم . مادر آن دختر _ كه به [ازدواج دخترش با] عبد اللّه بن عمر راضى بود _ نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا ! عبد اللّه بن عمر ، خواستگار دختر من است ؛ ولى پدرش ، بدون آن كه نظر او را بخواهد ، وى را به همسرىِ يتيمى كه تحت سرپرستى اش است ، در آورده است . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در پى صالح فرستاد و به او فرمود : «دخترت را بدون نظر خواستن از خود او ، شوهر داده اى؟» . گفت : آرى . فرمود : «از زنان ، در باره خودشان نظرخواهى كنيد . او باكره است» . صالح گفت : من اين كار را به خاطر [كم بودن] مهريه اى كه ابن عمر به او مى دهد ، انجام دادم . به اندازه اى كه او به دخترم مى دهد ، از اموال خودم براى برادرزاده ام گذاشته ام . (1)

.


1- .در تاريخ دمشق ، به جاى ، «فانّ له فى مالى» آمده است : «فقال : فانّ لها فى مالى» يعنى صالح گفت : به اندازه اى كه آن يتيم ، مهريه اش كرده ، من از اموالم بر آن مهريّه مى افزايم .

ص: 110

اُسد الغابة عن عبد الرحمن بن يزيد :إنَّ وَديعَةً أنكَحَ ابنَتَهُ ، فَجاءَت إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَت : يا رسولَ اللّهِ ، إنَّ أبي أنكَحَني رَجُلاً لَم يُوافِقني . فَأَرسَلَ إلى أبيها فَذَكَرَ ذلِكَ لَهُ ، فَقالَ لَهُ : أنكَحتُها بِابنِ عَمٍّ لَها كُفؤٍ ورَجُلِ صِدقٍ ، فَقالَ : اِستَأمَرتَها ؟ لَ : لا . قالَ : فَرَدَّ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ذلِكَ النِّكاحَ ولَم يُجِزهُ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :لا يُنكِح أحَدُكُمُ ابنَتَهُ حَتّى يَستَأمِرَها في نَفسِها ، فَهِيَ أعلَمُ بِنَفسِها ، فَإِن سَكَتَت أو بَكَت أو ضَحِكَت فَقَد أذِنَت ، وإن أبَت لَم يُزَوِّجها . (2)

مسند ابن حنبل عن سهل بن أبي حثمة :كانَت حَبيبَةُ ابنةُ سَهلٍ تَحتَ ثابِتِ بنِ قَيسِ بنِ شَمّاسٍ الأَنصارِيِّ فَكَرِهَتهُ ، وكان رَجُلاً دَميما ، فَجاءَت إلَى نَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، فَقالَت : يا رَسولَ اللّهِ ، إنّي لَأَراهُ ، فَلَولا مَخافَةَ اللّهِ عز و جل لَبَزَقتُ في وَجهِهِ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أتَرُدّينَ عَلَيهِ حَديقَتَهُ الَّتي أصدَقَكِ ؟ قالَت : نَعَم ، فَأَرسَلَ إلَيهِ فَرَدَّت عَلَيهِ حَديقَتَهُ وفَرَّقَ بَينَهُما . قالَ : فَكانَ ذلِكَ أوَّلَ خُلعٍ كانَ فِي الإِسلامِ . (3)

.


1- .اُسد الغابة : ج 5 ص 413 الرقم 5456 .
2- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 218 ح 810 .
3- .مسند ابن حنبل : ج 5 ص 446 ح 16095 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 663 ح 2057 عن عمرو بن شعيب عن أبيه عن جدّه ، المصنّف لعبد الرزّاق : ج 6 ص 483 ح 11759 عن عكرمة وكلاهما نحوه ، المعجم الكبير : ج 6 ص 103 ح 5637 ، اُسد الغابة : ج 7 ص 63 الرقم 6837 ، كنز العمّال : ج 6 ص 185 ح 15280 ؛ مجمع البيان : ج 2 ص 577 نحوه .

ص: 111

اُسْد الغابة_ به نقل از عبد الرحمان بن يزيد _ :وديعه ، دخترش را شوهر داد ؛ امّا دختر او نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا! پدرم ، مرا به ازدواج مردى در آورده است كه رضايت ندارم . پيامبر صلى الله عليه و آله در پىِ پدرش فرستاد و موضوع را به او گفت . وديعه گفت : من او را به پسر عمويش داده ام كه هم همسنگ اوست و هم مرد درستكارى است . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «آيا نظر خود او (دختر) را پرسيده اى ؟» . گفت : نه! پس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آن ازدواج را مردود شمرد و اجازه آن را نداد .

امام على عليه السلام :كسى از شما ، نبايد دخترش را شوهر بدهد تا اين كه نظر او را در باره خودش جويا شود ؛ چرا كه او خواسته خودش را بهتر مى داند . پس اگر سكوت كرد يا گريست يا خنديد ، در واقع ، رضايت داده است ، و اگر رضايت نداد ، نبايد او را به ازدواج [آن فرد ]در آورد .

مسند ابن حنبل_ به نقل از سهل بن ابى حثمه _ :حبيبه دختر سهل ، همسر ثابت بن قيس بن شمّاس انصارى بود ؛ ولى از او خوشش نمى آمد ؛ چون ثابت ، مردى بدچهره بود . او نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا ! وقتى چشمم به او مى افتد ، اگر ترس از خداوند عز و جلنبود ، در صورتش تُف مى انداختم . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «آيا باغى را كه مَهر تو كرده است ، به او بر مى گردانى؟» . حبيبه گفت : آرى . پس پيامبر صلى الله عليه و آله در پىِ شوهرش فرستاد و حبيبه ، باغش را به او بر گرداند ، و پيامبر صلى الله عليه و آله ، آن دو را از هم جدا كرد . اين ، نخستين طلاق خُلعى بود كه در اسلام ، رخ داد .

.

ص: 112

تفسير الطبري عن ابن عبّاس :إنَّ أوَّلَ خُلعٍ كانَ فِي الإِسلامِ اُختُ عَبدِ اللّهِ بنِ اُبَيٍّ ، أنَّها أتَت رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَت : يا رَسولَ اللّهِ لا يَجمَعُ رَأسي ورَأسَهُ شَيءٌ أبَدا ، إنّي رَفَعتُ جانِبَ الخِباءِ فَرَأَيتُهُ أقبَلَ في عِدَّةٍ ، فَإِذا هُوَ أشَدُّهُم سَوادا ، وأقصَرُهُم قامَةً ، وأقبَحَهُم وَجها ! قالَ زَوجُها : يا رَسولَ اللّهِ ، إنّي أعطَيتُها أفضَلَ ما لي حَديقَةً ، فَلتَردُد عَلَيَّ حَديقَتي . قالَ : ما تَقولينَ ؟ قالَت : نَعَم ، وإن شاءَ زِدتُهُ . قالَ : فَفَرَّقَ بَينَهُما . (1)

3 / 1 _ 2المُغالاةُ فِي المَهرِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :تَياسَروا فِي الصَّداقِ ، إنَّ الرَّجُلَ يُعطِي المَرأَةَ حَتّى يَبقى ذلِكَ في نَفسِهِ عَلَيها حَسيكَةً (2) . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :لا تُغالوا بِمُهورِ النِّساءِ ، فَتَكونَ عَداوَةً . (4)

.


1- .تفسير الطبري : ج 2 الجزء 2 ص 461 ، تفسير ابن كثير : ج 1 ص 403 ، تفسير القرطبي : ج 3 ص 139 ؛ عوالي اللآلي : ج 2 ص 144 ح 404 نحوه .
2- .حَسيكَةٌ : أي عَداوَةٌ وحِقدٌ (النهاية : ج 1 ص 386 «حسك») .
3- .المصنّف لعبد الرزّاق : ج 6 ص 174 ح 10398 عن ابن أبي الحسين ، النهاية في غريب الحديث : ج 1 ص 386 ، كنز العمّال : ج 16 ص 324 ح 44731 .
4- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 506 ح 1753 ، مسند زيد : ص 303 عن الإمام زين العابدين عن أبيه عن جدّه عليهم السلام ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 221 ح 826 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 351 ح 22 .

ص: 113

3 / 1 - 2 زياده روى در مَهريه

تفسير الطبرى_ به نقل از ابن عبّاس _ :اوّلين طلاق خُلعى كه در اسلام به وقوع پيوست ، طلاق خواهر عبد اللّه بن اُبَى بود . او نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا ! هيچ چيز هرگز نمى تواند سَر من و او را [ در يك بالين ، ]جمع كند . من ، گوشه خيمه را بالا زدم و ديدم كه او با عدّه اى مى آيد و از همه آنها سياه تر و قدكوتاه تر و زشت روتر است ! شوهرش گفت : اى پيامبر خدا ! بهترين باغم را به او داده ام . پس باغم را به من بر گردانَد . پيامبر صلى الله عليه و آله به همسر او فرمود : «چه مى گويى؟» . زن گفت : باشد! اگر بخواهد ، بيشتر هم به او مى دهم . پس پيامبر صلى الله عليه و آله آنها را از هم جدا كرد .

3 / 1 _ 2زياده روى در مَهريهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در مهريه ، آسان بگيريد ؛ زيرا مرد ، با اين كه آن را به زن مى پردازد ، امّا به خاطر آن ، كينه اى نسبت به زن ، در دلش مى مانَد .

امام على عليه السلام :در مهريه هاى زنان ، زياده روى نكنيد ؛ چون مايه دشمنى مى شود .

.

ص: 114

3 / 1 _ 3تَزويجُ الصِّغارِالكافي عن هشام بن الحكم عن الإمام الصادق أو الإمام الكاظم عليهماالسلام ، قال :قيلَ لَهُ : إنّا نُزَوِّجُ صِبيانَنا وهُم صِغارٌ . قالَ : فَقالَ : إذا زُوِّجوا وهُم صِغارٌ لَم يَكادوا يَتَأَلَّفوا . (1)

3 / 1 _ 4التَّزويجُ عَلَى القَرابَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا تُزَوَّجُوا النِّساءَ عَلى قَراباتِهِنَّ ، فَإِنَّهُ يَكونُ مِن ذلِكَ القَطيعَةُ . (2)

راجع : وسائل الشيعة : ج 20 ص 487 (باب عدم جواز تزويج بنت الأخ على عمتها وبنت الاُخت على خالتها نسبا و رضاعا إلّا بإذنهما) .

3 / 2آفاتُ الاُسرة من ناحية الزّوج3 / 2 _ 1الإيذاءُالكتاب«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا يَحِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُواْ النِّسَاءَ كَرْهًا وَلَا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُواْ بِبَعْضِ مَا ءَاتَيْتُمُوهُنَّ إِلَّا أَن يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِن كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئا وَيَجْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيْرًا كَثِيرًا» . (3)

.


1- .الكافي : ج 5 ص 398 ح 1 ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 72 ح 1 .
2- .الفردوس : ج 5 ص 22 ح 7329 عن عيسى بن طلحة .
3- .النساء : 19 .

ص: 115

3 / 1 - 3 همسر دادنِ كودكان
3 / 1 - 4 خويشاوندى هَوو
3 / 2 آسيب هاى خانواده از سوى شوهر
3 / 2 - 1 آزار دادن

3 / 1 _ 3همسر دادنِ كودكانالكافى_ به نقل از هشام بن حَكَم _ :به امام صادق عليه السلام يا امام كاظم عليه السلام گفته شد : ما پسرانمان را در خردسالى ، زن مى دهيم . فرمود : «اگر آنها را در خردسالى به ازدواج هم در آوريد ، چه بسا اُلفتى ميان آنها برقرار نشود» .

3 / 1 _ 4خويشاوندى هَووپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خويشاوندان (1) همسر را هَووى او قرار ندهيد ؛ زيرا اين كار ، به بريده شدن روابط مى انجامد .

3 / 2آسيب هاى خانواده از سوى شوهر3 / 2 _ 1آزار دادنقرآن« اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! براى شما حلال نيست كه از زنان ، به زور ارث ببريد ، و آنان را زير فشار مگذاريد تا بخشى از آنچه را به آنان داده ايد، باز گيريد ، مگر آن كه مرتكب زشتكارىِ آشكارى شوند ، و با آنها به شايستگى رفتار كنيد ، و اگر از آنان خوشتان نيامد ، پس چه بسا چيزى را خوش نمى داريد و خدا در آن ، مصلحت فراوان قرار مى دهد » .

.


1- .مانند ازدواج با دختر برادر همسر يا دختر خواهر همسر، كه در صورتى كه همسر موافق باشد و اجازه دهد ، مانعى ندارد ؛ ليكن طبق اين روايت ، نكوهيده است؛ زيرا زمينه ساز اختلاف خانوادگى و فروپاشى خانواده است .

ص: 116

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ألا وإنَّ اللّهَ عز و جل ورَسولَهُ بَريئانِ مِمَّن أضَرَّ بِامرَأَةٍ حَتّى تَختَلِعَ مِنهُ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أضَرَّ بِامرَأَةٍ حَتّى تَفتَدِيَ مِنهُ نَفسَها ، لَم يَرضَ اللّهُ تَعالى لَهُ بِعُقوبَةٍ دونَ النّارِ ؛ لِأَنَّ اللّهَ تَعالى يَغضَبُ لِلمَرأَةِ كَما يَغضَبُ لِليَتيمِ . (2)

مكارم الأخلاق :قالَ [رَسولُ اللّهِ] صلى الله عليه و آله : خَيرُ الرِّجالِ مِن اُمَّتِي الَّذينَ لا يَتَطاوَلونَ عَلى أهليهِم ، ويَحِنّونَ [عَلَيهِم] (3) ولا يَظلِمونَهُم . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن أساءَ إلى أهلِهِ لَم يَتَّصِل بِه تَأميلٌ . (5)

عنه عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ إِلَى الإِمامِ الحَسَنِ عليه السلام _ :لا يَكُن أهلُكَ أشقَى الخَلقِ بِكَ . (6)

عنه عليه السلام :لا يَكُن أهلُكَ وذو وُدِّكَ أشقَى النّاسِ بِكَ . (7)

عنه عليه السلام :إنَّ النِّساءَ عِندَ الرِّجالِ لا يَملِكنَ لِأَنفُسِهِنَ ضَرّا ولا نَفعا ، وإنَّهُنَّ أمانَةُ اللّهِ عِندَكُم ، فَلا تُضارّوهُنَّ ولا تَعضُلوهُنَّ (8) . (9)

.


1- .ثواب الأعمال : ص 338 ح 1 عن أبي هريرة وابن عبّاس ، أعلام الدين : ص 418 عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 76 ص 366 ح 30 .
2- .ثواب الأعمال : ص 336 ح 1 عن أبي هريرة وابن عبّاس ، أعلام الدين : ص 416 عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 76 ص 365 ح 30 .
3- .ما بين المعقوفين لا يوجد في الطبعة المعتمدة ، وأثبتناه من بعض نُسَخ المصدر .
4- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 468 ح 1597 .
5- .غرر الحكم : ج 5 ص 234 ح 8134 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 443 ح 7736 .
6- .نهج البلاغة : الكتاب 31 ، تحف العقول : ص 82 ، كنز الفوائد : ج 1 ص 93 ، أعلام الدين : ص 178 وفيهما «الناس» بدل «الخلق» ، بحار الأنوار : ج 74 ص 168 ح 35 .
7- .غرر الحكم : ج 6 ص 269 ح 10199 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 521 ح 9462 .
8- .عضَل الرَّجُلُ حُرمَتَهُ : منعها التزويج (المصباح المنير : ص 415 «عضل») .
9- .مستدرك الوسائل : ج 14 ص 251 ح 16622 و ص 325 ح 16840 وفيه «عقد الرجال» بدل «عند الرجال» وكلاهما نقلاً عن تحفة الإخوان .

ص: 117

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آگاه باشيد كه خداى عز و جل و پيامبر او ، از كسى كه به زنى آزار برساند تا اين كه آن زن ، از او طلاق خُلع بگيرد ، بيزارند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس به زنى آزار برساند تا آن زن [ با بخشيدن مهريه اش ] ، جان خود را از او بخرد ، خداى متعال ، براى آن مرد ، به كيفرى (مجازاتى) كمتر از آتش ، رضايت نداده است ؛ چرا كه خداوند متعال براى زن ، همان گونه به خشم مى آيد كه به خاطر يتيم به خشم مى آيد .

مكارم الأخلاق :[ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ] فرمود : «بهترين مردانِ امّت من ، كسانى هستند كه به خانواده خود ، درازدستى نمى كنند و به آنان مهر مى ورزند و در حقّشان ستم روا نمى دارند» .

امام على عليه السلام :كسى كه به خانواده اش بدى مى كند ، هيچ اميدى به او نيست [ كه به ديگران خوبى كند ] .

امام على عليه السلام_ در سفارش ايشان به امام حسن عليه السلام _ :مبادا خانواده ات به سبب تو ، بدبخت ترينْ مردمان باشند !

امام على عليه السلام :مبادا خانواده ات و دوستدارانت ، به واسطه تو ، بدبخت ترينْ مردمان باشند !

امام على عليه السلام :زنان ، در خانه مردان ، اختيار هيچ سود و زيانى را براى خود ندارند . آنان امانت خدا در نزد شما هستند . بنا بر اين ، به آنان گزند نزنيد و با ايشان بدرفتارى نكنيد .

.

ص: 118

3 / 2 _ 2الضَّربُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أَيُّ رَجُلٍ لَطَمَ امرَأَتَهُ لَطمَةً ، أمَرَ اللّهُ عز و جل مالِكا خازِنَ النّيرانِ فَيَلطِمُهُ عَلى حُرِّ (1) وَجهِهِ سَبعينَ لَطمَةً في نارِ جَهَنَّمَ . وأيُّ رَجُلٍ مِنكُم ضَعَ يَدَهُ عَلى شَعرِ امرَأَةٍ مُسلِمَةٍ ، سَمَّرَ كَفَّهُ بِمَساميرَ مِن نارٍ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن ضَرَبَ امرَأَةً بِغَيرِ حَقٍّ فَأَنا خَصمُهُ يَومَ القِيامَةِ ، لا تَضرِبوا نِساءَكُم ، فَمَن ضَرَبَهُم بِغَيرِ حَقٍّ فَقَد عَصَى اللّهَ ورَسولَهُ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إنّي أتَعَجَّبُ مِمَّن يَضرِبُ امرَأَتَهُ وهُوَ بِالضَّربِ أولى مِنها ! لا تَضرِبوا نِساءَكُم بِالخَشَبِ فَإِنَّ فيهِ القِصاصَ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :أما يَستَحي أحَدُكُم أن يَضرِبَ امرَأَتَهُ كَما يَضرِبُ العَبدَ ؛ يَضرِبُها أوَّلَ النَّهارِ ثُمَّ يُضاجِعُها آخِرَهُ ؟ أمايَستَحي ؟! (5)

عنه صلى الله عليه و آله :إنّي لَأَكرَهُ أن أرَى الرَّجُلَ ثائِرا فَرائِصَ (6) رَقَبَتِهِ ، قائِما عَلى مُرَيئَةٍ (7) يَضرِبُها ! (8)

.


1- .حُرُّ الوَجهِ : ما أقبل عليك وبدا لك منه (النهاية : ج 1 ص 365 «حرر») .
2- .مستدرك الوسائل : ج 14 ص 250 ح 16619 نقلاً عن مجموعة عتيقة بخطّ بعض العلماء .
3- .إرشاد القلوب : ص 175 .
4- .جامع الأخبار : ص 447 ح 1259 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 249 ح 38 .
5- .المصنّف لعبد الرزّاق : ج 9 ص 442 ح 17943 عن هشام بن عروة عن أبيه ، صحيح البخاري : ج 4 ص 1888 ح 4658 ، السنن الكبرى للنسائي : ج 5 ص 371 ح 9166 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 481 ح 16221 كلّها عن عبد اللّه بن زمعة نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 377 ح 44983 .
6- .الفريصة : عَصَب الرقبة وعُروقها ، لأنّها هي التي تثور عند الغضب (النهاية : ج 3 ص 431 «فرص») .
7- .المُرَيئَة : هي تصغير المرأة (النهاية : ج 4 ص 314 «مرأ») .
8- .نثر الدرّ : ج 1 ص 207 ؛ كنز العمّال : ج 16 ص 377 ح 44981 نقلاً عن المصنّف لعبد الرزاق عن أسماء بنت أبي بكر وراجع : مسند إسحاق بن راهويه : ج 5 ص 113 ح 2217 .

ص: 119

3 / 2 - 2 كتك زدن

3 / 2 _ 2كتك زدنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر مردى كه به زنش سيلى بزند ، خداوند عز و جل به مالك ، نگهبان دوزخ ، دستور مى دهد كه در آتش دوزخ ، هفتاد سيلى بر گونه او بزند ، و هر مردى از شما بر موى زنى مسلمان [ و نامحرم ] دست نهد ، ميخ هايى از آتش ، در كف دست او مى كوبد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس زنى را به ناحق بزند ، در روز قيامت ، من طرفِ دعواى او خواهم بود . زنانتان را كتك نزنيد ؛ زيرا هر كه آنها را به ناحق بزند ، از خدا و پيامبرش ، نافرمانى كرده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در شگفتم از كسى كه زنش را مى زند ، در حالى كه خود او ، به كتك خوردن ، سزاوارتر است ! زنانتان را با چوب نزنيد كه تقاص دارد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آيا هر يك از شما شرم نمى كند كه زنش را مانند برده مى زند؟! اوّل روز ، او را مى زند و شب هنگام ، با او مى خوابد! آيا شرم نمى كند؟!

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خوش ندارم ببينم كه مرد ، رگ هاى گردنش باد كرده و بالاى سرِ زن بيچاره اى ايستاده است و او را كتك مى زند !

.

ص: 120

الطبقات الكبرى عن أيّوب :جاءَتِ امرَأَةٌ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله قَد ضَرَبَها زَوجُها ضَربا شَديدا ، فَقامَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَأَنكَرَ ذلِكَ وقالَ : يَظَلُّ أحَدُكُم يَضرِبُ امرَأَتَهُ ضَربَ العَبدِ ، ثُمَّ يَظَلُّ يُعانِقُها ولا يَستَحيي ! (1)

3 / 2 _ 3سوءُ الخُلُقِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :شِرارُكُم أسوَأُكُم خُلُقا ، وأشَدُّهُ مُؤنَةً ، وأثقَلُهُ عَلى أهلِهِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :ثَلاثٌ لا يَهنَأُ لِصاحِبِهِنَّ عَيشٌ : الحِقدُ ، والحَسَدُ ، وسوءُ الخُلُقِ . (3)

عنه عليه السلام :مَن ضاقَ خُلُقُهُ مَلَّهُ أهلُهُ . (4)

الكافي عن الحسين بن بشّار الواسطي :كَتَبتُ إلى أبِي الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام : إنَّ لي قَرابَةً قَد خَطَبَ إلَيَّ وفي خُلُقِهِ شَيءٌ . فَقالَ : لا تُزَوِّجهُ إن كانَ سَيِّئَ الخُلُقِ . (5)

.


1- .الطبقات الكبرى : ج 8 ص 205 ، صحيح البخاري : ج 5 ص 2246 ح 5695 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 498 ح 14780 ، تفسير القرطبي : ج 16 ص 326 كلّها عن عبد اللّه بن زمعة نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 377 ح 44982 ؛ الكافي : ج 5 ص 509 ح 1 عن أبي مريم عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 119 ح 1 .
2- .الفردوس : ج 2 ص 370 ح 3655 عن عائشة .
3- .غرر الحكم : ج 3 ص 337 ح 4663 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 212 ح 4224 .
4- .الكافي : ج 8 ص 23 ح 4 عن جابر بن يزيد عن الإمام الباقر عليه السلام ، تحف العقول : ص 97 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 40 ، غرر الحكم : ج 5 ص 195 ح 7952 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 286 ح 1 .
5- .الكافي : ج 5 ص 563 ح 30 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 409 ح 4428 بزيادة «ابنتي» بعد «إليّ» ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 443 ح 1525 وفيهما «سوء» بدل «شيء» ، بحار الأنوار : ج 103 ص 234 ح 17 .

ص: 121

3 / 2 - 3 بداخلاقى

الطبقات الكبرى_ به نقل از ايّوب _ :زنى كه شوهرش او را به شدّت زده بود ، نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله برخاست و به اين كار اعتراض نمود و فرمود : «هميشه يكى از شما زنش را مانند برده مى زند . سپس با او هَماغوش مى شود ، و خجالت نمى كشد !» .

3 / 2 _ 3بداخلاقىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بدترينِ شما ، كسى است كه بداخلاق تر ، پُرهزينه تر ، و براى خانواده اش ، گران بارتر باشد .

امام على عليه السلام :سه خصلت است كه زندگى ، براى دارنده آنها ، گوارا نيست : كينه توزى ، حسادت ، و بداخلاقى .

امام على عليه السلام :كسى كه بداخلاق است ، خانواده اش از او خسته [و بيزار] مى شوند .

الكافى_ به نقل از حسين بن بشّارِ واسطى _ :به امام رضا عليه السلام نوشتم : خويشاوندى دارم كه از دخترم خواستگارى كرده است ؛ ولى اخلاقش كمى مشكل دارد . فرمود : «اگر بداخلاق است ، دخترت را به ازدواج او در نياور» .

.

ص: 122

3 / 2 _ 4الاِستِخفافُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن أهانَ خَمسا خَسِرَ خَمسا : مَنِ استَخَفَّ بِالعُلَماءِ خَسِرَ الدّينَ . . . ومَنِ استَخَفَّ بِالأَقرِباءِ خَسِرَ المُرُوَّةَ ، ومَنِ استَخَفَّ بِأَهلِهِ خَسِرَ طيبَ عَيشِهِ . (1)

3 / 2 _ 5الفِركُصحيح مسلم عن أبي هريرة :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لا يَفرَك (2) مُؤمِنٌ مُؤمِنَةً ؛ إن كَرِهَ مِنها خُلُقا رَضِيَ مِنها آخَرَ _ أو قالَ : غَيرَهُ _ . (3)

3 / 2 _ 6البُخلُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أبغَضُ العِبادِ إلَى اللّهِ عز و جل مَن ضَنَّ (4) عَلى عِيالِهِ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :شَرُّ النّاسِ الضَّيِّقُ عَلى أهلِهِ . (6)

3 / 2 _ 7القَذفُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن قَذَفَ امرَأَتَهُ بِالزِّنا ، خَرَجَ مِن حَسَناتِهِ كَما تَخرُجُ الحَيَّةُ مِن جِلدِها ، وكُتِبَ لَهُ بِكُلِّ شَعرَةٍ عَلى بَدَنِهِ ألفُ خَطيئَةٍ . (7)

.


1- .المواعظ العدديّة : ص 255 .
2- .لا يَفرَكُ : لا يُبغِضُ (النهاية : ج 3 ص 441 «فرك») .
3- .صحيح مسلم : ج 2 ص 1091 ح 61 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 223 ح 8371 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 482 ح 14727 ، كنز العمّال : ج 16 ص 374 ح 44966 .
4- .ضَنِنتُ بِالشيء : إذا بَخِلت به (الصحاح : ج 6 ص 2156 «ضنن») .
5- .الفردوس : ج 1 ص 367 ح 1482 عن أبي هريرة .
6- .المعجم الأوسط : ج 8 ص 337 ح 8798 عن أبي اُمامة ، كنز العمّال : ج 16 ص 375 ح 44972 .
7- .جامع الأخبار : ص 445 ح 1254 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 248 ح 34 .

ص: 123

3 / 2 - 4 تحقير كردن
3 / 2 - 5 نفرت
3 / 2 - 6 بُخل
3 / 2 - 7 تهمتِ زِنا زدن

3 / 2 _ 4تحقير كردنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس پنج نفر را خوار بشمارد ، پنج چيز را از دست مى دهد : هر كس علما را خوار بشمارد ، دين را از دست مى دهد ... ؛ هر كس خويشاوندان را خوار بشمارد ، مروّت را از دست مى دهد ؛ هر كس خانواده اش را خوار بشمارد ، خوشىِ زندگى اش را از دست مى دهد .

3 / 2 _ 5نفرتصحيح مسلم_ به نقل از ابو هريره _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «هيچ مرد مؤمنى ، از زن مؤمنى نفرت ندارد . اگر خويى را از زن [خويش] نپسندد ، خوى ديگرى را از او مى پسندد» يا فرمود : «چيز ديگرى را از او مى پسندد» .

3 / 2 _ 6بُخلپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :منفورترينِ بندگان نزد خداوند عز و جل ، كسى است كه به خانواده اش بخل بورزد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بدترينِ مردم ، كسى است كه بر خانواده اش تنگ بگيرد .

3 / 2 _ 7تهمتِ زِنا زدنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس به زنش تهمت زنا بزند ، از نيكى هاى خود بيرون مى آيد ، همچنان كه مار از پوستش بيرون مى آيد ، و به ازاى هر موى بدنش ، هزار گناه برايش نوشته مى شود .

.

ص: 124

عنه صلى الله عليه و آله :مَن قَذَفَ امرَأَتَهُ بِالزِّنا ، نَزَلَت عَلَيهِ اللَّعنَةُ ولا يُقبَلُ مِنهُ صَرفٌ ولا عَدلٌ . (1)

جامع الأخبار :قالَ [رَسولُ اللّهِ] صلى الله عليه و آله لا يَقذِفُ امرَأَتَهُ إلّا مَلعونٌ _ أو قالَ : مُنافِقٌ _ فَإِنَّ القَذفَ مِنَ الكُفرِ ، وَالكُفرَ فِي النّارِ . لا تَقذِفوا نِساءَكُم ؛ فَإِنَّ في قَذفِهِنَّ نَدامَةً طَويلَةً ، وعُقوبَةً شَديدَةً . (2)

3 / 2 _ 8سوءُ التَّدبيرِالإمام عليّ عليه السلام :سَبَبُ التَّدمير سوءُ التَّدبيرِ . (3)

عنه عليه السلام :مَن ساءَ تَدبيرُهُ ، تَعَجَّلَ تَدميرُهُ . (4)

عنه عليه السلام :آفَةُ المَعاشِ سوءُ التَّدبيرِ . (5)

عنه عليه السلام :مَن ساءَ تَدبيرُهُ ، كانَ هَلاكُهُ في تَدبيرِهِ . (6)

عنه عليه السلام :يُستَدَلُّ عَلَى الإِدبارِ بِأَربَعٍ : سوءُ التَّدبيرِ ، وقُبحُ التَّبذيرِ ، وقِلَّةُ الاِعتِبارِ ، وكَثرَةُ الاِعتِذارِ . (7)

.


1- .جامع الأخبار : ص 445 ح 1256 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 249 ح 36 .
2- .جامع الأخبار : ص 446 ح 1257 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 249 ح 37 .
3- .غرر الحكم : ج 4 ص 126 ح 5549 و ص 131 ح 5571 مع تقديم وتأخير ، عيون الحكم والمواعظ : ص 281 ح 5068 و ص 284 ح 5131 مع تقديم وتأخير .
4- .غرر الحكم : ج 5 ص 187 ح 7906 و ص 277 ح 8346 ، عيون الحكم والموعظ : ص 432 ح 7423 وفيه «بطل تقديره» بدل «تعجل تدميره» .
5- .غرر الحكم : ج 3 ص 111 ح 3965 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 182 ح 3724 .
6- .غرر الحكم : ج 5 ص 365 ح 8768 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 438 ح 7602 .
7- .غرر الحكم : ج 6 ص 449 ح 10958 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 552 ح 10176 وفيه «الاغترار» بدل «الاعتذار» .

ص: 125

3 / 2 - 8 سوء تدبير

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس به زنش تهمت زنا بزند ، لعنت بر او فرود مى آيد و هيچ مبلغ و فديه اى از او پذيرفته نمى شود .

جامع الأخبار :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «به زنش تهمت [ زنا ] نمى زند ، مگر كسى كه مورد لعنت خداوند است» يا فرمود : «منافق» [و افزود :] «زيرا تهمت زنا زدن ، از كفر است ، و كفر ، جايش آتش است . به زنانتان تهمت نزنيد ؛ زيرا نتيجه تهمت زدن به آنها ، پشيمانىِ طولانى و كيفرِ سخت است» .

3 / 2 _ 8سوء تدبيرامام على عليه السلام :علّت ويرانى ، سوء تدبير (بى مديريّتى) است .

امام على عليه السلام :كسى كه تدبيرش بد باشد ، نابودگرى اش شتاب مى گيرد .

امام على عليه السلام :آفت زندگى ، سوء تدبير است .

امام على عليه السلام :كسى كه سوء تدبير داشته باشد ، تدبيرش موجب نابودى او مى شود .

امام على عليه السلام :چهار چيز ، نشانه پشت كردن روزگار است : سوء تدبير ، تبذير ، كمْ عبرت گرفتن ، و زيادْ عذرخواهى كردن .

.

ص: 126

3 / 2 _ 9التَّذَوُّقُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا تُطلِّقُوا النِّساءَ إلّا مِن ريبَةٍ ، فَإِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ الذَّوّاقينَ ولَا الذَّوّاقاتِ . (1)

الكافي عن سعد بن طريف :قالَ أبو جَعفَرٍ [الباقر] عليه السلام : مَرَّ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِرَجُلٍ فَقالَ : ما فَعَلَتِ امرَأَتُكَ ؟ قالَ : طَلَّقتُها يا رَسولَ اللّهِ ، قالَ : مِن غَيرِ سوءٍ ؟ قالَ : مِن غَيرِ سوءٍ . ثُمَّ قالَ : إنَّ الرَّجُلَ تَزَوَّجَ فَمَرَّ بِهِ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : تَزَوَّجتَ ؟ قالَ : نَعَم ، ثُمَّ قالَ لَهُ بَعدَ ذلِكَ : ما فَعَلَتِ امرَأَتُكَ ؟ قالَ : طَلَّقتُها ، قالَ : مِن غَيرِ سوءٍ ؟ قالَ : مِن غَيرِ سوءٍ . ثُمَّ إنَّ الرَّجُلَ تَزَوَّجَ فَمَرَّ بِهِ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : تَزَوَّجتَ ؟ فَقالَ : نَعَم ، ثُمَّ قالَ لَهُ بَعدَ ذلِكَ : ما فَعَلَتِ امرَأَتُكَ ؟ قالَ : طَلَّقتُها ، قالَ : مِن غَيرِ سوءٍ ؟ قالَ : مِن غَيرِ سوءٍ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنَّ اللّهَ عز و جل يُبغِضُ _ أو يَلعَنُ _ كُلَّ ذَوّاقٍ مِنَ الرِّجالِ ، وكُلَّ ذَوّاقَةٍ مِنَ النِّساءِ . (2)

الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل يُبغِضُ كُلَّ مِطلاقٍ ذَوّاقٍ . (3)

.


1- .المعجم الأوسط : ج 8 ص 24 ح 7848 ، مسند الشاميّين : ج 3 ص 268 ح 2230 ، تفسير القرطبي : ج 18 ص 149 ، تفسير الثعلبي : ج 9 ص 334 ح 325 كلها عن أبي موسى الأشعري ، كنز العمّال : ج 9 ص 662 ح 27875 ؛ مجمع البيان : ج 10 ص 457 عن أبي موسى الأشعري .
2- .الكافي : ج 6 ص 54 ح 1 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 372 ح 6 ، وسائل الشيعة : ج 15 ص 267 ح 6 ؛ المصنّف لابن أبي شيبة : ج 4 ص 172 ح 1 عن شهر بن حوشب نحوه .
3- .الكافي : ج 6 ص 55 ح 4 عن طلحة بن زيد عن الإمام الصادق عليه السلام ، وسائل الشيعة : ج 15 ص 267 ح 3 ؛ تفسير الثعلبي : ج 2 ص 189 ح 160 .

ص: 127

3 / 2 - 9 تنوّع طلبى در ازدواج

3 / 2 _ 9تنوّع طلبى در ازدواج (1)پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :زنان را طلاق ندهيد ، مگر از روى دليل [ و نه بُلهوسى ] ؛ چرا كه خداوند ، مردان و زنان تنوّع طلب را دوست ندارد .

الكافى_ به نقل از سعد بن طريف ، از امام باقر عليه السلام _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به مردى برخورد . پس فرمود : «همسرت چه مى كند ؟» . مرد گفت : طلاقش دادم ، اى پيامبر خدا! فرمود : «بى آن كه عيبى در او باشد؟» . گفت : بى آن كه عيبى در او باشد . آن مرد ، دوباره ازدواج كرد و باز ، پيامبر صلى الله عليه و آله به او برخورد و پرسيد : «ازدواج كردى ؟» . گفت : بله . پس از مدّتى از او پرسيد : «همسرت چه مى كند ؟» . گفت : طلاقش دادم . فرمود : «بى آن كه عيبى در او باشد ؟» . گفت : بى آن كه عيبى داشته باشد . آن مرد ، بار سوم ازدواج كرد و باز ، پيامبر صلى الله عليه و آله بر او گذشت . فرمود : «ازدواج كردى؟» . گفت : بله . پس از مدّتى ، به او فرمود : «همسرت چه مى كند ؟» . گفت : طلاقش دادم . فرمود : «بى آن كه عيبى در او باشد ؟» . گفت : بى آن كه عيبى در او باشد . آن گاه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «خداوند عز و جل هر مرد بُلهوس و هر زن بُلهوسى را دشمن مى دارد» يا «از رحمت خود ، دور مى سازد » .

امام باقر عليه السلام :خداوند عز و جل از مردان پُر طلاق و ازدواج ، نفرت دارد .

.


1- .تذوّق _ كه در متن عربى احاديث به كار رفته _ يعنى : چشندگى ؛ تنوّع طلبى در ازدواج ؛ پر ازدواجى ؛ بُلهوسى ؛ هوسبازى . ذوّاق و ذواّقه ، به مرد و زنى مى گويند كه زياد طلاق مى گيرند و زياد ازدواج مى كنند . اين افرد ، از همسر خود ، زود زده مى شوند و هوسِ يكى ديگر مى كنند .

ص: 128

3 / 3التَّغايُرُ في غَيرِ مَوضِعِ الغَيرَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مِنَ الغَيرَةِ ما يُحِبُّ اللّهُ ومِنها ما يُبغِضُ اللّهُ ، فَأَمَّا الَّتي يُحِبُّهَا اللّهُ فَالغَيرَةُ فِي الرّيبَةِ ، وأمَّا الغَيرَةُ الَّتي يُبغِضُهَا اللّهُ فَالغَيرَةُ في غَيرِ ريبَةِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :غَيرَتانِ إحداهُما يُحِبُّهَا اللّهُ وَالاُخرى يُبغِضُها اللّهُ . . . فَالغَيرَةُ فِي الرّيبَةِ يُحِبُّهَا اللّهُ ، وَالغَيرَةُ في غَيرِ ريبَةٍ يُبغِضُهَا اللّهُ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :إيّاكَ وَالتَّغايُرَ في غَيرِ مَوضِعِ غَيرَةٍ ؛ فَإِنَّ ذلِكَ يَدعُو الصَّحيحَةَ إلَى السُّقمِ ، وَالبَريئَةَ إلَى الرَّيبِ . (3)

عنه عليه السلام_ في رِسالَتِهِ إلَى الإِمامِ الحَسَنِ عليه السلام _ :إيّاكَ وَالتَّغايُرَ في غَيرِ مَوضِعِ الغَيرَةِ ؛ فَإِنَّ ذلِكَ يَدعُو الصَّحيحَةَ مِنهُنَّ إلَى السُّقمِ ، ولكِن أحكِم أمرَهُنَّ ، فَإِن رَأَيتَ عَيبا فَعَجِّلِ النَّكيرَ (4) عَلَى الصَّغيرِ وَالكَبيرِ ، فَإِن تَعَيَّنتَ مِنهُنَّ الرَّيبَ فَيُعَظَّمُ الذَّنبُ ويَهونُ العَتبُ . (5)

.


1- .سنن أبي داود : ج 3 ص 50 ح 2659 ، سنن النسائي : ج 5 ص 78 ، مسند ابن حنبل : ج 9 ص 192 ح 23808 ، سنن الدارمي : ج 2 ص 588 ح 2146 كلها عن جابر بن عتيك ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 643 ح 1996 عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 3 ص 385 ح 7066 .
2- .المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 579 ح 1525 ، مسند ابن حنبل : ج 6 ص 138 ح 17403 وفيه «التريبة» بدل «الريبة» في الموضعين ، صحيح ابن خزيمة : ج 4 ص 113 ح 2478 وفيه «الرمية» بدل «الريبة» في الموضعين ، المصنّف لعبد الرزاق : ج 10 ص 409 ح 19522 كلّها عن عقبة بن عامر الجهني ، كنز العمّال : ج 3 ص 386 ح 7069 .
3- .نهج البلاغة : الكتاب 31 ، خصائص الأئمّة : ص 118 وليس فيه ذيله ، كشف المحجّة : ص 234 عن عمر بن أبي المقدام عن الإمام الباقر عنه عليهماالسلام ، نزهة الناظر : ص 60 ح 41 ، أعلام الدين : ص 288 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 252 ح 54 .
4- .النكيرُ : الإنكارُ والمناكَرةُ (القاموس المحيط : ج 2 ص 148 «نكر») .
5- .الكافي : ج 5 ص 537 ح 9 عن عبد الرحمن بن كثير عن الإمام الصادق عليه السلام ، تحف العقول : ص 87 نحوه ، كنز الفوائد : ج 1 ص 376 نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 233 ح 2 .

ص: 129

3 / 3 غيرت ورزى نابه جا

3 / 3غيرت ورزى نابه جاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :يك غيرت است كه خدا دوست دارد ، و يك غيرت است كه خدا دشمن مى دارد . غيرتى كه خدا دوستش دارد ، غيرت ورزى در جايى است كه حرامى (گناهى) در كار باشد و غيرتى كه خدا دشمنش مى دارد ، غيرت ورزيدن در جايى است كه حرامى (گناهى) در كار نباشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دو غيرت است كه يكى از آنها را خدا دوست دارد و ديگرى را دشمن ... . خداوند ، غيرت به جا را دوست دارد ، و غيرت ورزى اى را كه در آن ، ريبه اى در كار نباشد ، دشمن مى دارد .

امام على عليه السلام :از غيرت ورزيدن بيجا [ نسبت به زنان ] بپرهيز كه اين كار ، زن سالم [و درستكار] را به بيمارى [ و نادرستى ] مى كشانَد و پاك دامن را به گناه .

امام على عليه السلام_ در نامه اش به امام حسن عليه السلام _ :از غيرت ورزيدنِ بيجا بپرهيز ؛ زيرا اين كار ، زنان سالم [و درستكار] را به بيمارى [ و نادرستى ]مى كشانَد ؛ بلكه در باره آنان ، محكم كارى كن . آن گاه ، اگر خطايى ديدى ، در مؤاخذه به خاطر [خطاى] كوچك و بزرگ ، درنگ مكن . اگر [در هر بدبينى اى به زنانْ] بنا را بر گناهكار بودن آنها بگذارى ، اين ، گناه را بزرگ و سرزنش را بى اثر مى كند .

.

ص: 130

3 / 4آفات الاُسرة من ناحية الزّوجة3 / 4 _ 1إيذاءُ الزَّوجِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن كانَ لَهُ امرَأَةٌ تُؤذيهِ ، لَم يَقبَلِ اللّهُ صَلاتَها ولا حَسَنَةً مِن عَمَلِها ، حَتّى تُعينَهُ وتُرضِيَهُ ، وإن صامَتِ الدَّهرَ . . . وعَلَى الرَّجُلِ مِثلُ ذلِكَ الوِزرِ وَالعَذابِ إذا كانَ لَها مُؤذِيا ظالِما . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :أيُّمَا امرَأَةٍ آذَت زَوجَها بِلِسانِها ، لَم يَقبَلِ اللّهُ عز و جل مِنها صَرفا ولا عَدلاً ولا حَسنَةً مِن عَمَلِها حَتّى تُرضِيَهُ ، وإن صامَت نَهارَها ، وقامَت لَيلَها ، وأعتَقَتِ الرِّقابَ ، وحَمَلَت عَلى جِيادِ الخَيلِ في سَبيلِ اللّهِ ، وكانَت في أوَّلِ مَن يَرِدُ النّارَ ، وكَذلِكَ الرَّجُلُ إذا كانَ لَها ظالِما . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :لا تُؤذي امرَأَةٌ زَوجَها فِي الدُّنيا إلّا قالَت زَوجَتُهُ مِنَ الحورِ العِينِ : لا تُؤذيهِ ، قاتَلَكِ اللّهُ ، فَإِنَّما هُوَ عِندَكِ دَخيلٌ يوشِكُ أن يُفارِقَكِ إلَينا . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :ثَلاثَةٌ تُكَدِّرُ العَيشَ : السُّلطانُ الجائِرُ ، وَالجارُ السّوءُ ، وَالمَرأَةُ البَذِيَّةُ . (4)

.


1- .ثواب الأعمال : ص 335 ح 1 عن أبي هريرة وابن عبّاس ، أعلام الدين : ص 414 عن ابن عبّاس وليس فيه «ظالما» ، بحار الأنوار : ج 76 ص 363 ح 30 .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 14 ح 4968 ، الأمالي للصدوق : ص 515 ح 707 كلاهما عن الحسين بن زيد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 463 ح 1572 و ج 2 ص 314 ح 2655 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 76 ص 334 ح 1 .
3- .سنن الترمذي : ج 3 ص 477 ح 1174 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 649 ح 2014 وليس فيه «في الدنيا» ، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 257 ح 22162 كلّها عن معاذ بن جبل ، كنز العمّال : ج 16 ص 333 ح 44779 .
4- .تحف العقول : ص 320 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 234 ح 45 .

ص: 131

3 / 4 آسيب هاى خانواده از سوىِ زن
3 / 4 - 1 آزار دادن شوهر

3 / 4آسيب هاى خانواده از سوى زن3 / 4 _ 1آزار دادن شوهرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس زنى دارد و زَنَش او را آزار مى دهد ، خداوند ، نه نماز آن زن را مى پذيرد و نه هيچ كار نيك او را ، هر چند همه عمر ، روزه بگيرد ، مگر اين كه به شوهرش كمك كند و او را خشنود سازد ... . براى مرد نيز اگر زنِ خود را آزار بدهد و به او ستم كند ، همانند اين گناه و عذاب ، وجود دارد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر زنى كه شوهر خويش را با زبانش بيازارد ، خداوند عز و جل از او هيچ مال و فِدْيه و كار نيكى را نمى پذيرد ، تا آن كه او را راضى كند ، اگر چه روزها روزه بگيرد و شب ها را به عبادت بگذراند و بنده ها آزاد كند و اسب هاى نژاده در راه خدا بفرستد ، و در زمره نخستين كسانى است كه وارد آتش مى شوند . همچنين است براى مرد ، اگر به زن ، ستم كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر زنى كه در دنيا شوهرش را آزار بدهد ، همسر [تعيين شده ]او از حوريان بهشتى مى گويد : خدا تو را بكشد ! او را ميازار ؛ زيرا او نزد تو ميهمان است و به زودى ، تو را ترك مى كند و نزد ما مى آيد .

امام صادق عليه السلام :سه چيز ، زندگى را تيره مى سازد : فرمان رواى ستمگر ، همسايه بد ، و زن بددهن .

.

ص: 132

عنه عليه السلام :مَلعونَةٌ مَلعونَةٌ امرَأَةٌ تُؤذي زَوجَها وتَغُمُّهُ ، وسَعيدَةٌ سَعيدَةٌ امرَأَةٌ تُكرِمُ زَوجَها ولا تُؤذيهِ ، وتُطيعُهُ في جَميعِ أحوالِهِ . (1)

3 / 4 _ 2إغضابُ الزَّوجِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :وَيلٌ لِامرَأَةٍ أغضَبَت زَوجَها ، وطوبى لِامرَأَةٍ رَضِيَ عَنها زَوجُها . (2)

3 / 4 _ 3الكُفرانُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يَنظُرُ اللّهُ إلَى امرَأَةٍ لا تَشكُرُ لِزَوجِها ، وهِيَ لا تَستَغني عَنهُ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :أيُّمَا امرَأَةٍ لَم تَستَغنِ عَن زَوجِها ولَم تَشكُر لَهُ ، لَم يَنظُرِ اللّهُ عز و جلإلَيها يَومَ القِيامَةِ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :أيُّمَا امرَأَةٍ قالَت لِزَوجِها : «ما رَأَيتُ قَطُّ مِن وَجهِكَ خَيرا» فَقَد حَبِطَ عَمَلُها . (5)

.


1- .كنز الفوائد : ج 1 ص 150 عن يونس بن يعقوب ، بحار الأنوار : ج 76 ص 354 ح 21 .
2- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 11 ح 24 عن عبد العظيم بن عبد اللّه الحسني عن الإمام الجواد عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 103 ص 246 ح 24 .
3- .السنن الكبرى للنسائي : ج 5 ص 354 ح 9135 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 193 ح 7337 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 480 ح 14720 ، تاريخ بغداد : ج 9 ص 448 الرقم 5077 ، مسند البزّار : ج 6 ص 340 ح 2349 كلّها عن عبد اللّه بن عمرو ، كنز العمّال : ج 16 ص 396 ح 45082 .
4- .المصنّف لعبد الرزاق : ج 7 ص 487 ح 13990 عن ابن المسيّب ، كنز العمّال : ج 16 ص 558 ح 45867 .
5- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 440 ح 4524 عن جميل بن درّاج ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 115 ح 7 .

ص: 133

3 / 4 - 2 عصبانى كردن شوهر
3 / 4 - 3 ناسپاسى

امام صادق عليه السلام :ملعون است ، ملعون است آن زنى كه شوهر خود را مى آزارد و غمگينش مى كند ، و خوش بخت است ، خوش بخت است آن زنى كه شوهر خويش را گرامى مى دارد و آزارش نمى دهد و در همه حال ، از او فرمان مى بَرد .

3 / 4 _ 2عصبانى كردن شوهرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :واى به حال زنى كه شوهرش را به خشم مى آورد ! و خوشا به حال زنى كه شوهرش از او راضى است!

3 / 4 _ 3ناسپاسىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، به زنى كه از شوهرش سپاس گزارى نمى كند ، با آن كه از شوهرش بى نياز نيست ، نگاه نمى كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر زنى كه از شوهرش بى نياز نيست و با اين حال ، از او سپاس گزارى نمى كند ، خداوند عز و جل در روز قيامت ، به او نظر [ لطف ] نمى كند .

امام صادق عليه السلام :هر زنى كه به شوهرش بگويد : «من هرگز از روى تو ، خيرى نديده ام » ، اعمالش بر باد مى رود .

.

ص: 134

مسند ابن حنبل عن أسماء بنت يزيد الأنصاريّة :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله مَرَّ فِي المَسجِدِ يَوما وعُصبَةٌ مِنَ النِّساءِ قُعودٌ ، فَأَلوى بِيَدِهِ إلَيهِنَّ بِالسَّلامِ ، قالَ : إيّاكُنَّ وكُفرانَ المُنعِمينَ ! إيّاكُنَّ وكُفرانَ المُنعِمينَ ! قالَت إحداهُنَّ : يا رَسولَ اللّهِ ، أعوذُ بِاللّهِ يا نَبِيَّ اللّهِ مِن كُفرانِ اللّهِ . قالَ : بَلى ، إنَّ إحداكُنَّ تَطولُ أيمَتُها (1) ويَطولُ تَعنيسُها (2) ، ثُمَّ يُزَوِّجُهَا اللّهُ البَعلَ ويُفيدُهَا الوَلَدَ وقُرَّةَ العَينِ ، ثُمَّ تَغضَبُ الغَضبَةَ ، فَتُقسِمُ بِاللّهِ ما رَأَت مِنهُ ساعَةَ خَيرٍ قَطُّ ، فَذلِكَ مِن كُفرانِ نِعَمِ اللّهِ عز و جل ، وذلِكَ مِن كُفرانِ المُنعِمينَ . (3)

3 / 4 _ 4تَكليفُ الزَّوجِ ما لا يُطيقُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أيُّمَا امرَأَةٍ أدخَلَت عَلى زَوجِها في أمرِ النَّفَقَةِ وكَلَّفَتهُ ما لا يُطيقُ ، لا يَقبَلُ اللّهُ مِنها صَرفا ولا عَدلاً (4) ، إلّا أن تَتوبَ وتَرجِعَ وتَطلُبَ مِنهُ طاقَتَهُ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن كانَت لَهُ امرَأَةٌ لَم تُوافِقهُ ولَم تَصبِر عَلى ما رَزَقَهُ اللّهُ تَعالى ، وشَقَّت عَلَيهِ وحَمَّلَتهُ ما لَم يَقدِر عَلَيهِ ، لَم يَقبَلِ اللّهُ مِنها حَسَنَةً تَتَّقي بِها حَرَّ النّارِ ، وغَضِبَ اللّهُ عَلَيها ما دامَت كَذلِكَ . (6)

.


1- .الأيّم : التي لا زوج لها ، بكرا كانت أو ثيّبا ، مطلّقةً كانت أو متوفّى عنها (النهاية : ج 1 ص 85 «أيم») .
2- .عَنَستِ المرأةُ : إذا طال مكثها في منزل أهلها ولم تتزوّج ، حتّى خرجت من عداد الأبكار (المصباح المنير : ص 432 «عنس») .
3- .مسند ابن حنبل : ج 10 ص 440 ح 27660 ، الأدب المفرد : ص 307 ح 1047 ، المعجم الكبير : ج 24 ص 177 ح 445 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 396 ح 45083 .
4- .الصَّرفُ : التَّوبَةُ . والعَدلُ : الفِديَةُ (المصباح المنير : ص 338 «صرف») .
5- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 441 ح 1515 .
6- .ثواب الأعمال : ص 339 ح 1 عن أبي هريرة وابن عباس ، أعلام الدين : ص 419 عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 76 ص 367 ح 30 .

ص: 135

3 / 4 - 4 مكلّف كردن شوهر به آنچه در توان او نيست

مسند ابن حنبل_ به نقل از اسماء انصارى ، دختر يزيد _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روزى از مسجد گذشت و ديد كه گروهى از زنان نشسته اند . با دستش به آنها سلام داد و فرمود : «زنهارتان از ناسپاسىِ نعمت دهندگان ! زنهارتان از ناسپاسىِ نعمت دهندگان !» . يكى از آنها گفت : اى پيامبر خدا ! پناه مى برم به خدا _ اى پيامبر خدا _ از ناسپاسى به خدا! فرمود : «آرى . يكى از شما مدّت ها بى شوهر مى مانَد و در خانه ماندنش ، به درازا مى كشد . سپس خداوند ، شوهرى نصيب او مى كند و فرزند و نورِ چشم ، روزى اش مى نمايد . آن گاه [ با اين همه لطف خداوندى به او ] عصبانى كه مى شود ، به خدا سوگند مى خورد كه هرگز يك ساعت خوبى ، از او نديده است . اين ، خود ، ناسپاسىِ نعمت هاى خداوند عز و جل و نعمت دهندگان است» .

3 / 4 _ 4مكلّف كردن شوهر به آنچه در توان او نيستپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر زنى كه در امور نفقه ، بر شوهرش فشار آورد و خارج از توان او ، چيزى بر او تحميل كند ، خداوند ، از او ، نه توبه اى مى پذيرد و نه فديه اى ، مگر آن كه توبه كند و بر گردد و در حدّ توان او ، از او چيز بخواهد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس زنى داشته باشد كه آن زن ، با او ناسازگارى كند و به آنچه خداوند متعال ، روزىِ مرد كرده است ، قانع نباشد و بر شوهر خود ، سخت بگيرد و آنچه را در توان او نيست ، بر وى تحميل كند ، خداوند ، از آن زن ، هيچ كار نيكى كه نگهدار او از آتش باشد ، نمى پذيرد و تا زمانى كه چنين است ، خداوند بر او خشمگين است .

.

ص: 136

عنه صلى الله عليه و آله :لا يَحِلُّ لِلمَرأَةِ أن تُكَلِّفَ زَوجَها فَوقَ طاقَتِهِ ، ولا تَشكوهُ إلى أحَدٍ مِن خَلقِ اللّهِ عز و جل ، لا قَريبٍ ولا بَعيدٍ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :ألا وأيُّمَا امرَأَةٍ لَم تَرفُق بِزَوجِها وحَمَلَتهُ عَلى ما لا يَقدِرُ عَلَيهِ وما لا يُطيقُ، لَم يَقبَلِ اللّهُ مِنها حَسَنَةً ، وتَلقَى اللّهَ عز و جل وهُوَ عَلَيها غَضبانُ. (2)

3 / 4 _ 5المَنُّ عَلَى الزَّوجِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أيُّمَا امرَأَةٍ مَنَّت عَلى زَوجِها بِمالِها فَتَقولُ : «إنَّما تَأكُلُ أنتَ مِن مالي» ، لَو أنَّها تَصَدَّقَت بِذلِكَ المالِ في سَبيلِ اللّهِ ، لا يَقبَلُ اللّهُ مِنها إلّا أن يَرضى عَنها زَوجُها . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :لَو أنَّ جَميعَ ما فِي الأَرضِ مِن ذَهَبٍ وفِضَّةٍ حَمَلَتهُ المَرأَةُ إلى بَيتِ زَوجِها ، ثُمَّ ضَرَبَت عَلى رَأسِ زَوجِها يَوما مِنَ الأَيّامِ ، تَقولُ : «مَن أنتَ ؟ إنَّمَا المالُ مالي» ، حَبِطَ عَمَلُها ولَو كانَت مِن أعبَدِ النّاسِ ، إلّا أن تَتوبَ وتَرجِعَ وتَعتَذِرَ إلى زَوجِها . (4)

.


1- .مستدرك الوسائل : ج 14 ص 242 ح 16604 نقلاً عن مجموعة عتيقة بخطّ بعض العلماء .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 16 ح 4968 ، الأمالي للصدوق : ص 516 ح 707 كلاهما عن الحسين بن زيد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 463 ح 1573 و ج 2 ص 316 ح 2655 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 76 ص 335 ح 1 .
3- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 441 ح 1517 عن سلمان الفارسي .
4- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 441 ح 1516 .

ص: 137

3 / 4 - 5 منّت نهادن بر شوهر

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بر زن ، روا نيست كه شوهرش را بيش از توانش تكليف كند و يا از او نزد هيچ يك از آفريدگان خداوند عز و جل گِله و شكايت كند ، خواه ، خودى باشد يا بيگانه .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آگاه باشيد كه هر زنى با شوهرش مدارا نكند و آنچه را كه در توان او نيست و از حدّ تحمّلش خارج است ، بر او بار كند ، خداوند ، هيچ كار نيكى را از وى نمى پذيرد و در حالى خداوند عز و جل را ديدار مى كند كه خدا بر او خشمناك است .

3 / 4 _ 5منّت نهادن بر شوهرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر زنى كه به دارايى خود بر شوهرش منّت نهد و بگويد : «تو از ثروت من مى خورى» ، اگر تمام آن ثروت را هم در راه خدا صدقه بدهد ، خداوند از او نمى پذيرد ، مگر آن كه شوهرش از او راضى شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اگر همه طلا و نقره هاى روى زمين را زن ، به خانه شوهرش ببَرَد ، سپس روزى از روزها بر سر او بزند و بگويد : «تو كيستى ؟ اين دارايى ، مال من است» ، اعمالش بر باد مى رود ، اگر چه از عابدترين مردمان باشد ، مگر آن كه توبه كند و از سخنش برگردد و از شوهرش پوزش بخواهد .

.

ص: 138

3 / 4 _ 6عَدَمُ المُواتاةِالإمام عليّ عليه السلام :شَرُّ الزَّوجاتِ مَن لا تُواتي (1) . (2)

3 / 4 _ 7التَزَيُّنُ لِغَيرِ الزوجرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المَرأَةُ إذا خَرَجَت مِن بابِ دارِها مُتَزَيِّنَةً مُتَعَطِّرَةً وَالزَّوجُ بِذاكَ راضٍ ، بُنِيَ لِزَوجِها بِكُلِّ قَدَمٍ بَيتٌ فِي النّارِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :أيُّما رَجُلٍ رَضِيَ بِتَزَيُّنِ امرَأَتِهِ وتَخرُجُ مِن بابِ دارِها فَهُو دَيّوثٌ ، ولا يَأثَمُ مَن يُسَمّيهِ دَيّوثا . (4)

عنه صلى الله عليه و آله_ في خَبَرِ الحَولاءِ _ :يا حَولاءُ ، لا تُبدي زينَتَكِ لِغَيرِ زَوجِكِ ، يا حَولاءُ لا يَحِلُّ لِامرَأَةٍ أن تُظهِرَ مِعصَمَها وقَدَمَها لِرَجُلٍ غَيرِ بَعلِها ، وإذا فَعَلَت ذلِكَ لَم تَزَل في لَعنَةِ اللّهِ وسَخَطِهِ ، وغَضِبَ اللّهُ عَلَيها ، ولَعَنَتها مَلائِكَةُ اللّهِ ، وأعَدَّ لَها عَذابا أليما . (5)

الإمام الصادق عليه السلام :أيُّمَا امرَأَةٍ تَطَيَّبَت لِغَيرِ زَوجِها ، لَم تُقبَل مِنها صَلاةٌ حَتّى تَغتَسِلَ مِن طيبِها كَغُسلِها مِن جَنابَتِها . (6)

.


1- .المُواتاة : حُسن المطاوَعة والمُوافَقة ، وأصلها الهَمز فَخُفِّف وكثُرَ حتّى صار يقال بالواو الخالصة (لسان العرب : ج 14 ص 13 «أتي») .
2- .غرر الحكم : ج 4 ص 166 ح 5686 .
3- .جامع الأخبار : ص 447 ح 1259 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 249 ح 38 .
4- .جامع الأخبار : ص 447 ح 1259 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 249 ح 38 .
5- .مستدرك الوسائل : ج 14 ص 242 ح 16604 نقلاً عن مجموعة عتيقة بخطّ بعض العلماء .
6- .الكافي : ج 5 ص 507 ح 2 عن سعد بن أبي عمرو الجلّاب ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 440 ح 4521 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 465 ح 1585 .

ص: 139

3 / 4 - 6 ناسازگارى
3 / 4 - 7 خودآرايى زن براى غير شوهرش

3 / 4 _ 6ناسازگارىامام على عليه السلام :بدترينِ همسران ، زنى است كه سازگار نباشد .

3 / 4 _ 7خودآرايى زن براى غير شوهرشپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه زن ، خود را بيارايد و خوش بو كند و از درِ خانه اش بيرون برود و شوهر ، به اين ، راضى باشد ، به ازاى هر قدمى كه بر مى دارد ، براى شوهرش يك خانه در آتش ساخته مى شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر مردى راضى باشد كه زنش خود را بَزَك كند و از درِ خانه اش بيرون رود ، آن مرد ، ديّوث است و هر كه او را ديّوث بخواند ، مرتكب گناهى نشده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در خبر حَولاء _ :اى حولاء ! زيور خود را براى غير شوهرت نمايان مساز . اى حولاء ! براى هيچ زنى ، حلال نيست كه مُچ و پاى خويش را براى مردى جز شوهرش آشكار سازد . هر گاه چنين كند ، پيوسته مورد لعنت و ناخشنودى خدا قرار مى گيرد ، و خداوند ، بر او خشم مى گيرد ، و فرشتگان خدا لعنتش مى كنند ، و برايش عذابى دردناك ، آماده مى سازد .

امام صادق عليه السلام :هر زنى ، خود را براى غير شوهرش خوش بو كند ، هيچ نمازى از او پذيرفته نمى شود تا آن گاه كه براى آن بويى كه استعمال كرده ، غسل كند ، همچنان كه براى جنابتش غسل مى كند .

.

ص: 140

3 / 4 _ 8التَّذَوُّقُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أيُّمَا امرَأَةٍ سَأَلَت زَوجَها طَلاقا في غَيرِ ما بَأسٍ ، فَحَرامٌ عَلَيها رائِحَةُ الجَنَّةِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :لا تُطَلِّقُوا النِّساءَ إلّا مِن ريبَةٍ ؛ فَإِنَ اللّهَ لا يُحِبُّ الذَّوّاقينَ ولَا الذَّواقاتِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :تَزَوَّجوا ولا تُطَلِّقوا ؛ فَإِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ الذَّوّاقينَ وَالذَّوّاقاتِ . (3)

3 / 5الخِيانَةُعنه صلى الله عليه و آله_ في وَصِيَّتِهِ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ :يا عَلِيُّ ، أربَعَةٌ مِن قَواصِمِ الظَّهرِ : . . . وزَوجَةٌ يَحفَظُها زَوجُها وهِيَ تَخونُهُ . (4)

.


1- .سنن أبي داود : ج 2 ص 268 ح 2226 ، سنن الترمذي : ج 3 ص 493 ح 1187 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 662 ح 2055 ، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 323 ح 22442 ، سنن الدارمي : ج 2 ص 604 ح 2187 كلّها عن ثوبان ، كنز العمّال : ج 16 ص 382 ح 45007 ؛ مجمع البيان : ج 10 ص 457 ، روضة الواعظين : ص 411 ، عوالي اللآلي : ج2 ص139 ح388 .
2- .المعجم الأوسط : ج 8 ص 24 ح 8748 ، مسند الشامييّن : ج 3 ص 268 ح 2230 كلاهما عن أبي موسى الاشعري ، كنز العمّال : ج 9 ص 661 ح 27873 ؛ مجمع البيان : ج 10 ص 457 ، عوالي اللآلي : ج 2 ص 139 ح 389 كلاهما عن أبي موسى الأشعري .
3- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 432 ح 1473 ؛ كنز العمّال : ج 9 ص 661 ح 27873 نقلاً عن المعجم الكبير عن أبي موسى .
4- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 365 ح 5762 ، الخصال : ص 206 ح 24 كلاهما عن أنس بن محمّد عن أبيه عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 329 ح 2656 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، روضة الواعظين : ص424 ، بحار الأنوار: ج72 ص39 ح35.

ص: 141

3 / 4 - 8 بُلهَوسى
3 / 5 خيانت كردن

3 / 4 _ 8بُلهَوسىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر زنى كه بى جهت ، از شوهر خود طلاق بخواهد ، بوى بهشت بر او حرام است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :زنان را طلاق ندهيد ، مگر از روى دليل ؛ زيرا خداوند ، مردان و زنان بُلهوس را دوست نمى دارد .

امام صادق عليه السلام :ازدواج كنيد و طلاق ندهيد ؛ زيرا خداوند ، مردان و زنان بُلهوس (تنوّع طلب در ازدواج) را دوست نمى دارد .

3 / 5خيانت كردنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در سفارش به على عليه السلام _ :اى على ! چهار چيز ، كمرشكن اند : ... و [از آن جمله است] زنى كه شوهرش به او وفادار است ؛ ولى او به شوهرش خيانت مى نمايد .

.

ص: 142

عنه صلى الله عليه و آله :ثَلاثٌ هُنَّ العَواقِرُ : ... وامرَأَةٌ إن حَضَرَتكَ آذَتكَ وإن غِبتَ عَنها خانَتكَ. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :ثَلاثَةٌ هُنَّ اُمُّ الفَواقِرِ (2) : . . . وزَوجَةٌ إن شَهِدتَ لَم تَقَرَّ عَينُكَ بِها ، وإن غِبتَ لَم تَطمَئِنَّ إلَيها . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :ثَلاثٌ مِنَ السَّعادَةِ وثَلاثٌ مِنَ الشَّقاوَةِ . . . ومِنَ الشَّقاوَةِ : المَرأَةُ تَراها فَتَسوؤُكَ وتَحمِلُ لِسانَها عَلَيكَ،وإن غِبتَ عَنها لَم تَأمَنها عَلى نَفسِها ومالِكَ. (4)

الإمام زين العابدين عليه السلام :مِن شَقاءِ المَرءِ أن تَكونَ عِندَهُ امرَأَةٌ مُعجَبٌ بِها ، وهِيَ تَخونُهُ . (5)

.


1- .المعجم الكبير : ج 18 ص 319 ح 824 ، تاريخ أصبهان : ج 1 ص 253 الرقم 411 و ج 2 ص 92 الرقم 1186 ، تاريخ دمشق : ج 48 ص 291 ح 10429 كلّها عن فضالة بن عبيد وفي الثلاثة الأخيرة «الفواقر» بدل «العواقر» ، كنز العمّال : ج16 ص27 ح43785 .
2- .الفَواقِرُ : أي الدواهي ، واحدتها فاقِرَة كأنّها تَحطِمُ فَقار الظّهر (النهاية : ج 3 ص 463 «فقر») .
3- .قرب الإسناد : ص 81 ح 266 عن مسعدة بن زياد عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 74 ص 151 ح 10 وراجع : المعجم الكبير : ج 18 ص 319 ح 824 .
4- .المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 176 ح 2684 عن محمّد بن سعد عن أبيه ، كنز العمّال : ج 11 ص 93 ح 30755 .
5- .الكافي : ج 5 ص 258 ح 3 ، مشكاة الأنوار : ص 458 ح 1533 بزيادة «في نفسها» في آخره ، وسائل الشيعة : ج 12 ص 180 ح 2 .

ص: 143

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه چيز است كه آدمى را از پاى در مى آورد : ... و زنى كه اگر نزد توست ، آزارت مى دهد ، و چون از او غايب مى شوى ، به تو خيانت مى ورزد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه چيز ، كمرشكن است : ... و زنى كه اگر نزد اويى ، شادمانت نمى كند و چون غايب شوى ، خاطرت از او آسوده نيست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه چيز ، از نيك بختى است و سه چيز ، از شوربختى ... و از شوربختى است : زنى كه ديدنش تو را ناخوش مى آيد و با زبانش بر تو حمله مى آورد و اگر از او غايب شوى ، از او بر خودش و بر اموالت ، آسوده خاطر نيستى .

امام زين العابدين عليه السلام :از شوربختى مرد ، آن است كه او زنش را دوست داشته باشد ؛ امّا زنش به او خيانت كند .

.

ص: 144

. .

ص: 145

تحليلى در باره آسيب هاى خانواده
اشاره

تحليلى در باره آسيب هاى خانواده (1)خانواده ، مانند همه نهادهاى پر ارزش ، در معرض انواع آسيب ها و آفت هايى است كه سلامت ، استوارى و پويايىِ آن را تهديد مى كند. پيشوايان بزرگ اسلام، در كنار تبيين عوامل تحكيم خانواده ، ره نمودهاى بسيار مهم و ارزنده اى را در جهت پيشگيرى از اين آفات ، ارائه كرده اند . نكته جالب توجّه، اين كه بسيارى از اين ره نمودها، همخوان با پژوهش هاى ميدانىِ مرتبط با عوامل فروپاشى خانواده است . اين پژوهش ها _ كه گستره وسيعى از كارهاى ميدانى و تحقيقات آمارى و جامعه شناختى را در بر مى گيرند _ ، در واقع ، زنگ خطر پرآوايى را براى مسئولان فرهنگى جامعه ها به صدا در مى آورند ؛ خطرى كه حتّى بسيارى از خانواده هاى اصيل و مذهبى را نيز به طور جدّى تهديد مى كند . از اين رو، آشنايى با ره نمودهاى اسلام در اين زمينه ، بويژه براى خانواده هاى متديّن ، مذهبى ، مى تواند بسيار كارساز باشد . اين ره نمودها _ كه در فصل سوم آمده اند _ به سه دسته تقسيم مى شوند : الف . آسيب هاى كلّى خانواده ، ب . آسيب هايى مرتبط با مرد ، ج . آسيب هاى مرتبط با زن .

.


1- .در تهيّه بخشى از اين تحليل، از همكارى فاضل ارجمند ، آقاى عبد الهادى مسعودى ، بهره بردم كه از ايشان صميمانه سپاس گزارم .

ص: 146

الف - آسيب هاى كلّى
1 . تحميل پيوند زناشويى

الف _ آسيب هاى كلّىاين گونه آسيب ها، آفاتى هستند كه معمولاً از ناحيه زن و يا شوهر نيستند؛ بلكه پدر يا مادر و يا اشخاص ديگر، آنها را ايجاد مى كنند. البتّه در برخى از موارد، ممكن است مرد يا زن نيز در شكل گيرى آنها سهيم باشند . اين آسيب ها عبارت اند از :

1 . تحميل پيوند زناشويى (1)نخستين شرط تشكيل خانواده پايدار ، آزادى دختر و پسر در انتخاب همسر و تحميل نكردن پيوند زناشويى بر آنهاست . سخنى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در باره مَنشأ روانىِ الفت و اختلاف همسران، نقل شده كه مى فرمايد: الأَرواحُ جُنودٌ مُجَنَّدَةٌ ، فَما تَعارَفَ مِنهَا ائتَلَفَ ، وَ ما تَناكَرَ مِنهَا اختَلَفَ . (2) روح ها [همچون] سپاهيانى هستند فراهم آمده ، كه هر كدام از آنها با هم، آشنايى [و سازگارى] داشته باشند، با هم الفت مى گيرند و هر كدام از آنها كه با هم ناآشنا باشند، با هم اختلاف پيدا مى كنند . بدين سان ، طبيعى است كه ازدواج هاى تحميلى، پايدار نمى مانند. كلينى رحمه الله، گزارش كرده كه شخصى به نام ابن ابى يعفور از امام صادق عليه السلام مى پرسد: من مايلم با زنى ازدواج كنم؛ ولى پدر و مادرم مى خواهند كه با زن ديگرى ازدواج نمايم. چه كنم؟ امام عليه السلام پاسخ مى دهد : تَزَوَّجِ الَّتى هَوَيتَ ، وَ دَعِ الَّتى يَهوى أبَواكَ . (3) با كسى ازدواج كن كه خودت مى خواهى ، و آن شخصى را كه پدر و مادرت مى خواهند ، رها كن !

.


1- .ر . ك : ص 107 (خانواده / فصل سوم / اجبار كردن و نظرخواهى نكردن) .
2- .ر . ك : دوستى در قرآن و حديث : ص 88 ح 160 .
3- .ر . ك : ص 106 ح 603 .

ص: 147

2 . مهريه سنگين
اشاره

در حديثى ديگر ، از جابر بن عبد اللّه انصارى روايت شده كه مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : دختر يتيمى پيش ماست كه دو مرد از او خواستگارى كرده اند : يكى توانگر و ديگرى تنگ دست . او مرد فقير را مى خواهد و ما به توانگر ، تمايل داريم! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : لَم يُرَ لِلمُتَحابَّينِ مِثلُ النِّكاحِ . (1) براى دو دل داده ، چيزى (تسكينى) همانند ازدواج ، ديده نشده است . پيامبر صلى الله عليه و آله به روشنى اعلام مى كند كه دو طرف ازدواج ، در انتخاب همسر، آزادند و ثروت نمى تواند جاى گزين محبّت دو نفرى كه به هم علاقه مند هستند، گردد . جامعه شناسان نيز از ديرباز ، ازدواج هاى تحميلى را زمينه ساز اختلافات خانوادگى و فروپاشى خانواده مى دانند و برخى، اين گونه ازدواج ها را به فروش دختران ، تشبيه كرده اند . البتّه بايد توجّه داشت كه راه نمايى پدر و مادر براى انتخاب همسر مناسب، فوق العاده ضرورى است و جوانان بايد بدانند كه در تشكيل خانواده ، از مشورت با والدين خود ، بى نياز نيستند ، هر چند در نهايت، خود آنها هستند كه بايد همسر آينده شان را انتخاب كنند ، نه پدر و مادر !

2 . مَهريه سنگينحكمت وجود مهريه (كابين) ، تعديل روابط زن و مرد و نيز پيوند دادن آنها به يكديگر است . مهريه، از آن جا پديد آمد كه در متن خلقت ، نقش هر يك از زن و مرد، مغاير نقش ديگرى است . مرد، در مقابل غريزه، از زن ، ناتوان تر است . اين ويژگى، همواره به زن ، فرصت داده است كه به دنبال مرد نرود و زود تسليم او

.


1- .ر . ك : ص 106 ح 602 .

ص: 148

نكته مهم

نشود. بر عكس، مرد را وادار كرده است كه به زن، اظهار نياز كند و براى جلب رضاى او اقدام نمايد. يكى از آن اقدامات، اين بوده كه مرد براى جلب رضاى همسر ، و به احترام موافقت او، هديه اى نثار او مى كرده است . مهريه ، با حيا و عفاف زن ، هم ريشه است. زن به الهام فطرى در يافته است كه عزّت و احترام او ، به اين است كه خود را رايگان در اختيار مرد قرار ندهد . قرآن كريم، با لطافت و ظرافت بى نظير مى فرمايد: «وَءَاتُواْ النِّسَآءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً . (1) كابين زنان را به عنوان هديه [و از روى طيب خاطر] به آنها بدهيد» . در اين آيه كوتاه، به سه نكته اساسى اشاره شده است : يك. از مهريه، با نام «صدُقه» ياد شده ، از مادّه «صِدق» ، بدان جهت كه نشانه صداقت و راستين بودن علاقه مرد است . دو. الحاق ضمير «هُنَّ» به «صدُقات»، اشاره به آن است كه مهريه، به خودِ زن تعلّق دارد ، نه پدر و مادر وى، و به اصطلاح، «شيربها» نيست . سه. كلمه «نِحله»، به روشنى دلالت دارد كه مهريه ، در واقع ، چيزى جز هديه و پيشكش مرد به زن نيست .

نكته مهمامّا نكته مهمّى كه در آسيب شناسى خانواده بايد به آن توجّه داشت، اين است كه ميزان مهريه ، نبايد با حكمت آن در تضاد باشد ؛ چون در اين صورت ، آفت تحكيم نهاد خانواده مى گردد . (2) مهريه ، بايد حقيقتا مفهوم هديه را به ذهن تداعى كند، نه داد و ستد و

.


1- .نساء : آيه 4 .
2- .گفتنى است توضيحاتى كه در باره حكمت مهريه ارائه شد، اقتباس از كتاب نظام حقوق زن در اسلام، نوشته استاد شهيد مرتضى مطهرى است.

ص: 149

3 . ازدواج با انگيزه هاى غير ارزشى

گروگانگيرى را. از اين رو، سنگينىِ مهريه، نشانه شوربختى زن ، (1) و سبكى آن، نشانه بركت زن (2) شناخته شده است، مانند اين حديث از پيامبر صلى الله عليه و آله كه مى فرمايد : خَيرُ الصَّداقِ أيسَرُهُ . (3) بهترين مهريه ، سبك ترينِ آن است . در حديثى ديگر آمده است : لا تُغالوا بِمُهورِ النِّساءِ ، فَإِنَّما هِىَ سُقيَا اللّهِ سُبحانَهُ . (4) در مهريه هاى زنان ، زياده روى نكنيد ؛ چرا كه زنان ، در واقع ، باران خداوند سبحان اند . همچنين سنگينىِ مهريه، موجب كينه و دشمنىِ خانوادگى معرّفى شده است : تَياسَروا فِى الصَّداقِ ، إنَّ الرَّجُلَ يُعطِى المَراَةَ حَتّى يَبقى ذلِكَ فى نَفسِهِ عَلَيها حَسيكَةً . (5) در مهريه ، آسان بگيريد ؛ زيرا مرد ، با اين كه مهريه[ى سنگينى] را به زن مى پردازد ، امّا كينه آن، نسبت به زن ، در دلش مى مانَد . در جاى ديگرى، اين تعبير آمده است: لا تُغالوا بِمُهورِ النِّساءِ ، فَتَكونَ عَداوَةً . (6) در مهريه هاى زنان ، زياده روى نكنيد ؛ چون مايه دشمنى مى شود .

3 . ازدواج با انگيزه هاى غير ارزشىپيش از اين ، اشاره شد كه نخستين ادب از آداب تشكيل خانواده ، درستىِ انگيزه

.


1- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 345 (خانواده / فصل يكم / پرهيز از تعيين مَهريه سنگين) .
2- .همان .
3- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 346 ح 162 .
4- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 344 ح 156 .
5- .ر . ك : ص 112 ح 612 .
6- .ر . ك : ص 112 ح 613 .

ص: 150

آن است . از اين رو ، ازدواج كردن با هدف : تقويت طايفه، خودنمايى ، شهرت طلبى ، و بهره گيرى از ثروت يا موقعيت خانوادگى همسر ، ضدّ ارزش و نكوهيده شمرده شده است . (1) موضوع قابل توجّه، اين است كه رعايت نكردن اين ادب ، آفت نهاد خانواده و زمينه ساز فروپاشى آن است . از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده كه مى فرمايد: لا تُزَوِّجُوا النِّساءَ عَلى قَراباتِهِنَّ ، فَإنَّهُ يَكونُ مِن ذلِكَ القَطيعَةُ . (2) زنان را [به خاطر تقويت روابط خويشاوندى] با خويشاوندانشان تزويج نكنيد ؛ زيرا اين كار ، به بريده شدن روابط خويشى مى انجامد . و نيز روايت شده است كه فرمود: مَن تَزَوَّجَ امرَأَةً لِعِزِّها لَم يَزِدهُ اللّهُ إلّا ذُلّاً ، وَ مَن تَزَوَّجَها لِمالِها لَم يَزِدهُ اللّهُ إلّا فَقرا ، وَ مَن تَزَوَّجَها لِحَسَبِها لَم يَزِدهُ اللّهُ إلّا دَناءَةً ، وَ مَن تَزَوَّجَ امرَأَةً لَم يَتَزَوَّجها إلّا لِيَغُضَّ بَصَرَهُ ، أو لِيُحصِنَ فَرجَهُ ، أو يَصِلَ رَحِمَهُ ، بارَكَ اللّهُ لَهُ فيها وَ بارَكَ لَها فيهِ . (3) هر كس با زنى ، به خاطر قدرتش ازدواج كند ، خداوند ، جز بر خوارى او نمى افزايد ، و هر كس با زنى ، به خاطر دارايى اش ازدواج كند ، خداوند ، جز بر نادارى او نمى افزايد ، و هر كس با زنى ، به خاطر بزرگ زادگى اش ازدواج كند ، خداوند ، جز بر پستى او نمى افزايد ، و هر كس با زنى ، فقط براى اين ازدواج كند كه چشمش را [ از حرام و نامحرم ] فرو بپوشانَد ، يا دامنش را پاك نگه دارد ، يا پيوند خويشاوندى اش را برقرار بدارد ، خداوند ، در آن مرد و زن براى يكديگر بركت مى دهد . و در حديثى از امام صادق عليه السلام آمده است كه :

.


1- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 311 (خانواده / فصل يكم / آداب ازدواج و تشكيل خانواده) .
2- .ر . ك : ص 114 ح 615 .
3- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 310 ح 91 .

ص: 151

4 . ازدواج، پيش از رشد عقلى

إذا تَزَوَّجَ الرَّجُلُ المَرأَةَ لِجَمالِها أو مالِها وُكِلَ إلى ذلِكَ ، وَ إذا تَزَوَّجَها لِدينِها رَزَقَهُ اللّهُ الجَمالَ وَ المالَ . (1) هر گاه مردى با زنى ، به خاطر زيبايى يا دارايى اش ازدواج كند ، به همان [ زيبايى يا دارايى ] واگذار مى شود ، و هر گاه به خاطر دينش با او ازدواج كند ، خداوند ، زيبايى و دارايى نيز روزى اش مى كند . انگيزه هاى غير ارزشى در ازدواج ، چه از سوى زوجين و چه خانواده هايشان ، آفت اصلى ترين اركان تحكيم خانواده _ يعنى محبّت و قداست _ است. از اين رو، خانواده هايى كه دچار اين آفت اند، بيشتر در معرض فروپاشى قرار مى گيرند.

4 . ازدواج، پيش از رشد عقلىهر چند احاديث اسلامى ، به خانواده ها تأكيد كرده اند كه هنگام بلوغ فرزندان ، زمينه ازدواج آنها را فراهم كنند (2) و به جوانان نيز توصيه كرده اند كه براى حفظ پاك دامنى خود ، هر چه زودتر ازدواج نمايند ، (3) امّا پيشوايان ما، ازدواج كودكان را _ چنان كه در برخى از اقوام ، رسم بوده _ مصلحت نمى دانند . از اين رو، طبق نقل كلينى رحمه الله، امام صادق عليه السلام در پاسخ پرسش هشام بن حَكم در باره اين موضوع، فرمود : إذا زُوِّجوا وَ هُم صِغارٌ لَم يَكادوا يَتَأَلَّفوا . (4) چنانچه آنها را در خردسالى به ازدواج هم در آوريد ، به سختى ممكن است اُنس و اُلفتى ميان آنها برقرار شود . اين سخن مى تواند به اين مفهوم باشد كه ازدواج ، پيش از رشد عقلى زوجين ،

.


1- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 312 ح 96 .
2- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 271 (خانواده / فصل يكم / همسر دادن فرزندان) .
3- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 289 (خانواده / فصل يكم / جلوگيرى از فساد اخلاقى و اجتماعى) .
4- .ر . ك : ص 114 ح 614 .

ص: 152

5 . خويشاوند بودنِ هَوو با همسر اوّل
ب - آسيب هاى مرتبط با مرد
1 . آزار دادن همسر

آفت تحكيم خانواده است و ممكن است به جدايى بينجامد . برخى از پژوهش ها نيز نشان مى دهند كه طلاق ، در جوانانى كه زير نوزده سالگى ازدواج كرده اند، بيشتر از جوانانى است كه پس از آن ازدواج كرده اند .

5 . خويشاوند بودنِ هَوو با همسر اوّلبر پايه برخى احاديث ، ازدواج مرد با خويشاوندان همسر فعلى اش، آفت زندگى خانوادگى است. متن حديث پيامبر صلى الله عليه و آله در اين باره، چنين است: لا تُزَوِّجُوا النِّساءَ عَلى قَراباتِهِنَّ ، فَإِنَّهُ يَكونُ مِن ذلِكَ القَطيعَةُ . (1) زنان را با خويشاوندانشان تزويج نكنيد ؛ زيرا اين كار ، به بريده شدن روابط خويشى مى انجامد . اين سخن، بدين معناست كه براى زن، تحمّل هَوويى كه از نزديكان و خويشان خودش باشد، مشكل تر است و اين گونه ازدواج ها، موجب اختلاف خانوادگى و از عوامل فروپاشى خانواده است.

ب _ آسيب هاى مرتبط با مردآسيب هايى كه از ناحيه شوهر ، نهاد خانواده را تهديد مى كنند و چه بسا موجب فروپاشى آن مى گردند، عبارت اند از :

1 . آزار دادن همسرزن، از محيط گرم خانواده خويش به درون خانه اى پا مى نهد كه همه چيز آن براى وى، تازه و بدون سابقه است . او از جايى كه به طور متعارف، خدمت گيرنده و محبّت بيننده بوده، به سرايى قدم مى نهد كه خدمت و محبّت در آن، دوسويه است .

.


1- .ر . ك : ص 114 ح 615 .

ص: 153

در اين حالت، اگر در قبال محبّت و تلاشى كه بروز مى دهد ، پاسخ محبّت آميز نگيرد و حتّى در عوض آن ، آزار ببيند، دير يا زود، از محبّت دهى ، دست مى كشد و كانونى كه بايد با محبت و مودّت گرم شود ، به سردى مى گرايد . روشن است كه كمتر همسرى با اين وضعيت ، حاضر به ادامه زندگى است و اگر هم آن را ادامه دهد ، چنين زندگى اى را نمى توان يك زندگى سالم و يك كانون پُر حرارت خوانْد . گفتنى است آزارهاى روانى و جسمى ، هر دو در اين ميان، يكسان عمل مى كنند و شايد آزارهاى زبانى و روانى، زيان هاى بيشتر و ضربه هاى كارى ترى را به پيكر ازدواج وارد كنند . احاديت، افزون بر كتك زدن زن ، تحقير او و حتّى بغض و دشمنىِ درونى را هم زمينه فروپاشى تدريجى خانواده ها دانسته اند . (1) از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده كه مى فرمايد : مَن أضَرَّ بِامرَأةٍ حَتّى تَفتَدِىَ مِنهُ نَفسَها ، لَم يَرضَ اللّهُ تَعالى لَهُ بِعُقوبَةٍ دونَ النّارِ ؛ لِأنَّ اللّهَ تَعالى يَغضَبُ لِلمَرأةِ كَما يَغضَبُ لِليَتيمِ . (2) هر كس به زنى آزار برساند تا آن زن [ با بخشيدن مهريه اش ] ، جان خود را از او بخرد ، خداى متعال ، براى آن مرد ، به مجازاتى كمتر از آتش ، رضايت نداده است ؛ چرا كه خداوند متعال براى زن ، همان گونه به خشم مى آيد كه به خاطر يتيم به خشم مى آيد . در حديث ديگرى آمده است : أىُّ رَجُلٍ لَطَمَ امرَأتَهُ لَطمَةً ، أمَرَ اللّهُ عز و جل مالِكا خازِنَ النّيرانِ فَيَلطِمُهُ عَلى حُرِّ وَجهِهِ سَبعينَ لَطمَةً فى نارِ جَهَنَّمَ ، وَ أىُّ رَجُلٍ مِنكُم وَضَعَ يَدَهُ عَلى شَعرِ امرَأةٍ مُسلِمَةٍ ، سَمَّرَ كَفَّهُ بِمَساميرَ مِن نارٍ . (3)

.


1- .ر . ك : ص 123 (خانواده / فصل سوم / تحقير كردن) و (نفرت) .
2- .ر . ك : ص 116 ح 617 .
3- .ر . ك : ص 118 ح 623 .

ص: 154

2 . بدخويى

هر مردى كه به زنش سيلى بزند ، خداوند عز و جل به مالك ، نگهبان دوزخ ، دستور مى دهد كه در آتش دوزخ ، هفتاد سيلى بر گونه او بزند ، و هر مردى از شما بر موى زنى مسلمان [ و نامحرم ] دست نهد ، ميخ هايى از آتش ، در كف دست او مى كوبد . همچنين از امام على عليه السلام روايت شده است كه مى فرمايد : إنَّهُنَّ أمانَةُ اللّهِ عِندَكُم ، فَلا تُضارّوهُنَّ وَ لا تَعضُلوهُنَّ . (1) آنان، امانت خدا در نزد شما هستند . بنا بر اين ، به آنان گزند نرسانيد و با ايشان بدرفتارى نكنيد . از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نيز روايت است كه فرمود : إنّى أتَعَجَّبُ مِمَّن يَضرِبُ امرَأتَهُ وَ هُوَ بِالضَّربِ أولى مِنها ! (2) در شگفتم از كسى كه زنش را مى زند ، در حالى كه خود او ، به كتك خوردن ، سزاوارتر است !

2 . بدخويىانسان هاى تندخو ، گاه بدون آن كه بخواهند ، به ديگران آزار مى رسانند . بسيارى از اينان ، بدذات نيستند و دوست ندارند كه ديگران ، بويژه نزديكان و خويشان و همسران خود را اذيت كنند ؛ امّا حساسيت زياد ، حرارت و تندى اخلاقى و كم طاقتى ايشان ، موجب مى شود كه ديگران از آنها دلخور و دلگير شوند و به صورت بارى سنگين و تحميلى بر دوش ديگران در آيند . اين دسته، افزون بر آن كه زندگىِ خود را آشفته مى كنند ، عيش ديگران را نيز منغّص مى سازند و محيطى عصبى ، حسّاس ، شكننده و گاه در آستانه انفجار به وجود مى آورند و خود و خانواده شان را در آن مى سوزانند . اگر اين وضعيت ادامه يابد و يا تشديد شود ،

.


1- .ر . ك : ص 116 ح 622 .
2- .ر . ك : ص 118 ح 625 .

ص: 155

3 . بُخل

اطرافيان و بويژه همسر، به مقابله به مثل با همسر و يا گريز از شوهر و حتّى خانه، روى مى آورد و اينها از هم پاشيدگى خانواده را در پى دارد . آمار فعلى دادگاه هاى خانواده ، بدخويى مرد را از علّت هاى قابل توجّه متلاشى شدن خانواده بر مى شمرند . بر همين اساس، با وجود ترغيب به تزويج جوانان از سوى اسلام ، امام رضا عليه السلام در راه نمايى به حسين بن بشّار كه خويشاوند بدخويَش به خواستگارى دخترش آمده است ، مى فرمايد: لا تُزَوِّجهُ إن كانَ سَيِّئَ الخُلُقِ . (1) اگر بدخُلق است، دخترت را به همسرى وى در نياور.

3 . بُخلمؤمن، تربيت شده خداوند است و هزينه زندگى خود را با كاهش و افزايش عطاى الهى، تنظيم مى كند . اگر خدا به او روزى دهد، وى هم به زندگى اش وسعت مى دهد و اگر خدا نبخشد ، به كسب حرام و درآمد نامشروع، روى نمى آورد ؛ امّا انسان بخيل، در هر صورت، به كسى چيزى نمى دهد و اموالش را نزد خود نگاه مى دارد . چنين شخصى ، همه و حتّى خود را در تنگنا مى گذارد و از پرداخت هزينه هاى اصلى خانواده نيز خوددارى مى ورزد و بدين سان، فشار سختى را به خانواده وارد مى آورد ؛ سختى اى كه با توجّه به وضعيت مالى اش ، براى همسر و خانواده ، توجيهى ندارد و تنها علّت آن ، خوى زشت بخل است . در اين وضعيت ، كمتر زنى تاب مى آورد و در نتيجه ، يا به دزدى پنهان از شوهر ، روى مى آورد و يا حدّ اقل در علاقه او به خود، ترديد مى كند و متقابلاً علاقه اش به همسر كاهش مى يابد؛ زيرا خود را از دارايى و مال همسرش، كم ارزش تر مى بيند .

.


1- .ر . ك : ص 120 ح 632 .

ص: 156

4 . بى تدبيرى

از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده كه مى فرمايد : أبغَضُ العِبادِ إلَى اللّهِ عز و جل مَن ضَنَّ عَلى عِيالِهِ . (1) منفورترينِ بندگان ، نزد خداوند عز و جل ، كسى است كه به خانواده اش بخل بورزد . نيز مى فرمايد : شَرُّ النّاسِ الضَّيِّقُ عَلى أهلِهِ . (2) بدترينِ مردم ، كسى است كه بر خانواده اش تنگ بگيرد .

4 . بى تدبيرىخانواده در بدو تأسيس، با جادّه اى ناهموار و گردنه هايى سخت ، رو به روست . دو جوانى كه هنوز جايگاه شغلىِ ثابتى براى خود نيافته اند، با بدهى هاى مربوط به تعهّدات مالى تحصيل و تهيّه مسكن و يا هزينه هاى تولّد و نگهدارى فرزند نيز رو به رو مى شوند . از سوى ديگر، به دليل جوانى ، زن، خواهان مصاحبت بيشتر شوهر با اوست و توقّع دارد كه شوهر، وقت بيشترى را براى با هم بودن بگذارد. خواسته ها و انتظارات پيشين خويشان ، دوستان ، همسايگان و همكاران را نيز بايد افزود. از طرفى، مسئوليت هاى دينى و اجتماعىِ هر دو سوى ازدواج نيز وجود دارد . در چنين فضايى، تنها مديريت عاقلانه و ماهرانه ، مى تواند خانواده را از اين كشاكش سنگين برهاند و با توجّه به اين كه مديريت خانواده در اسلام به مرد سپرده شده ، (3) اين موضوع، اهمّيت ويژه اى پيدا مى كند . اگر مرد ، فاقد مديريت لازم باشد ، خانواده، در گردابى از مشكلات حل نشدنى و گره هاى كور، فرو مى رود و در اين ميان، رضايت و ارضاى همسر فدا مى شود و

.


1- .ر . ك : ص 122 ح 635 .
2- .ر . ك : ص 122 ح 636 .
3- .ر . ك : ص 101 (خانواده / فصل دوم / تحليلى در باره عوامل تحكيم خانواده / پذيرفتن مديريت شوهر بر خانواده) .

ص: 157

5 . تنوّع طلبى

كانون خانواده ، جايى براى شكايت ها و سرريز مشكلات حل ناشده مى گردد . (1) امام على عليه السلام در باره اين آفت خطرناك خانواده مى فرمايد : آفَةُ المَعاشِ سوءُ التَّدبيرِ . (2) آفت زندگى ، بى تدبيرى (سوء مديريّت) است . و در حديث ديگرى از ايشان _ كه به فراتر از خانواده اشاره دارد _ آمده است : سَبَبُ التَّدمير سوءُ التَّدبيرِ . (3) علّت ويرانى ، بى تدبيرى (سوء مديريّت) است .

5 . تنوّع طلبىاسلام با توجّه به واقعيتِ فزونى تعداد زنان آماده ازدواج بر مردان ، چندهمسرى را با رعايت شروطى سخت (مانند: عدالت) تجويز كرده است؛ امّا اين به معناى جواز تنوّع طلبى و رفتار خودخواهانه با زن نيست . هر گاه مرد بخواهد از اين جواز شرعى و واقعيت اجتماعى، سوء استفاده كند و بى هيچ دليلى، همسرش را طلاق دهد، اين كار ، نزد خداوند متعال ، منفور است. از امام باقر عليه السلام روايت شده كه مى فرمايد : إنَّ اللّهَ عز و جل يُبغِضُ كُلَّ مِطلاقٍ ذَوّاقٍ . (4) خداوند عز و جل از مردان پُر طلاق و تنوّع طلب در ازدواج ، نفرت دارد . بدين سان، تنوّع طلبى يكى از آسيب هاى خطرناكى است كه نهاد خانواده را تهديد مى كند و مانع تحكيم اين نهاد مقدّس مى گردد .

.


1- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 3 ص 525 (خانواده / فصل دوم / تلاش براى تأمين نيازهاى اقتصادىِ خانواده) .
2- .ر . ك : ص 124 ح 642 .
3- .ر . ك : ص 124 ح 640 .
4- .ر . ك : ص 126 ح 647 .

ص: 158

6 . غيرت ورزى نابه جا

6 . غيرت ورزى نابه جازندگى مشترك ، محدود كننده روابط جنسى است . در هر اجتماع و دينى ، ازدواج، مرزهايى را براى روابط جنسى به وجود مى آورد . در دين اسلام، اين روابط، منحصر به خانواده مى شود و از اين رو، خيانت هر يك از دو سوى ازدواج ، به معناى پيمان شكنى است . اين نكته، مورد قبول همگان است ؛ امّا هر گاه حساسيت به اين مسئله ، از حدّ طبيعى خود بيرون رود و به صورت شك هايى بى جا و غيرت ورزىِ بدون دليل در آيد ، زندگى را تلخ مى كند و خانه را به صورت بازداشتگاهى در مى آورد كه بازجوى آن، شريك زندگى است ؛ زيرا كسى كه بايد بيشترين اعتماد را داشته باشد، بيشترين ترديد را دارد . جالب توجّه، آن كه ابراز ترديدها و پرس و جوهاى بى دليل ، همسر امين را نيز به سوى خيانت، سوق مى دهد و او را در معرض خيانت به شوهر قرار مى دهد. روايت تكان دهنده نهج البلاغه در اين باره، بسيار صريح است . امام على عليه السلام مى فرمايد : إيّاكَ وَ التَّغايُرَ فى غَيرِ مَوضِعِ غَيرَةٍ ؛ فَإِنَّ ذلِكَ يَدعُو الصَّحيحَةَ إلَى السُّقمِ ، وَ البَريئَةَ إلَى الرَّيبِ . (1) از غيرت ورزيدن بى جا [ نسبت به زنان ] بپرهيز كه زن سالم را به بيمارى [ و نادرستى ] مى كشانَد و پاك دامن را به گناه . اگر هم چنين نكند ، زن را به نقطه اى مى رسانَد كه در دوستى ها و اظهار محبّت هاى همسرش ، ترديد جدّى مى نمايد و از محبّت خود نيز دريغ مى كند و بدين سان، اصلى ترين رشته پيوند خانواده، سست مى شود . در پايان مى افزاييم كه هر گاه بدبينى شوهر به جايى برسد كه به همسر خود ،

.


1- .ر . ك : ص 128 ح 650 .

ص: 159

ج - آسيب هاى مرتبط با زن
1 . آزار دادن شوهر

تهمت بزند و او را متّهم به روابط جنسى خارج از ازدواج كند ، در حالى كه چنين نباشد ، به لعنت الهى دچار مى شود. با توجّه به فرآيند «لِعان» (1) در فقه اسلامى ، چنين مردى، زندگى خود را در معرض تباهى قرار داده است و اين زمينه را براى همسر خود به وجود مى آورد تا با انجام دادن تشريفات قانونى ، از او جدا شود .

ج _ آسيب هاى مرتبط با زنآسيب هايى كه از ناحيه زن ، نهاد خانواده را تهديد مى كند و ممكن است به فروپاشى نهاد خانواده بينجامد، عبارت اند از:

1 . آزار دادن شوهرآزار دادنِ شوهر، همانند آزار دادنِ زن ، موجب تزلزل بنيان خانواده است ؛ زيرا در فرض آزاررسانى از سوى زن ، مرد نيز واكنش همانندى نشان مى دهد و كانون زندگى، به معركه درگيرى و كشمكش تبديل مى شود و به تدريج، تحمّل چنين وضعيتى براى هر دو سوى رابطه، سخت مى شود . در اين زندگى ها، محبّت و اطاعت، جاى خود را به سرپيچى و نفرت مى دهد و در اين حالت، روابط متعارف ازدواج به گونه اى ديگر تحقّق مى پذيرد . حتّى در صورتى كه شوهر تحمّل كند و به مقابله به مثل نپردازد ، از محبّتش به همسر كاسته مى شود و زندگى با عشق، به زندگى با نفرت، تبديل مى شود. اين وضعيت غير طبيعى، تنها تا آن جا ادامه مى يابد كه تنش هاى عصبى حاصل از اين نگاه و رفتار ، از آستانه تحمّل طرفين در نگذرد . امام صادق عليه السلام در تعبيرى لطيف ، زنِ آزاررسان را از اسباب تكدّر عيش مى داند و

.


1- .قاعده فقهى «لِعان»، براى اثبات ادّعاى مرد در باره روابط نامشروع زن و نفى فرزندى است كه از او متولّد شده است و كيفيت آن در آيات 6 و 7 از سوره نور آمده است . بر اساس اين قاعده ، اگر زن، ادّعاى مرد را انكار كند و هر دو، سوگندهاى چهارگانه را ياد كنند، براى هميشه از هم جدا مى شوند.

ص: 160

2 . ناسپاسى نسبت به شوهر

مى فرمايد : لا تُؤذى امرَأَةٌ زَوجَها فِى الدُّنيا إلّا قالَت زَوجَتُهُ مِنَ الحورِ العِينِ : لا تُؤذيهِ ، قاتَلَكِ اللّهُ ، فَإِنَّما هُوَ عِندَكِ دَخيلٌ يوشِكُ أن يُفارِقَكِ إلَينا . (1) هر زنى در دنيا شوهرش را آزار بدهد ، حورى بهشتى اى كه براى همسرىِ او تعيين شده ، مى گويد : خدا تو را بكشد ! او را ميازار ؛ زيرا او نزد تو ميهمان است و به زودى ، تو را ترك مى كند و نزد ما مى آيد . گفتنى است كه به خشم آوردن شوهر (2) نيز گونه اى آزار دادن اوست. از اين رو، اگر زن در نيابد كه چه رفتارى همسرش را خشمگين مى كند و سپس آن را ناخودآگاه تكرار كند و يا با قصد آزارْ چنين كند ، زمينه تزلزل خانواده را فراهم كرده است .

2 . ناسپاسى نسبت به شوهرزن، بيشتر به محبّت شوهر نياز دارد و مرد، به سپاس گزارىِ زن . از اين رو، در صورت عدم ارضاى خواست روحى ، و يا واكنش متعارض با آن از سوى زن ، علاقه مرد به زن آسيب مى بيند و به تدريج، اين واكنش دوسويه ، زنجيرى از گله گزارى و دلخورى درونى را پديد مى آورد و بنيان خانواده را سست مى نمايد. از اين رو احاديث اسلامى، به شدّت زنان ، را از ناسپاسى كردن نسبت به لطف و محبّت شوهران ، نهى كرده اند . به اين حديث بنگريد : لا يَنظُرُ اللّهُ إلَى امرَأَةٍ لا تَشكُرُ لِزَوجِها ، وَ هِىَ لا تَستَغنى عَنهُ . (3) خداوند ، به زنى كه از شوهرش سپاس گزارى نمى كند ، با آن كه از شوهرش بى نياز نيست ، نگاه [ با لطف و رحمت] نمى كند .

.


1- .ر . ك : ص 130 ح 654 .
2- .ر . ك : ص 133 (خانواده / فصل سوم / عصبانى كردن شوهر) .
3- .ر . ك : ص 132 ح 658 .

ص: 161

3 . انتظارات بى جا از شوهر

در حديث ديگرى آمده است : أيُّمَا امرَأةٍ قالَت لِزَوجِها : «ما رَأيتُ قَطُّ مِن وَجهِكَ خَيرا» فَقَد حَبِطَ عَمَلُها . (1) هر زنى كه به شوهرش بگويد : «من هرگز از روى تو ، خيرى نديده ام » ، اعمالش بر باد مى رود .

3 . انتظارات بى جا از شوهرمرد به عنوان مسئول تشكيل ، رشد و نگهدارى خانواده، (2) مى كوشد نيازهاى اساسى خود و خانواده اش را تأمين كند . (3) اين، ويژگىِ يك خانواده سالم و متعارف است و جز در مواردى كه مرد به اعتياد و يا بيمارى هاى اخلاقى و اجتماعى مبتلا مى شود ، همه جا چنين تلاشى وجود دارد. اين وظيفه، چون تكليفى الهى است . پس قابل منّت گذارى بر زن هم نيست ؛ امّا مشكل از آن جا آغاز مى شود كه در شرايط خاص و تنگناهاى مالى ، شوهر ، توانايىِ تأمين خواسته هاى زن را از دست مى دهد و يا زن، به مقدار نياز ، بسنده نمى كند . در اين دو حالت ، اگر زن بر خواسته هاى خود ، پا ننهد و براى تأمين آنها ، به شوهرش فشار بياورد ، افزون بر به خشم آوردن خداوند متعال ، زمينه ناراحتى شوهر را نيز فراهم مى آورد . در اين وضعيت، گاه پيش مى آيد كه مرد، بر اثر سرزنش هاى زن ، به دزدى و اختلاس و كسب درآمدهاى نامشروع ، روى مى آورد و گاه به گريز از خانه و حتّى اعتياد كشيده مى شود و يا در فرضى دردناك ، به جدايى مى انديشد . در همه فرض ها ، آرامش روحى شوهر، كاهش مى يابد و نگاه افسرده و يا عصبى او ، در روابط خانوادگى، بازتاب مى يابد . اين گونه است كه اساسى ترين هدف ازدواج

.


1- .ر . ك : ص 132 ح 660 .
2- .ر . ك : ص 95 (خانواده / فصل دوم / وظايف خاصّ مرد) .
3- .ر . ك : ص 133 (خانواده / فصل سوم / عصبانى كردن شوهر) .

ص: 162

4 . منّت نهادن بر شوهر

(يعنى آرامش زندگى) آسيب مى بيند . از اين رو ، احاديث اسلامى، زن را از وادار كردن شوهر به آنچه در توان او نيست، به شدّت نهى كرده اند : أيُّمَا امرَأةٍ أدخَلَت عَلى زَوجِها فى أمرِ النَّفَقَةِ وَ كَلَّفَتهُ ما لا يُطيقُ ، لا يَقبَلُ اللّهُ مِنها صَرفا وَ لا عَدلاً ، إلّا أن تَتوبَ وَ تَرجِعَ وَ تَطلُبَ مِنهُ طاقَتَهُ . (1) هر زنى كه در درخواست نفقه ، بر شوهرش فشار آوَرَد و خارج از توان او چيزى بر او تحميل كند ، خداوند ، از آن زن ، نه استغاثه اى را مى پذيرد و نه كَفّاره اى را ، مگر آن كه توبه كند و بر گردد و در حدّ توانش ، از او چيز بخواهد .

4 . منّت نهادن بر شوهرخانم هايى كه از نظر ثروت و يا موقعيت خانوادگى، بر شوهر خود ، برترى دارند، بايد توجّه داشته باشند كه ثروت و موقعيت خانوادگى خود را به رخ شوهر كشيدن و منّت نهادن بر او ، آفتِ شيرينى زندگى خانوادگى ، و گاه موجب فروپاشى آن است . در شمارى از احاديث ، اين برخورد غير اخلاقى، به شدّت محكوم شده است : لَو أنَّ جَميعَ ما فِي الأرضِ مِن ذَهَبٍ وَ فِضَّةٍ حَمَلَتهُ المَرأةُ إلى بَيتِ زَوجِها ، ثُمَّ ضَرَبَت عَلى رَأسِ زَوجِها يَوما مِنَ الأيّامِ ، تَقولُ : «مَن أنتَ ؟ إنَّمَا المالُ مالى» ، حَبِطَ عَمَلُها وَ لَو كانَت مِن أعبَدِ النّاسِ ، إلّا أن تَتوبَ وَ تَرجِعَ وَ تَعتَذِرَ إلى زَوجِها . (2) اگر زن، همه طلا و نقره هاى روى زمين را به خانه شوهرش ببَرَد ، سپس روزى از روزها بر سر او بزند و بگويد : «تو كيستى ؟ اين دارايى ، مال من است» ، اعمالش بر باد مى رود ، اگر چه از عابدترينْ مردمان باشد ، مگر آن كه توبه كند و از سخنش بر گردد و از شوهرش پوزش بخواهد .

.


1- .ر . ك : ص 134 ح 662 .
2- .ر . ك : ص 136 ح 667 .

ص: 163

5 . مدارا نكردن با شوهر
6 . خودآرايى براى غير همسر

5 . مدارا نكردن با شوهرگاهى اوقات، اخلاق و رفتار شوهر، مورد قبول همسر نيست و حتّى ممكن است از نظر عرفى و شرعى هم پذيرفته نباشد؛ امّا اصلاح آن ، تنها از طريق تحمّل و شكيبايى و سپس تذكّرات نَرم و پلّه اى، امكان پذير است . زن نمى تواند با چند ماه زندگى مشترك ، رفتار چندين ساله شوهر خود را تغيير دهد. از اين رو بايد بكوشد براى دوره گذار از وضعيت فعلى به وضعيت مطلوب ، سياست رفاقت و همراهى و همدلى را با شوهر ، در پيش گيرد و در همه موارد شرعى و عرفى ، پيرو شوهر باشد تا به تدريج بتواند شوهر را با خود ، همراه كند . زوج هاى جوانى كه از ابتدا و بدون هيچ مقدّمه اى ، خواستار تغيير همسر خود و به رنگ خود در آوردن او شده اند ، در همان ابتداى راه، به چاله بگو مگو و درگيرى در غلتيده اند و نه تنها سودى از تذكّرات و ناسازگارى هاى خود نديده اند كه كانون خانواده را به لبه پرتگاه آشفتگى و از هم پاشيدگى كشانده اند . در حديثى از امام على عليه السلام آمده است: شَرُّ الزَّوجاتِ مَن لا تُواتى . (1) بدترين همسر ، زنى است كه سازگار نباشد .

6 . خودآرايى براى غير همسرخودآرايىِ زن براى غير همسر ، يكى از خطرناك ترين آفت هايى است كه كانون خانواده را تهديد مى كند. در حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله آمده است : لا يَحِلُّ لِامرَأةٍ أن تُظهِرَ مِعصَمَها وَ قَدَمَها لِرَجُلٍ غَيرِ بَعلِها ، وَ إذا فَعَلَت ذلِكَ لَم تَزَل

.


1- .ر . ك : ص 138 ح 668 .

ص: 164

7 . تنوّع طلبى

فى لَعنَةِ اللّهِ وَ سَخَطِهِ ، وَ غَضِبَ اللّهُ عَلَيها ، وَ لَعَنَتها مَلائِكَةُ اللّهِ ، وَ أعَدَّ لَها عَذابا أليما . (1) براى هيچ زنى ، حلال نيست كه مُچ و پاى خويش را براى مردى جز شوهرش آشكار سازد . هر گاه چنين كند ، پيوسته مورد لعنت و ناخشنودى خدا قرار مى گيرد و خداوند ، بر او خشم مى گيرد و فرشتگان خدا لعنتش مى كنند و برايش عذابى دردناك ، آماده مى سازد . اين آفت خطرناك، زمينه ساز آلودگى زن و فروپاشى خانواده است . از اين رو، مرد بايد به عنوان مدير خانواده، با همه توان از آن پيشگيرى كند . در حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله آمده است : المَرأةُ إذا خَرَجَت مِن بابِ دارِها مُتَزَيِّنَةً مُتَعَطِّرَةً وَ الزَّوجُ بِذاكَ راضٍ ، بُنِىَ لِزَوجِها بِكُلِّ قَدَمٍ بَيتٌ فِى النّارِ . (2) هر گاه زن ، خود را بيارايد و خوش بو كند و از درِ خانه اش بيرون برود و شوهر[ش] به اين ، راضى باشد ، به ازاى هر قدمى [كه زن بر مى دارد] ، براى شوهرش يك خانه در آتش ساخته مى شود .

7 . تنوّع طلبىزن نيز ممكن است مانند مرد ، به بيمارى تنوّع طلبى جنسى مبتلا شود و چون محدوديت او بيشتر است ، اين بيمارى مى تواند او را به درخواست طلاق و در برخى از موارد، به خيانت و گاه به قتلِ همسر، وادار سازد . از اين رو ، در احاديث ، تنوّع طلبى جنسى زن، همانند تنوّع طلبى مرد، نكوهش شده است. (3) در حديثى از

.


1- .ر . ك : ص 138 ح 671 .
2- .ر . ك : ص 138 ح 669 .
3- .ر . ك : ص 141 (خانواده / فصل سوم / بُلهَوسى) .

ص: 165

8 . خيانت

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمده است : أيُّمَا امرَأَةٍ سَأَلَت زَوجَها طَلاقا فى غَيرِ ما بَأسٍ ، فَحَرامٌ عَلَيها رائِحَةُ الجَنَّةِ . (1) هر زنى كه بى جهت ، از شوهر خود طلاق بخواهد ، بوى بهشت بر او حرام است .

8 . خيانتخطرناك ترين آفتى كه از ناحيه زن، نهاد خانواده را تهديد مى كند ، خيانت و بويژه خيانت ناموسى است . از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در باره خطر اين خيانت، روايت شده كه مى فرمايد : أربَعَةٌ مِن قَواصِمِ الظَّهرِ : ... وَ زَوجَةٌ يَحفَظُها زَوجُها وَ هِىَ تَخونُهُ . (2) چهار چيز ، كمرشكن اند : ... و از جمله آنهاست زنى كه شوهرش از او نگهدارى مى كند ؛ ولى او به شوهرش خيانت مى نمايد . براى پيشگيرى از اين آفت كمرشكن ، هم مرد، مسئول است و هم زن . بديهى است كه مرد و زن، با عمل كردن به وظايف مشترك و اختصاصى خود ، مى توانند از اين آفت، پيشگيرى كنند ؛ امّا بى ترديد، مسئوليت زن در اين باره، سنگين تر است .

.


1- .ر . ك : ص 140 ح 673 .
2- .ر . ك : ص 140 ح 676 .

ص: 166

. .

ص: 167

13 . اُلگو

اشاره

13 . اُلگودرآمدفصل يكم : الگوهاى شايستهفصل دوم : موارد اُلگوگيرىفصل سوم : الگوهاى ناشايست

.

ص: 168

. .

ص: 169

درآمد

اسوه ، در لغت

درآمداسوه ، در لغتواژه هاى «اُسوة» و «إسوة» ، اسم مصدر از «ائتساء» اند و از مادّه «أسو» كه بر درمان و تيمار و اصلاح كردن ، دلالت دارد ، گرفته شده اند . ابن فارس مى گويد : الهَمزَةُ وَ السّينُ وَ الواوُ أصلٌ واحِدٌ يَدُلُّ عَلَى المُداواةِ وَ الإِصلاحِ . يُقالُ : أسَوتُ الجَرحَ إذا داوَيْتُهُ ، وَ لِذلِكَ يُسَمَّى الطَّبيبُ : الآسىَ ... وَ يُقالُ : أسَوتُ بَينَ القَومِ إذا أصلَحتَ بَينَهُم، وَ مِن هذَا البابِ : لى فى فُلانٍ اُسوَةٌ ؛ أى قُدوَةٌ ، أى إنِّى أقتَدى بِهِ. (1) همزه و سين و واو ، يك ريشه معنايى دارد و بر درمان و اصلاح كردن دلالت مى كند . گفته مى شود : «أسَوتُ الجرح» يعنى زخم را درمان كردم. به همين دليل ، به طبيب ، «آسى (درمانگر)» مى گويند... و گفته مى شود : «أسوت بين القوم ؛ ميان مردم را اصلاح نمودم» . و از همين باب است جمله : «لى فى فلانٍ اُسوة ؛ فلانى براى من الگوست» ، يعنى من به او اقتدا مى كنم . در واقع ، كسى كه شخصى و يا چيزى را الگو (اسوه) و سرمشقِ (مقتداى) خود قرار مى دهد ، گويا مى خواهد از اين طريق ، ضعف و كمبود خود را جبران كند و خود را به نقطه مطلوب برساند ، هر چند رسيدن به آن نقطه از نظر عقل و فطرت ، مذموم باشد . از اين رو ، «الگو» به الگوى خوب (شايسته) و الگوى بد (ناشايسته) ،

.


1- .معجم مقاييس اللغة : ج 1 ص 105 . نيز ، ر . ك : لسان العرب : ج 14 ص 35 ، مفردات ألفاظ القرآن : ص 76 (مادّه «أسو») .

ص: 170

الگو ، در قرآن و حديث
1 . دقّت در انتخاب الگو

تقسيم مى گردد .

الگو ، در قرآن و حديثمسئله «الگوگيرى (تأسّى)» ، يكى از مهم ترين مسائل تربيتى در اسلام است ؛ زيرا انسان به طور طبيعى ، تحت تأثير افكار و عقايد و رفتار پدر و مادر ، دوست ، محيط و شخصيت هاى برجسته فرهنگى و سياسى قرار مى گيرد و الگوگيرى از ديگران ، نقش اساسى در شكل گيرى شخصيت ، و سعادت يا شقاوت او دارد . از اين رو ، قرآن و احاديث اسلامى ، آموزه هاى مهم و ارزنده اى را در اين زمينه ارائه كرده اند كه به طور خلاصه به شمارى از آنها اشاره مى شود :

1 . دقّت در انتخاب الگونخستين نكته ، اين است كه انسان چه كسى را بايد به عنوان الگو در زندگى انتخاب كند . روشن است كه در زندگى فردى و اجتماعى انسان ، هر چه نقش پيشوا بيشتر باشد ، دقّت در انتخاب الگو ضرورى تر خواهد بود . بر اين اساس ، رهبران دينى جامعه ، بيشترين نقش را در الگوسازى و شكل دهى در شخصيت مردم دارند . در حديث نبوى آمده است : وَ إنَّ أئِمَّتَكُم قادَتُكُم إلَى اللّهِ عز و جل ، فَانظروا بِمَن تَقتَدونَ فى دينِكُم وَ صَلاتِكُم . (1) پيشوايان شما ، رهبران شما به سوى خداوند عز و جل هستند . پس بنگريد كه در دين و نمازتان ، به چه كسى اقتدا مى كنيد . همچنين رهبران سياسى جامعه ، نقش فراوانى در سازندگى مردم دارند ، به گونه اى كه امام على عليه السلام مى فرمايد :

.


1- .كمال الدين : ص 221 ح 7 .

ص: 171

2. معرّفى الگوهاى شايسته
3 . سياست تبليغىِ الگوگيرى از نيكان

النّاسُ بِاُمَرائِهِم أشبَهُ مِنهُم بِآبائِهِم . (1) مردم به فرمان روايانشان ، شبيه ترند تا به پدرانشان . بنا بر اين ، دقّت در انتخاب رهبران دينى و سياسى ، از اهمّيت و اولويّت ويژه اى برخوردار است .

2. معرّفى الگوهاى شايستهيكى از راه هاى مهم و شناخته شده در رشد شخصيت و شكوفايى استعدادهاى انسان ، آشنايى با فرزانگان است. شناختِ انسان هاى وارسته و پيشتاز در كمالات نفسانى ، علاوه بر نفى هر گونه ذهنيت گرايى در مورد ره نمودهاى اخلاقى ، سياسى و اجتماعى اسلام ، جويندگان كمال را به پيمودن راه آنان ترغيب مى نمايد . از اين رو ، در اسلام ، معرّفى الگوهاى نيكو و مطالعه سيره علمى و عملىِ شخصيت هاى برجسته و فرهيخته ، از جايگاه و اهمّيت ويژه اى برخوردار است. در نصوص (متون) اسلامى ، انبياى الهى (بخصوص ابراهيم عليه السلام و پيروان راستين او) ، همچنين خاتم انبيا و اهل بيت آن بزرگوار (و بويژه امير مؤمنان على عليه السلام ) ، فرشتگان ، عالمان صالح ، اهل ايمان و اهل خير ، به عنوان «الگوهاى شايسته» به مردم معرّفى شده اند (2) و اين ، يك سياست بسيار مهمّ تربيتى است كه بايد مورد توجّه متصدّيان امر تعليم و تربيت قرار بگيرد .

3 . سياست تبليغىِ الگوگيرى از نيكاندر موضوع سياست تبليغى «الگوگيرى از نيكان» در نگاه اسلام ، چند نكته قابل توجّه است :

.


1- .تحف العقول : ص 208 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 46 .
2- .ر . ك : ص 177 (الگو / فصل يكم / الگوهاى شايسته) .

ص: 172

الف _ تأكيد بر الگو بودن پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله در صدر انسان هاى شايسته : «لَّقَدْ كَانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُواْ اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْأَخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا . (1) قطعا براى شما در پيامبر خدا سرمشقى نيكوست ، براى آن كس كه به خدا و روزِ بازپسين ، اميد دارد و خدا را فراوان ياد مى كند» . امام على عليه السلام در اين باره مى فرمايد : وَ لَقَد كانَ فى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله كافٍ لَكَ فِى الاُسوَةِ . (2) قطعا براى تو در پيامبر خدا ، الگويى بسنده است . ب _ الگو قرار دادن هر انسان شايسته ، چنان كه در سخن امير مؤمنان عليه السلام آمده است : اِتَّقُوا اللّهَ تَقِيَّةَ مَن سَمِعَ فَخَشَعَ ، وَ اقتَرَفَ فَاعتَرَفَ ، وَ وَجِلَ فَعَمِلَ ، وَ حاذَرَ فَبادَرَ ، وَ أيقَنَ فَأَحسَنَ ، وَ عُبِّرَ فَاعتَبَرَ ، وَ حُذِّرَ فَحَذِرَ ، وَ زُجِرَ فَازدَجَرَ ، وَ أجابَ فَأَنابَ ، وَ راجَعَ فَتابَ ، وَ اقتَدى ، وَ اقتدى فَاحتَذى ، وَ اُرِىَ فَرَأى ، فَأَسرَعَ طالِبا وَ نَجا هارِبا ، فَأَفادَ ذَخيرَةً وَ أطابَ سَريرَةً ، وَ عَمَّرَ مَعادا ، وَ استَظهَرَ زادا لِيَومِ رَحيلِهِ وَ وَجهِ سَبيلِهِ وَ حالِ حاجَتِهِ وَ مَوطِنِ فاقَتِهِ ، وَ قَدَّمَ أمامَهُ لِدارِ مُقامِهِ . (3) از خدا پروا كنيد ؛ پرواى كسى كه شنيد و خشوع كرد ، و گناه كرد و اعتراف نمود ، و ترسيد و كار كرد ، و پرهيز كرد و به عمل پرداخت ، و يقين كرد و نيكى نمود ، و پند داده شد و پند گرفت ، و بر حذر داشته شد و حذر كرد ، و باز داشته شد و [ از گناه ]باز ايستاد ، و اجابت كرد و انابه نمود ، و باز گشت و توبه كرد ، و الگو بر گرفت و پيروى اش كرد ، و به او نشان داده شد و ديد . پس در طلب [ حق ]شتافت ، و گريخت و نجات يافت . پس ذخيره اى اندوخت ، و نهاد[ش] را پاك ساخت ، و

.


1- .احزاب : آيه 21 .
2- .ر . ك : ص 220 ح 58 .
3- .نهج البلاغة : خطبه 83 ، تحف العقول : ص 210 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 48 ح 67 .

ص: 173

آخرت را آباد ساخت ، و براى روز كوچيدنش و راه سفرش و وقت نيازش و جايگاه حاجتش توشه بر گرفت ، و آن را براى سراى ماندگارى اش پيشاپيش فرستاد . ج _ نكوهش كسانى كه به سيره انبياى الهى و اوصياى آنان تأسّى نمى كنند و با خودمحورى ، زمينه نابودى استعدادهاى انسانىِ خويش را فراهم مى سازند . امام على عليه السلام در اين باره چنين مى فرمايد : فيا عَجَبا _ وَ ما لى لا أعجَبُ _ مِن خَطَأِ هذِهِ الفِرَقِ عَلَى اختِلافِ حُجَجِها فى دينِها ، لا يَقتَصّون أثَرَ نَبِىٍّ ، وَ لا يَقتَدونَ بِعَمَلِ وَصِىٍّ ، وَ لا يُؤمِنونَ بِغَيبٍ ، وَ لا يَعفونَ عَن عَيبٍ ، المَعروفُ فيهِم ما عَرَفوا ، وَ المُنكَرُ عِندَهُم ما أنكَروا ، وَ كُلُّ امرِئً مِنهُم إمامُ نَفسِهِ ، آخِذٌ مِنها فيما يَرى بِعُرىً وَثيقاتٍ ، وَ أسبابٍ مُحكَماتٍ . (1) در شگفتم _ و چرا در شگفت نباشم _ از خطاى اين گروه ها ، با آن كه در دينشان حجّت هاى گوناگون دارند! نه گام در جاى گام پيامبر صلى الله عليه و آله مى نهند ، و نه به رفتار و كردار وصى[و جانشين او ] اقتدا مى كنند. نه به غيبى ايمان دارند ، و نه از عيبى چشم مى پوشند . معروف در ميان آنان ، همان چيزى است كه خود ، معروف مى دانند ، و منكر ، چيزى است كه خود ، منكر مى شمرند . هر يك از اينان ، پيشواى خويش است ، و به دستگيره ها و ريسمان هايى كه خود ، آنها را محكم مى پندارد ، چنگ مى زند . د _ نكوهش كسانى كه ادّعاى پيروى از الگوهاى نيكو دارند ؛ امّا در رفتار ، به آنان تأسّى نمى كنند . امام زين العابدين عليه السلام مى فرمايد : ألا وَ إنَّ أبغَضَ النّاسِ إلَى اللّهِ مَن يَقتَدى بِسُنَّةِ إمامٍ وَ لا يَقتَدى بِأَعمالِهِ . (2)

.


1- .الكافى : ج 8 ص 64 ح 22 ، الإرشاد : ج 1 ص 292 (از امام صادق عليه السلام ) ، نهج البلاغة : خطبه 88 ، بحار الأنوار : ج 51 ص 122 ح 24 .
2- .الكافى : ج 8 ص 234 ح 312 ، الخصال : ص 18 ح 62 ، تحف العقول : ص 280 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 207 ح 4 .

ص: 174

4 . معرّفى الگوهاى ناشايست
5 . مسئوليت الگوهاى شايسته

هان! منفورترينِ مردم در نزد خداوند ، كسى است كه به روش پيشوايى اقتدا كند ؛ امّا به اعمال و كردار او رفتار نكند . ه _ نكوهش كسانى كه رفتارهاى ناشايست برخى از اهل ايمان را بهانه تأسّى به آنان قرار مى دهند ؛ امّا به رفتارهاى شايسته آنان تأسّى نمى كنند ، چنان كه در حديث نبوى مى خوانيم : إنَّ أبغَضَ النّاسِ إلَى اللّهِ تَعالى مَن يَقتَدى بِسَيِّئَةِ المُؤمِنِ وَ لا يَقتَدى بِحَسَنَتِهِ . (1) منفورترينِ مردم در نزد خداى متعال ، كسى است كه به بدى هاى مؤمن اقتدا كند ؛ امّا به خوبى هاى او اقتدا نكند .

4 . معرّفى الگوهاى ناشايستاسلام ، علاوه بر معرّفى الگوهاى شايسته و تأكيد بر تأسّى به آنها ، شيطان ، حيوانات ، افراد نادان ، گم راه كنندگان ، مستكبران ، مُفسدان و مجرمان را الگوهاى ناشايسته اعلام مى كند و نسبت به تأسّى به آنها هشدار مى دهد . نكته قابل توجّه ، اين كه : نصوص (متون) اسلامى ، دليل خطرناك بودن تأسّى به الگوهاى ناشايسته را همراه با نام و عنوان آنها آورده اند ، چنان كه در معرّفى الگوهاى شايسته ، دليل لزوم تأسّى به آنها را همراه با عناوين آنها بيان كرده اند .

5 . مسئوليت الگوهاى شايستهو آخرين نكته ، اين كه : مهم ترين مسئوليت متصدّيان تعليم و تربيت مردم و كسانى كه به عنوان مقتدا و پيشواى اخلاقى و فرهنگى آنان شناخته مى شوند ، پيش از هر گونه اقدام براى سازندگىِ ديگران ، خودسازى است .

.


1- .الجعفريّات : ص 197 ، النوادر ، راوندى : ص 100 ح 59 (از امام كاظم عليه السلام از پدرانش عليهم السلام ) ، بحار الأنوار : ج 72 ص 208 ح 10 .

ص: 175

كارآيى «سخن» در تعليم و تربيت ، در مقايسه با كارآيى «عمل» ، ناچيز است. سخن ، مى تواند قدرت سحرآميز داشته باشد _ كه «إنَّ مِنَ البَيانِ سِحرا؛ (1) برخى بيان ها سحرآميزند» _ ؛ امّا عمل ، در تعليم و تربيت ، اعجاز مى كند و بيشترين نقش را در گسترش اسلام داشته و دارد . از اين رو ، پيشوايان دينى ما بيش از تبليغ با «سخن» ، تأكيد بر تبليغ با «عمل» دارند . (2) امام على عليه السلام مى فرمايد : مَن نَصَبَ نَفسَهُ لِلنّاسِ إماما فَليَبدَأ بِتَعليمِ نَفسِهِ قَبلَ تَعليمِ غَيرِهِ ، وَ ليَكُن تَأديبُهُ بِسيرَتِهِ قَبلَ تَأديبِهِ بِلِسانِهِ ، وَ مُعَلِّمُ نَفسِهِ وَ مُؤَدِّبُها أحَقُّ بِالإِجلالِ مِن مُعَلِّمِ النّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِم . (3) هر كه خويشتن را در مقام پيشوايىِ مردم قرار دهد ، بايد پيش از تعليم ديگران ، به تعليم خويش بپردازد ، و بايد پيش از آن كه با زبانش تربيت كند ، با رفتارش تربيت نمايد . آن كه آموزگار و مربّى خويش است ، به تكريم و احترام ، سزاوارتر از آن كسى است كه آموزگار و مربّى مردم است .

.


1- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 15 ص 224 ح 286 .
2- .ر. ك : همين دانش نامه : ج 15 ص 213 (تبليغ / فصل چهارم : ويژگى هاى مبلّغ / دعوت با عمل ، پيش از زبان) .
3- .نهج البلاغة : حكمت 73 ، بحار الأنوار : ج 56 ص 33 .

ص: 176

الفصل الأوّل : الاُسى الحسنة1 / 1الأَنبِياءُ عليهم السّلامالكتاب«أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ قُل لَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْعَالَمِينَ » . (1)

«وَ جَاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعَى قَالَ يَاقَوْمِ اتَّبِعُواْ الْمُرْسَلِينَ * اتَّبِعُواْ مَن لَا يَسْئلُكُمْ أَجْرًا وَ هُم مُّهْتَدُونَ » . (2)

«رَبَّنَا ءَامَنَّا بِمَا أَنزَلْتَ وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ». (3)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَنِ اقتَدى بِالأَنبِياءِ ، دَخَلَ مَعَهُمُ الجَنَّةَ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :ما مِن نَبِيٍّ بَعَثَهُ اللّهُ في اُمَّةٍ قَبلي إلّا كانَ لَهُ مِن اُمَّتِهِ حَوارِيّونَ وأصحابٌ يَأخُذونَ بِسُنَّتِهِ ويَقتَدونَ بِأَمرِهِ ، ثُمَّ إنَّها (5) تَخلُفُ مِن بَعدِهِم خُلوفٌ (6) يَقولونَ ما لا يَفعَلونَ ويَفعَلونَ ما لا يُؤمَرونَ . (7)

.


1- .. الأنعام: 90.
2- .. يس: 20 و 21.
3- .. آل عمران: 53.
4- .. جامع الأخبار : ص 151 ح 340 عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 76 ص 138 ح 49 .
5- .. الضمير في «إنّها» هو ضمير الشأن .
6- .. الخَلف _ بالتحريك والسكون _ : كلّ ما يجيء بعد من مضى، إلّا أنّه بالتحريك في الخير وبالتسكين في الشَّرّ ؛ يقال : خَلَف صدق، وخَلْف سوء . ومعناهما جميعا القَرن من الناس (النهاية : ج 2 ص 65 «خلف») . وهي هنا جمع خَلْف بالسكون .
7- .. صحيح مسلم : ج 1 ص 70 ح 80 ، مسند ابن حنبل: ج 2 ص 181 ح 4379 ، السنن الكبرى : ج 10 ص 154 ح 20178 كلّها عن عبد اللّه بن مسعود ، كنز العمّال : ج 3 ص 69 ح 5532 .

ص: 177

فصل يكم : الگوهاى شايسته
1 / 1 پيامبران عليهم السلام

الگوهاى شايستهفصل يكم : الگوهاى شايسته1 / 1پيامبرانعليهم السّلامقرآن«اينان ، كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده است . پس به هدايت آنان اقتدا كن. بگو : من از شما هيچ مزدى براى آن ( رسالت ) نمى طلبم . اين [ قرآن ] ، جز تذكّرى براى جهانيان نيست» .

«و مردى از دورترين جاى شهر ، دوان دوان آمد [و] گفت : اى مردم! از اين فرستادگان ، پيروى كنيد. از كسانى پيروى كنيد كه پاداشى از شما نمى خواهند و خود [نيز] هدايت يافته اند» .

«اى پروردگار ما! به آنچه فرو فرستادى ، ايمان آورديم و از پيامبر ، پيروى كرديم . پس ما را با گواهان بنويس» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه به پيامبران اقتدا كند ، همراه آنان به بهشت وارد مى شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، هيچ پيامبرى را پيش از من در ميان امّتى بر نينگيخت ، مگر اين كه از ميان آن امّت ، مريدان و يارانى داشت كه به روش او رفتار مى كردند و فرمان او را به كار مى بستند ؛ ولى پس از آنها كسانى جانشينشان مى شوند كه خود ، به آنچه مى گويند ، عمل نمى كنند ، و كارهايى را انجام مى دهند كه به آن ، امر نشده اند .

.

ص: 178

الإمام عليّ عليه السلام :ما أعظَمَ فَوزَ مَنِ اقتَفى (1) أثَرَ النَّبِيّينَ . (2)

عنه عليه السلام :طوبى لِمَن عَمِلَ بِسُنَّةِ الدّينِ ، وَاقتَفى آثارَ النَّبِيّينَ . (3)

1 / 2إبراهيمُ عليه السّلام وَالَّذينَ مَعَهُ«قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِى إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُواْ لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَ بَدَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَ الْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُواْ بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَ مَا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِن شَىْ ءٍ رَّبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ » . (4)

«لقَدْ كَانَ لَكُمْ فِيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُواْ اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْاخِرَ وَ مَن يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِىُّ الْحَمِيدُ». (5)

«وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ ءَامِنًا وَ اجْنُبْنِى وَ بَنِىَّ أَن نَّعْبُدَ الْأَصْنَامَ * رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ فَمَن تَبِعَنِى فَإِنَّهُ مِنِّى وَ مَنْ عَصَانِى فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» . (6)

.


1- .. يقال : قَفَوته وقَفَيته واقتَفَيته : إذا تبعته واقتديت به (النهاية : ج 4 ص 95 «قفا») .
2- .. غرر الحكم: ج 6 ص 71 ح 9557 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 481 ح 8874 .
3- .. غرر الحكم: ج 4 ص 245 ح 5969 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 315 ح 5510 نحوه .
4- .. الممتحنة: 4.
5- .. الممتحنة: 6.
6- .. إبراهيم: 35 و 36.

ص: 179

1 / 2 ابراهيم عليه السلام و همراهان او

امام على عليه السلام :چه رستگارى بزرگى در انتظار كسى است كه از پيامبران ، پيروى كند!

امام على عليه السلام :خوشا به حال كسى كه به سنّت دين ، عمل كند و به دنبال پيامبران ، گام بر دارد!

1 / 2ابراهيم عليه السلام و همراهان او«قطعا براى شما در ابراهيم و كسانى كه با اويند ، سرمشقى نيكوست ، آن گاه كه به قوم خود گفتند : ما از شما و از آنچه به جاى خدا مى پرستيد ، بيزاريم. به [باورهاى ]شما كفر مى ورزيم و ميان ما و شما دشمنى و كينه هميشگى پديدار شده است تا وقتى كه فقط به خدا ايمان آوريد. جز [ در ]سخن ابراهيم [ كه ] به [ نا ]پدر[ ىِ ] خود [ گفت : ]حتما براى تو آمرزش خواهم خواست ، با آن كه در برابر خدا اختيار چيزى را براى تو ندارم. اى پروردگار ما! بر تو توكّل كرديم و به سوى تو باز گشتيم و فرجام ، به سوى توست» .

«قطعا براى شما در آنان ، سرمشقى نيكوست ، [ يعنى ] براى كسى كه به خدا و روز بازپسين ، اميد دارد ، و هر كس روى برتابد ، [ بداند كه ]خدا همان بى نياز ستوده[ صفات ] است» .

«و هنگامى را [ ياد كن ] كه ابراهيم گفت : پروردگارا! اين شهر را ايمن گردان و مرا و فرزندانم را از پرستيدن بتان دور دار . پروردگارا! آنها بسيارى از مردم را گم راه كردند . پس هر كه از من پيروى كند ، او از من است و هر كه مرا نافرمانى كند ، به يقين ، تو آمرزنده و مهربانى» .

.

ص: 180

«إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا النَّبِىُّ وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ وَاللَّهُ وَلِىُّ الْمُؤْمِنِينَ » . (1)

«وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِّمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلاً» . (2)

«وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ ءَابَاءِى إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ مَا كَانَ لَنَا أَن نُّشْرِكَ بِاللَّهِ مِن شَىْ ءٍ ذَلِكَ مِن فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنَا وَ عَلَى النَّاسِ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَشْكُرُونَ» . (3)

1 / 3رَسولُ اللّه صلّي الله عليه و آلهِالكتاب«لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِى رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُواْ اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْاخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا» . (4)

«فَامِنُواْ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِىِّ الأُْمِّىِّ الَّذِى يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَكَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ» . (5)

«قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِى يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» . (6)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :اِقتَدوا بِهَديِ (7) نَبِيِّكُم فَإِنَّهُ أفضَلُ الهَديِ ، وَاستَنّوا بِسُنَّتِهِ فَإِنَّها أهدَى السُّنَنِ . (8)

.


1- .. آل عمران: 68.
2- .. النساء: 125.
3- .. يوسف: 38.
4- .. الأحزاب: 21.
5- .. الأعراف: 158.
6- .. آل عمران: 31.
7- .. الهَدْي : السِّيرة والهيئة والطريقة (النهاية : ج 5 ص 253 «هدا») .
8- .. نهج البلاغة: الخطبة 110 ، تحف العقول: ص 150 وفيه « أشرف» بدل «أهدى» ، غرر الحكم: ج 2 ص 258 ح 2546 وفيه «أصدق» بدل «أفضل» ، بحار الأنوار : ج 77 ص 290 ح 2 .

ص: 181

1 / 3 پيامبر خداصلى الله عليه وآله

«در حقيقت ، نزديك ترين مردم به ابراهيم ، همان كسانى هستند كه از او پيروى كرده اند و [ نيز ]اين پيامبر و كسانى كه ايمان آورده اند ، و خدا سَرور مؤمنان است» .

«و دين چه كسى ، بهتر است از آن كس كه خود را تسليم خدا كرده و نيكوكار است و حق گرايانه ، از آيين ابراهيم ، پيروى نموده است؟ و خدا ابراهيم را دوست گرفت» .

«و آيينِ پدرانم : ابراهيم و اسحاق و يعقوب را پيروى نموده ام. براى ما سزاوار نيست كه چيزى را شريك خدا قرار دهيم . اين ، از عنايت خدا بر ما و بر مردم است ؛ ولى بيشتر مردم ، سپاس گزارى نمى كنند» .

1 / 3پيامبر خدا صلي الله عليه و آلهقرآن«قطعا براى شما در پيامبر خدا سرمشقى نيكوست ، [يعنى] براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين ، اميد دارد و خدا را فراوان ياد مى كند» .

«پس به خدا و پيامبر او _ همان پيامبر درس ناخوانده اى كه به خدا و كلمات او ايمان دارد _ ايمان آوريد و او را پيروى كنيد . اميد كه هدايت شويد» .

«بگو : اگر خدا را دوست داريد ، از من پيروى كنيد تا خدا دوستتان بدارد و گناهانتان را بر شما ببخشايد ، و خدا آمرزنده مهربان است» .

حديثامام على عليه السلام :به روش پيامبرتان اقتدا كنيد؛ چرا كه بهترين روش است ، و سنّت (راه و رسم) او را در پيش بگيريد؛ چرا كه درست ترينِ سنّت هاست .

.

ص: 182

عنه عليه السلام_ في خُطبَتِهِ الَّتي تُسَمّى بِالقاصِعَةِ _ :ولَقَد قَرَنَ اللّهُ بِهِ صلى الله عليه و آله مِن لَدُن أن كانَ فَطيما أعظَمَ مَلَكٍ مِن مَلائِكَتِهِ ، يَسلُكُ بِهِ طَريقَ المَكارِمِ ومَحاسِنَ أخلاقِ العالَمِ ، لَيلَهُ ونَهارَهُ ، ولَقَد كُنتُ أتَّبِعُهُ اتِّباعَ الفَصيلِ (1) أثَرَ اُمِّهِ ، يَرفَعُ لي في كُلِّ يومٍ مِن أخلاقِهِ عَلَما (2) ، ويَأمُرُني بِالاِقتِداءِ بِهِ . (3)

عنه عليه السلام :يا أيُّهَا النّاسُ ! إنَّهُ لَم يَكُن للّهِِ سُبحانَهُ حُجَّةٌ في أرضِهِ أوكَدُ مِن نَبِيِّنا مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، ولا حِكمَةٌ أبلَغُ مِن كِتابِهِ القُرآنِ العَظيمِ ، ولا مَدَحَ اللّهُ تَعالى مِنكُم إلّا مَنِ اعتَصَمَ بِحَبلِهِ وَاقتَدى بِنَبِيِّهِ ، وإنَّما هَلَكَ مَن هَلَكَ عِندَما عَصاهُ وخالَفَهُ وَاتَّبَعَ هَواهُ ، فَلِذلِكَ يَقولُ عَزَّ مِن قائِلٍ : «فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» (4) . (5)

عنه عليه السلام :اللّهُمَّ . . . اغفِر لِلأَحياءِ مِنَ المُؤمِنينَ وَالمُؤمِناتِ ، الَّذينَ وَحَّدوكَ وصَدَّقوا رَسولَكَ ، وتَمَسَّكوا بِدينِكَ وعَمِلوا بِفَرائِضِكَ ، وَاقتَدَوا بِنَبِيِّكَ وسَنّوا سُنَّتَكَ ، وأحَلّوا حَلالَكَ وحَرَّموا حَرامَكَ ، وخافوا عِقابَكَ ورَجَوا ثَوابَكَ ، الَوا أولِياءَكَ وعادَوا أعداءَكَ . (6)

.


1- .. الفَصيل: ولد الناقة إذا فُصل عن اُمّه (الصحاح : ج 5 ص 1791 «فصل») .
2- .. العَلَم : المَنار ، وشيء يُنصب في الطريق في الفَلَوات تهتدي به الضّالَّة (لسان العرب : ج 12 ص 419 «علم») .
3- .. نهج البلاغة: الخطبة 192 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 2 ص 180 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 475 ح 37 .
4- .. النور : 63 .
5- .. غرر الحكم: ج 6 ص 468 ح 11004.
6- .. الكافي: ج 8 ص 176 ح 194 عن محمّد بن النعمان أو غيره عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 77 ص 353 ح 31 .

ص: 183

امام على عليه السلام_ در خطبه موسوم به «قاصعه» _ :از همان هنگام كه پيامبر خدا از شير گرفته شد ، خداوند ، بزرگ ترين فرشته از فرشتگانش را بر ايشان گماشت ، و آن فرشته ، شب و روز ، ايشان را در مسير خصلت هاى والاى انسانى و خوى هاى نيكوى جهان ، راه مى بُرد ، و من ، همانند شتر بچّه اى كه در پىِ مادرش مى رود ، به دنبال ايشان مى رفتم و در هر روز ، از خُلق و خُويَش ، برايم نشانى بر مى افراشت (نمونه اى را فرا پيشم مى نهاد) و فرمانم مى داد كه آن را سرمشق خود قرار دهم .

امام على عليه السلام :اى مردم! خداى سبحان را در زمينش حجّتى استوارتر از پيامبرمان محمّد صلى الله عليه و آله نبود ، و نه حكمتى رساتر از كتابش قرآن بزرگ . خداى متعال ، از ميان شما ، تنها كسانى را ستوده كه به ريسمان او چنگ زنند و به پيامبرش اقتدا كنند . آنان كه هلاك شدند ، تنها بدين سبب ، هلاك شدند كه او را نافرمانى كردند و با او مخالفت نمودند و از هوس خويش پيروى نمودند . از همين رو مى فرمايد _ و چه شكوهمند گوينده اى است _ : «پس كسانى كه از فرمان او سر مى پيچند ، بايد از اين كه بلايى بديشان رسد ، يا به عذابى دردناك گرفتار شوند ، بترسند» .

امام على عليه السلام :بار خدايا!... مؤمنانِ زنده را ، از مرد و زن ، بيامرز ؛ همانان كه به يكتايى تو گواهى دادند و پيامبرت را تصديق كردند ، و به دين تو چنگ زدند و فرايضت را به كار بستند ، و به پيامبرت اقتدا نمودند و سنّت تو را در پيش گرفتند ، و حلال تو را حلال و حرامت را حرام شمردند ، و از كيفر تو ترسيدند و به پاداش تو اميد بستند ، و دوستانت را دوست داشتند و با دشمنانت دشمنى ورزيدند .

.

ص: 184

عنه عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لاِبنِهِ الحَسَنِ عليه السلام _ :اِعلَم يا بُنَيَّ أنَّ أحَدا لَم يُنبِئ عَنِ اللّهِ سُبحانَهُ كَما أنبَأَ عَنهُ الرَّسولُ صلى الله عليه و آله ، فَارضَ بِهِ رائِدا (1) ، وإلَى النَّجاةِ قائِدا . (2)

عنه عليه السلام_ مِن كِتابِهِ إلَى الأَشتَرِ حينَ وَلّاهُ مِصرَ _ :الواجِبُ عَلَيكَ أن تَتَذَكَّرَ ما مَضى لِمَن تَقَدَّمَكَ مِن حُكومَةٍ عادِلَةٍ ، أو سُنَّةٍ فاضِلَةٍ ، أو أثَرٍ عَن بِيِّنا صلى الله عليه و آله ، أو فَريضَةٍ في كِتابِ اللّهِ ، فَتَقتَدِيَ بِما شَاهَدتَ مِمّا عَمِلنا بِهِ فيها ، وتَجتَهِدَ لِنَفسِكَ فِي اتِّباعِ ما عَهِدتُ إلَيكَ في عَهدي هذا ، وَاستَوثَقتُ بِهِ مِنَ الحُجَّةِ لِنَفسي عَلَيكَ ، لِكَيلا تَكونَ لَكَ عِلَّةٌ عِندَ تَسَرُّعِ نَفسِكَ إلى هَواها . (3)

عنه عليه السلام_ في لُزومِ التَّأَسّي بِالنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله _ :فَقرَنَ طاعَتَهُ بِطاعَتِهِ ، ومَعصِيَتَهُ بِمَعصِيَتِهِ . . . فَقالَ تَبارَكَ وتَعالى فِي التَّحريضِ عَلَى اتِّباعِهِ ، وَالتَّرغيبِ في تَصديقِهِ ، وَالقَبولِ لِدَعوَتِهِ : «قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِى يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ» (4) ، فَاتِّباعُهُ صلى الله عليه و آله مَحَبَّةُ اللّهِ ، ورِضاهُ غُفرانُ الذُّنوبِ ، وكَمالُ فَوزِ ، ووُجوبُ الجَنَّةِ . (5)

الإمام الصادق عليه السلام :اللّهُمَّ افتَح مَسامِعَ قَلبي لِذِكرِكَ حَتّى أعِيَ وَحيَكَ ، وأتَّبِعَ كِتابَكَ ، واُصَدِّقَ رُسُلَكَ ، واُؤمِنَ بِوَعدِكَ ، واُوفِيَ بِعَهدِكَ ، وأتَّبِعَ أمرَكَ ، وأجتَنِبَ نَهيَكَ . اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، ولا تَصرِف عَنّي وَجهَكَ ، ولا تَمنَعني فَضلَكَ ، ولا تَحرِمني عَفوَكَ ، وَاجعَلني اُوالي أولِياءَكَ ، واُعادي أعداءَكَ ، وَارزُقنِي الرَّهبَةَ مِنكَ وَالرَّغبَةَ إلَيكَ ، وَالخُشوعَ وَالوَقارَ وَالتَّسليمَ لِأَمرِكَ ، وَالتَّصديقَ كِتابِكَ ، وَاتِّباعَ سُنَّةِ نَبِيِّكَ صلى الله عليه و آله . (6)

.


1- .. الرائد _ في الأصل _ : الذي يتقدّم القوم يُبصر لهم الكلأ ومساقط الغيث (النهاية : ج2 ص275 «رود»).
2- .. نهج البلاغة : الكتاب 31 ، تحف العقول : ص 72 ، كشف المحجّة : ص 225 عن عمر بن أبي المقدام عن الإمام الباقر عنه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 77 ص 220 ح 2 .
3- .. نهج البلاغة: الكتاب 53 ، تحف العقول : ص 148 نحوه ، بحار الأنوار : ج 33 ص 612 ح 744 .
4- .. آل عمران : 31 .
5- .. الكافي: ج 8 ص 26 ح 4 عن جابر بن يزيد عن الإمام الباقر عليه السلام .
6- .. فلاح السائل: ص 426 ح 291 عن معاوية بن عمّار ، مصباح المتهجّد : ص 104 ح 172 عن معاوية بن عمّار من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، الإقبال : ج 2 ص 146 نحوه ، بحار الأنوار : ج 86 ص 109 ح 9 .

ص: 185

امام على عليه السلام_ در سفارش به فرزندش حسن عليه السلام _ :بدان _ اى فرزندم _ كه هيچ كس به مانند پيامبر صلى الله عليه و آله ، از خداوند سبحان ، خبر نداده است . پس او را به عنوان پيشرو ، و راهبر به سوى نجات ، بپذير .

امام على عليه السلام_ در نامه اش به مالك اشتر ، آن گاه كه او را به حكومت مصر گماشت _ :بر توست كه راه و رسم پيشينيانت را _ خواه حكومتى دادگستر باشد ، يا سنّتى ارزشمند ، يا آثار پيامبرمان صلى الله عليه و آله ، يا حكمى كه در كتاب خداست _ ، همواره به ياد آورى ، و به عملكردهاى ما _ كه شاهد بوده اى _ اقتدا كنى ، و در پيروى از توصيه هايى كه در اين سفارش نامه به تو كرده ام و با آن ، حجّت را بر تو تمام كرده ام ، بكوشى تا هنگامى كه نفْس تو خواست در پى هوسش بشتابد ، بهانه اى نداشته باشى .

امام على عليه السلام_ در باره لزوم تأسّى جستن به پيامبر صلى الله عليه و آله _ :[ خداوند ،] اطاعت از او را همدوش اطاعت از خودش قرار داد و نافرمانى از او را قرين نافرمانى خويش ساخت... و در تشويق به پيروى از او ، و ترغيب به تصديقش ، و پذيرش دعوتش فرمود : «بگو : اگر خدا را دوست مى داريد ، از من پيروى كنيد تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را بيامرزد» . پس پيروى از او صلى الله عليه و آله [ مساوى با ]دوست داشتن خداست ، و خشنودى او ، [ موجب ]آمرزش گناهان و كمال رستگارى و واجب گشتن بهشت است .

امام صادق عليه السلام :پروردگارا! گوش هاى دلم را براى ياد خودت باز كن تا وحى تو را درك كنم ، و از كتابت پيروى كنم ، و پيامبرانت را تصديق نمايم ، و به وعده ات ايمان آورم ، و به پيمانت وفا كنم ، و فرمانت را به كار بندم ، و از آنچه نهى كرده اى ، دورى گزينم. بار خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست ، و از من رخ بر متاب ، و احسانت را از من باز مدار ، و از عفوت محرومم مكن ، و مرا چنان گردان كه دوستانت را دوست ، و دشمنانت را دشمن بدارم ، و ترس از تو و اشتياق به تو و فروتنى و وقار و تسليم در برابر فرمانت ، و تصديق كردن كتابت ، و پيروى از سنّت پيامبرت صلى الله عليه و آله را روزى ام فرما .

.

ص: 186

1 / 4أئِمَّةُ الحَقِّالكتاب«قُلْ هَلْ مِن شُرَكَائِكُم مَّن يَهْدِى إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدِى لِلْحَقِّ أَفَمَن يَهْدِى إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لَا يَهِدِّى إِلَّا أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ» . (1)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :داعٍ دَعا ، وراعٍ رَعى ، فَاستَجيبوا لِلدّاعي وَاتَّبِعُوا الرّاعِيَ . (2)

عنه عليه السلام :الحَقُّ أحَقُّ أن يُتَّبَعَ . (3)

عنه عليه السلام :النّاسُ أتباعُ مَنِ اتَّبَعوهُ مِن أئِمَّةِ الحَقِّ وأئِمَّةِ الباطِلِ ، قالَ اللّهُ عز و جل : «يَوْمَ نَدْعُواْ كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِىَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُوْلَئِكَ يَقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ وَ لَا يُظْلَمُونَ فَتِيلاً» (4) ، فَمَنِ ائتَمَّ بِالصّادِقينَ حُشِرَ مَعَهُم ، ومَنِ ائتَمَّ بِالمُنافِقينَ حُشِرَ مَعَهُم ، قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يُحشَرُ المَرءُ مَعَ مَن أحَبَّ ، قالَ إبراهيمُ عليه السلام : «فَمَن تَبِعَنِى فَإِنَّهُ مِنِّى» (5) . (6)

1 / 5 .


1- .. يونس: 35.
2- .. نهج البلاغة : الخطبة 154 ، غرر الحكم : ح 5123 ، بحار الأنوار : ج 29 ص 600 ح 20 .
3- .. غرر الحكم : ج 1 ص 319 ح 1215 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 29 ح 422 .
4- .. الإسراء : 71 .
5- .. إبراهيم : 36 .
6- .. بحار الأنوار : ج 69 ص 81 ح 29 نقلاً عن تفسير النعماني .

ص: 187

1 / 4 پيشوايان حق

1 / 4پيشوايان حققرآن«بگو : آيا از شريكان شما ، كسى هست كه به سوى حق رهبرى كند؟ بگو : خداست كه به سوى حق رهبرى مى كند. پس آيا كسى كه به سوى حق رهبرى مى كند ، سزاوارتر است كه پيروى گردد ، يا كسى كه راه نمى يابد مگر آن كه هدايت شود؟ شما را چه شده است؟ چگونه داورى مى كنيد؟» .

حديثامام على عليه السلام :دعوتگرى ، دعوت كرد و سرپرستى ، زمام كارها را به دست گرفت . آن دعوتگر را اجابت كنيد و از آن سرپرست ، پيروى نماييد . (1)

امام على عليه السلام :حق ، به پيروى شدن ، سزاوارتر است .

امام على عليه السلام :مردم [ در قيامت ] دنباله روى آن پيشواى حق يا پيشواى باطلى هستند كه [ در دنيا ] پيرو او بوده اند. خداوند عز و جل مى فرمايد : «روزى را [ ياد كن ]كه هر گروهى را با پيشوايشان فرا مى خوانيم . پس كسانى كه كارنامه شان را به دست راستشان بدهند ، آنان كارنامه خود را مى خوانند و به قدر نَخَكِ هسته خرمايى به آنها ستم نمى شود» . بنا بر اين ، هر كس راستْ دينان را به پيشوايى بگيرد ، با آنان محشور مى شود ، و هر كس منافقان را به پيشوايى برگزيند ، با آنان محشور مى گردد . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «انسان با همان كسى محشور مى شود كه دوستش مى دارد» . ابراهيم عليه السلام فرمود : «پس هر كه از من پيروى كند ، او از من است» .

.


1- .مقصود از دعوتگر ، پيامبر خداست و مراد از سرپرست ، خود امام على عليه السلام . (م)

ص: 188

أميرُ المُؤمِنينَ عليه السّلامرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا أيُّهَا النّاسُ! اتَّبِعوا هُدَى اللّهِ تَهتَدوا وتُرشَدوا ، وهُوَ هُدايَ ، وهُدايَ هُدى عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ ، فَمَنِ اتَّبَعَ هُداهُ في حَياتي وبَعدَ مَوتي فَقَدِ اتَّبَعَ هُدايَ ، ومَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَقَدِ اتَّبَعَ هُدَى اللّهِ ، ومَنِ اتَّبَعَ هُدَى اللّهِ «فَلَا يَضِلُّ وَ لَا يَشْقَى» (1) . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ اللّهَ جَعَلَني إماما لِخَلقِهِ ، فَفَرَضَ عَلَيَّ التَّقديرَ في نَفسي ومَطعَمي ومَشرَبي ومَلبَسي كَضُعَفاءِ النّاسِ ؛ كَي يَقتَدِيَ الفَقيرُ بِفَقري، ولا يُطغِي الغَنِيَّ غِناهُ. (3)

الإمام الصادق عليه السلام :إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ نادى مُنادٍ مِن بُطنانِ العَرشِ : أينَ خَليفَةُ اللّهِ في أرضِهِ ؟ فَيَقومُ داودُ النَّبِيُّ عليه السلام ، فَيَأتِي النِّداءُ مِن عِندِ اللّهِ عز و جل : لَسنا إيّاكَ أرَدنا وإن كُنتَ للّهِِ خَليفَةً . ثُمَّ يُنادي ثانِيَةً : أينَ خَليفَةُ اللّهِ في أرضِهِ ؟ فَيَقومُ أميرُ المُؤمِنينَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام ، فَيَأتِي النِّداءُ مِن قِبَلِ اللّهِ عز و جل : يا مَعشَرَ الخَلائِقِ! هذا عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ ، خَليفَةُ اللّهِ في أرضِهِ وحُجَّتُهُ عَلى عِبادِهِ . (4)

.


1- .. طه : 123.
2- .. تأويل الآيات الظاهرة: ج 1 ص 320 ح 19 عن عيسى بن داود النجّار عن الإمام الكاظم عن أبيه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 24 ص 149 ح 30 .
3- .. الكافي: ج 1 ص 410 ح 1 عن حميد وجابر العبدي ، بحار الأنوار : ج 40 ص 336 ح 17 .
4- .. الأمالي للمفيد : ص 285 ح 3 ، الأمالي للطوسي: ص 99 ح 153 ، بشارة المصطفى : ص 2 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 83 ح 69 كلّها عن أبان بن عثمان ، بحار الأنوار : ج 40 ص 3 ح 4 .

ص: 189

1 / 5 امير مؤمنان عليه السلام

1 / 5امير مؤمنان عليه السلامپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هان ، اى مردم! از هدايت خدا پيروى كنيد تا ره يافته شويد و به راه راست برويد و [بدانيد كه] هدايت او ، هدايت من است و هدايت من ، هدايت على بن ابى طالب است . پس هر كس در زمان حيات من و پس از مرگم از هدايت او پيروى كند ، در واقع ، از هدايت من پيروى كرده است ، و هر كس از هدايت من پيروى كند ، هر آينه از هدايت خدا پيروى كرده است ، و هر كس از هدايت خدا پيروى كند ، «نه گم راه مى شود و نه تيره بخت مى گردد» .

امام على عليه السلام :خداوند ، مرا پيشواى خَلقش قرار داده است . از اين رو ، بر من واجب نموده كه در باره خودم و خورد و خوراك و پوشاكم ، همانند مردمان محروم باشم تا نادار ، به نادارىِ من تأسّى كند و توانگرىِ توانگر ، او را به طغيان نكشاند .

امام صادق عليه السلام :چون روز قيامت بشود ، ندا دهنده اى از ميان عرش ، بانگ مى زند : «خليفه خدا در زمينِ او كجاست؟». داوود پيامبر عليه السلام بر مى خيزد. از جانب خداوند عز و جل ندا مى آيد كه : «مراد ما تو نبودى ، هر چند تو نيز خليفه خدا بودى» . سپس براى بار دوم ، بانگ مى زند : «خليفه خدا در زمينِ او كجاست؟» . در اين هنگام ، امير مؤمنان ، على بن ابى طالب عليه السلام ، بر مى خيزد. پس ، از جانب خداوند عز و جل ندا مى آيد كه : «اى گروه خلايق! اين على بن ابى طالب ، خليفه خدا در زمين او و حجّت او بر بندگان اوست» .

.

ص: 190

تفسير فرات عن سُفيان :قال لي أبو عَبدِ اللّهِ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ عليه السلام : يا سُفيانُ ، لا تَذهَبَنَّ بِكَ المَذاهِبُ ، عَلَيكَ بِالقَصدِ وعَلَيكَ أن تَتَّبِعَ الهُدى . قُلتُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، ومَا اتِّباعُ الهُدى؟ قالَ : كِتابُ اللّهِ ، ولُزومُ هذَا الرَّجُلِ ، يا سُفيانُ أنتَ لا تَدري مَن هُوَ؟ قُلتُ : لا وَاللّهِ ، ما أدري مَن هُوَ! قالَ : فَقالَ لي : وَاللّهِ لكِنَّكَ آثَرتَ الدُّنيا عَلَى الآخِرَةِ ، ومَن آثَرَ الدُّنيا عَلَى الآخِرَةِ حَشَرَهُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ أعمى . قالَ : قُلتُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، أخبِرني مَن هذَا الرَّجُلُ ؟ لَعَلَّ اللّهَ يَنفَعُني بِهِ . قالَ : هُوَ وَاللّهِ أميرُ المُؤمِنينَ عَلِيٌّ عليه السلام ، مَنِ اتَّبَعَهُ فَقَد اُعطِيَ ما لَم يُعطَ أحَدٌ (1) ، ومَن لَم يَتَّبِعهُ فَقَد خَسِرَ خُسرانا مُبينا ، هُوَ وَاللّهِ جَدُّنا عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام . يا سُفيانُ ، إن أرَدتَ العُروَةَ الوُثقى فَعَلَيكَ بِعَلِيٍّ فَإِنَّهُ وَاللّهِ يُنجيكَ . يا سُفيانُ ، لا تَتَّبِع هَواكَ فَتَضِلَّ عَن سَواءِ السَّبيلِ . (2)

1 / 6أهلُ البَيتِ عليهم السّلامصحيح مسلم عن زيد بن أرقم :قامَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَوما فينا خَطيبا بِماءٍ يُدعى خُمّا؛ بَينَ مَكَّةَ وَالمَدينَةِ ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ ووَعَظَ وذَكَّرَ ، ثُمَّ قالَ: أمّا بَعدُ، ألا أيُّهَا النّاسُ! فَإِنَّما أنَا بَشَرٌ يوشِكَ أن يَأتِيَ رَسولُ رَبّي فَاُجيبَ. وأنَا تارِكٌ فيكُم ثَقَلَينِ (3) : أوَّلُهُما كِتابُ اللّهِ فيهِ الهُدى وَالنّورُ، فَخُذوا بِكِتابِ اللّهِ وَاستَمسِكوا بِهِ. فَحَثَّ عَلى كِتابِ اللّهِ ورَغَّبَ فيهِ ، ثُمَّ قالَ : وأهلُ بَيتي ، اُذَكِّرُكُمُ اللّهَ في أهلِ بَيتي ، اُذَكِّرُكُمُ اللّهَ في أهلِ بَيتي ، اُذَكِّرُكُمُ اللّهَ في أهلِ بَيتي . (4)

.


1- .. في المصدر : «مالَم يُعطِ أحدا» ، والتصويب من بحار الأنوار .
2- .. تفسير فرات: ص 115 ح 117 ، بحار الأنوار : ج 47 ص 363 ح 77 .
3- .. قال ابن الأثير : سمّاهما «ثَقَلَين» لأنّ الأخذ بهما والعمل بهما ثقيل ، ويقال لكلّ خطير نفيس: ثَقَل ، فسمّاهما ثَقَلين إعظاما لقدرهما وتفخيما لشأنهما (النهاية : ج 1 ص 216 «ثقل») .
4- .. صحيح مسلم : ج 4 ص 1873 ح 36 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 75 ح 19285 ، المعجم الكبير : ج 5 ص182 ح 5026 ، كنز العمّال : ج 13 ص 641 ح 37620 نقلاً عن ابن جرير وكلّها نحوه ؛ العمدة : ص 69 ح 84 ، شرح الأخبار : ج 2 ص 481 ح 843 نحوه ، المناقب للكوفي : ج 2 ص 116 ح 606 .

ص: 191

1 / 6 اهل بيت عليهم السلام

تفسير فرات_ به نقل از سفيان _ :امام صادق عليه السلام به من فرمود : «اى سفيان! مراقب باش كه مذاهب [ و عقايد گوناگون ] ، تو را به اين سو و آن سو نبرند . راه راست را در پيش بگير و از هدايت ، پيروى كن» . گفتم : اى فرزند پيامبر خدا! پيروى از هدايت ، [به] چيست؟ فرمود : «[ به پيروى از ] كتاب خدا و ملازمت با اين مرد. اى سفيان! آيا نمى دانى كه اين مرد ، كيست؟» . گفتم : نه ، به خدا ، نمى دانم او كيست! به من فرمود : «به خدا سوگند كه تو دنيا را بر آخرت برگزيدى ، و هر كس دنيا را بر آخرت برگزيند ، خداوند در روز قيامت ، او را نابينا محشور مى كند» . گفتم : اى فرزند پيامبر خدا! مرا از نام اين مرد ، آگاه فرما . باشد كه خداوند به واسطه او مرا سود برساند! فرمود : «به خدا سوگند ، او امير مؤمنان على عليه السلام است. هر كس از او پيروى كرد ، به او چيزى عطا شد كه به هيچ كس داده نشد ، و هر كس از او پيروى نكرد ، زيان فراوان نمود . به خدا سوگند كه آن مرد ، جدّ ما ، على بن ابى طالب عليه السلام است . اى سفيان! اگر دستگيره استوار مى خواهى ، به على چنگ بزن ، كه _ به خدا سوگند _ او تو را نجات مى بخشد. اى سفيان! از دلخواه خود ، پيروى مكن كه از راه راست ، منحرف مى شوى» .

1 / 6اهل بيت عليهم السّلامصحيح مسلم_ به نقل از زيد بن ارقم _ :روزى ، پيامبر خدا در آبگاهى به نام «خُم» در راه ميان مكّه و مدينه ، براى ما به خطبه ايستاد و خداوند را حمد و ثنا گفت و پند و اندرز داد و آن گاه فرمود : «و اينك _ اى مردم _ بدانيد كه من هم يك بشرم و زودا كه پيكِ [ مرگ ، از سوى ] پروردگارم بيايد و دعوتش را اجابت كنم . من در ميان شما دو چيز گران بها (1) بر جاى مى گذارم : نخستينِ آن دو ، كتاب خداست كه در آن ، هدايت و نور است . پس كتاب خدا را بگيريد و بدان چنگ زنيد» . پيامبر صلى الله عليه و آله به كتاب خدا ترغيب و تشويق نمود و سپس فرمود : «و [ دوم ، ]اهل بيتِ من . خدا را در باره اهل بيتم به شما يادآورى مى كنم . خدا را در باره اهل بيتم به شما يادآورى مى كنم . خدا را در باره اهل بيتم به شما يادآورى مى كنم» .

.


1- .ابن اثير در باره ناميده شدن كتاب خدا و عترت به «ثقلين» ، گفته است : دليلش اين است كه گرفتن آن دو و عمل به آنها سنگين است و به هر چيز خطير و ارزشمند ، «ثَقَل» گفته مى شود . پس پيامبر صلى الله عليه و آله آن دو را براى بزرگداشت منزلت آنها و سترگ و عالى داشتن جايگاهشان ، ثقلين ناميده است (النهاية : ج 1 ص 216) .

ص: 192

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن سَرَّهُ أن يَحيا حَياتي ويَموتَ مَماتي ، ويَسكُنَ جَنَّةَ عَدنٍ غَرَسَها (1) رَبّي ، فَليُوالِ عَلِيّا مِن بَعدي ، وَليُوالِ وَلِيَّهُ ، وَليَقتَدِ بِالأَئِمَّةِ مِن بَعدي ؛ فَإِنَّهُم عِترَتي ، خُلِقوا مِن طينَتي ، رُزِقوا فَهما وعِلما ، ووَيلٌ لِلمُكَذِّبينَ بِفَضلِهِم مِن اُمَّتِي ، القاطِعينَ (2) فيهِم صِلَتي ، لا أنالَهُمُ اللّهُ شَفاعَتي . (3)

عنه صلى الله عليه و آله_ في بَيانِ مَنزِلَةِ الأَئِمَّةِ عليهم السلام _ :هُم أبوابُ العِلمِ في اُمَّتي ، مَن تَبِعَهُم نَجا مِنَ النّارِ ، ومَنِ اقتَدى بِهِم هُدِيَ إلى صِراطٍ مُستَقيمٍ ، لَم يَهَبِ اللّهُ عز و جلمَحَبَّتَهُم لِعَبدٍ إلّا أدخَلَهُ اللّهُ الجَنَّةَ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :مَنِ اتَّبَعَ أمرَنا سَبَقَ . (5)

.


1- .. في كنز العمّال : «التي غَرَسَها» .
2- .. في المصدر : «للقاطعين» ، والتصويب من تاريخ دمشق وكنز العمّال .
3- .. حلية الأولياء : ج 1 ص 86 ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 240 ح 8751 كلاهما عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 12 ص 103 ح 34198 ؛ الأمالي للطوسي : ص 578 ح 1195 عن أبي ذرّ ، بشارة المصطفى : ص 152 ، الأمالي للشجري : ج 1 ص 136 كلاهما عن ابن عبّاس والثلاثة الأخيرة نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 139 ح 85 .
4- .. الأمالي للصدوق : ص 74 ح 42 عن جابر بن عبداللّه ، بحار الأنوار : ج 38 ص 92 ح 6 وراجع : شواهد التنزيل : ج 1 ص 76 ح 89 .
5- .. غرر الحكم : ج 5 ص 184 ح 7893 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 424 ح 7164 .

ص: 193

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه خوش دارد چون من زندگى كند و چون من بميرد و در باغ بهشتى كه پروردگارم [ درختانِ ] آن را كاشته است ، سكنا گزيند ، بايد پس از من ، ولايت على را بپذيرد ، و دوست او را دوست بدارد ، و به امامانِ پس از من اقتدا كند؛ زيرا آنان ، خانواده من اند ، از سرشت من آفريده شده اند ، و از فهم و دانشْ برخوردارند . واى بر آن عدّه از امّتم كه فضيلت آنان را انكار كنند ، و حرمت خويشاوندى من با آنان را پاس ندارند ! خداوند ، شفاعت مرا شامل حال آنها نكند !

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در بيان منزلت ائمّه عليهم السلام _ :آنان ، دروازه هاى دانش در ميان امّت من اند . هر كس از آنان پيروى كند ، از آتشْ نجات مى يابد ، و هر كس به آنان اقتدا كند ، به راه راستْ هدايت مى شود. خداوند عز و جل محبّت آنان را به هيچ بنده اى ارزانى نداشته است ، مگر آن كه او را به بهشت وارد مى كند .

امام على عليه السلام :هر كس از فرمان ما پيروى كند ، پيشى مى گيرد .

.

ص: 194

عنه عليه السلام :اُنظُروا أهلَ بَيتِ نَبِيِّكُم فَالزَموا سَمتَهُم (1) ، وَاتَّبِعوا أثَرَهُم ، فَلَن يُخرِجوكُم مِن هُدىً ، ولَن يُعيدوكُم في رَدىً ، فَإِن لَبَدوا (2) فَالبُدوا ، وإن نَهَضوا فَانهَضوا ، ولا تَسبِقوهُم فَتَضِلّوا ، ولا تَتَأَخَّروا عَنهُم فَتَهلِكوا . (3)

عنه عليه السلام :ألا وإنّا أهلُ بَيتٍ مِن عِلمِ اللّهِ عَلِمنا ، وبِحُكمِ اللّهِ حَكَمنا ، وبِقَولِ صادِقٍ أخَذنا ، فَإِن تَتَّبِعوا آثارَنا تَهتَدوا بِبَصائِرِنا ، وإن لَم تَفعَلوا يُهلِككُمُ اللّهُ بِأَيدينا ، مَعَنا رايَةُ الحَقِّ ، مَن تَبِعَها لَحِقَ ، ومَن تَأَخَّرَ عَنها غَرِقَ . (4)

عنه عليه السلام :اِعلَموا أنَّكُم إنِ اتَّبَعتُم طالِعَ المَشرِقِ (5) سَلَكَ بِكُم مَناهِجَ الرَّسولِ صلى الله عليه و آله ، فَتَداوَيتُم مِنَ العَمى وَالصَّمَمِ وَالبَكَمِ ، وكُفيتُم مَؤونَةَ الطَّلَبِ وَالتَّعَسُّفِ (6) ، ونَبَذتُمُ الثِّقلَ الفادِحَ عَنِ الأَعناقِ . (7)

الإمام الحسين عليه السلام :لَكُم فِيَّ اُسوَةٌ . (8)

.


1- .. السَّمْت: الطريق. يقال : اِلزَمْ هذا السَّمْت (النهاية : ج 2 ص 397 «سمت») .
2- .. لَبَد بالأرضِ وألبَدَ بها : إذا لزِمها وأقام (النهاية : ج 4 ص 225 «لبد») .
3- .. نهج البلاغة: الخطبة 97 ، بحار الأنوار : ج 34 ص 82 ح 938 .
4- .. الإرشاد: ج 1 ص 240 عن أبي عبيدة معمر بن المثنّى وغيره ، نثر الدرّ : ج 1 ص 272 ، شرح الأخبار : ج 3 ص 562 ح 1231 كلاهما عن أبي عبيدة عن الإمام الصادق عن آبائه عنه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 32 ص 10 ح 3 ؛ البيان والتبيين : ج 2 ص 52 عن أبي عبيدة عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام .
5- .. طالعُ المَشْرِق : يحتمل أن يراد بالطالع المهديّ عليه السلام . لا يقال : طلوعه من مكّة وهي وسط الأرض ؛ لأنّا نقول ؛ اجتماع العساكر الكثيرة عليه وتوجّهه إلى فتح البلاد إنّما يكون من الكوفة ، وهي شرقي الحرَمَين وكثير من بلاد الإسلام . ويحتمل أن يراد به عليّ أمير المؤمنين عليه السلام ؛ لأنّ محلّه بالكوفة وهي شرقي الحَرَمين (مجمع البحرين : ج 2 ص 1110 «طلع») .
6- .. العَسْف : السَّير بغير هدايَة ، والأخذ على غير الطريق ، وكذلك التَّعَسّف (لسان العرب : ج 9 ص 245 «عسف») .
7- .. الكافي: ج 8 ص 66 ح 22 ، الإرشاد: ج 1 ص 291 كلاهما عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام ، نهج البلاغة: الخطبة 166 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 51 ص 111 ح 6 .
8- .. تاريخ الطبري : ج 5 ص 403 عن عقبة بن أبي العيزار ، الكامل في التاريخ : ج 2 ص 553 ، الفتوح : ج 5 ص 82 ؛ بحار الأنوار : ج 44 ص 382 .

ص: 195

امام على عليه السلام :به اهل بيتِ پيامبرتان بنگريد ، و راه آنان را بپوييد ، و از پى آنان حركت كنيد؛ زيرا آنان شما را هرگز از راه راست به در نمى برند ، و هرگز شما را به تباهى نمى كشانند. هر گاه آنان باز ايستادند ، شما نيز باز ايستيد ، و هر گاه آنان برخاستند ، شما نيز برخيزيد. از آنان پيشى نگيريد كه گم راه مى شويد ، و از آنان عقب نمانيد كه نابود مى گرديد .

امام على عليه السلام :هان! ما خاندانى هستيم كه دانش ما ، [ برگرفته ] از دانش خداست ، و به حكم خدا حكم مى كنيم ، و سخن راستگويى را پذيرفته ايم . پس اگر در پى ما حركت كنيد ، با روشنگرى هاى ما هدايت مى شويد ، و اگر چنين نكنيد ، خداوند شما را با دستان ما به هلاكت مى افكند. پرچم حق ، در دست ماست ؛ هر كس به دنبال آن حركت كند ، به مقصد مى رسد و هر كه از آن عقب بماند ، غرق مى شود .

امام على عليه السلام :بدانيد كه اگر از طلوع كننده مشرق (1) پيروى كنيد ، او شما را به شاه راه هاى پيامبر صلى الله عليه و آله مى برد . پس ، از كورى و كرى و گنگى شفا مى يابيد ، و رنجِ طلب و كجروى ، از شما برداشته مى شود ، و بار گران را از شانه ها[ يتان ] به دور مى افكنيد .

امام حسين عليه السلام :در من ، براى شما سرمشق است .

.


1- .احتمال دارد كه مراد از طلوع كننده مشرق ، امام مهدى عليه السلام باشد. البتّه اشكال نشود كه ظهور او در مكّه (به عنوان وسط كره زمين) است؛ چرا كه مكانِ گرد آمدن سپاه بزرگ او و نقطه آغازينِ روى آوردنشان به مناطق مختلف براى فتح آنها ، كوفه است كه در شرق حرمين شريفين و بسيارى از ممالك اسلامى واقع است . احتمال هم دارد كه مراد ، امير مؤمنان عليه السلام باشد؛ چرا كه اقامتش در كوفه _ كه در شرق حرمين شريف قرار دارد _ بوده است (ر . ك : مجمع البحرين : ج 2 ص 1110) .

ص: 196

الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ أهلَ بَيتِ نَبِيِّكُم . . . هُمُ الأَئِمَّةُ الدُّعاةُ ، وَالقادَةُ الهُداةُ ، وَالقُضاةُ الحُكّامُ ، وَالنُّجومُ الأَعلامُ ، وَالاُسوَةُ المُتَخَيَّرَةُ ، وَالعِترَةُ المُطَهَّرَةُ ، وَالاُمَّةُ الوُسطى ، وَالصِّراطُ الأَعلَمُ (1) ، وَالسَّبيلُ الأَقوَمُ ، زينَةُ النُّجَباءِ ، ووَرَثَةُ الأَنبِياءِ ، وهُمُ الرَّحِمُ المَوصولَةُ ، وَالكَهفُ الحَصينُ لِلمُؤمِنينَ ، ونورُ أبصارِ المُهتَدينَ ، وعِصمَةٌ لِمَن لَجَأَ إلَيهِم ، وأمنٌ لِمَنِ استَجارَ بِهِم ، ونَجاةٌ لِمَن تَبِعَهُم . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :قالَ عَلِيٌّ عليه السلام لِلحُسَينِ عليه السلام : يا أبا عَبدِ اللّهِ اُسوَةٌ أنتَ قِدَما . فَقالَ : جُعِلتُ فِداكَ! ما حالي؟ قالَ : عَلِمتَ ما جَهِلوا وسَيَنتَفِعُ عالِمٌ بِما عَلِمَ ، يا بُنَيَّ اسمَع وأبصِر مِن قَبلِ أن يَأتِيَكَ ، فَوَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ لِيَسفِكَنَّ بَنو اُمَيَّةَ دَمَكَ ثُمَّ لا يُزيلونَكَ عَن دينِكَ ، ولا يُنسونَكَ ذِكرَ رَبِّكَ . فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام : وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ! حَسبي ، أقرَرتُ بِما أنزَلَ اللّهُ ، واُصَدِّقُ قَولَ نَبِيِّ اللّهِ ، ولا اُكَذِّبُ قَولَ أبي . (3)

الإمام الباقر والإمام الصادق عليهماالسلام_ في قَولِهِ تَعالى : «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْرًا» (4) _ :نِعمَةُ اللّهِ : رَسولُهُ ؛ إذ يُخبِرُ اُمَّتَهُ بِمَن يُرشِدُهُم مِنَ الأَئِمَّةِ ، فَأَحَلّوهُم دارَ البَوارِ (5) ، ذلِكَ مَعنى قَولِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله : «لا تَرجِعُنَّ بَعدي كُفّارا يَضرِبُ بَعضُكُم رِقابَ بَعضٍ» . بُنِيَ الدّينُ عَلَى اتِّباعِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله «قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِى» (6) ، وَاتِّباعِ الكِتابِ «وَاتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِى أُنزِلَ مَعَهُ» (7) ، وَاتِّباعِ الأَئِمَّةِ مِن أولادِهِ «وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ» (8) . فَاتِّباعُ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله يورِثُ المَحَبَّةَ «يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ» (9) ، وَاتِّباعُ الكِتابِ يورِثُ السَّعادَةَ «فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَاىَ فَلَا يَضِلُّ وَ لَا يَشْقَى» (10) ، وَاتِّباعُ الأَئِمَّةِ يورِثُ الجَنَّةَ . (11)

.


1- .. في نسخة : «والصِّراطُ الأعظَم» (هامش بحار الأنوار) .
2- .. تفسير فرات: ص 337 ح 460 ، بحار الأنوار : ج 26 ص 255 ح 30 .
3- .. كامل الزيارات: ص 150 ح 178 عن جابر ، بحار الأنوار : ج 44 ص 262 ح 17 .
4- .. إبراهيم: 28.
5- .. إشارة إلى تتمّة الآية المذكورة : «وَ أَحَلُّواْ قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ» .
6- .. آل عمران: 31.
7- .. الأعراف: 157.
8- .. التوبة : 100 .
9- .. آل عمران : 31.
10- .. طه : 123 .
11- .. المناقب لابن شهرآشوب: ج 4 ص 284 ، بحار الأنوار : ج 24 ص 51 ح 4 .

ص: 197

امام باقر عليه السلام :همانا اهل بيتِ پيامبر شما... پيشوايان دعوتگر ، و رهبران هدايتگر ، و قاضيان حكم كننده [ به حق ] ، و ستارگان راه نما ، و الگوى برگزيده ، و عترت پاك ، و امّت ميانه ، و روشن ترين راه ، و راست ترين مسير ، و زيور برگزيدگان ، و وارثان پيامبران اند . آنان اند آن ارحامى كه به صله آنها فرمان داده شده است ، و آن دژ استوار مؤمنان ، و روشنايى ديدگان ره يافتگان ، و پناه كسى كه به آنان پناه مى برد ، و امان بخشِ كسى كه در حمايت آنان در مى آيد ، و مايه نجات كسى كه از آنان پيروى مى كند .

امام صادق عليه السلام :على عليه السلام به حسين عليه السلام فرمود : «اى ابا عبد اللّه ! تو از ديرباز ، الگو بوده اى» . حسين عليه السلام گفت : فدايت شوم! حال [ و سرنوشت ] من ، چگونه است؟ فرمود : «تو آنچه را كه مردم نمى دانند ، مى دانى و هر دانايى ، از آنچه مى داند ، بهره مند خواهد شد . فرزندم! بشنو و ببين ، پيش از آن كه [ سرنوشتت ] تو را فرا رسد . سوگند به آن كه جانم در دست اوست ، فرزندان اميّه ، خون تو را خواهند ريخت ؛ امّا نخواهند توانست تو را از دينت بر كنار دارند ، و نه ياد پروردگارت را از جان تو بزدايند» . حسين عليه السلام گفت : سوگند به آن كه جانم در دست اوست ، مرا كافى است . به آنچه خداوند فرو فرستاد ، اقرار دارم ، و سخن پيامبر خدا را باور دارم ، و گفته پدرم را دروغ نمى شمارم .

امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداى متعال : «آيا به كسانى كه نعمت خدا را به كفر تبديل كردند و قوم خود را به سراى هلاكت در آوردند ، ننگريستى» _ :«نعمت خدا»، همان پيامبر اوست كه امّتش را از وجود پيشوايانى كه راه نمايى شان مى كنند ، آگاه ساخت . و «آنان را به سراى هلاكت در آوردند» ، همان مضمون سخن پيامبر صلى الله عليه و آله است كه : «زنهار! پس از من ، به كفر باز مگرديد و گردن يكديگر را مزنيد» . دين بر [پايه] پيروى از پيامبر صلى الله عليه و آله نهاده شده است : «بگو : اگر خدا را دوست مى داريد، از من پيروى كنيد» ، و بر [پايه] پيروى از كتاب : «و از نورى كه با او فرو فرستاده شد ، پيروى كردند» ، و بر [پايه] پيروى از امامانِ از فرزندان او : «و كسانى كه با نيكوكارى ، از آنان پيروى كردند» . پس پيروى از پيامبر صلى الله عليه و آله ، محبّت مى آورد : «تا خدا شما را دوست بدارد» ، و پيروى از كتاب ، خوش بختى را به دنبال دارد : «پس هر كه از هدايت من پيروى كند ، نه گم راه مى شود و نه تيره بخت مى گردد» ، و پيروى از امامان ، بهشت را در پى دارد .

.

ص: 198

الإمام الصادق عليه السلام_ في رِسالَتِهِ إلى جَماعَةِ الشّيعَةِ _ :مَن سَرَّهُ أن يَعلَمَ أنَّ اللّهَ يُحِبُّهُ فَليَعمَل بِطاعَةِ اللّهِ وَليَتَّبِعنا ، ألَم يَسمَع قَولَ اللّهِ عز و جللِنَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله : «قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِى يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ» ؟ وَاللّهِ ، لا يُطيعُ اللّهَ عَبدٌ أبَدا إلّا أدخَلَ اللّهُ عَلَيهِ في طاعَتِهِ اتِّباعَنا ، ولا وَاللّهِ ، لا يَتَّبِعُنا عَبدٌ أبَدا إلّا أحَبَّهُ اللّهُ ، ولا وَاللّهِ ، لا يَدَعُ أحَدٌ اِتِّباعَنا أبَدا إلّا أبغَضَنا ، ولا وَاللّهِ ، لا يُبغِضُنا أحَدٌ أبَدا إلّا عَصَى اللّهَ ، ومَن ماتَ عاصِيا للّهِِ أخزاهُ اللّهُ وأكَبَّهُ عَلى وَجهِهِ فِي النّارِ ، وَالحَمدُ للّهِِ رَبِّ العالَمينَ . (1)

تفسير العيّاشي عن محمّد الحلبي :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : مَنِ اتَّقَى اللّهَ مِنكُم وأصلَحَ فَهُوَ مِنّا أهلَ البَيتِ . قالَ : مِنكُم أهلَ البَيتِ؟! قالَ : مِنّا أهلَ البَيتِ ، قالَ فيها إبراهيمُ عليه السلام : «فَمَن تَبِعَنِى فَإِنَّهُ مِنِّى» . (2) قالَ عُمَرُ بنُ يَزيدَ : قُلتُ لَهُ : مِن آلِ مُحَمَّدٍ؟ قالَ : إي وَاللّهِ مِن آلِ مُحَمَّدٍ ، إي وَاللّهِ مِن أنفُسِهِم ، أما تَسمَعُ اللّهَ يَقولُ : «إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ» (3) ، وقَولَ إبراهيمَ : «فَمَن تَبِعَنِى فَإِنَّهُ مِنِّى» ؟ (4)

.


1- .. الكافي: ج 8 ص 14 ح 1 وص 408 كلاهما عن إسماعيل بن مخلّد السرّاج ، بحار الأنوار : ج 78 ص 224 ح 93 .
2- .. إبراهيم: 36.
3- .. آل عمران: 68.
4- .. تفسير العيّاشي: ج 2 ص 231 ح 33 ، شرح الأخبار : ج 3 ص 447 ح 1378 نحوه .

ص: 199

امام صادق عليه السلام_ در نامه ايشان به گروه شيعه _ :هر كس خوش دارد كه بداند خداوند عز و جل او را دوست مى دارد ، بايد فرمان خدا را به كار ببندد و از ما پيروى كند . آيا اين سخن خداوند عز و جل به پيامبرش صلى الله عليه و آله را نشنيده است كه : «بگو : اگر خدا را دوست مى داريد ، از من پيروى كنيد تا خدا نيز شما را دوست بدارد و گناهانتان را بيامرزد» ؟ به خدا سوگند ، هرگز هيچ بنده اى اطاعت خدا نمى كند ، مگر آن كه خداوند ، پيروى از ما را در ضمن طاعت خويش در آورده است . به خدا سوگند ، هرگز هيچ بنده اى از ما پيروى نمى كند ، مگر آن كه خداوند ، او را دوست مى دارد . به خدا سوگند ، هرگز هيچ كسى پيروى از ما را فرو نمى گذارد ، مگر آن كه ما را دشمن داشته است . به خدا سوگند ، هرگز هيچ كسى ما را دشمن نمى دارد ، مگر آن كه خدا را نافرمانى كرده است ، و هر كس با نافرمانى از خدا بميرد ، خداوند عز و جل او را خوار و رسوا مى سازد و در آتش ، سرنگونش مى كند . سپاس ، ويژه خداوند است كه پروردگار جهانيان است .

تفسير العيّاشى_ به نقل از محمّد حلبى _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «هر يك از شما كه از خدا پروا كند و كار نيك انجام دهد ، از ما اهل بيت است» . [كسى] گفت : از شما اهل بيت؟! فرمود : «از ما اهل بيت! در اين باره ابراهيم عليه السلام فرموده است : «پس هر كه از من پيروى كند ، او از من است» » . عمر بن يزيد گفت : به ايشان گفتم : از خاندان محمّد؟! فرمود : «آرى به خدا ، از خاندان محمّد ! آرى به خدا ، از خودِ آنان! مگر نشنيده اى كه خداوند مى فرمايد : «همانا نزديك ترين مردم به ابراهيم ، كسانى هستند كه از او پيروى كردند» ، و [ مگر نشنيده اى اين ] سخن ابراهيم را كه : «پس هر كه از من پيروى كند ، او از من است» ؟» .

.

ص: 200

الإمام الصادق عليه السلام :مَن تَوَلّى آلَ مُحَمَّدٍ وقَدَّمَهُم عَلى جَميعِ النّاسِ بِما قَدَّمَهُم مِن قَرابَةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَهُوَ مِن آلِ مُحَمَّدٍ ؛ لِتَوَلّيهِ آلَ مُحَمَّدٍ ، لا أنَّهُ مِنَ القَومِ بِأَعيانِهِم ، وإنَّما هُوَ مِنهُم بِتَوَلّيهِ إلَيهِم وَاتِّباعِهِ إيّاهُم ، وكَذلِكَ حُكمُ اللّهِ في كِتابِهِ : «وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ» (1) ، وقَولُ إبراهيمَ عليه السلام : «فَمَن تَبِعَنِى فَإِنَّهُ مِنِّى وَ مَنْ عَصَانِى فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» (2) . (3)

عنه عليه السلام :إنَّما أولِيائِيَ الَّذينَ سَلَّموا لِأَمرِنا، وَاتَّبَعوا آثارَنا ، وَاقتَدَوا بِنا في كُلِّ اُمورِنا. (4)

عنه عليه السلام :أوصى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى عَلِيٍّ عليه السلام وَحدَهُ ، وأوصى عَلِيٌّ عليه السلام إلَى الحَسَنِ وَالحُسَينِ عليهماالسلام جَميعا ، وكانَ الحَسَنُ عليه السلام إمامَهُ ، فَدَخَلَ رَجُلٌ يَومَ عَرَفَةَ عَلَى الحَسَنِ عليه السلام وهُوَ يَتَغَدّى وَالحُسَينُ عليه السلام صائِمٌ ، ثُمَّ جاءَ بَعدَما قُبِضَ الحَسَنُ عليه السلام فَدَخَلَ عَلَى الحُسَين عليه السلام يَومَ عَرَفَةَ وهُوَ يَتَغَدّى وعَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام صائِمٌ ، فَقالَ لَهُ الرَّجُلُ : إنّي دَخَلتُ عَلَى الحَسَنِ عليه السلام وهُوَ يَتَغَدّى وأنتَ صائِمٌ ، ثُمَّ دَخَلتُ عَلَيكَ وأنتَ مُفطِرٌ ؟ فَقالَ : إنَّ الحَسَنَ عليه السلام كانَ إماما فَأَفطَرَ لِئَلّا يُتَّخَذَ صَومُهُ سُنَّةً ولِيَتَأَسّى بِهِ النّاسُ ، فَلَمّا أن قُبِضَ كُنتُ أنَا الإِمامَ فَأَرَدتُ أن لا يُتَّخَذَ صَومي سُنَّةً فَيَتَأَسَّى النّاسُ بي . (5)

.


1- .. المائدة: 51.
2- .. إبراهيم: 36.
3- .. تفسير العيّاشي : ج 2 ص 231 ح 34 عن أبي عمرو الزبيري ، بحار الأنوار : ج 68 ص 35 ح 73 .
4- .. تحف العقول: ص 309 عن محمّد بن النعمان الأحول ، بحار الأنوار : ج 78 ص 288 ح 2 .
5- .. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 2 ص 87 ح 1810 ، علل الشرائع : ص 386 ح 1 كلاهما عن سالم ، بحار الأنوار : ج 97 ص 123 ح 3 .

ص: 201

امام صادق عليه السلام :هر كس ولايت خاندان محمّد را برگزيند و آنان را به واسطه خويشاوندى شان با پيامبر خدا ، بر همه مردم مقدّم بدارد ، او از خاندان محمّد است ؛ يعنى از جهت پذيرفتن ولايت خاندان محمّد ، نه اين كه از تبار و وجود آنها باشد ؛ بلكه از جهت حكم خدا در كتاب اوست كه : «و هر كس از شما آنان را به دوستى بگيرد ، از آنان خواهد بود» ، و [از جهتِ] سخن ابراهيم عليه السلام است كه فرمود : «پس هر كه از من پيروى كند ، او از من است و هر كه مرا نافرمانى كند ، همانا تو آمرزگار مهربانى» .

امام صادق عليه السلام :دوستان من ، در حقيقت ، كسانى هستند كه در برابر فرمان ما (اهل بيت) ، گردن نهادند ، و از سنّت ما پيروى كردند ، و در همه كارهاى ما به ما اقتدا نمودند.

امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا ، فقط على عليه السلام را وصى قرار داد ، و على عليه السلام ، حسن و حسين عليهماالسلام ، هر دو را ، وصى قرار داد و حسن عليه السلام ، امام او (حسين عليه السلام ) بود. در روز عرفه ، مردى بر حسن عليه السلام وارد شد و ايشان مشغول خوردن غذا بود و حسين عليه السلام روزه داشت . پس از رحلت حسن عليه السلام ، همان مرد در روز عرفه بر حسين عليه السلام وارد شد و ايشان مشغول غذا خوردن بود و على بن الحسين عليه السلام روزه داشت . مرد [به حسين عليه السلام ] گفت : من بر حسن عليه السلام وارد شدم و او غذا مى خورد و تو روزه داشتى. حالا بر تو وارد مى شوم ؛ ولى تو روزه ندارى !؟ فرمود : «حسن عليه السلام امام بود . از اين رو ، روزه نگرفت تا روزه او سنّت نشود و مردم [در خوردن] به او تأسّى كنند ، و چون او از دنيا رفت ، من امام هستم . از اين رو خواستم كه روزه ام سنّت نشود و مردم [در خوردن] به من تأسّى كنند» .

.

ص: 202

الإمام الرضا عليه السلام :نَحنُ نورٌ لِمَن تَبِعَنا ، وهُدىً لِمَنِ اهتَدى بِنا . (1)

الإمام المهديّ عليه السلام :فِي ابنَةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله لي اُسوَةٌ حَسَنَةٌ . (2)

1 / 7المَلائِكَةالكتاب« إِنَّ اللَّهَ وَ مَلَئِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِىِّ يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَيْهِ وَ سَلِّمُواْ تَسْلِيمًا » . (3)

الحديثالإمام الصادق عليه السلام :اُتِيَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقيلَ : إنَّ سَعدَ بنَ مُعاذٍ قَد ماتَ . فَقامَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله و قامَ أصحابُهُ فَحُمِلَ ، فَأَمَرَ فَغُسِلَ عَلى عِضادَةِ البابِ (4) ، فَلَمّا أن حُنِّطَ و كُفِّنَ و حُمِلَ عَلى سَريرِهِ تَبِعَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، ثُمَّ كانَ يَأخُذُ يَمنَةَ السَّريرِ مَرَّةً ويَسرَةَ السَّريرِ مَرَّةً ، حَتَّى انتَهى بِهِ إلَى القَبرِ ، فَنَزَلَ بِهِ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَتّى لَحَدَهُ و سَوّى عَلَيهِ اللَّبِنَ ، وجَعَلَ يَقولُ : ناوِلني حَجَرا ، ناوِلني تُرابا رَطبا ؛ يَسُدُّ بِهِ ما بَينَ اللَّبِنِ ، فَلَمّا أن فَرَغَ وحَثَا التُّرابَ عَلَيهِ وسَوّى قَبرَهُ ، قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنّي لَأَعلَمُ أنَّهُ سَيَبلى و يَصِلُ إلَيهِ البِلى ، ولكِنَّ اللّهَ تَعالى يُحِبُّ عَبدا إذا عَمِلَ عَمَلاً فَأَحكَمَهُ . فَلَمّا أن سَوَّى التُّربَةَ عَلَيهِ ، قالَت اُمُّ سَعدٍ مِن جانِبٍ : هَنيئا لَكَ الجَنَّةُ! فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا اُمَّ سَعدٍ ، مَه ! لا تَجزِمي عَلى رَبِّكِ ، فَإِنَّ سَعدا قَد أصابَتهُ ضَمَّةٌ . قالَ : و رَجَعَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله و رَجَعَ النّاسُ ، فَقالوا : يا رَسولَ اللّهِ ، لَقَد رَأَيناكَ صَنَعتَ عَلى سَعدٍ ما لَم تَصنَعهُ عَلى أحَدٍ ؛ إنَّكَ تَبِعتَ جَنازَتَهُ بِلا رِداءٍ و لا حِذاءٍ! فَقالَ صلى الله عليه و آله : إنَّ المَلائِكَةَ كانَت بِلا حِذاءٍ و لا رِداءٍ فَتَأَسَّيتُ بِها (5) . قالوا : و كُنتَ تَأخُذُ يَمنَةَ السَّريرِ مَرَّةً و يَسرَةَ السَّريرِ مَرَّةً! قالَ : كانَت يَدي في يَدِ جَبرَئيلَ آخُذُ حَيثُ ما أخَذَ . فَقالوا : أمَرتَ بِغُسلِهِ و صَلَّيتَ عَلى جَنازَتِهِ و لَحَدتَهُ ، ثُمَّ قُلتَ : إنَّ سَعدا أصابَتهُ ضَمَّةٌ! قالَ : فَقالَ صلى الله عليه و آله : نَعَم ، إنَّهُ كانَ في خُلُقِهِ مَعَ أهلِهِ سوءٌ . (6)

.


1- .. تفسير القمّي : ج 2 ص 104 عن عبداللّه بن جندب ، تفسير فرات : ص 285 ح 385 عن الأصبغ بن نباتة عن الإمام الحسن عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 26 ص 242 ح 5 .
2- .. الغيبة للطوسي : ص 286 ح 245 ، الاحتجاج : ج 2 ص 537 ح 342 عن أبي عمرو العمري ، بحار الأنوار : ج 53 ص 180 ح 9 .
3- .. الأحزاب : 56.
4- .. في الأمالي وروضة الواعظين وبحار الأنوار : «و هو قائم على عضادة الباب» ، و كأنّها سقطت من المصدر . وعضادتا الباب : الخشبتان المنصوبتان عن يمين الداخل منه و شماله (لسان العرب : ج 3 ص 294 «عضد») .
5- .. في المصدر : «بهما» ، والتصويب من المصادر الاُخرى .
6- .. علل الشرائع : ص310 ح4 ، الأمالي للطوسي : ص 427 ح955 كلاهما عن عبداللّه بن سنان ، روضة الواعظين: ص 413 ، بحار الأنوار : ج 6 ص 220 ح 14 .

ص: 203

1 / 7 فرشتگان

امام رضا عليه السلام :ما براى كسى كه از ما پيروى كند ، روشنايى هستيم ، و براى كسى كه به وسيله ما راه بجويد ، مايه راه نمايى .

امام مهدى عليه السلام :در دختر پيامبر خدا ، براى من ، سرمشقى نيكوست .

1 / 7فرشتگانقرآن«خدا و فرشتگان او ، بر پيامبر درود مى فرستند . اى كسانى كه ايمان آورده ايد! [ شما نيز ]بر او درود فرستيد و به فرمانش به خوبى گردن نهيد» .

حديثامام صادق عليه السلام :براى پيامبر خدا خبر آوردند كه : سعد بن مُعاذ ، در گذشت . پيامبر خدا و اصحابش برخاستند [ و به خانه سعد رفتند ]. جنازه سعد برداشته شد. پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد او را بر روى لنگه در ، غسل دادند و چون او را حنوط و كفن كردند و در تابوتش نهادند و به راه افتادند ، پيامبر خدا در پى آن ، حركت كرد و گاه سمت راست تابوت و گاهى سمت چپ آن را مى گرفت تا به قبرش رساندند. پيامبر خدا ، جنازه سعد را پايين نهاد و او را در گورش گذاشت و اطراف لَحَد را با خشت ، محكم كرد و در اين هنگام مى فرمود : «يك سنگ به من بده . ... كمى گِل به من بده» و با آنها فاصله ميان خشت ها را [با ظرافت] مى گرفت. كار كه تمام شد و پيامبر صلى الله عليه و آله بر روى قبر ، خاك ريخت و آن را هموار كرد ، فرمود : «من مى دانم كه او به زودى مى پوسد و پوسيدگى به سراغش مى آيد ؛ امّا خداوند متعال ، بنده اى را دوست دارد كه هر گاه كارى انجام مى دهد ، محكم كارى كند» . چون پيامبر صلى الله عليه و آله خاكش را هموار كرد ، مادر سعد ، از گوشه اى صدا زد : بهشت ، گوارايت باد! پيامبر خدا فرمود : «آرام باش ، اى اُمّ سعد! از طرف پروردگارت ، چنين با قاطعيت سخن مگوى . سعد ، همين حالا دچار فشار [ قبر ] شد» . پيامبر صلى الله عليه و آله باز گشت و مردم نيز بر گشتند . گفتند : اى پيامبر خدا! ما شاهد بوديم كه شما با سعد ، چنان عمل كرديد كه با هيچ كس نكرده ايد. بدون عبا و با پاى برهنه دنبال جنازه اش حركت كرديد! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «فرشتگان ، پابرهنه و بدون عبا بودند. من هم به آنها تأسّى كردم» . گفتند : گاه سمت راست تابوت را مى گرفتيد و زمانى سمت چپ آن را! فرمود : «دستم در دست جبرئيل بود و هر جا را كه او مى گرفت ، من هم مى گرفتم» . گفتند : دستور فرمودى و او را غسل دادند ، و بر جنازه اش نماز خواندى و خودت او را در گور نهادى ؛ ولى سپس فرمودى كه : سعد ، دچار فشار [قبر ]شد. فرمود : «آرى ؛ او با خانواده اش كمى بداخلاق بود» .

.

ص: 204

1 / 8العُلَماءُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :اِتَّبِعُوا العُلَماءَ ؛ فَإِنَّهُم سُرُجُ الدُّنيا ومَصابيحُ الآخِرَةِ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :إذا عَلَوتَ فَلا تُفَكِّر فيمَن دونَكَ مِنَ الجُهّالِ ، ولكِنِ اقتَدِ بِمَن فَوقَكَ مِنَ العُلَماءِ . (2)

.


1- .. الفردوس : ج 1 ص 71 ح 209 عن أنس ، كنز العمّال : ج 10 ص 135 ح 28681 .
2- .. غرر الحكم: ج 3 ص 158 ح 4092 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 136 ح 3100 .

ص: 205

1 / 8 عالمان

1 / 8عالمانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از عالمان (آگاهان) پيروى كنيد؛ چرا كه آنان چراغ هاى دنيا و روشنايى هاى آخرت اند .

امام على عليه السلام :هر گاه بلندى يافتى ، به نادانانِ فرو دستت منگر ؛ بلكه عالِمان فرا دستت را الگو قرار بده .

.

ص: 206

الإمام زين العابدين عليه السلام :إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى أوحى إلى دانِيالَ عليه السلام : إنَّ أمقَتَ عَبيدي إلَيَّ الجاهِلُ المُستَخِفُّ بِحَقِّ أهلِ العِلمِ التّارِكُ لِلاِقتِداءِ بِهِم ، وإنَّ أحَبَّ عَبيدي إلَيَّ التَّقِيُّ الطّالِبُ لِلثَّوابِ الجَزيلِ اللّازِمُ لِلعُلَماءِ . (1)

عوالي اللآلي :رُوِيَ عَن بَعضِهِم عليهم السلام : النّاسُ أربَعَةٌ : رَجُلٌ يَعلَمُ ويَعلَمُ أنَّهُ يَعلَمُ فَذاكَ عالِمٌ فَاتَّبِعوهُ ، ورَجُلٌ يَعلَمُ ولا يَعلَمُ أنَّهُ يَعلَمُ فَذاكَ غافِلٌ فَأَيقِظوهُ ، ورَجُلٌ لا يَعلَمُ ويَعلَمُ أنَّهُ لا يَعلَمُ فَذاكَ جاهِلٌ فَعَلِّموهُ ، ورَجُلٌ لا يَعلَمُ ويَعلَمُ أنَّهُ يَعلَمُ فَذاكَ ضالٌّ فَأَرشِدوهُ . (2)

1 / 9أهلُ الإِيمانِالكتاب«وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ اتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُم بِإِيمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ مَا أَلَتْنَاهُم مِّنْ عَمَلِهِم مِّن شَىْ ءٍ كُلُّ امْرِىءٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ» . (3)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ فِي التَّرغيبِ إلى طَلَبِ العِلمِ _ :يَرفَعُ اللّهُ بِهِ أقواما يَجعَلُهُم فِي الخَيرِ أئِمَّةً يُقتَدى بِهِم ، تُرمَقُ (4) أعمالُهُم ، وتُقتَبَسُ آثارُهُم ، وتَرغَبُ المَلائِكَةُ في خُلَّتِهِم ، يَمسَحونَهُم في صَلاتِهِم بِأَجنِحَتِهِم . (5)

.


1- .. الكافي: ج 1 ص 35 ح 5 عن أبي حمزة ، منية المريد : ص 111 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 379 ح 23 .
2- .. عوالي اللآلي: ج 4 ص 79 ح 74 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 195 ح 15 .
3- .. الطور: 21.
4- .. رَمَقتُه ببصري ورامقتُه : إذا أتبعتَه بصرَك تتعهّده ، وتنظر إليه وترْقُبه. ورمَّق ترميقا : أدام النظر (تاج العروس : ج13 ص 177 «رمق») . والظاهر أنّ المراد من «تُرمق أعمالهم» : أي يُنظر إليها ويُكتسب منها ، فيَجعل الناس أعمالهم على طريقتهم .
5- .. الخصال : ص 522 ح 12 عن الإمام عليّ عليه السلام ، تحف العقول : ص 28 وليس فيه ذيله ، الأمالي للصدوق : ص 713 ح 982 عن الأصبغ بن نباتة عن الإمام عليّ عليه السلام ، روضة الواعظين : ص 13 عن الإمام عليّ عليه السلام ، منية المريد : ص 109 عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ؛ حلية الأولياء : ج 1 ص 346 عن أنس نحوه ، كنز العمّال : ج 10 ص 177 ح 28920 .

ص: 207

1 / 9 اهل ايمان

امام زين العابدين عليه السلام :خداوند متعال به دانيال عليه السلام وحى فرمود كه : «منفورترينِ بندگانم در نزد من ، آن نادانى است كه حق [و حرمت] اهل دانش را سبُك مى شمارد و آنان را سرمشق خويش قرار نمى دهد ، و محبوب ترينِ بندگانم در نزد من ، آن پرهيزگارى است كه جوياى ثواب بسيار است و ملازمت با عالمان را اختيار كرده است» .

عوالى اللآلى :از يكى از امامان اهل بيت عليهم السلام روايت شده است كه : «مردم ، چهار دسته اند : مردى كه مى داند و مى داند كه مى داند . او [ به راستى ]عالِم است . پس پيروى اش كنيد . مردى كه مى داند و نمى داند كه مى داند . او غافل است . پس بيدارش كنيد . مردى كه نمى داند و مى داند كه نمى داند . او نادان است . پس دانايش كنيد . و مردى كه نمى داند و مى پندارد كه مى داند . او گم راه است . پس ارشادش كنيد» .

1 / 9اهل ايمانقرآن«و كسانى كه ايمان آورده اند و فرزندانشان آنها را در ايمان پيروى كرده اند ، فرزندانشان را به آنها ملحق خواهيم كرد و چيزى را از كارشان نمى كاهيم. هر كسى ، در گرو دستاورد خويش است» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در تشويق به دانشجويى _ :خداوند به سبب آن (دانش) ، اقوامى را بلندمرتبه مى گرداند و آنان را در خوبى ها پيشوايانى قرار مى دهد كه سرمشق ديگران مى شوند ، و كارهايشان مورد توجّه ديگران قرار مى گيرد ، و از رفتارهايشان اقتباس مى شود ، و فرشتگان به دوستى با آنان علاقه مند مى شوند ، و در هنگام نمازشان بال هاى خود را بر سر آنها مى كشند .

.

ص: 208

عنه صلى الله عليه و آله :يَرفَعُ اللّهُ بِهذَا القُرآنِ وَالعِلمِ بِتَأويلِهِ وبِمُوالاتِنا أهلَ البَيتِ وَالتَّبَرّي مِن أعدائِنا أقواما، فَيَجعَلُهُم فِي الخَيرِ قادَةً؛ تُقَصُّ آثارُهُم، وتُرمَقُ أعمالُهُم، ويُقتَدى بِفِعالِهِم. (1)

الإمام الكاظم عليه السلام_ مِن دُعائِهِ في أوَّلِ لَيلَةٍ مِن شَهرِ رَمَضانَ _ :اللّهُمَّ اجعَلني تابِعا لِصالِحِ مَن مَضى مِن أولِيائِكَ ، وألحِقني بِهِم . (2)

1 / 10أهلُ الخَيرِالإمام عليّ عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِابنِهِ الحَسَنِ عليه السلام _ :اِحتَدِ (3) بِحِذاءِ الصّالِحينَ ، وَاقتَدِ بِآدابِهِم ، وسِر بِسيرَتِهِم . (4)

.


1- .. التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 16 ح 2 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 183 ح 18 .
2- .. الكافي: ج 4 ص 73 ح 3 ، تهذيب الأحكام : ج 3 ص 108 ح 266 ، المقنعة : ص 323 ح 14 كلّها عن عليّ بن رئاب ، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 2 ص 104 ح 1848 ، مصباح المتهجّد : ص 606 ح 694 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، الإقبال : ج 1 ص 117 ، بحار الأنوار : ج 97 ص 342 ح 2 .
3- .. حَدَا الشيء يحدوه واحتَداه : تبِعه (لسان العرب : ج 14 ص 168 «حدا») . ولعلّها بالذال المعجمة ؛ يقال : فلان يحتذي على مثال فلان ؛ إذا فعل فعله واقتدى به في أمره (انظر : لسان العرب : ج 14 ص 170 «حذا») .
4- .. كنز العمّال : ج 16 ص 180 ح 44215 نقلاً عن وكيع والعسكري في المواعظ .

ص: 209

1 / 10 نيكوكاران

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، مردمانى را به واسطه اين قرآن و علمِ به تأويل آن و به سبب دوستى و پيروى[ شان ] از ما خاندان و بيزارى از دشمنانمان ، بلندى مى بخشد و آنها را در خوبى ها پيشوا مى گرداند ، به طورى كه ديگران از آنها پيروى مى كنند و چشم به كارهاى آنان مى دوزند و از رفتارشان الگو مى گيرند .

امام كاظم عليه السلام_ از دعاى ايشان در نخستين شب ماه رمضان _ :بار خدايا! مرا دنباله رو نيكان از اولياى گذشته ات ، قرار ده ، و به آنان ملحقم گردان .

1 / 10نيكوكارانامام على عليه السلام_ در سفارش به فرزندش حسن عليه السلام _ :از نيكان ، دنباله روى كن ، و به آداب آنان اقتدا كن ، و راه و روش آنان را در پيش بگير .

.

ص: 210

عنه عليه السلام_ في وَصفِ شيعَةِ أهلِ البَيتِ عليهم السلام _ :مِن عَلامَةِ أحَدِهِم أن تَرى لَهُ قُوَّةً في دينٍ . . . يَقتَدي بِمَن سَلَفَ مِن أهلِ الخَيرِ قَبلَهُ ، فَهُوَ قُدوَةٌ لِمَن خَلَفَ مِن طالِبِ البِرِّ بَعدَهُ ، اُولئِكَ عُمّالُ اللّهِ ، ومَطايا أمرِهِ وطاعَتِهِ ، وسُرُجُ أرضِهِ وبَرِيَّتِهِ ، اُولئِكَ شيعَتُنا وأحِبَّتُنا ، ومِنّا ومَعَنا ، آها شَوقا إلَيهِم . (1)

عنه عليه السلام_ في صِفَةِ المُؤمِنِ _ :بُعدُهُ مِمَّن تَباعَدَ مِنهُ بُغضٌ ونَزاهَةٌ (2) ، ودُنُوُّهُ مِمَّن دَنا مِنهُ لينٌ ورَحمَةٌ ، لَيسَ تَباعُدُهُ تَكَبُّرا ولاعَظَمَةً ، ولادُنُوُّهُ خَديعَةً ولاخِلابَةً (3) ، بَل يَقتَدي بِمَن كانَ قَبلَهُ مِن أهلِ الخَيرِ ، فَهُوَ إمامٌ لِمَن بَعدَهُ مِن أهلِ البِرِّ . (4)

عنه عليه السلام :لَأَن تَكونَ تابِعا فِي الخَيرِ ، خَيرٌ لَكَ مِن أن تَكونَ مَتبوعا فِي الشَّرِّ . (5)

عنه عليه السلام :لَم يَمُت مَن تَرَكَ أفعالاً يُقتَدى بِها مِنَ الخَيرِ ، [ و] (6) مَن نَشَرَ حِكمَةً ذُكِرَ بِها . (7)

عنه عليه السلام_ فِي الدّيوانِ المَنسوبِ إلَيهِ _ : ذَهَبَ الرِّجالُ المُقتَدى بِفِعالِهِموَالمُنكِرونَ لِكُلِّ أمرٍ مُنكَرِ وبَقيتُ في خَلَفٍ يُزَيِّنُ بَعضُهُمبَعضا لِيَدفَعَ مُعوِرٌ (8) عَن مُعوِرِ سَلَكوا بُنَيّاتِ (9) الطَّريقِ فَأَصبَحوامُتَنَكِّبينَ (10) عَنِ الطَّريقِ الأَكبَرِ (11)

.


1- .. كنز الفوائد: ج 1 ص 91 عن نوف البكالي ، بحار الأنوار : ج 68 ص 195 ح 48 .
2- .. قال المجلسي قدس سره : أي إنّما يبعد عن الكفّار والفسّاق للبغض في اللّه ، والنّزاهة والبُعد عن أعمالهم وأفعالهم . والنَّزاهة : التباعد عن كلّ قذر ومكروه (بحار الأنوار : ج 67 ص 384) . وفي نهج البلاغة : «زُهدٌ ونزاهة»، وهو الأقرب .
3- .. الخِلابة: الخِداع بالقول اللطيف (النهاية : ج 2 ص 58 «خلب») .
4- .. الكافي: ج 2 ص230 ح 1 عن عبداللّه بن يونس عن الإمام الصادق عليه السلام ، تحف العقول: ص 162، نهج البلاغة: الخطبة 193 من كلامه عليه السلام في صفة المتّقين وفيه صدره إلى «خديعة» ، بحار الأنوار : ج 67 ص 367 ح 70 .
5- .. غرر الحكم: ج 5 ص 280 ح 7361 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 404 ح 6834 .
6- .. ما بين المعقوفين أثبتناه من بحار الأنوار .
7- .. كنزالفوائد : ج 1 ص 349 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 24 ح 77 .
8- .. رجلٌ مُعوِر : قبيح السريرَة. والعَوار : العيب (لسان العرب : ج 4 ص 616 «عور») .
9- .. بُنَيّات الطريق : هي الطُرق الصغار تتشعّب من الجادّة ، وهي التُّرَّهات (الصحاح : ج 6 ص 2287 «بنا») .
10- .. نَكَبَ عن الشيء و عن الطريق وتنكَّبَ : عَدَلَ (لسان العرب : ج 1 ص 770 «نكب») .
11- .. الديوان المنسوب إلى الإمام عليّ عليه السلام : ص 268 ح 191 ، بحار الأنوار : ج 34 ص 411 ح 29 .

ص: 211

امام على عليه السلام_ در توصيف شيعيان اهل بيت عليهم السلام _ :از نشانه هاى هر يك از آنان ، اين است كه او را در دين ، نيرومند مى يابى ، ... از نيكوكارانِ پيش از خود الگو مى گيرد ، و خود براى كسانى كه پس از او مى آيند و طالب نيكوكارى هستند ، الگوست . اينان ، كارگزاران خداوند و حاملانِ فرمان و طاعت او ، و چراغ هاى (روشنى بخش) زمين او و آفريدگانش هستند. اينان ، شيعيان و دوستداران ما هستند ، و از مايند و با مايند. وه كه مرا چه شوقى به ديدار آنان است!

امام على عليه السلام_ در توصيف مؤمن _ :اگر از كسى دورى مى كند ، دورى كردنش ، از سر نفرت و پاكيزه ماندن است ، و اگر به كسى نزديك مى شود، نزديك شدنش ، از روى نرمى و مهربانى . دورى گزيدنش ، از روى تكبّر و خودبرتربينى نيست ، و نزديك شدنش ، از سر فريب و نيرنگ كارى نيست ؛ بلكه به نيكوكارانِ پيش از خود ، اقتدا مى كند. پس ، او براى نيكوكارانى كه پس از وى مى آيند ، پيشوا [ و الگو ]ست .

امام على عليه السلام :در خوبى ، پيرو باشى ، بهتر از آن است كه در بدى ، پيشوا باشى .

امام على عليه السلام :كسى كه كارهاى نيكى از خود بر جاى نهاده كه سرمشق ديگران قرار مى گيرند ، هرگز نمرده است [و] كسى كه حكمتى [ يا دانشى ]را نشر دهد ، به سبب آن ، نامش ماندگار مى شود . (1)

امام على عليه السلام_ در ديوان منسوب به ايشان _ :رفتند آن مردانى كه كارهايشان الگو بود و با هر كار ناپسندى ، سر ناسازگارى داشتند و من ماندم در ميان جماعتى كه يكديگر را مى ستايند تا زشتكارى از زشتكارى ، دفاع كند كوره راه ها را پيمودند و صبحگاهان از شاه راه ، به دور افتاده بودند .

.


1- .يا : و نيز كسى كه حكمتى را نشر دهد كه به سبب آن از او نام برده شود ، هرگز نمرده است .

ص: 212

. .

ص: 213

. .

ص: 214

الفصل الثاني : مواطن التّأسّي2 / 1الدّينُ وَ الدُّنيارسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن نَظَرَ في دينِهِ إلى مَن هُوَ فَوقَهُ فَاقتَدى بِهِ ، ونَظَرَ في دُنياهُ إلى مَن هُوَ دونَهُ فَحَمِدَ اللّهَ عَلى ما فَضَّلَهُ بِهِ عَلَيهِ ، كَتَبَهُ اللّهُ شاكِرا صابِرا . ومَن نَظَرَ في دينِهِ إلى مَن هُوَ دونَهُ ، ونَظَرَ في دُنياهُ إلى مَن هُوَ فَوقَهُ فَأَسِفَ عَلى ما فاتَهُ مِنهُ ، لَم يَكتُبهُ اللّهُ شاكِرا ولا صابِرا . (1)

الإمام الصادق عليه السلام_ فِي الدُّعاءِ _ :اللّهُمَّ لَكَ الحَمدُ أحمَدُكَ وأستَعينُكَ وأنتَ رَبّي وأنَا عَبدُكَ ، أصبَحتُ عَلى عَهدِكَ ووَعدِكَ ، واُؤمِنُ بِوَعدِكَ واُوفي بِعَهدِكَ مَا استَطَعتُ ، ولا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ ، وأشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ . أصبَحتُ عَلى فِطرَةِ الإِسلامِ و كَلِمَةِ الإِخلاصِ ومِلَّةِ إبراهيمَ ودينِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، عَلى ذلِكَ أحيا وأموتُ إن شاءَ اللّهُ . اللّهُمَّ أحيِني ما أحيَيتَني بِهِ ، و أمِتني إذا أمَتَّني عَلى ذلِكَ ، وَابعَثني إذا بَعَثتَني عَلى ذلِكَ ، أبتَغي بِذلِكَ رِضوانَكَ وَاتِّباعَ سَبيلِكَ . إلَيك ألجَاتُ ظَهري ، وإلَيكَ فَوَّضتُ أمري ، آلُ مُحَمَّدٍ أئِمَّتي لَيسَ لي أئِمَّةٌ غَيرُهُم ، بِهِم أئتَمُّ وإيّاهُم أتَوَلّى وبِهِم أقتَدي ، اللّهُمَّ اجعَلهُم أولِيائي فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ ، وَاجعَلني اُوالي أولِياءَهُم واُعادي أعداءَهُم فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ ، وألحِقني بِالصّالِحينَ وآبائي مَعَهُم . (2)

.


1- .. سنن الترمذي : ج 4 ص 665 ح 2512 عن عبداللّه بن عمرو ، مسند الشاميين : ج 1 ص 290 ح 505 ليس فيه «نظر في دينه إلى من هو دونه» ، الزهد لابن المبارك (الملحقات) : ص 50 ح 180 كلاهما عن شعيب عن أبيه نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 255 ح 6423 ؛ تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 90 ، معدن الجواهر : ص 26 نحوه ، مستدرك الوسائل : ج 12 ص 172 ح 13807 .
2- .. الكافي : ج 2 ص 529 ح 21 عن معاوية بن عمّار ، بحار الأنوار : ج 86 ص 294 ح 56 .

ص: 215

فصل دوم : موارد اُلگوگيرى
2 / 1 دين و دنيا

فصل دوم : موارد اُلگوگيرى2 / 1دين و دنياپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه در دينش به فراتر از خود بنگرد و او را الگو قرار دهد ، و در دنيايش به فروتر از خود بنگرد و خداوند را بر آنچه او را بِدان بر وى برترى داده ، سپاس بگويد ، خداوند ، او را سپاس گزار و شكيبا مى نويسد . و هر كه در دينش به فروتر از خود بنگرد ، و در دنيايش به فراتر از خود بنگرد و براى آنچه از او كمتر دارد ، افسوس بخورد ، خداوند عز و جل او را نه سپاس گزار و نه شكيبا مى نويسد .

امام صادق عليه السلام_ در دعا _ :بار خدايا! سپاس ، ويژه توست . تو را مى ستايم و از تو يارى مى طلبم ، كه تو ، پروردگار منى و من ، بنده تو ام . در حالى صبح كردم كه بر پيمان و وعده تو هستم ، و به وعده ات ايمان دارم و به پيمان با تو ، تا آن جا كه بتوانم ، وفا مى كنم ؛ و هيچ نيرو و توانى نيست ، مگر از سوى خداوند يگانه بى انباز . و گواهى مى دهم كه محمّد ، بنده و فرستاده اوست . در حالى صبح كردم كه بر سرشت اسلام و كلمه اخلاص (توحيد) و آيين ابراهيم و دين محمّد صلى الله عليه و آله هستم . به خواست خدا ، بر اين [ عقايد ] زندگى مى كنم و مى ميرم. بار خدايا! تا زنده ام مى دارى ، بر اين ، زنده ام بدار ، و هر گاه مرا ميراندى ، بر آن بميرانم ، و هر گاه مرا برانگيختى ، بر آن برانگيزانم . با اين ، خشنودى تو و پيمودن راه تو را مى جويم . به تو تكيه كردم ، و كارم را به تو سپردم . خاندان محمّد ، پيشوايان من اند و جز آنان مرا پيشوايى نيست . از آنان پيروى مى كنم و ولايت آنان را مى پذيرم ، و به آنان اقتدا مى نمايم . بار خدايا! آنان را در دنيا و آخرت ، اولياى من قرار بده ، و چنانم گردان كه در دنيا و آخرت ، دوستانشان را دوست ، و دشمنانشان را دشمن بدارم ، و مرا و پدرانم را به نيكان ، ملحق فرما .

.

ص: 216

2 / 2الوَرَعُ وَ التَّقوى وَ الاِجتِهادُالإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى أوجَبَ عَلَيكُم حُبَّنا ومُوالاتَنا ، وفَرَضَ عَلَيكُم طاعَتَنا ، ألا فَمَن كانَ مِنّا فَليَقتَدِ بِنا ، وإنَّ مِن شَأنِنَا الوَرَعَ وَالاِجتِهادَ وأداءَ الأَمانَةِ إلَى البَرِّ وَالفاجِرِ ، وصِلَةَ الرَّحِمِ وإقراءَ الضَّيفِ وَالعَفوَ عَنِ المُسيءِ ، ومَن لَم يَقتَدِ بِنا فَلَيسَ مِنّا . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ أحَقَّ النّاسِ بِالوَرَعِ آلُ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله وشيعَتُهُم ؛ لِكَي يَقتَدِيَ النّاسُ بِهِم ، فَإِنَّهُمُ القُدوَةُ لِمَنِ اقتَدى ، فَاتَّقُوا اللّهَ وأطيعوهُ ؛ فَإِنَّهُ لا يُنالُ ما عِندَ اللّهِ إلّا بِالتَّقوى وَالوَرَعِ وَالاِجتِهادِ ، فَإِنَّ اللّهَ تَعالى يَقولُ : «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ» . (2) أمَا وَاللّهِ إنَّكُم عَلى دينِ اللّهِ ودينِ مَلائِكَتِهِ ، فَأَعينونا عَلى ذلِكَ بِالوَرَعِ وَالاِجتِهادِ وكَثرَةِ العِبادَةِ ، وعَلَيكُم بِالوَرَعِ . (3)

.


1- .. الاختصاص: ص 241 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 115 ح 12 .
2- .. الحجرات : 13 .
3- .. إرشاد القلوب : ص 101 ، بشارة المصطفى : ص 141 عن عمر بن يحيى بن بسّام ، جامع الأحاديث للقمّي (الغايات) : ص203 وفيهما صدره إلى «لمن اقتدى» ، بحار الأنوار : ج 68 ص 167 ح 21 .

ص: 217

2 / 2 پارسايى و پرهيزگارى و سختكوشى

2 / 2پارسايى و پرهيزگارى و سختكوشىامام صادق عليه السلام :خداوند متعال ، دوستىِ ما و ولايت ما را بر شما واجب ساخت و اطاعت از ما را بر شما فرض كرد . هان! پس هر كه از ماست ، بايد به ما اقتدا كند . از راه و رسم ما ، پارسايى و سختكوشى [ در عمل و طاعت ]و برگرداندن امانت به نيك و بد ، و صله رحم و پذيرايى از ميهمان و گذشت كردن از بدى كننده است . و هر كه به ما اقتدا نكند ، از ما نيست .

امام صادق عليه السلام :سزاوارترين مردم به پارسايى ، خاندان محمّد و شيعيان آنها هستند تا مردم از آنها الگو بگيرند؛ چرا كه آنان براى كسى كه به دنبال الگوست ، الگويند . پس ، از خدا پروا كنيد و از او فرمان بَريد؛ زيرا به آنچه نزد خداست ، مگر با پرهيزگارى و پارسايى و سختكوشى ، نمى توان رسيد ، كه خداوند متعال مى فرمايد : «همانا گرامى ترين شما نزد خدا ، باتقواترين شماست» . هان! به خدا سوگند كه شما بر دين خدا و دين فرشتگان او هستيد . پس با پارسايى و سختكوشى و عبادتِ زياد ، ما را در اين امر ، كمك كنيد . بر شما باد پارسايى !

.

ص: 218

2 / 3الصَّبرُ فِي المَصائِبِالإمام الحسين عليه السلام :لَمّا قُبِضَت فاطِمَةُ عليهاالسلام دَفَنَها أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام سِرّا وعَفا (1) عَلى مَوضِعِ قَبرِها ، ثُمَّ قامَ فَحَوَّلَ وَجهَهُ إلى قَبرِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ : السَّلامُ عَلَيكَ يا رَسولَ اللّهِ عَنّي ، وَالسَّلامُ عَلَيكَ عَنِ ابنَتِكَ وزائِرَتِكَ ، وَالبائِتَةِ فِي الثَّرى بِبُقعَتِكَ ، وَالمُختارِ اللّهُ لَها سُرعَةَ اللِّحاقِ بِكَ ، قَلَّ يا رَسولَ اللّهِ عَن صَفِيَّتِكَ صَبري ، وعَفا عَن سَيِّدَةِ نِساءِ العالَمينَ تَجَلُّدي ، إلّا أنَّ لي فِي التَّأَسِّي بِسُنَّتِكَ في فُرقَتِكَ مَوضِعَ تَعَزٍّ ، فَلَقَد وَسَّدتُكَ في مَلحودَةِ قَبرِكَ ، وفاضَت نَفسُكَ بَينَ نَحري وصَدري ، بَلى وفي كِتابِ اللّهِ لي أنعَمُ القَبول ، إنّا للّهِِ وإنّا إلَيهِ راجِعونَ . (2)

2 / 4الزُّهدُ فِي الدُّنيامستدرك الوسائل :عَن أبي اُمامَةَ الباهِلِيِّ _ في حَديثٍ طَويلٍ اِختَصَرناهُ _ أنَّهُ قالَ : إنَّ ثَعلَبَةَ بنَ حاطِبٍ الأَنصارِيَّ أتى رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، ادعُ اللّهَ أن يَرزُقَني مالاً . قالَ الرَّسولُ صلى الله عليه و آله : وَيحَكَ يا ثَعلَبَةُ ، اِذهَب وَاقنَع بِما عِندَكَ ، فَإِنَّ الشّاكِرَ أحسَنُ مِمَّن لَهُ مالٌ كَثيرٌ لا يَشكُرُهُ . فَذَهَبَ ، ورَجَعَ بَعدَ أيّامٍ وقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، ادعُ اللّهَ تَعالى أن يُعطِيَني مالاً . فَقالَ الرَّسولُ صلى الله عليه و آله : ألَيسَ لَكَ بي اُسوَةٌ! فَإِنّي _ بِعِزَّةِ عَرشِ اللّهِ _ لَو شِئتُ لَصارَت جِبالُ الأَرضِ لي ذَهَبا وفِضَّةً ! فَذَهَبَ ، ثُمَّ رَجَعَ فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، سَلِ اللّهَ تَعالى أن يُعطِيَني مالاً ، فَإِنّي اُؤَدّي حَقَّ اللّهِ ، واُؤَدّي حُقوقا ، وأصِلُ بِهِ الرَّحِمَ . فَقالَ الرَّسولُ صلى الله عليه و آله : اللّهُمَّ أعطِ ثَعلَبَةَ . (3)

.


1- .. العَفْو : المَحْو . عَفَتِ الرياح الأَثَر : أي دَرَستْهُ ومحَتْه (تاج العروس : ج 19 ص 686 «عفو») .
2- .. الكافي: ج 1 ص 458 ح 3 عن عليّ بن محمّد الهرمزاني ، الأمالي للمفيد : ص 281 ح 7 ، الأمالي للطوسي : ص 109 ح 166 كلاهما عن عليّ بن محمّد الهرمزاني عن الإمام زين العابدين عنه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 43 ص 193 ح 21 .
3- .. مستدرك الوسائل : ج 13 ص 256 ح 15289 نقلاً عن أبي الفتوح الرازي في تفسيره .

ص: 219

2 / 3 شكيبايى در مصيبت ها
2 / 4 دل كندن از دنيا

2 / 3شكيبايى در مصيبت هاامام حسين عليه السلام :چون فاطمه عليهاالسلام از دنيا رفت ، امير مؤمنان عليه السلام مخفيانه او را به خاك سپرد و آثار محلّ قبرش را از بين برد . آن گاه برخاست و رو به قبر پيامبر خدا كرد و گفت : «درود بر تو ، اى پيامبر خدا! درود بر تو از جانب دخترت كه اينك به ديدار تو آمده و در بقعه تو در خاك آرميده است ، و خدا خواست كه زودتر به تو بپيوندد! اى پيامبر خدا! شكيبم در سوگ محبوبه ات ، اندك گشته و طاقتم در غم از دست دادن بانوى زنان عالم ، از كف رفته است ؛ امّا تأسّى به سنّت تو در [ غم ]فراقت ، تسلّى بخش هر مصيبتى است. من با دست خود ، سرت را در لحدِ آرامگاهت نهادم ، و در حالى جان دادى كه سرت به سينه من چسبيده بود. آرى ، در كتاب خدا براى من بهترين پذيرش است. ما از خداييم و به سوى او باز مى گرديم» .

2 / 4دل كندن از دنيامستدرك الوسائل :از ابو اُمامه باهلى _ در روايتى بلند كه مختصرش كرده ايم _ : [نقل است كه] ثعلبة بن حاطب انصارى ، نزد پيامبر خدا آمد و گفت : اى پيامبر خدا! دعا كن كه خداوند به من ثروتى روزى كند . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «زهى تو ، اى ثَعلَبه! برو و به همانچه دارى ، قناعت كن؛ زيرا شكرگزار ، بهتر از كسى است كه ثروت بسيار دارد و شكر آن را به جاى نمى آورد» . ثعلبه رفت و چند روز بعد ، باز آمد و گفت : اى پيامبر خدا! دعا كن كه خداى متعال به من ثروتى عطا فرمايد . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «آيا نه اين است كه من براى تو الگويم؟ به عزّت عرش خدا سوگند ، من اگر بخواهم ، كوه هاى زمين برايم طلا و نقره مى شوند» . ثعلبه رفت و سپس باز آمد و گفت : اى پيامبر خدا! از خداى متعال بخواه كه به من ثروتى عطا كند . من حقّ خدا را خواهم داد ، و حقوق ديگران را خواهم داد ، و با آن به خويشاوندان ، رسيدگى خواهم كرد . پيامبر خدا گفت : «بار خدايا! به ثعلبه عطا فرما» .

.

ص: 220

الإمام عليّ عليه السلام_ في خُطبَةٍ لَهُ _ :ولَقَد كانَ في رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله كافٍ لَكَ فِي الاُسوَةِ ، ودَليلٌ لَكَ عَلى ذَمِّ الدُّنيا وعَيبِها ، وكَثرَةِ مَخازيها ومَساويها ؛ إذ قُبِضَت عَنهُ أطرافُها ، ووُطِّئَت لِغَيرِهِ أكنافُها (1) ، وفُطِمَ عَن رَضاعِها ، وزُوِيَ (2) عَن زَخارِفِها . وإن شِئتَ ثَنَّيتُ بِموسى كَليمِ اللّهِ صلى الله عليه و سلم حَيثُ يَقولُ : «رَبِّ إِنِّى لِمَآ أَنزَلْتَ إِلَىَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ» (3) ، وَاللّهِ ! ما سَأَلَهُ إلّا خُبزا يَأكُلُهُ ؛ لِأَنَّهُ كانَ يَأكُلُ بَقلَةَ الأَرضِ ، ولَقَد كانَت خُضرَةُ البَقلِ تُرى مِن شَفيفِ (4) صِفاقِ (5) بَطنِهِ ؛ لِهُزالِهِ وتَشَذُّبِ (6) لَحمِهِ . وإن شِئتَ ثَلَّثتُ بِداودَ صلى الله عليه و سلم صاحِبِ المَزاميرِ وقارِئِ أهلِ الجَنَّةِ ، فَلَقَد كانَ يَعمَلُ سَفائِفَ الخوصِ (7) بِيَدِهِ ، ويَقولُ لِجُلَسائِهِ : أيُّكُم يَكفيني بَيعَها! ويَأكُلُ قُرصَ الشَّعيرِ مِن ثَمَنِها . وإن شِئتَ قُلتُ في عيسىَ بنِ مَريَمَ عليه السلام ، فَلَقَد كانَ يَتَوَسَّدُ الحَجَرَ ، ويَلبَسُ الخَشِنَ ، ويَأكُلُ الجَشِبَ (8) . وكانَ إدامُهُ الجوعَ ، وسِراجُهُ بِاللَّيلِ القَمَرَ ، وظِلالُهُ فِي الشِّتاءِ مَشارِقَ الأَرضِ ومَغارِبَها ، وفاكِهَتُهُ ورَيحانُهُ ما تُنبِتُ الأَرضُ لِلبَهائِمِ . ولَم تَكُن لَهُ زَوجَةٌ تَفتِنُهُ ، ولا وَلَدٌ يَحزُنُهُ ، ولا مالٌ يَلفِتُهُ ، ولا طَمَعٌ يُذِلُّهُ . دابَّتُهُ رِجلاهُ ، وخادِمُهُ يَداهُ! فَتَأَسَّ بِنَبِيِّكَ الأَطيَبِ الأَطهَرِ صلى الله عليه و آله ، فَإِنَّ فيهِ اُسوَةً لِمَن تَأَسّى ، وعَزاءً لِمَن تَعَزّى ، وأحَبُّ العِبادِ إلَى اللّهِ المُتَأَسّي بِنَبِيِّهِ ، وَالمُقتَصُّ لِأَثَرِهِ . قَضَمَ الدُّنيا قَضما (9) ، ولَم يُعِرها طَرفا . أهضَمُ أهلِ الدُّنيا كَشحا (10) ، وأخمَصُهُم مِنَ الدُّنيا بَطنا . عُرِضَت عَلَيهِ الدُّنيا فَأَبى أن يَقبَلَها ، وعَلِمَ أنَّ اللّهَ سُبحانَهُ أبغَضَ شَيئا فَأَبغَضَهُ ، وحَقَّرَ شَيئا فَحَقَّرَهُ ، وصَغَّرَ شَيئا فَصَغَّرَهُ . ولَو لَم يَكُن فينا إلَا حُبُّنا ما أبغَضَ اللّهُ ورَسولُهُ ، وتَعظيمُنا ما صَغَّرَ اللّهُ ورَسولُهُ ، لَكَفى بِهِ شِقاقا للّهِِ ، ومُحادَّةً (11) عَن أمرِ اللّهِ . ولَقَد كانَ صلى الله عليه و آله يَأكُلُ عَلَى الأَرضِ ، ويَجلِسُ جِلسَةَ العَبدِ ، ويَخصِفُ بِيَدِهِ نَعلَهُ ، ويَرقَعُ بِيَدِهِ ثَوبَهُ ، ويَركَبُ الحِمارَ العارِيَ ويُردِفُ خَلفَهُ ، ويَكونُ السِّترُ عَلى بابِ بَيتِهِ فَتَكونُ فيهِ التَّصاويرُ فَيَقولُ : يا فُلانَةُ _ لِاءِحدى أزواجِهِ _ غَيِّبيهِ عَنّي ؛ فَإِنّي إذا نَظَرتُ إلَيهِ ذَكَرتُ الدُّنيا وزَخارِفَها . فَأَعرَضَ عَنِ الدُّنيا بِقَلبِهِ ، وأماتَ ذِكرَها مِن نَفسِهِ ، وأحَبَّ أن تَغيبَ زَينَتُها عَن عَينِهِ ، لِكَيلا يَتَّخِذَ مِنها رِياشا (12) ، ولا يَعتَقِدُها قَرارا ، ولا يَرجو فيها مُقاما ، فَأَخرَجَها مِنَ النَّفس ، وأشخَصَها عَنِ القَلبِ ، وغَيَّبَها عَنِ البَصَرِ ، وكَذلِكَ مَن أبغَضَ شَيئا أبغَضَ أن يَنظُرَ إلَيهِ ، وأن يُذكَرَ عِندَهُ . ولَقَد كانَ في رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ما يَدُلُّكَ عَلى مَساوِئِ الدُّنيا وعُيوبِها ؛ إذ جاعَ فيها مَعَ خاصَّتِهِ (13) ، وزُوِيَت عَنهُ زَخارِفُها مَعَ عَظيمِ زُلفَتِهِ . فَليَنظُر ناظِرٌ بِعَقلِهِ : أكرَمَ اللّهُ مُحَمَّدا بِذلِكَ أم أهانَهُ؟ فَإِن قالَ : أهانَهُ ، فَقَد كَذَبَ _ وَاللّهِ العَظيمِ _ بِالإِفكِ العَظيمِ ، وإن قالَ : أكرَمَهُ ، فَليَعلَم أنَّ اللّهَ قَد أهانَ غَيرَهُ حَيثُ بَسَطَ الدُّنيا لَهُ ، وزَواها عَن أقرَبِ النّاسِ مِنهُ . فَتَأَسّى مُتَأَسٍّ بِنَبِيِّهِ ، وَاقتَصَّ أثَرَهُ ، ووَلَجَ مَولِجَهُ ، وإلّا فَلا يَأمَنِ الهَلَكَةَ ، فَإِنَّ اللّهَ جَعَلَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله عَلَما لِلسّاعَةِ ، ومُبَشِّرا بِالجَنَّةِ ، ومُنذِرا بِالعُقوبَةِ . خَرَجَ مِنَ الدُّنيا خَميصا ، ووَرَدَ الآخِرَةَ سَليما . لَم يَضَع حَجَرا عَلى حَجَرٍ حَتّى مَضى لِسَبيلِهِ وأجابَ داعِيَ رَبِّهِ . فَما أعظَمَ مِنَّةَ اللّهِ عِندَنا حينَ أنعَمَ عَلَينا بِهِ سَلَفا نَتَّبِعُهُ ، وقائِدا نَطَأُ عَقِبَهُ . اللّهِ لَقَد رَقَعتُ مِدرَعَتي (14) هذِهِ حَتَّى استَحيَيتُ مِن راقِعِها . ولَقَد قالَ لي قائِلٌ : ألا تَنبِذُها عَنكَ ؟ فَقُلتُ : اُغرُب عَنّي ، فَعِندَ الصَّباحِ يَحمَدُ القَومُ السُّرى (15) . (16)

.


1- .. الكَنَف : الجانب والناحية (النهاية : ج 4 ص 205 «كنف») .
2- .. زَوَيت الشيء عن فلان : أي نَحَّيته (لسان العرب : ج 14 ص 364 «زوى») .
3- .. القصص: 24.
4- .. ثوبٌ شَفيف : أي رقيق . شَفَّ يَشِفُّ شُفوفا فهو شِفٌّ : وهو الذي يُستَشَفّ ما وراءَه؛ أي يُبصَر (المصباح المنير : ص 317 «شفف») .
5- .. الصِّفاق : الجِلد الأسفل تحتَ الجِلد الذي عليه الشَّعَر . أو جلد البطنِ كلِّه (القاموس المحيط : ج 3 ص 254 «صفق») .
6- .. يقال : شُذِّبَ عن النخلة جريدُها ؛ أي قُطّع وفُرِّق (انظر : النهاية : ج 2 ص 453 «شذب») .
7- .. سَفَّ الخوصَ : نَسَجَه (القاموس المحيط : ج 3 ص 152 «سفيف») .
8- .. الجَشِب: هو الغليظ الخشن من الطعام. وقيل : غير المأدوم. وكلّ بشع الطعم جَشْب (النهاية : ج 1 ص 272 «جشب»).
9- .. قَضَم الدنيا : تناول منها قدْر الكفاف وما تدعو إليه الضرورة من خشِن العيشة ... وأصل القَضم : أكل الشيء اليابس بأطراف الأسنان (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 9 ص 233) .
10- .. الكَشْح : الخاصِرة . ورجُلٌ أهضَم بَيِّن الهَضم : إذا كان خميصا لقلّة الأكل (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 9 ص 234) .
11- .. المُحادَّة : المعاداة والمخالفة (لسان العرب : ج 3 ص 140 «حدد») .
12- .. الرِّيشُ والرِّياشُ بمعنىً؛ وهو اللباس الفاخِر . ويقال : المال والخِصْب والمعاش (الصحاح : ج 3 ص 1008 «ريش») .
13- .. خاصّته: اسم فاعل في معنى المصدر ، أي مع خصوصيّته وتفضّله عند ربّه (تعليقة صبحي الصالح على نهج البلاغة) .
14- .. المِدْرَعَة : ثَوبٌ ، ولا يكون إلّا من صوف (القاموس المحيط : ج 3 ص 20 «درع») .
15- .. السُّرى : سَير عامَّة الليل (القاموس المحيط : ج 4 ص 341 «سرى») . وقولهم : «عندَ الصباح يحمَدُ القومُ السُّرى» هو مَثَلٌ لما يُنال بالمشقَّة ، ويوصَل إليه بالتَّعَب (جمهرة الأمثال : ج 2 ص 38 الرقم 1293) .
16- .. نهج البلاغة : الخطبة 160 ، بحار الأنوار : ج 16 ص 284 ح 136 .

ص: 221

امام على عليه السلام_ در يكى از سخنرانى هايش _ :در پيامبر خدا براى تو ، الگويى كافى ، و دليلى بر نكوهيدگى و عيبناكى دنياست و اين كه دنيا پُر از زشتى ها و بدى هاست؛ چرا كه بساط دنيا از او برچيده و براى غير او گسترده شد. از پستان دنيا شير نخورد ، و زر و زيورهاى آن از او به دور داشته شد . اگر الگوى دومى بخواهى ، از موسى كليم اللّه _ كه درود و سلام خدا بر او باد _ نام مى برم كه گفت : «پروردگارا! من به خيرى كه بر من مى فرستى ، محتاجم» . به خدا سوگند ، او از خداوند ، جز قرص نانى كه بخورد ، چيزى نخواست؛ چرا كه او از علف هاى زمين مى خورد ، چندان كه بر اثر لاغرى و آب شدن گوشت بدنش ، سبزى گياهان از زير پوست شكمش نمايان بود . و اگر الگوى سومى بخواهى ، از داوود _ كه درود و سلام خدا بر او باد _ ، صاحب مزامير (1) و قارى اهل بهشت ، نام مى برم كه با دست خود ، از ليف خرما زنبيل مى بافت و به يارانش مى گفت : «چه كسى از شما اين زنبيل ها را براى من مى فروشد؟» و از بهاى آنها نان جوين [مى خريد و ]مى خورد . و اگر بخواهى ، از عيسى بن مريم عليه السلام مى گويم كه سنگ را بالش خود مى كرد ، جامه زبر مى پوشيد و نان خشك مى خورد . خورش او ، گرسنگى بود و چراغش در شب، ماه ، و سرپناهش در زمستان ، شرق و غرب زمين ، و ميوه و سبزى اش ، علف هايى بودند كه زمين براى چارپايان مى روياند . نه همسرى داشت كه مايه گرفتارى او شود ، و نه فرزندى كه سبب غصّه اش گردد ، و نه مال و منالى كه او را به خود مشغول سازد ، و نه آزمندى اى كه او را خوار گرداند . چارپايش ، دو پاى او بود ، و خدمتكارش دو دست او! پس به پيامبرت صلى الله عليه و آله كه وارسته ترين و پاك ترين [ انسان ها ] است ، تأسّى بجوى؛ چرا كه در او الگويى است براى جويندگان الگو ، و آرامش براى كسى كه در پى آرامش است و محبوب ترينِ بندگان در نزد خدا ، كسى است كه از پيامبرش الگو بگيرد ، و در پى او حركت كند . پيامبر صلى الله عليه و آله از دنيا به قدر ضرورتْ خورد ، و نيم نگاهى هم به دنيا نكرد . بيش از همه مردمِ دنيا گرسنگى كشيد ، و از شدّت گرسنگى ، شكمش به پشت او چسبيده بود. دنيا به او پيشنهاد شد ؛ امّا از پذيرفتنش سر باز زد ، و دانست كه خداوند سبحان از چه چيزى نفرت دارد ؛ او نيز نفرت آن را به دل گرفت ، و چه چيزى را كوچك مى شمرد ؛ او نيز آن را كوچك شمرد ، و چه چيزى را خُرد مى داند ؛ او نيز آن را خُرد دانست . اگر در ما جز اين خصلت نباشد كه آنچه را خدا و پيامبر او دشمن مى دارند ، دوست بداريم و آنچه را خدا و پيامبرش كوچك مى شمارند ، بزرگ بداريم ، همين خود كافى است كه با خدا دشمنى و از فرمان خدا سرپيچى كرده باشيم . او صلى الله عليه و آله روى خاك (زمينِ بى فرشْ) غذا مى خورد ، و همچون برده مى نشست ، و با دست خود ، كفشش را وصله مى زد ، و با دست خويش جامه اش را پينه مى كرد ، و بر الاغِ برهنه سوار مى شد و يك نفر را هم بر ترك خويش مى نشاند . [و آن گاه كه ]پرده اى نقش و نگاردار بر درِ اتاقش آويخته بود ، به همسرش فرمود : «فلانى! اين پرده را از برابر چشم من دور كن؛ چرا كه هر گاه نگاهم به آن مى افتد ، به ياد دنيا و زر و زيور آن مى افتم» . بدين سان ، او دل از دنيا بر كند ، و ياد آن را در جانش ميراند ، و دوست داشت كه زيور دنيا از چشمش دور بماند تا از آن ، جامه اى فاخر بر نگيرد ، و آن را ماندگار نپندارد ، و به ماندن در آن ، اميد نبندد. پس دنيا را از جان خويش بيرون راند ، و از دل ، دورش كرد ، و از چشم ، ناپديدش ساخت . آرى ، كسى كه چيزى را دشمن بدارد ، از اين كه به آن بنگرد و [ يا ] نامش در نزد او برده شود نيز نفرت دارد . در [ راه و رسم ] پيامبر خدا ، نكته هايى است كه تو را به زشتى ها و بدى هاى دنيا راه نمايى مى كنند ؛ چرا كه او با وجود مقام خاصّى كه [ نزد خداوند ] داشت ، در دنيا گرسنه زيست ، (2) و با وجود مقام قُربى كه [ در پيشگاه خدا ] داشت ، زيورهاى دنيا از او دور نگه داشته شد . حال [ با اين توصيف ] ، آن كه اهل نظر است ، با ديده خردش بنگرد كه آيا خداوند با اين كارها ، محمّد را ارج نهاده و يا خوارش شمرده است؟ اگر بگويد : خوارش شمرده است ، به خداى بزرگ سوگند كه دروغ گفته و بهتانى بزرگ زده است ، و اگر بگويد : او را ارج نهاده است ، پس بداند كه خداوند ، ديگران را خوار دانسته كه دنيا را برايشان گسترده ، و آن را از مقرّب ترين افراد درگاه خود ، دور ساخته است . پس ، آن كه در پى الگوست ، بايد از پيامبرش الگو بگيرد ، و در پى او حركت كند ، و هر جا او رفت ، برود . در غير اين صورت ، خويشتن را از نابودى در امان نداند؛ چرا كه خداوند ، محمّد صلى الله عليه و آله را نشانه اى براى قيامت ، و نويد دهنده به بهشت ، و بيم دهنده از كيفر ، قرار داد . او گرسنه از دنيا رفت و سالم به آخرت وارد شد ، و تا زمانى كه از دنيا رفت و پيك پروردگارش را اجابت كرد ، سنگى بر سنگى ننهاد (بنايى براى خود نساخت) . خداوند ، چه منّت بزرگى بر ما نهاد كه نعمت وجود او را به ما ارزانى داشت؛ يادگارى كه از او پيروى مى كنيم و پيشروى كه در پى او گام بر مى داريم . به خدا سوگند ، اين جامه پشمين خود را چندان وصله زده ام كه ديگر از پينه دوز آن ، خجالت مى كشم . يكى مرا گفت : آيا نمى خواهى اين را به دور افكنى؟ گفتم : از من دور شو ، كه در بامدادان ، مردم ، شبروان را خواهند ستود . (3)

.


1- .مزامير داوود ، همان زبور است (لغت نامه دهخدا) .
2- .اين جمله بر پايه دو معنا از عبارت «خاصّته» ، دو ترجمه دارد . معناى ديگرى كه شارحان گفته اند ، چنين است : او و نزديكانش همواره در دنيا گرسنه زيستند . (م) .
3- .اين ، ضرب المثلى است براى چيزى كه تنها با رنج به دست مى آيد و با مشقّت عايد مى شود (ر . ك : جمهرة الأمثال : ج 2 ص 38 ش1293) .

ص: 222

. .

ص: 223

. .

ص: 224

. .

ص: 225

. .

ص: 226

عنه عليه السلام_ مِن كِتابٍ كَتَبَهُ إلى عُثمانَ بنِ حُنَيفٍ _ :ألا وإنَّ لِكُلِّ مَأمومٍ إماما يَقتَدي بِهِ ويَستَضيءُ بِنورِ عِلمِهِ ، ألا وإنَّ إمامَكُم قَدِ اكتَفى مِن دُنياهُ بِطِمرَيهِ (1) ، ومِن طُعمِهِ بقُرصَيهِ ، ألا وإنَّكُم لا تَقدِرونَ عَلى ذلِكَ ولكِن أعينوني بِوَرَعٍ وَاجتِهادٍ ، وعِفَّةٍ وسَدادٍ ، فَوَاللّهِ ما كَنَزتُ مِن دُنياكُم تِبرا (2) ، ولَا ادَّخَرتُ مِن غَنائِمِها وَفرا (3) ، ولا أعدَدتُ لِبالي ثَوبي طِمرا ، ولاحُزتُ مِن أرضِها شِبرا ، ولا أخَذتُ مِنهُ إلّا كَقوتِ أتانٍ دَبِرَةٍ (4) ، وَلَهِيَ في عَيني أوهى وأهوَنُ مِن عَفصَةٍ مَقِرَةٍ (5) . . . أ أقنَعُ مِن نَفسي بِأَن يُقالَ : هذا أميرُ المُؤمِنينَ ، ولا اُشارِكُهُم في مَكارِهِ الدَّهرِ ، أو أكونَ اُسوَةً لَهُم في جُشوبَةِ العَيشِ! فَما خُلِقتُ لِيَشغَلَني أكلُ الطَّيِّباتِ ؛ كَالبَهيمَةِ المَربوطَةِ هَمُّها عَلَفُها ، أوِ المُرسَلَةِ شُغُلُها تَقَمُّمُها (6) ، تَكتَرِشُ (7) مِن أعلافِها وتَلهو عَمّا يُرادُ بِها ، أو اُترَكَ سُدىً ، أو اُهمَلَ عابِثا ، أو أجُرَّ حَبلَ الضَّلالَةِ ، أو أعتَسِفَ (8) طَريقَ المَتاهَةِ ! (9)

.


1- .. الطِّمْر: الثوب الخَلَق (النهاية : ج 3 ص 138 «طمر») .
2- .. التِّبْر : هو الذهب والفضّة قبل أن يضرَبا دنانير ودراهم. وأكثر اختصاصه بالذهب (النهاية : ج 1 ص 179 «تبر») .
3- .. الوَفر: المال الكثير (النهاية : ج 5 ص 210 «وفر») .
4- .. الأتان : الحِمارَة. والدَّبَر : الجرح الذي يكون في ظهر الدابّة (لسان العرب : ج 13 ص 6 «أتن» و ج 4 ص 274 «دبر») .
5- .. العَفْص : حمل شجرة البلّوط تحمل سنةً بلّوطا وسنةً عَفْصا. والمَقِر : المُرّ (لسان العرب : ج 7 ص 55 «عفص» و ج 5 ص 182 «مقر») .
6- .. قَمَّت الشاة من الأرض واقْتَمَّت : إذا أكلَت من المِقَمَّة . والمِقَمَّة : المِكنَسَة (الصحاح : ج 5 ص 2015 «قمم») .
7- .. تكترش من أعلافها : أي تملأ كرشَها من العَلَف (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 16 ص 288). والكرش _ بالكسر وككتف _ لكلّ مجترّ بمنزلة المعدة للإنسان (القاموس المحيط : ج 2 ص 286 «كرش») .
8- .. عَسَفَ عن الطريق : مالَ وعَدَل ، كاعْتَسَفَ وتعسَّفَ . أو : خَبَطَه على غير هداية (القاموس المحيط : ج 3 ص 175 «عسف») .
9- .. نهج البلاغة: الكتاب 45 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 474 ح 686 .

ص: 227

امام على عليه السلام_ در نامه اى كه به عثمان بن حُنَيف نوشت _ :بدان كه هر پيروى را پيشوايى است كه به او اقتدا مى كند و از نور و دانش او بهره مى گيرد . بدان كه پيشواى شما ، از دنيايش به دو جامه ژنده ، و از خوراكش به دو گِرده نان ، بسنده كرده است . البتّه شما توانايى اين كارها را نداريد ؛ امّا با پارسايى و سختكوشى ، و پاك دامنى و درستكارى ، مرا يارى كنيد. به خدا سوگند ، من از دنياى شما زر و سيمى نيندوختم ، و از غنايم آن ، ثروتى پس انداز ننمودم ، و بيش از اين دو جامه كهنه ام ، جامه اى فراهم نياوردم ، و يك وجب زمين ، در اختيار نگرفتم ، و از دنيا جز به اندازه خوراك ستورى ريش پُشت ، بر نگرفتم. اين دنيا در چشم من ، از مازويى گس و تلخ ، پست تر و بى ارزش تر است... . آيا به همين ، دل خوش كنم كه بگويند : «اين ، امير مؤمنان است» ؛ ولى در سختى هاى روزگار ، با مردم ، شريك نگردم ، يا در ناگوارى هاى زندگى ، براى آنان سرمشق نباشم؟ من براى اين آفريده نشده ام كه به خوردن غذاهاى لذيذ مشغول شوم و همانند حيوانِ به آخور بسته اى باشم كه تمام همّ و غمش ، خوردن علف است ، يا به مانند حيوان يله اى كه كارش چريدن در زباله دانى ها و پر كردن شكمش از علف آنهاست ، بى خبر از آن كه چه سرنوشتى در انتظار اوست ، و آفريده نشده ام كه بيهوده رها شوم ، يا بى هدف بگردم ، يا ريسمان گم راهى را بكشم ، يا در بيراهه ها راه سرگردانى بپويم!

.

ص: 228

الإمام الصادق عليه السلام :قيلَ لِأَميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام : عِظنا وأوجِز! قالَ : الدُّنيا حَلالُها حِسابٌ ، وحَرامُها عِقابٌ ، وأنّى لَكُم بِالرَّوحِ ولَمّا تَأَسَّوا (1) بِسُنَّةِ نَبِيِّكُم! تَطلُبونَ ما يُطغيكُم ولا تَرضَونَ ما يَكفيكُم . (2)

2 / 5الاِتِّضاعُ فِي النكاحالإمام الصادق عليه السلام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله زَوَّجَ المِقدادَ بنَ أسوَدَ ضُباعَةَ بِنتَ الزُّبَيرِ ابنِ عَبدِ المُطَّلِبِ . _ ثُمَّ قالَ _ : إنَّما زَوَّجَهَا المِقدادَ لِتَتَّضِعَ المَناكِحُ ولِيَتَأَسَّوا بِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، ولِتَعلَموا أنَّ أكرَمَكُم عِندَ اللّهِ أتقاكُم . وكانَ الزُّبَيرُ أخا عَبدِ اللّهِ وأبي طالِبٍ لِأَبيهِما واُمِّهِما . (3)

2 / 6رِعايَةُ حُقوقِ الزَّوجَةِصحيح ابن حبّان عن أبي موسى :دَخَلَتِ امرَأَةُ عُثمانَ بنِ مَظعونٍ عَلى نِساءِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَرَأَينَها سَيِّئَةَ الهَيئَةِ ، فَقُلنَ : ما لَكِ ، ما في قُرَيشٍ رَجُلٌ أغنى مِن بَعلِكِ ؟ قالَت : ما لَنا مِنهُ شَيءٌ ؛ أمّا نَهارَهُ فَصائِمٌ ، وأمّا لَيلَهُ فَقائِمٌ ! قالَ : فَدَخَلَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فَذَكَرنَ ذلِكَ لَهُ . فَلَقِيَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا عُثمانُ ، أما لَكَ فِيَّ اُسوَةٌ ؟ قالَ : وما ذاكَ يا رَسولَ اللّهِ ، فِداكَ أبي واُمّي ؟ قالَ : أمّا أنتَ فَتَقومُ اللَّيلَ وتَصومُ النَّهارَ ، وإنَّ لِأَهلِكَ عَلَيكَ حَقّا ، وإنَّ لِجَسَدِكَ عَلَيكَ حَقّا ! صَلِّ ونَم ، وصُم وأفطِر . قالَ : فَأَتَتهُمُ المَرأَةُ بَعدَ ذلِكَ عَطِرَةً كَأَنَّها عَروسٌ ، فَقُلنَ لَها : مَه ؟ قالَت : أصابَنا ما أصابَ النّاسَ . (4)

.


1- .. تأسّوا _ هنا _ فعل مضارع مجزوم ب «لمّا» حذفت منه تاء المضارعة .
2- .. الكافي: ج 2 ص 459 ح 23 .
3- .. الكافي: ج 5 ص 344 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 395 ح 1582 عن أبي بكر الحضرمي نحوه ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 199 ح 730 ، بحار الأنوار : ج 22 ص 265 ح 9 .
4- .. صحيح ابن حبّان : ج 2 ص 19 ح 316 ، الطبقات الكبرى : ج 3 ص 395 عن أبي بردة نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 47 ح 5421 .

ص: 229

2 / 5 نفى اشرافيگرى در ازدواج
2 / 6 رعايت حقوق همسر

امام صادق عليه السلام :به امير مؤمنان عليه السلام گفته شد : ما را پندى كوتاه دِه . فرمود : «دنيا ، حلالش حساب دارد و حرامش عقاب . كجا شما را آسايش رسد ، در حالى كه هنوز به راه و رسم پيامبرتان اقتدا نكرده ايد؟! شما چيزى (ثروت فراوان) را مى جوييد كه شما را به سركشى مى كشاند ، و به اندازه كفافتان قانع نيستيد» .

2 / 5نفى اشرافيگرى در ازدواجامام صادق عليه السلام :پيامبر خدا ، ضُباعه دختر زبير بن عبد المطّلب را به ازدواج مقداد بن اَسوَد در آورد . او را به اين سبب به همسرى مقداد در آورد كه اشرافيگرى در ازدواج از بين برود (1) و مردم به پيامبر خدا تأسّى بجويند ، و شما بدانيد كه ارجمندترين شما در نزد خداوند ، پرهيزگارترين شماست . زبير ، برادر تنىِ عبد اللّه و ابو طالب بود .

2 / 6رعايت حقوق همسرصحيح ابن حبّان_ به نقل از ابو موسى _ :زن عثمان بن مظعون بر زنان پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شد . ديدند سر و وضع نامرتّبى دارد . به او گفتند : اين ، چه سر و وضعى است ؟ در ميان قريش ، مردى ثروتمندتر از شوهر تو وجود ندارد . گفت : از او چيزى به ما نمى رسد . روزهايش را به روزه دارى مى گذراند و شب هايش را به عبادت! پيامبر صلى الله عليه و آله كه آمد ، همسرانش ماجرا را به ايشان گفتند . پيامبر صلى الله عليه و آله ، عثمان را ديد و فرمود : «اى عثمان! مگر من براى تو الگو نيستم؟» . گفت : چه شده است ، اى پيامبر خدا؟ پدر و مادرم به فدايت! فرمود : «تو شب ها را به عبادت ، و روزها را به روزه دارى مى گذرانى ، در حالى كه خانواده ات بر تو حقّى دارند و بدنت نيز بر تو حقّى دارد! [هم] نماز بخوان و [هم ]بخواب . بعضى روزها را روزه بگير و بعضى روزها را روزه نگير» . پس از آن ، همسر عثمان ، نزد همسران پيامبر صلى الله عليه و آله آمد ، در حالى كه چون نوعروسان ، بوى عطر مى داد . زنان پيامبر صلى الله عليه و آله به او گفتند : هان ، چه خبر شده است؟ گفت : حالا ما هم مثل بقيّه مردم [بهره مند ] شده ايم .

.


1- .يعنى اين رسم از بين برود كه طبقات فرودست و پايين جامعه حق نداشته باشند از طبقات شريف و بالا ، زن بگيرند يا به عكس . پيامبر صلى الله عليه و آله براى از بين بردن اين رسم نادرست ، اقدام به اين كار نمود . (م)

ص: 230

مسند ابن حنبل عن عروة :دَخَلَتِ امرَأَةُ عُثمانَ بنِ مَظعونٍ _ أحسَبُ اسمَها خَولَةَ بِنتَ حَكيمٍ _ عَلى عائِشَةَ وهِيَ باذَّةُ (1) الهَيئَةِ ، فَسَأَلَتها : ما شَأنُكِ؟ فَقالَت : زَوجي يَقومُ اللَّيلَ ويَصومُ النَّهارَ . فَدَخَلَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فَذَكَرَت عائِشَةُ ذلِكَ لَهُ ، فَلَقِيَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عُثمانَ فَقالَ : يا عُثمانُ ، إنَّ الرَّهبانِيَّةَ لَم تُكتَب عَلَينا ، أ فَما لَكَ فِيَّ اُسوَةٌ؟ فَوَاللّهِ إنّي أخشاكُم للّهِِ وأحفَظُكُم لِحُدودِهِ . (2)

حلية الأولياء عن أبي إسحاق السبيعي :دَخَلَتِ امرَأَةُ عُثمانَ بنِ مَظعونٍ عَلى نِساءِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله سَيِّئَةَ الهَيئَةِ في أخلاقٍ (3) لَها ، فَقُلنَ لَها : ما لَكِ؟ فَقالَت : أمَّا اللَّيلَ فَقائِمٌ ، وأمَّا النَّهارَ فَصائِمٌ ! فَاُخبِرَ النَّبِيُ صلى الله عليه و آله بِقَولِها ، فَلَقِيَ عُثمانَ بنَ مَظعونٍ فَلامَهُ ، فَقالَ : أما لَكَ بي اُسوَةٌ ؟ قالَ : بَلى جَعَلَنِي اللّهُ فِداكَ . فَجاءَت بَعدُ حَسَنَةَ الهَيئَةِ طَيِّبَةَ الرّيحِ . (4)

.


1- .. البذاذة : رَثاثَة الهيئة . يقال : بَذُّ الهيئة وباذُّ الهيئة ؛ أي رَثُّ اللِّبسَة (النهاية : ج 1 ص 110 «بذذ») .
2- .. مسند ابن حنبل : ج 10 ص 56 ح 25951 ، المصنّف لعبد الرزّاق : ج 7 ص 150 ح 12591 وج 6 ص 167 ح 10375 ، المعجم الكبير : ج 9 ص 38 ح 8319 كلاهما عن عروة وعمرة ، موارد الظمآن : ص 313 ح 1288 ، كنز العمّال : ج 3 ص 47 ح 5420 .
3- .. الخَلَق : البالي ؛ يقال : ثوبٌ خَلَق ومِلحَفَةٌ خَلَق . والجمع : خُلقان وأخلاق . وقد يقال : ثَوبٌ أخلاقٌ ؛ يصفون به الواحد : إذا كانت الخُلوقَة فيه كلّه (تاج العروس : ج 13 ص 123 «خلق») .
4- .. حلية الأولياء: ج 1 ص 106 الرقم 11 .

ص: 231

مسند ابن حنبل_ به نقل از عروه _ :همسر عثمان بن مظعون _ كه به گمانم نامش خَوله بنت حكيم است _ با سر و وضعى ژوليده و لباس هاى ژنده بر عايشه وارد شد . عايشه از او پرسيد : چه كار دارى؟ گفت : شوهرم كارش اين شده كه شب ها را تا صبح به عبادت و روزها را به روزه دارى بگذراند! پيامبر صلى الله عليه و آله آمد . عايشه موضوع را به ايشان گفت . پيامبر خدا ، به ديدن عثمان رفت و فرمود : «اى عثمان! رهبانيّت بر ما نوشته (واجب) نشده است. مگر من براى تو الگو نيستم؟ به خدا سوگند كه من از همه شما خداترس تر و پايبندتر به حدود (احكام) او هستم» .

حلية الأولياء_ به نقل از ابو اسحاق سبيعى _ :همسر عثمان بن مظعون با لباس هايى ژنده بر همسران پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شد . به او گفتند : تو را چه شده است؟ گفت : [شوهرم] شب ها را به عبادت مى گذراند و روزها را روزه مى گيرد! اين سخنِ او را به اطّلاع پيامبر صلى الله عليه و آله رساندند. ايشان به ديدار عثمان بن مظعون رفت و سرزنشش كرد و فرمود : «آيا من براى تو الگو نيستم؟». گفت : چرا . خداوند ، مرا فدايت گرداند! از آن پس ، همسر عثمان ، نزد همسران پيامبر صلى الله عليه و آله مى آمد ، در حالى كه سر و وضعى خوش داشت و بوى عطر مى داد .

.

ص: 232

2 / 7الزِّيُّ وَ اللِّباسُالإمام عليّ عليه السلام_ لَمّا عاتَبَهُ الجَعدُ بنُ بَعجَةَ (1) في لِباسِهِ _ :ما لَكُم وَلِلِّباسِ ؟ هُوَ أبعَدُ مِنَ الكِبرِ ، وأجدَرُ أن يَقتَدِيَ بِيَ المُسلِمُ . (2)

عنه عليه السلام_ لَمّا رُئِيَ عَلَيهِ إزارٌ خَلَقٌ مَرقوعٌ ، فَقيلَ لَهُ في ذلِكَ ، فَقالَ _ :يَخشَعُ لَهُ القَلبُ ، وتَذِلُّ بِهِ النَّفسُ ، ويَقتَدي بِهِ المُؤمِنونَ . (3)

.


1- .. هو رجل من أهل البصرة من الخوارج .
2- .. مسند ابن حنبل: ج 1 ص 197 ح 703 ، المستدرك على الصحيحين: ج 3 ص 154 ح 4687 نحوه وكلاهما عن زيد بن وهب ، كنز العمّال : ج 11 ص 297 ح 31560 ؛ العمدة: ص 448 ح 935 .
3- .. نهج البلاغة: الحكمة 103 ، خصائص الأئمّة : ص 96 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 250 ح 743 ، بحار الأنوار : ج 41 ص 59 ح 12 ؛ الطبقات الكبرى : ج 3 ص 28 ، فضائل الصحابة لابن حنبل : ج 1 ص 549 ح 923 كلاهما عن عمرو بن قيس نحوه ، كنز العمّال : ج 13 ص 181 ح 36542 .

ص: 233

2 / 7 شكل ظاهرى و لباس

2 / 7شكل ظاهرى و لباسامام على عليه السلام_ در پاسخ جَعْد بن بَعجه (1) كه ايشان را به خاطر لباسش سرزنش كرد _ :شما را به جامه چه كار؟ اين جامه ، از تكبّر به دورتر است ، و سزاوارتر است كه مسلمان به من اقتدا كند .

امام على عليه السلام_ چون ايشان را ديدند كه اِزارى كهنه و پينه دار پوشيده و در اين باره بر ايشان خُرده گرفتند _ :با اين اِزار ، دل ، فروتن مى شود ، و نفْس ، خوار مى گردد ، و مؤمنان بِدان اقتدا مى كنند .

.


1- .او مردى از خوارج بصره است .

ص: 234

الفصل الثالث : الاُسَى السيّئة3 / 1الشَّيطان«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ وَ مَن يَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ فَإِنَّهُ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ وَ الْمُنكَرِ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ مَا زَكَى مِنكُم مِّنْ أَحَدٍ أَبَدًا وَ لَكِنَّ اللَّهَ يُزَكِّى مَن يَشَاءُ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» . (1)

«وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلَّا قَلِيلاً» . (2)

«إِنَّ عِبَادِى لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ» . (3)

3 / 2البَهائِمالكتاب«وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِْنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَايَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَايُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ ءَاذَانٌ لَايَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِكَ كَالأَْنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ» . (4)

.


1- .. النور: 21.
2- .. النساء: 83.
3- .. الحِجر: 42.
4- .. الأعراف: 179.

ص: 235

فصل سوم : الگوهاى ناشايست
3 / 1 شيطان
3 / 2 چارپايان

فصل سوم : الگوهاى ناشايست3 / 1شيطان«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! پاى بر جاى گام هاى شيطان منهيد ، و هر كس پاى بر جاى گام هاى شيطان نهد ، [ بداند كه ] او (شيطان) به زشتكارى و ناپسندى وا مى دارد ، و اگر فضل خدا و رحمتش بر شما نبود ، هرگز هيچ كس از شما پاك نمى شد ؛ ولى [ اين ]خداست كه هر كس را بخواهد ، پاك مى كند ، و خدا شنواى داناست» .

«اگر فضل خدا و رحمتش بر شما نبود ، هر آينه از شيطان پيروى مى كرديد ، مگر اندكى [ از شما ]» .

«در حقيقت ، تو را بر بندگان من ، تسلّطى نيست ، مگر كسانى از گم راهان كه تو را پيروى كنند» .

3 / 2چارپايانقرآن«هر آينه ، ما بسيارى از جِن و اِنس را براى دوزخ آفريديم . آنان را دل هايى است كه با آن نمى فهمند ، و چشمانى است كه با آنها نمى بينند ، و گوش هايى است كه با آنها نمى شنوند. آنان ، همانند چارپايان ، بلكه گم راه ترند. آنها همان غافل ماندگان اند» .

.

ص: 236

الحديثالإمام عليّ عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :يا عَجَبا لِلنّاسِ ، قَد مَكَّنَهُمُ اللّهُ مِنَ الاِقتِداءِ بِهِ ، فَيَدَعونَ ذلِكَ إلَى الاِقتِداءِ بِالبَهائِمِ! (1)

عنه عليه السلام_ مِن كِتابٍ كَتَبَهُ إلى عُثمانَ بنِ حُنَيفٍ _ :وَايمُ اللّهِ _ يَمينا أستَثني فيها بِمَشيئَةِ اللّهِ _ لَأَروضَنَّ نَفسي رِياضَةً تَهِشُّ (2) مَعَها إلَى القُرصِ إذا قَدَرتُ عَلَيهِ مَطعوما ، وتَقنَعُ بِالمِلحِ مَأدوما (3) ، ولَأَدَعَنَّ مُقلَتي كَعَينِ ماءٍ نَضَبَ (4) مَعينُها ، مُستَفرِغَةً دُموعَها . أتَمتَلِئُ السّائِمَةُ (5) مِن رَعيِها فَتَبرُكَ (6) ؟ وتَشبَعُ الرَّبيضَةُ عَن عُشبِها فَتَربِضَ (7) ؟ ويَأكُلُ عَلِيٌّ مِن زادِهِ فَيَهجَعَ (8) ؟ قَرَّت إذا عَينُهُ إذَا اقتَدى بَعدَ السِّنينِ المُتَطاوِلَةِ بِالبَهيمَةِ الهامِلَةِ ، وَالسّائِمَةِ المَرعِيَّةِ! (9)

3 / 3الجاهِلونَالكتاب«قَالَ قَدْ أُجِيبَت دَّعْوَتُكُمَا فَاسْتَقِيمَا وَ لَا تَتَّبِعَانِّ سَبِيلَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ» . (10)

.


1- .. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 332 ح 804 .
2- .. هَشَّ لهذا الأمر يهِشُّ ؛ إذا فرح به واستبشر ، وارتاح له وخفَّ (النهاية : ج 5 ص 264 «هشش») .
3- .. الإدام والاُدم : ما يؤكَل مع الخُبز أيّ شيء كان (النهاية : ج 1 ص 31 «أدم») .
4- .. نَضَبَ الماءُ : غارَ في الأرض (المصباح المنير : ص 609 «نضب») .
5- .. السائِمَة من الماشية : الراعِيَة (النهاية : ج 2 ص 426 «سوم») .
6- .. بَرَك البعيرُ : إذا أناخ في موضعٍ فلزمه (لسان العرب : ج 10 ص 396 «برك») .
7- .. رُبوض الغَنَم والبَقَر والفَرَس : مثل بروك الإبل وجثوم الطير (الصحاح : ج 3 ص 1076 «ربض») .
8- .. الهُجُوع : النوم (الصحاح : ج 3 ص 1305 «هجع») .
9- .. نهج البلاغة: الكتاب 45 ، بحار الأنوار : ج 40 ص 342 ح 27 .
10- .. يونس: 89.

ص: 237

3 / 3 نادانان

حديثامام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :شگفتا از مردم كه خداوند به آنها توانايى اقتدا كردن به او را داده است ؛ امّا او را وا مى گذارند و به چارپايان اقتدا مى كنند!

امام على عليه السلام_ در نامه اى به عثمان بن حُنَيف _ :سوگند به خدا _ سوگندى كه در آن خواستِ خدا را استثنا مى كنم _ ، چنان نفْس خود را رياضت مى دهم كه به گرده نانى ، هر گاه براى خوردن بيابم ، شاد گردد ، و از نانْ خورِش ، به نمك ، قناعت كند ، و چنان اشك مى ريزم كه كاسه چشم ، چونان چشمه اى خشكيده در آيد ، و اشك هايش به پايان رسد. آيا چنان كه چرندگان در چراگاهشان پُرخورند و سپس مى خسبند ، و گوسفندان از علف ، سير مى شوند و در آغل خود مى آسايند ، على هم از توشه اش بخورد و بياسايد؟ چشمش روشن كه پس از ساليان دراز ، به چارپايانِ بيابان چر و حيوانات علف چر اقتدا كند!

3 / 3نادانانقرآن«گفت : دعاى شما دو نفر پذيرفته شد . پس به راه راست برويد و از راه كسانى كه نمى دانند ، پيروى مكنيد» .

.

ص: 238

«قُلْ أَفَغَيْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّى أَعْبُدُ أَيُّهَا الْجَاهِلُونَ» . (1)

«سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُواْ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَكْنَا وَلَا ءَابَاؤُنَا وَلَا حَرَّمْنَا مِن شَىْ ءٍ كَذَلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ حَتَّى ذَاقُواْ بَأْسَنَا قُلْ هَلْ عِندَكُم مِّنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ أَنتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ» . (2)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :النّاسُ ثَلاثَةٌ : عالِمٌ رَبّانِيٌّ ، ومُتَعَلِّمٌ عَلى سَبيلِ نَجاةٍ ، وهَمَجٌ رَعاعٌ أتباعُ كُلِّ ناعِقٍ ؛ يَميلونَ مَعَ كُلِّ ريحٍ ، لَم يَستَضيؤوا بِنورِ العِلمِ ، ولَم يَلجَؤوا إلى رُكنٍ وَثيقٍ . (3)

3 / 4المُضِلّونَالكتاب«قُلْ يَاأَهْلَ الْكِتَابِ لَا تَغْلُواْ فِى دِينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعُواْ أَهْوَاءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّواْ مِن قَبْلُ وَأَضَلُّواْ كَثِيرًا وَضَلُّواْ عَن سَوَاءِ السَّبِيلِ» . (4)

«إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُواْ مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُواْ وَ رَأَوُاْ الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ * وَ قَالَ الَّذِينَ اتَّبَعُواْ لَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَمَا تَبَرَّءُواْ مِنَّا كَذَلِكَ يُرِيهِمُ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَيْهِمْ وَ مَا هُم بِخَارِجِينَ مِنَ النَّارِ» . (5)

.


1- .. الزمر: 64.
2- .. الأنعام: 148.
3- .. الأمالي للمفيد : ص 247 ح 3 ، نهج البلاغة : الحكمة 147 كلاهما عن كميل ، الخصال : ص 186 ح 257 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 188 ح 4 ؛ تهذيب الكمال : ج 24 ص 220 الرقم 4996 ، تاريخ دمشق : ج 14 ص 18 ح 1492 كلاهما عن كميل ، كنز العمّال : ج 10 ص 263 ح 29391 .
4- .. المائدة: 77.
5- .. البقرة: 166 و 167.

ص: 239

3 / 4 گم راه كنندگان

«بگو : اى نادانان! آيا مرا دستور مى دهيد كه جز خدا را بپرستم؟» .

«كسانى كه شرك ورزيدند ، به زودى خواهند گفت : «اگر خدا مى خواست ، نه ما و نه پدرانمان شرك نمى ورزيديم و چيزى را [ خودسرانه ] تحريم نمى كرديم» . كسانى هم كه پيش از آنان بودند ، همين گونه تكذيب كردند ، تا اين كه عقوبت ما را چشيدند. بگو : آيا نزد شما دانشى هست كه براى ما آشكارش كنيد؟ شما جز از گمان ، پيروى نمى كنيد و جز دروغ نمى گوييد» .

حديثامام على عليه السلام :مردم ، سه دسته اند : دانشمند خدايى ، و آموزنده در مسير رستگارى ، و توده اى نادان كه در پى هر بانگى مى روند ، و با هر بادى ، اين سو و آن سو مى شوند ، و نه از نور دانش ، بهره اى گرفته اند ، و نه به پناهگاهى استوار ، پناه برده اند .

3 / 4گم راه كنندگانقرآن«بگو : اى اهل كتاب! در دينتان به ناحق گزافه گويى نكنيد ، و از پىِ هوس هاى گروهى كه پيش از اين ، گم راه شدند و بسيارى [ از مردم ] را گم راه كردند و خود از راه راست ، منحرف گشتند ، نرويد» .

«آن گاه كه پيشوايان از پيروان ، بيزارى مى جويند و عذاب را مشاهده مى كنند و پيوندهايشان بريده مى گردد ، پيروان مى گويند : «كاش براى ما بازگشتى بود تا همان گونه كه [ آنان ] از ما بيزارى جستند ، ما نيز از آنان بيزارى مى جستيم!» . اين گونه ، خداوند ، كارهايشان را _ كه بر آنان مايه حسرت هاست _ به آنان مى نماياند ، و از آتش ، بيرون آمدنى نيستند» .

.

ص: 240

الحديثالإمام عليّ عليه السلام_ في كِتابِهِ إلى مُعاوِيَةَ _ :أمّا بَعدُ ، فَقَد أتَتني مِنكَ مَوعِظَةٌ مُوَصَّلَةٌ ، ورِسالَةٌ مُحَبَّرَةٌ ، نَمَّقتَها (1) بِضَلالِكَ ، وأمضَيتَها بِسوءِ رَأيِكَ ، وكِتابُ امرِئٍ لَيسَ لَهُ بَصَرٌ يَهديهِ ، ولا قائِدٌ يُرشِدُهُ ، قَد دَعاهُ الهَوى فَأَجابَهُ ، وقادَهُ الضَّلالُ فَاتَّبَعَهُ ، فَهَجَرَ (2) لاغِطا (3) ، وضَلَّ خابِطا . (4)

عنه عليه السلام :إنَّ مِن أبغَضِ الخَلقِ إلَى اللّهِ عز و جل لَرَجُلَينِ : رَجُلٌ وَكَلَهُ اللّهُ إلى نَفسِهِ ؛ فَهُو جائِرٌ عَن قَصدِ السَّبيلِ ، مَشعوفٌ (5) بِكَلامِ بِدعَةٍ ، قَد لَهِجَ (6) بِالصَّومِ وَالصَّلاةِ ، فَهُوَ فِتنَةٌ لِمَنِ افتَتَنَ بِهِ ، ضالٌّ عَن هَديِ مَن كانَ قَبلَهُ ، مُضِلٌّ لِمَنِ اقتَدى بِهِ في حَياتِهِ و بَعدَ مَوتِهِ ، حَمّالٌ خَطايا غَيرِهِ ، رَهنٌ بِخَطيئَتِهِ . . . . (7)

عنه عليه السلام :لَبِئسَ الخَلَفُ خَلَفٌ يَتبَعُ سَلَفا هَوى في نارِ جَهَنَّمَ! (8)

.


1- .. موعظة موَصَّلة : أي مجموعة الألفاظ من هاهنا وهاهنا ، وذلك عيب في الكتابة والخطابة. والرسالة المحبَّرة : المزيّنة الألفاظ. والتنميق : التزيين أيضا (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 14 ص 41) .
2- .. هَجَر : إذا خلَطَ في كلامه ، وإذا هذى (النهاية : ج 5 ص 245 «هجر») .
3- .. اللَّغَط : الصوتُ والجَلَبَة (الصحاح : ج 3 ص 1157 «لغط») .
4- .. نهج البلاغة: الكتاب 7 ، معادن الحكمة : ج 1 ص 436 ح 78 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 81 ح 400 .
5- .. في بعض النسخ : «مشغوف» بالغين المعجمة وفي بعضها بالمهملة. وعلى الأوّل معناه : دخل حبّ كلام البدعة شغاف قلبه ؛ أي حجابه ، وقيل : سويداءه. وعلى الثاني : غلبه حبّه وأحرقه ، فإنّ الشعف _ بالمهملة _: شدّة الحبّ وإحراقه القلب (مرآة العقول : ج 1 ص 187) .
6- .. اللَّهَج بالشيء : الولوع فيه والحرص عليه . أي هو حريص على الصوم والصلاة ؛ وبذلك يفتتن به الناس (مرآة العقول : ج 1 ص 187) .
7- .. الكافي : ج 1 ص 55 ح 6 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام ، نهج البلاغة : الخطبة 17 ، الاحتجاج : ج 1 ص 621 ح 143 ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 97 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 2 ص 284 ح 2 .
8- .. نهج البلاغة: الكتاب 17 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 105 ح 407 .

ص: 241

حديثامام على عليه السلام_ در نامه اش به معاويه _ :از جانب تو ، اندرزنامه اى وصله پينه شده و نامه اى آراسته به من رسيد كه آن را با فريبكارى هاى خود ، آراسته اى و با بدانديشى فرستاده اى . نامه اى است از سوى مردى كه او را نه ديده اى هست كه راهش بنمايد ، و نه راهبرى كه ارشادش كند ؛ بلكه هوس ، او را فرا خوانده و او اجابتش كرده است ، و گم راهى ، افسارش را گرفته و او در پى آن ، حركت مى كند . هذيان گويى هايى آشفته ، بر نوشته ، و بى هدف در كج راهه گام برداشته است .

امام على عليه السلام :از منفورترينْ خ_لايق در نزد خ_داوند عز و جل ، دو مَردن_د : مردى كه خداوند ، او را به خود ، وا نهاده است . چنين فردى از راه راست به در رفته ، به گفتار بدعت آميز ، دل بسته است و با اين حال ، از نماز و روزه دم مى زند ( / به نماز و روزه ، تظاهر مى كند) . او براى كسى كه مفتونش شود ، مايه گم راهى است ، و از مسير درستِ پيشينيانش منحرف گشته ، و در زندگى و پس از مرگش ، گم راه كننده كسى است كه از او پيروى كند . باربَرِ گناهان ديگران است ، و گروگان گناه خويش... .

امام على عليه السلام :چه بد بازمانده اى است آن بازمانده كه از پيشينيانى كه در آتش دوزخ سرنگون گشته اند، پيروى كند!

.

ص: 242

الإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «وَ الشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ» (1) _ :هَل رَأَيتَ شاعِرا يَتَّبِعُهُ أحَدٌ؟ إنَّما هُم قَومٌ تَفَقَّهوا لِغَيرِ الدّينِ ، فَضَلّوا وأضَلّوا . (2)

3 / 5المُستَكبِرونَالكتاب«وَ قَالُواْ رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَ كُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلاَ * رَبَّنَا ءَاتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذَابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْنًا كَبِيرًا» . (3)

«وَ تِلْكَ عَادٌ جَحَدُواْ بِايَاتِ رَبِّهِمْ وَ عَصَوْاْ رُسُلَهُ وَ اتَّبَعُواْ أَمْرَ كُلِّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ» . (4)

«وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَن نُّؤْمِنَ بِهَذَا الْقُرْءَانِ وَ لَا بِالَّذِى بَيْنَ يَدَيْهِ وَ لَوْ تَرَى إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِمْ يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ الْقَوْلَ يَقُولُ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ لَوْلَا أَنتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ * قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ أَنَحْنُ صَدَدْنَاكُمْ عَنِ الْهُدَى بَعْدَ إِذْ جَاءَكُم بَلْ كُنتُم مُّجْرِمِينَ * وَ قَالَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ بَلْ مَكْرُ الَّيْلِ وَ النَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَّكْفُرَ بِاللَّهِ وَ نَجْعَلَ لَهُ أَندَادًا وَ أَسَرُّواْ النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُاْ الْعَذَابَ وَ جَعَلْنَا الْأَغْلَالَ فِى أَعْنَاقِ الَّذِينَ كَفَرُواْ هَلْ يُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ» . (5)

الحديثالإمام الصادق عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : الفُقَهاءُ اُمَناءُ الرُّسُلِ ما لَم يَدخُلوا فِي الدُّنيا . قيلَ يا رَسولَ اللّهِ : وما دُخولُهُم فِي الدُّنيا ؟ قالَ : اِتِّباعُ السُّلطانِ ، فَإِذا فَعَلوا ذلِكَ فَاحذَروهُم عَلى دينِكُم . (6)

.


1- .. الشعراء: 224.
2- .. معاني الأخبار: ص 385 ح 19 عن حمّاد بن عثمان ، بحار الأنوار : ج 2 ص 108 ح 9 .
3- .. الأحزاب: 67 و 68.
4- .. هود: 59.
5- .. سبأ: 31 _ 33.
6- .. الكافي : ج 1 ص 46 ح 5 عن السكوني ، منية المريد : ص 138 ، النوادر للراوندي : ص 156 ح 226 ، جامع الأحاديث للقمّي : ص 104 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 2 ص 36 ح 38 ؛ الفردوس : ج 3 ص 75 ح 4419 نحوه ، كنز العمّال : ج 10 ص 183 ح 28953 .

ص: 243

3 / 5 مُستكبران

امام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند عز و جل كه : «و شاعران را گم راهان ، دنباله روى مى كنند» _ :آيا هرگز ديده اى كه شاعرى پيرو داشته باشد؟ [ مقصود از «شاعران» در اين آيه ]جماعتى هستند كه براى غير دين خدا فقه آموختند (1) و در نتيجه ، هم خود ، گم راه شدند و هم ديگران را گم راه كردند .

3 / 5مُستكبرانقرآن«و گفتند : پروردگارا! همانا ما از سَروران و بزرگانمان فرمان برديم و آنها ما را گم راه ساختند. پروردگارا! آنان را دو چندان ، عذاب ده و لعنتشان كن ، لعنتى بزرگ» .

«و اين ، [ قوم ] عاد بودند كه آيات پروردگارشان را انكار كردند ، و فرستادگانش را نافرمانى نمودند ، و به دنبال فرمان هر زورگوى ستيزه جويى رفتند» .

«و كسانى كه كافر شدند ، گفتند : نه به اين قرآن و نه به آن [ توراتى ] كه پيش از آن است ، هرگز ايمان نخواهيم آورد. و اى كاش بيدادگران را ، هنگامى كه در پيشگاه پروردگارشان بازداشت شده اند ، مى ديدى كه [ چگونه ] برخى از آنان با برخى [ ديگر ، جدل و ] گفتگو مى كنند . كسانى كه زيردست بوده اند ، به كسانى كه [ رياست و ] برترى داشته اند ، مى گويند : اگر شما نبوديد ، قطعا ما مؤمن بوديم . كسانى كه [رياست و] برترى داشته اند ، به كسانى كه زيردست بوده اند ، مى گويند : مگر ما بوديم كه شما را از هدايت _ پس از آن كه به سوى شما آمد _ باز داشتيم؟ [ نه ؛ ] بلكه خودتان گناهكار بوديد . و كسانى كه زيردست بوده اند ، به كسانى كه برترى داشته اند ، مى گويند : [ نه ؛ ] بلكه نيرنگ شب و روز [ شما بود ] ، آن گاه كه ما را وادار مى كرديد كه به خدا كافر شويم و براى او همتايانى قرار دهيم . و هنگامى كه عذاب را ببينند ، پشيمانى خود را آشكار مى كنند ، و در گردن هاى كسانى كه كافر شده اند ، غُل ها مى نهيم . آيا جز به سزاى آنچه انجام مى دادند ، مى رسند؟» .

حديثامام صادق عليه السلام :پيامبر خدا فرمود : «فقيهان ، نمايندگان مورد اعتماد پيامبران اند ، تا زمانى كه وارد دنيا نشوند» . گفته شد : اى پيامبر خدا! وارد شدن آنها به دنيا ، به چيست؟ فرمود : «به پيروى از سلطان. هر گاه چنين كردند ، از آنان بر دينتان بترسيد» .

.


1- .يعنى دين و احكام آن را از روى هواى نفْس و براى اغراض غير خدايى فرا گرفته است . (م)

ص: 244

الإمام عليّ عليه السلام :تَقَرَّبوا إلَى اللّهِ بِتَوحيدِهِ ، وطاعَةِ مَن أمَرَكُم أن تُطيعوهُ ، ولا تُمسِكوا بِعِصَمِ الكَوافِرِ ، ولا يَجنَح بِكُمُ الغَيُّ فَتَضِلّوا عَن سَبيلِ الرَّشادِ بِاتِّباعِ اُولئِكَ الَّذينَ ضَلّوا وأضَلّوا ، قالَ اللّهُ عَزَّ مِن قائِلٍ في طائِفَةٍ ذَكَرَهُم بِالذَّمِّ في كِتابِهِ : «إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَ كُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا * رَبَّنَا ءَاتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذَابِ وَ الْعَنْهُمْ لَعْنًا كَبِيرًا» ، وقالَ تَعالى : «وَ إِذْ يَتَحَاجُّونَ فِى النَّارِ فَيَقُولُ الضُّعَفَاؤُاْ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعًا» (1) ، «فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذَابِ اللَّهِ مِن شَىْ ءٍ قَالُواْ لَوْ هَدَل_نَا اللَّهُ لَهَدَيْنَ_كُمْ» (2) . أ فَتَدرونَ الاِستِكبارُ ما هُوَ؟ هُوَ تَركُ الطّاعَةِ لِمَن اُمِروا بِطاعَتِهِ ، وَالتَّرفُّعُ عَلى مَن نُدِبوا إلى مُتابَعَتِهِ ، وَالقُرآنُ يَنطِقُ مِن هذا عَن كَثيرٍ ، إن تَدَبَّرَهُ مُتَدَبِّرٌ زَجَرَهُ ووَعَظَهُ . (3)

عنه عليه السلام_ فِي التَّحذيرِ مِنَ الفِتَنِ _ :إنَّكُم مَعشَرَ العَرَبِ أغراضُ (4) بَلايا قَدِ اقتَرَبَت ، فَاتَّقوا سَكَراتِ النِّعمَةِ ، وَاحذَروا بَوائِقَ (5) النِّقمَةِ ، وتَثَبَّتوا في قَتامِ (6) العِشوَةِ (7) وَاعوِجاجِ الفِتنَةِ عِندَ طُلوعِ جَنينِها ، وظُهورِ كَمينِها ، وَانتِصابِ قُطبِها ، ومَدارِ رَحاها . تَبدَأُ في مَدارِجَ خَفِيَّةٍ ، وتَؤولُ إلى فَظاعَةٍ جَلِيَّةٍ . شِبابُها كَشِبابِ الغُلامِ ، وآثارُها كَآثارِ السِّلامِ (8) . يَتَوارَثُهَا الظَّلَمَةُ بِالعُهودِ ، أوَّلُهُم قائِدٌ لِاخِرِهِم ، وآخِرُهُم مُقتَدٍ بِأَوَّلِهِم ، يَتَنافَسونَ في دُنيا دَنِيَّةٍ ، ويَتَكالَبونَ عَلى جيفَةٍ مُريحَةٍ (9) ، وعَن قَليلٍ يَتَبَرَّأُ التّابِعُ مِنَ المَتبوعِ ، وَالقائِدُ مِنَ المَقودِ ، فَيَتَزايَلونَ (10) بِالبَغضاءِ ، ويَتَلاعَنونَ عِندَ اللِّقاءِ . (11)

.


1- .. وتمام الآية : «وَ إِذْ يَتَحَاجُّونَ فِى النَّارِ فَيَقُولُ الضُّعَفَاؤُاْ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا نَصِيبًا مِّنَ النَّارِ»(غافر : 47) .
2- .. وتمام الآية : «وَ بَرَزُواْ لِلَّهِ جَمِيعًا فَقَالَ الضُّعَفَاؤُاْ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعًا فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذَابِ اللَّهِ مِن شَىْ ءٍ قَالُواْ لَوْ هَدَانَا اللَّهُ لَهَدَيْنَاكُمْ سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِن مَّحِيصٍ» (إبراهيم: 21) . ويحتمل أن يكون وقع خلطٌ من النسّاخ هنا ؛ لتشابه الآيتين، واللّه العالم .
3- .. مصباح المتهجّد : ص 756 ح 843 ، مصباح الزائر : ص 158 كلاهما عن الفيّاض بن محمّد بن عمر الطرسوسي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 97 ص 116 ح 8 .
4- .. الغَرَض : الهَدَف (النهاية : ج 3 ص 360 «غرض») .
5- .. البوائق: واحدها بائقة ؛ وهي الداهية (النهاية : ج 1 ص 162 «بوق») .
6- .. القَتام: الغُبار الأسود (المصباح المنير : ص 490 «قتم») .
7- .. العشْوَة _ بالضمّ والفتح والكسر _ : الأمر الملتبس ؛ مأخوذ من عَشوَة الليل (النهاية : ج 3 ص 242 «عشا») .
8- .. السِّلام: الحجارة (الصحاح : ج 5 ص 1950 «سلم») .
9- .. يقال : أراحَ اللحمُ : أي أنتَنَ (لسان العرب : ج 2 ص 458 «روح») .
10- .. المُزايَلَة : المفارَقَة . والتزايُل : التبايُن (الصحاح : ج 4 ص 1720 «زيل») .
11- .. نهج البلاغة: الخطبة 151.

ص: 245

امام على عليه السلام :با يگانه داشتن خداوند و فرمان بردن از كسى كه شما را به فرمان بردارى از او امر كرده است ، به خداوند ، نزديك شويد و به ريسمان هاى كافران چنگ مزنيد ، و [ مواظب باشيد كه ] اغواگرى ها شما را به كج راهه نبرد ، كه در آن صورت ، با پيروى از آنان _ كه گم راه و گم راه كننده اند _ از راه راست ، گم راه مى شويد. خداوند ارجمند ، در باره گروهى كه از آنان در كتاب خود با نكوهش ياد كرده ، مى فرمايد : «همانا ما از سَروران و بزرگانمان فرمان برديم و آنها ما را گم راه ساختند. پروردگارا! آنان را دو چندان ، عذاب ده و لعنتشان كن ، لعنتى بزرگ» ، و مى فرمايد : «و آن گاه كه در آتش ، با يكديگر بحث مى كنند ، و ضعيفان به مستكبران مى گويند : ما پيرو شما بوديم» . حال آيا چيزى را از عذاب خدا ، از ما برطرف مى سازيد؟ مستكبران مى گويند : «اگر خدا ما را هدايت كرده بود ، ما نيز شما را هدايت كرده بوديم» . آيا مى دانيد «استكبار» چيست؟ استكبار ، فرمان نبردن از كسى است كه به فرمان بردارى از او امر شده اند ، و گردن فرازى در برابر كسى كه به پيروى از او فرا خوانده شده اند. قرآن در اين باره بسيار سخن گفته است . اگر انديشنده اى در آن (قرآن) انديشه كند ، او را هشدار و اندرز خواهد داد .

امام على عليه السلام_ در بر حذر داشتن از فتنه ها _ :شما _ اى گروه عرب _ آماج بلاهايى هستيد كه نزديك شده اند. پس ، از سرمستى هاى نعمت بترسيد ، و از سختى هاى كيفر [ الهى ] بپرهيزيد ، و در فضاى غبارآلود شُبهه (ترديد) ، و كژى فتنه ، آن گاه كه نوزادش بر مى آيد ، و از كمينش رها مى شود ، و ستون آن راست مى گردد ، و آسيابش به چرخش در مى آيد ، درنگ كنيد (از فرو رفتن در شبهات و فتنه ها باز ايستيد) ، كه فتنه ، از راه هاى پنهانى وارد مى گردد ؛ ولى سرانجام ، چهره زشت و هولناكش را نمايان مى سازد . شور و شَرَش چون شور و شرِ جوان است ، و آثارش چون آثار سنگ . ستمگران ، فتنه را به هم مى سپارند و از يكديگر به ارث مى برند. نخستينِ آنان [ در اين راه ] ، پيشواى آخرينشان است ، و آخرينشان به نخستين آنها اقتدا مى كند . براى دنياى پست با يكديگر به رقابت بر مى خيزند ، و بر سر مُردارى گنديده ، به جان يكديگر مى افتند ؛ امّا زودا كه پيرو از پيشرو ، و جلودار از دنباله رو ، بيزارى بجويد [ و گناه را به گردن او اندازد ] ، و با نفرت و كين ، از يكديگر جدا شوند ، و به هنگام ديدار ، يكديگر را نفرين كنند .

.

ص: 246

3 / 6المُفسِدونَ«وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَقَالَ مُوسَى لأَِخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِى فِى قَوْمِى وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ». (1)

/ 7المُجرِمونَالكتاب«وَ مَا أَضَلَّنَا إِلَّا الْمُجْرِمُونَ» . 2

.


1- .. الأعراف: 142.

ص: 247

3 / 6 مُفسدان
3 / 7 مُجرمان

3 / 6مُفسدان«و با موسى ، سى شب وعده گذاشتيم و آن را با ده شب ديگر ، تمام كرديم ، تا آن كه وقت معيّن پروردگارش در چهل شب، به سر آمد، و موسى [ هنگام رفتن به كوه طور ] به برادرش هارون گفت: در ميان قوم من، جانشينم باش و [ كار آنان را ] اصلاح كن، و راه فسادگران را پيروى مكن» .

3 / 7مُجرمانقرآن«و ما را گم راه نكردند ، مگر مجرمان» . 1

.

ص: 248

الحديثالإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَ مَا أَضَلَّنَا إِلَّا الْمُجْرِمُونَ » _ :يَعنِي المُشرِكينَ الَّذينَ اقتَدَوا بِهِم هؤُلاءِ فَاتَّبَعوهُم عَلى شِركِهِم ، وهُم قَومُ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، لَيسَ فيهِم مِنَ اليَهودِ وَالنَّصارى أحَدٌ . (1)

.


1- .. الكافي: ج 2 ص 31 ح 1 عن محمّد بن سالم ، بحار الأنوار : ج 69 ص 88 ح 30 .

ص: 249

حديثامام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداى متعال كه : «و ما را گم راه نكردند ، مگر مجرمان» _ :[ مُجرمان ] يعنى مشركانى كه اين افراد [ _ِ گم راه شده ]به آنها اقتدا كردند و در شرك ورزى خويش ، پيرو آنان بودند . اينها (گم راه شدگان) از امّت محمّد صلى الله عليه و آله هستند و حتّى يك نفرشان از ميان يهود و نصارا نيست .

.

ص: 250

14 . مُواسات

اشاره

.

.

ص: 251

14 . مُواساتدرآمدفصل يكم : تشويق به مواساتفصل دوم : انواع مواساتفصل سوم : خاستگاه هاى مواساتفصل چهارم : آثار مواسات .

ص: 252

درآمد

مواسات ، در لغت

درآمدمُواسات ، در لغتمواسات (1) مانند «اُسوه» ، از مادّه «أسو» است . اين مادّه بر درمان و تيمار و اصلاح كردن ، دلالت دارد ، و «واسَيْتُه» ساخت ديگرى است از «آسَيْتُه» . فيروزآبادى در معناى «مُواسات» مى گويد : آساهُ بِمالِهِ مُواساةً : أنالَهُ مِنهُ وَ جَعَلَهُ فيهِ اُسوَةً ، [أ]وَ لا يَكونُ ذلِكَ إلّا مِن كَفافٍ ، فَإِن كانَ مِن فضلَةٍ ، فَلَيسَ بِمُواساةٍ . (2) عبارت «آساه بماله مواساةً» يعنى از مال خود به او بخشيد و او را در آن شريك گردانيد . و مواسات ، در جايى است كه شخص از كفاف خود ، به كسى ببخشد ، و اگر از اضافه كفافش بدهد ، مواسات نيست . ازهرى با افزودن معنايى ديگر براى «مواسات» مى نويسد : يُقالُ : هُوَ يُؤاسى فى مالِهِ ، أى يُساوى ، وَ يُقالُ : رَحِمَ اللّهُ رَجُلاً أعطى مِن فَضلٍ ، وَ

.


1- .مُواسات ، همچنان كه در عربى به معانى متعدّد و متفاوت به كار رفته است ، در فارسى نيز معادل هاى مختلف گرفته است ، كه عبارت اند از : فداكارى ، از خود گذشتگى ، نيكخواهى ، خيرانديشى ، خيررسانى ، حمايت ، رعايت ، به يك چشم ديدن ، غمخوارى ، همدردى ، شريك ساختن ، و .. . (ر . ك : لغت نامه دهخدا ، فرهنگ جامع كاربردى فرزان ، فرهنگ معاصر عربى _ فارسى) .
2- .القاموس المحيط : ج 4 ص 299 مادّه «أسو» .

ص: 253

واسى مِن كَفافٍ ؛ مِن هذا . (1) گفته مى شود : «هو يُؤاسى فى ماله» يعنى : مال خود را به طور مساوى تقسيم مى كند (مى بخشد) . نيز گفته مى شود : «رحم اللّه رجلاً أعطى من فضل و واسى من كفاف» يعنى : خدا رحمت كند مردى را كه از اضافه بر نيازش ، به ديگران ببخشد و از كفاف خود ، به ديگران كمك كند ! بنا بر اين، همدردى با ديگران و شريك ساختن آنان در بهره گيرى از مواهب زندگى، از آن جهت كه نوعى درمان و اصلاح اجتماعى است ، «مواسات» ناميده مى شود. نكته قابل توجّه در «مواسات مالى»، اين است كه شرط تحقّق آن ، نيازمند بودن شخص به چيزى است كه در اختيار ديگران مى گذارد . به بيان روشن تر ، كمك كردن به ديگران ، سه درجه دارد كه هر يك ، عنوانى خاص و ارزشى متفاوت با ديگرى دارد : درجه اوّل : كمك كردن به نيازمندان از اضافه بر نياز خود . اين نوع از كمك كردن ، با توجّه به چگونگى آن ، «انفاق» ، «اهداء» ، «صدقه» و «سخاء» و امثال آن ناميده مى شود . درجه دوم : شريك كردن نيازمندان با خويش و سهيم كردن آنها در آنچه خود بدان نيازمند و علاقه مند است . اين نوع كمك رسانى ، «مواسات» ناميده مى شود . درجه سوم : واگذار كردن همه آنچه خود بدان نياز دارد ، به ديگران . اين نوع از كمك رسانى ، از بالاترين ارزش هاى اخلاقى شمرده مى شود و «ايثار» نام دارد .

.


1- .معجم تهذيب اللغة : ج 1 ص 163 مادّه «أسو» .

ص: 254

مواسات ، در حديث
1 . انواع مواسات

مُواسات ، در حديثكاربرد «مواسات» در احاديث اسلامى ، منطبق بر ريشه لغوى آن است ، بدين معنا كه اين كلمه ، گاه در سهيم كردن ديگران با خود در بهره گيرى از مواهب زندگى و امكانات مادّى مورد نياز خويش ، و گاه در رعايت عدالت در برخورد با ديگران ، به كار مى رود . تأسّى و مواسات ، با عنايت به ريشه لغوى آنها ، دو ره نمود مهمّ فرهنگى اسلام در جهت ايجاد اصلاحات اخلاقى ، اقتصادى و حقوقى در جامعه اند . تأسّى جستن به كسانى كه از غناى اخلاقى برخوردارند و تلاش نمودن براى همسان سازى خود با آنان ، از فقر اخلاقى مى كاهد ، چنان كه «مواسات» به معناى اوّلش ، فاصله طبقاتى را كاهش مى دهد و به معناى دومش ، زمينه ساز برخوردارى همگان از حقوق عادلانه و يكسان خواهد بود . با توجّه به اين تفسير از «مواسات» ، چند نكته در احاديث اين بخش ، قابل توجّه اند :

1 . انواع مواساتاشاره كرديم كه «مواسات» در احاديث اسلامى ، دو معنا دارد : الف . همدردى با ديگران در نيازها و مشكلاتشان و سهيم ساختن آنان در امكانات زندگى خويش ، چنان كه در حديثى از امام صادق عليه السلام در بيان سپاهيان خِرد و نادانى ، آمده است : وَ المُواساة وَ ضِدّهَا المَنع . (1) و مواسات ، كه ضدّ آن ، منع است .

.


1- .الكافى : ج 1 ص 22 ح 14 .

ص: 255

2 . دليل تأكيد بر مواسات مالى

شايان ذكر است كه اين معنا از مواسات ، دو نوع دارد : يكى مواسات با مال و امكانات مادّى (1) و ديگرى مواسات با جان به هنگام خطر . (2) ب . رعايت حقوق ديگران به طور يكسان . اين معنا از مواسات نيز انواع فراوانى دارد ، مانند : مواسات در حكومت (به معناى عدالت اجتماعى و برخورد يكسان با يكايك افراد جامعه) ، مواسات در قضاوت ، به معناى عدالت قضايى و برخورد يكسان با طرفين دعوا) ، مواسات در تعليم (به معناى عدالت آموزشى و برخورد مساوى با همه دانش آموزان) و مواسات در خانواده (به معناى عدم تبعيض و رعايت مساوات در ابراز محبّت به فرزندان) . (3)

2 . دليل تأكيد بر مواسات مالىبررسى احاديث اين بخش ، نشان مى دهد كه بيشتر احاديث «مواسات»، در باره مواسات مالى است . از اين رو ، اين سؤال ، قابل طرح است كه دليل اين همه تأكيد بر مواسات مالى چيست؟ آيا اهمّيت و ارزش اين نوع از مواسات ، بيش از ساير انواع آن است ؟ پاسخ ، اين است كه برخى از انواع مواسات غير مالى (مانند مواسات با جان) ، نه تنها ارزششان از مواسات مالى كمتر نيست ، بلكه بى ترديد ، از ارزش بيشترى برخوردارند . بنا بر اين ، دليل تأكيد احاديث اسلامى بر مواسات مالى ، به دليل نياز بيشتر جامعه به فرهنگ شدن اين نوع مواسات است . از سوى ديگر ، مواسات مالى ، مقدّمه مواسات جانى است و كسى كه نمى تواند

.


1- .ر . ك : ص 279 (مواسات / فصل دوم / مواسات با مال) .
2- .ر . ك : ص 283 (مواسات / فصل دوم / مواسات در جنگ) .
3- .ر . ك : ص 279 (مواسات / فصل دوم / انواع مواسات) .

ص: 256

3 . راه گسترش فرهنگ مواسات در جامعه
4 . بركات مادّى و معنوى مواسات

ديگرى را در مال خود سهيم كند ، بى ترديد ، براى حفظ جان او ، خود را به خطر نمى افكند .

3 . راه گسترش فرهنگ مواسات در جامعهتأمّل در احاديث فصل سوم ، نشان مى دهد كه ارزش اخلاقى «مواسات» ، به دو ريشه باز مى گردد : اوّل . اصالت و شرافت خانوادگى ، كه زمينه رشد همه فضايل اخلاقى و از جمله مواسات است و به فرموده امام على عليه السلام : إنَّ مُواساةَ الرِّفاقِ مِن كَرَمِ الأَعراقِ . (1) مواسات نسبت به دوستان (رفيقان) ، از بزرگوارى تبار است . دوم . اعتقادات دينى . بدون اعتقاد به دين ، روح خودخواهى و منفعت طلبى انسان ، مانع از مواسات و بالاتر از آن ، مانع از ايثار مى گردد ؛ چرا كه اگر جهان ، فاقد شعور و معنا و تهى از حضور خداوند باشد ، ارزش هاى اخلاقى نمى توانند مفهوم واقعى داشته باشند . بر اين اساس ، تقويت بنياد خانواده و مذهب ، تنها راه گسترش فرهنگ مواسات و نوع دوستى در جامعه است .

4 . بركات مادّى و معنوى مواساتفصل چهارم ، اختصاص به تبيين آثار و بركات مادّى و معنوى مواسات دارد . از نگاه احاديث اسلامى ، مواسات مالى ، موجب بقاى محبّت و پيوند برادرى ، بركت يافتن مال و زياد شدن روزى مى شود و برجسته ترين اثر مادّى آن ، ريشه كن شدن فقر و

.


1- .ر . ك : ص 292 ح 57 .

ص: 257

نياز از جامعه بشرى است ، چنان كه امام باقر عليه السلام مى فرمايد : أما لَو فَعَلتُم مَا احتَجتُم . (1) اگر ياريگرى مى كرديد ، نيازمند نمى شديد . همچنين از نظر معنوى ، مواسات ، يكى از اصول درستى و قوام دين و يكى از عوامل اجابت دعاست و طبق فرموده امام صادق عليه السلام ، مهم ترين اثر معنوى آن ، اين است كه شخص مواسات كننده ، مشمول اين مژده الهى مى گردد كه : «يَاأَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِى إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً * فَادْخُلِى فِى عِبَادِى * وَ ادْخُلِى جَنَّتِى . (2) اى نفْسِ آرام يافته! خشنود و خداپسند ، به سوى پروردگارت باز گرد ، و در ميان بندگان وارد شو ، و در بهشت من ، وارد شو» .

.


1- .ر . ك : ص 300 ح 67 .
2- .فجر : آيه 27_30 .

ص: 258

الفصل الأوّل : الحثّ على المؤاساة1 / 1سَيِّدُ الأَعمالِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :سَيِّدُ الأَعمالِ ثَلاثُ خِصالٍ : إنصافُكَ النّاسَ مِن نَفسِكَ ، ومُواساةُ الأَخِ فِي اللّهِ عز و جل ، وذِكرُ اللّهِ تَبارَكَ وتَعالى عَلى كُلِّ حالٍ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :المُواساةُ أفضَلُ الأَعمالِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :سَيِّدُ الأَعمالِ ثَلاثَةٌ : إنصافُ النّاسِ مِن نَفسِكَ حَتّى لا تَرضى بِشَيءٍ إلّا رَضيتَ لَهُم مِثلَهُ ، ومُؤاساتُكَ الأَخَ فِي المالِ ، وذِكرُ اللّهِ عَلى كُلِّ حالٍ ؛ لَيسَ «سُبحانَ اللّهِ وَالحَمدُ للّهِِ ولا إلهَ إلَا اللّهُ وَاللّهُ أكبَرُ» فَقَط ، ولكِن إذا وَرَدَ عَلَيكَ شَيءٌ أمَرَ اللّهُ عز و جل بِهِ أخَذتَ بِهِ ، أو إذا وَرَدَ عَلَيكَ شَيءٌ نَهَى اللّهُ عز و جل عَنهُ تَرَكتَهُ (3) .

.


1- .. الخصال: ص 125 ح 121 عن الإمام الصادق عليه السلام ، الأمالي للطوسي : ص 577 ح 1192 عن محمّد بن جعفر عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، الجعفريّات : ص 230 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 392 ح 9 ؛ الزهد لابن المبارك : ص 257 ح 744 عن حجّاج بن أرطاة عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، تاريخ أصبهان : ج 1 ص 219 الرقم 326 عن الحارث عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وفيهما «أشدّ» بدل «سيّد»، كنز العمّال : ج 15 ص 830 ح 43303 .
2- .. غرر الحكم: ج 1 ص 346 ح 1312 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 47 ح 1196 .
3- .. الكافي : ج 2 ص 144 ح 3 ، الأمالي للمفيد: ص 193 ح 23، الأمالي للطوسي : ص 680 ح 1446 كلّها عن الجارود بن المنذر ، الخصال : ص 132 ح 139 عن زياد بن المنذر ، معاني الأخبار : ص 193 ح 4 عن أبي جارود المنذر الكندي وفيها «أشدّ» بدل «سيّد» ، بحار الأنوار : ج 69 ص 381 ح 42 .

ص: 259

فصل يكم : تشويق به مواسات
1 / 1 سرآمد كارها

فصل يكم : تشويق به مواسات1 / 1سرآمد كارهاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سرآمدِ كارها ، سه چيز است : انصاف داشتن با مردم ، مواسات با برادر [دينى] ، و هماره به ياد خداوند متعال بودن .

امام على عليه السلام :مواسات ، برترينِ كارهاست .

امام صادق عليه السلام :سرآمد كارها ، سه كار است : انصاف داشتن با مردم ، به طورى كه آنچه را براى خود مى پسندى ، همانندش را براى آنان نيز بپسندى ، و مواسات مالى با برادر [ دينى ] ، و ذكر خدا در همه حال ، و اين ، تنها به گفتن «سبحان اللّه و الحمد للّه و لا إله إلّا اللّه و اللّه أكبر» نيست ؛ بلكه به اين نيز هست كه هر گاه با چيزى رو به رو شدى كه خداوند به آن فرمان داده است ، به كارش ببندى ، يا هر گاه با چيزى رو به رو شدى كه خداوند عز و جل از آن نهى كرده است ، آن را فرو بگذارى .

.

ص: 260

الأمالي عن زُرعَة عن الإمام الصادق عليه السلام ، قالَ :قُلتُ لَهُ عليه السلام : أيُّ الأَعمالِ هُوَ أفضَلُ بَعدَ المَعرِفَةِ ؟ قالَ : ما مِن شَيءٍ بَعدَ المَعرِفَةِ يَعدِلُ هذِهِ الصَّلاةَ ، ولا بَعدَ المَعرِفَةِ وَالصَّلاةِ شَيءٌ يَعدِلُ الزَّكاةَ ، ولا بَعدَ ذلِكَ شَيءٌ يَعدِلُ الصَّومَ ، ولا بَعدَ ذلِكَ شَيءٌ يَعدِلُ الحَجَّ ، وفاتِحَةُ ذلِكَ كُلِّهِ مَعرِفَتُنا ، وخاتِمَتُهُ مَعرِفَتُنا ، ولا شَيءَ بَعدَ ذلِكَ كَبِرِّ الإِخوانِ ، وَالمُواساةِ بِبَذلِ الدّينارِ وَالدِّرهَمِ ؛ فَإِنَّهُما حَجَرانِ مَمسوخانِ ، بِهِمَا امتَحَنَ اللّهُ خَلقَهُ بَعدَ الَّذي عَدَدتُ لَكَ . (1)

الإمام الكاظم عليه السلام :ما تَقَرَّبَ المُؤمِنُ إلَى اللّهِ عز و جل بِشَيءٍ أفضَلَ مِن مُواساةِ المُؤمِنِ ، وهُوَ قَولُهُ تَعالى : «لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ» (2) . (3)

1 / 2مُؤاساةُ الإِخوانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لِلمُؤمِنِ عَلَى المُؤمِنِ سَبعَةُ حُقوقٍ واجِبَةٍ مِنَ اللّهِ عز و جل عَلَيهِ : الإِجلالُ لَهُ في عَينِهِ ، وَالوُدُّ لَهُ في صَدرِهِ ، وَالمُواساةُ لَهُ في مالِهِ . . . . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن كانَ لَهُ قَميصانِ فَليَلبَس أحَدَهُما ، وَليَكُنِ الآخَرُ لِأَخيهِ . (5)

.


1- .. الأمالي للطوسي: ص 694 ح 1478 ، إرشاد القلوب: ص 145 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 318 ح 79 .
2- .. آل عمران : 92 .
3- .. جامع الأحاديث للقمّي (الغايات) : ص 192 .
4- .. كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 398 ح 5850 ، الكافي : ج 2 ص 171 ح 7 عن أبي المأمون الحارثي عن الإمام الصادق عليه السلام ، الخصال : ص 351 ح 27 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام وكلاهما نحوه ، الأمالي للصدوق : ص 84 ح 51 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 74 ص 222 ح 3 .
5- .. الأمالي للطوسي: ص 538 ح 1162 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 380 ح 2661 وفيه «وليُلبس» بدل «وليكن» ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 66 وفيه «وليكس» بدل «وليكن» وكلّها عن أبي ذرّ ، بحار الأنوار : ج 77 ص 90 ح 3 .

ص: 261

1 / 2 مواسات نسبت به برادران

الأمالى ، طوسى_ به نقل از زُرعه _ :از امام صادق عليه السلام پرسيدم : بعد از شناخت (معرفت)، كدام عمل ، باارزش تر است؟ فرمود : «بعد از شناخت ، هيچ چيزى با اين نماز ، برابرى نمى كند ، و بعد از شناخت و نماز ، چيزى با زكات ، برابرى نمى كند ، و بعد از آن ، چيزى با روزه برابرى نمى كند ، و بعد از آن ، چيزى با حج برابرى نمى كند ، و آغاز و انجام همه اينها ، شناخت ماست ، و بعد از آن ، چيزى مانند نيكى كردن به برادران و مواسات با بخشيدن درهم و دينار نيست. درهم و دينار ، دو سنگِ دگرگون شده اند كه خداوند ، بعد از آن چيزهايى كه برايت بر شمردم ، به وسيله آن دو ، خلقش را مى آزمايد» .

امام كاظم عليه السلام :مؤمن با چيزى برتر از مواسات نسبت به مؤمن ، به خداوند عز و جل نزديك نشده است ، و اين ، همان سخن خداى متعال است كه : «هرگز به نيكوكارى نخواهيد رسيد ، تا اين كه از آنچه دوست داريد ، انفاق كنيد» .

1 / 2مواسات نسبت به برادرانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن را بر مؤمن ، هفت حق است كه از جانب خداوند عز و جل بر او واجب گشته اند : او را در چشم خويش بزرگ بدارد ، در سينه خود ، دوستش بدارد ، در مال خود ، شريكش بگرداند... .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس دو پيراهن دارد ، يكى از آن دو را بپوشد و ديگرى را به برادرش بدهد .

.

ص: 262

مصادقة الإخوان عن خلّاد السندي رفعه :أبطَأَ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله رَجُلٌ ، فَقالَ : ما أبطَأَ بِكَ ؟ قالَ : العُريُ يا رَسولَ اللّهِ . فَقالَ : أما كانَ لَكَ جارٌ لَهُ ثَوبانِ يُعيرُكَ أحَدَهُما ؟ فَقالَ : بَلى يا رَسولَ اللّهِ . قالَ صلى الله عليه و آله : ما هذا لَكَ بِأَخٍ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :خَيرُ إخوانِكَ مَن واساكَ ، وخَيرٌ مِنهُ مَن كَفاكَ ، وإنِ احتاجَ إلَيكَ أعفاكَ . (2)

عنه عليه السلام :خَيرُ إخوانِكَ مَن واساكَ بِخَيرِهِ ، وخَيرٌ مِنهُ مَن أغناكَ عَن غَيرِهِ . (3)

عنه عليه السلام :أخوكَ مُواسيكَ فِي الشِّدَّةِ . (4)

عنه عليه السلام :أصدَقُ الإِخوانِ مَوَدَّةً أفضَلُهُم لِاءِخوانِهِ فِي السَّرّاءِ وَالضَّرّاءِ مُواساةً . (5)

عنه عليه السلام :جَمالُ الاُخُوَّةِ إحسانُ العِشرَةِ ، وَالمُواساةُ مَعَ العُسرَةِ . (6)

عنه عليه السلام_ في ذِكرِ أعظَمِ الأَصحابِ مَنزِلَةً عِندَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله _ :كانَ . . . أفضَلُهُم عِندَهُ أعَمَّهُم نَصيحَةً لِلمُسلِمينَ ، وأعظَمُهُم عِندَهُ مَنزِلَةً أحسَنَهُم مُؤاساةً ومُؤازَرَةً . (7)

.


1- .. مصادقة الإخوان: ص 139 ح 4 .
2- .. غرر الحكم: ج 3 ص 427 ح 4988، عيون الحكم والمواعظ : ص 240 ح 4586 نحوه وليس فيه «من واساك» ؛ الفصول المهمة لابن الصبّاغ : ص 115 ، مطالب السؤول : ج 1 ص 234 وليس فيهما ذيله .
3- .. غرر الحكم: ج 3 ص 432 ح 5013 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 239 ح 4546 .
4- .. غرر الحكم: ج 1 ص 115 ح 420 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 39 ح 844 وفيه «من واساك» بدل «مواسيك» .
5- .. غرر الحكم: ج 2 ص 446 ح 3238 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 122 ح 2784 .
6- .. غرر الحكم: ج 3 ص 375 ح 4793 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 221 ح 4298 .
7- .. معاني الأخبار: ص 82 ح 1 عن أبي هالة عن الإمام الحسن عن الإمام الحسين عليهماالسلام، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 318 ح 1 عن إسماعيل بن محمّد عن الإمام الرضا عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام ، مكارم الأخلاق: ج 1 ص 45 ح 1 عن الإمام الحسن عن الإمام الحسين عن الإمام عليّ عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 16 ص 151 ح 4؛ المعجم الكبير: ج 22 ص 157 ح 414، الطبقات الكبرى: ج 1 ص 424 كلاهما عن ابنٍ لأبي هالة التميمي عن الإمام الحسن عن الإمام الحسين عن الإمام عليّ عليهم السلام ، كنز العمّال: ج 7 ص 166 ح 18535 .

ص: 263

مصادقة الإخوان_ به نقل از خلّاد سندى ، در حديثى كه سند آن را به پيامبر صلى الله عليه و آله رسانده است _ :مردى ديرتر به نزد پيامبر خدا آمد . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «چرا دير كردى؟» . گفت : برهنگى موجب شد ، اى پيامبر خدا! فرمود : «آيا همسايه اى نداشتى كه دو جامه داشته باشد و يكى را به تو عاريه دهد؟» . گفت : چرا ، اى پيامبر خدا! فرمود : «او برادر تو نيست» .

امام على عليه السلام :بهترينِ برادران تو ، كسى است كه تو را در مال خود ، سهيم كند ، و بهتر از او كسى است كه تو را بسنده باشد و اگر به تو نياز پيدا كرد ، معافَت بدارد .

امام على عليه السلام :بهترين برادر تو ، كسى است كه در خيرش تو را سهيم كند ، و بهتر از او كسى است كه تو را از ديگرى بى نياز گرداند .

امام على عليه السلام :برادر تو ، سهيم كننده تو در امكانات زندگى در هنگام سختى [و تنگ دستى] است .

امام على عليه السلام :صادق ترينِ برادران در دوستى ، كسى است كه در خوشى و ناخوشى ، نسبت به برادرانش بهتر مواسات كند.

امام على عليه السلام :زيبايىِ برادرى ، به حُسن معاشرت ، و مواسات با وجود تنگ دستى است .

امام على عليه السلام_ در يادكرد از با منزلت ترينِ اصحاب در نزد پيامبر خدا _ :برترينِ آنها در نزد ايشان ، كسى بود كه خيرخواهى اش براى مسلمانان فراگيرتر بود ، و با منزلت ترينِ آنان در نزد ايشان ، كسى بود كه بيش از ديگران مواسات مى كرد و كمك مى رساند .

.

ص: 264

عنه عليه السلام :أحسَنُ الإِحسانِ مُؤاساةُ الإِخوانِ . (1)

عنه عليه السلام :نِظامُ الكَرَمِ مُوالاةُ الإِحسانِ ، ومُواساةُ الإِخوانِ . (2)

الإمام الحسن عليه السلام_ لِبَعضِ وُلدِهِ _ :يا بُنَيَّ ، لا تُؤاخِ أحَدا حَتّى تَعرِفَ مَوارِدَهُ ومَصادِرَهُ ، فَإِذَا استَنبَطتَ الخُبرَةَ (3) ، ورَضيتَ العِشرَةَ ، فآخِهِ عَلى إقالَةِ العَثرَةِ وَالمُواساةِ فِي العُسرَةِ . (4)

الإمام الباقر عليه السلام :لَمّا خَرَجَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام يُريدُ البَصرَةَ نَزَلَ بِالرَّبَذَةِ (5) ، فَأَتاهُ رَجُلٌ مِن مُحارِبٍ (6) ، فَقالَ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، إنّي تَحَمَّلتُ في قَومي حَمالَةً (7) ، وإنّي سَأَلتُ في طَوائِفَ مِنهُمُ المُؤاساةَ وَالمَعونَةَ فَسَبَقَت إلَيَّ ألسِنَتُهُم بِالنَّكَدِ (8) ، فَمُرهُم يا أميرَ المُؤمِنينَ بِمَعونَتي ، وحُثَّهُم عَلى مُؤاساتي . فَقالَ : أينَ هُم؟ فَقالَ : هؤُلاءِ فَريقٌ مِنهُم حَيثُ تَرى . قالَ : فَنَصَّ (9) راحِلَتَهُ فَادَّلَفَت (10) كَأَنَّها ظَليمٌ (11) ، فَادَّلَفَ بَعضُ أصحابِهِ في طَلَبِها فَلَأيا بِلَأيٍ (12) ما لُحِقَت ، فَانتَهى إلَى القَومِ فَسَلَّمَ عَلَيهِم وسَأَلَهُم ما يَمنَعُهُم مِن مُؤاساةِ صاحِبِهِم ، فَشَكَوهُ وشَكاهُم . فَقالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : وَصَلَ امرُؤٌ عَشيرَتَهُ ، فَإِنَّهُم أولى بِبِرِّهِ وذاتِ يَدِهِ ، ووَصَلَتِ العَشيرَةُ أخاها إن عَثَرَ به دَهرٌ وأدبَرَت عَنهُ دُنيا ، فَإِنَّ المُتَواصِلينَ المُتَباذِلينَ مَأجورونَ ، وإنَّ المُتَقاطِعينَ المُتَدابِرينَ مَوزورونَ . قالَ : ثُمَّ بَعَثَ راحِلَتَهُ وقالَ : حَل (13) . (14)

.


1- .. غرر الحكم: ج 2 ص 403 ح 3023 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 119 ح 2683 وفيه «مؤاخاة» بدل «مؤاساة» .
2- .. غرر الحكم: ج 6 ص 184 ح 9998 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 499 ح 9194 .
3- .. خَبَرْتُ الأمر : إذا عرفته على حقيقته (النهاية : ج 2 ص 6 «خبر») .
4- .. تحف العقول: ص 233 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 105 ح 4 .
5- .. الرَّبَذة : من قرى المدينة على ثلاثة أيّام ، قريبة من ذات عرق على طريق الحجاز إذا رحلتَ من فيد تريد مكّة ، وبهذا الموضع قبر أبي ذرّ الغفاري رضى الله عنه (معجم البلدان : ج 3 ص 24) .
6- .. مُحارب : قبيلة من فِهْر (لسان العرب : ج 1 ص 307 «حرب») .
7- .. الحمالة _ بالفتح _: ما يتحمّله الإنسان عن غيره من دِيَة أو غرامة، مثل أن يقع حرب بين فريقين تُسفك فيها الدماء ، فيدخل بينهم رجل يتحمّل ديات القتلى ليُصلح ذات البين، والتحمّل أن يحملها عنهم على نفسه (النهاية : ج 1 ص 442 «حمل») .
8- .. النَّكَد : الشُّؤم واللُّؤم ، وكلّ شيء جَرَّ على صاحبه شرّا فهو نَكَد (المحيط في اللغة : ج 6 ص 214 «نكد») .
9- .. النَّصّ : التحريك حتّى يستخرج أقصى سير الناقة (النهاية : ج 5 ص 64 «نصص») .
10- .. الدَّلْف : التقدّم (لسان العرب : ج 9 ص 106 «دلف») .
11- .. الظَّليم : الذَّكَر من النعام (الصحاح : ج 5 ص 1978 «ظلم») .
12- .. الَّلأْيُ : المشقّة والجُهد (لسان العرب : ج 15 ص 237 «لأى») .
13- .. حَلْ : زجر للناقة إذا حَثَثتها على السير (النهاية : ج 1 ص 433 «حلل») .
14- .. الكافي: ج 2 ص 153 ح 18 عن جابر ، بحار الأنوار : ج 32 ص 132 ح 106 .

ص: 265

امام على عليه السلام :نيكوترين نيكى ، مواسات نسبت به برادران است .

امام على عليه السلام :آيين بزرگوارى ، پياپى نيكى كردن و مواسات ورزيدن نسبت به برادران است .

امام حسن عليه السلام_ خطاب به يكى از فرزندان خود _ :فرزندم! با هيچ كس برادرى مكن تا آن كه او را نيك بشناسى ، و چون [او را] آزمودى و معاشرت [ با او ]را پسنديدى ، بر پايه گذشت از لغزش ها و مواسات در سختى ها ، با او برادرى كن .

امام باقر عليه السلام :زمانى كه امير مؤمنان عليه السلام به قصد بصره خارج شد ، در رَبَذه (1) فرود آمد . مردى از مُحارب (2) نزد ايشان آمد و گفت : اى امير مؤمنان! من از طرف قوم خود ، تاوانى (3) بر عهده دارم ، و از برخى طايفه هاى آنان خواستم كه مرا يارى و مساعدت كنند ؛ امّا آنها زبان به بدگويى و سرزنش من گشودند . شما _ اى امير مؤمنان _ به آنها دستور بده كه كمكم كنند ، و به هميارى با من ترغيبشان كن . فرمود : «آنها كجايند؟». گفت : گروهى از آنان ، آن جايند كه مى بينى . ايشان ناقه اش را با سرعت تمام ، به حركت در آورد ، به طورى كه ناقه مانند شترمرغ مى دويد . جماعتى از ياران امير مؤمنان نيز در پى ناقه ايشان تاختند و با زحمت زياد ، خود را به وى رساندند . امام عليه السلام به آن عدّه رسيد و بر آنان سلام كرد و پرسيد كه چرا به هم قبيله خود ، كمك نمى كنند. آنها از آن مرد ، شِكوه كردند و او نيز از آنها شِكوه كرد . امير مؤمنان عليه السلام فرمود : «انسان بايد به عشيره خود كمك كند؛ زيرا آنان به نيكى كردن به او و دستگيرى نمودن از او سزاوارترند ، و عشيره نيز بايد به برادرشان _ آن گاه كه روزگارْ به زمينش مى زند و دنيا به او پشت مى كند _ يارى برسانند؛ زيرا كسانى كه صله رحم مى كنند و به يكديگر بخشش مى نمايند ، [ نزد خداوند عز و جل ]پاداش مى يابند ، و آنان كه از يكديگر مى بُرند و به هم پشت مى كنند ، گنهكارند» . اين را فرمود و ناقه اش را هى كرد .

.


1- .از روستاهاى مدينه كه با آن ، سه روز فاصله دارد . نزديك «ذات عرق» است ، در راه حجاز ، در بين راه فيد به مكّه . مدفن ابو ذر غفارى ، در اين روستاست .
2- .مُحارب ، قبيله اى از فِهر است .
3- .تاوان ، ديه يا غرامتى است كه انسان از طرف ديگرى بايد بپردازد ، مثل اين كه ميان دو گروه ، جنگى در گيرد و افرادى كشته شوند و يك نفر براى برقرار ساختن صلح و آشتى دخالت كند و ديه كشتگان را به عهده گيرد .

ص: 266

مصادقة الإخوان عن الوصّافي عن الإمام الباقر عليه السلام ، قالَ :قالَ عليه السلام لي : يا أبا إسماعيلَ ، أ رَأَيتَ مَن قِبَلَكُم إذا كانَ الرَّجُلُ لَيسَ لَهُ رِداءٌ وعِندَ بَعضِ إخوانِهِ فَضلُ رِداءٍ يَطرَحُ عَلَيهِ حَتّى يُصيبَ رِداءً ؟ قالَ : قُلتُ : لا . قالَ : فَإِذا كانَ لَيسَ عِندَهُ إزارٌ يوصِلُ إلَيهِ بَعضُ إخوانِهِ بِفَضلِ إزارٍ حَتّى يُصيبَ إزارا ؟ قالَ : قُلتُ : لا . فَضَرَبَ بِيَدِهِ عَلى فَخِذِهِ ثُمَّ قالَ : ما هؤُلاءِ بِإِخوَةٍ . (1)

.


1- .. مصادقة الإخوان : ص 137 ح 1 ، المؤمن : ص 45 ح 106 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 85 عن عليّ بن عقبة عن الإمام الرضا عنه عليهماالسلام نحوه .

ص: 267

مصادقة الإخوان_ به نقل از وصّافى _ :امام باقر عليه السلام به من فرمود : «اى ابو اسماعيل! آيا در ميان شما چنين است كه هر گاه كسى ردايى نداشته باشد و يكى از برادرانش رداى اضافى داشته باشد ، آن را به او مى دهد تا وى نيز به ردايى برسد؟». گفتم : خير . فرمود : «آيا اگر ازارى نداشت ، برادرش ازار اضافى خود را به او مى دهد تا او نيز صاحب ازارى شود؟». گفتم : خير . امام عليه السلام با دست خود بر رانَش زد و فرمود : «اينها برادر نيستند» .

.

ص: 268

الإمام الصادق عليه السلام :المُؤمِنُ أخُو المُؤمِنِ ، يَحِقُّ عَلَيهِ نَصيحَتُهُ ومُواساتُهُ ومَنعُ عَدُوِّهِ مِنهُ . (1)

عنه عليه السلام :لا تَزالُ شيعَتُنا مَرعِيّينَ مَحفوظينَ مَستورينَ مَعصومينَ ما أحسَنُوا النَّظَرَ لِأَنفُسِهِم فيما بَينَهُم وبَينَ خالِقِهم ، وصَحَّت نِيّاتُهُم لِأَئِمَّتِهِم ، وبَرّوا إخوانَهُم ؛ فَعَطَفوا عَلى ضَعيفِهِم وتَصَدَّقوا عَلى ذَوِي الفاقَةِ مِنهُم . إنّا لا نَأمُرُ بِظُلمٍ ، ولكِنّا نَأمُرُكُم بِالوَرَعِ الوَرَعِ الوَرَعِ ، وَالمُواساةِ المُواساةِ ءِخوانِكُم . (2)

مستدرك الوسائل :دَخَلَ رَجُلٌ إلى جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عليه السلام وقالَ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، مَا المُرُوَّةُ ؟ قالَ : تَركُ الظُّلمِ ، ومُؤاساةُ الإِخوانِ فِي السَّعَةِ . (3)

الخصال عن يونس بن ظَبيانَ والمفضّل بن عمر :قالَ أبو عَبدِ اللّه عليه السلام : خَصلَتانِ مَن كانَتا فيهِ وإلّا فَاعزُب (4) ثُمَّ اعزُب ثُمَّ اعزُب . قيلَ : وما هُما ؟ قالَ : الصَّلاةُ في مَواقيتِها وَالمُحافَظَةُ عَلَيها ، وَالمُواساةُ . (5)

بحار الأنوار عن جعفر بن محمّد العاصمي_ في حَديثٍ طَويلٍ ذَكَرَ فيهِ ضِيافَةَ الإِمامِ الكاظِمِ عليه السلام لَهُم ، إلى أن قالَ _ :ثُمَّ قالَ [ عليه السلام ] : يا عاصِمُ ، كَيفَ أنتُم فِي التَّواصُلِ وَالتَّواسي؟ قُلتُ : عَلى أفضَلِ ما كانَ عَلَيهِ أحَدٌ . قالَ : أيَأتي أحَدُكُم إلى دُكّانِ أخيهِ أو مَنزِلِهِ عِندَ الضّائِقَةِ فَيَستَخرِجُ كيسَهُ ويَأخُذُ ما يَحتاجُ إلَيهِ فَلا يُنكَرُ عَلَيهِ؟ قالَ : لا! : فَلَستُم عَلى ما اُحِبُّ فِي التَّواصُلِ . (6)

راجع : هذه الموسوعة : ج 2 ص104 (الإخاء / الفصل الرابع : حقوق الإخاء / المؤاساة) .

.


1- .. المؤمن: ص 42 ح 96 .
2- .. المحاسن : ج 1 ص 258 ح 492 عن الخطّاب ومصعب بن عبداللّه الكوفيَّين ، بحار الأنوار : ج 68 ص 154 ح 10 .
3- .. مستدرك الوسائل: ج 7 ص 210 ح 8062 و ج 8 ص 221 ح 9303 كلاهما نقلاً عن أصل من اُصول القدماء .
4- .. عَزَبَ : بَعُدَ (النهاية : ج 3 ص 227 «عزب») .
5- .. الخصال: ص 47 ح 50 ، الكافي : ج 2 ص 672 ح 7 وفيه «البرّ بالإخوان في العسر واليسر» بدل «المواساة»، مصادقة الإخوان : ص 138 ح 2 ، مشكاة الأنوار : ص 184 ح 477 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 74 ص 391 ح 7 .
6- .. بحار الأنوار : ج 74 ص 231 ح 28 نقلاً عن قضاء حقوق المؤمنين : ص 26 ح 27 وفي الطبعة التي بأيدينا «التساوي» بدل «التواسي» ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 312 ح 993 نحوه وفيه «التبارّ» بدل «التواسي» .

ص: 269

امام صادق عليه السلام :مؤمن ، برادر مؤمن است . وظيفه دارد كه او را نصيحت كند ، نسبت به او مواسات نمايد ، و دشمنش را از او باز دارد .

امام صادق عليه السلام :شيعيان ما ، تا زمانى كه در روابط ميان خود و خدايشان نيك بنگرند ، و به پيشوايانشان حسن نيّت داشته باشند ، و به برادرانشان نيكى كنند ، و با ناتوانشان دلسوز و مهربان باشند ، و به نيازمندانشان كمك كنند ، همواره [ از جانب خداوند عز و جل ] مورد عنايت ، محفوظ ، و در پناه و مصون خواهند بود . ما به ستم كردن ، دستور نمى دهيم ؛ بلكه شما را به پارسايى ، به پارسايى ، به پارسايى دستور مى دهيم ، و نيز به مواسات ، مواسات با برادرانتان!

مستدرك الوسائل :مردى بر امام صادق عليه السلام وارد شد و گفت : اى فرزند پيامبر خدا! مردانگى چيست؟ فرمود : «ستم نكردن ، و كمك كردن به برادران در هنگام توانگرى» .

الخصال_ به نقل از يونس بن ظبيان و مفضّل بن عمر _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «دو خصلت است كه در هر كه نبود ، از او دورى كن ، دورى كن ، دورى كن!» . گفته شد : آن دو خصلت ، كدام اند؟ فرمود : «[ خواندنِ ] نماز در وقت آن و محافظت بر نماز ، و [ ديگر ]مواسات» .

بحار الأنوار_ به نقل از جعفر بن محمّد عاصمى ، در حديثى طولانى كه در آن از پذيرايى شدنشان به وسيله امام كاظم عليه السلام ياد مى كند _ :سپس فرمود : «اى عاصم! در همبستگى و مواسات با يكديگر ، چگونه ايد؟» . گفتم : در بهترين وضعِ ممكن . فرمود : «آيا چنين هست كه فردى از شما در هنگام تنگ دستى ، به دكّان و يا منزل برادرش برود و دخل او را بيرون بكشد و آنچه نياز دارد ، بردارد و به او اعتراض نشود؟» . گفتم : نه! فرمود : «پس شما در همبستگى ، آن گونه كه من دوست دارم ، نيستيد» .

ر. ك : همين دانش نامه : ج 2 ص 105 (برادرى / فصل چهارم : حقوق برادرى / سهيم كردن در زندگى) .

.

ص: 270

1 / 3مُؤاساةُ الأَصدِقاءِالإمام عليّ عليه السلام :اُبذُل مالَكَ فِي الحُقوقِ ، وواسِ بِهِ الصَّديقَ ؛ فَإِنَّ السَّخاءَ بِالحُرِّ أخلَقُ (1) . (2)

عنه عليه السلام :لا تَعُدَّنَّ صَديقا مَن لا يُواسي بِمالِهِ . (3)

عنه عليه السلام :فِي الضّيقِ يَتَبَيَّنُ حُسنُ مُواساةِ الرَّفيقِ . (4)

.


1- .. أخلَق : أي أجْدَر (النهاية : ج 2 ص 72 «خلق») .
2- .. غرر الحكم: ج 2 ص 204 ح 2384 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 85 ح 2044 .
3- .. غرر الحكم: ج 6 ص 287 ح 10276 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 522 ح 9511 .
4- .. غرر الحكم: ج 4 ص 399 ح 6473 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 354 ح 6004 .

ص: 271

1 / 3 مواسات نسبت به دوستان

1 / 3مواسات نسبت به دوستانامام على عليه السلام :دارايى ات را در راه حقوق_[ ى كه به گردن توست ، ] ببخش ، و دوست [خود] را در آن ، شريك گردان؛ چرا كه گشاده دستى ، براى آزاده ، سزاوارتر است .

امام على عليه السلام :كسى را كه تو را در مال خود سهيم نمى كند ، هرگز دوست مشمار .

امام على عليه السلام :در هنگام تنگ دستى است كه حُسن مواسات دوست ، آشكار مى شود .

.

ص: 272

1 / 4مُؤاساةُ الجُنودِالإمام عليّ عليه السلام_ مِن كِتابِهِ إلَى الأَشتَرِ النَّخَعِيِّ لَمّا وَلّاهُ عَلى مِصرَ _ :وَليَكُن آثَرُ (1) رُؤوسِ جُندِكَ عِندَكَ مَن واساهُم في مَعونَتِهِ ، وأفضَلَ عَلَيهِم مِن جِدَتِهِ (2) بِما يَسَعُهُم ويَسَعُ مَن وَراءَهُم مِن خُلوفِ أهليهِم ، حَتّى يَكونَ هَمُّهُم هَمّا واحِدا في جِهادِ العَدُوِّ ؛ فَإِنَّ عَطفَكَ عَلَيهِم يَعطِفُ قُلوبَهُم عَلَيكَ . (3)

1 / 5مُؤاساةُ الفُقَراءِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن واسَى الفَقيرَ مِن مالِهِ ، وأنصَفَ النّاسَ مِن نَفسِهِ ، فَذلِكَ المُؤمِنُ حَقّا . (4)

عنه صلى الله عليه و آله_ فِي الدُّعاءِ _ :اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ . . . وَارزُقني مُواساةَ مَن قَتَّرتَ عَلَيهِ مِن رِزقِكَ مِمّا وَسَّعتَ عَلَيَّ مِن فَضلِكَ . (5)

.


1- .. آثر : أي أفضل وأعلى منزلة ؛ من آثرتُه إيثارا : أي فضّلته (انظر : لسان العرب : ج 4 ص 7 «أثر») .
2- .. الجِدَة _ بتخفيف الدال _ : هو الغنى وكثرة المال والاستطاعة (مجمع البحرين : ج 3 ص 1909 «وجد») .
3- .. نهج البلاغة: الكتاب 53 ، تحف العقول : ص 133 نحوه ، بحار الأنوار : ج 33 ص 604 ح 744 .
4- .. الكافي: ج 2 ص 147 ح 17 عن جعفر بن إبراهيم الجعفري عن الإمام الصادق عليه السلام ، الخصال: ص 47 ح 48 عن جعفر بن إبراهيم عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام عنه صلى الله عليه و آله وليس فيه «من ماله» ، بحار الأنوار : ج 75 ص 25 ح 5 .
5- .. فلاح السائل : ص 258 ح 154 عن فاطمة بنت الإمام الحسن عن أبيها عليه السلام ، مصباح المتهجّد : ص 829 ح 888 عن مجاهد عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، جمال الاُسبوع : ص 251 عن الإمام الصادق عن الإمام زين العابدين عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 87 ص 68 ح 19 ؛ ربيع الأبرار : ج 3 ص 674 عن الإمام الصادق عليه السلام .

ص: 273

1 / 4 مواسات نسبت به سپاهيان
1 / 5 مواسات نسبت به فقيران

1 / 4مواسات نسبت به سپاهيانامام على عليه السلام_ در نامه اش به اَشتر نَخَعى ، آن گاه كه او را بر حكومت مصر گماشت _ :بايد عزيزينِ سرداران سپاهت در نزد تو ، كسى باشد كه از همه بيشتر به آنان (سپاهيان) مواسات مى نمايد و از آنچه دارد ، چندان به آنان مى بخشد كه هم خود و هم خانواده شان را _ كه در پشت سر خود بر جاى نهاده اند _ در آسايش قرار دهد ، تا در جهاد با دشمن ، تنها يك انديشه در سر داشته باشند . همانا توجّه تو به آنان ، دل هاى آنها را متوجّه تو مى سازد .

1 / 5مواسات نسبت به فقيرانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس فقير را در مال خود شريك گرداند و با مردم به انصاف رفتار كند ، او مؤمن حقيقى است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در دعا _ :بار خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد ، درود فرست... و مرا اين عطا فرما كه از آنچه به فضل خود بر من گشايش داده اى ، نسبت به كسى كه روزى را بر او تنگ كرده اى ، مواسات كنم .

.

ص: 274

الفضائل عن جابر بن عبد اللّه الأنصاري :كُنّا جُلوسا عِندَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذ وَرَدَ عَلَينا أعرابِيٌّ أشعَثَ (1) الحالِ ، عَلَيهِ ثِيابٌ رَثَّةٌ ، الفَقرُ ظاهِرٌ بَينَ عَينَيهِ . . . وجَعَلَ يَقولُ شِعرا . . . فَلَمّا سَمِعَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله كَلامَهُ بَكى بُكاءً شَديدا ، ثُمَّ قالَ لِأَصحابِهِ : . . . فَمَن مِنكُم يُواسي هذَا الفَقيرَ؟ قالَ : فَلَم يُجِبهُ أحَدٌ . وكانَ في ناحِيَةِ المَسجِدِ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام يُصَلّي رَكَعاتٍ تَطَوُّعا وكانَ قائِما ، فَأَومَأَ بِيَدِهِ إلَى الأَعرابِيِّ ، فَدَنا مِنهُ ، فَدَفَعَ الخاتَمَ مِن يَدِهِ إلَيهِ وهُوَ في صَلاتِهِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :بِرّوا أيتامَكُم ، وواسوا فُقَراءَكُم ، وَارفَقوا بِضُعَفائِكُم . (3)

الكافي عن مُعَلَّى بنِ خُنَيسٍ :خَرَجَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام في لَيلَةٍ قَد رَشَّت (4) وهُوَ يُريدُ ظُلَّةَ بَني ساعِدَةَ (5) ، فَاتَّبَعتُهُ فَإِذا هُوَ قَد سَقَطَ مِنهُ شَيءٌ ، فَقالَ : بِسمِ اللّهِ ، اللّهُمَّ رُدَّ عَلَينا ، قالَ : فَأَتَيتُهُ فَسَلَّمتُ عَلَيهِ ، قالَ : فَقالَ : مُعَلّى ؟ قُلتُ : نَعَم جُعِلتُ فِداكَ ، فَقالَ لي : اِلتَمِس بِيَدِكَ فَما وَجَدتَ مِن شَيءٍ فَادفَعهُ إلَيَّ . فَإِذا أنَا بِخُبزٍ مُنتَشِرٍ كَثيرٍ ، فَجَعَلتُ أدفَعُ إلَيهِ ما وَجَدتُ ، فَإِذا أنَا بِجِرابٍ (6) أعجِزُ عَن حَملِهِ مِن خُبزٍ ، فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ أحمِلُهُ عَلى رَأسي ، فَقالَ : لا ، أنَا أولى بِهِ مِنكَ ، ولكِنِ امضِ مَعي . قالَ : فَأَتَينا ظُلَّةَ بَني ساعِدَةَ ، فَإِذا نَحنُ بِقَومٍ نِيامٍ ، فَجَعَلَ يَدُسُّ الرَّغيفَ وَالرَّغيفَينِ حَتّى أتى عَلى آخِرِهِم ، ثُمَّ انصَرَفنا . فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، يَعرِفُ هؤُلاءِ الحَقَّ ؟ فَقالَ : لَو عَرَفوهُ لَواسَيناهُم بِالدُّقَّةِ (7) . (8)

.


1- .. الأشعَث : المُغبَرّ الرأس ، المُنتَتِف الشَّعر ، الحافِّ الذي لم يَدَّهِن (تاج العروس : ج 3 ص 225 «شعث») .
2- .. الفضائل : ص 125 ، بحار الأنوار : ج 35 ص 192 ح 14 .
3- .. غرر الحكم: ج 3 ص 267 ح 4449 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 195 ح 3986 وفيه «ارأفوا» بدل «ارفقوا» .
4- .. الرشّ : المطر القليل ... وقيل : أوّل المطر (لسان العرب : ج 6 ص 303 «رشش») .
5- .. الظُّلَّة : شيء كالصُّفَّة يُستَتَر به من الحرّ والبَرد . ومنه ظُلّة بني ساعِدة (مجمع البحرين : ج 2 ص 1140 «ظلل») .
6- .. الجِراب : وعاءٌ من إهاب الشاء ، لا يُوعى فيه إلّا يابس (لسان العرب : ج 1 ص 261 «جرب») .
7- .. الدُّقَة : الملح المدقوق. والدِّقّ : كلّ شيء دَقّ وصغر (لسان العرب : ج 10 ص 101 «دقق») .
8- .. الكافي: ج 4 ص 8 ح 3، تهذيب الأحكام : ج 4 ص 105 ح 300 ، ثواب الأعمال : ص 173 ح 2 ، تفسير العيّاشي: ج 2 ص 107 ح 114 ، بحار الأنوار : ج 47 ص 20 ح 17 .

ص: 275

الفضائل_ به نقل از جابر بن عبد اللّه انصارى _ :نزد پيامبر خدا نشسته بوديم كه باديه نشينى با سر و وضع آشفته و جامه هايى كهنه و پاره ، به طورى كه فقر در چهره اش كاملاً نمايان بود ، بر ما وارد شد... و داشت شعر مى گفت... . پيامبر صلى الله عليه و آله با شنيدن سخنان او ، به شدّت گريست و به اصحابش فرمود : «چه كسى از شما نسبت به اين فقير ، مواسات مى كند؟». هيچ كس جوابى نداد . در گوشه مسجد ، على بن ابى طالب عليه السلام نماز مستحبّى مى خواند و در حال قيام بود. به آن باديه نشين اشاره كرد . باديه نشين ، نزديك رفت و على عليه السلام در همان حال كه مشغول نماز بود ، انگشتر را از دست خويش در آورد و به او داد .

امام على عليه السلام :به يتيمانتان نيكى كنيد ، نسبت به نيازمندانتان مواسات نماييد ، و با ناتوانانتان مُدارا (مهربانى) كنيد .

الكافى_ به نقل از مُعَلّى بن خُنَيس _ :امام صادق عليه السلام در شبى كه نَم نَمْ باران مى آمد ، به قصد صُفّه (1) بنى ساعده خارج شد . من در پى ايشان به راه افتادم . ناگاه ، چيزى از دست ايشان افتاد . گفت : «بسم اللّه . خدايا! به ما برگردان» . من جلو رفتم و سلام كردم . فرمود : «معلّى؟». گفتم : بله ، فدايت شوم! فرمود : «با دستت بگرد و آنچه يافتى ، به من بده» . من گشتم . ديدم مقدار زيادى نان ، روى زمين ، پراكنده شده است ، و هر چه مى يافتم ، تحويل ايشان مى دادم . ناگاه كيسه چرمينى پر از نان يافتم كه نمى توانستم آن را بلند كنم . گفتم : فدايت شوم! آن را روى سرم حمل مى كنم . فرمود : «نه . من به اين كار ، از تو سزاوارترم ؛ امّا همراهم بيا» . ما به صُفّه بنى ساعده رفتيم . عدّه اى را ديديم كه خوابيده اند. امام عليه السلام آهسته يكى دو گِرده نان ، كنار هر كدام گذاشت تا به نفر آخر رسيد . سپس بر گشتيم . گفتم : فدايت شوم! آيا اينها حق را مى شناسند (شيعه شما هستند)؟ فرمود : «اگر مى شناختند كه در ناچيزترين دارايى هايمان هم با آنها مواسات مى كرديم (در همه چيزمان شريكشان مى كرديم)» .

.


1- .صُفّه : جايى كه در گرما و سرما به آن پناه مى برند ، سايبان ، سرپناه ، آلونك .

ص: 276

الإمام الرضا عليه السلام_ لِمَنِ استَأذَنَهُ في عَمَلِ السُّلطانِ _ :إن كُنتَ تَعلَمُ أنَّكَ إذا وُلّيتَ عَمِلتَ في عَمَلِكَ بِما أمَرَ بِهِ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، ثُمَّ تُصَيِّرُ أعوانَكَ وكُتّابَكَ أهلَ مِلَّتِكَ ، فَإِذا صارَ إلَيكَ شَيءٌ واسَيتَ بِهِ فُقَراءَ المُؤمِنينَ حَتّى تَكونَ واحِدا مِنهُم ، كانَ ذا بِذا ، وإلّا فَلا . (1)

عنه عليه السلام :إنَّ عِلَّةَ الزَّكاةِ مِن أجلِ قوتِ الفُقَراءِ . . . مَعَ ما فيهِ مِنَ الزِّيادَةِ وَالرَّأفَةِ وَالرَّحمَةِ لِأَهلِ الضَّعفِ ، وَالعَطفِ عَلى أهلِ المَسكَنَةِ ، وَالحَثِّ لَهُم عَلَى المُواساةِ ، وتَقوِيَةِ الفُقَراءِ وَالمَعونَةِ لَهُم عَلى أمرِ الدّينِ . (2)

تاريخ اليعقوبي :كان مِمّا أوصَى اللّهُ عز و جل بِهِ لِبَني إسرائيلَ عَلى لِسانِ موسى عليه السلام أن قالَ لَهُم : . . . اِجعَلوا للّهِِ نَصيبا في أموالِكُم ؛ فَواسوا مِنهُ اليَتيمَ ، وَالأَرمَلَةَ ، وَالمِسكينَ ، وَالضَّعيفَ ، وَالسّاكِنَ مَعَكُم الَّذي لا زَرعَ لَهُ . (3)

.


1- .. الكافي: ج 5 ص 111 ح 4 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 335 ح 928 كلاهما عن الحسن بن الحسين الأنباري ، بحار الأنوار : ج 49 ص 277 ح 28 .
2- .. كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 2 ص 8 ح 1580 ، علل الشرائع : ص 369 ح 3 وفيه «المساواة» بدل «المواساة»، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 89 ح 1 كلاهما عن محمّد بن سنان، بحار الأنوار : ج 96 ص 18 ح 38 .
3- .. تاريخ اليعقوبي: ج 1 ص 41.

ص: 277

امام رضا عليه السلام_ به كسى كه از ايشان اجازه خواست تا براى سلطان ، كار كند _ :اگر مى دانى كه چنانچه به كار گماشته شدى ، در آن مقام ، به آنچه پيامبر خدا دستور داده ، عمل مى كنى ، و دستياران و دبيرانت را از همكيشانت مى گمارى ، و هر گاه چيزى به تو رسيد ، آن را با مؤمنان (شيعيان) فقير ، تقسيم مى كنى ، و اين طور نيست كه يكى از آنان (حكومتيان) باشى ، اينها [ گناهِ ] آن كار را جبران مى كند. در غير اين صورت ، مُجاز نيستى .

امام رضا عليه السلام :علّتِ [ تشريع ] زكات ، تأمين قُوت نيازمندان است... . علاوه بر اين ، زكات ، مايه فزونى [ نعمت ] ، و مهربانى ، و محبّت با ناتوانان ، و عطوفت به مستمندان ، و تشويق بر مواسات با آنان ، و تقويت [مالىِ] تهى دستان و كمك به آنها در كار دين است .

تاريخ اليعقوبى :يكى از سفارش هايى كه خداوند عز و جل با زبان موسى عليه السلام به بنى اسرائيل نمود ، اين بود كه به آنان فرمود : « ... براى خداوند ، سهمى در اموالتان قرار دهيد ، و از آن به يتيم و بيوه زن و مستمند و ناتوان و هم آبادى تان كه زراعتى ندارد ، كمك كنيد» .

.

ص: 278

الفصل الثاني : أنواع المؤاساة2 / 1المُؤاساةُ فِي المالِالإمام عليّ عليه السلام :أفضَلُ المُروءَةِ مُؤاساةُ الإِخوانِ بِالأَموالِ ، ومُساواتُهُم فِي الأَحوالِ . (1)

عنه عليه السلام :المُروءَةُ العَدلُ فِي الإِمرَةِ ، وَالعَفوُ مَعَ القُدرَةِ ، وَالمُؤاساةُ فِي العِشرَةِ . (2)

الإمام الباقر عليه السلام :يا مَعشَرَ شيعَتِنَا ، اِسمَعوا وافهَموا وَصايانا وعَهدَنا إلى أولِيائِنَا : اصدُقوا في قَولِكُم ، وبَرّوا في أيمانِكُم لِأَولِيائِكُم وأعدائِكُم ، وتَواسَوا بِأَموالِكُم . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :أنصِفِ النّاسَ مِن نَفسِكَ ، وواسِهِم في مالِكَ . (4)

2 / 2المُؤاساةُ فِي الحُكومَةِالإمام عليّ عليه السلام_ في كِتابِهِ إلى حُذَيفَةَ بنِ اليَمانِ _ :آمُرُكَ أن تُجبِيَ خَراجَ الأَرَضينَ عَلَى الحَقِّ وَالنَّصَفَةِ ، ولا تَتَجاوَزَ ما قَدَّمتُ بِهِ إلَيكَ ، ولا تَدَعَ مِنهُ شَيئا ، ولا تَبتَدِعَ فيهِ أمرا ، ثُمَّ اقسِمهُ بَينَ أهلِهِ بِالسَّوِيَّةِ وَالعَدلِ ، وَاخفَض لِرَعِيَّتِكَ جَناحَكَ ، وواسِ بَينَهُم في مَجلِسِكَ ، وَليَكُنِ القَريبُ وَالبَعيدُ عِندَكَ فِي الحَقِّ سَواءً . (5)

.


1- .. غرر الحكم: ج 2 ص 465 ح 3314 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 125 ح 2841 .
2- .. غرر الحكم: ج 2 ص 142 ح 2112 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 65 ح 1655 .
3- .. دعائم الإسلام: ج 1 ص 64 .
4- .. الأمالي للمفيد : ص 182 ح 4 ، الزهد للحسين بن سعيد : ص 80 ح 44 كلاهما عن عجلان أبي صالح ، مشكاة الأنوار : ص 142 ح 341 عن علاء بن صالح ، بحار الأنوار : ج 78 ص 227 ح 99 .
5- .. إرشاد القلوب: ص 321 ، بحار الأنوار : ج 28 ص 88 ح 3 .

ص: 279

فصل دوم : انواع مواسات
2 / 1 مواسات با مال
2 / 2 مواسات در حكومت

فصل دوم : انواع مواسات2 / 1مواسات با مالامام على عليه السلام :برترين مردانگى ، شريك كردن برادران در اموال ، و برابرى با آنان در احوال است .

امام على عليه السلام :مردانگى ، همان دادگرى در فرمان روايى ، گذشتْ با وجود قدرت [ بر انتقامگيرى ] ، و مواسات در معاشرت است .

امام باقر عليه السلام :اى گروه شيعيان ما! سفارش ها و توصيه هاى ما به دوستدارانمان را بشنويد و بفهميد كه : راست گفتار باشيد ، و به پيمان هايتان با دوست و دشمنتان وفادار بمانيد ، و با اموالتان يكديگر را يارى كنيد .

امام صادق عليه السلام :با مردم ، انصاف داشته باش ، و آنان را در مال خود ، سهيم كن .

2 / 2مواسات در حكومتامام على عليه السلام_ در نامه اش به حُذَيفة بن يَمان _ :به تو دستور مى دهم كه خراج زمين ها زمين ها را بر پايه حق و انصاف بگيرى . از دستور من تجاوز مكن ، و چيزى از آن را فرو مگذار ، و چيزى را از پيش خود بر آن ميفزاى ، و خراج را در ميان سزامندانش به طور يكسان و عادلانه تقسيم كن ، و با رعيّتت ، فروتن باش ، و در مجلس خود ، همه را برابر ببين ، و حقّ خويشاوند و بيگانه را يكسان بگزار .

.

ص: 280

عنه عليه السلام_ مِن كِتابِهِ إلى مُحَمَّدِ بنِ أبي بَكرٍ لَمّا وَلّاهُ عَلى مِصرَ _ :. . . وآسِ بَينَهُم فِي اللَّحظَةِ وَالنَّظرَةِ ؛ حَتّى لا يَطمَعَ العُظَماءُ في حَيفِكَ لَهُم ، ولا يَيأَسَ الضُّعَفاءُ مِن عَدلِكَ عَلَيهِم . (1)

2 / 3المُؤاساةُ فِي القَضاءِالإمام عليّ عليه السلام :مَنِ ابتُلِيَ بِالقَضاءِ فَليُواسِ بَينَهُم فِي الإِشارَةِ ، وفِي النَّظَرِ ، وفِي المَجلِسِ . (2)

الكافي عن سَلَمَةَ بن كُهَيل :سَمِعتُ عَلِيّا صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ يَقولُ لِشُرَيحٍ (3) : . . . ثُمَّ واسِ بَينَ المُسلِمينَ بِوَجهِكَ ومَنطِقِكَ ومَجلِسِكَ ، حَتّى لا يَطمَعَ قَريبُكَ في حَيفِكَ (4) ، ولا يَيأَسَ عَدُوُّكَ مِن عَدلِكَ . (5)

.


1- .. نهج البلاغة : الكتاب 27 ، تحف العقول : ص 177 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 581 ح 726 .
2- .. الكافي: ج 7 ص 413 ح 3، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 226 ح 543 كلاهما عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام .
3- .. هو شُريح بن الحارث الكندي الكوفي القاضي .
4- .. أي في مَيلِك معه لقرابته . والحَيف : الجَور والظلم (انظر : النهاية : ج 1 ص 469 «حيف») .
5- .. الكافي: ج 7 ص 412 ح 1، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 225 ح 541، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 3 ص 15 ح 3243 .

ص: 281

2 / 3 مواسات در قضاوت

امام على عليه السلام_ در نامه اش به محمّد بن ابى بكر ، آن گاه كه او را به حكومت مصر گماشت _ :تساوى در ميان آنها را [ حتّى ] در نيم نگاه و نگاه ، مراعات كن تا بزرگان كشور ، به حمايت بى دليل تو ، طمع نورزند ، و ناتوانان در اجراى عدالت ، از تو نوميد نشوند .

2 / 3مواسات در قضاوتامام على عليه السلام :هر كس بر مسند قضا مى نشيند ، بايد در اشاره ، در نگاه و در نشستن ، ميان آنان (طرفين دعوا) يكسان عمل كند .

الكافى_ به نقل از سَلَمة بن كُهيل _ :از على _ كه درودهاى خدا بر او باد _ شنيدم كه به شُرَيح مى فرمايد : « ... ديگر ، آن كه در نگاه و گفتار و نشست خويش ، ميان مسلمانان ، به يكسان رفتار كن تا نزديكان تو ، به ستم [ و جانبدارىِ ] تو طمع نكنند ، و دشمنت ، از دادگرىِ تو نوميد نگردد» .

.

ص: 282

2 / 4المُؤاساةُ فِي الحَربِالإمام عليّ عليه السلام_ مِن كَلامِهِ في صِفّينَ _ :رَحِمَ اللّهُ امرَأً واسى أخاهُ بِنَفسِهِ . (1)

عنه عليه السلام_ مِن كَلامٍ لَهُ يُنَبِّهُ فيهِ عَلى فَضيلَتِهِ لِقَبولِ قَولِهِ وأمرِهِ ونَهيِهِ _ :لَقَد عَلِمَ المُستَحفَظونَ (2) مِن أصحابِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله أنّي لَم أرُدَّ عَلَى اللّهِ ولا عَلى رَسولِهِ ساعَةً قَطُّ ، ولَقَد واسَيتُهُ بِنَفسي فِي المَواطِنِ الَّتي تَنكُصُ (3) فيهَا الأَبطالُ ، وتَتَأَخَّرُ فيهَا الأَقدامُ ، نَجدَةً (4) أكرَمَنِي اللّهُ بِها . (5)

الإمام الصادق عليه السلام :اِنهَزَمَ النّاسُ يَومَ اُحُدٍ عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَغَضِبَ غَضَبا شَديدا ، قالَ : وكانَ إذا غَضِبَ انحَدَرَ عَن جَبينَيهِ مِثلُ اللُّؤلُؤِ مِنَ العَرَقِ ، قالَ : فَنَظَرَ فَإِذا عَلِيٌّ عليه السلام إلى جَنبِهِ فَقالَ لَهُ : اِلحَق بِبَني أبيكَ مَعَ مَنِ انهَزَمَ عَن رَسولِ اللّهِ! فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، لي بِكَ اُسوَةٌ ، قالَ : فَاكفِني هؤُلاءِ . فَحَمَلَ فَضَرَبَ أوَّلَ مَن لَقِيَ مِنهُم . فَقالَ جَبرَئيلُ عليه السلام : إنَّ هذِهِ لَهِيَ المُؤاساةُ يا مُحَمَّدُ ! فَقالَ : إنَّهُ مِنّي وأنَا مِنهُ . فَقالَ جَبرَئيلُ عليه السلام : وأنَا مِنكُما يا مُحَمَّدُ . فَنَظَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى جَبرَئيلَ عليه السلام عَلى كُرسِيٍّ مِن ذَهَبٍ بَينَ السَّماءِ وَالأَرضِ وهُوَ يَقولُ : «لا سَيفَ إلّا ذُو الفَقارِ ، ولا فَتى إلّا عَلِيٌّ» . (6)

.


1- .. الكافي: ج 5 ص 41 ح 4 عن مالك بن أعين ، بحار الأنوار : ج 32 ص 563 ح 468 ؛ تاريخ الطبري : ج 5 ص 17 عن أبي عمرة الأنصاري .
2- .. يمكن أن يعني بالمستحفظين ... العلماء والفضلاء من الصحابة (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 10 ص 179) .
3- .. النكوص : الرجوع إلى وراء ، وهو القهقرى (النهاية : ج 5 ص 116 «نكص») .
4- .. النجدة: الشجاعة (النهاية : ج 5 ص 18 «نجد») .
5- .. نهج البلاغة: الخطبة 197، غرر الحكم: ج6 ص250 ح10145 ، بحار الأنوار : ج38 ص319 ح32.
6- .. الكافي: ج 8 ص 110 ح 90 عن نعمان الرازي ، بحار الأنوار : ج 20 ص 95 ح 28 وراجع : الكافي: ج 8 ص 318 ح 502 والمناقب للكوفي: ج 1 ص 466 ح 369 .

ص: 283

2 / 4 مواسات در جنگ

2 / 4مواسات در جنگامام على عليه السلام_ از سخنان ايشان در صفّين _ :رحمت خدا بر آن مردى كه با جان خويش برادرش را يارى رساند!

امام على عليه السلام_ در گفتارى كه در آن ، پيش گامى خود را در پذيرش سخن و امر و نهى هاى پيامبر صلى الله عليه و آله يادآور مى شود _ :دين بانان ( / رازداران / عالمانِ ) از ميان ياران محمّد صلى الله عليه و آله مى دانند كه من هرگز و حتّى لحظه اى از فرمان خدا و پيامبر او سر باز نزدم ، و در آوردگاه هايى كه پهلوانان در آنها پس مى نشينند ، و گام ها در آنها وا پس مى روند ، با جان خويش او را يارى رساندم ، و اين ، شجاعتى بود كه خداوند ، مرا بدان گرامى داشت .

امام صادق عليه السلام :در جنگ اُحُد ، مسلمانان از گرد پيامبر خدا پراكنده گشتند و ايشان ، سختْ خشمگين شد . پيامبر صلى الله عليه و آله هر گاه خشمگين مى شد ، عرق ، مانند دانه هاى مرواريد از پيشانى اش سرازير مى گشت . پيامبر صلى الله عليه و آله نگاه كرد و على عليه السلام را در كنار خويش ديد . به او فرمود : «تو نيز با كسانى كه از گرد پيامبر خدا پراكنده اند ، به پسران پدرت بپيوند!» . على عليه السلام گفت : اى پيامبر خدا! الگوى من شماييد . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «پس اينان را از من دور كن» . على عليه السلام حمله كرد و بر نخستين كس از دشمن كه رسيد ، ضربتى فرود آورد . جبرئيل عليه السلام گفت : اين است مواسات (فداكارى) ، اى محمّد! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «همانا او از من است و من از اويم» . جبرئيل عليه السلام گفت : و من نيز از شما دو تن هستم ، اى محمّد! پيامبر خدا به جبرئيل عليه السلام نگريست كه بر اورنگى از طلا در ميان آسمان و زمين ، نشسته بود و مى گفت : شمشيرى جز ذو الفقار نيست ، و جوان مردى جز على نيست» .

.

ص: 284

تفسير القمّي_ في ذِكرِ غَزوَةِ اُحُدٍ _ :لَمَّا انقَطَعَ سَيفُ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام جاءَ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّ الرَّجُلَ يُقاتِلُ بِالسِّلاحِ وقَدِ انقَطَعَ سَيفي ! فَدَفَعَ إلَيهِ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله سَيفَهُ «ذَا الفَقارِ» فَقالَ : قاتِلِ بِهذا . ولَم يَكُن يَحمِلُ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله أحَدٌ (1) إلّا يَستَقبِلُهُ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام ، فَإِذا رَأَوهُ رَجَعوا ، فَانحازَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى ناحِيَةِ اُحُدٍ ، فَوَقَفَ . وكانَ القِتالُ مِن وَجهٍ واحِدٍ وقَدِ انهَزَمَ أصحابُهُ ، فَلَم يَزَل أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام يُقاتِلُهُم حَتّى أصابَهُ في وَجهِهِ ورَأسِهِ وصَدرِهِ وبَطنِهِ ويَدَيهِ ورِجلَيهِ تِسعونَ جَراحَةً ، فَتَحامَوهُ . وسَمِعوا مُنادِياً يُنادي مِنَ السَّماءِ : «لا سَيفَ إلّا ذُو الفَقارِ ولا فَتى إلاّ عَلِيٌّ» ، فَنَزَلَ جَبرَئيلُ عليه السلام عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ : هذِهِ وَاللّهِ المُؤاساةُ يا مُحَمَّدُ! فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لِأَنّي مِنهُ وهُوَ مِنّي ، وقالَ جَبرَئيلُ عليه السلام : وأنَا مِنكُما . (2)

الإرشاد عن عمران بن حُصَين:لَمّا تَفَرَّقَ النّاسُ عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله في يَومِ اُحُدٍ ، جاءَ عَلِيٌّ مُتَقَلِّدا سَيفَهُ حَتّى قامَ بَينَ يَدَيهِ ، فَرَفَعَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله رَأسَهُ إلَيهِ فَقالَ لَهُ : ما لَكَ لَم تَفِرَّ مَعَ النّاسِ ؟ فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، أأرجِعُ كافِرا بَعدَ إسلامي ؟! فَأَشارَ لَهُ إلى قَومٍ اِنحَدَروا مِنَ الجَبَلِ ، فَحَمَلَ عَلَيهِم فَهَزَمَهُم . ثُمَّ أشارَ لَهُ إلى قَومٍ آخَرينَ ، فَحَمَلَ عَلَيهِم فَهَزَمَهُم . ثُمَّ أشارَ إلى قَومٍ ، فَحَمَلَ عَلَيهِم فَهَزَمَهُم . فَجاءَ جَبرَئيلُ عليه السلام فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، لَقَد عَجِبَتِ المَلائِكَةُ وعَجِبنا مَعَهُم مِن حُسنِ مُواساةِ عَلِيٍّ لَكَ بِنَفسِهِ ! فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : وما يَمنَعُهُ مِن هذا وهُوَ مِنّي وأنَا مِنهُ! فَقالَ جَبرَئيلُ عليه السلام : وأنَا مِنكُما . (3)

.


1- .. في المصدر : «أحدا» ، والصواب ما أثبتناه كما في بحار الأنوار .
2- .. تفسير القمّي: ج 1 ص 116 ، بحار الأنوار : ج 20 ص 54 ح 3 .
3- .. الإرشاد : ج 1 ص 85 ، كشف الغمّة : ج 1 ص 194 نحوه ، بحار الأنوار : ج 20 ص 85 ح 17.

ص: 285

تفسير القمّى_ در يادكرد از جنگ اُحُد _ :امير مؤمنان عليه السلام ، چون شمشير او شكست ، نزد پيامبر خدا آمد و گفت : اى پيامبر خدا! مرد ، با سلاح مى جنگد ؛ ولى شمشير من شكسته است! پيامبر خدا شمشيرش (ذو الفقار) را به او داد و فرمود : «با اين بجنگ» . هر كس به پيامبر خدا حمله مى آورد ، امير مؤمنان عليه السلام جلوى او را مى گرفت ، و دشمنان ، او را كه مى ديدند ، عقب مى نشستند . بدين ترتيب ، پيامبر خدا خود را به كنار اُحُد رساند و ايستاد . جنگ ، يك سويه شد . ياران پيامبر صلى الله عليه و آله تار و مار شده بودند ؛ امّا امير مؤمنان عليه السلام همچنان با دشمن مى جنگيد ، تا جايى كه صورت و سر و سينه و شكم و دست ها و پاهايش نود زخم برداشت ، و دشمنان از نزديك شدن به او پرهيز مى كردند . شنيدند كه منادى اى از آسمان ندا مى دهد كه : «شمشيرى جز ذو الفقار نيست ، و جوان مردى جز على نيست» . جبرئيل عليه السلام بر پيامبر صلى الله عليه و آله فرود آمد و گفت : اى محمّد! به خدا سوگند كه اين است مواسات (فداكارى)! پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «علّتش آن است كه من از اويم و او از من است» . جبرئيل عليه السلام گفت : و من نيز از شما دو نفر هستم .

الإرشاد_ به نقل از عمران بن حصين _ :در روز اُحُد ، چون مردم از گرد پيامبر خدا پراكنده گشتند ، على عليه السلام در حالى كه شمشيرش را به كمر بسته بود ، آمد و در برابر پيامبر صلى الله عليه و آله ايستاد . پيامبر خدا سرش را به طرف او بلند كرد و فرمود : «تو چرا با مردم ، فرار نمى كنى؟». گفت : اى پيامبر خدا! آيا پس از مسلمان شدنم ، به كفر باز گردم؟! پس پيامبر صلى الله عليه و آله عدّه اى را كه از كوه [ اُحُد ] پايين مى آمدند ، به او نشان داد . على عليه السلام بر آنان تاخت و تار و مارشان كرد . پيامبر صلى الله عليه و آله گروه ديگرى را به او نشان داد و على عليه السلام به آنان نيز يورش برد و هزيمتشان داد . پيامبر صلى الله عليه و آله گروهى ديگر را نشانش داد و على عليه السلام بر آنها نيز حمله برد و فرارى شان داد . در اين هنگام ، جبرئيل عليه السلام آمد و گفت : اى پيامبر خدا! فرشتگان و همچنين ما از اين همه مواسات (فداكارىِ) على براى تو ، شگفت زده شده ايم! پيامبر خدا فرمود : «چرا چنين نكند ، در حالى كه او از من است و من از اويم ؟» . جبرئيل عليه السلام گفت : و من نيز از شما دو هستم .

.

ص: 286

تاريخ الطبري عن عبيد اللّه بن أبي رافع عن أبيه_ في ذِكرِ غَزوَةِ اُحُدٍ _ :لَمّا قَتَلَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام أصحابَ الأَلوِيَةِ ، أبصَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله جَماعَةً مِن مُشرِكي قُرَيشٍ ، فَقالَ لِعَلِيٍّ عليه السلام : اِحمِل عَلَيهِم ، فَحَمَلَ عَلَيهِم ، فَفَرَّقَ جَمعَهُم وقَتَلَ عَمرَو بنَ عَبدِ اللّهِ الجُمَحِيِّ . قالَ : ثُمَّ أبصَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله جَماعَةً مِن مُشرِكي قُرَيشٍ ، فَقالَ لِعَلِيٍّ عليه السلام : اِحمِل عَلَيهِم ، فَحَمَلَ عَلَيهِم ، فَفَرَّقَ جَماعَتَهُم وقَتَلَ شَيبَةَ بنَ مالِكٍ أحدَ بَني عامِرِ بنِ لُؤَيٍّ . فَقالَ جِبريلُ عليه السلام : يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّ هذِهِ لَلمُواساةُ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنَّهُ مِنّي وأنَا مِنهُ . فَقالَ جِبريلُ : وأنَا مِنكُما . قالَ : فَسَمِعوا صَوتاً : لا سَيفَ إلّا ذُوالفَقارِ ولا فَتى إلّا عَلِيّ (1)

الإمام الحسين عليه السلام_ أنشَدَ حينَ قَصَدَ الطَّفَّ _ : سَأَمضي فَما بِالمَوتِ عارٌ عَلَى الفَتىإذا ما نَوى حَقّا وجاهَدَ مُسلِما وآسَى الرِّجالَ الصّالِحينَ بِنَفسِهِوفارَقَ مَثبورا (2) وباعَدَ مُجرِما (3)

الإمام زين العابدين عليه السلام :رَحِمَ اللّهُ العَبّاسَ (4) ، فَلَقد آثَرَ وأبلى وفَدى أخاهُ بِنَفسِهِ حَتّى قُطِعَت يَداهُ ، فَأَبدَلَهُ اللّهُ بِهِما جَناحَينِ يَطيرُ بِهِما مَعَ المَلائِكَةِ فِي الجَنَّةِ كَما جَعَلَ لِجَعفَرِ بنِ أبي طالِبٍ ، وإنَّ لِلعَبّاسِ عِندَ اللّهِ تَبارَكَ وتَعالى لَمَنزِلَةً يَغبِطُهُ بِها جَميعُ الشُّهَداءِ يَومَ القِيامَةِ . (5)

.


1- .. تاريخ الطبري: ج 2 ص 514، تاريخ دمشق: ج 42 ص 76 نحوه ؛ بشارة المصطفى: ص 186، المناقب لابن شهر آشوب: ج 3 ص 124 كلاهما نحوه، المناقب للكوفي: ج 1 ص 491 ح 398، بحار الأنوار : ج 41 ص 83 ح 10 وراجع : شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 14 ص 250 .
2- .. الثُّبور : الهلاك والخسران . ومَثبورا : أي هالكا (تاج العروس : ج 6 ص 140 «ثبر») .
3- .. الإرشاد : ج 2 ص 81 ، الأمالي للصدوق : ص 219 ح 239 عن عبداللّه بن منصور عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عن الإمام الحسين عليهم السلام ، كامل الزيارات: ص 194 ح 274 عن معمّر بن خلّاد عن الإمام الرضا عن الإمام الحسين عليهماالسلام وفيهما «خالف» بدل «باعد» ، بحار الأنوار : ج 44 ص 192 ح 4 ؛ تاريخ الطبري : ج 5 ص 404 عن عقبة بن أبي العيزار وفيه «يغشّ ويرغما» بدل «وباعد مجرما» ، البداية والنهاية : ج 8 ص 173 عن عبداللّه بن سليم وفيه «وفارق خوفا أن يعيش ويرغما» بدل ذيله .
4- .. يعني ابن عليّ بن أبي طالب عليه السلام .
5- .. الخصال : ص 68 ح 101 ، الأمالي للصدوق : ص 548 ح 731 كلاهما عن ثابت بن أبي صفيّة ، بحار الأنوار : ج 22 ص 274 ح 21 .

ص: 287

تاريخ الطبرى_ به نقل از عبيد اللّه بن ابى رافع ، از پدرش ، در يادكرد از جنگ اُحُد _ :چون على بن ابى طالب عليه السلام پرچمداران [ سپاه دشمن ] را به قتل رساند ، پيامبر خدا چشمش به گروهى از مشركان قريش افتاد . به على عليه السلام فرمود : «به اينان حمله كن» . على عليه السلام بر آنان تاخت و آنها را از هم پراكنده ساخت و عمرو بن عبد اللّه جُمَحى را كشت . پيامبر خدا ، چشمش به گروه ديگرى از مشركان قريش افتاد و به على عليه السلام فرمود : «به اينها حمله كن» . على عليه السلام بر آنها يورش برد و تار و مارشان كرد و شيبة بن مالك (يكى از فرزندان عامر بن لُؤَى) را به قتل رساند . جبرئيل عليه السلام گفت : اى پيامبر خدا! به راستى كه مواسات (فداكارى) ، اين است ! پيامبر خدا فرمود : «او از من است و من از او هستم» . جبرئيل عليه السلام گفت : و من هم از شما دو تا هستم . مردم صدايى شنيدند : شمشيرى جز ذو الفقار نيست و جوان مردى جز على نيست .

امام حسين عليه السلام_ در هنگامى كه آهنگ طَف كرد _ :همى روم ، كه مرگ بر جوان مرد ، ننگ نيست هر گاه كه در پى حق باشد و براى اسلام بجنگد . جوان مرد ، جان خويش را فداى پاك مردان مى كند و از به هلاك افتاده ، جدا مى گردد و از گنهكار ، دور مى شود .

امام زين العابدين عليه السلام :خدا رحمت كند عبّاس را! او ايثار كرد و جانانه جنگيد و جان خويش را فداى برادرش كرد ، تا جايى كه دو دستش قطع شد ، و خداوند به جاى آن دو ، دو بال به او بخشيد كه با آنها همراه فرشتگان در بهشت پرواز مى كند ، چنان كه به جعفر بن ابى طالب بخشيد . عبّاس در نزد خداوند متعال ، چنان منزلتى دارد كه در روز قيامت ، همه شهيدان به آن غبطه مى خورند .

.

ص: 288

الإمام المهديّ عليه السلام_ في زِيارَةِ أبِي الفَضلِ العَبّاسِ عليه السلام _ :السَّلامُ عَلَى العَبّاسِ ابنِ أميرِالمُؤمِنينَ ، المُواسي أخاهُ بِنَفسِهِ ، الآخِذِ لِغَدِهِ مِن أمسِهِ ، الفادي لَهُ الواقِي ، السّاعي إلَيهِ بِمائِهِ ، المَقطوعَةِ يَداهُ . (1)

2 / 5المُؤاساةُ فِي التَّعليمِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أبعَدُ الخَلقِ مِنَ اللّهِ رَجُلانِ : رَجُلٌ يُجالِسُ الاُمَراءَ فَما قالوا مِن جَورٍ صَدَّقَهُم عَلَيهِ ، ومُعَلِّمُ الصِّبيانِ لا يُواسي بَينَهُم ولا يُراقِبُ اللّهَ فِي اليَتيمِ . (2)

الإمام الحسين عليه السلام :مَن كَفَلَ لَنا يَتيما قَطَعَتهُ عَنّا مِحنَتُنا بِاستِتارِنا ، فَواساهُ مِن عُلومِنَا الَّتي سَقَطَت إلَيهِ حَتّى أرشَدَهُ وهَداهُ ، قالَ اللّهُ عز و جل لَهُ : يا أيُّهَا العَبدُ كَريمُ المُواسي لِأَخيهِ أنَا أولى بِالكَرَمِ مِنكَ ، اجعَلوا لَهُ يا مَلائِكَتي فِي الجِنانِ بِعَدَدِ كُلِّ حَرفٍ عَلَّمَهُ ألفَ ألفِ قَصرٍ ، وضُمّوا إلَيها ما يَليقُ بِها مِن سائِرِ النِّعَمِ . (3)

.


1- .. المزار الكبير : ص 489 ، الإقبال : ج 3 ص 74 كلاهما عن أبي منصور (ميسور) ابن عبدالمنعم عن الشيخ محمّد بن غالب الأصفهاني الذي خرج على يديه من الناحية المقدّسة ، بحار الأنوار : ج 101 ص 270 ح 1 .
2- .. تاريخ دمشق : ج 28 ص 18 ح 5861 عن أبي اُمامة الباهلي ، كنز العمّال: ج 16 ص 22 ح 43761 .
3- .. الاحتجاج: ج 1 ص 11 ح 5 عن يوسف بن محمّد بن زياد وعليّ بن محمّد بن سيّار عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام ، منية المريد : ص 116 ، عوالي اللآلي : ج 1 ص 17 ح 3 عن يونس بن محمّد بن زياد وعليّ بن محمّد بن سيّار عن الإمام العسكري عن آبائه عن الإمام الحسن عليهم السلام ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 341 ح 218 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 4 ح 5 .

ص: 289

2 / 5 مواسات در آموزش

امام مهدى عليه السلام_ در زيارت ابو الفضل العبّاس عليه السلام _ :درود بر عبّاس ، فرزند امير مؤمنان ؛ همو كه با جان خويش برادرش را يارى داد _ و از ديروزش براى فرداى خويش (قيامت) ، توشه بر گرفت _ و خود را فداى او كرد و سپر او قرار داد ، و در رسانيدن آب به او كوشيد ، و دو دستش بريده شد .

2 / 5مواسات در آموزشپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دورترين مردم از خداوند ، دو مَردند : مردى كه با حكمرانانْ همنشينى كند و در هر زور و ستمى كه مى گويند ، تأييدشان نمايد ؛ و آموزگار كودكان كه ميان آنان به يكسان رفتار نكند و خدا را در باره يتيم در نظر نگيرد .

امام حسين عليه السلام :هر كس يتيمى از ما را _ كه مصيبتِ پنهان بودن ما ، او را از دسترس به ما محروم ساخته است _ سرپرستى كند و از علوم (معارف) ما كه به وى رسيده ، به او ببخشد تا ارشاد و هدايتش كند ، خداوند عز و جل به او مى فرمايد : «اى بنده بخشنده و برادرپرور! من از تو به بخشندگى سزاوارترم . اى فرشتگان! به تعداد هر حرفى كه به او آموخته است ، هزار هزار قصر در بهشت ها برايش بسازيد ، و از هر گونه نعمت كه زيبنده آن قصرهاست ، ضميمه آنها كنيد» .

.

ص: 290

2 / 6المُؤاساةُ في إبرازِ المَحَبَّةِالإمام عليّ عليه السلام :أبصَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله رَجُلاً لَهُ وَلَدانِ ، فَقَبَّلَ أحَدَهُما وتَرَكَ الآخَرَ ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : فَهَلّا واسَيتَ بَينَهُما! (1)

.


1- .. النوادر للراوندي : ص 96 ح 43، الجعفريّات : ص 189 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 483 ح 4704 عن السكوني من دون إسنادٍ إلى الإمام عليّ عليه السلام ، عدّة الداعي : ص 79 ، بحار الأنوار : ج 104 ص 97 ح 61 .

ص: 291

2 / 6 مواسات در ابراز محبّت

2 / 6مواسات در ابراز محبّتامام على عليه السلام :پيامبر خدا مردى را ديد كه دو پسر داشت و يكى از آنها را بوسيد و ديگرى را نبوسيد . پيامبر خدا به او فرمود : «چرا ميان آنها يكسان رفتار نكردى؟!» .

.

ص: 292

الفصل الثالث : مبادئ المؤاساة3 / 1كَرَمُ الأَعراقِالإمام عليّ عليه السلام :إنَّ مُواساةَ الرِّفاقِ مِن كَرَمِ الأَعراقِ . (1)

3 / 2الإِيمانالإمام الصادق عليه السلام_ في ذِكرِ صِفاتِ المُؤمِنينَ _ :هُم أعَزُّ فِي النّاسِ مِنَ الكِبريتِ الأَحمَرِ ، حِليَتُهُم طولُ السُّكوتِ بِكِتمانِ السِّرِّ ، وَالصَّلاةُ ، وَالزَّكاةُ ، وَالحَجُّ ، وَالصَّومُ ، وَالمُواساةُ لِلإِخوانِ في حالِ اليُسرِ وَالعُسرِ ، فَذلِكَ حِليَتُهُم ومَحَبَّتُهُم ، يا طوبى لَهُم وحُسنَ مَآبٍ . (2)

عنه عليه السلام :المُسلِمُ أخُو المُسلِمِ ، لا يَظلِمُهُ ولا يَخذُلُهُ ولا يَخونُهُ ، ويَحِقُّ عَلَى المُسلِمينَ الاِجتِهادُ فِي التَّواصُلِ ، وَالتَّعاوُنُ عَلَى التَّعاطُفِ ، وَالمُواساةُ لِأَهلِ الحاجَةِ ، وتَعاطُفُ بَعضِهِم عَلى بَعضٍ ، حَتّى تَكونوا كَما أمَرَكُمُ اللّهُ عز و جل : رُحَماءَ بَيْنَكُمْ (3) ، مُتَراحِمينَ مُغتَمّينَ لِما غابَ عَنكُم مِن أمرِهِم ، عَلى ما مَضى عَلَيهِ مَعشَرُ الأَنصارِ عَلى عَهدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . (4)

.


1- .. غرر الحكم: ج 2 ص 210 ح 3405 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 143 ح 3193 .
2- .. الاُصول الستّة عشر : ص 129 ح 20 عن زيد الزرّاد ، بحار الأنوار : ج 67 ص 352 ح 54 .
3- .. إشارة إلى الآية 29 من سورة الفتح .
4- .. الكافي: ج 2 ص 174 ح 15 عن أبي المغرا وج 4 ص 50 ح 16 ، المؤمن : ص 43 ح 101 كلاهما عن سماعة نحوه ، بحار الأنوار : ج 74 ص 256 ح 53 .

ص: 293

فصل سوم : خاستگاه هاى مواسات
3 / 1 بزرگوارى موروثى
3 / 2 ايمان

فصل سوم : خاستگاه هاى مواسات3 / 1بزرگوارى موروثىامام على عليه السلام :مواسات با دوستان (همراهان)، از بزرگوارى تَبار است .

3 / 2ايمانامام صادق عليه السلام_ در يادكرد از صفات مؤمنان _ :آنان در ميان مردم ، كمياب تر از گوگرد سرخ اند . (1) زيورشان ، لب فرو بستن طولانى در پنهان داشتن راز ، و نماز و زكات و حج و روزه و مواسات با برادران در حال سختى و آسانى است . اينهاست زيورشان و علاقه مندى شان . خوشا به حالشان و چه خوش سرانجامى دارند !

امام صادق عليه السلام :مسلمان ، برادر مسلمان است . به او ستم نمى كند ، [ در مشكلات و گرفتارى ها ] تنهايش نمى گذارد ، و به او خيانت نمى كند. بر مسلمانان است كه در راه همبستگى بكوشند ، و با هم همدلى كنند ، و نسبت به نيازمندان ، مواسات (از خود گذشتگى) داشته باشند و به يكديگر مهرورزى كنند ، تا با يكديگر مهربان گرديد چنان كه خداوند عز و جل به شما فرموده است ، (2) و با يكديگر مهربان باشيد و از اين كه نتوانسته ايد مشكلى را از آنان بگشاييد ، غمگين شويد ، همان گونه كه گروه انصار در زمان پيامبر خدا بودند .

.


1- .گوگرد سرخ (كبريت احمر) ، به غايت ، كمياب است (لغت نامه دهخدا) .
2- .اشاره است به آيه 29 از سوره فتح .

ص: 294

3 / 3وِلايَةُ أهلِ البَيتِ عليهم السّلامالإمام الصادق عليه السلام :اِمتَحِنوا شيعَتَنا عِندَ ثَلاثٍ : عِندَ مَواقيتِ الصَّلاةِ كَيفَ مُحافَظَتُهُم عَلَيها ، وعِندَ أسرارِهِم كَيفَ حِفظُهُم لَها عِندَ عَدُوِّنا ، وإلى أموالِهِم كَيفَ مُواساتُهُم لِاءِخوانِهِم فيها . (1)

.


1- .. الخصال: ص 103 ح 62 عن الليثي ، قرب الإسناد: ص 78 ح 253 عن مسعدة بن صدقة ، مشكاة الأنوار : ص 150 ح 361 ، روضة الواعظين : ص 321 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 391 ح 3 .

ص: 295

3 / 3 ولايت اهل بيت عليهم السلام

3 / 3ولايت اهل بيت عليهم السّلامامام صادق عليه السلام :شيعيانِ ما را در سه چيز بيازماييد : در اوقات نماز كه چگونه آنها را رعايت مى كنند ، و در اسرارشان كه چگونه آنها را از دشمنان ما پنهان نگه مى دارند ، و در اموالشان كه چگونه با آنها نسبت به برادرانشان مواسات مى كنند .

.

ص: 296

الفصل الرابع : آثار المؤاساة4 / 1حِفظُ الإِخاءِالإمام عليّ عليه السلام :ما حُفِظَتِ الاُخُوَّةُ بِمِثلِ المُواساةِ . (1)

4 / 2صَلاحُ الدّينِالإمام عليّ عليه السلام :نِظامُ الدّينِ خَصلَتانِ : إنصافُكَ مِن نَفسِكَ ، ومُواساةُ إخوانِكَ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام_ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ _ :فَكِّر يا مُفَضَّلُ فيما اُعطِيَ الإنسانُ عِلمَهُ وما مُنِعَ ، فَإِنَّهُ اُعطِيَ عِلمَ جَميعِ ما فيهِ صَلاحُ دينِهِ ودُنياهُ ، فَمِمّا فيهِ لاحُ دينِهِ . . . مُواساةُ أهلِ الخَلَّةِ (3) . (4)

.


1- .. غرر الحكم: ج 6 ص 74 ح 9578 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 477 ح 8758 .
2- .. غرر الحكم: ج 6 ص 179 ح 9983 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 498 ح 9178 .
3- .. الخُلّة _ بالضمّ _ : الصداقة والمحبّة _ وبالفتح _ : الحاجة والفقر (النهاية : ج 2 ص 72 «خلل») .
4- .. بحار الأنوار : ج 61 ص 258 ح 8 نقلاً عن توحيد المفضّل .

ص: 297

فصل چهارم : آثار مواسات
4 / 1 حفظ پيوند برادرى
4 / 2 درستى دين

فصل چهارم : آثار مواسات4 / 1حفظ پيوند برادرىامام على عليه السلام :هيچ چيزى مانند مواسات ، پيوند برادرى را حفظ نمى كند .

4 / 2درستى دينامام على عليه السلام :شيرازه دين ، دو چيز است : انصاف داشتن ، و مواسات با برادرانت .

امام صادق عليه السلام_ خطاب به مُفضَّل بن عمر _ :اى مفضّل! در اين بينديش كه دانشِ چه چيزهايى در اختيار انسان نهاده شده و دانشِ چه چيزهايى به او داده نشده است . همانا دانشِ هر آنچه درستى دين و دنياى انسان در آن است ، به او داده شده است ، و از جمله چيزهايى كه درستىِ دين او ، در آن نهفته... ، مواسات نسبت به نيازمندان است .

.

ص: 298

4 / 3بَرَكَةُ المالِالإمام عليّ عليه السلام_ مِن وَصِيَّتِهِ لِكُمَيلِ بنِ زِيادٍ _ :يا كُمَيلُ ، البَرَكَةُ في مالِ مَن آتَى الزَّكاةَ ، وواسَى المُؤمِنينَ ، ووَصَلَ الأَقرَبينَ . (1)

4 / 4زِيادَةُ الرِّزقِالإمام عليّ عليه السلام :مُواساةُ الأَخِ فِي اللّهِ عز و جل يَزيدُ فِي الرِّزقِ . (2)

الكافي عن أبي حمزة الثُّماليّ :قالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام في خُطبَتِهِ : أعوذُ بِاللّهِ مِنَ الذُّنوبِ الَّتي تُعَجِّلُ الفَناءَ ، فَقامَ إلَيهِ عَبدُ اللّهِ بنُ الكَوّاءِ اليَشكُرِيُّ فَقالَ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، أوَتَكونُ ذُنوبٌ تُعَجِّلُ الفَناءَ؟ فَقالَ : نَعَم وَيلَكَ ! قَطيعَةُ الرَّحِمِ ، إنَّ أهلَ البَيتِ لَيَجتَمِعونَ ويَتَواسَونَ وهُم فَجَرَةٌ فَيَرزُقُهُمُ اللّهُ ، وإنَّ أهلَ البَيتِ لَيَتَفَرَّقونَ ويَقطَعُ بَعضُهُم بَعضا فَيَحرِمُهُمُ اللّهُ وهُم أتقِياءُ . (3)

4 / 5الغِنىكشف الغمّة عن الحَجّاج بن أرطاة :قالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : يا حَجّاجُ ، كَيفَ تَواسيكُم؟ قُلتُ : صالِحٌ يا أبا جَعفَرٍ . قالَ : يُدخِلُ أحَدُكُم يَدَهُ في كيسِ أخيهِ فَيَأخُذُ حاجَتَهُ إذَا احتاجَ إلَيهِ ؟ قُلتُ : أمّا هذا فَلا ! فَقالَ : أما لَو فَعَلتُم مَا احتَجتُم . (4)

.


1- .. تحف العقول: ص172، بشارة المصطفى: ص25 عن كميل نحوه، بحار الأنوار: ج77 ص413 ح38 .
2- .. الخصال : ص 504 ح 2 عن سعيد بن علاقة ، مشكاة الأنوار : ص 230 ح 645 ، روضة الواعظين : ص 499 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 395 ح 22 .
3- .. الكافي: ج 2 ص 347 ح 7 ، الدعوات : ص 61 ح 151 نحوه ، بحار الأنوار : ج74 ص137 ح107.
4- .. كشف الغمّة: ج 2 ص 333 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 185 ح 12 ؛ الإخوان : ص 223 ح 192 .

ص: 299

4 / 3 بركت يافتن مال
4 / 4 زياد شدن روزى
4 / 5 بى نيازى

4 / 3بركت يافتن مالامام على عليه السلام_ در سفارش هاى ايشان به كميل بن زياد _ :اى كميل! بركت ، در مال كسى است كه زكات بدهد و نسبت به مؤمنان ، مواسات كند و به خويشان ، رسيدگى نمايد .

4 / 4زياد شدن روزىامام على عليه السلام :مواسات نسبت به برادر دينى ، روزى را مى افزايد .

الكافى_ به نقل از ابو حمزه ثمالى _ :امير مؤمنان عليه السلام در سخنرانى اش فرمود : «از گناهانى كه مرگ را پيش مى افكنند ، به خدا پناه مى برم». عبد اللّه بن كَوّاء يَشكُرى برخاست و گفت : اى امير مؤمنان! مگر گناهانى هم هستند كه مرگ را پيش افكنند؟ فرمود : «واى بر تو! آرى ؛ بريدن از خويشاوندان . خانواده هايى هستند كه گرد هم مى آيند و نسبت به يكديگر مواسات مى نمايند و با آن كه اهل معصيت اند ، خداوند ، آنان را روزى مى بخشد ، و خانواده هايى هستند كه پراكنده مى شوند و از يكديگر پيوند مى بُرند و با آن كه مردمانى پرهيزگارند ، خداوند ، آنان را [ از روزى ، ]محروم مى كند» .

4 / 5بى نيازىكشف الغمّة_ به نقل از حَجّاج بن اَرطات _ :امام باقر عليه السلام فرمود : «اى حَجّاج! مواسات شما چگونه است؟». گفتم : خوب است ، اى ابو جعفر! فرمود : «آيا هر گاه فردى از شما نياز پيدا كند ، دستش را در جيب برادرش مى كند و به اندازه نيازش بر مى دارد؟» . گفتم : در اين حد ، نه! فرمود : «اگر اين گونه رفتار كرده بوديد ، نيازمند نمى شديد» .

.

ص: 300

4 / 6إجابَةُ الدُّعاءِالإمام الصادق عليه السلام :ثَلاثُ دَعَواتٍ لا يُحجَبنَ عَنِ اللّهِ تَعالى : دُعاءُ الوالِدِ لِوَلَدِهِ إذا بَرَّهُ ودَعوَتُهُ عَلَيهِ إذا عَقَّهُ ، ودُعاءُ المَظلومِ عَلى ظالِمِهِ ودُعاؤُهُ لِمَنِ انتَصَرَ لَهُ مِنهُ ، ورَجُلٌ مُؤمِنٌ دَعا لِأَخٍ لَهُ مُؤمِنٍ واساهُ فينا ودُعاؤُهُ عَلَيهِ إذا لَم يُواسِهِ مَعَ القُدرَةِ عَلَيهِ وَاضطِرارِ أخيهِ إلَيهِ . (1)

4 / 7البِشارَةُ عِندَ المَوتِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :وَالَّذي بَعَثَني بِالحَقِّ نَبِيّا! إنَّ عَبدا مِن عِبادِ اللّهِ لَيَقِفُ يَومَ القِيامَةِ مَوقِفا يَخرُجُ عَلَيهِ مِن لَهَبِ النّارِ أعظَمُ مِن جَميعِ جِبالِ الدُّنيا ، حَتّى ما يَكونُ بَينَهُ وبَينَها حائِلٌ ؛ بَينا هُوَ كَذلِكَ قَد تَحَيَّرَ ، إذ تَطايَرَ مِنَ الهَواءِ رَغيفٌ أو حَبَّةٌ قَد واسى بِها أخا مُؤمِنا عَلى إضافَتِهِ ، فَتَنزِلُ حَوالَيهِ فَتَصيرُ كَأَعظَمِ الجِبالِ مُستَديرا حَوالَيهِ ، تَصُدُّ عَنهُ ذلِكَ اللَّهَبَ ، فَلا يُصيبُهُ مِن حَرِّها ولا دُخانِها شَيءٌ ، إلى أن يَدخُلَ الجَنَّةَ . (2)

.


1- .. الأمالي للطوسي: ص 280 ح 541 عن الإمام الهادي عن آبائه عليهم السلام ، عدّة الداعي : ص 121 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 396 ح 23 .
2- .. التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 525 ح 320 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 310 ح 63 .

ص: 301

4 / 6 پذيرفته شدن دعا
4 / 7 خُشنودى به هنگام مرگ

4 / 6پذيرفته شدن دعاامام صادق عليه السلام :سه دعاست كه از درگاه خداوند متعال رد نمى شود : دعاى پدر براى فرزندش ، هر گاه كه به او نيكى كند ، و نفرينش در حقّ او ، آن گاه كه از او نافرمانى نمايد ؛ نفرين ستم ديده در حقّ كسى كه به او ستم كرده است ، و دعايش براى كسى كه انتقام او را از ستمگرى گرفته است ؛ و دعاى مرد مؤمن براى برادر مؤمنش كه به خاطر ما نسبت به او مواسات كرده است ، و نفرينش در حقّ او كه مى توانسته به وى كمك كند و نكرده ، در حالى كه وى به آن محتاج بوده است .

4 / 7خُشنودى به هنگام مرگپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سوگند به آن كه مرا به حق به پيامبرى برانگيخت ، در روز قيامت ، بنده اى از بندگان خدا در ايستگاهى [ از ايستگاه هاى قيامت ] مى ايستد و شعله اى آتش ، بزرگ تر از همه كوه هاى دنيا ، در برابرش آشكار مى گردد ، به طورى كه ميان او و آن شعله هيچ حايلى نيست . در همان حال كه سرگردان است ، ناگاه ، گِرده اى نان يا دانه اى [ گندم يا جز آن ]كه [در دنيا] به آن نياز داشته و به برادرى مؤمن كمك كرده است ، از هوا در پيرامون او فرود مى آيد و مانند بزرگ ترين كوه ها مى شود و گرداگرد او را مى گيرد و مانع رسيدن آن شعله به او مى شود ، و از حرارت و دود آن ، كمترين آسيبى به او نمى رسد ، تا اين كه وارد بهشت مى شود .

.

ص: 302

الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : « يَاأَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِى إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً * فَادْخُلِى فِى عِبَادِى * وَ ادْخُلِى جَنَّتِى» (1) :ذلِكَ لِمَن نَ وَرِعا مُواسِيا لِاءِخوانِهِ وَصولاً لَهُم . وإن كانَ غَيرَ وَرِعٍ ولا وَصولٍ لِاءِخوانِهِ قيلَ لَهُ : ما مَنَعَكَ مِنَ الوَرَعِ وَالمُواساةِ لِاءِخوانِكَ ؟ أنتَ مِمَّنِ انتَحَلَ المَحَبَّةَ بِلِسانِهِ ولَم يُصَدِّق ذلِكَ بِفِعلٍ . وإذا لَقِيَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله وأميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام لَقِيَهُما مُعرِضَينِ ، مُقطِبَينِ (2) في وَجهِهِ ، غَيرَ شافِعَينِ لَهُ . (3)

.


1- .. الفجر : 27 _ 30 .
2- .. قَطَبَ : زوى ما بين عينيه وعبس (لسان العرب : ج 1 ص 680 «قطب») .
3- .. المحاسن: ج 1 ص 283 ح 558 عن مصعب والخطّاب الكوفيَّين ، بحار الأنوار : ج 74 ص 398 ح 30 .

ص: 303

امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال كه : «اى نفْسِ آرام يافته! خشنود و خداپسند ، به سوى پروردگارت باز گرد ، و در ميان بندگان من در آى ، و در بهشت من ، داخل شو» _ :اين ، در حقّ كسى است كه پارسا باشد و نسبت به برادرانش مواسات (از خود گذشتگى) كند و با آنان پيوند برقرار سازد ؛ امّا اگر نه پارسا بود و نه برقرار كننده پيوند با برادران ، به او گفته مى شود : «چه چيزى مانع تو از پارسايى و مواسات نسبت به برادرانت شد؟ تو ، از آن كسانى هستى كه به زبان ، دم از دوستى مى زدند ؛ ولى در كردار ، كارى نمى كردند» . پيامبر خدا و امير مؤمنان ، هر گاه او را ديدار كنند ، از او روى مى گردانند و بر او چهره در هم مى كشند و شفاعتش نمى كنند .

.

ص: 304

. .

ص: 305

15 . غذا خوردن

اشاره

15 . غذا خوردندرآمدفصل يكم : بايسته هاى غذا خوردنفصل دوم : وعده هاى غذافصل سوم: كم خورىفصل چهارم: پرخورى و شكمبارگىفصل پنجم: بهترين غذاهافصل ششم: آداب غذا خوردنفصل هفتم: نكاتى كه بعد از خوردن بايد رعايت شودفصل هشتم : آداب خوردن گوشتفصل نهم: آداب خوردن ميوه

.

ص: 306

. .

ص: 307

درآمد

اشاره

درآمد لا تَطلُبِ الحَياةَ لِتَأكُلَ، بَلِ اطلُبِ الأَكلَ لِتَحيا . زندگى را براى آن مخواه كه بخورى ؛ بلكه خوردن را براى آن بخواه كه زندگى كنى .امام على عليه السلام رعايت موازين بهداشتى در خوردن و آشاميدن، يكى از مهم ترين عوامل سلامت، شادابى و طول عمر است . اگر مردم بدانند كه چه بايد بخورند، چه اندازه بخورند و چگونه غذا ميل كنند و دانسته خود را به كار بندند، بى ترديد ، بيشتر بيمارى ها از جامعه بشر رخت بر خواهد بست و آنان لذّت و شيرينى زندگى را خواهند چشيد . نخستين نكته در جهت رعايت موازين بهداشتى در خوردن، توجّه به اين حقيقت است كه در نظام آفرينش، خوردن، ابزارى است براى زندگى، نه آن كه زندگى وسيله اى است براى خوردن ، چنان كه در حكمت منسوب به امام على عليه السلام آمده است : لا تَطلُبِ الحَياةَ لِتَأكُلَ ؛ بَلِ اطلُبِ الأَكلَ لِتَحيا . (1) زندگى را براى آن مخواه كه بخورى ؛ بلكه خوردن را براى آن بخواه كه زندگى كنى .

.


1- .ر .ك : ص 350 ح 69 .

ص: 308

يك . حلال بودن غذا

بسيارى از مردم _ اگر نگوييم بيشتر آنان _ ، سلامت و شادابى و زندگى خود را فداى شكم خود مى كنند و اصلاً به فكر اين نيستند كه چه بخورند، چگونه بخورند و چه اندازه بخورند . از اين رو، هر چيزى را كه مزه بيشترى دارد، به هر اندازه كه ميل دارند و به هر شكلى كه پيش آيد، مصرف مى كنند و بدين سان، گرفتار انواع بيمارى ها مى شوند . امام على عليه السلام در اين باره مى فرمايد : مَن غَرَسَ فى نَفسِهِ مَحَبَّةَ أنواعِ الطَّعامِ ، اجتَنى ثِمارَ فُنونِ الأسقامِ . (1) هر كه نهالِ دوستى غذاهاى گونه گون را در نفْس خويش بنشانَد، ميوه بيمارى هاى گونه گون خواهد چيد . ره نمودهاى اسلام در اين زمينه فوق العاده مهم و ارزشمندند كه با عنايت به عصر صدور آنها ، معجزه علمى پيشوايان دين ، محسوب مى شوند . در اين باره توجّه به دو نكته حائز اهمّيت است : 1 . ره نمودهاى اسلام در باره خوردن ، تنها سلامت جسم را تضمين نمى كند ؛ بلكه متضمّن بهداشت جسم و جان انسان است . 2 . از آن جا كه عقل و علم ، بر همه رازهاى آفرينش احاطه ندارند ، ممكن است حكمت برخى از ره نمودهاى اسلام براى دانش امروز مجهول باشد ؛ ولى بى ترديد ، اين به معناى بى دليل بودن آن ره نمودها نيست ، چنان كه حكمت شمارى از احكام اسلام در گذشته مجهول بوده و امروز ، علم ، به راز آنها پى برده است . و اينك ، اشاره اى كوتاه به آن ره نمودها :

يك . حلال بودن غذانخستين و مهم ترين ره نمود اسلام در باره موادّ غذايى مورد مصرف ، اين است كه بايد «حلال» باشد ، بدين معنا كه :

.


1- .ر .ك : ص 372 ح 114 .

ص: 309

دو . دو وعده غذا در شبانه روز
سه . توصيه به كم خوردن

اوّلاً : آنچه انسان مصرف مى كند ، بايد از راه مشروع تهيّه شده باشد . غذايى كه از راه نامشروع و تجاوز به حقوق ديگران تهيّه گردد ، اگرچه ممكن است براى سلامت جسم ضرر نداشته باشد ، امّا بى ترديد براى سلامت روان ، زيانبار است . ثانياً : غذاى انسان بايد از «طيّبات» تهيّه شده باشد . بر اين اساس ، انسان نبايد غذاهايى را كه طبع توده مردم از آنها نفرت دارد و يا اسلام ، خوردنِ آنها را ممنوع مى داند (مانند : گوشت مردار يا حيوانات حرام گوشت) ، مصرف كند ، هر چند تجاوز به حقوق ديگران نباشد . ثالثاً : غذا براى شخص مصرف كننده زيانبار نباشد ، بدين معنا كه ممكن است غذاى خاصّى براى يك نفر حلال باشد ، امّا براى ديگرى به دليل آن كه بيمار است ، زيانبار و حرام باشد . رابعاً : چگونگى مصرف آن براى جان يا جامعه مفسده نداشته باشد ، هرچند كه غذايى حلال باشد و براى جسم هم زيانبار نباشد . براى نمونه ، غذا خوردن در ظروف طلا و نقره يا غذا خوردن بر سر سفره اى كه مشروبات الكلى در آن قرار دارد ، در اسلام ممنوع شده است .

دو . دو وعده غذا در شبانه روزدر احاديث اسلامى براى تداوم سلامت و شادابى ، خوردن دو وعده غذا در صبح و شام ، توصيه شده است . اهل بهشت نيز كه در «دار السلام» جاويد هستند ، در همين دو وعده ، غذا ميل مى كنند : «وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيهَا بُكْرَةً وَ عَشِيًّا ؛ (1) و روزى شان ، صبح و شام ، در آن جا [آماده] است» .

سه . توصيه به كم خوردنپيشوايان دين ، ضمن تأكيد بر كم خورى ، منافع فراوانى را براى آن ذكر كرده اند ،

.


1- .مريم : آيه 62 .

ص: 310

چهار . خطر پرخورى
پنج . ميزان مفيد خوراك
شش . برترين خوراكى و بهترين سفره

مانند : تداوم سلامت بدن ، صفاى انديشه ، نورانيت دل ، رهايى از دام شيطان ، بهره گيرى از ملكوت هستى ، نزديكى به خداوند متعال و استفاده بهتر از عبادت او .

چهار . خطر پرخورىپرخورى در احاديث ، به شدّت نكوهيده است ؛ چرا كه از سلامت مى كاهد و شهوت را مى افزايد ، بدن را بدبو مى كند و زمينه را براى انواع بيمارى هاى جسمى و روحى فراهم مى سازد . پرخورى ، جوهر نفس را تباه مى كند ، به نيروى تقوا و ورع ضربه مى زند ، بر تيزهوشى ، حجاب مى افكند و دل را سخت و تاريك مى سازد . شخص پرخور ، خواب هاى آشفته مى بيند ، هنگام عبادت ، احساس كسالت مى نمايد . از اين رو ، عبادتش اندك است و از بساط قرب حضرت حق ، دور . و نهايت ، اين كه سيرى در دنيا ، موجب گرسنگى در آخرت خواهد شد .

پنج . ميزان مفيد خوراكبراى پيشگيرى از زيان هاى پرخورى و بهره گيرى از منافع كم خورى ، پيشوايان اسلام توصيه كرده اند كه انسان پيش از آن كه اشتها داشته باشد ، چيزى ميل نكند و قبل از آن كه اشتهايش كاملاً از بين برود ، از خوردن ، دست بكشد : كُل وَ أنتَ تَشتَهى وَ أمسِك وَ أنتَ تَشتَهى . (1) زمانى كه اشتها دارى ، غذا بخور و تا هنوز اشتها دارى ، دست از غذا بكش .

شش . برترين خوراكى و بهترين سفرهاز نظر احاديث اسلامى ، برترينِ غذاها ، غذايى است كه داراى چند ويژگى باشد : اوّل ، آن كه : از دست رنج كسى كه از غذايش ميل مى كنند ، تهيّه شده باشد . دوم ، آن كه : خانواده او آن را دوست داشته باشند .

.


1- .ر . ك : ص 460 ح 313 .

ص: 311

هفت . آداب غذا خوردن
بخش يكم . نكاتى كه سزاوار است قبل از خوردن غذا رعايت شود
بخش دوم . نكاتى كه بايد هنگام خوردن غذا رعايت شوند

و سوم ، آن كه : تهيّه و خوردن آن ، موجب آزار ديگران نباشد . بهترينِ سفره ها نيز پاكيزه ترين ، حلال ترين و ساده ترينِ آنهاست ؛ سفره اى كه انواع غذاهاى رنگارنگ و گران قيمت _ كه اهل بيت عليهم السلام از مصرف آنها به خدا پناه مى بردند _ بر آن ، چيده نشده باشد .

هفت . آداب غذا خوردنآداب غذا خوردن ، به چند بخش تقسيم مى شود : بخش يكم . نكاتى كه سزاوار است قبل از خوردن غذا رعايت شوند : نكاتى كه پيشوايان اسلام براى حضور بر سر سفره غذا توصيه كرده اند ، عبارت اند از : گذاشتن سبزيجات در سفره ، شستن دست ها و خشك نكردن آنها با هوله ، در آوردن كفش ها ، نشستن بر سر سفره با فروتنى ، سهيم كردنِ بيننده (اعم از انسان يا حيوان) ، و در آخر ، صدقه دادن از آن غذا و يا همانند آن . بخش دوم . نكاتى كه بايد هنگام خوردن غذا رعايت شوند : الف _ تدبّر در اين كه آنچه از انواع خوراكى ها مورد نياز بدن انسان است ، چگونه در نظام آفرينش پديد آمده است و چه عواملى دست به دست هم داده اند تا آنچه در سفره نهاده شده ، آماده گرديده و اكنون او مى تواند با ميل و اشتها از آن استفاده نمايد ؛ ب _ آغاز كردن خوردن با نام و ياد آفريدگار مهربانى كه انواع غذاهاى مفيد را براى تأمين نيازهاى انسان ، در نظام آفرينش قرار داده است . نيز تكرار نام خدا به هنگام خوردن هر نوع غذا ، و تكرار آن ، هر گاه كه در ميان غذا خوردن ، سخن گفته شود و نيز سپاس گفتن فراوان در هنگام خوردن ؛ ج _ آغاز كردن غذا با نمك (در صورتى كه خوردن نمك براى او ضرر نداشته باشد) ؛ (1)

.


1- .ممكن است توصيه به خوردن نمك در آغاز و پايان غذا در احاديث اسلامى ، براى مناطقى باشد كه به دليل تعريق فراوان ، نمك بدن آنها كاسته مى شود ، يا براى ضدّ عفونى كردن دهان باشد . البتّه ظاهر احاديث فراوانى كه به اين مطلبْ توصيه كرده اند ، اين است كه خوردن اندكى نمك قبل از غذا و بعد از آن ، براى برخى بيمارى ها ، مفيد است .

ص: 312

بخش سوم . كارهايى كه هنگام غذا خوردن ، ترك آنها شايسته است

د _ آغاز كردن از سبُك ترين غذاها ؛ ه _ نخوردن غذاى داغ و خوردن غذاى نيم گرم ، پيش از آن كه سرد شود ؛ و _ استفاده كردن از دست راست ؛ ز _ كوچك گرفتن لقمه ؛ ح _ خوب جويدن غذا ؛ ط _ طولانى كردن نشستن بر سر سفره ؛ ى _ گرامى داشتن نان و نگذاشتن آن زير ظرف غذا ؛ ك _ استفاده كردن از آنچه از سفره مى ريزد (البتّه در منزل و در صورتى كه آلوده نشده باشد ، وگر نه كسى كه در صحرا غذا ميل مى كند ، بهتر است آنچه را كه از سفره مى ريزد ، براى حيوانات بگذارد) ؛ ل . امساك از خوردن غذا پيش از سير شدن كامل و در حالى كه قدرى از اشتها باقى است . بخش سوم . كارهايى كه هنگام غذا خوردن ، ترك آنها شايسته است : الف _ اسراف (زياده روى) در كيفيت و كميت خوراك ؛ ب _ خوردن غذايى كه به آن بى ميل است ؛ ج _ دميدن در غذا ؛ د _ خوردن با دست چپ ؛ ه _ خوردن با يك انگشت و دو انگشت ؛ و _ بلند آروغ زدن ؛

.

ص: 313

بخش چهارم . حالاتى كه غذا خوردن در آنها نكوهيده است
بخش پنجم . توصيه به هم غذا شدن با ديگران
بخش ششم . آدابى كه رعايت آنها به هنگام غذا خوردن با ديگران ، ضرورى است

ز _ پاك كردن زياد استخوان ها ؛ ح _ آب خوردن ميان غذا ؛ ط _ آب خوردن پس از خوردن گوشت ؛ ى _ خوردن در حال سيرى . بخش چهارم . حالاتى كه غذا خوردن در آنها نكوهيده است : به طور كلّى ، ميل كردن غذا در حالاتى كه از نظر بهداشتى زيانبارند ، نيز ميل كردن غذا به شيوه ضدّ اخلاقى (مانند غذا خوردن به شيوه متكبّران) و يا به گونه اى كه عرف جامعه بر نمى تابد ، در اسلام ، نكوهيده شناخته مى شود ، و آنچه در احاديث مربوط به اين بخش آمده (مانند نهى از غذا خوردن در حال «اتكاء» يا «انبطاح» يا «استلقاء» يا «قيام» يا «مشى» و يا «غذا خوردن در حال جنابت») در صورتى است كه منطبق با يكى از عناوين مذكور گردد . بخش پنجم . توصيه به هم غذا شدن با ديگران : در احاديث اسلامى ، غذا خوردن به تنهايى ، مذموم شناخته شده و توصيه گرديده كه انسان هر قدر مى تواند ، ديگران را در غذاى خود سهيم نمايد . نيز غذا خوردن با خانواده ، خدمت گزاران و يتيمان ، مورد تأكيد قرار گرفته است . بخش ششم . آدابى كه رعايت آنها به هنگام غذا خوردن با ديگران ، ضرورى است : الف _ خوردن از قسمت جلوى خود ؛ ب _ خوردن از اطراف غذايى كه براى همه آماده شده و از وسط آن بر نداشتن ؛ ج _ نگاه نكردن به لقمه ديگران ؛ د _ رعايت حقوق ديگران در آنچه در سفره است ؛ ه _ شروع توسّط صاحب غذا يا بهترين شخص حاضر بر سر سفره ؛ و _ ادامه دادن به خوردن ، تا سير شدن همه كسانى كه بر سر سفره نشسته اند ؛

.

ص: 314

هشت . آداب پايان دادن غذا و برچيدن سفره
نُه . آداب خوردن گوشت و ميوه
الف . آداب خوردن گوشت

ز _ بلند شدن از سر سفره ، قبل از بر چيدن آن .

هشت . آداب پايان دادن غذا و برچيدن سفره :پايان غذا خوردن ، مانند آغاز آن ، آدابى دارد كه رعايت آنها براى سلامت جسم و جان ، سودمند است . اين آداب را مى توان به آدابِ : عرفانى ، اجتماعى و بهداشتى تقسيم كرد : الف _ ادب عرفانى ، كه عبارت است از : سپاس گزارى از ولى نعمت حقيقى _ كه خداوند متعال است _ و دعا براى بركت يافتن روزى ؛ ب _ ادب اجتماعى ، كه عبارت است از : يادآورى گرسنگان و مسئوليتى كه افراد سير در برابر آنان دارند و تلاش براى كاستن فقر و گرسنگى از جامعه در حدّ توان ؛ ج _ ادب بهداشتى ، كه عبارت است از : شستن دست ها ، خلال كردن و مسواك زدن دندان ها ، تميز كردن آنچه زير سفره ريخته ، قدرى استراحت بر پشت ، و نخوابيدن بلافاصله پس از خوردن غذا .

نُه . آداب خوردن گوشت و ميوه :خوردن گوشت و ميوه از منظر احاديث اسلامى ، آداب ويژه اى دارد كه اجمالاً بدانها اشاره مى كنيم :

الف _ آداب خوردن گوشت1 . انتخاب گوشت جلوىِ لاشه ، خصوصاً ذراع (سردست) ؛ 2 . شستن گوشت ، قبل از طبخ ؛ 3 . تكّه تكّه كردن گوشت به وسيله دندان به هنگام خوردن (و قطع نكردن آن با چاقو) ؛

.

ص: 315

ب . آداب خوردن ميوه

4 . نخوردن گوشتِ «قديد» (1) ؛ 5 . نخوردن گوشت خام ؛ 6 . خوردن گوشت ، سه روز يك بار ، يا هفته اى يك بار ، و ترك نكردن آن براى چهل روز ، و اجتناب از خوردن آن در هر روز ؛ 7 . اجتناب از پاك كردن كامل استخوان و از خوردن مغز قلم .

ب _ آداب خوردن ميوه1 . شستن ميوه با آب ؛ 2 . ياد خدا هنگام خوردن آن ؛ 3 . خواندن دعاى ويژه (2) به هنگام ديدن ميوه جديد ؛ 4 . خوردن ميوه در آغازِ فصل به دست آمدنش ، و نخوردن آن در اواخر آن فصل ، 5 . خوردن ميوه با پوست آن . و اينك ، در قالب نقل احاديث ، به شرح اين اجمال مى پردازيم .

.


1- .قَديد ، به گوشت خشك شده در برابر آفتاب گفته مى شود .
2- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 5 ص 59 (غذا خوردن / فصل نهم : آداب خوردن ميوه / دعا كردن هنگام خوردن ميوه نوبر) .

ص: 316

الفصل الأول : واجبات الأكل1 / 1حِلِّيَّةُ الطَّعامِالكتاب«فَكُلُواْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلَالاً طَيِّبًا وَ اشْكُرُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ إِن كُنتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ » . (1)

«يَاأَيُّهَا النَّاسُ كُلُواْ مِمَّا فِى الْأَرْضِ حَلَالاً طَيِّبًا وَ لَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ » . (2)

«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ كُلُواْ مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَ اشْكُرُواْ لِلَّهِ إِن كُنتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ» . (3)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن أكَلَ الحَلالَ ، قامَ عَلى رَأسِهِ مَلَكٌ يَستَغفِرُ لَهُ حَتّى يَفرُغَ مِن أكلِهِ. (4)

.


1- .. النحل : 114.
2- .. البقرة : 168.
3- .. البقرة:172 وراجع : الأعراف: 160 والإسراء: 70 وغافر: 64 والكهف : 19. وقال الراغب: الطّعام الطيِّب في الشّرع : ما كان متناوَلاً من حيثُ ما يجوز ، ومن المكان الّذي يجوز ؛ فإنّه متى كان كذلك كان طيّبا عاجلاً وآجلاً ، لا يُستوخم ، وإلّا فإنّه وإن كان طيّبا عاجلاً لم يطب آجلاً (مفردات ألفاظ القرآن : ص 527 «طيب») .
4- .. مكارم الأخلاق : ج 1 ص 320 ح 1028 ، الدعوات : ص 24 ح 35 ، روضة الواعظين : ص 501 ، بحارالأنوار : ج 66 ص 314 ح 6.

ص: 317

فصل يكم : بايسته هاى غذا خوردن
1 / 1 حلال بودن غذا

فصل يكم : بايسته هاى غذا خوردن1 / 1حلال بودن غذاقرآن«پس ، از آنچه خدا شما را روزى كرده است ، حلال و پاكيزه بخوريد ، و نعمت خدا را سپاس گزاريد ، اگر تنها او را مى پرستيد» .

«اى مردم! از آنچه در زمين است ، حلال و پاكيزه را بخوريد ، و از گام هاى شيطان پيروى مكنيد ، كه دشمن آشكار شماست» .

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از پاكيزه هايى (1) كه به شما روزى كرده ايم ، بخوريد و خدا را سپاس گوييد ، اگر تنها او را مى پرستيد» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه غذاى حلال بخورَد ، فرشته اى بالاى سرش مى ايستد و تا آن گاه كه از خوردنْ فراغت يابد ، براى او طلب آمرزش مى كند .

.


1- .راغب مى گويد : خوراك طيّب (پاك) از نظر شرع ، آن است كه از راه حلال و از جاى مُجاز به دست آيد . چنين غذايى هم در دنيا و هم در آخرت ، طيّب (پاك) است و گوارا . در غير اين صورت ، اگرچه ممكن است در دنيا طيّب باشد ، امّا در آخرت ، طيّب نخواهد بود (مفردات ألفاظ القرآن : ص 527 مادّه «طيب») .

ص: 318

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أكَلَ الحَلالَ أربَعينَ يَوما ، نَوَّرَ اللّهُ قَلبَهُ وأجرى يَنابيعَ الحِكمَةِ مِن قَلبِهِ عَلى لِسانِهِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أكَلَ طَيِّبا ، وعَمِلَ في سُنَّةٍ ، وأمِنَ النّاسُ بَوائِقَهُ (2) ؛ دَخَلَ الجَنَّةَ. (3)

عنه صلى الله عليه و آله :اُمِرَتِ الرُّسُلُ ألّا تَأكُلَ إلّا طَيِّبا ، ولا تَعمَلَ إلّا صالِحا. (4)

عنه صلى الله عليه و آله :مَثَلُ المُؤمِنِ كَمَثَلِ النَّحلَةِ (5) ؛ لا يَأكُلُ إلّا طَيِّبا ، ولا يَضَعُ إلّا طَيِّبا. (6)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ مَثَلَ المُؤمِنِ لَكَمَثَلِ النَّخلةِ ؛ أكَلَت طَيِّبا ، ووَضَعَت طَيِّبا. (7)

الإمام عليّ عليه السلام :كُن كَالنَّحلَةِ؛ إذا أكَلَت أكَلَت طَيِّبا ، وإذا وَضَعَت وَضعَت طَيِّبا ، وإذا وَقَعَت عَلى عودٍ لَم تَكسِرهُ. (8)

.


1- .. المغني عن حمل الأسفار : ج 1 ص 435 ح 1652 ، إحياء العلوم : ج 2 ص 134؛ عدّة الداعي : ص 140 وليس فيه ذيله ، بحار الأنوار : ج 103 ص 16 ح 71.
2- .. بَوائقه : أي غوائله وشروره ، واحدها بائقة؛ وهي الداهية (النهاية : ج 1 ص 162 «بوق»).
3- .. سنن الترمذي : ج 4 ص 669 ح 2520 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 117 ح 7073 ، المعجم الأوسط : ج 4 ص 25 ح 3520 كلّها عن أبي سعيد الخدري ، كنز العمّال : ج 4 ص 7 ح 9213.
4- .. المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 140 ح 7159 ، المعجم الكبير : ج 25 ص 174 ح 428 ، الزهد لابن المبارك : ص 476 ، حلية الأولياء : ج 6 ص 105 الرقم 348 كلاهما بزيادة «قبلي» بعد «الرسل» وكلّها عن اُمّ عبداللّه اُخت شدّاد بن أوس ، كنز العمّال : ج 4 ص 4 ح 9198.
5- .. المشهور في الرواية بالخاء المعجمة ، وهي واحدة النخيل ، وروي بالحاء المهملة ؛ يريد نَحلة العسل. ووجه المشابهة بينهما : حِذق النحل وفطنته ، وقلّة أذاه وحقارته ومنفعته ، وقنوعه ، وسعيه في الليل ، وتنزّهه عن الأقذار ، وطيب أكله ، وأنّه لا يأكل من كسب غيره ، ونُحوله وطاعته لأميره...(النهاية : ج 5 ص 29 «نحل»).
6- .. شُعب الإيمان : ج 5 ص 58 ح 5765 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 147 ح 253 نحوه وكلاهما عن عبداللّه بن عمرو بن العاص ، كنز العمّال : ج 1 ص 147 ح 729 .
7- .. مسند ابن حنبل : ج 2 ص 639 ح 6889 ، المصنّف لعبد الرزّاق : ج 11 ص 405 ح 20852 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 559 ح 8566 كلّها عن عبداللّه بن عمرو ، المعجم الكبير : ج 19 ص 204 ح 459 عن أبي رزين وكلاهما نحوه .
8- .. غرر الحكم : ج 4 ص 595 ح 7186 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 392 ح 6637.

ص: 319

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس چهل روز حلال خورَد ، خداوند ، دلش را نورانى مى گرداند و چشمه هاى حكمت را از دل او بر زبانش جارى مى سازد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه غذاى پاك خورَد و طبق سنّت عمل كند و مردم از شرّ و گزند او در امان باشند ، به بهشت مى رود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پيامبران ، مأمور بودند كه جز حلال نخورند و جز كار نيك نكنند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، مانند زنبور عسل (1) است ؛ جز پاك و پاكيزه نمى خورد و جز پاك توليد نمى كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن به سان درخت خرماست كه پاك مى خورد و پاك توليد مى كند .

امام على عليه السلام :همچون زنبور عسل باش كه خوراك پاك و پاكيزه مى خورد و محصول پاك و پاكيزه توليد مى كند ، و هر گاه روى شاخه اى مى نشيند ، آن را نمى شكند .

.


1- .مشهور در روايت ، با «خاء» [يعنى «نخله»] است كه واحد «نخيل» (درخت خُرما) است ، و با «حاء» نيز [به صورت «نحله»] روايت شده كه به معناى زنبور عسل است . وجه مشابهت ميان مؤمن و زنبور عسل ، عبارت است از : هوشمندى و زيركى زنبور عسل و بى آزارى آن و كوچكى اش ، و سودمندى اش و قناعتش و تلاش شبانه روزى اش ، و تميز و به دور بودنش از آلودگى ، و پاكيزگى خوراكش ، و نخوردنش از دست رنج ديگران ، و سخاوتش و فرمان بردارى اش از ملكه (النهاية : ج 5 ص 29 «نحل») .

ص: 320

عنه عليه السلام _ في وَصِيَّتِهِ لِكُمَيلِ بنِ زِيادٍ _ :إنَّ اللِّسانُ يَنزَحُ (1) مِنَ القَلبِ ، وَالقَلبُ يَقومُ بِالغِذاءِ ، فَانظُر فيما تُغَذّي قَلبَكَ وجِسمَكَ ، فَإِن لَم يَكُن ذلِكَ حَلالاً لَم يَقبَلِ اللّهُ تَسبيحَكَ ولا شُكرَكَ. (2)

الكافي عن أبي بصير :قالَ رَجُلٌ لِأبي جَعفَرٍ عليه السلام : إنّي ضَعيفُ العَمَلِ قَليلُ الصِّيامِ ، ولكِنّي أرجو ألّا آكُلَ إلّا حَلالاً. قالَ : فَقالَ لَهُ : أيُّ الاِجتِهادِ أفضَلُ مِن عِفَّةِ بَطنٍ وفَرجٍ؟! (3)

1 / 2اِجتِنابُ الحَرامِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ ، لَأَن يَأخُذَ أحَدُكُم ... تُرابا فَيَجعَلَهُ فِي فيهِ ، خَيرٌ لَهُ مِن أن يَجعَلَ فِي فيهِ ما حَرَّمَ اللّهُ عَلَيهِ. (4)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا وَقَعَتِ اللُّقمَةُ مِن حَرامٍ فِي جَوفِ العَبدِ لَعَنَهُ كُلُّ مَلَكٍ فِي السَّماواتِ وَالأَرضِ ، وما دامَتِ اللُّقمَةُ فِي جَوفِهِ لا يَنظُرُ اللّهُ إلَيهِ. ومَن أكَلَ اللُّقمَةَ مِنَ الحَرامِ فَقَد باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ (5) ، فَإِن تابَ تابَ اللّهُ عَلَيهِ ، وإن ماتَ فَالنّارُ أولى بِهِ. (6)

.


1- .. نَزَحَ البئرَ : استقى ماءَها ، أي إنّ اللسان يتغذّى ويستقي من القلب. وفي بشارة المصطفى وبحار الأنوار : «يَبوحُ» بدل «ينزح» ، قال في القاموس : باح بِسرِّه ؛ أظهره ، أي إنّ اللسان ينطق بمعونة القلب ، ولا قوّة له بلا إمداد القلب (انظر : القاموس المحيط : ج 1 ص 252 «نزح» و ص 216 «البوح» ونهج السعادة : ج 8 ص 225).
2- .. تحف العقول : ص 175 ، بشارة المصطفى : ص 28 كلاهما عن كميل ، بحار الأنوار : ج 77 ص 273 ح 1.
3- .. الكافي : ج 2 ص 79 ح 4 ، المحاسن : ج 1 ص 455 ح 1052 نحوه ، بحار الأنوار : ج 71 ص 269 ح 4.
4- .. مسند ابن حنبل : ج 3 ص 68 ح 7493 ، شُعب الإيمان : ج 5 ص 57 ح 5763 كلاهما عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 4 ص 14 ح 9260 .
5- .. باؤوا بغضب من اللّه : رجعوا به ؛ أي صار عليهم (الصحاح : ج 1 ص 38 «بوأ») .
6- .. مكارم الأخلاق : ج 1 ص 321 ح 1029 ، مشكاة الأنوار : ص 543 ح 1819 ، الدعوات : ص 25 ح 37 وفيه صدره إلى «السماوات والأرض» ، روضة الواعظين : ص 501 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 314 ح 6.

ص: 321

1 / 2 دورى كردن از حرام

امام على عليه السلام_ در سفارش به كُمَيل بن زياد _ :زبان از دل نيرو مى گيرد ، و دل به غذا برپاست . پس بنگر كه دل و جسمت را با چه تغذيه مى كنى ، كه اگر غذا حلال نباشد ، خداوند ، نه تسبيح گويى تو را مى پذيرد و نه سپاس گزارى ات را .

الكافى_ به نقل از ابو بصير _ :مردى به امام باقر عليه السلام گفت : من عملم ضعيف و روزه ام اندك است ؛ امّا كوشش مى كنم جز حلال نخورم . امام عليه السلام فرمود : «چه عمل و كوششى برتر از حفظ شكم و شهوت [از حرام ]است؟!» .

1 / 2دورى كردن از حرامپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سوگند به آن كه جانم در دست اوست ، اگر فردى از شما ... مشتى خاك بردارد و در دهان خويش نهد ، بهتر از آن است كه آنچه را خداوند ، حرام كرده است ، در دهانش نهد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه لقمه حرام در شكم بنده جاى گيرد ، هر فرشته اى كه در آسمان ها و زمين است ، او را لعنت مى كند و تا زمانى كه آن لقمه در شكم اوست ، خداوند بدو نمى نگرد ، و هر كس لقمه حرام بخورد ، به خشم خدا گرفتار مى آيد . اگر توبه كرد ، خداوند عز و جل توبه اش را مى پذيرد و اگر[بى توبه] مُرد ، آتش برايش سزاوارتر است .

.

ص: 322

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ حَرَّمَ الجَنَّةَ أن يَدخُلَها جَسَدٌ غُذِّيَ بِحَرامٍ. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن وُقِيَ شَرَّ لَقلَقِهِ (2) وقَبقَبِهِ (3) وذَبذَبِهِ (4) ، فَقَد وُقِيَ الشَّرَّ كُلَّهُ. (5)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن وُقِيَ شَرَّ لَقلَقِهِ وقَبقَبِهِ وذَبذَبِهِ ، ضَمِنتُ لَهُ الجَنَّةَ. (6)

حلية الأولياء عن ابن مسعود :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : مَن ضَبَطَ هذا _ وأشارَ إلى لِسانِهِ _ وهذا _ وأشارَ إلى بَطنِهِ _ ضَمِنتُ لَهُ الجَنَّةَ. (7)

عدّة الداعي :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : العِبادَةُ مَعَ أكلِ الحَرامِ كَالبِناءِ عَلَى الرَّملِ . وقيلَ : عَلَى الماءِ . (8)

صحيح مسلم عن أبي هريرة :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أيُّهَا النّاسُ! إنَّ اللّهَ طَيِّبٌ لا يَقبَلُ إلّا طَيِّبا ، وإنَّ اللّهَ أمَرَ المُؤمِنينَ بِما أمَرَ بِهِ المُرسَلينَ ، فَقالَ : «يَاأَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُواْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَ اعْمَلُواْ صَالِحًا إِنِّى بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِيمٌ» (9) ، وقالَ : «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ كُلُواْ مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ» . (10) ثُمَّ ذَكَرَ : الرَّجُلُ يُطيلُ السَّفَرَ ، أشعَثَ أغبَرَ يَمُدُّ يَدَيهِ إلَى السَّماءِ : يا رَبِّ يا رَبِّ ، ومَطعَمُهُ حَرامٌ، ومَشرَبُهُ حَرامٌ، ومَلبَسُهُ حَرامٌ، وغُذِيَ بِالحَرامِ ؛ فَأَنّى يُستَجابُ لِذلِكَ ؟ (11)

.


1- .. تنبيه الخواطر : ج 1 ص 61؛ المعجم الأوسط : ج 6 ص 113 ح 5961 ، مسند أبي يعلى : ج 1 ص 75 ح 78 ، تاريخ دمشق : ج 37 ص 216 ح 7461 والثلاثة الأخيرة عن أبي بكر نحوه ، كنز العمّال : ج 4 ص 16 ح 9276.
2- .. اللَّقْلَقُ : اللِّسان (النهاية : ج 4 ص 265 «لقلق») .
3- .. القَبْقَبُ : البطن (النهاية : ج 4 ص 7 «قبقب») .
4- .. الذَّبْذَبُ : الذَّكَرُ ، سُمّي به لِتَذَبْذُبه ؛ أي حركته (النهاية : ج 2 ص 154 «ذبذب») .
5- .. شُعب الإيمان : ج 4 ص 361 ح 5409 عن أنس ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 10 ص 136 وليس فيه «الشرّ كلّه» ، كنز العمّال : ج 3 ص 553 ح 7872 ؛ كنز الفوائد : ج 2 ص 10 ، معدن الجواهر : ص 32 كلاهما نحوه ، تنبيه الخواطر : ج 1 ص 105 وليس فيه «الشرّ كلّه» ، بحار الأنوار : ج 77 ص 169 ح 7 .
6- .. شرح ابن ميثم على المئة كلمة : ص 147 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 315 ح 7 ؛ الفردوس : ج 3 ص 632 ح 5978 عن أنس وفيه «وجب» بدل «ضمنت» .
7- .. حلية الأولياء : ج 9 ص 325 الرقم 462 ، كنز العمّال : ج 3 ص 557 ح 7894 .
8- .. عدّة الداعي : ص 141 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 16 ح 73.
9- .. المؤمنون : 51.
10- .. البقرة : 172.
11- .. صحيح مسلم : ج 2 ص 703 ح 65 ، سنن الترمذي : ج 5 ص 220 ح 2989 ، سنن الدارمي : ج 2 ص 756 ح 2617 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 220 ح 8356 ، كنز العمّال : ج 2 ص 81 ح 3236.

ص: 323

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، وارد شدن به بهشت را بر جسمى كه با حرام تغذيه شده ، حرام (ممنوع) كرده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه از شرّ زبان و شكم و شهوتش محفوظ بماند ، از همه بدى ها محفوظ مانده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه از شرّ زبان و شكم و شهوتش مصون بماند ، من بهشت را برايش ضمانت مى كنم .

حلية الأولياء_ به نقل از ابن مسعود _ :پيامبر خدا ، به زبان و شكمش اشاره كرد و فرمود : «هر كس اين را و اين را كنترل كند ، بهشت را برايش ضمانت مى كنم» .

عدّة الداعى_ به نقل از پيامبر خدا _ :عبادت كردن با حرامخوارى ، چون ساختن بنا بر روى ماسه ( / بر آب) است .

صحيح مسلم_ به نقل از ابو هريره _ :از پيامبر خدا فرمود : «اى مردم! خداوند ، پاك است و جز پاك نمى پذيرد ، و خداوند ، مؤمنان را به همان چيزى فرمان داد كه پيامبران را بِدان فرمان داده است . مى فرمايد : «اى رسولان! از پاكيزه ها بخوريد و كار نيك كنيد كه من به كارى كه مى كنيد ، دانايم» و مى فرمايد : «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از پاكيزه هايى كه به شما روزى كرده ايم ، بخوريد» » . ايشان سپس مردى را مثال زد كه سفرى دور و دراز مى كند و ژوليده و غبار گرفته دست به سوى آسمان بر مى دارد و «خدايا! خدايا!» مى گويد ، در حالى كه خوراك و آشاميدنى و پوشاكش حرام است و با حرام ، تغذيه شده است . كِى دعاى چنين كسى مستجاب مى شود؟!

.

ص: 324

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :وَالَّذي نَفسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ ! إنَّ العَبدَ لَيَقذِفُ اللُّقمَةَ الحَرامَ فِي جَوفِهِ ما يُتَقَبَّلُ مِنُه عَمَلٌ أربَعينَ يَوما ، وأيُّما عَبدٍ نَبَتَ لَحمُهُ مِنَ السُّحتِ (1) وَالرِّبا فَالنّارُ أولى بِهِ. (2)

الإمام الباقر عن آبائه عليهم السلام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ يَأتي أهلَ الصُّفَّةِ ، وكانوا ضِيفانَ (3) رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ؛ كانوا هاجَروا مِن أهاليهِم وأموالِهِم إلَى المَدينَةِ ، فَأَسكَنَهُم رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله صُفَّةَ (4) المَسجِدِ ، وهُم أربَعُمِئَةِ رَجُلٍ ، كانَ يُسَلِّمُ عَلَيهِم بِالغَداةِ وَالعَشِيِّ ، فَأَتاهمُ ذاتَ يَومٍ فَمِنهُم مَن يَخصِفُ نَعلَهُ ، ومِنهُم مَن رقَعُ ثَوبَهُ ، ومِنهُم مَن يَتَفَلّى ، وكانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَرزُقُهُم مُدّا مُدّا مِن تَمرٍ فِي كُلِّ يَومٍ. فَقامَ رَجُلٌ مِنهُم فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، التَّمرُ الَّذي تَرزُقُنا قَد أحرَقَ بُطونَنا! فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أما إنّي لَوِ استَطَعتُ أن اُطعِمَكُمُ الدُّنيا لَأَطعَمتُكُم ، ولكِن مَن عاشَ مِنكُم بَعدي فَسَيُغدى عَلَيهِ بِالجِفانِ (5) ويُراحُ عَلَيهِ بِالجِفانِ ، ويَغدو أحَدُكُم في قَميصَةٍ (6) ويَروحُ فِي اُخرى ، وتُنَجِّدونَ (7) بُيوتَكُم كَما تُنَجَّدُ الكَعبَةُ. فَقامَ رَجُلٌ فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، إنّا عَلى ذلِكَ الزَّمانِ بِالأَشواقِ فَمَتى هُوَ؟ قالَ صلى الله عليه و آله : زَمانُكُم هذا خَيرٌ مِن ذلِكَ الزَّمانِ ، إنَّكُم إن مَلَأتُم بُطونَكُم مِنَ الحَلالِ ، توشِكونَ أن تَملَؤوها مِنَ الحَرامِ. (8)

.


1- .. السُّحْت : الحَرام الّذي لا يحلّ كسبه (النهاية : ج 2 ص 345 «سحت»).
2- .. المعجم الأوسط : ج 6 ص 311 ح 6495 ، تفسير ابن كثير : ج 1 ص 292 كلاهما عن ابن عبّاس.
3- .. الضَّيف للواحد ، وقد يُجمع على: أضياف وضُيوف وضِيفان (القاموس المحيط: ج 3 ص 166 «ضيف»).
4- .. الصُّفّة : الظُّلّة (لسان العرب : ج 9 ص 195 «صفف»).
5- .. الجَفنة : خُصّت بوعاء الأطعمة ، وجمعها جِفان (مفردات ألفاظ القرآن : ص 197 «جفن» ) .
6- .. كذا فِي المصدر ، وفِي بحار الأنوار : «خميصة» ، والظاهر أنّه الصواب. والخميصة : هي ثوبُ خِزٍّ أو صوفٍ مُعلَم ، وقيل : لا تُسمّي خميصة إلّا أن تكون سوداء مُعلَمة (النهاية : ج 2 ص 80 «خمص»).
7- .. التَّنجيد : التَّزيين (النهاية : ج 5 ص 19 «نجد»).
8- .. النوادر للراوندي : ص 152 ح 223 عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 22 ص 310 ح 12.

ص: 325

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سوگند به آن كه جان محمّد در دست اوست ، هر آينه بنده لقمه حرام به شكم خود مى فرستد و تا چهل روز ، هيچ عملى از او پذيرفته نمى شود . هر بنده اى كه گوشتش از حرام و ربا برويد ، آتش به او سزاوارتر است .

امام باقر عليه السلام_ به نقل از پدرانش عليهم السلام _ :اهل صُفّه ميهمان پيامبر خدا بودند . آنان خانواده و اموال خود را ترك گفته و به مدينه هجرت كرده بودند . پيامبر خدا ، اين افراد را كه شمارشان به چهارصد مرد مى رسيد ، در صُفّه (1) مسجد ، اسكان داد و هر صبح و شام به آنان سر مى زد و سلام و احوالپرسى مى كرد . روزى ، نزد ايشان رفت . ديد يكى كفش خود را مى دوزد ، ديگرى جامه اش را وصله مى زند ، و سومى مشغول شپش زدايى از خود است . پيامبر خدا روزى ، ده سير خرما به آنها مى داد . مردى از ميانشان برخاست و گفت : اى پيامبر خدا! از بس كه خرما به ما دادى ، معده هايمان سوخت! پيامبر خدا فرمود : «اگر مى توانستم دنيا را خوراك شما كنم ، البتّه اين كار را مى كردم ؛ امّا كسانى از شما كه بعد از من زنده بمانند ، چاشت و شامشان ، با قَدَح ، غذا خواهند خورد . صبح ، يك پيراهن خواهند پوشيد و شب ، يكى ، و خانه هايتان را مانند كعبه ، تزيين خواهيد كرد» . مردى برخاست و گفت : اى پيامبر خدا! ما سخت مشتاق چنان زمانى هستيم . كِى مى رسد؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اين زمان براى شما ، بهتر از آن زمان است . شما اگر شكم هايتان را از حلال پر كنيد ، به زودى از حرام نيز پر خواهيد كرد» .

.


1- .جايى بلند و سايه دار در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله كه بينوايان در آن جا پناه گرفته بودند .

ص: 326

1 / 3الاِجتِنابُ عَنِ المُضِرِّالإمام الصادق عليه السلام :كُلُّ شَيءٍ تَكونُ فيهِ المَضَرَّةُ عَلَى الإِنسانِ فِي بَدَنِهِ فَحَرامٌ أكلُهُ ، إلّا فِي حالِ الضَّرورَةِ. (1)

عنه عليه السلام :ما كانَ مِن صُنوفِ البُقولِ مِمّا فيهِ المَضَرَّةُ عَلَى الإِنسانِ فِي أكلِهِ ؛ نَظيرِ بُقولِ السُّمومِ القاتِلَةِ ، ونَظيرِ الدِّفلى (2) ، وغَيرِ ذَلِكَ مِن صُنوفِ السَّمِّ القاتِلِ ، فَحَرامٌ أكلُهُ (3) .

.


1- .. تحف العقول : ص 337 ، بحار الأنوار : ج 65 ص 151 ح 20 .
2- .. الدِّفلى : نَبتٌ مُرّ ، فارسيَّتُهُ «خَر زهرَه» ، قَتّال ، زهرُه كالوَرد الأحمر (القاموس المحيط : ج 3 ص 376 «دفل»).
3- .. تحف العقول : ص 337 ، بحارالأنوار : ج 65 ص 151 ح 20.

ص: 327

1 / 3 دورى كردن از آنچه زيان دارد

1 / 3دورى كردن از آنچه زيان داردامام صادق عليه السلام :هر چيزى كه براى بدن انسان زيان داشته باشد ، خوردنش حرام است ، مگر از ناچارى .

امام صادق عليه السلام :هر نوع گياهى كه خوردن آن براى انسان زيان داشته باشد ، مانند [سبزى هاى] سمّىِ كشنده يا خرزَهره يا ديگر گياهان سمّىِ كشنده ، خوردنش حرام است .

.

ص: 328

الدعوات :روي : لا تَأكُل ما قَد عَرَفتَ مَضَرَّتَهُ ، ولا تُؤثِر هَواكَ على راحَةِ بَدَنِكَ. (1)

1 / 4اِجتِنابُ التَّناوُلِ مِن آنِيَةِ الذَّهَبِ وَالفِضَّةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :آنِيَةُ الذَّهَبِ وَالفِضَّةِ مَتاعُ الَّذينَ لا يوقِنونَ. (2)

الإمام الصادق عليه السلام :لا تَأكُل فِي آنِيَةِ الذَّهَبِ وَالفِضَّةِ. (3)

راجع : جواهر الكلام : ج 6 ص 328 (القول في الآنية) وتحرير الوسيلة : ج 1 ص 132 (القول في الأواني) .

1 / 5اِجتِنابُ التَّناوُلِ مِن مائِدَةٍ يُشرَبُ عَلَيهَا الخَمرُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن كانَ يُؤمِنُ بِاللّهِ وَاليَومِ الآخِرِ ، فلا يَأكُل عَلى مائِدَةٍ يُشرَبُ عَلَيهَا الخَمرُ. (4)

.


1- .. الدعوات : ص 81 ح 202 ، بحار الأنوار : ج 62 ص 269 ح 59.
2- .. كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 353 ح 4239 ، الكافي : ج 6 ص 268 ح 7 ، تهذيب الأحكام : ج 9 ص 91 ح 389 ، المحاسن : ج 2 ص 411 ح 2439 والثلاثة الأخيرة عن موسى بن بكر عن الإمام الكاظم عليه السلام ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 322 ح 1030 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 529 ح 12 .
3- .. الكافي : ج 6 ص 267 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 9 ص 90 ح 384 ، المحاسن : ج 2 ص 411 ح 2440 كلّها عن داود بن سرحان ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 352 ح 4237 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الباقر عليه السلام ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 322 ح 1032 عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 66 ص 530 ح 14 .
4- .. الكافي : ج 6 ص 268 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 9 ص 97 ح 421 كلاهما عن جرّاح المدائني عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 66 ص 500 ح 3.

ص: 329

1 / 4 اجتناب از غذا خوردن در ظرف هاى زرّين و سيمين
1 / 5 اجتناب از غذا خوردن برسفره اى كه در آن ، شراب نوشيده مى شود

الدعوات :روايت شده است كه : آنچه را مى دانى ضرر دارد ، نخور و هوس خويش را بر آسايش تنت ترجيح مده .

1 / 4اجتناب از غذا خوردن در ظرف هاى زرّين و سيمينپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ظرف هاى طلا و نقره ، كالاى كسانى هستند كه يقين ندارند .

امام صادق عليه السلام :در ظروف طلا و نقره غذا نخور .

1 / 5اجتناب از غذا خوردن برسفره اى كه در آن ، شراب نوشيدمى شودپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه به خدا و روز واپسين ايمان دارد ، از سفره اى كه بر سر آن شراب نوشيده مى شود ، غذا نمى خورد .

.

ص: 330

عنه صلى الله عليه و آله :مَن كانَ يُؤمِنُ بِاللّهِ وَاليَومِ الآخِرِ ، فَلا يَقعُد عَلى مائِدَةٍ يُشَربُ عَلَيها الخَمرُ. (1)

سنن أبي داود عن سالم عن أبيه :نَهى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَن مَطعَمَينِ : عَنِ الجُلوسِ عَلى مائِدَةٍ يُشرَبُ عَلَيهَا الخَمرُ ، وأن يَأكُلَ الرَّجُلُ وهُوَ مُنبَطِحٌ عَلى بَطنِهِ. (2)

.


1- .. مسند ابن حنبل : ج 5 ص 101 ح 14657 ، سنن الدارمي : ج 1 ص 547 ح 2017 ، السنن الكبرى للنسائي : ج 4 ص 171 ح 6741 كلّها عن جابر ، كنز العمّال : ج 9 ص 275 ح 25996 نقلاً عن ابن النجّار عن أبي هريرة ؛ روضة الواعظين : ص 508 .
2- .. سنن أبي داود : ج 3 ص 349 ح 3774 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 143 ح 7171 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 434 ح 14550 ، كنز العمّال : ج 9 ص 258 ح 25932 ؛ كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 7 ح 4968 ، الأمالي للصدوق : ص 511 ح 707 كلاهما عن الحسين بن زيد عن الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام وفيهما «نهى عن الجلوس على مائدة يُشرب عليها الخمر» ، عوالي اللآلي : ج 1 ص 163 ح 163 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 499 ح 1 .

ص: 331

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه به خدا و روز قيامت ايمان دارد ، بر سر سفره اى كه در آن شراب نوشيده مى شود ، نمى نشيند .

سنن أبى داوود_ به نقل از سالم ، از پدرش _ :پيامبر خدا از دو [نوع] غذا خوردن نهى كرد : [يكى ،] از نشستن بر سر سفره اى كه در آن ، شراب نوشيده مى شود ، و ديگر ، اين كه مرد ، به شكم ، دراز بكشد و غذا بخورد .

.

ص: 332

الفصل الثانى : وجبات الأكل2 / 1البُكرَةُ وَالعَشِيُّالكتاب« وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيهَا بُكْرَةً وَ عَشِيًّا » . (1)

الحديثالكافي عن ابن أخي شهاب بن عبد ربّه :شَكَوتُ إلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام ما ألقى مِنَ الأَوجاعِ وَالتُّخَمِ ، فَقالَ لي : تَغَدَّ (2) وتَعَشَّ ، ولا تَأكُل بَينَهُما شَيئاً ؛ فَإِنَّ فيهِ فَسادَ البَدَنِ ، أما سَمِعتَ اللّهَ عز و جل يَقولُ : « وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيهَا بُكْرَةً وَ عَشِيًّا » ! (3)

2 / 1 _ 1التأكيد على تَبكيرِ الغَداءِ وَالنَّهيُ عَن تَركِهِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن أرادَ البَقاءَ _ ولا بَقاءَ _ فَليُباكِرِ الغَداءَ ، وَليُجَوِّدِ الحِذاءَ ، وَليُخَفِّفِ الرِّداءَ ، وَليُقِلَّ مُجامَعَةَ النِّساءِ . (4)

.


1- .. مريم : 62 .
2- .. تَغَدّى : أكَلَ أوّل النهار (القاموس المحيط : ج4 ص369 «غدو») .
3- .. الكافي : ج 6 ص 288 ح 2 ، المحاسن : ج 2 ص 195 ح 1565 ، طبّ الأئمّة عليهم السلام لابني بسطام : ص 59 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 342 ح 5 .
4- .. كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 555 ح 4902 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 38 ح 112 عن داود بن سليمان الفرّاء عن الإمام الرضا عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام ، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 231 ح 128 عن الإمام الرضا عن أبيه عن الإمام علي عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله وليس فيه ذيله ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 459 ح 1558 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 341 ح 1 ؛ عيون الأخبار لابن قتيبة : ج 3 ص 271 عن الإمام عليّ عليه السلام وفيه «وليلبس» بدل «وليجوّد» .

ص: 333

فصل دوم : وعده هاى غذا
2 / 1 صبح و شب
2 / 1 - 1 تأكيد بر صبحانه خوردن در صبح زود و نهى از ترك آن

فصل دوم : وعده هاى غذا2 / 1صبح و شبقرآن«و روزى شان ، صبح و شام ، در آن جا [آماده] است» .

حديثالكافى_ به نقل از برادرزاده شهاب بن عبد ربّه _ :به امام صادق عليه السلام از دردها و سوء هاضمه اى كه داشتم ، شكايت كردم . به من فرمود : «صبحانه و شام بخور و ما بين آن ، چيزى نخور ؛ زيرا اين كار به بدن صدمه مى زند . آيا نشنيده اى كه خداوند عز و جلمى فرمايد : «و روزى شان ، صبح و شام ، در آن جا [آماده ]است» ؟» .

2 / 1 _ 1تأكيد بر صبحانه خوردن در صبح زود و نهى از ترك آنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه خواهان ماندن است _ و البتّه ماندنى در كار نيست _ بايد صبح زود صبحانه بخورد ، كفش خوب [و مناسب] بپوشد ، رداى سبك برگيرد ، و از هم بسترى با زنان بكاهد .

.

ص: 334

الإمام عليّ عليه السلام :مَن أرادَ البَقاءَ _ ولا بَقاءَ _ فَليُباكِرِ الغِذاءَ (1) ، وَليُؤَخِّرِ العَشاءَ ، وَليُقِلَّ غِشيانَ النِّساءِ ، وَليُخَفِّفِ الرِّداءَ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إذا صَلَّيتَ الفَجرَ فَكُل كِسرَةً تُطَيِّبُ بِها نَكهَتَكَ (3) ، وتُطفِئُ بِها حَرارَتَكَ، وتُقَوِّمُ بِها أضراسَكَ ، وتَشُدُّ بِها لِثَتَكَ ، وتَجلِبُ بِها رِزقَكَ ، وتُحَسِّنُ بِها خُلُقَكَ . (4)

عنه عليه السلام :يَنبَغي لِلمُؤمِنِ ألّا يَخرُجَ مِن بَيتِهِ حَتّى يَطعَمَ ؛ فَإِنَّهُ أعَزُّ لَهُ . (5)

ربيع الأبرار :فِي الحَديثِ : تَركُ الغَداءِ مَسقَمَةٌ . (6)

2 / 1 _ 2التَّأكيدُ عَلَى العَشاءِ وَالنَّهيُ عَن تَركِهِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا تَدَعُوا العَشاءَ ولَو بِكَفٍّ مِن تَمرٍ ؛ فَإِنَّ تَركَهُ يُهرِمُ . (7)

.


1- .. في الأمالي للطوسي : «الغَداء» بدل «الغِذاء» ، ولعلّه الأصوب .
2- .. الدعوات : ص 75 ح 176 ، الأمالي للطوسي : ص 666 ح 1395 عن أبي غندر عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام ، طبّ الأئمّة عليهم السلام لابني بسطام : ص 29 عن حريز عن الإمام الصادق عن آبائه عنه عليهم السلام وليس فيهما «وليؤخّر العشاء» ، بحار الأنوار : ج 62 ص 267 ح 43 ؛ كنز العمّال : ج 10 ص 87 ح 28472 نقلاً عن أبي نعيم في الطبّ والمصنّف لعبد الرزّاق عن النزال بن سبرة وليس فيه «وليؤخّر العشاء» .
3- .. النَّكْهَةُ : ريح الفم (الصحاح : ج 6 ص 2253 «نكه»).
4- .. الدعوات : ص 140 ح 352 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 345 ح 21 .
5- .. المحاسن : ج 2 ص 236 ح 1727 عن حسين بن نعيم ، بحار الأنوار : ج 66 ص 341 ح 3 .
6- .. ربيع الأبرار : ج 2 ص 747 .
7- .. سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1113 ح 3355 عن جابر بن عبد اللّه ، كنز العمّال : ج 10 ص 46 ح 28290 .

ص: 335

2 / 1 - 2 تأكيد بر خوردن شام و نهى از ترك آن

امام على عليه السلام :هر كه خواهان ماندگارى است _ و البتّه ماندگارى در كار نيست _ صبحانه اش را زود بخورد ، شام را ديرتر بخورد ، با زنان كمتر هم بستر شود ، و رداى سبك بپوشد .

امام صادق عليه السلام :هر گاه نماز صبح را خواندى ، يك تكّه نان بخور ، كه با اين كار ، دهانت را خوش بو مى سازى ، حرارتت را فرو مى نشانى ، دندان هايت را محكم مى كنى ، لثه ات را تقويت مى نمايى ، روزى ات را جلب مى كنى ، و اخلاقت را خوش مى گردانى .

امام صادق عليه السلام :شايسته است كه مؤمن ، پيش از آن كه از خانه اش خارج شود ، چيزى تناول كند ؛ زيرا اين كار ، بر عزّت (نيروى) او مى افزايد .

ربيع الأبرار :در حديث آمده است كه : ترك صبحانه ، مايه بيمارى است .

2 / 1 _ 2تأكيد بر خوردن شام و نهى از ترك آنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خوردن شام را ترك نكنيد و حتّى اگر شده ، مشتى خرما تناول كنيد ؛ زيرا ترك شام ، پيرى مى آورد .

.

ص: 336

عنه صلى الله عليه و آله :لا تَدَعُوا العَشاءَ ولَو عَلى حَشَفَةٍ (1) ، إنّي أخشى عَلى اُمَّتي مِن تَركِ العَشاءِ الهَرَمَ ؛ فَإِنَّ العَشاءَ قُوَّةُ الشَّيخِ وَالشّابِّ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :تَعَشَّوا ولَو بِكَفٍّ مِن حَشَفٍ ؛ فَإِنَّ تَركَ العَشاءِ مَهرَمَةٌ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :عَشاءُ الأَنبِياءِ عليهم السلام بَعدَ العَتَمَةِ (4) فَلا تَدَعوهُ ؛ فَإِنَّ تَركَ العَشاءِ خَرابُ البَدَنِ . (5)

الإمام الصادق عليه السلام :طَعامُ اللَّيلِ أنفَعُ مِن طَعامِ النَّهارِ . (6)

عنه عليه السلام :لا تَدَعِ العَشاءَ ولَو بِثَلاثِ لُقَمٍ بِمِلحٍ . (7)

عنه عليه السلام :أصلُ خَرابِ البَدَنِ تَركُ العَشاءِ . (8)

.


1- .الحَشَفُ: اليابس الفاسد من التمر، وقيل:الضعيف الّذي لا نوى له كالشيص(النهاية: ج1 ص391 «حشف»).
2- .. المحاسن : ج 2 ص 196 ح 1571 عن جابر بن عبد اللّه ، بحار الأنوار : ج 66 ص 343 ح 10 .
3- .. سنن الترمذي : ج 4 ص 287 ح 1856 ، مسند أبي يعلى : ج 4 ص 240 ح 4336 ، تاريخ بغداد : ج 3 ص 396 الرقم 1520 ، مسند الشهاب : ج 1 ص 429 ح 735 كلّها عن أنس ، كنز العمّال : ج 10 ص 46 ح 28289 .
4- .. العَتَمَة : ثُلث الليل الأوّل بعد غيبوبة الشَّفق (لسان العرب : ج 12 ص 381 «عتم») .
5- .. الكافي : ج 6 ص 288 ح 1 ، المحاسن : ج 2 ص 195 ح 1566 كلاهما عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عليه السلام ، الخصال : ص 619 ح 10 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عنه عليهم السلام ، تحف العقول : ص 110 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 424 ح 1444 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 342 ح 6 .
6- .. الكافي : ج 6 ص 289 ح 11 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 347 ح 25.
7- .. مكارم الأخلاق : ج 1 ص 424 ح 1447 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 345 ح 20 .
8- .. الكافي : ج 6 ص 288 ح 2 عن هشام بن الحكم ، المحاسن : ج 2 ص 196 ح 1570 عن الإمام الباقر عليه السلام وفيه «أوّل» بدل «أصل» وح 1568 عن محمّد بن مروان نحوه ، بحار الأنوار : ج 66 ص 343 ح 9 .

ص: 337

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خوردن شام را ترك نكنيد ، حتّى اگر خرماخُشكه اى باشد ، كه مى ترسم امّتم به خاطر ترك شام ، دچار پيرى شوند ؛ زيرا خوردن شام ، نيروبخش پير و جوان است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شام بخوريد ، ولو مشتى خرماخُشكه باشد ؛ چرا كه نخوردن شام ، مايه پيرى است .

امام على عليه السلام :شام پيامبران ، بعد از سپرى شدن ثلث اوّل شب است . پس شما نيز اين كار را ترك نكنيد ؛ چرا كه ترك شام ، مايه تباهى بدن است .

امام صادق عليه السلام :غذاى شب ، مفيدتر از غذاى روز است .

امام صادق عليه السلام :شام خوردن را ترك نكن و حتّى اگر شده ، سه لقمه نان با نمك بخور .

امام صادق عليه السلام :ريشه تباهى بدن ، نخوردن شام است .

.

ص: 338

عنه عليه السلام :لا خَيرَ لِمَن دَخَلَ فِي السِّنِّ أن يَبيتَ خَفيفاً ، بَل يَبيتُ مُمتَلِئاً خَيرٌ لَهُ . (1)

عنه عليه السلام :الشَّيخُ لا يَدَع العَشاءَ ولَو بِلُقمَةٍ . (2)

عنه عليه السلام :يَنبَغي لِلشَّيخِ الكَبيرِ ألّا يَنامَ إلّا وجَوفُهُ مُمتَلِئٌ مِنَ الطَّعامِ ؛ فَإِنَّهُ أهدَأُ لِنَومِهِ ، وأطيَبُ لِنَكهَتِهِ . (3)

عنه عليه السلام :تَركُ العَشاءِ مَهرَمَةٌ ، ويَنبَغي لِلرَّجُلِ إذا أسَنَّ ألّا يَبيتَ إلّا وجَوفُهُ مُمتَلِئٌ مِنَ الطَّعامِ . (4)

المحاسن عن المفضَّل بن عمر :دَخَلتُ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام لَيلَةً وهُوَ يَتَعَشّى ، فَقالَ : يا مُفَضَّلُ ، اُدنُ وكُل . قُلتُ : قَد تَعَشَّيتُ . فَقالَ : اُدنُ فَكُل ؛ فَإِنَّهُ يُستَحَبُّ لِلرَّجُلِ إذَا اكتَهَلَ (5) ألّا يَبيتَ إلّا وفي جَوفِهِ طَعامٌ حَديثٌ . فَدَنَوتُ فَأَكَلتُ . (6)

الكافي عن عليّ بن أبي علي اللَّهَبيّ :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : ما تَقولُ أطِبّاؤُكُم في عَشاءِ اللَّيلِ؟ قُلتُ : إنَّهُم يَنهَونّا عَنهُ . قالَ : لكِنّي آمُرُكُم بِهِ . (7)

.


1- .. الكافي : ج 6 ص 289 ح 6 ، المحاسن : ج 2 ص 198 ح 1576 كلاهما عن الوليد بن صبيح ، بحار الأنوار : ج 66 ص 344 ح 15 .
2- .. الكافي : ج 6 ص 289 ح 9 عن ذريح ، بحار الأنوار : ج 66 ص 346 ح 23.
3- .. كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 359 ح 4271 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 315 ح 1005 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 345 ح 20 .
4- .. الكافي : ج 6 ص 288 ح 3 عن جميل بن صالح ، المحاسن : ج 2 ص 197 ح 1574 عن حمّاد ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 145 ح 509 وفيه «خراب الجسد» بدل «مهرمة» ، بحار الأنوار : ج 66 ص 344 ح 13 .
5- .. الكَهْلُ : من جاوز الثلاثين ووَخَطَه [أي خالطه ] الشيبُ ، وقيل : من بلغ الأربعين (المصباح المنير : ص 543 «كهل»).
6- .. المحاسن : ج 2 ص 197 ح 1575 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 344 ح 14 .
7- .. الكافي : ج 6 ص 289 ح 10 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 347 ح 24 .

ص: 339

امام صادق عليه السلام :براى كسى كه پا به سن گذاشته است ، خوب نيست با شكم خالى بخوابد ؛ بلكه اگر با شكم پر بخوابد ، برايش بهتر است .

امام صادق عليه السلام :افراد سال خورده ، حتّى اگر شده ، يك لقمه شام بخورند .

امام صادق عليه السلام :شايسته است كه افراد سال خورده ، با معده پر از غذا بخوابند ؛ زيرا اين كار ، خواب آنها را راحت تر و دهانشان را خوش بوتر مى كند .

امام صادق عليه السلام :نخوردن شام ، مايه پيرى است ، و شايسته است كه انسان ، وقتى پا به سن مى گذارد ، با معده پر از غذا بخوابد . (1)

المحاسن_ به نقل از مفضّل بن عمر _ :شبى بر امام صادق عليه السلام وارد شدم ، در حالى كه مشغول خوردن شام بود . فرمود : «اى مفضّل! نزديك بيا و بخور» . گفتم : من شام خورده ام . فرمود : «نزديك بيا و بخور ؛ زيرا مستحب است كه مرد ، هر گاه به سنّ كهولت (ميان سالى) (2) رسيد ، شب را در حالى به سر بَرد كه غذاى جديدى در معده اش باشد» . من جلو رفتم و خوردم .

الكافى_ به نقل از على بن ابى على لَهَبى _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «پزشكان شما در باره خوردن شام ، چه مى گويند؟» . گفتم : آنها ما را از اين كار ، نهى مى كنند . فرمود : «امّا من ، شما را به آن توصيه مى كنم» .

.


1- .بى ترديد ، مقصود اين گونه احاديث ، پرخورى نيست .
2- .كَهل : به كسى مى گويند كه سنّش از سى گذشته و موهايش جوگندمى شده است . بعضى آن را چهل سالگى دانسته اند (المصباح المنير : ص 543 مادّه «كهل») .

ص: 340

الكافي عن زياد بن أبي الحلال :تَعَشَّيتُ مَعَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام فَقالَ : العَشاءُ بَعدَ العِشاءِ الآخِرَةِ عَشاءُ النَّبِيّينَ عليهم السلام . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :مَن تَرَكَ العَشاءَ لَيلَةً ، ماتَ عِرقٌ في جَسَدِهِ ولا يَحيا أبَداً . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن تَرَكَ العَشاءَ لَيلَةَ السَّبتِ ولَيلَةَ الأَحَدِ مُتَوالِيَتَينِ ، ذَهَبَ عَنهُ ما لا يَرجِعُ إلَيهِ أربَعينَ يَوماً . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :مَن تَرَكَ العَشاءَ نَقَصَت مِنهُ قُوَّةٌ ولا تَعودُ إلَيهِ . (4)

الكافي عن سليمان بن جعفر الجعفري :كانَ أبُو الحَسَنِ عليه السلام لا يَدَعُ العَشاءَ ولَو بِكَعكَةٍ . (5) وكانَ يَقولُ عليه السلام : إنَّهُ قُوَّةٌ لِلجِسمِ _ وقالَ : ولا أعلَمُهُ إلّا قالَ : _ وصالِحٌ لِلجِماعِ . (6)

الإمام الرضا عليه السلام :إذَا اكتَهَلَ الرَّجُلُ فَلا يَدَعُ أن يَأكُلَ بِاللَّيلِ شَيئاً ؛ فَإِنَّهُ أهدى (7) لِلنَّومِ ، وأطيَبُ لِلنَّكهَةِ . (8)

.


1- .. الكافي : ج 6 ص 289 ح 7 ، المحاسن : ج 2 ص 195 ح 1567 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 342 ح 7 .
2- .. مكارم الأخلاق : ج 1 ص 424 ح 1448 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 345 ح 20.
3- .. مكارم الأخلاق : ج 1 ص 424 ح 1445 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 345 ح 20 .
4- .. المحاسن : ج 2 ص 198 ح 1579 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 345 ح 18 .
5- .. الكَعْكُ : الخبز اليابس (العين : ص 712 «كع» ) .
6- .. الكافي : ج 6 ص 288 ح 5 ، المحاسن : ج 2 ص 198 ح 1580 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 424 ح 1446 نحوه ، بحار الأنوار : ج 66 ص 345 ح 19 .
7- .. في المحاسن: «أهدأ» بدل «أهدى».
8- .. الكافي : ج 6 ص 288 ح 4 ، المحاسن : ج 2 ص 198 ح 1577 كلاهما عن سعيد بن جناح ، بحار الأنوار : ج 66 ص 344 ح 16 .

ص: 341

الكافى_ به نقل از زياد بن ابى حلال _ :شام را با امام صادق عليه السلام خوردم . پس فرمود : «خوردن شام بعد از نماز عشا ، شام پيامبران است» .

امام صادق عليه السلام :هر كس يك شب شام نخورد ، رگى در بدنش مى ميرد و ديگر هرگز زنده نمى شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس شب شنبه و يكشنبه ، پشت سر هم ، شام نخورد ، از وجود او چيزى مى رود كه تا چهل روز باز نمى گردد (جبران نمى شود) .

امام صادق عليه السلام :هر كه خوردن شام را ترك كند ، مقدارى از نيرويش كم مى شود و ديگر به او باز نمى گردد .

الكافى_ به نقل از سليمان بن جعفر جعفرى _ :ابو الحسن عليه السلام (1) خوردن شام را ترك نمى كرد ، و اگر شده ، يك عدد كلوچه تناول مى كرد ، و مى فرمود : «شام ، نيروى بدن است» و به گمانم فرمود : «و مايه توانايى بر آميزش است» .

امام رضا عليه السلام :هر گاه مرد به ميان سالى رسد ، خوردن چيزى را در شب فرو نگذارد ؛ چرا كه موجب خواب راحت تر و خوش بوتر شدن دهان مى شود .

.


1- .مقصود ، امام كاظم عليه السلام يا امام رضا عليه السلام است .

ص: 342

عنه عليه السلام :إنَّ في الجَسَدِ عِرقاً يُقالُ لَهُ : العَشاءُ ، فَإِن تَرَكَ الرَّجُلُ العَشاءَ لَم يَزَل يَدعو عَلَيهِ ذلِكَ العِرقُ إلى أن يُصبِ_حَ ، يَقولُ : «أجاعَكَ اللّهُ كَما أجَعتَني ، وأظمَأَكَ اللّهُ كَما أظمَأتَني» (1) ، فَلا يَدَعَنَّ أحَدُكُمُ العَشاءَ ولَو بِلُقمَةٍ مِن خُبزٍ، أو شَربَةٍ مِن ماءٍ . (2)

عنه عليه السلام :مَن أرادَ أن يَكونَ صالِحا خَفيفَ اللَّحمِ فَليُقَلِّل عَشاءَهُ بِاللَّيلِ. (3)

2 / 2السَّحورِ لِمَن أرادَ الصَّومَرسول اللّه صلى الله عليه و آله :السَّحورُ بَرَكَةٌ. (4)

عنه صلى الله عليه و آله :السَّحورُ أكلُهُ بَرَكَةٌ ، فَلا تَدَعوهُ ولَو أن يَجرَعَ أحَدُكُم جُرعَةً مِن ماءٍ ؛ فَإِنَّ اللّهَ ومَلائِكَتَهُ يُصَلّونَ عَلَى المُتَسَحِّرينَ. (5)

2 / 3وَجبَةٌ في اليَومِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن أكَلَ في اليَومِ مَرَّةً لَم يَكُن جائِعاً ، ومَن أكَلَ مَرَّتَينِ لَم يَكُن عابِداً ، ومَن أكَلَ ثَلاثَ مَرّاتٍ اربُطوهُ مَعَ الدَّوابِّ ! (6)

.


1- .. قال العلّامة المجلسي قدس سره : هذا الدعاء تمثيل لبيان تضرّر ذلك العرق ، ووصول ضرره إلى البدن ، فكأنّه يدعو ويستجاب له (بحار الأنوار : ج 66 ص 347).
2- .. الكافي : ج 6 ص 289 ح 12 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 347 ح 26 .
3- .. طبّ الإمام الرضا عليه السلام : ص 39 ، بحار الأنوار : ج 62 ص 324 .
4- .. الكافي : ج 4 ص 95 ح 3 ، تهذيب الأحكام : ج 4 ص 198 ح 568 كلاهما عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام .
5- .. مسند ابن حنبل : ج 4 ص 88 ح 11396 ، تفسير ابن كثير : ج 1 ص 320 كلاهما عن أبي سعيد الخدري ، كنز العمّال : ج 8 ص 523 ح 23957.
6- .. المواعظ العدديّة : ص 127 .

ص: 343

2 / 2 كسى كه قصد روزه گرفتن دارد ، سحرى بخورد
2 / 3 يك وعده در روز

امام رضا عليه السلام :در بدن ، رگى است كه به آن «عشاء (شام)» مى گويند . اگر انسان شام نخورد ، آن رگ تا صبح ، او را نفرين مى كند و مى گويد : خدا گرسنه ات بدارد كه گرسنه ام داشتى ! خدا تشنه ات بدارد كه تشنه ام داشتى ! پس هيچ يك از شما خوردن شام را فرو نگذارد و اگر شده ، لقمه اى نان يا جرعه اى آب بخورد .

امام رضا عليه السلام :هر كه مى خواهد سالم و لاغر اندام باشد ، شامْ كم بخورد .

2 / 2كسى كه قصد روزه گرفتن دارد ، سحرى بخوردپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خوردن سحرى ، بركت است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سحرى خوردن ، مايه بركت است . پس ، آن را ترك نكنيد ، هرچند با نوشيدن جرعه اى آب ؛ زيرا خدا و فرشتگانش بر سحرى خوران ، درود مى فرستند .

2 / 3يك وعده در روزپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس در روز ، يك وعده بخورد ، گرسنه نيست ، و هر كس دو وعده بخورد ، عابد نيست ، و هر كس سه وعده بخورد ، او را با چارپايان ببنديد .

.

ص: 344

شعب الإيمان عن عائشة :رَآني رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وأنَا آكُلُ في يَومٍ مَرَّتَينِ ، فَقالَ : يا عائِشَةُ ، اتَّخَذتِ الدُّنيا بَطنَكِ ! أكثَرُ مِن أكلَةٍ كُلَّ يَومٍ سَرَفٌ ، وَاللّهُ لا يُحِبُّ المُسرِفينَ . (1)

2 / 4ثَلاثُ وَجَباتٍ في يَومَينِالإمام الرضا عليه السلام :الَّذي يَجِبُ أن يَكونَ أكلُكَ في كُلِّ يَومٍ عِندَما يَمضي مِنَ النَّهارِ ثَمانُ ساعاتٍ أكلَةً واحِدَةً ، أو ثَلاثَ أكَلاتٍ في يَومَينِ ، تَتَغَذّى كِراً في أوَّلِ يَومٍ ، ثُمَّ تَتَعَشّى ، فَإِذا كانَ في اليَومِ الثّاني عِندَ مُضِيِّ ثَمانِ ساعاتٍ مِنَ النَّهارِ أكَلتَ أكلَةً واحِدَةً ، ولَم تَحتَج إلَى العَشاءِ (2) ، وَليَكُن ذلِكَ بِقَدرٍ لا يَزيدُ ولا يَنقُصُ . (3)

.


1- .. شعب الإيمان : ج 5 ص 32 ح 5665 ، كنز العمّال : ج 15 ص 263 ح 40885 وراجع : الفردوس : ج 5 ص 428 ح 8636 .
2- .. زاد في بعض نسخ المصدر وبحار الأنوار هنا : «وكذا أمر جدّي محمّد صلى الله عليه و آله عليّا عليه السلام في كلّ يوم وجبة وفي غده وجبتين».
3- .. طبّ الإمام الرضا عليه السلام : ص 15 ، بحار الأنوار : ج 62 ص 311 .

ص: 345

2 / 4 سه وعده در دو روز

شعب الإيمان_ به نقل از عايشه _ :پيامبر خدا مشاهده كرد كه من ، روزى دو وعده مى خورم . فرمود : «اى عايشه! دنيا را شكم خود كرده اى! بيش از يك وعده در روز خوردن ، اسراف است و خداوند ، اسرافكاران را دوست ندارد (1) » .

2 / 4سه وعده در دو روزامام رضا عليه السلام :وعده غذايى كه در هر روز بايد بخورى ، آن است كه با گذشت هشت ساعت از روز ، يك بار بخورى ، يا سه وعده در دو روز بخورى ، به اين ترتيب كه در آغاز هر روز ، صبحانه مى خورى ، سپس شام تناول مى كنى و روز دوم ، هشت ساعت كه از روز گذشت ، يك وعده مى خورى و ديگر نيازى به شام نيست . مقدار غذايت هم بايد به اندازه باشد ، نه بيش و نه كم .

.


1- .اشاره به آيه 141 از سوره انعام است .

ص: 346

سخنى در باره احاديث وعده هاى غذا

سخنى در باره احاديث وعده هاى غذاچنان كه ملاحظه شد ، احاديث اين فصل به پنج دسته تقسيم مى شوند : 1 . آنچه با الهام گرفتن از قرآن در مورد چگونگى غذا خوردن بهشتيان ، به دو وعده غذا در صبح و شام ، توصيه نموده است ؛ 2 . آنچه بر خوردن صبحانه و نهى از ترك آن ، تأكيد دارد ؛ 3 . آنچه بر خوردن شام و نهى از ترك آن ، بويژه در افراد مُسن ، تأكيد نموده است ؛ 4 . آنچه بر يك بار غذا خوردن در روز ، تأكيد دارد ؛ 5 . آنچه به سه وعده غذا در دو روز ، توصيه نموده است . احاديث دسته اوّل ، دوم و سوم ، نه تنها تعارضى با يكديگر ندارند ، بلكه مؤيّد همديگرند ؛ زيرا دسته اوّل ، به دو وعده غذا در صبح و شام ، توصيه مى كند و دسته دوم و سوم ، تأكيد دارند كه صبحانه و شام نبايد ترك شوند . دسته چهارم هم با دسته هاى قبلى اش معارض نيست ؛ زيرا تصريح مى كند كه در روز ، يك وعده غذا كافى است و دسته هاى اوّل تا سوم به دو وعده در صبح و شام توصيه دارند . امّا حديث مربوط به دسته پنجم كه به سه وعده غذا در دو روز توصيه مى كند ، هم از نظر سند ضعيف است (زيرا منقول از كتاب طبّ الرضا عليه السلام است و استناد اين

.

ص: 347

كتاب به امام رضا عليه السلام ثابت نيست) و هم از نظر دلالت (زيرا مخاطب آن ، مأمون عبّاسى است و ممكن است توصيه مذكور براى شخص او باشد) . بنا بر اين ، جمع بندى احاديث گذشته اين مى شود كه دو بار غذا خوردن در صبح و شام براى تداوم سلامت بدن ، سودمند است ، چنان كه بهشتيان نيز كه در سراى سلامت ، زندگى جاويد دارند ، در همين دو وقت ، غذا تناول مى نمايند : «وَلَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيهَا بُكْرَةً وَعَشِيّا ؛ و روزى هايشان ، صبح و شام ، در آن جا [آماده] است» .

.

ص: 348

الفصل الثالث : قلّة الأكل3 / 1الحَثُّ عَلَى قِلَّةِ الأَكلِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ أهلَ البَيتِ لَيَقِلُّ طُعمُهُم ؛ فَتَستَنيرُ بُيوتُهُم . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن كَثُرَ تَسبيحُهُ وتَمجيدُهُ ، وقَلَّ طَعامُهُ وشَرابُهُ ومَنامُهُ ، اشتاقَتهُ المَلائِكَةُ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :خَفِّفوا بُطونَكُم وظُهورَكُم لِقِيامِ الصَّلاةِ. (3)

عنه صلى الله عليه و آله :خَمسٌ مِنَ العِبادَةِ : قِلَّةُ الطُّعمِ ، وَالقُعودُ في المَساجِدِ ، وَالنَّظَرُ إلَى الكَعبَةِ ، والنَّظَرُ فِي المُصحَفِ من غَيرِ أن يَقرَأَهُ ، وَالنَّظَرُ في وَجهِ العالِمِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :البَطَرُ في الدّينِ قِلَّةُ التَّفَكُّرِ ، وَالعِبادَةُ قِلَّةُ الطُّعمِ. (5)

.


1- .. المعجم الأوسط : ج 5 ص 229 ح 5165 عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 3 ص 391 ح 7093 .
2- .. تنبيه الخواطر : ج 2 ص 116 .
3- .. حلية الأولياء : ج 7 ص 255 الرقم 397 عن ابن عمر ، كنز العمّال : ج 15 ص 246 ح 40780 .
4- .. الفردوس : ج 2 ص 195 ح 2969 عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 15 ص 880 ح 43493 .
5- .. كنز العمّال : ج 3 ص 538 ح 7792 نقلاً عن الحاكم في تاريخه عن ابن عبّاس .

ص: 349

فصل سوم: كم خورى
3 / 1 تشويق به كم خورى

فصل سوم: كم خورى3 / 1تشويق به كم خورىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اهل بيت ، خوراكشان اندك است . از اين رو خانه هايشان نورانى است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه تسبيح و تمجيدش [از خداوند متعال] بسيار ، و خور و خوابش اندك باشد ، فرشتگان ، مشتاق او مى شوند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شكم هايتان و پشت هايتان را براى خواندن نماز ، سبك كنيد . (1)

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پنج چيز ، از عبادت است : كم خوردن ، نشستن در مساجد ، نگاه كردن به كعبه ، نگريستن به قرآن بدون اين كه آن را تلاوت كند ، و نگاه كردن به چهره عالِم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بى پروايى در دين ، كم خردى است و عبادت ، كم خوردن است .

.


1- .يعنى : كم بخوريد و كم بخوابيد و براى نماز شب و عبادت برخيزيد . (م) .

ص: 350

عنه صلى الله عليه و آله :طوبى لِمَن طَوى (1) وجاعَ ، اُولئِكَ الَّذينَ يَشبَعونَ يَومَ القِيامَةِ. (2)

الإمام عليّ عليه السلام :قِلَّةُ الأَكلِ مِنَ العَفافِ ، وكَثرَتُهُ مِنَ الإِسرافِ. (3)

عنه عليه السلام :إذا أرادَ اللّهُ سُبحانَهُ صَلاحَ عَبدٍ ألهَمَهُ قِلَّةَ الكَلامِ ، وقِلَّةَ الطَّعامِ ، وقِلَّةَ المَنامِ. (4)

عنه عليه السلام :مَن قَلَّت طُعمَتُهُ خَفَّت عَلَيهِ مُؤنَتُهُ. (5)

عنه عليه السلام_ في الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _:لا تَطلُبِ الحَياةَ لِتَأكُلَ ، بَلِ اطلُبِ الأَكلَ لِتَحيا . (6)

عنه عليه السلام_ أيضاً _ :يَنبَغي لِلعاقِلِ أن يَتَذَكَّرَ عِندَ حَلاوَةِ الغِذاءِ مَرارَةَ الدَّواءِ . (7)

3 / 2فَوائِدُ قِلَّةِ الأَكلِ الظّاهِرِيَّةُ3 / 2 _ 1صِحَّةُ البَدَنِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :اُمُّ جَميعِ الأَدوِيَةِ قِلَّةُ الأَكلِ . (8)

.


1- .. يقال : طَوِيَ من الجوع يطوَى فهو طاوٍ : أي خالي البطن جائع لم يأكل . وطَوَى يطوِي إذا تعمّد ذلك (النهاية : ج 3 ص 146 «طوا») .
2- .. الجعفريّات : ص 165 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، المقنعة : ص 374 وفيه «ظمأ أو جاع للبرّ» بدل «طوى وجاع» ، جامع الأحاديث للقمّي : ص 96 بزيادة «وصبر» بعد «وجاع» ، بحار الأنوار : ج 75 ص 462 ح 17 .
3- .. غرر الحكم : ج 4 ص 509 ح 6747 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 372 ح 6280 .
4- .. غرر الحكم : ج 3 ص 168 ح 4117 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 132 ح 2970 .
5- .. غرر الحكم : ج 5 ص 371 ح 8797 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 438 ح 7582 وفيه «على نفسه» بدل «عليه» .
6- .. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 333 ح 824 .
7- .. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 272 ح 149 .
8- .. المواعظ العدديّة : ص 213 .

ص: 351

3 / 2 فوايد مادّى كم خوردن
3 / 2 - 1 تن درستى

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خوشا به حال آنان كه شكمشان خالى و گرسنه است ! اينان كسانى هستند كه در روز قيامت ، سيرند .

امام على عليه السلام :كم خوردن ، از خويشتندارى است و پر خوردن ، از اسرافكارى .

امام على عليه السلام :خداوند سبحان ، هر گاه صلاح بنده اى را بخواهد ، كم گويى و كم خورى و كم خوابى را به او الهام مى كند .

امام على عليه السلام :آن كه خوراكش اندك باشد ، مخارجش (/رنج و زحمتش) كم است .

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :براى خوردن ، زندگى مكن ؛ بلكه براى زنده ماندن بخور .

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :سزاوار است كه خردمند هنگام شيرينى غذا ، تلخى دوا را به ياد آورد .

3 / 2فوايد مادّى كم خوردن3 / 2 _ 1تن درستىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مادرِ همه دواها ، كم خورى است .

.

ص: 352

عنه صلى الله عليه و آله :حيلَةُ الصِّحَّةِ في الدُّنيا أربَعُ خِصالٍ : قِلَّةُ الكَلامِ ، وقِلَّةُ المَنامِ ، وقِلَّةُ المَشيِ ، وقِلَّةُ الطَّعامِ. (1)

الإمام عليّ عليه السلام :قِلَّةُ الأَكلِ يَمنَعُ كَثيراً مِن أعلالِ الجِسمِ . (2)

عنه عليه السلام :أقلِل طَعاماً تُقلِل سَقاماً . (3)

عنه عليه السلام :مَن قَلَّ طَعامُهُ قَلَّت آلامُهُ . (4)

عنه عليه السلام :قِلَّةُ الغِذاءِ أكرَمُ لِلنَّفسِ ، وأدوَمُ لِلصِّحَّةِ . (5)

عنه عليه السلام :مَنِ اقتَصَرَ في أكلِهِ كَثُرَت صِحَّتُهُ ، وصَلُحَت فِكرَتُهُ . (6)

عنه عليه السلام :إنَّ صِحَّةَ الجِسمِ مِن قِلَّةِ الطَّعامِ ، وقِلَّةِ الماءِ . (7)

المحاسن عن عمرو بن إبراهيم :سَمِعتُ أبَا الحَسَنِ عليه السلام يَقولُ : لَو أنَّ النّاسَ قَصَدوا في الطَّعامِ لَاستَقامَت أبدانُهُم . (8)

الإمام الرضا عليه السلام :إنَّ الجَسَدَ بِمَنزِلَةِ الأَرضِ الطَّيِّبَةِ الخَرابِ ؛ إن تُعوهِدَت بِالعِمارَةِ وَالسَّقيِ مِن حَيثُ لا تَزدادُ مِنَ الماءِ فَتَغرَقَ ، ولا تَنقُصُ مِنهُ فَتَعطَشَ ، دامَت عِمارَتُها ، وكَثُرَ رَيعُها ، (9) وزَكا (10) زَرعُها . وإن تَغافَلتَ عَنها فَسَدَت ، ونَبَتَ فيهَا العُشبُ . وَالجَسَدُ بِهذِهِ المَنزِلَةِ ، وَبِالتَّدبيرِ (11) فِي الأَغذِيَةِ وَالأَشرِبَةِ يَصلُحُ ويَصِحُّ ، وتَزكُو العافِيَةُ فيهِ . وَانظُر ... ما يُوافِقُكَ وما يُوافِقُ مَعِدَتَكَ ، ويَقوى عَلَيهِ بَدَنُكَ ويَستَمرِئُهُ مِنَ الطَّعامِ وَالشَّرابِ ، فَقَدِّرهُ لِنَفسِكَ وَاجعَلهُ غِذاكَ . (12)

.


1- .. الفضائل : ص 129 عن ابن مسعود ، بحار الأنوار : ج 8 ص 144 ح 67 ؛ فرائد السمطين : ج 1 ص 239 ح 186 عن عبداللّه بن مسعود.
2- .. غرر الحكم : ج 4 ص 505 ح 6768 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 370 ح 6248 .
3- .. غرر الحكم : ج 2 ص 189 ح 2336 .
4- .. غرر الحكم : ج 5 ص 290 ح 8409 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 455 ح 8220 .
5- .. غرر الحكم : ج 4 ص 519 ح 6819 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 370 ح 6240 .
6- .. غرر الحكم : ج 5 ص 372 ح 8803 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 437 ح 7559 .
7- .. تحف العقول : ص 172 ، بشارة المصطفى : ص 25 كلاهما عن كميل ، بحار الأنوار : ج 66 ص 425 ح 41.
8- .. المحاسن : ج 2 ص 221 ح 1666 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 180 ح 2466 عن الإمام الرضا عليه السلام وفيه «قصروا» بدل «قصدوا» ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 145 ح 508 ، طبّ الأئمّة عليهم السلام لابني بسطام : ص 4 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 66 ص 334 ح 17.
9- .. الرَّيْعُ : النماءُ والزيادة . وأرضٌ مَريعة : مخصِبة (الصحاح : ج 3 ص 1223 «ريع» ) .
10- .. الزَّكاةُ : النَّماءُ والبَرَكةُ (النهاية : ج 2 ص 307 «زكا») .
11- .. في المصدر : «التدبير» ، وما في المتن أثبتناه من بحار الأنوار ومستدرك الوسائل .
12- .. طبّ الإمام الرضا عليه السلام : ص 13 ، بحار الأنوار : ج 62 ص 310 نحوه.

ص: 353

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :راه تن درستى در دنيا ، چهار چيز است : كم گفتن ، كم خفتن ، كم راه رفتن و كم خوردن .

امام على عليه السلام :كم خورى ، از بسيارى دردها و بيمارى هاى بدن ، جلوگيرى مى كند .

امام على عليه السلام :خوراك را كم كن تا بيمارى را كم كنى .

امام على عليه السلام :هر كه خوراكش اندك باشد ، بيمارى هايش اندك مى شود .

امام على عليه السلام :اندك خوردن غذا ، جان را گرامى تر و سلامت را پايدارتر مى سازد .

امام على عليه السلام :هر كه در خوردنْ به كم بسنده كند ، تن درستى اش فزونى مى گيرد و انديشه اش سالم مى شود .

امام على عليه السلام :سلامت تن ، در گرو كم خوردن و كم نوشيدن آب است .

المحاسن_ به نقل از عمرو بن ابراهيم _ :از ابو الحسن عليه السلام (1) شنيدم كه مى فرمايد : «اگر مردم در خوردن غذا ميانه روى مى كردند ، بدن هايشان سالم مى ماند» .

امام رضا عليه السلام :بدن به سانِ زمين مناسبِ باير است كه اگر درست آباد و آبيارى شود ، به طورى كه نه در آب زياد غرق شود و نه از كم آبى تشنه بماند ، پيوسته آباد و حاصلخيز خواهد بود و زراعتش رشد مى كند ، و اگر از آن غفلت ورزى ، تباه مى گردد و در آن ، علف مى رويد . بدن نيز اين گونه است و تغذيه درست آن ، موجب سلامتش مى گردد ، و عافيت در آن رشد مى كند . و بنگر كه ... چه غذا و نوشيدنى اى با وجود تو و معده تو سازگار است و موجب تقويت بدنت مى شود و به آن مى سازد . همان را براى خودت انتخاب كن و غذاى خود قرار بده .

.


1- .مقصود ، امام كاظم عليه السلام است .

ص: 354

3 / 2 _ 2نَضارَةُ الوَجهِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَرَّ أخي عيسى عليه السلام بِمَدينَةٍ وفيها رَجُلٌ وَامرَأَةٌ يَتَصايَحانِ ، فَقالَ : ما شَأنُكُما؟ قالَ [ الرَّجُلُ] : يا نَبِيَّ اللّهِ ، هذِهِ امرَأَتي ولَيسَ بِها بَأسٌ ، صالِحَةٌ ، ولكِنّي اُحِبُّ فِراقَها . قالَ : فَأَخبِرني عَلى كُلِّ حالٍ ما شَأنُها؟ قالَ : هِيَ خَلَقَةُ (1) الوَجهِ مِن غَيرِ كِبَرٍ . قالَ : يَا امرَأَةُ ، أتُحِبّينَ أن يَعودَ ماءُ وَجهِكِ طَريّاً؟ قالَت : نَعَم . قالَ لَها : إذا أكَلتِ فَإِيّاكِ أن تَشبَعي (2) ؛ لِأَنَّ الطَّعامَ إذا تَكاثَرَ عَلَى الصَّدرِ فَزَادَ في القَدرِ ، ذَهَبَ ماءُ الوَجهِ . فَفَعَلَت ذلِكَ ، فَعادَ وَجهُها طَرِيّاً . (3)

.


1- .. خَلُقَ الثَوبُ : إذا بَلي (المصباح المنير : ص 180 «خلق»).
2- .. في المصدر : «تشبعين» ، والتصويب من بحار الأنوار وقصص الأنبياء .
3- .. علل الشرائع : ص 497 ح 1 عن عمر بن عليّ عن أبيه الإمام عليّ عليه السلام ، قصص الأنبياء للراوندي : ص 273 ح 328 نحوه ، بحار الأنوار : ج 14 ص 320 ح 26 .

ص: 355

3 / 2 - 2 شادابى چهره

3 / 2 _ 2شادابى چهرهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :برادرم عيسى عليه السلام از شهرى مى گذشت كه ديد مرد و زنى بر سر يكديگر فرياد مى زنند . پرسيد : «شما را چه شده است؟» . مرد گفت : اى پيامبر خدا! اين ، همسر من است . عيبى ندارد . زن خوب و شايسته اى است ؛ امّا دوست دارم از او جدا شوم . فرمود : «پس به من بگو مشكلش چيست؟» . گفت : با آن كه سنّى ندارد ، پيرچهره است . فرمود : «اى زن! آيا دوست دارى شادابى و تازگى به چهره ات باز گردد؟» . گفت : آرى . عيسى عليه السلام به او فرمود : «هر گاه غذا مى خورى ، سعى كن سير نشوى ؛ زيرا وقتى غذا در معده انباشته شود و بيش از اندازه باشد ، تر و تازگى چهره از بين مى رود» . آن زن چنين كرد و دوباره چهره اش شاداب شد .

.

ص: 356

3 / 2 _ 3طولُ العُمُرِلقمان عليه السلام :إذا قَلَّ طُعمَةُ المَرءِ عاشَ طَويلاً . (1)

3 / 3فَوائِدُ قِلَّةِ الأَكلِ الباطِنِيَّةُ3 / 3 _ 1صَفاءُ الفِكرِالإمام عليّ عليه السلام :مَن قَلَّ أكلُهُ صَفا فِكرُهُ . (2)

3 / 3 _ 2نورُ القَلبِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا أقَلَّ الرَّجُلُ الطُّعمَ ، مُلِئَ جَوفُهُ نوراً . (3)

.


1- .. المواعظ العدديّة : ص 71 .
2- .. غرر الحكم : ج 5 ص 299 ح 8462 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 456 ح 8236 .
3- .. الفردوس : ج 1 ص 290 ح 1138 عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 15 ص 244 ح 40772 .

ص: 357

3 / 2 - 3 زياد شدن عمر
3 / 3 فوايد معنوى كم خوردن
3 / 3 - 1 روشن شدن فكر
3 / 3 - 2 نورانيت دل

3 / 2 _ 3زياد شدن عمرلقمان عليه السلام :هر گاه خوراك انسان كم شود ، عمرش زياد مى گردد .

3 / 3فوايد معنوى كم خوردن3 / 3 _ 1روشن شدن فكرامام على عليه السلام :هر كه كم خورد ، انديشه اش روشن و زلال مى گردد .

3 / 3 _ 2نورانيت دلپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آدمى ، هر گاه كم خورد ، درونش پر از نور مى شود . 1

.

ص: 358

3 / 3 _ 3النَّجاةُ مِنَ الشَّيطانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن سَرَّهُ أن يُخَلِّصَ نَفسَهُ مِن إبليسَ فَليُذِب لَحمَهُ وشَحمَهُ بِقِلَّةِ الطَّعامِ ؛ فَإِنَّ مِن قِلَّةِ الطَّعامِ حُضورَ المَلائِكَةِ ، وَكَثرةَ التَّفَكُّرِ فيما عِندَ اللّهِ عز و جل . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :جاهِدوا أنفُسَكُم بِقِلَّةِ الطَّعامِ وَالشَّرابِ ؛ تُظِلَّكُمُ المَلائِكَةُ ، ويَفِرَّ عَنكُمُ الشَّيطانُ . (2)

3 / 3 _ 4الدُّخولُ في مَلَكوتِ السَّماواتِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :اِلبَسُوا الصّوفَ وشَمِّروا ، وكُلوا في أنصافِ البُطونِ ؛ تَدخُلوا في مَلَكوتِ السَّماواتِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :لا يَدخُلُ مَلَكوتَ السَّماواتِ وَالأَرضِ مَن مَلَأَ بَطنَهُ . (4)

3 / 3 _ 5التَّقَرُّبُ إلَى اللّهِ عز و جلرسول اللّه صلى الله عليه و آله :التَّقليلُ مِنَ الطَّعامِ بِمَنزِلَةٍ سَنِيَّةٍ (5) عِندَ اللّهِ . (6)

.


1- .. فردوس الأخبار : ج 4 ص 183 ح 6081 عن ابن عبّاس .
2- .. تنبيه الخواطر : ج 2 ص 122 .
3- .. مكارم الأخلاق : ج 1 ص 252 ح 750؛ إحياء العلوم : ج 3 ص 125 ، الفردوس : ج 1 ص 102 ح 338 عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 15 ص 302 ح 41120 وراجع : تنبيه الخواطر : ج 1 ص 100 وإحياء العلوم : ج 3 ص 124 .
4- .. تنبيه الخواطر : ج 1 ص 100 ؛ المغني عن حمل الأسفار : ج 2 ص 749 ح 2741 ، إحياء العلوم : ج 3 ص 124 و ليس فيهما «والأرض» وكلّها عن ابن عبّاس.
5- .. السَّنيّ : الرَّفيع (لسان العرب : ج 14 ص 403«سنا») .
6- .. تنبيه الخواطر : ج 2 ص 119 .

ص: 359

3 / 3 - 3 رهيدن از شيطان
3 / 3 - 4 وارد شدن به ملكوت آسمان ها
3 / 3 - 5 نزديك شدن به خدا

3 / 3 _ 3رهيدن از شيطانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه دوست دارد خويشتن را از ابليس برهاند ، بايد با كم خوردن ، گوشت و چربى خود را آب كند ؛ زيرا يكى از نتايج كم خوردن ، حاضر شدن فرشتگان [در نزد شخص] است و بسيار انديشيدن در آنچه نزد خداوند عز و جل است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :با كم خوردن و كم نوشيدن ، به جهاد با نفْس هاى خويش بپردازيد تا فرشتگان بر شما سايه افكنند و شيطان از شما بگريزد .

3 / 3 _ 4وارد شدن به ملكوت آسمان هاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پشمينه بپوشيد و دامن همّت به ميان زنيد و معده هايتان را تا نيمه پر كنيد تا به ملكوت آسمان ها وارد شويد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه شكمش را پر كند ، به ملكوت آسمان ها و زمين وارد نمى شود .

3 / 3 _ 5نزديك شدن به خداپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كم خوردن ، منزلتى والا در نزد خداوند است .

.

ص: 360

عنه صلى الله عليه و آله :أحَبُّكُم إلَى اللّهِ أقَلُّكُم طُعماً ، وأخَفُّكُم بَدَناً . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :أقرَبُ ما يَكونُ العَبدُ مِنَ اللّهِ _ جَلَّ وعَزَّ _ إذا خَفَّ بَطنُهُ . (2)

3 / 4جَوامِعُ مَنافِعِ قِلَّةِ الأَكلِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن قَلَّ طُعمُهُ صَحَّ بَدَنُهُ ، وصَفا قَلبُهُ . ومَن كَثُرَ طُعمُهُ سَقِمَ بَدَنُهُ ، وقَسا قَلبُهُ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :عَلَيكُم بِالقَصدِ (4) في المَطاعِمِ ؛ فَإِنَّهُ أبعَدُ مِنَ السَّرَفِ ، وأصَحُّ لِلبَدَنِ ، وأعوَنُ عَلَى العِبادَةِ . (5)

مصباح الشريعة_ فيما نَسَبَهُ إلَى الإمامِ الصّادِقِ عليه السلام _ :قِلَّةُ الأَكلِ مَحمودٌ في كُلِّ قَومٍ (6) ؛ لِأَنَّ فيهِ مَصلَحَةَ الباطِنِ وَالظّاهِرِ . (7)

.


1- .. كنز العمّال : ج 15 ص 261 ح 40869 ، جامع الأحاديث للسيوطي : ج 1 ص 106 ح 565 كلاهما نقلاً عن الفردوس عن ابن عبّاس .
2- .. الكافي : ج 6 ص 269 ح 4 ، المحاسن : ج 2 ص 231 ح 1707 وفيه «جاف» بدل «خفّ» وكلاهما عن أبي بصير ، جامع الأحاديث للقمّي (الغايات) : ص 199 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 331 ح 5 .
3- .. تنبيه الخواطر : ج 2 ص 229 ، الدعوات : ص 77 ح 187 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 66 ص 338 ح 35 ؛ تاريخ دمشق : ج 6 ص 379 ح 1563 ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 19 ص 187 وفيه «بطنه» بدل «بدنه».
4- .. القَصْد : بين الإسراف والتقتير (الصحاح : ج 2 ص 525 «قصد») .
5- .. غرر الحكم : ج 4 ص 295 ح 6153 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 341 ح 5833 .
6- .. في بحار الأنوار : «في كلّ حالٍ وعندَ كلِّ قَومٍ» .
7- .. مصباح الشريعة : ص 237 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 337 ح 33 .

ص: 361

3 / 4 ديگر فوايد كم خورى

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :محبوب ترينِ شما در نزد خداوند ، كسى است كه كمتر بخورد و بدنى سبك تر داشته باشد .

امام صادق عليه السلام :بنده ، آن زمان به خداوند عز و جل نزديك تر است كه معده اش سبك تر باشد .

3 / 4ديگر فوايد كم خورىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه كم بخورد ، بدنش سالم مى ماند و صفاى دل مى يابد ، و كسى كه زياد بخورد ، بدنش بيمار مى شود و دلش سخت مى گردد .

امام على عليه السلام :بر شما باد ميانه روى در خوردن ؛ زيرا اين كار ، از اسراف ، به دورتر است و بدن را سالم تر نگه مى دارد و به عبادتِ بيشتر كمك مى كند .

مصباح الشريعة- در آنچه به امام صادق عليه السلام نسبت داده شده است _ :كم خورى ، در هر جامعه اى پسنديده است ؛ زيرا سلامت باطن و ظاهر در آن است .

.

ص: 362

الفصل الرابع : كثرة الأكل4 / 1ذَمُّ النَّهَمرسول اللّه صلى الله عليه و آله :اِستَعيذوا بِاللّهِ مِنَ الرُّغبِ (1) ؛ فَإِنَّ الرُّغبَ شُؤمٌ. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :ما مَلَأَ آدَمِيٌّ وِعاءً شَرّاً مِن بَطنٍ . حَسبُ الآدَمِيِّ لُقَيماتٌ يُقِمنَ صُلبَهُ؛ فَإِن غَلَبَتِ الآدَمِيَّ نَفسُهُ، فَثُلُثٌ لِلطَّعامِ ، وثُلُثٌ لِلشَّرابِ ، وثُلُثٌ لِلنَّفَسِ. (3)

عنه صلى الله عليه و آله :سَيَكونُ مِن بَعدي سُنَّةٌ ؛ يَأكُلُ المُؤمِنُ في مِعاءٍ واحِدٍ ، ويَأكُلُ الكافِرُ في سَبعَةِ أمعاءٍ (4) . (5)

.


1- .. الرُّغْب : كثرة الأكل وشدّة النَّهْمة والشَّرَه (لسان العرب : ج 1 ص 423 «رغب») .
2- .. الدعاء للطبراني : ص 413 ح 1396 ، نوادر الاُصول : ج 2 ص 142 ، الفردوس : ج 1 ص 86 ح 273 وفيه «الزغب» بدل «الرغب» وليس فيهما ذيله وكلّها عن أبي سعيد ، التاريخ الكبير : ج 6 ص 8 ح 1510 عن يعقوب بن عبداللّه بن الأشجّ وفيه ذيله فقط ، كنز العمّال : ج 3 ص 199 ح 6160 .
3- .. سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1111 ح 3349 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 590 ح 2380 ، مسند ابن حنبل : ج 6 ص 93 ح 17186 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 135 ح 7139 كلّها عن المقدام بن معديكرب والثلاثة الأخيرة نحوه ، كنز العمّال : ج 15 ص 261 ح 40870 ؛ المحاسن : ج 2 ص 222 ح 1668 عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 66 ص 335 ح 19 .
4- .. قال الشريف الرضي قدس سره : قوله عليه الصلاة والسلام : «المؤمن يأكل في معاءٍ واحد ، والكافر يأكل في سبعة أمعاء» : وهذا القول مجاز ، والمراد أنّ المؤمن يقنع من مطعمه بالبُلغ [أي الكفاية] الّتي تمسك الرمق ، وتقيم الأوَد [أي العِوَج] ، دون المآكل الّتي يقصد بها وجه اللذّة ، ويقضي بها حقّ الشهوة ، فكأنّه يأكل في معاءٍ واحد لفرط الاقتصار ، وكراهة الاستكثار . وأمّا الكافر فإنّه لتبحبحه في المآكل ، وتنقّله في المطاعم ، وتوخّيه ضدّ ما يتوخّاه المؤمن من إحراز حطام الدنيا الّتي يطلب عاجلها ولا يأمل آجلها ، فهو عبد فيها للذّته ، وكادح في طاعة شهوته ، كأنّه يأكل في سبعة أمعاء؛ لأنّ أكله للذّة لا للبُلغة ، وللنهمة لا للمُسكة (المجازات النبويّة : ص 376 ح 291) .
5- .. الكافي : ج 6 ص 268 ح 1 ، المحاسن : ج 2 ص 233 ح 1713 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 337 ح 31 .

ص: 363

فصل چهارم: پرخورى
4 / 1 نكوهش پرخورى

فصل چهارم: پرخورى4 / 1نكوهش پرخورىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از شكم بارگى به خدا پناه بريد ؛ زيرا شكم بارگى ، شوم است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آدمى ظرفى بدتر از شكم را پر نكرده است . انسان را چند لقمه اى كه او را سر پا نگه دارد ، بس است ، و اگر نفْس انسان بر او غلبه كرد [و خويشتندار نبود] ، يك سوم [معده اش] را از غذا و يك سومش را از آب پر كند و يك سوم ديگرش را براى نفَس [خالى] بگذارد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پس از من ، اين رسم ، پديد خواهد آمد كه مؤمن در يك روده مى خورد و كافر در هفت روده . (1)

.


1- .شريف رضى مى گويد : اين سخن پيامبر صلى الله عليه و آله كه : «مؤمن در يك روده مى خورد و كافر در هفت روده» مَجاز است و مراد ، آن است كه مؤمن در خوردن ، به اندازه اى كه سدّ رمق و رفع حاجت كند ، بسنده مى نمايد و قصدش از خوردن ، لذّت بردن و پاسخ دادن به خواهش نفْس نيست . بنا بر اين ، از فرط قناعت و بيزارى از پرخورى ، گويا با يك روده مى خورد ؛ ولى كافر ، چون پرخور و شكمباره است و بر خلاف مؤمن ، در پى به دست آوردن حطام دنيوى است و نقد و دنيا را مى طلبد و به آينده آن آرزومند نيست _ و از همين رو بنده لذّت است و در فرمانبرى از خواهش هاى نفسانى خويش مى كوشد _ گويا كه با هفت روده مى خورد ؛ چرا كه خوردنش براى لذّت بردن است ، نه براى سدّ رمق ، و به خاطر شكمبارگى است و نه رفع حاجت (المجازات النبويّة : ص 376 ح 291) .

ص: 364

عنه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ يَأكُلُ في مِعىً واحِدٍ ، وَالكافِرُ يَأكُلُ في سَبعَةِ أمعاءٍ . (1)

صحيح البخاري عن أبي هريرة :إنَّ رَجُلاً كانَ يَأكُلُ أكلاً كَثيرا ، فَأَسلَمَ فَكانَ يَأكُلُ أكلاً قَليلاً ، فذُكِرَ ذلِكَ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : إنَّ المُؤمِنَ يَأكُلُ في مِعىً واحِدٍ ، وَالكافِرُ يَأكُلُ في سَبعَةِ أمعاءٍ. (2)

مسند ابن حنبل عن أبي بصرة الغِفاريّ :أتَيتُ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله لَمّا هاجَرتُ وذلِكَ قَبلَ أن اُسلِمَ ، فَحَلَبَ لي شُوَيهَةً (3) كانَ يَحتَلِبُها لِأَهلِهِ ، فَشَرِبتُها ، فَلَمّا أصبَحتُ أسلَمتُ . وقالَ عِيالُ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله : نَبيتُ اللَّيلَةَ كَما بِتنَا البارِحَةَ جِياعاً ! فَحَلَبَ لي رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله شاةً فَشَرِبتُها ورَويتُ . فَقالَ لي رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أرَويتَ؟ فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ قَد رَويتُ ، ما شَبِعتُ ولا رَويتُ قَبلَ اليَومِ ! فَقالَ النَّبِيُّّ صلى الله عليه و آله : إنَّ الكافِرَ يَأكُلُ في سَبعَةِ أمعاءٍ ، وَالمُؤمِنُ يَأكُلُ في مِعىً واحِدٍ. (4)

.


1- .. صحيح البخاري : ج 5 ص 2061 ح 5078 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 267 ح 1818 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1084 ح 3257 كلّها عن ابن عمر ، كنز العمّال : ج 1 ص 140 ح 670 ؛ الخصال : ص 351 ح 29 عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، جامع الأخبار : ص 217 ح 545 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 325 ح 1 .
2- .. صحيح البخاري : ج 5 ص 2062 ح 5082 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 473 ح 9881 ، مسند إسحاق بن راهويه : ج 1 ص 247 ح 209 ، كنز العمّال : ج 1 ص 140 ح 670 .
3- .. الشاة : تطلق على الذكر والاُنثى من الغنم ، وتصغيرها شويهة (المصباح المنير : ص 328 «شوه»).
4- .. مسند ابن حنبل : ج 10 ص 350 ح 27295 وراجع : صحيح مسلم : ج 3 ص 1632 ح 186 والتاريخ الكبير : ج 8 ص 119 ح 2415 وكنز العمّال : ج 1 ص 365 ح 1608 .

ص: 365

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن با يك روده مى خورد و كافر با هفت روده .

صحيح البخارى_ به نقل از ابو هريره _ :مردى بود كه غذا زياد مى خورد و چون مسلمان شد ، ديگر كم مى خورد . اين را به پيامبر صلى الله عليه و آله گفتند . فرمود : «مؤمن در يك روده غذا مى خورد و كافر در هفت روده» .

مسند ابن حنبل_ به نقل از ابو بصره غفارى _ :چون [به مدينه] كوچيدم ، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رفتم و اين ، پيش از آنى بود كه مسلمان شوم . پيامبر صلى الله عليه و آله ميشى داشت كه شير آن را براى خانواده اش مى دوشيد . شيرش را براى من دوشيد و من خوردم . صبح كه شد ، من اسلام آوردم . خانواده پيامبر صلى الله عليه و آله گفتند : امشب هم مثل ديشب گرسنه مى خوابيم! پيامبر خدا دوباره ميش را دوشيد و من نوشيدم و سير شدم . پيامبر خدا به من فرمود : «سير شدى؟» . گفتم : آرى ، سير شدم ، اى پيامبر خدا! پيش از امروز ، هيچ گاه از غذا سير نمى شدم! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «كافر در هفت روده مى خورَد و مؤمن در يك روده» .

.

ص: 366

المستدرك على الصحيحين عن جَعدَةَ :سَمِعتُ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله يَقولُ _ ورَأى رَجُلاً مُشبَعاً ، فَجَعَلَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله يُومِئُ بِيَدِهِ إلى بَطنِهِ ويَقولُ _ : لَو كانَ هذا في غَيرِ هذا كانَ خَيراً لَهُ. (1)

الإمام عليّ عليه السلام_ في ذِكر حَديثِ مِعراجِ النَّبِيِ صلى الله عليه و آله _ :قالَ اللّهُ تَعالى : . . . يا أحمَدُ ، أبغِضِ الدُّنيا وأهلَها ، وأحِبَّ الآخِرَةَ وأهلَها . قالَ : يا رَبِّ ، ومَن أهلُ الدُّنيا ، ومَن أهلُ الآخِرَةِ؟ قالَ : أهلُ الدُّنيا مَن كَثُرَ أكلُهُ وضِحكُهُ ونَومُهُ وغَضَبُهُ . (2)

عنه عليه السلام :كَثرَةُ الأَكلِ مِنَ الشَّرَهِ (3) ، وَالشَّرَهُ شَرُّ العُيوبِ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :كَثرَةُ الأَكلِ مَكروهٌ . (5)

4 / 2ذَمُّ أكلِ الأَلوانِ مِنَ الطَّعامِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :سَيَكونُ ناسٌ مِن اُمَّتي يولَدونَ في النَّعيمِ ، ويُغَذَّونَ بِهِ ، هِمَّتُهُم ألوانُ الطَّعامِ وَالشَّرابِ ، ويُمدَحونَ بِالقَولِ ، اُولئِكَ شِرارُ اُمَّتي . (6)

.


1- .. المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 135 ح 7141 .
2- .. إرشاد القلوب : ص 199 و 201 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 23 ح 6 .
3- .. الشرَهُ : غلبة الحرص (الصحاح : ج 6 ص 2237 «شره») .
4- .. غرر الحكم : ج 4 ص 593 ح 7110 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 390 ح 6608 .
5- .. الكافي : ج 6 ص 269 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 9 ص 92 ح 394 كلاهما عن أبي بصير ، المحاسن : ج 2 ص 231 ح 1704 عن يونس بن عمّار ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 316 ح 1014 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 335 ح 22 .
6- .. الأمالي للطوسي : ص 538 ح 1162 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 380 ح 2661 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 66 كلّها عن أبي ذرّ ، بحار الأنوار : ج 77 ص 90 ح 3 .

ص: 367

4 / 2 نكوهش خوردن غذاهاى متنوّع

المستدرك على الصحيحين_ به نقل از جَعده _ :شنيدم پيامبر صلى الله عليه و آله ، در حالى كه با دست خود به شكم مردى كه سير غذا خورده بود ، اشاره مى كرد ، فرمود : «اگر اين ، در غير اين بود ، برايش بهتر بود» .

امام على عليه السلام_ در حديث معراج _ :خداوند متعال فرمود : « ... اى احمد! از دنيا و اهل آن بيزار باش و آخرت و اهل آن را دوست بدار» . گفت : اى پروردگار من! اهل دنيا كيست و اهل آخرت چه كسى است؟ فرمود : «اهل دنيا ، كسى است كه پُرخور و پرخنده و پرخواب و پرخشم باشد» .

امام على عليه السلام :پرخورى ، از شكم پرستى است و شكم پرستى ، بدترينِ عيب هاست .

امام صادق عليه السلام :پرخورى ، مكروه و ناخوشايند است .

4 / 2نكوهش خوردن غذاهاى متنوّعپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به زودى ، مردمانى از امّت من خواهند آمد كه در ناز و نعمت به دنيا مى آيند و با ناز و نعمت پرورده مى شوند . همّ و غمشان ، خوردنى ها و نوشيدنى هاى رنگارنگ است و از آنان ، به گفتار مدح مى شود . اينان ، بدترين مردمان امّت من هستند .

.

ص: 368

عنه صلى الله عليه و آله :سَيَكونُ رِجالٌ مِن اُمَّتي يَأكُلونَ ألوانَ الطَّعامِ ، ويَشرَبون ألوانَ الشَّرابِ ، ويَلبَسونَ ألوانَ اللِّباسِ ، ويَتَشَدَّقونَ (1) في الكَلامِ ، فَاُولئِكَ شِرارُ اُمَّتي . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :شِرارُ اُمَّتي قَومٌ وُلِدوا في النَّعيمِ وغُذّوا بِهِ ، يَأكُلونَ مِنَ الطَّعامِ ألواناً ، ويَلبَسونَ مِنَ الثِّيابِ ألواناً ، ويَركَبونَ مِنَ الدَّوابِّ ألواناً ، يَتَشَدَّقونَ في الكَلامِ. (3)

الإمام عليّ عليه السلام :الأَلوانُ يُعَظِّمنَ البَطنَ ، ويُخَدِّرنَ (4) الأَليَتَينِ . (5)

عنه عليه السلام :البَيشارَجاتُ (6) يُعَظِّمنَ البَطنَ ، ويُخَدِّرنَ المَتنَ. (7)

عنه عليه السلام_ في كِتابٍ كَتَبَهُ إلى عُثمانَ بنِ حُنَيفٍ _ :أمّا بَعدُ يا ابنَ حُنَيفٍ ، فَقَد بَلَغَني أنَّ رَجُلاً مِن فِتيَةِ أهلِ البَصرَةِ دَعاكَ إلى مَأدُبَةٍ (8) فَأَسرَعتَ إلَيها ، تُستَطابُ لَكَ الأَلوانُ ، وتُنقَلُ إلَيكَ الجِفانُ (9) . وماظَنَنتُ أنَّكَ تُجيبُ إلى طَعامِ قَومٍ عائِلُهُم (10) مَجفُوٌّ ، وغَنِيُّهُم مَدعُوٌّ. (11)

.


1- .. المُتَشَدِّقون : المتوسّعون في الكلام من غير احتياط واحتراز . وقيل : أراد بالمتشدّق : المستهزئ بالناس يلوي شدقه بهم وعليهم ، والأشداق : جوانب الفم (النهاية : ج 2 ص 453 «شدق») .
2- .. المعجم الكبير : ج 8 ص 107 ح 7512 وح 7513 ، المعجم الأوسط : ج 3 ص 24 ح 2351 ، مسند الشاميّين : ج 2 ص 342 ح 1458 ، حلية الأولياء : ج 6 ص 90 الرقم 342 كلّها عن أبي اُمامة ، كنز العمّال : ج 3 ص 561 ح 7911 .
3- .. المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 657 ح 6418 ، المعجم الأوسط : ج 7 ص 372 ح 7761 وليس فيه من «ويلبسون» إلى «الدوابّ ألواناً» وكلاهما عن عبد اللّه بن جعفر ، شعب الإيمان : ج 5 ص 33 ح 5669 عن فاطمة عليهاالسلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 561 ح 7913 .
4- .. قال العلّامة المجلسي قدس سره : «يخدّرن» يمكن أن يكون كناية عن الكسل . وفي بعض النسخ بالحاء المهملة «يحدرن» ؛ أي يسمنّ (مرآة العقول : ج22 ص141) .
5- .. الكافي : ج 6 ص 317 ح 8 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، المحاسن : ج 2 ص 165 ح 1453 عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عنه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 66 ص 84 ح 18 .
6- .. هكذا في المصدر ، وفي كتب اللغة : البَيْشِيارَجات : قيل أراد به ما يقدّم إلى الضيف قبل الطعام ، وهي معرّبة. ويقال لها : الفيشفارَجات _ بفاءين _ (النهاية : ج 1 ص 171 «بيشيارج»).
7- .. الجعفريّات : ص 243 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام .
8- .. المَأدُبَة والمَأدَبَة : طعامٌ صُنِع لدَعوَةٍ أو عُرس (القاموس المحيط : ج 1 ص 36 «أدب»).
9- .. الجَفنة : خُصّت بوعاء الأطعمة ، وجمعها جِفان (مفردات ألفاظ القرآن : ص 197 «جفن» ) .
10- .. العائل : الفقير (النهاية : ج 3 ص 330 «عيل»).
11- .. نهج البلاغة : الكتاب 45 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 448 ح 12 .

ص: 369

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به زودى ، مردانى از امّت من خواهند آمد كه غذاهاى رنگارنگ مى خورند و نوشيدنى هاى رنگارنگ مى نوشند و جامه هاى رنگ به رنگ مى پوشند و گزافه گويى مى كنند . اينان ، بدترين افراد امّت من هستند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بدترين افراد امّت من ، مردمانى هستند كه در ناز و نعمت زاده مى شوند و به ناز و نعمت پرورده مى شوند . غذاهاى رنگارنگ مى خورند و جامه هاى رنگ به رنگ مى پوشند و مركب هاى رنگارنگ سوار مى شوند و لاف مى زنند و گزاف مى گويند .

امام على عليه السلام :غذاهاى رنگارنگ ، شكم را بزرگ و سَرين را شُل مى كند .

امام على عليه السلام :پيش غذاها ، شكم را بزرگ و كمر را سست مى كنند .

امام على عليه السلام_ در نامه اى كه به عثمان بن حُنيف نوشت _ :اى پسر حُنيف! به من خبر رسيده كه مردى از صاحبْ نفوذان بصره ، تو را به وليمه اى دعوت كرده و تو بدان شتافته اى و غذاهاى رنگارنگ برايت آورده اند و كاسه ها برايت چيده اند . من گمان نمى كردم تو دعوت مردمانى را بپذيرى كه تهى دستشان كنار زده مى شود و توانگرشان دعوت مى شود!

.

ص: 370

عنه عليه السلام :اللّهُمَّ اجعَل دَرَجاتي في الجِنانِ رَفيعَةً ، وأعوذُ بِكَ رَبّي مِن رَفيعِ المَطعَمِ وَالمَشرَبِ (1) .

الإمام الصادق عليه السلام :رَبِّ... أعوذُ بِكَ مِنَ الفِتَنِ كُلِّها ما ظَهَرَ مِنها وما بَطَنَ ، ومِن رَفيعِ المَطعَمِ وَالمَشرَبِ (2) .

تنبيه الخواطر عن المدائني :كانَتِ العَرَبُ لاتَعرِفُ الأَلوانَ ، إنَّما طَعامُهُمُ اللَّحمُ يُطبَخُ بِماءٍ ومِلحٍ ، حَتّى كانَ زَمَنُ مُعاوِيَةَ ، فَاتَّخَذَ الأَلوانَ وتَنَوَّقَ (3) فيها ، وما شَبِعَ مَعَ كَثرَةِ ألوانِهِ حَتّى ماتَ ؛ لِدُعاءِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ؛ يعني قوله صلى الله عليه و آله : «لا أشبَعَ اللّهُ بَطنَكَ» (4) . (5)

.


1- .. مهج الدعوات : ص 126 ، بحارالأنوار : ج 94 ص 235 ح 9.
2- .. الكافي : ج 2 ص 592 ح 31 عن عبد الرحمن بن سيابة ، مصباح المتهجّد : ص 277 ، جمال الاُسبوع : ص 143 كلاهما من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام وفيهما «شرّ» بدل «رفيع» ، بحار الأنوار : ج 89 ص 302 ح 10.
3- .. تنوَّقَ في مطعمه وملبسه : تجوَّدَ وبالغَ (القاموس المحيط : ج 3 ص 287 «نوق»).
4- .. راجع : موسوعة الإمام عليّ بن أبي طالب عليه السلام : ج 3 ص 281 (القسم السادس / الحرب الثانية / الفصل الثاني / معاوية بن أبي سفيان / دعاء النبيّ صلى الله عليه و آله عليه).
5- .. تنبيه الخواطر : ج 1 ص 48.

ص: 371

امام على عليه السلام :بار خدايا! درجات مرا در بهشت ، عالى گردان ، و به تو پناه مى برم _ اى پروردگار من _ از عالى بودن خوردنى ها و نوشيدنى ها [در دنيا] .

امام صادق عليه السلام :پروردگارا! ... از همه فتنه ها ، پيدا و پنهان آنها ، و از غذاها و نوشيدنى هاى فاخر به تو پناه مى برم .

تنبيه الخواطر_ به نقل از مَدائنى _ :عرب ها با خوراك هاى رنگارنگ آشنايى نداشتند ؛ بلكه غذايشان گوشت پخته شده با آب و نمك (آب گوشت ساده) بود ، تا آن كه زمان معاويه شد و او به غذاهاى رنگارنگ و شاهانه روى آورد ، و با وجود آن همه غذاهاى متنوّع ، هيچ گاه سير نمى شد ، تا آن كه مُرد ، و اين به سبب نفرين پيامبر خدا در حقّ او بود كه فرمود : «خدا شكمت را سير نكند !» .

.

ص: 372

4 / 3مَضارُّ النَّهَمِ الظّاهِرِيَّةُ4 / 3 _ 1أنواعُ الأَسقامِالإمام عليّ عليه السلام :مَن غَرَسَ في نَفسِهِ مَحَبَّةَ أنواعِ الطَّعامِ اجتَنى ثِمارَ فُنونِ الأَسقامِ . (1)

عنه عليه السلام :إدمانُ الشِّبَعِ يورِثُ أنواعَ الوَجَعِ . (2)

عنه عليه السلام :قَلَّ مَن أكثَرَ مِن فُضولِ الطَّعامِ إلّا لَزِمَتهُ الأَسقامُ . (3)

عنه عليه السلام :الشِّبَعُ يُكثِرُ الأَدواءَ . (4)

عنه عليه السلام :إيّاكَ وإدمانَ الشِّبَعِ ؛ فَإِنَّهُ يُهَيِّجُ الأَسقامَ ، ويُثيرُ العِلَلَ . (5)

عنه عليه السلام :قَلَّ مَن أكثَرَ مِنَ الطَّعامِ فَلَم يَسقَم . (6)

عنه عليه السلام :كَم مِن أكلَةٍ مَنَعَت أكَلَاتٍ . (7)

.


1- .. غرر الحكم : ج 5 ص 469 ح 9219 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 426 ح 7219 .
2- .. غرر الحكم : ج 1 ص 359 ح 1363 .
3- .. غرر الحكم : ج 4 ص 517 ح 6814 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 370 ح 6236 .
4- .. غرر الحكم : ج 1 ص 228 ح 912 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 51 ح 1322 .
5- .. غرر الحكم : ج 2 ص 300 ح 2681 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 97 ح 2248 .
6- .. غرر الحكم : ج 4 ص 502 ح 6749 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 371 ح 6261 .
7- .. نهج البلاغة : الحكمة 171 ، خصائص الأئمّة : ص 110 ، غرر الحكم : ج 4 ص 548 ح 6933 وج 2 ص 277 ح 2602 نحوه ، بحار الأنوار : ج 73 ص 166 ح 29 .

ص: 373

4 / 3 ضررهاى مادّى پرخورى
4 / 3 - 1 انواع بيمارى ها

4 / 3ضررهاى مادّى پرخورى4 / 3 _ 1انواع بيمارى هاامام على عليه السلام :هر كه [ نهال] دوستىِ غذاهاى رنگارنگ را در نفْس خويش بنشاند ، ميوه بيمارى هاى گونه گون مى چيند .

امام على عليه السلام :عادت به پرخورى ، انواع دردها را به دنبال مى آورد .

امام على عليه السلام :كمتر كسى است كه غذا زياد بخورد و بيمارى ها دامنگيرش نشوند .

امام على عليه السلام :سيرى ، دردها و بيمارى ها را زياد مى كند .

امام على عليه السلام :از پيوسته سير بودن بپرهيز كه اين كار ، ناخوشى ها را تحريك مى كند و بيمارى ها را بر مى انگيزد .

امام على عليه السلام :كمتر كسى است كه زياد بخورد و بيمار نشود .

امام على عليه السلام :اى بسا خوردنى كه از خوردن ها باز مى دارد!

.

ص: 374

الإمام الصادق عليه السلام :كُلُّ داءٍ مِنَ التُّخَمَةِ ، ما خَلَا الحُمّى ؛ فَإِنَّها تَرِدُ وُروداً . (1)

4 / 3 _ 2ضَعفُ الصِّحَّةِالإمام عليّ عليه السلام :مَن كَثُرَ أكلُهُ قَلَّت صِحَّتُهُ ، وثَقُلَت عَلى نَفسِهِ مُؤنَتُهُ . (2)

عنه عليه السلام :لا صِحَّةَ مَعَ النَّهَمِ . (3)

عنه عليه السلام :لا تَجتَمِعُ الصِّحَّةُ وَالنَّهَمُ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :فَسادُ الجَسَدِ في كَثرَةِ الطَّعامِ ، وفَسادُ الزَّرعِ في كَسبِ الآثامِ ، وفَسادُ المَعرِفَةِ في تَركِ الصَّلاةِ عَلى خَيرِ الأَنامِ . (5)

4 / 3 _ 3الذَّفَرُالإمام عليّ عليه السلام :كَثرَةُ الأَكلِ تُذفِرُ (6) . (7)

.


1- .. الكافي : ج6 ص269 ح8 ، المحاسن : ج2 ص232 ح1711 ، بحار الأنوار : ج66 ص336 ح29.
2- .. غرر الحكم : ج 5 ص 418 ح 8903 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 434 ح 7500 .
3- .. مئة كلمة للجاحظ : ص 32 ح 16 ، الفصول المهمّة لابن الصبّاغ : ص 109 ، المناقب للخوارزمي : ص 375 ح 395 ، الدعوات : ص 77 ح 186 ، شرح ابن ميثم على مئة كلمة للجاحظ : ص 137 ح 32 ، بحار الأنوار : ج 62 ص 268 ح 52 .
4- .. غرر الحكم : ج 6 ص 369 ح 10570 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 533 ح 9735 .
5- .. مستدرك الوسائل : ج 16 ص 213 ح 19632 نقلاً عن القطب الراوندي في لبّ اللباب.
6- .. الذَّفَر : النَّتْن... وخبثُ الريح (لسان العرب : ج 4 ص 307 «ذفر») .
7- .. غرر الحكم : ج 4 ص 596 ح 7121 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 390 ح 6612 .

ص: 375

4 / 3 - 2 ضعف سلامت
4 / 3 - 3 بوى بد

امام صادق عليه السلام :هر دردى از پرخورى ( / بدگوارى) است ، جز تب كه به گونه اى به سراغ انسان مى آيد [و دلايل ديگرى دارد] .

4 / 3 _ 2ضعف سلامتامام على عليه السلام :هر كه پر خورَد ، سلامتش كاهش مى يابد و خرج ( / زحمت) آن بر وى سنگين مى شود .

امام على عليه السلام :با وجود شكمبارگى ، از تن درستى خبرى نيست .

امام على عليه السلام :تن درستى و پرخورى ، با هم جمع نمى شوند .

امام صادق عليه السلام :تباهى تن ، در پرخورى است و تباهى كِشت ، در گنه ورزى و تباهى شناخت ، در ترك صلوات بر بهترين خلق خدا [يعنى پيامبر صلى الله عليه و آله ] .

4 / 3 _ 3بوى بدامام على عليه السلام :پرخورى ، [عرق را] بدبو مى كند .

.

ص: 376

4 / 4مَضارُّ النَّهَمِ الباطِنِيَّةُ4 / 4 _ 1فَسادُ الوَرَعِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :بِئسَ العَونُ عَلَى الدّينِ قَلبٌ نَخيبٌ (1) ، وبَطنٌ رَغيبٌ (2) ، ونَعظٌ (3) شَديدٌ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :نِعمَ عَونُ المَعاصِي الشِّبَعُ . (5)

عنه عليه السلام :الشِّبَعُ يُفسِدُ الوَرَعَ . (6)

عنه عليه السلام :الشِّبَعُ يورِثُ الأَشَرَ ، ويُفسِدُ الوَرَعَ . (7)

عنه عليه السلام :بِئسَ قَرينُ الوَرَعِ الشِّبَعُ . (8)

الإمام الباقر عليه السلام :إذا شَبِ_عَ البَطنُ طَغى . (9)

.


1- .. النخيب : الجبان الّذي لا فؤاد له. وقيل : الفاسد الفعل (النهاية : ج 5 ص 31 «نخب»).
2- .. الرَّغيب : الواسع (النهاية : ج 2 ص 237«رغب») .
3- .. الإنعاظ : الشَّبَق . نَعَظَ الذكرُ : إذا انتشر، (النهاية : ج 5 ص 82 «نعظ»).
4- .. الكافي : ج 6 ص 269 ح 3 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، المحاسن : ج 2 ص 230 ح 1702 عن النوفلي عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، الجعفريّات : ص 165 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله وليس فيه ذيله ، بحار الأنوار : ج 66 ص 335 ح 20 ؛ تاريخ دمشق : ج 47 ص 187 عن أبي الدرداء من دون إسناد إليه صلى الله عليه و آله نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 253 ح 44344 .
5- .. غرر الحكم : ج 6 ص 163 ح 9922 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 493 ح 9106 .
6- .. غرر الحكم : ج 1 ص 174 ح 659 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 25 ح 249 .
7- .. غرر الحكم : ج 1 ص 359 ح 1364 .
8- .. غرر الحكم : ج 3 ص 255 ح 4408 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 193 ح 3972 .
9- .. الكافي : ج 6 ص 270 ح 10 عن أبي عبيدة ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 356 ح 4255 عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، المحاسن : ج 2 ص 231 ح 1705 عن الحسين بن مختار عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 66 ص 336 ح 23 .

ص: 377

4 / 4 ضررهاى معنوى پرخورى
4 / 4 - 1 تباه شدن پارسايى

4 / 4ضررهاى معنوى پرخورى4 / 4 _ 1تباه شدن پارسايىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دل ترسو و شكم فراخ و شهوت شديد ، بد ياورانى براى دين هستند .

امام على عليه السلام :پرخورى ، كمك خوبى براى گناهان است .

امام على عليه السلام :پرخورى ، پارسايى را تباه مى كند .

امام على عليه السلام :پرخورى ، بى شرمى مى آورد و پارسايى را تباه مى كند .

امام على عليه السلام :پرخورى ، بد همدمى براى پارسايى است .

امام باقر عليه السلام :شكم ، چون سير شود ، سركش مى شود .

.

ص: 378

4 / 4 _ 2فَسادُ النَّفسِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا تُميتُوا القُلوبَ بِكَثرَةِ الطَّعامِ وَالشَّرابِ ؛ فَإِنَّ القُلوبَ تَموتُ كَالزُّروعِ إذا كَثُرَ عَلَيهَا الماءُ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إيّاكُم وفُضولَ الطَّعامِ ؛ فَإِنَّهُ يَسِمُ (2) القَلبَ بِالقَسوَةِ ، ويُبطِئُ بِالجَوارِحِ عَنِ الطّاعَةِ ، ويُصِمُّ الهِمَمَ عَن سَماعِ المَوعِظَةِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن تَعَوَّدَ كَثرَةَ الطَّعامِ وَالشَّرابِ قَسا قَلبُهُ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :كَثرَةُ الأَكلِ وَالنَّومِ تُفسِدانِ النَّفسَ ، وتَجلِبانِ المَضَرَّةَ . (5)

4 / 4 _ 3حِجابُ الفِطنَةِالإمام عليّ عليه السلام :مَن زادَ شِبَعُهُ كَظَّتهُ (6) البِطنَةُ ، مَن كَظَّتهُ البِطنَةُ حَجَبَتهُ عَنِ الفِطنَةِ . (7)

عنه عليه السلام :لا فِطنَةَ مَعَ بِطنَةٍ . (8)

.


1- .. مكارم الأخلاق : ج 1 ص 320 ح 1025 ، مشكاة الأنوار : ص 162 ح 413 ، جامع الأخبار : ص 515 ح 1453 نحوه ، تنبيه الخواطر : ج 1 ص 46 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 331 ح 7 ؛ ربيع الأبرار : ج 2 ص 672 ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 19 ص 187 كلاهما نحوه .
2- .. وَسَمتُ الشيءَ وَسما ، والاسم : السِّمَة؛ وهي العلامة (المصباح المنير : ص 660 «وسم» ) .
3- .. عدّة الداعي : ص 294 ، أعلام الدين : ص 339 عن أبي هريرة ، بحار الأنوار : ج 103 ص 27 ح 40 .
4- .. طبّ النبيّ : ص 5 ، بحار الأنوار : ج 62 ص 293 .
5- .. غرر الحكم : ج 4 ص 596 ح 7120 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 389 ح 6572 .
6- .. كظَّته : أي بهظته. والكِظّة : شيء يعتري الإنسان من الامتلاء من الطعام ، حتى لا يطيق التنفّس (مجمع البحرين : ج 3 ص 1574 «كظظ»).
7- .. غرر الحكم : ج 5 ص 298 ح 8458 و ص 299 ح 8459 .
8- .. غرر الحكم : ج 6 ص 361 ح 10528 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 532 ح 9701 .

ص: 379

4 / 4 - 2 تباهى جان
4 / 4 - 3 حجاب زيركى

4 / 4 _ 2تباهى جانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :با خوردن و نوشيدن زياد ، دل ها را نميرانيد ؛ چرا كه دل ها مى ميرند ، همچنان كه زراعت ، هر گاه زياد آب خورد ، از بين مى رود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از زياد خوردن بپرهيزيد ؛ زيرا زياد خوردن ، نشان قساوت را بر دل مى نهد ، اندام ها را در اطاعت و عبادت ، كُند مى كند ، و گوش دل را از نيوشيدن پند ، كَر مى سازد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه به خوردن و نوشيدنِ زياد خو كند ، دلش سخت مى شود .

امام على عليه السلام :زياد خوردن و زياد خوابيدن ، جان را تباه مى كند و زيان به بار مى آورد .

4 / 4 _ 3حجاب زيركىامام على عليه السلام :هر كه بيش از اندازه سير شود ، به انباشتگىِ معده دچار مى گردد ، و هر كه به انباشتگىِ معده دچار گردد ، اين مانع زيركى او مى شود .

امام على عليه السلام :با پرخورى ، زيركى در كار نيست .

.

ص: 380

عنه عليه السلام :البِطنَةُ تَحجُبُ الفِطنَةَ . (1)

عنه عليه السلام :لا تَجتَمِعُ الفِطنَةُ وَالبِطنَةُ . (2)

4 / 4 _ 4ظُلمَةُ القَلبِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا تَشبَعوا فَيُطفَأَ نورُ المَعرِفَةِ مِن قُلوبِكُم . (3)

الإمام عليّ عليه السلام_ في الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :كَثرَةُ الطَّعامِ تُميتُ القَلبَ ، كَما تُميتُ كَثرَةُ الماءِ الزَّرعَ . (4)

عنه عليه السلام :إذا مُلِئَ البَطنُ مِنَ المُباحِ عَمِيَ القَلبُ عَنِ الصَّلاحِ . (5)

4 / 4 _ 5فَسادُ الأَحلامِالإمام عليّ عليه السلام :إيّاكَ وَالبِطنَةَ ؛ فَمَن لَزِمَها كَثُرَت أسقامُهُ ، وفَسَدَت أحلامُهُ . (6)

عنه عليه السلام :المُستَثقِلُ النّائِمُ تَكذِبُهُ (7) أحلامُهُ. (8)

.


1- .. غرر الحكم : ج 1 ص 172 ح 652 و ص 94 ح 345 وفيه «تمنع» بدل «تحجب» ، عيون الحكم والمواعظ : ص 39 ح 875 .
2- .. غرر الحكم : ج 6 ص 572 ح 10572 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 533 ح 9737 .
3- .. مكارم الأخلاق : ج 1 ص 320 ح 1026 ، جامع الأخبار : ص 515 ح 1452 ، روضة الواعظين : ص 500 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 331 ح 7 ؛ الفردوس : ج 4 ص 247 ح 6730 عن أبي هريرة وفيه «الحكمة» بدل «المعرفة».
4- .. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 325 ح 723 .
5- .. غرر الحكم : ج 3 ص 176 ح 4139 .
6- .. غرر الحكم : ج 2 ص 289 ح 2639 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 96 ح 2212 .
7- .. يقال : كَذَبَني فلان : أي لم يَصدُقني فقالَ لي الكَذِب (لسان العرب : ج1 ص706 «كذب») . وفي طبعة النجف من المصدر : «تكذب» بدل «تكذبه» .
8- .. غرر الحكم : ج 1 ص 361 ح 1371 .

ص: 381

4 / 4 - 4 تاريكى دل
4 / 4 - 5 آشفتگى خواب ها

امام على عليه السلام :پرخورى ، مانع زيركى مى شود .

امام على عليه السلام :زيركى و پرخورى ، با هم جمع نمى شوند .

4 / 4 _ 4تاريكى دلپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :معده هايتان را از غذا سير نكنيد كه نور معرفت در دل هايتان خاموش مى شود .

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :غذاى زياد ، دل را مى ميراند ، چنان كه آب زياد ، زراعت را مى ميراند .

امام على عليه السلام :هر گاه معده از [غذاى] مباح پر شود ، دل از [ديدنِ] صلاح و درستى كور مى شود .

4 / 4 _ 5آشفتگى خواب هاامام على عليه السلام :از پرخورى بپرهيز كه هر كس پرخور شود ، بيمارى هايش فزون مى گردد و خواب هاى آشفته مى بيند .

امام على عليه السلام :كسى كه با معده سنگين بخوابد ، خواب هاى دروغ مى بيند .

.

ص: 382

4 / 4 _ 6قِلَّةُ العِبادَةِالإمام عليّ عليه السلام :لا يَجتَمِعُ (1) الشِّبَعُ وَالقِيامُ بِالمُفتَرَضِ . (2)

عنه عليه السلام :لا تَطمَع في ثَلاثَةٍ مَعَ ثَلاثَةٍ : في سَهَرِ اللَّيلِ مَعَ كَثرَةِ الأَكلِ ، وفي نورِ الوَجهِ مَعَ نَومِ أجمَعِ اللَّيلِ ، وفي الأَمانِ مِنَ الدُّنيا مَعَ صُحبَةِ الفُسّاقِ . (3)

المحاسن عن حَفص بن غِياث :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : ظَهَرَ إبليسُ لِيَحيَى بنِ زَكَرِيّا عليه السلام ، وإذا عَلَيهِ مَعاليقُ مِن كُلِّ شَيءٍ ، فَقالَ لَهُ يَحيى : ما هذِهِ المَعاليقُ يا إبليسُ؟ فَقالَ : هذِهِ الشَّهَواتُ الَّتي أصَبتُها مِنِ ابنِ آدَمَ . قالَ : فَهَل لي مِنها شَيءٌ؟ قالَ : رُبَّما شَبِعتَ فَثَقَّلتُكَ عَنِ الصَّلاةِ وَالذِّكرِ . قالَ يَحيى : للّهِِ عَلَيَّ ألّا أملَأَ بَطني مِنَ طَعامٍ أبَداً . وقالَ إبليسُ : للّهِِ عَلَيَّ ألّا أنصَحَ مُسلِماً أبَداً . ثُمَّ قالَ أبو عَبدِ اللّه عليه السلام : يا حَفصُ ، للّهِِ عَلى جَعفَرٍ وآلِ جَعفَرٍ ألّا يَملَؤوا بُطونَهُم مِن طَعامٍ أبَداً ، وللّهِ عَلى جَعفَرٍ وآلِ جَعفَرٍ ألّا يَعمَلوا لِلدُّنيا أبَداً . (4)

عيسى عليه السلام :يا بَني إسرائيلَ ، لا تُكثِرُوا الأَكلَ ؛ فَإِنَّهُ مَن أكثَرَ الأَكلَ أكثَرَ النَّومَ ، ومَن أكثَرَ النَّومَ أقَلَّ الصَّلاةَ ، ومَن أقَلَّ الصَّلاةَ كُتِبَ مِنَ الغافِلينَ . (5)

.


1- .. في الطبعة المعتمدة : «لا تجتمع» ، والتصويب من طبعة بيروت وطهران .
2- .. غرر الحكم : ج 6 ص 369 ح 10568 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 533 ح 9740 .
3- .. مستدرك الوسائل : ج 6 ص 340 ح 6955 نقلاً عن القطب الراوندي في لبّ اللباب .
4- .. المحاسن : ج 2 ص 222 ح 1667 ، جامع الأخبار : ص 515 ح 1454 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام وليس فيه ذيله من «ثُمَّ قال أبو عبد اللّه عليه السلام : ...» ، بحار الأنوار : ج 63 ص 216 ح 52 ؛ مسند ابن الجعد : ص 210 ح 1386 ، تاريخ دمشق : ج 64 ص 204 كلاهما عن ثابت البناني من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام نحوه وليس فيهما ذيله .
5- .. ربيع الأبرار : ج 2 ص 673 ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 19 ص 188 ؛ تنبيه الخواطر : ج 1 ص 47 .

ص: 383

4 / 4 - 6 كم شدن عبادت

4 / 4 _ 6كم شدن عبادتامام على عليه السلام :سيرى و انجام دادن فرايض ، با هم جمع نمى شوند .

امام على عليه السلام :با وجود سه چيز ، به سه چيز چشم مدار : با وجود پرخورى به شب زنده دارى ، با وجود همه شب را خوابيدن به نورانيت چهره ، و با وجود همنشينى با فاسقان به در امان بودن از دنيا .

المحاسن_ به نقل از حفص بن غياث _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «ابليس بر يحيى بن زكريّا عليه السلام آشكار شد . ديد انواع آويزها بر او آويخته است . يحيى به او گفت : اى ابليس! اين آويزها چيست؟ گفت : اينها همان خواهش هايى (هوس هايى) است كه فرزند آدم را با آنها به چنگ مى اندازم . يحيى عليه السلام گفت : از آنها چيزى هم براى من هست؟ گفت : هر گاه از غذا سير بخورى ، تو را براى نماز و ذكر ، سنگين و تنبل مى كنم . يحيى گفت : سوگند به خدا كه هرگز شكم خود را از غذا پر نخواهم كرد . ابليس گفت : سوگند به خدا كه زين پس ، هرگز مسلمانى را نصيحت نمى كنم» . امام صادق عليه السلام سپس فرمود : «اى حفص! سوگند به خدا كه جعفر و خاندان جعفر ، هرگز شكم هاى خود را از غذا پر نخواهند كرد . سوگند به خدا كه جعفر و خاندان جعفر ، هرگز براى دنيا كار نخواهند كرد» .

عيسى عليه السلام :اى بنى اسرائيل! زياد نخوريد كه هر كه زياد خورَد ، زياد مى خوابد و هر كه زياد بخوابد ، كم نماز مى خواند و هر كه كم نماز بخواند ، از غافلان نوشته مى شود .

.

ص: 384

حلية الأولياء عن وُهَيبِ بن الوَرد :بَلَغَنا أنَّ الخَبيثَ إبليسَ تَبَدّى لِيَحيَى بنِ زَكَرِيّا عليه السلام ، فَقالَ لَهُ : إنّي اُريدُ أن أنصَحَكَ . فَقالَ : كَذَبتَ ، أنتَ لا تَنصَحُني ، ولكِن أخبِرني عَن بَني آدَمَ . فَقالَ : هُم عِندَنا عَلى ثَلاثَةِ أصنافٍ . أمّا صِنفٌ مِنهُم : فَهُم أشَدُّ الأَصنافِ عَلَينا ، نُقبِلُ حَتّى نَفتِنَهُ ونَستَمكِنَ مِنهُ ، ثُمَّ يَفزَعُ إلَى الاِستِغفارِ وَالتَّوبَةِ فَيُفسِدُ عَلَينا كُلَّ شَيءٍ أدرَكنا مِنهُ ، ثُمَّ نَعودُ لَهُ فَيَعودُ ، فَلا نَحنُ نَيأَسُ مِنهُ ، ولا نَحنُ نُدرِكُ مِنهُ حاجَتَنا ، فَنَحنُ مِن ذلِكَ في عَناءٍ . وأمَّا الصِّنفُ الآخَرُ : فَهُم في أيدينا بِمَنزِلَةِ الكُرَةِ في أيدي صِبيانِكُم ، نُلقيهِم كَيفَ شِئنا ، قَد كَفَونا أنفُسَهُم . وأمَّا الصِّنفُ الآخَرُ : فَهُم مِثلُكَ مَعصومونَ لا نَقدِرُ مِنهُم عَلى شَيءٍ . فَقالَ لَهُ يَحيى : عَلى ذلِكَ ، هَل قَدَرتَ مِنّي عَلى شَيءٍ؟ قالَ : لا ، إلّا مَرَّةً واحِدَةً ؛ فَإِنَّكَ قَدَّمتَ طَعاماً تَأكُلُهُ فَلَم أزَل اُشَهّيهِ إلَيكَ حَتّى أكَلتَ أكثَرَ مِمّا تُريدُ ، فَنِمتَ تِلكَ اللَّيلَةَ ولَم تَقُم إلَى الصَّلاةِ كَما كُنتَ تَقومُ إلَيها . قالَ : فَقالَ لَهُ يَحيى : لا جَرَمَ ، لا شَبِعتُ مِن طَعامٍ أبَداً حَتّى أموتَ . فَقالَ لَهُ الخَبيثُ : لا جَرَمَ ، لا نَصَحتُ آدَمِيّاً بَعدَكَ . (1)

.


1- .. حلية الأولياء : ج 8 ص 148 الرقم 406 ، تاريخ دمشق : ج 64 ص 205 ، حياة الحيوان : ج 1 ص 265 نحوه وليس فيه ذيله من «فقال له يحيى : على ذلك...» ؛ بحار الأنوار : ج 63 ص 265 ح 150 .

ص: 385

حلية الأولياء_ به نقل از وُهَيب بن وَرد _ :به ما رسيده است كه ابليس پليد ، بر يحيى بن زكريّا عليه السلام آشكار شد و بدو گفت : من مى خواهم تو را نصيحت كنم . يحيى عليه السلام گفت : «دروغ مى گويى . تو خيرخواه من نيستى ؛ امّا مرا از فرزندان آدم خبر ده» . ابليس گفت : آنان در نزد ما بر سه دسته اند : دسته اى از آنان بيشترين زحمت را براى ما دارند . آنان را مى فريبيم و بر آنان مسلّط مى شويم ؛ امّا بلافاصله به استغفار و توبه پناه مى برند و همه زحمات ما را تباه مى كنند . دوباره به سراغشان مى رويم و دوباره آنها همان مى كنند . بنا بر اين ، نه از آنان نااميد مى شويم و نه به مرادمان مى رسيم . بدين جهت ، در رنج و زحمتيم . دسته دوم ، در دست ما به سانِ گويى هستند كه در دست كودكان شماست . هر گونه كه بخواهيم ، آنها را به اين سو و آن سو مى افكنيم . اينها ، خود ، زحمت ما را كم كرده اند . دسته سوم ، مانند تو معصوم هستند و ما نمى توانيم با آنها كارى بكنيم . يحيى گفت : «به هر حال ، آيا تاكنون بر من چيره گشته اى؟» . گفت : نه ، بجز يك بار و آن هنگامى بود كه مشغول خوردن غذايى شدى ، و من پيوسته آن را برايت لذيذ جلوه مى دادم ، تا آن كه بيش از اندازه اى كه مى خواستى ، خوردى و در نتيجه آن شب خوابيدى و بر خلاف شب هاى پيش ، براى نماز بر نخاستى . يحيى به او گفت : «زين پس ، تا زنده ام ، هرگز از غذايى ، سير نخواهم خورد» . آن ناپاك به او گفت : من نيز زين پس ، هرگز آدميزادى را نصيحت نخواهم كرد .

.

ص: 386

4 / 4 _ 7البُعدُ مِنَ اللّهِ عز و جلرسول اللّه صلى الله عليه و آله :نورُ الحِكمَةِ الجوعُ ، وَالتَّباعُدُ مِنَ اللّهِ الشِّبَعُ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :لَيسَ شَيءٌ أبغَضَ إلَى اللّهِ مِن بَطنٍ مَلآنٍ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :أبغَضُكُم إلَى اللّهِ تَعالى كُلُّ نَؤومٍ وأكولٍ وشَروبٍ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ عز و جل يُبغِضُ الآكِلَ فَوقَ شِبَعِهِ ، وَالغافِلَ عَن طاعَةِ رَبِّهِ ، وَالتّارِكَ سُنَّةَ نَبِيِّهِ ، وَالمُخفِرَ (4) ذِمَّتَهُ ، وَالمُبغِضَ عِترَةَ نَبِيِّهِ ، وَالمُؤذِيَ جيرانَهُ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :جاءَني جَبرَئيلُ في ساعَةٍ لَم يَكُن يَأتيني فيها ، وفي يَومٍ لَم يَكُن يَأتيني فيهِ ، فَقُلتُ لَهُ : يا جَبرَئيلُ ، لَقَد جِئتَني في ساعَةٍ ويَومٍ لَم تَكُن تَأتيني فيهِما ، لَقَد أرعَبتَني؟ ! قالَ : وما يُرَوِّعُكَ يا مُحَمَّدُ وقَد غَفَرَ اللّهُ لَكَ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وما تَأَخَّرَ؟ قالَ : بِماذا بَعَثَكَ رَبُّكَ؟ قالَ : يَنهاكَ رَبُّكَ عَن عِبادَةِ الأَوثانِ ، وشُربِ الخُمورِ ، ومُلاحاةِ الرِّجالِ ، واُخرى هِيَ لِلآخِرَةِ وَالاُولى ، يَقولُ لَكَ رَبُّكَ : يا مُحَمَّدُ ، ما أبغَضتُ وِعاءً قَطُّ كَبُغضي بَطناً مَلآناً . (6)

.


1- .. مكارم الأخلاق : ج 1 ص 320 ح 1024 ، جامع الأخبار : ص 515 ح 1452 ، روضة الواعظين : ص 500 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 331 ح 7 ؛ الفردوس : ج 4 ص 247 ح 6730 عن أبي هريرة .
2- .. عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 36 ح 89 ، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 109 ح 66 كلاهما عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 66 ص 333 ح 14 .
3- .. تنبيه الخواطر : ج 1 ص 100 ؛ إتحاف السّادة المتّقين : ج 7 ص 387 نقلاً عن إحياء العلوم بزيادة «يوم القيامة» بعد «اللّه تعالى».
4- .. أخفَرْتُ الرجل : إذا نقَضتَ عهدَه وذمامه ، والهمزة فيه للإزالة ؛ أي أزلتُ خفارته (النهاية : ج 2 ص 52 «خفر»).
5- .. كنز العمّال : ج 16 ص 87 ح 44029 نقلاً عن الديلمي عن أبي هريرة .
6- .. الأمالي للمفيد : ص 192 ح 21 عن أبي حفص العطّار عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 66 ص 338 ح 34 وراجع : المحاسن : ج 2 ص 232 ح 1708.

ص: 387

4 / 4 - 7 دور شدن از خدا

4 / 4 _ 7دور شدن از خداپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نور حكمت ، در گرسنگى است 1 و دورى از خدا ، در سيرى .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نزد خداوند ، چيزى منفورتر از شكم پر نيست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :منفورترينِ شما در نزد خداى متعال ، هر پرخواب و پرخور و پرنوش است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل كسى را كه از روى سيرى بخورد ، و كسى را كه از طاعت پروردگارش غافل باشد ، و كسى را كه سنّت پيامبرش را وا گذارَد ، و كسى را كه عهدشكن باشد ، و كسى را كه به عترت پيامبرش بغض ورزد ، و كسى را كه همسايه اش را بيازارد ، دشمن مى دارد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :جبرئيل در ساعت و روزى به نزد من آمد كه در چنان ساعت و روزى به نزدم نمى آمد . به او گفتم : «اى جبرئيل! در ساعت و روزى به نزد من آمده اى كه سابقه نداشته است به نزدم بيايى . مرا به وحشت انداختى!» . جبرئيل گفت : چرا بايد وحشت كنى _ اى محمّد _ ، در حالى كه خداوند ، گناهان گذشته و آينده تو را آمرزيده است؟ گفتم : «چه پيغامى از جانب پروردگارت آورده اى؟» . گفت : پروردگارت تو را از بت پرستى و شرابخوارى و ستيزه گرى با مردم نهى مى كند ، و يك چيز ديگر كه به سود دنيا و آخرت است ، اين است كه پروردگارت به تو مى فرمايد : اى محمّد! من هرگز از هيچ ظرفى به اندازه شكم پر ، نفرت نداشته ام .

.

ص: 388

عنه صلى الله عليه و آله :كَبُرَ مَقتا عِندَ اللّهِ الأَكلُ مِن غَيرِ جوعٍ ، وَالنَّومُ مِن غَيرِ سَهَرٍ. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :ثَلاثَةٌ يَستَوجِبونَ المَقتَ مِنَ اللّهِ تَعالى : الأَكلُ مِن غَيرِ جوعٍ ، وَالنّومُ مِن غَيرِ سَهَرٍ ، وَالضِّحكُ مِن غَيرِ عَجَبٍ. (2)

الإمام الباقر عليه السلام :ما مِن شَيءٍ أبغَضُ إلَى اللّهِ عز و جل مِن بَطنٍ مَملوءٍ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل يُبغِضُ كَثرَةَ الأَكلِ . (4)

عنه عليه السلام :إنَّ البَطنَ لَيَطغى مِن أكلِهِ ، وأقرَبُ ما يَكونُ العَبدُ مِنَ اللّهِ _ جَلَّ وعَزَّ _ إذا خَفَّ بَطنُهُ ، وأبغَضُ ما يَكونُ العَبدُ إلَى اللّهِ عز و جل إذَا امتَلَأَ بَطنُهُ . (5)

عنه عليه السلام :ثَلاثَةٌ فيهِنَّ المَقتُ مِنَ اللّهِ عز و جل : نَومٌ مِن غَيرِ سَهَرٍ ، وضِحكٌ مِن غَيرِ عَجَبٍ ، وأكلٌ عَلَى الشِّبَعِ. (6)

.


1- .. الفردوس : ج 3 ص 306 ح 4920 عن عبد اللّه بن عمرو ، كنز العمّال : ج 16 ص 80 ح 44011 ؛ مسكّن الفؤاد : ص 99 عن عمرو بن شعيب عن أبيه عن جدّه من دون إسنادٍ إليه صلى الله عليه و آله .
2- .. كنز العمّال : ج 16 ص 59 ح 43932 نقلاً عن الديلمي عن أنس .
3- .. الكافي : ج 6 ص 270 ح 11 ، المحاسن : ج 2 ص 232 ح 1709 كلاهما عن أبي الجارود ، جامع الأحاديث للقمّي (الغايات) : ص 201 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 331 ح 5 ؛ الفردوس : ج 3 ص 385 ح 5175 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه .
4- .. الكافي : ج 6 ص 269 ح 9 ، المحاسن : ج 2 ص 231 ح 1703 كلاهما عن صالح النيلي ، الدعوات : ص 139 ح 347 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 335 ح 21 .
5- .. الكافي : ج 6 ص 269 ح 4 ، المحاسن : ج 2 ص 231 ح 1707 وفيه «جاف» بدل «خفّ» وكلاهما عن أبيبصير، بحار الأنوار : ج66 ص336 ح25 وراجع: جامع الأحاديث للقمّي (الغايات) : ص199.
6- .. كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 503 ح 1444 ، الخصال : ص 89 ح 25 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 332 ح 9 .

ص: 389

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :غذا خوردن بدون گرسنگى و خوابيدن [در روز] بدون شب زنده دارى ، به شدّت منفور خداوند است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه چيز ، مستوجب دشمنى و نفرت خداوند متعال مى شود : خوردنِ بدون گرسنگى ، خوابيدن بدون شب زنده دارى ، و خنديدن بدون تعجّب .

امام باقر عليه السلام :هيچ چيزى نزد خداوند عز و جل ، منفورتر از شكم پر نيست .

امام صادق عليه السلام :خداوند عز و جل پرخورى را دشمن مى دارد .

امام صادق عليه السلام :شكم ، از خوردن طغيان مى كند ، و بنده آن گاه به خداوند عز و جل نزديك تر است كه معده اش سبك باشد ، و زمانى در نزد خداوند عز و جلمنفورتر است كه معده اش پر باشد .

امام صادق عليه السلام :سه چيز ، مورد خشم و نفرت خداوند عز و جل است : خوابيدن بدون شب زنده دارى ، خنديدن بدون تعجّب (موجبات خنده) ، و خوردن از روى سيرى .

.

ص: 390

الإمام الكاظم عليه السلام :إنَّ اللّهَ يُبغِضُ البَطنَ الَّذي لا يَشبَعُ. (1)

4 / 4 _ 8جوعُ يَومِ القِيامَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ أكثَرَ النّاسِ شِبَعاً في الدُّنيا ، أطوَلُهُم جوعاً يَومَ القِيامَةِ . (2)

الكافي عن أبي ذرّ :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «أطوَلُكُم جُشاءً (3) في الدُّنيا ، أطوَلُكُم جوعاً في الآخِرَةِ» أو قالَ : «يَومَ القِيامَةِ». (4)

الإمام عليّ عليه السلام :أتى أبو جُحَيفَةَ النَّبيَّ صلى الله عليه و آله وهُوَ يَتَجَشَّأُ ، فَقالَ : اُكفُف جُشاءَكَ ؛ فَإِنَّ أكثَرَ النّاسِ في الدُّنيا شِبَعاً أكثَرُهُم جوعاً يَومَ القِيامَةِ ! قالَ : فَما مَلَأَ أبو جُحَيفَةَ بَطنَهُ مِن طَعامٍ حَتّى لَحِقَ بِاللّهِ . (5)

الأمالي عن عَطِيّة بن عامِر الجُهَنيّ :سَمِعتُ سَلمانَ الفارِسِيَّ وقد اُكرِهَ عَلى طَعامٍ ، فَقالَ : حَسبي ، إنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : إنَّ أكثَرَ النّاسِ شِبَعاً في الدُّنيا أكثَرُهُم جوعاً في الآخِرَةِ ، يا سَلمانُ ، الدُّنيا سِجنُ المُؤمِنِ وجَنَّةُ الكافِرِ . (6)

.


1- .. المحاسن : ج 2 ص 231 ح 1706 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 336 ح 24 .
2- .. سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1112 ح 3351 ، المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 699 ح 6545 كلاهما عن سلمان ، سنن الترمذي : ج 4 ص 649 ح 2478 عن ابن عمر وكلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 198 ح 6155 ؛ الأمالي للطوسي : ص 346 ح 715 عن سلمان ، المحاسن : ج 2 ص 234 ح 1716 عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 66 ص 333 ح 13 .
3- .. الجُشَاءُ : صوت مع ريح يحصل من الفم عند حصول الشِّبع (المصباح المنير : ص 102 «جشا»).
4- .. الكافي : ج 6 ص 269 ح 5 ، تهذيب الأحكام : ج 9 ص 92 ح 395 كلاهما عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام عن أبي ذرّ ، المحاسن : ج 2 ص 233 ح 1715 عن السكوني عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلامعن أبي ذرّ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 315 ح 1009 نحوه ، بحار الأنوار : ج 66 ص 339 ح 3 .
5- .. عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 38 ح 113 ، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 232 ح 130 كلاهما عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، روضة الواعظين : ص 500 ليس فيه ذيله من «فما ملأ...» ، بحار الأنوار : ج 66 ص 332 ح 12 ؛ المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 135 ح 7140 ، شعب الإيمان : ج 5 ص 26 ح 5643 ، التاريخ الكبير (كتاب الكنى) : ج 8 ص 31 ح 269 ، المعجم الكبير : ج 22 ص 127 ح 327 كلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 200 ح 6162 .
6- .. الأمالي للطوسي : ص 346 ح 715 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 333 ح 13 ؛ المعجم الكبير : ج 6 ص 236 ح 6087 عن زيد بن وهب و ص 269 ح 6183 عن عامر بن عطيّة ، شعب الإيمان : ج 5 ص 27 ح 5645 عن عقبة بن عامر وكلّها نحوه ، حلية الأولياء : ج 1 ص 198 الرقم 34 وفيه «أطولهم» بدل «أكثرهم» ، كنز العمّال : ج 13 ص 424 ح 37126 .

ص: 391

4 / 4 - 8 گرسنگى روز قيامت

امام كاظم عليه السلام :خداوند ، شكمى را كه سير نمى شود ، دشمن مى دارد .

4 / 4 _ 8گرسنگى روز قيامتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سيرترينِ مردم در دنيا ، گرسنه ترينِ آنان در روز قيامت است .

الكافى_ به نقل از ابو ذر _:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «هر يك از شما كه در دنيا آروغ هايش طولانى تر باشد ، در آخرت ، گرسنگى اش طولانى تر خواهد بود» يا فرمود: «در روز قيامت» .

امام على عليه السلام :ابو جُحَيفه خدمت پيامبر خدا آمد و آروغ مى زد . پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «جلوى آروغت را بگير (كمتر بخور) ؛ زيرا آنان كه در دنيا سيرتر مى خورند ، در روز قيامت ، گرسنه ترند» . از آن پس ، ابو جحيفه تا زنده بود ، از هيچ غذايى سير نخورد .

الأمالى ، طوسى_ به نقل از عطيّة بن عامر جُهَنى _ :از سلمان فارسى كه با اصرار از او مى خواستند [بيشتر] غذا بخورد ، شنيدم كه گفت : بس است . از پيامبر خدا شنيدم كه مى فرمايد : «سيرترينِ مردم در دنيا ، گرسنه ترينِ آنان در آخرت است . اى سلمان! دنيا ، زندان مؤمن و بهشت كافر است» .

.

ص: 392

الإمام الصادق عليه السلام :سَمِعَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله رَجُلاً يَتَجَشَّأُ ، فَقالَ : يا عَبدَ اللّهِ قَصِّر مِن جُشائِكَ ، فَإِنَّ أطوَلَ النّاسِ جوعاً يَومَ القِيامَةِ أكثَرُهُم شِبَعاً في الدُّنيا ! (1)

4 / 5جَوامِعُ مَضارِّ البِطنَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إيّاكُم وَالبِطنَةَ ؛ فَإِنَّها مَفسَدَةٌ لِلبَدَنِ ، ومَورَثَةٌ لِلسَّقَمِ ، ومَكسَلَةٌ لِلعِبادَةِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :إيّاكُم وَالبِطنَةَ ؛ فَإِنَّها مَقساةٌ لِلقَلبِ ، مَكسَلَةٌ عَنِ الصَّلاةِ ، مَفسَدَةٌ لِلجَسَدِ . (3)

عنه عليه السلام_ في الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :مَن شَبِ_عَ عوقِبَ في الحالِ ثَلاثَ عُقوباتٍ : يُلقَى الغِطاءُ عَلى قَلبِهِ ، وَالنُّعاسُ عَلى عَينِهِ ، وَالكَسَلُ عَلى بَدَنِهِ . (4)

لقمان عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِوَلَدِهِ _:يا بُنَيَّ ، إذَا امتلَأَتِ المَعِدَةُ نامَتِ الفِكرَةُ ، وخَرَسَتِ الحِكمَةُ ، وقَعَدَتِ الأَعضاءُ عَنِ العِبادَةِ . (5)

.


1- .. المحاسن : ج 2 ص 234 ح 1716 عن السكوني ، بحار الأنوار : ج 66 ص 339 ح 2 .
2- .. الدعوات : ص 74 ح 172 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 338 ح 35 .
3- .. غرر الحكم : ج 2 ص 324 ح 2742 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 101 ح 2305 .
4- .. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 320 ح 674 .
5- .. تنبيه الخواطر : ج 1 ص 102 ، جامع الأخبار : ص 516 ح 1456 ؛ الشفا : ج 1 ص 86 .

ص: 393

4 / 5 كلّيات زيان هاى پرخورى

امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا شنيد كه مردى آروغ مى زند . فرمود : «اى بنده خدا! آرام تر آروغ بزن ؛ زيرا گرسنه ترينِ مردم در روز قيامت ، سيرترينِ آنان در دنياست» .

4 / 5كلّيات زيان هاى پرخورىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از پرخورى بپرهيزيد ؛ چرا كه مايه تباهى بدن و باعث بيمارى ها و موجب سستى در عبادت مى شود .

امام على عليه السلام :از پرخورى بپرهيزيد ؛ چرا كه موجب قساوت دل ، سستى در نماز و تباهى بدن مى شود .

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :هر كه سير خورَد ، در دم به سه كيفر مجازات مى شود : بر دلش پرده مى افتد ، خواب بر چشمانش غلبه مى كند ، و سستى بر بدنش چيره مى گردد .

لقمان عليه السلام_ در سفارش به فرزندش _ :فرزندم! هر گاه معده پر شود ، انديشه مى خوابد و خرد گنگ مى شود و اندام ها از عبادت باز مى ايستند .

.

ص: 394

مصباح الشريعة_ فيما نَسَبَهُ إلَى الإمامِ الصّادِقِ عليه السلام _ :كَثرَةُ النَّومِ يَتَوَلَّدُ مِن كَثرَةِ الشُّربِ ، وكَثرَةُ الشُّربِ مِن كَثرَةِ الشِّبَعِ ؛ وهُما يُثقِلانِ النَّفسَ عَنِ الطّاعَةِ ، ويُقسِيانِ القَلبَ عَنِ التَّفَكُّرِ وَالخُضوعِ . (1)

مصباح الشريعة_ أيضا _ :لَيسَ شَيءٌ أضَرَّ عَلى قَلبِ المُؤمِنِ مِن كَثرَةِ الأَكلِ ، وهِيَ مورِثَةٌ لِشَيئَينِ : قَسوَةِ القَلبِ ، وهَيَجانِ الشَّهوَةِ . (2)

4 / 6مَضارُّ الأَكلِ عَلَى الشِّبَعِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الأَكلُ عَلَى الشِّبَعِ ؛ يورِثُ البَرَصَ (3) . (4)

الدعوات :رُوِيَ : الدَّاءُ الدَّوِيُّ (5) إدخالُ الطَّعامِ عَلَى الطَّعامِ . (6)

راجع : ص 478 (الأكل / الفصل السادس / ما لا ينبغي فعله عند التناول / الأكل على الشبع) .

.


1- .. مصباح الشريعة : ص 253 ، بحار الأنوار : ج 76 ص 189 ح 18 .
2- .. مصباح الشريعة : ص 239 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 337 ح 33 .
3- .. البَرَص : بياض يظهر في ظاهر البدن (القاموس المحيط : ج 2 ص 295 «برص»).
4- .. الأمالي للصدوق : ص 636 ح 854 عن عبد الحميد بن عوّاض الطائي عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، الكافي : ج 6 ص 269 ح 7 ، تهذيب الأحكام : ج 9 ص 93 ح 399 ، المحاسن : ج 2 ص 232 ح 1710 كلّها عن عبد اللّه بن سنان عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 66 ص 331 ح 8 .
5- .. الدّاء الدَّوِيّ : الّذي عسرَ علاجه وأعيا الأطبّاء . . . فالتوصيف للمبالغة ، كلَيلٍ ألْيَل ، ويومٍ أيْوَم (بحار الأنوار : ج 66 ص 190).
6- .. الدعوات : ص 81 ح 202 ، بحار الأنوار : ج 62 ص 269 ح 59 .

ص: 395

4 / 6 زيان هاى خوردن در حال سيرى

مصباح الشريعة_ در سخنى كه به امام صادق عليه السلام نسبت داده شده است _ :پُرخوابى از پُرنوشى زاده مى شود ، و پرنوشى از پرخورى ، و اين دو ، جان را در طاعت سنگين مى كنند و دل را از انديشيدن و خضوع باز مى دارند .

مصباح الشريعة_ در سخنى كه به امام صادق عليه السلام نسبت داده شده است _ :هيچ چيز براى دل مؤمن ، زيانبارتر از پرخورى ، نيست . پرخورى ، دو چيز پديد مى آورد : سختى دل و انگيختگى شهوت .

4 / 6زيان هاى خوردن در حال سيرىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خوردن از روى سيرى ، پيسى مى آورد .

الدعوات :روايت شده است كه درد بى درمان ، عبارت است از : وارد كردن غذا روى غذا .

ر .ك : ص 479 (غذا خوردن / فصل ششم / كارهايى كه هنگام غذا خوردن ، نبايد انجام داد / خوردن از روى سيرى)

.

ص: 396

الفصل الخامس : أفضل الأطعمة5 / 1ما كانَ مِن كَدِّ اليَدِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما أكَلَ العَبدُ طَعاما أحَبَّ إلَى اللّهِ مِن كَدِّ يَدِهِ. ومَن باتَ كالّاً (1) مِن عَمَلِهِ باتَ مَغفورا لَهُ. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :ما أكَلَ أحَدٌ طَعاما قَطُّ خَيرا مِن أن يَأكُلَ مِن عَمَلِ يَدِهِ ، وإنَّ نَبِيَّ اللّهِ داوَد عليه السلام كانَ يَأكُلُ مِن عَمَلِ يَدِهِ. (3)

عنه صلى الله عليه و آله :ما أكَلَ أحَدٌ مِنكُم طَعاما في الدُّنيا خَيرا لَهُ مِن أن يَأكُلَ مِن عَمَلِ يَدَيهِ. (4)

.


1- .. كَلَّ الرجلُ : إذا تَعِبَ (لسان العرب : ج 11 ص 594 «كلل»).
2- .. تاريخ دمشق : ج 14 ص 10 ح 3351 ، سير أعلام النبلاء : ج 14 ص 500 الرقم 282 وليس فيه صدره وكلاهما عن المقدام بن معديكرب ، كنز العمّال : ج 4 ص 9 ح 9228؛ الأمالي للصدوق : ص 364 ح 452 عن إسماعيل بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه ، بحار الأنوار : ج 103 ص 2 ح 1.
3- .. صحيح البخاري : ج 2 ص 730 ح 1966 ، السنن الكبرى : ج 6 ص 209 ح 11691 ، المعجم الكبير : ج 20 ص 267 ح 631 كلّها عن المقدام بن معديكرب ، كنز العمّال : ج 4 ص 8 ح 9223.
4- .. مسند ابن حنبل : ج 6 ص 94 ح 17190 ، المعجم الكبير : ج 20 ص 268 ح 632 كلاهما عن المقدام بن معديكرب .

ص: 397

فصل پنجم: بهترين غذاها
5 / 1 غذايى كه از دست رنج باشد

فصل پنجم: بهترين غذاها5 / 1غذايى كه از دست رنج باشدپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بنده هيچ غذايى نخورده است كه نزد خداوند ، محبوب تر از دست رنج او باشد ، و هر كس شب را با غذايى كه از عمل خويش به دست آورده است ، به سر برد ، آن شب را در حالى به سر برده كه آمرزيده شده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ كس هرگز غذايى بهتر از دست رنج خويش نخورده است . [حتّى ]پيامبر خدا ، داوود عليه السلام ، از دست رنج خويش مى خورد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ يك از شما در دنيا غذايى بهتر از دست رنج خويش نخورده است .

.

ص: 398

مجمع البيان_ في خَبَرِ الحَوارِيّينَ _ :رُوِيَ أنَّهُمُ اتَّبَعوا عيسى عليه السلام ... قالوا : يا روحَ اللّهِ ، مَن أفضَلُ مِنّا؟! إذا شِئنا أطعَمتَنا ، وإذا شِئنا سَقَيتَنا ، وقَد آمنّا بِكَ وَاتَّبَعناكَ (1) . قالَ : أفضَلُ مِنكُم مَن يَعمَلُ بِيَدِهِ ، ويَأكُلُ مِن كَسبِهِ. فَصاروا يَغسِلونَ الثِّيابَ بِالكِراءِ. (2)

5 / 2ما يَشتَهيهِ الأَهلُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ يَأكُلُ بِشَهوَةِ أهلِهِ ، وَالمُنافِقُ يَأكُلُ أهلُهُ بَشَهوَتِهِ. (3)

5 / 3ما لَم يَكُن مُؤذِياالسيرة النبويّة لابن هشام عن أبي أيّوب الأنصاري :كُنّا نَصنَعُ لَهُ[ صلى الله عليه و آله ] العَشاءَ ثُمَّ نَبعَثُ بِهِ إلَيهِ ، فَإِذا رَدَّ عَلَينا فَضلَهُ تَيَمَّمتُ (4) أنَا واُمُّ أيّوبَ مَوضِعَ يَدِهِ ، فَأَكَلنا مِنهُ؛ نَبتَغي بِذلِكَ البَرَكَةَ ، حَتّى بَعَثنا إلَيهِ لَيلَةً بِعَشائِهِ وقَد جَعَلنا لَهُ بَصَلاً أو ثوما ، فَرَدَّهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، ولَم أرَ لِيَدِهِ فيهِ أثَرا. قالَ : فَجِئتُهُ فَزِعا ، فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، بِأَبي أنتَ واُمّي رَدَدتَ عَشاءَكَ ولَم أرَ فيهِ مَوضِعَ يَدِكَ ، وكُنتَ إذ رَدَدتَهُ عَلَينا تَيَمَّمتُ أنَا واُمُّ أيّوبَ مَوضِعَ يَدِكَ ؛ نَبتَغي بِذلِكَ البَرَكَةَ! قالَ : إنّي وَجَدتُ فيهِ ريحَ هذِهِ الشَّجَرَةِ ، وأنَا رَجُلٌ اُناجي ، فَأَمّا أنتُم فَكُلوهُ . قالَ : فَأَكَلناهُ ولَم نَصنَع لَهُ تِلكَ الشَّجَرَةَ بَعدُ. (5)

.


1- .. في المصدر : «واتّبعنا» ، والتصويب من بحار الأنوار .
2- .. مجمع البيان : ج 2 ص 757 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 276.
3- .. الكافي : ج 4 ص 12 ح 6 عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، طبّ النبيّ صلى الله عليه و آله : ص 3 ، بحار الأنوار : ج 62 ص 291؛ الفردوس : ج 1 ص 191 ح 716 عن أبي اُمامة ، كنز العمّال : ج 1 ص 156 ح 779.
4- .. يقال : يمَّمْتُه وتيَمَّمْتُه؛ إذا قَصدتَه ، وأصله التعمّد والتوخّي (النهاية : ج 5 ص 300 «يمم»).
5- .. السيرة النبويّة لابن هشام : ج 2 ص 144 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 261 ح 1807 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 423 ح 20952 ، المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 521 ح 5938 كلّها عن جابر بن سمرة ، المعجم الكبير : ج 4 ص 120 ح 3855 كلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 15 ص 442 ح 41754 وراجع : سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1116 ح 3364 .

ص: 399

5 / 2 غذايى كه مطابق ميل خانواده باشد
5 / 3 غذايى كه آزار دهنده نباشد

مجمع البيان_ در خبر حواريان _ :روايت شده است كه حواريان در پى عيسى عليه السلام روان شدند ... و گفتند : اى روح اللّه ! از ما برتر كيست؟! هر گاه بخواهيم ، تو به ما غذا مى دهى و هر گاه بخواهيم ، آب مى دهى ، و به تو ايمان آورده ايم و پيرو تو هستيم . عيسى عليه السلام فرمود : «از شما برتر ، كسى است كه با دست خود ، كار مى كند و از دست رنج خود مى خورد» . از آن پس ، حواريان ، لباس مى شستند و مزد مى گرفتند .

5 / 2غذايى كه مطابق ميل خانواده باشدپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن با ميل خانواده اش مى خورد و منافق ، خانواده اش طبق ميل او مى خورند .

5 / 3غذايى كه آزار دهنده نباشدالسيرة النبويّة_ به نقل از ابو ايّوب انصارى _ :ما براى پيامبر خدا شام درست مى كرديم و نزد ايشان مى فرستاديم و هر گاه باقى مانده غذا را به ما بر مى گرداند ، من و اُمّ ايّوب از جايى كه دست ايشان خورده بود ، به قصد تبرّك مى خورديم . شبى شام ايشان را فرستاديم و پياز يا سير هم به آن زده بوديم . وقتى پيامبر خدا غذا را برگرداند ، اثرى از دست ايشان در آن نديديم . من با نگرانى نزد ايشان رفتم و گفتم : پدر و مادرم به فدايت ، اى پيامبر خدا! شامتان را برگردانديد و من جاى دست شما را در آن نديدم ، در حالى كه قبلاً وقتى بر مى گردانديد ، من و امّ ايّوب به قصد تبرّك از محلّ دست شما مى خورديم! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «ديدم بوى سير مى دهد ، و من هم كسى هستم كه [با پروردگارم يا فرشتگان] مناجات مى كنم ؛ (1) امّا شما آن را بخوريد» . ما خود ، آن غذا را خورديم و از آن پس ، ديگر براى ايشان از سير ، غذا تهيّه نكرديم .

.


1- .ممكن است كلمه «اُناجى» در متن عربى ، مجهول خوانده شود . در اين صورت ، مقصود حديث ، آن است كه : مردم با من نجوا مى كنند و در گوشى صحبت مى نمايند و از اين رو ، ممكن است از بوى دهانم ناراحت شوند (م) .

ص: 400

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن أكَلَ ثوما أو بَصَلاً فَليَعتَزِلنا ، أو لِيَعتَزِل مَسجِدَنا. (1)

الإمام الصادق عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : مَن أكَلَ مِن هذَا الطَّعامِ فَلا يَدخُل مَسجِدَنا _ يَعنِي الثّومَ _ ولَم يَقُل إنَّهُ حَرامٌ. (2)

سنن ابن ماجة عن جابر :إنَّ نَفَرا أتَوُا النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَوَجَدَ مِنهُم ريحَ الكُرّاثِ ، فَقالَ : ألَم أكُن نَهَيتُكُم عَن أكلِ هذِهِ الشَّجَرَةِ! إنَّ المَلائِكَةَ تَتَأَذّى مِمّا يَتَأَذّى مِنهُ الإِنسانُ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن أكَلَ شَيئا مِنَ المُؤذِياتِ ريحُها فَلا يَقرُبَنَّ المَسجِدَ. (4)

.


1- .. صحيح البخاري : ج 5 ص 2077 ح 5137 ، صحيح مسلم : ج 1 ص 394 ح 73 ، سنن أبي داود : ج 3 ص 360 ح 3822 ، السنن الكبرى : ج 3 ص 109 ح 5056 كلّها عن جابر ، كنز العمّال : ج 15 ص 267 ح 40910.
2- .. تهذيب الأحكام : ج 9 ص 96 ح 418 ، المحاسن : ج 2 ص 331 ح 2132 كلاهما عن داود بن فرقد ، بحار الأنوار : ج 66 ص 250 ح 13؛ صحيح البخاري : ج 5 ص 2076 ح 5136 عن أنس ، صحيح مسلم : ج 1 ص 393 ح 68 عن ابن عمر ، المعجم الكبير : ج 4 ص 91 ح 3748 عن خزيمة بن ثابت وكلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 15 ص 271 ح 40936.
3- .. سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1116 ح 3365 ، سنن النسائي : ج 2 ص 43 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 169 ح 15018 كلاهما نحوه.
4- .. تهذيب الأحكام : ج 3 ص 255 ح 708 عن أبي بصير عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، الخصال : ص 630 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 10 ص 108 ح 1 .

ص: 401

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه سير يا پياز بخورد ، بايد از ما كناره بگيرد ، يا از مسجدِ ما فاصله بگيرد .

امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا فرمود : «هر كس از اين غذا (يعنى : سير) بخورد ، وارد مسجد ما نشود» و نفرمود حرام است .

سنن ابن ماجة_ به نقل از جابر_ :عدّه اى نزد پيامبر خدا آمدند . دهانشان بوى تره مى داد . فرمود : «مگر من شما را از خوردن اين سبزى نهى نكردم! آنچه انسان را بيازارد ، فرشتگان را نيز آزار مى دهد» .

امام على عليه السلام :هر كس چيزى را كه بويش آزار دهنده است ، خورد ، به مسجد نرود .

.

ص: 402

الكافي عن محمّد بن مسلم عن الإمام الباقر عليه السلام ، قال :سَأَلتُهُ عليه السلام عن أكلِ الثّومِ ، فَقالَ : إنَّما نَهى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَنهُ لِريحِهِ ، فَقالَ : «مَن أكَلَ هذِهِ البَقلَةَ الخَبيثَةَ ، فَلا يَقرُب مَسجِدَنا». فَأَمّا مَن أكَلَهُ ولَم يَأتِ المَسجِدَ فَلا بَأسَ. (1)

الإمام الصادق عليه السلام_ وقَد سُئِلَ عَن أكلِ الثّومِ وَالبَصَلِ وَالكُرّاثِ _ :لا بَأسَ بِأَكلِهِ نِيّا وفي القُدورِ ، ولا بَأسَ بِأَن يُتَداوى بِالثّوم ، ولكِن إذا أكَلَ ذلِكَ أحَدُكُم فَلا يَخرُج إلَى المَسجِدِ . (2)

.


1- .. الكافي : ج 6 ص 374 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 9 ص 96 ح 419 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 358 ح 4269 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 247 ح 2؛ سنن أبي داود : ج 3 ص 361 ح 3824 ، صحيح ابن حبّان : ج 4 ص 521 ح 1643 كلاهما عن حذيفة عنه صلى الله عليه و آله وفيهما «من أكل هذه البقلة الخبيثة فلا يقربنّ مسجدنا _ ثلاثا» ، كنز العمّال : ج 7 ص 496 ح 19947 .
2- .. الكافي : ج 6 ص 375 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 9 ص 97 ح 420 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 358 ح 4268 كلّها عن أبي بصير ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 112 ح 369 نحوه ، بحار الأنوار : ج 66 ص 205 ح 23.

ص: 403

الكافى_ به نقل از محمّد بن مسلم _ :از امام باقر عليه السلام در باره خوردن سير پرسيدم . فرمود : «پيامبر خدا به خاطر بوى آن ، از خوردنش نهى كرد و فرمود : هر كس اين سبزى بدبو را خورْد ، به مسجد ما نزديك نشود . بنا بر اين ، اگر كسى سير بخورد ، ولى به مسجد نرود ، اشكالى ندارد» .

امام صادق عليه السلام_ در پاسخ سؤالى در باره خوردن سير و پياز و تره _ :خوردن آنها ، خام يا پخته اش ، مانعى ندارد . همچنين مداوا كردن با سير ، بلامانع است ؛ امّا هر گاه فردى از شما اينها را خورد ، به مسجد نيايد .

.

ص: 404

الفصل السادس : آداب تناول الطعامأوّلاً : ما يَنبَغي رِعايَتُهُ قَبلَ الأَكلِ6 / 1وَضعُ البَقلِ عَلَى المائِدَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :زَيِّنوا مَوائِدَكُم بِالبَقلِ ؛ فَإِنَّها مَطرَدَةٌ لِلشَّياطينِ مَعَ التَّسمِيَةِ. (1)

الكافي عن حَنان :كُنتُ مَعَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَلَى المائِدَةِ ، فَمالَ عَلَى البَقلِ ، وَامتَنَعتُ أنَا مِنهُ؛ لِعِلَّةٍ كانَت بي ، فَالتَفَتَ إلَيَّ فَقالَ : يا حَنانُ ، أما عَلِمتَ أنَّ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام لَم يُؤتَ بِطَبَقٍ إلّا وعَلَيهِ بَقلٌ؟ قُلتُ : ولِمَ جُعِلتُ فِداكَ؟ فَقالَ : لِأَنَّ قُلوبَ المُؤمِنينَ خَضِرَةٌ (2) ، وهِيَ تَحِنُّ إلى أشكالِها. (3)

.


1- .. طبّ النبيّ صلى الله عليه و آله : ص11 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 382 ح 1278 وفيه «خضّروا» بدل «زيّنوا» من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 62 ص 300 ؛ تاريخ أصبهان : ج 2 ص 187 ح 1430 نحوه ، الفردوس : ج 2 ص 292 ح 3333 كلاهما عن أبي اُمامة ، كنز العمّال : ج 15 ص 246 ح 40781 .
2- .. قال العلّامة المجلسي قدس سره : خَضِرَة : أي منوّرة بنور أخضر ، فتميل إلى شكلها ، أو كناية عن كونها معمورة بالحِكم والمعارف ، فتكون لتلك الخضرة المعنويّة مناسبة لها لا نعرف حقيقتها ، أو المعنى أنّ قلوبهم لمّا كانت معمورة بمزارع الحكمة فهي تميل إلى ما كانت له جهة حسن ونفع ، وهذا منه (بحار الأنوار : ج 66 ص 200) .
3- .. الكافي : ج 6 ص 362 ح 2 ، المحاسن : ج 2 ص 309 ح 2031 بزيادة «ولا فطور» بعد «بطبق» ، بحار الأنوار : ج 66 ص 199 ح 4 .

ص: 405

فصل ششم: آداب غذا خوردن
يكم . نكاتى كه پيش از غذا خوردن بايد رعايت شود
6 / 1 گذاشتن سبزيجات در سفره

فصل ششم: آداب غذا خوردنيكم . نكاتى كه پيش از غذا خوردن بايد رعايت شود6 / 1گذاشتن سبزيجات در سفرهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سفره هايتان را با سبزى ، زينت بخشيد ؛ زيرا وجود سبزيجات به همراه ذكر نام خدا ، شيطان را مى راند .

الكافى_ به نقل از حنان _ :من با امام صادق عليه السلام بر سر سفره بودم . ايشان از سبزيجات تناول مى كرد ؛ ولى من به خاطر بيمارى اى كه داشتم ، سبزى نمى خوردم . امام عليه السلام رو به من كرد و فرمود : «اى حنان! مگر نمى دانى كه هيچ گاه براى امير مؤمنان عليه السلام سينى غذايى آورده نشد ، مگر اين كه در آن ، مقدارى سبزى بود؟» . گفتم : فدايت شوم! چرا چنين بوده است؟ فرمود : «چون دل هاى مؤمنان ، سبز است (1) و به چيزهاى همرنگ خود ، گرايش دارد» .

.


1- .علّامه مجلسى رحمه الله مى گويد : يعنى منوّر به نورى سبزند و به همين جهت ، به مثل خود ، تمايل دارند . يا كنايه از اين است كه دل مؤمنان ، آباد به حكمت و معارف است و آن سبزى معنوى ، مناسب با اين سبزى ظاهرى است ؛ ليكن ما حقيقت اين مناسبت را نمى دانيم . يا معنايش اين است كه دل هاى مؤمنان ، چون آباد به مزارع حكمت هستند ، به هر چيزى كه جنبه حُسن و زيبايى و سودمندى دارد (از جمله به سبزى ها) ، گرايش دارند (بحار الأنوار : ج 66 ص 200) .

ص: 406

الإمام الصادق عليه السلام :لِكُلِّ شَيءٍ حِليَةٌ ، وحِليَةُ الخِوانِ (1) البَقلُ. (2)

الكافي عن موفّق المديني عن أبيه عن جدّه :بَعَثَ إلَيَّ الماضي عليه السلام يَوما فَأَجلَسَني لِلغَداءِ ، فَلَمّا جاؤوا بِالمائِدَةِ لَم يَكُن عَلَيها بَقلٌ ، فَأَمسَكَ يَدَهُ ، ثُمَّ قالَ لِلغُلامِ : أما عَلِمتَ أنّي لا آكُلُ عَلى مائِدَةٍ لَيسَ فيها خُضرَةٌ؟ فَائتِني بِالخُضرَةِ. قالَ : فَذَهَبَ الغُلامُ فَجاءَ بِالبَقلِ فَأَلقاهُ عَلَى المائِدَةِ ، فَمَدَّ يَدَهُ عليه السلام حينَئِذٍ وأكَلَ. (3)

6 / 2غَسلُ اليَدَينِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن غَسَلَ يَدَهُ قَبلَ الطَّعامِ وبَعدَهُ عاشَ في سَعَةٍ ، وعوفِيَ مِن بَلوى في جَسَدِهِ. (4)

.


1- .. الخِوان : هو ما يوضَع عليه الطعام عند الأكل (النهاية : ج 2 ص 89 «خون») .
2- .. الأمالي للطوسي : ص 304 ح 606 عن أبي قتادة ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 382 ح 1280 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 199 ح 1 .
3- .. الكافي : ج 6 ص 362 ح 1 ، المحاسن : ج 2 ص 309 ح 2030 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 425 ح 44 .
4- .. كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 358 ح 4265 ، الكافي : ج 6 ص 290 ح 1 عن ابن القدّاح عن الإمام الصادق عليه السلام ، تهذيب الأحكام : ج 9 ص 97 ح 423 عن القدّاح عن الإمام الصادق عليه السلام ، المحاسن : ج 2 ص 200 ح 1588 عن ابن القدّاح عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 301 ح 951 عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 66 ص 356 ح 16.

ص: 407

6 / 2 شستن دست ها

امام صادق عليه السلام :براى هر چيزى ، زيورى است و زيور سفره ها ، سبزى است .

الكافى_ به نقل از موفّق مدينى ، از پدرش ، از جدّش _ :روزى ، ماضى عليه السلام (1) در پى من فرستاد و مرا براى ناهار نگه داشت . چون سفره را آوردند ، سبزى در آن نبود . ايشان از خوردن ، خوددارى كرد و به غلام فرمود : «مگر نمى دانى كه من از سفره اى كه در آن سبزى نباشد ، نمى خورم؟ پس برايم سبزى بياور» . غلام رفت و سبزى آورد و در سفره گذاشت . در اين هنگام ، امام عليه السلام دست دراز كرد و به صرف غذا پرداخت .

6 / 2شستن دست هاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس قبل از غذا و بعد از آن ، دست هايش را بشويد ، پيوسته در گشايش ، زندگى خواهد كرد و تَنش سالم خواهد ماند .

.


1- .مراد از ماضى (يعنى «متوفّى») ، امام كاظم عليه السلام است . اين اصطلاح به امام كاظم عليه السلام در برابر واقفى ها گفته شد ؛ چرا كه آنان معتقد به غيبت ايشان شدند و در ايشان توقّف كردند .

ص: 408

عنه صلى الله عليه و آله :الوُضوءُ (1) قَبلَ الطَّعامِ يَنفي الفَقرَ. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :الوُضوءُ قَبلَ الطَّعامِ حَسَنَةٌ ، وبَعدَ الطَّعامِ حَسَنَتانِ. (3)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أحَبَّ أن يُكثِرَ اللّهُ خَيرَ بَيتِهِ فَليَتَوَضَّأ إذا حَضَرَ غَداؤُهُ ، وإذا رُفِعَ. (4)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن سَرَّهُ أن يَكثُرَ خَيرُ بَيتِهِ فَليَتَوَضَّأ عِندَ حُضورِ طَعامِهِ. (5)

عنه صلى الله عليه و آله :طَهورُ الطَّعامِ يَزيدُ في الطَّعامِ ، وَالدِّينِ ، وَالرِّزقِ. (6)

عنه صلى الله عليه و آله_ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ :يا عَلِيُّ ، إنَّ الوُضوءَ قَبلَ الطَّعامِ وبَعدَهُ شِفاءٌ في الجَسَدِ ، ويُمنٌ (7) في الرِّزقِ. (8)

عنه صلى الله عليه و آله :الوُضوءُ قَبلَ الطَّعامِ وبَعدَهُ مِمّا يَنفي الفَقرَ ، وهُوَ مِن سُنَنِ المُرسَلينَ . (9)

.


1- .. المراد : غسل اليدين فقط (المصباح المنير : ص 663 «وضؤ» ).
2- .. مكارم الأخلاق : ج 1 ص 301 ح 950 ، الدعوات : ص 142 ح 364 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 364 ح 42 ؛ مسند الشهاب : ج 1 ص 205 ح 310 عن سهل بن إبراهيم المروزي عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله .
3- .. كنز العمّال : ج 15 ص 242 ح 40760 نقلاً عن الحاكم في تاريخه عن عائشة.
4- .. سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1085 ح 3260 ، ذيل تاريخ بغداد : ج 18 ص 42 ح 548 نحوه وكلاهما عن أنس ، كنز العمّال : ج 15 ص 243 ح 40765؛ الأمالي للطوسي : ص 590 ح 1225 عن هشام بن سالم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 302 ح 958 ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 123 كلّها نحوه ، بحارالأنوار : ج 66 ص 362 ح 38.
5- .. كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 358 ح 4264 ، الكافي : ج 6 ص 290 ح 4 ، المحاسن : ج 2 ص 200 ح 1586 كلاهما عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، الأمالي للطوسي : ص 590 ح 1225 عن هشام بن سالم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله .
6- .. كنز العمّال : ج 15 ص 243 ح 40764 نقلاً عن أبي الشيخ عن عبداللّه بن جراد.
7- .. اليُمْن : البَرَكة ، وضدّه الشؤم (النهاية : ج 5 ص 302 «يمن»).
8- .. المحاسن : ج 2 ص 201 ح 1591 عن معاوية بن عمّار عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 66 ص 356 ح 17.
9- .. المعجم الأوسط : ج 7 ص 164 ح 7166 عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 15 ص 242 ح 40761 .

ص: 409

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شستن دست ها پيش از غذا ، فقر را از بين مى برد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شستن دست ها پيش از غذا ، يك ثواب دارد و بعد از غذا دو ثواب .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه دوست دارد كه خداوند ، خير (بركت) خانه اش را زياد كند ، هنگام آوردن غذا و پس از جمع كردن آن ، دست هايش را بشويد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس خوش حال مى شود كه خير (بركت) خانه اش زياد شود ، هنگام حاضر شدن غذايش دست هاى خود را بشويد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شستن دست ها در هنگام غذا خوردن ، غذا و دين و روزى را مى افزايد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به على عليه السلام _ :اى على! شستن دست ها پيش از غذا و پس از آن ، مايه بهبود تن و بركت در روزى است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شستن دست ها پيش از غذا و بعد از آن ، از چيزهايى است كه فقر را مى زدايد و از آداب پيامبران است .

.

ص: 410

الإمام عليّ عليه السلام :غَسلُ اليَدَينِ قَبلَ الطَّعامِ وبَعدَهُ زِيادَةٌ في العُمُرِ ، وإماطَةٌ (1) لِلغَمَرِ (2) عَنِ الثِّيابِ ، ويَجلُو البَصَرَ. (3)

الإمام الباقر عليه السلام :الوُضوءُ قَبلَ الطَّعامِ وبَعدَهُ يَذهَبانِ بِالفَقرِ. (4)

المحاسن عن الجعفري (5) عن أبي الحسن [ الكاظم أو الرضا ] عليه السلام :المحاسن عن الجعفري (6) عن أبي الحسن [ الكاظم أو الرضا ] عليه السلام : الوُضوءُ قَبلَ الطَّعامِ وبَعدَهُ يُثبِتُ النِّعمَةَ. (7)

الكافي عن سليمان الجعفري :قالَ أبُو الحَسَنِ عليه السلام (8) : رُبَّما اُتِيَ بِالمائِدَةِ فَأَرادَ بَعضُ القَومِ أن يَغسِلَ يَدَهُ ، فَيَقولُ : مَن كانَت يَدُهُ نَظيفَةً فَلا بَأسَ أن يَأكُلَ مِن غَيرِ أن يَغسِلَ يَدَهُ. (9)

نثر الدرّ_ في ذِكرِ الإِمامِ الرِّضا عليه السلام _ :اِمتَنَعَ رَجُلٌ عِندَهُ عَن غَسلِ اليَدِ قَبلَ الطَّعامِ ، فَقالَ عليه السلام : اِغسِلها؛ فَالغَسلَةُ الاُولى لَنا ، وأمَّا الثّانِيَةُ فَلَكَ ، إن شِئتَ فَاترُكها. 10

.


1- .. مَاطَ : نحّى وأبعَدَ ، كأماط (تاج العروس : ج 10 ص 423 «ميط»).
2- .. الغَمَر: ريح اللّحْمِ ، وما يعلق باليد من دسمه (لسان العرب : ج5 ص32 «غمر») .
3- .. الكافي : ج 6 ص 290 ح 3 عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام ، الخصال : ص 612 ح 10 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عنه عليهم السلام ، المحاسن : ج 2 ص 201 ح 1589 عن أبي بصير عن الإمام الصادق عن آبائه عنه عليهم السلام وفيهما «الرزق» بدل «العمر» ، بحار الأنوار : ج 66 ص 353 ح 6.
4- .. تهذيب الأحكام : ج 9 ص 98 ح 424 عن أبي حمزة ، المحاسن : ج 2 ص 201 ح 1592 عن الحسن بن محمّد الحضرمي عن الإمام الصادق عليه السلام ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 303 ح 962 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 356 ح 18 .
5- .. هو سليمان بن جعفر ، من أصحاب الكاظم عليه السلام ، وأدرك الرضا عليه السلام (معجم رجال الحديث : ج23 ص76) .
6- .. المحاسن : ج 2 ص 200 ح 1587 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 356 ح 15.
7- .. قال العلّامة المجلسي قدس سره : كأنّه كان في الرواية : «قال : كان أبو الحسن عليه السلام » (بحار الأنوار : ج 66 ص 359).
8- .. الكافي : ج 6 ص 298 ح 13 ، المحاسن : ج 2 ص 206 ح 1611 بزيادة «فلم يغسلها» بعد «نظيفة» ، بحار الأنوار : ج 66 ص 359 ح 30.
9- .. نثر الدرّ : ج 1 ص 362 ، كشف الغمّة : ج 3 ص 97 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 349 ح 6.

ص: 411

امام على عليه السلام :شستن دست ها قبل و بعد از غذا ، عمر را زياد مى كند ، از چرب شدن و بو گرفتن لباس ها جلوگيرى مى نمايد ، و نور چشم را زياد مى كند .

امام باقر عليه السلام :شستن دست ها پيش از غذا و پس از آن ، فقر را از بين مى برد .

المحاسن_ به نقل از جعفرى ، از امام كاظم عليه السلام يا امام رضا عليه السلام _ :شستن دست ها قبل و بعد از غذا ، نعمت را پايدار مى دارد .

الكافى_ به نقل از سليمان جعفرى ، در باره امام كاظم عليه السلام يا امام رضا عليه السلام _ :هر گاه سفره مى آوردند و فردى از حاضران مى خواست دست هايش را بشويد ، مى فرمود : «هر كس دست هايش تميز است ، مانعى ندارد كه بدون شستن آنها غذا بخورد» .

نثر الدرّ_ در يادكرد از امام رضا عليه السلام _ :مردى در حضور ايشان پيش از غذا دست هايش را نشست . امام عليه السلام فرمود : «دست هايت را بشوى . شستنِ اوّل ، مالِ ماست و شستنِ دوم ، مال خود توست و اگر خواستى ، آن را ترك كن» .

.

ص: 412

6 / 3عَدَمُ التَمَسُّحِ بِالمِنديلِالإمام الصادق عليه السلام :إذا غَسَلتَ يَدَكَ لِلطَّعامِ فَلا تَمسَح يَدَكَ بِالمِنديلِ ؛ فَإِنَّهُ لا تَزالُ البَرَكَةُ في الطَّعامِ ما دامَتِ النَّداوَةُ في اليَدِ. (1)

الكافي عن مرازم :رَأَيتُ أبَا الحَسَنِ[ الكاظم ] عليه السلام إذا تَوَضَّأَ قَبلَ الطَّعامِ لَم يَمُسَّ المِنديلَ ، وإذا تَوَضَّأَ بَعدَ الطَّعامِ مَسَّ المِنديلَ. (2)

6 / 4خَلعُ النِّعالِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :اِخلَعوا نِعالَكُم عِندَ الطَّعامِ؛ فَإِنَّهُ سُنَّةٌ جَميلَةٌ ، وأروَحُ لِلقَدَمَينِ. (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا قُرِّبَ لِأَحَدِكُم طَعامُهُ وفي رِجلَيهِ نَعلانِ فَلينزَع نَعلَيهِ ؛ فَإِنَّهُ أروَحُ لِلقَدَمَينِ ، وهُو مِنَ السُّنَّةِ. (4)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا وُضِعَ الطَّعامُ فَاخلَعوا نِعالَكُم؛ فَإِنَّهُ أروَحُ لِأَقدامِكُم. (5)

.


1- .. الكافي : ج 6 ص 291 ح 1 ، المحاسن : ج 2 ص 200 ح 1585 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 302 ح 953 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 355 ح 13.
2- .. الكافي : ج 6 ص 291 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 9 ص 98 ح 426 ، المحاسن : ج 2 ص 206 ح 1613 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 303 ح 964 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 360 ح 32.
3- .. المحاسن : ج 2 ص 236 ح 1722 عن النوفلي ، بحار الأنوار : ج 66 ص 419 ح 29؛ المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 395 ح 5496 وليس فيه «وأروح للقدمين» ، تاريخ أصبهان : ج 1 ص 276 ح 461 نحوه وكلاهما عن أنس ، كنز العمّال : ج 15 ص 235 ح 40725.
4- .. مسند أبي يعلى : ج 4 ص 179 ح 4172 عن أنس ، كنز العمّال : ج 15 ص 235 ح 40727.
5- .. سنن الدارمي : ج 1 ص 542 ح 2007 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 133 ح 7129 وفيه «أكلتم» بدل «وضع الطعام» و«لأبدانكم» بدل «لأقدامكم» ، المعجم الأوسط : ج 3 ص 295 ح 3202 وفيه «أكلتم» بدل «وضع» وكلّها عن أنس ، كنز العمّال : ج 15 ص 235 ح 40728؛ الأمالي للطوسي : ص 311 ح 632 عن أنس وفيه «أكلتم» بدل «وضع» ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 270 ح 817 نحوه من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 66 ص 416 ح 17.

ص: 413

6 / 3 خشك نكردن دست ها با هوله
6 / 4 در آوردن كفش از پا

6 / 3خشك نكردن دست ها با هولهامام صادق عليه السلام :هر گاه دست هايت را براى غذا خوردن شستى ، آنها را با هوله خشك مكن ؛ زيرا تا زمانى كه رطوبت آن در دست است ، در غذا بركت است .

الكافى_ به نقل از مُرازم _ :من شاهد بوده ام كه هر گاه امام كاظم عليه السلام پيش از غذا دست هايش را مى شست ، آنها را با هوله خشك نمى كرد ، و هر گاه بعد از غذا مى شست ، با هوله خشك مى كرد .

6 / 4در آوردن كفش از پاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در هنگام غذا خوردن ، كفش هايتان را در آوريد ؛ زيرا هم يك سنّت زيباست و هم پاها راحت ترند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه در برابر فردى از شما غذايش را نهادند ، اگر كفش به پا داشت ، آنها را در آورد ؛ زيرا اين كار ، هم پاها را راحت تر مى كند و هم از سنّت [ و آداب غذا خوردن ] است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه غذا را نهادند ، كفش هايتان را در آوريد ؛ زيرا با اين كار ، پاهايتان راحت تر مى شوند .

.

ص: 414

6 / 5التَّواضُعُ في الجُلوسِ عَلَى المائِدَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّما أنَا عَبدٌ آكُلُ كَما يَأكُلُ العَبدُ ، وأجلِسُ كَما يَجلِسُ العَبدُ. (1)

الإمام عليّ عليه السلام_ في وَصفِهِ صلى الله عليه و آله _ :ولَقَد كانَ صلى الله عليه و آله يَأكُلُ عَلَى الأَرضِ ، ويَجلِسُ جِلسَةَ العَبدِ. (2)

عنه عليه السلام :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا قَعَدَ عَلَى المائِدَةِ يَقعُدُ قِعدَةَ العَبدِ ، وكانَ يَتَّكِئُ عَلى فَخِذِهِ الأَيسَرِ. (3)

الإمام الباقر عليه السلام :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَأكُلُ أكلَ العَبدِ ، ويَجلِسُ جِلسَةَ العَبدِ ، وكانَ صلى الله عليه و آله يَأكُلُ عَلَى الحَضيضِ (4) ، ويَنامُ عَلَى الحَضيضِ. (5)

الإمام الصادق عليه السلام :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَأكُلُ أكلَ العَبدِ ، ويَجلِسُ جِلسَةَ العَبدِ ، ويَعلَمُ أنَّهُ عَبدٌ. (6)

.


1- .. الزهد لابن حنبل : ص 11 عن الحسن ، المصنّف لعبد الرزّاق : ج 10 ص 415 ح 19543 عن أيّوب ، الزهد لابن المبارك (الملحقات) : ص 53 ح 193 ، الطبقات الكبرى : ج 1 ص 381 وليس فيه «إنّما أنا عبد» وكلاهما عن عائشة ، كنز العمّال : ج 15 ص 248 ح 40793 ؛ مكارم الأخلاق : ج 1 ص 69 ح 79 .
2- .. نهج البلاغة : الخطبة 160 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 47 ح 4 عن ابن عبّاس من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 16 ص 285 ح 136.
3- .. مستدرك الوسائل : ج 16 ص 228 ح 19673 و ص 326 ح 20043 كلاهما نقلاً عن كتاب التعريف لمحمّد بن أحمد الصفواني.
4- .. قال العلّامة المجلسي قدس سره : أي على الأرض من غير خِوان ، ويحتمل أن يكون أكابر العرب يرفعون موائدهم ليسهل عليهم الأكل. قال في النهاية : الحَضيض : قرار الأرض وأسفل الجبل (بحار الأنوار : ج 66 ص 413).
5- .. الكافي : ج 6 ص 271 ح 6 ، المحاسن : ج 2 ص 244 ح 1759 كلاهما عن جابر ، بحار الأنوار : ج 66 ص 419 ح 32.
6- .. الكافي : ج 6 ص 271 ح 3 ، تهذيب الأحكام : ج 9 ص 93 ح 400 كلاهما عن هارون بن خارجة ، المحاسن : ج 2 ص 244 ح 1758 عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 66 ص 419 ح 31.

ص: 415

6 / 5 متواضعانه نشستن بر سر سفره
اشاره

6 / 5متواضعانه نشستن بر سر سفرهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من ، در حقيقت ، يك بنده ام و مثل بنده غذا مى خورم و مثل بنده مى نشينم .

امام على عليه السلام_ در وصف پيامبر صلى الله عليه و آله _ :ايشان روى زمين غذا مى خورد ، و بنده وار مى نشست .

امام على عليه السلام :پيامبر خدا هر گاه بر سر سفره مى نشست ، به سان بنده مى نشست و بر ران چپ خود ، تكيه مى داد .

امام باقر عليه السلام :پيامبر خدا بنده وار غذا مى خورد و بنده وار مى نشست ، و روى زمين غذا مى خورد و روى زمين مى خوابيد .

امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا مثل بنده غذا مى خورد و مثل بنده مى نشست و مى دانست كه يك بنده است .

.

ص: 416

عنه عليه السلام :مَرَّتِ امرَأَةٌ بَذِيَّةٌ (1) بِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وهُوَ يَأكُلُ ، وهُوَ جالِسٌ عَلَى الحَضيضِ ، فَقالَت : يا مُحَمَّدُ! إنَّكَ لَتَأكُلُ أكلَ العَبدِ ، وتَجلِسُ جُلوسهُ! فَقالَ لَها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنّي عَبدٌ ، وأيُّ عَبدٍ أعبَدُ مِنّي؟! قالَت : فَناوِلني لُقمَةً مِن طَعامِكَ . فَناوَلَها ، فَقالَت : لا وَاللّهِ إلَا الَّذي في فيكَ . فَأَخرَجَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله اللُّقمَةَ مِن فيهِ فَناوَلَها ، فَأَكَلَتها... فَما أصابَها بَذاءٌ (2) حَتّى فارَقَتِ الدُّنيا. (3)

الزهد لابن حنبل عن الحسن :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا اُتِيَ بِطعَامٍ أمَرَ بِهِ فَاُلقِيَ عَلَى الأَرضِ. (4)

مسند أبي يعلى عن عائشة :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : جاءَني مَلَكٌ... فَقالَ : إنَّ ربَّكَ يَقرَأُ عَلَيكَ السَّلامَ ، ويَقولَ لَكَ : إن شِئتَ نَبِيّا عَبدا ، وإن شِئتَ نَبِيّا مَلِكا؟ قالَ : فَنَظَرتُ إلى جِبريلَ ، قالَ : فَأَشارَ إلَيَّ أن ضَع نَفسَكَ ، قالَ : فَقُلتُ : نَبِيّا عَبدا. فَكانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بَعدَ ذلِكَ لا يَأكُلُ مُتَّكِئا ، يَقولُ : آكُلُ كَما يَأكُلُ العَبدُ ، وأجلِسُ كَما يَجلِسُ العَبدُ. (5)

دعائم الإسلام :كان [ صلى الله عليه و آله ] إذا أكَلَ استَوفَزَ (6) عَلى إحدى رِجلَيهِ ، وَاطمَأَنَّ بِالاُخرى ، ويَقولُ : أجلِسُ كَما يَجلِسُ العَبدُ ، وآكُلُ كَما يَأكُلُ العَبدُ. (7)

.


1- .. البَذاء : الفُحش في القول. وفلانٌ بَذِيّ اللسان (النهاية : ج 1 ص 111«بذا»).
2- .. في المحاسن ومكارم الأخلاق : «داء» بدل «بذاء» .
3- .. الكافي : ج 6 ص 271 ح 2 ، الزهد للحسين بن سعيد : ص 11 ح 22 ، المحاسن : ج 2 ص 245 ح 1760 كلّها عن الحسن الصيقل ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 48 ح 11 وليس فيه «الحضيض» ، بحار الأنوار : ج 66 ص 420 ح 33.
4- .. الزهد لابن حنبل : ص 11.
5- .. مسند أبي يعلى : ج 4 ص 442 ح 4899 ، الطبقات الكبرى : ج 1 ص 381 ، تاريخ دمشق : ج 4 ص 74 ح 892 ، كنز العمّال : ج 15 ص 232 ح 40707 .
6- .. استوفز في قِعدته : إذا قعد قعوداً منتصباً غير مطمئنّ (الصحاح : ج 3 ص 901 «وفز») .
7- .. دعائم الإسلام : ج 2 ص 118 ح 396 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 389 ح 25؛ المصنّف لعبد الرزّاق : ج 10 ص 415 ح 19543 عن أيّوب نحوه .

ص: 417

امام صادق عليه السلام :روزى ، پيامبر خدا روى زمين نشسته بود و غذا مى خورد كه زن بددهنى بر ايشان گذشت و گفت : اى محمّد! تو مثل بنده مى خورى و چون بنده مى نشينى! پيامبر خدا به او فرمود : «من يك بنده هستم . كدام بنده ، بنده تر از من است؟» . زن گفت : پس ، لقمه اى از غذايت را به من بده . پيامبر صلى الله عليه و آله لقمه اى به او داد . زن گفت : نه ، لقمه اى را كه در دهانت هست ، به من بده . پيامبر خدا لقمه را از دهانش بيرون آورد و به او داد . زن آن را خورد ... و از آن پس ، تا زمانى كه از دنيا رفت ، ديگر بدزبانى از او سر نزد .

الزهد ، ابن حنبل_ به نقل از حسن (1) _ :پيامبر خدا هر گاه غذايى برايش مى آوردند ، مى فرمود آن را روى زمين بگذارند .

مُسنَدُ أبى يَعلى_ به نقل از عايشه _ :پيامبر خدا فرمود : «فرشته اى نزد من آمد ... و گفت : پروردگارت به تو سلام مى رساند و مى فرمايد : مى خواهى پيامبر و بنده باشى ، يا پيامبر و شاه؟ . من به جبرئيل نگاه كردم . به من اشاره كرد كه : تواضع كن . پس گفتم : پيامبر و بنده» . از آن پس ، پيامبر خدا در حال تكيه دادن غذا نمى خورد و مى فرمود : «من ، بنده وار غذا مى خورم و بنده وار مى نشينم» .

دعائم الإسلام :پيامبر صلى الله عليه و آله هر گاه غذا مى خورد ، يكى از پاهايش را از زانو خم مى كرد و روى پاى ديگرش تكيه مى داد (نيم خيز مى نشست) و مى فرمود : «من مثل بنده مى نشينم و مثل بنده غذا مى خورم» .

.


1- .مقصود ، حسن بصرى يا امام حسن عليه السلام است .

ص: 418

الإمام عليّ عليه السلام :إذا جَلَسَ أحَدُكُم عَلَى الطَّعامِ فَليَجلِس جِلسَةَ العَبدِ ، ولا يَضَعَنَّ أحَدُكُم إحدى رِجلَيهِ عَلَى الاُخرى ، ولا يَتَرَبَّع؛ فَإِنَّها جِلسَةٌ يُبغِضُهَاُ عز و جل ، ويَمقُتُ صاحِبَها. (1)

عنه عليه السلام :لِيَجلِس أحَدُكُم عَلى طَعامِهِ جِلسَةَ العَبدِ ، وَليَأكُل عَلَى الأَرضِ . (2)

بيانيُستنبط من أحاديث هذا العنوان ، استحباب التواضع في الجلوس حول المائدة ، واجتناب طريقة المستكبرين ، وعلى هذا، فالجلوس على الأرض ليس مقصودا بنفسه ، فمن الممكن أن يجلس أحد على الأرض لتناول الطعام باُسلوب متكبّر ، بينما يجلس آخر حول المنضدة ولكن بتواضع .

6 / 6مُواساةُ النّاظِرِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن أكَلَ وذو عَينَينِ يَنظُرُ إلَيهِ ولَم يُواسِهِ ابتُلِيَ بِداءٍ لا دَواءَ لَهُ. (3)

.


1- .. الكافي : ج 6 ص 272 ح 10 ، المحاسن : ج 2 ص 225 ح 1678 كلاهما عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام ، الخصال : ص 619 ح 10 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عنه عليهم السلام ، تحف العقول : ص 110 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 305 ح 967 كلاهما بزيادة «وليأكل على الأرض» بعد «العبد» ، بحار الأنوار : ج 66 ص 417 ح 21.
2- .. الخصال : ص 622 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، المحاسن : ج 2 ص 225 ح 1679 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 417 ح 21.
3- .. ربيع الأبرار : ج 2 ص 679 ؛ تنبيه الخواطر : ج 1 ص 47 .

ص: 419

توضيح
6 / 6 شريك كردن نگاه كننده

امام على عليه السلام :هر گاه يكى از شما به خوردن نشست ، بنده وار بنشيند و هرگز يك پايش را روى پاى ديگرش قرار ندهد و چهارزانو هم ننشيند ؛ زيرا خداوند ، اين گونه نشستن را دشمن مى دارد و از كسى كه چنان بنشيند ، نفرت دارد .

امام على عليه السلام :هر يك از شما بايد در هنگام غذا خوردن ، مانند بنده بنشيند و روى زمين غذا بخورد .

توضيحآنچه از احاديث اين عنوان استنباط مى شود ، ستايش و استحباب فروتنى بر سر سفره و هنگام ميل كردن غذا و اجتناب از شيوه غذا خوردن مستكبران است . بنا بر اين ، نشستن روى زمين ، موضوعيت ندارد ، و چه بسا ممكن است كسى روى زمين با تكبّر غذا بخورد و ديگرى بر سرِ ميز ، غذا ميل كند ، امّا با فروتنى!

6 / 6شريك كردن نگاه كنندهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس در حال خوردن باشد و كسى به او نگاه كند و چيزى از آن را به او ندهد ، به دردى بى درمان مبتلا مى گردد .

.

ص: 420

بحار الأنوار عن نَجيح :رَأَيتُ الحَسَنَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام يَأكُلُ وبَينَ يَدَيهِ كَلبٌ ، كُلَّما أكَلَ لُقمَةً طَرَحَ لِلكَلبِ مِثلَها ، فَقُلتُ لَهُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، ألا أرجُمُ هذَا كَلبَ عَن طَعامِكَ ؟ قالَ : دَعهُ ، إنّي لَأَستَحي مِنَ اللّهِ عَزَّ وَجلَّ أن يَكونَ ذو روحٍ يَنظُرُ في وَجهي وأنَا آكُلُ ثُمَّ لا اُطعِمُهُ. (1)

6 / 7التَّصَدُّقُ مِنهُالإمام الباقر عليه السلام_ في بَيانِ خُلُقِ الإِمامِ زَينِ العابِدينَ عليه السلام _ :كانَ لا يَأكُلُ طَعاما حَتّى يَبَدأَ فَيَتَصَدَّقَ بِمِثلِهِ. (2)

الإمام الصادق عليه السلام :قالَ لُقمانُ لِابنِهِ : . . . إنِ استَطَعتَ ألّا تَأكُلَ طَعاما حَتّى تَبدَأَ فَتَصَدَّقَ مِنهُ فَافعَل. (3)

سنن ابن ماجة عن عمر_ لِوَلَدِهِ عَبدِاللّهِ وقَد صَنَعَ لَهُ لَحما بِسَمنٍ _ :مَا اجتَمَعا عِندَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله قَطُّ إلّا أكَلَ أحَدَهُما وتَصَدَّق بِالآخَرِ. (4)

.


1- .. بحار الأنوار : ج 43 ص 352 ح 29 نقلاً عن بعض كتب المناقب المعتبرة .
2- .. الخصال : ص 518 ح 4 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 154 وفيه «به» بدل «بمثله» وكلاهما عن حمران بن أعين ، بحار الأنوار : ج 46 ص 63 ح 19.
3- .. كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 297 ح 2505 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 539 ح 1869 كلاهما عن حمّاد بن عيسى ، المحاسن : ج 2 ص 126 ح 1348 عن حمّاد بن عثمان أو ابن عيسى ، بحار الأنوار : ج 76 ص 272 ح 28.
4- .. سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1115 ح 3361 ، تاريخ دمشق : ج 44 ص 302 ، كنز العمّال : ج 15 ص 427 ح 41689؛ تنبيه الخواطر : ج 2 ص 230 عن عائشة وفيه «إدامان» بدل «قطّ».

ص: 421

6 / 7 صدقه دادن از غذا

بحار الأنوار_ به نقل از نَجيح _ :شاهد بودم كه حسن بن على عليه السلام غذا مى خورد . سگى رو به روى ايشان نشسته بود . امام عليه السلام هر لقمه اى كه مى خورد ، يك لقمه هم براى آن سگ مى انداخت . گفتم : اى پسر پيامبر خدا! اجازه مى دهى تا اين سگ را از غذاى شما دور كنم؟ فرمود : «بگذار باشد . من از خداوند عز و جل شرم مى كنم كه جاندارى به صورت من نگاه كند و من بخورم و به او نخورانم» .

6 / 7صدقه دادن از غذاامام باقر عليه السلام_ در بيان اخلاق امام زين العابدين عليه السلام _ :غذايى تناول نمى كرد ، مگر آن كه ابتدا به مانند آن ، صدقه مى داد .

امام صادق عليه السلام :لقمان به فرزندش گفت : ... اگر مى توانى كه غذايى نخورى ، مگر آن كه ابتدا از آن صدقه بدهى ، اين كار را بكن .

سنن ابن ماجة_ به نقل از عمر ، به فرزندش عبد اللّه كه برايش گوشت با روغن آورده بود _ :هرگز اين دو غذا را براى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نياوردند ، مگر آن كه يكى از اين دو را خورد و ديگرى را صدقه داد .

.

ص: 422

ثانيا : ما يَنبَغي رِعايَتُهُ عِندَ التَّناوُلِ6 / 8التَّدَبُّرِ«فَلْيَنظُرِ الْاءِنسَانُ إِلَى طَعَامِهِ * أَنَّا صَبَبْنَا الْمَاءَ صَبًّا * ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا * فَأَنبَتْنَا فِيهَا حَبًّا * وَ عِنَبًا وَ قَضْبًا * وَزَيْتُونًا وَ نَخْلاً * وَ حَدَائِقَ غُلْبًا * وَ فَاكِهَةً وَ أَبًّا * مَّتَاعًا لَّكُمْ وَ لِأَنْعَامِكُمْ » . (1)

6 / 9ذِكرُ اللّه عزّوجلِّأ _ اِفتِتاحُ الطَّعامِ بِذِكرِ اللّهِ عز و جلرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن سَرَّهُ ألّا يَجِدَ الشَّيطانُ عِندَهُ طَعاما ولا مَقيلاً ، فَليُسَلِّم إذا دَخَلَ بَيتَهُ ، ويُسَمِّ عَلى طَعامِهِ. (2)

مكارم الأخلاق :كان صلى الله عليه و آله إذا وَضَعَ يَدَهُ في الطَّعامِ قالَ : بِسمِ اللّهِ ، اللّهُمَّ بارِك لَنا فيما رَزَقتَنا وعَلَيكَ خَلَفُهُ. (3)

مكارم الأخلاق :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا وُضِعَتِ المائِدَةُ بَينَ يَدَيهِ قالَ : اللّهُمَّ اجعَلها نِعمَةً مَشكورَةً ، تَصِلُ بِها نِعمَةَ الجَنَّةِ. (4)

.


1- .. عبس : 24 _ 32 .
2- .. المعجم الكبير : ج 6 ص 240 ح 6102 عن سلمان ، كنز العمّال : ج 15 ص 399 ح 41546 .
3- .. مكارم الأخلاق : ج 1 ص 69 ح 81 و ص 310 ح 987 ؛ اُسد الغابة : ج 6 ص 374 الرقم 6496 نحوه ، الدعاء للطبراني : ص 278 ح 888 عن عبد اللّه بن عمرو نحوه وليس فيه «وعليك خلفه» وراجع : كنز العمّال : ج 15 ص 428 ح 41697 .
4- .. مكارم الأخلاق : ج 1 ص 309 ح 987 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 380 ح 47 .

ص: 423

دوم . نكاتى كه هنگام غذا خوردن بايد رعايت كرد
6 / 8 انديشه كردن
6 / 9 خدا را ياد كردن
الف - آغاز كردن غذا با نام خدا

دوم . نكاتى كه هنگام غذا خوردن بايد رعايت كرد6 / 8انديشه كردن«پس انسان بايد به خوراك خود بنگرد . ما آب را به صورت بارش فرو ريختيم . آن گاه زمين را با شكافتن [لازم] ، شكافتيم . پس در آن ، دانه رويانيديم و انگور و سبزى ، و زيتون و درخت خرما ، و باغ هاى انبوه ، و ميوه و چراگاه ، تا وسيله استفاده شما و دام هايتان باشد» .

6 / 9خدا را ياد كردنالف _ آغاز كردن غذا با نام خداپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس دوست دارد كه شيطان در نزد او غذا و يا جايى براى خفتن نيابد ، هر گاه وارد خانه اش مى شود ، سلام كند و در هنگام غذا خوردن ، نام خدا را بر زبان آورد .

مكارم الأخلاق :پيامبر خدا هر گاه دست به غذا مى برد ، مى گفت : «به نام خدا . بار خدايا! در آنچه به ما روزى كردى ، بركت ده ، و اين را جاى گزين فرما» .

مكارم الأخلاق :هر گاه در برابر پيامبر خدا سفره پهن مى شد ، مى فرمود : «بار خدايا! اين را نعمتى قرار ده كه شكر آن به جاى آورده مى شود و به نعمت بهشت پيوندش مى دهى» .

.

ص: 424

صحيح مسلم عن حُذَيفة :كُنّا إذا حَضَرنا مَعَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله طَعاما ، لَم نَضَع أيدِيَنا حَتّى يَبدَأَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَيَضَعَ يَدَهُ ، وإنّا حَضَرنا مَعَهُ مَرَّةً طَعاما فَجاءَت جارِيَةٌ كَأَنَّها تُدفَعُ ، فَذَهَبت لِتَضَعَ يَدَها في الطَّعامِ ، فَأَخَذَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِيَدِها . ثُمَّ جاءَ أعرابِيٌّ كَأَنَّما يُدفَعُ ، فَأَخَذَ بِيَدِهِ. فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنَّ الشَّيطانَ يَستَحِلُّ الطَّعامَ أن لا يُذكَرَ اسمُ اللّهِ عَلَيهِ ، وإنَّهُ جاءَ بِهذِهِ الجارِيَةِ لِيَستَحِلَّ بِها ، فَأَخَذتُ بِيَدِها ، فَجاءَ بِهذَا الأَعرابِيِّ لِيَستَحِلَّ بِهِ ، فَأَخَذتُ بِيَدِهِ ، وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ ، إِنَّ يَدَهُ في يَدي مَعَ يَدِها. (1)

الكافي عن أحمد بن الحسين الميثمي رفعه ، قال :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا وُضِعَتِ المائِدَةُ بَينَ يَدَيهِ قالَ : سُبحانَكَ اللّهُمَّ ما أحسَنَ ما تَبتَلينا ، سُبحانَكَ ما أكثَرَ ما تُعطينا ، سُبحانَكَ ما أكثَرَ ما تُعافينا ، اللّهُمَّ أوسِع عَلَينا وعَلى فُقَراءِ المُؤمِنينَ وَالمُؤمِناتِ وَالمُسلِمينَ وَالمُسلِماتِ. (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ مِن وَصِيَّةٍ لَهُ لِكُمَيلٍ _ :إذا أكَلتَ الطَّعامَ فَسَمِّ بِاسمِ الَّذي لا يَضُرُّ مَعَ اسمِهِ داءٌ ، وفيهِ شِفاءٌ مِن كُلِّ الأَسواءِ. (3)

عنه عليه السلام_ في وَصِيَّةٍ أوصى بِهَا ابنَهُ الحَسَنَ عليه السلام _ :يا بُنَيَّ ، لا تَطعَمَنَّ لُقمَةً مِن حارٍّ ولا بارِدٍ ، ولا تَشرَبَنَّ شَربَةً ولا جُرعَةً إلّا وأنتَ تَقولُ قَبلَ أن تَأكُلَهُ وقَبلَ أن تَشرَبَهُ : «اللّهُمَّ إنّي أسأَلُكَ في أكلي وشُربِيَ السَّلامَةَ مِن وَعكِهِ (4) ، وَالقُّوَّةَ بِهِ عَلى طاعَتِكَ وذِكرِكَ وشُكرِكَ فيما بَقَّيتَهُ في بَدَني ، وأن تُشَجِّعَني بِقُوَّتِها عَلى عِبادَتِكَ ، وأن تُلهِمَني حُسنَ التَّحَرُّزِ مِن مَعصِيَتِكَ» ، فَإِنَّكَ إن فَعَلتَ ذلِكَ أمِنتَ وَعثَهُ (5) وغائِلَتَهُ (6) . (7)

.


1- .. صحيح مسلم : ج 3 ص 1597 ح 102 ، سنن أبي داود : ج 3 ص 347 ح 3766 ، مسند ابن حنبل : ج 9 ص 74 ح 23309 ، كنز العمّال : ج 15 ص 237 ح 40739 .
2- .. الكافي : ج 6 ص 293 ح 8 ، المحاسن : ج 2 ص 215 ح 1645 عن أحمد بن محسن الميثمي نحوه ، بحار الأنوار : ج 66 ص 375 ح 29 ؛ المصنّف لابن أبي شيبة : ج 7 ص 92 ح 10 عن عروة نحوه .
3- .. تحف العقول : ص 171 ، بشارة المصطفى : ص 25 نحوه وكلاهما عن كميل ، بحار الأنوار : ج 66 ص 425 ح 41 .
4- .. الوَعْك : أذى الحمّى ووجعها ومَغْثُها في البدن ، وألم من شدّة التعب (القاموس المحيط : ج 3 ص 323 «وعك»).
5- .. الوَعْثُ : فساد الأمر واختلاطه (المصباح المنير : ص 664«وعث») .
6- .. الغائلة : الفساد والشرّ (المصباح المنير : ص 457«غول») .
7- .. مكارم الأخلاق : ج 1 ص 309 ح 986 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 380 ح 47 .

ص: 425

صحيح مسلم_ به نقل از حُذيفه _ :عادت ما اين بود كه هر گاه با پيامبر صلى الله عليه و آله بر سر سفره اى حاضر مى شديم ، دست به غذا نمى برديم تا پيامبر خدا شروع كند و دستش را به طرف غذا ببرد . يك بار با ايشان براى صرف غذايى حاضر شديم كه دختركى آمد ، به طورى كه گويا كسى او را هُل مى دهد . رفت كه دست به غذا ببرد ؛ امّا پيامبر خدا دستش را گرفت . آن گاه يك باديه نشين آمد ، به طورى كه گويا او را هم كسى به جلو هُل مى داد . پيامبر صلى الله عليه و آله دست او را نيز گرفت . پس پيامبر خدا فرمود : «شيطان ، غذايى را كه بر آن نام خدا برده نشود ، براى خود ، حلال مى شمارد [و از آن مى خورد] . او اين دخترك را آورد تا به واسطه وى اين غذا را بر خود حلال كند . به همين جهت ، من دستش را گرفتم . بعد ، اين باديه نشين را آورد تا به واسطه او حلال كند . به همين خاطر ، دست او را نيز گرفتم . و سوگند به آن كه جانم در دست اوست ، هم اينك ، دست او (شيطان) با دست اين دخترك در دست من است» .

الكافى_ به نقل از احمد بن حسين ميثمى ، در حديثى كه سند آن را به پيامبر صلى الله عليه و آله مى رساند _ :پيامبر خدا هر گاه غذا در برابرش گذاشته مى شد ، مى فرمود : «پاكى تو ، اى خداوند ! چه نيكو ما را مى آزمايى! پاكى تو . چه بسيار به ما عطا مى كنى! پاكى تو . چه بسيار ، ما را عافيت مى بخشى! بار خدايا! روزى ات را بر ما و بر همه مؤمنان و مسلمانان نيازمند ، از مرد و زن ، فراخ گردان» .

امام على عليه السلام_ در سفارشى به كميل _ :هر گاه غذا مى خورى ، به نام آن كسى آغاز كن كه با نام او ، هيچ دردى زيان نمى زند و شفاى همه بدى ها (ناخوشى ها) در آن است .

امام على عليه السلام_ در توصيه ايشان به فرزند خود ، حسن عليه السلام _ :فرزندم! هر لقمه اى كه مى خورى ، گرم باشد يا سرد ، و هر نوشيدنى اى كه مى نوشى ، قدحى باشد يا جرعه اى ، پيش از خوردن و پيش از نوشيدنش بگو : «خدايا! از تو درخواست مى كنم كه اين خوردن و آشاميدنم را برايم مبرّا از هر تب و دردى ، و مايه نيرومندى بر طاعتت و يادت و سپاس گزارى از تو قرار ده ، مادام كه آن را در بدنم باقى مى دارى ، و مرا با نيروى آن بر عبادتت قوّت قلب بخش ، و خوب خويشتندارى از معصيتت را به من الهام فرما» كه اگر چنين كنى ، از سختى و تباهى آن لقمه و آشاميدنى ، در امان مى مانى .

.

ص: 426

عنه عليه السلام :مَن ذَكَرَ اللّهَ عز و جل عَلَى الطَّعامِ ، لَم يُسأَل عَن نَعيمِ ذلِكَ أبَدا. (1)

الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام :قالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : مَا اتَّخَمتُ قَطُّ . فَقيلَ لَهُ : ولِمَ؟ قالَ : ما رَفَعتُ لُقمَةً إلى فَمي إلّا ذَكَرتُ اسمَ اللّهِ عَلَيها. (2)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن أرادَ ألّا يَضُرَّهُ طَعامٌ فَلا يَأكُل حَتّى يَجوعَ وتَنقى مَعِدَتُهُ ، فَإِذا أكَلَ فَليُسَمِّ اللّهَ. (3)

عنه عليه السلام :اُذكُرُوا اللّهَ عز و جل عَلَى الطَّعامِ ولا تَلغَطوا ؛ فَإِنَّهُ نِعمَةٌ مِن نِعَمِ اللّهِ ، ورِزقٌ مِن رِزقِهِ، يَجِبُ عَلَيكُم فيهِ شُكرُهُ وذِكرُهُ وحَمدُهُ. (4)

.


1- .. الكافي : ج 6 ص 293 ح 6 عن غياث بن إبراهيم عن الإمام الصادق عليه السلام ، ثواب الأعمال : ص 219 ح 1 ، الأمالي للصدوق : ص 374 ح 472 كلاهما عن غياث بن إبراهيم عن الإمام الصادق عن آبائه عنه عليهم السلام ، المحاسن : ج 2 ص 214 ح 1638 عن غياث بن إبراهيم عن الإمام الصادق عن أبيه عنه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 66 ص 368 ح 1 .
2- .. المحاسن : ج 2 ص 219 ح 1658 و ص 220 ح 1660 كلاهما عن عبد اللّه الأرّجاني ، الدعوات : ص 80 ح 199 من دون إسنادٍ إلى الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 66 ص 379 ح 41 .
3- .. طبّ الأئمّة عليهم السلام لابني بسطام : ص 29 و ص 60 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 66 ص 380 ح 46 .
4- .. الكافي : ج 6 ص 296 ح 23 ، المحاسن : ج 2 ص 213 ح 1635 كلاهما عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عليه السلام ، الخصال : ص 616 ح 10 عن أبي بصير عن الإمام الصادق عن آبائه عنه عليهم السلام ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 316 ح 1017 عن الإمام الصادق عن آبائه عنه عليهم السلام وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 66 ص 384 ح 53 .

ص: 427

امام على عليه السلام :هر كس در هنگام غذا خوردن ، نام خداوند عز و جل را بر زبان آورد ، هرگز از نعمت آن ، بازخواست نمى شود .

امام صادق عليه السلام_ به نقل از پدرانش عليهم السلام _ :امير مؤمنان عليه السلام فرمود : «من ، هرگز دچار سوء هاضمه نگشته ام» . گفته شد : چرا؟ فرمود : «چون هيچ لقمه اى را به سوى دهانم نبردم ، مگر آن كه نام خدا را بردم» .

امام على عليه السلام :هر كه مى خواهد غذايى به وجود او ضرر نزند ، صبر كند تا گرسنه شود و معده اش پاك [و خالى ]گردد . آن گاه غذا بخورد ، و چون شروع به خوردن كرد ، «بسم اللّه » بگويد .

امام على عليه السلام :هنگام غذا خوردن ، نام خداوند عز و جل را بر زبان آوريد و سر و صدا راه نيندازيد (در سكوت و آرامش غذا بخوريد) ؛ زيرا غذا نعمتى از نعمت هاى خدا و روزى اى از روزى هاى اوست و به جاى آوردن شكر و ذكر و حمد او در باره آن غذا ، بر شما واجب است .

.

ص: 428

الإمام الصادق عليه السلام :مَا اتَّخَمتُ قَطُّ ؛ وذلِكَ أنّي لَم أبدَأ بِطَعامٍ إلّا قُلتُ : «بِسمِ اللّهِ» ، ولَم أفرُغ مِن طَعامٍ إلّا قُلُت : «الحَمدُ للّهِِ». (1)

عنه عليه السلام :إنَّ الرَّجُلَ المُسلِمَ إذا أرادَ أن يَطعَمَ طَعاما فَأَهوى بِيَدِهِ فَقالَ : «بِسمِ اللّهِ وَالحَمدُ للّهِِ رَبِّ العالَمينَ» غَفَرَ اللّهُ عز و جل لَهُ قَبلَ أن تَصِلَ اللُّقمَةُ إلى فيهِ. (2)

دعائم الإسلام عن الإمام الصادق عليه السلام :إذا وُضِعَ الطَّعامُ فَسَمّوا ؛ فَإِنَّ الشَّيطانَ يَقولُ لِأَصحابِهِ : اُخرُجوا فَلَيسَ لَكُم فيهِ نَصيبٌ . ومَن لَم يُسَمِّ عَلى طَعامِهِ كانَ لِلشَّيطانِ مَعَهُ فيهِ نَصيبٌ. وقالَ : مَن قالَ إذا أصبَحَ : «أبتَدِئُ في يَومي هذا بَينَ يَدَي نِسياني وعَجَلَتي بِسمِ اللّهِ» أجزَأَهُ عَلى ما نَسِيَ مِن طَعامٍ أو شَرابٍ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :إذا حَضَرَتِ المائِدَةُ وسَمّى رَجُلٌ مِنهُم ، أجزَأَ عَنهُم أجمَعينَ. (4)

.


1- .. كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 356 ح 4254 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 309 ح 984 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 380 ح 47 .
2- .. الكافي : ج 6 ص 293 ح 7 عن كليب الأسدي ، المحاسن : ج 2 ص 215 ح 1642 عن كليب الصيداوي ، بحار الأنوار : ج 66 ص 375 ح 27 .
3- .. دعائم الإسلام : ج 2 ص 118 ح 394 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 383 ح 50 .
4- .. الكافي : ج 6 ص 294 ح 9 ، تهذيب الأحكام : ج 9 ص 99 ح 429 ، المحاسن : ج 2 ص 220 ح 1663 كلّها عن عبدالرحمن بن الحجّاج ، بحار الأنوار : ج 66 ص 380 ح 45 .

ص: 429

امام صادق عليه السلام :من ، هرگز دچار سوء هاضمه نشده ام ؛ چون هيچ گاه به غذا خوردن شروع نكردم ، مگر آن كه «بسم اللّه » گفتم و از خوردن دست نكشيدم ، مگر آن كه «الحمد للّه » گفتم .

امام صادق عليه السلام :مرد مسلمان كه مى خواهد غذايى بخورد ، چنانچه وقتى دستش را به طرف آن دراز مى كند ، بگويد : «به نام خدا ، و سپاس ، از آنِ خداوند پروردگار جهانيان است» ، پيش از آن كه لقمه به دهانش برسد ، خداوند عز و جل او را مى آمرزد .

دعائم الإسلام :امام صادق عليه السلام فرمود : «هر گاه غذا آورده شد ، بسم اللّه بگوييد ؛ زيرا [در اين صورت ،] شيطان به يارانش مى گويد : برويد كه شما را از اين غذا بهره اى نيست . و هر كس در هنگام خوردن غذا بسم اللّه نگويد ، شيطان در آن غذا با او سهيم مى شود» . و فرمود : «و هر كس چون صبح كند ، بگويد : اين روز خود را ، پيشاپيش فراموشى ها و شتابكارى هايم ، با نام خدا آغاز مى كنم ، اگر [آن روز] در هنگام خوردن غذايى يا نوشيدن چيزى ، بردن نام خدا را فراموش كند ، همان [بسم اللّهِ آغاز روز] او را كفايت مى كند» .

امام صادق عليه السلام :هر گاه غذا آوردند و يك نفر از حاضران «بسم اللّه » گفت ، از بقيّه كفايت مى كند .

.

ص: 430

ب _ تَكرارُ التَّسمِيَةِ عَلى كُلِّ لَونٍالإمام الصادق عليه السلام :قالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : ضَمِنتُ لِمَن يُسَمّي عَلى طَعامِهِ ألّا يَشتَكِيَ مِنهُ . فَقالَ لَهُ ابنُ الكَوّاءِ : يا أميرَ المؤمِنينَ ، لَقَد أكَلتُ البارِحَةَ طَعاما فَسَمَّيتُ عَلَيهِ وآذاني! فَقالَ : لَعَلَّكَ أكَلتَ ألوانا فَسَمَّيتَ عَلى بَعضِها ولَم تُسَمِّ عَلى بَعضٍ ، يا لُكَعُ (1) . (2)

المحاسن عن مِسمَع بن عبد المَلِك :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : إنّي أتَّخِمُ . فَقالَ : أتُسَمّي؟ قُلتُ : إنّي قَد سَمَّيتُ . فَقالَ : لَعَلَّكَ تَأكُلُ ألوانا؟ فَقُلتُ : نَعَم . قالَ : تُسَمّي عَلى كُلِّ لَونٍ؟ قُلتُ : لا . قالَ : فَمِن ثَمَّ تَتَّخِمُ. (3)

الكافي عن داود بن فرقد :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : كَيفَ اُسَمّي عَلَى الطَّعامِ؟ قالَ : إذَا اختَلَفَتِ الآنِيَةُ فَسَمِّ عَلى كُلِّ إناءٍ. قُلتُ : فَإِن نَسيتُ أن اُسَمِّيَ؟ قالَ : تَقولُ : بِسمِ اللّهِ عَلى أوَّلِهِ وآخِرِهِ. (4)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ مَن نَسِيَ أن يُسَمِّيَ عَلى كُلِّ لَونٍ فَليَقُل : بِسمِ اللّهِ عَلى أوَّلِهِ وآخِرِهِ. (5)

.


1- .. اللُّكَع _ عند العرب _ : العبد ، ثمّ استُعمل في الحُمق والذمّ . وأكثر ما يقع في النداء ، وهو اللئيم . وقيل : الوَسِخ (النهاية : ج 4 ص 268«لكع») .
2- .. الكافي : ج 6 ص 295 ح 18 ، المحاسن : ج 2 ص 218 ح 1655 كلاهما عن داود بن فرقد ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 355 ح 4253 ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 118 ح 393 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 369 ح 6 .
3- .. المحاسن : ج 2 ص 219 ح 1656 و ص 209 ح 1623 عن مسمع أبي سيّار نحوه ، بحار الأنوار : ج 66 ص 378 ح 39 .
4- .. الكافي : ج 6 ص 295 ح 20 ، تهذيب الأحكام : ج 9 ص 99 ح 431 ، المحاسن : ج 2 ص 220 ح 1662 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 379 ح 44 .
5- .. مكارم الأخلاق : ج 1 ص 309 ح 983 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 356 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 66 ص 380 ح 47 .

ص: 431

ب - تكرار نام خدا براى هر نوعى از غذا

ب _ تكرار نام خدا براى هر نوعى از غذاامام صادق عليه السلام :امير مؤمنان فرمود : «من به كسى كه هنگام خوردن غذايش بسم اللّه بگويد ، ضمانت مى دهم كه از آن غذا شكوه اى نكند» . ابن كوّاء گفت : اى امير مؤمنان! من ديروز غذايى خوردم و «بسم اللّه » هم گفتم ؛ امّا مرا اذيّت كرد! فرمود : «شايد غذاهاى متنوّع خورده اى و براى يكى بسم اللّه گفته اى و براى يكى نگفته اى ، اى فرومايه!» .

المحاسن_ به نقل از مِسمَع بن عبد الملك _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : من ، رودل مى كنم . فرمود : « بسم اللّه مى گويى؟» . گفتم : «بسم اللّه » هم مى گويم . فرمود : «شايد غذاهاى متنوّع مى خورى!» . گفتم : بله . فرمود : «براى هر نوعش ، بسم اللّه مى گويى؟» . گفتم : خير . فرمود : «پس به همين سبب ، رودل مى كنى» .

الكافى_ به نقل از داوود بن فرقد _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : هنگام غذا خوردن ، چگونه «بسم اللّه » بگويم؟ فرمود : «وقتى ظرف ها (غذاها) گوناگون است ، براى هر ظرفى [جداگانه ] بسم اللّه بگو» . گفتم : اگر فراموش كردم كه «بسم اللّه » بگويم؟ فرمود : «مى گويى : بسم اللّه براى همه اش» .

امام صادق عليه السلام :هر كس فراموش مى كند كه براى يكايك انواع غذاها نام خدا را بر زبان آورد ، بگويد : بسم اللّه براى همه اش .

.

ص: 432

ج _ تَكرارُ التَّسمِيَةِ عِندَ التَّكَلُّمِالكافي عن مسمع :شَكَوتُ ما ألقى مِن أذَى الطَّعامِ إلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام إذا أكَلتُهُ. فَقالَ : لَم تُسَمِّ؟ فَقُلتُ : إنّي لَاُسَمّي ، وإنَّهُ لَيَضُرُّني! فَقالَ لي : إذا قَطَعتَ التَّسمِيَةَ بِالكَلامِ ثُمَّ عُدتَ إلَى الطَّعامِ تُسَمّي؟ قُلتُ : لا . قالَ : فَمِن هاهُنا يَضُرُّكَ ، أما لَو أنَّكَ إذا عُدتَ إلَى الطَّعامِ سَمَّيتَ ما ضَرَّكَ . (1)

د _ قَضاءُ التَّسمِيَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا أكَلَ أحَدُكُم طَعاما فَليَقُل : بِسمِ اللّهِ ، فَإِن نَسِيَ في أوَّلِهِ فَليَقُل : بِسمِ اللّهِ في أوَّلِهِ وآخِرِهِ. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا أكَلَ أحَدُكُم فَليَذكُرِ اسمَ اللّهِ تَعالى ، فَإِن نَسِيَ أن يَذكُرَ اسمَ اللّهِ تَعالى في أوَّلِهِ ، فَليَقُل : بِسمِ اللّهِ أوَّلَهُ وآخِرَهُ. (3)

.


1- .. الكافي : ج 6 ص 295 ح 19 ، المحاسن : ج 2 ص 219 ح 1657 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 378 ح 40 .
2- .. سنن الترمذي : ج 4 ص 288 ح 1858 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1087 ح 3264 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 121 ح 7087 كلّها عن عائشة ، كنز العمّال : ج 15 ص 237 ح 40736 .
3- .. سنن أبي داود : ج 3 ص 347 ح 3767 ، مسند ابن حنبل : ج 9 ص 475 ح 25160 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 451 ح 14608 ، الأذكار المنتخبة : ص 204 كلّها عن عائشة ، كنز العمّال : ج 15 ص 236 ح 40734 .

ص: 433

ج - تكرار نام خدا در هنگام صحبت كردن
د - به جا آوردن قضاى «بسم اللَّه»

ج _ تكرار نام خدا در هنگام صحبت كردنالكافى_ به نقل از مسمع _ :به امام صادق عليه السلام از اين كه هر گاه غذا مى خورم ، مرا اذيّت مى كند ، شكايت كردم . فرمود : « بسم اللّه نمى گويى؟» . گفتم : «بسم اللّه » هم مى گويم ؛ ولى باز اذيّتم مى كند . فرمود : «هر گاه بسم اللّه را با صحبت كردن قطع مى كنى و دوباره به خوردن مى پردازى ، [باز هم] بسم اللّه مى گويى؟» . گفتم : خير . فرمود : «به همين سبب ، اذيّتت مى كند . اگر وقتى دوباره به خوردن مى پردازى ، [باز هم] بسم اللّه بگويى ، غذا اذيّتت نمى كند» .

د _ به جا آوردن قضاى «بسم اللّه »پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه يكى از شما غذايى مى خورد ، «بسم اللّه » بگويد و اگر در ابتداى آن فراموش كرد ، بگويد : «بسم اللّه ، براى آغاز و انجام آن» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه يكى از شما غذا مى خورد ، نام خداوند متعال را بر زبان آورد و چنانچه در آغاز آن فراموش كرد نام خداوند متعال را بر زبان آورد ، بگويد : بسم اللّه براى آغاز و انجام آن .

.

ص: 434

عنه صلى الله عليه و آله :مَن نَسِيَ أن يُسَمِّيَ عَلى طَعامِهِ ، فَليَقرَأ : «قُل هُوَ اللّهُ أحَدٌ» إذا فَرَغَ. (1)

سنن أبي داود عن اُميّة بن مُخشي :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله جالِسا ورَجُلٌ يَأكُلُ ، فَلَم يُسَمِّ حَتّى لَم يَبقَ مِن طَعامِهِ إلّا لُقمَةٌ ، فَلَمّا رَفَعَها إلى فيهِ قالَ : بِسمِ اللّهِ أوَّلَهُ وآخِرَهُ ، فَضَحِكَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله ثُمَّ قالَ : ما زالَ الشَّيطانُ يَأكُلُ مَعَهُ ، فَلَمّا ذَكَرَ اسمَ اللّهِ عز و جل استَقاءَ ما في بَطنِهِ. (2)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن أكَلَ طَعاما فَليَذكُرِ اسمَ اللّهِ عز و جل عَلَيهِ ، فَإِن نَسِيَ فَذَكَرَ اللّهَ مِن بَعدُ تَقَيَّأ الشَّيطانُ _ لَعَنَهُ اللّهُ _ ما كانَ أكَلَ ، وَاستَقَلَّ الرَّجُلُ الطَّعامَ (3) . (4)

ه _ ذَمُّ تَركِ التَّسمِيَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ أبغَضَ الخَلقِ إلَى اللّهِ ثَلاثَةٌ .. . وَالرَّجُلُ يُكثِرُ الأَكلَ ولا يُسَمِّي اللّهَ عَلى طَعامِهِ ، ولا يَحمَدُهُ. (5)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ الشَّيطانَ يَستَحِلُّ الطَّعامَ أن لا يُذكَرَ اسمُ اللّهِ عَلَيهِ. (6)

.


1- .. حلية الأولياء : ج 10 ص 114 الرقم 476 ، الأذكار المنتخبة : ص 205 كلاهما عن جابر ، كنز العمّال : ج 15 ص 249 ح 40798 ؛ بحار الأنوار : ج 92 ص 353 ح 23 .
2- .. سنن أبي داود : ج 3 ص 347 ح 3768 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 10 ح 18985 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 121 ح 7089 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 15 ص 426 ح 41686 .
3- .. قال العلّامة المجلسي قدس سره : أي استقلَّ في الطعام ، من باب الحذف والإيصال ؛ أي لا يشركه الشيطان . أو يجده قليلاً لِما قد أكل قبلُ (مرآة العقول : ج 22 ص 107) .
4- .. الكافي : ج 6 ص 293 ح 5 عن غياث بن إبراهيم عن الإمام الصادق عليه السلام ، المحاسن : ج 2 ص 213 ح 1634 عن غياث بن إبراهيم عن الإمام الصادق عن أبيه عنه عليهم السلام وفيه «استقبل» بدل «استقلّ» ، بحار الأنوار : ج 66 ص 374 ح 20 .
5- .. الفردوس : ج 3 ص 18 ح 4030 عن جابر بن عبد اللّه ، كنز العمّال : ج 7 ص 791 ح 21431 .
6- .. صحيح مسلم : ج 3 ص 1597 ح 102 ، سنن أبي داود : ج 3 ص 347 ح 3766 ، مسند ابن حنبل : ج 9 ص 74 ح 23309 كلّها عن حذيفة ، كنز العمّال : ج 15 ص 237 ح 40739 .

ص: 435

ه - نكوهش ترك نام خدا

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس فراموش كرد كه براى غذايش «بسم اللّه » بگويد ، بعد از خوردن آن ، [سوره] «قل هو اللّه أحد» را بخواند .

سنن أبى داوود_ به نقل از اُميّة بن مُخشى _ :پيامبر خدا نشسته بود و مردى غذا مى خورد . او «بسم اللّه » نگفت ، تا آن كه از غذايش فقط يك لقمه ماند . چون آن لقمه را به طرف دهانش برد ، گفت : بسم اللّه براى آغاز و انجامش . پيامبر صلى الله عليه و آله خنديد و فرمود : «شيطان پيوسته با او مى خورد ، و چون او نام خداوند عز و جل را برد ، وى هر چه را در شكمش بود ، بالا آورد» .

امام على عليه السلام :هر كس غذايى مى خورَد ، بايد نام خداوند عز و جل را بر زبان آورد ، و اگر فراموش كرد و بعداً نام خداوند را به ياد آورد ، شيطان _ كه لعنت خدا بر او باد _ آنچه را خورده است ، بالا مى آورد .

ه _ نكوهش ترك نام خداپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مبغوض ترين مردم در نزد خداوند ، سه كس اند : ... و مردى كه زياد مى خورد و در هنگام غذا خوردنش نام خدا را نمى برد و او را سپاس نمى گويد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شيطان ، غذا را با بُرده نشدن نام خدا بر آن [براى خود ]حلال مى كند .

.

ص: 436

عنه صلى الله عليه و آله :قالَ إبليسُ : يا رَبِّ ، لَيَس أحَدٌ مِن خَلقِكَ إلّا جَعَلتَ لَهُ رِزقا ومَعيشَةً ، فَما رِزقي؟ قالَ : ما لَم يُذكَر عَلَيهِ اسمي. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :كُلُّ طَعامٍ لا يُذكَرُ اسمُ اللّهِ عَلَيهِ فَإِنَّما هُوَ داءٌ ، ولا بَرَكَةَ فيهِ. (2)

جامع الأخبار :سُئِلَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : هَل يَأكُلُ الشَّيطانُ مَعَ الإِنسانِ؟ فَقالَ : نَعَم ، مائِدَةٌ لَم يُذكَر «بِسمِ اللّهِ» عَلَيها يَأكُلُ الشَّيطانُ مَعَهُم ، ويَرفَعُ اللّهُ البَرَكَةَ عَنها. (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا سَمَّى العَبدُ عَلى طَعامِهِ لَم يَنَلِ الشَّيطانُ مِنهُ ، وإذا لَم يُسَمِّهِ نالَ مِنهُ. (4)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا دَخَلَ الرَّجُلُ بَيتَهُ فَذَكَرَ اللّهَ عِندَ دُخولِهِ وعِندَ طَعامِهِ ، قالَ الشَّيطانُ (5) : لا مَبيتَ لَكُم ولا عَشاءَ . وإذا دَخَلَ فَلَم يَذكُرِ اللّهَ عِندَ دُخولِهِ ، قالَ الشَّيطانُ : أدرَكتُمُ المَبيتَ . وإذا لَم يَذكُرِ اللّهَ عِندَ طَعامِهِ ، قالَ : أدرَكتُمُ المَبيتَ والعَشاءَ. (6)

الإمام الصادق عليه السلام :إذا وُضِعَ الغَداءُ وَالعَشاءُ فَقُل : «بِسمِ اللّهِ» ، فَإِنَّ الشَّيطانَ _ لَعَنَهُ اللّهُ _ يَقولُ لِأَصحابِهِ : اُخرُجوا ؛ فَلَيسَ هاهُنا عَشاءٌ ولا مَبيتٌ . وإذا نَسِيَ أن يُسَمِّيَ قالَ لِأَصحابِهِ : تَعالَوا ؛ فَإِنَّ لَكُم هاهُنا عَشاءً ومَبيتا . (7)

.


1- .. حلية الأولياء : ج 8 ص 126 الرقم 405 عن ابن عبّاس ، الدرّ المنثور : ج 3 ص 350 نقلاً عن ابن مردويه ، كنز العمّال : ج 1 ص 444 ح 1916 نقلاً عن أبي الشيخ في العظمة وكلاهما نحوه .
2- .. تاريخ دمشق : ج 60 ص 325 عن عقبة بن عامر ، كنز العمّال : ج 15 ص 238 ح 40741 .
3- .. جامع الأخبار : ص 120 ح 220 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 258 ح 52 .
4- .. مستدرك الوسائل : ج 16 ص 274 ح 19859 نقلاً عن تفسير أبي الفتوح الرازي.
5- .. أي : للشياطين من أتباعه .
6- .. صحيح مسلم : ج 3 ص 1598 ح 103 ، سنن أبي داود : ج 3 ص 346 ح 3765 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1279 ح 3887 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 187 ح 15110 كلّها عن جابر ، كنز العمّال : ج 15 ص 396 ح 41534 .
7- .. الكافي : ج 6 ص 293 ح 4 ، المحاسن : ج 2 ص 211 ح 1629 كلاهما عن محمّد بن مروان ، الاُصول الستّة عشر : ص 234 ح 273 عن جابر ، بحار الأنوار : ج 66 ص 372 ح 15 .

ص: 437

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ابليس گفت : پروردگارا! هيچ يك از آفريدگانت نيست ، مگر آن كه براى او روزى و معاشى قرار داده اى . پس ، روزى من چيست؟ فرمود : «آنچه نام من بر آن برده نشود» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر خوراكى كه نام خدا بر آن برده نشود ، آن خوراك درد است و بركتى در آن نيست .

جامع الأخبار :از پيامبر صلى الله عليه و آله سؤال شد : آيا شيطان با انسان غذا مى خورد؟ فرمود : «آرى ؛ سفره اى كه در آن بسم اللّه گفته نشود ، شيطان همراه آنها مى خورد و خداوند ، بركت را از آن سفره مى برد» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه بنده براى غذايش «بسم اللّه » بگويد ، شيطان به آن دست نمى زند و هر گاه «بسم اللّه » نگويد ، شيطان در آن سهيم مى شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه مرد وارد خانه اش شود و در هنگام ورودش و هنگام غذا خوردنش نام خدا را بگويد ، شيطان [به شياطين پيروش] مى گويد : اين جا ، جاى خواب و شام براى شما نيست . و هر گاه مرد وارد خانه شود و هنگام ورودش نام خدا را نياورد ، شيطان مى گويد : به خوابگاه ، دست يافتيد . و اگر مرد ، هنگام غذايش نام خدا را نياورد ، شيطان مى گويد : به خوابگاه و شام ، [هر دو] دست يافتيد .

امام صادق عليه السلام :هر گاه ناهار و شام آوردند ، «بسم اللّه » بگو ؛ زيرا [در اين صورت ]شيطان _ كه لعنت خدا بر او باد _ به يارانش مى گويد : برويد ، كه اين جا براى شما از شام و خواب ، خبرى نيست . و هر گاه [كسى] «بسم اللّه » گفتن را فراموش كند ، او به يارانش مى گويد : بياييد ، كه اين جا براى شما هم شام است و هم جاى خواب .

.

ص: 438

عنه عليه السلام :إذا تَوضَّأَ أحَدُكُم ولَم يُسَمِّ ، كانَ لِلشَّيطانِ (1) في وُضوئِهِ شِركٌ ، وإن أكَلَ أو شَرِبَ أو لَبِسَ ، وكُلَّ شَيءٍ صَنَعَهُ يَنبَغي لَهُ أن يُسَمِّيَ عَلَيهِ ، فَإِن لَم يَفعَل كانَ لِلشَّيطانِ فيه شِركٌ. (2)

و _ كَثرَةُ الحَمدِكتاب من لا يحضره الفقيه عن سَماعَة بن مِهرانَ :كُنتُ آكُلُ مَعَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام ، فَقالَ : يا سَماعَةُ ! أكلاً وحَمدا ، لا أكلاً وصَمتا. (3)

الكافي عن عُبَيد بن زُرارة :أكَلتُ مَعَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام طَعاما ، فَما اُحصي كَم مَرَّةً قالَ : الحَمدُ للّهِِ الَّذي جَعَلَني أشتَهيهِ. (4)

6 / 10الاِفتِتاحُ بِالمِلحِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ :يا عَلِيُّ ، افتَتِح طَعامَكَ بِالمِلحِ ، وَاختِم بِالمِلحِ ؛ فَإِنَّ مَنِ افتَتَحَ طَعامَهُ بِالمِلحِ وخَتَمَ بِالمِلحِ عوفِيَ مِنِ اثنَينِ وسَبعينَ نَوعا مِن أنواعِ البَلاءِ ، مِنهُ الجُذامُ وَالجُنونُ وَالبَرَصُ. (5)

.


1- .. في المحاسن : «الشيطان» ، والتصويب من بحار الأنوار .
2- .. المحاسن : ج 2 ص 208 ح 1621 عن العلاء بن الفضيل ، الاُصول الستّة عشر : ص 235 ح 274 عن جابر ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 227 ح 667 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 66 ص 369 ح 5 .
3- .. كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 355 ح 4252 ، المحاسن : ج 2 ص 215 ح 1644 وليس فيه صدره ، بحار الأنوار : ج 66 ص 375 ح 28 .
4- .. الكافي : ج 6 ص 295 ح 17 ، المحاسن : ج 2 ص 218 ح 1653 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 378 ح 37 .
5- .. الكافي : ج 6 ص 326 ح 2 ، المحاسن : ج 2 ص 424 ح 2486 كلاهما عن هشام بن سالم عن الإمام الصادق عليه السلام ، الدعوات : ص 145 ح 379 ، مستطرفات السرائر : ص 117 ح 1 عن حمّاد بن عمرو الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 412 ح 1392 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 66 ص 398 ح 18 .

ص: 439

و - حمد بسيار گفتن
6 / 10 آغاز كردن با نمك

امام صادق عليه السلام :هر گاه فردى از شما وضو بگيرد (1) و «بسم اللّه » نگويد ، شيطان در وضوى او شريك مى شود . و در هنگام خوردن يا آشاميدن يا پوشيدن ، و هر كارى كه انجام مى دهد ، بايد «بسم اللّه » بگويد ، كه اگر چنين نكند ، شيطان در آن شريك مى شود .

و _ حمد بسيار گفتنكتاب من لايحضره الفقيه_ به نقل از سماعة بن مهران _ :با امام صادق عليه السلام غذا مى خوردم كه فرمود : «اى سماعه! خوردنى و حمد گفتنى ، نه خوردن و هيچ نگفتن» .

الكافى_ به نقل از عُبيد بن زراره _ :با امام صادق عليه السلام غذايى خوردم و شمارَش را ندارم كه چند بار گفت : «سپاس ، خدايى را كه مرا نسبت به اين ، بااشتها قرار داد» .

6 / 10آغاز كردن با نمكپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به على عليه السلام _ :اى على! غذايت را با نمك آغاز كن و با نمكْ پايان ده ؛ زيرا كسى كه غذايش را با نمك آغاز كند و با نمك پايان دهد ، از هفتاد و دو نوع درد و مرض ، سالم مى ماند ، از جمله از : جذام و ديوانگى و پيسى .

.


1- .ظاهراً مقصود از «وضو» در اين جا ، مطلق شستشوى دست و صورت است .

ص: 440

الإمام عليّ عليه السلام :اِبدَؤوا بِالمِلحِ في أوَّلِ طَعامِكُم ، فَلَو يَعلَمُ النّاسُ ما في المِلحِ لَاختاروهُ عَلَى الدِّرياقِ المُجَرَّبِ . (1)

عنه عليه السلام :مَنِ ابتَدَأَ طَعامَهُ بِالمِلحِ ذَهَبَ عَنهُ سَبعونَ داءً ، وما لا يَعلَمُهُ إلَا اللّهُ عز و جل . (2)

عنه عليه السلام :مَنِ افتَتَحَ طَعامَهُ بِمِلحٍ دُفِعَ عَنهُ اثنانِ وسَبعونَ داءً. (3)

الإمام الباقر عليه السلام :أوحَى اللّهُ عز و جل إلى موسَى بنِ عِمرانَ عليه السلام أن مُر قَومَكَ يَفتَتِحوا بِالمِلحِ ، ويَختَتِموا بِهِ ، وإلّا فَلا يَلوموا إلّا أنفُسَهُم. (4)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ بَني إسرائيلَ كانوا يَستَفتِحونَ بِالخَلِّ ويَختِمونَ بِهِ ، ونَحنُ نَستَفتِحُ بِالمِلحِ ونَختِمُ بِالخَلِّ. (5)

الإمام الكاظم عليه السلام :لا يَخصِبُ (6) خِوانٌ لا مِلحَ عَلَيها ، وأصَحُّ لِلبَدَنِ أن يُبدَأَ بِهِ في أوَّلِ الطَّعامِ. (7)

أقول : الروايات في افتتاح الطعام بالملح واختتامه به كثيرة جدّا (8) ، وفي بعضها الحثّ على افتتاح الطعام بالخلّ (9) .

.


1- .. الكافي : ج 6 ص 326 ح 4 ، المحاسن : ج 2 ص 422 ح 2478 كلاهما عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 357 ح 4259 ، الخصال : ص 623 ح 10 عن أبي بصير عن الإمام الصادق عن آبائه عنه عليهم السلام ، تحف العقول : ص 113 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 307 ح 977 ، بحار الأنوار : ج 10 ص 101 ح 1 .
2- .. الخصال : ص 623 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، تحف العقول : ص 113 نحوه ، بحارالأنوار : ج 10 ص 101 ح 1 .
3- .. الجعفريّات : ص 243 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، المحاسن : ج 2 ص 424 ح 2485 عن ابن سنان عن الإمام الصادق عليه السلام ، طبّ النبيّ : ص 5 نحوه ، بحار الأنوار : ج 66 ص 397 ح 12 .
4- .. الكافي : ج 6 ص 326 ح 6 ، المحاسن : ج 2 ص 423 ح 2481 كلاهما عن فروة ، بحار الأنوار : ج 66 ص 396 ح 8 .
5- .. الكافي : ج 6 ص 330 ح 12 عن سليمان الديلمي .
6- .. الخِصب : النماء والبركة (المصباح المنير : ص 170«خصب»).
7- .. الكافي : ج 6 ص 326 ح 5 ، المحاسن : ج 2 ص 423 ح 2479 كلاهما عن الجعفري ، بحار الأنوار : ج 66 ص 396 ح 7 .
8- .. راجع : موسوعة الأحاديث الطبيّة : ج 2 ص 439 (افتتاح الطعام بالملح واختتامه به أو بالخلّ) وص 681 (الملح).
9- .. راجع : موسوعة الأحاديث الطبيّة : ج 2 ص 565 (افتتاح الطعام بالخلّ) .

ص: 441

امام على عليه السلام :در ابتداى غذايتان با نمك شروع كنيد ؛ چرا كه اگر مردم خاصيت نمك را بدانند ، آن را بر پادزهر آزموده ترجيح مى دهند .

امام على عليه السلام :هر كس غذايش را با نمك آغاز كند ، هفتاد درد و ديگر چيزهايى كه فقط خداوند عز و جل از آنها آگاه است ، از وجود او دور مى شود .

امام على عليه السلام :هر كس غذايش را با نمك آغاز كند ، هفتاد و دو درد و مرض از او دور مى شود .

امام باقر عليه السلام :خداوند عز و جل به موسى بن عمران عليه السلام وحى فرمود كه : «به قومت دستور بده [غذايشان را] با نمك آغاز كنند و با نمك پايان دهند . در غير اين صورت ، كسى جز خود را سرزنش نكنند» .

امام صادق عليه السلام :بنى اسرائيل [غذايشان را] با سركه آغاز مى كردند و با سركه پايان مى دادند ؛ ولى ما با نمك آغاز مى كنيم و با سركه ختم مى كنيم .

امام كاظم عليه السلام :سفره اى كه در آن نمك نباشد ، بركت ندارد ، و شروع كردن غذا با نمك ، بدن را سالم تر نگه مى دارد . مؤلّف مى گويد : احاديث در باره استفاده از نمك در آغاز و پايان غذا بسيار زيادند . (1) در بعضى از آنها نيز به شروع غذا با سركه تشويق شده است . (2)

.


1- .ر.ك: دانش نامه احاديث پزشكى: ج 2 ص 81 (شروع غذا با نمك و پايان دادن به آن با نمك يا سركه) و ص 459 (نمك).
2- .ر .ك : دانش نامه احاديث پزشكى : ج 2 ص 307 (شروع غذا با سركه) .

ص: 442

6 / 11البَدءُ بِأَخَفِّ الأَغذِيَةِالإمام الرضا عليه السلام :اِبدَأ في أوَّلِ طَعامِكَ بِأَخَفِّ الأَغذِيَةِ الَّذي تُغَذّي بِها بَدَنَكَ ، بِقَدرِ عادَتِكَ ، وبِحَسَبِ وَطَنِكَ (1) ونَشاطِكَ . (2)

6 / 12اِجتِنابُ الطَّعامِ الحارِّرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إيّاكُم وَالطَّعامَ الحارَّ ؛ فَإِنَّهُ يَذهَبُ بِالبَرَكَةِ ، وعَلَيكُم بِالبارِدِ ؛ فَإِنَّهُ أهَنأُ وأعظَمُ بَرَكَةً. (3)

شعب الإيمان عن صُهَيب :نَهى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَن أكلِ الطَّعامِ الحارِّ حَتّى يَسكُنَ. (4)

.


1- .. في بعض النسخ وبحار الأنوار : «طاقتك» بدل «وطنك» .
2- .. طبّ الإمام الرضا عليه السلام : 15 ، بحار الأنوار : ج 62 ص 311 .
3- .. اُسد الغابة : ج 1 ص 422 الرقم 505 ، الإصابة : ج 1 ص 460 الرقم 753 وفيه صدره إلى «الحار» وكلاهما عن بَوْلا ، كنز العمّال : ج 15 ص 233 ح 40713 .
4- .. شُعب الإيمان : ج 5 ص 94 ح 5912 ، كنز العمّال : ج 15 ص 259 ح 40856 ؛ دعائم الإسلام : ج 2 ص 117 ح 388 وليس فيه «حتّى يسكن» ، بحار الأنوار : ج 66 ص 403 ح 15 .

ص: 443

6 / 11 آغاز كردن با سبك ترين غذاها
6 / 12 پرهيز از خوردن غذاى داغ
اشاره

6 / 11آغاز كردن با سبك ترين غذاهاامام رضا عليه السلام :غذا خوردنت را با سبك ترين غذاهايى كه از آنها تغذيه مى كنى ، به اندازه عادتت و بسته به وطنت و فعّاليتت و زمانت ، آغاز كن .

6 / 12پرهيز از خوردن غذاى داغپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از خوردن غذاى داغ بپرهيزيد ؛ زيرا بركت را مى برد ، و غذاى سرد شده بخوريد كه اين گواراتر و بابركت تر است .

شعب الإيمان_ به نقل از صهيب _ :پيامبر خدا از خوردن غذاى داغ نهى فرمود تا آن كه سرد شود .

.

ص: 444

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أبرِدُوا الطَّعامَ الحارَّ ؛ فَإِنَّ الطَّعامَ الحارَّ غَيرُ ذي بَرَكَةٍ. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :أبرِدوا طَعامَكُم يُبارَك لَكُم فيهِ. (2)

الإمام عليّ عليه السلام :أقِرُّوا (3) الحارَّ حَتّى يَبرُدَ ؛ فَإِنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قُرِّبَ إلَيهِ طَعامٌ حارٌّ فَقالَ : أقِرّوهُ حَتّى يَبرُدَ ، ما كانَ اللّهُ عز و جل لِيُطعِمَنَا النّارَ ، وَالبَرَكَةُ في البارِدِ. (4)

عنه عليه السلام :اُتِيَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله بِطَعامٍ ، فَأَدخَلَ إصبَعَهُ فيهِ فَإِذا هُوَ حارٌّ ، فَقالَ : دَعوهُ حَتّى يَبرُدَ ؛ فَإِنَّهُ أعظَمُ بَرَكَةً ، وإنَّ اللّهَ تَعالى لَم يُطعِمنَا الحارَّةَ. (5)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله اُتِيَ بِطَعامٍ حارٍّ جِدّا ، فَقالَ : ما كانَ اللّهُ عز و جل لِيُطعِمَنَا النّارَ ، أقِرّوهُ حَتّى يَبرُدَ ويُمكِنَ ؛ فَإِنَّهُ طَعامٌ مَمحوقُ البَرَكَةِ ، ولِلشَّيطانِ فيهِ نَصيبٌ. (6)

عنه عليه السلام :اُتِيَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله بِطَعامٍ حارٍّ فَقالَ : إنَّ اللّهَ عز و جل لَم يُطعِمنَا النّارَ ، نَحّوهُ حَتّى يَبرُدَ. فَتُرِكَ حَتّى بَرَدَ. (7)

.


1- .. المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 132 ح 7125 عن جابر ، المعجم الأوسط : ج 6 ص 209 ح 6209 عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 15 ص 249 ح 40802 ؛ الكافي : ج 6 ص 322 ح 3 ، المحاسن : ج 2 ص 174 ح 1486 كلاهما عن محمّد بن حكيم عن الإمام الصادق عليه السلام وليس فيهما صدره ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 70 ح 87 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 410 ح 7 .
2- .. كنز العمّال : ج 15 ص 233 ح 40714 عن عائشة .
3- .. أقِرّوه : أي أخِّروه (مجمع البحرين : ج 3 ص 1464«قرر») .
4- .. الكافي : ج 6 ص 321 ح 1 ، المحاسن : ج 2 ص 173 ح 1485 كلاهما عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عليه السلام ، الخصال : ص 613 ح 10 عن أبي بصير عن الإمام الصادق عن آبائه عنه عليهم السلام ، تحف العقول : ص 103 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 314 ح 1001 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 401 ح 3 .
5- .. عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 40 ح 124 ، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 238 ح 142 كلاهما عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 66 ص 401 ح 4 .
6- .. الكافي : ج 6 ص 322 ح 2 عن السكوني ، المحاسن : ج 2 ص 173 ح 1483 عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، الجعفريّات : ص 160 عن الإمام الكاظم عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام نحوه ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 117 ح 388 وفيهما «شرك» بدل «نصيب» ، بحار الأنوار : ج 66 ص 402 ح 9 .
7- .. الكافي : ج 6 ص 322 ح 4 عن ابن القدّاح ، المحاسن : ج 2 ص 173 ح 1482 عن ابن القدّاح عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 66 ص 402 ح 8 .

ص: 445

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :غذاى داغ را بگذاريد سرد شود ؛ زيرا غذاى داغ ، بى بركت است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بگذاريد غذايتان سرد گردد تا برايتان بابركت شود .

امام على عليه السلام :بگذاريد تا غذاى داغ ، سرد شود . براى پيامبر خدا غذاى داغ آوردند . فرمود : «بگذاريدش تا سرد شود . خداوند عز و جل به ما آتش نمى خوراند . بركت در غذاى سرد است» .

امام على عليه السلام :براى پيامبر صلى الله عليه و آله غذايى آوردند . انگشتش را داخل آن برد . ديد داغ است . فرمود : «بگذاريدش تا سرد شود ؛ چون سرد آن ، بابركت تر است و خداوند متعال به ما داغى نخورانده است» .

امام صادق عليه السلام :براى پيامبر صلى الله عليه و آله غذاى بسيار گرمى آوردند . فرمود : «خداوند عز و جل آتش ، خوراك ما نمى كند . بگذاريدش تا سرد و قابل خوردن شود ؛ زيرا اين (غذاى داغ) ، غذايى بى بركت است و شيطان را در آن ، سهمى است» .

امام صادق عليه السلام :براى پيامبر صلى الله عليه و آله غذاى داغى آوردند . فرمود : «خداوند عز و جل آتش به ما نخورانده است . كنار بگذاريدش تا سرد شود» و غذا را نخورد تا سرد شد .

.

ص: 446

سنن الدارمي عن عُروَة عن أسماء بنت أبي بكر :چ أنَّها كانَت إذا اُتِيَت بِثَريدٍ أمَرَت بِهِ فَغُطِّيَ ، حَتّى يَذهَبَ فَورُهُ ودُخانُهُ ، وتَقولُ : إنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : هُوَ أعظَمُ لِلبَرَكَةِ. (1)

مكارم الأخلاق :كانَ صلى الله عليه و آله لا يَأكُلُ الحارَّ حَتّى يَبرُدَ ، ويَقولُ : إنَّ اللّهَ لا يُطعِمُنا نارا ، إنَّ الطَّعامَ الحارَّ غَيرُ ذي بَرَكَةٍ فَأَبرِدوهُ. (2)

المحاسن عن عائِذ بن حَبيبٍ بيّاع الهَرَويّ :كُنّا عِندَ أبي عَبدِ اللّه عليه السلام فَاُتينا بِثَريدٍ ، فَمَدَدنا أيدِيَنا إلَيه فَإِذا هُوَ حارٌّ ، فَقالَ أبو عَبدِ اللّه عليه السلام : نُهينا عَن أكلِ النّارِ ، كُفّوا ؛ فَإِنَّ البَرَكَةَ في بَردِهِ. (3)

الكافي عن سليمان بن خالد :حَضَرتُ عَشاءَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام في الصَّيفِ ، فَاُتِيَ بِخِوانٍ عَلَيهِ خُبزٌ ، واُتِيَ بِقَصعَةِ ثَريدٍ ولَحمٍ ، فَقالَ : هَلُمَّ إلَيَّ (4) هذَا الطَّعامَ ، فَدَنوتُ ، فَوَضَعَ يَدَهُ فيهِ ورَفَعَها وهُوَ يَقولُ : أستَجيرُ بِاللّهِ مِنَ النّارِ ، أعوذُ بِاللّهِ مِنَ النّارِ ، أعوذُ بِاللّهِ مِنَ النّارِ ، هذا ما لا نَصبِرُ عَلَيهِ فَكَيفَ النّارُ؟ هذا ما لا نَقوى (5) عَلَيهِ فَكَيفَ النّارُ؟ هذا ما لا نُطيقُهُ فَكَيفَ النّارُ ؟ قالَ : وكانَ عليه السلام يُكَرِّرُ ذلِكَ حَتّى أمكَنَ الطَّعامُ ، فَأَكَلَ وأكَلنا مَعَهُ. (6)

.


1- .. سنن الدارمي : ج 1 ص 533 ح 1975 ، مسند ابن حنبل : ج 10 ص 275 ح 27025 عن ابن شهاب عن أسماء بنت أبي بكر ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 131 ح 7124 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 457 ح 14629 ، كنز العمال : ج 15 ص 249 ص 40800 .
2- .. مكارم الأخلاق : ج 1 ص 70 ح 87 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 410 ح 7 .
3- .. المحاسن : ج 2 ص 174 ح 1488 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 403 ح 13 .
4- .. في المحاسن وبحار الأنوار : «هلمّ إلى» ، وهو الأنسب بالسياق .
5- .. في المصدر : «لم نقوى» ، والصواب ما أثبتناه كما في المحاسن .
6- .. الكافي : ج 6 ص 322 ح 5 ، المحاسن : ج 2 ص 174 ح 1489 وفيه «بجفنة» بدل «بقصعة» ، بحار الأنوار : ج 66 ص 403 ح 14 .

ص: 447

سنن الدارمى_ به نقل از عروه _ :هر گاه براى اسماء دختر ابو بكر ، غذايى مى آوردند ، دستور مى داد روى آن را بپوشانند تا از جوش و بخار مى افتاد ، و مى گفت : من از پيامبر خدا شنيدم كه مى فرمايد : «اين (غذاى سرد) ، بركتش بيشتر است» .

مكارم الأخلاق :پيامبر صلى الله عليه و آله غذاى داغ را تا سرد نمى شد ، تناول نمى كرد و مى فرمود : «خداوند به ما آتش نمى خوراند . غذاى داغ ، بى بركت است . پس ، آن را سرد كنيد» .

المحاسن_ به نقل از عائذ بن حبيب بيّاع هروى _ :نزد امام صادق عليه السلام بوديم كه آب گوشت آوردند . دست به غذا برديم . داغ بود . امام صادق عليه السلام فرمود : «ما از خوردن آتش ، نهى شده ايم . دست بداريد ؛ زيرا بركت ، در سرد آن است» .

الكافى_ به نقل از سليمان بن خالد _ :در يك شب تابستانى ، خدمت امام صادق عليه السلام بودم كه سفره نان با كاسه اى آب گوشت آوردند . امام عليه السلام فرمود : «بفرماييد غذا بخوريد» . من ، جلو رفتم . امام عليه السلام دستش را در كاسه برد و بيرون آورد و فرمود : «پناه مى برم به خدا از آتش ! پناه مى برم به خدا از آتش ! پناه مى برم به خدا از آتش ! ما تحمّل اين را نداريم ، چه رسد به آتش! ما تاب و توان اين را نداريم ، چه رسد به آتش! ما طاقت اين را نداريم ، چه رسد به آتش!» و پيوسته اين جملات را تكرار مى كرد ، تا آن كه غذا سرد شد و شام را با هم صرف كرديم .

.

ص: 448

المحاسن عن سليمان الجعفري عن أبي الحسن عليه السلام :الحارُّ غَيرُ ذي بَرَكَةٍ ، ولِلشَّيطانِ فيهِ نَصيبٌ. (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :السُّخونُ (2) بَرَكَةٌ. (3)

المحاسن عن مُرازِم :بَعَثَ إلَينا أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام بِطَعامٍ سَخِنٍ ، فَقالَ : كُلوا قَبلَ أن يَبرُدَ ؛ فَإِنَّهُ أطيَبُ. (4)

بيانذكرنا الحديثين الأخيرين تحت عنوان «اجتناب الطعام الحارّ» ؛ لبيان أنّ المراد من الروايات الناهية عن الطعام الحارّ هو الحارّ جدّا ، لا انتظاره حتّى يبرد تماما .

6 / 13الأَكلُ بِاليَمينِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لِرَجُلٍ _ :كُل بِيَمينِكَ ؛ فَإِنَّ الشَّيطانَ يَأكُلُ بِشِمالِهِ. (5)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا أكَلَ أحَدُكُم ، فَليَأكُل بِيَمينِهِ ، وَليَشرَب بِيَمينِهِ ؛ فَإِنَّ الشَّيطانَ يَأكُلُ بِشِمالِهِ ، ويَشرَبُ بِشِمالِهِ. (6)

.


1- .. المحاسن : ج 2 ص 173 ح 1484 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 402 ح 10 .
2- .. قال العلّامة المجلسي قدس سره : كأنّ السُّخون بالضمّ ، وهو الحارُّ ، وهو محمول على الحرارة المعتدلة ، وما ورد في ذمّه محمول على ما إذا كان شديد الحرارة . ويحتمل أن يكون المراد نوعا من المرق . قال في القاموس : السُّخْن _ بالضمّ _ الحارّ ، والسَّخون : مَرَقٌ يُسَخَّن (بحار الأنوار : ج 66 ص 402) .
3- .. المحاسن : ج 2 ص 172 ح 1480 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 402 ح 6 .
4- .. المحاسن : ج 2 ص 172 ح 1481 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 402 ح 7 .
5- .. عوالي اللآلي : ج 1 ص 74 ح 142 .
6- .. سنن الترمذي : ج 4 ص 258 ح 1800 عن سالم عن أبيه ، سنن أبي داود : ج 3 ص 349 ح 3776 ، سنن الدارمي : ج 1 ص 529 ح 1961 كلاهما عن عبد اللّه بن عمر ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 214 ح 4537 عن أبي بكر بن عبيد اللّه بن بكر عن جدّه ؛ عوالي اللآلي : ج 1 ص 145 ح 75 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 390 ح 28 .

ص: 449

توضيح
6 / 13 غذا خوردن با دست راست

المحاسن_ به نقل از سليمان جعفرى ، از ابو الحسن عليه السلام (1) _ :غذاى داغ ، بى بركت است و شيطان در آن ، سهيم مى شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :غذاى گرم ، بابركت است .

المحاسن_ به نقل از مُرازم _ :امام صادق عليه السلام غذاى گرم براى ما فرستاد و فرمود : «تا سرد نشده است ، بخوريد ؛ زيرا گرم آن ، لذيذتر است» .

توضيحدو حديث اخير در زير عنوان «پرهيزكردن از غذاى داغ» براى بيان اين نكته است كه احاديث نهى كننده از خوردن غذاى داغ ، نهى از غذاى بسيار داغ است و نه اين كه صبر كنيم تا كاملاً سرد شود .

6 / 13غذا خوردن با دست راستپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به مردى _ :با دست راستت بخور ؛ چون شيطان با دست چپش مى خورد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه فردى از شما غذا مى خورد ، با دست راستش بخورد و با دست راستش بياشامد ؛ چرا كه شيطان ، با دست چپش مى خورد و با دست چپش مى آشامد .

.


1- .مقصود ، امام كاظم عليه السلام يا امام رضا عليه السلام است .

ص: 450

عنه صلى الله عليه و آله :لِيَأكُل أحَدُكُم بِيَمينِهِ ، وَليَشرَب بِيَمينِهِ ، وَليَأخُذ بِيَمينِهِ ، وَليُعطِ بِيَمينِهِ ؛ فَإِنَّ الشَّيطانَ يَأكُلُ بِشِمالِهِ ، ويَشرَبُ بِشِمالِهِ ، ويُعطي بِشِمالِهِ ، ويَأخُذُ بِشِمالِهِ. (1)

مسند ابن حنبل عن عائشة :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يُفرِغُ يَمينَهُ لِمَطعَمِهِ ولِحاجَتِهِ ، ويُفرِغُ شِمالَهُ لِلاِستِنجاءِ ولِما هُناكَ. (2)

صحيح البخاري عن عمر بن أبي سلمة :كُنتُ غُلاما في حِجرِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وكانَت يَدي تَطيشُ في الصَّحفَةِ ، فَقالَ لي رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا غُلامُ ! سَمِّ اللّهَ ، وكُل بِيَمينِكَ ، وكُل ممّا يَليكَ. فَما زالَت تِلكَ طِعمَتي (3) بَعدُ. (4)

مسند ابن حنبل عن عمر بن أبي سلمة :دَعاني رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِطَعامٍ يَأكُلُهُ ، فَقالَ : اُدنُ ، فَسَمِّ اللّهَ عز و جل ، وكُل بِيَمينِكَ ، وكُل مِمّا يَليكَ. (5)

.


1- .. سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1087 ح 3266 ، المعجم الأوسط : ج 7 ص 35 ح 6775 نحوه وكلاهما عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 15 ص 246 ح 40785 .
2- .. مسند ابن حنبل : ج 9 ص 525 ح 25428 ، كنز العمّال : ج 15 ص 527 ح 42038 نقلاً عن ضياء المقدسي في المختارة نحوه .
3- .. طِعمتي : أي حالتي في الأكل (النهاية : ج 3 ص 126«طعم») .
4- .. صحيح البخاري : ج 5 ص 2056 ح 5061 ، صحيح مسلم : ج 3 ص 1599 ح 108 وليس فيه ذيله ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 503 ح 16332 وليس فيه صدره إلى «الصحفة» ، كنز العمّال : ج 15 ص 237 ح 40738 .
5- .. مسند ابن حنبل : ج 5 ص 504 ح 16338 ، سنن أبي داود : ج 3 ص 349 ح 3777 ، تاريخ بغداد : ج 7 ص 144 وليس فيهما صدره ، كنز العمّال : ج 15 ص 237 ح 40735 .

ص: 451

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر يك از شما با دست راستش غذا بخورد و با دست راستش بياشامد و با دست راستش بگيرد و با دست راستش بدهد ؛ چرا كه شيطان ، با دست چپش مى خورد و با دست چپش مى آشامد و با دست چپش مى دهد و با دست چپش مى گيرد .

مسند ابن حنبل_ به نقل از عايشه _ :پيامبر خدا از دست راستش براى خوردن و انجام دادن كارهايش ، و از دست چپش براى طهارت گرفتن و امثال آن استفاده مى كرد .

صحيح البخارى_ به نقل از عمر بن ابى سلمه _ :من كودك بودم و روى زانوى پيامبر خدا نشسته بودم و به هر طرفِ كاسه ، دست دراز مى كردم و مى خوردم . پيامبر خدا به من فرمود : «پسر جان! بسم اللّه بگو و با دست راستت و از جلوى خودت بخور» . از آن پس ، هميشه اين گونه غذا مى خوردم .

مسند ابن حنبل_ به نقل از عمر بن ابى سلمه _ :پيامبر خدا مشغول خوردن غذايى بود و مرا تعارف به خوردن كرد و فرمود : «نزديك بيا و بسم اللّه بگو و با دست راستت و از جلوى خودت بخور» .

.

ص: 452

6 / 14تَصغيرُ اللُّقمَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في بَيانِ آدابِ المائِدَةِ _ :وأمَّا الأَدَبُ فَتَصغيرُ اللُّقمَةِ... . (1)

الإمام الحسن عليه السلام :_ أيضا _ :وأمَّا التَّأديبُ : فَالأَكلُ مِمّا يَليكَ ، وتَصغيرُ اللُّقمَةِ ... . (2)

راجع : ص 518 (الأكل / الفصل السادس / أدب الأكل مع الغير / جوامع آداب التناول) .

6 / 15تَجويدُ المَضغِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في بَيانِ آدابِ المائِدَةِ _ :وأمَّا الأَدَبُ فَتَصغيرُ اللُّقمَةِ ، وَالمَضغُ الشَّديدُ... . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :من أرادَ ألّا يَضُرَّهُ طَعامٌ فَلا يَأكُل حَتّى يَجوعَ ، فَإِذا أكَلَ فَليَقُل : «بِسمِ اللّهِ وبِاللّهِ» ، وَليُجِدِ (4) المَضغَ. (5)

راجع : ص 518 (الأكل / الفصل السادس / أدب الأكل مع الغير / جوامع آداب التناول).

.


1- .. كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 355 ح 5762 عن حمّاد بن عمرو عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، الخصال : ص 486 ح 61 عن أنس بن محمّد عن أبيه عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 321 ح 2656 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 66 ص 415 ح 14 .
2- .. كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 359 ح 4270 ، الخصال : ص 485 ح 60 كلاهما عن إبراهيم الكرخي عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، المحاسن : ج 2 ص 248 ح 1773 نحوه ، الإقبال : ج 1 ص 238 ، الدعوات : ص 137 ح 339 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 413 ح 13 .
3- .. كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 355 ح 5762 عن حمّاد بن عمرو عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، الخصال : ص 486 ح 61 عن أنس بن محمّد عن أبيه عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 321 ح 2656 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 66 ص 415 ح 14 .
4- .. في المصدر : «و ليجيد» ، والتصويب من بحار الأنوار .
5- .طبّ الأئمّة عليهم السلام لابني بسطام:ص60 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار: ج66 ص380 ح46.

ص: 453

6 / 14 لقمه كوچك برداشتن
6 / 15 خوب جويدن غذا

6 / 14لقمه كوچك برداشتنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در بيان آداب سفره _ :از آداب آن ، لقمه كوچك برداشتن است .

امام حسن عليه السلام_ در بيان آداب سفره _ :آداب سفره ، آن است كه از آنچه نزديك به توست ، بخورى و لقمه كوچك بردارى ... .

ر .ك : ص 519 (آداب غذا خوردن با ديگران / كلّيات آداب غذا خوردن) .

6 / 15خوب جويدن غذاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در بيان آداب سفره _ :آداب آن ، لقمه كوچك برداشتن و خوب جويدن است .

امام على عليه السلام :هر كس مى خواهد غذايى او را اذيّت نكند ، تا گرسنه نشده است ، غذا نخورد و موقع خوردن ، «بسم اللّه و باللّه » بگويد و نيكو بجَوَد .

ر .ك : ص 519 (غذا خوردن / فصل ششم / آداب غذا خوردن با ديگران / كلّيات آداب غذا خوردن) .

.

ص: 454

6 / 16إطالة الجُلوسِ عَلَى المائِدَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ المَلائِكَةَ لا تَزالُ تُصَلّي عَلى أحَدِكُم ما دامَت مائِدَتُهُ مَوضوعَةً. (1)

الإمام الصادق عليه السلام :ما عَذَّبَ اللّهُ عز و جل قَوما قَطُّ وهُم يَأكُلونَ ، وإنَّ اللّهَ عز و جل أكرَمُ مِن أن يَرزُقَهُم شَيئا ثُمَّ يُعَذِّبَهُم عَلَيهِ ، حَتّى يَفرُغوا مِنهُ. (2)

عنه عليه السلام :أطيلُوا الجُلوسَ عَلَى المَوائِدِ؛فَإِنَّها ساعَةٌ لا تُحسَبُ مِن أعمارِكُم. (3)

الكافي عن زرارة :سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَقولُ : ثَلاثَةٌ إن يَعلَمهُنَّ (4) المُؤمِنُ كانَت زِيادَةً في عُمُرِهِ وبَقاءَ النِّعمَةِ عَلَيهِ . فَقُلتُ : وما هُنَّ؟ قالَ : تَطويلُهُ في رُكوعِهِ وسُجودِهِ في صَلاتِهِ ، وتَطويلُهُ لِجُلوسِهِ عَلى طَعامِهِ إذا طَعِمَ عَلى مائِدَتِهِ ، وَاصطِناعُهُ المَعروفَ إلى أهلِهِ. (5)

مستدرك الوسائل :رُوِيَ أنَّ طولَ الجُلوسِ عَلَى المائِدَةِ لا يَصيرُ مِنَ العُمُرِ. (6)

.


1- .. المعجم الأوسط : ج 1 ص 308 ح 1035 ، مسند إسحاق بن راهويه : ج 2 ص 454 ح 1025 ، تفسير القرطبي : ج 6 ص 374 كلّها عن عائشة ، نوادر الاُصول : ج 1 ص 93 وليس فيها «لا تزال» ، كنز العمّال : ج 9 ص 244 ح 25844 .
2- .. الكافي : ج 6 ص 274 ح 1 ، المحجّة البيضاء : ج 3 ص 14 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 317 ح 5 .
3- .. مكارم الأخلاق : ج 1 ص 305 ح 968 ، الاختصاص : ص 253 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام وفيه «أوقات» بدل «ساعة» ، بحار الأنوار : ج 66 ص 411 ح 7 .
4- .. هكذا في المصدر ، وفي جامع أحاديث الشيعة : ج14 ص492 : «إن يعملهنّ» ، وفي وسائل الشيعة : ج2 ص928 ح8040 : «إن تعلّمهنّ» .
5- .. الكافي : ج 4 ص 49 ح 15 .
6- .. مستدرك الوسائل : ج 16 ص 234 ح 19699 نقلاً عن كتاب التعريف لمحمّد بن أحمد الصفواني .

ص: 455

6 / 16 طول دادن نشستن بر سر سفره

6 / 16طول دادن نشستن بر سر سفرهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :تا زمانى كه سفره يكى از شما پهن است ، فرشتگان بر او درود مى فرستند [و برايش دعا مى كنند] .

امام صادق عليه السلام :خداوند عز و جل هرگز مردمى را كه در حال خوردن هستند ، عذاب نمى كند ، و خداوند عز و جل كريم تر از آن است كه چيزى به آنها روزى كند و سپس بر آن عذابشان نمايد ، تا آن گاه كه از خوردن آن دست كشند .

امام صادق عليه السلام :نشستن بر سر سفره ها را به درازا كشانيد ؛ زيرا اين لحظات ، از عمر شما به حساب آورده نمى شوند .

الكافى_ به نقل از زراره _ :از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد : «سه چيز است كه اگر مؤمن ، آن را بداند ، موجب افزايش عمر او و پايدارى نعمت برايش مى شود» . گفتم : آن سه چيز چيست؟ فرمود : «طول دادن ركوع و سجودش در نماز ، طول دادن نشستنش بر سر سفره غذا ، و نيكى كردن به خانواده اش» .

مستدرك الوسائل :روايت است كه مدّت نشستن بر سر سفره ، از عمر به شمار نمى آيد .

.

ص: 456

6 / 17إكرامُ الخُبزِالإمام الصادق عليه السلام :لا يوضَعُ الرَّغيفُ تَحتَ القَصعَةِ. (1)

الكافي عن الفضل بن يونس :تَغَدّى عِندي أبُو الحَسَنِ[ الكاظم ] عليه السلام ، فَجيءَ بِقَصعَةٍ وتَحتَها خُبزٌ ، فَقالَ : أكرِمُوا الخُبزَ أن لا يَكونَ تَحتَها. وقالَ لي : مُرِ الغُلامَ أن يُخرِجَ الرَّغيفَ مِن تَحتِ القَصعَةِ. (2)

6 / 18أكلُ ما يَسقُطُ من الخِوانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الَّذي يَسقُطُ مِنَ المائِدَةِ مُهورُ حورِ العينِ. (3)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن تَتَبَّعَ ما سَقَطَ مِنَ السُّفرَةِ غُفِرَ لَهُ. (4)

عنه صلى الله عليه و آله :مَنِ التَقَطَ الطَّعامَ السّاقِطَ غَفَرَ اللّهُ ذُنوبَهُ. (5)

.


1- .. الكافي : ج 6 ص 303 ح 3 ، المحاسن : ج 2 ص 420 ح 2468 كلاهما عن أبان بن تغلب وح 2469 عن أبي بصير نحوه ، بحار الأنوار : ج 66 ص 270 ح 8 .
2- .. الكافي : ج 6 ص 304 ح 11 ، المحاسن : ج 2 ص 420 ح 2467 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 426 ح 2 .
3- .. عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 34 ح 68 ، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 101 ح 43 بزيادة «فكلوه» في آخره وكلاهما عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 306 ح 972 عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، الدعوات : ص 139 ح 344 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 433 ح 20 .
4- .. مجمع الزوائد : ج 5 ص 41 ح 7977 نقلاً عن البزّار والطبراني عن عبد اللّه بن اُمّ حرام ، كنز العمّال : ج 15 ص 240 ح 40750 نقلاً عن الحاكم في الكنى وص 245 ح 40777 نقلاً عن المعجم الكبير وفيه «أكل» بدل «تتبّع» .
5- .. كنز العمّال : ج 15 ص 253 ح 40825 نقلاً عن أبي الشيخ عن نبيشة الخير.

ص: 457

6 / 17 احترام گذاشتن به نان
6 / 18 خوردن ريزه هاى افتاده از سفره

6 / 17احترام گذاشتن به نانامام صادق عليه السلام :نان را نبايد زير كاسه گذاشت .

الكافى_ به نقل از فضل بن يونس _ :امام كاظم عليه السلام ناهار نزد ما بود . كاسه اى را كه زير آن قرص نانى بود ، آوردند . فرمود : «به نان احترام بگذاريد و آن را زير كاسه قرار ندهيد» و به من فرمود : «به اين پسر بگو نان را از زير كاسه بردارد!» .

6 / 18خوردن ريزه هاى افتاده از سفرهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آنچه در اطراف سفره مى افتد ، مَهريه حور العين است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس ريزه هاى افتاده از سفره را برچيند ، آمرزيده مى شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس غذاهاى افتاده [در اطراف سفره] را بردارد ، خداوند ، گناهانش را مى آمرزد .

.

ص: 458

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أكَلَ مِمّا يَسقُطُ مِنَ الخِوانِ ، نُفِيَ عَنهُ الفَقرُ ، ونُفِيَ عَن وَلَدِهِ الحُمقُ. (1)

الإمام عليّ عليه السلام :أكلُ ما يَسقُطُ مِنَ الخِوانِ يَزيدُ في الرِّزقِ. (2)

عنه عليه السلام :كُلوا ما يَسقُطُ مِنَ الخِوانِ؛ فَإِنَّهُ شِفاءٌ مِن كُلِّ داءٍ بِإِذنِ اللّهِ عز و جل لِمَن أرادَ أن يَستَشفِيَ بِهِ. (3)

الإمام الرضا عليه السلام :مَن أكَلَ في مَنزِلِهِ طَعاما فَسَقَطَ مِنهُ شَيءٌ فَليَتَناوَلهُ ، ومَن أكَلَ في الصَّحراءِ أو خارِجا فَليَترُكهُ لِطائِرٍ أو سَبُعٍ. (4)

كتاب من لا يحضره الفقيه عن محمّد بن الوليد الكرمانيّ :أكَلتُ بَينَ يَدَي أبي جَعفَرٍ الثّاني عليه السلام ، حَتّى إذا فَرَغتُ ورُفِعَ الخِوانُ ، ذَهَبَ الغُلامُ يَرفَعُ ما وَقَعَ مِن فُتاتِ الطَّعامِ ، فَقالَ لَهُ : ما كانَ في الصَّحراءِ فَدَعهُ ولَو فَخِذَ شاةٍ ، وما كانَ في البَيتِ فَتَتَبَّعهُ وَالقُطهُ. (5)

6 / 19عَدَمُ القِيامِ عَنِ الطَّعامِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا وُضِعَتِ المائِدَةُ ، فَلا يَقومُ رَجُلٌ حَتّى تُرفَعَ المائِدَةُ. (6)

.


1- .. تاريخ بغداد : ج 4 ص 91 الرقم 1734 ، تاريخ دمشق : ج 69 ص 170 ح 13738 كلاهما عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 15 ص 252 ح 40823 .
2- .. الخصال : ص 505 ح 2 عن سعيد بن علاقة ، مشكاة الأنوار : ص 230 ح 645 ، روضة الواعظين : ص 499 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 432 ح 18 .
3- .. الكافي : ج 6 ص 300 ح 1 عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام ، الخصال : ص 613 ح 10 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عنه عليهم السلام ، المحاسن : ج 2 ص 228 ح 1693 عن أبي بصير عن الإمام الصادق عن آبائه عنه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 66 ص 433 ح 19 .
4- .. الكافي : ج 6 ص 298 ح 15 وص 301 ح 8 ، المحاسن : ج 2 ص 229 ح 1697 كلّها عن معمّر بن خلّاد ، بحار الأنوار : ج 66 ص 429 ح 9 .
5- .. كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 356 ح 4257 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 306 ح 973 ، الخرائج والجرائح : ج 1 ص 389 ح 17 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 430 ح 14 .
6- .. سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1096 ح 3295 ، تهذيب الكمال : ج 16 ص 348 الرقم 3682 ، الفردوس : ج 5 ص 114 ح 7648 كلاهما نحوه وكلّها عن ابن عمر ، كنز العمّال : ج 9 ص 251 ح 25889 .

ص: 459

6 / 19 بلند نشدن از سر سفره

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس ريزه هايى را كه از سفره مى افتند ، بخورد ، فقر از خودش و حماقت از فرزندانش زدوده مى شود .

امام على عليه السلام :خوردن ريزه هايى كه اطراف سفره مى افتند ، روزى را زياد مى كند .

امام على عليه السلام :ريزه هايى را كه اطراف سفره مى افتند ، بخوريد كه به خواست خداوند عز و جل ، براى كسى كه آن را به نيّت شفا بخورد ، شفاى هر دردى است .

امام رضا عليه السلام :هر كس در منزلش غذا مى خورد و چيزى از آن [بر سفره] مى ريزد ، آن را بخورد ، و هر كس در صحرا يا بيرون غذا مى خورد ، ريزه هايش را براى پرندگان و يا درندگان بگذارد .

كتاب من لايحضره الفقيه_ به نقل از محمّد بن وليد كرمانى _ :در خدمت امام جواد عليه السلام غذا تناول كردم و چون غذا خوردنم تمام شد و سفره را برداشتند ، غلام رفت كه ريزه هاى افتاده غذا را بردارد . پس به او فرمود : «آنچه را [از ريزه هاى غذا] در بيابان است ، رها كن ، حتّى اگر ران گوسفندى باشد ، و آنچه را در خانه است ، بياب و بردار» .

6 / 19بلند نشدن از سر سفرهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه سفره پهن شد ، انسان نبايد برخيزد ، تا سفره جمع شود .

.

ص: 460

سنن ابن ماجة عن عائشة :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله نَهى أن يُقامَ عَنِ الطَّعامِ حَتّى يُرفَعَ. (1)

دعائم الإسلام :عنه [أيِ الإِمامِ الصّادِق] عليه السلام أنَّهُ كَرِهَ القِيامَ عَنِ الطَّعامِ . وكانَ رُبَّما دَعا بَعضَ عَبيدِهِ ، فَيُقالُ : هُم يَأكُلونَ ، فَيَقولُ : دَعوهُم حَتّى يَفرُغوا. (2)

6 / 20الإِمساكُ قَبلَ الشِّبَعِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :كُل وأنتَ تَشتَهي ، وأمسِك وأنتَ تَشتَهي. (3)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن أرادَ ألّا يَضُرَّهُ طَعامٌ فَلا يَأكُل حَتّى يَجوعَ .. . وَليَكُفَّ عَنِ الطَّعامِ وهُوَ يَشتَهيهِ ، وَليَدَعهُ وهُوَ يَحتاجُ إلَيهِ. (4)

عنه عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِكُمَيلِ _ :يا كُمَيلُ ، لا توقِرَنَّ (5) مَعِدَتَكَ طَعاما ، ودَع فيها لِلماءِ مَوضِعا ولِلرّيحِ مَجالاً ، ولا تَرفَع يَدَكَ مِنَ الطَّعامِ إلّا وأنتَ تَشتَهيهِ ، فَإِن فَعَلتَ ذلِكَ فَأَنتَ تَستَمرِئُهُ (6) ؛ فَإِنَّ صِحَّةَ الجِسمِ مِن قِلَّةِ الطَّعامِ وقِلَّةِ الماءِ. (7)

عنه عليه السلام :مَن أكَلَ الطَّعامَ عَلَى النَّقاءِ ، وأجادَ الطَّعامَ تَمَضُّغا ، وتَرَكَ الطَّعامَ وهُوَ يَشتَهيهِ ، ولَم يَحبِسِ الغائِطَ إذا أتى ، لَم يَمرَض إلّا مَرَضَ المَوتِ. (8)

.


1- .. سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1095 ح 3294 ، تاريخ دمشق : ج 60 ص 379 ح 12486 ، كنز العمّال : ج 15 ص 259 ح 40861 .
2- .. دعائم الإسلام : ج 2 ص 120 ح 408 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 413 ح 10 .
3- .. طبّ النبيّ : ص 2 ، طبّ الإمام الرضا عليه السلام : ص 16 نحوه وليس فيه صدره ، بحار الأنوار : ج 62 ص 290 .
4- .. طبّ الأئمّة عليهم السلام لابني بسطام : ص 60 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 66 ص 380 ح 46 .
5- .. أوقَرَ راحلتَه : أي حمَّلها وِقرا ؛ وهو الحمل الثقيل (تاج العروس : ج 7 ص 596«وقر») .
6- .. مَرَأ الطعامُ واستَمَرأَ فهو مَرِيء : أي هَنِيء حَميد المغَبَّة (تاج العروس : ج 1 ص 247«مرأ»).
7- .. تحف العقول : ص 172 ، بشارة المصطفى : ص 25 عن كميل ، بحار الأنوار : ج 66 ص 425 ح 41 .
8- .. مكارم الأخلاق : ج 1 ص 314 ح 1003 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 422 ح 37 .

ص: 461

6 / 20 دست كشيدن از غذا پيش از سير شدن

سنن ابن ماجة_ به نقل از عايشه _ :پيامبر خدا نهى فرمود از اين كه از سر سفره برخيزند ، تا اين كه سفره جمع شود .

دعائم الإسلام :روايت شده است كه امام صادق عليه السلام خوش نداشت از سر سفره [تا زمانى كه پهن است ، ]برخيزد . گاه ، يكى از غلامانش را صدا مى زد و چون مى گفتند : آنها (غلامان) مشغول غذا خوردن هستند ، مى فرمود : «بگذاريد غذايشان را تمام كنند» .

6 / 20دست كشيدن از غذا پيش از سير شدنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :زمانى كه اشتها دارى ، غذا بخور و هنوز كه اشتها دارى ، دست از خوردن بكش .

امام على عليه السلام :هر كس مى خواهد غذا او را اذيّت نكند ، تا گرسنه نشده است ، غذا نخورد ... و زمانى كه هنوز اشتها دارد ، دست از خوردن بكشد ، و تا هنوز به آن نياز دارد ، رهايش كند .

امام على عليه السلام_ در سفارش به كميل بن زياد _ :اى كميل! معده ات را از غذا سنگين مكن و در آن ، جايى براى آب ، و فضايى براى هوا بگذار و هنوز كه اشتها دارى ، دست از خوردن بدار ، كه اگر به اين دستور عمل كنى ، غذا گوارايت مى شود (تو را اذيّت نمى كند) ؛ زيرا سلامت جسم ، در گرو كم خوردن غذا و كم نوشيدن آب است .

امام على عليه السلام :هر كس غذاى تميز (سالم) بخورد و غذا را خوب بجوَد و در حالى كه هنوز اشتها دارد ، دست از خوردن بكشد و هر گاه غائطش گرفت ، آن را نگه ندارد ، جز مرض مرگ ، بيمارى ديگرى به سراغش نمى آيد .

.

ص: 462

عنه عليه السلام :عَلَيكُم بِالقَصدِ في المَطاعِمِ ؛ فَإِنَّهُ أبعَدُ مِنَ السَّرَفِ ، وأصَحُّ لِلبَدَنِ ، وأعوَنُ عَلَى العِبادَةِ. (1)

الإمام الرضا عليه السلام :مَن أخَذَ الطَّعامَ زِيادَةً لَم يُفِدهُ ، ومَن أخَذَ بِقَدرٍ لا زِيادَةٍ عَلَيهِ ولا نَقصٍ غَذّاهُ ونَفَعَهُ ، وكَذلِكَ الماءُ . فَسَبيلُكَ أن تَأخُذَ مِنَ الطَّعامِ مِن كُلِّ صِنفٍ مِنهُ في إبّانِهِ (2) ، وَارفَع يَدَكَ مِنَ الطَّعامِ وبِكَ إلَيهِ بَعضُ القَرَمِ (3) ؛ فَإِنَّهُ أصَحُّ لِبَدَنِكَ ، وأذكى لِعَقلِكَ ، وأخَفُّ عَلى نَفسِكَ إن شاءَ اللّهُ. (4)

ثالثا : ما لا يَنبَغي فِعلُهُ عِندَ التَّناوُلِ6 / 21الإِسرافُالكتاب«وَكُلُواْ وَاشْرَبُواْ وَلَا تُسْرِفُواْ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ » . (5)

«وَهُوَ الَّذِى أَنشَأَ جَنَّاتٍ مَّعْرُوشَاتٍ وَغَيْرَ مَعْرُوشَاتٍ وَالنَّخْلَ وَالزَّرْعَ مُخْتَلِفًا أُكُلُهُ وَالزَّيْتُونَ وَالرُّمَّانَ مُتَشَابِهًا وَغَيْرَ مُتَشَابِهٍ كُلُواْ مِن ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَءَاتُواْ حَقَّهُ يَوْمَ حَصَادِهِ وَلَا تُسْرِفُواْ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ » . (6)

.


1- .. غرر الحكم : ج 4 ص 301 ح 6153 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 341 ح 5833 .
2- .. إبّانُ كلِّ شيء : وقته وحينه الّذي يكون فيه (لسان العرب : ج 13 ص 4«أبن») .
3- .. القَرَم : شِدّة الشهوةِ إلى اللحم ، ثم كثر حتى قالوا مثلاً بذلك : قَرِمتُ إلى لقائكَ (لسان العرب : ج 12 ص 473 «قرم» ) .
4- .. طبّ الإمام الرضا عليه السلام : ص 14 ، بحار الأنوار : ج 62 ص 311 .
5- .. الأعراف : 31 .
6- .. الأنعام : 141 . والمعروشات : أي مرفوعات على ما تحملها ، يقال : عرشتُ الكرمَ : إذا جعلت تحته قَصبا وأشباهه ليمتدّ عليه (مجمع البحرين : ج 2 ص 1191 «عرش» ) .

ص: 463

سوم . كارهايى كه هنگام خوردن نبايد انجام داد
6 / 21 اسراف

امام على عليه السلام :در باره خوراكى ها ميانه روى كنيد ؛ چرا كه اين ، از اسراف به دورتر است و بدن را سالم تر نگه مى دارد و به عبادت ، بيشتر كمك مى كند .

امام رضا عليه السلام :هر كس زياد غذا بخورد ، سودش نمى بخشد ، و هر كس به اندازه بخورد ، نه بيشتر و نه كمتر ، آن خوراك ، او را تغذيه مى كند و سودش مى رساند ، و همين طور است آب . پس روش درست ، آن است كه از هر نوع خوراكى ، در هنگام (فصل) آن بخورى و هنوز كه اندكى اشتها دارى ، دست از خوردنش بدارى ؛ زيرا اين كار ، به خواست خداوند ، بدنت را سالم تر ، ذهنت را هوشيارتر ، و جانت را سبك تر مى دارد .

سوم . كارهايى كه هنگام خوردن نبايد انجام داد6 / 21اسرافقرآن«بخوريد و بياشاميد و اسراف نكنيد ، كه خداوند ، اسرافكاران را دوست ندارد» .

«و اوست كسى كه باغ هايى با داربست و بدون داربست ، و خرمابُن ، و كشتزار با ميوه هاى گوناگون آن ، و زيتون ، و انار ، مشابه يكديگر و نامشابه ، پديد آورد . از ميوه آن ، چون ثمر داد ، بخوريد و حقّ [بينوايان از] آن را روز بهره بردارى از آن بدهيد ؛ ولى زياده روى مكنيد ، كه او اسرافكاران را دوست ندارد» .

.

ص: 464

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :كُلوا وَاشرَبوا وتَصَدَّقوا وَالبَسوا ، ما لَم يُخالِطهُ إسرافٌ أو مَخيلَةٌ (1) . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ مِنَ السَّرَفِ أن تَأكُلَ كُلَّ مَا اشتَهَيتَ. (3)

الكافي عن ياسر الخادم :أكَلَ الغِلمانُ يَوما فاكِهَةً ولَم يَستَقصوا أكلَها ورَمَوا بِها ، فَقالَ لَهُم أبُو الحَسَنِ عليه السلام (4) : سُبحانَ اللّهِ! إن كُنتُمُ استَغنَيتُم فَإِنَّ اُناسا لَم يَستَغنوا ، أطعِموهُ مَن يَحتاجُ إلَيهِ. (5)

6 / 22ذَمُّ الطَّعامِصحيح مسلم عن أبي هريرة :ما رَأَيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله عابَ طَعاما قَطُّ ، كانَ إذَا اشتَهاهُ أكَلَهُ ، وإن لَم يَشتَهِهِ سَكَتَ. (6)

.


1- .. مخيلة : أي كبْرٌ ، والخُيَلاء : الكِبْر والعُجب (النهاية : ج 2 ص 93«خيل») .
2- .. سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1192 ح 3605 ، سنن النسائي : ج 5 ص 79 ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 600 ح 6707 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 150 ح 7188 نحوه وكلّها عن عمرو بن شعيب عن أبيه عن جدّه ، كنز العمّال : ج 15 ص 246 ح 40784 .
3- .. سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1112 ح 3352 ، شُعب الإيمان : ج 5 ص 46 ح 5721 كلاهما عن أنس ، كنز العمّال : ج 15 ص 263 ح 40886 .
4- .. الظاهر أنّه الإمام الرضا عليه السلام .
5- .. الكافي : ج 6 ص 297 ح 8 ، المحاسن : ج 2 ص 224 ح 1674 عن نادر الخادم ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 115 ح 381 عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 66 ص 118 ح 4 .
6- .. صحيح مسلم : ج 3 ص 1633 ح 188 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 415 ح 9512 ، سنن أبي داود : ج 3 ص 346 ح 3763 وفيه «و إن كرهه تركه» بدل «و إن لم يشتهه سكت» ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1085 ح 3259 ، صحيح ابن حبّان : ج 14 ص 348 ح 6436 كلاهما نحوه.

ص: 465

6 / 22 بد گفتن از غذا

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بخوريد و بياشاميد و صدقه دهيد و بپوشيد ، به شرط آن كه با اسراف يا تكبّر آميخته نباشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از مصاديق اسراف ، آن است كه هر چه مى خواهى ، بخورى .

الكافى_ به نقل از ياسر خادم _ :روزى ، غلامان ، ميوه اى خوردند و آن را تا آخرش نخوردند و دور انداختند . ابو الحسن عليه السلام (1) به آنان فرمود : «عجبا! اگر شما نياز نداريد ، مردمانى هستند كه نيازمندند . آن را به كسانى كه بدان نيازمندند ، بدهيد» .

6 / 22بد گفتن از غذاصحيح مسلم_ به نقل از ابو هريره _ :هرگز نديدم كه پيامبر خدا غذايى را نكوهش كند ؛ [بلكه] اگر آن را دوست داشت ، مى خورد و اگر دوست نمى داشت ، سكوت مى كرد .

.


1- .مقصود ، امام رضا عليه السلام است .

ص: 466

الإمام الصادق عليه السلام :كُفرٌ بِالنِّعَمِ أن يَقولَ الرَّجُلُ : أكَلتُ الطَّعامَ كَذا وكَذا فَضَرَّني. (1)

6 / 23النَّفخُ في الطَّعامِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :النَّفخُ في الطَّعامِ يَذهَبُ بِالبَرَكَةِ. (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ في ذِكرِ مَناهِي النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله _ :نَهى أن يُنفَخَ في طَعامٍ أو شَرابٍ. (3)

سنن أبي داود عن ابن عبّاس :نَهى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أن يُتَنَفَّسَ في الإِناءِ ، أو يُنفَخَ فيهِ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :لا يَنفُخُ الرَّجُلُ في مَوضِعِ سُجودِهِ ، ولا يَنفُخُ في طَعامِهِ ، ولا في شَرابِهِ . (5)

الإمام الصادق عليه السلام :يُكرَهُ النَّفخُ في الرُّقى (6) وَالطَّعامِ ومَوضِعِ السُّجودِ. (7)

.


1- .. معاني الأخبار : ص 385 ح 18 ، المحاسن : ج 2 ص 238 ح 1733 ، فقه الرضا : ص 347 وليس فيه «كذا وكذا» ، بحار الأنوار : ج 66 ص 337 ح 32 .
2- .. مكارم الأخلاق : ج 1 ص 313 ح 998 ؛ تاريخ أصبهان : ج 1 ص 415 ح 787 ، إحياء العلوم : ج 5 ص 282 ، الفردوس : ج 4 ص 309 ح 6906 والثلاثة الأخيرة عن عائشة.
3- .. كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 9 ح 4968 ، الأمالي للصدوق : ص 512 ح 707 كلاهما عن الحسين بن زيد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 66 ص 400 ح 1 ؛ مسند ابن حنبل : ج 1 ص 662 ح 2818 وص 765 ح 3366 ، المعجم الكبير : ج 11 ص 235 ح 11789 والثلاثة الأخيرة عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 15 ص 294 ح 41069 .
4- .. سنن أبي داود : ج 3 ص 338 ح 3728 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 304 ح 1888 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 473 ح 1907 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1094 ح 3288 نحوه ، كنز العمّال : ج 15 ص 294 ح 41070 ؛ عوالي اللآلي : ج 1 ص 170 ح 194 .
5- .. الخصال : ص 613 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، تحف العقول : ص 102 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 458 ح 1 .
6- .. الرُّقَى : جمع رُقْيَة ؛ وهي العُوذة (القاموس المحيط : ج 4 ص 336«رقي») .
7- .. الخصال : ص 158 ح 203 عن الحسين بن مصعب ، بحار الأنوار : ج 66 ص 400 ح 2 .

ص: 467

6 / 23 فُوت كردن در غذا

امام صادق عليه السلام :كفران نعمت است كه انسان بگويد : فلان غذا و بَهمان غذا را خوردم و اذيّتم كرد .

6 / 23فوُت كردن در غذاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :فوُت كردن (دميدن) در غذا ، بركت را [از آن] مى برد .

امام على عليه السلام_ در بيان نهى هاى پيامبر صلى الله عليه و آله _ :از فوت كردن در غذا يا نوشيدنى ، نهى فرمود .

سنن أبى داوود_ به نقل از ابن عبّاس _ :پيامبر خدا از رساندنِ بازْدم به ظرف خوراك يا دميدن در آن ، نهى فرمود .

امام على عليه السلام :انسان نبايد در محلّ سجده اش يا در غذايش و يا در نوشيدنى اش فوت كند .

امام صادق عليه السلام :دميدن در تعويذ و غذا و محلّ سجده ، مكروه است .

.

ص: 468

دعائم الإسلام :عَنِ الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام أنَّهُ رَخَّصَ في النَّفخِ في الطَّعامِ وَالشَّرابِ ، وقالَ : إنَّما يُكرَهُ ذلِكَ لِمَن كانَ مَعَهُ غَيرُهُ ؛ كَي لا يَعافَهُ (1) . (2)

علل الشرائع :عن بكّار بن أبي بكر الحَضرَميّ عن أبي عَبدِاللّهِ عليه السلام _ في الرَّجُلِ يَنفُخُ في القَدَحِ _ قالَ : لا بَأسَ ، وإنَّما يُكرَهُ ذلِكَ [إذا كانَ] (3) مَعَهُ غَيرُهُ ؛ كَراهِيَةَ أن يَعافَهُ. (4)

وعَنِ الرَّجُلِ يَنفُخُ في الطَّعامِ ، قالَ : ألَيسَ إنَّما يُريدُ يَبرُدُهُ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : لا بَأسَ. (5)

6 / 24الأَكلُ بِالشِّمالِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الأَكلُ بِالشِّمالِ مِنَ الجَفا (6) . (7)

عنه صلى الله عليه و آله :لا تَأكُلوا بِالشِّمالِ ؛ فَإِنَّ الشَّيطانَ يَأكُلُ بِالشِّمالِ. (8)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أكَلَ بِشِمالِهِ أكَلَ مَعَهُ الشَّيطانُ ، ومَن شَرِبَ بِشِمالِهِ شَرِبَ مَعَهُ الشَّيطانُ. (9)

.


1- .. عافَ الشيء يَعافه؛ إذا كرِهه من طعامٍ أو شراب (العين : ص 595 «عيف») .
2- .. دعائم الإسلام : ج 2 ص 118 ح 395 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 403 ح 15 .
3- .. ما بين المعقوفين سقط من الطبعة المعتمدة للمصدر ، وأثبتناه من بحار الأنوار .
4- .. في المصدر : «يعاقبه» ، والتصويب من بحار الأنوار .
5- .. علل الشرائع : ص 518 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 401 ح 5 .
6- .. الجَفا _ يُقصَر ويُمَدّ _ : خِلاف البِرّ ، نقيض الصِّلة (لسان العرب : ج 14 ص 148«جفا») .
7- .. الجعفريّات : ص 162 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام .
8- .. صحيح مسلم : ج 3 ص 1598 ح 104 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1088 ح 3268 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 91 ح 14593 كلّها عن جابر ، صحيح ابن حبّان : ج 12 ص 34 ح 5229 عن سالم بن عبد اللّه عن أبيه نحوه ، كنز العمّال : ج 15 ص 261 ح 40872 .
9- .. مسند ابن حنبل : ج 9 ص 355 ح 24533 ، المعجم الأوسط : ج 1 ص 96 ح 292 كلاهما عن عائشة ، كنز العمّال : ج 15 ص 262 ح 40876 .

ص: 469

6 / 24 غذا خوردن با دست چپ

دعائم الإسلام :از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه ايشان دميدن در غذا و نوشيدنى را اجازه داد و فرمود : «اين كار براى كسى كه ديگرى با او [هم غذا] باشد ، مكروه است ، براى اين كه باعث اشمئزاز وى نشود» .

علل الشرائع_ به نقل از بكّار بن ابى بكر حضرمى ، در باره فوت كردن در كاسه _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «اشكالى ندارد . اين كار ، زمانى مكروه است كه ديگرى با او [هم سفره يا هم كاسه] باشد ؛ چون ممكن است موجب اشمئزاز وى گردد» . نيز در باره دميدن شخص در غذا سؤال شد . فرمود : «براى سرد شدن غذا اين كار را مى كند؟» . گفت : آرى . فرمود : «اشكالى ندارد» .

6 / 24غذا خوردن با دست چپپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :غذا خوردن با دست چپ ، از بى آدابى است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :با دست چپ غذا نخوريد ؛ چون شيطان با دست چپ مى خورد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس با دست چپش غذا بخورد ، شيطان با او هم كاسه مى شود ، و هر كس با دست چپش بياشامد ، شيطان با او مى آشامد .

.

ص: 470

عنه صلى الله عليه و آله :إذا أكَلَ أحَدُكُم فَلا يأكُلُ بِشِمالِهِ ، وإذا شَرِبَ فَلا يَشرَبُ بِشِمالِهِ ، وإذا أخَذَ فَلا يَأخُذُ بِشِمالِهِ ، وإذا أعطى فَلا يُعطي بِشِمالِهِ. (1)

صحيح مسلم عن جابر :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله نَهى أن يَأكُلَ الرَّجُلُ بِشِمالِهِ. (2)

المعجم الكبير عن جُرهُد :أنَّهُ أتَى النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله وبَينَ يَدَيهِ طَعامٌ ، فَأَدنى جُرهُدٌ يَدَهُ الشِّمالَ لِيَأكُلَ وكانَتِ اليُمنى مُصابَةً ، فَقالَ : كُل بِاليَمينِ . فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ إنَّها مُصابَةٌ ! فَنَفَثَ (3) عَلَيها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَما شَكا حَتّى ماتَ. (4)

الإمام الصادق عليه السلام :لا تَأكُل بِاليَسارِ وأنتَ تَستَطيعُ. (5)

الكافي عن سماعة عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال :سأَلتُهُ عليه السلام عَنِ الرَّجُلِ يَأكُلُ بِشِمالِهِ أو يَشرَبُ بِها ، فَقالَ : لا يَأكُل بِشِمالِهِ ، ولا يَشرَب بِشِمالِهِ ، ولا يَتَناوَل بِها شَيئا. (6)

.


1- .. مسند ابن حنبل : ج 7 ص 108 ح 19437 وج 8 ص 389 ح 22719 كلاهما عن عبد اللّه بن أبي طلحة ، صحيح ابن حبّان : ج 12 ص 30 ح 5226 عن سالم عن أبيه نحوه ، كنز العمّال : ج 15 ص 262 ح 40878 .
2- .. صحيح مسلم : ج 3 ص 1661 ح 70 ، الموطّأ : ج 2 ص 922 ح 5 ، مسند ابن حنبل : 4 ص 404 ح 13095 عن أنس ؛ مكارم الأخلاق : ج 2 ص 306 ح 2655 عن الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 119 ح 399 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 389 ح 26 .
3- .. النَّفث : شبيه بالنفخ ، وهو أقلّ من التَّفل ؛ لأنّ التَّفل لا يكون إلّا ومعه شيء من الرِّيق (النهاية : ج 5 ص 88«نفث»).
4- .. المعجم الكبير : ج 2 ص 273 ح 2151 ، الإصابة : ج 1 ص 581 الرقم 1134 نحوه ، كنز العمّال : ج 12 ص 368 ح 35381 ؛ الخرائج والجرائح : ج 1 ص 54 ح 86 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 1 ص 118 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 66 ص 388 ح 21 وراجع : دلائل النبوّة للبيهقي : ج 6 ص 238 .
5- .. الكافي : ج 6 ص 272 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 9 ص 93 ح 403 ، المحاسن : ج 2 ص 243 ح 1755 كلّها عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 66 ص 387 ح 15 .
6- .. الكافي : ج 6 ص 272 ح 3 ، تهذيب الأحكام : ج 9 ص 93 ح 404 ، المحاسن : ج 2 ص 243 ح 1753 ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 119 ح 400 نحوه ، بحار الأنوار : ج 66 ص 387 ح 13 .

ص: 471

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :وقتى يكى از شما غذا مى خورد ، با دست چپش نخورد و وقتى مى آشامد ، با دست چپش نياشامد و وقتى مى گيرد ، با دست چپش نگيرد و وقتى مى دهد ، با دست چپش ندهد .

صحيح مسلم_ به نقل از جابر _ :پيامبر خدا از اين كه انسان با دست چپش غذا بخورد ، نهى فرمود .

المعجم الكبير_ در باره جُرهُد _ :خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و جلوى ايشان غذايى بود . جرهد ، دست چپش را پيش برد كه بخورد ؛ چون دست راستش صدمه ديده بود . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «با دست راست بخور» . گفت : اى پيامبر خدا! دست راستم صدمه ديده است . پيامبر خدا روى دست او دميد و از آن پس ، جرهد تا زنده بود ، دستش درد نگرفت .

امام صادق عليه السلام :تا جايى كه مى توانى ، با دست چپ غذا نخور .

الكافى_ به نقل از سماعه _ :از امام صادق عليه السلام در باره مردى كه با دست چپش غذا مى خورَد يا آب مى نوشد ، سؤال كردم . فرمود : «با دست چپش نخورد و با دست چپش نياشامد و با آن ، چيزى بر ندارد» .

.

ص: 472

6 / 25الأَكلُ بِالإِصبَعِ وَالإِصبَعَينِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الأَكلُ بِإِصبَعٍ واحِدَةٍ أكلُ الشَّيطانِ ، وَالأَكلُ بِالاِثنَينِ أكلُ الجَبابِرَةِ، وبِالثَّلاثِ أكلُ الأَنبِياءِ. (1)

نوادر الاُصول عن ابن عبّاس :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لا تَأكُلوا بِهاتَينِ _ وأشارَ بِالإِبهامِ والمُشيرَةِ _ وقالَ: كُلوا بِثَلاثٍ؛ فَإِنَّها سُنَّةٌ، ولا تَأكُلوا بِخَمسٍ؛ فَإِنَّها إكلَةُ الأَعرابِ. (2)

الكافي :عن أبي خديجة عن أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام أنَّهُ كانَ يَجلِسُ جِلسَةَ العَبدِ ، ويَضَعُ يَدَهُ عَلَى الأَرضِ ، ويَأكُلُ بِثَلاثِ أصابِعَ ، وأنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ يَأكُلُ هكَذا ، لَيسَ كَما يَفعَلُ الجَبّارونَ ؛ أحَدُهُم يَأكُلُ بِإِصبَعَيهِ. (3)

6 / 26رَفعُ الصَّوتِ بِالجُشاءِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا تَجَشَّأتُم (4) فلا تَرفَعوا جُشاءَكُم. (5)

.


1- .. طبّ النبيّ صلى الله عليه و آله : ص 2 ، بحار الأنوار : ج 62 ص 290 ؛ كنز العمّال : ج 15 ص 260 ح 40866 نقلاً عن أبي محمّد الغطريف في جزئه وابن النجّار عن أبي هريرة.
2- .. نوادر الاُصول : ج 1 ص 101 ، سير أعلام النبلاء : ج 8 ص 525 نحوه من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، كنز العمّال : ج 15 ص 262 ح 40879 .
3- .. الكافي : ج 6 ص 297 ح 6 ، المحاسن : ج 2 ص 224 ح 1677 ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 119 ح 402 نحوه ، بحار الأنوار : ج 66 ص 412 ح 10 .
4- .. تَجَشّأ الإنسان تَجَشُّؤا ، والاسم الجُشاء ؛ وهو صوتٌ مع ريح يحصل من الفم عند حصول الشِّبَع (المصباح المنير : ص 102 «جشأ») .
5- .. الكافي : ج 6 ص 269 ح 6 ، تهذيب الأحكام : ج 9 ص 92 ح 396 كلاهما عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، المحاسن : ج 2 ص 233 ح 1714 عن النوفلي وكلاهما بزيادة «إلى السماء» في ذيل الحديث ، بحار الأنوار : ج 76 ص 56 ح 3 .

ص: 473

6 / 25 غذا خوردن با يك يا دو انگشت
6 / 26 آروغ زدن با صداى بلند

6 / 25غذا خوردن با يك يا دو انگشتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :غذا خوردن با يك انگشت ، غذا خوردن شيطان است و غذا خوردن با دو انگشت ، غذا خوردن متكبّران است و با سه انگشت ، غذا خوردن پيامبران است .

نوادر الاُصول_ به نقل از ابن عبّاس _ :پيامبر خدا به انگشت شَست و نشانه اش اشاره كرد و فرمود : «با اين دو غذا نخوريد» و فرمود : «با سه انگشت ، غذا بخوريد كه اين ، سنّت است ، و با پنج انگشت نخوريد ؛ زيرا غذا خوردن با پنج انگشت ، غذا خوردن باديه نشينان است» .

الكافى_ به نقل از ابو خديجه _ :امام صادق عليه السلام مثل بنده مى نشست ، و دستش را روى زمين مى گذاشت ، و با سه انگشت غذا مى خورد و [مى فرمود : ]«پيامبر خدا اين گونه غذا مى خورد ، نه چنان كه متكبّران مى خورند . آنها با دو انگشت ، غذا مى خورند» .

6 / 26آروغ زدن با صداى بلندپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه آروغ مى زنيد ، صدايتان را به آروغ ، بلند نكنيد .

.

ص: 474

الإمام الصادق عليه السلام :سَمِعَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله رَجُلاً يَتَجَشَّأُ ، فَقالَ : يا عَبدَ اللّهِ ، قَصِّر مِن جُشائِكَ. (1)

راجع : ص 390 (الأكل / الفصل الرابع / مضارّ النهم الباطنيّة / جوع يوم القيامة) .

6 / 27نَهكُ العِظامِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا تُمَشمِشوا مُشاشَ (2) الطَّيرِ ؛ فَإِنَّهُ يورِثُ السِّلَّ. (3)

الكافي عن محمّد بن الهيثم عن أبيه :صَنَعَ لَنا أبو حَمزَةَ طَعاما ونَحنُ جَماعةٌ ، فَلَمّا حَضَرنا رَأى رَجُلاً يَنهَكُ (4) عَظما ، فَصاحَ بِهِ فَقالَ : لا تَفعَل ؛ فَإِنّي سَمِعتُ عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام يَقولُ : لا تَنهَكُوا العِظامَ ؛ فَإِنَّ فيها لِلجِنِّ نَصيبا ، وإن فَعَلتُم ذَهَبَ مِنَ البَيتِ ما هُوَ خَيرٌ مِن ذلِكَ (5) . (6)

المحاسن عن محمّد بن مسلم عن الإمام الباقر عليه السلام ، قال :سَأَلتُهُ عليه السلام عَنِ العَظمِ أنهَكُهُ؟ قالَ : نَعَم (7) . (8)

بيانهذا الجواب يدلّ على جواز نهك العظام ، فلا ينافي الكراهة الّتي تدلّ عليها الروايات السابقة .

.


1- .. المحاسن : ج 2 ص 234 ح 1716 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 339 ح 2 .
2- .. المُشاش : رؤوس العظام الليّنة الّتي يمكن مضغها. ومَشْمَشَهُ : مصّه ممضوغا (لسان العرب : ج 6 ص 347 «مشش») .
3- .. كنز العمّال : ج 15 ص 264 ح 40889 نقلاً عن ابن النجّار عن مرثد بن عبد اللّه البرني.
4- .. النَّهكُ : المُبالَغَة في كلّ شيء ، ونَهَكَ من الطعامِ : بالَغَ في أكله (القاموس المحيط : ج3 ص322 «نهك») .
5- .. قال العلّامة المجلسي قدس سره : قال الوالد قدس سره : ينهَك عظما ؛ أي يُخرج مخّه ، أو يستأصل لحمه ، أو الأعمّ (بحار الأنوار : ج 66 ص 426) .
6- .. الكافي : ج 6 ص 322 ح 1 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 350 ح 4230 عن عليّ بن أسباط عن أبيه ، المحاسن : ج 2 ص 264 ح 1839 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 426 ح 1 .
7- .. قال العلّامة المجلسي قدس سره : يمكن حمله على نَهْكٍ لا يصل إلى حدّ الاستئصال ، مع أنّ التجويز لا ينافي الكراهة (بحار الأنوار : ج 66 ص 427) .
8- .. المحاسن : ج 2 ص 265 ح 1840 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 427 ح 7 .

ص: 475

6 / 27 زياد پاك كردنِ استخوان
اشاره

امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا صداى آروغ زدن مردى را شنيد . فرمود : «اى بنده خدا! آهسته آروغ بزن» .

ر . ك : ص 391 (غذا خوردن / فصل چهارم / ضررهاى معنوى پرخورى / گرسنگى روز قيامت) .

6 / 27زياد پاك كردنِ استخوانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نرمه هاى سر استخوان پرندگان را نخوريد ؛ چون موجب بيمارى سل مى شود .

الكافى_ به نقل از محمّد بن هيثم ، از پدرش _ :ابو حمزه براى جمعى از ما غذايى پخت و چون غذا را آوردند ، مشاهده كرد كه يكى از ما استخوانى را سخت پاك مى كند . (1) فرياد زد : اين كار را نكن ؛ چون از امام زين العابدين عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد : «استخوان ها را سخت پاك نكنيد ؛ چرا كه براى جنّيان نيز در استخوان ، سهمى است و اگر چنين كنيد ، چيزى از خانه مى رود كه از اين (پاك شده استخوان) ، عزيزتر است» .

المحاسن_ به نقل از محمّد بن مسلم _ :از امام باقر عليه السلام پرسيدم : آيا مى توانم استخوان را كاملاً تميز كنم [و هر چه گوشت و مغز دارد ، بخورم]؟ فرمود : «آرى» .

.


1- .سخت پاك كردن استخوان ، به معناى خارج كردن مغز آن يا خوردن و لُخت كردن تمام گوشت آن ، و يا اعم از هر دو است (ر .ك : بحار الأنوار : ج 66 ص 426) .

ص: 476

توضيحاين جواب ، بر جواز تميز كامل كردن استخوان دلالت مى كند . بنا بر اين ، با كراهتى كه احاديثِ پيش تر بر آن دلالت داشتند ، منافاتى ندارد . (1)

6 / 286 / 28الشُّربُ أثناء الطَّعامِالإمام الرضا عليه السلام :مَن أرادَ ألّا تُؤذِيَهُ مَعِدَتُهُ فَلا يَشرَب عَلى طَعامِهِ ماءً حَتّى يَفرُغَ مِنهُ ، ومَن فَعَلَ ذلِكَ رَطِبَ بَدَنُهُ ، وضَعُفَت (2) مَعِدَتُهُ ، ولَم تَأخُذِ العُروقُ قُوَّةَ الطَّعامِ ؛ لِأَنَّهُ يَصيرُ في المَعِدَةِ فِجّا (3) إذا صُبَّ الماءُ عَلَى الطَّعامِ أوَّلاً فَأَوَّلاً. (4)

6 / 29شُربُ الماءِ على اللَّحمِالإمام عليّ عليه السلام :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا أكَلَ اللَّحمَ لا يَعجَلُ بِشُربِ الماءِ ، فَقالَ لَهُ بَعضُ أصحابِهِ مِن أهلِ بَيتِهِ : يا رَسولَ اللّهِ ، ما أقَلَّ شُربَكَ لِلماءِ عَلَى اللَّحمِ! فَقالَ : لَيسَ أحَدٌ يَأكُلُ هذَا الوَدَكَ (5) ثُمَّ يَكُفُّ عَن شُربِ الماءِ إلى آخِرِ الطَّعامِ إلَا استَمرَأَ. (6)

.


1- .علّامه مجلسى رحمه الله مى گويد : مى توان اين روايت را بر مكيدن حمل كرد كه به حدّ لخت كردن كامل استخوان نرسد . وانگهى ، تجويز ، منافاتى با كراهت ندارد (بحار الأنوار : ج 66 ص 427) .
2- .. في المصدر : «وضعف» ، وما أثبتناه من بحار الأنوار .
3- .. الفِجّ _ بالكسر _ من كلّ شيء : ما لم ينضج ، والنَّيءُ من الفواكِه . وبطِّيخ فِجٌّ : إذا كان صلبا غير نضيج (تاج العروس : ج 3 ص 450«فجج») .
4- .. طبّ الإمام الرضا عليه السلام : ص 35 ، بحار الأنوار : ج 62 ص 323 .
5- .. الوَدَك : الدَّسَم (القاموس المحيط : ج 3 ص 322«الوَدَك») .
6- .. الجعفريّات : ص 161 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام .

ص: 477

توضيح
6 / 28 آب خوردن در بين غذا
6 / 29 نوشيدن آب پس از خوردن گوشت

آب خوردن در بين غذاامام رضا عليه السلام :هر كس مى خواهد ناراحتى معده نگيرد ، روى غذا (لقمه) آب نخورد تا آن كه غذايش را تمام كند ، و هر كه چنين كند (در بين غذا آب بخورد) ، بدنش به رطوبت مى گرايد و معده اش ضعيف مى شود و رگ ها نيروى غذا را جذب نمى كنند ؛ زيرا اگر روى غذا پياپى آب ريخته شود ، آن غذا در معده خام مى ماند (به درستى هضم نمى شود) .

6 / 29نوشيدن آب پس از خوردن گوشتامام على عليه السلام :پيامبر خدا هر گاه گوشت مى خورد ، بلافاصله آب نمى نوشيد . يكى از اصحاب از اهل بيتش گفت : اى پيامبر خدا! شما چه قدر كم ، روى گوشت ، آب مى خوريد! فرمود : «هر يك از شما اين چربى را بخورد و تا آخر غذا از نوشيدن آب خوددارى ورزد ، آن غذا خوب گوارش مى شود و او را اذيّت نمى كند» .

.

ص: 478

6 / 30الأَكلُ عَلَى الشِّبَعِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في وَصاياهُ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ :يا عَلِيُّ ، أربَعَةٌ يَذهَبنَ ضِياعا : الأَكلُ عَلَى الشِّبَعِ ، وَالسِّراجُ في القَمَرِ ، وَالزَّرعُ في السَّبَخَةِ ، وَالصَّنيعَةُ عِندَ غَيرِ أهلِها. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :الأَكلُ عَلَى الشِّبَعِ يورِثُ البَرَصَ. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :خَمسُ خِصالٍ تورِثُ البَرَصَ : النّورَةُ يَومَ الجُمُعَةِ ويَومَ الأَربِعاءِ ، وَالتَّوَضّي وَالاِغتِسالُ بِالماءِ الَّذي تُسَخِّنُهُ الشَّمسُ ، وَالأَكلُ عَلَى الجَنابَةِ ، وغِشيانُ المَرأَةِ في أيّامِ حَيضِها ، وَالأَكلُ عَلَى الشِّبَعِ. (3)

الإمام الصادق عليه السلام :ثَلاثَةٌ فيهِنَّ المَقتُ مِنَ اللّهِ عز و جل : نَومٌ مِن غَيرِ سَهَرٍ ، وضِحكٌ مِن غَيرِ عَجَبٍ ، وأكلٌ عَلَى الشِّبَعِ. (4)

المحاسن عن عليّ بن حَديد رفعه :قامَ عيسَى بنُ مَريَمَ عليه السلام خَطيبا في بَني إسرائيلَ ، فَقالَ : يا بَني إسرائيلَ ، لا تَأكُلوا حَتّى تَجوعوا ، وإذا جِعتُم فَكُلوا ولا تَشبَعوا. (5)

.


1- .. كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 373 ح 5762 عن أنس بن محمّد عن أبيه عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، الخصال : ص 264 ح 143 عن حمّاد بن عمرو عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله وص 263 ح 142 عن عليّ بن الحكم عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 335 ح 2656 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، تحف العقول : ص 9 وفيه «ضلالاً» بدل «ضياعا» ، بحار الأنوار : ج 66 ص 332 ح 11 .
2- .. الأمالي للصدوق : ص 636 ح 854 عن عبد الحميد بن عوّاض الطائي عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، الكافي : ج 6 ص 269 ح 7 ، تهذيب الأحكام : ج 9 ص 93 ح 399 ، المحاسن : ج 2 ص 232 ح 1710 كلّها عن عبداللّه بن سنان عن الإمام الصادق عليه السلام ، الدعوات : ص 139 ح 348 عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 66 ص 331 ح 8 .
3- .. الخصال : ص 270 ح 9 عن ابن عبّاس ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 145 ح 382 ، روضة الواعظين : ص 338 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 334 ح 16 .
4- .. كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 503 ح 1444 ، الخصال : ص 89 ح 25 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 332 ح 9 .
5- .. المحاسن : ج 2 ص 233 ح 1712 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 337 ح 30 .

ص: 479

6 / 30 خوردن از روى سيرى

6 / 30خوردن از روى سيرىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در توصيه هاى خويش به على عليه السلام _ :اى على! چهار كار ، هَدَر است : خوردن از روى سيرى ، چراغ افروختن در شب مهتابى ، كِشتن در شوره زار ، و خوبى كردن به نااهلش .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خوردن از روى سيرى ، موجب پيسى مى شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پنج كار است كه پيسى مى آورد : نوره كشيدن در روز جمعه و چهارشنبه ، وضوگرفتن و غسل كردن با آبى كه در آفتاب گرم شده باشد ، خوردن در حال جنابت ، مجامعت با زن در دوره قاعدگى اش ، و غذا خوردن از روى سيرى .

امام صادق عليه السلام :سه كار است كه خداوند عز و جل از آنها نفرت دارد : خوابيدن [در روز] بدون آن كه شب زنده دارى شده باشد ، خنديدنِ بدون تعجّب ، و خوردن در حال سيرى .

المحاسن_ به نقل از على بن حديد ، كه سند آن را به اهل بيت عليهم السلام مى رساند _ :عيسى بن مريم عليه السلام در ميان بنى اسرائيل به سخنرانى پرداخت و فرمود : «اى بنى اسرائيل! تا گرسنه نشده ايد ، غذا نخوريد ، و چون گرسنه شديد ، بخوريد ؛ امّا خودتان را سير نكنيد» .

.

ص: 480

رابعا : الحالاتُ المَذمومَةُ عِندَ الأَكلِ6 / 31الاِنبِطاحسنن أبي داود عن سالم عن أبيه :نَهى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ... أن يَأكُلَ الرَّجُلُ وهُوَ مُنبَطِحٌ عَلى بَطنِهِ. (1)

دعائم الإسلام :عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله أنَّهُ نَهى أن يَأكُلَ أحَدٌ بِشِمالِهِ ، أو يَشرَبَ بِشِمالِهِ ، أو يَمشِيَ في نَعلٍ واحِدٍ . وكان يَستَحِبُّ اليَمينَ في كُلِّ شَيءٍ . وكانَ يَنهى عَن ثَلاثِ أكَلاتٍ : ألّا يَأكُلَ أحَدٌ بِشِمالِهِ ، أو مُستَلقِيا عَلى قَفاهُ ، أو مُنبَطِحا عَلى بَطنِهِ. (2)

الكافي عن سَماعة :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَنِ الرَّجُلِ يَأكُلُ مُتَّكِئا؟ فَقالَ : لا ، ولا مُنبَطِحا. (3)

6 / 32الاِتِّكاءرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا تَأكُل مُتَّكِئا. (4)

.


1- .. سنن أبي داود : ج 3 ص 349 ح 3774 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1118 ح 3370 وفيه «وجهه» بدل «بطنه» ، السنن الكبرى : ج 7 ص 434 ح 14550 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 143 ح 7171 ، كنز العمّال : ج 9 ص 258 ح 25932 ؛ عوالي اللآلي : ج 1 ص 163 ح 163 .
2- .. دعائم الإسلام : ج 2 ص 119 ح 399 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 389 ح 26 .
3- .. الكافي : ج 6 ص 271 ح 4 ، المحاسن : ج 2 ص 246 ح 1765 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 386 ح 9 .
4- .. المعجم الأوسط : ج 1 ص 14 ح 33 ، تاريخ دمشق : ج 45 ص 408 ح 9926 كلاهما عن أبي الدرداء ، كنز العمّال : ج 15 ص 263 ح 40881 ؛ الدعوات : ص 137 ح 338 عن الإمام الصادق عليه السلام ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 119 ح 397 عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 66 ص 388 ح 24 .

ص: 481

چهارم . حالت هاى نكوهيده در هنگام غذا خوردن
6 / 31 در حال درازكش
6 / 32 در حال تكيه دادن
اشاره

چهارم . حالت هاى نكوهيده در هنگام غذا خوردن6 / 31در حال درازكشسنن أبى داوود_ به نقل از سالم ، از پدرش _ :پيامبر خدا نهى فرمود از اين كه ... انسان ، در حالى كه روى شكمش دراز كشيده است ، غذا بخورد .

دعائم الإسلام :چ پيامبر خدا از خوردن با دست چپ يا آشاميدن با دست چپ و يا راه رفتن با يك لنگه كفش نهى فرمود ، و استفاده از دست راست را در هر كارى دوست مى داشت ، و از سه نوع غذا خوردن ، نهى مى فرمود : اين كه كسى با دست چپش ، يا در حالى كه به پشت يا به شكم دراز كشيده است ، غذا بخورد .

الكافى_ به نقل از سماعه _ :از امام صادق عليه السلام در باره غذا خوردن در حال تكيه دادن پرسيدم . فرمود : «نه ، و در حال دراز كشيدن به شكم هم نبايد غذا خورد» .

6 / 32در حال تكيه دادنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در حال تكيه زدن ، غذا نخور .

.

ص: 482

عنه صلى الله عليه و آله :لا آكُلُ وأنَا مُتَّكِئٌ. (1)

دعائم الإسلام :عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله أنَّهُ نَهى عَنِ الأَكلِ مَتَّكِئا. وكانَ إذا أكَلَ استَوفَزَ عَلى إحدى رِجلَيهِ ، وَاطمَأَنَّ بِالاُخرى ، ويَقولُ : أجلِسُ كَما يَجلِسُ العَبدُ ، وآكُلُ كَما يَأكُلُ العَبدُ. (2)

الإمام عليّ عليه السلام :لا تَأكُل مُتَّكِئا كَما يَأكُلُ الجَبّارونَ ، ولا تَرَبَّع. (3)

الإمام الصادق عليه السلام :ما أكَلَ نَبِيُّ اللّهِ صلى الله عليه و آله وهُوَ مُتَّكِئٌ مُنذُ بَعَثَهُ اللّهُ عز و جل ، وكانَ يَكرَهُ أن يَتَشَبَّهَ بِالمُلوكِ ، ونَحنُ لا نَستَطيعُ أن نَفعَلَ. (4)

الكافي عن زيد الشحّام :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : ما أكَلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُتَّكِئا مُنذُ بَعَثَهُ اللّهُ عز و جل إلى أن قَبَضَهُ ، وكانَ يَأكُلُ إكلَةَ العَبدِ ، ويَجلِسُ جِلسَةَ العَبدِ . قُلتُ : ولِمَ ذلِكَ؟ قالَ : تَواضُعا للّهِِ عز و جل . (5)

الكافي عن أبي خديجة :سَأَلَ بَشيرٌ الدَّهّانُ أبا عَبدِاللّهِ عليه السلام وأنَا حاضِرٌ فَقالَ : هَل كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَأكُلُ مُتَّكِئا عَلى يَمينِهِ وعَلى يَسارِهِ؟ فَقالَ : ما كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَأكُلُ مُتَّكِئا عَلى يَمينِهِ ولا عَلى يَسارِهِ ، ولكِن كانَ يَجلِسُ جِلسَةَ العَبدِ . قُلتُ : ولِمَ ذلِكَ؟ قالَ : تَواضُعا للّهِِ عز و جل. (6)

.


1- .. صحيح البخاري : ج 5 ص 2062 ح 5084 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 273 ح 1830 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1086 ح 3262 ، مسند ابن حنبل : ج 6 ص 456 ح 18779 كلّها عن أبي جحيفة ، كنز العمّال : ج 15 ص 261 ح 40871 .
2- .. دعائم الإسلام : ج 2 ص 118 ح 396 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 69 ح 79 وفيه ذيله من «ويقول» ، بحار الأنوار : ج 66 ص 389 ح 25 وراجع : مسند أبي يعلى : ج 4 ص 442 ح 4899 وتاريخ دمشق : ج 4 ص 73 ح 890 .
3- .. دعائم الإسلام : ج 2 ص 119 ح 397 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 389 ح 26 .
4- .. الكافي : ج 6 ص 272 ح 8 ، المحاسن : ج 2 ص 247 ح 1768 كلاهما عن معلّى بن خنيس ، بحار الأنوار : ج 66 ص 387 ح 12 .
5- .. الكافي : ج 6 ص 270 ح 1 ، المحاسن : ج 2 ص 245 ح 1762 ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 119 ح 398 وفيه صدره إلى «قبضه» ، بحار الأنوار : ج 16 ص 261 ح 51 وراجع : مسند ابن حنبل : ج 2 ص 567 ح 6560 وتاريخ دمشق : ج 4 ص 73 ح 890 .
6- .. الكافي : ج 6 ص 271 ح 7 ، المحاسن : ج 2 ص 245 ح 1761 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 385 ح 4 .

ص: 483

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من در حال تكيه زدن ، غذا نمى خورم .

دعائم الإسلام :پيامبر خدا از خوردن در حال تكيه دادن ، نهى فرمود و خودش هر گاه غذا مى خورد ، روى يكى از پاهايش قرار مى گرفت و به ديگرى تكيه مى داد و مى فرمود : «من به سان بنده مى نشينم و چونان بنده غذا مى خورم» .

امام على عليه السلام :مثل شاهان ، تكيه زنان مخور و [در حال خوردن ،] چهارزانو نيز منشين .

امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا از زمانى كه خداوند ، او را مبعوث كرد ، هرگز در حال تكيه دادن غذا نخورد و خوش نداشت كه مانند پادشاهان باشد ؛ ولى ما نمى توانيم چنين كنيم .

الكافى_ به نقل از زيد شحّام _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «پيامبر خدا از زمانى كه خداوند عز و جل او را برانگيخت ، تا زمانى كه او را از دنيا برد ، هرگز در حال تكيه دادن غذا نخورد و مانند يك بنده غذا مى خورد و چون يك بنده مى نشست» . گفتم : چرا؟ فرمود : «به خاطر فروتنى براى خداوند عز و جل» .

الكافى_ به نقل از ابو خديجه _ :من خودم حضور داشتم كه بشيرِ دَهّان از امام صادق عليه السلام پرسيد : آيا پيامبر خدا در حالى كه به سمت راست يا چپش تكيه داده باشد ، غذا مى خورد؟ فرمود : «پيامبر خدا هيچ گاه در حال تكيه دادن به راست يا چپش غذا نمى خورد ؛ بلكه بنده وار مى نشست» . گفتم : چرا؟ فرمود : «به خاطر فروتنى براى خداوند عز و جل» .

.

ص: 484

الإمام الصادق عليه السلام :لا تَأكُل مُتَّكِئا ، وإن كُنتَ مُنبَطِحا هُوَ شَرٌّ مِنَ الاِتِّكاءِ. (1)

الكافي عن محمّد بن مسلم :دَخَلتُ عَلى أبي جَعفَرٍ عليه السلام ذاتَ يَومٍ وهُوَ يَأكُلُ مُتَّكِئا ، قالَ : وقَد كانَ يَبلُغُنا أنَّ ذلِكَ يُكرَهُ ، فَجَعَلتُ أنظُرُ إلَيهِ ، فَدَعاني إلى طَعامِهِ ، فَلَمّا فَرغَ قالَ : يا مُحَمَّدُ! لَعَلَّكَ تَرى أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله ما رَأَتهُ عَينٌ وهُوَ (2) يَأكُلُ وهُوَ مُتَّكِئٌ مِن أن بَعَثَهُ اللّهُ إلى أن قَبَضَهُ؟ قالَ : ثُمَّ رَدَّ عَلى نَفسِهِ فَقالَ : لا وَاللّهِ ما رَأَتهُ عَينٌ يَأكُلُ وهُوَ مُتَّكِئٌ مِن أن بَعَثَهُ اللّهُ إلى أن قَبَضَهُ. (3)

كتاب من لا يحضره الفقيه عن عمر بن أبي شُعبَة :رَأَيتُ أبا عَبدِاللّهِ عليه السلام يَأكُلُ مُتَّكِئا ، ثُمَّ ذَكَرَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ : ما أكَلَ مُتَّكِئا حَتّى ماتَ. (4)

بيانإنّ النهي عن تناول الطعام في حال الاتّكاء في بعض الروايات ، يعود إلى أنّه كان من عادة الجبابرة والمتكبّرين ، ولذلك لا مانع من الاتّكاء حين تكون هذه العادة منسوخة ، أو لم يكن الاتّكاء مثل ما يفعله المتكبّرون ، أو كان لمرض ، أو لأسباب اُخرى . ولذلك يروى أنَّ الإمام الصادق عليه السلام كان يتناول الطعام متّكئا .

.


1- .. الدعوات : ص 137 ح 338 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 388 ح 24 .
2- .. كذا في النسخة المعتمدة ، وفي وسائل الشيعة نقلاً عن المصدر : «ما رأته عين يأكل وهو متكئ» وهو الأنسب .
3- .. الكافي : ج 8 ص 129 ح 100 ، الأمالي للطوسي : ص 692 ح 1470 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 386 ح 7 .
4- .. كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 354 ح 4248 ، الكافي : ج 6 ص 272 ح 9 عن ابن أبي أيّوب ، المحاسن : ج 2 ص 246 ح 1767 عن عمر بن أبي سعيد عن أبيه وكلاهما نحوه ، الزهد للحسين بن سعيد : ص 59 ح 156 عن حمّاد بن عيسى ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 313 ح 995 وفيهما «ما رأيت» بدل «رأيت» ، بحار الأنوار : ج 66 ص 388 ح 23 .

ص: 485

توضيح

امام صادق عليه السلام :در حال تكيه دادن ، غذا نخور و از تكيه دادن بدتر ، اين است كه در حال دراز كشيدن باشى .

الكافى_ به نقل از محمّد بن مسلم _ :روزى بر امام باقر عليه السلام وارد شدم و ايشان تكيه داده بود و غذا مى خورد . در حالى كه براى ما روايت مى شد كه اين كار ، مكروه است . من شروع به نگاه كردن به ايشان كردم . امام عليه السلام مرا به غذايش تعارف كرد . چون از خوردن فراغت يافت ، فرمود : «اى محمّد! شايد در اين فكرى كه پيامبر خدا ، از زمانى كه خداوند ، او را مبعوث كرد تا وقتى از دنيا رفت ، هيچ چشمى او را نديد كه در حال تكيه دادن ، غذا بخورد؟» . سپس خود جواب خويش را داد و فرمود : «آرى! به خدا سوگند ، از زمانى كه خداوند ، مبعوثش كرد تا زمانى كه از دنيا رفت ، هيچ چشمى نديد كه او ، در حال تكيه دادن ، غذا بخورد» .

كتاب من لايحضره الفقيه_ به نقل از عمر بن ابى شعبه _ :امام صادق عليه السلام را ديدم كه در حال تكيه دادن ، غذا مى خورد . سپس از پيامبر خدا ياد كرد و فرمود : «ايشان تا زمانى كه از دنيا رفت ، هرگز در حال تكيه دادن ، غذا نخورد» .

توضيحنهى از خوردن غذا در حال تكيه دادن _ چنان كه از شمارى از احاديث گذشته استفاده مى شود _ به دليل آن است كه جبّاران و مستكبران ، آن سان غذا مى خورده اند . بنا بر اين ، اگر در زمانى كه اين عادت ، منسوخ شده ، يا به دليل ديگرى كسى در حال تكيه دادن ، غذا ميل كند ، مانعى ندارد ، چنان كه امام صادق عليه السلام چنين غذا صرف نموده است .

.

ص: 486

6 / 33القِيامصحيح مسلم :رَوى قَتادة عن أنس عن النبيّ صلى الله عليه و آله أنَّه نَهى أن يَشرَبَ الرَّجُلُ قائِما. قالَ قَتادَةُ : فَقُلنا : فَالأَكلُ؟ فَقالَ : ذاكَ أشَرُّ أو أخبَثُ. (1)

6 / 34المَشيالإمام الصادق عليه السلام :لا تَأكُل وأنتَ تَمشي ، إلّا أن تُضطَرَّ 2 إلى ذلِكَ. (2)

.


1- .. صحيح مسلم : ج 3 ص 1600 ح 113 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 300 ح 1879 وليس فيه «أو أخبث» ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 363 ح 12870 نحوه ، كنز العمّال : ج 15 ص 292 ح 41059 ؛ مكارم الأخلاق : ج 1 ص 324 ح 1041 ، عوالي اللآلي : ج 1 ص 76 ح 151 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 66 ص 475 ح 59 .
2- .. كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 354 ح 4247 عن عبد اللّه بن سنان ، المحاسن : ج 2 ص 248 ح 1772 عن محمّد بن سنان ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 313 ح 994 ، الدعوات : ص 139 ح 346 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 388 ح 20 .

ص: 487

6 / 33 حالت ايستاده
6 / 34 در حال راه رفتن

6 / 33حالت ايستادهصحيح مسلم_ به نقل از قتاده _ :اَنَس گفت : پيامبر صلى الله عليه و آله نهى فرمود از اين كه شخص در حال ايستاده بياشامد . گفتيم : غذا خوردن ، چه؟ گفت : اين كه بدتر يا زشت تر است .

6 / 34در حال راه رفتنامام صادق عليه السلام :در حال راه رفتن ، غذا نخور ، مگر آن كه ناگزير از اين كار باشى . 1

.

ص: 488

6 / 35الجَنابَةالإمام عليّ عليه السلام :نَهى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَنِ الأَكلِ عَلَى الجَنابَةِ ، وقالَ : إنَّهُ يورِثُ الفَقرَ. (1)

سنن ابن ماجة عن عائشة:إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله كانَ إذا أرادَ أن يَأكُلَ وهُوَ جُنُبٌ، غَسَلَ يَدَيهِ (2) .

راجع : ص 478 ح 351 .

.


1- .. كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 532 ، الأمالي للصدوق : ص 509 ح 707 كلاهما عن الحسين بن زيد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 306 ح 2655 ، تنبيه الخواطر :ج 2 ص 256 عن الحسين بن يزيد عن الإمام الصادق عن آبائه عنه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 66 ص 385 ح 2 .
2- .. سنن ابن ماجة : ج 1 ص 195 ح 593 ، سنن أبي داود : ج 1 ص 57 ح 223 ، سنن النسائي : ج 1 ص 139 ، مسند ابن حنبل : ج 10 ص 152 ح 26443 بزيادة «أو يشرب» بعد «يأكل» ، صحيح ابن حبّان : ج 4 ص 20 ح 1218 ، كنز العمّال : ج 7 ص 114 ح 18239 .

ص: 489

6 / 35 در حال جنابت

6 / 35در حال جنابتامام على عليه السلام :پيامبر خدا از خوردن در حال جنابت ، نهى كرد و فرمود : «اين كار ، فقر مى آوَرَد» .

سنن ابن ماجة_ به نقل از عايشه _ :پيامبر صلى الله عليه و آله هر گاه جُنُب بود و مى خواست غذا بخورد ، دست هايش را مى شست .

ر . ك : ص 479 ح 351 .

.

ص: 490

سخنى در باره احاديث منع از خوردن در برخى حالات
يكم . كراهت غذا خوردن در حال تكيه دادن .

سخنى در باره احاديث منع از خوردن در برخى حالاتعلّامه محمّدباقر مجلسى رحمه الله مى گويد : بدان كه از اين اخبار ، چند حكم استفاده مى شود :

يكم . كراهت غذا خوردن در حال تكيه دادنظاهراً در اين حكم ، اختلافى نيست . تكيه دادن ، به چند معناست : 1 . تكيه دادن با دست . ظاهر اخبار ، حكايت از عدم كراهت اين كار و بلكه مستحب بودن آن دارد ، چنان كه كلينى ، با اسنادش از فضيل بن يسار ، روايت كرده است كه گفت : عَبّاد بصرى ، نزد امام صادق عليه السلام غذا مى خورد و امام عليه السلام دستش را به زمين ، تكيه داد . عبّاد گفت : به سلامت باشيد! مگر نمى دانيد كه پيامبر خدا از اين كار ، نهى فرمود؟ امام عليه السلام دستش را از زمين برداشت و غذا خورد ؛ امّا دوباره همان كار را كرد و عَبّاد ، همان سخن را گفت و امام عليه السلام باز دستش را برداشت و به غذا خوردن ادامه داد ؛ ولى مجدّداً دستش را به زمين ، تكيه داد ، و عبّاد سخنش را تكرار كرد . امام صادق عليه السلام به او فرمود : «نه! به خدا سوگند ، پيامبر خدا هرگز از اين كار ، نهى نفرمود» . امّا ظاهراً اكثر اصحاب ، كراهت را شامل اين حالت نيز مى دانند . در الدروس مى گويد : غذا خوردن در حال تكيه دادن ، مكروه است ، و حديث مربوط به انجام دادن اين

.

ص: 491

كار به وسيله امام صادق عليه السلام ، براى بيان «جواز» است . به همين خاطر فرمود : «پيامبر خدا هرگز تكيه داده ، غذا نخورد» . فضيل بن يسار ، جواز تكيه دادن به دست را از امام صادق عليه السلام و نيز نهى نكردن پيامبر خدا از اين كار را روايت كرده است ؛ امّا در حديث ديگرى آمده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله اين كار را نكرده است . جمع ميان اين دو نوع روايت ، به اين است كه پيامبر صلى الله عليه و آله لفظاً از اين كار ، نهى نفرموده است ، هرچند عملاً اين كار را ترك نموده است . من (مجلسى) مى گويم : مى توان ميان آنها اين گونه نيز سازگارى داد كه تكيه دادنى كه از آن نهى شده است ، به يكى از معانى اى كه بعداً مى آيد ، حمل مى شود. 2 . راست و استوار نشستن روى فرش و كج نشدن به هيچ طرف . اين معنا ظاهر سخن برخى لغت شناسان است . علّتش هم آن است كه اين گونه غذا خوردن ، رسم شاهان و متكبّران است . 3 . تكيه دادن به پشتى و مانند آن . بسيارى از اطلاقات اخبار ، اين معنا را مى فهمانند ، چنان كه در احاديث فراوانى آمده است كه امام عليه السلام تكيه داده بود و آن گاه راست نشست . از آداب ائمّه عليهم السلام به دور است كه در حضور مردم به پهلو دراز كشيده باشند [تا بگوييم : راست نشست] ؛ بلكه ظاهر ، آن است كه امام عليه السلام به پشتى تكيه داده بوده و بعد راست نشسته است ، كه اين حالت در هنگامى كه مى خواسته اند نكته اى را بيان كنند يا آن گاه كه عصبانى مى شده اند ، زياد پيش مى آمده است . 4 . دراز كشيدن به پهلو . 5 . اعم از مورد چهارم و اوّل ، چنان كه ظاهر سخن اكثر اصحاب ، اين را مى فهماند . 6 . همه موارد بجز مورد اوّل ، كه در جمع و سازش ميان اخبار ، اين معنا ظهور

.

ص: 492

بيشترى دارد . بنا بر اين ، مستحب است كه در هنگام استفاده از نعمت خداوند ، از گرفتن حالات متكبّرانه و استغنا خوددارى شود و تكيه دادن با دست ، منافاتى با اين ندارد . در النهاية مى گويد : در حديث آمده است : «من در حالى كه تكيه داده ام ، غذا نمى خورم» . متّكى (تكيه كننده) ، در زبان عرب ، هر چيزى را گويند كه روى فرش ، راست و استوار نشسته باشد ؛ امّا عامّه مردم از تكيه دادن ، معناى كسى را مى فهمند كه در حال نشسته ، به يك پهلو لَم داده است . «تاء» [در اتّكاء] ، بدل از «واو» است و اصل آن «وكاء» است و «وكاء» به معناى چيزى است كه با آن ، سرِ كيسه و مانند آن را مى بندند . بنا بر اين ، شخصى كه تكيه [به معناى غير فهم عامّه از آن ]مى كند ، گويا نشيمنگاهش را «وكاء» زده و با نشستن روى فرشى كه زير اوست ، آن را بسته است . و معناى حديث [بالا] ، اين است كه : من هنگام غذا خوردن ، همانند كسى نمى نشينم كه آسوده خاطر مى نشيند و مى خواهد تا جايى كه مى تواند ، بخورد ؛ بلكه در حدّ كفاف مى خورم . از اين رو ، مثل كسى مى نشينم كه آماده برخاستن است . كسانى كه تكيه دادن را بر معناى «لَم دادن به يك پهلو» حمل مى كنند ، آن را توجيه پزشكى مى كنند ؛ چون در اين حالت ، غذا به راحتى از مجارى غذا ، پايين نمى رود و به جان شخص نمى نشيند ، و چه بسا غذا مايه آزار و اذيّت او شود . و از همين باب است اين حديث كه : «هذا الأبيضُ المتّكئُ المرتفق (1) » و مرادش [از «متّكى»] اين است كه راست و استوار ، نشسته است . فيروزآبادى مى گويد : «توكّأ عليه» ، يعنى : تكيه كرد ، مانند «أوكأ» . اين سخن پيامبر صلى الله عليه و آله كه : «امّا من در حال تكيه دادن ، غذا نمى خورم» ، يعنى : راست و چهارزانو و مانند اينها كه بيانگر

.


1- .مرتفق : تكيه دهنده به آرنج .

ص: 493

آمادگى براى پرخورى است ؛ بلكه پيامبر صلى الله عليه و آله هنگام غذا خوردن ، چهارزانو نمى نشست و همانند كسى مى نشست كه آماده برخاستن است . مراد از «تكيه دادن» ، بر خلاف تصوّر عوام از طلّاب ، كج شدن به يك پهلو نيست . در المصباح مى گويد : «اتَّكَأ» ، يعنى : راست و چهارزانو نشست . در قرآن آمده است : «وَسُرُراً عَلَيْهَا يَتَّكِئُونَ» كه «يتّكئون» به معناى «يجلسون (مى نشينند)» است . و مى فرمايد : «وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً» ، [و «متّكى ء»] يعنى : فرشى كه روى آن بنشينند . ابن اثير مى گويد : عامّه مردم از كلمه «اتّكا ، (تكيه دادن)» ، فقط كج نشستن و تكيه دادن به يك طرف بدن را مى فهمند ؛ ولى اين كلمه در هر دو معنا به كار مى رود . گفته مى شود : «اتّكأ» ، هر گاه كه پشت يا پهلويش را به چيزى تكيه دهد . و به هر كس كه تكيه به چيزى دهد ، مى گويند : «اتّكأ عليه» . و سَرَقُسطى مى گويد : «اَتْكَأتُه» يعنى : به او چيزى دادم كه روى آن بنشيند و «ضربتُه حتّى اَتْكأتُه» يعنى : او را زدم تا اين كه به پهلو افتاد . و بيضاوى در باره اين سخن خداوند متعال كه : «وَأَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً» مى گويد : يعنى پشتى و متّكايى كه به آن تكيه كنند . به قولى [نيز] ، يعنى : غذا يا مجلس غذا (ميهمانى) ؛ چرا كه هنگام خوردن و آشاميدن ، عيّاشانه تكيه مى كنند . به همين خاطر ، از اين كار ، نهى شده است . و ابن حَجَر مى گويد : در معناى «اتّكاء» اختلاف نظر است . بعضى گفته اند : اتّكاء ، عبارت است از : محكم و استوار نشستن براى غذا خوردن ، به هر شكلى كه باشد ، و به قولى ، عبارت است از : كج شدن و لَم دادن به يك طرف ، و به قولى ، عبارت است از : تكيه دادن دست چپ به زمين .

.

ص: 494

خطّابى مى گويد : عامّه مردم مى پندارند كه تكيه دادن ، عبارت است از : كج شدن و لَم دادن به يك پهلو ، در صورتى كه اين تصوّر درست نيست ؛ بلكه به معناى محكم نشستن روى فرشى است كه زير شخص است . او مى گويد : اين سخن پيامبر صلى الله عليه و آله كه : «من در حال تكيه دادن غذا نمى خورم» ، معنايش اين است كه من هنگام غذا خوردن ، همانند كسى كه با خيال راحت مى نشيند و تا مى تواند مى خورد ، روى فرش نمى نشينم ؛ چرا كه من به اندازه كفاف مى خورم . از همين رو ، مانند شخصى كه آماده برخاستن از جاى خود است ، مى نشينم . در حديث اَنَس آمده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله خرما خورد ، در حالى كه به صورت «مُقعى» (1) _ و در روايتى ، «مستوفز» (2) _ نشسته بود ، كه مراد ، نشستن روى كفل و به حالت آماده براى برخاستن است . ابن عدى ، به سندى ضعيف ، روايت كرده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله منع كرد از اين كه شخص در هنگام غذا خوردن ، به دست چپش تكيه دهد . مالك مى گويد : اين ، خود ، نوعى از «اتّكاء» است . من (مجلسى) مى گويم : مالك ، هر حالتى را كه در آن غذا خوردن در حال تكيه به شمار آيد ، مكروه دانسته و به وضعيت خاصّى از آن اختصاص نداده است . ابن جوزى [نيز] با قاطعيت ، «اتّكاء» را به معناى كج شدن و لَم دادن به يك پهلو دانسته و به انكار خطّابى توجّهى نكرده است . پيشينيان در باره حكم «خوردن در حال تكيه دادن» اختلاف كرده اند : ابن قاضى ، كراهت اين گونه غذا خوردن را به پيامبر صلى الله عليه و آله اختصاص داده است ؛ امّا بيهقى گفته است : براى ديگران نيز مكروه است ؛ چون اين

.


1- .أقعى فى جلوسه : بر پايين پشت خود تكيه زد ، يا بر گوشت سرين نشست و دو ساق و دو ران خود را بالا آورد . چمباتمه نشست (فرهنگ لاروس) .
2- .استوفز نيز تقريباً به معناى «أقعى» است ، يعنى : ناآرام و نامطمئن نشست ، چنان كه گويى آماده برجستن است (فرهنگ لاروس) .

ص: 495

دوم . كراهت غذا خوردن و همچنين انجام دادن هر كار ديگرى

عمل ، عمل متكبّران و عادت شاهان عجم است . در المسالك مى گويد : خوردن در حال تكيه دادن به يك پهلو و نيز در حال دراز كشيدن به پشت ، مكروه است ؛ بلكه بايد روى كفل چپ نشست . روايت فضيل را هم بايد يا به همين معنا ، يا به بيان جواز آن و اين كه نهىِ پيامبر صلى الله عليه و آله نهى تحريمى نيست ، حمل كرد . همچنين بر كراهتِ خوردن در حال دمر افتادن نيز دلالت دارد . شيخ طوسى در النهاية مى گويد : درست نيست كه انسان در هنگام خوردن ، با حالت تكيه دادن بنشيند ؛ بلكه بايد روى پاى خود بنشيند . من (مجلسى) مى گويم : اين سخن شيخ ، نشان مى دهد كه تفسير وى از «اتّكاء» ، با تكيه دادن به دست ، منافاتى ندارد . صاحب الجامع مى گويد : چهارزانو نشستن كنار سفره ، و خوردن و آشاميدن در حال راه رفتن ، و تكيه دادن ، اشكالى ندارد ؛ ولى بهتر است كه بنشيند .

دوم . كراهت غذا خوردن و همچنين انجام دادن هر كار ديگرى (بجز طهارت گرفتن) با دست چپ ، و استحباب انجام دادن آنها با دست راستدر الدروس مى گويد : خوردن و آشاميدن و انجام دادن هر كار ديگرى با دست چپ ، مكروه است ، مگر در حالت ضرورت . در المسالك مى گويد : مستحب است كه انسان در صورت امكان ، با دست راستش غذا بخورد ، و خوردن با دست چپ ، مكروه است . همچنين است آشاميدن و ديگر كارها ؛ امّا اگر در

.

ص: 496

سوم . كراهت خوردن در حال راه رفتن
چهارم . كراهت خوردن در حالت «تربُّع»

دست راست ، مانعى باشد ، در اين صورت ، خوردن و آشاميدن و انجام دادن كارهاى ديگر با دست چپ ، اشكالى ندارد .

سوم . كراهت خوردن در حال راه رفتندر الدروس مى گويد : خوردن در حال راه رفتن ، مكروه است . اين كه روايت شده پيامبر صلى الله عليه و آله يك بار در حال راه رفتن ، نان آميخته به شير خورد ، براى بيان جواز اين كار و يا از روى ضرورت (ناچارى) بوده است . شيخ در النهاية مى گويد : خوردن و آشاميدن در حال راه رفتن ، اشكالى ندارد ، هرچند ترك اين كار ، بهتر است . پوشيده نماند كه احاديث حاكى از جواز اين كار ، بيشتر است . ظاهر سخن كلينى نيز عدم كراهت است ؛ چرا كه وى به روايات جواز ، اكتفا كرده و روايات مربوط به منع را نقل نكرده است .

چهارم . كراهت خوردن در حالت «تربُّع»مرحوم والد (ملّا محمّدتقى مجلسى) گفت : تربّع ، به سه معناست : اوّل : دو زانو نشستن كه مستحب است شخص ، وقتى نمازش را نشسته مى خواند ، در حال قرائتش چنان بنشيند . دوم : چهارزانو نشستن . سوم : اين كه چهارزانو بنشيند و يكى از پاهايش را روى ديگرى بگذارد . خوردن در حالت نخست ، اشكالى ندارد ، در حالت دوم ، خلاف مستحب است و در حالت سوم ، مكروه است . من (محمّدباقر مجلسى) مى گويم : على الظاهر ، حالتِ نخست ، خلاف مستحب است و دو حالت ديگر ، مكروه اند ؛ چرا كه «تربّع» ، شامل اين دو حالت مى شود ، با آن كه ظاهر روايت خصال و تحف ، مغايرت [اين دو حالت] يا اعمّيت است . در الدروس مى گويد : غذا خوردن و انجام دادن هر كارى در حالت تربّع ، مكروه است ، و مستحب است كه روى پاى چپ بنشيند . در القاموس آمده است : تربّع در نشستن ، خلاف جثا (زانو زدن) و أقعى (چمباتمه زدن) است .

.

ص: 497

پنجم . كراهتِ خوردن در حال جنابت

پنجم . كراهتِ خوردن در حال جنابتظاهر سخن صدوق در كتاب من لا يحضره الفقيه ، تحريم خوردن در حال جنابت است و از برخى اخبار ، چنين پيداست كه با شستن دست ها ، كراهت از بين مى رود و يا تخفيف مى يابد ، و بهتر است وضو بگيرد . از برخى اخبار نيز چنين پيداست كه با شستن دست و مضمضه كردن و شستن صورت ، كراهت از بين مى رود و يا تخفيف مى يابد . از برخى ديگر پيداست كه شستن هر دو دست و مضمضه ، كراهت را از بين مى برد و يا تخفيف مى دهد . جمع ميان اين اخبار ، به «تخيير» است . بيشتر اصحاب ، استنشاق را به مضمضه كردن افزوده اند ؛ امّا من اين را فقط در فقه الرضا عليه السلام ديده ام . (1)

.


1- .بحار الأنوار : ج 66 ص 390 .

ص: 498

6 / 36الأَكلُ في السّوقِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الأَكلُ في السّوقِ دَناءَةٌ. (1)

مستطرفات السرائر :سُئِلَ أبُو الحَسَنِ عليه السلام عَنِ السَّفِلَةِ (2) ، قالَ : السَّفِلَةُ : الَّذي يَأكُلُ في الأَسواقِ. (3)

تَعْليقٌالنهي عن تناول الطعام في السُّوق _ كما يستفاد من ظاهر الرّوايات _ أدب اجتماعيّ يرتبط بالظروف الّتي يعتبر فيها الأكل في السوق مذموما عرفا ، ولا يشمل على الظاهر تناول الطعام في المطاعم اليوم .

خامسا : الاِجتِماعُ حينَ التَّناوُلِ6 / 37التَّأكيدُ عَلَى الاِجتِماعِ عَلى تَناوُلِ الطَّعامِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :كُلوا جَميعا ولا تَفَرَّقوا ؛ فَإِنَّ البَرَكَةَ مَعَ الجَماعَةِ. (4)

.


1- .. تحف العقول : ص 48 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 319 ح 1019 ، الدعوات : ص 139 ح 345 ، طبّ النبيّ صلى الله عليه و آله : ص 3 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 424 ح 38 ؛ المعجم الكبير : ج 8 ص 249 ح 7977 ، تاريخ دمشق : ج 45 ص 345 ح 9908 كلاهما عن أبي اُمامة ، تاريخ بغداد : ج 7 ص 283 الرقم 3782 ، عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 15 ص 260 ح 40865 .
2- .. السَّفِلَة : السُّقَاط من الناس ، والسَّفالة : النَّذالة (النهاية : ج 2 ص 376«سفل») .
3- .. مستطرفات السرائر : ص 58 ح 24 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 301 ح 13 .
4- .. سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1094 ح 3287 ، مشكاة المصابيح : ج 2 ص 459 ح 4257 ، الفردوس : ج 3 ص 242 ح 4711 كلّها عن عمر بن الخطّاب ، كنز العمّال : ج 15 ص 235 ح 40724 ؛ طبّ النبيّ صلى الله عليه و آله : ص 3 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 349 ح 9 .

ص: 499

6 / 36 خوردن در كوچه و بازار
يادداشت
پنجم . دسته جمعى غذا خوردن .
6 / 37 تأكيد بر خوردن غذا به صورت گروهى

6 / 36خوردن در كوچه و بازارپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خوردن در كوچه و بازار ، پستى است .

مستطرفات السرائر :از ابو الحسن عليه السلام (1) در باره شخص فرومايه سؤال شد . فرمود : «فرومايه ، كسى است كه در كوچه و بازار ، چيز مى خورد» .

يادداشتنهى از تناول غذا در بازار _ چنان كه از ظاهر احاديث گذشته استفاده مى شود _ ، يك ادب اجتماعى است و مربوط به شرايطى است كه غذا خوردن در بازار عرفاً نكوهيده شمرده شود و ظاهراً شامل ميل كردن غذا در ميهمان سراها در شرايط اجتماعى كنونى نمى شود .

پنجم . دسته جمعى غذا خوردن6 / 37تأكيد بر خوردن غذا به صورت گروهىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دسته جمعى غذا بخوريد و پراكنده نشويد ؛ زيرا بركت با جماعت است .

.


1- .مقصود ، مى تواند امام كاظم عليه السلام يا امام رضا عليه السلام يا امام هادى عليه السلام باشد .

ص: 500

عنه صلى الله عليه و آله :الجَماعَةُ بَرَكَةٌ ، وطَعامُ الواحِدِ يَكفي الاِثنَينِ ، وطَعامُ الاِثنَينِ يَكفي الأَربَعَةَ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :طَعامُ الواحِدِ يَكفي الاِثنَينِ ، وطَعامُ الاِثنَينِ يَكفي الثَّلاثَةَ ، وطَعامُ الثَّلاثَةِ يَكفي الأَربَعَةَ. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :طَعامُ الاِثنَينِ كافي الثَّلاثَةِ ، وطَعامُ الثَّلاثَةِ كافي الأَربَعَةِ. (3)

عنه صلى الله عليه و آله :أحَبُّ الطَّعامِ إلَى اللّهِ ما كَثُرَت عَلَيهِ الأَيدي. (4)

عنه صلى الله عليه و آله :كُلوا جَميعا ولا تَفَرَّقوا ؛ فَإِنَّ طَعامَ الواحِدِ يَكفي الاِثنَينِ ، وطَعامُ الاِثنَينِ يَكفي الأَربَعَةَ. (5)

عنه صلى الله عليه و آله :البَرَكَةُ في ثَلاثَةٍ : في الجَماعَةِ وَالثَّريدِ وَالسَّحورِ. (6)

.


1- .. الجعفريّات : ص 159 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 116 ح 387 وليس فيه «الجماعة بركة» ؛ صحيح مسلم : ج 3 ص 1630 ح 180 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1084 ح 3254 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 25 ح 14226 والثلاثة الأخيرة عن جابر وليس فيها «الجماعة بركة» ، كنز العمّال : ج 15 ص 234 ح 40721 .
2- .. الكافي : ج 6 ص 273 ح 1 عن غياث بن إبراهيم عن الإمام الصادق عليه السلام ، المحاسن : ج 2 ص 161 ح 1440 عن غياث بن إبراهيم عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 66 ص 348 ح 4 .
3- .. صحيح البخاري : ج 5 ص 2061 ح 5077 ، صحيح مسلم : ج 3 ص 1630 ح 178 ، الموطّأ : ج 2 ص 928 ح 20 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 38 ح 7324 كلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 15 ص 234 ح 40720 .
4- .. المعجم الأوسط : ج 7 ص 218 ح 7317 ، مسند أبي يعلى : ج 2 ص 398 ح 2041 ، سير أعلام النبلاء : ج 15 ص 9 الرقم 3 كلّها عن جابر ، الإخوان : ص 229 ح 201 عن عبد اللّه بن عمر ، كنز العمّال : ج 15 ص 233 ح 40716 ؛ طبّ النبيّ صلى الله عليه و آله : ص 2 ، بحار الأنوار : ج 62 ص 290 .
5- .. المعجم الأوسط : ج 7 ص 259 ح 7444 عن ابن عمر ، كنز العمّال : ج 15 ص 235 ح 40723 نقلاً عن العسكري في المواعظ عن عمر .
6- .. المعجم الكبير : ج 6 ص 251 ح 6127 ، فتح الباري : ج 9 ص 551 ح 5420 كلاهما عن سلمان ، كنز العمّال : ج 15 ص 234 ح 40718 ؛ طبّ النبيّ صلى الله عليه و آله : ص 3 ، بحار الأنوار : ج 62 ص 291 .

ص: 501

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :جماعت ، بركت است : غذاى يك نفر ، دو نفر را كفايت مى كند و غذاى دو نفر ، چهار نفر را .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :غذاى يك نفر ، دو نفر را جواب مى دهد و غذاى دو نفر ، سه نفر را و غذاى سه نفر ، چهار نفر را .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خوراك دو نفر ، سه نفر را كفايت مى كند و خوراك سه نفر ، چهار نفر را .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :محبوب ترينِ غذاها در نزد خداوند ، غذايى است كه دست هاى بسيار در آن باشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دسته جمعى بخوريد و از پراكندگى بپرهيزيد ؛ زيرا [در صورتِ گروهى خوردن ،] غذاى يك نفر ، دو نفر را كفايت مى كند و غذاى دو نفر ، چهار نفر را .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بركت در سه چيز است : در جماعت و آب گوشت و سحرى .

.

ص: 502

سنن أبي داود عن وحشيّ بن حرب عن أبيه عن جدّه :إنَّ أصحابَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله قالوا : يا رَسولَ اللّهِ! إنّا نَأكُلُ ولا نَشبَعُ! قالَ : فَلَعَلَّكُم تَفتَرِقونَ؟ قالوا : نَعَم. قالَ : فَاجتَمِعوا عَلى طَعامِكُم ، وَاذكُرُوا اسمَ اللّهِ عَلَيهِ ؛ يُبارَك لَكُم فيهِ. (1)

الإمام عليّ عليه السلام :أكثَرُ الطَّعامِ بَرَكَةً ما كَثُرَت عَلَيهِ الأَيدي. (2)

مستدرك الوسائل :رُوِيَ أنَّ العَبدَ إذا جَلَسَ عَلَى المائِدَةِ مَعَ أخيهِ المُؤمِنِ ، اُفرِغَت عَلَيهِمَا الرَّحمَةُ ، وتَساقَطَ عَلَيهِمَا البَرَكَةُ ، فَلا يَزالانِ كَذلِكَ حَتّى يَقوما عَنها. (3)

6 / 38الأَكلُ مَعَ الأهلرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا أكَلَ المُؤمِنُ مَعَ أولادِهِ كُتِبَ لَهُ بِكُلِّ لُقمَةٍ ثَوابُ عِتقِ رَقَبَةٍ ، ورُفِعَ لَهُ مَدينَةٌ ، وأعطاهُ اللّهُ كِتابَهُ بِيَمينِهِ. (4)

عنه صلى الله عليه و آله :أيُّما مُؤمِنٍ يُحِبُّ الأَكلَ مَعَ الأَولادِ ، ناداهُ مَلَكٌ مِن تَحتِ العَرشِ : يا عَبدَاللّهِ استَأنِفِ العَمَلَ ، فَقَد غَفَرَ اللّهُ لَكَ الذُّنوبَ كُلَّها. (5)

عنه صلى الله عليه و آله :ألا اُنَبِّئُكُم بِخَمسٍ مَن كُنَّ فيهِ فَلَيسَ بِمُتَكَبِّرٍ : اِعتِقالِ الشّاةِ (6) ، ولُبسِ الصّوفِ ، ومُجالَسَةِ الفُقَراءِ ، وأن يَركَبَ الحِمارَ ، وأن يَأكُلَ الرَّجُلُ مَعَ عِيالِهِ. (7)

.


1- .. سنن أبي داود : ج 3 ص 346 ح 3764 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1093 ح 3286 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 441 ح 16078 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 113 ح 2500 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 15 ص 233 ح 40715 ؛ مكارم الأخلاق : ج 1 ص 319 ح 1020 نحوه ، بحار الأنوار : ج 66 ص 349 ح 10 .
2- .. دعائم الإسلام : ج 2 ص 116 ح 387 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 349 ح 8 .
3- .. مستدرك الوسائل : ج 16 ص 326 ح 20044 نقلاً عن كتاب التعريف لمحمّد بن أحمد الصفواني .
4- .. تنبيه الغافلين : ص 344 ح 500 عن أبي سعيد الخدري .
5- .. تنبيه الغافلين : ص 344 ح 499 عن أبي هريرة.
6- .. اعتِقالُ الشاةِ : هو أن يضع رجلها بين ساقه وفخذه ، ثم يحلبها (النهاية : ج 3 ص 281 «عقل»).
7- .. جامع الأحاديث للقمّي (الأعمال المانعة) : ص 286 عن جابر ؛ التواضع والخمول : ص 265 ح 219 ، تاريخ دمشق : ج 62 ص 283 ح 12820 ، الفردوس : ج 3 ص 190 ح 4527 كلّها عن جابر نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 107 ح 44077 .

ص: 503

6 / 38 غذا خوردن به همراه خانواده

سنن أبى داوود_ به نقل از وحشى بن حرب ، از پدرش ، از جدّش _ :اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله گفتند : اى پيامبر خدا! ما مى خوريم و سير نمى شويم! فرمود : «شايد جدا از هم مى خوريد؟» . گفتند : آرى . فرمود : «غذايتان را دسته جمعى بخوريد و هنگام خوردن ، نام خدا را بر زبان آوريد . در اين صورت ، خداوند به غذاى شما بركت مى دهد» .

امام على عليه السلام :بابركت ترين غذا ، غذايى است كه دست هاى بسيار در آن شريك باشند .

مستدرك الوسائل :روايت شده است كه هر گاه بنده با برادر مؤمنش كنار سفره بنشيند ، غرق در رحمت مى شوند و بركت بر آنان فرو مى ريزد و پيوسته در اين حالت خواهند بود تا آن كه از سر سفره برخيزند .

6 / 38غذا خوردن به همراه خانوادهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه مؤمن همراه فرزندانش غذا بخورد ، به ازاى هر لقمه اى ، ثواب آزاد كردن يك بنده برايش نوشته مى شود ، و برايش [در بهشت ]شهرى بنا مى گردد و خداوند ، نامه اعمالش را به دست راستش مى دهد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر مؤمنى كه غذا خوردن با فرزندانش را دوست داشته باشد ، فرشته اى از پايين عرش ، ندا مى دهد : اى بنده خدا! عمل را از سر گير ؛ زيرا خداوند ، همه گناهان تو را آمرزيد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آيا شما را از پنج كار آگاه نكنم كه هر كس آنها را انجام دهد ، متكبّر نخواهد بود : قرار دادن پاى گوسفند ميان دو ساق و ران خود و دوشيدن آن ، پوشيدن پشمينه ، همنشينى با تهى دستان ، سوار شدن الاغ ، و غذا خوردن با خانواده .

.

ص: 504

6 / 39الأَكْلُ مَعَ اليَتيمِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما مِن مائِدَةٍ أعظَمَ بَرَكَةً مِن مائِدَةٍ جَلَسَ عَلَيها يَتيمٌ. (1)

الإمام الباقر عليه السلام_ في بَيانِ سيرَةِ الإِمامِ زَينِ العابِدينَ عليه السلام _ :ولَقَد كانَ يَعولُ مِئَةَ أهلِ بَيتٍ مِن فُقَراءِ المَدينَةِ ، وكانَ يُعجِبُهُ أن يَحضُرَ طَعامَهُ اليَتامى وَالأَضِرّاءُ وَالزَّمنى (2) وَالمَساكينُ الَّذينَ لا حيلَةَ لَهُم ، وكانَ يُناوِلُهُم بِيَدِهِ ، ومَن كانَ لَهُ مِنهُم عِيالٌ حَمَلَ لَهُ (3) إلى عِيالِهِ مِن طَعامِهِ. (4)

6 / 40الأَكلُ مَعَ الخادِمِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الأَكلُ مَعَ الخُدّامِ مِنَ التَّواضُعِ ، فَمَن أكَلَ مَعَهُمُ اشتاقَت إلَيهِ الجَنَّةُ. (5)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا صَنَعَ لِأَحَدِكُم خادِمُهُ طَعامَهُ ، ثُمَّ جاءَهُ بِهِ وقَد وَلِيَ حَرَّهُ ودُخانَهُ ، فَليُقعِدهُ مَعَهُ فَليَأكُل ، فَإِن كانَ الطَّعامُ مَشفوها (6) قَليلاً فَليَضَع في يَدِهِ مِنهُ اُكلَةً أو اُكلَتَينِ (7) . (8)

.


1- .. الفردوس : ج 4 ص 46 ح 6144 عن أنس ، كنز العمّال : ج 3 ص 177 ح 6040 .
2- .. الزَّمانة : العاهة ، زَمِنَ زَمَانةً فهو زَمِنٌ ، والجمع زَمْنى (القاموس المحيط : ج 4 ص 232 «زمن») .
3- .. في المصدر : «حمله» وما أثبتناه من بحار الأنوار .
4- .. الخصال : ص 518 ح 4 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 154 كلاهما عن حمران بن أعين ، بحار الأنوار : ج 46 ص 62 ح 19 .
5- .. طبّ النبيّ صلى الله عليه و آله : ص 3 ، بحار الأنوار : ج 62 ص 291 ؛ الفردوس : ج 1 ص 126 ح 438 عن اُمّ سلمة ، كنز العمّال : ج 9 ص 82 ح 25069 .
6- .. المشفوه : القليل . وأصله الماء الّذي كثرت عليه الشفاه حتّى قلَّ . وقيل : أراد : فإن كان مكثورا عليه ؛ أي كثُرت أكَلَته (النهاية : ج 2 ص 488 «شفه») .
7- .. الاُكْلَة _ بالضمّ _ : اللُّقمة ؛ أي : لُقمة أو لُقمتين (النهاية : ج 1 ص 57 «أكل») .
8- .. صحيح مسلم : ج 3 ص 1284 ح 42 ، سنن أبي داود : ج 3 ص 365 ح 3846 وليس فيه «قليلاً» ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 112 ح 7730 وفيه «مشفوفا» بدل «مشفوها» ، السنن الكبرى : ج 8 ص 13 ح 15781 كلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 9 ص 72 ح 25010 .

ص: 505

6 / 39 غذا خوردن با يتيم
6 / 40 غذا خوردن با خدمتكار

6 / 39غذا خوردن با يتيمپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ سفره اى بابركت تر از سفره اى نيست كه يتيمى بر سر آن نشسته باشد .

امام باقر عليه السلام_ در بيان سيره امام زين العابدين عليه السلام _ :ايشان صد خانوار از فقراى مدينه را اداره مى كرد و خوش حال مى شد كه يتيمان ، آسيب ديدگان ، زمينگيرشده ها [و معلولان] و مستمندان بيچاره بر سر سفره اش حاضر باشند ، و با دست خود به آنها مى خوراند و هر يك از آنان كه عائله اى داشت ، براى خانواده اش نيز غذا مى برد .

6 / 40غذا خوردن با خدمتكارپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :غذا خوردن با خدمتكاران ، از فروتنى است و هر كس با آنها غذا بخورد ، بهشت مشتاق او مى گردد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه خدمتكار فردى از شما برايش غذايى بپزد و آن را برايش بياورد ، بايد او را كه دود و دم آن غذا را تحمّل كرده است ، با خود بنشاند تا غذا بخورد . اگر غذا مختصر و اندك بود ، يكى دو لقمه در دست وى بگذارد . (1)

.


1- .مقصود ، اين است كه اگر ميهمانان يا غذاخورها زياد بودند و غذا اندك بود ، يكى دو لقمه هم كه شده ، به خدمتكار بدهد .

ص: 506

عيون أخبار الرضا عليه السلام عن ياسر الخادم :كانَ الرِّضا عليه السلام إذا كانَ خَلا جَمَعَ حَشَمَهُ كُلَّهُم عِندَهُ؛ الصَّغيرَ وَالكَبيرَ ، فَيُحَدِّثُهُم ويَأنَسُ بِهِم ويُؤنِسُهُم ، وكانَ عليه السلام إذا جَلَسَ عَلَى المائِدَةِ لا يَدَعُ صَغيرا ولا كَبيرا _ حَتَّى السّائِسَ (1) وَالحَجّام _ إلّا أقعَدَهُ مَعَهُ عَلى مائِدَتِهِ. (2)

الكافي عن عبد اللّه بن الصَّلت عن رجل من أهل بَلخَ :كُنتُ مَعَ الرِّضا عليه السلام في سَفَرِهِ إلى خُراسانَ ، فَدَعا يَوما بِمائِدَةٍ لَهُ فَجَمَعَ عَلَيها مَوالِيَهُ مِنَ السّودانِ وغَيرِهِم ، فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، لَو عَزَلتَ لِهؤُلاءِ مائِدَةً. فَقالَ : مَه! إنَّ الرَّبَّ تَبارَكَ وتَعالى واحِدٌ ، وَالاُمَّ واحِدَةٌ ، وَالأَبَ واحِدٌ ، وَالجَزاءَ بِالأَعمالِ. (3)

6 / 41اِجتِنابُ الأَكلِ مُنفَرِداالكافي عن جابر بن عبداللّه :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ألا اُخبِرُكُم بِشِرارِ رِجالِكُم؟ قُلنا : بَلى يا رَسولَ اللّهِ . فَقالَ : إنَّ مِن شِرارِ رِجالِكُم البَهّاتَ الجَرِيءَ الفَحّاشَ ، الآكِلَ وَحدَهُ ، وَالمانِعَ رِفدَهُ (4) ، وَالضّارِبَ عَبدَهُ ، وَالمُلجِئَ عِيالَهُ إلى غَيرِهِ. (5)

.


1- .. السَّائِسُ : هو من يقومُ على الدوابّ ويَروضُها (تاج العروس : ج 8 ص 322 «سوس»).
2- .. عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 159 ح 24 ، بحار الأنوار : ج 49 ص 164 ح 5 .
3- .. الكافي : ج 8 ص 230 ح 296 ، بحار الأنوار : ج 49 ص 101 ح 18 .
4- .. الرِّفْد : العطاء والصلة (لسان العرب : ج 3 ص 181 «رفد») .
5- .. الكافي : ج 2 ص 292 ح 13 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 400 ح 1597 نحوه ، بحار الأنوار : ج 72 ص 115 ح 13 .

ص: 507

6 / 41 اجتناب از تنها خوردن

عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از ياسر خادم _ :امام رضا عليه السلام هر گاه خلوت مى كرد ، تمام حَشَم و خدم خود را ، از كوچك و بزرگ ، جمع مى كرد و با آنان به گفتگو مى پرداخت و خوش و بش مى كرد ، و هر گاه براى صرف غذا مى نشست ، همگان را از كوچك و بزرگ ، حتّى مهتر و حجامتگر را با خود بر سر سفره مى نشاند .

الكافى_ به نقل از عبد اللّه بن صلت ، از مردى از اهالى بلخ _ :در سفر امام رضا عليه السلام به خراسان همراه ايشان بودم . روزى فرمود سفره برايش انداختند و غلامان خود را ، از سياه و غير سياه ، كنار سفره گرد آورد . من گفتم : فدايت شوم! كاش براى اينها جداگانه سفره اى مى انداختيد! فرمود : «ساكت باش! خداوند متعال ، يكى است ، مادر ، يكى است ، پدر ، يكى است و پاداش نيز به اعمال است» .

6 / 41اجتناب از تنها خوردنالكافى_ به نقل از جابر بن عبد اللّه _ :پيامبر خدا فرمود : «آيا به شما از بدترين مردانتان خبر دهم؟» . گفتيم : بفرماييد ، اى پيامبر خدا! فرمود : «از جمله بدترين مردان شما ، كسى است كه تهمت زن و گستاخ و فحّاش و تنها خور و خسيس باشد ، بنده اش را كتك بزند و عائله اش را سربار ديگرى بكند» .

.

ص: 508

مكارم الأخلاق_ في وَصفِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله _ :كانَ لا يَأكُلُ وَحدَهُ ما يُمكِنُهُ . وقالَ : ألا اُنَبِّئُكُم بِشِرارِكُم؟ قالوا : بَلى ، قالَ : مَن أكَلَ وَحدَهُ ، وضَرَبَ عَبدَهُ ، ومَنَعَ رِفدَهُ. (1)

الإمام الكاظم عليه السلام :لَعَنَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ثَلاثةً : الآكِلَ زادَهُ وَحدَهُ ، وَالنّائِمَ في بَيتٍ وَحدَهُ ، وَالرّاكِبَ في الفَلاةِ وَحدَهُ. (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :شَرُّ النّاسِ مَن أكَلَ وَحدَهُ ، ومَنَعَ رِفدَهُ ، وجَلَدَ عَبدَهُ. (3)

سادسا : أدَبُ الأَكلِ مَعَ الغَيرِ6 / 42الأَكلُ مِمّا يَليرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا أكَلَ أحَدُكُم فَليَأكُل مِمّا يَليهِ. (4)

.


1- .. مكارم الأخلاق : ج 1 ص 75 ح 112 ، تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 98 نحوه ، بحار الأنوار : ج 66 ص 410 ح 7 ؛ نوادر الاُصول : ج 2 ص 110 ، تاريخ دمشق : ج 51 ص 133 ح 10806 عن معاذ بن جبل وكلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 52 ح 43897 .
2- .. كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 277 ح 2434 ، الخصال : ص 93 ح 38 ، المحاسن : ج 2 ص 161 ح 1441 نحوه وكلّها عن إبراهيم بن عبد الحميد ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 550 ح 1899 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 347 ح 1 .
3- .. عوالي اللآلي : ج 1 ص 287 ح 139 ، تحف العقول : ص 448 عن عليّ بن شعيب عن الإمام الرضا عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 78 ص 342 ح 41 .
4- .. الكافي : ج 6 ص 297 ح 3 عن ابن القدّاح عن الإمام الصادق عليه السلام ، المحاسن : ج 2 ص 234 ح 1719 عن ابن القدّاح عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلامعنه صلى الله عليه و آله ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 319 ح 1021 عن ابن عمر وفيه «إذا وضعت المائدة» بدل «إذا أكل أحدكم» ، بحار الأنوار : ج 66 ص 418 ح 26 ؛ سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1089 ح 3273 ، تهذيب الكمال : ج 16 ص 348 الرقم 3682 كلاهما عن ابن عمر وفيهما «إذا وضعت المائدة» بدل «إذا أكل أحدكم» ، كنز العمّال : ج 15 ص 241 ح 40751 .

ص: 509

ششم . آداب غذا خوردن با ديگران
6 / 42 غذا خوردن از جلوى خود

مكارم الأخلاق_ در وصف پيامبر خدا _ :تا جاى ممكن ، تنها غذا نمى خورد . فرمود : «آيا شما را از بدترينتان آگاه نسازم؟» . گفتند : بفرماييد . فرمود : «كسى كه تنها بخورد و برده اش را بزند و بخشش خويش را دريغ كند» .

امام كاظم عليه السلام :پيامبر خدا سه كس را لعنت كرد : كسى كه توشه اش را تنها بخورد ، كسى كه در اتاقى تنها بخوابد ، و كسى كه در بيابان ، تنها سفر كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بدترينِ مردم ، كسى است كه تنها بخورد و از بخشش دريغ كند و برده اش را بزند .

ششم . آداب غذا خوردن با ديگران6 / 42غذا خوردن از جلوى خودپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه يكى از شما غذا مى خورَد ، از جلوى خود بخورد .

.

ص: 510

عنه صلى الله عليه و آله :سَمِّ اللّهَ وكُل مِمّا يَليكَ. (1)

تاريخ بغداد عن عائشة :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا اُتِيَ بِطَعامٍ أكَلَ مِمّا يَليهِ ، وإذا اُتِيَ بِالتَّمرِ جالَت يَدُهُ. (2)

صحيح البخاري عن عمر بن أبي سلمة :أكَلتُ يَوما مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله طَعاما ، فَجَعَلتُ آكُلُ مِن نَواحِي الصَّحفَةِ ، فَقالَ لي رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : كُل مِمّا يَليكَ. (3)

سنن الترمذي عن عِكراش بن ذُؤَيب :بَعَثَني بَنو مُرَّةَ بنِ عُبَيدٍ بِصَدَقاتِ أموالِهِم إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَقَدِمتُ عَلَيهِ المَدينَةَ ، فَوَجَدتُهُ جالِسا بَينَ المُهاجِرينَ وَالأَنصارِ ، قالَ : ثُمَّ أخَذَ بِيَدي فَانطَلَقَ بي إلى بَيتِ أُمِّ سَلَمَةَ فَقالَ : هَل مِن طَعامٍ؟ فَاُتينا بِجَفنَةٍ (4) كَثيرَةِ الثَّريدِ والوَذْرِ (5) ، وأقبَلنا نَأكُلُ مِنها ، فَخَبَطتُ بِيَدي مِن نَواحيها ، وأكَلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِن بَينِ يَدَيهِ ، فَقَبَضَ بِيَدِهِ اليُسرى عَلى يَدِيَ اليُمنى ، ثُمَّ قالَ : يا عِكراشُ ! كُل مِن مَوضِعٍ واحِدٍ ؛ فَإِنَّهُ طَعامٌ واحِدٌ . (6)

اُسد الغابة عن جعفر بن عبد اللّه بن الحَكَم :رَآنِي الحَكَمُ وأنَا غُلامٌ آكُلُ مِن هاهُنا وهاهُنا ، فَقالَ لي : يا غُلامُ ، لا تَأكُل هكَذا كَما يَأكُلُ الشَّيطانُ ، إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله كانَ إذا أكَلَ لَم تَعدُ أصابِعُهُ بَينَ يَدَيهِ. (7)

.


1- .. صحيح البخاري : ج 5 ص 2056 ح 5063 ، الموطّأ : ج 2 ص 934 ح 32 كلاهما عن وهب بن كيسان ، سنن الدارمي : ج 1 ص 527 ح 1951 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1087 ح 3267 نحوه وكلاهما عن عمر بن أبي سلمة ، كنز العمّال : ج 15 ص 237 ح 40738 .
2- .. تاريخ بغداد : ج 11 ص 95 الرقم 5787 ، كنز العمّال : ج 7 ص 103 ح 18173 ؛ مكارم الأخلاق : ج 1 ص 61 ح 55 عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 16 ص 237 ح 35 .
3- .. صحيح البخاري : ج 5 ص 2056 ح 5062 ، صحيح مسلم : ج 3 ص 1600 ح 109 ، كنز العمّال : ج 15 ص 428 ح 41698 نقلاً عن ابن النجّار وكلاهما نحوه .
4- .. الجَفْنة : خُصّت بوعاء الأطعمة ، وجمعها جِفان (مفردات ألفاظ القرآن : ص 197 «جفن» ) .
5- .. الوَذْرة _ بالسكون _ : القِطعة من اللحم ، والوَذْر _ بالسكون أيضا _ : جمعها (النهاية : ج 5 ص 170 «وذر») .
6- .. سنن الترمذي : ج 4 ص 283 ح 1848 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1089 ح 3274 نحوه ، المعجم الكبير : ج 18 ص 83 ح 154 ، المعجم الأوسط : ج 6 ص 180 ح 6126 ، كنز العمّال : ج 9 ص 497 ح 27140 .
7- .. اُسد الغابة : ج 2 ص 46 الرقم 1212 ، الإصابة : ج 2 ص 88 الرقم 1780 ، كنز العمّال : ج 15 ص 429 ح 41701 نقلاً عن أبي نعيم .

ص: 511

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :«بسم اللّه » بگو و از برابر خودت بخور .

تاريخ بغداد_ به نقل از عايشه _ :پيامبر خدا [را عادت چنان بود كه] هر گاه غذايى برايش مى آوردند ، از آنچه دمِ دست او بود ، مى خورد و هر گاه خرما برايش مى آوردند ، دستش [در ظرف] مى گشت [و از جاهاى مختلف بر مى داشت] .

صحيح البخارى_ به نقل از عمر بن ابى سلمه _ :روزى با پيامبر خدا به صرف غذا پرداختم و از اين طرف و آن طرفِ سينى مى خوردم . پيامبر صلى الله عليه و آله به من فرمود : «از جلوى خودت بخور» .

سنن الترمذى_ به نقل از عِكراش بن ذُؤَيب _ :بنى مُرّة بن عُبَيد ، صدقات (زكات) اموالشان را به وسيله من براى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرستادند . من به مدينه آمدم و بر پيامبر خدا وارد شدم . ديدم ايشان ميان مهاجران و انصار ، نشسته است . دست مرا گرفت و به خانه اُمّ سلمه برد و فرمود : «آيا غذايى هست؟» . پس كاسه اى پر از آب گوشت به همراه يك تكّه گوشت برايمان آوردند و ما شروع به خوردن كرديم . من دستم را به هر طرف كاسه مى دواندم و پيامبر خدا از جلوى خودش مى خورد . ايشان با دست چپش دست راست مرا گرفت و فرمود : «عكراش! از يك جا بخور . اين غذا همه اش مثل هم است» .

اُسد الغابة_ به نقل از جعفر بن عبد اللّه بن حَكَم _ :من بچّه بودم و از اين طرف و آن طرف [ظرفم] ، غذا مى خوردم . حَكَم ، اين رفتار مرا ديد . به من گفت : پسر جان! اين گونه مثل شيطان غذا مخور . پيامبر صلى الله عليه و آله وقتى غذا مى خورد ، انگشتانش از برابر دستانش جلوتر نمى رفت .

.

ص: 512

6 / 43الأَكلُ مِنَ الجَوانِبِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :كُلوا مِن حوَالَيها [أي القَصعَةَ] ودَعوا ذِروَتَها (1) ؛ يُبارَك فيها. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا أكَلَ أحَدُكُم طَعاما فَلا يَأكُل مِن أعلَى الصَّحفَةِ ، ولكِن لِيَأكُل مِن أسفَلِها ؛ فَإِنَّ البَرَكَةَ تَنزِلُ مِن أعلاها. (3)

عنه صلى الله عليه و آله_ لِأَصحابِ الصُّفَّةِ وقَد دَعاهُم لِلطَّعامِ _ :اِجلِسوا ، خُذوا بِسمِ اللّهِ ، خُذوا مِن حَوالَيها ولا تَأخُذوا مِن أعلاها ؛ فَإِنَّ البَرَكَةَ تَنحَدِرُ مِن أعلاها. (4)

عنه صلى الله عليه و آله :البَرَكَةُ تَنزِلُ وَسَطَ الطَّعامِ ، فَكُلوا مِن حافَّتَيهِ ، ولا تَأكُلوا مِن وَسَطِهِ. (5)

.


1- .. ذِروة كلّ شيء : أعلاه (النهاية : ج 2 ص 159 «ذرا») .
2- .. سنن أبي داود : ج 3 ص 349 ح 3773 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1090 ح 3275 ، مسند ابن حنبل : ج 6 ص 210 ح 17694 نحوه وكلّها عن عبد اللّه بن بسر ، كنز العمّال : ج 15 ص 250 ح 40806؛ عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 34 ح 71 ، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 101 ح 46 كلاهما عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 66 ص 79 ح 1 .
3- .. سنن أبي داود : ج 3 ص 348 ح 3772 عن ابن عبّاس ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 419 ح 16006 عن واثلة بن الأسقع نحوه ، كنز العمّال : ج 15 ص 249 ح 40803 .
4- .. المعجم الكبير : ج 22 ص 86 ح 208 ، حلية الأولياء : ج 2 ص 23 الرقم 120 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1090 ح 3276 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 130 ح 7119 كلّها عن واثلة بن الأسقع ، تهذيب الكمال : ج 17 ص 359 الرقم 3935 عن هشام بن عمّار والثلاثة الأخيرة نحوه ، كنز العمّال : ج 15 ص 250 ح 40807 .
5- .. سنن الترمذي : ج 4 ص 260 ح 1805 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 130 ح 7118 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1090 ح 3277 ، سنن الدارمي : ج 1 ص 533 ح 1974 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 643 ح 2730 والثلاثة الأخيره نحوه وكلّها عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 15 ص 241 ح 40754 ؛ طبّ النبيّ صلى الله عليه و آله : ص 3 ، بحار الأنوار : ج 62 ص 291 .

ص: 513

6 / 43 خوردن از كناره هاى ظرف

6 / 43خوردن از كناره هاى ظرفپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از كناره هاى كاسه بخوريد و به بلندى وسط آن دست نزنيد تا به آن بركت داده شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه يكى از شما غذا مى خورَد ، از بالاى بشقاب نخورد ؛ بلكه از پايينش بخورد ؛ چرا كه بركت از بالاى آن فرود مى آيد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به اصحاب صُفّه كه آنان را به غذا دعوت كرده بود _ :بنشينيد . به نام خدا شروع كنيد . از كناره هاى آن بخوريد و از بالايش بر نداريد ؛ چرا كه بركت از بالاى ظرف ، سرازير مى شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بركت در وسطِ [ظرفِ] غذا فرود مى آيد . پس ، از كناره هاى آن بخوريد و از وسطش نخوريد .

.

ص: 514

عنه صلى الله عليه و آله :لا تَأكُلُوا الطَّعامَ مِن فَوقِهِ ، وكُلوا مِن جَوانِبِهِ ؛ فَإِنَّ البَرَكَةَ تَنزِلُ مِن فَوقِهِ. (1)

الإمام عليّ عليه السلام :لا تَأكُلوا مِن رَأسِ الثَّريدِ ، وكُلوا مِن جَوانِبِهِ ؛ فَإِنَّ البَرَكَةَ في رَأسِهِ. (2)

6 / 44تَركُ النَّظَرِ إلى لُقمَةِ الآخرينرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يُتبِعَنَّ أحَدُكُم بَصَرَهُ لُقمَةَ أخيهِ. (3)

6 / 45رِعايَةُ حَقِّ الآخَرينَرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن أكَلَ مَعَ قَومٍ مِن تَمرٍ فَلا يَقرُن (4) ، فَإِن أرادَ أن يَفعَلَ فَليَستَأذِنهُم ، فَإِن أذِنوا لَهُ فَليَفعَل. (5)

دعائم الإسلام :عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله أنَّهُ نَهى عَنِ القِرانِ بَينَ التَّمرَتَينِ في فَمٍ ، ومِن سائِرِ الفاكِهَةِ . وكَذلِكَ قالَ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ عليه السلام : إنَّما ذلِكَ إذا كانَ مَعَ النّاسِ في طَعامٍ مُشتَرَكٍ ، فَأَمّا مَن أكَلَ وَحدَهُ فَليَأكُل كَيفَ أحَبَّ. (6)

.


1- .. مسند ابن حنبل : ج 1 ص 738 ح 3214 عن ابن عبّاس .
2- .. الكافي : ج 6 ص 296 ح 1 وص 318 ح 9 كلاهما عن غياث بن إبراهيم عن الإمام الصادق عليه السلام ، المحاسن : ج 2 ص 168 ح 1467 عن غياث بن إبراهيم عن الإمام الصادق عن أبيه عنه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 66 ص 82 ح 10 .
3- .. اُسد الغابة : ج 6 ص 220 الرقم 6126 ، الإصابة : ج 7 ص 238 الرقم 10286 ، الفردوس : ج 5 ص 129 ح 7709 كلّها عن أبي عمر مولى عمر ، كنز العمّال : ج 15 ص 251 ح 40816 .
4- .. يُقال : لا تقرن بين تمرتين : أي لا تأكلهما معا (انظر : لسان العرب : ج 13 ص 336 «قرن») .
5- .. صحيح ابن حبّان : ج 12 ص 37 ح 5232 ، المعجم الأوسط : ج 4 ص 333 ح 4355 ، تاريخ بغداد : ج 7 ص 180 الرقم 3625 نحوه وكلّها عن ابن عمر ، فتح الباري : ج 9 ص 571 عن زيد بن أبي أنيسة ، كنز العمّال : ج 15 ص 251 ح 40812 .
6- .. دعائم الإسلام : ج 2 ص 120 ح 407 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 120 ح 12 .

ص: 515

6 / 44 نگاه نكردن به لقمه ديگران
6 / 45 رعايت حقّ ديگران

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :غذا را از بالاى آن نخوريد ؛ بلكه از كناره هايش بخوريد ؛ چرا كه بركت از بالاى آن مى آيد .

امام على عليه السلام :از وسط ظرفِ آب گوشت نخوريد ؛ بلكه از كناره هايش بخوريد ؛ چون بركت ، در وسط آن است .

6 / 44نگاه نكردن به لقمه ديگرانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ گاه يكى از شما با نگاهش لقمه برادرش را دنبال نكند .

6 / 45رعايت حقّ ديگرانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس با عدّه اى خرما مى خورد ، دو تا دو تا نخورد ، و اگر خواست چنين كند ، بايد از آنها اجازه بگيرد . اگر اجازه دادند ، آن گاه اين كار را بكند .

دعائم الإسلام :در باره پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده است كه ايشان از گذاشتن دو عدد خرما يا هر ميوه ديگر در دهان ، نهى فرمود . امام صادق عليه السلام چنين فرمود : «اين ، در صورتى است كه شخص ، با ديگران ، هم غذا باشد ؛ امّا كسى كه به تنهايى مى خورَد ، مى تواند هر طور كه دوست داشت ، بخورد» .

.

ص: 516

سنن الترمذي عن ابن عمر :نَهى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أن يُقرَنَ بَينَ التَّمرَتَينِ (1) حَتّى يَستَأذِنَ صاحِبَهُ. (2)

علل الشرائع عن عليّ بن جعفر عن الإمام الكاظم عليه السلام :سَأَلتُهُ عليه السلام عَنِ القِرانِ بَينَ التّينِ وَالتَّمرِ وسائِرِ الفَواكِهِ. قالَ : نَهى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَنِ القِرانِ ، فَإِن كُنتَ وَحدَكَ فَكُل كَيفَ أحبَبتَ ، وإن كُنتَ مَعَ قَومٍ مُسلِمينَ فَلا تَقرُنَ. (3)

الإمام الباقر عليه السلام_ في ذِكرِ أبيهِ الإِمامِ زَينِ العابِدينَ عليه السلام _ :ولَقَد كانَ عليه السلام يَأبى أن يُؤاكِلَ اُمَّهُ ، فَقيلَ لَهُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، أنتَ أبَرُّ النّاسِ وأوصَلُهُم لِلرَّحِمِ ، فَكَيفَ لاتُؤاكِلُ اُمَّكَ؟ فَقالَ : إنّي أكرَهُ أن تَسبِقَ يَدي إلى ما سَبَقَت عَينُها إلَيهِ. (4)

6 / 46بَدءُ رَبِّ الطَّعامِ بالأَكلِ أو خَيرِ مَن حَضَرَرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يَؤُمُّ النّاسَ في الطَّعامِ الإِمامُ ، أو رَبُّ الطَّعامِ ، أو خَيرُهُم. (5)

.


1- .. في المصدر : «بين التمرَبينِ» وهو تصحيف ظاهر .
2- .. سنن الترمذي : ج 4 ص 264 ح 1814 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 458 ح 14633 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 5 ص 562 ح 1 ؛ عوالي اللآلي : ج 1 ص 136 ح 36 كلّها نحوه .
3- .. علل الشرائع : ص 519 ح 1 ، مسائل عليّ بن جعفر : ص 153 ح 206 ، المحاسن : ج 2 ص 225 ح 1681 ، قرب الإسناد : ص 272 ح 1080 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 118 ح 2 .
4- .. الخصال : ص 518 ح 4 عن حمران بن أعين ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 476 ح 1638 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 162 كلاهما من دون إسنادٍ إلى الإمام الباقر عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 46 ص 62 ح 19 .
5- .. الإصابة : ج 1 ص 529 الرقم 972 ، تاريخ دمشق : ج 11 ص 180 ح 2761 نحوه وكلاهما عن ثوبان ، الفردوس : ج 5 ص 492 ح 8860 عن ثابت بن ثوبان وفيه «الأمير» بدل «الإمام» ، كنز العمّال : ج 9 ص 251 ح 25892 .

ص: 517

6 / 46 آغاز كردنِ صاحب غذا يا بهترين فرد حاضران به خوردن

سنن الترمذى_ به نقل از ابن عمر _ :پيامبر خدا از دو تا دو تا خوردن خرما نهى فرمود ، مگر آن كه شخص از شريك ظرفش اجازه بگيرد .

علل الشرائع_ به نقل از على بن جعفر (برادر امام كاظم عليه السلام ) _ :از امام كاظم عليه السلام در باره دو تا دو تا خوردن انجير و خرما و ديگر ميوه ها سؤال كردم . فرمود : «پيامبر خدا از اين كار ، نهى فرمود . اگر تنها بودى ، هر طور كه دوست داشتى ، بخور ؛ ولى اگر با عدّه اى مسلمان هم كاسه بودى ، دو تا دو تا نخور» .

امام باقر عليه السلام_ در وصف پدرش امام زين العابدين عليه السلام _ :ايشان از هم خوراك شدن با مادرش خوددارى مى ورزيد . به ايشان گفته شد : اى پسر پيامبر خدا! شما نسبت به خويشاوند ، از همه نيكوكارتر و مهربان تريد . پس چرا با مادرتان هم خوراك نمى شويد؟ فرمود : «دوست ندارم دستم به سوى چيزى [در سفره] دراز شود كه پيش تر ، نگاه مادرم به طرف آن رفته باشد» .

6 / 46آغاز كردنِ صاحب غذا يا بهترين فرد حاضران به خوردنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هنگام غذا خوردن ، امام يا صاحب غذا يا بهترين فرد از حاضران بايد آغاز به خوردن كند .

.

ص: 518

عنه صلى الله عليه و آله :إذا وُضِعَ الطَّعامُ فَليَبدَأ أميرُ القَومِ ، أو صاحِبُ الطَّعامِ ، أو خَيرُ القَومِ. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :الرَّجُلُ أحَقُّ بِصَدرِ دارِهِ وفَرَسِهِ ، وأن يَؤُمَّ في بَيتِهِ ، وأن يَبدَأَ في صَحفَتِهِ. (2)

6 / 47تَطويلُ الأَكلِ حَتّى يَفرُغَ القَومُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا وُضِعَتِ المائِدَةُ فَلا يَقومُ رَجُلٌ حَتّى تُرفَعَ المائِدَةُ ، ولا يَرفَعُ يَدَهُ وإن شَبِعَ حَتّى يَفرُغَ القَومُ ، وَليُعذِر (3) ؛ فَإِنَّ الرَّجُلَ يُخجِلُ جَليسَهُ فَيَقبِضُ يَدَهُ ، وعَسى أن يَكونَ لَهُ في الطَّعامِ حاجَةٌ. (4)

الإمام الباقر عليه السلام :كانَ رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا أكَلَ مَعَ القَومِ كانَ آخِرَهُم أكلاً. (5)

الإمام الصادق عليه السلام :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا أكَلَ مَعَ القَومِ أوَّلَ مَن يَضَعُ يَدَهُ مَعَ القَومِ ، وآخِرَ مَن يَرفَعُها ، إلى أن يَأكُلَ القَومُ. (6)

.


1- .. تاريخ دمشق : ج 11 ص 140 ح 3738 عن ثابت بن أبي إدريس ، كنز العمّال : ج 15 ص 241 ح 40752 .
2- .. النوادر للراوندي : ص 275 ح 541 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، جامع الأحاديث للقمّي : ص 80 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 468 ح 21 .
3- .. الإعذار : المبالغة في الأمر ، أي ليُبالغ في الأكل . وقيل : إنّما هو «و ليُعذِّر» من التعذير : التقصير . أي ليقصّر في الأكل ليتوفّر على الباقين ، وَلْيُرِ أنّه يبالغ (النهاية : ج 3 ص 198 «عذر») .
4- .. سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1096 ح 3295 ، تهذيب الكمال : ج 16 ص 348 الرقم 3862 ، شُعب الإيمان : ج 5 ص 83 ح 5864 كلاهما نحوه وكلّها عن ابن عمر ، كنز العمّال : ج 15 ص 241 ح 40751 ؛ مكارم الأخلاق : ج 1 ص 319 ح 1021 عن ابن عمر ، طبّ النبيّ صلى الله عليه و آله : ص 3 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 62 ص 291 .
5- .. تاريخ بغداد : ج 10 ص 240 الرقم 5365 عن عبد الرحمن بيّاع الهروي عن الإمام الصادق عليه السلام ، النهاية في غريب الحديث : ج 3 ص 198 ، كنز العمّال : ج 9 ص 271 ح 25980 نقلاً عن المصنّف لعبد الرزّاق.
6- .. الكافي : ج 6 ص 285 ح 1 عن ابن القدّاح ، المحاسن : ج 2 ص 234 ح 1720 عن ابن القدّاح عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 61 ح 55 عن الإمام عليّ عليه السلام وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 66 ص 418 ح 27 .

ص: 519

6 / 47 طول دادن غذا تا وقتى كه همه از خوردن ، دست بكشند

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه غذا نهاده شد ، بايد امير قوم يا صاحب غذا و يا بهترين فرد از حاضران ، آغاز به خوردن كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :انسان به [ نشستن در] صدر خانه اش ، و [ جلو] اسبش ، و امامت [جماعت] در خانه اش ، و آغاز كردن در سفره اش ، سزاوارتر [از ديگران ]است .

6 / 47طول دادن غذا تا وقتى كه همه از خوردن ، دست بكشندپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه سفره انداخته شد ، انسان (صاحب خانه) نبايد برخيزد تا آن گاه كه سفره جمع شود ، و نبايد دست از خوردن بكشد ، تا وقتى كه همگان دست از خوردن بكشند ، و بايد خود را به خوردن مشغول كند ؛ چرا كه در غير اين صورت ، ميهمانش خجالت مى كشد و دست از خوردن مى دارد ، در حالى كه ممكن است هنوز نياز داشته باشد .

امام باقر عليه السلام :پيامبر خدا هر گاه با عدّه اى غذا مى خورد ، آخرين نفر آنها بود كه دست از غذا مى كشيد .

امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا هر گاه با جمعيت غذا مى خورد ، اوّلين كسى بود كه دست به غذا مى برد و آخرين كسى بود كه [از خوردن] دست مى كشيد تا همه غذا بخورند .

.

ص: 520

الإمام عليّ عليه السلام_ مِن وَصِيَّتِهِ لِكُمَيلٍ _ :إذا أكَلتَ فَطَوِّل أكلَكَ؛ لِيَستَوفِيَ مَن مَعَكَ ، ويُرزَقَ مِنهُ غَيرُكَ . يا كُمَيلُ ، إذَا استَوفَيتَ طَعامَكَ فَاحمَدِ اللّهَ عَلى ما رَزَقَكَ ، وَارفَع بِذلِكَ صَوتَكَ؛ يَحمَدُهُ سِواكَ ، فَيَعظُمُ بِذلِكَ أجرُكَ. (1)

6 / 48جَوامِعُ آدابِ التَّناوُلِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الطَّعامُ إذا جَمَعَ أربَعَ خِصالٍ فَقَد تَمَّ : إذا كانَ مِن حَلالٍ ، وكَثُرَتِ الأَيدي ، وسُمِّيَ في أوَّلِهِ ، وحُمِدَ اللّهُ عز و جل في آخِرِهِ. (2)

عنه صلى الله عليه و آله_ من وَصِيَّتِهِ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ :يا عَلِيُّ ، اثنَتا عَشَرَةَ خَصلَةً يَنبَغي لِلرَّجُلِ المُسلِمِ أن يَتَعَلَّمَها عَلَى المائِدَةِ : أربَعٌ مِنها فَريضَةٌ ، وأربَعٌ مِنها سُنَّةٌ ، وأربَعٌ مِنها أدَبٌ. فَأَمَّا الفَريضَةُ : فَالمَعرِفَةُ بِما يَأكُلُ ، وَالتَّسمِيَةُ ، وَالشُّكرُ ، وَالرِّضا. وأمَّا السُّنَّةُ : فَالجُلوسُ عَلَى الرِّجلِ اليُسرى ، وَالأَكلُ بِثَلاثِ أصابِعَ ، وأن يَأكُلَ مِمّا يَليهِ ، ومَصُّ الأَصابِعِ. وأمَّا الأَدَبُ : فَتَصغيرُ اللُّقمَةِ ، وَالمَضغُ الشَّديدُ ، وقِلَّةُ النَّظَرِ في وُجوهِ النّاسِ ، وغَسلُ اليَدَينِ. (3)

.


1- .. تحف العقول : ص 172 ، بشارة المصطفى : ص 25 عن كميل ، بحار الأنوار : ج 66 ص 425 ح 41 .
2- .. الكافي : ج 6 ص 273 ح 2 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، الخصال : ص 216 ح 39 ، معاني الأخبار : ص 375 ح 1 كلاهما عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، المحاسن : ج 2 ص 161 ح 1439 عن عبداللّه بن مسكان عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحارالأنوار : ج 66 ص 314 ح 2.
3- .. كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 355 ح 5762 عن حمّاد بن عمرو عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، الخصال : ص 485 ح 60 عن إبراهيم الكرخي عن الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام الحسن عليهم السلام نحوه ، المحاسن : ج 2 ص 248 ح 1773 عن الإمام الحسن عليه السلام ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 306 ح 969 عن الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام الحسن عليهم السلام ، بحارالأنوار : ج 66 ص 415 ح 14.

ص: 521

6 / 48 كلّيات آداب غذا خوردن

امام على عليه السلام_ در سفارش به كميل _ :زمانى كه غذا مى خورى ، خوردنت را طول بده تا همراهانت كاملاً سير شوند و ديگران هم از آن بهره مند گردند . اى كميل! چون غذايت را كامل خوردى ، خدا را بر آنچه روزىِ تو كرده است ، سپاس گوى ، و بلند سپاس گوى تا ديگران هم او را سپاس گويند و بدين سان ، اجر تو بيشتر شود .

6 / 48كلّيات آداب غذا خوردنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :غذا هر گاه چهار ويژگى داشته باشد ، كامل است : آن گاه كه از حلال باشد ، دست ها زياد باشند ، در آغازش نام خدا برده شود ، و در پايانش حمد خداوند عز و جل گفته شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در سفارش هايش به على عليه السلام _ :اى على! آداب سفره ، دوازده تاست كه انسان مسلمان بايد آنها را بياموزد : چهارتاى آنها واجب است ، چهار تا مستحب ، و چهار تا از ادب . آن چهار واجب ، عبارت است از : شناخت آنچه مى خورد ، نام خدا بردن ، شكر گفتن ، و خرسندى . آن چهار مستحب ، عبارت است از : نشستن روى پاى چپ ، خوردن با سه انگشت ، از جلوى خود خوردن ، و ليسيدن انگشت ها . و آن چهار تا كه از ادب است ، عبارت است از : لقمه كوچك برداشتن ، خوب جويدن ، كمتر به صورت ديگران نگاه كردن ، و شستن دست ها .

.

ص: 522

عنه صلى الله عليه و آله :إذا وُضِعَتِ المائِدَةُ فَليأكُلِ الرَّجُلُ مِمّا يَليهِ ، ولا يَأكُل مِمّا بَينَ يَدَي جَليسِهِ ، ولا مِن ذِروَةِ القَصعَةِ؛ فَإِنَّما تَأتيهِ البَرَكَةُ مِن أعلاها ، ولا يَقومُ رَجُلٌ حَتّى تُرفَعَ المائِدَةُ ، ولا يَرفَعُ يَدَهُ وإن شَبِعَ حَتّى يَرفَعَ القَومُ ، وَليُعذِر؛ فَإِنَّ ذلِكَ يُخجِلُ جَليسَهُ فَيَقبِضُ يَدَهُ ، وعَسى أن تَكونَ لَهُ في الطَّعامِ حاجَةٌ. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إذَا اجتَمَعَ لِلطَّعامِ أربَعٌ كَمَلَ : أن يَكونَ حَلالاً ، وأن تَكثُرَ عَلَيهِ الأَيدي ، وأن يُفتَتَحَ بِاسمِ اللّهِ ، ويُختَتَمَ بِحَمدِ اللّهِ. (2)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن أرادَ ألّا يَضُرَّهُ طَعامٌ ، فَلا يَأكُل حَتّى يَجوعَ ، فَإِذا أكَلَ فَليَقُل : «بِسمِ اللّهِ وبِاللّهِ» ، وَليُجِدِ (3) المَضغَ ، وَليَكُفَّ عَنِ الطَّعامِ وهُوَ يَشتَهيهِ ، وَليَدَعَهُ وهُوَ يَحتاجُ إلَيهِ. (4)

.


1- .. شُعب الإيمان : ج 5 ص 83 ح 5864 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1096 ح 3295 وليس فيه من «فليأكل» إلى «من أعلاها» ، الفردوس : ج 1 ص 335 ح 1333 نحوه وكلّها عن ابن عمر ، كنز العمّال : ج 15 ص 241 ح 40751؛ مكارم الأخلاق : ج 1 ص 319 ح 1021 عن ابن عمر ، طبّ النبيّ صلى الله عليه و آله : ص 3 كلاهما نحوه ، بحارالأنوار : ج 66 ص 424 ح 38 .
2- .. الدعوات : ص 80 ح 198 ، بحارالأنوار : ج 66 ص 412 ح 9 .
3- .. في المصدر : «وليُجيد» ، والتصويب من بحارالأنوار.
4- .. طبّ الأئمّة عليهم السلام لابني بسطام : ص 60 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 66 ص 380 ح 46.

ص: 523

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه سفره نهاده شد ، انسان بايد از آنچه جلوى اوست ، بخورد و از جلوى هم سفره اش و از بلندىِ وسط كاسه نخورد ؛ چرا كه بركت از بالاى كاسه مى آيد ، و تا سفره جمع نشده است ، از سر سفره بر نخيزد ، و تا ديگران از خوردنْ دست نكشيده اند ، او دست نكشد و خودش را مشغول خوردن كند ، حتّى اگر سير شده باشد ؛ چرا كه اگر دست بكشد ، هم سفره اش خجالت مى كشد و دست مى كشد ، در حالى كه ممكن است هنوز به غذا نياز داشته باشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه چهار خصلت در غذا جمع شود ، آن غذا كامل است : حلال باشد ، دست هاى خورنده اش زياد باشد ، به نام خدا آغاز گردد ، و با حمد خدا پايان پذيرد .

امام على عليه السلام :هر كس مى خواهد غذا اذيّتش نكند ، بايد تا گرسنه نشده است ، غذا نخورد و چون شروع به خوردن كرد ، «بسم اللّه و باللّه » بگويد و خوب بجوَد و هنوز كه ميل به غذا دارد ، از خوردنْ دست بكشد و هنوز كه نياز به غذا دارد ، خوردن را رها كند .

.

ص: 524

عنه عليه السلام_ في بَيانِ خُلُقِهِ صلى الله عليه و آله _ :ما أكَلَ مُتَّكِئا قَطُّ حَتّى فارَقَ الدُّنيا... وكانَ إذا أكَلَ مَعَ القَومِ كانَ أوَّلَ مَن يَبدَأُ ، وآخِرَ مَن يَرفَعُ يَدَهُ ، وكانَ إذا أكَلَ أكَلَ مِمّا يَليهِ ، فَإِذا كانَ الرُّطَبُ وَالتَّمرُ جالَت يَدُهُ. وإذا شَرِبَ شَرِبَ ثَلاثَةَ أنفاسٍ ، وكانَ يَمَصُّ الماءَ مَصّا ، ولا يَعُبُّهُ عَبّا ، وكانَ يَمينُهُ لِطَعامِهِ وشَرابِهِ وأخذِهِ وإعطائِهِ. (1)

مكارم الأخلاق :كان صلى الله عليه و آله إذا أكَلَ سَمّى ، ويَأكُلُ بِثَلاثِ أصابِعَ ومِمّا يَليهِ ، ولا يَتَناوَلُ مِن بَينِ يَدَي غَيرِهِ ، ويُؤتى بِالطَّعامِ فَيَشرَعُ قَبلَ القَومِ ثُمَّ يَشرَعونَ. وكانَ يَأكُلُ بِأَصابِعِهِ الثَّلاثِ : الإِبهامِ وَالَّتي تَليها وَالوُسطى ، ورُبَمَّا استَعانَ بِالرّابِعَةِ. وكانَ صلى الله عليه و آله يَأكُلُ بِكَفِّهِ كُلِّها ، ولَم يَأكُل بِإِصبَعَينِ ، ويَقولُ : إنَّ الأَكلَ بِإِصبَعَينِ هُوَ إكلَةُ الشَّيطانِ. (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ مِن وَصِيَّتِهِ لِكُمَيلٍ _ :يا كُمَيلُ ، إذا أكَلتَ الطَّعامَ فَسَمِّ بِاسمِ اللّهِ الَّذي لا يَضُرُّ مَعَ اسمِهِ شَيءٌ ، وهُوَ الشِّفاءُ مِن جَميعِ الأَسواءِ. يا كُمَيلُ ، إذا أكَلتَ الطَّعامَ فَواكِل بِهِ ولاتَبخَل بِهِ؛ فَإِنَّكَ لَم تَرزُقِ النَاسَ شَيئا ، وَاللّهُ يُجزِلُ لَكَ الثَّوابَ بِذلِكَ . يا كُمَيلُ ، أحسِن خُلُقَكَ ، وَابسُط (3) إلى جَليسِكَ ، ولا تَنهَرَنَّ خادِمَكَ. (4)

.


1- .. مكارم الأخلاق : ج 1 ص 61 ح 55 ، بحارالأنوار : ج 16 ص 237 ح 35.
2- .. مكارم الأخلاق : ج 1 ص 70 ح 88 ، بحارالأنوار : ج 66 ص 410 ح 7 .
3- .. ابسط : أي اُسرُر ويبسطني ما يبسطها : أي يسرّني ما يسرّها؛ لأنّ الإنسان إذا سُرّ انبسط وجهه واستبشر (النهاية : ج 1 ص 128 «بسط»).
4- .. بشارة المصطفى : ص 25 ، تحف العقول : ص 171 نحوه وكلاهما عن كميل ، بحارالأنوار : ج 66 ص 425 ح 41.

ص: 525

امام على عليه السلام_ در بيان اخلاق پيامبر صلى الله عليه و آله _ :تا زمانى كه از دنيا رفت ، هرگز در حال تكيه دادن غذا نخورد ... و هر گاه با جمعيت غذا مى خورد ، نخستين كسى بود كه شروع مى كرد و آخرين كسى بود كه دست مى كشيد ، و هنگام خوردن ، از جلوى خود مى خورد ؛ امّا اگر خرما بود ، دستش مى چرخيد [و از هر طرفِ ظرف بر مى داشت] . هر گاه مى آشاميد ، با سه نفَس مى آشاميد و آب را مزمزه مى كرد و يك باره سر نمى كشيد . دست راستش براى غذا و آب و گرفتن و دادن بود .

مكارم الأخلاق :پيامبر صلى الله عليه و آله هر گاه غذا مى خورد ، «بسم اللّه » مى گفت ، و با سه انگشت و از جلوى خودش مى خورد و از برابر دست ديگران بر نمى داشت ، و غذا را كه مى آوردند ، پيش از ديگران شروع مى كرد و بعد از ديگران تمام مى كرد . با سه انگشتِ شست و اشاره و ميانه مى خورد و گاهى اوقات از انگشت چهارم نيز كمك مى گرفت . ايشان گاه با همه دستش مى خورد ، و با دو انگشت غذا نمى خورد و مى فرمود : «با دو انگشت غذا خوردن ، خوردن شيطان است» .

امام على عليه السلام_ در توصيه هاى خويش به كميل بن زياد _ :اى كميل! هر گاه غذا مى خورى ، نام خدا را ببر كه با وجود نام او ، هيچ چيز زيان نمى زند ، و نام خدا ، شفابخش هر درد و گزندى است . اى كميل! هر گاه غذا مى خورى ، ديگرى را هم شريك گردان و بخل مورز ؛ زيرا تو چيزى را روزىِ مردم نكرده اى ، و خداوند براى اين كار به تو پاداش شايان مى دهد . اى كميل! اخلاقت را خوش گردان ، با همنشينت گشاده رو باش ، و بر سر خدمتكارت داد مزن .

.

ص: 526

عنه عليه السلام :إذا سُمِّيَ اللّهُ عَلى أوَّلِ الطَّعامِ ، وحُمِدَ عَلى آخِرِهِ ، وغُسِلَتِ الأَيدي قَبلَهُ وبَعدَهُ ، وكَثُرَتِ الأَيادي عَلَيهِ ، وكانَ مِن حَلالٍ؛ فَقَد تَمَّت بَرَكَتُهُ. (1)

عنه عليه السلام :الطَّعامُ يُؤكَلُ عَلى ثَلاثَةِ أضرُبٍ : مَعَ الإِخوانِ بِالسُّرورِ ، ومَعَ الفُقَراءِ بِالإِيثارِ ، ومَعَ أبناءِ الدُّنيا بِالمُروءَةِ. (2)

كتاب من لا يحضره الفقيه عن عمرو بن قيس الماصر :دَخَلتُ عَلى أبي جَعفَرٍ عليه السلام بِالمَدينَةِ وبَينَ يَدَيهِ خِوانٌ ، وهُوَ يَأكُلُ ، فَقُلتُ لَهُ : ما حَدُّ هذَا الخِوانِ؟ فَقالَ : إذا وَضَعتَهُ فَسَمِّ اللّهَ ، وإذا رَفَعتَهُ فَاحمَدِ اللّهَ ، وقُمَّ (3) ما حَولَ الخِوانِ ، فَإِنَّ هذا حَدُّهُ. (4)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ أبي صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ أتاهُ أخوهُ عَبدُاللّهِ بنُ عَلِيٍّ يَستَأذِنُ لِعَمرِو بنِ عُبَيدٍ وواصِلٍ وبَشيرٍ الرَّحّالِ ، فَأَذِنَ لَهُم ، فَلَمّا جَلَسوا قالَ : ما مِن شَيءٍ إلّا ولَهُ حَدٌّ يَنتَهي إلَيهِ. فَجيءَ بِالخِوانِ فَوُضِعَ ، فَقالوا فيما بَينَهُم : قَد وَاللّهِ استَمكَنّا (5) مِنهُ ، فَقالوا : يا أبا جَعفَرٍ ، هذَا الخِوانُ مِنَ الشَّيءِ؟ فَقالَ : نَعَم. قالوا : فَما حَدُّهُ؟ قالَ : حَدُّهُ إذا وُضِعَ قيلَ : «بِسمِ اللّهِ» ، وإذا رُفِعَ قيلَ : «الحَمدُ لِلّهِ» ، ويَأكُلُ كُلُّ إنسانٍ مِمّا بَينَ يَدَيهِ ، ولا يَتَناوَلُ مِن قُدّامِ الآخَرِ شَيئا. (6)

مكارم الأخلاق عن الفضل بن يونس_ في حَديثٍ ذَكَرَ فيهِ مَجيءَ الإِمامِ الكاظِمِ عليه السلام إلى مَنزِلِهِ... إلى أن قالَ _ :فَأَمَرتُ الغُلامَ فَأَتى بِالطَّستِ ، فَدَنا مِنهُ ، فَقالَ : الحَمدُ للّهِِ الَّذي جَعَلَ لِكُلِّ شَيءٍ حَدّا. فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، فَما حَدُّ هذا؟ فَقالَ : أن يَبَدَأَ رَبُّ البَيتِ لِكَي يَنشَطَ الأَضيافُ ، فَإِذا وُضِعَ الطَّستُ سُمِّيَ ، وإذا رُفِعَ حُمِدَ اللّهُ. ثُمَّ اُتِيَ بِالمائِدَةِ ، فَقُلتُ : ما حَدُّ هذا؟ قالَ : أن تُسَمِّيَ إذا وُضِعَ ، وتَحمَدَ اللّهَ إذا رُفِعَ. ثُمَّ اُتِيَ بِالخِلالِ ، فَقُلتُ : ما حَدُّ هذا؟ قال : أن تَكسِرَ رَأسَهُ لِئَلّا يُدمِيَ اللِّثَةَ (7) .

.


1- .. دعائم الإسلام : ج 2 ص 117 ح 392 ، بحارالأنوار : ج 66 ص 383 ح 50.
2- .. غرر الحكم : ج 2 ص 141 ح 2111.
3- .. قَمَّ البيتَ : كَنَسَه (المصباح المنير : ص 516 «قمم» ).
4- .. كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 356 ح 4256 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 306 ح 970 ، بحارالأنوار : ج 66 ص 411 ح 8.
5- .. استمكنّا منه : أي قدرنا وتمكنّا من الاعتراض عليه وتعجيزه (بحارالأنوار : ج 66 ص 370).
6- .. الكافي : ج 6 ص 292 ح 3 ، المحاسن : ج 2 ص 209 ح 1624 كلاهما عن أبي خديجة وص 235 ح 1721 عن أبي سلمة نحوه ، بحارالأنوار : ج 66 ص 370 ح 9.
7- .. مكارم الأخلاق : ج 1 ص 318 ح 1018 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 423 ح 37 .

ص: 527

امام على عليه السلام :هر گاه در آغاز غذا نام خدا برده شود و در پايانش حمد او گفته شود و قبل و بعد از غذا دست ها شسته شوند و دست هاى خورنده اش زياد باشند و [غذا ]از حلال باشد ، بركتِ آن غذا كامل شده است .

امام على عليه السلام :غذا را سه گونه بايد خورد : با برادران به شادى ، با فقيران به ايثار ، و با دنياپرستان به جوان مردى .

كتاب من لايحضره الفقيه_ به نقل از عمرو بن قيس ماصر _ :در مدينه بر امام باقر عليه السلام وارد شدم . در برابر ايشان سفره اى بود و مشغول خوردن بود . گفتم : حدِّ (تعريفِ) اين سفره چيست؟ فرمود : «هر گاه آن را گستردى ، بسم اللّه بگو و هر گاه آن را جمع كردى ، الحمد للّه بگو و اطراف سفره را تميز كن . اين ، حدِّ (تعريفِ) سفره است» .

امام صادق عليه السلام :عمويم عبد اللّه بن على نزد پدرم _ كه درودهاى خدا بر او باد _ آمد و از ايشان براى عمرو بن عبيد ، واصل و بشيرِ رَحّال ، اجازه شرفيابى خواست . پدرم به آنان اجازه داد . چون نشستند ، فرمود : «هر چيزى براى خود ، حدّى دارد كه بِدان منتهى مى شود» . در اين هنگام ، سفره آوردند و گستردند . آن سه نفر با خود گفتند : به خدا كه اكنون ، وقت مغلوب كردن اوست . پس گفتند : اى ابو جعفر! آيا اين سفره ، چيز هست؟ فرمود : «آرى» . گفتند : پس ، حدِّ (تعريفِ) آن چيست؟ فرمود : «حدّش آن است كه چون گسترده شد ، بسم اللّه گفته شود و چون جمع شد ، الحمد للّه گفته شود ، و هر شخصى از جلوى خودش بخورد و از جلوى ديگران چيزى بر ندارد .

مكارم الأخلاق_ به نقل از فضل بن يونس ، در حديثى كه در آن از آمدن امام كاظم عليه السلام به منزلش ياد شده است _ :... به غلام دستور دادم ، لگن آورد . امام عليه السلام نزديك آن شد و فرمود : «سپاس ، خداوندى را كه براى هر چيزى حدّى قرار داده است» . گفتم : فدايت شوم! حدّ اين لگن چيست؟ فرمود : «اين كه صاحب خانه [به شستن دست هايش] آغاز كند تا ميهمانان به نشاط آيند ، و چون لگن آورده شد ، بسم اللّه گفته شود و چون برداشته شد ، حمد خدا گفته شود» . سپس سفره را آوردند . گفتم : حدّ اين چيست؟ فرمود : «اين كه هر گاه پهن شد ، بسم اللّه گفته شود و هر گاه جمع شد ، الحمد للّه گفته شود» . بعد ، خلال آوردند . گفتم : حدّ اين چيست؟ فرمود : «اين كه سرِ آن را بشكنى تا لثه را خونى نكند» .

.

ص: 528

الإمام الصادق عليه السلام_ لِعُنوانَ البَصرِيِّ _ :اُوصيكَ بِتِسعَةِ أَشياءَ ، فَإِنَّها وَصِيَّتي لِمُريدِي الطَّريقِ إلَى اللّهِ عز و جل ، وَاللّهَ أسأَلُ أن يُوَفِّقَكَ لِاستِعمالِهِ : ثَلاثَةٌ مِنها في رِياضَةِ النَّفسِ... . أمَّا اللَّواتي في الرِّياضَةِ : فَإِيّاكَ أن تَأكُلَ ما لا تَشتَهيهِ ؛ فَإِنَّهُ يورِثُ الحَماقَةَ وَالبَلَهَ ، ولا تَأكُل إلّا عِندَ الجوعِ ، وإذا أكَلتَ فَكُل حَلالاً ، وسَمِّ اللّهَ. (1)

6 / 49النَّوادِررسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن أكَلَ في قَصعَةٍ ثُمَّ لَحِسَهَا ، استَغفَرَت لَهُ القَصعَةُ. (2)

.


1- .. مشكاة الأنوار : ص 564 ح 1901 ، بحارالأنوار : ج 1 ص 226 ح 17 نقلاً عن الشيخ البهائي وكلاهما عن عنوان البصري .
2- .. سنن الترمذي : ج 4 ص 260 ح 1804 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1089 ح 3272 ، سنن الدارمي : ج 1 ص 529 ح 1958 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 382 ح 20750 ، الطبقات الكبرى : ج 7 ص 51 كلّها عن نبيشة الخير ، كنز العمّال : ج 15 ص 247 ح 40787 .

ص: 529

6 / 49 گوناگون
اشاره

امام صادق عليه السلام_ به عنوان بصرى _ :تو را به نُه چيز سفارش مى كنم كه اين ، سفارش من به سالكان راه خداى عز و جل است ، و از خداوند ، مسئلت دارم كه توفيقِ به كار بستن اين سفارش ها را به تو عطا كند . سه تاى آنها مربوط به رياضت نفْس است . ... امّا آنها كه به رياضت نفْس مربوط مى شوند ، عبارت اند از : چيزى را كه ميل ندارى ، نخور ؛ زيرا اين كار ، حماقت و كودنى مى آورد . فقط هنگامى كه گرسنه اى ، غذا بخور ، و هر گاه مى خورى ، حلال بخور و «بسم اللّه » بگو .

6 / 49گوناگونپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس در كاسه اى غذا بخورد و در آخر ، آن را بليسد ، آن كاسه برايش طلب آمرزش مى كند .

.

ص: 530

عنه صلى الله عليه و آله :لَأَن ألطَعَ (1) قَصعَةً أحَبُّ إلَيَّ مِن أن أتَصَدَّقَ بِمِلئِها طَعاما. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إيّاكُم أن تَشَمُّوا الخُبزَ (3) كَما تَشَمُّهُ السِّباعُ. (4)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا أكَلَ أحَدُكُم فَليَلعَق أصابِعَهُ ؛ فَإِنَّهُ لا يَدري في أيَّتِهِنَّ البَرَكَةُ. (5)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن لَعِقَ الصَّحفَةَ (6) ولَعِقَ أصابِعَهُ ، أشبَعَهُ اللّهُ في الدُّنيا وَالآخِرَةِ. (7)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا أكَلَ أحَدُكُم طَعاما فَمَصَّ أصابِعَهُ الَّتي أكَلَ بِها ، قالَ اللّهُ عز و جل : بارَكَ اللّهُ فيكَ. (8)

دعائم الإسلام :عنه صلى الله عليه و آله أنَّهُ كانَ يَلعَقُ الصَّحفَةَ ، وقالَ : آخِرُ الصَّحفَةِ أعظَمُها بَرَكَةً ، وإنَّ الَّذينَ يَلعَقونَ الصِّحافَ تُصَلّي عَلَيهِمُ المَلائِكَةُ ، ويَدعونَ لَهُم بِالسَّعَةِ في الرِّزقِ ، ولِلَّذي يَلعَقُ الصَّحفَةَ حَسَنَةٌ مُضاعَفَةٌ. وكانَ إذا أكَلَ لَعِقَ أصابِعَهُ حَتّى يُسمَعَ لَها مَصيصٌ. (9)

.


1- .. اللَّطْع : اللَّحْس باللسان (تاج العروس : ج 11 ص 433 «لطع») .
2- .. الإصابة : ج 7 ص 123 الرقم 9921 ، اُسد الغابة : ج 6 ص 115 الرقم 5906 كلاهما عن أبي ريطة ، كنز العمّال : ج 15 ص 253 ح 40828 .
3- .. أي لاختبار جودته (بحار الأنوار : ج 66 ص 272) .
4- .. الكافي : ج 6 ص 303 ح 6 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، المحاسن : ج 2 ص 416 ح 2459 عن إدريس بن يوسف عن الإمام الصادق عليه السلام ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 117 ح 389 نحوه ، بحار الأنوار : ج 66 ص 272 ح 17 ؛ المعجم الكبير : ج 23 ص 285 ح 625 ، شُعب الإيمان : ج 5 ص 114 ح 6007 كلاهما عن اُمّ سلمة نحوه ، كنز العمّال : ج 15 ص 261 ح 40873 .
5- .. صحيح مسلم : ج 3 ص 1607 ح 137 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 258 ح 1801 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 392 ح 9380 كلّها عن أبي هريرة ، سنن الدارمي : ج 1 ص 528 ح 1956 عن أنس بزيادة «الثلاث» بعد «أصابعه» وليس فيه ذيله ، كنز العمّال : ج 15 ص 244 ح 40769 .
6- .. في المصدر : «الصفحة» ، والتصويب من كنز العمّال .
7- .. المعجم الكبير : ج 18 ص 261 ح 653 عن العرباض بن سارية ، كنز العمّال : ج 15 ص 247 ح 40790 .
8- .. الكافي : ج 6 ص 297 ح 7 ، المحاسن : ج 2 ص 226 ح 1685 كلاهما عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام ، الخصال : ص 613 ح 10 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام ، تحف العقول : ص 103 عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 66 ص 405 ح 1 .
9- .. دعائم الإسلام : ج 2 ص 120 ح 405 ، الجعفريّات : ص 162 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 314 ح 1002 عن الإمام عليّ عليه السلام وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 66 ص 406 ح 10 .

ص: 531

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كاسه را بليسم ، خوش تر از آن دارم كه آن را پر از غذا صدقه دهم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نان را مانند حيوانات ، بو نكشيد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه فردى از شما غذا مى خورَد ، انگشتانش را بليسد ؛ چرا كه نمى داند بركت در كدام يك از آنهاست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس بشقاب و انگشتان خود را بليسد ، خداوند در دنيا و آخرت ، او را سير مى گرداند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه فردى از شما غذايى بخورد و انگشتانى را كه با آنها غذا خورده است ، بليسد ، خداوند عز و جل مى فرمايد : «خدايت بركت دهد!» .

دعائم الإسلام :پيامبر صلى الله عليه و آله بشقاب را مى ليسيد و مى فرمود : «ته بشقاب ، بابركت تر است . كسانى كه بشقاب ها را مى ليسند ، فرشتگان بر آنان درود مى فرستند و براى زياد شدن روزىِ آنان دعا مى كنند ، و براى كسى كه ته بشقاب را بليسد ، دو چندان ثواب است» . ايشان هر گاه غذا مى خورد ، انگشتانش را مى ليسيد ، به طورى كه صداى مكيدن آنها شنيده مى شد .

.

ص: 532

الإمام عليّ عليه السلام :نَهَى [النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله ] أن تُلقَى النَّواةُ عَلَى الطَّبَقِ الَّذي يُؤكَلُ مِنهُ الرُّطَبُ أو التَّمرُ. (1)

الإمام الباقر عليه السلام :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا فَرَغَ مِن طَعامِهِ ، لَعِقَ أصابِعَهُ في فيهِ فَمَصَّها. (2)

الإمام الصادق عليه السلام :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَلعَقُ أصابِعَهُ إذا أكَلَ. (3)

عنه عليه السلام :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَلطَعُ القَصعَةَ ويَقولُ : مَن لَطَعَ قَصعَةً فَكَأَنَّما تَصَدَّقَ بِمِثلِها. (4)

تهذيب الأحكام عن سَماعة بن مِهرانَ :سَأَلتُ أبا عَبدِاللّهِ عليه السلام عَنِ الصَّلاةِ تَحضُرُ وقَد وُضِعَ الطَّعامُ؟ قالَ : إن كانَ في أوَّلِ الوَقتِ يُبدَأُ بِالطَّعامِ ، وإن كانَ قَد مَضى شَيءٌ مِنَ الوَقتِ خافَ تَأخيرَهُ فَليَبدَأ بِالصَّلاةِ. (5)

.


1- .. كنز العمّال : ج 15 ص 259 ح 40862 نقلاً عن الشيرازي.
2- .. المحاسن : ج 2 ص 226 ح 1684 عن عبد اللّه بن ميمون القدّاح عن الإمام الصادق عليه السلام ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 75 ح 108 نحوه ، بحار الأنوار : ج 66 ص 405 ح 4 .
3- .. المحاسن : ج 2 ص 226 ح 1683 عن حمّاد بن عثمان ، بحار الأنوار : ج 66 ص 405 ح 3 ؛ صحيح مسلم : ج 3 ص 1607 ح 136 ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 353 ح 2815 كلاهما عن أنس بزيادة «الثلاث» بعد «أصابعه» ، كنز العمّال : ج 7 ص 103 ح 18174 .
4- .. الكافي : ج 6 ص 297 ح 4 ، المحاسن : ج 2 ص 227 ح 1688 وفيه «قال» بدل «ويقول» وكلاهما عن عمرو بن جميع ، بحار الأنوار : ج 66 ص 406 ح 7 .
5- .. تهذيب الأحكام : ج 9 ص 100 ح 433 ، المحاسن : ج 2 ص 199 ح 1581 ، الكافي : ج 6 ص 298 ح 9 وفيه «وتخاف أن تفوتك فتعيد الصلاة» بدل «خاف تأخيره» ، بحار الأنوار : ج 66 ص 427 ح 1 .

ص: 533

امام على عليه السلام :پيامبر صلى الله عليه و آله از انداختن هسته خرما در سينى اى كه از آن ، رطب يا خرما خورده مى شود ، نهى فرمود .

امام باقر عليه السلام :پيامبر خدا هر گاه غذايش را تمام مى كرد ، انگشتانش را در دهانش مى چرخاند و مى مكيد .

امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا هر گاه غذا مى خورد ، انگشتانش را مى ليسيد .

امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا كاسه را مى ليسيد و مى فرمود : «هر كس كاسه اى را بليسد ، چنان است كه همانند آن كاسه صدقه داده باشد» .

تهذيب الأحكام_ به نقل از سماعة بن مهران _ :از امام صادق عليه السلام پرسيدم : وقت نماز مى شود و سفره انداخته است؟ فرمود : «اگر اوّل وقت باشد ، بايد ابتدا غذا را خورد ؛ ولى اگر مقدارى از وقت گذشته ، به طورى كه بيم به تأخير افتادن نماز مى رود ، بايد اوّلْ نماز را خواند» .

.

ص: 534

الكافي عن زيد الشحّام عن الإمام الصادق عليه السلامأنَّهُ عليه السلام كَرِهَ أن يَمسَحَ الرَّجُلُ يَدَهُ بِالمِنديلِ وفيها شَيءٌ مِنَ الطَّعامِ؛ تَعظيما لِلطَّعامِ ، حَتّى يَمَصَّها ، أو يَكونَ عَلى جَنبِهِ صَبِيٌّ يَمَصُّها . (1)

فائدةفي عددٍ من الروايات المتقدّمة ، تأكيد على الاستفادة التامّة ممّا بقي في آنية الطعام أو في الأصابع ، كعبارات : «لَعْق القصعة» ، أو «لَطْع القصعة» ، أو «لَعْق الأصابع» ، وفي هذه العبارات ملاحظتان : 1 . التأكيد على الاستفادة إلى هذا الحدّ ممّا تبقّى من الطعام ، إنّما هو من أجل خَلق ثقافة الامتناع عن الإسراف ، وبهدف مكافحة الاستكبار وتقوية الاكتفاء الذاتي اقتصاديّا . وواضح أنّ عائلة تتعوّد إلى هذا الحدّ من الاقتصاد ، فإنّها لا تهدر أيّ نعمة ، ولو تعوّد الناس على ذلك لساعدوا على تحقيق الاكتفاء الذاتيّ ، ولَمَا شاهدنا التبذير في المواد الغذائيّة وخاصّة الخبز . 2 . الظاهر أنّ لعق القصعة أو الإصبع ليس هو المقصود بعينه ، بل المقصود الاستفادة القصوى من الطعام وعدم تبذيره ، وهذا الهدف قد يتحقّق عن طريق آخر . ومن جهة اُخرى ، لا معنى للعق الإصبع في زماننا هذا ؛ حيث لا يتناول الناس طعامهم باليد غالبا ، فالتوصية تتّجه حينئذٍ إلى الاستفادة من الطعام المتبقّي في الملعقة ، إلّا إذا كانت توصية لعق الإصبع تشير إلى فائدة تناول الطعام باليد من الناحية الصحّية كما قيل .

.


1- .. الكافي : ج 6 ص 291 ح 3 ، المحاسن : ج 2 ص 206 ح 1614 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 273 ح 79 ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 120 ح 406 وفيهما «كان أبي يكره» بدل «إنّه كره» ، بحار الأنوار : ج 66 ص 360 ح 33 .

ص: 535

يادداشت

الكافى_ به نقل از زيد شحّام _ :امام صادق عليه السلام خوش نداشت كه شخص ، دستش را كه چيزى از غذا بر آن است ، با دستمال پاك كند ، و اين ، براى احترام به غذا بود ؛ بلكه مى بايست يا خودش آن را مى ليسيد يا كودكى كه در كنار او بود .

يادداشتدر شمارى از احاديث گذشته ، استفاده كامل از آنچه در ظرف غذا يا در انگشتان باقى مانده است ، با تعبيراتى مانند : «لعق القصعة (ليسيدن كاسه)» ، «لعق الصحفة (ليسيدن بشقاب)» و «لعق الأصابع (ليسيدن انگشتان)» مورد توصيه و تأكيد قرار گرفته است . در اين باره دو نكته قابل توجّه است : 1 . تأكيد بر مصرف باقى مانده موادّ خوراكى تا اين حد ، در جهت ايجاد فرهنگ «مبارزه با اسراف» و با هدف استكبارستيزى و تقويت «خودكفايى اقتصادى» است . بديهى است خانواده اى كه تا اين حد به صرفه جويى عادت دارد ، هيچ چيزِ قابل مصرفى را هدر نمى دهد و اگر مردم با اين فرهنگ تربيت شوند ، كشورى كه خودكفا نيست _ مانند كشور ما _ تا اين حد ، ضايعات موادّ غذايى (بخصوص نان) نخواهد داشت . 2 . ليسيدن انگشتان و ظرف غذا موضوعيت ندارد ؛ بلكه هدف ، مصرف كردن همه موادّ غذايىِ موجود در آنهاست . بنا بر اين ، ممكن است اين هدف ، از راه ديگرى هم تحقّق پيدا كند . گذشته از اين ، در عصر حاضر كه فرهنگ غذا خوردن با دست ، منسوخ شده است ، ليسيدن انگشتان ، بى معناست و اين توصيه ، با خوردن همه موادّ غذايى باقى مانده در قاشق ، انجام مى گيرد ، مگر آن كه احتمال بدهيم كه خوردن غذا با دست _ چنان كه گفته شده است _ از نظر بهداشتى ، سودمند باشد .

.

ص: 536

. .

ص: 537

. .

ص: 538

. .

ص: 539

. .

ص: 540

. .

ص: 541

. .

ص: 542

. .

ص: 543

. .

ص: 544

. .

ص: 545

. .

ص: 546

. .

ص: 547

. .

ص: 548

. .

ص: 549

. .

ص: 550

. .

ص: 551

. .

ص: 552

. .

ص: 553

. .

ص: 554

. .

ص: 555

. .

ص: 556

. .

ص: 557

. .

ص: 558

. .

ص: 559

. .

ص: 560

. .

ص: 561

فهرست تفصيلى .

ص: 562

. .

ص: 563

. .

ص: 564

. .

ص: 565

. .

ص: 566

. .

ص: 567

. .

ص: 568

. .

ص: 569

. .

ص: 570

. .

ص: 571

. .

ص: 572

. .

ص: 573

. .

جلد 5

اشاره

ص: 1

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ص: 8

الفصل السابع: ما ينبغي بعد الأكل7 / 1شُكرُ اللّه عزّوجلِّرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الطّاعِمُ الشّاكِرُ بِمَنزِلَةِ الصّائِمِ الصّابِرِ. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :الطّاعِمُ الشّاكِرُ لَهُ مِنَ الأَجرِ كَأَجرِ الصّائِمِ المُحتَسِبِ. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :الطّاعِمُ الشّاكِرُ أفضَلُ مِنَ الصّائِمِ الصّامِتِ. (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ المُؤمِنَ لَيَشبَعُ مِنَ الطَّعامِ وَالشَّرابِ فَيَحمَدُ اللّهَ ، فَيُعطيهِ اللّهُ مِنَ الأَجرِ ما لا يُعطِي الصّائِمَ ، إنَّ اللّهَ شاكِرٌ عَليمٌ يُحِبُّ أن يُحمَدَ. (4)

.


1- .سنن ابن ماجة : ج 1 ص 561 ح 1764 ، صحيح ابن حبّان : ج 2 ص 16 ح 315 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 125 ح 7811 ، السنن الكبرى : ج 4 ص 504 ح 8518 كلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 3 ص 256 ح 6425 ؛ نثر الدرّ : ج 1 ص 165 .
2- .الكافي : ج 2 ص 94 ح 1 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، قرب الإسناد : ص 74 ح 237 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، ثواب الأعمال : ص 216 ح 1 ، تحف العقول : ص 364 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 71 ص 22 ح 1 ؛ مسند ابن حنبل : ج 7 ص 24 ح 19036 ، تهذيب الكمال : ج 3 ص 117 الرقم 456 عن سنان بن سَنّة وفيهما «الصابر» بدل «المحتسب» ، كنز العمّال : ج 3 ص 256 ح 6426 .
3- .تحف العقول : ص 48 ، المحاسن : ج 2 ص 214 ح 1640 عن ابن القدّاح عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 66 ص 375 ح 25 .
4- .المحاسن : ج 2 ص 214 ح 1641 عن جابر بن يزيد عن الإمام الباقر عليه السلام ، مشكاة الأنوار : ص 66 ح 99 وفيه «ما يعطي» بدل «مالا يعطي» ، بحار الأنوار : ج 66 ص 375 ح 26 .

ص: 9

ادامه عنوان غذا خوردن

فصل هفتم: نكاتى كه بعد از خوردن بايد رعايت شود

7 / 1 گزاردن شكر خدا

فصل هفتم: نكاتى كه بعد از خوردن بايد رعايت شود7 / 1گزاردن شكر خداوندپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سير سپاس گزار ، به سانِ روزه دار شكيباست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سير سپاس گزار ، مزدش همانند مزد روزه دارى است كه به خاطر خدا روزه گرفته باشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سير سپاس گزار ، برتر از روزه دار خاموش [از ذكر و سپاسگويى خدا ]است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، سير مى خورد و مى آشامد و شكر خدا را به جا مى آورد ، و خداوند به او مزدى مى دهد كه به روزه دار نمى دهد . خداوند ، سپاس گزار و داناست و دوست دارد كه [از او] سپاس گزارى شود .

.

ص: 10

عنه صلى الله عليه و آله :إذا رُفِعَتِ المائِدَةُ فَقُل : الحَمدُ للّهِِ رَبِّ العالَمينَ ، اللّهُمَّ اجعَلها نِعمَةً مَشكورَةً. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أكَلَ فَشَبِعَ ، وشَرِبَ فَرَوِيَ ، فَقالَ : «الحَمدُ للّهِِ الَّذي أطعَمَني وأشبَعَني ، وسَقاني وأرواني» خَرَجَ مِن ذُنوبِهِ كَيَومَ وَلَدَتهُ اُمُّهُ. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ لَيُدخِلُ العَبدَ الجَنَّةَ بِالأَكلَةِ أوِ الشَّربَةِ يَحمَدُهُ عَلَيها. (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ لَيَرضى عَنِ العَبدِ أن يَأكُلَ الأَكلَةَ فَيَحمَدَهُ عَلَيها ، أو يَشرَبَ الشَّربَةَ فَيَحمَدَهُ عَلَيها. (4)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أكَلَ طَعاما ثُمَّ قالَ : «الحَمدُ للّهِِ الَّذي أطعَمَني هذَا الطَّعامَ ، ورَزَقَنيهِ مِن غَيرِ حَولٍ مِنّي ولا قُوَّةٍ» غُفِرَ لَهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِهِ وما تَأَخَّرَ. (5)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن قالَ حينَ يَفرُغُ مِن طَعامِهِ : «الحَمدُ للّهِِ الَّذي أطعَمَني فَأَشبَعَني ، وسَقاني فَأَرواني بِلا حَولٍ مِنّي ولا قُوَّةٍ» فَقَد أدّى شُكرَ ذلِكَ الطَّعامِ. (6)

.


1- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 310 ح 991 ، الجعفريّات : ص 216 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه ، بحار الأنوار : ج 66 ص 381 ح 47 .
2- .مسند أبي يعلى : ج 6 ص 388 ح 7210 ، عمل اليوم والليلة لابن السني : ص 167 ح 473 كلاهما عن عبد اللّه بن قيس ، كنز العمّال : ج 15 ص 247 ح 40786 .
3- .سير أعلام النبلاء : ج 19 ص 259 الرقم 160 ، تاريخ دمشق : ج 55 ص 399 كلاهما عن أنس ، كنز العمّال : ج 3 ص 258 ح 6437 .
4- .صحيح مسلم : ج 4 ص 2095 ح 89 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 265 ح 1816 ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 235 ح 12169 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 5 ص 563 ح 1 كلّها عن أنس ، كنز العمّال : ج 15 ص 245 ح 40778 ؛ تنبيه الخواطر : ج 1 ص 8 .
5- .سنن أبي داود : ج 4 ص 42 ح 4023 ، سنن الترمذي : ج 5 ص 508 ح 3458 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1093 ح 3285 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 312 ح 15632 وليس في الثلاثة الأخيرة «وما تأخّر» وكلّها عن معاذ بن انس ، كنز العمّال : ج 15 ص 239 ح 40744 ؛ الإقبال : ج 1 ص 244 نحوه ، بحار الأنوار : ج 98 ص 14 ح 2 .
6- .عمل اليوم والليلة لابن السني : ص 166 ح 469 ، كنز العمّال : ج 15 ص 255 ح 40842 .

ص: 11

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه سفره جمع شد ، بگو : «سپاس ، خداوند را كه پروردگار جهانيان است . بار خدايا! اين غذا را نعمتى قرار ده كه شكرش به جاى آورده شده باشد» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه بعد از سير شدن از غذا و آب بگويد : «سپاس ، خداوندى را كه مرا غذا داد و سيرم كرد و آبم داد و سيرابم نمود» ، همانند روزى كه از مادرش متولّد شده ، از گناهانش پاك مى گردد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، بنده را به سبب خوردن يا نوشيدنى كه بر آن خداوند را سپاس مى گويد ، به بهشت مى بَرَد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند از بنده اى كه غذايى بخورد و او را براى آن سپاس بگويد ، يا آبى بنوشد و او را بر آن سپاس گزارد ، خشنود مى شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس غذايى بخورد و سپس بگويد : «خداوند را سپاس كه اين غذا را به من خوراند و بى آن كه توش و توانى داشته باشم ، آن را روزىِ من كرد» ، گناهان گذشته و حال [ و آينده] او آمرزيده مى شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس وقتى غذايش را تمام كرد ، بگويد : «سپاس ، خداوندى را كه مرا خوراك داد و سير كرد ، و آبم داد و سيرابم نمود ، بى آن كه مرا توش و توانى [در اين خصوص] باشد» ، شكر آن غذا را به جا آورده است .

.

ص: 12

عنه صلى الله عليه و آله :في قَولِ العَبدِ : «الحَمدُ للّهِِ» أرجَحُ في ميزانِهِ مِن سَبعِ سَماواتٍ وسَبعِ أرَضينَ ، وإذا أكَلَ أو شَرِبَ أو لَبِسَ ثَوبا قالَ : «الحَمدُ للّهِِ» فَقالَ اللّهُ : إنَّهُ كانَ عَبدا شَكورا. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :ما مِن رَجُلٍ يَجمَعُ عِيالَهُ ويَضَعُ مائِدَةً بَينَ يَدَيهِ ويُسَمّي ويُسَمّونَ في أوَّلِ الطَّعامِ ، ويَحمَدونَ اللّهَ عز و جل في آخِرِهِ فَتَرتَفِعُ المائِدَةُ ، حَتّى يُغفَرَ لَهُم. (2)

عنه صلى الله عليه و آله_ في وَصِيَّتِهِ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ :يا عَلِيُّ ، إذا أكَلتَ فَقُل : «بِسمِ اللّهِ» ، وإذا فَرَغتَ فَقُل : «الحَمدُ للّهِِ»؛ فَإِنَّ حافِظَيكَ لا يَبرَحانِ يَكتُبانِ لَكَ الحَسناتِ حَتّى تُبعِدَهُ عَنكَ. (3)

مسند ابن حنبل :عَن عَبدِالرَّحمنِ بنِ جُبَيرٍ أنَّهُ حَدَّثَهُ رَجُلٌ خَدَمَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله ثَمانَ سِنينَ ، أنَّهُ سَمِعَ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله إذا قُرِّبَ إلَيهِ طَعامُهُ يَقولُ : «بِسمِ اللّهِ» ، وإذا فَرَغَ مِن طَعامِهِ قالَ : «اللّهُمَّ أطعَمتَ وأسقَيتَ ، وأغنَيتَ وأقنَيتَ (4) ، وهَدَيتَ وأحيَيتَ ، فَلَكَ الحَمدُ عَلى ما أعطَيتَ». (5)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ مِن دُعائِهِ عِندَ الفَراغِ مِنَ الطَّعامِ _ :اللّهُمَّ لَكَ الحَمدُ أطعَمتَ وسَقَيتَ ، وأشبَعتَ وأروَيتَ ، فَلَكَ الحَمدُ غَيرَ مَكفورٍ ، ولا مُوَدَّعٍ ، ولا مُستَغنىً عَنكَ. (6)

.


1- .مستدرك الوسائل : ج 3 ص 269 ح 3554 نقلاً عن القطب الراوندي في لبّ اللباب .
2- .الكافي : ج 6 ص 296 ح 25 عن مسمع عن الإمام الصادق عليه السلام ، الجعفريّات : ص 160 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 117 ح 391 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 66 ص 351 ح 4 .
3- .المحاسن : ج 2 ص 210 ح 1626 عن الإمام الكاظم عليه السلام ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 308 ح 981 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 371 ح 12.
4- .القَنا : الرِّضا ، وأقناهُ : إذا أرضاه (النهاية : ج 4 ص 118 «قنا»).
5- .مسند ابن حنبل : ج 5 ص 577 ح 16595 وج 9 ص 60 ح 23244 وفيه «واجتبيت» بدل «وأحييت» ، فتح الباري : ج 9 ص 581 ، عمل اليوم والليلة لابن السني : ص 164 ح 465 ، اُسد الغابة : ج 6 ص 420 الرقم 6630 وليس فيه «وأحييت» ، كنز العمّال : ج 7 ص 105 ح 18181.
6- .مسند ابن حنبل : ج 6 ص 310 ح 18093 ، اُسد الغابة : ج 6 ص 387 الرقم 6536 ، تاريخ دمشق : ج 62 ص 172 ح 12758 ، المعجم الكبير : ج 3 ص 268 ح 3372 عن الحارث بن الحارث ، كنز العمّال : ج 15 ص 432 ح 41711 ؛ الإقبال : ج 1 ص 245 وليس فيه «و أشبعت» ، بحار الأنوار : ج 98 ص 15 ح 2 .

ص: 13

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :«الحمد للّه » گفتنِ بنده در ترازوى [اعمالِ ]او ، سنگين تر از هفت آسمان و هفت زمين است . و هر گاه كه مى خورد ، يا مى آشامد و يا جامه اى مى پوشد ، بگويد : «الحمد للّه » ، خداوند مى فرمايد : «او بنده اى سپاس گزار است» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ مردى نيست كه خانواده اش را جمع كند و سفره اش را بيندازد و همگى غذايشان را با «بسم اللّه » شروع كنند و در پايان ، سپاس خداوند عز و جل را به جاى آورند و سفره جمع شود ، مگر آن كه آمرزيده شوند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در سفارش به على عليه السلام _ :اى على! وقتى غذا مى خورى ، «بسم اللّه » بگو و در پايان آن ، «الحمد للّه » بگو ؛ زيرا دو فرشته نگهبان تو ، تا زمانى كه غذا را از خودت دور كنى [و از خوردن ، دست بكشى] ، پيوسته برايت ثواب مى نويسند .

مسند ابن حنبل :مردى كه هشت سال پيامبر خدا را خدمت كرده بود ، براى عبد الرحمان بن جبير گفت كه پيامبر صلى الله عليه و آله هر گاه غذايش را نزدش مى گذاشتند ، مى گفت : «بسم اللّه » ، و هر گاه غذايش را تمام مى كرد ، مى گفت : «بار خدايا! تو آب و غذا دادى ، و تو بى نياز كردى و بخشيدى ، و تو هدايت كردى و زندگى بخشيدى . پس ، تو را بر آنچه داده اى ، سپاس» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در دعا در هنگام دست كشيدن از غذا _ :بار خدايا! تو را سپاس كه غذا و آب مى دهى و سير و سيراب مى گردانى . پس تو را سپاس كه نعمتت هرگز انكار كردنى نيست و با تو بدرود نمى توان گفت [و از تو دست نمى توان شست] و هيچ كس از تو بى نياز نيست .

.

ص: 14

سنن أبي داود عن أبي أيّوب الأنصاري :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا أكَلَ أو شَرِبَ قالَ : الحَمدُ للّهِِ الَّذي أطعَمَ وسَقى ، وسَوَّغَهُ (1) ، وجَعَلَ لَهُ مَخرَجا. (2)

صحيح البخاري عن أبي اُمامة:إنّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله كانَ إذا رُفِعَ مائِدَتُهُ (3) قالَ : الحَمدُ للّهِِ كَثيرا طَيِّبا مُبارَكا فيهِ ، غَيرَ مَكفِيٍّ ولا مُوَدَّعٍ ولا مُستَغنىً عَنهُ ، رَبَّنا. (4)

الشُّكر لابن أبي الدنيا عن أنس :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا أكَلَ قالَ : الحَمدُ للّهِِ الَّذي أطعَمَني وسَقاني وهَداني ، وكُلَّ بَلاءٍ حَسَنٍ أبلاني ، الحَمدُ للّهِِ الرَّزّاقِ ذِي القُوَّةِ المَتينِ (5) ، اللّهُمَّ لا تَنزِع مِنّا صالِحا أعطَيتَنا ، ولا صالِحا رَزَقتَنا ، وَاجعَلنا لَكَ مِن الشّاكِرينَ. (6)

سنن أبي داود عن أبي سعيد الخدري :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله كانَ إذا فَرَغَ مِن طَعامِهِ قالَ: الحَمدُ للّهِِ الَّذي أطعَمَنا وسَقانا ، وجَعَلَنا مُسلِمينَ. (7)

.


1- .سَاغَ الشَّرابُ : أي دَخَلَ سهلاً (النهاية : ج 2 ص 422 «سوغ»).
2- .سنن أبي داود : ج 3 ص 366 ح 3851 ، صحيح ابن حبّان : ج 12 ص 24 ح 5220 ، المعجم الكبير : ج 4 ص 182 ح 4082 ، المعجم الأوسط : ج 5 ص 304 ح 5384 ، تاريخ بغداد : ج 10 ص 62 الرقم 5181 وليس فيهما «أو شرب» ، كنز العمّال : ج 7 ص 103 ح 18176 .
3- .وفي سنن أبي داود : «إذا رُفِعَتِ المائدَةُ» .
4- .صحيح البخاري : ج 5 ص 2078 ح 5142 ، سنن أبي داود : ج 3 ص 366 ح 3849 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1092 ح 3284 ، سنن الترمذي : ج 5 ص 507 ح 3456 وفيه «غير مودّع» بدل «غير مكفيّ ولا مودَّع» ، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 306 ح 22364 نحوه ، كنز العمّال : ج 7 ص 104 ح 18178 .
5- .المتين : الشديد القويّ الّذي لا يعتريه وهن ولا يمسُّه لغوب ، والمعنى في وصفه بالقوّة ، والمتانة أنّه قادر بليغ الاقتدار على كلّ شيء (مجمع البحرين : ج 3 ص 1670«متن») .
6- .الشكر : ص 79 ح 170 .
7- .سنن أبي داود : ج 3 ص 366 ح 3850 ، سنن الترمذي : ج 5 ص 508 ح 3457 وفيه «أكل أو شرب» بدل «فرغ من طعامه» ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1092 ح 3283 وفيه «أكل طعاما» بدل «فرغ من طعامه» ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 65 ح 11276 ، كنز العمّال : ج 7 ص 104 ح 18179.

ص: 15

سنن أبى داوود_ به نقل از ابو ايّوب انصارى _ :پيامبر خدا هر گاه مى خورد يا مى آشاميد ، مى گفت : «سپاس ، خداوندى را كه غذا و آب مى دهد و آن را مى گواراند ، و برايش راه خروجى قرار داده است» .

صحيح البخارى_ به نقل از ابو اُمامه _ :پيامبر صلى الله عليه و آله پس از آن كه سفره اش برچيده مى شد ، مى گفت : «سپاس فراوان و پاك و خجسته ، خداوند را ؛ سپاسى هماره و پيوسته كه از آن استغنا نمى جوييم ، اى پروردگار ما!» . (1)

الشكر ، ابن ابى الدنيا_ به نقل از اَنَس _ :پيامبر خدا چون غذايش را مى خورد ، مى گفت : «سپاس ، خداوندى را كه به من خوراك و آب داد و هدايتم فرمود و مرا [با نعمت هايش] به هر آزمون نيكويى آزمود . سپاس ، خداوندِ روزى دهِ نيرومند استوار را . (2) بار خدايا! هر خوبى اى را كه به ما عطا كردى و روزىِ ما قرار دادى ، از ما باز مگير و ما را از سپاس گزارانت قرار ده» .

سنن أبى داوود_ به نقل از ابو سعيد خُدرى _ :پيامبر صلى الله عليه و آله هر گاه غذايش را تمام مى كرد ، مى گفت : «سپاس ، خدايى را كه ما را آب و غذا داد و مسلمانمان قرار داد» .

.


1- .در باره معانى محتمل ديگرى كه براى بخش پايانىِ اين دعا برشمرده اند ، ر .ك : نيل الأوطار : ج 6 ص 51 ، تحفة الأحوذى : ج 9 ص 297 ، الأذكار النَّوَوية : ص 235 ، عون المعبود : ج 1 ص 235 .
2- .متين : هر چيز محكم و نيرومند كه هيچ ضعف و سستى به او راه نيابد . وصف خداوند به نيرومندى و متانت ، بدان معناست كه او بر هر چيزى در كمال توانايى و اقتدار است (مجمع البحرين : ج 3 ص 1670 مادّه «متن») .

ص: 16

المعجم الأوسط عن أنَس :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنَّ الرَّجُلَ لَيوضَعُ طَعامُهُ بَينَ يَديَهِ فَما يُرفَعُ حَتّى يُغفَرَ لَهُ. فَقيلَ : يا رَسولَ اللّهِ! بِمَ ذاكَ؟ قال : يَقولُ : «بِسمِ اللّهِ» إذا وُضِعَ ، وَ«الحَمدُ للّهِِ» إذا رُفِعَ. (1)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن ذَكَرَ اسمَ اللّهِ عز و جل عِندَ طَعامٍ أو شَرابٍ في أوَّلِهِ ، وحَمِدَ اللّهَ في آخِرِهِ ، لَم يُسأَل عَن نَعيمِ ذلِكَ الطَّعامِ أبَدا. (2)

المحاسن عن أبي بصير :تَغَدَّيتُ مَعَ أبي جَعفَرٍ عليه السلام ، فَلَمّا وُضِعَتِ المائِدَةُ قالَ : «بِسمِ اللّهِ» ، فَلَمّا فَرَغَ قالَ : «الحَمدُ للّهِِ الَّذي أطعَمَنا وسَقانا ، ورَزَقَنا وعافانا ، ومَنَّ عَلَينا بِمُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، وجَعَلَنا مُسلِمينَ». (3)

مسند ابن حنبل عن ابن أعبد :قالَ لي عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام : يَابنَ أعبَدَ ، هَل تَدري ما حَقُّ الطَّعامِ؟ قالَ : قُلتُ : وما حَقُّهُ يَابنَ أبي طالِبٍ؟ قالَ : تَقولُ : «بِسمِ اللّهِ ، اللّهُمَّ بارِك لَنا فيما رَزَقتَنا» . قالَ: وتَدري ما شُكرُهُ إذا فَرَغتَ؟ قالَ: قُلتُ: وما شُكرُهُ؟ قالَ: تَقولُ: «الحَمدُ للّهِِ الَّذي أطعَمَنا وسَقانا» . (4)

.


1- .المعجم الأوسط : ج 5 ص 209 ح 5104 ، كنز العمّال : ج 15 ص 238 ح 40740 نقلاً عن الضياء.
2- .الكافي : ج 6 ص 294 ح 14 عن عبد الرحمن العزرمي عن الإمام الصادق عليه السلام ، المحاسن : ج 2 ص 214 ح 1639 عن عبد اللّه العزرمي عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام ، ثواب الأعمال : ص 219 ح 1 ، الأمالي للصدوق : ص 374 ح 472 كلاهما عن غياث بن إبراهيم الدارمي عن الإمام الصادق عن آبائه عنه عليهم السلام ، قرب الإسناد : ص 90 ح 302 عن الإمام الصادق عن أبيه عنه عليهم السلام وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 66 ص 375 ح 24 .
3- .المحاسن : ج 2 ص 217 ح 1649 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 377 ح 33.
4- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 322 ح 1312 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 5 ص 564 ح 11 ، تهذيب الكمال : ج 20 ص 322 الرقم 4025 ، حلية الأولياء : ج 1 ص 70 الرقم 4 ، كنز العمّال : ج 15 ص 428 ح 41697 .

ص: 17

المعجم الأوسط_ به نقل از اَنَس _ :پيامبر خدا فرمود : «از زمانى كه غذاى انسان در پيش او نهاده مى شود ، تا زمانى كه سفره جمع مى گردد ، گناهانش آمرزيده مى شود» . گفته شد : چگونه ، اى پيامبر خدا؟ فرمود : «چون غذا نهاده شد ، بسم اللّه بگويد و وقتى جمع شد ، الحمد للّه » .

امام على عليه السلام :هر كس خوردن يا آشاميدنش را با نام خدا آغاز كند و در پايانش خدا را سپاس گويد ، از نعمت آن غذا هرگز بازخواست نمى شود .

المحاسن_ به نقل از ابو بصير _ :ناهار در خدمت امام باقر عليه السلام بودم . چون سفره را نهادند ، گفت : «بسم اللّه » ، و چون غذايش تمام شد ، گفت : «سپاس ، خداوندى را كه آب و غذايمان داد و به ما روزى داد و عافيتمان بخشيد و نعمت وجود محمّد صلى الله عليه و آله را به ما ارزانى داشت و ما را مسلمان گردانيد» .

مسند ابن حنبل_ به نقل از ابن اَعبد _ :على بن ابى طالب عليه السلام به من فرمود : «اى پسر اعبد! آيا مى دانى كه حقّ خوراك چيست؟» . گفتم : حقّش چيست ، اى پسر ابو طالب؟ فرمود : «مى گويى : به نام خدا . بار خدايا! به آنچه روزىِ ما كرده اى ، بركت عطا فرما» . فرمود : «و آيا مى دانى كه چون غذايت را خوردى ، شكر آن چيست؟» . گفتم : شكرش چيست؟ فرمود : «مى گويى : سپاس ، خداوندى را كه به ما خوراك و آب داد» .

.

ص: 18

كتاب من لا يحضره الفقيه :رُوِيَ عن أبي حَمزَةَ الثُّمالِيِّ عَن عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام أنَّهُ كانَ إذا طَعِمَ قالَ : الحَمدُ للّهِِ الَّذي أطعَمَنا وسَقانا وكَفانا وأيَّدَنا وآوانا وأنعَمَ عَلَينا وأفضَلَ ، الحمَدُ للّهِِ الَّذي يُطعِمُ ولا يُطعَمُ. (1)

المحاسن عن سِنان عن الإمام الصادق عليه السلام :يا سِنانُ ، مَن قُدِّمَ إلَيهِ طَعامٌ فَأَكَلَهُ ، فَقالَ : «الحَمدُ للّهِِ الَّذي رَزَقَنيهِ بِلا حَولٍ ولا قُوَّةٍ مِنّي» ، غُفِرَ لَهُ قَبلَ أن يَقومَ _ أو قالَ : قَبلَ أن يُرفَعَ طَعامُهُ _ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :اُذكُرِ اسمَ اللّهِ عز و جل عَلَى الطَّعامِ ، فَإذا فَرَغتَ فَقُل : الحَمدُ للّهِِ الَّذي يُطعِمُ ولا يُطعَمُ. (3)

عنه عليه السلام :كانَ أبي عليه السلام يَقولُ : الحَمدُ للّهِِ الَّذي أشبَعَنا في جائِعينَ ، وأروانا في ظامِئينَ ، وآوانا في ضائِعينَ ، وحَمَلَنا في راجِلينَ ، وآمَنَنا في خائِفينَ ، وأخدَمَنا في عانينَ (4) . (5)

عنه عليه السلام :لَمّا جاءَ المُرسَلون إلى إبراهيمَ عليه السلام جاءَهُم بِالعِجلِ ، فَقالَ : كُلوا. فَقالوا : لا نَأكُلُ حَتّى تُخبِرَنا ما ثَمَنُهُ . فَقالَ : إذا أكَلتُم فَقولوا : «بِسمِ اللّهِ» ، وإذا فَرَغتُم فَقولوا : «الحَمدُ للّهِِ». قالَ : فَالتَفَتَ جَبرَئيلُ عليه السلام إلى أصحابِهِ _ وكانوا أربَعَةً وجَبرَئيلُ رَئيسُهُم _ فَقالَ : حَقٌّ للّهِِ أن يَتَّخِذَ هذا خَليلاً. (6)

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 358 ح 4266 ، المحاسن : ج 2 ص 216 ح 1646 كلاهما عن أبي حمزة الثمالي ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 310 ح 988 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 376 ح 30 .
2- .المحاسن : ج 2 ص 212 ح 1633 وص 215 ح 1643 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 373 ح 19 .
3- .الكافي : ج 6 ص 294 ح 13 ، المحاسن : ج 2 ص 214 ح 1637 بزيادة «والشراب» بعد «الطعام» وكلاهما عن جرّاح المدائني ، بحار الأنوار : ج 66 ص 374 ح 23 .
4- .العاني : الأسير . وكلُّ من ذلّ واستكان وخضع فقد عنا يعنو (النهاية : ج 3 ص 314«عنا») .
5- .الكافي : ج 6 ص 295 ح 16 ، المحاسن : ج 2 ص 217 ح 1650 كلاهما عن هشام بن سالم ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 310 ح 990 كلاهما نحوه وليس فيهما «كان أبي عليه السلام يقول» ، بحار الأنوار : ج 66 ص 377 ح 34 .
6- .علل الشرائع : ص 35 ح 6 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 153 ح 47 وليس فيه صدره إلى «بالعجل» وكلاهما عن عبداللّه بن هلال ، بحار الأنوار : ج 66 ص 368 ح 3.

ص: 19

كتاب من لايحضره الفقيه :از ابو حمزه ثُمالى روايت شده است كه على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام چون غذايش را مى خورد ، مى گفت : «سپاس ، خداوندى را كه به ما غذا و آب داد و نيازهايمان را برآورد و كمكمان نمود و به ما سرپناه داد و ما را مورد لطف و فضل خويش قرار داد . سپاس ، خداوندى را كه مى خورانَد و خود نمى خورد» .

المحاسن_ به نقل از سِنان _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «اى سنان! هر كس غذايى برايش آورده شود و بخورد و بگويد : سپاس ، خداوندى را كه اين غذا را روزىِ من كرد ، بى آن كه مرا توش و توانى باشد ، پيش از آن كه برخيزد ، آمرزيده مى گردد» يا فرمود : «پيش از آن كه غذايش جمع شود» .

امام صادق عليه السلام :هنگام غذا خوردن ، نام خدا را بياور و چون از خوردنْ فراغت يافتى ، بگو : «سپاس ، خداوندى را كه مى خورانَد و خود نمى خورَد» .

امام صادق عليه السلام :پدرم عليه السلام مى گفت : «سپاس ، خداوندى را كه در ميان گرسنگان ، سيرمان كرد و در ميان تشنه كامان ، سيرابمان نمود و در ميان بى خانمان ها سرپناهمان داد و در ميان پيادگان ، سواره مان قرار داد و در ميان بيمناكان ، امنيتمان بخشيد و خدمتكار در اختيارمان نهاد و از اسيران [و خدمتكاران] قرارمان نداد» .

امام صادق عليه السلام :زمانى كه مأموران الهى (جبرئيل عليه السلام و فرشتگان همراهش) نزد ابراهيم عليه السلام آمدند و او برايشان گوساله اى [بريان شده] آورد و فرمود : «بخوريد» ، گفتند : تا قيمتش را به ما نگويى ، نمى خوريم . فرمود : «[قيمتش آن است كه] چون شروع به خوردن كنيد ، بگوييد : بسم اللّه ، و چون غذايتان را تمام كرديد ، بگوييد : الحمد للّه » . پس جبرئيل عليه السلام به يارانش _ كه چهار نفر بودند و جبرئيل ، رياستشان را به عهده داشت _ گفت : «خدا حق دارد كه اين را خليل (دوست صميمى) خود گرداند» .

.

ص: 20

7 / 2الدُّعاءُ بِالبَرَكَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا أكَلَ أحَدُكُم طَعاما فَليَقُل : «اللّهُمَّ بارِك لَنا فيهِ ، وأطعِمنا خَيرا مِنهُ». و إذا سُقِيَ لَبَنا فَليَقُل : «اللّهُمَّ بارِك لَنا فيهِ ، وزِدنا مِنهُ» ؛ فَإِنَّهُ لَيسَ شَيءٌ يُجزِئُ مِنَ الطَّعامِ وَالشَّرابِ إلَا اللَّبَنَ. (1)

الإمام الباقر عليه السلام :لم يَكُن رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَأكُلُ طَعاما ولا يَشرَبُ شَرابا إلّا قالَ : «اللّهُمَّ بارِك لَنا فيهِ ، وأبدِلنا بِهِ خَيرا مِنهُ» ، إلَا اللَّبَنَ فَإِنَّهُ كانَ يَقولُ : «اللّهُمَّ بارِك لنَا فيهِ ، وزِدنا مِنهُ». (2)

.


1- .سنن أبي داود : ج 3 ص 339 ح 3730 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1103 ح 3322 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 609 ح 2569 كلاهما نحوه ، شُعب الإيمان : ج 5 ص 123 ح 6041 كلّها عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 15 ص 238 ح 40742 .
2- .الكافي : ج 6 ص 336 ح 1 ، المحاسن : ج 2 ص 291 ح 1955 كلاهما عن عبد اللّه بن سليمان ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 39 ح 114 عن داود بن سليمان الفرّاء عن الإمام الرضا عن آبائه عن الإمام الحسين عليهم السلام نحوه ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 421 ح 1429 عن الإمام الحسن عليه السلام وليس فيه صدره ، بحار الأنوار : ج 66 ص 100 ح 15 .

ص: 21

7 / 2 دعاى بركت

7 / 2دعاى بركتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه يكى از شما غذايى خورد ، بگويد : «بار خدايا! در اين غذا به ما بركت ده و از اين بهتر را به ما بخوران» . [نيز] هر گاه شير نوشيد ، بگويد : «بار خدايا! در اين شير ، به ما بركت ده و آن را برايمان افزون گردان» ؛ زيرا هيچ چيز غير از شير ، كار غذا و آب را نمى كند .

امام باقر عليه السلام :پيامبر خدا هر گاه غذايى مى خورد يا نوشيدنى اى مى آشاميد ، مى گفت : «بار خدايا! در اين به ما بركت ده و به جاى آن ، بهترش را عطايمان فرما» ، بجز در مورد شير كه مى فرمود : «بار خدايا! در اين به ما بركت ده و آن را برايمان بيشتر كن» .

.

ص: 22

المستدرك على الصحيحين عن أبي هريرة :دَعا رَجُلٌ مِنَ الأَنصارِ مِن أهلِ قُباءَ (1) النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله ، فَانطَلَقنا مَعَهُ ، فَلَمّا طَعِمَ وغَسَلَ يَدَيهِ _ أو قالَ يَدَهُ _ قالَ : الحَمدُ للّهِِ الَّذي يُطعِمُ ولا يُطعَمُ ، مَنَّ عَلَينا فَهَدانا ، وأطعَمَنا وسَقانا ، وكُلَّ بَلاءٍ حَسَنٍ أبلانا ، الحَمدُ للّهِِ غَيرَ مُوَدَّعٍ ولا مُكافَا ولا مَكفورٍ ولا مُستَغنىً عَنهُ ، الحَمدُ للّهِِ الَّذي أطعَمَ مِنَ الطَّعامِ ، وسَقى مِنَ الشَّرابِ ، وكَسا مِنَ العُريِ ، وهَدى مِنَ الضَّلالَةِ ، وبَصَّرَ مِنَ العَمايَةِ ، وفَضَّلَ عَلى كَثيرٍ مِمَّن خَلَقَ تَفضيلاً ، الحَمدُ للّهِِ رَبِّ العالَمينَ. (2)

7 / 3الدُّعاءُ عِندَ رَفعِ المائِدَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا وُضِعَتِ المائِدَةُ حَفَّتها أربَعَةُ آلافِ مَلَكٍ ، فَإِذا قالَ العَبدُ : «بِسمِ اللّهِ» ، قالَتِ المَلائِكَةُ : بارَكَ اللّهُ عَلَيكُم في طَعامِكُم ، ثُمَّ يَقولونَ لِلشَّيطانِ : اُخرُج يا فاسِقُ لا سُلطانَ لَكَ عَلَيهِم. فَإِذا فَرَغوا فَقالوا : «الحَمدُ للّهِِ» ، قالَتِ المَلائِكَةُ : قَومٌ أنعَمَ اللّهُ عَلَيهِم فَأَدَّوا شُكرَ رَبِّهِم. وإذا لَم يُسَمّوا ، قالَتِ المَلائِكَةُ لِلشَّيطانِ : اُدنُ يا فاسِقُ فَكُل مَعَهُم. فَإِذا رُفِعَتِ المائِدَةُ ولَم يَذكُرُوا اسمَ اللّهِ عَلَيها ، قالَتِ المَلائِكَةُ : قَومٌ أنعَمَ اللّهُ عَلَيهِم فَنَسوا رَبَّهُم جَلَّ وعَزَّ. (3)

.


1- .قُبا : قرية على ميلين من المدينة على يسار القاصد إلى مكّة... والأنصار بنوا بقُباء مسجدا يصلّون فيه (معجم البلدان : ج 4 ص 302).
2- .المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 731 ح 2003 ، السنن الكبرى للنسائي : ج 6 ص 82 ح 10133 ، عمل اليوم والليلة لابن السني : ص 171 ح 485 ، صحيح ابن حبّان : ج 12 ص 23 ح 5219 وليس فيه «الحمد للّه غير مودّع ولا مكافأ ولا مكفور ولا مستغنىً عنه» ، كنز العمّال : ج 15 ص 257 ح 40850 .
3- .الكافي : ج 6 ص 292 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 9 ص 98 ح 427 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 355 ح 4250 وليس فيه «بارك اللّه عليكم في طعامكم» وكلّها عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، المحاسن : ج 2 ص 210 ح 1627 عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله وفيها «أربعة أملاك» بدل «أربعة آلاف ملك» ، بحار الأنوار : ج 66 ص 371 ح 13.

ص: 23

7 / 3 دعا هنگام برچيده شدن سفره

المستدرك على الصحيحين_ به نقل از ابو هريره _ :مردى انصارى از اهالى قُبا ، (1) پيامبر صلى الله عليه و آله را دعوت كرد و با هم [به خانه اش] رفتند . پيامبر صلى الله عليه و آله پس از آن كه غذايش را خورد و دستانش _ يا گفت : دستش _ را شست ، گفت : «سپاس ، خداوندى را كه مى خوراند و خود نمى خورد . بر ما منّت نهاد و هدايتمان فرمود ، و آب و غذايمان داد ، و ما را به هر گونه آزمون نيكو ، آزمود . سپاس ، خداوندى را كه درخواست [ها ]از او ترك نمى شود ، و پاداش نمى خواهد ، و نعمتش انكار نمى شود ، و از او بى نيازى نيست . سپاس ، خداوندى را كه از غذا خوراند ، و از آب نوشاند ، و از برهنگى پوشاند ، و از گم راهى به راه راست كشاند ، و از كورى به بينايى رساند ، و [ما را] بر بسيارى از آفريدگانش برترىِ چشمگير داد . سپاس ، خدا را كه خداوندگار جهان هاست» .

7 / 3دعا هنگام برچيدن سفرهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه سفره نهاده مى شود ، چهار هزار فرشته ، آن را در ميان مى گيرند ، و چون بنده بگويد : «بسم اللّه » ، فرشتگان مى گويند : خدا به غذاى شما بركت دهاد! سپس به شيطان مى گويند : بيرون شو _ اى نابه كار ! _ كه تو را بر آنان تسلّطى نيست . و چون پس از غذا بگويند : «الحمد للّه » ، فرشتگان مى گويند : خداوند به اين عدّه ، نعمت داد و آنها شكر پروردگارشان را به جاى آوردند . امّا اگر «بسم اللّه » نگويند ، فرشتگان به شيطان مى گويند : نزديك آى _ اى نابه كار _ و با آنان بخور . و هر گاه سفره جمع شود و نام خدا را نگويند ، فرشتگان مى گويند : خداوند به اين عدّه ، نعمت داد ؛ امّا آنها پروردگار جليل و عزيزِ خويش را فراموش كردند .

.


1- .روستايى بوده در دو ميلى مدينه، واقع در سمت چپ كسى كه به مكّه مى رود... . انصار در قُبا مسجدى بنا كردند و در آن نماز مى خواندند.

ص: 24

الإمام عليّ عليه السلام :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا رُفِعَتِ المائِدَةُ مِن بَينِ يَدَيهِ يَقولُ : الحَمدُ للّهِِ. (1)

الإمام الباقر عليه السلام :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا رُفِعَتِ المائِدَةُ ، قالَ : اللّهُمَّ أكثَرتَ وأطَبتَ وبارَكتَ فَأَشبَعتَ وأروَيتَ ، الحَمدُ للّهِِ الَّذي يُطعِمُ ولا يُطعَمُ. (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إذا وُضِعَ الخِوانُ فَقُل : «بِسمِ اللّهِ» ، وإذا أكَلتَ فَقُل : «بِسمِ اللّهِ عَلى أوَّلِهِ وآخِرِهِ» ، وإذا رُفِعَ فَقُل : «الحَمدُ للّهِِ». (3)

عنه عليه السلام :كانَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام إذا وُضِعَ الطَّعامُ بَينَ يَدَيهِ قالَ : اللّهُمَّ هذا مِن مَنِّكَ وفَضلِكَ وعَطائِكَ ، فبَارِك لَنا فيهِ ، وسَوِّغناهُ ، وَارزُقنا خَلَفا إذا أكَلناهُ ، ورُبَّ مُحتاجٍ إلَيهِ ، رَزَقتَ فَأَحسَنتَ ، اللّهُمَّ وَاجعَلنا مِنَ الشّاكِرينَ. فَإِذا رُفِعَ الخِوانُ قالَ : الحَمدُ للّهِِ الَّذي حَمَلَنا في البَرِّ وَالبَحرِ ، ورَزَقَنا مِنَ الطَّيِّباتِ ، وفَضَّلَنا عَلى كَثيرٍ مِن خَلقِهِ تَفضيلاً. (4)

.


1- .الجعفريّات : ص 160 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام .
2- .الكافي : ج 6 ص 294 ح 15 ، المحاسن : ج 2 ص 216 ح 1647 وفيه «فباركه» بدل «وباركت» بزيادة «فهنّئه» بعد «وأرويت» ، بحار الأنوار : ج 66 ص 376 ح 31 .
3- .الكافي : ج 6 ص 292 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 9 ص 99 ح 428 ، المحاسن : ج 2 ص 212 ح 1631 كلّها عن أبي بصير ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 316 ح 1011 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 373 ح 17.
4- .الكافي : ج 6 ص 294 ح 12 ، المحاسن : ج 2 ص 212 ح 1632 كلاهما عن أبي يحيى الصنعاني ، بحار الأنوار : ج 66 ص 373 ح 18.

ص: 25

امام على عليه السلام :پيامبر خدا ، هر گاه سفره را از برابرش جمع مى كردند ، مى گفت : «الحمد للّه » .

امام باقر عليه السلام :پيامبر خدا هر گاه سفره برچيده مى شد ، مى گفت : بار خدايا ! «فزون دادى و [غذاى ]پاك [و حلال] عطا كردى و بركت بخشيدى و سير كردى و سيراب نمودى . سپاس ، خداوندى را كه مى خورانَد و خود نمى خورد» .

امام صادق عليه السلام :هر گاه سفره نهاده شد ، بگو : «بسم اللّه » ، و چون غذا خوردى ، بگو : «بسم اللّه على أوّله و آخِره» ، و چون سفره برچيده شد ، بگو : «الحمد للّه » .

امام صادق عليه السلام :على بن الحسين عليه السلام چون غذا در برابرش نهاده مى شد ، مى گفت : «بار خدايا! اين از نعمت و فضل و عطاى توست . پس در آن به ما بركت ده و آن را گوارايمان ساز ، و چون آن را خورديم ، جايگزينش را روزىِ ما كن ، و اى بسا نيازمند به اين غذا كه تو روزى دادى و نيكى نمودى ! بار خدايا! ما را از سپاس گزاران قرار ده» . و چون سفره جمع مى شد ، مى گفت : «سپاس ، خداوندى را كه ما را در خشكى و آب ، حمل كرد و از پاكيزه ها روزى مان داد و ما را بر بسيارى از آفريدگانش برترىِ چشمگير بخشيد» .

.

ص: 26

7 / 4ذِكرُ الجائِعِتنبيه الخواطر :في التَّوراةِ : اِتَّقِ اللّهَ ، وإذا شَبِعتَ فَاذكُرِ الجائِعَ. (1)

شُعب الإيمان عن الحسن :قيلَ لِيوسُفَ عليه السلام : تَجوعُ وخَزائِنُ الأَرضِ بِيَدِكَ؟ قالَ : إنّي أخافُ أن أشبَعَ فَأَنسَى الجِياعَ. (2)

راجع : هذه الموسوعة : ج 4 ص 420 (الأكل / الفصل السادس : آداب تناول الطعام / التصدّق منه).

7 / 5غَسلُ الأَيديدعائم الإسلام :عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله أنَّهُ أمَرَ بِغَسلِ الأَيدي بَعدَ الطّعامِ مِنَ الغَمَرِ (3) ، وقالَ : إنَّ الشَّيطانَ يَشَمُّهُ. (4)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :الوُضوءُ قَبلَ الطَّعامِ يَنفي الفَقرَ (5) ، وبَعدَهُ يَنفي الهَمَّ ، ويُصِحُّ البَصَرَ. (6)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا نامَ أحَدُكُم وفي يَدِهِ ريحُ غَمَرٍ فَلَم يَغسِل يَدَهُ ، فَأَصابَهُ شَيءٌ ، فَلا يَلومَنَّ إلّا نَفسَهُ. (7)

.


1- .تنبيه الخواطر : ج 1 ص 102؛ الدرّ المنثور : ج 3 ص 559 نقلاً عن الزهد لابن حنبل عن خالد الربعي وفيه «اتّق اللّه يابن آدم...».
2- .شُعب الإيمان : ج 5 ص 37 الرقم5683 ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 11 ص 236 ؛ مجمع البيان : ج 5 ص 373 ، تنبيه الخواطر : ج 1 ص 103 كلّها نحوه .
3- .الغَمَر : ريح اللحم وما يعلق باليد من دَسَمه (لسان العرب : ج 5 ص 32 «غمر»).
4- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 121 ح 411 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 365 ح 43.
5- .الوضوء قبل الطعام ينفي الفقر : المراد غسل اليدين فقط (المصباح المنير : ص 663 «وضُؤ») .
6- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 301 ح 950 ، الدعوات : ص 142 ح 364 وليس فيه «ويصحّ البصر» ، بحار الأنوار : ج 66 ص 364 ح 42؛ مسند الشهاب : ج 1 ص 205 ح 310 عن سهل بن إبراهيم المروزي عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله وفيه «اللَّمم» بدل «الهمّ».
7- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1096 ح 3297 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 289 ح 1859 و1860 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 251 ح 5839 ، سنن الدارمي : ج 1 ص 537 ح 1991 كلّها عن أبي هريرة نحوه ، كنز العمّال : ج 15 ص 244 ح 40768.

ص: 27

7 / 4 ياد كردن گرسنگان
7 / 5 شستن دست ها

7 / 4ياد كردن گرسنگانتنبيه الخواطر :در تورات آمده است : «از خدا پروا دار و چون سير شدى ، از گرسنه ياد كن» .

شعب الإيمان_ به نقل از حسن (1) _ :به يوسف عليه السلام گفته شد : گنجينه هاى زمين [مصر ]در اختيار توست و تو ، گرسنگى مى كشى؟ فرمود : «مى ترسم كه سير شوم و در نتيجه ، گرسنگان را از ياد ببرم» .

ر .ك : همين دانش نامه : ج 4 ص 421 (غذا خوردن / فصل ششم : آداب غذا خوردن / صدقه دادن از غذا) .

7 / 5شستن دست هادعائم الإسلام :پيامبر خدا دستور داد كه بعد از غذا ، دست ها از بوى و چربىِ گوشت شسته شوند ، و فرمود : «[چون] شيطان آن را بو مى كشد» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شستن دست ها قبل از غذا ، فقر را مى بَرَد و بعد از غذا اندوه را مى زدايد و چشم را سالم مى دارد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چنانچه فردى از شما دستش آلوده به بو و چربى غذا باشد و آن را نشويد و بخوابد و صدمه اى به او برسد ، كسى جز خود را نكوهش نكند .

.


1- .مقصود ، امام حسن عليه السلام يا حسن بصرى است .

ص: 28

عنه صلى الله عليه و آله :ألا لا يَلومَنَّ امرُؤٌ إلّا نَفسَهُ؛ يَبيتُ وفي يَدِهِ ريحُ غَمَرٍ. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أكَلَ مِن هذَا اللَّحمِ شَيئا فَليَغسِل يَدهُ مِن ريحِ وَضَرِهِ (2) ، لا يُؤذي مَن حِذاءَهُ. (3)

الإمام عليّ عليه السلام :بَرَكَةُ الطَّعامِ الوُضوءُ قَبلَهُ وبَعدَهُ ، وَالشَّيطانُ مُولَعٌ بِالغَمَرِ ، وإذا أوى أحَدُكُم إلى فِراشِهِ فَليَغسِل يَدَيهِ مِن ريحِ الغَمَرِ. (4)

راجع : هذه الموسوعة : ج 4 ص406 (الأكل / الفصل السادس : آداب تناول الطّعام / غسل اليدين).

7 / 6مَسحُ الوَجهِ بَعد غَسلِ اليَدِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا غَسَلتَ يَدَكَ بَعدَ الطَّعامِ ، فَامسَح وَجهَكَ وعَينَيكَ قَبلَ أن تَمسَحَ بِالمِنديلِ ، وتَقولُ : اللّهُمَّ إنّي أسأَلُكَ الزّينَةَ وَالمَحَبَّةَ ، وأعوذُ بِكَ مِنَ المَقتِ وَالبِغضَةِ. (5)

.


1- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1096 ح 3296 ، مسند أبي يعلى : ج 6 ص 165 ح 6715 ، تهذيب الكمال : ج 19 ص 248 الرقم 3744 كلّها عن فاطمة بنت الحسين عن الإمام الحسين عليه السلام عن فاطمة عليهاالسلام ، كنز العمّال : ج 15 ص 242 ح 40759؛ كشف الغمّة : ج 2 ص 180 عن فاطمة بنت الحسين عن فاطمة بنت رسول اللّه عليهاالسلام عنه صلى الله عليه و آله .
2- .الوَضَر : الدَرَنُ والدَسَمُ (الصحاح : ج 2 ص 846 «وضر»).
3- .مسند أبي يعلى : ج 5 ص 226 ح 5542 ، المعجم الأوسط : ج 7 ص 146 ح 7115 وفيه صدره إلى «فليغسل يده» وكلاهما عن سالم عن أبيه ، كنز العمّال : ج 15 ص 247 ح 40789.
4- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 121 ح 412 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 365 ح 43؛ سنن أبي داود : ج 3 ص 346 ح 3761 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 282 ح 1846 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 119 ح 7082 كلّها عن سلمان عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله وفيها صدره إلى «وبعده» ، كنز العمّال : ج 15 ص 243 ح 40763.
5- .المحاسن : ج 2 ص 204 ح 1603 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 359 ح 27.

ص: 29

7 / 6 دست كشيدن به صورت بعد از شستن دست

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آگاه باشيد كه هر كس شب را با دست آلوده به بو و چربىِ غذا به سر ببرد [و بلايى بر سرش بيايد] ، نبايد كسى جز خويشتن را نكوهش كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس چيزى از اين گوشت را بخورد ، بايد دستش را از بو و چربى آن بشويد تا كسى را كه كنار اوست ، آزار ندهد .

امام على عليه السلام :بركت غذا در شستن دست ها قبل و بعد از [خوردن] آن است . شيطان ، به بو و چربى غذا حريص است و هر گاه يكى از شما به بسترش رفت ، دستانش را از بو و چربى غذا بشويد .

ر .ك : همين دانش نامه : ج 4 ص 407 (غذا خوردن / فصل ششم : آداب غذا خوردن / شستن دست ها) .

7 / 6دست كشيدن به صورت بعد از شستن دستپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چون بعد از غذا دستت را شستى ، پيش از خشك كردن با حوله ، آن را به صورت و چشمانت بكش و بگو : «بار خدايا! از تو زينت و محبّت را درخواست مى كنم و از كينه و دشمنى ، به تو پناه مى برم» .

.

ص: 30

الإمام عليّ عليه السلام :زارَنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ذاتَ يَومٍ فَقَدَّمنا إلَيهِ طَعاما ، وأهدَت إلَينا اُمُّ أيمَنَ صَحفَةً مِن تَمرٍ وقَعبا (1) مِن لَبَنٍ وزَبَدٍ ، فَقَدَّمنا إلَيهِ ، فَأَكَلَ مِنهُ ، فَلَمّا فَرَغَ قُمتُ وسَكَبتُ عَلى يَدَي رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ماءً ، فَلَمّا غَسَلَ يَدَيهِ مَسَحَ وَجهَهُ ولِحيَتَهُ بِبِلَّةِ يَدَيهِ. (2)

مكارم الأخلاق :كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إذا فَرَغَ مِن غَسلِ اليَدِ بَعدَ الطَّعامِ مَسَحَ بِفَضلِ الماءِ الَّذي في يَدِهِ وَجهَهُ ، ثُمَّ يَقولُ : الحَمدُ للّهِِ الَّذي هَدانا وأطعَمَنا وسَقانا ، وكُلَّ بَلاءٍ صالِحٍ أولانا. (3)

مكارم الأخلاق :كانَ صلى الله عليه و آله إذا أكَلَ الخُبزَ وَاللَّحمَ خاصَّةً غَسَلَ يَدَيهِ غَسلاً جَيِّدا ، ثُمَّ مَسَحَ بِفَضلِ الماءِ الَّذي في يَدِهِ وَجهَهُ. (4)

مكارم الأخلاق :رُوِيَ عَنهُ صلى الله عليه و آله أنَّهُ كانَ يَغسِلُ يَدَهُ مِنَ الغَمَرِ ، ثُمَّ يَمسَحُ بِها وَجهَهُ ورَأسَهُ قَبلَ أن يَمسَحَها بِالمِنديلِ ، ثُمَّ يَقولُ : اللّهُمَّ اجعَلني مِمَّن لا يَرهَقُ وُجوهَهُم قَتَرٌ (5) ولا ذِلَّةٌ. (6)

.


1- .القعب : القدح الضخم الغليظ الجافي. وقيل : قدح من خشب مقعّر (لسان العرب : ج 1 ص 683 «قعب»).
2- .كامل الزيارات : ص 126 ح 141 عن الحسين بن عليّ بن الحسين عن أبيه ، بحار الأنوار : ج 66 ص 355 ح 11.
3- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 304 ح 965 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 363 ح 38.
4- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 75 ح 111 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 362 ح 37.
5- .القَتَر : الغَبَرَة (القاموس المحيط : ج 2 ص 113 «قتر»).
6- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 302 ح 956 ، المحاسن : ج 2 ص 204 ح 1603 عن الإمام الجواد عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 66 ص 358 ح 27.

ص: 31

امام على عليه السلام :روزى ، پيامبر خدا به ديدن ما آمد و ما غذايى براى ايشان آورديم . اُمّ اَيمَن نيز بشقابى خرما و قدحى شير و كره برايمان هديه آورد و آنها را هم در برابر پيامبر صلى الله عليه و آله نهاديم . پيامبر صلى الله عليه و آله از آن خورد و چون غذايش تمام شد ، من برخاستم و بر دست پيامبر خدا آب ريختم و وقتى دستانش را شست ، با همان رطوبت ، دست هايش را به صورت و محاسنش كشيد .

مكارم الأخلاق :پيامبر صلى الله عليه و آله هر گاه پس از غذا دستانش را مى شست ، با همان رطوبت ، دست هايش را به صورتش مى كشيد و سپس مى گفت : «سپاس ، خداوندى را كه ما را هدايت فرمود و آب و غذايمان داد و ما را از هر گونه بلاى نيك (نعمت) ، برخوردار ساخت» .

مكارم الأخلاق :پيامبر صلى الله عليه و آله هر گاه نان و بخصوص گوشت مى خورد ، دست هايش را خوب مى شست و آن گاه دست هاى خيس خود را به صورتش مى كشيد .

مكارم الأخلاق :پيامبر خدا ، دست خود را از چربى غذا مى شست و سپس آن را پيش از اين كه با دستمال خشك كند ، به سر و صورت خود مى كشيد . آن گاه مى گفت : «بار خدايا! مرا از كسانى قرار ده كه گَرد [فلاكت] و ذلّت بر چهره شان نمى نشيند» .

.

ص: 32

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا تَوَضَّأتَ (1) بَعدَ الطَّعامِ فَامسَح عَينَيكَ بِفَضلِ ما في يَدَيكَ؛ فَإِنَّهُ أمانٌ مِنَ الرَّمَدِ. (2)

الكافي عن المفضّل :دَخَلتُ عَلى أبي عَبدِ اللّه عليه السلام فَشَكَوتُ إلَيهِ الرَّمَدَ ، فَقالَ لي : أوَ تُريدُ الطَّريفَ (3) ؟! ثُمَّ قالَ لي : إذا غَسَلتَ يَدَكَ بَعدَ الطَّعامِ فَامسَح حاجِبَيكَ ، وقُل ثَلاثَ مَرّاتٍ : الحَمدُ للّهِِ المُحسِنِ المُجمِلِ المُنعِمِ المُفضِلِ. قالَ : فَفَعَلتُ ذلِكَ ، فَما رَمِدَت عَيني بَعدَ ذلِكَ ، وَالحَمدُ للّهِِ رَبِّ العالَمينَ. (4)

كشف الغمّة عن جميل بن درّاج :كُنتُ عِندَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام فَدَخَلَ عَلَيهِ بُكَيرُ بنُ أعيَنَ وهُوَ أرمَدُ ، فَقالَ لَهُ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : الظَّريفُ يَرمَدُ (5) ؟! فَقالَ : وكَيفَ يَصنَعُ؟ قالَ : إذا غَسَلَ يَدَهُ مِنَ الغَمَرِ مَسَحَها عَلى عَينَيهِ. قالَ : فَفَعَلتُ ذلِكَ فَلَم أرمَد. (6)

الإمام الصادق عليه السلام :مَسحُ الوَجهِ بَعدَ الوُضوءِ يَذهَبُ بِالكَلَفِ (7) ، ويَزيدُ في الرِّزقِ. (8)

عنه عليه السلام :إذا غَسَلتَ يَدَكَ مِنَ الطَّعامِ فَامسَح بِهِما وَجهَكَ مِن قَبلِ أن تَمسَحَهُما بِالمِنديلِ ، وقُل : اللّهُمَّ إنّي أسأَلُكَ الرُّتبَةَ وَالمَحَبَّةَ ، وأعوذُ بِكَ مِنَ المَقتِ وَالمَغضَبَةِ. (9)

.


1- .أشرنا آنفا إلى أنّ المراد من الوضوء هاهنا هو غسل اليدين ، لا الوضوء الشرعي.
2- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 303 ح 959 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 363 ح 38.
3- .قال العلّامة المجلسي قدس سره : أي حديثا طريفا لم تسمع مثله . ويمكن أن يكون المعنى : أوَ تريد بالرمد الطريف ؛ من الطَّرفة _ بالفتح _ وهو نقطة حمراء من الدم تحدث في العين ، لكنّه بعيد لفظا ومعنىً (بحار الأنوار : ج 66 ص 367).
4- .الكافي : ج 6 ص 292 ح 5 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 367 ح 47.
5- .قال العلّامة المجلسي قدس سره : «الظريف يرمد» استفهام إنكاري ، والظريف :الكيّس ، والظَّرْف : البراعة وذكاء القلب والحِذق. ذكرها الفيروزآبادي (بحار الأنوار : ج 62 ص 148).
6- .كشف الغمّة : ج 2 ص 376 ، بحار الأنوار : ج 62 ص 148 ح 19 .
7- .الكَلَف : شيء يعلو الوجه كالسِّمسم ، ولون بين السواد والحُمرة ، وحمرةٌ كَدِرة تعلو الوجه (القاموس المحيط : ج 3 ص 192 «كلف»).
8- .الكافي : ج 6 ص 291 ح 4 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 366 ح 46.
9- .الدعوات : ص 143 ح 369 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 359 ح 27.

ص: 33

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه پس از غذا دستانت را شستى ، با رطوبت آن به چشمانت بكش ؛ زيرا اين كار ، از چشم درد مصون مى دارد .

الكافى_ به نقل از مفضّل _ :خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم و از چشم درد شكايت كردم . به من فرمود : «مى خواهى نكته اى تازه برايت بگويم؟» و سپس به من فرمود : «چون پس از غذا دستانت را شستى ، آنها را به ابروانت بكش و سه بار بگو : سپاس ، خداوند نيكوكار خوش كردار نعمت ده فزونبخش را» . من به اين دستور عمل كردم و الحمد للّه ربّ العالمين ، ديگر چشم درد نگرفتم .

كشف الغمّة_ به نقل از جميل بن دُرّاج _ :نزد امام صادق عليه السلام بودم كه بُكَير بن اَعيَن ، در حالى كه چشم درد داشت ، وارد شد . امام صادق عليه السلام به او فرمود : «آدم زيرك ، چشم درد مى گيرد؟!» . گفت : چه كند؟ فرمود : «هر زمان كه دستش را از چربى غذا مى شويد ، آن را به چشمانش بكشد» . بكير گفت : به اين دستور ، عمل كردم و ديگر گرفتار چشم درد نشدم .

امام صادق عليه السلام :دست كشيدن به صورت بعد از شستن دست ها ، كك مك را از بين مى برد و روزى را زياد مى كند .

امام صادق عليه السلام :هر گاه دستت را از غذا شستى ، دو دستت را پيش از آن كه با دستمال خشك كنى ، به صورتت بكش و بگو : «بار خدايا! من از تو منزلت و محبّت درخواست مى كنم و از كينه توزى و دشمنى ، به تو پناه مى برم» .

.

ص: 34

7 / 7التَّخليلُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :رَحِمَ اللّهُ المُتَخَلِّلينَ في الوُضوءِ وَالطَّعامِ. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :تَخَلَّلوا عَلى أثَرِ الطَّعامِ؛ فَإِنَّهُ صِحَّةٌ لِلنّابِ وَالنَّواجِذِ (2) ، ويَجلِبُ عَلَى العَبدِ الرِّزقَ. (3)

عنه صلى الله عليه و آله :تَخَلَّلوا على أثَرِ الطَّعامِ وتَمَضمَضوا؛ فَإِنَّهُما مَضجَعَةٌ (4) لِلنّابِ وَالنَّواجِذِ. (5)

الإمام الصادق عليه السلام :لا يَزدَرِدَنَّ (6) أحَدُكُم ما يَتَخَلَّلُ بِهِ ؛ فَإِنَّهُ يَكونُ مِنهُ الدُّبَيلَةُ (7) . (8)

.


1- .مسند الشهاب : ج 1 ص 340 ح 583 ، الفردوس : ج 2 ص 262 ح 3220 نحوه وكلاهما عن أبي أيّوب ، كنز العمّال : ج 15 ص 255 ح 40837؛ مكارم الأخلاق : ج 1 ص 330 ح 1058 بزيادة «من اُمّتي» بعد «المتخلّلين» ، المحاسن : ج 2 ص 377 ح 2322 عن أبي حمزة عن الإمام الكاظم عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه ، بحار الأنوار : ج 66 ص 436 ح 1.
2- .النواجذ من الأسنان : الضواحك؛ وهي الّتي تبدو عند الضحك ، والأكثر الأشهر أنّها أقصى الأسنان (النهاية : ج 5 ص 20 «نجذ»).
3- .الجعفريّات : ص 28 ، النوادر للراوندي : ص 212 ح 418 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 120 ح 410 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 331 ح 1061 عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وفيه «مصحّة للفم» بدل «صحّة للناب» ، بحار الأنوار : ج 66 ص 442 ح 27 .
4- .كذا في المصدر ، وفي بحار الأنوار والمصادر الاُخرى : «مَصَحَّة» .
5- .طبّ النبيّ صلى الله عليه و آله : ص 3 ، بحار الأنوار : ج 62 ص 291؛ الفردوس : ج 2 ص 54 ح 2307 عن عمران الكلاعي ، كنز العمّال : ج 15 ص 255 ح 40836.
6- .زَرِدَ الرجلُ اللقمةَ : ابتلعها. وازدَرَدها مثله (المصباح المنير : ص 252 «زرد») .
7- .الدُّبَيْلَة : هي خُراج ودُمَّل كبير تظهر في الجوف فتقتل صاحبها غالبا (النهاية : ج 2 ص 99 «دبل») .
8- .الكافي : ج 6 ص 378 ح 4 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 408 .

ص: 35

7 / 7 خلال كردن دندان ها

7 / 7خلال كردن دندان هاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :رحمت خدا بر آنان كه در هنگام وضو و [بعد از] غذا ، خلال مى كنند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بعد از غذا [دندان هايتان را] خلال كنيد ؛ زيرا اين كار ، مايه بهداشت دندان هاى نيش و آسياب ( / پيشين) مى شود و براى بنده ، روزى مى آورد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بعد از غذا ، خلال كنيد و دهانتان را بشوييد ؛ زيرا اين كار ، باعث سلامت دندان هاى نيش و آسياب مى شود .

امام صادق عليه السلام :مبادا فردى از شما آنچه را با خلال كردن از لا به لاى دندان هايش خارج مى كند ، ببلعد ؛ چون اين كار ، موجب پيدايش دُمَل هاى كُشنده در درون بدن مى شود .

.

ص: 36

الكافي عن إسحاقَ بن جَرير :سَأَلتُ أبا عَبدِاللّهِ عليه السلام عَنِ اللَّحمِ الَّذي يَكونُ في الأَسنانِ ، فَقالَ : أمّا ما كانَ في مُقَدَّمِ الفَمِ فَكُلهُ ، وما كانَ في الأَضراسِ فَاطرَحهُ. (1)

مستطرفات السرائر عن بَعضِ أصحابِ الإمام الكاظم عليه السلام :قالَ أبو الحَسَنِ الأوَّلُ عليه السلام : مَلَكٌ يُنادي في السَّماءِ : اللّهُمَّ بارِك في الخَلّالينَ وَالمُتَخَلِّلينَ . وَالخَلُّ بِمَنزِلَةِ الرَّجُلِ الصّالِحِ يَدعو لِأَهلِ بَيتِهِ بِالبَرَكَةِ. فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ومَا الخَلّالونَ وَالمُتَخَلِّلونَ؟ قالَ : الَّذينَ في بُيوتِهِم الخَلُّ ، وَالَّذينَ يَتَخَلَّلونَ. (2)

الإمام الكاظم عليه السلام_ لِلفَضلِ بنِ يونُسَ حينَ سَأَلَهُ عَن حَدِّ الخَلالِ _ :يا فَضلُ ، كُلُّ ما بَقِيَ في فَمِكَ ، فَما أدَرتَ عَلَيهِ لِسانَكَ فَكُلهُ ، وما استَكَنَّ فَأَخرِجهُ (3) بِالخِلالِ فَأَنتَ فيهِ بِالخِيارِ ؛ إن شِئتَ أكَلتَهُ ، وإن شِئتَ طَرَحتَهُ. (4)

7 / 8السِّواك (5)رسول اللّه صلى الله عليه و آله :تَسَوَّكوا؛ فَإِنَّ السِّواكَ مَطهَرَةٌ لِلفَمِ. (6)

.


1- .الكافي : ج 6 ص 377 ح 1 ، المحاسن : ج 2 ص 379 ح 2330 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 408 .
2- .مستطرفات السرائر : ص 49 ح 9 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 330 ح 1059 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 303 ح 15.
3- .في بحار الأنوار : «فأخرجتَه» ، وهو المناسب للسياق .
4- .الكافي : ج 6 ص 378 ح 3 ، المحاسن : ج 2 ص 379 ح 2329 نحوه وكلاهما عن الفضل بن يونس ، بحار الأنوار : ج 66 ص 408 .
5- .روايات هذا العنوان _ وكما تلاحظ _ حول حكمة السواك وهي النظافة وصحة الفم والأسنان ، وهذا الأدب لا ينحصر بتعقّبه للطعام . وعليه نذكره هنا من باب تطبيق العنوان على بعض مصاديقه .
6- .سنن ابن ماجة : ج 1 ص 106 ح 289 ، المعجم الكبير : ج 8 ص 220 ح 7876 ، تاريخ دمشق : ج 15 ص 280 ح 3782 وفيهما «مطيبة» بدل «مطهرة» وكلّها عن أبي اُمامة ، كنز العمّال : ج 9 ص 312 ح 26174؛ الكافي : ج 6 ص 495 ح 4 عن ابن القدّاح عن الإمام الصادق عن الإمام عليّ عليهماالسلام ، المحاسن : ج 2 ص 382 ح 2346 عن ابن القدّاح عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 76 ص 133 ح 36 .

ص: 37

7 / 8 مسواك زدن

الكافى_ به نقل از اسحاق بن جرير _ :از امام صادق عليه السلام در باره گوشت هاى مانده در ميان دندان ها پرسيدم . فرمود : «آنچه را كه جلوى دهان است ، بخور و آنچه را كه لابه لاى دندان هاست ، بيرون بينداز» .

مستطرفات السرائر_ به نقل از ابو عبداللّه سيّارى _ :امام كاظم عليه السلام فرمود : «فرشته اى در آسمان ندا مى دهد : بار خدايا! خَلّالان و مُتخلِّلان را بركت عطا فرما . خَل ، به سانِ مرد صالحى است كه براى بركت خانواده اش دعا كند» . گفتم : فدايت شوم! خلّالان و متخلّلان كيستند؟ فرمود : «كسانى كه در خانه هايشان سركه دارند [و استفاده مى كنند] ، و كسانى كه [دندان هايشان را ]خلال مى كنند» .

امام كاظم عليه السلام_ در پاسخ سؤال فضل بن يونس در باره مقدار خلال كردن _ :اى فضل! از غذايى كه در دهانت باقى مانده است ، آنچه را با گرداندن زبانت بر گرفتى ، بخور و آنچه را كه مانده و با خلال كردن بيرون آوردى ، مختارى كه بخورى يا دور افكنى .

7 / 8مسواك زدن (1)پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مسواك بزنيد ؛ زيرا مسواك زدن ، دهان را پاكيزه مى كند .

.


1- .احاديث باب مسواك _ همان گونه كه ملاحظه مى كنيد _ در باره حكمت مسواك كردن اند كه همان نظافت و بهداشت دهان و دندان است . اين آداب ، مخصوص به بعد از غذا نيستند و ما در اين جا آنها را به جهت تطبيق داشتن با عنوان ، براى برخى از آداب غذا خوردن آورده ايم .

ص: 38

عنه صلى الله عليه و آله :اِستاكوا وتَنَظَّفوا. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :عَلَيكُم بِالسِّواكِ ؛ فَنِعمَ الشَّيءُ السِّواكُ. (2)

الإمام الصادق عليه السلام :نَزَلَ جَبرَئيلُ عليه السلام عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِالسِّواكِ وَالخِلالِ وَالحِجامَةِ. (3)

7 / 9كَنسُ ما تَحتَ المائِدَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا رَفَعتُمُ المائِدَةَ فَاكنُسوا ما تَحتَها؛ فَإِنَّ الشَّياطينَ يَلتَقِطونَ ما تَحتَها ، فَلا تَجعَلوا لَهُم نَصيباً في طَعامِكُم. (4)

7 / 10الاِستِلقاءُ عَلَى القَفاالإمام الصادق عليه السلام :الاِستِلقاءُ بَعدَ الشِّبَعِ يُسمِنُ البَدَنَ ، ويُمرِئُ الطَّعامَ ، ويُسِلُّ الدّاءَ. (5)

الإمام الرضا عليه السلام :إذا أكَلتَ شَيئاً فَاستَلقِ عَلى قَفاكَ ، وضَع رِجلَكَ اليُمنى عَلَى اليُسرى. (6)

.


1- .المصنّف لابن أبي شيبة : ج 1 ص 197 ح 25 عن سليمان بن سعيد ، المعجم الأوسط : ج 7 ص 259 ح 7442 عن سليمان بن صرد ، تاريخ دمشق : ج 36 ص 124 عن عبداللّه بن ميمون القدّاح عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، كنز العمّال : ج 9 ص 311 ح 26165 .
2- .كنز العمّال : ج 9 ص 314 ح 26183 نقلاً عن عبد الجبّار الخولاني عن أنس.
3- .الكافي : ج 6 ص 376 ح 2 ، المحاسن : ج 2 ص 377 ح 2320 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 118 ح 281 كلّها عن أبي جميلة ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 52 ح 109 وليس فيها «على رسول اللّه صلى الله عليه و آله » ، بحار الأنوار : ج 76 ص 130 ح 21.
4- .نوادر الاُصول : ج 1 ص 255 عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 15 ص 416 ح 41638.
5- .الدعوات : ص 80 ح 200 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 412 ح 9.
6- .الكافي : ج 6 ص 299 ح 21 ، تهذيب الأحكام : ج 9 ص 100 ح 435 كلاهما عن أحمد بن محمّد بن أبي نصر ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 316 ح 1013.

ص: 39

7 / 9 جارو زدن زير سفره
7 / 10 دراز كشيدن به پشت

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مسواك بزنيد و نظافت كنيد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مسواك بزنيد كه مسواك زدن ، چيز خوبى است! .

امام صادق عليه السلام :جبرئيل عليه السلام با [دستور] مسواك زدن و خلال كردن و حجامت نمودن ، بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نازل شد .

7 / 9جارو زدن زير سفرهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه سفره را برچيديد ، زير آن را جارو كنيد ؛ زيرا شياطين ، آنچه را زير سفره ريخته است ، بر مى دارند . پس در غذاى خود ، سهمى براى آنان مگذاريد .

7 / 10دراز كشيدن به پشتامام صادق عليه السلام :دراز كشيدن به پشت بعد از سير شدن ، بدن را چاق مى كند ، غذا را هضم مى نمايد و درد را مى زدايد .

امام رضا عليه السلام :هر گاه چيزى خوردى ، به پشتْ دراز بكش و پاى راستت را روى پاى چپت قرار بده .

.

ص: 40

المحاسن عن أحمد بن محمّد بن أبي نصر عمّن ذكره :رَأَيتُ أبَا الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام إذا تَغَدَّى استَلقى عَلى قَفاهُ ، وألقى رِجلَهُ اليُمنى عَلَى اليُسرى. (1)

7 / 11تَركُ النَّومِ بَعدَهُ مُباشَرَةًرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أذيبوا طَعامَكُم بِذِكرِ اللّهِ وَالصَّلاةِ ، ولا تَناموا عَلَيهِ فَتَقسُوَ قُلوبُكُم. (2)

.


1- .المحاسن : ج 2 ص 236 ح 1723 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 419 ح 30.
2- .المعجم الأوسط : ج 5 ص 163 ح 4952 ، شُعب الإيمان : ج 5 ص 124 ح 6044 ، عمل اليوم والليلة لابن السني : ص 172 ح 488 كلّها عن عائشة ، كنز العمّال : ج 15 ص 245 ح 40773؛ الدعوات : ص 76 ح 178 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 412 ح 9.

ص: 41

7 / 11 نخوابيدن ، بلافاصله بعد از خوردن غذا

المحاسن_ به نقل از احمد بن محمّد بن ابى نصر ، از كسى كه نامش را برد _ :[امام ]رضا عليه السلام را ديدم كه هر گاه غذا مى خورد ، به پشتْ دراز مى كشيد و پاى راستش را روى پاى چپ مى انداخت .

7 / 11نخوابيدن ، بلافاصله بعد از خوردن غذاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :غذايتان را با نام خدا و نماز ، هضم كنيد (1) و بلافاصله بعد از غذا نخوابيد ؛ كه دل هايتان سخت مى شود .

.


1- .يعنى : بعد از غذا به ذكر و نماز بپردازيد و بلافاصله نخوابيد تا غذا هضم شود و آن گاه استراحت كنيد . م .

ص: 42

الفصل الثامن: آداب أكل اللّحم8 / 1اِختِيارُ لَحمِ المَقاديمِ وخاصّةً الذِّراعالإمام عليّ عليه السلام :كانَ أحَبُّ الشّاةِ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله الذِّراعَ . (1)

الإمام الباقر عليه السلام :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يُعجِبُهُ الذِّراعُ . (2)

مسند ابن حنبل عن يحيى بن أبي إسحاق عن رجل من بني غِفار :حَدَّثَني فُلانٌ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله اُتِيَ بِطَعامٍ مِن خُبزٍ ولَحمٍ ، فَقالَ : «ناوِلنِيالذِّراعَ»، فَنووِلَ ذِراعاً فَأَكَلَها. (3)

الإمام الصادق عليه السلام :سَمَّتِ اليَهودِيَّةُ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله في ذِراعٍ . وكانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله يُحِبُّ الذِّراعَ وَالكَتِفَ ، ويَكرَهُ الوَركَ (4) ؛ لِقُربِها مِنَ المَبالِ . (5)

.


1- .التاريخ الكبير : ج 6 ص 391 الرقم 2740 عن عمر بن عليّ بن أبي طالب ، مسند الشاميّين : ج 3 ص 120 ح 1912 و 1913 كلاهما عن أبي هريرة من دون إسنادٍ إلى الإمام علي عليه السلام .
2- .الكافي : ج 6 ص 315 ح 2 ، المحاسن : ج 2 ص 262 ح 1830 كلاهما عن زرارة ، بحار الأنوار : ج 66 ص 71 ح 60 ؛ سنن أبي داود : ج 3 ص 350 ح 3781 عن عبد اللّه بن مسعود ، مسند ابن حنبل : ج 9 ص 228 ح 23920 عن أبي رافع ، المعجم الكبير : ج 22 ص 336 ح 842 عن أبي عبيد والثلاثة الأخيرة من دون إسنادٍ إلى الإمام الباقر عليه السلام ، كنز العمّال : ج 7 ص 103 ح 18170 .
3- .مسند ابن حنبل : ج 2 ص 305 ح 5089 ، البداية والنهاية : ج 6 ص 121 .
4- .الوَرْكُ : ما فوق الفَخِذِ (القاموس المحيط : ج 3 ص 322 «ورك»).
5- .الكافي : ج 6 ص 315 ح 3 عن ابن القدّاح ، المحاسن : ج 2 ص 262 ح 1831 عن ابن القدّاح عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 66 ص 71 ح 61 .

ص: 43

فصل هشتم : آداب خوردن گوشت

8 / 1 خوردن گوشت پيش سينه بويژه سرْدست

فصل هشتم : آداب خوردن گوشت8 / 1خوردن گوشت پيش سينه بويژه سرْدستامام على عليه السلام :مطلوب ترين قسمت گوسفند براى پيامبر صلى الله عليه و آله سرْدست بود .

امام باقر عليه السلام :پيامبر خدا ، سرْدست را دوست داشت .

مسند ابن حنبل_ به نقل از يحيى بن ابى اسحاق ، از مردى از بنى غِفار _ :فلانى برايم نقل كرد كه غذاى نان و گوشت براى پيامبر صلى الله عليه و آله آوردند . فرمود : «از سردست به من بده» . و سردستى به ايشان دادند و ايشان از آن تناول كرد .

امام صادق عليه السلام :آن زن يهودى ، پيامبر صلى الله عليه و آله را با سردست گوسفند ، مسموم كرد . پيامبر صلى الله عليه و آله سردست ، دوست داشت و ران گوسفند را خوش نمى داشت ؛ چرا كه به مجارى ادرار ، نزديك است .

.

ص: 44

دعائم الإسلام :عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله أنَّهُ كانَ يُحِبُّ... اللَّحمَ ، وكانَتِ الذِّراعُ مِنَ اللَّحمِ تُعجِبُهُ ، واُهدِيَت إلَيهِ صلى الله عليه و آله شاةٌ فَأَهوى إلَى الذِّراعِ ، فَنادَتهُ : إنّي مَسمومَةٌ ! . (1)

الإمام الرضا عليه السلام_ لِغُلامِهِ _ :اِشتَرِ لَنا مِنَ اللَّحمِ المَقاديمَ ، ولا تَشتَرِ لَنا المَآخيرَ ؛ فَإِنَّ المَقاديمَ أقرَبُ مِنَ المَرعى ، وأبعَدُ مِنَ الأَذى . (2)

8 / 2غَسلُ اللَّحمِ قَبلَ طَبخِهِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَرَّ أخي عيسى عليه السلام بِمَدينَةٍ ، فَإِذا وُجوهُهُم صُفرٌ وعُيونُهُم زُرقٌ ، فَشَكَوا إلَيهِ ما بِهِم مِنَ العِلَلِ . فَقالَ : دَواؤُكُم مَعَكُم ، أنتُم إذا أكَلتُمُ اللَّحمَ طَبَختُموهُ غَيرَ مَغسولٍ ، ولَيسَ يَخرُجُ شَيءٌ مِنَ الدُّنيا إلّا بِجَنابَةٍ . فَغَسَلوا بَعدَ ذلِكَ لُحومَهُم فَذَهَبَت أمراضُهُم . (3)

8 / 3النَّهسرسول اللّه صلى الله عليه و آله :اِنهَسُوا اللَّحمَ نَهسا (4) ؛ فَإِنَّهُ أهنَأُ وأمرَأُ . (5)

.


1- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 110 ح 356 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 76 ح 73 .
2- .الدعوات : ص 140 ح 353 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 75 ح 70 .
3- .قصص الأنبياء : ص 274 ح 330 عن ابن سنان عن الإمام الصادق عليه السلام ، علل الشرائع : ص 575 ح 1 عن عمر بن عليّ عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 14 ص 321 ح 28 .
4- .النَّهْسُ : أخذ اللَّحم بأطراف الأسنان. والنَّهْش : الأخذ بجميعها (النهاية : ج 5 ص 136 «نهس»).
5- .سنن الترمذي : ج 4 ص 276 ح 1835 ، المعجم الكبير : ج 8 ص 48 ح 7331 وص 49 ح 7332 وفيهما «انتهشوا» و«نهشاً» بدل «انهسوا» و«نهساً» وكلّها عن صفوان بن اُميّة ، كنز العمّال : ج 15 ص 236 ح 40732 .

ص: 45

8 / 2 شستن گوشت پيش از پختن آن
8 / 3 به دندان كشيدن گوشت

دعائم الإسلام :پيامبر خدا ... به گوشت علاقه داشت و [بويژه] از سردست خوشش مى آمد . گوسفندى [بريان شده ]به ايشان هديه شد و ايشان به طرف سردست ، دست بُرد . سردست ، صدا زد كه : من زهرآلودم .

امام رضا عليه السلام_ به غلامش _ :گوشت پيش سينه و سردست برايمان بخر و از خريدن ران ، خوددارى كن ؛ زيرا پيش سينه و سردست ، به چراگاه نزديك تر و از آلودگى دورتر است .

8 / 2شستن گوشت پيش از پختن آنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :برادرم عيسى عليه السلام از شهرى گذشت . ديد رخسار مردمانش زرد و چشمانشان آبى ( پريده رنگ) است . آنان از دردهايشان به وى شكايت كردند . عيسى عليه السلام فرمود : «دوايتان در دست خودتان است . شما وقتى گوشت مى خوريد ، آن را نَشُسته مى پزيد ، در حالى كه هيچ جاندارى نيست كه از دنيا برود ، مگر آن كه جُنُب است» . از آن پس ، گوشت هايشان را شستند و بيمارى هايشان از بين رفت .

8 / 3به دندان كشيدن گوشتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :گوشت را به دندان بكشيد ؛ چرا كه اين ، لذيذتر و گواراتر است .

.

ص: 46

عنه صلى الله عليه و آله :قَرِّبِ اللَّحمَ مِن فيكَ ؛ فَإِنَّهُ أهنَأُ وأمرَأُ . (1)

سنن أبي داود عن صَفوان بن اُميّة :كُنتُ آكُلُ مَعَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَآخُذُ اللَّحمَ بِيَدي مِنَ العَظمِ ، فَقالَ : أدنِ العَظمَ مِن فيكَ ؛ فَإِنَّهُ أهنَأُ وأمرَأُ . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا تَقطَعُوا اللَّحمَ بِالسِّكّينِ ؛ فَإِنَّهُ مِن صَنيعِ الأَعاجِمِ ، وَانهَسوهُ ؛ فَإِنَّهُ أهنَأُ وأمرَأُ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا أرادَ أحَدُكُم أن يَأكُلَ اللَّحمَ فَلا يَقطَعهُ بِالسِّكّينِ ، ولكِن لِيَأخُذهُ بِيَدِهِ فَليَنهَشهُ بِفيهِ ؛ فَإِنَّهُ أهنَأُ وأمرَأُ . (4)

8 / 4اِجتِنابُ أكلِ القَديدِالإمام الصادق عليه السلام :أربَعَةٌ تُهرِمُ قَبلَ أوانِ الهَرَمِ : أكلُ القَديدِ (5) ، وَالقُعودُ عَلَى النَّداوَةِ ، وَالصُّعودُ في الدَّرَجِ ، ومُجامَعَةُ العَجوزِ . (6)

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 10 ص 452 ح 27714 ، المعجم الكبير : ج 8 ص 49 ح 7333 كلاهما عن صفوان بن اُميّة ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 126 ح 7103 عن صفوان بن أبي اُميّة ، كنز العمّال : ج 15 ص 246 ح 40883 .
2- .سنن أبي داود : ج 3 ص 350 ح 3779 ، مسند ابن حنبل : ج 10 ص 452 ح 27714 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 126 ح 7103 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 456 ح 14625 ، المعجم الكبير : ج 8 ص 49 ح 7333 كلّها نحوه وفيها «قرب اللحم» بدل «أدن العظم» ، كنز العمّال : ج 15 ص 246 ح 40883 .
3- .سنن أبي داود : ج 3 ص 349 ح 3778 ، سنن النسائي : ج 4 ص 172 نحوه ، السنن الكبرى : ج 7 ص 456 ح 14626 وكلّها عن عائشة ، كنز العمّال : ج 15 ص 236 ح 40731 ؛ الدعوات ص 154 ح 419 ، طبّ النبيّ صلى الله عليه و آله : ص 5 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 66 ص 427 ح 6 وراجع : المحاسن : ج 2 ص 264 ح 1838 .
4- .المعجم الكبير : ج 23 ص 285 ح 624 ، كنز العمّال : ج 15 ص 263 ح 40884 نقلاً عن شُعب الإيمان وكلاهما عن اُمّ سلمة.
5- .القَدِيْد : اللّحم المملوح المُجَفّف في الشمس (النهاية : ج 4 ص 22 «قدد»).
6- .تحف العقول : ص 317 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 230 ح 15 .

ص: 47

8 / 4 اجتناب از خوردن گوشت نمك سود

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :گوشت را به دهانت نزديك كن ؛ چرا كه اين ، لذيذتر و گواراتر است .

سنن أبى داوود_ به نقل از صفوان بن اميّه _ :با پيامبر صلى الله عليه و آله غذا مى خوردم و من ، گوشت را با دستم از استخوان جدا مى كردم [و مى خوردم] . فرمود : «گوشت را نزديك دهانت ببر [و با دندانت گوشت را از استخوان جدا كن ]كه اين ، لذيذتر و گواراتر است» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :گوشت را با كارد ، جدا نكنيد _ كه اين ، روش عجم است _ ؛ بلكه آن را به دندان بكشيد ؛ چرا كه اين گونه ، لذيذتر و گواراتر است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه يكى از شما خواست گوشت بخورد ، آن را با كارد نَبُرد ؛ بلكه با دستش بگيرد و به دندان بكشد ؛ چرا كه اين طور ، لذيذتر و گواراتر است .

8 / 4اجتناب از خوردن گوشت نمك سودامام صادق عليه السلام :چهار چيز است كه پيرى زودرس مى آورد : خوردن گوشت نمك سود ، نشستن بر روى زمين نمناك ، بالا رفتن از پلّه ، و مجامعت با زنان سال خورده .

.

ص: 48

عنه عليه السلام :ثَلاثَةٌ يَهدِمنَ البَدَنَ ورُبَّما قَتَلنَ : أكلُ القَديدِ الغابِّ (1) ، ودُخولُ الحَمّامِ عَلَى البِطنَةِ ، ونِكاحُ العَجائِزِ . (2)

عنه عليه السلام :ثَلاثٌ يُؤكَلنَ وهُنَّ يَهزِلنَ . . . اللَّحمُ اليابِسُ ، وَالجُبنُ ، وَالطَّلعُ (3) . (4)

عنه عليه السلام :اِثنانِ يَضُرّانِ مِن كُلِّ شَيءٍ ولا يَنفَعانِ مِن شَيءٍ . . . فَاللَّحمُ اليابِسُ ، وَالجُبنُ . (5)

الإمام الهادي عليه السلام :القَديدُ لَحمُ سَوءٍ ؛ لِأَنَّهُ يَستَرخي في المَعِدَةِ ، ويُهَيِّجُ كُلَّ داءٍ ، ولا يَنفَعُ مِن شَيءٍ ، بَل يَضُرُّهُ . (6)

الكافي عن محمّد بن عيسى :قَالَ أبو الحَسَنِ الثّالِثُ عليه السلام : ما أكَلتُ طَعاماً أبقى ولا أهيَجَ لِلدّاءِ مِنَ اللَّحمِ اليابِسِ _ يَعنِي القَديدَ _ . (7)

راجع : موسوعة الأحاديث الطبيّة : ج 1 ص 74 ح107 .

.


1- .غَبَّ اللّحْمُ : إذا أنتن (النهاية : ج 3 ص 336 «غبب»).
2- .الكافي : ج 6 ص 314 ح 6 ، المحاسن : ج 2 ص 253 ح 1797 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 348 ح 1131 ، بحار الأنوار : ج 76 ص 75 ح 19 .
3- .الطَّلْع : ما يطلع من النخل ثمّ يصير بُسْراً وتمراً (مجمع البحرين : ج 2 ص 1109 «طلع»).
4- .الكافي : ج 6 ص 315 ح 7 ، المحاسن : ج 2 ص 254 ح 1798 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 426 ح 1453 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 308 ح 1.
5- .الكافي : ج 6 ص 315 ح 7 ، المحاسن : ج 2 ص 254 ح 1798 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 426 ح 1453 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 64 ح 34 .
6- .الكافي : ج 6 ص 314 ح 4 عن محمّد بن عيسى ، بحار الأنوار : ج 62 ص 280 نقلاً عن الشهيد الأوّل نحوه.
7- .الكافي : ج 6 ص 314 ح 3 .

ص: 49

امام صادق عليه السلام :سه چيز است كه بدن را خراب مى كند و شايد بكُشد : خوردن گوشت نمك سود مانده ، حمّام رفتن با شكم سير ، و نزديكى با زنان سال خورده .

امام صادق عليه السلام :سه خوراكى است كه لاغرى مى آورد ... : گوشت خشكيده ، پنير و شكوفه خرما .

امام صادق عليه السلام :دو چيزند كه كاملاً مضرّند و هيچ سودى ندارند : گوشت خشكيده و پنير .

امام هادى عليه السلام :گوشت نمك سود ، بد گوشتى است ؛ چون در معده تخمير مى شود و دردها (بيمارى ها) را تحريك مى كند ، و هيچ فايده اى ندارد ؛ بلكه مضرّ است .

الكافى_ به نقل از محمّد بن عيسى _ :امام هادى عليه السلام _ هيچ غذايى نخوردم كه ماندگارتر (ديرهضم تر) و دردانگيزتر از گوشت خشكيده _ يعنى نمك سود _ باشد .

ر .ك : دانش نامه احاديث پزشكى : ج 1 ص 105 ح 107 .

.

ص: 50

8 / 5اِجتِنابُ أكلِ اللَّحمِ النِّيءِالإمام الباقر عليه السلام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله نَهى أن يُؤكَلَ اللَّحمُ غَريضاً (1) ، وقالَ : إنَّما تَأكُلُهُ السِّباعُ ، ولكِن حَتّى تُغَيِّرَهُ الشَّمسُ أوِ النّارُ . (2)

الكافي عن هشام بن سالم :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن أكلِ لَحمِ النِّيءِ (3) ، فَقالَ : هذا طَعامُ السِّباعِ . (4)

الإمام الرضا عليه السلام :أكلُ اللَّحمِ النِّيءِ يورِثُ الدّودَ في البَطنِ . (5)

8 / 6اِجتِنابُ إدمانِ أكلِ اللَّحمِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن أكَلَ اللَّحمَ أربَعينَ صَباحاً قَسا قَلبُهُ . (6)

الإمام عليّ عليه السلام :لا تَجعَلوا بُطونَكُم مَقابِرَ الحَيَوانِ . (7)

الإمام الصادق عليه السلام :كانَ عَلِيٌّ عليه السلام يَكرَهُ إدمانَ اللَّحمِ ويَقولُ : إنَّ لَهُ ضَراوَةً (8) كَضَراوَةِ الخَمرِ . (9)

.


1- .غَرِيْضاً : أي طَرِيّاً (النهاية : ج 3 ص 360 «غرض»).
2- .الكافي : ج 6 ص 313 ح 1 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 350 ح 4332 بزيادة «يعني نيئاً» بعد «غريضاً» ، المحاسن : ج 2 ص 263 ح 1834 وفيهما «قال حريز يعني» بدل «ولكن» وكلّها عن زرارة ، بحار الأنوار : ج 66 ص 71 ح 64 .
3- .وفي المحاسن وبحار الأنوار : «اللحم النيء» . والنِّيء : هو الّذي لم يُطبخ ، أو طُبخ ولم ينضج . يقال : ناءَ اللحمُ فهو نِيء _ بالكسر _ . وقد يُترك الهمز ويُقلب ياءً فيقال : نِيٌّ (النهاية : ج 5 ص 140 «نيأ»).
4- .الكافي : ج 6 ص 314 ح 2 ، المحاسن : ج 2 ص 263 ح 1833 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 71 ح 63 .
5- .طبّ الإمام الرضا عليه السلام : ص 28 ، بحار الأنوار : ج 62 ص 321.
6- .طبّ النبيّ صلى الله عليه و آله : ص 5 ، بحار الأنوار : ج 62 ص 294 .
7- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 1 ص 26 .
8- .الضَّراوَة : العادة ، يقال : ضَرِيَ الشيءُ بالشيء ؛ إذا اعتاده فلا يكاد يصبر عنه (لسان العرب : ج 14 ص 482 «ضرا») .
9- .المحاسن : ج 2 ص 261 ح 1827 عن عبد الرحمن العزرمي ، بحار الأنوار : ج 66 ص 69 ح 57 .

ص: 51

8 / 5 اجتناب از خوردن گوشت خام و نيم پخته
8 / 6 اجتناب از مداومت در خوردن گوشت

8 / 5اجتناب از خوردن گوشت خام و نيم پختهامام باقر عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از خوردن گوشت تازه و خام ، نهى كرد و فرمود : «درندگان ، گوشت خام مى خورند ؛ بلكه بايد با آفتاب يا آتش پخته شود» .

الكافى_ به نقل از هشام بن سالم _ :از امام صادق عليه السلام در باره خوردن گوشت خام پرسيدم . فرمود : «گوشت خام ، خوراك درندگان است» .

امام رضا عليه السلام :خوردن گوشت خام ، باعث انگل معده مى شود .

8 / 6اجتناب از مداومت در خوردن گوشتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس چهل روز گوشت بخورد ، سنگ دل مى شود .

امام على عليه السلام :معده هايتان را گورستان حيوانات نكنيد .

امام صادق عليه السلام :على عليه السلام مداومت در خوردن گوشت را خوش نمى داشت و مى فرمود : «اين كار ، عادتى ( / اعتيادى) (1) مانند عادت به شرابخوارى مى آورد» .

.


1- .واژه «ضراوه» _ كه در متن عربى آمده _ به معناى درنده خويى نيز به كار مى رود .

ص: 52

ربيع الأبرار :في الحَديثِ : مَن داوَمَ عَلَى اللَّحمِ أربَعينَ يَوماً قَسا قَلبُهُ ، ومَن تَرَكَهُ أربَعينَ يَوماً ساءَ خُلُقُهُ . (1)

8 / 7وَجَباتُ أكلِ اللَّحمِالإمام الصادق عليه السلام :كُلُوا اللَّحمَ في كُلِّ اُسبوعٍ ، ولا تُعَوِّدوهُ أنفُسَكُم وأولادَكُم ؛ فَإِنَّ لَهُ ضَراوَةً كَضَراوَةِ الخَمرِ ، ولا تَمنَعوهُم فَوقَ الأَربَعينَ يَوماً ؛ فَإِنَّهُ يُسيءُ أخلاقَهُم . (2)

المحاسن عن إدريس بن عبد اللّه :كُنتُ عِندَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام فَذَكَرَ اللَّحمَ ، فَقالَ : كُل يَوما بِلَحمٍ ، ويَوما بِلَبَنٍ ، ويَوما بِشَيءٍ آخَرَ . (3)

تعليققال الشهيد قدس سره في الدروس : «روي كراهة إدمان اللحم ، وأنّ له ضراوة كضراوة الخمر ، وكراهة تركه أربعين يوما ، وأنّه يستحبّ في كلّ ثلاثة أيّام ، ولو دام عليه اُسبوعين ونحوها لعلّة أو (4) في الصوم فلا بأس ، ويكره أكله في اليوم مرّتين» . (5)

.


1- .ربيع الأبرار : ج 2 ص 706 .
2- .الاُصول الستّة عشر : ص 136 ح 33 عن زيد الزرّاد .
3- .المحاسن : ج 2 ص 262 ح 1829 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 70 ح 59 .
4- .في بحار الأنوار والطبعة الحجريّة للمصدر : «وفي الصوم» .
5- .الدروس : ج 3 ص 29 .

ص: 53

8 / 7 وعده هاى خوردن گوشت
يادداشت

ربيع الأبرار :در حديث آمده است : «هر كس چهل روز به خوردن گوشت ادامه دهد ، سنگ دل مى شود و هر كس چهل روز گوشت نخورد ، بدخوى مى گردد» .

8 / 7وعده هاى خوردن گوشتامام صادق عليه السلام :گوشت را هفته اى يك بار بخوريد و خودتان و فرزندانتان را به آن ، عادت ندهيد ؛ چون خوردن گوشت ، همانند شراب خوردن ، عادت مى آورد ، و مانع خوردن آن بيش از چهل روز هم نشويد ؛ چون آنها را بداخلاق مى كند .

المحاسن_ به نقل از ادريس بن عبد اللّه _ :در خدمت امام صادق عليه السلام بودم كه سخن از گوشت به ميان آورد و فرمود : «يك روز گوشت بخور ، يك روز لبنيات ، و يك روز چيز ديگر» .

يادداشتشهيد اوّل ، در كتاب الدروس گفته است : روايت شده كه استمرار گوشتخوارى ، مكروه است و گوشتخوارى مداوم ، مانند عادت به شرابخوارى است . نخوردن گوشت به مدّت چهل روز نيز مكروه است و مستحب است كه در هر سه روز ، يك بار گوشت مصرف شود و اگر به طور مداوم در طول دو هفته يا بيشتر [به خاطر مداواى بيمارى و يا براى روزه] خورده شود ، اشكالى ندارد و دو روز پشت سر هم خوردن آن ، مكروه است .

.

ص: 54

8 / 8عَدَمُ تَركِ أكلِ اللَّحمِ أربَعينَ يَوماًرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن لَم يَأكُلِ اللَّحمَ أربَعينَ يَوماً ساءَ خُلُقُهُ ، فَكُلُوا اللَّحمَ ؛ فَإِنَّهُ يَزيدُ في السَّمعِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :عَلَيكُم بِاللَّحمِ ؛ فَإِنَّهُ يُنبِتُ اللَّحمَ ، ومَن تَرَكَ اللَّحمَ أربَعينَ يَوماً ساءَ خُلُقُهُ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :عَلَيكُم بِاللَّحمِ ؛ فَإِنَّ اللَّحمَ يُنمِي اللَّحمَ ، ومَن مَضى لَهُ أربَعونَ صَباحاً لَم يَأكُل لَحماً ساءَ خُلُقُهُ ، ومَن ساءَ خُلُقُهُ فَأَطعِموهُ اللَّحمَ ، ومَن أكَلَ شَحمَةً أنزَلَت مِثلَها مِنَ الدّاءِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :عَلَيكُم بِاللَّحمِ ؛ فَإِنَّهُ مَن تَرَكَ اللَّحمَ أربَعينَ يَوماً ساءَ خُلُقُهُ ، ومَن ساءَ خُلُقُهُ عَذَّبَ نَفسَهُ ، ومَن عَذَّبَ نَفسَهُ فَأَذِّنوا في اُذُنِهِ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :اللَّحمُ مِنَ اللَّحمِ ، مَن تَرَكَهُ أربَعينَ يَوما ساءَ خُلُقُهُ ، كلُوهُ ؛ فَإِنَّهُ يَزيدُ في السَّمعِ وَالبَصَرِ . (5)

.


1- .الفردوس : ج 3 ص 627 ح 5960 عن الإمام عليّ عليه السلام .
2- .صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 243 ح 149 عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 41 ح 129 عن داود بن سليمان الفرّاء عن الإمام الرضا عن آبائه عن الإمام عليّ عليه السلام ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 109 ح 354 ، المحاسن : ج 2 ص 256 ح 1805 عن ابن سنان وأبي البختري عن الإمام الصادق عليه السلام ، قرب الإسناد ص 107 ح 367 عن الإمام الصادق عن أبيه عن الإمام عليّ عليهم السلام وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 66 ص 56 ح 1 .
3- .المحاسن : ج 2 ص 256 ح 1807 عن أبياُسامة عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 66 ص 67 ح 43 .
4- .جامع الأحاديث للقمّي : ص 99 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 75 ح 71 نقلاً عن النوادر للراوندي .
5- .المحاسن : ج 2 ص 255 ح 1800 عن غياث بن إبراهيم ، بحار الأنوار : ج 66 ص 66 ح 37 وراجع : دعائم الإسلام : ج 2 ص 145 ح 511 .

ص: 55

8 / 8 چهل روز گوشت نخوردن

8 / 8چهل روز گوشت نخوردنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس چهل روز گوشت نخورد ، اخلاقش بد مى شود . پس گوشت بخوريد كه خوردن گوشت ، شنوايى را زياد مى كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :گوشت بخوريد ؛ چرا كه گوشت ، گوشت مى روياند . و هر كس چهل روز گوشت نخورد ، بدخوى مى گردد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :گوشت بخوريد ؛ زيرا گوشت ، گوشت مى روياند ، و هر كس چهل روز سپرى كند و هيچ گوشت نخورد ، اخلاقش بد مى شود و به هر كس كه اخلاقش بد مى شود ، گوشت بخورانيد . هر كس چربى بخورد ، به همان اندازه [كه خورده است] ، درد (بيمارى) بر او نازل مى كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :گوشت بخوريد ؛ زيرا هر كس چهل روز گوشت نخورد ، اخلاقش بد مى شود و هر كس بداخلاق شود ، خويشتن را زجر و شكنجه مى دهد و هر كس خويشتن را شكنجه داد ، در گوش او اذان بگوييد .

امام صادق عليه السلام :گوشت از گوشت مى رويَد . هر كس چهل روز گوشت نخورد ، اخلاقش بد مى شود . گوشت بخوريد ؛ چرا كه خوردن آن ، شنوايى و بينايى را مى افزايد .

.

ص: 56

عنه عليه السلام :اللَّحمُ يُنبِتُ اللَّحمَ ، ويَزيدُ في العَقلِ ، ومَن تَرَكَ أكلَهُ أيّاماً فَسَدَ عَقلُهُ . (1)

الكافي عن الحسين بن خالد :قُلتُ لِأَبِي الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام : إنَّ النّاسَ يَقولونَ : إنَّ مَن لَم يَأكُلِ اللَّحمَ ثَلاثَةَ أيّامٍ ساءَ خُلُقُهُ . فَقالَ : كَذَبوا ، ولكِن مَن لَم يَأكُلِ اللَّحمَ أربَعينَ يَوماً تَغَيَّرَ خُلُقُهُ وبَدَنُهُ ؛ وذلِكَ لِانتِقالِ النُّطفَةِ في مِقدارِ أربَعينَ يَوماً (2) . (3)

راجع : هذه الموسوعة : ج 4 ص474 (الأكل / الفصل السادس / ما لا ينبغي فعله عند التناول / نهك العظام) .

.


1- .طبّ الأئمّة عليهم السلام لابني بسطام : ص 139 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 72 ح 68 .
2- .قال العلّامة المجلسي قدس سره : «لانتقال النطفة» هذا شاهد للأربعين ، فإنّ انتقال النطفة إلى العلقة يكون أربعين يوماً ، وكذا المراتب بعدها ، فانتقال الإنسان من حال إلى حال يكون في أربعين يوماً ، كما ورد أنّ شارب الخمر لا تُقبل صلاتُه وتوبته أربعين يوماً (بحار الأنوار : ج 66 ص 67).
3- .الكافي : ج 6 ص 309 ح 2 ، المحاسن : ج 2 ص 257 ح 1810 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 67 ح 46 .

ص: 57

امام صادق عليه السلام :گوشت ، گوشت مى رويانَد و عقل را مى افزايد . و هر كس خوردن آن را ترك كند ، عقلش تباه مى گردد .

الكافى_ به نقل از حسين بن خالد _ :به امام رضا عليه السلام گفتم : مردم مى گويند : هر كس سه روز گوشت نخورد ، بداخلاق مى شود . فرمود : «دروغ مى گويند ؛ بلكه هر كس چهل روز گوشت نخورد ، اخلاق و بدنش تغيير مى كند . دليلش هم اين است كه نطفه ، در چهل روز ، تبديل مى شود» (1) . (2)

ر . ك : همين دانش نامه : ج 4 ص 475 (غذا خوردن / فصل ششم / كارهاى كه هنگام خوردن نبايد انجام داد / زياد پاك كردنِ استخوان) .

.


1- .اين حديث ، قرينه است بر تحريف احاديثى كه مى گويند نخوردن گوشت در مدّت چهل روز ، موجب بداخلاقى مى شود . سخن صحيح ، آن است كه نخوردن گوشت در اين مدّت ، دگرگونى هايى در جسم و روح ايجاد مى نمايد .
2- .علّامه مجلسى رحمه الله مى گويد : عبارت «به دليل تبديل نطفه» گواه بر چهل روز است ؛ زيرا تبديل نطفه به عَلَقه و نيز ساير مراحل شكل گيرى جنين ، هريك چهل روز طول مى كشد و انتقال انسان از يك مرحله [از اين مراحل ]به مرحله ديگر در چهل روز است ، چنان كه در حديث آمده است كه نماز و توبه شرابخوار ، تا چهل روز پذيرفته نمى شود (بحار الأنوار : ج 66 ص 67) .

ص: 58

الفصل التاسع: آداب أكل الفاكهة9 / 1غَسلُها بِالماءِالكافي عن فرات بن أحنف :قالَ أبو عَبدِاللّهِ [ الصّادِقُ ] عليه السلام : إنَّ لِكُلِّ ثَمَرَةٍ سَمّاً ، فَإِذا أتَيتُم بِها فَمَسّوها بِالماءِ _ أوِ اغمِسوها في الماءِ _ ؛ يَعنِي اغسِلوها . (1)

9 / 2التَّسمِيَةُ عِندَ أكلِهارسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن أَكَلَ الفاكِهَةَ وبَدَأَ بِبِسمِ اللّهِ ، لَم تَضُرَّهُ . (2)

9 / 3الدُّعاءُ عِندَ أكل الفاكِهَةِ الجَديدَةِتاريخ بغداد عن عائشة :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله كانَ إذا اُتِيَ بِالباكورَةِ (3) مِنَ الفاكِهَةِ وَضَعَها عَلى فيهِ ، ثُمَّ وَضَعَها عَلى عَينَيهِ ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ كَما أطعَمتَنا أوَّلَهُ ، فَأَطعِمنا آخِرَهُ . (4)

.


1- .الكافي : ج 6 ص 350 ح 4 ، المحاسن : ج 2 ص 374 ح 2308 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام وفيه «سماماً» بدل «سمّاً» ، بحار الأنوار : ج 66 ص 118 ح 7 .
2- .بحار الأنوار : ج 66 ص 119 ح 10 ، مستدرك الوسائل : ج 16 ص 461 ح 20547 كلاهما نقلاً عن مكارم الأخلاق : ج 1 ص 368 ح 1213 عن ابن عبّاس وليس في النسخة الّتي بأيدينا «ببسم اللّه ».
3- .باكورة الفاكهة : أوّل ما يُدرَك منها (المصباح المنير : ص 59 «بكر»).
4- .تاريخ بغداد : ج 14 ص 217 الرقم 7508 ، المراسيل مع الأسانيد : ص 231 ح 2 عن ابن شهاب نحوه.

ص: 59

فصل نهم: آداب خوردن ميوه

9 / 1 شستن ميوه با آب
9 / 2 بسم اللَّه گفتن هنگام خوردن آن
9 / 3 دعا كردن هنگام خوردن ميوه نوبر

فصل نهم: آداب خوردن ميوه9 / 1شستن ميوه با آبالكافى_ به نقل از فُرات بن احنف _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «هر ميوه اى سمّى دارد . بنا بر اين ، هر گاه برايتان ميوه آوردند ، آن را آب بزنيد» _ و يا «در آب فرو ببريد» _ ؛ يعنى آن را بشوييد .

9 / 2بسم اللّه گفتن هنگام خوردن آنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس ميوه بخورد و به نام خدا آغاز كند ، به او زيان نمى رساند .

9 / 3دعا كردن هنگام خوردن ميوه نوبرتاريخ بغداد_ به نقل از عايشه _ :پيامبر صلى الله عليه و آله هر گاه برايش ميوه نوبر آورده مى شد ، آن را بر دهانش و سپس بر چشمانش مى نهاد و آن گاه مى گفت : «بار خدايا! همچنان كه نوبرش را به ما خوراندى ، پايانش را هم به ما بخوران» .

.

ص: 60

الإمام عليّ عليه السلام :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا رَأَى الفاكِهَةَ الجَديدَةَ قَبَّلَها ووَضَعَها عَلى عَينَيهِ وفَمِهِ ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ كَما أرَيتَنا أوَّلَها في عافِيَةٍ ، فَأَرِنا آخِرَها في عافِيَةٍ . (1)

9 / 4الأَكلُ في إقبالِها وَالتَّركُ في إدبارِهارسول اللّه صلى الله عليه و آله :عَلَيكُم بِالفَواكِهِ في إقبالِها ؛ فَإِنَّها مَصَحَّةٌ لِلأَبدانِ ، مَطرَدَةٌ لِلأَحزانِ ، وألقوها في إدبارِها (2) ؛ فَإِنَّها داءُ الأَبدانِ . (3)

الدعوات :رُوِيَ : . . . كُلِ الفاكِهَةَ في إقبالِ دَولَتِها (4) ، وأفضَلُهَا الرُّمّانُ وَالاُترُجُّ . (5)

9 / 5تَركُ تَقشيرِهاالكافي :عَنِ ابنِ القَدّاحِ عَن أبي عَبدِ اللّه عليه السلام أنَّهُ كانَ يَكرَهُ تَقشيرَ الثَّمَرَةِ . (6)

.


1- .الأمالي للصدوق : ص 338 ح 396 عن وهب بن وهب عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 315 ح 1004 عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 66 ص 119 ح 10 .
2- .في المصدر : «الإدبارها» ، والتصويب من بحار الأنوار.
3- .طبّ النبيّ صلى الله عليه و آله : ص 23 ، بحار الأنوار : ج 62 ص 296 .
4- .الدَّولة : الفعل والانتقال من حال إلى حال (لسان العرب : ج 11 ص 252 «دول») .
5- .الدعوات : ص 159 ح 436.
6- .الكافي : ج 6 ص 350 ح 3 ، المحاسن : ج 2 ص 374 ح 2307 عن ابن القدّاح عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 66 ص 118 ح 6.

ص: 61

9 / 4 خوردن ميوه در آغاز به بازار آمدن و نخوردن در اواخر آن
9 / 5 پوست نكندن ميوه

امام على عليه السلام :پيامبر خدا هر گاه ميوه نوبر مى ديد ، آن را مى بوسيد و بر چشمان و دهانش مى نهاد و سپس مى گفت : «بار خدايا! همچنان كه نوبر آن را با عافيت به ما نماياندى ، پايان آن را نيز با عافيت به ما بنمايان» .

9 / 4خوردن ميوه در آغاز به بازار آمدن و نخوردن در اواخر آنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بر شما باد خوردن ميوه ها در آغاز آمدنشان ؛ زيرا اين ميوه ها مايه سلامت تن و از بين بردن غم و اندوه اند ، و در اواخرشان آنها را نخوريد ؛ چون مايه درد ( / بيمارى)اند .

الدعوات :روايت شده است كه : ... ميوه را در آغازِ به بازار آمدن بخوريد ، و بهترين ميوه ، انار و ترنج است .

9 / 5پوست نكندن ميوهالكافى_ به نقل از ابن قدّاح _ :امام صادق عليه السلام پوست كندن ميوه را خوش نمى داشت .

.

ص: 62

9 / 6أكل الفاكهة وترا وتَركُ القِرانِ بَينَ الفَواكِهِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن أكَلَ الفاكِهَةَ وِتراً لَم تَضُرَّهُ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :كُلُوا الثِّمارَ وِتراً لا يَضُرُّ . (2)

مستدرك الوسائل عن كتاب التعريف :رُوِيَ : لا يُقرَنُ بَينَ شَيءٍ مِنَ الفَواكِهِ إلَا العِنَبَ وَالرُّمّانَ ؛ فَإِنَّهُ قَد رُوِيَ أنَّهُ لا بَأسَ أن يُقرَنَ بَينَ الحَبَّتَينِ مِنَ العِنَبِ وَالرُّمّانِ . (3)

دعائم الإسلام :عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله أنَّهُ نَهى عَنِ القِرانِ بَينَ التَّمرَتَينِ في فَمٍ ، ومِن سائِرِ الفاكِهَةِ كَذلِكَ . (4) قالَ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ عليه السلام : إنَّما ذلِكَ إذا كانَ مَعَ النّاسِ في طَعامٍ مُشتَرَكٍ ، فَأَمّا مَن أكَلَ وَحدَهُ فَليَأكُل كَيفَ أحَبَّ . (5)

علل الشرائع عن عليّ بن جعفر عن أخيه الإمام الكاظم عليه السلام ، قال :سَأَلتُهُ عَنِ القِرانِ بَينَ التّينِ وَالتَّمرِ وسائِرِ الفَواكِهِ ، قالَ : نَهى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَنِ القِرانِ ، فَإِن كُنتَ وَحدَكَ فَكُل كَيفَ أحبَبتَ ، وإن كُنتَ مَعَ قَومٍ مُسلِمينَ فَلا تَقرُن . (6)

.


1- .طبّ النبيّ صلى الله عليه و آله : ص 19 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 123 ح 15 ؛ الفردوس : ج 3 ص 588 ح 5844 عن ابن عبّاس .
2- .جامع الأحاديث للقمّي : ص 108 ، الجعفريّات : ص 161 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله وفيه «لا تضرّوا» بدل «لا يضرّ» .
3- .مستدرك الوسائل : ج 16 ص 327 ح 20047.
4- .في المصدر : «وكذلك» ، والتصويب من بحار الأنوار .
5- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 120 ح 407 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 120 ح 12 وفيه «قال أبو جعفر عليه السلام » .
6- .علل الشرائع : ص 519 ح 1 ، مسائل عليّ بن جعفر : ص 153 ح 206 بزيادة «إلّا بإذنهم» في آخره ، المحاسن : ج 2 ص 225 ح 1681 ، قرب الإسناد : ص 272 ح 1080 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 118 ح 2.

ص: 63

9 / 6 دانه دانه خوردن ميوه ها و پرهيز از خوردن چند ميوه با هم
اشاره

9 / 6دانه دانه خوردن ميوه ها و پرهيز از خوردن چند ميوه با همپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس ميوه را دانه دانه بخورد ، به او آسيب نمى رساند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ميوه ها را يك دانه يك دانه بخوريد تا زيان نزنند .

مستدرك الوسائل_ به نقل از كتاب التعريف _ :روايت است كه هيچ ميوه اى را نبايد چنددانه چنددانه خورد ، بجز انگور و انار را ؛ چون روايت شده است كه گذاشتن دو حبّه انگور يا دو دانه انار در دهان ، اشكالى ندارد .

دعائم الإسلام :پيامبر خدا از گذاشتن دو دانه خرما در دهان و همچنين [دو دانه از ]ساير ميوه ها ، نهى فرمود . جعفر بن محمّد عليه السلام فرمود : «اين ، در صورتى است كه با ديگران هم خوراك باشد ؛ امّا كسى كه به تنهايى مى خورد ، هر گونه دوست داشت ، مى تواند بخورد» .

علل الشرائع_ به نقل از على بن جعفر _ :از [برادرم] امام كاظم عليه السلام در باره چنددانه چنددانه خوردن انجير و خرما و ديگر ميوه ها پرسيدم . فرمود : «پيامبر خدا از اين كار ، نهى كرد . اگر تنها بودى ، هر طور كه دوست داشتى ، بخور ؛ امّا اگر با عدّه اى مسلمان شريك بودى ، اين كار را نكن» .

.

ص: 64

المحاسن عن محمّد بن المثنّى الحضرميّ أو غيره رفعه، قال :إذا آكَلتَ أحَدا فَأَرَدتَ أن تَقرُنَ ، فَأَعلِمهُ بِذلِكَ . (1)

بيانقال ابن الأثير في النهاية : ومنه الحديث : «أنَّهُ نَهى عَنِ القِرانِ ، إِلَا أَن يَستَأذِنَ أَحَدُكُم صاحِبَهُ» ، ويروى «الإقران» والأوّل أصحّ ؛ وهو أن يقرن بين التمرتين في الأكل . وإنّما نُهي عنه ؛ لأنّ فيه شَرها ، وذلك يُزري بصاحبه ، أو لأنّ فيه غبنا برفيقه . وقيل : إنّما نُهي عنه ؛ لما كانوا فيه من شدّة العيش وقلّة الطعام ، وكانوا مع هذا يواسون من القليل ، فإذا اجتمعوا على الأكل آثر بعضهم بعضا على نفسه . وقد يكون في القوم من قد اشتدّ جوعه ، فربّما قرن بين التمرتين ، أو عظّم اللقمة ، فأرشدهم إلى الإذن فيه ؛ لِتَطيبَ به أنفس الباقين . ومنه حديث جبلة ، قال : «كُنَّا بِالمَدينَةِ في بَعثِ العِراقِ ، فَكانَ ابنُ الزُّبَيرِ يَرزُقُنَا التّمرَ ، وَكانَ ابنُ عُمَرَ يَمُرُّ فَيقولُ : لَا تُقارِنوا إِلَا أَن يَستَأذِنَ الرَجُلُ أَخَاهُ» . هذا لأجل ما فيه من الغبن ، ولأنّ ملكهم فيه سواء . وروي نحوه عن أبي هريرة في أصحاب الصفّة . (2)

.


1- .المحاسن : ج 2 ص 226 ح 1682 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 118 ح 3.
2- .النهاية : ج 4 ص 52 «قرن» وراجع : بحار الأنوار : ج 66 ص 120 _ 122 .

ص: 65

توضيح

المحاسن_ به نقل از محمّد بن مثنّى حضرمى يا ديگرى ، كه سند آن را به پيامبر صلى الله عليه و آله يا يكى از اهل بيت عليهم السلام رسانده است _ :هر گاه با كسى هم خوراك بودى و خواستى چنددانه چنددانه بخورى ، اين را به او بگو .

توضيحابن اثير در النهاية مى گويد : و از همين معناست اين حديث كه : پيامبر صلى الله عليه و آله از «قِران» نهى كرد ، مگر اين كه فرد از رفيقش اجازه بگيرد . «اِقران» نيز روايت شده ؛ امّا اوّلى (قِران) درست تر است . قِران ، به اين معناست كه دو عدد خرما با هم خورده شود . از اين كار ، نهى شده است ؛ چون نشانگر نوعى حرص و ولع است و اين به حيثيت شخص لطمه مى زند و يا چون باعث تضييع حقّ رفيق و هم خوراكش مى شود . بعضى گفته اند : به اين دليل ، پيامبر صلى الله عليه و آله از اين كار نهى فرمود كه در آن زمان ، مسلمانان در سختى معيشت و كمبود غذا به سر مى بردند ، و با اين حال ، مؤمنان از همان اندك با يكديگر مواسات مى كردند و چون براى خوردن ، گرد هم مى آمدند ، هر يك ديگرى را بر خود مقدّم مى داشت و ترجيح مى داد ؛ امّا چون ممكن بود در ميان جماعت ، كسى باشد كه سختْ گرسنه باشد و [به خاطر شدّت ضعفش] دو تا دو تا خرما در دهانش بگذارد يا لقمه بزرگ بر دارد ، پيامبر صلى الله عليه و آله به آنها مى فرمود كه در اين باره از ديگران اجازه بگيرند تا با رضايت خاطر آنها باشد . و از همين معناست حديث جبله كه مى گويد : «ما در مدينه در لشكر عراق بوديم و ابن زبير به ما خرما جيره مى داد . ابن عمر بر ما مى گذشت و مى گفت : چنددانه چنددانه نخوريد ، مگر اين كه شخص از برادرش اجازه بگيرد» . علّتش هم اين است كه اين كار ، موجب تضييع حقّ ديگران مى شود ، در حالى كه آن خرماها به يكسان متعلّق به آنان است . همانند اين ، از ابو هريره نيز در باره اصحاب صُفّه روايت شده است . (1)

.


1- .النهاية : ج 4 ص 52 مادّه «قرن» . نيز ، ر . ك : بحار الأنوار : ج 66 ص 120 _ 122 .

ص: 66

16 . همدلي

اشاره

.

.

ص: 67

16 . همدلىدرآمدفصل يكم: ارزش اُلفتفصل دوم: تشويق به الفتفصل سوم: دشوارى الفت دادن دل هاى از هم رميدهفصل چهارم: عوامل الفتفصل پنجم: موانع الفت .

ص: 68

درآمد

اُلفت ، در لغت

درآمداُلفت ، در لغتاُلفت در لغت ، مصدر و به معناى پيوستن چيزى به چيز ديگر است . ابن فارس در اين باره مى گويد : الهَمزَةُ وَ الّلامُ وَ الفاءُ أصلٌ واحِدٌ يَدُلُّ عَلَى انضِمامِ الشَّى ءِ إلَى الشَّى ءِ ، وَ الأَشياءِ الكَثيرَةِ أيضاً ... قالَ الخَليلُ : ألِفتُ الشَّى ءَ آلُفُهُ ، وَ الأُلفَةُ مَصدَرُ الاِئتِلافِ ... وَ كُلُّ شَيءٍ ضَمَمتَ بَعضَهُ إلى بَعضٍ فَقَد ألَّفتَهُ تَأليفاً . (1) همزه و لام و فاء ، ريشه اى است تك معنايى كه بر پيوستن چيزى به چيز ديگر و همچنين به هم پيوستن چيزهاى فراوان ، دلالت مى كند ... . خليل مى گويد : به آن پيوستم و به آن مى پيوندم . اُلفت ، «ائتلاف» است ... و هر چيزى كه بخش هايى از آن را با بخش ديگر پيوند دهم ، در واقع ، آن را «تأليف» كرده ام . راغب در المفردات ، در باره وجه تسميه حرف «الف» مى گويد : وَ الأَلِفُ ، العَدَدَ المَخصوصُ وَ سُمِّىَ بِذلِكَ لِكَونِ الأَعدادِ فِيهِ مُؤتَلِفَةً ؛ فَإِنَّ الأَعدادَ أربَعَةٌ : آحادٌ ، وَ عَشَراتٌ ، وَ مِئاتٌ وَ أُلوفُ فَإِذا بَلَغَتِ الأَلِفَ فَقَدِ ائتَلَفَت وَ ما بَعدَهُ يَكونُ مُكَرَّراً . (2) اَ لْف (هزار) ، عدد مخصوصى است و به اين نامْ ناميده شدن عددى خاص ، به

.


1- .معجم مقاييس اللغة : ص 70 مادّه «ألف» . نيز ، ر . ك : العين : ص 95 مادّه «ألف» .
2- .مفردات ألفاظ القرآن : ص 82 .

ص: 69

اُلفت ، در قرآن و حديث
يك . اهمّيت الفت

خاطر جمع آمدن اعداد در آن است ؛ چرا كه اعداد ، چهار دسته اند : يكان ، دهگان ، صدگان و هزارگان ، و وقتى اعداد به هزار (اَلْف) مى رسند ، بعد از آن ، ديگر تكرار مى شوند . بنا بر اين ، الفت و تأليف ، گاه مادّى است (مانند كنار هم قرار دادن اجزاى يك مجموعه) و گاه معنوى است (مانند كنار هم قرار گرفتن دل ها) .

اُلفت ، در قرآن و حديثاين واژه در قرآن و حديث نيز گاه در تأليف (كنار هم قرار دادن) مادّى ، استعمال شده است (مانند : «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُزْجِى سَحَابًا ثُمَّ يُؤَلِّفُ بَيْنَهُ ثُمَّ يَجْعَلُهُ رُكَامًا ؛ (1) آيا نمى دانى كه خدا[ست كه] ابرى را مى راند و سپس ميان [اجزاى] آن را پيوند مى دهد و آن گاه ، آن را متراكم مى سازد؟» ) و گاه در تأليف معنوى ، به كار رفته است (مانند : «وَاذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَآءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ ؛ (2) و نعمت خدا را بر خود ، ياد كنيد ، كه دشمن يكديگر بوديد و او [بود كه] ميان دل هاى شما ، الفت انداخت» ) . مَدخل «اُلفت» در اين دانش نامه ، اختصاص به معناى دومِ «الفت» دارد و در آن ، اهمّيت و ارزش نزديكى دل ها به يكديگر از نگاه اسلام و نيز زمينه ها ، موانع و آثار آن از منظر قرآن و احاديث ، ارائه خواهد گرديد . مهم ترين نكات در اين زمينه ، عبارت اند از :

يك . اهمّيت الفتتأليف قلوب ، يكى از مهم ترين اهداف تربيتى و سياسى اسلام است . قرآن كريم ، از نزديك شدن دل هاى مردم مسلمان صدر اسلام _ كه موجب زدوده شدن كدورت ها و دشمنى ها و پديد آمدن اُخوّت دينى در ميان آنان گرديد _ به «نعمت

.


1- .نور : آيه 43 .
2- .آل عمران : آيه 103 .

ص: 70

دو . برنامه اسلام براى تأليف دل ها
الف . مبارزه با موانع

الهى» ياد مى كند كه به بركت بعثت پيامبر بزرگوار اسلام به آنان ارزانى داشته است . امام على عليه السلام در باره اهمّيت و ارزش اين نعمت مى فرمايد : فَإِنَّ اللّهَ سُبحانَهُ قَدِ امتَنَّ عَلى جَماعَةِ هذِهِ الاُمّةِ فيما عَقَدَ بَينَهُم مِن حَبلِ هذِهِ الاُلفَةِ الَّتى يَنتَقِلونَ فى ظِلِّها لِأَنَّها أرجَحُ مِن كُلِّ ثَمَنٍ وَ أَجَلُّ مِن كُلِّ خَطَرٍ . (1) خداوند سبحان ، بر جماعت اين امّت ، منّت نهاد و اين رشته الفت و همبستگى را كه در سايه آن زندگى مى كنند و در پناه آن مى آرمند ، ميانشان ايجاد كرد و اين ، نعمتى است كه هيچ يك از آفريدگان نمى تواند برايش قيمتى تعيين كند ؛ چرا كه از هر بهايى ، فزون تر و از هر مهمّى ، مهم تر است .

دو . برنامه اسلام براى تأليف دل هاتأليف دل ها ، بخصوص دل هايى كه از يكديگر نفرت دارند ، كارى است كارستان و گاه نشدنى . به گفته امام على عليه السلام : إزالَةُ الرَّواسى أسهَلُ مِن تَأليفِ القُلوبِ المُتَنافِرَةِ . (2) بركندن كوه هاى استوار ، آسان تر از اُلفت دادن دل هاى از هم رميده است . برنامه اسلام براى ايجاد اُلفت و محبّت در ميان مردم ، در گام اوّل ، برطرف كردن موانع الفت و در گام دوم ، ايجاد زمينه هاى آن است :

الف _ مبارزه با موانعموانع الفت ، همان موانع محبّت و اخوّت اند ، مانند : حسد ، حقد ، كبر ، بداخلاقى ، عيبجويى (3) و ... .

.


1- .نهج البلاغة : خطبه 192 .
2- .ر . ك : ص 96 ح 24 .
3- .ر . ك : دوستى در قرآن و حديث : ص 147 (بخش اوّل / فصل چهارم : موانع دوستى) و در همين دانش نامه نيز تحت عنوان «محبّت» شرح اين موانع خواهد آمد .

ص: 71

ب . زمينه سازى براى هماهنگى روحى

اين موانع ، ريشه در وسوسه هاى شيطانى و هوس هاى نفسانى دارند و گاه جهل و بى تدبيرى ، مانع الفت مى گردد ، چنان كه در مورد ازدواج كودكان روايت شده است : إذا زُوِّجوا وَ هُم صِغارٌ لَم يَكادوا يَتَأَلَّفوا . (1) چنانچه در خُردسالى به ازدواج درآورده شوند ، به ندرت [با همسرانشان ]اُنس مى گيرند . در اسلام براى مبارزه با موانع اُلفت ، همه امورى كه سدّ راه الفت و محبّت اند و يا موجب كينه و عداوت و جدايى مى گردند ، ممنوع اعلام شده و در صورتى كه به هر دليلى ، رشته الفت ميان دو مسلمان قطع شود ، حق ندارند بيش از سه روز از هم جدا باشند و اين آيين الهى ، آنان را مكلّف كرده كه مجدّداً پيوند دوستى را ميان خود برقرار سازند (2) ، آن جا كه پيامبر خدا مى فرمايد : لا هِجرَةَ فَوقَ ثَلاثٍ . (3) هيچ قهر كردنى ، بيش از سه روز ، جايز نيست .

ب _ زمينه سازى براى هماهنگى روحىدر نظام آفرينش ، مبدأ الفت و كنار هم قرار گرفتن دل ها ، تناسب و تعارف آنهاست و معناى سببيت خداوند متعال براى الفت خلق _ كه در احاديث آمده _ نيز همين است . امام على عليه السلام مى فرمايد : إنَّ النُّفوسَ إذا تَناسَبَت ائتَلَفَت . (4)

.


1- .ر . ك : ص 124 ح 74 .
2- .ر . ك : دوستى در قرآن و حديث : ص 71 (بخش اوّل / فصل دوم / نهى از جدايى بيش از سه روز) .
3- .الكافى : ج 2 ص 344 ح 2 ، مشكاة الأنوار : ص 209 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 185 ح 2 ؛ صحيح مسلم : ج 4 ص 1984 ح 27 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 319 ح 8928 ، كنز العمّال : ج 9 ص 33 ح 24791 .
4- .ر . ك : ص 102 ح 34 .

ص: 72

جان ها ، هرگاه ميانشان تناسب باشد ، با يكديگر الفت مى گيرند . از اين رو در اسلام ، افزون بر آن كه موانع نزديك شدن دل ها به يكديگر ممنوع اعلام شده است ، اكثر قريب به اتّفاق دستور العمل هاى سياسى ، اخلاقى و عملى اين آيين ، زمينه ساز هماهنگى و تناسب روحى و روانى اند . بر اين پايه ، تأكيد اسلام بر پيروى از بهترين انسان ها و به طور مشخّص اهل بيت عليهم السلام در زندگى ، رعايت حقوق يكديگر ، حُسن معاشرت ، اظهار محبّت ، وفادارى ، نيكى متقابل ، نزديكى سببى ، اجتناب از تكلّف در برخوردها در جهت زمينه سازى براى هماهنگى روانى و تقويت رشته الفت و محبّت ميان مردم است . توصيه اكيد اسلام به اين كه در هر شبانه روز ، مردم يك محلّه ، نماز خود را پنج بار به جماعت برگزار كنند ، زمينه ساز نزديكى و اُنس و اُلفت اهل محلّه مى گردد . همچنين در هر هفته يك بار مسلمانان يك شهر بايد در يك نقطه جمع شوند و نماز جمعه را به جماعت برگزار نمايند تا ميان اهل شهر ، مؤانست و همدلى حاصل گردد . و بالاتر ، اين كه : هر سال دو نوبت ، اهل شهر و روستا ، در صحرا اجتماع مى كنند و نماز عيد فطر و عيد قربان را به جماعت برگزار مى نمايند تا به بركت آن اجتماع عمومى و رهنمودهاى امام جماعت ، اُنس و اُلفت و وحدت در سطح گسترده ترى از جامعه اسلامى تقويت گردد . مهم تر از همه ، اسلام بر همه مسلمانان جهان واجب كرده كه در صورت توان ، در مدّت عمر ، يك بار در پربركت ترين نقطه روى زمين ، در كنار خانه توحيد ، حضور يابند و با كنار گذاشتن همه نشانه هاى امتياز و تفرقه ، با لباسى همگون و به دور از هر گونه پيرايه ، شعار توحيد را در سراسر مراسم عبادى _ سياسى حج تكرار كنند تا به بركت كلمه «توحيد» در كنار خانه توحيد و در آن اجتماع بزرگ و سراسرى ، زمينه براى ايجاد و تقويت هرچه بيشتر وحدت در ميان امّت اسلامى

.

ص: 73

سه . مهم ترين بركات الفت

فراهم گردد . فيض كاشانى با اشاره به نقش نمازهاى : جماعت ، جمعه و دو عيدِ فطر و قربان ، و كنگره بزرگ حج در انس و الفت امّت اسلامى مى نويسد : از اين جا ، بر لبيب متفطّن ظاهر مى شود كه غرض شارع در جميع تكاليف شرعيه ، تحصيل اين نوع الفتى است كه مستحفظ نظام كلّ عالم تواند بود ، و لهذا بعضى از حكما گفته اند كه همچنان كه دعوت جميع انبيا از حيثيت علم ، اثبات توحيد پروردگار است و نفى شريك از او ، از روى عمل نيز به حصول وحدت راجع مى گردد . (1) و به طور خلاصه ، اُلفت (همدلى) ، پيوند ناگسستنى با اسلام و ايمان راستين دارد كه «المؤمن إلف مألوف ؛ انسان با ايمان ، صميمى و مأنوس است» (2) و جامعه اسلامى هرچه به همدلى و وحدت نزديك تر شود ، به واقعيت خود نزديك تر مى گردد و هرچه دل ها از يكديگر بيشتر فاصله بگيرند ، از هويّت اسلامى خود دورتر مى گردند .

سه . مهم ترين بركات الفتبركات الفت (همدلى) در زندگى فردى ، خانوادگى ، سياسى و اجتماعى ، حقيقتاً بى شمار است ؛ امّا برجسته ترين بركت آن _ كه زمينه ساز انواع بركات مادّى و معنوى است _ ، عزّت ، پيروزى حق و حاكميت عدالت سياسى و اجتماعى است . امام على عليه السلام در خطبه قاصعه ، به تفصيل در باره اين بركت ، سخن گفته و در يك تحليل بسيار مهمّ تاريخى نشان داده كه در طول تاريخ ، پيروزى ، عزّت و حاكميت حقجويان ، ريشه در الفت و وحدت آنان داشته ، و شكست و ذلّت و زبونى آنان در

.


1- .ده رساله ، فيض كاشانى : ص 208 (رساله «الفت نامه») .
2- .ر . ك : ص 106 ح 39 .

ص: 74

سايه شوم جدايى و اختلاف بوده است . ايشان در پايان اين خطبه ، پيروزى نهضت اسلامى به رهبرى پيامبر عظيم الشأن را چنين تحليل مى فرمايد : فَانظُروا إلى مَواقِعِ نِعَمِ اللّهِ عَلَيهِم حينَ بَعَثَ إلَيهِم رَسولاً ، فَعَقَدَ بِمِلَّتِهِ طاعَتَهُم ، وَ جَمَعَ عَلى دَعوَتِهِ اُلفَتَهُم ، كَيفَ نَشَرَتِ النِّعمَةُ عَلَيهِم جَناحَ كَرامَتِها ، وَ أسالَت لَهُم جَداوِلَ نَعيمِها ، وَ التَفَّتِ المِلَّةُ بِهِم فى عَوائِدِ بَرَكَتِها ، فَأَصبَحوا فى نِعمَتِها غَرِقينَ ، وَ فى خُضرَةِ عَيشِها فَكِهينَ . (1) پس به نعمت هايى كه خداوند عز و جل ارزانى شان داشت ، بنگريد ، آن گاه كه پيامبرى به سوى آنان فرستاد و همگى را به پيروى از آيين او درآورد و با دعوتش ، آنان را اُلفت [و اتّحاد] بخشيد . [بنگريد كه] چگونه اين نعمت ، بال كرامت خويش را بر سر آنان گسترد و جويبارهاى نعمتش را برايشان جارى ساخت و چگونه اين آيين (اسلام) ، با وفور بركت هايش ، آنان را از هر سو در ميان گرفت و غرق در نعمت هايش شدند و زندگى اى خوش و شادان يافتند . بنا بر اين ، يكى از مهم ترين مسئوليت هاى رهبران فرهنگى و سياسى جوامع اسلامى ، برنامه ريزى جهت هرچه نزديك تر كردن دل هاى مردم مسلمان به يكديگر است . پيامبر خدا ، خود ، فوق العاده به اين موضوع اهمّيت مى داد ، تا آن جا كه در روايتى آمده است : كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يُ_قبِلُ بِوَجهِهِ وَ حَديثِهِ عَلى أشَرِّ القَومِ ؛ يَتَأَلَّفُهُم بِذلِكَ! (2) پيامبر صلى الله عليه و آله چنان با چهره باز و روى خوش با بدترينِ مردم برخورد مى كرد كه آنان با همين برخورد ، صميمى مى شدند . همچنين يكى از توصيه هاى اكيد ايشان به هر نماينده اى كه به جايى اعزام

.


1- .ر . ك : ص 84 ح 7 .
2- .الشمائل المحمّدية : ص 186 ح 339 .

ص: 75

مى نمود ، اقدام جهت نزديك تر كردن دل هاى مردم به يكديگر بود . (1) امام على عليه السلام نيز راه او را ادامه داد ، تا آن جا كه فرمود : وَ لَيسَ رَجُلٌ _ فَاعلَم _ أحرَصَ عَلى جَماعَةِ اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله وَ اُلفَتِها مِنّى . (2) و بدان كه هيچ كس به اندازه من ، به يكپارچگى و همبستگى امّت محمّد ، آزمند نيست . و اينك ، نصوصى (متونى) كه اين اجمال را از آنها برگرفته ايم .

.


1- .ر . ك : ص 77 (همدلى / فصل يكم : ارزش اُلفت / الفت، يكى از اهداف نبوت) .
2- .ر . ك : ص 86 ح 9 .

ص: 76

الفصل الأوّل : قيمة الائتلاف1 / 1الاُلفَةُ مِن أهدافِ النُّبُوَّةِالكتاب«وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ ءَايَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ» . (1)

«هُوَ الَّذِى أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِينَ * وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِى الأَْرْضِ جَمِيعًا مَّا أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ» . (2)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ كانَ إذا بَعَثَ بَعثا قالَ _ :تَأَلَّفُوا النّاسَ (3) وتَأَنَّوا بِهِم ، ولا تُغيروا عَلَيهِم حَتّى تَدعوهُم ؛ فَما عَلَى الأَرضِ مِن أهلِ بَيتِ مَدَرٍ ولا وَبَرٍ إلّا وأن تَأتوني بِهِم مُسلِمينَ ، أحَبُّ إلَيَّ مِن أن تَقتُلوا رِجالَهُم وتَأتوني بِنِسائِهِم. (4)

.


1- .آل عمران : 103 .
2- .الأنفال : 62 _ 63 .
3- .التألُّف : المداراة والإيناس ليثبتوا على الإسلام (النهاية : ج 1 ص 60 «ألف») .
4- .المطالب العالية : ج 2 ص 166 ح 1962 ، تاريخ دمشق : ج 34 ص 450 ح 7058 وفيه «تأوّبوهم» بدل «تأنّوا بهم» ، اُسد الغابة : ج 3 ص 460 الرقم 3339 كلّها عن عبد الرحمن بن عائذ ، كنز العمّال : ج 4 ص 437 ح 11300 .

ص: 77

فصل يكم: ارزش اُلفت
1 / 1 اُلفت ، يكى از اهداف نبوّت

فصل يكم: ارزش اُلفت1 / 1اُلفت ، يكى از اهداف نبوّتقرآن«همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده مشويد ، و نعمت خدا بر خود را ياد كنيد ، آن گاه كه دشمنان [يكديگر ]بوديد ، پس ميان دل هاى شما الفت نهاد و به لطف او برادرانِ هم شُديد ، و بر كنار پرتگاه آتش بوديد كه شما را از آن رهانيد . اين گونه ، خداوند ، نشانه هاى خود را براى شما روشن مى كند . باشد كه شما راه يابيد» .

«همو بود كه تو را با يارى خود و مؤمنان ، نيرومند گردانيد ، و ميان دل هايشان الفت نهاد ، كه اگر آنچه در روى زمين است همه را خرج مى كردى ، نمى توانستى ميان دل هايشان الفت برقرار كنى ؛ ولى خدا بود كه ميان آنان الفت قرار داد ؛ چرا كه او تواناى حكيم است» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ هر گاه لشكرى اعزام مى كرد _ :با مردم به مهر و بردبارى رفتار كنيد و تا دعوتشان نكرده ايد ، به آنان يورش نبريد ؛ چرا كه اگر همه اهل زمين را ، از آبادى نشين و چادرنشين ، مسلمان به نزد من آوريد ، برايم خوش تر از آن است كه مردانشان را بكشيد و زنانشان را به اسيرى بياوريد .

.

ص: 78

دلائل النبوّة للبيهقي عن أبي بكر بن محمّد بن عمرو بن حَزم :هذا كِتابُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله عِندَنَا الَّذي كَتَبَهُ لِعَمرِو بنِ حَزمٍ حينَ بَعَثَهُ إلَى اليَمَنِ... : عَهدٌ مِن رَسولِ اللّهِ لِعَمرِو بنِ حَزمٍ حينَ بَعَثَهُ إلَى اليَمَنِ ، أمَرَهُ بِتَقوَى اللّهِ في أمرِهِ ؛ فَإِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذينَ اتَّقَوا وَالَّذينَ هُم مُحسِنونَ (1) ، وأمَرَهُ أن ... يَستَألِفَ النّاسَ حَتّى يَفقَهوا فِي الدّينِ. (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ في فَضلِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله _ :لَمَّ اللّهُ بِهِ الصَّدعَ (3) ، ورَتَقَ بِهِ الفَتقَ (4) ، وألَّفَ بِهِ الشَّملَ بَينَ ذَوِي الأَرحامِ بَعدَ العَداوَةِ الواغِرَةِ في الصُّدورِ (5) ، وَالضَّغائِنِ القادِحَةِ فِي القُلوبِ. (6)

عنه عليه السلام_ أيضا _ :دَفَنَ اللّهُ بِهِ الضَّغائِنَ ، وأطفَأَ بِهِ الثَّوائِرَ ، ألَّفَ بِهِ إخوانا ، وفَرَّقَ بِهِ أقرانا ، أعَزَّ بِهِ الذِّلَّةَ ، وأذَلَّ بِهِ العِزَّةَ. (7)

.


1- .إشارة إلى الآية 128 من سورة النحل .
2- .دلائل النبوّة للبيهقي : ج 5 ص 413 ، تاريخ دمشق : ج 45 ص 478 وفيه «يتآلف» بدل «يستألف» ، كنز العمّال : ج 5 ص 864 ح 14572 .
3- .الصَّدع : الشَّقّ (الصحاح : ج 3 ص 1241 «صدع») والكلام على الاستعارة ، والمراد : جمع اللّه به الاُمّة وأصلح به الفُرقة .
4- .رَتَقْتُ الفتْقَ : سَدَدْته (المصباح المنير : ص 218 «رتق») .
5- .يقال : في صدره علَيَّ وَغْر : أي ضِغن وعداوة وتوقّد من الغيظ (الصحاح : ج 2 ص 846 «وغر») .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 231 ، الإرشاد : ج 1 ص 244 ، الاحتجاج : ج 1 ص 374 ح 68 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 18 ص 225 ح 67 .
7- .نهج البلاغة : الخطبة 96 ، بحار الأنوار : ج 16 ص 380 ح 92 .

ص: 79

دلائل النبوّة ، بيهقى_ به نقل از ابو بكر بن محمّد بن عمرو بن حزم _ :اين نامه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در نزد ماست كه وقتى عمرو بن حزم را به يمن گسيل داشت ، برايش نوشت ... : «اين ، سفارشى است از پيامبر خدا به عمرو بن حزم ، آن گاه كه او را به يمن فرستاد . او را به تقوا از خدا در كارش فرمان داده است ؛ زيرا خداوند با كسانى است كه تقوا پيشه كنند و نيكوكار باشند . و به او فرمان داده است كه ... با مردم ، به مهربانى و الفت (همدلى) رفتار كند تا در دين ، دانا شوند» .

امام على عليه السلام_ در فضايل پيامبر خدا صلى الله عليه و آله _ :خداوند به بركت وجود او ، تفرقه را به اتّحادْ بدل ساخت و شكاف ها را به هم آورد و ميان سينه هاى شعله ور از دشمنىِ خويشاوندان و دل هاى آكنده از كينه آنها ، الفت (دوستى) افكند .

امام على عليه السلام_ نيز در فضايل پيامبر صلى الله عليه و آله _ :خداوند به واسطه او ، كينه ها را مدفون ساخت و آتش خونخواهى ها را فرو نشاند و ميان عدّه اى ، [با آن كه هيچ نسبتى با هم نداشتند ،] پيوند برادرى افكند و ميان عدّه اى كه خويشاوند بودند ، جدايى افكند . ذلّت را عزّت بخشيد و عزّت را ذلّت داد .

.

ص: 80

الإمام الحسين عليه السلام :سَأَلتُ أبي عَن ... مَخرَجِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله كَيفَ كانَ يَصنَعُ فيهِ؟ فَقالَ : كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَخزُنُ لِسانَهُ إلّا عَمّا يَعنيهِ ، ويُؤَلِّفُهُم ولا يُنَفِّرُهُم ، ويُكرِمُ كَريمَ كُلِّ قَومٍ ويُوَلّيهِ عَلَيهِم. (1)

الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قَد كانَ يَتَأَلَّفُ النّاسَ بِالمِئَةِ ألفِ دِرهَمٍ؛ لِيَكُفّوا عَنهُ ، فَلا تَتَأَلَّفونَهُم بِالكَلامِ. (2)

راجع : ص 86 (الاُلفة / الفصل الأوّل : قيمد الإئتلاف / مسؤوليّة الوالي في تأليف الناس) .

1 / 2دَورُ الاِئتِلافِ في بَقاءِ الاُمَّةِ وعِزِّهاالإمام عليّ عليه السلام_ في خُطبَتِهِ الَّتي تُسَمَّى القاصِعَةَ _ :اِحذَروا ما نَزَلَ بِالاُمَمِ قَبلَكُم مِنَ المَثُلاتِ (3) بِسوءِ الأَفعالِ ، وذَميمِ الأَعمالِ ، فَتَذَكَّروا في الخَيرِ وَالشَّرِّ أحوالَهُم ، وَاحذَروا أن تَكونوا أمثالَهُم . فَإِذا تَفَكَّرتُم في تَفاوُتِ حالَيهِم ، فَالزَموا كُلَّ أمرٍ لَزِمَتِ العِزَّةُ بِهِ شَأنَهُم ، وزاحَتِ الأَعداءُ لَهُ عَنهُم ، ومُدَّتِ العافِيَةُ بِهِ عَلَيهِم ، وَانقادَتِ النِّعمَةُ لَهُ مَعَهُم ، ووَصَلَتِ الكَرامَةُ عَلَيهِ حَبلَهُم ؛ مِنَ الاِجتِنابِ لِلفُرقَةِ ، وَاللُّزومِ لِلاُلفَةِ وَالتَّحاضِّ عَلَيها وَالتَّواصي بِها . وَاجتَنِبوا كُلَّ أمرٍ كَسَرَ فِقرَتَهُم (4) ، وأوهَنَ مُنَّتَهُم (5) ؛ مِن تَضاغُنِ القُلوبِ ، وتَشاحُنِ الصُّدورِ ، وتَدابُرِ النُّفوسِ ، وتَخاذُلِ الأَيدي . وتَدَبَّروا أحوالَ الماضينَ مِنَ المُؤمِنينَ قَبلَكُم ، كَيفَ كانوا في حالِ التَّمحيصِ وَالبَلاءِ ، أ لَم يَكونوا أثقَلَ الخَلائِقِ أعباءً؟ وأجهَدَ العِبادِ بَلاءً؟ وأضيَقَ أهلِ الدُّنيا حالاً؟ اِتَّخَذَتهُمُ الفَراعِنَةُ عَبيدا ، فَساموهُم سوءَ العَذابِ ، وجَرَّعوهُمُ المُرارَ ، فَلَم تَبرَحِ الحالُ بِهِم في ذُلِّ الهَلَكَةِ ، وقَهرِ الغَلَبَةِ ، لا يَجِدونَ حيلَةً في امتِناعٍ ، ولا سَبيلاً إلى دِفاعٍ ، حَتّى إذا رَأَى اللّهُ سُبحانَهُ جِدَّ الصَّبرِ مِنهُم عَلَى الأَذى في مَحَبَّتِهِ ، وَالِاحتِمالَ لِلمَكروهِ مِن خَوفِهِ ، جَعَلَ لَهُم مِن مَضايِقِ البَلاءِ فَرَجا ، فَأَبدَلَهُمُ العِزَّ مَكانَ الذُّلِّ ، وَالأَمنَ مَكانَ الخَوفِ ، فَصاروا مُلوكا حُكّاما ، وأئِمَّةً أعلاما ، وقَد بَلَغَتِ الكَرامَةُ مِنَ اللّهِ لَهُم ما لَم تَذهَبِ الآمالُ إلَيهِ بِهِم . فَانظُروا كَيفَ كانوا حَيثُ كانَتِ الأَملاءُ (6) مُجتَمِعَةً ، وَالأَهواءُ مُؤتَلِفَةً ، وَالقُلوبُ مُعتَدِلَةً ، وَالأَيدي مُتَرادِفَةً ، وَالسُّيوفُ مُتَناصِرَةً ، وَالبَصائِرُ نافِذَةً ، وَالعَزائِمُ واحِدَةً . أ لَم يَكونوا أربابا في أقطارِ الأَرَضينَ ، ومُلوكا عَلى رِقابِ العالَمينَ؟ فَانظُروا إلى ما صاروا إلَيهِ في آخِرِ اُمورِهِم ، حينَ وَقَعَتِ الفُرقَةُ ، وتَشَتَّتَتِ الاُلفَةُ ، وَاختَلَفَتِ الكَلِمَةُ وَالأَفئِدَةُ ، وتَشَعَّبوا مُختَلِفينَ ، وتَفَرَّقوا مُتَحارِبينَ ، قَد خَلَعَ اللّهُ عَنهُم لِباسَ كَرامَتِهِ ، وسَلَبَهُم غَضَارَةَ (7) نِعمَتِهِ ، وبَقِيَ قَصَصُ أخبارِهِم فيكُم عِبَرا لِلمُعتَبِرينَ . فَاعتَبِروا بِحالِ وَلَدِ إسماعيلَ ، وبَني إسحاقَ ، وبَني إسرائيلَ عليهم السلام ؛ فَما أشَدَّ اعتِدالَ الأَحوالِ ، وأقرَبَ اشتِباهَ الأَمثالِ ! تَأَمَّلوا أمرَهُم في حالِ تَشَتُّتِهِم وتَفَرُّقِهِم ، لَيالِيَ كانَتِ الأَكاسِرَةُ وَالقَياصِرَةُ أربابا لَهُم ، يَحتازونَهُم عَن ريفِ الآفاقِ وبَحرِ العِراقِ وخُضرَةِ الدُّنيا ، إلى مَنابِتِ الشّيحِ، ومَهافي الرّيحِ (8) ، ونَكَدِ المَعاشِ ، فَتَرَكوهُم عالَةً مَساكينَ ، إخوانَ دَبَرٍ ووَبَرٍ (9) ، أذَلَّ الاُمَمِ دارا ، وأجدَبَهُم قَرارا ، لا يَأوونَ إلى جَناحِ دَعوَةٍ يَعتَصِمونَ بِها ، ولا إلى ظِلِّ اُلفَةٍ يَعتَمِدونَ عَلى عِزِّها ، فَالأَحوالُ مُضطَرِبَةٌ ، وَالأَيدي مُختَلِفَةٌ ، وَالكَثرَةُ مُتَفَرِّقَةٌ ، في بَلاءِ أزلٍ (10) ، وأطباقِ جَهلٍ؛ مِن بَناتٍ مَوءودَةٍ ، وأصنامٍ مَعبودَةٍ ، وأرحامٍ مَقطوعَةٍ ، وغاراتٍ مَشنونَةٍ . فَانظُروا إلى مَواقِعِ نِعَمِ اللّهِ عَلَيهِم حينَ بَعَثَ إلَيهِم رَسولاً ، فَعَقَدَ بِمِلَّتِهِ طاعَتَهُم ، وجَمَعَ عَلى دَعوَتِهِ اُلفَتَهُم ، كَيفَ نَشَرَتِ النِّعمَةُ عَلَيهِم جَناحَ كَرامَتِها ، وأسالَت لَهُم جَداوِلَ نَعيمِها ، وَالتَفَّتِ المِلَّةُ بِهِم في عَوائِدِ بَرَكَتِها ، فَأَصبَحوا في نِعمَتِها غَرِقينَ ، وفي خُضرَةِ عَيشِها فَكِهينَ ، قَد تَرَبَّعَتِ الاُمورُ بِهِم في ظِلِّ سُلطانٍ قاهِرٍ ، وآوَتهُمُ الحالُ إلى كَنَفِ عِزٍّ غالِبٍ ، وتَعَطَّفَتِ الاُمورُ عَلَيهِم في ذُرى مُلكٍ ثابِتٍ ، فَهُم حُكّامٌ عَلَى العالَمينَ ، ومُلوكٌ في أطرافِ الأَرَضينَ ، يَملِكونَ الاُمورَ عَلى مَن كانَ يَملِكُها عَلَيهِم ، ويُمضونَ الأَحكامَ فيمَن كانَ يُمضيها فيهِم ، لا تُغمَزُ لَهُم قَناةٌ ، ولا تُقرَعُ لَهُم صَفاةٌ. (11) ألا وإنَّكُم قَد نَفَضتُم أيدِيَكُم مِن حَبلِ الطّاعَةِ ، وثَلَمتُم حِصنَ اللّهِ المَضروبَ عَلَيكُم بِأَحكامِ الجاهِلِيَّةِ ، فَإِنَّ اللّهَ سُبحانَهُ قَدِ امتَنَّ عَلى جَماعَةِ هذِهِ الاُمَّةِ فيما عَقَدَ بَينَهُم مِن حَبلِ هذِهِ الاُلفَةِ الَّتي يَنتَقِلونَ في ظِلِّها ، ويَأوونَ إلى كَنَفِها ، بِنِعمَةٍ لا يَعرِفُ أحَدٌ مِنَ المَخلوقينَ لَها قيمَةً ؛ لِأَنَّها أرجَحُ مِن كُلِّ ثَمَنٍ، وأجَلُّ مِن كُلِّ خَطَرٍ. (12)

.


1- .معاني الأخبار : ص 81 ح 1 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 318 ح 1 ، المناقب للكوفي : ج 1 ص 23 ح 1 وفيه «ولا يفرّقهم» بدل «ولا ينفّرهم» وكلّها عن ابن أبي هالة عن الإمام الحسن عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 16 ص 151 ح 4 ؛ الشمائل المحمّدية : ص 166 ح 330 ، المعجم الكبير : ج 22 ص 157 ح 414 كلاهما عن ابن أبي هالة عن الإمام الحسن عنه عليهماالسلام ، كنز العمّال : ج 7 ص 165 ح 18535 .
2- .مختصر بصائر الدرجات : ص 24 عن الفضيل بن يسار ، بحار الأنوار : ج 53 ص 40 ح 3 .
3- .المَثُلَة : العقوبة ، والجمع المَثُلات (الصحاح : ج 5 ص 1816 «مثل») .
4- .الفِقْرة : واحدة فِقَر الظهر ، ويقال لمن قد أصابته مصيبة شديدة : قد كُسرت فِقَرته (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 13 ص 168) .
5- .المُنَّة : القوّة (الصحاح : ج 6 ص 2207 «منن») .
6- .الأملاء : جمع مَلَأ ؛ وهي الجماعة (انظر : لسان العرب : ج 1 ص 159 «ملأ») .
7- .الغَضارة : طِيب العَيش . تقول : إنّهم لَفي غضارةٍ من العيش ؛ أي في خِصْبٍ وخير (الصحاح : ج 2 ص 770 «غضر»).
8- .قال ابن أبي الحديد في شرح بعض هذه المفردات : الرِّيف : الأرض ذات الخِصب والزرع . وبحر العراق : دجلة والفرات . ومنابت الشِّيح : أرض العرب ، والشِّيح نبت معروف . ومهافي الريح : المواضع الّتي تهفو فيها ؛ أي تهبّ ، وهي الفيافي والصحراء (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 13 ص 173) .
9- .الدَّبر : الجرح الّذي يكون في ظهر الدابّة . وقيل : هو أن يقرح خفّ البعير . والوَبَر : صوف الإبل (لسان العرب : ج 4 ص 274 «دبر» وج 5 ص 271 «وبر») . يريد : أنّهم ذلّوا وافتقروا وصاروا رعاةً للإبل .
10- .الأزْل : الشدَّة والضِّيق (النهاية : ج 1 ص 46 «أزل») .
11- .قال ابن أبي الحديد : لا تُغمز له قناة : يكنّى به عن العزيز الّذي لا يُضام ؛ أي هو صلب ، والقناة إذا لم تَلِن في يد الغامز كانت أبعد عن الحطم والكسر . ولا تُقرع لهم صفاه : مثلٌ يضرب لمن لا يُطمع في جانبه ؛ لعزّته وقوّته (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 13 ص 179) .
12- .نهج البلاغة : الخطبة 192 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 472 ح 37 .

ص: 81

1 / 2 نقش الفت در ماندگارى و سربلندى امّت

امام حسين عليه السلام :از پدرم در باره ... رفتار پيامبر خدا در بيرون از خانه پرسيدم . فرمود : «پيامبر خدا همواره زبانش را از گفتار بيهوده در كام مى كشيد و با مردم ، با الفت ( / دوستانه) رفتار مى كرد و آنها را نمى رماند . ارجمندِ هر قومى را گرامى مى داشت و او را بر آنان فرمان روايى مى داد» .

امام باقر عليه السلام :پيامبر خدا با [بخشش] صد هزار درهم ، سعى مى كرد دل هاى مردم را به دست آورد تا از [مخالفت با] او باز ايستند ، و آيا شما حاضر نيستيد با سخن ، دل هاى آنها (مخالفانتان) را به دست آوريد؟

ر .ك : ص 87 (همدلى / فصل يكم : ارزش اُلفت / مسئوليت حكمران در ايجاد الفت و همبستگى ميان مردم) .

1 / 2نقش الفت در ماندگارى و سربلندى امّتامام على عليه السلام_ در خطبه موسوم به «قاصعه» _ :از كيفرهايى كه بر اثر اعمال نكوهيده امّت هاى پيش از شما بر سرشان آمد ، حذر كنيد و در نيك و بد (خوشى و ناخوشى) ، همواره حال و روز آنان را به ياد داشته باشيد ، و بترسيد از اين كه به سرنوشت آنها گرفتار آييد . و چون در تفاوت احوالِ [نيك و بد] آنان انديشيديد ، چيزى را انتخاب كنيد كه آنان به سبب آن به عزّت رسيدند و [به خاطر آن ،] دشمنان از آنان دور گشتند و دوران امنيّتشان به درازا كشيد و نعمت ها در اختيارشان قرار گرفت و به بركت آن ، رشته پيوند در ميانشان برقرار گشت ؛ كارهايى چون : اجتناب از تفرقه ، و چنگ زدن به رشته الفت و همدلى و ترغيب و توصيه يكديگر به اين كار . و از هر كارى كه كمر آنان را شكست و توانايى آنان را به ضعف كشاند ، دورى كنيد ؛ كارهايى چون : كينه ورزى دل ها ، و دشمنى سينه ها ، و پشت كردن جان ها به يكديگر و دست يارى از هم كشيدن . نيز در احوال مؤمنان گذشته كه پيش از شما بودند ، انديشه كنيد ، كه در هنگام رنج و آزمايش [ الهى] ، چگونه بودند . آيا نه اين است كه از همه مردمان ، گران بارتر بودند و از همه بندگان ، بلاكش تر و از همه مردم دنيا در تنگناتر؟ فرعون ها آنان را به بندگى گرفتند و بدترين شكنجه ها را بر سرشان آوردند و مرارت ها به آنان چشانيدند . پيوسته در ذلّتِ هلاكت به سر مى بردند و هماره مغلوب بودند . نه چاره اى بر جلوگيرى مى يافتند و نه راهى براى دفاع ، تا آن كه خداوند سبحان ، چون ديد كه چگونه در راه محبّت او بر آزارها شكيبايى مى كنند و از بيم او ناملايمات را به جان مى خرند ، آنان را از تنگناهاى بلا رهايى بخشيد و خوارىِ آنان را به عزّت ، و ترس [و ناامنى شان] را به امنيّت مبدّل ساخت ، و زان پس بر سرير پادشاهى و فرمان روايى نشستند و پيشوايانى بلندمرتبه گشتند و لطف خداوند ، چنان شامل حال آنان شد كه تصوّرش را هم نمى كردند . پس بنگريد كه چه وضعى داشتند ، آن گاه كه جمعشان متّحد بود و خواست هايشان سازوار و دل ها يكى و دست ها در كنار هم و شمشيرها هميار و نگاه ها نافذ و تصميم ها يك سان! آيا نه اين است كه اربابان جهان و فرمان رواى عالميان شدند؟ و باز بنگريد كه در پايان كارشان به چه سرنوشتى دچار شدند ، آن گاه كه ميانشان تفرقه افتاد و همبستگى به پراكندگى گراييد و سخن ها و دل ها ناهمساز شدند و به گروه هاى ناسازگار تقسيم شدند ، و دسته دسته گشتند و با يكديگر به جنگ و ستيز برخاستند . در اين هنگام ، خداوند ، جامه ارجمندى از تن آنان بر كَند و خوشىِ نعمت هايش را از آنان گرفت و سرگذشت آنان ، در ميان شما ماند تا درس عبرتى باشد براى آنان كه اهل عبرت اند . پس ، از احوال فرزندان اسماعيل و پسران اسحاق و بنى اسرائيل عليهم السلام عبرت بگيريد ؛ كه سرگذشت ها سخت همسان اند ، و نمونه ها بس شبيه هم! در وضع آنان ، به گاه تشتّت و پراكندگى شان ، تأمّل كنيد ؛ روزگاران سياهى كه كسراها و قيصرها ارباب آنان بودند و آنان را از سرزمين هاى آباد و درياى عراق (1) و مَرغزارهاى عالم ، به سرزمين هايى كه رويشگاه دِرَمْنه (2) بود و بادهاى تند مى وزيد و زندگى در آنها سخت بود ، (3) بيرون راندند ، و به صورت مشتى تهى دست شترچران رهايشان كردند . در محقّرترين سراها و بى آب و علف ترينِ سرزمين ها به سر مى بردند ؛ نه بالِ دعوتى بود كه زير آن بيارمند و نه سايه الفتى كه با تكيه به آن عزّت يابند . اوضاع ، پريشان بود و دست ها ناهميار و جماعات ، پراكنده . در رنجى سخت ، و نادانى هاى متراكم همچون : زنده به گور كردن دختران و پرستيدن بُت ها و قطع پيوندهاى خويشاوندى و جنگ ها و غارتگرى ها به سر مى بردند . و زان پس ، به نعمت هايى كه خداوند ارزانى شان داشت ، بنگريد ، آن گاه كه پيامبرى به سوى آنان فرستاد و همگى را به پيروى از آيين او در آورد و با دعوتش ، آنان را الفت [و اتحاد] بخشيد . [بنگريد كه] چگونه اين نعمت ، بال كرامت خويش را بر سر آنان گسترد و جويبارهاى نعمتش را برايشان جارى ساخت و به لطف اين آيين (اسلام) ، وفور نعمت هايش ، آنان را از هر سو در ميان گرفت و غرق در نعمت هايش شدند و زندگى اى خوش و شادان يافتند . كارهايشان در سايه يك قدرت قاهر ، سامان يافت و قدرتى شكست ناپذير گرفتند و امور آنان ، تحت حكومتى پايدار در آمد . پس زمامداران جهان و پادشاهان روى زمين شدند . زمامدار امور كسانى گشتند كه پيش تر ، زمام امورشان در دست آنان بود ، و بر كسانى حكمران شدند كه پيش تر بر آنها حكم مى راندند . ديگر نه نيزه اى برايشان فشرده مى شود و نه سنگى سويشان پرتاب مى گردد . (4) امّا اينك ، شما از ريسمان طاعت [حق] ، دست كشيده ايد و با [زنده كردن ]احكام جاهليت ، در دژى كه خداوند بر گرد شما زده است ، رخنه ايجاد كرده ايد ، در حالى كه خداوند سبحان بر جماعتِ اين امّت ، منّت نهاد و اين رشته الفت ( / همبستگى) را كه در سايه آن زندگى مى كنند و در پناه آن مى آرمند ، ميانشان ايجاد كرد و اين ، نعمتى است كه هيچ يك از آفريدگان نمى تواند برايش قيمتى تعيين كند ؛ چرا كه از هر بهايى ، فزون تر و از هر مهمّى ، مهم تر است .

.


1- .درياى عراق : دجله و فرات .
2- .علف جارو ، علف دَرمان .
3- .منظور ، جزيرة العرب است .
4- .يعنى از چنان اقتدارى برخوردار گشتند كه هيچ كس را ياراى مقابله با آنان نيست (شرح نهج البلاغة ، ابن ابى الحديد : ج 13 ص 179) .

ص: 82

. .

ص: 83

. .

ص: 84

. .

ص: 85

. .

ص: 86

1 / 3مَسؤُولِيَّةُ الوالي في تَأليفِ النّاسِالإمام عليّ عليه السلام_ مِن كِتابِهِ لِلأَشتَرِ لَمّا وَلّاهُ عَلى مِصرَ _ :ولا تَنقُض سُنَّةً صالِحَةً عَمِلَ بِها صُدورُ هذِهِ الاُمَّةِ ، وَاجتَمَعَت بِهَا الاُلفَةُ ، وصَلَحَت عَلَيهَا الرَّعِيَّةُ. (1)

عنه عليه السلام_ مِن كِتابِهِ إلى أبي موسَى الأَشعَرِيِّ _ :ولَيسَ رَجُلٌ _ فَاعلَم _ أحرَصَ عَلى جَماعَةِ اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله واُلفَتِها مِنّي ، أبتَغي بِذلِكَ حُسنَ الثَّوابِ وكَرَمَ المَآبِ. (2)

الإمام الصادق عليه السلام :ثَلاثَةٌ تَجِبُ عَلَى السُّلطانِ لِلخاصَّةِ وَالعامَّةِ : مُكافَأَةُ المُحسِنِ بِالإِحسانِ؛ لِيَزدادوا رَغبَةً فيهِ ، وتَغَمُّدُ (3) ذُنوبِ المُسيءِ؛ لِيَتوبَ ويَرجِعَ عَن غَيِّهِ ، وتَأَلُّفُهُم جَميعا بِالإِحسانِ وَالإِنصافِ. (4)

.


1- .نهج البلاغة : الكتاب 53 ، تحف العقول : ص 130 ، غرر الحكم : ج 6 ص 320 ح 10377 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 245 ح 1 .
2- .نهج البلاغة : الكتاب 78 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 203 ح 8 .
3- .تَغَمّدتُ فلانا : سترتُ ما كان منه وغطّيته (الصحاح : ج 2 ص 517 «غمد») .
4- .تحف العقول : ص 319 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 233 ح 40 .

ص: 87

1 / 3 مسئوليت حكمران در ايجاد الفت و همبستگى ميان مردم

1 / 3مسئوليت حكمران در ايجاد الفت و همبستگى ميان مردمامام على عليه السلام_ در نامه خويش به مالك اشتر ، آن گاه كه او را بر مصر گماشت _ :راه و رسم نيكى را كه بزرگان اين امّت بدان عمل كرده اند و مايه الفت و همبستگى آنان گشته و رعيت بر آن هم داستان شده است ، نقض مكن .

امام على عليه السلام_ در نامه خويش به ابو موسى اشعرى _ :... بدان كه هيچ كس به اندازه من به يكپارچگى و همبستگى امّت محمّد ، آزمند نيست و من با اين كار ، پاداش نيكو [ى الهى] و سربلندى در آخرت را مى جويم [ ، نه منافع شخصى و دنيوى خويش را] .

امام صادق عليه السلام :حكمران ، نسبت به همه مردم ، از خاص و عام ، سه وظيفه دارد : نيكوكار را پاداش نيك دهد تا رغبتشان به آن بيشتر شود ، گناهان بدكار را بپوشاند تا توبه كند و از گم راهى اش برگردد ، و با احسان و عدالت ، همگان را به الفت (همدلى) كشاند .

.

ص: 88

عنه عليه السلام_ لِخَيثَمَةَ _ :أبلِغ مَوالِيَنَا السَّلامَ ، وأوصِهِم بِتَقوَى اللّهِ وَالعَمَلِ الصّالِحِ ، وأن يَعودَ صَحيحُهُم مَريضَهُم ، وَليَعُد غَنِيُّهُم عَلى فَقيرِهِم ، وَليَحضُر حَيُّهُم جَنازَةَ مَيِّتِهِم ، وأن يَتَأَلَّفوا في البُيوتِ ، ويَتَذاكَروا عِلمَ الدّينِ ، فَفي ذلِكَ حَياةُ أمرِنا ، رَحِمَ اللّهُ مَن أحيا أمرَنا. (1)

راجع : ص 76 (الاُلفة / الفصل الاوّل / الاُلفة من أهداف النبوّة) .

.


1- .أعلام الدين : ص 83 ، بحار الأنوار : ج 81 ص 219 ح 16 .

ص: 89

امام صادق عليه السلام_ به خَيثمه _ :به دوستانمان سلام برسان و آنان را به پرهيز از خداوند و كار نيك ، سفارش كن و [نيز ]اين كه ، تن درستشان از بيمارشان عيادت كند ، و توانگرشان به تهى دستشان رسيدگى كند ، و زنده شان در تشييع جنازه مرده شان حاضر شود ، و در خانه ها گرد هم آيند ، و براى شناخت دين ، مذاكره كنند ؛ چرا كه اين كارها امر (امامت) ما را زنده مى دارد . رحمت خدا بر آن كس كه امر ما را زنده بگرداند!

ر . ك : ص 77 (همدلى / فصل يكم / الفت ، يكى از اهداف نبوّت) .

.

ص: 90

الفصل الثاني : الحثّ على الائتلافرسول اللّه صلى الله عليه و آله :خِيارُكُم أحاسِنُكُم أخلاقا ، الَّذينَ يَألَفونَ ويُؤلَفونَ. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ أحَبَّكُم إلَيَّ أحسَنُكُم أخلاقا، المُوَطَّؤونَ أكنافا (2) ، الَّذينَ يَألَفونَ ويُؤلَفون. (3)

عنه صلى الله عليه و آله :أفاضِلُكُم أحسَنُكُم أخلاقا ، المُوَطَّؤونَ أكنافا ، الَّذينَ يَألَفونَ ويُؤلَفونَ وتوطَأُ رِحالُهُم. (4)

.


1- .تحف العقول : ص 45 ، مشكاة الأنوار : ص 316 ح 997 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 149 ح 73 .
2- .المُوطَّؤون أكنافا ... : هذا مَثَل ، وحقيقته من التوطئة ؛ وهي التمهيد والتذليل . وفراش وطيء : لا يؤذي جنب النائم . والأكناف : الجوانب . أراد : الذين جوانبهم وطيئة يتمكّن فيها من يُصاحبهم ولا يتأذّى (النهاية : ج 5 ص 201 «وطأ») .
3- .المعجم الأوسط : ج 7 ص 350 ح 7697 عن أبي هريرة ، تاريخ بغداد : ج 1 ص 382 الرقم 350 عن أنس وفيه «إلى اللّه » بدل «إليَّ» ، الكامل للمبرّد : ج 1 ص 5 نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 15 ح 5215 ؛ مجمع البيان : ج 10 ص 500 عن أبي هريرة وفيه «إلى اللّه » بدل «إليَّ» ، نثر الدرّ : ج 1 ص 157 نحوه ، بحار الأنوار : ج 71 ص 383 ح 17 .
4- .الكافي : ج 2 ص 102 ح 16 ، الزهد للحسين بن سعيد : ص 94 ح 77 نحوه وكلاهما عن حبيب الخثعمي عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 71 ص 380 ح 14 .

ص: 91

فصل دوم: تشويق به الفت

فصل دوم: تشويق به الفتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهترين هاى شما ، خوش اخلاق ترين هاى شما هستند ؛ آنان كه با ديگران ، و ديگران با آنان ، الفت مى گيرند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :محبوب ترين هاى شما در نزد من ، كسانى هستند كه خوش اخلاق ترند ، نرم خو و بى آزارند ، با مردم الفت مى گيرند و مردم با آنها الفت مى پذيرند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :برترين هاى شما ، كسانى هستند كه خوش اخلاق ترند ، نرم خو و بى آزارند ، با مردم الفت مى گيرند و مردم با آنها الفت مى پذيرند ، و خانه هايشان [ براى ديدار يا ميهمانى و يا رفع مشكلات و حوائج] پر رفت و آمد است .

.

ص: 92

عنه صلى الله عليه و آله :أقرَبُكُم مِنّي في المَوقِفِ غَدا ... أحسَنُكُم خُلُقا وأقرَبُكُم إلَى النّاسِ. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ مِن فِقهِ الرَّجُلِ : مَدخَلَهُ ، ومَخرَجَهُ ، ومَمشاهُ ، وإلفَهُ ، ومَجلِسَهُ. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :اِقرَؤُوا القُرآنَ مَا ائتَلَفَت قُلوبُكُم ، فَإِذَا اختَلَفتُم فَقوموا عَنهُ. (3)

عنه صلى الله عليه و آله_ فيآدابِ السَّفَرِ _ :إذا كانوا ثَلاثَهً فَأَمِّروا أحَدَهُم وتَوَكَّلوا عَلَى اللّهِ وتَأَلَّفوا. (4)

عنه صلى الله عليه و آله :رَحِمَ اللّهُ عَبدا أعانَ وَلَدَهُ عَلى بِرِّهِ بِالإِحسانِ إلَيهِ ، وَالتَّآلُفِ لَهُ ، وتَعليمِهِ وتَأديبِهِ. (5)

الإمام عليّ عليه السلام :طوبى لِمَن يَألَفُ النّاسَ ويَألَفونَهُ عَلى طاعَةِ اللّهِ. (6)

عنه عليه السلام :بَعضُ الإِمساكِ عَن أخيكَ مَعَ الإلفِ ، خَيرٌ مِنَ البَذلِ مَعَ الجَنَفِ (7) . (8)

عنه عليه السلام :ما أقبَحَ القَطيعَةَ بَعدَ الصِّلَةِ ، وَالجَفاءَ بَعدَ الإِخاءِ ، وَالعَداوَةَ بَعدَ الصَّفاءِ ، وزَوالَ الاُلفَةِ بَعدَ استِحكامِها. (9)

.


1- .الأمالي للمفيد : ص 67 ح 13 عن عبد المؤمن عن الإمام الباقر عليه السلام عن جابر بن عبد اللّه الأنصاري ، الأمالي للطوسي : ص 229 ح 403 عن الحسن بن زيد عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، تحف العقول : ص 46 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 375 ح 22 .
2- .الفردوس : ج 1 ص 213 ح 814 عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 11 ص 99 ح 30785 .
3- .صحيح البخاري : ج 4 ص 1929 ح 4773 ، صحيح مسلم : ج 4 ص 2053 ح 3 ، مسند ابن حنبل : ج 6 ص 468 ح 18838 كلّها عن جندب بن عبد اللّه ، كنز العمّال : ج 1 ص 606 ح 2778 ؛ عوالي اللآلي : ج 4 ص 115 ح 180 نحوه ، بحار الأنوار : ج 92 ص 216 ح 23 نقلاً عن الشهيد الثاني في أسرار الصلاة .
4- .كنز العمّال : ج 6 ص 717 ح 17549 نقلاً عن الخطيب البغدادي في المتّفق والمفترق عن يزيد بن عامر الثعلبي .
5- .مستدرك الوسائل : ج 15 ص 169 ح 17889 نقلاً عن أبي القاسم الكوفي في كتاب الأخلاق .
6- .تحف العقول : ص 217 ، مشكاة الأنوار : ص 316 ح 999 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 56 ح 112 .
7- .الجَنَف : المَيل (الصحاح : ج 4 ص 1339 «جنف») .
8- .كنز العمّال : ج 16 ص 178 ح 44215 نقلاً عن وكيع والعسكري في المواعظ .
9- .غرر الحكم : ج 6 ص 115 ح 9709 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 484 ح 8930 .

ص: 93

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نزديك ترين هاى شما به من در فرداى قيامت ، كسانى هستند كه ... خوش اخلاق ترند و به مردم نزديك ترند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از فهم (دانايىِ) آدمى است [چگونگى ]ورودش و خروجش و راه رفتنش و الفتش ، و نشستنش . (1)

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :قرآن را تا زمانى كه دل هايتان [به آن ]الفت دارد ، قرائت كنيد و چون اختلاف كرديد ، برخيزيد . 2

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در آداب سفر _ :اگر سه نفر بوديد ، يك نفرتان را امير خود قرار دهيد ، به خدا توكّل كنيد ، و همدل باشيد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :رحمت خدا بر آن بنده اى كه با نيكى كردن به فرزندش و محبّت به او و الفت با او و تعليم و تربيتش ، وى را بر نيكى به خويش يارى كند!

امام على عليه السلام :خوشا به حال كسى كه بر پايه طاعت خداوند ، با مردم الفت مى گيرد و مردم با او الفت مى گيرند .

امام على عليه السلام :گاه مضايقه همراه با محبّت از برادرت ، بهتر از بخشش توأم با ترش رويى است .

امام على عليه السلام :چه زشت است بريدن بعد از پيوند ، و دورى كردن بعد از برادرى ، و دشمنى بعد از صميميت ، و زايل شدن الفت بعد از استوار شدن رشته آن .

.


1- .يا : «آدمى را از آمد و شدش و راه رفتنش و رفاقتش و همنشينى اش [با اشخاص] مى توان شناخت» . اين حديث در التاريخ الكبير (ج 4 ص 239) چنين آمده است : «من فقه الرجل ممشاه و مجلسه ومدخله ومخرجه مع أهل العلم ؛ از فهميدگى آدمى است : راه رفتن و نشستن و آمد و شدش با اهل علم» .

ص: 94

الإمام زين العابدين عليه السلام :حَقُّ أهلِ مِلَّتِكَ إضمارُ السَّلامَةِ وَالرَّحمَةِ لَهُم ، وَالرِّفقُ بِمُسيئِهِم ، وتَأَلُّفُهُم ، وَاستِصلاحُهُم. (1)

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 625 ح 3214 ، الخصال : ص 570 ح 1 ، الأمالي للصدوق : ص 456 ح 610 كلّها عن أبي حمزة الثمالي ، تحف العقول : ص 271 ح 49 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 9 ح 1 .

ص: 95

امام زين العابدين عليه السلام :حقّ همكيشانت [بر تو] ، حُسن نيّت و مهربانى با آنان است و نرمش با بدكردارشان و الفت گرفتن با آنان و اصلاح كردن ميانشان .

.

ص: 96

الفصل الثالث : صعوبة تأليف القلوب المتنافرةالكتاب«لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِى الأَْرْضِ جَمِيعًا مَّا أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ» . (1)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :إزالَةُ الرَّواسي (2) أسهَلُ مِن تَأليفِ القُلوبِ المُتَنافِرَةِ. (3)

الإمام الصادق عليه السلام_ في رِسالَتِهِ إلى أصحابِهِ _ :عَلَيكُم بِمُجامَلَةِ أهلِ الباطِلِ... ولَولا أنَّ اللّهَ تَعالى يَدفَعُهُم عَنكُم لَسَطَوا (4) بِكُم ، وما في صُدورِهِم مِنَ العَداوَةِ وَالبَغضاءِ أكثرُ مِمّا يُبدونَ لَكُم . مَجالِسُكُم ومَجالِسُهُم واحِدَةٌ ، وأرواحُكُم وأرواحُهُم مُختَلِفَةٌ لا تَأتَلِفُ ، لا تُحِبّونَهُم أبَدا ، ولا يُحِبّونَكُم. (5)

الأمالي للطوسي عن سَدير :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : إنّي لَأَلقَى الرَّجُلَ لَم أرَهُ ولَم يَرَني فيما مَضى قَبلَ يَومِهِ ذلِكَ فَاُحِبُّهُ حُبّا شَديدا ، فَإِذا كَلَّمتُهُ وَجَدتُهُ لي عَلى مِثلِ ما أنَا عَلَيهِ لَهُ ، ويُخبِرُني أنَّهُ يَجِدُ لي مِثلَ الَّذي أجِدُ لَهُ! فَقالَ : صَدَقتَ يا سَديرُ ، إنَّ ائتِلافَ (6) قُلوبِ الأَبرارِ إذَا التَقَوا وإن لَم يُظهِرُوا التَّوَدُّدَ بِأَلسِنَتِهِم ، كَسُرعَةِ اختِلاطِ قَطرِ السَّماءِ عَلى مِياهِ الأَنهارِ ، وإنَّ بُعدَ ائتِلافِ قُلوبِ الفُجّارِ إذَا التَقَوا وإن أظهَرُوا التَّوَدُّدَ بِأَلسِنَتِهِم ، كَبُعدِ البَهائِمِ مِنَ التَّعاطُفِ وإن طالَ اعتِلافُها عَلى مِذوَدٍ (7) واحِدٍ. (8)

.


1- .الأنفال : 63 .
2- .رَسا الشيء يَرسو : ثبت . والرَّواسي من الجبال : الثوابت الرواسخ (الصحاح : ج 6 ص 2356 «رسا») .
3- .مطالب السؤول : ص 234 ؛ نثر الدرّ : ج 1 ص 322 وليس فيه «المتنافرة» ، بحار الأنوار : ج 78 ص 11 ح 70 .
4- .السَّطْوَة : القَهر بالبَطش ، يقال : سَطا بِهِ (الصحاح : ج 6 ص 2376 «سطا») .
5- .الكافي : ج 8 ص 2 ح 1 عن إسماعيل بن مخلّد السرّاج ، بحار الأنوار : ج 78 ص 211 ح 93 .
6- .في تحف العقول : «إن سرعة ائتلاف» وهو الأنسب .
7- .المِذوَد : مَعلَف الدابّة (لسان العرب : ج 3 ص 168 «ذود») .
8- .الأمالي للطوسي : ص 411 ح 924 ، تحف العقول : ص 373 ، مشكاة الأنوار : ص 352 ح 1139 وفيهما ذيله من «إنّ ائتلاف قلوب الأبرار ...» ، بحار الأنوار : ج 74 ص 281 ح 1 .

ص: 97

فصل سوم: دشوارى الفت دادن دل هاى از هم رميده

فصل سوم: دشوارى الفت دادن دل هاى از هم رميدهقرآن«اگر آنچه در روى زمين است ، همه را خرج مى كردى ، نمى توانستى ميان دل هايشان الفت افكنى» .

حديثامام على عليه السلام :بر كندن كوه هاى استوار ، آسان تر از الفت دادن دل هاى از هم رميده است .

امام صادق عليه السلام_ در نامه خود به يارانش _ :با اهل باطل ، خوش معاشرت باشيد ... . اگر نبود كه خداوند متعال ، [شرّ ]آنان را از شما رفع مى كند ، هر آينه آنان به زور بر شما چيره مى شدند . دشمنى و نفرتى كه در سينه هاى آنها [نسبت به شما ]هست ، بيشتر از آن چيزى است كه وانمود مى كنند . مجلس هاى شما و آنها يكى است ؛ امّا جان هاى شما و آنان مختلف است و با هم الفت نمى گيرند . نه شما هرگز آنان را دوست مى داريد و نه آنان شما را .

الأمالى ، طوسى_ به نقل از سَدير _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : گاه مردى را ملاقات مى كنم كه تا آن روز ، نه من او را ديده ام و نه او مرا ؛ امّا احساس دوستىِ شديدى نسبت به او مى كنم ، و چون با او سخن مى گويم ، مى بينم كه او براى من ، همان گونه است كه من براى اويم و مى گويد كه او نيز همين احساس را نسبت به من دارد! فرمود : «درست است ، اى سدير! به هم آمدنِ (1) دل هاى نيكان ، آن گاه كه با يكديگر ملاقات مى كنند ، اگرچه به زبانْ اظهار دوستى نكنند ، به سانِ سرعتِ آميختن آب باران با آب هاى جويبارهاست ؛ و دورى دل هاى بدكاران از الفت گرفتن با هم ، آن گاه كه با يكديگر ملاقات مى كنند ، هرچند به زبانْ اظهار دوستى كنند ، به سانِ دورىِ حيوانات از همدلى با يكديگر است ، هرچند ديرزمانى بر سر يك آخور ، علف بخورند» .

.


1- .در تحف العقول ، «سرعت به هم آمدن» به كار رفته ، كه مناسب تر است .

ص: 98

. .

ص: 99

. .

ص: 100

الفصل الرابع : مبادئ الاُلفة4 / 1رحمة اللّه عز و جلالكتاب«هُوَ الَّذِى أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِينَ * وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِى الأَْرْضِ جَمِيعًا مَّا أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ» . (1)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام_ في دُعاءِ يَومِ الخَميسِ _ :فَلَكَ رَبِّيَ الحَمدُ ... تَأَلَّفتَ بِلُطفِكَ الفِرَقَ ، وفَلَقتَ بِقُدرَتِكَ الفَلَقَ (2) . (3)

الإمام الباقر عليه السلام :اِعلَم أنَّ الإِلفَ مِنَ اللّهِ ، وَالفِركَ (4) مِنَ الشَّيطانِ. (5)

.


1- .الأنفال : 62 و63 وراجع : آل عمران : 103 .
2- .فَلَقْت الشيء فَلْقا : شَقَقْته . والفَلَق : الصُّبْح بعينِه (الصحاح : ج 4 ص 1544 «فلق») .
3- .البلد الأمين : ص 136 ، جمال الاُسبوع : ص 82 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 90 ص 207 ح 35 .
4- .الفِرك : البُغض (الصحاح : ج 4 ص 1603 «فرك»).
5- .الكافي : ج 3 ص 481 ح 1 وج 5 ص 500 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 410 ح 1636 كلّها عن أبي بصير .

ص: 101

فصل چهارم: عوامل الفت
4 / 1 رحمت خدا

فصل چهارم: عوامل الفت4 / 1رحمت خداقرآن«همو بود كه تو را با يارى خود و مؤمنان ، نيرومند گردانيد . و ميان دل هايشان الفت نهاد ، كه اگر آنچه در روى زمين است ، همه را خرج مى كردى ، نمى توانستى ميان دل هايشان الفت برقرار كنى ؛ ولى خدا بود كه ميان آنان الفت قرار داد ؛ چرا كه او تواناى حكيم است» .

حديثامام على عليه السلام_ در دعاى روز پنجشنبه _ :پس سپاس ، تو را _ اى پروردگار من! ... _ : كه به لطف خويش جدايى ها را به هم آوردى و به قدرت خويش ، صبحگاهان را شكافتى .

امام باقر عليه السلام :بدان كه الفت ، از خداست و كينه و نفرت ، از شيطان است .

.

ص: 102

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل سَبَبُ اُلفَةِ الخَلقِ. (1)

عنه عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ الَّذي أشبَعَ جوعَنا ، وآمَنَ رَوعَتَنا ، وأقالَ عَثرَتَنا ، وكَبَتَ عَدُوَّنا ، وألَّفَ بَينَ قُلوبِنا. (2)

4 / 2العَقلالإمام عليّ عليه السلام :العاقِلُ يَألَفُ مِثلَهُ. (3)

عنه عليه السلام :العَقلُ حَيثُ كانَ إلفٌ (4) مَألوفٌ. (5)

4 / 3تَناسُبُ الأَرواحِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الأَرواحُ جُنودٌ مُجَنَّدَةٌ ، فَما تَعارَفَ مِنهَا ائتَلَفَ ، وما تَناكَرَ مِنهَا اختَلَفَ. (6)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ النُّفوسَ إذا تَناسَبَتِ ائتَلَفَت. (7)

.


1- .مجمع البيان : ج 1 ص 112 عن الإمام الرضا عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 91 ص 11 نقلاً عن الثعلبي في تفسيره عن الإمام عليّ عليه السلام .
2- .الدروع الواقية : ص 95 ، بحار الأنوار : ج 97 ص 144 ح 4 .
3- .غرر الحكم : ج 1 ص 85 ح 326 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 39 ح 862 .
4- .الإلف: الأليف . والإلف ج أيضا ج الّذي تألفه (لسان العرب : ج 9 ص 11 «ألف» ) .
5- .غرر الحكم : ج 1 ص 328 ح 1251 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 46 ح 1160 .
6- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 380 ح 5818 ، علل الشرائع : ص 84 ح 2 عن الإمام الصادق عليه السلام ، الاُصول الستّة عشر : ص 227 ح 248 عن جابر عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 61 ص 79 ؛ صحيح البخاري : ج 3 ص 1213 ح 3158 عن عائشة ، صحيح مسلم : ج 4 ص 2031 ح 159 عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 9 ص 6 ح 2460 .
7- .غرر الحكم : ج 2 ص 490 ح 3393 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 149 ح 3270 .

ص: 103

4 / 2 خِرَد
4 / 3 تناسب روح ها

امام صادق عليه السلام :خداوند عز و جل سبب الفت خلق است .

امام صادق عليه السلام :سپاس ، خداوندى را كه گرسنگى ما را به سيرى بدل كرد ، و ترس ما را به امنيّت ، بدل كرد و از لغزش ما در گذشت و دشمن ما را سركوب كرد و ميان دل هايمان الفت نهاد .

4 / 2خِرَدامام على عليه السلام :خردمند با همتاى خود ، الفت مى پذيرد .

امام على عليه السلام :خِرَد هر جا كه باشد ، [آن جا] اُنس و اُلفت است .

4 / 3تناسب روح هاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :روح ها سربازانى بسيج شده اند . پس ، آن روح هايى كه يكديگر را بشناسند ، با هم الفت مى گيرند و آنها كه يكديگر را نشناسند ، از هم جدا مى شوند .

امام على عليه السلام :جان ها هر گاه ميانشان تناسب (همانندى) باشد ، با يكديگر الفت مى گيرند .

.

ص: 104

الإمام الصادق عليه السلام :الأَرواحُ جُنودٌ مُجَنَّدَةٌ تَلتَقي فَتَتَشامُّ كَما تَتَشامُّ الخَيلُ ، فَما تَعارَفَ مِنهَا ائتَلَفَ ، وما تَناكَرَ مِنهَا اختَلَفَ ، ولَو أنَّ مُؤمِنا جاءَ إلى مَسجِدٍ فيهِ اُناسٌ كَثيرٌ لَيسَ فيهِم إلّا مُؤمِنٌ واحِدٌ ، لَمالَت روحُهُ إلى ذلِكَ المُؤمِنِ حَتّى يَجلِسَ إلَيهِ. (1)

عنه عليه السلام :إنَّ روحَ الإِيمانِ واحِدَةٌ ، خَرَجَت مِن عِندِ واحِدٍ ، وتَتَفَرَّقُ في أبدانٍ شَتّى ، فَعَلَيهِ ائتَلَفَت ، وبِهِ تَحابَّت. (2)

4 / 4الإِسلامالإمام عليّ عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل جَعَلَ الإِسلامَ صِراطا ، مُنيرَ الأَعلامِ ، مُشرِقَ المَنارِ ، فيهِ تَأتَلِفُ القُلوبُ ، وعَلَيهِ تَأخَّى الإِخوانُ. (3)

4 / 5الإِيمانرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ مَألَفَةٌ ، ولا خَيرَ فيمَن لا يَألَفُ ولا يُؤلَفُ. (4)

.


1- .المؤمن : ص 39 ح 89 ، أعلام الدين : ص 440 عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 74 ص 273 ح 16 .
2- .الاختصاص : ص 249 عن أبان بن تغلب الكندي ، بحار الأنوار : ج 69 ص 193 ح 9 .
3- .الكافي : ج 5 ص 371 ح 3 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام .
4- .مسند ابن حنبل : ج 8 ص 435 ح 22903 ، المعجم الكبير : ج 6 ص 131 ح 5744 ، تاريخ بغداد : ج 11 ص 376 الرقم 6233 كلّها عن سهل بن سعد ، كنز العمّال : ج 1 ص 141 ح 678 ؛ الكافي : ج 2 ص 102 ح 17 عن عبد اللّه بن ميمون القدّاح عن الإمام الصادق عن الإمام عليّ عليهماالسلام ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 25 وفيهما «مألوف» بدل «مألفة» ، بحار الأنوار : ج 71 ص 381 ح 15 .

ص: 105

4 / 4 اسلام
4 / 5 ايمان

امام صادق عليه السلام :روح ها سربازانى بسيج شده اند . به يكديگر مى رسند و همانند اسب ها ، همديگر را مى بويند . اگر آشنا در آمدند ، با هم الفت مى گيرند و اگر ناآشنا در آمدند ، از هم پراكنده مى شوند . اگر مؤمنى به مسجدى در آيد كه در آن ، مردمان بسيارند و در ميان آنها فقط يك مؤمن باشد ، روح او به آن مؤمن ، ميل مى كند ، تا جايى كه كنار او مى نشيند .

امام صادق عليه السلام :روح ايمان ، يكى است و از نزد يكى بيرون آمد و در بدن هاى گوناگون پخش شد . پس ، بر اساس آن ، الفت مى گيرند و به واسطه آن ، دوستى مى ورزند .

4 / 4اسلامامام على عليه السلام :خداوند عز و جل اسلام را راهى با نشانه هاى نورانى و مناره هاى تابناك قرار داد . در اسلام است كه دل ها با يكديگر الفت مى گيرند و بر اساس آن است كه برادران ، برادرى مى كنند .

4 / 5ايمانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، خون گرم است . در كسى كه الفت نمى گيرد و الفت نمى پذيرد ، خيرى نيست .

.

ص: 106

عنه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ إلفٌ مَألوفٌ ، ولا خَيرَ فيمَن لا يَألَفُ ، وخَيرُ النّاسِ أنفَعُهُم لِلنّاسِ. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ غِرٌّ كَريمٌ (2) ، وَالفاجِرُ خَبٌّ (3) لَئيمٌ ، وخَيرُ المُؤمِنينَ مَن كانَ مَألَفَةً لِلمُؤمِنينَ ، ولا خَيرَ فيمَن لا يَألَفُ ولا يُؤلَفُ. (4)

عنه صلى الله عليه و آله :أكمَلُ المُؤمِنينَ إيمانا أحاسِنُهُم أخلاقا ، المُوَطَّؤونَ أكنافا ، الَّذينَ يَألَفونَ ويُؤلَفونَ ، ولا خَيرَ فيمَن لا يَألَفُ ولا يُؤلَفُ. (5)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ لِلمُنافِقينَ عَلاماتٍ يُعرَفونَ بِها ... لا يَألَفونَ ولا يُؤلَفونَ . (6)

الإمام عليّ عليه السلام :المُؤمِنُ إِلفٌ مَألوفٌ مُتَعَطِّفٌ. (7)

الإمام الصادق عليه السلام :المُؤمِنونَ يَألَفونَ ويُؤلَفونَ ويُغشى رَحلُهُم. (8)

راجع : هذه الموسوعة: ج2 ص 22 (الإخاء / الفصل الأوّل : تشريع الإخاء الديني/ المؤمن أخو المؤمن) .

.


1- .مسند الشهاب : ج 1 ص 108 ح 129 ، المعجم الأوسط : ج 6 ص 58 ح 5787 وفيه «يألف» بدل «إلف مألوف» ، تاريخ دمشق : ج 8 ص 404 ح 2254 بزيادة «لا يؤلف» بعد «لا يألف» وكلّها عن جابر ، كنز العمّال : ج 1 ص 142 ح 679 ؛ الكافي : ج 2 ص 102 ح 17 عن عبد اللّه بن ميمون القداح عن الإمام الصادق عن الإمام عليّ عليهماالسلام وفيه «ولا يؤلف» بدل ذيله ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 25 نحوه ، بحار الأنوار : ج 67 ص 309 ح 41 .
2- .غِرٌ كريم : أي ليس بذي نُكر ، فهو ينخدع لانقياده ولينه ، وليس ذلك منه جهلاً ولكنّه كرم وحُسن خلق (النهاية : ج 3 ص 354 «غرر») .
3- .الخَبّ : الخدّاع ، وهو الجُربُز الّذي يسعى بين الناس بالفساد (النهاية : ج 2 ص 4 «خبب») .
4- .الأمالي للطوسي : ص 462 ح 1030 عن الحسين بن زيد بن عليّ عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 67 ص 298 ح 23 .
5- .المعجم الصغير : ج 1 ص 218 ، المعجم الأوسط : ج 4 ص 356 ح 4422 وفيه «وليس منّا» بدل «ولا خير في» وكلاهما عن أبي سعيد الخدري ، كنز العمّال : ج 3 ص 10 ح 5179 .
6- .مسند ابن حنبل : ج 3 ص 147 ح 7931 ، تفسير ابن كثير : ج 8 ص 152 كلاهما عن أبي هريرة ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 266 ح 95 عن الإمام عليّ عليه السلام ، كنز العمّال : ج 1 ص 170 ح 862 .
7- .غرر الحكم : ج 1 ص 375 ح 1432 .
8- .تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 382 .

ص: 107

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، خون گرم و صميمى است ، و در كسى كه الفت نمى گيرد ، خيرى نيست . و بهترينِ مردم ، كسى است كه براى مردم ، سودمندتر باشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، خوش ذات (1) و بزرگوار است و فاسد ، مكّار و پست . بهترينِ مؤمنان ، كسى است كه مايه الفت مؤمنان باشد . و در كسى كه الفت نمى گيرد و الفت نمى پذيرد ، خيرى نيست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمنانى ايمانشان كامل تر است كه خوش اخلاق ترند ، نرم خو و بى آزارند ؛ آنان كه با ديگران الفت مى گيرند و ديگران با آنها الفت مى گيرند . و در كسى كه الفت نمى گيرد و الفت نمى پذيرد ، خيرى نيست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :منافقان را نشانه هايى است كه با آنها شناخته مى شوند : ... با ديگران الفت نمى گيرند و ديگران نيز با آنها الفت نمى گيرند .

امام على عليه السلام :مؤمن ، خون گرم و الفت پذير و مهربان است .

امام صادق عليه السلام :مؤمنان ، اهل انس و الفت اند و درِ خانه شان به روى همه باز است (ميهمان نوازند) .

ر . ك : همين دانش نامه : ج 2 ص 23 (برادرى / فصل يكم : تشريع برادرىِ دينى / مؤمن ، برادر مؤمن است) .

.


1- .واژه «غِرّ» _ كه در متن عربى آمده _ به اين معانى به كار مى رود : بى شيله پيله ، كسى كه اهل كَلك و حقّه بازى نباشد ، ساده لوح .

ص: 108

4 / 6وَلايَةُ أهلِ البَيتِ عليهم السلامرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ :يا عَلِيُّ ، إنَّ بِنا خَتَمَ اللّهُ الدّينَ كَما بِنا فَتَحَهُ ، وبِنا يُؤَلِّفُ اللّهُ بَينَ قُلوبِكُم بَعدَ العَداوَةِ وَالبَغضاءِ. (1)

الإمام الباقر عليه السلام :لَمّا قُبِضَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله باتَ آلُ مُحَمَّدٍ عليهم السلام بِأَطوَلِ لَيلَةٍ ... فَبَينا هُم كَذلِكَ إذ أتاهُم آتٍ لا يَرَونَهُ ويَسمَعونَ كَلامَهُ ، فَقالَ : السَّلامُ عَلَيكُم أهلَ البَيتِ ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ... فَأَنتُم أهلُ اللّهِ عز و جل الَّذينَ بِهِم تَمَّتِ النِّعمَةُ ، وَاجتَمَعَتِ الفُرقَةُ ، وَائتَلَفَتِ الكَلِمَةُ ، وأنتُم أولِياؤُهُ ؛ فَمَن تَوَلّاكُم فازَ ، ومَن ظَلَمَ حَقَّكُم زَهَقَ. (2)

الإمام الصادق عليه السلام :نَحنُ أهلَ البَيتِ النَّعيمُ الَّذي أنعَمَ اللّهُ بِنا عَلَى العِبادِ ، وبِنَا ائتَلَفوا بَعدَ أن كانوا مُختَلِفينَ ، وبِنا ألَّفَ اللّهُ بَينَ قُلوبِهِم ، وَ جَعَلَهُم إخوانا بَعدَ أن كانوا أعداءً. (3)

الكافي عن عمّار الساباطي :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : أَيُّما أفضَلُ : العِبادَةُ في السِّرِّ مَعَ الإِمامِ مِنكُمُ المُستَتَرِ في دَولَةِ الباطِلِ ، أوِ العِبادَةِ في ظُهورِ الحَقِّ ودَولَتِهِ ، مَعَ الإِمامِ مِنكُمُ الظَّاهِرِ؟ فَقالَ : . . . واللّهِ عِبادَتُكُم في السِّرِّ مَعَ إِمامِكُم المُستَتِرِ . . . قُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، فَماتَرى إذا أن نَكونَ مِن أصحابِ القائِمِ عليه السلام و يَظهَرَ الحَقُّ ، ونَحنُ اليَومَ في إمامَتِكَ وطاعَتِكَ أفضَلُ أعمالاً من أصحابِ دَولَةِ الحَقِّ وَالعَدلِ؟ فَقالَ : سُبحانَ اللّهِ ! أما تُحِبّونَ أن يُظهِرَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالَى الحَقَّ وَالعَدلَ فِي البِلادِ ، ويَجمَعَ اللّهُ الكَلِمَةَ ، ويُؤَلِّفَ اللّهُ بَينَ قُلوبٍ مُختَلِفَةٍ ، ولا يَعصونَ اللّهَ عز و جل في أرضِهِ ، وتُقامَ حُدودُهُ في خَلقِهِ؟! (4)

.


1- .الأمالي للمفيد : ص 251 ح 4 ، الأمالي للطوسي : ص 21 ح 24 كلاهما عن عمر بن عليّ بن أبي طالب عن أبيه الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 23 ص 142 ح 94 .
2- .الكافي : ج 1 ص 445 ح 19 ، بحار الأنوار : ج 59 ص 194 ح 58 نقلاً عن النوادر لعليّ بن أسباط .
3- .مجمع البيان : ج 10 ص 813 نقلاً عن العيّاشي ، الدعوات : ص 158 ح 434 وليس فيه «بعد أن كانوا أعداءً» وكلاهما عن أبي حنيفة ، بحار الأنوار : ج 24 ص 49 .
4- .الكافي : ج 1 ص 333 ح 2 ، كمال الدين : ص 646 ح 7 ، بحار الأنوار : ج 52 ص 128 ح 20 .

ص: 109

4 / 6 دوستى اهل بيت عليهم السلام

4 / 6دوستى اهل بيت عليهم السلامپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به على عليه السلام _ :اى على! خداوند ، دين را به ما ختم كرد ، چنان كه با ما آغازش نمود ، و به واسطه ما ميان دل هاى شما ، پس از دشمنى و كينه توزى ، الفت مى افكند .

امام باقر عليه السلام :چون پيامبر خدا رحلت كرد ، آل محمّد ، درازترين شب را سپرى كردند... . در اين حال بودند كه يكى نزد آنان آمد كه خودش را نمى ديدند ؛ ولى سخنش را مى شنيدند . گفت : «سلام و رحمت و بركات خدا بر شما ، اى اهل بيت! ... شما اهل اللّه عز و جل هستيد ؛ همانها كه به واسطه وجودشان ، نعمتْ كامل گشت ، و تفرقه به اتّحاد گراييد ، و وحدت (همبستگى) به وجود آمد . شما اولياى او هستيد . پس ، هر كه شما را به ولايت (دوستى) گرفت ، رستگار شد و هر كه در حقّ شما ستم كرد ، نابود گشت» .

امام صادق عليه السلام :ما خاندان، نعمتى هستيم كه خداوند به بندگان عطا كرد ، و به واسطه ما اختلاف آنان به ائتلاف گراييد ، و به واسطه ما خداوند ، ميان دل هايشان الفت انداخت ، و آنان را كه دشمن يكديگر بودند ، به برادر تبديل كرد .

الكافى_ به نقل از عمّار ساباطى _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : كدامين بهتر است : عبادت پنهانى با امامى غايب در دولت باطل ، يا عبادت در ظهور حق و دولت آن با امامى آشكار؟ فرمود : «به خداوند سوگند ، عبادت به صورت پنهانى با امام غايبتان ، بهتر است ...» . گفتم : قربانت گردم! پس به نظر شما ما كه امروز تحت امامت و اطاعت شما هستيم و اعمال ما بر اعمال ياران دولت حق و عدالت ، برتر است ، نبايد آرزو كنيم كه از ياران قائم عليه السلام باشيم و حق ، آشكار [و حكم فرما] شود؟ فرمود : «سبحان اللّه ! آيا شما دوست نداريد كه خداوند متعال ، حق و عدالت را در جهان ، آشكار گرداند و وحدت كلمه (عقيده) پديد آورد و ميان دل هاى پراكنده ، الفت اندازد و خداوند عز و جل را در روى زمينش نافرمانى نكنند و حدود و احكام خدا در ميان خلقش اجرا شود؟!» .

.

ص: 110

الإمام الهادي عليه السلام_ فِي الزِّيارَةِ الجامِعَةِ _ :بِمُوالاتِكُم عَلَّمَنَا اللّهُ مَعالِمَ دينِنا ، وأصلَحَ ما كانَ فَسَدَ مِن دُنيانا ، وبِمُوالاتِكُم تَمَّتِ الكَلِمَةُ ، وعَظُمَتِ النِّعمَةُ ، وَائتَلَفَتِ الفُرقَةُ ، وبِمُوالاتِكُم تُقبَلُ الطّاعَةُ المُفتَرَضَةُ. (1)

4 / 7رِعايَةُ الحُقوقِالإمام عليّ عليه السلام_ في بَيانِ الحُقوقِ الَّتي أوجَبَهَا اللّهُ تَعالى _ :ثُمَّ جَعَلَ مِن حُقوقِهِ حُقوقا فَرَضَها لِبَعضِ النّاسِ عَلى بَعضٍ ، فَجَعَلَها تَتَكافى في وُجوهِها (2) ويوجِبُ بَعضُها بَعضا ، ولا يُستَوجَبُ بَعضُها إلّا بِبَعضٍ ، فَأَعظَمُ مِمّا افتَرَضَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى مِن تِلكَ الحُقوقِ حَقُّ الوالي عَلَى الرَّعِيَّةِ ، وحَقُّ الرَّعِيَّةِ عَلَى الوالي ، فَريضَةٌ فَرَضَهَا اللّهُ عز و جل لِكُلٍّ عَلى كُلٍّ ، فَجَعَلَها نِظامَ اُلفَتِهِم وعِزّا لِدينِهِم. (3)

.


1- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 100 ح 177 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 616 ح 3213 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 277 ح 1 كلّها عن موسى بن عبد اللّه النخعي ، المزار الكبير : ص 533 عن موسى بن عمران النخعي ، بحار الأنوار : ج 102 ص 132 ح 4 .
2- .تتكافى في وجوهها : أي جعل كلّ وجهٍ من تلك الحقوق مقابَلاً بمثله ، فحقّ الوالي وهو الطاعة من الرعيّة مقابَل بمثله وهو العدل فيهم وحسن السيرة (مرآة العقول : ج 26 ص 519) .
3- .الكافي : ج 8 ص 353 ح 550 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، نهج البلاغة : الخطبة 216 ، بحار الأنوار : ج 27 ص 251 ح 14 .

ص: 111

4 / 7 رعايت حقوق
4 / 8 ترك تكلّف

امام هادى عليه السلام_ در «زيارت جامعه» _ :به بركت ولايت شما [اهل بيت ]است كه خداوند ، تعاليم دينش را به ما آموخت و تباهى هاى دنياى ما را اصلاح كرد ، و به بركت ولايت [و پيروى از] شماست كه كلمه[ى توحيد ]كامل گشت و نعمت ، عظيم شد و جدايى به اتّحاد انجاميد ، و با ولايت (دوستى) شماست كه طاعات واجب ، پذيرفته مى شوند .

4 / 7رعايت حقوقامام على عليه السلام_ در بيان حقوقى كه خداوند متعال واجب فرموده است _ :سپس از حقوق خويش حقوقى قرار داد و آنها را بر مردمان نسبت به يكديگر واجب گردانيد . هر يك را در اِزاى ديگرى نهاد (1) و هر يك از اين حقوق ، موجب ديگرى مى شود و هيچ يك بدون ديگرى واجب نمى گردد . بزرگ ترين حق از اين حقوق كه خداوند متعال واجب فرمود ، حقّ والى بر رعيّت است و حقّ رعيّت بر والى ؛ حقّى كه خداوند عز و جلبراى هر يك ، بر ديگرى واجب كرده و آن را مايه الفت [و اتّحاد] آنان و سربلندى [و اقتدارِ] دينشان گردانيده است .

.


1- .مثلاً حق والى ، اطاعت زيردستان از او ، در برابر عدالت ورزى و خوش رفتارى او با آنان است .

ص: 112

4 / 8تَركُ الكُلفَةِالإمام عليّ عليه السلام :شَرطُ الاُلفَةِ تَركُ الكُلفَةِ. (1)

4 / 9حُسنُ العِشرَةِالإمام عليّ عليه السلام :إنَّ أحسَنَ ما يَألَفُ بِهِ النّاسُ قُلوبَ أوِدّائِهِم ، ونَفَوا بِهِ الضِّغنَ (2) عَن قُلوبِ أعدائِهِم : حُسنُ البِشرِ عِندَ لِقائِهِم ، وَالتَّفَقُّدُ في غَيبَتِهِم ، وَالبَشاشَةُ بِهِم عِندَ حُضورِهِم. (3)

4 / 10إظهارُ المَحَبَّةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا أحَبَّ أحَدُكُم أخاهُ فِي اللّهِ فَليُعلِمهُ ؛ فَإِنَّهُ أبقى فِي الاُلفَةِ ، وأثبَتُ فِي المَوَدَّةِ. (4)

الإمام عليّ عليه السلام :قُلوبُ الرِّجالِ وَحشِيَّةٌ ، فَمَن تَأَلَّفَها أقبَلَت عَلَيهِ. (5)

عنه عليه السلام :مَن تَأَلَّفَ النّاسَ أحَبّوهُ. (6)

.


1- .المواعظ العدديّة : ص 57 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 298 ح 5326 وفيه «اطّراح» بدل «ترك» .
2- .الضِّغن : الحِقد والعداوة والبغضاء (النهاية : ج 3 ص 91 «ضغن») .
3- .تحف العقول : ص 218 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 57 ح 124 .
4- .الإخوان : ص 138 ح 69 عن مجاهد ، الزهد لهنّاد : ج 1 ص 275 ح 484 عن عمرو بن مرّة نحوه وفيه «أحسن للاُلفة» بدل «أبقى في الاُلفة» ، كنز العمّال : ج 9 ص 25 ح 24747 .
5- .نهج البلاغة : الحكمة 50 ، غرر الحكم : ج 4 ص 507 ح 6776 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 178 ح 19 ؛ ربيع الأبرار : ج 1 ص 458 وفيه «القلوب» بدل «قلوب الرجال» .
6- .غرر الحكم : ج 5 ص 184 ح 7895 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 424 ح 7166 .

ص: 113

4 / 9 حسن معاشرت
4 / 10 اظهار محبّت

4 / 8ترك تكلّفامام على عليه السلام :شرط الفت ، ترك تكلّف است .

4 / 9حسن معاشرتامام على عليه السلام :بهترين چيزى كه مردم به واسطه آن ، دل هاى دوستانشان را به دست مى آورند و كينه ها را از دل هاى دشمنانشان مى زدايند ، اين است كه در هنگام برخورد با آنان ، خوش رو ، در غيابشان جوياى احوالشان ، و در حضورشان گشاده رو باشند .

4 / 10اظهار محبّتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه يكى از شما برادر دينى اش را دوست دارد ، اين را به او اعلام كند ؛ چرا كه اين كار ، الفت را پايدارتر و دوستى را استوارتر مى كند .

امام على عليه السلام :دل هاى مردان رمنده اند . پس هر كه آنها را رام كند ، به او رو مى كنند .

امام على عليه السلام :هر كه با مردم الفت بگيرد ، مردم او را دوست مى دارند .

.

ص: 114

عنه عليه السلام :أحَقُّ النّاسِ أن يُؤنَسَ بِهِ الوَدودُ المَألوفُ. (1)

المحاسن عن أبي البلاد :مَرَّ رَجُلٌ فِي المَسجِدِ وأبو جَعفَرٍ عليه السلام جالِسٌ وأبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام ، فَقالَ لَهُ بَعضُ جُلَسائِهِ : وَاللّهِ إنّي لَاُحِبُّ هذَا الرَّجُلَ . قالَ لَهُ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : ألا فَأَعلِمهُ ؛ فَإِنَّهُ أبقى لِلمَوَدَّةِ وخَيرٌ فِي الاُلفَةِ. (2)

4 / 11المُصاهَرَةعلل الشرائع عن عبد اللّه بن يزيد :حَدَّثَني يَزيدُ بنُ سَلامٍ أنَّهُ سَأَلَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ لَهُ : أخبِرني لِمَ سُمِّيَ اللَّيلُ لَيلاً؟ قالَ : لِأَنَّهُ يُلايِلُ (3) الرِّجالَ مِنَ النِّساءِ ، جَعَلَهُ اللّهُ عز و جلاُلفَةً ولِباسا ، وذلِكَ قَولُ اللّهِ عز و جل : «وَ جَعَلْنَا الَّيْلَ لِبَاسًا * وَ جَعَلْنَا النَّهَارَ مَعَاشًا» (4) . (5)

الإمام الهادي عليه السلام_ في خُطبَةِ النِّكاحِ _ :أمّا بَعدُ ، فَإِنَّ اللّهَ جَلَّ وعَزَّ جَعَلَ الصِّهرَ (6) مَألَفَةً لِلقُلوبِ ، ونِسبَةَ المَنسوبِ ، أوشَجَ (7) بِهِ الأَرحامَ ، وجَعَلَهُ رَأفَةً ورَحمَةً «إِنَّ فِى ذَلِكَ لَاَيَاتٍ لِّلْعَالِمِينَ» (8) . (9)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 391 ح 2960 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 114 ح 2513 .
2- .المحاسن : ج 1 ص 415 ح 951 ، مشكاة الأنوار : ص 575 ح 1918 نحوه ، بحار الأنوار : ج 74 ص 181 ح 1 .
3- .قال العلّامة المجلسي قدس سره : يظهر من الخبر أنّ الليل مشتقّ من الملايلة ، وهي بمعنى المؤالفة والموافقة ، والمشهور عند اللغويّين عكس ذلك ، قال الفيروز آبادي : لايلتُه : استأجرته لليلة ، وعاملَهُ مُلايلةً كَمُياوَمَة . ويمكن أن يكون تنبيها على أنّ أصل الليل الستر (بحارالأنوار : ج 58 ص 158 وج 59 ص 2) .
4- .النبأ : 10 و11 .
5- .علل الشرائع : ص 470 ح 33 ، بحار الأنوار : ج 9 ص 305 ح 8 .
6- .الصِّهْر : ما كان من خِلطة تُشبِه القرابَة يُحدِثها التزويج (النهاية : ج 3 ص 63 «صهر») .
7- .وَشَّجَ بينها : أي خَلَط وأَلَّفَ ، وَرَحِمٌ واشجة ووشيجة : مشتبكة ومتّصلة (لسان العرب : ج 2 ص 399 «وشج») .
8- .الروم : 22 .
9- .الكافي : ج 5 ص 373 ح 6 عن عبد العظيم بن عبد اللّه .

ص: 115

4 / 11 ازدواج

امام على عليه السلام :سزاوارترينِ مردم به خو گرفتن با او ، شخص مهربان و صميمى است .

المحاسن_ به نقل از ابو البلاد _ :مردى در مسجد مى گذشت و امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام نشسته بودند . يكى از مجلسيان به امام عليه السلام گفت : به خدا ، من اين مرد را دوست مى دارم ! امام باقر عليه السلام به او فرمود : «پس ، اين را به او اعلام كن ؛ زيرا اين كار ، دوستى را پايدارتر مى سازد و براى الفت ، بهتر است» .

4 / 11ازدواجعلل الشرائع_ به نقل از عبد اللّه بن يزيد _ :يزيد بن سلام برايم گفت كه از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پرسيد : بفرماييد كه چرا شب را «لَيْل» گفته اند؟ فرمود : «چون مردها را با زنان الفت مى دهد . (1) خداوند عز و جل شب را مايه الفت و پوشش ، قرار داده است و اين ، سخن خداوند عز و جل است ، آن جا كه مى فرمايد : «و شب را پوشش قرار داديم و روز را براى معاش [شما ]نهاديم» » .

امام هادى عليه السلام_ در خطبه عقد ازدواج _ :امّا بعد ، خداوند عز و جل وصلت (2) را مايه الفت دل ها و نسبت خويشاوندى قرار داد . به واسطه آن ، ارحام را به هم پيوند داد و آن را موجب رأفت و مهربانى قرار داد ؛ «و در آن ، نشانه هايى براى دانايان است» .

.


1- .علّامه مجلسى قدس سره مى گويد : از اين خبر پيداست كه «ليل» ، مشتقّ از «مُلايلة» است به معناى الفت و موافقت ؛ امّا نزد لغت شناسان ، عكس اين معنا مشهور است . فيروزآبادى مى گويد : «ل يلتُه» يعنى : او را براى يك شب ، اجير كردم . «عامَلَه ملايلةً (مانند مياوَمةً) [يعنى : روزانه با او معامله كرد]» و مى تواند توجّه دادن به اين نكته باشد كه اصل «ليل» ، سَتر (پوشاندن) است (بحار الأنوار : ج 58 ص 158 و ج 59 ص 2) .
2- .وصلت ، از اختلاط و آميزش به وجود مى آيد و شبيه خويشاوندى است و محصول ازدواج است .

ص: 116

الإمام الرضا عليه السلام :لَو لَم يَكُن فِي المُناكَحَةِ وَالمُصاهَرَةِ آيَةٌ مُحكَمَةٌ ولا سُنَّةٌ مُتَّبَعَةٌ ولا أثَرٌ مُستَفيضٌ ، لَكانَ فيما جَعَلَ اللّهُ مِن بِرِّ القَريبِ ، وتَقريبِ البَعيدِ ، وتَأليفِ القُلوبِ ، وتَشبيكِ الحُقوقِ ، وتَكثيرِ العَدَدِ ، وتَوفيرِ الوَلَدِ لِنَوائِبِ الدَّهرِ وحَوادِثِ الاُمورِ ، ما يَرغَبُ في دونِهِ العاقِلُ اللَّبيبُ . (1)

4 / 12الوَفاءالإمام عليّ عليه السلام :سَبَبُ الاِئتِلافِ الوَفاءُ. (2)

4 / 13الإِنصافالإمام عليّ عليه السلام :الإِنصافُ يَألَفُ القُلوبَ. (3)

عنه عليه السلام :الإِنصافُ يَرفَعُ الخِلافَ ، ويوجِبُ الاِئتِلافَ. (4)

.


1- .الكافي : ج 5 ص 373 ح 7 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 297 ح 77 كلاهما عن معاوية بن حكيم ، بحار الأنوار : ج 103 ص 264 ح 4 .
2- .غرر الحكم : ج 4 ص 120 ح 5511 .
3- .غرر الحكم : ج 1 ص 294 ح 1130 .
4- .غرر الحكم : ج 2 ص 30 ح 1702 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 26 ح 300 .

ص: 117

4 / 12 وفادارى
4 / 13 انصاف

امام رضا عليه السلام :در باره ازدواج و وصلت ، حتّى اگر آيه اى محكم و سنّتى پيروى شده و احاديث فراوان هم نبود ، فوايدى كه خداوند در آن قرار داده است، از قبيل : نيكى به نزديكان و نزديك ساختن بيگانگان ، الفت دادن دل ها ، در هم تنيدن حقوق ، افزايش جمعيت ، و زياد شدن فرزند براى [كمك كردن در هنگام ]سختى هاى روزگار و امور زندگى ، خود ، كافى بودند كه شخص خردمندِ دانا به آن بگرايد .

4 / 12وفادارىامام على عليه السلام :وفادارى ، موجب الفت است .

4 / 13انصافامام على عليه السلام :انصاف ، دل ها را الفت مى دهد .

امام على عليه السلام :انصاف ، اختلاف را رفع مى كند و موجب الفت مى شود .

.

ص: 118

4 / 14التَّبارّالإمام عليّ عليه السلام :اِجمَعوا يَجمَعِ اللّهُ شَملَكُم ، وتَبارّوا يَصِلِ اللّهُ اُلفَتَكُم. (1)

4 / 15الدُّعاءرسول اللّه صلى الله عليه و آله :اللّهُمَّ اغفِر لِأَحيائِنا وأمواتِنا ، وأصلِح ذاتَ بَينِنا ، وألِّف بَينَ قُلوبِنا. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :اللّهُمَّ ألِّف بَينَ قُلوبِنا ، وأصلِح ذاتَ بَينِنا ، وَاهدِنا سُبُلَ السَّلامِ. (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ للّهِِ تَبارَكَ وتَعالى مَلَكا مِنَ المَلائِكَةِ نِصفُ جَسَدِه الأَعلى نارٌ ونِصفُهُ الأَسفَلُ ثَلجٌ ، فَلَا النّارُ تُذيبُ الثَّلجَ ، وَلَا الثَّلجُ يُطفِئُ النّارَ ، وَهُوَ قائِمٌ يُنادي بِصَوتٍ لَهُ رَفيعٍ : سُبحانَ اللّهِ الَّذي كَفَّ حَرَّ هذِهِ النّارِ فَلا تُذيبُ هذا الثَّلجَ ، وكَفَّ بَردَ هذا الثَّلجِ فلا يُطفِئُ حَرَّ هذِهِ النّارِ ، اللّهُمَّ يا مُؤَلِّفا بَينَ الثَّلجِ وَالنّارِ ، ألِّف بَينَ قُلوبِ عِبادِكَ المُؤمِنينَ عَلى طاعَتِكَ. (4)

.


1- .مصباح المتهجّد : ص 757 ح 843 ، مصباح الزائر : ص 159 كلاهما عن الفيّاض بن محمّد بن عمر الطرسوسي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 97 ص 117 ح 8 .
2- .المعجم الكبير : ج 3 ص 238 ح 3265 ، المعجم الأوسط : ج 6 ص 97 ح 5913 ، الطبقات الكبرى : ج 4 ص 57 ، اُسد الغابة : ج 1 ص 643 الرقم 976 كلّها عن الحارث بن نوفل ، كنز العمّال : ج 15 ص 607 ح 42409 .
3- .المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 398 ح 977 ، المعجم الكبير : ج 10 ص 191 ح 10426 ، الدعاء للطبراني : ص 422 ح 1429 ، حلية الأولياء : ج 4 ص 110 الرقم 259 كلّها عن عبد اللّه بن مسعود ، كنز العمّال : ج 2 ص 187 ح 3677 .
4- .التوحيد : ص 280 ح 5 عن ابن عبّاس ، تفسير القمّي : ج 2 ص 6 عن هشام بن سالم عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 93 ص 180 ح 12 ؛ إحياء العلوم : ج 2 ص 233 نحوه ، كنز العمّال : ج 6 ص 142 ح 15174 نقلاً عن الديلمي عن ابن عبّاس .

ص: 119

4 / 14 نيكى كردن به يكديگر
4 / 15 دعا

4 / 14نيكى كردن به يكديگرامام على عليه السلام :گِرد هم آييد تا خداوند ، جمع شما را گرد هم آورد ، و به يكديگر نيكى كنيد تا خداوند ، شما را به هم الفت دهد .

4 / 15دعاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بار خدايا! زندگان و مردگانِ ما را بيامرز و ميان ما آشتى بيفكن و دل هايمان را با يكديگر الفت بده .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بار خدايا! دل هاى ما را با هم الفت ده و ميان ما آشتى بيفكن و ما را به راه هاى صلح (مسالمت) هدايت فرما .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند متعال را فرشته اى از فرشتگان است كه نيمى از اندامش آتش و نيمى ديگر ، يخ است . نه آتش ، يخ را آب مى كند و نه يخ ، آتش را خاموش مى نمايد . با آوازى بلند صدا مى زند : پاك است خداوندى كه داغىِ اين آتش را نگه داشت و نگذاشت اين يخ را ذوب كند ، و سرماى يخ را نگه داشت و نگذاشت اين آتش را خاموش نمايد . بار خدايا! اى الفت دهنده [و جمع كننده ]ميان برف و آتش! ميان دل هاى بندگان مؤمنت ، بر طاعتت ، الفت افكن !

.

ص: 120

الإمام الرضا عليه السلام_ في خُطبَةِ النِّكاحِ _ :نَسأَلُ اللّهَ أن يَلحَمَ ما بَينَكُم بِالبِرِّ وَالتَّقوى ، ويُؤَلِّفَهُ بِالمَحَبَّةِ وَالهَوى ، ويَختِمَهُ بِالمُوافَقَةِ وَالرِّضا ، إنَّهُ سَميعُ الدُّعاءِ لَطيفٌ لِما يَشاءُ. (1)

الإمام المهدي عليه السلام_ مِن دُعاءٍ دَعا بِهِ في قُنوتِهِ _ :أسأَلُكَ بِاسمِكَ الَّذي ألَّفتَ بِهِ بَينَ قُلوبِ أولِيائِكَ ، وألَّفتَ بَينَ الثَّلجِ وَالنّارِ ؛ لا هذا يُذيبُ هذا ، ولا هذا يُطفِئُ هذا. (2)

الكافي عن سَماعة :سَأَلتُهُ (3) عَنِ الصَّلاةِ عَلَى المَيِّتِ ، فَقالَ : تُكَبِّرُ خَمسَ تَكبيراتٍ ، تَقولُ أوَّلَ ما تُكَبِّرُ : أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ... اللّهُمَّ اغفِر لِأَحيائِنا وأمواتِنا مِنَ المُؤمِنينَ وَالمُؤمِناتِ ، وألِّف قُلوبَنا عَلى قُلوبِ أخيارِنا ، وَاهدِنا لِمَا اختُلِفَ فيهِ مِنَ الحَقِّ بِإِذنِكَ ، إنَّكَ تَهدي مَن تَشاءُ إلى صِراطٍ مُستَقيمٍ . (4)

4 / 16تلك الخصالالإمام الصادق عليه السلام :إذا لَم تَجتَمِعِ القَرابَةُ عَلى ثَلاثَةِ أشياءَ تَعَرَّضوا لِدُخولِ الوَهنِ عَلَيهِم ، وشَماتَةِ الأَعداءِ بِهِم ، وهِيَ : تَركُ الحَسَدِ فيما بَينَهُم ؛ لِئَلّا يَتَحَزَّبوا فَيَتَشَتَّتَ أمرُهُم ، وَالتَّواصُلُ ؛ لِيَكونَ ذلِكَ حادِيا لَهُم عَلَى الاُلفَةِ ، وَالتَّعاوُنُ ؛ لِتَشمِلَهُمُ العِزَّةُ. (5)

.


1- .الكافي : ج 5 ص 374 ح 7 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 298 ح 77 كلاهما عن معاوية بن حكيم .
2- .مُهَج الدعوات : ص 91 ، بحار الأنوار : ج 85 ص 234 .
3- .هكذا جاء مضمرا .
4- .الكافي : ج 3 ص 182 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 3 ص 191 ح 435 ؛ المصنّف لعبد الرزّاق : ج 3 ص 487 ح 6422 عن عبد الرحمن بن أبزى عن الإمام علي عليه السلام ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 3 ص 177 ح 7 ، الدعاء للطبراني : ص 360 ح 1197 كلاهما عن عبد اللّه بن عبد الرحمن بن أبزى عن الإمام عليّ عليه السلام والثلاثة الأخيرة نحوه .
5- .تحف العقول : ص 323 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 237 ح 69 .

ص: 121

4 / 16 اين چند عامل

امام رضا عليه السلام_ در خطبه عقد ازدواج _ :از خداوند مى خواهيم كه ميان شما را به نيكى و تقوا پيوند زند و بر پايه محبّت و عشق ، الفت دهد و با سازگارى و خرسندى ، به فرجام رساند ، كه او شنوا [ و اجابت كننده]ى دعاست و آنچه را بخواهد ، لطف مى كند .

امام مهدى عليه السلام_ از دعاى ايشان در قنوتش _ :از تو درخواست مى كنم ، به حقّ آن نامت كه به واسطه آن ، ميان دل هاى دوستانت الفت افكندى و بين برف و آتش ، سازش دادى كه نه اينْ آن را آب مى كند و نه آنْ اين را خاموش مى گرداند !

الكافى_ به نقل از سماعه _ :از امام عليه السلام (1) در باره نماز ميّت پرسيدم . فرمود : «پنج تكبير مى گويى . بعد از تكبير اوّل ، مى گويى : گواهى مى دهم كه معبودى جز خداى يگانه نيست ... . بار خدايا! مردان و زنان مؤمن ما را ، از زنده و مرده ، بيامرز و دل هاى ما را با دل هاى نيكانمان الفت ده ، و _ به اذن خودت _ ما را به حق (حقيقت) _ كه مورد اختلاف است _ راه نمايى فرما كه تو هر كه را بخواهى ، به راه راست هدايت مى كنى» .

4 / 16و اين چند عاملامام صادق عليه السلام :خويشاوندان ، هر گاه بر سه چيز هم داستان نشوند ، خويشتن را در معرض [ضعف و ]سستى و دشمن شادى قرار مى دهند : ترك حسادت نسبت به يكديگر ، تا اين كه دسته دسته نشوند و كارشان به پراكندگى نينجامد ؛ ايجاد ارتباط با يكديگر ، تا موجب الفت آنان گردد ؛ و همكارى ، تا اين كه شكست ناپذيرى ، آنان را در بر گيرد .

.


1- .حديث ، در منبع ، به همين صورت (مُضمَر) و بدون ذكر نام امام آمده است .

ص: 122

الفصل الخامس : موانع الاُلفة5 / 1وسوسة الشيطانالإمام الباقر عليه السلام :إنَّ الشَّيطانَ يُغري بَينَ المُؤمِنينَ ما لَم يَرجِع أحَدُهُم عَن دينِهِ ، فَإِذا فَعَلوا ذلِكَ استَلقى عَلى قَفاهُ وتَمَدَّدَ ، ثُمّ قالَ : فُزتُ . فَرَحِمَ اللّهُ امرَأً ألَّفَ بَينَ وَلِيَّينِ لَنا. يا مَعشَرَ المُؤمِنينَ ، تَأَلَّفوا وتَعاطَفوا. (1)

5 / 2الاِختِلافالإمام عليّ عليه السلام :لَيسَ مَعَ الاِختِلافِ ائتِلافٌ. (2)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 345 ح 6 ، منية المريد : ص 326 كلاهما عن زرارة ، إرشاد القلوب : ص 179 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 187 ح 6 .
2- .تحف العقول : ص 85 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 410 ح 6982 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 212 ح 1 نقلاً عن كشف المحجّة ؛ دستور معالم الحكم : ص 31 ، كنز العمّال : ج 16 ص 182 ح 44215 نقلاً عن وكيع والعسكري في المواعظ .

ص: 123

فصل پنجم: موانع الفت
5 / 1 وسوسه شيطان
5 / 2 اختلاف

فصل پنجم: موانع الفت5 / 1وسوسه شيطانامام باقر عليه السلام :شيطان ، تا زمانى كه يكى از مؤمنان از دينش بر نگردد ، پيوسته در ميان آنان فتنه انگيزى مى كند و چون چنين كردند ، به پشتْ مى خوابد و نفس راحتى مى كشد و مى گويد : كامياب شدم . پس ، رحمت خدا بر آن كس كه ميان دو تن از دوستان ما الفت افكنَد . اى گروه مؤمنان! با هم الفت بگيريد و با يكديگر مهربان باشيد .

5 / 2اختلافامام على عليه السلام :با وجود اختلاف ، ائتلافى در كار نيست .

.

ص: 124

5 / 3تزويج الصّفارالإمام الصادق أو الإمام الكاظم عليهماالسلام_ لَمّا قيلَ لَهُ : إنّا نُزَوِّجُ صِبيانَنا وهُم صِغارٌ_ :إذا زُوِّجوا وهُم صِغارٌ لَم يَكادوا يَتَأَلَّفوا. (1)

راجع : المحبّة في الكتاب والسنّة : ص 85 (القسم الأوّل / الفصل الرابع : موانع المحبّة) .

.


1- .الكافي : ج 5 ص 398 ح 1 عن هشام بن الحكم .

ص: 125

5 / 3 همسر دادن كودكان

5 / 3همسر دادنِ كودكانامام صادق يا امام كاظم عليهماالسلام_ در پاسخ شخصى كه گفت : ما پسرانمان را در زمانى كه هنوز كم سال اند ، همسر مى دهيم _ :چنانچه در خردسالى همسر داده شوند ، به ندرت [با همسرانشان] الفت مى گيرند .

ر .ك : دوستى در قرآن و حديث : ص 147 (بخش اوّل / فصل چهارم : موانع دوستى) .

.

ص: 126

. .

ص: 127

17 . خدا

اشاره

17 . خدادرآمدمبحث يكم : خداشناسىمبحث دوم: توحيد خدامبحث سوم: نام ها و صفات خدا

.

ص: 128

درآمد

اللَّه ، در لغت

درآمدكلمه «اللّه » ، زيباترين نام ، دل رباترين كلام و پُرمحتواترين كلمه در نزد اهل معرفت است ؛ نام حقيقتى كه همه حقايق ، به او باز مى گردند : «وَ إِلَيْهِ يُرْجَعُ الْأَمْرُ كُلُّهُ» . (1) حقيقت اين نام ، آن گونه كه هست ، جز براى صاحب آن ، مكشوف نيست و هيچ كس به كُنه شناخت او نمى رسد و جز او ، هويّت او را نمى داند . و امّا آنچه در منابع لغت و نصوص (متون) اسلامى در تفسير اين لفظ آمده است :

اللّه ، در لغتبنا بر مشهور ، لفظ جلاله ، از «ألَهَ» يا «وَلَهَ» و يا «لاه» مشتق است و برخى ، آن را غير مشتق دانسته اند كه ابتدائا براى ذات واجب الوجود وضع شده است . علّامه مجلسى در اين باره مى گويد : و اختلف فى لفظ الجلالة فالمشهور أنّه عربى مشتق إمّا من أله بمعنى عبد ، أو من أله : إذا تحيّر ، إذا العقول تتحيّر فى معرفته ، أو من ألهت إلى فلان أى سكنت إليه ، لأنّ القلوب تطمئنُّ بذكره و الأرواح تسكن إلى معرفته أو من أله : إذا فزع من أمر نزل عليه ، و ألهه غيره : أجاره ، إذ العابد يفزع إليه و هو يجيره ، أو من أله الفصيل : إذا ولع بأمّه ، إذ العباد يولعون بالتضرّع إليه فى الشدائد ، أو من وله : إذا تحيّر و تخبّط عقله و كان أصله ولاه فقلبت الواو همزة لاشتقال الكسرة عليها ، أو من لاه

.


1- .هود : آيه 123 .

ص: 129

مصدر يليه ليها و لاها : إذا احتجب و ارتفع ، لأنّه تعالى محجوب عن إدراك الأبصار و مرتفع على كلّ شى ء و عمّا لا يليق به . و قيل : إنّه غير مشتقّ و هو علم للذات المخصوصة وضع لها ابتداءا . و قيل : أصله «لاها» بالسريانيّة فعرّب بحذف الألف الأخيرة و إدخال اللام عليه . (1) در ريشه واژه «اللّه» ، اختلاف وجود دارد . مشهور اين است كه اين واژه عربى و از «أله» به معناى «پرستيد» مشتق شده است . و يا از «أله» به معناى «حيران شد» است ؛ زيرا عقل در شناخت او حيران است . يا از «ألهت إلى فلان» است كه به معناى با او آرامش يافته است ؛ زيرا دل مردمان با ياد او آرام مى گيرد و با شناخت او تسكين مى يابد . يا از أله به معناى به فغان آمدن از گرفتارى است . «ألهه غيره» ، يعنى او را پناه داد ؛ زيرا عابد به او متوسّل مى شود و او هم وى را پناه مى دهد . يا از «أله الفصيل» است كه اشتياق بچّه به مادرش است ؛ زيرا بندگان در گرفتارى ها به درگاه او التماس مى كنند . يا از «وله» است وقتى كه عقل ، متحيّر و سر در گم مى شود و اصل آن از «وِلاه» است كه به خاطر مكسور بودن ، و او ، تبديل به همزه شده است . يا از «لاه» است كه مصدرش ليهاً و لاهاً مى آيد ، به معناى «پوشيده شد» و «بالا رفت» است ؛ زيرا خداوند از ديده ها پنهان است و از هر شيئى و هر آنچه شايسته او نيست ، برتر است . گفته اند : اين كلمه ، مشتق نيست و اسم عَلَم براى ذات مخصوص است و از همان ابتدا براى آن وضع شده است . نيز گفته اند كه اصل آن از لاهاى سريانى است و معرب شده و الف آخر آن حذف شده و لام به آن افزوده شده است . بنا بر مشتق بودن لفظ جلاله ، كلمه «اللّه » به تناسب مبدأهاى اشتقاق آن ، داراى اين معانى است : معبود ، ذاتى كه انديشه ها در شناخت حقيقت او متحيّرند ، ذاتى كه دل ها به ياد او آرام مى گيرند ، پناهگاهى كه مردم در سختى ها به او پناه مى برند ، حقيقتى كه از ديده ها پوشيده است .

.


1- .بحار الأنوار : ج 3 ص 226 .

ص: 130

اللَّه ، در قرآن و حديث
اشاره

امّا بنا بر اين كه لفظ جلاله ، عَلَم باشد ، اين لفظ ، نام است براى ذات جامع صفات جمال و جلال .

اللّه ، در قرآن و حديثاز منظر قرآن و احاديث ، نام «اللّه » ، مهم ترين نام آفريدگار جهان است و بيش از ساير نام هاى او (1) كاربرد دارد . اين نام در قرآن كريم ، 2816 بار تكرار شده است. امام على عليه السلام در باره اهمّيت لفظ جلاله (اللّه ) مى فرمايد : اللّه ، أعظَمُ اسمٍ مِن أسماءِ اللّهِ عز و جل ، وَ هُوَ الاسمُ الَّذى لا يَنبَغى أن يُسمّى بِهِ غَيرُ اللّهِ ، وَ لَم يَتَسَمَّ بِهِ مَخلوقٌ . (2) اللّه ، بزرگ ترين نام از نام هاى خداوند است و نامى است كه سزاوار نيست غير خدا به آن ناميده شود و هيچ مخلوقى بِدان ناميده نشده است . با تأمّل در احاديثى كه كلمه «إله» و «اللّه » را تفسير كرده اند ، روشن مى گردد كه لفظ جلاله در اصل ، مشتق است و معانى مختلفى كه براى مبدأ اشتقاق آن در منابع لغت ذكر شده است ، نه تنها با هم تعارضى ندارند ، بلكه هر يك به بخشى از مفهوم گسترده لفظ جامع جلاله اشاره دارند . بدين جهت هم ، در برخى از احاديث ، اين معانى در كنار هم قرار گرفته اند ، چنان كه امام على عليه السلام مى فرمايد : اللّه ، مَعناهُ المَعبودُ الَّذى يألَهُ فِيهِ الخَلقُ وَ يُؤلَهُ إلَيهِ ، وَ اللّهُ هُوَ المَستورُ عَن دَركِ الأبصارِ ، المَحجوبُ عَن الأوهامِ وَ الخَطَراتِ . (3)

.


1- .پس از «اللّه » ، نام هاى «رحيم» با دويست و بيست و هفت بار «رحمان» با صد و پنجاه و هفت بار و«عليم» با صد و شصت بار ، نام ها و صفات پُركاربرد خداوند در قرآن اند . بسيارى از نام ها و صفات نيز فقط يك بار در قرآن به كار رفته است ، مانند : «الاوّل» ، «الآخر» و «صمد» و ... . براى آگاهى بيشتر از اين نام ها و صفات ، ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 5 (خداشناسى / بخش 3 و 4) .
2- .ر . ك : ص 184 ح 56 .
3- .ر . ك : ص 512 ح 22 .

ص: 131

يك . شناخت خدا و نقش آن در زندگى
دو . توحيد و مراتب آن

اللّه ، به معناى معبودى است كه خلق در او حيران اند و به او پناه برده مى شود ، و خدا ، آن كسى است كه از دريافت ديده ها پنهان است و از وهم ها و انديشه ها پوشيده است . البتّه لفظ جلاله ، به تدريج از مفهوم اشتقاقى خود ، جدا شده است و به صورت عَلَم براى ذات واجب الوجود و در بر گيرنده تمامى صفات كمال ، استعمال مى گردد . مباحث خداشناسى از منظر قرآن و حديث را _ كه از اهميّت بسيارى برخوردارند _ ، مى توان در سه بخش خلاصه كرد :

يك . شناخت خدا و نقش آن در زندگىبخش اوّل ، به آيات و احاديثى اختصاص دارد كه به اصل وجود خدا و شناخت حقيقة الحقايق مربوط اند . مسائلى كه در اين بخش بدانها پرداخته شده ، عبارت اند از : ارزش خداشناسى و نقش آن در تكامل انسان ، بركات اعتقاد به خدا در زندگى فردى و اجتماعى ، راه نمايان درونى و برونى انسان به آفريدگار جهان ، راه هاى خداشناسى ، نشانه هاى روشن وجود خدا ، رمزِ دستيابى به بالاترين مراتب خداشناسى _ كه همان معرفت شهودى است _ ، مرزهاى خداشناسى ، حجاب هاى ميان انسان و خدا ، و موانع خداشناسى .

دو . توحيد و مراتب آنتوحيد ، اساس خداشناسى است و بدون آن ، اعتقاد به وجود خدا كامل و ثمربخش نيست ، چنان كه امام على عليه السلام مى فرمايد : أوّلُ الدّينِ مَعرِفَتُهُ ، وَ كَمالُ مَعرِفَتِهِ التَّصديقُ بِهِ ، وَ كَمالُ التَّصديقِ بِهِ تَوحيدُهُ . (1)

.


1- .ر . ك : ص 408 ح 1 .

ص: 132

سه . شناخت نام ها و صفات خداوند

آغاز دين ، شناخت خداست ، و كمال شناخت او ، باور آوردن به اوست ، و كمال باور آوردن به او ، يگانه دانستن اوست . بخش دوم از آيات و احاديثى كه ذيل عنوان «اللّه » آمده اند ، به تبيين ارزش عقيده به يگانگى خدا و مراتب آن ، اختصاص دارد . در يك جمله ، موحّد واقعى ، آن است كه خداوند متعال را در ذات ، صفات و افعال ، يكتا بداند ، براى او در آفرينش ، ربوبيّت و تدبير جهان ، شريك قائل نباشد ، در قانون گذارى و تشريع احكام ، شرك نورزد وتنها از قانون او در زندگى فردى و اجتماعى پيروى كند ، و تنها از او و كسانى كه او امر مى كند ، اطاعت نمايد و تنها او را بپرستد .

سه . شناخت نام ها و صفات خداونددر باره نام ها و صفات خداوند متعال ، پرسش هاى مختلفى وجود دارد كه در مبحث خداشناسى بايد به آنها پاسخ داد ، مانند اين كه : خداوند متعال ، چند اسم و صفت دارد؟ نام ها و صفات خداوند ، به چه معنا هستند؟ و چه تفاوتى ميان نام ها و صفات خدا با نام و صفات ديگران وجود دارد؟ نام هاى خدا چند قسم اند؟ مقصود از نام هاى لفظى و تكوينى چيست؟ مقصود از اسم اعظم خدا چيست؟ نام هاى خداوند ، چه نقشى در تدبير جهان دارند؟ و بالأخره ، شخص موحّد چگونه بايد در مورد صفات خداوند بينديشد؟ در بخش سوم از عنوان «اللّه » ، با الهام از آيات قرآن و احاديث اسلامى ، به اين پرسش ها پاسخ داده مى شود . گفتنى است كه آنچه در اين جا آمده ، گزيده اى از مطالبى است كه در دانش نامه عقايد اسلامى در مورد خداشناسى آمده است و براى آگاهى از تفصيل آن و نيز مباحث مربوط به شرح نام ها و صفات خداوند ، مراجعه به دانش نامه مورد اشاره ، ضرورى است .

.

ص: 133

مبحث يكم : خداشناسى
اشاره

مبحث يكم : خداشناسىفصل يكم: ارزش خداشناسىفصل دوم: راه نمايان شناخت خدافصل سوم: مبانى شناخت خدافصل چهارم: راه هاى شناخت خدافصل پنجم: نشانه هاى شناخت خدافصل ششم: راه هاى رسيدن به بالاترين مراتب خداشناسىفصل هفتم: آثار شناخت خدافصل هشتم: كرانه هاى شناخت خدافصل نهم : رواياتى كه درباره حجاب هاى خداستفصل دهم : موانع شناخت خدا

.

ص: 134

الفصل الأوّل : قيمة معرفة اللّه عز و جل1 / 1رَأسُ العِلمِ وثَمَرَتُهُالإمام الرضا عليه السلام :جاءَ رَجُلٌ إِلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وقالَ : ما رَأسُ العِلمِ؟ قالَ : مَعرِفَةُ اللّهِ حَقَّ مَعرِفَتِهِ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :ثَمَرَةُ العِلمِ مَعرِفَةُ اللّهِ . (2)

1 / 2أَعلَى المَعارِفِالإمام عليّ عليه السلام :مَعرِفَةُ اللّهِ سُبحانَهُ أَعلَى المَعارِفِ . (3)

عنه عليه السلام :العِلمُ بِاللّهِ أَفضَلُ العِلمَينِ . (4)

.


1- .جامع الأخبار : ص 36 ح 17 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 14 ح 36 .
2- .غرر الحكم : ج 3 ص 322 ح 4586 .
3- .غرر الحكم : ج 6 ص 148 ح 9864 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 486 ح 8989 .
4- .غرر الحكم : ج 1 ص 25 ح 1674 .

ص: 135

فصل يكم: ارزش خداشناسى
1 / 1 سرآمد علوم و ميوه دانش
1 / 2 عالى ترينِ شناخت ها

فصل يكم: ارزش خداشناسى1 / 1سرآمد علوم و ميوه دانشامام رضا عليه السلام :مردى نزد پيامبر خدا آمد و گفت : سرآمد علوم چيست؟ فرمود : «شناخت خداوند ، آن سان كه سزاوار شناخت است» .

امام على عليه السلام :ميوه دانش ، شناخت خداست .

1 / 2عالى ترينِ شناخت هاامام على عليه السلام :شناخت خداوند پاك ، عالى ترينِ شناخت هاست .

امام على عليه السلام :علم به خدا ، برترين علم است .

.

ص: 136

عنه عليه السلام :مَن عَرَفَ اللّهَ كَمُلَت مَعرِفَتُهُ . (1)

1 / 3قِوامُ الدِّينِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :دِعامَةُ الدِّينِ وأَساسُهُ المَعرِفَةُ بِاللّهِ عز و جل ، وَاليَقينُ ، وَالعَقلُ النّافِعُ ؛ وهُوَ الكَفُّ عَن مَعاصِي اللّهِ عز و جل . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :أَوَّلُ الدِّينِ مَعرِفَتُهُ . (3)

عنه عليه السلام :رَأسُ الأَمرِ مَعرِفَةُ اللّهِ تَعالى ، وعَمودُهُ طاعَةُ اللّهِ عز و جل . (4)

الإمام الرضا عليه السلام :أَوَّلُ عِبادَةِ اللّهِ مَعرِفَتُهُ . (5)

عنه عليه السلام :لا دِيانَةَ إِلّا بَعدَ المَعرِفَةِ (6) ، ولا مَعرِفَةَ إِلّا بِالإِخلاصِ . (7)

.


1- .غرر الحكم : ج 5 ص 206 ح 7999 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 431 ح 7384 .
2- .الفردوس : ج 2 ص 222 ح 3077 عن عائشة ، كنز العمّال : ج 3 ص 381 ح 7047 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 1 ، الاحتجاج : ج 1 ص 473 ح 113 ، عوالي اللآلي : ج 4 ص 126 ح 215 ، الكافي : ج 1 ص 140 ح 6 عن فتح بن عبداللّه مولى بني هاشم عن الإمام الكاظم عليه السلام وفيه «أوّل الديانة به معرفته» بدل صدره ، التوحيد : ص 57 ح 14 عن فتح بن يزيد الجرجاني عن الإمام الرضا عليه السلام وفيه «أوّل الدِّيانة معرفته» بدل صدره ، بحار الأنوار : ج 57 ص 176 ح 136 .
4- .دستور معالم الحكم : ص 20 .
5- .التوحيد : ص 34 ح 2 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 150 ح 51 كلاهما عن القاسم بن أيّوب العلوي ، الأمالي للمفيد : ص 253 ح 4 عن محمّد بن زيد الطبري ، الأمالي للطوسي : ص 22 ح 28 عن محمّد بن يزيد الطبري ، الإرشاد : ج 1 ص 223 عن صالح بن كيسان عن الإمام علي عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 57 ص 43 ح 17 .
6- .الظاهر أنّ المراد من المعرفة في هذه الرواية ، أعلى مراتب معرفة اللّه ، وهي لا تكتسب إلّا بالإخلاص .
7- .التوحيد : ص 40 ح 2 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 153 ح 51 كلاهما عن القاسم بن أيّوب العلوي ، تحف العقول : ص 67 عن الإمام علي عليه السلام وفيه «بتصديق» بدل «بالإخلاص» ، الاحتجاج : ج 2 ص 364 ح 283 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 230 ح 3 .

ص: 137

1 / 3 قِوام دين

امام على عليه السلام :هر كه خدا را شناخت ، شناختش كامل گشت .

1 / 3قِوام دينپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ستون دين و پايه آن ، شناخت خداوند عز و جل است و يقين و خرد سودمند . و خردِ سودمند ، باز ايستادن از معاصى خداوند عز و جلاست .

امام على عليه السلام :آغاز دين ، شناخت اوست . (1)

امام على عليه السلام :اساس كار [دين] ، شناخت خداوند متعال است و ستون آن ، فرمان بردارى از خداوند عز و جل .

امام رضا عليه السلام :نخستين گام در خداپرستى ، شناخت اوست .

امام رضا عليه السلام :ديندارى حاصل نمى شود ، مگر پس از شناخت ، و شناخت (2) پديد نمى آيد ، مگر با اخلاص .

.


1- .در حديثى از امام كاظم عليه السلام و در حديث ديگر از امام رضا عليه السلام آمده است : «منشأ ديندارى ، شناخت خدا است» .
2- .ظاهراً مقصود ، بالاترين مراتب خداشناسى است كه جز در پرتو اخلاص ، تحقّق نمى يابد .

ص: 138

1 / 4أَفضَلُ الفَرائِضِتنبيه الخواطر :سَأَلَ رَجُلٌ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَن أَفضَلِ الأَعمالِ، فَقالَ : العِلمُ بِاللّهِ ، وَالفِقهُ في دينِهِ . وكَرَّرَهُما عَلَيهِ . فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، أسأَ لُكَ عَنِ العَمَلِ فَتُخبِرُني عَنِ العِلمِ ! فَقالَ صلى الله عليه و آله : إِنَّ العِلمَ يَنفَعُكَ مَعَهُ قَليلُ العَمَلِ ، وإِنَّ الجَهلَ لا يَنفَعُكَ مَعَهُ كَثيرُ العَمَلِ . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :التَّفَكُّرُ في عَظَمَةِ اللّهِ وجَنَّتِهِ ونارِهِ ساعَةً خَيرٌ مِن قِيامِ لَيلَةٍ. (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إِنَّ أَفضَلَ الفَرائِضِ وأَوجَبَها عَلَى الإِنسانِ مَعرِفَةُ الرَّبِّ ، وَالإِقرارُ لَهُ بِالعُبودِيَّةِ . (3)

1 / 5أَطيَبُ اللَّذائِذِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إِذا دَخَلَ أَهلُ الجَنَّةِ الجَنَّةَ نودوا : يا أَهلَ الجَنَّةِ ، إِنَّ لَكُم عِندَ اللّهِ مَوعِدا لَم تَرَوهُ . فَقالوا : وما هُوَ ؟ ألَم يُبَيِّض وُجوهَنا ، ويُزَحزِحنا عَنِ النَّارِ ، ويُدخِلنَا الجَنَّةَ ؟ قالَ : فَيُكشَفُ الحِجابُ ، قالَ : فَيَنظُرونَ إِلَيهِ، فَوَاللّهِ ما أَعطاهُمُ اللّهُ شَيئا أحَبَّ إِلَيهِم مِنهُ . (4)

.


1- .تنبيه الخواطر : ج 1 ص 82 وراجع : كنز العمّال : ج 10 ص 144 ح 28731 .
2- .كنز العمّال : ج 3 ص 107 ح 5712 نقلاً عن أبي الشيخ عن ابن عبّاس .
3- .كفاية الأثر : ص 258 عن هشام ، بحار الأنوار : ج 36 ص 407 ح 16 .
4- .مسند ابن حنبل : ج 9 ص 240 ح 23980 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 687 ح 2552 و ج 5 ص 286 ح 3105 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 67 ح 187 ، صحيح ابن حبّان : ج 16 ص 471 ح 7441 كلّها عن صهيب نحوه ، كنز العمّال : ج 14 ص 447 ح 39205 .

ص: 139

1 / 4 برترين فريضه ها
1 / 5 بهترين لذّت ها

1 / 4برترين فريضه هاتنبيه الخواطر :مردى از پيامبر خدا در باره برترين اعمال پرسيد . فرمود : «شناخت خدا ، و شناخت دين او» و اين را دو بار برايش تكرار نمود . مرد گفت : اى پيامبر خدا! من از شما در باره عمل مى پرسم و شما از علم ، آگاهم مى كنى! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «عملِ اندك همراه با علم ، تو را سود مى بخشد ، و عمل بسيار همراه با نادانى ، سودت نمى بخشد» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :يك ساعت انديشيدن در باره عظمت خداوند و بهشت و دوزخ او ، بهتر از شبى را به عبادت گذراندن است .

امام صادق عليه السلام :برترين و واجب ترين فرايض بر انسان ، شناخت پروردگار و اقرار به بندگى اوست .

1 / 5بهترين لذّت هاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چون بهشتيان به بهشت درآيند ، ندا داده مى شوند : اى بهشتيان! خداوند به شما وعده اى داده است كه آن را نديده ايد . بهشتيان مى گويند : آن وعده چيست؟ مگر نه اين كه خداوند ، ما را روسفيد گردانيد و آتش را از ما به دور ساخت و ما را به بهشت درآورد؟! پس ، پرده كنار مى رود و آن [وعده الهى] را مى بينند . به خدا سوگند ، خداوند به آنان چيزى عطا نكرده است كه نزد آنان ، محبوب تر از آن وعده باشد !

.

ص: 140

عنه صلى الله عليه و آله :أَسأَ لُكَ الرِّضاءَ بَعدَ القَضاءِ ، وأَسأَ لُكَ بَردَ العَيشِ بَعدَ المَوتِ ، وأَسأَ لُكَ لَذَّةَ النَّظَرِ إِلى وَجهِكَ ، وَالشَّوقَ إِلى لِقائِكَ ، في غَيرِ ضَرّاءَ مُضِرَّةٍ ، ولا فِتنَةٍ مُضِلَّةٍ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :ما يَسُرُّني لَو مِتُّ طِفلاً وأُدخِلتُ الجَنَّةَ ولَم أكبُر فَأَعرِفُ رَبّي عز و جل . (2)

الإمام زين العابدين عليه السلام :إِلهي ، ما ألَذَّ خَواطِرَ الإِلهامِ بِذِكرِكَ عَلَى القُلوبِ ! وما أَحلَى المَسيرَ إِلَيكَ بِالأَوهامِ في مَسالِكِ الغُيوبِ ! وما أَطيَبَ طَعمَ حُبِّكَ ! وما أَعذَبَ شُربَ قُربِكَ ! فَأَعِذنا مِن طَردِكَ وإِبعادِكَ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :لَو يَعلَمُ النَّاسُ ما في فَضلِ مَعرِفَةِ اللّهِ عز و جل ما مَدّوا أَعيُنَهُم إِلى ما مَتَّعَ اللّهُ بِهِ الأَعداءَ مِن زَهرَةِ الحَياةِ الدُّنيا ونَعيمِها ، وكانَت دُنياهُم أَقَلَّ عِندَهُم مِمّا يَطَؤونَهُ بِأَرجُلِهِم ، ولَنَعِموا بِمَعرِفَةِ اللّهِ _ جَلَّ وعَزَّ _ ، وتَلَذَّذوا بِها تَلَذُّذَ مَن لَم يَزَل في رَوضاتِ الجِنانِ مَعَ أَولِياءِ اللّهِ . إِنَّ مَعرِفَةَ اللّهِ عز و جل آنِسٌ مِن كُلِّ وَحشَةٍ ، وصاحِبٌ مِن كُلِّ وَحدَةٍ ، ونورٌ مِن كُلِّ ظُلمَةٍ ، وقُوَّةٌ مِن كُلِّ ضَعفٍ ، وشِفاءٌ مِن كُلِّ سُقمٍ . (4)

راجع : ص 463 (اللّه / المبحث الثاني / الفصل الأوّل / قيمة التوحيد) وموسوعة العقائد الإسلاميّة : ج 3 ص 359 (معرفة اللّه / القسم الثاني / الفصل الأوّل : قيمة التوحيد) .

.


1- .سنن النسائي : ج 3 ص 55 عن عمّار بن ياسر ، المعجم الكبير : ج 5 ص 157 ح 4932 عن زيد بن ثابت ، صحيح ابن حبّان : ج 5 ص 305 ح 1971 عن عطاء بن السائب عن أبيه ، السنّة لابن أبي عاصم : ص 186 ح 427 عن فضالة بن عبيد ؛ مكارم الأخلاق : ج 2 ص 31 ح 2069 نحوه .
2- .حلية الأولياء : ج 1 ص 74 الرقم 4 عن أبي الفرج ، ربيع الأبرار : ج 2 ص 60 ، كنز العمّال : ج 13 ص 151 ح 36472 .
3- .بحار الأنوار : ج 94 ص 151 ح 21 نقلاً عن بعض كتب الأصحاب .
4- .الكافي : ج 8 ص 247 ح 347 عن جميل بن درّاج .

ص: 141

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :[خدايا!] از تو درخواست مى كنم خشنودى به قضا[يت ]را . از تو درخواست مى كنم زندگى خوش پس از مرگ را . از تو درخواست مى كنم لذّت نگاه به رويَت را و شوق ديدارت را ، و مصون ماندن از رنجى زيانبار و فتنه اى گم راهساز را .

امام على عليه السلام :خوش ندارم در كودكى بميرم و به بهشت بروم ، در حالى كه بزرگ نشده ام ، تا اين كه پروردگارم را بشناسم .

امام زين العابدين عليه السلام :معبود من! چه لذّتبخش اند خطوراتى كه بر اثر ياد تو به دل ها الهام مى شوند! و چه شيرين است حركت به سوى تو با نيروى وهم (1) و پيمودن راه هاى غيب! و چه خوش است طعم محبّت تو! و چه گواراست نوشيدن [شراب ]قُرب تو! پس ، ما را از اين كه از خود برانى و دور كنى ، در پناه خويش بگير .

امام صادق عليه السلام :اگر مردم بدانند كه شناخت خداوند عز و جل چه ارزشى دارد ، هرگز به زرق و برق زندگى دنيا و ناز و نعمت آن _ كه خداوند ، دشمنان را از آن بهره مند ساخته است _ چشم نمى دوختند ، و دنياى آنان در نظرشان پست تر از خاك زير پايشان مى بود ، و از شناخت خداوند عز و جلمتنعّم مى گشتند ، و از آن ، چنان لذّت مى بردند كه شخصى از بودن دائمى در باغ هاى بهشت به همراه اولياى خدا لذّت مى برد . شناخت خداوند عز و جل انيس هر بى كسى ، و يار هر تنهايى ، و روشنى بخش هر تاريكى اى ، و نيرودهنده هر ناتوانى ، و شفابخش هر بيمارى است .

ر . ك : ص 409 (خدا / مبحث دوم / فصل يكم : ارزش توحيد) و دانش نامه عقايد اسلامى : ج 5 ص 11 (خداشناسى / بخش دوم / فصل يكم : ارزش توحيد) .

.


1- .وهم ، به خطورات ذهنى گفته مى شود (مجمع البحرين : «وهم») . نيز بر قوّه وهميه از حواسّ باطنى ، اطلاق مى گردد و كار آن ، ادراك معانى جزئىِ متعلّق به محسوسات است . اين ، غير از حواسّ ظاهرى است ؛ زيرا حضور مادّه در وهم ، برخلاف حس ، شرط نيست (كشّاف اصطلاحات الفنون : مادّه «وهم») .

ص: 142

الفصل الثاني: الهداة إلى معرفة اللّه عز و جل2 / 1اللّه عز و جلُالكتاب«إِنَّ عَلَيْنَا لَلْهُدَى » . (1)

«يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُواْ قُل لَا تَمُنُّواْ عَلَىَّ إِسْلَامَكُم بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَدَاكُمْ لِلْاءِيمَانِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ » . (2)

«لَيْسَ عَلَيْكَ هُدَاهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِى مَن يَشَاءُ» . (3)

«إِنَّكَ لَا تَهْدِى مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِى مَن يَشَاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ» . (4)

راجع : البقرة : 120 ، آل عمران : 73 ، الأنعام : 71 ، الأعراف: 43 ، طه: 50 ، النور : 35 .

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :قالَ اللّهُ _ جَلَّ جَلالُهُ _ : عِبادي ، كُلُّكُم ضالٌّ إِلّا مَن هَدَيتُهُ ، وكُلُّكُم فَقيرٌ إِلّا مَن أَغنَيتُهُ ، وكُلُّكُم مُذنِبٌ إِلّا مَن عَصَمتُهُ . (5)

.


1- .الليل : 12 .
2- .الحجرات : 17 .
3- .البقرة : 272 .
4- .القصص : 56 .
5- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 397 ح 5848 ، الأمالي للصدوق : ص 162 ح 161 عن علقمة بن محمّد الحضرمي عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 5 ص 198 ح 16 وراجع : سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1422 ح 4257 ومسند ابن حنبل : ج 8 ص 85 ح 21425 وص 128 ح 21596 .

ص: 143

فصل دوم: راه نمايان شناخت خدا
2 / 1 خداوند عزّوجلّ

فصل دوم: راه نمايان شناخت خدا2 / 1خداوند عز و جلقرآن«همانا هدايت ، بر [عهده] ماست» .

«بر تو منّت مى نهند كه اسلام آورده اند! بگو : اسلام آوردنتان را بر من منّت مگذاريد ؛ بلكه خداست كه بر شما منّت دارد كه براى ايمان ، هدايتتان كرد ، اگر صادق باشيد» .

«هدايت آنان ، بر تو نيست ؛ بلكه خدا هر كه را بخواهد ، هدايت مى كند» .

«چنين نيست كه هر كه را تو بخواهى ، [بتوانى] هدايت كنى ؛ بلكه خدا هر كه را بخواهد ، هدايت مى كند و او به هدايت پذيران ، داناتر است» .

ر .ك : بقره : آيه 120 ، آل عمران : آيه 73 ، انعام : آيه 71 ، اعراف : آيه 43 ، طه : آيه 50 ، نور : آيه 35 .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل فرمود : «اى بندگان من! همه شما گم راهيد ، مگر كسى كه من هدايتش كنم ، و همه شما فقيريد ، مگر كسى كه من بى نيازش كنم ، و همه شما گنهكاريد ، مگر كسى كه من مصونش بدارم» .

.

ص: 144

الإمام عليّ عليه السلام :اِعرِفُوا اللّهَ بِاللّهِ ، وَالرَّسولَ بِالرِّسالَةِ ، وأُولِي الأَمرِ بِالأَمرِ بِالمَعروفِ وَالعَدلِ وَالإِحسانِ . (1)

عنه عليه السلام_ في دُعاءٍ عَلَّمَهُ نَوفا البِكالِيّ _ :أَسأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّذي ظَهَرتَ بِهِ لِخاصَّةِ أولِيائِكَ فَوَحَّدوكَ ، وعَرَفوكَ فَعَبَدوكَ بِحَقيقَتِكَ ، أن تُعَرِّفَني نَفسَكَ لِأُقِرَّ لَكَ بِرُبوبِيَّتِكَ عَلى حَقيقَةِ الإِيمانِ بِكَ ، ولا تَجعَلني يا إِلهي مِمَّن يَعبُدُ الاِسمَ دونَ المَعنى ، وَالحَظني بِلَحظَةٍ مِن لَحَظاتِكَ تُنَوِّر بِها قَلبي بِمَعرِفَتِكَ خاصَّةً ومَعرِفَةِ أولِيائِكَ ، إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ . (2)

عنه عليه السلام_ في دُعاءٍ كانَ يَدعو بِهِ بَعدَ رَكعَتَيِ الفَجرِ _ :يا مَن دَلَّ عَلى ذاتِهِ بِذاتِهِ ، وتَنَزَّهَ عَن مُجانَسَةِ مَخلوقاتِهِ ، وجَلَّ عَن مُلاءَمَةِ كَيفِيّاتِهِ . (3)

الكافي عن عليّ بن عقبة :سُئِلَ أَميرُالمُؤمِنينَ عليه السلام : بِمَ عَرَفتَ رَبَّكَ؟ قالَ : بِما عَرَّفَني نَفسَهُ . قيلَ: وكَيفَ عَرَّفَكَ نَفسَهُ؟ قالَ : لا يُشبِهُهُ صورَةٌ ، ولا يُحَسُّ بِالحَواسِّ ، ولا يُقاسُ بِالنَّاسِ ، قَريبٌ في بُعدِهِ ، بَعيدٌ في قُربِهِ ، فَوقَ كُلِّ شَيءٍ ، ولا يُقالُ: شَيءٌ فَوقَهُ ، أَمامَ كُلِّ شَيءٍ ، ولا يُقالُ : لَهُ أَمامٌ ، داخِلٌ فِي الأَشياءِ لا كَشَيءٍ داخلٍ في شَيءٍ ، وخارِجٌ مِنَ الأَشياءِ لا كَشَيءٍ خارِجٍ مِن شَيءٍ ، سُبحانَ مَن هُوَ هكَذا ولا هكَذا غَيرُهُ ، ولِكُلِّ شَيءٍ مُبتَدَأٌ . (4)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 85 ح 1 ، التوحيد : ص 286 ح 3 وليس فيه «بالأمر» وكلاهما عن الفضل بن السكن عن الإمام الصادق عليه السلام ، روضة الواعظين : ص 38 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 270 ح 7 .
2- .بحار الأنوار : ج 94 ص 96 ح 12 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي .
3- .بحار الأنوار : ج 87 ص 339 ح 19 نقلاً عن الاختيار .
4- .الكافي : ج 1 ص 85 ح 2 ، التوحيد : ص 285 ح 2 ، المحاسن : ج 1 ص 373 ح 818 وفيه «بالقياس» بدل «بالناس» ، بحار الأنوار : ج 3 ص 270 ح 8 .

ص: 145

امام على عليه السلام :خدا را با خدا بشناسيد ، و پيامبر را با پيام ، و اولياى امر را با امر به معروف كردن و عدالت ورزيدن و نيكى نمودن .

امام على عليه السلام_ در دعايى كه به نوف بِكالى آموخت _ :به حقّ آن نامت كه به واسطه آن ، بر دوستان ويژه ات آشكار گشتى و در نتيجه ، تو را يگانه دانستند و تو را شناختند و سپس به حقيقتت تو را پرستيدند ، از تو درخواست مى كنم كه خودت را به من بشناسانى تا حقيقتاً به تو ايمان آورده ، به ربوبيّتت اقرار كنم ، و مرا _ اى معبودم _ از كسانى قرار ندهى كه نام را بدون معنا مى پرستند ، و نيم نگاهى از آن نيم نگاه هايت به من بينداز كه با آن ، دلم را به [نور] معرفت خودت بويژه ، و معرفت اوليايت روشن گردانى ، كه همانا تو بر هر چيز ، توانايى .

امام على عليه السلام_ در دعايى كه بعد از دو ركعت صبح مى خواند _ :اى آن كه با خود ، به سوى خود ، راه نمايى كرد و از هم جنس بودن با آفريدگانش منزّه است و از داشتن چگونگى ها مبرّاست!

الكافى_ به نقل از على بن عقبه _ :از امير مؤمنان عليه السلام سؤال شد : پروردگارت را به چه شناختى؟ فرمود : «به آنچه خودش خود را به من شناسانده است» . گفته شد : چگونه خودش را به تو شناسانده است؟ فرمود : «هيچ صورتى همانند او نيست . با حواس ، حس نمى شود . با مردم ، مقايسه نمى گردد . در عين دورى ، نزديك است [و] در عين نزديك بودنش ، دور است . بالاتر از هر چيزى است ؛ ليكن نمى توان گفت : بالاى چيزى است . جلوى همه چيزها است ؛ امّا نشايد گفت : جلو دارد . داخل در چيزهاست ، نه چون داخل بودن چيزى در چيزى ، و بيرون از چيزهاست ؛ امّا نه چون بيرون بودن چيزى از چيزى . منزّه است آن كه چنين است ، و جز او [هيچ موجودى] اين گونه نيست ، و او مبدأ هر چيزى است» .

.

ص: 146

التوحيد عن سلمان الفارسيّ :سَأَلَ الجاثَلِيقُ (1) مِن عَلِيٍّ عليه السلام : أخبِرني ، عَرَفتَ اللّهَ بِمُحَمَّدٍ ، أَم عَرَفتَ مُحَمَّدا بِاللّهِ عز و جل ؟ فَقالَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام : ما عَرَفتُ اللّهَ بِمُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، ولكِن عَرَفتُ مُحَمَّدا بِاللّهِ عز و جل حينَ خَلَقَهُ وأَحدَثَ فيهِ الحُدودَ مِن طولٍ وعَرضٍ ، فَعَرَفتُ أنَّهُ مُدَبَّرٌ مَصنوعٌ بِاستِدلالٍ وإِلهامٍ مِنهُ وإِرادَةٍ ، كَما أَلهَمَ المَلائِكَةَ طاعَتَهُ وعَرَّفَهُم نَفسَهُ بِلا شِبهٍ ولا كَيفٍ . (2)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ فِي الدُّعاءِ المَعروفِ بِدُعاءِ أبي حَمزَةَ الثُّمالِيِّ _ :(بِكَ) عَرَفتُكَ ، وأنتَ دَلَلتَني عَلَيكَ ، ودَعَوتَني إِلَيكَ ، ولَولا أنتَ لَم أدرِ ما أنتَ . (3)

الإمام الباقر عليه السلام_ لِرَجُلٍ وقَد كَلَّمَهُ بِكَلامٍ كَثيرٍ _ :أَيُّهَا الرَّجُلُ ، تَحتَقِرُ الكَلامَ وتَستَصغِرُهُ! اِعلَم أنَّ اللّهَ عز و جل لَم يَبعَث رُسُلَهُ حَيثُ بَعَثَها ومَعَها ذَهَبٌ ولا فِضَّةٌ ، ولكِنَ بَعَثَها بِالكَلامِ ، وإِنَّما عَرَّفَ اللّهُ _ جَلَّ وعَزَّ _ نَفسَهُ إِلى خَلقِهِ بِالكَلامِ وَالدَّلالاتِ عَلَيهِ وَالأَعلامِ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :لا دَليلَ عَلَى اللّهِ بِالحَقيقَةِ غَيرُ اللّهِ ، ولا داعِيَ إِلَى اللّهِ فِي الحَقيقَةِ سِوَى اللّهِ ، إنَّ اللّهَ سُبحانَهُ دَلَّنا بِنَفسِهِ مِن نَفسِهِ عَلى نَفسِهِ . (5)

.


1- .الجاثَليق : هو رئيس النصارى في بلاد الإسلام ، ولغتهم السريانيّة (مجمع البحرين : ج 1 ص 334 ح 270 «جثلق») .
2- .التوحيد : ص 287 ح 4 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 272 ح 9 .
3- .مصباح المتهجّد : ص 582 ح 691 ، الإقبال : ج 1 ص 157 كلاهما عن أبي حمزة الثمالي ، بحار الأنوار : ج 98 ص 82 ح 2 .
4- .الكافي : ج 8 ص 148 ح 128 عن مسعدة عن الإمام الصادق عليه السلام ، وسائل الشيعة : ج 8 ص 533 ح 16054 .
5- .إحقاق الحقّ : ج 12 ص 289 نقلاً عن كتاب علم القلوب .

ص: 147

التوحيد_ به نقل از سلمان فارسى _ :جاثليق (1) از على عليه السلام پرسيد : به من بگو : خدا را به محمّد شناختى ، يا محمّد را به خداوند عز و جل؟ على بن ابى طالب عليه السلام فرمود : «من خدا را به محمّد صلى الله عليه و آله نشناختم ؛ بلكه محمّد را به خداوند عز و جل شناختم ؛ چرا كه [ديدم] او را آفريد و در وى اندازه ها ، از درازا و پهنا ، پديد آورد . پس دانستم كه او با تدبير ، ساخته شده است [و مدبِّر و سازنده اى دارد] ، و اين را با راه نمايى و الهام و خواست خداوند دريافتم ، چنان كه طاعت خويش را به فرشتگان ، الهام فرمود و خويشتن را بى هيچ شبيهى و كيفيتى ، به آنها شناساند» .

امام زين العابدين عليه السلام_ در دعاى معروف به «دعاى ابو حمزه ثمالى» _ :به خودت تو را شناختم ، و تو مرا به [هستىِ] خودت ره نمون شدى ، و مرا به سوى خويش فرا خواندى ، و اگر تو نبودى (لطف تو نبود) ، نمى دانستم كه تو چيستى .

امام باقر عليه السلام_ به مردى كه با او سخن بسيار گفت _ :اى مرد! تو سخن را حقير و كوچك مى شمارى! بدان كه خداوند عز و جل پيامبران را كه فرستاد ، آنان را با زر و سيم نفرستاد ؛ بلكه آنان را با سخن فرستاد ، و خداوند عز و جل خويشتن را [نيز] با گفتار و دلالت ها و نشانه ها به خلقش شناساند .

امام صادق عليه السلام :دليل بر خدا ، در حقيقت ، جز خدا نيست ، و دعوتگر به سوى خدا ، حقيقتاً ، جز خود خدا نيست . خداوند سبحان ، خود ، از سوى خويشتن ، ما را به خويش راه نمايى فرمود .

.


1- .جاثليق : رئيس نصارا در سرزمين اسلامى كه زبان ايشان سريانى بود (مجمع البحرين : ج 1 ص 334 مادّه «جثلق») ؛ سَر اُسقُف .

ص: 148

الكافي عن منصور بن حازم :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : إِنّي ناظَرتُ قَوما ، فَقُلتُ لَهُم : إِنَّ اللّهَ _ جَلَّ جَلالُهُ _ أَجَلُّ وأَعَزُّ وأَكرَمُ مِن أن يُعرَفَ بِخَلقِهِ ، بَلِ العِبادُ يُعرَفونَ بِاللّهِ . فَقالَ : رَحِمَكَ اللّهُ . (1)

الكافي عن محمّد بن حكيم :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : المَعرِفَةُ مِن صُنعِ مَن هِيَ ؟ قالَ : مِن صُنعِ اللّهِ ، لَيسَ لِلعِبادِ فيها صُنعٌ . (2)

التوحيد عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام :أنَّهُ سُئِلَ عَنِ المَعرِفَةِ أهِيَ مُكتَسَبَةٌ ؟ فَقالَ : لا . فَقيلَ لَهُ : فَمِن صُنعِ اللّهِ عز و جل ومِن عَطائِهِ هِيَ ؟ قالَ : نَعَم ، ولَيسَ لِلعِبادِ فيها صُنعٌ . (3)

قرب الإسناد عن البزنطيّ :قُلتُ لأَبي الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام : لِلنَّاسِ فِي المَعرِفَةِ صُنعٌ ؟ قالَ : لا . قُلتُ : لَهُم عَلَيها ثَوابٌ ؟ قالَ : يَتَطَوَّلُ عَلَيهِم بِالثَّوابِ كَما يَتَطَوَّلُ عَلَيهِم بِالمَعرِفَةِ . (4)

راجع : ص 164 (الفصل الثالث : مبادئ معرفة اللّه عز و جل / الفطرة) وص 178 (الميثاق الفطري) وص 182 (تجلّي الفطرة عند الشدائد) .

.


1- .الكافي : ج 1 ص 86 ح 3 وص 168 ح 2 وص 188 ح 15 ، التوحيد : ص 285 ح 1 ، رجال الكشّي : ج 2 ص 718 ح 795 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 270 ح 6 .
2- .الكافي : ج 1 ص 163 ح 2 ، التوحيد : ص 410 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 165 .
3- .التوحيد : ص 416 ح 15 .
4- .قرب الإسناد : ص 347 ح 1256 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 221 ح 1 وراجع : تحف العقول : ص 444 .

ص: 149

الكافى_ به نقل از منصور بن حازم _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : من با عدّه اى مناظره كردم و به آنان گفتم : خداوند عز و جل بالاتر و والاتر و ارجمندتر از آن است كه به واسطه آفريدگانش شناخته شود ؛ بلكه اين بندگان اند كه به خدا شناخته مى شوند . فرمود : «رحمت خدا بر تو باد!» .

الكافى_ به نقل از محمّد بن حكيم _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : شناخت ، كار كيست؟ فرمود : «كار خداوند . بندگان را در آن ، دخلى نيست» .

التوحيد_ به نقل از ابو بصير _ :از امام صادق عليه السلام سؤال شد : آيا شناخت ، اكتسابى است؟ فرمود : «خير» . سؤال شد : آيا كار خداوند عز و جل و عطيّه اوست؟ فرمود : «آرى . بندگان را در آن ، دستى نيست» .

قرب الإسناد_ به نقل از بزنطى _ :به امام رضا عليه السلام گفتم : مردم ، در شناخت ، دخالتى دارند؟ فرمود : «خير» . گفتم : براى آن ، ثوابى داده مى شوند؟ فرمود : «ثواب به آنها مرحمت مى شود ، چنان كه شناخت به آنان مرحمت مى گردد» .

ر . ك : ص 165 (مبحث يكم / فصل سوم : مبانى شناخت خدا / فطرت) و ص 179 (پيمان فطرى) و ص 183 (تجلّى فطرت در سختى ها) .

.

ص: 150

بحثى درباره احاديث «شناخت خدا از طريق خدا»
اشاره

بحثى در باره احاديث «شناخت خدا از طريق خدا»در احاديث اين باب خوانديم كه خداوند متعال ، خود را به مردم معرّفى كرده است و مردم نيز بايد خدا را به خدا بشناسند . با ملاحظه اين احاديث ، اين مسئله مطرح مى شود كه مقصود از «شناخت خدا به خدا» چيست؟ محدّثان و حُكما ، در پاسخ اين سؤال ، ديدگاه هاى مختلفى دارند ، چنان كه در متن احاديث نيز در نظر ابتدايى ، تفاسير گوناگونى از «شناخت خدا به خدا» ديده مى شود ؛ امّا با تأمّل ، مشخّص مى گردد كه اختلافى در بين نيست . آنچه با تأمّل در مجموع نصوص (متون) اسلامى در اين باره به دست مى آيد ، اين است كه شناخت خداى حقيقى ، جز به وسيله خودِ او ممكن نيست و هيچ كس جز خدا نمى تواند او را آن گونه كه شايسته است ، به مردم معرّفى كند . از اين رو ، خداوند ، هدايت مردم به سوى خود را بر خود لازم دانسته است ، چنان كه مى فرمايد : « إِنَّ عَلَيْنَا لَلْهُدَى ؛ (1) بى گمان ، هدايت ، بر عهده ماست» . در اين جا ، سؤال ديگرى پيش مى آيد و آن ، اين كه : چگونه خداوند متعال ،

.


1- .ليل : آيه 12 .

ص: 151

خود را به مردم معرّفى كرده و آنان را به سوى خود ره نمون گردانيده است؟ به عبارت ديگر ، چگونه خداوند ، خود را شناسانده است؟ اگر دقّت كنيم ، خواهيم ديد كه خداوند متعال ، خود را از هر طريق ممكن ، به مردم معرّفى كرده و انواع ابزارها و امكانات درونى و برونىِ خداشناسى را براى بشر فراهم ساخته است . از اين رو ، شيخ المحدّثين ، صدوق ، در تفسير سخن امام على عليه السلام كه مى فرمايد : «اِعرِفوا اللّهَ باللّهِ ؛ خدا را با خدا بشناسيد» مى گويد : عَرَفنَا اللّهَ بِاللّهِ ؛ لأَِنّا إن عَرَفناهُ بعُقولِنا فَهُوَ عز و جل واهِبُها ؛ و إن عَرَفناهُ عز و جل بِأَنبِيائِهِ و رُسُلِهِ و حُجَجِهِ : فَهُوَ عز و جل باعِثُهُم و مُرسِلُهُم و مُتَّخِذُهُم حُجَجا ؛ و إن عَرَفناهُ بِأَنفُسِنا فَهُوَ عز و جلمُحدِثُها ، فَبِهِ عَرَفناهُ . (1) خدا را با خدا شناختيم ؛ چون اگر او را با خِردهايمان بشناسيم ، خرد را همو بخشيده ، و اگر با پيامبران و فرستادگان و حجّت هايش بشناسيم ، باز خداى عز و جل ، خود ، آنان را بر انگيخته و فرستاده و به عنوان حجّت بر گرفته ، و اگر با نفْس خود بشناسيم ، باز هم خداى عز و جل آن را پديد آورده است . پس خدا را با خدا شناخته ايم . خداوند متعال ، براى آشنايى با خود ، «سرشت خداشناسى ، خرد و دل» را در درونِ وجود انسان قرار داده است _ كه شرح آن در فصل سوم ، ذيل عنوان «مبانى شناخت خدا» خواهد آمد _ و وحى و انبيا را در بيرون از وجود او . وظيفه انبياى الهى _ همان طور كه امام على عليه السلام فرموده است _ هدايت فطرت و خرد ، و زدودن موانع و حجاب هاى معرفت از ديده آنهاست : فَبَعَثَ فيهِم رُسُلَهُ ، و واتَرَ إِلَيهِم أَنبِياءَهُ ، لِيَستَأدوهُم ميثاقَ فِطرَتِهِ ، و يُذَكِّروهُم مَنسِىَّ نِعمَتِهِ ، و يَحتَجّوا عَلَيهِم بِالتَّبليغِ ، و يُثيروا لَهُم دَفائِنَ العُقولِ ، و يُروهُم

.


1- .التوحيد : ص 290 ح 10 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 273 .

ص: 152

1 . شناخت خدا از طريق آثار

آياتِ المَقدِرَةِ . (1) پس فرستادگانش را ميان آنها بر انگيخت و پيامبرانش را پى در پى به سويشان فرستاد تا پيمان فطرتش را از آنان بخواهند و نعمتِ از ياد برده اش را به ياد آورند و با ابلاغ [دعوتش] ، بر مردم احتجاج كنند و دفينه هاى خرَدِ آنان را بيرون كشند و نشانه هاى قدرتش را بر آنان بنمايانند . بنا بر اين ، همان طور كه در شمارى از احاديث آمده است ، (2) معرفت ، ساخته و پرداخته خداست . اوست كه ابزار شناخت را به انسان عنايت كرده و امكان تحصيل آن را فراهم ساخته است و انسان مى تواند با بهره گيرى از هدايت انبياى الهى و زدودن موانع معرفت ، با ديده عقل و دل ، به روشنى ، جلوه هاى جمال حضرت احديّت را مشاهده كند . بر اساس اين تحليل ، مى توانيم بسته به مراتب خداشناسى ، سه تفسير روشن را از «شناخت خدا به خدا» ارائه كنيم :

1 . شناخت خدا از طريق آثارخداوند متعال ، با ارائه آثار علم و قدرت و حكمت خويش در نظام آفرينش به انسان ، خود را _ كه آفريدگار و حكيم و تواناست _ به او مى شناساند . شمارى از احاديث ، به اين تفسير اشاره دارند ، مانند : عَرَّفَ اللّهُ _ جَلَّ و عَزَّ _ نَفسَهُ إِلى خَلقِهِ بِالكَلامِ وَ الدَّلالاتِ عَلَيهِ وَ الأَعلامِ . (3) ، خداى جليل و عزيز ، خود را با سخن و دلالت و نشانه ها به مردم شناسانده است .

.


1- .نهج البلاغة : خطبه 1 ، بحار الأنوار : ج 11 ص 60 ح 70 .
2- .ر . ك : ص 143 (اللّه / مبحث يكم / فصل دوم / خداوند) .
3- .ر . ك : ص 146 ح 26 .

ص: 153

2 . شناخت خدا از طريق تنزيه و تقديس

2 . شناخت خدا از طريق تنزيه و تقديستنزيه و تقديس آفريدگار از مشابهت با آفريده ها ، دومين تفسير «شناخت خدا به خدا» است . پيش گام محدّثان ، شيخ كلينى ، در تبيين اين تفسير مى گويد : خداوند ، اشخاص و نورها و جواهر و اعيان را آفريده است . اعيان ، همان جسم ها هستند و جوهرها ، همان روح ها هستند و خداى عز و جل نه شبيه جسم است و نه روح . هيچ كس در آفرينش روحِ حسّاس ادراك كننده ، نقش و تأثيرى ندارد . او به تنهايى ، ارواح و اجسام را مى آفريند . و چون هر دو شباهت (شباهت به جسم و شباهت به روح) ، از او نفى شود ، خدا به خدا شناخته شده است و اگر او به روح يا بدن و يا نور تشبيه شود ، خدا به خدا شناخته نشده است . (1) صدر الدين شيرازى نيز در باره شناخت خدا به خدا از طريق تنزيه و تقديس مى گويد : معنايش اين است كه در آغاز ، با وجود اشيا ، بر وجود او استدلال شود . سپس ذات او ، با نفىِ مانند و شبيه داشتن ، شناخته شود ... پس چون غير او از او نفى شد و شبيهى _ چه جسم باشد و چه روح _ براى او تصوّر نشد ، دانسته مى شود كه او از توصيف به غير ذات خود ، منزّه است ... پس ، هر كس خدا را اين گونه بشناسد كه او به هيچ چيزى شبيه نيست و چيزى هم شبيه او نيست ، بى گمان ، خدا را به خدا شناخته است ، نه به غير او . (2) اين تفسير ، در شمارى از احاديث نيز آمده است ، مانند آن كه امير مؤمنان عليه السلام در پاسخ كسى كه از ايشان پرسيد : «چگونه خدا ، خود را به تو شناسانده است ؟» فرمود :

.


1- .الكافى : ج 1 ص 85 ح 1 .
2- .شرح اُصول الكافى ، ملّا صدرا : ج 3 ص 61 .

ص: 154

3 . شناخت خدا از طريق شهود قلبى

هُهُ صورَةٌ ، و لا يُحَسُّ بالحَواسِّ ، و لا يُقاسُ بِالنّاسِ . (1) رى ، شبيه او نيست و با حواس ، حس نمى شود و با مردم ، مقايسه نمى گردد .

3 . شناخت خدا از طريق شهود قلبىكامل ترين تفسير شناخت خدا به خدا ، شناخت او از طريق شهود قلبى است كه : «آفتاب آمد دليل آفتاب» . 2 در شمارى از احاديث ، بدين تفسير اشاره شده است ، (2) از جمله ، آنچه در احاديث ، از صُحُف ادريس ، نقل شده است : عُرِفَ الحَقُّ ، و بِالنّورِ أُهتُدِىَ إِلَى النّورِ و بِالشَّمسِ أُبصِرَتِ الشَّمسُ . (3) حق ، شناخته مى شود و با نور ، به سوى نور ، ره برده مى شود و با خورشيد ، خورشيد ديده مى شود . صدر الدين شيرازى ، در شرح اُصول الكافى ، در باره شناخت خدا به وسيله خدا مى گويد : شناخت خدا به خدا ، دو گونه است : يكى ، ادراك ذات او با شهود و عرفان ناب و ديگرى ، با تنزيه و تقديس . (4) امام خمينى نيز در شرح عبارت «اِعرفوا اللّهَ باللّهِ» مى گويد : پس از آن كه سالك إلى اللّه ، به قدم رياضت و تقواى كامل ، از بيت نفسْ خارج

.


1- .ر . ك : ص 144 ح 23 .
2- .ر . ك : ص 201 (خدا / مبحث يكم / فصل سوم / دل) .
3- .بحار الأنوار : ج 95 ص 466 .
4- .شرح اُصول الكافى : ج 3 ص 61 .

ص: 155

شده و علاقه و تعيّنات ، همراه بر نداشت و سفر إلى اللّه محقّق شد ، اوّل تجلّى [ اى ]كه حق تعالى بر قلب مقدّسش [مى]كند ، تجلّى به اُلوهيت و مقام ظهور اسماء و صفات است ، و اين تجلّى نيز به يك ترتيب منظّمى است از اسماى مُحاطه تا به اسماى محيطه رسد ، حسب قوّت و ضعف سير و قلب ساير (سالك) _ به تفصيلى كه در اين مختصر نگنجد _ تا آن كه منتهى شود به رفض (كنار نهادن) كلّ تعيّنات عالم وجود ، چه از خود و چه از غير _ كه در منازل و مراحل بعد ، آن نيز از خود است _ . و پس از رفض مطلق ، تجلّى به اُلوهيّت و مقام اللّه _ كه مقام احديّت ، جمع اسماى ظهورى است _ واقع شود و «اِعْرِفوا اللّهَ بِاللّه » ، به مرتبه نازله اوّليه ، ظهور پيدا كند . و در اوّل ، وصول عارف به اين مقام و منزل ، فانى شود در آن تجلّى و اگر عنايت ازلى شامل شود ، عارف ، اُنسى حاصل كند و وحشت و تعب سير ، مرتفع گردد و به خود آيد و به اين مقام ، قناعت نكند و با قدم عشق ، شروع به سير كند _ و در اين سفر عشقى ، حق ، مبدأ سفر و اصل سفر و منتهاى آن است _ و در انوار تجلّيات ، قدم زند و «تَقَدَّمْ (پيش بيا)» شنود تا آن كه اسما و صفات در مقام واحديّت ، بر قلب او به ترتيب منظّمى تجلّى كند تا آن كه به مقام احديّت جمعى و مقام اسم اعظم ظهور نمايد _ كه اسم «اللّه » است _ و در اين مقام ، «اِعْرِفُوا اللّهَ باللّه » ، به مقام عالى تحقّق يابد ، و پس از اين نيز مقام ديگرى است كه اكنون از مورد نظر ما خارج است . (1)

.


1- .شرح چهل حديث ، امام خمينى رحمه الله : ص 625 .

ص: 156

2 / 2الأَنبياء عليهم السلامالكتاب«وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِى إِلَيْهِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ» . (1)

«وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِى كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولًا أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ وَ اجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ فَمِنْهُم مَّنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُم مَّنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلَالَةُ فَسِيرُواْ فِى الْأَرْضِ فَانظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ» . (2)

«قُلْ هَذِهِ سَبِيلِى أَدْعُواْ إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِى وَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ» . (3)

«فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ * لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ» . (4)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الحَمدُ للّهِِ ... المُحتَجِبِ بِنورِهِ دونَ خَلقِهِ ... وَابتَعَثَ فيهِمُ النَّبِيِّينَ... لِيَعقِلَ العِبادُ عَن رَبِّهِم ما جَهِلوهُ؛ فَيَعرِفوهُ بِرُبوبِيَّتِهِ بَعدَما أَنكَروا ، ويُوَحِّدوهُ بِالإِلهِيَّةِ بَعدَما عَضَدوا (5) . (6)

الإمام عليّ عليه السلام_ في بَيانِ رِسالَةِ الأَنبِياءِ _ :فَبَعَثَ فيهِم رُسُلَهُ ، وواتَرَ (7) إِلَيهِم أنبِياءَهُ؛ لِيَستَأدوهُم ميثاقَ فِطرَتِهِ ، ويُذَكِّروهُم مَنسِيَّ نِعمَتِهِ ، ويَحتَجّوا عَلَيهِم بِالتَّبليغِ . (8)

.


1- .الأنبياء : 25 .
2- .النحل : 36 .
3- .يوسف : 108 .
4- .الغاشية : 21 _ 22 .
5- .عَضَدوا : أي ذهبوا يمينا وشمالاً؛ من قولك عَضَدتُ الدابَّةَ : أي مَشيت إلى جانبها يمينا أو شمالاً (انظر : المصباح المنير : ص 415 «عضد») وفي بحارالأنوار وعلل الشرائع : «عندوا» بدل «عضدوا» .
6- .التوحيد : ص 44 ح 4 عن إسحاق بن غالب عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، علل الشرائع : ص 119 ح 1 عن إسحاق بن غالب عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، كفاية الأثر : ص 160 عن هشام بن محمد عن أبيه عن الإمام الحسن عليه السلام وليس فيه ذيله ، بحارالأنوار : ج 4 ص 288 ح 19 .
7- .واتَرْتُ الكتبَ فتواتَرَت : أي جاءت بعضُها في إثْر بعض وِتْرا وِتْرا من غير أن تنقطع (الصحاح : ج 2 ص 843 «وتر») .
8- .نهج البلاغة : الخطبة 1 ، بحارالأنوار : ج 11 ص 60 ح 70 .

ص: 157

2 / 2 پيامبران عليهم السلام

2 / 2پيامبران عليهم السلامقرآن«و پيش از تو ، هيچ پيامبرى نفرستاديم ، مگر اين كه به او وحى كرديم كه : معبودى جز من نيست . پس مرا عبادت كنيد» .

«و در ميان هر امّتى ، پيامبرى فرستاديم كه : خدا را بپرستيد و از طاغوت دورى كنيد . پس ، از آنان كسى است كه خدا [او را] هدايت كرد و از آنان كسى است كه گم راهى بر او سزاوار گشت . بنا بر اين ، در زمين بگرديد و ببينيد فرجام تكذيب كنندگان چگونه بوده است» .

«بگو : اين است راه من ، [و] من و هر كس پيروى ام كرد ، با بصيرت ، به سوى خدا دعوت مى كنيم و خدا منزّه است ، و من از مشركان نيستم» .

«پس يادآورى كن كه همانا تو يادآورى كننده اى و تو را بر آنان تسلّطى نيست» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ستايش ، خدايى را ... كه در پسِ نورش ، خويشتن را از خلقش در پرده داشت ... و پيامبران را در ميان آنان برانگيخت ... تا بندگان در باره پروردگارشان آنچه را نمى دانند ، دريابند و او را به ربوبيّتش كه انكار مى كردند ، بشناسند و در اُلوهيتش كه در آن سرگشته بودند ، يگانه اش بدانند .

امام على عليه السلام_ در بيان رسالت پيامبران _ :پس فرستادگان خود را در ميان آنان برانگيخت و پيامبرانش را پياپى به سوى آنان فرستاد تا پيمان فطرتش (توحيد) را [كه به آنان امانت سپرده بود] از آنان باز خواهند و نعمتِ از ياد رفته اش را به آنان يادآور شوند و با رساندن پيام ، حجّت را بر آنان تمام كنند .

.

ص: 158

عنه عليه السلام :فَبَعَثَ اللّهُ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله بِالحَقِّ؛ لِيُخرِجَ عِبادَهُ مِن عِبادَةِ الأَوثانِ إِلى عِبادَتِهِ ، ومِن طاعَةِ الشَّيطانِ إِلى طاعَتِهِ ، بِقُرآنٍ قَد بَيَّنَهُ وأحكَمَهُ ؛ لِيَعلَمَ العِبادُ رَبَّهُم إِذ جَهِلوهُ ، ولِيُقِرّوا بِهِ بَعدَ إِذ جَحَدوهُ ، ولِيُثبِتوهُ بَعدَ إِذ أَنكَروهُ . (1)

2 / 3أهل البيت عليهم السلامرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أنا وعَلِيٌّ أبَوا هذِهِ الاُمَّةِ ، مَن عَرَفَنا فَقَد عَرَفَ اللّهَ عز و جل ، ومَن أَنكَرَنا فَقَد أنكَرَ اللّهَ عز و جل . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :يا عَلِيُّ ، ما عُرِفَ اللّهُ إِلّا بي ثُمَّ بِكَ ، مَن جَحَدَ وِلايَتَكَ جَحَدَ اللّهَ رُبوبِيَّتَهُ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :إِنَّ اللّهَ _ تَبارَكَ وتَعالى _ لَو شاءَ لَعَرَّفَ العِبادَ نَفسَهُ ، ولكَن جَعَلَنا أبوابَهُ وصِراطَهُ وسَبيلَهُ وَالوَجهَ الَّذي يُؤتى مِنهُ ؛ فَمَن عَدَلَ عَن وِلايَتِنا أو فَضَّلَ عَلَينا غَيرَنا فَإِنَّهُم عَنِ الصِّراطِ لَناكِبونَ ، فَلا سَواءٌ مَنِ اعتَصَمَ النَّاسُ بِهِ ، ولا سَواءٌ حَيثُ ذَهَبَ النَّاسُ (4) إِلى عُيونٍ كَدِرَةٍ يَفرَغُ بَعضُها في بَعضٍ ، وذَهَبَ مَن ذَهَبَ إِلَينا إِلى عُيونٍ صافِيَةٍ تَجري بِأَمرِ رَبِّها ، لا نَفادَ لَها ولَا انقِطاعَ . (5)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 147 ، بحارالأنوار : ج 18 ص 221 ح 55 .
2- .كمال الدين : ص 261 ح 7 عن الحسين بن خالد عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، الأمالي للصدوق : ص 755 ح 1015 عن سليمان بن مهران عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 16 ص 364 ح 66 .
3- .كتاب سليم بن قيس : ج 2 ص 855 ح 44 عن سلمان وأبي ذرّ والمقداد ، بحار الأنوار : ج 22 ص 148 ح 141 .
4- .في بصائر الدرجات ومختصر بصائر الدرجات : «ولا سواء من ذهب حيث ذهب الناس ، ذهب الناس ...» .
5- .الكافي : ج 1 ص 184 ح 9 ، بصائر الدرجات : ص 497 ح 8، مختصر بصائر الدرجات : ص 55 كلّها عن مقرن عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 24 ص 253 وراجع : تفسير فرات : ص 143 ح 174 .

ص: 159

2 / 3 اهل بيت عليهم السلام

امام على عليه السلام :پس خداوند ، محمّد صلى الله عليه و آله را به حق برانگيخت تا بندگانش را از پرستش بُتان به پرستش او ، و از فرمانبرى شيطان به فرمانبرى وى درآورد ، با قرآنى كه آن را روشن و استوار گردانيد تا بندگان ، پروردگارشان را كه نمى شناختند ، بشناسند و به وجود او كه آن را نفى مى كردند ، اعتراف كنند و هستى اش را كه منكِر بودند ، اثبات كنند .

2 / 3اهل بيت عليهم السلامپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من و على ، پدران اين امّتيم . هر كه ما را شناخت ، خداوند عز و جل را شناخته است ، و هر كه ما را انكار كرد ، خداوند عز و جل را انكار كرده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى على! خداوند شناخته نمى شود ، جز به من و سپس به تو . هر كس ولايت تو را انكار كند ، ربوبيّت خداوند را انكار كرده است .

امام على عليه السلام :خداوند متعال ، اگر مى خواست ، قطعاً خود را [ بى واسطه] به بندگان مى شناساند ؛ امّا او ما را درها و راه و جادّه خويش و جهت رسيدن به خود قرار داد . پس هر كه از ولايت ما منحرف (خارج) شود ، يا ديگرى را بر ما ترجيح دهد ، در حقيقت ، از راه راستْ منحرف گشته است و كسى كه پناه مردم است ، با كسى كه دنباله رو مردم است ، يكسان نيست . مردم به سوى چشمه هايى تيره (گل آلود) مى روند كه يكى به ديگرى مى ريزد ، و كسانى كه به سوى ما مى آيند ، به سوى چشمه هايى زلال مى آيند كه به امر پروردگارشان جارى اند ، و تمام شدنى و خشك شدنى نيستند .

.

ص: 160

الإمام الصادق عليه السلام :الأَوصِياءُ هُم أَبوابُ اللّهِ عز و جل الَّتي يُؤتى مِنها ، ولَولاهُم ما عُرِفَ اللّهُ عز و جل ، وبِهِمُ احتَجَّ اللّهُ _ تَبارَكَ وتَعالى _ عَلى خَلقِهِ . (1)

راجع : هذه الموسوعة : ج 9 ص 510 (أهل البيت عليهم السلام / الفصل الثالث / أهمّ خصائصهم / أبواب اللّه عز و جل) وج 10 ص 354 (الفصل الثامن / عناوين حقوقهم / الولاية) .

2 / 4أَتبَاعُ الأَنبِيَاءِ عليهم السلامالكتاب«قُلْ هَذِهِ سَبِيلِى أَدْعُواْ إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِى» . (2)

الحديثالكافي عن الزّهريّ :دَخَلَ رِجالٌ مِن قُرَيشٍ عَلى عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ _ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِما _ فَسَأَلوهُ : كَيفَ الدَّعوَةُ إِلَى الدِّينِ ؟ قالَ : تَقولُ : بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ، أَدعوكُم إِلَى اللّهِ عز و جل ، وإِلى دينِهِ . وجِماعُهُ أَمرانِ : أَحَدُهُما : مَعرِفَةُ اللّهِ عز و جل ، وَالآخَرُ : العَمَلُ بِرِضوانِهِ . وإِنَّ مَعرِفَةَ اللّهِ عز و جل أن يُعرَفَ بِالوَحدانِيَّةِ ، وَالرَّأفَةِ ، وَالرَّحمَةِ ، وَالعِزَّةِ ، وَالعِلمِ ، وَالقُدرَةِ ، وَالعُلُوِّ عَلى كُلِّ شَيءٍ ، وأنَّهُ النَّافِعُ الضّارُّ ، القاهِرُ لِكُلِّ شَيءٍ ، الَّذي لا تُدرِكُهُ الأَبصارُ ، وهُوَ يُدرِكُ الأَبصارَ ، وهُوَ اللَّطيفُ الخَبيرُ . وأنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ ، وأنَّ ما جاءَ بِهِ هُوَ الحَقُّ مِن عِندِ اللّهِ عز و جل ، وما سِواهُ هُوَ الباطِلُ . فَإِذا أَجابوا إِلى ذلِكَ فَلَهُم ما لِلمُسلِمينَ ، وعَلَيهِم ما عَلَى المُسلِمينَ . (3)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 193 ح 2 عن أبي بصير .
2- .يوسف : 108 .
3- .الكافي : ج 5 ص 36 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 141 ح 239 .

ص: 161

2 / 4 پيروان پيامبران

امام صادق عليه السلام :اوصيا ، درهاى ورود [به شناخت] خداوند عز و جل هستند و اگر آنها نبودند ، خداوند عز و جلشناخته نمى شد . خداوند متعال به وسيله ايشان با خلق خويش احتجاج مى كند .

ر .ك : همين دانش نامه : ج 9 ص 511 (اهل بيت عليهم السلام / فصل سوم / مهم ترين ويژگى هاى اهل بيت عليهم السلام / باب هاى خداوند) و ج 2 ص 355 (فصل هشتم / عناوين حقوق اهل بيت عليهم السلام / ولايت) .

2 / 4پيروان پيامبرانقرآن«بگو : اين است راه من ،] و] من و كسى كه پيروى ام كرد ، با بصيرت ، به سوى خدا دعوت مى كنيم» .

حديثالكافى_ به نقل از زهرى _ :مردانى از قريش ، خدمت امام سجّاد _ كه درودهاى خدا بر او باد _ رسيدند و از ايشان پرسيدند : دعوت به دين چگونه است؟ فرمود : «مى گويى : به نام خداوند مهرگستر مهربان . شما را به خداوند عز و جل و به دين او دعوت مى كنم ، كه در دو چيز خلاصه مى شود : يكى از آن دو ، شناخت خداوند عز و جل است و ديگرى ، كار كردن براى خشنودى او . و شناخت خداوند عز و جل اين است كه به يگانگى و رأفت و مهربانى و عزّت و دانايى و توانايى و برتر بودن از هر چيزى شناخته شود ، و به اين كه سود و زيان در دست اوست و بر هر چيز ، چيره است و ديدگان ، او را در نمى يابند و او ديدگان را در مى يابد و خُردبين و آگاه است ، و به اين كه محمّد ، بنده و فرستاده اوست و آنچه آورده ، حق و از جانب خداوند عز و جل است و جز آن ، همه باطل است . پس اگر اينها را پذيرفتند ، آن گاه هر آنچه (حق و وظيفه اى) كه مسلمانان دارند ، آنها نيز دارند» .

.

ص: 162

. .

ص: 163

. .

ص: 164

الفصل الثالث: مبادئ معرفة اللّه عز و جل3 / 1الفِطْرَةالكتاب«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ » . (1)

«صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ » . (2)

«فَاجْتَنِبُواْ الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ وَ اجْتَنِبُواْ قَوْلَ الزُّورِ * حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ وَ مَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِى بِهِ الرِّيحُ فِى مَكَانٍ سَحِيقٍ » . (3)

«وَ لَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ» . (4)

راجع : العنكبوت : 61 و الزخرف : 9 .

.


1- .الروم : 30 .
2- .البقرة : 138 .
3- .الحجّ : 30 _ 31 .
4- .لقمان : 25 ، الزمر : 38 .

ص: 165

فصل سوم: مبانى شناخت خدا
3 / 1 فطرت
اشاره

فصل سوم: مبانى شناخت خدا3 / 1فطرتقرآن«پس ، روى خود را با گرايش تمام به حق ، به سوى اين دين كن ، با همان سرشتى الهى كه خدا مردم را بر آن ، سرشته است . آفرينش خدا ، تغييرناپذير است . اين است همان دين پايدار ؛ ولى بيشتر مردم نمى دانند» .

«[اين است] نگارگرى الهى ، و كيست خوش نگارتر از خدا؟ و ما او را پرستندگانيم» .

«پس ، از پليدى دورى كنيد و از گفتار باطل اجتناب ورزيد ، در حالى كه گروندگان خالص به خداييد [و] نه شريك گيرندگان براى او . و هر كس به خدا شرك ورزد ، چنان است كه گويى از آسمان ، فرو افتاده و مرغان [شكارى] او را ربوده اند ، يا باد ، او را به جايى دور افكنده است» .

«و اگر از آنان بپرسى : «چه كسى آسمان ها و زمين را آفريده است؟» ، هر آينه مى گويند : خدا» .

ر . ك : عنكبوت: آيه 61 و زخرف: آيه 9 .

.

ص: 166

الحديثالإمام الباقر عليه السلام :قال رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : كُلُّ مَولودٍ يولَدُ عَلَى الفِطرَةِ ؛ يَعني عَلَى المَعرِفَةِ بِأَنَّ اللّهَ عز و جل خالِقُهُ ، كَذلِكَ قَولُهُ : «وَ لَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ» . (1)

الكافي عن زرارة عن الإمام الباقر عليه السلام ، قال :سَأَلتُهُ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ» . قالَ : الحَنيفِيَّةُ مِنَ الفِطرَةِ الَّتي فَطَرَ اللّهُ النّاسَ عَلَيها ، «لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ» قال : فَطَرَهُم عَلَى المَعرِفَةِ بِهِ . (2)

التوحيد عن زرارة :قُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام : أَصلَحَكَ اللّهُ ، قَولُ اللّهِ عز و جل في كِتابِهِ : «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا» ؟ قالَ : فَطَرَهُم عَلَى التَّوحيدِ عِندَ الميثاقِ عَلى مَعرِفَتِهِ أنَّهُ رَبُّهُم . قُلتُ : وخاطَبوهُ ؟ قالَ: فَطَأطَأَ رَأسَهُ، ثُمَّ قالَ: لَولا ذلِكَ لَم يَعلَموا مَن رَبُّهُم ، ولا مَن رازِقُهُم. (3)

معاني الأخبار عن زرارة :سَأَلتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ تَعالى : «حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ» وقُلتُ : مَا الحَنيفِيَّةُ (4) ؟ قالَ : هِيَ الفِطرَةُ . (5)

المحاسن عن زرارة :سَأَلتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا» ، قالَ : فَطَرَهُم عَلى مَعرِفَتِهِ أنَّهُ رَبُّهُم ، ولَولا ذلِكَ لَم يَعلَموا إِذا سُئِلوا مَن رَبُّهُم ، ولا مَن رازِقُهُم . (6)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 13 ح 4 ، التوحيد : ص 331 ح 9 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 161 كلّها عن زرارة ، بحار الأنوار : ج 67 ص 135 ح 7 .
2- .الكافي : ج 2 ص 12 ح 4 ، التوحيد : ص 330 ح 8 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 160 وفيهما «وعن الحنيفيّة ، فقال : هي الفطرة».
3- .التوحيد : ص 330 ح 8 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 160 وفيه «عاينوه» بدل «خاطبوه» ، بحار الأنوار : ج 3 ص 278 ح 10 .
4- .في المصدر : «الحنفيّة» ، والتصويب من بحار الأنوار والمحاسن .
5- .معاني الأخبار : ص 350 ح 1 ، المحاسن : ج 1 ص 375 ح 824 بزيادة «الّتي فطر الناس عليها ، فطر اللّه الخلق على معرفته» في ذيله ، بحار الأنوار : ج 3 ص 276 ح 1 .
6- .المحاسن : ج 1 ص 375 ح 825 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 279 ح 13 وراجع : مختصر بصائر الدرجات : ص 160 .

ص: 167

حديثامام باقر عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «هر كودكى با سرشت خدايى به دنيا مى آيد ؛ يعنى با اين شناخت كه خداوند عز و جل آفريدگار اوست . اين است سخن خداوند كه : «اگر از آنان بپرسى : چه كسى آسمان ها و زمين را آفريده است؟ ، هر آينه مى گويند : خدا» » .

الكافى_ به نقل از زراره _ :از امام باقر عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جل : «حُنَفَآءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ» پرسيدم . فرمود : «حنيف بودن ، از سرشتى است كه خداوند، مردم را بر آن سرشته است» و [در باره] «آفرينش خداوند ، تغييرناپذير است» [نيز] فرمود : «[يعنى] آنان را بر فطرتِ شناخت خويش آفريد» .

التوحيد_ به نقل از زراره _ :به امام باقر عليه السلام گفتم : به سلامت باشيد! اين سخن خداوند عز و جل در كتابش كه مى فرمايد : «سرشتى الهى كه خدا مردم را بر آن سرشته است» ، به چه معناست؟ فرمود : «آنان را بر يكتاپرستى سرشت ، در هنگامى كه از آنها پيمان گرفت كه او را پروردگار خويش بشناسند» . گفتم : [آيا مردم ]با او سخن گفتند [و پيمان بستند]؟ امام عليه السلام سرش را پايين انداخت . سپس فرمود : «اگر چنين نبود كه نمى دانستند پروردگارشان كيست و روزى دهنده شان چه كسى است !» .

معانى الأخبار_ به نقل از زراره _ :از امام باقر عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جل : «حُنَفَآءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ» پرسيدم و گفتم : حنيفيّه به چه معناست؟ فرمود : «همان فطرت است» .

المحاسن_ به نقل از زراره _ :از امام باقر عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جل : «سرشتى الهى كه خدا مردم را بر آن سرشته است» پرسيدم . فرمود : «آنان را بر اين شناخت از او كه پروردگار آنان است ، سرشت . و اگر چنين نبود ، آن گاه كه از آنان سؤال شد ، نمى دانستند كه پروردگارشان كيست و روزى دهنده شان چه كسى است» .

.

ص: 168

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :كُلُّ مَولودٍ يُولَدُ عَلَى الفِطرَةِ حَتّى يُعرِبَ (1) عَنهُ لِسانُهُ ، فإِذا أعرَبَ عَنهُ لِسانُهُ إِمّا شاكِرا وإِمّا كَفورا . (2)

مسند ابن حنبل عن الأسود بن سريع :إِنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله بَعَثَ سَرِيَّةً يَومَ حُنَينَ فَقاتَلُوا المُشرِكينَ ، فَأَفضى بِهِمُ القَتلُ إِلَى الذُّرِّيَّةِ ، فَلَمّا جاؤوا قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ما حَمَلَكُم عَلى قَتلِ الذُّرِّيَّةِ ؟ فَقالوا : يا رَسولَ اللّهِ ، إِنَّما كانوا أَولادَ المُشرِكينَ . قال : أوَ هَل خِيارُكُم إِلّا أَولادُ المُشرِكينَ ؟! وَالَّذي نَفسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ ما مِن نَسَمَةٍ تولَدُ إِلّا عَلَى الفِطرَةِ حَتّى يُعرِبَ عَنها لِسانُها . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :اللّهُمَّ خَلَقتَ القُلوبَ عَلى إِرادَتِكَ ، وفَطَرتَ العُقولَ عَلى مَعرِفَتِكَ ، فَتَمَلمَلَتِ (4) الأَفئِدَةُ مِن مَخافَتِكَ ، وصَرَخَتِ القُلوبُ بِالوَلَهِ ، وتَقاصَرَ وُسعُ قَدرِ العُقولِ عَنِ الثَّناءِ عَلَيكَ ، وَانقَطَعَتِ الأَلفاظُ عَن مِقدارِ مَحاسِنِكِ ، وكَلَّتِ الأَلسُنُ عَن إِحصاءِ نِعَمِكَ ، فَإِذا وَلَجَت بِطُرُقِ البَحثِ عَن نَعتِكَ بَهَرَتها حَيرَةُ العَجزِ عَن إِدراكِ وَصفِكَ ، فَهِيَ تَرَدَّدُ فِي التَّقصيرِ عَن مُجاوَزَةِ ما حَدَّدتَ لَها ؛ إِذ لَيسَ لَها أن تَتَجاوَزَ ما أَمَرتَها . (5)

.


1- .أعْرَبَ الرَّجُلُ عن نَفْسِه ، إذا بَيَّنَ وأوضَحَ. (معجم مقاييس اللغة : ج 4 ص 299 «عرب») . والظّاهِر أنّ الإعراب في هذا المَوضِع كناية عن تمييز الحقّ والباطل .
2- .مسند ابن حنبل : ج 5 ص 129 ح 14811 عن جابر بن عبد اللّه ، المصنّف لعبد الرزّاق : ج 5 ص 203 ح 9386 وليس فيه ذيله من «فإذا أعرب» .
3- .مسند ابن حنبل : ج 5 ص 303 ح 15588 ، السنن الكبرى : ج 9 ص 219 ح 18334 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 134 ح 2566 وفيه «يوم خيبر» بدل «يوم حنين» ، المصنّف لعبد الرزّاق : ج 11 ص 122 ح 20090 نحوه .
4- .تَمَلْمَل : تقلّبَ (القاموس المحيط : ج 4 ص 52 «ملل») .
5- .مهج الدعوات : ص 154 ، بحار الأنوار : ج 95 ص 403 ح 34 .

ص: 169

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر نوزادى ، با سرشت خدايى زاده مى شود تا آن گاه كه به زبانش آن را بيان كند ، و چون زبانش آن را بيان كند ، آن گاه است كه يا سپاس گزار است و يا ناسپاس .

مسند ابن حنبل_ به نقل از اسود بن سريع _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در جنگ حنين ، گردانى را اعزام كرد و آنها با مشركان جنگيدند و فرزندان آنها را نيز كشتند . چون برگشتند ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «چرا كودكان را كشتيد؟» . گفتند : اى پيامبر خدا! آنها فرزندان مشركان بودند . فرمود : «مگر بهترين هاى شما ، جز فرزندان كسانى هستند كه مشرك بودند؟! سوگند به آن كه جان محمّد در دست اوست ، هيچ شخصى به دنيا نمى آيد ، مگر آن كه بر سرشت الهى است ، تا آن گاه كه زبانش آن را آشكار كند» .

امام على عليه السلام :بار الها! تو دل ها را بر ارادت به خودت آفريدى و خردها را بر شناخت خود سرشتى . پس دل ها از ترس تو بى قرارى مى كنند و قلب ها فرياد عشق [به تو ]برمى آورند و خردها گنجايش ثناى تو را ندارند و كلمات از بيان خوبى هاى تو قاصرند و زبان ها از شمارش نعمت هايت ، الكن اند . هر گاه در راه هاى جستجو از اوصافت قدم نهند ، عجز از رسيدن به وصف تو ، آنان را متحيّر و خيره مى گردانَد و از مرزى كه برايشان نهاده اى ، نمى توانند فراتر بروند ؛ زيرا آنان را نرسد كه از آنچه فرمانشان داده اى ، تجاوز كنند .

.

ص: 170

عنه عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ المُلهِمِ عِبادَهُ حَمدَهُ ، وفاطِرِهِم عَلى مَعرِفَةِ رُبوبِيَّتِهِ . (1)

الإمام الرضا عليه السلام :بِصُنعِ اللّهِ يُستَدَلُّ عَلَيهِ ، وبِالعُقولِ تُعتَقَدُ مَعرِفَتُهُ ، وبِالفِطرَةِ تَثبُتُ حُجَّتُهُ . (2)

راجع : ص142 (اللّه / المبحث الأوّل / الفصل الثاني : الهداة إلى معرفة اللّه / اللّه عز و جل) وص178 (الفصل الثالث : مبادئ معرفة اللّه عز و جل / الميثاق الفطري) وص182 (تجلّي الفطرة عند الشدائد) .

.


1- .الكافي : ج 1 ص 139 ح 5 عن إسماعيل بن قتيبة عن الإمام الصادق عليه السلام ، التوحيد : ص 56 ح 14 عن فتح بن يزيد عن الإمام الرضا عليه السلام .
2- .التوحيد : ص 35 ح 2 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 151 ح 51 كلاهما عن القاسم بن أيّوب العلوي ، الأمالي للمفيد : ص 254 ح 4 عن محمّد بن زيد الطبري ، الأمالي للطوسي : ص 2 ح 28 عن محمّد بن يزيد الطبري ، تحف العقول : ص 62 عن الإمام علي عليه السلام وفيه «وبالفكرة» بدل «وبالفطرة» ، الاحتجاج : ج 2 ص 360 ح 283 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 228 ح 3 .

ص: 171

امام على عليه السلام :ستايش ، خداوندى را كه ستايش خويش را به بندگانش الهام فرمود ، و آنان را بر شناسايى ربوبيّتش سرشت .

امام رضا عليه السلام :از طريق ساخته هاى خدا ، به وجود او راه برده مى شود و به واسطه خردها ، شناخت او حاصل مى گردد ، و از رهگذر فطرت ، حجّت [و برهان بر وجود] او ثابت مى شود .

ر .ك : ص 143 (خدا / مبحث يكم / فصل دوم : راه نمايان شناخت خدا / خداوند) ، و ص 179 (فصل سوم : مبانى شناخت خدا / پيمان فطرى) و ص 183 (تجلّى فطرت در سختى ها) .

.

ص: 172

. .

ص: 173

بحثى درباره فطرت خداشناسى
اشاره

بحثى در باره فطرت خداشناسىنخستين مبدأ خداشناسى ، فطرت (سرشت) انسان است . آيات و احاديثى كه دلالت بر اين موضوع دارند _ چنان كه در فصل سوم ملاحظه شد _ به سه دسته تقسيم مى شوند : دسته اوّل ، آيات و احاديثى هستند كه دلالت مى كنند بر اين كه خداشناسى ، به صورت يك احساس ، در وجود همه انسان ها نهاده شده است . چكيده اين دسته از آيات و احاديث ، در اين حديث نبوى آمده است كه مى فرمايد : كُلُّ مَولودٍ يولَدُ عَلَى الفِطرَةِ ، يَعنى عَلَى المَعرِفَةِ بِأنَّ اللّهَ عز و جل خالِقُهُ . (1) هر مولودى ، بر فطرت خود ، يعنى بر معرفت به اين كه خداى عز و جل آفريدگار اوست ، متولّد مى شود . دسته دوم ، متونى هستند كه بر اساس آنها ، خداوند متعال ، از همه مردم ، پيش از تولّدشان ، بر ربوبيّت خود پيمان گرفته است ، مانند اين آيه قرآن : «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِى ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى شَهِدْنَا . (2) و [ياد كن] آن گاه را كه پروردگارت از پشت هاى بنى آدم ، ذريّه آنان را برگرفت و

.


1- .ر . ك : ص 166 ح 40 .
2- .اعراف : آيه 172 .

ص: 174

آنان را بر خودشان گواه ساخت كه : آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند : چرا ؛ گواهى داديم» . يكى از اصحاب بزرگ امام صادق عليه السلام به نام زراره ، در باره اين كه چگونه خداوند از همه انسان ها بر ربوبيّت خود اقرار گرفته ، از آن امام عليه السلام توضيح خواست . امام عليه السلام فرمود : ثَبَتَتِ المَعرِفَةُ فى قُلوبِهِم . (1) معرفت ، در دل هايشان استوار شد . و در بعضى نقل ها آمده است : أثبَتَ المَعرِفَةَ فى قُلوبِهِم . (2) معرفت را در دل هايشان استوار كرد . همچنين عبد اللّه بن مسكان ، روايت كرده است كه امام صادق عليه السلام در اين باره كه آيا پرسش درون اين آيه ، رو در رو بود ، فرمود : نَعَم ، فَثَبَتَتِ المَعرِفَةُ و نَسُوا المَوقِفَ و سَيَذكُرونَهُ ، و لَولا ذلِكَ لَم يَدرِ أحَدٌ مَن خالِقُهُ و رازِقُهُ ، فَمِنهُم مَن أقَرَّ بِلِسانِهِ فِى الذَّرِّ و لَم يُؤمِن بِقَلبِهِ ، فَقالَ اللّهُ : «فَمَا كَانُواْ لِيُؤْمِنُواْ بِمَا كَذَّبُواْ مِن قَبْلُ» (3) . (4) آرى . معرفت ، استوار شد و جايگاه [پيمان] از ياد رفت و به زودى به ياد خواهند آورد و اگر چنين نبود ، هيچ كس خالق و رازق خود را نمى شناخت . پس برخى از آنها ، در عالم «ذرّ» به زبان ، اقرار كردند ؛ ولى به دل ، ايمان نياوردند . از اين روست كه خدا فرمود : «آنان به آنچه پيش تر تكذيب كرده بودند ، ايمان نمى آوردند» .

.


1- .ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 4 ص 94 ح 3423 .
2- .ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 4 ص 94 ح 3422 .
3- .اعراف : آيه 101 .
4- .ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 4 ص 94 ح 3421 .

ص: 175

گفتنى است كه آيات و احاديثِ ميثاق فطرى را دو گونه مى توان تفسير كرد : 1 . ظاهر اين آيات و احاديث ، به مرحله اى از حيات انسان ها اشاره مى كند كه پيش از پيدايش دنياست و در آن ، خداوند ، خود را به همه انسان ها معرّفى كرده و آنان را با «آيا من پروردگار شما نيستم؟» مخاطب ساخته است و همه آنها در پاسخ ، «چرا» گفته اند و به ربوبيّت پروردگار خود اعتراف كرده اند . بدين سان ، ميثاقى ميان انسان و خدا بسته شده است كه پيمان فطرى ناميده مى شود . اثر اين ميثاق ، معرفت قلبى انسان به خداست كه در وضعيت خاصّى بروز مى كند ، هر چند كسى خصوصيات مكان ميثاق را به ياد نمى آورد ، چنان كه امام صادق عليه السلام در تبيين آيه ميثاق مى فرمايد : ثَبتَتَ المَعرِفَةُ و نَسُوا الوَقتَ و سَيَذكُرونَهُ يَوما ، و لَولا ذلِكَ لَم يَدرِ أحَدٌ مَنْ خالِقُهُ و لا مَن رازِقُهُ . (1) معرفت ، استوار شد و موقف [پيمان و ميثاق] را از ياد بردند و به زودى ، آن را به ياد خواهند آورد و اگر چنين نبود ، هيچ كس ، نه خالق خود را مى شناخت و نه روزى رسان خود را . 2 . احتمال ديگر ، اين است كه مقصود از سؤال و جواب و پيمان ، به صورت مرسوم نباشد ؛ بلكه مقصود ، پيمانِ فطرت انسان با خداوند متعال باشد . اعتراف او به ربوبيّت خداى يگانه نيز همان شناختى است كه خداوند در فطرت (سرشت) بشر قرار داده و ثبت فرموده است . (2) دسته سوم ، نُصوصى (متونى) هستند كه طبيعت انسان را به گونه اى ترسيم مى كنند كه وقتى در بن بست سختى ها قرار بگيرد ، موانع شناخت ، از جلوى ديده جان وى كنار مى روند و در اين حال ، با همه وجود ، خدا را احساس مى كند و دست نياز به

.


1- .ر . ك : ص 178 ح 51 .
2- .ر . ك : تقريرات فلسفه امام خمينى : ج 2 ص 31 .

ص: 176

معناى خداشناسى فطرى
روشن ترين براهين توحيد فطرى

سوى آن بى نياز مى بَرَد . جمع بندىِ آيات قرآن در اين زمينه ، در كلام نورانى امام عسكرى عليه السلام بدين گونه آمده است : هُوَ الَّذى يَتَأَلَّهُ إلَيهِ عِندَ الحَوائِجِ وَ الشَّدائِدِ كُلُّ مَخلوقٍ عِندَ انقِطاعِ الرَّجاءِ مِن كُلِّ مَن هُوَ دونَهُ ، و تَقَطُّعِ الأسبابِ مِن جَميعِ ما سِواهُ . (1) خداوند ، كسى است كه هر مخلوقى ، در نيازها و سختى ها و به هنگام قطع اميد از همه افراد ديگر و وسيله هاى غير از او ، بدو روى مى آورد .

معناى خداشناسى فطرىخداشناسى فطرى ، دو معنا دارد : يكى خداشناسىِ عقلى و ديگرى خداشناسىِ قلبى . مقصود از خداشناسى عقلى ، اين است كه خداوند متعال ، عقل و انديشه انسان را به گونه اى آفريده است كه توجّه به هستى و نظام حاكم بر آن ، خود به خود و بدون اين كه نيازى به استدلال باشد ، اعتقاد به وجود خدا را در انسان ايجاد مى كند . خداشناسى قلبى نيز به معناى اين است كه انسان ، به حسب ساختمان روحى و سرشت ذاتى ، نيازمند و خواهانِ خدا آفريده شده و خداجويى و خداخواهى ، به صورت يك احساس ريشه دار و اصيل ، در ذات انسان قرار گرفته است . بنا بر اين ، خداشناسىِ فطرىِ عقلى ، از مقوله علم است و خداشناسىِ فطرىِ قلبى ، از مقوله احساس .

روشن ترين برهان هاى توحيد فطرىدسته سوم از متونى كه بدانها اشاره شد ، در واقع ، بيانگر روشن ترين برهان هاى تجربى براى توحيد فطرى اند ، كه قرآن كريم ، براى معرّفى خداوند متعال به عنوان

.


1- .ر . ك : ص 186 ح 56 .

ص: 177

حقيقتى كه انسان ذاتا با او آشناست و خود را نيازمند به او مى يابد ، مكرّر بدان استناد كرده است . تجربه نشان مى دهد كه هر گاه مشكلات زندگى ، از هر طرف ، آدمى را احاطه مى كنند و همه راه حل ها به بن بست مى رسند ، دست نيرومند بلا (مصيبت) ، حجاب هاى معرفت را مى زدايد . در اين حال ، همه انسان ها ، حتّى آنان كه منكر خدا بوده اند ، خداشناس مى شوند و از او استمداد مى جويند .

.

ص: 178

3 / 1 _ 1الميثاقُ الفِطرِيُّالكتاب«وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِى ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِينَ » . (1)

«أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَابَنِى ءَادَمَ أَن لَا تَعْبُدُواْ الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ * وَ أَنِ اعْبُدُونِى هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ » . (2)

الحديثتفسير العيّاشي عن زرارة :سَأَلتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ : «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِى ءَادَمَ» إلى قوله : «أَنفُسِهِمْ» ، قالَ : أَخرَجَ اللّهُ مِن ظَهرِ آدَمَ ذُرِّيَّتَهُ إلى يَومِ القِيامَةِ ، فَخَرَجوا وهُم كَالذَّرِّ (3) ، فَعَرَّفَهُم نَفسَهُ ، وأَراهُم نَفسَهُ ، ولَولا ذلِكَ ما عَرَفَ أَحَدٌ رَبَّهُ ، وذلِكَ قَولُهُ : «وَ لَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ» (4) . (5)

الإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِى ءَادَمَ» إِلى قَولِهِ : «شَهِدْنَا» _ :ثَبَتَتِ المَعرِفَةُ، ونَسُوا المَوقِفَ وسَيَذكُرونَهُ، ولَولا ذلِكَ لَم يَدرِ أحَدٌ مَن خالِقُهُ ولا مَن رازِقُهُ. (6)

.


1- .الأعراف : 172 .
2- .يس : 60 و 61 .
3- .في بيان معنى عالَم الذّر وتفسير الآية الكريمة راجع : الميزان في تفسير القرآن : ج 8 ص 306 _ 330 .
4- .لقمان : 25 .
5- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 40 ح 111 ، التوحيد : ص 330 ح 9 نحوه ، بحار الأنوار : ج 3 ص 279 ح 11 .
6- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 40 ح 112 ، علل الشرائع : ص 117 ح 1 وفيه «الموقت» بدل «الموقف» والظاهر أنّه تصحيف وكلاهما عن زرارة ، الثاقب في المناقب : ص 567 ح 508 ، كشف الغمّة : ج 3 ص 209 ، مختصر بصائر الدرجات: ص161 والثلاثة الأخيرة عن أبيهاشم عن الإمام العسكري عليه السلام ، بحار الأنوار : ج5 ص243 ح32.

ص: 179

3 / 1 - 1 پيمان فطرى

3 / 1 _ 1پيمان فطرىقرآن«و [ياد كن] آن گاه را كه پروردگارت از پشت هاى بنى آدم ، ذريّه آنان را برگرفت و آنان را بر خودشان گواه ساخت كه : آيا پروردگار شما نيستم؟ گفتند : «چرا ؛ گواهى داديم» تا مبادا روز قيامت بگوييد : «ما از اين [امر] ، غافل بوديم»» .

«اى فرزندان آدم! مگر با شما عهد نكرده بودم كه شيطان را مپرستيد ؛ زيرا وى دشمن آشكار شماست ، و اين كه مرا بپرستيد [كه] اين است راه راست؟» .

حديثتفسير العيّاشى_ به نقل از زراره _ :از امام باقر عليه السلام در باره اين سخن خداوند : «و [ياد كن ]آن گاه را كه پروردگارت از پشت هاى بنى آدم» تا «بر خودشان گواه ساخت» سؤال كردم . فرمود : «خداوند ، ذريّه آدم را كه تا روز قيامت مى آيند ، از پشت او بيرون آورد و همگى به سان مورچه زرد بيرون ريختند ، و خدا خودش را به آنان شناسانيد و خويش را نشانشان داد . و اگر آن (عهدِ «اَلَست») نبود ، هيچ كس پروردگارش را نمى شناخت . اين است معناى سخن او كه : «و اگر از آنان بپرسى : چه كسى آسمان ها و زمين را آفريد؟ هر آينه مى گويند : خدا» .

امام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند بزرگ : «و [ياد كن] آن گاه را كه پروردگارت از پشت هاى بنى آدم» تا «گواهى داديم» _ :شناخت ، مسجّل شد ؛ امّا [فرزندان آدم] آن صحنه [و پيمان معرفت] را از ياد بردند و به زودى به ياد خواهند آورد ، و اگر آن (عهد «اَلَست») نبود ، هيچ كس نمى دانست كه آفريدگارش كيست و روزى رسانش چه كسى است .

.

ص: 180

الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِى ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ» _ :كانَ ذلِكَ مُعايَنَةً للّهِِ ، فَأَنساهُمُ المُعايَنَةَ وأَثبَتَ الإِقرارَ في صُدورِهِم ، ولَولا ذلِكَ ما عَرَفَ أَحَدٌ خالِقَهُ ولا رازِقَهُ ، وهُوَ قَولُ اللّهِ : «وَ لَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ» (1) . (2)

تفسير القمّي عن ابن مسكان عن الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِى ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى» _ :قال : قُلتُ : مُعايَنَةً كانَ هذا ؟ قالَ : نَعَم ، فَثَبَتَتِ المَعرِفَةُ ونَسُوا المَوقِفَ وسَيَذكُرونَهُ ، ولَولا ذلِكَ لَم يَدرِ أحَدٌ مَن خالِقُهُ ورازِقُهُ ، فَمِنهُم مَن أقَرَّ بِلِسانِهِ فِي الذَّرِّ ولَم يُؤمِن بِقَلبِهِ ، فَقالَ اللّهُ : «فَمَا كَانُواْ لِيُؤْمِنُواْ بِمَا كَذَّبُواْ مِن قَبْلُ» (3) . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :نَحنُ نَحمَدُ اللّهَ عَلَى النِّعَمِ السَّابِغَةِ ، وَالحُجَجِ البالِغَةِ ، وَالبَلاءِ المَحمودِ عِندَ الخاصَّةِ وَالعامَّةِ ، فَكانَ مِن نِعَمِهِ العِظامِ وآلائِهِ الجِسامِ الَّتيأَنعَمَ بِها تَقريرُهُ قُلوبَهُم بِرُبوبِيَّتِهِ ، وأَخذُهُ ميثاقَهُم بِمَعرِفَتِهِ . (5)

.


1- .الزخرف : 87 .
2- .المحاسن : ج 1 ص 438 ح 1015 عن زرارة ، بحار الأنوار : ج 5 ص 223 ح 13 .
3- .الأعراف : 101 .
4- .تفسير القمّي : ج 1 ص 248 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 168 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 237 ح 14 .
5- .بحار الأنوار : ج 3 ص 152 نقلاً عن توحيد المفضّل .

ص: 181

امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال كه : «و [ياد كن] آن گاه را كه پروردگارت از پشت هاى بنى آدم ، ذريّه آنان را برگرفت و آنان را بر خودشان گواه ساخت» _ :اين كار با مشاهده خداوند [به وسيله آنان ]صورت گرفت . بعد ، [خدا] آن مشاهده را از ياد آنان برد ؛ امّا اقرار [به وجودش] را در سينه هايشان تثبيت كرد ، و اگر آن نبود ، هيچ كس آفريدگار و روزى رسان خويش را نمى شناخت ، و اين است معناى سخن خداوند كه : «اگر از آنان بپرسى كه چه كسى آفريدشان ، هر آينه مى گويند : خدا» .

تفسير القمّى_ به نقل از ابن مسكان _ :در باره آيه شريف : «و آن گاه را كه پروردگارت از پشت هاى بنى آدم ، ذريّه آنان را برگرفت و آنان را بر خودشان گواه ساخت كه : آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند : چرا» از امام صادق عليه السلام پرسيدم و گفتم : اين ، به صورت مشاهده بود؟ فرمود : «آرى . پس شناخت ، صورت پذيرفت ؛ ولى آنها اين صحنه را فراموش كردند و زودا كه به يادش آورند . و اگر آن (پيمان خداشناسى) نبود ، هيچ كس نمى دانست كه آفريدگار و روزى دهنده اش چه كسى است . از ميان ذريّه آدم ، برخى در همان عالم «ذرّ» ، به زبان ، اقرار كردند و به دل ، ايمان نياوردند . از اين رو ، خداوند فرموده است : «اينان به آنچه پيش تر تكذيب كرده بودند ، ايمان نمى آورند» .

امام صادق عليه السلام :ما خداوند را بر نعمت هاى سرشار و حجّت هاى رسا و آزمون نيكش نسبت به خاص و عام ، سپاس مى گوييم . يكى از نعمت هاى بزرگ و الطاف سترگ او كه ارزانى داشت ، اين است كه دل هاى مردمان را بر ربوبيّت خويش به اقرار وا داشت ، و بر شناخت خود ، از آنان پيمان گرفت .

.

ص: 182

3 / 1 _ 2تجلّي الفِطْرَةِ عِندَ الشَّدائدِالكتاب«وَ إِذَا مَسَّ النَّاسَ ضُرٌّ دَعَوْاْ رَبَّهُم مُّنِيبِينَ إِلَيْهِ ثُمَّ إِذَا أَذَاقَهُم مِّنْهُ رَحْمَةً إِذَا فَرِيقٌ مِّنْهُم بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ » . (1)

«وَجَاوَزْنَا بِبَنِى إِسْرَاءِيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْيًا وَعَدْوًا حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ ءَامَنتُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا الَّذِى ءَامَنَتْ بِهِ بَنُواْ إِسْرَاءِيلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ » . (2)

«وَ مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ثُمَّ إِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فَإِلَيْهِ تَجْأَرُونَ * ثُمَّ إِذَا كَشَفَ الضُّرَّ عَنكُمْ إِذَا فَرِيقٌ مِّنكُم بِرَبِّهِمْ يُشْرِكُونَ » . (3)

راجع : الزمر : 8 ، 49 ، يونس : 12 ، 22 ، الإسراء : 67 ، العنكبوت : 65 ، الأنعام : 40 ، 41 .

الحديثربيع الأبرار :قالَ رَجُلٌ لِجَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عليهماالسلام : مَا الدَّليلُ عَلَى اللّهِ ؟ ولا تَذكُر لِيَ العالَمَ وَالعَرَضَ وَالجَوهَرَ . فَقالَ لَهُ : هَل رَكِبتَ البَحرَ ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : هَل عَصَفَت بِكُمُ الرّيحُ حَتّى خِفتُمُ الغَرَقَ ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : فَهَلِ انقَطَعَ رَجاؤُكَ مِنَ المَركَبِ وَالمَلّاحينَ ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : فَهَل تَتَبَّعَت نَفسُكَ أنَّ ثَمَّ مَن يُنجيكَ ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : فَإِنَّ ذاكَ هُوَ اللّهُ ، قالَ اللّهُ تَعالى : «ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلَّاإِيَّاهُ» ، (4) «إِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فَإِلَيْهِ تَجْأَرُونَ» . (5)

.


1- .الروم : 33 .
2- .يونس : 90 .
3- .النحل : 53 و 54 .
4- .الإسراء : 67 .
5- .ربيع الأبرار : ج 1 ص 663 .

ص: 183

3 / 1 - 2 تجلّى فطرت در سختى ها

3 / 1 _ 2تجلّى فطرت در سختى هاقرآن«و چون مردم را رنجى رسد ، پروردگار خود را ، توبه كنان به درگاهش مى خوانند ، و آن گاه كه از جانب خود رحمتى به آنان چشانَد ، به ناگاه دسته اى از آنان به پروردگارشان شرك مى آورند» .

«و بنى اسرائيل را از دريا گذرانيديم . پس فرعون و سپاهيانش از روى ستم و تجاوز ، آنان را دنبال كردند ، تا اين كه وقتى [فرعون] در شُرف غرق شدن قرار گرفت ، گفت : «ايمان آوردم كه هيچ معبودى جز آن كه بنى اسرائيل به او گرويده اند ، نيست ، و من ، از تسليم شدگانم»» .

«و هر نعمتى كه داريد ، از خداست . سپس چون رنجى به شما رسد ، به سوى او روى مى آوريد و چون آن رنج را از شما برطرف كند ، گروهى از شما به پروردگارشان شرك مى ورزند» .

ر .ك : زمر : آيه 8 و 49 ، يونس : آيه 12 و 22 ، اسراء : آيه 67 ، عنكبوت : آيه 65 ، انعام : آيه 40 _ 41 .

حديثربيع الأبرار :مردى به امام صادق عليه السلام گفت : دليل بر وجود خدا چيست؟ و برايم نگو : عالَم و جوهر و عَرَض . (1) فرمود : «آيا سفر دريا رفته اى؟» . گفت : آرى . فرمود : «آيا شده است كه دريا توفانى شود ، تا جايى كه خطر غرق شدن ، شما را تهديد كند؟» . گفت : آرى . فرمود : «آيا در آن حالت ، اميدت از كشتى و كشتيبانان قطع شده است؟» . گفت : آرى . فرمود : «آيا [در آن لحظه] انديشيده اى كه كسى هست نجاتت دهد؟» . گفت : آرى . فرمود : «او همان خداست . خداوند بزرگ مى فرمايد : «هر كه را جز او مى خوانيد ، ناپديد [و فراموش ]مى گردد» ، (2) «و چون رنجى به شما رسد ، به سوى او روى مى آوريد» .

.


1- .يعنى : با برهان عقلى ، استدلال نكن .
2- .كامل آيه اين است : «و چون در دريا به شما صدمه اى برسد ، هركه را جز او مى خوانيد ، ناپديد [و فراموش ]مى گردد» (اسرا : آيه 67) .

ص: 184

الإمام العسكريّ عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» _ :«اللّهُ» هُوَ الّذي يَتَأَلَّهُ إِلَيهِ عِندَ الحَوائِجِ وَالشَّدائِدِ كُلُّ مَخلوقٍ ، عِندَ انقِطاعِ الرَّجاءِ مِن كُلِّ مَن هُوَ دونَهُ ، وتَقَطُّعِ الأسبابِ مِن جَميعِ ما سِواهُ . يَقولُ : بِاسمِ اللّهِ ، أي : أَستَعينُ عَلى اُموري كُلِّها بِاللّهِ الَّذي لا تَحِقُّ العِبادَةُ إِلّا لَهُ ، المُغيثِ إِذَا استُغيثَ ، وَالمُجيبِ إِذا دُعِيَ . وهُوَ ما قالَ رَجُلٌ لِلصَّادِقِ عليه السلام : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، دُلَّني عَلَى اللّهِ ما هُوَ ؟ فَقَد أكثَرَ عَلَيَّ المُجادِلونَ وحَيَّروني . فَقالَ لَهُ : يا عَبدَ اللّه ، هَل رَكِبتَ سَفينَةً قَطُّ ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : فَهَل كُسِرَ بِكَ حَيثُ لا سَفينَةَ تُنجيكَ ولا سِباحَةَ تُغنيكَ ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : فَهَل تَعَلَّقَ قَلبُكَ هُنالِكَ أنَّ شَيئا مِنَ الأَشياءِ قادِرٌ عَلى أن يُخَلِّصَكَ مِن وَرطَتِكَ ؟ فَقالَ : نَعَم . قالَ الصّادِقُ عليه السلام : فَذلِكَ الشَّيءُ هُوَ اللّهُ القادِرُ عَلَى الإِنجاءِ حَيثُ لا مُنجِيَ ، وعَلَى الإغاثَةِ حَيثُ لا مُغيثَ. ثُمَّ قالَ الصّادِقُ عليه السلام : ولَرُبَّما تَرَكَ بَعضُ شيعَتِنا فِيافتِتاحِ أمرِهِ بِسمِ اللّهِالرَّحمنِ الرَّحيمِ ، فَيَمتَحِنُهُ اللّهُ بِمَكروهٍ لِيُنَبِّهَهُ عَلى شُكرِ اللّهِ _ تَبارَكَ وتَعالى _ وَالثَّناءِ عَلَيهِ ، ويَمحَقَ عَنهُ وَصمَةَ تَقصيرِهِ عِندَ تَركِهِ قَولَ : بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ. قالَ : وقامَ رَجُلٌ إِلى عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليهماالسلام فَقالَ : أَخبِرني عَن مَعنى «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» . فَقالَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليهماالسلام : حَدَّثَني أَبي ، عَن أَخيهِ الحَسَنِ، عَن أَبيهِ أميرِالمُؤمِنينَ عليه السلام : أنَّ رَجُلاً قامَ إِلَيهِ فَقالَ : يا أَميرَ المُؤمِنينَ ، أَخبِرني عَن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» ما مَعناهُ ؟ فَقالَ : إِنَّ قَولَكَ : «اللّه » أَعظَمُ اسمٍ مِن أَسماءِ اللّهِ عز و جل ، وهُوَ الاِسمُ الَّذي لا يَنبَغي أن يُسَمّى بِهِ غَيرُ اللّهِ ، ولَم يَتَسَمَّ بِهِ مَخلوقٌ . فَقالَ الرَّجُلُ : فَما تَفسيرُ قَولِهِ : «اللّه » ؟ قالَ : هُوَ الَّذي يَتَأَلَّهُ إِلَيهِ عِندَ الحَوائِجِ وَالشَّدائِدِ كُلُّ مَخلوقٍ عِندَ انقِطاعِ الرَّجاءِ مِن جَميعِ مَن هُوَ دونَهُ ، وتَقَطُّعِ الأَسبابِ مِن كُلِّ مَن سِواهُ ، وذلِكَ أنَّ كُلَّ مُتَرَئِّسٍ في هذِهِ الدُّنيا ومُتَعَظِّمٍ فيها وإِن عَظُمَ غِناؤُهُ وطُغيانُهُ وكَثُرَت حَوائِجُ مَن دَونَهُ إِلَيهِ ، فَإِنَّهُم سَيَحتاجونَ حَوائِجَ لا يَقدِرُ عَلَيها هذَا المُتَعاظِمُ ، وكَذلِكَ هذَا المُتَعاظِمُ يَحتاجُ حَوائِجَ لا يَقدِرُ عَلَيها ، فَيَنقَطِعُ إِلَى اللّهِ عِندَ ضَرورَتِهِ وفاقَتِهِ ، حَتّى إِذا كَفى هَمَّهُ عادَ إِلى شِركِهِ ، أما تَسمَعُ اللّهَ عز و جل : «قُلْ أَرَءَيْتَكُمْ إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْكُمُ السَّاعَةُ أَغَيْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ * بَلْ إِيَّاهُ تَدْعُونَ فَيَكْشِفُ مَا تَدْعُونَ إِلَيْهِ إِن شَاءَ وَتَنسَوْنَ مَا تُشْرِكُونَ» (1) . (2)

راجع : ص 142 (اللّه / المبحث الأوّل / الفصل الثاني / الهداة إلى معرفة اللّه عز و جل / اللّه عز و جل) وص 178 (الفصل الثالث : الميثاق الفطري) .

.


1- .الأنعام : 40 _ 41 .
2- .التوحيد : ص 230 ح 5 ، معاني الأخبار : ص 4 ح 2 وفيه إلى «حيث لا مغيث» وكلاهما عن يوسف بن محمّد بن زياد وعليّ بن محمّد بن سيّار ، بحار الأنوار : ج 3 ص 41 ح 16 وراجع : إرشاد القلوب : ص 168 .

ص: 185

امام عسكرى عليه السلام_ در باره «بسم اللّه الرحمن الرحيم» _ :«اللّه » آن موجودى است كه هر مخلوقى ، در هنگام نيازها و سختى ها و قطع اميد كردن از هر كسى جز او و كوتاه شدن دست از هر آنچه غير اوست ، به او روى مى آورد . مى فرمايد : «بسم اللّه » ؛ يعنى : در همه كارهايم از خدايى كمك مى جويم كه بندگى ، جز سزاوار او نيست ، [همان كه ]هر گاه از او فريادخواهى شود ، به فرياد مى رسد ، و هر گاه خوانده شود ، پاسخ مى دهد . و اين [معنا] همان چيزى است كه مردى به امام صادق عليه السلام گفت : اى پسر پيامبر خدا! مرا راهنمايى كنيد كه خدا چيست ؛ زيرا مجادله گران ، بسيار با من بحث مى كنند و دچار حيرتم كرده اند . پس به او فرمود : «اى بنده خدا! آيا هرگز به كشتى نشسته اى؟» . گفت : آرى . فرمود : «آيا پيش آمده است كه كشتى بشكند ، به طورى كه نه كشتى اى باشد كه نجاتت دهد و نه شنايى به كار تو آيد؟» . گفت : آرى . فرمود : «آيا در اين هنگام ، به دلت گذشته است كه چيزى هست كه مى تواند تو را از هلاكت نجات بدهد؟» . گفت : آرى . [امام] صادق عليه السلام فرمود : «آن چيز ، همان خداست كه آن جايى كه نجاتبخش و كمك رسانى نيست ، او قادر به نجات دادن و كمك كردن است» . سپس [امام] صادق عليه السلام فرمود : «گاه ، يكى از شيعيان ما كار خود را با «بسم اللّه الرحمن الرحيم» آغاز نمى كند . پس خداوند ، او را به امرى ناگوار مبتلا مى كند تا او را متوجّه سپاس گزارى از خداوند متعال و ثناگويى او كند و لكّه تقصير در ترك «بسم اللّه الرحمن الرحيم» را از او بزدايد» . مردى در نزد [امام] زين العابدين عليه السلام برخاست و گفت : مرا از معناى «بسم اللّه الرحمن الرحيم» آگاه كن . [امام] زين العابدين عليه السلام فرمود : «پدرم ، از برادرش حسن عليه السلام ، در باره پدرش امير مؤمنان عليه السلام ، برايم حديث كرد كه : مردى در نزد ايشان برخاست و گفت : اى امير مؤمنان! مرا از معناى «بسم اللّه الرحمن الرحيم» آگاه كن . فرمود : كلمه اللّه ، بزرگ ترين نام از نام هاى خداوند عز و جل است ، و نامى است كه سزاوار نيست غير خدا به آن ناميده شود ، و هيچ مخلوقى بدان ناميده نشده است . مرد گفت : تفسير اللّه چيست؟ فرمود : اللّه ، موجودى است كه هر مخلوقى در هنگام نيازها و سختى ها ، آن گاه كه از همه چيز جز او قطع اميد مى شود ، و دست ها از غير او كوتاه مى گردد ، به وى روى مى آورد . توضيح ، آن كه : هر رئيسى و هر بزرگى در اين دنيا ، هرچند بسيار توانگر و قدرتمند باشد و ديگران به او بسيار محتاج باشند ، آنان باز نيازهايى خواهند داشت كه آن بزرگ ، توانايى برآوردن آنها را ندارد ، و خودِ آن بزرگ را نيز نيازهايى است كه از عهده تأمين آنها بر نمى آيد . اين جاست كه او در هنگام اضطرار و نيازمندى ، به درگاه خدا رو مى آورد و چون نيازش برآورده شود ، دوباره به شرك خويش مى گرايد . مگر اين سخن خداوند عز و جل را نشنيده اى كه : «بگو : به نظرتان ، آيا اگر عذاب خدا شما را در رسد ، يا رستاخيزْ شما را دريابد ، چنانچه راستگوييد ، [كسى ]غير از خدا را مى خوانيد؟ [نه ؛] بلكه تنها او را مى خوانيد ، و اگر او بخواهد ، رنج و بلا را از شما دور مى گرداند ، و آنچه را شريك [او ]مى گردانيد ، فراموش مى كنيد» » .

ر .ك : ص 143 (خدا / مبحث يكم / فصل دوم : راه نمايان شناخت خدا / خداوند) و ص 179 (فصل سوم / پيمان فطرى) .

.

ص: 186

3 / 2العَقلُ3 / 2 _ 1العَقلُ أوَّلُ الأُمورِ ومَبدَؤهاالكافي عن الحسن بن عمّار :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : إِنَّ أوَّلَ الأُمورِ ومَبدَأَها وقُوَّتَها وعِمارَتَهَا _ الَّتي لايَنتَفِعُ شَيء إِلّا بِهِ _ العَقلُ ، الَّذي جَعَلَهُ اللّهُ زينَةً لِخَلقِهِ ، ونورا لَهُم ، فَبِالعَقلِ عَرَفَ العِبادُ خالِقَهُم وأنَّهُم مَخلوقونَ ، وأنَّهُ المُدَبِّرُ لَهُم ، وأنَّهُمُ المُدَبَّرونَ ، وأنَّهُ الباقي وهُمُ الفانونَ ، وَاستَدَلّوا بِعُقولِهِم عَلى ما رَأَوا مِن خَلقِهِ ؛ مِن سَمائِهِ وأَرضِهِ ، وشَمسِهِ وقَمَرِهِ ، ولَيلِهِ ونَهارِهِ ، وأَنَّ لَهُ ولَهُم خالِقا ومُدَبِّرا لَم يَزَل ولا يَزولُ ، وعَرَفوا بِهِ الحَسَنَ مِنَ القَبيحِ ، وأنَّ الظُّلمَةَ فِي الجَهلِ ، وأنَّ النُّورَ فِي العِلمِ ، فَهذا ما دَلَّهُم عَلَيهِ العَقلُ . قيلَ لَهُ : فَهَل يَكتَفِي العِبادُ بِالعَقلِ دونَ غَيرِهِ ؟ قالَ : إِنَّ العاقِلَ _ لِدَلالَةِ عَقلِهِ الَّذي جَعَلَهُ اللّهُ قِوامَهُ وزينَتَهُ وهِدايَتَهُ _ عَلِمَ أنَّ اللّهَ هُوَ الحَقُّ ، وأنَّهُ هُوَ رَبُّهُ ، وعَلِمَ أنَّ لِخالِقِهِ مَحَبَّةً ، وأنَّ لَهُ كَراهِيَةً ، وأنَّ لَهُ طاعَةً ، وأنَّ لَهُ مَعصِيَةً ، فَلَم يَجِد عَقلَهُ يَدُلُّهُ عَلى ذلِكَ ، وعَلِمَ أنَّهُ لا يوصَلُ إِلَيهِ إِلّا بِالعِلمِ وطَلَبِهِ ، وأنَّهُ لا يَنتَفِعُ بِعقلِهِ ، إِن لَم يُصِب ذلِكَ بِعِلمِهِ ، فَوَجَبَ عَلَى العاقِلِ طَلَبُ العِلمِ وَالأَدَبِ الَّذي لا قِوامَ لَهُ إِلّا بِهِ . (1)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 29 ح 34 .

ص: 187

3 / 2 خِرَد
اشاره
3 / 2 - 1 خِرَد ، سرآمد همه چيزها و مبدأ آنهاست

3 / 2خِرَد3 / 2 _ 1خِرَد ، سرآمد همه چيزها و مبدأ آنهاستالكافى_ به نقل از حسن بن عمّار _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «نخستينِ چيزها و مبدأ آنها و مايه نيرو و آبادانى آنها كه از هر چيز جز با آن ، سود نمى توان برد ، خِرَد است ، و خداوند ، خرد را زيور آفريدگانش و نورى براى آنها قرار داد . با خرد است كه بندگان ، آفريدگار خويش را شناختند و دانستند كه آنها مخلوق اند ، و او مدبّر است و آنان تحت تدبيرند ، و او ماناست و آنان ميرايند . و به وسيله خردهاى خويش ، از ديدن مخلوقاتش چون : آسمان و زمين و مِهر و ماه و شب و روزش ، پى بردند كه او و اين مخلوقات را آفريدگار و مدبّرى ازلى و ابدى است . و به وسيله خِرد ، خوب را از بد باز شناختند و دريافتند كه تاريكى در نادانى ، و روشنايى در دانش است . اينها چيزهايى هستند كه خِرَد ، بندگان را بدانها ره نمون گشته است» . گفته شد : پس آيا سزد كه بندگان ، تنها به خرد اكتفا كنند؟ فرمود : «خردمند _ با راه نمايى همان خِردش كه خداوند ، آن را مايه استوارى و زيور و هدايتش قرار داده _ مى داند كه خدا حقيقت دارد و پروردگارش اوست ، و مى داند كه آفريدگارش پسند و ناپسند ، و طاعت و معصيتى دارد . نيز دريافته است كه خردش او را به [جزئيات] اينها ره نمون نمى شود ، و دانسته كه به اين چيزها جز با دانش و تحصيل آن نمى توان رسيد و اگر به وسيله دانش خود به اينها نرسد ، خردش راه گشاى او نيست . از اين رو ، تحصيل دانش و ادب _ كه قوام آدمى به آن است _ بر خردمند ، واجب آمد .

.

ص: 188

الإمام الرضا عليه السلام :بِالعُقولِ يُعتَقَدُ التَّصديقُ بِاللّهِ . (1)

3 / 2 _ 2العاقِلُ لا يَستَطيعُ جَحدَ ما لا يَعرِفُالكافي عن هشام بن الحكم :كانَ بِمِصرَ زِنديقٌ تَبلُغُهُ عَن أَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام أشياءُ ، فَخَرَجَ إِلَى المَدينَةِ لِيُناظِرَهُ ، فَلَم يُصادِفهُ بِها ، وقيلَ لَهُ : إِنَّهُ خارِجٌ بِمَكَّةَ ، فَخَرَجَ إِلى مَكَّةَ ونَحنُ مَعَ أَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام ، فَصادَفَنا ونَحنُ مَعَ أَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام فِي الطَّوافِ _ وكانَ اسمهُ عَبدَ المَلِكِ وكُنيَتُهُ أَبا عَبدِ اللّهِ _ فَضَرَبَ كِتفَهُ كِتفَ أَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام ، فَقالَ لَهُ أَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : مَا اسمُكَ ؟ فَقالَ : اسمي عَبدُ المَلِكِ . قالَ : فَما كُنيَتُكَ ؟ قالَ : كُنيَتي أَبو عَبدِ اللّهِ . فَقالَ لَهُ أَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : فَمَن هذَا المَلِكُ الَّذي أنتَ عَبدُهُ ؟ أمِن مُلوكِ الأَرضِ أم مِن مُلوكِ السَّماءِ ؟ وأَخبِرني عَنِ ابنِكَ عَبدُ إِلهِ السَّماءِ أم عَبدُ إِلهِ الأَرضِ ؟ قُل ما شِئتَ تُخصَمُ ! قالَ هِشامُ بنُ الحَكَمِ : فَقُلتُ لِلزِّنديقِ : أما تَرُدُّ عَلَيهِ؟ قالَ : فَقَبَّحَ قَولي . فَقالَ أَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : إِذا فَرَغتُ مِنَ الطَّوافِ فَائْتِنا . فَلَمّا فَرَغَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام ، أتاهُ الزِّنديقُ فَقَعَدَ بَينَ يَدَي أَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام ونَحنُ مُجتَمِعونَ عِندَهُ ، فَقالَ أَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام لِلزِّنديقِ : أتَعلَمُ أنَّ لِلأَرضِ تَحتا وفَوقا ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : فَدَخَلتَ تَحتَها ؟ قالَ : لا . قالَ : فَما يُدريكَ ما تَحتُها ؟ قالَ : لا أَدري ، إِلّا أنّي أظُنُّ أن لَيسَ تَحتَها شَيءٌ . فَقالَ أَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : فَالظَّنُّ عَجزٌ ، لِما لا تَستَيقِنُ ؟ ثُمَّ قالَ أَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : أفَصَعِدتَ السَّماءَ ؟ قالَ : لا . قالَ : أفَتَدري ما فيها ؟ قالَ : لا . قالَ : عَجَبا لَكَ! لَم تَبلُغِ المَشرِقَ ، ولَم تَبلُغِ المَغرِبَ ، ولَم تَنزِلِ الأَرضَ ، ولَم تَصعَدِ السَّماءَ ، ولَم تَجُز هُناكَ فَتَعرِفَ ما خَلفَهُنَّ ، وأنتَ جاحِدٌ بِما فيهِنَّ ، وهَل يَجحَدُ العاقِلُ ما لا يَعرِفُ ؟! قالَ الزِّنديقُ : ما كَلَّمَني بِهذا أحَدٌ غَيرُكَ! فَقالَ أَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : فَأَنتَ مِن ذلِكَ في شَكٍّ ؛ فَلَعَلَّهُ هُوَ ، ولَعَلَّهُ لَيسَ هُوَ ؟ فَقالَ الزِّنديقُ : ولَعَلَّ ذلِكَ . فَقالَ أَبو عَبدِاللّهِ عليه السلام : أَيُّهَا الرَّجُلُ، لَيسَ لِمَن لا يَعلَمُ حُجَّةٌ عَلى مَن يَعلَمُ، ولا حُجَّةَ لِلجاهِلِ . يا أَخا أهلِ مِصرَ تَفَهَّم عَنّي، فَإِنّا لا نَشُكُّ فِياللّهِ أبَدا، أما تَرَى الشَّمسَ وَالقَمَرَ وَاللَّيلَ وَالنَّهارَ يَلِجانِ فَلا يَشتَبِهانِ، ويَرجِعانِ قَدِ اضطُرّا لَيسَ لَهُما مَكانٌ إِلّا مَكانَهُما! فَإِن كانا يَقدِرانِ عَلى أن يَذهَبا فَلِمَ يَرجِعانِ ؟ وإِن كانا غَيرَ مُضطَرَّينِ فَلِمَ لا يَصيرُ اللَّيلُ نَهارا وَالنَّهارُ لَيلاً ؟ أُضطُرّا وَاللّهِ يا أخا أهلِ مِصرَ إِلى دَوامِهِما ، وَالَّذِي اضطَرَّهُما أحكَمُ مِنهُما وأكبَرُ . فَقالَ الزِّنديقُ : صَدَقتَ . (2)

.


1- .التوحيد : ص 40 ح 2 عن القاسم بن أيّوب العلوي ، بحار الأنوار : ج 4 ص 230 ح 3 .
2- .الكافي : ج 1 ص 72 ح 1 ، التوحيد : ص 293 ح 4 نحوه ، بحار الأنوار : ج 3 ص 51 ح 25 .

ص: 189

3 / 2 - 2 خردمند را نسزد كه آنچه را نمى داند ، انكار كند

امام رضا عليه السلام :به واسطه خردهاست كه اعتقاد به خدا حاصل مى شود .

3 / 2 _ 2خردمند را نسزد كه آنچه را نمى داند ، انكار كندالكافى_ به نقل از هشام بن حكم _ :زِنديقى مصرى ، آوازه امام صادق عليه السلام را شنيده بود . پس به قصد مناظره با ايشان به مدينه آمد ؛ امّا امام عليه السلام را در مدينه نيافت . به او گفته شد : امام به مكّه رفته است . زنديق ، ره سپار مكّه شد . ما با امام صادق عليه السلام بوديم و در حالى كه با ايشان طواف مى كرديم ، آن زنديق _ كه نامش عبد الملك و كنيه اش ابو عبد اللّه بود _ به ما برخورد و شانه اش را به شانه امام صادق عليه السلام زد . امام عليه السلام پرسيد : «نامت چيست؟» . گفت : نامم عبد الملك است . پرسيد : «كنيه ات چيست؟» . گفت : كنيه ام ابو عبد اللّه است . امام صادق عليه السلام به او فرمود : «اين مَلِكى كه تو عبد او هستى ، كيست؟ آيا از ملوك زمين است ، يا از ملوك آسمان؟ پسرت [عبد اللّه ] چه؟ بنده خداى آسمان است ، يا بنده خداى زمين؟ هر پاسخى بدهى ، محكوم مى شوى!» . به زنديق گفتم : جواب ايشان را نمى دهى؟ او سخن مرا تقبيح كرد . امام صادق عليه السلام فرمود : «طوافم كه تمام شد ، نزد ما بيا» . چون امام صادق عليه السلام از طوافْ فارغ شد ، زنديق به نزد امام عليه السلام آمد و مقابل ايشان نشست و ما هم گرد ايشان بوديم . امام صادق عليه السلام به زنديق فرمود : «آيا مى دانى [و قبول دارى] كه زمين ، زير و زِبَرى دارد؟» . گفت : آرى . فرمود : «آيا زير زمين رفته اى؟» . گفت : نه . فرمود : «پس چه مى دانى كه زير آن چيست؟» . گفت : نمى دانم ؛ امّا گمان مى كنم كه زير زمين ، چيزى نيست . فرمود : «گمان ، [نشانه] ناتوانى است . چرا با يقين نمى گويى؟!» . (1) سپس فرمود : «آيا به آسمان ، بالا رفته اى؟» . گفت : نه . فرمود : «شگفت از تو! نه به مشرق رسيده اى و نه به مغرب ، نه به [اعماق ]زمين رفته اى و نه به آسمانْ بر شده اى ، و نه از آن عبور كرده اى تا بدانى فراسوى آسمان چيست و با اين حال ، آنچه را در آنهاست ، انكار مى كنى . آيا خردمند ، چيزى را كه نمى داند ، منكر مى شود؟!» . زنديق گفت : تاكنون هيچ كس غير از شما با من اين گونه سخن نگفته است! امام صادق عليه السلام فرمود : «بنا بر اين ، تو در اين باره شك دارى كه شايد باشد و شايد نباشد» . زنديق گفت : شايد اين گونه باشد . امام صادق عليه السلام فرمود : «اى مرد! كسى كه نمى داند ، بر كسى كه مى داند ، حجّتى ندارد و نادان را حجّتى نيست . اى مرد مصرى! از من به گوش گير ، كه ما هرگز در باره خدا شك نداريم . مگر نمى بينى كه مهر و ماه و شب و روز ، در پى هم مى آيند ، بى آن كه در هم آميزند و بازگشت كنند ، و [در اين آمد و شد خود ]ناچارند و مكانى (مدارى) جز مكان خود ندارند . اگر [به اختيار] مى توانند بروند ، پس چرا برمى گردند؟ و اگر مجبور نيستند ، پس چرا شب ، تبديل به روز نمى شود و روز تبديل به شب؟ به خدا سوگند _ اى مرد مصرى _ كه آنها به حركت دائمى خود ناچارند و آن كه ناچارشان ساخته ، از آنها فرمان رواتر و باعظمت تر است» . زنديق گفت : راست گفتى .

.


1- .يعنى : اين كه مى گويى : «گمان مى كنم» ، نشانه ناتوانى فكرى توست ، در صورتى كه با به كارگيرى انديشه مى توانى به يقين برسى .

ص: 190

. .

ص: 191

. .

ص: 192

3 / 2 _ 3الاِحتِياطُ العَقليُّ فِي العَقائِدِالإمام عليّ عليه السلام_ مِمّا نُقِلَ عَنهُ عليه السلام ، وقيلَ : هُما لِغَيرِهِ _ : زَعَمَ المُنَجِّمُ وَالطَّبيبُ كِلاهُماأن لا مَعادَ فَقُلتُ ذاكَ إِلَيكُما إِن صَحَّ قَولُكُما فَلَستُ بِخاسِرٍأو صَحَّ قَولي فَالوَبالُ عَلَيكُما (1)

عنه عليه السلام_ فِي الدّيوانِ المَنسوبِ إِلَيهِ _ : قالَ المُنَجِّمُ وَالطَّبيبُ كِلاهُمالَن يُحشَرَ الأَمواتُ قُلتُ إِلَيكُما (2) إِن صَحَّ قولُكُما فَلَستُ بِخاسِرٍإِن صَحَّ قَولي فَالخَسارُ إِلَيكُما (3)

.


1- .مطالب السؤول : ج 1 ص 256 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 87 ح 92 .
2- .في الطبعة المعتمدة : «إليهِما» ، والتصويب من طبعة اُخرى .
3- .الديوان المنسوب إلى الإمام عليّ عليه السلام : ص 520 ح 393 .

ص: 193

3 / 2 - 3 احتياط عقلى در عقايد

3 / 2 _ 3احتياط عقلى در عقايدامام على عليه السلام_ در دو بيتِ نقل شده از ايشان ، و بنا به قولى : اين دو بيت ، از شخص ديگرى است _ :منجّم و طبيب ، هر دو ، مى گويند كه معادى نيست . گفتم : اين ، ادّعاى شماست اگر سخن شما درست باشد ، من زيان نكرده ام و اگر سخن من درست باشد ، بيچاره شماييد .

امام على عليه السلام_ در ديوان منسوب به ايشان _ :منجّم و طبيب ، هر دو ، گفتند : مردگان را هرگز رستاخيزى نيست . گفتم : اينك اگر سخن شما درست باشد ، من زيانى نكرده ام و اگر سخن من درست باشد ، شما بازنده ايد .

.

ص: 194

الإمام الصادق عليه السلام_ في مُناظَرَتِهِ لِلطَّبيبِ الهِندِيِّ _ :قُلتُ : أرَأَيتَ إِن كانَ القَولُ قَولَكَ ، فَهَل يُخافُ عَلَيَّ شَيءٌ مِمّا أُخَوِّفُكَ بِهِ مِن عِقابِ اللّهِ ؟ قالَ : لا . قُلتُ : أفَرَأَيتَ إِن كانَ كَما أَقولُ _ وَالحَقُّ في يَدي _ ألَستُ قَد أَخَذتُ فيما كُنتُ أُحاذِرَ مِن عِقابِ الخالِقِ بِالثِّقَةِ ، وأنَّكَ قَد وَقَعتَ بِجُحودِكَ وإِنكارِكَ فِي الهَلَكَةِ ؟ قالَ : بَلى . قُلتُ : فَأَيُّنا أَولى بِالحَزمِ وأقرَبُ مِنَ النَّجاةِ ؟ قالَ : أنتَ . (1)

الكافي عن أبي منصور المتطبّب :أخبَرَني رَجُلٌ مِن أَصحابي ، قالَ : كُنتُ أنَا وابنُ أبِي العَوجاءِ وعَبدُ اللّهِ بنُ المُقَفَّعِ فِي المَسجِدِ الحَرامِ ، فَقالَ ابنُ المُقَفَّعِ : تَرَونَ هذَا الخَلقَ _ وأومَأَ بِيَدِهِ إِلى مَوضِعِ الطَّوافِ _ ما مِنهُم أحَدٌ اُوجِبُ لَهُ اسمَ الإِنسانِيَّةِ إِلّا ذلِكَ الشَّيخَ الجالِسَ _ يَعني أبا عَبدِ اللّهِ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ عليه السلام _ فَأَمَّا الباقونَ فَرَعاعٌ (2) وبَهائِمُ . فَقالَ لَهُ ابنُ أبي العَوجاءِ : وكَيفَ أَوجَبتَ هذَا الاِسمَ لِهذَا الشَّيخِ دونَ هؤُلاءِ ؟ قالَ : لِأَنّي رَأَيتُ عِندَهُ ما لَم أرَهُ عِندَهُم . فَقالَ لَهُ ابنُ أَبِي العَوجاءِ : لابُدَّ مِنِ اختِبارِ ما قُلتَ فيهِ مِنهُ . قالَ : فَقالَ لَهُ ابنُ المُقَفَّعِ : لا تَفعَل ؛ فَإِنّي أَخافُ أن يُفسِدَ عَلَيكَ ما في يَدِكَ . فَقالَ : لَيسَ ذا رَأيَكَ ، ولكِنَّكَ تَخافُ أن يَضعُفَ رأيُكَ عِندي في إِحلالِكَ إِيّاهُ المَحَلَّ الَّذي وَصَفتَ . فَقالَ ابنُ المُقَفَّعِ: أمّا إِذا تَوَهَّمتَ عَلَيَّ هذا فَقُم إِلَيهِ ، وتَحَفَّظ مَا استَطَعتَ مِنَ الزَّلَلِ، ولا تَثنِ عِنانَكَ إِلَى استِرسالٍ فَيُسَلِّمَكَ إِلى عِقالٍ ، وسِمهُ ما لَكَ أو عَلَيكَ . قالَ: فَقامَ ابنُ أَبِي العَوجاءِ، وبَقيتُ أنَا وَابنُ المُقَفَّعِ جالِسَينِ ، فَلَمّا رَجَعَ إِلَينا ابنُ أَبِي العَوجاءِ ، قالَ : وَيلَكَ يَابنَ المُقَفَّعِ ، ما هذا بِبَشَرٍ ! وإِن كانَ فِي الدُّنيا روحانِيٌّ يَتَجَسَّدُ إِذا شاءَ ظاهِرا ويَتَرَوَّحُ إِذا شاءَ باطِنا فَهُوَ هذا ! فَقالَ لَهُ : وكَيفَ ذلِكَ ؟ قالَ : جَلَستُ إِلَيهِ ، فَلَمّا لَم يَبقَ عِندَهُ غَيرِي ابتَدَأَني ، فَقالَ : إِن يَكُنِ الأَمرُ عَلى ما يَقولُ هؤُلاءِ ، وهُوَ عَلى ما يَقولونَ _ يَعني أهلَ الطَّوافِ _ فَقَد سَلِموا وعَطِبتُم ، وإِن يَكُنِ الأَمرُ عَلى ما تَقولونَ ، ولَيسَ كَما تَقولونَ ، فَقَدِ استَوَيتُم وهُم . فَقُلتُ لَهُ : يَرحَمُكَ اللّهُ ! وأيُّ شَيءٍ نَقولُ؟ وأيُّ شَيءٍ يَقولونَ ؟ ما قَولي وقولُهُم إِلّا واحِدا ! فَقالَ : وكَيفَ يَكونُ قَولُكَ وقَولُهُم واحِدا وهُم يَقولونَ : إِنَّ لَهُم مَعادا وثَوابا وعِقابا ، ويَدينونَ بِأَنَّ فِي السَّماءِ إِلها ، وأنَّها عُمرانٌ ، وأنتُم تَزعُمونَ أنَّ السَّماءَ خَرابٌ لَيسَ فيها أَحَدٌ ؟! (3)

.


1- .بحار الأنوار : ج 3 ص 154 نقلاً عن رسالة الإهليلجة .
2- .رَعاع الناس : غوغاؤهم وسقّاطهم وأخلاطهم ، الواحد : رَعاعة (النهاية : ج 2 ص 235 «رعع») .
3- .الكافي : ج 1 ص 74 ح 2 ، التوحيد : ص 126 ح 4 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 42 ح 18 .

ص: 195

امام صادق عليه السلام_ در يادكردِ مناظره اش با طبيب هندى _ :گفتم : «اگر سخن تو درست باشد ، در آن صورت ، آيا از كيفر خداوند كه تو را از آن بيم مى دهم ، بيمى بر من مى رود؟» . گفت : نه . گفتم : «اگر مطلب چنان باشد كه من مى گويم _ و البتّه حق با من است _ آيا از كيفر آفريدگار كه از آن حذر مى كنم ، در امان نمانده ام و تو ، با نفى و انكارت ، به هلاكت نيفتاده اى؟» . گفت : چرا . گفتم : «پس ، كدام يك از ما به احتياط ، سزاوارتر و به نجات ، نزديك تر است؟» . گفت : تو .

الكافى_ به نقل از ابو منصور طبيب _ :مردى از يارانم به من خبر داد ، گفت : من و ابن ابى العوجاء و عبد اللّه بن مقفّع در مسجد الحرام بوديم . ابن مقفّع با دستش به محلّ طواف اشاره كرد و گفت : اين خلق را كه مى بينيد ، هيچ كدامِ آنها سزاوار نام انسان بودن نيستند ، مگر آن شيخى كه نشسته است _ و مقصودش أبو عبد اللّه ، جعفر بن محمّد [صادق] عليه السلام بود _ و بقيّه همگى ، مشتى بى سر و پا و حيوان اند . ابن ابى العوجاء به او گفت : چگونه اين نام را تنها شايسته اين شيخ مى دانى و نه بقيّه؟ گفت : چون در او چيزى ديدم كه در ديگران نديدم . ابن ابى العوجاء به او گفت : لازم است گفته تو را در باره او بيازمايم . ابن مقفّع گفت : اين كار را مكن ؛ زيرا مى ترسم مشت تو را باز كند . ابن ابى العوجاء گفت : ترس تو از اين نيست ؛ بلكه مى ترسى نظرت در باره مقام شامخى كه براى او وصف كردى ، نزد من سست شود . ابن مقفّع گفت : حال كه چنين گمانى نسبت به من دارى ، برخيز و نزد او برو ؛ امّا تا مى توانى ، سعى كن نلغزى و عنان خويش را رها نكنى كه تو را در بند مى كشد ، و مواظب باش سنجيده سخن بگويى . ابن ابى العوجاء برخاست و من و ابن مقفّع همچنان نشسته بوديم . چون ابن ابى العوجاء برگشت ، گفت : واى بر تو ، اى پسر مقفّع! اين مرد از جنس بشر نيست! اگر در اين دنيا موجودى روحانى باشد كه هر گاه بخواهد در قالب جسم درآيد و هر گاه بخواهد روحانى و ناپديد شود ، همين مرد است! ابن مقفّع گفت : چه طور؟ گفت : نزد ايشان نشستم و چون همه رفتند و كسى جز من نماند ، ابتدا به سخن كرد و گفت : «اگر مطلب ، چنان باشد كه اينها (يعنى مردم طواف كننده) مى گويند _ كه همين طور هم هست _ ، آنها نجات يافته اند و شما هلاك شده ايد ، و اگر مطلب ، چنان باشد كه شما مى گوييد _ كه اين طور نيست _ ، شما و آنان يكسانيد [و آنها چيزى از دست نداده اند]» . به او گفتم : خدايت رحمت كناد! مگر ما چه مى گوييم؟ و آنها چه مى گويند؟ گفته من و آنها ، يكى است! گفت : «چگونه گفته تو و آنها يكى است ، در صورتى كه آنها مى گويند : معاد و پاداش و كيفرى دارند ، و معتقدند كه در آسمان ، خدايى هست و آسمان ، آباد [از وجود فرشتگان و مخلوقات آسمانى] است ؛ ولى شما مدّعى هستيد كه آسمان ، ويرانه است و كسى در آن نيست؟!» .

.

ص: 196

الكافي عن بعض أصحابنا رفعه_ في خَبَرِ مُناظَرَةِ الإمامِ الصّادِقِ عليه السلام مَعَ ابنِ أَبِي العَوجاءِ ، قال عليه السلام _ :أرَأَيتَ لَو كانَ مَعَكَ كيسٌ فيهِ جَواهِرُ، فَقالَ لَكَ قائِلٌ : هَل فِي الكيسِ دينارٌ ؟ فَنَفَيتَ كَونَ الدّينارِ فِي الكيسِ ، فَقالَ لَكَ : صِف لِيَ الدِّينارَ وكُنتَ غَيرَ عالِمٍ بِصِفَتِهِ ، هَل كانَ لَكَ أن تَنفِيَ كَونَ الدِّينارِ عَنِ الكيسِ وأنتَ لا تَعلَمُ ؟ قالَ : لا . فَقالَ أَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : فَالعالَمُ أَكبَرُ وأَطوَلُ وأَعرَضُ مِنَ الكيسِ ، فَلَعَلَّ فِي العالَمِ صَنعَةً مِن حَيثُ لا تَعلَمُ صِفَةَ الصَّنعَةِ مِن غَيرِ الصَّنعَةِ ! فَانقَطَعَ عَبدُ الكَريمِ ، وأَجابَ إِلَى الإِسلامِ بَعضُ أَصحابِهِ ، وبَقِيَ مَعَهُ بَعضٌ . (1)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 77 ، التوحيد : ص 297 ح 6 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 46 ح 20 .

ص: 197

الكافى_ به نقل از يكى از شيعيان ، كه سند آن را به امام صادق عليه السلام مى رساند ، در يادكردِ مناظره امام صادق عليه السلام با عبد الكريم بن ابى العوجاء _ :امام عليه السلام فرمود : «به فرض اگر كيسه اى جواهر داشته باشى و كسى به تو بگويد : آيا در كيسه دينار است؟ و تو بگويى : نيست ، و او به تو بگويد : دينار را برايم وصف كن و تو ندانى كه دينار چه شكلى و چگونه است ، آيا چون اين را نمى دانى ، حق دارى كه وجود دينار در كيسه را نفى كنى؟» . گفت : نه . امام صادق عليه السلام فرمود : «جهان هستى كه از كيسه[ى جواهر تو] بزرگ تر و پر طول و عرض تر است . شايد در اين جهان ، مصنوعى باشد ؛ ولى تو ويژگى مصنوع را از غير مصنوع نمى دانى» . عبد الكريم ، محكوم شد و بعضى از يارانش اسلام آوردند و بعضى هم با او هم عقيده ماندند .

.

ص: 198

الكافي عن محمّد بن عبد اللّه الخراسانيّ خادم الرضا عليه السلام :دَخَلَ رَجُلٌ مِنَ الزَّنادِقَةِ عَلى أَبِيالحَسَنِ عليه السلام وعِندَهُ جَماعَةٌ، فَقالَ أَبُوالحَسَنِ عليه السلام : أيُّهَا الرَّجُلُ، أرَأَيتَ إِن كانَ القَولُ قَولَكُم _ ولَيس هُوَ كَما تَقولونَ _ أَلَسنا وإِيّاكُم شَرَعا سَواءً، لايَضُرُّنا ما صَلَّينا وصُمنا وزَكَّينا وأَقرَرنا؟! فَسَكَتَ الرُّجُلُ، ثُمَّ قالَ أَبُو الحَسَنِ عليه السلام : وإِن كانَ القَولُ قَولَنا _ وهُوَ قَولُنا _ أَلَستُم قَد هَلَكتُم ونَجَونا؟! (1)

3 / 2 _ 4العَقلُ لا يَستَطيعُ جَحدَ اللّهِ عز و جلالإمام عليّ عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ... الَّذي بَطَنَ مِن خَفِيّاتِ الأُمورِ ، وظَهَرَ فِي العُقولِ بِما يُرى في خَلقِهِ مِن عَلاماتِ التَّدبيرِ ، الَّذي سُئِلَتِ الأَنبِياءُ عَنهُ فَلَم تَصِفهُ بِحَدٍّ ولا بِبَعضٍ ، بَل وَصَفَتهُ بِفِعالِهِ ، ودَلَّت عَلَيهِ بِآياتِهِ ، لا تَستَطيعُ عُقولُ المُتَفَكِّرينَ جَحدَهُ ؛ لِأَنَّ مَن كانَتِ السَّماواتُ وَالأَرضُ فِطرَتَهُ ، وما فيهِنَّ وما بَينَهُنَّ ، وهُوَ الصَّانِعُ لَهُنَّ ؛ فَلا مَدفَعَ لِقُدرَتِهِ . (2)

عنه عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ الَّذي بَطَنَ خَفِيّاتِ الأُمورِ ، ودَلَّت عَلَيهِ أَعلامُ الظُّهورِ ، وَامتَنَعَ عَلى عَينِ البَصيرِ ؛ فَلا عَينُ مَن لَم يَرَهُ تُنكِرُهُ ، ولا قَلبُ مَن أثبَتَهُ يُبصِرُهُ . . . فَهُوَ الَّذي تَشهَدُ لَهُ أَعلامُ الوُجودِ عَلى إِقرارِ قَلبِ ذِي الجُحُودِ . (3)

راجع : ص 252 (اللّه / المبحث الأوّل / الفصل الخامس : آيات معرفة اللّه عز و جل) .

.


1- .الكافي : ج 1 ص 78 ح 3 ، التوحيد : ص 250 ح 3 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 131 ح 28 .
2- .الكافي : ج 1 ص 141 ح 7 ، التوحيد : ص 31 ح 1 وفيه «بنقص» بدل «ببعض» وكلاهما عن الحارث الأعور ، بحارالأنوار : ج 4 ص 265 ح 14 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 49 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 308 ح 36 .

ص: 199

3 / 2 - 4 عقل ، قادر به انكار خدا نيست

الكافى_ به نقل از محمّد بن عبد اللّه خراسانى ، خادم امام رضا عليه السلام _ :مردى از زنادقه بر امام رضا عليه السلام در آمد و عدّه اى در حضور ايشان بودند . امام رضا عليه السلام به او فرمود : «اى مرد! گيرم كه سخن شما درست باشد _ كه البتّه چنين نيست _ ، آيا نه اين است [كه در آن صورت ، ]من و شما يكسان خواهيم بود و نماز و روزه و زكات و ايمان ما به ما زيانى نمى زند؟!» . مرد ، خاموش ماند . امام عليه السلام سپس فرمود : «و اگر سخن ما درست باشد _ كه همين طور هم هست _ ، آيا نه اين است كه شما هلاك شده ايد و ما نجات يافته ايم؟!» .

3 / 2 _ 4عقل ، قادر به انكار خدا نيستامام على عليه السلام :ستايش ، خداوندى را كه ... باطن امور پنهان را مى داند (1) و به واسطه نشانه هاى تدبيرى كه در خلقش ديده مى شود ، براى خردها آشكار است ؛ خدايى كه در باره اش از پيامبران پرسيده شد و آنان او را به حد يا داشتن جزء ، وصف نكردند ؛ بلكه او را به افعالش وصف كردند و از طريق نشانه هايش شناساندند . خردهاى انديشمندان نمى توانند انكارش كنند ؛ زيرا كسى كه آسمان ها و زمين و آنچه در آنها و ميان آنهاست ، آفريده او هستند و او سازنده آنهاست ، مانعى در برابر قدرتش وجود ندارد .

امام على عليه السلام :ستايش ، خداوندى را كه پنهانى هاى امور را مى داند و نشانه هاى آشكار ، بر وجودش دلالت دارند و به چشم سر ديده نمى شود . نه چشم كسى كه او را نديده است ، مى تواند انكارش كند و نه دل كسى كه اثباتش مى كند ، او را مى بيند ... . او كسى است كه نشانه هاى هستى ، گواه بر آن است كه دل شخص منكِر نيز به وجود او اقرار دارد [ ، هرچند به زبان ، انكارش مى كند] .

ر .ك : ص 253 (خدا / مبحث يكم / فصل پنجم : نشانه هاى شناخت خدا) .

.


1- .عبارت : «بطن من خفيّات الاُمور» _ كه در متن عربى آمده _ ، احتمال دارد به معناى «دانا به اسرار» باشد ؛ چرا كه خداوند ، عالم السرّ و الخفيات است ، و هم ممكن است به معناى پنهان بودن و از جمله امور پنهان عالم به حساب آمدن ، معنا بدهد (شرح اُصول الكافى : ج 4 ص 199) .

ص: 200

3 / 3القلب3 / 3 _ 1رُؤيَةُ اللّهِ عز و جل بِالقَلبِالكتاب«مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى» . (1)

الحديثمجمع البيان عن أبي ذرّ وأبي سعيد الخدري :إِنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله سُئِلَ عَن قَولِهِ : «مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى» قالَ : رَأيتُ نورا . (2)

التوحيد عن محمّد بن الفضيل :سَأَلتُ أَبَا الحَسَنِ عليه السلام : هَل رَأى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله رَبَّهُ عز و جل ؟ فَقالَ : نَعَم ، بِقَلبِهِ رَآهُ ، أما سَمِعتَ اللّهَ عز و جل يَقولُ : «مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى» ، أي لَم يَرَهُ بِالبَصَرِ ، ولكِن رَآهُ بِالفُؤادِ . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أسأ لَكُ بِالاِسمِ الَّذي فَتَقتَ بِهِ رَتقَ عَظيمِ جُفونِ عُيونِ النّاظِرينَ ، الَّذي بِهِ تَدبيرُ حِكمَتِكَ ، وشَواهِدُ حُجَجِ أَنبِيائِكَ ، يَعرِفونَكَ بِفِطَنِ القُلوبِ ، وأنتَ في غَوامِضِ مُسَرّاتِ سَريراتِ الغُيوبِ . (4)

.


1- .النجم : 11 .
2- .مجمع البيان : ج 9 ص 265 ، بحار الأنوار : ج 18 ص 288 .
3- .التوحيد : ص 116 ح 17 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 43 ح 19 وراجع : الأمالي للسيّد المرتضى : ج 1 ص 103 وروضة الواعظين : ص 41 .
4- .مهج الدعوات : ص 103 عن محمّد بن عليّ بن أبي طالب عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 94 ص 404 ح 5 .

ص: 201

3 / 3 دل
اشاره
3 / 3 - 1 ديدن خدا با دل

3 / 3دل3 / 3 _ 1ديدن خدا با دلقرآن«دل ، آنچه را ديد ، انكار نكرد» .

حديثمجمع البيان_ به نقل از ابو ذر و ابو سعيد خُدرى _ :از پيامبر صلى الله عليه و آله در باره آيه : «دل ، آنچه را ديد ، انكار نكرد» ، سؤال شد . فرمود : «نورى را ديدم» .

التوحيد_ به نقل از محمّد بن فضيل _ :از ابو الحسن عليه السلام (1) پرسيدم : آيا پيامبر خدا پروردگارش را ديد؟ فرمود : «آرى ؛ با دلش ديد . مگر نشنيده اى كه خداوند عز و جل مى فرمايد : «دل ، آنچه را ديد ، انكار نكرد» ؟ يعنى او را با چشم نديد ؛ بلكه با دل ديد» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از تو درخواست مى كنم ، به حقّ آن نامى كه به واسطه آن ، پلك هاى چشمان بينندگان را كه سخت بسته بود ، گشودى ؛ همان نامى كه حكمتت به واسطه آن ، تدبير مى كند و پيامبرانت شواهد حجّت ها و براهين خود را از آن مى گيرند [و] با بينش دل ها ، تو را ، در حالى كه در لابه لاى نهانى هاى غيب ها نهانى ، مى شناسند .

.


1- .منظور ، امام كاظم عليه السلام يا امام رضا عليه السلام است .

ص: 202

عنه صلى الله عليه و آله :يا مَن لا يَبعُدُ عَن قُلوبِ العارِفينَ. (1)

السنن الكبرى للنسائي عن أبي ذرّ :رَأى النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله رَبَّهُ تَبارَكَ وتَعالى بِقَلبِهِ ، ولَم يَرَهُ بِبَصَرِهِ . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :رَأَيتُ رَبّي عز و جل لَيسَ كَمِثلِهِ شَيءٌ . (3)

صحيح مسلم عن عبد اللّه بن شقيق :قُلتُ لِأَبي ذَرٍّ : لَو رَأيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَسَأَلتُهُ . فَقالَ : عَن أيِّ شَيءٍ كُنتَ تَسأَلُهُ ؟ قالَ : كُنتُ أسأَلُهُ : هَل رَأَيتَ رَبَّكَ ؟ قالَ أَبو ذَرٍّ : قَد سَأَلتُ ، فَقالَ : رَأَيتُ نورا . (4)

الإمام الرضا عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لَمّا اُسرِيَ بي إِلَى السَّماءِ ، بَلَغَ بي جَبرَئيلُ مَكانا لَم يَطَأهُ قَطُّ جَبرَئيلُ . فَكُشِفُ لَهُ ، فَأَراهُ اللّهُ مِن نورِ عَظَمَتِهِ ما أَحَبَّ . (5)

التوحيد عن مرازم عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال سَمِعتُهُ عليه السلام يَقولُ :رَأى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله رَبَّهُ عز و جل ؛ يَعني بِقَلبِهِ . (6)

.


1- .البلد الأمين : ص 407 ، المصباح للكفعمي : ص 343 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 392 .
2- .السنن الكبرى للنسائي : ج 6 ص 472 ح 11536 .
3- .الفردوس : ج 2 ص 254 ح 3183 عن ابن عبّاس .
4- .صحيح مسلم : ج 1 ص 161 ح 292 ، السنّة لابن أبي عاصم : ص 192 ح 441 .
5- .الكافي : ج 1 ص 98 ح 8 ، التوحيد : ص 108 ح 4 وفيه «فأراني اللّه » بدل «فأراه اللّه » ، قرب الإسناد : ص 357 ح 1275 نحوه وكلّها عن ابن أبي نصر ، بحار الأنوار : ج 4 ص 38 ح 15 .
6- .التوحيد : ص 116 ح 16 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 43 ح 19 .

ص: 203

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى كسى كه از دل هاى عارفان ، دور نيست!

السنن الكبرى_ به نقل از ابو ذر _ :پيامبر صلى الله عليه و آله پروردگار متعالش را با دل خويش ديد ، نه با ديده اش .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من پروردگارم را ديدم . هيچ چيز همانند او نيست .

صحيح مسلم_ به نقل از عبد اللّه بن شقيق _ :به ابو ذر گفتم : اگر پيامبر خدا را مى ديدم ، از او مى پرسيدم . ابو ذر گفت : در باره چه چيز از او مى پرسيدى؟ گفت : از او مى پرسيدم : آيا پروردگارت را ديده اى؟ ابو ذر گفت : من پرسيدم . فرمود : «نورى ديدم» .

امام رضا عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «شبى كه به آسمان (معراج) برده شدم ، جبرئيل ، مرا به جايى رساند كه خودش هرگز به آن جا قدم ننهاده بود» . پس ، پرده براى پيامبر صلى الله عليه و آله كنار زده شد و خداوند ، از نور عظمت خويش ، آنچه را خواست ، به او نشان داد .

التوحيد_ به نقل از مُرازِم _ :شنيدم كه امام صادق عليه السلام مى فرمايد : «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پروردگارش را ديد ؛ يعنى با قلبش» .

.

ص: 204

الإمام عليّ عليه السلام_ في مُناظَرَتِهِ لِليَهودِيِّ الشَّامِيِّ ، وقَد قالَ لَهُ : فَإنَّ هذا سُلَيمانُ اُعطِيَ مُلكا لا يَنبَغي لِأَحَدٍ مِن بَعدِهِ _ :لَقد كانَ كَذلِكَ ، ومُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله اُعطِيَ ما هُوَ أَفضَلُ مِن هذا ؛ إِنَّهُ اُسرِيَ بِهِ مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ إِلَى المَسجِدِ الأَقصى مَسيرَةَ شَهرٍ ، وعُرِجَ بِهِ فِي مَلَكوتِ السَّماواتِ مَسيرَةَ خَمسينَ ألفَ عامٍ ، في أَقَلَّ مِن ثُلثِ لَيلَةٍ ، حَتَّى انتَهى إِلى ساقِ العَرشِ ، فَدَنا بِالعِلمِ ، فَتَدَلّى فَدُلِّيَ لَهُ مِنَ الجَنَّةِ رَفرَفٌ أخضَرُ ، وغَشِيَ النُّورُ بَصَرَهُ ، فَرَأى عَظَمَةَ رَبِّهِ عز و جل بِفُؤادِهِ ولَم يَرَها بِعَينِهِ ، فَكانَ كَقابِ قَوسَينِ بَينَهُ وبَينَها أو أدنى . (1)

الكافي عن يعقوب بن إسحاق :كَتَبتُ إِلى أَبي مُحَمَّدٍ عليه السلام . . . وسَأَلتُهُ : هَل رَأى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله رَبَّهُ ؟ فَوَقَّعَ عليه السلام : إِنَّ اللّهَ _ تَبارَكَ وتَعالى _ أرى رَسولَهُ بِقَلبِهِ مِن نورِ عَظَمَتِهِ ما أَحَبَّ . (2)

3 / 3 _ 2مَعنى رُؤيَةِ اللّهِ عز و جل بِالقَلبِالإمام الصادق عليه السلام :بَينا أَميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام يَخطُبُ عَلى مِنبَرِ الكوفَةِ ، إِذ قامَ إِلَيهِ رَجُلٌ يُقالُ لَهُ : ذِعلِبٌ ، ذو لِسانٍ بَليغٍ فِي الخُطَبِ ، شُجاعُ القَلبِ ، فَقالَ : يا أَميرَ المُؤمِنينَ ، هَل رَأَيتَ رَبَّكَ؟ قالَ : وَيلَكَ يا ذِعلِبُ ، ما كُنتُ أَعبُدُ رَبّا لَم أَرَهُ . فَقالَ : يا أَميرَ المُؤمِنينَ كَيفََرأَيتَهُ؟ قالَ : وَيلَكَ يا ذِعلِبُ ، لَم تَرَهُ العُيوُن بِمُشاهَدَةِ الأَبصارِ ولكِن رَأَتهُ القُلوبُ بِحَقائِقِ الإِيمانِ ، وَيلَكَ يا ذِعلِبُ ، إِنَّ رَبّي لَطيفُ اللَّطافَةِ لا يُوصَفُ بِاللُّطفِ ، عَظيمُ العَظَمَةِ لا يُوصَفُ بالعِظَمِ ، كَبيرُ الكِبرِياءِ لا يُوصَفُ بِالكِبَرِ ، جَليلُ الجَلالَةِ لا يُوصَفُ بِالغِلَظِ ، قَبلَ كُلِّ شَيءٍ لا يُقالُ شَيءٌ قَبلَهُ ، وبَعدَ كُلِّ شَيءٍ لا يُقالُ لَهُ بَعدٌ ، شاءَ الأَشياءَ لا بِهِمَّةٍ ، دَرّاكٌ (3) لا بِخَديعَةٍ ، فِي الأَشياءِ كُلِّها غَيرُ مُتَمازِجٍ بِها ولا بائِنٌ مِنها ، ظاهِرٌ لا بِتَأويلِ المُباشَرَةِ ، مُتَجَلٍّ (4) لا بِاستِهلالِ رُؤيَةٍ ، ناءٍ لا بِمَسافَةٍ ، قَريبٌ لا بِمُداناةٍ . (5)

.


1- .الاحتجاج : ج 1 ص 521 ح 127 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 3 ص 320 ح 16 .
2- .الكافي : ج 1 ص 95 ح 1 ، التوحيد : ص 108 ح 2 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 43 ح 21 .
3- .الدَّرْكُ : اللّحاق والوصول إلى الشيء (النهاية : ج 2 ص 114 «درك») .
4- .الجَليّ : نقيض الخفيّ ، وتجلّى الشيء : انكشف (الصحاح : ج 6 ص 2303 «جلا») .
5- .الكافي : ج 1 ص 138 ح 4 ، التوحيد : ص 308 ح 2 ، عن عبداللّه بن يونس ، الأمالي للصدوق : ص 423 ح 560 عن الأصبغ بن نباتة ، الإرشاد : ج 1 ص 224 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج4 ص 27 ح 2 .

ص: 205

3 / 3 - 2 معناى ديدن خدا با دل

امام على عليه السلام_ در مناظره اش با يهودىِ شامى كه به ايشان گفت : به سليمان ، سلطنتى داده شد كه براى احدى بعد از او سزاوار نيست _ :همين طور است ؛ امّا به محمّد صلى الله عليه و آله برتر از آن داده شد. او فاصله يك ماه راه را در يك شب، طى كرد و از مسجد الحرام به مسجد الأقصى برده شد ، و به ملكوت آسمان ها _ كه پنجاه هزار سال راه است _ ، در كمتر از ثلثى از شبْ عروج كرد ، تا آن كه به پاى عرش رسيد و به عِلمْ نزديك شد و آويخت و ديباى نازك سبزرنگى از بهشت برايش آويزان گشت ، و نور ديده او را فرو پوشاند و عظمت پروردگارش را با دل خويش ، و نه ديده اش ، ديد و ميان او و آن [بهشت يا عظمت خداوند] به اندازه يك كمان يا كمتر فاصله بود .

الكافى_ به نقل از يعقوب بن اسحاق _ :به امام عسكرى عليه السلام نوشتم ... و پرسيدم : آيا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پروردگارش را ديد؟ امام عليه السلام مرقوم فرمود : «خداوند متعال ، از نور عظمت خويش ، تا دوست داشت ، به دل پيامبرش نشان داد» .

3 / 3 _ 2معناى ديدن خدا با دلامام صادق عليه السلام :اميرمؤمنان بر منبر كوفه سخنرانى مى كرد كه مردى به نام ذِعلِب _ كه زبان آور ، سخنور و شجاع بود _ برخاست و گفت : اى امير مؤمنان! آيا تو پروردگارت را ديده اى؟ فرمود : «واى بر تو ، اى ذعلب! من پروردگارى را كه نديده باشم ، عبادت نمى كنم» . گفت : اى امير مؤمنان! چگونه او را ديده اى؟ فرمود : «واى بر تو ، اى ذعلب! چشم ها با نگاهِ سر او را نديده اند ؛ بلكه دل ها با حقايق ايمان [و تصديقات يقينى] ، او را ديده اند . واى بر تو ، اى ذعلب! پروردگارم چنان لطيف [و ناپيدا] است كه به لطافت [جسمانى] وصف نمى شود ، و چندان باعظمت است كه به عظمت ، وصف نمى گردد ، و آن سان بزرگ است كه به بزرگى ، وصف نمى شود ، و چنان سترگ است كه به درشتى [و غلظت جسمانى ]وصف نمى گردد . پيش از هر چيز است و گفته نمى شود كه : چيزى پيش از اوست . و پس از هر چيزى است و گفته نمى شود كه : بَعدى دارد . چيزها را خواسته است (/ خواهنده چيزهاست) ؛ امّا نه با كوشش [و تلاش ، آن گونه كه ويژگى بشر است] ، و دريابنده[ى باطن ها] است ؛ امّا نه با حيله . در همه اشيا هست ؛ امّا نه اين كه با آنها آميخته و يا از آنها جدا باشد . پديدار است ؛ امّا نه به نحو مباشرت (قابل رؤيت حسّى) . آشكار است ؛ امّا نه به نحو آشكار شدن [اشيا] براى چشم . دور است ، نه به مسافت ، [و ]نزديك است ، نه به نحو هم جوارى» .

.

ص: 206

تاريخ دمشق عن المدائني :بَينَما مُحَمَّدُ بنُ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ في فِناءِ الكَعبَةِ ، فَإِذا أَعرابِيٌّ ، فَقالَ لَهُ : هَل رَأَيتَ اللّهَ حَيثُ عَبَدتَهُ ؟ فَأَطرَقَ وأَطرَقَ مَن كانَ حَولَهُ ، ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ إِلَيهِ فَقالَ : ما كُنتُ لِأَعبُدَ شَيئا لَم أرَهُ . فَقالَ : وكَيفَ رَأَيتَهُ ؟ قالَ : لَم تَرَهُ الأَبصارُ بِمُشاهَدَةِ العِيانِ ، ولكِن رَأَتهُ القُلوبُ بِحَقائِقِ الإِيمانِ ، لا يُدرَكُ بِالحَواسِّ ، ولا يُقاسُ بِالنَّاسِ ، مَعروفٌ بِالآياتِ ، مَنعوتٌ بِالعَلاماتِ ، لا يَجورُ في قَضِيَّتِهِ ، بانَ مِنَ الأَشياءِ وبانَتِ الأَشياءُ مِنهُ ، «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْ ءٌ» ، ذلِكَ اللّهُ لا إِلهَ إِلّا هُوَ . فَقالَ الأَعرابِيُّ : اللّهُ أَعلَمُ حَيثُ يَجعَلُ رِسالاتِهِ . (1)

.


1- .تاريخ دمشق : ج 54 ص 282 ؛ الإرشاد : ج 1 ص 225 ، الاحتجاج : ج 1 ص 493 ح 123 كلاهما عن الإمام علي عليه السلام ، الأمالي للسيّد المرتضى : ج 1 ص 104 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 418 ، روضة الواعظين : ص 41 عن الإمام الصادق عليه السلام وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 4 ص 32 ح 8 .

ص: 207

تاريخ دمشق_ به نقل از مدائنى _ :محمّد بن على بن حسين عليه السلام در آستان كعبه نشسته بود كه باديه نشينى آمد و گفت : آيا خدايى را كه مى پرستى ، ديده اى؟ امام عليه السلام سر به زير انداخت و كسانى كه پيرامون او بودند ، سر به زير افكندند . آن گاه امام عليه السلام سرش را بلند كرد و فرمود : «من چيزى را كه نديده باشم ، نمى پرستم» . باديه نشين گفت : چگونه او را ديده اى؟ فرمود : «ديدگان ، با چشم سر ، او را نديده اند ؛ بلكه دل ها با حقايق ايمان ، او را ديده اند . با حواس درك نمى شود و با مردم مقايسه نمى گردد . به نشانه ها شناخته شده است و به علايم ، وصف مى شود . در حُكمش (قضايش) ستم نمى كند . از اشيا جداست و اشيا نيز از او جدايند . «هيچ چيز ، همانند او نيست» . اين است خداوند ، كه معبودى جز او نيست» . باديه نشين گفت : [به راستى ،] خدا بهتر مى داند كه رسالت هايش را در كجا قرار دهد .

.

ص: 208

التوحيد عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال :قُلتُ لَهُ : أَخبِرني عَنِ اللّهِ عز و جل هَل يَراهُ المُؤمِنونَ يَومَ القِيامَةِ ؟ قالَ : نَعَم ، وقَد رَأَوهُ قَبلَ يَومِ القِيامَةِ . فَقُلتُ : مَتى ؟ قالَ: حينَ قالَ لَهُم: «أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى» (1) . ثُمَّ سَكَتَ ساعَةً، ثُمَّ قالَ: وإِنَّ المُؤمِنينَ لَيَرَونَهُ فِي الدُّنيا قَبلَ يَومِ القِيامَةِ ، ألَستَ تَراهُ في وَقتِكَ هذا ؟ قالَ أبو بَصيرٍ : فَقُلتُ لَهُ : جُعِلتُ فدِاكَ ! فَأُحَدِّثُ بِهذا عَنكَ ؟ فَقالَ : لا ، فَإِنَّكَ إِذا حَدَّثتَ بِهِ فَأَنكَرَهُ مُنكِرٌ جاهِلٌ بِمَعنى ما تَقولُهُ ، ثُمَّ قَدَّرَ أنَّ ذلِكَ تَشبيهٌ كَفَرَ ، ولَيسَتِ الرُّؤيَةُ بِالقَلبِ كَالرُّؤيَةِ بِالعَينِ ، تَعالَى اللّهُ عَمّا يَصِفُهُ المُشَبِّهونَ وَالمُلحِدونَ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام_ حينَ سَألَهُ مُحَمَّدٌ الحَلَبِيُّ : هَل رَأى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله رَبَّهُ؟ _ :نَعَم ، رَآهُ بِقَلبِهِ. فَأمّا رَبُّنا _ جَلَّ جَلالُهُ _ فَلا تُدرِكُهُ أبصارُ النَّاظِرينَ ، وَلا تُحيطُ بِهِ أسماعُ السّامِعينَ . (3)

.


1- .الأعراف : 172 .
2- .التوحيد : ص 117 ح 20 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 44 ح 24 .
3- .الأمالي للسيّد المرتضى : ج 1 ص 103 ، روضة الواعظين : ص 41 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 54 ح 32 .

ص: 209

التوحيد_ به نقل از ابو بصير _ :به امام صادق عليه السلام : گفتم : بفرماييد كه آيا مؤمنان در روز قيامت ، خداوند عز و جل را مى بينند؟ فرمود : «آرى . پيش از روز قيامت هم ، او را ديده اند» . گفتم : كِى؟ فرمود : «آن گاه كه به آنان فرمود : «آيا من پروردگار شما نيستم؟ گفتند : آرى» . سپس لحظاتى سكوت كرد و بعد فرمود : «مؤمنان ، او را در همين دنيا ، پيش از روز قيامت مى بينند . آيا تو هم اينك او را نمى بينى؟» . گفتم : قربانت گردم! اين [مطلب] را از قول شما نقل كنم؟ فرمود : «نه ؛ زيرا اگر نقل كنى و شخصى كه معناى سخن تو را نمى فهمد ، انكارش كند و آن را تشبيه بداند ، كافر مى شود . ديدن با دل ، چون ديدن با چشم نيست . خدا منزّه است از آنچه تشبيه كنندگان و مُلحدان ، وصفش مى كنند» .

امام صادق عليه السلام_ در پاسخ اين پرسشِ محمّد حلبى كه : آيا پيامبر خدا پروردگارش را ديد ؟ _ :آرى ، با دلش ديد . پروردگار ما را نه چشمانِ [ظاهرىِ ]بينندگان مى بينند و نه گوش هاى شنوندگان بر او احاطه مى يابند .

.

ص: 210

الفصل الرابع: طرق معرفة اللّه عز و جل4 / 1مَعرِفَةُ النَّفسِالكتاب«وَ فِى الْأَرْضِ ءَايَاتٌ لِّلْمُوقِنِينَ * وَ فِى أَنفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ» . (1)

الحديثالإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِهِ سُبحانَهُ : «وَ فِى أَنفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ» _ :إِنَّهُ خَلَقَكَ سَميعا بَصيرا ، تَغضَبُ وتَرضى ، وتَجوعُ وتَشبَعُ ؛ وذلِكَ كُلُّهُ مِن آياتِ اللّهِ تَعالى . (2)

التوحيد عن هشام بن سالم (3) :التوحيد عن هشام بن سالم (4) : حَضَرتُ مُحَمَّدَ بنَ النُّعمانِ الأَحوَلَ ، فَقامَ إِلَيهِ رَجُلٌ فَقالَ لَهُ : بِمَ عَرَفتَ رَبَّكَ؟ قالَ : بِتَوفيقِهِ وإِرشادِهِ وتَعريفِهِ وهِدايَتِهِ . قالَ : فَخَرَجتُ مِن عِندِهِ ، فَلَقيتُ هِشامَ بنَ الحَكَمِ ، فَقُلتُ لَهُ : ما أَقولُ لِمَن يَسأَلُني فَيَقولُ لي : بِمَ عَرَفتَ رَبَّكَ؟ فَقالَ : إِن سَأَلَ سائِلٌ فَقالَ : بِمَ عَرَفتَ رَبَّكَ؟ قُلتَ : عَرَفتُ اللّهَ _ جَلَّ جَلالُهُ _ بِنَفسي؛ لِأَنَّها أَقرَبُ الأَشياءِ إِلَيَّ، وذلِكَ أنّي أَجِدُها أبعاضا مُجتَمِعَةً ، وأَجزاءً مُؤتَلِفَةً ، ظاهِرَةَ التَّركيبِ ، مُتَبَيَّنَةَ الصَّنعَةِ ، مَبنِيَّةً عَلى ضُروبٍ مِنَ التَّخطيطِ وَالتَّصويرِ، زائِدَةً مِن بَعدِ نُقصانٍ، وناقِصَةً مِن بَعدِ زِيادَةٍ، قَد أُنشِئَ لَها حَواسُ مُختَلِفَةٌ ، وجَوارِحُ مُتَبايِنَةٌ؛ مِن بَصَرٍ وَسمعٍ وشَامٍّ وذائِقٍ ولامِسٍ ، مَجبولَةً عَلَى الضَّعفِ وَالنَّقصِ وَالمَهانَةِ ، لا تُدرِكُ واحِدَةٌ مِنها مُدرَكَ صاحِبَتِها ، ولا تَقوى عَلى ذلِكَ ، عاجِزَةً عِندَ اجتِلابِ المَنافِعِ إِلَيها ودَفعِ المَضارِّ عَنها، وَاستَحالَ فِيالعُقولِ وُجودُ تَأليفٍ لامُؤَلِّفَ لَهُ، وثَباتُ صورَةٍ لا مُصَوِّرَ لَها ، فَعَلِمتُ أنَّ لَها خالِقا خَلَقَها ، ومُصَوِّرا صَوَّرَها ، مُخالِفا لَها عَلى جَميعِ جِهاتِها ، قالَ اللّهُ عز و جل : «وَ فِى أَنفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ» . 5

.


1- .الذاريات : 20 و21 .
2- .مجمع البيان : ج 9 ص 235 ، تفسير القمّي : ج 2 ص 330 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام وفيه «تغضب مرّة وترضى مرّة» .
3- .هذا النصّ وإن لم يكن عن المعصوم عليه السلام ، إلّا أنّه عن هشام بن الحكم ، وهو من أجلّاء أصحاب الإمام الصادق عليه السلام وأفضلهم في علم الكلام، فالّذي يقوى في النظر أنّه مؤيّد من الإمام عليه السلام ، فلذلك أوردناه هنا.
4- .التوحيد : ص 289 ح 9 ، بحارالأنوار : ج 3 ص 49 ح 22 .

ص: 211

فصل چهارم: راه هاى شناخت خدا
4 / 1 خودشناسى
اشاره

فصل چهارم: راه هاى شناخت خدا4 / 1خودشناسىقرآن«و در زمين ، نشانه هايى براى اهل يقين است و در خودتان . آيا نمى بينيد؟» .

حديثامام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند پاك كه : «و در خودتان ، آيا نمى بينيد؟» _ :او تو را شنوا و بينا آفريد . خشمگين مى شوى و خرسند مى گردى ، و گرسنه مى شوى و سير مى شوى ، و همه اينها از نشانه هاى [وجود] خداوند متعال است .

التوحيد_ به نقل از هشام بن سالم (1) _ :نزد محمّد بن نعمان اَحوَل بودم كه مردى برخاست و گفت : پروردگارت را به چه شناختى؟ گفت : با توفيق و ارشاد و شناساندن و راه نمايى خود او . من از نزد او بيرون آمدم و به هشام بن حكم برخوردم . به او گفتم : اگر كسى از من بپرسد : «پروردگارت را به چه شناختى؟» ، به او چه جواب دهم؟ گفت : اگر كسى پرسيد : «پروردگارت را به چه شناختى؟» ، مى گويى : خداوند عز و جلرا با [شناختنِ] خودم شناختم ؛ چرا كه ، خودم ، نزديك ترينِ چيزها به خودم هستم . توضيح ، آن كه : من خويشتن را داراى پاره هاى فراهم آمده و اجزاى به هم پيوسته مى يابم ؛ تركيبى نمايان و ساختارى روشن دارم ؛ بر پايه انواع طرّاحى ها و صورتبندى ها ساخته شده ام ؛ پيوسته از كاستى به فزونى و بعد ، از فزونى به كاستى مى روم ؛ از حواسّ گوناگون و اندام هاى مختلف ، از : چشم و گوش و بويايى و چشايى و بساوايى ، برخوردارم ؛ بر ناتوانى و كاستى و خوارى سرشته شده ام ؛ هيچ يك از اين حواس ، موردِ [حسّ] ديگرى را ادراك نمى كند و توانايى اين كار را هم ندارد ؛ از جلب منافع براى آنها و دفع ضرر از آنها ناتوان است . و از نظر عقلى ، محال است كه فراهم آمده اى بدون فراهم آورنده ، و تشكيل صورتى ، بدون صورتگر باشد . پس دانستم كه مرا آفريدگارى است كه خلقم كرده و صورتگرى است كه شكل و صورتم بخشيده است و با من ، از هر جهت ، متفاوت است . خداوند عز و جل مى فرمايد : «و در خودتان . آيا نمى بينيد؟» .

.


1- .اين سخن هرچند از پيامبر صلى الله عليه و آله يا اهل بيت عليهم السلام نيست ، امّا از هشام بن حكم است و وى ، از بزرگان اصحاب امام صادق عليه السلام بوده و در علم «كلام» بر همه ياران امام عليه السلام برترى داشته است . بنا بر اين ، به احتمال قوى ، اين سخن ، مورد تأييد امام عليه السلام بوده است . از همين رو ، ما نيز آن را در اين جا آورديم .

ص: 212

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ . (1)

الأمالي للسيّد المرتضى :رُوِيَ أنَّ بَعضَ أَزواجِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله سَأَلَتهُ : مَتى يَعرِفُ الإِنسانُ رَبَّهُ ؟ فَقالَ : إِذا عَرَفَ نَفسَهُ . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أَعرَفُكُم بِنَفسِهِ أَعرَفُكُم بِرَبِّهِ . (3)

عوالي اللآلي :رُوِيَ في بَعضِ الأَخبارِ أنَّهُ دَخَلَ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله رَجُلٌ اسمُهُ مُجاشِعٌ ، فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ، كَيفَ الطَّريقُ إِلى مَعرِفَةِ الحَقِّ؟ فَقالَ صلى الله عليه و آله : مَعرِفَةُ النَّفس (4) .

.


1- .عوالي اللآلي : ج 4 ص 102 ح 149 ، مصباح الشريعة : ص 343 ، غرر الحكم : ج 5 ص 194 ح 7946 عن الإمام عليّ عليه السلام وليس فيه «فقد» ، بحار الأنوار : ج 2 ص 32 ح 22 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 292 ح 339 ، مئة كلمة للجاحظ : ص 22 ح 6 كلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام .
2- .الأمالي للسيّد المرتضى : ج 1 ص 198 .
3- .جامع الأخبار : ص 35 ح 12 ، روضة الواعظين : ص 25 .
4- .عوالي اللآلي : ج1 ص246 ح1 ، بحار الأنوار : ج70 ص72 ح23 .

ص: 213

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه خود را شناخت ، پروردگارش را شناخت .

الأمالى ، سيّد مرتضى :روايت شده است كه يكى از همسران پيامبر صلى الله عليه و آله از ايشان پرسيد : چه وقت ، انسان ، پروردگارش را مى شناسد؟ فرمود : «هر گاه خودش را بشناسد» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خودشناس ترينِ شما ، خداشناس ترينِ شماست .

عوالى اللآلى :در بعضى احاديث ، روايت شده است كه مردى به نام مُجاشِع بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در آمد و گفت : اى پيامبر خدا! راه شناخت حق چيست؟ فرمود : «خودشناسى» .

.

ص: 214

الإمام عليّ عليه السلام :عَجِبتُ لِمَن يَجهَلُ نَفسَهُ ، كَيفَ يَعرِفُ رَبَّهُ؟! (1)

عنه عليه السلام :أَكثَرُ النَّاسِ مَعرِفَةً لِنَفسِهِ أَخوَفُهُم لِرَبِّهِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :العَجَبُ مِن مَخلوقٍ يَزعُمُ أنَّ اللّهَ يَخفى عَلى عِبادِهِ وهُوَ يَرى أثَرَ الصُّنعِ في نَفسِهِ ؛ بِتَركيبٍ يُبهِرُ عَقلَهُ ، وتَأليفٍ يُبطِلُ جُحودَه (3) ! (4)

عنه عليه السلام :إِنَّ الصّورَةَ الإِنسانِيَّةَ أَكبَرُ حُجَّةِ اللّهِ عَلى خَلقِهِ ، وهِيَ الكِتابُ الَّذي كَتَبَهُ بِيَدِهِ ، وهِيَ الهَيكَلُ الَّذي بَناهُ بِحِكمَتِهِ ، وهِيَ مَجموعُ صُوَرِ العالَمينَ ، وهِيَ المُختَصَرُ مِنَ العُلومِ فِي اللَّوحِ المَحفوظِ ، وهِيَ الشَّاهِدُ عَلى كُلِّ غائِبٍ ، وهِيَ الحُجَّةُ عَلى كُلِّ جاحِدٍ ، وهِيَ الطَّريقُ المُستَقيمُ إِلى كُلِّ خَيرٍ ، وهِيَ الصِّراطُ المَمدودُ بَينَ الجَنَّةِ وَالنَّارِ . (5)

راجع : ص228 (اللّه / المبحث الأوّل / الفصل الرابع : طرق معرفة اللّه عز و جل / التجربة) وموسوعة العقائد الإسلاميّة : ج3 ص 129 (معرفة اللّه / الفصل الخامس : دور معرفة الخلق في معرفة الخالق / الباب الثاني : خلق الإنسان) .

.


1- .غرر الحكم : ج 4 ص 341 ح 6270 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 329 ح 5639 .
2- .غرر الحكم : ج 2 ص 424 ح 3126 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 112 ح 2438 وفيه «أكبر» بدل «أكثر» .
3- .وفي نسخة اُخرى من بحارالأنوار : «حجّته» بدل «جحوده» .
4- .بحار الأنوار : ج 3 ص 152 نقلاً عن رسالة الإهليلجة عن المفضّل بن عمر .
5- .الكلمات المكنونة : ص 111 ، الأسفار الأربعة : ج 8 ص 356 عن الإمام عليّ عليه السلام وليس فيه «وهي الهيكل الّذي بناه بحكمته» و«هي الحجّة على كلّ جاحد» ، جامع الأسرار : ص 383 ح 765 ، نصّ النصوص : ص 306 وص 441 ، كشف الأسرار : ص 160 .

ص: 215

امام على عليه السلام :در شگفتم از كسى كه خويشتن را نمى شناسد ، چگونه [توقّع دارد ]پروردگارش را بشناسد!

امام على عليه السلام :خودشناس ترينِ مردم ، خداترس ترينِ آنهاست .

امام صادق عليه السلام :شگفتا از آن مخلوقى كه مى پندارد خداوند از بندگانش پنهان است ، در حالى كه آثار صنع او را در خويشتن مى بيند : تركيبى كه خِرَد را حيرت زده مى كند و ساختارى كه جايى براى انكار او نمى گذارد!

امام صادق عليه السلام :ساختار انسان ، بزرگ ترين حجّت خدا بر خلق اوست . وجود انسان ، كتابى است كه خداوند با دست خويش آن را نوشت و پيكرى است كه با حكمت خود ، آن را ساخت . مجموعه اى از صورت هاى همه عالَم است و خلاصه دانش هايى است كه در لوح محفوظ است . بر هر غايبى ، گواه است و بر هر منكرى ، حجّت است . جادّه مستقيم به سوى هر چيزى ، و راهِ كشيده ميان بهشت و دوزخ است .

ر .ك : ص 229 (خدا / مبحث يكم / فصل چهارم : راه هاى شناخت خدا / تجربه) و دانش نامه عقايد اسلامى : ج 4 ص 215 (خداشناسى / فصل پنجم : نقش شناخت خلقت در شناخت خالق / باب دوم : آفرينش انسان) .

.

ص: 216

بحثى درباره نقش خودشناسى در خداشناسى
اشاره

بحثى درباره نقش خودشناسى در خداشناسىاز نگاه قرآن كريم ، در آفرينش انسان ، نشانه ها و دلايل روشنى براى خداشناسى وجود دارد كه هر كس اهل لجاجت نباشد و بخواهد از راه دليل و برهان ، حقايق هستى را بپذيرد ، مى تواند با دقّت در حكمت هاى وجودِ خود ، با آفريدگار جهان و حقيقة الحقايق ، آشنا شود : «وَ فِى خَلْقِكُمْ وَ مَا يَبُثُّ مِن دَابَّةٍ ءَايَاتٌ لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ . (1) و در آفرينش شما و جنبندگانى كه پراكنده اند ، نشانه هايى براى يقين داران است » . «وَ فِى الْأَرْضِ ءَايَاتٌ لِّلْمُوقِنِينَ * وَ فِى أَنفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ . (2) و در زمين ، نشانه هايى براى يقين داران است و در خود شما . مگر نمى بينيد؟» . «سَنُرِيهِمْ ءَايَاتِنَا فِى الْأَفَاقِ وَ فِى أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ . (3) به زودى ، نشانه هاى خود در كرانه ها[ى هستى] و در خودشان را به آنان نشان خواهيم داد تا برايشان روشن شود كه او حق است» . اين آيات ، تصريح مى كنند كه نه يك دليل و نشان ، بلكه دليل ها و نشانه هاى

.


1- .جاثيه : آيه 4 .
2- .ذاريات : آيه 20 _ 21 .
3- .فصّلت : آيه 53 .

ص: 217

اقسام احاديث دعوت به خودشناسى
1 . ارزش خودشناسى

فراوانى در وجود انسان براى آشنايى با آفريدگار جهان هست كه انسان نمى تواند حقيقتا خودشناس ، امّا خداناشناس باشد .

اقسام احاديث دعوت به خودشناسىاحاديث اسلامى ، با الهام گرفتن از قرآن ، فراوان بر خودشناسى تأكيد دارند . اين احاديث را مى توان به چهار دسته تقسيم كرد :

1 . ارزش خودشناسىدسته اوّل ، احاديثى هستند كه خودشناسى را با ارزش ترينِ شناخت ها معرّفى مى كنند ، مانند آنچه از امام على عليه السلام روايت شده است كه : أَفضَلُ المَعرِفَةِ مَعرِفَةُ الإِنسانِ نَفسَهُ . (1) برترين شناخت ، خودشناسى است . المَعرِفَةُ بِالنَّفسِ أَنفَعُ المَعرِفَتَينِ . (2) سودمندترينِ دو شناخت ، خودشناسى است . أَفضَلُ الحِكمَةِ مَعرِفَةُ الإِنسانِ نَفسَهُ . (3) برترين حكمت ، خودشناسى است . غايَةُ المَعرِفَةِ أَن يَعرِفَ المَرءُ نَفسَهُ . (4) نهايت شناخت ، خودشناسى است . مَعرِفَةُ النَّفسِ أنفَعُ المَعارِفِ . (5)

.


1- .ر . ك : غرر الحكم : ج 2 ص 386 ح 2935 .
2- .ر . ك : غرر الحكم : ج 2 ص 25 ح 1675 .
3- .ر . ك : غرر الحكم : ج 2 ص 419 ح 3105 .
4- .ر . ك : غرر الحكم : ج 4 ص 372 ح 6365 .
5- .ر . ك : غرر الحكم : ج 6 ص 148 ح 9865 .

ص: 218

2 . زيان هاى جهل به خود

سودمندترينِ شناخت ها ، خودشناسى است . و از امام باقر روايت شده : لا مَعرِفَةَ كَمَعرِفَتِكَ بِنَفسِكَ . (1) هيچ شناختى مانند اين نيست كه خود را بشناسى .

2 . زيان هاى جهل به خوددسته دوم ، احاديثى اند كه به بيان زيان هاى نشناختن خود پرداخته اند . در اين احاديث ، تأكيد شده است كه انسان تا خود را نشناسد ، نمى تواند جهان بينى درستى داشته باشد و راه رستگارى و نجات را در زندگى بيابد . بخشى از سخنان امام على عليه السلام در اين باره ، چنين است : مَن جَهِلَ نَفسَهُ كانَ بِغَيرِ نَفسِهِ أجهَلَ . (2) آن كه خود را نشناسد ، به غير خود ، نادان تر است . كَيفَ يَعرِفُ غَيرَهُ مَن يَجهَلُ نَفسَهُ ؟! (3) آن كه خود را نشناخته است ، چگونه ديگرى را بشناسد ؟! لا تَجهَل نَفسَكَ فَإِنَّ الجاهِلَ مَعرِفَةِ نَفسِهِ جاهِلٌ بِكُلِّ شَى ءٍ . (4) از خود ، بى خبر مباش كه بى خبر از خود ، از همه چيز بى خبر است . مَن لَم يَعرِف نَفسَهُ بَعُدَ عَن سَبيلِ النَّجاةِ ، و خَبَطَ فِى الضَّلالِ وَ الجَهالاتِ . (5) كسى كه خود را نشناسد ، از راه رهايى دور مى افتد و در گم راهى و نادانى فرو مى غلتد .

.


1- .ر . ك : تحف العقول : ص 286 ، بحار الأنوار :ج78 ص165 ح1 .
2- .ر . ك : غرر الحكم : ج 5 ص 334 ح 8624 .
3- .ر . ك : عيون الحكم و المواعظ : ص383 ح6467 .
4- .ر . ك : غرر الحكم : ج 6 ص 304 ح 10337 ، عيون الحكم و المواعظ : ص524 ح9547 .
5- .ر . ك : غرر الحكم : ج 5 ص 426 ح 9034 .

ص: 219

3 . كليد هستى شناسى
4 . كليد خداشناسى
5 . مقصود از خودشناسى

3 . كليد هستى شناسىدسته سوم ، احاديثى هستند كه تصريح مى كنند خودشناسى ، مقدّمه و كليد هستى شناسى است ، چنان كه از امام على عليه السلام نقل شده است كه : مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَهُوَ لِغَيرِهِ أعرَفُ . (1) آن كه خود را بشناسد ، ديگران را بهتر مى شناسد . مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَدِ انتَهى إِلى غايَةِ كُلِّ مَعرِفَةٍ وعِلمٍ . (2) آن كه خود را بشناسد ، به نهايتِ هر شناخت و دانشى مى رسد .

4 . كليد خداشناسىدسته چهارم ، احاديثى اند كه خودشناسى را كليد خداشناسى ، بلكه برابر با خداشناسى مى دانند كه در فصل چهارم به آنها پرداخته شد و مشهورترينِ آنها اين حديث شريف است كه از پيامبر خدا و امام على عليه السلام روايت شده كه فرموده اند : مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ . (3) آن كه خود را بشناسد ، پروردگارش را نيز مى شناسد .

5 . مقصود از خودشناسىدسته پنجم ، احاديثى اند كه خودشناسى را تبيين و تفسير مى كنند ، مانند شمارى از احاديث فصل چهارم و همه احاديثى كه در باب دوم در باره آفرينش انسان خواهند آمد . اكنون با عنايت به اين كه در ميان همه آيات و احاديثى كه مردم را به خودشناسى دعوت كرده اند ، حديث شريف «مَن عَرَفَ نَفسَه فَقَد عَرَفَ رَبَّه» مورد توجّه

.


1- .ر . ك : غرر الحكم : ج 5 ص 363 ح 8758 .
2- .ر . ك : غرر الحكم : ج 5 ص 405 ح 8949 .
3- .ر . ك : ص 212 ح 85 .

ص: 220

نگاهى به حديث «مَن عَرَفَ نَفسَه . . .»
يك . سند حديث

دانشمندان ، بويژه اهل حكمت و عرفان قرار گرفته ، توجّه به چند مطلب در اين باره ، ضرورى به نظر مى رسد .

نگاهى به حديث «مَن عَرَفَ نَفسَه ...»يك . سند حديثاين حديث شريف ، در منابع مختلف روايى _ چنان كه در فصل چهارم ملاحظه شد _ نقل شده است ؛ امّا سند متّصل به اهل بيت عليهم السلام ندارد . گفتنى است كه اين حديث ، يكى از يكصد سخنى است كه ابو عثمان ، عمرو بن بحر جاحظ (م 255 ق) از سخنان كوتاه امير مؤمنان عليه السلام ، انتخاب كرده است و آن را مطلوبُ كلّ طالب من كلام أمير مؤمنان علىّ بن أبى طالب ناميده و در توصيف آن گفته است : هر سخنش با هزار سخن زيباى عرب ، برابرى مى كند . (1) بر اساس برخى احاديث ، اين حديث ، پيش از اسلام نيز مطرح بوده و در صُحُف ادريس عليه السلام (2) نيز آمده است . از راغب اصفهانى نيز نقل شده كه در رساله تفصيل النشأتين و تحصيل السعادتين آورده است : قد رُوى إنّه ما أنزل اللّه من كتاب إلا و فيه : «اِعرِفْ نفسَك _ يا إنسان _ تَعرفْ رَبَّك» . (3) روايت شده كه خداوند ، هيچ كتابى فرو نفرستاد ، جز آن كه در آن بود : «اى انسان ! خود را بشناس ، خدايت را مى شناسى» .

.


1- .اين يكصد جمله را ابن ميثم بحرانى و نيز رشيد وطواط و عبد الوهّاب ، شرح كرده اند كه مجموعا در يك مجلّد ، به تصحيح و همّت مرحوم مير جلال الدين محدّث اُرمَوى به طبع رسيده است . در باره ديگر شروح حديث «من عرف نفسه» ، ر . ك : حديث پژوهى : ج 2 ، هزار و يك كلمه : ج 3 ص 194 .
2- .ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 4 ص 143 ح 3480 .
3- .هزار و يك كلمه : ج 3 ص 199 .

ص: 221

دو . شرح هاى حديث

بارى ؛ حديثِ ياد شده ، اصطلاحا «مُرسَل» ناميده مى شود و چگونگى اسناد آن مشخّص نيست ؛ ليكن با عنايت به اين كه مضمون آن در آياتى كه بدانها اشاره شد ، آمده و در واقع ، اين حديث ، شرح و تفسير آن آيات است ، نيازى به ارزيابى سند ندارد . از همين رو ، بسيارى از محدّثان و محقّقان ، آن را پذيرفته و بدان استناد كرده اند .

دو . شرح هاى حديثاين حديث شريف ، از ديرباز ، مورد توجّه علماى اسلام ، بويژه حكيمان و اهل عرفان بوده و رساله ها و مقالات فراوانى در باره آن ، نگارش يافته است . شيخ آقا بزرگ تهرانى در الذريعة ، پنج رساله در شرح اين حديث ، معرّفى كرده است . (1) برخى شروح مستقل ديگر ، عبارت اند از : (2) 1 . الرسالة الوجوديّة فى معنى قوله صلى الله عليه و آله : «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» (چاپ قاهره) . 2 . رساله اى در شرح حديث : «من عرف نفسه» ، از عماد الدين بن يونس پنجهزارى . اين نسخه را حسن حسن زاده آملى به طبع رسانده است . (3) 3 . رساله اى در شرح حديث : «من عرف نفسه» ، از عارف عبد اللّه بَليانى كه در سال 1352 ش ، با چند رساله ديگر به طبع رسيده است . (4) 4 . رساله اى در شرح حديث : «من عرف نفسه» ، از حسن حسن زاده آملى كه در

.


1- .الذريعة : ج 13 ص 208 _ 209 .
2- .اين قسمت ، از دفتر اوّل ميراث حديث شيعه (ص 144 _ 146) اخذ شده است .
3- .هزار و يك كلمه : ج 3 ص 197 و ص 217 _ 228 .
4- .فهرست نسخ خطّى كتاب خانه آية اللّه مرعشى : ج 18 ص 62 .

ص: 222

هزار و يك كلمه به طبع رسيده است . (1) 5 . رساله اى در شرح حديث : «من عرف نفسه» ، از حسن حسن زاده آملى كه مخطوط است . (2) 6 . شرح حديث : «من عرف نفسه» ، از احمد بن زين الدين اَحسايى . (3) 7 . شرح حديث : «من عرف نفسه» ، از احمد بن صالح بن طوق قطيفى . 8 . شرح حديث : «من عرف نفسه» ، از صدر الدين كاشف دزفولى (1174 _ 1256 ق) . 9 . شرح حديث : «من عرف نفسه» ، از عماد الدين مازندرانى . 10 . شرح حديث : «من عرف نفسه» ، از على بن احمد بن حسين آل عبد الجبّار قطيفى (م 1287ق) . 11 . شرح حديث : «من عرف نفسه» ، كه مؤلّف آن مجهول است . (4) 12 . شرح حديث : «من عرف نفسه» ، كه مؤلّف آن مجهول است . (5) 13 . شرح حديث : «من عرف نفسه» ، از مولانا برهان الدين بغدادى . (6) 14 . شرح حديث : «أعلمكم بنفسه أعلمكم بربّه» ، از ملّا اسماعيل خواجويى مازندرانى . (7) 15 . مرآة المحقّقين در معناى : «من عرف نفسه» ، از شيخ محمود شبسترى . (8)

.


1- .هزار و يك كلمه : ج 3 ص 189 _ 227 .
2- .هزار و يك كلمه : ج 3 ص 198 .
3- .فهرست كتب مشايخ : ص15 ، فهرست نسخ خطّى كتاب خانه آية اللّه گلپايگانى : مجموعه ش 4 ص714 .
4- .فهرست نسخ خطّى كتاب خانه آية اللّه مرعشى : ج 3 ص 336 .
5- .فهرست نسخ خطّى كتاب خانه مسجد اعظم : ص 589 .
6- .فهرست نسخ خطّى كتاب خانه آية اللّه مرعشى : ج 3 ص 335 .
7- .فهرست نسخ خطّى كتاب خانه آية اللّه مرعشى : ج 14 ص 329 .
8- .اين كتاب چندين بار به چاپ رسيده است .

ص: 223

16 . زبدة الطريق در معناى«من عرف نفسه» ، از درويش على بن يوسف گوگَدى . (1) 17 . معنى «من عرف نفسه» ، از شيخ حبيب عجمى . (2) 18 . الغوثية شرح «من عرف نفسه» ، از عبد القادر گيلانى . (3) 19 . الفصوص در قول : «من عرف نفسه» ، از محيى الدين عربى . (4) 20 . النورية در حديث : «من عرف نفسه» ، از آقا شمس الدين . (5) 21 . اسرار الدقايق شرح حديث : «من عرف نفسه» ، از بدر الدين سماوى . (6) 22 . شرح حديث : «من عرف نفسه» ، از امام محمّد غزالى . (7) 23 . القول الأشبه فى حديث : «من عرف نفسه» ، از جلال الدين أبو بكر سيوطى . (8) 24 . نقطة الوحدة در معنى : «من عرف نفسه» ، شيخ ابو اسحاق (تركى) . (9) 25 . معنى : «من عرف نفسه» ، از امام محمّد غزالى (تركى) . 10 26 . رساله قبس المقتبس ، از ملّا حبيب اللّه شريف كاشانى . 11 27 . شرح حديث «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» ، از سيّد محمّدمهدى تنكابنى . 12

.


1- .فهرست نسخ خطّى كتاب خانه آية اللّه مرعشى : ص 148 .
2- .فهرست نسخ خطّى كتاب خانه آية اللّه مرعشى : ص 139 .
3- .فهرست نسخ خطّى كتاب خانه آية اللّه مرعشى : ص 146 .
4- .فهرست نسخ خطّى كتاب خانه آية اللّه مرعشى : ص 147 .
5- .اين رساله ، ضمن الحاوى للفتاوى بارها چاپ شده است .
6- .فهرست نسخ خطّى كتاب خانه آية اللّه مرعشى : ص 150 .
7- .فهرست نسخ خطّى كتاب خانه آية اللّه مرعشى : ص 149 .
8- .اين رساله ، در فصل نامه علوم حديث (ش 4 ص 125) به چاپ رسيده است .
9- .اين رساله ، در ميراث حديث شيعه (دفتر اوّل ص 150 _ 172) به چاپ رسيده است .

ص: 224

سه . معانىِ حديث

بجز رساله هاى مستقل ، شروح ضمنى نيز بر اين حديث ، بسيار است كه به برخى از آنها اشاره مى شود : 1 . صد كلمه ، رشيد الدين وطواط (كلمه ششم) . 2 . الميزان فى تفسير القرآن ، سيّد محمّدحسين طباطبايى (ج 6 ص 169 _ 176) . 3 . صد كلمه ، حسن حسن زاده آملى (كلمه 26) . 4 . هزار و يك نكته ، حسن حسن زاده آملى (نكته 105 ، 128 و 541) .

سه . معانىِ حديثبراى اين حديث ، معانى فراوانى گفته اند ، تا آن جا كه استاد حسن زاده آملى ، تحت عنوان : «برخى از معانى حديث شريفِ : من عرف نفسه فقد عرف ربّه» ، 92 معنا ذكر كرده است . (1) برخى معتقدند كه در اين حديث ، اشارات لطيف و ارشادات روشنى به اصول دين : خداشناسى ، صفات ثبوتى و سلبى ، عدل ، نبوّت ، امامت و معاد ، وجود دارد . (2) برخى بر اين باورند كه همه مسائل اصيل فلسفى و مطالب قويم حكمت متعالى و حقايق متين عرفانى را از آن مى توان استنباط كرد . (3) برخى مى گويند كه همه اصول و فروع دين ، و همه احكام دنيوى و اخروى ، و جميع احكام ربوبيت و عبوديت ، در اين حديث ، خلاصه شده است . (4) طرح و ارزيابىِ آنچه در شرح اين حديث گفته شده ، فرصت ديگرى مى طلبد ؛

.


1- .هزار و يك كلمه : ج 3 ص 200 (كلمه 216) .
2- .هزار و يك كلمه : ص 217 .
3- .هزار و يك كلمه : ص 191 .
4- .ميراث حديث شيعه : دفتر اوّل ص 157 .

ص: 225

چهار . روشن ترين معناى حديث

ولى به نظر مى رسد كه براى تبيين دقيق مقصود از آن ، توجّه به سه نكته ضرورى است : 1 . تأمّل در آياتى كه اين حديث شريف ، ناظر به آنهاست ؛ 2 . ملاحظه احاديثى كه به منزله شرح اين حديث ، شمرده مى شوند ؛ 3 . مراجعه به فهم اصحاب امامان در مفهوم خودشناسى . بررسى آنچه در باره معانى حديث مذكور گفته شده ، نشان مى دهد كه نكاتى كه بدانها اشارت رفت ، يا مورد توجّه نبوده و يا كمتر مورد عنايت قرار گرفته اند .

چهار . روشن ترين معناى حديثمقتضاى دقّت در آياتى كه انسان را براى خداشناسى به خودشناسى دعوت مى نمايند و مجموع احاديثى كه مفسّر و مبيّن آنهاست و همچنين مراجعه به فهم برخى از اصحاب سخن شناس اهل بيت عليهم السلام ، اين است كه روشن ترين معناى حديث ، دعوت به خودشناسى و تدبّر در حكمت هايى است كه در خلقت انسان به كار رفته و حاكى از علم و قدرت بى نهايت آفريدگار اوست . اين حكمت ها كه در متن قرآن و احاديث اسلامى تشريح شده اند ، عبارت اند از : چگونگىِ آفرينش انسان از خاك ، چگونگى پيدايش انسان از نطفه ، تصوير جنين در رَحِم ، نفخ روح در جنين ، اختلاف زبان ها و رنگ ها ، تأمين غذاهاى مورد نياز بدن و ... كه در باب دوم از فصل پنجم ، به تفصيل بيان شده اند (1) و اين راه ، از آسان ترين راه هاى خداشناسى است . امام صادق عليه السلام در تبيين اين راه ، آيات حكمت و آثار صنع در وجود انسان را بدين گونه جمع بندى فرموده است : وَ العَجَبُ مِن مَخلوقٍ يَزعُمُ أَنَّ اللّهَ يَخفى عَلى عِبادِهِ وَ هُوَ يَرى أَثَرَ الصُّنعِ فى نَفسِهِ

.


1- .ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 4 ص 215 (آفرينش انسان) .

ص: 226

بِتَركيبٍ يُبهِرُ عَقلَهُ وَ تَأليفٍ يُبطِلُ حُجَّتَهُ . (1) و شگفت از مخلوقى كه مى پندارد خدا از بندگانش پوشيده است ، در حالى كه اثر صنع را در تركيب مُحيّرالعقول خويش و پيوند اجزايش به گونه اى كه انكار را بر نمى تابد ، مى بيند ! و نيز در تبيين آيه 53 از سوره فصّلت : «وَ فِى أَنفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ ؛ و در خود شما ؛ آيا نمى بينيد؟» ، مى فرمايد : إِنَّهُ خَلَقَكَ سَميعا بَصيرا ، تَغضَبُ و تَرضى ، و تَجوعُ و تَشبَعُ ؛ و ذلِكَ كُلُّهُ مِن آياتِ اللّهِ . (2) او تو را شنوا و بينا آفريده است . خشم مى گيرى و خشنود مى شوى ، گرسنه مى شوى و سير مى گردى و اينها همه از نشانه هاى خداست . جالب توجّه است كه هشام بن حكم ، شاگرد و يار سخن شناس امام صادق عليه السلام نيز همين معناى روشن را از آيات و احاديث خودشناسى استنباط كرده و در باره خداشناسى از طريق خودشناسى مى گويد : عَرَفتُ اللّهَ _ جَلَّ جَلالُهُ _ بِنَفسى؛ لِأَنَّها أَقرَبُ الأَشياءِ إِلَىَّ، و ذلِكَ أنّى أَجِدُها أبعاضا مُجتَمِعَةً ، و أَجزاءً مُؤتَلِفَةً... . (3) خداوند _ كه بزرگى اش بشكوه باد _ را از طريق نفسِ (خويشتنِ) خويش شناختم ؛ چرا كه نفس من ، نزديك ترين چيز به من است و مى بينم كه پاره هايى گرد هم آمده و بخش هايى با هم تناسب يافته است . او در پايان ، اشاره مى كند كه مقصود از سخن خداوند متعال كه مى فرمايد : «وَ فِى أَنفُسِكُمْ أَفَلَا تُبْصِرُونَ» ، همين معناست . امّا با كمال تأسّف بايد گفت : در تبيين حديث خودشناسى ، معناى روشنى كه

.


1- .ر . ك : بحار الأنوار : ج 3 ص 152 .
2- .ر . ك : ص 210 ح 83 .
3- .ر . ك : ص 212 ح 84 .

ص: 227

پنج . مراتب خودشناسى

قرآن و احاديث اسلامى بر آن تأكيد دارند ، به كلّى مورد غفلت واقع شده و در شروحى كه ملاحظه شد ، حتّى به عنوان يك معنا در رديف ساير معانى _ كه بعضا تحميل رأى خود و يا ديگران بر اين حديث شريف است _ ذكر نشده است و اگر دانشمندان مسلمان ، اين پيام قرآن را در باره خودشناسى گرفته بودند ، اكنون بايد در علوم مربوط به انسان شناسى ، سرآمد همه دانشمندان جهان بودند .

پنج . مراتب خودشناسىبى ترديد ، خودشناسى ، مانند خداشناسى مراتبى دارد ، چنان كه در حديثى از امام على عليه السلام مى خوانيم : أعرَفُكُم بِنَفسِهِ ، أعرَفُكُم بِرَبِّهِ . (1) آگاه ترينِ شما به نفس خويش ، آگاه ترينِ شما به پروردگار خويش است . پايين ترين مراتب خودشناسى ، براى عموم مردم ميسّرند ؛ امّا هر چه بر معلومات انسان نسبت به «خود» افزوده شود ، شناخت او نسبت به خداوند متعال بيشتر مى شود ، تا آن جا كه به معرفت شهودى «خود» دست يازد . آن جاست كه به معرفت شهودى حضرت حق تعالى نيز نايل مى گردد و در كنار فرشتگان و اولو العلم ، شاهد يكتايى آن وجود خواهد بود : «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَئِكَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ . (2) خدا ، گواهى مى دهد كه خدايى جز او نيست ، و فرشتگان و دانشمندان نيز [گواهى مى دهند]» . رسيدن به اين مرتبت از معرفت ، جز از راه مجاهدت ، ميسّر نيست كه شرح آن در فصل ششم خواهد آمد .

.


1- .ر . ك : ص 212 ح 87 .
2- .آل عمران : آيه 18 .

ص: 228

4 / 2التَّجرِبَةِالإمام عليّ عليه السلام :عُرِفَ اللّهُ سُبحانَهُ بَفَسخِ العَزائِمِ ، وحَلِّ العُقودِ ، وكَشفِ الضُّرِّ وَالبَلِيَّةِ عَمَّن أَخلَصَ لَهُ النِّيَّةَ . (1)

عنه عليه السلام :عَرَفتُ اللّهَ سُبحانَهُ بِفَسخِ العَزائِمِ ، وحَلِّ العُقودِ ، ونَقضِ الهِمَمِ . (2)

جامع الأخبار :سُئِلَ أَميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : مَا الدَّليلُ عَلى إِثباتِ الصَّانِعِ ؟ قالَ : ثَلاثَةُ أشياءَ : تَحويلُ الحالِ ، وضَعفُ الأَركانِ ، ونَقضُ الهِمَّةِ . (3)

الإمام الحسين عليه السلام :إِنَّ رَجُلاً قامَ إِلى أَميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام ، فَقالَ : يا أَميرَ المُؤمِنينَ ، بِماذا عَرَفتَ رَبَّكَ ؟ قالَ : بِفَسخِ العَزمِ ، ونَقضِ الهَمِّ ؛ لَمّا هَمَمتُ فَحيلَ بَيني وبَينَ هَمّي ، وعَزَمتُ فَخالَفَ القَضاءُ عَزمي ، عَلِمتُ أنَّ المُدَبِّرَ غَيري . (4)

التوحيد عن هشام بن سالم :سُئِلَ أَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام ، فَقيلَ لَهُ : بِما عَرَفتَ رَبَّكَ ؟ قالَ : بِفَسخِ العَزمِ ، ونَقضِ الهَمِّ ؛ عَزَمتُ فَفَسَخَ عَزمي ، وهَمَمتُ فَنَقَضَ هَمّي . (5)

الإمام الصادق عليه السلام_ لِابنِ أَبِي العَوجاءِ لَمّا قالَ : ما مَنَعَهُ إِن كان الأَمرُ كَما يَقولونَ أن يَظهَرَ لِخَلقِهِ ويَدعوهُم إِلى عِبادَتِهِ ؛ حَتّى لا يَختَلِفَ مِنهُمُ اثنانِ ، ولِمَ احتَجَبَ عَنهُم وأرسَلَ إِلَيهِمُ الرُّسُلَ ؟ ولو باشَرَهُم بِنَفسِهِ كانَ أَقرَبَ إِلَى الإِيمانِ بِهِ _ :وَيلَكَ ! وكَيفَ احتَجَبَ عَنكَ مَن أَراكَ قُدرَتَهُ في نَفسِكَ ؛ نُشوءَكَ ولَم تَكُن ، وكِبَرَكَ بَعدَ صِغَرِكَ ، وقُوَّتَكَ بَعدَ ضَعفِكَ ، وضَعفَكَ بَعدَ قُوَّتِكَ ، وسُقمَكَ بَعدَ صِحَّتِكَ ، وصِحَّتَكَ بَعدَ سُقمِكَ ، ورِضاكَ بَعدَ غَضَبِكَ ، وغَضَبَك بَعدَ رِضاكَ ، وحُزنَكَ بَعدَ فَرَحِكَ ، وفَرَحَكَ بَعدَ حُزنِكَ ، وحُبَّكَ بَعدَ بُغضِكَ ، وبُغضَكَ بَعدَ حُبِّكَ ، وعَزمَكَ بَعدَ أَناتِكَ ، وأَناتَكَ بعد عَزمِكَ ، وشَهوَتَكَ بَعدَ كَراهَتِكَ ، وكَراهَتَكَ بَعدَ شَهوَتِكَ ، ورَغبَتَكَ بَعدَ رَهبَتِكَ ، ورَهبَتَكَ بَعدَ رَغبَتِكَ ، ورَجاءَكَ بَعدَ يَأسِكَ ، ويَأسَكَ بَعدَ رَجائِكَ ، وخاطِرَكَ بِما لَم يَكُن في وَهمِك ، وعُزوبَ ما أنتَ مُعتَقِدُهُ عَن ذِهنِكَ . (6)

راجع : ص 210 (اللّه / المبحث الأوّل / الفصل الرابع : طرق معرفة اللّه عز و جل / معرفة النفس) .

.


1- .غرر الحكم : ج 4 ص 357 ح 6315 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 339 ح 5778 .
2- .نهج البلاغة : الحكمة 250 ، روضة الواعظين : ص 38 وليس فيه «نقض الهمم» .
3- .جامع الأخبار : ص 39 ح 28 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 55 ح 29 .
4- .التوحيد : ص 288 ح 6 عن زياد بن المنذر عن الإمام الباقر عن أبيه عليهماالسلام ، الخصال : ص 33 ح 1 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 131 كلاهما عن هشام بن سالم عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام ، روضة الواعظين : ص 38 عن الإمام الباقر عنه عليهماالسلام ، إرشاد القلوب : ص 168 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام وفيه «الهمم» بدل «الهمّ» ، بحار الأنوار : ج 3 ص 42 ح 17 .
5- .التوحيد : ص 289 ح 8 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 49 ح 21 .
6- .الكافي : ج 1 ص 75 ح 2 ، التوحيد : ص 127 ح 4 وفيه «إبائك» بدل «أناتك» وكلاهما عن ابن أبي العوجاء .

ص: 229

4 / 2 تجربه
اشاره

4 / 2تجربهامام على عليه السلام :خداوندِ پاك ، با شكسته شدن تصميم ها ، و برهم خوردن اراده ها ، و برطرف شدن سختى و بلا از كسى كه نيّت را برايش خالص مى گرداند ، شناخته شده است .

امام على عليه السلام :من ، خداوند پاك را با در هم شكستن تصميم ها ، و برهم خوردن اراده ها ، و نقض شدن خواست ها شناختم .

جامع الأخبار :از امير مؤمنان عليه السلام سؤال شد : دليل بر اثبات صانع چيست؟ فرمود : «سه چيز : دگرگونى احوال [مردمان] تغيير حالت ، سستى اركان [بدن] ، و نقض شدن اراده ها» .

امام حسين عليه السلام :مردى برخاست و به امير مؤمنان عليه السلام گفت : اى امير مؤمنان! با چه چيز ، پروردگارت را شناختى؟ فرمود : «با شكسته شدن تصميم و نقض شدن اراده . چون [چيزى را ]اراده كردم ، ميان من و اراده ام مانع ايجاد شد ، و چون تصميم گرفتم ، قضا [ى الهى] بر خلاف اراده ام شد . بنا بر اين ، دانستم كه مدبّرى غير از من وجود دارد» .

التوحيد_ به نقل از هشام بن سالم _ :از امام صادق عليه السلام سؤال شد : با چه چيزى پروردگارت را شناختى؟ فرمود : «با شكسته شدن تصميم ، و نقض شدن اراده . من تصميم گرفتم و او تصميم مرا در هم شكست ، و اراده كردم و او اراده مرا نقض كرد» .

امام صادق عليه السلام_ در پاسخ ابن ابى العوجاء كه گفت : اگر مطلب ، چنان است كه اينها (خداباوران) مى گويند [و خدايى هست] ، چه مانعى دارد كه بر آفريدگانش آشكار شود و آنها را به پرستش خود فرا خواند تا ديگر دو نفر هم با يكديگر اختلاف نكنند؟ و چرا از آنها در پرده شد و فرستادگانش را به سوى آنان فرستاد ، در صورتى كه اگر خودش مستقيماً اين كار را مى كرد ، ايمان آوردن به او آسان تر بود؟ _ :واى بر تو! چگونه از تو پنهان است كسى كه قدرتش را در وجود تو به تو نشان داده است : نبودى و بود شدى ، خُرد بودى و بزرگ شدى ، ناتوان بودى و توانا شدى ، و بعد از توانايى ات دوباره ناتوان مى شوى ، تن درست هستى و بيمار مى شوى ، و بيمارى و بهبود مى يابى ، خشمگين مى شوى و خشنود مى گردى ، و خشنودى و خشمگين مى گردى ، شاد هستى ، و اندوهگين مى شوى ، و اندوهگينى و آن گاه شاد مى گردى ، دشمن مى دارى و بعد دوست مى دارى ، و دوست مى دارى و بعد دشمن مى دارى ، درنگ مى كنى و باز تصميم مى گيرى ، و تصميم مى گيرى و باز درنگ مى كنى (از تصميمت منصرف مى شوى) ، بعد از آن كه نمى خواهى ، مى خواهى ، و بعد از آن كه مى خواهى ، نمى خواهى ، بعد از هراسْ به تو تمايل دست مى دهد ، و بعد از تمايلْ دوباره هراسناك مى شوى ، نااميد مى شوى و اميدوار مى گردى ، و اميدوارى و نوميد مى گردى ، و آنچه را كه در ذهنت نبوده است ، به خاطر مى آورى و آنچه مى دانى ، از ذهنت ناپديد مى گردد؟!

ر .ك : ص 211 (اللّه / مبحث يكم / فصل چهارم : راه هاى شناخت خدا / خودشناسى) .

.

ص: 230

. .

ص: 231

. .

ص: 232

توضيحى درباره نقش تجربه در خداشناسى

توضيحى در باره نقش تجربه در خداشناسىخداشناسى از راه تجربه را دو گونه مى توان تفسير كرد : يك . در زندگى شخصى هر كس ، حالات و حوادث گوناگونى پيش مى آيد كه از يك ، سو حاكى از نقشه و تدبيرِ مدبّر است ، و از سوى ديگر ، خود در پديد آوردن آن نقشى ندارد ، مثل اين كه تصميم قطعى دارد كارى را انجام دهد ؛ ولى بدون اين كه دليل عقلىِ خاصّى داشته باشد ، از انجام دادن آن منصرف مى شود و بعدها معلوم مى شود اگر انجام مى داد ، براى او زيان بار بود . چه كسى بين انسان و عزم قاطع او حايل مى شود و او را از خطر ، نجات مى دهد ؟ تأمّل در اين تجربه ، همان طور كه در كلام امام على عليه السلام ملاحظه شد ، انسان را به اين نتيجه مى رساند كه مدبّر زندگى انسان ، كسى جز خود انسان است و او جز خداوندِ حكيم دانا و توانا نيست ، چنان كه در قرآن مى خوانيم : «وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَقَلْبِهِ . (1) وبدانيد كه خدا ، ميان انسان و دلش حايل مى شود» . آرى . خداوند متعال است كه ميان انسان و دلش جدايى مى اندازد و موجب به هم خوردن تصميم و در هم شكستن اراده مى گردد . همچنين كودكى ، جوانى ، پيرى ، ضعف ، قوّت ، تن درستى ، بيمارى و ساير حالاتى كه براى انسان پيش مى آيند و خارج از اراده و تدبير اويند ، حكايت از حاكميت تدبيرِ مدبّرى جز او دارند .

.


1- .انفال : آيه 24 .

ص: 233

اين تفسير از تجربه ، در واقع ، شاخه اى از خداشناسى از طريق خودشناسى است . بنا بر اين ، مى توان اين احاديث را از جمله احاديث شرح دهنده حديث «من عرف نفسه فقد عرف ربّه» شمرد . دو . دومين معناى خداشناسى از راه تجربه ، تجربه اى است كه براى انسان هاى موحّد ، متّقى و مخلص ، پيش مى آيد : عُرِفَ اللّهُ بِفَسخِ العَزائِمِ ، وَحَلِّ العُقودِ ، وكَشفِ الضُّرِّ وَالبَلِيَّةِ عَمَّن أخلَصَ لَهُ النِّيَّةَ . (1) خدا ، با بر هم خوردن تصميم ها ، و گشوده شدن گِرِه ها ، و برطرف شدن سختى ها و گرفتارى هاى آنان كه نيّت خالص دارند ، شناخته مى شود . حلّ مشكلات و دفع گرفتارى هاى زندگى ، علاوه بر اسباب و راه هاى شناخته شده عادى و مادّى ، راه ديگرى هم دارد و آن ، عبارت است از : تقوا ، توكّل و اخلاص . قرآن كريم تصريح مى كند : «وَ مَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا * وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَ مَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ . (2) هر كس از خدا پَروا كند ، خداوند برايش راه بيرون شدى قرار مى دهد و او را از آن جا كه گمان نمى بَرَد ، روزى مى دهد» . و تأكيد مى فرمايد : «وَ الَّذِينَ جَاهَدُواْ فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا . (3) و آنان كه با تمام توان براى ما بكوشند ، به راه هاى خود ، راه نمايى شان مى كنيم» . هر پژوهشگرى مى تواند توحيد ، بلكه نبوّت را از طريق آزمايش عملىِ آيات ياد شده در زندگى انسان هاى موحّد و متّقى و مخلص ، تجربه كند .

.


1- .ر . ك : ص 228 ح 93 .
2- .طلاق : آيه 2 _ 3 .
3- .عنكبوت : آيه 69 .

ص: 234

4 / 3التفكّر في حُدوثِ العالَمِالكتاب«أَمْ خُلِقُواْ مِنْ غَيْرِ شَىْ ءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ * أَمْ خَلَقُواْ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بَل لَا يُوقِنُونَ » . (1)

«اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَىْ ءٍ » . (2)

«قَالَ بَل رَّبُّكُمْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ الَّذِى فَطَرَهُنَّ وَ أَنَا عَلَى ذَلِكُم مِّنَ الشَّاهِدِينَ» . (3)

راجع : الأنعام : 14 ، يوسف : 101 ، فاطر : 1 ، الزمر : 46 ، الشورى : 11 .

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ ... الدّالِّ عَلى قِدَمِهِ بِحُدوثِ خَلقِهِ ، وبِحُدوثِ خَلقِهِ عَلى وُجودِهِ . . . مُستَشهِدٌ بِحُدوثِ الأَشياءِ عَلى أَزَلِيَّتِهِ ، وبِما وَسَمَها بِهِ مِن العَجزِ عَلى قُدرَتِهِ ، وبِمَا اضطَرَّها إِلَيهِ مِنَ الفَناءِ عَلى دَوامِهِ . (4)

عنه عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ المُلهِمِ عِبادَهُ حَمدَهُ ، وفاطِرِهِم عَلى مَعرِفَةِ رُبوبِيَّتِهِ ، الدالِّ عَلى وُجودِهِ بِخَلقِهِ ، وبِحُدوثِ خَلقِهِ عَلى أَزَلِهِ . (5)

.


1- .الطور : 35 و 36 .
2- .الزمر : 62 .
3- .الأنبياء : 56 .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 185 ، التوحيد : ص 69 ح 26 عن الهيثم بن عبد اللّه الرمّاني عن الإمام الرضا عن آبائه عنه عليهم السلام ، البلد الأمين : ص 92 وفيهما ذيله من «مستشهد بحدوث» ، الاحتجاج : ج 1 ص 480 ح 117 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 221 ح 2 .
5- .الكافي : ج 1 ص 139 ح 5 عن إسماعيل بن قتيبة عن الإمام الصادق عليه السلام ، نهج البلاغة : الخطبة 152 نحوه ، التوحيد : ص 56 ح 14 عن فتح بن يزيد عن الإمام الرضا عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 57 ص 166 ح 105 .

ص: 235

4 / 3 انديشيدن در پيدايش جهان
اشاره

4 / 3انديشيدن در پيدايش جهانقرآن«آيا از هيچ ، آفريده شده اند ، يا آن كه خود ، آفريدگار [خويش]اند؟ آيا آسمان ها و زمين را [آنان ]آفريده اند؟ نه ؛ بلكه يقين ندارند» .

«خدا آفريدگار هر چيز است» .

«گفت : بلكه پروردگار شما ، [همان] پروردگار آسمان ها و زمين است كه آنها را آفريد ، و من بر اين ، از گواهى دهندگانم» .

ر .ك : انعام : آيه 14 ، يوسف : آيه 101 ، فاطر : آيه 1 ، زمر : آيه 46 ، شورا : آيه 11 .

حديثامام على عليه السلام :ستايش ، خداوندى را كه ... حدوث آفريدگانش را دليل بر قديم بودن و هستى خويش قرار داد ... ، و حدوث اشيا را بر ازلى بودنش گواه گرفت ، و ناتوانى اشيا را _ كه نشان [و ويژگى] آنها قرار داد _ گواه بر قدرتش ، و نيست شدن را _ كه فرجام گريزناپذير آنهاست _ گواه بر جاودانگى خويش .

امام على عليه السلام :ستايش ، خداوندى را كه ستايش خويش را به بندگانش الهام فرمود و آنان را بر شناخت ربوبيتش سرشت ؛ او كه آفريدگانش را دليل بر هستى خويش قرار داد و حدوث مخلوقاتش را نشان بر ازلى بودنش .

.

ص: 236

عنه عليه السلام :أمّا الاِحتِجاجُ عَلى مَن أَنكَرَ الحُدوثَ مَعَ ما تَقَدَّمَ ، فَهُوَ أنّا لَمّا رَأَينا هذَا العالَمَ المُتَحَرِّكَ مُتَناهِيَةً أَزمانُهُ وأعيانُهُ وحَرَكاتُهُ وأَكوانُهُ ، وجَميعُ ما فيهِ ، ووَجَدنا ما غابَ عَنّا مِن ذلِكَ يَلحَقُهُ النِّهايَةُ ، ووَجَد[نَا ]العَقلَ يَتَعَلَّقُ بِما لا نِهايَةَ ، ولَولا ذلِكَ لَم يَجِدِ العَقلُ دَليلاً يُفَرِّقُ ما بَينَهُما ، ولَم يَكُن لَنا بُدٌّ مِن إِثباتِ ما لا نِهايَةَ لَهُ مَعلوما مَعقولاً أَبَدِيّا سَرمَدِيّا ، لَيسَ بِمَعلومٍ أنَّهُ مَقصورُ القُوى ، ولا مَقدورٌ ، ولا مُتَجَزِّئٌ ، ولا مُنقَسِمٌ ، فَوَجَبَ عِندَ ذلِكَ أن يَكونَ ما لا يَتَناهى مِثلَ ما يَتَناهى . وإِذ قَد ثَبَتَ لَنا ذلِكَ ، فَقَد ثَبَتَ في عُقولِنا أنَّ ما لا يَتَناهى هُوَ القَديمُ الأَزَلِيُّ ، وإِذا ثَبَتَ شَيءٌ قَديمٌ وشَيءٌ مُحدَثٌ ، فَقَدِ استَغنَى القَديمُ الباري لِلأَشياءِ عَنِ المُحدَثِ الَّذي أَنشَأَهُ وبَرَأَهُ وأَحدَثَهُ ، وصَحَّ عِندَنا بِالحُجَّةِ العَقلِيَّةِ أنَّهُ المُحدِثُ لِلأَشياءِ ، وأنَّهُ لا خالِقَ إِلّا هُوَ ، فَتَبارَكَ اللّهُ المُحدِثُ لِكُلِّ مُحدَثٍ ، الصّانِعُ لِكُلِّ مَصنوعٍ ، المُبتَدِعُ لِلأَشياءِ مِن غَيرِ شَيءٍ . وإِذا صَحَّ أنّي لا أَقدِرُ أن اُحدِثَ مِثلِي استَحال أن يُحدِثَني مِثلي ، فَتَعالَى المُحدِثُ لِلأَشياءِ عَمّا يَقولُ المُلحِدونَ عُلُوّا كَبيرا . (1)

الإمام الصادق عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ : مَا الدَّليلُ عَلى أنَّ لِلعالَمِ صانِعا ؟_ :أَكثَرُ الأَدِلَّةِ في نَفسي ؛ لِأَنّي وَجَدتُها لا تَعدو أَحَدَ أمرَين : إِمّا أن أَكونَ خَلَقتُها وأنَا مَوجودٌ ، وإِيجادُ المَوجودِ مُحالٌ. وإِمّا أن أكونَ خَلَقتُها وأنَا مَعدومٌ ؛ فَكَيفَ يَخلُقُ لا شَيءٌ ؟ فَلَمّا رَأَيتُهُما فاسِدَتَينِ مِنَ الجِهَتَينِ جَميعا عَلِمتُ أنَّ لي صانِعا ومُدَبِّرا . (2)

.


1- .بحار الأنوار : ج 93 ص 90 نقلاً عن رسالة النعماني .
2- .روضة الواعظين : ص 39 .

ص: 237

امام على عليه السلام :امّا دليل بر نادرستى سخن كسى كه منكر حدوث [و معتقد به قِدَم عالَم ]است ، علاوه بر آنچه گذشت ، اين است كه وقتى مى بينيم اين جهانِ متحرّك ، زمان هايش و موجوداتش و حركاتش و پديده هايش و [خلاصه] هر آنچه در اين عالم است ، متناهى هستند و آنچه از ديد ما پنهان است نيز نهايتى دارد ، و [از سوى ديگر مى بينيم ]عقل [گذشته از وجود متناهى ،] به چيزى تعلّق مى گيرد كه نامتناهى است (1) _ و اگر جز اين بود ، دليلى وجود نداشت كه عقل ، ميان اين دو [گونه موجود ]فرق بگذارد _ [پس ، ]چاره اى نداريم ، جز اين كه موجودى نامتناهى و معلوم و معقول و ابدى و سرمدى را اثبات كنيم كه معلوم نيست قُوايش محدود باشد ، و مقدور و تجزيه پذير و قسمت پذير باشد ، پس در اين هنگام ، لازم مى آيد كه نامتناهى ، همانند متناهى باشد [كه اين ، نشدنى است] . و چون اين براى ما ثابت شد ، در خِردهاى ما ثابت است كه آنچه نامتناهى است ، قديم و ازلى است . و هر گاه ثابت شد كه موجودى قديم و موجودى حادث وجود دارد ، [روشن است كه] آن موجود قديم كه آفريننده موجودات است ، از موجود حادثى كه آن را ايجاد كرده و آفريده و پديدش آورده ، بى نياز است . و با دليل عقلى برايمان ثابت است كه همو پديدآورنده چيزهاست و آفريدگارى جز او نيست . پس ، آفرين بر خداوند كه پديدآورنده هر پديده اى و سازنده هر ساخته اى است و چيزها را از هيچ ، ابداع كرده است . و هر گاه [اين سخن ،] درست باشد كه : من قادر نيستم مانند خودم را پديد آورم ، محال است كه مانند من هم مرا پديد آورده باشد . پس ، آن كه پديدآورنده چيزهاست ، بسى برتر است از آنچه كج انديشان در باره او مى گويند .

امام صادق عليه السلام_ در پاسخ اين پرسش كه : دليل بر اين كه جهان سازنده اى دارد ، چيست؟ _ :بيشتر دلايل در وجود خود من است ؛ چرا كه من از دو حال ، خارج نيستم : يا اين كه من خودم را ، در حالى كه موجود بوده ام ، خلق كرده ام و [اين فرض ، باطل است ؛ چون] ايجاد موجود ، محال است . يا اين كه نبوده ام و خودم را خلق كرده ام و چگونه چيزى كه نيست ، مى آفريند؟ پس ، چون ديدم كه اين دو فرض ، از هر دو جهت باطل است ، دانستم كه مرا سازنده اى و مدبّرى است .

.


1- .تعلّق عقل به موجود نامتناهى ، به تصوّرى است كه از آن دارد .

ص: 238

التوحيد عن هِشام بن الحكم_ في حَديثٍ ذَكَرَ فيهِ أبا شاكرٍ الدَّيصانِيَّ وأنَّه طَلَب مِنهُ الاِستِئذانَ لَهُ لِلِقاءِ أبي عَبدِاللّهِ عليه السلام _ :فَاستَأذَنتُ لَهُ ، فَدَخَلَ فَقالَ لَهُ عليه السلام : أتَأذَنُ لي فِي السُّؤالِ؟ فَقالَ لَهُ [ أبو عبد اللّه عليه السلام ] : سَل عَمّا بَدا لَكَ . فَقالَ لَهُ : مَا الدَّليلُ عَلى أنَّ لَكَ صانِعا ؟ فَقالَ : وَجَدتُ نَفسي لا تَخلو مِن إِحدى جِهَتَينِ : إِمّا أن أَكونَ صَنَعتُها أنَا ، أو صَنَعَها غَيري ؛ فَإِن كُنتُ صَنَعتُها أنَا فَلا أَخلو مِن أَحَدِ مَعنَيَينِ : إِمّا أن أَكونَ صَنَعتُها وكانَت مَوجودَةً ، أو صَنَعتُها وكانَت مَعدومَةً ؛ فَإِن كُنتُ صَنَعتُها وكانَت مَوجودَةً فَقَدِ استَغنَت بِوُجودِها عَن صَنعَتِها ، وإِن كانَت مَعدومَةً فَإِنَّكَ تَعلَمُ أنَّ المَعدومَ لا يُحدِثُ شَيئا ، فَقَد ثَبَتَ المَعنَى الثّالِثُ أنَّ لي صانِعا ؛ وهُوَ اللّهُ رَبُّ العالَمينَ . فَقامَ وما أَحارَ جَوابا (1) . (2)

التوحيد عن هشام بن الحكم :دَخَلَ أَبو شاكِرٍ الدَّيصانِيُّ عَلى أَبي عَبدِ اللّهِ الصّادِقِ عليه السلام فَقالَ لَهُ : إِنَّكَ أَحَدُ النُّجومِ الزَّواهِرِ ، وكانَ آباؤُكَ بُدورا بَواهِرَ ، وأُمَّهاتُكَ عَقيلاتٍ عَباهِرَ (3) ، وعُنصُرُكَ مِن أَكرَمِ العَناصِرِ ، وإِذا ذُكِرَ العُلَماءُ فَبِكَ تُثَنَّى الخَناصِرُ ، فخَبِّرني أيُّهَا البَحرُ الخَضِمُّ الزّاخِرُ ، مَا الدَّليلُ عَلى حُدوثِ العالَمِ ؟ فَقالَ أَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : نَستَدِلُّ عَلَيهِ بِأَقرَبِ الأَشياءِ . قال : وما هُوَ؟ فَدَعا أَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام بِبَيضَةٍ فَوَضَعَها عَلى راحَتِهِ ، فقال : هذا حِصنٌ مَلمومٌ ، داخِلُهُ غِرقِئٌ (4) رَقيقٌ لَطيفٌ ، بِهِ فِضَّةٌ سائِلَةٌ وذَهَبَةٌ مائِعَةٌ ، ثُمَّ تَنفَلِقُ عَن مِثلِ الطّاووسِ ، أ دَخَلَها شَيءٌ ؟ فَقالَ : لا . قالَ : فَهذَا الدَّليلُ عَلى حُدوثِ العالَمِ . قالَ : أَخبَرتَ فَأَوجَزتَ ، وقُلتَ فَأَحسَنتَ ، وقَد عَلِمتَ أنّا لا نَقبَلُ إِلّا ما أَدرَكناهُ بِأَبصارِنا ، أو سَمِعناهُ بِآذانِنا ، أو شَمَمناه بِمَناخِرِنا ، أو ذُقناهُ بِأَفواهِنا ، أو لَمَسناهُ بِأَكُفِّنا ، أو تُصوِّرَ فِي القُلوبِ بَيانا ، أوِ استَنبَطَهُ الرَّوِيّاتُ (5) إِيقانا . فَقالَ أَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : ذَكَرتَ الحَواسَّ الخَمسَ ، وهِيَ لا تَنفَعُ شَيئا بِغَيرِ دَليلٍ ، كَما لا يُقطَعُ الظُّلمَةُ بِغَيرِ مِصباحٍ . (6)

.


1- .ما أَحارَ جوابا : أي ما ردَّ (القاموس المحيط : ج 2 ص 16 «حور») .
2- .التوحيد : ص 290 ح 10 عن هشام بن الحكم ، بحار الأنوار : ج 3 ص 50 ح 23 .
3- .العبهرةُ : الرقيقة الناصعة البياض . وقيل : هي الّتي جمعت الحُسن والجسم والخُلق (لسان العرب : ج 9 ص 27 «عبهر» ) .
4- .الغِرقِئ : القِشرة الملتزقة ببياض البيض (القاموس المحيط : ج 1 ص 22 «غرقئ») .
5- .الرَّوِيّات : جمع رويّة ؛ وهي التفكّر في الأمر (لسان العرب : ج 14 ص 350 «روى») .
6- .التوحيد : ص 292 ح 1 ، الأمالي للصدوق : ص 432 ح 571 ، الإرشاد : ج 2 ص 201 ، إعلام الورى : ج 1 ص 543 ، روضة الواعظين : ص 28 ، بحار الأنوار : ج 10 ص 211 ح 12 .

ص: 239

التوحيد_ به نقل از هِشام بن حَكَم ، در داستان ابو شاكر دَيصانى كه از وى خواست برايش از امام صادق عليه السلام اجازه ملاقات بگيرد _ :پس برايش اجازه گرفتم . وارد شد و گفت: اجازه مى دهى كه بپرسم؟ امام صادق عليه السلام فرمود: «در باره هر آنچه مى خواهى، بپرس» . پرسيد : چه دليلى است بر اين كه تو را سازنده اى است؟ امام عليه السلام فرمود : «من خويشتن را از دو حال ، خارج نيافتم : يا خودم خويشتن را ساخته ام ، يا ديگرى مرا ساخته است . اگر خودم سازنده خودم بوده ام ، باز از دو حال خارج نيست : يا بوده ام و خودم را آفريده ام ، يا نبوده ام و خود را آفريده ام . اگر بوده ام و خود را آفريده ام ، با بودنم ، ديگر نيازى به آفريدنم نبوده است ، و اگر نبوده ام ، تو خود مى دانى كه معدوم ، چيزى را ايجاد نمى كند . پس ، شقّ سومى ثابت شد و آن ، اين است كه مرا سازنده اى است و آن ، خداوند ، پروردگار جهانيان است» . ابو شاكر برخاست و جوابى نداد .

التوحيد_ به نقل از هشام بن حكم _ :ابو شاكر ديصانى بر امام صادق عليه السلام در آمد و گفت : تو يكى از ستارگان درخشان [علم و معرفت] هستى ، و پدرانت همگى ماه هاى تابان بودند ، و مادرانت بانوانى خردمند و ارجمند بوده اند ، و نژادت از گرامى ترين نژادهاست ، و هر گاه سخن از دانشمندان به ميان آيد ، انگشتانْ به سوى تو نشانه مى روند . پس ، اى درياى ژرف و سرشار! به من بگو كه دليل بر حدوث جهان چيست؟ امام صادق عليه السلام فرمود : «براى اثبات آن ، به نزديك ترينِ چيزها [به تو ]استدلال مى كنيم» . گفت : آن چيست؟ امام صادق عليه السلام تخم مرغى خواست و آن را در كف دست خود نهاد و فرمود : «اين ، دژى است از هر سو بسته . درونش پوستى نازك و لطيف است و زير آن پوست ، نقره اى (سفيده اى) روان و طلايى (زرده اى) مايع است . آن گاه از اين ، مثلاً طاووسى بيرون مى آيد . آيا چيزى وارد اين تخم شده است؟» . ابو شاكر گفت : نه . فرمود : «همين ، دليل بر حدوث جهان است» . ابو شاكر گفت : پاسخى مختصر دادى و سخنى نيكو گفتى ؛ امّا تو مى دانى كه ما تنها چيزى را مى پذيريم كه با چشمان خود ببينيم ، يا با گوش هايمان بشنويم ، يا با بينى هايمان استشمام كنيم ، يا با دهان هايمان بچشيم ، يا با دستانمان لمس كنيم ، يا به وضوح در دل ها تصوّر شود ، يا با تفكّر يقين آور ، استنباط گردد . امام صادق عليه السلام فرمود : «تو حواسّ پنجگانه را نام بردى ، در حالى كه از اين حواس ، بدون راه نما ، كارى ساخته نيست ، چنان كه بدون چراغ ، تاريكى را نمى توان پيمود» .

.

ص: 240

الإمام الصادق عليه السلام :إِنَّ الأَشياءَ تَدُلُّ عَلى حُدوثِها مِن . . . تَحَرُّكِ الأَرضِ ومَن عَلَيها ، وَانقِلابِ الأَزمِنَةِ ، وَاختِلافِ الوَقتِ ، وَالحَوادِثِ الَّتي تَحدُثُ فِي العالَمِ ، مِن زِيادَةٍ ونُقصانٍ ، ومَوتٍ وبَلاءٍ ، وَاضطِرارِ النَّفسِ إِلَى الإِقرارِ بأَنَّ لَها صانِعا ومُدَبِّرا . أما تَرَى الحُلوَ يَصيرُ حامِضا ، وَالعَذبَ مُرّا ، وَالجَديدَ بالِيا ، وكُلٌّ إِلى تَغَيُّرٍ وفَناءٍ ؟! (1)

الكافي_ في خَبَرِ مُناظَرَةِ الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام لِابنِ أَبِي العَوجاءِ _ :فَقالَ[ عليه السلام ]لَهُ : أ مَصنوعٌ أنتَ أو غَيرُ مَصنوعٍ ؟ فَقالَ عَبدُ الكَريمِ بنُ أبِي العَوجاءِ : بَل ، أنَا غَيرُ مَصنوعٍ . فَقالَ لَهُ العالِمُ عليه السلام : فَصِف لي لَو كُنتَ مَصنوعا كَيفَ كُنتَ تَكونُ ؟ فَبَقِيَ عَبدُ الكَريمِ مَلِيّا لا يُحيرُ جَوابا ، ووَلِعَ بِخَشَبَةٍ كانَت بَينَ يَدَيهِ ، وهُوَ يَقولُ : طَويلٌ عَريضٌ عَميقٌ قَصيرٌ مُتَحَرِّكٌ ساكِنٌ ، كُلُّ ذلِكَ صِفَةُ خَلقِهِ . فَقالَ لَهُ العالِمُ : فَإِن كُنتَ لَم تَعلَم صِفَةَ الصَّنعَةِ غَيرَها فَاجعَل نَفسَكَ مَصنوعا لِما تَجِدُ في نَفسِكَ مِمّا يَحدُثُ مِن هذِهِ الأُمورِ . (2)

.


1- .الاحتجاج : ج 2 ص 216 ح 223 ، بحار الأنوار : ج 57 ص 78 ح 53 .
2- .الكافي : ج 1 ص 76 ، التوحيد : ص 296 ح 6 ، الاحتجاج : ج 2 ص 200 ح 214 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 31 ح 4 وراجع : التوحيد : ص 293 ح 2 .

ص: 241

امام صادق عليه السلام :دليل بر حدوث اشيا ... حركت زمين و ساكنان آن و دگرگونى زمان ها ، و اختلاف اوقات است و [نيز] رويدادهايى كه در جهان ، رخ مى دهند ، از : فزونى و كاستى ، و مرگ و بيمارى . و [با مشاهده اينها] نفْس ، ناچار مى شود اعتراف كند كه او را سازنده و تدبيركننده اى است . مگر نمى بينى كه شيرين ، تبديل به ترش مى شود و گوارا به تلخ و نو به كهنه و همه چيز به سوى دگرگونى و نيستى در حركت است؟!

الكافى_ در خبر مناظره امام صادق عليه السلام با ابن ابى العوجاء _ :امام عليه السلام به او فرمود : «آيا تو مصنوع هستى ، يا غير مصنوع؟» . عبد الكريم بن ابى العوجاء گفت : من غير مصنوع هستم . امام صادق عليه السلام به او فرمود : «برايم بگو كه اگر مصنوع بودى ، چگونه مى بودى؟» . عبد الكريم ، مدّتى طولانى خاموش ماند و جوابى نداد و به چوبى كه در برابرش بود ، ور مى رفت و مى گفت : دراز ، پهن ، گود ، كوتاه ، متحرّك ، ساكن . همه اينها [كه] ويژگى مخلوق بودن اوست ! پس امام صادق عليه السلام به او فرمود : «اگر براى مخلوق ، جز اينها ويژگى [هايى] نمى دانى ، پس خودت را نيز مصنوع بدان ؛ زيرا همه اين ويژگى هايى را كه حادث اند ، در وجود خودت مى يابى» .

.

ص: 242

التوحيد عن أبي الصلت الهرويّ :سَأَلَ المَأمونُ أبَا الحَسَنِ عَلِيَّ بنَ موسَى الرِّضا عليهماالسلام عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ فِى سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ كَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» ، (1) فَقالَ : إِنَّ اللّهَ _ تَبارَكَ وتَعالى _ . . . خَلَقَ السَّماواتِ وَالأَرضَ في سِتَّةِ أيّامٍ وهُوَ مُستَولٍ عَلى عَرشِهِ ، وكانَ قادِرا عَلى أن يَخلُقَها في طَرفَةِ عَينٍ ، ولكِنَّهُ عز و جلخَلَقَها في سِتَّةِ أيّامٍ ؛ لِيُظهِرَ لِلمَلائِكَةِ ما يَخلُقُهُ مِنها شَيئا بَعدَ شَيءٍ ، وتَستَدِلَّ بِحُدوثِ ما يُحدَثُ عَلى اللّهِ تَعالى ذِكرُهُ مَرَّةً بَعدَ مَرَّةٍ . (2)

التوحيد عن الحسين بن خالد عن الإمام الرضا عليه السلام :أنَّهُ دَخَل عَلَيهِ رَجُلٌ ، فَقالَ لَهُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، مَا الدَّليلُ عَلى حَدَثِ العالَمِ ؟ قال : أنتَ لَم تَكُن ثُمَّ كُنتَ ، وقَد عَلِمتَ أنَّكَ لَم تُكَوِّن نَفسَكَ ، ولا كَوَّنَكَ مَن هُوَ مِثلُكَ . (3)

.


1- .هود : 7 .
2- .التوحيد : ص 320 ح 2 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 134 ح 33 ، الاحتجاج : ج 2 ص 393 ح 302 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 318 ح 14 .
3- .التوحيد : ص 293 ح 3 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 134 ح 32 ، الأمالي للصدوق : ص 433 ح 572 ، الاحتجاج : ج 2 ص 353 ح 280 ، روضة الواعظين : ص 26 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 36 ح 11 .

ص: 243

التوحيد_ به نقل از ابو الصَّلت هروى _ :مأمون از ابو الحسن على بن موسى الرضا عليه السلام در باره اين آيه شريف پرسيد : «و او كسى است كه آسمان ها و زمين را در شش روز آفريد و عرش او ، بر آب بود ، تا شما را بيازمايد كه كدام يك از شما بهتر عمل مى كنيد» . فرمود : «خداوند متعال ، در حالى كه بر عرش خويش استيلا داشت ، آسمان ها و زمين را در شش روز آفريد ، هرچند مى توانست آنها را در چشم بر هم زدنى بيافريند ؛ امّا آنها را در شش روز آفريد تا آنچه را از آنها مى آفريند ، تدريجاً به فرشتگان بنماياند ، و فرشتگان از طريق پيدايش آنچه پديد مى آيد ، تدريجاً به قدرت خداوندِ بلندنام پى ببرند» .

التوحيد_ به نقل از حسين بن خالد _ :مردى بر امام رضا عليه السلام در آمد و گفت : اى پسر پيامبر خدا! دليل بر حدوث جهان چيست؟ فرمود : «تو نبودى و سپس بود شدى ، و خوب مى دانى كه نه تو خود ، خويشتن را پديد آورده اى و نه كسى همانند تو ، تو را پديد آورده است» .

.

ص: 244

. .

ص: 245

بحثى درباره تعداد راه ها به سوى خداوند عزّوجلّ
اشاره

بحثى در باره تعداد راه ها به سوى خداوندبا تأمّل در آيات و احاديثى كه در باره راه هاى خداشناسى در سه فصل گذشته ملاحظه شدند ، مى توان به اين جمع بندى دست يافت كه از نگاه قرآن و احاديث اسلامى ، خداشناسى ، سه راه اصلى دارد _ كه راه هاى ديگر به اين سه باز مى گردند _ و آنها عبارت اند از : 1 . خودشناسى ؛ 2 . جهان شناسى ؛ 3 . مجاهدت . راه هاى اوّل و دوم ، علمى اند ؛ امّا راه سوم ، عملى است و البته هر سه راه ، در اين آيه شريف ، مورد اشاره قرار گرفته اند : «سَنُرِيهِمْ ءَايَاتِنَا فِى الْاَفَاقِ وَ فِى أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ شَهِيدٌ . (1) به زودى ، نشانه هاى خودمان را در كرانه ها[ى هستى ]و در وجود خودشان ، به آنان نشان خواهيم داد تا برايشان روشن شود كه او حق است . آيا اين كه پروردگارت بر هر چيزى گواه است ، كافى نيست؟» . راه سوم _ كه به كار گيرى همه توان براى انجام دادن اوامر و ره نمودهاى الهى در

.


1- .فصّلت : آيه 53 .

ص: 246

راه ها به سوى خداوند عزّوجلّ ، به تعداد آفريده هاست

زندگى است _ ، راه رسيدن به بالاترين درجات خداشناسى ، يعنى معرفت شهودى است . راه اوّل و دوم ، تنها ارائه طريق است ؛ امّا راه سوم ، رسيدن به مقصود را تضمين مى نمايد : «وَ الَّذِينَ جَاهَدُواْ فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا . (1) و آنان كه با تمام توان براى ما بكوشند ، به راه هاى خود ، راه نمايى شان مى كنيم» . با پيمودن اين راه ، نه تنها انسان به بالاترين مراتب خداشناسى ، بلكه به بالاترين مراتب خودشناسى و جهان شناسى نيز نايل مى آيد . بنا بر اين ، مى توان گفت : صراط مستقيم الهى ، يكى بيشتر نيست و آن ، دينى است كه انبياى الهى براى تكامل انسان ارائه كرده اند و راه هاى ديگر ، در صورتى راه خدايند كه به اين شاه راه ، منتهى شوند .

راه ها به سوى خداوند عز و جل ، به تعداد آفريده هاستدر اين جا اين سؤال قابل طرح است كه در كلام محدّثان و حكما آمده است : الطُّرُقُ إلَى اللّهِ عَدَدَ أنفاسِ الخَلائقِ . راه ها به سوى خداوند ، به تعداد آفريده هايند . بايد ديد اين جمله _ كه در كلام شمارى از محدّثان و حكما يك اصل مسلّم تلقّى شده و گاه به عنوان حديث نبوى هم مطرح مى شود _ ، آيا با وحدت صراط مستقيم الهى منافاتى دارد يا ندارد؟ پاسخ ، اين است كه : اين سخن ، تاكنون در هيچ يك از منابع معتبر حديثى يافت نشده است . تنها ملّا احمد نراقى ، در كتاب مثنوى طاقديس ، آن را با عنوان حديث ، ذكر كرده است . (2)

.


1- .عنكبوت : آيه 69 .
2- .در اين كتاب آمده است : «بيان حديث : الطرق إلى اللّه عدد أنفاس الخلائق» (مثنوى طاقديس : ص 206) .

ص: 247

به علاوه ، جمله مورد بحث ، حديث باشد يا نباشد ، قطعا مقصودِ كسانى كه به آن استناد كرده اند ، تكثّرگرايىِ (پلوراليسم) دينى _ كه برخى در عصر ما مطرح مى كنند _ نيست ؛ بلكه مقصود ، اين است كه راه هاى فرعىِ متّصل به شاه راه اصلى دين _ كه صراط مستقيم ناميده مى شود _ فراوان است و هر كس مى تواند از راهى كه متناسب با ظرفيت و استعداد اوست ، به اين شاه راه دست يابد . علّامه مجلسى ، در اين باره مى گويد : فهم مردمان و خِرَدهاى ايشان در پذيرش مراتب عرفان و كسب اطمينان (از نظر مقدار و چگونگى ، شدّت و ضعف ، كُندى و تندى ، حالت و علم ، و كشف و عيان) ، متفاوت است ، اگر چه اصل معرفت ، فطرى است ، به بداهت و يا با كوچك ترين توجّه حاصل مى شود، امّا هر كس را راهى است كه خداى عز و جل او را از آن راه هدايت مى كند ، اگر فرد ، قابل هدايت باشد . و راه هاى به سوى خدا به اندازه مردمان است و اينان ، مراتبى نزد خدا دارند و «خداوند ، كسانى از شما را كه گرويده اند و آنان را كه دانش يافته اند ، درجاتى چند ، بالا مى برد» (1) . (2) ملّا احمد نراقى نيز در تبيين اين سخن با زبان شعر مى گويد : اين چنين فرمود آن آگاه حقشد برابر با نَفَس ها راه حق راه حق باشد مقابل ، آشكاربا نَفَس هاى خلايق در شمار راه ها بسيار و مقصدها يكى استاختلاف راه ، ليكن اندكى است چون درخت و شاخ هاى بى شماريا چو رودى نهرها از هر كنار هم يكى باشد ره حق ، هم هزارمعنى آن را بفهم ، اى هوشيار ! (3)

.


1- .مجادله : آيه 11 .
2- .بحار الأنوار : ج 67 ص 137 .
3- .مثنوى طاقديس : ص 206 .

ص: 248

سخنى درباره نشانه هاى خدا
اشاره

سخنى درباره نشانه هاى خداقرآن كريم ، همه پديده هاى عالم هستى را آيه هاى روشن و نشانه هاى آشكار و راه نمايان صريح بر وجود آفرينشگر هستى مى داند ، به اين معنا كه همه پديده ها از ريزترين ذرات تا بزرگ ترين كهكشان ها و از اتم تا عظيم ترين اجرام آسمانى ، و از پديده هاى ديدنى و ناديدنى ، همه و همه ، آفريده شده اند تا نشانه روشن و آينه تمام نما و راه نماى متقن وجود آفريننده شان باشند . از آن جا كه پرده اى بر ديدگان آدمى نيست و موانع شناخت قلبى و عقلى ، راه هاى قلب و عقل او را نبسته اند ، و چون آفريننده عالم ، در آينه پديده هاى هستى ، از زمين و كوه ها و بيابان ها و درياها و درختان گرفته تا چيزهاى ديگر ، تجلّى كرده است ، همه هستى ، گواه او و هر آنچه از آفاق است ، دليل اوست . چه خوب سروده است ابو العتاهيه كه : شگفتا ، چگونه نافرمانى مى شود او/ و يا چگونه منكِر ، او را انكار مى كند در حالى كه در هر چيزى ، نشانه اى از اوست/ كه دلالت بر يگانگى او مى كند! 1

.

ص: 249

تجلّى آفريدگار در آينه آفريده ها

از ديدگاه قرآن كريم ، امكان ندارد كه انسان ، جهان هستى را بشناسد ؛ ولى خدا را نشناسد ، يعنى آفريده ها را ببيند ؛ ولى آفريننده را نه . امكان ندارد كه در آينه هستى نظر كند ؛ ولى آفريننده هستى براى او در آن جلوه گر نباشد ، مگر آن كه در ديدش عيبى باشد . اين حقيقت قرآنى را امير مؤمنان عليه السلام در جاهاى گوناگون و با چندين بيان و به گونه سحرآميزى كه قلب را شيفته مى كند ، بازگو كرده است . كلام ايشان در اين باره ، از رساترين بيان هاى خداشناسى از طريق آيات و نشانه هاست ، از جمله اين سخن ايشان : الحَمدُ للّهِ المُتَجَلِّى لِخَلقِهِ بِخَلقِهِ ، وَ الظّاهِرِ لِقُلُوبِهِم بِحُجَّتِهِ . (1) سپاس ، خداى را كه براى آفريده هايش با آفريدنش تجلّى كرده و در قلب آنان با حجّتش هويدا شده است . واقعيتْ اين است كه تجلّى آفريدگار براى انسان ، چيزى نيست كه بتوان با نوشتن و گفتن ، آن را به ديگران منتقل كرد ؛ بلكه اين ، امرى است كه بايد آن را يافت . طبيعى است كه هر كس ذائقه جانش سالم و ديده بصيرتش نافذ باشد ، همه عالم هستى را آينه تمام نماى جمال و جلال خداوند مى يابد .

تجلّى آفريدگار در آينه آفريده هادرك تجلّى آفريدگار در آينه آفريده ها ، به تناسب ميزان استعداد ديد انسان ، قوّت و ضعف دارد . هر گاه موانع شناخت در انسان ، كمتر و توان رؤيت عقلى و قلبى بيشتر باشد ، تجلّى آفريدگارِ خجسته و والا در آينه آفريده ها در حس ، بيشتر و در درك ، عميق تر است . ابن ميثم بحرانى در توضيح اقسام درك انسان ها از تجلّيات آفريدگار در

.


1- .ر . ك : موسوعة العقائد الإسلامية : ج 3 ص 121 ح 3514 .

ص: 250

آفريده ها ، انسان ها را به چهار گروه تقسيم كرده ، مى گويد : تجلّى خداوند ، به معناى آن است كه او شناخت خويش را از ره گذر مصنوعاتش ، براى دل هاى بندگانش روشن گردانيد ، تا جايى كه بندگان ، هر يك به اندازه قابليت و پذيرشى كه از مشاهده او دارند ، مشاهده اش مى كنند ، و اين مشاهده ، بسته به تفاوت شعاع هاى نگاه هايشان ، متفاوت است . بعضى از آنها اوّل مصنوع را مى بينند بعد صانع را ؛ بعضى هر دو را با هم مى بينند ؛ بعضى نخست صانع را مى بينند ، و بعضى ماسواى صانع را نمى بينند . (1) در توضيح اين چهار قسم ، مثالى را يادآورى مى كنيم ، بلكه تا اندازه اى حقّ مطلب ادا شود . اگر آينه در دست داشته باشى و بخواهى به تصوير چيز مشخّصى نگاه كنى ، در ابتدا آينه و آن گاه آن تصوير را مى بينى . گاه هم زمان هر دو را مى بينى و زمانى هم چنان به تصوير نگاه مى كنى و مات در آن مى شوى كه چيز ديگرى را نمى بينى . با توجّه به اين مثال ، مردمى را كه از بينش عقلانى براى درك تجلّى آفريدگار در آينه آفريده ها برخوردارند ، مى توان چهار گروه دانست : گروه اوّل ، كسانى هستند كه به آينه آفريده ها نظر مى افكنند و ابتدا آينه و سپس تجلّى آفريدگار را از لا به لاى دقّت در آينه آفريده ها و از توجّه به آنها مشاهده مى كنند . گروه دوم ، كسانى اند كه از نگاه دقيق ترى برخوردارند . آفريدگار را بيش از شناخت گروه نخست مى شناسند ؛ چرا كه آينه آفريده ها و آفريدگار را هم زمان مى بينند . به تعبير ديگر ، اينان ، آفريدگار را در اين آينه و به واسطه آن مى بينند و در همان زمانى كه چشم هايشان كوه و دريا و درخت و ديگر پديده ها را مى بيند ، آفريدگار عز و جل را با بينش عقلى درك مى كنند .

.


1- .شرح نهج البلاغة ، ابن ميثم بحرانى : ج 3 ص 38 .

ص: 251

گروه سوم ، كسانى هستند كه شيداى آفريدگارند و به درجه اى شيفته اند كه هر گاه به آينه آفريده ها نگاه مى كنند ، نخست آفريدگار را مشاهده مى كنند و آن گاه آفريده ها را . اينان به آفريده ها از طريق آفريدگار مى رسند و نه از طريق آفريده ها به آفريدگار . گروه چهارم ، كسانى اند كه در قلّه خداشناسى قرار دارند و شناخت و علاقه شان به خداى پاك ، به حدّى است كه چيزى جز او نمى بينند . البتّه به اين مرتبه نمى رسند ، مگر پيامبر و كسانى كه به اين حقيقت ، واقف شده اند كه هستى ، تنها در انحصار خداوند والاست و وجود جز او ، چون سايه ، اعتبارى و تبعى است .

.

ص: 252

الفصل الخامس: آيات معرفة اللّه عز و جلالكتاب«إِنَّ فِى خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ الَّيْلِ وَالنَّهَارِ لَايَاتٍ لِّأُوْلِى الْأَلْبَابِ * الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِى خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ » . (1)

«إِنَّ فِى خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلَافِ الَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِى تَجْرِى فِى الْبَحْرِ بِمَا يَنفَعُ النَّاسَ وَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن مَّاءٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَ بَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَابَّةٍ وَ تَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ لَايَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ » . (2)

«إِنَّ فِى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ لَايَاتٍ لِّلْمُؤْمِنِينَ * وَ فِى خَلْقِكُمْ وَ مَا يَبُثُّ مِن دَابَّةٍ ءَايَاتٌ لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ * وَ اخْتِلَافِ الَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن رِّزْقٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَ تَصْرِيفِ الرِّيَاحِ ءَايَاتٌ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ * تِلْكَ ءَايَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ فَبِأَىِّ حَدِيثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَ ءَايَاتِهِ يُؤْمِنُونَ » . (3)

.


1- .آل عمران : 190 و 191 .
2- .البقرة : 164 .
3- .الجاثية : 3 _ 6 .

ص: 253

فصل پنجم: نشانه هاى شناخت خدا

فصل پنجم: نشانه هاى شناخت خداقرآن«همانا در آفرينش آسمان ها و زمين و گردش شب و روز ، نشانه هايى براى خردمندان است ؛ همانان كه در حال ايستادن و نشستن و به پهلو خفتن ، خدا را ياد مى كنند و در آفرينش آسمان ها و زمين مى انديشند [و مى گويند :] اى پروردگار ما! تو اينها را بيهوده نيافريده اى . تو [از بيهوده كارى ]منزّهى . پس ، ما را از عذاب آتش ، نگه دار» .

«همانا در آفرينش آسمان ها و زمين و گردش شب و روز و روان شدن كشتى ها در دريا به نفع مردم ، و بارانى كه خدا از آسمان فرو مى باراند و به واسطه آن ، زمين مرده را زنده مى كند و از هر جنبنده اى در آن مى پراكند ، و در حركت باد و ابرهاى رام شده در ميان آسمان و زمين ، نشانه هايى است براى مردمانى كه تعقّل مى كنند» .

«همانا در آسمان ها و زمين ، براى اهل ايمان ، نشانه هايى است . و در آفرينش خودتان و آنچه از [انواع] جنبنده ها پراكنده مى گرداند ، براى مردمى كه يقين دارند ، نشانه هايى است . و [نيز در] پياپى آمدن شب و روز ، و آنچه خدا از روزى از آسمان فرود آورده و به [وسيله ]آن زمين را پس از مرگش زنده گردانيده است و [همچنين در] گردش بادها [به هر سو ]براى مردمى كه مى انديشند ، نشانه هايى است . اين[ها] است آيات خدا كه به راستى ، آن را بر تو مى خوانيم . پس ، بعد از خدا و نشانه هاى او ، به كدام سخن خواهند گرويد؟» .

.

ص: 254

«إِنَّ فِى اخْتِلَافِ الَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَ مَا خَلَقَ اللَّهُ فِى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ لَايَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَّقُونَ » . (1)

«وَ مَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ * قُلِ انظُرُواْ مَاذَا فِى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا تُغْنِى الْايَاتُ وَ النُّذُرُ عَن قَوْمٍ لَا يُؤْمِنُونَ » . (2)

«قَالَتْ رُسُلُهُمْ أَفِى اللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ » . (3)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في بَيانِ صِفاتِ الباري جَلَّ وعَلا _ :فَوقَ كُلِّ شَيءٍ عَلا ، ومِن كُلِّ شَيءٍ دَنا ، فَتَجَلّى لِخَلقِهِ مِن غَيرِ أن يَكونَ يُرى . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :_ في دُعاءِ الجَوشَنِ الكَبيرِ _ يا مَن فِي السَّماءِ عَظَمَتُهُ ، يا مَن فِي الأَرضِ آياتُهُ ، يا مَن في كُلِّ شَيءٍ دَلائِلُهُ ، يا مَن فِي البِحارِ عَجائِبُهُ ، يا مَن فِي الجِبالِ خَزائِنُهُ ، يا مَن يَبدَأُ الخَلقَ ثُمَّ يُعيدُهُ ، يا مَن إِلَيهِ يَرجِعُ الأَمرُ كُلُّهُ ، يا مَن أَظهَرَ في كُلِّ شَيءٍ لُطفَهُ ، يا مَن أَحسَنَ كُلَّ شَيءٍ خَلقَهُ ، يا مَن تَصَرَّفَ فِي الخَلائِقِ قُدرَتُهُ . (5)

الإمام عليّ عليه السلام :إِنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله أَتاهُ ناسٌ مِن أَيادٍ (6) ، فَقالَ لَهُم : وَيحَكُم! ما فَعَلَ قَيسُ (قَسُّ) بنُ ساعِدَةَ ؟ (7) قالوا : ماتَ يا رَسولَ اللّهِ . فَقالَ صلى الله عليه و آله : ما أَحَدٌ كانَ مِن أَهلِ الجاهِلِيَّةِ كانَ أَحَبَّ إِلَيَّ أن أَلقاهُ مِنهُ؛ لِشَيءٍ سَمِعتُهُ مِنهُ فِيسوقٍ وأنَا مَعَ عَمّي أَبيطالِبٍ غُلامٌ ، سَمِعتُهُ وَالنَّاسُ حَولَهُ وهُوَ يَقولُ : أَيُّهَا النَّاسُ ، إِنّي قد بَلَغتُ سِنّا ، فَاسمَعوا مَقالَتي : أَرى سَماءً مَبنيَّةً، وأَرى شَمسا مَضحِيَّةً، وأَرى قَمَرا بَدرِيّا، وأَرى نُجوما تَسري، وأَرى جِبالاً مَرسِيَّةً ، وأَرى أَرضا مَدحُوَّةً ، وأرى لَيلاً ونَهارا ومَطَرا وشِتاءً وصَيفا ونَباتا، وأَرى مَن ماتَ لا يَرجِعُ، فَلا أَدري رَضوا فَقاموا، أم سَخَطوا فَناموا ! أمّا بَعدُ ؛ فَإِنّ لِهذِهِ الأَشياءِ رَبّا يُدَبِّرُها لِمَن عَقِلَ فِي اختلافِ هذِهِ الأَشياءِ . (8)

.


1- .يونس : 6 .
2- .يونس : 100 و 101 .
3- .إبراهيم : 10 .
4- .التوحيد : ص 45 ح 4 عن إسحاق بن غالب عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، علل الشرائع : ص 119 ح 1 عن إسحاق بن غالب عن الإمام الصادق عليه السلام ، كفاية الأثر : ص 161 عن هشام بن محمّد عن أبيه عن الإمام الحسن عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 11 ص 38 ح 35 .
5- .البلد الأمين : ص 407 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 391 .
6- .بطن من العرب العدنانية ، ينسب إلى أياد بن نزار بن معد بن عدنان ، من أجداد العرب في الجاهلية ينسب إليه (بنو إياد) ، وهم قبائل كثيرة . كانت ديار الأياديين في الجاهلية جهات الحرم وما بين تهامة وحدود نجران ، وخرجوا إلى العراق بعد أن تكاثر المضريون ، فنزلوا في شرقيه ، ومن مواطنهم فيه الأنبار وعين أباغ وتكريت (الأعلام : ج 2 ص 32) .
7- .أحد حكماء العرب ومن كبار خطبائهم في الجاهلية ، كان أسقف نجران ، ويقال : إنّه أوّل عربي خطب متوكّئاً على سيف أو عصا . طالت حياته وأدرك النبي صلى الله عليه و آله قبل النبوّة (الأعلام للزِّرِكلي : ج 5 ص 196) .
8- .الجعفريّات : ص 174 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام .

ص: 255

«همانا در گردش شب و روز و آنچه خدا در آسمان ها و زمين آفريده است ، نشانه هايى است براى مردمانى كه تقواپيشه اند» .

«و هيچ كس را نرسد كه جز به اذن خدا ايمان بياورد ، و البته [خدا] بر كسانى كه نمى انديشند ، پليدى مقرّر مى دارد . بگو : بنگريد كه در آسمان ها و زمين چيست ؛ ولى نشانه ها و هشدارها گروهى را كه ايمان نمى آورند ، سود نمى بخشد» .

«فرستادگانشان گفتند : آيا در وجود خداوند كه آفريننده آسمان ها و زمين است ، شك است؟» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در بيان صفات آفريدگار شكوهمند والا _ :برتر از هر چيز است ، و به هر چيزى نزديك است ، و خود را بر آفريدگانش نماياند ، بى آن كه ديده شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در دعاى جوشن كبير _ :اى كسى كه در آسمان ، [نشانِ] عظمت اوست! اى كسى كه در زمين ، نشانه هاى [وجود و قدرت ]اوست! اى كسى كه در هر چيزى دلايل [رهنمون به سوى ]اوست! اى كسى كه در درياها شگفتى هاى اوست! اى كسى كه در كوه ها گنجينه هاى اوست! اى كسى كه آفرينش را مى آغازد و سپس آن را باز مى گرداند (مبدأ و معاد عالم هستى است)! اى كسى كه مرجع همه امور است! اى كسى كه لطف خويش را در هر چيزى آشكار ساخته است! اى كسى كه هر چيز را نيكو آفريده است! اى كسى كه خلايق ، در يد قدرت اويند!

امام على عليه السلام :جماعتى از اياد (1) نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمدند . پيامبر صلى الله عليه و آله به آنان فرمود : «بسيار خوب ، از قيس (قُسّ) بن ساعده (2) چه خبر؟» . گفتند : مُرد ، اى پيامبر خدا! فرمود : «هيچ يك از مردم جاهليت را به اندازه او دوست نداشتم كه ملاقات كنم ، به خاطر سخنى كه در يكى از بازارها از او شنيدم . در زمان نوجوانى ، با عمويم ابو طالب در آن بازار بودم كه ديدم مردم پيرامونش را گرفته اند و او مى گويد : اى مردم! از من ، سنّى گذشته است . پس سخنم را بشنويد : من آسمانى برافراشته ، و خورشيدى فروزان و ماهى تابان ، و اخترانى در گردش ، و كوه هايى استوار ، و زمينى گسترده ، و شب و روز و باران و زمستان و تابستان و گياهان را مشاهده مى كنم ، و كسانى را مى بينم كه مُردند و ديگر بر نمى گردند و نمى دانم خرسند شدند و برخاستند ، يا ناخرسند شدند و خفتند! و اينك [بدانيد كه] اين چيزها را پروردگارى است كه تدبيرشان مى كند ، و آن كه در گونه گونى ( / گردش) اين پديده ها بينديشد ، بدان پى مى برد» .

.


1- .اَياد ، طايفه اى از عرب عدنانى اند كه به اَياد بن نزار بن معد بن عدنان (از نياكان عرب در دوره جاهليت) منسوب اند . اَياد به تيره هاى زيادى اند و منطقه سكونت آنان در اطراف مكّه و ميان تهامه و حدود نجران بوده است . پس از اين كه جمعيت مضرى ها در آن جا زياد شد ، آنان به منطقه شرق عراق كوچيدند و از جمله در انبار ، عين اَباغ و تكريت ، سكنا گزيدند .
2- .قيس يا قس ، يكى از حكيمان عرب و از سخنوران نامى در دوره جاهليت است . وى اسقف نجران بوده و گفته شده : اوّلين خطيب عربى است كه هنگام خطبه خواندن ، به چوب دستى و يا عصايى تكيه مى زد . عمرش طولانى بود و پيامبر صلى الله عليه و آله را قبل از بعثت درك كرد .

ص: 256

عنه عليه السلام :كَفى بِإِتقانِ الصُّنعِ لَها [ أي المَخلوقاتِ ] آيَةً ، وبِمُرَكَّبِ الطَّبعِ عَلَيها دَلالَةً ، وبِحُدوثِ الفِطَرِ عَلَيها قِدمَةً ، وبِإِحكامِ الصَّنعَةِ لَها عِبرَةً . (1)

عنه عليه السلام :بِصُنعِ اللّهِ يُستَدَلُّ عَلَيهِ ، وبِالعُقولِ تُعتَقَدُ مَعرِفَتُهُ ، وبِالفِكرَةِ تَثبُتُ حُجَّتُهُ ، وبِآياتِهِ احتَجَّ عَلى خَلقِهِ . (2)

.


1- .التوحيد : ص 71 ح 26 عن الهيثم بن عبد اللّه الرمّاني عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، البلد الأمين : ص 92 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 222 .
2- .تحف العقول : ص 62 ، التوحيد : ص 35 ح 2 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 151 ح 51 كلاهما عن القاسم بن أيّوب العلوي عن الإمام الرضا عليه السلام ، الأمالي للمفيد : ص 254 ح 4 عن محمّد بن زيد الطبري عن الإمام الرضا عليه السلام ، الأمالي للطوسي : ص 22 ح 28 عن محمّد بن يزيد الطبري عن الإمام الرضا عليه السلام وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 4 ص 228 ح 3 .

ص: 257

امام على عليه السلام :ساختن استوار اينها (آفريده ها) ، خود ، بهترين نشانه [بر وجود خداوند ]است و در تركيب طبايع آنها ، بهترين دلالت ، و در حدوث آفرينش آنها بهترين دليل بر قدمت [و ازليت] او ، و در ساختار دقيق و محكمشان بهترين درس [خداشناسى] .

امام على عليه السلام :از آفريده هاى خدا به وجود او راه مى توان برد ، و به واسطه خردها به شناخت او مى توان رسيد ، و با انديشه ، حجّت [و دلايل وجود او ]ثابت مى شود ، و او از طريق نشانه هايش ، بر خلق خويش احتجاج (استدلال) كرده است .

.

ص: 258

عنه عليه السلام :عَجِبتُ لِمَن شَكَّ فِي اللّهِ وهُوَ يَرى خَلقَ اللّهِ . (1)

عنه عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ عَن إِثباتِ الصّانِعِ _ :البَعرَةُ تَدُلُّ عَلَى البَعيرِ ، وَالرَّوثَةُ تَدُلُّ عَلَى الحَميرِ ، وآثارُ القَدَمِ تَدُلُّ عَلَى المَسير ، فَهَيكَلٌ عِلوِيٌّ بِهذِهِ اللَّطافَةِ ، ومَركَزٌ سِفلِيٌّ بِهذِهِ الكَثافَةِ ، كَيفَ لا يَدُلّانِ عَلَى اللَّطيفِ الخَبيرِ ؟! (2)

عنه عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ الَّذي ... تَتَلَقّاهُ الأَذهانُ لا بِمُشاعَرَةٍ ، وتَشهَدُ لَهُ المَرائي لا بِمُحاضَرَةٍ . لَم تُحِط بِهِ الأَوهامُ ، بَل تَجَلّى لَها بِها . (3)

الإمام الحسين عليه السلام_ فيما نُسِبَ إلَيهِ مِن دُعاءِ عَرَفَةَ _ :أنتَ الَّذي تَعَرَّفتَ إِلَيَّ في كُلِّ شَيءٍ ، فَرَأَيتُكَ ظاهِرا في كُلِّ شَيءٍ ، وأنتَ الظّاهِرُ لِكُلِّ شَيءٍ . (4)

الإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «وَ مَن كَانَ فِى هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِى الْاخِرَةِ أَعْمَى وَ أَضَلُّ سَبِيلاً» (5) _ :مَن لَم يَدُلَّهُ خَلقُ السَّماواتِ وَالأَرضِ ، وَاختِلافُ اللَّيلِ وَالنَّهارِ ، ودَوَرانُ الفَلَكِ وَالشَّمسِ وَالقَمَرِ ، وَالآياتُ العَجيباتُ عَلى أنَّ وَراءَ ذلِكَ أَمرا أَعظَمَ مِنهُ ، فَهُوَ فِي الآخِرَةِ أَعمى وأَضَلُّ سَبيلاً ؛ فَهُوَ عَمّا لَم يُعايِن أَعمى وأَضَلُّ . (6)

الإمام الصادق عليه السلام_ لَمّا سَأَلَهُ الزِّنديقُ : مَا الدَّليلُ عَلَيهِ ؟ قالَ _ :وُجودُ الأَفاعيلِ دَلَّت عَلَى أنَّ صانِعا صَنَعَها . ألا تَرى أنَّكَ إِذا نَظَرتَ إِلى بِناءٍ مُشَيِّدٍ مَبنِيٍّ عَلِمتَ أنَّ لَهُ بانِيا وإِن كُنتَ لَم تَرَ البانِيَ ولَم تُشاهِدهُ؟! (7)

.


1- .نهج البلاغة : الحكمة 126 ، خصائص الأئمّة : ص 101 .
2- .جامع الأخبار : ص 35 ح 13 وراجع : روضة الواعظين : ص 39 وبحار الأنوار : ج 3 ص 55 ح 27 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 185 ، الاحتجاج : ج 1 ص 480 ح 117 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 261 ح 9 .
4- .الإقبال (طبعة دار الكتب الإسلاميّة) : ص 350 ، بحار الأنوار : ج 67 ص 142 .
5- .الإسراء : 72 .
6- .التوحيد : ص 455 ح 6 ، الاحتجاج : ج 2 ص 165 ح 193 كلاهما عن محمّد بن مسلم ، بحار الأنوار : ج 3 ص 28 ح 2 .
7- .الكافي : ج 1 ص 81 ح 5 ، التوحيد : ص 244 ح 1 ، الاحتجاج : ج 2 ص 197 ح 213 كلّها عن هشام بن الحكم ، بحار الأنوار : ج 10 ص 195 ح 3 .

ص: 259

امام على عليه السلام :در شگفتم از كسى كه مخلوقات خدا را مى بيند و با اين حال ، در وجود خداوند ، شك مى كند!

امام على عليه السلام_ در پاسخ سؤال از اثبات صانع _ :وجود پشگل شتر بر وجود شتر دلالت دارد ، و وجود سرگين بر وجود الاغ ، و آثار پا بر وجود راه . حال ، آسمانى به اين ظرافت ، و زمينى به اين ضخامت ، چگونه بر وجود و موجودى لطيف و آگاه دلالت ندارند؟!

امام على عليه السلام :ستايش ، خدايى را كه ... ذهن ها او را در مى يابند ، امّا نه با ادراك حسّى ، و ديدنى ها به وجودش گواهى مى دهند ، امّا نه به واسطه مشاهده حسّى . در وهم ها نمى گنجد ؛ بلكه به واسطه وهم ها بر آنها تجلّى كرده است .

امام حسين عليه السلام_ در دعاى عرفه _ :تو آنى كه در هر چيزى خود را به من شناساندى . پس تو را در هر چيز آشكار ديدم ، و تو براى هر چيزى آشكارى .

امام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند عز و جل كه : «و كسى كه در اين [دنيا ]كور باشد ، در آخرت نيز كور است و گم راه تر است» _ :كسى كه آفرينش آسمان ها و زمين ، و آمد و شد شب و روز ، و گردش گردون و خورشيد و ماه ، و [ديگر ]نشانه هاى شگفت انگيز ، او را به اين ره نمون نشوند كه در پس اينها ، حقيقتى باعظمت تر از آنها وجود دارد ، چنين كسى در آخرت ، كور[دل] و گم راه تر است ؛ چرا كه او از ديدن اين همه ، كور است و ره به جايى (حقيقت ماورايى) نمى برد .

امام صادق عليه السلام_ در پاسخ اين سؤال زنديق كه : دليل بر وجود او چيست؟ _ :وجود ساخته ها دلالت بر اين دارد كه سازنده اى آنها را ساخته است . آيا نمى بينى كه چون به بنايى ساخته و برافراشته نظر مى افكنى ، درمى يابى كه آن را بنّايى است ، هرچند تو آن بنا را نديده و مشاهده نكرده باشى؟!

.

ص: 260

عنه عليه السلام_ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ _ :يا مُفَضَّلُ ، أَوَّلُ العِبَرِ وَالأَدِلَّةِ عَلَى الباري _ جَلَّ قُدسُهُ _ تَهيِئَةُ هذَا العالَمِ ، وتَأليفُ أَجزائِهِ ونَظمُها عَلى ما هِيَ عَلَيهِ ؛ فَإِنَّكَ إِذا تَأَمَّلتَ العالَمَ بِفِكرِكَ ومَيَّزتَهُ بِعَقلِكَ وَجَدتَهُ كَالبَيتِ المَبنِيِّ ، المُعَدِّ فيهِ جَميعُ ما يَحتاجُ إِلَيهِ عِبادُهُ ، فَالسَّماءُ مَرفوعَةٌ كَالسَّقفِ ، وَالأَرضُ مَمدودَةٌ كَالبِساطِ ، وَالنُّجومُ مَنضودَةٌ كَالمَصابيحِ ، وَالجَواهِرُ مَخزونَةٌ كَالذَّخائِرِ ، وكُلُّ شَيءٍ فيها لِشَأنِهِ مُعَدٌّ ، وَالإِنسانُ كَالمُمَلَّكِ ذلِكَ البَيتَ ، وَالمُخَوَّلِ جَميعَ ما فيهِ ، وضُروبُ النَّباتِ مُهَيَّأَةٌ لِمَآرِبِهِ ، وصُنوفُ الحَيَوانِ مَصروفَةٌ في مَصالِحِهِ ومَنافِعِهِ ، فَفي هذا دَلالةٌ واضِحَةٌ عَلى أنَّ العالَمَ مَخلوقٌ بِتَقديرٍ وحِكمَةٍ ، ونِظامٍ ومُلاءَمَةٍ ، وأنَّ الخالِقَ لَهُ واحِدٌ ، وهُوَ الَّذي أَلَّفَهُ ونَظَمَهُ بَعضا إِلى بَعضٍ . (1)

عنه عليه السلام :ولَعَمري لَو تَفَكَّروا في هذِهِ الأُمورِ العِظامِ لَعايَنوا مِن أَمرِ التَّركيبِ البَيِّنِ ، ولُطفِ التَّدبيرِ الظّاهِرِ ، ووُجودِ الأَشياءِ مَخلوقَةً بَعدَ أن لَم تَكُن ، ثُمَّ تَحَوُّلِها مِن طَبيعَةٍ إِلى طَبيعَةٍ ، وصَنيعَةٍ بَعدَ صَنيعَةٍ ، ما يَدُلُّهُم ذلِكَ عَلَى الصَّانِعِ ؛ فَإِنَّهُ لا يَخلو شَيءٌ مِنها مِن أن يَكونَ فيهِ أَثرُ تَدبيرٍ وتَركيبٍ يَدُلُّ عَلى أنَّ لَهُ خالِقا مُدَبِّرا ، وتَأليفٍ بِتَدبيرٍ يَهدي إِلى واحِدٍ حَكيمٍ . (2)

الإمام الرضا عليه السلام :يُدَلُّ عَلَى اللّهِ عز و جل بِصِفاتِهِ، ويُدرَكُ بِأَسمائِهِ، ويُستَدَلُّ عَلَيهِ بِخَلقِهِ. (3)

.


1- .بحار الأنوار : ج 3 ص 61 نقلاً عن توحيد المفضّل .
2- .بحار الأنوار : ج 3 ص 153 نقلاً عن رسالة الاهليلجة .
3- .التوحيد : ص 437 ح 1 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 175 ح 1 كلاهما عن الحسن بن محمّد النوفلي .

ص: 261

امام صادق عليه السلام_ به مفضّل بن عمر _ :اى مفضّل! نخستين دليل و برهان بر وجود آفريدگارِ بسيار پاك ، فراهم آوردن اين جهان و تركيب اجزاى آن و نظم بخشيدن دقيق به آنهاست . هر گاه با انديشه ات در اين جهان تأمّل كنى و با خِرَدت آن را وارسى نمايى ، آن را همچون خانه اى مى يابى كه همه آنچه بندگان او بدان نياز دارند ، در آن فراهم آمده است . آسمان ، مانند سقف [آن خانه ]برافراشته شده و زمين ، چون فرش ، گسترده شده است و ستارگان ، چونان چراغ ، چيده شده اند و گوهرها همچون گنجينه اندوخته شده اند و هر چيزى در آن ، براى كارى آماده شده است ، و انسان مانند مالك اين خانه است و همه آنچه در اين خانه است ، در اختيار او نهاده شده است . انواع گياهان براى مقاصد او آماده گشته اند و انواع حيوانات ، در راه مصالح و منافع او به كار گرفته شده اند . پس ، اين همه ، آشكارا دلالت بر آن دارد كه جهان ، با نقشه و حكمت و سازمان و هماهنگى آفريده شده است ، و آفريننده آنها يكى است و هموست كه اجزاى اين عالم را تركيب و نظم بخشيده است .

امام صادق عليه السلام :به جانم سوگند ، اگر [مردم] در اين پديده هاى شكوهمند مى انديشيدند ، بى گمان در تركيبِ آشكار و تدبيرِ ظريف و نمايان و پديد آمدن اشيا _ كه نبوده اند _ و تبديل و تحوّل آنها از طبيعتى به طبيعتى و شكلى به شكلى ديگر ، نشانه اى مى ديدند كه آنها را به وجود سازنده ، ره نمون مى شد ؛ زيرا هيچ يك از اين پديده ها ، از اثر تدبير و تركيب كه نشان مى دهد آن را آفريدگارى مدبّر است ، و از تأليفى مدبّرانه كه به خداى يگانه و حكيم ره نمون مى شود ، خالى نيست .

امام رضا عليه السلام :از طريق صفات خداوند عز و جل به او راه برده مى شود ، او از ره گذر نام هايش درك مى گردد ، و به وسيله آفريدگانش به وجود او پى برده مى شود .

.

ص: 262

الإمام الجواد عليه السلام :كُلُّ مُتَجَزِّىً أو مُتَوَهَّمٍ بِالقِلَّةِ وَالكَثرَةِ فَهُوَ مَخلوقٌ دالٌّ عَلى خالِقٍ لَهُ. (1)

بحار الأنوار عن المولى محمّد تقي المجلسي قدس سره :قال سبحانه : كُنتُ كَنزا مَخفِيّا ، فَأَحبَبتُ أن أُعرَفَ ، فَخَلَقتُ الخَلقَ لِكَي أُعرَفَ . (2)

راجع : ص 186 (اللّه / المبحث الأوّل / الفصل الثالث : مبادئ معرفة اللّه عز و جل / العقل) .

.


1- .الكافي : ج 1 ص 116 ح 7 ، التوحيد : ص 193 ح 7 ، الاحتجاج : ج 2 ص 468 ح 321 كلّها عن أبي هاشم الجعفري ، بحار الأنوار : ج 4 ص 153 ح 1 وراجع : الاحتجاج : ج 2 ص 375 ح 285 .
2- .بحار الأنوار : ج 87 ص 199 ، إحقاق الحقّ : ج 1 ص 431 ، رسائل الكركي : ج 3 ص 159 وفيه «لأن اُعرف» بدل «لكي اُعرف» ، شرح الأسماء للسبزواري : ج 1 ص 64 ولم نعثر على هذا الحديث في المصادر الأصليّة .

ص: 263

امام جواد عليه السلام :هر آنچه تجزيه پذير باشد يا به كمى و بيشى به وهم درآيد ، آفريده است و دلالت بر آن دارد كه وى را آفريدگارى است .

بحار الأنوار_ به نقل از ملّا محمّدتقى مجلسى _ :خداوند سبحان فرمود : «من گنجى پنهان بودم و دوست داشتم كه شناخته شوم . پس ، آفريدگان را آفريدم تا شناخته شوم» .

ر .ك : ص 187 (خدا / مبحث يكم / فصل سوم : مبانى شناخت خدا / خِرَد) .

.

ص: 264

الفصل السادس : طرق الوصول إلى أسمى مراتب معرفة اللّه عز و جل6 / 1ذِكرُ اللّه عز و جلِالكتاب«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اذْكُرُواْ اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا * وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً * هُوَ الَّذِى يُصَلِّى عَلَيْكُمْ وَ مَلَئِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَ كَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيمًا» . (1)

الحديثعدّة الداعي :في بَعضِ الأَحاديثِ القُدسِيَّةِ : أَيُّما عَبدٍ اطَّلَعتُ عَلى قَلبِهِ فَرَأَيتُ الغالِبَ عَلَيهِ التَّمَسُّكَ بِذِكري تَوَلَّيتُ سِياسَتَهُ ، وكُنتُ جَليسَهُ ومُحادِثَهُ وأَنيسَهُ . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :يَقولُ اللّهُ تَعالى : إِذا كانَ الغالِبُ عَلى عَبدِيَ الاِشتِغالَ بي جَعَلتُ نَعيمَهُ ولَذَّتَهُ في ذِكري، فَإِذا جَعَلتُ نَعيمَهُ ولَذَّتَهُ فيذِكري عَشَقَني وعَشَقتُهُ ، فَإِذا عَشَقَني وعَشَقتُهُ رَفَعتُ الحِجابَ فيما بَيني وبَينَهُ ، وصِرتُ مَعالِما بَين عَينَيهِ ، لا يَسهو إِذا سَهَا النَّاسُ ، أُولئِكَ كَلامُهُم كَلامُ الأَنبِياءِ . (3)

.


1- .الأحزاب : 41 _ 43 .
2- .عدّة الداعي : ص 235 .
3- .حلية الأولياء : ج 6 ص 165 الرقم 364 عن الحسن ، كنز العمّال : ج 1 ص 433 ح 1872 وفيه «بغيته» بدل «نعيمه» في كلا الموضعين .

ص: 265

فصل ششم: راه هاى رسيدن به بالاترين مراتب خداشناسى
6 / 1 ياد خدا

فصل ششم: راه هاى رسيدن به بالاترين مراتب خداشناسى6 / 1ياد خداقرآن«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خدا را فراوان ياد كنيد و هر بام و شام ، او را به پاكى بستاييد . او كسى است كه خود و فرشتگانش بر شما درود مى فرستند تا شما را از تاريكى ها به روشنى بَرَد و او با مؤمنان ، مهربان است» .

حديثعدّة الداعى :در حديث قدسى آمده است : «هر بنده اى كه به دلش بنگرم و ببينم كه تمسّك به ياد من بر او غالب است (غالباً به ياد من است) ، اداره كردن و تربيت او را خود به عهده مى گيرم و همنشين و همسخن و همدم او خواهم بود» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند متعال مى فرمايد : «هر گاه بنده ام غالباً به ياد من مشغول باشد ، خوشى و لذّت او را در ياد خودم قرار مى دهم ، و چون خوشى و لذّتش را در ياد خودم قرار دهم ، عاشق يكديگر مى شويم ، و چون عاشق يكديگر شديم ، حجاب ميان خود و او را كنار مى زنم و همواره در برابر ديدگان او خواهم بود ، به طورى كه آن گاه كه مردم دچار اشتباه مى شوند ، او دچار اشتباه نمى شود . اينان ، سخنشان [همچون ]سخن پيامبران است» .

.

ص: 266

الإمام عليّ عليه السلام :ذِكرُ اللّهِ قوتُ النُّفوسِ ، ومُجالَسَةُ المَحبوبِ . (1)

عنه عليه السلام :ذاكِرُ اللّهِ مُؤانِسُهُ . (2)

عنه عليه السلام_ في مُناجاتِهِ في شَهرِ شَعبانَ _ :إِلَهي فَلَكَ أَسأَلُ ... أن تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، وأن تَجعَلَني مِمَّن يُديمُ ذِكرَكَ ، ولا يَنقُضُ عَهدَكَ . (3)

مصباح الشريعة_ فيما نَسَبَهُ إِلى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام _ :إِنَّ العَبدَ إِذا ذَكَرَ اللّهَ تَعالى بِالتَّعظيمِ خالِصا اِرتَفَعَ كُلُّ حِجابٍ بَينَهُ وبَينَ اللّهِ مِن قَبلِ ذلِكَ . . . وإِذا غَفَلَ عَن ذِكرِ اللّهِ كَيفَ تَراهُ بَعدَ ذلِكَ مَوقوفا مَحجوبا قَد قَسا وأَظلَمَ مُنذُ فارَقَ نورَ التَّعظيمِ . (4)

6 / 2الصَّلاةرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الصَّلاةُ مِن شَرائِعِ الدّينِ ، وفيها مَرضاةُ الرَّبِّ عز و جل ، وهِيَ مِنهاجُ الأَنبِياءِ ، ولِلمُصَلّي حُبُّ المَلائِكَةِ ، وهُدىً وإِيمانٌ ، ونُورُ المَعرِفَةِ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :صَلاةُ اللَّيلِ مَرضاةُ الرَّبِّ ، وحُبُّ المَلائِكَةِ ، وسُنَّةُ الأَنبِياءِ ، ونُورُ المَعرِفَةِ ، وأَصلُ الإِيمانِ . (6)

.


1- .غرر الحكم : ج 4 ص 29 ح 5166 و ج 1 ص 85 ح 322 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 62 ح 1600 وفيهما «الذكر مجالسة المحبوب» .
2- .غرر الحكم : ج 4 ص 28 ح 5160 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 256 ح 4741 .
3- .الإقبال : ج 3 ص 299 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 99 ح 13 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي وكلاهما عن ابن خالويه .
4- .مصباح الشريعة : ص 22 وص 23 .
5- .الخصال : ص 522 ح 11 عن ضمرة بن حبيب ، بحار الأنوار : ج 82 ص 231 ح 56 .
6- .إرشاد القلوب : ص 191 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 87 ص 161 ح 52 .

ص: 267

6 / 2 نماز

امام على عليه السلام :ياد خدا ، خوراك جان ها و همنشينى با محبوب است .

امام على عليه السلام :ذاكر خدا ، همدم اوست .

امام على عليه السلام_ در مناجات خويش در ماه شعبان _ :[از تو درخواست مى كنم كه ]بر محمّد و خاندان محمّد درود فرستى و مرا از كسانى قرار دهى كه پيوسته به ياد تو هستند و عهد تو را نمى شكنند .

مصباح الشريعة_ در سخنى كه به امام صادق عليه السلام نسبت داده شده است _ :بنده ، هر گاه خداوند متعال را با تعظيم و خالصانه ياد كند ، تمام حجاب هايى كه پيش تر ميان او و خدا بوده است ، كنار زده مى شود ... و هر گاه از ياد خدا غافل شود ، زان پس ، در حجاب خواهد ماند و [دلش ]سخت و تاريك مى شود ، از آن زمان كه از نور تعظيم [خداوند ]جدا گشته است .

6 / 2نمازپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نماز ، از احكام دين است و خشنودى پروردگار عز و جل در آن است و راه پيامبران است . فرشتگان ، نمازگزار را دوست مى دارند و او از هدايت و ايمان و نور معرفت برخوردار است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نماز شب ، مايه خشنودى پروردگار و دوستى فرشتگان ، و سنّت پيامبران ، و نور معرفت و ريشه ايمان است .

.

ص: 268

الإمام عليّ عليه السلام_ في تفسير مقاطع الأذان والإقامة _ :ومَعنى «قَد قامَتِ الصَّلاةُ» فِي الإِقامَةِ ، أي حانَ وَقتُ الزِّيارَةِ وَالمُناجاةِ ، وقَضاءِ الحَوائِجِ ، ودَركِ المُنى ، وَالوُصولِ إِلَى اللّهِ عز و جل ، وإِلى كَرامَتِهِ وغُفرانِهِ وعَفوِهِ ورِضوانِهِ . (1)

6 / 3الجَوعُ وَالصَّومالإمام عليّ عليه السلام_ في ذكر حَديثِ مِعراجِ النَّبيّ صلى الله عليه و آله _ :قالَ [ صلى الله عليه و آله ] : يا رَبِّ ما ميراثُ (2) الجوعِ؟ قالَ : الحِكمَةُ ، وحِفظُ القَلبِ ، وَالتَّقَرُّبُ إِلَيَّ ، وَالحُزنُ الدَّائمُ ، وخِفَّةُ المُؤنَةِ بَينَ النَّاسِ، وقَولُ الحَقِّ، ولا يُبالي عاشَ بِيُسرٍ أم بِعُسرٍ... . الصَّومُ يُورِثُ الحِكْمَةَ ، وَالحِكْمَةُ تُورِثُ المَعْرِفَةَ ، وَالمَعْرِفَةُ تُورثُ اليَقينَ ... . يا أَحمَدُ ، إِنَّ العَبدَ إِذا جاعَ بَطنُهُ وحَفِظَ لِسانَهُ عَلَّمتُهُ الحِكمَةَ ، وإِن كانَ كافرا تَكونُ حِكمَتُهُ حُجَّةً عَلَيهِ ووَبالاً ، وإِن كانَ مُؤمِنا تَكونُ حِكمَتُهُ لَهُ نُورا وبُرهانا وشِفاءً ورَحمةً ؛ فَيَعلَمَ ما لَم يَكُن يَعلَمُ ويُبصِرَ ما لَم يَكُن يُبصِرُ ، فَأوَّلُ ما أُبَصِّرُهُ عُيوبَ نَفسِهِ ؛ حَتّى يُشغَلَ بِها عَن عُيوبِ غَيرِهِ ، وأُبَصِّرُهُ دَقائِقَ العِلمِ ؛ حَتّى لا يَدخُلَ عَلَيهِ الشَّيطانُ . (3)

.


1- .التوحيد : ص 241 ح 1 ، معاني الأخبار : ص 41 ح 1 كلاهما عن يزيد بن الحسن عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام .
2- .في المصدر : «ميزات» ، والتصويب من بحارالأنوار .
3- .إرشاد القلوب : ص 200 و 203 و 205 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 21 ح 6 .

ص: 269

6 / 3 گرسنگى و روزه

امام على عليه السلام_ در تفسير بندهاى اذان و اقامه _ :معناى «قَد قامتِ الصلاة (نماز ، برپا شد)» در اقامه ، آن است كه : هنگام ديدار و مناجات ، و برآورده شدن حاجات ، و رسيدن به آرزوها ، و نايل شدن به وصال خداوند عز و جل و كرامت و آمرزش و گذشت و خشنودى او ، فرا رسيد .

6 / 3گرسنگى و روزهامام على عليه السلام_ در ذكر حديث معراج پيامبر صلى الله عليه و آله _ :پيامبر صلى الله عليه و آله گفت : اى پروردگار من! ثمره گرسنگى چيست؟ فرمود : «حكمت ، و مراقبت دل ( / فزونى حافظه) ، و نزديك شدن به من ، و اندوه هميشگى ، و كم هزينه بودن براى مردم ، و گفتن حق ، و اهمّيت ندادن به اين كه به آسانى زندگى كند يا با سختى ... . روزه ، حكمت به بار مى آورد ، و حكمت ، معرفت را ، و معرفت ، يقين را ... . اى احمد! هر گاه بنده شكمش گرسنه باشد و زبانش را نگه دارد ، به او حكمت مى آموزم . اگر كافر باشد ، حكمتش حجّتى عليه او و وبالش است ، و اگر مؤمن باشد ، حكمتش براى او نور و برهان و شفا و رحمت است . در نتيجه ، آنچه را نمى دانسته است ، مى داند و آنچه را نمى ديده است ، مى ببيند . و نخستين چيزى كه به او نشان مى دهم ، عيب هاى اوست تا با پرداختن به [اصلاح] آنها از عيبجويى ديگران باز ايستد . و دقايق علم را به او مى آموزم تا شيطان بر او وارد نشود» .

.

ص: 270

6 / 4مَحَبَّةُ اللّه عز و جلِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المَحَبَّةُ أَساسُ المَعرِفَةِ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام_ في ذكر حَديثِ مِعراجِ النبيّ صلى الله عليه و آله _ :قالَ اللّهُ تَعالى : ... أمَّا الحَياةُ الباقِيَةُ فَهِيَ الَّتي يَعمَلُ لِنَفسِهِ حَتّى تَهونَ عَلَيهِ الدُّنيا ، وتَصغُرَ في عَينَيهِ ، وتَعظُمَ الآخِرَةُ عِندَهُ . . . فَإِذا فَعَلَ ذلِكَ أَسكَنتُ في قَلبِهِ حُبّا حَتّى أَجعَلَ قَلبَهُ لي ، وفَراغَهُ وَاشتِغالَهُ وهَمَّهُ وحَديثَهُ مِنَ النِّعمَةِ الَّتي أَنعَمتُ بِها عَلى أَهلِ مَحَبَّتي مِن خَلقي ، وأَفتَحَ عَينَ قَلبِهِ وسَمعِهِ حَتّى يَسمَعَ بِقَلبِهِ ، ويَنظُرَ بِقَلبِهِ إِلى جَلالي وعَظَمَتي . (2)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إِلَيهِ _ :مَنِ اشتاقَ خَدَمَ ، ومَن خَدَمَ اتَّصَلَ ، ومَنِ اتَّصَلَ وَصَلَ ، ومَن وَصَلَ عَرَفَ . (3)

الإمام زين العابدين عليه السلام :إِلهي فَاجعَلنا مِنَ الَّذينَ تَوَشَّحَت أَشجارُ الشَّوقِ إِلَيكَ في حَدائِقِ صُدورِهِم . . . وقَرَّت بِالنَّظَرِ إِلى مَحبوبِهِم أَعيُنُهُم . (4)

الإمام الصّادق عليه السلام :وَهَبَ [ اللّهُ ] لِأَهلِ مَحَبَّتِهِ القُوَّةَ عَلى مَعرِفَتِهِ ، ووَضَعَ عَنهُم ثِقلَ العَمَلِ بِحَقيقَةِ ما هُم أَهلُهُ . (5)

مختصر بصائر الدرجات عن يونس بن ظبيان :دَخَلتُ عَلَى الصّادِقِ جعفر بن مُحَمَّدٍ عليه السلام . . . فَقالَ : إِنَّما أُولُو الأَلبابِ الَّذينَ عَمِلوا بِالفِكرَةِ حَتّى وَرِثوا مِنهُ حُبَّ اللّهِ ؛ فَإنَّ حُبَّ اللّهِ إِذا وَرِثَهُ القَلبُ استَضاءَ وأَسرَعَ إِلَيهِ اللُّطفُ ، فَإِذا نَزَلَ مَنزِلَةَ اللُّطفِ صارَ مِن أَهلِ الفَوائِدِ ،[فَإِذا صارَ مِن أهلِ الفَوائِدِ] (6) تَكَلَّمَ بِالحِكمَةِ ، فَإِذا تَكَلَّمَ بِالحِكمَةِ صارَ صاحِبَ فِطنَةٍ ، فَإِذا نَزَلَ مَنزِلَةَ الفِطنَةِ عَمِلَ بِها فِي القُدرَةِ ، فَإِذا عَمِلَ بِها فِي القُدرَةِ عَرَفَ الأَطباقَ السَّبعَةَ ، فَإِذا بَلَغَ إِلى هذِهِ المَنزِلَةِ صارَ يَتَقَلَّبُ فِكرُهُ بِلُطفٍ وحِكمَةٍ وبَيانٍ ، فَإِذا بَلَغَ هذِهِ المَنزِلَةَ جَعَلَ شَهوَتَهُ ومَحَبَّتَهُ في خالِقِهِ ، فَإِذا فَعَلَ ذلِكَ نَزَلَ المَنزِلَةَ الكُبرى ، فَعايَنَ رَبَّهُ في قَلبِهِ ، ووَرِثَ الحِكمَةَ بِغَيرِ ما وَرِثَهُ الحُكَماءُ ، ووَرِثَ العِلمَ بِغَيرِ ما وَرِثَهُ العُلَماءُ ، ووَرِثَ الصِّدقَ بِغَيرِ ما وَرِثَهُ الصِّدِّيقونَ . إِنَّ الحُكَماءَ وَرِثُوا الحِكمَةَ بِالصَّمتِ ، وإِنَّ العُلَماءَ وَرِثُوا العِلمَ بِالطَّلَبِ ، وإِنَّ الصِّدِّيقينَ وَرِثُوا الصِّدقَ بِالخُشوعِ وطُولِ العِبادَةِ ، فَمَن أَخَذَ بِهذِهِ الصِّفَةِ إِمّا أن يُسفَلَ أو يُرفَعَ ، وأَكثَرُهُم يُسفلُ ولا يُرفعُ إِذا لَم يَرعَ حَقَّ اللّهِ ولَم يَعمَل بِما أَمَرَ بِهِ ، فَهذِهِ مَنزِلَةُ مَن لَم يَعرِفهُ حَقَّ مَعرِفَتِهِ ، ولَم يُحِبَّهُ حَقَّ مَحَبَّتِهِ ، فَلا تَغُرَّنَّكَ صَلاتُهُم وصِيامُهُم ورِواياتُهُم وكَلامُهُم وعُلومُهُم ؛ فَإِنَّهُم حُمُرٌ مُستَنفِرَةٌ . ثُمَّ قالَ : يا يونُسُ ، إِذا أَرَدتَ العِلمَ الصَّحيحَ فَعِندَنا أَهلَ البَيتِ ؛ فَإِنّا وَرِثناهُ ، وأُوتينا شَرعَ الحِكمَةِ وفَصلَ الخِطابِ . (7)

راجع : المحبّة في الكتاب والسنّة : ص 343 (القسم الثاني / الفصل السابع : آثار محبّة اللّه عز و جل / لقاء اللّه عز و جل) .

.


1- .المواعظ العدديّة : ص 144 .
2- .إرشاد القلوب : ص 199 و 204 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 28 ح 6 .
3- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 342 ح 933 .
4- .بحار الأنوار : ج 94 ص 150 .
5- .الكافي : ج 1 ص 153 ح 2 ، التوحيد : ص 354 ح 1 كلاهما عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 5 ص 156 ح 8 .
6- .ما بين المعقوفين سقط من المصدر ، وأثبتناه من كفاية الأثر وبحار الأنوار ؛ إذ لا يصحّ السياق بدونه .
7- .مختصر بصائرالدرجات : ص 121 ، كفايه الأثر : ص 255 نحوه ، بحار الأنوار : ج 70 ص 25 ح 26.

ص: 271

6 / 4 محبّت خدا
اشاره

6 / 4محبّت خداپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :محبّت ، اساس معرفت است .

امام على عليه السلام_ در يادكرد حديث معراج پيامبر صلى الله عليه و آله _ :خداى متعال فرمود : « ... امّا زندگى جاويدان ، آن است كه [بنده ]براى خويش كار كند تا آن كه دنيا در نظرش خوار و در نگاهش حقير شود و آخرت در نزد او باعظمت گردد ... . هر گاه چنين كرد ، در دل او محبّتى جاى مى دهم ، تا جايى كه دلش را و نيز فراغت و اشتغالش را و همّ و غمش را و سخن گفتنش را از نعمت هايى كه به اهل محبّتم عطا مى كنم ، براى خودم قرار مى دهم ، و ديده دل و گوش او را باز مى كنم ، آن سان كه با [گوشِ ]دلش بشنوند و با [چشمِ] دلش به شكوه و عظمت من بنگرد» .

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :آن كه مشتاق شد ، خدمت كرد و آن كه خدمت كرد ، پيوست و آن كه پيوست ، به وصال نايل آمد و آن كه به وصال نايل آمد ، شناخت .

امام زين العابدين عليه السلام :معبود من! ما را از كسانى قرار ده كه درختانِ شوقِ به تو در باغ هاى سينه هايشان در هم تنيده است ... و از ديدن محبوبشان چشمانشان روشن گشته است .

امام صادق عليه السلام :[خداوند] به اهل محبّتش نيروى شناختش را بخشيد و [به لطف محبّت و شناخت خويش ، ]گرانىِ بار عمل به حقيقتِ آنچه را كه شايسته آن اند ، از دوش آنان برداشت .

مختصر بصائر الدرجات_ به نقل از يونس بن ظبيان _ :بر امام صادق عليه السلام وارد شدم... . فرمود : «خردمندان (/ صاحب دلان) ، كسانى هستند كه انديشه را به كار گرفتند ، تا جايى كه به وسيله آن ، محبّت خدا را به دست آوردند . و دل ، هر گاه محبّت خدا را به دست آورد ، نورانى مى شود و لطف (/ لطافت) به سوى آن مى شتابد ، و چون به منزلگاه لطف فرود آيد ، از سودمندان مى شود [و چون از سودمندان شود ، ]حكيمانه سخن مى گويد ، و هر گاه به حكمت سخن بگويد ، صاحب هوش (تيزبينى) مى شود ، و هر گاه در منزلگاه تيزبينى فرود آيد ، آن را با قدرت ( / در قدرت خداوند) به كار مى بندد ، و هر گاه با قدرت ( / در قدرت) به كارش بندد ، طبقات هفتگانه [ى آسمان] را مى شناسد ، و چون به اين مقام برسد ، دقيق و حكيمانه و روشن مى انديشد ، و هر گاه به اين مقام رسيد ، خواست و محبّتش را به آفريدگارش منحصر مى كند ، و چون چنين كند ، به بالاترين مقام مى رسد و پروردگارش را در دل خويش عيان مى بيند و به حكمت مى رسد ، نه از طريقى كه حكيمان به آن رسيده اند ، و به دانش دست مى يابد ، نه از راهى كه دانشمندان بدان دست يافته اند ، و به صِدق نايل مى آيد ، نه از طريقى كه صدّيقان به آن نايل گشته اند . حكيمان ، حكمت را با سكوت به دست آورده اند و دانشمندان ، دانش را با جستنْ تحصيل كرده اند و صدّيقان ، صدق را به واسطه خشوع و عبادت طولانى كسب نموده اند . پس هر كه اين ويژگى را بيابد ، يا فرو مى افتد يا فراز مى رود ، و بيشترشان فرو مى افتند و فراز نمى آيند ، هر گاه حقّ خدا را پاس ندارند و آنچه فرمان يافته اند ، عمل نكنند ؛ زيرا اين ، منزلت كسى است كه او (خدا) را چنان كه بايد ، نشناخته و چنان كه شايد ، به او عشق نورزيده است . پس مبادا نماز و روزه و روايات و گفتار و معلومات آنها تو را بفريبد ؛ چرا كه اين گونه مردمان [به سانِ ]خرانى هستند» . سپس فرمود : «اى يونس! اگر دانش درست مى خواهى ، نزد ما خاندان است ؛ چرا كه ما آن را به ارث برده ايم و آبشخور حكمت و فصل الخطاب ، به ما داده شده است» .

ر .ك : دوستى در قرآن و حديث : ص 631 (بخش دوم / فصل هفتم : آثار خدا دوستى / ديدار خدا) .

.

ص: 272

. .

ص: 273

. .

ص: 274

تعليق :إنّ حبّ اللّه سبحانه أحد الطرق إلى بلوغ كمال معرفته ، كما جاء في أحاديث هذا الفصل . من جهة اُخرى نقرأ في الفصل السابع أنّ أوّل أثر لمعرفة اللّه _ جلّ شأنه _ هو حبّه ، فكيف يمكن أن يكون حبّ اللّه طريقا لبلوغ معرفته ، ونتيجةً ومحصّلةً لذلك في آنٍ واحدٍ؟ الجواب هو أنّه لا مِراءَ في أنّ حبّه تعالى ثمرة لمعرفته ؛ لأنّ الإنسان لايمكن أن يحبّ من لا يعرفه ، لكنّ حبّ اللّه بدوره مقدّمة لنيل درجات أعلى من معرفة اللّه . بتعبير آخر : كلّ درجة من المعرفة ممهِّدة لحبّ أكثر ، وكلّ درجة من الحبّ مقدّمة لمعرفةٍ أوفر ، حتّى يظفر السالك بأعلى درجات المعرفة الشهوديّة ، وهذا هو معنى «المحبّة أساس المعرفة» .

6 / 5الاِنقِطاعُ إلَى اللّه عز و جلِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ فِي الدُّعاءِ _ :إِلهي مَن ذَا الَّذِي انقَطَعَ إِلَيكَ فَلَم تَصِلهُ؟! (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إِنَّ العَبدَ . . . إِذا تَوَجَّهَ إِلى مُصَلّاهُ لِيُصَلِّيَ ، قالَ اللّهُ عز و جل لِمَلائِكَتِهِ : يا مَلائِكَتي ، أما تَرَونَ هذا عَبدي كَيفَ قَدِ انقَطَعَ عَن جَميعِ الخَلائِقِ إِلَيَّ، وأَمَّلَ رَحمَتي وجودي ورَأفَتي؟ أُشهِدُكم أنّي أَختَصُّهُ بِرَحمَتي وكَراماتي . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ من مُناجاتِهِ فِي شَهرِ شَعبانَ _ :إِلهي هَب لي كَمالَ الاِنقِطاعِ إِلَيكَ ، وأَنِر أَبصارَ قُلوبِنا بِضِياءِ نَظَرِها إِلَيكَ ، حَتّى تَخرِقَ أَبصارُ القُلوبِ حُجُبَ النُّورِ ، فَتَصِلَ إِلى مَعدِنِ العَظَمَةِ ، وتَصيرَ أَرواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدسِكَ . (3)

.


1- .بحار الأنوار : ج 90 ص 342 ح 54 نقلاً عن الاختيار لابن الباقي.
2- .التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 521 و 522 ، بحار الأنوار : ج 82 ص 221 ح 42.
3- .الإقبال : ج 3 ص 299 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 99 ح 13 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي وكلاهما عن ابن خالويه .

ص: 275

توضيح
6 / 5 با تمام وجود به خدا روى آوردن

توضيحبى گمان ، محبّت خداى سبحان ، يكى از راه هاى رسيدن به كمال معرفت اوست ، همان گونه كه در احاديث اين فصل آمده است . از سوى ديگر ، در فصل هفتم مى خوانيم كه نخستين اثر معرفت خدا ، محبّت اوست . پس چگونه ممكن است كه محبّت خدا ، راه رسيدن به معرفت او باشد و در همان حال ، نتيجه و حاصل آن نيز باشد؟ پاسخ ، آن است كه ترديدى نيست كه محبّت خداى متعال ، نتيجه معرفت اوست ؛ زيرا انسان نمى تواند كسى را كه نمى شناسد ، دوست داشته باشد ؛ امّا محبّت خدا هم ، مقدّمه رسيدن به درجات بالاتر معرفت خداست . به عبارت ديگر ، هر درجه اى از معرفت ، زمينه چين محبّت بيشتر است و هر درجه از محبّت ، مقدّمه معرفتى بيشتر ، تا آن جا كه رهپوى راه خدا ، به بالاترين درجات معرفت شهودى مى رسد . و بدين معناست كه مى گويند : «محبّت ، اساس معرفت است» .

6 / 5با تمام وجود به خدا روى آوردنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در دعا _ :معبود من! كيست كه با تمام وجود ، به تو روى آورد و تو به او نپيوندى؟!

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بنده ... هر گاه براى گزاردن نماز به نمازگاهش مى رود ، خداوند عز و جلبه فرشتگانش مى فرمايد : «اى فرشتگان من! اين بنده ام را نمى بينيد كه چگونه از همه خلايق ، بريده و به من روى آورده و به رحمت و بخشندگى و مهربانى من اميد بسته است؟ شما را گواه مى گيرم كه من رحمت و كرامت هايم را به او ارزانى داشتم» .

امام على عليه السلام_ در مناجات خويش در ماه شعبان _ :معبود من! كمال بريدن از خلق و روى آوردن به خودت را ارزانى ام بدار ، و ديدگان دل هايمان را به نور نگاه به تو ، روشن گردان تا ديدگان دل هايمان پرده هاى نور را از هم بدرند و به كان عظمت برسند و جان هايمان به عزّت قدس تو بياويزند .

.

ص: 276

عنه عليه السلام :الوُصلَةُ بِاللّهِ فِي الاِنقِطاعِ عَنِ النَّاسِ. (1)

عنه عليه السلام :لَن تَتَّصِلَ بِالخالِقِ حَتّى تَنقَطِعَ عَنِ الخَلقِ. (2)

6 / 6وِلايَةُ أَهلِ البَيتِ عليه السلامرسول اللّه صلى الله عليه و آله :نَحنُ الوَسيلَةُ إِلَى اللّهِ ، وَالوُصلَةُ إِلى رِضوانِ اللّهِ ، ولَنا العِصمَةُ وَالخِلافَةُ وَالهِدايَةُ ، وفينَا النُّبُوَّةُ وَالوِلايَةُ وَالإِمامَةُ ، ونَحنُ مَعدِنُ الحِكمَةِ ، وبابُ الرَّحمَةِ ، وشَجَرَةُ العِصمَةِ ، ونَحنُ كَلِمَةُ التَّقوى ، وَالمَثَلُ الأَعلى ، وَالحُجَّةُ العُظمى ، وَالعُروَةُ الوُثقى الَّتي مَن تَمَسَّكَ بِها نَجا . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :تَقَرَّبوا إِلَى اللّهِ بِتَوحيدِهِ وطاعَةِ مَن أَمَرَكُم أن تُطيعوهُ ، ولا تُمسِكوا بِعِصَمِ الكَوافِرِ (4) . (5)

الإمام الرضا عليه السلام :مَن سَرَّهُ أن يَنظُرَ إِلَى اللّهِ بِغَيرِ حِجابٍ ، ويَنظُرَ اللّهُ إِلَيهِ بِغَيرِ حِجابٍ ، فَليَتَوَلَّ آلَ مُحَمَّدٍ ، وَليَتَبَرَّأ مِن عَدُوِّهِم ، وليَأتَمَّ بِإِمامِ المُؤمِنينَ مِنهُم ؛ فَإِنَّهُ إِذا كانَ يَومُ القِيامَةِ نَظَرَ اللّهُ إِلَيهِ بِغَيرِ حِجابٍ ، ونَظَرَ إِلَى اللّهِ بِغَيرِ حِجابٍ . (6)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 39 ح 1750 .
2- .غرر الحكم : ج 5 ص 67 ح 7429 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 407 ح 6899 نحوه .
3- .بحار الأنوار : ج 25 ص 23 ح 38 نقلاً عن رياض الجنان عن جابر بن عبد اللّه .
4- .العِصَمُ : جمعُ عِصمَة ، وهي المنَعَة. والكوافِرُ : النساء الكَفَرة؛ أي عقد نكاحهن (النهاية : ج 3 ص 249 «عصم» ) وهو كناية عن كلّ ما يلزم الإنسان من عقد وغيره تجاه الكافر وتجاه من لا يرضاه اللّه .
5- .مصباح المتهجّد : ص 756 ح 843 ، مصباح الزائر : ص 158 ، الإقبال : ج 2 ص 258 كلّها عن الفيّاض بن محمّد بن عمر عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 97 ص 116 ح 8.
6- .المحاسن : ج 1 ص 133 ح 165 عن بكر بن صالح ، بحار الأنوار : ج 27 ص 90 ح 42 وراجع : قرب الإسناد : ص 351 ح 1260 والاُصول الستّة عشر : ص60 .

ص: 277

6 / 6 ولايت و دوستى اهل بيت عليهم السلام

امام على عليه السلام :پيوستن به خدا ، در گسستن از مردم است .

امام على عليه السلام :تو هرگز به خالق نمى پيوندى ، مگر آن گاه كه از خلق بِبُرى .

6 / 6ولايت و دوستى اهل بيت عليهم السلامپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ما وسيله تقرّب به خدا و رسيدن به خشنودى خدا هستيم . عصمت و خلافت و هدايت ، مختصّ ماست و نبوّت و ولايت و امامت ، در ميان ماست . ما كان حكمتيم و دروازه رحمت و درخت عصمت . ماييم كلمه تقوا و نمونه برين و حجّت بزرگ تر و آن دستگيره استوارترين كه هر كس بدان چنگ زند ، نجات مى يابد .

امام على عليه السلام :با توحيد خداوند و اطاعت از كسى كه او شما را به اطاعت از وى فرمان داده است ، به خدا نزديك شويد و عقد زنان كافر را نگه نداريد . (1)

امام رضا عليه السلام :هر كه دوست دارد كه خدا را بى پرده ببيند و خدا نيز بى پرده به او بنگرد ، بايد آل محمّد را دوست بدارد و از دشمن آنان بيزارى بجويد ، و از امام مؤمنان آنان پيروى كند . در اين صورت ، چون روز قيامت شود ، خداوند بى پرده به او مى نگرد و او خدا را بى پرده مى بيند .

.


1- .اين جمله ، كنايه از عقد و پيمان و جز آن است كه انسان را در برابر كافر و هر كسى كه خدايش نمى پسندد ، ملتزم و متعهّد مى كند .

ص: 278

الإمام الهادي عليه السلام_ فِي الزِّيارَةِ الجامِعَةِ الكَبيرَةِ _ :مَن أَرادَ اللّهَ بَدَأَ بِكُم ، ومَن وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنكُم ، ومَن قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِكُم . (1)

راجع : ص158 (اللّه / المبحث الأوّل / الفصل الثاني / الهداة إلى معرفة اللّه عز و جل / أهل البيت عليهم السلام ) .

6 / 7الاستعانةُ بِاللّه عزّوجلّالإمام عليّ عليه السلام_ مِن مُناجاتِهِ في شَهرِ شَعبانَ _ :إِلهي وأَلحِقني بِنُورِ عِزِّكَ الأَبهَجِ ؛ فَأَكونَ لَكَ عارِفا وعَن سِواكَ مُنحَرِفا ، ومِنكَ خائِفا مُراقِبا ، يا ذَا الجَلالِ وَالإِكرامِ . (2)

عنه عليه السلام_ مِن دُعاءٍ عَلَّمَهُ نَوفا البَكالِيَّ _ :أسَأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّذي ظَهَرتَ بِهِ لِخاصَّةِ أَولِيائِكَ فَوَحَّدوكَ وعَرَفوكَ فَعَبَدوكَ بِحَقيقَتِكَ ، أن تُعَرِّفَني نَفسَكَ لِأُقِرَّ لَكَ بِرُبوبِيَّتِكَ عَلى حَقيقَةِ الإِيمانِ بِكَ ، ولا تَجعَلَني يا إِلهي مِمَّن يَعبُدُ الاِسمَ دونَ المَعنى ، وَالحَظني بِلَحظَةٍ مِن لَحَظاتِكَ تُنَوِّرُ بِها قَلبي بِمَعرِفَتِكَ خاصَّةً ومَعرِفَةِ أَوليائِكَ ، إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ . (3)

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 615 ح 3213 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 99 كلاهما عن موسى بن عبداللّه النخعي ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 276 ح 1 ، المزار الكبير : ص 532 كلاهما عن موسى بن عمران النخعي ، بحارالأنوار : ج 102 ص 131 .
2- .الإقبال : ج 3 ص 299 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 99 ح 13 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي وفيه «أتحفني» بدل «ألحقني» وكلاهما عن ابن خالويه .
3- .بحار الأنوار : ج 94 ص 96 ح 12 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي عن نوف البكالي .

ص: 279

6 / 7 كمك جستن از خدا

امام هادى عليه السلام_ در زيارت «جامعه كبيره» _ :هر كه خدا را خواست ، از شما آغاز كرد و هر كه او را به يگانگى شناخت ، از شما پذيرفت و هر كه آهنگ [تقرّب به ]او كرد ، از طريق شما [به او] رو نمود .

ر .ك : ص 159 (خدا / مبحث يكم / فصل دوم : راه نمايانِ شناخت خدا / اهل بيت عليهم السلام ) .

6 / 7كمك جستن از خداامام على عليه السلام_ در مناجات خويش در ماه شعبان _ :معبود من! مرا به نور تابناكِ عزّتت برسان تا تو را بشناسم و از جز تو ، روى بگردانم و از تو بيمناك و نگران باشم ، اى خداوندِ شُكوه و ارجمندى!

امام على عليه السلام_ در دعايى كه به نوف بِكالى آموخت _ :از تو درخواست مى كنم به آن نامت كه به واسطه آن بر دوستان ويژه ات نمودار گشتى و در نتيجه ، تو را يگانه دانستند و به شناخت تو دست يافتند و پس ، به حقيقتت تو را پرستش كردند ، اين كه خودت را به من بشناسانى تا از روى ايمان راستين به تو ، به ربوبيّتت اعتراف نمايم . اى معبود من! مرا از كسانى قرار مده كه نامِ بى معنا را مى پرستند ، و نيم نگاهى به من بيفكن كه با آن ، قلبم را به نور معرفت خودت و معرفت دوستانت روشن گردانى ، كه همانا تو بر هر كارى توانايى .

.

ص: 280

الإمام زين العابدين عليه السلام :اللّهُمَّ اجعَلني مِنَ الَّذينَ جَدّوا في قَصدِكَ فَلَم يَنكِلوا ، و سَلَكُوا الطَّريقَ إِلَيكَ فَلَم يَعدِلوا ، وَاعتَمَدوا عَلَيكَ فِي الوُصولِ حَتّى وَصَلوا . (1)

الإمام الصادق عليه السلام_ مِن دُعاءٍ عَلَّمَهُ زُرارَةَ _ :اللّهُمَّ عَرِّفني نَفسَكَ ؛ فَإِنَّكَ إِن لَم تُعَرِّفني نَفسَكَ لَم أَعرِف نَبِيَّكَ ، اللّهُمَّ عَرِّفني رَسولَكَ ؛ فَإِنَّكَ إِن لَم تُعَرِّفني رَسولَكَ لَم أَعرِف حُجَّتَكَ ، اللّهُمَ عَرِّفني حُجَّتَكَ ؛ فَإِنَّكَ إِن لَم تُعَرِّفني حُجَّتَكَ ضَلَلتُ عَن ديني . (2)

الإمام الرضا عليه السلام_ في تَفسيرِ قَولِهِ تَعالى : «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ» (3) _ :اِستِرشادٌ لِأَدَبِهِ ، وَاعتِصامٌ بِحَبلِهِ ، وَاستِزادَةٌ فِي المَعرِفَةِ بِرَبِّهِ وبِعَظَمَتِهِ وبِكِبرِيائِهِ . (4)

راجع : ص 504 ح 10 .

.


1- .بحار الأنوار : ج 94 ص 156 ح 22 نقلاً عن بعض القدماء في كتاب أنيس العابدين عن المناجاة الانجيلية .
2- .الكافي : ج 1 ص 337 ح 5 ، الغيبة للطوسي : ص 334 ح 279 ، كمال الدين : ص 342 ح 24 ، الغيبة للنعماني : ص 166 ح 6 كلّها عن زرارة ، بحار الأنوار : ج 95 ص 326 ح 2 .
3- .الفاتحة : 6 .
4- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 107 ح 1 ، علل الشرائع : ص 260 ح 9 وفيه «معتصما» بدل «اعتصام» ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 310 ح 926 نحوه وكلّها عن الفضل بن شاذان ، بحار الأنوار : ج 85 ص 54 ح 46 .

ص: 281

امام زين العابدين عليه السلام :بار خدايا! مرا از آن كسانى قرار ده كه در راه تو كوشيدند و گامى وا پس ننهادند ، و طريق تو را پوييدند و [ذرّه اى از آن] منحرف نشدند ، و در رسيدن به تو تكيه كردند تا آن كه رسيدند .

امام صادق عليه السلام_ در دعايى كه به زراره آموخت _ :بار خدايا! خودت را به من بشناسان ؛ چرا كه اگر خودت را به من نشناسانى ، پيامبرت را نخواهم شناخت . بار خدايا! پيامبرت را به من بشناسان ؛ چرا كه اگر پيامبرت را به من نشناسانى ، حجّت تو را نخواهم شناخت . بار خدايا! حجّتت را به من بشناسان ؛ چرا كه اگر حجّتت را به من نشناسانى ، از دينم منحرف خواهم شد .

امام رضا عليه السلام_ در تفسير آيه : «ما را به راه راست ، راهنمايى فرما» _ :درخواست ارشاد به آداب اوست ، و چنگ زدن به ريسمان او ، و تقاضاى شناخت فزون تر پروردگارش و عظمت و كبريايى او .

ر . ك : ص 505 ح 10 .

.

ص: 282

پژوهشى در باره راه هاى رسيدن به بالاترين مراتب خداشناسى
يك . ياد خدا
اشاره

پژوهشى در باره راه هاى رسيدن به بالاترين مراتب خداشناسىآنچه تحت عنوان «راه هاى رسيدن به بالاترين مراتب خداشناسى» گذشت ، در بر دارنده مهم ترين و ارجمندترين و مطمئن ترين دستور كارها براى سير و سلوك به سوى اللّه است كه در متون اسلامى ، به آنها اشاره شده است و گذر از منازل سلوك و رسيدن به قلّه يقين و معرفت شهودى ، بدون عمل به اين ره نمودها ، امكان پذير نيست . در واقع ، حركت انسان به سوى كمال مطلق ، بدين سان آغاز مى گردد :

يك . ياد خدانخستين گام در اين سير و سلوك ، ياد خداست . امام على عليه السلام در باره نقش ياد خدا در سازندگى انسان مى فرمايد : أصلُ صَلاحِ القَلبِ اشتِغالُهُ بِذِكرِ اللّهِ . (1) اساس سامان يافتن دل ، اشتغال آن به ياد خداست . ياد خدا ، در واقع ، رمز خودسازى است ؛ چرا كه به تدريج ، انسان را از خودِ حيوانى ، تهى مى كند و دل را از رذايل اخلاقى ، پاك مى گرداند و آن را براى پذيرش نور يقين ، آماده مى سازد . در متون اسلامى ، نقشِ سرنوشت ساز يادِ خدا در سازندگى انسان ، به تفصيل ، مورد توجّه قرار گرفته است . در اين جا براى نمونه ،

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 415 ح 3083 .

ص: 283

به سه دسته از آنها اشاره مى كنيم : دسته اوّل ، احاديثى هستند كه بر نقش «ذكر» در آفت زدايى و سالم سازى قلب تأكيد دارند ، مانند آنچه از امام على عليه السلام نقل شده است : ذِكرُ اللّهِ مَطرَدَةٌ لِلشَّيطانِ . (1) ياد كردنِ خدا ، راندن شيطان است . ذِكرُ اللّهِ رَأسُ مالِ كُلِّ مُؤمِنٍ ، و رِبحُهُ السَّلامَةُ مِنَ الشَّيطانِ . (2) ياد خدا ، سرمايه هر مؤمن است و سود آن ، سلامت ماندن از شيطان است . ذِكرُ اللّهِ دَواءُ أعلالِ النُّفوس . (3) ياد خدا ، دواى درد جان هاست . يا مَنِ اسمُهُ دَواءٌ ، و ذِكرُهُ شِفاءٌ . (4) اى آن كه نامش دواست و يادش شفا ! دسته دوم ، احاديثى اند كه ياد خدا را موجب شرح صدر و نورانى شدن دل و انديشه ، ايجاد حيات و حواسّ باطنى ، و رشد و تكامل معنوى معرّفى مى كنند ، مانند سخنان امام على عليه السلام در اين باره : إِنَّ اللّهَ سُبحانَهُ و تَعالى جَعَلَ الذِّكرَ جلاءً لِلقُلوبِ ، تَسمَعُ بِهِ بَعدَ الوَقرةِ ، و تُبصِرُ بِهِ بَعدَ العِشوَةِ ، و تَنقادُ بهِ بَعدَ المُعانَدَةِ . (5) خداى سبحان ، ذكر را جلاى دل ها كرد كه [گوش ]پس از سنگينى ، بدان مى شنود و [ديده] پس از نابينايى ، بدان مى بيند و پس از لجاجت ، با آن [در برابر خدا] رام مى شود .

.


1- .البداية والنهاية : ج 1 ص 64 ، غرر الحكم : ج 4 ص 28 ح 5162 .
2- .غرر الحكم : ج 4 ص 30 ح5171 .
3- .غرر الحكم : ج 4 ص 30 ح 5169 .
4- .مصباح المتهجّد : ص 361 .
5- .نهج البلاغة : خطبه 222 .

ص: 284

دَوامُ الذِّكرِ يُنيرُ القَلبَ وَالفِكرَ . (1) مداومت بر ذكر ، دل و انديشه را نورانى مى كند . مُداوَمَةُ الذِّكرِ قوتُ الأَرواحِ ومِفتاحُ الصَّلاحِ . (2) دوام ذكر ، خوراك جان ها و كليد درستى است . دسته سوم ، احاديثى هستند كه معرفت خدا و انس با خدا و محبّت او را ثمره ياد خدا مى دانند ، مانند آنچه از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده است : مَن أكثَرَ ذِكرَ اللّهِ عز و جل أَحَبَّهُ اللّهُ . (3)هر كس خدا را فراوان ياد كند ، خداوند [ نيز] او را دوست خواهد داشت . و امام على عليه السلام فرموده است : الذِّكرُ مِفتاحُ الأُنسِ . (4) ذكر ، كليد اُنس است . و نيز همه احاديثى كه در باب اوّل و دوم اين فصل گذشت . بنا بر اين ، «ياد خدا» در گام اوّل سلوك ، آينه دل را از زنگارهاى اخلاق و اعمال ناشايست پاك مى كند و در گام دوم ، با نورانى ساختنِ آن ، زمينه را براى انعكاس معارف شهودى در آن و دستيابى به معرفت و محبّت خدا ، فراهم مى سازد . با عنايت به آثار و بركات ياد خدا و نقش كليدىِ آن در سازندگى انسان و جامعه توحيدى است كه در جاىْ جاى قرآن كريم و احاديث اسلامى ، بر فراوانى ذكر ، بلكه تداوم آن ، تأكيد شده است :

.


1- .غرر الحكم : ج 4 ص 21 ح 5144 .
2- .غرر الحكم : ج 6 ص 137 ح 9832 .
3- .الكافى : ج 2 ص 500 ح 3 ، الزهد ، حسين بن سعيد : ص 55 ح 148 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 160 ح 39 .
4- .غرر الحكم : ج 1 ص 145 ح 541 ، عيون الحكم و المواعظ : ص 40 ح 886 .

ص: 285

1 . تداوم ذكر

«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اذْكُرُواْ اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا . (1) اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! خدا را فراوان ياد كنيد» . «فَإِذَا قَضَيْتُمُ الصَّلَاةَ فَاذْكُرُواْ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِكُمْ . (2) و چون نماز را تمام كرديد ، ايستاده و نشسته و بر پهلو خوابيده [و در هر حال] ، خدا را ياد كنيد» . «الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ . (3) آنان كه ايستاده و نشسته و بر پهلو آرميده ، خدا را ياد مى كنند» . امام صادق عليه السلام فرمود : ما مِن شَى ءٍ إِلّا ولَهُ حَدٌّ يَنتَهي إِلَيه ، إِلَا الذِّكر فَلَيسَ لَهُ حَدٌّ يَنتَهى إِلَيهِ . (4) هيچ چيزى نيست جز آن كه حدّى دارد كه بدان منتهى مى شود ، جز ياد [خدا ]كه حدّ و نهايتى ندارد . و سپس اين آيه را خواند : «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اذْكُرُواْ اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا . اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! خدا را فراوان ياد كنيد» . در باره نقش «ذكر» در سازندگى انسان ، توجّه به چند نكته ضرورى است :

1 . تداوم ذكرآنچه موجب ظهور آثار ذكر در پيراستگى و آراستگىِ قلب و رسيدن به معرفت شهودى است ، تداوم ذكر است ، چنان كه در شمارى از متونى كه گذشت ، بدان

.


1- .احزاب : آيه 41 .
2- .نساء : آيه 103 .
3- .آل عمران : آيه 191 .
4- .الكافى : ج 2 ص 498 ح 1 .

ص: 286

تصريح شده است . شايد آمدن «خروج از تاريكى ها و ورود به عالم نور» در سوره احزاب ، پس از «امر به فراوانى ذكر» ، به همين دليل باشد : «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اذْكُرُواْ اللَّهَ ذِكْرًا كَثِيرًا * وَ سَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً * هُوَ الَّذِى يُصَلِّى عَلَيْكُمْ وَ مَلَئِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَ كَانَ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيمًا . (1) اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! خدا را فراوان ياد كنيد و صبح و شام ، او را تسبيح گوييد . اوست كه با فرشتگانش بر شما درود مى فرستد تا شما را از تاريكى ها به سوى نور بيرون ببرد . و او با مؤمنان ، هماره مهربان است» . بنا بر اين ، ذكرى كه تداوم نداشته باشد و بر قلبْ غلبه نكند ، نمى تواند در مسير معرفت شهودى ، نقشى ايفا كند . فقيه و محدّث بزرگ ، فيض كاشانى ، در رساله زاد السالك ، در پاسخ به نامه يكى از طلّاب علوم دينى ، در باره كيفيت سلوك راه حق ، 25 ره نمود ارائه كرده و در ره نمود هجدهم گفته است : قدرى از اذكار و دعوات [ را] وردِ خود ساختن در اوقات معيّنه ، خصوصا بعد از نمازهاى فريضه ، و اگر تواند كه [در] اكثر اوقات ، زبان را مشغول ذكر حق دارد _ و اگر چه جوارح ، در كارهاى ديگر مصروف باشد _ ، زهى سعادت ! از امام محمّد باقر عليه السلام منقول است كه زبان مبارك ايشان ، در اكثر اوقات ، تَر بوده است به كلمه طيّبه : «لا إله إلّا اللّه » ؛ [حتّى] اگر چيزى مى خورده اند و اگر سخن مى گفته اند و اگر راه مى رفته اند ، إلى غير ذلك . (2) چه اين ، ممدّ و معاونى قوى است

.


1- .احزاب : آيه 41 _ 43 .
2- .متن حديث ، از امام صادق عليه السلام بدين شرح است : «و كانَ أبى كَثير الذِّكرِ لَقَد كُنتُ أمشى مَعَهُ و إنَّهُ لَيَذكُرُ اللّه َ و آكُلُ مَعَهُ الطَّعامَ و إنَّهُ لَيَذكُرُ اللّه َ و لَقَد كانَ يُحَدِّثُ القَومَ و ما يَشغَلُهُ ذلِكَ عَن ذِكرِ اللّه ِ و كُنتُ أرى لِسانَهُ لازِقا بِحَنَكِهِ يَقولُ : لا إلهَ إلَا اللّه ُ ؛ پدرم بسيار ذكرگو بود . در كنارش راه مى رفتم و او ياد خدا مى كرد ، با او سر سفره مى نشستم و او ياد خدا مى كرد ، با مردم سخن مى گفت ، ولى اين كار ، وى را از ياد خدا باز نمى داشت و [همواره] مى ديدم كه زبانش بر كامش مى خورَد و مى گويد : لا إله إلّا اللّه » (الكافى : ج 2 ص 498) .

ص: 287

2 . كامل ترين مصداق ذكر
3 . حقيقت ذكر

هر سالك را ، و اگر ذكر قلبى را نيز مقارنِ ذكر لسانى سازد ، به اندك زمانى ، فتوح بسيار رو مى دهد . [پس] تا مى تواند ، سعى نمايد كه دم به دم ، متذكّر حق مى بوده باشد تا غافل نشود كه هيچ امرى ، به اين نمى رسد در سلوك ، و اين ، مددى است قوى در ترك مخالفت حق _ سبحانه _ به معاصى . (1)

2 . كامل ترين مصداق ذكرنماز، كامل ترين مصداق ذكر است و آيه شريف زير، به همين نكته ظريف اشاره دارد: «أَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِى . (2) نماز را براى ياد من برپا دار» . نماز اگر با آداب و شرايط آن (بويژه حضور قلب) انجام شود ، در گام اوّل ، همه زشتى ها و پليدى ها را از انسان دور مى كند و او را به صفت تقوا متّصف مى سازد و در گام دوم ، سالك را به بساط معرفت شهودى و قرب و محبّت الهى مى رساند ، چنان كه پيامبر صلى الله عليه و آله نور معرفت (3) را از بركات نماز مى شمارد ، و امام على عليه السلام نماز را نردبان عروج جان براى رسيدن به خدا و زيارت او معرّفى مى كند .

3 . حقيقت ذكرنكته ديگر، اين است كه حقيقت ذكر ، احساس حضور در محضر خداوند متعال

.


1- .ده رساله ، فيض كاشانى : به اهتمام : رسول جعفريان ، چاپ نشاط ، 1371 .
2- .طه : آيه 14 .
3- .ر . ك : ص 267 ح 131 و 132 .

ص: 288

4 . شرط بهره گيرى از ذكر

است . از اين رو، ذكر زبانى، بدون توجّه قلبى، اثر چندانى در نورانيت دل نخواهد داشت. نشانه توجّه قلبى انسان به آفريدگار جهان نيز مسئوليت شناسى در همه زمينه هاست. ذكرِ به اين معنا و بويژه تداوم داشتن بر آن ، بسيار دشوار است ، چنان كه امام صادق عليه السلام در معرفىِ سخت ترين چيزهايى كه خدا بر خلقش واجب كرده است ، به يكى از ياران خود مى فرمايد : إنصافُ النّاسِ مِن نَفسِكَ ، ومُؤاساتُكَ أخاكَ ، و ذِكرُ اللّهِ فى كُلِّ مَوطِنٍ . أما إنّى لا أقولُ : سُبحانَ اللّهِ ، وَ الحَمدُ للّهِِ ، و لا إلهَ إلَا اللّهُ ، و اللّهُ أكبَرُ ، و إن كانَ هذا مِن ذاكَ ، و لكِن ذِكرُ اللّهِ _ جَلَّ و عَزَّ _ فى كُلِّ مَوطِنٍ إذا هَجَمتَ عَلى طاعَةٍ أو عَلى مَعصِيَةٍ . (1) انصاف دادنت به مردم از جانب خودت ، و سهيم كردن برادرت [در مال و دارايى ات] و ذكر خدا در هر جا ؛ امّا بدان كه مقصود من از ذكر ، «سبحان اللّه و الحمد للّه و لا إله إلّا اللّه واللّه اكبر» نيست ، اگر چه اينها هم ذكر هستند ؛ بلكه مقصود ، ياد كردن خداى جليل و عزيز در هر جايى است كه آهنگ طاعت يا معصيت مى كنى .

4 . شرط بهره گيرى از ذكريكى از شرايط مهمّ پذيرفته شدن نماز و بهره گيرى از بركات آن _ كه در متون اسلامى بر آن تأكيد شده _ زكات است . از اين رو قرآن كريم در كنار نماز ، مردم را به پرداختن زكات ، دعوت مى كند . امام رضا عليه السلام در اين باره مى فرمايد : إنَّ اللّهَ عز و جل أمَرَ بِثَلاثَةٍ مَقرونٍ بِها ثَلاثَةٌ أُخرى : أمَرَ بِالصَّلاةِ وَالزَّكاةِ ، فَمَن صَلّى ولم يُزَكِّ لَم تُقبَل مِنهُ صَلاتُهُ ... . (2) خداى عز و جل به سه چيز فرمان داده كه سه چيز هم همراه آنهاست : به نماز و

.


1- .الكافى : ج 2 ص 145 ح 8 .
2- .بحار الأنوار : ج 96 ص 12 ح 17 .

ص: 289

دو . رعايت آداب غذا خوردن
اشاره

[همراهش] زكات ، فرمان داده است . از اين رو ، هر كس نماز بگزارد و زكات نپردازد ، نمازش پذيرفته نمى شود ... . نقش پرداختن زكات در بهره گيرى از آثار نماز ، تا آن جاست كه امام صادق عليه السلام مى فرمايد : لاصَلاةَ لِمَن لا زَكاةَ لَهُ . (1) آن كه زكات ندهد ، نمازى ندارد . گفتنى است كه زكات ، در مفهوم عامّ آن ، شامل مطلق حقوق مالى ، اعم از واجب و مستحب است ، چنان كه امام صادق عليه السلام در پاسخ به سؤالى در باره زكات ظاهرى و باطنى فرمود : أمَّا الظّاهِرَةُ فَفى كُلِّ ألفٍ خَمسَةٌ و عشرونَ دِرهما ، و أمَّا الباطِنَةُ فَلا تَستَأثِر عَلى أَخيكَ بِما هُوَ أَحوَجُ إِلَيهِ مِنكَ . (2) زكات آشكار ، در هر هزار درهم ، بيست و پنج درهم است ؛ امّا زكات باطنى (حقيقى) ، آن است كه چيزى را كه برادرت بدان نيازمندتر است ، براى خود ، نگاه ندارى . بنا بر اين ، مى توان گفت كه مطلق احسان به خلق و گره گشايى از كار مردم براى خدا ، شرط بهره گيرىِ كامل از بركات مطلق ذكر و در رأس آن ، نماز است .

دو . رعايت آداب غذا خوردناشاره كرديم كه ياد خداوند عز و جل غذاى جان است . هر چه اين خوراكْ بيشتر به روح برسد ، نيروى روح ، بيشتر مى شود و صفا و نورانيت دل ، افزون تر مى گردد ، به عكسِ غذاهاى مادّى كه هر چه بيشتر انسان از آنها مصرف كند ، براى جسم و

.


1- .مشكاة الأنوار : ص 96 ح 212 .
2- .معانى الأخبار : ص 153 ح 1 .

ص: 290

1 . غذاى حلال و نورانيت دل
2 . كم خوردن و نورانيت دل

جانش زيانبارتر است و اكتفا به قدر ضرورت در خوردن آنها ، سلامت جسم و جان انسان را تضمين مى كند . در باره نقش خوردن در سير و سلوك و معرفت شناسى ، احاديث اسلامى را به چهار دسته مى توان تقسيم كرد :

1 . غذاى حلال و نورانيت دلدسته اوّل ، شامل احاديثى است كه تصريح مى كنند خوردنِ غذاى حلال ، موجب صفاى دل و نورانيت آن مى شود ، چنان كه از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده است : مَن أكَلَ مِنَ الحَلالِ صَفا قَلبُهُ و رَقَّ . (1) هر كه از حلال بخورد ، دلش صفا مى يابد و نازك مى شود . مَن أكَلَ الحَلالَ أربَعينَ يَوما ، نَوَّرَ اللّهُ قَلبَهُ ، و أَجرى يَنابيعَ الحِكمَةِ مِن قَلبِهِ عَلى لِسانِهِ . (2) هر كس چهل روز حلال بخورد ، خدا دلش را نورانى مى كند و چشمه هاى حكمت را از قلبش بر زبانش جارى مى سازد .

2 . كم خوردن و نورانيت دلدسته دوم ، احاديثى هستند كه كم خوردن و گرسنگى را مايه نورانى شدن دل ، معرّفى مى كنند ، مانند آنچه از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده است : إذا أقَلَّ الرَّجُلُ الطُّعمَ مُلِئَ جَوفُهُ نورا . (3) انسان ، چون از خوراكش بكاهد ، درونش پر از نور مى شود .

.


1- .مجمع البحرين : ج 1 ص 447 .
2- .إحياء العلوم : ج 2 ص 134 ، المغنى عن حمل الأسفار : ج 1 ص 435 ح 1652 ، عدّة الداعى : ص 140 .
3- .الفردوس : ج 1 ص 290 ح 1138 . نيز ، ر . ك : المعجم الأوسط : ج 5 ص 229 ح 5165 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 229 ، الدعوات : ص 77 ح 187 .

ص: 291

3 . نقش روزه دارى در معرفت شهودى
4 . انگيزه الهى در خوردن و نورانيت دل

نورُ الحِكمَةِ الجوعُ . (1) نور حكمت ، [در] گرسنگى است .

3 . نقش روزه دارى در معرفت شهودىدسته سوم ، احاديثى هستند كه روزه دارى را سبب رسيدن انسان به درجه يقين مى شناسانند ، مانند آنچه در حديث معراج آمده است : الصَّومُ يورِثُ الحِكمَةَ ، وَ الحِكمَةُ تورِثُ المَعرِفَةَ ، وَ المَعرِفَةُ تورِثُ اليَقينَ . (2) روزه ، حكمت مى آورد و حكمت ، معرفت مى آورد و معرفت ، يقين . شايان گفتن است كه يقين ، بالاترين مرتبه ايمان ، و همان معرفت شهودى است .

4 . انگيزه الهى در خوردن و نورانيت دلدسته چهارم احاديث ، به داشتنِ انگيزه الهى در همه كارها ، از جمله خوردن ، توصيه مى كند ، مانند آنچه از پيامبر خدا نقل شده است كه در توصيه به ابو ذر فرمود : يا أَبا ذَرٍّ! لِيَكُن لَكَ فى كُلِّ شَى ءٍ نِيَّةٌ صالِحَةٌ ، حَتَّى فِى النَّومِ وَ الأَكلِ . (3) اى ابو ذر! بايد در هر چيزى ، نيّت نيكو داشته باشى ، حتّى در خوابيدن و خوردن . اخلاص در همه كارها ، موجب نورانى شدن ديده بصيرت است ، چنان كه از امام على عليه السلام روايت شده : عِندَ تَحَقُّقِ الإِخلاصِ تَستَنيرُ البَصائِرُ . (4) به گاه حصول اخلاص ، ديده ها نورانى مى شوند .

.


1- .ر . ك : تاريخ دمشق : ج19 ص447 ح4546 .
2- .ر . ك : ص 268 ح 134 .
3- .مكارم الأخلاق : ج2 ص370 ح2661 .
4- .غرر الحكم : ح 6211 .

ص: 292

سه . ولايت اهل بيت عليهم السلام
1 . نقش اهل بيت عليهم السلام در خداشناسى

هر گاه چنين مرتبه اى از اخلاص ، چهل روز تداوم يابد ، دل ، چنان نورانى مى گردد و به معارف حقيقى و ناب دست مى يابد كه چشمه هاى حكمت ، از زبان صاحبِ دل ، جارى مى شوند . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در اين باره مى فرمايد : ما أَخلَصَ عَبدٌ للّهِِ عز و جل أَربَعينَ صَباحا إِلّا جَرَت يَنابيعُ الحِكمَةِ مِن قَلبِهِ عَلى لِسانِهِ . (1) هيچ بنده اى ، چهل روز براى خدا اخلاص نورزيد ، مگر آن كه چشمه هاى حكمت ، از دلش بر زبانش سرازير شد . و اگر سالك ، در اين چهل روز ، روزه دار باشد ، بى ترديدْ رسيدن به مقصد ، نزديك تر خواهد بود ، چنان كه از امام على عليه السلام روايت شده است : مَن أخلَصَ للّهِِ أربَعينَ صَباحا ، يَأكُلُ الحَلالَ ، صائِما نهارَهُ ، قائِما لَيلَهُ ، أجرَى اللّهُ سُبحانَهُ يَنابيعَ الحِكمَةِ مِن قَلبِهِ عَلى لِسانِهِ . (2) هر كس چهل روز براى خدا اخلاص بورزد ، حلال بخورد ، روزه بگيرد و شب زنده دارى كند ، خداوند سبحان ، چشمه هاى حكمت را از دلش بر زبانش جارى مى سازد .

سه . ولايت اهل بيت عليهم السلامراه توحيد و سلوك به سوى معرفت شهودى و كمال مطلق ، راهى است بس دشوار و در آن ، راهزنان بسيارند . پيمودن اين راه ، بدون راه نمايى و دستگيرى رهبرانِ به مقصد رسيده و مصون از خطا _ كه همان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و خاندان او عليهم السلام هستند _ خطرناك، بلكه غير ممكن است . در اين باره ، توجّه به سه نكته حائز اهمّيت است:

1 . نقش اهل بيت عليهم السلام در خداشناسىبر پايه احاديثى كه ملاحظه شد ، اهل بيت عليهم السلام ، ابواب معرفت خدا و راه رسيدن به

.


1- .ر . ك : عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج2 ص69 ح321 .
2- .ر . ك : مسند زيد : ص384 .

ص: 293

2 . نقش اهل بيت عليهم السلام در هدايت باطنى انسان

رضوان اللّه هستند و اين ، بدان معناست كه تنها آنها با معارف اسلامِ ناب آشنايند و بر اساس آموزه هاى وحى ، مى توانند آفريدگار حقيقىِ جهان را به مردم معرّفى كنند و آنان را تا رسيدن به بالاترين مراتب توحيد ، هدايت نمايند . در زيارت جامعه روايت شده از امام هادى عليه السلام ، خطاب به آنان مى گوييم : بِمُوالاتِكُم عَلَّمَنَا اللّهُ مَعالِمَ دينِنا . (1) به ولايت شما ، خداوند ، معارف دينمان را به ما آموخت .

2 . نقش اهل بيت عليهم السلام در هدايت باطنى انسانبررسى دقيق متون دينى اسلام در زمينه امامت و رهبرى ، نشان مى دهد كه نقش امامان اهل بيت عليهم السلام و به طور كلّى ، انسان كامل در هر عصرى _ كه امام آن عصر ناميده مى شود _ در هدايت انسان ها ، فراتر از نماياندنِ راه كمال مطلق است ؛ بلكه امام ، افزون بر هدايت عام ، افراد مستعد را در پيمودن راه و رساندن به مقصد همراهى مى كند ، بدين معنا كه روح انسان هاى مستعد ، به طور تكوينى در پرتو انوار باطنىِ امام پرورش مى يابد و به سوى كمال مطلق ، ره مى سپارد . كلينى ، در كتاب ارجمند الكافى ، در بابى كه آن را «امامان ، نور خدايند» ناميده ، شش روايت آورده است كه در آنها كلمه «نور» در شمارى از آيات قرآن كريم ، به امامان اهل بيت عليهم السلام تفسير شده است . از جمله ، روايتى را از ابو خالد كابلى نقل كرده كه مى گويد : از امام باقر عليه السلام در باره اين آيه شريف پرسيدم : «فَامِنُواْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِى أَنزَلْنَا . (2) به خدا و فرستاده اش و نورى كه فرو فرستاديم ، ايمان بياوريد» . امام عليه السلام در پاسخ فرمود :

.


1- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 100 ح 177 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 616 ح 3213 .
2- .تغابن : آيه 8 .

ص: 294

النّورُ وَ اللّهِ الأَئِمَّةُ مِن آلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله إِلى يَومِ القِيامَةِ ، و هُم وَ اللّهِ نورُ اللّهِ الَّذى أُنزِلَ ، و هُم وَ اللّهِ نورُ اللّهِ فِى السَّماواتِ و فِى الأَرضِ ، وَ اللّهِ _ يا أبا خالِدٍ _ لَنورُ الإِمامِ فى قُلوبِ المُؤمِنينَ أنوَرُ مِنَ الشَّمسِ المُضيئَةِ بِالنَّهارِ ؛ و هُم وَ اللّهِ يُنَوِّرونَ قُلوبَ المُؤمِنينَ ، و يَحجُبُ اللّهُ عز و جل نورَهُم عَمَّن يَشاءُ فَتُظلِمُ قُلوبُهُم ؛ وَ اللّهِ _ يا أبا خالِدٍ _ لا يُحِبُّنا عَبدٌ و يَتَوَلّانا حَتّى يُطَهِّرَ اللّهُ قَلبَهُ ... . (1) به خدا سوگند كه تا روز قيامت ، «نور» ، امامان خاندان محمّد صلى الله عليه و آله هستند . به خدا سوگند ، آنان همان نورِ فرو فرستاده شده اند . به خدا سوگند ، آنان نور آسمان ها و زمين اند . اى ابو خالد ! به خدا سوگند ، نور امام در دل هاى مؤمنان ، از خورشيد فروزانِ روز ، تابناك تر است . به خدا سوگند ، آنان دل هاى مؤمنان را روشن مى دارند و خدا ، نور آنان را از هر كس كه بخواهد ، باز مى دارد تا دل هايشان تاريك شود . اى ابو خالد! به خدا سوگند ، هيچ بنده اى با ما دوستى نمى ورزد و ولايت ما را نمى پذيرد ، جز آن كه خداوند ، دلش را پاك مى سازد . بر پايه اين سخن ، امام به سانِ مِهرى تابان است كه فروزنده تر از خورشيد محسوس ، بر باطنِ نامحسوس جهان ، نورافشانى مى كند و به ملكوت آسمان ها و زمين و ضمير انسان هاى باايمان ، روشنايى مى بخشد . اين نور ، نه تنها راه سير و سلوك را به آنان مى نماياند ، بلكه تا رسيدن به مقصد ، سالك را همراهى مى كند . به سخن ديگر ، چنان كه خورشيد محسوس ، افزون بر روشنايى ، تكوينا در تكامل مادّى انسان مؤثّر است ، خورشيد معنوى امام نيز علاوه بر راه نمايى تشريعى ، تكوينا در تكامل معنوى انسان ، تأثير دارد . قرآن كريم ، واژه «امام» را بر كسى اطلاق مى كند كه به درجات قرب رسيده و سالار كاروان ولايت مداران شده و ارتباط انسان ها را با اين حقيقت ، نگاه داشته است . امام ، كسى است كه خداى سبحان ، او را براى پيش گامى در طريق ولايت

.


1- .الكافى : ج 1 ص 194 ح 1 .

ص: 295

برگزيده و هموست كه مهار هدايت معنوى را در دست گرفته است . همه پرتوهاى تابناك ولايت _ كه بر دل بندگان مى تابند _ ، بارقه هاى برخاسته از منبع نور امام و هديه هاى پراكنده و عطيّه هاى متّصل به درياى بى كرانه او هستند . (1) علّامه سيّد محمّدحسين طباطبايى ، در اين باره مى گويد : به طور خلاصه ، امام ، هدايتگرى است كه با نور هدايت ملكوتى اى كه همراه دارد ، ره مى نمايد . پس حقيقت امامت ، گونه اى ولايت بر اَعمال مردم است و هدايت او ، به معناى رساندن آنان به مقصود و با فرمان الهى است ، نه فقط ارائه طريق كه شأن پيامبر و فرستادگان الهى و هر مؤمنى است كه با نصيحت و اندرز نيكو ، به سوى خدا هدايت مى كند . (2) به بيان ديگر ، هدايت باطنى و نورانيتى كه بر اثر انجام دادن تكاليف الهى ، براى انسان فراهم مى آيد ، از طريق انسان كامل و امام ، به او افاضه مى شود (3) و از اين رو ، بدون ارتباط معنوى با او ، اعمال صالح نمى توانند نقش خود را در تكامل انسان ايفا كنند و بدين جهت ، ولايت اهل بيت عليهم السلام ، شرط قبولى اعمال شمرده شده است ، چنان كه پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد : وَ الَّذى بَعَثَنى بِالحَقِّ نَبِيّا لَو أَنَّ رَجُلاً لَقِىَ اللّهَ بِعَمَلِ سَبعينَ نَبِيّا ثُمَّ لَم يَأتِ بِوِلايَةِ أُولِى الأَمرِ مِنّا أهلَ البَيتِ ما قَبِلَ اللّهُ مِنهُ صَرفا و لا عَدلاً . (4) سوگند به خدايى كه مرا به حق به نبوّت بر انگيخت ، اگر مردى با عمل هفتاد پيامبر ، از خدا پروا بدارد ، امّا در ولايت صاحبان امر _ كه از ما اهل بيت اند _ درنيايد ، خداوند از او هيچ [عمل واجب و يا مستحبى را ]نمى پذيرد . و در زيارت «جامعه» كه از امام هادى عليه السلام روايت شده ، مى خوانيم :

.


1- .خلافت و ولايت ، محمّدتقى شريعتى : ص 380 .
2- .الميزان فى تفسير القرآن : ج 1 ص 272 . نيز ، ر . ك : ترجمه تفسير الميزان : ج 1 ص 375 .
3- .براى توضيح بيشتر ، ر . ك : رهبرى در اسلام ، محمّد محمّدى رى شهرى : ص 23 (رهبرى باطنى) .
4- .الأمالى ، مفيد : ص 115 ح 8 .

ص: 296

3 . نقش متقابل خداشناسى و شناخت اهل بيت عليهم السلام

و بِمُوالاتِكُم تُقبَلُ الطّاعَةُ المُفتَرَضَةُ ، و لَكُمُ المَوَدَّةُ الواجِبَةُ . (1) و به موالات شما ، اعمال واجب پذيرفته مى شوند ، و مودّت شما واجب است . بارى ، به بركت ولايت اهل بيت عليهم السلام و اطاعت از آنان ، سالك مى تواند به بالاترين مراتب توحيد و معرفت شهودى دست يابد ، چنان كه امام رضا عليه السلام مى فرمايد : مَن سَرَّهُ أَن يَنظُرَ إِلَى اللّهِ بِغَيرِ حِجابٍ ، و يَنظُرَ اللّهُ إلَيهِ بِغَيرِ حِجابٍ فَليَتَوَلَّ آلَ مُحَمَّدٍ ، وَ ليَتَبَرّأ مِن عَدُوِّهِم . (2) آن كه او را خوش آيد كه بدون پرده به خدا بنگرد و خدا هم بدون پرده به او بنگرد ، بايد ولايت خاندان محمّد را بپذيرد و از دشمنان ايشان ، بيزارى بجويد .

3 . نقش متقابل خداشناسى و شناخت اهل بيت عليهم السلامدر باره نقش اهل بيت عليهم السلام در خداشناسى ، اين نكته نيز قابل توجّه است كه در شمارى از احاديث _ چنان كه ملاحظه گرديد (3) _ تأكيد شده كه معرفت خداوند عز و جلجز از طريق شناخت اهل بيت عليهم السلام ممكن نيست . از سوى ديگر ، در برخى احاديث آمده كه شناخت اهل بيت عليهم السلام ، متأخّر از شناخت خداست . در دعايى كه امام صادق عليه السلام به زُراره آموخت ، مى خوانيم : اللّهُمَّ عَرِّفنى نَفسَكَ فَإِنَّكَ إن لَم تُعَرِّفنى نَفسَكَ لَم أعرِف نَبِيَّكَ ، اللّهُمَّ عَرِّفنى رَسولَكَ فَإِنَّكَ إن لَم تُعَرِّفنى رَسولَكَ لَم أعرِف حُجَّتَكَ ، اللّهُمَّ عَرِّفنى حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إن لَم تُعَرِّفنى حُجَّتَكَ ضَلَلتُ عَن دينى . (4) خدايا! خودت را به من بشناسان كه اگر خود را به من نشناسانى ، پيامبرت را نخواهم شناخت . خدايا ! پيامبرت را به من بشناسان كه اگر پيامبرت را به من

.


1- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 99 ح 177 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 616 ح 3213 .
2- .ر . ك : ص 276 ح 148 .
3- .ر . ك : ص 159 (خدا / مبحث يكم / فصل دوم : راه نمايان شناخت خدا / اهل بيت عليهم السلام ) و ص 277 (فصل ششم : ولايت و دوستى اهل بيت عليهم السلام ) .
4- .ر . ك : ص 280 ح 153 .

ص: 297

چهار . استمداد از خداوند متعال
اشاره

نشناسانى ، حجّت تو را نخواهم شناخت . خدايا ! حجّت خود را به من بشناسان كه اگر حجّتت را به من نشناسانى ، از دينم گم راه خواهم شد . از اين روشن تر ، سخن امير مؤمنان عليه السلام است . وقتى رئيس نصارا از ايشان پرسيد : «خدا را به محمّد شناختى و يا محمّد را به خدا ؟» ، امام عليه السلام در پاسخ فرمود : ما عَرَفتُ اللّهَ بِمُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، وَ لكنِ عَرَفتُ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله بِاللّهِ . (1) خدا را با محمّد صلى الله عليه و آله نشناختم ؛ بلكه محمّد را با خدا شناختم . بنا بر اين ، چگونه مى توان بين اين دو دسته حديث ، جمع كرد؟ پاسخ ، اين است كه اين احاديث ، حاكى از نقش متقابل خداشناسى و شناخت اهل بيت عليهم السلام هستند . از يك سو ، شناخت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و خاندان او _ چنان كه در حديث اخير آمده _ فرع خداشناسى است ؛ زيرا تا وجود خدا اثبات نشود ، نبوّتْ معنا پيدا نمى كند ، و از سوى ديگر ، تا پيامبران ، مردم را به خداشناسى دعوت نكنند و زمينه تفكّر در براهين توحيد را در جامعه فراهم نسازند ، كسى در صدد شناخت خداوند عز و جل بر نخواهد آمد . وانگهى _ چنان كه توضيح داديم _ دستيابى به درجات بالاى خداشناسى ، جز از طريق ره نمودهاى پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام امكان پذير نيست . بر اين اساس ، تعارضى ميان دو دسته حديثى كه اشاره شد ، وجود ندارد ، بدين ترتيب كه نخست پيامبران و اوصياى آنان ، مردم را به خداشناسى بر پايه برهان دعوت مى كنند . پس از اين كه مردم با خدا آشنا شدند ، عقل ، آنان را به پيروى از فرستادگان خدا و رهبران الهى فرا مى خوانَد و پيشوايان دينى ، زمينه را براى رشد و تعالى انسان و رسيدن او به بالاترين مراتب خداشناسى فراهم مى سازند .

چهار . استمداد از خداوند متعالچهارمين دستور كار براى سلوك الى اللّه ، نيايش و يارى خواستن از خداوند متعال

.


1- .ر . ك : ص 146 ح 24 .

ص: 298

است . دعا ، در رساندن سالك به مقصد ، هم طريقيت دارد و هم موضوعيت . طريقيت دارد ؛ چون مايه توفيق يافتن انسان براى انجام دادن ساير برنامه هاى سلوك است ، و موضوعيت دارد ؛ چون خود ، مغز عبادت است . (1) حتّى مى توان گفت كه اگر دعا با شرايط آن انجام شود ، يكى از نزديك ترين راه ها و شايد نزديك ترين راه براى رسيدن به مقصد است ، چنان كه خداوند متعال مى فرمايد : «وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِى عَنِّى فَإِنِّى قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِى وَلْيُؤْمِنُواْ بِى لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ . (2) و چون بندگانم از تو در باره من پرسيدند ، [به آنان بگو كه :] من نزديكم و نداى دعا كننده را چون مرا بخواند ، پاسخ مى دهم . پس [ بندگانم] دعوتم را بپذيرند و به من ايمان آورند ؛ شايد كه راه يابند» . از اين رو ، انبيا و اولياى خدا ، براى دعا و مناجات با خدا ، اهمّيت ويژه اى قائل بوده اند و بيش از ديگران ، از خداوند متعال استمداد مى كرده اند . امام باقر عليه السلام در تفسير آيه شريف : «إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ ؛ بى گمان ، ابراهيم ، اَوّاه و بردبار بود» ، مى فرمايد : الأوّاهُ هُوَ الدَّعّاءُ . (3) اَوّاه ، يعنى بسيار دعا كننده . و نيز امام صادق عليه السلام در مورد جدّش امام على عليه السلام مى فرمايد : كانَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام رَجُلاً دَعّاءً . (4)

.


1- .پيامبر خدا مى فرمايد : «الدعاء مُخّ العبادة» (بحار الأنوار : ج 93 ص 300) .
2- .بقره : آيه 186 .
3- .بحار الأنوار : ج 93 ص 299 .
4- .الكافى : ج 2 ص 468 ح 8 .

ص: 299

1 . نيايش در كنار تلاش
2 . مهم ترين شرايط دعا

امير مؤمنان عليه السلام ، انسانى پُردعا بود . آنچه در باب هفتم اين فصل آمده ، نمونه اى از دعاهاى اهل بيت عليهم السلام است كه ما را براى دستيابى به مراتب بالاى خداشناسى ، ارشاد مى كند . در مورد اين دستور ، دو نكته ، حائز اهمّيت است :

1 . نيايش در كنار تلاشنكته اوّل ، اين كه : دعا در كنار تلاش و به كارگيرىِ همه توان براى انجام دادن ساير دستورهايى كه بدان اشاره شد ، ثمر مى دهد ؛ بلكه بدون مجاهدت ، حقيقت دعا تحقّق پيدا نمى كند . از اين رو ، امام رضا عليه السلام ضمن حديثى تأكيد مى فرمايد : مَن سَأَلَ اللّهَ التَّوفيقَ و لَم يَجتَهِد فَقَدِ استَهَزأَ بِنَفسِهِ . (1) هر كه از خدا توفيق بخواهد ، ولى تلاش نورزد ، خود را مسخره كرده است .

2 . مهم ترين شرايط دعااستجابت دعا ، شرايطى دارد كه در احاديث اسلامى ، به تفصيل ، ذكر شده اند ؛ (2) امّا مهم ترينِ آنها ، اخلاص ، مطابقت قلب و زبان و بويژه انقطاع (قطع اميد) از اسباب (3) و توجّه كامل به حق تعالى است ؛ بلكه شرايط ديگر ، در واقع ، مقدّمه تحقّق اين حالت براى نيايشگرند ، چنان كه نقل شده است كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در پاسخ كسى كه اسم اعظم خدا را مى جُست تا دعايش اجابت شود ، فرمود : كُلُّ اسمٍ مِن أَسماءِ اللّهِ ، فَفَرِّغ قَلبَكَ عَن كُلِّ ما سِواهُ وَ ادعُهُ بِأَىِّ اسمٍ شِئتَ . (4) هر نامى از نام هاى خداوند ، اعظم است . پس دلت را از غير او خالى بدار و او را با هر نامى كه خواستى ، صدا بزن .

.


1- .بحار الأنوار : ج 78 ص 356 .
2- .ر . ك : ميزان الحكمة : باب 1197 (شرايط استجابت دعا) .
3- .ر . ك : ص 515 ح 23 .
4- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 6 ص 18 ح 68 .

ص: 300

پنج . احياى عقل و ميراندن نفْس

بهترين عامل انقطاع از غير خدا ، عشق و محبّت اوست . كيمياى محبّت ، چنان سالك را به خدا جذب مى كند كه پيوند جانش را از هر چه جز اوست ، مى بُرَد و هر چه محبّت بيشتر شود ، حالت انقطاع از غير و اتّصال به معدن عظمت ، افزون تر مى گردد .

پنج . احياى عقل و ميراندن نفْسبا به كار بستن ره نمودهاى چهارگانه اى كه شرح آنها گذشت ، به تدريج ، قواى عقلانىِ «سالك الى اللّه » رشد مى كند و هوس هاى حيوانى ، در او مى ميرند تا آن كه به اين نقطه مى رسد كه امير مؤمنان عليه السلام در وصف او مى فرمايد : قَد أَحيا عَقلَهُ ، و أَماتَ نَفسَهُ ، حَتّى دَقَّ جَليلُهُ ، و لَطُفَ غَليظُهُ ، و بَرَقَ لَهُ لامِعٌ كَثيرُ البَرقِ ، فَأَبانَ لَهُ الطَّريقَ و سَلَكَ بِهِ السَّبيلَ ، و تَدافَعَتهُ الأَبوابُ إلى بابِ السَّلامَةِ ، و دارِ الإقامَةِ ، و ثَبَتَت رِجلاهُ بِطُمَأنينَةِ بَدَنِهِ فى قَرارِ الأَمنِ وَ الرّاحَةِ بِما استَعمَلَ قَلبَهُ ، و أَرضى رَبَّهُ . (1) عقلِ خود را زنده كرده و نفسِ خود را ميرانده است ، تا جايى كه درشتى هايش نازك و زمختى هايش لطيف گشته اند و برقى فروزان و تابناك ، برايش درخشيدن گرفته و راهش را روشن داشته و او را به راه در آورده است و درها ، او را به درِ سلامت و سراى اقامت كشانده اند و ثابتْ قدم و با كمال اطمينان ، در جايگاه امن و راحت ، به عوض آنچه دلش به كار برده و خدايش را خشنود ساخته ، جاى گرفته است . بارى ، اى خداى منّان و مهربان ! به حرمت انبيا و اوليا و به حقّ محمّد صلى الله عليه و آله و خاندان او ، تو را سوگند مى دهم كه به اين قلمْ شكسته بينوا و بى آزرم نيز توفيق تلاش براى سلوك به سوى خودت عنايت كن ، و حلاوت معرفت حقيقىِ خويش را به او بچشان ، و او را از سرزنش تندِ : «لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ ؛ چرا چيزى

.


1- .نهج البلاغة : خطبه 220 .

ص: 301

مى گوييد كه نمى كنيد؟!» در امان بدار ، و در دنيا و آخرت ، رسوايش مساز . خدايا! مرا از كسانى قرار بده كه در طلبت ، جدّيت كردند و پا پَس نكشيدند و راه تو را پيمودند و كج نشدند و در رسيدن ، به تو اعتماد كردند تا رسيدند و دل هايشان از محبّت تو سيراب شد و جان هايشان به معرفت تو انس گرفت و هيچ كس ، راهزن ايشان نگشت و هيچ چيز ، از رسيدنشان به آنچه از تو آرزو داشتند ، جلوگيرى نكرد . پس آنان ، در آنچه جان هايشان بدان شيفته بود ، جاودان اند و دهشت بزرگ ، آنان را اندوهناك نمى سازد و فرشتگان ، با آنان ديدار مى كنند [و مى گويند] : اين ، همان روزى است كه به شما وعده داده مى شد .

.

ص: 302

الفصل السابع: آثار معرفة اللّه عز و جل7 / 1مَحَبَّةُ اللّه عز و جلِالكتاب«وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلَّهِ» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في دُعاءِ الجَوشَنِ الكَبيرِ _ :يا مَن هُوَ غايَةُ مُرادِ المُريدينَ ، يامَن هُوَ مُنتَهى هِمَمِ العارِفينَ ، يا مَن هُوَ مُنتَهى طَلَبِ الطّالِبينَ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ فِي الدُّعاءِ _ :يا أَمَلَ العارِفينَ ، ورَجاءَ الآمِلينَ . (3)

عنه عليه السلام :الشَّوقُ خُلصانُ العارِفينَ . (4)

عنه عليه السلام_ في خُطبَةٍ لَهُ في صِفَةِ المَلائِكَةِ _ :ووَصَلَت حَقائِقُ الإِيمانِ بَينَهُم وبَينَ مَعرِفَتِهِ ، وقَطَعَهُمُ الإِيقانُ بِهِ إلَى الوَلَهِ (5) إلَيهِ ، ولَم تُجاوِز رَغَباتُهُم ما عِندَهُ إلى ما عِندَ غَيرِهِ . قَد ذاقوا حَلاوَةَ مَعرِفَتِهِ ، وشَرِبوا بِالكَأسِ الرَّوِيَّةِ مِن مَحَبَّتِهِ ، وتَمَكَّنَت مِن سُوَيداءِ (6) قُلوبِهِم وَشيجَةُ (7) خيفَتِهِ . (8)

.


1- .البقرة : 165 .
2- .البلد الأمين : ص 411 ، المصباح للكفعمي : ص 348 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 397 .
3- .بحار الأنوار : ج 87 ص 242 ح 51 ، مستدرك الوسائل : ج 6 ص 341 ح 6958 كلاهما نقلاً عن مصباح السيّد ابن الباقي .
4- .غرر الحكم : ج 1 ص 214 ح 855 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 40 ح 923 .
5- .الوَلَه : ذهاب العقل ، والتحيّر من شدّة الوَجد (النهاية : ج 5 ص 227 «وله») .
6- .سويداء القلب : حبّته (لسان العرب : ج 3 ص 227 «سود») .
7- .الوَشِيجة : عرق الشجرة في الأصل ، وتُستعار للمبالغة في الخوف (مجمع البحرين : ج 3 ص 1938 «وشج») .
8- .نهج البلاغة : الخطبة 91 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 57 ص 110 ح 90 .

ص: 303

فصل هفتم: آثار شناخت خدا
7 / 1 خدا دوستى

فصل هفتم: آثار شناخت خدا7 / 1خدا دوستىقرآن«و كسانى كه ايمان آورده اند ، خدا را دوست تر مى دارند» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در دعاى «جوشن كبير» _ :اى آن كه مُراد غايىِ مريدان است ! اى آن كه نهايتِ خواستِ عارفان است ! اى آن كه مطلوب نهايى طالبان است!

امام على عليه السلام_ در دعا _ :اى آرزوى عارفان ، و اميد آرزومندان!

امام على عليه السلام :شوق ، يارِ نابِ عارفان است .

امام على عليه السلام_ در خطبه اى در توصيف فرشتگان _ :ايمان راستين ، ميان ايشان و شناخت خداوند پيوند زد و يقينِ به او ، آنان را پاك شيفته او ساخت و خواست هايشان ، به آنچه در نزد اوست ، منحصر گشت و جز آن ، چيزى نخواستند . شيرينىِ شناخت پروردگار را چشيدند ، و از جام محبّت او سيراب شدند و درخت ترسِ از او ، در اعماق دل هايشان ريشه دوانيد .

.

ص: 304

عنه عليه السلام_ في دُعائِهِ _ :يا غايَةَ آمالِ العارِفينَ ، يا غِياثَ المُستَغيثينَ ، يا حَبيبَ قُلوبِ الصَّادِقينَ . (1)

الإمام الحسن عليه السلام :مَن عَرَفَ اللّهَ أَحَبَّهُ . (2)

الإمام زين العابدين عليه السلام :إلهي ما أَلَذَّ خَواطِرَ الإِلهامِ بِذِكرِكَ عَلَى القُلوبِ ! وما أَحلَى المَسيرَ إلَيكَ بِالأَوهامِ في مَسالِكِ الغُيوبِ! وما أَطيَبَ طَعمَ حُبِّكَ! وما أَعذَبَ شِربَ قُربِكَ! فَأَعِذنا مِن طَردِكَ وإبعادِكَ، وَاجعَلنا مِن أَخَصِّ عارِفيكَ. (3)

7 / 2خَشيَةُ اللّه عز و جلِالكتاب«إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاؤُاْ» . (4)

.


1- .مصباح المتهجّد : ص 847 ح 910 ، إقبال الأعمال : ج 3 ص 335 كلاهما عن كميل النخعي ، البلد الأمين : ص 190 .
2- .تنبيه الخواطر : ج 1 ص 52 .
3- .بحار الأنوار : ج 94 ص 151 نقلاً عن بعض كتب الأصحاب .
4- .فاطر : 28 .

ص: 305

7 / 2 خشيت از خدا

امام على عليه السلام_ در دعا _ :اى نهايتِ آرزوى عارفان ، اى ياور يارى جويان ، اى محبوب دل صادقان!

امام حسن عليه السلام :هر كه خدا را بشناسد ، عاشق او مى شود .

امام زين العابدين عليه السلام :معبود من! وه كه چه لذّتبخش است خطورات الهام ياد تو بر دل ها! وه كه چه شيرين است گشت و گذار با شهپر خيال در وادى غيب ها! وه كه چه خوش است طعم محبّت تو! وه كه چه گواراست شراب قُرب تو! پس ، ما را از رانده شدن و دور ماندن از درگاهت پناه بخش ، و از خصوصى ترين عارفانت قرارمان ده !

7 / 2خشيت از خدا (1)قرآن«از بندگان خدا ، تنها دانايان اند كه از او مى ترسند» .

.


1- .خشيت : ترس ناشى از عظمت صاحب حشمت و شكوه را گويند .

ص: 306

الحديثسنن الدارمي عن عطاء :قالَ موسى : ... يا رَبِّ ، أَيُّ عِبادِكَ أَخشى لَكَ ؟ قالَ : أَعلَمُهُم بي . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن كانَ بِاللّهِ أَعرَفَ كانَ مِنَ اللّهِ أَخوَفَ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :أَعلَمُ النّاسِ بِاللّهِ أَكثَرُهُم خَشيَةً لَهُ . (3)

عنه عليه السلام_ مِن دُعاءٍ كانَ يَدعو بِهِ بَعدَ رَكعَتَيِ الفَجرِ _ :سُبحانَكَ اللّهُمَّ وبِحَمدِكَ ، مَن ذا يَعرِفُ قَدرَكَ فَلا يَخافُكَ! ومَن ذا يَعلَمُ ما أَنتَ فَلا يَهابُكَ! (4)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ في تَمجيدِ اللّهِ عز و جل _ :سُبحانَكَ ، عَجَبا لِمَن (5) عَرَفَكَ كَيفَ لا يَخافُكَ ! (6)

عنه عليه السلام :مَا العِلمُ بِاللّهِ وَالعَمَلُ إِلّا إِلفانِ مُؤتَلِفانِ ؛ فَمَن عَرَفَ اللّهَ خافَهُ . (7)

عنه عليه السلام_ مِن دُعائِهِ في زِيارَةِ قَبرِ أَميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام _ :اللّهُمَّ إِنَّ قُلُوبَ المُخْبِتينَ إِلَيكَ والِهَةٌ . . . وأَفئِدَةَ العارِفينَ مِنكَ فازِعَةٌ . (8)

.


1- .سنن الدارمي : ج 1 ص 108 ح 368 ، الزهد لابن المبارك : ص 75 ح 223 وص 188 ح 533 .
2- .جامع الأخبار : ص 258 ح 682 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 393 ح 64 نقلاً عن روضة الواعظين .
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 430 ح 3157 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 111 ح 2418 .
4- .بحار الأنوار : ج 87 ص 341 ح 19 وج 94 ص 245 ح 11 كلاهما نقلاً عن الاختيار لابن الباقي .
5- .في المصدر : «من» ، والتصويب من بحار الأنوار .
6- .رجال الكشّي : ج 1 ص 335 ح 188 عن سعيد بن المسيّب ، بحار الأنوار : ج 86 ص 227 ح 46 .
7- .الكافي : ج 8 ص 16 ح 2 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 38 ، الأمالي للمفيد : ص 202 ح 33 كلّها عن أبي حمزة ، تحف العقول : ص 254 وفيهما زيادة «بطاعته» بعد «العمل» ، بحار الأنوار : ج 78 ص 150 ح 11 .
8- .كامل الزيارات : ص 92 ح 93 عن مهدي بن صدقة الرقّي عن الإمام الرضا عن أبيه عن الإمام الباقر عليهم السلام ، مصباح المتهجّد : ص 738 ح 830 عن جابر الجعفي عن الإمام الباقر عنه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 100 ص 264 ح 2 .

ص: 307

حديثسنن الدارمى_ به نقل از عطا _ :خ موسى گفت : ... پروردگارا! كدامين بندگانت از تو ترسان تر است؟ فرمود : «آن كه به من داناتر است» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آن كه خداشناس تر است ، خداترس تر است .

امام على عليه السلام :هر كه خدا را بيشتر بشناسد ، ترسش از او بيشتر است .

امام على عليه السلام_ در دعاى خويش كه بعد از دو ركعت نماز صبح مى خواند _ :منزّهى تو _ اى خداوند _ و ستايش ، مخصوص توست . كيست كه مقام تو را بشناسد و از تو نترسد؟! و كيست كه بداند تو كيستى و از تو نهراسد؟!

امام زين العابدين عليه السلام_ در تمجيد خداوند عز و جل _ :منزّهى تو! شگفتا از كسى كه تو را مى شناسد ، [كه] چگونه از تو نمى ترسد!

امام زين العابدين عليه السلام :شناخت خدا و عمل [به طاعت او] ، دو يار همدم اند . پس ، كسى كه خدا را بشناسد ، از او مى ترسد .

امام زين العابدين عليه السلام_ در دعاى خويش در زيارت قبر امير مؤمنان عليه السلام _ :بار خدايا! دل هاى خاكساران ، شيفته تو اند ... و دل هاى عارفان ، هراسان از تو .

.

ص: 308

الإمام الباقر عليه السلام :في حِكمَةِ آلِ داودَ : ... يابنَ آدَمَ ، أَصبَحَ قَلبُكَ قاسِيا وأَنتَ لِعَظَمَةِ اللّهِ ناسِيا ، فَلَو كُنتَ بِاللّهِ عالِما ، وبِعَظَمَتِهِ عارِفا لَم تَزَل مِنهُ خائِفا ، ولِوَعدِهِ راجِيا ، وَيحَكَ ، كَيفَ لا تَذكُرُ لَحَدَكَ وَانفِرادَكَ فيهِ وَحدَكَ ! (1)

الإمام الصادق عليه السلام :إِنَّ اللّهَ _ تَبارَكَ وتَعالى _ أَوحى إِلى داودَ عليه السلام : ... ما لي أَراكَ ساكِتا ؟ قالَ : خَشيَتُكَ أَسكَتَتني . (2)

7 / 3الرَّغبَةُ فيما عِندَ اللّه عز و جلِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :قالَ داودُ عليه السلام : يا رَبِّ! حَقٌّ لِمَن عَرَفَكَ أَلّا يَقطَعَ رَجاءَهُ مِنكَ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :يَنبَغي لِمَن عَرَفَ اللّهَ سُبحانَهُ أَن يَرغَبَ فيما لَدَيهِ . (4)

عنه عليه السلام :عَجِبتُ لِمَن عَرَفَ رَبَّهُ كَيفَ لا يَسعى لِدارِ البَقاءِ! (5)

7 / 4طاعَةُ اللّه عز و جلِالإمام زين العابدين عليه السلام :مَا العِلمُ بِاللّهِ وَالعَمَلُ إِلّا إِلفانِ مُؤتَلِفانِ ؛ فَمَن عَرَفَ اللّهَ خافَهُ ، وحَثَّهُ الخَوفُ عَلَى العَمَلِ بِطاعَةِ اللّهِ ، وإِنَّ أَربابَ العِلمِ وأَتباعَهُمُ الَّذينَ عَرَفُوا اللّهَ فَعَمِلوا لَهُ ورَغِبوا إِلَيهِ ، وقَد قالَ اللّهُ : «إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاؤُاْ» . (6)

.


1- .الأمالي للطوسي : ص 203 ح 346 عن سعد بن زياد العبدي عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 14 ص 36 ح 10 .
2- .الأمالي للصدوق : ص 263 ح 280 ، قصص الأنبياء للراوندي : ص 199 ح 254 كلاهما عن يونس بن ظبيان ، مشكاة الأنوار : ص 400 ح 1326 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 34 ح 3 .
3- .قرب الإسناد : ص 119 ح 417 عن الحسين بن علوان عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، الكافي : ج 2 ص 189 ح 5 ، الأمالي للصدوق : ص 701 ح 955 كلاهما عن عبد اللّه بن سنان عن الإمام الصادق عليه السلام ، ثواب الأعمال : ص 163 ح 1 عن الإمام الصادق عليه السلام ، معاني الأخبار : ص 374 ح 1 عن داود بن سليمان عن الإمام الرضا عن الإمام الصادق عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 74 ص 283 ح 1 .
4- .غرر الحكم : ج 6 ص 442 ح 10935 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 549 ح 10131 .
5- .غرر الحكم : ج 4 ص 340 ح 6265 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 329 ح 5648 .
6- .الكافي : ج 8 ص 16 ح 2 ، الأمالي للمفيد : ص 202 ح 33 كلاهما عن أبيحمزة ، تحف العقول : ص 254 وفيهما زيادة «بطاعته» بعد «العمل» ، بحار الأنوار : ج 70 ص 344.

ص: 309

7 / 3 رغبت به آنچه نزد خداست
7 / 4 فرمان بردارى از خدا

امام باقر عليه السلام :در حكمت آل داوود [آمده است] : « ... اى پسر آدم! دلت سخت گشته و عظمت خداوند را از ياد برده اى . اگر خدا را مى شناختى و عظمت او را مى دانستى ، پيوسته از او ترسان بودى و به وعده اش اميدوار . واى بر تو! چگونه به ياد گورت و تنهايى ات در آن نيستى؟» .

امام صادق عليه السلام :خداوند متعال به داوود عليه السلام وحى كرد : « ... چه شده است كه تو را خاموش مى بينم؟» . داوود گفت : ترس از تو ، زبان مرا فرو بسته است .

7 / 3رغبت به آنچه نزد خداستپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :داوود عليه السلام گفت : پروردگارا! آن كه تو را بشناسد ، سزد كه اميدش را از تو نَبُرد .

امام على عليه السلام :براى كسى كه خداوند سبحان را مى شناسد ، سزاوار است كه به آنچه نزد اوست ، راغب باشد .

امام على عليه السلام :تعجّب مى كنم از كسى كه پروردگارش را مى شناسد ، چگونه براى سراى ماندگارى ، تلاش نمى كند!

7 / 4فرمان بردارى از خداامام زين العابدين عليه السلام :خداشناسى و عمل ، دو يار همدم اند . پس ، هر كه خدا را بشناسد ، از او مى ترسد و ترس ، او را به فرمان بردارى از خدا برمى انگيزد . دانشمندان و پيروان آنها كسانى هستند كه خدا را شناختند و براى او كار كردند و خواهان او شدند . خداوند فرموده است : «از بندگان خدا ، تنها دانايان اند كه از او مى ترسند» .

.

ص: 310

7 / 5اجتِنابُ المَحارِمِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن عَرَفَ اللّهَ وعَظَّمَهُ مَنَعَ فاهُ مِنَ الكَلامِ ، وبَطنَهُ مِنَ الطَّعامِ ، وعَفا (1) نَفسَهُ بِالصِّيامِ وَالقِيامِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن عَرَفَ كَفَّ . (3)

الإمام الرضا عليه السلام :إِن قالَ قائِلٌ : لِمَ أُمِرَ الخَلقُ بِالإِقرارِ بِاللّهِ وبِرَسولِهِ وحُجَّتِهِ وبِما جاءَ مِن عِندِ اللّهِ ؟ قيلَ : لِعِلَلٍ كَثيرَةٍ : مِنها : أَنَّ مَن لَم يُقِرَّ بِاللّهِ لَم يَتَجَنَّب مَعاصِيَهُ ، ولَم يَنتَهِ عَنِ ارتِكابِ الكَبائِرِ ، ولَم يُراقِب أَحَدا فيما يَشتَهي ويَستَلِذُّ مِنَ الفَسادِ وَالظُّلمِ ، وإِذا فَعَلَ النّاسُ هذِهِ الأَشياءَ وَارتَكَبَ كُلُّ إِنسانٍ ما يَشتَهي ويَهواهُ مِن غَيرِ مُراقَبَةٍ لِأَحَدٍ كانَ في ذلِكَ فَسادُ الخَلقِ أَجمَعينَ ، ووُثوبُ بَعضِهِم عَلى بَعضٍ ، فَغَصَبُوا الفُروجَ وَالأَموالَ ، وأَباحُوا الدِّماءَ وَالسَّبيَ ، وقَتَلَ بَعضُهُم بَعضا مِن غَيرِ حَقٍّ ولا جُرمٍ ، فَيَكونُ في ذلِكَ خَرابُ الدُّنيا ، وهَلاكُ الخَلقِ ، وفَسادُ الحَرثِ وَالنَّسلِ . ومِنها : أَنَّ اللّهَ عز و جل حَكيمٌ ، ولا يَكونُ الحَكيمُ ولا يُوصَفُ بِالحِكمَةِ إِلّا الَّذي يَحظُرُ الفَسادَ ويَأمُرُ بِالصَّلاحِ ويَزجُرُ عَنِ الظُّلمِ ويَنهى عَنِ الفَواحِشِ ، ولا يَكونُ حَظرُ الفَسادِ وَالأَمرُ بِالصَّلاحِ وَالنَّهيُ عَنِ الفَواحِشِ إِلّا بَعدَ الإِقرارِ بِاللّهِ ومَعرِفَةِ الآمِرِ وَالنَّاهي ؛ فَلَو تُرِكَ النَّاسُ بِغَيرِ إِقرارٍ بِاللّهِ ولا مَعرِفَةٍ لَم يَثبُت أَمرٌ بِصَلاحٍ ، ولا نَهيٌ عَن فَسادٍ ؛ إِذ لا آمِرَ ولا ناهِيَ . ومِنها : أَنّا قَد وَجَدنَا الخَلقَ قَد يَفسُدونَ بِأُمورٍ باطِنَةٍ مَستورَةٍ عَنِ الخَلقِ ، فَلَولَا الإِقرارُ بِاللّهِ وخَشيَتُهُ بِالغَيبِ لَم يَكُن أَحَدٌ إِذا خَلا بِشَهوَتِهِ وَإِرادَتِهِ يُراقِبُ أَحَدا في تَركِ مَعصِيَةٍ وَانتِهاكِ حُرمَةٍ وَارتِكابِ كَبيرٍ (4) ، إِذا كانَ فِعلُهُ ذلِكَ مَستورا عَنِ الخَلقِ بِغَيرِ مُراقِبٍ لِأَحَدٍ فَكانَ يَكونُ في ذلِكَ هَلاكُ الخَلقِ أَجمَعينَ ، فَلَم يَكُن قِوامُ الخَلقِ وصَلاحُهُم إِلّا بِالإِقرارِ مِنهُم بِعَليمٍ خَبيرٍ يَعلَمُ السِّرَّ وأَخفى ، آمِرٌ بِالصَّلاحِ ، ناهٍ عَنِ الفَسادِ ، ولا يَخفى عَلَيهِ خافِيَةٌ ؛ لِيَكونَ في ذلِكَ انزِجارٌ لَهُم يَخلون بِهِ مِن أَنواعِ الفَسادِ . (5)

.


1- .قال العلّامة المجلسي قدس سره : «وعفا» كذا ، وفي بعض النسخ «فعفى»؛ أي جعلها صافيةً خالصةً ، أو جعلها مندرسةً ذليلةً خاضعةً ، أو وفّر كمالاتها . قال في النهاية : أصل العفو المحو والطمس ، وعَفَت الريحُ الأثرَ : محَته وطمسته ... وعفا الشيءُ : كثر وزاد ، يقال : أعفيته وعفّيته ، وعفا الشيءُ : صَفا وخلص ، انتهى . وأقول : الأظهر مافي المجالس وغيره وأكثر نسخ الكتاب : «عنّى» أي أتعب ، والعنا _ بالفتح والمدّ _ : التعب (مرآة العقول : ج9 ص254) .
2- .الكافي : ج 2 ص 237 ح 25 ، أعلام الدين : ص 112 وفيه «عزّ» بدل «عفا» وكلاهما عن عيسى النهريري عن الإمام الصادق عليه السلام ، الأمالي للصدوق : ص 380 ح 482 عن عيسى النهريري عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، تنبيه الخواطر : ج 1 ص 66 ، روضة الواعظين : ص 320 وفيها «عنّى» بدل «عفا» ، بحار الأنوار : ج 69 ص 288 ح 23 .
3- .غرر الحكم : ج 5 ص 135 ح 7645 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 428 ح 7269 .
4- .في عيون أخبار الرضا عليه السلام وبحار الأنوار : «وارتكاب كبيرةٍ» .
5- .علل الشرائع : ص 252 ح 9 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 99 ح 1 كلاهما عن الفضل بن شاذان ، بحار الأنوار : ج 3 ص 10 ح 23 .

ص: 311

7 / 5 دورى كردن از حرام ها

7 / 5دورى كردن از حرام هاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه خدا را بشناسد و بزرگش بدارد ، دهانش را از سخن و شكمش را از خوردن باز مى دارد و نفْس خويش را با روزه و نماز ، پاك مى گرداند .

امام على عليه السلام :آن كه [خدا را] شناخت ، خويشتندار شد .

امام رضا عليه السلام :اگر كسى بگويد : «چرا مردم به اقرار نمودن به خدا و پيامبر او و حجّتش و آنچه او از نزد خداوند آورده است ، مأمور شده اند؟» ، گفته مى شود : به دلايل فراوان ، از جمله : كسى كه به خدا اقرار نكند ، از نافرمانى او دورى نمى ورزد و از ارتكاب گناهانِ بزرگ باز نمى ايستد و در فساد و ستمكارى هايى كه دلخواه و خوشايند اوست ، ملاحظه هيچ كس را نمى كند ، و هر گاه مردم اين كارها را بكنند و هر شخصى ، بدون ملاحظه هيچ كس ، آنچه را مى خواهد و هوس مى كند ، مرتكب شود ، همه جامعه به تباهى كشيده مى شود و برخى به جان ديگرى مى افتند ، و نواميس و اموال را به يغما مى برند و خون ها و اسير گرفتن [زنان] را مباح مى شمارند و يكديگر را به ناحق و بى گناه مى كشند ، و اين ، باعث خرابى دنيا و نابودى خلق مى شود و آبادانى و نسل بشر را از بين مى برد . دليل ديگر ، آن كه : خداوند عز و جل حكيم است ، و حكيم نيست و حكيمش نخوانند ، مگر كسى را كه از تباهى بازدارد و به صلاح (درستى) فرا خواند و از ستم جلو گيرد و از زشتكارى ها نهى كند . و باز داشتن از تباهى و امر كردن به صلاح و نهى از زشتكارى ها تحقّق نمى پذيرد ، مگر پس از اقرار به خدا و شناخت امر و نهى كننده . پس اگر مردم ، بدون اقرار به خدا و شناخت [و ايمان به او] رها مى شدند ، ديگر امر به درستى و نهى از تباهى ، معنا نداشت ؛ زيرا امر كننده و نهى كننده اى در كار نبود . دليل ديگر ، آن كه : مى بينيم مردم ، گاه دور و پنهان از چشم ديگران كارهاى فاسد انجام مى دهند . پس اگر اقرار به خداوند و ترس از او در نهان نباشد ، هيچ كس ، هر گاه با شهوت و هوس خويش تنها مى شد ، در ترك معصيت و پرده درى و ارتكاب گناه كبيره ، ملاحظه هيچ كس را نمى كرد ؛ چون اين كار او ، از نگاه خلق پوشيده بود و كسى ناظر آن نبود ، و اين ، جامعه را به تباهى مى كشانْد . بنا بر اين ، استوارى و درستى جامعه ممكن نبود ، مگر با اقرار آنان به وجود دانايى آگاه كه پنهانى ترين رازها را مى داند ، [همو كه] امر كننده به درستى و نهى كننده از تباهى است و هيچ امر پنهانى ، بر او پوشيده نيست ، و اين خود ، عامل باز دارنده اى براى ارتكاب آنان از هر گونه فساد است .

.

ص: 312

7 / 6الزُّهدُ فِي الدُّنياالإمام عليّ عليه السلام :يَسيرُ المَعرِفَةِ يوجِبُ الزُّهدَ فِي الدُّنيا . (1)

.


1- .غرر الحكم : ج 6 ص 454 ح 10984 .

ص: 313

7 / 6 دل بر كندن از دنيا

7 / 6دل بر كندن از دنياامام على عليه السلام :اندك شناخت [خدا] ، موجب دل بر كندن از دنيا مى شود .

.

ص: 314

عنه عليه السلام :مَن صَحَّت مَعرِفَتُهُ انصَرَفَت عَنِ العالَمِ الفاني نَفسُهُ وهِمَّتُهُ . (1)

عنه عليه السلام :ثَمَرَةُ المَعرِفَةِ العُزوفُ عَن دارِ الفَناءِ . (2)

عنه عليه السلام :كُلُّ عارِفٍ عائِفٌ . (3)

الإمام زين العابدين عليه السلام :إِنَّ جَميعَ ما طَلَعَت عَلَيهِ الشَّمسُ في مَشارِقِ الأَرضِ ومَغارِبِها ، بَحرِها وبَرِّها ، وسَهلِها وجَبَلِها ، عِندَ وَلِيٍّ مِن أَولِياءِ اللّهِ وأَهَلِ المَعرِفَةِ بِحَقِّ اللّهِ كَفَيءِ الظِّلالِ . (4)

الإمام الصّادق عليه السلام :مَن عَرَفَ اللّهَ خافَ اللّهَ ، ومَن خافَ اللّهَ سَخَت نَفسُهُ عَنِ الدُّنيا . (5)

عنه عليه السلام :إِنَّ أَعلَمَ النّاسِ بِاللّهِ أَخوَفُهُم للّهِِ ، وأَخوَفَهُم لَهُ أَعلَمُهُم بِهِ ، وأَعلَمَهُم بِهِ أَزهَدُهُم فيها (6) . (7)

7 / 7التَّقوىرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لِكُلِّ شَيءٍ مَعدِنٌ ، ومَعدِنُ التَّقوى قُلوبُ العارِفينَ . (8)

الإمام عليّ عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ الَّذي أَلهَمَ بِفَواتِحِ عِلمِهِ النّاطِقينَ، وأَنارَ بِثَواقِبِ (9) عَظَمَتِهِ قُلوبَ المُتَّقينَ. (10)

.


1- .غرر الحكم : ج 5 ص 453 ح 9142 .
2- .غرر الحكم : ج 3 ص 333 ح 4651 .
3- .غرر الحكم : ج 4 ص 524 ح 6829 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 376 ح 6343 .
4- .تحف العقول : ص 391 عن الإمام الكاظم عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 78 ص 306 .
5- .الكافي : ج 2 ص 68 ح 4 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 185 كلاهما عن أبي حمزة ، تحف العقول : ص 362 ، مشكاة الأنوار : ص 211 ح 572 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 244 ح 53 .
6- .أي في الدنيا .
7- .تفسير القمّي : ج 2 ص 146 عن حفص بن غياث ، بحار الأنوار : ج 70 ص 311 ح 8 .
8- .المعجم الكبير : ج 12 ص 234 ح 13185 عن سالم بن عبد اللّه عن أبيه ، كنز العمّال : ج 3 ص 90 ح 5638 ؛ مشكاة الأنوار : ص 447 ح 1501 ، المواعظ العدديّة : ص 44 .
9- .الثّاقِبُ : المضيء (النهاية : ج1 ص216 «ثقب») .
10- .دلائل الإمامة : ص 90 ح 24 عن اللّيث عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام عن جابر ، بحار الأنوار : ج 103 ص 270 ح 21.

ص: 315

7 / 7 پرهيزگارى

امام على عليه السلام :آن كه [از خدا] شناخت درستى داشته باشد ، جانش و خواستش از اين جهانِ فناپذير ، روى گردان مى شود .

امام على عليه السلام :ثمره شناخت [خدا] ، دل بركندن از سراى نيستى است .

امام على عليه السلام :هر عارفى ، دنياگريز است .

امام زين العابدين عليه السلام :هر آنچه خورشيد بر آن در شرق و غرب عالم ، [از :] دريا و صحرا و دشت و كوه آن مى تابد ، نزد هر يك از اولياى خدا و خداشناسان حقيقى ، همچون برگشت سايه هاست .

امام صادق عليه السلام :آن كه خدا را شناخت ، از خدا ترسيد و آن كه از خدا ترسيد ، سخاوتمندانه از دنيا گذشت .

امام صادق عليه السلام :داناترينِ مردم به خدا ، ترسان ترينِ آنها از اوست و ترسان ترينِ مردم از خدا ، داناترينِ آنها به اوست ، و داناترينِ مردم به خدا ، زاهدترينِ آنها به دنياست .

7 / 7پرهيزگارىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر چيزى معدنى دارد و معدن پرهيزگارى (تقوا) ، دل هاى خداشناسان است .

امام على عليه السلام :سپاس ، خداوندى را كه كليدهاى دانش خود را به گويندگان ، الهام فرمود و دل هاى پرهيزگاران را به انوار عظمتش روشن ساخت .

.

ص: 316

7 / 8التَّوَحُّد (1)الإمام عليّ عليه السلام :مَن عَرَفَ اللّهَ تَوَحَّدَ . (2)

عنه عليه السلام :مَن عَرَفَ الحَقَّ لَم يَعتَدَّ بِالخَلقِ . (3)

7 / 9التَّواضُعُ للّه عز و جلِالإمام عليّ عليه السلام :لا يَنبَغي لِمَن عَرَفَ عَظَمَةَ اللّهِ أَن يَتَعَظَّمَ ؛ فَإِنَّ رِفعَةَ الَّذينَ يَعلَمونَ ما عَظَمَةُ اللّهِ أَن يَتَواضَعوا لَهُ . (4)

7 / 10التَّسليمُ لِقَضاءِ اللّهِ عز و جلالإمام الباقر عليه السلام :أَحَقُّ خَلقِ اللّهِ أَن يُسَلِّمَ لِما قَضَى اللّهُ عز و جل مَن عَرَفَ اللّهَ عز و جل . (5)

.


1- .المراد من التوحد ، هو الاعتزال عن الطالحين ، لا ترك المهمّات الاجتماعية .
2- .غرر الحكم : ج 5 ص 172 ح 7829 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 452 ح 8101 .
3- .سجع الحمام : ص 408 ح 612 نقلاً عن أسرار البلاغة للعاملي .
4- .الكافي : ج 8 ص 390 ح 586 عن محمّد بن الحسين عن أبيه عن جدّه عن أبيه ، نهج البلاغة : الخطبة 147 ، تحف العقول : ص 227 عن الإمام الحسن عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 77 ص 369 ح 34 .
5- .الكافي : ج 2 ص 62 ح 9 عن عبد اللّه بن محمّد الجعفي ، التمحيص : ص 62 ح 141 نحوه ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 185 ، بحار الأنوار : ج 72 ص 332 ح 16 .

ص: 317

7 / 8 تنهايى گزيدن
7 / 9 فروتنى براى خدا
7 / 10 سرسپردگى به قضاى الهى و اعتماد به او

7 / 8تنهايى گزيدن (1)امام على عليه السلام :هر كه خدا را شناخت ، تنهايى گزيد .

امام على عليه السلام :هر كه حق را شناخت ، به خَلق ، بى اعتنا شد .

7 / 9فروتنى براى خداامام على عليه السلام :آن كه بزرگى خدا را بشناسد ، نسزد كه بزرگى بفروشد ؛ زيرا بلندمرتبگىِ كسانى كه بزرگى خدا را مى شناسند ، در اين است كه براى او فروتنى كنند .

7 / 10سرسپردگى به قضاى الهى و اعتماد به اوامام باقر عليه السلام :سزاوارترينِ خلق خدا به سرسپردگى در براى قضاى الهى ، كسى است كه خداوند عز و جل را بشناسد .

.


1- .مقصود ، تنهايى گزيدن از انسان هاى ناشايسته است ، نه گوشه نشينى و ترك مسئوليت هاى اجتماعى و سياسى .

ص: 318

الإمام الصادق عليه السلام_ لِسُفيانَ الثَّورِيِّ _ :يا سُفيانُ ، ثِق بِاللّهِ تَكُن عارِفا . (1)

7 / 11الرِّضا بِقَضاءِ اللّه عز و جلِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :قالَ اللّهُ عز و جل : عَلامَةُ مَعرِفَتي في قُلوبِ عِبادي حُسنُ مَوقِعِ قَدري ألّا أُشتَكى ، ولا أُستَبطى ، ولا أُستَخفى . (2)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ من دُعاءٍ نُسِبَ إِلَيهِ _ :كَيفَ أَحزَنُ وقَد عَرَفتُكَ؟! (3)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ أَعلَمَ النّاسِ بِاللّهِ أَرضاهُم بِقَضاءِ اللّهِ عز و جل . (4)

7 / 12استِبشارُ الوَجهِ وحُزنُ القَلبِالإمام عليّ عليه السلام :العارِفُ وَجهُهُ مُستَبشِرٌ مُتَبَسِّمٌ ، وقَلبُهُ وَجِلٌ مَحزونٌ . (5)

عنه عليه السلام :كُلُّ عارِفٍ مَهمومٌ . (6)

تعليقتقدّم سابقا نفي الحزن عن العارف ، بيد أنّ في هذا الحديث قد جاء اعتبار الحزن من خصائصه ، وفي الجمع بين الحديثين يمكن القول : إنّ العارف مسرور من جهة ومحزون من جهة اُخرى ؛ فهو من ناحيةٍ مترعٌ بالأمل والسرور حينما ينظر إلى رحمة اللّه وصفاته الجمالية ، ومن ناحية اُخرى محزون حينما يفكّر بغضب اللّه سبحانه وصفاته الجلالية . ويمكن القول أيضا : إنّ العارف يصبح مسرورا حينما يتجلّى الخالق تعالى لقلبه ، ويضحى حزينا في غير ذلك لفقدانه تلك الحال . أو أنّ العارف مسرور بالدرجات العُلى الّتي وصل إليها في معرفة الحقّ تعالى ، وحزين حينما يكون فاقدا لتلك الدرجات .

.


1- .تحف العقول : ص 376 عن سفيان الثوري ، بحار الأنوار : ج 78 ص 261 ح 160 .
2- .كنز العمّال : ج 1 ص 129 ح 606 نقلاً عن الديلمي عن أبي هريرة .
3- .بحار الأنوار : ج 94 ص 139 .
4- .الكافي : ج 2 ص 60 ح 2 عن ليث المرادي .
5- .غرر الحكم : ج 2 ص 104 ح 1985 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 60 ح 1515 .
6- .غرر الحكم : ج 4 ص 524 ح 6827 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 376 ح 6341 .

ص: 319

7 / 11 خشنودى به قضاى الهى
7 / 12 چهره شاد و دل اندوهگين
توضيح

امام صادق عليه السلام_ به سفيان ثورى _ :اى سفيان! به خدا اعتماد كن تا خداشناس باشى .

7 / 11خشنودى به قضاى الهىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل فرمود : «نشانه آن كه دل هاى بندگانم مرا شناخته اند ، اين است كه مقام مرا نيك بشناسند ، از من شِكوه نشود ، [در بر آوردن نيازهاى آنان] كُند شمرده نشوم و غايب دانسته نشوم» .

امام زين العابدين عليه السلام_ در دعايى منسوب به ايشان _ :چگونه اندوهگين شوم با آن كه تو را شناخته ام؟!

امام صادق عليه السلام :داناترينِ مردم به خدا ، خشنودترينِ آنان به قضاى الهى است .

7 / 12چهره شاد و دل اندوهگينامام على عليه السلام :خداشناس ، چهره اش شاد و خندان است ، و دلش ترسان و اندوهناك .

امام على عليه السلام :هر عارفى [دلش] اندوهگين است .

توضيحپيش تر گذشت كه عارف ، اندوهى ندارد ؛ امّا اين حديث ، اندوه را از ويژگى هاى عارف مى داند . در جمع ميان دو حديث ، مى توان گفت : عارف ، از جهتى شاد و از جهتى ديگر ، غمگين است . از اين لحاظ كه به رحمت و صفات جمال خدا مى نگرد ، آكنده از اميد و شادى مى شود و از آن جا كه به خشم خداى سبحان و صفات جلال او مى نگرد ، غمگين مى شود و مى توان چنين گفت كه عارف ، به گاه جلوه خداى متعال بر دلش ، شاد مى شود و آن گاه كه اين حالت را در خود نمى يابد ، اندوهگين مى گردد يا آن كه عارف با وصول به درجات والاى معرفت خداوند متعال ، شادمان مى شود و چون آن درجات را از دست بدهد ، اندوهگين مى گردد .

.

ص: 320

7 / 13الغِنى عَن خَلقِ اللّه عز و جلِالإمام عليّ عليه السلام :مَن سَكَنَ قَلبَهُ العِلمُ بِاللّهِ ، سَكَنَهُ الغِنى عَن خَلقِ اللّهِ . (1)

7 / 14السَّهَرُ بِذِكرِ اللّه عز و جلِالإمام عليّ عليه السلام :سَهَرُ العُيونِ بِذِكرِ اللّهِ خُلصانُ العارِفينَ ، وحُلوانُ المُقَرَّبينَ . (2)

إرشاد القلوب :كانَ مِمّا ناجى بِهِ الباري تَعالى داودَ عليه السلام : ... يا داودُ ، إِنَّ العارِفينَ كَحَلوا أَعيُنَهُم بِمِروَدِ (3) السَّهَرِ، وقاموا لَيلَهُم يَسهَرونَ؛ يَطلُبونَ بِذلِكَ مَرضاتي. (4)

.


1- .غرر الحكم : ج 5 ص 392 ح 8896 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 463 ح 8415 .
2- .غرر الحكم : ج 4 ص 141 ح 5612 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 286 ح 5163 وفيه «ودأب» بدل «وحلوان» .
3- .المِرْوَد : المِيل الّذي يُكتحل به (تاج العروس : ج 4 ص 466 «رود»).
4- .إرشاد القلوب : ص 86 .

ص: 321

7 / 13 بى نيازى از خلق خدا
7 / 14 شب زنده دارى به ذكر خدا

7 / 13بى نيازى از خلق خداامام على عليه السلام :هركه شناخت خدا در دلش جاى گيرد ، بى نيازى از خلق خدا در آن سُكنا مى گزيند .

7 / 14شب زنده دارى به ذكر خداامام على عليه السلام :شب زنده دارى با ذكر خدا ، يار عارفان و پاداش مقرّبان است .

إرشاد القلوب :از مناجات هاى خداوند متعال با داوود عليه السلام اين بود : ... اى داوود! عارفان ، چشمان خويش را با ميل شب زنده دارى سرمه مى كشند و شب هايشان را تا صبح به عبادت مى گذرانند و از اين كار ، خشنودى مرا مى طلبند .

.

ص: 322

7 / 15كَثرَةُ الدُّعاءِالإمام عليّ عليه السلام :أَعلَمُ النّاسِ بِاللّهِ أَكثَرُهُم لَهُ مَسأَلَةً . (1)

عنه عليه السلام_ مِن دُعائِهِ _ :إِلهي ، كَيفَ أَدعوكَ وقَد عَصَيتُكَ! وكَيفَ لا أَدعوكَ وقَد عَرَفتُكَ! (2)

الإمام زين العابدين عليه السلام :يا مَن آنَسَ العارِفينَ بِطيبِ مُناجاتِهِ . (3)

7 / 16استِجابَةُ الدُّعاءِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :قالَ اللّهُ عز و جل : مَن أَهانَ لي وَلِيّا فَقَد أَرصَدَ لِمُحارَبَتي . وما تَقَرَّبَ إِلَيَّ عَبدٌ بِشَيءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افتَرَضتُ عَلَيهِ ، وإِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنّافِلَةِ حَتّى أُحِبَّهُ، فَإِذا أَحبَبتُهُ كُنتُ سَمعَهُ الَّذييَسمَعُ بِهِ، وبَصَرَهُ الَّذي يُبصِرُ بِهِ، ولِسانَهُ الَّذي يَنطِقُ بِهِ، ويَدَهُ الَّتي يَبطِشُ بِها، إِن دَعانيأَجَبتُهُ، وإِن سَأَلَني أَعطَيتُهُ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :إِنَّ اللّهَ تَعالى قالَ : مَن عادى لي وَلِيّا فَقَد آذَنتُهُ بِالحَربِ . وما تَقَرَّبَ إِلَيَّ عَبدي بِشَيءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمّا افتَرَضتُ عَلَيهِ . وما يَزالُ عَبدي يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّوافِلِ حَتّى أُحِبَّهُ ، فَإِذا أَحبَبتُهُ كُنتُ سَمعَهُ الَّذي يَسمَعُ بِهِ ، وبَصَرَهُ الَّذي يُبصِرُ بِهِ ، ويَدَهُ الَّتي يَبطِشُ بِها ، ورِجلَهُ الَّتي يَمشي بِها ، وإِن سَأَلَني لَأُعطِيَنَّهُ ، ولَئِنِ استَعاذَني لَأُعيذَنَّهُ . (5)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 451 ح 3260 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 122 ح 2795 .
2- .المزار : ص 270 عن ميثم ، بحار الأنوار : ج 94 ص 121 ح 19 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي عن الإمام زين العابدين عليه السلام .
3- .بحار الأنوار : ج 94 ص 157 ح 22 نقلاً عن بعض القدماء في كتاب أنيس العابدين .
4- .الكافي : ج 2 ص 352 ح 7 عن حمّاد بن بشير عن الإمام الصادق عليه السلام ، المحاسن : ج 1 ص 454 ح 1047 عن حنان بن سدير عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، التوحيد : ص 399 ح 1 ، علل الشرائع : ص 12 ح 7 كلاهما عن أنس ، المؤمن : ص 32 ح 61 عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وكلّها نحوه ، بحارالأنوار : ج 70 ص 22 ح 21 .
5- .صحيح البخاري : ج 5 ص 2385 ح 6137 ، السنن الكبرى : ج 10 ص 370 ح 20980 كلاهما عن أبي هريرة ، مسند ابن حنبل : ج 10 ص 112 ح 26253 عن عائشة نحوه ، كنز العمّال : ج 1 ص 230 ح 1157 .

ص: 323

7 / 15 بسيار دعا كردن
7 / 16 پذيرفته شدن دعا

7 / 15بسيار دعا كردنامام على عليه السلام :آنان كه خداشناس ترند ، بيشتر از او درخواست مى كنند .

امام على عليه السلام_ در دعاى ايشان _ :معبودا! با چه رويى تو را بخوانم ، در حالى كه نافرمانى ات كرده ام ، و چگونه نخوانمت ، در حالى كه شناخته ام؟!

امام زين العابدين عليه السلام :اى كسى كه با مناجات خوشش ، همدم عارفان است !

7 / 16پذيرفته شدن دعاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل فرمود : «هركس به دوستى از [دوستان] من اهانت كند ، براى جنگ با من در كمين نشسته است . محبوب ترين وسيله تقرّب بنده به من ، فرايضى است كه بر او واجب كرده ام و همانا با نافله [نيز] به من نزديك مى شود تا آن جا كه دوستدار او مى شوم و چون دوستش بدارم ، آن گاه گوش او مى شوم كه با آن بشنود و چشم او مى شوم كه با آن ببيند و زبان او مى شوم كه با آن سخن بگويد و دست او مى شوم كه با آن فرو كوبد . اگر مرا بخوانَد ، پاسخش مى دهم و اگر از من خواهشى كند ، به او عطا مى كنم» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداى متعال فرمود : «هركس با دوستى از [دوستان] من دشمنى ورزد ، به او اعلان جنگ دهم . محبوب ترين وسيله تقرّب بنده ام به من فرايضى است كه بر او واجب ساخته ام و بنده ام به واسطه نوافل ، پيوسته به من نزديك مى شود تا جايى كه دوستدارش مى شوم ، و چون او را دوست بدارم ، گوش او مى شوم كه با آن بشنود و چشم او مى شوم كه با آن ببيند و دست او مى شوم كه با آن درهم كوبد و پاى او مى شوم كه با آن راه رود ، و اگر از من درخواستى كند ، به او عطا مى كنم و اگر از من پناه جويد ، او را پناه مى دهم» .

.

ص: 324

عنه صلى الله عليه و آله :إِنَّ اللّهَ عز و جل يَقولُ : ما يَزالُ عَبدي يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّوافِلِ حَتّى أُحِبَّهُ؛ فَأَكونَ أَنَا سَمعَهُ الَّذي يَسمَعُ بِهِ ، وبَصَرَهُ الَّذي يُبصِرُ بِهِ ، ولِسانَهُ الَّذي يَنطِقُ بِهِ ، وقَلبَهُ الَّذي يَعقِلُ بِهِ ، فَإِذا دَعا أَجَبتُهُ ، وإِذا سَأَلَني أَعطَيتُهُ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :لَو عَرَفتُمُ اللّهَ تَعالى حَقَّ مَعرِفَتِهِ لَزالَت بِدُعائِكُمُ الجِبالُ! (2)

عنه صلى الله عليه و آله :لَو عَرَفتُمُ اللّهَ عز و جل حقَّ مَعرِفَتِهِ لَمَشَيتُم عَلَى البُحورِ ، ولَزالَت بِدُعائِكُمُ الجِبالُ . ولَو خِفتُمُ اللّهَ حَقَّ خَوفِهِ لَعَلِمتُمُ العِلمَ الَّذي لَيسَ مَعَهُ جَهلٌ ، وما بَلَغَ ذلِكَ أَحَدٌ ولا أَتى ، اللّهُ عز و جل أَعظَمُ مِن أَن يَبلُغَ أَحَدٌ أَمرَهُ كُلَّهُ! (3)

7 / 17الفَوزُ وَالفَلاحُالإمام عليّ عليه السلام :مَن عَرَفَ اللّهَ سُبحانَهُ لَم يَشقَ أَبَدا . (4)

.


1- .المعجم الكبير : ج 8 ص 206 ح 7833 و ص 222 ح 7880 نحوه وكلاهما عن أبي اُمامة ، كنز العمّال : ج 1 ص 229 ح 1155 .
2- .نوادر الاُصول : ج 2 ص 132 عن معاذ بن جبل ، حلية الأولياء : ج 8 ص 156 الرقم 406 عن وهيب المكّي ، كنز العمّال : ج 3 ص 142 ح 5881 ؛ عوالي اللآلي : ج 4 ص 132 ح 225 وفيه «لزايلت بدعائكم الجبال الراسيات».
3- .الفردوس : ج 3 ص 370 ح 5123 ، كنز العمّال : ج 3 ص 144 ح 5893 نقلاً عن ابن السني وكلاهما عن معاذ .
4- .غرر الحكم : ج 5 ص 406 ح 8954 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 463 ح 8427 .

ص: 325

7 / 17 پيروزى و رستگارى

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل مى فرمايد : «بنده ام پيوسته به واسطه نوافل به من نزديك مى شود تا آن جا كه محبوب من مى گردد . در اين صورت ، گوش شنواى او ، چشم بيناى او ، زبان گوياى او و دل خردورز او مى شوم . پس ، هر گاه مرا بخواند پاسخش مى دهم و هر گاه از من خواهشى كند ، عطايش مى كنم» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اگر خداوند متعال را آن گونه كه شايسته اوست ، مى شناختيد ، كوه ها با دعاى شما متلاشى مى شدند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اگر خداوند عز و جل را چنان كه بايد ، مى شناختيد ، هر آينه بر روى درياها راه مى رفتيد و با دعاى شما كوه ها متلاشى مى شدند! و اگر از خدا ، چنان كه بايد ، مى ترسيديد ، هر آينه به دانشى دست مى يافتيد كه به نادانى آميخته نيست ؛ و امّا [تاكنون] احدى به اين مرتبه نرسيده و بدان دست نيافته است . خداوند عز و جل بزرگ تر از آن است كه كسى به همه امر (حقيقت) او دست يابد!

7 / 17پيروزى و رستگارىامام على عليه السلام :كسى كه خداوند سبحان را بشناسد ، هرگز به بدبختى نمى افتد .

.

ص: 326

بحار الأنوار عن صُحف إدريس عليه السلام :فازَ يا أَخنوخُ مَن عَرَفَني ، وهَلَكَ مَن أَنكَرَني ، عَجَبا لِمَن ضَلَّ عَنّي ولَيسَ يَخلو في شَيءٍ مِنَ الأَوقاتِ مِنّي! كَيفَ يَخلو وأَنَا أَقرَبُ إِلَيهِ مِن كُلِّ قَريبٍ ، وأَدنى إِلَيهِ مِن حَبلِ الوَريدِ؟ (1)

راجع : ص 416 ح 18 .

7 / 18المجتمع الأَمثلالكتاب«مَّن كَانَ يُرِيدُ ثَوَابَ الدُّنْيَا فَعِندَ اللَّهِ ثَوَابُ الدُّنْيَا وَالْاخِرَةِ وَكَانَ اللَّهُ سَمِيعَاً بَصِيرًا» . (2)

«وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى ءَامَنُواْ وَاتَّقَوْاْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالأَْرْضِ وَلَكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ» . (3)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام_ في كِتابِهِ إِلى مُحَمَّدَ بنِ أَبي بَكرٍ وأَهلِ مِصرَ _ :عَلَيكُم بِتَقوَى اللّهِ ؛ فَإِنَّها تَجمَعُ مِنَ الخَيرِ ما لا يَجمَعُ غَيرُها ، ويُدرَكُ بِها مِنَ الخَيرِ ما لا يُدرَكُ بِغَيرِها ؛ مِن خَيرِ الدُّنيا وخَيرِ الآخِرَةِ ، قالَ اللّهُ عز و جل : « وَ قِيلَ لِلَّذِينَ اتَّقَوْاْ مَاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ قَالُواْ خَيْرًا لِّلَّذِينَ أَحْسَنُواْ فِى هَذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةٌ وَ لَدَارُ الْاخِرَةِ خَيْرٌ وَ لَنِعْمَ دَارُ الْمُتَّقِينَ » . (4) اِعلَموا _ يا عِبادَ اللّهِ _ أَنَّ المُؤمِنَ يَعمَلُ لِثَلاثٍ مِنَ الثَّوابِ : إِمّا لِخَيرِ الدُّنيا ، فَإِنَّ اللّهَ يُثيبُهُ بِعَمَلِهِ في دُنياهُ ؛ قالَ اللّهُ سُبحانَهُ لإِِبراهيمَ : «وَ ءَاتَيْنَاهُ أَجْرَهُ فِى الدُّنْيَا وَ إِنَّهُ فِى الْاخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ » ، (5) فَمَن عَمِلَ للّهِِ تَعالى أَعطاهُ أَجرَهُ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ ، وكَفاهُ المُهِمَّ فيهِما . وقَد قالَ اللّهُ عز و جل : «يَاعِبَادِ الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ رَبَّكُمْ لِلَّذِينَ أَحْسَنُواْ فِى هَذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةٌ وَ أَرْضُ اللَّهِ وَ سِعَةٌ إِنَّمَا يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَيْرِ حِسَابٍ » (6) ، فَما أَعطاهُمُ اللّهُ فِي الدُّنيا لَم يُحاسِبهُم بِهِ فِي الآخِرَةِ . قالَ اللّهُ عز و جل : «لِّلَّذِينَ أَحْسَنُواْ الْحُسْنَى وَ زِيَادَةٌ» ، (7) فَالحُسنى هِيَ الجَنَّةُ ، وَالزِّيادَةُ هِيَ الدُّنيا . وإِمّا لِخَيرِ الآخِرَةِ ، فَإِنَّ اللّهَ عز و جل يُكَفِّرُ بِكُلِّ حَسَنَةٍ سَيِّئَةً ؛ قالَ اللّهُ عز و جل : «إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ ذَلِكَ ذِكْرَى لِلذَّاكِرِينَ » (8) ، حَتّى إِذا كانَ يَومُ القِيامَةِ حُسِبَت لَهُم حَسَناتُهُم ، ثُمَّ أَعطاهُم بِكُلِّ واحِدَةٍ عَشرَ أَمثالِها إِلى سَبعِمِئَةِ ضِعفٍ ؛ قالَ اللّهُ عز و جل : «جَزَاءً مِّن رَّبِّكَ عَطَاءً حِسَابًا » (9) ، وقالَ : «أُوْلَئِكَ لَهُمْ جَزَاءُ الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُواْ وَ هُمْ فِى الْغُرُفَاتِ ءَامِنُونَ » (10) . فَارغَبوا في هذا _ رَحِمَكُمُ اللّهُ _ وَاعمَلوا لَهُ ، وتَحاضّوا (11) عَلَيهِ . وَاعلَموا _ يا عِبادَ اللّهِ _ أَنَّ المُتَّقينَ حازوا عاجِلَ الخَيرِ وآجِلَهُ ؛ شارَكوا أَهلَ الدُّنيا في دُنياهُم ، ولَم يُشارِكهُم أَهلُ الدُّنيا في آخِرَتِهِم ، أَباحَهُمُ اللّهُ مِنَ الدُّنيا ما كَفاهُم وبِهِ أَغناهُم ؛ قالَ اللّهُ عَزَّ اسمُهُ : « قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِى أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَ الطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِىَ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا خَالِصَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الآْيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ» . (12) سَكَنُوا الدُّنيا بِأَفضَلِ ما سُكِنَت ، وأَكَلوها بِأَفضَلِ ما أُكِلَت ؛ شارَكوا أَهلَ الدُّنيا في دُنياهُم ، فَأَكَلوا مَعَهُم مِن طَيِّباتِ ما يَأكُلونَ ، وشَرِبوا مِن طَيِّباتِ ما يَشرَبونَ ، ولَبِسوا مِن أَفضَلِ ما يَلبَسونَ ، وسَكَنوا مِن أَفضَلِ ما يَسكُنونَ ، وتَزَوَّجوا مِن أَفضَلِ ما يَتَزَوَّجونَ ، ورَكِبوا مِن أَفضَلِ ما يَركَبونَ ، أَصابوا لَذَّةَ الدُّنيا مَعَ أَهلِ الدُّنيا ، وهُم غَدا جيرانُ اللّهِ ، يَتَمَنَّونَ عَلَيهِ فَيُعطيهِم ما تَمَنَّوهُ ، ولا يَرُدُّ لَهُم دَعوَةً ، ولا يَنقُصُ لَهُم نَصيباً مِنَ اللَّذَّةِ . فَإِلى هذا _ يا عِبادَ اللّهِ _ يَشتاقُ إِلَيهِ مَن كانَ لَهُ عَقلٌ ، ويَعمَلُ لَهُ بِتَقوَى اللّهِ ، ولا حَولَ ولا قُوَّةَ إِلّا بِاللّهِ . (13)

راجع : ص 134 (قيمة معرفة اللّه ) وص408 (قيمة التوحيد) والتنمية الاقتصادية : ص 49 (أهميّة التقدّم الاقتصادي / سعادة الدنيا والآخرة) وص65 (بركات التقدّم الاقتصادي / قوام الدين والدنيا) .

.


1- .بحار الأنوار : ج 95 ص 454 نقلاً عن ابن متّويه .
2- .النساء : 134 .
3- .الأعراف : 96 .
4- .النحل : 30 .
5- .العنكبوت : 27 .
6- .الزمر : 10 .
7- .يونس : 26 .
8- .هود : 114 .
9- .النبأ : 36 .
10- .سبأ : 37 .
11- .الحَضّ على الشيء : الحثّ على الشيء (النهاية : ج 1 ص 400 «حضض») .
12- .الأعراف : 32 .
13- .الأمالي للمفيد : ص 261 ح 3 ، الأمالي للطوسي : ص 25 ح 31 كلاهما عن أبي إسحاق الهمداني ، بحار الأنوار : ج 33 ص 543 ح 720 وراجع : الغارات : ج 1 ص 234 .

ص: 327

7 / 18 جامعه نمونه

بحار الأنوار_ به نقل از صحف ادريس عليه السلام _ :اى اَخنوخ! (1) رستگار شد ، آن كه مرا شناخت و نابود شد ، آن كه مرا نشناخت . شگفتا از كسى كه مرا نمى يابد ، در صورتى كه هيچ گاه بدون من نيست . چگونه بدون من باشد ، در حالى كه از هر نزديكى به او نزديك ترم و از شاه رگ گردن به او نزديك ترم؟

ر . ك : ص 417 ، ح 18 .

7 / 18جامعه نمونهقرآن«هر كس پاداش دنيا را بخواهد ، پاداش دنيا و آخرت ، نزد خداست ، و خدا ، شنواى بيناست» .

«و اگر مردم آبادى ها ايمان آورده و به تقوا گراييده بودند ، قطعاً بركاتى از آسمان و زمين برايشان مى گشوديم ؛ ولى تكذيب كردند . پس به [كيفر] دستاوردشان [گريبان] آنان را گرفتيم» .

حديث :امام على عليه السلام_ در نامه اش به محمّد بن ابى بكر و مردم مصر _ :تقواى الهى پيشه كنيد ؛ زيرا هيچ چيز به مانند تقوا ، در بردارنده خوبى ها نيست ، و با هيچ چيز چون تقوا به خوبى هاى دنيا و آخرت ، نمى توان رسيد . خداوند عز و جل مى فرمايد : «به كسانى كه تقوا پيشه كردند ، گفته شد : پروردگارتان چه فرو فرستاد؟ گفتند : خوبى . براى كسانى كه در اين دنيا خوبى كنند ، خوبى است ، و سراى آخرت ، خوب تر است ، و چه نيكوست سراى پرهيزگاران» . بدانيد _ اى بندگان خدا _ كه مؤمن ، براى سه پاداش كار مى كند (2) : يا براى خير دنيا ، كه خداوند ، پاداش كار او را در دنيايش مى دهد . خداوند سبحان ، در باره ابراهيم فرمود : «و مزد او را در دنيا داديم و او در آخرت ، از صالحان است» . پس ، هر كه تنها براى خداى متعال كار كند ، خداوند عز و جل پاداش او را در دنيا و آخرت مى دهد و نيازهايش را در دنيا و آخرت برآورده مى سازد كه مى فرمايد : «اى بندگان من كه ايمان آورده ايد! از پروردگارتان بترسيد . براى آنان كه در اين دنيا نيكى كنند ، پاداشى است ، و زمين خدا ، گسترده است . شكيبايان ، مزدشان را بى حساب دريافت مى كنند» . پس ، خداوند براى آنچه در دنيا به ايشان دهد ، در آخرت از آنان حساب نمى كشد . خداوند عز و جلمى فرمايد : «براى كسانى كه نيكى كنند ، نيكى است و زيادتى» . نيكى ، همان بهشت است و زيادت ، همان دنيا . و يا براى خير آخرت [كار مى كند ،] كه در اين صورت ، خداوند با هر كار نيكى ، يك گناه را مى پوشاند (پاك مى كند) . خداوند عز و جل مى فرمايد : «همانا خوبى ها بدى ها را از بين مى برند . اين ، يادآورى اى است براى يادآوران» ، و چون روز قيامت شود ، خوبى هايشان محاسبه مى شود و سپس ، در ازاى هريك از آنها ده تا هفتصد برابر [پاداش ]به ايشان عطا مى كند . خداوند عز و جل مى فرمايد : «اين ، پاداشى است از جانب پروردگار تو ؛ دَهِشى به حساب» . و مى فرمايد : «پس ، براى آنان دو برابر آنچه انجام داده اند ، پاداش است و آنها در غرفه ها[ى بهشتى ]آسوده خاطر خواهند بود» . پس _ خدايتان رحمت كناد _ چنين پاداشى را بخواهيد و براى آن كار كنيد و به آن ، ترغيب نماييد . بدانيد _ اى بندگان خدا _ كه تقواپيشگان ، خوبىِ اكنون و آينده (دنيا و آخرت) را به دست آوردند . با اهل دنيا در دنيايشان شريك شدند ؛ امّا اهل دنيا در آخرت آنان با ايشان شريك نيستند . خداوند ، از دنيا به اندازه اى كه كفايتشان كند و بى نيازشان گردانَد ، برايشان مباح شمُرد . خداوند _ كه عزيز باد نام او _ مى فرمايد : «بگو : چه كسى زيورى را كه خدا براى بندگانش پديد آورده ، و نيز روزى هاى پاك را حرام گردانيده است؟ بگو : اينها در زندگى دنيا براى كسانى است كه ايمان آورده اند و روز قيامت [نيز ]ويژه آنان است . اين گونه ، آيات خود را براى گروهى كه مى دانند ، به روشنى بيان مى كنيم» . در دنيا به بهترين وجه زيستند و از بهترين خوردنى هاى آن خوردند . با اهل دنيا در دنيايشان شريك شدند : از خوراكى هاى پاكيزه اى كه آنها مى خورند ، خوردند و از نوشيدنى هاى پاكيزه اى كه آنها مى نوشند ، نوشيدند و از بهترين پوشاك هايى كه آنها مى پوشند ، پوشيدند و در بهترين خانه هايى كه آنها سكونت مى كنند ، سكونت كردند و با بهترين همسرانى كه آنها به ازدواج خود در مى آورند ، ازدواج كردند و بهترين مَركب هايى را كه آنها سوار مى شوند ، سوار شدند . همچون اهل دنيا ، لَذّت دنيا را چشيدند و فردا[ى قيامت ]نيز همجوار خداوندند و از او تمنّا مى كنند و خدا ، تمنّاهاى آنان را بر مى آوَرد و هيچ دعاى آنان را رد نمى كند و از لذّت هاى [آخرت ]آنان ، هيچ نمى كاهد . پس _ اى بندگان خدا _ آن كه خِرَد دارد ، به چنين چيزى شوق مى ورزد و با در پيش گرفتن تقواى الهى ، براى چنين چيزى كار مى كند ، و البته هيچ اراده و نيرويى ، جز از آنِ خدا نيست!

ر . ك : و ص 135 (ارزش خداشناسى) ص 409 (ارزش توحيد) و توسعه اقتصادى بر پايه قرآن و حديث : ص 37 (اهمّيت پيشرفت اقتصادى / خوش بختى دنيا و آخرت) و ص 69 (بركت هاى پيشرفت اقتصادى / برپايى دين و دنيا) .

.


1- .اَخنوخ ، نام عبرى ادريس پيامبر است .
2- .اشاره است به اين كه هدف مؤمن ، رسيدن به پاداش دنيا يا آخرت و يا هردو است .

ص: 328

. .

ص: 329

. .

ص: 330

. .

ص: 331

. .

ص: 332

. .

ص: 333

چكيده آنچه درباره نقش خداشناسى گذشت
بخش اوّل : نقش خداشناسى در زندگىِ فردى

چكيده آنچه در باره نقش خداشناسى گذشتآثار و بركات خداشناسى و نقش آن در زندگى انسان را در دو بخش مى توان خلاصه كرد :

بخش اوّل : نقش خداشناسى در زندگىِ فردىمهم ترين نقش خداشناسى در زندگىِ فردى ، محبّت و انس با خداوند متعال است ؛ چرا كه انسان ، فطرتا عاشق زيبايى است و از آن جا كه خداوند متعال ، جامع همه زيبايى هاست و همه زيبايان ، زيبايى خود را از او دارند ، انسان نمى تواند خدا را بشناسد و او را دوست نداشته باشد . از اين رو ، امام مجتبى عليه السلام مى فرمايد : مَن عَرَفَ اللّهَ أَحَبَّهُ . (1) هر كه خدا را بشناسد ، دوستش خواهد داشت . و هر چه معرفت انسان نسبت به آفريدگار جهان بيشتر شود ، محبّت او در دلش بيشتر مى گردد ، تا آن جا كه در مرتبه «كاملان در خدادوستى» (2) قرار مى گيرد . محبّتى كه زاييده معرفت باشد ، با عنايت به اوامر و نواهى الهى و جايگاه انسان

.


1- .ر . ك : سير أعلام النبلاء : ج 7 ص 63 . نيز ، ر . ك : همين دانش نامه ص 306 ح 3234 .
2- .ر . ك : دوستى در قرآن و حديث : ص 377 (كاملان در خدادوستى) .

ص: 334

بخش دوم : نقش خداشناسى در زندگى اجتماعى

در نظام آفرينش و نيز توأم با خشيت و رغبت است و انسان را به همه ارزش هاى اعتقادى ، اخلاقى و عملى و ترك ضدّ ارزش ها دعوت مى نمايد .

بخش دوم : نقش خداشناسى در زندگى اجتماعىخداشناسى ، به دليل اين كه زيربناى ارزش هاى اعتقادى ، اخلاقى و عملى است ، اصلى ترين پايه هاى جامعه نمونه انسانى نيز هست . به همين جهت ، نمى توان از جامعه اى كه خدا را باور ندارد ، انتظار داشت ارزش هاى انسانى و در رأس آنها عدالت اجتماعى را رعايت نمايد . لذا امام رضا عليه السلام در باره فلسفه خداپرستى مى فرمايد : لِعِلَلٍ كَثيرَةٍ ، مِنها أنَّ مَن لَم يُقِرَّ بِاللّهِ عز و جل لَم يَتَجَنَّب مَعاصِيَهُ ، و لَم يَنتَهِ عَنِ ارتِكابِ الكَبائِرِ و لَم يُراقِب أحَدا فيما يَشتَهى و يَستَلِذُّ مِنَ الفَسادِ وَ الظُّلمِ ... . (1) به علّت هاى بسيار ؛ يك علّت اين است كه هر كس به خدا اقرار نكند ، از نافرمانى او نپرهيزد و از ارتكاب گناهان كبيره باز نَايستد و هيچ كس را در آنچه از تباهى و ستم و برآوردن لذّت هاى فسادآور، دوست مى دارد ، نپايد . بى ترديد ، استقرار ارزش هاى اخلاقى در جامعه ، بدون زيربناى مذهبى و اعتقاد به خدا امكان پذير نيست . اگر جهان ، بى شعور و بى هدف باشد و عادل و ظالم ، و نيكوكار و بدكار ، همه با مرگ ، به يك نقطه برسند ، با كدام دليل مى توان جامعه را به رعايت ارزش هاى والاى انسانى ، عدالت خواهى ، ايثار و مبارزه با ظلم و جنايت ، دعوت كرد؟ چه دليلى دارد كه يكى فداى ديگران شود و ديگران ، فداى او نگردند؟ از اين رو ، بايد گفت كه ماترياليسم ، مستلزم نفى ارزش هاى اخلاقى و پذيرفتن ارزش هاى اخلاقى ، مستلزم نفى ماترياليسم است . به عكس ، اعتقاد به خدا و هدفدارى جهان هستى ، زمينه ساز جامعه برين و

.


1- .ر . ك : ص 310 ح 177 .

ص: 335

تكامل مادّى و معنوى انسان است و به فرموده آفريدگار جهان : «مَّن كَانَ يُرِيدُ ثَوَابَ الدُّنْيَا فَعِندَ اللَّهِ ثَوَابُ الدُّنْيَا وَالْاخِرَةِ . (1) هر كس پاداش دنيا را بخواهد ، پاداش دنيا و آخرت ، نزد خداست» . و اگر روزى ، جامعه بشر ، به طور شايسته با آفريدگار جهان پيوند بر قرار كند ، بهترين زندگى ها را براى خود فراهم ساخته است . به اميد آن روز ! (2)

.


1- .نساء : آيه 134 .
2- .ر . ك : توسعه اقتصادى بر پايه قرآن و حديث : بخش يكم / فصل پنجم : توسعه نويد داده شده در اسلام .

ص: 336

الفصل الثامن: آفاق معرفة اللّه عز و جل8 / 1حَقُّ مَعرِفَةِ اللّه عز و جلِ وحدّهاالتوحيد عن ابن عبّاس :جاءَ أعرابِيٌّ إِلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ عَلِّمني مِن غَرائِبِ العِلمِ . قالَ : ما صَنَعتَ في رَأسِ العِلمِ حَتّى تَسألَ عَن غَرائِبِهِ ؟! قالَ الرَّجُلُ : ما رَأسُ العِلمِ يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : مَعرِفَةُ اللّهِ حَقَّ مَعرِفَتِهِ . قالَ الأَعرابِيُّ : وما مَعرِفَةُ اللّهِ حَقَّ مَعرِفَتِهِ ؟ قالَ : تَعرِفُهُ بِلا مِثلٍ ولا شِبهٍ ولا نِدٍّ ، وأَنَّهُ واحِدٌ أَحَدٌ ، ظاهِرٌ باطِنٌ ، أَوَّلٌ آخِرٌ ، لا كُفوَ لَهُ ولا نَظيرَ ، فَذلِكَ حَقُّ مَعرِفَتِهِ . (1)

الإمام الكاظم عليه السلام :أَوَّلُ الدِّيانَةِ بِهِ مَعرِفَتُهُ ، وكَمالُ مَعرِفَتِهِ تَوحيدُهُ ، وكَمالُ تَوحيدِهِ نَفيُ الصِّفاتِ عَنهُ . (2)

.


1- .التوحيد : ص 284 ح 5 ، منية المريد : ص 366 ، مشكاة الأنوار : ص 40 ح 10 ، جامع الأخبار : ص 36 ح 17 نحوه ، بحار الأنوار : ج 3 ص 269 ح 4 .
2- .الكافي : ج 1 ص 140 ح 6 عن فتح بن عبد اللّه مولى بني هاشم ، التوحيد : ص 57 ح 14 عن فتح بن يزيد الجرجاني عن الإمام الرضا عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 57 ص 166 ح 106 .

ص: 337

فصل هشتم: كرانه هاى شناخت خدا
8 / 1 حق و حدود شناخت خدا

فصل هشتم: كرانه هاى شناخت خدا8 / 1حق و حدود شناخت خداالتوحيد_ به نقل از ابن عبّاس _ :باديه نشينى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا! از نادره هاى دانش به من چيزى بياموز . فرمود : «با اصل دانش ، چه كرده اى كه از نادره هاى آن مى پرسى؟!» . مرد گفت : اصل دانش چيست ، اى پيامبر خدا؟ فرمود : «شناخت خدا ، چنان كه حقّ آن است» . باديه نشين گفت : حقّ شناخت خدا چيست؟ فرمود : «او را به بى مثلى و بى مانندى و بى همتايى بشناسى ، و اين كه او يگانه و يكتاست ، پيدا و نهان است ، آغاز و فرجام است ، و همتا و مانند ندارد . اين است حقّ شناخت او» .

امام كاظم عليه السلام :گام نخست اعتقاد به خدا ، شناخت اوست و كمال شناختش ، يگانه دانستن اوست و كمال يگانه دانستنش ، نفى صفات از اوست .

.

ص: 338

التوحيد عن طاهر بن حاتم بن ماهويه :كَتَبتُ إِلَى الطَّيِّبِ _ يَعني أَبَا الحَسَنِ موسى عليه السلام _ : مَا الَّذي لا تُجزِئُ مَعرِفَةُ الخالِقِ بِدونِهِ ؟ فَكَتَبَ : لَيسَ كَمِثلِهِ شَيءٌ ، ولَم يَزَل سَميعا وعَليما وبَصيرا ، وهُوَ الفَعّالُ لِما يُريدُ . (1)

الإمام الرضا عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ عَن أَدنَى المَعرِفَةِ _ :الإِقرارُ بِأَنَّهُ لا إِلهَ غَيرُهُ ، ولا شِبهَ لَهُ ولا نَظيرَ ، وأَنَّهُ قَديمٌ مُثبَتٌ مَوجودٌ غَيرُ فَقيدٍ ، وأَنَّهُ لَيسَ كَمِثلِهِ شَيءٌ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إِنَّ أَفضَلَ الفَرائِضِ وأَوجَبَها عَلَى الإِنسانِ مَعرِفَةُ الرَّبِّ وَالإِقرارُ لَهُ بِالعُبودِيَّةِ ، وحَدُّ المَعرِفَةِ أَنَّهُ لا إِلهَ غَيرُهُ ، ولا شَبيهَ لَهُ ولا نَظيرَ لَهُ ، وأَنَّهُ يُعرَفُ أَنَّهُ قَديمٌ مُثبَتٌ بِوُجودٍ غَيرِ فَقيدٍ ، مَوصوفٌ مِن غَيرِ شَبيهٍ ولا مُبطِلٍ ، لَيسَ كَمِثلِهِ شَيءٌ وهُوَ السَّميعُ البَصيرُ . (3)

الإمام الرضا عليه السلام_ فِي الفِقهِ المَنسوبِ إلَيهِ _:أَروي أَنَّ المَعرِفَةَ التَّصديقُ وَالتَّسليمُ وَالإِخلاصُ فِي السِّرِّ وَالعَلانِيَةِ ، وأَروي أَنَّ حَقَّ المَعرِفَةِ أَن يُطيعَ ولا يَعصِيَ ، ويَشكُرَ ولا يَكفُرَ . (4)

.


1- .التوحيد : ص 284 ح 4 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 269 ح 5 وراجع : الكافي : ج 1 ص 86 ح 2 .
2- .الكافي : ج 1 ص 86 ح 1 ، التوحيد : ص 283 ح 1 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 133 ح 29 كلّها عن الفتح بن يزيد ، بحار الأنوار : ج 3 ص 267 ح 1 .
3- .كفاية الأثر : ص 258 عن هشام ، بحار الأنوار : ج 4 ص 55 ح 34 .
4- .فقه الرضا عليه السلام : ص 65 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 14 ح 34 .

ص: 339

التوحيد_ به نقل از طاهر بن حاتم بن ماهويه _ :به آن پاكيزه مرد (يعنى امام كاظم عليه السلام ) نوشتم : آن چيست كه بدون آن ، شناخت آفريدگار ، ناقص است؟ [در پاسخ] نوشت :«[اين كه] چيزى همانند او نيست . پيوسته شنوا و دانا و بينا بوده و هست ، و آنچه بخواهد ، انجام مى دهد» .

امام رضا عليه السلام_ در پاسخ سؤال از كمترين مرتبه شناخت _ :اقرار به اين كه معبودى جز او نيست ، مانند و همتا ندارد ، قديم (ازلى) است ، موجود است و هرگز از بين نمى رود و چيزى همانند او نيست .

امام صادق عليه السلام :برترين فرايض و واجب ترين آنها بر انسان ، شناخت خداوندگار و اقرار به بندگى در برابر اوست ، و حدّ شناخت ، آن است كه [بدانى ]معبودى جز او نيست ، و مانند و نظير ندارد ، و به اين شناخته شود كه او قديم است و موجود به وجودى است كه هرگز ، معدوم نمى شود ، داراى اوصاف است ، بى آن كه [از اين جهت ]شبيهى داشته باشد يا چيزى او را ابطال كند . هيچ چيز همانند او نيست ، و شنوا و بيناست .

امام رضا عليه السلام_ در فقه منسوب به ايشان _ :روايت مى كنم كه : شناخت ، عبارت است از : تصديق و تسليم و سرسپردگى در نهان و آشكار . و روايت مى كنم كه : حقّ شناخت ، آن است كه : [شخص] فرمان [او] ببَرَد و نافرمانى نكند ، و سپاس بگزارد و ناسپاسى نكند .

.

ص: 340

8 / 2لا تُدرِكُهُ الأَبصارُالكتاب«لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ » . (1)

«يَسْئلُكَ أَهْلُ الْكِتَابِ أَن تُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ كِتَابًا مِّنَ السَّمَاءِ فَقَدْ سَأَلُواْ مُوسَى أَكْبَرَ مِن ذَلِكَ فَقَالُواْ أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ» . (2)

«وَلَمَّا جَاءَ مُوسَى لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِى أَنظُرْ إِلَيْكَ قَالَ لَن تَرَانِى وَلَكِنِ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِى فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسَى صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ » . (3)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :فَوقَ كُلِّ شَيءٍ عَلا ، ومِن كُلِّ شَيءٍ دَنا ، فَتَجَلّى لِخَلقِهِ مِن غَيرِ أَن يَكونَ يُرى ، وهُوَ بِالمَنظَرِ الأَعلى . (4)

الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ» _ :إِحاطَةُ الوَهمِ ... اللّهُ أَعظَمُ مِن أَن يُرى بِالعَينِ . (5)

الإمام الرضا عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ» _ :لا تُدرِكُهُ أَوهامُ القُلوبِ ، فَكَيفَ تُدرِكُهُ أَبصارُ العُيونِ ! (6)

.


1- .الأنعام : 103 .
2- .النساء : 153 .
3- .الأعراف : 143 .
4- .التوحيد : ص 45 ح 4 عن إسحاق بن غالب عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، علل الشرائع : ص 119 ح 1 عن إسحاق بن غالب عن الإمام الصادق عليه السلام ، كفاية الأثر : ص 161 عن هشام بن محمّد عن أبيه عن الإمام الحسن عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 11 ص 38 ح 35 .
5- .الكافي : ج 1 ص 98 ح 9 ، التوحيد : ص 112 ح 10 كلاهما عن عبداللّه بن سنان .
6- .الأمالي للصدوق : ص 494 ح 673 عن محمّد بن إسماعيل بن بزيع ، التوحيد : ص 113 ح 12 عن أبيهاشم الجعفري عن الإمام الجواد عليه السلام نحوه ، روضة الواعظين : ص 42 نحوه ، بحار الأنوار : ج 4 ص 39 ح 17 .

ص: 341

8 / 2 ناديدنى است
اشاره

8 / 2ناديدنى استقرآن«ديدگان ، او را در نمى يابند و او ديدگان را در مى يابد ، و او ريزبين و آگاه است» .

«اهل كتاب از تو مى خواهند كه كتابى از آسمان برايشان فرود آورى . آنان ، بزرگ تر از اين ، از موسى درخواست كردند ، و گفتند : خدا را آشكارا به ما بنمايان . پس به واسطه ستمشان ، صاعقه آنان را فرا گرفت» .

«و چون موسى به ميعاد ما آمد و پروردگارش با او سخن گفت ، عرض كرد : پروردگارا! خود را به من بنماى تا بر تو بنگرم . فرمود : «هرگز مرا نخواهى ديد ؛ ليكن به كوه بنگر . پس اگر برجاى خود قرار گرفت ، به زودى مرا خواهى ديد . چون پروردگارش به كوه جلوه نمود ، آن را ريز ريز ساخت ، و موسى ، بيهوش بر زمين افتاد و چون به خود آمد ، گفت : تو منزّهى! به درگاهت توبه كردم و من ، نخستين مؤمنانم» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :[خداوند] عز و جل فراتر از هر چيز است و به هر چيز ، نزديك است . براى آفريدگانش آشكار شد ، بى آن كه ديده شود ، و او در چشم اندازِ برين است .

امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال كه : «ديدگان ، او را در نمى يابند» _ :منظور ، احاطه وهم است ... . خدا برتر از آن است كه با چشم ، ديده شود .

امام رضا عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند عز و جل كه : «ديدگان ، او را در نمى يابند ؛ ولى او ديدگان را در مى يابد» _ :وهم دل ها (انديشه ها) به او نمى رسد . چگونه نگاه چشم ها به او مى رسد؟!

.

ص: 342

المحاسن عن أبي هاشم الجعفريّ :أَخبَرَنِي الأَشعَثُ بنُ حاتِمٍ أَنَّهُ سَأَلَ الرِّضا عليه السلام عَن شَيءٍ مِنَ التَّوحيدِ ، فَقالَ : أَلا تَقرَأُ القُرآنَ ؟ قُلتُ : نَعَم . قالَ : اِقرَأ : «لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ» ، فَقَرَأتُ . فَقالَ : مَا الأَبصارُ ؟ قُلتُ : أَبصارُ العَينِ . قالَ : لا ، إِنَّما عَنَى الأَوهامَ ؛ لا تُدرِكُ الأَوهامُ كَيفِيَّتَهُ ، وهُوَ يُدرِكُ كُلَّ فَهمٍ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :لَم تَقَع عَلَيهِ الأَوهامُ فَتُقَدِّرَهُ شَبَحا ماثِلاً ، ولَم تُدرِكهُ الأَبصارُ فَيَكونَ بَعدَ انتِقالِها حائِلاً . . . كَلَّت (2) عَن إِدراكِهِ طُروفُ العُيونِ ، وقَصُرَت دونَ بُلوغِ صِفَتِهِ أَوهامُ الخَلائِقِ . (3)

عنه عليه السلام :لا تَنالُهُ الأَبصارُ مِن مَجدِ جَبَروتِهِ؛ إِذ حَجَبَها بِحُجُبٍ لا تَنفُذُ في ثِخَنِ كَثافَتِهِ، ولا تَخرِقُ إِلى ذِي العَرشِ مَتانَةَ خَصائِصِ سُتُراتِهِ ، الَّذي صَدَرَتِ الأُمورُ عَن مَشِيئَتهِ . (4)

.


1- .المحاسن : ج 1 ص 372 ح 815 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 308 ح 46 وراجع : التوحيد : ص 112 ح 11 .
2- .طَرفٌ كَليلٌ : إذا لم يحقّق المنظور . وقال بعضهم : كَلَّ بَصرُه كُلولاً : نَبا . والأصل من كَلَّ عنه؛ أي نبا وضعف (لسان العرب : ج 11 ص 591 «كلل») .
3- .الكافي : ج 1 ص 141 ح 7 ، التوحيد : ص 31 ح 1 كلاهما عن الحارث الأعور ، بحار الأنوار : ج 4 ص 265 ح 14 .
4- .التوحيد : ص 52 ح 13 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 4 ص 276 ح 16 .

ص: 343

المحاسن_ به نقل از ابو هاشم جعفرى _ :اشعث بن حاتم به من گفت كه وى از امام رضا عليه السلام در باره شمّه اى از توحيد ، سؤال كرد . فرمود : «مگر قرآن نمى خوانى؟» . گفتم : چرا . فرمود : «بخوان : «ديدگان ، او را در نمى يابند ؛ ولى او ديدگان را در مى يابد» » . من آيه را خواندم . فرمود : «منظور از ديدگان چيست؟» . گفتم : چشم ها . فرمود : «نه . مقصود ، نيروى فكر است . افكار به چگونگى او نمى رسند ؛ ولى او هر فهمى (انديشه اى) را در مى يابد» .

امام على عليه السلام :افكار ، (1) به او دسترس ندارند تا در نتيجه ، او را [چون] جسم پندارند ، و ديدگان او را در نمى يابند تا در نتيجه ، پس از انتقال آنها [از او به چيزى ديگر ]دگرگون شوند ... . نگاه چشم ها از ديدن او ناتوان ، و [دست ]افكار خلايق از رسيدن به وصف او كوتاه است .

امام على عليه السلام :ديدگان ، از شكوه عظمتش ، به او نمى رسند ؛ زيرا حجاب هايى ميان خود و آنها زده است كه [ديدگان ]نمى توانند در اين حجاب هاى سِتَبر و متراكم ، نفوذ كنند ، و براى ديدن صاحب عرش از پرده هاى استوار ويژه او بگذرند ؛ خدايى كه همه كارها از خواست او ناشى شده اند .

.


1- .وهم _ كه در متن عربى حديث آمده _ به معناى پندار يا گمان يا اعتقاد مرجوح به كار نرفته است ؛ بلكه به معناى انديشه (فكر) و گذشتن چيزى از خاطر (خُطورات ذهنى) است .

ص: 344

فاطمة عليهاالسلام_ في وَصفِ اللّه سبحانه _:المُمتَنِعُ مِنَ الأَبصارِ رُؤيَتُهُ ، ومِنَ الأَلسُنِ صِفَتُهُ ، ومِنَ الأَوهامِ كَيفِيَّتُهُ . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :اللّهُمَّ إنَّكَ رَبٌّ عَظيمٌ لا يَمنَعُكَ شَيءٌ مِمّا خَلَقتَ ، وأنتَ تَرى ولا تُرى ، وأنتَ بِالمَنظَرِ الأَعلى ، وأنَّ لَكَ الآخِرَةَ وَالاُولى ، وأنَّ لَكَ المَحيا وَالمَماتَ ، وأنَّ إلَيكَ المُنتَهى وَالرُّجعى ، نَعوذُ بِكَ أن نَزِلَّ (2) ونَخزى . (3)

الإمام زين العابدين عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ الأَوَّلِ بِلا أَوَّلٍ كانَ قَبلَهُ ، وَالآخِرِ بِلا آخِرٍ يَكونُ بَعدَهُ ، الَّذي قَصُرَت عَن رُؤيَتِهِ أَبصارُ النّاظِرينَ ، وعَجَزَت عَن نَعتِهِ أَوهامُ الواصِفينَ . (4)

الإمام الصّادق عليه السلام :يَابنَ آدَمَ ، لَو أَكَلَ قَلبَكَ طائِرٌ لَم يُشبِعهُ ، وبَصَرُكَ لَو وُضِعَ عَلَيهِ خَرقُ إِبرَةٍ لَغَطّاهُ ، تُريدُ أَن تَعرِفَ بِهِما مَلَكوتَ السَّماواتِ وَالأَرضِ ؟! إِن كُنتَ صادِقا فَهذِهِ الشَّمسُ خَلقٌ مِن خَلقِ اللّهِ ، فَإِن قَدَرتَ أَن تَملَأَ عَينَيكَ مِنها فَهُوَ كَما تَقولُ . (5)

الأمالي للصدوق عن إبراهيم الكرخيّ :قُلتُ لِلصّادِقِ عليه السلام : إِنَّ رَجُلاً رَأَى رَبَّهُ عز و جل في مَنامِهِ، فمَا يَكونُ ذلِكَ ؟ فَقالَ : ذلِكَ رَجُلٌ لا دينَ لَهُ ، إِنَّ اللّهَ _ تَبارَكَ وتَعالى _ لا يُرى فِي اليَقظَةِ ولا فِي المَنامِ ، ولا فِي الدُّنيا ولا فِي الآخِرَةِ . (6)

.


1- .الاحتجاج : ج 1 ص 255 ح 49 عن عبداللّه بن الحسن عن أبيه عن الإمام الحسن عليه السلام .
2- .كذا في المصدر ، والظاهر أنّ الصواب : «نذلّ» كما في المصادر الاُخرى .
3- .الفردوس : ج 1 ص 442 ح 1802 عن ابن عبّاس ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 2 ص 200 ح 3 عن الإمام الحسين عليه السلام نحوه ، كنز العمّال : ج 2 ص 207 ح 3782 ؛ فلاح السائل : ص 416 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 87 ص 92 ح 11 .
4- .الصحيفة السجّاديّة : ص 19 الدعاء 1 .
5- .الكافي : ج 1 ص 93 ح 8 ، التوحيد : ص 455 ح 5 عن فضيل بن يسار ، الاعتقادات للصدوق : ص 42.
6- .الأمالي للصدوق : ص 708 ح 974 ، روضة الواعظين : ص 42 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 32 ح 7 .

ص: 345

فاطمه عليهاالسلام_ در توصيف خداوند پاك _ :خدايى كه ديدگان ، او را نمى توانند ببينند و زبان ها از وصفش عاجزند و از رسيدن به چگونگى اش ناتوان اند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بار خدايا! تو پروردگارى بزرگى ، چندان كه هيچ يك از آفريده هايت نمى توانند مانع تو شوند . تو مى بينى و ديده نمى شوى ، و در عالى ترين چشم انداز هستى [و نگاه ها به تو نمى رسند] ، و آخرت و دنيا ، از آنِ توست ، و زندگى و مرگ ، در دست توست ، و پايان و بازگشت به سوى توست . از اين كه بلغزيم و سرافكنده شويم ، به تو پناه مى بريم .

امام زين العابدين عليه السلام :ستايش ، خداوندى را كه آغاز است و خود ، آغازى ندارد و انجام است و خود ، انجامى ندارد ؛ خداوندى كه ديدگان بينندگان ، از ديدنش قاصرند و اوهام وصف كنندگان ، از وصف او ناتوان اند .

امام صادق عليه السلام :اى آدمى زاده اى كه اگر دل تو را پرنده اى بخورَد ، سيرش نمى كند و اگر بر چشمت پارگى سوزنى ايجاد شود ، آن را مى پوشاند . مى خواهى با اين دو ، ملكوت آسمان ها و زمين را بشناسى؟! اگر راست مى گويى ، اينك خورشيد ، آفريده اى از آفريدگان خداست . اگر مى توانى چشمانت را از آن پُر كنى [و اين مخلوق را در چشمان خود بگنجانى] ، حق با توست [و خواهى توانست ملكوت آسمان ها و زمين را نيز بشناسى] .

الأمالى ، صدوق_ به نقل از ابراهيم كَرْخى _ :به صادق عليه السلام گفتم : مردى [ادّعا مى كند كه ]پروردگارش را در خواب ديده است . اين ، چگونه است؟ فرمود : «آن مرد ، دين ندارد . خداوند _ تبارك و تعالى _ نه در بيدارى ديده مى شود ، نه در خواب ؛ نه در دنيا ، نه در آخرت» .

.

ص: 346

الأمالي للصدوق عن إسماعيل بن الفضل :سَأَلتُ أَبا عَبدِاللّهِ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ الصّادِقَ عليه السلام عَنِ اللّهِ _ تَبارَكَ وتَعالى _ هَل يُرى فِي المَعادِ ؟ فَقالَ : سُبحانَ اللّهِ وتَعالى عَن ذلِكَ عُلُوّا كَبيرا ! يَابنَ الفَضلِ ، إِنَّ الأَبصارَ لا تُدرِكَ إِلّا ما لَهُ لَونٌ وكَيفِيَّةٌ ، وَاللّهُ خالِقُ الأَلوانِ وَالكَيفِيَّةِ . (1)

الإمام الرضا عليه السلام :إِنَّ أَوهامَ القُلوبِ أَكبَرُ مِن أَبصارِ العُيونِ ، فَهُوَ لا تُدرِكُهُ الأَوهامُ وهُوَ يُدرِكُ الأَوهامَ . (2)

الكافي عن أحمد بن إسحاق :كَتَبتُ إِلى أَبِي الحَسَنِ الثّالِثِ عليه السلام أَسأَلُهُ عَنِ الرُّؤيَةِ ومَا اختَلَفَ فيهِ النّاسُ ، فَكَتَبَ : لا تَجوزُ الرُّؤيَةُ ما لَم يَكُن بَينَ الرّائي وَالمَرئِيِّ هَواءٌ يَنفُذُهُ البَصَرُ ، فَإِذَا انقَطَعَ الهَواءُ (3) عَنِ الرّائي وَالمَرئِيِّ لَم تَصِحَّ الرُّؤيَةُ وكانَ في ذلِكَ الاِشتِباهُ ؛ لِأَنّ الرّائِيَ مَتى ساوَى المَرئِيَّ فِي السَّبَبِ المَوجِبِ بَينَهُما فِي الرُّؤيَةِ وَجَبَ الاِشتباهُ وكانَ ذلِكَ التَّشبيهُ ؛ لِأَنَّ الأَسبابَ لابُدَّ مِن اتِّصالِها بِالمُسَبَّباتِ . (4)

.


1- .الأمالي للصدوق : ص 495 ح 674 ، روضة الواعظين : ص 42 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 31 ح 5 .
2- .الكافي : ج 1 ص 99 ح 10 ، التوحيد : ص 113 ح 11 وفيه «أكثر» بدل «أكبر» وكلاهما عن أبي هاشم الجعفري ، بحار الأنوار : ج 4 ص 39 ح 16 .
3- .في التوحيد : «فاذا انقطع الهواء وعُدِمَ الضياءُ بين الرائي والمرئي لم تصح الرؤية».
4- .الكافي : ج 1 ص 97 ح 4 ، التوحيد : ص 109 ح 7 بزيادة «عُدِم الضياء» بعد «انقطع الهواء» وراجع : الاحتجاج : ج 2 ص 486 .

ص: 347

الأمالى ، صدوق_ به نقل از اسماعيل بن فضل _ :از امام صادق عليه السلام پرسيدم : آيا خداوند _ تبارك و تعالى _ در قيامت ديده مى شود؟ فرمود : «خداوند ، بس منزّه تر و برتر از آن است كه ديده شود . اى پسر فضل! ديدگان ، تنها چيزهايى را مى بينند كه داراى رنگ و چگونگى باشد ، و خداوند ، خود ، آفريننده رنگ ها و چگونگى است» .

امام رضا عليه السلام :افكار دل ها بزرگ تر از نگاه هاى چشم هاست . خدا را افكار نيز درك نمى كنند ؛ امّا او افكار را درك مى كند .

الكافى_ به نقل از احمد بن اسحاق _ :به امام هادى عليه السلام نامه نوشتم و از رؤيت [خداوند] و اختلاف نظر مردم در اين باره ، سؤال كردم . ايشان در پاسخ نوشت : «تا زمانى كه ميان بيننده و شى ء مرئى ، هوايى (/ فاصله اى) كه نگاه از آن عبور كند ، وجود نداشته باشد ، رؤيتْ امكان پذير نيست . پس ، هر گاه ميان بيننده و شى ء مرئى ، هوا نباشد ، رؤيتى هم نخواهد بود و در اين ، مشابهت است ؛ (1) زيرا بيننده هر گاه با شى ء مرئى ، در سببى كه موجب رؤيت ميان آن دو مى شود (2) ، يكسان باشد ، مشابهت لازم مى آيد (3) و اين ، همان تشبيه است ؛ (4) چرا كه سبب ها بايد به مسبّب ها متّصل باشند» . (5)

.


1- .يعنى: در وجود هوا ميان رائى و مرئى؛ يعنى آن دو در احتياج به واسطه (يعنى همان هوا و واقع شدنشان) شبيه هم هستند.
2- .يعنى : هوا و واقع شدن هريك از رائى و مرئى در طرف .
3- .لازم مى آيد كه مرئى ، شبيه رائى باشد .
4- .تشبيه حق به خلق .
5- .حاصل گفتار امام عليه السلام ، قياسى استثنايى براى اثبات ممتنع (غير ممكن) بودن رؤيت خداوند است ، بدين گونه كه اگر خداوند متعال ، مرئى باشد ، لاجرم ، ميان او و رائى ، هوا و نور خواهد بود ؛ زيرا وجود اين دو از شروط رؤيت است و بدون آنها رؤيت تحقّق نمى پذيرد . امّا تالىِ باطل است ، چون اگر درست باشد ، موجب تشابه مى شود ؛ يعنى تشابه مرئى با رائى در اين كه هريك از آنها مرئى هستند ، چون متشارك و متساوى هستند ، در سبب ، موجب رؤيت آن است و آن ، عبارت است از وقوع هريك از آنها در جهت و حيّز و وجود هوا و نور ميان آن دو ، و در اين ، تشبيه خداوند به رائى است در جسميت و احتياج به حيّز . و چون تالى باطل شد ، پس مقدّم نيز _ كه مرئى بودن حق تعالى باشد _ باطل است .

ص: 348

سخنى درباره عدم امكان رؤيت خدا با چشم
دليل عقلى معتقدان به امكان رؤيت

سخنى در باره عدم امكان رؤيت خدا با چشمپيروان مكتب اهل بيت عليهم السلام بر پايه آموزه هاى قرآن و سنّت و حكم قطعى عقل و برهان ، بر اين باورند كه ديدار حسّى خداوند متعال ، ممتنع (غير ممكن) است . پيروان مكتب معتزله از اهل سنّت نيز مانند اماميه ، معتقد به عدم امكان رؤيت حسّى خداوند متعال هستند ؛ امّا اشاعره و گروهى از اهل حديث _ كه «مُشبِّهه» يا «حَشويّه» ناميده مى شوند _ ، قائل به امكان رؤيت حسّى خدا هستند ، با اين تفاوت كه حشويه ، قائل به جسم بودن خداوندند ؛ امّا اشاعره به گفته قاضى ايجى ، معتقدند كه : «خداوند ، جسم نيست و در جهتى قرار ندارد و از اين رو ، در رؤيت او ، ظهورِ شرايطى مانند : مواجهه و تأثّر حَدَقه و ... ، محال است . با اين حال ، مى تواند مثل ماه شب چهارده ، بر بندگانش منكشف شود و به ديده در آيد ، چنان كه در احاديث صحيح ، وارد شده است» . (1) تفاوت ديگر عقيده اشاعره و حشويه ، اين است كه حشويه مى گويند خداوند در دنيا و آخرت ، قابل رؤيت است ؛ (2) امّا اشاعره مى گويند كه خداوند ، تنها در آخرت با چشم ديده مى شود ؛ امّا لازمه رؤيت او ، جسم بودن او و تشبيه خالق به مخلوق نيست .

دليل عقلى معتقدان به امكان رؤيتهر چند قائلان به امكان ديدار خدا با چشم ، گفته اند كه ما بر مدّعاى خود ، هم دليل

.


1- .شرح المواقف : ج 8 ص 115 _ 116 .
2- .الملل والنحل ، شهرستانى : ج 1 ص 150 .

ص: 349

دليل نقلى معتقدان به امكان رؤيت

عقلى داريم و هم دليل نقلى ؛ امّا بطلان دليل عقلى آنان ، به قدرى واضح است كه نيازى به بررسى ندارد ، مانند اين دليلشان كه «صِرف وجود اشيا ، مقتضىِ امكان رؤيت آنهاست» (1) يا آنچه ابن تيميه گفته كه رؤيت ، وجود محض است و تنها به موجودْ متعلَّق مى شود ، نه معدوم . پس هر چه وجودش كامل تر است ، بلكه وجودش واجب باشد ، بدان سزاوارتر است از آنچه عدم ، لازمه آن است . (2) پاسخ اين سخنان ، اين است كه : اوّلاً اثبات اين ادّعا كه «صِرف وجود ، مقتضى امكان رؤيت است» يا «هر چه وجودْ كامل تر باشد ، سزاوارتر است كه ديده شود» ، دليل مى خواهد . ثانيا تجربه نشان مى دهد كه خيلى چيزها قابل رؤيت حسّى نيستند . مگر كسى توانسته تاكنون نيروى تفكّر را با چشم ببيند؟! ثالثا همان طور كه در روايات اهل بيت عليهم السلام ملاحظه شد ، چشم ، تنها چيزى را مى تواند ببيند كه داراى رنگ و كيفيت باشد و چنين چيزى نمى تواند نامحدود و آفريدگار باشد .

دليل نقلى معتقدان به امكان رؤيتامّا دليل نقلى قائلان به امكان رؤيت خداوند _ كه به گفته قاضى عضد الدين ايجى ، دليل اصلى آنها براى اثبات امكانِ رؤيت است _ احاديثى است كه ذيلاً به شمارى از آنها اشاره مى كنيم : 1 . ابن عمر از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در تفسير آيه 22 و 23 سوره قيامت : «وُجُوهٌ يَوْمَ_ئِذٍ نَّاضِرَةٌ ... ؛ (3) آن روز ، چهره هايى خرّم اند» ، نقل كرده كه فرمود :

.


1- .اللّمع ، اشعرى : ص 32 ، شرح المقاصد ، تفتازانى : ج 4 ص 189 .
2- .الردّ على المنطقيين : ص 238 .
3- .قيامت : آيه 22 .

ص: 350

مِنَ البَهاءِ وَ الحُسنِ ، ناظِرَةٌ فى وَجهِ اللّهِ تَعالى . (1) از روشنايى و زيبايى[ ، خُرّم اند] و به سيماى خداى متعال مى نگرند . 2 . در حديثى ديگر از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده است : إنَّ أدنى أهلِ الجَنَّةِ مَنزِلَةً لَمَن يَرى فى مُلكِهِ ألفَى سَنَةٍ ، و إنَّ أفضَلَهُم مَنزِلَةً لَمَن يَنظُرُ فى وَجهِ اللّهِ تَعالى كُلَّ يَومٍ مَرَّتَينِ ، ثُمَّ تَلا : «وُجُوهٌ يَوْمَئذٍ نَّاضِرَةٌ ... » قالَ : البَياضُ وَ الصَّفا «إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ» (2) قالَ : يَنظُرُ كُلَّ يَومٍ فى وَجهِ اللّهِ عز و جل . (3) كم منزلت ترين فرد بهشتى ، دو هزار سال طول مى كشد تا مملكت خود را بنگرد و بالاترين آنان ، هر روز دوبار به وجه خدا مى نگرد . سپس تلاوت كرد : «آن روز ، چهره هايى خرّم اند» ؛ يعنى سپيدرو و باصفا ، «به پروردگار خود مى نگرند» ؛ يعنى هر روز به وجه خدا مى نگرند . 3 . در حديث ديگرى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نقل شده است : إذا دَخَلَ أهلُ الجَنَّةِ الجَنَّةَ ، يَقولُ اللّهُ _ تَبارَكَ و تَعالى _ : تُريدونَ شَيئا أزيدُكُم؟ فَيَقولونَ : ألَم تُبَيِّض وُجوهَنا؟ ألَم تُدخِلنَا الجَنَّةَ و تُنَجِّنا مِنَ النّارِ؟ قالَ : فَيَكشِفُ الحِجابَ ، فَما اُعطوا شَيئا أحَبَّ إلَيهِم مِنَ النَّظَرِ إلى رَبِّهِم عز و جل . (4) چون بهشتيان به بهشت درآيند ، خداى _ تبارك و تعالى _ به آنان مى فرمايد : «مى خواهيد چيزى برايتان بيفزايم؟» . مى گويند : آيا سيمايمان را سپيد نكردى؟ آيا ما را به بهشت در نياوردى و از آتش ، رهايمان نساختى؟ پس حجاب ، كنار

.


1- .الفردوس : ج 4 ص 409 ح 7190 .
2- .قيامت : آيه 23 .
3- .المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 553 ح 3880 ، تفسير الطبرى : ج 14 جزء 29 ص 193 ، كنز العمّال : ج 14 ص 465 ح 39281 . نيز ، ر . ك : سنن الترمذى : ج 4 ص 688 ح 2553 و ج 5 ص 431 ح 3330 و مسند ابن حنبل : ج 2 ص 340 ح 5317 .
4- .صحيح مسلم : ج 1 ص 163 ح 297 ، سنن الترمذى : ج 4 ص 687 ح 2552 و ج 5 ص 286 ح 3105 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 67 ح 187 ، مسند ابن حنبل : ج 6 ص 505 ح 18963 ، كنز العمّال : ج 14 ص 447 ح 39204 .

ص: 351

مى رود و چيزى به آنها عطا نشده كه برايشان دوست داشتنى تر از نگريستن به وجه خدا باشد . پاسخ اين است كه بر فرض ، ادّعاى اهل حديث را مبنى بر صحّت احاديث ياد شده بپذيريم ، اوّلاً رؤيت در اين روايات ، قابليتِ انطباق با «رؤيت قلبى» با تفسير صحيحى كه از آن خواهد آمد ، دارند . ثانيا با توجّه به اين كه قرآن و برهان ، امكان رؤيت حسّى را رد كرده اند ، اگر روايتى قابل توجيه نباشد ، قطعا قابل قبول نيست . لذا امام رضا عليه السلام در پاسخ ابو قرّه كه از ايشان پرسيد : «آيا روايات را دروغ مى دانى؟» ، فرمود : إذا كانَتِ الرِّواياتُ مُخالِفَةً لِلقُرآنِ كَذَّبتُ بِها . (1) هنگامى كه روايات با قرآنْ مخالف باشد ، تكذيبشان مى كنم . همچنين استدلال به آيه : «وُجُوهٌ يَوْمَئذٍ نَّاضِرَةٌ * إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ» ، (2) بر امكان رؤيت حسّى صحيح نيست ؛ زيرا جمع ميان اين آيه و ساير آياتى كه دلالت بر عدم امكان رؤيت حسّى دارند ، مانند : «لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ» ، (3) اقتضا مى كند كه مقصود از آن ، رؤيت حسّى نباشد ، چنان كه در روايات اهل بيت عليهم السلام ، نگريستن به خدا در آيه ياد شده ، تفسير به : نگريستن به رحمت يا پاداش خدا و يا نگريستن به وجه انبيا و اوليا شده است . (4) گفتنى است كه آنچه در اين روايات آمده ، چند نمونه از مصاديق تفسير «نظر به وجه اللّه » است و برترين نمونه آن ، رؤيت قلبى خداست كه تفسير آن خواهد آمد (5) و ظاهرا به خاطر سوء استفاده نكردن از اين تفسير ، در روايات ياد شده ، به اين معنا اشاره نشده است .

.


1- .ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 4 (خداشناسى) ص 504 ح 3763 .
2- .قيامت : آيه 22 _ 23 .
3- .انعام : آيه 103 .
4- .ر . ك : ص341 (ناديدنى است) .
5- .ر . ك : ص 205 (معناى ديدن خدا با دل) .

ص: 352

8 / 3لا تَحُسُّهُ الحَواسُّالإمام عليّ عليه السلام :لا تَلمِسُهُ لامِسَةٌ ، ولا تَحُسُّهُ حاسَّةٌ . (1)

الكافي عن عليّ بن عُقبة :سُئِلَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : بِمَ عَرَفتَ رَبَّكَ ؟ قالَ : بِما عَرَّفَني نَفسَهُ . قيلَ : وكَيفَ عَرَّفَكَ نَفسَهُ ؟ قالَ : لا يُشبِهُهُ صورَةٌ ، ولا يُحَسُّ بِالحَواسِّ ، ولا يُقاسُ بِالنّاسِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام_ في تَنزيهِهِ سُبحانَهُ وتَعالى _ :سُبحانَ مَن لا يَعلَمُ أحَدٌ كَيفَ هُوَ إِلّا هُوَ ، لَيسَ كَمِثلِهِ شَيءٌ وهُوَ السَميعُ البَصيرُ ، لا يُحَدُّ ولا يُحَسُّ ولا يُجَسُّ (3) ، ولا تُدرِكُهُ الأَبصارُ ولَا الحَواسُّ ، ولا يُحيطُ بِهِ شَيءٌ ، ولا جِسمٌ ولا صورَةٌ ولا تَخطيطٌ (4) ولا تَحديدٌ . (5)

عنه عليه السلام_ كانَ يَقولُ _ :الحَمدُ للّهِِ الَّذي لا يُحَسُّ ولا يُجَسُّ ولا يُمَسُّ ، ولا يُدرَكُ بِالحَواسِّ الخَمسِ ، ولا يَقَعُ عَلَيهِ الوَهمُ ، ولا تَصِفُهُ الأَلسُنُ ، وكُلُّ شيءٍ حَسَّتهُ الحَواسُّ أَو لَمَسَتهُ الأَيدي فَهُوَ مَخلوقٌ . (6)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 142 ح 7 ، التوحيد : ص 33 ح 1 كلاهما عن الحارث الأعور ، بحار الأنوار : ج 4 ص 266 ح 14 .
2- .الكافي : ج 1 ص 85 ح 2 ، التوحيد : ص 285 ح 2 ، المحاسن : ج 1 ص 373 ح 818 وفيه «بالقياس» بدل «بالناس» وراجع : التوحيد : ص 80 ح 35 .
3- .الجسّ : هو اللمس باليد (لسان العرب : ج 6 ص 38 «جسس») .
4- .في كنز الفوائد : «ولا هو جسم ولا صورة ، ولا بذي تخطيط ولا تحديد» .
5- .الكافي : ج 1 ص 104 ح 1 ، التوحيد : ص 98 ح 4 وفيه «ولا يُمسّ» بعد «ولا يُجسّ» وكلاهما عن عليّ بن أبي حمزة ، كنزالفوائد : ج 2 ص 41 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 290 ح 5 .
6- .التوحيد : ص 75 ح 29 وص 59 ح 17 كلاهما عن عبداللّه بن جرير العبدي ، بحار الأنوار : ج 3 ص 300 ح 31 .

ص: 353

8 / 3 نامحسوس است

8 / 3نامحسوس استامام على عليه السلام :هيچ لامسه اى او را لمس نمى كند و هيچ حسّى احساسش نمى كند .

الكافى_ به نقل از على بن عُقبه _ :از امير مؤمنان عليه السلام سؤال شد : به چه پروردگارت را شناختى؟ فرمود : «به آنچه او خود ، خويشتن را به من شناسانْد» . گفته شد : چگونه خودش را به تو شناساند؟ فرمود : «هيچ صورتى همانند او نيست . با حواس ، ادراك نمى شود و با مردم ، سنجيده نمى گردد» .

امام صادق عليه السلام_ در تنزيه خداوند پاك و والا _ :منزّه است آن كه جز خودِ او ، هيچ كس نمى داند كه او چگونه است . چيزى همانندش نيست و او شنوا و بيناست . محدود و محسوس و ملموس نيست . ديدگان و حواس ، او را درك نمى كنند و هيچ چيز بر او احاطه نمى يابد . نه جسم است و نه صورت . نه ترسيم مى شود و نه اندازه مى پذيرد .

امام صادق عليه السلام_ پيوسته مى فرمود _ :ستايش ، خداوندى را كه نه به حس درمى آيد و نه لمس و نه دستمالى مى شود ، و با هيچ يك از حواس پنجگانه دريافت نمى گردد ، و در وهم نمى گنجد ، و زبان ها از وصفش عاجزند . هر چيزى كه حواس ، دركش كنند يا با دست ها لمس شوند ، آن چيز ، مخلوق است .

.

ص: 354

8 / 4لا يَبلُغُ أَحَدٌ كُنهَ مَعرِفَتِهِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ فِي الدُّعاءِ _ :يا مَن لا يَعلَمُ ما هُوَ إِلّا هُوَ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله_ في تَنزيهِ اللّهِ سُبحانَهُ _ :سُبحانَكَ ما عَرَفناكَ حَقَّ مَعرِفَتِكَ . (2)

عوالي اللآلي :رُوِيَ عَنِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله أَنَّهُ قالَ : لا يَبلُغُ أَحدٌ كُنهَ (3) مَعرِفَتِهِ . فَقيلَ : ولا أَنتَ يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : ولا أَنَا ، اللّهُ أَعلى وأَجَلُّ أَن يَطَّلِعَ أَحدٌ عَلى كُنهِ مَعرِفَتِهِ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ الَّذي أَظهَرَ مِن آثارِ سُلطانِهِ وجَلالِ كِبرِيائِهِ ما حَيَّرَ مُقَلَ (5) العُقولِ مِن عَجائِبِ قُدرَتِهِ ، ورَدَعَ خَطَراتِ هَماهِمِ (6) النُّفوسِ عَن عِرفانِ كُنهِ صِفَتِهِ . (7)

عنه عليه السلام_ في تَمجيدِ اللّهِ عز و جل _ :فَلَسنا نَعلَمُ كُنهَ عَظَمَتِكَ ، إِلّا أَنّا نَعلَمُ أَنَّكَ حَيٌّ قَيّومٌ لا تَأَخُذُكَ سِنَةٌ ولا نَومٌ ، لَم يَنتَهِ إِلَيكَ نَظَرٌ ، ولَم يُدرِككَ بَصَرٌ . (8)

.


1- .عوالي اللآلي : ج 4 ص 132 ح 226 ، المصباح للكفعمي : ص 349 عن الإمام الحسين عن الإمام عليّ عليهماالسلام .
2- .عوالي اللآلي : ج 4 ص 132 ح 227 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 23 .
3- .كُنْه الأمر : حقيقته . وقيل : وقته وقدره . وقيل : غايته (النهاية : ج 4 ص 206 «كنه») .
4- .عوالي اللآلي : ج 4 ص 132 ح 225 .
5- .المُقَل : جمع مُقْلة _ كغرفة _ وهي شحمة العين الّتي تجمع سوداها وبياضها . تستعار لقوّة العقل باعتبار إدراكها (مجمع البحرين : ج 3 ص 1709 «مقل») .
6- .الهَماهِم : الهموم . وهماهمُ النفوس : أفكارها ، وماتهمُّ به عندالريبة في الأمر (تاج العروس : ج 17 ص 767 «همم»).
7- .نهج البلاغة : الخطبة 195 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 314 ح 15 .
8- .نهج البلاغة : الخطبة 160 .

ص: 355

8 / 4 هيچ كس به كنه معرفتش نمى رسد

8 / 4هيچ كس به كنه معرفتش نمى رسدپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در دعا _ :اى آن كه جز خود او نمى داند كه او چيست!

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در تنزيه خداوند پاك _ :منزهّى تو! ما تو را چنان كه بايد ، نشناختيم .

عوالى اللآلى :از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده است كه فرمود : «هيچ كس به كُنه معرفت او نمى رسد» . گفته شد : حتّى تو ، اى پيامبر خدا؟ فرمود : «حتّى من . خدا ، والاتر و بزرگ تر از آن است كه كسى به كُنه معرفت او دست يابد» .

امام على عليه السلام :ستايش ، خداوندى را كه از نشانه هاى سلطنتش و شكوه عظمتش چندان نشان داد كه ديدگان خِردها را از شگفتى هاى قدرتش حيرت زده كرد و جولان انديشه ها را از شناخت حقيقت صفتش باز داشت .

امام على عليه السلام_ در بزرگ داشت خداوند عز و جل _ :ما توان شناخت كُنه عظمت تو را نداريم ؛ امّا همين اندازه مى دانيم كه تو زنده و پاينده اى و چُرت و خواب ، تو را نمى گيرد . هيچ نگاهى به تو نرسيده و هيچ چشمى تو را نديده است .

.

ص: 356

عنه عليه السلام :العَجزُ عَن دَرك الإِدراكِ إدراكٌ . 1

الإمام عليّ عليه السلام_ في الدّيوانِ المَنسوب إِلَيهِ _ : كَيفِيَّةُ المَرءِ ليس المرء يُدرِكُهافَكَيفَ كَيفِيَّةُ الجَبّارِ في القِدَمِ هُوَ الَّذي أَنشَأَ الأَشياءَ مُبتَدِعافَكَيفَ يُدرِكُهُ مُستَحدَثُ النَّسَمِ (1)

فاطمة عليهاالسلام :الحَمدُ للّهِِ الَّذِي احتَجَبَ عَن كُلِّ مَخلوقٍ يَراهُ بِحَقيقَةِ الرُّبوبِيَّةِ ، وقُدرَةِ الوَحدانِيَّةِ فَلَم تُدرِكهُ الأَبصارُ . (2)

الإمام الحسن عليه السلام :لا تُدرِكُ العُقولُ وأَوهامُها ، ولا الفِكَرُ وخَطَراتُها ، ولَا الأَلبابُ وأَذهانُها ، صِفَتَهُ فَتَقولَ : مَتى؟ ولا بُدِى ءَ مِمّا؟ ولا ظاهِرٌ عَلى ما؟ ولا باطِنٌ فيما؟ ولا تارِكٌ فَهَلّا ؟ (3) . (4)

الإمام الحسين عليه السلام :اِحتَجَبَ عَنِ العُقولِ ، كَمَا احتَجَبَ عَنِ الأَبصارِ . (5)

الإمام زين العابدين عليه السلام :مِن دُعائِهِ يَومَ عَرَفَةَ _ : أَنتَ الَّذي قَصُرَتِ الأَوهامُ عَن ذاتِيَّتِكَ ، وعَجَزَتِ الأَفهامُ عَن كَيفِيَّتِكَ ، ولَم تُدرِكِ الأَبصارُ مَوضِعَ أَينِيَّتِكَ . (6)

عنه عليه السلام_ من دُعائِهِ في صَلاةِ اللَّيلِ _ :ضَلَّت فيكَ الصِّفاتُ ، وتَفَسَّخَت دونَكَ النُّعوتُ ، وحارَت في كِبرِيائِكَ لَطائِفُ الأَوهامِ . (7)

.


1- .الديوان المنسوب إلى الإمام عليّ عليه السلام : ص 518 ح 390 .
2- .فلاح السائل : ص 358 ح 241 ، بحار الأنوار : ج 86 ص 85 ح 11 .
3- .أي : ولا هو تارك ما ينبغي خلقه فيقال : هلّا تركه ؟
4- .التوحيد : ص 45 ح 5 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 289 ح 20 .
5- .تحف العقول : ص 245 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 301 ح 29 .
6- .الصحيفة السجّاديّة : ص 187 الدعاء 47 وراجع : بحار الأنوار : ج 94 ص 150 .
7- .الصحيفة السجّادية : ص 129 الدعاء 32 ، مصباح المتهجّد : ص 188 ح 272 .

ص: 357

امام على عليه السلام :ناتوانى از درك ادراك (حقيقت خدا) ، خود ، ادراك است . (1)

امام على عليه السلام_ در ديوان منسوب به ايشان _ :چگونگى انسان را انسان درك نمى كند چه رسد به [درك ]چگونگى جبّار ازلى او كسى است كه موجودات را از هيچ آفريد پس چگونه موجود حادث ، او را درك كند؟

فاطمه عليهاالسلام :ستايش ، خداوندى را كه از هر مخلوقى در پرده شد [و اجازه نداد] كه او را به حقيقت ربوبيت و قدرت وحدانيت ببيند . از اين رو ، ديدگان او را درنيافته اند .

امام حسن عليه السلام : خِردها و ره يافته هاى ذهنى آنها ، و انديشه ها و خطورات آنها ، و مغزها و اذهان آنها ، (2) صفت [و چگونگى] او را درك نمى كنند تا كه گفته شود : چه وقت بوده؟ از چه آغاز شده؟ بر چه آشكار گشته؟ در چه نهان است؟ و چيزى را فروگذار نكرده تا كه گفته شود : چرا فروگذارش كرده است؟

امام حسين عليه السلام : از خِردها در نهان است ، چونان كه از ديدگان ، پنهان است .

امام زين العابدين عليه السلام_ از دعاى ايشان در روز عرفه _ :تو آنى كه دست انديشه ها از رسيدن به ذات تو كوتاه است و فهم ها از [شناخت] چگونگى تو ناتوان اند و ديدگان ، جاى تو را درنمى يابند .

امام زين العابدين عليه السلام_ از دعاى ايشان در نماز شب _ :اوصاف در تو گم مى شوند ، و نعمت ها در ساحت تو از هم فرو مى پاشند ، و انديشه هاى دقيق در عظمت تو حيران مى گردند .

.


1- .اين روايت ، ضمن اشاره به اين كه حقيقت خداوند متعال ، قابل درك نيست ، به اين نكته مهم نيز اشاره مى نمايد كه اگر انسان به اين نقطه از معرفت برسد و بفهمد كه حقيقت حضرت حق ، قابل ادراك نيست ، خود ، دستيابى به معرفت خداست ، شبيه آنچه در دعا آمده است كه : «و لم تجعل للخلق طريقاً إلى معرفتك إلّا بالعجز عن معرفتك» .
2- .ظاهراً اين سه جمله ، عطف تفسيرى است .

ص: 358

الإمام الباقر عليه السلام :إِنَّما يُعقَلُ ما كانَ بِصِفَةِ المَخلوقِ ، ولَيسَ اللّهُ كَذلِكَ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :إِنَّ اللّهَ _ تَبارَكَ وتَعالى _ لا تُقَدَّرُ قُدرَتُهُ ، ولا يَقدِرُ العِبادُ عَلى صِفَتِهِ ، ولا يَبلُغونَ كُنهَ عِلمِهِ ولا مَبلَغَ عَظَمَتِهِ ، ولَيسَ شَيءٌ غَيرَهُ ، هُوَ نُورٌ لَيسَ فيهِ ظُلمَةٌ ، وصِدقٌ لَيسَ فيهِ كِذبٌ ، وعَدلٌ لَيسَ فيهِ جَورٌ ، وحَقٌّ لَيسَ فيهِ باطِلٌ ، كَذلِكَ لَم يَزَل ولا يَزالُ أَبَدَ الآبِدينَ . (2)

الإمام الكاظم عليه السلام :إِنَّهُ لا تُقَدِّرُهُ العُقولُ ، ولا تَقَعُ عَلَيهِ الأَوهامُ . (3)

الإمام الرضا عليه السلام :لا تَضبُطُهُ العُقولُ ، ولا تَبلُغُهُ الأَوهامُ ، ولا تُدرِكُهُ الأَبصارُ ، ولا يُحيطُ بِهِ مِقدارٌ . عَجَزَت دونَهُ العِبارَةُ ، وكَلَّت دونَهُ الأَبصارُ ، وضَلَّ فيهِ تَصاريفُ الصِّفاتِ . اِحتَجَبَ بِغَيرِ حِجابٍ مَحجوبٍ ، وَاستَتَرَ بِغَيرِ سِترٍ مَستورٍ ، عُرِفَ بِغَيرِ رُؤيَةٍ ، ووُصِفَ بِغَيرِ صورَةٍ . (4)

الإمام الجواد عليه السلام :رَبُّنا _ تبارَكَ وتَعالى _ لا شِبهَ لَهُ ولا ضِدَّ ولا نِدَّ ، ولا كَيفَ ، ولا نِهايَةَ ، ولا تَبصارَ بَصَرٍ ، ومُحَرَّمٌ عَلَى القُلوبِ أَن تُمَثِّلَهُ ، وعَلَى الأَوهامِ أَن تَحُدَّهُ ، وعَلَى الضَّمائِرِ أَن تُكَوِّنَهُ ، جَلَّ وعَزَّ عَن أَداةِ خَلقِهِ وسِماتِ بَرِيَّتِهِ ، وتَعالى عَن ذلِكَ عُلُوّا كَبيرا . (5)

الإمام الهادي عليه السلام :إِلهي تاهَت أَوهامُ المُتَوَهِّمينَ ، وقَصُرَ طَرفُ الطارِفينَ ، وتلاشَت أَوصافُ الواصِفينَ ، واضمَحَلَّت أَقاويلُ المُبطِلينَ عَنِ الدَّركِ لِعَجيبِ شَأنِكَ ، أَوِ الوُقوعِ بِالبُلوغِ إِلى عُلُوِّكَ . (6)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 108 ح 1 ، الاحتجاج : ج 2 ص 168 ح 196 ، التوحيد : ص 144 ح 9 كلّها عن محمّد بن مسلم ، بحار الأنوار : ج 4 ص 69 ح 14 .
2- .التوحيد : ص 128 ج 8 عن المفضّل بن عمر ، بحار الأنوار : ج 3 ص 306 ح 44 .
3- .التوحيد : ص 76 ح 32 عن محمّد بن أبي عمير وص 79 ح 34 عن أبي المعتمر مسلم بن أوس عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 4 ص 296 ح 23 .
4- .الكافي : ج 1 ص 105 ح 3 ، التوحيد : ص 98 ح 5 ، علل الشرائع : ص 9 ح 3 كلّها عن محمّد بن زيد ، بحار الأنوار : ج 4 ص 263 ح 11 .
5- .الكافي : ج 1 ص 117 ح 7 ، التوحيد : ص 194 ح 7 وفيه «أقطار» بدل «تبصار بصر» و«تكيّفه» بدل «تكوّنه» ، الاحتجاج : ج 2 ص 468 ح 321 نحوه وكلّها عن أبي هاشم الجعفري ، بحار الأنوار : ج 4 ص 154 ح 1 .
6- .التوحيد : ص 66 ح 19 عن سهل بن زياد ، الاحتجاج : ج 2 ص 485 ح 325 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 298 ح 27 .

ص: 359

امام باقر عليه السلام :چيزى تعقّل مى شود كه ويژگى مخلوق را داشته باشد ، و خدا چنين نيست .

امام صادق عليه السلام :قدرت خداوند _ تبارك و تعالى _ به اندازه درنمى آيد و بندگان ، از عهده وصف او بر نمى آيند و به كُنه دانش او و نهايت عظمتش نمى رسند . غير او چيزى نيست . او نور بى ظلمت ، راستى بى دروغ ، عدالت بى ستم و حقّ بى باطل است . (1) از ازل چنين بوده و تا ابد ، چنين خواهد بود .

امام كاظم عليه السلام :خِردها او را درنمى يابند ، و انديشه ها به او نمى رسند .

امام رضا عليه السلام :خِردها او را به چنگ نمى آورند و اوهام بدو نمى رسند و ديدگان ، او را درنمى يابند و در اندازه نمى گنجد . بيان ، از وصف او ناتوان است و ديدگان ، از ديدنش در مانده اند و دگرگونى هاى صفات ، در او گم مى شوند . (2) بى هيچ حجابى در حجاب است و بى هيچ پرده اى در پرده . شناخته شده است ، بى رؤيت و وصف شده است ، بى صورت .

امام جواد عليه السلام :پروردگار ما _ تبارك و تعالى _ نه مانندى دارد ، نه ضدّى ، نه همتايى ، نه چگونگى اى ، نه پايانى ، و نه به چشم ديده مى شود . حرام [و قدغن ]گشته بر دل ها كه او را تشبيه كنند و بر وهم ها كه در اندازه اش بگنجانند و بر انديشه ها كه او را بسازند . او بسى برتر و والاتر از ابزار مخلوقش و نشانه هاى آفريدگانش است . بسيار بسيار ، بزرگ تر از چنين تصوّرى است .

امام هادى عليه السلام :معبودا! خيال خيال پردازان ، سرگشته است و نگاه بينندگان ، كوتاه و توصيفات توصيفگران ، نارسا و سخنان بيهوده گويان ، در رسيدن به مقام شگفت انگيز تو يا دست يافتن به جايگاه بلند تو ، از هم گسيخته .

.


1- .نور محض ، راستى محض ، عدل محض و حقّ محض است .
2- .يعنى : هر گونه وصفِ وصف كنندگان در حق او نارساست يا : صفات او حادث نيستند و صفت زايد بر ذات ندارد .

ص: 360

8 / 5النَّهيُ عَنِ التَّفَكُّرِ في ذاتِهرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في قَولِهِ تَعالى : «وَ أَنَّ إِلَى رَبِّكَ الْمُنتَهَى» (1) _ :لا فِكرَةَ فِي الرَّبِّ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إِنَّ اللّهَ عز و جل يَقولُ : «وَ أَنَّ إِلَى رَبِّكَ الْمُنتَهَى» ، فَإِذَا انتَهَى الكَلامُ إِلَى اللّهِ فَأَمسِكوا . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :تَفَكَّروا في خَلقِ اللّه ولا تَفَكَّروا فِي اللّهِ فَتَهلِكوا . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :تَفَكَّروا في آلاءِ اللّهِ ولا تَتَفَكَّروا فِي اللّهِ . (5)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن أَفكَرَ في ذاتِ اللّهِ تَزَندَقَ (6) . (7)

.


1- .النجم : 42 .
2- .الدرّ المنثور : ج 7 ص 662 نقلاً عن الدارقطني في الإفراد والبغوي فيتفسيره عن اُبيّ بن كعب ، كنز العمّال : ج 3 ص 696 ح 8491 .
3- .الكافي : ج 1 ص 92 ح 2 ، التوحيد : ص 456 ح 9 ، المحاسن : ج 1 ص 370 ح 806 كلّها عن سليمان بن خالد ، روضة الواعظين : ص 45 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 259 ح 6 .
4- .العظمة : ص 30 ح 4 عن أبي ذرّ ، كنز العمّال : ج 3 ص 106 ح 5705 .
5- .المعجم الأوسط : ج 6 ص 250 ح 6319 ، شعب الإيمان : ج 1 ص 136 ح 120 ، العظمة : ص 17 ح 1 كلّها عن ابن عمر ، سلسلة الأَحاديث الصحيحة : ج 4 ص 395 ح 1788 ، كنز العمّال : ج 3 ص 106 ح 5707 .
6- .أفكر في الشيء وفكّر فيه وتفكّر بمعنىً . وتزندق : أي صار زنديقا ، ويطلق الزنديق على الثنوي وعلى المنكر للصانع وعلى كلّ ملحد كافر (مرآة العقول : ج 25 ص 48) .
7- .الكافي : ج 8 ص 22 ح 4 عن جابر بن يزيد عن الإمام الباقر عليه السلام ، تحف العقول : ص 96 وفيه «فكّر» بدل «أفكر» ، غرر الحكم : ج 5 ص 308 ح 8503 وفيه «تفكّر» بدل «أفكر» ، بحار الأنوار : ج 77 ص 285 ح 1 .

ص: 361

8 / 5 نهى از انديشيدن در ذات خدا

8 / 5نهى از انديشيدن در ذات خداپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در باره آيه شريف : «و اين كه پايان به سوى پروردگار توست» _ :در [ذات] پروردگار ، انديشه نبايد كرد (دستِ انديشه به پروردگار نمى رسد) .

امام صادق عليه السلام :خداوند عز و جل مى فرمايد : «و اين كه پايان به سوى پروردگار توست» . پس هر گاه سخن به خدا رسد ، باز ايستيد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در مخلوقات خدا بينديشيد و در خودِ خدا انديشه نكنيد ، كه نابود مى شويد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در نعمت هاى خدا بينديشيد و در باره خودِ خدا انديشه نكنيد .

امام على عليه السلام :هر كه در ذات خدا بينديشد ، زنديق مى شود .

.

ص: 362

الإمام الباقر عليه السلام :إِيّاكُم وَالتَّفَكُّرَ فِي اللّهِ ، ولكِن إِذا أَرَدتُم أَن تَنظُروا إِلى عَظَمَتِهِ فَانظُروا إِلى عَظيمِ خَلقِهِ . (1)

عنه عليه السلام :أُذكُروا مِن عَظَمَةِ اللّهِ ما شِئتُم ولا تذكُروا ذاتَهُ ؛ فَإِنَّكُم لا تَذكُرونَ مِنهُ شَيئا إِلّا وهُوَ أَعظَمُ مِنهُ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إِيّاكُم وَالتَّفَكُّرَ فِي اللّهِ؛ فَإِنَّ التَّفَكُّرَ فِي اللّهِ لا يَزيدُ إِلّا تَيهاً ؛ لِأَنَّ اللّهَ عز و جللا تُدرِكُهُ الأَبصارُ ولا يوصَفُ بِمِقدارٍ . (3)

عنه عليه السلام :مَن نَظَرَ فِي اللّهِ كَيفَ هُوَ هَلَكَ . (4)

راجع : ص 438 ح 49 .

8 / 6النَّهيُ عَنِ التعمّق في صفتهالإمام عليّ عليه السلام :أُنظُر أَيُّهَا السَّائِلُ ؛ فَما دَلَّكَ القُرآنُ عَلَيهِ مِن صِفَتِهِ فَائتَمَّ بِهِ ، وَاستَضِئ بِنورِ هِدايَتِهِ ، وما كَلَّفَكَ الشَّيطانُ عِلمَهُ مِمّا لَيسَ فِي الكِتابِ عَلَيكَ فَرضُهُ ولا في سُنَّةِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله وأَئِمَّةِ الهُدى أَثَرُهُ ، فَكِل عِلمَهُ إِلَى اللّهِ سُبحانَهُ ؛ فَإِنَّ ذلِكَ مُنتَهى حَقِّ اللّهِ عَلَيكَ . وَاعلَم أَنَّ الرّاسِخينَ فِي العِلمِ هُمُ الَّذينَ أَغناهُم عَنِ اقتِحام السُّدَدِ المَضروبَةِ دونَ الغُيوبِ الإِقرارُ بِجُملَةِ ما جَهِلوا تَفسيرَهُ مِنَ الغَيبِ المَحجُوبِ ، فَمَدَحَ اللّهُ تَعالى اعتِرافَهُم بِالعَجزِ عَن تَناوُلِ ما لَم يُحيطوا بِهِ عِلما ، وسَمّى تَركَهُمُ التَّعَمُّقَ فيما لَم يُكَلِّفهُمُ البَحثَ عَن كُنهِهِ رُسوخا . فَاقتَصِر عَلى ذلِكَ ، ولا تُقَدِّر عَظَمَةَ اللّهِ سُبحانَهُ عَلى قَدرِ عَقلِكَ فَتَكونَ مِنَ الهالِكينَ . (5)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 93 ح 7 ، التوحيد : ص 458 ح 20 كلاهما عن محمّد بن مسلم .
2- .التوحيد : ص 455 ح 3 عن ضريس الكناسي .
3- .التوحيد : ص 457 ح 14 ، الأمالي للصدوق : ص 503 ح 690 كلاهما عن سليمان بن خالد ، روضة الواعظين : ص 44 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 259 ح 4 .
4- .الكافي : ج 1 ص 93 ح 5 ، المحاسن : ج 1 ص 371 ح 808 كلاهما عن حسين بن ميّاح عن أبيه ، بحار الأنوار : ج 3 ص 264 ح 24 .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 91 ، التوحيد : ص 55 ح 13 ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 163 ح 5 كلاهما نحوه وكلّها عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 57 ص 107 ح 90 .

ص: 363

8 / 6 نهى از تعمّق در چگونگى خدا
اشاره

امام باقر عليه السلام :از انديشيدن در باره خدا بپرهيزيد ؛ امّا هر گاه خواستيد عظمت او را ببينيد ، به عظمت آفرينش او بنگريد .

امام باقر عليه السلام :از عظمت خدا ، هرچه مى خواهيد ، ياد كنيد ؛ ولى در باره ذات او فكر نكنيد ، كه هر چه در باره ذات او بگوييد ، او بزرگ تر از آن است .

امام صادق عليه السلام :از انديشيدن در خدا بپرهيزيد ؛ زيرا در باره خدا هرچه بيشتر انديشه كنيد ، سرگشته تر مى شويد ؛ چرا كه خداوند عز و جل را نه ديدگان در مى يابند و نه به اندازه ، وصف مى شود .

امام صادق عليه السلام :هركس در چگونگى خدا بينديشد ، هلاك مى شود .

ر . ك : ص 439 ح 49 .

8 / 6نهى از تعمّق در چگونگى خداامام على عليه السلام :اى پرسنده! بنگر كه قرآن ، تو را در باره خدا چگونه راه نمايى كرده است ، همان را پيروى كن و از روشنايىِ ره نمونش پرتو گير و آنچه كه شيطان ، علم به آن را بر تو تكليف كرده ، ولى در كتاب خدا بر تو واجب نگشته و در سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان هدايتگر ، نشانى از آن نيست ، دانستنش را به خداى سبحان وا گذار ؛ كه اين ، منتهاى حقّ خدا بر توست . و بدان كه راسخانِ در علم ، كسانى اند كه به آنچه در پسِ پرده غيب ، نهان است و تفسيرش را نمى دانند ، روى هم رفته ، اقرار مى كنند و اين ، آنان را از درآمدن به درهايى كه در برابر عوالم غيب بسته شده است ، بى نياز مى گردانَد . پس خداوند متعال ، اعتراف آنان را به ناتوانى از دستيابى به آنچه بدان احاطه علمى ندارند ، ستوده است و ترك تعمّق آنان را در آنچه مكلّف به جستجو از كُنه آن نشده اند ، رسوخ [علمى ]ناميده است . پس تو نيز به همين بسنده كن و عظمت خداوند سبحان را با عقل خويش مسنج ، كه در اين صورت ، از تباه شدگان خواهى بود .

.

ص: 364

الإمام زين العابدين عليه السلام_ كانَ إِذا قَرَأَ هذِهِ الآيَةَ : «وَ إِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا» (1) يقولُ _ :سُبحانَ مَن لَم يَجعَل في أَحَدٍ مِن مَعرِفَةِ نِعَمِهِ إِلّا المَعرِفَةَ بِالتَّقصيرِ عَن مَعرِفَتِها ، كَما لَم يَجعَل في أَحَدٍ مِن مَعرِفَةِ إِدراكِهِ أَكثَرَ مِنَ العِلمِ أَنَّهُ لا يُدِركُهُ ، فَشَكَرَ _ جَلَّ وعَزَّ _ مَعرِفَةَ العارِفينَ بِالتَّقصيرِ عَن مَعرِفَةِ شُكرِهِ فَجَعَلَ مَعرِفَتَهُم بِالتَّقصيرِ شُكرا ، كَما عَلِمَ عِلمَ العالِمينَ أَنَّهُم لا يُدرِكونَهُ فَجَعَلَهُ إِيمانا ، عِلما مِنهُ أَنَّهُ [قَدرُ] (2) وُسعِ العِبادِ ، فَلا يَتَجاوَزُ ذلِكَ . (3)

الكافي عن عاصم بن حميد :سُئِلَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليهماالسلام عَنِ التَّوحيدِ فَقالَ : إِنَّ اللّهَ عز و جلعَلِمَ أَنَّهُ يَكونُ في آخِرِ الزَّمانِ أَقوامٌ مُتَعَمِّقونَ ، فَأَنزَلَ اللّهُ تَعالى «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ » (4) وَالآياتِ مِن سورَةِ الحَديدِ إِلى قَولِهِ : «وَ هُوَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ» (5) ، فَمَن رامَ وَراءَ ذلِكَ فَقَد هَلَكَ . (6)

.


1- .إبراهيم : 34 .
2- .في المصدر : «قَدُّ» ، وما في المتن أثبتناه من تحف العقول .
3- .الكافي : ج 8 ص 394 ح 592 ، تحف العقول : ص 283 وفيه «فلا يجاوزن» بدل «فلا يَتَجاوزُ» ، بحار الأنوار : ج 78 ص 141 ح 36 .
4- .الإخلاص : 1 .
5- .الحديد : 6 .
6- .الكافي : ج 1 ص 91 ح 3 ، التوحيد : ص 283 ح 2 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 264 ح 21 .

ص: 365

امام زين العابدين عليه السلام_ هر گاه آيه «و اگر نعمت هاى خدا را بشماريد ، نمى توانيد آنها را به شماره در آوريد» را مى خواند ، مى گفت _ :منزّه است آن كه [توانايى ]شناخت نعمت هايش را در هيچ كس قرار نداد ، جز همين كه مى داند از شناخت آنها ناتوان است ، چنان كه معرفت ادراكش را به كسى نداد ، مگر همين اندازه كه بداند او را درك نمى كند . پس خداوند عز و جل همين اندازه شناخت را از كسانى كه مى دانند از شناخت او قاصرند ، پذيرفت و پى بردن آنان به تقصير و ناتوانى خود را شكرگزارى [آنان ]قرار داد . همچنين دانست كه عالمان مى دانند كه نمى توانند او را ادراك كنند و همين [علم آنان ]را ايمان مقرّر داشت ؛ چرا كه خداوند مى داند گنجايش بندگان ، همين اندازه است و بيشتر از آن نيست .

الكافى_ به نقل از عاصم بن حميد _ :از امام زين العابدين عليه السلام در باره توحيد سؤال شد . فرمود : «خداوند عز و جل مى دانست كه در آخرزمان ، مردمى اهل تعمّق خواهند آمد . از اين رو ، «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» و آياتى از سوره حديد تا «وهو عليم بذات الصدور» را نازل كرد . پس ، هر كه آهنگ فراتر از اينها كند ، به هلاكت در مى افتد .

.

ص: 366

بحثى درباره معناى تعمّق در خداشناسى
اشاره

بحثى در باره معناى تعمّق در خداشناسىشمارى از بزرگان اهل عرفان ، بدون توجّه به معناى «تعمّق» در لغت و احاديث اسلامى ، در تفسير حديثى كه مرحوم كلينى از امام زين العابدين عليه السلام نقل كرده ، دچار خطا شده اند . امام عليه السلام فرموده است : إِنَّ اللّهَ عز و جل عَلِمَ أَنَّهُ يَكونُ فى آخِرِ الزَّمانِ أَقوامٌ مُتَعَمِّقونَ ، فَأَنزَلَ اللّهُ تَعالى «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ » وَ الآياتِ مِن سورَةِ الحَديدِ إِلى قَولِهِ : «وَ هُوَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ» ، فَمَن رامَ وَراءَ ذلِكَ فَقَد هَلَكَ . (1) خداى عز و جل مى دانست كه مردمى افراطى در آخرزمان مى آيند . از اين رو ، سوره توحيد و آياتى از سوره حديد را تا «و او به هر چه در دل ها مى گذرد ، داناست» نازل كرد ، و هر كس بيش از آن را بجويد ، بى گمان ، هلاك مى شود . برخى اين سخن را چنين معنا كرده اند كه چون خداوند متعال مى دانست كه در آخِرْزمان ، مردمى كنجكاو و دقيق خواهند آمد ، سوره توحيد و آيات آغازين سوره حديد را نازل فرمود و از اين بيان ، ستايش مردمان آخِرزمان را استخراج و حديث يادشده را بر آنچه اهل عرفان از توحيد فهميده اند ، منطبق مى نمايند . امّا با مراجعه به منابع اصيل لغت و احاديثى كه كلمه «تعمّق» در آنها به كار رفته و حتّى با دقّت در ذيل سخن امام عليه السلام ، پژوهشگر ، يقين خواهد كرد كه برداشت آنان از حديث ياد شده ، قطعا نادرست است .

.


1- .ر . ك : ص 364 ح 264 .

ص: 367

يك . تعمّق ، در لغت
دو . احاديثى كه واژه «تعمّق» در آنها به كار رفته
الف - ستايش ترك تعمّق در صفات خدا

يك . تعمّق ، در لغتخليل بن احمد فراهيدى نوشته است : المتعمّق : المبالغ فى الأمر ، المتشدّد فيه ، الّذى يَطلب أقصى غايته . (1) متعمّق ، كسى است كه در خواسته خود ، مبالغه مى كند و تا پايان آن را مى جويد . همانند اين معنا را ابن منظور ، در لسان العرب آورده است : متعمّق ، كسى است كه در خواسته خود ، مبالغه و سختگيرى مى كند و تا پايان آن را مى جويد . (2) بنا بر اين ، نهايت تلاش براى رسيدن به عمق و نهايت چيزى ، در لغت ، «تعمّق» ناميده مى شود .

دو . احاديثى كه واژه «تعمّق» در آنها به كار رفتهبا كاوش در موارد استعمال واژه «تعمّق» در احاديث اسلامىِ منقول در منابع شيعه و اهل سنّت ، براى پژوهشگر ، ترديدى باقى نمى ماند كه مقصود از اين واژه در فرهنگ اسلامى : افراط ، تندروى و خارج شدن از مرز اعتدال است . اين احاديث را به چهار دسته مى توان تقسيم كرد :

الف _ ستايش ترك تعمّق در صفات خدادسته اوّل ، احاديثى اند كه در توصيف راسخان در علم ، ترك تعمّقِ آنان در صفات خدا ، بلكه در همه مسائل غيبى را مى ستايند ، مانند : فَمَدَحَ اللّهُ تَعالَى اعتِرافَهُم بِالعَجزِ عَن تَناوُلِ ما لَم يُحيطوا بِهِ عِلما ، و سَمّى تَركَهُمُ التَّعَمُّقَ فيما لَم يُكَلِّفهُمُ البَحثَ عَن كُنهِهِ رُسوخا . (3)

.


1- .كتاب العين : ص 579 مادّه «عمق» .
2- .لسان العرب : ج 10 ص 271 مادّه «عمق» ، النهاية : ج 3 ص 299 مادّه «عمق» .
3- .ر . ك : ص 362 ح262 .

ص: 368

ب - خطر تعمّق
ج - هشدار در باره تعمّق در دين

و خداوند ، اعتراف آنان را به ناتوانى از رسيدن به آنچه احاطه علمى بدان ندارند ، ستوده است و فرو نرفتن آنان را در آنچه مكلّف به كاوش از نهانش نيستند ، «رسوخ» ناميده است . اين احاديث ، با عنايت به اين كه هماهنگ با قرآن اند ، اهمّيت ويژه اى در اين مبحث دارند .

ب _ خطر تعمّقدسته دوم ، احاديثى اند كه مطلق «تعمّق» را خطرناك توصيف مى كنند ، مانند آنچه از امام على عليه السلام نقل شده است كه از تعمّق به عنوان يكى از پايه هاى كفر نام مى برد : الكُفرُ عَلى أَربَعِ دَعائِمَ : عَلَى التَّعَمُّقِ ... فَمَن تَعَمَّقَ لَم يُنِب إِلَى الحَقِّ . (1) كفر ، بر چهار ستون استوار است : بر زياده روى ... پس هر كس زياده رود ، به حق باز نمى گردد .

ج _ هشدار در باره تعمّق در ديندسته سوم ، احاديثى اند كه نسبت به افراطيگرى در مسائل فرعى دينى ، هشدار داده اند ، مانند آنچه از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده است كه : إِيّاكُم وَ التَّعَمُّقَ فِى الدّينِ ! فَإِنَّ اللّهَ تَعالى قَد جَعَلَهُ سَهلاً ، فَخُذوا مِنهُ ما تُطيقونَ... . (2) مبادا در دين ، تندروى كنيد ؛ چرا كه خدا آن را آسان قرار داده است . پس ، از دين ، به قدرى كه توانش را داريد ، برگيريد . حديثى هم از امام كاظم عليه السلام نقل شده است كه مى فرمايد : لا تَعَمُّقَ فِى الوُضوءِ . (3)

.


1- .ر . ك : نهج البلاغة : الحكمة 31 ، الكافى : ج 2 ص 392 .
2- .كنز العمّال : ج 3 ص 35 ح 5348 .
3- .ر . ك : وسائل الشيعة : ج 1 ص 306 (باب «استحباب صفق الوجه بالماء قليلاً عند الوضوء ، و كراهة المبالغة فى الضرب ، و التعمّق فى الوضوء») .

ص: 369

د - عاقبت تعمّق در دين

در وضو ، زياده روى صحيح نيست . علّامه مجلسى در شرح اين حديث مى گويد : يعنى ريختن آب فراوان و يا سختگيرى در رساندن آب بيشتر از حدّ كامل وضو گرفتن . (1)

د _ عاقبت تعمّق در ديندسته چهارم ، احاديثى اند كه عاقبت و ثمره تندروى و افراطيگرى دينى را موجب خروج از دين مى دانند ، مانند آنچه از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نقل شده كه فرمود : إنَّ أقواما يَتَعَمَّقونَ فِى الدّينِ يَمرُقونَ كَما يَمرُقُ السَّهمُ مِنَ الرَّمِيَّةِ . (2) گروه هايى در دين تندروى مى كنند و از آن بيرون مى روند ، آن گونه كه تير از هدف در مى گذرد . بنا بر اين ، در فرهنگ احاديث اسلامى ، تعمّق در خداشناسى و امور دينى ، نه تنها ممدوح نيست ، بلكه ممنوع است و آنچه در كلام امام زين العابدين عليه السلام آمده كه در آخِرْزمان ، اقوامى متعمّق خواهند آمد ، حاكى از انحراف عقيدتى آنهاست كه خداوند متعال ، براى فراگير نشدن انحراف آنان ، سوره توحيد و آيات نخست سوره حديد را نازل فرموده است و ذيل فرمايش امام عليه السلام كه فرموده : «هر كس بيش از آن را بطلبد ، هلاك مى شود» ، به روشنى دلالت دارد بر اين كه مسلمانان ، بايد در شناخت صفات خدا ، به آنچه در اين آيات آمده و توضيحاتى كه اهل بيت عليهم السلام در باره آنها داده اند ، اكتفا كنند و در مباحثى كه انديشه به عمق آن نمى رسد ، (3) غور ننمايند (4) كه تعمّق در ذات و صفات خدا عاقبتى جز هلاكت ندارد .

ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 2 (معرفت شناسى) ص 513 (خطر تند رَوى)

.


1- .بحار الأنوار : ج 80 ص 258 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص 318 ح 12615 ، كنز العمّال : ج 11 ص 288 ح 31543 . نيز ، ر . ك : دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام : ج 6 ص 296 _ 304 (تندروى دينى از ديدگاه احاديث) .
3- .ر . ك : ص 361 (نهى از انديشيدن در ذات خدا) .
4- .ر . ك : ص 363 (نهى از تعمّق در چگونگى خدا) .

ص: 370

الفصل التاسع: ما ورد في حجب اللّه عز و جل9 / 1لا حِجابَ بَينَ اللّه عز و جلِ وبَينَ خَلقِهِالإمام عليّ عليه السلام :_ في صِفَةِ الخالِقِ جَلّ وعَلا _ لا شَبَحٌ فيُتَقَصّى ، ولا مَحجوبٌ فَيُحوى . (1)

التوحيد عن الحارث الأعور عن الإمام عليّ عليه السلام :أَنَّهُ عليه السلام دَخَلَ السّوقَ ، فَإِذا هُوَ بِرَجُلٍ مُوَلّيهِ ظَهرَهُ يَقولُ : لا وَالَّذِي احتَجَبَ بِالسَّبعِ ، فَضَرَبَ عَلِيٌّ عليه السلام ظَهرَهُ ، ثُمَّ قالَ : مَنِ الَّذِي احتَجَبَ بِالسَّبعِ ؟ قالَ : اللّهُ يا أَميرَ المُؤمِنينَ . قالَ : أَخطَأتَ ثَكَلَتكَ أُمُّكَ ! إِنَّ اللّهَ عز و جل لَيسَ بَينَهُ وبَينَ خَلقِهِ حِجابٌ ؛ لِأَنَّهُ مَعَهُم أَينَما كانوا . قال : ما كَفّارَةُ ما قُلتُ يا أَميرَ المُؤمِنينَ ؟ قالَ : أن تَعلَمَ أنَّ اللّهَ مَعَكَ حَيثُ كُنتَ . قالَ : أُطعِمُ المَساكينَ ؟ قالَ : لا ، إِنَّما حَلَفتَ بِغَيرِ رَبِّكَ . (2)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 163 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 306 ح 11 ؛ كنز العمّال : ج 1 ص 408 ح 1737 نقلاً عن حلية الأولياء عن النعمان بن سعد .
2- .التوحيد : ص 184 ح 21 ، الغارات : ج 1 ص 112 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 330 ح 34 .

ص: 371

فصل نهم : رواياتى كه در باره حجاب هاى خداست
9 / 1 ميان خدا و خلق او حجابى نيست

فصل نهم : رواياتى كه در باره حجاب هاى خداست9 / 1ميان خدا و خلق او حجابى نيستامام على عليه السلام_ در وصف آفريدگار شكوهمند والا _ :نه جسم است كه نهايت آن جستجو شود ، و نه در پرده است كه در ميان گرفته شود .

التوحيد_ به نقل از حارث اَعوَر _ :على عليه السلام به بازار وارد شد . مردى را ديد كه پشت به او دارد و مى گويد : نه ، سوگند به آن كه در پسِ هفت پرده نهان است . على عليه السلام به پشت او زد و فرمود : «چه كسى در پسِ هفت پرده نهان است؟» . گفت : خدا ، اى امير مؤمنان! فرمود : «اشتباه مى كنى ، مادرت به عزايت بنشيند! ميان خداوند عز و جل و آفريدگانش هيچ حجابى نيست ؛ زيرا هر جا باشند ، او با آنان است» . مرد گفت : اى امير مؤمنان! كفّاره آنچه گفتم ، چيست؟ فرمود : «اين كه بدانى خدا در همه جا با توست» . گفت : اطعام مستمندان كنم؟ فرمود : «نه . تو به چيزى غير از پروردگارت سوگند خوردى» .

.

ص: 372

الإمام الصادق عليه السلام :مَن زَعَمَ أَنَّهُ يَعرِفُ اللّهَ بِحِجابٍ أَو بِصورَةٍ أَو بِمِثالٍ فَهُوَ مُشرِكٌ ؛ لِأَنَّ حِجابَهُ ومِثالَهُ وصورَتَهُ غَيرُهُ . (1)

الكافي عن ابن أَبي العوجاء :قُلتُ لَهُ [ أَي الإمامَ الصادِقَ عليه السلام ] : ... ولِمَ احتَجَبَ عَنهُم وأَرسَل إِلَيهِمُ الرُّسُلَ ، ولو باشَرَهُم بِنَفسِهِ كانَ أَقرَبَ إِلَى الإِيمانِ بِهِ ؟ فَقالَ لي : وَيلَكَ ! وكَيفَ احتَجَبَ عَنكَ مَن أَراكَ قُدرَتَهُ في نَفسِكَ ؛ نُشوءَكَ ولَم تَكُن ، وكِبَرَكَ بَعدَ صِغَرِكَ ، وقُوَّتَكَ بَعدَ ضَعفِكَ ، وضَعفَكَ بَعدَ قُوَّتِكَ ، وسُقمَكَ بَعدَ صِحَّتِكَ ، وصِحَّتَكَ بَعدَ سُقمِكَ ، ورِضاكَ بَعدَ غَضَبِكَ وغَضَبَكَ بَعدَ رِضاكَ ، وحُزنَكَ بَعدَ فَرَحِكَ وفَرَحَكَ بَعدَ حُزنِكَ ، وحُبَّكَ بَعدَ بُغضِكَ وبُغضَكَ بَعدَ حُبِّكَ ، وعَزمَكَ بَعدَ أَناتِكَ ، وأَناتَكَ بَعدَ عَزمِكَ ، وشَهوَتَكَ بَعدَ كَراهَتِكَ ، وكَراهَتَكَ بَعدَ شَهوَتِكَ ، ورَغبَتَكَ بَعدَ رَهبَتِكَ ، ورَهبَتَكَ بَعدَ رَغبَتِكَ ، ورَجاءَكَ بَعدَ يَأسِكَ ويَأسَكَ بَعدَ رَجائِكَ ، وخاطِرَكَ بِما لَم يَكُن في وَهمِكَ ، وعُزوبَ ما أَنتَ مُعتَقِدُهُ عَن ذِهنِكَ . وما زالَ يُعَدِّدُ عَلَيَّ قُدرَتَهُ الَّتي هِيَ في نَفسِيَ الَّتي لا أَدفَعُها ، حَتّى ظَنَنتُ أَنَّهُ سَيَظهَرُ فيما بَيني وبَينَهُ . (2)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 114 ح 4 ، التوحيد : ص 143 ح 7 وص 192 ح 6 كلّها عن عبد الأعلى ، بحار الأنوار : ج4 ص 160 ح 6 .
2- .الكافي : ج 1 ص 75 ح 2 ، التوحيد : ص 127 ح 4 وفيه «إبائك» بدل «أناتك» ، بحار الأنوار : ج 3 ص 43 ح 18 .

ص: 373

امام صادق عليه السلام :هر كس معتقد باشد كه خدا را با حجاب يا به داشتن صورتى يا نمونه اى مى شناسد ، مشرك است ؛ زيرا حجاب او و نمونه او و صورت او چيزى غير از اوست .

الكافى_ به نقل از ابن ابى العوجاء _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : ... چرا [خدا ]از خلق در حجاب گشت و برايشان پيامبران فرستاد ، در صورتى كه اگر خود ، بى واسطه اين كار (هدايت) را مى كرد ، زودتر به او ايمان مى آوردند؟ به من فرمود : «واى بر تو! چگونه از تو در پرده است كسى كه قدرتش را در وجود تو نشانت داد : نبودى و بود شدى ، خُرد بودى و بزرگ شدى ، ناتوان بودى و توانا شدى و پس از توانايى ، دوباره ناتوان مى شوى . تن درست هستى و بيمار مى شوى و پس از بيمارى، باز تن درست مى شوى، دست خوش خشم و خشنودى مى شوى ، شاد هستى و غمگين مى شوى ، غمگينى و شاد مى شوى ، نفرت دارى و بعد ، عشق مى ورزى ، پس از آن كه عشق مى ورزى ، متنفّر مى شوى ، تصميم مى گيرى پس از درنگت و درنگ مى كنى و سپس ، تصميم مى گيرى . نمى خواستى و مى خواهى ، و مى خواستى و نمى خواهى . گاه گريزانى و گاه راغب . نااميدى ، و اميدوار مى شوى ، اميد دارى و نااميد مى شوى ، چيزى را به خاطر مى آورى كه در ذهنت نبوده است و آنچه را كه نيك مى دانى ، از يادت مى رود» . ايشان ، پيوسته [نشانه هاى] قدرت خدا را كه در وجود من است و نمى توانم انكارش كنم ، برايم مى شمرد تا جايى كه گمان بردم خداوند متعال ، به زودى ميان من و او ظاهر خواهد گشت!

.

ص: 374

9 / 2مَحجوبٌ بَغَيرِ حِجابٍالإمام الكاظم عليه السلام :لَيسَ بَينَهُ وبَينَ خَلقِهِ حِجابٌ غَيرَ خَلقِهِ ، احتَجَبَ بِغَيرِ حِجابٍ مَحجوبٍ ، وَاستَتَرَ بِغيرِ سِترٍ مَستورٍ . (1)

الإمام الرضا عليه السلام :اِحتَجَبَ بِغَيرِ حِجابٍ مَحجوبٍ ، وَاستَتَر بِغَيرِ سِترٍ مَستورٍ . (2)

9 / 3لا حِجابَ بَينَهُ وبَينَ خَلقِهِ غَيرَ خَلقِهِالإمام عليّ عليه السلام_ في جَوابِ مَن قال لَه : كَيفَ رَأيتَ رَبَّكَ؟ _:بِمُقارَنَتِهِ بَينَ الأَشياءِ عُرِفَ أَن لا قَرينَ لَهُ . . . حَجَبَ بَعضَها عَن بَعضٍ ، لِيُعلَمَ أَن لا حِجابَ بَينَهُ وبَينَ خَلقِهِ غَيرُ خَلقِهِ . (3)

عنه عليه السلام :لا تَشمُلُهُ المَشاعِرُ ، ولا تَحجُبُهُ الحُجُبُ ، وَالحِجابُ بَينَهُ وبَينَ خَلقِه خَلقُهُ إِيّاهُم ؛ لِامتِناعِهِ مِمّا يُمكِنُ في ذَواتِهِم ، ولِاءمكانٍ مِمّا يَمتَنِعُ مِنهُ ، ولِافتِراقِ الصّانِعِ مِنَ المَصنوعِ ، وَالحادِّ مِنَ المَحدودِ ، وَالرَّبِّ مِنَ المَربوبِ . (4)

.


1- .التوحيد : ص 179 ح 12 عن يعقوب بن جعفر الجعفري ، بحار الأنوار : ج 3 ص 327 ح 27 .
2- .الكافي : ج 1 ص 105 ح 3 ، علل الشرائع : ص 10 ح 3 ، التوحيد : ص 98 ح 5 كلّها عن محمّد بن زيد ، بحار الأنوار : ج 4 ص 263 ح 11 .
3- .التوحيد : ص 308 ح 2 عن عبد اللّه بن يونس عن الإمام الصادق عليه السلام وص 37 ح 2 عن محمّد بن يحيى عن الإمام الرضا عليه السلام وفيه «لا حجاب بينه وبينها غيرها» بدل «لا حجاب بينه وبين خلقه غير خلقه» ، الكافي : ج 1 ص 139 ح 4 عن الإمام الصادق عن الإمام علي عليهماالسلام وليس فيه «غير خلقه» بحار الأنوار : ج 77 ص 311 ح 14 .
4- .الكافي : ج 1 ص 139 ح 5 عن إسماعيل بن قتيبة عن الإمام الصادق عليه السلام ، التوحيد : ص 56 ح 14 عن فتح بن يزيد الجرجاني عن الإمام الرضا عليه السلام نحوه .

ص: 375

9 / 2 پرده نشين بى پرده
9 / 3 خلق ، حجاب ميان خود و خدايند

9 / 2پرده نشين بى پردهامام كاظم عليه السلام :ميان او و آفريدگانش پرده اى جز خود آفريدگانش نيست . بى پرده در پرده است و بى هيچ پوششى ، پوشيده .

امام رضا عليه السلام :بى هيچ پرده اى ، در پرده است و بى هيچ پوششى ، پوشيده است .

9 / 3خلق ، حجاب ميان خود و خدايندامام على عليه السلام_ در پاسخ كسى كه گفت : چگونه پروردگارت را ديده اى؟ _ :با مقايسه او با موجودات ، دانسته شد كه او را همتايى نيست ... . هريك از آنها را حجاب ديگرى قرار داد تا دانسته شود كه ميان او و آفريدگانش ، جز خود آنان ، حجابى نيست . 1

امام على عليه السلام :حواس ، او را فرا نمى گيرند و حجاب ها ، حجابِ او نمى شوند . حجاب ميان او و خلقش همان آفرينش آنهاست ؛ زيرا آنچه براى مخلوقات ممكن است ، براى او ممتنع است و آنچه براى او ممتنع است ، براى مخلوقات ممكن است ، و نيز از آن جهت كه ميان سازنده و ساخته شده ، و ميان حد دهنده و حد دارنده ، و ميان پروردگار و پروريده ، فرق است .

.

ص: 376

الإمام الرضا عليه السلام :خَلقُ اللّهِ الخَلقَ حِجابٌ بَينَهُ وبَينَهُم، ومُبايَنَتُهُ إِيّاهُم مُفارَقَتُهُ إِنِّيَّتَهُم. (1)

9 / 4حِجابُهُ النُّورُالكتاب«وَ هُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى * ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى * فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى » . (2)

«يَوْمَ يُكْشَفُ عَن سَاقٍ وَ يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلَا يَسْتَطِيعُونَ » . (3)

الحديثالإمام زين العابدين عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى * فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى» _ :ذاكَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله دَنا مِن حُجُبِ النُّورِ ، فَرَأَى مَلَكوتَ السَّماواتِ ، ثُمَّ تَدَلّى صلى الله عليه و آله فَنَظَرَ مِن تَحتِهِ إِلى مَلَكوتِ الأَرضِ حَتّى ظَنَّ أَنَّهُ فِي القُربِ مِنَ الأَرضِ كَقابِ قَوسَينِ أَو أَدنى . (4)

الإمام الرضا عليه السلام_ في قَولِهِ عز و جل : «يَوْمَ يُكْشَفُ عَن سَاقٍ» _ :حِجابٌ مِن نورٍ يُكشَفُ فَيَقَعُ المُؤمِنونَ سُجَّدا . (5)

.


1- .التوحيد : ص 35 ح 2 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 151 ح 51 وفيه «أينيّتهم» بدل «إنّيتهم» وكلاهما عن القاسم بن أيّوب العلوي ، الأمالي للمفيد : ص 254 ح 4 عن محمّد بن زيد الطبري وفيه «مفارقته لهم» بدل «مفارقته إنّيتهم» ، بحار الأنوار : ج 4 ص 228 ح 3 .
2- .النجم : 7 _ 9 .
3- .القلم : 42 .
4- .علل الشرائع : ص 132 ح 1 ، الأمالي للصدوق : ص 214 ح 238 كلاهما عن ثابت بن دينار ، روضة الواعظين : ص 70 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 314 ح 8 .
5- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 121 ح 14 عن الحسن بن سعيد ، التوحيد : ص 154 ح 1 عن الحسين بن سعد ، الاحتجاج : ج 2 ص 388 ح 295 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 8 ح 17 .

ص: 377

9 / 4 حجاب او نور است

امام رضا عليه السلام :آفريده هاى خدا ، حجاب ميان او و ايشان است ، و بينونت ميان خدا و مخلوقات ، [ناشى از] جدايى ميان [ذات] او و ذات آنهاست .

9 / 4حجاب او نور استقرآن«در حالى كه او در افق اَعلى بود . سپس نزديك آمد و نزديك تر شد تا [فاصله اش] به قدر [فاصله ]دو [انتهاى] كمان يا نزديك تر شد (1) » .

«روزى كه كار ، بر آنها به شدّت سخت شود و به سجده فراخوانده شوند ، امّا نتوانند» .

حديثامام زين العابدين عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «سپس نزديك شد و نزديك تر رفت ، تا به اندازه دو كمان يا نزديك تر رسيد» _ :پيامبر خدا ، به حجاب هاى نور ، نزديك شد و ملكوت آسمان ها را ديد . سپس آويخت و از پايين پايش به ملكوت زمين نگريست و از شدّت نزديكى به زمين ، خود را در يك قدمى آن يا نزديك تر پنداشت .

امام رضا عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند عز و جل : «روزى كه كار ، بر آنها به شدّت سخت شود» _ :حجابى نورانى كنار زده مى شود و مؤمنان به سجده مى افتند .

.


1- .كنايه از شدّت نزديكى به خداست . در فارسى اين معنا با تعابيرى مثل «تا يك قدمى او رسيد» ، بيان مى شود . م .

ص: 378

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إِنَّ اللّهَ عز و جل ... حِجابُهُ النّورُ ، لَو كَشَفَهُ لَأَحرَقَت سُبُحاتُ وَجهِهِ مَا انتَهى إِلَيهِ بَصَرُهُ مِن خَلقِهِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله_ فِي الدُّعاءِ _ :اللّهُمَّ إِنّي أَسأَ لُكَ يا مَنِ احتَجَبَ بِشُعاعِ نورِهِ عَن نَواظِرِ خَلقِهِ ، يا مَن تَسَربَلَ بِالجَلالِ وَالعَظَمَةِ ، وَاشتَهَرَ بِالتَّجَبُّرِ في قُدسِهِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ في مُناجاتِهِ في شَهرِ شَعبانَ _ :إِلهي ، هَب لي كَمالَ الاِنقِطاعِ إِلَيكَ ، وأَنِر أَبصارَ قُلوبِنا بِضِياءِ نَظَرِها إِلَيكَ ، حَتّى تَخرِقَ أَبصارُ القُلوبِ حُجُبَ النّورِ، فَتَصِلَ إِلى مَعدِنِ العَظَمَةِ، وتَصيرَ أَرواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدسِكَ. (3)

التوحيد عن يونس بن عبد الرحمن :قُلتُ لِأَبِي الحَسَنِ موسَى بنِ جَعفَرٍ عليهماالسلام : لِأَيِّ عِلَّةٍ عَرَجَ اللّهُ بِنَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله إِلَى السَّماءِ ، ومِنها إِلى سِدرَةِ المُنتَهى ، ومِنها إِلى حُجُبِ النّورِ ، وخاطَبَهُ وناجاهُ هُناكَ وَاللّهُ لا يوصَفُ بِمَكانٍ ؟ فَقالَ عليه السلام : إِنَّ اللّهَ _ تَبارَكَ وتَعالى _ لا يوصَفُ بِمَكانٍ ، ولا يَجري عَلَيهِ زَمانٌ ، ولكِنَّهُ عز و جل أَرادَ أَن يُشَرِّفَ بِهِ مَلائِكَتَهُ وسُكّانَ سَماواتِهِ ، ويُكرِمَهُم بِمُشاهَدَتِهِ ، ويُرِيَهُ مِن عَجائِبِ عَظَمَتِهِ ما يُخبِرُ بِهِ بَعدَ هُبوطِهِ ، ولَيسَ ذلِكَ عَلى ما يَقولُ المُشَبِّهونَ ، سُبحانَ اللّهِ وتَعالى عَمّا يُشرِكونَ . (4)

.


1- .صحيح مسلم : ج 1 ص 162 ح 293 وح 294 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 70 ح 195 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 151 ح 19651 كلّها عن أبي موسى ، كنز العمّال : ج 1 ص 226 ح 1139 وراجع : مسند ابن حنبل : ج 7 ص 142 ح 19604 والدر المنثور : ج 1 ص 229 والتوحيد : ص 278 ح 3 .
2- .مهج الدعوات : ص 102 عن محمّد بن عليّ بن أبي طالب عليه السلام ، الدروع الواقية : ص 182 عن الإمام عليّ عليه السلام وفيه «واحتجب بشعاع نوره عن نواظر خلقه» فقط ، بحار الأنوار : ج 94 ص 403 ح 5 .
3- .الإقبال : ج 3 ص 299 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 99 ح 13 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي وكلاهما عن ابن خالويه .
4- .التوحيد : ص 175 ح 5 ، علل الشرائع : ص 132 ح 2 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 315 ح 10 .

ص: 379

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :حجاب خداوند عز و جل نور است . اگر آن را كنار بزند ، انوار روى [ذات ]او مخلوقاتش را ، تا جايى كه چشمش كار مى كند ، مى سوزانَد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در دعا _ :بار خدايا! از تو درخواست مى كنم ، اى كسى كه به واسطه پرتو نورش از ديدگان خلقش در حجاب گشته است ، اى كسى كه جامه شكوه و بزرگى پوشيده و به كبريايى در قدسش شهره است!

امام على عليه السلام_ در مناجاتش در ماه شعبان _ :معبودا! كمال روى كردن به خودت را به من ارزانى دار و ديدگان دل هايمان را به نورِ نگاه به خودت روشن گردان تا ديدگان دل هايمان ، پرده هاى نور را بدرند و به كان عظمت برسند ، و جان هايمان به آستان مقدّس و عزّتمند تو بياويزند .

التوحيد_ به نقل از يونس بن عبد الرحمان _ :به امام كاظم عليه السلام گفتم : چرا خداوند ، پيامبرش را به آسمان و از آن جا به سِدرة المنتهى و از آن جا تا حجاب هاى نور ، بالا برد و در آن جا با او گفتگو و مناجات كرد ، در حالى كه خداوند به مكان داشتن ، وصف نمى شود؟ فرمود : «خداوند _ تبارك و تعالى _ به داشتن مكان ، وصف نمى شود و زمان بر او نمى گذرد ؛ امّا خواست تا فرشتگان خود و ساكنان آسمان هايش را به وجود او مفتخر سازد و آنان را به ديدن پيامبر صلى الله عليه و آله گرامى بدارد و از شگفتى هاى عظمتش چيزهايى را به او نشان دهد كه بعد از فرود آمدنش از آنها خبر مى دهد ، و اين ، بدان گونه نبود كه اهل تشبيه مى گويند . خداوند ، پاك و برتر است از آنچه بدو شرك مى ورزند» .

.

ص: 380

9 / 5حِجابُهُ النُّورُ وَالظُّلمَةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إِنَّ اللّهَ عز و جل دونَ سَبعينَ أَلفَ حِجابٍ مِن نورٍ وظُلمَةٍ ، وما يَسمَعُ مِن نَفسٍ شَيئا من حِسِّ تِلكَ الحُجُبِ إِلّا زَهَقَت . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إِنَّ بَينَ اللّهِ وبَينَ خَلقِهِ سَبعينَ (تِسعينَ) (2) أَلفَ حِجابٍ ، وأَقرَبُ الخَلقِ إِلَى اللّهِ أَنَا وإِسرافيلُ ، وبَينَنا وبَينَهُ أَربَعَةُ حُجُبٍ ، حِجابٌ مِن نُورٍ ، وحِجابٌ مَن ظُلمَةٍ ، وحِجابٌ مِنَ الغَمامِ ، وحِجابٌ مِنَ الماءِ . (3)

عوالي اللآلي :رُوِيَ عَنِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله أَنَّهُ قالَ : إِنَّ للّهِِ سَبعينَ حِجابا . وفي رِوايَةٍ أُخرى : سَبعَمِئَةِ حِجابٍ . وفي أُخرى : سَبعينَ أَلفَ حِجابٍ مِن نُورٍ وظُلمَةٍ ، لَو كَشَفَها عَن وَجهِهِ لَاحتَرَقَت (4) سُبُحاتُ وَجهِهِ ما أَدرَكَهُ بَصَرُهُ مِن خَلقِهِ . (5)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ في مُناجاتِهِ _ :اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، وَاجعَلنا مِنَ الَّذين فَتَقتَ لَهُم رَتقَ عَظيمِ غَواشي جُفونِ حَدَقِ عُيونِ القُلوبِ ، حَتّى نَظَروا إِلى تَدبيرِ حِكمَتِكَ وشَواهِدِ حُجَجِ بَيِّناتِكَ ، فَعَرَفوكَ بِمَحصولِ فِطَنِ القُلوبِ ، وأَنتَ في غَوامِضِ سُتُراتِ حُجُبِ القُلوبِ ، فَسُبحانَكَ أَيُّ عَينٍ تَقومُ بِها نُصبَ نُورِكَ ، أَم تَرقَأُ إِلى نورِ ضِياءِ قُدسِكَ ؟ أَو أَيُّ فَهمٍ يَفهَمُ ما دونَ ذلِكَ إِلَا الأَبصارَ الَّتي كَشَفتَ عَنها حُجُبَ العَمِيَّةِ ، فَرَقَت أَرواحُهُم عَلى أَجنِحَةِ المَلائِكَةِ ، فَسَمّاهُم أَهلُ المَلَكوتِ زُوّارا ، وأَسماهُم أَهلُ الجَبَروتِ عُمّارا ، فَتَرَدَّدوا في مَصافِّ المُسَبِّحينَ ، وتَعَلَّقوا بِحِجابِ القُدرَةِ ، وناجَوا رَبَّهُم عِندَ كُلِّ شَهَوةٍ ، فَحَرَّقَت (6) قُلوبُهُم حُجُبَ النُّورِ ، حَتّى نَظَروا بِعَينِ القُلوبِ إِلى عِزِّ الجَلالِ في عِظَمِ المَلَكوتِ ، فَرَجَعَتِ القُلوبُ إِلَى الصُّدورِ عَلَى النِّيّاتِ بِمَعرِفَةِ تَوحيدِكَ ، فَلا إِلهَ إِلّا أَنتَ وَحدَكَ لا شَريكَ لَكَ ، تَعالَيتَ عَمّا يَقولُ الظّالِمونَ عُلُوّا كَبيرا . (7)

.


1- .المعجم الكبير : ج 6 ص 148 ح 5802 ، مسند أبي يعلى : ج 6 ص 494 ح 7487 وفيه «حسن» بدل «حسّ» ، الفردوس : ج 2 ص 221 ح 3074 كلاهما نحوه وكلّها عن سهل بن سعد ، كنز العمّال : ج 10 ص 369 ح 29846 .
2- .في المصدر : «سبعون (تسعون)» ، والصحيح ما أثبتناه .
3- .تفسير القمّي : ج 2 ص 10 عن هشام بن سالم عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 18 ص 327 ح 34 .
4- .كذا في المصدر ، والصحيح : «لأحرقت» .
5- .عوالي اللآلي : ج 4 ص 106 ح 158 ، بحار الأنوار : ج 58 ص 45 نقلاً عن شرح نهج البلاغة للكيدري نحوه وراجع : المعجم الأوسط : ج 6 ص 278 ح 6407 .
6- .الظاهر أنّه تصحيف «فخرقت» .
7- .بحار الأنوار : ج 94 ص 128 ح 19 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي .

ص: 381

9 / 5 حجاب هاى نورانى و ظلمانى خداوند
اشاره

9 / 5حجاب هاى نورانى و ظلمانى خداوندپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل در پسِ هفتاد هزار حجاب نورانى و ظلمانى است و هيچ موجودى نيست كه چيزى از همهمه اين حجاب ها را بشنود ، مگر آن كه نابود شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ميان خدا و خلق او هفتاد هزار [نور ]حجاب است ، و نزديك ترينِ خلايق به خدا ، من و اسرافيل هستيم ، و ميان ما و خدا ، چهار حجاب است : حجابى از نور ، حجابى از ظلمت ، حجابى از ابر ، و حجابى از آب .

عوالى اللآلى :از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده است كه فرمود : «خدا را هفتاد ( / هفتصد / هفتاد هزار) حجاب نورانى و ظلمانى است كه اگر آنها را از چهره اش كنار بزند ، انوار روى او ، تا جايى كه چشمش كار مى كند ، خلق او را مى سوزانَد» .

امام زين العابدين عليه السلام_ در مناجاتش _ :بار خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد ، درود فرست و ما را از كسانى قرار ده كه بستگىِ پرده هاى سترگ پلك گونه چشمان دل هايشان را گشودى تا آن كه تدبير حكيمانه و شواهد حجّت هاى روشن تو را ديدند و با بينش هاى دل هايشان ، تو را كه در لا به لاى درهم پوشيده حجاب هاى دل ها نهانى ، شناختند . منزّهى تو! كدام ديده است كه تاب ديدن نور تو را بياورد ، يا به سوى روشنايى نور قدس تو فراز آيد؟ يا كدامين فهم است كه كمتر از آن را دريابد ، بجز ديدگانى كه تو خود ، پرده هاى كورى را از آنها كنار زدى و در نتيجه ، جان هايشان سوار بر بال هاى فرشتگان ، بالا رفتند و ملكوتيان ، آنها را ميهمانان [خود] ناميدند ، و جبروتيان ، نام آبادگران بر ايشان نهادند . پس در صفوف تسبيح گويان ، آمد و شد كردند و به حجاب قدرت آويختند و به گاهِ هر ميل و خواهشى با پروردگارشان به راز و نياز پرداختند . پس ، دل هايشان پرده هاى نور را سوزاند ، تا جايى كه با ديده دل ها به عزّت شكوه [الهى ]در عظمت ملكوت نگريستند . آن گاه ، دل هايشان با نيّت شناخت يگانگى تو ، به سينه هايشان بازگشت . پس معبودى جز تو نيست . يگانه اى و بى انباز . بسى برتر از آنى كه ستمگران [در حقّ تو ]مى گويند .

.

ص: 382

. .

ص: 383

. .

ص: 384

. .

ص: 385

نگاهى به روايات حُجب

نگاهى به روايات حُجُبهمان طور كه ملاحظه شد ، آنچه در باره حجاب هاى خداوند متعال روايت شده است ، به پنج دسته تقسيم مى شوند : دسته اوّل ، احاديثى هستند كه تأكيد دارند بين خدا و خلق ، حجابى نيست . اين احاديث ، ناظر به صفت «الظاهر» خداوند متعال هستند كه اين صفت ، در شمارى از احاديث ، بدين گونه تبيين شده است : الظّاهِرُ لِقُلوبِهِم بِحُجَّتِهِ . (1) با حجّت خويش بر دل هايشان ظاهر است . الظّاهِرُ بِعجائِبِ تَدبيرِهِ لِلنّاظِرينَ . (2) با تدبيرهاى شگفتش ، بر ناظران ، ظاهر است . دسته دوم ، احاديثى اند كه دلالت مى كنند بر اين كه خداوند متعال ، با اين كه حجاب ندارد ، محجوب است . اين احاديث ، ناظر به صفت «الباطن» خدا هستند كه در سخن امام على عليه السلام چنين توضيح داده شده است : الباطِنُ بِجَلالِ عِزَّتِهِ عَن فِكرِ المُتَوَهِّمينَ . 3 به جلال عزّتش از انديشه خيال پردازان ، پنهان است .

.


1- .ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 4 (خداشناسى) ص 198 ح 3513 .
2- .ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 4 (خداشناسى) ص 524 ح 3795 .

ص: 386

دسته سوم ، احاديثى هستند كه دلالت دارند بر اين كه حجاب ميان خدا و خلق ، مخلوق بودن آنهاست ؛ زيرا محال است آفريده محدود ، بر آفريدگار نامحدود ، احاطه پيدا كند . علاوه بر اين احاديث ، همه احاديثى كه در باب چهارم اين فصل گذشت نيز ، دلالت بر اين معنا دارند . (1) دسته چهارم ، احاديثى اند كه مى گويند حجاب خداوند متعال ، نور است . شايد مقصود از حُجُب نورانى ، آن گونه كه گفته شده ، مراتب خودبينى باشد كه نوعى حجاب تكوينى محسوب مى شود و سالك ، در هر مرحله اى از كمالات نفسانى كه باشد ، تا اين حجاب ها را كنار نزند ، به معرفت شهودى دست نمى يابد ، كه : «با ديده خودبين ، نتوان ديد خدا را» . در «مناجات شعبانيه» آمده است : وَ أنِر أَبصارَ قُلوبِنا بِضِياءِ نَظَرِها إِلَيكَ ، حَتّى تَخرِقَ أَبصارُ القُلوبِ حُجُبَ النّورِ فَتَصِلَ إلى مَعدِنِ العَظَمَةِ ... . (2) و ديده هاى دلِ ما را با روشنى نگاه به خود ، نورانى كن تا آن جا كه ديده هاى دل ، پرده هاى نور را بدَرَد و به معدن عظمت برسد . بنا بر مطالب بيان شده ، مى توان گفت كه در اين قسمت از دعا ، منظور از خَرقِ حجاب هاى نور به وسيله دل ، اين است كه سالك در سلوك الى اللّه ، به نقطه اى برسد كه در نتيجه شدّت محبّت به خدا ، حجاب هاى خودبينى به كلّى كنار رود ، به گونه اى كه چيزى جز خداى متعال نبيند و به گفته حافظ : ميان عاشق و معشوق ، هيچ حايل نيستتو خود ، حجاب خودى _ حافظ _ از ميان برخيز .

.


1- .ر . ك : ص 355 (هيچ كس به كنه معرفتش نمى رسد) .
2- .مفاتيح الجنان : مناجات شعبانيه .

ص: 387

اين مرحله از خداشناسى ، هر چند بالاترينِ منازل سلوك و برترينِ درجات معرفت است ، ليكن بى ترديد ، به معناى احاطه مخلوق بر خالق و شناخت حقيقت خداوند متعال نيست . از اين رو ، سرحلقه اهل معرفت ، خاتم انبيا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، ضمن تصريح بر اين كه براى او هم شناخت كُنه حضرت حق ميسّر نيست ، مى فرمايد : اللّهُ أعلى و أجَلُّ أن يَطَّلِعَ أَحَدٌ عَلى كُنهِ مَعرِفَتِهِ . (1) خدا ، والاتر و و برتر از آن است كه كسى به كُنه معرفت او پى ببرد . و نيز در شناخت خداوند مى فرمايد : يا مَن لا يَعلَمُ ما هُوَ إلّا هُوَ . (2) اى كه جز او نمى داند او چيست! و نيز مى فرمايد : سُبحانَكَ ما عَرَفناكَ حَقَّ مَعرِفَتِكَ . (3) منزّهى تو ! ما تو را چنان كه حقّ معرفت توست ، نمى شناسيم . دسته پنجم ، احاديثى اند كه حجاب هاى خداوند متعال را به حجاب هاى نورانى و ظلمانى تقسيم كرده اند . پيش از اين ، به معناى احتمالىِ حجاب هاى نورانى (4) اشاره شد ؛ امّا مقصود از حجاب هاى ظلمانى ، ظاهرا زنگارهايى است كه در اثرِ كارهاى ناشايست بر ديده دل مى نشيند و مانع خداشناسى مى گردد ، چنان كه در قرآن كريم

.


1- .ر . ك : ص 354 ح 237 .
2- .ر . ك : ص 354 ح 235 .
3- .ر . ك : ص 354 ح 236 .
4- .معناى دقيق و قطعى حجاب هاى نور و ظلمت، مشخّص نيست . براى آگاهى بيشتر در اين باره، ر . ك : فصوص الحكم ، تعليقة أبى العلاء العفيفى، ص 16 _ 17 (فص الحكمة الإلهيّة فى الكلمة الآدمية) ، تعليقات الإمام الخمينى على فصوص الحكم .

ص: 388

توضيح علّامه مجلسى درباره روايات حُجُب

آمده : «كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ * كَلَّا إِنَّهُمْ عَن رَّبِّهِمْ يَوْمَئذٍ لَّمَحْجُوبُونَ . (1) هرگز ! بلكه دستاوردشان بر دل هايشان زنگار مى نهد . هرگز ! آنان در آن روز از پروردگارشان محجوب اند» . شرح اين موانع ، در فصل دهم خواهد آمد . خواجه حافظ شيرازى ، با اشاره به اين حجاب ها مى گويد : جمال يار ندارد نقاب و پرده ، ولىغبار رَه بنشان تا نظر توانى كرد .

توضيح علّامه مجلسى در باره روايات حُجُبعلّامه مجلسى در تبيين روايات مورد بحث آورده است كه : تحقيق ، آن است كه اين اخبار را ظَهر و بطنى است و هر دو ، درست . ظاهرِ روايات ، اين است كه خداى سبحان ، همان گونه كه عرش و كرسى را بدون نياز به آن دو آفريد ، همين گونه برايشان پرده و حجاب و سراپرده آويخت و آنها را از نورهاى شگفتى كه برايشان آفريده بود ، آكنده ساخت تا عظمت قدرتش و جلال هيبتش و گستره فيض و رحمتش را براى فرشتگانِ نظاره گر ، برخى پيامبران و نيز آنانى كه مى شنوند ، آشكار كند . شايد هم تفاوت عددها به اعتبار آن است كه در برخى از استعمال ها ، نوع را در نظر گرفته اند و در برخى ، صنف را و در بعضى ، شخص را و يا اين كه در برخى تعبيرها ، به هم ضميمه شده اند و يا در برخى روايت ها به ذكر بعضى از آنها بسنده شده است . و امّا معناى باطنى روايات ، آن است كه حجاب هاى جلو گيرنده از رسيدن مردم به معرفت كُنه ذات و صفات او فراوان اند . از آن جمله است آنچه به نقص مخلوق و قوا و فهم او مربوط مى شود كه برخاسته از وجود امكانى و فقر و نياز و

.


1- .مطفّفين : آيه 14 _ 15 .

ص: 389

حدوث اوست ، و آنچه از نقص و ناتوانى در پىِ اين مى آيد و اينها حُجب ظلمانى اند . و از آن جمله است ، آنچه به نور بودن و تجرّد و تقدّس و وجود وجوبى و كمال و عظمت و جلال و آنچه لازمه اينهاست ، مربوط مى شود كه اينها ، حجاب هاى نورانى هستند و زدودن هر دو نوع حجاب ، نشدنى است و اگر زدوده شده ، به جز ذات حق تعالى چيزى نمى مانَد ، و يا مقصود از كشف حجاب ، زدودن اجمالى به وسيله پاكسازى از صفات شهوانى و اخلاق حيوانى و خو گرفتن به اخلاق ربّانى از طريق عبادت هاى فراوان و رياضت كشيدن و مجاهده و ممارست در علوم حقيقى است تا حجاب هاى ميان او و خداى سبحان ، به اجمال برداشته شود و آنچه از نور جلالش بر ايشان آشكار مى شود ، تعيّن ها ، اراده ها و شهوت هاى ايشان را بسوزانَد و با ديده يقين ، كمال خداى سبحان و نقص خود ، جاودانگى او و فنا و خوارى خود و بى نيازى او را ببينند ، و نيز به خود بنگرند ؛ بلكه ببينند كه وجود عاريتى ايشان ، در كنار وجود كامل او ، عدم است و قدرت ناقص ايشان در جنب قدرت كامل او ، ناتوانى است و بالاتر آن كه از خود بيخود مى شوند ، علم و قدرت خود را وا مى نهند و خداى سبحان ، در اراده و قدرت و علم ايشان ، تصرّف مى كند و از اين رو ، جز آنچه خدا بخواهد ، نمى خواهند و جز اراده خدا ، چيزى را اراده نمى كنند و به قدرت خدا در چيزها تصرّف كرده ، مُرده را زنده مى كنند و خورشيد را باز مى گردانند و ماه را مى شكافند ، همان گونه كه امير مؤمنان عليه السلام فرمود : ما قَلَعتُ بابَ خَيبرَ بِقُوَّةٍ جِسمانِيَّةٍ ، بَل بِقُوَّةٍ رَبّانِيَّةٍ . (1) من ، درِ خيبر را نه با قدرت جسمانى ، كه با قدرت الهى كَنْدم . و معنايى كه از فناى در خدا و بقاى با خدا ، فهمش ممكن و منافى با اصول دين

.


1- .بحار الأنوار : ج 55 ص 47 .

ص: 390

نيست ، همين معناست 1 و به عبارت ديگر ، حجاب هاى نورانى ، موانع بنده در

.

ص: 391

رسيدن به مقام قرب خدا و نيز نهايتِ درجه معرفتش به خداست كه مى تواند از طريق عبادات بيايد (مانند : ريا ، خودپسندى ، خودستايى ، ستيز و كشمكش و مانند اينها) ؛ و موانع ظلمانى ، همان معصيت هايى است كه از رسيدن او به خدا جلوگيرى مى كنند و چون اين حجاب ها زدوده شوند ، خدا در دلش جلوه مى كند و حبّ هر چيز ديگر غير از خدا و حتّى حبّ نفس را مى سوزانَد . و همه اينها موجب نمى شود كه به ظواهر اين روايات ، ايمان نياوريم ، مگر اين كه متون صحيح و صريح ديگرى ، ما را از اين ظهور ، منصرف كند و آغاز كژروى ، به سوى تأويل رفتن بدون دليل است و خداوند است كه به راه راست ، ره مى نمايد . (1)

.


1- .بحار الأنوار : ج 88 ص 46 _ 47 .

ص: 392

الفصل العاشر: موانع معرفة اللّه عز و جل10 / 1السَّيِّئاتُالكتاب«ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُواْ السُّوأَى أَن كَذَّبُواْ بِايَاتِ اللَّهِ وَ كَانُواْ بِهَا يَسْتَهْزِءُونَ » . (1)

«كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَّا كَانُواْ يَكْسِبُونَ * كَلَّا إِنَّهُمْ عَن رَّبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَّمَحْجُوبُونَ» . (2)

الحديثالكافي عن محمّد بن يزيد الرفاعي رفعه :إِنَّ أَميرَ المؤمِنينَ عليه السلام سُئِلَ عَنِ الوُقوفِ بِالجَبَلِ ، لِمَ لَم يَكُن فِي الحَرَمِ ؟ فَقالَ : لِأَنَّ الكَعبةَ بَيتُهُ ، وَالحَرَمَ بابُهُ ، فَلَمّا قَصَدوهُ وافِدينَ وَقَفَهُم بِالبابِ يَتَضَرَّعونَ . قيلَ لَهُ : فَالمَشعَرُ الحَرامُ لِمَ صارَ فِي الحَرَمِ ؟ قالَ : لِأَنَّهُ لَمّا أُذِنَ لَهُم بِالدُّخولِ وَقَفَهُم بِالحِجابِ الثّاني ، فَلَمّا طالَ تَضَرُّعُهُم بِها أُذِنَ لَهُم لِتَقريبِ قُربانِهِم ، فَلَمّا قَضَوا تَفَثَهُم (3) ] و ] (4) تَطَهَّروا بِها مِنَ الذُّنوبِ الَّتي كانَت حِجابا بَينَهُم وبَينَهُ أُذِنَ لَهُم بِالزِّيارَةِ عَلَى الطَّهارَةِ . (5)

.


1- .الروم : 10 .
2- .المطفّفين : 14 و 15 .
3- .التَّفَث : هو ما يفعله المحرم بالحجّ إذا حلّ ، كقصّ الشارب والأظفار ونتف الإبط وحلق العانة . وقيل : هو إذهاب الشعث والدَّرَن والوسخ مطلقا (النهاية : ج 1 ص 191 «تفث») .
4- .سقط ما بين المعقوفين من المصدر وأثبتناه من بقيّة المصادر .
5- .الكافي : ج 4 ص 224 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 5 ص 448 ح 1565 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 197 ح 2129 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، علل الشرائع : ص 443 ح 1 عن الإمام الصادق عليه السلام وكلاهما نحوه؛ شعب الإيمان : ج 3 ص 468 ح 4084 عن عبدالرحمن بن أحمد بن عطيّة نحوه ، كنز العمّال : ج 5 ص 282 ح 12898 .

ص: 393

فصل دهم : موانع شناخت خدا
10 / 1 بدى ها و گناهان

فصل دهم : موانع شناخت خدا10 / 1بدى ها و گناهانقرآن«سپس سرانجام كسانى كه اعمال بد مرتكب شدند ، به جايى رسيد كه آيات خدا را تكذيب كردند و آنها را به مسخره گرفتند» .

«چنين نيست ؛ بلكه آنچه مرتكب مى شدند ، زنگار بر دل هايشان بسته است . زهى پندار ، كه آنان در آن روز از پروردگارشان سخت محجوب اند» .

حديثالكافى_ به نقل از محمّد بن يزيد رفاعى كه سند حديث را به امام على عليه السلام مى رسانَد _ :از امير مؤمنان عليه السلام سؤال شد : چرا در جَبَلْ (1) وقوف مى شود ، نه در حرم؟ فرمود : «زيرا كعبه ، خانه اوست و حرم ، دَرَش . پس چون آهنگ وارد شدن بر او كنند ، آنان را بر در نگه مى دارد تا زارى و لابه كنند» . سؤال شد : چرا مشعر الحرام در محدوده حرم واقع شده است؟ فرمود : «زيرا پس از آن كه به آنان اجازه ورود داده شد ، ايشان را در حجاب (مانع) دوم نگه داشت ، و چون زارى و لابه شان به درازا كشيد ، اجازه داده شدند كه قربانى خويش را تقديم كنند و چون بدين جا (جَبَل) رسيدند ، آلودگى هاى خويش را زدودند و از گناهانى كه حجاب ميان آنان و او (خدا) بود ، پاك شدند ، اجازه يافتند كه با جانى پاك ، زيارت كنند» .

.


1- .اشاره است به وقوف حجّاج در عرفات و مشعر و مِنا .

ص: 394

الإمام زين العابدين عليه السلام_ فِي الدُّعاءِ _ :وأَعلَمُ أنَّكَ لِلرّاجي بِمَوْضِعِ إِجابَةٍ . . . وأَنَّ الرّاحِلَ إِلَيكَ قَريبُ المَسافَةِ ، وأَنَّكَ لا تَحتَجِبُ عَن خَلقِكَ إِلّا أَن تَحجُبَهُمُ الأَعمالُ دونَكَ . (1)

الاحتجاج :لَمّا دَخَلَ عَليُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام وحَرَمُهُ عَلى يَزيدَ _ لَعَنَهُ اللّهُ _ ، وجيءَ بِرَأَسِ الحُسَينِ عليه السلام ، ووُضِعَ بَينَ يَدَيهِ في طَستٍ ، فَجَعَلَ يَضرِبُ ثَناياهُ بِمِخصَرَةٍ (2) كانَت في يَدِهِ ... . فَقامَت إِلَيهِ زَينَبُ بِنتُ عَلِيٍّ _ وأُمُّها فاطِمَةُ بِنتُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله _ وقالَت : الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمينَ وَالصَلاةُ عَلى جَدّي سَيِّدِ المُرسَلينَ ، صَدَقَ اللّهُ سُبحانَهُ كَذلِكَ يَقولُ : «ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُواْ السُّوأَى أَن كَذَّبُواْ بِايَاتِ اللَّهِ وَ كَانُواْ بِهَا يَسْتَهْزِءُونَ» . (3) أَظَنَنتَ يا يَزيدُ ، أَنَّكَ حينَ أَخَذتَ عَلَينا أَقطارَ الأَرضِ ، وضَيَّقتَ عَلَينا آفاقَ السَّماءِ ، فَأَصبَحنا لَكَ في إِسارِ الذُّلِّ ، نُساقُ إِلَيكَ سَوقا في قِطارٍ ، وأَنتَ عَلَينا ذُو اقتِدارٍ ، أَنَّ بِنا مِنَ اللّهِ هَوانا وعَلَيكَ مِنهُ كَرامَةً وَامتِنانا ، وأَنَّ ذلِكَ لِعِظَمِ خَطَرِكَ وجَلالَةِ قَدرِكَ ، فَشَمَختَ بِأَنفِكَ ، ونَظَرتَ في عِطفِكَ ، تَضرِبُ أَصدَرَيكَ (4) فَرَحا ، وتَنفُضُ (5) مِذرَوَيكَ (6) مَرَحا ، حينَ رَأَيتَ الدُّنيا لَكَ مُستَوسِقَةً ، وَالأُمورَ لَدَيكَ مُتَّسِقَةً ، وحينَ صَفا لَكَ مُلكُنا ، وخَلَصَ لَكَ سُلطانُنا . فَمَهلاً مَهلاً لا تَطِش جَهلاً ، أَنَسيتَ قَولَ اللّهِ عز و جل : «وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ خَيْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِى لَهُمْ لِيَزْدَادُواْ إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ» (7) . (8)

.


1- .مصباح المتهجّد : ص 583 ح 691 ، الإقبال : ج 1 ص 158 بزيادة «السيّئة» بعد «الأعمال» وكلاهما عن أبي حمزة الثمالي ، بحار الأنوار : ج 98 ص 83 ح 2 .
2- .المِخصَرَة : ما يختصره الإنسان بيده فيُمسكه ؛ من عصا أو عكّازَةٍ أو مِقرَعَة أو قضيب (النهاية : ج 2 ص 36 «خصر») .
3- .الروم : 10 .
4- .أصدَرَيه : مَنكِبَيه (النهاية : ج 3 ص 16 «صدر») .
5- .في المصدر : «تنقض» ، والتصويب من بحار الأنوار .
6- .المِذرَوان : جانبا الأليَتَين ، وقيل : هما طرفا كلّ شيء . يقال : جاء فلانٌ يَنفُضُ مِذرَوَيه؛ إذا جاء باغيا يتهدّد (النهاية : ج 4 ص 311 «مذر») .
7- .آل عمران : 178 .
8- .الاحتجاج : ج 2 ص 122 ح 173 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 157 ح 5 .

ص: 395

امام زين العابدين عليه السلام_ در دعا _ :و مى دانم كه تو ، اميدوار را پاسخ مى دهى ... و كوچنده به سوى تو ، راهش نزديك است و تو ، خويشتن را از خلقت در پرده نساخته اى ؛ بلكه اعمالشان حجاب ميان آنان و تو گشته است .

الاحتجاج :چون امام زين العابدين عليه السلام و حَرَم او را بر يزيد _ كه لعنت خدا بر او باد _ وارد نمودند و سرِ حسين عليه السلام را آوردند و نزد او در تشتى نهادند و يزيد با چوبى كه در دستش بود ، شروع به زدن بر دندان هايش كرد ... زينب ، دختر على و فاطمه (دختر پيامبر خدا) ، برخاست و گفت : ستايش ، خداوند را كه پروردگار جهانيان است و درود بر جدّم ، سرور پيامبران . راست گفت خداوند سبحان كه مى فرمايد : «سپس سرانجامِ كسانى كه اعمال بد مرتكب شدند ، به جايى رسيد كه آيات خدا را تكذيب كردند و آنها را به مسخره گرفتند» . اى يزيد! آيا گمان مى برى اكنون كه پهنه زمين و آسمان را بر ما تنگ كرده اى و به خوارىِ اسارت تو افتاده ايم و كاروان اسيران ما را نزد تو آورده اند و تو بر ما مسلّط گشته اى ، اين ، از بى مقدارى ما در نزد خدا و لطف و منّت او بر توست ، و مقام و منزلت بزرگى دارى؟ از اين كه مى بينى دنيا به كام تو گشته و كارها به نفع تو سامان يافته و پادشاهىِ ما در اختيار تو قرار گرفته و سلطنت ما در چنگ تو افتاده است ، باد به دماغت افكنده اى و [متكبّرانه ]به اطرافت مى نگرى و از شادى ، بال بال مى زنى و سرمستانه ، دُم مى جنبانى! آرام باش ، آرام! چنين سبُك مغزانه مشتاب . آيا فراموش كرده اى اين سخن خداوند عز و جلرا كه : «آنان كه كافر شدند ، هرگز نپندارند كه اگر به آنان مهلت مى دهيم ، به نفع ايشان است ؛ بلكه مهلتشان مى دهيم تا بر گناه [خود ]بيفزايند ، و عذابى خوار كننده در انتظارشان است» .

.

ص: 396

بحار الأنوار عن محمّد بن أبي مسهر عن أبيه عن جدّه :كَتَبَ المُفَضَّلُ بنُ عُمَرَ الجُعفِيُّ إِلى أَبي عَبدِ اللّهِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ الصّادِقِ عليهماالسلام يُعلِمُهُ أنَّ أَقواما ظَهَروا مِن أَهلِ هذِهِ المِلَّةِ يَجحَدونَ الرُّبوبِيَّةَ ، ويُجادِلونَ عَلى ذلِكَ ، ويَسأَلُهُ أَن يَرُدَّ عَلَيهِم قَولَهُم ، ويَحتَجَّ عَلَيهِم فيمَا ادَّعَوا بِحَسَبِ ما احتَجَّ بِهِ عَلى غَيرِهِم ، فَكَتَبَ أَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : بسم اللّه الرحمن الرحيم ، أَمّا بَعدُ ؛ وَفَّقَنَا اللّهُ وإِيّاكَ لِطاعَتِهِ ، وأَوجَبَ لَنا بِذلِكَ رِضوانَهُ بِرَحمَتِهِ . وَصَلَ كِتابُكُ تَذكُرُ فيهِ ما ظَهَرَ في مِلَّتِنا ، وذلِكَ مِن قَومٍ مِن أَهلِ الإِلحادِ بِالرُّبوبِيَّةِ ، قَد كَثُرَت عِدَّتُهُم ، وَاشتَدَّت خُصومَتُهُم ، وتَسأَلُ أَن أَصنَعَ لِلرَّدِّ عَلَيهِم ، وَالنَّقضِ لِما في أَيديهِم كِتابا ، عَلى نَحوِ ما رَدَدتُ عَلى غَيرِهِم مِن أَهلِ البِدَعِ وَالاِختِلافِ . ونَحنُ نَحمَدُ اللّهَ عَلَى النِّعَمِ السّابِغَةِ ، وَالحُجَجِ البالِغَةِ ، وَالبَلاءِ المَحمودِ عِندَ الخاصَّةِ وَالعامَّةِ ، فَكانَ مِن نِعَمِهِ العِظامِ وآلائِهِ الجِسامِ الَّتي أَنعَمَ بِها تَقريرُهُ قُلوبَهُم بِرُبوبِيَّتِهِ ، وأَخذُهُ مِيثاقَهُم بِمَعرِفَتِهِ ، وإِنزالُهُ عَلَيهِم كِتابا فيهِ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدورِ ، مِن أَمراضِ الخَواطِرِ ومُشتَبَهاتِ الأُمورِ ، ولَم يَدَع لَهُم ولا لِشَيءٍ مِن خَلقِهِ حاجَةً إِلى مَن سِواهُ ، وَاستَغنى عَنهُم ، وكانَ اللّهُ غَنِيّا حَميدا . ولَعَمري ما أُتِيَ الجُهّالُ مِن قِبَلِ رَبِّهِم وإِنَّهُم لَيَرَونَ الدَّلالاتِ الواضِحاتِ ، وَالعَلاماتِ البَيِّناتِ في خَلقِهِم ، وما يُعايِنونَ مِن مَلَكوتِ السَّماواتِ وَالأَرضِ ، وَالصُّنعِ العَجيبِ المُتقَنِ الدَّالِّ عَلَى الصَّانِعِ ، وَلكِنَّهُم قَومٌ فَتَحوا عَلى أَنفُسِهِم أَبوابَ المَعاصي ، وسَهَّلوا لَها سَبيلَ الشَّهَواتِ ، فَغَلَبَتِ الأَهواءُ عَلى قُلوبِهِم ، وَاستَحوَذَ الشَّيطانُ بِظُلمِهِم عَلَيهِم ، وكَذلِكَ يَطبَعُ اللّهُ عَلى قُلوبِ المُعتَدينَ . (1)

.


1- .بحار الأنوار : ج 3 ص 152 نقلاً عن رسالة الاهليلجة .

ص: 397

بحار الأنوار_ به نقل از محمّد بن ابى مسهّر ، از پدرش ، از جدّش _ :مفضّل بن عمر جُعفى به امام صادق عليه السلام نوشت و به آگاهى ايشان رساند كه گروهى از پيروان اين آيين (اسلام) پيدا شده اند كه منكر ربوبيّت اند و در اين باره بحث مى كنند ، و از ايشان تقاضا كرد كه پاسخ سخنان آنها را بدهد و همان گونه كه به ديگران پاسخ مستدل داده است ، به ادّعاى اينان نيز پاسخ دهد . امام صادق عليه السلام نوشت : «به نام خداوند مهرگسترِ مهربان . اينك ، خداوند ، ما و شما را بر طاعت خويش موفّق بدارد و بدين وسيله ، به لطف خويش ، خشنودى اش را بر ما واجب گردانَد . نامه ات دريافت شد . در آن از آنچه در كيش ما پديد آمده است و اين كه شمار اين عدّه (منكران ربوبيّت) فزونى گرفته و مباحثاتشان بالا گرفته است ، ياد كرده اى و خواسته اى كه در ردّ آنان و ابطال عقايد و سخنانشان نوشته اى بنگارم ، همان گونه كه به ديگر بدعت گذاران و كج رُوان پاسخ داده ام . ما ، خداوند را به خاطر نعمت هاى شايان ، دلايل رسا و سربلندى در نزد خاص و عام ، سپاس مى گوييم . يكى از نعمت هاى بزرگ و الطاف سترگى كه خداوند عطا كرده ، اين است كه دل هايشان را به ربوبيّت خويش ، معترف ساخته است و از ايشان بر معرفت خود ، پيمان [فطرى] گرفته ، و كتابى برايشان فرو فرستاده است كه شفابخش بيمارى انديشه ها و شبهه سينه هاست ، و براى آنان و هيچ يك از مخلوقاتش نيازى به غير خود نگذاشته است ، و او خود از آنان بى نياز است ، كه خداوند ، هماره ، بى نياز و ستوده است . به جانم سوگند كه نادانان ، با وجود دلايل روشن و نشانه هاى آشكارى كه در آفرينش خود مى بينند ، و آنچه از ملكوت [شكوه و عظمت ]آسمان ها و زمين و ساخته هاى شگفت انگيز و استوارى كه بر وجود سازنده دلالت دارند ، مشاهده مى كنند ، از جانب پروردگارشان گرفتار نشده[و به هلاكت نيفتاده]اند ؛ بلكه اينان ، مردمانى هستند كه درهاى گناهان را به روى خويش گشودند و راه هاى شهوات را براى خود ، هموار كردند . در نتيجه ، هوس ها بر دل هايشان چنگ افكند و به سبب ستمشان ، شيطان بر آنان چيره شد . و اين چنين ، خداوند ، بر دل هاى متجاوزان ، مُهر مى زند» .

.

ص: 398

الإمام الرضا عليه السلام_ لَمّا سَأَلَهُ رَجُلٌ مِنَ الزَّنادِقَةِ : عن سبب احتجاب الباري عز و جل _ :إِنَّ الحِجابَ عَلَى الخَلقِ لِكَثرَةِ ذُنوبِهِم ، فَأَمّا هُوَ فَلا يَخفى عَلَيهِ خافِيَةٌ في آناءِ اللَّيلِ وَالنَّهارِ . (1)

10 / 2الظُّلْمُالكتاب«بَلْ هُوَ ءَايَاتٌ بَيِّنَاتٌ فِى صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ وَ مَا يَجْحَدُ بِايَاتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ » . (2)

«وَجَحَدُواْ بِهَا وَ اسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَ عُلُوًّا فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ » . (3)

«قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذِى يَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لَا يُكَذِّبُونَكَ وَلَكِنَّ الظَّالِمِينَ بِايَاتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ » . (4)

.


1- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 132 ح 28 ، التوحيد : ص 252 ح 3 ، علل الشرائع : ص 119 ح 1 كلّها عن محمّد بن عبد اللّه الخراساني خادم الإمام الرضا عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 3 ص 15 ح 1 .
2- .العنكبوت : 49 .
3- .النمل : 14 .
4- .الأنعام : 33 .

ص: 399

10 / 2 ستم

امام رضا عليه السلام_ در پاسخ مردى از زنديقان كه از سبب در حجاب بودن آفريدگار سؤال كرد _ :در حجاب بودن [خداوند] از خلق ، به سبب كثرت گناهان ايشان است ؛ امّا خود او ، هيچ چيز ناپيدايى در دل شب و روز ، برايش پوشيده نيست .

10 / 2ستمقرآن«بلكه آن (قرآن) ، آياتى روشن در سينه هاى كسانى است كه علم [الهى] يافته اند ، و جز ستمكاران ، آيات ما را انكار نمى كنند» .

«و با آن كه جان هايشان بدان يقين داشت ، امّا از روى ستم و تكبّر ، آن را انكار كردند . پس ببين كه فرجام فسادگران چگونه بود» .

«به يقين ، مى دانيم كه آنچه مى گويند ، تو را سخت غمگين مى كند . در واقع ، آنان تو را تكذيب نمى كنند ؛ ولى ستمكاران ، آيات خدا را انكار مى كنند» .

.

ص: 400

الحديثتفسير الطبري عن أبي صالح :جاءَ جِبريلُ إِلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله وهُوَ جالِسٌ حَزينٌ ، فَقالَ لَهُ : ما يَحزُنُكَ ؟ فَقالَ : كَذَّبني هؤُلاءِ . فَقالَ لَهُ جِبرِيلُ : إِنَّهُم لا يُكَذِّبونَكَ ، إِنَّهُم لَيَعلَمونَ أَنَّكَ صادِقٌ «وَلَكِنَّ الظَّالِمِينَ بِايَاتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ» . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :إِنَّ أبا جَهلٍ قالَ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله : إِنّا لا نُكَذِّبُكَ ولكِن نُكَذِّبُ بِما جِئتَ بِهِ ، فَأَنزَلَ اللّهُ : «فَإِنَّهُمْ لَا يُكَذِّبُونَكَ وَلَكِنَّ الظَّالِمِينَ بِايَاتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ» . (2)

10 / 3الاِستِكبارالكتاب«سَأَصْرِفُ عَنْ ءَايَاتِىَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِى الأَْرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَإِن يَرَوْاْ كُلَّ ءَايَةٍ لَا يُؤْمِنُواْ بِهَا وَإِن يَرَوْاْ سَبِيلَ الرُّشْدِ لَا يَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً وَإِن يَرَوْاْ سَبِيلَ الْغَىِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُواْ بِايَاتِنَا وَكَانُواْ عَنْهَا غَافِلِينَ » . (3)

راجع : النمل: 14 ، المؤمنون: 46 ، الجاثية: 8 و 31 ، الأحقاف: 10 ، غافر: 35 ، لقمان : 7 ، الزمر: 59 _ 60 .

.


1- .تفسير الطبري : ج 5 الجزء 7 ص 181 .
2- .سنن الترمذي : ج 5 ص 261 ح 3064 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 345 ح 3230 كلاهما عن ناجية بن كعب ، تفسير الطبري : ج 5 الجزء 7 ص 182 عن ناجية بن كعب من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، كنز العمّال : ج 2 ص 409 ح 4374 .
3- .الأعراف : 146 .

ص: 401

10 / 3 خودبزرگ بينى

حديثتفسير الطبرى_ به نقل از ابو صالح _ :جبرئيل عليه السلام نزد پيامبر صلى الله عليه و آله كه غمگين نشسته بود ، آمد و به او گفت : چرا غمگينى؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اينها مرا تكذيب كردند» . جبرئيل عليه السلام به او گفت : آنها تو را تكذيب نمى كنند . آنها قطعاً مى دانند كه تو راست مى گويى ؛ «ولى ستمكاران ، آيات خدا را انكار مى كنند» .

امام على عليه السلام :ابو جهل به پيامبر صلى الله عليه و آله گفت : ما تو را دروغگو نمى دانيم ؛ بلكه آنچه را كه آورده اى ، دروغ مى شماريم . پس خداوند ، اين آيه را فرو فرستاد : «در واقع ، آنان تو را تكذيب نمى كنند ؛ ولى ستمكاران ، آيات خدا را انكار مى كنند» .

10 / 3خودبزرگ بينىقرآن«به زودى ، كسانى را كه در زمين به ناحق تكبر مى ورزند ، از آياتم روى گردان مى سازم و [چنان مى كنم كه] اگر هر نشانه اى را [از قدرت من] بنگرند ، بدان ايمان نياورند ، و اگر راه جواب را ببينند ، آن را بر نگزينند و اگر راه گم راهى را ببينند ، آن را راه خود قرار دهند . اين ، بدان سبب است كه آنان ، آيات ما را دروغ انگاشتند و غفلت ورزيدند» .

ر . ك : نمل : آيه 14 ، مؤمنون : آيه 46 ، جاثيه : آيه 8 و 31 ، احقاف : آيه 10 ، غافر : آيه 35 ، لقمان : آيه 7 ، زمر : آيه 59 _ 60 .

.

ص: 402

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :بُنِيَ الكُفرُ عَلى أَربَعِ دَعائِمَ: الفِسقِ ، وَالغُلُوِّ ، وَالشَّكِّ ، وَالشُّبهَةِ. وَالفِسقُ عَلى أَربَعِ شُعَبٍ: عَلَى الجَفاءِ، وَالعَمى، وَالغَفلَةِ، وَالعُتُوِّ. (1)

عنه عليه السلام :مَنِ استَكبَرَ أَدبَرَ عَنِ الحَقِّ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :أُصولُ الكُفرِ ثَلاثَةٌ: الحِرصُ ، وَالاِستِكبارُ ، وَالحَسَدُ . (3)

10 / 4الجَهلالإمام الصادق عليه السلام_ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ _ :يا مُفَضَّلُ ، إِنَّ الشُّكّاكَ جَهِلُوا الأَسبابَ وَالمَعانِيَ فِي الخِلقَةِ ، وقَصُرَت أَفهامُهُم عَن تَأَمُّلِ الصَّوابِ وَالحِكمَةِ فيما ذَرَأَ الباري جَلَّ قُدسُهُ ، وبَرَأَ مِن صُنوفِ خَلقِهِ فِي البَرِّ وَالبَحرِ وَالسَّهلِ وَالوَعرِ ، فَخَرَجوا بِقِصَرِ عُلومِهِم إِلَى الجُحودِ ، وبِضَعفِ بَصائِرِهِم إِلَى التَّكذيبِ وَالعُنودِ ، حَتّى أَنكَروا خَلقَ الأَشياءِ ، وَادَّعَوا أَنَّ كوَنَها بِالإِهمالِ ، لا صَنعَةَ فيها ولا تَقديرَ ولا حِكمَةَ مِن مُدَبِّرٍ ولا صانِعٍ ، تَعالَى اللّهُ عَمّا يَصِفونَ . (4)

10 / 5الغَفلَةالإمام عليّ عليه السلام_ مِن دُعاءٍ عَلَّمَهُ نَوفا البِكالِيَّ _ :إِلهي تَناهَت أَبصارُ النّاظِرينَ إِلَيكَ بِسَرائِرِ القُلوبِ ، وطالَعَت أَصغَى السّامِعينَ لَكَ نَجِيّاتُ الصُّدورِ ، فَلَم يَلقَ أَبصارَهُم رَدٌّ دونَ ما يُريدونَ ، هَتَكتَ بَينَكَ وبَينَهُم حُجُبَ الغَفلَةِ ، فَسَكَنوا في نورِكَ ، وتَنَفَّسوا بِروحِكَ . (5)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 391 ح 1 عن سليم بن قيس الهلالي ، الخصال : ص 232 ح 74 عن الأصبغ بن نباتة ، تحف العقول : ص 166 ، بحار الأنوار : ج 72 ص 117 ح 15 .
2- .الكافي : ج 2 ص 394 ح 1 عن سليم بن قيس الهلالي ، الخصال : ص 234 ح 74 عن الأصبغ بن نباتة ، تحف العقول : ص 168 وليس فيهما «عن الحقّ» ، بحار الأنوار : ج 72 ص 120 ح 15 .
3- .الكافي : ج 2 ص 289 ح 1 ، الخصال : ص 90 ح 28 ، الأمالي للصدوق : ص 505 ح 694 كلّها عن أبي بصير ، روضة الواعظين : ص 418 ، بحار الأنوار : ج 72 ص 104 ح 1 .
4- .بحار الأنوار : ج 3 ص 59 عن المفضّل بن عمر .
5- .بحار الأنوار : ج 94 ص 95 ح 12 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي عن نوف البكالي .

ص: 403

10 / 4 نادانى
10 / 5 غفلت

حديثامام على عليه السلام :كفر ، بر چهار پايه بنا شده است : فسق ، غلو ، شك ، و شبهه . فسق ، بر چهار شاخه است : نافرهيختگى ، كوردلى ، غفلت ، و گردنكشى .

امام على عليه السلام :هر كه خودبزرگ بين باشد ، از حق روى گردان مى شود .

امام صادق عليه السلام :ريشه هاى كفر ، سه چيز است : آزمندى ، خودبزرگ بينى ، و حسادت .

10 / 4نادانىامام صادق عليه السلام_ به مفضّل بن عمر _ :اى مفضّل! شكّاكان ، اسباب و معانى آفرينش را نمى دانند و انديشه آنان ، از دريافت درستى و حكمتى كه آفريدگار پاك در انواع مخلوقاتش در خشكى، آب و دشت و دَمَن قرار داده ، قاصر است . از اين رو ، به واسطه قصور دانششان ، راه انكار را در پيش گرفتند و به سبب ضعف بينششان ، به عناد گراييدند تا جايى كه آفريده شدن موجودات را انكار كردند و مدّعى شدند كه به خودى خود ، آفريده شده اند ، و نه دستِ صانعى در كار است و نه نقشه اى و حكمتى از جانب تدبير كننده اى و سازنده اى . خداوند ، برتر است از آنچه مى گويند .

10 / 5غفلتامام على عليه السلام_ در دعايى كه به نوف بِكالى آموخت _ :معبودا! ديدگانِ بينندگان ، از طريق رازها و نهان هاى دل ها به تو رسيدند و نجواهاى [تو در ]سينه ها به گوش شنواترين گوش سپارندگانِ به تو رسيد . هيچ چيز ، مانع ديدگان آنها در رسيدن به آنچه مى خواستند ، نشد . پرده هاى غفلت ميان خود و ايشان را دريدى . پس در نورش آرميدند و با روح (/ رحمت) تو دَم زدند .

.

ص: 404

10 / 6الهَوىمروج الذهب :قدَ كانَ مَن ذَكَرنا مِنَ الأُمَمِ لا يَجحَدُ الصّانِعَ _ جَلَّ وعَزَّ _ ، ويَعلَمونَ أَنَّ نوحا عليه السلام كانَ نَبِيّا ، وأَنَّهُ وَفى لِقَومِهِ بِما وَعَدَهُم مِنَ العَذابِ ، إِلّا أَنَّ القَومَ دَخَلَت عَلَيهِم شُبَهٌ بَعدَ ذلِكَ؛ لِتَركِهِمُ البَحثَ وَاستِعمالَ النَّظَرِ ، ومالَت نُفوسُهُم إِلَى الدَّعَةِ (1) ، وما تَدعو إِلَيهِ الطَّبائِعُ مِنَ المَلاذِّ وَالتَّقليدِ ، وكانَ في نُفوسِهِم هَيبَةُ الصّانِعِ ، وَالتَّقَرُّبُ إِلَيهِ بِالتَّماثيلِ وعِبادَتها ؛ لِظَنِّهِم أَنَّها مُقَرِّبَةٌ لَهُم إِلَيهِ . (2)

مصباح الشريعة_ فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام _ :لا حِجابَ أَظلَمُ وأَوحَشُ بَينَ العَبدِ وبَينَ اللّهِ مِنَ النَّفسِ وَالهَوى ، ولَيسَ لِقَتلِهِما وقَطعِهِما سِلاحٌ وآلَةٌ مِثلُ الافتِقارِ إِلَى اللّهِ ، وَالخُشوعِ وَالخُضوعِ وَالجوعِ وَالظَّمَاَ بِالنَّهارِ ، وَالسَّهَرِ بِاللَّيلِ ؛ فَإِن ماتَ صاحِبُهُ ماتَ شَهيدا ، وإِن عاشَ وَاستَقامَ أَدّى عاقِبَتُهُ إِلَى الرِّضوانِ الأَكبَرِ . (3)

10 / 7مَرَضُ القَلبِالإمام عليّ عليه السلام :لَو فَكَّروا في عَظيمِ القُدرَةِ وجَسيمِ النِّعمَةِ لَرَجَعُوا إِلَى الطَّريقِ ، وخَافُوا عَذابَ الحَريقِ ، ولكِنِ القُلوبُ عَليلَةٌ ، وَالبَصائِرُ مَدخولَةٌ . (4)

راجع : موسوعة العقائد الإسلامية (المعرفة) : ج 2 ص 165 (حجب العلم والحكمة) .

.


1- .الدَّعَةُ : الخفضُ في العيشِ والراحة (العين : ص 845 «ودع» ).
2- .مروج الذهب : ج 2 ص 145 .
3- .مصباح الشريعة : ص 442 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 69 ح 15 .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 185 ، الاحتجاج : ج 1 ص 481 ح 117 وفيه «الأبصار» بدل «البصائر» ، بحار الأنوار : ج 3 ص 26 ح 1 .

ص: 405

10 / 6 هَوَس
10 / 7 بيمارى دل

10 / 6هَوَسمروج الذهب :از امّت هايى كه نام برديم ، كسانى بودند كه منكر آفريدگار عز و جلنبودند و مى دانستند كه نوح عليه السلام ، پيامبر بود و به وعده عذابى كه به قومش داد ، وفا كرد . منتها بعداً اين قوم ، دست خوش شبهاتى شدند ؛ زيرا تحقيق و انديشيدن را فرو نهادند و به راحت طلبى گراييدند ، و به لذّت ها و تقليد _ كه طبيعت آدمى بدانها فرا مى خوانَد _ روى آوردند ؛ امّا ترس از آفريدگار ، همچنان در جان هايشان بود ، و از طريق بت ها و پرستش آنها ، بدو تقرّب مى جستند ؛ زيرا گمان مى بردند اينها ، مايه تقرّب ايشان به اوست .

مصباح الشريعة_ در حديثى كه به امام صادق عليه السلام نسبت داده شده است _ :ميان بنده و خدا ، حجابى تاريك تر و وحشتناك تر از نفس و هواى نفس نيست ، و براى كشتن و ريشه كَنى اين دو ، سلاح و ابزارى چون [احساس] نيازمندى به خدا ، و خاك سايى و فروتنى و گرسنگى و تشنگى كشيدن در روز و شب زنده دارى نيست ، كه اگر چنين شخصى بميرد ، شهيد مُرده است و اگر زنده بمانَد و پايدارى ورزد ، عاقبتش به بزرگ ترين رضوان [الهى ]مى انجامد .

10 / 7بيمارى دلامام على عليه السلام :اگر در عظمت قدرت و سترگى نعمت مى انديشيدند ، بى گمان به راه مى آمدند و از عذاب دوزخ مى هراسيدند ؛ امّا دل ها ، بيمار ، و ديدگان ، معيوب اند .

ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 2 ص 519 (معرفت شناسى / حجاب هاى دانش و حكمت) .

.

ص: 406

. .

ص: 407

مبحث دوم: توحيد خدا
اشاره

مبحث دوم: توحيد خدافصل يكم : ارزش توحيدفصل دوم : مراتب توحيد

.

ص: 408

الفصل الأوّل: قيمة التّوحيد1 / 1أَوَّلُ الدِّينِالإمام عليّ عليه السلام :أَوَّلُ الدِّينِ مَعرِفَتُهُ ، وكَمالُ مَعرِفَتِهِ التَّصديقُ بِهِ ، وكَمالُ التَّصديقِ بِهِ تَوحيدُهُ . (1)

1 / 2نِصفُ الدِّينِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :التَّوحيدُ نِصفُ الدِّينِ . (2)

1 / 3كَلِمَةُ التَّقوىرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في تَفسيرِ «لا إِلهَ إِلَا اللّهُ» _ :قَولُهُ : لا إِلهَ إِلَا اللّهُ يَعني وَحدانِيَّتَهُ ، لا يُقبَلُ الأَعمالُ إِلّا بِها ، وهِيَ كَلِمَةُ التَّقوى ، يُثَقِّلُ اللّهُ بِهَا المَوازينَ يَومَ القِيامَةِ . (3)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 1 ، الاحتجاج : ج 1 ص 473 ح 113 ، عوالي اللآلي : ج 4 ص 126 ح 215 ، بحارالأنوار : ج 4 ص 247 ح 5 .
2- .التوحيد : ص 68 ح 24 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 35 ح 75 كلاهما عن داود بن سليمان الفرّاء عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 104 ح 52 عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 3 ص 240 ح 25 .
3- .علل الشرائع : ص 251 ح 8 ، الأمالي للصدوق : ص 255 ح 279 وفيه «لا يَقبل اللّه » بدل «لا يُقبل» وكلاهما عن الحسن بن عبد اللّه عن أبيه عن جدّه الإمام الحسن عليه السلام ، الاختصاص : ص 34 عن الحسين بن عبد اللّه عن أبيه عن جدّه عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه ، بحار الأنوار : ج 9 ص 294 ح 5 .

ص: 409

فصل يكم : ارزش توحيد
1 / 1 اساس دين
1 / 2 نيمِ دين
1 / 3 نماد تقوا

فصل يكم : ارزش توحيد1 / 1اساس دينامام على عليه السلام :آغاز دين ، شناخت خداست ، و كمال شناخت او ، باور به اوست ، و كمال باور به او ، يگانه دانستن اوست .

1 / 2نيمِ دينپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :توحيد ، نيمى از دين است .

1 / 3نماد تقواپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در تفسير «لا إله إلّا اللّه » _ :گفتار الهىِ «لا إله إلّا اللّه » ، به معناى يگانه دانستن خداوند است . اعمال ، جز با آن پذيرفته نمى شود و آن ، نماد (شعار) تقواست و خداوند ، در روز قيامت ، به واسطه آن ، ترازوها[ى اعمال ]را سنگين مى كند .

.

ص: 410

1 / 4ثَمَنُ الجَنَّةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :التَّوحيدُ ثَمَنُ الجَنَّةِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إِنَّ اللّهَ عز و جل قالَ : ما جَزاءُ مَن أَنعَمتُ عَلَيهِ بِالتَّوحيدِ إِلَا الجَنَّةُ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن ماتَ وهُوَ يَعلَمُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَا اللّهُ دَخَلَ الجَنَّةَ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن قالَ : «لا إِلهَ إِلَا اللّهُ» مُخلِصا دَخَلَ الجَنَّةَ ، وإِخلاصُهُ أَن تَحجُزَهُ «لا إِلهَ إِلَا اللّهُ» عَمّا حَرَّمَ اللّهُ عز و جل . (4)

.


1- .الأمالي للطوسي : ص 570 ح 1178 عن محمّد بن عليّ بن الحسين بن زيد عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 3 ص 3 ح 3 .
2- .التوحيد : ص 28 ح 29 ، الأمالي للصدوق : ص 471 ح 628 ، الأمالي للطوسي : ص 430 ح 960 كلّها عن إسماعيل بن موسى عن أبيه الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 3 ص 3 ح 2 ؛ تاريخ أصبهان : ج 1 ص 280 ح 468 ، الفردوس : ج 4 ص 337 ح 6975 كلاهما عن أنس بن مالك نحوه ، كنز العمّال : ج 2 ص 43 ح 3048 .
3- .صحيح مسلم : ج 1 ص 55 ح 43 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 142 ح 464 ، المستدرك على الصحيحين : ج1 ص 144 ح 242 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 3 ص 126 ح 12 ، حلية الأولياء : ج 7 ص 174 الرقم 396 كلّها عن عثمان بن عفّان ، كنز العمّال : ج 1 ص 46 ح 123؛ التوحيد : ص 29 ح 30 عن عثمان بن عفّان وفيه «أنّ اللّه حقّ» بدل «أنّه لا إله الّا اللّه » ، بحار الأنوار : ج 3 ص 10 ح 20 .
4- .التوحيد : ص 28 ح 27 ، معاني الأخبار : ص 370 ح 2 ، ثواب الأعمال : ص 20 ح 3 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 83 ح 2218 كلّها عن زيد بن أرقم ، بحار الأنوار : ج 93 ص 197 ح 22 ؛ تاريخ بغداد : ج 12 ص 64 الرقم 6455 عن أنس ، حلية الأولياء : ج 9 ص 254 الرقم 455 عن زيد بن أرقم وكلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 1 ص 61 ح 206 .

ص: 411

1 / 4 بهاى بهشت

1 / 4بهاى بهشتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :توحيد ، بهاى بهشت است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل فرمود : «پاداشِ كسى كه نعمت توحيد را به او ارزانى داشته ام ، جز بهشت نيست» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هركس با علم به اين كه معبودى جز خداى يگانه نيست ، از دنيا برود ، وارد بهشت مى شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هركس از روى اخلاص بگويد : «لا إله إلّا اللّه » ، به بهشت مى رود و اخلاصش به اين است كه «لا إله إلّا اللّه » ، او را از آنچه خداوند عز و جل برايش حرام كرده است ، باز دارد .

.

ص: 412

عنه صلى الله عليه و آله :إِنَّ «لا إِلهَ إِلَا اللّهُ» كَلِمَةٌ عَظيمَةٌ ، كَريمَةٌ عَلَى اللّهِ عز و جل ، مَن قالَها مُخلِصا استَوجَبَ الجَنَّةَ ، ومَن قالَها كاذِبا عَصَمَت مالَهُ ودَمَهُ ، وكانَ مَصيرُهُ إِلى النّارِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله_ في مَوعِظَتِهِ لِابنِ مَسعودٍ _ :إِذا تَكَلَّمتَ ب_ «لا إِلهَ إِلَا اللّهُ» ولَم تَعرِف حَقَّها فَإِنَّهُ مَردودٌ عَلَيكَ . (2)

1 / 5حَياةُ النَّفسِالإمام عليّ عليه السلام :التَّوحيدُ حَياةُ النَّفسِ . (3)

1 / 6عُروَةُ اللّهِ الوُثقىالإمام الباقر عليه السلام :عُروَةُ اللّهِ الوُثقى التَّوحيدُ . (4)

1 / 7حِصنُ اللّه عز و جلِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :حَدَّثَني جَبرَئيلُ سَيِّدُ المَلائِكَةِ ، قالَ : قالَ اللّهُ سَيِّدُ السّاداتِ عز و جل: إِنّي أَنَا اللّهُ لا إِلهَ إِلّا أَنَا ، فَمَن أَقَرَّ لي بِالتَّوحيدِ دَخَلَ حِصني ، ومَن دَخَلَ حِصني أَمِنَ مِن عَذابي . (5)

.


1- .التوحيد : ص 23 ح 18 عن أحمد بن عبد اللّه الجويباري عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 3 ص 5 ح 13 .
2- .مكارم الأخلاق : ج 2 ص 357 ح 2660 عن عبد اللّه بن مسعود ، بحار الأنوار : ج 77 ص 106 ح 1 .
3- .غرر الحكم : ج 1 ص 145 ح 540 .
4- .المحاسن : ج 1 ص 375 ح 822 عن محمّد بن مسلم ، بحار الأنوار : ج 3 ص 279 ح 14 .
5- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 135 ح 3 عن أحمد بن محمّد بن إبراهيم بن هاشم عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام ، كشف الغمّة : ج 3 ص 194 عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 3 ص 10 ح 22 ؛ كنز العمّال : ج 1 ص 47 ح 127 نقلاً عن الشيرازي عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله .

ص: 413

1 / 5 زندگى بخش جان آدمى
1 / 6 استوارترين دستگيره خدا
1 / 7 دژ خدا

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :«لا إله إلّا اللّه » ، در نزد خداوند ، سخنى بزرگ و ارجمند است . هر كس آن را از روى اخلاص بگويد ، سزاوار بهشت مى شود و هر كس به دروغ [و از سر ناباورى] آن را بر زبان آورد ، مال و جانش مصون مى شود ؛ امّا سرانجامش آتش است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در اندرزش به ابن مسعود _ :چنانچه «لا إله إلّا اللّه » بگويى ، امّا قدر آن را نشناسى (حقّ آن را به جا نياورى) ، به خودت باز مى گردد [و در درگاه الهى پذيرفته نمى شود] .

1 / 5زندگى بخش جان آدمىامام على عليه السلام :توحيد ، زندگى بخش جانِ آدمى است .

1 / 6استوارترين دستگيره خداامام باقر عليه السلام :استوارترين دستگيره خدا ، توحيد است .

1 / 7دژ خداپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مِهتر فرشتگان ، جبرئيل ، برايم حديث كرد و گفت : مِهتر مهتران ، خداوند عز و جل فرمود : «منم خدا ، كه خدايى جز من نيست . پس هر كه به يگانگى من اقرار كند ، به دژ من وارد مى شود . و هر كه به دژ من وارد شود ، از عذاب من در امان باشد» .

.

ص: 414

1 / 8أفضَلُ الأَعمالِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :«لا إِلهَ إِلَا اللّهُ» ، لا يَسبِقُها عَمَلٌ ، ولا تَترُكُ ذَنبا . (1)

الأَمالي للطوسي عن محمّد بن سماعة :سَأَلَ بَعضُ أَصحابِنَا الصّادِقَ عليه السلام ، فَقالَ لَهُ : أَخبِرني أَيُّ الأَعمالِ أَفضَلُ ؟ قالَ : تَوحيدُكَ لِرَبِّكَ . قالَ : فَما أَعظَمُ الذُّنوبِ ؟ قالَ : تَشبيهُكَ لِخالِقِكَ . (2)

1 / 9سَبَبُ المَغفِرَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إِذا قالَ العَبدُ : «أَشهَدُ أَن لا إِلهَ إِلَا اللّهُ» قالَ اللّهُ تَعالى : يا مَلائِكَتي ، عَلِمَ عَبدي أَنَّهُ لَيسَ لَهُ رَبٌّ غَيري ، أُشهِدُكُم أَنّي غَفَرتُ لَهُ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :لا يَزالُ قَولُ : «لا إِلهَ إِلَا اللّهُ» يَرفَعُ سَخَطَ اللّهِ عَنِ العِبادِ حَتّى إِذا نَزَلوا بِالمَنزِلِ الَّذي لا يُبالونَ ما نَقَصَ مِن دينِهِم إِذا سَلِمَت دُنياهُم ، فَقالوا عِندَ ذلِكَ ، قالَ اللّهُ تَعالى لَهُم : كَذِبتُم كَذِبتُم . (4)

.


1- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1248 ح 3797 عن اُمّ هانئ ، كنز العمّال : ج 1 ص 418 ح 1781 وراجع : المعجم الكبير : ج 8 ص 115 ح 7533 .
2- .الأمالي للطوسي : ص 687 ح 1458 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 8 ح 18 .
3- .تاريخ دمشق : ج 7 ص 61 ح 1617 عن أنس .
4- .نوادر الاُصول : ج 2 ص 73 عن أنس ، كنز العمّال : ج 1 ص 63 ح 224 وراجع : ثواب الأعمال : ص 20 ح 4 .

ص: 415

1 / 8 برترين عمل
1 / 9 سبب آمرزش

1 / 8برترين عملپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ عملى بر «لا إله إلّا اللّه » پيشى نمى گيرد ، و [آن] هيچ گناهى به جاى نمى نهد .

الأمالى ، طوسى_ به نقل از محمّد بن سماعه _ :يكى از شيعيان از امام صادق عليه السلام پرسيد : مرا آگاه كن كه كدام كار ، برتر است؟ فرمود : «اين كه پروردگارت را يكتا بدانى» . پرسيد : بزرگ ترينِ گناهان چيست؟ فرمود : «اين كه آفريدگارت را تشبيه كنى» .

1 / 9سبب آمرزشپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه بنده بگويد : «گواهى مى دهم كه معبودى جز خدا نيست» ، خداى متعال مى فرمايد : «اى فرشتگان من! بنده ام دانست [و گواهى داد ]كه او را پروردگارى جز من نيست . شما را گواه مى گيرم كه او را آمرزيدم» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كلمه «لا إله إلّا اللّه » ، پيوسته خشم و ناخشنودى خدا را از بندگان ، دور نگه مى دارد تا آن گاه كه به جايگاهى سقوط كنند كه در صورت سالم ماندن دنيايشان ، ديگر برايشان مهم نباشد كه از دينشان چه كاسته شود . در اين هنگام ، هر گاه اين كلمه را بگويند ، خداوند متعال به آنها مى فرمايد : «دروغ مى گوييد ، دروغ مى گوييد» .

.

ص: 416

1 / 10سَبَبُ دَفعِ البَلاءِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :«لا إِلهَ إِلَا اللّهُ» تَدفَعُ عَن قائِلِها تِسعَةً وتِسعينَ بابا مِنَ البَلاءِ ، أَدناهَا الهَمُّ . (1)

راجع : ص 134 (قيمة معرفة اللّه عز و جل) .

1 / 11سَبَبُ الفَلاحِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :قولوا : «لا إِلهَ إِلَا اللّهُ» تُفلِحوا . (2)

.


1- .تاريخ دمشق : ج 17 ص 172 ح 4087 ، الفردوس : ج 5 ص 8 ح 7280 كلاهما عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج1 ص 63 ح 226 وراجع : المقنع للصدوق : ص 297 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 5 ص 423 ح 16023 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 61 ح 39 كلاهما عن ربيعة بن عباد ، صحيح ابن حبّان : ج 14 ص 518 ح 6562 ، السنن الكبرى : ج 1 ص 123 ح 358 كلّها عن طارق بن عبداللّه المحاربي ، كنز العّمال : ج 12 ص 449 ح 35538 ؛ المناقب لابن شهرآشوب : ج 1 ص 56 عن طارق المحاربي ، بحار الأنوار : ج 18 ص 202 .

ص: 417

1 / 10 سبب دفع بلا
1 / 11 سبب رستگارى

1 / 10سبب دفع بلاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :«لا إله إلّا اللّه » ، نَود و نُه گونه بلا را از گوينده خود دور مى كند كه كمترين آنها اندوه است .

ر . ك : ص 135 (ارزش خداشناسى) .

1 / 11سبب رستگارىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بگوييد : «لا إله إلّا اللّه » ، تا رستگار شويد .

.

ص: 418

الفصل الثاني : مراتب التّوحيدموضوع التّوحيد من أهمّ موضوعات معرفة اللّه سبحانه بعد إثبات وجوده ، وهو جدير بالمناقشة والتحليل من جوانب مختلفة . لقد تمّ في هذا الفصل تنظيم النصوص المرتبطة بأهمّ المباحث التّوحيديّة تحت عنوان «مراتب التّوحيد» ، وهي تبدأ من التّوحيد في الذّات ، وتنتهي بالتّوحيد في العبادة الّذي يمثّل أعلى المراتب في معرفة اللّه تعالى ، وذلك على المنوال الّذي تلاحظونه . إنّ التوحيد الذاتيّ الّذي يجسّد أوّل مرتبة من مراتب التّوحيد ، بمعنى نفي الشريك والتشبيه والجزء عن ذات الحقّ تعالى ، وستلاحظون في الأبواب الآتية البراهين العقليّة على توحيد الذات وتفسيرها وتبيانها من وحي القرآن والحديث .

2 / 1المرتبة الأُولى : التّوحيد في الذّات2 / 1 _ 1ما يَدُلُّ عَلى وَحدَةِ ذاتِهِالكتاب«وَ مَن يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا ءَاخَرَ لَا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ» . (1)

.


1- .المؤمنون : 117 .

ص: 419

فصل دوم : مراتب توحيد
2 / 1 مرتبه اوّل : توحيد در ذات
2 / 1 - 1 دلايل بر توحيد ذاتى خدا

فصل دوم : مراتب توحيدمسئله توحيد ، از مهم ترين مسائل خداشناسى پس از اثبات وجود خداست و از جنبه هاى مختلف ، قابل بحث و بررسى است . در اين فصل ، متون مربوط به مهم ترين مباحث توحيدى تحت عنوان «مراتب توحيد» ، كه از توحيد در ذات آغاز مى شود و به توحيد در عبادت _ كه بالاترين مرتبه خداشناسى است _ پايان مى يابد ، به صورتى كه ملاحظه مى فرماييد ، تنظيم شده است . توحيد ذاتى _ كه نخستين مرتبه يكتاپرستى است _ ، به معناى نفىِ شريك ، شبيه و جزء ؛ از ذات حق تعالى است . براهين عقلى توحيد ذات و تفسير و تبيين آن را از نگاه قرآن و حديث ، در ابواب آينده ، ملاحظه خواهيد كرد .

2 / 1مرتبه اوّل : توحيد در ذات2 / 1 _ 1دلايل بر توحيد ذاتى خداقرآن«و هر كس با خدا معبود ديگرى بخواند كه براى آن برهانى نخواهد داشت ، حسابش فقط با پروردگارش است . در حقيقت ، كافران رستگار نمى شوند» .

.

ص: 420

«أَمَّن يَبْدَؤُاْ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ مَن يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَءِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ» . (1)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِابنِهِ الحَسَنِ عليه السلام _ :اِعلَم يا بُنَيَّ أنَّهُ لَو كانَ لِرَبِّكَ شَريكٌ لَأَتَتكَ رُسُلُهُ ، ولَرَأَيتَ آثارَ مُلكِهِ وسُلطانِهِ ، ولَعَرَفتَ أفعالَهُ وصِفاتَهُ ، ولكِنَّهُ إِلهٌ واحِدٌ كَما وَصَفَ نَفسَهُ ، لا يُضادُّهُ في مُلكِهِ أَحَدٌ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ: كَيفَ هُوَ اللّهُ الواحِدُ؟ _ :واحِدٌ في ذاتِهِ؛ فَلا واحِدٌ كَواحِدٍ ؛ لِأَنَّ ما سِواهُ مِنَ الواحِدِ مُتَجَزِّئٌ ، وهُوَ تَبارَكَ وتَعالى واحِدٌ لا يَتَجَزَّأُ ولا يَقَعُ عَلَيهِ العَدُّ . (3)

الإمام الرضا عليه السلام_ لَمّا سَأَلَهُ رَجُلٌ مِنَ الثَّنَوِيَّةِ: إِنَّ صانِعَ العالَمِ اثنانِ ، فَمَا الدَّليلُ عَلى أَنَّهُ واحِدٌ؟ قالَ _ :قَولُكَ: إِنَّهُ اثنانِ دَليلٌ عَلى أَنَّهُ واحِدٌ ؛ لِأَنَّكَ لَم تَدَّعِ الثّانِيَ إِلّا بَعدَ إِثباتِكَ الواحِدَ ، فَالواحِدُ مُجمَعٌ عَلَيهِ ، وأَكثَرُ مِن واحِدٍ مُختَلَفٌ فيهِ . (4)

راجع : ص 456 (التوحيد في التدبير / ما يدلّ على وحدة التدبير) .

2 / 1 _ 2تَفسيرُ التَّوحيدِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إِنَّ لِكُلِّ شَيءٍ نِسبَةً ، وإِنَّ نِسبَةَ اللّهِ : «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» (5) . (6)

.


1- .النمل : 64 .
2- .نهج البلاغة : الكتاب 31 ، تحف العقول : ص 72 وفيه «لا يضادّه في ذلك أحد ولا يحاجّه» بدل «لا يضادّه في ملكه أحد» ، بحار الأنوار : ج 3 ص 234 .
3- .الاحتجاج : ج 2 ص 217 ح 223 ، بحار الأنوار : ج 10 ص 167 ح 2 .
4- .التوحيد : ص 270 ح 6 عن الفضل بن شاذان ، بحار الأنوار : ج 3 ص 228 ح 18 .
5- .الإخلاص : 1 .
6- .المعجم الأوسط : ج 1 ص 222 ح 732 ، تفسير ابن كثير : ج 8 ص 538 ، الفردوس : ج 3 ص 329 ح 4987 كلّها عن أبي هريرة .

ص: 421

2 / 1 - 2 تفسير توحيد

«[آيا بت هايى كه معبود شما هستند ، بهترند] يا آن كس كه خلق را آغاز مى كند و سپس آن را باز مى آورد ، و آن كس كه از آسمان و زمين به شما روزى مى دهد؟ آيا معبودى با خدا هست؟ بگو : اگر راست مى گوييد ، برهان خويش را بياوريد» .

حديثامام على عليه السلام_ در سفارش به فرزندش حسن عليه السلام _ :اى فرزندم! بدان كه اگر پروردگارت شريكى داشت ، حتماً پيامبران او [نيز] نزد تو مى آمدند و حتماً نشانه هاى پادشاهى و سلطنت او را مى ديدى ، و افعال و صفات او را مى شناختى ؛ امّا خداوند ، همچنان كه خود خويشتن را وصف كرده ، يگانه معبود است ، و هيچ كس در پادشاهى [بر عالم هستى] ، رقيب او نيست .

امام صادق عليه السلام_ در پاسخ اين پرسش كه : چگونه خدا واحد است؟ _ :در دانش ، واحد (بسيط) است و واحد بودن او همانند ديگر واحدها نيست ؛ زيرا هر واحدى غير از او جزءپذير است ، در حالى كه خداوند _ تبارك و تعالى _ واحدى است كه داراى اجزا [چه ذهنى و چه خارجى] نيست ، و شمارش در باره او صدق نمى كند .

امام رضا عليه السلام_ در پاسخ پرسش مردى دوگانه پرست كه گفت : آفريدگار جهان ، دوتاست ؛ دليل بر يكى بودن او چيست؟ _ :همين كه مى گويى : دوتاست ، خود ، دليل بر اين است كه آفريدگار ، يكى است ؛ چون ادّعاى دومى را فقط زمانى مى كنى كه يكى را اثبات كرده باشى . پس در باره يك خدا اتّفاق نظر است . بيشتر از يكى ، محلّ اختلاف است [و تو كه مدّعى دوم هستى ، بايد وجود او را اثبات كنى] .

ر . ك : ص 457 (توحيد در تدبير / دلايل بر وحدت تدبير) .

2 / 1 _ 2تفسير توحيدپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر چيزى نسبتى (صفتى و هويّتى) دارد و نسبت خداوند ، [سوره ] «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» است . (1)

.


1- .ملّا صالح مازندرانى ، در شرح اين حديث الكافى ، كه حمّاد از امام صادق عليه السلام در باره «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» پرسيده و امام عليه السلام پاسخ داده است كه : « «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» ، نَسَب (تَبار) خداست» (الكافى : ج 1 ص 91) ، نوشته است : مراد ، صفات ذاتى و تنزيهى خداوند است كه بر مردمان فرو فرستاده تا مردم با آنها ، خدا را بشناسند و او را از ساير موجودات ، تشخيص دهند (شرح اُصول الكافى : ج 3 ص 138) .

ص: 422

عنه صلى الله عليه و آله :التَّوحيدُ ظاهِرُهُ في باطِنِهِ ، وباطِنُهُ في ظاهِرِهِ ، ظاهِرُهُ مَوصوفٌ لا يُرى ، وباطِنُهُ مَوجودٌ لا يَخفى ، يُطلَبُ بِكُلِّ مَكانٍ ، ولَم يَخلُ مِنهُ مَكانٌ طَرفَةَ عَينٍ ، حاضِرٌ غَيرُ مَحدودٍ ، وغائِبٌ غَيرُ مَفقودٍ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :اللّهُ واحِدٌ واحِدِيُّ المَعنى ، وَالإِنسانُ واحِدٌ ثَنَوِيُّ المَعنى ؛ جِسمٌ وعَرَضٌ وبَدَنٌ وروحٌ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ في صِفَةِ اللّهِ سُبحانَهُ _ :كُلُّ مُسمّىً بِالوَحدَةِ غَيرَهُ قَليلٌ . (3)

عنه عليه السلام_ في قَولِ المُؤَذِّنِ: أَشهَدُ أَن لا إِلهَ إِلَا اللّهُ _ :إِعلامٌ بِأَنَّ الشَّهادَةَ لا تَجوزُ إِلّا بِمَعرِفَتِهِ مِنَ القَلبِ ، كَأَنَّهُ يَقولُ: أَعلَمُ أَنَّهُ لا مَعبودَ إِلَا اللّهُ عز و جل ، وأَنَّ كُلَّ مَعبودٍ باطِلٌ سِوَى اللّهِ عز و جل ، وأُقِرُّ بِلِساني بِما في قَلبي مِنَ العِلمِ بِأَنَّهُ لا إِلهَ إِلَا اللّهُ ، وأَشهَدُ أَنَّهُ لا مَلجَأَ مِنَ اللّهِ إِلّا إِلَيهِ ، ولا مَنجى مِن شَرِّ كُلِّ ذي شَرٍّ ، وفِتنَةِ كُلِّ ذي فِتنَةٍ إِلّا بِاللّهِ. وفِي المَرَّةِ الثّانِيَةِ: أَشهَدُ أَن لا إِلهَ إِلَا اللّهُ. مَعناهُ: أَشهَدُ أَن لا هادِيَ إِلَا اللّهُ ، ولا دَليلَ لي إِلَى الدّينِ إِلَا اللّهُ ، وأُشهِدُ اللّهَ بِأَنّي أَشهَدُ أَن لا إِلهَ إِلَا اللّهُ ، وأُشهِدُ سُكّانَ السَّماواتِ وسُكّانَ الأَرَضينَ وما فيهِنَّ مِنَ المَلائِكَةِ وَالنَّاسِ أَجمَعينَ ، وما فيهِنَّ مِنَ الجِبالِ وَالأَشجارِ وَالدَّوابِّ وَالوُحوشِ ، وكُلِّ رَطبٍ ويابِسٍ بِأَنَّي أَشهَدُ أَن لا خالِقَ إِلَا اللّهُ ، ولا رازِقَ ولا مَعبودَ ولا ضارَّ ولا نافِعَ ولا قابِضَ ولا باسِطَ ولا مُعطِيَ ولا مانِعَ ولا ناصِحَ ولا كافِيَ ولا شافِيَ ولا مُقَدِّمَ ولا مُؤَخِّرَ إِلَا اللّهُ ، لَهُ الخَلقُ وَالأَمرُ ، وبِيَدِهِ الخَيرُ كُلُّهُ ، تَبارَكَ اللّهُ رَبُّ العالَمينَ . (4)

.


1- .معاني الأخبار : ص 10 ح 1 عن عمر بن عليّ عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 4 ص 264 ح 12 .
2- .العدد القويّة : ص 82 ح 143 ، كفاية الأثر : ص 12 كلاهما عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 3 ص 304 ح 40 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 65 ، غرر الحكم : ج 4 ص 534 ح 6877 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 309 ح 37 .
4- .معاني الأخبار : ص 39 ح 1 ، التوحيد : ص 239 ح 1 كلاهما عن يزيد بن الحسن عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، بحارالأنوار : ج 84 ص 132 ح 24 .

ص: 423

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداى يكتا ، آشكارش در نهان اوست ، و نهان او در آشكارش . آشكارش موصوفى است ناديدنى ، و نهانش موجودى است كه مخفى نيست . در همه جا حضور دارد و هيچ جايى ، حتّى چشم بر هم زدنى ، از وجود او خالى نيست . حاضر است ؛ امّا محدود [به جا و مكانى] نيست ، و غايب است ؛ امّا ناپديد نيست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خدا ، هم واحد است ، هم معناى واحد دارد و انسان ، واحد است ؛ امّا دو معنايى است : جسم و جان ، و بدن و روح . (1)

امام على عليه السلام_ در توصيف خداوند سبحان _ :غير از او ، هر آنچه نام «يك» به خود گيرد ، اندك (بى مقدار) است .

امام على عليه السلام_ در باره اين گفتار مؤذّن : «أشهد أن لا إله إلّا اللّه » _ :اعلامِ اين نكته است كه شهادت دادن [به يگانگى خدا] ، جز با شناخت قلبى خداوند ، روا نيست . انگار مى گويد : مى دانم كه معبودى جز خداوند عز و جل نيست و هر معبودى جز خداوند عز و جل بر باطل است ، و به اين معرفت قلبى ام كه معبودى جز خدا نيست ، با زبان خويش نيز اعتراف مى كنم ، و گواهى مى دهم كه از خدا ، جز به خدا پناه نمى توان برد ، و از شرّ هر شرورى و فتنه هر فتنه گرى ، جز به كمك خدا نجات نمى توان يافت . «أشهد أن لا إله إلّا اللّه » ، معناى دومش اين است كه : گواهى مى دهم كه هدايتگرى جز خدا نيست و راه نماى من به دين ، فقط خداست ، و خدا را گواه مى گيرم كه : گواهى مى دهم معبودى جز خدا نيست و ساكنان آسمان ها و ساكنان زمين و هر آنچه را كه در آنهاست ، از فرشتگان و مردم ، همه ، و آنچه را كه در زمين است ، از : كوه ها و درختان و جنبندگان و وحوش ، و هر تَر و خشكى را گواه مى گيرم كه : گواهى مى دهم آفريدگارى جز خدا نيست، و روزى ده و معبود و زيان بخش و سودرسان و گيرنده و گشاينده و دهنده و باز دارنده و راه نما و بسنده و شفا دهنده و پيش و پس افكننده اى جز خدا نيست . آفريدن و تدبير [عالم ]مختصّ اوست و همه خوبى ها در دست اوست . بلندمرتبه است خدا ، كه پروردگارِ جهانيان است .

.


1- .يعنى خداوند ، هم واحد عددى است ، هم واحد حقيقى و بسيط من جميع الجهات و تركيب ، به هيچ نحوى از انحاى آن ، در او راه ندارد ، در حالى كه انسان ، موجودى ثَنَوى و دو بُعدى و مركّب از جسم و جان ، و بدن و روح است .

ص: 424

فاطمة عليهاالسلام_ فِي احتِجاجِها عَلَى القَومِ لَمّا مَنَعوها فَدَكا _ :أَشهَدُ أَن لا إِلهَ إِلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ ، كَلِمَةٌ جَعَلَ الإِخلاصَ تَأويلَها ، وضَمَّنَ القُلوبَ مَوصولَها ، وأَنارَ فِي التَّفَكُّرِ مَعقولَها . (1)

الإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» _ :«قُل» أَي أَظهِر ما أَوحَينا إِلَيكَ ونَبَّأناكَ بِهِ بِتَأليفِ الحُروفِ الَّتي قَرَأناها لَكَ؛ لِيَهتَدِيَ بِها مَن أَلقَى السَّمعَ وهُوَ شَهيدٌ، و«هُوَ» اسمٌ مُكَنّىً مُشارٌ إِلى غائِبٍ، فَالهاءُ تَنبيهٌ عَلى مَعنىً ثابِتٍ، وَالواوُ إِشارَةٌ إِلَى الغائِبِ عَنِ الحَواسِّ ، كَما أَنَّ قَولَكَ: «هذا» إِشارَةٌ إِلَى الشَّاهِدِ عِندَ الحَواسِّ؛ وذلِكَ أَنَّ الكُفّارَ نَبَّهوا عَن آلِهَتِهِم بِحَرفِ إِشارَةِ الشّاهِدِ المُدرَكِ، فَقالوا: هذِهِ آلِهَتُنَا المَحسوسَةُ المُدرَكَةُ بِالأَبصارِ، فَأَشِر أَنتَ يا مُحَمَّدُ إِلى إِلهِكَ الَّذي تَدعو إِلَيهِ حَتّى نَراهُ ونُدرِكَهُ ولا نَألَهَ فيهِ . فَأَنزَلَ اللّهُ _ تَبارَكَ وتَعالى _ : «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» ، فَالهاءُ تَثبيتٌ لِلثّابِتِ، وَالواوُ إِشارَةٌ إِلَى الغائِبِ عَن دَركِ الأَبصارِ ولَمسِ الحَواسِّ، وأَنَّهُ تَعالى عَن ذلِكَ ، بَل هُوَ مُدرِكُ الأَبصارِ ومُبدِعُ الحَواسِّ. (2)

عنه عليه السلام :تَعَلُّقُ القَلبِ بِالمَوجودِ شِركٌ ، وبِالمَفقودِ كُفرٌ . (3)

.


1- .الاحتجاج : ج 1 ص 255 ح 49 عن عبداللّه بن الحسن عن آبائه عليهم السلام ، دلائل الإمامة : ص 111 ح 36 عن جابر الجعفي عن الإمام الباقر عنها عليهماالسلام ، كشف الغمّة : ج 2 ص 107 عن عمر بن شبه وفيهما «أبان في الفكر» بدل «أنار في التفكر» ؛ بلاغات النساء : ص 27 عن زينب بنت الإمام الحسين عليه السلام وفيه «أنى في الفكرة» بدل «أنار في التفكّر».
2- .التوحيد : ص 88 ح 1 ، مجمع البيان : ج 10 ص 861 نحوه وكلاهما عن وهب بن وهب القرشيّ عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 3 ص 221 ح 12 .
3- .مسكّن الفؤاد : ص 82 ، مصباح الشريعة : ص 484 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 71 ص149 ح 45 .

ص: 425

فاطمه عليهاالسلام_ ضمن احتجاج با كسانى كه او را از فَدَك ، محروم ساختند _ :گواهى مى دهم كه معبودى جز خداى يگانه و بى انباز نيست ، [و اين كلمه توحيد ]كلمه اى است كه خداوند ، باطن [و حقيقت] آن را اخلاص قرار داده است و معناى آن [و رسيدن به حقيقت آن] را در دل ها گنجانيده است و تعقّل آن را در انديشه ، روشن ساخته است .

امام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند عز و جل : «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» _ : «قُلْ» ، يعنى آنچه را به تو وحى كرديم و تو را از آن ، باخبر ساختيم ، با سرِ هم كردن حروفى كه آنها را بر تو خوانديم ، آشكار گردان تا بدين وسيله ، آن كه هر حقّ نيوشى كه خود به گواهى ايستد ، هدايت شود . «هُوَ» ، نامى است كنايى براى اشاره به غايب . «هاء» آن ، تنبيهى است بر يك معناى ثابت ، و «واو» ، اشاره به موجود غايب از حواس است ، چنان كه «هذا» ، اشاره به موجود حاضر در نزد حواس است . از آن جا كه كافران با اسمِ اشاره به حاضرِ در نزد حواس اشاره كردند و گفتند : اينهايند خدايان ما كه محسوس اند و با چشم ، ديده مى شوند . پس تو نيز _ اى محمّد _ خدايت را كه ما را به او فرا مى خوانى ، نشان بده تا او را ببينيم و ادراكش كنيم و در [شناخت ]آن ، سرگردان نشويم . پس خداوند _ تبارك و تعالى _ فرو فرستاد : «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» . «هاء» ، دلالت بر امرى ثابت دارد ، «واو» ، اشاره به چيزى دارد كه از دريافت چشمى و لمس حسّى به دور است ، و او برتر از اين چيزهاست ؛ بلكه او دريابنده ديدگان و پديد آورنده حواس است .

امام باقر عليه السلام :دل بستگى به موجود ، شرك است و به معدوم ، كفر .

.

ص: 426

الإمام الصادق عليه السلام :هُوَ واحِدٌ واحِدِيُّ الذَّاتِ ، بائِنٌ مِن خَلقِهِ . (1)

عنه عليه السلام :خالِقُنا لا مَدخَلَ لِلأَشياءِ فيهِ؛ لِأَنَّهُ واحِدٌ وأحِدِيُّ الذَّاتِ، واحِدِيُّ المَعنى. (2)

عنه عليه السلام :مَن قَال لِلإِنسانِ: واحِدٌ ، فَهذا لَهُ اسمٌ ولَهُ شَبيهٌ ، وَاللّهُ واحِدٌ وهُوَ لَهُ اسمٌ ولا شَيءَ لَهُ شَبيهٌ ، ولَيسَ المَعنى واحِدا، وأَمَّا الأَسماءُ فَهِيَ دَلالَتُنا عَلَى المُسَمّى ؛ لِأَنّا قَد نَرَى الإِنسانَ واحِدا ، وإِنَّما نُخبِرُ واحِدا إِذا كانَ مُفرَدا ، فَعُلِمَ أَنَّ الإِنسانَ في نَفسِهِ لَيسَ بِواحِدٍ فِي المَعنى ؛ لِأَنَّ أَعضاءَهُ مُختَلِفَةٌ ، وأَجزاءَهُ لَيسَت سَواءً ، ولَحمَهُ غَيرُ دَمِهِ ، وعَظمَهُ غَيرُ عَصَبِهِ ، وشَعرَهُ غَيرُ ظُفرِهِ ، وسَوادَهُ غَيرُ بَياضِهِ ، وكَذلِكَ سائِرُ الخَلقِ. وَالإِنسانُ واحِدٌ فِي الاِسمِ ، ولَيسَ بِواحِدٍ فِي الاِسمِ وَالمَعنى وَالخَلقِ ، فَإِذا قيلَ للّهِِ فَهُوَ الواحِدُ الَّذي لا واحِدَ غَيرُهُ ؛ لِأَنَّهُ لَا اختِلافَ فيهِ . (3)

عنه عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ عَن «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» _ :نِسبَةُ اللّهِ إِلى خَلقِهِ ، أَحَدا صَمَدا (4) أَزَلِيّا صَمَدِيّا ، لا ظِلَّ لَهُ يُمسِكُهُ ، وهُوَ يُمسِكُ الأَشياءَ بِأَظِلَّتِها ، عارِفٌ بِالمَجهولِ ، مَعروفٌ عِندَ كُلِّ جاهِلٍ ، فَردانِيّا ، لا خَلقُهُ فيهِ ، ولا هُوَ في خَلقِهِ ، غَيرُ مَحسوسٍ ولا مَجسوسٍ (5) ، لا تُدرِكُهُ الأَبصارُ ، عَلا فَقَرُبَ ، ودَنا فَبَعُدَ ، وعُصِيَ فَغَفَرَ ، وأُطيعَ فَشَكَرَ ، لا تَحويهِ أَرضُهُ ، ولا تُقِلُّهُ سَماواتُهُ ، حامِلُ الأَشياءِ بِقُدرَتِهِ ، دَيمومِيٌّ أَزَلِيٌّ ، لا يَنسى ولا يَلهو ولا يَغلَطُ ولا يَلعَبُ ، ولا لِاءِرادَتِهِ فَصلٌ ، وفَصلُهُ جَزاءٌ ، وأَمرُهُ واقِعٌ ، لَم يَلِد فَيورَثَ ، ولَم يُولَد فَيُشارَكَ ، ولَم يَكُن لَهُ كُفُوا أَحَدٌ . (6)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 127 ح 5 عن ابن اُذنية .
2- .الكافي : ج 1 ص 110 ح 6 ، معاني الأخبار : ص 20 ح 3 وليس فيه «لأنّه» وكلاهما عن هشام بن الحكم ، بحار الأنوار : ج 4 ص 66 ح 7 .
3- .بحار الأنوار : ج 3 ص 195 نقلاً عن توحيد المفضّل .
4- .الصَّمَدُ : الدائم الباقي (مجمع البحرين : ج2 ص1049 «صمد») .
5- .الجَسُّ : المَسُّ باليد (القاموس المحيط : ج 2 ص 204 «جسس») .
6- .الكافي : ج 1 ص 91 ح 2 ، التوحيد : ص 57 ح 15 وليس فيه «نسبة اللّه إلى خلقه» وكلاهما عن حمّاد بن عمرو النصيبي ، بحار الأنوار : ج 4 ص 286 ح 18 .

ص: 427

امام صادق عليه السلام :او يگانه و ذاتش يكتاست و از خلق خويش جداست .

امام صادق عليه السلام :در آفريدگار ما ، اشيا [و حالات] راه ندارند ؛ چرا كه او يكتاست و در ذات و معنا (صفت) نيز يكتاست .

امام صادق عليه السلام :چون گفته شود : انسان، واحد است . اين واحد، براى او نام است و انسان، شبيه دارد و [چون گفته شود :] خدا ، واحد است ، اين واحد براى خدا نيز نام است ؛ امّا او هيچ شبيهى ندارد و [در واقع] معنا ، واحد نيست . نام ها ما را به صاحبِ نام دلالت مى كنند ؛ چون ما گاه يك انسان را مى بينيم و در اين صورت كه يك نفر است ، مى گوييم «واحد» است . پس دانسته شد كه خودِ انسان ، در معنا واحد نيست ؛ چرا كه اعضاى گوناگون دارد و اجزايش يكسان نيستند . گوشتش غيرِ خون اوست ، و استخوانش غير پى اش ، و مويش غير ناخنش ، و سياهى اش غير سفيدى اش . همچنين است ديگر مخلوقات . پس ، انسان در نام ، واحد است ؛ امّا در نام و معنا و خلقش واحد نيست . امّا در باره خداوند ، هر گاه «واحد» گفته شود ، او [به راستى] واحد است و واحدى جز او نيست ؛ چرا كه گونه گونى در او وجود ندارد .

امام صادق عليه السلام_ در پاسخ سؤال از «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» _ :نسبت خداست به خلقش . (1) يكتاست . پاينده است . ازلى است . جاويدان است . سايه اى ندارد كه او را نگه دارد ؛ بلكه او چيزها را به سايه هايشان نگه مى دارد . مجهول را مى شناسد و براى هر جاهلى ، شناخته شده است . يگانه است . نه مخلوقش در اوست ، نه او در مخلوقش . نه به حس در مى آيد ، و نه بسودنى است . ديدگان ، او را نمى بينند . در عين بلندمرتبگى ، [به خلقْ ]نزديك است و در عين نزديكى ، دور . نافرمانى مى شود و مى آمرزد . فرمان بُردارى مى شود و قدردانى مى كند . نه زمينش او را در ميان گرفته است ، نه آسمان هايش او را حمل مى كنند . به واسطه قدرتش اشيا را حمل مى كند . بى انجام و بى آغاز است . دچار فراموشى و غفلت و اشتباه نمى شود و به بازى و سرگرمى نمى پردازد . هيچ چيز ، مانع اراده او نمى شود . داورى اش پاداش دادن است . فرمانش تحقّق يافتنى است . نه فرزندى زاييده است كه وارثِ او شود ، نه زاييده شده است كه شريك داشته باشد و نه كسى همتاى اوست .

.


1- .يا : توصيف خداست براى خلقش .

ص: 428

عنه عليه السلام :إِنَّ اليَهودَ سَأَلوا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَقالوا: اِنسِب لَنا رَبَّكَ . فَلَبِثَ ثَلاثا لا يُجيبُهُم ، ثُمَّ نَزَلَت : «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» إِلى آخِرِها . (1)

التوحيد عن هشام بن سالم :دَخَلتُ عَلى أَبي عَبدِاللّهِ عليه السلام فَقالَ لي: أتَنعَتُ اللّهَ؟ فَقُلتُ: نَعَم . قالَ: هاتِ . فَقُلتُ: هُوَ السَّميعُ البَصيرُ. قالَ: هذِهِ صِفَةٌ يَشتَرِكُ فيهَا المَخلوقونَ! قُلتُ: فَكَيفَ تَنعَتُهُ؟ فَقالَ: هُوَ نُورٌ لا ظُلمَةَ فيهِ ، وحَياةٌ لا مَوتَ فيهِ ، وعِلمٌ لا جَهلَ فيهِ ، وحَقٌّ لا باطِلَ فيهِ . فَخَرَجتُ مِن عِندِهِ ، وأَنا أَعلَمُ النَّاسِ بِالتَّوحيدِ. (2)

الإمام الرضا عليه السلام :إِنَّ اللّهَ المُبدِئُ الواحِدُ ، الكائِنُ الأَوَّلُ ، لَم يَزَل واحِدا لا شَيءَ مَعَهُ ، فَردا لا ثانِيَ مَعَهُ . (3)

الكافي عن عبد العزيز بن المهتدي :سَأَلتُ الرِّضا عليه السلام عَنِ التَّوحيدِ ، فَقالَ: كُلُّ مَن قَرَأَ: «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» وآمَنَ بِها فَقَد عَرَفَ التَّوحيدَ. قُلتُ : كَيفَ يَقرَؤُها؟ قالَ : كَما يَقرَؤُهَا النَّاسُ . وزادَ فيهِ : كَذلِكَ اللّهُ رَبّي ، كَذلِكَ اللّهُ رَبّي . (4)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 91 ح 1 ، التوحيد : ص 93 ح 8 كلاهما عن محمّد بن مسلم ، بحار الأنوار : ج 3 ص 220 ح 9 ؛ سنن الترمذي : ج 5 ص 451 ح 3364 ، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 44 ح 21277 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 589 ح 3987 وكلّها عن اُبيّ بن كعب وفيها «المشركين» بدل «اليهود» وليس فيها «فلبث ثلاثا لا يجيبهم» .
2- .التوحيد : ص 146 ح 14 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 70 ح 16 .
3- .التوحيد : ص 435 ح 1 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 172 ح 1 كلاهما عن الحسن بن محمّد النوفلي ، تحف العقول : ص 423 نحوه ، بحار الأنوار : ج 10 ص 313 ح 1 .
4- .الكافي : ج 1 ص 91 ح 4 ، التوحيد : ص 284 ح 3 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 133 ح 30 ، مشكاة الأنوار : ص39 ح9 وقد كرّر في كلّها «كذلك اللّه ربّي» ثلاثا ، بحار الأنوار : ج3 ص268 ح2 .

ص: 429

امام صادق عليه السلام :يهود به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گفتند : پروردگارت را براى ما وصف كن . ايشان ، سه روز درنگ كرد و پاسخشان نداد . سپس «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» تا آخرش نازل شد .

التوحيد_ به نقل از هشام بن سالم _ :خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم . به من فرمود : «آيا خدا را وصف مى كنى؟» . گفتم : آرى . فرمود : «بگو» . گفتم : او شنوا و بيناست . فرمود : «اين ، وصفى است كه مخلوقات نيز در آن شريك اند!» . گفتم : پس چگونه وصفش مى كنى؟ فرمود : «او نور بدون تاريكى ، زندگى بدون مرگ ، علم بدون جهل و حقّ بدون باطل است» . از نزد ايشان خارج شدم ، در حالى كه داناترينِ مردم به توحيد بودم .

امام رضا عليه السلام :خداوند ، آغازگر و يگانه است . موجود نخستين است . از ازل ، يكى بوده و چيزى با او نبوده است . فرد است و دومى ندارد .

الكافى_ به نقل از عبد العزيز بن مهتدى _ :از امام رضا عليه السلام در باره توحيد پرسيدم . فرمود : «هر كس سوره «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» را بخواند و به آن باور آورد ، توحيد را شناخته است» . گفتم : چگونه آن را بخواند؟ فرمود : «همان گونه كه مردم آن را مى خوانند» و اين جمله را بدان افزود : «چنين است پروردگارم ؛ چنين است پروردگارم» .

.

ص: 430

الكافي عن الفتح بن يزيد الجرجاني عَن أبي الحَسن عليه السلام (1) قالَ_ لَمّا سَمِعَ كلامَهُ فِي التَّوحيدِ _ :الكافي عن الفتح بن يزيد الجرجاني عَن أبي الحَسن عليه السلام (2) قالَ لكِنَّكَ قُلتَ: الأَحَدُ ، الصَّمَدُ . وقُلتَ: لا يُشبِهُهُ شَيءٌ ، وَاللّهُ واحِدٌ وَالإِنسانُ واحِدٌ ، أَلَيسَ قَد تَشابَهَتِ الوَحدانِيَّةُ؟! قالَ: يا فَتحُ ، أَحَلتَ (3) ثَبَّتَكَ اللّهُ ، إِنَّمَا التَّشبيهُ فِي المَعاني ، فَأَمّا فِي الأَسماءِ فَهِيَ واحِدَةٌ ، وهِيَ دالَّةٌ عَلَى المُسَمّى . (4)

الإمام الجواد عليه السلام :ما سِوَى الواحِدِ مُتَجَزِّئٌ ، وَاللّهُ واحِدٌ لا مُتَجَزِّئٌ ولا مُتَوَهَّمٌ بِالقِلَّةِ وَالكَثرَةِ ، وكُلُّ مُتَجَزِّىً أَو مُتَوَهَّمٍ بِالقِلَّةِ وَالكَثرَةِ فَهُوَ مَخلوقٌ دالٌّ عَلى خالِقٍ لَهُ . (5)

الكافي عن أبي هاشم الجعفري :سَأَلتُ أَبا جَعفَرٍ الثّانِيَ عليه السلام : ما مَعنَى الواحِدِ؟ فَقالَ: إِجماعُ الأَلسُنِ عَلَيهِ بِالوَحدانِيَّةِ؛ كَقَولِهِ تَعالى: «وَ لَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ » (6) . 7

.


1- .المراد بأبي الحسن عليه السلام هنا الثاني على ما صرّح به الصدوق ، ويحتمل الثالث كما في كشف الغمّة (هامش المصدر). وذكر السيّد الخوئي رحمه الله في معجم رجال الحديث (ج 13 ص 246) الفتح بن يزيد الجرجاني واعتبره من أصحاب الإمام الرضا والإمام الهادي عليهماالسلام ، وبقرينة إقامته في مشهد الرضا عليه السلام وكون أكثر رواياته عنه عليه السلام ؛ احتمل أنّ المراد من أبي الحسن في رواياته على نحو الإطلاق هو الإمام الرضا عليه السلام .
2- .أحال الرجل : أتى بالمحال وتكلّم به (لسان العرب : ج 11 ص 186 «حول» ) .
3- .الكافي : ج 1 ص 119 ح 1 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 127 ح 23 ، التوحيد : ص 185 ح 1 وص 62 ح 18 نحوه ، بحارالأنوار : ج 4 ص 173 ح 2 .
4- .الكافي : ج 1 ص 116 ح 7 ، التوحيد : ص 193 ح 7 ، الاحتجاج : ج 2 ص 468 ح 321 كلّها عن أبي هاشم الجعفري ، بحارالأنوار : ج 4 ص 153 ح 1.
5- .الزخرف : 87 .
6- .الكافي : ج 1 ص 118 ح 12 ، التوحيد : ص 83 ح 2 وص 82 ح 1 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 3 ص 208 ح 4.

ص: 431

الكافى_ به نقل از فتح بن يزيد جرجانى ، پس از آن كه سخن امام رضا عليه السلام را در باره توحيد شنيد _ :گفتم : امّا گفتى : «او يكتا و بى نياز است» و گفتى : «چيزى همانند او نيست» ، در حالى كه خدا واحد است و انسان هم واحد است . (1) آيا در واحد بودن ، شباهت (اشتراك) ندارند؟ امام عليه السلام فرمود : «اى فتح! سخن نامعقول مى گويى . خداوند ، تو را ثابت قدم بدارد! تشبيه [كه ما آن را نفى مى كنيم] در معانى است ؛ امّا نام ، در مورد همه يكى است و دلالت بر مسمّا دارد» .

امام جواد عليه السلام :هر چيز بجز واحد ، تجزيه پذير است و خدا ، واحد است و نه تجزيه مى پذيرد و نه كم و زياد ، در باره او تصوّر مى شود . هر تجزيه پذيرى يا هر چيزى كه كم و زيادى در باره اش تصوّر شود ، مخلوق است و نشان مى دهد كه خالقى دارد .

الكافى_ به نقل از ابو هاشم جعفرى _ :از امام جواد عليه السلام پرسيدم : معناى يكتا [در باره خدا] چيست؟ فرمود : «هم سخنىِ زبان ها بر يكتايى او ، چنان كه خودش مى فرمايد : «و اگر از ايشان بپرسى كه چه كسى آنان را آفريده است ، هر آينه مى گويند : خدا» » .

.


1- .انسانِ واحد نيز گفته مى شود .

ص: 432

2 / 1 _ 3المَذهَبُ الحَقُّ فِي التَّوحيدِالإمام الصادق عليه السلام :النّاسُ فِي التَّوحيدِ عَلى ثَلاثَةِ أَوجُهٍ: مُثبِتٌ ونافٍ ومُشَبِّهٌ ؛ فَالنافي مُبطِلٌ ، وَالمُثبِتُ مُؤمِنٌ ، وَالمُشَبِّهُ مُشرِكٌ . (1)

عنه عليه السلام_ في كِتابِهِ لِعَبدِ الرَّحيمِ القَصيرِ _ :سَأَلتَ _ رَحِمَكَ اللّهُ _ عَنِ التَّوحيدِ وما ذَهَبَ إِلَيهِ مَن قِبَلَكَ ، فَتَعالَى اللّهُ الَّذي لَيسَ كَمِثلِهِ شَيءٌ وهُوَ السَّميعُ البَصيرُ، تَعالى عَمّا يَصِفُهُ الواصِفونَ المُشَبِّهونَ اللّهَ بِخَلقِهِ، المُفتَرونَ عَلَى اللّهِ! فَاعلَم _ رَحِمَكَ اللّهُ _ أَنَّ المَذهَبَ الصَّحيحَ فِي التَّوحيدِ ما نَزَلَ بِهِ القُرآنُ مِن صِفاتِ اللّهِ _ جَلَّ وعَزَّ _ ، فَانفِ عَنِ اللّهِ تَعالَى البُطلانَ وَالتَّشبيهَ ، فَلا نَفيَ ولا تَشبيهَ ، هُوَ اللّهُ الثّابِتُ المَوجودُ ، تَعالَى اللّهُ عَمّا يَصِفُهُ الواصِفونَ ، ولا تَعدُوا القُرآنَ فَتَضِلّوا بَعدَ البَيانِ . (2)

التوحيد عن محمّد بن عيسى بن عبيد :قال لي أَبُو الحَسَنِ عليه السلام : ما تَقولُ إِذا قيلَ لَكَ: أَخبِرني عَنِ اللّهِ عز و جل شَيءٌ هُوَ أَم لا؟ قالَ: فَقُلتُ لَهُ: قَد أَثبَتَ اللّهُ عز و جل نَفسَهُ شَيئا ، حَيثُ يَقولُ : «قُلْ أَىُّ شَىْ ءٍ أَكْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللَّهُ شَهِيدٌ بَيْنِى وَبَيْنَكُمْ» ، (3) فَأَقولُ: إِنَّهُ شَيءٌ لا كَالأَشياءِ ؛ إِذ في نَفيِ الشَّيئِيَّةِ عَنهُ إِبطالُهُ ونَفيُهُ . قالَ لي: صَدَقتَ وأَصَبتَ ، ثُمَّ قالَ لِيَ الرِّضا عليه السلام : لِلنَّاسِ فِي التَّوحيدِ ثَلاثَةُ مَذاهِبَ: نَفيٌ ، وتَشبيهٌ ، وإِثباتٌ بِغَيرِ تَشبيهٍ. فَمَذهَبُ النَّفيِ لا يَجوزُ ، ومَذهَبُ التَّشبيهِ لا يَجوزُ ؛ لِأَنَّ اللّهَ _ تَبارَكَ وتَعالى _ لا يُشبِهُهُ شَيءٌ ، وَالسَّبيلُ فِي الطَّريقَةِ الثّالِثَةِ إِثباتٌ بِلا تَشبيهٍ . (4)

راجع : موسوعة العقائد الإسلاميّة (معرفة اللّه ) : ج 4 ص 21 (ما يجب في معرفة صفات اللّه عز و جل / الخروج من حدّ التشبيه والتعطيل) .

.


1- .تحف العقول : ص 370 ، عوالي اللآلي : ج 1 ص 304 ح 3 عنهم عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 78 ص 253 ح 115 .
2- .الكافي : ج 1 ص 100 ح 1 ، التوحيد : ص 102 ح 15 و ص 228 ح 7 كلّها عن عبدالرحيم القصير ، بحار الأنوار : ج 3 ص 261 ح 12 .
3- .الأنعام : 19 .
4- .التوحيد : ص 107 ح 8 ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 356 ح 11 عن هشام المشرقي نحوه ، بحار الأنوار : ج 3 ص 262 ح 19 وراجع : التوحيد : ص 101 ح 10 .

ص: 433

2 / 1 - 3 عقيده درست درباره توحيد

2 / 1 _ 3عقيده درست در باره توحيدامام صادق عليه السلام :مردم در توحيد ، بر سه گونه اند : اثبات كننده ، نفى كننده ، و تشبيه كننده . نفى كننده ، بر باطل است ، اثبات كننده ، مؤمن است و تشبيه كننده ، مشرك .

امام صادق عليه السلام_ در نامه اش به عبد الرحيم قصير _ :خدايت رحمت كناد! از توحيد و عقيده اى كه كسانى از مردم ديار تو (عراق) در اين باره دارند، پرسيده اى . [بدان كه ]خداوند متعال، هيچ شبيهى ندارد و او شنوا و بيناست . برتر از آن چيزى است كه وصف كنندگان مى گويند و او را به مخلوقش همانند مى كنند و به خدا افترا مى زنند . رحمت خدا بر تو باد! بدان كه عقيده درست در باب توحيد، همان است كه قرآن در باره صفات خداوند عز و جل فرموده است . پس ، نفى و تشبيه را از خداوند ، به كنار بنه ؛ زيرا نه نفى درست است ، نه تشبيه ؛ [بلكه] اوست خداوند ثابت و موجود . خدا از آنچه وصف كنندگان در وصفش گويند ، برتر است . از قرآن ، فراتر نرويد كه پس از روشن شدن حق ، گم راه مى شويد .

التوحيد_ به نقل از محمّد بن عيسى بن عبيد _ :امام رضا عليه السلام به من فرمود : «اگر كسى به تو بگويد : به من بگو آيا خداوند عز و جل شى ء (چيز) است يا نه ؟ تو چه مى گويى؟» . گفتم : خداوند عز و جل ، خود از خويشتن به عنوان «شى ء» ياد كرده است ، آن جا كه مى فرمايد : «بگو : گواهىِ كدام شى ء ، بزرگ تر است؟ بگو : خدا ميان من و شما گواه است» . بنا بر اين ، مى گويم : او شى ء است ؛ امّا نه چون ديگر اشيا ؛ زيرا نفى شيئيت از او ، مستلزم ابطال و نفى اوست . فرمود : «راست گفتى و درست رفتى» . سپس به من فرمود : «مردم ، در باره توحيد بر سه عقيده اند : نفى (تعطيل) ، تشبيه و اثبات بدون تشبيه . عقيده نفى ، روا نيست . عقيده تشبيه هم روا نيست ؛ چرا كه هيچ چيز مانند خداوند _ تبارك و تعالى _ نيست . راه درست ، عقيده سوم است ؛ يعنى اثبات بدون تشبيه .

ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 5 ص 253 (خداشناسى / بايسته ها در شناختن صفات خدا / بيرون آمدن از مرز تشبيه و تعطيل) .

.

ص: 434

2 / 1 _ 4التَّوحيدُ الخالِصُالإمام عليّ عليه السلام :أَوَّلُ الدّينِ مَعرِفَتُهُ ، وكَمالُ مَعرِفَتِهِ التَّصديقُ بِهِ ، وكَمالُ التَّصديقِ بِهِ تَوحيدُهُ ، وكَمالُ تَوحيدِهِ الإِخلاصُ لَهُ ، وكَمالُ الإِخلاصِ لَهُ نَفيُ الصِّفاتِ عَنهُ ؛ لِشَهادَةِ كُلِّ صِفَةٍ أَنَّها غَيرُ المَوصوفِ ، وشَهادَةِ كُلِّ مَوصوفٍ أَنَّهُ غَيرُ الصِّفَةِ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :اللّهُ غايَةُ مَن غَيّاهُ ، وَالمُغَيّى (2) غَيرُ الغايَةِ ، تَوَحَّدَ بِالرُّبوبِيَّةِ ، ووَصَفَ نَفسَهُ بِغَيرِ مَحدودِيَّةٍ ، فَالذّاكِرُ اللّهَ غَيرُ اللّهِ ، وَاللّهُ غَيرُ أَسمائِهِ ، وكُلُّ شَيءٍ وَقَعَ عَليهِ اسمُ شَيءٍ سِواهُ فَهُوَ مَخلوقٌ . أَلا تَرى إِلى قَولِهِ: «العِزَّةُ للّهِ ، العَظَمَةُ للّهِ» وقالَ : «وَلِلَّهِ الأَْسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا» (3) وقالَ : «قُلِ ادْعُواْ اللَّهَ أَوِ ادْعُواْ الرَّحْمَنَ أَيًّا مَّا تَدْعُواْ فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى» (4) فَالأَسماءُ مُضافَةٌ إِلَيهِ ، وهُوَ التَّوحيدُ الخالِصُ . (5)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 1 ، الاحتجاج : ج 1 ص 473 ح 113 ، عوالي اللآلي : ج 4 ص 126 ح 215 وليس فيه ذيله من «لشهادة . . .» ، بحار الأنوار : ج 4 ص 247 ح 5 .
2- .التغيية : جعل الشيء غاية للسلوك والحركة ، والغاية لابدّ أن تقع في الذهن ابتداء السلوك حتّى تكون باعثة له ، فمعنى الكلام أنّ اللّه تعالى يصحّ أن يجعله الإنسان غايةً لسلوكه الإنساني ، ولكن المغيّى ، أي الّذي يقع في الذهن قبل السلوك غير اللّه الّذي هو غاية موصول بها بعد السلوك ؛ لأنّ ما هو واقع في الذهن محدود ، واللّه تعالى وصف نفسه بغير محدوديّة ، فالذاكر اللّه الّذي هو مفهوم واقع في ذكرك وذهنك ويوجب توجّهك وسلوكك إلى اللّه تعالى غير اللّه الّذي هو مصداق تامّ حقيقي لهذا المفهوم ، وموصل وموصول لك في سلوكك إليه ، فإذا كان هذا المفهوم غير اللّه فأسماؤه الّتي تحكي عن هذه المفاهيم غير اللّه بطريق أولى ، بل هي مضافة إليه إضافة ما ، فما ذهب إليه قوم من اتّحاد الاسم والمعنى باطل (هامش المصدر) .
3- .الأعراف : 180 .
4- .الإسراء : 110 .
5- .التوحيد : ص 58 ح 16 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 160 ح 5 .

ص: 435

2 / 1 - 4 توحيد ناب

2 / 1 _ 4توحيد نابامام على عليه السلام :سرآغاز دين ، شناخت خداست و كمال شناخت او ، باور كردن اوست و كمال باور كردنش ، يگانه دانستن اوست و كمال يگانه دانستنش ، خالص شمردن اوست و كمال خالص شمردن ، نفى صفات از اوست ؛ زيرا هر صفتى گواهى مى دهد كه غير موصوف است و هر موصوفى گواهى مى دهد كه غير صفت است .

امام صادق عليه السلام :خدا ، غايت كسى است كه آن را غايت قرار مى دهد ، و مغيّا ، (1) غير از غايت است . خداوند ، در پروردگارى ، يكتاست و خويشتن را به نامحدودى وصف كرده است. پس ياد كننده خدا ، غير از خداست و خدا ، غير از نام هايش است ، و جز خداوند ، هر چيزى كه نام «چيز» بر او اطلاق شود ، آن چيز ، مخلوق است . آيا نمى بينى كه خداوند مى فرمايد : «و عزّت ، از آنِ خداست ؛ بزرگى از آن خداست» و فرموده است : «و نام هاى نيكو از آنِ خداست . پس او را به اين نام ها بخوانيد» و فرموده است : «بگو : خدا را بخوانيد يا رحمان را بخوانيد . هر كدام را بخوانيد ، براى او نام هاى نيكوتر است» ؟ پس ، نام ها مضاف به او هستند ، و اين است توحيد ناب .

.


1- .واژه «تغييه» كه در متن عربى حديث آمده است ، يعنى : چيزى را غايت و هدفِ پيمودن راه و حركت، قرار دادن. غايت يا هدف (علّت غايى) بايد در ابتداى سلوك در ذهن قرار گيرد تا باعث سلوك و حركت گردد. با اين بيان، معناى سخن امام عليه السلام اين است كه انسان، مى تواند خداوند متعال را غايتِ سلوك انسانى خويش قرار دهد؛ امّا مغيّا، يعنى آنچه پيش از سلوك در ذهن قرار مى گيرد (علّت غايى)، غير از ذات خداست كه غايت و هدفى است كه در پايان سلوك به آن مى رسند؛ چرا كه آنچه در ذهن است، محدود است، در حالى كه خداوند متعال، خود را به نامحدودى و بى كرانگى وصف كرده است. پس، مفهوم خدا كه در خاطر و ذهن توست و موجب مى گردد كه توجّه و سلوك تو به سوى خداوند متعال باشد، غير از ذات خداست كه مصداق نام و حقيقى اين مفهوم است و در سلوك به سوى او به وى متّصل مى شوى. حال، هر گاه اين مفهوم، غير ذات خدا باشد، پس نام هايش _ كه حاكى از اين مفاهيم هستند _ ، به طريق اُولى غير ذات خدايند ؛ بلكه به نحوى ، مضاف به او هستند. پس عقيده برخى در خصوص اتّحاد نام و معنا باطل است (التوحيد : ص 58 پانوشت محقّق) .

ص: 436

عنه عليه السلام :اِسمُ اللّهِ غَيرُ اللّهِ ، وكُلُّ شَيءٍ وَقَعَ عَلَيهِ اِسمُ شَيءٍ فَهُوَ مَخلوقٌ ما خَلا اللّهَ ، فَأَمّا ما عَبَّرَتِ الأَلسُنُ عَنهُ أَو عَمِلَتِ الأَيدي فيهِ فَهُوَ مَخلوقٌ ، وَاللّهُ غايَةُ مَن غاياهُ ، وَالمُغيّى غَيرُ الغايَةِ ، وَالغايَةُ مَوصوفَةٌ ، وكُلُّ مَوصوفٍ مَصنوعٌ ، وصانِعُ الأَشياءِ غَيرُ مَوصوفٍ بِحَدٍّ مُسَمّىً ، لَم يَتَكَوَّن فَتُعرَفَ كَينونَتُهُ بِصُنعِ غَيرِهِ ، ولَم يَتَناهَ إِلى غايَةٍ إِلّا كانَت غَيرَهُ ، لا يَذِلُّ مَن فَهِمَ هذَا الحُكمَ أَبَدا ، وهُوَ التَّوحيدُ الخالِصُ ، فَاعتَقِدوهُ وصَدِّقوهُ وتَفَهَّموهُ بِإِذنِ اللّهِ عز و جل . ومَن زَعَمَ أَنَّهُ يَعرِفُ اللّهَ بِحِجابٍ أَو بِصورَةٍ أَو بِمِثالٍ فَهُوَ مُشرِكٌ ؛ لِأَنَّ الحِجابَ وَالمِثالَ وَالصّورَةَ غَيرُهُ ، وإِنَّما هُوَ واحِدٌ مُوَحَّدٌ ، فَكَيفَ يُوَحِّدُ مَن زَعَمَ أَنَّهُ عَرَفَهُ بِغَيرِهِ ، إِنَّما عَرَفَ اللّهَ مَن عَرَفَهُ بِاللّهِ ، فَمَن لَم يَعرِفهُ بِهِ فَلَيسَ يَعرِفُهُ ، إِنَّما يَعرِفُ غَيرَهُ ، وَاللّهُ خالِقُ الأَشياءِ لا مِن شَيءٍ. يُسَمّى بِأَسمائِهِ فَهُوَ غَيرُ أَسمائِهِ ، وَالأَسماءُ غَيرُهُ ، وَالمَوصوفُ غَيرُ الواصِفِ. فَمَن زَعَمَ أَنَّهُ يُؤمِنُ بِما لا يَعرِفُ فَهُوَ ضالٌّ عَنِ المَعرِفَةِ. لا يُدرِكُ مَخلوقٌ شَيئا إِلّا بِاللّهِ ، ولا تُدرَكُ مَعرِفَةُ اللّهِ إِلّا بِاللّهِ ، وَاللّهُ خِلوٌ مِن خَلقِهِ ، وخَلقُهُ خِلوٌ مِنهُ. إِذا أَرادَ اللّهُ شَيئا كانَ كَما أَرادَ بِأَمرِهِ مِن غَيرِ نُطقٍ ، لا مَلجَأَ لِعِبادِهِ مِمّا قَضى ، ولا حُجَّةَ لَهُم فيمَا ارتَضى ، لَم يَقدِروا عَلى عَمَلٍ ولا مُعالَجَةٍ مِمّا أَحدَثَ في أَبدانِهِمُ المَخلوقَةِ إِلّا بِرَبِّهِم ، فَمَن زَعَمَ أَنَّهُ يَقوى عَلى عَمَلٍ لَم يُرِدهُ اللّهُ عز و جل فَقَد زَعَمَ أَنَّ إِرادَتَهُ تَغلِبُ إِرادَةَ اللّهِ ، تَبارَكَ اللّهُ رَبُّ العالَمينَ (1) . (2)

.


1- .قال الصدوق قدس سره : معنى ذلك أنّ من زعم أنّه يقوى على عملٍ لم يرده اللّه أن يقوّيه عليه ، فقد زعم أنّ إرادته تغلب إرادة اللّه ، تبارك اللّه ربّ العالمين (المصدر) .
2- .التوحيد : ص 142 ح 7 وص 192 ح 6 ، الكافي : ج 1 ص 113 ح 4 وفيهما صدره إلى «والأسماء غيره» وكلّها عن عبدالأعلى ، بحار الأنوار : ج 4 ص 160 ح 6 .

ص: 437

امام صادق عليه السلام :نام خدا ، غير ذات خداست . هر چيزى كه نام (لفظ) «چيز» بر آن اطلاق شود ، آن چيز ، مخلوق است . بجز خداوند ، آنچه زبان ها از آن تعبير كنند يا دست ها در آن عمل كنند ، (1) آن ، مخلوق است و خدا ، غايت كسى است كه آن را غايت قرار دهد و مغيّا ، غير از غايت است . غايت ، موصوف است و هر موصوفى ، مصنوع است و سازنده اشيا ، با هيچ حدّى (2) وصف نمى شود و ساخته نشده است كه در نتيجه ، وجودش به ساخت غيرش شناخته شود ، و به هيچ غايتى نمى انجامد ، مگر اين كه آن غايت ، غير او باشد . هركه اين حكمت (قاعده) را بفهمد ، هرگز خوار نمى گردد . اين است توحيد ناب . پس بدان معتقد شويد و تصديقش كنيد و به خواست خدا ، آن را بفهميد . و هركس معتقد باشد كه خدا را به واسطه حجابى (اسمى) يا صورتى يا مثال و مانندى مى شناسد ، او مشرك است ؛ زيرا حجاب و مثال و مانند و صورت ، غير خداست ، در حالى كه خداوند ، يكتا و يگانه است . پس چگونه كسى كه معتقد است او را به غيرش شناخته ، موحّد است؟! خدا را ، در حقيقت ، كسى شناخته كه او را به خودش بشناسد . پس هركه او را به خودش نشناخته ، او را نمى شناسد ؛ بلكه غير او را مى شناسد [و خيال مى كند كه خدا را شناخته است و خدا كه آفريننده چيزهاست ، نه از چيزى ]بلكه از ناچيز] ، به نام هاى خويش ناميده مى شود . بنا بر اين ، او غير نام هايش است و نام ها غير از او هستند و وصف شده ، غير از وصف كننده است . پس هركس معتقد باشد كه به چيزى ايمان دارد كه نمى شناسد ، از [طريق صحيح ]معرفت ، منحرف است . هيچ مخلوقى ، چيزى را ادراك نمى كند ، مگر به واسطه خدا ، و شناخت خدا هم به دست نمى آيد ، مگر به واسطه خدا ، و خدا از خلقش عارى است و خلقش از او عارى اند . هر گاه خدا چيزى را اراده كند ، آن چيز ، همان گونه كه او اراده كرده است ، به فرمان بدون گفتار او تحقّق مى يابد . بندگانش را از قضاى او پناه و گريزى نيست ، و نه در آنچه [برايشان ]پسنديده ، حجّتى است . نسبت به آنچه خداوند در بدن هاى مخلوقشان پديد آورده است ، قادر به هيچ كار و چاره اى نيستند ، مگر به كمك پروردگارشان . پس هركس معتقد باشد كه مى تواند كارى انجام دهد كه خداوند عز و جل آن را نخواسته است ، هر آينه ، معتقد شده است كه اراده او بر اراده خداوند غالب مى آيد . (3) بلندمرتبه است خدا كه خداوندگارِ جهان هاست .

.


1- .به لفظ آيد يا نوشته شود . وجود لفظى و وجود كتبى .
2- .منظور ، حدود جسمانى يا صفات امكانى يا حدود عقلى است .
3- .شيخ صدوق رحمه الله مى گويد : معناى اين جمله ، آن است كه هر كس قائل باشد كه مى تواند كارى را انجام دهد كه خدا نخواسته است او را بر آن كار ، توانايى بخشد ، در واقع ، معتقد شده است كه اراده او بر اراده خداوند ، چيره مى آيد (التوحيد : ص 142) .

ص: 438

الإمام الجواد عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ إِقرارا بِنِعمَتِهِ ، ولا إِلهَ إِلَا اللّهُ إِخلاصا لِوَحدانِيَّتِهِ . (1)

2 / 1 _ 5ما يَمتَنِعُ فِي التَّوحيدِالإمام عليّ عليه السلام :ما وَحَّدَهُ مَن كَيَّفَهُ ، ولا حَقيقَتَهُ أَصابَ مَن مَثَّلَهُ ، ولا إِيّاهُ عَنى مَن شَبَّهَهُ . (2)

عنه عليه السلام :دَليلُهُ آياتُهُ ، ووُجودُهُ إِثباتُهُ ، ومَعرِفَتُهُ تَوحيدُهُ ، وتَوحيدُهُ تَمييزُهُ مِن خَلقِهِ ، وحُكمُ التَّمييزِ بَينونَةُ صِفَةٍ لا بَينونَةُ عُزلَةٍ ، إِنَّهُ رَبٌّ خالِقٌ غَيرُ مَربوبٍ مَخلوقٍ ، كُلَّما يُتَصَوَّرُ فَهُوَ بِخِلافِهِ . (3)

عنه عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ عَنِ التَّوحيدِ _ :التَّوحيدُ أَلّا تَتَوَهَّمَهُ . (4)

.


1- .الاحتجاج : ج 2 ص 472 ح 322 ، إعلام الورى : ج 2 ص 103 ، روضة الواعظين : ص 263 كلّها عن الريّان بن شبيب ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 382 عن ريّان بن شبيب ويحيى الزّيات وغيرهما ، بحار الأنوار : ج 50 ص 76 ح 3 .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 186 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 310 ح 14 .
3- .الاحتجاج : ج 1 ص 475 ح 115 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 253 ح 7 .
4- .نهج البلاغة : الحكمة 470 ، خصائص الأئمّة : ص 124 ، روضة الواعظين : ص 48 ، أعلام الدين : ص 318 عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 5 ص 52 ح 86 .

ص: 439

2 / 1 - 5 ناشدنى ها و نابايسته ها در توحيد

امام جواد عليه السلام :خدا را سپاس مى گويم ، براى اقرار به نعمت او و از سرِ اخلاص به يگانگى او «لا إله إلّا اللّه » مى گويم .

2 / 1 _ 5ناشدنى ها و نابايسته ها در توحيدامام على عليه السلام :خدا را يگانه ندانسته است كسى كه براى او چگونگى بداند و به حقيقت او نرسيده است ، كسى كه مانندش كند و آهنگ او نكرده است ، كسى كه تشبيهش نمايد .

امام على عليه السلام :دليل بر او ، نشانه هاى اوست و وجود او ، خود ، اثبات كننده اوست و شناخت او ، عبارت از يگانه دانستن اوست و يگانه دانستنش ، متمايز ساختن او از خلق اوست و متمايز بودنش ، عبارت از جدايى در ويژگى هاست ، نه جدايىِ مكانى . او پروردگار و آفريدگار است ، نه پروريده و آفريده . هرچه [به عنوان خدا ]تصوّر شود ، او جز آن است .

امام على عليه السلام_ در پاسخ سؤال از توحيد _ :توحيد ، آن است كه خدا را به وهم در نياورى .

.

ص: 440

الإمام الصادق عليه السلام_ لَمّا سَأَلَهُ رَجُلٌ أَنَ يَذكُرَ لَهُ مِنَ التَّوحيدِ ما يَسهَلُ الوُقوفُ عَلَيهِ ويَتَهَيَّأُ حِفظُهُ _ :أَمَّا التَّوحيدُ فَأَلّا تُجَوِّزَ عَلى رَبِّكَ ما جازَ عَلَيكَ ، وأَمَّا العَدلُ فَأَلّا تَنسِبَ إِلى خالِقِكَ ما لامَكَ عَلَيهِ . (1)

الإمام الرضا عليه السلام :لَيسَ اللّهَ عَرَفَ مَن عَرَفَ بِالتَّشبيهِ ذاتَهُ ، ولا إِيّاهُ وَحَّدَ مَنِ اكتَنَهَهُ ، ولا حَقيقَتَهُ أَصابَ مَن مَثَّلَهُ ، ولا بِهِ صَدَّقَ مَن نَهّاهُ . (2)

الكافي عن أَبي الحسن عليه السلام :اللّهُ _ جَلَّ جَلالُهُ _ هُوَ واحِدٌ لا واحِدَ غَيرُهُ ، لَا اختِلافَ فيهِ ، ولا تَفاوُتَ ، ولا زِيادَةَ ، ولا نُقصانَ . (3)

2 / 2المرتبة الثّانية : التّوحيد في الصّفاتإنّ التّوحيد الصفاتيّ يعني نفي الصفات الزائدة عن الذات الإلهية ، وهذا المطلب يلازم التّوحيد الذاتي؛ إذ على أساس التّوحيد الذاتي فإنّ اللّه تعالى غير مركّب من أجزاء ، وقبول الصفات الزائدة على الذات يستلزم أنّ اللّه تعالى مركّب من الذات والصفات . والتّوحيد الصفاتيّ يتعلّق بصفات الذات لا صفات الفعل . وبعبارة اُخرى : إنّ صفات الذات كالعلم والقدرة هي عين ذاته تعالى ، أمّا صفات الفعل كالإرادة والكلام فهي من أفعاله تعالى ، وهي حادثة . لقد اعتبر بعض المحقّقين التّوحيد الصفاتيّ بمعنى توحيد اللّه سبحانه في الصفات الكمالية ، (4) وهذا الرأي مفاد بعض الأحاديث ، مثل : كُلُّ عَزيزٍ غَيرَهُ ذَليلٌ ، وكُلُّ قَوِيٍّ غَيرَهُ ضَعيفٌ ، وكُلُّ مالِكٍ غَيرَهُ مَملوكٌ ... . (5) وقد ذكرنا هذا المعنى للتوحيد الصفاتيّ والأحاديث المتعلّقة به في ذيل التّوحيد الذاتي .

.


1- .التوحيد : ص 96 ح 1 ، معاني الأخبار : ص 11 ح 2 ، مشكاة الأنوار : ص 39 ح 8 ، روضة الواعظين : ص 48 وليس فيه صدره ، بحار الأنوار : ج 4 ص 264 ح 13 .
2- .التوحيد : ص 35 ح 2 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 150 ح 51 كلاهما عن القاسم بن أيّوب العلوي ، الأمالي للمفيد : ص 254 ح 4 عن محمّد بن زيد الطبري ، الأمالي للطوسي : ص 22 ح 28 عن محمّد بن يزيد الطبري وفيهما «ليس اللّه عبد من نعت ذاته» بدل «ليس اللّه عرف من عرف بالتشبيه ذاته» ، بحار الأنوار : ج 4 ص 228 ح 3 .
3- .الكافي : ج 1 ص 119 ح 1 ، التوحيد : ص 62 ح 18 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 128 ح 23 كلّها عن الفتح بن يزيد الجرجاني ، بحار الأنوار : ج 4 ص 173 ح 2 .
4- .راجع : دانش نامه امام علي عليه السلام (بالفارسية) : ج 2 ص 50 «توحيد صفاتي» .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 65 .

ص: 441

2 / 2 مرتبه دوم : توحيد در صفات
اشاره

امام صادق عليه السلام_ در پاسخ مردى كه از ايشان تقاضا كرد برايش از توحيد چيزى بگويد كه فهمش براى او آسان باشد و بتواند حفظش كند _ :توحيد ، آن است كه آنچه را در باره تو رواست ، در باره پروردگارت روا ندانى و عدل ، آن است كه آنچه را آفريدگارت تو را بر آن ملامت كرده ، به او نسبت ندهى .

امام رضا عليه السلام :كسى كه خدا را با تشبيه كردن ذاتش بشناسد ، در واقع ، خدا را نشناخته است و كسى كه در صدد رسيدن به كُنه او برآيد ، در حقيقت ، او را يكتا ندانسته است و كسى كه برايش مانند بداند ، به حقيقت او نرسيده است و كسى كه برايش نهايت بينگارد ، او را تصديق نكرده است .

الكافى_ به نقل از امام رضا عليه السلام _ :خدا _ كه بزرگى اش بشكوه باد _ يكتاست و يكتايى جز او نيست ، و گوناگونى و تفاوت و فزونى و كاستى ، در او راه ندارد .

2 / 2مرتبه دوم : توحيد در صفاتتوحيد صفاتى ، يعنى نفى صفات زايد بر ذات از خداوند و اين مطلب ، مُلازم با توحيد ذاتى است ؛ زيرا بر اساس توحيد ذاتى ، خداى متعال ، مركّب از اجزا نيست و پذيرش صفات زايد بر ذات ، مستلزم اعتقاد به مركّب بودن خداى متعال از ذات و صفات است . توحيد صفاتى ، متعلّق به صفات ذات است ، نه صفات فعل . به سخن ديگر ، صفات ذاتى ، مانند علم و قدرت ، عين ذات خداى متعال هستند ؛ امّا صفات فعل ، مانند اراده و كلام ، از افعال او و حادث هستند . برخى محقّقان ، توحيد صفاتى را به معناى توحيد خداى سبحان در صفات كمالى گرفته اند (1) و اين نظر ، برآمده از برخى احاديث است ، مانند : كُلُّ عَزيزٍ غَيرَهُ ذَليلٌ ، و كُلُّ قَوِىٍّ غَيرَهُ ضَعيفٌ ، و كُلُّ مالِكٍ غَيرَهُ مَملوكٌ ... . (2) هر عزيزى غير از او خوار ، هر نيرومندى جز او ناتوان ، و هر مالكى غير از او مملوك است ... . اين معنا از توحيد صفاتى و صفات متعلّق به آن را در ذيل «توحيد ذاتى» آورديم.

.


1- .ر . ك : دانش نامه امام على عليه السلام ، زير نظر على اكبر صادقى رشاد : ج 2 ص 50 .
2- .منظور ، اين است كه غير خدا ، عزّت و نيرومندى خود را از خدا مى گيرند و در حقيقت ، عزيز و قوى نيستند و در برابر قوى تر از خود ، شكست پذيرند ، در حالى كه خدا ، تنها وجود شكست ناپذير و مستقل و نيرومند است .

ص: 442

2 / 2 _ 1صِفاتُ اللّهِ عز و جل عَينُ ذاتِهِالإمام عليّ عليه السلام :أوَّلُ عِبادَةِ اللّهِ مَعرِفَتُهُ ، وأَصلُ مَعرِفَتِهِ تَوحيدُهُ ، ونِظامُ تَوحيدِهِ نَفيُ التَّشبيهِ عَنهُ ، جَلَّ عَن أَن تَحُلَّهُ الصِّفاتُ؛ لِشَهادَةِ العُقولِ أَنَّ كُلَ مَن حَلَّتهُ الصِّفاتُ مَصنوعٌ ، وشَهادَةِ العُقولِ أَنَّهُ _ جَلَّ جَلالُهُ _ صانِعٌ لَيسَ بِمَصنوعٍ. بِصُنعِ اللّهِ يُستَدَلُّ عَلَيهِ، وبِالعُقولِ تُعتَقَدُ مَعرِفَتُهُ، وبِالنَّظَرِ تَثبُتُ حُجَّتُهُ. جَعَلَ الخَلقَ دَليلاً عَلَيهِ ، فَكَشَفَ بِهِ عَن رُبوبِيَّتِهِ. هُوَ الواحِدُ الفَردُ في أَزَلِيَّتِهِ ، لا شَريكَ لَهُ في إِلهِيَّتِهِ ، ولا نِدَّ لَهُ في رُبوبِيَّتِهِ ، بِمُضادَّتِهِ بَينَ الأَشياءِ المُتَضادَّةِ عُلِمَ أَن لا ضِدَّ لَهُ ، وبِمُقارَنَتِهِ بَينَ الأُمورِ المُقتَرِنَةِ عُلِمَ أَن لا قَرينَ لَهُ . (1)

الإمام الباقر عليه السلام :إِنَّ رَبّي _ تَبارَكَ وتَعالى _ كانَ ولَم يَزَل حَيّا بِلا كَيفٍ ، ولَم يَكُن لَهُ كانَ ، ولا كانَ لِكَونِهِ كَونُ كَيفٍ ، ولا كانَ لَهُ أَينٌ ، ولا كانَ في شَيءٍ ، ولا كانَ عَلى شَيءٍ ، ولَا ابتَدَعَ لِمَكانِهِ مَكانا ، ولا قَوِيَ بَعدَما كَوَّنَ الأَشياءَ ، ولا كانَ ضَعيفا قَبلَ أَن يُكَوِّنَ شَيئا ، ولا كانَ مُستَوحِشا قَبلَ أَن يَبتَدِعَ شَيئا ، ولا يُشبِهُ شَيئا مَذكورا ، ولا كانَ خِلوا مِنَ المُلكِ قَبلَ إِنشائِهِ ، ولا يَكونُ مِنهُ خِلوا بَعدَ ذَهابِهِ ، لَم يَزَل حَيّا بِلا حَياةٍ ، ومَلِكا قادِرا قَبلَ أَن يُنشِئَ شَيئا ، ومَلِكا جَبّارا بَعدَ إِنشائِهِ لِلكَونِ . فَلَيسَ لِكَونِهِ كَيفٌ ، ولا لَه أَينٌ ، ولا لَهُ حَدٌّ ، ولا يُعرَفُ بِشَيءٍ يُشبِهُهُ ، ولا يَهرَمُ لِطولِ البَقاءِ ، ولا يَصعَقُ لِشَيءٍ ، بَل لِخَوفِهِ تَصعَقُ الأَشياءُ كُلُّها ، كانَ حَيّا بِلا حَياةٍ حادِثَةٍ ، ولا كَونٍ مَوصوفٍ ، ولا كَيفٍ مَحدودٍ ، ولا أَينٍ مَوقوفٍ عَلَيهِ ، ولا مَكانٍ جاوَرَ شَيئا ، بَل حَيٌّ يُعرَفُ ، ومَلِكٌ لَم يَزَل ، لَهُ القُدرَةُ وَالمُلكُ ، أَنشَأَ ما شاءَ حينَ شاءَ بِمَشيئَتِهِ ، لا يُحَدُّ ولا يُبَعَّضُ ولا يَفنى ، كانَ أَوَّلاً بِلا كَيفٍ ، ويَكونُ آخِرا بِلا أَينٍ ، وكُلُّ شَيءٍ هالِكٌ إِلّا وَجهَهُ ، لَهُ الخَلقُ وَالأَمرُ تَبارَكَ اللّهُ رَبُّ العالَمينَ . (2)

.


1- .الإرشاد : ج 1 ص 223 عن صالح بن كيسان ، الاحتجاج : ج 1 ص 475 ح 114 وفيه «نفي الصفات» بدل «نفي التشبيه» ، بحار الأنوار : ج 4 ص 253 ح 6 .
2- .الكافي : ج 1 ص 88 ح 3 عن أبي بصير ، التوحيد : ص 141 ح 6 عن عبدالأعلى عن الإمام الكاظم عليه السلام نحوه ، بحارالأنوار : ج 4 ص 298 ح 27 .

ص: 443

2 / 2 - 1 صفات خدا ، عين ذات اوست

2 / 2 _ 1صفات خدا ، عين ذات اوستامام على عليه السلام :آغاز بندگى خدا ، شناخت اوست و اساس شناخت او ، توحيد است و شيرازه توحيد ، نفىِ همانند از اوست . او برتر از آن است كه محلّ صفات واقع شود ؛ زيرا خِرَدها گواهى دهند كه هر موجودى كه محلّ صفات واقع شود ، ساخته شده است و همين خِردها گواهى دهند كه او سازنده است ، نه ساخته شده . از طريق ساخته هاى خدا ، به وجود او راه بُرده مى شود و به واسطه خِردها ، شناخت او حاصل مى آيد و با انديشيدن ، حجّت او ثابت مى گردد . آفرينش را دليل بر وجود خويش قرار داد و به واسطه آن ، از خداوندگارى خود ، پرده برداشت . از ازل يكتا و تك بوده است ، نه در الوهيّتش شريكى دارد و نه در ربوبيتش ، همتايى . از تضاد افكندنش ميان چيزهاى متضاد ، دانسته مى شود كه خود او را ضدّى نيست و از همانندى اى كه ميان چيزهاى همانند پديد آورده ، دانسته مى شود كه خودِ او را همانندى نيست .

امام باقر عليه السلام :پروردگار من _ تبارك و تعالى _ هميشگى است ؛ زنده اى كه حياتش ذاتىِ اوست . براى او زمانى قابل تصوّر نيست و موجود بودنش بدون چگونگى است . مكانى ندارد و در چيزى و بر چيزى نيست و براى خود، جايى پديد نياورد و پس از به وجود آوردن اشيا، نيرومند نشد و پيش از آفريدن آنها نيز ناتوان نبود و پيش از پديد آوردن آنها از تنهايى واهمه نداشت . به هيچ چيزى كه به خاطر آيد، شبيه نيست و پيش از پديد آوردن هستى، از آن تهى نبود و پس از رفتن آن نيز تهى نخواهد بود . هميشه زنده است بدون جان ، و فرمان روايى توانا پيش از آن كه چيزى بيافريند ، و فرمان روايى چيره پس از آفرينش هستى . هستى او ، چيستى و جا و مرز ندارد و شبيهى براى آن، شناخته نمى شود و از درازاى ماندن ، فرسوده نمى شود و مدهوش چيزى نمى شود ؛ بلكه همه چيز از بيم او مدهوش مى شود . زنده است ؛ امّا نه به دميدن جان جديد . هستى او به وصف نمى آيد و چگونگى نمى يابد و در جايى نمى گنجد و در كنار چيزى جاى نمى گيرد ؛ بلكه زنده اى شناخته شده و فرمان روايى هماره نيرومند و فرمان فرماست . هر چه بخواهد ، همان گاه كه بخواهد ، پديد مى آورد ، حد نمى پذيرد و تجزيه ناپذير است و فنا نمى گيرد . اوّل بوده، بدون چگونگى و آخر خواهد بود، بدون مكان، و هر چيز تباه خواهد شد، جز وجه او . آفرينش و كار به دست اوست. خجسته است خداوند ، پروردگار جهانيان .

.

ص: 444

الكافي عن محمّد بن مسلم عن الإمام الباقر عليه السلام_ في صِفَةِ القَديمِ _ :قالَ عليه السلام : إِنَّهُ واحِدٌ ، صَمَدٌ ، أَحَدِيُّ المَعنى ، لَيسَ بِمَعانٍ كَثيرَةٍ مُختَلِفَةٍ . قُلتُ: جُعِلتُ فِداكَ ، يَزعُمُ قَومٌ مِن أَهلِ العِراقِ أَنَّهُ يَسمَعُ بِغَيرِ الَّذي يُبصِرُ ، ويُبصِرُ بِغَيرِ الَّذي يَسمَعُ! فَقالَ: كَذَبوا وأَلحَدوا وشَبَّهوا ، تَعالَى اللّهُ عَن ذلِكَ ، إِنَّهُ سَميعٌ بَصيرٌ ، يَسمَعُ بِما يُبصِرُ ، ويُبصِرُ بِما يَسمَعُ . قُلتُ: يَزعُمونَ أَنَّهُ بَصيرٌ عَلى ما يَعقِلونَهُ . فَقالَ: تَعالَى اللّهُ! إِنَّما يُعقَلُ ماكانَ بِصِفَةِ المَخلوقِ، ولَيسَ اللّهُ كَذلِكَ. (1)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 108 ح 1 ، التوحيد : ص 144 ح 9 ، الاحتجاج : ج 2 ص 167 ح 196 نحوه ، بحارالأنوار : ج 4 ص 69 ح 14 .

ص: 445

الكافى_ به نقل از محمّد بن مسلم _ :امام باقر عليه السلام در باره صفت «قديم» خداوند فرمود : «او يكتا و بى نياز است . تك معناست . معانى فراوان و گونه گون ندارد» . گفتم : فدايت شوم! گروهى از عراقيان معتقدند كه او مى شنود با ابزارى غير از آنچه مى بيند ، و مى بيند با ابزارى غير از آنچه مى شنود . فرمود : «نادرست مى گويند و بيراهه رفته اند و تشبيه كرده اند . خداوند ، برتر از اين چيزهاست . او شنوا و بيناست . با همان چيزى كه مى بيند ، مى شنود و با همان چيزى كه مى شنود ، مى بيند» . گفتم : آنها عقيده دارند كه خدا بيناست ، به همان معنايى كه آنها [از بينايى ]مى فهمند . فرمود : «منزّه است خدا! در حقيقت ، چيزى تعقّل مى شود كه ويژگى مخلوق را داشته باشد ، و خدا چنين نيست» .

.

ص: 446

الإمام الرضا عليه السلام :أَوَّلُ عِبادَةِ اللّهِ مَعرِفَتُهُ ، وأَصلُ مَعرِفَةِ اللّهِ تَوحيدُهُ ، ونِظامُ تَوحيدِ اللّهِ نَفيُ الصِّفاتِ عَنهُ ؛ لِشَهادَةِ العُقولِ أَنَّ كُلَّ صِفَةٍ ومَوصوفٍ مَخلوقٌ ، وشَهادَةِ كُلِّ مَخلوقٍ أَنَّ لَهُ خالِقا لَيسَ بِصِفَةٍ ولا مَوصوفٍ ، وشَهادَةِ كُلِّ صِفَةٍ ومَوصوفٍ بِالاِقتِرانِ ، وشَهادَةِ الاِقتِرانِ بِالحَدَثِ ، وشَهادَةِ الحَدَثِ بِالامتِناعِ مِنَ الأَزَلِ المُمتَنِعِ مِنَ الحَدَثِ . (1)

2 / 2 _ 2الفَرقُ بَينَ صِفاتِ ذاتِهِ وصِفاتِ فِعلِهِالكافي عن أبي بصير :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : لَم يَزَلِ اللّهُ عز و جل رَبَّنا وَالعِلمُ ذاتُهُ ولا مَعلومَ ، وَالسَّمعُ ذاتُهُ ولا مَسموعَ ، وَالبَصَرُ ذاتُهُ ولا مُبصَرَ ، وَالقُدرَةُ ذاتُهُ ولا مَقدورَ، فَلَمّا أَحدَثَ الأَشياءَ وكانَ المَعلومُ وَقَعَ العِلمُ مِنهُ عَلَى المَعلومِ، وَالسَّمعُ عَلَى المَسموعِ ، وَالبَصَرُ عَلَى المُبصَرِ ، وَالقُدرَةُ عَلَى المَقدورِ ... . قُلتُ: فَلَم يَزَلِ اللّهُ مُتَكَلِّما؟ فَقالَ: إِنَّ الكَلامَ صِفَةٌ مُحدَثَةٌ لَيسَت بِأَزَلِيَّةٍ ، كانَ اللّهُ عز و جل ولا مُتَكَلِّمَ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ: لَم يَزَلِ اللّهُ مُريدا؟ _ :إِنَّ المُريدَ لا يَكونُ إِلّا لِمُرادٍ مَعَهُ ، لَم يَزَلِ اللّهُ عالِما قادِرا ثُمَّ أَرادَ . (3)

.


1- .التوحيد : ص 34 ح 2 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 150 ح 51 نحوه وكلاهما عن القاسم بن أيّوب العلوي ، الأمالي للمفيد : ص 253 ح 4 عن محمّد بن زيد الطبري ، الاحتجاج : ج 2 ص 360 ح 283 ، بحار الأنوار : ج 57 ص 43 ح 17 وراجع : الأمالي للطوسي : ص 22 ح 28 .
2- .الكافي : ج 1 ص 107 ح 1 ، التوحيد : ص 139 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 71 ح 18 وراجع : الأماليللطوسي : ص 168 ح 282 .
3- .الكافي : ج 1 ص 109 ح 1 ، التوحيد : ص 146 ح 15 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 140 كلّها عن عاصم بن حميد ، بحارالأنوار : ج 4 ص 144 ح 16 .

ص: 447

2 / 2 - 2 فرق ميان صفات ذاتى و صفات فعلى خداوند

امام رضا عليه السلام :گامِ نخستِ بندگى خدا ، شناخت اوست و اساسِ شناخت او ، يگانه دانستن اوست و شيرازه يگانه دانستنش ، نفى صفات [زايد بر ذات ]از اوست ؛ زيرا خِردها گواهى مى دهند كه هر صفتى و موصوفى [مركّب و ]مخلوق است و هر مخلوقى گواهى مى دهد كه او را آفريدگارى است كه نه صفت است و نه موصوف ، و هر صفت و موصوفى ، به برترين بودن يكديگر گواهى مى دهند و اقتران ، گواه بر حدوث است و حدوث ، دليل بر ازلى نبودن است ؛ چرا كه ازل ، حدوث نمى پذيرد .

2 / 2 _ 2فرق ميان صفات ذاتى و صفات فعلى خداوندالكافى_ به نقل ابو بصير _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «خداوند عز و جل از ازل ، پروردگار ما بوده و علم ، عينِ ذات او بود ، بى آن كه هنوز معلولى وجود داشته باشد و شنيدن ، عين ذات او بود ، بى آن كه هنوز شنيده شده اى وجود داشته باشد و ديدن ، عين ذات او بود ، بى آن كه هنوز ديده شده اى وجود داشته باشد و توانايى ، عين ذاتش بود ، بى آن كه از مقدور ، اثرى باشد ، و چون اشيا را پديد آورد ومعلومِ موجود شد ، علم او بر معلوم تعلّق گرفت و شنيدنش بر شنيده شده و ديدنش بر ديده شده و توانايى اش بر مقدور ...» . گفتم : پس خداوند از ازل ، متكلّم بوده است؟ فرمود : «كلام ، صفتى حادث است و ازلى نيست . خداوند عز و جل بود و متكلّم نبود» .

امام صادق عليه السلام_ در پاسخ اين پرسش كه : آيا خداوند از ازل ، مريد بوده است؟ _ :مريد ، وقتى است كه مرادى برايش باشد . خداوند ، از ازل ، دانا و توانا بود و سپس ، اراده كرد .

.

ص: 448

الكافي عن بكير بن أعين :قُلتُ لِأَبي عَبدِاللّهِ عليه السلام : عِلمُ اللّهِ ومَشيئَتُهُ هُما مُختَلِفانِ أَو مُتَّفِقانِ؟ فَقالَ: العِلمُ لَيسَ هُوَ المَشيئَةُ ، أَلا تَرى أَنَّكَ تَقولُ: سَأَفعَلُ كَذا إِن شاءَ اللّهُ ، ولا تَقولُ سَأَفعَلُ كَذا إِن عَلِمَ اللّهُ! فَقَولُكَ: «إِن شاءَ اللّهُ» دَليلٌ عَلى أَنَّهُ لَم يَشَأ ، فَإِذا شاءَ كانَ الَّذي شاءَ كَما شاءَ ، وعِلمُ اللّهِ السّابِقُ (1) لِلمَشيئَةِ . (2)

2 / 3المرتبة الثّالثة : التّوحيد في الأفعالالتّوحيد في الأفعال ، يعني : كلّ فعل يحدث في هذا العالم هو تحت سلطة الخالق وبمشيئته وتقديره تعالى ، وليس ثمة فاعل يوازي الخالق أو مستقلّ عنه ، وينطبق هذا المعنى على جميع الأفعال الإلهيّة ، ومن بين الأفعال الإلهيّة المهمّة : الخلق ، والربوبية ، والتدبير . من هنا طرحت في ذيل التّوحيد في الأفعال .

2 / 3 _ 1التَّوحيدُ فِي الخالِقِيَّةِالكتاب«قُلِ اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَىْ ءٍ وَ هُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ» . (3)

.


1- .في التوحيد : «وعِلمُ اللّه ِ سابِقٌ للمشيّة» .
2- .الكافي : ج 1 ص 109 ح 2 ، التوحيد : ص 146 ح 16 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 144 ح 15 .
3- .الرعد : 16 وراجع : الأنعام : 102 والزمر : 62 وغافر : 62 .

ص: 449

2 / 3 مرتبه سوم : توحيد اَفعالى
2 / 3 - 1 يكتايى در خالقيت

الكافى_ به نقل از بُكَير بن اَعيَن _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : علم و مشيّت خدا باهم فرق دارند يا هر دو يك چيزند؟ فرمود : «علم ، همان مشيّت نيست . مگر نمى بينى كه مى گويى : اگر خدا بخواهد ، اين كار را خواهم كرد و نمى گويى : اگر خدا بداند ، اين كار را خواهم كرد ؟ پس ، اين گفته تو كه : اگر خدا بخواهد ، دليل بر آن است كه او نخواسته است و هر گاه بخواهد ، آنچه را بخواهد ، همچنان كه بخواهد ، تحقّق مى يابد . پس ، علم خدا مقدّم بر مشيّت اوست» .

2 / 3مرتبه سوم : توحيد اَفعالىتوحيد اَفعالى ، اعتقاد به اين است كه هر فعلى كه در اين جهان به وقوع مى پيوندد ، زير سيطره الهى و خواست و تقدير خداى متعال است و هيچ فاعلى ، به موازات خالق و يا مستقل از او وجود ندارد و اين اصل ، در مورد همه افعال الهى ، صادق است از زمره مهم ترين افعال خداوند ، مى توان به : آفرينش ، ربوبيت و تدبير ، اشاره كرد كه به همين دليل ، در زيرمجموعه فصل «توحيد افعالى» بحث مى شوند .

2 / 3 _ 1يكتايى در خالقيتقرآن«بگو : خدا ، آفريننده هر چيزى است و اوست يگانه قهّار» .

.

ص: 450

«هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى» . (1)

«هَلْ مِنْ خَالِقٍ غَيْرُ اللَّهِ يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ» . (2)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ فِي الدُّعاءِ _ :يا لا إِلهَ إِلّا أَنتَ ، لَيسَ خالِقا ولا رازِقا سِواكَ يا اللّهُ، وأَسأَ لُكَ بِاسمِكَ الظّاهِرِ في كُلِّ شَيءٍ بِالقُدرَةِ وَالكِبرِياءِ وَالبُرهانِ وَالسُّلطانِ يا اللّهُ. (3)

عنه صلى الله عليه و آله :قالَ اللّهُ عز و جل : ومَن أَظلَمُ مِمَّن ذَهَبَ يَخلُقُ كَخَلقي ! فَليَخلُقوا ذَرَّةً (4) أَو لِيَخلُقوا حَبَّةً أَو شَعيرَةً . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :سُبحانَ الَّذي لا إِلهَ غَيرُهُ ... بَديعُ السَّماواتِ وَالأَرضِ ، المُبدِعُ غَيرَ المُبتَدِعِ ، خالِقُ ما يُرى وما لا يُرى . (6)

الإمام الصادق عليه السلام :إِنَّ اللّهَ عز و جل خَلَقَ الخَلقَ ، لا شَريكَ لَهُ ، لَهُ الخَلقُ وَالأَمرُ ، وَالدُّنيا وَالآخِرَةُ ، وهُوَ رَبُّ كُلِّ شَيءٍ وخالِقُهُ ، خَلَقَ الخَلقَ وأَوجَبَ أَن يَعرِفوهُ بِأَنبِيائِهِ ، فَاحتَجَّ عَلَيهِم بِهِم ، وَالنَّبِيُّ صلى الله عليه و آله هُوَ الدَّليلُ عَلَى اللّهِ عز و جل ، وهُوَ عَبدٌ مَخلوقٌ مَربوبٌ اِصطَفاهُ اللّهُ لِنَفسِهِ بِرِسالَتِهِ . (7)

راجع : موسوعة العقائد الإسلاميّة (معرفة اللّه ) : ج4 ص169 (التعرف على الصفات الثبوتيّة / الخالق) و ص 387 (الفاعل والفعّال)

.


1- .الحشر : 24 .
2- .فاطر : 3 .
3- .البلد الأمين : ص 415 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 259 ح 1.
4- .الذَّرُّ : صغار النمل ، واحدتُه : ذَرَّة . وقيل : الذرّة ليس لها وزنٌ ويُراد بها ما يُرى في شعاع الشمس الداخل في النافذة (لسان العرب : ج 4 ص 304 «ذرر» ) .
5- .صحيح البخاري : ج 6 ص 2747 ح 7120 عن أبي هريرة ، صحيح مسلم : ج 3 ص 1671 ح 101 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 11 ح 7169 .
6- .العظمة : ص 72 ح 110 عن اُسامة بن زيد ، كنز العمّال : ج 10 ص 370 ح 29849 .
7- .بصائرالدرجات : ص 535 ح 1 ، مختصر بصائرالدرجات : ص 87 كلاهما عن المفضّل بن عمر ، بحار الأنوار : ج 24 ص 297 ح 1.

ص: 451

«اوست خداى آفريننده پديدآورنده صورتگر . نام هاى نيكو او راست» .

«آيا آفريدگارى جز خدا هست كه شما را از آسمان و زمين ، روزى دهد؟» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در دعا _ :اى آن كه معبودى جز تو نيست ! آفريننده و روزى رسانى جز تو نيست ، اى خداوند! از تو درخواست مى كنم ، به آن نامت كه با قدرت و كبريا و برهان و سلطنت در هر چيزى هويداست ، اى خداوند!

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل فرمود : «كيست ستمكارتر از كسى كه مى خواهد همانند مخلوقات من بيافريند؟! پس [اگر راست مى گويند] مورچه اى (1) بيافرينند ، يا دانه گندمى يا جوى خلق كنند» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :منزّه است آن كه معبودى جز او نيست ... ، پديد آورنده آسمان ها و زمين ، و پديد آورنده بدون پديد آوردن از روى الگويى ، و آفريننده هر آنچه ديده مى شود و ديده نمى شود .

امام صادق عليه السلام :خداوند عز و جل مخلوقات را بيافريد . بى انباز است . آفريدن و فرمان ، و دنيا و آخرت ، متعلّق به اوست ، و او پروردگار و آفريدگارِ هر چيزى است . خلايق را آفريد و مقرّر داشت كه او را از طريق پيامبرانش ، بشناسند . از اين رو ، با فرستادن آنان ، بر مردمانْ اقامه حجّت كرد ، و پيامبر صلى الله عليه و آله دليل بر وجود خداوند عز و جل است ، و او بنده و مخلوق و پرورده اى است كه خداوند ، او را براى رسالت خويش برگزيد .

ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج6 (خداشناسى) ص35 (شناختن صفات ثبوتى خدا / خالق) و ص 447 (فاعل ، فعّال) .

.


1- .بعضى گفته اند : ذرّه به هر چيز بى وزن مى گويند و مراد ، گَرد و غبارهاى ريزى است كه در نور آفتاب _ كه از پنجره و روزنه اى به داخل اتاق مى تابد _ ، ديده مى شود (لسان العرب : ج 4 ص 304 : مادّه «ذرر») .

ص: 452

2 / 3 _ 2التَّوحيدُ فِي الرُّبوبِيَّةِأ _ لا رَبَّ غَيرُهُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا اللّهُ لا إِلهَ إِلّا أَنتَ وَحدَكَ لا شَريكَ لَكَ ، ولا إِلهَ غَيرُكَ ، أَنتَ رَبُّ الأَربابِ ، ومالِكُ الرِّقابِ ، وصاحِبُ العَفوِ وَالعِقابِ ، أَسأَ لُكَ بِالرُّبوبِيَّةِ الَّتِي انفَرَدتَ بِها أَن تُعتِقَني مِنَ النَّارِ بِقُدرَتِكَ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام_ مِن خُطبَةٍ لَهُ فِي التَّوحيدِ _ :عَلِمَ ما خَلَقَ وخَلَقَ ما عَلِمَ لا بِالتَّفكيرِ في عِلمٍ حادِثٍ أَصابَ ما خَلَقَ ، ولا شُبهَةٍ دَخَلَت عَلَيهِ فيما لَم يَخلُق ، لكِن قَضاءٌ مُبرَمٌ ، وعِلمٌ مُحكَمٌ ، وأَمرٌ مُتقَنٌ ، تَوَحَّدَ بِالرُّبوبِيَّةِ ، وخَصَّ نَفسَهُ بِالوَحدانِيَّةِ . (2)

عنه عليه السلام_ مِن خُطبَتِهِ بِصِفِّينَ _ :فَإِنَّما أَنَا وأَنتُم عَبيدٌ مَملوكونَ لِرَبٍّ لا رَبَّ غَيرُهُ ، يَملِكُ مِنّا ما لا نَملِكُ مِن أَنفُسِنا . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :اَللّه غايَةُ مَن غَيّاهُ ، وَالمُغَيّى غَيرُ الغايَةِ ، تَوَحَّدَ بِالرُّبوبِيَّةِ ، ووَصَفَ نَفسَهُ بِغَيرِ مَحدودِيَّةٍ . (4)

الإمام الهادي عليه السلام_ فِي الدُّعاءِ _ :يا مَن تَفَرَّدَ بِالرُّبوبِيَّةِ ، وتَوَحَّدَ بِالوَحدانِيَّةِ ، يا مَن أَضاءَ بِاسمِهِ النَّهارُ ، وأَشرَقَت بِهِ الأَنوارُ . (5)

.


1- .مهج الدعوات : ص 100 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 218 ح 17 .
2- .الكافي : ج 1 ص 136 ح 1 عن الإمام الصادق عليه السلام ، التوحيد : ص 43 ح 3 عن الحصين بن عبدالرحمن عن أبيه عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عنه عليهم السلام وفيه «ولا بعلم حادث» بدل «في علم حادث» ، الغارات : ج 1 ص 175 عن إبراهيم بن إسماعيل اليشكري نحوه ، بحار الأنوار : ج 4 ص 270 ح 15 .
3- .الكافي : ج 8 ص 356 ح 550 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، نهج البلاغة : الخطبة 216 ، بحار الأنوار : ج 41 ص 154 ح 46.
4- .التوحيد : ص 58 ح 16 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 160 ح 5 .
5- .مهج الدعوات : ص 82 ، بحار الأنوار : ج 85 ص 227 ح 1 .

ص: 453

2 / 3 - 2 توحيد در ربوبيّت
الف - پروردگارى جز او نيست

2 / 3 _ 2توحيد در ربوبيّتالف _ پروردگارى جز او نيستپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى خدا! معبودى جز تو نيست . يكتايى و بى انباز . معبودى جز تو نيست . تو پروردگارِ پروردگارانى . مالك بندگانى . صاحب گذشت و مجازاتى . به پروردگارى ات كه در آن بى همتايى ، از تو درخواست مى كنم كه به قدرتت ، مرا از آتش ، آزاد گردانى .

امام على عليه السلام_ بخشى از خطبه ايشان در باره توحيد _ :به آنچه آفريد ، علم داشت و آنچه را علم داشت ، آفريد . نه آنچه به درستى آفريده ، آفريدنش با انديشه و علمى حادث بوده است و نه آنچه نيافريده ، نيافريدنش به سبب آن بوده كه دست خوش شك [و شبهه] شده باشد ؛ (1) بلكه [آنچه آفريد ، بر اساس ]حكم محتوم و دانشى استوار [و بدون شك و خطا] ، و فرمانى استوار بوده است . او در پروردگارى ، يكتاست و يكتايى را ويژه خود گردانيده است .

امام على عليه السلام_ بخشى از خطبه ايشان در صفّين _ :جز اين نيست كه من و شما ، بندگانِ مملوك پروردگارى هستيم كه جز او پروردگارى نيست و او بر ما چنان مالكيتى دارد كه ما خود بر خويش ، آن مالكيت را نداريم .

امام صادق عليه السلام :خدا ، غايتِ كسى است كه او را غايت قرار داده است و مغيّا غير از غايت است . در پروردگارى ، يكتاست و خويشتن را به نامحدودى ، وصف كرده است .

امام هادى عليه السلام_ در دعا _ :اى آن كه در پروردگارى ، يگانه و در يكتايى ، منحصر به فرد است ! اى كسى كه روز به نام او روشن شده و نورها به واسطه او درخشيدن گرفته اند !

.


1- .آنچه را آفريده و به درستى آفريده ، از همان ازل ، وجه صحّت آن را مى دانسته است ، نه اين كه با انديشيدن به آن دست يابد و اگر چيزى را نيافريده است ، به خاطر اين بوده كه مصلحت را در نيافريدن آن مى دانسته است ، نه اين كه در آفريدنش شك و شبهه اى داشته باشد .

ص: 454

ب _ ما يَدُلُّ عَلى وَحدَةِ الرُّبوبِيَّةِالإمام عليّ عليه السلام :اللّهُ أَكبَرُ الحَليمُ العَليمُ الَّذي لَهُ في كُلِّ صِنفٍ مِن غَرائِبِ فِطرَتِهِ وعَجائِبِ صَنعَتِهِ آيَةٌ بَيِّنَةٌ توجِبُ لَهُ الرُّبوبِيَّةَ ، وعَلى كُلِّ نَوعٍ مِن غَوامِضِ تَقديرِهِ وحُسنِ تَدبيرِهِ دَليلٌ واضِحٌ وشاهِدُ عَدلٍ يَقضِيانِ لَهُ بِالوَحدانِيَّةِ . (1)

عنه عليه السلام_ مِن كَلامِهِ فِي التَّوحيدِ _ :بِصُنعِ اللّهِ يُستَدَلُّ عَلَيهِ ، وبِالعُقولِ تُعتَقَدُ مَعرِفَتُهُ ، وبِالنَّظَرِ تَثبُتُ حُجَّتُهُ ، جَعَلَ الخَلقَ دَليلاً عَلَيهِ ، فَكَشَفَ بِهِ عَن رُبوبِيَّتِهِ ، هُوَ الواحِدُ الفَردُ في أَزَلِيَّتِهِ ، لا شَريكَ لَهُ في إِلهِيَّتِهِ ، ولا نِدَّ لَهُ في رُبوبِيَّتِهِ . (2)

الإمام الكاظم عليه السلام_ لِهِشامِ بنِ الحَكَمِ _ :إِنَّ اللّهَ _ تَبارَكَ وتَعالى _ بَشَّرَ أَهلَ العَقلِ وَالفَهمِ في كِتابِهِ ، فَقالَ: «فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُواْ الْأَلْبَابِ» (3) . يا هِشامُ ، إِنَّ اللّهَ _ تَبارَكَ وتَعالى _ أَكمَلَ لِلنّاسِ الحُجَجَ بِالعُقولِ ، ونَصَرَ النَّبِيّينَ بِالبَيانِ ، ودَلَّهُم عَلى رُبوبِيَّتِهِ بِالأَدِلَّةِ ، فَقالَ: «وَ إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ * إِنَّ فِى خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلَافِ الَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِى تَجْرِى فِى الْبَحْرِ بِمَا يَنفَعُ النَّاسَ وَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن مَّاءٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَ بَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَابَّةٍ وَ تَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ لَايَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ » (4) . (5)

راجع : موسوعة العقائد الإسلاميّة (معرفة اللّه ) : ج4 ص 215 (التعرّف على الصفات الثبوتيّة / الربّ) .

.


1- .البلد الأمين : ص 112 ، بحار الأنوار : ج 90 ص 171 ح 19 .
2- .الإرشاد : ج 1 ص 223 عن صالح بن كيسان ، الاحتجاج : ج 1 ص 475 ح 114 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 253 ح 6 .
3- .الزمر : 17 و 18 .
4- .البقرة : 163 و 164 .
5- .الكافي : ج 1 ص 13 ح 12 عن هشام بن الحكم ، تحف العقول : ص 383 نحوه ، بحار الأنوار : ج 1 ص 132 ح 30 .

ص: 455

ب - دلايل بر يكتايى پروردگار

ب _ دلايل بر يكتايى پروردگارامام على عليه السلام :خداى بزرگ بردبارِ دانايى كه در هر گونه اى از عجايب خلقتش و ساخته هاى شگفت انگيزش ، نشانى آشكار بر پروردگارى اوست و در هر نوعى از پيچيدگى هاى تقديرش و حُسنِ تدبيرش ، دليل روشن و شاهد عادلى است كه حكم به يكتايى او مى دهد .

امام على عليه السلام_ از گفتار ايشان در باره توحيد _ :از طريق ساخته هاى خدا ، به وجود او راه برده مى شود و به واسطه خِردها ، شناخت او حاصل مى شود و با انديشيدن ، حجّت او استوار مى شود . آفرينش را دليلى بر وجود خويش قرار داد و به سبب آن ، از پروردگارىِ خويش ، پرده برداشت . او در ازلى بودنش ، يگانه و منحصر به فرد است ، در الوهيتش ، بى انباز است و در پروردگارى اش ، بى همتاست .

امام كاظم عليه السلام_ به هشام بن حكم _ :خداوند _ تبارك و تعالى _ در كتاب خود ، اهل خِرد و فهم را بشارت داده و فرموده است : «بشارت ده آن بندگان مرا كه سخن را مى شنوند و از بهترينش پيروى مى كنند . اينان ، كسانى هستند كه خدا ، هدايتشان كرده و ايشان اند صاحبان خرد» . اى هشام! خداوند _ تبارك وتعالى _ به واسطه خِردها ، حجّت ها را بر مردم تمام كرده است و به وسيله بيان ، پيامبران را يارى كرده است و با دلايل ، به پروردگارى خويش ، دلالتشان كرده و فرموده است : «خداى شما ، خدايى است يگانه كه معبودى جز او نيست و مهرگستر و مهربان است . همانا در آفرينش آسمان ها و زمين ، و آمد و شدِ شب و روز و كشتى ها كه در دريا به نفع مردم روان اند ، و در آبى كه خدا از آسمان فرو مى فرستد و به واسطه آن ، خاك مرده را زنده مى گرداند و از هر جنبنده اى در زمين پراكنده است ، و در حركت باد و ابرى كه ميان آسمان و زمين مسخّر است ، نشانه هايى است براى مردمانى كه تعقّل مى ورزند» .

ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 6 (خداشناسى) ص 123 (شناختن صفات ثبوتى خدا / ربّ) .

.

ص: 456

2 / 3 _ 3التَّوحيدُ فِي التَّدبيرِأ _ لا يُدَبِّرُ الأَمرَ إلَّا اللّهُ عز و جلالكتاب«قُلْ مَن يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَمَّن يَمْلِكُ السَّمْعَ وَ الأَْبْصَارَ وَ مَن يُخْرِجُ الْحَىَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَ يُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَىِّ وَ مَن يُدَبِّرُ ألْأَمْرَ فَسَيَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا مَن لا يُدَبِّرُ الأَمرَ إِلّا هُوَ . (2)

ب _ ما يَدُلُّ عَلى وَحدَةِ التَّدبيرِالكتاب«لَوْ كَانَ فِيهِمَا ءَالِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ» . (3)

«مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ وَ مَا كَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَّذَهَبَ كُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَ لَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ» . (4)

«قُل لَّوْ كَانَ مَعَهُ ءَالِهَةٌ كَمَا يَقُولُونَ إِذًا لَابْتَغَوْاْ إِلَى ذِى الْعَرْشِ سَبِيلاً * سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى عَمَّا يَقُولُونَ عُلُوًّا كَبِيرًا» . (5)

الحديثتفسير القمّي_ في تفسير قوله تعالى : «قُل لَّوْ كَانَ مَعَهُ ءَالِهَةٌ كَمَا يَقُولُونَ إِذًا لَابْتَغَوْاْ إِلَى ذِى الْعَرْشِ سَبِيلاً » _ :قالَ: لَو كانَتِ الأَصنامُ آلِهَةً كَما يَزعُمونَ لَصَعِدوا إِلَى العَرشِ . (6)

.


1- .يونس : 31 .
2- .البلد الأمين : ص 410 ، المصباح للكفعمي : ص 347 .
3- .الأنبياء : 22 .
4- .المؤمنون : 91 .
5- .الإسراء : 42 و 43 .
6- .تفسير القمّي : ج 2 ص 20 ، بحار الأنوار : ج 9 ص 222 ح 108 .

ص: 457

2 / 3 - 3 توحيد در تدبير
الف - تنها خدا ، تدبيركننده امور عالم است
ب - دلايل بر وحدت تدبير

2 / 3 _ 3توحيد در تدبيرالف _ تنها خدا ، تدبير كننده امور عالم استقرآن«بگو : چه كسى شما را از آسمان و زمين ، روزى مى دهد ، يا چه كسى مالك گوش ها و ديده هاست ، و چه كسى زنده را از مُرده بيرون مى آورد و مُرده را از زنده خارج مى سازد ، و چه كسى كارها را تدبير مى كند؟ خواهند گفت : خدا . بگو : پس آيا پروا نمى كنيد؟» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى آن كه جز او كسى تدبير كننده امور نيست .

ب _ دلايل بر وحدت تدبيرقرآن«اگر در آن دو (آسمان و زمين) ، جز خدا ، خدايانى وجود داشت ، قطعاً آن دو تباه مى شدند . پس منزّه است خدا ، پروردگار عرش ، از آنچه وصف مى كنند» .

«خداوند ، هيچ فرزندى اختيار نكرده و با او هيچ خدايى [ديگر ]نيست كه اگر جز اين بود ، قطعاً هر خدايى ، آنچه را آفريده [بود] ، با خود مى بُرد و حتماً بعضى از آنان بر بعضى ديگر ، تفوّق مى جستند . منزّه است خدا از آنچه وصف مى كنند» .

«بگو : اگر چنان كه مى گويند ، با او خدايانى بود ، در آن صورت ، حتماً در صدد جستن راهى به سوى صاحب عرش بر مى آمدند . منزّه است او و از آنچه مى گويند ، بسى والاتر است» .

حديثتفسير القمّى_ در تبيين اين سخن خداوند متعال : «بگو : اگر ، چنان كه مى گويند ، با او خدايانى بود ، در آن صورت ، حتماً در صدد جستن راهى به سوى صاحب عرش بر مى آمدند» فرمود _ :(1) اگر چنان كه مشركان معتقدند ، بت ها خدا بودند ، قطعاً به سوى عرش ، بالا مى رفتند .

.


1- .اين حديث همانند ديگر احاديث در كتاب تفسير القمّى ، «مُضمَر» است و روشن نيست كه از كدام يك از اهل بيت عليهم السلام روايت شده است .

ص: 458

تفسير القمّي :رَدَّ اللّهُ عَلَى الثَّنَوِيَّةِ الَّذينَ قالوا بِإِلهَينِ ، فَقالَ اللّهُ تَعالى: «مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ وَ مَا كَانَ مَعَهُ مِنْ إِلَهٍ إِذًا لَّذَهَبَ كُلُّ إِلَهٍ بِمَا خَلَقَ وَ لَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ » قالَ: لَو كانَ إِلهَينِ كَما زَعَمتُم لَكانا يَختَلِفانِ ، فَيَخلُقُ هذا ولا يَخلُقُ هذا ، ويُريدُ هذا ولا يُريدُ هذا ، ويَطلُبُ كُلُّ واحِدٍ مِنهُمَا الغَلَبَةَ ، وإِذا أَرادَ أَحَدُهُما خَلقَ إِنسانٍ أَرادَ الآخَرُ خَلقَ بَهيمَةٍ ، فَيَكونُ إِنسانا وبَهيمَةً في حالَةٍ واحِدَةٍ ، وهذا غَيرُ مَوجودٍ ، فَلَمّا بَطَلَ هذا ثَبَتَ التَّدبيرُ وَالصُّنعُ لِواحِدٍ ، ودَلَّ أَيضا التَّدبيرُ وثَباتُهُ وقِوامُ بَعضِهِ بِبَعضٍ عَلى أنَّ الصّانِعَ واحِدٌ ، وذلكَ قَولُهُ: «مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ » إِلى قَولِهِ: «لَعَلَا بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ » ، ثُمَّ قالَ آنِفا: «سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ » . (1)

الإمام عليّ عليه السلام_ في خُطبَةٍ لَهُ _ :لَو ضَرَبتَ في مَذاهِبِ فِكرِكَ لِتَبلُغَ غاياتِهِ ، ما دَلَّتكَ الدَّلالَةُ إِلّا عَلى أَنَّ فاطِرَ النَّملَةِ هُوَ فاطِرُ النَّخلَةِ (النَّحلَةِ) ، لِدَقيقِ تَفصيلِ كُلِّ شَيءٍ ، وغامِضِ اختِلافِ كُلِّ حَيٍّ ، ومَا الجَليلُ وَاللَّطيفُ ، وَالثَّقيلُ وَالخَفيفُ ، وَالقَوِيُّ وَالضَّعيفُ في خَلقِهِ إِلّا سَواءٌ . (2)

عنه عليه السلام :لَم يَكُن إِلى إِثباتِ صانِعِ العالَمِ طَريقٌ إِلّا بِالعَقلِ ؛ لِأَنَّهُ لا يُحَسُّ فَيُدرِكُهُ العِيانُ أَو شَيءٌ مِنَ الحَواسِّ ، فَلَو كانَ غَيرَ واحِدٍ بَلِ اثنَينِ أَو أَكثَرَ لَأَوجَبَ العَقلُ عِدَّةَ صُنّاعٍ كَما أَوجَبَ إِثباتَ الصَّانِعِ الواحِدِ ، ولَو كانَ صانِعُ العالَمِ اثنَينِ لَم يَجرِ تَدبيرُهُما عَلى نِظامٍ ، ولَم يَنسَق أَحوالُهُما عَلى إِحكامٍ ولا تَمامٍ ؛ لِأَنَّهُ مَعقولٌ مِنَ الاِثنَينِ الاِختِلافُ في دَواعيهِما وأَفعالِهِما . ولا يَجوزُ أَن يُقالَ: إِنَّهُما مُتَّفِقانِ ولا يَختَلِفانِ ؛ لِأَنَّ كُلَّ مَن جازَ عَلَيهِ الاِتِّفاقُ جازَ عَلَيهِ الاِختِلافُ ، أَلا تَرى أَنَّ المُتَّفِقَينِ لا يَخلو أَن يَقدِرَ كُلٌّ مِنهُما عَلى ذلِكَ أَو لا يَقدِرُ كُلٌّ مِنهُما عَلى ذلِكَ ، فَإِن قَدَرا كانا جَميعا عاجِزَينِ ، وإِن لَم يَقدِرا كانا جاهِلَينِ ، وَالعاجِزُ وَالجاهِلُ لا يَكونُ إِلها ولا قَديما . (3)

.


1- .تفسير القمّي : ج 2 ص 93 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 219 ح 6 .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 185 ، الاحتجاج : ج 1 ص 482 ح 117 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 26 ح 1 .
3- .بحار الأنوار : ج 93 ص 91 نقلاً عن رسالة النعماني .

ص: 459

تفسير القمّى :خداوند ، به دوگانه پرستان كه قائل به دو خدا بودند ، پاسخ داده و فرموده است : «خدا ، هيچ فرزندى برنگرفت و با او هيچ خدايى [ديگر] نيست كه اگر جز اين بود ، قطعاً هر خدايى ، آنچه را آفريده [بود] ، با خود مى بُرد و قطعاً هريك از آنها بر ديگرى برترى مى جست» . مى فرمايد : اگر آن گونه كه معتقديد ، دو خدا وجود مى داشت ، قطعاً آن دو با يكديگر اختلاف مى كردند . مثلاً اين يكى خلق مى كرد و آن يكى خلق نمى كرد ، يكى مى خواست و ديگرى نمى خواست ، و هريك از آن دو مى خواست بر ديگرى چيره آيد . هر گاه يكى از آنها مى خواست انسانى بيافريند ، ديگرى اراده مى كرد كه حيوانى بيافريند و در آنِ واحد ، انسانى و حيوانى وجود مى يافت ، در حالى كه چنين چيزى وجود ندارد . پس چون اين باطل شد ، ثابت شده كه تدبير و آفرينش ، كار يك خداست ، و اين تدبير و استوارى آن و هماهنگى و انسجام پديده هاى عالم با يكديگر ، خود ، دلالت بر آن دارند كه سازنده ، يكى است . اين است معناى سخن خداوند كه : «خدا ، هيچ فرزندى بر نگرفت و با او هيچ خدايى [ديگر ]نيست كه اگر جز اين بود ، قطعاً هر خدايى آنچه را آفريده بود ، با خود مى بُرد و قطعاً هريك از آنها بر ديگرى برترى مى جست» و در انتها فرمود : «منزّه است خدا ، از آنچه وصف كنندگان [در باره او ]مى گويند» .

امام على عليه السلام_ در يكى از خطبه هايش _ :اگر راه هاى انديشه ات را درنوردى تا به پايانه هاى آن برسى (انديشه ات را تا آخرين درجه اش به كارگيرى) ، جز به اين نكته راه نخواهى برد كه آفريننده مورچه ، همان آفريننده درخت خرما ( / زنبور عسل) است ؛ زيرا جزئيات دقيق هر موجودى و تفاوت هاى پيچيده هر جاندارى ، خود ، گواه بر اين امر (يكتايى آفريدگار) است . موجودات كلان و خُرد ، سنگين و سبك ، و نيرومند و ناتوان ، همگى در آفرينش براى خداوند يكسان اند .

امام على عليه السلام :براى اثبات سازنده جهان هستى ، راهى جز عقل نيست ؛ زيرا او محسوس نيست تا با ديدن يا يكى ديگر از حواس ، ادراك شود . اگر او نه يكى ، كه دوتا يا بيشتر بود ، هر آينه ، عقلْ وجود چند سازنده را ايجاب مى كرد ، چنان كه يك سازنده را ايجاب كرده است ، و اگر سازنده جهان ، دو تا بود ، تدبير [جهان توسّط آن دو ]بر نظم واحدى جريان نمى يافت و احوال آن دو را بر چنين استوارى و كمالى سامان نمى داشت ؛ چرا كه معقول از دو [خدا] ، اختلاف در انگيزه ها و افعالشان است . روا نيست گفته شود : آن دو با هم سازگارند و ميانشان ناسازگارى نيست ؛ زيرا هر موجودى كه سازگارپذير باشد ، ناسازگارى را نيز مى پذيرد . نمى بينى كه دو موجود سازگار ، يا هريك از آنها بر آن قادر است و يا هيچ يك از آنها بر آن قادر نيست؟ اگر قادر باشند ، هر دو ناتوان خواهند بود و اگر قادر نباشند ، هردو نادان اند و ناتوان ، و نادان ، نه خداست ، نه قديم .

.

ص: 460

الإمام الصادق عليه السلام_ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ _ :يا مُفَضَّلُ ، أَوَّلُ العِبَرِ وَالأَدِلَّةِ عَلَى الباري جَلَّ قُدسُهُ تَهيِئَةُ هذَا العالَمِ وتَأليفُ أَجزائِهِ ونَظمُها عَلى ما هِيَ عَلَيهِ ؛ فَإِنَّكَ إِذا تَأَمَّلتَ العالَمَ بِفِكرِكَ ومَيَّزتَهُ بِعَقلِكَ وَجَدتَهُ كَالبَيتِ المَبنِيِّ المُعَدِّ فيهِ جَميعُ ما يَحتاجُ إِلَيهِ عِبادُهُ ، فَالسَّماءُ مَرفوعَةٌ كَالسَّقفِ ، وَالأَرضُ مَمدودَةٌ كَالبِساطِ ، وَالنُّجومُ مَنضودَةٌ كَالمَصابيحِ ، وَالجَواهِرُ مَخزونَةٌ كَالذَّخائِرِ ، وكُلُّ شَيءٍ فيها لِشَأنِهِ مُعَدٌّ ، وَالإِنسانُ كَالمُمَلَّكِ ذلِكَ البَيتَ ، وَالمُخَوَّلِ جَميعَ ما فيهِ ، وضُروبُ النَّباتِ مُهَيَّأَةٌ لِمَآرِبِهِ ، وصُنوفُ الحَيَوانِ مَصروفَةٌ في مَصالِحِهِ ومَنافِعِهِ ، فَفي هذا دَلالَةٌ واضِحَةٌ عَلى أَنَّ العالَمَ مَخلوقٌ بِتَقديرٍ وحِكمَةٍ ، ونِظامٍ ومُلائَمَةٍ ، وأَنَّ الخالِقَ لَهُ واحِدٌ ، وهُوَ الَّذي أَلَّفَهُ ونَظَمَهُ بَعضا إِلى بَعضٍ . (1)

عنه عليه السلام_ مِن كَلامِهِ فِي التَّوحيدِ بَعدَ أَن ذَكَرَ بَعضَ آياتِ اللّهِ سُبحانَهُ _ :فَكُلُّ هذا مِمّا يَستَدِلُّ بِهِ القَلبُ عَلَى الرَّبِّ سُبحانَهُ وتَعالى، فَعَرَفَ القَلبُ بِعَقلِهِ أَنَّ مَن دَبَّرَ هذِهِ الأَشياءَ هُوَ الواحِدُ العَزيزُ الحَكيمُ الَّذي لَم يَزَل ولا يَزالُ، وأَنَّهُ لَو كانَ فِي السَّماواتِ وَالأَرَضينَ آلِهَةٌ مَعَهُ سُبحانَهُ لَذَهَبَ كُلُّ إِلهٍ بِما خَلَقَ، ولَعَلا بَعضُهُم عَلى بَعضٍ، ولَفَسَدَ كُلُّ واحِدٍ مِنهُم عَلى صاحِبِهِ. وكَذلِكَ سَمِعَتِ الأُذُنُ ما أَنزَلَ المُدَبِّرُ مِنَ الكُتُبِ تَصديقا لِما أَدرَكَتهُ القُلوبُ بِعُقولِها، وتَوفيقِ اللّهِ إِيّاها، وما قالَهُ مَن عَرَفَهُ كُنهَ مَعرِفَتِهِ بِلا وَلَدٍ ولا صاحِبَةٍ ولا شَريكٍ، فَأَدَّتِ الأُذُنُ ما سَمِعَت مِنَ اللِّسانِ بِمَقالَةِ الأَنبِياءِ إِلَى القَلبِ. (2)

.


1- .بحار الأنوار : ج 3 ص 61 نقلاً عن توحيد المفضّل .
2- .بحار الأنوار : ج 3 ص 165 نقلاً عن توحيد المفضّل .

ص: 461

امام صادق عليه السلام_ به مفضّل بن عمر _ :اى مفضّل! نخستين نشان و دليل بر وجود آفريدگار _ كه والاست پاكى او _ ، آماده ساختن اين جهان هستى و تركيب اجزاى آن و دادن چنين نظمى به آن است ، به طورى كه اگر در باره اين جهان ، تأمّل و انديشه كنى و با خِرد خويش آن را بازشناسى ، خواهى ديد كه اين عالم ، به سان اتاقى است كه همه نيازمندى هاىِ بندگانش در آن مهيّا و آماده شده است . آسمان ، همچون سقفِ اتاق برافراشته است و زمين ، مانند فرش گسترده و ستارگان ، چون چراغ ها چيده و آراسته شده اند و گوهرها ، چون گنجينه ها [در دل زمين] اندوخته شده اند و هر چيزى در اين عالم ، براى غرضى آماده شده است و انسان ، مانند كسى است كه اين اتاق به مالكيت او درآمده و تمام آنچه در آن است ، در اختيار وى نهاده شده است . انواع گياهان در جهت نيازهاى او فراهم گشته و حيوانات گوناگون ، در جهت مصالح و منافع او به كار گرفته شده اند و اين همه ، آشكارا دلالت بر آن دارند كه جهان بر اساس نقشه و حكمت و نظم و هماهنگى آفريده شده است و آفريننده آن ، يكى است ، و هموست كه اجزاى اين عالم را با يكديگر ، تركيب و نظم بخشيده است .

امام صادق عليه السلام_ از گفتار ايشان در باره توحيد كه پس از ذكر برخى نشانه هاى وجود خداوند سبحان ، ايراد فرمود _ :همه اينها دلايلى است كه دل را به پروردگار پاك و بلندمرتبه ، ره نمون مى شوند ، و دل با خِرَد خويش ، پى مى برد كه تدبير كننده اين چيزها ، خداوند يكتا و مقتدر و حكيمى است كه ازلى و ابدى است ، و اگر در آسمان ها و زمين ها خدايان ديگرى در كنار خداوند پاك بودند ، بى گمان ، هر خدايى با خلق خود به سويى مى رفت [و دَم از استقلال مى زد] و بر يكديگر تفوّق مى جستند و هر يك از آنها در كار ديگرى اخلال مى كرد . همچنين گوش ها كتاب هايى را كه مدبّر [عالم] ، در جهت تصديق [و تأييد] آنچه دل ها با خِرَدهايشان و توفيق خداوند دريافتند ، فرو فرستاد و نيز گفته هاى كسانى را كه خدا را حقيقتاً و به نداشتن فرزند و همسر و انباز شناختند ، نپوشيدند و آنچه را از زبان پيامبران شنيدند ، به دل رسانيدند .

.

ص: 462

عنه عليه السلام_ في مُناظَرَتِهِ لِلزِّنديقِ _ :لا يَخلو قَولُكَ: إِنَّهُمَا اثنانِ ، مِن أَن يَكونا قَديمَينِ قَوِيَّينِ ، أَو يَكونا ضَعيفَينِ ، أَو يَكونَ أَحدُهُمُا قَوِيّا وَالآخَرُ ضَعيفا ؛ فَإِن كانا قَوِيَّينِ فَلِمَ لا يَدفَعُ كُلُّ واحِدٍ مِنهُما صاحِبَهُ ويَتَفَرَّدُ بِالتَّدبيرِ؟ وإِن زَعَمتَ أَنَّ أَحَدَهُما قَوِيٌّ وَالآخَرَ ضَعيفٌ ثَبَتَ أَنَّهُ واحِدٌ كَما نَقولُ؛ لِلعَجزِ الظّاهِرِ فِي الثّاني . فَإِن قُلتَ: إِنَّهُمَا اثنانِ لَم يَخلُ مِن أَن يَكونا مُتَّفِقَينِ مِن كُلِّ جِهَةٍ ، أَو مُفتَرِقَينِ مِن كُلِّ جِهَةٍ ، فَلَمّا رَأَينَا الخَلقَ مُنتَظِما وَالفَلَكَ جارِيا وَالتَّدبيرَ واحِدا وَاللَّيلَ وَالنَّهارَ وَالشَّمسَ وَالقَمَرَ دَلَّ صِحَّةُ الأَمرِ وَالتَّدبيرِ وَائتِلافُ الأَمرِ عَلى أَنَّ المُدَبِّرَ واحِدٌ. ثُمَّ يَلزَمُكَ إِنِ ادَّعَيتَ اثنَينِ فُرجَةٌ ما بَينَهُما حَتّى يَكونَا اثنَينِ ، فَصارَتِ الفُرجَةُ ثالِثا بَينَهُما قَديما مَعَهُما ، فَيَلزَمُكَ ثَلاثَةٌ ، فَإِنِ ادَّعَيتَ ثَلاثَةً لَزِمَكَ ما قُلتَ فِي الاِثنَينِ حَتّى تَكونَ بَينَهُم فُرجَةٌ فَيَكونوا خَمسَةً ، ثُمَّ يَتَناهى فِي العَدَدِ إِلى ما لا نِهايَةَ لَهُ فِي الكَثرَةِ . (1)

عنه عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ : مَا الدَّليلُ عَلى أَنَّ اللّهَ واحِدٌ؟ قالَ _ :اِتِّصالُ التَّدبيرِ ، وتمَامُ الصُّنعِ ، كَما قالَ عز و جل : «لَوْ كَانَ فِيهِمَآ ءَالِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا» . (2)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 80 ح 5 ، التوحيد : ص 243 ح 1 نحوه ، الاحتجاج : ج 2 ص 200 ح 213 وليس فيه ذيله من «ثمّ يلزمك . . .» وكلّها عن هشام بن الحكم ، بحار الأنوار : ج 3 ص 230 ح 22 .
2- .التوحيد : ص 250 ح 2 عن هشام بن الحكم ، بحار الأنوار : ج 3 ص 229 ح 19 .

ص: 463

امام صادق عليه السلام_ در مناظره اش با زنديق _ :اين سخن تو كه دو خدا وجود دارد ، از چند حال خارج نيست : يا هر دو قديم و نيرومندند ، يا هر دو ناتوان اند ، يا يكى نيرومند و ديگرى ناتوان است . اگر هر دو نيرومندند ، پس چرا يكى از آنها ديگرى را از ميدان به در نمى كند و تنهايى به تدبير [عالم ]نمى پردازد؟ اگر بگويى يكى از آنها نيرومند و ديگرى ناتوان است ، ثابت مى شود كه او ، همچنان كه ما مى گوييم ، يكى است ؛ زيرا دومى آشكارا ناتوان است . پس اگر بگويى : خدا دوتاست ، خالى از اين نيست كه يا هر دو از هر جهت برابرند ، يا از هر جهت ، جدا و متمايزند . امّا چون ما آفرينش را منظّم و فلك را در گردش و تدبير [جهان] را يكسان و شب و روز و خورشيد و ماه را [مرتّب] مى بينيم ، درستىِ كار و تدبير و هماهنگى آن ، دلالت مى كند بر اين كه مدبّر ، يكى است . وانگهى ، اگر ادّعاى دو خدا كنى ، لازم مى آيد كه ميان آن دو ، شكافى (تمايزى) قايل شوى تا دو تا بودن آنها درست آيد . پس در اين صورت آن شكاف ، خود ، خدايى سوم و قديمى ميان آن دو باشد و در نتيجه ، سه خدا لازم مى آيد . و اگر ادّعاى سه خدا كنى ، همان چيزى لازم مى آيد كه در دو خدا گفتى ؛ يعنى ميانشان شكافى بايد باشد كه در اين صورت ، خدايان ، پنج تا مى شوند ، و به همين ترتيب ، شمارِ آنها تا بى نهايت مى رود .

امام صادق عليه السلام_ هنگامى كه سؤال شد : دليل بر يكى بودن خدا ، چيست؟ _ :پيوستگى [و هماهنگى ]تدبير و كامل بودن آفرينش ، چنان كه خداوند عز و جل ، مى فرمايد : «اگر در آن دو (آسمان ها و زمين) خدايانى جز خداى واحد بود ، آن دو تباه مى شدند» .

.

ص: 464

ج _ ما يُنافِي التَّوحيدَ فِي التَّدبيرِالكتاب«وَ مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُم مُّشْرِكُونَ» . (1)

الحديثالإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى: «وَ مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم ... » _ :مِن ذلِكَ قَولُ الرَّجُلِ: لا ، وحَياتِكَ . (2)

تفسير العياشي عن مالك بن عطيّة_ أَيضا _ :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : هُوَ الرَّجُلُ يَقولُ: لَولا فُلانٌ لَهَلَكتُ ، ولَولا فُلانٌ لَأَصَبتُ كَذا وكَذا ، ولَولا فُلانٌ لَضاعَ عِيالي ، أَلا تَرى أَنَّهُ قَد جَعَلَ للّهِِ شَريكا في مُلكِهِ يَرزُقُهُ ويَدفَعُ عَنهُ؟! قُلتُ: فَيَقولُ: لَولا أَنَّ اللّهَ مَنَّ عَلَيَّ بِفُلانٍ لَهَلَكتُ؟ قالَ: نَعَم ، لا بَأسَ بِهذا . (3)

راجع : موسوعة العقائد الإسلاميّة (معرفة اللّه ) : ج 5 ص 85 (التعرّف على الصفات الثبوتيّة / المدبّر) .

2 / 4المرتبة الرّابعة : التّوحيد في الحكمالتّوحيد في الحكم عبارة عن توحيده تعالى في تشريع الأحكام وتقنينها. ويرى القرآن الكريم أنّ للّه سبحانه وحده حقّ التشريع ووضع القوانين والأمر بتطبيقها ، ويَعدُّ اتّباع كلّ قانون لحياة الإنسان الفرديّة والاجتماعيّة ما عدا قانون اللّه شركا . إنّ الدليل على أنّ تشريع القوانين وتنفيذها للّه وحده هو أنّ مَن يعرف الإنسان وحاجاته ، ويعلم مبادئ تكامله أكثر من غيره ، ومن كان متحرّرا من الهوى والخوف في تنفيذ القانون ، هو أفضل المشرّعين ، وما من أحد يتّصف بهذه الخصائص بشكل كامل إلّا اللّه سبحانه ، ولمّا كان تعالى خالقا للإنسان ، عارفا بقابليّاته وحاجاته ، العالم المطلق الّذي يخبُر مبادئ تكامله ، والغنيّ المطلق ، فلا مانع يحول دون حكمه أو حكومته . على هذا الأساس يصف القرآن الكريم اللّهَ سبحانه بأنّه « خَيْرُ الْحَاكِمِينَ » و «أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ » و « خَيْرُ الْفَاصِلِينَ » ، وأنّ التشريع له وحدَه « إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ » ، وأنّ الحكومة حقّ لخلفائه في الأرض ؛ قال جلّ شأنه : «يَادَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِى الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لَا تَتَّبِعِ الْهَوَى» . (4)

.


1- .يوسف : 106 .
2- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 199 ح 90 عن زرارة ، بحار الأنوار : ج 72 ص 98 ح 21 .
3- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 200 ح 96 ، عدّة الداعي : ص 89 وزاد في آخره «ونحوه» ، بحار الأنوار : ج 5 ص 148 ح 12 .
4- .ص : 26 .

ص: 465

ج - آنچه با يكتايى مدبّر منافات دارد
2 / 4 مرتبه چهارم : توحيد در حُكم

ج _ آنچه با يكتايىِ مدبّر منافات داردقرآن«و بيشتر آنان به خدا ايمان نياوردند ، مگر آن كه [با او چيزى را ]شريك مى گيرند» .

حديثامام باقر عليه السلام_ در باره آيه شريف «و بيشتر آنان به خدا ايمان نياوردند ...» _ :از جمله اين ايمان نياوردن به خدا ، اين سخن مرد است كه : نه ، به جانت سوگند !

تفسير العيّاشى_ به نقل از مالك بن عطيّه ، در باره آيه «و بيشتر آنان به خدا ايمان نياوردند ...» : امام صادق عليه السلام فرمود :«مثلاً انسان بگويد : اگر فلانى نبود ، من نابود مى شدم ؛ اگر فلانى نبود ، من به فلان و بهمان چيز مى رسيدم ؛ اگر فلانى نبود ، خانواده ام تلف مى شد . نمى بينى كه او [با اين سخنان ]براى خداوند در مُلكش ، شريكى قرار داده است كه وى را روزى مى دهد و از او دفاع مى كند؟!» . گفتم : پس بگويد : اگر خداوند ، فلانى را به دادم نمى رساند ، نابود مى شدم؟ فرمود : «آرى! اين ، عيبى ندارد» .

ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 7 ص 155 (خداشناسى / شناختن صفات ثبوتى خدا / مدبّر) .

2 / 4مرتبه چهارم : توحيد در حُكمتوحيد در حكم ، عبارت است از اعتقاد به يكتايى خداوند در تشريع احكام و قانون گذارى . از نظر قرآن ، تنها خداوند متعال ، حقّ وضع قانون و صدور دستور اجراى آن را دارد و پيروى از هر قانونى در زندگى فردى و اجتماعى بشر ، بجز قانون الهى ، شرك محسوب مى شود . دليل اين كه قانون گذارى و اجراى آن ، تنها حقّ خداست و جز كسانى كه او معيّن كرده ، حقّ حكم كردن و حكومت ندارند ، اين است كه : بهترين قانون گذار ، كسى است كه بيش از ديگران ، انسان و نيازهاى او را بشناسد و اصول تكامل او را بداند و از هراسيدن در اجراى قانون ، وارسته باشد . هيچ كس جز خداوند متعال ، واجد اين خصوصيات به طور كامل نيست . او به دليل اين كه انسان را آفريده ، با همه استعدادها و نيازهاى او آشناست و به دليل اين كه علمِ مطلق است ، اصول تكامل او را مى داند و به دليل اين كه بى نياز مطلق است ، هيچ مانعى نمى تواند مانع حكم كردن و يا حكومت او گردد . بر اين اساس ، قرآن كريم ، خدا را با ويژگى هاى «خَيْرُ الْحَاكِمِينَ (بهترينِ حاكمان)» و «أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ (حكمران ترينِ حاكمان)» و «خَيْرُ الْفَاصِلِينَ (بهترينِ جداكنندگان)» توصيف مى نمايد و قانون گذارى را در انحصار او ( «إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ ؛ حكم ، تنها از آنِ خداست» ) و حكومت را حقّ نمايندگان او مى داند ، چنان كه خداوند متعال ، خطاب به داوود عليه السلام مى فرمايد : «اى داوود ! ما تو را جانشين در زمين كرديم . پس ميان مردم ، به حق حكم كن و از هوا و هوس ، پيروى مكن» .

.

ص: 466

الكتاب«وَهُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ» . (1)

«وَ أَنتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ» . (2)

«مَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِىٍّ وَ لَا يُشْرِكُ فِى حُكْمِهِ أَحَدًا» . (3)

«إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ» . (4)

«إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُواْ إِلَّا إِيَّاهُ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ» . (5)

«وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِن شَىْ ءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّى عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ» . (6)

.


1- .الأعراف : 87 ، يونس : 109 ، يوسف : 80 .
2- .هود : 45 وراجع : التين : 8 .
3- .الكهف : 26 .
4- .الأنعام : 57 وراجع : يوسف : 67 .
5- .يوسف : 40 .
6- .الشورى : 10 .

ص: 467

قرآن«و او بهترينِ حكم كنندگان است» .

«و تو بهترينِ حكم كنندگانى» .

«و براى آنان ، ياورى جز او نيست ، و هيچ كس را در فرمان روايى خود ، شريك نمى گيرد» .

«فرمان ، جز از آنِ خدا نيست كه حق را بيان مى كند ، و او بهترينِ داوران است» .

«فرمان ، جز از آنِ خدا نيست ، فرمان داده است كه جز او را نپرستيد . اين است دين درست ؛ ولى بيشتر مردم نمى دانند» .

«و در هر چيزى اختلاف كرديد ، داورى در باره آن به خدا [ارجاع گردد] . چنين خدايى پروردگار من است . بر او توكّل كردم و به سوى او باز مى گردم» .

.

ص: 468

«أَلَا لَهُ الْحُكْمُ وَهُوَ أَسْرَعُ الْحَاسِبِينَ» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا تُسَمّوا أَولادَكُمُ الحَكَمَ ولا أَبَا الحَكَمِ ؛ فَإِنَّ اللّهَ هُوَ الحَكَمُ . (2)

الإمام زين العابدين عليه السلام :اللّهُمَّ لا أَشكو إِلى أَحَدٍ سِواكَ ، ولا أَستَعينُ بِحاكِمٍ غَيرِكَ ، حاشاكَ . (3)

راجع : موسوعة العقائد الإسلامية (معرفة اللّه ) : ج 4 ص 125 (التعرّف على الصفات الثبوتيّة / الحاكم) .

2 / 5المرتبة الخامسة : التّوحيد في الطّاعةإنّ معنى التّوحيد في الطّاعة هو أنّه ليس لأَحد أن يُطاع إلّا اللّه والذين اختارهم لاُمور عباده ، فاتّباع غير أمر اللّه إذا كان خلاف أمره شركٌ ، فكيف إذا كان الآمر هوى النفس الّذي يعبّر القرآن عنه بالإله في قوله تعالى : «أَفَرَءَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ » (4) . التّوحيد في التشريع والتقنين منشأ للتّوحيد في الطاعة ، ذلك إذا كان التشريع للّه وحده فإنّ إطاعة غيره إذا كان أمره مخالفا لأَمر اللّه تعني اتّخاذ شريك للّه في التشريع . وفي ضوء ذلك، فاجتناب طاعة الأهواء غير المشروعة والجبابرة الذين يعبّر عنهم القرآن الكريم بالطواغيت ، بل اجتناب اتّباع كلّ شيء وكلّ شخص يدعو الإنسان إلى القيام بعمل يخالف أمر اللّه سبحانه ، ضروريّ للحصول على هذه المرتبة من التّوحيد . و بجملة واحدة: إنّ الإثم ومعصية اللّه في الحقيقة والواقع شرك في الطّاعة. بناءً على هذا فالموحّد الّذي ليس بمشرك مطلقا هو الّذي يجتنب الإثم ومعصية اللّه مطلقا ، لذا قال الإمام الصادق عليه السلام _ في تفسير قوله تعالى: «وَ مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُم مُّشْرِكُونَ» : شِركُ طاعَةٍ ولَيسَ شِركَ عِبادَةٍ . (5) والتّوحيد في الطاعة كالتقوى له ثلاث مراحل : الأُولى : أداء الواجبات وترك المحرّمات الإلهيّة . الثانية : عمل المستحبّات وترك المكروهات . الثالثة : اجتناب كلّ ما ليس له صبغة إلهيّة ، سواءٌ كان حراما أم مكروها أم مباحا . ففي وصيّة رسول اللّه صلى الله عليه و آله لأَبي ذرّ _ رضوان اللّه عليه _ حين قال له: يا أباذَرٍّ ، لِيَكُن لَكَ في كُلِّ شَيءٍ نِيَّةٌ صالِحَةٌ ، حَتَّى فِي النَّومِ وَالأَكلِ . (6) إشارة إلى هذه المرحلة من التّوحيد الّتي تعدّ من أعلى مراحل التّوحيد في الطّاعة .

.


1- .الأنعام : 62 وراجع : القصص : 70 و 88 و غافر : 12 .
2- .علل الشرائع : ص 583 ح 23 عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 76 ص 357 ح 25 .
3- .الصحيفة السجّاديّة : ص 62 الدعاء 14 .
4- .الجاثية : 23 .
5- .راجع : ص 496 ح 3459 .
6- .مكارم الأخلاق : ج 2 ص 370 ح 2661 .

ص: 469

2 / 5 مرتبه پنجم : توحيد در اطاعت

«هان! حكم ، مختصّ اوست و او سريع ترينِ حسابگران است» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :فرزندان خود را «حَكَم» يا «ابو الحكم» نام گذارى نكنيد ؛ چرا كه حَكَم ، فقط خداست .

امام زين العابدين عليه السلام :خدايا! به هيچ كس جز تو شِكوه نمى كنم و از هيچ داورى جز تو كمك نمى جويم . خدا نكناد!

ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 5 ص 447 (خداشناسى / شناختن صفات ثبوتى خدا / حاكم) .

2 / 5مرتبه پنجم : توحيد در اطاعتتوحيد در اطاعت (طاعت) ، عبارت است از يگانه پرستى در فرمانبَرى از خدا ، و اعتقاد انسان به اين كه از هيچ كس جز خداوند متعال و كسانى كه او معيّن كرده است ، حقّ اطاعت ندارد و پيروى از فرمان غير خدا ، در صورتى كه بر خلاف فرمان او باشد ، شرك شمرده مى شود ، هر چند فرمان روا ، نفسِ انسان باشد كه خداوند ، از آن به «معبود» ياد كرده است ، در آن جا كه در قرآن فرموده است : «آيا كسى را كه هوس خويش را معبود خويش گرفته ، ديده اى؟» . توحيد در اطاعت ، لازمه توحيد در تشريع و قانون گذارى است ؛ زيرا اگر قانون گذارى منحصر به خداست ، طبعا اطاعت از غير او ، در صورتى كه فرمانش مخالف فرمان خدا باشد ، به معناى شريك قرار دادن براى خدا در قانون گذارى است . بنا بر اين ، اجتناب از فرمانبرى هوس هاى نامشروع و نيز فرمانبرى زورمداران _ كه در فرهنگ قرآن ، «طاغوت» ناميده مى شوند _ ، بلكه پرهيز از پيروى هر چيز و هر كس كه انسان را به انجام دادن كارى بر خلاف فرمان خداوند متعال دعوت كند ، براى رسيدن به اين مرتبه از توحيد ، ضرور است و در يك جمله : گناه و نافرمانى از خدا ، در واقع ، شرك در طاعت است و تنها كسانى كه مطلقاً از گناه اجتناب مى كنند ، مشرك به اين معنا نيستند ، چنان كه امام صادق عليه السلام در تفسير آيه شريف «وَ مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُم مُّشْرِكُونَ ؛ و بيشترشان به خدا ايمان نمى آورند ؛ بلكه شرك مى ورزند» ، مى فرمايد : شِركُ طاعَةٍ و لَيسَ شِركَ عِبادَةٍ . (1) مقصود ، شرك در اطاعت است ، نه شرك در عبادت . توحيد در اطاعت ، همانند تقوا ، داراى سه مرحله است : مرحله اوّل : انجام دادن واجبات و ترك محرّمات الهى ؛ مرحله دوم : انجام دادن مستحبّات و ترك مكروهات ؛ مرحله سوم : پرهيز از آنچه رنگ و بوى خدايى ندارد ، اعم از : گناه يا مكروه و يا مباح . پيامبر خدا ، در رهنمودى به ابو ذر مى فرمايد : اى ابو ذر! بايد در هر چيز ، نيّت شايسته داشته باشى ، حتّى در خوردن و خوابيدن . اين ره نمود ، به اين مرحله از توحيد _ كه بالاترين مرحله توحيد در طاعت است _ اشاره دارد .

.


1- .ر . ك : ص475 ح 3459 .

ص: 470

الكتاب«فَاتَّقُواْ اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُواْ وَ أَطِيعُواْ وَ أَنفِقُواْ خَيْرًا لِّأَنفُسِكُمْ وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» . (1)

«مَّن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَن تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا» . (2)

«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِى الْأَمْرِ مِنكُمْ» . (3)

.


1- .التغابن : 16 .
2- .النساء : 80 .
3- .النساء : 59 .

ص: 471

قرآن«پس تا مى توانيد ، از خدا پروا كنيد و بشنويد و فرمان ببريد و مالى براى خودتان [در راه خدا ]انفاق كنيد ، و كسانى كه از خسّت نفس خويش مصون مانند ، آنان ، رستگاران اند» .

«هر كه از پيامبر فرمان بَرَد ، از خدا فرمان برده است و هر كه روى گردانَد ، ما تو را بر ايشان ، نگهبان نفرستاده ايم» .

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از خدا و پيامبر و اولياى امرتان فرمان بَريد» .

.

ص: 472

«وَ مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُم مُّشْرِكُونَ» . (1)

«وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِى كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولًا أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ وَ اجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ» . (2)

«وَ الَّذِينَ اجْتَنَبُواْ الطَّاغُوتَ أَن يَعْبُدُوهَا وَ أَنَابُواْ إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى» . (3)

«اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُواْ إِلَّا لِيَعْبُدُواْ إِلَهًا وَاحِدًا لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ» . (4)

«فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِى أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا» . (5)

الحديثتفسير العيّاشي عن أَبي الصباح الكناني عن الإمام الباقر عليه السلام :إِيّاكُم وَالوَلائِجَ (6) ، فَإِنَّ كُلَّ وَليجَةٍ دونَنا فَهِيَ طاغوتٌ _ أو قالَ : نِدٌّ _ . (7)

الإمام الصادق عليه السلام في قَولِهِ تَعالى: «وَ مَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُم مُّشْرِكُونَ» _ : شِركُ طاعَةٍ ولَيسَ شِركَ عِبادَةٍ . (8)

عنه عليه السلام_ أيضا _ :يُطيعُ الشَّيطانَ مِن حَيثُ لا يَعلَمُ فَيُشرِكُ . (9)

.


1- .يوسف : 106 .
2- .النحل : 36 .
3- .الزمر : 17 .
4- .التوبة : 31 .
5- .النساء : 65 .
6- .الوَليجَةُ : كلّ ما يتّخذُه الإنسانُ معتمدا عليه وليس من أهله؛ من قولهم : فلانٌ وَليجةٌ في القوم؛ إذا لحق بهم وليس منهم (المفردات : ص 883 «ولج» ) .
7- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 83 ح 33 ، بحار الأنوار : ج 24 ص 246 ح 6 .
8- .الكافي : ج 2 ص 397 ح 4 عن ضريس ، حقائق التأويل : ص 375 ، تفسير القمّي : ج1 ص 358 عن الفضيل عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 9 ص 214 ح 93 .
9- .الكافي : ج 2 ص 397 ح 3 عن أبي بصير وإسحاق بن عمّار .

ص: 473

«و بيشتر ايشان به خدا ايمان نياورند ، مگر آن كه [چيزى را با او ]شريك مى گيرند» .

«و هر آينه ، در ميان هر امّتى پيامبرى مبعوث ساختيم كه خدا را بندگى كنيد و از طاغوت ، دورى نماييد» .

«و كسانى كه از عبادت طاغوت دورى كردند و به خدا باز گشتند ، ايشان را بشارت باد» .

«و اينان ، عالمان و راهبان خود و مسيح پسر مريم را به جاى خدا ، خداوندانِ خويش گرفتند ، در صورتى كه مأمور نبودند جز آن كه خداى يگانه اى را بپرستند كه هيچ معبودى جز او نيست . او منزّه است از آنچه [با وى] شريك مى گردانند» .

«چنين نيست . به پروردگارت سوگند كه ايمان نمى آورند ، مگر آن كه تو را در مشاجرات ميان خود ، داور قرار دهند و سپس از قضاوتى كه كرده اى ، در دل هايشان احساس ناراحتى نكنند و كاملاً سرِ تسليم فرود آورند» .

حديثتفسير العيّاشى_ به نقل از ابو الصَّباح كِنانى _ :امام باقر عليه السلام فرمود : «از رفاقت با غير خودى ها (1) بپرهيزيد ؛ زيرا هر رفيقى جز ما ، طاغوت است» يا فرمود : «شريك [خدا] است» .

امام صادق عليه السلام_ در باره آيه شريف : «و بيشتر ايشان به خدا ايمان نياورند ، مگر آن كه [چيزى را با او ]شريك مى گيرند» _ :مقصود ، شرك در اطاعت است ، نه شرك در عبادت .

امام صادق عليه السلام :_ در باره همين آيه _ :[يعنى چنين كسى] ندانسته از شيطان اطاعت مى كند و بدين ترتيب ، [در طاعت خدا] شرك مى ورزد .

.


1- .وليجه : هر غيرِ خودى و بيگانه اى كه انسان ، او را به دوستى برگيرد و به وى اعتماد كند . هر گاه فردى غريبه و غير خودى به قومى ملحق شود ، عرب مى گويد : فلانٌ وليجة فى القوم (مفردات ألفاظ القرآن : ص 883 مادّه «ولج») ؛ همدم ؛ محرِم اسرار .

ص: 474

الكافي عن عبد اللّه الكاهلي :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام لَو أَنَّ قَوما عَبَدُوا اللّهَ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ ، وأَقامُوا الصَّلاةَ ، وآتَوُا الزَّكاةَ ، وحَجُّوا البَيتَ ، وصاموا شَهرَ رَمَضانَ ، ثُمَّ قالوا لِشَيءٍ صَنَعَهُ اللّهُ أَو صَنَعَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أَلّ صَنَعَ خِلافَ الَّذي صَنَعَ! أَو وَجَدوا ذلِكَ في قُلوبِهِم ، لَكانوا بِذلِكَ مُشرِكينَ . ثُمَ تَلا هذِهِ الآيَةَ: «فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِى أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا» . ثُمَّ قالَ أَبو عَبدِاللّهِ عليه السلام : عَلَيكُم بِالتَّسليمِ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :إِنَّ بَني أُمَيَّةَ أَطلَقوا لِلنّاسِ تَعليمَ الإِيمانِ ولَم يُطلِقوا تَعليمَ الشِّركِ ؛ لِكَي إِذا حَمَلوهُم عَلَيهِ لَم يَعرِفوهُ . (2)

عنه عليه السلام_ وقَد سَأَلَهُ أَبو بَصيرٍ عَن قَولِهِ تَعالى: «اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ» _ :أَمَا وَاللّهِ ما دَعَوهُم إِلى عِبادَةِ أَنفُسِهِم ، ولَو دَعَوهُم إِلى عِبادَةِ أَنفُسِهِم لَما أَجابوهُم ، ولكِن أَحَلّوا لَهُم حَراما ، وحَرَّموا عَلَيهِم حَلالاً ، فَعَبَدوهُم مِن حَيثُ لا يَشعُرونَ . (3)

عنه عليه السلام_ لأَِبي بَصيرٍ في قَولِهِ تَعالى: «وَ الَّذِينَ اجْتَنَبُواْ الطَّاغُوتَ أَن يَعْبُدُوهَا وَ أَنَابُواْ إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى» (4) _ :أَنتُم هُم ، ومَن أَطاعَ جَبّارا فَقَد عَبَدَهُ . (5)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 390 ح 2 وج 2 ص 398 ح 6 ، المحاسن : ج 1 ص 423 ح 969 ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 255 ح 184 ، مجمع البيان : ج 3 ص 107 كلاهما نحوه وليس فيهما «صنعه اللّه » ، بحار الأنوار : ج 2 ص 205 ح 90 .
2- .الكافي : ج 2 ص 415 ح 1 عن سفيان بن عيينة .
3- .الكافي : ج 2 ص 398 ح 7 وج 1 ص 53 ح 1 ، المحاسن : ج 1 ص 383 ح 848 كلّها عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 2 ص 98 ح 50 .
4- .الزمر : 17 .
5- .مجمع البيان : ج 8 ص 770 عن أبي بصير ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 513 ح 5 عن أبي بصير عن الإمام الصادق عن الإمام الباقر عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 23 ص 361 ح 20 .

ص: 475

الكافى_ به نقل از عبد اللّه كاهلى _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «اگر مردمى خداى يگانه و بى انباز را بپرستند ، نماز بخوانند ، زكات بدهند ، حج بگزارند و ماه رمضان را روزه بگيرند ، امّا در باره كارى [و حكمى] كه خدا يا پيامبر خدا كرده است ، [از سرِ اعتراض] بگويند : چرا عكس اين كار را نكرد ، يا [حتّى ]چنين احساسى را در دل هايشان بيابند ، هر آينه ، به سبب آن مشرك اند» . آن گاه ، امام صادق عليه السلام اين آيه را تلاوت كرد : «نه! به پروردگارت سوگند كه ايمان ندارند ، مگر آن كه تو را در اختلافات ميان خود ، داور قرار دهند و سپس از قضاوتى كه كرده اى ، در دل هاى خويش احساس ناراحتى نكنند و كاملاً سرِ تسليم فرود آورند» . سپس امام صادق عليه السلام فرمود : «بر شما باد تسليم شدن!» .

امام صادق عليه السلام :بنى اميّه ، مردم را در آموختن ايمان ، آزاد گذاشتند ؛ امّا در آموختن شرك ، آزاد نگذاشتند ، براى اين كه هر گاه آنان را به شرك وا دارند ، متوجّه آن نشوند» .

امام صادق عليه السلام_ در پاسخ سؤال ابو بصير از آيه شريف : «عالمان و راهبانِ خويش را به جاى خدا به خداوندى گرفتند» _ :به خدا سوگند كه آنان (عالمان و راهبان) ، يهود را به عبادت خودشان فرا نخواندند ، كه اگر آنها را به عبادت خود فرا مى خواندند ، قطعاً نمى پذيرفتند ؛ بلكه حرامى را براى آنها حلال ، و حلالى را برايشان حرام ساختند و بدين سان ، بى آن كه خود بفهمند ، آنان را عبادت كردند .

امام صادق عليه السلام_ به ابو بصير در باره اين سخن خداوند : «و كسانى كه از عبادت طاغوت دورى كردند و به خدا بازگشتند ، ايشان را بشارت باد!» _ :شما ، همان كسانيد و هركس از سلطانى اطاعت كند ، در واقع ، او را عبادت كرده است .

.

ص: 476

عنه عليه السلام :مَرَّ عيسَى بنُ مَريَمَ عليه السلام عَلى قَريَةٍ قَد ماتَ أَهلُها ... فَقالَ: يا أَهلَ هذِهِ القَريَةِ ، فَأَجابَهُ مِنهُم مُجيبٌ: لَبَّيكَ يا روحَ اللّهِ وكَلِمَتَهُ . فَقالَ: وَيحَكُم ، ما كانَت أَعمالُكُم؟ قالَ: عِبادَةُ الطّاغوتِ وحُبُّ الدُّنيا ، مَعَ خَوفٍ قَليلٍ ، وأَمَلٍ بَعيدٍ ، وغَفلَةٍ في لَهوٍ ولَعِبٍ . فَقالَ: كَيفَ كانَ حُبُّكُم لِلدُّنيا؟ قالَ: كَحُبِّ الصَّبِيِّ لِاُمِّهِ ؛ إِذا أَقبَلَت عَلَينا فَرِحنا وسُرِرنا ، وإِذا أَدبَرَت عَنّا بَكَينا وحَزَنّا . قالَ: كَيفَ كانَت عِبادَتُكُم لِلطّاغوتِ؟ قالَ: الطّاعَةُ لِأَهلِ المَعاصي . (1)

عنه عليه السلام :مَعنى صِفَةِ الإِيمانِ الإِقرارُ وَالخُضوعُ للّهِِ بِذُلِّ الإِقرارِ ، وَالتَّقَرُّبُ إِلَيهِ بِهِ ، وَالأَداءُ لَهُ بِعِلمِ كُلِّ مَفروضٍ مِن صَغيرٍ أَو كَبيرٍ مِن حَدِّ التَّوحيدِ فَما دونَهُ إِلى آخِرِ بابٍ مِن أَبوابِ الطّاعَةِ أَوَّلاً فَأَوّلاً ، مَقرونٌ ذلِكَ كُلُّهُ بَعضُهُ إِلى بَعضٍ ، مَوصولٌ بَعضُهُ بِبَعضٍ ، فَإِذا أَدَّى العَبدُ ما فَرَضَ عَلَيهِ مِمّا وَصَلَ إِلَيهِ عَلى صِفَةِ ما وَصَفناهُ فَهُوَ مُؤمِنٌ مُستَحِقٌّ لِصِفَةِ الإِيمانِ ... . ومَعنَى الشِّركِ: كُلُّ مَعصِيَةٍ عُصِيَ اللّهُ بِها بِالتَّدَيُّنِ فَهُوَ مُشرِكٌ ، صَغيرَةً كانَت المَعصِيَةُ أَو كَبيرَةً ، فَفاعِلُها مُشرِكٌ . (2)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 318 ح 11 ، مشكاة الأنوار : ص 461 ح 1538 كلاهما عن مهاجر الأسدي ، معاني الأخبار : ص 341 ح 1 ، ثواب الأعمال : ص 303 ح 1 ، علل الشرائع : ص 466 ح 21 والثلاثة الأخيرة عن سهل الحلواني نحوه ، بحار الأنوار : ج 73 ص 10 ح 3 .
2- .تحف العقول : ص 329 ، بحار الأنوار : ج 68 ص 278 ح 31 .

ص: 477

امام صادق عليه السلام :عيسى بن مريم عليهاالسلام بر آبادى اى گذشت كه مردم آن ، همه مرده بودند ... صدا زد : «اى مردمِ اين آبادى!» . از ميان ايشان ، يكى پاسخ داد : بله ، اى روح و كلمه خدا! عيسى عليه السلام فرمود : «واى بر شما! كردارتان چه بود؟» . گفت : عبادت طاغوت و دنيادوستى ، با ترس اندك [از خدا و معاد] ، و آرزوهاى دور و دراز ، و غفلت و فرو رفتن در لهو و لعب . فرمود : «دنيا دوستى تان چگونه بود؟» . گفت : چونان علاقه كودك به مادرش . هر گاه به ما رو مى كرد ، خوش حال و شادمان مى شديم و چون از ما روى مى گردانْد ، گريان و اندوهناك مى شديم . فرمود : «عبادتتان از طاغوت چگونه بود؟» . گفت : فرمان بردارى از گنهكاران .

امام صادق عليه السلام :معناى صفت ايمان ، عبارت است از : اقرار فروتنانه به خدا و خضوع در برابر او ، تقرّب جستن به او از اين طريق و به جاى آوردن آگاهانه هر فريضه كوچك يا بزرگى ، از حدّ يكتاشناسى گرفته به پايين تا آخرين باب از ابواب طاعت ، يكى پس از ديگرى ؛ زيرا همه اينها باهم مرتبط و به يكديگر پيوسته اند . هر گاه بنده ، آنچه را [خداوند] بر او واجب ساخته و به او رسيده است ، به شرحى كه گفتيم به جاى آورد ، او مؤمن و سزاوار صفتِ ايمان است ... . و معناى شرك ، عبارت است از : هر معصيتى كه خدا با آن نافرمانى شود و جنبه دين به خود گيرد ؛ خواه آن معصيت ، كوچك باشد يا بزرگ ، در هر صورت ، مرتكب آن ، مشرك است .

.

ص: 478

2 / 6المرتبة السادسة : التّوحيد في العبادةالعبادة في اللغة هي : اللين والذلّ (1) ، وعبادة اللّه : التذلّل والخضوع أمامه، ويُستعمَل التّوحيد في العبادة قرآنيّا وروائيّا بمعنيين هما: 1 . إطاعة اللّه وحده وترك عبادة غيره ، كما جاء في قوله تعالى: «وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِى كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولًا أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ وَ اجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ» . (2) وقوله سبحانه: «وَ الَّذِينَ اجْتَنَبُواْ الطَّاغُوتَ أَن يَعْبُدُوهَا وَ أَنَابُواْ إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى» . (3) وهذا المعنى للتّوحيد في العبادة هو نفس التّوحيد في الطّاعة الّذي تقدّم توضيحه من قبل . 2 . خلوص النيّة في عبادة اللّه وحدَه . إنّ التّوحيد في الطّاعة لازمه التّوحيد في العبادة أيضا ؛ لأَنّ طاعة الأوامر الإلهيّة بنحو مطلق يستلزم إخلاص النيّة ، ولكن ارتأينا لتوحيد العبادة عنوانا مستقلّاً ؛ للتنبّه على أنّ الرياء في الطّاعة والعبادة شرك.

أَعلى مراتب التَّوحيدإنّ أعلى مراتب الإخلاص أو التّوحيد في العبادة ، هي أنّ الإنسان في عبادته وطاعته للّه تعالى لا يطلب أجرا ، بل إنّ عشق اللّه سبحانه وحبّه يدفعانه إلى طاعته ، كما قال الإمام الصادق عليه السلام : إِنَّ النّاسَ يَعبُدونَ اللّهَ عز و جل عَلى ثَلاثَةِ أوجُهٍ : فَطَبَقَةٌ يَعبُدونَهُ رَغبَةً في ثَوابِهِ فَتِلكَ عِبادَةُ الحرُصَاءِ ، وهُوَ الطَّمَعُ ، وآخَرونَ يَعبُدونَهُ فَرَقا مِنَ النّارِ فَتِلكَ عِبادَةُ العَبيدِ ، وهِيَ الرَّهبَةُ ، ولكِنّي أعبُدُهُ حُبّا لَهُ عز و جلفَتِلكَ عِبادَةُ الكِرامِ ، وهُوَ الأَمنُ . (4)

.


1- .قال ابن فارس : العين والباء والدال أصلان صحيحان كأنّهما متضادّان وج الأوّلج من ذينك الأصلين يدلّ على لين وذلّ ، والآخر على شدّة وغلظ (معجم مقاييس اللغة : ج 4 ص 205 « عبد») .
2- .النحل : 36 .
3- .الزمر : 17 .
4- .راجع : المحبّة في الكتاب والسنّة : ص 210 (الترغيب في محبّة اللّه عز و جل / عبادة المحبّين) .

ص: 479

2 / 6 مرتبه ششم : توحيد در عبادت
بالاترين مراتب توحيد

2 / 6مرتبه ششم : توحيد در عبادتعبادت ، در لغت به معناى نرمش و فروتنى است (1) و عبادت خدا ، به معناى فروتنى و خضوع انسان در برابر اوست . توحيد در عبادت ، در قرآن و احاديث اسلامى ، در دو معنا به كار مى رود : 1 . اطاعت انسان از خداى يگانه و ترك پرستش غير او ، مانند : «و در هر امّتى فرستاده اى برانگيختيم كه : خدا را بپرستيد و از طاغوت بپرهيزيد» . و نيز : «و مژده باد آنان را كه از پرستش طاغوت ، پرهيز كردند و به سوى خدا باز گشتند» . اين معنا از توحيد در عبادت ، همان توحيد در اطاعت است كه پيش از اين ، توضيح داده شد . 2 . خالص كردن انگيزه در پرستش خداى يگانه . البته لازمه توحيد در اطاعت ، توحيد در عبادت نيز هست ؛ زيرا اطاعت از اوامر الهى به طور مطلق ، مستلزم اخلاص و پاك سازى انگيزه است ؛ امّا به دليل اهمّيت اين موضوع و نيز اهمّيت مسئله اخلاص در عبادت و مراتب اخلاص ، عنوان مستقلى به آن ، اختصاص يافته است .

بالاترين مراتب توحيدبالاترين مراتب اخلاص و يا توحيد در عبادت ، آن است كه انسان در عبادت و اطاعت ، از خداوند متعال ، مزد طلب نكند ؛ بلكه عشق و محبّت خدا ، او را به اطاعت از او وادار نمايد ، چنان كه امام صادق عليه السلام مى فرمايد : مردم ، خداى عز و جل را به سه گونه عبادت مى كنند : گروهى از سرِ رغبت به پاداش خداوند ، او را عبادت مى نمايند كه اين ، عبادت حريصان و همان طمع است . گروهى ديگر ، او را از سرِ بيم از آتش عبادت مى كنند كه اين ، عبادت بردگان و همان ترس است . امّا من ، از سرِ محبّت به او عبادتش مى كنم كه اين ، عبادت بزرگ مَنشان و اين ، همان آسودگى است .

.


1- .عَبَدَ در زبان عربى ، دو ريشه دارد كه گويا از نظر معنا ، متضادند . يكى از اين دو بر نرمى و خاكسارى و كُرنش و پرستش ، و ديگرى بر شدّت و تندى و قوّت و صلابت ، دلالت مى كند .

ص: 480

الكتاب«وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِى إِلَيْهِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ» . (1)

«إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» . (2)

«أَلَا لِلَّهِ الدِّينُ الْخَالِصُ وَ الَّذِينَ اتَّخَذُواْ مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فِى مَا هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِى مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ» . (3)

«قُلْ يَاأَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ» . (4)

«قُلْ يَاأَيُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِى شَكٍّ مِّن دِينِى فَلَا أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَ لَكِنْ أَعْبُدُ اللَّهَ الَّذِى يَتَوَفَّاكُمْ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ * وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا وَ لَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ * وَلَا تَدْعُ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنفَعُكَ وَ لَا يَضُرُّكَ فَإِن فَعَلْتَ فَإِنَّكَ إِذًا مِّنَ الظَّالِمِينَ» . (5)

«قُلْ إِنَّ صَلَاتِى وَنُسُكِى وَمَحْيَاىَ وَمَمَاتِى لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ * لَا شَرِيكَ لَهُ وَبِذَلِكَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِينَ» . (6)

«قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَىَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَن كَانَ يَرْجُواْ لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحًا وَ لَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدَا» . (7)

راجع : البقرة: 83 ، يوسف: 40 .

.


1- .الأنبياء : 25 .
2- .الفاتحة : 5 .
3- .الزمر : 3 .
4- .آل عمران : 64 .
5- .يونس : 104 _ 106 .
6- .الأنعام : 162 و 163 .
7- .الكهف : 110 .

ص: 481

قرآن«و ما پيش از تو ، هيچ پيامبرى نفرستاديم ، مگر آن كه به او وحى كرديم كه : معبودى جز من نيست . پس مرا بپرستيد» .

«فقط تو را مى پرستيم و فقط از تو يارى مى جوييم» .

«آگاه باشيد كه آيين ناب ، از آنِ خداست ؛ و كسانى كه به جاى او اوليايى براى خود گرفته اند [به اين بهانه كه :] ما آنها را نمى پرستيم ، مگر براى اين كه ما را به خدا نزديك تر سازند ، البته خدا ميان آنان ، در باره آنچه بر سرِ آن اختلاف دارند ، داورى خواهد كرد . همانا خدا ، كسى را كه دروغگو و ناسپاس است ، راه نمايى نمى كند» .

«بگو : اى اهل كتاب! به سوى سخنى بياييد كه ميان ما و شما يكسان است و آن اين است كه : جز خدا را نپرستيم و چيزى را شريك او نگردانيم ، و بعضى از ما ، بعضى ديگر را به جاى خدا ، پروردگار نگيرد . پس اگر [از اين پيشنهاد ]روى گرداندند ، بگوييد : گواه باشيد كه ما مسلمانيم» .

«بگو : اى مردم! اگر در دين من ، دودليد ، پس [بدانيد كه من] كسانى را كه شما به جاى خدا مى پرستيد ، نمى پرستم ؛ بلكه خدايى را مى پرستم كه جانِ شما را مى ستانَد ، و به من فرمان داده شده كه از اهل ايمان باشم [و فرمان داده شده است كه :] به دين يكتاپرستى روى آور و هرگز از مشركان مباش و به جاى خدا ، چيزى را كه نه سود به تو مى رسانَد و نه زيان ، مخوان ؛ كه اگر چنين كنى ، هر آينه ، از ستمكارانى» .

«بگو : نمازم و عبادتم و زندگى و مرگ من ، براى خداست كه پروردگار جهان هاست و او را شريكى نيست ، و به اين كار ، مأمور شده ام و من ، نخستين مسلمانم» .

«بگو : من هم بشرى مانند شما هستم كه به من ، وحى مى شود . جز اين نيست كه خداى شما ، خدايى واحد است . پس هركه به ديدار پروردگارش اميد [و ايمان ]دارد ، بايد كار نيك كند و هيچ كس را در عبادت پروردگارش شريك نگردانَد» .

ر . ك : بقره : آيه 83 ، يوسف : آيه 40 .

.

ص: 482

الحديثالمعجم الكبير عن شدّاد بن أَوس :قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : إِذا جَمَعَ اللّهُ الأَوَّلينَ وَالآخِرينَ بِبَقيعٍ (1) واحِدٍ يَنفُذُهُمُ البَصَرُ ويُسمِعُهُمُ الدَّاعي ، قالَ: أَنَا خَيرُ شَريكٍ ، كُلُّ عَمَلٍ كانَ عُمِلَ لي في دارِ الدُّنيا كانَ لي فيهِ شَريكٌ فَأَنَا أَدَعُهُ اليَومَ ، ولا أَقبَلُ اليَوم إِلّا خالِصا . ثُمَّ قَرَأَ : «إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ» (2) ، «مَن كَانَ يَرْجُواْ لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحًا وَ لَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدَا» (3) . (4)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لم آتِكُم إِلّا بِخَيرٍ ؛ آتَيتُكم أَن تَعبُدُوا اللّهَ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ . . . وأَن تَدَعُوا اللّاتَ وَالعُزّى . (5)

الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى: «فَمَن كَانَ يَرْجُواْ لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحًا وَ لَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدَا» _ :الرَّجُلُ يَعمَلُ شَيئا مِنَ الثَّوابِ لا يَطلُبُ بِهِ وَجهَ اللّهِ إِنَّما يَطلُبُ تَزكِيَةَ النّاسِ ، يَشتَهي أَن يُسمِعَ بِهِ النّاسَ ، فَهذَا الَّذي أَشرَكَ بِعِبادَةِ رَبِّهِ . (6)

عنه عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» (7) _ : «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» : إِخلاصُ العِبادَةِ ، «وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» : أَفضَلُ ما طَلَبَ بِه العِبادُ حَوائِجَهُم . (8)

.


1- .البَقيع : المكان المتّسع (المصباح المنير : ص 57 «بقع») .
2- .الصافّات : 40 .
3- .الكهف : 110 .
4- .المعجم الكبير : ج 7 ص 291 ح 7167 .
5- .مسند ابن حنبل : ج 9 ص 48 ح 23188 ، كنز العمّال : ج 1 ص 31 ح 35 .
6- .الكافي : ج 2 ص 293 ح 4 ، منية المريد : ص 318 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 352 ح 93 كلّها عن جرّاح المدائني ، بحارالأنوار : ج 72 ص 281 ح 4 .
7- .الفاتحة : 5 .
8- .تفسير العياشي : ج 1 ص 22 ح 17 عن محمّد بن مسلم ، بحار الأنوار : ج 85 ص 21 ح 10 .

ص: 483

حديثالمعجم الكبير_ به نقل از شدّاد بن اوس _ :پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «آن گاه كه خداوند ، همه انسان ها را ، از اوّل تا آخر عالم ، در دشتى فراخ ، گرد آورد ، به طورى كه همه آنها در چشم رس اند و صدا به گوش همگان مى رسد ، مى فرمايد : من ، بهترين شريك هستم . هر عملى كه در سراى دنيا براى من انجام شده و در آن برايم شريكى بوده است ، من ، امروز ، آن را وا مى نهم و امروز ، جز خالص را نمى پذيرم » . پيامبر صلى الله عليه و آله سپس خواند : « «مگر بندگان ناب خدا» ، «هر كس به ديدار پروردگارش اميد [و ايمان ]دارد ، بايد كار نيك كند و هيچ كس را در عبادت پروردگارش شريك نگرداند» » .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من ، جز خوبى براى شما نياورده ام . اين را برايتان آورده ام كه : خداى يگانه و بى انباز را بپرستيد ... و لات و عزّا را رها كنيد .

امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند : «پس هر كه به ديدار پروردگارش اميد دارد ، بايد كار نيك كند و هيچ كس را در عبادت پروردگارش شريك نگردانَد» _ :شخصى ثوابى (كار نيكى) انجام مى دهد و نيّتش نه رضاى خدا ، بلكه ستايش مردم است و دوست دارد كه آوازه اش به گوش مردم برسد . چنين كسى در عبادت پروردگارش شرك ورزيده است .

امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند : «تنها تو را مى پرستيم و تنها از تو يارى مى جوييم» _ : «تنها تو را مى پرستيم» ، خالص ساختن عبادت است . «و تنها از تو يارى مى جوييم» ، برترين چيزى (دعايى) است كه بندگان به واسطه آن ، نيازهايشان را طلبيده اند .

.

ص: 484

عنه عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «حَنِيفًا مُّسْلِمًا» _ :خالِصا مُخلِصا ، لَيسَ فيهِ شَيءٌ مِن عِبادَةِ الأَوثانِ . (1)

الإمام الرضا عليه السلام : «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» رَغبَةٌ وتَقَرُّبٌ إِلَى اللّهِ تَعالى ذِكرُهُ ، وإِخلاصٌ لَهُ بِالعَمَلِ دونَ غَيرِهِ ، «وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» اِستِزادَةٌ مِن تَوفيقِهِ وعِبادَتِهِ ، وَاستِدامَةٌ لِما أَنعَمَ اللّهُ عَلَيهِ ونَصَرَهُ . (2)

الإمام العسكريّ عليه السلام_ في تَفسيرِ «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» _ :قالَ اللّهُ عز و جل : قولوا يا أَيُّهَا الخَلقُ المُنعَمُ عَلَيهِم: «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» أَيُّهَا المُنعِمُ عَلَينا ، نُطيعُكَ مُخلِصينَ مَعَ التَّذَلُّلِ وَالخُشوعِ بِلا رِياءٍ ولا سُمعَةٍ ، «وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» : مِنكَ نَسأَلُ المَعونَةَ عَلى طاعَتِكَ لِنُؤَدِّيَها كَما أَمَرتَ ، ونَتَّقِيَ مِن دُنيانا عَمّا عَنهُ نَهَيتَ ، ونَعتَصِمَ مِنَ الشَّيطانِ ومِن سائِرِ مَرَدَةِ الإِنسِ مِنَ المُضِلّينَ ، ومِنَ المُؤذينَ الظّالِمينَ بِعِصمَتِكَ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :العِبادَةُ الخالِصَةُ ألّا يَرجُوَ الرَّجُلُ إِلّا رَبَّهُ ، ولا يَخافَ إِلّا ذَنبَهُ . (4)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 15 ح 1 ، المحاسن : ج 1 ص 391 ح 873 نحوه وكلاهما عن عبداللّه بن مسكان ، تهذيب الأحكام : ج 2 ص 43 ح 133 عن أبيبصير نحوه ، بحارالأنوار : ج 84 ص 70 ح 27 .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 310 ح 926 ، علل الشرائع : ص 260 ح 9 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 107 ح 1 وفيه «وبصّره» بدل «ونصره» وكلّها عن الفضل بن شاذان ، بحار الأنوار : ج 85 ص 54 ح 46 .
3- .تنبيه الخواطر : ج 2 ص 95 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 27 ح 7 ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 39 ح 15 وفيه «مردة الجنّ والإنس» بدل «مردة الإنس» ، بحار الأنوار : ج 70 ص 216 .
4- .غرر الحكم : ج 2 ص 144 ح 2128 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 65 ح 1666 .

ص: 485

امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند عز و جل : «حَنِيفًا مُّسْلِمًا» _ :[يعنى] خالص و مخلص ، به طورى كه چيزى از بت پرستى در او نباشد .

امام رضا عليه السلام : «تنها تو را مى پرستيم» ، رغبت و تقرّب جستن به خداوند متعال و خالص گردانيدن عمل براى اوست و نه ديگران . «و تنها از تو يارى مى جوييم» ، درخواست توفيق و عبادت بيشتر و تقاضاى ادامه نعمت هاى خدا به او و يارى اش است .

امام عسكرى عليه السلام_ در تفسير «تنها تو را مى پرستيم و تنها از تو يارى مى طلبيم» _ :خداوند فرموده است : «هان! اى مردمانى كه به شما نعمت داده شده است ، بگوييد : «تنها تو را مى پرستيم» ، اى نعمت دهنده به ما ؛ و مخلصانه و با فروتنى و خشوع و بى هيچ ريا و شهرت طلبى اى تو را اطاعت مى كنيم ، «و تنها از تو يارى مى طلبيم» : از تو درخواست مى كنيم كه ما را بر طاعتت يارى كنى تا آن را آن گونه كه فرموده اى ، به جا آوريم و از دنيايمان ، از آنچه از آن نهى كرده اى ، پرهيز كنيم و با حمايت و نگهدارى تو ، خويشتن را از [شرّ] شيطان و انسان هاى اهريمنْ صفت ، گم راه ساز و آزار دهنده و ستمگر ، نگه داريم .

امام على عليه السلام :عبادت خالص ، آن است كه انسان ، جز به پروردگارش اميد نبندد و جز از گناه خويش نترسد .

.

ص: 486

عنه عليه السلام :طوبى (1) لِمَن أَخلَصَ للّهِِ العِبادَةَ وَالدُّعاءَ ، ولَم يَشغَل قَلبَهُ بِما تَرى عَيناهُ ، ولَم يَنسَ ذِكرَ اللّهِ بِما تَسمَعُ أُذُناهُ . (2)

عنه عليه السلام :مِن أَحَبِّ الكَلامِ إِلَى اللّهِ هؤُلاءِ الكَلِماتُ: اللّهُمَّ لا إِلهَ إِلّا أَنتَ ، اللّهُمَّ لا نَعبُدُ إِلّا إِيّاكَ ، اللّهُمَّ لا نُشرِكُ بِكَ شَيئا ، اللّهُمَّ إِنّي ظَلَمتُ نَفسي فَاغفِرلي ؛ فَإِنَّهُ لا يَغفِرُ الذُّنوبَ إِلّا أَنتَ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :اللّهُمَّ إِنّي أُشهِدُكَ وكَفى بِكَ شَهيدا ، وأُشهِدُ مَلائِكَتَكَ وحَمَلَةَ عَرشِكَ وسُكّانَ سَماواتِكَ وأَرضِكَ بِأَنَّكَ أَنتَ اللّهُ الَّذي لا إِلهَ إِلّا أَنتَ ، المَعبودُ الَّذي لَيسَ مِن لَدُن عَرشِكَ إِلى قَرارِ أَرضِكَ مَعبودٌ يُعبَدُ سِواكَ إِلّا باطِلٌ مُضَمحِلٌّ غَيرُ وَجهِكَ الكَريمِ ، لا إِلهَ إِلّا أَنتَ المَعبودُ فَلا مَعبودَ سِواكَ ، تَعالَيتَ عَمّا يَقولُ الظّالِمونَ عُلُوّا كَبيرا . (4)

.


1- .طُوبى : اسم شجرة في الجنّة ، وقيل : بل إشارة إلى كلّ مستطاب في الجنّة من بقاء بلا فناء ، وعزّ بلا زوال ، وغنى بلا فقر (مفردات ألفاظ القرآن : ص 528 «طيب») .
2- .الكافي : ج 2 ص 16 ح 3 عن عليّ بن أسباط عن الإمام الرضا عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 70 ص 229 ح 5 .
3- .كنز العمّال : ج 2 ص 678 ح 5053 نقلاً عن هنّاد ويوسف القاضي في سننه .
4- .تهذيب الأحكام : ج 3 ص 144 ح 317 عن عليّ بن الحسين العبدي ، الإقبال : ج 2 ص 283 عن عليّ بن الحسن العبدي ، بحار الأنوار : ج 98 ص 303 ح 2 .

ص: 487

امام على عليه السلام :خوشا به حال كسى كه خداوند را خالصانه ، عبادت و نيايش كرد و دلش را به آنچه چشمانش مى بيند ، مشغول نداشت ، و آنچه گوش هايش مى شنود ، او را از ياد خدا غافل نساخت .

امام على عليه السلام :از محبوب ترين سخنان نزد خداوند ، اين جملات است : بار خدايا! معبودى جز تو نيست . بار خدايا! ما ، جز تو را نمى پرستيم . بار خدايا! چيزى را شريك تو نمى گردانيم . بار خدايا! من به خويشتن ستم كردم . پس مرا بيامرز كه آمرزنده گناهان ، تنها تو هستى .

امام صادق عليه السلام :بار خدايا! تو را گواه مى گيرم و گواه بودن تو كافى است ، و فرشتگانت و حمل كنندگان عرشت و ساكنان آسمان ها و زمينت را [نيز ]گواه مى گيرم به اين كه تويى خدا و معبودى جز تو نيست ، و از عرش تا فرش ، هر معبودى غير از تو پرستش شود ، باطل و نابود شده است ، مگر ذاتِ شريف تو . خدايى جز تو نيست و معبود ، تويى و غير تو معبودى نيست . تو بسى برتر و والاتر از آنى كه ستمكاران [در وصف تو ]مى گويند .

.

ص: 488

. .

ص: 489

مبحث سوم: نام ها و صفات خدا
اشاره

مبحث سوم: نام ها و صفات خدافصل يكم : معناى «اسماءُ اللّه »فصل دوم : انواع نام هاى خدافصل سوم : شمار نام هاى خدافصل چهارم : اسم أعظمفصل پنجم : نقش نام هاي خدا در تدبير جهانفصل ششم : بايسته ها در شناخت صفات خدا

.

ص: 490

الفصل الأوّل : معنى أسماء اللّه عزّوجلّهناك اختلاف في الآراء حول الجذر اللغوي للاسم ، فالكوفيّون يرون أنّه مشتقّ من«الوسم» بمعنى العلامة ، ويرى البصريّون أنّه مشتقّ من «السموّ» بمعنى العلوّ والرفعة ، بيد أنّهم يعترفون بأنّه يستعمل من حَيثُ المَعنى اللغوي بمعنى العلامة . (1) أمّا «الصفة» فقد جاءت بهذه الهيئة ولكنّ أصلها اللغوي هو «الوصف» كما أنّ «العِدَة» اشتقّت من «الوعد» . وبناءً على هذا فإنّ «الصفة» هي مصدر بمعنى الوصف، ولكنّها في كثير من الأحيان تستعمل بمعنى اسم المصدر ، ويراد منها حينئذٍ الأمارة والعلامة ، (2) غير أنّ الصفة أمارة تبيّن إحدى خصائص الموصوف . (3) وعلى هذا فالاسم والصفة كلاهما بمعنى العلامة والأمارة للمسمّى والموصوف؛ فالاسم يشمل كلّ علامة وأمارة ، وأمّا الصفة فهي علامة مخصّصة ومقيّدة . ومن هنا فإنّ بين الاسم والصفة علاقة عموم وخصوص مطلق ، أي أنّ كلّ صفة اسم ، ولكن ليس كلّ اسم صفة ، فالأعلام والأسماء الخاصّة مثل «زيد» و«بكر» أسماء وليست صفات . أمّا الأسماء الدالّة على الأوصاف فهي أسماء وصفات كالعالم والعلم . (4) أمّا في علوم الأدب والعرفان والكلام فإنّ للاسم والصفة إطلاقات أُخرى أيضا؛ فطبقا لإحدى الإطلاقات في العلوم الأدبية تكون المصادر كالعلم والقدرة أسماء وليست صفات ، أما المشتقات كالعالم والقادر فهي صفات وليست أسماء . ويحمل الاسم والصفة في العرفان النظري مَعنىً معاكسا تماما للمعنى المذكور . (5) وأمّا الأحاديث في بيان أسماء اللّه وصفاته فلم يؤخذ فيها بنظر الاعتبار التفاوت الموجود في الاصطلاحات المختلفة للاسم والصفة ؛ واُطلق الاسم والصفة كلاهما على الكمالات من قبيل «العلم» ، وعلى الصفات المتّصفة بالكمالات مثل «العالم» ، نذكر على سبيل المثال أنّ بعض الأحاديث في خصوص السميع والبصير استخدمت فيها لفظة «الصفة» ، (6) وفي بعضها الآخر استخدمت لفظة «الاسم» . (7) بل إنّ هذين المعنيين اُطلقا حتّى على كلمتي العلم والعالِم في الحديث الواحد . وقد صرّحت بعض الأحاديث بأنّ الاسم والصفة على مَعنى واحد ، فقد رُوي عَن الإمام الباقر عليه السلام أنّه قال: إنَّ الأَسماءَ صِفاتٌ وَصَفَ بِها نَفسَهُ . (8) و عندما سأل محمّد بن سنان الإمام الرضا عليه السلام : مَا الاِسمُ؟ قالَ : صِفَةٌ لمَوصوفٍ . (9) بناءً على ما سبق ذكرُه فإنّ جميع أسماء اللّه تعالى هي صفاتُه ، وكلّ صفاته أسماؤه . وقد جاء الفصل بين الأسماء والصفات في تقسيمات هذا الكتاب بناءً على ما اقتضاه نظم التأليف وليس من باب الفصل في المعنى. بناءً على المعنى اللغوي للاسم والصفة ، وانطلاقا من وحدة مصداقهما بشأن اللّه تعالى وفي ضوء الأحاديث الواردة في هذا المجال ، نستنتج أنّ أسماء اللّه هي من نوع صفاته، وأنّه تعالى ليس له اسم إلّا ويحمل صفة من صفاته . ومن هنا فإنّ اللّه سبحانه و تعالى ليس له اسم عَلَم جامد غير مشتقّ جاء كعلامة له فقط من غير أن ينطوي على وصف من أوصافه ، وبعبارة اُخرى : إنّ اسم اللّه مقيّد ، وكون أسماء اللّه علامة هي من جهة كونها ذات دلالة على وصف خاصّ به. و سنرى عند تفسير لفظ الجلالة «اللّه » أنّ لهذا الاسم جذر اشتقاقي أيضا ، وقد ذكرت الأحاديث الشريفة جذورا مختلفة له. (10) قال العلّامة الطباطبائي قدس سره في بيان معنى الأسماء الحسنى : نحن أَوّل ما نفتح أَعيننا ونشاهد من مناظر الوجود ما نشاهده يقع إِدراكنا على أَنفسنا وعلى أَقرب الاُمور منّا ، وهي روابطنا مع الكون الخارج من مستدعيات قوانا العاملة لإبقائنا ، فأَنفسنا وقوانا وأَعمالنا المتعلّقة بها هي أَوّل ما يدقّ باب إِدراكنا ، لكنّا لا نرى أَنفسنا إِلّا مرتبطة بغيرها ، ولا قوانا ولا أَفعالنا إِلّا كذلك ، فالحاجة من أَقدم ما يشاهده الإنسان ، يشاهدها من نفسه ومن كلّ ما يرتبط به من قواه وأَعماله والدنيا الخارجة ، وعند ذلك يقضي بذات ما يقوم بحاجته ويسدّ خلّته وإِليه ينتهي كلّ شيء ، وهو اللّه سبحانه ، ويصدّقنا في هذا النظر والقضاء قوله تعالى : «يَاأَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِىُّ» . (11) وقد عجز التاريخ عن العثور على بدء ظهور القول بالربوبيّة بين الأَفراد البشريّة، بل وجده وهو يصاحب الإنسانيّة إِلى أَقدم العهود الّتي مرّت على هذا النوع حتّى أَنّ الأَقوام الوحشيّة الّتي تحاكي الإنسان الأَوّلي في البساطة لمّا اكتشفوهم في أَطراف المعمورة كقطّان أَميركا وأُستراليا وجدوا عندهم القول بقوى عالية هي وراء مستوى الطبيعة ينتحلون بها ، وهو قول بالربوبيّة وإِن اشتبه عليهم المصداق ، فالإذعان بذات ينتهي إِليها أَمر كلّ شيء من لوازم الفطرة الإنسانيّة، لايحيد عنه إِلّا من انحرف عن إِلهام فطرته لشبهة عرضت له؛ كمن يضطرّ نفسه على الاعتياد بالسمّ وطبيعته تحذّره بإلهامها ، وهو يستحسن ما ابتلي به . ثمّ إِنّ أَقدم ما نواجهه في البحث عن المعارف الإلهيّة أَنّا نذعن بانتهاء كلّ شيء إِليه ، وكينونته ووجوده منه ، فهو يملك كلّ شيء؛ لعلمنا أَنّه لو لم يملكها لم يمكن أَن يفيضها ويفيدها لغيره ، على أَنّ بعض هذه الأَشياء ممّا ليست حقيقته إِلّا مبنيّة على الحاجة ، منبئة عن النقيصة ، وهو تعالى منزّه عن كلّ حاجة ونقيصة ؛ لأَنّه الذي إليه يرجع كلّ شيء في رفع حاجته ونقيصته . فله الملك _ بكسر الميم وبضمّها _ على الإطلاق ، فهو سبحانه يملك ما وجدناه في الوجود من صفة كمال ؛ كالحياة والقدرة والعلم والسمع والبصر والرزق والرحمة والعزّة وغير ذلك . فهو سبحانه حيّ ، قادر ، عليم ، سميع ، بصير ؛ لأَنّ في نفيها إِثبات النقص ، ولا سبيل للنقص إِليه . ورازق ، ورحيم ، وعزيز ، ومحيي ، ومميت ، ومبدئ ، ومعيد ، وباعث ، إِلى غير ذلك ؛ لأَنّ الرزق والرحمة والعزّة والإحياء والإماتة والإبداء والإعادة والبعث له ، وهو السبّوح القدّوس العليّ الكبير المتعال ، إِلى غير ذلك ، نعني بها نفي كلّ نعت عدميّ ، وكلّ صفة نقص عنه . فهذا طريقنا إِلى إِثبات الأَسماء والصفات له تعالى على بساطته ، وقد صدّقنا كتاب اللّه في ذلك حيث أَثبت الملك _ بكسر الميم _ والملك _ بضمّ الميم _ له على الإطلاق في آيات كثيرة لا حاجة إِلى إِيرادها . (12)

.


1- .راجع : الإنصاف في مسائل الخلاف بين النحويّين «البصريّين والكوفيّين» : ج 6 ص 16 والمصباح المنير : ص 290 ولسان العرب : ج 14 ص 401 ومشكل إعراب القرآن : ج 1 ص 6 .
2- .معجم مقاييس اللغة : ج 6 ص 115 ، كتاب التعريفات : ص 58 .
3- .المصباح المنير : ص 661 ، العين : ص 1957.
4- .معجم الفروق اللغويّة : ص 314 الرقم 1269.
5- .راجع : شرح فصوص الحكم للقيصري : ج 1 ص 34 ، الفتوحات المكيّة : ج 2 ص 58 ، موسوعة كشّاف اصطلاحات الفنون : ج 2 ص 1791 و ص 1078 وج 1 ص 181 وص 184 ، جامع الدروس العربية : ج 1 ص 97 ، صرف ساده (بالفارسية) : ص 224 .
6- .التوحيد : ص 146 ح 14.
7- .التوحيد : ص 187 ح 2.
8- .راجع : ص 498 ح 4 .
9- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 129 ح 25.
10- .راجع : ص 498 (أسماؤه تعبير / معنى اللّه عز و جل) .
11- .فاطر : 15 .
12- .الميزان في تفسير القرآن : ج 8 ص 349 _ 350 ، راجع : تمام كلامه .

ص: 491

فصل يكم : معناى «اسماءُ اللَّه»
اشاره

فصل يكم : معناى «اسماءُ اللّه »در باره اشتقاق واژه «اسم» ، اختلاف وجود دارد . كوفيان ، آن را مشتق از «وَسْم» به معناى «نشان» مى دانند و بصريان ، آن را از «سُمُوّ» به معناى «بلندى» و «رفعت» . البته اينان مى پذيرند كه كاربرد لغوى اسم ، همان «نشان» است . و امّا «صفت» ، از «وَصَفَ» است كه مانند «عِدَة» از «وَعَدَ» مشتق شده و از اين رو ، به همان معناى مصدرى «وصف» است ؛ امّا در بسيارى از موارد ، به معناى اسم مصدر به كار مى رود و گاه ، از آن ، معناى نشان و علامت ، اراده مى شود ، جز آن كه صفت ، نشانى است كه يكى از ويژگى هاى موصوف را بيان مى كند و بنا بر اين ، اسم و صفت ، هر دو به معناى علامت و نشان مسمّا و موصوف اند و اسم ، علامت و نشان را در بر مى گيرد ؛ امّا صفت ، علامتى تخصيص و تقييد يافته است . نتيجه اين كه نسبت ميان اسم و صفت ، عموم و خصوصِ مطلق است ؛ يعنى هر صفتى اسم است ، امّا هر اسمى صفت نيست و اسم هاى عَلَم و خاص (مانند : زيد و بَكر) ، اسم هستند ، ولى صفت نيستند و اسم هاى دلالت كننده بر اوصاف (مانند : علم و عالم) ، هم اسم هستند و هم صفت . امّا در علوم ادبى و عرفان و كلام ، اسم و صفت ، اطلاق هاى ديگرى هم دارند كه مطابق با يكى از اطلاق ها در علوم ادبى ، مصادر (مانند : علم و قدرت) ، اسم هستند ، نه صفت ؛ امّا مشتق هايى مانند عالم و قادر ، صفت اند ، نه اسم و در عرفان نظرى ، اسم و صفت ، معنايى كاملاً عكس آنچه ياد شده ، دارند . و امّا احاديث ، در بيان اسما و صفات خدا ، اين تفاوت موجود در اصطلاحات مختلف را مدّ نظر قرار نداده اند و اسم و صفت ، هر دو بر كمالات (مانند : علم) و نيز ذات متّصف به كمالات (مانند : عالم) اطلاق مى شوند . براى مثال ، برخى احاديث ، در خصوص «سميع» و «بصير» ، واژه «صفت» را به كار برده اند و برخى ديگر ، واژه «اسم» را و حتّى اين دو معنا بر دو كلمه علم و عالم در يك حديث ، اطلاق شده اند و برخى احاديث ، تصريح كرده اند كه اسم و صفت به يك معنا هستند . از امام باقر عليه السلام چنين روايت شده است : نام ها ، صفاتى هستند كه خداوند ، خود را بدانها وصف كرده است . همچنين ، محمّد بن سنان از امام رضا عليه السلام مى پرسد : اسم چيست ؟ امام عليه السلام مى فرمايد : صفتى است براى موصوفى . بنا بر آنچه ياد شد ، همه نام هاى خدا (اسماءُ اللّه ) ، صفات او هستند و همه صفات او ، نام هاى او ، و تفاوت قائل شدن ميان نام ها و صفات ، در تقسيمات اين همچنين ، بر اساس معناى لغوى اسم و صفت و به جهت اتّحاد مصداقى آن دو در مورد خداى متعال و در پرتو احاديثى كه در اين باره به ما رسيده ، نتيجه مى گيريم كه نام هاى خدا ، گونه اى از صفات اويند و خداى متعال ، نامى ندارد ، جز آن كه صفتى از صفات او را بر دوش مى كشد و از همين جاست كه خداى سبحان ، نام خاصّ جامد و غير مشتق _ كه فقط علامت او باشد و هيچ وصفى از اوصاف او را در بر نداشته باشد _ ندارد . كتاب ، مقتضاى نظم تأليف است و به معناى تفاوت معنايى نيست . به سخن ديگر ، نام خدا ، هميشه مقيّد است و علامت بودن نام هاى خدا ، از اين جهت است كه بر وصف خاصّى از او دلالت دارند و به زودى و به هنگام تفسير واژه جلاله «اللّه » خواهيم ديد كه اين نام نيز مبدأ اشتقاق دارد و احاديث شريف ، مصادر (اصل هاى) گوناگونى براى آن ذكر كرده اند . علّامه سيّد محمّدحسين طباطبايى ، در بيان معناى اسماى حُسنا مى نويسد : اوّلين بارى كه ما چشم بدين جهان مى گشاييم و مناظر هستى را مى بينيم ، آنچه مى بينيم ، نخست ، ادراك ماست كه بر خود ما واقع شده و قبل از هر چيز ، خود را مى بينيم . سپس نزديك ترين امور به خود را _ كه همان روابط ما با عالم خارج و با اشياى مورد نظر قواى عمل كننده ما در طول زندگى ماست _ درك مى كنيم . پس خود ما و قواى ما و اعمال متعلّق به اين قوا ، اوّلين چيزهايى هستند كه درِ دل هاى ما را مى كوبند و به درك ما در مى آيند ؛ ليكن ما خود را و قوا و كردارهايمان را نمى بينيم ، مگر در ارتباط با غير . پس مى توان گفت كه احتياج ، اوّلين چيزى است كه انسان ، آن را مشاهده مى كند و آن را در ذات خود و در هر چيزى كه مرتبط با آن و قوا و اعمال آن است و همچنين ، در سراسر جهانِ بيرون از خود ، مى بيند و در همين اوّلين ادراك ، به وجود ذاتى كه حوايج او را بر مى آورَد و وجود هر چيزى به او منتهى مى شود ، حكم مى كند و آن ، ذات خداى سبحان است . اين ادراك و حكمِ ما را اين آيه قرآن تصديق مى كند كه : «هان ، اى مردم! شما نيازمندان به خداييد و تنها خداوند ، غنى و بى نياز است» . البته تاريخ نتوانسته است ابتداى ظهور عقيده به ربوبيت را در ميان افراد بشر پيدا كند ؛ ليكن تا آن جا كه سير بشر را ضبط كرده ، از همان قديم ترين عهدها ، اين اعتقاد را در انسان ها سراغ مى دهد . حتّى اقوام وحشى اى كه اكنون در دورافتاده ترين نقاط قاره هاى امريكا و اقيانوسيه زندگى مى كنند و در حقيقت ، نمونه اى از سادگى انسان هاى اوّليه هستند ، وقتى افكارشان را بررسى مى كنيم ، مى بينيم كه به وجود قواى عالى در ماوراى طبيعت معتقدند و هر طايفه اى ، كيش خود را مستند به يكى از آن قوا مى داند و اين ، در حقيقت ، همان قول به ربوبيت است . اينان ، هر چند در تشخيص «رب» به خطا رفته اند ، ليكن اعتقاد به ذاتى دارند كه سرنوشت هر چيزى به او منتهى مى گردد ؛ چون اين اعتقاد ، از لوازم فطرت انسانى است و فردى نيست كه فاقد آن باشد ، مگر اين كه به خاطر شبهه اى كه بر او عارض شده ، از الهام فطرى اش منحرف شده باشد ، مثل كسى كه خود را به خوردن سَم ، عادت داده باشد ، كه هر چند طبيعتش به الهام خود ، او را تحذير مى كند ، او عادت خود را مُستَحسَن مى شمارد . سپس نخستين چيزى كه در بحث از معارف الهى با آن رو به رو مى شويم ، آن است كه منتهى شدن هر چيز را به او درمى يابيم و اقرار مى كنيم كه حقيقت و وجود هر چيز ، از اوست و او مالك همه چيز است ؛ چون مى دانيم اگر داراى آن نباشد ، نمى تواند آن را به غيرِ خود افاضه كند ، علاوه بر اين كه برخى موجودات [و بلكه همه آنها] اصل حقيقتشان بر اساس احتياج است و از نقصِ خود خبر مى دهند ؛ ولى خداى متعال ، منزّه از هر حاجت و هر نقيصه اى است ؛ چرا كه او مرجعِ هر چيزى است در رفع حاجت و نقيصه آن چيز . پس خداى متعال ، هم داراى مِلك (به كسر ميم) است ، و هم صاحب مُلك (به ضمّ ميم) ؛ يعنى همه چيز از آنِ اوست و در زيرِ فرمان اوست و اين ، دارا بودنش على الإطلاق است . پس او دارا و حكمران همه كمالاتى است كه ما در عالم (از قبيل : حيات و قدرت و علم و شنوايى و بينايى و رزق و رحمت و عزّت و ...) يافته ايم و در نتيجه ، او حىّ و قادر و عالم و سميع و بصير است ؛ چون اگر نباشد ، ناقص است ، حال آن كه نقص در او راه ندارد . همچنين ، رازق و رحيم و عزيز و محيى و مُميت و مُبدئ و مُعيد و باعث و ... است ؛ چرا كه رزق دادن و رحمت و عزّت و زنده كردن و ميراندن و اِبداء و اعاده و برانگيختن ، كار اوست ، و اين كه مى گوييم او سُبّوح و قُدّوس و على و كبير و متعال و ... است ، منظور ما اين است كه هر صفت عدمى و صفت نقصى را از او نفى كنيم . اين ، طريقه ساده اى است كه ما در اثبات اسما و صفات براى خداى متعال مى پيماييم . قرآن كريم هم ما را در اين طريقه ، تصديق نموده و در آيات بسيارى ، مُِلك (به كسر و به ضمّ ميم) را به طور مطلق براى خداى متعال اثبات كرده است و چون حاجتى به ذكر آن آيات نيست ، مى گذريم .

.

ص: 492

. .

ص: 493

. .

ص: 494

. .

ص: 495

. .

ص: 496

. .

ص: 497

. .

ص: 498

1 / 1أسماؤُهُ تَعبيرٌالإمام الرضا عليه السلام_ مِن كَلامِهِ فِي التَّوحيدِ _ :أَسماؤُهُ تَعبيرٌ ، وأَفعالُهُ تَفهيمٌ ، وذاتُهُ حَقيقَةٌ . (1)

عنه عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ عَنِ الاِسمِ ما هُوَ ؟ قالَ _ :صِفَةٌ لِمَوصوفٍ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ في دُعاءٍ عَلَّمَهُ نَوفا البِكالِيَّ _ :فَأَسأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّذي ظَهَرتَ بِهِ لِخاصَّةِ أَولِيائِكَ فَوَحَّدوكَ ، وعَرَفوكَ فَعَبَدوكَ بِحَقيقَتِكَ ، أَن تُعَرِّفَني نَفسَكَ ؛ لِأُقِرَّ لَكَ بِرُبوبِيَّتِكَ عَلى حَقيقَةِ الإِيمانِ بِكَ ، ولا تَجعَلني يا إِلهي مِمَّن يَعبُدُ الاِسمَ دونَ المَعنى ، وَالحَظني بِلَحظَةٍ مِن لَحَظاتِكَ تُنَوِّرُ بِها قَلبي بِمَعرِفَتِكَ خاصَّةً ، ومَعرِفَةِ أَولِيائِكَ ، إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ . (3)

الكافي عن عبد الرحمن بن أبي نجران :كَتَبتُ إِلى أَبي جَعفَرٍ عليه السلام _ أو قُلتُ لَهُ _ : جَعَلَنِي اللّهُ فِداكَ ! نَعبُدُ الرَّحمنَ الرَّحيمَ الواحِدَ الأَحَدَ الصَّمَدَ ؟ قالَ : فَقالَ : إِنَّ مَن عَبَدَ الاِسمَ دونَ المُسَمّى بِالأَسماءِ أَشرَكَ وكَفَرَ وجَحَدَ ولَم يَعبُد شَيئا ، بَلِ اعبُدِ اللّهَ الواحِدَ الأَحَدَ الصَّمَدَ ، المُسَمّى بِهذِهِ الأَسماءِ دونَ الأَسماءِ ؛ إِنَّ الأَسماءَ صِفاتٌ وَصَفَ بِها نَفسَهُ . (4)

.


1- .التوحيد : ص 36 ح 2 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 151 ح 51 كلاهما عن القاسم بن أيّوب العلوي ، الاحتجاج : ج 2 ص 361 ح 283 ، تحف العقول : ص 63 عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 4 ص 228 ح 3 .
2- .الكافي : ج 1 ص 113 ح 3 ، التوحيد : ص 192 ح 5 ، معاني الأخبار : ص 2 ح 1 كلاهما عن محمّد بن سنان ، بحار الأنوار : ج 4 ص 159 ح 3 .
3- .بحار الأنوار : ج 94 ص 96 ح 12 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي عن نوف البكالي .
4- .الكافي : ج 1 ص 87 ح 3 .

ص: 499

1 / 1 نام هاى خدا تعابيرند
اشاره

1 / 1نام هاى خدا تعابيرندامام رضا عليه السلام_ از گفتار ايشان در باب توحيد _ :نام هاى او تعبيرند [از ذات او] ، و كارهاى او [براى] تفهيم اند و ذاتش حقيقت است .

امام رضا عليه السلام_ در پاسخ اين پرسش كه : نام چيست؟ _ :صفتى است براى موصوفى .

امام على عليه السلام_ در دعايى كه به نوف بِكالى آموخت _ :به آن نامت كه با آن ، بر دوستان ويژه ات هويدا گشتى و در نتيجه ، يگانه ات دانستند و تو را شناختند و حقيقتِ تو را پرستش كردند ، از تو درخواست مى كنم كه خودت را به من بشناسانى تا حقيقتاً به تو ايمان آورم و به پروردگارى ات اقرار كنم . و مرا _ اى معبود من _ از كسانى قرار مده كه نامِ بى معنا را مى پرستند . يك نظر از نظرهايت را به من بيفكن كه با آن ، دلم را به شناخت خودت خصوصاً ، و به شناخت دوستانت نورانى گردانى . به راستى كه تو بر هر چيزى توانايى .

الكافى_ به نقل از عبد الرحمان بن ابى نجران _ :به امام باقر عليه السلام نوشتم (/ شفاهى گفتم) : خدا مرا فدايت كند! ما مهرگسترِ مهربانِ يكتاى يگانه بى نياز را مى پرستيم؟ فرمود : «هر كه نام را بپرستد ، نه ذات موسوم به نام ها را ، مشرك و كافر و منكر شده و چيزى نپرستيده است ؛ بلكه خداى يكتاى يگانه بى نياز را كه به اين نام ها ناميده شده است ، پرستش كن ، نه نام ها را ؛ زيرا نام ها صفاتى هستند كه خداوند با آنها ، خود را وصف كرده است» .

.

ص: 500

الإمام الصادق عليه السلام_ لَمّا سَأَلَهُ الزِّنديقُ عَن اللّهِ : ما هُوَ ؟ _ :هُوَ الرَّبُّ ، وهُوَ المَعبودُ ، وهُوَ اللّهُ ، ولَيسَ قَولي : «اللّه » إِثباتَ هذِهِ الحُروفِ أَلفٍ ، لامٍ ، هاءٍ ، ولكِنّي أَرجِعُ إِلى مَعنى هُوَ شَيءٌ خالِقُ الأَشياءِ وصانِعُها ، وَقَعَت عَلَيهِ هذِهِ الحُروفُ ، وهُوَ المَعنَى الَّذي يُسَمّى بِهِ اللّهُ وَالرَّحمنُ وَالرَّحيمُ وَالعَزيزُ وأَشباهُ ذلِكَ مِن أَسمائِهِ ، وهُوَ المَعبودُ _ جَلَّ وعَزَّ _ . (1)

الكافي عن النضر بن سويد :عَن هِشامِ بنِ الحَكَمِ أَنَّهُ سَأَلَ أَبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن أَسماءِ اللّهِ وَاشتِقاقِها : «اللّه » مِمّا هُوَ مُشتَقٌّ ؟ فَقالَ : يا هِشامُ ، «اللّهُ» مُشتَقٌّ مِن إِلهٍ ، وإِلهٌ يَقتَضي مَألوها ، وَالاِسمُ غَيرُ المُسَمّى ، فَمَن عَبَدَ الاِسمَ دونَ المَعنى فَقَد كَفَرَ ولَم يَعبُد شَيئا ، ومَن عَبَدَ الاِسمَ وَالمَعنى فَقَد أَشرَكَ وعَبَدَ اثنَينِ ، ومَن عَبَدَ المَعنى دونَ الاِسمِ فَذاكَ التَّوحيدُ ، أَفَهِمتَ يا هِشامُ ؟ قالَ : قُلتُ : زِدني . قالَ : للّهِِ تِسعَةٌ وتِسعونَ اسما ، فَلَو كانَ الاِسمُ هُوَ المُسَمّى لَكانَ كُلُّ اسمٍ مِنها إِلها ، ولكِنَّ «اللّهَ» مَعنىً يُدَلُّ عَلَيهِ بِهذِهِ الأَسماءِ ، وكُلُّها غَيرُهُ . يا هِشامُ ، الخُبزُ اسمٌ لِلمَأَكولِ ، وَالماءُ اسمٌ لِلمَشروبِ ، وَالثَّوبُ اسمٌ لِلمَلبوسِ ، وَالنَّارُ اسمٌ لِلمُحرِقِ . أَفَهِمتَ يا هِشامُ فَهما تَدفَعُ بِهِ وتُناضِلُ بِهِ أَعداءَنا المُتَّخِذينَ مَعَ اللّهِ عز و جل غَيرَهُ ؟ قُلتُ : نَعَم . فَقالَ : نَفَعَكَ اللّهُ بِهِ وثَبَّتَكَ يا هِشامُ . قالَ : فَوَاللّهِ ما قَهَرَني أَحَدٌ فِي التَّوحيدِ حَتّى قُمتُ مَقامي هذا . (2)

.


1- .التوحيد : ص 245 ح 1 ، الكافي : ج 1 ص 84 ح 6 نحوه وكلاهما عن هشام بن الحكم .
2- .الكافي : ج 1 ص 114 ح 2 وص 87 ح 2 ، التوحيد : ص 220 ح 13 ، الاحتجاج : ج 2 ص 203 ح 216 وراجع : مرآة العقول : ج 1 ص 304 _ 306 .

ص: 501

امام صادق عليه السلام_ در پاسخ زِنديقى كه پرسيد : خدا چيست؟ _ :او پروردگار است . او معبود است . او «اللّه » است و مقصودم از «اللّه » ، حروف «الف» و «لام» و «هاء» نيست ؛ بلكه منظورم معنايى [و ذاتى ]است كه آفريننده و سازنده چيزهاست و اين حروف بر او اطلاق شده است ، و همين معناست كه به نام هاى اللّه و رحمان و رحيم و عزيز و مانند اين نام ها ناميده مى شود ، و همو عز و جل معبود است .

الكافى_ به نقل از نضر بن سُوَيد _ :هشام بن حكم مى گويد : از امام صادق عليه السلام در باره نام هاى خدا و اشتقاق آنها پرسيدم كه : «اللّه » از چه مشتق شده است؟ فرمود : «اى هشام! اللّه ، مشتقّ از اِله (پرستش شده) است ، و اله ، مقتضى وجود مألوه (معبود) است و نام ، غير صاحب نام است . پس هر كه نام ، نه معنا (ذات و مصداق) را بپرستد ، كافر شده و در حقيقت ، چيزى نپرستيده است ، و هر كه هم نام و هم معنا را بپرستد ، شرك ورزيده و دو چيز را پرستيده است و هر كه معنا را ، بدون نام بپرستد ، اين ، همان يكتاپرستى است . فهميدى ، اى هشام؟» . گفتم : بيشتر توضيح بده . فرمود : «خداوند ، نَوَد و نُه نام دارد . بنا بر اين ، اگر نام ، همان صاحب نام باشد ، آن گاه ، هر نامى از آنها خدايى خواهد بود ، در صورتى كه اللّه ، يك معنا [و ذات ]است و اين نام ها ، همگى حكايت از او دارند و همه آنها غير از اويند . اى هشام! نان ، نام آن چيزى است كه مى خورند و آب ، نام آن چيزى است كه مى آشامند و لباس ، نام آن چيزى است كه مى پوشند ، و آتش ، نام چيزى است كه مى سوزانَد . اى هشام ! به گونه اى فهميدى كه بتوانى با دشمنان ما كه ديگرى را با خداوند عز و جل شريك مى گيرند ، مقابله كنى و شكستشان دهى؟» . گفتم : آرى . فرمود : «اى هشام! خداوند ، تو را بدين توضيحات ، سود بخشد و پا برجايت بدارد !» . به خدا سوگند ، از آن زمان تاكنون كه اين جا ايستاده ام ، هيچ كس در بحث توحيد ، مرا مغلوب نكرده است .

.

ص: 502

الإمام الصادق عليه السلام :مَن عَبَدَ اللّهَ بِالتَّوَهُّمِ فَقَد كَفَرَ ، ومَن عَبَدَ الاِسمَ دونَ المَعنى فَقَد كَفَرَ ، ومَن عَبَدَ الاِسمَ وَالمَعنى فَقَد أَشرَكَ ، ومَن عَبَدَ المَعنى بِإِيقاعِ الأَسماءِ عَلَيهِ بِصِفاتِهِ الَّتي وَصَفَ بِها نَفسَهُ فَعَقَدَ عَلَيهِ قَلبَهُ ، ونَطَقَ بِهِ لِسانُهُ في سَرائِرِهِ وعَلانِيَتِهِ فَأُولئِكَ أَصحابُ أَميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام حَقّا _ وفي حَديثٍ آخَرَ : أُولئِكَ هُمُ المُؤمِنونَ حَقّا _ . (1)

عنه عليه السلام_ لِزِنديقٍ سَأَلَهُ : كَيفَ جازَ لِلخَلقِ أَن يَتَسَمَّوا بِأَسماءِ اللّهِ تَعالى ؟ _ :إِنَّ اللّهَ جَلَّ ثَناؤُهُ وتَقَدَّسَت أَسماؤُهُ أَباحَ لِلنّاسِ الأَسماءَ ، ووَهَبَها لَهُم ، وقَد قالَ القائِلُ مِنَ النّاسِ لِلواحِدِ : واحِدٌ ، ويَقولُ للّهِِ : واحِدٌ ، ويَقولُ : قَوِيٌّ ، وَاللّهُ تَعالى قَوِيٌّ ، ويَقولُ : صانِعٌ ، وَاللّهُ صانِعٌ ، ويَقولُ : رازِقٌ ، وَاللّهُ رازِقٌ ، ويَقولُ : سَميعٌ بَصيرٌ ، وَاللّهُ سَميعٌ بَصيرٌ ، وما أَشبَهَ ذلِكَ . فَمَن قالَ لِلإِنسانِ : واحِدٌ فَهذا لَهُ اسمٌ ، ولَهُ شَبيهٌ ، وَاللّهُ واحِدٌ وهُوَ لَهُ اسمٌ ، ولا شَيءَ لَهُ شَبيهٌ ، ولَيسَ المَعنى واحِدا . وأَمَّا الأَسماءُ فَهِيَ دَلالَتُنا عَلَى المُسَمّى ؛ لِأَنّا قَد نَرَى الإِنسانَ واحِدا ، وإِنَّما نُخبِرُ واحِدا إِذا كانَ مُفرَدا ، فَعُلِمَ أَنَّ الإِنسانَ في نَفسِهِ لَيسَ بِواحِدٍ فِي المَعنى ؛ لِأَنَّ أَعضاءَهُ مُختَلِفَةٌ ، وأَجزاءَهُ لَيسَت سَواءً ، ولَحمَهُ غَيرُ دَمِهِ ، وعَظمَهُ غَيرُ عَصَبِهِ ، وشَعرَهُ غَيرُ ظُفرِهِ ، وسَوادَهُ غَيرُ بَياضِهِ ، وكَذلِكَ سائِرُ الخَلقِ ، وَالإِنسانُ واحِدٌ في الاِسمِ ، ولَيسَ بِواحِدٍ فِي الاِسمِ وَالمَعنى وَالخَلقِ ، فَإِذا قيلَ للّهِِ فَهُوَ الواحِدُ الَّذي لا واحِدَ غَيرُهُ ؛ لِأَنَّهُ لَا اختِلافَ فيهِ ، وهُوَ _ تَبارَكَ وتَعالى _ سَميعٌ وبَصيرٌ وقَوِيٌّ وعَزيزٌ وحَكيمٌ وعَليمٌ ، فَتَعالَى اللّهُ أَحسَنُ الخالِقينَ . (2)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 87 ح 1 ، التوحيد : ص 220 ح 12 وراجع : مرآة العقول : ج 1 ص 303 .
2- .بحار الأنوار : ج 3 ص 195 عن المفضّل بن عمر .

ص: 503

امام صادق عليه السلام :هر كس خداى توهّم شده را بپرستد ، كافر است . هر كس نام ، نه معنا را بپرستد ، كافر است . هر كس ، هم نام و هم معنا را بپرستد ، مشرك است . هر كس معنا را ، با اطلاق نام ها بر او و با همان صفاتى كه او خودش را به آنها وصف كرده است ، بپرستد و قلباً و در نهان خويش ، بِدان معتقد باشد و زبانش هم در ظاهر ، بِدان گويا باشد ، اينان ، ياران راستين امير مؤمنان عليه السلام هستند ( / اينان ، همان مؤمنان راستين هستند) .

امام صادق عليه السلام_ به زنديقى كه از ايشان پرسيد : چگونه بر خلق رواست كه نام هاى خداوند [و اوصاف او ]را در باره خود به كار ببرند؟ _ :خداوند _ كه ثنايش بزرگ و نام هايش پاك است _ خود ، [به كار بردن اين ]نام ها را براى مردم ، روا ساخت و آنها را بديشان بخشيد . انسان ، به شخص واحد مى گويد : واحد ، به خدا هم مى گويد : واحد . مى گويد : نيرومند ، به خداوند متعال هم گفته مى شود : نيرومند . مى گويد : سازنده ، به خدا هم گفته مى شود : سازنده . مى گويد : روزى دهنده ، به خدا هم گفته مى شود : روزى دهنده . مى گويد : شنوا و بينا ، به خدا هم گفته مى شود : شنوا و بينا . و مانند اينها . بنا بر اين ، اگر به انسان گفته شود : واحد ، اين براى او يك نام (لفظ) است ؛ ولى انسان شبيه دارد . به خدا هم گفته مى شود : واحد و اين ، براى او يك نام است ؛ امّا چيزى شبيه او نيست . پس معنا[ى واحد در هر دو مورد ]يكى نيست . نام ها راه نماى ما به صاحب نام هستند ؛ چرا كه ما گاه انسانِ واحدى را مى بينيم و مى گوييم او يك نفر است . پس دانسته شد كه شخصِ انسان ، در معنا واحد نيست ؛ زيرا اعضاى گوناگون و اجزاى متفاوت دارد . گوشت او ، غير از خون اوست و استخوانش ، غير از عصبش و مويش ، غير از ناخنش و سياهى اش ، غير از سفيدى اش . همچنين اند ديگر آفريده ها . انسان ، در اسم واحد است و در نام و معنا و خلقت ، واحد نيست ؛ امّا در باره خداوند ، هر گاه واحد گفته شود ، او حقيقتاً واحد است و واحد و يكتايى جز او نيست ؛ چرا كه در او ، گوناگونى [و اجزاى مختلف ]نيست . او _ تبارك و تعالى _ شنوا و بينا و نيرومند و عزّتمند و حكيم و داناست . پس بلندمرتبه است خداوند كه بهترينِ آفرينندگان است .

.

ص: 504

عنه عليه السلام :اِسمُ اللّهِ غَيرُهُ ، وكُلُّ شَيءٍ وَقَعَ عَلَيهِ اسمُ شَيءٍ فَهُوَ مَخلوقٌ ما خَلَا اللّهَ . (1)

الكافي عن ابن سنان :سَأَلتُ أَبَا الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام : هَل كانَ اللّهُ عز و جل عارِفا بِنَفسِهِ قَبلَ أَن يَخلُقَ الخَلقَ ؟ قالَ : نَعَم . قُلتُ : يَراها ويَسمَعُها ؟ قالَ : ما كانَ مُحتاجا إِلى ذلِكَ ؛ لِأَنَّهُ لَم يَكُن يَسأَلُها ولا يَطلُبُ مِنها ، هُوَ نَفسُهُ ونَفسُهُ هُوَ ، قُدرَتُهُ نافِذَةٌ ، فَلَيسَ يَحتاجُ إِلى أَن يُسَمِّيَ نَفسَهُ ، ولكِنَّهُ اختارَ لِنَفسِهِ أَسماءً لِغَيرِهِ يَدعوهُ بِها ؛ لِأَنَّهُ إِذا لَم يُدعَ بِاسمِهِ لَم يُعرَف ، فَأَوَّلُ مَا اختارَ لِنَفسِهِ «العَلِيُّ العَظيمُ» لِأَنَّهُ أَعلَى الأَشياءِ كُلِّها ، فَمَعناهُ اللّهُ ، وَاسمُهُ العَلِيُّ العَظيمُ هُوَ أَوَّلُ أَسمائِهِ ، عَلا عَلى كُلِّ شَيءٍ . (2)

الإمام الرضا عليه السلام :اِعلَم أَنَّهُ لا يَكونُ صِفَةٌ لِغَيرِ مَوصوفٍ ، ولَا اسمٌ لِغَيرِ مَعنىً ، ولا حَدٌّ لِغَيرِ مَحدودٍ ، وَالصِّفاتُ وَالأَسماءُ كُلُّها تَدُلُّ عَلَى الكَمالِ وَالوُجودِ ، ولا تَدُلُّ عَلَى الإِحاطَةِ ، كَما تَدُلُّ عَلَى الحُدودِ الَّتي هِيَ التَّربيعُ وَالتَّثليثُ وَالتَّسديسُ ؛ لِأَنَّ اللّهَ _ عَزَّ وجَلَّ وتَقَدَّسَ _ تُدرَكُ مَعرِفَتُهُ بِالصِّفاتِ وَالأَسماءِ ، ولا تُدرَكُ بِالتَّحديدِ بِالطّولِ وَالعَرضِ وَالقِلَّةِ وَالكَثرَةِ وَاللَّونِ وَالوَزنِ وما أَشبَهَ ذلِكَ ، ولَيسَ يَحُلُّ بِاللّهِ جَلَّ وتَقَدَّسَ شَيءٌ مِن ذلِكَ حَتّى يَعرِفَهُ خَلقُهُ بِمَعرِفَتِهِم أَنفُسَهُم بِالضَّرورَةِ الَّتي ذَكَرنا ، ولكِن يُدَلُّ عَلَى اللّهِ عز و جل بِصِفاتِهِ ، ويُدرَكُ بِأَسمائِهِ . . . فَلَو كانَت صِفاتُهُ جَلَّ ثَناؤُهُ لا تَدُلُّ عَلَيهِ ، وأَسماؤُهُ لا تَدعو إِلَيهِ ، وَالمَعلَمَةُ مِنَ الخَلقِ لا تُدرِكُهُ لِمَعناهُ كانَت العِبادَةُ مِنَ الخَلقِ لِأَسمائِهِ وصِفاتِهِ دُونَ مَعناهُ ، فَلَولا أَنَّ ذلِكَ كَذلِكَ لَكانَ المَعبودُ المُوَحَّدُ غَيرَ اللّهِ تَعالى ؛ لِأَنَّ صِفاتِهِ وأَسماءَهُ غَيرُهُ . (3)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 113 ح 4 ، التوحيد : ص 142 ح 7 وفيه «غير اللّه » بدل «غيره» وكلاهما عن عبد الأعلى ، بحار الأنوار : ج 4 ص 149 ح 3.
2- .الكافي : ج 1 ص 113 ح 2 ، التوحيد : ص 191 ح 4 ، معاني الأخبار : ص 2 ح 2 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج1 ص 129 ، ح 24 وفيها «عليّ علا كلّ شيء» بدل «علا على كلّ شيء» ، بحار الأنوار : ج 4 ص 88 ح 26 .
3- .التوحيد : ص 437 ح 1 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 174 ح 1 كلاهما عن الحسن بن محمّد النوفلي ، بحار الأنوار : ج 10 ص 315 وراجع : تحف العقول : ص 424 .

ص: 505

امام صادق عليه السلام :نام خدا غيرِ [ذات] اوست و هر آنچه نام «چيز» بر آن اطلاق شود ، مخلوق است ، بجز خداوند .

الكافى_ به نقل از ابن سنان _ :از امام رضا عليه السلام پرسيدم : آيا خداوند عز و جل پيش از آن كه آفرينش را بيافريند ، به ذات خود آگاه بود؟ فرمود : «آرى» . گفتم : خودش را مى ديد و [صداى خود را] مى شنيد؟ فرمود : «نيازى به اين كار نداشت ؛ زيرا نه از آن ، درخواستى داشت و نه تقاضايى . او خودش بود و خودش . قدرتش نافذ بود ، پس نيازى نداشت كه بر خود نام نهد ؛ امّا به خاطر ديگران ، نام هايى براى خويش برگزيد تا او را به آن نام ها بخوانند ؛ چرا كه اگر به نامش خوانده نمى شد ، شناخته نمى شد . پس ، نخستين نامى كه براى خود برگزيد ، علىّ عظيم بود ؛ زيرا او از همه چيزها برتر است . پس معناى او [و ذاتش ] اللّه است و نامش على عظيم و اين ، نخستين نام هاى اوست ؛ [زيرا] او از هر چيز ، برتر است» .

امام رضا عليه السلام :بدان كه هيچ صفتى ، بدون موصوف نيست ، و هيچ نامى ، بدون معنا [و صاحب نام] ، و هيچ حدّى بدون محدود . صفات و نام ها[ى خداوند] ، همگى دلالت بر كمال و وجود [او] دارند و بر احاطه [و نقص او ]دلالت ندارند . مثلاً بر حدود ، مانند : تربيع (چهار گوشه بودن) ، تثليث (سه گوشه بودن) و تسديس (شش گوشه بودن) ، دلالت مى كنند ؛ چرا كه خداوندِ عزيز و جليل و پاك ، شناختش با صفات و نام ها حاصل مى شود و با حد قرار دادن ، به درازا و پهنا و كمى و فزونى و رنگ و اندازه و مانند اينها ادراك نمى شود ، و هيچ يك از اين چيزها در خداوندِ شكوهمند و پاك ، واقع نمى شود تا اين كه خلقش بتوانند با شناخت خودشان ، (1) او را بشناسند ، بنا به همان ضرورتى كه گفتيم . (2) ليكن صفات خداوند عز و جل دالّ بر او هستند و به واسطه نام هايش ادراك مى شود ... اگر صفات خداوند _ كه ثنايش بزرگ است _ بر او دلالت نكنند و نام هايش به او فرا نخوانند و علم مخلوق به معناى او نرسد ، خلق ، پرستنده نام ها و صفات او خواهند بود ، نه معنايش ، (3) و اگر جز اين بود ، هر آينه ، معبود يكتا غير از خداوند متعال مى بود ؛ چرا كه نام ها و صفات او غير از او هستند .

.


1- .يعنى : به همان نحو كه خود را با اين حدود مى شناسند ، او را هم از ره گذر حدود بشناسند ، يا : به واسطه شناخت خود ، او را بشناسند .
2- .يعنى : خداوند ، بالضروره ، محدود و موصوف به حدود نمى شود ، يا : خداوند به حدود شناخته نمى شود ؛ چرا كه او محلّ حدود واقع نمى گردد ، در صورتى كه گفتيم : هيچ حدّى براى غير محدود نيست . پس اگر خداوند به حدود شناخته شود ، لازم مى آيد كه محدود به آن حدود باشد .
3- .يعنى : اگر مردم از اسما و صفات به ذات منتقل نشوند ، پرستنده همان اسما و صفات خواهند بود ، نه ذات و حقيقت پروردگار متعال .

ص: 506

تعليق:كما لاحظنا فإنّ الأَحاديث بيّنت أَوجها مختلفة لإطلاق الأسماء والصفات . وهذه الأَسماء والصفات يجب أَن تستخدم بشكل لايفضي إِلى اُمور من قبيل تشبيه الخالق بالمخلوق ، أَو نفي الخالق ، أَو تعطيل المعرفة ، أَو إِيجاد صور ذهنيّة وإِحاطة بالذات الإلهيّة ، فالباري عز و جل يوصف تارة بأَفعاله ، وقد تفسّر صفات اللّه تارة اُخرى تفسيرا سلبيّا. والإنسان يقيم علاقته مع اللّه _ جلّ وعلا _ من خلال هذه الأَسماء والصفات ، ويدعوه ويتضرّع إليه في إِطار معرفته له ، ولكن ينبغي الالتفات إِلى أَن أَسماء اللّه لا موضوع لها ، وكلّها تعبير عَن الذات الإلهية المقدّسة ، والإنسان يتوجّه عن طريق هذه الأَسماء إِلى اللّه الّذي يعرفه بالفطرة .

1 / 1 _ 1مَعنَى «الإله»الإمام عليّ عليه السلام_ فِي الدُّعاءِ _ :أَنتَ إِلهِي المالِكُ الَّذي مَلَكتَ المُلوكَ، فَتَواضَعَ لِهَيبَتِكَ الأَعِزّاءُ ، ودانَ لَكَ بِالطّاعَةِ الأَولِياءُ، فَاحتَوَيتَ بِإِلهِيَّتِكَ عَلَى المَجدِ وَالسَّناءِ. (1)

عنه عليه السلام :لَيسَ بِإِلهٍ مَن عُرِفَ بِنَفسِهِ، هُوَ الدّالُّ بِالدَّليلِ عَلَيهِ، وَالمُؤَدّي بِالمَعرِفَةِ إِلَيهِ. (2)

.


1- .البلد الأمين : ص 121 ، جمال الاُسبوع : ص 67 ، العدد القويّة : ص 334 ح 5 كلاهما من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 90 ص 184 ح 23 .
2- .الاحتجاج : ج 1 ص 476 ح 115 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 253 ح 7 .

ص: 507

توضيح
1 / 1 - 1 معناى «اله»

توضيحهمان گونه كه ديديم ، احاديث ، وجوه گوناگونى را براى اطلاق نام ها (و در حقيقت : صفات) بر خداوند عز و جل بيان كرده اند . اين نام ها (صفات) ، بايد به گونه اى به كار برده شوند كه به امورى مانند تشبيه خالق به مخلوق و يا نفى خالق و يا تعطيل شناخت و يا ايجاد صورت هاى ذهنى و توهّم احاطه به ذات الهى نينجامند . خداى عز و جل گاه به افعالش توصيف مى شود و صفات الهى نيز گاه تفسير سلبى مى شوند و انسان ، پيوند خود را با خداى بزرگ سبحان ، از طريق همين نام ها يا صفات ، بر قرار مى كند و در محدوده شناختش نسبت به خدا ، او را مى خواند و به درگاهش مى نالد ؛ امّا سزاوار است توجّه داشته باشيم كه نام هاى خدا ، موضوعيّت ندارند و هر يك از آنها ، گونه اى تعبير از ذات مقدّس الهى هستند و انسان ، از طريق اين نام ها ، به خداوندى كه معرفت فطرى به او دارد ، روى مى آورد .

1 / 1 _ 1معناى «اله»امام على عليه السلام_ در دعا _ :تو _ اى معبود من _ ، آن مالكى هستى كه بر پادشاهان ، پادشاهى ، و قدرتمندان در برابر هيبت تو خاكسارند و دوستان به فرمان تو گردن نهاده اند و به واسطه الوهيّتت ، داراى شكوه و نعمتى .

امام على عليه السلام :آن كه به ذاتش شناخته شود ، خدا نيست . او با دليل ، به سوى خود ، دلالت مى كند و با شناخت ، به خود ، ره نمون مى شود .

.

ص: 508

عنه عليه السلام :اللّهُمَّ أَنتَ الَّذي لايَتَعاظَمُكَ غُفرانُ الذُّنوبِ وكَشفُ الكُروبِ... لِأَنَّكَ الباقِي الرَّحيمُ الَّذي تَسَربَلتَ (1) بِالرُّبوبِيَّةِ، وتَوَحَّدتَ بِالإِلهِيَّةِ وتَنَزَّهتَ مِنَ الحَيثوثِيَّةِ ، فَلَم يَجِدكَ واصِفٌ مَحدودا بِالكَيفوفِيَّةِ... . (2)

الإمام الحسن عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ عَنِ الرَّجُلِ يَسمَعُ الشَّيءَ فَيَذكُرُهُ دَهرا ، ثُمَّ يَنساهُ في وَقتِ الحاجَةِ إِلَيهِ كَيفَ هذا؟ _ :أَمَّا الرَّجُلُ الَّذي يَنسَى الشَّيءَ ثُمَّ يَذكُرُهُ ، فَما مِن أَحدٍ إِلّا عَلى رَأَسِ فُؤادِهِ حُقَّةٌ مَفتوحَةُ الرَّأَسِ، فَإِذا سَمِعَ الشَّيءَ وَقَعَ فيها، فَإِذا أَرادَ اللّهُ أَن يُنسِيَها أَطبَقَ عَلَيها، وإِذا أَرادَ اللّهُ أَن يُذَكِّرَهُ فَتَحَها، وهذا دَليلُ الإِلهِيَّةِ. (3)

الإمام زين العابدين عليه السلام :اللّهُمَّ لَكَ الحَمدُ بَديعَ السَّماواتِ وَالأَرضِ، ذَا الجَلالِ وَالإِكرامِ، رَبَّ الأَربابِ ، وإِلهَ كُلِّ مَألوهٍ ، وخالِقَ كُلِّ مَخلوقٍ. (4)

الإمام الباقر عليه السلام :إِنَّ تَفسيرَ الإلهِ هُوَ الَّذي أَلِهَ الخَلقُ عَن دَركِ ماهِيَّتِهِ وكَيفِيَّتِهِ ، بِحِسٍّ أَو بِوَهمٍ ، لا بَل هُوَ مُبدِعُ الأَوهامِ وخالِقُ الحَواسِّ . (5)

عنه عليه السلام_ في قُنوتِهِ _ :اللّهُمَّ . . . بِعُبَيدِكَ ضَعفُ البَشَرِيَّةِ وعَجزُ الإِنسانِيَّةِ، ولَكَ سُلطانُ الإِلهِيَّةِ ومَلكَةُ البَرِيَّةِ. (6)

الإمام الصادق عليه السلام :قَدِمَ وَفدٌ مِن أَهلِ فِلَسطينَ عَلَى الباقِرِ عليه السلام فَسَأَلوهُ عَن مَسائِلَ فَأَجابَهُم، ثُمَّ سَأَلوهُ عَنِ الصَّمَدِ ، فَقالَ: تَفسيرُهُ فيهِ ؛ الصَّمَدُ خَمسَةُ أَحرُفٍ : فَالأَلِفُ دَليلٌ عَلى إِنِّيَّتِهِ، وهُوَ قَولُهُ عز و جل : «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ» (7) وذلِكَ تَنبيهٌ وإِشارَةٌ إِلَى الغائِبِ عَن دَركِ الحَواسِّ، وَاللّامُ دَليلٌ عَلى إِلهِيَّتِهِ بِأَنَّهُ هُوَ اللّهُ، وَالأَلِفُ وَاللّامُ مُدغَمانِ لا يَظهَرانِ عَلَى اللِّسانِ ، ولا يَقَعانِ فِي السَّمعِ ، ويَظهَرانِ فِي الكِتابَةِ، دَليلانِ عَلى أَنَّ إِلهِيَّتَهُ بِلُطفِهِ خافِيَةٌ لا تُدرَكُ بِالحَواسِّ، ولا تَقَعُ في لِسانِ واصِفٍ ولا أُذُنِ سامِعٍ ؛ لِأَنَّ تَفسيرَ الإِلهِ هُوَ الَّذي أَلِهَ الخَلقُ عَن دَركِ ماهِيَّتِهِ وكَيفِيَّتِهِ بِحِسٍّ أَو بِوَهمٍ، لا بَل هُوَ مُبدِعُ الأَوهامِ ، وخالِقُ الحَواسِّ، وإِنَّما يَظهَرُ ذلِكَ عِندَ الكِتابَةِ، [فَهُوَ] (8) دَليلٌ عَلى أَنَّ اللّهَ سُبحانَهُ أَظهَرَ رُبوبيَّتَهُ في إِبداعِ الخَلقِ، وتَركيبِ أَرواحِهِمُ اللَّطيفَةِ في أَجسادِهِمُ الكَثيفَةِ، فَإِذا نَظَرَ عَبدٌ إِلى نَفسِهِ لَم يَرَ روحَهُ، كَما أَنَّ لامَ الصَّمَدِ لا تَتَبَيَّنُ ولا تَدخُلُ في حاسَّةٍ مِنَ الحَواسِّ الخَمسِ، فَإِذا نَظَرَ إِلَى الكِتابَةِ ظَهَرَ له ما خَفِيَ ولَطُفَ . فَمَتى تَفَكَّرَ العَبدُ في ماهِيَّةِ البارِئِ وكَيفِيَّتِهِ، أَلِهَ فيهِ وتَحَيَّرَ ، ولَم تُحِط فِكرَتُهُ بِشَيءٍ يَتَصَوَّرُ لَهُ ؛ لِأَنَّهُ عز و جل خالِقُ الصُّوَرِ، فَإِذا نَظَرَ إِلى خَلقِهِ ثَبَتَ لَهُ أَنَّهُ عز و جل خالِقُهُم ومُرَكِّبُ أَرواحِهِم في أَجسادِهِم. (9)

.


1- .السِّرْبال : القميص ، وتسربل : أي لبس السربال (الصحاح : ج 5 ص 1729 «سربل»).
2- .البلد الأمين : ص 96 ، بحار الأنوار : ج 90 ص 146 ح 9 .
3- .تفسير القمّي : ج 2 ص 45 عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 61 ص 39 ح 9 .
4- .الصحيفة السجّاديّة : ص 185 الدعاء 47 ، المصباح للكفعمي : ص 886 .
5- .التوحيد : ص 92 ح 6 ، معاني الأخبار : ص 7 ح 3 كلاهما عن وهب بن وهب القرشي عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 3 ص 224 ح 15 .
6- .مهج الدعوات: ص 71 ، بحار الأنوار : ج 85 ص 216 ح 1 .
7- .آل عمران : 18 .
8- .ما بين المعقوفين سقط من المصدر ، وأثبتناه من بحار الأنوار .
9- .التوحيد : ص 92 ح 6 ، معاني الأخبار : ص 7 ح 3 كلاهما عن وهب بن وهب القرشيّ ، بحار الأنوار : ج 3 ص 224 ح 15 .

ص: 509

امام على عليه السلام :خدايا! تو كسى هستى كه آمرزيدن گناهان و زدودن غم و رنج ها بر تو سخت نيست ... ؛ زيرا تو آن جاويدانِ مهربانى هستى كه جامه ربوبيت در پوشيده اى و در الوهيّت ، يگانه اى و از زمان و مكان داشتن ، وارسته اى و هيچ وصف كننده اى ، تو را محدود به چگونگى نيافت .

امام حسن عليه السلام_ در پاسخ اين پرسش كه : گاه انسان ، مطلبى را مى شنود و پيوسته در يادش هست ؛ امّا وقتى كه به آن نياز دارد ، از يادش مى رود . سبب چيست؟ _ :گاهى هم انسان چيزى را فراموش مى كند و دوباره يادش مى آيد . علتش آن است كه روى دل هر فردى يك قوطىِ در باز وجود دارد ، و چون مطلبى بشنود ، آن مطلب ، داخل آن قوطى مى افتد ، و هر گاه خداوند بخواهد آن را از ياد او ببرد ، درِ قوطى را مى بندد ، و هر گاه بخواهد آن را به يادش آورد ، درِ قوطى را باز مى كند! و اين ، خود ، دليل بر اُلوهيت (وجود خدا) است .

امام زين العابدين عليه السلام :بار خدايا! ستايش ، تو راست ، اى پديد آورنده آسمان ها و زمين ، اى بافرّ و ارج ، اى پروردگار پروردگاران ، اى معبود هر معبود ، (1) و اى آفريننده هر مخلوق !

امام باقر عليه السلام :اله ، به معناى كسى است كه خلايق ، از درك چيستى و چونى او به واسطه حس يا وهْم ، درمانده اند ؛ چرا كه او خود ، پديدآورنده وهْم ها و آفريننده حس هاست .

امام باقر عليه السلام_ : در قنوتش _ :بار خدايا! ... اين بنده كوچك تو ، اسير ضعف بشرى و عجز انسانى است و تو راست سلطنت خدايى و پادشاهى بر خلايق .

امام صادق عليه السلام :هيئتى از مردم فلسطين ، بر امام باقر عليه السلام وارد شدند و از ايشان پرسش هايى كردند و ايشان پاسخ آنها را داد . آن گاه در باره «صمد» سؤال كردند . فرمود : «تفسيرش در خود آن است : الصمد ، پنج حرف است : الف ، نشانه اِنّيّت (وجود) اوست . خداوند عز و جل مى فرمايد : «خدا گواهى مى دهد كه معبودى جز او نيست» و اين ، تذكّر و اشارتى است به آنچه از دسترس حواس به دور است . لام ، نشانه الاهيّت اوست و اين كه او اللّه است . الف و لام (اَل) كه در يكديگر ادغام مى شوند و به تلفّظ در نمى آيند و به گوش نمى خورند و تنها در نوشتنْ نمودار مى شوند ، نشان آن اند كه الاهيّت او ، به سبب لطيف بودنش ، پنهان است و با حواس ، درك نمى شود و نه زبان هيچ وصف كننده اى مى تواند او را وصف كند و نه گوش هيچ شنونده اى او را درمى يابد ؛ زيرا تفسير و معناى اله ، كسى است كه خلق ، از رسيدن به چيستى و چونى او به وسيله حس يا وهم ، درمانده اند ؛ چرا كه او خود ، پديدآورنده وهم ها و آفريننده حس هاست ، و نمودار شدن آن (اَل) در نوشتن ، نشان آن است كه خداوند پاك ، ربوبيّت خويش را در آفرينش خلق و تركيب جان هاى لطيف آنها در كالبدهاى ستبرشان نمودار ساخت ، به طورى كه هر گاه بنده در خود بنگرد ، جانش را نبيند . چنان كه حرف لام در الصمد ، در هيچ حسّى از حواسّ پنجگانه وارد نمى شود و ظهور ندارد ؛ امّا چون [انسان] به نوشته بنگرد ، آنچه بر او پوشيده و پنهان بود ، برايش آشكار مى گردد . پس هر گاه بنده در چيستى و چونى آفريدگار بينديشد ، در او درمانده و سرگردان مى شود و انديشه اش به چيزى كه خدا را برايش به تصوير كشد ، احاطه نمى يابد ؛ زيرا او عز و جل آفريننده صورت هاست ، و چون به مخلوقات او بنگرد ، برايش ثابت مى شود كه او عز و جلآفريننده آنها و نشاننده جان هاى آنها در كالبدهايشان است» .

.


1- .در معناى اين بند از حديث ، چنين نيز گفته اند : اله ، يا به معناى مالك و صاحب تأثير و تصرّف در آفريدن و فرمان روايى است كه در اين صورت ، «اله» يعنى مالك و «مألوه» يعنى مملوك . پس معناى عبارت ، چنين مى شود : «اى مالك هر مملوكى! » و يا به معناى عبوديت است كه در اين صورت ، اله ، به معناى معبود است و «مألوه» يعنى كسى كه داراى «اله» است . و معناى عبارت چنين مى شود : «اى معبود هر كه معبودى دارد !» .

ص: 510

الكافي عن هشام بن الحكم :قالَ أَبو شاكِرٍ الدَّيَصانِيُّ : إِنَّ فِي القُرآنِ آيَةً هِيَ قَولُنا. قُلتُ : ما هِيَ؟ فَقالَ: «وَ هُوَ الَّذِى فِى السَّمَاءِ إِلَهٌ وَ فِى الْأَرْضِ إِلَهٌ» (1) . فَلَم أَدرِ بِما أُجيبُهُ! فَحَجَجتُ ، فَخَبَّرتُ أَبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام ، فَقالَ: هذا كَلامُ زَنديقٍ خَبيثٍ، إِذا رَجَعتَ إِلَيهِ فَقُل لَهُ: مَا اسمُكَ بِالكوفَةِ؟ فَإِنَّهُ يَقولُ: فُلانٌ . فَقُل لَهُ : مَا اسمُكَ بِالبَصرَةِ؟ فَإِنَّهُ يَقولُ: فُلانٌ . فَقُل: كَذلِكَ اللّهُ رَبُّنا فِي السَّماءِ إِلهٌ وفِي الأَرضِ إِلهٌ ، وفِي البِحارِ إِلهٌ وفِي القِفارِ إِلهٌ وفي كُلِّ مَكانٍ إِلهٌ . قالَ: فَقَدِمتُ فَأَتَيتُ أَبا شاكِرٍ فَأَخبَرتُهُ، فَقالَ: هذِهِ نُقِلَت مِنَ الحِجازِ. (2)

.


1- .الزخرف : 84 .
2- .الكافي : ج 1 ص 128 ح 10 .

ص: 511

الكافى_ به نقل از هِشام بن حَكَم _ :ابو شاكر ديصانى گفت : در قرآن ، آيه اى است كه همان سخن ماست . گفتم : كدام آيه؟ گفت : «و او كسى است كه هم در آسمان ، خداست و هم در زمين ، خداست» . من ندانستم چه جوابى به او بدهم! به حج كه رفتم ، ماجرا را به آگاهى امام صادق عليه السلام رساندم . ايشان فرمود : «اين ، سخن زِنديقى پليد است . چون نزدش بازگشتى ، به او بگو : نام تو در كوفه چيست؟ خواهد گفت : فلان . بگو : نامت در بصره چيست؟ خواهد گفت : همان فلان . بگو : پروردگار ما ، اللّه ، نيز چنين است : در آسمان خداست ، در زمين خداست ، در درياها خداست ، در بيابان ها خداست ، و در همه جا خداست» . من باز گشتم و نزد ابو شاكر رفتم و [همان را كه امام عليه السلام فرموده بود ،] به او گفتم . ابو شاكر گفت : اين [جواب] ، از حجاز آمده است!

.

ص: 512

الإمام الرضا عليه السلام_ مِن كَلامٍ لَهُ في تَوحيدِ اللّهِ سُبحانَهُ _ :لَهُ مَعنَى الرُّبوبِيَّةِ إِذ لا مَربوبَ ، وحَقيقَةُ الإِلهِيَّةِ إِذ لا مَألوهَ. (1)

1 / 1 _ 2مَعنَى «اللّه » عز و جلالإمام عليّ عليه السلام :«اللّهُ» مَعناهُ المَعبودُ الَّذي يَألَهُ فِيهِ الخَلقُ ويؤلَهُ إِلَيهِ ، وَاللّهُ هُوَ المَستورُ عَن دَركِ الأَبصارِ ، المَحجوبُ عَنِ الأَوهامِ وَالخَطَراتِ . (2)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ عَن مَعنى بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ _ :حَدَّثَني أَبي، عَن أخيهِ الحَسَنِ ، عَن أبيهِ أَميرِ المُؤمِنينَ عليهم السلام أَنَّ رَجُلاً قامَ إِلَيهِ فَقالَ: يا أَميرَ المُؤمِنينَ، أخبِرني عَن «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» ما مَعناهُ؟ فَقالَ: إِنَّ قَولَكَ : «اللّهُ» أَعظَمُ اسمٍ مِن أَسماءِ اللّهِ عز و جل ، وهُوَ الاِسمُ الَّذي لا يَنبَغي أَن يُسَمّى بِهِ غَيرُ اللّهِ، ولَن يَتَسَمَّ بِهِ مَخلوقٌ. فَقالَ الرَّجُلُ: فَما تَفسيرُ قَولِهِ : «اللّه »؟ قالَ: هُوَ الَّذي يَتَأَلَّهُ (3) إِلَيهِ عِندَ الحَوائِجِ وَالشَّدائِدِ كُلُّ مخَلوقٍ عِندَ انقِطاعِ الرَّجاءِ مِن جَميعِ مَن هُوَ دونَهُ، وتَقَطُّعِ الأَسبابِ مِن كُلِّ مَن سِواهُ، وذلِكَ أَنَّ كُلَّ مُتَرَئِّسٍ في هذِهِ الدُّنيا ومُتَعَظِّمٍ فيها _ وإِن عَظُمَ غِناؤُهُ وطُغيانُهُ ، وكَثُرَت حَوائِجُ مَن دونَهُ إِلَيهِ _ فَإِنَّهُم سَيَحتاجونَ حَوائِجَ لا يَقدِرُ عَلَيها هذَا المُتَعاظِمُ، وكَذلِكَ هذَا المُتَعاظِمُ يَحتاجُ حَوائِجَ لا يَقدِرُ عَلَيها، فَيَنقَطِعُ إِلَى اللّهِ عِندَ ضَرورَتِهِ وفاقَتِهِ، حَتّى إِذا كَفى هَمَّهُ عادَ إِلى شِركِهِ ؛ أَما تَسمَعُ اللّهَ عز و جليَقولُ: «قُلْ أَرَءَيْتَكُمْ إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْكُمُ السَّاعَةُ أَغَيْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ * بَلْ إِيَّاهُ تَدْعُونَ فَيَكْشِفُ مَا تَدْعُونَ إِلَيْهِ إِن شَاءَ وَتَنسَوْنَ مَا تُشْرِكُونَ» . (4) فَقالَ اللّهُ عز و جل لِعِبادِهِ: أَيُّهَا الفُقَراءُ إِلى رَحمَتي، إِنّي قَد أَلزَمتُكُمُ الحاجَةَ إِلَيَّ في كُلِّ حالٍ، وذِلَّةَ العُبودِيَّةِ في كُلِّ وَقتٍ، فَإِلَيَّ فَافزَعوا في كُلِّ أَمرٍ تَأخُذونَ فيهِ وتَرجونَ تَمامَهُ وبُلوغَ غايَتِهِ، فَإِنّي إِن أَرَدتُ أَن أُعطِيَكُم لَم يَقدِر غَيري عَلى مَنعِكُم، وإِن أَرَدتُ أَن أَمنَعَكُم لَم يَقدِر غَيري عَلى إِعطائِكُم، فَأَنَا أَحَقُّ مَن سُئِلَ ، وأَولى مَن تُضُرِّعَ إِلَيهِ، فَقولوا عِندَ افتِتاحِ كُلِّ أَمرٍ صَغيرٍ أَو عَظيمٍ : «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» أَي أَستَعينُ عَلى هذَا الأَمرِ بِاللّهِ الَّذي لا يَحِقُّ العِبادَةُ لِغَيرِهِ ، المُغيثِ إِذَا استُغيثَ، وَالمُجيبِ إِذا دُعِيَ، الرَّحمنِ الَّذي يَرحَمُ بِبَسطِ الرِّزقِ عَلَينَا، الرَّحيمِ بِنا في أَديانِنا ودُنيانا وآخِرَتِنا، خَفَّفَ عَلَينَا الدّينَ وجَعَلَهُ سَهلاً خَفيفا، وهُوَ يَرحَمُنا بِتَمَيُّزِنا مِن أَعدائِهِ. (5)

.


1- .الأمالي للمفيد : ص 256 ح 4 عن محمّد بن زيد الطبريّ ، التوحيد : ص 38 ح 2 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج1 ص 152 ح 51 كلاهما عن محمّد بن يحيى بن عمر بن عليّ بن أبي طالب عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 4 ص 229 ح 3 .
2- .التوحيد : ص 89 ح 2 عن وهب بن وهب القرشي عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 3 ص 222 .
3- .ألَهَ : عَبَدَ . وتقول : ألَهَ ؛ أي تحيَّر (الصحاح : ج 6 ص 2223 «أله»).
4- .الأنعام : 40 و 41 .
5- .التوحيد : ص 231 ح 5 ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكريّ عليه السلام : ص 27 ح 9 كلاهما عن الإمام العسكري عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 92 ص 232 ح 14 .

ص: 513

1 / 1 - 2 معناى «اللَّه»

امام رضا عليه السلام_ از گفتار ايشان در باب يكتايى خداوند سبحان _ :آن گاه كه هنوز مربوبى نبود ، معناى ربوبيّت در خداوند بود و زمانى كه هنوز مألوهى وجود نداشت ، حقيقت الوهيت در او بود .

1 / 1 _ 2معناى «اللّه »امام على عليه السلام :اللّه ، به معناى معبودى است كه خلق در او حيران اند و به او پناه برده مى شود . و خدا آن كسى است كه از دريافت ديده ها پنهان و از وهم ها و انديشه ها پوشيده است .

امام زين العابدين عليه السلام_ در پاسخ سؤال از معناى «بسم اللّه الرحمن الرحيم» _ :پدرم ، از برادرش حسن عليه السلام ، از پدرش امير مؤمنان عليه السلام برايم نقل كرد كه مردى رو به ايشان كرد و گفت : اى امير مؤمنان! مرا از معناى «بسم اللّه الرحمن الرحيم» آگاه كن . ايشان فرمود : «اللّه ، بزرگ ترين نام خداوند عز و جل است ، و آن ، نامى است كه نهادنش بر غير خدا روا نيست ، و هيچ مخلوقى هرگز بدين نام ، ناميده نمى شود» . مرد گفت : اللّه ، به چه معناست؟ فرمود : «اللّه ، يعنى كسى كه هر مخلوقى در هنگام نيازها و سختى ها ، وقتى اميدش از همه كس قطع و دستش از همه چيزْ جز او كوتاه مى شود ، به او پناه مى آورد ؛ چرا كه هر سركرده اى و هر متكبّرى در اين دنيا ، هر اندازه هم ثروت و قدرت داشته باشد و فرودستانش به او نيازمند باشند ، باز نيازهايى در مردم هست كه اين متكبّر ، از عهده برآوردن آنها بر نمى آيد ، و خود او نيز نيازهايى پيدا مى كند كه قادر به تأمين آنها نيست . لذا در هنگام ناچارى و نيازمندى اش ، به خدا روى مى آورد و چون گرفتارى اش برطرف شد ، به شرك ورزى خويش باز مى گردد . آيا نشنيده اى كه خداوند عز و جلمى فرمايد : «بگو : به من بگوييد اگر عذاب خدا يا رستاخيز ، شما را در يابد ، آيا جز خداى را مى خوانيد ، اگر راستگوييد؟ نه ، بلكه تنها او را مى خوانيد و او _ اگر خواهد _ اندوهى را كه به خاطر آن مى خوانيدش ، از شما باز مى گشايد و انبازى را كه براى خدا مى آريد ، خود از ياد مى بريد» . خداوند عز و جل به بندگانش مى فرمايد : اى محتاجانِ رحمت من! من شما را همواره نيازمند خودم قرار دادم ، و هميشه بنده خوار خويشم ساختم . پس در هر كارى كه پيش مى گيريد و اميد به اتمام آن و رسيدن به انجامش داريد ، به من پناه بياوريد و از من يارى بطلبيد ؛ زيرا من اگر بخواهم چيزى را به شما عطا كنم ، هيچ كس نمى تواند به شما ندهد ، و اگر بخواهم چيزى را به شما ندهم ، غير من نمى تواند به شما عطا كند . پس من سزاوارترين كسى هستم كه بايد مورد درخواست قرار گيرد ، و شايسته ترين كسى هستم كه بايد به درگاهش تضرّع شود . بنا بر اين ، در هنگام شروع هر كار كوچك يا بزرگى ، بسم اللّه الرحمن الرحيم بگوييد ؛ يعنى در اين كار ، از خدايى كمك مى طلبم كه عبادت ، حقِّ جز او نيست ؛ خدايى كه هر گاه از او فريادخواهى شود ، به فرياد مى رسد و هر گاه صدا زده شود ، جواب مى دهد ؛ خداى مهرگسترى كه با گسترانيدن [سفره ]روزى ، بر ما مهر مى آورد ؛ خداى مهربانى كه در امور دين و دنيا و آخرتمان با ما مهربان است ؛ دين را براى ما سبك گردانيده و آن را آسان و كم زحمت قرار داده است و با جدا ساختن ما از دشمنانش ، بر ما رحمت آورده است» .

.

ص: 514

الإمام الباقر عليه السلام :«اللّهُ» مَعناهُ المَعبودُ الَّذي أَلِهَ الخَلقُ عَن دَركِ ماهِيَّتِهِ ، وَالإِحاطَةِ بِكَيفِيَّتِهِ ، ويَقولُ العَرَبُ: أَلِهَ الرَّجُلُ إِذا تَحَيَّرَ فِي الشَّيءِ فَلَم يُحِط بِهِ عِلما ، ووَلَهَ إِذا فَزِعَ إِلى شَيءٍ مِمّا يَحْذَرُهُ ويَخافُهُ ، فَالإلهُ هُوَ المَستورُ عَن حَواسِّ الخَلقِ . . . فَمَعنى قَولِهِ : «اللّهُ أَحَدٌ» المَعبودُ الَّذي يَألَهُ الخَلقُ عَن إِدراكِهِ ، وَالإِحاطَةِ بِكَيفِيَّتِهِ ، فَردٌ بِإِلهِيَّتِهِ ، مُتَعالٍ عَن صِفاتِ خَلقِهِ . (1)

.


1- .التوحيد : ص 89 ح 2 عن وهب بن وهب القرشي عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 3 ص 222 .

ص: 515

امام باقر عليه السلام :اللّه ، به معناى معبودى است كه خلق ، از دريافت چيستى او و احاطه يافتن بر چگونگى اش درمانده اند . عرب مى گويد : «اَلَهَ الرَّجُلُ» ، يعنى «در آن چيز ، حيران شد و نتوانست آن را از هر جهت بشناسد» ، و [مى گويد : ]«وَلَه» ، يعنى «پناه برد به چيزى ، به خاطر ترس و حذر از چيزى» . پس ، «اِله» آن است كه از حواسّ خلق ، پوشيده است ... و جمله «اللّهُ أحَدٌ» ، يعنى «معبودى است كه خلق در ادراك او و شناخت همه جانبه چگونگى اش حيران اند و در الاهيّت ، منحصر به فرد است و از صفات مخلوقاتش مُبَرّاست» .

.

ص: 516

الإمام الكاظم عليه السلام_ في مَعنَى «اللّهِ» _ :اِستَولى عَلى ما دَقَّ وجَلَّ . (1)

الإمام الرضا عليه السلام :إِنَّ في تَسمِيَةِ اللّهِ عز و جل الإِقرارَ بِرُبوبِيَّتِهِ وتَوحيدِهِ . (2)

راجع : ص498 ح4 و ص 500 ح 5 وص518 ح 30. و بحار الأنوار : ج3 ص 226 .

1 / 1 _ 3مَعنى «اللّهُ أَكبَرُ»رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في تَفسيرِ «اللّهُ أَكبَرُ» _ :أَمّا قَولُهُ : «اللّهُ أَكبَرُ» فَهِيَ كَلِمَةٌ لَيسَ أَعلاها كَلامٌ ، وأَحَبُّها إِلَى اللّهِ ، يَعني لَيسَ أَكبَرُ مِنهُ ؛ لِأَنَّهُ يُستَفتَحُ الصَّلواتُ بِهِ ، لِكَرامَتِهِ عَلَى اللّهِ ، وهُوَ اسمٌ مِن أَسماءِ اللّهِ الأَكبَرِ . (3)

الكافي عن ابن محبوب عمّن ذكره عن الإمام الصّادق عليه السلام ، قال :قالَ رَجُلٌ عِندَهُ : «اللّهُ أَكبَرُ» . فَقالَ : اللّهُ أَكبَرُ مِن أَيِّ شَيءٍ ؟ فَقالَ : مِن كُلِّ شَيءٍ . فَقالَ أَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : حَدَّدتَهُ . فَقالَ الرَّجُلُ : كَيفَ أَقولُ ؟ قالَ : قُل : اللّهُ أَكبَرُ مِن أَن يُوصَفَ . (4)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 115 ح 3 ، معاني الأخبار : ص 4 ح 1 ، التوحيد : ص 230 ح 4 كلّها عن الحسن بن راشد وراجع : المحاسن : ج 1 ص 372 ح 812 وبحار الأنوار : ج 3 ص 336 ح 44 .
2- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 93 ح 1 ، علل الشرائع : ص 482 ح 1 كلاهما عن محمّد بن سنان ، بحار الأنوار : ج 65 ص 323 ح 27 .
3- .الاختصاص : ص 34 عن الحسين بن عبد اللّه عن أبيه عن جدّه عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام .
4- .الكافي : ج 1 ص 117 ح 8 ، التوحيد : ص 313 ح 1 ، معاني الأخبار : ص 11 ح 2 ، بحار الأنوار : ج 84 ص 366 ح 20 .

ص: 517

1 / 1 - 3 معناى «اللَّه أكبر»

امام كاظم عليه السلام_ در معناى «اللّه » _ :[يعنى] بر هر ريز و درشتى استيلا دارد .

امام رضا عليه السلام :در «بسم اللّه » ، اقرار به ربوبيت خدا و توحيد اوست .

ر . ك : ص 499 ح 4 و ص 501 ح 5 و ص 518 ح 30 بحار الأنوار : ج 3 ص 226 .

1 / 1 _ 3معناى «اللّه اكبر»پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در تفسير «اللّه اكبر» _ :اللّه أكبر ، سخنى است كه بالاتر از آن ، سخنى نيست و محبوب ترين سخن در نزد خداوند است ؛ يعنى : «بزرگ تر از او وجود ندارد» . دليلش هم اين است كه نمازها با آن ، آغاز مى شود ، به خاطر ارج و احترامى كه نزد خدا دارد . اللّه اَكبر ، نامى از بزرگ ترين نام هاى خداست .

الكافى_ به نقل از ابن محبوب ، از شخصى كه نامش را بُرد _ :مردى نزد امام صادق عليه السلام گفت : اللّه اكبر (خدا ، بزرگ تر است) . ايشان فرمود : «خدا از چه چيزى بزرگ تر است؟» . مرد گفت : از همه چيز . امام صادق عليه السلام فرمود : «او را محدود ساختى» . مرد گفت : چه بگويم؟ فرمود : «بگو : خدا بزرگ تر از آن است كه به وصف در آيد» .

.

ص: 518

الكافي عن جميع بن عمير :قالَ أَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : أيُّ شَيءٍ «اللّهُ أكبَرُ» ؟ فَقُلتُ : اللّهُ أَكبَرُ مِن كُلِّ شَيءٍ . فَقالَ : وكانَ ثَمَّ شَيءٌ فَيَكونُ أَكبَرَ مِنهُ ؟! فَقُلتُ : وما هُوَ ؟ قالَ : اللّهُ أَكبَرُ مِن أَن يُوصَفَ . (1)

راجع : موسوعة العقائد الإسلاميّة (معرفة اللّه ) : ج 4 ص 457 (التعرّف على الصفات الثبوتيّة / الكبير ، المتكبّر) .

1 / 1 _ 4مَعنى «بِاسمِ اللّهِ» عز و جلالتوحيد عن الحسن بن عليّ بن فضّال :سَأَلتُ الرِّضا عَلِيَّ بنَ موسى عليهماالسلام عَن «بِاسمِ اللّهِ» . قالَ : مَعنى قَولِ القائِلِ : بِاسمِ اللّهِ ، أَي أسِمُ عَلى نَفسي سِمَةً مِن سِماتِ اللّهِ عز و جل ؛ وهِيَ العِبادَةُ . قالَ : فَقُلتُ لَهُ : ما السِّمَةُ ؟ فَقالَ : العَلامَةُ . (2)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 118 ح 9 ، التوحيد : ص 313 ح 2 عن جميع بن عمرو ، معاني الأخبار : ص 11 ح 1 ، المحاسن : ج 1 ص 376 ح 827 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 218 ح 1 .
2- .التوحيد : ص 229 ح 1 ، معاني الأخبار : ص 3 ح 1 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 260 ح 19 وفيه «العبوديّة» بدل «العبادة» ، بحار الأنوار : ج 92 ص 230 ح 9 .

ص: 519

1 / 1 - 4 معناى «بسم اللَّه»

الكافى_ به نقل از جميع بن عمير _ :امام صادق عليه السلام [به من] فرمود : «اللّه اكبر ، به چه معناست؟» . گفتم : خدا ، بزرگ تر از همه چيز است . فرمود : «مگر چيزى وجود دارد كه خدا بزرگ تر از آن باشد؟!» . گفتم : پس به چه معناست؟ فرمود : «خدا ، بزرگ تر از آن است كه وصف شود» .

ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 6 (خداشناسى) ص 571 (شناختن صفات ثبوتى خدا / كبير، مُتكبِّر)

1 / 1 _ 4معناى «بسم اللّه »التوحيد_ به نقل از حسن بن على بن فضّال _ :از امام رضا عليه السلام در باره «بسم اللّه » پرسيدم . فرمود : «وقتى كسى مى گويد : بسم اللّه ، يعنى سِمَتى از سِمَت هاى خداوند عز و جل را _ كه عبادت (بندگى) است _ بر خود مى نهم» . گفتم : «سِمَت» چيست؟ فرمود : «داغ و نشان» .

.

ص: 520

الكافي عن عبد اللّه بن سنان :سَأَلتُ أَبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن تَفسيرِ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» قالَ: الباءُ بَهاءُ اللّهِ، وَالسّينُ سَناءُ اللّهِ، وَالميمُ مَجدُ اللّهِ . _ ورَوى بَعضُهُم : الميمُ مُلكُ اللّهِ _ وَاللّهُ إِلهُ كُلِّ شَيءٍ ، الرَّحمنُ بِجَميعِ خَلقِهِ ، وَالرَّحيمُ بِالمُؤمِنينَ خاصَّةً. (1)

الإمام العسكريّ عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» _ :اللّهُ هُوَ الَّذي يَتَأَلَّهُ إِلَيهِ عِندَ الحَوائِجِ وَالشَّدائِدِ كُلُّ مَخلوقٍ عِندَ انقِطاعِ الرَّجاءِ مِن كُلِّ مَن هُوَ دونَهُ ، وتَقَطُّعِ الأَسبابِ مِن جَميعِ ما سِواهُ ، يَقولُ : «بِاسمِ اللّهِ» أَي أَستَعينُ عَلى أُموري كُلِّها بِاللّهِ الَّذي لا تَحِقُّ العِبادَةُ إِلّا لَهُ ، المُغيثِ إِذَا استُغيثَ ، وَالمُجيبِ إِذا دُعِيَ . (2)

راجع : ص 512 ح 23 .

.


1- .الكافي : ج 1 ص 114 ح 1 ، التوحيد : ص 230 ح 2 ، معاني الأخبار : ص 3 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 231 ح 11.
2- .التوحيد : ص 230 ح 5 ، معاني الأخبار : ص 4 ح 2 كلاهما عن محمّد بن زياد ومحمّد بن سيّار ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 21 ح 5 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 41 ح 16 .

ص: 521

الكافى_ به نقل از عبد اللّه بن سنان _ :از امام صادق عليه السلام تفسير «بسم اللّه الرحمن الرحيم» را پرسيدم . فرمود : «باء ، اشاره به بهاى (زيبايىِ خيره كننده) خداست ، و سين ، اشاره به سناى (بلندمرتبگى و رفعت) خدا ، و ميم ، اشاره به مجد (شكوه و فرّ) خدا و اللّه ، يعنى معبود (معشوق) همگان . رحمان ، يعنى نسبت به همه خلقش مهربان است ، و رحيم ، يعنى مهربانىِ ويژه اش به مؤمنان» . و از بعضى از اهل بيت عليهم السلام روايت شده است كه : «ميم ، اشاره به مُلك (مالكيت و سلطنت) خداست» .

امام عسكرى عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند عز و جل : «بسم اللّه الرحمن الرحيم» _ :اللّه ، همان كسى است كه هر مخلوقى ، در هنگام نيازها و سختى ها ، وقتى اميدش از همه كس قطع و دستش از همه چيزْ جز او كوتاه مى شود ، مى گويد : «بسم اللّه » ، يعنى در همه كارهايم ، از خداوندى كمك مى جويم كه پرستيدنِ جز او سزاوار نيست ؛ همو كه هر گاه از او فريادخواهى شود ، به فرياد مى رسد و هر گاه بخوانندش ، پاسخ مى دهد .

ر . ك : ص 513 ح 23 .

.

ص: 522

الفصل الثاني: أصناف أسماء اللّه عز و جل2 / 1الأَسماءُ اللَّفظِيَّةُالإمام عليّ عليه السلام :ما مِن حَرفٍ إِلّا وهُوَ اسمٌ مِن أَسماءِ اللّهِ عز و جل . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :هذِهِ «كهيعص» أَسماءُ اللّهِ مُقَطَّعَةً . (2)

2 / 2الأَسماءُ التَّكوِينِيَّةُالإمام عليّ عليه السلام :أَنَا أَسماءُ اللّهِ الحُسنى ، وأَمثالُهُ العُليا ، وآياتُهُ الكُبرى . (3)

عنه عليه السلام :نَحنُ الاِسمُ المَخزونُ المَكنونُ ، نَحنُ الأَسماءُ الحُسنَى الَّتي إِذا سُئِلَ اللّهُ عز و جل بِها أَجابَ ، نَحنُ الأَسماءُ المَكتوبَةُ عَلَى العَرشِ . (4)

.


1- .التوحيد : ص 235 ح 2 ، معاني الأخبار : ص 44 ح 2 كلاهما عن يزيد بن الحسن عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 2 ص 320 ح 4 .
2- .تفسير القمّي : ج 2 ص 48 عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 92 ص 376 ح 4 .
3- .مختصر بصائر الدرجات : ص 34 عن أبي حمزة الثمالي عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 53 ص 47 ح 20 .
4- .بحار الأنوار : ج 27 ص 38 ح 5 نقلاً عن حسن بن سليمان في كتاب المحتضر ، مدينة المعاجز : ج 1 ص 556 ح 351 نقلاً عن بعض علماء الامامية في كتاب منهج التحقيق إلى سواء الطريق وكلاهما عن سلمان .

ص: 523

فصل دوم : انواع نام هاى خدا
2 / 1 نام هاى لفظى
2 / 2 نام هاى تكوينى

فصل دوم : انواع نام هاى خدا2 / 1نام هاى لفظىامام على عليه السلام :هيچ حرفى نيست ، مگر اين كه آن حرف ، نامى از نام هاى خداوند عز و جلاست .

امام صادق عليه السلام :اين «كاف ، هاء ، ياء ، عين ، صاد» ، نام هاى خدايند كه تقطيع شده اند .

2 / 2نام هاى تكوينىامام على عليه السلام :من ، نام هاى نيكوى خدا ، نمونه هاى برين او و نشانه هاى بزرگ ترينش هستم .

امام على عليه السلام :ماييم آن نامِ اندوخته و نهفته . ماييم آن نام هاى نيكو كه هر گاه به واسطه آنها از خداوند عز و جل درخواست شود ، اجابت مى كند . ماييم آن نام هاى بنشسته بر عرش .

.

ص: 524

الإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «تَبَارَكَ اسْمُ رَبِّكَ ذِى الْجَلَالِ وَ الْاءِكْرَامِ» (1) _ :نَحنُ جَلالُ اللّهِ وكَرامَتُهُ الَّتي أَكرَمَ اللّهُ العِبادَ بِطاعَتِنا . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :مِنَّا . . . الاِسمُ المَخزونُ وَالعِلمُ المَكنونُ . (3)

عنه عليه السلام_ في زِيارَةِ أَميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام _ :السَّلامُ عَلَى اسمِ اللّهِ الرَّضِيِّ ، ووَجهِهِ المُضيءِ . (4)

الإمام الرضا عليه السلام :إِذا نَزَلَت بِكُم شِدَّةٌ فَاستَعينوا بِنا عَلَى اللّهِ ، وهُوَ قَولُ اللّهِ : «وَلِلَّهِ الأَْسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا» (5) ، قالَ أَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : نَحنُ وَاللّهِ الأَسماءُ الحُسنى ، الَّذي لا يُقبَلُ مِن أَحَدٍ إِلّا بِمَعرِفَتِنا ، قالَ: «فَادْعُوهُ بِهَا» . (6)

الإمام الهادي عليه السلام :نَحنُ الكَلِماتُ الَّتي لا تُدرَكُ فَضائِلُنا ولا تُستَقصى . (7)

راجع : بحار الأنوار : ج24 ص 173 (باب إنّهم عليهم السلام كلمات اللّه عز و جل وولايتهم الكلم الطيّب) .

.


1- .الرحمن : 78 .
2- .تفسير القمّي : ج 2 ص 346 ، بصائر الدرجات : ص 312 ح 12 كلاهما عن سعد بن ظريف ، بحار الأنوار : ج 24 ص 196 ح 20 .
3- .بحار الأنوار : ج 3 ص 137 عن المفضّل بن عمر .
4- .الإقبال : ج 3 ص 133 ، المزار : ص 94 كلاهما عن محمّد بن مسلم ، فرحة الغريّ : ص 47 عن أبي حمزة الثمالي عن الإمام زين العابدين عليه السلام بزيادة «نور» قبل «وجهه» ، بحار الأنوار : ج 100 ص 306 .
5- .الأعراف : 180 .
6- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 42 ح 119 ، الكافي : ج 1 ص 143 ح 4 عن معاوية بن عمّار عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه وليس فيه صدره ، الاختصاص : ص 252 وليس فيه ذيله من «قال أبو عبد اللّه عليه السلام . . .» ، بحار الأنوار : ج 94 ص 5 ح 7 .
7- .الاحتجاج : ج 2 ص 499 ح 331 ، الاختصاص : ص 94 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 400 ، تحف العقول : ص 479 نحوه ، بحار الأنوار : ج 24 ص 174 ح 1 .

ص: 525

امام باقر عليه السلام_ در باره آيه شريف «خجسته باد نام پروردگار بافرّ و ارج تو» _ :ماييم آن فرّ و ارج خدا كه خداوند ، بندگان را به سبب اطاعت از ما ارج نهاد .

امام صادق عليه السلام :از ماست ... آن نامِ اندوخته و دانشِ نهفته .

امام صادق عليه السلام_ در زيارت امير مؤمنان عليه السلام _ :سلام بر نام پسنديده خدا و روى تابان او .

امام رضا عليه السلام :هر گاه به گرفتارى و بلايى دچار شُديد ، به واسطه ما از خدا كمك بجوييد . اين فرموده خداست كه : «و از آنِ خداست ، نام هاى نيكو . پس او را به آنها بخوانيد» . امام صادق عليه السلام فرمود : «سوگند به خدا كه اين نام هاى نيكو ، ماييم كه [دعايى] از هيچ كس ، جز با شناخت ما پذيرفته نمى شود كه فرمود : «پس او را به آنها بخوانيد» » .

امام هادى عليه السلام :ماييم آن كلمات كه فضائل ما دريافته و استقصا نمى شوند .

ر . ك : بحار الأنوار : ج 24 ص 173 (باب : إنّهم عليهم السلام كلمات اللّه و ولايتهم الكلم الطيّب) .

.

ص: 526

2 / 3المُستَأثَرُ مِنَ الأَسماءِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في دُعائِهِ المُسَمّى بِالأَسماءِ الحُسنى _ :يا اللّهُ وَأَسأَلُكَ بِاسمِكَ الَّذي لا يُحيطُ بِهِ عِلمُ العُلَماءِ ، يا اللّهُ وَأَسأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّذي لا يَحويهِ حُكمُ الحُكَماءِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إِنَّ للّهِِ تَعالى أَربعَةَ آلافِ اسمٍ ؛ أَلفٌ لا يَعلَمُها إِلَا اللّهُ ، وأَلفٌ لا يَعلَمُها إِلَا اللّهُ وَالمَلائِكَةُ ، وأَلفٌ لا يَعلَمُها إِلَا اللّهُ وَالمَلائِكَةُ وَالنَّبِيّونَ ، وأَمَّا الأَلفُ الرّابِعُ فَالمُؤمِنونَ يَعلَمونَهُ ، ثَلاثُمِئَةٍ مِنها فِي التَّوراةِ ، وثَلاثُمِئَةٍ فِي الإِنجيلِ ، وثَلاثُمِئَةٍ فِي الزَّبورِ ، ومِئَةٌ فِي القُرآنِ ، تِسعةٌ وتِسعونَ ظاهِرَةٌ ، وواحِدٌ مَكتومٌ ، مَن أَحصاها دَخَلَ الجَنَّةَ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :ما قالَ عَبدٌ قَطُّ إِذا أَصابَهُ هَمٌّ وحُزنٌ : «اللّهُمَّ إِنّي عَبدُكَ وَابنُ عَبدِكَ وَابنُ أَمَتِكَ ، ناصِيَتي بِيَدِكَ ، ماضٍ فِيَّ حُكمُكَ ، عَدلٌ فِيَّ قَضاؤُكَ ، أَسأَ لُكَ بِكُلِّ اسمٍ هُوَ لَكَ سَمَّيتَ بِهِ نَفسَكَ ، أَو أَنزَلتَهُ في كتابِكَ ، أَو عَلَّمتَهُ أَحَدا مِن خَلقِكَ ، أَوِ استَأثَرتَ بِهِ في عِلمِ الغَيبِ عِندَكَ ، أَن تَجعَلَ القُرآنَ رَبيعَ قَلبي ، ونورَ صَدري ، وجَلاءَ حُزني ، وذَهابَ هَمّي» إِلّا أَذهَبَ اللّهُ عز و جل هَمَّهُ ، وأَبدَلَهُ مَكانَ حُزنِهِ فَرَحا . (3)

الإمام الصادق عليه السلام_ لِمَن قالَ لَهُ : يَدخُلُنِي الغَمُّ _ :أَكثِر من أَن تَقولَ : «اَللّهُ اللّهُ رَبّي لا أُشرِكُ بِهِ شَيئا» ، فَإذا خِفتَ وَسوَسَةً أَو حَديثَ نَفسٍ فَقُل : «اللّهُمَّ إِنّي عَبدُكَ وَابنُ عَبدِكَ وَابنُ أَمَتِكَ ، ناصِيَتي بِيَدِكَ ، عَدلٌ فِيَّ حُكمُكَ ، ماضٍ فِيَّ قَضاؤُكَ ، اللّهُمَّ إِنّي أَسأَ لُكَ بِكُلِّ اسمٍ هُوَ لَكَ أَنزَلتَهُ في كِتابِكَ ، أَو عَلَّمتَهُ أَحَدا مِن خَلقِكَ ، أَوِ استَأثَرتَ بِهِ في عِلمِ الغَيبِ عِندَكَ ، أَن تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وأَن تَجعَلَ القُرآنَ نورَ بَصَري ، ورَبيعَ قَلبي ، وجَلاءَ حُزني ، وذَهابَ هَمّي ، اللّهُ اللّهُ رَبّي لا أُشرِكُ بِهِ شَيئا» . (4)

راجع : موسوعة العقائد الإسلاميّة (معرفة اللّه ) : ج 4 ص 395 ح 5007 .

.


1- .البلد الأمين : ص 415 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 259 ح 1 .
2- .عوالي اللآلي : ج 4 ص 106 ح 157 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 211 ح 6 .
3- .مسند ابن حنبل : ج 2 ص 168 ح 4318 ، صحيح ابن حبّان : ج 3 ص 253 ح 972 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 690 ح 1877 كلّها عن عبد اللّه بن مسعود ، كنز العمّال : ج 2 ص 122 ح 3434 ؛ مصباح المتهجّد : ص 509 ح 588 عن الإمام الكاظم عليه السلام ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 155 ح 2382 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 90 ص 201 ح 32 .
4- .الكافي : ج 2 ص 561 ح 16 عن سعيد بن يسار ، بحار الأنوار : ج 86 ص 311 ح 63 نقلاً عن مهج الدعوات .

ص: 527

2 / 3 نامى كه علم آن ، منحصراً در اختيار خداست

2 / 3نامى كه علم آن ، منحصراً در اختيار خداستپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در دعاى ايشان ، موسوم به «اسماء الحُسنى» _ :اى خدا! از تو درخواست مى كنم به حقّ آن نامت كه علمِ عالمان ، بدان احاطه ندارد . اى خدا! از تو درخواست مى كنم به آن نامت كه حكم حاكمان ، آن را در بر نمى گيرد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند بزرگ ، چهارهزار نام دارد : هزار تاى آنها را كسى جز خدا نمى داند ، هزارتاى آنها را فقط خدا و فرشتگان مى دانند ، هزار تايشان را تنها خدا و فرشتگان و پيامبران مى دانند ، و هزاره چهارم را مؤمنان مى دانند . از اين هزار تا ، سيصدنام در تورات است ، سيصد نام در انجيل ، سيصد نام در زبور ، و يكصد نام در قرآن ، كه نَوَد و نُه تاى آنها آشكار است و يكى پنهان . هركه اين نام ها را شماره كند ، به بهشت مى رود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر بنده اى هنگامى كه گاه غم و اندوهى به او رسد ، بگويد : «بار خدايا! من ، بنده تو و فرزند بنده و كنيز تو هستم . زمام اختيارم در دست توست . محكومِ حكم تو هستم . قضاى تو در باره من عادلانه است . به حقّ هر نامى كه از آنِ توست و خويشتن را بدان ناميده اى ، يا در كتابت فرو فرستاده اى ، يا به يكى از آفريدگانت آموخته اى ، يا به علم غيب خودت ، ويژه گردانيده اى ، از تو درخواست مى كنم كه قرآن را بهارِ دلم ، نور سينه ام ، زداينده اندوهم و از بين برنده غمم گردانى» . قطعاً خداوند عز و جل غم او را از بين مى بَرد و اندوهش را به شادى مبدّل مى كند .

امام صادق عليه السلام_ به كسى كه به ايشان گفت : [گاهى] دچار غم و اندوه مى شوم _ :بسيار بگو : «خدا ، خدا پروردگار من است ؛ چيزى را شريك او نمى دانم» و هر گاه از دچار شدن به وسوسه اى يا خودگويى ترسيدى ، بگو : «بار خدايا! من ، بنده تو ، فرزند بنده و فرزند كنيز تو هستم . زمام اختيارم در دست توست . حكم تو در باره من عادلانه است و محكوم قضاى تو هستم . بار خدايا! به حقّ هر نامى كه از آنِ توست و آن را در كتابت نازل كرده اى ، يا به يكى از آفريدگانت آموخته اى ، يا به علم غيبت اختصاصش داده اى ، از تو درخواست مى كنم كه بر محمّد و خاندان محمّد ، درود فرستى و قرآن را نور ديده ام ، بهار دلم ، زداينده اندوهم و از بين برنده غمم قرار دهى . خدا ، خدا ، پروردگار من است . هيچ چيز را شريك او نمى گردانم» .

ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 6 (خداشناسى) ص 463 ح 5004 .

.

ص: 528

. .

ص: 529

. .

ص: 530

الفصل الثالث: عدد أسماء اللّه عز و جل3 / 1عَدَدُ الأَسماءِ اللَّفظِيَّةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إِنَّ فِي القُرآنِ تِسعَةً وتِسعينَ اسما ، مَن أَحصاها كُلَّها دَخَلَ الجَنَّةَ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إِنَّ للّهِ تِسعَةً وتِسعينَ اسما ؛ مِئَةً إِلّا واحِدا ، مَن أَحصاها دَخَلَ الجَنَّةَ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إِنَّ للّهِ _ تَبارَكَ وتَعالى _ تِسعَةً وتِسعينَ اسما ؛ مِئَةً إِلّا واحِدا، مَن أَحصاها دَخَلَ الجَنَّةَ، وهِيَ : اللّهُ، الإِلهُ ، الواحِدُ ، الأَحَدُ ، الصَّمَدُ (3) ، الأَوَّلُ ، الآخِرُ ، السَّميعُ ، البَصيرُ، القَديرُ، القاهِرُ ، العَلِيُّ ، الأَعلَى ، الباقِي ، البَديعُ ، البارِئُ ، الأَكرَمُ، الظّاهِرُ، الباطِنُ، الحَيُّ، الحَكيمُ ، العَليمُ ، الحَليمُ، الحَفيظُ، الحَقُّ، الحَسيبُ (4) ، الحَميدُ، الحَفيُّ، الرَّبُّ، الرَّحمنُ، الرَّحيمُ ، الذَّارِئُ (5) ، الرَّزّاقُ ، الرَّقيبُ ، الرَّؤوفُ، الرَّائِي، السَّلامُ، المُؤمِنُ، المُهيمِنُ ، العَزيزُ ، الجَبّارُ ، المُتَكَبِّرُ ، السَّيِّدُ ، السُّبّوحُ (6) ، الشَّهيدُ ، الصّادِقُ ، الصّانِعُ ، الطّاهِرُ ، العَدلُ ، العَفُوُّ ، الغَفورُ ، الغَنِيُّ ، الغِياثُ ، الفاطِرُ ، الفَردُ ، الفَتّاحُ ، الفالِقُ ، القَديمُ ، المَلِكُ ، القُدّوسُ ، القَوِيُّ ، القَريبُ ، القَيّومُ ، القابِضُ ، الباسِطُ ، قاضِي الحاجاتِ ، المَجيدُ ، المَولَى ،المَنّانُ ، المُحيطُ، المُبينُ، المُقيتُ، المُصَوِّرُ، الكَريمُ ، الكَبيرُ ، الكافي ،كاشِفُ الضُّرِّ ، الوَترُ ، النُّورُ ، الوَهّابُ ، النّاصِرُ ، الواسِعُ ، الوَدودُ ، الهادِي ، الوَفِيُّ ، الوَكيلُ ، الوارِثُ ، البَرُّ ، الباعِثُ ، التَّوّابُ ، الجَليلُ ، الجَوادُ، الخَبيرُ، الخالِقُ، خَيرُ النّاصِرينَ، الدَّيّانُ (7) ، الشَّكورُ، العَظيمُ، اللَّطيفُ، الشَّافي. (8)

.


1- .تاريخ بغداد : ج 3 ص 422 الرقم 1553 عن أبي هريرة وراجع : بحار الأنوار : ج 4 ص 211 ح 6 .
2- .صحيح البخاري : ج 2 ص 981 ح 2585 ، صحيح مسلم : ج 4 ص 2063 ح 6 ، سنن الترمذي : ج 5 ص 530 ح 3506 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص1269 ح 3860 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 91 ح 7627 كلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 1 ص 448 ح 1933؛ التوحيد : ص 194 ح 8 عن سليمان بن مهران عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 4 ص 209 ح 3 .
3- .الصَّمَدُ : الّذي انتهى إليه السؤدد ، وقيل : هو الدائم الباقي ، وقيل : هو الّذي يُصمَد فيالحوائج ؛ أي يُقصَد (مجمع البحرين : ج 2 ص 1049 «صمد»).
4- .الحَسِيبُ : الكافي (النهاية : ج 1 ص 381 «حسب») .
5- .الذَارئ : هو الّذي ذرأ الخلق؛ أي خلقهم (لسان العرب : ج 1 ص 79 «ذرأ» ) .
6- .سُبّوح قُدّوس : يرويان بالضمّ والفتح والفتح أقيس والضمّ أكثر استعمالاً ، وهو من أبنية المبالغة والمراد بهما التنزيه (النهاية : ج 2 ص 332 «سبح» ) .
7- .الدَيّانُ : القهّار ، وقيل : الحاكم والقاضي (النهاية : ج 2 ص 148 «دين» ) .
8- .التوحيد : ص 194 ح 8 ، الخصال : ص 593 ح 4 ، عدّة الداعي : ص 299 كلّها عن سليمان بن مهران عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 4 ص 186 ح 1 ؛ الدر المنثور : ج 3 ص 614 نقلاً عن الترمذي وفيه أيضاً نقلاً عن ابن أبي الدنيا في الدعاء .

ص: 531

فصل سوم : شمار نام هاى خدا
3 / 1 شمار نام هاى لفظى

فصل سوم : شمار نام هاى خدا3 / 1شمار نام هاى لفظىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در قرآن ، نَوَد و نُه اسم وجود دارد كه هركس همه آنها را شماره كند ، به بهشت درآيد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، نَوَد و نُه نام دارد ؛ يعنى يكى از صد كمتر . هركس آنها را شماره كند ، به بهشت مى رود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند _ تبارك و تعالى _ نَوَد و نُه نام دارد ؛ يعنى يكى از صد كمتر . هركس آنها را شماره كند ، به بهشت مى رود . اين نام ها عبارت اند از : خدا ، معبود ، يكتا ، يگانه ، صمد ، (1) آغاز ، انجام ، شنوا ، بينا ، توانا ، چيره ، والا ، والاتر ، ماندگار ، نوآفرين ، پديد آورنده ، كريم تر ، پيدا ، نهان ، زنده ، حكيم ، دانا ، بردبار ، نگهبان ، حق ، بسنده ، ستوده ، نيكوكار ، پروردگار ، مهرگستر ، مهربان ، خلق آفرين ، روزى ده ، مراقب ، رئوف ، بيننده ، سلام ، آرمش بخش ، چيره ، شكست ناپذير ، باجبروت ، متكبّر ، آقا ، منزّه ، گواه ، راستگو ، سازنده ، پاك ، داد ، باگذشت ، آمرزگار ، بى نياز ، ياريگر ، فاطر ، تك ، گشاينده ، شكافنده ، ديرين ، پادشاه ، مقدّس ، نيرومند ، نزديك ، پايدار ، جمع كننده ، گستراننده ، برآورنده نيازها ، شكوهمند ، حامى ، نعمت بخش ، در ميان گيرنده ، آشكار ، مقتدر ، صورتگر ، باكَرَم ، بزرگ ، كفايت كننده ، رنج زدا ، طاق ، روشنايى ، بخشنده ، ياور ، گسترده ، مهربان ، راه نما ، وفادار ، وكيل ، ارث بَر ، نيكوكار ، برانگيزنده ، توبه پذير ، شكوهمند ، باجود ، آگاه ، آفريننده ، بهترين ياور ، ديّان ، (2) قدردان ، باعظمت ، ريزبين (/ بالُطف) ، شفابخش .

.


1- .صَمَد : كسى كه نهايت آقايى را داراست . به قولى : پاينده ماندگار ، به قولى : كسى كه در نيازها به او رجوع مى شود ، و مرجعِ حوائج است (مجمع البحرين : ج 2 ص 1049) .
2- .ديّان : قهّار ، و به قولى : داور و قاضى (النهاية : ج 2 ص 148) .

ص: 532

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ للّهِ تِسعَةً وتِسعينَ اسما ، مَن أحصاها دَخَلَ الجَنَّةَ ، وإنَّها لَفي كِتابِ اللّهِ ؛ مِنها في فاتِحَةِ الكِتابِ خَمسَةُ أسماءٍ ، وفِي البِقَرَةِ ثَلاثَةٌ وثَلاثونَ اسما ، وفي آلِ عِمرانَ خَمسَةُ أسماءٍ ، وفِي النِّساءِ سَبعَةُ أسماءٍ ، وفِي الأَنعامِ سِتَّةُ أسماءٍ ، وفِي الأَعرافِ حَرفانِ ، وفِي الأَنفالِ حَرفانِ ، وفي هودٍ أربَعَةُ أسماءٍ ، وفِي الرَّعدِ حَرفانِ ، وفي إبراهيمَ اسمٌ واحِدٌ ، وفِي الحِجرِ اسمٌ واحِدٌ ، وفي مَريمَ ثَلاثَةُ أسماءٍ ، وفي طه اسمٌ واحِدٌ ، وفِي الحَجِّ اسمٌ واحِدٌ ، وفِي المُؤمِنونَ (1) اسمٌ واحِدٌ ، وفِي النّورِ ثَلاثَةُ أسماءٍ ، وفِي الفُرقانِ اسمٌ واحِدٌ ، وفي سَبَأٍ اسمٌ واحِدٌ ، وفِي الزُّمَرِ أربَعَةُ أسماءٍ ، وفِي المُؤمِنِ أربَعَةُ أسماءٍ ، وفِي الذّارِياتِ اسمانِ ، وفِي الطّورِ اسمٌ واحِدٌ ، وفِي «اقتَرَبَتِ السَّاعَةُ» حَرفانِ ، وفِي الرَّحمانِ أربَعَةُ أسماءٍ ، وفِي الحَديدِ أربَعَةُ أسماءٍ ، وفِي الحَشرِ إحدى عَشرَةَ ، وفِي البُروجِ حَرفانِ ، وفِي الفَجرِ واحِدٌ ، وفِي الإِخلاصِ حَرفانِ... . فَأَمَّا الخَمسَةُ في فاتِحَةِ الكِتابِ : يا اللّهُ ، يا رَبُّ ، يا رَحمانُ ، يا رَحيمُ ، يا مالِكُ . وأمَّا الثَّلاثَةُ وَالثَّلاثونَ الَّتي فِي البَقَرَةِ : يا مُحيطُ ، يا قَديرُ ، يا عَليمُ ، يا حَكيمُ ، يا تَوّابُ ، يا رَحيمُ ، يا بَصيرُ ، يا عَظيمُ ، يا وَلِيُّ ، يا نَصيرُ ، يا واسِعُ ، يا بَديعُ ، يا سَميعُ ، يا عَزيزُ ، يا كافي ، يا رَؤوفُ ، يا شاكِرُ ، يا واحِدُ ، يا قَوِيُّ ، يا شَديدُ ، يا قَريبُ ، يا مُجيبُ ، يا سَريعُ ، يا حَليمُ ، يا خَبيرُ ، يا قابِضُ ، يا باسِطُ ، يا حَيُّ ، يا قَيّومُ ، يا غَنِيُّ ، يا حَميدُ . وأمَّا الَّتي في آلِ عِمرانَ : يا وَهّابُ ، يا قائِمُ ، يا صادِقُ ، يا مُنعِمُ ، يا مُتَفَضِّلُ . وأمَّا الَّتي فِي النِّساءِ : يا رَقيبُ ، يا حَسيبُ ، يا شَهيدُ ، يا مُقيتُ ، يا عَلِيُّ ، يا كَبيرُ ، يا وَكيلُ . وأمَّا الَّتي فِي الأَنعامِ : يا غَفورُ ، يا بُرهانُ ، يا فاطِرُ ، يا قاهِرُ ، يا مُميتُ . وأمَّا الَّتي فِي الأَعرافِ : يا مُحيي ، يا مُميتُ . وأمَّا الَّتي فِي الأَنفالِ : يا نِعمَ المَولى ونِعمَ النَّصيرُ . وأمَّا الَّتي في هودٍ : يا مُحيطُ ، يا مَجيدُ ، يا وَدودُ ، يا فَعّالُ لِما يُريدُ . وأمَّا الَّتي فِي الرَّعدِ : يا كَبيرُ ، يا مُتَعالُ . وفي سورَةِ إبراهيمَ : يا مَنّانُ . وفِي الحِجرِ : يا خَلّاقُ . وفي مَريمَ : يا صادِقُ ، يا وارِثُ ، يا فَردُ . وفي طه : يا غَفّارُ . وفِي الحَجِّ : يا باعِثُ . وفِي المُؤمِنونَ (2) : يا كَريمُ . وفِي النّورِ : يا حَقُّ . وفِي الفُرقانِ : يا هاد . (3) وفي سَبَأٍ : يا فَتّاحُ . وفِي الزُّمَرِ : يا عالِمَ الغَيبِ وَالشَّهادَةِ . وفِي المُؤمِنِ : يا غافِرَ الذَّنبِ ، يا قابِلَ التَّوبِ ، يا ذَا الطَّولِ ، يا رَفيعُ . وفِي الذّارِياتِ : يا رَزّاقُ ، يا ذَا القُوَّةِ المَتينُ . وفِي الطّورِ : يا بَرُّ . وفِي «اقتَرَبَتِ السّاعَةُ» : يا مَليكُ ، يا مُقتَدِرُ . وفِي الرَّحمانِ : يا رَبَّ المَشرِقَينِ ، يا رَبَّ المَغرِبَينِ ، يا ذَا الجَلالِ وَالإِكرامِ . وفِي الحَديدِ : يا أوَّلُ ، يا آخِرُ ، يا ظاهِرُ ، يا باطِنُ . وفِي الحَشرِ : يا مَلِكُ ، يا قُدّوسُ ، يا سَلامُ ، يا مُؤمِنُ ، يا مُهَيمِنُ ، يا عَزيزُ ، يا جَبّارُ ، يا مُتَكَبِّرُ ، يا خالِقُ ، يا بارِئُ ، يا مُصَوِّرُ . وفِي البُروجِ : يا مُبدِئُ ، يا مُعيدُ . وفِي الفَجرِ : يا وَترُ . وفِي الإِخلاصِ : يا أحَدُ ، يا صَمَدُ . (4)

.


1- .في المصدر : «المؤمنين» ، والصحيح ما أثبتناه .
2- .في المصدر : «المؤمنين» والصحيح ما أثبتناه .
3- .كذا في المصدر والظاهر أن الصحيح «يا هادي» .
4- .جزء فيه طرق حديث «إنَّ للّه ِ تِسعةً وتِسعينَ اسماً» : ص 164 ح 91 عن محمّد بن جعفر عن الإمام الصادق عليه السلام ، فتح الباري : ج 11 ص 217 عن محمّد بن جعفر عن الإمام الصادق عليه السلام من دون إسناد إليه صلى الله عليه و آله ، الدرّ المنثور : ج 3 ص 615 ؛ بحار الأنوار : ج 93 ص 273 ح 4 .

ص: 533

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، داراى نَوَد و نُه نام است كه هركس آنها را بشمارد ، به بهشت مى رود . اين نام ها در كتاب خدا وجود دارند : پنج نام آنها در سوره فاتحة الكتاب است ، 33 نام در بقره ، پنج نام در آل عمران ، هفت نام در نساء ، شش نام در انعام ، دو نام در اعراف ، دو نام در انفال ، چهار نام در هود ، دو نام در رعد ، يك نام در ابراهيم ، يك نام در حجر ، سه نام در مريم ، يك نام در طه ، يك نام در حج ، يك نام در مؤمنون ، سه نام در نور ، يك نام در فرقان ، يك نام در سبأ ، چهار نام در زمر ، چهار نام در مؤمن (غافر) ، دو نام در ذاريات ، يك نام در طور ، دو نام در «اقتربت الساعة» (قمر) ، چهار نام در الرحمن ، چهار نام در حديد ، يازده نام در حشر ، دو نام در بُروج ، يك نام در فجر ، دو نام در اخلاص ... . امّا آن پنج نام كه در فاتحة الكتاب اند : اى خدا ، اى پروردگار ، اى مهر گستر ، اى مهربان ، اى مالك! سى و سه نام موجود در بقره ، عبارت اند از : اى احاطه كننده ، اى توانا ، اى دانا ، اى حكيم ، اى توبه پذير ، اى مهربان ، اى بينا ، اى باعظمت ، اى حامى و سرپرست ، اى ياور ، اى گسترده ، اى نوآفرين ، اى شنوا ، اى شكست ناپذير ، اى بسنده ، اى دلسوز ، اى قدردان ، اى يكتا ، اى نيرومند ، اى زورمند ، اى نزديك ، اى پاسخ دهنده ، اى باسرعت ، اى بردبار ، اى آگاه ، اى جمع كننده ، اى پهن كننده ، اى زنده ، اى پايدار ، اى بى نياز ، اى ستوده! نام هاى موجود در آل عمران ، عبارت اند از : اى بخشنده ، اى ايستاده ، اى راستگو ، اى نعمت بخش ، اى داراى فضل! نام هاى موجود در نساء ، عبارت اند از : اى مراقب ، اى حسابرس (/ بسنده كار) ، اى گواه ، اى مقتدر ، اى والا ، اى بزرگ ، اى وكيل! نام هاى موجود در انعام ، عبارت اند از : اى آمرزگار ، اى برهان ، اى شكافنده ، اى چيره ، اى ميراننده! نام هاى موجود در اعراف ، عبارت اند از : اى زنده كننده ، اى ميراننده! نام هاى موجود در انفال ، عبارت اند از : اى نيكو حامى و نيكو ياور! نام هاى موجود در هود ، عبارت اند از : اى احاطه كننده (/ مطّلع از هر چيز) ، اى با شكوه ، اى دوستدار ، اى انجام دهنده هر آنچه خواهد! نام هاى موجود در رعد ، عبارت اند از : اى بزرگ ، اى بلندمرتبه! نام موجود در ابراهيم ، عبارت است از : اى نعمت بخش! در حجر : اى آفريدگار! در مريم : اى راستگو ، اى ارث بر ، اى فرد! در طه : اى بسيار آمرزنده! در حج : اى برانگيزنده! در مؤمنون : اى با كَرَم! در نور : اى حق! در فرقان : اى راهنما! در سبأ : اى گشاينده! در زمر : اى داناى نهان و آشكار! در مؤمن (غافر) : اى آمرزنده گناه ، اى توبه پذير ، اى توانمند (/ توانگر بى نياز) و اى والا! در ذاريات : اى روزى رسان ، اى داراى نيروى استوار [و مقهور ناشدنى] ! در طور : اى نيكوكار! در «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ» (قمر) : اى پادشاه ، اى مقتدر! در الرحمن : اى پروردگارِ دو خاور ، اى پروردگارِ دو باختر ، اى صاحب شُكوه و بزرگوارى! در حديد : اى آغاز ، اى انجام ، اى پيدا ، اى نهان! در حشر : اى پادشاه ، اى پاك ، اى سلام ، اى ايمنى بخش ، اى چيره ، اى شكست ناپذير ، اى باجبروت ، اى بزرگ منش ، اى آفريننده ، اى پديد آورنده ، اى صورتگر! در بروج : اى آغاز كننده ، اى اعاده كننده! در فجر : اى طاق! در اخلاص (توحيد) : اى يكتا ، اى صمد!

.

ص: 534

. .

ص: 535

. .

ص: 536

. .

ص: 537

. .

ص: 538

بحثى درباره تعداد اسماى حُسناى لفظى

بحثى در باره تعداد اسماى حُسناى لفظىعلّامه سيّد محمّدحسين طباطبايى مى گويد : عبارتى در آيات قرآن كريم نيست كه تعداد اسماى حُسنا (نام هاى خدا) را معيّن كند ؛ بلكه از ظاهر سخن خداوند در اين آيه ها : «اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى . (1) خداوند كه بجز او خدايى نيست ، اسماى حسنا دارد» . «وَلِلَّهِ الأَْسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا . (2) اسماى حُسنا از آنِ خداست . پس او را به آنها بخوانيد» . «لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ . (3) اسماى حسنا از آنِ اوست . هر چه در آسمان ها و زمين هست ، او را تنزيه مى كند» . و آيه هايى شبيه اينها ، چنين برداشت مى شود كه هر نام زيبايى و بلكه زيباترينِ همه نام ها (از جهت معنا) ، از آنِ خداى متعال است . پس اسماى حسناى او ، به هيچ شماره اى محدود نمى شوند .

.


1- .طه : آيه 8 .
2- .اعراف : آيه 180 .
3- .حشر : آيه 24 .

ص: 539

و آنچه از اين نام ها كه در الفاظ كتاب الهى آمده اند ، صد و بيست و اندى نام است كه عبارت اند از : الف _ اله (خدا) ، اَحَد (يگانه) ، اوّل (نخستين) ، آخِر (واپسين) ، اَعلى (برتر) ، اَكرم (گرامى) ، اَعلم (داناترين) ، اَرحمُ الراحمين (بخشنده ترينِ بخشندگان) ، اَحكمُ الحاكمين (حاكم ترينِ حاكمان) ، اَحسنُ الخالقين (بهترينِ آفرينندگان) ، اَهل التقوى (شايسته پروا) ، اَهل المغفره (شايسته آمرزيدن) ، اَقرب (نزديك ترين) ، اَبقى (پاينده ترين) ؛ ب _ بارئ (آفريدگار) ، باطن (نهان) ، بديع (نوآور) ، بَر (نيكوكار) ، بصير (بينا) ؛ ت _ توّاب (بازگردنده) ؛ ج _ جبّار (جبران كننده) ، جامع (گردآورنده) ؛ ح _ حكيم (فرزانه) ، حليم (بردبار) ، حى (زنده) ، حق ، حميد (ستوده) ، حسيب (بسنده) ، حفيظ (نگاهدار) ، حَفىّ (پذيرنده) ؛ خ _ خبير (آگاه) ، خالق (آفريدگار) ، خلّاق ، خير (نيك) ، خير الماكرين (بهترينِ چاره گران) ، خير الرازقين (بهترينِ روزى رسانان) ، خير الفاصلين (بهترينِ فيصله دهندگان) ، خير الحاكمين (بهترينِ حكم دهندگان) ، خير الفاتحين (بهترينِ گشايشگران) ، خير الغافرين (بهترينِ پوشانندگان) ، خير الوارثين (بهترينِ ميراث بَران) ، خير الراحمين (بهترينِ مهربانان) ، خير المُنزلين (بهترينِ جاى دهندگان) ؛ ذ _ ذو العرش (داراى سرير [فرمان روايى]) ، ذو الطَّول (باسخاوت) ، ذو الانتقام (انتقام گيرنده) ، ذو الفضل العظيم (داراى فضل بزرگ) ، ذو الرحمه (داراى رحمت) ، ذو القوّه (نيرومند) ، ذو الجلال و الإكرام (صاحب جلال و شكوه) ، ذو المعارج (داراى والايى ها) ؛ ر _ رحمان (بخشاينده) ، رحيم (بخشنده) ، رئوف ، رَب (پروردگار) ، رفيع الدرجات (بلندْمرتبه) ، رزّاق (روزى رسان) ، رقيب (مراقب) ؛

.

ص: 540

س _ سميع (شنوا) ، سلام (سلامت بخش) ، سريع الحساب (زود حسابرس) ، سريع العقاب (زود كيفردهنده) ؛ ش _ شهيد (گواه) ، شاكر (قدردان) ، شكور (بسيار سپاس گزار) ، شديد العقاب (سخت كيفر) ، شديد المِحال (سختگير) ؛ ص _ صمد (در اوج شكوه ؛ آن كه در هر نيازى ، بدو روى مى آورند) ؛ ظ _ ظاهر (پيدا) ؛ ع _ عليم (بس دانا) ، عزيز (هميشه پيروز) ، عَفُو (درگذرنده) ، عَلى (والا) ، عظيم (باعظمت) ، علّام الغيوب (دانا به نهان ها) ، عالم الغيب و الشهادة (آگاه به غيب و حضور) ؛ غ _ غنىّ (توانگر) ، غفور (آمرزشگر) ، غالب (مسلّط) ، غافر الذنب (پوشاننده گناه) ، غفّار (بسيار آمرزنده) ؛ ف _ فالق الإصباح (شكافنده سپيده) ، فالق الحَبّ و النوى (شكافنده دانه و هسته) ، فاطر (پديدآورنده) ، فتّاح (گشايشگر) ؛ ق _ قوىّ (نيرومند) ، قُدّوس (منزّه) ، قيّوم (برپادارنده) ، قاهر (چيره) ، قهّار (بسيار چيره) ، قريب (نزديك) ، قادر (توانا) ، قدير (هميشه پُرتوان) ، قابل التّوب (توبه پذيرنده) ، القائم على كُلّ نفسٍ بما كَسَبَت (چيره بر هر آنچه انسان به دست مى آورد) ؛ ك _ كبير (بزرگ) ، كريم ، كافى (كفايت كننده) ؛ ل _ لطيف (ريزبين) ؛ م _ مَلِك (فرمان روا) ، مؤمن (پناه دهنده) ، مُهَيمِن (پُرهيمنه) ، متكبّر (بس سترگ) ، مصوِّر (تصويرگر) ، مجيد (باشكوه) ، مُجيب (اجابت كننده) ، مُبين (آشكار) ، مولى (اختياردار) ، محيط (فراگير) ، مُقيت (نگه دارنده) ، متعالى (والا) ، مُحيى (زنده كننده) ، متين (استوار) ، مقتدر ، مستعان (آن كه از وى كمك خواهند) ، مُبدئ (آغازگر) ، مالك المُلك (صاحب حقّ فرمان روايى) ؛

.

ص: 541

ن _ نصير (ياور) ، نور ؛ و _ وهّاب (بخشنده) ، واحد (يكتا) ، ولى ، والى ، واسع (وسعت دهنده) ، وكيل ، ودود (مهرورز) ؛ ه _ هادى (راهنما) . گذشت كه گفته قرآن : «وَلِلَّهِ الأَْسْمَاءُ الْحُسْنَى ؛ و نام هاى زيبا ، از آنِ خداست» ، «ولَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى ؛ ونام هاى زيبا ، براى اوست» ، ظاهرش اين است كه معانى اين نام ها ، به طور حقيقى و اصيل ، از آنِ خداست و به تَبَع ، از آنِ غير اوست . پس او مالك حقيقىِ اسم هاست ؛ ولى غير او ، تنها آنچه را از اين ميان دارد كه خدا به او داده باشد ، و با اين همه ، آنچه را خدا به غير خود داده ، از مِلك او بيرون نمى رود . براى مثال ، حقيقت علم ، از آنِ خداى سبحان است و غير خدا ، بهره اى از آن ندارد ، مگر علمى را كه خدا به او بخشيده باشد و با اين همه ، علم ، از آنِ خداست و از مِلك و سلطنت خدا بيرون نمى رود . امّا آنچه كه هر دو فرقه (شيعه و اهل سنّت) ، به طور مستفيض (1) از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرده اند كه : «خداوند ، نَوَد و نُه نام دارد ؛ صد نام ، منهاى يكى . هر كه آنها را به شماره آورَد ، به بهشت درمى آيد» يا شبيه به اين جملات ، هيچ دلالتى بر توقيفى بودن [ اسماى الهى ]ندارند . اين ، از نگاه بحث تفسيرى است ؛ امّا حكم شرعى آن ، مربوط به علم فقه است و احتياط در دين ، اقتضا مى كند كه در نام بردن ، به همان نام هايى بسنده شود كه از طريق نقل رسيده اند . البته جارى كردن [ديگر نام ها بر زبان] و اطلاق نمودن [ آنها بر خداوند] ، بدون اين كه آنها را «نام» بشمريم ، آسان [و بى اشكال] است . (2)

.


1- .«مستفيض» ، به روايتى مى گويند كه از چندين طريق نقل شده است ؛ ولى به حدّ تواتر نمى رسد .
2- .الميزان فى تفسير القرآن : ج 8 ص 356 _ 359 .

ص: 542

3 / 2عدد الأَسماء التكوينيّةالكتاب«وَ لَوْ أَنَّمَا فِى الْأَرْضِ مِن شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَّا نَفِدَتْ كَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ » . (1)

«قُل لَّوْ كَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِّكَلِمَاتِ رَبِّى لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ كَلِمَاتُ رَبِّى وَ لَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَدًا » . (2)

«وَ إِن تَعُدُّواْ نَعَمتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا» . (3)

الحديثالإمام الصادق عليه السلام_ في تَفسيرِ قَولِهِ تَعالى: «قُل لَّوْ كَانَ الْبَحْرُ . . .» _ :قَد أخبَرَكَ أَنَّ كَلامَ اللّهِ لَيسَ لَهُ آخِرٌ ولا غايَةٌ ، ولا يَنقَطِعُ أَبَدا . (4)

تعليقأسماء اللّه وكلماته التكوينيّة بمعناها العامّ تشمل جميع مخلوقات اللّه ، وعلى هذا الأساس فإنّ كلمات اللّه لا عدّ لها ولا حصر ، والمخلوقات غير قادرة على إِحصائها ، ولكنّ هذا لايعني طبعا أنّ اللّه غير قادر على إِحصائها؛ فهو تعالى يعلم عدد جميع مخلوقاته؛ ولهذا نرى القرآن الكريم يعلن: «وَ أَحْصَى كُلَّ شَىْ ءٍ عَدَدَا» ، (5) «لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا» (6) ، «وَ كُلَّ شَىْ ءٍ أَحْصَيْنَاهُ كِتَابًا» . (7) إضافة إِلى الأسماء والكلمات التكوينيّة العامّة ، فإنّ للّه تعالى أسماء وكلمات تكوينيّة خاصّة أيضا تُذكر تحت عنوان «أسماء اللّه الحسنى» ، أو «أمثاله العليا» ، أو «آياته الكبرى» ، أو «اسم اللّه الرضيّ» ، ومصداقُها البارز الأنبياءُ والأولياء وأهل البيت عليهم السلام .

.


1- .لقمان : 27 .
2- .الكهف : 109 .
3- .إبراهيم : 34 ، النحل : 18 .
4- .تفسير القمّي : ج 2 ص 46 عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 4 ص 151 ح 2 .
5- .الجنّ : 28 .
6- .الكهف : 49 .
7- .النبأ : 29 .

ص: 543

3 / 1 شمار نام هاى تكوينى
يادداشت

3 / 2شمار نام هاى تكوينىقرآن«و اگر همه درختان روى زمين قلم باشند و دريا و هفت درياى ديگر مركّب گردند ، كلمات خدا پايان نمى پذيرد . هر آينه ، خدا ، شكست ناپذيرِ حكيم است» .

«بگو : اگر دريا براى [نوشتن] كلمات پروردگارم مركّب شود ، پيش از آن كه كلمات پروردگارم پايان پذيرد ، قطعاً دريا پايان مى پذيرد ، اگرچه نظيرش را به مدد بياوريم» .

«و اگر نعمت هاى خدا را بشماريد ، نمى توانيد آنها را شماره كنيد» .

حديثامام صادق عليه السلام_ در تفسير آيه شريف «بگو : اگر دريا ...» _ :در واقع به تو خبر داده است كه كلام و سخنان خدا را پايان و نهايتى نيست و هرگز به سر نمى آيد .

يادداشتنام هاى خداوند و كلمات تكوينىِ او ، به معناى عام ، شامل همه مخلوقات خداست و بر اين اساس ، كلمات خداوند ، حدّ و حصرى ندارند و مخلوقات را ياراى شمردن آنها نيست ؛ امّا اين ، بدان معنا نيست كه خودِ خداوند هم نتواند آنها را بشمارد . خداوند متعال ، تعداد همه مخلوقات خود را مى داند و از اين روست كه مى بينيم قرآن كريم ، اعلان مى دارد : «هر چيزى را به عدد ، شماره كرده است» . «هيچ كوچك و بزرگى را فرو ننهاده ، مگر آن كه شماره اش كرده است» . «و هر چيزى را شماره و ثبت كرده ايم» . خداوند ، افزون بر نام ها و كلمات عامّ تكوينى ، نام ها و كلمات خاصّ تكوينى نيز دارد كه از آنها با عنوان «اسماى حُسناى خدا» و يا «امثال عُليا» و يا «آيات كبرا» و يا «اسم مرضىّ خدا» ياد مى شود و مصداق بارز آنها ، پيامبران و اوليا و اهل بيت عليهم السلام هستند .

.

ص: 544

. .

ص: 545

. .

ص: 546

. .

ص: 547

. .

ص: 548

. .

ص: 549

. .

ص: 550

. .

ص: 551

. .

ص: 552

. .

ص: 553

. .

ص: 554

. .

ص: 555

. .

ص: 556

. .

ص: 557

. .

ص: 558

. .

ص: 559

. .

ص: 560

. .

ص: 561

. .

ص: 562

. .

ص: 563

. .

ص: 564

. .

ص: 565

. .

ص: 566

. .

ص: 567

. .

ص: 568

. .

ص: 569

. .

ص: 570

. .

ص: 571

. .

ص: 572

. .

ص: 573

فهرست تفصيلى .

ص: 574

. .

ص: 575

. .

ص: 576

. .

ص: 577

. .

ص: 578

. .

ص: 579

. .

ص: 580

. .

ص: 581

. .

ص: 582

. .

ص: 583

. .

جلد 6

اشاره

ص: 1

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ص: 8

الفصل الرابع : الإسم الأعظم4 / 1ما رُوِيَ في تَفسيرِ الاسمِ الأَعظَمِ4 / 1 _ 1البَسمَلَةرسول اللّه صلى الله عليه و آله : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» أَقرَبُ إِلَى الاِسمِ الأعظَمِ (1) مِن سَوادِ العَينِ إِلى بَياضِها . (2)

.


1- .استعملت كلمة «اسم» في معناها الجامع القابل للصدق على جميع أسمائه تعالى ، فهو من باب ذكر المفهوم والإشارة به إلى المصداق. وبما أنّ الاسم الأعظم أشرف المصاديق فلا محالة أن يكون أولى وأحقّ بانطباق المفهوم عليه . وبهذا يتّضح معنى كون «باسم اللّه » أقرب إلى الاسم الأعظم من سواد العين إلى بياضها؛ فإنّ القرب بينهما قرب ذاتي ؛ إذ المفهوم متّحد مع مصداقه خارجا ، وقرب سواد العين إلى بياضها قرب مكانيّ ، والاتّحاد بينهما وضعيّ (البيان في تفسير القرآن : ص 514) .
2- .عدّة الداعي : ص 49 ، تهذيب الأحكام : ج 2 ص 289 ح 1159 عن عبداللّه بن يحيى الكاهلي عن الإمام الصادق عليه السلام وفيه «ناظر» بدل «سواد» ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 5 ح 11 عن محمّد بن سنان عن الإمام الرضا عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 78 ص 371 ح 6 ؛ المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 738 ح 2027 ، تاريخ بغداد : ج 7 ص 313 الرقم3826 كلاهما عن ابن عبّاس نحوه ، كنز العمّال : ج 2 ص 296 ح 4047 .

ص: 9

ادامه عنوان الله

فصل چهارم : اسم اعظم

4 / 1 احاديثى درباره اسم اعظم
4 / 1 - 1 بسم اللَّه الرحمن الرحيم

فصل چهارم : اسم اعظم4 / 1احاديثى درباره اسم اعظم4 / 1 _ 1بسم اللّه الرحمن الرحيمپيامبر خدا صلى الله عليه و آله : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» ، به اسم (1) اعظم خدا ، نزديك تر از سياهى چشم به سفيدى آن است .

.


1- .كلمه «اسم» ، به معناى جامع آن به كار رفته كه قابل صدق بر همه اسماى خداوند متعال است . بنا بر اين ، از باب ذكر مفهوم و اشاره به مصداق است و از آن جا كه اسم اعظم، عالى ترينِ مصاديق است ، پس بايد سزاوارترين و شايسته ترين نام براى انطباق مفهوم بر آن باشد . بدين ترتيب ، معناى اين سخن كه «بسم اللّه » به اسم اعظم، نزديك تر از سياهى چشم به سفيدى آن است ، روشن مى شود ؛ چرا كه قرب ميان اين دو ، قرب ذاتى است ؛ چون مفهوم با مصداقش در خارج ، متّحد است . نزديكى سياهى چشم به سفيدى آن ، نزديكى مكانى است و اتّحاد ميان آن دو، وضعى است (البيان فى تفسير القرآن : ص 514) .

ص: 10

مُهج الدعوات عن معاوية بن عمّار ع_ن الإمام الصادق عليه السلام : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ » اِسمُ اللّهِ الأكبَرُ . أَو قالَ : الأَعظَمُ . (1)

4 / 1 _ 2آياتٌ مِنَ القُرآنِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :اِسمُ اللّهِ الأَعظَمُ في هاتَينِ الآيَتَينِ : «وَ إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ» (2) ، وفاتِحَةِ سورَةِ آلِ عِمرانَ : «الم * اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَىُّ الْقَيُّومُ» (3) . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :اِسمُ اللّهِ الأَعظَمُ الَّذي إِذا دُعِيَ بِهِ أَجابَ في سُوَرٍ ثَلاثٍ : البَقَرَةِ ، وآلِ عِمرانَ ، وطه . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :اِسمُ اللّهِ الأَعظَمُ الَّذي إِذا دُعِيَ بِهِ أَجابَ في هذِهِ الآيِةِ مِن آلِ عِمرانَ : «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِى الْمُلْكَ مَن تَشَاءُ» (6) إِلى آخِرِهِ . (7)

.


1- .مهج الدعوات : ص 379 .
2- .البقرة : 163 .
3- .آل عمران : 1 .
4- .سنن أبي داود : ج 2 ص 80 ح 1496 ، سنن الترمذي : ج 5 ص 517 ح 3478 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1267 ح 3855 وليس فيه ذيله ، سنن الدارمي : ج 2 ص 907 ح 3266 ، المعجم الكبير : ج 24 ص 174 ح 440 وح 441 والثلاثة الأخيرة نحوه وكلّها عن أسماء بنت يزيد ، كنز العمّال : ج 1 ص 451 ح 1941 .
5- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1267 ح 3856 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 684 ح 1861 وليس فيه «الَّذي إذا دعي به أجاب» ، المعجم الكبير : ج 8 ص 237 ح 7925 ، المعجم الأوسط : ج 8 ص 192 ح 8371 كلّها عن أبي اُمامة ، كنز العمّال : ج 1 ص 451 ح 1942 ؛ مهج الدعوات : ص 380 عن أبي اُمامة ، بحار الأنوار : ج 93 ص 224 .
6- .آل عمران : 26 .
7- .المعجم الكبير : ج12 ص133 ح12792 عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج1 ص451 ح1943 ؛ مهج الدعوات : ص380 عن أسماء بنت زيد بزيادة الآية 27 من آل عمران ، بحار الأنوار : ج93 ص224.

ص: 11

4 / 1 - 2 آياتى از قرآن

مهج الدعوات_ به نقل از معاوية بن عمّار _ :امام صادق عليه السلام فرمود : « بسم اللّه الرحمن الرحيم ، اسم اكبر خداست» يا فرمود : «اسم اعظم خدا» .

4 / 1 _ 2آياتى از قرآنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اسم اعظم خدا ، در اين دو آيه است : [يكى] «و معبود شما، معبودى يگانه است . معبودى جز او نيست و مهرگستر و مهربان است » و [ديگرى در ]آغاز سوره آل عمران : «الف . لام . ميم . خدا ، معبودى جز او نيست و زنده و پاينده است» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اسم اعظم خدا كه هر گاه [خدا] با آن دعا شود ، اجابت مى كند ، در سه سوره است : بقره ، آل عمران و طه .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اسم اعظم خدا كه هر گاه خدا با آن نام خوانده شود ، جواب مى دهد ، در اين آيه از سوره آل عمران است : «بگو : خدايا! اى صاحب مُلك! به هر كه خواهى ، مُلك مى دهى» تا آخر آيه .

.

ص: 12

عنه صلى الله عليه و آله :هَل أَدُلُّكُم عَلَى اسمِ اللّهِ الأَعظَمِ الَّذي إِذا دُعِيَ بِهِ أَجابَ ، وإِذا سُئِلَ بِهِ أَعطى ؟ الدَّعوَةُ الَّتي دَعا بِها يونُسُ ، حَيثُ ناداهُ فِي الظُّلُماتِ الثَّلاثِ : «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّى كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ» (1) . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :اِسمُ اللّهِ الأَعظَمُ في سِتِّ آياتٍ في آخِرِ سورَةِ الحَشرِ . (3)

كنز العمّال عن البراء بن عازب :قُلتُ لِعَلِيٍّ عليه السلام : يا أَميرَ المُؤمِنينَ ، أسأَ لُكَ بِاللّهِ ورَسولِهِ إِلّا خَصَصتَني بِأَعظَمِ ما خَصَّكَ بِهِ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وَاختَصَّهُ بِهِ جِبريلُ ، وأَرسَلَهُ بِهِ الرَّحمنُ . فَضَحِكَ ، ثُمَّ قالَ لَهُ : يا بَراءُ ، إِذا أَرَدتَ أَن تَدعُوَ اللّهَ عز و جل بِاسمِهِ الأَعظَمِ ، فَاقرَأ مِن أَوَّلِ سورَةِ الحَديدِ إِلى آخِرِ سِتِّ آياتٍ مِنها إِلى « . . . عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ» ، وآخِرَ سورَةِ الحَشرِ ، يَعني أَربَعَ آياتٍ ، ثُمَّ ارفَع يَدَيكَ فَقُل : «يا مَن هُوَ هكَذا ، أَسأَ لُكَ بِحَقِّ هذِهِ الأَسماءِ أَن تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وأَن تَفعَلَ بي كَذا وكَذا مِمّا تُريدُ» ، فَوَ الَّذي لا إِلهَ غَيرُهُ لَتُقبِلَنَّ (4) بِحاجَتِكَ إِن شاءَ اللّهُ . (5)

الإمام الصادق عليه السلام :اِسمُ اللّهِ الأَعظَمُ مُقَطَّعٌ في أُمِّ الكِتابِ . (6)

.


1- .الأنبياء : 87 .
2- .المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 685 ح 1865 ، تفسير الطبري : ج 10 الجزء 17 ص 82 نحوه وكلاهما عن سعد بن مالك ، كنز العمّال : ج 1 ص 452 ح 1944 .
3- .مجمع البيان : ج 9 ص 401 عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 93 ص 224 ؛ الفردوس : ج 1 ص 416 ح 1686 عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 1 ص 452 ح 1945 .
4- .في الدرّ المنثور : «لتَنقَلِبَنّ» .
5- .كنز العمّال : ج 2 ص 248 ح 3941 نقلاً عن أبي داود ، دستور معالم الحكم : ص 91 نحوه ، الدرّ المنثور : ج 8 ص 49 نقلاً عن تاريخ بغداد وراجع : بحار الأنوار : ج 93 ص 230 ح 2 .
6- .ثواب الأعمال : ص 130 ح 1 ، تفسير العيّاشي : ح 1 ص 19 ح 1 ، مهج الدعوات : ص 379 كلّها عن عليّ بن أبي حمزة البطائني ، بحار الأنوار : ج 92 ص 234 ح 16 .

ص: 13

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آيا شما را به نام اعظم خدا راه نمايى كنم ؛ همان نامى كه هر گاه خدا با آن نام خوانده شود ، جواب مى دهد و هر گاه با آن درخواست شود ، عطا مى كند؟ [نام اعظم ، همان] دعايى است كه يونس با آن [خدا را ]خواند و در تاريكى هاى سه گانه ، صدا زد : «معبودى جز تو نيست . منزّهى تو! راستى كه من از ستمگران بودم» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اسم اعظم خدا ، در شش آيه آخر سوره حشر است .

كنز العُمّال_ به نقل از بَراء بن عازب _ :به على عليه السلام گفتم : اى امير مؤمنان! به حقّ خدا و رسولش از تو درخواست مى كنم كه بزرگ ترين چيزى را كه پيامبر خدا به تو ارزانى داشت و جبرئيل ، آن را به پيامبر صلى الله عليه و آله ارزانى داشت و خداوند رحمان ، جبرئيل را با آن فرستاد ، به من ارزانى بدارى . على عليه السلام خنديد و سپس فرمود : «اى براء! هر گاه خواستى خداوند عز و جل را به نام اعظمش بخوانى ، از اوّل سوره حديد تا آخر آيه ششم آن ، يعنى تا «عليم بذات الصدور» ، و چهار آيه آخر سوره حشر را بخوان . آن گاه دستانت را [به سوى آسمان ]بلند كن و بگو : اى خدايى كه چنين هستى ، به حقّ اين نام ها از تو درخواست مى كنم كه بر محمّد و خاندان محمّد ، درود فرستى و برايم چنين و چنان كنى هر چه را مى خواهى، بگو . سوگند به آن كه معبودى جز او نيست ، به خواست خداوند ، به حاجتت مى رسى» .

امام صادق عليه السلام :اسم اعظم خدا در اُمُّ الكتاب (فاتحه) به صورت پراكنده آمده است .

.

ص: 14

عنه عليه السلام : «الم» هُوَ حَرفٌ مِن حُروفِ اسمِ اللّهِ الأَعظَمِ المُقَطَّعِ فِي القُرآنِ ، الَّذي يُؤَلِّفُهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله وَالإِمامُ ، فَإِذا دَعا بِهِ أُجيبَ . (1)

4 / 1 _ 3نُصوصٌ مِنَ الأَدعِيَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لَمّا سَمِعَ رَجُلاً يَقولُ : اللّهُمَّ إِنّي أَسأَ لُكَ بِأَنَّ لَكَ الحَمدَ لا إِلهَ إِلّا أَنتَ وَحدَكَ لا شَريكَ لَكَ ، المَنّانُ ، بَديعُ السَّماواتِ وَالأَرضِ ، ذُوالجَلالِ وَالإِكرامِ _ :لَقَد سَأَلَ اللّهَ بِاسمِهِ الأَعظَمِ، الَّذي إِذا سُئِلَ بِهِ أَعطى ، وإِذا دُعِيَ بِهِ أَجابَ . (2)

سنن ابن ماجة عن بريدة :سَمِعَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله رَجُلاً يَقولُ : اللّهُمَّ إِنّي أَسأَ لُكَ بِأَنَّكَ أَنتَ اللّهُ الأَحَدُ الصَّمَدُ الَّذي لَم يَلِد ولَم يولَد ولَم يَكُن لَهُ كُفُوا أَحَدٌ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لَقَد سَأَلَ اللّهَ بِاسمِهِ الأَعظَمِ ، الَّذي إِذا سُئِلَ بِهِ أَعطى ، وإِذا دُعِيَ بِهِ أَجابَ . (3)

سنن أبي داود عن حفص عن أنس :أَنَّهُ كانَ مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله جالِسا ورَجُلٌ يُصَلّي ، ثُمَّ دَعَا : اللّهُمَّ إِنّي أَسأَ لُكَ بأَنَّ لَكَ الحَمدَ لا إِلهَ إِلّا أَنتَ ، المَنّانُ ، بَديعُ السَّماواتِ وَالأَرضِ، يا ذَا الجَلالِ وَالإِكرامِ ، يا حَيُّ يا قَيّومُ . فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : لَقَد دَعا اللّهَ بِاسمِهِ العَظيمِ ، الَّذي إِذا دُعِيَ بِهِ أَجابَ ، وإِذا سُئِلَ بِهِ أَعطى . (4)

.


1- .معاني الأخبار : ص 23 ح 2 ، تفسير القمّي : ج 1 ص 30 كلاهما عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 2 ص 16 ح 38 .
2- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1268 ح 3858 ، سنن الترمذي : ج 5 ص 550 ح 3544 نحوه ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 241 ح 12206 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 7 ص 57 ح 2 كلّها عن أنس بن مالك وراجع : كنز العمّال : ج1 ص 452 ح 1948 ومهج الدعوات : ص 380 وبحار الأنوار : ج 95 ص 163 .
3- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1267 ح 3857 ، سنن أبي داود : ج 2 ص 79 ح 1493 وفيه «بالاسم» بدل «باسمه الأعظم» ، سنن الترمذي : ج 5 ص 515 ح 3475 نحوه ، مسند ابن حنبل : ج 9 ص 13 ح 23026 عن عبد اللّه بن بريدة ، صحيح ابن حبّان : ج 3 ص 173 ح 891 ، كنز العمّال : ج 1 ص 453 ح 1949 .
4- .سنن أبي داود : ج 2 ص 79 ح 1495 ، سنن النسائي : ج 3 ص 52 ، صحيح ابن حبان : ج 3 ص 175 ح 893 نحوه ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 316 ح 12611 وفيه «الحنّان» بدل «المنّان» ، المستدرك على الصحيحين : ج1 ص 683 ح 1856 وفيه «باسم اللّه الأعظم» بدل «باسمه العظيم» ، كنز العمّال : ج 2 ص 249 ح 3942 .

ص: 15

4 / 1 - 3 دعاهايى شامل اسم اعظم

امام صادق عليه السلام :«الم» ، يكى از حروف اسم اعظم خداست كه در قرآن ، به صورت تكّه تكّه آمده است و پيامبر صلى الله عليه و آله و امام ، آنها را سرِ هم مى كنند و چون با آن دعا كنند ، اجابت مى شود .

4 / 1 _ 3دعاهاى شامل اسم اعظمپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ آن گاه كه شنيد مردى مى گويد : بار خدايا! من از تو درخواست مى كنم ، از تويى كه سپاس ، ويژه توست و معبودى جز تو نيست و يگانه اى و بى انبازى و نعمت بخشى و پديد آورنده آسمان ها و زمينى ، و شكوهمند و بزرگوارى _ :او از خداوند به اسم اعظمش درخواست كرد ؛ اسمى كه هر گاه با آن از خدا درخواست شود ، عطا مى كند و هر گاه با آن خوانده شود ، پاسخ مى دهد .

سنن ابن ماجة_ به نقل از بريده _ :پيامبر صلى الله عليه و آله شنيد كه مردى مى گويد : بار الها! از تو درخواست مى كنم ؛ تويى كه خداى يگانه و بى نياز هستى ؛ خدايى كه نه فرزند دارد و نه خود، فرزند كسى است و هيچ كس ، همتاى او نيست . پيامبر خدا فرمود : «او از خداوند به اسم اعظمش درخواست كرد ؛ اسمى كه هر گاه با آن از او درخواست شود، عطا مى كند و هر گاه با آن دعا شود ، اجابت مى كند .

سنن أبى داوود_ به نقل از حفص، در باره اَنَس _ :وى (اَنَس) با پيامبر خدا نشسته بود و مردى نماز مى خواند ، و چنين دعا كرد : بار الها! از تو درخواست مى كنم ؛ تويى كه سپاس ، ويژه توست و معبودى جز تو نيست و نعمت بخشى و پديد آورنده آسمان ها و زمينى! اى شكوهمند بزرگوار! اى زنده! اى پاينده! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اين مرد ، خدا را به نام اعظمش خواند ؛ نامى كه هر گاه با آن خوانده شود ، پاسخ مى دهد و هر گاه با آن از او درخواستى شود ، عطا مى كند» .

.

ص: 16

الأدب المفرد عن أنس :كُنتُ مَعَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله دَعا رَجُلٌ فَقالَ : يا بَديعَ السَّماواتِ ، يا حَيُّ يا قَيّومُ ، إِنّي أَسأَ لُكَ . فَقالَ : أتَدرونَ بِما دَعا ؟ وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ ، دَعَا اللّهَ بِاسمِهِ الَّذي إِذا دُعِيَ بِهِ أَجابَ . (1)

الإمام الحسين عليه السلام عن الإمام عليّ عليه السلام :رَأَيتُ الخِضرَ عليه السلام فِي المَنامِ قَبلَ بَدرٍ بِلَيلَةٍ ، فَقُلتُ لَهُ : عَلِّمني شَيئا أُنصَرُ بِهِ عَلَى الأَعداءِ . فَقالَ : قُل : «يا هُوَ ، يا مَن لا هُوَ إِلَا هُوَ» ، فَلَمّا أَصبَحتُ قَصَصتُها عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ لي : يا عَلِيُّ عُلِّمتَ الاِسمَ الأَعظَمَ . فَكانَ عَلى لِساني يَومَ بَدرٍ . وإِنَّ أَميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام قَرَأَ : «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» ، فَلَمّا فَرَغَ قالَ : يا هُوَ ، يا مَن لا هُوَ إِلّا هُوَ ، اغفِر لي وَانصُرني عَلَى القَومِ الكافِرينَ . وكانَ عَلِيٌّ عليه السلام يَقولُ ذلِكَ يَومَ صِفّينَ وهُوَ يُطارِدُ ، فَقالَ لَهُ عَمّارُ بنُ ياسِرٍ : يا أَميرَ المُؤمِنينَ ، ما هذِهِ الكِناياتُ ؟ قالَ : اِسمُ اللّهِ الأَعظَمُ ، وعِمادُ التَّوحيدِ للّهِِ لا إِلهَ إِلّا هُوَ ، ثُمَّ قَرَأَ : «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ» ، وآخِرَ الحَشرِ، ثُمَّ نَزَلَ فَصَلّى أَربَع رَكعاتٍ قَبلَ الزَّوالِ. (2)

.


1- .الأدب المفرد : ص 211 ح 705 .
2- .التوحيد : ص 89 ح 2 عن وهب بن وهب القرشي عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 3 ص 222 .

ص: 17

الأدب المفرد_ به نقل از اَنَس _ :با پيامبر خدا بودم كه مردى دعا كرد و گفت : اى پديد آورنده آسمان ها ، اى زنده ، اى پاينده! از تو درخواست مى كنم . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «مى دانيد با چه دعا كرد؟ سوگند به آن كه جانم در دست اوست ، او خدا را به آن نامش خواند كه هر گاه با آن نام خوانده شود ، پاسخ مى دهد» .

امام حسين عليه السلام :[پدرم] على عليه السلام فرمود : «يك شب قبل از بدر ، خضر عليه السلام را در خواب ديدم . به او گفتم : چيزى به من بياموز كه به واسطه آن بر دشمنان، نصرت داده شوم . گفت : بگو : اى او! اى آن كه اويى جز او نيست! صبح كه شد، خوابم را براى پيامبر خدا تعريف كردم . فرمود : اى على! اسم اعظم به تو آموخته شده است . پس در جنگ بدر ، اين جمله پيوسته بر زبانم بود» . امير مؤمنان ، «قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ» را خواند و چون تمامش كرد ، فرمود : «اى او! اى آن كه اويى جز او نيست! مرا بيامرز و بر اين جماعت كافر ، نصرتم بخش» . در جنگ صفّين نيز ، در حالى كه دشمن را تعقيب مى كرد ، همين جمله را مى گفت . عمّار بن ياسر به امام عليه السلام گفت : اى امير مؤمنان! اين اشارات و كنايات چيست؟ فرمود : «اسم اعظم خدا ، و ستون توحيد خداوند ، جمله لا إله إلّا هو است» . سپس آيه «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ» و آخر سوره حشر را خواند . آن گاه ، پياده شد و چهار ركعت قبل از زوال (ظهر) را خواند .

.

ص: 18

الإمام زين العابدين عليه السلام :كُنتُ أَدعُو اللّهَ سُبحانَهُ سَنَةً عَقيبَ كُلِّ صَلاةٍ أَن يُعَلِّمَنِي الاِسمَ الأَعظَمَ، فَإِنّي ذاتَ يَومٍ قَد صَلَّيتُ الفَجرَ ، إِذ غَلَبَتني عَينايَ وأَنَا قاعِدٌ ، وإِذا أَنَا بِرَجُلٍ قائِمٍ بَينَ يَدَيَّ يَقولُ لي : سَأَلتَ اللّهَ تَعالى أَن يُعَلِّمَكَ الاِسمَ الأَعظَمَ؟ قُلتُ : نَعَم . قالَ : قُل : «اللّهُمَّ إِنّي أَسأَ لُكَ بِاسمِكَ اللّهِ ، اللّهِ ، اللّهِ ، اللّهِ ، اللّهِ ، الَّذي لا إِلهَ إِلّا هُوَ رَبُّ العَرشِ العَظيمِ» . قالَ : فَوَ اللّهِ ما دَعَوت بِها (1) لِشَيءٍ إِلّا رَأَيتُ نُجحَهُ . (2)

الإمام الرضا عليه السلام :مَن قالَ بَعدَ صَلاةِ الفَجرِ : «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ، لا حَولَ ولا قُوَّةَ إِلّا بِاللّهِ العَلِيِّ العَظيمِ» مِئَةَ مَرَّةٍ ، كانَ أَقرَبَ إِلَى اسمِ اللّهِ الأَعظَمِ مِن سَوادِ العَينِ إِلى بَياضِها ، وإِنَّهُ دَخَلَ فيهَا اسمُ اللّهِ الأَعظَمُ . (3)

4 / 1 _ 4كُلُّ اسمٍ مِن أَسماءِ اللّهِ عز و جلرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لَمّا سُئِلَ عَنِ اسمِ اللّهِ الأَعظَمِ _ :كُلُّ اسمٍ مِن أَسماءِ اللّهِ، فَفَرِّغ قَلبَكَ عَن كُلِّ ما سِواهُ ، وَادعُهُ بِأَيِّ اسمٍ شِئتَ ، فَلَيسَ فِي الحَقيقَةِ للّهِِ اسمٌ دونَ اسمٍ ، بَل هُوَ الواحِدُ القَهّارُ . (4)

.


1- .في المصدر : «لها» ، والتصويب من بحار الأنوار .
2- .مكارم الأخلاق : ج 2 ص 159 ح 2392 ، مهج الدعوات : ص 382 نحوه ، بحار الأنوار : ج 61 ص 170 ح 27 .
3- .مهج الدعوات : ص 379 عن سليمان بن جعفر الحميري ، بحار الأنوار : ج 86 ص 162 ح 41 .
4- .مصباح الشريعة : ص 129 .

ص: 19

4 / 1 - 4 هر نامى ، از نام هاى خداست

امام زين العابدين عليه السلام :من مدّت يك سال بعد از هر نمازى از خداوند ، درخواست مى كردم كه اسم اعظم را به من بياموزد . يك روز كه نماز صبح را خواندم ، در همان حال نشسته بودم كه خواب ، چشمان مرا در رُبود . در عالم خواب ، مردى را ديدم كه در برابر من ايستاده است و به من مى گويد : تو از خداوند متعال خواستى كه اسم اعظم را به تو بياموزد؟ گفتم : آرى . گفت : بگو : «بار الها! من از تو درخواست مى كنم ، به نامت : اللّه ، اللّه ، اللّه ، اللّه ، اللّه ؛ آن كه معبودى جز او نيست و پروردگارِ اَورنگ بزرگ است» . به خدا سوگند كه با اين ، براى چيزى دعا نكردم ، مگر آن كه تأثيرش را ديدم .

امام رضا عليه السلام :هر كس بعد از نماز صبح ، صد مرتبه بگويد : «به نام خداوندِ مهرگستر مهربان . هيچ نيرو و توانى نيست ، مگر از سوى خداوند والا و بزرگ» ، به اسم اعظم خدا ، نزديك تر از سياهى چشم به سفيدى آن خواهد بود و اسم اعظم خدا ، درون اين ذكر است .

4 / 1 _ 4هر نامى ، از نام هاى خداستپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در پاسخ پرسش از اسم اعظم خدا _ :هر نامى از نام هاى خداست . پس دلت را از هر آنچه غير اوست ، تُهى گردان و به هر نامى كه خواستى ، او را بخوان ؛ زيرا در حقيقت براى خداوند ، نام خاصّى نيست ؛ بلكه او يكتا و قهّار است .

.

ص: 20

4 / 2مَن كانَ عِندَهُ الاِسمُ الأَعظَمُالكتاب«قالَ الَّذِى عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا ءَاتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَءَاهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ قالَ هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّى لِيَبْلُوَنِى ءَأشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَن شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّى غَنِىٌّ كَرِيمٌ » . (1)

الحديثالإمام الباقر عليه السلام :إِنَّ اسمَ اللّهِ الأَعظَمَ عَلى ثَلاثَةٍ وسَبعينَ حَرفا ، وإِنَّما كانَ عِندَ آصَفَ مِنها حَرفٌ واحِدٌ فَتَكَلَّمَ بِهِ فَخُسِفَ بِالأَرضِ ما بَينَهُ وبَينَ سَريرِ بِلقَيسَ ، حَتّى تَناوَلَ السَّريرَ بِيَدِهِ ، ثُمَّ عادَتِ الأَرضُ كَما كانَت أَسرَعَ مِن طَرفَةِ عَينٍ . ونَحنُ عِندَنا مِنَ الاِسمِ الأَعظَمِ اثنانِ وسَبعونَ حَرفا ، وحَرفٌ واحِدٌ عِندَ اللّهِ تَعالى، اِستَأثَرَ بِه في عِلمِ الغَيبِ عِندَهُ ، ولا حَولَ ولا قُوَّةَ إِلّا بِاللّهِ العَلِيِّ العَظيمِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :كانَ سُلَيمانُ عِندَهُ اسمُ اللّهِ الأَكبَرُ ، الَّذي إِذا سَأَلَهُ أَعطى ، وإِذا دَعا بِهِ أَجابَ ، ولَو كانَ اليَومَ لَاحتاجَ إِلَينا . (3)

.


1- .النمل : 40 .
2- .الكافي : ج 1 ص 230 ح 1 عن جابر وح 3 عن عليّ بن محمّد النوفلي عن الإمام العسكري عليه السلام ، خصائص الأئمّة : ص 47 عن الإمام عليّ عليه السلام وكلاهما نحوه ، بصائر الدرجات : ص 208 ح 1 وص 209 ح 6 نحوه وكلاهما عن جابر ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 406 عن عليّ بن محمّد النوفلي عن الإمام الهادي عليه السلام وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 14 ص 113 ح 5 .
3- .بصائر الدرجات : ص 211 ح 2 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 249 وفيه «سأل به» بدل «سأله» وكلاهما عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 27 ص 27 ح 7 .

ص: 21

4 / 2 كسى كه اسم اعظم مى داند

4 / 2كسى كه اسم اعظم مى داندقرآن«كسى كه نزد او دانشى از كتاب [آسمانى] بود ، گفت : من ، آن را پيش از آن كه چشم خود را بر هم زنى ، برايت مى آورم . پس چون [سليمان ]آن [تخت] را نزد خود مستقر ديد ، گفت : اين از فضل پروردگار من است تا مرا بيازمايد كه آيا سپاس گزارم يا ناسپاسى مى كنم ، و هر كس سپاسى گزارد ، تنها به سود خويش سپاس مى گزارد ، و هر كس ناسپاسى كند ، بى گمان ، پروردگارم بى نياز و كريم است» .

حديثامام باقر عليه السلام :اسم اعظم خدا ، هفتاد و سه حرف دارد كه آصف ، يك حرف آن را مى دانست و آن را به زبان آورد . در نتيجه ، آنچه [از موانع و فاصله ]ميان او و تخت بلقيس بود ، در كام زمين فرو رفت و آصف ، تخت را با دستش برداشت و آن گاه ، زمين به حال نخست بر گشت و اين همه ، سريع تر از يك چشم بر هم زدن، رُخ داد . هفتاد و دو حرف از اسامى اعظم ، نزد ماست و يك حرف ، نزد خداوند متعال است و آن را به علم غيب خويش ، اختصاص داده است ، و هيچ نيرو و توانى نيست ، مگر از سوى خداوند والا و بزرگ .

امام صادق عليه السلام :سليمان عليه السلام اسم اعظم خدا را مى دانست ؛ اسمى كه هر گاه [با آن ]از خدا درخواست مى كرد ، عطا مى كرد و هر گاه با آن خدا را مى خواند ، پاسخ مى داد و اگر او امروز مى بود ، هر آينه ، به ما نياز داشت .

.

ص: 22

عنه عليه السلام :سَلمانُ عُلِّمَ الاِسمَ الأَعظَمَ . (1)

بصائر الدرجات عن عبد اللّه بن بكير عن أَبي عبد اللّه عليه السلام :كُنتُ عِندَهُ فَذَكَروا سُليمانَ وما أُعطِيَ مِنَ العِلمِ وما أُوتِيَ مِنَ المُلكِ ، فَقالَ لي : وما أُعطِيُ سُليمانُ بنُ داودَ؟! إِنَّما كانَ عِندَهُ حَرفٌ واحِدٌ مِنَ الاِسمِ الأَعظَمِ ، وصاحِبُكُمُ ، الَّذي قالَ اللّهُ : «قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدَا بَيْنِى وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» (2) ، وكانَ وَاللّهِ عِندَ عَلِيٍّ عليه السلام عِلمُ الكِتابِ . فَقُلتُ : صَدَقتَ وَاللّهِ ، جُعِلتُ فِداكَ! (3)

الإمام الصادق عليه السلام :إِنَّ عيسَى بنَ مَريَمَ عليه السلام أُعطِيَ حَرفَينِ وكانَ يَعمَلُ بِهِما ، وأُعطِيَ موسى أَربَعَةَ أَحرُفٍ ، وأُعطِيَ إِبراهيمُ ثَمانِيَةَ أَحرُفٍ ، وأُعطِيَ نوحٌ خَمسَةَ عَشَرَ حَرفا ، وأُعطِيَ آدَمُ خَمسَةً وعِشرينَ حَرفا ، وإِنَّ اللّهَ تَعالى جَمَعَ ذلِكَ كُلَّهُ لِمُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، وإِنَّ اسمَ اللّهِ الأَعظَمَ ثَلاثَةٌ وسَبعونَ حَرفا ، أَعطى مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله اثنَينِ وسَبعينَ حَرفا ، وحُجِبَ عَنهُ حَرفٌ واحِدٌ . (4)

عنه عليه السلام :إِنَّ اللّهَ سُبحانَهُ وتَعالى جَعَلَ اسمَهُ الأَعظَمَ عَلى ثَلاثَةٍ وسَبعينَ حَرفا ، فَأَعطى آدَمَ مِنها خَمسَةً وعِشرينَ حَرفا ، وأَعطى نوحا مِنها خَمسَةَ عَشَرَ حَرفا ، وأَعطى إِبراهيمَ مِنها ثَمانِيَةَ أَحرُفٍ ، وأَعطى موسى مِنها أَربَعَةَ أَحرُفٍ ، وأَعطى عيسى مِنها حَرفَينِ ؛ فَكانَ يُحيي بِهِمَا (5) المَوتى ، ويُبرِئُ الأَكمَهَ وَالأَبرَصَ ، وأَعطى مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله اثنَينِ وسَبعينَ حَرفا ، وَاحتَجَبَ بِحَرفٍ لِئَلّا يَعلَمَ أحَدٌ ما في نَفسِهِ ، ويَعلَمَ ما في أَنفُسِ العِبادِ . (6)

.


1- .رجال الكشّي : ج 1 ص 56 ح 29 ، الاختصاص : ص 11 كلاهما عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 22 ص 346 ح 59 .
2- .الرعد : 43 .
3- .بصائر الدرجات : ص 212 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 26 ص 170 ح 36 .
4- .الكافي : ج 1 ص 230 ح 2 ، بصائر الدرجات : ص 208 ح 2 بزيادة «وأهل بيته» بعد «لمحمّد» ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 352 ح 231 عن عبد اللّه بن بشير ، بصائر الدرجات : ص 209 ح 4 عن عبد الصمد بن بشير وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 27 ، ص 25 ح 2 .
5- .في المصدر : «بها» ، والصواب ما أثبتناه كما في بصائر الدرجات وبحار الأنوار .
6- .مختصر بصائر الدرجات : ص 125 ، بصائر الدرجات : ص 208 ح 3 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 211 ح 5 .

ص: 23

امام صادق عليه السلام :اسم اعظم ، به سلمان ، آموخته شده بود .

بصائر الدرجات_ به نقل از عبد اللّه بن بُكَير _ :نزد امام صادق عليه السلام بودم كه حاضران ، از سليمان و علم و سلطنتى كه به او داده شده بود ، سخن به ميان آوردند . امام عليه السلام به من فرمود : «به سليمان بن داوود ، چه داده شده بود؟! او فقط يك حرف از اسم اعظم مى دانست ؛ امّا امام شما ، كسى است كه خداوند فرمود : «بگو : كافى است خدا و آن كس كه نزد او علم كتاب است ، ميان من و شما گواه باشند» . به خدا سوگند ، علم كتاب ، نزد على عليه السلام بود» . گفتم : به خدا كه راست فرمودى ، فدايت گردم!

امام صادق عليه السلام :به عيسى بن مريم عليه السلام دو حرف [از حروف اسم اعظم ]داده شد و به واسطه آن دو ، عمل (معجزه) مى كرد . به موسى عليه السلام چهار حرف داده شد ، به ابراهيم عليه السلام هشت حرف داده شد ، به نوح عليه السلام پانزده حرف داده شد ، به آدم عليه السلام 25 حرف داده شد ، و خداوند متعال ، همه آنها را مجموعاً به محمّد صلى الله عليه و آله داد . اسم اعظم خداوند ، هفتاد و سه حرف دارد . هفتاد و دو حرفش را به محمّد صلى الله عليه و آله داد و يك حرف از او پنهان نگه داشته شد .

امام صادق عليه السلام :خداوندِ پاك و بلند مرتبه ، اسم اعظم خود را داراى هفتاد و سه حرف قرار داد ، و از آنها، بيست و پنج حرف را به آدم عليه السلام عطا كرد ، پانزده حرف را به نوح عليه السلام ، هشت حرف را به ابراهيم عليه السلام ، چهار حرف را به موسى عليه السلام ، دو حرف را به عيسى عليه السلام كه به واسطه آن دو ، مردگان را زنده مى كرد و كور مادرزاد و پيس را شفا مى داد ، و هفتاد و دو حرف را به محمّد صلى الله عليه و آله عطا كرد و يك حرف را پنهان داشت تا كسى از آنچه در درون او و درون بندگان است ، آگاه نشود .

.

ص: 24

الإمام الرضا عليه السلام :أُعطِيَ بَلعَمُ بنُ باعورا الاِسمَ الأَعظَمَ ، فَكانَ يَدعو بِهِ فَيُستَجابُ لَ_هُ . (1)

راجع: أهل البيت عليهم السلام في الكتاب والسنة ص 198 (أبواب علومهم / اسم اللّه الأعظم) .

.


1- .تفسير القمّي : ج 1 ص 248 عن الحسن بن خالد ، بحار الأنوار : ج 13 ص 377 ح 1 .

ص: 25

امام رضا عليه السلام :به بلعم بن باعورا ، اسم اعظم داده شد و او با آن ، دعا مى كرد و دعايش مستجاب مى شد .

ر . ك : اهل بيت عليهم السلام در قرآن و حديث : ج 1 ص 287 (ابواب علوم آنان / نام اعظم خدا) .

.

ص: 26

. .

ص: 27

تحقيقى درباره معناى اسم اعظم

تحقيقى در باره معناى اسم اعظمموضوع اسم اعظم خداوند عز و جل ، در احاديث اسلامى ، بويژه در ادعيه ، بسيار تكرار شده و اين نكته نيز آمده است كه هر كس خدا را با آن نام بخواند ، دعايش مستجاب مى شود و اهل بيت عليهم السلام اين نام (بجز يك حرف از آن) را مى دانند ؛ امّا آن نام چيست؟ همان طور كه ملاحظه شد ، احاديث ، در اين باره ، مختلف اند و نمى توان بر اساس احاديث اسلامى ، پاسخ قاطعى به اين سؤال داد ؛ ليكن مى توان گفت كه به فرض صحّت اين احاديث ، اسم اعظمى كه نزد انبياى الهى و اهل بيت عليهم السلام بوده ، با توجّه به خصوصياتى كه براى آن ذكر شده ، بى ترديد ، چيزى غير از الفاظى است كه در احاديثِ ياد شده آمده است . نبودن دليلى قاطع بر مراد از اسم اعظم ، موجب شده است كه ديدگاه هاى مختلفى در باره آن ارائه گردد ، تا آن جا كه سيوطى ، بيست قول را در اين زمينه نقل كرده است . گروهى مانند ابو جعفر طبرى و ابو الحسن اشعرى و ابو حاتم بن حيّان و باقلانى ، بر اين باورند كه همه اسماى الهى ، بزرگ هستند و اسمى كه بزرگ تر از اسماى ديگر باشد ، وجود ندارد . برخى مى گويند : اسم اعظم ، وجود دارد ؛ امّا كسى جز خداوند متعال ، از آن آگاهى ندارد .

.

ص: 28

بهترين تحقيق در تبيين اسم اعظم

برخى مى گويند : اسم اعظم خدا ، در ميان اسماى حُسنا پنهان است . برخى مى گويند : اسم اعظم ، هر اسمى است كه بنده ، با آن ، پروردگار خود را با همه وجود ، بخواند . (1) برخى گفته اند : اسم اعظم ، نامى است كه جامع همه نام هاى خداوند باشد . (2) برخى گفته اند : انبيا ، نمودهاى نام هاى اصلىِ حق هستند و اين نام هاى اصلى ، همگى داخل در اسم اعظم (اسم جامع) و مظهر حقيقت محمّدى اند . (3) بارى ، اختلاف نظر در تبيين آنچه حقيقتش حتّى براى محققان مشخّص نيست ، طبيعى است ؛ ولى از آن جا كه ديدگاه هاى مختلف را در اين زمينه مطالعه كرده ايم ، كلام علّامه طباطبايى را _ كه در زير مى آيد _ در تبيين اسم اعظم ، بهترين تحقيق يافته ايم .

بهترين تحقيق در تبيين اسم اعظمعلّامه سيّد محمّدحسين طباطبايى ، در پاسخ اين سؤال كه معناى اسم اعظم چيست ، مى گويد : در ميان مردم ، شايع شده كه «اسم اعظم ، اسمى است لفظى ، از اسماى خداى متعال ، كه اگر خدا را با آن بخوانند ، دعا مستجاب مى شود و در هيچ مقصدى ، از تأثير ، باز نمى مانَد» و چون در ميان اسماى حسناى خدا ، به چنين اسمى دست نيافته اند و در لفظ جلاله (اللّه ) نيز چنين اثرى نديده اند ، معتقد شده اند كه اسم اعظم ، مركّب از حروفى است كه آن حروف و نحوه تركيب آنها را هر كسى نمى داند و اگر كسى به آنها دست بيابد ، همه موجودات ، در برابرش خاضع مى شوند و به فرمانش

.


1- .براى اطّلاع بيشتر درباره ساير اقوال ، ر . ك : الحاوى : ج 2 ص 135 ح 139 .
2- .التعريفات : ص 10 _ 11 .
3- .شرح فصوص الحكم : ص 108 .

ص: 29

در مى آيند . به نظر افسونگران و دعانويسان [ كه به علوم غريبه پايبندند] ، اسم اعظم ، داراى لفظى است كه به حسب طبع، دلالت بر آن مى كند ، نه به حسب وضع لغوى . چيزى كه هست ، تركيب حروف آن ، به حسب اختلاف حوايج و مقاصد ، مختلف مى شود و براى به دست آوردن آن ، راه هاى مخصوصى هست ، كه نخست ، حروف آن را از آن راه ها به دست مى آورند و سپس آنها را در هم مى آميزند و با آنها دعا مى كنند و تفصيل آن ، محتاج به مراجعه به آن فن است . در بعضى روايات نيز اندكْ اِشعارى به اين معنا هست ، مثل روايتى كه مى گويد : « بسم اللّه الرحمن الرحيم ، نسبت به اسم اعظم ، نزديك تر است از سفيدىِ چشم به سياهى آن» ، و روايتى كه مى گويد : «اسم اعظم ، در آية الكرسى و اوّل سوره آل عمران است» ، و نيز روايتى كه مى گويد : «حروف اسم اعظم ، در سوره حمد پراكنده اند و امام ، آن حروف را مى شناسد و هر وقت بخواهد ، آنها را تركيب مى كند و با آنها دعا مى كند و در نتيجه ، دعايش مستجاب مى شود» و نيز اين روايت كه : «آصف بن بَرخيا ، وزير سليمان ، با حروفى از اسم اعظم كه پيشش بود ، دعا كرد و توانست تخت بلقيس ، ملكه سبا، را در مدّتى كمتر از چشم بر هم زدن ، نزد سليمان عليه السلام حاضر سازد» ، و يا اين روايت كه : «اسم اعظم ، مركّب از هفتاد و سه حرف است و خداوند ، هفتاد و دو حرف از اين حروف را در ميان پيامبرانش تقسيم كرده و يكى را در علم غيب ، به خودش اختصاص داده است» و همچنين روايات ديگرى كه اِشعار دارند بر اين كه اسم اعظم ، مركّب لفظى است. البتّه بحث حقيقى در باره علّت و معلول و خواصّ آن ، همه اين سخنان را نفى مى كند ؛ زيرا تأثير حقيقى ، به وجود اشيا و قوّت و ضعف وجود آنها و سنخيت بين مؤثّر و متأثّر بستگى دارد و اسم لفظى ، از نظر خصوص لفظ آن ، چيزى جز مجموعه اى از صوت هاى شنيدنى نيست و شنيدنى ها ، از كيفيّات عَرَضى هستند ، و

.

ص: 30

از جهت معناى متصوّرش ، صورتى است ذهنى كه به خودىِ خود ، هيچ اثرى در هيچ موجودى ندارد و محال است صوتى كه ما آن را از حنجره خود خارج مى كنيم و يا صورت خيالى اى كه ما در ذهن خود تصوّر مى نماييم ، آن گونه باشد كه به وجود خود ، وجود هر چيزى را مقهور سازد و در آنچه ما ميل داريم ، به دلخواه ما ، تصرّف كند ، مثلاً آسمان را زمين و زمين را آسمان كند ، دنيا را آخرت و آخرت را دنيا كند و كارهايى از اين دست ، حالْ آن كه خود آن صورت ، معلول اراده ماست . افزون بر اين ، اسماى الهى و مخصوصا اسم اعظم او ، هر چند در عالم ، مؤثّر باشند و اسباب و وسايطى براى نزول فيض از ذات خداى متعال در اين عالمِ مشهود بوده باشند ، اين تأثيرشان به خاطر حقايقشان است ، نه الفاظى كه در فلان گويش ، دلالت بر فلان معنا دارند ، و همچنين به خاطر معانى شان كه از الفاظ فهميده مى شوند و در ذهن تصوّر مى شوند نيز نيست ؛ بلكه معناى اين تأثير ، اين است كه خداى متعال _ كه پديد آورنده هر چيزى است _ هر چيزى را با يكى از صفات كريمش پديد مى آورَد كه مناسبِ آن چيز است و در قالب اسمى است ، نه اين كه لفظ خشك و خالىِ اسم و يا معناى آن و يا حقيقت ديگرى غير از ذات متعالى خداوندى ، چنين تأثيرى داشته باشد . چيزى كه هست ، خداى متعال ، وعده داده كه دعاى دعا كننده را اجابت مى كند و فرموده است : «أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ . (1) اجابت مى كنم دعاى دعا كننده را ، وقتى مرا بخواند» . و اين اجابت ، موقوف بر دعا و طلب حقيقى و جدّى است و نيز _ همان طور كه در تفسير اين آيه گذشت _ موقوف بر اين است كه درخواست ، از خودِ خدا شود و

.


1- .بقره : آيه 186 .

ص: 31

نه از ديگرى . آرى! كسى كه دست از تمام وسايل و اسباب بردارد و براى يكى از حوايجش ، به پروردگارش متّصل شود ، در حقيقت، متّصل به حقيقت آن اسمى شده است كه با حاجتش تناسب دارد و در نتيجه ، آن اسم نيز با حقيقتش تأثير مى كند و دعاى او مستجاب مى شود . اين است حقيقت دعا به اسم و به همين جهت ، خصوصيت و عموميت تأثير ، به حال آن اسمى بستگى دارد كه حاجتمند ، به آن تمسّك جسته است . پس اگر اين اسم ، اسم اعظم باشد ، تمام اشيا ، در برابرِ حقيقت آن اسم ، رام مى شوند و دعاى كسى كه با آن اسم دعا كرده ، به طور مطلقْ مستجاب مى شود . بنا بر اين ، روايات و ادعيه اين باب را بايد بر اين معنا حمل كرد و نه بر اسم لفظى يا مفهوم آن . و اين كه در روايت آمده است كه خداوند ، اسمى از اسماى خود و يا چيزى از اسم اعظم خود را به يكى از پيغمبران يا بندگانش آموخته ، معنايش اين است كه راه انقطاع به سوى خود را به وى آموخته است ، بدين گونه كه اسم خداوندىِ مناسب با درخواستِ او را بر زبانش جارى ساخته است . پس اگر واقعا اسم لفظى اى در كار باشد و معناى روشنى هم داشته باشد ، باز هم تأثير آن دعا ، از اين باب است كه الفاظ و معانى ، وسايل و اسبابى هستند كه به نحوى ، حقايق را حفظ مى كنند . دقّت فرماييد . (1)

.


1- .الميزان فى تفسير القرآن : ج 8 ص 529 .

ص: 32

الفصل الخامس : دور أسماءِ اللّه في تدبير العالمرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في دُعائِهِ المُسمّى بِالأَسماءِ الحُسنى _ :أَسأَ لُكَ وأَدعوكَ بِاسمِكَ الَّذي تَقطَعُ بِهِ العُروقَ مِنَ العِظامِ ، ثُمَّ تُنبِتُ عَلَيهَا اللَّحمَ بِمَشِيئَتِكَ ، فَلا يَنقُصُ مِنها مِثقالُ ذَرَّةٍ بِعَظيمِ ذلِكَ الاِسمِ بِقُدرَتِكَ يا اللّهُ . وأَسأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّذي تَعلَمُ بِهِ ما فِي السَّماءِ ، وما فِي الأَرضِ ، وما فِي الأَرحامِ ، ولا يَعلَمُ ذلِكَ أَحَدٌ غَيرُكَ يا اللّهُ . وأَسأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّذي تَنفُخُ بِهِ الأَرواحَ فِي الأَجسادِ فَيَدخُلُ بِعَظيمِ ذلِكَ الاِسمِ كُلُّ روحٍ إِلى جَسَدِها ، ولا يَعلَمُ بِتِلكَ الأَرواحِ الَّتي صُوِّرَت في جَسَدِها المُسَمّى في ظُلُماتِ الأَحشاءِ إِلّا أَنتَ يا اللّهُ . وأَسأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّتي (1) تَعلَمُ بِهِ ما فِي القُبورِ ، وتُحَصِّلُ بِهِ ما فِي الصُّدورِ يا اللّهُ . وأَسأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّذي أَنبَتَّ بِهِ اللُّحومَ عَلَى العِظامِ فَتَنبُتُ عَلَيها بِذلِكَ الاِسمِ يا اللّهُ . وأَسأَ لُكَ بِاسمِكَ القادِرِ بِكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ يا اللّهُ . وأَسأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّذي خَلَقتَ بِهِ الحَياةَ مِن مَشيئَتِكَ العُظمى إِلى أَجَلٍ مُسَمّىً يا اللّهُ . وأَسأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّذي خَلَقتَ بِهِ المَوتَ وأَجرَيتَهُ فِي الخَلقِ عِندَ انقِطاعِ آجالِهِم وفَراغِ أَعمالِهِم يا اللّهُ . وأَسأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّذي طَيَّبتَ بِهِ نُفوسَ عِبادِكَ ، فَطابَت لَهُم أَسماؤُكَ الحُسنى وآلآؤُكَ الكُبرى يا اللّهُ . وأَسأَ لُكَ بِاسمِكَ المُصَوِّرِ الماجِدِ الواحِدِ الَّذي خَشَعَت لَهُ الجِبالُ وما فيها يا اللّهُ . وأَسأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّذي تَقولُ بِهِ لِلشَّيءِ كُن فَيَكونُ بِقُدرَتِكَ يا اللّهُ . . . وأَسأَ لُكَ بِاسمِكَ الّذي تُجري بِهِ الفُلكَ فِي البَحرِ المُسَلسَلِ المَحبوسِ بِقُدرَتِكَ يا اللّهُ . وأَسأَ لُكَ بِاسمِكَ الّذي يُسَبِّحُ لَكَ بِهِ قَطرُ المَطَرِ وَالسَّحابُ الحامِلاتُ قَطَراتِ رَحمَتِكَ يا اللّهُ . وأَسأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّذي أَجرَيتَ بِهِ وابِلَ السَّحابِ فِي الهَواءِ بِقُدرَتِكَ يا اللّهُ . وأَسأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّذي تُنَزِّلُ بِهِ قَطرَ المَطَرِ مِنَ المُعصِراتِ ماءً ثَجّاجا (2) فَتَجعَلُهُ فَرَجا يا اللّهُ . وأَسأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّذِي مَلَأتَ بِهِ قُدسَكَ بِعَظيمِ التَّقديسِ يا قُدّوسُ يا اللّهُ . وأَسأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّذِي استَعانَ بِهِ حَمَلَةُ عَرشِكَ فَأَعَنتَهُم وطَوَّقتَهُمُ احتِمالَهُ فَحَمَلوهُ بِذلِكَ الاِسمِ يا اللّهُ . وأَسأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّذي خَلَقتَ بِهِ الكُرسِيَّ سَعَةَ السَّماواتِ وَالأَرضِ يا اللّهُ . وأَسأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّذي خَلَقتَ بِهِ العَرشَ العَظيمَ الكَريمَ وعَظَّمتَ خَلقَهُ فَكان كَما شِئتَ أَن يَكونَ بِذلِكَ الاِسمِ يا عَظيمُ يا اللّهُ . وأَسأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّذي طَوَّقتَ بِهِ العَرشَ بِهَيبَةِ العِزَّةِ وَالسُّلطانِ يا اللّهُ . وأَسأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّذي تُخرِجُ بِهِ نَباتَ الأَرضِ مَنافِعَ لِخَلقِكَ وغِياثا يا اللّهُ ... . وأَسأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّذي خَلَقتَ بِهِ النُّجومَ وجَعَلتَ مِنها رُجوما لِلشَّياطينِ ما بَينَ السَّماءِ وَالأَرضِ يا اللّهُ . وأَسأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّذي تَنتَثِرُ بِهِ الكَواكِبُ نَثرا لِدَعوَتِكَ يا اللّهُ . وأَسأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّذي يَطيرُ بِهِ الطَّيرُ في جَوِّ السَّماءِ صافّاتٍ بِأَمرِكَ يا اللّهُ . وأَسأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّذي أُحضِرَت بِهِ الأَرَضونَ لِأَمرِكَ يا اللّهُ . وأَسأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّذي يُسَبِّحُ لَكَ بِهِ كُلُّ شَيءٍ بِلُغاتٍ مُختَلِفَةٍ يا اللّهُ ... . وأَسأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّذي شَقَقتَ بِهِ الأَرضَ شَقّا ، وأَنبَتَّ فيها حَبّا وعِنَبا وقَضبا (3) ، وزَيتونا ونَخلاً ، وحَدائِقَ غُلبا (4) ، وفاكِهَةً وأَبّا (5) يا اللّهُ . وأَسأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّذي تُخرِجُ بِهِ الحُبوبَ مِنَ الأَرضِ ، فَتُزَيِّنُ بِهَا الأَرضَ ، فَتُذَكِّرُ بِنِعمَتِكَ يا اللّهُ . وأَسأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّذي تُسَبِّحُ لَكَ بِهِ الضَّفادِعُ فِي البِحارِ وَالأَنهارِ وَالغُدرانِ بِأَلوانِ صِفاتِها وَاختِلافِ لُغاتِها يا اللّهُ ... . وأَسأَ لُكَ بِاسمِكَ الظّاهِرِ في كُلِّ شَيءٍ بِالقُدرَةِ وَالكِبرِياءِ وَالبُرهانِ وَالسُّلطانِ يا اللّهُ . (6)

.


1- .كذا في المصدر وبحار الأنوار ، والصحيح : «الذي» .
2- .ثجّاجا ؛ أي متدافقا ، وقيل : سيّالاً (مجمع البحرين : ج 1 ص 239 «ثجج») .
3- .القَضْب : كلّ نبتٍ اقتُضبَ فاُكِلَ طريّا (المصباح المنير : ص 507 «قضب» ) .
4- .غُلْبا : أي ملتفّة الشجر ، أو غِلاظ أعناق النخل (مجمع البحرين : ج 2 ص 1328 «غلب») .
5- .الأبُّ : مارعته الأغنام . وهو للبهائم كالفاكهة للإنسان (مجمع البحرين : ج1 ص 5 «أبب») .
6- .البلد الأمين : ص 411 _ 415 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 254 ح 1 .

ص: 33

فصل پنجم : نقش نام هاى خدا در تدبير جهان

فصل پنجم : نقش نام هاى خدا در تدبير جهانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در دعاى ايشان ، موسوم به «اَسماء الحسنى» _ :خدايا! از تو درخواست مى كنم و تو را مى خوانم به آن نامت كه با آن ، رگ ها را از استخوان ها جدا مى كنى و سپس به مشيّت خود ، بر آنها گوشت مى رويانى و به عظمت آن اسم و به قدرتت ، به اندازه ذرّه اى، از آن استخوان ها و رگ ها كم نمى گردد . خدايا! از تو درخواست مى كنم ، به آن نامت كه با آن ، آنچه را در آسمان و در زمين و در زهدان هاست ، مى دانى ، و هيچ كس جز تو آنها را نمى داند . خدايا! از تو درخواست مى كنم ، به آن نامت كه با آن ، جان ها را در كالبدها مى دَمى و به واسطه عظمت آن نام ، هر جانى به كالبد خود داخل مى شود ، و آن جان ها را كه در كالبد مشخّص شده شان در تاريكى هاى زهدان ها صورتگرى مى شوند ، كسى جز تو نمى داند . خدايا! از تو درخواست مى كنم ، به آن نامت كه با آن ، آنچه را در گورهاست ، مى دانى و به واسطه آن ، آنچه را [از اسرار ]در سينه هاست ، فاش مى سازى . خدايا! از تو درخواست مى كنم ، به آن نامت كه با آن بر استخوان ها گوشت رويانيدى و به واسطه آن نام ، گوشت بر استخوان ها مى رويد . خدايا! از تو درخواست مى كنم ، به آن نامت كه به واسطه آن ، بر هر چيزْ توانايى . خدايا! از تو درخواست مى كنم، به آن نامت كه با آن، زندگى را از مشيّت بزرگت تا سررسيدى معيّن آفريدى . خدايا! از تو درخواست مى كنم ، به آن نامت كه با آن، مرگ را آفريدى و آن را در ميان آفريدگان ، جارى ساختى تا آن گاه كه عمرشان به سر آيد و كارهايشان تمام شود[، به سراغشان رود] . خدايا! از تو درخواست مى كنم ، به آن نامت كه با آن ، جان هاى بندگانت را پالودى و در نتيجه ، نام هاى نيكوى تو و نعمت هاى بزرگ تو مطبوع آنان شد . خدايا! از تو درخواست مى كنم ، به نام صورتگر و شكوهمند و يگانه ات كه كوه ها و آنچه در آنهاست ، در برابرش خاشع شدند . خدايا! از تو درخواست مى كنم ، به آن نامت كه به واسطه آن به هر چيز بگويى : «هست شو» ، با قدرت تو هست مى شود . خدايا! از تو درخواست مى كنم ، به آن نامت كه با آن ، كشتى را در درياى به زنجير كشيده زندانى شده به قدرتت روان مى گردانى . خدايا! از تو درخواست مى كنم ، به آن نامت كه به واسطه آن ، قطره هاى باران و ابرهاى حامل قطره هاى رحمتت ، تو را تسبيح مى گويند . خدايا! از تو درخواست مى كنم ، به آن نامت كه به واسطه آن ، رگبار ابرها را در هوا به قدرتت جارى گردانيدى . خدايا! از تو درخواست مى كنم ، به آن نامت كه به واسطه آن ، قطرات باران را از ابرهاى متراكم سيل آسا فرو مى بارانى و آنها را گشاينده قرار مى دهى . خدايا! از تو درخواست مى كنم ، به آن نامت كه با آن، ساحت قدست را از عظمت تقديس پُر ساختى ، اى پاك! خدايا! از تو درخواست مى كنم ، به آن نامت كه حاملان عرشت از آن كمك جستند ، پس كمكشان كردى و قدرت حمل آن را به ايشان دادى و به مدد آن اسم ، عرش تو را برداشتند . خدايا! از تو درخواست مى كنم ، به آن نامت كه با آن ، كرسىِ به وسعت آسمان ها و زمين را آفريدى . خدايا! از تو درخواست مى كنم ، به آن نامت كه با آن ، عرش بزرگ بلندمرتبه را آفريدى و باعظمتش آفريدى ، پس چنان شد كه تو خواستى با آن نام ، چنان باشد ، اى بزرگ! خدايا! از تو درخواست مى كنم ، به آن نامت كه با آن ، عرش را به هيبت عزّت و سلطنت احاطه كردى . خدايا! از تو درخواست مى كنم ، به آن نامت كه با آن ، گياهان زمين را براى سودرسانى و كمك به آفريدگانت مى رويانى . خدايا! از تو درخواست مى كنم ، به آن نامت كه با آن ، ستارگان را آفريدى و از آنها تيرهايى براى شياطين ما بين آسمان و زمين ، قرار دادى . خدايا! از تو درخواست مى كنم ، به آن نامت كه با واسطه آن ، اختران ، با فراخوان تو پراكنده مى شوند . خدايا! از تو درخواست مى كنم ، به آن نامت كه به واسطه آن ، پرندگان در ميان آسمان به فرمان تو بال گشايان پرواز مى كنند . خدايا! از تو درخواست مى كنم ، به آن نامت كه به واسطه آن، زمين ها به فرمان تو حاضر مى شوند . خدايا! از تو درخواست مى كنم ، به آن نامت كه با آن ، همه چيزها ، به زبان هاى گوناگون ، تو را تسبيح مى گويند . 1 خدايا! از تو درخواست مى كنم ، به آن نامت كه با آن ، زمين را شكافتى و در آن ، دانه و انگور و سبزيجات ، و [درخت ]زيتون و خرما ، و بستان هاى انبوه ، و ميوه و چراگاه روياندى . خدايا! از تو درخواست مى كنم ، به آن نامت كه با آن ، دانه ها را از دل خاك بيرون مى آورى و با [روياندن] آنها زمين را زينت مى بخشى و نعمت هايت را يادآور مى شوى . خدايا! از تو درخواست مى كنم ، به آن نامت كه به واسطه آن ، غوك هاى رنگارنگ درياها و رودها و آبگيرها ، هريك به زبانى ، تسبيح تو مى گويند . خدايا! از تو درخواست مى كنم ، به آن نامت كه با قدرت و بزرگى و برهان و سلطنت ، در هر چيزى آشكار است .

.

ص: 34

. .

ص: 35

. .

ص: 36

. .

ص: 37

. .

ص: 38

الإمام عليّ عليه السلام_ في دُعائِهِ المَعروفِ بِدُعاءِ كُمَيلٍ _ :اللّهُمَّ إِنّي أَسأَلُكَ . . . بِأَسمائِكَ الَّتي غَلَبَت (مَلَأَت) أَركانَ كُلِّ شَيءٍ . (1)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ في دُعائِهِ عَقيبَ الصَّلاةِ _ :اللّهُمَّ إِنّي أَسأَلُكَ بِاسمِكَ الَّذي بِهِ تَقومُ السَّماءُ وَالأَرضُ ، وبِاسمِكَ الَّذي بِهِ تَجمَعُ المُتَفَرِّقَ وتُفَرِّقُ المُجتَمِعَ ، وبِاسمِكَ الَّذي تُفَرِّقُ بِهِ بَينَ الحَقِّ وَالباطِلِ ، وبِاسمِكَ الَّذي تَعلَمُ بِهِ كَيلَ البِحارِ وعَدَدَ الرِّمالِ ووَزنَ الجِبالِ ، أَن تَفعَلَ بي كَذا وكَذا . (2)

الإمام الصادق عليه السلام_ في دُعاءِ الإِلحاحِ _ :اللّهُمَّ إِنّي أَسأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّذي بِهِ تَقومُ السَّماءُ وبِهِ تَقومُ الأَرضُ، وبِهِ تُفَرِّقُ بَينَ الحَقِّ وَالباطِلِ ، وبِهِ تَجمَعُ بَينَ المُتَفَرِّقِ ، وبِهِ تُفَرِّقُ بَينَ المُجتَمِعِ ، وبِهِ أَحصَيتَ عَدَدَ الرِّمالِ وزِنَةَ الجِبالِ وكَيلَ البِحارِ . (3)

الإمام الكاظم عليه السلام_ في دُعاءٍ لَهُ بَعدَ صَلاةِ جَعفَرٍ _ :أَسأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّذي تَحشُرُ بِهِ المَوتى إِلَى المَحشَرِ ، يا مَن لا يَقدِرُ عَلى ذلِكَ أَحَدٌ غَيرُهُ ، أَسأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّذي تُحيي بِهِ العِظامَ وهِيَ رَميمٌ . (4)

الإمام المهدي عليه السلام_ في قُنوتِهِ _ :أَسأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّذي كَوَّنتَ بِهِ طَعمَ المِياهِ . وأَسأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّذي أَجرَيتَ بِهِ الماءَ في عُروقِ النَّباتِ بَينَ أَطباقِ الثَّرى ، وسُقتَ الماءَ إِلى عُروقِ الأَشجارِ بَينَ الصَّخرَةِ الصَّمّاءِ . وأَسأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّذي كَوَّنتَ بِهِ طَعمَ الثِّمارِ وأَلوانَها . وأَسأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّذي بِهِ تُبدِئُ وتُعيدُ . وأَسأَ لُكَ بِاسمِكَ الفَردِ الواحِدِ المُتَفَرِّدِ بِالوَحدانِيَّةِ المُتَوَحِّدِ بِالصَّمَدانِيَّةِ بِاسمِكَ . (5) وأَسأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّذي فَجَّرتَ بِهِ الماءَ مِنَ الصَّخرَةِ الصَّمّاءِ وسُقتَهُ مِن حَيثُ شِئتَ . وأَسأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّذي خَلَقتَ بِهِ خَلقَكَ ورَزَقتَهُم كَيفَ شِئتَ وكَيفَ شاؤوا . (6)

.


1- .مصباح المتهجّد : ص 844 ح 910 ، الإقبال : ج 3 ص 332 كلاهما عن كميل ، البلد الأمين : ص188 .
2- .دلائل الإمامة : ص 539 ح 521 عن أبي عليّ محمّد بن أحمد المحمودي عن الإمام المهدي عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 86 ص 59 ح 66 .
3- .الغيبة للطوسي : ص 260 ح 227 ، كمال الدين : ص 470 ح 24 كلاهما عن أبي نعيم الأنصاري عن الإمام المهدي عليه السلام ، مصباح المتهجّد : ص 235 ح 340 ، بحار الأنوار : ج 52 ص 7 ح 5.
4- .جمال الاُسبوع : ص 186 عن الحسن بن القاسم العبّاسي ، بحار الأنوار : ج 91 ص 197 ح 3 .
5- .كذا في الطبعة المعتمدة ، ولا توجد كلمة «باسمك» في طبعة إيران وبحار الأنوار .
6- .مهج الدعوات : ص 91 ، بحار الأنوار : ج 85 ص 234 .

ص: 39

امام على عليه السلام_ در دعاى معروف به «دعاى كميل» _ :بار خدايا! از تو درخواست مى كنم ... به حقّ آن نام هايت كه اركان هر چيزى را در سيطره خود گرفته (پُر كرده) است .

امام زين العابدين عليه السلام_ در دعايش در تعقيب نماز _ :بار خدايا! به حقّ آن نامت كه با آن ، آسمان و زمين برپاست و به حقّ آن نامت كه با آن ، پراكنده را به هم مى آورى و به هم آمده را پراكنده مى كنى و به حقّ آن نامت كه به واسطه آن ، حق و باطل و درست و نادرست را از هم جدا مى گردانى و به حقّ آن نامت كه به واسطه آن ، پيمانه درياها و شمارِ ريگ ها و وزن كوه ها را مى دانى ، از تو درخواست مى كنم كه با من ، چنين و چنان كنى .

امام صادق عليه السلام_ در دعاى «الحاح» _ :بار الها! از تو درخواست مى كنم به حقّ آن نامت كه با آن ، آسمان و زمين برپاست و با آن ، ميان حق و باطل را جدا مى سازى و با آن ، پراكنده ها را گِرد مى آورى و با آن ، گِرد آمده را پراكنده مى گردانى و با آن ، شمار ريگ ها و وزن كوه ها و پيمانه درياها را حساب مى كنى .

امام كاظم عليه السلام_ در دعايش بعد از نماز جعفر طيّار _ :از تو درخواست مى كنم ، به آن نامت كه به واسطه آن ، مُردگان را در محشر گِرد مى آورى ، اى كسى كه جز او ، هيچ كس توان اين كار را ندارد! از تو درخواست مى كنم به آن نامت كه با آن ، استخوان هاى پوسيده را زنده مى گردانى .

امام مهدى عليه السلام_ در قنوتش _ :از تو درخواست مى كنم ، به آن نامت كه با آن ، مزه آب ها را پديد آوردى . از تو درخواست مى كنم به آن نامت كه با آن ، آب را در ريشه هاى گياهان در ميان چينه هاى زمين، جارى مى سازى و ريشه هاى درختان را در ميان صخره هاى سخت ، آبيارى مى كنى . از تو درخواست مى كنم ، به آن نامت كه با آن ، مزه و رنگ هاى ميوه ها را ايجاد كردى . از تو درخواست مى كنم ، به آن نامت كه با آن ، آغاز مى كنى و باز مى گردانى . از تو درخواست مى كنم ، به نام تك و يگانه ات كه در يگانگى، بى همتاست و در صمدانيّت ، يكتاست . از تو درخواست مى كنم ، به آن نامت كه با آن ، از دل صخره سخت ، آب برون آوردى و آن را به هر سو كه خواستى ، روان ساختى . از تو درخواست مى كنم ، به آن نامت كه با آن ، آفريدگانت را آفريدى و آنها را هر گونه كه خواستى و هر گونه كه آنها خواستند ، روزى دادى .

.

ص: 40

. .

ص: 41

. .

ص: 42

الفصل السادس : ما يجب في معرفة صفات اللّهالمقصود من الصفات الثبوتيّة هو الصفات الّتي يتّصف بها اللّه تعالى ، سواء كانت صفات الذات أم صفات الفعل ، وقبل الحديث المفصّل عن هذه الصفات ، أكّد القسم الأوّل عددا من النقاط المهمّة في معرفة صفات اللّه عز و جل : 1 . إنّما اللّه سبحانه وحدَه قادر على وصف نفسه فقط ؛ لأنّ غيره لا يعرفه حقّ معرفته ، فهو في الحقيقة يفوق وصف من سواه . 2 . ينبغي ألّا يُفضي وصفه تعالى إلى تشبيهه ولا يؤدّي إلى تعطيله ، بل هو حقيقة ، هي مبدأ الحقائق كلّها ، ولا يُشبه مخلوقا أبدا . 3 . كلّ وصفٍ لخالق الكَون بمعنى الإحاطة بذاته لا نصيب له من الحقيقة والواقع . 4 . إنّ ما يقبل الوصف أفعال اللّه سبحانه ، لا ذاته . 5 . لصفات اللّه معناها الخاصّ وليست بالمعنى الّذي يُطلَق على غيره . وتكفّل القسم الثاني حتّى ختام هذا الفصل بعرض أبرز الصفات الثبوتيّة للّه عز و جل مقرونةً بالآيات والأحاديث الّتي اشتملت على هذه الصفات وذلك بنظمٍ حديثٍ ومنالٍ يسيرٍ ، وما يَلفت النظرَ في هذا المجال النقاط الآتية : أ _ من الواضح أنّ صفات اللّه عز و جل أكثر من الصفات الواردة في هذا القسم ، وملاكنا في الاختيار ، محوريّة الصفة وكثرة الآيات والأحاديث الّتي تدور حولها. ب _ تمّ تنظيم الصفات الثبوتيّة حسب الحروف الهجائية إلّا الصفات المتقاربة أو المتقابلة في المعنى ، فإنّها عُرضت في موضعٍ واحدٍ . ج _ في بداية كلّ صفة خلاصة لمعناها اللغويّ وكيفيّة عرضها في القرآن الكريم ، وبعض النقاط الّتي تُيسّر البحث في تلك الصفة ، وفهم الآيات والأحاديث المتعلّقة بها .

.

ص: 43

فصل ششم : بايسته ها در شناخت صفات خدا

اشاره

فصل ششم : بايسته ها در شناخت صفات خدامقصود از صفات ثبوتى ، صفاتى هستند كه خداوند متعال ، داراى آنهاست ، اعم از صفات ذات و صفات فعل . در بخش يكم اين فصل ، بر چند نكته مهم در شناختن صفات خدا ، تأكيد مى شود : 1 . تنها خداوند متعال مى تواند خود را توصيف كند ؛ چرا كه ديگرى ، او را آن گونه كه شايسته است ، نمى شناسد . بنا بر اين ، او به بيان غير خود ، توصيف ناپذير است . 2 . توصيف خداوند متعال ، نبايد به «تشبيه» او بينجامد و نبايد از «تعطيل» ، سر در آورد . او حقيقتى است كه مبدأ همه حقايق است و شبيه هيچ آفريده اى نيست . 3 . هر نوع توصيفى از آفريدگار جهان كه به معناى احاطه يافتن بر ذات او باشد ، غير واقعى است . 4 . آنچه قابل توصيف است ، افعال خداوند است ، نه ذات او . 5 . صفات خداوند ، معناى خاصّ خود را دارند ، نه همان معنايى كه بر غير خدا اطلاق مى شود . در بخش دوم تا پايان اين فصل ، برجسته ترين صفات ثبوتى خداوند ، با آيات و احاديثى كه اين صفات در آنها آمده است ، با نظمى نوين و زودياب ، ارائه مى گردند . در اين باره ، چند نكته قابل توجّه است : الف _ روشن است كه صفات ثبوتى خداوند عز و جل ، بيش از مواردى هستند كه در اين بخش آمده اند . ملاك گزينش ما ، محورى بودن صفت و فراوانى آيات و احاديث در باره آن است . ب _ صفات ياد شده ، طبق حروف الفبا تنظيم گرديده اند ، مگر صفات قريب المعنى و يا متضاد ، كه در يك جا ارائه شده اند . ج _ در آغاز هر صفت ، جمع بندى كوتاهى از معناى لغوى آن ، چگونگى مطرح شدن آن در قرآن و برخى از نكاتى كه پژوهش در باره آن صفت و فهم آيات و احاديث مربوط به آن را تسهيل مى نمايد ، مى آيد .

.

ص: 44

6 / 1وَصفُهُ بِما وَصَفَ بِهِ نَفسَهُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ الخالِقَ لا يوصَفُ إِلّا بِما وَصَفَ بِهِ نَفسَهُ ، وكَيفَ يوصَفُ الخالِقُ الَّذي تَعجِزُ الحَواسُّ أن تُدرِكَهُ ، وَالأَوهامُ أن تَنالَهُ ، والخَطَراتُ أن تَحُدَّهُ ، وَالأَبصارُ الإحاطَةَ بِهِ ؟! جَلَّ عَمّا يَصِفُهُ الواصِفونَ ، نَأى (1) في قُربِهِ ، وقَرُبَ في نَأيِهِ، كَيَّفَ الكَيفِيَّةَ؛ فَلا يُقالُ لَهُ: كَيفَ، وأَيَّنَ الأَينَ ؛ فَلا يُقالُ لَهُ: أَينَ،وهُوَ مُنقَطِعُ الكَيفِيَّةِ فيهِ وَالأَينونِيَّةِ، فَهُوَالأَحَدُ الصَّمَدُ كَما وَصَفَ نَفسَهُ، وَالواصِفونَ لا يَبلُغونَ نَعتَهُ، لَم يَلِد ولَم يُولَد ولَم يَكُن لَهُ كُفُوا أَحَدٌ. (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ مِن خُطبَةٍ لَهُ في جَوابِ رَجُلٍ قالَ لَهُ: صِف لَنا رَبَّنا مِثلَما نَراهُ عِيانا _ :فَانظُر أَيُّهَا السّائِلُ: فَما دَلَّكَ القُرآنُ عَلَيهِ مِن صِفَتِهِ فَائتَمَّ بِهِ وَاستَضِئ بِنورِ هِدايَتِهِ ، وما كَلَّفَكَ الشَّيطانُ عِلمَهُ مِمّا لَيسَ فِي الكِتابِ عَلَيكَ فَرضُهُ ، ولا في سُنَّةِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله وأَئِمَّةِ الهُدى أَثَرُهُ ، فَكِل عِلمَه إِلَى اللّهِ سُبحانَهُ ؛ فَإِنَّ ذلِكَ مُنتَهى حَقِّ اللّهِ عَلَيكَ . وَاعلَم أَنَّ الرّاسِخينَ فِي العِلم هُمُ الَّذينَ أَغناهُم عَنِ اقتِحامِ السُّدَدِ المَضروبَةِ دونَ الغُيوبِ الإِقرارُ بِجُملَةِ ما جَهِلوا تَفسيرَهُ مِنَ الغَيبِ المَحجوبِ ، فَمَدَحَ اللّهُ _ تَعالَى _ اعترافَهُم بِالعَجزِ عَن تَناوُلِ ما لَم يُحيطوا بِه عِلما ، وسَمّى تَركَهُمُ التَّعَمُّقَ فيما لَم يُكَلِّفهُمُ البَحثَ عَن كُنهِهِ رُسوخا ، فَاقتَصِر عَلى ذلِكَ ، ولا تُقَدِّر عَظَمَةَ اللّهِ سُبحانَهُ عَلى قَدرِ عَقلِكَ؛ فَتَكونَ مِنَ الهالِكينَ . هُوَ القادِرُ الَّذي إِذَا ارتَمَتِ الأَوهامُ لِتُدرِكَ مُنقَطَعَ قُدرَتِهِ ، وحاوَلَ الفِكرُ المُبَرَّأُ مِن خَطَراتِ الوَساوِسِ أن يَقَعَ عَلَيهِ في عَميقاتِ غُيوبِ مَلَكوتِهِ ، وتَوَلَّهَتِ القُلوبُ إِلَيهِ لِتَجرِيَ في كَيفِيَّة صِفاتِهِ ، وغَمَضَت مَداخِلُ العُقولِ في حَيثُ لا تَبلُغُهُ الصِّفاتُ لِتَناوُلِ عِلمِ ذاتِهِ ، رَدَعَها وهِيَ تَجوبُ مَهاوِيَ سُدَفِ الغُيوبِ ، مُتَخَلِّصَةً إِلَيهِ _ سُبحانَهُ _ فَرَجَعَت إِذ جُبِهَت مُعتَرِفَةً بِأَنَّهُ لا يُنالُ بِجَورِ الاِعتِسافِ كُنهُ مَعرِفَتِهِ ، ولا تَخطُرُ بِبالِ أُولِي الرَّوِيّاتِ (3) خاطِرَةٌ مِن تَقديرِ جَلالِ عِزَّتِهِ . (4)

.


1- .نأى : بَعُد (لسان العرب : ج 15 ص 300 «نأي») .
2- .كفاية الأثر : ص 12 عن ابن عبّاس ، كشف الغمّة : ج 3 ص 176 ، الكافي : ج 1 ص 138 ح 3 ، التوحيد : ص 61 ح 18 كلّها عن الفتح بن يزيد الجرجاني عن الإمام أبي الحسن عليه السلام ، تحف العقول : ص 482 عن الإمام الهادي عليه السلام وليس في الثلاثة الأخيرة ذيله من «فهو الأحد الصمد . . .» وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 36 ص 283 .
3- .الرَّوِيَّة : التفَكّر في الأمر . ورَوَّيتُ في الأمرِ : إذا نظرت فيه وفكّرت (الصحاح : ج 6 ص 2364 «روى») .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 91 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام وراجع : التوحيد : ص 55 ح 13 .

ص: 45

6 / 1 توصيف خدا ، آن گونه كه خود ، خويشتن را وصف كرده است

6 / 1توصيف خدا ، آن گونه كه خود ، خويشتن را وصف كرده استپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آفريدگار را جز با اوصافى كه خود در باره خويشتن گفته است ، وصف نمى توان كرد . چگونه وصف شود آفريدگارى كه حواس از ادراك او، و اوهام از رسيدن به او ، انديشه ها از محدود كردن او و ديدگان از احاطه بر او ناتوان اند؟ برتر از آن است كه وصف كنندگان ، او را وصف كنند . در عين نزديك بودن ، دور است و در عين دور بودن ، نزديك است . چگونگى را او چگونگى بخشيده است . پس در باره خودِ او گفته نمى شود كه : چگونه است؟ و مكان را او مكان قرار داده است . پس در باره خودِ او گفته نمى شود كه : كجاست؟ و چگونگى و جاى گزينى در او راه ندارد . او ، همچنان كه خودش را وصف كرده ، يگانه و بى نياز است و وصف كنندگان ، از عهده وصف او بر نمى آيند . نه زاد و ولد مى كند ، نه زاييده كسى است و هيچ كس ، همتاى او نيست .

امام على عليه السلام_ قسمتى از سخنرانى ايشان، در پاسخ مردى كه گفت : پروردگارمان را براى ما آن چنان وصف كن كه گويا او را به عيان مى بينيم _ :ببين ، اى پرسنده! هر صفتى از او كه قرآن ، تو را بِدان راه نمايى كرده است ، از آن پيروى كن و از نور هدايتش ره بجوى و آنچه شيطان ، تو را به دانستنش وا داشته ، ولى در قرآن دانستن آن بر تو واجب نشده و در سنّت پيامبر و پيشوايان هدايت ، اثرى از آن نيست ، دانستنش را به خداوند سبحان وا گذار ، كه اين ، منتهاى حقّ خدا بر توست . و بدان كه استواران در علم ، همانان اند كه اقرار به همه آنچه در پسِ پرده غيب، نهان است وتفسير آن را نمى دانند ، آنان را از در آمدن به درهايى كه در برابر عوالم غيب نصب شده ، بى نياز كرده است و خداوند متعال ، اعتراف آنان را به ناتوانى از رسيدن به آنچه از حيطه دانش ايشان بيرون است ، ستوده و خوددارى آنان را از فرو رفتن در آنچه موظّف به جستجو از كُنه و عمق آن نشده اند ، رسوخ و استوارى ناميده است . پس تو نيز به همين بسنده كن و عظمت خداوندِ پاك را با اندازه انديشه خود مسنج كه در اين صورت ، هلاك خواهى شد . او ، آن توانايى است كه اگر وَهم ها آهنگ آن كنند كه نهايت توانايى اش را دريابند و انديشه وارسته از وسوسه هاى شيطانى بكوشند تا او را در اعماق غيب هاى ملكوتش بشناسند ، و دل هاى بى قرارِ او در چگونگى صفاتش جستجو كنند و راه هاى خِردها باريك شوند و به مرزى برسند كه صفات به آنها راه ندارند و بخواهند ذات او را بشناسند ، بر سينه آنها ، كه در پرتگاه هاى ظلمات غيب ها جولان مى دهند و با تمام وجود، به او _ كه منزّه است _ روى آورده اند [كه بشناسندش] ، دست رد مى زند و پيشانى خورَد ، باز مى گردند و اعتراف مى كنند كه با پيمودن اين بيراهه ها نمى توان به عمق شناخت او رسيد و هيچ تصويرى از اندازه شُكوه و عزّت او به ذهن صاحبان انديشه خطور نمى كند .

.

ص: 46

عنه عليه السلام :سُبحانَهُ! هُوَ كَما وَصَفَ نَفسَهُ، وَالواصِفونَ لا يَبلُغونَ نَعتَهُ. (1)

عنه عليه السلام :إِنَّ مَن يَعجِزُ عَن صِفاتِ ذِي الهَيئَةِ وَالأَدَواتِ فَهُوَ عَن صِفاتِ خالِقِهِ أَعجَزُ ، وَ مِن تَناوُلِهِ بِحُدودِ المَخلوقينَ أَبعَدُ . (2)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 135 ح 1 عن الإمام الصادق عليه السلام ، التوحيد : ص 42 ح 3 عن الحصين بن عبد الرحمن عن أبيه عن الإمام الصادق عن آبائه عنه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 3 ص 304 .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 163 ، بحار الأنوار : ج 60 ص 348 ح 34 .

ص: 47

امام على عليه السلام :پاكا او! او چنان است كه خود ، خويشتن را وصف كرده است و وصف كنندگان ، از عهده وصف او بر نمى آيند .

امام على عليه السلام :كسى كه از [درك] صفات موجودِ داراى شكل و صورت و اندام ، ناتوان است ، از [درك ]صفات آفريدگارش ناتوان تر و از ادراك او به واسطه حدود و صفات آفريده ها دورتر است .

.

ص: 48

الإمام الحسين عليه السلام :أَصِفُ إِلهي بِما وَصَفَ بِهِ نَفسَهُ ، وأُعَرِّفُهُ بِما عَرَّفَ بِهِ نَفسَهُ ؛ لا يُدرَكُ بِالحَواسِّ ، ولا يُقاسُ بِالنّاسِ ، فَهُوَ قَريبٌ غَيرُ مُلتَصِقٍ ، وبَعيدٌ غَيرُ مُتَقَصٍّ ، يُوَحَّدُ ولا يُبَعَّضُ ، مَعروفٌ بِالآياتِ ، مَوصوفٌ بِالعَلاماتِ ، لا إِلهَ إِلّا هُوَ الكَبيرُ المُتَعالُ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :إِنَّ اللّهَ لا يُوصَفُ ، وكَيفَ يُوصَفُ وقَد قالَ في كتابِهِ : «وَمَا قَدَرُواْ اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ» (2) !! فَلا يوصَفُ بِقَدرٍ إِلّا كانَ أَعظَمَ مِن ذلِكَ . (3)

الإمام الكاظم عليه السلام :مَن ظَنَّ بِاللّهِ الظُّنونَ هَلَكَ ، فَاحذَروا في صِفاتِهِ مِن أَن تَقِفوا لَهُ عَلى حَدٍّ تَحُدّونَهُ بِنَقصٍ أَو زِيادَةٍ ، أَو تَحريكٍ أَو تَحَرُّكٍ ، أَو زَوالٍ أَوِ استِنزالٍ ، أَو نُهوضٍ أَو قُعودٍ ؛ فَإِنَّ اللّهَ جلّ وعزّ عَن صِفَةِ الواصِفينَ ، ونَعتِ النّاعِتينَ ، وتَوَهُّمِ المُتَوَهِّمينَ . (4)

الإمام الرضا عليه السلام_ لَمّا سَمِعَ كَلاما فِي التَّشبيهِ ، خَرَّ ساجِدا وقالَ _ :سُبحانَكَ ما عَرَفوكَ ولا وَحَّدوكَ ، فَمِن أَجلِ ذلِكَ وَصَفوك ، سُبحانَكَ لو عَرَفوكَ لَوَصفوكَ بِما وَصَفتَ بِهِ نَفسَكَ . (5)

.


1- .التوحيد : ص 80 ح 35 ، روضة الواعظين : ص 43 وفيه «منفصل» بدل «متقصّ» وكلاهما عن عكرمة ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 337 ح 64 عن يزيد بن رويان نحوه ، بحار الأنوار : ج 4 ص 297 ح 24 .
2- .الأنعام : 91 ، الزمر : 67 .
3- .الكافي :ج 1 ص 103 ح 11 عن الفضيل بن يسار وج 2 ص 182 ح 16 ، التوحيد : ص 128 ح 6 وفيه «بقدرة» بدل «بقدر» وكلاهما عن زرارة عن الإمام الباقر عليه السلام ، المؤمن : ص 30 ح 55 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 142 ح 8 .
4- .الكافي : ج 1 ص 125 ح 1 ، التوحيد : ص 183 ح 18 وليس فيه «تحريك» و«استنزال» ، الاحتجاج : ج 2 ص 327 ح 264 كلّها عن يعقوب بن جعفر الجعفري ، بحار الأنوار : ج 3 ص 311 .
5- .الكافي : ج 1 ص 101 ح 3 ، التوحيد : ص 114 ح 13 كلاهما عن إبراهيم بن محمّد الخزّاز ومحمّد بن الحسين ، بحار الأنوار : ج 4 ص 40 ح 18 .

ص: 49

امام حسين عليه السلام :معبودم را به اوصافى وصف مى كنم كه او خود به آنها خويشتن را وصف كرده ، و او را آن گونه مى شناسانم كه او خود ، خويشتن را شناسانده است . او با حواس ، ادراك نمى شود و با مردم ، قياس نمى گردد . او نزديك است ؛ امّا چسبيده نيست، دور است ؛ امّا فاصله ندارد . واحد است و جزء [و پاره] ندارد . به نشانه ها شناخته و به علامت ها وصف مى شود . معبودى جز او نيست و بزرگ و والاست .

امام صادق عليه السلام :خداوند ، وصف نمى شود . چگونه وصف شود ، حال آن كه در كتابش فرموده است : «و خدا را چنان كه حقّ شناخت اوست ، نشناختند» ؟! پس به هر وصفى كه وصف شود ، او بالاتر از آن است .

امام كاظم عليه السلام :هر كه در باره خدا اين گمان ها را ببرد ، هلاك مى گردد . پس بپرهيزيد از اين كه در صفات او در حدّ معيّنى بِايستيد و او را به كاهش يا افزايش ، يا حركت دادن يا حركت پذيرى ، يا نابودى يا فرود آمدن، يا برخاستن يا نشستن ، محدود و وصف كنيد ؛ زيرا خداوند ، برتر و والاتر از وصفِ وصف كنندگان و ستودنِ ستايندگان و توهّمِ توهّم كنندگان است .

امام رضا عليه السلام_ آن گاه كه سخنى در باره تشبيه (انسان وارگى خدا) شنيد و پس از آن كه به سجده افتاد _ :منزّهى تو! تو را نشناختند و يگانه ات ندانستند . از اين رو ، تو را وصف [و تشبيه] كردند . منزّهى تو! اگر تو را مى شناختند ، هر آينه ، تو را به همان اوصافى مى ستودند كه تو خود ، خويشتن را ستوده اى .

.

ص: 50

الإمام الجواد عليه السلام :قامَ رَجُلٌ إِلَى الرِّضا عليه السلام فَقالَ لَهُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، صِف لَنا رَبَّكَ ؛ فَإِنَّ مَن قِبَلَنا قَدِ اختَلَفوا عَلَينا . فَقالَ الرِّضا عليه السلام : إِنَّهُ مَن يَصِفُ رَبَّهُ بِالقِياسِ لا يَزالُ الدَّهرُ فِي الاِلتباسِ ، مائِلاً مِنَ المِنهاجِ ، ظاعِنا فِي الاِعوِجاجِ ، ضالّاً عَنِ السَّبيلِ ، قائِلاً غَيرَ الجَميلِ ، أُعَرِّفُهُ بِما عَرَّفَ بِهِ نَفسَهُ مِن غَيرِ رُؤيَةٍ ، وأَصِفُهُ بِما وَصَفَ بِهِ نَفسَهُ مِن غَيرِ صورَةٍ ؛ لا يُدرَكُ بِالحَواسِّ ، ولا يُقاسُ بِالنّاسِ ، مَعروفٌ بِغَيرِ تَشبيهٍ . (1)

راجع : هذه الموسوعة: ج 5 ص 338 (آفاق معرفة اللّه عز و جل) .

6 / 2الخُروجُ مِن حَدِّ التَّشبيهِ وَالتَّعطيلِجامع الأخبار :قالَ الإمامُ زينُ العابدينِ عليه السلام لِقَومٍ كانوا يَختَصِمونَ فِي التَّوحيدِ : قولوا : نورٌ لا ظَلامَ فيهِ ، وحَياةٌ لا مَوتَ فيهِ ، وصَمَدٌ لا مَدخَلَ فيهِ . ثُمَّ قالَ : مَن كانَ لَيسَ كَمِثلِهِ شَيءٌ وهُوَ السَّميعُ البَصيرُ ، وكانَ نَعتُهُ لا يُشبِهُ نَعتَ شَيءٍ فَهُوَ ذاكَ . (2)

الإمام الجواد عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ : يَجوزُ أَن يُقالَ لِلّهِ إِنَّهُ شَيءٌ ؟ _ :نَعَم ، يُخرِجُهُ مِن الحَدَّينِ؛ حَدِّ التَّعطيلِ وحَدِّ التَّشبيهِ . (3)

.


1- .التوحيد : ص 47 ح 9 عن محمّد بن زياد ومحمّد بن سيّار عن الإمام العسكري عن أبيه عليهماالسلام ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 50 ح 24 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 297 ح 23 وراجع : تفسير العيّاشي : ج 2 ص 337 ح 64 وروضة الواعظين : ص 43 .
2- .جامع الأخبار : ص 39 ح 27 وراجع : التوحيد : ص 76 ح 32 وبحار الأنوار : ج 3 ص 194 وج 95 ص 445 ح 1 .
3- .الكافي : ج 1 ص 82 ح 2 عن الحسين بن سعيد وص 85 ح 7 ، التوحيد : ص 104 ح 1 و ص 107 ح 7 عن الحسين بن سعيد ، الاحتجاج : ج 2 ص 466 ح 320 ، المحاسن : ج 1 ص 374 ح 821 وفيه «موجود» بدل «شيء» ، بحار الأنوار : ج 3 ص 260 ح 9 .

ص: 51

6 / 2 نه تشبيه ، نه تعطيل

امام جواد عليه السلام :مردى رو به [پدرم] رضا عليه السلام كرد و گفت : اى پسر پيامبر خدا! پروردگارت را براى ما وصف كن ؛ چرا كه علماى طرف مقابل ما ، هر يك براى ما سخنى مى گويند . رضا عليه السلام فرمود : «كسى كه پروردگارش را به قياس [با خلق]، وصف كند ، هميشه روزگار در اشتباه و از مسير درست ، منحرف است و در كج راهه گام مى نهد و به بيراهه مى رود و نازيبا سخن مى گويد . من ، او را آن گونه مى شناسانم كه او خود ، خويشتن را شناسانده است : ناديدنى است ، و او را آن گونه وصف مى كنم كه او خود ، خويشتن را وصف كرده است : بَرى از شكل و صورت است ، با حواس ادراك نمى شود ، با مردم، قياس نمى گردد و بى تشبيه ، شناخته مى شود .

ر . ك : همين دانش نامه: ج 5 ص 339 (كرانه هاى شناخت خدا) .

6 / 2نه تشبيه ، نه تعطيلجامع الأخبار :امام زين العابدين عليه السلام به گروهى كه درباره توحيد ، بحث و نزاع مى كردند، فرمود : «بگوييد : او نورِ بى تاريكى ، حياتِ بى مرگ و بى نياز مُبرّا از هر گونه نقص و نياز است» . سپس فرمود : «كسى كه چيزى همانند او نيست و شنواى بيناست و اوصافش شبيه اوصاف هيچ چيز ديگر نيست ، او خداست» .

امام جواد عليه السلام_ در پاسخ اين پرسش كه : آيا رواست كه از خدا تعبير به «چيز» شود؟ _ :آرى! اين [تعبير ]، او را از حدّ تعطيل و تشبيه ، (1) خارج مى سازد .

.


1- .. يعنى: از تعريف مُعَطِّله و تعريف مُشَبِّهه .

ص: 52

عوالي اللآلي عنهم عليهم السلام :التَّوحيدُ نَفيُ الحَدَّينِ؛ حَدِّ التَّشبيهِ وحَدِّ التَّعطيلِ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :لَيسَ بِإِلهٍ مَن عُرِفَ بِنَفسِهِ ، هُوَ الدَّالُّ بِالدَّليلِ عَلَيهِ ، وَالمُؤَدّي بِالمَعرِفَةِ إِلَيهِ . (2)

راجع : هذه الموسوعة: ج 5 ص 434 (مراتب التوحيد / المرتبة الاولى: التوحيد في الذات / المذهب الحقّ في التوحيد) وموسوعة العقائد الإسلاميّة (معرفة اللّه ) : ج5 ص235 (التعرّف على الصفات السلبيّة / المِثل).

6 / 3التَّعريفُ بغير صورَةٍ ولا إحاطَةٍالإمام الصادق عليه السلام :إِنَّ العَقلَ يَعرِفُ الخالِقَ مِن جِهَةٍ توجِبُ عَلَيهِ الإِقرارَ ، ولا يَعرِفُهُ بِما يوجِبُ لَهُ الإِحاطَةَ بِصِفَتِهِ . (3)

الإمام الرضا عليه السلام :عُرِفَ بِغَيرِ رُؤيَةٍ ، ووُصِفَ بِغَيرِ صورَةٍ ، ونُعِتَ بِغَيرِ جسمٍ ، لا إِلهَ إِلَا اللّهُ الكَبيرُ المُتَعالُ . (4)

6 / 4الوَصفُ بِالفِعالِالإمام عليّ عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ الَّذي ... لا يُوصَفُ بِأَينٍ ولا بِمَ ولا مَكانٍ ، الَّذي بَطَنَ مِن خَفِيّاتِ الاُمورِ ، وظَهَرَ فِي العُقولِ بِما يُرى في خَلقِهِ مِن عَلاماتِ التَّدبيرِ ، الَّذي سُئِلَتِ الأَنبِياءُ عَنهُ فَلَم تَصِفهُ بِحَدٍّ ولا بِبَعضٍ ، بَل وَصَفَتهُ بِفِعالِهِ . (5)

.


1- .عوالي اللآ لي : ج 1 ص 304 ح 4 .
2- .الاحتجاج : ج 1 ص 476 ح 115 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 253 ح 7 .
3- .بحار الأنوار : ج 3 ص 147 عن المفضّل بن عمر .
4- .التوحيد : ص 98 ح 5 ، علل الشرائع : ص 10 ح 3 كلاهما عن محمّد بن زيد ، بحار الأنوار : ج 4 ص 263 ح 11 .
5- .الكافي : ج 1 ص 141 ح 7 ، التوحيد : ص 31 ح 1 نحوه وكلاهما عن الحارث الأعور ، بحار الأنوار : ج 4 ص 265 ح 14 .

ص: 53

6 / 3 شناساندن خدا بدون تصوير و احاطه
6 / 4 وصف كردن خدا به افعالش

عوالى اللآلى_ به نقل از اهل بيت عليهم السلام _ :توحيد ، نفى دو حد است: حدّ تشبيه و حدّ تعطيل .

امام على عليه السلام :خدا نيست آن كه به ذاتش شناخته شود . او با دليل ، به خود، ره نمون مى شود و به معرفت خويش مى كشانَد .

ر . ك : همين دانش نامه: ج 5 ص 435 (توحيد در ذات / عقيده درست در باره توحيد) و دانش نامه عقايد اسلامى : ج 7 ص 429 (شناخت صفات هاى سلبى / همانند) .

6 / 3شناختن خدا بدون تصوير و احاطهامام صادق عليه السلام :عقل ، آفريدگار را آن گونه مى شناسد كه موجب اقرار به وجود او مى شود ؛ ولى او را آن گونه نمى شناسد كه موجب احاطه به وصف [و حقيقتِ] او شود .

امام رضا عليه السلام :بى آن كه ديده شود ، شناخته مى شود و به صورت نداشتن و جسم نبودن ، وصف مى گردد . معبودى جز خداوند بزرگ و والا نيست .

6 / 4وصف كردن خدا به افعالشامام على عليه السلام :سپاس ، خداوندى را كه . . . كجا و چرا در باره اش گفته نمى شود و به مكان داشتن ، وصف نمى گردد ؛ خداوندى كه از همه نهانى ها پنهان شده است (پنهان تر است) و به واسطه نشانه هاى تدبير كه در آفريده هاى او ديده مى شوند ، براى خِردها آشكار است ؛ خدايى كه از پيامبران در باره اش پرسيدند و ايشان ، او را به داشتن حد يا جزء ، وصف و معرّفى نكردند ؛ بلكه به افعالش وصفش نمودند .

.

ص: 54

الإمام الرضا عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ» (1) وعَن قَولِهِ : «اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ» (2) وعَن قَولِهِ : «وَمَكَرُواْ وَمَكَرَ اللَّهُ» (3) وعَن قَولِهِ : «يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ» (4) _ :إِنَّ اللّهَ _ تَبارَكَ وتَعالى _ لا يَسخَرُ ولا يَستَهزِئُ ولا يَمكُرُ ولا يُخادِعُ ، ولكِنَّ اللّهَ عز و جليُجازيهِم جَزاءَ السُّخرِيَةِ ، وجَزاءَ الاِستِهزاءِ ، وجَزاءَ المَكرِ ، وجَزاءَ الخَديعَةِ ، تَعالَى اللّهُ عَمّا يَقولُ الظّالِمونَ عُلُوّا كَبيرا . (5)

6 / 5وُجوهُ إطلاقِ الأَسماءِ وَالصِّفاتِالكافي عن أبي هاشم الجعفريّ :كُنتُ عِندَ أَبي جَعفَرٍ الثّاني عليه السلام ، فَسَأَلَهُ رَجُلٌ فَقالَ : أَخبِرني عَنِ الرَّبِّ _ تَبارَكَ وتَعالى _ ، لَهُ أَسماءٌ وصِفاتٌ في كِتابِهِ ؟ وأَسماؤُهُ وصِفاتُهُ هِيَ هُوَ ؟ فَقالَ أَبو جَعفَرٍ عليه السلام : إِنَّ لِهذَا الكَلامِ وَجهَينِ ؛ إِن كُنتَ تَقولُ : هِيَ هُوَ ، أي أَنَّهُ ذو عَدَدٍ وكَثرَةٍ ؛ فَتَعالَى اللّهُ عَن ذلِكَ . وإِن كُنتَ تَقولُ : هذِهِ الصِّفاتُ وَالأَسماءُ لَم تَزَل ؛ فَإِنَّ «لَم تَزَل» مُحتَمِلٌ مَعنَيَينِ : فَإِن قُلتَ : لَم تَزَل عِندَهُ في عِلمِهِ وهُوَ مُستَحِقُّها ، فَنَعَم . وإِن كُنتَ تَقولُ : لَم يَزَل تَصويرُها وهِجاؤُها وتَقطيعُ حُروفِها ؛ فَمَعاذَ اللّهِ أَن يَكونَ مَعَهُ شَيءٌ غَيرُهُ ، بَل كانَ اللّهُ ولا خَلقَ ، ثُمَّ خَلَقَها وَسيلَةً بَينَهُ وبَينَ خَلقِهِ ، يَتَضَرَّعونَ بِها إِلَيهِ ويَعبُدونَهُ ، وهِيَ ذِكرُهُ وكانَ اللّهُ ولا ذِكرَ ، وَالمَذكورُ بِالذِّكرِ هُوَ اللّهُ القَديمُ الَّذي لَم يَزَل ، وَالأَسماءُ وَالصِّفاتُ مَخلوقاتٌ ، وَالمَعاني (6) والمَعنِيُّ بِها هُوَ اللّهُ الَّذي لا يَليقُ بِهِ الاِختِلافُ ولا الاِئتِلافُ ، وإِنَّما يَختَلِفُ وتَأتَلِفُ (7) المُتَجَزِّئُ ، فَلا يُقالُ : اللّهُ مُؤتَلِفٌ ، ولَا : اللّهُ قَليلٌ ولا كَثيرٌ ، ولكِنَّهُ القَديمُ في ذاتِهِ ؛ لِأَنّ ما سِوَى الوَاحِدِ مُتَجَزِّئٌ ، وَاللّهُ واحِدٌ لا مُتَجَزِّئٌ ولا مُتَوَهَّمٌ بِالقِلَّةِ وَالكَثرَةِ ، وكُلُّ مُتَجَزِّىً?أَو مُتَوَهَّمٍ بِالقِلَّةِ وَالكَثرَةِ فَهُوَ مَخلوقٌ دالٌّ عَلى خالِقٍ لَهُ . فَقَولُكَ : إِنَّ اللّهَ قَديرٌ ، خَبَّرتَ أَنَّهُ لا يُعجِزُه شَيءٌ ، فَنَفَيتَ بِالكَلِمَةِ العَجزَ ، وجَعَلتَ العَجزَ سِواهُ . وكَذلِكَ قَولُكَ : عالِمٌ ، إِنَّما نَفَيتَ بِالكَلِمَةِ الجَهلَ ، وَجَعلتَ الجَهلَ سِواهُ ، وإِذا أَفنَى اللّهُ الأَشياءَ أَفنَى الصّورَةَ وَالهِجاءَ وَالتَّقطيعَ ، ولا يَزالُ مَن لَم يَزَل عالِما . فَقالَ الرَّجُلُ : فَكَيفَ سَمَّينا رَبَّنا سَميعا ؟ فَقالَ : لِأَنَّهُ لا يَخفى عَلَيهِ ما يُدرَكُ بِالأَسماعِ ، ولَم نَصِفهُ بِالسَّمعِ المَعقولِ فِي الرَّأسِ ، وكَذلِكَ سَمَّيناهُ بَصيرا ؛ لِأَنَّهُ لا يَخفى عَلَيهِ ما يُدرَكُ بِالأَبصارِ ، مِن لَونٍ أَو شَخصٍ أَو غَيرِ ذلِكَ ، ولَم نَصِفهُ بِبَصَرِ لَحظَةِ العَينِ ، وكَذلِكَ سَمّيناهُ لَطيفا؛ لِعِلمِهِ بِالشَّيءِ اللَّطيفِ مِثلِ البَعوضَةِ وأَخفى مِن ذلِكَ ، ومَوضِعِ النُّشوءِ مِنها ، وَالعَقلِ وَالشَّهوَةِ لِلسِّفادِ وَالحَدَبِ عَلى نَسلِها ، وإِقامَ بَعضِها عَلى بَعضٍ ، ونَقلِهَا الطَّعامَ وَالشَّرابَ إِلى أَولادِها فِي الجِبالِ وَالمَفاوِزِ (8) وَالأَودِيَةِ والقِفارِ (9) ، فَعَلِمنا أَنَّ خالِقَها لَطيفٌ بِلا كَيفٍ ، وإِنَّمَا الكَيفِيَّةُ لِلمَخلوقِ المُكَيَّفِ . وكذلِكَ سَمَّينا رَبَّنا قَوِيّا لا بِقُوَّةِ البَطشِ المَعروفِ مِنَ المَخلوقِ ، ولَو كانَت قُوَّتُهُ قُوَّةَ البَطشِ المَعروفِ مِنَ المَخلوقِ لَوَقَعَ التَّشبيهُ ، ولَاحتَمَلَ الزِّيادَةَ ، ومَا احتَمَلَ الزِّيادَةَ احتَمَلَ النُّقصانَ ، وما كانَ ناقِصا كانَ غَيرَ قَديمٍ ، وما كانَ غَيرَ قَديمٍ كانَ عاجِزا ، فَرَبُّنا _ تَبارَكَ وتَعالى _ لا شِبهَ لَهُ ولا ضِدَّ ولا نِدَّ ولا كَيفَ ولا نِهايةَ ولا تَبصارَ بَصَرٍ ، ومُحَرَّمٌ عَلَى القُلوبِ أَن تُمَثِّلَهُ ، وعَلَى الأَوهامِ أَن تَحُدَّهُ ، وعَلَى الضَّمائِرِ أَن تُكَوِّنَهُ ، جَلَّ وعَزَّ عَن أَداةِ خَلقِهِ وسِماتِ بَرِيَّتِهِ ، وتَعالى عَن ذلِكَ عُلُوّا كَبيرا . (10)

.


1- .التوبة : 79 .
2- .البقرة : 15 .
3- .آل عمران : 54 .
4- .النساء : 142 .
5- .معاني الأخبار : ص 13 ح 3 عن الحسن بن فضّال ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 126 ح 19 ، التوحيد : ص 163 ح 1 كلاهما عن الحسن بن عليّ بن فضّال عن أبيه ، الاحتجاج : ج 2 ص 390 ح 299 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 318 ح 15 .
6- .في التوحيد والاحتجاج : «مخلوقات المعاني» .
7- .كذا ، والظاهر : «يأتلف» .
8- .المَفاوِز : جمع المفازة ؛ وهي البريّة القَفْر . سمّيت بذلك ؛ لأنّها مُهلِكة ، من فوَّز : إذا مات . وقيل : سُمّيت تفاؤلاً من الفوز : النجاة (النهاية : ج 3 ص 478 «فوز») .
9- .القَفْر : مَفازة لا ماء فيها ولا نبات ، والجمع قِفار (الصحاح : ج 2 ص 797 «قفر») .
10- .الكافي : ج 1 ص 116 ح 7 ، التوحيد : ص 193 ح 7 ، الاحتجاج : ج 2 ص 467 ح 321 كلاهما نحوه .

ص: 55

6 / 5 انواع اطلاق نام ها و صفات بر خداوند

امام رضا عليه السلام_ در پاسخ به سؤال از اين سخن خداوند عز و جل : «خدا ، آنان را مسخره مى كند» و اين سخن او: «خدا ، ايشان را ريشخند مى كند» و اين سخن خداى عز و جل : «[دشمنان ]مكر ورزيدند و خدا [در پاسخشان] مكر در ميان آورد» و اين سخن او: «با خدا ، نيرنگ مى كنند و او با آنان ، نيرنگباز است» _ :خداوند _ تبارك و تعالى _ نه مسخره مى كند ، نه ريشخند مى كند ، نه مكر مى ورزد و نه نيرنگ مى زند ؛ بلكه خداوند عز و جلآنان را سزاى مسخره كردن و ريشخند كردن و مكر ورزيدن و نيرنگ زدن مى دهد . خدا ، بسى برتر از آن چيزى است كه ستمگران مى گويند .

6 / 5انواع اطلاق نام ها و صفات بر خداوندالكافى_ به نقل از ابو هاشم جعفرى _ :نزد امام جواد عليه السلام بودم كه مردى از ايشان پرسيد و گفت : به من خبر ده كه آيا براى پروردگار _ تبارك و تعالى _ در كتابش نام ها و صفاتى هست؟ و آيا اين نام ها و صفاتش خود او هستند؟ امام جواد عليه السلام فرمود : «اين سخن ، دو معنا دارد : اگر مقصودت از اين كه مى گويى : اينها او هستند ، آن است كه خدا ، متعدّد و متكثّر است ، خدا ، برتر از آن است [كه تعداد و كثرت به او راه يابد] و اگر مقصودت آن است كه اين صفات و نام ها ازلى اند ، ازلى بودن ، دو معنا دارد : اگر بگويى : اين نام ها و صفات ، پيوسته در علم او بوده اند و سزاوار آنهاست ، آرى [همين طور است] و اگر بگويى : تصوير و الفباى آنها و مقاطع حروفشان ازلى هستند ، پناه به خدا از اين كه با خدا ، چيز ديگرى از ازل بوده باشد ؛ بلكه خدا بود و آفرينش نبود . سپس اين نام ها و صفات را آفريد تا واسطه اى ميان او و مخلوقاتش باشند و به وسيله آنها به درگاه او زارى كنند و او را بپرستند ، و اينها [مايه] ذكر و ياد او باشند . خدا بود و ذكرى نبود و آن كه به واسطه ذكر ياد شود ، همان خداى قديم و ازلى است ، و نام ها و صفات، مخلوق و معنايند ، و مقصود از آنها همان خداست كه از هم گسيختگى و به هم پيوستگى ، سزاوارِ ساحت او نيست ؛ بلكه چيزى از هم گسيختگى و به هم پيوستگى دارد كه داراى جزء باشد . بنا بر اين ، گفته نمى شود خدا به هم پيوسته است ، و يا خدا كم يا بسيار است ؛ بلكه او به ذات خود ، قديم است ؛ زيرا هر آنچه واحد نباشد ، تجزيه پذير است ، و خدا واحد است و تجزيه پذيرى و كمى و بسيارى در باره او تصوّر نمى شود ، و هر آنچه داراى جزء باشد، يا كمى يا بسيارى در باره اش تصوّر شود ، او مخلوق است و دلالت بر آن دارد كه وى را آفريدگارى است . پس ، اين كه مى گويى: خدا تواناست ، در واقع ، گزارش داده اى كه هيچ چيز ، او را ناتوان نمى گردانَد و با اين جمله ، ناتوانى را نفى كرده اى و ناتوانى را غير او قرار داده اى . همچنين اين كه مى گويى : داناست ، در واقع ، با اين جمله ، نادانى را نفى كرده اى و نادانى را غير از او قرار داده اى. هر گاه خدا ، اشيا را نابود گردانَد ، شكل و الفبا و مقاطع (اسماى صفات) را هم نابود مى كند . در عين حال ، آن كه علمش ازلى بوده ، ابدى نيز هست» . مرد گفت : پس [اگر الفاظ از بين برود،] چرا پروردگارمان را شنوا مى ناميم؟ امام عليه السلام فرمود : «چون آنچه با گوش ها ادراك مى شود ، بر او پوشيده نيست ، و او را به شنيدنى كه با سر فهميده مى شود ، وصف نمى كنيم . همچنين او را بينا مى ناميم ؛ به اين معنا كه آنچه با چشم ادراك مى شود ، مانند رنگ يا شخص و يا جز اينها ، بر او پوشيده نيست ، و او را به بينايى نگاه چشم ، وصف نمى كنيم . همچنين او را لطيف مى ناميم ؛ چون به موجودات ريزى چون پشه و ريزتر از آن و به محلّ پيدايش آن (پشه) و شعور و شهوت جنسى آن و محبّتش به بچّه هايش و سوار نمودن آنها بر يكديگر و بردن آب و غذا براى بچّه هايش در كوه ها و بيابان ها و كال ها و كويرها علم دارد . از اين جا دانستيم كه آفريدگار پشه ، لطيف است ، بدون چگونگى . چگونگى داشتن ، در واقع ، مخصوص مخلوق است كه چگونگى دارد . همچنين پروردگارمان را نيرومند مى ناميم ، نه به معناى زورمندى معروف در خلق ، كه اگر نيرومندى اش به معناى زورمندى معروف در خلق باشد ، هر آينه ، تشبيه [به مخلوق] مى شود و نيز افزايش پذير است ، و هر چه افزايش پذير باشد ، كاستى مى پذيرد ، و آنچه ناقص باشد ، قديم نيست و آنچه قديم نباشد ، ناتوان است . پس پروردگار ما _ تبارك و تعالى _ نه مانند دارد ، نه ضد ، نه همتا ، نه چگونگى ، نه پايان ، نه ديدن به چشم ، و بر دل ها حرام شده است كه او را تشبيه كنند ، و بر وهم ها كه محدودش كنند ، و بر انديشه ها كه او را ايجاد كنند . او بسى برتر و بالاتر از آن است كه ابزار[ى چون ابزار] مخلوقش و ويژگى هاى آفريدگانش را داشته باشد» .

.

ص: 56

. .

ص: 57

. .

ص: 58

. .

ص: 59

. .

ص: 60

. .

ص: 61

18. آرزو

اشاره

18. آرزودرآمدفصل يكم : نقش آرزو در زندگىفصل دوم : آرزوى حقيقىفصل سوم : راه رسيدن به آرزوهافصل چهارم : آفت هاى آرزوهافصل پنجم : كوتاه كردن آرزوهافصل ششم: برحذر داشتن از آرزوهاى نكوهيدهفصل هفتم: خاستگاه هاى آرزوهاى بيهودهفصل هشتم: زيان هاى آرزوهاى باطل

.

ص: 62

. .

ص: 63

درآمد

اَمَل، در لغت

درآمداَمَل، در لغتاَمَل و رجا، از جهت معنا به يكديگر نزديك اند و برخى لغت شناسان گفته اند كه معناى واحدى دارند و ميان آنها اختلاف اندكى وجود دارد . خليل بن احمد فراهيدى گفته است : اَمَل، يعنى اميد . (1) ابن فارِس نيز آنچه را فراهيدى گفته، تأييد مى كند و مى گويد : اَمَل ، يعنى درنگ و انتظار . (2) در تاج العروس ، در باره معناى «اَمَل» آمده است : أمل، بر وزن هاى جَبَل و نَجْم و شِبْر (وزن آخر، به گفته ابن جنّى) ، به معناى اميد است . معروفش همان وزن نخست (جَبَل) است. از ظاهر سخن فيروزآبادى و برخى ديگر، بر مى آيد كه آرزو و اميد ، يك چيز است ؛ امّا علماى لغت شناس ، ميان آن دو، فرق گذاشته اند. مِناوى مى گويد: امل يا رَجا، توقّع حصول چيزى است و بيشتر در موردى به كار مى رود كه حصول آن ، دور به نظر برسد . مثلاً اگر كسى قصد سفر به شهرى دورْ دست را داشته باشد ، مى گويد: «أمَلْتُ» و نمى گويد: «طَمَعتُ» ، مگر آن كه شهر ، نزديك

.


1- .العين : ص 54 مادّه «أمل» .
2- .معجم مقاييس اللغة : ج 1 ص 140 مادّه «أمل» .

ص: 64

باشد؛ چرا كه «طمع» ، فقط براى مورد نزديك است و «رجاء» براى بين «امل» و «طمع» ؛ زيرا «راجى (اميدوار)» ، گاهى اوقات ، بيم آن دارد كه اميدش تحقّق پيدا نكند . پس به معناى خوف و بيم به كار نمى رود. نيّتِ رسيدن به خير را «اَمَل» مى گويند و ترس و نگرانى قلبى را «ايحاش». (1) معناى «مُنى» و «تمنّى»، مانند معناى امل و رجا ، به يكديگر نزديك است ؛ امّا غالبا بر خيالات باطل اطلاق مى شوند . راغب، در المفردات در اين باره مى نويسد : «مُنى» ، به معناى اندازه گيرى (تقدير) است. گفته مى شود: «مَنى لك المانى ؛ تقدير كننده براى تو تقدير كرد» . از همين معناست: «مَنا» كه به قولى، چيزى است كه با آن ، وزن مى كنند و «مَنىّ» ، چيزى است كه جانداران از آن خلق مى شوند. خداوند متعال فرموده است: «أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِّن مَّنِىٍّ يُمْنَى ؛ (2) آيا آبى از منى اى كه ريخته مى شود ، نبود؟» و «مِن نُّطْفَةٍ إِذَا تُمْنَى ؛ (3) از آبى، آن گاه كه ريخته مى شود» ؛ يعنى به قدرت خداوند ، از آن موجودى كه نبوده است ، اندازه گيرى و آفريده مى شود . واژه «مَنيّه» نيز از همين معناست ، به معناى اَجَل (سررسيدِ عمر) كه براى موجود زنده ، مقدّر شده است و جمع آن ، «منايا»است . «تمنّى» نيز به معناى تقدير و تصوير كردن چيزى در ذهن است. اين كار ، گاه از روى تخمين و گمان است و گاه از روى انديشه و از روى يك اصل ؛ امّا چون اكثراً از روى تخمين است ، دروغْ بيشتر در آن راه دارد . پس اكثر تمنّى ها تصوّر چيزى اند كه حقيقت ندارد (تمنّى به معناى آرزوى واهى و بى اساس است) . خداوند متعال مى فرمايد: «أَمْ لِلْاءِنسَانِ مَا تَمَنَّى ؛ (4) مگر انسان آنچه را تمنّا كند ، دارد؟» و «فَتَمَنَّوُاْ الْمَوْتَ ؛ (5) پس ، تمنّاى مرگ كنيد» و «وَ لَا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدَا ؛ (6)

.


1- .تاج العروس : ج 4 ص 30 مادّه «أمل» .
2- .قيامت : آيه 37 .
3- .نجم : آيه 46 .
4- .نجم : آيه 24 .
5- .بقره : آيه 94 .
6- .جمعه : آيه 7 .

ص: 65

اَمَل، در قرآن و حديث
يك . نقش آرزو در زندگى فردى و اجتماعى

و هرگز ، آن را تمنّا نمى كنند» . واژه «اُمنيّة» ، يعنى صورت حاصل در نفس از تمنّاى چيزى، و چون دروغ ، عبارت است از تصوّر چيزى كه حقيقت (واقعيت) ندارد و آوردن آن ، تصوّر در قالب لفظ تمنّى است ، چون خاستگاهى براى دروغ است. (1)

اَمَل، در قرآن و حديثواژه هاى «أمل» ، «رجاء» و «تمنّى» ، در قرآن كريم نيز معناى نزديك به هم دارند . در قرآن، دو بار واژه «أمَل» به كار رفته است ؛ يك بار به معناى آرزوى نيكو (2) و يك بار به معناى آرزوى نكوهيده . (3) واژه «رجاء» و مشتقّات آن هم 27 بار در قرآن آمده كه غالب آنها در آرزوهاى نيكو به كار رفته است . به عكس، واژه «منى» و مشتقّات آن ، 21 بار به كار رفته كه در غالب موارد ، مقصود ، آرزوهاى نكوهيده است . گفتنى است كه شمارى از روايات ، مؤيّد نظر تاج العروس در متفاوت بودن معناى «اَمَل» و «رجاء» است ؛ يعنى اَمَل ، غالبا در مواردى استعمال مى شود كه رسيدن به آن ، بعيد به نظر مى رسد. در اين بخش ، نكات تربيتى مهمّى در باره آرزو مورد توجّه قرار گرفته كه اجمالاً به آنها اشاره مى كنيم :

يك . نقش آرزو در زندگى فردى و اجتماعىآرزوى مال ، ريشه در سرشت انسان دارد . انسان ، ذاتا در جستجوى كمالِ مطلق است ودين هت ، آرزوهاى او حد و حصر ندارد . (4) اين خصوصيت فطرى ، در

.


1- .مفردات ألفاظ القرآن : ص 779 .
2- .كهف : آيه 46 .
3- .حجر : آيه 3 .
4- .. ر . ك : ص 77 ح 10 و 11 .

ص: 66

حقيقت ، موتورِ زندگى و اصلى ترين عامل پيشرفت تمدّن بشر و تكامل جامعه انسانى است . جهان ، با آرزو برپاست (1) و انسان با آرزو زندگى مى كند . اگر آرزو از آدمى گرفته شود ، هيچ مادرى فرزند خود را شير نمى دهد، (2) هيچ باغبانى نهال نمى نشانَد، (3) هيچ پژوهشى انجام نمى شود ، هيچ كشف تازه اى در جهان علم ، رُخ نمى هد و سرانجام ، جامعه بشر ، هيچ حركتى به سوى تكامل نخواهد داشت . از اين رو ، پيامبر خدا ، آرزو را رحمتى مى داند كه خداوند متعال به جامعه بشر ارزانى داشته است . 4 مسئله مهم در بهره گيرى انسان از اين موهبت الهى ، چگونگى تربيت آن است كه اگر اين خصوصيت فطرى درست تربيت شود ، انسان با دستيابى به آرزوهاى خود ، آرامش پيدا مى كند، تا آن جا كه به تدريج ، به تعبير قرآن ، صاحب «نفْس مطمئن» مى گردد ، و اگر درست تربيت نشود ، آرزومند ، سراب را آب مى پندارد و همه عمر ، در طلب سراب مى دود و در نهايت، مرگش فرا مى رسد و به چيزى كه مى خواهد، دست پيدا نمى كند و يا اگر به آنچه در خيال آرزو مى كرد، دست يافت ، مطلوب خود را در آن نمى بيند . از اين رو، هيچ گاه در زندگى، احساس راحتى و آرامش ندارد و به فرموده امام على عليه السلام : مَن سَعى فى طَلَبِ السَّرابِ طالَ تَعَبُهُ و كَثُرَ عَطَشُهُ ، مَن أمَّلَ الرِّىَّ مِنَ السَّرابِ خابَ أمَلُهُ و ماتَ بِعَطَشِهِ. 5

.


1- .ر . ك : ص 75 ح 4 .
2- .ر . ك : ص 73 ح 1 .
3- .ر . ك : ص 126 ح 97 .

ص: 67

دو . گم شده انسان

هر كه در طلب سراب بكوشد، زحمت او به درازا مى كشد و تشنگى اش افزون مى شود . هر كه سيرابى از سراب را آرزو كند ، به آرزويش نمى رسد و از تشنگى مى ميرد . به منظور تربيت آرزو ، ابتدا بايد ديد كه فطرت انسان در جستجوى چيست و آن گاه، آرزوهاى درست را از آرزوهاى نادرست جدا كرد . سپس با تمام توان براى رسيدن به آرزوهاى فطرى حقيقى و اجتناب از آرزوهاى كاذب كوشيد.

دو . گم شده انسانفطرت آدمى ، مطلق گراست و آرزو دارد كه به كمال مطلق برسد . از اين رو ، به هيچ حدّى از كمالات ، قانع نيست . اين خصوصيت فطرى ، يكى از دلايل مهمّ خداشناسى است ، چنان كه در نامه امام خمينى رحمه الله به گورباچف ، رهبر شوروى سابق، به اين نكته مهم ، اشاره شده است : انسان ، در فطرت خود ، هر كمالى را به طور مطلق مى خواهد و شما خوب مى دانيد كه انسان ، مى خواهد قدرتِ مطلق جهان باشد و به هيچ قدرتى كه ناقص است ، دل نبسته است. اگر عالم را در اختيار داشته باشد و گفته شود: جهان ديگرى هم هست، فطرتا مايل است آن جهان را هم در اختيار داشته باشد. انسان ، هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود: علوم ديگرى هم هست، فطرتا مايل است آن علوم را هم بياموزد . پس قدرت مطلق و علم مطلق بايد باشد تا آدمى دل به آن ببندد . آن ، خداوند متعال است كه همه به آن متوجّهيم ، گرچه خود ندانيم. انسان مى خواهد به «حقّ مطلق» برسد تا فانى در خدا شود . (1) خداوند متعال ، با دادن اين خصوصيت فطرى به انسان ، در حقيقت ، آموزگارِ آرزومندان خويش است (2) و گويى به انسان مى گويد : گم شده تو منم . مطلوب و

.


1- .صحيفه امام : ج 21 ص 21 (نامه امام به گورباچف در تاريخ 11 / 10 / 1367) .
2- .ر . ك : ص 87 (آموزگار آرزو) .

ص: 68

آرزوى حقيقى تو منم . تو مرا كه كمال مطلق هستم ، مى خواهى و نمى دانى . همه آرزوها به من ختم مى شود (1) و بدين جهت ، اهل معرفت، به من عشق مى ورزند (2) و نهايت آرزوهاى آنان ، بلكه بالاتر از آرزوى آنان منم . (3) اگر با من پيوند برقرار كردى ، در دنيا و آخرت ، كامياب خواهى شد . (4) در قرآن كريم آمده است : «مَّن كَانَ يُرِيدُ ثَوَابَ الدُّنْيَا فَعِندَ اللَّهِ ثَوَابُ الدُّنْيَا وَالْاخِرَةِ. (5) و هر كس پاداش دنيا را بخواهد ، پاداش دنيا و آخرت ، نزد خداست» . در آيه ديگر، ياد خدا، آرامش دهنده انسان ها معرّفى شده است : «أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ. (6) آگاه باش كه با ياد خدا ، دل ها آرامش مى يابند» . همچنين خداوند مى فرمايد : اگر مرا فراموش كنيد، در حقيقت ، خود را فراموش كرده ايد : «نَسُواْ اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ . (7) خدا را فراموش كردند. پس خدا هم خويشتنِ آنها را از يادشان بُرد» . و در اين صورت ، انسان، به هر آرزويى از خواسته هاى خود دست يابد ، احساس آرامش نخواهد داشت : «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِى فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا . (8)

.


1- .ر . ك : ص 87 ح 27 .
2- .ر . ك : ص 99 (آرزوى نهايى دوستداران) .
3- .ر . ك : ص 101 (بالاتر از آرزوها) .
4- .ر . ك : همين دانش نامه: ج 5 ص 329 (جامعه نمونه) .
5- .نساء : آيه 134 .
6- .رعد : آيه 28 .
7- .حشر : آيه 19 .
8- .طه : آيه 124 .

ص: 69

سه . راه رسيدن به آرزو و آفت آن
چهار . خطر داشتن آرزوى دراز

هر كس از ياد من دل بگردانَد، در حقيقت ، زندگى تنگى خواهد داشت» . و با اين وصف ، خداوند، خطاب به انسان مى فرمايد : اگر مى خواهى بهتر خود را به تو معرّفى كنم ، من همانم كه وقتى اميدت از همه جا قطع شد ، از من، قطعٍ اميد نمى كنى (1) و با همه وجود، به من پناه مى آورى و مرا مى خوانى و از من ، حلّ مشكل خود را مى خواهى .

سه . راه رسيدن به آرزو و آفت آنهنگامى كه انسان ، هدف نهايى زندگى و برترين آرزو را تشخيص داد ، همه خواسته ها و آرمان هاى او در جهت رسيدن به اين هدف قرار مى گيرد ؛ زيرا مى داند هر خواسته اى كه در جهت اين آرزوى بزرگ است ، درست و حق است و هر چه در جهت خلاف آن است ، نادرست و باطل است . امّا رسيدن به آرمان هاى ارزشمند ، در نخستين گام ، نيازمند انگيزه نيكو و خودباورى ، سپس تلاش ، صبر و شكيبايى ، استقامت ، توكّل بر خداوند متعال و يارى خواستن از اوست . در مقابل ، تشخيص ندادن هدف زندگى ، نيازهاى حقيقى و آرزوهاى درست ، اهمّيت ندادن به زندگى جاويد ، كسالت ، ناشكيبى ، اشتغال به كارهاى بيهوده و سرگرمى هاى زيانبار ، آلودگى هاى اخلاقى و عملى ، و از همه مهم تر ، متّكى نبودن بر استعدادهاى خدادادى و تكيه كردن بر غير خداوند متعال در زندگى ، آفت رسيدن به آرزوهاست . ره نمودهاى ارزنده اهل بيت عليهم السلام در اين باره ، در فصل سوم و چهارم ، خواهد آمد .

چهار . خطرِ داشتنِ آرزوى درازپيش از اين توضيح داديم كه آرزو ، رحمت الهى و قوام زندگى است . ممكن است

.


1- .ر . ك : ص 107 (آرزوى بايسته هنگام قطع شدن آرزوها) .

ص: 70

كسى چنين بپندارد كه انسان، بايد از اين رحمت و سرمايه ، هر چه بيشتر استفاده كند . بنا بر اين ، چرا احاديث اسلامى در باره خطر آرزوى دراز ، هشدار داده اند؟ در پاسخ بايد گفت : درست است كه آرزو ، نعمت است و سرمايه زندگى ؛ امّا اگر اين سرمايه درست مصرف نشود ، همانند همه نعمت هاى ديگر الهى ، به نقمتْ تبديل مى شود و موجب بدبختى و تيره روزى انسان مى گردد . نخستين شرط بهره گيرى از نعمتِ آرزو ، معرفت است . اگر كسى نداند در دنيا چه آرزوهايى عُقَلايى ، منطقى و دست يافتنى اند ، عمر خود را صرف خيالات و موهوماتى مى كند كه هيچ گاه بدانها دست نخواهد يافت . نكته قابل تأمّل ، اين كه در احاديث اسلامى ، از يك سو جهل ، حماقت ، غفلت ، آلودگى هاى اخلاقى و عملى ، دنياپرستى و شقاوت به عنوان ريشه هاى آرزوهاى باطل و نكوهيده ، معرّفى شده اند و از سوى ديگر ، زوال عقل و از دست رفتن بصيرت ، فراموشى زندگى پس از مرگ ، قساوت قلب ، كوتاهى در انجام دادن كارهاى نيك و يا فراموش كردن آنها و افتادن در دام انواع فسادها و سختى ها و ناكامى ها ، به عنوان آثار و زيان هاى آرزوهاى نكوهيده ، مطرح گرديده اند . اين گونه سخن گفتن در باره زمينه ها و زيان هاى آرزوى نكوهيده ، بدان معناست كه مرتبه پايين ترى از جهل و آلودگى هاى اخلاقى و عملى ، مبدأ و ريشه آرزوهاى باطل و مرحله اى بالاتر از آن ، معلول آرزوهاى نكوهيده است ، بدين سان كه انسان در اثر نادانى ، چيزهايى را آرزو و طلب مى كند كه او را از نظر اخلاقى و عملى آلوده مى كنند ، و آلودگى ذهن و جان نيز زمينه ساز جهل افزون تر و آرزوهاى خطرناك تر مى گردد ، تا آن جا كه در كام مرگ ، فرو رود. بدين ترتيب ، هر چه آرزوهاى باطل انسانْ طولانى تر گردد ، جهل و آلودگى و ناكامى او در زندگى بيشتر مى شود.

.

ص: 71

پنج . حكمت كوتاه كردن آرزو

پنج . حكمت كوتاه كردن آرزوبا تأمّل در آنچه در تبيين خطرِ داشتن آرزوهاى بلند ، بدان اشارت رفت ، حكمتِ توصيه اكيد پيشوايان اسلام به پيروان خود در مورد ضرورت كوتاه كردن آرزوهاى مادّى روشن مى شود. افزون بر اين ، ارزش هايى از قبيل : نيكوكارى ، اخلاص ، صداقت ، پارسايى ، سلامت جان ، بى نيازى روحى و مهم تر، دستيابى به معارف شهودى و در نهايت ، آسايش هميشگى در بهشت جاويد ، از نگاه احاديث اسلامى ، از آثار كوتاه كردن آرزوهاى مادّى اند . دقّت در آنچه ذكر شد ، نشان مى دهد كه توصيه احاديث اسلامى به كوتاه كردن آرزو ، براى بهره گيرى بيشتر از زندگى و بيان نقش اين موهبت الهى در خودسازى و سازندگى است و هرگز به معناى نديدن افق آينده زندگى _ كه مانع پيشرفت هاى مادّى مى شود _ نيست . در اين باره ، به يارى خدا ، در همين دانش نامه، در ذيل عنوان «دنيا» ، به تفصيل ، سخن خواهيم گفت .

.

ص: 72

الفصل الأوّل : دور الأمل في الحياة1 / 1رَحمَةٌ مِنَ اللّه عزّ و جلِّرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّمَا الأَمَلُ رَحمَةٌ مِنَ اللّهِ لِاُمَّتي ، لَولَا الأَمَلُ ما أرضَعَت اُمٌّ وَلَدا ، ولا غَرَسَ غارِسٌ شَجَرا. (1)

1 / 2رَفيقٌ مُؤنِسٌالإمام عليّ عليه السلام :الأَمَلُ رَفيقٌ مُؤنِسٌ. (2)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :الأَمَلُ رَفيقٌ مُؤنِسٌ ، إن لَم يُبَلِّغكَ فَقَدِ استَمتَعتَ بِ_هِ . (3)

.


1- .تاريخ بغداد : ج 2 ص 52 الرقم 448 ، الفردوس : ج 1 ص 342 ح 1369 ، كلاهما عن أنس ، كنز العمّال : ج 3 ص 491 ح 7560 ؛ نزهة الناظر : ص 38 ح 50 ، أعلام الدين : ص 295 نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 173 ح 8 .
2- .غرر الحكم : ج 1 ص 261 ح 1042 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 29 ح 442 .
3- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 340 ح 901 ؛ غرر الحكم : ج 1 ص 261 ح 1042 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 29 ح 442 وليس فيهما ذيله .

ص: 73

فصل يكم : نقش آرزو در زندگى
1 / 1 لطفى از جانب خدا
1 / 2 همراهى همدم

فصل يكم : نقش آرزو در زندگى1 / 1لطفى از جانب خداوندپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آرزو، در حقيقت، رحمتى از جانب خداوند براى امّت من است. اگر آرزو نبود ، هيچ مادرى فرزندى را شير نمى داد و هيچ باغبانى ، نهالى نمى كاشت.

1 / 2همراهى همدمامام على عليه السلام :آرزو، همراهىْ همدم است.

امام على عليه السلام_ از حكمت هاى منسوب به ايشان _ :آرزو ، همراهىْ همدم است . اگر تو را [به مقصد ]نرساند ، [دست كم] از او بهره مند مى شوى.

.

ص: 74

1 / 3قِوامُ الدُّنياالإمام عليّ عليه السلام :الدُّنيا بِالأَمَلِ. (1)

عنه عليه السلام :كُلُّ امرِئٍ طالِبٌ اُمنِيَّتَهُ ، ومَطلوبٌ مَنِيَّتُهُ. (2)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :الآمالُ مَطايا ، ورُبَّما حَسِرَت ونَقِبَت (3) أخفافُها. (4)

عنه عليه السلام :بِبُلوغِ الآمالِ يَهونُ رُكوبُ الأَهوالِ. (5)

عنه عليه السلام :إنّي اُحَذِّرُكُمُ الدُّنيا ؛ فَإِنَّها حُلوَةٌ خَضِرَةٌ (6) حُفَّت بِالشَّهَواتِ ، وتَحَبَّبَت بِالعاجِلَةِ ، وعُمِرَت بِالآمالِ ، وتَزَيَّنَت بِالغُرورِ. (7)

تاريخ دمشق عن داود بن أبي هند وحُمَيد :بَينَما عيسى عليه السلام جالِسٌ وشَيخٌ يَعمَلُ بِمِسحاتِهِ يُثيرُ بِهَا الأَرضَ ، فَقالَ عيسى عليه السلام : اللّهُمَّ انزِع مِنهُ الأَمَلَ . فَوَضَعَ الشَّيخُ المِسحاةَ وَاضطَجَعَ ، فَلَبِثَ ساعَةً. فَقالَ عيسى عليه السلام : اللّهُمَّ اردُد إلَيهِ الأَمَلَ . فَقامَ فَجَعَلَ يَعمَلُ . فَقالَ لَهُ عيسى عليه السلام : ما لَكَ بَينَما أنتَ تَعمَلُ ألقَيتَ مِسحاتَكَ وَاضطَجَعتَ ساعَةً ، ثُمَّ إنَّكَ قُمتَ بَعدُ تَعمَلُ؟! فَقالَ الشَّيخُ : بَينا أنَا أعمَلُ إذ قالَت لي نَفسي : إلى مَتى تَعمَلُ وأنتَ شَيخٌ كَبيرٌ؟! فَأَلقَيتُ المِسحاةَ وَاضطَجَعتُ . ثُمَّ قالَت لي نَفسي : وَاللّهِ ما بِذلِكَ مِن عَيشٍ ما بَقيتَ ، فَقُمتُ إلى مِسحاتي. (8)

.


1- .غرر الحكم : ج 1 ص 62 ح 235 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 61 ح 1573 .
2- .غرر الحكم : ج 4 ص 542 ح 6910 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 377 ح 6384 .
3- .نَقِبَ الخفُّ : خُرِّق . و نَقِبَ البعيرُ : رقّت أخفافه (مجمع البحرين : ج 3 ص1822 «نقب») .
4- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 307 ح 518 .
5- .غرر الحكم : ج 3 ص 240 ح 4358 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 189 ح 3892 .
6- .خَضِرة : أي غضّة ناعمةٌ طريّة (النهاية : ج2 ص41 «خضر») .
7- .تحف العقول : ص 180 ، نهج البلاغة : الخطبة 111 وفيه «تحلّت» بدل «عمرت» ، بحار الأنوار : ج 78 ص 14 ح 73 ؛ الجوهرة : ص 79 ، مطالب السؤول : ج 1 ص 213 .
8- .تاريخ دمشق : ج 47 ص 468 ؛ تنبيه الخواطر : ج 1 ص 272 وفيه «لابدّ لك من عيش» بدل «ما بذلك من عيش» ، بحار الأنوار : ج 14 ص 329 ح 58 .

ص: 75

1 / 3 مايه برپايى دنيا

1 / 3مايه برپايى دنياامام على عليه السلام :دنيا ، به آرزو برپاست.

امام على عليه السلام :هر انسانى در پىِ آرزوى خويش است و مرگ ، در پىِ اوست.

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :آرزوها مَركَب اند و گاه هست كه فرو مى مانند و سُم هايشان مى سايَد .

امام على عليه السلام :با [اميدِ] رسيدن به آرزوهاست كه به پيشواز خطرها رفتن، آسان مى شود .

امام على عليه السلام :من ، شما را از دنيا بر حذر مى دارم؛ چرا كه دنيا ، شيرين و چشم نواز است، آكنده از هوس هاست، دل بسته به اين عالم است، به آرزوها آباد است و به فريبندگى ها آراسته .

تاريخ دمشق_ به نقل از داوود بن ابى هند و حُمَيد _ :عيسى عليه السلام نشسته بود و پيرمردى با بيل خود ، سرگرم كار بود و زمين را شخم مى زد. عيسى عليه السلام گفت: «خدايا! آرزو را از او برگير» . پيرمرد ، در دَم ، بيل را زمين گذاشت و دراز كشيد. ساعتى گذشت و عيسى عليه السلام گفت: «خدايا! آرزو را به او باز گردان» . بى درنگ ، آن پير برخاست و به كار كردن پرداخت. عيسى عليه السلام به او فرمود: «چه شد كه كار مى كردى؛ ولى بيلت را انداختى و ساعتى دراز كشيدى. سپس دوباره برخاستى و به كار پرداختى؟!» پيرمرد گفت: همان طور كه مشغول كار بودم، نفسم به من گفت: تا كِى كار مى كنى؟ ديگر پير و سال خورده گشته اى؟! پس بيل را انداختم و دراز كشيدم. سپس نفسم به من گفت: به خدا سوگند، تا زنده اى، بايد كار كنى . برخاستم و بيلم را برداشتم.

.

ص: 76

1 / 4أبعَدُ الأَشياءِالإمام عليّ عليه السلام :الآمالُ لا تَنتَهي. (1)

عنه عليه السلام :الأَمَلُ لا غايَةَ لَهُ. (2)

الإمام الرضا عليه السلام :أبعَدُ الأَشياءِ الأَمَلُ. (3)

1 / 5يَشِبُّ فِي الهَرَمِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يَهرَمُ ابنُ آدَمَ وتَشِبُّ مِنهُ اثنَتانِ : الحِرصُ وَالأَمَلُ. (4)

.


1- .غرر الحكم : ج 1 ص 168 ح 639 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 50 ح 1292 .
2- .غرر الحكم : ج 1 ص 250 ح 1010 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 30 ح 452.
3- .جامع الأحاديث للقمّي (الغايات) : ص 228 ، غررالحكم : ج 2 ص 384 ح 2921، عيون الحكم والمواعظ : ص 113 ح 2494 كلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام وفيهما «شيء» بدل «الأشياء» .
4- .تحف العقول : ص 56 ، الخصال : ص 73 ح 113 عن أنس وفيه «تبقي» بدل «تشب» ؛ المجازات النبويّة : ص 320 ح 271 نحوه ، تنبيه الخواطر : ج 1 ص 163 وفيه «حبّ المال» بدل «الحرص» ، بحار الأنوار : ج 73 ص 161 ح 7 ؛ صحيح مسلم : ج 2 ص 724 ح 115 عن أنس وفيه «الحرص على المال والحرص على العمر» بدل «الحرص والأمل» ، كنز العمّال : ج 3 ص 460 ح 7437 .

ص: 77

1 / 4 دورترين چيز
1 / 5 در پيرى جوان مى شود

1 / 4دورترين چيزامام على عليه السلام :آرزوها ، پايان ندارند .

امام على عليه السلام :آرزو را پايانى نيست.

امام رضا عليه السلام :دورترين چيز ، آرزوست.

1 / 5در پيرى جوان مى شودپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آدمى زاده ، پير مى شود؛ امّا دو چيز در او جوان مى گردد: آز و آرزو.

.

ص: 78

عنه صلى الله عليه و آله :لا يَزالُ قَلبُ الكَبيرِ شابّا فِي اثنَتَينِ : في حُبِّ الدُّنيا وطولِ الأَمَلِ. (1)

1 / 6مَثَلُ الأَجَلِ والأَمَلِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَثُلَ الإِنسانُ وَالأَمَلُ وَالأَجَلُ ؛ فَمَثُلَ الأَجَلُ إلى جانِبِهِ والأَمَلُ أمامَهُ ، فَبَينَما هُوَ يَطلُبُ الأَمَلَ أمامَهُ أتاهُ الأَجَلُ فَاختَلَجهُ (2) . (3)

الترغيب والترهيب عن أنس :خَطَّ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله خَطّا ، وقالَ : هذَا الإِنسانُ ، وخَطَّ إلى جَنبِهِ خَطّا وقالَ : هذا أجَلُهُ ، وخَطَّ آخَرَ بَعيدا مِنهُ فَقالَ : هذَا الأَمَلُ ، فَبَينَما هُوَ كَذلِكَ إذ جاءَهُ الأَقرَبُ. (4)

عارِضة الأحوَذيّ عن أبي سعيد الخُدريّ :غَرَسَ صلى الله عليه و آله عودا بَين يَدَيهِ وآخَرَ إلى جانِبِهِ وآخَرَ بَعدَهُ ، وقالَ : أتَدرونَ ما هذا؟ قالوا : اللّهُ ورَسولُهُ أعلَمُ! قالَ : هذَا الإِنسانُ ، وهذَا الأَمَلُ ، فَتَعاطَى الأَمَلَ فَيَختَلِجُهُ الأَجَلُ دونَ الأَمَلِ . وهذِهِ صورَتُهُ: (5)

.


1- .صحيح البخاري : ج 5 ص 2360 ح 6057 عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 3 ص 490 ح 7556 .
2- .يقال : اخْتَلَجت المَنِيّةُ القَومَ ؛ أي اجتَذَبَتهُم (لسان العرب : ج 2 ص 258 «خلج») .
3- .الفردوس : ج 4 ص 144 ح 6444 ، كنز العمّال : ج 3 ص 494 ح 7574 نقلاً عن ابن أبي الدنيا وكلاهما عن أنس .
4- .الترغيب والترهيب : ج 4 ص 244 ح 22 نقلاً عن صحيح البخاري : ج 5 ص 2359 ح 6055 والنسخة التي بأيدينا نحوه، السنن الكبرى : ج 3 ص 514 ح 6505 نحوه .
5- .عارضة الأحوذيّ : ج 10 ص 320 ، أمثال الحديث : ص 110 ح 74 نحوه ؛ تنبيه الخواطر : ج 1 ص 272 نحوه .

ص: 79

1 / 6 حكايت اجل و آرزو

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دلِ پير ، همواره در دو چيز ، جوان است: در دنيادوستى و داشتن آرزوىِ دراز.

1 / 6حكايت اجل و آرزوپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :حكايت انسان و آرزو و اجل ، چنان است كه اجل در كنار اوست و آرزو ، پيشاپيش او . در حالى كه او آرزو را پيش روىِ خود دنبال مى كند ، ناگاه ، اجل فرا مى رسد و او را در مى رُبايد.

الترغيب و الترهيب_ به نقل از اَنَس _ :پيامبر خدا ، خطّى كشيد و فرمود: «اين انسان است» و در كنار آن ، خطّ ديگرى كشيد و فرمود: «اين ، اجل اوست» و دورتر از آن ، خطّ سومى كشيد و فرمود: «اين هم آرزوست» . در حالى كه انسان سرگرم است ، ناگهان ، آن نزديك تر ، خود را به او مى رسانَد.

عارضة الأحوذى_ به نقل از ابو سعيد خُدرى _ :پيامبر صلى الله عليه و آله قطعه چوبى در برابر خود به زمين فرو بُرد و چوب ديگرى در كنار آن و يك چوب ديگر ، بعد از آن . سپس فرمود: «آيا مى دانيد اين چيست؟» . گفتند : خدا و پيامبر او بهتر مى دانند . فرمود: «اين يكى ، انسان است و اين ، آرزو . در حالى كه سرگرمِ آرزوست ، اجل ، او را در مى رُبايد و مانع رسيدنش به آرزو مى شود. تصوير آن، چنين است » :

.

ص: 80

الإنسان الأجل الأملعارِضة الأحوَذيّ عن الرّبيع بن خُثَيم عن عبد اللّه_ وَاللَّفظُ لِلبُخاريّ _ :خَطَّ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله خَطّا مُرَبَّعا ، و خَطَّ خَطّا فِي الوَسَطِ ، وخَطَّ خِطَطا صِغارا إلى هذَا الَّذي فِي الوَسَطِ مِن جانِبِهِ ، فَقالَ : هذَا الإِنسانُ ، وهذا أجَلُهُ مُحيطٌ بِهِ ، وهذَا الَّذي هُوَ خارِجٌ أمَلُهُ ، وهذِهِ الخِطَطُ الصِّغارُ الأَعراضُ ، فَإِن أخطَأَهُ هذا نَهَشَهُ هذا ... . قال ابن العربيّ : لم يُتقن البخاريّ هذا الحديث : فإنّه مهّد ثلاثة معانٍ ، وهي الخطّ المربّع واحدٌ ، والخطّ الذي في وسطه اثنان ، والخطط الصغار ثلاثة ، ثمّ قال : أعطى لكلّ ممهّدٍ مثاله ، فقال : هذا الإنسان واحدٌ ، وهذا أجله محيطٌ به اثنان ، وهذا الذي هو خارجٌ أمله ثلاثة ، وهذه الخطط الصغار الأعراض أربعةٌ. و إنّما صوابه ما رواه غيره ، قال عبد اللّه : خَطَّ لَنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله خَطّا مُرَبَّعا ، وخَطّا وَسَطَ الخَطِّ المُرَبَّعِ ، وخَطَّ خُطوطا إلى جانِبِ الخَطِّ الَّذي في وَسَطِ المُرَبَّعِ ، وخَطّا خارِجَ الخَطِّ المُرَبَّعِ ، ثُمَّ قالَ: أتَدرونَ ما هذا؟ قالوا : اللّهُ ورَسولُهُ أعلَمُ! قالَ : هذَا الخَطُّ الأَوسَطُ الإِنسانُ ، وَالخُطوطُ الَّتي إلى جانِبِهِ الأَعراضُ ، وَالأَعراضُ تَنهَشُهُ مِن كُلِّ مَكانٍ ؛ إن أخطَأَهُ هذا أصابَهُ هذا ، وَالخَطُّ المُرَبَّعُ الأَجَلُ المُحيطُ بِهِ ، والخَطُّ الخارِجُ البَعيدُ الأَمَلُ ، وهذِهِ صورَتُهُ: (1)

.


1- .عارضة الأحوذي : ج 10 ص 318 وراجع : صحيح البخاري : ج 5 ص 2359 ح 6054 وسنن الترمذي : ج 4 ص 635 ح 2454 ورياض الصالحين : ص 263 والترغيب والترهيب : ج 4 ص 244 ح 21 نقلاً عن النسائي وابن ماجة .

ص: 81

انسان اجل آرزوعارضة الأحوذى_ به نقل از ربيع بن خُثَيم ، از عبد اللّه (لفظ از بخارى است) _ :پيامبر صلى الله عليه و آله مربّعى رسم كرد و در وسط آن ، خطّى كشيد و در چهار طرف آن خط ، خطوط كوچكى رسم كرد و آن گاه فرمود: «اين ، انسان است و اين هم اجل اوست كه او را در ميان گرفته است و اين خطّى كه بيرون قرار دارد ، آرزوى اوست و اين خطوط كوچك ، بلايا و حوادث اند. اگر اين يكى [خط] به او نخورَد ، اين ديگرى او را مى گزد...» . ابن عربى مى گويد: بخارى، اين حديث را به درستى نياورده؛ چرا كه سه معنا بر شمرده است: يكى ، مربّع ؛ دوم، خطّى كه در ميان آن است ؛ و سوم ، خطوط كوچك. ابن عربى سپس مى گويد: پيامبر صلى الله عليه و آله براى هر موردى مثالش را آورده و فرموده است: «اين ، انسان است ، يك . اين ، اجل اوست كه او را در ميان گرفته است ، دو . اين خطّى كه بيرون از مربّع است ، آرزوى اوست، سه؛ و اين خطوط كوچك ، بلايا و حوادث اند ، چهار» . صورت درست اين حديث ، همان است كه ديگران غير از بخارى روايت كرده اند . عبد اللّه گفته است: پيامبر خدا ، براى ما چارگوشى رسم كرد و در وسط چار گوش، خطّى كشيد و در كناره هاى خطّ ميان چارگوش ، خطوطى رسم كرد و بيرونِ چار گوش نيز يك خط كشيد . سپس فرمود: «مى دانيد اين چيست؟» . گفتند : خدا و پيامبر او داناترند . فرمود: «اين خطِّ ميانى ، انسان است . خطوطى كه در اطراف آن هستند ، بلايا و حوادث اند و اين بلايا و حوادث ، از هر سو او را مى گَزَند . اگر اين يكى به هدف نخورد ، آن يكى به او مى خورد . چارگوش ، اجل است كه او را در ميان گرفته، و خطّ بيرونى و فاصله دار ، آرزوست. تصوير آن ، چنين است» :

.

ص: 82

الأملمعدن الجواهر :أخَذَ [رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ] حَجَرَينِ ، فَأَلقى بَينَ يَدَيهِ حَجَرا وقالَ : هذا أمَلُ ابنِ آدَمَ . وألقى خَلفَهُ حَجَرا وقالَ : هذا أجَلُهُ ، فَهُوَ يَرى أمَلَهُ ولا يَرى أجَلَهُ. (1)

الإمام عليّ عليه السلام :الأَجَلُ حَصادُ الأَمَلِ. (2)

عنه عليه السلام_ مِن وَصِيَّتِهِ لاِبنِهِ الحَسَنِ عليه السلام _ :اِعلَم يَقينا أنَّكَ لَن تَبلُغَ أمَلَكَ ، ولَن تَعدُوَ أجَلَكَ ، وأنَّكَ في سَبيلِ مَن كانَ قَبلَكَ. (3)

عنه عليه السلام :لا تَخلُو النَّفسُ مِنَ الأَمَلِ ، حَتّى تَدخُلَ فِي الأَجَلِ. (4)

عنه عليه السلام :غايَةُ الأَمَلِ الأَجَلُ. (5)

عنه عليه السلام :في غُرورِ الآمالِ انقِضاءُ الآجالِ. (6)

.


1- .معدن الجواهر : ص 25 .
2- .غرر الحكم : ج 1 ص 167 ح 638 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 29 ح 445 .
3- .نهج البلاغة : الكتاب 31 ، تحف العقول : ص 77 ، كشف المحجّة : ص 230 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 39 ح 88 ؛ كنز العمّال : ج 19 ص 175 ح 44215 نقلاً عن وكيع والعسكري في المواعظ .
4- .غرر الحكم : ج 6 ص 416 ح 10844 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 537 ح 9872 .
5- .غرر الحكم : ج 4 ص 370 ح 6356 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 349 ح 5925 .
6- .غرر الحكم : ج 4 ص 398 ح 6471 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 354 ح 6002 .

ص: 83

آرزومعدن الجواهر :پيامبر خدا ، دو عدد سنگ برداشت و يكى را جلوى خود انداخت و فرمود: «اين، آرزوى پسر آدم است» . سپس سنگ ديگر را پشت آن انداخت و فرمود: «اين، اَجَل اوست . بنا بر اين، او آرزويش را مى بيند و اجلش را نمى بيند» .

امام على عليه السلام :اجل، درو كننده آرزوست.

امام على عليه السلام_ از سفارش ايشان به فرزندش حسن عليه السلام _ :يقين بدان كه تو هرگز به آرزويت نمى رسى و هرگز از اَجَلت فراتر نمى روى . تو همان راهى را مى روى كه آنان كه پيش از تو بوده اند، رفته اند .

امام على عليه السلام :آدمى تا پايان عمر ، از آرزو تهى نيست.

امام على عليه السلام :پايانه آرزو ، اجل است.

امام على عليه السلام :در فريب آرزوها، عمرها به پايان مى رسد.

.

ص: 84

عنه عليه السلام :تَأريخُ المُنَى المَوتُ. (1)

الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام عليّ :_ مِن خُطبَةٍ لَهُ بِالبَصرَةِ _ :اِعلَموا أنَّكُم في أجَلٍ مَحدودٍ ، وأمَلٍ مَمدودٍ ، ونَفَسٍ مَعدودٍ ، ولابُدَّ لِلأَجَلِ أن يَتَناهى ، ولِلأَمَلِ أن يُطوى ، ولِلنَّفَسِ أن يُحصى . ثُمَّ دَمَعَت عَيناهُ وقَرَأَ : «وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ * كِرَامًا كَاتِبِينَ * يَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ » (2) . (3)

.


1- .تحف العقول : ص 214 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 53 ح 87 .
2- .الإنفطار : 10 _ 12 .
3- .الأمالي للصدوق : ص 171 ح 169 عن مسعدة بن صدقة ، روضة الواعظين : ص 535 عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 78 ص 70 ح 24 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 281 ح 223 .

ص: 85

امام على عليه السلام :تاريخ آرزوها، مرگ است.

امام صادق عليه السلام_ به نقل از پدرانش عليهم السلام _ :على عليه السلام [در سخنرانى اش] در بصره فرمود : «بدانيد كه شما عمرى محدود و آرزويى دامنه دار و نَفَسى معدود داريد. ناگزير ، عمر به پايان مى رسد و طومار آرزو ، پيچيده مى شود و نفس ، به شماره مى افتد» . آن گاه، چشمان ايشان اشكبار شد و اين آيات را خواند: «و قطعاً بر شما نگهبانانى گماشته است ؛ بزرگوارانى نويسنده[ ى اعمال شما] كه آنچه انجام مى دهيد ، مى دانند» .

.

ص: 86

الفصل الثاني: المأمول الحقيقي2 / 1مُعَلِّمُ الأَمَلِبحار الأنوار عن نَوفٍ البِكالِيّ :رَأَيتُ أميرَالمُؤمِنينَ _ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ _ مُوَلِّيا مُبادِرا ، فَقُلتُ : أينَ تُريدُ يا مَولايَ ؟ فَقالَ : دَعني يا نَوفُ ، إنَّ آمالي تَقَدَّمُني فِي المَحبوبِ ، فَقُلتُ : يا مَولايَ وما آمالُكَ ؟ قالَ : قَد عَلِمَهَا المَأمولُ ، وَاستَغنَيتُ عَن تَبيينِها لِغَيرِهِ ، وكَفى بِالعَبدِ أدَبا ألّا يُشرِكَ في نِعَمِهِ وأرَبِهِ (1) غَيرَ رَبِّهِ . فَقُلتُ : يا أميرَ المُؤمِنينَ إنّي خائِفٌ عَلى نَفسي مِنَ الشَّرَهِ (2) ، وَالتَّطَلُّعِ إلى طَمَعٍ مِن أطماعِ الدُّنيا . فَقالَ لي : وأينَ أنتَ عَن عِصمَةِ الخائِفينَ وكَهفِ العارِفينَ؟! فَقُلتُ : دُلَّني عَلَيهِ ! قالَ : اللّهُ العَلِيُّ العَظيمُ ؛ تَصِلُ أمَلَكَ بِحُسنِ تَفَضُّلِهِ ، وتُقبِلُ عَلَيهِ بِهَمِّكَ ، وأعرِض عَنِ النّازِلَةِ في قَلبِكَ ، فَإِن أجَّلَكَ بِها فَأَنَا الضّامِنُ مِن مَورِدِها ، وَانقَطِع إلَى اللّهِ سُبحانَهُ فَإِنَّهُ يَقولُ : «وعِزَّتي وجَلالي ، لَاَقطَعَنَّ أمَلَ كُلِّ مَن يُؤَمِّلُ غَيريِ بِاليَأسِ ، ولَأَكسُوَنَّهُ ثَوبَ المَذَلَّةِ فِي النّاسِ ، ولَاُبعِدَنَّهُ مِن قُربي ، ولَأَقَطَعَنَّهُ عَن وَصلي ، ولَاُخمِلَنَّ (3) ذِكرَهُ حينَ يَرعى غَيري . أيُؤَمِّلُ _ وَيلَهُ _ لِشَدائِدِهِ غَيري وكَشفُ الشَّدائِدِ بِيَدي؟! ويَرجو سِوايَ وأنَا الحَيُّ الباقي ! ويَطرُقُ أبوابَ عِبادي وهِيَ مُغلَقَةٌ ويَترُكُ بابي وهُوَ مَفتوحٌ ! فَمَن ذَاالَّذي رَجاني لِكَثيرِ جُرمِهِ فَخَيَّبتُ رَجاءَهُ ؟! جَعَلتُ آمالَ عِبادي مُتَّصِلَةً بي ، وجَعَلتُ رَجاءَهُم مَذخورا لَهُم عِندي ، ومَلَأتُ سَماواتي مِمَّن لا يَمَلُّ تَسبيحي ، وأمَرتُ مَلائِكَتي أن لا يُغلِقُوا الأَبوابَ بَيني وبَينَ عِبادي . ألَم يَعلَم مَن فَدَحَتهُ (4) نائِبَةٌ مِن نَوائِبي أن لا يَملِكَ أحَدٌ كَشفَها إلّا بِإِذني؟! فَلِمَ يُعرِضُ العَبدُ بِأَمَلِهِ عَنّي وقَد أعطَيتُهُ ما لَم يَسأَلني ، فَلَم يَسأَلني وسَأَلَ غَيري ؟ أفَتَراني أبتَدِئُ خَلقي مِن غَيرِ مَسألَةٍ ، ثُمَّ اُسألُ فَلا اُجيبُ سائِلي؟! أبَخيلٌ أنَا فَيُبَخِّلُني عَبدي؟ أوَلَيسَ الدُّنيا وَالآخِرَةُ لي؟ أوَلَيسَ الكَرَمُ وَالجودُ صِفَتي ؟ أوَلَيسَ الفَضلُ وَالرَّحمَةُ بِيَدي ؟ أوَلَيسَ الآمالُ لاتَنتَهي إلّا إلَيَّ ، فَمَن يَقطَعُها دوني؟ وما عَسى أن يُؤَمِّلَ المُؤَمِّلونَ مَن سِوايَ؟! وعِزَّتي وجَلالي ، لَو جَمَعتُ آمالَ أهلِ الأَرضِ وَالسَّماءِ ثُمَّ أعطَيتُ كُلَّ واحِدٍ مِنهُم ، ما نَقَصَ مِن مُلكي بَعضُ عُضوِ الذَّرَّةِ ، وكَيفَ يَنقُصُ نائِلٌ أنَا أفَضتُهُ؟! يا بُؤسا لِلقانِطينَ مِن رَحمَتي ، يا بُؤسا لِمَن عَصاني وتَوَثَّبَ عَلى مَحارِمي ، ولَم يُراقِبني وَاجتَرَأَ عَلَيَّ» . ثُمَّ قالَ _ عَلَيهِ وعَلى آلِهِ السَّلامُ _ لي : يا نَوفُ ، ادعُ بِهذَا الدُّعاءِ : إلهي ، إن حَمِدتُكَ فَبِمَواهِبِكَ ، وإن مَجَّدتُكَ فَبِمُرادِكَ ، وإن قَدَّستُكَ فَبِقُوَّتِكَ ، وإن هَلَّلتُكَ فَبِقُدرَتِكَ ، وإن نَظَرتُ فَإِلى رَحمَتِكَ ، وإن عَضَضتُ فَعَلى نِعمَتِكَ ، إلهي إنَّهُ مَن لَم يَشغَلهُ الوُلوعُ (5) بِذِكرِكَ ، ولَم يَزوِهِ (6) السَّفَرُ بِقُربِكَ ، كانَت حَياتُه عَلَيهِ ميتَةً وميتَتُهُ عَلَيهِ حَسرَةً . إلهي ، تَناهَت أبصارُ النّاظِرينَ إلَيكَ بِسَرائِرِ القُلوبِ ، وطالَعَت أصغَى السّامِعينَ لَكَ نَجِيّاتِ الصُّدورِ ، فَلَم يَلقَ أبصارُهُم رَدّاً (7) دونَ ما يُريدونَ ، هَتَكتَ بَينَكَ وبَينَهُم حُجُبَ الغَفلَةِ ، فَسَكَنوا في نورِكَ ، وتَنَفَّسوا بِرَوحِكَ ، فَصارَت قُلوبُهُم مَغارِسَ لِهَيبَتِكَ ، وأبصارُهُم مَآكِفَ لقُدرَتِكَ ، وقَرَّبتَ أرواحَهُم مِن قُدسِكَ ، فَجالَسُوا اسمَكَ بِوَقارِ المُجالَسَةِ ، وخُضوعِ المُخاطَبَةِ ، فَأَقبَلتَ إلَيهمِ إقبالَ الشَّفيقِ ، وأنصَتَّ لَهُم إنصاتَ الرَّفيقِ ، وأجَبتَهُم إجاباتِ الأَحِبّاءِ ، وناجَيتَهُم مُناجاةَ الأَخِلّاءِ ، فَبَلِّغ بِيَ المَحَلَّ الَّذي إلَيهِ وَصَلوا ، وَانقُلني مِن ذِكري إلى ذِكرِكَ ، ولا تَترُك بَيني وبَينَ مَلَكوتِ عِزِّكَ بابا إلّا فَتَحتَهُ ، ولا حِجابا مِن حُجُبِ الغَفلَةِ إلّا هَتَكتَهُ ، حَتّى تُقيمَ روحي بَينَ ضِياءِ عَرشِكَ ، وتَجعَلَ لَها مَقاما نُصبَ نورِكَ ، إنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ . إلهي ، ما أوحَشَ طَريقا لا يَكونُ رَفيقي فيهِ أمَلي فيكَ ، وأبعَدَ سَفَرا لا يَكونُ رَجائي مِنهُ دَليلي مِنكَ ، خابَ مَنِ اعتَصَمَ بِحَبلِ غَيرِكَ ، وضَعُفَ رُكنُ مَنِ استَنَدَ إلى غَيرِ رُكنِكَ . فَيا مُعَلِّمَ مُؤَمِّليهِ الأَمَلَ فَيُذهِبُ عَنهُم كَآبَةَ الوَجَلِ (8) ، لا تَحرِمني صالِحَ العَمَلِ ، وَاكلَأني كِلاءَةَ (9) مَن فارَقَتهُ الحِيَلُ ، فَكَيفَ يَلحَقُ مُؤَمِّليكَ ذُلُّ الفَقرِ وأنتَ الغَنِيُّ عَن مَضارِّ المُذنِبينَ ! إلهي ، وإنَّ كُلَّ حَلاوَةٍ مُنقَطِعَةٌ ، وحَلاوَةَ الإِيمانِ تَزدادُ حَلاوَتُهَا اتِّصالاً بِكَ . إلهي ، وإنَّ قَلبي قَد بَسَطَ أمَلَهُ فيكَ ، فَأَذِقهُ مِن حَلاوَةِ بَسطِكَ إيّاهُ البُلوغَ لِما أمَّلَ ، إنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ . إلهي ، أسأَلُكَ مَسأَلَةَ مَن يَعرِفُكَ كُنهَ (10) مَعرِفَتِكَ مِن كُلِّ خَيرٍ يَنبَغي لِلمُؤمِنِ أن يَسلُكَهُ ، وأعوذُ بِكَ مِن كُلِّ شَرٍّ وفِتنَةٍ أعَذتَ بِها أحِبّاءَكَ مِن خَلقِكَ ، إنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ . إلهي ، أسأَلُكَ مَسأَلَةَ المِسكينِ الَّذي قَد تَحَيَّرَ في رَجاهُ ، فَلايَجِدُ مَلجَأً ولا مَسنَدا يَصِلُ بِهِ إلَيكَ ، ولا يُستَدَلُّ بِهِ عَلَيكَ إلّا بِكَ ، وبِأَركانِكَ ومَقاماتِكَ الَّتي لاتَعطيلَ لَها مِنكَ ، فَأَسأَلُكَ بِاسمِكَ الَّذي ظَهَرتَ بِهِ لِخاصَّةِ أولِيائِكَ فَوَحَّدوكَ وعَرَفوكَ فَعَبَدوكَ بِحَقيقَتِكَ ، أن تُعَرِّفَني نَفسَكَ لِاُقِرَّ لَكَ بِرُبوبِيَّتِكَ عَلى حَقيقَةِ الإِيمانِ بِكَ ، ولا تَجعَلني يا إلهي مِمَّن يَعبُدُ الاِسمَ دونَ المَعنى ، وَالحَظني بِلَحظَةٍ مِن لَحَظاتِكَ تُنَوِّرُ بِها قَلبي بِمَعرِفَتِكَ خاصَّةً ومَعرِفَةِ أولِيائِكَ ، إنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ . (11)

.


1- .الأرَب : الحاجة (المصباح المنير : ص 11 «أرب») .
2- .الشَّرَه : أسوَأ الحِرص ؛ وهو غلبة الحِرص (لسان العرب : ج 13 ص 506 «شره») .
3- .الخامل : الخفيّ الساقط الذي لا نباهة له ، يقال : هو خامِل الذِّكر ، خَمَل يخمُل خُمولاً وأخملَه اللّه (لسان العرب : ج 11 ص 221 «خمل») .
4- .فَدَحَته : أثقَلَته (النهاية : ج 3 ص 419 «فدح») .
5- .اُولِع بالشيءِ فهو مُولَعٌ به : أي مُغرىً به (الصحاح : ج 3 ص 1304 «ولع») .
6- .زَوى : جمع (لسان العرب : ج 14 ص 365 «زوي») .
7- .في المصدر : «ردّ» ، والصواب ما أثبتناه .
8- .الوَجَل : الفزع (النهاية : ج 5 ص 157 «وجل») .
9- .الكِلاءة : الحفظ والحراسة (النهاية : ج 4 ص 194 «كلأ») .
10- .الكُنْه : نهاية الشيء وحقيقته (لسان العرب : ج 13 ص 537 «كنه») .
11- .بحار الأنوار : ج 94 ص 94 ح 12 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي .

ص: 87

فصل دوم : آرزوى حقيقى
2 / 1 آموزگار آرزو

فصل دوم : آرزوى حقيقى2 / 1آموزگار آرزوبحار الأنوار_ به نقل از نَوف بِكالى _ :امير مؤمنان _ كه درودهاى خدا بر او باد _ را ديدم كه پشت كرده ، شتابان مى رود. گفتم : كجا مى روى ، سَروَرم؟ فرمود: «رهايم كن ، اى نوف! آرزوهايم مرا به سوى معشوق مى رانَد». گفتم : سَرورم! آرزوهايت چيست؟ فرمود: «آن كه آرزويم به اوست، خود، آنها را مى داند و مرا نيازى نيست تا آنها را به غير او باز گويم . در ادب بنده ، همين بس كه در برخوردارى ها و نيازهايش ، كسى جز پروردگار خويش را شريك نگردانَد» . گفتم : اى امير مؤمنان! من از آزمندى و چشمداشت به آرزويى از آرزوهاىِ دنيوى، بر نفس خويش بيمناكم. فرمود: «چرا به حمايتگاه بيمناكان و پناهگاه خداشناسان ، پناه نمى برى؟» . گفتم : آن را نشانم بده . فرمود: «خداوندِ والا و بزرگ. آرزويت را به حُسنِ تفضّل او پيوند بزن و با تمام خواست ، به او روى بياور ، و اگر هر آنچه [جز خدا] در دلت وارد مى شود، درمان كنى، من ، ضامنِ جاى گزين آنم. (1) با تمام وجود ، به خداوند پاك ، رو كن؛ زيرا او مى فرمايد: به عزّت و جلالم سوگند، اميد هر كس را كه به غير از من اميد بندد ، به يأس مبدّل مى سازم و جامه خوارى در ميان مردم بر او مى پوشانم و او را از قُرب خويش ، دور مى سازم و پيوندم را با او مى بُرم و او را گم نام مى سازم؛ زيرا به غير من توجّه مى كند. واى بر او! آيا در گرفتارى هايش به جز من آرزومند مى شود، با آن كه رفعِ سختى ها و گرفتارى ها در دست من است؟! و به كسى جز من ، اميد مى بندد ، در حالى كه زنده پاينده منم؟! و درهاى بسته بندگانم را مى كوبد و درِ خانه مرا كه باز است ، رها مى كند؟! كيست كه با همه گناهانش به من اميد بندد و من نوميدش كنم؟! آرزوهاى بندگانم را پيوسته به خويش قرار داده ام و اميدشان را نزد خود ، براى آنان اندوخته ام و آسمان هايم را از كسانى كه از تسبيح گويى من خسته نمى شوند، آكنده ساخته ام و به فرشتگانم فرمان داده ام كه درها را ميان من و بندگانم نبندند. آيا آن كه بلايى از بلاياى من كمرش را خم كرده است ، نمى داند كه هيچ كس نمى تواند آن بلا را برطرف سازد ، جز با اجازه من؟! پس چرا بنده، با اين كه آنچه از من درخواست نكرده است ، به او عطا كرده ام، آرزويش را از من مى گردانَد و از من ، درخواست نمى كند و از غير من مى خواهد؟! آيا منى كه بى درخواست بنده ام به او مى دهم، اگر از من درخواست شود ، پاسخ درخواست كننده ام را نمى دهم؟! مگر من بخلى ورزيده ام كه بنده ام به من، گمان بخل مى بَرَد؟ آيا دنيا و آخرت ، از آنِ من نيست؟ آيا آقايى و بخشندگى، صفت من نيست؟ آيا فضل و رحمت ، در دست من نيست؟ آيا نه اين است كه آرزوها جز به من، ختم نمى شوند؟ پس جز من كيست كه آرزوها را قطع كند؟ و چگونه است كه آرزومندان ، غير مرا آرزو مى كنند؟! به عزّت و جلالم سوگند ، اگر آرزوهاى زمينيان و آسمانيان را جمع كنم، سپس آرزوهاى يكايك آنان را برآورده سازم ، به اندازه يك عضو مورچه از مُلك من كاسته نمى شود. چگونه چيزى كه من ، بخشنده آنم، كاستى گيرد؟! بيچاره ، نوميدانِ از رحمت من! نگون بخت ، آن كه نافرمانى كند و به حرام هاى من بپردازد و مرا در نظر نگيرد و بر من دليرى كند! » . امام عليه السلام _ كه بر او و خاندانش سلام باد _ سپس فرمود: «اى نوف! اين دعا را بخوان: معبود من! اگر تو را مى ستايم ، به واسطه موهبت هايى است كه به من داده اى و اگر تو را تمجيد مى كنم، به خواست خودِ توست و اگر تقديست مى كنم ، به نيروى توست و اگر توحيد تو را مى گويم ، به قدرت و توانى است كه مرا داده اى و اگر مى نگرم، به رحمت تو مى نگرم و اگر [لقمه اى ] مى جَوَم ، نعمت تو را مى جَوَم. معبود من! هر آن كه اشتياق ياد تو ، مشغولش ندارد و سفر ، او را به جوار قرب ، نزديك نكند، زندگى اش مُردن اوست و مُردنش، مايه افسوس او. معبود من! نگاه هاى آنان كه با باطن دل ها مى نگرند ، به تو منتهى شده است و گوش هاى آنان كه نجواهاى سينه ها را مى شنوند ، به تو دوخته شده ، و هيچ چيز ، مانع نگاه هاى آنان در برابر آنچه مى خواهند ، نيست. ميان خود و آنان ، پرده هاى غفلت را دريدى . پس در نور تو آرميدند و با نسيم تو ، دَم زدند. دل هايشان ، نهالستان هيبت تو شد و ديدگانشان ، سرشكباران قدرتت. و جان هايشان را به مقام قُدس خود ، نزديك ساختى . پس با وقارِ همنشينى و خضوعِ هم سخنى با نام تو همنشين شدند و تو چونان يارى شفيق ، به آنان رو كردى و رفيقانه ، به ايشان گوش سپردى و دوستانه ، پاسخشان را دادى و چونان همدمان ، با آنها به نجوا پرداختى. پس مرا نيز به جايگاهى كه آنان رسيدند، برسان و از فكر و ياد خودم ، به ياد خودت منتقل كن و هر درى را كه ميان من و ملكوت عزّت توست ، به رويم بگشاى و همه پرده هاى غفلت را از هم بِدَر، تا روح مرا در ميان روشنايى عرشت، اقامت بخشى و برايش مقامى در برابر نور خودت قرار دهى، كه بى گمان، تو بر هر كارى توانايى. معبود من! چه تنها و دلگير است آن راهى كه آرزومندى ام به تو هم سفرم نباشد، و چه دور و دراز است آن سفرى كه اميدم به تو ، راه نماى راهم نباشد! هر آن كه به ريسمان غير از تو چنگ در زند، ناكام مى شود و تكيه گاه كسى كه به غير از تكيه گاه تو تكيه كند، سُست است . پس _ اى آن كه به آرزومندانش آرزو مى آموزد و اندوه ترس و وحشت را از آنان مى بَرَد _ مرا از كردار نيك و شايسته ، محروم مگردان و مرا آن گونه نگهدارى كن كه از بيچاره درمانده ، نگهدارى مى كنى. چگونه خوارىِ فقر به آرزومندانت رسد، در حالى كه تو از گزندهاى گنهكاران، بى نيازى؟! معبود من! هر حلاوتى ، به سر آمدنى است ؛ امّا حلاوت ايمان، با رسيدن به تو، افزايش مى يابد. معبود من! دلم اميد فراوان به تو بسته است. پس تو نيز شيرينى رسيدن به آرزو را فراوان به آن بچشان، كه تو بر هر كارى توانايى. معبود من! چونان درخواست كسى كه حقيقت تو را نيك مى شناسد ، هر خيرى را كه سزاوار است مؤمنْ آن را در پيش گيرد ، از تو درخواست مى كنم و از هر شر و فتنه اى كه دوستانت را از آنها پناه داده اى، به تو پناه مى برم، كه به راستى تو بر هر كارى توانايى. معبود من! از تو درخواست مى كنم، چونان درخواست بينوايى كه در اميدش سرگشته مانده است و هيچ پناه و تكيه گاهى كه با آن به تو برسد و به تو ره يابد ، جز تو نمى يابد ، و به حقّ تكيه گاه ها و مَنزلت هايى كه از جانب تو تعطيل بردار نيستند، و به حقّ آن نامت كه به واسطه آن بر اولياى ويژه ات آشكار گشتى و در نتيجه، تو را يكتا دانستند و شناختند و تو را چنان كه هستى، پرستيدند، از تو درخواست مى كنم كه خودت را به من بشناسانى تا از سرِ ايمانى راستين به تو، به پروردگارى ات اقرار نمايم. مرا _ اى معبود من _ از آنانى قرار مده كه نام بى معنا را مى پرستند، و از آن نيم نگاه هايت ، نيم نگاهى به من بيفكن تا بِدان، دل مرا به نور معرفت خودت و معرفت اوليايت ، روشن گردانى، كه به راستى تو بر هر كارى توانايى ».

.


1- .جمله «فَإن أجَّلَكَ بها فَأنا الضامن» در متن عربى اين حديث ، ظاهراً معناى محصّلى ندارد و احتمال دارد تصحيف «فَإنْ أجَّلْتَ باشد؛ يعنى: اگر آنچه را به قلب وارد مى شود [از ناراستى و نادرستى ها]، درمان كنى، من ضامنم كه جاى گزين بهترين برايش بيايد. گفتنى است: «إجل» در لغت به معناى درمان كردن است. بى إجل أجّلونى اى داوونى منه (لسان العرب، مادّه «اجل»).

ص: 88

. .

ص: 89

. .

ص: 90

. .

ص: 91

. .

ص: 92

2 / 2مُنتَهَى الأَمَلِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ فِي الدُّعاءِ _ :يا رَبّاه يا سَيِّداه ، ويا أمَلاه ويا غايَةَ رَغبَتاه ، أسأَلُكَ يا اللّهُ يا اللّهُ يا اللّهُ ألّا تُشَوِّهَ خَلقي فِي النّارِ . (1)

.


1- .مكارم الأخلاق : ج 2 ص 143 ح 2354 عن معاذ بن جبل ، الإقبال : ج 1 ص 323 عن حفص بن البختري عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، الدعوات : ص 60 ح 148 ، مصباح المتهجّد : ص 559 ح 655 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 95 ص 164 ح 17 .

ص: 93

2 / 2 منتهاى آرزو

2 / 2منتهاى آرزوپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در دعا _ :پروردگارا! سَرورا! اميدا! و اى نهايتِ آرزو! از تو درخواست مى كنم _ اى خدا ، اى خدا، اى خدا _ كه قيافه مرا با آتش [دوزخ] ، زشت رو نسازى.

.

ص: 94

عنه صلى الله عليه و آله :يا اللّهُ . . . لا تَرُدَّ مَسأَلَتي ، ولا تَحجُب دَعوَتي ، ولا تَنقُص رَغبَتي ، وَارحَم ذُلّي وتَضَرُّعي ، وفَقري وفاقَتي ، فَما لي رَجاءٌ غَيرُكَ ولا أمَلٌ سِواكَ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله_ في دُعاءِ الأَسماءِ الحُسنى _ :يا مَن يَرجوهُ أهلُ السَّماواتِ وَالأَرضِ يا اللّهُ ، يا ثِقَةَ أهلِ السَّماواتِ والأَرضِ يا اللّهُ ، يا أملَ أهلِ السَّماواتِ وَالأَرضِ يا اللّهُ ، يا رَجاءَ أهلِ السَّماواتِ وَالأَرضِ يا اللّهُ . (2)

فاطمة عليهاالسلام_ مِن دُعائِها عَقيبَ صَلاةِ الظُّهرِ _ :يا أكرَمَ الأَكرَمينَ ومُنتَهى اُمنِيَّةِ السّائِلينَ ، أنتَ مَولايَ فَتَحتَ لي بابَ الدُّعاءِ وَالإِنابَةِ (3) ، فَلا تُغلِق عَنّي بابَ القَبولِ وَالإِجابَةِ . (4)

الإمام الحسين عليه السلام_ في دُعاءِ عَرَفَةَ _ :اللّهُمَّ يا مَن مَلَكَ فَقَدَرَ ، وقَدَرَ فَقَهَرَ ، وعُصِيَ فَسَتَرَ ، وَاستُغفِرَ فَغَفَرَ ، يا غايَةَ رَغبَةِ الرّاغِبينَ ، ومُنتَهى أمَلِ الرّاجينَ . (5)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ في مُناجاةِ المُفتَقرِينَ _ :يا مُنتَهى أمَلِ الآمِلينَ ، ويا غايَةَ سُؤلِ السّائِلينَ ، ويا أقصى طَلِبَةِ الطّالِبينَ ، ويا أعلى رَغبَةِ الرّاغِبينَ . . . لَكَ تَخَضُّعي وسُؤالي ، وإلَيكَ تَضَرُّعي وَابتِهالي . (6)

.


1- .مُهَج الدعوات : ص 100 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 218 ح 17 .
2- .البلد الأمين : ص 420 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 266 ح 1 .
3- .الإنابة : الرجوع إلى اللّه بالتوبة (النهاية : ج 5 ص 123 «نوب») .
4- .فلاح السائل : ص 315 ح 212 ، بحار الأنوار : ج 86 ص 68 ح 4 .
5- .الإقبال : ج 2 ص 85 ، البلد الأمين : ص 257 وفيه «الطالبين» بدل «رغبة الراغبين» ، بحار الأنوار : ج 98 ص 223 .
6- .بحار الأنوار : ج 94 ص 150 نقلاً عن بعض كتب الأصحاب .

ص: 95

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ از تعويذ ايشان در روز وادى القرى (1) _ :خدايا ! ... درخواستم را رد مكن و دعايم را در پرده مدار و رغبتم را كم مكن و بر خوارى و التماس من ، و بر نادارى و درويشى ام رحم آور؛ زيرا مرا اميدى جز تو و آرزويى جز تو نيست.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در دعاى «اسماى حُسنا» _ :اى آن كه اهل آسمان ها و زمين ، بدو اميد بسته اند، اى خدا! اى مورد وثوق اهل آسمان ها و زمين، اى خدا! اى آرزوى اهل آسمان ها و زمين، اى خدا! اى اميد اهل آسمان ها و زمين، اى خدا!

فاطمه عليهاالسلام_ از دعاى ايشان در تعقيب نماز ظهر _ :اى كريم ترينِ كريمان و منتهاىِ آرزوى درخواست كنندگان! تويى آن مولاى من كه درِ دعا و توبه را به رويم گشودى . پس درِ پذيرش و اجابت را بر من مبند.

امام حسين عليه السلام_ از دعاى ايشان در روز عرفه _ :خداوندا! اى پادشاه قدرتمند! اى آن كه همه چيز ، مقهور قدرت اوست! اى آن كه نافرمانى مى شود و پرده پوشى مى كند، و از او آمرزش مى طلبند و مى آمرزد! اى غايت آرزوى آرزومندان، و اى منتهاى اميدِ اميدواران!

امام زين العابدين عليه السلام_ در مناجات نيازمندان _ :اى منتهاى آرزوىِ آرزومندان، و اى نهايتِ خواهش خواهندگان، و اى دورترين مطلوبِ طلب كنندگان، و اى عالى ترين اشتياقِ مشتاقان ! ... به پيشگاه تو، خضوع و از تو خواهش مى كنم، و به درگاه تو ، التماس و از تو درخواست مى نمايم .

.


1- .وادى القرى، سرزمينى است در نزديكى مدينه. گفته اند منطقه سكونت قوم ثمود بوده كه در قرآن به آن اشاره شده است: « وَ ثَمُودَ الَّذِينَ جَابُواْ الصَّخْرَ بِالْوَادِ » (فجر: آيه 9) (تفسير الواحدى : ج 2 ص 1200) . مراد از روز وادى القرى، روزى است كه پيامبر در برگشت از خيبر، يهوديان وادى القرى را محاصره كرد و در باره آنان فرمود: اينان همان غضب شدگان هستند (ر.ك: تفسير الطبرى : ج 1 ص 80).

ص: 96

2 / 3غايَةُ آمالِ العارِفينَالإمام عليّ عليه السلام_ في الدُّعاءِ قَبلَ صَلاةِ اللَّيلِ _ :اللّهُمَّ إلَيكَ حَنَّت قُلوبُ المُخبِتينَ (1) ، وبِكَ أنِسَت عُقولُ العاقِلينَ ، وعَلَيكَ عَكَفَت (2) رَهبَةُ العالِمينَ ، وبِكَ استَجارَت أفئِدَةُ المُقَصِّرينَ . فَيا أمَلَ العارِفينَ ، ورَجاءَ الآمِلينَ ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ الطّاهِرينَ ، وأجِرني مِن فَضائِحِ يَومِ الدّينِ ، عِندَ هَتكِ السُّتورِ ، وتَحصيلِ ما فِي الصُّدورِ . (3)

عنه عليه السلام_ في دُعاءِ يَومِ الأَحَدِ _ :اللّهُمَّ إنّي أسأَلُكَ سُؤالَ مُذنِبٍ أوبَقَتهُ (4) مَعاصيهِ في ضيقِ المَسلَكِ ، ولَيسَ لَهُ مُجيرٌ سِواكَ ولا أمَلٌ غَيرَكَ ، ولا مُغيثٌ أرأَفَ بِهِ مِنكَ ، ولا مُعتَمَدٌ يَعتَمِدُ عَلَيهِ غَيرُ عَفوِكَ . (5)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ في دُعاءِ يَومِ عَرَفَةَ _ :يا أمَلي ، يا رَجائي ، يا خَيرَ مُستَغاثٍ ، يا أجوَدَ المُعطينَ ، يا مَن سَبَقَت رَحمَتُهُ غَضَبَهُ ، يا سَيِّدي ومَولايَ وثِقَتي ورَجائي ومُعتَمَدي ، ويا ذُخري وظَهري وعُدَّتي وغايَةَ أمَلي ورَغبَتي . (6)

الإمام الصادق عليه السلام_ في دُعاءِ يَومِ عَرَفَةَ _ :أسأَلُكَ الرَّحمَةَ يا سَيِّدي ومَولايَ وثِقَتي ، يا رَجائي ، يا مُعتَمَدي ومَلجَئي ، وذُخري وظَهري وعُدَّتي ، وأمَلي وغايَتي . (7)

.


1- .الإخبات : الخشوع والتواضع (النهاية : ج 2 ص 4 «خبت») .
2- .عكَف على الشيء : أقبل عليه مواظبا لا يصرف عنه وجهه . وقيل : أقام (لسان العرب : ج 9 ص 255 «عكف») .
3- .بحار الأنوار : ج 87 ص 242 ح 51 نقلاً عن المصباح لابن الباقي .
4- .يقال : وَبَقَ يَبِقُ ؛ إذا هلَكَ . وأوبقَهُ غيرُه فهو موبَق (النهاية : ج 5 ص 146 «وبق») .
5- .البلد الأمين : ص 105 ، العُدد القويّة : ص 346 نحوه ، جمال الاُسبوع : ص 53 كلاهما من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 90 ص 160 ح 11 .
6- .مصباح المتهجّد : ص 695 ح 771 ، الإقبال : ج 2 ص 108 ، المزار للمفيد : ص 161 ، المزار الكبير : ص 454 كلاهما من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 98 ص 232 .
7- .الإقبال : ج 2 ص 151 ، بحار الأنوار : ج 98 ص 263 .

ص: 97

2 / 3 آرزوى نهايى عارفان

2 / 3آرزوى نهايى عارفانامام على عليه السلام_ در دعاى پيش از نماز شب _ :بار خدايا! دل هاى اهل خشوع ، شيفته تو اند و خِردهاى خردمندان ، با تو اُنس گرفته اند و عالمان ، هماره از تو در بيم اند و دل هاى اهل تقصير ، به تو پناه آورده اند. پس _ اى آرزوى عارفان، و اى اميد آرزومندان _ بر محمّد و خاندان پاك او، درود فرست و مرا از رسوايى هاى روز پاداش، آن گاه كه پرده ها كنار مى روند و آنچه در سينه هاست ، هويدا مى گردد، پناه دِه.

امام على عليه السلام_ در دعاى روز يكشنبه _:بار خدايا! از تو درخواست مى كنم ، به سان درخواست كردن گنهكارى كه نافرمانى هايش ، راه را بر او تنگ كرده و به هلاكتش در افكنده است و پناه دهنده اى جز تو ندارد و اميدى غير از تو ندارد و فريادرسى مهربان تر از تو ندارد و تكيه گاهى كه بر او تكيه كند ، جز بخشايش تو ندارد .

امام زين العابدين عليه السلام_ در دعاى روز عرفه _:اى آرزوى من! اى اميد من! اى بهترين كسى كه از او يارى مى طلبند! اى بخشنده ترينِ بخشندگان! اى كسى كه مهرش بر خشمش پيشى دارد! اى آقاى من و مولاى من و مورد وثوق من و اميد من و تكيه گاه من و اى اندوخته من و پشتوانه من و ساز و برگ من و غايت آرزو و اشتياق من!

امام صادق عليه السلام_ در دعاى روز عرفه _ :رحمت از تو درخواست مى كنم ، اى سَرورم و مولايم و مورد وثوقم! اى اميد من! اى تكيه گاه و پناه من، و اى اندوخته و پشتوانه و ساز و برگ من و اى آرزو و آرمان من!

.

ص: 98

الإمام العسكري عليه السلام_ مِن دُعاءٍ عَلَّمَهُ أسيرا _ :اللّهُمَّ أنتَ غِياثي وعِمادي ، وأنتَ عِصمَتي ورَجائي ، ما لي أمَلٌ سِواكَ ولا رَجاءٌ غَيرَكَ . (1)

2 / 4غايَةُ آمالِ المُحِبّينَالإمام زين العابدين عليه السلام_ في مُناجاةِ المُحِبّينَ _ :يامُنى قُلوبِ المُشتاقينَ ، ويا غايَةَ آمالِ المُحِبّينَ ، أسأَلُكَ حُبَّكَ وحُبَّ مَن يُحِبُّكَ ، وحُبَّ كُلِّ عَمَلٍ يوصِلُني إلى قُربِكَ ، وأن تَجعَلَكَ أحَبَّ إلَيَّ مِمّا سِواكَ ، وأن تَجعَلَ حُبّي إيّاكَ قائِدا إلى رِضوانِكَ ، وشَوقي إلَيكَ ذائِدا (2) عَن عِصيانِكَ . (3)

2 / 5غايَةُ المُنىالإمام زين العابدين عليه السلام_ في مُناجاتِهِ _ : أتُحرِقُني بِالنّارِ يا غايَةَ المُنىفَأَينَ رَجائي ثُمَّ أينَ مَحَبَّتي! (4)

عنه عليه السلام_ في مُناجاتِهِ _ :إلهي ومَولايَ وغايَةَ رَجائي . . . . (5)

.


1- .بحار الأنوار : ج 102 ص 239 ح 5 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي عن عبد اللّه بن جعفر الحميري ، المقنعة : ص 136 نحوه من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام .
2- .الذَّوْد : السَّوق والطَّرد والدَّفع (لسان العرب : ج 3 ص 167 «ذود») .
3- .بحار الأنوار : ج 94 ص 149 نقلاً عن بعض كتب الأصحاب .
4- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 151 عن طاووس الفقيه ، بحار الأنوار : ج 46 ص 81 ح 75 .
5- .بحار الأنوار : ج 94 ص 130 ح 19 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي .

ص: 99

2 / 4 آرزوى نهايى دوستداران
2 / 5 نهايت آرزوها

امام عسكرى عليه السلام_ از دعايى كه به يك زندانى آموخت _ :بار خدايا! تويى فريادرس و تكيه گاه من، و تويى نگهدار و اميد من . مرا آرزويى جز تو و اميدى جز تو نيست .

2 / 4آرزوى نهايى دوستدارانامام زين العابدين عليه السلام_ در مناجات شيفتگان _ :اى آرزوى دل هاى مشتاقان، و اى غايتِ آرزوهاى شيفتگان! محبّت به تو و محبّت به دوستدارانت و محبّت به هر كارى را كه مرا به مقامِ قُرب تو مى رساند ، از تو درخواست مى كنم و از تو مى خواهم كه خودت را از هر آنچه غير از توست ، نزد من محبوب تر گردانى و محبّت مرا به خودت ، راهبَر[م] به سوى خشنودى ات، و شوقم را به تو ، مانع [من ]از نافرمانى ات قرار دهى.

2 / 5نهايت آرزوهاامام زين العابدين عليه السلام_ از مناجات ايشان _ :آيا مرا با آتش مى سوزانى ، اى غايت آرزوها! پس اميدم چه مى شود؟ پس شيدايى ام چه مى شود؟!

امام زين العابدين عليه السلام_ از مناجات ايشان _ :معبود من و سَرور من و اى اميد غايى من! ... .

.

ص: 100

عنه عليه السلام :اللّهُمَّ ... إنَّكَ وَلِيُّ نَعمائي، ومُنتَهى مُنايَ، وغايَةُ رَجائي في مُنقَلَبي ومَثوايَ. (1)

عنه عليه السلام :اللّهُمَّ يا مَن لا يَصِفُهُ نَعتُ الواصِفينَ ، ويا مَن لا يُجاوِزُهُ رَجاءُ الرّاجينَ . (2)

2 / 6فَوقَ المُنىرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في ذِكرِ فَضلِ فاطِمَةَ عليهاالسلام يَومَ القِيامَةِ _ :وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ ، إنَّهَا الجارِيَةُ الَّتي تَجوزُ في عَرصَةِ القِيامَةِ عَلى ناقَةٍ رَأسُها مِن خَشيَةِ اللّهِ . . . فَيوحِي اللّهُ عز و جل إلَيها : يا فاطِمَةُ ! سَليني اُعطِكِ ، وتَمَنَّي عَلَيَّ اُرضِكِ ، فَتَقولُ : إلهي أنتَ المُنى وفَوقَ المُنى . (3)

2 / 7خَيرُ مَأمولٍالإمام علي عليه السلام :اللّهُمَّ أنتَ أهلُ الوَصفِ الجَميلِ ، وَالتَّعدادِ الكَثيرِ ، إن تُؤَمَّل فَخَيرُ مَأمولٍ ، وإن تُرجَ فَخَيرُ مَرجُوٍّ . اللّهُمَّ وقَد بَسَطتَ لي فيما لا أمدَحُ بِهِ غَيرَكَ ، ولا اُثني بِهِ عَلى أحَدٍ سِواكَ ، ولا اُوَجِّهُهُ إلى مَعادِنِ الخَيبَةِ ومَواضِعِ الرّيبَةِ ، وعَدَلتَ بِلِساني عَن مَدائِحِ الآدَمِيّينَ ، وَالثَّناءِ عَلَى المَربوبينَ المَخلوقينَ . اللّهُمَّ ولِكُلِّ مُثنٍ عَلى مَن أثنى عَلَيهِ مَثوبَةٌ مِن جَزاءٍ ، أو عارِفَةٌ مِن عَطاءٍ ، وقَد رَجَوتُكَ دَليلاً عَلى ذَخائِرِ الرَّحمَةِ وكُنوزِ المَغفِرَةِ . اللّهُمَّ وهذا مَقامُ مَن أفرَدَكَ بِالتَّوحيدِ الَّذي هُوَ لَكَ ، ولَم يَرَ مُستَحِقّا لِهذِهِ المَحامِدِ وَالمَمادِحِ غَيرَكَ ، وبي فاقَةٌ إلَيكَ لايَجبُرُ مَسكَنَتَها إلّا فَضلُكَ ، ولا يَنعَشُ (4) مِن خَلَّتِها (5) إلّا مَنُّك وجودُكَ ، فَهَب لنا في هذَا المَقامِ رِضاكَ ، وأغنِنا عَن مَدِّ الأَيدي إلى سِواكَ ، إنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ . (6)

.


1- .مصباح المتهجّد : ص 739 ح 830 ، الغارات : ج 2 ص 848 ، المزار الكبير : ص 284 ح 13 ، الإقبال : ج 2 ص 274 كلّها عن جابر الجعفي عن الإمام الباقر عليه السلام ، كامل الزيارات : ص 94 ح 93 عن أبي عليّ مهدي بن صدقة الرقي عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 100 ص 265 ح 2 .
2- .الصحيفة السجّاديّة : ص 123 الدعاء 31 .
3- .تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 484 و 485 ح 12 عن أبي ذرّ ، بحار الأنوار : ج 27 ص 139 ح 144 .
4- .نَعَشَ الإنسانَ ينعَشُه : تدارَكَه من هَلَكةٍ ، ونَعَشَه اللّه ُ وأنعَشَه : سَدَّ فقرَه (لسان العرب : ج 6 ص 356 «نعش») .
5- .الخَلّة : الحاجة والفقر (النهاية : ج 2 ص 72 «خلل») .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 91 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 57 ص 114 ح 90 .

ص: 101

2 / 6 بالاتر از آرزوها
2 / 7 بهترين آرزو

امام زين العابدين عليه السلام :بار خدايا! ... تو ولى نعمت منى، تو منتهاىِ آرزوهاى منى، و تو اميد نهايى من ، در بازگشتگاه و سراى آخرت هستى.

امام زين العابدين عليه السلام :بار خدايا ! اى كسى كه وصفِ وصف كنندگان از عهده وصفش بر نمى آيد، و اى كسى كه اميدِ اميدواران ، از او فراتر نمى رود [و همه اميدها به او مى انجامد]!

2 / 6بالاتر از آرزوهاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در بيان مقام والاى فاطمه عليهاالسلام در روز قيامت _ :سوگند به آن كه جانم در دست اوست، او بانويى است كه در صحنه قيامت ، سوار بر ناقه اى كه سرِ آن از خشيتِ الهى است ... عبور مى كند، و خداوند عز و جل به او وحى مى فرمايد كه: «اى فاطمه! از من بخواه تا به تو عطا كنم و آرزو كن تا خشنودت گردانم» و فاطمه عليهاالسلاممى گويد: معبود من! تو خود، آرزو و بالاتر از آرزوهايى .

2 / 7بهترين آرزوامام على عليه السلام :خدايا! تو سزاوار ستايشِ زيبا و شمارشِ نعمت هاى بى پايانى. اگر آرزو شوى ، بهترين آرزو شده اى و اگر به تو اميد بسته شود ، بهترين كسى هستى كه بدو اميد بسته مى شود. خدايا! تو به من توانِ بيان دادى و من با آن، غير از تو را نمى ستايم و كسى جز تو را ثنا نمى گويم و آن را متوجّه كان هاى ناكامى و محروميت و جايگاه هاى شك و بى اعتمادى (مخلوقات) نمى سازم . تو زبانم را از ستودن آدميان و ثناگويى بر آنان ، كه خود ، دستْ پرورده و آفريده اند ، باز داشتى. خدايا! براى هر ثناگويى، بر آن كه ثنايش گويد، پاداشى و دِهِشى است و من به تو اميد بسته ام، كه راه نما بر اندوخته هاى رحمت و گنج هاى آمرزشى. خدايا! در پيشگاه تو كسى ايستاده است كه تنها تو را يگانه مى داند _ كه يكتايى ، ويژه توست _ ، و غير از تو را سزامند اين مدح و ستايش ها نمى داند. مرا به تو ، چنان نيازى است كه تنها فضل تو آن را مى تواند جبران كند و تنها بخشش تو مى تواند آن را بزدايد . پس، اينك كه در پيشگاه تو ايستاده ايم، خشنودى ات را به ما ارزانى فرما و ما را از دست دراز كردن به سوى غير خودت ، بى نياز گردان، كه بى گمان ، تو بر هر كارى توانايى.

.

ص: 102

عنه عليه السلام_ مِن دُعائِهِ قَبلَ صَلاةِ اللَّيلِ _ :فَيا أمَلَ العارِفينَ ، ورَجاءَ الآمِلينَ ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ الطّاهِرينَ . . . . (1)

فاطمة عليهاالسلام_ في دُعائِها عَقيبَ الصَّلَواتِ الخَمسِ _ :سَيِّدي . . . إلَيكَ المُشتَكى ، وأنتَ المُستَعانُ والمُرتَجى . (2)

الإمام زين العابدين عليه السلام :اللّهُمَّ أنتَ المَدعُوُّ ، وأنتَ المَرجُوُّ ، ورازِقُ الخَيرِ ، وكاشِفُ السّوءِ . (3)

عنه عليه السلام_ فِي الدُّعاءِ _ :يا مَن هُوَ الرَّجاءُ وَالأَمَلُ ، وعَلَيهِ فِي الشَّدائِدِ المُتَّكَلُ . . . كَيفَ أخافُ وأنتَ رَجائي! وكَيفَ أضيعُ وأنتَ لِشِدَّتي ورَخائي (4) ! (5)

الإمام الباقر عليه السلام_ فِي الدُّعاءِ _ :اللّهُمَ مَن كانَ النّاسُ ثِقَتَهُ ورَجاءَهُ فَأَنتَ ثِقَتي ورَجائِي . اقدِر لي خَيرَها عافِيَةً ، ورَضِّني بِما قَضَيتَ لي . (6)

.


1- .بحار الأنوار : ج 87 ص 242 ح 51 نقلاً عن المصباح لابن الباقي .
2- .فلاح السائل : ص 423 ح 290 ، بحار الأنوار : ج 86 ص 104 ح 8 .
3- .الإقبال : ج 3 ص 350 ، مصباح المتهجّد : ص 834 ح 894 من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام .
4- .في الطبعة المعتمدة : «و رجائي» ، والتصويب من طبعة دار الكتب الإسلاميّة .
5- .الإقبال : ج 3 ص 352 ، مصباح المتهجّد : ص 836 ح 898 من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام .
6- .تهذيب الأحكام : ج 3 ص 81 ح 236 عن عبد اللّه بن ميمون عن أبيه ، الإقبال : ج 1 ص 318 ، مصباح المتهجّد : ص 555 ح 648 من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام وفيهما «عاقبة» بدل «عافية» ، بحار الأنوار : ج 98 ص 125 ح 3 .

ص: 103

امام على عليه السلام_ از دعاى ايشان در پيش از نماز شب _ :پس _ اى آرزوى عارفان، و اى اميد آرزومندان _ بر محمّد و خاندان پاك او، درود فرست ... .

فاطمه عليهاالسلام_ در تعقيبات نمازهاى پنجگانه _ :آقاى من! ... مرجع شكايات ، تويى و از تو بايد يارى خواست و به تو بايد اميد بست.

امام زين العابدين عليه السلام :بار خدايا! همگان ، تو را مى خوانند و اميد همه خلايق ، تويى . تو روزى كننده خوبى ها و زداينده بدى هايى .

امام زين العابدين عليه السلام_ در دعا _ :اى آن كه اميد و آرزوست و در سختى ها به او تكيه مى شود! ... چگونه بترسم ، در حالى كه تو اميد منى!؟ و چگونه تباه و نابود شوم ، در حالى كه در سختى و آسايش ، تكيه گاهم تويى!؟

امام باقر عليه السلام_ در دعا _ :بار خدايا! اگر هر كسِ ديگرى، مردم، تكيه گاه و اميدش باشند ، امّا من، تكيه گاه و اميدم تويى. بهترين عافيتِ (1) دنيا را قسمت من فرما و مرا به حكم و قضايى كه براى من تقدير كرده اى ، خشنود گردان.

.


1- .در مصباح المتهجّد (ص 555 ح 648)، به جاى «عافيت»، «عاقبت» آمده است.

ص: 104

2 / 8مَأمولٌ لِلدُّنيا وَالآخِرَةِالإمام زين العابدين عليه السلام_ فِي المُناجاةِ الإِنجيلِيَّةِ _ :سَيِّدي! أدعوكَ دُعاءَ مُلِحٍّ لا يَمَلُّ مَولاهُ ، وأتَضَرَّعُ إلَيكَ تَضَرُّعَ مَن أقَرَّ عَلى نَفسِهِ بِالحُجَّةِ في دَعواهُ ، وخَضَعَ لَكَ خُضوعَ مَن يُؤَمِّلُكَ لِاخِرَتِهِ ودُنياهُ ؛ فَلا تَقطَع عِصمَةَ رَجائي . (1)

عنه عليه السلام_ مِن دُعائِهِ فِي استِكشافِ الهُمومِ _ :اللّهُمَّ مَن أصبَحَ لَهُ ثِقَةٌ أو رَجاءٌ غَيرُكَ ، فَقَد أصبَحتُ وأنتَ ثِقَتي ورَجائي فِي الاُمورِ كُلِّها . (2)

عنه عليه السلام_ في دُعاءِ يَومِ عَرَفَةَ _ :يا عَظيما يُرجى لِكُلِّ عَظيمٍ ، اِغفِر لي ذَنبِيَ العَظيمَ ؛ فَإِنَّهُ لا يَغفِرُ الذَّنبَ العَظيمَ إلَا العَظيمُ . (3)

عنه عليه السلام_ أيضا _ :يا رَجائي في كُلِّ كُربَةٍ ، ويا وَلِيّي في كُلِّ نِعمَةٍ . . . . (4)

أعلام الدين عن طاووس اليماني :رَأَيتُ في جَوفِ اللَّيلِ رَجُلاً مُتَعَلِّقا بِأَستارِ الكَعبَةِ وهُوَ يَقولُ : ألا أيُّهَا المَأمولُ في كُلِّ حاجَةٍشَكَوتُ إلَيكَ الضُرَّ فَاسمَع شِكايَتي ألا يا رَجائي أنتَ كاشفُ كُربَتيفَهَب لي ذُنوبيكُلَّهَا واقضِ حاجَتي زادي قَليلٌ ما أراهُ مُبَلِّغيألِلزّادِ أبكي أم لِبُعدِ مَسافَتي أتَيتُ بِأَعمالٍ قِباحٍ رَدِيَّةٍفَما فِي الوَرى خَلقٌ جَنى كَجِنايَتي أتُحرِقُني فِي النّارِ يا غايَةَ المُنىفَأَينَ رَجائي مِنكَ أينَ مَخافَتي! قالَ : فَتَأَمَّلتُهُ فَإِذا هُوَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام . (5)

.


1- .بحار الأنوار : ج 94 ص 166 ح 22 نقلاً عن كتاب أنيس العابدين .
2- .الصحيفة السجّاديّة : ص 228 الدعاء 54 ، مصباح المتهجّد : ص 153 ح 242 من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 85 ص 260 ح4 .
3- .مصباح المتهجّد : ص 695 ح 771 ، الإقبال : ج 2 ص 108 ، المزار للمفيد : ص 160 ، المزار الكبير : ص 453 كلاهما من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 98 ص 232 .
4- .مصباح المتهجّد : ص 692 ح 771 ، الإقبال : ج 2 ص 105 ، المزار للمفيد : ص 157 ، المزار الكبير : ص 449 كلاهما من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 98 ص 230 .
5- .أعلام الدين : ص 171 ، بحار الأنوار : ج 99 ص 198 ح 15 .

ص: 105

2 / 8 آرزوى بايسته براى دنيا و آخرت

2 / 8آرزوى بايسته براى دنيا و آخرتامام زين العابدين عليه السلام_ در مناجات انجيليه _ :آقاى من! تو را مى خوانم ، چونان خواندنِ اصرار كننده اى كه از خواندن مولايش خسته نمى شود و به تو التماس مى كنم ، چون التماس كسى كه در دعوايش ، با دليل، عليه خود اقرار كرده است و در برابرت خاضع گشته ، چونان خضوعِ كسى كه براى دنيا و آخرتش تو را آرزو مى كند . پس رشته اميد مرا قطع مكن.

امام زين العابدين عليه السلام_ از دعاى ايشان براى رفع اندوه ها _ :بار خدايا! هر كس اعتماد و اميدش به غير تو باشد، براى من، در همه كارها، تو مورد اعتماد و اميدى .

امام زين العابدين عليه السلام_ در دعاى روز عرفه _ :اى بزرگى كه براى هر امر بزرگى به او اميد بسته مى شود! گناه بزرگ مرا ببخشاى ، كه گناه بزرگ را جز بزرگ ، نمى بخشايد .

امام زين العابدين عليه السلام_ در دعاى روز عرفه _ :اى اميد من در هر اندوهى، و اى آن كه هر نعمتى دارم ، از تو دارم! ... .

أعلام الدين_ به نقل از طاووس يمانى _ :در نيمه هاى شب ، مردى را ديدم كه به پرده كعبه چنگ زده است و مى گويد: الا ، اى آن كه در هر نيازى بدو آرزو مى بندند! از رنج هايم به تو شِكوه مى كنم . شِكوه ام را بشنو . الا ، اى اميد من! تويى گسارنده اندوه من . پس گناهانم، همه را ببخشاى و حاجتم را برآور ... . آيا در آتشم مى سوزانى ، اى فرجامينِ آرزوها؟ پس اميدم به تو چه مى شود، بيمم كجاست؟»! دقّت كردم . ديدم على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام است.

.

ص: 106

الإمام الصادق عليه السلام_ فِي الدُّعاءِ _ :يا مَن أرجوهُ لِكُلِّ خَيرٍ ، وآمَنُ سَخَطَهُ عِندَ كُلِّ عَثرَةٍ . (1)

2 / 9المَأمولُ عِندَ انقِطاعِ الآمالِالإمام زين العابدين عليه السلام :إلهي حَرَمَني كُلُّ مَسؤولٍ رِفدَهُ (2) ، ومَنَعَني كُلُّ مَأمولٍ ما عِندَهُ ، وأخلَفَني مَن كُنتُ أرجوهُ لِرَغبَةٍ ، وأقصِدُهُ لِرَهبَةٍ ، وحالَ الشَّكُّ في ذلِكَ يَقينا ، وَالظَنُّ عِرفانا ، وَاستَحالَ الرَّجاء يَأسا ، ورَدَّتنِي الضَّرورَةُ إلَيكَ حينَ خابَت آمالي ، وَانقَطَعَت أسبابي ، وأيقَنتُ أنَّ سَعيي لا يُفلِحُ ، وَاجتِهادي لا يَنجَحُ إلّا بِمَعونَتِكَ ، وأنَّ مُريدي بِالخَيرِ لا يَقدِرُ عَلى إنالَتي إيّاهُ إلّا بِإِذنِكَ . (3)

.


1- .رجال الكشّي : ج 2 ص 667 ح 689 عن محمّد بن زيد الشحّام ، الإقبال : ج 3 ص 211 عن محمّد السجّاد وفيه «شرّ» بدل «عثرة» ، مصباح المتهجّد : ص 356 ح 474 ، جمال الاُسبوع : ص 238 كلاهما من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 47 ص 36 ح 35 .
2- .رَفَدَهُ : أعطاه أو أعانه (المصباح المنير : ص 232 «رفد») .
3- .بحار الأنوار : ج 94 ص 129 ح 19 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي .

ص: 107

2 / 9 آرزوى بايسته هنگام قطع شدن آرزوها

امام صادق عليه السلام_ در دعا _ :اى كسى كه براى هر خيرى چشم اميد به او دارم و هنگام هر لغزشى ، از خشم او در امانم!

2 / 9آرزوى بايسته هنگام قطع شدن آرزوهاامام زين العابدين عليه السلام :معبود من! از هر كه درخواست نمودم ، مرا از عطايش محروم ساخت و از هر كس هر آرزوى ممكنى داشتم ، از من دريغ كرد و هر كس كه براى خواهشى به او اميد بستم يا براى ترس و بيمى نزدش رفتم ، خلافِ انتظارم را از او ديدم و شكّ من در اين باره [كه به مخلوق، اميد نشايد بست،] به يقين و گمان من ، به شناخت [قطعى] و اميد من به يأس تبديل شد و آن گاه كه آرزوها برآورده نگشتند و همه رشته ها بُريده شدند، ضرورت، مرا به سوى تو كشاند و يقين كردم كه تلاش من ، به جايى نمى رسد و كوششم به نتيجه نمى رسد ، مگر با كمك تو و هر كس خير را بخواهد ، نمى تواند مرا به آن خير و خوبى برساند ، مگر با اجازه تو.

.

ص: 108

عنه عليه السلام :اللّهُمَّ قَد أكدَى (1) الطَّلَبُ وأعيَتِ (2) الحِيَلُ إلّا عِندَكَ ، وضاقَتِ المَذاهِبُ وَامتَنَعَتِ المَطالِبُ وعَسُرَتِ الرَّغائِبُ وَانقَطَعَتِ الطُّرُقُ إلّا إلَيكَ ، وتَصَرَّمَتِ (3) الآمالُ وَانقَطَعَ الرَّجاءُ إلّا مِنكَ ، وخابَتِ الثِّقَةُ وأخلَفَ الظَّنُ إلّا بِكَ . (4)

عنه عليه السلام :اللّهُمَّ بِذِكرِكَ أستَفتِحُ مَقالي ، وبِشُكرِكَ أستَنجِحُ سُؤالي ، وعَلَيكَ تَوَكُّلي في كُلِّ أحوالي ، وإيّاكَ أمَلي فَلا تُخَيِّب آمالي . (5)

عنه عليه السلام_ مِن دُعائِهِ في صَلاةِ اللَّيلِ _ :أنَا العَبدُ الضَّعيفُ عَمَلاً ، الجَسيمُ أمَلاً ، خَرَجَت مِن يَدي أسبابُ الوُصُلاتِ إلّا ما وَصَلَهُ رَحمَتُك ، وتَقَطَّعَت عَنّي عِصَمُ الآمالِ إلّا ما أنَا مُعتَصِمٌ بِهِ مِن عَفوِكَ . (6)

الإمام الصادق عليه السلام :اللّهُمَّ أنتَ أنتَ ، اِنقَطَعَ الرَّجاءُ إلّا مِنكَ ، وخابَتِ الآمالُ إلّا فيكَ ، يا ثِقَةَ مَن لا ثِقَةَ لَهُ ، لا ثِقَةَ لي غَيرُكَ ، اِجعَل لي مِن أمري فَرَجا ومَخرَجا ، وَارزُقني مِن حَيثُ أحتَسِبُ ومِن حَيثُ لا أحتَسِبُ . (7)

عنه عليه السلام :اللّهُمَّ . . . اكفِني ما ضاقَ بِهِ صَدري ، وعِيلَ (8) بِهِ صَبري ، وقَلَّت فيهِ حيلَتي ، وضَعُفَت عَنهُ قُوَّتي ، وعَجَزَت عَنهُ طاقَتي ، ورَدَّتني فيهِ الضَّرورَةُ عِندَ انقِطاعِ الآمالِ وخَيبَةِ الرَّجاءِ مِنَ المَخلوقينَ إلَيكَ . (9)

.


1- .الكُدية: قطعة غليظة صلبة لا تعمل فيها الفأس، وأكدى الحافر: إذا بلغها (النهاية: ج4 ص156 «كدا») .
2- .عَيَّ : عجز عنها وأشكل عليه أمرها (النهاية : ج 3 ص 334 «عيا») .
3- .الصرم : القطع (النهاية : ج 3 ص 26 «صرم») .
4- .الدعوات : ص 72 ح 171 ، بحار الأنوار : ج 95 ص 450 ح 3 .
5- .بحار الأنوار : ج 94 ص 153 ح 22 نقلاً عن بعض قدماء الأصحاب في كتاب أنيس العابدين عن المناجاة الانجيلية .
6- .الصحيفة السجّاديّة : ص 129 الدعاء 32 ، الإقبال : ج 2 ص 153 عن الإمام الصادق عليه السلام في دعائه يوم عرفة وفيه «فارحم عبدك الضعيف» بدل «أنا العبد الضعيف» ، بحار الأنوار : ج 98 ص 265 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 6 ص 183 .
7- .مصباح المتهجّد : ص 329 ح 437 عن مبشّر بن عبد العزيز ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 124 ح 2332 عن ميسر بن عبد العزيز ، بحار الأنوار : ج 90 ص 36 ح 4 .
8- .عِيل : غُلِب (النهاية : ج 3 ص 322 «عول») .
9- .فلاح السائل : ص 446 ح 304 عن معاوية بن عمّار ، مصباح المتهجّد : ص 113 ح 189 عن معاوية بن عمّار من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 86 ص 121 ح 3 .

ص: 109

امام زين العابدين عليه السلام :بار خدايا! همه جستن ها بى نتيجه مانْد و چاره انديشى ها راه به جايى نبرد ، مگر در نزد تو، و راه ها تنگ ، خواست ها ، ناشدنى و مطلوب ها، دست نايافتنى و راه ها، قطع مى گردند ، مگر به سوى تو، و رشته آرزو و اميد، بُريده مى شود ، مگر آرزوى تو و اميد به تو، و اعتماد و حسن ظن [به هر كس] به بى اعتمادى و سوء ظن ، بدل مى شود ، مگر اعتماد و حُسن ظن به تو .

امام زين العابدين عليه السلام :بار خدايا! به نام و ياد تو سخنم را مى آغازم و با سپاس گزارى از تو ، برآورده شدن خواهشم را مى طلبم و در همه احوالم بر تو توكّل مى كنم و تنها آرزويم تويى . پس مرا در آرزوهايم، نامراد مكن .

امام زين العابدين عليه السلام_ از دعاى ايشان در نماز شب _ :اين بنده، كردارش اندك و آرزويش بزرگ است. رشته هاى اتّصال از دستم خارج گشته است ، مگر آن رشته اى كه رحمت تو وصلش بدارد و زنجيره هاى آرزوها در من گسسته است ، مگر زنجيره بخشايش تو كه بدان ، چنگ آويخته ام.

امام صادق عليه السلام :خدايا! تو، تويى (هيچ كس چون تو نمى تواند باشد) . هر اميدى جز اميد به تو ، قطع مى شود و هر آرزويى جز آرزوى تو ناكام مى گردد . اى تكيه گاه آن كه تكيه گاهى ندارد! مرا تكيه گاهى جز تو نيست . در كار من ، گشايشى و راه خروجى قرار ده و از آن جا كه گمانش را دارم و ندارم ، روزى ام ده.

امام صادق عليه السلام :بار خدايا! ... از اين حال و روز كه دلْ تنگم كرده و شكيبايى ام را بُريده و چاره اى برايم باقى نگذاشته و قدرتم به آن نمى رسد و از توانم خارج گشته و اميد و چشمداشتم به مخلوق ، قطع شده و به ناچار نزد تو آمده ام، تو خود ، كفايتم كن.

.

ص: 110

عنه عليه السلام :اللّهُمَّ إنَّهُ قَد أكدَى الطَّلَبُ ، وأعيَتِ الحِيَلُ إلّا عِندَكَ ، وَانغَلَقتِ الطُّرُقُ وضاقَتِ المَذاهِبُ إلّا إلَيكَ ، ودَرَسَتِ (1) الآمالُ وَانقَطَعَ الرَّجاءُ إلّا مِنكَ ، وكُذِّبَ الظَّنُّ واُخلِفَتِ العِداةُ إلّا عِدَتُكَ . (2)

راجع : موسوعة العقائد الإسلاميّة (معرفة اللّه ) : ج 3 ص 62 (القسم الأوّل / الفصل الثالث : مبادئ معرفة اللّه عز و جل / تجلّي الفطرة عند الشدائد) .

.


1- .درس : عفا وخفيت آثاره (المصباح المنير : ص 192 «درس») .
2- .مُهَج الدعوات : ص 226 عن الربيع ، الإقبال : ج 3 ص 276 عن أبي عليّ بن إسماعيل بن يسار عن الإمام الكاظم عليه السلام ، المزار الكبير : ص 197 ، المصباح للكفعمي : ص 713 كلاهما من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 86 ص 317 ح 67 نقلاً عن محمّد بن هارون التلعكبري في مجموع الدعوات وكلّها نحوه .

ص: 111

امام صادق عليه السلام :بار خدايا! سعى ، بى نتيجه ماند و چاره انديشى ها ، راه به جايى نبرد ، مگر در نزد تو، و همه راه ها بسته و مسيرها تنگ اند ، مگر راه ها و مسيرهايى كه به تو مى رسند، و همه آرزوها بر باد رفته و اميدها قطع شده است، مگر آرزوى تو و اميد به تو، و همه خوش گمانى ها دروغ از آب در آمده و همه وعده ها زير پا گذاشته شده اند، مگر وعده هاى تو.

ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 4 ص 97 (خداشناسى / ابزارهاى معرفت خدا / تجلّى فطرت در سختى ها) .

.

ص: 112

الفصل الثّالث : طريق بلوغ الآمال3 / 1حُسنُ النِّيَّةِالإمام عليّ عليه السلام :جَميلُ النِّيَّةِ سَبَبٌ لِبُلوغِ الاُمنِيَّةِ. (1)

عنه عليه السلام :مَن أخلَصَ بَلَغَ الآمالَ. (2)

3 / 2حُسنُ العَمَلِالإمام عليّ عليه السلام :مَن أحسَنَ عَمَلَهُ بَلَغَ أمَلَهُ. (3)

عنه عليه السلام :مَن حَسُنَ عَمَلُهُ بَلَغَ مِنَ اللّهِ أمَلَهُ. (4)

.


1- .غرر الحكم : ج 3 ص 367 ح 4766 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 221 ح 4294 .
2- .غرر الحكم : ج 5 ص 141 ح 7675 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 451 ح 8043 .
3- .غرر الحكم : ج 5 ص 266 ح 8287 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 446 ح 7876 .
4- .غرر الحكم : ج 5 ص 376 ح 8826 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 462 ح 8408 وفيه «الآخرة» بدل «اللّه » .

ص: 113

فصل سوم : راه رسيدن به آرزوها
3 / 1 نيّت نيك
3 / 2 كردار نيك

فصل سوم : راه رسيدن به آرزوها3 / 1نيّت نيكامام على عليه السلام :نيّت زيبا ، سبب رسيدن به آرزوست.

امام على عليه السلام :هر كه خلوص داشته باشد ، به آرزوها مى رسد.

3 / 2كردار نيكامام على عليه السلام :هر كه كردارش را نيك گردانَد ، به آرزويش مى رسد.

امام على عليه السلام :هر كه كردارش نيك باشد ، خداوند ، او را به آرزويش مى رساند.

.

ص: 114

3 / 3الصَّبرالإمام عليّ عليه السلام :يَؤولُ أمرُ الصَّبورِ إلى دَركِ غايَتِهِ وبُلوغِ أمَلِهِ. (1)

عنه عليه السلام :مَن صَبَرَ نالَ المُنى. (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ عيسَى بنَ مَريَمَ عليه السلام قالَ لِأَصحابِهِ : ... بِحَقٍّ أقولُ لَكُم ، إنَّكُم لا تُصيبونَ ما تُريدونَ إلّا بِتَركِ ما تَشتَهونَ ، ولا تَنالونَ ما تَأمُلونَ إلّا بِالصَّبرِ عَلى ما تَكرَهونَ. (3)

3 / 4العَمَلُ لِدارِ البَقاءِالكتاب«الْمَالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ الْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَ خَيْرٌ أَمَلاً » . (4)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :نالَ المُنى مَن عَمِلَ لِدارِ البَقاءِ. (5)

عنه عليه السلام :مَن عَمَرَ آخِرَتَهُ بَلَغَ آمالَهُ. (6)

عنه عليه السلام :مَن جَعَلَ كُلَّ هَمِّهِ لِاخِرَتِهِ ظَفِرَ بِالمَأمولِ. (7)

.


1- .غرر الحكم : ج 6 ص 492 ح 11048 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 554 ح 10214 .
2- .غرر الحكم : ج 5 ص 150 ح 7722 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 428 ح 7289 .
3- .تحف العقول : ص 305 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 283 ح 1 ؛ تاريخ دمشق : ج 68 ص 66 نحوه وراجع : كنز الفوائد : ج 1 ص 217 وأعلام الدين : ص 149 .
4- .الكهف : 46 .
5- .غرر الحكم : ج 6 ص 168 ح 9951 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 497 ح 9160 .
6- .غرر الحكم : ج 5 ص 277 ح 8348 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 455 ح 8203 .
7- .غرر الحكم : ج 5 ص 310 ح 8512 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 449 ح 7991 .

ص: 115

3 / 3 شكيبايى
3 / 4 كار كردن براى سراى ماندگارى

3 / 3شكيبايىامام على عليه السلام :انسان شكيبا ، سرانجام به مقصدش مى رسد و به آرزويش دست مى يابد.

امام على عليه السلام :هر كه شكيبايى ورزد ، به آرزوها دست مى يابد.

امام صادق عليه السلام :عيسى بن مريم عليه السلام به يارانش فرمود: «به حق به شما مى گويم: به آنچه مى خواهيد، نمى رسيد، مگر با ترك شهوات، و به آنچه آرزو مى كنيد، دست نمى يابيد، مگر با شكيبايى بر ناملايمات» .

3 / 4كار كردن براى سراى ماندگارىقرآن«دارايى و فرزندان ، زينت زندگى دنيايند، و مانده هاى نيك از نظر پاداش ، نزد پروردگارت بهتر و از نظر اميد [نيز ]بهترند» .

حديثامام على عليه السلام :هر كه براى سراى ماندگارى كار كند ، به آرزوها دست مى يابد.

امام على عليه السلام :هر كه آخرتش را آباد كند ، به آرزوهايش مى رسد.

امام على عليه السلام :هر كه تمام همّ و غمش را براى آخرتش قرار دهد ، به آرزو دست مى يابد.

.

ص: 116

عنه عليه السلام :مَن كانَتِ الآخِرَةُ هِمَّتَهُ بَلَغَ مِنَ الخَيرِ غايَةَ اُمنِيَّتِهِ. (1)

عنه عليه السلام :مَن أمَّلَ ثَوابَ الحُسنى لَم تُنكَد (2) آمالُهُ. (3)

عنه عليه السلام :صارَ أولياءُ اللّهِ إلَى الأَجرِ بِالصَّبرِ ، وإلَى الأَمَلِ بِالعَمَلِ. (4)

عنه عليه السلام :إنَّكُم إنِ اغتَنَمتُم صالِحَ الأَعمالِ نِلتُم مِنَ الآخِرَةِ نِهايَةَ الآمالِ. (5)

عنه عليه السلام :ألا وإنَّكُم في أيّامِ أمَلٍ مِن وَرائِهِ أجَلٌ ؛ فَمَن عَمِلَ في أيّامِ أمَلِهِ قَبلَ حُضورِ أجَلِهِ فَقَد نَفَعَهُ عَمَلُهُ ولَم يَضرُرهُ أجَلُهُ ، ومَن قَصَّرَ في أيّامِ أمَلِهِ قَبلَ حُضورِ أجَلِهِ فَقَد خَسِرَ عَمَلُهُ وضَرَّهُ أجَلُهُ. (6)

3 / 5الاِتِّكالُ عَلَى اللّه عزّ و جلِّالإمام عليّ عليه السلام :مَن يَكُنِ اللّهُ أمَلَهُ ، يُدرِك غايَةَ الأَمَلِ وَالرَّجاءِ. (7)

عنه عليه السلام :مَن لَم يَكُنِ هَمُّهُ ما عِندَ اللّهِ سُبحانَهُ لَم يُدرِك مُناهُ. (8)

.


1- .غرر الحكم : ج 5 ص 393 ح 8902 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 434 ح 7489 .
2- .نَكِد عيشُه : اشتدّ وعَسُر (القاموس المحيط : ج 1 ص 342 «نكد») .
3- .غرر الحكم : ج 5 ص 422 ح 9020 .
4- .تحف العقول : ص 219 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 147 ح 3249 نحوه ، بحار الأنوار : ج 78 ص 58 ح 127 ؛ دستور معالم الحكم : ص 34 .
5- .غرر الحكم : ج 3 ص 66 ح 3842 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 174 ح 3628 .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 28 ، الإرشاد : ج 1 ص 235 ، الغارات : ج 2 ص 634 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 333 ح 21 ؛ إعجاز القرآن : ص 145 ، مطالب السؤول : ج 1 ص 242 ، البداية والنهاية : ج 7 ص 309 نحوه .
7- .غرر الحكم : ج 5 ص 375 ح 8820 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 436 ح 7546 .
8- .غرر الحكم : ج 5 ص 410 ح 8970 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 433 ح 7466 .

ص: 117

3 / 5 تكيه كردن به خدا

امام على عليه السلام :هر كه آخرت ، همّ و غم او باشد ، به نهايت آرزويش از خوبى ها مى رسد.

امام على عليه السلام :هر كه پاداش سراى نيكوتر (آخرت) را آرزو كند ، آرزوهايش دشوار نمى گردد.

امام على عليه السلام :اولياى خداوند ، با شكيبايى به سوى پاداش رفتند و با كار [و تلاش] ، به سوى آرزو.

امام على عليه السلام :شما اگر كارهاى نيك را غنيمت شماريد ، در آخرت به نهايت آرزوها مى رسيد.

امام على عليه السلام :هان! شما در روزگار آرزومندى به سر مى بريد كه در پىِ آن، اَجَل است. پس هر كه در روزگار آرزومندى و پيش از فرا رسيدن اَجَلش كار كند، كارش به حال او سودمند مى افتد و اَجَلش به او زيانى نمى رساند و هر كه در روزگار آرزومندى و پيش از فرا رسيدن اجلش كوتاهى كند، زيانكارى شود و مرگ و اجلش مايه زيان او مى گردند.

3 / 5تكيه كردن به خداامام على عليه السلام :كسى كه خدا اميد [و آرزوى] او باشد ، غايت اميد و آرزويش را در مى يابد.

امام على عليه السلام :كسى كه اهتمام او به آنچه نزد خداست ، نباشد ، به آرزوهايش نمى رسد.

.

ص: 118

عنه عليه السلام :مَن رَغِبَ فيما عِندَ اللّهِ بَلَغَ آمالَهُ. (1)

عنه عليه السلام :إنَّكُم إن رَجَوتُمُ اللّهَ بَلَغتُم آمالَكُم ، وإن رَجَوتُم غَيرَ اللّهِ خابَت أمانِيُّكُم و آمالُكُم. (2)

راجع: ص 130 (الاِتّكال على غير اللّه عز و جل) .

3 / 6الاِستِعانَةُ بِاللّه عزّ و جلِّالإمام عليّ عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :اللّهُمَّ إنَّ الآمالَ مَنوطَةٌ (3) بِكَرَمِكَ ، فَلا تَقطَع عَلائِقَها بِسَخَطِكَ. (4)

عنه عليه السلام :إلهي ، إن كانَ صَغُرَ في جَنبِ طاعَتِكَ عَمَلي فَقَد كَبُرَ في جَنبِ رَجائِكَ أمَلي ، إلهي كَيفَ أنقَلِبُ بِالخَيبَةِ مِن عِندِكَ مَحروما وكُلُّ ظَنّي بِجودِكَ أن تَقلِبَني بِالنَّجاةِ مَرحوما ، إلهي لَم اُسلِّط عَلى حُسنِ ظَنّي بِكَ قُنوطَ الآيِسينَ ، فَلا تُبطِل صِدقَ رَجائي مِن بَينِ الآمِلينَ. (5)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ فيما نُسِبَ إلَيهِ _ :إلَهي .. . أنتَ الرَّؤوفُ الرَّحيمُ البَرُّ الكَريمُ ، الَّذي لا يُخَيِّبُ قاصديهِ ، ولا يَطرُدُ عَن فِنائِهِ آمِليهِ ، بِساحَتِكَ تَحُطُّ رِحالُ الرّاجينَ ، وبِعَرصَتِكَ تَقِفُ آمالُ المُستَرفِدينَ ، فَلا تُقابِل آمالَنا بِالتَّخييبِ وَالإِياسِ ، ولا تُلبِسنا سِربالَ القُنوطِ وَالإِبلاسِ. (6)

.


1- .غرر الحكم : ج 5 ص 324 ح 8573 .
2- .غرر الحكم : ج 3 ص 68 ح 3854 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 175 ح 3636 .
3- .منوطة : أي معلّقة . ناطَهُ نَوطا : عَلّقه (القاموس المحيط : ج 2 ص 389 «نوط») .
4- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 348 ح 995 .
5- .المزار الكبير : ص 151 ، المزار للشهيد الأوّل : ص272 كلاهما عن ميثم ، المصباح للكفعمي : ص485 ، البلد الأمين : ص 312 كلاهما عن الإمام العسكري عن آبائه عنه عليهم السلام وفيها «و كان ظنّي» بدل «و كلّ ظنّي» ، بحار الأنوار : ج 94 ص 100 ح 14 ؛ دستور معالم الحكم : ص 131 .
6- .بحار الأنوار : ج 94 ص 146 .

ص: 119

3 / 6 كمك جستن از خدا

امام على عليه السلام :هر كه به آنچه نزد خداست، راغب باشد، به آرزوهايش نائل مى آيد.

امام على عليه السلام :اگر شما به خدا اميد ببنديد ، به آرزوهايتان مى رسيد و اگر به غيرِ خدا اميد ببنديد ، به آمال و آرزوهايتان دست نمى يابيد .

ر . ك : ص 131 (تكيه بر غير خدا) .

3 / 6كمك جستن از خداامام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :بار خدايا! آرزوها به كَرَم تو بسته اند . پس با خشم و ناخشنودى ات [از من] ، بندهاى آنها را قطع مكن.

امام على عليه السلام :معبود من! اگر عمل اطاعت آميز من در پيشگاه تو ناچيز است ، امّا در عوض ، آرزوى فراوان به لطف اميدبخش تو بسته ام. معبود من! چگونه از درگاه تو محروم باز گردم ، در حالى كه همه گمانم به بخشندگى تو، آن است كه مرا مورد مهر خويش قرار دهى و كامياب ، بازَم گردانى؟ معبود من! نوميدىِ نوميدان را بر گمان نيكم به تو، چيره نگردانيده ام . پس، از ميان اميدواران ، بر اميد نيك، مُهر بطلان مزن [و مرا نوميد بر مگردان] .

امام زين العابدين عليه السلام_ در آنچه به ايشان نسبت داده شده است _ :معبود من!... تو آن رئوف مهربان نيكوكارِ كريمى هستى كه هر كه را به او رو آورد ، نوميد بر نمى گردانَد و آرزومندانش را از درگاهش نمى رانَد. اميدواران ، در بارگاه تو بار مى افكنند و آرزوهاى عطاخواهان ، در ميدان تو توقّف مى كنند. پس آرزوهاى ما را با ناكامى و يأس ، پاسخ مده و جامه هاى نوميدى و يأس بر ما مپوشان.

.

ص: 120

عنه عليه السلام :اللّهُمَّ .. . أسأَلُكَ مِنَ الشَّهادَةِ أقسَطَها ، و مِنَ العِبادَةِ أنشَطَها . . . ومِنَ الأَعمالِ أقسَطَها ، ومِنَ الآمالِ أوفَقَها ، ومِنَ الأَقوالِ أصدَقَها. (1)

عنه عليه السلام :إلهي ، كَسري لا يَجبُرُهُ إلّا لُطفُكَ وحَنانُكَ .. . واُمنِيَّتي لا يُبَلِّغُنيها إلّا فَضلُكَ. (2)

الإمام الصادق عليه السلام_ في دُعاءِ الصَّباحِ _ :يا مَن جودُهُ وسيلَةُ كُلِّ سائِلٍ ، وكَرَمُهُ شَفيعُ كُلِّ آمِلٍ ، يا مَن هُوَ بِالجودِ مَوصوفٌ ، اِرحَم مَن هُوَ بِالإِساءَةِ مَعروفٌ. (3)

عنه عليه السلام_ في دُعاءِ السَّفَرِ _ :اللّهُمَّ فَاصرِف عَنّي مَقاديرَ كُلِّ بَلاءٍ ، ومَقضِيَّ كُلِّ لَأواءٍ (4) ، وَابسُط عَلَيَّ كَنَفا (5) مِن رَحمَتِكَ ، ولُطفا مِن عَفوِكَ ، وسَعَةً مِن رِزقِكَ ، وتَماما مِن نِعمَتِكَ ، وجِماعا (6) مِن مُعافاتِكَ ، وأوقعِ عَلَيَّ فيهِ جَميعَ قَضائِكَ عَلى مُوافَقَةِ جَميعِ هَوايَ في حَقيقَةِ (7) أحسَنِ أمَلي. (8)

.


1- .بحار الأنوار : ج 94 ص 155 ح 22 نقلاً عن بعض قدماء الأصحاب في كتاب أنيس العابدين .
2- .بحار الأنوار : ج 94 ص 149 نقلاً عن بعض كتب الأصحاب وراجع : البلد الأمين : ص 312 والمصباح للكفعمي : ص 486 .
3- .البلد الأمين : ص 63 ، مصباح المتهجّد : ص 233 ح 339 ، بحار الأنوار : ج 86 ص 182 ح 46 .
4- .اللأواء : الشدّة (الصحاح : ج 6 ص 2478 «لأى») .
5- .الكَنَف : الجانب والظلّ والحرز والستر والناحية . (القاموس المحيط : ج 3 ص 192 «كنف») .
6- .جِماع الشيء : جَمعه ، يقال : جِماعُ الخِباءِ الأخبيةُ ؛ أي جمعُها ، لأنّ الجِماع ما جمع عددا (القاموس المحيط : ج 3 ص 15 «جمع») . قال ابن الأثير : جماع الإثمّ: مجمعه ومظنّته (النهاية : ج 1 ص 295 «جمع») .
7- .قال الفيض الكاشاني رحمه الله : اُريد بالحقيقة [هنا] : التحقّق والإثبات (الوافي : ج 12 ص 404) .
8- .الكافي : ج 4 ص 288 ح 5 عن أبي سعيد المكاري ، المصباح للكفعمي : ص 319 ، المقنعة : ص 392 ، الأمان : ص 41 كلاهما من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 100 ص 105 ح 11 .

ص: 121

امام زين العابدين عليه السلام :بار خدايا! ... از تو درخواست مى كنم : از شهادت (گواهى)، درست ترين آن را، از عبادت، با نشاط ترينش را... ، از اعمال، صحيح ترينِ آنها را، از آرزوها ، مناسب ترينِ آنها را، و از گفتارها ، راست ترين آنها را.

امام زين العابدين عليه السلام :معبود من! پريشانى مرا ، جز لطف و مهر تو به سامان نمى آورد... و جز فضل تو ، چيزى مرا به آرزويم نمى رساند.

امام صادق عليه السلام_ در دعاى صباح _ :اى كسى كه جودش دستاويز هر درخواستگرى است و كَرَمش ، ميانجىِ هر آرزومندى است! اى كسى كه به بخشندگى وصف گرديده است! رحم فرما بر كسى كه به بدى كردن، معروف است.

امام صادق عليه السلامدر دعاى سفر _ :بار خدايا! هر بلايى را كه مقدّر گشته و هر سختى اى را كه حكم آن صادر شده است ، از من بگردان و سايه رحمتت را بر من بگستران و به لطف خويش ، مرا ببخشاى و درِ روزى ات را برايم گشايش ده و نعمتت را بر من ، تمام گردان و مرا از هر جهت ، مشمول عافيت خود گردان و در اين سفر ، همه قضايت را سازگار با همه دلخواه من قرار ده و بهترين آرزوهاى مرا تحقّق بخش.

.

ص: 122

عنه عليه السلام_ في دُعائِهِ عِندَ التَّوَجُّهِ إلى مِنى _ :اللّهُمَّ إيّاكَ أرجو وإيّاكَ أدعو ، فَبَلِّغني أمَلي وأصلِح لي عَمَلي. (1)

عنه عليه السلام :اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ، وأعِذنا أن تُخَيِّبَ آمالَنا وتُحبِطَ أعمالَنا. (2)

.


1- .الكافي : ج 4 ص 460 ح 4 ، تهذيب الأحكام : ج 5 ص 177 ح 595 كلاهما عن معاوية بن عمّار ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 539 ، المقنع للصدوق : ص 268 ، المقنعة : ص 407 والثلاثة الأخيرة من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 99 ص 247 ح 2 .
2- .الدروع الواقية : ص 96 ، بحار الأنوار : ج 97 ص 144 .

ص: 123

امام صادق عليه السلام_ از دعاى ايشان ، هنگام ره سپار شدن به مِنا _ :بار خدايا! اميدم به توست و تو را مى خوانم . پس مرا به آرزويم برسان و عمل مرا شايسته گردان.

امام صادق عليه السلام :بار خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد ، درود فرست و ما را از اين كه آرزوهايمان را برآورده نسازى و اعمالمان را بى حاصل گردانى، محفوظ بدار .

.

ص: 124

الفصل الرابع : آفات الآمال4 / 1سوءُ النِّيَّةِالإمام عليّ عليه السلام :مَن أساءَ النِّيَّةَ ، مُنِعَ الاُمنِيَّةَ (1) . (2)

4 / 2الكَسَلالإمام عليّ عليه السلام :مَن دامَ كَسَلُهُ ، خابَ أمَلُهُ. (3)

4 / 3الجَزَعالإمام عليّ عليه السلام :إيّاكَ وَالجَزَعَ ؛ فَإِنَّهُ يَقطَعُ الأَمَلَ ، ويُضعِفُ العَمَلَ ، ويورِثُ الهَمَّ. (4)

.


1- .حول معنى «التمنّي» راجع : ص 51 (المدخل) .
2- .غرر الحكم : ج 5 ص 271 ح 8311 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 446 ح 7850 وفيه «عدم» بدل «مُنع» .
3- .غرر الحكم : ج 5 ص 187 ح 7907 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 453 ح 8148 .
4- .الجعفريّات : ص 234 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 223 ، بحار الأنوار : ج 82 ص 144 ح 29 .

ص: 125

فصل چهارم : آفت هاى آرزوها
4 / 1 نيّت بد
4 / 2 تنبلى
4 / 3 ناشكيبايى

فصل چهارم : آفت هاى آرزوها4 / 1نيّت بدامام على عليه السلام :هر كه بدنيّت باشد ، از رسيدن به آرزو محروم مى ماند.

4 / 2تنبلىامام على عليه السلام :هر كه تنبلى اش (سستى اش) پايدار بمانَد ، در آرزويش ناكام مى شود.

4 / 3ناشكيبىامام على عليه السلام :از ناشكيبى بپرهيز كه اميد را قطع مى كند و عمل را به ضعف مى كشانَد و اندوه به بار مى آورد.

.

ص: 126

4 / 4طَلَبُ المُستَحيلِالإمام عليّ عليه السلام :مَن أمَّلَ ما لا يُمِكنُ ، طالَ تَرَقُّبُهُ. (1)

عنه عليه السلام :مَن طَلَبَ ما لا يَكونُ ، ضَيَّعَ مَطلَبَهُ. (2)

عنه عليه السلام :مَن سَعى في طَلَبِ السَّرابِ ، طالَ تَعَبُهُ وكَثُرَ عَطَشُهُ . مَن أمَّلَ الرِّيَّ مِنَ السَّرابِ ، خابَ أمَلُهُ وماتَ بِعَطَشِهِ. (3)

4 / 5الاِشتِغالُ بِالمَلاهيالإمام عليّ عليه السلام :لا تُفنِ عُمُرَكَ فِي المَلاهي ؛ فَتَخرُجَ مِنَ الدُّنيا بِلا أمَلٍ. (4)

4 / 6الاِشتِغالُ بِالفُضولِالإمام عليّ عليه السلام :مَنِ اشتَغَلَ بِالفُضولِ ، فاتَهُ مِن مُهِمِّهِ المَأمولُ. (5)

4 / 7سِيادَةُ الأَراذِلِالإمام عليّ عليه السلام :إذا سادَ السَّفَلُ ، خابَ الأَمَلُ. (6)

.


1- .غرر الحكم : ج 5 ص 349 ح 8696 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 439 ح 7624 .
2- .غرر الحكم : ج 5 ص 349 ح 8694 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 439 ح 7623 .
3- .غرر الحكم : ج 5 ص 437 ح 9064 و 9065 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 425 ح 7207 و 7208 .
4- .غرر الحكم : ج 6 ص 314 ح 10360 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 525 ح 9568 .
5- .غرر الحكم : ج 5 ص 336 ح 8633 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 440 ح 7638 .
6- .غرر الحكم : ج 3 ص 129 ح 4034 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 135 ح 3067 .

ص: 127

4 / 4 طلب محال
4 / 5 پرداختن به سرگرمى ها
4 / 6 پرداختن به زوايد
4 / 7 حاكميت فرومايگان

4 / 4طلب مُحالامام على عليه السلام :هر كه آنچه را ناشدنى است ، آرزو كند ، انتظارش به درازا مى كشد.

امام على عليه السلام :هر كه آنچه را ناشدنى است ، بجويد ، به مطلوبش دست نمى يابد.

امام على عليه السلام :هر كه در طلب سراب بكوشد، رنج و زحمت او به درازا مى كشد و تشنگى ها مى كشد . هر كه سيرابى را از سراب بجويد، به آرزويش نمى رسد و از تشنگى مى ميرد .

4 / 5پرداختن به سرگرمى هاامام على عليه السلام :عمرت را در سرگرمى ها مگذران، كه از دنيا نوميد خارج مى شوى .

4 / 6پرداختن به زوايدامام على عليه السلام :هر كه به زوايد (چيزهاى كم اهمّيت) بپردازد ، آرزوى مهمّش را از دست مى دهد .

4 / 7حاكميت فرومايگانامام على عليه السلام :هر گاه فرومايگان، مهترى يابند ، اميد قطع مى شود.

.

ص: 128

4 / 8اِرتِكابُ الذُّنوبِالإمام عليّ عليه السلام :مَن سَلِمَ مِنَ المَعاصي عَمَلُهُ ، بَلَغَ مِنَ الآخِرَةِ أمَلَهُ. (1)

عنه عليه السلام :اللّهُمَّ وأستَغفِرُكَ لِكُلِّ ذَنبٍ يُدِني الآجالَ ، ويَقطَعُ الآمالَ ، ويَبتُرُ الأَعمارَ. (2)

الإمام الصادق عليه السلام :كَتَبَ رَجُلٌ إلَى الحُسَينِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ : عِظني بِحَرفَينِ ، فَكَتَبَ إلَيهِ : مَن حاوَلَ أمرا بِمَعصِيَةِ اللّهِ ، كانَ أفوَتَ لِما يَرجو وأسرَعَ لِمَجيءِ ما يَحذَرُ . (3)

4 / 9عَدَمُ الاِهتِمامِ بِالآخِرَةِالإمام عليّ عليه السلام :خابَ رَجاؤُهُ ومَطلَبُهُ مَن كانَتِ الدُّنيا أمَلَهُ وأرَبَهُ. (4)

عنه عليه السلام :مَن لَم يَعمَل لِلآخِرَةِ ، لم يَنَل أمَلَهُ. (5)

الإمام الحسين عليه السلام :لا تَغُرَّنَّكُم هذِهِ الدُّنيا ؛ فَإِنَّها تَقطَعُ رَجاءَ مَن رَكَنَ إلَيها ، وتُخَيِّبُ طَمَعَ مَن طَمِعَ فيها. (6)

.


1- .غرر الحكم : ج 5 ص 377 ح 8834 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 436 ح 7532 .
2- .البلد الأمين : ص 44 ، بحار الأنوار : ج 87 ص 334 ح 58 .
3- .الكافي : ج 2 ص 373 ح 3 عن الفضل بن أبي قرّة ، تحف العقول : ص 248 عن الإمام الحسين عليه السلام وليس فيه صدره ، بحار الأنوار : ج 78 ص 120 ح 19 .
4- .غرر الحكم : ج 3 ص 460 ح 5086 .
5- .غرر الحكم : ج 5 ص 416 ح 8994 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 427 ح 7246 .
6- .بحار الأنوار : ج 45 ص 6 .

ص: 129

4 / 8 گناهكارى
4 / 9 اهمّيت ندادن به آخرت

4 / 8گناهكارىامام على عليه السلام :هر كه كردارش از گناهان سالم بماند ، به آرزويش از آخرت دست مى يابد.

امام على عليه السلام :بار خدايا! براى هر گناهى كه اَجَل ها را نزديك ، اميدها را قطع و عمرها را كوتاه مى كند ، از تو آمرزش مى طلبم.

امام صادق عليه السلام :مردى به حسين _ كه درودهاى خداوند بر او باد _ نوشت: مرا دو كلمه موعظه كن. در پاسخ او نوشت: «هر كس چيزى را از طريق نافرمانى كردن خدا بجويد، آنچه را بدان اميد دارد ، بيشتر از دست مى دهد و آنچه از آن مى گريزد ، زودتر به سرش مى آيد» .

4 / 9اهمّيت ندادن به آخرتامام على عليه السلام :كسى كه دنيا آرزو و مطلوب او باشد ، به آرزو و مطلوبش نمى رسد.

امام على عليه السلام :كسى كه براى آخرت كار نكند، به آرزويش نمى رسد.

امام حسين عليه السلام :زنهار! اين دنيا شما را نفريبد ، كه دنيا ، اميد هر كه را به آن بگرايد ، قطع مى كند و هر كه را به آن چشم طمع بندد ، نامراد مى سازد.

.

ص: 130

4 / 10الاِتِّكالُ عَلى غَيرِ اللّه عزّ و جلِّالإمام عليّ عليه السلام :مَن أمَّلَ غَيرَ اللّهِ سُبحانَهُ ، أكذَبَ آمالَهُ. (1)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ فِي المُناجاةِ الإِنجيلِيَّةِ _ :سَيِّدي ، خابَ رَجاءُ مَن رجا سِواكَ. (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إلهي .. . أنتَ أنتَ! اِنقَطَعَ الرَّجاءُ إلّا مِنكَ ، وخابَتِ الآمالُ إلّا فيكَ ، فَلا تَقطَع رَجائي يا مَولايَ . (3)

الأمالي للطوسي عن محمّد بن عَجلانَ :أصابَتني فاقَةٌ شَديدَةٌ ولا صَديقَ لِمَضيقٍ ، ولَزِمَني دَينٌ ثَقيلٌ وغَريمٌ يَلَجُّ بِاقتِضائِهِ ، فَتَوَجَّهتُ نَحوَ دارِ الحَسَنِ بنِ زَيدٍ _ وهُوَ يَومَئِذٍ أميرُ المَدينَةِ _ لِمَعرِفَةٍ كانَت بَيني وبَينَهُ. و شَعَرَ بِذلِكَ مِن حالي مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللّهِ بنِ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ ، وكانَ بَيني وبَينَهُ قَديمُ مَعرِفَةٍ ، فَلَقِيَني فِي الطَّريقِ ، فَأَخَذَ بِيَدي وقالَ لي : قَد بَلَغَني ما أنتَ بِسَبيلِهِ ، فَمَن تُؤَمِّلُ لِكَشفِ ما نَزَلَ بِكَ؟ قُلتُ : الحَسَنَ بنَ زَيدٍ ، فقال : إذا لا تُقضى حاجَتُكَ ولا تُسعَفُ بِطَلِبَتِكَ ، فَعَلَيكَ بِمَن يَقدِرُ عَلى ذلِكَ وهُوَ أجوَدُ الأَجوَدينَ ، فَالتَمِس ما تُؤَمِّلُهُ مِن قِبَلِهِ ؛ فَإِنّي سَمِعتُ ابنَ عَمّي جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ يُحَدِّثُ عَن أبيهِ ، عنَ جَدِّهِ ، عَن أبيهِ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ ، عَن أبيهِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليهم السلام ، عَنِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله قالَ : أوحَى اللّهُ إلى بَعضِ أنبِيائِهِ في بَعضِ وَحيِهِ إلَيهِ: وعِزَّتي وجَلالي لَأَقطَعَنَّ أمَلَ كُلِّ مُؤَمِّلٍ غَيري بِالإِياسِ ، ولَأَكسُوَنَّهُ ثَوبَ المَذَلَّةِ فِي النّاسِ ، ولَاُبعِدَنَّهُ مِن فَرَجي وفَضلي ، أيُؤَمِّلُ عَبدي فِي الشَّدائِدِ غَيري ؟! أو يَرجو سِوايَ ؟! وأنَا الغَنِيُّ الجَوادُ ، بِيَدي مَفاتيحُ الأَبوابِ وهِيَ مُغلَقَةٌ ، وبابي مَفتوحٌ لِمَن دَعاني! ألَم يَعلَم أنَّهُ ما أوهَنَتهُ نائِبَةٌ لَم يَملِك كَشفَها عَنهُ غَيري ؟ فَما لي أراهُ بِأَمَلِهِ مُعرِضا عَنّي ؟! قَد أعطَيتُهُ بِجودي وكَرَمي ما لَم يَسأَلني ، فَأَعرَضَ عَنّي ولَم يَسأَلني وسَأَلَ في نائِبَتِهِ غَيري ، وأنَا اللّهُ أبتَدِئُ بِالعَطِيَّةِ قَبلَ المَسأَلَةِ ، أفَاُسأَلُ فَلا اُجيبُ؟ كَلّا ، أوَ لَيسَ الجُودُ وَالكَرَمُ لي؟ أوَ لَيسَ الدُّنيا وَالآخِرَةُ بِيَدي؟ فَلَو أنَّ أهلَ سَبعِ سَماواتٍ وأرَضينَ سَأَلوني جَميعا فَأَعطَيتُ كُلَّ واحِدٍ مِنهُم مَسأَلَتَهُ ، ما نَقَصَ ذلِكَ مِن مُلكي مِثلَ جَناحِ بَعوضَةٍ ، وكَيفَ يَنقُصُ مُلكٌ أنا قَيِّمُهُ؟ فيا بُؤسا (4) لِمَن عَصاني ولَم يُراقِبني. فَقُلتُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ أعِد عَلَيَّ هذَا الحَديثَ ، فَأَعادَهُ ثَلاثا ، فَقُلتُ : لا وَاللّهِ ، لا سَأَلتُ أحَدا بَعدَ هذا حاجَةً . فَما لَبِثتُ أن جاءَني بِرِزقٍ (5) وفَضلٍ مِن عِندِهِ. (6)

راجع: ص 116 (الاِتّكال على اللّه عز و جل) .

.


1- .غرر الحكم : ج 5 ص 406 ح 8953 .
2- .بحار الأنوار : ج 94 ص 161 ح 22 نقلاً عن بعض قدماء الأصحاب في كتاب أنيس العابدين .
3- .الإقبال : ج 2 ص 155 ، بحار الأنوار : ج 98 ص 266 .
4- .في المصدر : «فيا بؤس» ، والتصويب من بحار الأنوار .
5- .في عدّة الداعي : «أن جاءني اللّه برزقٍ .. .» .
6- .الأمالي للطوسي : ص 584 ح 1208 ، الكافي : ج 2 ص 66 ح 7 عن الحسين بن علوان نحوه ، عدّة الداعي : ص 123 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 154 ح 67 ؛ الفردوس : ج 5 ص 249 ح 8097 عن أبي ذرّ الغفاري عنه صلى الله عليه و آله وفيه من «يقول اللّه عز و جل : لاُقطِّعَنَّ أمل . . .» إلى «ولم يراقبني» ، كنز العمّال : ج 6 ص 629 ح 17145 نقلاً عن ابن النجّار عن سعيد بن عبد الرحمن وكلاهما نحوه .

ص: 131

4 / 10 تكيه بر غيرخدا

4 / 10تكيه بر غيرخداامام على عليه السلام :هر كه به غيرِ خداوند سبحان اميد بندد ، اميدهايش را دروغ مى يابد.

امام زين العابدين عليه السلام_ در مناجات انجيليه _ :سَرور من! نوميد شد هر آن كه به غير تو اميد بست.

امام صادق عليه السلام :معبود من!... تو، تويى! هر اميدى قطع مى شود ، جز اميد به تو و هر آرزويى ناكام مى گردد ، جز آرزوى تو. پس، اميدم را قطع مكن ، اى مولاى من!

الأمالى، طوسى_ به نقل از محمّد بن عجلان _ :به تنگ دستى شديدى گرفتار شدم و دوست غمخوارى هم نداشتم . قرض سنگينى بالا آوردم و طلبكارى داشتم كه مرتّب پولش را از من مى طلبيد. ناچار به سوى سراى حسن بن زيد _ كه در آن وقت، امير مدينه بود و ميان ما آشنايى اى بود _ ، ره سپار شدم. محمّد بن عبد اللّه بن على بن الحسين (نوه امام زين العابدين عليه السلام ) كه با هم آشنايى ديرينه اى داشتيم ، از حال و روز من آگاه شد . در راه ، مرا ديد و دستم را گرفت و گفت: شنيده ام كه در مضيقه هستى . براى رفع گرفتارى ات به چه كسى اميد بسته اى؟ گفتم: به حسن بن زيد. گفت: در اين صورت، حاجتت برآورده نمى شود و به خواسته ات نمى رسى. نزد كسى برو كه قادر به اين كار باشد و از هر بخشنده اى بخشنده تر است. براى رفع گرفتارى ات به او اميد ببند؛ چرا كه من از پسرعمويم امام صادق عليه السلام شنيدم كه از پدرش ، از جدّش ، از پدرش حسين بن على عليه السلام از پدرش على بن ابى طالب عليه السلام از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت مى كند كه فرمود: «خداوند ، در يكى از وحى هايش به يكى از پيامبرانش فرمود: به عزّت و جلالم سوگند ، آرزوى هر آن كس را كه به غير من اميد بندد ، به يأس، مبدّل مى سازم و در ميان مردم، جامه خوارى بر او مى پوشانم و از گشايش و لطف خويش ، دورش مى گردانم. آيا بنده ام در سختى ها، يارى كسى غير مرا آرزو مى كند يا به كسى جز من، اميدوار مى شود ، در حالى كه بى نياز بخشنده ، منم و كليد درهاى بسته ، در دست من است و درِ خانه ام به روى هر كس كه مرا بخواند ، باز است؟ آيا نمى داند هر مصيبتى او را از پا در آورَد ، جز من ، كسى نمى تواند آن مصيبت را از او برطرف سازد؟ پس چه شده است كه مى بينم آرزويش را از من ، روى گردان ساخته، در حالى كه من به واسطه بخشش و كَرَم خويش ، آنچه را كه از من درخواست هم نكرده است ، به او عطا كرده ام؟! حال از من روى گردانده و در مصيبتى كه به او رسيده ، از من درخواست نمى كند و دستِ خواهش به سوى غير من دراز كرده است، در حالى كه منم خدايى كه پيش از درخواست ، عطا مى كنم . پس آيا اگر از من درخواست شود ، اجابت نمى كنم؟ هرگز! آيا بخشش و كَرَم ، متعلّق به من نيست؟ آيا دنيا و آخرت ، در دست من نيست؟ اگر اهل هفت آسمان و زمين، همگى از من بخواهند و من ، درخواست يكايك آنها را برآورم، اين به قدر بال پشه اى، از مُلك من نمى كاهد . چگونه مُلكى كه من صاحب آنم، كاستى يابد ؟ پس نگون بخت ، كسى است كه مرا نافرمانى كند و مرا در نظر نگيرد » . گفتم: اى فرزند پيامبر خدا! اين حديث را برايم تكرار كن . امام عليه السلام نيز سه بار ، آن را بازگو كرد. گفتم: نه، به خدا! از اين پس، از هيچ كس، حاجتى نمى خواهم. چندى نگذشت كه مرا روزى و عطايى از نزد خداوند رسيد.

ر . ك : ص 117 (تكيه كردن به خدا) .

.

ص: 132

. .

ص: 133

. .

ص: 134

الفصل الخامس : تقصير الآمال5 / 1اُوصيكَ بِقَصرِ الأَمَلِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ مِن وَصِيَّتِهِ إلى مُعاذِ بنِ جَبَلٍ لَمّا بَعَثَهُ إلَى اليَمَنِ _ :اُوصيكَ بِتَقوَى اللّهِ . . . وحُسنِ العَمَلِ ، وقَصرِ الأَمَل ، وحُبِّ الآخِرَةِ. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :عِبادَ اللّهِ ! إنَّكُم في دارِ أمَلٍ ، بَينَ حَياةٍ وأجَلٍ ، وصِحَّةٍ وعِلَلٍ ، دارِ زَوالٍ و تَقَلُّبِ أحوالٍ ، جُعِلَت سَبَبا لِلِارتِحالِ ، فَرَحِمَ اللّهُ امرَأً قَصَّرَ مِن أمَلِهِ. (2)

الأمالي للطوسي عن أبي ذرّ عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في وَصِيَّتِهِ لَهُ _ :يا أبا ذَرٍّ ، أتُحِبُّ أن تَدخُلَ الجَنَّةَ؟ قُلتُ : نَعَم فِداكَ أبي! قالَ : فَاقصِر مِنَ الأَمَلِ ، وَاجعَلِ المَوتَ نُصبَ عَينِكَ ، وَاستَحِ مِنَ اللّهِ حَقَّ الحَياءِ. (3)

.


1- .تحف العقول : ص 26 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 127 ح 33 .
2- .دلائل الإمامة : ص 89 ح 24 عن الليث عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام عن جابر ، بحار الأنوار : ج 103 ص 270 ح 21 .
3- .الأمالي للطوسي : ص 534 ح 1162 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 372 ح 2661 ، بحار الأنوار : ج 80 ص 183 ح 33 .

ص: 135

فصل پنجم: كوتاه كردن آرزوها
5 / 1 سفارش به كوتاهىِ آرزو

فصل پنجم: كوتاه كردن آرزوها5 / 1سفارش به كوتاهىِ آرزوپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ از سفارش هاى ايشان به مَعاذ بن جبل ، هنگامى كه او را به يمن فرستاد _ :تو را به پروامندى از خدا ... ، نيكويىِ كردار، كوتاهى آرزو، و عشق به آخرت، سفارش مى كنم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى بندگان خدا! شما در سراىِ آرزو به سر مى بريد، در ميان زندگى و مرگ، و تن درستى و بيمارى ها ؛ در سراىِ ناپايدارى و دگرگونى حالات ؛ سرايى كه براى كوچيدن ، خلق شده است. پس رحمت خدا بر آن كس باد كه آرزويش را كوتاه سازد!

الأمالى ، طوسى_ به نقل از ابو ذر _ :پيامبر خدا فرمود: «اى ابو ذر! آيا دوست دارى به بهشت بروى؟» . گفتم : آرى، پدرم به فدايت! فرمود: «پس، آرزو كوتاه دار و مُردن را همواره پيشِ چشم خود بدار و از خداوند ، چنان كه بايد ، شرم داشته باش» .

.

ص: 136

الإمام عليّ عليه السلام_ مِن وَصِيَّتِهِ لِوَلَدِهِ الحَسَنِ عليه السلام _ :اُوصيكَ _ يا بُنَيَّ _ بِالصَّلاةِ عِندَ وَقتِها .. . وقَصرِ الأَمَلِ وذِكرِ المَوتِ ، وَالزُّهدِ فِي الدُّنيا ، فَإِنَّكَ رَهنُ مَوتٍ وغَرَضُ بَلاءٍ و طَريحُ سُقمٍ. (1)

عنه عليه السلام :قَصِّرُوا الأَمَلَ ، وبادِرُوا العَمَلَ ، وخافوا بَغتَةَ الأَجَلِ ؛ فَإِنَّهُ لَن يُرجى مِن رَجعَةِ العُمُرِ ما يُرجى مِن رَجعَةِ الرِّزقِ ، ما فاتَ اليَومَ مِنَ الرِّزقِ يُرجى غَدا زِيادَتُهُ ، و ما فاتَ أمسِ مِنَ العُمُرِ لَم تُرجَ اليَومَ رَجعَتُهُ. (2)

عنه عليه السلام :قَصِّرِ الأَمَلَ فَإِنَّ العُمُرَ قَصيرٌ ، وَافعَلِ الخَيرَ فَإِنَّ يَسيرَهُ كَثيرٌ. (3)

عنه عليه السلام :زِد مِن طولِ أمَلِكَ في قَصرِ أجَلِكَ ، ولا تَغُرَّنَّكَ صِحَّةُ جِسمِكَ وسَلامَةُ أمسِكَ ؛ فَإِنَّ مُدَّةَ العُمُرِ قَليلَةٌ ، وسَلامَةَ الجِسمِ مُستَحيلَةٌ. (4)

عنه عليه السلام :قَصِّر أملَكَ ، فَما أقرَبَ أجَلَكَ ! (5)

عنه عليه السلام :أفضَلُ الدّينِ قَصرُ الأَمَلِ ، وأفضَلُ العِبادَةِ إِخلاصُ العَمَلِ. (6)

عنه عليه السلام :الكَيِّسُ (7) مَن قَصَّرَ آمالَهُ. (8)

.


1- .الأمالي للمفيد : ص 221 ح 1 ، الأمالي للطوسي : ص 7 ح 8 نحوه وكلاهما عن الفجيع العقيلي عن الإمام الحسن عليه السلام ، كشف الغمّة : ج 2 ص 162 ، بحار الأنوار : ج 6 ص 132 ح 29 .
2- .غرر الحكم : ج 4 ص 520 ح 6824 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 370 ح 6242 .
3- .غرر الحكم : ج 4 ص 514 ح 6806 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 369 ح 6228 .
4- .غرر الحكم : ج 4 ص 107 ح 5460 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 276 ح 5014 .
5- .غرر الحكم : ج 4 ص 513 ح 6798 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 369 ح 6222 .
6- .غرر الحكم : ج 2 ص 466 ح 3315 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 115 ح 2533 و 2534 وفيه «أعلى» بدل «أفضل» في المورد الثاني .
7- .الكَيِّس : العاقل (لسان العرب : ج 6 ص 201 «كيس») .
8- .غرر الحكم : ج 1 ص 191 ح 733 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 24 ح 226 .

ص: 137

امام على عليه السلام_ از سفارش ايشان به فرزندش امام حسن عليه السلام _ :تو را _ اى فرزندم _ به خواندن نماز در وقتش... و كوتاه كردن آرزو و به ياد مرگ بودن و زهد ورزيدن به دنيا سفارش مى كنم ؛ چرا كه تو گروگانِ مرگ ، آماج بلا و زمين خورده بيمارى ها هستى .

امام على عليه السلام :آرزو را كوتاه كنيد و به عمل بشتابيد و از فرا رسيدن ناگهانى مرگ ، بترسيد؛ زيرا آن اميدى كه به بازگشت روزى هست ، به بازگشت عمر ، هرگز نيست. روزىِ امروز ، اگر نرسد ، اميد آن هست كه فردا بيشتر برسد ؛ امّا عمرى كه ديروز از كف رفته ، امروز به بازگشت آن ، اميدى نيست.

امام على عليه السلام :آرزو كوتاه دار؛ چرا كه عمر ، كوتاه است، و كار نيك كن؛ چرا كه اندكِ آن هم بسيار است.

امام على عليه السلام :از درازى آرزويت بكاه و بر عمر كوتاهت بيفزاى . زنهار كه سلامت جسمت و بى گزندى ديروزت، تو را نفريبد، كه مدّت عمر، اندك است و سلامت جسم، دستْ خوشِ دگرگونى.

امام على عليه السلام :آرزويت را كوتاه كن، كه چه نزديك است اَجَل تو!

امام على عليه السلام :برترين ديندارى ، كوتاهىِ آرزوست و برترين عبادت ، خالص گردانيدن عمل.

امام على عليه السلام :زيرك ، كسى است كه آرزوهايش كوتاه باشد.

.

ص: 138

عنه عليه السلام_ في وَصفِ المُؤمِنِ _ :تَراهُ بَعيدا كَسَلُهُ ، دائِما نَشاطُهُ ، قَريبا أمَلُهُ. (1)

عنه عليه السلام :طوبى (2) لِمَن قَصَّرَ أمَلَهُ ، وَاغتَنَمَ مَهَلَهُ. (3)

5 / 2أسبابُ قَصرِ الأَمَلِأ _ مَعرِفَةُ النَّفسِالإمام عليّ عليه السلام :مَن عَرَفَ شَرَفَ مَعناهُ ، صانَهُ عَن دَناءَةِ شَهوَتِهِ وزورِ مُناهُ. (4)

ب _ الكَيسُالإمام عليّ عليه السلام :أكيَسُ الأَكياسِ مَن مَقَتَ دُنياهُ ، وقَطَعَ مِنها أمَلَهُ ومُناهُ ، وصَرَفَ عَنها طَمَعَهُ ورَجاهُ. (5)

ج _ تَرَقُّبُ الأَجَلِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ مِن وَصِيَّتِهِ لِأَبي ذَرٍّ _ :يا أبا ذَرٍّ ، كَم مِن مُستَقبِلٍ يَوما لا يَستَكمِلُهُ ، ومُنتَظِرٍ غَدا لا يَبلُغُهُ. يا أبا ذَرٍّ ، لَو نَظَرتَ إلَى الأَجَلِ ومَسيرِهِ لَأَبغَضتَ الأَمَلَ وغُرورَهُ. (6)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 230 ح 1 عن عبد اللّه بن يونس عن الإمام الصادق عليه السلام ، الأمالي للصدوق : ص 668 ح 897 عن عبد الرحمن بن كثير الهاشمي عن الإمام الصادق عن أبيه عنه عليهم السلام ، تحف العقول : ص 161 ، كنز الفوائد : ج 1 ص 91 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 26 ح 92 ؛ مطالب السؤول : ج 1 ص 228 .
2- .طُوْبى : اسم الجنّة ، وقيل : هي شجرة فيها . وأصلها فُعلى ؛ من الطِّيْب (النهاية : ج 3 ص 141 «طوب») .
3- .غرر الحكم : ج 4 ص 240 ح 5948 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 314 ح 5502 وليس فيه ذيله .
4- .غرر الحكم : ج 5 ص 438 ح 9069 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 425 ح 7212 .
5- .غرر الحكم : ج 2 ص 456 ح 3276 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 123 ح 2809 .
6- .الأمالي للطوسي : ص 526 ح 1162 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 364 ح 2661 كلاهما عن أبي ذرّ ، بحار الأنوار : ج 77 ص 75 ح 3 ؛ مسند الشهاب : ج 1 ص 346 ح 593 ، الفردوس : ج 3 ص 304 ح 4913 كلاهما عن ابن عمر ، كنز العمّال : ج 3 ص 493 ح 7573 .

ص: 139

5 / 2 عوامل كوتاه شدن آرزو
الف - شناخت خود
ب - زيركى
ج - منتظر اَجَل بودن

امام على عليه السلام_ در وصف مؤمن _ :او را از سستى [و تنبلى] به دور مى بينى . همواره كوشا و آرزويش كوتاه است .

امام على عليه السلام :خوشا آن كه آرزويش را كوتاه كرد و فرصت عمرش را غنيمت شمرد!

5 / 2عوامل كوتاه شدن آرزوالف _ شناخت خودامام على عليه السلام :كسى كه قدر شرافت مقام خويش را بشناسد ، آن را از پستىِ هوس خود و واهى بودن آرزوهايش نگه داشته است .

ب _ زيركىامام على عليه السلام :زيرك ترينِ زيركان ، كسى است كه دنيايش را دشمن دارد و آرزو و انتظاراتش را از آن، قطع كند و چشمداشت و اميدش را از دنيا برگيرد.

ج _ منتظر اَجَل بودنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در سفارش ايشان به ابو ذر _ :اى ابو ذر ! بسا آغاز كننده روزى كه آن را به پايان نمى بَرَد و بسا چشم به راه فردايى كه به آن نمى رسد! اى ابو ذر! اگر به اَجَل و فرا رسيدن آن مى نگريستى ، هر آينه ، آرزو و فريبكارى آن را دشمن مى داشتى.

.

ص: 140

عنه صلى الله عليه و آله :عَجِبتُ لِمُؤَمِّلِ دُنيا وَالمَوتُ يَطلُبُهُ. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن عَلِمَ أنَّهُ يُفارِقُ الأَحبابَ ، ويَسكُنُ التُّرابَ ، ويُواجَهُ بِالحِسابِ ؛ كانَ حَرِيّا (2) بِقَطعِ الأَمَلِ وحُسنِ العَمَلِ. (3)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن راقَبَ أجَلَهُ ، قَصُرَ أمَلُهُ. (4)

عنه عليه السلام :مَنِ استَقصَرَ بَقاءَهُ وأجَلَهُ ، قَصُرَ رَجاؤُهُ وأمَلُهُ. (5)

عنه عليه السلام :لو رَأَى العَبدُ الأَجَلَ ومَصيرَهُ ، لَأَبغَضَ الأَمَلَ وغُرورَهُ. (6)

عنه عليه السلام :لو رَأَى العَبدُ أجَلَهُ وسُرعَتَهُ إلَيهِ، لَأَبغَضَ الأَمَلَ وتَرَكَ طَلَبَ الدُّنيا. (7)

عنه عليه السلام :لو عُرِفَ الأَجَلُ ، قَصُرَ الأَمَلُ. (8)

.


1- .الدعوات : ص 237 ح 658 ، بحار الأنوار : ج 82 ص 172 ح 6 ؛ مسند الشهاب : ج 1 ص 347 ح 594 عن ابن مسعود.
2- .في المصدر : «حربا» ، و ما أثبتناه هو الصحيح كما في كنز الفوائد وبحارالأنوار .
3- .إرشاد القلوب : ص 48، كنز الفوائد : ج 1 ص 351 عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام نحوه، بحار الأنوار : ج 73 ص 167 ح 31؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 268 ح 107 عن الإمام عليّ عليه السلام .
4- .غرر الحكم : ج 5 ص 193 ح 7944 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 454 ح 8162 .
5- .غرر الحكم : ج 5 ص 375 ح 8821 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 436 ح 7547 .
6- .نهج البلاغة : الحكمة 334 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 167 ح 29 .
7- .الأمالي للمفيد : ص 309 ح 8 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 39 ح 120 ، الأمالي للطوسي : ص 79 ح 115 كلّها عن داود بن سليمان عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، الزهد للحسين بن سعيد : ص 152 ذيل ح 221 عن إسماعيل بن أبي زياد عن الإمام الصادق عن أبيه عنه عليهم السلام ، مشكاة الأنوار : ص 525 ح 1766 وليس فيهما «وترك» ، بحار الأنوار : ج 73 ص 164 ح 22 .
8- .الإرشاد : ج 1 ص 300 ، كشف اليقين : ص 221 ح 235 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 420 ح 40 .

ص: 141

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عجب دارم از كسى كه مرگ در تعقيب اوست و او آرزومند دنياست!

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه مى داند از عزيزان جدا مى شود و در خاك، آرام مى گيرد و با حسابرسى مواجه مى شود، سزاوار است كه آرزو بر كَنَد و كردار نيك در پيش گيرد.

امام على عليه السلام :هر كه چشم به راه اَجَلش باشد ، آرزويش كوتاه مى شود.

امام على عليه السلام :هر كه زندگى و عمرش را كوتاه ببيند ، اميد و آرزويش كوتاه مى گردند.

امام على عليه السلام :اگر بنده ، اَجَل و فاصله [اندك] آن را مى ديد ، هر آينه ، آرزو و فريب آن را دشمن مى داشت.

امام على عليه السلام :اگر بنده ، اَجَل و شتاب آن را به طرف خود مى ديد ، بى گمان ، آرزو را دشمن مى داشت و از طلب دنيا دست مى كشيد.

امام على عليه السلام :اگر اجلْ شناخته مى شد، آرزو كوتاه مى گرديد .

.

ص: 142

عنه عليه السلام :مَن رَأَى المَوتَ بِعَين يَقينِهِ رَآهُ قَريبا . مَن رَأَى المَوتَ بِعَينِ أمَلِهِ رَآهُ بَعيدا. (1)

عنه عليه السلام :لَو رَأَيتُمُ الأَجَلَ ومَسيرَهُ ، لَلُهيتُم (2) عَنِ الأَمَلِ وغُرورِهِ. (3)

عنه عليه السلام :لَو ظَهَرَتِ الآجالُ ، لَافتَضَحَتِ الآمالُ. (4)

عنه عليه السلام :عِندَ حُضورِ الآجالِ تَظهَرُ خَيبَةُ الآمالِ. (5)

عنه عليه السلام :الأَجَلُ يَفضَحُ الأَمَلَ. (6)

عنه عليه السلام :عِندَ هُجومِ الآجالِ تَفتَضِحُ الأَمانِيُّ وَالآمالُ. (7)

عنه عليه السلام :إذا حَضَرَتِ المَنِيَّةُ ، افتَضَحَتِ الاُمنِيَّةُ. (8)

عنه عليه السلام :إنَّ المَرءَ يُشرِفُ عَلى أمَلِهِ فَيَقتَطِعُهُ حُضورُ أجَلِهِ. (9)

عنه عليه السلام :رُبَّ أجَلٍ تَحتَ أمَلٍ. (10)

عنه عليه السلام :رُبّ اُمنِيَّةٍ تَحتَ مَنِيَّةٍ. (11)

.


1- .غرر الحكم : ج 5 ص 260 ح 8258 و ج 5 ص 261 ح 8259 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 446 ح 7867 و 7868 .
2- .لهي : تركه وأعرض عنه (النهاية : ج 4 ص 283 «لها») .
3- .مشكاة الأنوار : ص 93 ح 196 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 286 ح 9 .
4- .غرر الحكم : ج 5 ص 112 ح 7577 ، أعلام الدين : ص 305 عن الإمام الكاظم عليه السلام .
5- .غرر الحكم : ج 4 ص 322 ح 6208 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 338 ح 5763 .
6- .غرر الحكم : ج 1 ص 167 ح 637 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 505 ح 9273 وفيه «وافد الموت» بدل «الأجل» .
7- .غرر الحكم : ج 4 ص 322 ح 6209 وراجع : عيون الحكم والمواعظ : ص 104 ح 2334 .
8- .غرر الحكم : ج 3 ص 126 ح 4022 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 135 ح 3063 وفيه «بطلت» بدل «افتضحت» .
9- .نهج البلاغة : الخطبة 114 ، الأمالي للطوسي : ص 443 ح 992 عن ثعلبة بن ميمون عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام ، تحف العقول : ص 219 كلاهما نحوه ، غرر الحكم : ج 2 ص 554 ح 3565 بزيادة «فسبحان اللّه ! لا أمل يدرك ولا مؤمّل يترك» .
10- .غرر الحكم : ج 4 ص 61 ح 5296 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 265 ح 4828 .
11- .غرر الحكم : ج 4 ص 60 ح 5294 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 265 ح 4826 .

ص: 143

امام على عليه السلام :كسى كه مرگ را با ديده يقينش ببيند ، آن را نزديك مى بيند. كسى كه مرگ را با ديده آرزويش ببيند ، آن را دور مى بيند.

امام على عليه السلام :اگر اَجَل و حركت آن را مى ديديد ، از آرزو و فريب آن ، روى مى گردانديد.

امام على عليه السلام :اگر اَجَل ها آشكار شوند ، آرزوها رسوا مى گردند.

امام على عليه السلام :با فرا رسيدن اَجَل ها ، ناكامى آرزوها آشكار مى شود.

امام على عليه السلام :اَجَل، آرزو را رسوا مى سازد.

امام على عليه السلام :با يورش آوردن اَجَل ها، آرمان ها و آرزوها رسوا مى شوند.

امام على عليه السلام :هر گاه مرگ حاضر شود ، آرزو رسوا مى گردد.

امام على عليه السلام :انسان به آرزويش نزديك مى شود؛ ولى فرا رسيدن اَجَلش او را از آن جدا مى كند .

امام على عليه السلام :اى بسا اَجَلى كه زير آرزويى نهفته است!

امام على عليه السلام :اى بسا آرزويى كه زير [سايه] مرگى است!

.

ص: 144

عنه عليه السلام :صِدقُ الأَجَلِ يُفصِحُ (1) كِذبَ الأَمَلِ . (2)

عنه عليه السلام :عَجِبتُ لِمَن لا يَملِكُ أجَلَهُ كَيفَ يُطيلُ أمَلَهُ ! (3)

الإمام الكاظم عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِهِشامِ بنِ الحَكَمِ _ :لَو رَأَيتَ مَسيرَ الأَجَلِ لَأَلهاكَ عَنِ الأَمَلِ. (4)

الإمام عليّ عليه السلام_ فِي الدّيوانِ المَنسوبِ إلَيهِ _ : تُؤَمِّلُ فِي الدُّنيا طَويلاً فَلا تَدريإذا جَنَّ لَيلٌ هَل تَعيشُ إلى فَجرِ فَكَم مِن صَحيحٍ ماتَ مِن غَيرِ عِلَّةٍو كَم مِن مَريضٍ عاشَ دَهرا إلى دَهرِ و كَم مِن فَتىً يُمسي ويُصبحُ آمِناو قَد نُسِجَت أكفانُهُ وهُوَ لا يَدري (5)

د _ مَوعِظَةُ النَّفسِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في مَوعِظَتِهِ لابنِ مَسعودٍ _ :يَابنَ مَسعودٍ ، قَصِّر أمَلَكَ ، فَإِذا أصبَحتَ فَقُل : إنّي لا اُمسي ، وإذا أمسَيتَ فَقُل : إنّي لا اُصبِحُ ، وَاعزِم عَلى مُفارَقَةِ الدُّنيا ، وأحِبَّ لِقاءَ اللّهِ ولا تَكرَه لِقاءَهُ ؛ فَإِنَّ اللّهَ يُحِبُّ لِقاءَ مَن أحَبَّ لِقاءَهُ ، ويَكرَهُ لِقاءَ مَن يَكرَهُ لِقاءَهُ. (6)

عنه صلى الله عليه و آله_ في وَصِيَّتِهِ لِأَبي ذَرٍّ _ :يا أبا ذَرٍّ ، إذا أصبَحتَ فَلا تُحَدِّث نَفسَكَ بِالمَساءِ ، وإذا أمسَيتَ فَلا تُحَدِّث نَفسَكَ بِالصَّباحِ ، وخُذ مِن صِحَّتِكَ قَبلَ سُقمِكَ ، ومِن حَياتِكَ قَبلَ مَوتِكَ ؛ فَإِنَّكَ لا تَدري مَا اسمُكَ غَدا. (7)

.


1- .أفصح عن الشيء إفصاحا : إذا بيّنه وكشفه (النهاية : ج 3 ص 450 «فصح») .
2- .غرر الحكم : ج 4 ص 215 ح 5877 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 302 ح 5372 .
3- .غرر الحكم : ج 4 ص 342 ح 6272 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 329 ح 5638 .
4- .تحف العقول : ص 399 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 315 ح 1 .
5- .الديوان المنسوب إلى الإمام عليّ عليه السلام : ص 258 ح 181 .
6- .مكارم الأخلاق : ج 2 ص 350 ح 2660 عن ابن مسعود ، بحار الأنوار : ج 77 ص 101 ح 1 .
7- .الأمالي للطوسي : ص 526 ح 1162 ، عدّة الداعي : ص 74 وليس فيه «و خذ من» إلى «قبل موتك» ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 364 ح 2661 كلّها عن أبي ذرّ ، بحار الأنوار : ج 77 ص 75 ح 3 ؛ تاريخ دمشق : ج 34 ص 398 ح7042 عن عبد اللّه بن عمر ، إحياء العلوم : ج 4 ص 658 وفيه «قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله لعبد اللّه بن عمر» .

ص: 145

د - اندرز دادن به خود

امام على عليه السلام :راست بودنِ اَجَل (مرگ)، پرده از دروغ بودن آرزو، بر مى دارد.

امام على عليه السلام :در شگفتم از كسى كه اختيار اَجَل خود را ندارد ، چگونه آرزويش را دراز مى گرداند!

امام كاظم عليه السلام_ در سفارش به هِشام بن حَكَم _ :اگر آمدن اَجَل را مى ديدى ، بى گمان ، آرزو را از ياد مى بردى.

امام على عليه السلام_ در ديوان منسوب به ايشان _ :در دنيا آرزو را دراز مى سازى؛ ولى نمى دانى كه چون شب شود، آيا تا سپيده دَم مى مانى [يا نه]؟ بسا تن درست ، كه بى هيچ بيمارى اى در گذشت و بسا بيمار، كه ساليان سال بزيست . بسا جوانى كه شب و روز آسوده مى زيَد بى خبر از آن كه كفنش بافته شده است .

د _ اندرز دادن به خودپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در اندرزهايش به ابن مسعود _ :اى پسر مسعود! آرزويت را كوتاه ساز و چون صبح خويش را آغازيدى ، بگو: به شب نمى رسم، و چون به شب وارد شدى ، بگو: به صبح نمى رسم. جدا شدن از دنيا را قطعى بدان و لقاى خدا را دوست بدار و ديدار او را ناخوش مدار؛ زيرا خداوند ، ديدارِ كسى را كه دوستدار ديدار او باشد ، دوست مى دارد و ديدارِ كسى را كه ديدار او را ناخوش داشته باشد، ناخوش مى دارد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در سفارش به ابو ذر _ :اى ابوذر! چون صبح كردى ، خويشتن را وعده رسيدن به شب مده و چون به شب وارد شدى ، خود را وعده رسيدن به صبح مده . از سلامتت ، پيش از آن كه بيمار شوى، بهره برگير و [نيز] از زندگى ات ، پيش از مُردنت؛ زيرا نمى دانى فردا چه نام خواهى گرفت [ : مُرده يا زنده].

.

ص: 146

ه _ مُحارَبَةُ الأَمَلِالإمام عليّ عليه السلام :إنّي مُحارِبٌ أملي ، ومُنتَظِرٌ أجلي. (1)

عنه عليه السلام :اِجعَل رَفيقَكَ عَمَلَكَ ، وعَدُوَّكَ أملَكَ. (2)

و _ تَكذيبُ الأَمَلِالإمام عليّ عليه السلام :أكذِبوا آمالَكُم ، وَاغتَنِموا آجالَكُم بِأَحسَنِ أعمالِكُم ، وبادِروا مُبادَرَةَ اُولِي النُّهى وَالأَلبابِ. (3)

عنه عليه السلام :أنتُم في مَهَلٍ (4) مِن وَرائِهِ أجَلٌ ، ومَعَكُم أمَلٌ يَعتَرِضُ دونَ العَمَلِ ؛ فَاغتَنِمُوا المَهَلَ ، وبادِرُوا الأَجَلَ ، وكَذِّبُوا الأَمَلَ ، وتَزَوَّدوا مِنَ العَمَلِ. (5)

عنه عليه السلام :رَحِمَ اللّهُ امرَأً سَمِعَ حُكما فَوَعى ، ودُعِيَ إلَى رَشادٍ فَدَنا .. . كابَرَ هَواهُ (6) ، وكَذَّبَ مُناهُ. (7)

.


1- .غرر الحكم : ج 3 ص 42 ح 3774 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 169 ح 3556 .
2- .غرر الحكم : ج 2 ص 182 ح 2302 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 82 ح 1975 وفيه «عِلمك» بدل «عملك».
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 245 ح 2502 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 89 ح 2124 .
4- .المَهَل : التُّؤدة والتَّباطؤ (النهاية : ج 4 ص 375 «مهل») .
5- .تحف العقول : ص 202 ، نزهة الناظر : ص 76 ح 147 عن جابر بن عبد اللّه ، بحار الأنوار : ج 78 ص 39 ح 15 .
6- .قال ابن أبي الحديد : كابَرَ هَواه : أي غالَبَه . وروي : «كاثَرَ» ؛ أي غالب هواه بكثرة عقله ، يقال : كاثَرْناهم فكَثَرناهم ؛ أي غلبناهم بالكثرة (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 6 ص 173) .
7- .نهج البلاغة : الخطبة 76 ، تحف العقول : ص 213 ، نزهة الناظر : ص 78 ح 149 عن أبي جعفر الخواص الكوفي ، كنز الفوائد : ج 1 ص 349 عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلامبزيادة «حذر أملاً ، ورتّب عملاً» ، بحار الأنوار : ج 69 ص 310 ح 31 ؛ دستور معالم الحكم : ص 33 وفيه «للّه ِِ امرؤٌ» بدل «رحم اللّه امرأً» .

ص: 147

ه - مبارزه با آرزو
و - دروغ شمردن آرزو

ه _ مبارزه با آرزوامام على عليه السلام :من با آرزوى خود ، در ستيزم و چشم به راه اَجَلِ خويشم.

امام على عليه السلام :عمل خود را رفيقت قرار ده و آرزويت را دشمنت.

و _ دروغ شمردن آرزوامام على عليه السلام :آرزوهايتان را دروغگو بدانيد و عمرتان را براى پرداختن به بهترين كارهايتان ، غنيمت بشماريد و چونان صاحبان تشخيص و خِرد، [به عملْ ]مبادرت كنيد.

امام على عليه السلام :شما در مهلتى هستيد كه به دنبال آن ، مرگ است و همراه شما ، آرزويى است كه مانع عمل مى شود. پس اين مهلت را غنيمت بشماريد و پيش از مرگ ، كارى بكنيد و آرزو را دروغ بشماريد و از عمل [براى آخرت ]توشه برگيريد.

امام على عليه السلام :رحمت خدا بر آن كس كه سخن خردمندانه اى را شنيد و پذيرفت و به راه درستى، دعوت شد و بِدان ، نزديك گرديد... [و] با هوس خويش ستيزه نمود و آرزويش را دروغگو شمرد!

.

ص: 148

عنه عليه السلام :طوبى لِمَنِ استَشعَرَ الوَجَلَ، وكَذَّبَ الأَمَلَ، وتَجَنَّبَ الزَّلَلَ. (1)

ز _ الدُّعاءرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في دُعاءِ الأَسماءِ الحُسنى _ :يا كَريمُ أنتَ سَيِّدي ورَجائي وذُخري و ذَخيرَتي وأمَلي ، فَقَصِّر فِي الدُّنيا آمالي ، وأدِم رَغبَتي إلَيكَ وآمالي. (2)

الإمام عليّ عليه السلام :نَعوذُ بِاللّهِ مِن سوءِ كُلِّ الرَّيبِ (3) ، وظُلَمِ الفِتَنِ ، ونَستَغفِرُهُ مِن مَكاسِبِ الذُّنوبِ ، ونَستَعصِمُهُ مِن مَساوِئِ الأَعمالِ ومَكارِهِ الآمالِ. (4)

راجع: ص 150 (صدق العمل) .

5 / 3آثارُ قَصرِ الأَمَلِأ _ حُسنُ العَمَلِالإمام عليّ عليه السلام :مَن قَصُرَ أمَلُهُ حَسُنَ عَمَلُهُ . مَن أطالَ أمَلَهُ أفسَدَ عَمَلَهُ. (5)

.


1- .غرر الحكم : ج 4 ص 247 ح 5976 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 315 ح 5512 وفيه «الأجل» بدل «الوجل» .
2- .البلد الأمين : ص 423 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 269 ح 1 .
3- .قال المجلسي قدس سره : قوله عليه السلام : «من سوء كلّ الريب» أي من شرّ كلّ شكٍّ وشبهة يعتري في الدين (مرآة العقول : ج 26 ص 62) .
4- .الكافي : ج 8 ص 175 ح 194 عن محمّد بن النعمان أو غيره عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 77 ص 353 ح 31 .
5- .غرر الحكم:ج5 ص295 ح8444و8445، عيون الحكم والمواعظ:ص449 ح7968 وليس فيه ذيله.

ص: 149

ز - دعا
5 / 3 نتايج كوتاهى آرزو
الف - نيكويىِ كردار

امام على عليه السلام :خوشا به حال كسى كه ترس (1) [از خدا] را شعار خود سازد و آرزو را دروغ شمارد و از لغزش ، دورى نمايد!

ز _ دعاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در دعاى اسماى حُسنا _ :اى كريم! تويى آقاى من ، اميد من، اندوخته من ، ساز و برگ من ، و آرزوى من! پس در دنيا آرزوى مرا كوتاه گردان و شوق و آمال مرا به خودت ، تداوم بخش.

امام على عليه السلام :از بدى شُبهات و تاريكى هاى فتنه ها به خدا پناه مى بريم ، و از ارتكاب گناهان ، از او آمرزش مى طلبيم و از او مى خواهيم كه ما را از كردارهاى بد و آرزوهاى ناپسند ، در پناه خود گيرد.

ر . ك : ص 151 (راستى كردار) .

5 / 3نتايج كوتاهى آرزوالف _ نيكويىِ كردارامام على عليه السلام :هر كه آرزويش كوتاه باشد ، كردارش نيك مى شود . هر كه آرزويش را دراز گردانَد ، كردارش را تباه مى سازد.

.


1- .در عيون الحكم و المواعظ (ص 315 ح 5512)، به جاى «وَجَل (ترس)»، «اَجَل (مرگ)» آمده است .

ص: 150

عنه عليه السلام :نِعمَ عَونُ العَمَلِ قَصرُ الأَمَلِ. (1)

ب _ خُلوصُ العَمَلِالإمام عليّ عليه السلام :قَلِّلِ الآمالَ تَخلُص لَكَ الأَعمالُ. (2)

ج _ صِدقُ العَمَلِالإمام زين العابدين عليه السلام_ مِن دُعائِهِ عِندَ ذِكرِ المَوتِ _ :اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ ، وَاكفِنا طولَ الأَمَلِ وقَصِّرهُ عَنّا بِصِدقِ العَمَلِ ، حَتّى لا نُؤَمِّلَ استِتمامَ ساعَةٍ ، بَعدَ ساعَةٍ ولَا استيفاءَ يَومٍ بَعدَ يَومٍ ، ولَا اتِّصالَ نَفَسٍ بِنَفسٍ ، ولا لُحوقَ قَدَمٍ بِقَدَمٍ ، وسَلِّمنا مِن غُرورِهِ وآمِنّا مِن شُرورِهِ. (3)

د _ الزُّهدالإمام عليّ عليه السلام :أيُّهَا النّاسُ! الزَّهادَةُ قَصرُ الأَمَلِ ، وَالشُّكرُ عِندَ النِّعَمِ. (4)

الإمام الباقر عليه السلام :اِستَجلِب حَلاوَةَ الزَّهادَةِ بِقَصرِ الأَمَلِ. (5)

عنه عليه السلام :لا زُهدَ كَقَصرِ الأَمَلِ. (6)

.


1- .غرر الحكم : ج 6 ص 160 ح 9906 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 494 ح 9139 .
2- .غرر الحكم : ج 4 ص 511 ح 6793 .
3- .الصحيفة السجّاديّة : ص 153 الدعاء 40 ، الدعوات : ص 178 ح 492 وفيه «الحذر» بدل «العمل» و«استتمام» بدل «استيفاء» .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 81 ، مشكاة الأنوار : ص 208 ح 563 ، روضة الواعظين : ص 476 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 320 ح 35 .
5- .تحف العقول : ص 285 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 164 ح 1 .
6- .تحف العقول : ص 286 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 165 ح 1 .

ص: 151

ب - خلوص عمل
ج - راستىِ كردار
د - زهد

امام على عليه السلام :خوب كمكى است كوتاهىِ آرزو براى عمل!

ب _ خلوص عملامام على عليه السلام :آرزوها را كم كن تا اعمالت خالص گردند.

ج _ راستىِ كردارامام زين العابدين عليه السلام_ از دعاى ايشان در هنگام ياد از مرگ _ :خداوندا! بر محمّد و خاندان او درود فرست و ما را از درازىِ آرزو ، نگه دار و با راستىِ كردار ، آرزو را در ما كوتاه گردان ، آن گونه كه [حتّى] آرزو نداشته باشيم ساعتى را پس از ساعت ديگر به سر آوريم، يا روزى را از پس روزى ديگر به پايان بريم، يا نفسى را به نفسى ديگر ، پيوند دهيم، يا گامى از پىِ گامى ديگر برداريم. ما را از فريب آرزو به سلامت دار و از بدى هاى آن، در امان بدار.

د _ زهدامام على عليه السلام :اى مردم! زهد، كوتاه كردن آرزوها و سپاس گزارى از نعمت هاست .

امام باقر عليه السلام :شيرينىِ زهد را با كوتاه كردن آرزو به دست آور.

امام باقر عليه السلام :هيچ زهدى چون كوتاهىِ آرزو نيست.

.

ص: 152

ه _ غِنَى النَّفسِالإمام عليّ عليه السلام :أشرَفُ الغِنى تَركُ المُنى. (1)

الإمام الهادي عليه السلام :الغِنى قِلَّةُ تَمَنّيكَ ، وَالرِّضا بِما يَكفيكَ. (2)

و _ سَلامَةُ النَّفسِالإمام عليّ عليه السلام :أنفَعُ الدَّواءِ تَركُ المُنى. (3)

ز _ العِلمُ اللَّدُنّيرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن رَغِبَ فِي الدُّنيا وأطالَ فيها رَغبَتَهُ ، أعمَى اللّهُ قَلبَهُ عَلى قَدرِ رَغبَتِهِ فيها . ومَن زَهِدَ فِي الدُّنيا وقَصَّرَ فيها أمَلَهُ ، أعطاهُ اللّهُ عِلما مِن غَيرِ تَعَلُّمٍ ، وهُدىً بغَيرِ هِدايَةٍ. (4)

ح _ الجَنَّةالزهد لابن المبارك عن الحسن :قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله : كُلُّكُم يُحِبُّ أن يَدخُلَ الجَنَّةَ؟ قالوا : نَعَم ، يا رَسولَ اللّهِ . قالَ : فأقصروا مِنَ الأَمَلِ ، وثَبِّتوا آجالَكُم بَينَ أبصارِكُم ، وَاستَحيوا مِنَ اللّهِ حَقَّ الحَياءِ. (5)

.


1- .الكافي : ج 8 ص 23 ح 4 عن جابر بن يزيد عن الإمام الباقر عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 389 ح 5834 ، نهج البلاغة : الحكمة 34 ، كنز الفوائد : ج 1 ص 349 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 91 ح 98 .
2- .الدرّة الباهرة : ص 41 ، محاسبة النفس للكفعمي : ص 72 من دون إسناد إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، نزهة الناظر : ص 214 ج 480 عن الغلابي ، بحار الأنوار : ج 75 ص 109 ح 12 .
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 402 ح 3021 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 119 ح 2679 .
4- .تاريخ أصبهان : ج 1 ص 162 الرقم 144 ، كنز العمّال : ج 3 ص 209 ح 6194 نقلاً عن أبي عبد الرحمن السلمي في كتاب المواعظ والوصايا وكلاهما عن ابن عبّاس .
5- .الزهد لابن المبارك : ص 107 ح 317 ، حلية الأولياء : ج 8 ص 185 الرقم 407 وفيه «تبيّنوا حالكم من أنصاركم» بدل «ثبّتوا آجالكم بين أبصاركم» ، كنز العمّال : ج 15 ص 938 ح 43611 ؛ تنبيه الخواطر : ج 1 ص 272 .

ص: 153

ه - توانگرى نفس
و - سلامت نفس
ز - علم لدنّى
ح - بهشت

ه _ توانگرى نفسامام على عليه السلام :عالى ترين توانگرى، رها كردن آرزوهاست.

امام هادى عليه السلام :توانگرى ، در اين است كه تمنّايت اندك باشد و به آنچه تو را بسنده مى كند، خرسند باشى.

و _ سلامت نفسامام على عليه السلام :سودبخش ترين دارو، تركِ آرزوهاست.

ز _ علم لدنّىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هركه به دنيا راغب باشد و رغبتش را در آن به درازا بكشانَد ، خداوند ، دل او را به اندازه رغبتش به دنيا كور مى گرداند و هر كه به دنيا بى رغبت باشد و آرزويش را در آن كوتاه سازد ، خداوند ، به او دانشى عطا مى كند ، بى آن كه از كسى بياموزد و راه نمايى اش مى كند ، بى آن كه از كسى راه نمايى بگيرد.

ح _ بهشتكتاب الزهد_ به نقل از حسن (1) _ :پيامبر خدا فرمود: «هر يك از شما دوست دارد به بهشت برود؟» . گفتند : آرى ، اى پيامبر خدا! فرمود: «پس، آرزو را كوتاه داريد و اَجَل خويش را در برابر ديده خود ، قرار دهيد و از خداوند ، چنان كه بايد، شرم داشته باشيد» .

.


1- .مقصود از حسن، حسن بَصرى و يا امام حسن عليه السلام است .

ص: 154

الفصل السادس : التّحذير من الآمال الذّميمة6 / 1إيّاكَ وطولَ الأَمَلِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ مِن خُطبَتِهِ في حَجَّةِ الوَداعِ _ :فَواعَجَبا لِقَومٍ ألهَتهُم أموالُهُم ، وطالَت آمالُهُم ، وقَصُرَت آجالُهُم ، وهُم يَطمَعونَ في مُجاوَرَةِ مَولاهُم ، ولا يَصِلونَ إلى ذلِكَ إلّا بِالعَمَلِ ، ولا يَتِمُّ العَمَلُ إلّا بِالعَقلِ. (1)

عنه صلى الله عليه و آله_ في دُعاءِ الأَسماءِ الحُسنى _ :وهذِهِ يَدايَ يا سَيِّداه يا مَولاياه مَرفوعَةٌ إلَيكَ ، ومُتَوَكِّلٌ عَلَيكَ ، وتائِبٌ إلَيكَ فيما أتَيتُ مِن سوءِ فِعالي وقَبيحِ أعمالي وطولِ آمالي . (2)

المعجم الكبير عَن اُمِّ الوَليدِ بِنتِ عُمَرَ :اِطَّلَعَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ذاتَ عَشِيَّةٍ فَقالَ : يا أيُّهَا النّاسُ! أما تَستَحيونَ؟ قالوا : مِمَّ ذاكَ يا رَسولَ اللّهِ ؟! قالَ : تَجمَعونَ ما لا تَأكُلونَ ، وتَبنونَ ما لا تَعمُرونَ ، وتَأمُلونَ ما لا تُدرِكونَ ، ألا تَستَحيونَ ذلِكَ (3) ؟ ! (4)

.


1- .جامع الأخبار : ص 397 ح 1100 عن جابر بن عبد اللّه الأنصاري ، بحار الأنوار : ج 52 ص 264 ح 148 .
2- .البلد الأمين : ص 421 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 266 ح 1 .
3- .في كنز العمّال: «من ذلك» .
4- .المعجم الكبير : ج 25 ص 172 ح 421 ، كنز العمّال : ج 16 ص 66 ح 43962 .

ص: 155

فصل ششم: برحذر داشتن از آرزوهاى نكوهيده
6 / 1 زنهار از آرزوى دراز

فصل ششم: بر حذر داشتن از آرزوهاى نكوهيده6 / 1زنهار از آرزوى درازپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ از سخنرانى ايشان در حَجّةُ الوداع _ :شگفتا از آن مردمى كه دارايى هايشان سرگرمشان ساخته است و آرزوهايشان ، دراز است و عمرهايشان ، كوتاه و به زيستن در جوار پروردگارشان چشم دوخته اند! حال آن كه بدين آرزو نمى رسند ، مگر با عمل، و عمل انجام نمى گيرد ، مگر با خِرد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در دعاى اسماى حُسنا _ :اين دو دست من _ اى سَرور و اى مولاى من _ به سوى تو بلند شده است و تكيه ام به توست و از كردارهاى بد و رفتارهاى زشت خويش و آرزوهاى دور و درازم به درگاه تو توبه آورده ام.

المعجم الكبير_ به نقل از اُمّ وليد دختر عمر _ :يك روز عصر ، پيامبر خدا بيرون آمد و فرمود: «اى مردم! آيا شرم نمى كنيد؟!» . گفتند : از چه، اى پيامبر خدا؟ فرمود: «گرد مى آوريد ، آنچه نمى خوريد و مى سازيد ، آنچه در آن سكونت نمى كنيد و آرزو مى كنيد ، آنچه به آن نمى رسيد. آيا از اين كارها شرم نمى كنيد؟!» .

.

ص: 156

رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في وَصِيَّتِهِ لِأَبي ذَرٍّ _ :يا أبا ذَرٍّ ، إيّاكَ وَالتَّسويفَ بِأَمَلِكَ ، فَإِنَّكَ بِيَومِكَ ولَستَ بِما بَعدَهُ ، فَإِن يَكُن غَدٌ لَكَ تَكُن فِي الغَدِ كَما كُنتَ فِي اليَومِ ، وإن لَم يَكُن غَدٌ لَكَ لَم تَندَم عَلى ما فَرَّطتَ فِي اليَومِ. (1)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّما أخافُ عَلَيكُمُ اثنَتَينِ: اِتِّباعَ الهَوى وطولَ الأَمَلِ، أمَّا اتِّباعُ الهَوى فَإِنَّهُ يَصُدُّ عَنِ الحَقِّ ، وأمّا طولُ الأَمَلِ فَيُنسِي الآخِرَةَ . (2)

عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ سُبحانَهُ لِيُبغِضُ الطَّويلَ الأَمَلِ ، السَّيِّئَ العَمَلِ. (3)

عنه عليه السلام :شَرُّ النّاسِ الطَّويلُ الأَمَلِ ، السَّيِّئُ العَمَلِ. (4)

عنه عليه السلام :إيّاكَ وطولَ الأَمَلِ ؛ فَكَم مِن مَغرورٍ اُفتُتِنَ بِطولِ أمَلِهِ ، وأفسَدَ عَمَلَهُ وقَطَعَ أجَلَهُ ، فَلا أمَلَهُ أدرَكَ ، ولا ما فاتَهُ استَدرَكَ. (5)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِابنِهِ الباقِرِ عليه السلام _ :اِعلَم أنَّ السّاعاتِ تُذهِبُ عُمُرَكَ (6) ، و أنَّكَ لا تَنالُ نِعمَةً إلّا بِفِراقِ اُخرى ، فَإِيّاكَ والأَمَلَ الطَّويلَ ؛ فَكَم مِن مُؤَمِّلٍ أملاً لا يَبلُغُهُ ، وجامِعِ مالٍ لا يَأكُلُهُ. (7)

.


1- .الأمالي للطوسي : ص 526 ح 1162 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 364 ح 2661 كلاهما عن أبي ذرّ ، بحار الأنوار : ج 77 ص 75 ح 3 .
2- .الكافي : ج 2 ص 335 ح 3 عن يحيى بن عقيل، مسكّن الفؤاد : ص 26 نحوه ، بحار الأنوار : ج 70 ص 88 ح 19؛ كنزالعمّال : ج 16 ص 23 ح 43766 نقلاً عن ابن النجّار عن الإمام عليّ عليه السلام عن النبيّ صلى الله عليه و آله نحوه .
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 506 ح 3455 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 142 ح 3179 .
4- .غرر الحكم : ج 4 ص 178 ح 5751 .
5- .غرر الحكم : ج 2 ص 310 ح 2715 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 99 ح 2278 .
6- .في النسخة المعتمدة من المصدر : «يُذهب غمّك» بدل «تُذهب عمرك» ، وما في المتن أثبتناه من نسخة اُخرى وبحار الأنوار ، إذ هو الأوفق بقرينة السياق .
7- .كفاية الأثر : ص 240 عن عثمان بن خالد ، بحار الأنوار : ج 46 ص 231 ح 7 .

ص: 157

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در نصيحت ايشان به ابو ذر _ :اى ابو ذر! از به فردا افكندن آرزويت بپرهيز؛ زيرا تو در امروزِ خويش هستى ، نه در فردا . پس اگر فردايى برايت بود ، در آن فردا نيز چنان خواهى بود كه امروز هستى و اگر فردايى برايت نبود ، افسوس نخواهى خورد كه امروز ، كوتاهى كرده اى.

امام على عليه السلام :من بر شما از دو چيز مى ترسم: پيروى از هوس و آرزوى دراز؛ زيرا پيروىِ هوس ، از حق باز مى دارد و آرزوى دراز ، آخرت را از ياد مى بَرَد .

امام على عليه السلام :خداوندِ پاك ، از بلندآرزوىِ بدكردار ، نفرت دارد.

امام على عليه السلام :بدترينِ مردم ، كسى است كه بلندآرزو و بدكردار باشد.

امام على عليه السلام :از آرزوى دراز بپرهيز؛ زيرا بسا فريب خورده اى كه فريبِ آرزوى درازش را خورد و عملش را تباه كرد و عمرش را به سر آورد و نه به آرزويش رسيد و نه [عمر و عملِ] از دست رفته را جبران كرد.

امام زين العابدين عليه السلام_ در سفارش به فرزند خويش امام باقر عليه السلام _ :بدان كه اين ساعت ها عمر تو را مى بَرَند و تو به نعمتى نمى رسى ، مگر با جدا شدن از نعمتى. پس ، از آرزوى دراز بپرهيز؛ زيرا اى بسا آرزومند آرزويى كه به آن نمى رسد و گرد آورنده مالى كه آن را نمى خورَد!

.

ص: 158

الإمام الصادق عليه السلام_ في دُعاءٍ لَهُ _ :الحَمدُ للّهِِ وَلِيِّ الحَمدِ وأهلِهِ ، ومُنتَهاهُ ومَحَلِّهِ . .. رَبِّ ، ما أسوَأَ فِعلي ، وأقبَحَ عَمَلي ، وأقسى قَلبي ، وأطوَلَ أمَلي ، وأقصَرَ أجَلي ، وأجرَأَني عَلى عِصيانِ مَن خَلَقَني! .. . رَبِّ ، وما أطوَلَ أمَلي في قِصَرِ أجَلي ، وأقصَرَ أجَلي في بُعدِ أمَلي! وما أقبَحَ سَريرَتي وعَلانِيَتي! (1)

6 / 2اِتَّقوا باطِلَ الأَمَلِالإمام عليّ عليه السلام :اِتَّقوا باطِلَ الأَمَلِ ؛ فَرُبَّ مُستَقبِلِ يَومٍ لَيسَ بِمُستَدبِرِهِ ، ومَغبوطٍ في أوَّلِ لَيلِهِ (2) قامَت بَواكيهِ في آخِرِهِ. (3)

عنه عليه السلام_ في صِفَةِ الدُّنيا _ :اِعلَم يا هذا أنَّها تُشخِصُ (4) الوادِعَ (5) السّاكِنَ ، وتَفجَعُ (6) المُغتَبِطَ (7) الآمِنَ ، لا يَرجِعُ مِنها ما تَوَلّى فَأَدبَرَ ، ولا يُدرى ما هُوَ آتٍ فَيُحذَرَ ، أمانِيُّها كاذِبَةٌ ، وآمالُها باطِلَةٌ. (8)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 590 ح 31 عن عبد الرحمن بن سيّابة ، مصباح المتهجّد : ص275 ح383، جمال الاُسبوع :ص142 كلاهما من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار:ج86 ص301 ح10.
2- .في المصدر: «لَيلَةٍ» ، والتصويب من عيون الحكم والمواعظ .
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 269 ح 2572 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 91 ح 2148 .
4- .أشخصه : أزعجه ، وشُخِص به : أتاه أمر أقلقه وأزعجه (القاموس المحيط : ج 2 ص 306 «شخص») .
5- .وَدُعَ : سكن واستقرّ . والدَّعة : الخفض والسعة في العيش (القاموس المحيط : ج 3 ص 92 «ودع») .
6- .الفجع : أن يوجَعَ الإنسانُ بشيء يَكرُمُ عليه فَيُعدمَه (القاموس المحيط : ج 3 ص 61 «فجع») .
7- .الاغتباط : التبجّح بالحال الحسنة ، وقيل : هو الفرح بالنعمة (تاج العروس : ج 10 ص 351 «غبط») .
8- .دستور معالم الحكم : ص 39 ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 7 ص 105 نحوه ؛ بحار الأنوار : ج 73 ص 109 ح 109 نقلاً عن عيون الحكم والمواعظ .

ص: 159

6 / 2 از آرزوى پوچ بپرهيزيد

امام صادق عليه السلام_ در يكى از دعاهاى خويش _ :سپاس ، خداوند را كه صاحب سپاس ، شايسته آن ، پايان آن و جايگاه آن و... است. پروردگارا! چه بد است كردار من و چه زشت است رفتار من و چه سخت است دلم و چه دراز است آرزويم و چه كوتاه است عمرم و چه گستاخم بر نافرمانى از كسى كه مرا آفريده است!... . پروردگارا! چه دراز است آرزويم در برابر كوتاهىِ عمرم، و چه كوتاه است عمرم در برابر دور و درازى آرزويم، و چه زشت است اندرون و آشكارم (نيّت و كردارم) !

6 / 2از آرزوى پوچ بپرهيزيدامام على عليه السلام :از آرزوهاى پوچ بپرهيزيد؛ زيرا بسا كسى كه روزى را آغازيده ، امّا آن را پشت سر ننهاده است و بسا كسى كه در آغازِ شب ، رشك انگيز بوده ؛ ليكن در آخرِ شب ، گريه كنندگانش (زنان خاندانش) بر وى گريسته اند .

امام على عليه السلام_ در وصف دنيا _ :بدان _ اى انسان _ كه دنيا ، آرام گرفته ساكن [در خود ]را مى كوچانَد و شادمانِ آسوده خاطر را دردمند مى سازد. آنچه از دنيا پشت كرده و رفته است ، باز نمى گردد و آنچه هم مى آيد ، معلوم نيست تا از آن حذر توان كرد. آرزوهايش دروغ و آمالش پوچ اند.

.

ص: 160

عنه عليه السلام :اِحذَرُوا الأَمَلَ المَغلوبَ ، وَالنَّعيمَ المَسلوبَ. (1)

6 / 3اِتَّقوا خِداعَ الآمالِالإمام عليّ عليه السلام :اِتَّقوا خِداعَ الآمالِ ؛ فَكَم مِن مُؤَمِّلِ يَومٍ لَم يُدرِكهُ ، وباني بِناءٍ لَم يَسكُنهُ ، وجامِعِ مالٍ لَم يَأكُلهُ ، ولَعَلَّهُ مِن باطِلٍ جَمَعَهُ ومِن حَقٍّ مَنَعَهُ ، أصابَهُ حراما وَاحتَمَلَ بِهِ آثاما. (2)

عنه عليه السلام :كَذَبَ مَنِ ادّعى الإِيمانَ وهُوَ مَشغوفٌ (3) مِنَ الدُّنيا بِخُدَعِ الأَمانِيِّ وزورِ المَلاهي. (4)

عنه عليه السلام :مَنِ اتَّكَلَ عَلَى الأَماني ، ماتَ دونَ أمَلِهِ. (5)

عنه عليه السلام :الأَمَلُ خادِعٌ غارٌّ ضارٌّ. (6)

عنه عليه السلام :الأَمَلُ يَخدَعُ. (7)

عنه عليه السلام :الأَمانِيُّ تَخدَعُ. (8)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 272 ح 2586 .
2- .غرر الحكم : ج 2 ص 265 ح 2563 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 91 ح 2156 .
3- .شَغَفَ الهوى قَلبَه : بلغ شغافه ؛ وهو غشاؤه . وشَغَفَهُ المالُ : زُيِّنَ لَه فأحبَّهُ فهو مشغوفٌ به (المصباح المنير : ص 316 «شغف») .
4- .غرر الحكم : ج 4 ص 630 ح 7238 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 396 ح 6702 .
5- .غرر الحكم : ج 5 ص 16 ح 8293 .
6- .غرر الحكم : ج 1 ص 299 ح 1145 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 45 ح 1106 .
7- .غرر الحكم : ج 1 ص 55 ح 200 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 28 ح 382 .
8- .غرر الحكم : ج 1 ص 45 ح 145 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 34 ح 634 .

ص: 161

6 / 3 از آرزوهاى فريبنده بپرهيزيد

امام على عليه السلام :از آرزويى كه شكست مى خورَد و از نعمتى كه گرفته مى شود، دورى كنيد.

6 / 3از آرزوهاى فريبنده بپرهيزيدامام على عليه السلام :از آرزوهاى فريبنده بپرهيزيد؛ زيرا اى بسا آرزومند روزى كه آن را در نيافته است و بسا سازنده بنايى كه در آن ننشسته است و بسا گِرد آورنده مالى كه از آن نخورده است و شايد آن را از راهى باطل يا نپرداختن حقّى گرد آورده است . از حرام، آن را به دست آورده و بدين سبب ، بار گناهانى را بر دوش خويش نهاده است.

امام على عليه السلام :دروغ مى گويد آن كه ادّعاى ايمان مى كند؛ امّا دل بسته آرزوهاى فريبنده و سرگرمى هاى دروغين دنياست.

امام على عليه السلام :هر كه به آرزوها تكيه كند ، بدون رسيدن به آرزويش مى ميرد.

امام على عليه السلام :آرزو، فريبنده، گم راه كننده و زيان رسان است.

امام على عليه السلام :آرزو مى فريبد.

امام على عليه السلام :آرزوها ، گول مى زنند.

.

ص: 162

عنه عليه السلام :الأَمانِيُّ تَخدَعُكَ ، وعِندَ الحَقائِقِ تَدَعُكَ. (1)

عنه عليه السلام :أنفاسُ المَرءِ خُطاهُ إلى أجَلِهِ ، وأمَلُهُ خادِعٌ عَن عَمَلِهِ. (2)

عنه عليه السلام :الأَمَلُ خَوّانٌ. (3)

عنه عليه السلام :لا يَطولَنَّ عَلَيكُمُ الأَمَدُ (4) ، ولا يَغُرَّنَّكُمُ الأَمَلُ ؛ فَإِنَّ الأَمَلَ لَيسَ مِنَ الدّينِ في شَيءٍ. (5)

عنه عليه السلام_ لِصَعصَعَةَ بنِ صوحانَ وَقد كانَ مَريضا فَأتاهُ عَليٌّ عليه السلام عائِدا ، فَلَمّا أرادَ أن يَقومَ مِن عِندِهِ قالَ عليه السلام _ :يا صَعصَعَةَ بنَ صوحانَ لا تَفتَخِر بِعيِادَتي إيّاكَ ، وَانظُر لِنَفسِكَ فَكَأَنَّ الأَمرَ قَد وَصَلَ إلَيكَ ، ولا يُلهِيَنَّكَ الأَمَلُ . أستَودِعُكَ اللّهَ. (6)

عنه عليه السلام :مَعاشِرَ النّاسِ (المُسلِمينَ) اتَّقُوا اللّهَ ، فَكَم مِن مُؤَمِّلٍ ما لا يَبلُغُهُ ، وبانٍ ما لا يَسكُنُهُ ، وجامِعٍ ما سَوفَ يَترُكُهُ ، ولَعَلَّهُ مِن باطِلٍ جَمَعَهُ ، ومِن حَقٍّ مَنَعَهُ ، أصابَهُ حَراما وَاحتَمَلَ بِهِ آثاما ، فَباءَ بِوِزرِهِ ، وقَدِمَ عَلى رَبِّهِ آسِفا لاهِفا (7) ، قَد خَسِرَ الدُّنيا وَالآخِرَةَ ؛ ذلِكَ هُوَ الخُسرانُ المُبينُ. (8)

.


1- .غرر الحكم : ج 1 ص 379 ح 1453 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 28 ح 377 .
2- .تنبيه الخواطر : ج 2 ص 114 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 14 ح 72 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 18 ص 221 نحوه وراجع : نهج البلاغة : الخطبة 64 .
3- .غرر الحكم : ج 1 ص 37 ح 103 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 37 ح 784 .
4- .الأمد : الغاية (النهاية : ج 1 ص 65 «أمد») .
5- .غرر الحكم : ج 6 ص 304 ح 10338 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 524 ح 9548 نحوه .
6- .قرب الإسناد : ص 378 ح 1333 عن أحمد بن محمّد بن أبي نصر البزنطي عن الإمام الرضا عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 49 ص 269 ح 10 .
7- .اللَّهْفانُ واللّاهِف : المكروب (لسان العرب : ج 9 ص 322 «لهف») .
8- .نهج البلاغة : الحكمة 344 ، إرشاد القلوب : ص 39 نحوه ، بحار الأنوار : ج 78 ص 83 ح 88 ؛ تذكرة الخواصّ : ص 135 نحوه .

ص: 163

امام على عليه السلام :آرزوها ، تو را گول مى زنند و در هنگامه [آشكار شدن] حقايق ، رهايت مى كنند.

امام على عليه السلام :نَفَس هاى آدمى ، گام هاى او به سوى اجل اويند و آرزوهاى او ، باز دارنده او از عمل اويند.

امام على عليه السلام :آرزو ، خيانتكار است.

امام على عليه السلام :زنهار كه مُهلت زندگى (عمر) در نظر شما دراز نيايد و آرزو ، فريبتان ندهد؛ زيرا آرزو در دين ، جايگاهى ندارد.

امام على عليه السلام_ به صعصعة بن صوحان ، كه [بيمار بود و امام عليه السلام ] به عيادت او رفته بود، هنگامى كه خواست برود _ :اى صعصعة بن صوحان! از اين كه به عيادت تو آمده ام ، بر خود مناز و به فكرِ خويشتن باش ، كه گويا فرمان (مرگ) به تو رسيده است . مبادا آرزو، تو را سرگرم و غافل گردانَد! به خدا مى سپارمت.

امام على عليه السلام :اى گروه مردمان (/ مسلمانان) ! از خدا پروا كنيد؛ زيرا بسا آرزومندِ چيزى كه به آن نمى رسد و سازنده بنايى كه در آن ، سكونت نمى كند و گِرد آورنده ثروتى كه به زودى، همه آن را رها مى كند ؛ ثروتى كه شايد از راه باطل و يا نپرداختن حقّى گرد آورده است . از راه حرامى به آن رسيده و بِدان سبب، گناهانى را مرتكب شده است . بار سنگين آن را به دوش گرفته و با دريغ و اندوه، بر پروردگارش وارد شده است، در حالى كه «در دنيا و آخرت ، زيان كرده است ، و اين است آن زيانِ آشكار» (1) .

.


1- .. حجّ : آيه 11 .

ص: 164

6 / 4الأَمَلُ أكذَبُ شَيءٍ!الإمام عليّ عليه السلام :أكذَبُ شَيءٍ الأَمَلُ. (1)

عنه عليه السلام :لا شَيءَ أكذَبُ مِنَ الأَمَلِ. (2)

عنه عليه السلام :قد تَكذِبُ الآمالُ. (3)

عنه عليه السلام :رُبَّ طَمَعٍ كاذِبٍ لِأَمَلٍ غائِبٍ. (4)

عنه عليه السلام :رُبَّ رَجاءٍ خائِبٍ لِأَمَلٍ كاذِبٍ. (5)

عنه عليه السلام :رُبَّ طَمَعٍ خائِبٍ وأمَلٍ كاذِبٍ ، ورَجاءٍ يُؤَدّي إلَى الحِرمانِ ، وتِجارَةٍ تَؤولُ إلَى الخُسرانِ. (6)

عنه عليه السلام :قَلَّما تَصدُقُكَ الاُمنِيَّةُ (7) . (8)

عنه عليه السلام :أينَ تَختَدِعُكُم كَواذِبُ الآمالِ؟! (9)

عنه عليه السلام_ في ذَمِّ أهلِ الدُّنيا _ :قَد غابَ عَن قُلوبِكُم ذِكرُ الآجالِ ، وحَضَرَتكُم كَواذِبُ الآمالِ ، فَصارَتِ الدُّنيا أملَكَ بِكُم مِنَ الآخِرَةِ ، وَالعاجِلَةُ أذهَبَ بِكُم مِنَ الآجِلَةِ. (10)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 371 ح 2846 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 117 ح 2593 .
2- .غرر الحكم : ج 6 ص 382 ح 10649 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 537 ح 9898 .
3- .غرر الحكم : ج 4 ص 466 ح 6635 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 367 ح 6168 .
4- .غرر الحكم : ج 4 ص 66 ح 5311 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 267 ح 4887 .
5- .غرر الحكم : ج 4 ص 66 ح 5312 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 267 ح 4888 .
6- .الكافي : ج 8 ص 19 ح 4 عن جابر بن يزيد عن الإمام الباقر عليه السلام ، تحف العقول : ص 93 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 281 ح 1 ؛ دستور معالم الحكم : ص 27 .
7- .قال المجلسي قدس سره : أي في الغالب اُمنيّتك كاذبة فيما تعدِك (مرآة العقول : ج 25 ص 52) .
8- .الكافي : ج 8 ص 23 ح 4 عن جابر بن يزيد عن الإمام الباقر عليه السلام ، تحف العقول : ص 98 ، كنز الفوائد : ج 1 ص 350 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 287 ح 1 ؛ دستور معالم الحكم : ص 24 .
9- .غرر الحكم : ج 2 ص 361 ح 2815 .
10- .نهج البلاغة : الخطبة 113 ، غرر الحكم : ج 4 ص 480 ح 6686 و 6687 نحوه ، عيون الحكم والمواعظ : ص 366 ح 6145 وفيه صدره إلى «كواذب الآمال» .

ص: 165

6 / 4 آرزو، دروغ ترينِ چيزهاست.

6 / 4آرزو، دروغ ترينِ چيزهاست.امام على عليه السلام :دروغ ترين چيز ، آرزوست.

امام على عليه السلام :چيزى دروغ تر از آرزو وجود ندارد .

امام على عليه السلام :گاه ( / چه بسا) آرزوها دروغ مى گويند.

امام على عليه السلام :اى بسا طمع بيهوده به آرزويى كه تحقّق نمى يابد!

امام على عليه السلام :اى بسا اميدهاى بيهوده اى كه به آرزويى دروغين ، بسته مى شوند!

امام على عليه السلام :چه بسيار چشمداشت هاى بى حاصل، آرزوهاى دروغين و اميدهايى كه به نوميدى مى انجامند و تجارت هايى كه به زيان، منجر مى شوند!

امام على عليه السلام :كمتر پيش مى آيد كه آرزو به تو راست گويد [و تحقّق يابد].

امام على عليه السلام :تا كِى فريب دروغ آرزوها را مى خوريد؟!

امام على عليه السلام_ در نكوهش دنياپرستان _ :ياد مرگ از دل هاى شما رَخت بر بسته است و آرزوهاى دروغين ، همواره در دلِ شمايند . از اين رو، دنيا بيشتر بر شما مسلّط است تا آخرت، و اين زندگى ، شما را بيشتر سرگرم خود كرده است تا زندگىِ آخرت .

.

ص: 166

عنه عليه السلام :الأَمَلُ أبَدا في تَكذيبٍ. (1)

عنه عليه السلام :لا تَفِي الأَمانِيُّ لِمَن عَوَّلَ عَلَيها. (2)

الإمام الصادق عليه السلام :طوبى لِعَبدٍ طَلَبَ الآخِرَةَ وسَعى لَها ، طوبى لِمَن لَم تُلهِهِ الأَمانِيُّ الكاذِبَةُ. (3)

6 / 5الأَمَلُ كَالسَّرابِالإمام عليّ عليه السلام :الأَمَلُ كَالسَّرابِ ؛ يَغُرُّ مَن رَآهُ ، ويُخلِفُ مَن رَجاهُ. (4)

عنه عليه السلام :أينَ يَغُرُّكُم سَرابُ الآمالِ ؟ ! (5)

عنه عليه السلام :قَد تَغُرُّ الاُمنِيَّةُ. (6)

عنه عليه السلام_ مِن خُطبَةٍ لَهُ بَعدَ حَربِ الجَمَلِ _ :إنَّ الدُّنيا حُلوَةٌ خَضِرَةٌ (7) ، تَفتِنُ النّاسَ بِالشَّهَواتِ وتُزَيِّنُ لَهُم بِعاجِلِها ، وَايمُ اللّهِ إنَّها لَتَغُرُّ مَن أمَّلَها وتُخلِفُ مَن رَجاها. (8)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 112 ح 2017 .
2- .غرر الحكم : ج 6 ص 390 ح 10701 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 538 ح 9942 .
3- .تحف العقول : ص 301 .
4- .غرر الحكم : ج 2 ص 74 ح 1896 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 57 ح 1454 .
5- .غرر الحكم (طبعة دار الكتاب الإسلامي) : ص 182 ح 24 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 129 ح 2929 .
6- .غرر الحكم : ج 4 ص 462 ح 6617 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 367 ح 6158 .
7- .خَضِرة : أي غضَّة ناعمة طريّة (النهاية : ج 2 ص 41 «خضر») .
8- .الكافي : ج 8 ص 256 ح 368 عن سلام بن المستنير عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 32 ص 233 ح 186 .

ص: 167

6 / 5 آرزو چون سراب است

امام على عليه السلام :آرزو ، هميشه دروغ مى گويد.

امام على عليه السلام :آرزوها به كسى كه بر آنها تكيه كند ، وفا نمى كنند.

امام صادق عليه السلام :خوشا بنده اى كه آخرت را جُست و براى آن كوشيد! خوشا كسى كه آرزوهاى دروغين، او را سرگرم نساختند!

6 / 5آرزو چون سراب استامام على عليه السلام :آرزو ، چون سراب است كه بيننده خويش را مى فريبد و اميدوار به خويش را نوميد مى كند.

امام على عليه السلام :تا كِى سراب آرزوها، شما را مى فريبد؟!

امام على عليه السلام :گاه (/ بسا كه) آرزو مى فريبد.

امام على عليه السلام_ در سخنرانى اش پس از جنگ جَمَل _ :دنيا ، شيرين و سرسبز است ، مردم را با خواسته هاى نفسانى مى فريبد و زندگى اين جهانى را در چشم آنان ، زيبا مى نمايد. به خدا سوگند كه دنيا ، آرزومندان خود را گول مى زند و اميدوارانش را مأيوس مى كند.

.

ص: 168

عنه عليه السلام :لا غارَّ أخدَعُ مِنَ الأَمَلِ. (1)

عنه عليه السلام :كَفى بِالأَمَلِ اغتِرارا. (2)

عنه عليه السلام :لِكُلِّ أمَلٍ غُرورٌ. (3)

عنه عليه السلام :أكذِبِ الأَمَلَ ولا تَثِق بِهِ ؛ فَإِنَّهُ غُرورٌ وصاحِبَهُ مَغرورٌ. (4)

عنه عليه السلام :المُغتَرُّ بِالآمالِ مَخدوعٌ. (5)

عنه عليه السلام :إيّاكَ وَالاِغتِرارَ بِالأَمَلِ. (6)

عنه عليه السلام :الشَّقِيُّ مَنِ اغتَرَّ بِحالِهِ ، وَانخَدَعَ لِغُرورِ آمالِهِ. (7)

عنه عليه السلام :أَزمِعوا (8) عِبادَ اللّهِ بِالرَّحيلِ مِن هذِهِ الدّارِ ، المَقدورِ عَلى أهلِها الزَّوالُ ، المَمنوعِ أهلُها مِنَ الحَياةِ ، المُذَلَّلَةِ أنفُسُهُم بِالمَوتِ ، فَلا حَيٌّ يَطمَعُ فِي البَقاءِ ، و لا نَفسٌ إلّا مُذعِنَةٌ بِالمَنونِ ؛ فَلا يَغلِبَنَّكُمُ الأَمَلُ ، ولا يَطُل عَلَيكُم الأَمَدُ ، ولا تَغتَرّوا فيها بِالآمالِ، وتَعَبَّدُوا اللّهَ أيّامَ الحَياةِ. (9)

.


1- .غرر الحكم : ج 6 ص 377 ح 10614 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 533 ح 9755 وفيه «غادر» بدل «غارّ» .
2- .غرر الحكم : ج 4 ص 575 ح 7035 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 386 ح 6550 .
3- .غرر الحكم : ج 5 ص 12 ح 7277 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 401 ح 6756 .
4- .غرر الحكم : ج 2 ص 188 ح 2327 ، نهج البلاغة : الخطبة 86 ، تحف العقول : ص 152 وليس فيهما «ولا تثق به» ، بحار الأنوار : ج 77 ص 293 ح 2 .
5- .غرر الحكم : ج 1 ص 165 ح 629 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 25 ح 257 .
6- .التحصين لابن فهد : ص 16 ح 28 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 112 ح 109 نقلاً عن عيون الحكم والمواعظ .
7- .غرر الحكم : ج 2 ص 51 ح 1799 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 22 ح 152 .
8- .الزَّمَع والزَّماع : المَضاء في الأمر والعَزم عليه . وأزْمَعَ الأمرَ وبه وعليه : مضى فيه وثَبَّتَ عليه عزمَه (لسان العرب : ج 8 ص 143 «زمع») .
9- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 519 ح 1484 ، الأمالي للمفيد : ص 160 ح 2 عن مجاهد ، نهج البلاغة : الخطبة 52 وليس فيه من «الممنوع» إلى «بالمنون» وليس فيهما ذيله ، بحار الأنوار : ج 73 ص 108 ح 108 .

ص: 169

امام على عليه السلام :هيچ فريبكارى ، فريبنده تر از آرزو نيست.

امام على عليه السلام :براى فريب خوردن، آرزو، خود، كافى است.

امام على عليه السلام :هر آرزويى فريبى دارد.

امام على عليه السلام :آرزو را دروغگو بدان و به آن اعتماد مكن؛ زيرا آرزو ، فريب است و آرزومند ، فريب خورده.

امام على عليه السلام :فريفته آرزوها، فريب خورده است.

امام على عليه السلام :زنهار! فريب آرزو را مخور.

امام على عليه السلام :بدبخت ، كسى كه به حال خويش فريفته شود و فريب آرزوهاى پوچَش را بخورد.

امام على عليه السلام :اى بندگان خدا! عزم كوچيدن كنيد از اين سرايى كه رفتن از آن ، بر ساكنانش مقدّر شده و از زيستن [هميشگى] در آن ، ممنوع گشته اند و جان هايشان مقهورِ مرگ است ، به طورى كه هيچ زنده اى طمع در ماندن ندارد و هيچ جاندارى نيست ، جز آن كه سُرود فرمان مرگ دارد. پس زنهار كه آرزو بر شما چيره نگردد، و مدّت عمر را دراز نپنداريد، و در دنيا ، فريب آرزوها را نخوريد و تا زنده ايد ، خدا را بندگى كنيد!

.

ص: 170

الإمام الصادق عليه السلام :كَم مِن نِعمَةٍ للّهِِ عَلى عَبدِهِ في غَيرِ أمَلِهِ ، وكَم مِن مُؤَمِّلٍ أمَلاً الخِيارُ في غَيرِهِ. (1)

عيون أخبار الرضا عليه السلام عن محمّد بن يحيى بن أبي عَبّادٍ عن عَمّه :سَمِعتُ الرِّضا عليه السلام يَوما يُنشِدُ _ وقَليلاً ما كان يُنشِدُ شِعرا _ : كُلُّنا نَأمُلُ مَدّا فِي الأَجَلوَالمَنايا هُنَّ آفاتُ الأَمَل لا تَغُرَّنَكَ أباطيلُ المُنىوَالزَمِ القَصدَ ودَع عَنكَ العِلَل إنَّمَا الدُّنيا كَظِلٍّ زائِلٍحَلَّ فيهِ راكِبٌ ثُمَّ رَحَل (2) . (3)

6 / 6رُبَّ أمَلٍ خائبالإمام عليّ عليه السلام :رُبَّ طَمَعٍ كاذِبٍ ، وأمَلٍ خائِبٍ. (4)

.


1- .الأمالي للطوسي : ص 132 ح 210 عن بكر بن محمّد ، التمحيص : ص 58 ح 117 ، قرب الإسناد : ص 40 ح 128 ، تحف العقول : ص 361 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 152 ح 55 .
2- .هذه الأبيات _ كما نوّه عليه السلام إلى ذلك في ذيل الرواية _ هي لأبي العتاهية .
3- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 177 ح 7 ، بحار الأنوار : ج 49 ص 107 ح 1 ؛ تهذيب الكمال : ج 21 ص 152 الرقم 4141 .
4- .كنز الفوائد : ج 1 ص 350 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 267 ح 4887 ، غرر الحكم : ج 4 ص 66 ح 5311 وفيه «غائب» بدل «خائب» وفيهما «لأمل» بدل «و أمل» ، بحار الأنوار : ج 78 ص 91 ح 98 .

ص: 171

6 / 6 بسا آرزوهاى بى حاصل!

امام صادق عليه السلام :اى بسا نعمت و لطف خداوند به بنده اش كه در غير آن چيزى است كه او آرزو مى كند، و اى بسا آرزومند آرزويى كه خير و صلاحش در غير آن است!

عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از محمّد بن يحيى بن ابى عَبّاد ، از عمويش _ :روزى از امام رضا عليه السلام شنيدم كه اين ابيات را مى خواند _ در حالى كه ايشان، به ندرت شعرى مى خواند _ : همه ما آرزو داريم كه بيشتر عمر كنيم و مرگ ها، آفت هاى آرزويند . زنهار كه آرزوهاى پوچ، فريبت ندهند ! پاى در راه نِه و دست از بيهودگى ها بدار . دنيا ، به سايه اى در حركت مى ماند كه ره گذرى در آن ، بار افكنَد و آن گاه بكوچد .

6 / 6بسا آرزوهاى بى حاصل!امام على عليه السلام :اى بسا اميدهايى كه دروغ اند و آرزوهايى كه بى حاصل اند !

.

ص: 172

عنه عليه السلام :رُبَّ أمَلٍ خائِبٍ. (1)

عنه عليه السلام :كَم مِن آمِلٍ خائِبٍ ، وغائِبٍ غَيرِ آئِبٍ (2) ! (3)

عنه عليه السلام :ذُلُّ الرِّجالِ في خَيبَةِ الآمالِ. (4)

.


1- .مئة كلمة للجاحظ : ص 84 ح 68 ، المناقب للخوارزمي : ص 376 ح 395 عن الجاحظ ؛ عيون الحكم والمواعظ : ص 268 ح 4925 .
2- .الأوْب : الرجوع ، يقال منه : آبَ أوبا فهو آيِبٌ (النهاية : ج 1 ص 79 «أوب») .
3- .غرر الحكم : ج 4 ص 548 ح 6935 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 380 ح 6432 .
4- .غرر الحكم : ج 4 ص 31 ح 5178 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 256 ح 4732 .

ص: 173

امام على عليه السلام :اى بسا آرزويى كه برآورده نمى شود!

امام على عليه السلام :چه بسيار آرزوهايى كه بى حاصل اند و چه بسيار رفته اى كه باز نمى آيد!

امام على عليه السلام :خوارىِ مردان ، در ناكامى آرزوهاست.

.

ص: 174

الفصل السابع : مبادئ الآمال الباطلة7 / 1الجَهلالإمام عليّ عليه السلام :رَغبَتُكَ فِي المُستَحيلِ جَهلٌ. (1)

عنه عليه السلام :ما عَقَلَ مَن أطالَ أمَلَهُ. (2)

عنه عليه السلام :إنَّ قُلوبَ الجُهّالِ تَستَفِزُّهَا الأَطماعُ ، وتَرتَهِنُهَا المُنى ، وتَستَعلِقُهَا الخَدائِعُ (3) . (4)

عنه عليه السلام :الجاهِلُ يَعتَمِدُ عَلى أمَلِهِ ، ويُقَصِّرُ في عَمَلِهِ. (5)

عنه عليه السلام :العاقِلُ يَعتَمِدُ عَلى عَمَلِهِ ، الجاهِلُ يَعتَمِدُ عَلى أمَلِهِ. (6)

.


1- .غرر الحكم : ج 4 ص 84 ح 5384 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 269 ح 4950 .
2- .غرر الحكم : ج 6 ص 61 ح 9513 .
3- .قال المجلسي قدس سره : قوله : «تستفزّها الأطماع» أي تستخفّها وتخرجها من مقرّها ، «و ترتهنها المُنى» هي إرادة ما لا يتوقّع حصوله .. . «و تستعلقها» أي تصيدها وتربطها بالحبال ، من قولهم : علق الوحش بالحبالة : إذا تعوّق ونشب فيها (مرآة العقول : ج 1 ص 76 _ 77) .
4- .الكافي : ج 1 ص 23 ح 16 عن السكوني عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، تحف العقول : ص 219 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 58 ح 130 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 256 ح 8 وفيه «و ترتهن بالأماني» بدل «و ترتهنها المُنى» .
5- .غرر الحكم : ج 2 ص 92 ح 1967 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 59 ح 1498 .
6- .غرر الحكم : ج 1 ص 324 ح 1240 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 18 ح 23 و24 .

ص: 175

فصل هفتم: خاستگاه هاى آرزوهاى بيهوده
7 / 1 نادانى

فصل هفتم: خاستگاه هاى آرزوهاى بيهوده7 / 1نادانىامام على عليه السلام :آرزوى مُحال داشتن ، از نادانى است.

امام على عليه السلام :كسى كه آرزوى دراز در سر بپروراند، خردمند نيست.

امام على عليه السلام :دل هاى نادانان را طمع ها بر مى انگيزند و آرزوها گروگان مى گيرند و فريب ها به دام مى اندازند.

امام على عليه السلام :نادان ، به آرزويش تكيه مى كند و در عملش كوتاهى مى ورزد.

امام على عليه السلام :خردمند ، به عمل خويش تكيه مى كند . نادان ، به آرزوى خويش تكيه مى نمايد.

.

ص: 176

عنه عليه السلام :ما لَكُم تُؤَمِّلونَ ما لا تُدرِكونَهُ ، وتَجمَعونَ ما لا تَأكُلونَهُ ، وتَبنونَ ما لا تَسكنونَهُ ؟! (1)

7 / 2الحُمقرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أحمَقُ الحَمقى مَن أتبَعَ نَفسَهُ هَواها ، وتَمَنّى عَلَى اللّهِ تَعالى الأَمانِيَّ. (2)

الإمام عليّ عليه السلام :الآمالُ غُرورُ الحَمقى. (3)

عنه عليه السلام :الأَمانيُّ شيمَةُ الحَمقى. (4)

عنه عليه السلام :مِنَ الحُمقِ الاِتِّكالُ عَلَى الأَمَلِ. (5)

عنه عليه السلام :إيّاكَ وَالثِّقَةَ بِالآمالِ ؛ فَإِنَّها مِن شِيَمِ الحَمقى. (6)

عنه عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِابنِهِ مُحَمَّدِ بنِ الحَنَفِيَّةِ _ :إيّاكَ وَالاِتِّكالَ عَلَى الأَمانِيِّ ؛ فَإِنَّها بَضائِعُ النَّوكى (7) . (8)

عنه عليه السلام :إيّاكُم وَالإِيكالَ بِالمُنى ؛ فَإِنَّها بَضائِعُ العَجَزَةِ. (9)

.


1- .غرر الحكم : ج 6 ص 95 ح 9653 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 478 ح 8788 .
2- .تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 26 ح 6 ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 38 ح 14 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 94 كلّها عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 92 ص 250 ح 48 .
3- .غرر الحكم : ج 1 ص 166 ح 631 .
4- .غرر الحكم : ج 1 ص 119 ح 435 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 39 ح 849 .
5- .غرر الحكم : ج 6 ص 17 ح 9285 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 472 ح 8637 .
6- .غرر الحكم : ج 2 ص 310 ح 2685 .
7- .النَّوْكى : الحَمقى (النهاية : ج 5 ص 129 «نوك») .
8- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 384 ح 5834 ، كنز الفوائد : ج 1 ص 350 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 92 ح 98 .
9- .الأمالي للطوسي : ص 580 ح 1202 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 51 وفيه «الإلظاظ» و«الفجرة» بدل «الإيكال» و«العجزة» وكلاهما عن ابن السكّيت النحوي عن الإمام الهادي عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 71 ص 188 ح 53 .

ص: 177

7 / 2 حماقت

امام على عليه السلام :شما را چه شده است كه چيزى را آرزو مى كنيد كه به آن نمى رسيد؟! و چيزى را گِرد مى آوريد كه نمى خوريد؟ ! و چيزى را بنا مى كنيد كه در آن سكونت نمى كنيد؟!

7 / 2حماقتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :احمق ترينِ احمق ها ، كسى است كه نفس خويش را دنباله روِ هوس سازد و از خداوند متعال ، [تحقّقِ] ، آرزوهاى ناشدنى را بخواهد.

امام على عليه السلام :آرزوها ، فريب دهنده مردمان احمق اند.

امام على عليه السلام :آرزوهاى ناشدنى داشتن، خصلت مردمان احمق است .

امام على عليه السلام :تكيه كردن به آرزو ، از حماقت است.

امام على عليه السلام :از اعتماد كردن به آرزوها بپرهيز؛ زيرا از خصلت هاى احمق هاست .

امام على عليه السلام_ در سفارش ايشان به فرزندش محمّد بن حنفيّه _ :از تكيه كردن بر آرزوها دورى كن، كه [تكيه كردن بر آرزو ،] كالاىِ مردمان احمق است.

امام على عليه السلام :از تكيه كردن به آرزوها دورى كنيد؛ زيرا آرزو ، كالاى ناتوانان است.

.

ص: 178

عنه عليه السلام :لا تَغُرَّنَّكَ الأَمانِيُّ وَالخُدَعَ ، فَكَفى بِذلِكَ خُرقا (1) . (2)

7 / 3الغَفلَةالإمام عليّ عليه السلام :مَن غَفَلَ غَرَّتهُ الأَمانِيُّ ، وأخَذَتهُ الحَسرَةُ إذَا انكَشَفَ الغِطاءُ وبَدا لَهُ مِنَ اللّهِ ما لَم يَكُن يَحتَسِبُ. (3)

عنه عليه السلام :مَن غَفَلَ جَنى عَلى نَفسِهِ ، وَانقَلَبَ عَلى ظَهرِهِ ، وحَسَبَ غَيَّهُ (4) رُشدا ، وغَرَّتهُ الأَمانِيُّ ، وأخَذَتهُ الحَسرَةُ وَالنَّدامَةُ إذا قُضِيَ الأَمرُ وَانكَشَفَ عَنهُ الغِطاءُ ، وبَدا لَهُ ما لَم يَكُن يَحتَسِبُ. (5)

7 / 4اِرتِكابُ الذُّنوبِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ آدَمَ قَبلَ أن يُصيبَ الذَّنبَ كانَ أجَلُهُ بَينَ عَينَيهِ وأمَلُهُ خَلفَهُ ، فَلَمّا أصابَ الذَّنبَ جَعَلَ اللّهُ أمَلَهُ بَينَ عَينَيهِ وأجَلَهُ خَلفَهُ ، فَلا يَزالُ يَأمُلُ حَتّى يَموتَ. (6)

علل الشرائع عن مُعَمَّر بن يحيى :قُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام : ما بالُ النّاسِ يَعقِلون ولا يَعلَمونَ؟ (7) قالَ عليه السلام : إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى حينَ خَلَقَ آدَمَ جَعَلَ أجَلَهُ بَينَ عَينَيهِ وأمَلَهُ خَلفَ ظَهرِهِ ، فَلَمّا أصابَ الخَطيئَةَ جَعَلَ (8) أمَلَهُ بَينَ عَينَيهِ وأجَلَهُ خَلفَ ظَهرِهِ ، فَمِن ثَمَّ يَعقِلونَ ولا يَعلَمونَ. (9)

.


1- .الخُرْق : الحُمقُ وضعف العقل ، والخُرْق : الجَهل (مجمع البحرين : ج 1 ص 506 «خرق») .
2- .غرر الحكم : ج 6 ص 345 ح 10433 .
3- .الخصال : ص 232 ح 74 عن الأصبغ بن نباتة ، بحار الأنوار : ج 72 ص 90 ح 1 ؛ كنز العمّال : ج 16 ص 190 ح 44216 نقلاً عن وكيع عن يحيى بن عبد اللّه بن الحسن عن أبيه .
4- .الغيّ : الضلال والانهماك في الباطل (النهاية : ج 3 ص 397 «غوى») .
5- .الكافي : ج 2 ص 391 ح 1 ، كتاب سُليم بن قيس : ج 2 ص 951 كلاهما عن سُليم بن قيس ، تحف العقول : ص 166 ، الغارات : ج 1 ص 142 ، بحار الأنوار : ج 72 ص 118 ح 15 .
6- .تاريخ دمشق : ج 7 ص 442 ح 2043 عن الحسن ، كنز العمّال : ج 3 ص 490 ح 7554 .
7- .قال المجلسي قدس سره : يحتمل أن يكون المراد : ما بال الناس يعلمون الموت والحساب والعقاب ويؤمنون بها ولا يظهر أثر ذلك العلم في أعمالهم؟ فهم فيما يعملون من الخطايا كأنّهم لا يعلمون شيئا من ذلك . والظاهر أنّ هاهنا تصحيفا من النسّاخ ، وكان «لا يعملون» بتقديم الميم على اللام فيرجع إلى ما ذكرنا (بحار الأنوار : ج 1 ص 162) .
8- .في المصدر : «حصل» ، وما في المتن أثبتناه من بحار الأنوار .
9- .علل الشرائع : ص 92 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 161 ح 2 .

ص: 179

7 / 3 غفلت
7 / 4 گناه كردن

امام على عليه السلام :زنهار! آرزوها و نيرنگ ها تو را نفريبند ، كه اين (فريب خوردن از آنها) ، بهترين دليل حماقت است.

7 / 3غفلتامام على عليه السلام :كسى كه دچار غفلت شود ، آرزوها او را مى فريبند و آن گاه كه پرده كنار رود و آنچه تصوّرش را هم نمى كرده است از جانب خداوند بر او آشكار گردد، افسوس ، او را فرا مى گيرد .

امام على عليه السلام :هر كه غفلت كند ، به خويشتن ستم مى ورزد و عقب گرد مى كند و گم راهىِ خود را هدايت مى پندارد و آرزوها فريبش مى دهند، و آن گاه كه كارش تمام شود [و بميرد ]و پرده از برابرش كنار برود و آنچه تصوّرش را هم نمى كرده ، برايش هويدا گردد، دست خوش افسوس و پشيمانى مى شود .

7 / 4گناه كردنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آدم عليه السلام پيش از آن كه گناه كند ، (1) اَجَلش پيش روى او بود و آرزويش پشتِ سرش . چون گناه كرد ، خداوند ، آرزويش را پيشِ چشم او قرار داد و اَجَلش را پشت سرش . از اين رو، پيوسته آرزو مى كند تا مى ميرد.

علل الشرائع_ به نقل از معمّر بن يحيى _ :به امام باقر عليه السلام گفتم : چرا مردم با آن كه خِرد دارند ، نمى فهمند؟ (2) فرمود: «زمانى كه خداوند _ تبارك و تعالى _ آدم عليه السلام را آفريد ، اَجَل او را پيشِ رويش قرار داد و آرزويش را پشتِ سرش، و چون مرتكب خطا شد ، آرزويش را پيش روى او قرار داد و اَجَلش را پشتِ سرش. از اين روست كه خِرد دارند ؛ امّا نمى فهمند» .

.


1- .مقصود از گناه، ترك اولى است؛ زيرا انبياى الهى _ چنان كه در مدخل «نبوّت» در همين دانش نامه خواهد آمد _ از خطا و گناه، مصون اند.
2- .علّامه مجلسى قدس سره مى گويد: ممكن است مراد، اين باشد كه: چرا مردم با آن كه مى دانند مرگ و حساب و كتاب و مجازات در كار است و به اينها ايمان دارند، اثر اين دانستن در اعمال و رفتار آنان ظاهر نمى شود؟ پس با خطاها و گناهانى كه مى كنند، گويى چيزى در اين باره نمى دانند. ظاهراً در اين جا تصحيفى از جانب ناسخان صورت گرفته و «لايعلمون»، «لايعملون (عمل نمى كنند)» بوده است. بنا بر اين، معناى جمله، به آنچه گفتيم، بر مى گردد.

ص: 180

7 / 5وِلايَةُ الشَّيطانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذَا استَحَقَّت وِلايَةُ الشَّيطانِ وَالشَّقاوَةُ ، جاءَ الأَمَلُ بَينَ العَينَينِ وذَهَبَ الأَجَلُ وَراءَ الظَّهرِ. (1)

الإمام عليّ عليه السلام :الأَمَلُ سُلطانُ الشَّياطينِ عَلى قُلوبِ الغافِلينَ. (2)

عنه عليه السلام_ من وَصِيَّتِهِ لِكُمَيلٍ فِي التَّحذيرِ مِنَ الشَّياطينِ _ :يا كُمَيلُ ، إنَّهُم يَخدَعونَكَ بِأَنفُسِهِم ، فَإِذا لَم تُجِبهُم مَكَروا بِكَ وبِنَفسِكَ بِتَحسينِهِم (3) إلَيكَ شَهَواتِكَ وإعطائِكَ أمانِيَّكَ وإرادَتَكَ ، ويُسَوِّلونَ لَكَ ويُنسونَكَ، ويَنهَونَكَ ويَأمُرونَكَ ، ويُحَسِّنونَ ظَنَّكَ بِاللّهِ عز و جل حَتّى تَرجُوَهُ فَتَغتَرَّ بِذلِكَ وتَعصِيَهُ ، وجَزاءُ العاصي لَظى (4) . (5)

.


1- .الكافي : ج 3 ص 258 ح 27 عن ابن أبي شيبة الزهري عن الإمام الباقر عليه السلام ، الزهد للحسين بن سعيد : ص 149 ذيل حديث 215 عن أبي شيبة الزهري عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 6 ص 126 ح 5 .
2- .غرر الحكم : ج 2 ص 58 ح 1828 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 54 ح 1410 .
3- .في المصدر : «و بتحسينهم» ، والتصويب من بحار الأنوار .
4- .لَظَى : اسم من أسماء جهنّم (مجمع البحرين : ج 3 ص 1632 «لظى») .
5- .بشارة المصطفى : ص 27 عن كميل ، بحار الأنوار : ج 77 ص 271 ح 1 .

ص: 181

7 / 5 ولايت شيطان

7 / 5ولايت شيطانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه كسى مستحقّ ولايت شيطان و شقاوت (تيره روزى) شود ، آرزو پيشِ رو مى آيد و اجل ، پشتِ سر مى رود.

امام على عليه السلام :آرزو ، سلطه شياطين بر دل هاى غافلان است.

امام على عليه السلام_ در سفارش به كميل ، در بر حذر داشتن از شياطين _ :اى كميل! آنان با خودشان تو را مى فريبند و اگر فريبشان را نخوردى، با جلوه دادن شهواتت در نظر تو و برآوردن آرزوها و خواسته هايت ، سعى مى كنند تا تو را بفريبند و برايت ، ظاهرآرايى و وسوسه گرى مى كنند و دچار فراموشى ات مى سازند و به تو امر و نهى مى كنند، و تو را به خداوند عز و جل چندان خوش گمان مى سازند كه به او اميد[ى بدون بيم] ببندى و بدين ترتيب ، غَرّه مى شوى و نافرمانى خدا مى كنى، و سزاى نافرمان هم آتش دوزخ است.

.

ص: 182

7 / 6إيثارُ الدُّنيا عَلَى الآخِرَةِالإمام عليّ عليه السلام :إنَّ الدُّنيا تُدنِي الآجالَ ، وتُباعِدُ الآمالَ ، وتُبيدُ (1) الرِّجالَ ، وتُغَيِّرُ الأَحوالَ ؛ مَن غالَبَها غَلَبَتهُ ، ومَن صارَعَها صَرَعَتهُ ، ومَن عَصاها أطاعَتهُ ، ومَن تَرَكَها أتَتهُ. (2)

عنه عليه السلام :الدَّهرُ يُخلِقُ الأَبدانَ ، ويُجَدِّدُ الآمالَ ، ويُقَرِّبُ المَنِيَّةَ ، ويُباعِدُ الاُمنِيَّةَ ؛ مَن ظَفِرَ بِهِ نَصَبَ (3) ، ومَن فاتَهُ تَعِبَ. (4)

عنه عليه السلام :أيُّهَا النّاسُ! إنَّكُم إن آثَرتُمُ الدُّنيا عَلَى الآخِرَةِ أسرَعتُم إجابَتَها إلَى العَرَضِ الأَدنى ، ورَحَلَت مَطايا آمالِكُم إلَى الغايَةِ القُصوى ، تورِدُ مَناهِلَ (5) عاقِبَتُها النَّدَمُ ، وتُذيقُكُم ما فَعَلَت بِالاُمَمِ الخالِيَةِ وَالقُرونِ الماضِيَةِ ؛ مِن تَغَيُّرِ الحالاتِ ، وتَكَوُّنِ المَثُلات (6) . (7)

.


1- .الإبادة : الإهلاك (النهاية : ج 1 ص 171 «بيد») .
2- .غرر الحكم : ج 2 ص 638 ح 3674 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 146 ح 3242 .
3- .النصب : التعب ، وقيل : المشقّة (تاج العروس : ج 2 ص 433 «نصب») .
4- .نهج البلاغة : الحكمة 72 ، مشكاة الأنوار : ص 207 ح 563 ، روضة الواعظين : ص 475 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 128 ح 131 .
5- .المَنهَل : المَشرَب ، والموضع الذي فيه المَشرَب (القاموس المحيط : ج 4 ص 61 «نهل») .
6- .المُثلَة : نِقمةٌ تنزل بالإنسان فيُجعَل مِثالاً يَرتدِعُ به غيرُه، وذلك كالنّكال ، وجمعه : مُثُلات ومَثُلات (مفردات ألفاظ القرآن : ص 760 «مثل») .
7- .تحف العقول : ص 221 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 60 ح 137 .

ص: 183

7 / 6 ترجيح دادن دنيا بر آخرت

7 / 6ترجيح دادن دنيا بر آخرتامام على عليه السلام :دنيا، اَجَل ها را نزديك مى سازد و آرزوها را دور و دراز مى گردانَد و مردان را به نابودى مى كشانَد و احوال را دگرگون مى كند. هركه بر دنيا چيرگى جويد ، دنيا بر او چيره مى آيد و هر كه با آن كُشتى گيرد ، دنيا او را زمين مى زند و هركه نافرمانى آن كند ، دنيا فرمانش مى برد و هركه آن را ترك گويد ، دنيا به نزدش مى رود.

امام على عليه السلام :روزگار ، بدن ها را كُهنه مى كند و آرزوها را نو مى سازد، و مرگ را نزديك مى سازد و آرزو را دور مى گردانَد. هر كه به روزگار دست يافت ، به سختى افتاد و هر كه به آن دست نيافت ، رنجور شد.

امام على عليه السلام :اى مردم! شما اگر دنيا را بر آخرت برگزينيد ، در پذيرفتن دعوت آن به كالاى پست شتافته ايد و مَركب هاى آرزوهايتان تا دورترين مقصد ، تاخت بر مى دارند و شما را به آبشخورهايى مى بَرَند كه فرجامشان پشيمانى است و كارهايى را كه با امّت هاى پيشين و نسل هاى گذشته كردند، يعنى دگرگونى حالات و فرود آمدن كيفرها، به شما نيز مى چشانَند .

.

ص: 184

الإمام الصادق عليه السلام :مَن تَعَلَّقَ قَلبُهُ بِالدُّنيا تَعَلَّقَ قَلبُهُ بِثَلاثِ خِصالٍ : هَمٍّ لا يَفنى ، وأمَلٍ لا يُدرَكُ ، ورَجاءٍ لا يُنالُ. (1)

7 / 7حُبُّ المالِالإمام عليّ عليه السلام :حُبُّ المالِ يُقَوِّي الآمالَ ، ويُفسِدُ الأَعمالَ. (2)

7 / 8الشَّقاوَةرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أربَعُ خِصالٍ مِنَ الشَّقاوَةِ : جُمودُ العَينِ ، وقَساوَةُ القَلبِ ، وبُعدُ الأَمَلِ ، وحُبُّ البَقاءِ. (3)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 320 ح 17 ، الخصال : ص 88 ح 22 كلاهما عن ابن أبي يعفور ، تحف العقول : ص 367 ، روضة الواعظين : ص 484 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 24 ح 16 .
2- .غرر الحكم : ج 3 ص 396 ح 4875 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 231 ح 4425 .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 360 ح 5762 عن حمّاد بن عمرو عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 325 ح 2656 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 77 ص 52 ح 3 ؛ حلية الأولياء : ج 6 ص 175 الرقم 365 وفيه «الحرص» بدل «حبّ البقاء» ، تاريخ أصبهان : ج 1 ص 297 الرقم 507 وفيه «حرص على الدنيا» بدل «حبّ البقاء» وكلاهما عن أنس ، كنز العمّال : ج 16 ص 67 ح 43964 .

ص: 185

7 / 7 علاقه مندى به مال و ثروت
7 / 8 شقاوت

امام صادق عليه السلام :هر كس قلبش به دنيا دل بسته باشد، دل بسته به سه چيز است: اندوهى پايان ناپذير، آرزويى دست نايافتنى ، و اميدى به دست نياوردنى.

7 / 7علاقه مندى به مال و ثروتامام على عليه السلام :مالْ دوستى ، آرزوها را تقويت مى كند و اعمال را از بين مى بَرَد .

7 / 8شقاوتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چهار خصلت ، نشانه شقاوت (1) است: خشكيدگى چشم، سختىِ دل، دور و دراز بودن آرزو، و علاقه مندى به ماندن [در دنيا] .

.


1- .. واژه «الشَّقاوة» _ كه در متن عربى حديث آمده _ ، به معناى: بَدفرجامى، سوء عاقبت، بدبختى و 1بَدسرانجام بودن است، در مقابلِ «السَّعادة» به معناى: عاقبت به خيرى، نيك فرجامى، حُسن عاقبت و خوش بختى.

ص: 186

الفصل الثامن : مضارّ الآمال الباطلة8 / 1زَوالُ العَقلِالكتاب«ذَرْهُمْ يَأْكُلُواْ وَ يَتَمَتَّعُواْ وَيُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ » . (1)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :اِعلَموا _ عِبادَ اللّهِ _ أنَّ الأَمَلَ يُذهِبُ العَقلَ ، ويُكذِبُ الوَعدَ ، ويَحُثُّ عَلَى الغَفلَةِ ، ويورِثُ الحَسرَةَ ؛ فَأكذِبُوا الأَمَلَ فَإِنَّهُ غُرورٌ وإنَّ صاحِبَهُ مَأزورٌ (2) . (3)

عنه عليه السلام :اِعلَموا أنَّ الأَمَلَ يُسهِي العَقلَ ويُنسِي الذِّكرَ ؛ فَأَكذِبُوا الأَمَلَ فَإِنَّهُ غُرورٌ و صاحِبَهُ مَغرورٌ. (4)

عنه عليه السلام :ألا وإنَّ الأَمَلَ يُسهِي القَلبَ ، ويُكذِبُ الوَعدَ ، ويُكثِرُ الغَفلَةَ ، ويورِثُ الحَسرَةَ ؛ فَاعزُبوا (5) عَنِ الدُّنيا كَأَشَدِّ ما أنتُم عَن شَيءٍ تَعزُبونَ. (6)

.


1- .الحِجْر : 3 .
2- .مأزور : أي آثم، وقياسه موزور (النهاية : ج 5 ص 179 «وزر») .
3- .تحف العقول : ص 152 ، الغارات : ج 2 ص 634 نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 293 ح 2 ؛ الإمامة والسياسة : ج 1 ص 70 نحوه .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 86 ؛ الإمامة والسياسة : ج 1 ص 70 ، الجوهرة : ص 80 كلاهما نحوه .
5- .عَزَبَ الشيءُ _ من باب قَعَد _ : بَعُد وغاب . واعْزُبْ ثمّ اعْزُبْ عن الأمر : أي أبعِدْ نفسَك عن الأمر ثمّ أبْعِد (مجمع البحرين : ج 2 ص 1206 و 1207 «عزب») .
6- .الغارات : ج 2 ص 634 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 35 ح 117 .

ص: 187

فصل هشتم: زيان هاى آرزوهاى باطل
8 / 1 از بين رفتن خِرَد

فصل هشتم: زيان هاى آرزوهاى باطل8 / 1از بين رفتن خِرَدقرآن«بگذارشان تا بخورند و برخوردار شوند و آرزوها سرگرمشان كند . پس به زودى خواهند دانست» .

حديثامام على عليه السلام :بدانيد _ اى بندگان خدا _ كه آرزو ، خِرد را مى بَرد، وعده را دروغ جلوه مى دهد، به غفلت مى كشانَد و حسرت به بار مى آورد. پس آرزو را باور نكنيد؛ زيرا آن ، فريبنده است و آرزومند، گنهكار .

امام على عليه السلام :بدانيد كه آرزو ، خِرد را دچار غفلت مى سازد و فراموشى [ در مورد مبدأ و مقصد ]مى آورد. پس آرزو را دروغگو بدانيد؛ چرا كه آرزو، فريبنده است و آرزومند، فريب خورده.

امام على عليه السلام :بدانيد كه آرزو ، دل را مى كَنَد و وعده دروغ مى دهد و غفلتِ بسيار مى آورد و حسرت به بار مى نشانَد . پس، از دنيا دورى كنيد ، آن گونه كه از چيزى با شديدترين وجه ، دورى مى كنيد.

.

ص: 188

عنه عليه السلام :عِندَ غُرورِ الأَطماعِ وَالآمالِ تَنخَدِعُ عُقولُ الجُهّالِ، وتُختَبَرُ ألبابُ الرِّجالِ. (1)

8 / 2ذَهابُ البَصيرَةِالإمام عليّ عليه السلام :الأَمانِيُّ تُعمي أعيُنَ البَصائِرِ. (2)

عنه عليه السلام :الهُوَينا (3) عَلى أربَعِ شُعَبٍ : عَلَى الغِرَّةِ (4) ، وَالأَمَلِ ، وَالهَيبَةِ (5) ، والمُماطَلَةِ (6) ؛ وذلِكَ بِأَنَّ الهَيبَةَ تَرُدُّ عَنِ الحَقِّ ، وَالمُماطَلَةُ تُفَرِّطُ فِي العَمَلِ حَتّى يَقدَمَ عَلَيهِ الأَجَلُ ، ولَولَا الأَمَلُ عَلِمَ الإِنسانُ حَسَبَ (7) ما هُوَ فيهِ ، ولَو عَلِمَ حَسَبَ ما هُوَ فيهِ ماتَ خُفاتا (8) مِنَ الهَولِ وَالوَجَلِ ، وَالغِرَّةَ تَقصُرُ بِالمَرءِ عَنِ العَمَلِ. (9)

.


1- .غرر الحكم : ج 4 ص 325 ح 6222 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 337 ح 5748 .
2- .نهج البلاغة : الحكمة 275 ، غرر الحكم : ج 1 ص 362 ح 1375 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 14 ح 71 ؛ مطالب السؤول : ج 1 ص 236 .
3- .الهُوَيْنا : تصغير الهونى ، تأنيث الأهون ، وهو من الهون : الرفق واللين والتثبّت (النهاية : ج 5 ص 284 «هون») . قال المجلسي قدس سره : والمراد هنا التهاون في أمر الدين وترك الاهتمام فيه (مرآة العقول : ج 11 ص 156) .
4- .الغِرَّة : الغفلة (النهاية : ج 3 ص 354 «غرر») . قال المجلسي قدس سره : وهي هنا الغفلة عن ربّه وعن عدوّه الأكبر .. . (مرآة العقول : ج 11 ص 157) .
5- .قال المجلسي قدس سره : الهَيبة : المهابة والمخافة من غير اللّه (مرآة العقول : ج 11 ص 158) .
6- .المطل : التسويف والمدافعة بالعِدة والدَّين (لسان العرب : ج 11 ص 624 «مطل») .
7- .قال المجلسي قدس سره : «حَسَب ما هو فيه» بالتحريك : أي حسابه وقدره وعدده وما هو فيه عمره وعمله ، إشارة إلى قول النبي صلى الله عليه و آله : حاسِبوا أنفسكم قبل أن تحاسَبوا (مرآة العقول : ج 11 ص 158) .
8- .خُفاتا : فجأةً (تاج العروس : ج 3 ص 46 «خفت») .
9- .الكافي : ج 2 ص 394 ح 1 ، كتاب سليم بن قيس : ج 2 ص 952 كلاهما عن سليم بن قيس ، الخصال : ص 234 ح 74 عن الأصبغ بن نباتة ، تحف العقول : ص 168 وليس فيهما ذيله ، بحار الأنوار : ج 68 ص 384 ح 32 .

ص: 189

8 / 2 از بين رفتن بينش

امام على عليه السلام :در هنگام فريبندگى آمال و آرزوهاست كه خِردهاى نادانان ، فريب مى خورند و خِردهاى مردان ، آزموده مى شوند .

8 / 2از بين رفتن بينشامام على عليه السلام :آرزوها، ديدگان بصيرت را كور مى كنند.

امام على عليه السلام :سستى (سهل انگارى) (1) بر چهار شاخه است: فريفته شدن ، 2 آرزو، ترس ، (2) و امروز و فردا كردن ، و اين ، بدان سبب است كه : ترس، از حق ، باز مى دارد . امروز و فردا كردن ، موجب كوتاهى ورزيدن در عمل مى شود تا آن گاه كه مرگِ او در رسد . و آرزو اگر نبود ، انسان ، حساب آنچه را در آن است ، مى دانست و اگر حساب وضع خود را مى دانست ، از هول و هراس ، سكته مى كرد ، و فَريفته شدن ، انسان را از عمل ، باز مى دارد.

.


1- .مقصود، سستى و سهل انگارى در امور دين و بى توجّهى به آن است (مرآة العقول : ج 11 ص 156).
2- .[مراد،] ترس و بيم داشتن از غير خداوند است (مرآة العقول : ج 11 ص 158).

ص: 190

الإمام الكاظم عليه السلام :مَن سَلَّطَ ثَلاثا عَلى ثَلاثٍ فَكَأَنَّما أعانَ عَلى هَدمِ عَقلِهِ : مَن أظلَمَ نورَ تَفَكُّرِهِ بِطولِ أمَلِهِ ، ومَحا طَرائِفَ حِكمَتِهِ بِفُضولِ كَلامِهِ ، وأطفَأَ نورَ عِبرَتِهِ بِشَهَواتِ نَفسِهِ ؛ فَكَأَنَّما أعانَ هَواهُ عَلى هَدمِ عَقلِهِ ، ومَن هَدَمَ عَقلَهُ أفسَدَ عَلَيهِ دينَهُ ودُنياهُ. (1)

8 / 3نِسيانُ الأَجَلِالإمام عليّ عليه السلام :الأَمَلُ حِجابُ الأَجَلِ. (2)

عنه عليه السلام :الأَمَلُ يُنسِي الأَجَلَ. (3)

عنه عليه السلام :قَد ذَهَبَ عَن قُلوبِكُم صِدقُ الأَجَلِ ، وغَلَبَكُم غُرورُ الأَمَلِ. (4)

عنه عليه السلام :ذُلُّ الرِّجالِ فِي المَطامِعِ ، وفَناءُ الآجالِ في غُرورِ الآمالِ. (5)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 17 ح 12 عن هشام بن الحكم ، تحف العقول : ص 386 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 300 ح 1 .
2- .غرر الحكم : ج 1 ص 246 ح 997 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 43 ح 1019 .
3- .غرر الحكم : ج 1 ص 220 ح 874 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 51 ح 1320 .
4- .غرر الحكم : ج 4 ص 480 ح 6687 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 368 ح 6200 وفيه «عقولكم» بدل «قلوبكم».
5- .غرر الحكم : ج 4 ص 39 ح 5202 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 255 ح 4726 .

ص: 191

8 / 3 از ياد بردن مرگ

امام كاظم عليه السلام :هر كس سه چيز را بر سه چيزْ چيره گردانَد ، گويا به ويران كردن خِرد خويش كمك كرده است: كسى كه روشنايى انديشه اش را با آرزوى درازش تاريك كند ؛ و كسى كه تازه هاى حكمت (خِرد يا دانش) خويش را با زياده گويى هايش نابود نمايد ؛ و كسى كه نورِ عبرت آموزى اش را با خواهش هاى نفسانى اش خاموش كند، كه گويا هوسِ خود را در ويران كردن خِردش كمك رسانده است و كسى كه خِردش را ويران كند ، دين و دنياى خود را تباه ساخته است.

8 / 3از ياد بردن مرگامام على عليه السلام :آرزو ، حجاب اَجَل (مرگ) است.

امام على عليه السلام :آرزو، اَجَل را از ياد [انسان] مى بَرد.

امام على عليه السلام :اجل را _ كه راست است _ از ياد برده ايد و آرزو _ كه دروغ است _ بر شما چيره گشته است.

امام على عليه السلام :خوارىِ مردان ، از طمع هاست و از ياد رفتن اَجَل ها ، از فريبندگى آرزوهاست .

.

ص: 192

8 / 4نِسيانُ الآخِرَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ أخوَفَ ما أخافُ عَلى اُمَّتِيَ الهَوى وطولُ الأَمَلِ ؛ أمَّا الهَوى فَإِنَّهُ يَصُدُّ عَنِ الحَقِّ ، وأمّا طولُ الأَمَلِ فَيُنسِي الآخِرَةَ. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ شَرَّ ما أتَخَوَّفُ عَلَيكُمُ اتِّباعُ الهَوى وطولُ الأَمَلِ ؛ فَاتِّباعُ الهَوى يَصرِفُ قُلوبَكُم عَنِ الحَقِّ ، وطولُ الأَمَلِ يَصرِفُ هِمَمَكُم إلَى الدُّنيا ، وما بَعدَهُما لِأَحَدٍ مِن خَيرٍ يَرجاهُ في دُنيا ولا آخِرَةٍ. (2)

8 / 5قَسوَةُ القَلبِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :كونوا مِنَ اللّهِ عَلى حَذَرٍ ؛ فَمَن كانَ يَأمُلُ أن يَعيشَ غَدا يَأمُلُ أن يَعيشَ أبَدا ، ومَن كانَ يَأمُلُ أن يَعيشَ غَدا يَقسو قَلبُهُ ويَرغَبُ فِي الدُّنيا ويَزهَدُ فيما لَدى رَبِّهِ عز و جل . (3)

الكافي عن عليّ بن عيسى رفعه :فيما ناجَى اللّهُ عز و جل بِهِ موسى عليه السلام : يا موسى ، لا تُطَوِّل فِي الدُّنيا أملَكَ فَيَقسُوَ قَلبُكَ ، وَالقاسِي القَلبِ مِنّي بَعيدٌ. (4)

.


1- .الخصال : ص 51 ح 62 عن جابر بن عبد اللّه ، الكافي : ج 2 ص 335 ح 3 عن يحيى بن عقيل عن الإمام عليّ عليه السلام ، نهج البلاغة : الخطبة 42 عن الإمام عليّ عليه السلام وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 70 ص 88 ح 19 ؛ تاريخ دمشق : ج 52 ص 243 ح 11005 عن جابر بن عبد اللّه ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 155 ح 1 عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 490 ح 7553 .
2- .أعلام الدين : ص 345 عن أبي هريرة ، بحار الأنوار : ج 77 ص 188 ح 10 ؛ فتح الباري : ج 11 ص 237 ح 6418 نحوه .
3- .الفردوس : ج 3 ص 241 ح 4709 عن عبد اللّه بن مسعود ؛ الجعفريّات : ص 240 عن الإمام الكاظم عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام ، كنز الفوائد : ج 1 ص 62 وفيه «من كان يأمل أن يعيش غدا فإنّه يأمل أن يعيش أبدا» فقط ، بحار الأنوار : ج 73 ص 167 ح 31 .
4- .الكافي : ج 2 ص 329 ح 1 ، تحف العقول : ص 490 ، عدّة الداعي : ص 155 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 398 ح 3 .

ص: 193

8 / 4 از ياد بردن آخرت
8 / 5 سخت دلى

8 / 4از ياد بردن آخرتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بالاترين نگرانى من براى امّتم ، افتادن به دام هوس و آرزوىِ دراز است ؛ زيرا هوس ، از حق باز مى دارد و آرزوى دراز ، آخرت را از ياد مى بَرَد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بيشترين نگرانى من براى شما ، پيروى از هوس و داشتن آرزوى دراز است؛ زيرا پيروى از هوس، دل هايتان را از حق، روى گردان مى سازد و آرزوى دراز ، همّت هاى شما را متوجّه دنيا مى كند . با وجود اين دو ، هيچ كس را به خيرى در دنيا و آخرتش اميدى نيست .

8 / 5سخت دلىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از خداوند ، بر حذر باشيد؛ زيرا كسى كه آرزو دارد فردا زنده بماند ، آرزوى زندگىِ هميشگى دارد و كسى كه آرزوى زندگىِ فردا را داشته باشد ، دلش سخت مى شود و به دنيا راغب مى گردد و به آنچه نزد پروردگارش عز و جل است ، بى رغبت مى شود . (1)

الكافى_ به نقل از على بن عيسى، در حديثى كه سند آن را به اهل بيت عليهم السلام مى رساند _ :از نجواهاى خداوند عز و جل با موسى عليه السلام اين بود : «اى موسى! در دنيا ، آرزوىِ دراز در سر مپروران ، كه دلت سخت مى شود و سخت دل ، از من دور است» .

.


1- .در كنز الفوائد آمده است: هر كس آرزو دارد فردا را زنده بماند، آرزو دارد كه هميشه بماند.

ص: 194

8 / 6تَسويفُ العَمَلِالإمام عليّ عليه السلام :إيّاكَ وَالِاغتِرارَ بِالأَمَلِ .. . إنَّكَ إن حَمَلتَ عَلَى اليَومِ هَمَّ غَدٍ زِدتَ في حُزنِكَ وتَعَبِكَ ، وتَكَلَّفتَ أن تَجمَعَ في يَومِكَ ما يَكفيكَ أيّاما ، فَعَظُمَ الحُزنُ ، وزادَ الشُّغلُ ، وَاشتَدَّ التَّعَبُ ، وضَعُفَ العَمَلُ لِلأَمَلِ ، ولَو خَلَّيتَ قَلبَك مِنَ الأَمَلِ تُجِدُّ ذلِكَ العَمَلَ (1) ، وَالأَمَلُ مِنكَ فِي اليَومِ قَد ضَرَّكَ في وَجهَينِ : سَوَّفتَ بِهِ فِي العَمَلِ ، وزِدتَ بِهِ فِي الهَمِّ وَالحُزنِ. (2)

عنه عليه السلام_ لِرَجُلٍ سَأَلَهُ أن يَعِظَهُ _ :لا تَكُن مِمَّن يَرجُو الآخِرَةَ بِغَيرِ العَمَلِ ، ويُرجِي (3) التَّوبَةَ بِطولِ الأَملِ. (4)

8 / 7تَقصيرُ العَمَلِالإمام عليّ عليه السلام :مَنِ اتَّسَعَ أمَلُهُ قَصُرَ عَمَلُهُ. (5)

.


1- .كذا في المصدر ، وفي بحار الأنوار : «لَجَدَدْتَ في العمل» ، والظاهر أنّه الصواب ؛ وهو من الجَدّ : أي الاجتهاد . مِن جَدَّ في الأمر : أي اجتهد .
2- .التحصين لابن فهد : ص 16 ح 28 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 112 ح 109 نقلاً عن عيون الحكم والمواعظ ؛ دستور معالم الحكم : ص 43 .
3- .أرجَيتُ الأمرَ : أخَّرتُه ، يُهمَز ولا يُهمز (الصحاح : ج 6 ص 2352 «رجا») .
4- .نهج البلاغة : الحكمة 150 ، الأمالي للمفيد : ص 330 ح 2 عن ابن عبّاس ، خصائص الأئمّة : ص 109 ، تحف العقول : ص 157 ، بحار الأنوار : ج 72 ص 199 ح 30 ؛ دستور معالم الحكم : ص 66 ، كنز العمّال : ج 16 ص 205 ح 44229 .
5- .الإرشاد : ج 1 ص 304، بحار الأنوار : ج 77 ص 421 ح 40 .

ص: 195

8 / 6 به تأخير انداختن عمل
8 / 7 كوتاهى كردن در عمل

8 / 6به تأخير انداختن عملامام على عليه السلام :زنهار از فريفته شدن به آرزو ! ... اگر غمِ فردا را به امروزت بيفكنى ، بر اندوه و رنج خويش افزوده اى و مجبور مى شوى آنچه براى روزها كفايتت مى كند ، در امروزت گرد آورى و اين ، خود، موجب غم و غصّه شديد ، مشغله بسيار و رنج و زحمت فراوان مى شود، و به خاطر آرزو ، عملْ ضعيف مى شود، در صورتى كه اگر دلت را از آرزو تهى سازى ، در عمل مى كوشى. آرزوى تو در امروز ، از دو جهت به تو زيان مى رساند: [نخست، اين كه ]به سبب آن، در باره عمل ، امروز و فردا مى كنى، و [دوم، اين كه ]به غم و اندوهت مى افزايى.

امام على عليه السلام_ خطاب به مردى كه از ايشان ، پندى خواست _ :از آنان مباش كه بدون عمل ، به آخرت، اميد بسته اند و به سبب آرزوى دراز ، توبه را به تأخير مى افكنند.

8 / 7كوتاهى كردن در عملامام على عليه السلام :هر كه آرزويش گسترده شود ، عملش كوتاه مى شود.

.

ص: 196

8 / 8نِسيانُ العَمَلِالإمام عليّ عليه السلام :ما أطالَ العَبدُ الأَمَلَ إلّا أنساهُ العَمَلَ. (1)

عنه عليه السلام :إنَّكُم إنِ اغتَرَرتُم بِالآمالِ تَخَرَّمَتكُم (2) بَوادِرُ الآجالِ، وقَد فاتَتَكُمُ الأَعمالُ. (3)

8 / 9فَسادُ العَمَلِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :سِتَّةُ أشياءَ تُحبِطُ الأَعمالَ : الاِشتِغالُ بِعُيوبِ الخَلقِ ، وقَسوَةُ القَلبِ ، وحُبُّ الدُّنيا ، وقِلَّةُ الحَياءِ ، وطولُ الأَمَلِ ، وظُلمٌ لا يَنتَهي. (4)

الإمام عليّ عليه السلام :ثَمَرَةُ الأَمَلِ فَسادُ العَمَلِ. (5)

عنه عليه السلام :غُرورُ الأَمَلِ يُفسِدُ العَمَلَ. (6)

عنه عليه السلام :الأَمَلُ يُفسِدُ العَمَلَ ، ويُفنِي الأَجَلَ. (7)

عنه عليه السلام :ما أفسَدَ الأَمَلَ لِلعَمَلِ! (8)

عنه عليه السلام :طاعَةُ الأَمَلِ تُفسِدُ العَمَلَ. (9)

.


1- .تحف العقول : ص 211 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 50 ح 73 .
2- .المُختَرَم : الهالِك . واختَرَمَهُم الدهرُ وتَخَرَّمُهم : أي اقتطعَهم واستأصَلَهم (مجمع البحرين : ج 1 ص 507 «خرم») .
3- .غرر الحكم : ج 3 ص 65 ح 3841 .
4- .كنز العمّال : ج 16 ص 85 ح 44023 نقلاً عن الفردوس عن عديّ بن حاتم .
5- .غرر الحكم : ج 3 ص 332 ح 4641 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 209 ح 4202 .
6- .غرر الحكم : ج 4 ص 378 ح 6390 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 349 ح 5921 .
7- .غرر الحكم : ج 1 ص 358 ح 1358 .
8- .غرر الحكم : ج 6 ص 57 ح 9492 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 475 ح 8689 .
9- .غرر الحكم : ج 4 ص 250 ح 5987 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 318 ح 5547 .

ص: 197

8 / 8 از ياد بردن عمل
8 / 9 تباهى عمل

8 / 8از ياد بردن عملامام على عليه السلام :بنده ، آرزو را دراز نكرد ، مگر آن كه درازىِ آرزو ، عمل را از ياد او بُرد.

امام على عليه السلام :اگر فريب آرزوها را بخوريد ، هجوم ناگهانى اَجَل ، شما را از ميان بر خواهد داشت ، بدون آن كه عملى كرده باشيد.

8 / 9تباهى عملپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شش چيز ، اعمال را تباه مى سازند: پرداختن به عيوب مردم، سنگ دلى، دنيادوستى، بى حيايى، آرزوى دراز، و ستم پايان ناپذير.

امام على عليه السلام :ثمره آرزو ، تباه شدن عمل است.

امام على عليه السلام :فريب آرزو را خوردن، عمل را تباه مى كند.

امام على عليه السلام :آرزو ، عمل را تباه مى كند و عمر را بر باد مى دهد.

امام على عليه السلام :چه قدر آرزو، تباه كننده عمل است!

امام على عليه السلام :پيروى از آرزو ، عمل را تباه مى كند.

.

ص: 198

عنه عليه السلام :يَسيرُ الأَمَلِ يوجِبُ فَسادَ العَمَلِ. (1)

عنه عليه السلام :غَرَّ جَهولاً كاذِبُ أمَلِهِ ، فَفاتَهُ حُسنُ عَمَلِهِ. (2)

عنه عليه السلام :كَم مِن مَخدوعٍ بِالأَمَلِ مُضَيِّعٍ لِلعَمَلِ. (3)

8 / 10سوءُ العَمَلِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في دُعائِهِ _ :اللّهُمَّ إنّي أعوذُ بِكَ مِن دُنيا تَمنَعُ خَيرَ الآخِرَةِ ، ومِن حَياةٍ تَمنَعُ خَيرَ المَماتِ ، وأعوذُ بِكَ مِن أمَلٍ يَمنَعُ خَيرَ العَمَلِ. (4)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن أطالَ أمَلَهُ ساءَ عَمَلُهُ. (5)

عنه عليه السلام :ما أطالَ عَبدٌ الأَمَلَ إلّا أساءَ العَمَلَ. (6)

عنه عليه السلام :أطوَلُ النّاسِ أمَلاً أسوَؤُهُم عَمَلاً. (7)

.


1- .غرر الحكم : ج 6 ص 457 ح 10986 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 550 ح 10145 نحوه .
2- .غرر الحكم : ج 4 ص 389 ح 6433 .
3- .غرر الحكم : ج 4 ص 552 ح 6953 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 379 ح 6409 .
4- .تنبيه الخواطر : ج 1 ص 273 ، الإقبال : ج 2 ص 146 عن الإمام الصادق عليه السلام ، مصباح المتهجّد : ص 64 ح 101 ، فلاح السائل : ص 320 ح 215 كلاهما عن معاوية بن عمّار عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 98 ص 260 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 281 ح 224 عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه .
5- .الخصال : ص 15 ح 52 عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، نهج البلاغة : الحكمة 36 نحوه ، تحف العقول : ص 399 عن الإمام الكاظم عليه السلام ، غرر الحكم : ج 5 ص 187 ح 7908 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 164 ح 19 .
6- .الكافي : ج 3 ص 259 ح 30 ، الزهد للحسين بن سعيد : ص 152 ذيل ح 221 كلاهما عن إسماعيل بن أبي زياد عن الإمام الصادق عليه السلام ، الأمالي للسيّد المرتضى : ج 1 ص 110 ، الدعوات : ص 236 ح 655 ، غرر الحكم : ج 6 ص 58 ح 9494 وفيه «قصّر في العمل» بدل «أساء العمل» ، بحار الأنوار : ج 73 ص 166 ح 28 .
7- .غرر الحكم : ج 2 ص 409 ح 3054 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 120 ح 2710 .

ص: 199

8 / 10 بدى عمل

امام على عليه السلام :اندكْ آرزويى هم موجب تباهى عمل مى شود.

امام على عليه السلام :نادان را آرزوى دروغينش فريفت و در نتيجه، عمل نيك را از دست داد.

امام على عليه السلام :چه بسيار كسانى كه فريبِ آرزو را خوردند و عمل را تباه كردند.

8 / 10بدى عملپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در دعايش _ :بار خدايا! پناه مى برم به تو از دنيايى كه مانعِ خير آخرت شود و از زندگى اى كه مانع خوب مردن گردد، و پناه مى برم به تو از آرزويى كه مانعِ عمل خير شود.

امام على عليه السلام :هر كه آرزويش را دور و دراز گردانَد ، كردارش بد مى شود.

امام على عليه السلام :هيچ بنده اى آرزوىِ دراز در سر نپرورانْد ، مگر آن كه كردار را بد ساخت.

امام على عليه السلام :هر كه آرزويش درازتر، عملش بدتر!

.

ص: 200

عنه عليه السلام :ما أطالَ أحَدٌ الأَمَلَ إلّا نَسِيَ الأَجَلَ وأساءَ العَمَلَ. (1)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ فِي مُناجاتِهِ _ :سُبحانَكَ يا إلهي .. . خَلَقتَنا بِقُدرَتِكَ . . . وهَدَيتَنا إلى تَوحيدِكَ ، وسَهَّلتَ لَنَا المَسلَكَ إلَى النَّجاةِ ، وحَذَّرتَنا سَبيلَ المَهلَكَةِ ، فَكانَ جَزاؤُكَ مِنّا أن كافَأناكَ عَلَى الإِحسانِ بِالإِساءَةِ ، اجتِراءً مِنّا عَلى ما أسخَطَ ، ومُسارَعَةً إلى ما باعَدَ مِن رِضاكَ ، وَاغتِباطا (2) بِغُرورِ آمالِنا ، وإعراضا عَلى زَواجِرِ آجالِنا. (3)

8 / 11اِستِصغارُ النِّعَمِالإمام عليّ عليه السلام :تَجَنَّبُوا المُنى ؛ فَإِنَّها تَذهَبُ بِبَهجَةِ نِعَمِ اللّهِ عِندَكُم ، وتُلزِمُ استِصغارَها لَدَيكُم وعَلى قِلَّةِ الشُّكرِ مِنكُم. (4)

8 / 12قِلَّةُ الرِّضاالإمام عليّ عليه السلام :مَن كَثُرَ مُناهُ قَلَّ رِضاهُ. (5)

8 / 13الأَسَفالإمام عليّ عليه السلام :حاصِلُ الأَمانِيِّ الأَسَفُ. (6)

.


1- .غرر الحكم : ج 6 ص 100 ح 9676 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 479 ح 8801 .
2- .الاغتباط : الفرح بالنعمة (لسان العرب : ج 7 ص 359 «غبط») .
3- .بحار الأنوار : ج 94 ص 124 ح 19 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي .
4- .غرر الحكم : ج 3 ص 319 ح 4585 .
5- .غرر الحكم : ج 5 ص 183 ح 7886 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 424 ح 7157 .
6- .غرر الحكم : ج 3 ص 407 ح 4912 .

ص: 201

8 / 11 كوچك شمردن نعمت ها
8 / 12 كاهش رضايت
8 / 13 حسرت

امام على عليه السلام :هيچ كس آرزو را دراز نكرد ، مگر آن كه مرگ را از ياد بُرد و كردار را بد ساخت.

امام زين العابدين عليه السلام_ در مناجات خويش _ :منزّهى تو ، اى معبود من! ... تو با قدرت خويش ، ما را آفريدى... و به يگانگى ات ، هدايتمان فرمودى و راه نجات را برايمان آسان و هموار ساختى و از راه نابودى ، بر حذرمان داشتى؛ امّا پاداش ما به تو اين بود كه خوبى هاى تو را با بدى پاسخ داديم و اين ، از آن روست كه ما بر انجام دادن آنچه [تو را ]به خشم مى آورد ، دلير گشتيم و به آنچه از رضايت تو به دور است، شتافتيم ، و به فريب آرزوهايمان ، دل خوش كرديم و مرگ را _ كه باز دارنده [از آرزوهاى باطل و گناهان ]است _ ، به فراموشى سپرديم.

8 / 11كوچك شمردن نعمت هاامام على عليه السلام :از آرزوها [و توقّعات] دورى كنيد ؛ چرا كه آرزوها شُكوه نعمت هاى خداوند به شما را از بين مى برند و آنها را در نظرتان كوچك مى نمايند و به ناسپاسى از آنها مى كشانند.

8 / 12كاهش رضايتامام على عليه السلام :هر كه آرزوهايش بسيار باشد ، رضايتش اندك است.

8 / 13حسرتامام على عليه السلام :حاصل آرزوها ، افسوس خوردن است.

.

ص: 202

عنه عليه السلام :حاصِلُ المُنَى الأَسَفُ ، وثَمَرَتُهُ التَّلَفُ. (1)

8 / 14الفَقْرُالإمام عليّ عليه السلام :مَنِ استَعانَ بِالأَمانِيِّ أفلَسَ. (2)

عنه عليه السلام :شَرُّ الفَقرِ المُنى. (3)

8 / 15كَثرَةُ العَناءِالإمام عليّ عليه السلام :مَن تَبِعَ مُناهُ كَثُرَ عَناؤُهُ. (4)

عنه عليه السلام :مَن كَثُرَ مُناهُ كَثُرَ عَناؤُهُ. (5)

8 / 16ضِياعُ العُمُرِالإمام عليّ عليه السلام :ضَياعُ العُمُرِ بَينَ الآمالِ وَالمُنى. (6)

عنه عليه السلام :غُرورُ الأَمَلِ يُنفِدُ المَهَلَ (7) ، ويُدنِي الأَجَلَ. (8)

.


1- .غرر الحكم : ج 3 ص 418 ح 4945 .
2- .غرر الحكم : ج 5 ص 486 ح 9208 .
3- .غرر الحكم : ج 4 ص 172 ح 5720 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 295 ح 5266 .
4- .غرر الحكم : ج 5 ص 296 ح 8449 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 449 ح 7970 .
5- .غرر الحكم : ج 5 ص 330 ح 8603 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 459 ح 8338 وفيه «طال» بدل «كثر» في الموضع الثاني .
6- .غرر الحكم : ج 4 ص 229 ح 5905 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 309 ح 5427 .
7- .يقال : فلان ذو مَهَل : أي ذو تقدُّم في الخير (لسان العرب : ج 11 ص 634 «مهل») . أي إنّ الأمل يثبّط الإنسان عن المبادرة والسعي إلى صالح الأعمال ، ممّا يحول دون تقدّمه في طريق الخير .
8- .غرر الحكم : ج 4 ص 389 ح 6435 .

ص: 203

8 / 14 فقر
8 / 15 رنج بسيار
8 / 16 تلف شدن عمر

امام على عليه السلام :حاصل آرزو ، افسوس است و ميوه اش ، تباهى .

8 / 14فقرامام على عليه السلام :هر كه از رؤياها كمك جويد ، بى چيز مى شود .

امام على عليه السلام :بدترين فقر، آرزوست.

8 / 15رنج بسيارامام على عليه السلام :هر كه دنبال آرزوها و رؤياهايش برود ، رنجَش بسيار مى شود.

امام على عليه السلام :هر كه آرزوهايش بسيار باشد ، رنجَش بسيار خواهد بود.

8 / 16تلف شدن عمرامام على عليه السلام :عمر، در ميان آرزوها و خواهش ها[ى بيهوده] تلف مى شود .

امام على عليه السلام :فريبِ آرزو ، فرصت عمر را از بين مى بَرَد و اجل را نزديك مى نمايد.

.

ص: 204

8 / 17الهَلاكرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ صَلاحَ أوَّلِ هذِهِ الاُمَّةِ بِالزُّهدِ وَاليَقينِ ، وهَلاكَ آخِرِها بِالشُّحِّ وَالأَمَلِ. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :صَلاحُ الاُمَّةِ اليَقينُ وَالزُّهدُ ، وفَسادُها بِالأَمَلِ وَالبُخلِ. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إيّاكُم وَالتَّسويفَ وطولَ الأَمَلِ ؛ فَإِنَّهُ كانَ سَبَبا لِهَلاكِ الاُمَمِ. (3)

الإمام عليّ عليه السلام :إنّما أهلَكَ مَن كانَ قَبلَكُم أمَدُ أمَلِهِم ، وتَغطِيَةُ الآجالِ عَنهُم ، حَتّى نَزَلَ بِهِمُ المَوعودُ الَّذي تُرَدُّ عَنهُ المَعذِرَةُ ، وتُرفَعُ عَنهُ التَّوبَةُ ، وتَحُلُّ مَعَهُ القارِعَةُ (4) والنِّقمَةُ. (5)

عنه عليه السلام :إنَّما أهلَكَ النّاسَ خَصلَتان ، هُما أهلَكَتا مَن كانَ قَبلَكُم وهُما مُهلِكَتانِ مَن يَكونُ بَعدَكُم : أمَلٌ يُنسِي الآخِرَةَ ، وهَوىً يُضِلُّ عَنِ السَّبيلِ. (6)

8 / 18هُجومُ الأَجَلِ بَغتَةًالإمام عليّ عليه السلام_ فيما كَتَبَهُ إلى بَعضِ أصحابِهِ _ :تَدارَك ما بَقِيَ مِن عُمُرِكَ ، ولا تَقُل غَدا أو بَعدَ غَدٍ ؛ فَإِنَّما هَلَكَ مَن كانَ قَبلَكَ بِإِقامَتِهِم عَلَى الأَمانِيِّ وَالتَّسويفِ (7) حَتّى أتاهُم أمرُ اللّهِ بَغتَةً (8) وهُم غافِلونَ ، فَنُقِلوا عَلى أعوادِهِم إلى قُبورِهِمُ المُظلِمَةِ الضَّيِّقَةِ. (9)

.


1- .الخصال : ص 79 ح 128 ، الأمالي للصدوق : ص 297 ح 333 كلاهما عن فاطمة بنت الحسين عن الإمام الحسين عليه السلام ، مشكاة الأنوار : ص 160 ح 405 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 173 ح 24 ؛ الزهد لابن حنبل : ص 16 عن عبد اللّه بن عمرو وفيه «بالبخل» بدل «بالشحّ» ، كنز العمّال : ج 3 ص 448 ح 7383 .
2- .مستدرك الوسائل : ج 7 ص 27 ح 7554 نقلاً عن أبي القاسم الكوفي في كتاب الأخلاق .
3- .مروج الذهب : ج 2 ص 303 .
4- .القارعة : المصيبة التي تقرع ؛ أي تلقّى بشدّة وقوّة (مرآة العقول : ج 26 ص 596) .
5- .الكافي : ج 8 ص 389 ح 586 ، نهج البلاغة : الخطبة 147 نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 368 ح 34 .
6- .الغارات : ج 2 ص 501 عن يحيى بن سعيد عن أبيه ، بحار الأنوار : ج 73 ص 167 ح 30 .
7- .التسويف : المَطْل والتأخير (النهاية : ج 2 ص 422 «سوف») .
8- .البَغْتَةَ : الفَجْأَة (النهاية : ج 1 ص 142 «بغت») .
9- .الكافي : ج 2 ص 136 ح 23 ، مشكاة الأنوار : ص 466 ح 1556 كلاهما عن أبي جميلة عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 73 ص 75 ح 39 .

ص: 205

8 / 17 هلاكت
8 / 18 هجوم ناگهانى اَجَل

8 / 17هلاكتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اين امّت ، در آغاز با زهد و يقين درست شد و در آخر ، با بخل و آرزو هلاك مى شود.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :يقين و زهد ، اين امّت را به صلاح مى كشانَد و آرزو و بخل ، آن را تباه مى كند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از كار امروز به فردا افكندن و آرزوىِ دراز در سر پروراندن بپرهيزيد؛ زيرا اينها سبب هلاك امّت ها بوده است.

امام على عليه السلام :در حقيقت، پيشينيان شما را دو چيز هلاك كرد: درازى آرزو و غفلت از مرگ ، تا آن گاه كه آنچه بدان وعده داده شده بودند (مرگ) ، بر آنان فرود آمد؛ وعده اى كه با آمدن آن ، ديگر عذرى پذيرفته نمى شود و جاى توبه نمى مانَد و مصيبت فلاكتبار و مكافات با آن همراه است.

امام على عليه السلام :در حقيقت، مردم را، دو خصلت به هلاكت مى افكند . اين دو ، هم كسانى را كه پيش از شما بوده اند ، هلاك كرده است و هم آنان را كه پس از شما مى آيند ، هلاك خواهد كرد : يكى آرزو _ كه آخرت را از ياد مى بَرد _ و ديگرى هوس ، كه به گم راهى مى كشانَد.

8 / 18هجوم ناگهانى اَجَلامام على عليه السلام_ در نامه اى كه به يكى از يارانش نوشت _ :باقى مانده عمرت را درياب، و مگو: فردا و پس فردا؛ چرا كه مردمانِ پيش از تو، در حقيقت، به سبب تكيه كردن به آرزوها، و امروز و فردا كردن ، به هلاكت در افتادند. فرمان خداوند (مرگ) ، ناگهان ، آن بى خبران را در رسيد و بر تابوت هايشان به سوى گورهاى تنگ و تاريكشان برده شدند.

.

ص: 206

عنه عليه السلام :مَن جَرى في عِنانِ (1) أمَلِهِ ، عَثَرَ بِأَجَلِهِ. (2)

عنه عليه السلام :مَن جَرى في مَيدانِ أمَلِهِ ، عَثَرَ بِأَجَلِهِ. (3)

عنه عليه السلام :بادِرُوا الأَمَلَ وسابِقوا هُجومَ الأجَلِ ؛ فَإِنَّ النّاسَ يوشِكُ أن يَنقَطِعَ بِهِمُ الأَمَلُ فَيَرهَقُهُمُ الأَجَلُ. (4)

عنه عليه السلام :إنَّمَا الدُّنيا فَناءٌ وعَناءٌ وغِيَرٌ (5) وعِبَرٌ .. . ومِن عِبَرِها أنَّ المَرءَ يُشرِفُ عَلى أمَلِهِ فَيَتَخَطَّفُهُ (6) أجَلُهُ ، فَلا أمَلٌ مَدروكٌ ولا مُؤَمَّلٌ مَتروكٌ. (7)

.


1- .عِنان اللجام : السير الذي تُمسَك به الدابّة (لسان العرب : ج 13 ص 291 «عنن») . والمراد أنّه سقط في أجله بالموت قبل أن يبلغ ما يريد .
2- .نهج البلاغة : الحكمة 19 ، روضة الواعظين : ص 537 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 166 ح 29 ؛ دستور معالم الحكم : ص 29 ، المناقب للخوارزمي : ص 376 ح 395 ، مئة كلمة للجاحظ : ص 111 ح 94 .
3- .غرر الحكم : ج 5 ص 329 ح 8598 .
4- .غرر الحكم : ج 3 ص 248 ح 4379 .
5- .الغِيَر : تغيّر الحال وانتقالها عن الصلاح إلى الفساد (النهاية : ج 3 ص 401 «غير») .
6- .الخَطْف : استلاب الشيء وأخذه بسرعة (النهاية : ج 2 ص 49 «خطف») .
7- .تحف العقول : ص218، الأمالي للطوسي : ص443 ح992 عن ثعلبة بن ميمون عن الإمام الصادق عليه السلام وليس فيه ذيله من «فلا أمل» ، نهج البلاغة : الخطبة 114 نحوه ، بحار الأنوار : ج73 ص99 ح86 .

ص: 207

امام على عليه السلام :هر كه عنان آرزويش را رها كند ، با اَجَلش به زمين مى خورد.

امام على عليه السلام :هر كه در ميدان آرزويش بتازد ، با اَجَلش به زمين مى خورد.

امام على عليه السلام :بر آرزو پيشى گيريد و قبل از هجوم اَجَل ، كارى بكنيد؛ زيرا به زودى آرزوى مردم قطع مى شود و اَجَل ، گريبانشان را مى گيرد.

امام على عليه السلام :دنيا ، چيزى نيست ، جز نيستى و رنج و دگرگونى ها و عبرت ها ... و از عبرت هايش، يكى اين است كه انسان به آرزويش نزديك مى شود ؛ امّا به ناگاه ، اَجَلش او را در مى رُبايد، و نه آرزويى بر مى آيد و نه آرزومندى مى مانَد .

.

ص: 208

عنه عليه السلام :إذا بَلَغتُم نِهايةَ الآمالِ ، فَاذكُروا بَغَتاتِ الآجالِ. (1)

عنه عليه السلام :مَن بَلَغَ أقصى أمَلِهِ ، فَليَتَوَقَّع أدنى أجَلِهِ. (2)

عنه عليه السلام :مَن بَلَغَ غايَةَ ما يُحِبُّ ، فَليَتَوَقَّع غايَةَ ما يَكرَهُ. (3)

.


1- .غرر الحكم : ج 3 ص 120 ح 4008 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 135 ح 3052 .
2- .تنبيه الخواطر : ج 1 ص 50 .
3- .غرر الحكم : ج 5 ص 372 ح 8806 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 437 ح 7556 .

ص: 209

امام على عليه السلام :هر گاه به نهايت آرزوها رسيديد ، از يورش ناگهانىِ اَجَل ، ياد كنيد.

امام على عليه السلام :هر كه به دورترين آرزويش رسيد، در انتظار نزديك ترين زمان اَجَلش باشد.

امام على عليه السلام :هر كه به نهايت آنچه دوست دارد، رسيد، بايد منتظرِ نهايت آنچه ناخوش مى دارد (مرگ)، باشد.

.

ص: 210

. .

ص: 211

19. امامت

اشاره

19. امامتدرآمدفصل يكم: جايگاه امامتفصل دوم : فضيلت امامفصل سوم : تداوم جريان امامتفصل چهارم : حكمت امامتفصل پنجم : شناخت امامفصل ششم : شرايط امامتفصل هفتم : موانع امامتفصل هشتم : اختيارات امامفصل نهم : وظايف امامفصل دهم : حقوق امام و امّت

.

ص: 212

. .

ص: 213

درآمد

امامت ، در لغت

درآمدامامت، در لغتامامت، مصدر است از ريشه «أُمّ» (1) به معناى اصل و اساس ، يا از ريشه «أَمّ» (2) به معناى قصد و آهنگ، يا از ريشه «إِمّ» به معناى چيزى كه مورد اقتدا و پيروى قرار گيرد . در صورت اوّل ، «اِمام» به معناى اصل و اساس جامعه است و در صورت دوم ، به معناى كسى است كه جامعه در امور خود ، آهنگ او دارد و در صورت سوم ، به معناى پيشرو و مقتداى جامعه است . ظاهرا خليل بن احمد فراهيدى و احمد بن فارس و شمارى ديگر از لغت شناسان، (3) معناى سوم را پذيرفته اند . ابن فارس مى گويد : الإِمامُ ، كُلُّ مَنِ اقتُدِىَ بِهِ وَ قُدِّمَ فِى الاُمورِ ، وَ النَّبِىُّ إمامُ الأَئِمَّةِ ، وَ الخَليفَةُ إمامُ الرَّعِيَّةِ ، وَ القُرآنُ إمامُ المُسلِمينَ . (4) امام ، هر كسى است كه از او پيروى شود و در كارها ، جلودار باشد . پيامبر صلى الله عليه و آله ،

.


1- .ر . ك : ترتيب كتاب العين : ص 54 ، الصحاح : ج 5 ص 1863 مادّه «أمم» .
2- .ر . ك : الصحاح : ج 5 ص 1865 ، ترتيب كتاب العين : ص 55 .
3- .ر . ك : ترتيب كتاب العين : ص 55 ، معجم مقاييس اللغة : ج 1 ص 28 ، صحاح : ج 5 ص 1865 ، المصباح المنير : ص 23 .
4- .معجم مقاييس اللغة : ج 1 ص 28 .

ص: 214

امامت در قرآن و حديث

امام هر امام ديگرى است . خليفه، امام مردم است و قرآن، امام مسلمانان است . راغب در المفردات آورده : الإِمامُ ، المُؤتَمُّ بِهِ ؛ إنسانا كانَ يُقتَدى بِقَولِهِ أو فِعلِهِ ، أو كِتابا ، أو غَيرَ ذلِكَ ، مُحِقّا كانَ أو مُبطِلاً . (1) امام ، پيشواست ، چه انسانى باشد كه از رفتار و گفتارش پيروى شود ، چه كتابى باشد و چه غير اينها ، چه بر حق باشد و چه بر باطل . با تأمّل در آنچه لغت شناسان در ريشه يابى كلمه «امام» و «امامت» ذكر كرده اند ، مى توان به اين نتيجه رسيد كه : اوّلاً : ريشه هاى متفاوت آنها ، معنايى نزديك به هم دارند و بيانگر يك واقعيت اند و آن، اين كه رهبرىِ جامعه ، در حقيقت ، اصل و اساس جامعه است كه مردم از او پيروى مى كنند و در امور خود ، به سراغ او مى روند . ثانيا : واژه «امام» و «امامت» ، تنها براى انسان به كار نمى رود ؛ بلكه هر چيزى كه اساس و مبدأ حركت چيز ديگرى قرار گيرد _ چه انسان باشد و چه چيز ديگر، چه حق باشد و چه باطل _ امام محسوب مى گردد .

امامت، در قرآن و حديثدر قرآن و احاديث اسلامى، كلمه «امام» ، فى الجمله در معناى لغوىِ آن به كار رفته است ؛ يعنى هر چيزى كه مورد پيروى واقع شود _ اعم از انسان و غير انسان ، (2) حق (3) و باطل (4) _ ؛ ولى غالبا اين واژه به پيشوايان حق و كسانى كه به بالاترين نقطه قلّه

.


1- .مفردات ألفاظ القرآن : ص 87 .
2- .مانند : «وَ مِن قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَ رَحْمَةً ؛ و پيش از آن ، كتاب موسى امام بود و رحمتى» (هود: آيه 17 ، احقاف : آيه 12) .
3- .مانند: «وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا ؛ آنان را امامانى قرار داديم كه به امر ما ره بنمايانند» (انبيا:آيه73).
4- .مانند : «وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ ؛ و آنان را امامانى قرار داديم كه به سوى آتش مى خوانند» (قصص : آيه 41) .

ص: 215

انسانيت صعود كرده اند ، اطلاق مى گردد و استعمال آن در معناى لغوى، اندك است و نيز استعمال آن در «امامان آتش» ، (1) به لحاظ نشان دادن نقطه نهايىِ انحطاط انسان ، در مقابل نقطه اوج تكامل اوست . به هر حال ، آيات و احاديثى كه در اين جا تحت عنوان «امامت» خواهند آمد، اختصاص به امامت امامان حق دارند (2) و پيش از آن ، اشاره به دو نكته ضرورى است: 1 . طرح تفصيلى موضوع «امامت از منظر قرآن و حديث» ، به عنوان يك اصل اعتقادى ، در دانش نامه عقايد اسلامى خواهد آمد . همچنين در دانش نامه اهل بيت عليهم السلام در قرآن و حديث ، به تفصيل ، شرح حال امامان اهل بيت عليهم السلام را مطرح خواهيم كرد . بنا بر اين، آنچه در اين جا ملاحظه مى شود ، تنها بخشى از مطالب مربوط به اين موضوع است تا دانش نامه ميزان الحكمة از حكمت هاى اعتقادى، بى بهره نماند . 2 . آنچه در اين بخش در دوازده فصل خواهدآمد، ديدگاه هاى قرآن و احاديث اسلامى در باره امامت و رهبرىِ انسان هاى كاملى است كه در همه اعصار ، يكى پس از ديگرى ، از طرف خداوند متعال، مسئوليت هدايت ظاهرى و باطنىِ جامعه و يا هدايت باطنىِ انسان هاى مستعد ، به آنان واگذار شده و فيوضات الهى ، به بركت وجود آنان نازل مى گردد . البتّه برخى از عناوين ، مانند : «شئون امامت» و «واجبات امام» ، شامل واليانِ منصوب از طرف امام و حاكمانى كه حكومت آنان مورد تأييد ايشان است نيز مى گردد .

.


1- .ر.ك: قصص : آيه 41 .
2- .آيات و احاديثى كه به موضوع پيشوايان باطل، ارتباط دارند ، در مَدخل «ولايت»، در همين دانش نامه، خواهند آمد .

ص: 216

الفصل الأوّل : مكانةُ الإمامة1 / 1فَوقَ النُّبُوَّةِالكتاب«وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّى جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِن ذُرِّيَّتِى قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِى الظَّالِمِينَ» . (1)

الحديثالإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى اتَّخَذَ إبراهيمَ عَبدا قَبلَ أن يَتَّخِذَهُ نَبِيّا ، وإِنَّ اللّهَ اتَّخَذَهُ نَبِيّا قَبلَ أن يَتَّخِذَهُ رَسولاً ، وإِنَّ اللّهَ اتَّخَذَهُ رَسولاً قَبلَ أن يَتَّخِذَهُ خَليلاً ، وإِنَّ اللّهَ اتَّخَذَهُ خَليلاً قَبلَ أن يَجعَلَهُ إماما ، فَلَمّا جَمَعَ لَهُ الأَشياءَ ، قالَ : «إِنِّى جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا» . (2)

الإمام الرضا عليه السلام :إنَّ الإِمامَةَ خَصَّ اللّهُ عز و جل بِها إبراهيمَ الخَليلَ عليه السلام بَعدَ النُّبُوَّةِ وَالخُلَّةِ (3) مَرتَبَةً ثالِثَةً ، وفَضيلَةً شَرَّفَهُ بِها وأَشادَ بِها ذِكرَهُ ، فَقالَ : «إِنِّى جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا» فَقالَ الخَليلُ عليه السلام سُرورا بِها : «وَ مِن ذُرِّيَّتِى» قالَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : «لَا يَنَالُ عَهْدِى الظَّالِمِينَ» ، فَأَبطَلَت هذِهِ الآيَةُ إمامَةَ كُلِّ ظالِمٍ إلى يَومِ القِيامَةِ ، وصارَت فِي الصَّفوَةِ. (4)

راجع : ص 218 ح 5 و ص 350 ح 188 .

.


1- .البقرة : 124 .
2- .الكافي : ج 1 ص 175 ح 2 عن زيد الشحّام ، الاختصاص : ص 22 و ص 23 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 12 ص 12 ح 36 .
3- .الخُلَّةُ : الصداقة والمحبّة التي تخلّلت القلبَ فصارت خِلالَهُ (النهاية : ج 2 ص 72 «خلل») .
4- .الكافي : ج 1 ص 199 ح 1 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 217 ح 1 ، كمال الدين : ص 676 ح 31 ، الاحتجاج : ج 2 ص 440 ح 310 ، الغيبة للنعماني :ص 217 ح 6 كلّها عن عبد العزيز بن مسلم ، بحار الأنوار : ج 25 ص 121 ح 4 .

ص: 217

فصل يكم: جايگاه امامت

1 / 1 بالاتر از نبوّت

فصل يكم : جايگاه امامت1 / 1بالاتر از نبوّتقرآن«و آن گاه كه ابراهيم را پروردگارش با كلماتى آزمود، پس او همه آنها را به انجام رسانيد، [خدا ]فرمود: «من، تو را پيشواى مردم قرار دادم». [ابراهيم] گفت: و از دودمانم؟ [خداوند ]فرمود: «پيمان من ، به ستمكاران نمى رسد»» .

حديثامام صادق عليه السلام :خداوند _ تبارك و تعالى _ ابراهيم عليه السلام را بنده خود گرفت ، پيش از آن كه پيغمبرش گردانَد و او را پيغمبر قرار داد ، پيش از آن كه فرستاده اش گردانَد و فرستاده اش قرار داد ، پيش از آن كه خليلش گردانَد و خليلش قرار داد ، پيش از آن كه پيشوايش قرار دهد و چون همه اين مقامات را در او گرد آورْد ، فرمود: «من، تو را پيشواى مردم قرار دادم» .

امام رضا عليه السلام :امامت را خداوند عز و جل، پس از رتبه پيامبرى و خليلى ، (1) به عنوان مرتبه سوم ، به ابراهيم خليل عليه السلام ارزانى داشت و او را به اين فضيلت ، مفتخر ساخت و ستود و فرمود: «من ، تو را پيشواى مردم قرار مى دهم» . خليل عليه السلام شادان از آن، گفت: «و از دودمانم؟» . خداوند _ تبارك و تعالى _ فرمود: «پيمان من ، به ستمكاران نمى رسد» . پس اين آيه ، بر امامت و پيشوايىِ هر ستمكارى تا روز رستاخيز ، مهر ابطال زد و اين مقام ، به برگزيدگان اختصاص يافت.

ر . ك : ص 219 ح 5 و ص 351 ح 188 .

.


1- .خليل بودن (خُلَّت) ، دوستى و محبّتى است كه در لايه لايه قلب ، نفوذ كرده باشد.

ص: 218

1 / 2عَهدُ اللّه عزّ و جلِّالكتاب«قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِى الظَّالِمِينَ» . (1)

الحديثالإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ تَعالى : «قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِى الظَّالِمِينَ» _ :أي لا يَكونُ إماما ظالِما. (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ الإِمامَةَ عَهدٌ مِنَ اللّهِ عز و جل مَعهودٌ لِرِجالٍ مُسَمَّينَ ، لَيسَ لِلإِمامِ أن يَزوِيَها عَنِ الَّذي يَكونُ مِن بَعدِهِ. (3)

مجمع البيان : «قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِى الظَّالِمِينَ» قالَ مُجاهِدٌ : العَهدُ الإِمامَةُ ، وهُوَ المَروِيُّ عَن أبي جَعفَرٍ وأَبي عَبدِ اللّهِ عليهماالسلام . (4)

راجع : ص 346 (شروط الإمامة / النص من اللّه ) و ص 404 (موانع الإمامة / الظلم) .

.


1- .البقرة : 124 .
2- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 58 ح 89 ، بحار الأنوار : ج 25 ص 202 ح 15 ؛ تفسير الطبري : ج 1 الجزء 1 ص 530 ، تفسير ابن كثير : ج 1 ص 241كلاهما عن مجاهد من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام .
3- .الكافي : ج 1 ص 278 ح 3 ، بصائر الدرجات : ص 472 ح 12 كلاهما عن معاوية بن عمّار ، بحار الأنوار : ج 14 ص 132 ح 7 .
4- .مجمع البيان : ج 1 ص 380 ، بحار الأنوار : ج 25 ص 191 .

ص: 219

1 / 2 پيمان الهى

1 / 2پيمان الهىقرآن«فرمود: پيمان من ، به ستمكاران نمى رسد» .

حديثامام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «پيمان من ، به ستمكاران نمى رسد» _ :يعنى هيچ ستمكارى ، امام (پيشوا) نمى شود.

امام صادق عليه السلام :امامت ، پيمانى است از جانب خداوند عز و جل كه به مردانى نام برده [و معيّن ]سپرده شده است و هيچ امامى ، حق ندارد آن را از جانشينش دور گردانَد.

مجمع البيان:[در باره آيه :] «[خداوند] فرمود: پيمان من ، به ستمكاران نمى رسد» ، مجاهد مى گويد: «مقصود از پيمان ، امامت است». همين معنا ، از امام باقر و صادق عليهماالسلامنيز روايت شده است.

ر . ك : ص 347 (شرايط امامت / تعيين شدن از جانب خداوند) و ص 405 (موانع امامت / ستم) .

.

ص: 220

1 / 3بابُ مَعرِفَةِ اللّه عزّ و جلِّالإمام الصادق عليه السلام :خَرَجَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام عَلى أصحابِهِ ، فَقالَ : أيُّها النّاسُ ، إنَّ اللّهَ جَلَّ ذِكرُهُ ما خَلَقَ العِبادَ إلّا لِيَعرِفوهُ ، فَإِذا عَرَفوهُ عَبَدوهُ ، فَإِذا عَبَدوهُ استَغنَوا بِعِبادَتِهِ عَن عِبادَةِ مَن سِواهُ . فَقالَ لَهُ رَجُلٌ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ بِأَبي أنتَ واُمّي ، فَما مَعرِفَةُ اللّهِ ؟ قالَ : مَعرِفَةُ أهلِ كُلِّ زَمانٍ إمامَهُمُ الَّذي يَجِبُ عَلَيهِم طاعَتُهُ . (1)

عنه عليه السلام :مَن أشرَكَ مَعَ إمامٍ إمامَتُهُ مِن عِندِ اللّهِ ، مَن لَيسَت إمامَتُهُ مِنَ اللّهِ ، كانَ مُشرِكا بِاللّهِ . (2)

التوحيد عن إسحاق بن راهويه :لَمّا وافى أبو الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام بِنَيسابورَ وأَرادَ أن يَخرُجَ مِنها إلَى المَأمونِ ، اجتَمَعَ إلَيهِ أصحابُ الحَديثِ فَقالوا لَهُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، تَرحَلُ عَنّا ولا تُحَدِّثُنا بِحَديثٍ فَنَستَفيدَهُ مِنكَ _ وكانَ قَد قَعَدَ فِي العَمّارِيَّةِ _ فَأَطلَعَ رَأسَهُ وقالَ : سَمِعتُ أبي موسَى بنَ جَعفَرٍ يَقولُ : سَمِعتُ أبي جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ يَقولُ : سَمِعتُ أبي مُحَمَّدَ بنَ عَلِيٍّ يَقولُ : سَمِعتُ أبي عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ يَقولُ : سَمِعتُ أبِيَ الحُسَينَ بنَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ يَقولُ : سَمِعتُ أبي أميرَ المُؤمِنينَ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ يَقولُ : سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : سَمِعتُ جَبرَئيلَ يَقولُ : سَمِعتُ اللّهَ جَلَّ جَلالُهُ يَقولُ : «لا إلهَ إلَا اللّهُ حِصني ، فَمَن دَخَلَ حِصني أمِنَ مِن عَذابي» . قالَ : فَلَمّا مَرَّتِ الرّاحِلَةُ نادانا : بِشُروطِها ، وأَنَا مِن شُروطِها (3) . (4)

.


1- .علل الشرائع : ص 9 ح 1 عن سلمة بن عطا ، بحار الأنوار : ج 23 ص 83 ح 22 .
2- .الكافي : ج 1 ص 373 ح 6 عن طلحة بن زيد ، الغيبة للنعماني : ص 130 ح 8 ، الإمامة والتبصرة : ص 231 ح 80 عن طلحة بن زيد عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 23 ص 78 ح 11 .
3- .قال الشيخ الصدوق قدس سره : «من شروطها» الإقرار للرّضا عليه السلام بأنّه إمامٌ مِن قِبَلِ اللّه عز و جل على العِباد ، مفترَض الطاعة عليهم (التوحيد : ص 25) .
4- .التوحيد : ص 25 ح 23 ، معاني الأخبار : ص 371 ح 1 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 135 ح 4 ، الأمالي للصدوق : ص 306 ح 349 ، بشارة المصطفى :ص 269 ، روضة الواعظين : ص 51 عن الإمام الرضا عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 3 ص 7 ح 16 .

ص: 221

1 / 3 باب معرفت خدا

1 / 3باب معرفت خداامام صادق عليه السلام :حسين بن على عليه السلام درميان اصحاب خود ، حاضر شد و فرمود : «اى مردم! خداوند _ كه نامش ارجمند باد _ ، بندگان را نيافريد ، مگر براى اين كه او را بشناسند، و هنگامى كه او را شناختند ، او را مى پرستند و وقتى او را پرستيدند، با پرستش او ، از پرستش غير او بى نياز مى شوند» . مردى به ايشان گفت : اى فرزند پيامبر خدا! پدر و مادرم به فدايت! [حقيقتِ ]شناخت خدا چيست؟ فرمود : «اين كه مردم هر زمانى ، امام خود را _ كه اطاعتش بر آنان واجب است _ بشناسند» .

امام صادق عليه السلام :هر كس با امامى كه امامتش از جانب خداوند است ، كسى را شريك گردانَد كه امامتش از جانب خداوند نيست ، به خداوند ، شرك آورده است.

التوحيد_ به نقل از اسحاق بن راهويه _ :چون امام رضا عليه السلام به نيشابور رسيد و خواست از آن جا به سوى مأمون [در مرو] خارج شود، علماى حديث ، نزد ايشان گرد آمدند و گفتند: اى پسر پيامبر خدا! از نزد ما مى روى و حديثى برايمان باز نمى گويى تا از وجود شما استفاده كنيم؟! امام رضا عليه السلام _ كه در كجاوه نشسته بود _ سرش را بيرون آورد و فرمود: «از پدرم ، موسى بن جعفر ، شنيدم كه مى فرمايد: از پدرم ، جعفر بن محمّد ، شنيدم كه مى فرمايد: از پدرم ، محمّد بن على ، شنيدم كه مى فرمايد: از پدرم ، على بن الحسين ، شنيدم كه مى فرمايد: از پدرم ، حسين بن على بن ابى طالب ، شنيدم كه مى فرمايد: از پدرم ، امير مؤمنان على بن ابى طالب ، شنيدم كه مى فرمايد: از پيامبر خدا شنيدم كه مى فرمايد: از جبرئيل شنيدم كه مى فرمايد: از خداوند _ كه بزرگى اش بشكوه باد _ شنيدم كه مى فرمايد: لا إله إلّا اللّه ، دژ من است، و هر كس به دژ من وارد شود ، از عذابم در امان است ». شتر كه حركت كرد، امام عليه السلام بر ما بانگ داد كه: «با شروط آن و من ، از شروط آن هستم» . (1)

ر . ك : ص 309 (شناخت امام) .

.


1- .شيخ صدوق رحمه الله در تفسير «من از شروط آن هستم» ، مى گويد: اين، به معناى اعتراف امام رضا عليه السلام به اين است كه او از جانب خداوند عز و جل امام است و اطاعت او ، بر آنها واجب است.

ص: 222

1 / 4اُسُّ الإِسلامِ النّاميرسول اللّه صلى الله عليه و آله :بُنِيَ الإِسلامُ عَلى شَهادَةِ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وأَنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ ، وإِقامِ الصَّلاةِ ، وإيتاءِ الزَّكاةِ ، وصَومِ شَهرِ رَمَضانَ ، وَالحَجِّ إلى بَيتِ اللّهِ الحَرامِ ، وَالجِهادِ ، وَوِلايَةِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : بُنِيَ الإِسلامُ عَلى خَمسِ خِصالٍ : عَلَى الشَّهادَتَينِ وَالقَرينَتَينِ . قيلَ لَهُ : أمَّا الشَّهادَتانِ فَقَد عَرَفناهُما ، فَمَا القَرينَتانِ ؟ قالَ : الصَّلاةُ وَالزَّكاةُ ؛ فَإِنَّهُ لا يُقبَلُ أحَدُهُما إلّا بِالاُخرى ، وَالصِّيامُ ، وحِجُّ البَيتِ مَنِ استَطاعَ إلَيهِ سَبيلاً ، وخَتَمَ ذلِكَ بِالوِلايَةِ ، فَأَنزَلَ اللّهُ عز و جل : «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَرَضِيتُ لَكُمُ الْاءِسْلَامَ دِينًا» (2) . (3)

.


1- .الفضائل : ص 138 عن أبي سعيد الخدريّ ، شرح الأخبار : ج 2 ص 277 ح 584 عن أبي سعيد الخدريّ من دون إسنادٍ إليه صلى الله عليه و آله نحوه ، بحار الأنوار : ج 68 ص387 ح 38 .
2- .المائدة : 3 .
3- .الأمالي للطوسي : ص 518 ح 1134 عن هارون بن عمرو المجاشعي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 68 ص 379 ح 29 .

ص: 223

1 / 4 ريشه بالنده اسلام

1 / 4ريشه بالنده اسلامپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اسلام ، بر اين پايه ها بنا شده است : گواهى دادن به اين كه معبودى جز خداوند يكتا نيست و محمّد، پيامبر خداست ؛ گزاردن نماز و پرداختن زكات؛ روزه گرفتن ماه رمضان؛ به جا آوردن حجّ بيت اللّه الحرام؛ جهاد؛ و ولايت على بن ابى طالب .

امام على عليه السلام :از پيامبر خدا شنيدم كه مى فرمايد: «اسلام ، بر پنج پايه بنا شده است: بر شهادتين و دو همراه» . گفته شد: شهادتين را مى دانيم. دو همراه، كدام اند؟ [پيامبر صلى الله عليه و آله ] فرمود: «نماز و زكات؛ زيرا هر يك از آن دو ، جز با ديگرى پذيرفته نمى شود» و [افزود:] «و روزه و حجّ خانه[ى خدا] براى كسى كه توانايىِ آن را داشته باشد» و اينها را به «ولايت» ختم كرد؛ زيرا خداوند عز و جل اين آيه را نازل فرمود: «امروز ، دينتان را براى شما كامل ساختم و نعمتم را بر شما تمام كردم و اسلام را به عنوان دين ، براى شما برگزيدم» .

.

ص: 224

الإمام الباقر عليه السلام :بُنِيَ الإِسلامُ عَلى خَمسٍ : عَلَى الصَّلاةِ ، وَالزَّكاةِ ، وَالصَّومِ ، وَالحَجِّ ، وَالوِلايَةِ ، ولَم يُنادَ بِشَيءٍ كَما نُودِيَ بِالوِلايَةِ ، فَأَخَذَ النّاسُ بِأَربَعٍ وتَرَكوا هذِهِ _ يَعنِي الوِلايَةَ _ . (1)

الكافي عن زرارة عن الإمام الباقر عليه السلام :بُنِيَ الإِسلامُ عَلى خَمَسةِ أشياءَ : عَلَى الصَّلاةِ ، وَالزَّكاةِ ، وَالحَجِّ ، وَالصَّومِ ، وَالوِلايَةِ . فَقُلتُ : وأَيُّ شَيءٍ مِن ذلِكَ أفضَلُ ؟ فَقالَ : الوِلايَةُ أفضَلُ ؛ لِأَنَّها مِفتاحُهُنَّ ، وَالوالي هُوَ الدَّليلُ عَلَيهِنَّ . (2)

الإمام الباقر عليه السلام :بُنِيَ الإِسلامُ عَلى سَبعِ دَعائِمَ : الوِلايَةِ وهِيَ أفضَلُها وبِها وبِالوَلِيِّ يوصَلُ إلى مَعرِفَتِها ، وَالطَّهارَةِ ، وَالصَّلاةِ ، وَالزَّكاةِ ، وَالصَّومِ ، وَالحَجِّ ، وَالجِهادِ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :أثافِيُّ (4) الإِسلامِ ثَلاثَةٌ : الصَّلاةُ وَالزَّكاةُ وَالوِلايَةُ ، لا تَصِحُّ واحِدَةٌ مِنهُنَّ إلّا بِصاحِبَتَيها . (5)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 18 ح 3 عن فضيل بن يسار و ح 1 و ليس فيه ذيله من «فأخذ الناس . . .» ، المحاسن : ج 1 ص 445 ح 1033 بزيادة «وزاد فيها عبّاس بن عامر» قبل «فأخذ الناس» وكلاهما عن أبي حمزة الثمالي ، الأمالي للصدوق : ص 340 ح 404 عن المفضّل بن عمر عن الإمام الصادق عليه السلام ،بحار الأنوار : ج 68 ص 329 ح 1 و ص 332 ح 8 .
2- .الكافي : ج 2 ص 18 ح 5 ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 191 ح 101 ، المحاسن : ج 1 ص 446 ح 1034 ، بحار الأنوار : ج 68 ص 332 ح 10 وراجع : الكافي : ج 2 ص 21 ح 7 و 8 و 9 و 10 وص 22 ح 11 و 13 و تهذيب الأحكام : ج 4 ص 151 ح 418 والأمالي للمفيد : ص 353 ح 4 و فضائل الأشهر الثلاثة : ص 86 ح 65 و ص 119 ح 117 .
3- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 2 .
4- .الأثافيّ : جمع اُثفيَّةٍ _ وقد تخفّف _ وهي الحجارة التي تُنصب وتُجعل القدرُ عليها (النهاية : ج 1 ص 23 «أثف») .
5- .الكافي : ج 2 ص 18 ح 4 عن ابن العرزميّ عن أبيه ، بحار الأنوار : ج 68 ص 330 ح 5 .

ص: 225

امام باقر عليه السلام :اسلام ، بر پنج چيز، استوار شده است: بر نماز و زكات و روزه و حج و ولايت. و بر هيچ چيز به اندازه ولايت ، تأكيد نشده است؛ امّا مردم ، آن چهار چيز را گرفتند و اين يكى _ يعنى ولايت _ را وا نهادند.

الكافى_ به نقل از زراره _ :امام باقر عليه السلام فرمود: «اسلام ، بر پنج چيز بنا شده است: بر نماز و زكات و حج و روزه و ولايت». گفتم: كدام يك از اينها برتر است؟ فرمود: «ولايت ، برتر است؛ چون كليد بقيّه است، و والى است كه راه نما[ى مردم] به سوى موارد ديگر است» .

امام باقر عليه السلام :اسلام ، بر هفت ستون بنا شده است: ولايت _ كه برترينِ آنهاست، و به واسطه ولايت و ولى است كه بقيّه شناخته مى شوند _ و طهارت و نماز و زكات و روزه و حج و جهاد.

امام صادق عليه السلام :ديگْ پايه اسلام ، سه چيز است: نماز و زكات و ولايت. هيچ يك از اين سه ، جز با آن دو ديگر ، درست (كامل و پذيرفته) نيست.

.

ص: 226

عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ افتَرَضَ عَلى اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله خَمسَ فَرائِضَ : الصَّلاةَ ، وَالزَّكاةَ ، وَالصِّيامَ ، وَالحَجَّ ، وَوِلايَتَنا ، فَرَخَّصَ لَهُم في أشياءَ مِنَ الفَرائِضِ الأَربَعَةِ ، ولَم يُرَخِّص لِأَحَدٍ مِنَ المُسلِمينَ في تَركِ وِلايَتِنا ، لا وَاللّهِ ما فيها رُخصَةٌ. (1)

الإمام الرضا عليه السلام :إنَّ الإِمامَةَ اُسُّ الإِسلامِ النّامي ، وفَرعُهُ السّامي. (2)

1 / 5أصلُ كُلِّ خَيرٍالإمام الصادق عليه السلام :نَحنُ أصلُ كُلِّ خَيرٍ ، ومِن فُروعِنا كُلُّ بِرٍّ ، فَمِنَ البِرِّ التَّوحيدُ ، وَالصَّلاةُ ، وَالصِّيامُ ، وكَظمُ الغَيظِ ، وَالعَفوُ عَنِ المُسيءِ ، ورَحمَةُ الفَقيرِ ، وتَعَهُّدُ الجارِ ، وَالإِقرارُ بِالفَضلِ لِأَهلِهِ . وعَدُوُّنا أصلُ كُلِّ شَرٍّ ، ومِن فُروعِهِم كُلُّ قَبيحٍ وفاحِشَةٍ ، فَمِنهُمُ الكَذِبُ ، وَالبُخلُ ، وَالنَّميمَةُ ، وَالقَطيعَةُ ، وأَكلُ الرِّبا ، وأَكلُ مالِ اليَتيمِ بِغَيرِ حَقِّهِ ، وتَعَدِّي الحُدودِ الَّتي أمَرَ اللّهُ ، ورُكوبُ الفَواحِشِ ما ظَهَرَ مِنها وما بَطَنَ ، وَالزِّنا ، وَالسَّرِقَةُ ، وكُلُّ ما وافَقَ ذلِكَ مِنَ القَبيحِ ، فَكَذِبَ مَن زَعَمَ أنَّهُ مَعَنا وهُوَ مُتَعَلِّقٌ بِفُروعِ غَيرِنا. (3)

.


1- .الكافي : ج 8 ص 271 ح 399 عن عبد الحميد بن أبي العلاء و راجع : الخصال : ص 278 ح 21 و بحار الأنوار : ج 68 ص 376 ح 21 .
2- .الكافي : ج 1 ص 200 ح 1 ، كمال الدين : ص 677 ح 31 ، معاني الأخبار : ص 97 ح 2 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 218 ح 1 كلّها عن عبد العزيز بن مسلم ، بحار الأنوار : ج 25 ص 123 ح 4 .
3- .الكافي : ج 8 ص 242 ح 336 عن ابن مسكان ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 20 ح 3 ، بحار الأنوار : ج 24 ص 303 ح 15 .

ص: 227

1 / 5 ريشه همه خوبى ها

امام صادق عليه السلام :خداوند ، بر امّت محمّد صلى الله عليه و آله پنج وظيفه را واجب ساخت: نماز و زكات و روزه و حج و ولايت ما. و در پاره اى از چهار وظيفه[ى نخست] ، به آنان رخصت داد ؛ امّا به هيچ يك از مسلمانان ، در دست كشيدن از ولايت ما رخصت نداد. نه _ به خدا سوگند _ در آن، هيچ رخصتى نيست.

امام رضا عليه السلام :امامت، ريشه بالنده اسلام و شاخه افراشته آن است.

1 / 5ريشه همه خوبى هاامام صادق عليه السلام :ما ، ريشه همه خوبى ها هستيم و هر نيكى اى ، از شاخه هاى ماست، و از جمله نيكى هاست: توحيد و نماز و روزه و فرو نشاندن خشم و گذشت كردن از كسى كه بدى مى كند و رحم آوردن بر تهى دست و رسيدگى به همسايه (/ حمايت از پناهنده) و اعتراف كردن به فضل اهل فضليت. و دشمن ما ، ريشه همه بدى هاست و هر زشتى و زشتكارى اى ، از شاخه هاى آنان است، از جمله: دروغ و بخل و سخن چينى و بريدن پيوند [خويشاوندى] و رباخوارى و به ناحقْ خوردنِ مال يتيم و تجاوز از حدودى كه خداوند دستور داده است، و مرتكب شدن زشتكارى هاى آشكار و نهان و زنا و دزدى، و هر گونه كردار زشت ديگرى از اين دست. بنا بر اين، دروغ مى گويد آن كس كه ادّعا مى كند با ماست؛ امّا به شاخه هاى غير ما مى آويزد.

.

ص: 228

الفصل الثّاني : فضلُ الإمام2 / 1أفضَلُ النّاسِالكتاب«وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّى جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا» . (1)

الحديثالإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ : «إِنِّى جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا» _ :لَو عَلِمَ اللّهُ أنَّ اسما أفضَلُ مِنهُ لَسَمّانا بِهِ. (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما مِن أحَدٍ أفضَلُ مَنزِلَةً مِن إمامٍ ، إن قالَ صَدَقَ ، وإِن حَكَمَ عَدَلَ ، وإِنِ استُرحِمَ رَحِمَ. (3)

عنه صلى الله عليه و آله :وَالَّذي نَفسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ ، إنَّ الوِاليَ العَدلَ لَيُرفَعُ عَمَلُهُ في كُلِّ يَومٍ مِثلَ عَمَلِ رَعِيَّتِهِ مِنَ المُؤمِنينَ ، وصَلاتُهُ تَعدِلُ سَبعينَ ألفَ صَلاةٍ. (4)

.


1- .البقرة : 124 .
2- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 58 ح 90 عن هشام بن الحكم ، بحار الأنوار : ج 25 ص 104 ح 3 .
3- .نثر الدرّ : ج 1 ص 257 ؛ كنز العمّال : ج 6 ص 7 ح 14593 نقلاً عن ابن النجّار عن أنس .
4- .الفردوس : ج 4 ص 363 ح 7045 عن ابن عبّاس .

ص: 229

فصل دوم : فضيلت امام

2 / 1 برترينِ مردم

فصل دوم : فضيلت امام2 / 1برترينِ مردمقرآن«و آن گاه كه ابراهيم را پروردگارش با كلماتى آزمود ، پس او آنها را به انجام رساند، [خدا ]فرمود: من تو را پيشواى مردم قرار دادم» .

حديثامام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند كه: «من تو را پيشواى مردم قرار دادم» _ :اگر خدا مى دانست كه نامى برتر از اين (امام) وجود دارد ، حتما ما را بِدان مى ناميد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ كس ، ارجمندتر از امام نيست؛ اگر سخن بگويد ، راست مى گويد، و اگر داورى كند ، به داد، داورى مى كند و اگر از او رحمْ طلبيده بشود ، رحم مى آورد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سوگند به آن كه جان محمّد در دست اوست ، والىِ دادگر ، عملش در هر روز ، به مانند عمل رعاياى مؤمنش، [به درگاه الهى] بالا مى رود و نمازش با هفتاد هزار نماز، برابرى مى كند.

.

ص: 230

عنه صلى الله عليه و آله :يُرفَعُ لِلوالِي العادِلِ المُتَواضِعِ في كُلِّ يَومٍ ولَيلَةٍ كَعَمَلِ سِتّينَ صِدِّيقا ، كُلُّهُم عامِلٌ مُجتَهِدٌ في نَفسِهِ. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :يَومٌ من إِمامٍ عادِلٍ ، أفضَلُ مِن عِبادَةِ سِتّينَ سَنَةً. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :ساعَةٌ مِن إمامِ عَدلٍ ، أفضَلُ مِن عِبادَةِ سَبعينَ سَنَةً. (3)

عنه صلى الله عليه و آله :قالَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : ... لَو لَم يَكُن مِن (4) خَلقي فِي الأَرضِ بَينَ المَشرِقِ وَالمَغرِبِ إلَا مُؤمِنٌ واحِدٌ مَعَ إمامٍ عادِلٍ ، لاَستَغنَيتُ بِعِبادَتِهِما عَن جَميعِ ما خَلَقتُ في أرضي ، ولَقامَت سَبعُ أرَضينَ وسَبعُ سَماواتٍ بِهِما ، ولَجَعَلتُ لَهُما مِن إيمانِهِما اُنسا لا يَحتاجانِ إلى اُنسِ سِواهُما. (5)

الإمام عليّ عليه السلام :اِعلَم أنَّ أفضَلَ عِبادِ اللّهِ عِندَ اللّهِ إمامٌ عادِلٌ ، هُدِيَ وهَدى ، فَأَقامَ سُنَّةً مَعلومَةً ، وأَماتَ بِدعَةً مَجهولَةً ، وإِنَّ السُّنَنَ لَنَيِّرَةٌ لَها أعلامٌ ، وإِنَّ البِدَعَ لَظاهِرَةٌ لَها أعلامٌ. (6)

تفسير العيّاشي عن مرزبان القمّي :سَأَلتُ أبَا الحَسَنِ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ : «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَئِكَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَائِمَاً بِالْقِسْطِ» (7) قالَ : هُوَ الإِمامُ. (8)

.


1- .درر الأحاديث النبويّة : ص 48 ؛ كنز العمّال : ج 6 ص 11 ح 14615 نقلاً عن أبي الشيخ عن أبي بكر .
2- .السنن الكبرى : ج 8 ص 281 ح 16649 ، المعجم الكبير : ج 11 ص 267 ح 11932 ، نصب الراية : ج 4 ص 67 ذيل ح 4 كلّها عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 6ص 12 ح 14624.
3- .الكافي : ج 7 ص 175 ح 8 ، وسائل الشيعة : ج 18 ص 308 ح 34071 .
4- .في المصدر : «في» ، والتصويب من بحار الأنوار .
5- .عدّة الداعي : ص 182 ، مشكاة الأنوار : ص 494 ح 1648 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام ، الكافي : ج 2 ص 350 ح 1 عن هشام بن سالم عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 67 ص 149 ح 9 .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 164 ، الجمل : ص 100 نحوه ، بحار الأنوار : ج 31 ص 489 ح 9 ؛ تاريخ الطبري : ج 4 ص 337 ، البداية والنهاية : ج 7 ص 168كلاهما نحوه .
7- .آل عمران : 18 .
8- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 166 ح 19 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 204 ح 52 .

ص: 231

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :براى والىِ دادگرِ فروتن ، در هر شبانه روز ، [عملى] مانند عمل شصت صدّيق كه همگى شان عامل و مجاهد [در جهاد] با نفس باشند، [به درگاه خدا] بالا مى رود.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :يك روزِ پيشواى دادگر ، از شصت سال عبادت، برتر است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :يك ساعتِ پيشواى دادگر ، از هفتاد سال عبادت، برتر است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند _ تبارك و تعالى _ فرمود: «... اگر در ميان آفريدگانم ، از شرق تا غرب زمين ، جز يك مؤمن با يك پيشواى دادگر نبود ، بى گمان با عبادت همان دو ، از همه آنچه در زمينم آفريده ام ، بى نياز مى شدم و هفت زمين و هفت آسمان ، به واسطه وجود آن دو ، برپا مى شدند و از ايمان آنها ، برايشان مايه اُنس و الفتى قرار مى دادم كه به اُنس و الفت با غير خود ، نياز نمى داشتند» .

امام على عليه السلام :بدان كه برترينِ بندگان خدا نزد خداوند ، پيشواى دادگرى است كه ره يافته و راهبر باشد، سنّتِ بشناخته را برپا دارد و بدعتِ ناشناخته را بميراند. سنّت ها روشن اند و نشانه هايى دارند، و بدعت ها نيز آشكارند و نشانه هايى دارند.

تفسير العيّاشى_ به نقل از مرزبان قمى _ :از امام رضا عليه السلام در باره اين سخن خداوند: «خدا _ كه همواره به عدل ، قيام دارد _ گواهى مى دهد كه جز او ، هيچ معبودى نيست، و فرشتگان و دانشوران [نيز گواهى مى دهند]» پرسيدم . فرمود: «مقصود [از دانشوران] ، امام است».

.

ص: 232

الإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ تَعالى : «وَءَاتَيْنَاهُم مُّلْكًا عَظِيمًا» (1) _ :المُلكُ العَظيمُ أن جَعَلَ فيهِم أئِمَّةً ، مَن أطاعَهُم أطاعَ اللّهَ ، ومَن عَصاهُم عَصَى اللّهَ ، فَهُوَ المُلكُ العَظيمُ. (2)

2 / 2أرفَعُ النّاسِ دَرَجَةً يَومَ القِيامَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ أرفَعَ النّاسِ دَرَجَةً يَومَ القِيامَةِ ، الإِمامُ العادِلُ. (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ المُقسِطينَ (4) عِندَ اللّهِ عَلى مَنابِرَ مِن نورٍ عَن يَمينِ الرَّحمنِ عز و جل ، وكِلتا يَدَيهِ يَمينٌ ، الَّذينَ يَعدِلونَ في حُكمِهِم ، وأَهليهِم ، وما وَلوا. (5)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ فِي الجَنَّةِ دَرَجَةً لا يَنالُها إلّا إمامٌ عادِلٌ. (6)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ فِي الجَنَّةِ قَصرا يُقالُ لَهُ : عَدنٌ ، حَولَهُ البُروجُ وَالمُروجُ ، لَهُ خَمسَةُ آلافِ بابٍ ، عِندَ كُلِّ بابٍ خَمسَةُ آلافِ حِبَرَةٍ (7) ، لا يَدخُلُهُ _ أو لا يَسكُنُهُ _ إلّا نَبِيٌّ ، أو صِدِّيقٌ ، أو شَهيدٌ ، أو إمامُ عَدلٍ. (8)

.


1- .النساء : 54 .
2- .الكافي : ج 1 ص 206 ح 5 ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 248 ح 158 عن أبي خالد الكابلي ، بصائر الدرجات : ص 36 ح 6 ، دعائم الإسلام : ج 1 ص22 ،بحار الأنوار : ج 23 ص 287 ح 10 .
3- .مسند أبي يعلى : ج 1 ص 468 ح 999 ، تاريخ بغداد : ج 2 ص 216 الرقم 654 وفيه «عند اللّه » بدل «يوم القيامة» وكلاهما عن أبي سعيد الخدري ، كنز العمّال : ج 6 ص 10 ح 14611 .
4- .القِسْطُ : العَدْلُ ، أقْسَطَ الرجُلُ فهو مُقْسِطٌ ، ومنه قوله تعالى : «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ» (الصحاح : ج 3 ص 1153 «قسط») .
5- .صحيح مسلم : ج 3 ص 1458 ح 18 ، سنن النسائي : ج 8 ص 221 ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 554 ح 6502 كلّها عن عبد اللّه بن عمرو ، كنز العمّال : ج6 ص 8 ح 14603 .
6- .الخصال : ص 93 ح 39 عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 74 ص 90 ح 9 ؛ الفردوس : ج 1 ص 219 ح 842 عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 15 ص 834 ح 43314 .
7- .الحِبَرَةُ : وزان عِنَبَة ، ثوب يمانيّ من قُطْن أو كَتّان ، مخطّط (المصباح المنير : ص 118 «حبر») .
8- .تفسير ابن كثير : ج 7 ص 68 عن عبد اللّه بن عمر ، كنز العمّال : ج 15 ص 834 ح 43316 نقلاً عن الديلمي .

ص: 233

2 / 2 بلندْ پايه ترينِ مردم در روز رستاخيز

امام باقر عليه السلام_ در باره اين آيه : «و به آنان (آل ابراهيم) ، مُلكى بزرگ بخشيديم» _ :مُلك بزرگ ، آن بود كه در ميان آنان، پيشوايانى قرار داد كه هر كس از ايشان فرمان بُرد، [ در واقع ] از خدا فرمان بُرد، و هر كس نافرمانىِ ايشان كرد ، نافرمانىِ خدا كرد. اين است مُلك بزرگ.

2 / 2بلندْ پايه ترينِ مردم در روز رستاخيزپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بلندْپايه ترينِ مردم در روز رستاخيز ، پيشواى دادگر است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دادگران ، در نزد خداوند [در قيامت] ، بر منبرهايى از نور در دست راست خداى مهربان جاى دارند _ و هر دو دست او ، راست اند _ ؛ همانان كه در داورى شان (حكومتشان) و در باره بستگانشان و آنچه سرپرستى اش را بر عهده دارند، عدالت به خرج مى دهند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در بهشت ، درجه اى هست كه جز پيشواى دادگر ، كسى به آن، دست نمى يابد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در بهشت ، قصرى هست كه به آن «عَدْن» مى گويند. پيرامونش برج ها و مرغزارهاست، و پنج هزار در دارد كه بر هر درى ، پنج هزار پرده يمانى آويخته است . به اين قصر وارد نمى شود _ يا در آن ساكن نمى شود _ ، مگر پيامبر يا صدّيق يا شهيد و يا پيشواى دادگر.

.

ص: 234

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ أحَبَّ النّاسِ إلَى اللّهِ يَومَ القِيامَةِ ، وأَقرَبَهُم مِنّي مَجلِسا ، إمامٌ عادِلٌ. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :يُقالُ لِلإِمامِ العادِلِ يَومَ القِيامَةِ في قَبرِهِ : أبشِر فَإِنَّكَ رَفيقُ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :سَبعَةٌ يُظِلُّهُمُ اللّهُ تَعالى فِي ظِلِّهِ يَومَ لا ظِلَّ إلّا ظِلُّهُ : إمامٌ عَدلٌ ، وشابٌّ نَشَأَ في عِبادَةِ اللّهِ ، ورَجُلٌ قَلبُهُ مُعَلَّقٌ فِي المَساجِدِ ، ورَجُلانِ تَحابّا فِي اللّهِ اجتَمَعا عَلَيهِ وتَفَرَّقا عَلَيهِ ، ورَجُلٌ دَعَتهُ امرَأةٌ ذاتُ مَنصِبٍ وجَمالٍ ، فَقالَ : إنّي أخافُ اللّهَ ، ورَجُلٌ تَصَدَّقَ بِصَدَقَةٍ فَأَخفاها حَتّى لا تَعلَمَ شِمالُهُ ما تُنفِقُ يَمينُهُ ، ورَجُلٌ ذَكَرَ اللّهَ خالِيا فَفاضَت عَيناهُ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :سَبعَةٌ في ظِلِّ العَرشِ يَومَ لا ظِلَّ إلّا ظلُّهُ : رَجُلٌ ذَكَرَ اللّهَ فَفاضَت عَيناهُ . . . وإِمامٌ مُقسِطٌ في رَعِيَّتِهِ . . . . (4)

الإمام الكاظم عليه السلام :إنَّ للّهِِ عز و جل جَنَّةً ادَّخَرَها لِثَلاثٍ : إمامٍ عادِلٍ ، ورَجُلٍ يُحَكِّمُ أخاهُ المُسلِمَ في مالِهِ ، ورَجُلٍ يَمشي لِأَخيهِ المُسلِمِ في حاجَةٍ ، قُضِيَت لَهُ أو لَم تُقضَ. (5)

.


1- .السنن الكبرى : ج 10 ص 152 ح 20169 ، سنن الترمذي : ج 3 ص 617 ح 1329 وفيه «أدناهم منه» بدل «أقربهم منّي» ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 46ح 11174 وفيه «منه» بدل «منّي» ، شعب الإيمان : ج 6 ص 15 ح 7366 كلّها عن أبي سعيد الخدري ، كنز العمّال : ج 6 ص 9 ح 14607 ؛ روضة الواعظين : ص 512 وفيه «من اللّه » بدل «منّي» ، بحار الأنوار : ج 75 ص 351 ح 59 .
2- .درر الأحاديث النبويّة : ص 48 عن الإمام زين العابدين عن آبائه عليهم السلام ؛ الفردوس : ج 5 ص 458 ح 8742 و ص 535 ح 9004 كلاهما عن معاذ بن جبل وليس فيهما «يوم القيامة» ، كنز العمّال : ج 6 ص 12 ح 14625 نقلاً عن أبي نعيم .
3- .صحيح البخاري : ج 2 ص 517 ح 1357 و ج 1 ص 234 ح 629 ، صحيح مسلم : ج 2 ص 715 ح 91 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 598 ح 2391 ، سنن النسائي : ج 8 ص 222 ، كنز العمّال : ج 15 ص 904 ح 43561 ؛ الخصال : ص 343 ح 7 نحوه وكلّها عن أبي هريرة ، بحار الأنوار : ج 26 ص 261ح 41 .
4- .تاريخ دمشق : ج 66 ص 234 عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 15 ص 905 ح 43562 .
5- .المؤمن : ص 53 ح 134 ، مستدرك الوسائل : ج 12 ص 408 ح 14444 .

ص: 235

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :محبوب ترينِ مردم نزد خداوند در روز رستاخيز، و كسى كه از همه به من نزديك تر مى نشيند، پيشواى دادگر است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در روز رستاخيز ، به پيشواى دادگر در قبرش گفته مى شود: «شاد باش؛ چرا كه تو همراه محمّد صلى الله عليه و آله هستى!».

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هفت گروه اند كه خداى متعال ، آنان را در آن روزى كه سايه اى [و پناهى ]جز سايه او نيست ، در سايه خود، جاى مى دهد: پيشواى دادگر؛ جوانى كه در عبادت خداوند، رشد و پرورش يافته باشد؛ مردى كه دل بسته مسجد باشد؛ دو مردى كه به خاطر خدا ، دوستى ورزند و بر اين دوستى گرد آيند و بر آن ، از هم جدا شوند؛ مردى كه زنى صاحب جاه و جمال ، او را به خود بخوانَد ، ولى او به آن زن بگويد: من از خدا مى ترسم؛ و مردى كه صدقه پنهانى بدهد ، آن سان كه دست چپ او ، از آنچه دست راستش انفاق مى كند ، آگاه نشود؛ و مردى كه در خلوت، خدا را ياد كند و چشمانش اشكبار شوند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هفت نفرند كه در آن روزى كه سايه اى جز سايه عرش نيست، در سايه عرش قرار دارند: مردى كه خدا را ياد كند و چشمانش اشكبار شوند... ، و پيشوايى كه با مردمش دادگر باشد....

امام كاظم عليه السلام :خداوند عز و جل بهشتى دارد كه آن را براى سه دسته ذخيره كرده است: پيشواى دادگر؛ مردى كه دست برادرِ مسلمانش را در مال خود ، باز بگذارد؛ و مردى كه براى حاجت برادر مسلمانش گام بردارد، چه برآورده بشود و چه نشود.

.

ص: 236

2 / 3لا تُرَدُّ دَعوَتُهُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الإِمامُ العادِلُ لا تُرَدُّ دَعوَتُهُ. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :ثَلاثَةٌ لا يَرُدُّ اللّهُ دُعاءَهُم : الذّاكِرُ اللّهَ كَثيرا ، ودَعوَةُ المَظلومِ ، وَالإِمامُ المُقسِطُ. (2)

2 / 4النَّظَرُ إلَيهِ عِبادَةٌ وقُبلَتُهُ طاعَةٌرسول اللّه صلى الله عليه و آله :النَّظَرُ إلَى الإِمامِ المُقسِطِ عِبادَةٌ. (3)

الإمام عليّ عليه السلام :قُبلَةُ الإِمامِ العادِلِ طاعَةٌ. (4)

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 3 ص 449 ح 9731 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 672 ح 2526 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 557 ح 1752 ، السنن الكبرى : ج 3 ص481 ح 1393 كلّها عن أبي هريرة والثلاثة الأخيرة نحوه ، كنز العمّال : ج 6 ص 10 ح 14614 ؛ الإرشاد : ج 1 ص 304 عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 421 ح 40 .
2- .شعب الإيمان : ج 6 ص 11 ح 7358 ، الدعاء للطبرانى : ص 392 ح 1316 كلاهما عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 2 ص 100 ح 3326 .
3- .الأمالي للطوسي : ص 454 ح 1015 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، عدّة الداعي : ص 176 عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 38ص 196 ح 2 .
4- .نثر الدرّ : ج 1 ص 322 ، بحار الأنوار : ج 104 ص 93 ح 25 .

ص: 237

2 / 3 دعايش رد نمى شود
2 / 4 نگريستن به او ، عبادت و بوسيدنش طاعت است

2 / 3دعايش رد نمى شودپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پيشواى دادگر، دعايش رد نمى شود.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه كس اند كه خداوند، دعايشان را رد نمى كند: كسى كه بسيار ياد خدا كند، ستم ديده اى كه دعا كند، و پيشواى دادگر.

2 / 4نگريستن به او ، عبادت و بوسيدنش طاعت استپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نگريستن به پيشواى دادگر ، عبادت است.

امام على عليه السلام :بوسيدنِ پيشواى دادگر ، طاعت [ خدا ] است.

.

ص: 238

الفصل الثّالث : استمرارُ الإمامة3 / 1عَدَمُ خُلُوِّ الأَرضِ مِنَ الإِمامِ مُنذُ خُلِقَ آدَمُ عليه السلامالكتاب«إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ» . (1)

«وَ لَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ» . (2)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أنَا المُنذِرُ وعَلِيٌّ الهادي (3) ، وكُلُّ إمامٍ هادٍ لِلقَرنِ (4) الَّذي هُوَ فيهِ. (5)

الإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ» _ :رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله المُنذِرُ (6) ، ولِكُلِّ زَمانٍ مِنّا هادٍ ، يَهديهِم إلى ما جاءَ بِهِ نَبِيُّ اللّهِ صلى الله عليه و آله ثُمَّ الهُداةُ مِن بَعدِهِ عَلِيٌّ ثُمَّ الأَوصِياءُ ، واحِدٌ بَعدَ واحِدٍ. (7)

.


1- .الرعد : 7 .
2- .القصص : 51 .
3- .في المصدر : «الهاد» ، وما أثبتناه هو الصواب كما في بحار الأنوار .
4- .القَرْنُ : أهلُ كلِّ زَمانٍ (النهاية : ج 4 ص 51 «قرن») .
5- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 204 ح 7 عن حنان بن سدير عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 35 ص 404 ح 22 .
6- .الإنذار : إخبار فيه تخويف ، والنذيرُ والمُنذِرُ يقع على كلّ شيء فيه إنذار ، إنسانا كان أو غيره (مفردات ألفاظ القرآن : ص 797 «نذر») .
7- .الكافي : ج 1 ص 191 ح 2 ، بصائر الدرجات : ص 29 ح 1 كلاهما عن بريد العجلي ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 22 نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 3 ح3 .

ص: 239

فصل سوم : تداوم جريان امامت

3 / 1 تهى نبودنِ زمين از امام ، از هنگام آفرينش آدم

فصل سوم : تداوم جريان امامت3 / 1تهى نبودنِ زمين از امام ، از هنگام آفرينش آدمقرآن«تو، در حقيقت، هشدارْ دهنده اى و براى هر قومى، راهبرى است» .

«و به راستى ، اين گفتار را براى آنان پياپى و به هم پيوسته نازل كرديم . شايد كه پند گيرند» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من هشدارْ دهنده ام و على راهبر است و هر امامى، راهبر نسل روزگار خويش است.

امام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند عز و جل : «تو، در حقيقت، هشدارْ دهنده اى و براى هر قومى، راهبرى است» _ :پيامبر خدا، هشدارْ دهنده است، و در هر زمانى ، يكى از ما راهبر است تا مردم را به آنچه پيامبر خدا آورْد ، رهبرى كند. نخستين رهبرِ پس از پيامبر صلى الله عليه و آله ، على عليه السلام است و سپس اوصيا، يكى پس از ديگرى.

.

ص: 240

الكافي عن الفضيل :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ» فَقالَ : كُلُّ إمامٍ هادٍ لِلقَرنِ الَّذي هُوَ فيهِم. (1)

الكافي عن عبد اللّه بن جندب :سَأَلتُ أبَا الحَسَنِ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «وَ لَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ» ، قالَ : إمامٌ إلى إمامٍ. (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا عَلِيُّ ... مَثَلُكَ ومَثَلُ الأَئِمَّةِ مِن وُلدِكَ بَعدي مَثَلُ سَفينةِ نوحٍ ، مَن رَكِبَها نَجا ، ومَن تَخَلَّفَ عَنها غَرِقَ ، ومَثَلُكُم مَثَلُ النُّجومِ ، كُلَّما غابَ نَجمٌ طَلَعَ نَجمٌ ، إلى يَومِ القِيامَةِ . (3)

الإمام الباقر عليه السلام :وَاللّهِ ما تَرَكَ اللّهُ أرضا مُنذُ قُبِضَ آدَمُ عليه السلام إلّا وفيها إمامٌ يُهتَدى بِهِ إلَى اللّهِ ، وهُوَ حُجَّتُهُ عَلى عِبادِهِ ، ولا تَبقَى الأَرضُ بِغَيرِ إمامٍ حُجَّةٍ للّهِِ عَلى عِبادِهِ. (4)

الإمام الصادق عليه السلام :لا تَبقَى الأَرضُ يَوما واحِدا بِغَيرِ إمامٍ مِنّا تَفزَعُ إلَيهِ الاُمَّةُ. (5)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 191 ح 1 ، بصائر الدرجات : ص 30 ح 6 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 3 ح 4 .
2- .الكافي : ج 1 ص 415 ح 18 ، الأمالي للطوسي : ص 294 ح 576 عن عيسى بن أحمد عن الإمام الهادي عن آبائه عن الإمام الصادق عليهم السلام ، تفسير القمّي : ج 2 ص 141 عن يونس بن يعقوب عن الإمام الصادق عليه السلام ، بصائر الدرجات : ص 515 ح 38 عن محمّد بن الهيثم عن الإمام الصادق عليه السلام وكلّها نحوه ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 421 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 31 ح 49 و 50 و51 .
3- .الأمالي للصدوق : ص 222 ح 18 ، كمال الدين : ص 241 ح 65 ، بشارة المصطفى : ص 32 ، جامع الأخبار : ص 52 ح 59 ، مئة منقبة : ص 65 كلّها عن ابن عبّاس .
4- .الكافي : ج 1 ص 179 ح 8 ، علل الشرائع : ص 197 ح 11 ، الغيبة للنعماني : ص 138 ح 7 كلّها عن أبي حمزة ، ثواب الأعمال : ص 245 ح 2 ، المحاسن : ج 1 ص 176 ح 272 نحوه و كلاهما عن أبي حمزة عن الإمام الصادق عليه السلام .
5- .كمال الدين : ص 230 ح 29 ، بصائر الدرجات : ص 511 ح 20 كلاهما عن عبد اللّه بن أبي يعفور ، بحار الأنوار : ج 23 ص 42 ح 82 .

ص: 241

الكافى_ به نقل از فضيل _ :از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جل : «و براى هر قومى راهبرى هست» پرسيدم. فرمود: «هر امامى ، رهبر نسلى است كه در ميان آنهاست».

الكافى_ به نقل از عبد اللّه بن جندب _ :از امام كاظم عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جل : «و به راستى، ما اين گفتار را براى آنان پى در پى و به هم پيوسته ، نازل كرديم . شايد كه پند گيرند» پرسيدم. فرمود: «يعنى امامى در پىِ امامى».

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى على! مَثَل تو و امامان از نسل تو پس از من ، همچون كشتى نوح است كه هر كس در آن وارد شود ، رهايى مى يابد و هر كه از آن باز مانَد ، غرق مى شود و مَثَل شما، همچون اختران است كه هر گاه يكى ناپديد گردد ، ديگرى پيدا مى شود تا به روز رستاخيز.

امام باقر عليه السلام :به خدا سوگند، از زمانى كه آدم عليه السلام در گذشت ، خداوند، هيچ سرزمينى را وا ننهاده ، مگر آن كه در آن ، امامى بوده كه به واسطه او مردم به خدا ره نمون شوند و او حجّت خدا بر بندگان خدا باشد، و [هيچ گاه] زمين از وجود امامى كه حجّت خدا بر بندگانش باشد، خالى نمى مانَد (/ زمين ، بدون امامى كه حجّت خدا بر بندگانش باشد ، باقى نمى ماند).

امام صادق عليه السلام :زمين ، حتّى يك روز ، بدون امامى از ما كه امّت بدو پناه ببرند ، باقى نمى مانَد.

.

ص: 242

عنه عليه السلام :إنَّ جَبرَئيلَ نَزَلَ عَلى مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله يُخبِرُ عَن رَبِّهِ عز و جل ، فَقالَ لَهُ : يا مُحَمَّدُ ، لَم أترُكِ الأَرضَ إلّا وفيها عالِمٌ يَعرِفُ طاعَتي وهُدايَ ، ويَكونُ نَجاةً فيما بَينَ قَبضِ النَّبِيِّ إلى خُروجِ النَّبِيِّ الآخَرِ ، ولَم أكُن أترُكُ إبليسَ يُضِلُّ النّاسَ ، ولَيسَ فِي الأَرضِ حُجَّةٌ وداعٍ إلَيَّ وهادٍ إلى سَبيلي وعارِفٌ بِأَمري ، وإنّي قَد قَضَيتُ (1) لِكُلِّ قَومٍ هادِيا أهدي بِهِ السُّعَداءَ ، ويَكونُ حُجَّةً عَلَى الأَشقِياءِ. (2)

عنه عليه السلام :إنَّ الأَرضَ لا تُترَكُ إلّا بِعالِمٍ يَعلَمُ الحَلالَ وَالحَرامَ وما يَحتاجُ النّاسُ إلَيهِ ، ولا يَحتاجُ إلَى النّاسِ. (3)

الكافي عن كرام :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : لَو كانَ النّاسُ رَجُلَينِ لَكانَ أحَدَهُما الإِمامُ . وَقالَ : إنَّ آخِرَ مَن يَموتُ الإِمامُ ، لِئَلّا يَحتَجَّ أحَدٌ عَلَى اللّهِ عز و جل أنَّهُ تَرَكَهُ بِغَيرِ حُجَّةٍ للّهِِ عَلَيهِ. (4)

مختصر بصائر الدرجات عن عبد اللّه بن أبي يعفور عن الإمام الصادق عليه السلام :كانَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام عالِمَ هذِهِ الاُمَّةِ ، وَالعِلمُ يُتَوارَثُ ، ولَيسَ يَهلِكُ مِنّا هالِكٌ حَتّى يَرى مِن وُلدِهِ مَن يَعلَمُ عِلمَهُ ، ولا تَبقَى الأَرضُ بِغَيرِ إمامٍ تَفزَعُ إلَيهِ الاُمَّةُ . قُلتُ : فَيَكونُ اثنانِ؟ فَقالَ : لا ، إلّا وَأحَدُهُما صامِتٌ ولا يَتَكَلَّمُ حَتّى يَمضِيَ الأَوَّلُ. (5)

.


1- .في الإمامة والتبصرة : «قيّضت» بدل «قضيت» .
2- .علل الشرائع : ص 196 ح 7 ، الإمامة والتبصرة : ص 162 ح 16 كلاهما عن عبد الكريم ، بحار الأنوار : ج 23 ص 22 ح 22 .
3- .كمال الدين : ص 223 ح 15 ، المحاسن : ج 1 ص 366 ح 794 نحوه و كلاهما عن الحارث بن المغيرة ، بصائر الدرجات : ص 327 ح 4 نحوه ، بحارالأنوار : ج 23 ص 50 ح 100 .
4- .الكافي : ج 1 ص 180 ح 3 ، علل الشرائع : ص 196 ح 6 ، الإمامة والتبصرة : ص 161 ح 13 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 211 ، بحار الأنوار : ج 23ص 21 ح 21 .
5- .مختصر بصائر الدّرجات : ص 62 ، بصائر الدرجات : ص 511 ح 20 نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 53 ح 113 .

ص: 243

امام صادق عليه السلام :جبرئيل بر محمّد صلى الله عليه و آله فرود آمد و از جانب پروردگارش ، به او خبر داد و گفت: «اى محمّد! من زمين را بدون فردى عالِم _ كه طاعت و راه [و ره نمودهاى ]مرا بشناسد و نجات [دهنده مردم] در فاصله رحلت يك پيامبر تا ظهور پيامبرى ديگر باشد _ رها نمى كنم و ابليس را وا نمى گذارم كه مردم را در حالى گم راه كند كه در زمين ، حجّت و دعوتگرى به سوى من و راه نمايى به راه من و آشنايى به امر من نباشد و حكم [و سنّتِ] من ، اين است كه براى هر قومى ، رهبرى باشد تا به واسطه او ، نيك بختان را هدايت كنم و بر تيره بختان حجّت باشد».

امام صادق عليه السلام :زمين هرگز بدون فردى عالِم _ كه حلال و حرام و آنچه را مردم بِدان نياز دارند ، بشناسد، ولى خودش به مردم، نياز نداشته باشد _ رها نمى شود.

الكافى_ به نقل از كرام _ :امام صادق عليه السلام فرمود: «اگر مردم زمين، تنها دو تن باشند ، حتما يكى از آن دو ، امام است». نيز فرمود: «واپسين كسى كه مى ميرد ، امام است تا كسى بر خداوند عز و جل حجّت نياورد [و اعتراض نكند ]كه او را بدون حجّت الهى رها كرده است».

مختصر بصائر الدرجات_ به نقل از عبد اللّه بن ابى يعفور _ :امام صادق عليه السلام فرمود: «على بن ابى طالب عليه السلام ، عالِم اين امّت بود، و علم، ارث برده مى شود، و هيچ يك از ما نمى ميرد، تا آن كه ببيند از فرزندان او ، كسى هست كه علوم او را مى داند و زمين بدون امامى كه امّت بدو پناه برند ، نمى ماند». گفتم: پس [در يك زمان،] دو امام وجود دارد؟ فرمود: «نه. يكى از آن دو ، خاموش مى مانَد و چيزى نمى گويد ، تا اوّلى از دنيا برود».

.

ص: 244

كمال الدين عن عبد اللّه بن خداش البصري عن الإمام الصادق عليه السلام ، قالَ :سَأَلَهُ رَجُلٌ فَقالَ : تَخلُو الأَرضُ ساعَةً لا يَكونُ فيها إمامٌ ؟ قالَ : لا تَخلُو الأَرضُ مِنَ الحَقِّ. (1)

الكافي عن أبي بصير عن أحدهما عليهماالسلام :إنَّ اللّهَ لَم يَدَعِ الأَرضَ بِغَيرِ عالِمٍ ، ولَولا ذلِكَ لَم يُعرَفِ الحَقُّ مِنَ الباطِلِ. (2)

3 / 2الحُجَّةُ قَبلَ الخَلقِ ومَعَ الخَلقِ وبَعدَ الخَلقِالإمام عليّ عليه السلام :لَم يُخلِ اللّهُ سُبحانَهُ خَلقَهُ مِن نَبِيٍّ مُرسَلٍ ، أو كِتابٍ مُنزَلٍ ، أو حُجَّةٍ لازِمَةٍ ، أو مَحَجَّةٍ (3) قائِمَةٍ ، رُسُلٌ لا تُقَصِّرُ بِهِم قِلَّةُ عَدَدِهِم ، ولا كَثرَةُ المُكَذِّبينَ لَهُم ، مِن سابِقٍ سُمِّيَ لَهُ مَن بَعدَهُ ، أو غابِرٍ عَرَّفَهُ مَن قَبلَهُ ، عَلى ذلِكَ نَسَلَتِ القُرونُ ، ومَضَتِ الدُّهورُ ، وسَلَفَتِ الآباءُ ، وخُلِّفَتِ الأَبناءُ. (4)

الإمام الباقر عليه السلام :أبَى اللّهُ عز و جل بَعدَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله أن يَترُكَ العِبادَ ولا حُجَّةَ عَلَيهِم. (5)

الإمام الصادق عليه السلام :الحُجَّةُ قَبلَ الخَلقِ ومَعَ الخَلقِ و بَعدَ الخَلقِ. (6)

عنه عليه السلام :لَو لَم يَبقَ فِي الأَرضِ إلَا اثنانِ ، لَكانَ أحَدَهُمَا الحُجَّةُ. (7)

.


1- .كمال الدين : ص 233 ح 40 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 44 ح 87 .
2- .الكافي : ج 1 ص 178 ح 5 ، كمال الدين : ص 203 ح 12 ، الغيبة للنعماني : ص 138 ح 6 كلاهما عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج23 ص 36 ح 62 .
3- .المَحَجَّةُ : جادّة الطريق (الصحاح : ج 1 ص 304 «حجج») .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 1 ، بحار الأنوار : ج 11 ص 61 ح 70 .
5- .الكافي : ج 1 ص 246 ح 1 عن الحسن بن العبّاس بن الحريش عن الإمام الجواد عن الإمام الصادق عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 25 ص 77 ح 64 .
6- .الكافي : ج 1 ص 177 ح 4 ، كمال الدين : ص 221 ح 5 ، بصائر الدرجات : ص 487 ح 1 كلّها عن أبان بن تغلب ، بحار الأنوار : ج 23 ص 38 ح 66 .
7- .الكافي : ج 1 ص 179 ح 1 ، علل الشرائع : ص 197 ح 10 كلاهما عن ابن الطيّار ، كمال الدين : ص 230 ح 30 عن حمزة بن حمران ، بحار الأنوار : ج23 ص 22 ح 24 .

ص: 245

3 / 2 وجود حجّت ، پيش از آفريده ها و با آفريده ها و پس از آنها

كمال الدين_ به نقل از عبد اللّه بن خداش بصرى _ :مردى از امام صادق عليه السلام پرسيد: آيا زمين ، ساعتى از وجود امام، خالى مى ماند؟ فرمود: «زمين ، از حق خالى نمى ماند».

الكافى_ به نقل از ابو بصير _ :امام باقر عليه السلام يا امام صادق عليه السلام فرمود : «خداوند ، زمين را بدون عالِم نگذاشته است ، كه اگر چنين بود ، حق از باطل شناخته نمى شد» .

3 / 2وجود حجّت ، پيش از آفريده ها و با آفريده ها و پس از آنهاامام على عليه السلام :خداوند پاك ، هرگز آفريدگان خود را از وجود پيامبرى برانگيخته، يا كتابى فرو فرستاده، يا حجّتى الزام آور و يا راهى راست و روشن ، خالى نگذاشته است؛ پيامبرانى كه اندك بودنِ شمارشان و فراوانىِ انكارْ كنندگانشان ، آنان را به كوتاهى در انجام دادن رسالت نمى كشانَد، چه آن پيامبر پيشين كه پيامبرانِ پس از او ، برايش نام برده شده باشد، و چه آن پسينى كه پيامبرانِ پيش از او ، معرّفى اش كرده اند. بدين سان ، نسل ها گذشت و روزگاران سپرى شد و پدران رفتند و فرزندان جاى آنها را گرفتند.

امام باقر عليه السلام :خداوند عز و جل نخواست كه پس از محمّد صلى الله عليه و آله ، بندگان را بدون حجّت رها كند.

امام صادق عليه السلام :حجّت ، پيش از مخلوق (آفريده ها) بوده و با مخلوق هست و پس از مخلوق هم خواهد بود.

امام صادق عليه السلام :اگر در روى زمين جز دو نفر باقى نمانَد، حتما يكى از آن دو ، حجّت است.

.

ص: 246

عنه عليه السلام :وَاللّهِ ما تَرَكَ اللّهُ عز و جل الأَرضَ قَطُّ مُنذُ قُبِضَ آدَمُ إلَا وفيها إمامٌ يُهتَدى بِهِ إلَى اللّهِ عز و جل ، وهُوَ حُجَّةُ اللّهِ عَلَى العِبادِ، مَن تَرَكَهُ هَلَكَ، ومَن لَزِمَهُ نَجا، حَقّا عَلَى اللّهِ عز و جل. (1)

كمال الدين عن عمّار بن موسى الساباطي عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال :سَمِعتُهُ يَقولُ : لَم تَخلُ الأَرضُ مُنذُ كانَت مِن حُجَّةٍ ، عالِمٍ يُحيي فيها ما يُميتونَ مِنَ الحَقِّ ، ثُمَّ تَلا هذِهِ الآيَةَ : «يُرِيدُونَ لِيُطْفِئواْ نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ» (2) . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :ما زالَتِ الأَرضُ إلّا وللّهِِ فيهَا الحُجَّةُ ، يَعرِفُ الحَلالَ وَالحَرامَ ، ويَدعو النّاسَ إلى سَبيلِ اللّهِ. (4)

3 / 3الحُجَّةُ إمّا ظاهِرٌ مَشهورٌ أو مُستَتِرٌ مَغمورٌرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ وهُوَ رافِعٌ يَدَيهِ إلَى السَّماءِ _ :اللَّهُمَّ وَالِ مَن والى خُلَفائي وأَئِمَّةَ اُمَّتي بَعدي ، وعادِ مَن عاداهُم ، وَانصُر مَن نَصَرَهُم ، وَاخذُل مَن خَذَلَهُم ، ولا تُخلِ الأَرضَ مِن قائِمٍ مِنهُم بِحُجَّتِكَ ، ظاهِرا أو خافِيا مَغمورا ، لِئَلّا يَبطُلَ دينُكَ وحُجَّتُكَ وبُرهانُكَ وبَيِّناتُكَ. (5)

.


1- .كمال الدين : ص 230 ح 28 ، علل الشرائع : ص 197 ح 13 كلاهما عن ذريح المحاربي ، ثواب الأعمال : ص 245 ح 2 ، المحاسن : ج 1 ص 176 ح272 كلاهما عن أبي حمزة نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 23 ح 27 .
2- .الصفّ : 8 .
3- .كمال الدين : ص 221 ح 4 عن عمّار بن موسى الساباطي ، بصائر الدرجات : ص 487 ح 17 عن مصدّق بن صدقة نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 37ح 65.
4- .الكافي : ج 1 ص 178 ح 3 ، كمال الدين : ص 229 ح 24 ، المحاسن : ج 1 ص 368 ح 802 كلّها عن عبد اللّه بن سليمان العامري ، بحار الأنوار : ج 23ص 41 ح 78 .
5- .كمال الدين : ص 262 ح 8 عن عليّ بن الحسن السائح عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام ، الاحتجاج : ج 1 ص 170 ح 35 نحوه ، بحار الأنوار : ج 36 ص246 ح 59 .

ص: 247

3 / 3 حجّت ، يا آشكار و به نام است و يا پنهان و گم نام

امام صادق عليه السلام :به خدا سوگند كه خداوند عز و جل ، از همان زمان كه آدم عليه السلام در گذشت، زمين را خالى از وجود امامى ننهاد تا به واسطه او ، خلق به سوى خداوند عز و جل، ره نمون شوند و او حجّت خدا بر بندگان باشد. هر كه دست از او بدارد ، نابود مى شود و هر كه به او چنگ زند ، رهايى مى يابد. و اين كار (تعيين امام)، بر عهده خداوند عز و جل است.

كمال الدين_ به نقل از عمّار بن موسى ساباطى _ :از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد: «زمين، تا بوده ، خالى از حجّتى عالِم نبوده كه آنچه را از حق در آن مى ميرانند ، زنده كند» و سپس اين آيه را تلاوت نمود: «مى خواهند با دهان هايشان ، نور خدا را خاموش كنند ؛ امّا خدا نور خود را كامل مى گرداند، اگرچه كافران نخواهند» .

امام صادق عليه السلام :در زمين ، هميشه حجّت خدا هست كه حلال و حرام را مى شناسد و مردم را به راه خدا مى خوانَد.

3 / 3حجّت ، يا آشكار و به نام است و يا پنهان و گم نامپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در حالى كه دستانش را به سوى آسمان برداشته بود _ :بار خدايا! دوست بدار هر كسى را كه جانشينان من و امامان امّتم پس از من را دوست مى دارد، و دشمن باش با هر كسى كه با آنان دشمنى مى كند، و يارى كن هر كسى را كه يارى شان مى كند، و فرو گذار هر كسى را كه آنان را فرو مى گذارد، و زمين را از وجود شخصى از آنان كه حجّت تو را بر پاى دارد _ خواه آشكار باشد ، خواه پنهان و گم نام _ ، تُهى مدار تا دين تو و حجّت و برهان و نشانه هايت ، از بين نروند.

.

ص: 248

الإمام عليّ عليه السلام :اِعلَموا أنَّ الأَرضَ لا تَخلو مِن حُجَّةٍ للّهِِ عز و جل ، ولكِنَّ اللّهَ سَيُعمي خَلقَهُ عَنها بِظُلمِهِم وجَورِهِم وإِسرافِهِم عَلى أنفُسِهِم. (1)

عنه عليه السلام :اللَّهُمَّ بَلى ، لا تَخلُو الأَرضُ مِن قائِمٍ للّهِِ بِحُجَّةٍ ، إمّا ظاهِرا مَشهورا وإِمّا خائِفا مَغمورا (2) ، لِئَلّا تَبطُلَ حُجَجُ اللّهِ و بَيِّناتُهُ، وكَم ذا وأَينَ اُولئِكَ ؟ اُولئِكَ وَاللّهِ الأَقَلّونَ عَدَدا ، وَالأَعظَمونَ عِندَ اللّهِ قَدرا ، يَحفَظُ اللّهُ بِهِم حُجَجَهُ وبَيِّناتِهِ ، حَتّى يُودِعوها نُظَراءَهُم (3) ، ويَزرَعوها في قُلوبِ أشباهِهِم. (4)

عنه عليه السلام_ في خُطبَةٍ لَهُ عَلى مِنبَرِ الكوفَةِ _ :اللّهُمَّ إنَّهُ لابُدّ لِأَرضِكَ مِن حُجَّةٍ لَكَ عَلى خَلقِكَ ، يَهديهِم إلى دينِكَ ويُعَلِّمُهُم عِلمَكَ ، لِئَلّا تَبطُلَ حُجَّتُكَ ، ولا يَضِلَّ أتباعُ أوليائِكَ بَعدَ إذ هَدَيتَهُم بِهِ ، إمّا ظاهِرٌ لَيسَ بِالمُطاعِ أو مُكتَتِمٌ مُتَرَقِّبٌ (5) ، إن غابَ عَنِ النّاسِ شَخصُهُ في حالِ هِدايَتِهِم ، فَإِنَّ عِلمَهُ وآدابَهُ في قُلوبِ المُؤمِنينَ مُثبَتَةٌ ، فَهُم بِها عامِلونَ. (6)

عنه عليه السلام :اللّهُمَّ إِنَّهُ لا بُدَّ لَكَ مِن حُجَجٍ في أرضِكَ ، حُجَّةٍ بَعدَ حُجَّةٍ عَلى خَلقِكَ ، يَهدونَهُم إلى دينِكَ ، ويُعَلِّمونَهُم عِلمَكَ كَيلا يَتَفَرَّقَ أتباعُ أولِيائِكَ ، ظَاهِرٍ غَيرِ مُطاعٍ ، أو مُكتَتِمٍ يَتَرَقَّبُ ، إن غابَ عَنِ النّاسِ شَخصُهُم في حالِ هُدنَتِهِم فَلَم يَغِب عَنهُم قَديمُ مَبثوثِ عِلمِهِم ، وآدابُهُم في قُلوبِ المُؤمِنينَ مُثبَتَةٌ ، فَهُم بِها عامِلونَ . . . اللّهُمَّ فَإِنّي لَأَعلَمُ أنَّ العِلمَ لا يَأرِزُ (7) كُلُّهُ ولا يَنقَطِعُ مَوادُّهُ ، وأنَّكَ لا تُخلي أرضَكَ مِن حُجَّةٍ لَكَ عَلى خَلقِكَ ، ظَاهِرٍ لَيسَ بِالمُطاعِ ، أو خائِفٍ مَغمورٍ ، كَي لا تَبطُلَ حُجَّتُكَ ولا يَضِلَّ أولِياؤُكَ بَعدَ إِذ هَدَيتَهُم ، بَل أينَ هُم ؟ وكَم هُم ؟ اُولئِكَ الأَقَلّونَ عَدَداً ، الأَعظَمونَ عِندَ اللّهِ قَدراً. (8)

.


1- .الغيبة للنعماني : ص 141 ح 2 عن المفضّل بن عمر عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 51 ص 113 ح 8 .
2- .مَغْمور : أي ليس بمشهور (النهاية : ج 3 ص 384 «غمر») .
3- .النَّظيرُ : المِثْلُ في كلّ شيء (النهاية : ج 5 ص 78 «نظر») .
4- .نهج البلاغة : الحكمة 147 ، الأمالي للمفيد : ص 250 ح 3 ، الخصال : ص 187 ح 257 ، كمال الدين : ص 291 ح 2 كلّها عن كميل ، تفسيرالقمّي : ج 1 ص 359 وفيه صدره إلى «بيّناته» وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 1 ص 188 ح 4 ؛ تاريخ دمشق : ج 50 ص 255 عن كميل ، كنز العمّال : ج 10 ص 262 ح 29391 .
5- .التَّرقُّبُ : الانتظار (الصحاح : ج 1 ص 138 «رقب») .
6- .كمال الدين : ص 302 ح 11 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 23 ص 49 ح 94 .
7- .يَأرِزُ العلمُ : أي ينضمّ بعضه إلى بعض ويجتمع عند أهله (مرآة العقول : ج 4 ص 48) .
8- .الكافي : ج 1 ص 339 ح 13 ، الغيبة للنعماني : ص 136 ح 2 نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 54 ح 116 .

ص: 249

امام على عليه السلام :بدانيد كه زمين از حجّت خداوند عز و جل، خالى نمى ماند؛ امّا به زودى ، خداوند، خلق خود را به سبب ستم و بيداد و گنهكارىِ زيادشان، از ديدن آن حجّت ، كور خواهد ساخت.

امام على عليه السلام :صد البتّه، زمين از وجود كسى كه حجّت خدا را بر پاى دارد _ خواه آشكار و به نام ، خواه بيمناك و گم نام _ خالى نمى مانَد ، تا حجّت هاى خدا و بُرهان هاى او ، از بين نروند. اينان چندند و كجايند؟ به خدا سوگند كه شمارشان اندك است ؛ امّا نزد خداوند ، پُرارج و قدرند. خداوند به واسطه آنان، حجّت ها و نشانه هاى خود را نگه مى دارد، تا آنان نيز آن [حجّت و نشانه]ها را به همتايان خويش بسپارند و در دل هاى همانندان خود بكارند.

امام على عليه السلام_ در سخنرانى اى بر منبر كوفه _ :بار خدايا! ناگزير ، در زمينت تو را حجّتى بر خلقت بايد ، كه ايشان را به دين تو ره نمون شود و علم [و شناختِ] تو را به آنان بياموزد تا حجّت تو از بين نرود و پيروانِ دوستانت _ پس از آن كه به واسطه آنان ، هدايتشان فرمودى _ گم راه نشوند. اين حجّت ، يا آشكار است ، امّا بدون حُكمرانى، يا پنهان است و چشم به راه. (1) اگر جسم او، در عين هدايتگرى، از مردم پنهان است، دانش و آداب (2) او ، در دل هاى مؤمنان جاى دارد و آنها را به كار مى بندند.

امام على عليه السلام :بار خدايا! تو را ناگزير ، حجّت هايى در زمينت بايد؛ حجّتى از پىِ حجّتى بر خلقت ، كه آنان را به دين تو رهبرى كنند و دانشِ تو را به ايشان بياموزند تا پيروانِ دوستانت پراكنده نشوند، خواه اين حجّت ، آشكار باشد و نافرمان روا ، و خواه پنهان و در انتظار. اگر چه جسمشان، در حال آتش بس مردم [با دشمن]، از آنان پنهان باشد ، دانش ديرين و منتشر آنان ، از مردم، نهان نيست و آدابشان ، در دل هاى مؤمنانْ پا برجاست و به آنها عمل مى كنند... . بار خدايا! من مى دانم كه بساط دانش ، يكپارچه برچيده نمى شود و مايه هاى آن ، از ميان نمى رود و تو زمينت را از حجّتى براى خودت بر خلقت ، خالى نمى گذارى _ چه حجّتى آشكار، امّا نافرمان روا و چه ترسان و گم نام _ تا حجّت تو از بين نرود و دوستانت _ پس از آن كه هدايتشان فرمودى _ گم راه نشوند. امّا اينان كجايند؟ و چندند؟ آنان به شماره ، كمترين اند و [ليكن] پُرارج ترين كسان نزد خدايند.

.


1- .واژه «مترقِّب» _ كه در متن عربى حديث آمده _ به معناى «منتظر و چشم به راه اذن الهى براى ظهور» است. اين واژه و مشابه آن را در حديث بعد ، به صورت ديگرى (مُترقَّب، يُتَرقَّب) نيز مى توان ديد كه در اين صورت ، به معناى آن است كه مردم ، در انتظار ظهور اويند، چنان كه در روايتى ديگر از همين خطبه امام على عليه السلام آمده است: «يَتَرَقَّبُهُ أولياؤُكَ» (ر.ك: دلائل الإمامة، طبرى امامى: ص 530).
2- .اخلاق و تربيت و راه و رسم.

ص: 250

الإمام زين العابدين عليه السلام :لَم تَخلُ الأَرضُ مُنذُ خَلَقَ اللّهُ آدَمَ مِن حُجَّةٍ للّهِِ (1) فيها ، ظاهِرٍ مَشهورٍ أو غائِبٍ مَستورٍ ، ولا تَخلو إلى أن تَقومَ السّاعَةُ مِن حُجَّةِ اللّهِ فيها ، ولَولا ذلِكَ لَم يُعبَدِ اللّهُ. (2)

راجع : موسوعة معارف الكتاب والسنة : ج 6 ص 147 (دراسة حول حديث الثقلين ودلالته على استمرار إمامة أهل البيت عليهم السلام ) .

.


1- .في المصدر : «من حجّة اللّه » ، والتصويب من بحار الأنوار .
2- .كمال الدين : ص 207 ح 22 عن سليمان بن مهران الأعمش عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، الاحتجاج : ج 2 ص 151 ح 187 عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، روضة الواعظين : ص 220 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 6 ح 10 .

ص: 251

امام زين العابدين عليه السلام :از آن گاه كه خداوند، آدم عليه السلام را آفريد ، زمين هرگز از حجّت خدا تهى نبوده است _ خواه آشكار و به نام ، خواه پنهان و در پرده _ و تا قيام قيامت نيز از حجّت خدا تهى نخواهد بود و اگر نه چنين بود ، خدا عبادت نمى شد.

ر . ك : همين دانش نامه: ج 9 ص 244 (اهل بيت / فصل سوم : حديث ثقلين و دلالت آن بر امامت اهل بيت تا روز رستاخيز) .

.

ص: 252

پژوهشى درباره استمرار امامت
اشاره

پژوهشى در باره استمرار امامتاز نگاه قرآن و احاديث صحيحى كه از پيامبر خدا و اهل بيت او به ما رسيده اند، بهره مند ساختن انسان در همه اعصار از راه نما، سنّت خداوند متعال است و زمين ، هيچ گاه از راه نمايى كه بتواند راه درست زندگى را به مردم نشان دهد ، خالى نبوده و نخواهد بود . قرآن كريم با صراحت مى فرمايد : «وَ إِن مِّنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِيهَا نَذِيرٌ . (1) هيچ قومى نبوده ، مگر آن كه در ميانشان هشداردهنده اى گذشته است» . و نيز خطاب به خاتم پيامبران مى فرمايد : «إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ . (2) تو ، تنها هشدار دهنده اى و هر قومى ، راه نمايى دارد» . اين آيات ، به روشنى دلالت دارند (3) كه هدايت اقوام و جوامع مختلف بشر ، سنّت قطعى الهى در نظام آفرينش است . چيزى كه هست ، راه نمايان خداوند متعال ، گاه پيامبران اويند كه مؤسّس شريعت اند و «نذير» يا «مُنذر» ناميده مى شوند

.


1- .فاطر : آيه 24 .
2- .رعد : آيه 7 .
3- .همچنين آيه 51 از سوره قصص ، اشاره به اين معنا دارد ، چنان كه در همين دانش نامه : ص 240 حديث شماره 44 به اين مطلب تصريح شده است .

ص: 253

و گاه، ادامه دهندگان راه پيامبرند كه «هادى» ناميده مى شوند . مقصود ما از استمرار امامت در همه اعصار ، همين است كه جامعه بشر ، هيچ گاه از راه نماى الهى _ پيامبر باشد يا جانشين او _ ، خالى نيست . احاديث صحيحى كه اين معنا را تأييد كرده اند، به چند دسته تقسيم مى شوند: دسته اوّل ، احاديثى كه دلالت دارند بر آن كه زمين از هنگامى كه آدم ابو البشر آفريده شد ، تا كنون ، از امام خالى نبوده است و تا انسانى روى آن زندگى مى كند ، امامت ادامه خواهد داشت . (1) دسته دوم ، احاديثى كه بر ضرورت تداوم حجّت الهى در همه اعصار تأكيد دارند و تصريح مى كنند كه حجّت خدا ، قبل از مردم و همراه با مردم و پس از مردم ، بوده و خواهد بود . (2) دسته سوم ، احاديثى كه بر ضرورت تداوم حضور عالِم و راه نماى الهى در همه اعصار ، تأكيد مى كنند . (3) دسته چهارم ، احاديثى كه ضمن تأكيد بر ضرورت وجود امام و حجّت و عالِم الهى، به حكمت و فلسفه تشريعى و تكوينى وجود امام، اشاره مى كنند . (4) دسته پنجم ، احاديثى كه اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله را به ستارگان آسمان تشبيه كرده اند كه هميشه در آسمان هستند و هر گاه ستاره اى ناپديد شود ، ستاره اى ديگر پديدار مى گردد (5) و بر اين اعتقادند كه اهل بيت عليهم السلام تا دامنه قيامت ، براى جهانيان ،

.


1- .ر . ك : ص 239 (تهى نبودن زمين از امام ، از هنگام آفرينش آدم) .
2- .ر . ك : ص 245 (وجود حجّت ، پيش از آفريده ها و با آفريده ها و پس از آنها) .
3- .ر . ك : ص 241 ح 47 و ص 243 ح 49 .
4- .ر . ك : ص 261 (حكمت امامت) .
5- .ر . ك : ص 241 ح 45 و ص 395 (فصل دوم : منزلت اهل بيت عليهم السلام / اهل بيت عليهم السلام همچون ستارگان) .

ص: 254

نورافشانى خواهند كرد . برخى از اين احاديث ، به طور مشخّص به امام مهدى عليه السلام اشاره دارند . (1) دسته ششم ، احاديثى كه دلالت دارند بر اين كه در همه اعصار، عدلى از اهل بيت پيامبر خدا خواهد بود كه با تحريف دين ، مبارزه خواهد كرد . (2) با تأمّل در احاديثى كه بدانها اشاره شد و ملاحظه آنها در كنار آياتى كه بر استمرار هدايت الهى در همه اعصار دلالت دارند و حديث ثقلين (3) و نيز احاديث ديگر، مى توان به اين جمع بندى رسيد كه : 1 . مقصود از «امام» ، «حجّت» و «عالم» ، در همه احاديثى كه گذشت ، همان «هادى» در آيه هفتم سوره رعد است . در حقيقت ، اين روايات ، مفسّر و مبيّن آيه ياد شده و آيات مشابه آن هستند و هر يك از اين نام ها ، به يكى از ويژگى ها و مشخّصات هادى و راه نماى الهى در هر عصر اشاره دارند . 2 . راه نمايان الهى كه وجود آنها يكى از پس از ديگرى در همه اعصار، ضرور است ، اعم از پيامبران و جانشينان آنهايند . 3 . راه نمايان الهى پس از خاتم پيامبر صلى الله عليه و آله تا دامنه قيامت ، اهل بيت آن بزرگوارند . علاوه بر احاديثى كه در اين فصل بر اين معنا دلالت دارند، احاديث فصل هاى دوم و سوم و چهارم نيز بر آن دلالت مى كنند . 4 . راه نماى الهى در برخى از مقاطع تاريخ ، بنا بر مصالحى، ممكن است از مردم غايب گردد . در اين صورت، هر چند جامعه از بخشى از منافع وجود امام محروم است ، ليكن از بركات تكوينىِ وى ، تا هنگام ظهور برخوردار خواهد بود .

.


1- .ر . ك : ص 247 (حجّت ، يا آشكار و به نام است و يا پنهان و گم نام) .
2- .ر . ك : ص 287 (حفظ دين از تحريف) .
3- .. ر . ك : همين دانش نامه: ج 9 ص 244 (اهل بيت / فصل سوم / پژوهشى در باره حديث ثقلين و دلالت آن بر استمرار امامت اهل بيت عليهم السلام ) .

ص: 255

نقد دلايل نفى استمرار امامت
1 . آنچه دلالت بر دوران فترت دارد
اشاره

نقد دلايل نفى استمرار امامتبر پايه اين جمع بندى _ كه مقتضاى احاديث صحيح و مورد تأييد قرآن كريم است _ ، امامت و رهبرى الهى در تمام اعصار ، استمرار داشته است و زمين ، هيچ گاه از حجّت الهى، خالى نبوده و نخواهد بود ؛ ليكن در مقابل آيات و احاديثى كه بر اين معنا دلالت دارند، نصوص (متون) ديگرى نيز هستند كه به ظاهر ، دلالت بر عدم استمرار امامت و هدايت الهى در همه اعصار دارند كه طرح و نقد آنها در اين جا ضرور است :

1 . آنچه بر وجود دوران فَترت، دلالت داردمهم ترين دليلى كه در برابر ادلّه استمرار امامت قابل بررسى است ، نصوصى هستند كه بر دوران فترت ميان بعثت انبياى الهى دلالت دارند . «فترت» ، در اصل ، به معناى سكون و آرامش است و بدين جهت ، فاصله ميان دو جنبش، دو نهضت و دو كوشش نيز فترت ناميده مى شود . قرآن كريم نيز دوران ميان نبوّت عيسى عليه السلام و نبوّت خاتم پيامبران را دوران «فترت رُسُل» ناميده است . اين دوران ، حدود ششصد سال طول كشيده است . (1) برخى از روايات تصريح مى كنند افرادى كه در دوران فترت زندگى كرده اند ، مستضعف شمرده مى شوند و در قيامت ، مورد مؤاخذه قرار نخواهند گرفت. (2) بنا بر اين ، اين شبهه پيش مى آيد كه در دوران فترت، امامت و هدايت الهى استمرار نيافته است.

.


1- .برخى معتقدند كه فاصله ميان اين دو پيامبر بزرگ ، كمتر از ششصد سال بوده و برخى دوران فترت را بيش از اين مدّت مى دانند. به گفته برخى ، فاصله ميان ولادت عيسى عليه السلام و هجرت پيامبر خدا ، به سال رومى ، 621 سال و 195 روز است (ر.ك : تفسير ابو الفتوح رازى : ج 4 ص 154 ، پاورقى به قلم علّامه ابو الحسن شَعرانى) .
2- .الكافى : ج 3 ص 248 ح 1 ، معانى الأخبار : ص 408 ح 86 .

ص: 256

پاسخ اين شبهه ، آن است كه قرآن و احاديث اسلامى ، فاصله ميان مسيح و خاتم پيامبران را دوران «فترت رُسُل» ناميده اند ، نه «فترت امام و حجّت» . بنا بر اين ، نصوصى (آيات و احاديثى) كه بر ثبوت دوران فترت دلالت دارند ، استمرار امامت و هدايت الهى در همه اعصار را نفى نمى كنند و بنا بر اين ، معارض نصوصى كه بر استمرار امامت دلالت دارند ، محسوب نمى شوند . افزون بر اين ، بر اساس آنچه در قرآن بدان اشاره شده ، (1) ميان مسيح عليه السلام و خاتم پيامبران ، حدّ اقل، سه پيامبر مبعوث گرديده اند . نيز طبق روايات متعدّد ، همه انبياى الهى ، وصى داشته اند (2) كه در دوران فَترت رسل ، هدايت ظاهرى و يا باطنىِ (3) جويندگان حق ، به آنها سپرده مى شد و آخرين حجّت الهى پيش از بعثت خاتم پيامبران ، خالد بن سنان عبسى (4) بوده كه پيامبر خدا با دختر او ملاقات كرده است و در حديثى ، امام صادق عليه السلام مى فرمايد : إنَّهُ كانَ بَينَ النَّبِىِّ صلى الله عليه و آله وَ عيسى عليه السلام وَ لَم يَكُن بَينَهُما فَترَةٌ . (5) او (خالد)، ميان پيامبر خدا و عيسى عليه السلام مى زيسته و ميان آن دو ، فترتى نبوده است . بنا بر اين ، دوران «فَترت رُسُل» ، با استمرار امامت و هدايت باطنىِ الهى به وسيله امام غايب و يا امام ظاهرى كه مردم به وى دسترس ندارند ، منافاتى ندارد، چنان كه در برخى از روايات ، دوران فاصله ميان از دنيا رفتن يك امام تا ثابت شدن امامتِ امامِ پس از او ، دوران فترت ناميده شده است . (6) امام صادق عليه السلام نيز دوران غيبت امام

.


1- .يس : آيه 14 .
2- .ر . ك : دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج 1 ص 567 (بخش سوم / فصل يكم : احاديث وصايت) .
3- .ر . ك : كمال الدين : ص 161 ح 19 _ 20 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 347 ح 6 _ 7 .
4- .در برخى از روايات آمده است كه او پيامبر نبوده ؛ ولى علّامه مجلسى مى گويد : احاديثى كه بر پيامبرىِ او دلالت دارند ، قوى تر و بيشترند (ر.ك : بحار الأنوار : ج14 ص451) .
5- .قصص الأنبياء، راوندى : ص277 ح334 ، بحار الأنوار : ج14 ص450 ح2 .
6- .الغيبة ، نعمانى : ص 158 ح 2 ، بحار الأنوار : ج 52 ص 132 ح 37 .

ص: 257

تذكّر

عصر عليه السلام را دوران «فترت ائمّه» مى نامد : الَّذى يَملَؤها عَدلاً كَما مُلِئَت ظُلما وَ جَورا ، لَعَلى فَترَةٍ مِنَ الأَئِمَةِ يَأتى كَما أنَّ النَّبِىَّ بُعِثَ عَلى فَترَةٍ مِنَ الرُّسُلِ . (1)همو كه زمين را پر از داد مى كند _ چنان كه پُر از بيداد شده است _ ، پس از دوره فترت امامان خواهد آمد ، همان گونه كه پيامبر خدا نيز پس از دوره فترت [پيامبران ]، برانگيخته شد .

تذكّرحديثى از امام صادق عليه السلام روايت شده كه به ظاهر ، وجود هر گونه حجّت را در دوران فترت ، نفى مى كند . در اين روايت، محمّد بن على حلبى نقل مى كند كه: قُلتُ لَهُ: كانَتِ الدُّنيا قَطُّ مُنذُ كانَت وَ لَيسَ فِي الأَرضِ حُجَّةٌ ؟ قالَ : قَد كانَتِ الأَرضُ وَ لَيسَ فيها رَسولٌ وَ لا نَبِىٌّ وَ لا حُجَّةٌ وَ ذلِكَ بَينَ آدَمَ وَ نُوحٍ فِى الفِترَةِ وَ لَو سَأَلتَ هؤُلاءِ عَن هذا لَقالوا : لَن تَخلُوَ الأَرضُ مِنَ الحُجَّةِ وَ كذّبوا . إنَّما ذلِكَ شَى ءٌ بَدا للّهِِ عز و جل فيهِ ، «فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ» وَ قَد كانَ بَينَ عيسى وَ مُحَمَّدٍ عليهماالسلام فَترَةٌ مِنَ الزَّمانِ وَ لَم يَكُن فِى الأَرضِ نَبِىٌّ وَ لا رَسولٌ وَ لا عالِمٌ ، فَبَعَثَ اللّهُ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله بَشيرا وَ نَذيرا وَ داعِيا إِليهَ . (2) از امام صادق عليه السلام پرسيدم : آيا تا به حال ، از وقتى كه دنيا بوده ، پيش آمده كه در زمين ، حجّتى نباشد ؟ فرمود : «[آرى .] پيش آمده كه در زمين ، نه پيامبرى باشد و نه فرستاده اى و نه حجّتى . اين ، در دوره فترتِ ميان آدم عليه السلام و نوح عليه السلام بوده است . حال اگر اين مطلب را از اينان بپرسى ، حتماً خواهند گفت كه زمين ، هرگز از حجّت، خالى نبوده است ؛ ولى دروغ مى گويند . همانا اين ، مطلبى بود كه براى خداوند ، در آن، بَدا حاصل شد . پس پيامبران و بشارت دهندگان و هشدار دهندگانى را برانگيخت ، در حالى كه ميان عيسى عليه السلام و محمّد صلى الله عليه و آله برهه اى از زمان

.


1- .الغيبة ، نعمانى : ص 186 ح 38 ، بحار الأنوار : ج 51 ص 39 ح 18 .
2- .الاُصول الستّة عشر : ص197 ح169 ، بحار الأنوار : ج4 ص122 ح68 .

ص: 258

2 . آنچه بقاى زمين را منوط به امام ظاهر مى داند

بود كه در آن ، نه پيامبرى در زمين بود و نه فرستاده اى و نه عالِمى . پس خداوند ، محمّد صلى الله عليه و آله را بر انگيخت تا بشارت دهنده و هشدار دهنده و فرا خواننده به سوى خداوند باشد . در پاسخ به مدلول ظاهرىِ اين روايت ، علّامه مجلسى رحمه الله مى گويد : شايد مراد [در اين روايت] ، نبودنِ حجّت و عالم ظاهر و پيدا باشد [و نه هيچ حجّت و عالمى ، هر چند پنهان از نظر] ؛ چرا كه اخبار فراوانى بر اين دلالت دارند كه زمين هرگز از حجّت ، خالى نبوده است . (1) بر فرض كه اين توجيه را نپذيريم، انتساب روايت ياد شده به امام عليه السلام ، ثابت نيست ؛ زيرا دليلى در دست نداريم كه انتساب منبع اين روايت (يعنى كتاب الأصول الستّة عشر) را به مؤلّفان آن ، اثبات كند . افزون بر اين، زيد نَرْسى كه راوى اين حديث است ، توثيق نشده است و بر فرض ، بتوانيم سند روايت را بپذيريم ؛ امّا متن آن نمى تواند با احاديث صحيح و مشهور و مقبولى كه ملاحظه شد ، معارضه كند .

2 . آنچه بقاى زمين را منوط به امام ظاهر مى دانددر بسيارى از رواياتى كه ملاحظه شد (2) يا ملاحظه خواهد شد ، (3) تصريح شده كه بقاى نظام زمين ، در گرو وجود امام ظاهر و يا باطن است . تنها در يكى از روايات ، كلمه «أو باطن» وجود ندارد . متن اين حديث ، در بصائر الدرجات چنين است: حدّثنا محمّد بن عيسى ، عن الحسن بن محبوب و الحجّال ، عن العلا ، عن محمّد بن مسلم ، عن أبى جعفر عليه السلام ، قال : لا تَبقَى الأَرضُ بِغَيرِ إمامٍ ظاهرٍ . (4) محمّد بن عيسى ، از حسن بن محبوب و حجّال ، از علا ، از محمّد بن مسلم نقل

.


1- .. بحار الأنوار : ج 4 ص 122 .
2- .ر . ك : ص 241 ح 46 _ 47 .
3- .. ر . ك : ص 289 (حكمت تكوينى) .
4- .. بصائر الدرجات : ص 486 ح 14 .

ص: 259

كرده كه امام باقر عليه السلام فرمود : «زمين ، بدون امام ظاهر ، دوام نمى آورد» . با توجّه به صحّت سند اين حديث ، اين سؤال پيش مى آيد كه : آيا مدلول آن مى تواند با ساير احاديث ، تعارض داشته باشد؟ پاسخ ، اين است كه : خير ؛ زيرا : اوّلاً اين متن، با همين سند ، در دو كتاب الإمامة و التبصرة و علل الشرائع نقل شده و در پايان آن ، عبارت «ظاهر أو باطن» ذكر گرديده است. (1) بنا بر اين ، به نظر مى رسد كه متن بصائر الدرجات ، افتادگى داشته باشد. ثانيا مؤلّف كتاب بصائر الدرجات نيز اين متن را در كنار متونى آورده است كه به امامِ ظاهر و باطن ، اشاره دارند. روايت بعدى در اين متن ، به وجود حجّت غايب، تصريح دارد. عنوان بعدى نيز در باره لزوم وجود هميشگىِ حجّت است كه حتّى اگر تنها دو نفر بر روى زمين باشند ، يكى از آنان حجّت خواهد بود. ثالثا كتاب بصائر الدرجات ، در زمان غيبت صغرا و توسّط محدّثى امامى و معتقد و خالص ، نگاشته شده است . پس طبيعى است كه اين شخص ، متنى مخالف معتقدات رسمىِ خود را نقل نمى كند. رابعا مفهوم اين حديث ، آن است كه زمين ، تنها با وجود امامِ ظاهر، باقى مى ماند، در حالى كه اكنون بيش از هزار سال از زمان حضور، گذشته و دنيا همچنان باقى است! خامسا رواياتى كه به امام ظاهر و باطن اشاره دارند ، بسى بيشتر و قوى تر از متنى هستند كه تنها ظاهر بودنِ امام را بيان كرده است . بنا بر اين ، در فرض تعارض متون، آن گروه، مقدّم مى شوند .

.


1- .. ر . ك : ص 291 ح 113 .

ص: 260

الفصل الرّابع : حكمةُ الإمامةأ _ الحِكمَةُ السِّياسِيَّةُ4 / 1اِستِقرارُ النِّظامِ السِّياسِيِّ الإِسلامِيّالكتاب«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِى الْأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِى شَىْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :اِسمَعوا وأَطيعوا لِمَن وَلّاهُ اللّهُ الأَمرَ ، فَإِنَّهُ نِظامُ الإِسلامِ. (2)

الإمام عليّ عليه السلام :الإِمامَةُ نِظامُ الاُمَّةِ. (3)

عنه عليه السلام :اللّهُمَّ إنَّكَ تَعلَمُ أنَّهُ لَم يَكُنِ الَّذي كانَ مِنّا مُنافَسَةً في سُلطانٍ ، ولَا التِماسَ شَيءٍ مِن فُضولِ الحُطامِ ، ولكِن لِنَرُدَّ المَعالِمَ مِن دينِكَ ، ونُظهِرَ الإِصلاحَ في بِلادِكَ ، فَيَأمَنَ المَظلومونَ مِن عِبادِكَ ، وتُقامَ المُعَطَّلَةُ مِن حُدودِكَ. (4)

.


1- .النساء : 59 .
2- .الأمالي للمفيد : ص 14 ح 2 عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 23 ص 298 ح 43 .
3- .غرر الحكم : ج 1 ص 274 ح 1095 و ج 4 ص 449 ح 6608 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 44 ح 1068 .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 131 ، تحف العقول : ص 239 عن الإمام الحسين عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 295 ح 3 ؛ تذكرة الخواصّ : ص 120 عن عبداللّه بن صالح العجلي نحوه .

ص: 261

فصل چهارم: حكمت امامت
الف - حكمت سياسى
4 / 1 استقرار نظام سياسى اسلام

فصل چهارم : حكمت امامتالف _ حكمت سياسى4 / 1استقرار نظام سياسى اسلامقرآن«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از خدا فرمان ببريد و از پيامبر و اولياى امر خود ، اطاعت كنيد و اگر در چيزى نزاع كرديد ، آن را به خدا و پيامبر ارجاع دهيد» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از كسى كه خداوند ، او را ولىّ امر قرار داده است ، حرف شنوى و فرمان بردارى كنيد؛ زيرا او شيرازه اسلام است.

امام على عليه السلام :امامت ، شيرازه (1) امّت است.

امام على عليه السلام :بار خدايا! تو خود مى دانى كه آنچه از ما سر زد ، نه از سرِ قدرت خواهى بود و نه براى به دست آوردن چيزى از متاع دنيا؛ بلكه براى آن بود كه نشانه ها [و احكامِ] دين تو را باز گردانيم و اصلاح را در سرزمين هاى تو آشكار سازيم تا بندگانِ ستم ديده ات ، امنيت و آسودگى يابند و احكام و حدودِ تعطيل شده ات ، دوباره برقرار شوند.

.


1- .در متن عربى حديث ، تعبير «نظام» آمده كه در لغت ، به معناى رشته اى است كه با آن، مرواريد و مانند آن را به رشته مى كشند؛ سامان بخش؛ مايه نظم.

ص: 262

عنه عليه السلام :الواجِبُ في حُكمِ اللّهِ وحُكمِ الإِسلامِ عَلَى المُسلِمينَ بَعدَما يَموتُ إمامُهُم أو يُقتَلُ _ ضالّاً كانَ أو مُهتَدِيا ، مَظلوما كانَ أو ظالِما ، حَلالَ الدَّمِ أو حَرامَ الدَّمِ _ ألّا يَعمَلوا عَمَلاً ولا يُحدِثوا حَدَثا ، ولا يُقَدِّموا يَدا ولا رِجلاً ، ولا يَبدَؤوا بِشَيءٍ قَبلَ أن يَختاروا لِأَنفُسِهِم إماما عَفيفا عالِما وَرِعا ، عارِفا بِالقَضاءِ وَالسُنَّةِ ، يَجمَعُ أمرَهُم ويَحكُمُ بَينَهُم ، ويَأخُذُ لِلمَظلومِ مِنَ الظَّالِمِ حَقَّهُ ، ويَحفَظُ أطرافَهُم ، ويَجبي فَيأَهُم (1) ، ويُقيمُ حِجَّتَهُم وجُمُعَتَهُم ، ويَجبي صَدَقاتِهِم ، ثُمَّ يَحتَكِمونَ إلَيهِ في إمامِهِمُ المَقتولِ ظُلما لِيَحكُمَ بَينَهُم بِالحَقِّ ، فَإِن كانَ إمامُهُم قُتِلَ مَظلوما حَكَمَ لِأَولِيائِهِ بِدَمِهِ ، وإن كانَ قُتِلَ ظالِما نَظَرَ كَيفَ الحُكمُ في ذلِكَ . هذا أوَّلُ ما يَنبَغي أن يَفعَلوهُ ؛ أن يَختاروا إماما يَجمَعُ أمرَهُم _ إن كانَتِ الخِيَرَةُ لَهُم _ ويُتابِعوهُ ويُطيعوهُ ، وإن كانَتِ الخِيَرَةُ إلَى اللّهِ عز و جل وإِلى رَسولِهِ فَإِنَّ اللّهَ قَد كَفاهُمُ النَّظَرَ في ذلِكَ وَالاِختِيارَ ، ورَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله قَد رَضِيَ لَهُم إماما وأَمَرَهُم بِطاعَتِهِ وَاتِّباعِهِ. (2)

عنه عليه السلام :الأَمرُ وَالنَّهيُ وَجهٌ واحِدٌ ، لا يَكونُ مَعنىً مِن مَعانِي الأَمرِ إلّا ويَكونُ بَعدَ ذلِكَ نَهيا ، ولا يَكونُ وَجهٌ مِن وُجوهِ النَّهيِ إلّا ومَقرونٌ بِهِ الأَمرُ ، قالَ اللّهُ تَعالى : «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اسْتَجِيبُواْ لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَايُحْيِيكُمْ» (3) إلى آخِرِ الآيَةِ ، فَأَخبَرَ سُبحانَهُ أنَّ العِبادَ لا يَحيَونَ إلّا بِالأَمرِ وَالنَّهيِ ، كَقَولِهِ تَعالى : «وَ لَكُمْ فِى الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَاأُوْلِى الْأَلْبَابِ» (4) ، ومِثلُهُ قَولُهُ تَعالى : «ارْكَعُواْ وَ اسْجُدُواْ وَ اعْبُدُواْ رَبَّكُمْ وَ افْعَلُواْ الْخَيْرَ» (5) ، فَالخَيرُ هُوَ سَبَبُ البَقاءِ وَالحَياةِ . وفي هذا أوضَحُ دَليلٍ عَلى أنَّهُ لا بُدَّ لِلاُمَّةِ مِن إمامٍ يَقومُ بِأَمرِهِم ، فَيَأمُرُهُم ويَنهاهُم ، ويُقيمُ فيهِمُ الحُدودَ ويُجاهِدُ العَدُوَّ ويُقَسِّمُ الغَنائِمَ، ويَفرِضُ الفَرائِضَ ، ويُعَرِّفُهُم أبوابَ ما فيهِ صَلاحُهُم ، ويُحَذِّرُهُم ما فيهِ مَضارُّهُم ، إذ كانَ الأَمرُ وَالنَّهيُ أحَدَ أسبابِ بَقاءِ الخَلقِ ، وإلَا سَقَطَتِ الرَّغبَةُ وَالرَّهبَةُ ، ولَم يُرتَدَع ، ولَفَسَدَ التَّدبيرُ ، وكانَ ذلِكَ سَبَبا لِهَلاكِ العِبادِ في أمرِ البَقاءِ وَالحَياةِ ، فِي الطَّعامِ وَالشَّرابِ وَالمَساكِنِ وَالمَلابِسِ ، وَالمَناكِحِ مِنَ النِّساءِ ، وَالحَلالِ وَالحَرامِ وَالأَمرِ وَالنَّهيِ ، إذ كانَ سُبحانَهُ لَم يَخلُقهُم بِحَيثُ يَستَغنونَ عَن جَميعِ ذلِكَ ، ووَجَدنا أوَّلَ المَخلوقينَ وهُوَ آدَمُ عليه السلام لَم يَتِمَّ لَهُ البَقاءُ وَالحَياةُ إلّا بِالأَمرِ وَالنَّهيِ ، قالَ اللّهُ عز و جل : «يَا ادَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَ كُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَ لَا تَقْرَبَاهَذِهِ الشَّجَرَةَ» (6) . (7)

.


1- .الفيء : الخَراجُ والغنيمة (الصحاح : ج 1 ص 63 «فيأ») .
2- .كتاب سليم بن قيس : ج 2 ص 752 عن عمر بن أبي سلمة ، بحار الأنوار : ج 33 ص 144 ح 421 .
3- .الأنفال : 24 .
4- .البقرة : 179 .
5- .الحجّ : 77 .
6- .البقرة : 35 .
7- .بحار الأنوار : ج 93 ص 40 نقلاً عن تفسير النعماني .

ص: 263

امام على عليه السلام :بر اساس حكم خدا و حكم اسلام (/ حكومت خدا و حكومت اسلام) بر مسلمانان است كه پس از آن كه پيشوايشان مى ميرد يا كشته مى شود _ گم راه باشد يا ره يافته، ستم ديده باشد يا ستمگر، خونش هدر باشد يا ريختن آن، حرام _ كارى نكنند و دست به كارى نزنند و دست و گامى پيش ننهند و كارى را آغاز ننمايند تا آن گاه كه براى خويشتن ، پيشوايى پاك دامن و دانا و پارسا و آشنا به قضاوت و سنّت ، برگزينند تا امور آنان را سامان دهد و ميانشان حكومت (/ داورى) كند و حقّ ستم ديده را از ستمگر بستانَد و مرزهايشان را پاس بدارد و خراج و غنايمشان را گرد آورَد و حج و نماز جمعه شان را بر پاى دارد و زكات هايشان را بگيرد. سپس در باره پيشواى به ناحق كشته خود ، نزد او به داورى روند تا عادلانه ميانشان داورى كند؛ اگر پيشوايشان ، به ستم كشته شده بود ، به نفع اولياى دم حكم دهد، و اگر به حق كشته شده بود ، بنگرد كه حكم آن چيست. اين ، نخستين كارى است كه بايد انجام دهند: پيشوايى برگزينند _ اگر حقّ انتخاب ، با آنان است _ تا به اوضاع ايشان سر و سامان دهد ، و از او پيروى و فرمان بردارى كنند؛ امّا اگر حقّ انتخاب ، با خداوند عز و جل و پيامبر اوست، پس براى انتخاب و تصميم گيرى در اين باره ، خداوند خود ، ايشان را كفايت كرده است و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله برايشان پيشوايى برگزيده و به فرمان بردارى و پيروى از او ، فرمانشان داده است.

امام على عليه السلام :امر و نهى ، دو روىِ يك سكّه اند: هيچ معنايى از معانىِ امر نيست ، مگر اين كه در پىِ آن ، نهى اى هست، و هيچ وجهى از وجوه نهى نيست ، مگر اين كه مقرون به امر است. خداوند بزرگ مى فرمايد: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! چون خدا و پيامبر ، شما را به چيزى فرا خواندند كه مايه حيات شماست ، آنان را اجابت كنيد» . پس خداوند متعال ، خبر داده است كه بندگان ، جز با امر و نهى زنده نمى مانند، چنان كه مى فرمايد: «و براى شما در قصاص ، زندگى اى است ، اى خردمندان!» ، و باز مى فرمايد: «ركوع و سجود كنيد و پروردگارتان را بندگى نماييد و كار خوب انجام دهيد» . پس كار خوب ، سبب ماندگارى و حيات است. و در اين مطلب ، روشن ترين دليل است بر اين كه امّت ، ناچار از داشتن پيشوايى هستند كه رشته امور آنان را به دست گيرد و امر و نهى شان كند، حدود [و احكام الهى] را در ميانشان برپا دارد، با دشمن جهاد كند، غنايم را تقسيم نمايد، فرايض را به جاى آورَد (/ مواريث را تعيين كند) ، آنچه را به صلاح آنهاست ، به ايشان بشناساند و از آنچه به زيانشان است ، بر حذرشان دارد؛ زيرا امر و نهى ، يكى از عوامل ماندگارىِ خلق است. در غير اين صورت ، اميد و بيم، از بين مى روند و كسى از خلاف باز نمى ايستد و تدبير (چاره گرى) ، بى اثر مى شود و اين، خود، موجب نابودىِ بندگان در امر ماندگارى و حيات، در خورد و خوراك و مسكن و پوشاك و ازدواج، و حلال و حرام و امر و نهى مى گردد؛ چرا كه خداوند پاك ، آنان را چنان نيافريده است كه از اين همه ، بى نياز باشند. نخستين مخلوق، يعنى آدم عليه السلام را مى بينيم كه ماندگارى و حياتش ، جز با امر و نهى صورت نپذيرفت. خداوند عز و جلفرمود: «اى آدم! تو و جفتت در بهشت ساكن شويد و از آن ، هر چه خواستيد ، به فراوانى بخوريد؛ امّا به اين درخت نزديك مشويد» .

.

ص: 264

الإمام الرضا عليه السلام :إنَّ الإِمامَةَ زِمامُ الدّينِ ، ونِظامُ المُسلِمينَ ، وصَلاحُ الدُّنيا وعِزُّ المُؤمِنينَ ، إنَّ الإِمامَةَ اُسُّ (1) الإِسلامِ النّامي ، وفَرعُهُ السّامي ، بِالإِمامِ تَمامُ الصَّلاةِ وَالزَّكاةِ وَالصِّيامِ وَالحَجِّ وَالجِهادِ ، وتَوفيرِ الفَيءِ وَالصَّدَقاتِ ، وإمضاءِ الحُدودِ وَالأَحكامِ ، ومَنعِ الثُّغورِ (2) وَالأَطرافِ. (3)

راجع : ص 416 (شؤون الإمامة) .

.


1- .الاُسُّ : أصلُ كلِّ شيء (القاموس المحيط : ج 2 ص 197 «أسس») .
2- .الثَّغر : الموضع الذي يكون حدّا فاصلاً بين بلاد المسلمين والكفّار ، وهو موضع المخافة من أطراف البلاد (لسان العرب : ج 4 ص 103 «ثغر») .
3- .الكافي : ج 1 ص 200 ح 1 ، كمال الدين : ص 677 ح 31 ، معاني الأخبار : ص 97 ح 2 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 218 ح 1 كلّها عن عبد العزيز بن مسلم ، بحار الأنوار : ج 25 ص 122 ح 4 .

ص: 265

امام رضا عليه السلام :امامت ، زمام دين و سامان بخش مسلمانان و مايه صلاح [و آبادانىِ] دنيا و عزّت اهل ايمان است. امامت ، ريشه بالنده اسلام و شاخه افراشته آن است. با وجود امام است كه نماز و زكات و روزه و حج و جهاد ، صورت مى پذيرند و خراج و غنايم و زكات ها جمع آورى مى شوند و حدود و احكام ، به اجرا در مى آيند و مرزها و سرْحدّات ، حراست مى شوند.

ر . ك : ص 417 (اختيارات امام) .

.

ص: 266

4 / 2الوِقايَةُ مِنَ الهَرجِالمعجم الكبير عن عبد اللّه بن مسعود :سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : لابُدَّ لِلنّاسِ مِن إمارَةٍ ؛ بَرَّةٍ أو فاجِرَةٍ ، فَأَمَّا البَرَّةُ فَتَعدِلُ فِي القَسمِ ، ويُقسَمُ بَينَكُم فَيؤُكُم (1) بِالسَّوِيَّةِ ، وأَمَّا الفاجِرَةُ ، فَيُبتَلى فيهَا المُؤمِنُ ، وَالإِمارَةُ الفاجِرَةُ خَيرٌ مِنَ الهَرجِ . قيلَ : يا رَسولَ اللّهِ ، ومَا الهَرجُ ؟ قالَ : القَتلُ وَالكَذِبُ. (2)

الإمام عليّ عليه السلام :مَكانُ القَيِّمِ (3) بِالأَمرِ مَكانُ النِّظامِ مِنَ الخَرَزِ (4) يَجمَعُهُ وَيَضُمُّهُ ، فَإِنِ انقَطَعَ النِّظامُ تَفَرَّقَ الخَرَزُ وذَهَبَ ، ثُمَّ لَم يَجتَمِع بِحَذافيرِهِ (5) أبَدا. (6)

عنه عليه السلام :إنَّ هؤُلاءِ [يَعني أصحابَ الجَمَلِ] قَد تَمالَؤوا عَلى سَخطَةِ إمارَتي ، وسَأَصبِرُ ما لَم أخَف عَلى جَماعَتِكُم ، فَإِنَّهُم إن تَمَّموا عَلى فَيالَةِ (7) هذَا الرَّأيِ انقَطَعَ نِظامُ المُسلِمينَ. (8)

.


1- .في تاريخ دمشق : «وتَقسِمُ بينَكم فَيأَكُم» ، وهو الأصوب .
2- .المعجم الكبير: ج10 ص132 ح10210، تاريخ دمشق: ج63 ص241، كنز العمّال : ج6 ص39 ح14755.
3- .القَيِّمُ : السَيِّدُ وسَائسُ الأمر (تاج العروس : ج 17 ص 597 «قوم») .
4- .نَظَمتُ الخَرز نَظما : جعلتُه في سِلك ؛ وهو النِّظام (المصباح المنير : ص 612 «نظم») .
5- .الحَذافيرُ : الجوانب ، وحذافيرهم : أي جميعهم (النهاية : ج 1 ص 356 «حذفر») .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 146 ، بحار الأنوار : ج 40 ص 193 ح 79 ؛ البداية والنهاية : ج 7 ص 107 ، تاريخ الطبري : ج 4 ص 124 عن أبي طعمة وكلاهما نحوه .
7- .فَالَ رأيه يَفيلُ فَيلُولةً وفَيَالَةً : أخطأ وضعف (تاج العروس : ج 15 ص 592 «فيل») .
8- .نهج البلاغة : الخطبة 169 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 81 ح 53 .

ص: 267

4 / 2 جلوگيرى از هرج و مرج

4 / 2جلوگيرى از هرج و مرجالمعجم الكبير_ به نقل از عبد اللّه بن مسعود _ :از پيامبر خدا شنيدم كه مى فرمايد: «مردم را ناگزير ، فرمان روايى اى بايد؛ چه نيك و چه بد. فرمان روايىِ نيك ، در تقسيم، عدالت مى ورزد و [بدين سان ، ]غنايمتان ميان شما ، يك سان تقسيم مى شود، و در فرمان روايىِ بد ، مؤمن، آزموده مى شود. فرمان روايىِ بد ، بهتر از هرج و مرج است». گفته شد: اى پيامبر خدا! هرج و مرج چيست؟ فرمود: «كشتار و دروغ».

امام على عليه السلام :جايگاه زمامدار ، جايگاه رشته در مهره هاست كه آنها را به هم مى پيوندد، به طورى كه اگر رشته بگسلد ، مهره ها نيز پراكنده مى شوند و ديگر هيچ گاه همه آنها جمع نمى شوند.

امام على عليه السلام :اينان (سپاهيان جَمَل) بر بيزارى از حكومت من ، هم داستان گشته اند، و من تا زمانى كه بر جماعت [و وحدت] شما احساس خطر نكنم، صبورى خواهم كرد؛ چرا كه اگر بر اين انديشه نادرست و سست اصرار ورزند ، شيرازه مسلمانان از هم خواهد گسيخت.

.

ص: 268

عنه عليه السلام_ فِي الخَوارِجِ لَمّا سَمِعَ قَولَهُم : لا حُكمَ إلّا للّهِِ _ :كَلِمَةُ حَقٍّ يُرادُ بِها باطِلٌ ! نَعَم ، إنَّهُ لا حُكمَ إلّا للّهِِ ، وَلكِنَّ هؤُلاءِ يَقولونَ : لا إمرَةَ إلّا للّهِِ ! وإنَّهُ لابُدَّ لِلنّاسِ مِن أميرٍ ؛ بَرٍّ أو فاجِرٍ ، يَعمَلُ في إمرَتِهِ المُؤمِنُ ، وَيَستَمتِعُ فيهَا الكافِرُ ، ويُبَلِّغُ اللّهُ فيهَا الأَجَلَ ، ويُجمَعُ بِهِ الفَيءُ ، ويُقاتَلُ بِهِ العَدُوُّ ، وتَأمَنُ بِهِ السُّبُلُ ، ويُؤخَذُ بِهِ لِلضَّعيفِ مِنَ القَوِيِّ ؛ حَتّى يَستَريحَ بَرٌّ ، ويُستَراحَ مِن فاجِرٍ. (1)

شعب الإيمان عن ليث عن الإمام عليّ عليه السلام :لا يُصلِحُ النّاسَ إلّا أميرٌ ؛ بَرٌّ أو فاجِرٌ . قالوا : يا أَميرَ المُؤمِنينَ ، هذَا البَرُّ فَكَيفَ بِالفاجِرِ؟! قالَ : إنَّ الفاجِرَ يُؤمِنِ اللّهُ عز و جل بِهِ السُّبُلَ ، ويُجاهِدُ بِهِ العَدُوَّ ، ويُجبى بِهِ الفَيءُ ، وتُقامُ بِهِ الحُدودُ ، ويُحَجُّ بِهِ البَيتُ ، ويَعبُدُ اللّهَ فيهِ المُسلِمُ آمِنا حَتّى يَأتِيَهُ أجَلُهُ. (2)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ النّاسَ لا يُصلِحُهُم إلّا إمامٌ ؛ بَرٌّ أو فاجِرٌ ، فَإِن كانَ بَرّا فَلِلرّاعي وَالرَّعِيَّةِ ، وإن كانَ فاجِرا عَبَدَ المُؤمِنُ رَبَّهُ فيها ، وعَمِلَ فيهَا الفاجِرُ إلى أجَلِهِ. (3)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 40 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 358 ح 593 ؛ السنن الكبرى : ج 8 ص 319 ح 16764 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 735 ح 27كلاهما عن عاصم بن ضمرة نحوه وليس فيهما ذيله من «ويجمع به الفيء».
2- .شعب الإيمان : ج 6 ص 65 ح 7508 ، كنز العمّال : ج 5 ص 751 ح 14286 .
3- .الغارات : ج 2 ص 637 عن الحارث بن سليمان ، بحار الأنوار : ج 34 ص 19 ح 901 ؛ المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 614 ح 146 عن المخارق بن سليم ، كنز العمّال : ج 5 ص 780 ح 14368 .

ص: 269

امام على عليه السلام_ در باره خوارج، آن گاه كه شنيد كه فرياد مى زنند : «لا حُكمَ إلّا للّه » _ :سخن درستى است ؛ امّا باطلى با آن، قصد (اراده) مى شود. آرى، حكميت، تنها از آنِ خداست؛ ولى اينان مى گويند : فرمان روايى ، تنها از آنِ خداست. در حالى كه مردم را ناگزير ، فرمان روايى بايد _ نيك باشد يا بد _ تا در سايه حكومت او ، مؤمنْ [آزادانه ]كار كند و كافر هم بهره مند گردد _ و خداوند، با وجود حكومت، هر كس را به اجلِ مقدّر مى رساند _ و به واسطه او ، فَى ء مسلمانان جمع آورى مى شود و با دشمن، جنگيده مى شود و راه ها امن مى گردند و حقّ ناتوان ، از زورمند، ستانده مى شود، و نيكوكار مى آسايد و [مردم] از تبهكار، در امان مى مانند.

شعب الإيمان_ به نقل از ليث _ :امام على عليه السلام فرمود: «مردم را اصلاح نمى كند ، مگر فرمان روا؛ نيكوكار باشد يا بدكار». مردم گفتند: اى امير مؤمنان! نيكوكار، آرى [چنين كند]؛ امّا بدكار ، چگونه؟! فرمود: «به وسيله بدكار، خداوند، راه ها را امن مى گرداند و با او ، با دشمن جهاد مى كند و به وسيله او ، فَى ء را جمع آورى مى كند، حدود [الهى] با او، برپا مى شوند، و با وى، حجّ خانه خدا برقرار مى ماند و مسلمان با آسودگى، خداوند را عبادت مى كند ، تا آن گاه كه اجلش فرا رسد».

امام على عليه السلام :مردم را جز وجود رهبرى نيكوكار يا بدكار ، اصلاح نمى كند. اگر نيكوكار باشد ، هم به سود حاكم است و هم رعيّت، و اگر بدكار باشد، در حكومت او ، مؤمن به عبادت پروردگارش مى پردازد و غير مؤمن هم ، كار خويش را مى كند ، تا آن گاه كه اجلش فرا رسد.

.

ص: 270

عنه عليه السلام :والٍ ظَلومٌ غَشومٌ، خَيرٌ مِن فِتنَةٍ تَدومُ. (1)

عنه عليه السلام :أسَدٌ حَطومٌ خَيرٌ مِن سُلطانٍ ظَلومٍ ، وسُلطانٌ ظَلومٌ خَيرٌ مِن فِتَنٍ تَدومُ. (2)

ب _ الحِكمَةُ الثَّقافِيَّةُ4 / 3الهِدايَةُ إلَى القِيَمِ الدّينِيَّةِالكتاب«وَ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا» . (3)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ أئِمَّتَكُم قادَتُكُم إلَى اللّهِ عز و جل ، فَانظُروا بِمَن تَقتَدونَ في دينِكُم وصَلاتِكُم. (4)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ أئِمَّتَكُم وَفدُكُم إلَى اللّهِ ، فَانظُروا مَن توفِدونَ (5) في دينِكُم وصَلاتِكُم. (6)

عنه صلى الله عليه و آله :اِجعَلوا أئِمَّتَكُم خِيارَكُم ، فَإِنَّهُم وَفدُكُم فيما بَينَكُم وبَينَ رَبِّكُم. (7)

.


1- .غرر الحكم : ج 6 ص 236 ح 10109 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 505 ح 9266 ؛ دستور معالم الحكم : ص 21 .
2- .كنز الفوائد : ج 1 ص 136 ، أعلام الدين : ص 185 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 359 ح 74 .
3- .الفرقان : 74 .
4- .كمال الدين : ص 221 ح 7 عن أبي الحسن الليثيّ عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 23 ص 30 ح 46 .
5- .في المصدر : «توفدوا» ، وما أثبتناه هو الصواب ، كما في المصادر الاُخرى .
6- .قرب الإسناد : ص 77 ح 250 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، كنز الفوائد : ج 1 ص 330 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 30 ح 46 .
7- .السنن الكبرى : ج 3 ص 129 ح 5133 ، سنن الدارقطني : ج 2 ص 88 ح 10 ، تفسير القرطبي : ج 1 ص 357 ، نصب الراية : ج 2 ص 26 ح 61 كلّها عن ابن عمر ، كنز العمّال : ج 7 ص 596 ح 20432 .

ص: 271

ب - حكمت فرهنگى
4 / 3 راه نمايى به ارزش هاى دينى

امام على عليه السلام :[وجود ]فرمان رواى ستمگر بى رحم ، بهتر از آشوب دائمى است.

امام على عليه السلام :شير درنده ، بهتر از فرمان رواى ستمگر است، و فرمان رواى ستمگر ، بهتر از فتنه هاى پاينده است.

ب _ حكمت فرهنگى4 / 3راه نمايى به ارزش هاى دينىقرآن«و كسانى كه مى گويند: اى پروردگار ما! به ما از همسران و فرزندانمان آن ده كه مايه روشنىِ ديدگان ما باشد، و ما را پيشواى پرهيزگاران گردان» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پيشوايانِ شما ، رهبران شما به سوى خداوند عز و جل هستند . پس بنگريد كه در دين و نمازتان ، به چه كسى اقتدا مى كنيد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پيشوايانِ شما ، نمايندگان شما به نزد خدايند . پس بنگريد كه در دين و نماز خود ، چه كسى را به نمايندگى مى فرستيد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهترين هايتان را پيشواى خود قرار دهيد؛ زيرا آنان نمايندگانِ ميان شما و پروردگارتان هستند.

.

ص: 272

عنه صلى الله عليه و آله :لَن تَهلِكَ الرَّعِيَّةُ وإن كانَت ظالِمَةً مُسيئَةً ، إذا كانَتِ الوُلاةُ هادِيَةً مَهدِيَّةً. (1)

الإمام عليّ عليه السلام_ في وَصفِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله _ :أرسَلَهُ داعِيا إلَى الحَقِّ وشاهِدا عَلَى الخَلقِ ، فَبَلَّغَ رِسالاتِ رَبِّهِ غَيرَ وانٍ ولامُقَصِّرٍ ، وجاهَدَ فِي اللّهِ أعداءَهُ غَيرَ واهِنٍ ولا مُعَذِّرٍ ، إمامُ مَنِ اتَّقى ، وبَصَرُ (بَصيرَةُ) مَنِ اهتَدى. (2)

الكافي عن بريد :سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام يَقولُ في قَولِ اللّهِ تَبارَكَ وتَعالى: «أَوَ مَن كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِى بِهِ فِى النَّاسِ» (3) : «مَيتٌ» لا يَعرِفُ شَيئا و «نُورًا يَمْشِى بِهِ فِى النَّاسِ» إماما يُؤتَمُّ بِهِ «كَمَن مَّثَلُهُ فِى الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا» قالَ : الَّذي لا يَعرِفُ الإِمامَ. (4)

تفسير العيّاشي عن بريد العجلي عن الإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «أَوَ مَن كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِى بِهِ فِى النَّاسِ» _ :«المَيتُ» الَّذي لا يَعرِفُ هذَا الشَّأنَ . قالَ : أتَدري ما يَعني «مَيتا» ؟ قالَ : قُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، لا . قالَ : المَيتُ : الَّذي لا يَعرِفُ شَيئا ، فَأَحيَيناهُ بِهذَا الأَمرِ «وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًايَمْشِى بِهِ فِى النَّاسِ» قالَ : إماما يَأتَمُّ بِهِ. (5)

الكافي عن أبي الجارود :قُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام : لَقَد آتَى اللّهُ أهلَ الكِتابِ خَيرا كَثيرا ! قالَ : وما ذاكَ ؟ قُلتُ : قَولُ اللّهِ تَعالى : «الَّذِينَ ءَاتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ مِن قَبْلِهِ هُم بِهِ يُؤْمِنُونَ» إلى قَولِهِ «أُوْلَئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَّرَّتَيْنِ بِمَا صَبَرُواْ» . (6) قالَ : فَقالَ : قَد آتاكُمُ اللّهُ كَما آتاهُم . ثُمَّ تَلا : «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ ءَامِنُواْ بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِن رَّحْمَتِهِ وَ يَجْعَل لَّكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ» (7) يَعني إماما تَأتَمّونَ بِ_هِ . (8)

.


1- .نثر الدرّ : ص 185 ؛ تاريخ بغداد : ج 9 ص 459 الرقم 5089 نحوه ، كنز العمّال : ج 6 ص 31 ح 14714 نقلاً عن أبي نعيم وابن النجّار وكلاهما عن ابن عمر .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 116 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 1 ص 158 ، بحار الأنوار : ج 18 ص 220 ح 53 .
3- .الأنعام : 122 .
4- .الكافي : ج 1 ص 185 ح 13 .
5- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 375 ح 89 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 310 ح 13 .
6- .القصص : 52 _ 54 .
7- .الحديد : 28 .
8- .الكافي : ج 1 ص 194 ح 3 و راجع : تفسير فرات : ص 468 ح 612 و تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 668 ح 27 و ص 669 ح 29 .

ص: 273

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه فرمان روايان ، راه نما و ره يافته باشند، مردم تباه نمى شوند ، اگر چه ستمكار و بدكردار باشند.

امام على عليه السلام_ در وصف پيامبر خدا صلى الله عليه و آله _ :خداوند ، او را فرستاد تا به حق فرا خوانَد و بر آفريدگان، گواه باشد. او نيز پيام هاى پروردگارش را رساند و در اين راه ، نه سستى كرد و نه كوتاهى ورزيد، و در راه خدا با دشمنانش جنگيد ، بى آن كه ناتوانى به او راه يابد، يا عذر و بهانه آورَد. او پيشواى پرواپيشگان و ديده رهجويان بود.

الكافى_ به نقل از بريد _ :از امام باقر عليه السلام شنيدم كه در باره اين سخن خداوند عز و جل: «آيا كسى كه مرده بود و او را زنده گردانيديم و برايش نورى قرار داديم كه به واسطه آن ، در ميان مردم راه مى رود» ، مى فرمايد: « مرده ، كسى است كه چيزى نشناسد و نورى كه به واسطه آن ، در ميان مردم راه مى رود ، امامى است كه به او اقتدا مى شود». [و در باره ادامه آيه :] «چون كسى است كه گويى گرفتار در تاريكى هاست و از آن، بيرون آمدنى نيست؟» ، فرمود: «مقصود ، كسى است كه امام را نشناسد [و به او معتقد نباشد]».

تفسير العيّاشى_ به نقل از بريد عجلى _ :امام باقر عليه السلام در باره اين سخن خداى متعال كه: «آيا كسى كه مرده بود و او را زنده گردانيديم و برايش نورى قرار داديم كه به واسطه آن ، در ميان مردم راه مى رود...؟» فرمود : « مرده ، كسى است كه به اين مقام ، معرفت [و اعتقاد ]ندارد. آيا مى دانى مرده يعنى چه؟». گفتم: خير، قربانت گردم. فرمود: «مرده ، كسى است كه چيزى نمى شناسد و ما به اين امر ، او را زنده گردانيديم. «و برايش نورى قرار داديم كه در پرتو آن ، در ميان مردم راه مى رود» ، يعنى امامى كه از او پيروى كند».

الكافى_ به نقل از ابو جارود _ :به امام باقر عليه السلام گفتم: خداوند به اهل كتاب ، خير فراوان داده است! امام فرمود: «آن چيست؟». گفتم: اين سخن خداوند متعال كه : «كسانى كه پيش از او ، به آنان كتاب[آسمانى ]داديم ، به او ايمان مى آورند» تا آن جا كه مى فرمايد: «اينان، به پاداش شكيبايى شان، دو بار مزد داده مى شوند» . امام باقر عليه السلام فرمود: «خداوند به شما نيز همانند آنان، عطا فرموده است» و سپس اين آيه را تلاوت كرد : «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از خدا پروا داريد و به فرستاده او ايمان آوريد تا دو بهره از رحمت خويش ، به شما عطا كند و برايتان نورى قرار دهد كه در پرتو آن ، حركت كنيد» [و فرمود:] «يعنى امامى كه از او پيروى كنيد».

.

ص: 274

الكافي عن سماعة بن مهران عن الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «وَ يَجْعَل لَّكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ» _ :قالَ : إمامٌ تَأتَمّونَ بِهِ. (1)

الإمام الباقر عليه السلام :يا أبا حَمزَةَ ، يَخرُجُ أحدُكُم فَراسِخَ فَيَطلُبُ لِنَفسِهِ دَليلاً ! وأَنتَ بِطُرُقِ السَّماءِ أجهَلُ مِنكَ بِطُرُقِ الأَرضِ ، فَاطلُب لِنَفسِكَ دَليلاً. (2)

الإمام الصادق عليه السلام :ما زالَتِ الأَرضُ إلّا وللّهِِ تَعالى ذِكرُهُ فيها حُجَّةٌ ، يَعرِفُ الحَلالَ وَالحَرامَ ويَدعو إلى سَبيلِ اللّهِ جَلَّ وعَزَّ . (3)

معاني الأخبار عن المفضّل بن عمر :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَنِ الصِّراطِ ، فَقالَ : هُوَ الطَّريقُ إلى مَعرِفَةِ اللّهِ عز و جل ، وهُما صِراطانِ : صِراطٌ فِي الدُّنيا ، وصِراطٌ فِي الآخِرَةِ . وأمَّا الصِّراطُ الَّذي فِي الدُّنيا فَهُوَ الإِمامُ المُفتَرَضُ الطّاعَةِ ، مَن عَرَفَهُ فِي الدُّنيا وَاقتَدى بِهُداهُ مَرَّ عَلَى الصِّراطِ الَّذي هُوَ جِسرُ جَهَنَّمَ فِي الآخِرَةِ ، ومَن لَم يَعرِفهُ فِي الدُّنيا زَلَّت قَدَمُهُ عَنِ الصِّراطِ فِي الآخِرَةِ ، فَتَرَدَّى فِي نارِ جَهَنَّمَ. (4)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 430 ح 86 ، تفسير القمّي : ج 2 ص 352 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 669 ح 27 عن جابر بن يزيد الجعفي عن الإمام الباقر عليه السلام ،بحار الأنوار : ج 23 ص 319 ح 31 .
2- .الكافي : ج 1 ص 184 ح 10 عن أبي حمزة .
3- .كمال الدين : ص 229 ح 24 ، المحاسن : ج 1 ص 368 ح 802 ، بصائر الدرجات : ص 484 ح 1 كلّها عن عبد اللّه بن سليمان العامري ، بحار الأنوار :ج23 ص 41 ح 78 .
4- .معاني الأخبار : ص 32 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 24 ص 11 ح 3 .

ص: 275

الكافى_ به نقل از سماعة بن مهران _ :امام صادق عليه السلام در باره اين سخن خداوند : «برايتان روشنى اى قرار دهد كه با آن ، راه برويد» ، فرمود : «يعنى پيشوايى كه او را امام خود قرار دهيد» .

امام باقر عليه السلام :اى ابو حمزه! هر گاه يكى از شما مى خواهد چند فرسنگ سفر كند ، براى خود، راه نمايى بر مى گزيند، و تو به راه هاى آسمان، ناآشناترى تا به راه هاى زمين. پس براى خود ، راه نمايى برگير.

امام صادق عليه السلام :تا زمين هست ، خداوندِ بلندْنام را در آن ، حجّتى هست كه حلال و حرام را بشناسد و به راه خداى عز و جل فرا خوانَد .

معانى الأخبار_ به نقل از مفضّل بن عمر _ :از امام صادق عليه السلام در باره صراط پرسيدم. فرمود: «آن ، راهِ شناخت خداست، و دو صراط است: صراطى در دنيا و صراطى در آخرت. صراط دنيا ، همان امامى است كه فرمان بردارى از او واجب است. هر كه او را در دنيا شناخت و از راهش پيروى كرد، از صراط آخرت _ كه پُل دوزخ است _ مى گذرد، و هر كه او را در دنيا نشناخت ، پايش بر صراط آخرت مى لغزد و در آتش دوزخ فرو مى افتد».

.

ص: 276

الإمام الصادق عليه السلام_ فيجَوابِ زِنديقٍ سَأَلَهُ : مِن أينَ أثبَتَّ الأَنبِياءَ وَالرُّسُلَ ؟ _ :إنّا لَمّا أثبَتنا أنَّ لَنا خالِقاً صانِعاً مُتَعالِياً عَنّا وعَن جَميعِ ما خَلَقَ ، وكَانَ ذلِكَ الصّانِعُ حَكيماً مُتَعالِياً ، لَم يَجُز أن يُشاهِدَهُ خَلقُهُ ، ولا يُلامِسوهُ ، فَيُباشِرَهُم ويُباشِروهُ ، ويُحاجَّهُم ويُحاجّوهُ ، ثَبَتَ أنَّ لَهُ سُفَراءَ في خَلقِهِ ، يُعَبِّرونَ عَنهُ إلى خَلقِهِ وعِبادِهِ ، ويَدُلّونَهُم عَلى مَصالِحِهِم ومَنافِعِهِم وما بِهِ بَقاؤُهُم ، وفي تَركِهِ فَناؤُهُم . فَثَبَتَ الآمِرونَ وَالنّاهونَ عَنِ الحَكيمِ العَليمِ في خَلقِهِ وَالمُعَبِّرونَ عَنهُ جَلَّ وعَزَّ ، وهُمُ الأَنبِياءُ عليهم السلام وصَفوَتُهُ مِن خَلقِهِ ، حُكَماءَ مُؤَدَّبينَ بِالحِكمَةِ ، مَبعوثينَ بِها ، غَيرَ مُشارِكينَ لِلنّاسِ _ عَلى مُشارَكَتِهِم لَهُم فِي الخَلقِ وَالتَّركيبِ _ في شَيءٍ مِن أحوالِهِم ، مُؤَيَّدينَ مِن عِندِ الحَكيمِ العَليمِ بِالحِكمَةِ ، ثُمَّ ثَبَتَ ذلِكَ في كُلِّ دَهرٍ وزَمانٍ مِمّا أتَت بِهِ الرُّسُلُ وَالأَنبِياءُ مِنَ الدَّلائِلِ وَالبَراهينِ ، لِكَيلا تَخلُوَ أرضُ اللّهِ مِن حُجَّةٍ يَكُونُ مَعَهُ عِلمٌ يَدُلُّ عَلى صِدقِ مَقالَتِهِ وجَوازِ عَدالَتِهِ. (1)

الكافي عن محمّد بن الفضيل عن الإمام الكاظم عليه السلام :الإِمامَةُ هِيَ النّورُ ، وذلِكَ قَولُهُ عز و جل : «فَامِنُواْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِى أَنزَلْنَا» (2) قالَ عليه السلام : النّورُ هُوَ الإِمامُ. (3)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 168 ح 1 ، علل الشرائع : ص 120 ح 3 ، التوحيد : ص 249 ح 1 كلّها عن هشام بن الحكم ، الاحتجاج : ج 2 ص 213 ح 223 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 11 ص 29 ح 20 .
2- .التغابن : 8 .
3- .الكافي : ج 1 ص 196 ح 6 ، بحار الأنوار : ج 67 ص 55 .

ص: 277

امام صادق عليه السلام_ در پاسخ به زِنديقى كه پرسيد: [لزوم وجود و ارسال] پيامبران و رسولان را چگونه اثبات مى كنى؟ _ :چون اثبات كرديم كه ما را آفريننده و سازنده اى برتر از ما و [برتر] از همه آفريدگانش هست و اين سازنده ، حكيم و بلندمرتبه است ، به طورى كه روا نيست كه آفريدگانش او را مشاهده و يا لمس كنند و در نتيجه بتوانند با يكديگر تماس مستقيم داشته باشند و با هم بحث و مناظره كنند، [پس ]ثابت مى شود كه او را در ميان خلقش سفيرانى هست كه پيام هاى او را به خلق و بندگانش مى رسانند و ايشان را به مصالح و منافعشان و به هر چيزى كه مايه ماندگارىِ آنان باشد و وا نهادنش ، سبب نابودى شان شود ، راه نمايى مى كنند. پس ثابت شد كه در ميان مردمان ، كسانى هستند كه از جانب خداوند حكيم دانا ، امر و نهى مى كنند و سخنگوى اويند _ كه بزرگ است و شكوهمند _ و اينان، همان پيامبران عليهم السلام و برگزيدگان از خلق او هستند؛ حكيمانى كه به حكمت، تربيت شده اند و به حكمت، مبعوث گشته اند و با آن كه در خلقت و ساختمان بدنى ، مانند ديگر مردمان اند ، احوالشان به كلّى با آنان متفاوت است. [آنان] از جانب خداوند حكيم دانا ، با حكمت، تأييد شده اند. دليل ديگر، دلايل (معجزات) و براهينى است كه رسولان و پيامبران [براى اثبات حقّانيتِ خود] در هر عصر و زمانى آورده اند. اين همه ، براى آن است كه زمين خدا ، از حجّتى كه با خود، دانشى گواه بر درستىِ گفتار و رَوايىِ عدالتش دارد، خالى نباشد.

الكافى_ به نقل از محمّد بن فُضَيل _ :امام كاظم عليه السلام فرمود : «امامت، نور است. خداوند عز و جلمى فرمايد: «پس به خدا و فرستاده او و نورى كه فرو فرستاديم ، ايمان آوريد» » و فرمود : «نور ، همان امام است» .

.

ص: 278

الإمام المهديّ عليه السلام_ في بَعضِ التَّوقيعاتِ المَروِيَّةِ عَنِ الشَّيخِ المَوثوقِ أبي عَمرٍو العَمرِيِّ _ :نَحنُ صَنائِعُ رَبِّنا ، وَالخَلقُ بَعدُ صَنائِعُنا (1) . (2)

4 / 4رَفعُ الاِختِلافِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ :أنتَ أخي وَوَزيري وخَيرُ مَن اُخَلِّفُ بَعدي ، تَقضي دَيني وتُنجِزُ وَعدي ، وتُبَيِّنُ لَهُم مَا اختَلفوا فيهِ مِن بَعدي ، تُعَلِّمُهُم مِن تَأويلِ 3 القُرآنِ ما لَم يَعلَموا ، وتُجاهِدُهُم عَلَى التَّأويلِ كَما جاهَدتَهُم عَلَى التَّنزيلِ. (3)

.


1- .معنى كلام الإمام عليه السلام في هذا التوقيع هو قريب من معنى كلام الإمام عليّ عليه السلام في وصيّته لكميل بن زياد ، حيث يقول له : «يا كُميل ، إنَّ رَسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله أدَّبَهُ اللّه ُ ،وهُوَ صلى الله عليه و آله أدَّبَني ، وأنَا اُؤَدِّبُ المُؤمِنينَ ، واُوَرِّثُ الآدابَ المُكرَمينَ» (تحف العقول : ص 171 ، بشارة المصطفى : ص 25 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 267ح 1) .
2- .الغيبة للطوسي : ص 285 ح 245 ، الاحتجاج : ج 2 ص 536 ح 342 ، الصراط المستقيم : ج 2 ص 235 ، بحار الأنوار : ج 53 ص 178 ح 9 .
3- .اليقين : ص138 عن أنس ، بحار الأنوار : ج 38 ص 134 ح 87 و راجع : المعجم الكبير: ج 6 ص 221 ح 6063 .

ص: 279

4 / 4 زدودن اختلاف

امام مهدى عليه السلام_ در يكى از توقيعاتِ روايت شده از شيخ مورد وثوق، ابو عَمرو عَمرى _ :ما ، دستْ پروردگانِ پروردگار خويشيم و آن گاه مردمان ، دستْ پروردگانِ مايند. (1)

4 / 4زدودن اختلافپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به على عليه السلام _ :تو برادر من و دستيار منى، و بهترين كسى هستى كه پس از خود ، جانشينم مى گردانم. دَين مرا ادا مى كنى و وعده هايم را انجام مى دهى و آنچه را پس از من، در آن اختلاف كنند ، برايشان روشن مى سازى. از تأويل (2) قرآن ، آنچه را نمى دانند ، به آنان مى آموزى و بر سر تأويل ، با ايشان جهاد مى كنى ، چنان كه در باره تنزيل، با آنان جهاد كردى.

.


1- .معناى سخن امام در اين توقيع ، نزديك به معناى سخن امام على عليه السلام در سفارشش به كميل بن زياد است كه به او فرمود: « اى كميل! پيامبر خدا را خداوند، ادب آموخت ، و او مرا ادب آموخت ، و من مؤمنان را ادب مى آموزم و براى ارجمندان ، آداب به ارث مى گذارم».
2- .تنزيل، به «معناى قابل فهم و روشن آيات» گفته مى شود؛ ولى تأويل _ از ريشه «آلَ _ يَؤولُ» كه در لغت، به معناى «بازگشت و رسيدن به چيزى» است (النهاية: ج 1 ص 80 مادّه «أول») _ در اصطلاح، بر معانىِ «مقصود و مراد متكلّم»، «لوازم كلام» و نيز «يكى از مصاديق لفظ عام» و «كاربرد يك لفظ و اراده كردن معنايى خلاف ظاهر آن»، و همچنين بر «وجود خارجى اى كه كلام به آن مستند است» اطلاق مى شود. اين آخرى _ يعنى «شناساندنِ وجود عينى و خارجىِ كلام» و به عبارتى ، «تطبيق كلام بر مصداق هاى خارجى آن» _ تابع لفظ نيست و به همين جهت، از دشوارى هاى تأويل است ؛ زيرا چنين تطبيقى ، كار آسانى نيست و مى تواند تحت تأثير هوس ها و جهتگيرى هاى منفعت طلبانه قرار بگيرد و در نتيجه، مصداق، درست و دقيق، مشخّص نشود و حتّى كار به دشمنى و درگيرى بينجامد. از همين روست كه تأويل قرآن، كار هر كسى نيست و به تعبير قرآن، بايد از سوى خدا و يا راسخان در علم، انجام بگيرد و به همين جهت، پيامبر خدا به امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «تو همان طور كه براى تنزيل قرآن [و قبولاندن آن ]جهاد كردى، براى تأويل آن هم جهاد خواهى كرد». براى اطّلاع بيشتر در اين زمينه، ر . ك : الميزان في تفسير القرآن : ج 3 ص 44 _ 45؛ التمهيد : ج 4 ص 27 _ 49 .

ص: 280

عنه صلى الله عليه و آله :عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ أعلَمُ اُمَّتي ، وأَقضاهُم فيمَا اختَلَفوا فيهِ مِن بَعدي . (1)

عنه صلى الله عليه و آله_ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ :أنتَ تُؤَدّي عَنّي ، وتُسمِعُهُم صَوتي ، وتُبَيِّنُ لَهُم مَا اختَلَفوا فيهِ بَعدي. (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ في ذَمِّ اختِلافِ العُلَماءِ فِي الفُتيا وعَدَمِ الرُّجوعِ إلى إمامٍ يَعرِفُ القُرآنَ ويَقدِرُ عَلى حَلِّ مَا اختَلَفوا فيهِ مِنَ الحَقِّ _ :تَرِدُ عَلى أحَدِهِمُ القَضِيَّةُ في حُكمٍ مِنَ الأَحكامِ فَيَحكُمُ فيها بِرَأيِهِ ، ثُمَ تَرِدُ تِلكَ القَضِيَّةُ بِعَينِها عَلى غَيرِهِ فَيَحكُمُ فيها بِخِلافِ قَولِهِ ، ثُمَّ يَجتَمِعُ القُضاةُ بِذلِكَ عِندَ الإِمامِ الَّذي استَقضاهُم ، فَيُصَوِّبُ آراءَهُم جَميعا ، وإلهُهُم واحِدٌ ! ونَبِيُّهُم واحِدٌ ! وكِتابُهُم واحِدٌ ! أفَأَمَرَهُمُ اللّهُ _ سُبحانَهُ _ بِالاِختِلافِ فَأَطاعوهُ ، أم نَهاهُم عَنهُ فَعَصَوهُ. (3)

الكافي عن يونس بن يعقوب :كانَ عِندَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام جَماعَةٌ مِن أصحابِهِ ، مِنهُم حُمرانُ بنُ أعيَنَ ، ومُحَمَّدُ بنُ النُّعمانِ ، وهِشامُ بنُ سالِمٍ، وَالطَّيّارُ ، وجَماعَةٌ فيهِم هِشامُ بنُ الحَكَمِ وهُوَ شابٌّ . فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : يا هِشامُ ، ألا تُخبِرُني كَيفَ صَنَعتَ بِعَمرِو بنِ عُبَيدٍ ، وكَيفَ سأَلتَهُ ؟ فَقالَ هِشامٌ : يَا بنَ رَسولِ اللّهِ ، إنّي اُجِلُّكَ وأستَحييكَ ولا يَعمَلُ لِساني بَينَ يَدَيكَ . فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ : إذا أمَرتُكُم بِشَيءٍ فَافعَلوا . قالَ هِشامٌ : بَلغَني ما كانَ فيهِ عَمرُو بنُ عُبَيدٍ وجُلوسُهُ في مَسجِدِ البَصرَةِ ، فَعَظُم ذلِكَ عَلَيَّ فَخَرَجتُ إلَيهِ ، ودَخَلتُ البَصرَةَ يَومَ الجُمُعَةِ ، فَأَتَيتُ مَسجِدَ البَصرَةِ ، فَإِذا أنَا بِحَلقَةٍ كَبيرَةٍ فيها عَمرُو بنُ عُبَيدٍ ، وعَلَيهِ شَملَةٌ (4) سَوداءُ مُتَّزِرٌ بِها مِن صوفٍ ، وشَملَةٌ مُرتَدٍ بِها ، وَالنَّاسُ يَسأَلونَهُ ، فَاستَفرَجتُ النّاسَ فَأَفرَجوا لي ، ثُمَّ قَعَدتُ في آخِرِ القَومِ عَلى رُكبَتَيَّ ، ثُمَّ قُلتُ : أيُّهَا العالِمُ ، إنّي رَجُلٌ غَريبٌ تَأذَنُ لي في مَسأَلَةٍ ؟ فَقال لي : نَعَم ، فَقُلتُ لَهُ : ألَكَ عَينٌ ؟ فَقالَ : يا بُنَيَّ أيُّ شَيءٍ هذا مِنَ السُّؤالِ ؟ وشَيءٌ تَراهُ كَيفَ تَسأَلُ عَنهُ ؟ فَقُلتُ : هكَذا مَسأَلَتي ، فَقالَ : يا بُنَيَّ سَل وإن كانَت مَسأَلَتُكَ حَمقاءَ ، قُلتُ : أجِبني فيها ، قالَ لي : سَل . قُلتُ : ألَكَ عَينٌ ؟ قالَ : نَعَم ، قُلتُ : فَما تَصنَعُ بِها ؟ قالَ : أرى بِهَا الأَلوانَ وَالأَشخاصَ ، قُلتُ : فَلَكَ أنفٌ ؟ قالَ : نَعَم ، قُلتُ : فَما تَصنَعُ بِهِ ؟ قالَ : أشُمُّ بِهِ الرَّائِحَةَ ، قُلتُ : ألَكَ فَمٌ ؟ قالَ : نَعَم ، قُلتُ : فَما تَصنَعُ بِهِ ؟ قالَ : أذوقُ بِهِ الطَّعمَ ، قُلتُ : فَلَكَ اُذُنٌ ؟ قالَ : نَعَم ، قُلتُ : فَما تَصنَعُ بِها ؟ قالَ : أسمَعُ بِها الصَّوتَ ، قُلتُ : ألَكَ قَلبٌ ؟ قالَ : نَعَم ، قُلتُ : فَما تَصنَعُ بِهِ ؟ قالَ : اُمَيِّزُ بِهِ كُلَّما وَرَدَ عَلى هذهِ الجَوارحِ (5) وَالحَواسِّ ، قُلتُ : أوَلَيسَ في هذِهِ الجَوارِحِ غِنىً عَنِ القَلبِ ؟ فَقالَ : لا ، قُلتُ : وكَيفَ ذلِكَ وهِيَ صَحيحَةٌ سَليمَةٌ ؟ قالَ : يا بُنَيَّ إنَّ الجَوارِحَ إذا شَكَّت في شَيءٍ شَمَّتهُ أو رَأَتهُ أو ذاقَتهُ أو سَمِعَتهُ ، رَدَّتهُ إلَى القَلبِ ؛ فَيَستَيقِنُ اليَقينَ ويُبطِلُ الشَّكَّ . قالَ هِشامٌ : فَقُلتُ لَهُ : فَإِنَّما أقامَ اللّهُ القَلبَ لِشَكِّ الجَوارِحِ ؟ قالَ : نَعَم ، قُلتُ : لابُدّ مِنَ القَلبِ وإلّا لَم تَستَيقِنِ الجَوارِحُ ؟ قالَ : نَعَم ، فَقُلتُ لَهُ : يا أَبا مَروانَ ، فَاللّهُ تَبارَكَ وتَعالى لَم يَترُك جَوارِحَكَ حَتّى جَعَلَ لَها إماما يُصَحِّحُ لَها الصَّحيحَ ويَتَيَقَّنُ بِهِ ما شَكَّ فيهِ ، ويَترُكُ هذَا الخَلقَ كُلَّهُم في حَيرَتِهِم وشَكِّهِم وَاختِلافِهِم ، لا يُقيمُ لَهُم إماما يَرُدّونَ إلَيهِ شَكَّهُم وحَيرَتَهُم ، ويُقيمُ لَكَ إماما لِجَوارِحِكَ تَرُدُّ إلَيهِ حَيرَتَكَ وَشَكَّكَ ؟! قالَ : فَسَكَتَ ولَم يَقُل لي شَيئا . ثُمَّ التَفَتَ إلَيَّ فَقالَ لي : أنتَ هِشامُ بنُ الحَكَمِ ؟ فَقُلتُ : لا ، قالَ : أمِن جُلَسائِهِ ؟ قُلتُ : لا ، قالَ : فَمِن أينَ أنتَ ؟ قالَ : قُلتُ : مِن أهلِ الكوفَةِ . قال : فَأَنتَ إذا هُوَ ، ثُمَّ ضَمَّني إلَيهِ ، وأَقعَدَني في مَجلِسِهِ وزالَ عَن مَجلِسِهِ وما نَطَق حَتّى قُمتُ . قالَ : فَضَحِكَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام وقالَ : يا هِشامُ ، مَن عَلَّمَكَ هذا ؟ قُلتُ : شَيءٌ أخَذتُهُ مِنكَ وَألَّفتُهُ. (6) فَقالَ : هذا وَاللّهِ مَكتوبٌ في صُحُفِ إبراهيمَ وموسى عليهماالسلام. (7)

.


1- .الإرشاد : ج 1 ص 33 عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 40 ص 144 ح 49 وراجع : الاحتجاج : ج 1 ص 310 ح 53 والسنن الكبرى : ج 10 ص 455 ح21296 .
2- .حلية الأولياء : ج 1 ص 63 الرقم 4 ، المناقب للخوارزمي : ص 85 ح 75 ؛ اليقين : ص 167 كلّها عن أنس ، بحار الأنوار : ج 40 ص 15 ح 30 وراجع : الأمالي للصدوق : ص 580 ح 796 وتفسير العيّاشي : ج 2 ص 262 ح 39 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 18 ، الاحتجاج : ج 1 ص 620 ح 142 ، الصراط المستقيم : ج 3 ص 182 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 284 ح 1 .
4- .الشَّمْلَةُ : هو كساءٌ يُتَغَطّى به ، ويُتَلفَّفُ فيه (النهاية : ج 2 ص 501 «شمل») .
5- .جَوارِحُ الإنسان : أعضاؤه التي يكتسب بها (الصحاح : ج 1 ص 358 «جرح») .
6- .المُوَلَّفُ : ما جمع من أجزاء مختلفة ورتّب ترتيبا قُدّم فيه ما حَقُّه أن يُقَدَّم ، واُخّر فيه ما حقُّه أن يُؤخّر (مفردات ألفاظ القرآن : ص 81 «ألف») .
7- .الكافي : ج 1 ص 169 ح 3 ، كمال الدين : ص 207 ح 23 ، علل الشرائع : ص 193 ح 2 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 6 ح 11 .

ص: 281

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :علىّ بن ابى طالب ، داناترين فرد امّت من، و داناترينِ آنان به داورى در هر چيزى است كه پس از من ، در آن اختلاف كنند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به على عليه السلام _ :تو از جانب من ، ادا[ى مأموريت] مى كنى و صداى مرا به گوش آنان مى رسانى، و آنچه را پس از من ، در آن اختلاف كنند ، برايشان روشن مى گردانى.

امام على عليه السلام_ در نكوهش اختلاف فتواى عالمان و مراجعه نكردن به امامى كه قرآن را مى شناسد و قادر به حلّ اختلاف آنان و روشن نمودن حقيقت است _ :داورى در حكمى از احكام ، نزدِ يكى از آنان برده مى شود و او در آن ، طبق رأى خود، حكم مى دهد. سپس همان دعوا را نزد ديگرى مى برند و او درست بر خلاف رأىِ اوّلى حكم مى دهد. آن گاه ، همان دعوا را نزد پيشوايى كه آنان را به قضاوت گماشته است ، مى برند و او نظر همه آنان را تأييد مى كند. اين در حالى است كه خدايشان يكى است، پيامبرشان يكى است، و كتابشان يكى! آيا خداوند پاك ، آنان را به اختلاف، فرمان داده است و آنها از فرمان او اطاعت كرده اند؟! يا آنها را از اختلاف، نهى كرده است و آنها نافرمانى اش كرده اند؟!

الكافى_ به نقل از يونس بن يعقوب _ :جمعى از اصحاب امام صادق عليه السلام ، از جمله : حُمران بن اَعيَن و محمّد بن نُعمان و هِشام بن سالم و طيّار ، خدمت امام صادق عليه السلام بودند و جمع ديگرى نيز حضور داشتند و هشام بن حكم _ كه جوان بود _ در ميان آنان بود. امام صادق عليه السلام فرمود: «اى هشام! به من گزارش نمى دهى كه با عمرو بن عُبَيد، چه كردى و از او چه پرسيدى؟». هشام گفت: اى فرزند پيامبر خدا! هيبت شما مرا مى گيرد و از شما شرم دارم و زبانم در برابرتان بند مى آيد. امام صادق عليه السلام فرمود: «وقتى به شما دستورى مى دهم ، اجرا كنيد». هشام گفت: از وضعيت عمرو بن عبيد و مجلس درس او در مسجد بصره ، خبردار شدم. اين امر ، بر من گران آمد و به سوى او ره سپار شدم و روز جمعه به بصره رسيدم و به مسجد بصره رفتم. ديدم جمع بسيارى بر گرد عمرو بن عبيد حلقه زده اند و او پاى جامه پشمىِ سياهى به پا و ردايى به تن داشت و مردم از وى پرسش مى كردند. من از مردم، راه خواستم . برايم راه باز كردند و من رفتم و در انتهاى جمعيت ، دو زانو نشستم . آن گاه گفتم: اى مرد دانشمند! من مردى غريبم. اجازه مى دهى سؤالى بپرسم؟ گفت: آرى. گفتم: تو چشم دارى؟ گفت: پسرم! اين چه سؤالى است؟ چيزى را كه مى بينى ، چگونه در باره اش مى پرسى؟ گفتم: سؤال من ، همين گونه است. گفت: بپرس ، پسرم! هر چند پُرسشت احمقانه است. گفتم: پاسخ سؤالم را بده. گفت: بپرس. گفتم: آيا چشم دارى؟ گفت: آرى. گفتم: با آن ، چه مى كنى؟ گفت: با آن ، رنگ ها و اشخاص را مى بينم. گفتم: آيا بينى دارى؟ گفت: آرى. گفتم: با آن ، چه مى كنى؟ گفت: با آن ، بوها را استشمام مى كنم. گفتم: آيا دهان دارى؟ گفت: آرى. گفتم: با آن، چه مى كنى؟ گفت: با آن ، مزه ها را مى چشم. گفتم: آيا گوش دارى؟ گفت: آرى. گفتم: با آن ، چه مى كنى؟ گفت: با آن ، صدا را مى شنوم. گفتم: آيا دل دارى؟ گفت: آرى. گفتم: با آن، چه مى كنى؟ گفت: به وسيله آن، آنچه را بر اين اندام ها و حواس، وارد مى شود، تمييز مى دهم. گفتم: آيا با وجود اين اندام ها ، از دل، بى نيازى نيست؟ گفت: نه. گفتم: چگونه نه، در حالى كه اين اندام ها صحيح و سالم هستند؟ گفت: پسرم! اين اندام ها هر گاه در چيزى كه بوييده يا ديده يا چشيده و يا شنيده اند ، شك كنند ، آن را به دل، ارجاع مى دهند و دل ، يقين حاصل مى كند و شك را از بين مى برد. به او گفتم: پس خداوند ، دل را در حقيقت، براى [رفع] شكّ اندام ها گذاشته است؟ گفت: آرى. گفتم: پس وجود دل ، لازم است وگر نه ، اندام ها به يقين نمى رسند؟ گفت: آرى. به او گفتم: اى ابو مروان! پس خداوند _ تبارك و تعالى _ كه اندام هاى تو را به حال خود رها نكرده _ بلكه براى آنها پيشوايى قرار داده است تا بر دريافت هاى صحيحِ آنها صحّه بگذارد و به آنچه در آن شك شده است ، يقين كند _ [آيا] اين همه مخلوق را در سرگردانى و شك و اختلاف ، رها مى سازد و برايشان پيشوايى كه شك و سرگردانى شان را به او ارجاع دهند ، قرار نمى دهد، در صورتى كه براى اندام هاى تو، پيشوايى قرار داده است تا سرگردانى و شكّ خود را به او ارجاع دهى؟! عمرو، خاموش ماند و چيزى به من نگفت. سپس رو به من كرد و گفت: تو هشام بن حَكَمى؟ گفتم: خير. گفت: از همنشينان اويى؟ گفتم: خير. گفت: پس اهل كجايى؟ گفتم: از اهالى كوفه. گفت: پس تو ، خود او هستى. آن گاه ، مرا در آغوش كشيد و به جاى خود نشانيد و خودش از جايش برخاست و تا زمانى كه من نشسته بودم ، ديگر سخنى نگفت. [با شنيدن سخنان هشام ،] امام صادق عليه السلام خنديد و فرمود: «اى هشام! اين مطالب را چه كسى به تو آموخته است؟». هشام گفت: مطالبى است كه از خود شما آموخته بودم و آنها را به هم ربط دادم. امام فرمود: «به خدا سوگند كه اين مطلب ، در كتاب هاى ابراهيم عليه السلام و موسى عليه السلام نوشته است».

.

ص: 282

. .

ص: 283

. .

ص: 284

الكافي عن سدير :قُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام : إنّي تَرَكتُ مَوالِيَكَ مُختَلِفينَ يَتَبَرَّأُ بَعضُهُم مِن بَعضٍ . قالَ : فَقالَ : وما أنتَ وذاكَ ، إنَّما كُلِّفَ النّاسُ ثَلاثَةً : مَعرِفَةَ الأَئِمَّةِ ، وَالتَّسليمَ لَهُم فيما وَرَدَ عَلَيهِم ، وَالرَّدَّ إلَيهِم فيمَا اختَلَفوا فيهِ. (1)

الإمام الصادق عليه السلام_ لِبَعضِ أصحابِهِ ، وقَد أشارَ إلَى ابنِهِ الإِمامِ الكاظِمِ عليه السلام _ :هؤُلاءِ وُلدي ، وهذا سَيِّدُهُم . . . وقَد عُلِّمَ الحُكمَ وَالفَهمَ وَالسَّخاءَ ، وَالمَعرِفَةَ بِما يَحتاجُ إلَى النّاسُ ، ومَا اختَلَفوا فيهِ مِن أمرِ دينِهِم ودُنياهُم ، وفيهِ حُسنُ الخُلُقِ وحُسنُ الجَوابِ ، وهُوَ بابٌ مِن أبوابِ اللّهِ عز و جل . (2)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 390 ح 1 ، بصائر الدرجات : ص 523 ح 20 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 202 ح 74 .
2- .الكافي : ج 1 ص 314 ح 14 ، إعلام الورى : ج 2 ص 47 و فيه «الجوار» بدل «الجواب» وكلاهما عن يزيد بن سليط ، بحار الأنوار : ج 50 ص 25 ح17 .

ص: 285

الكافى_ به نقل از سَدير _ :به امام باقر عليه السلام گفتم: من دوستدارانِ شما را در حالى ترك كردم [و خدمت شما آمدم] كه با هم اختلاف داشتند و از يكديگر بيزارى مى جستند . فرمود: «تو را با اين امر، چه كار؟! مردم، در حقيقت، سه وظيفه دارند: شناخت امامان، و تسليم آنها بودن در آنچه بر ايشان وارد مى شود، و ارجاع اختلافات خود به آنان».

امام صادق عليه السلام_ به يكى از يارانش، با اشاره به فرزندش امام كاظم عليه السلام _ :اينان فرزندان من هستند و اين ، سَرور آنهاست... . به او حُكم (قضاوت) و فهم و سخاوت و شناختِ آنچه مردم بِدان نياز دارند و آنچه در آن اختلاف مى كنند، از امور دين و دنياشان، تعليم داده شده است. اخلاقش نيكوست و نيكو پاسخ مى دهد، و او درى از درهاى خداوند عز و جل است.

.

ص: 286

4 / 5وِقايَةُ الدّينِ مِنَ التَّحريفِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ في كُلِّ خَلَفٍ مِن اُمَّتي عَدلاً مِن أهلِ بَيتي ، يَنفي عَن هذَا الدّينِ تَحريفَ الغالينَ وانتِحالَ المُبطِلينَ وتَأويلَ الجاهِلينَ . وإنَّ أئِمَّتَكُم قادَتُكُم إلَى اللّهِ عَزَّوجَلَّ ، فَانظُروا بِمَن تَقتَدونَ في دينِكُم وصَلاتِكُم . (1)

كمال الدين عن عمّار بن موسى الساباطيّ عن الإمام الصادق عليه السلام ، قالَ :سَمِعتُهُ وهُوَ يَقولُ : لَم تَخلُ الأَرضُ مُنذُ كانَت ، مِن حُجَّةٍ ، عالِمٍ يُحيي فيها ما يُميتونَ مِنَ الحَقِّ . ثُمَّ تَلا هذِهِ الآيَةَ : «يُرِيدُونَ لِيُطْفِئواْ نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ» (2) . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ لا يَدَعُ الأَرضَ إلّا وفيها عالِمٌ يَعلَمُ الزِّيادَةَ وَالنُّقصانَ ، فَإِذا زادَ المُؤمِنونَ شَيئا رَدَّهُم ، وإِذا نَقَصوا أكمَلَهُ لَهُم ، فَقالَ : «خُذوهُ كامِلاً» ، ولَولا ذلِكَ لَالتَبَسَ عَلَى المُؤمِنينَ أمرُهُم ، ولَم يُفرَّق بَينَ الحَقِّ وَالباطِلِ. (4)

.


1- .كمال الدين : ص 221 ح 7 عن أبي الحسن الليثيّ عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام وراجع : قرب الإسناد : ص 77 ح 250 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 1 ص 245 ، كنز الفوائد : ج 1 ص 330 .
2- .الصفّ : 8 .
3- .كمال الدين : ص 221 ح 4 ، بصائر الدرجات : ص 487 ح 17 عن مصدّق بن صدقة نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 37 ح 65 .
4- .علل الشرائع : ص 195 ح 4 ، الإمامة والتبصرة : ص 161 ح 11 ، الاختصاص : ص 288 وفيه «يُفرِّقوا» بدل «يُفرِّق» وكلّها عن أبي بصير ، بحارالأنوار : ج 23 ص 21 ح 19 .

ص: 287

4 / 5 حفظ دين از تحريف

4 / 5حفظ دين از تحريفپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در هر نسلى از امّت من، دادگرى از اهل بيت من حضور دارد كه تحريف زياده روى كنندگان، در لباس دين در آمدنِ مُبْطلان و تأويل جاهلان را از اين دين، دور مى كند. امامان شما، همان راهبران شما به سوى خداوند عز و جل هستند. پس بنگريد كه در دين و نماز خود، به چه كسانى اقتدا مى كنيد؟

كمال الدين_ به نقل از عمّار بن موسى ساباطى _ :از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد: «زمين تا بوده ، از حجّتى عالِم كه آنچه را [مردم] از حق مى ميرانند ، در آن احيا كند، خالى نبوده است». ايشان سپس اين آيه را تلاوت فرمود: «مى خواهند نور خدا را با دهان هاى خود، خاموش كنند؛ امّا خدا نورش را كامل خواهد گردانيد ، اگرچه كافران، خوش نداشته باشند» .

امام صادق عليه السلام :خداوند، هيچ گاه زمين را از عالِم آگاه به فزونى و كاستى ، خالى نمى گذارد، تا اگر مؤمنان، چيزى [بر دين] افزودند ، مانع آنان شود و اگر كاستند ، آن را برايشان كامل گردانَد، و فرمود: «آن را كامل بگيريد»، و اگر چنين نبود ، بى گمان ، مؤمنان در امور خود، دچار شبهه مى شدند و حق از باطل، تشخيص داده نمى شد.

.

ص: 288

عنه عليه السلام :إنَّ الأَرضَ لا تَخلو إلّا وفيها إمامٌ ، كَيما إن زادَ المُؤمِنونَ شَيئا رَدَّهُم ، وإن نَقَصوا شَيئا أتَمَّهُ لَهُم. (1)

ج _ الحِكمَةُ التَّكوينِيَّةُ4 / 6بَقاءُ نِظامِ الأَرضِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :قالَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : لِيَأذَن بِحَربٍ مِنّي مَن آذى عَبدِيَ المُؤمِنَ ، وَليَأمَن غَضَبي مَن أكرَمَ عَبدِيَ المُؤمِنَ ، ولَو لَم يَكُن مِن خَلقي فِي الأَرضِ ما بَينَ المَشرِقِ وَالمَغرِبِ إلّا مُؤمِنٌ واحِدٌ مَعَ إمامٍ عادِلٍ ، لَاستَغنَيتُ بِهِما عَن جَميعِ ما خَلَقتُ في أرضي ، ولَقامَت سَبعُ سَماواتٍ وأَرَضينَ بِهِما ، وجَعَلتُ لَهُما مِن إيمانِهِما اُنسا لا يَحتاجانِ إلى اُنسٍ سِواهُما. (2)

الإمام الحسن عليه السلام :خَطَبَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَوما ، فَقالَ بَعدَ ما حَمِدَ اللّهَ وأَثنى عَلَيهِ : مَعاشِرَ النّاسِ كَأَنّي اُدعى فَاُجيبُ ، وإِنّي تارِكٌ فيكُمُ الثِّقلَينِ : كِتابَ اللّهِ وعِترَتي أهلَ بَيتي ، ما إن تَمَسَّكتُم بِهِما لَن تَضِلّوا ، فَتَعَلَّموا مِنهُم ولا تُعَلِّموهُم ، فَإِنَّهُم أعلَمُ مِنكُم ، لا تَخلُو الأَرضُ مِنهُم ، ولَو خَلَت إذا لَساخَت (3) بِأَهلِها. (4)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 178 ح 2 ، الغيبة للنعماني : ص 138 ح 3 ، علل الشرائع : ص 199 ح 23 وفيهما «عالم» بدل «إمام» وكلّها عن إسحاق بن عمّار ، بحارالأنوار : ج 23 ص 27 ح 37 .
2- .مشكاة الأنوار : ص 494 ح 1648 ، عدّة الداعي : ص 182 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام ، الكافي : ج 2 ص 350 ح 1 عن هشام بن سالم عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 75 ص 152 ح 22 .
3- .ساخت بهم الأرض : انخسفت (لسان العرب : ج 3 ص 27 «سيخ») .
4- .كفاية الأثر : ص 163 عن حسين بن حسن ، بحار الأنوار : ج 36 ص 338 ح 201 ؛ ينابيع المودّة : ج 1 ص 73 ح 9 نقلاً عن المناقب عن عبد اللّه بن الحسن المثنى عن أبيه عنه عليه السلام بزيادة «وإنّهما لن يفترقا حتّى يردا عليّ الحوض» بعد «لن تضلّوا» .

ص: 289

ج - حكمت تكوينى
4 / 6 بقاى نظام زمين

امام صادق عليه السلام :زمين هيچ گاه ، از وجود امام، خالى نيست، تا اگر مؤمنان چيزى افزودند ، مانع آنان شود و اگر چيزى كاستند ، آن را برايشان كامل گردانَد.

ج _ حكمت تكوينى4 / 6بقاى نظام زمينپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند _ تبارك و تعالى _ فرمود: «هر كس بنده مؤمنِ مرا بيازارد، [بگو ]با من اعلام جنگ دهد، و هر كس بنده مؤمنِ مرا گرامى بدارد ، [بگو] از خشم من ، در امان است . اگر در سراسر زمين، از مشرق تا مغرب، جز يك مؤمن با يك پيشواى دادگر نبود ، من با آن دو ، از همه آنچه در زمينم آفريده ام ، بى نيازى مى جستم، و به [بركتِ] آن دو ، هفت آسمان و زمين برپا مى شدند و از ايمان آن دو ، برايشان مايه اُنسى قرار مى دادم كه به انيسى جز آن ، نياز نمى داشتند».

امام حسن عليه السلام :روزى پيامبر خدا سخنرانى نمود و پس از سپاس و ستايش خداوند، فرمود: «اى مردم! گويا من فرا خوانده مى شوم و [دعوت حق را ]اجابت مى كنم. من [مى روم و] در ميان شما ، دو گران بها بر جاى مى گذارم: كتاب خدا و عترتم ، يعنى اهل بيتم. تا وقتى كه به اين دو ، چنگ زنيد ، هرگز گم راه نمى شويد. پس، از آنان بياموزيد و به آنان نياموزيد؛ زيرا آنان ، از شما داناترند. زمين، هيچ گاه ، از وجود آنان خالى نمى شود، كه اگر خالى شود ، در آن صورت ، ساكنان خود را فرو مى بلعد».

.

ص: 290

علل الشرائع عن جابر بن يزيد الجعفي :قُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ الباقِرِ عليه السلام : لِأَيِّ شَيءٍ يُحتاجُ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله وَالإِمامِ عليه السلام ؟ فَقالَ : لِبَقاءِ العالَمِ عَلى صَلاحِهِ ، وذلِكَ أنَّ اللّهَ عز و جل يَرفَعُ العَذابَ عَن أهلِ الأَرضِ إذا كانَ فيها نَبِيٌّ أو إمامٌ. (1)

الإمام الباقر عليه السلام_ لِيَزيدَ الكُناسِيِّ _ :لَيسَ تَبقَى الأَرضُ _ يا أَبا خالِدٍ _ يَوما واحِدا بِغَيرِ حُجَّةٍ للّهِِ عَلَى النّاسِ ، مُنذُ يَومِ خَلَقَ اللّهُ آدَمَ عليه السلام وأَسكَنَهُ الأَرضَ. (2)

عنه عليه السلام :لَو بَقِيَتِ الأَرضُ يَوما بِلا إمامٍ مِنّا لَساخَت بِأَهلِها ، ولَعَذَّبَهُمُ اللّهُ بِأَشَدِّ عَذابِهِ ، إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى جَعَلَنا حُجَّةً في أرضِهِ ، وأَمانا فِي الأَرضِ لِأَهلِ الأَرضِ ، لَم يَزالوا في أمانٍ مِن أن تَسيخَ بِهِمُ الأَرضُ مادُمنا بَينَ أظهُرِهِم ، فَإِذا أرادَ اللّهُ أن يُهلِكَهُم ثُمَّ لا يُمهِلُهُم ولا يُنظِرُهُم ، ذَهَبَ بِنا مِن بَينِهِم ورَفَعَنا إلَيهِ ، ثُمَّ يَفعَلُ اللّهُ ما شاءَ وَأَحَبَّ. (3)

عنه عليه السلام :لَو أنَّ الإِمامَ رُفِعَ مِنَ الأَرضِ ساعَةً ، لَماجَت بِأَهلِها كَما يَموجُ البَحرُ بِأَهلِهِ. (4)

عنه عليه السلام :لا تَبقَى الأَرضُ بِغَيرِ إمامٍ ، ظاهِرٍ أو باطِنٍ. (5)

.


1- .علل الشرائع : ص 123 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 19 ح 14 .
2- .الكافي : ج 1 ص 383 ح 1 ، كمال الدين : ص 233 ح 39 بزيادة «ولم تبق» بعد «على الناس» وكلاهما عن يزيد الكناسي ، علل الشرائع : ص 197 ح11 عن أبي حمزة نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 43 ح 86 .
3- .كمال الدين : ص 204 ح 14 ، الاُصول الستّة عشر : ص 140 ح 41 ، دلائل الإمامة : ص 436 ح 407 كلّها عن عمرو بن ثابت عن أبيه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 37 ح 64 .
4- .الكافي : ج 1 ص 179 ح 12 ، كمال الدين : ص 202 ح 3 و ص 203 ح 9 ، الغيبة للنعماني : ص 139 ح 10 وفيه «لساخت بأهلها وماجت» بدل«لماجت» وكلّها عن أبي هراسة ، بحار الأنوار : ج 23 ص 34 ح 56 .
5- .علل الشرائع : ص 197 ح 12 ، الإمامة والتبصرة : ص 162 ح 14 كلاهما عن محمّد بن مسلم ، بحار الأنوار : ج 23 ص 23 ح 26 .

ص: 291

علل الشرائع_ به نقل از جابر بن يزيد جُعفى _ :به امام باقر عليه السلام گفتم : به چه دليل ، به پيامبر و امام نياز است؟ فرمود: «براى اين كه جهان ، سالم بماند؛ زيرا هر گاه ، پيامبر يا امامى در زمين باشد ، خداوند عز و جل عذاب را از اهل آن، دور مى كند».

امام باقر عليه السلام_ به يزيد كُناسى _ :اى ابو خالد! از روزى كه خداوند ، آدم عليه السلام را آفريد و او را در زمين ساكن كرد، حتّى يك روز ، زمين بدون حجّت خدا بر مردم ، نبوده است.

امام باقر عليه السلام :زمين اگر يك روز هم بدون امامى از ما باشد ، اهل خود را فرو مى بلعد، و خداوند، آنان را به سخت ترين عذاب خود ، عذاب مى كند. خداوند _ تبارك و تعالى _ ما را حجّت در زمينش و مايه امان اهل زمين قرار داده است و تا زمانى كه ما در ميان آنان باشيم ، از اين كه زمين فرو ببلعدشان ، در امان اند، و هر گاه خداوند بخواهد هلاكشان كند و مهلت و فرصتشان ندهد، ما را از ميان آنها به سوى خويش بالا مى بَرد . آن گاه ، آنچه بخواهد و دوست داشته باشد ، انجام مى دهد.

امام باقر عليه السلام :اگر لحظه اى ، وجود امام از زمين برداشته شود ، زمين، اهل خود را همان گونه به لرزه مى اندازد كه امواج دريا ، دريانشينان را.

امام باقر عليه السلام :زمين ، هيچ گاه بدون امام، آشكار يا پنهان، نيست.

.

ص: 292

عنه عليه السلام_ في وَصفِ الأَئِمَّةِ عليهم السلام _ :جَعَلَهُمُ اللّهُ عز و جل أركانَ الأَرضِ أن تَميدَ (1) بِأَهلِها ، وعُمُدَ الإِسلامِ ، ورابِطَةً عَلى سَبيلِ هُداهُ. (2)

الإمام الصادق عليه السلام_ أيضا _ :جَعَلَهُمُ اللّهُ أركانَ الأَرضِ أن تَميدَ بِهِم ، وَالحُجَّةَ البالِغَةَ عَلى مَن فَوقَ الأَرضِ ومَن تَحتَ الثَّرى. (3)

عنه عليه السلام_ في زِيارَةِ الإِمامِ الحُسَينِ عليه السلام _ :بِكُم فَتَحَ اللّهُ ، وبِكُم يَختِمُ اللّهُ ، وبِكُم يَمحو ما يَشاءُ وبِكُم يُثبِتُ ، وبِكُم يَفُكُّ الذُّلَّ مِن رِقابِنا ، وبِكُم يُدرِكُ اللّهُ تِرَةَ كُلِّ مُؤمِنٍ يَطلُبُ بِها . وبِكُم تُنبِتُ الأَرضُ أشجارَها ، وبِكُم تُخرِجُ الأَشجارُ أثمارَها ، وبِكُم تُنزِلُ السَّماءُ قَطرَها ورِزقَها ، وبِكُم يَكشِفُ اللّهُ الكُرَبَ ، وبِكُم يُنَزِّلُ اللّهُ الغَيثَ ، وبِكُم تَسيخُ (4) الأَرضُ الَّتي تَحمِلُ أبدانَكُم ، وتَستَقِرُّ جِبالُها عَن (5) مَراسيها . إرادَةُ الرَبِّ في مَقاديرِ اُمورِهِ تَهبِطُ إلَيكُم وتَصدُرُ مِن بُيوتِكُم. (6)

.


1- .مادَ يَميدُ : إذا مَالَ وتحرَّكَ (النهاية : ج 4 ص 379 «ميد») .
2- .الكافي : ج 1 ص 198 ح 3 ، بصائر الدرجات : ص 199 ح 1 كلاهما عن أبي الصامت الحلواني وفيه «عهد الإسلام» بدل «عمد الإسلام» و ص 200 ح2 وليس فيه «وعمد الإسلام» ، الاختصاص : ص 21 عن المفضّل بن عمر عن الإمام الصادق عليه السلام وليس فيه ذيله من «وعمد الإسلام»، بحار الأنوار : ج25 ص354 ح3.
3- .الكافي : ج 1 ص 197 ح 2 ، الأمالي للطوسي : ص 206 ح 252 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 314 ح 5 و ليس فيهما «أن تميد بهم» وكلّها عن سعيد الأعرج ، الاختصاص : ص 21 عن المفضّل بن عمر وفيه «بأهلها» بدل «بهم» ، بصائر الدرجات : ص 199 ح 1 عن أبي الصامت الحلواني عن الإمام الباقر عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 25 ص 352 ح 1 .
4- .ساخ الشيءُ سَيَخانا : رَسَخَ (لسان العرب : ج 3 ص 27 «سيخ») . وفي سائر المصادر : «تسبّح» بدل «تسيخ» .
5- .«عن» هنا للاستعلاء بمعنى «على» .
6- .الكافي : ج 4 ص 576 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 55 ح 131 ، كامل الزيارات : ص 365 ح 618 كلّها عن الحسين بن ثوير وفيهما «تستقلّ» بدل«تستقرّ» ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 596 ح 3199 و ليس فيه ذيله من «وتستقرّ جبالها . . .» ، بحار الأنوار : ج 101 ص 153 ح 3 .

ص: 293

امام باقر عليه السلام_ در وصف امامان عليهم السلام _ :خداوند عز و جل ، آنان را پايه هاى زمين قرار داد تا [زمينْ ]ساكنان خود را نلرزانَد، و ستون هاى اسلام و پاسداران راه راستش قرارشان داد.

امام صادق عليه السلام_ نيز در وصف امامان عليهم السلام _ :خداوند ، آنان را اركان زمين قرار داد تا [زمينْ] ساكنانش را نجنبانَد، و حجّتِ رسا بر كسانى [قرارشان داد ]كه روى زمين و زير زمين اند (زنده يا مُرده اند).

امام صادق عليه السلام_ در زيارت امام حسين عليه السلام _ :خداوند، با شما آغاز كرد و با شما پايان مى دهد و به واسطه شما ، آنچه را بخواهد ، محو مى سازد و به واسطه شما ، ثبت مى كند و به واسطه شما ، طوق خوارى را از گردن هاى ما مى گشايد و به واسطه شما ، انتقام خون هر مؤمنى را كه طالب آن است ، مى ستاند. و زمين، به واسطه شما ، درختانش را مى رويانَد، و درختان به واسطه شما ، ميوه مى دهند و آسمان، به واسطه شما ، باران و روزى اش را فرو مى فرستد و خداوند، به واسطه شما ، اندوه را مى زدايد و به واسطه شما ، خداوند باران را فرو مى بارد و زمينى كه پيكرهايتان را حمل مى كند، به واسطه شما استوار مى ماند و كوه هايش بر لنگرگاه هايشان قرار مى گيرند. اراده خداوند در مقدّرات امورش ، به سوى شما فرود مى آيد و از خانه هاى شما صادر مى شود.

.

ص: 294

عنه عليه السلام :إنَّ الأَرضَ لا تَكونُ إلّا وفيها حُجَّةٌ ، إنَّهُ لا يُصلِحُ النّاسَ إلّا ذلِكَ ، ولا يُصلِحُ الأَرضَ إلّا ذلِكَ. (1)

عنه عليه السلام :لَولا مَن عَلَى الأَرضِ مِن حُجَجِ اللّهِ ، لَنَفَضَتِ الأَرضُ ما فيها وأَلقَت ما عَلَيها ، إنَّ الأَرضَ لا تَخلو ساعَةً مِنَ الحُجَّةِ. (2)

الكافي عن أبي حمزة [الثمالي] :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : أتَبقَى الأَرضُ بِغَيرِ إمامٍ؟ قالَ : لَو بَقِيَتِ الأَرضُ بِغَيرِ إمامٍ لَساخَت. (3)

كمال الدين عن سليمان الجعفري :سَأَلتُ أبَا الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام فَقُلتُ : أتَخلُو الأَرضُ مِن حُجَّةٍ ؟ فَقالَ : لَو خَلَت مِن حُجَّةٍ طَرفَةَ عَينٍ لَساخَت بِأَهلِها. (4)

الكافي عن محمّد بن الفضيل عن الإمام الرضا عليه السلام ، قال:قُلتُ لَهُ : أتَبقَى الأَرضُ بِغَيرِ إمامٍ ؟ قالَ : لا . قُلتُ : فَإِنّا نُرَوّى عَن أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام أنَّها لا تَبقى بِغَيرِ إمامٍ إلّا أن يَسخَطَ اللّهُ تَعالى عَلى أهلِ الأَرضِ أو عَلَى العِبادِ . فَقالَ : لا ، لا تَبقى ، إذا لَساخَت. (5)

.


1- .المحاسن : ج 1 ص 366 ح 793 عن زياد العطّار ، كمال الدين : ص 203 ح 7 نحوه، بصائر الدرجات : ص 486 ح 9 كلاهما عن الحسن بن زياد العطّار ، بحار الأنوار : ج 23 ص 51 ح 101 .
2- .كمال الدين : ص 202 ح 4 عن زرارة بن أعين ، بحار الأنوار : ج 23 ص 34 ص 57 .
3- .الكافي : ج 1 ص 179 ح 10 ، الغيبة للطوسي : ص 220 ح 182 ، كمال الدين : ص 201 ح 1 وفيهما «ساعة لساخت» ، علل الشرائع : ص 196 ح 5 وص 198 ح 16 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 28 ح 40 .
4- .كمال الدين : ص 204 ح 15 ، علل الشرائع : ص 199 ح 21 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 272 ح 4 عن سليمان بن جعفر الحميري ، مختصر بصائرالدرجات : ص 8 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 29 ح 43 .
5- .الكافي : ج 1 ص 179 ح 11 ، كمال الدين : ص 202 ح 2 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 272 ح 2 ، علل الشرائع : ص 197 ح 15 نحوه وكلاهما عن أحمد بن عمر الخلّال ، بحار الأنوار : ج 23 ص 24 ح 29 .

ص: 295

امام صادق عليه السلام :زمين ، هيچ گاه بدون حجّت نيست. مردم را به سامان نمى دارد ، مگر حجّت، و زمين را به سامان نمى آورَد ، مگر حجّت.

امام صادق عليه السلام :اگر نبود وجود حجّت هاى خداوند در روى زمين، زمين، آنچه را درون آن است ، مى لرزانْد و آنچه را روى آن است ، فرو مى افكنْد. زمين ، لحظه اى از حجّت، خالى نمى شود.

الكافى_ به نقل از ابو حمزه ثمالى _ :به امام صادق عليه السلام گفتم: آيا زمين بدون امامى مى ماند؟ فرمود: «اگر زمين بدون امامى باشد ، در هم فرو مى ريزد».

كمال الدين_ به نقل از سليمان جعفرى _ :از امام رضا عليه السلام پرسيدم و گفتم: آيا زمين ، از حجّت، خالى مى ماند؟ فرمود: «اگر [به اندازه] چشم بر هم زدنى ، از حجّت خالى شود ، اهل خود را فرو مى بلعد».

الكافى_ به نقل از محمّد بن فُضَيل _ :به امام رضا عليه السلام گفتم: آيا زمين ، از وجود امام، خالى مى ماند؟ فرمود: «خير». گفتم: از امام صادق عليه السلام برايمان روايت مى شود كه: «زمين ، بدون امام نمى مانَد ، مگر آن كه خداوند متعال، بر اهل زمين يا بر بندگان ، خشم گرفته باشد». امام رضا عليه السلام فرمود: «خير، نمى ماند؛ زيرا در آن صورت ، فرو مى ريزد».

.

ص: 296

4 / 7الهِدايَةُ الباطِنِيَّةُكمال الدين عن جابر :قُلتُ لَهُ [لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ] : يا رَسولَ اللّهِ ، فَهَل يَقَعُ لِشيعَتِهِ [القائِمِ عليه السلام ]الاِنتِفاعُ بِهِ في غَيبَتِهِ ؟ فَقالَ صلى الله عليه و آله : إي وَالَّذي بَعَثَني بِالنُّبُوَّةِ ، إنَّهُم يَستَضيئونَ بِنُورِهِ ويَنتَفِعونَ بِوِلايَتِهِ في غَيبَتِهِ ، كَانتِفاعِ النّاسِ بِالشَّمسِ وإن تَجَلَّلَها (1) سَحابٌ. (2)

كمال الدين عن سليمان بن مهران الأعمش :قُلتُ لِلصّادِقِ عليه السلام : فَكَيفَ يَنتَفِعُ النّاسُ بِالحُجَّةِ الغائِبِ المَستورِ ؟ قالَ : كَما يَنتَفِعونَ بِالشَّمسِ إذا سَتَرَهَا السَّحابُ. (3)

الكافي عن أبي خالد الكابلي :سَأَلتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام ، عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «فَامِنُواْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِى أَنزَلْنَا» . فَقالَ : يا أبا خالِدٍ ! النّورُ وَاللّهِ الأَئِمَّةُ مِن آلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله إلى يَومِ القِيامَةِ ، وهُم وَاللّهِ نورُ اللّهِ الَّذي أنزَلَ ، وهُم وَاللّهِ نورُ اللّهِ فِي السَّماواتِ وفِي الأَرضِ . وَاللّهِ يا أَبا خالِدٍ ، لَنورُ الإِمامِ في قُلوبِ المُؤمِنينَ أنوَرُ مِنَ الشَّمسِ المُضيئَةِ بِالنَّهارِ ، وهُم وَاللّهِ يُنَوِّرونَ قُلوبَ المُؤمِنينَ. (4)

.


1- .تَجلَّلَهُ : أي عَلاهُ وأخذ جُلَّهُ (القاموس المحيط : ج 3 ص 349 «جلّ») .
2- .كمال الدين : ص 253 ح 3 ، قصص الأنبياء للراوندي : ص 361 ح 436 و فيه «تجلاها» بدل «تجلّلها» ، كفاية الأثر : ص 54 و فيه «بالحقّ» بدل «بالنبوّة» و«سترها» بدل «تجلّلها» ، كشف الغمّة : ج 3 ص 300 و فيه «علاها» بدل «تجلّلها» ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 136 ح 13 ، بحار الأنوار : ج 52 ص93 ح 8 .
3- .كمال الدين ص 207 ح 22 ، الأمالي للصدوق : ص 253 ح 277 ، روضة الواعظين : ص 220 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 6 ح 10 .
4- .الكافي : ج 1 ص 194 ح 1 و ص 195 ح 4 نحوه ، تفسير القمّي : ج 2 ص 371 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 696 ح 2 ، بحار الأنوار : ج 23 ص308 ح 5 .

ص: 297

4 / 7 هدايت باطنى

4 / 7هدايت باطنىكمال الدين_ به نقل از جابر _ :به پيامبر صلى الله عليه و آله گفتم: اى پيامبر خدا! آيا شيعيان او (قائم عليه السلام )، در غيبتش از او بهره مند مى شوند؟ فرمود: «آرى ، سوگند به آن كه مرا به پيامبرى بر انگيخت، آنان در غيبتش از نور او پرتو مى گيرند و از ولايتش بهره مند مى شوند، همانند بهره مندىِ مردم از خورشيد، هر چند ابرها آن را پنهان كرده باشند» .

كمال الدين_ به نقل از سليمان بن مهران اعمش _ :به امام صادق عليه السلام گفتم: چگونه مردم از وجود حجّت غايب پنهان ، بهره مند مى شوند؟ فرمود: «همان گونه كه از خورشيدِ پنهان در پس ابرها ، بهره مند مى شوند».

الكافى_ به نقل از ابو خالد كابلى _ :از امام باقر عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جل : «پس به خدا و پيامبر او و نورى كه فرو فرستاديم ، ايمان آوريد» پرسيدم . فرمود: «اى ابو خالد! به خدا سوگند، اين نور ، امامانِ از خاندان محمّدند تا روز رستاخيز. به خدا سوگند ، آنان همان نور خدايند كه فرو فرستاد. به خدا سوگند ، آنان همان نور خدا در آسمان ها و در زمين اند. اى ابو خالد! به خدا سوگند ، نور امام، در دل هاى مؤمنان ، تابناك تر از نور خورشيدِ تابان در روز است. به خدا سوگند ، آنان اند كه دل هاى مؤمنان را روشن مى كنند».

.

ص: 298

الإمام الرضا عليه السلام :الإِمامُ كَالشَّمسِ الطَّالِعَةِ المُجَلِّلَةِ بِنورِها لِلعالَمِ ، وهِيَ فِي الاُفُقِ بِحَيثُ لا تَنالُهَا الأَيدي وَالأَبصارُ . الإِمامُ البَدرُ المُنيرُ ، وَالسِّراجُ الزّاهِرُ ، وَالنّورُ السَّاطِعُ ، وَالنَّجمُ الهادي في غَياهِبِ (1) الدُّجى ، وأجوازِ (2) البُلدانِ وَالقِفارِ (3) ، ولُجَجِ البِحارِ. (4)

4 / 8نُزولُ أنواعِ البَرَكاتِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في وَصفِ الأَئِمَّةِ عليهم السلام _ :بِهِم يَحفَظُ اللّهُ عز و جل دينَهُ ، وبِهِم يَعمُرُ بِلادَهُ ، وبِهِم يَرزُقُ عِبادَهُ ، وبِهِم يُنزِلُ (5) القَطرَ مِنَ السَّماءِ ، وبِهِم يُخرِجُ بَرَكاتِ الأَرضِ. (6)

عنه صلى الله عليه و آله_ أيضا _ :بِهِم تُنصَرُ اُمَّتي ، وبِهِم يُمطَرونَ ، وبِهِم يُدفَعُ عَنهُمُ البَلاءُ ، ويُستَجابُ دُعاؤُهُم. (7)

كمال الدين عن أحمد بن إسحاق بن سعد الأشعري :دَخَلتُ عَلى أبي مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام ، وأنَا اُريدُ أن أسأَلَهُ عَنِ الخَلَفِ مِن بَعدِهِ ، فَقالَ لي مُبتَدِئا : يا أحمَدَ بنَ إسحاقَ ، إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى لَم يُخلِ الأَرضَ مُنذُ خَلَقَ آدَمَ عليه السلام ، ولا يُخليها إلى أن تَقومَ السّاعَةُ مِن حُجَّةٍ للّهِِ عَلى خَلقِهِ ، بِهِ يَدفَعُ البَلاءَ عَن أهلِ الأَرضِ ، وبِهِ يُنزِلُ الغَيثَ ، وبِهِ يُخرِجُ بَرَكاتِ الأَرضِ. (8)

.


1- .الغَيْهَبُ : الظُلمَةُ والجمع : الغياهب (الصحاح : ج 1 ص 196 «غهب») .
2- .جوز كلّ شيء : وسطه ، وجمع الجوز أجواز (النهاية : ج 1 ص 315 «جوز») .
3- .القَفْرُ : الأرض الخالية لا ماء فيها (النهاية : ج 4 ص 89 «قفر») .
4- .الكافي : ج 1 ص 200 ح 1 ، كمال الدين : ص 677 ح 31 ، معاني الأخبار : ص 98 ح 2 وفيه «الظاهر» بدل «الزاهر» وكلّها عن عبد العزيز بن مسلم ، بحار الأنوار : ج 25 ص 123 ح 4 .
5- .في المصدر : «نزل» ، والتصويب من بحار الأنوار .
6- .كمال الدين : ص 260 ح 5 ، قصص الأنبياء للراوندي : ص 367 ح 439 ، إعلام الورى : ج 2 ص 185 كلّها عن الأصبغ بن نباتة عن الإمام عليّ عليه السلام ، علل الشرائع :ص 124 ح 1 عن جابر بن يزيد الجعفي عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وليس فيه صدره ، بحار الأنوار : ج 36 ص 254 ح69 .
7- .كمال الدين : ص 285 ح 37 ، الاعتقادات للصدوق : ص 122 ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 14 ح 2 كلّها عن سليم بن قيس عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 92ص 99 ح 69 .
8- .كمال الدين : ص 384 ح 1 ، إعلام الورى : ج 2 ص 248 ، كشف الغمّة : ج 3 ص 316 ، بحار الأنوار : ج 52 ص 23 ح 16 .

ص: 299

4 / 8 فرود آمدن انواع بركت ها

امام رضا عليه السلام :امام ، همانند خورشيد تابان است كه با نور خود ، جهان را روشنى مى بخشد و در چنان افق بلندى است كه دست ها و ديدگان ، به او نمى رسند. امام ، ماه تابان شب چهارده است و چراغ فروزان و نور درخشان و اختر راه نما در تاريكى هاى شب تار و ميانه آبادى ها و بيابان ها و اعماق درياهاست.

4 / 8فرود آمدن انواع بركت هاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در وصف امامان عليهم السلام _ :به واسطه آنان است كه خداوند عز و جل دين خويش را نگه مى دارد، و به واسطه آنان است كه شهرهايش را آبادان مى كند، و به واسطه آنان است كه بندگانش را روزى مى دهد، و به واسطه آنان است كه باران را از آسمان مى بارانَد، و به واسطه آنان است كه بركت هاى زمين را برون مى آورد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ نيز در وصف امامان عليهم السلام _ :به واسطه آنان ، امّت من يارى مى شوند و به واسطه آنان ، باران داده مى شوند و به واسطه آنان ، از ايشان بلا دفع مى شود و دعايشان به اجابت مى رسد.

كمال الدين_ به نقل از احمد بن اسحاق بن سعد اشعرى _ :خدمت امام حسن عسكرى عليه السلام رسيدم و مى خواستم در باره جانشينش ، از وى بپرسم؛ امّا پيش از آن كه من سؤال كنم ، فرمود: «اى احمد بن اسحاق! خداوند _ تبارك و تعالى _ از زمانى كه آدم عليه السلام را آفريد ، تا قيام قيامت ، زمين را از حجّت خدا بر خلقش خالى نگذاشته و نخواهد گذاشت . به بركت وجود اوست كه بلا را از زمينيان دور مى گرداند، و به بركت وجود اوست كه باران مى فرستد، و به بركت وجود اوست كه بركت هاى زمين را بيرون مى آورد».

.

ص: 300

الإمام الهادي عليه السلام_ فِي الزِّيارَةِ الَّتي يُزارُ بِها جَميعُ الأَئِمَّةِ عليهم السلام _ :بِكُم فَتَحَ اللّهُ ، وبِكُم يَختِمُ ، وبِكُم يُنزِلُ الغَيثَ ، وبِكُم يُمسِكُ السَّماءَ أن تَقَعَ عَلَى الأَرضِ إلّا بِإِذنِهِ ، وبِكُم يُنَفِّسُ الهَمَّ ويَكشِفُ الضُّرَّ . (1)

الإمام المهديّ عليه السلام_ فِي التَّوقيعِ الَّذي خَرَجَ عَلى يَدِ مُحَمَّدِ بنِ عُثمانَ العَمرِيِّ إلى جَماعَةٍ مِنَ الشِّيعَةِ _ :أمَّا الأَئِمَّةُ عليهم السلام ، فَإِنَّهُم يَسأَلونَ اللّهَ تَعالى فَيَخلُقُ ، ويَسأَلونَهُ فَيَرزُقُ ، إيجابا لِمَسأَلَتِهِم ، وإِعظاما لِحَقِّهِم. (2)

.


1- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 99 ح 177 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 615 ح 3213 كلاهما عن موسى بن عبد اللّه النخعي ، عيون أخبار الرضا عليه السلام :ج 2 ص 276 ح 1 عن موسى بن عمران النخعي ، بحار الأنوار : ج 102 ص 131 ح 4 .
2- .الغيبة للطوسي : ص 294 ح 248 ، الاحتجاج : ج 2 ص 546 ح 345 كلاهما عن عليّ بن أحمد الدلّال القمّي ، بحار الأنوار : ج 25 ص329ح 4 .

ص: 301

امام هادى عليه السلام_ در زيارت جامعه كه با آن ، همه امامان عليهم السلام زيارت مى شوند _ :خدا، با شما آغاز كرد و با شما پايان مى دهد و به واسطه شما ، باران فرو مى فرستد و به واسطه شما ، آسمان را نمى گذارد تا بر زمين افتد _ مگر آن كه او خود، اجازه دهد _ ، و به واسطه شما ، اندوه مى گشايد و رنج مى زدايد.

امام مهدى عليه السلام_ در توقيعى كه به دست محمّد بن عثمان عَمرى ، خطاب به گروهى از شيعيان، صادر شد _ :امّا در باره امامان، بدان كه آنان از خداوند متعال درخواست مى كنند و او مى آفريند از او درخواست مى كنند و او روزى مى دهد، و اين براى اجابت درخواست آنان و بزرگداشت حقّ ايشان است.

.

ص: 302

پژوهشى درباره حكمت امامت و رهبرى
1 . حكمت سياسى

پژوهشى در باره حكمت امامت و رهبرىبر اساس آنچه در فصل چهارم گذشت، امامت و رهبرى از نگاه نصوص (متون) اسلامى ، بر سه حكمت، استوار است:

1 . حكمت سياسىاين حكمت، مورد قبول همه جامعه هاست ؛ زيرا نياز به رهبرىِ سياسى ، ريشه در فطرت انسان ها دارد و از اين رو ، همه اقوام و ملل در همه دوران هاى تاريخ، رهبر سياسى داشته اند . آنچه مورد اختلاف است ، شيوه تعيين رهبر سياسى و ويژگى اوست ؛ ولى اصل نياز به رهبر براى اداره جامعه ، قابل انكار نيست. اسلام ، در حالى كه بالاترين مراتب امامت و رهبرى را براى تكامل انسان و جامعه انسانى ضرور مى داند، بر ضرورت مطلق رهبرى سياسى در شرايطى كه زمينه رهبرىِ سياسى مطلوب فراهم نباشد، تأكيد مى ورزد . به بيان روشن تر ، با تأمّل در متون اسلامى ، دو حكمت سياسى به نحو ترتّب ، براى امامت و رهبرى ملاحظه مى شود: حكمت نخست ، استمرار نظام اسلامى است . بى ترديد ، بدون رهبرى دانا و توانا و سياست مدار ، تداوم نظام اسلامى امكان پذير نيست . همه رواياتى كه امامت را به

.

ص: 303

«نظام اسلام» يا «نظام مسلمين» تفسير كرده اند و اجرا شدن احكام اسلام و پيشرفت جامعه اسلامى را وابسته به امامت رهبران الهى دانسته اند ، به اين حكمت اشاره دارند . (1) حكمت دوم ، پيشگيرى از هرج و مرج است . اسلام با اين كه زمينه سازى براى حكومت صالحان را بر همه مسلمانان واجب مى داند ، امّا در هيچ شرايطى ، ضرورت رهبرى سياسى را براى جامعه نفى نمى كند و به جامعه اسلامى اجازه نمى دهد كه در باره رهبرىِ سياسى خود ، بى توجّه باشد و يا تسليم هرج و مرج شود . همه رواياتى كه بر لزوم وجود هر گونه رهبرىِ سياسى تأكيد دارند و آن را بهتر از فتنه و هرج و مرج و فتنه مى دانند، در واقع ، به حكمت دوم امامت و رهبرى به نحو ترتّب اشاره دارند . (2) امام على عليه السلام در تبيين حكمت سياسىِ لزوم رهبر، هر چند نامطلوب ، در پاسخ كسانى كه مى خواستند با شعار قرآنىِ «لا حُكمَ إلّا للّهِ»، از فرمان او سرپيچى كنند ، فرمود : كَلِمَةُ حَقٍّ يُرادُ بِها باطِلٌ. نَعَم إنَّه لا حُكمَ إلّا للّهِِ، وَ لكِنَّ هؤُلاءِ يَقولونَ: لا إمرَةَ إلّا للّهِِ، وَ إنَّهُ لا بُدَّ لِلنّاسِ مِن أميرٍ بَرٍّ أو فاجِرٍ يَعْمَلُ فى إمرَتِهِ المُؤمِنُ وَ يَستَمْتِعُ فيها الكافِرُ وَ يُبَلِّغُ اللّهُ فيها الأجَلَ وَ يُجْمَعُ بِهِ الْفَى ءُ وَ يُقاتَلُ بِهِ العَدُوُّ وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ يُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعيفِ مِنَ القَوىِّ حَتّى يَسْتَريحَ بَرٌّ وَ يُستراحَ مِن فاجِرٍ . (3) [اين شعار ،] سخن حقّى است كه با آن ، باطلى خواسته شده است . آرى ، حكم ، جز از آنِ خدا نيست ؛ ولى اينان مى گويند : امارت و حكومت ، ويژه خداوند است و بس، حال آن كه مردم را فرمان روايى بايد ، خواه نيكوكار و خواه بدكار ، كه مؤمن در سايه حكومت او ، به كار خود بپردازد و كافر از زندگىِ خود لذّت ببرد ، تا زمانِ

.


1- .. ر . ك : ص 261 ح 67 و 68 و ص 265 ح 72 .
2- .. ر . ك : ص 267 (حكمت سياسى / جلوگيرى از هرج و مرج) .
3- .ر . ك : ص 268 ح 76 .

ص: 304

هر يك به سر آيد و حقّ بيت المالِ مسلمانان گرد آورده شود و با دشمن ، پيكار كنند و راه ها امن گردند و حقّ ضعيف را از قوى بستانند و نيكوكار بياسايد و از شرّ بدكار ، آسودگى حاصل شود . يعنى شعارِ «لا حكم إلّا للّهِ» ، سخن درستى است ؛ ولى آنان ، هدف نادرستى را با آن دنبال مى كنند و آن ، بر هم زدن نظام جامعه اسلامى است . هدف واقعىِ آنها از اين شعار ، اين است كه با حذف رهبرىِ سياسى، اتّحاد جامعه اسلامى را بر هم بزنند ، در صورتى كه حفظ نظام ، در هر حال ، ضرورى است . إنَّ هؤُلاءِ قَد تَمالَؤوا عَلى سَخطَةِ إمارَتى، و سَأَصبِرُ ما لَم أخَف عَلى جَماعَتِكُم، فَإِنَّهُم إن تَمَّموا عَلى فَيالَةِ هذَا الرَّأىِ انقَطَعَ نِظامُ المُسلِمينَ . (1) آنان (طلحه و زبير) ، به جهت ناخشنودى از حكومت من ، گرد هم آمده اند . من تا زمانى كه نگران اجتماع شما نباشم ، شكيبايى مى كنم ؛ زيرا اگر آنها اين فكر ناتوان را به انجام برسانند ، نظام مسلمانان بر هم مى خورد . گفتنى است كه انديشه خوارج مبنى بر عدم نياز جامعه به رهبرىِ سياسى ، تنها در ميان فرقه اى از آنها ، آن هم براى مدّت كوتاهى در تاريخ اسلام تداوم يافت . تفتازانى ، پس از نقل آراى اشاعره و معتزله و پيروان اهل بيت عليهم السلام در باره وجوب نصب امام و چگونگى آن ، مى گويد : گروهى از خوارج به نام «نجدات» _ كه پيروان نجدة بن عويمر بوده اند _ بر اين عقيده بودند كه اساسا نصب امام ، واجب نيست . ابو بكرِ اصمّ معتزلى نيز مى گويد : «نصب امام ، هنگامى كه عدل و انصاف برپا باشد ، واجب نيست ؛ چرا كه نيازى بدان نيست ؛ ولى هنگامى كه ستمگرى ظاهر شود ، واجب خواهد شد» . هشام قوطى _ كه او نيز از معتزله است _ عكس اين مطلب را گفته ؛ يعنى معتقد است كه گماشتن امام ، هنگام برپايىِ عدالت ، واجب است تا

.


1- .. ر . ك : ص 266 ح 75 .

ص: 305

2 . حكمت فرهنگى

احكام شرعى ، آشكار شوند . (1) ابن حزم اندلسى ، پس از نقل قول فرقه نجدات ، تصريح مى كند كه از اين فرقه ، كسى باقى نمانده است . (2) همچنين ابن ابى الحديد در اين باره مى گويد : همه متكلّمان بر اين باورند كه امامت ، واجب است . تنها ابو بكرِ اَصَم است كه بنا بر آنچه از وى نقل شده ، امامت را در هنگام رعايت انصاف و ستم نكردنِ مردم به يكديگر ، غير واجب مى داند . علماى متأخّرِ هم مسلك با ما ، چنين گفته اند كه اين سخن ابو بكر اصم ، منافاتى با اعتقاد ديگر مسلمانان ندارد ؛ چرا كه بنا بر معمول ، امور مردم ، بدون رئيسى كه ميانشان حكم برانَد ، سامان نمى پذيرد . [از اين رو ، شرط ابو بكر اصم براى عدم وجوب امامت ، هرگز محقّق نمى شود] . پس او نيز در هر حال ، قائل به وجوب امامت است ، مگر اين كه بگوييم وى سامان گرفتن امور مردم را بدون رئيس و امام نيز ممكن مى داند ، حال آن كه چنين سخنى از وى بعيد است . (3) به هر حال ، حكمت و ضرورت رهبرىِ سياسى ، غير قابل ترديد است و انديشه خوارج ، از آن جا كه خلاف فطرت و عقل و اسلام است ، در جامعه اسلامى طرفداران جدّى پيدا نكرد و در تاريخ اسلام ، تداوم نيافت .

2 . حكمت فرهنگىحكمت فرهنگى امامت و رهبرى ، به سه شاخه تقسيم مى گردد : يك . راه نمايى به ارزش هاى دينى كه شامل رهبرىِ علمى، اخلاقى و عملى است ؛

.


1- .. ر . ك : شرح المقاصد : ج 5 ص 236 .
2- .الفصل فى الملل و الأهواء و النحل : ج 4 ص 87 .
3- .. شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد : ج 2 ص 308 .

ص: 306

3 . حكمت تكوينى
يك . رهبرىِ باطنى انسان هاى مستعد و شايسته

دو . مرجعيت در حلّ اختلافات در آراى اعتقادى و قضايى ؛ سه . پيشگيرى از تحريف دين . بى ترديد ، پس از پيامبر خدا ، تنها كسى مى تواند كامل ترين مراتب رهبرى فرهنگىِ جامعه را در تمام ابعاد به عهده بگيرد كه عصمت او از خطا ، به وسيله خداوند متعال، تضمين شده باشد و در فرض عدم دسترس جامعه اسلامى به امام معصوم، فقيهان و دين شناسانِ واجد شرايط رهبرى ، شايسته ترين افراد براى رهبرى هستند .

3 . حكمت تكوينىامام معصوم _ كه كامل ترينِ انسان ها در مقاطع مختلف تاريخ است _ علاوه بر رهبرىِ سياسى و فرهنگى ، دو نقش اساسى در باطن جهان هستى بر عهده دارد كه ما آن را حكمت تكوينىِ امامت مى ناميم :

يك . رهبري باطنى انسان هاى مستعد و شايستهرهبرىِ باطنى ، تنها از كسى ساخته است كه داراى ولايت تكوينى باشد . ولايت تكوينى ، توان و قدرتى است معنوى كه انسان بر اثر عمل به احكام الهى ، بدان دست مى يابد . در عالى ترين مراتب ولايت تكوينى، انسان به بالاترين مراتب امامت مى رسد كه همان جايگاه انسان كامل است . امام ، در موقعيت ولايت تكوينى، خورشيدى است فروزنده تر از خورشيد محسوس ، كه در باطن نامحسوس جهان ، نورافشانى مى كند و به ملكوت آسمان ها و زمين و ضمير انسان هاى شايسته ، روشنايى مى بخشد و مؤمنان راستين ، به اذن خداوند متعال در پرتو نور امام ، به مقصد اعلاى انسانيت مى رسند . (1)

.


1- .ر.ك : رهبرى در اسلام، محمّدى رى شهرى : ص 89 (بخش اوّل : فلسفه رهبرى / فصل چهارم : رهبرىِ باطنى) .

ص: 307

دو . قوام بخشىِ معنوى به جهان هستى

دو . قوام بخشيِ معنوى به جهان هستىامام ، در جايگاه ولايت تكوينى، ركن معنوى جهان هستى است و بقاى نظام طبيعت ، در گروِ وجود مادّى انسان كامل است و بدون او ، نظام زمين و آسمان از هم فرو مى پاشد . از نگاه احاديث اهل بيت عليهم السلام ، در عصر غيبت امام ، هر چند جامعه بشر از رهبرى سياسى و فرهنگى او محروم است ، از بركات هدايت باطنى و ولايت تكوينىِ او بى بهره نيست . (1)

.


1- .. ر . ك : ص 289 (حكمت تكوينى) .

ص: 308

الفصل الخامس : معرفةُ الإمام5 / 1وُجوبُ مَعرِفَةِ أَئِمَّةِ الهُدىالكتاب«يَوْمَ نَدْعُواْ كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ أُوتِىَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُوْلَئِكَ يَقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ وَ لَا يُظْلَمُونَ فَتِيلاً» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ العَبدَ لا تَزولُ قَدَماهُ يَومَ القِيامَةِ حَتّى يُسأَلَ عَن عُمُرِهِ فيما أفناهُ ، وعَن شَبابِهِ فيما أبلاهُ ، وعَن مالِهِ مِمَّا اكتَسَبَهُ وفيما أنفَقَهُ ، وعَن إمامِهِ مَن هُوَ ؟ قالَ اللّهُ عز و جل : «يَوْمَ نَدْعُواْ كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ» إلى آخِرِ الآيَةِ. (2)

عنه صلى الله عليه و آله_ في قَولِهِ عز و جل : «يَوْمَ نَدْعُواْ كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ» _ :يُدعى كُلُّ قَومٍ بِإِمامِ زَمانِهِم ، وكِتابِ رَبِّهِم ، وسُنَّةِ نَبِيِّهِم. (3)

.


1- .الإسراء : 71 .
2- .تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 90 .
3- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 33 ح 61 ، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 98 ح 35 ، العمدة : ص 352 ح 677 كلّها عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 24 ص 264 ح 24 ؛ الفردوس : ج 5 ص 528 ح 8982 عن الإمام علي عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله .

ص: 309

فصل پنجم: شناخت امام
5 / 1 وجوب شناخت پيشوايان هدايت

فصل پنجم : شناخت امام5 / 1وجوب شناخت پيشوايان هدايتقرآن«روزى كه هر گروهى را با پيشوايشان فرا مى خوانيم. پس هر كس كارنامه اش را به دست راستش دهند، آنان كارنامه خود را مى خوانند و به اندازه نَخَك هسته خرمايى ، به آنان ستم نمى شود» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بنده در روز رستاخيز ، قدم از قدم بر نمى دارد ، تا آن كه از عمرش سؤال شود كه آن را در چه راهى صرف كرده است، و از جوانى اش كه در چه راهى از دست داده است، و از دارايى اش كه از چه راهى به دست آورده و در چه راهى هزينه اش كرده است، و از پيشوايش كه چه كسى است . خداوند عز و جل فرموده است: «روزى كه هر گروهى را با پيشوايشان فرا مى خوانيم...» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در باره اين سخن خداوند عز و جل كه: «روزى كه هر گروهى را با پيشوايشان فرا مى خوانيم» _ :هر قومى ، با پيشواى زمانشان و كتاب پروردگارشان و سنّت پيامبرشان خوانده مى شوند.

.

ص: 310

الإمام الصادق عليه السلام :لا تُترَكُ الأَرضُ بِغَيرِ إمامٍ يُحِلُّ حَلالَ اللّهِ ويُحَرِّمُ حَرامَهُ ، وهُوَ قَولُ اللّهِ : «يَوْمَ نَدْعُواْ كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ» . (1)

عنه عليه السلام_ في بَيانِ بَعضِ ما تَكَلَّمَ بِهِ الحُسَينُ عليه السلام أثناءَ مَسيرِهِ إلَى الكوفَةِ _ :فَلَمّا نَزَلُوا الثَّعلَبِيَّةَ ، وَرَدَ عَلَيهِ رَجُلٌ يُقالُ لَهُ بِشرُ بنُ غالِبٍ ، فَقالَ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، أخبِرني عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «يَوْمَ نَدْعُواْ كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ» . قالَ : إمامٌ دَعا إلى هُدىً فَأَجابوهُ إلَيهِ ، وإمامٌ دَعا إلى ضَلالَةٍ فَأَجابوهُ إلَيها ، هؤُلاءِ فِي الجَنَّةِ وهؤُلاءِ فِي النّارِ ، وهُوَ قَولُهُ عز و جل : «فَرِيقٌ فِى الْجَنَّةِ وَ فَرِيقٌ فِى السَّعِيرِ» (2) . (3)

الكافي عن عبد اللّه بن سنان :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : «يَوْمَ نَدْعُواْ كُلَ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ» ؟ قالَ : إمامُهُمُ الَّذي بَينَ أظهُرِهِم ، وهُوَ قائِمُ أهلِ زَمانِهِ. (4)

الكافي عن الفضيل بن يسار :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ تَبارَكَ وتَعالى : «يَوْمَ نَدْعُواْ كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ» ، فَقالَ : يا فُضَيلُ ، اِعرِف إمامَكَ ، فَإِنَّكَ إذا عَرَفتَ إمامَكَ لَم يَضُرَّكَ تَقَدَّمَ هذَا الأَمرُ أو تَأَخَّرَ ، ومَن عَرَفَ إمامَهُ ثُمَّ ماتَ قَبلَ أن يَقومَ صاحِبُ هذَا الأَمرِ ، كانَ بِمَنزِلَةِ مَن كانَ قاعِدا في عَسكَرِهِ ، لا بَل بِمَنزِلَةِ مَن قَعَدَ تَحتَ لِوائِهِ . قالَ : وقالَ بَعضُ أصحابِهِ : بِمَنزِلَةِ مَنِ استُشهِدَ مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . (5)

الإمام الرضا عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «يَوْمَ نَدْعُواْ كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ» _ :إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ قالَ اللّهُ: ألَيسَ عَدلٌ مِن رَبِّكُم أن تُوَلّوا كُلَّ قَومٍ مَن تَوَلَّوا؟ قالوا : بَلى ، فَيَقولُ : تَمَيَّزوا! فَيَتَمَيَّزونَ . (6)

.


1- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 303 ح 119 عن عمّار الساباطي ، بحار الأنوار : ج 8 ص 12 ح 11 .
2- .الشورى : 7 .
3- .الأمالي للصدوق : ص 217 ح 239 عن عبد اللّه بن منصور ، بحار الأنوار : ج 44 ص 313 ح 1 .
4- .الكافي : ج1 ص536 ح3 وراجع: بحار الأنوار : ج8 ص7 باب 19 «إنّه يدعى فيه كلّ اُناسٍ بإمامهم» .
5- .الكافي : ج 1 ص 371 ح 2 ، الغيبة للنعماني : ص 329 ح 2 و ص 331 ح 7 عن حمران بن أعين نحوه ، بحار الأنوار : ج 52 ص 141 ح 53 .
6- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 304 ح 125 عن إسماعيل بن همام ، بحار الأنوار : ج 8 ص 14 ح 17 ، شرح الزيارة الجامعة للسيّد عبد اللّه الشَّبَّر : ص 57 و فيه «أن يولّي» بدل «أن تولّوا» ؛ الفصول المهمّة لابن الصباغ : ج 1 ص 358 وفيه «أن نولّي» بدل «أن تولّوا» .

ص: 311

امام صادق عليه السلام :زمين هرگز بدون امامى كه حلال خدا را حلال و حرام او را حرام بدارد ، رها نمى شود، و اين است سخن خداوند كه: «روزى كه هر گروهى را با پيشوايشان مى خوانيم» .

امام صادق عليه السلام_ در بيان برخى از سخنان امام حسين عليه السلام در راه كوفه _ :چون در ثعلبيه فرود آمدند، مردى به نام بِشر بن غالب ، نزد ايشان آمد و گفت: اى پسر پيامبر خدا! مرا از اين سخن خداوند عز و جل خبر ده كه: «روزى كه هر گروهى را با پيشوايشان مى خوانيم» . فرمود: «يكى ، پيشوايى است كه به راه راست فرا خوانده و پيروانش دعوت او را اجابت كرده اند و ديگرى ، پيشوايى است كه به گم راهى فرا خوانده و پيروانش به دعوت او پاسخ داده اند. آنان در بهشت اند و اينان در دوزخ. و اين است سخن خداوند عز و جل كه: «گروهى در بهشت اند و گروهى در دوزخ» ».

الكافى_ به نقل از عبد اللّه بن سنان _ :از امام صادق عليه السلام در باره اين آيه : «روزى كه هر گروهى را با پيشوايشان فرا مى خوانيم» پرسيدم . فرمود: «[يعنى همان] پيشوايى كه در ميان آنان است، و او قائم مردم روزگار خويش است».

الكافى_ به نقل از فُضَيل بن يَسار _ :از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن خداوند _ تبارك و تعالى _ پرسيدم كه: «روزى كه هر گروهى را به پيشوايشان مى خوانيم» . فرمود: «اى فضيل! امام خود را بشناس؛ زيرا اگر امام خود را شناختى ، ديگر پيش و پس افتادن اين امر (ظهور و قيام قائم عليه السلام ) ، به تو زيان نمى رساند. هر كس امام خود را بشناسد و آن گاه، پيش از آن كه صاحب اين امر قيام كند، از دنيا برود ، به سانِ كسى است كه در اردوگاه او نشسته باشد. نه! بلكه به سانِ كسى است كه زير پرچم او نشسته باشد». يكى از اصحابش گفت: به سانِ كسى است كه در ركاب پيامبر خدا به شهادت رسيده باشد.

امام رضا عليه السلام_ درباره اين سخن خداوند عز و جل كه: «روزى كه هر مردمى را با پيشوايشان مى خوانيم» _ :هر گاه روز قيامت شود، خداوند مى فرمايد: «آيا اين ، عدالتى از پروردگارتان نيست كه هر قومى را دنبال همان كسى قرار دهيم كه دنباله روِ او بوده اند؟». مى گويند: چرا. پس مى فرمايد: «از هم جدا شويد!» و مردم از يكديگر جدا [و متمايز] مى شوند.

.

ص: 312

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَو أنَّ عَبدا عَبَدَ اللّهَ ألفَ عامٍ ما بَينَ الرُّكنِ وَالمَقامِ ، ثُمَّ ذُبِحَ كَما يُذبَحُ الكَبشُ مَظلوما ، لَبَعَثَهُ اللّهُ مَعَ النَّفَرِ الَّذينَ يَقتَدي بِهِم ، ويَهتَدي بِهُداهُم ، ويَسيرُ بِسيرَتِهِم ، إن جَنَّةً فَجَنَّةٌ وإِن نارا فنارٌ. (1)

الإمام عليّ عليه السلام :لَو أنَّ رَجُلاً صامَ الدَّهرَ كُلَّهُ ، وقامَ الدَّهرَ كُلَّهُ ، ثُمَّ قُتِلَ بَينَ الرُّكنِ وَالمَقامِ ، لَحَشَرَهُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ مَعَ مَن يَرى أنَّهُ كانَ عَلى هُدىً. (2)

عنه عليه السلام :إنَّمَا الأَئِمَّةُ قُوّامُ (3) اللّهِ عَلى خَلقِهِ ، وعُرَفاؤُهُ (4) عَلى عِبادِهِ ، ولا يَدخُلُ الجَنَّةَ إلّا مَن عَرَفَهُم وعَرَفوهُ ، ولا يَدخُلُ النَّارَ إلّا مَن أنكَرَهُم وأَنكَروهُ. (5)

الإمام الصادق عليه السلام :لا يَسَعُ النّاسَ حَتّى يَسأَلوا ويَتَفَقَّهوا ، ويَعرِفوا إمامَهُم. (6)

5 / 2التَّحذيرُ مِن تَركِ مَعرِفَتِهِمرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن ماتَ ولا يَعرِفُ إمامَهُ ، ماتَ ميتَةً جاهِلِيَّةً. (7)

.


1- .المحاسن : ج 1 ص 134 ح 166 عن أبي سعيد الخدري .
2- .سنن الدارمي : ج 1 ص 97 ح 315 عن حبّة بن جوين .
3- .القَيِّمُ : السيِّدُ وصاحِبُ الأمر (تاج العروس : ج 17 ص 597 «قوم») .
4- .العُرَفاءُ : جمع عَرِيف ، و هو القَيِّم باُمور القبيلة أو الجماعة من الناس (النهاية : ج 3 ص 218 «عرف») .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 152 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 18 ح 45 ، بصائر الدرجات : ص 496 ح 4 كلاهما عن سعد بن طريف عن الإمام الباقر عليه السلام نحوه ،غرر الحكم : ج 3 ص 94 ح 3911 ، بحار الأنوار : ج 24 ص 255 ح 20 .
6- .الكافي : ج 1 ص 40 ح 4 عن أبي جعفر الأحول ، منية المريد : ص 376 عن عليّ بن أبي حمزة ، بحار الأنوار : ج 1 ص 221 ح 61 .
7- .الكافي : ج 2 ص 20 ح 6 عن عيسى بن السري عن الإمام الصادق عليه السلام ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 252 ح 175 عن يحيى بن السري عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، المحاسن : ج 1 ص 251 ح 474 عن بشير الدهّان عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، الغيبة للنعماني : ص 130 ح 6 عن معاوية بن وهب عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 23 ص 78 ح 9 .

ص: 313

5 / 2 نهى از نشناختن امامان

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اگر بنده اى هزار سال در ميان ركن و مقام ، به عبادت خدا بپردازد و سپس مظلومانه مانند قوچ سرش بريده شود، با اين حال ، خداوند، او را با همان گروهى بر مى انگيزد كه به آنان اقتدا مى كند و راه آنان را مى پيمايد و روش آنان را مى پويد. اگر بهشتى باشند ، او هم بهشتى است و اگر دوزخى باشند ، او هم دوزخى است.

امام على عليه السلام :اگر مردى همه عمر روزه بگيرد و همه عمر نماز بخواند و سپس ميان ركن و مقام كشته شود، خداوند ، او را در روز قيامت ، با همان كسى محشور مى كند كه وى او را بر راه راست مى دانسته است.

امام على عليه السلام :امامان، در حقيقت، سرپرستان خدا بر خلق او و متولّيان از سوى وى بر بندگانش هستند، و به بهشت نمى رود ، مگر كسى كه آنان را بشناسد و آنان نيز او را بشناسند، و به آتش نمى رود ، مگر كسى كه آنان را انكار كند و آنان هم او را انكار كنند.

امام صادق عليه السلام :مردم، مكلّف اند بپرسند و دين شناس شوند و امامشان را بشناسند.

5 / 2نهى از نشناختن امامانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس بميرد و امامش را نشناسد ، به مرگ جاهلى مرده است.

.

ص: 314

عنه صلى الله عليه و آله :مَن مات بِغَيرِ إمامٍ ماتَ ميتَةً جاهِلِيَّةً. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن ماتَ ولَيسَ عَلَيهِ إمامُ جَماعَةٍ ، فَإِنَّ مَوتَتَهُ مَوتَةٌ جاهِلِيَّةٌ. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن ماتَ ولَيسَ عَلَيهِ إمامٌ حَيٌّ يَعرِفُهُ ، ماتَ ميتَةً جاهِلِيَّةً. (3)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن ماتَ ولَيسَت عَلَيهِ طاعَةٌ ، ماتَ ميتَةً جاهِلِيَّةً ، فَإِن خَلَعَها مِن بَعدِ عَقدِها في عُنُقِهِ ، لِقَيَ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى ولَيسَت لَهُ حُجَّةٌ. (4)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن ماتَ عَلى غَيرِ طاعَةِ اللّهِ ، ماتَ ولا حُجَّةَ لَهُ ، ومَن ماتَ وقَد نَزَعَ يَدَهُ مِن بَيعَةٍ ، كانَت ميتَتُهُ ميتَةَ ضَلالَةٍ. (5)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن ماتَ ولا إمامَ لَهُ ، ماتَ ميتَةً جاهِلِيَّةً. (6)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن خَلَعَ يَدا مِن طاعَةٍ ، لَقِيَ اللّهَ يَومَ القِيامَةِ لا حُجَّةَ لَهُ ، ومَن ماتَ ولَيسَ في عُنُقِهِ بَيعَةٌ ، ماتَ ميتَةً جاهِلِيَّةً. (7)

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 6 ص 22 ح 16876 ، المعجم الكبير : ج 19 ص 388 ح 910 كلاهما عن معاوية ، كنز العمّال : ج 1 ص 103 ح 464 ؛ تفسيرالعيّاشي : ج 2 ص 303 ح 119 عن عمّار الساباطي عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 8 ص 12 ح 11 .
2- .المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 204 ح 403 عن عبد اللّه بن عمر ، المعجم الكبير : ج 20 ص 86 ح 163 عن معاذ بن جبل ، كنز العمّال : ج 1 ص207 ح 1035 .
3- .قرب الإسناد : ص 351 ح 1260 عن أحمد بن محمّد بن أبي نصر عن الإمام الرضا عن الإمام الباقر عليهماالسلام ، الاختصاص : ص 268 عن عمر بن يزيد عن الإمام الكاظم عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه ، بحار الأنوار : ج 49 ص 267 ح 8 .
4- .مسند ابن حنبل : ج 5 ص 326 ح 15696 ، السنّة لابن أبي عاصم : ص 490 ح 1058 ، التاريخ الكبير : ج 6 ص 445 الرقم 2943 و فيه صدره إلى«جاهليّة» ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 605 ح 92 ، مسند ابن الجعد : ص 330 ح 2266 كلاهما نحوه وكلّها عن عامر بن ربيعة ، كنز العمّال : ج6 ص 65 ح 14861 وراجع : المعجم الأوسط : ج 7 ص 287 ح 7511 و مسند الطيالسي : ص 259 ح 1913 و مسند أبي يعلى : ج 6 ص 368 ح7168 .
5- .مسند ابن حنبل : ج 2 ص 445 ح 5904 عن ابن عمر .
6- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 13 ص 242 ؛ الملاحم والفتن : ص 327 ح 474 عن أبي صادق عن الإمام عليّ عليه السلام .
7- .صحيح مسلم : ج 3 ص 1478 ح 58 ، السنن الكبرى : ج 8 ص 270 ح 16612 عن عبد اللّه بن عمر ، المعجم الكبير : ج 19 ص 335 ح 769 عن معاوية وفيه ذيله من «من مات . . .» ، كنز العمّال : ج 6 ص 52 ح 14810 ، العمدة : ص 319 ح 536 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 94 نقلاً عن كنز الكراجكي عن عبد اللّه بن عمر وفيه ذيله من «من مات . . .» وفيه «بيعة الإمام أو عهد الإمام» بدل «بيعة» .

ص: 315

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس بدون داشتن امام بميرد ، به مرگ جاهلى مرده است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس بميرد و امام جماعتى (1) بر او نباشد ، مرگش مرگ جاهلى است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس بميرد و امام زنده اى نداشته باشد كه بشناسدش، به مرگ جاهلى مرده است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس بميرد و فرمان بردارى [از امامى] بر گردنش نباشد، به مرگ جاهلى مرده است و اگر پس از به گردن گرفتنش ، از فرمان سرپيچى كند، خداوند _ تبارك و تعالى _ را بدون حجّت ملاقات مى كند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس به غير طاعت خدا بميرد ، بدون داشتن هيچ حجّتى از دنيا رفته است و هر كس با دست كشيدن از بيعتى بميرد، در گم راهى مرده است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس بدون داشتن امام بميرد ، به مرگ جاهلى مرده است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه دستى را از اطاعت [ خدا ] باز دارد ، در روز قيامت ، خدا را در حالى ملاقات مى كند كه هيچ حجّتى ندارد ، و هر كه بميرد و بر گردنش بيعت [ امامى ] نباشد ، به مرگ جاهلى مرده است .

.


1- .مقصود ، امامى براى نماز جماعت نيست؛ بلكه مراد ، امام جامعه است.

ص: 316

كمال الدين عن أبان بن أبي عيّاش عن سليم بن قيس الهلاليّ :أنَّهُ سَمِعَ مِن سَلمانَ ومِن أبي ذَرٍّ ومِنَ المِقدادِ حَديثا عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله أنَّهُ قالَ : «مَن ماتَ ولَيسَ لَهُ إمامٌ ماتَ ميتَةً جاهِلِيَّةً» ، ثُمَّ عَرَضَهُ عَلى جابِرٍ وَابنِ عَبّاسٍ فَقالا : صَدَقوا وبَرّوا ، وقَد شَهِدنا ذلِكَ وسَمِعناهُ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وإنَّ سَلمانَ قالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّكَ قُلتَ : مَن ماتَ ولَيسَ لَهُ إمامٌ ماتَ ميتَةً جاهِلِيَّةً ، مَن هذَا الإِمامُ ؟ قالَ : «مِن أوصِيائي يا سَلمانُ ، فَمَن ماتَ مِن اُمَّتي ولَيسَ لَهُ إمامٌ مِنهُم يَعرِفُهُ ، فَهِيَ ميتَةٌ جاهِلِيَّةٌ ، فَإِن جَهِلَهُ وعاداهُ فَهُوَ مُشرِكٌ ، وإن جَهِلَهُ ولَم يُعادِهِ ولَم يُوالِ لَهُ عَدُوّا ، فَهُوَ جاهِلٌ ولَيسَ بِمُشرِكٍ» . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن ماتَ ولَيسَ لَهُ إمامٌ ماتَ ميتَةً جاهِلِيَّةً ، إذا كانَ الإِمامُ عَدلاً بَرّا تَقِيّا. (2)

عنه عليه السلام_ في صِفَةِ الضّالِّ _ :هُوَ في مُهلَةٍ مِنَ اللّهِ ، يَهوي مَعَ الغافِلينَ ، ويَغدو مَعَ المُذنِبينَ ، بِلا سَبيلٍ قاصِدٍ (3) ولا إمامٍ قائِدٍ. (4)

الإمام الباقر عليه السلام :مَن ماتَ ولَيسَ لَهُ إمامٌ ماتَ ميتَةً جاهِلِيَّةً ، ولا يُعذَرُ النّاسُ حَتّى يَعرِفوا إمامَهُم. (5)

.


1- .كمال الدين : ص 413 ح 15 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 88 ح 31 .
2- .مسند زيد : ص 361 عن الإمام زين العابدين عن أبيه عليهماالسلام .
3- .قاصِد : أي طريق معتدل (النهاية : ج 4 ص 68 «قصد») .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 153 ، غرر الحكم : ج 6 ص 210 ح 10055 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 513 ح 9345 .
5- .كمال الدين : ص 412 ح 10 عن الفضيل بن يسار ، الإمامة والتبصرة : ص 220 ح 70 عن أبي بكر الحضرمي عن الإمام الصادق عليه السلام وليس فيه ذيله «ولايعذر الناس . . .» ، بحار الأنوار : ج 23 ص 88 ح 33 .

ص: 317

كمال الدين_ به نقل از اَبان بن ابى عيّاش، راوى سُلَيم بن قيس هلالى _ :[سُلَيم] از زبان سلمان و ابو ذر و مقداد ، حديثى از پيامبر خدا شنيد كه فرموده: «هر كس بميرد و امامى نداشته باشد ، به مرگى جاهلى مرده است». آن را با جابر و ابن عبّاس در ميان گذاشت . هر دو گفتند: [راويان اين حديث، ]راست و درست گفته اند. ما خود نيز شاهد آن بوديم و آن را از پيامبر خدا شنيديم و سلمان گفت: اى پيامبر خدا! شما فرمودى: «هر كس بميرد و امامى نداشته باشد ، به مرگ جاهلى مرده است» . اين امام ، كيست؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «از اوصياى من است، اى سلمان! هر يك از افراد امّت من كه بميرد و او را از اوصياى من ، امامى كه بشناسدش نباشد ، اين [مرگ او] مرگى جاهلى است . اگر او را نشناسد و با او دشمنى كند، مشرك است و اگر او را نشناسد و[لى] با او دشمنى هم نكند و دشمنِ او را به دوستى نگيرد، چنين كسى جاهل است و مشرك نيست».

امام على عليه السلام :هر كس بميرد و امامى نداشته باشد ، به مرگى جاهلى مرده است، آن گاه كه آن امام ، عادل و نيكوكار و خداترس باشد.

امام على عليه السلام_ در توصيف گم راه _ :او از جانب خداوند، مهلتى داده شده است . با غافلان مى پَرَد و با گنهكاران مى گردد، بى آن كه راهى راست بپيمايد و پيشوايى راهبر داشته باشد.

امام باقر عليه السلام :هر كس بميرد و امامى نداشته باشد ، به مردنى جاهلى مرده است و مردم معذور نيستند، مگر آن كه امامشان را بشناسند.

.

ص: 318

عنه عليه السلام :كُلُّ مَن دانَ اللّهَ عز و جل بِعِبادَةٍ يُجهِدُ فيها نَفسَهُ ولا إمامَ لَهُ مِنَ اللّهِ ، فَسَعيُهُ غَيرُ مَقبولٍ ، وهُوَ ضالٌّ مُتَحَيِّرٌ ، وَاللّهُ شانِئٌ (1) لِأَعمالِهِ. (2)

عنه عليه السلام :مَن ماتَ ولَيسَ لَهُ إمامٌ فَمَوتُهُ ميتَةٌ جاهِلِيَّةٌ ، ولا يُعذَرُ النّاسُ حَتّى يَعرِفوا إمامَهُم ، ومَن ماتَ وهُوَ عارِفٌ لِاءِمامِهِ ، لا يَضُرُّهُ تَقَدَّمَ هذَا الأَمرَ أو تَأَخَّرَهُ ، ومَن ماتَ عارِفا لِاءِمامِهِ كانَ كَمَن هُوَ مَعَ القائِمِ في فِسطاطِهِ (3) . (4)

عنه عليه السلام_ لِمُحَمَّدِ بنِ مُسلِمٍ _ :مَن أصبَحَ مِن هذِهِ الاُمَّةِ لا إمامَ لَهُ مِنَ اللّهِ عز و جل ظاهِرٌ عادِلٌ ، أصبَحَ ضالّاً تائِها ، وإن ماتَ عَلى هذِهِ الحالَةِ ماتَ ميتَةَ كُفرٍ ونِفاقٍ . وَاعلَم يا مُحَمَّدُ أنَّ أَئِمَّةَ الجَورِ وأَتباعَهُم لَمَعزولونَ عَن دينِ اللّهِ ، قَد ضَلّوا وأَضَلّوا ، فَأَعمالُهُمُ الَّتي يَعمَلونَها كَرَمادٍ اشتَدَّت بِهِ الرِّيحُ في يَومٍ عاصِفٍ ، لا يَقدِرونَ مِمّا كَسَبوا عَلى شَيءٍ ، ذلِكَ هُوَ الضَّلالُ البَعيدُ. (5)

الكافي عن بريد :سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام يَقولُ في قَولِ اللّهِ تَبارَكَ وتَعالى : «أَوَ مَن كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِى بِهِ فِى النَّاسِ» (6) فَقال : «مَيتٌ» لا يَعرِفُ شَيئا و «نُورًا يَمْشِى بِهِ فِى النَّاسِ» : إماما يُؤتَمُّ بِهِ «كَمَن مَّثَلُهُ فِى الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا» قالَ : الَّذي لا يَعرِفُ الإِمامَ. (7)

.


1- .شَنِئْتُهُ : أبغضتُه ، والفاعلُ شانئ (المصباح المنير : ص 324 «شنأ») .
2- .الكافي : ج 1 ص 183 ح 8 و ص 375 ح 2 ، الغيبة للنعماني : ص 128 ح 2 ، المحاسن : ج 1 ص 176 ح 274 نحوه وكلّها عن محمّد بن مسلم الثقفي ، بحار الأنوار : ج 23 ص 86 ح 29 .
3- .الفُِسطاطُ : _ بضمّ الفاء وكسرها _ : بيت من الشَّعَر (المصباح المنير : ص 472 «فسط») .
4- .المحاسن : ج 1 ص 254 ح 481 عن الفضيل بن يسار ، بحار الأنوار : ج 23 ص 77 ح 6 .
5- .الكافي : ج 1 ص 184 ح 8 و ص 375 ح 2 ، الغيبة للنعماني : ص 128 ح 2 ، المحاسن : ج 1 ص 177 ح 274 كلاهما نحوه وكلّها عن محمّد بن مسلم ،بحار الأنوار : ج 23 ص 87 ح 29 .
6- .الأنعام : 122 .
7- .الكافي : ج 1 ص 185 ح 13 ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 375 ح 89 و ص 376 ح 90 نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 310 ح 13 .

ص: 319

امام باقر عليه السلام :هر كس با عبادتى طاقت فرسا ، خداوند عز و جل را بندگى كند، امّا پيشوايى از جانب خداوند نداشته باشد، عبادتش ناپذيرفته و خودش گم راه و سرگردان است و خداوند، اعمالش را دشمن مى دارد.

امام باقر عليه السلام :هر كس بميرد و امامى نداشته باشد ، مردنش مردنى جاهلى است، و مردم معذور نيستند ، مگر آن كه امامشان را بشناسند و هر كس امام شناس از دنيا برود، پيش و پس افتادنِ اين امر (ظهور و قيام قائم عليه السلام ) به او زيانى نمى رساند و هر كس با شناخت امام خود از دنيا برود، همانند كسى است كه با قائم ، در خيمه او باشد.

امام باقر عليه السلام_ به محمّد بن مُسلم _ :هر كس از اين امّت ، كه امامى آشكار و عادل از جانب خداوند عز و جلنداشته باشد، گم راه و سرگردان است و اگر بر اين حالت بميرد ، با كفر و نفاق مرده است. بدان _ اى محمّد _ كه پيشوايانِ ستم و پيروان آنان ، از دين خدا بركنارند. خود گم راه اند و [مردم را] به گم راهى مى افكنند. پس كارهايى كه انجام مى دهند ، همانند خاكسترى است كه در يك روز طوفانى ، تندبادى بر آن بِوَزد، [يعنى] از كردارشان چيزى دستگيرشان نمى شود. اين است گم راهىِ دور و دراز.

الكافى_ به نقل از بُرَيد _ : شنيدم كه امام باقر عليه السلام در باره اين سخن خداوند _ تبارك و تعالى _ : «آيا كسى كه مرده بود و ما او را زنده گردانيديم و برايش نورى قرار داديم كه با آن ، در ميان مرم راه مى رود» مى فرمايد: « مرده ، كسى است كه چيزى نشناسد و نورى كه با آن ، در ميان مردم راه مى رود ، امامى است كه از او پيروى شود». [و در باره ادامه آيه :] «مانند كسى است كه در تاريكى هاست و از آنها خارج نمى شود؟» ، فرمود: «كسى است كه امام را نمى شناسد [و به او معتقد نيست]».

.

ص: 320

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ الأَرضَ لا تَصلُحُ إلّا بِإِمامٍ ، ومَن ماتَ لا يَعرِفُ إمامَهُ ماتَ ميتَةً جاهِلِيَّةً. (1)

عنه عليه السلام :مَن ماتَ ولَيسَ لَهُ إمامٌ ماتَ ميتَةً جاهِلِيَّةً ، كُفرٌ وشِركٌ وضَلالَةٌ. (2)

عنه عليه السلام :مَن باتَ لَيلَةً لا يَعرِفُ فيها إمامَهُ ، ماتَ ميتَةً جاهِلِيَّةً. (3)

الاختصاص عن أبي الجارود عن الإمام الصادق عليه السلام :مَن ماتَ ولَيسَ عَلَيهِ إمامٌ حَيٌّ ظاهِرٌ ، ماتَ ميتَةً جاهِلِيَّةً . قالَ : قُلتُ : إمامٌ حَيٌّ جُعِلتُ فِداكَ ؟ قالَ : إمامٌ حَيٌّ. (4)

أعلام الدين عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام :مَن ماتَ ولَيسَ في رَقَبَتِهِ بَيعَةٌ لِاءِمامٍ ، ماتَ ميتَةً جاهِلِيَّةً ، ولا يُعذَرُ النّاسُ حَتّى يَعرِفوا إمامَهُم ، فَمَن ماتَ وهُوَ عارِفٌ بِالإِمامَةِ لَم يَضُرَّهُ تَقَدَّمَ هذا الأَمرُ أو تَأَخَّرَ ، وكانَ كَمَن هُوَ مَعَ القائِمِ في فِسطاطِهِ . قالَ : ثُمَّ مَكَثَ هُنَيئَةً ، ثُمَّ قالَ : لا ، بَل كَمَن قاتَلَ مَعَهُ . ثُمَّ قالَ : لا ، بَل _ وَاللّهِ _ كَمَنِ استُشهِدَ مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . (5)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 21 ح 9 ، المحاسن : ج 1 ص 252 ح 475 ، رجال الكشّي : ج 2 ص 724 ح 799 كلّها عن أبي اليسع عيسى بن السريّ ، بحار الأنوار :ج 23 ص 76 ح 2 .
2- .كمال الدين : ص 412 ح 11 ، الإمامة والتبصرة : ص 220 ح 71 كلاهما عن عمّار ، بحار الأنوار : ج 72 ص 134 ح 14 .
3- .الغيبة للنعماني : ص 127 ح 1 عن يحيى بن عبد اللّه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 78 ح 8 .
4- .الاختصاص : ص 269 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 92 ح 38 .
5- .أعلام الدين : ص 459 ، بحار الأنوار : ج 27 ص 126 ح 116 .

ص: 321

امام صادق عليه السلام :زمين جز با وجود امام ، سامان نمى يابد، و هر كس بميرد و امام خود را نشناسد ، به مرگ جاهلى مرده است.

امام صادق عليه السلام :هر كس در حالى از دنيا برود كه امامى ندارد ، به مرگ جاهلى در گذشته است؛ كفر و شرك و گم راهى.

امام صادق عليه السلام :هر كس يك شب را بدون شناخت امامش بگذراند [و در آن شب از دنيا برود] ، به مرگ جاهلى در گذشته است.

الاختصاص_ به نقل از ابو جارود _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «هر كس در حالى از دنيا برود كه امام زنده آشكارى نداشته باشد ، به مرگ جاهلى در گذشته است». من گفتم: قربانت گردم! امام زنده؟! فرمود: «امام زنده».

أعلام الدين_ به نقل از ابو بصير _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «هر كس بميرد و بيعت امامى به گردنش نباشد ، به مرگ جاهلى مرده است، و مردم، معذور نيستند، تا آن كه امام خود را بشناسند. پس هر كس در حالى از دنيا برود كه آشنا [و معتقد] به امامت باشد ، پيش و پس افتادن اين امر (ظهور و قيام قائم عليه السلام ) ، به او زيانى نمى رساند و همانند كسى است كه با قائم عليه السلام ، در خيمه [فرماندهى] او باشد». ايشان سپس لَختى درنگ كرد و آن گاه فرمود: «نه؛ بلكه همانند كسى است كه در ركاب او بجنگد». باز فرمود: «نه؛ بلكه _ به خدا سوگند _ همانند كسى است كه در ركاب پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شهيد شود».

.

ص: 322

الكافي عن الفضيل بن يسار :ابتَدَأَنا أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَوما وقالَ : قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «مَن ماتَ ولَيسَ عَلَيهِ إمامٌ فَميتَتُهُ مِيتَةٌ جاهِلِيَّةٌ» . فَقُلتُ : قالَ ذلِكَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ؟ فَقالَ : إي وَاللّهِ ، قَد قالَ . قُلتُ : فَكُلُّ مَن ماتَ ولَيسَ لَهُ إمامٌ فَميتَتُهُ ميتَةٌ جاهِلِيَّةٌ ؟ قالَ : نَعَم. (1)

ثواب الأعمال عن عيسى بن السَّريّ :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «مَن ماتَ لا يَعرِفُ إمامَهُ ماتَ ميتَةً جاهِلِيَّةً» ؟ قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : أحوَجُ ما يَكونُ إلى مَعرِفَتِهِ إذا بَلَغَ نَفسُهُ هذا _ وأَشارَ بِيَدِهِ إلى صَدرِهِ _ فَقالَ : لَقَد كُنتُ عَلى أمرٍ حَسَنٍ. (2)

الكافي عن الحارث بن المغيرة :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «مَن ماتَ لا يَعرِفُ إمامَهُ ماتَ ميتَةً جاهِلِيَّةً» ؟ قالَ : نَعَم . قُلتُ : جاهِلِيَّةً جَهلاءَ أو جاهِلِيَّةً لا يَعرِفُ إمامَهُ ؟ قالَ : جاهِلِيَّةَ كُفرٍ ونِفاقٍ وضَلالٍ. (3)

الكافي عن ابن أبي يعفور :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن قَولِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «مَن ماتَ ولَيسَ لَهُ إمامٌ فَميتَتُهُ ميتَةٌ جاهِلِيَّةٌ» ، قالَ : قُلتُ : ميتَةُ كُفرٍ ؟ قالَ : ميتَةُ ضَلالٍ . قُلتُ : فَمَن ماتَ اليَومَ ولَيسَ لَهُ إمامٌ فَميتَتُهُ ميتَةٌ جاهِلِيَّةٌ ؟ فَقالَ : نَعَم. (4)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 376 ح 1 .
2- .ثواب الأعمال : ص 244 ح 1 ، المحاسن : ج 1 ص 176 ح 273 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 85 ح 26 .
3- .الكافي : ج 1 ص 377 ح 3 ، الإمامة والتبصرة : ص 219 ح 69 عن الحذّاء عن الإمام الباقر عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 8 ص 362 ح 39 .
4- .الكافي : ج 1 ص 376 ح 2 .

ص: 323

الكافى_ به نقل از فُضَيل بن يسار _ :روزى امام صادق عليه السلام براى ما سخن آغاز كرد و فرمود: «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر كس بميرد و امامى نداشته باشد ، مردنش مردنى جاهلى است». من گفتم: اين را پيامبر خدا فرموده است؟ فرمود: «آرى _ به خدا سوگند _ او فرموده است». گفتم: پس هر كس بميرد و امامى نداشته باشد ، مرگش مرگ جاهلى است؟ فرمود: «آرى».

ثواب الأعمال_ به نقل از عيسى بن سَرى _ :به امام صادق عليه السلام گفتم: آيا پيامبر خدا فرموده است كه: «هر كس بميرد و امامش را نشناسد ، به مرگ جاهلى مرده است»؟ امام صادق عليه السلام فرمود: «بيش از هر زمان ، هنگامى به شناخت او نياز پيدا مى كند كه جانش به اين جا برسد» و با دست خود به سينه اش اشاره كرد [و افزود:] «در آن هنگام ، مى گويد: عقيده نيكويى داشتم».

الكافى_ به نقل از حارث بن مُغيره _ :از امام صادق عليه السلام پرسيدم : آيا پيامبر خدا فرموده است: «هر كس بميرد و امامش را نشناسد ، به مرگ جاهلى مرده است»؟ فرمود: «آرى». گفتم: جاهليت محض يا جاهليتى كه امامش را نشناسد؟ فرمود: «جاهليت كفر و نفاق و گم راهى».

الكافى_ به نقل از ابن اَبى يَعفور _ :از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه: «هر كس بميرد و امامى نداشته باشد ، مرگش مرگى جاهلى است»، پرسيدم و گفتم : آيا مقصود ، مردن در حال كفر است؟ فرمود: «مردن در حال گم راهى است». گفتم: پس امروز هم هر كس بميرد و امامى نداشته باشد ، مرگش مرگى جاهلى است؟ فرمود: «آرى».

.

ص: 324

المحاسن عن حسين بن أبي العلاء :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن قَولِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «مَن ماتَ لَيسَ لَهُ إمامٌ ماتَ ميتَةَ جاهِلِيَّةٍ» . فَقالَ : نَعَم ، لَو أنَّ النّاسَ تَبِعوا عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام وتَرَكوا عَبدَ المَلِكِ بنَ مَروانَ اهتَدَوا . فَقُلنا : مَن ماتَ لا يَعرِفُ إمامَهُ ماتَ ميتَةً جاهِلِيَّةً ، ميتَةَ كُفرٍ ؟ فَقالَ : لا ، ميتَةَ ضَلالٍ . (1)

الاختصاص عن عمر بن يزيد عن الإمام الكاظم عليه السلام ، قالَ :سَمِعتُهُ يَقولُ : مَن ماتَ بِغَيرِ إمامٍ ماتَ ميتَةً جاهِلِيَّةً ، إمامٍ حَيٍّ يَعرِفُهُ ، فَقُلتُ : لَم أسمَع أباكَ يَذكُر هذا _ يَعني إماما حَيّا _ ! فَقالَ : قَد وَاللّهِ قالَ ذاكَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، قالَ : وقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «مَن ماتَ ولَيسَ لَهُ إمامٌ يَسمَعُ لَهُ ويُطيعُ ، ماتَ ميتَةً جاهِلِيَّةً». (2)

كمال الدين عن محمّد بن إسماعيل عن الإمام الرضا عليه السلام :مَن ماتَ ولَيسَ لَهُ إمامٌ ماتَ ميتَةً جاهِلِيَّةً . فَقُلتُ لَهُ : كُلُّ مَن ماتَ ولَيسَ لَهُ إمامٌ ماتَ ميتَةً جاهِلِيَّةً ؟ قالَ : نَعَم. (3)

الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام :مَن ماتَ ولَم يَعرِف إمامَ زَمانِهِ ماتَ ميتَةً جاهِلِيَّةً. (4)

.


1- .المحاسن : ج 1 ص 252 ح 476 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 76 ح 3 .
2- .الاختصاص : ص 268 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 92 ح 36 .
3- .كمال الدين : ص 668 ح 11 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 78 ح 7 .
4- .كمال الدين : ص 409 ح 9 ، كفاية الأثر : ص 292 كلاهما عن عثمان العمري ، بحار الأنوار : ج 32 ص 331 .

ص: 325

المحاسن_ به نقل از حسين بن ابى العلاء _ :از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه: «هر كس بميرد و امامى نداشته باشد ، به مرگ جاهلى مرده است»، سؤال كردم. فرمود: «آرى، اگر مردم از على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام پيروى مى كردند و عبد الملك بن مروان را رها مى ساختند ، هدايت مى شدند». گفتيم: هر كس بميرد و امامش را نشناسد ، به مرگ جاهلى مرده است، [يعنى ]مرگ در حال كفر؟ فرمود: «نه، مردن در گم راهى».

الاختصاص_ به نقل از عمر بن يزيد _ :از امام كاظم عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد: «هر كس بدون داشتن امامى بميرد ، به مرگى جاهلى مرده است؛ امامى زنده كه بشناسدش». گفتم: از پدرتان نشنيدم كه اين را فرموده باشد _ يعنى امام زنده را _! فرمود: «به خدا سوگند ، اين را پيامبر خدا فرموده است. پيامبر خدا فرمود: هر كس بميرد و امامى نداشته باشد كه از او حرف شنوى و اطاعت كند، با مرگ جاهلى مرده است ».

كمال الدين_ به نقل از محمّد بن اسماعيل _ :امام رضا عليه السلام فرمود: «اگر كسى در حالى در گذرد كه امامى نداشته باشد ، به مرگ جاهلى در گذشته است». من به ايشان گفتم : آيا هر كسى كه بميرد و امامى نداشته باشد ، به مرگ جاهلى مرده است؟ فرمود: «آرى».

امام عسكرى_ به نقل از پدرانش عليهم السلام _ :هر كس بميرد و امام زمانش را نشناخته باشد ، به مرگ جاهلى مرده است.

ر . ك : اهل بيت عليهم السلام در قرآن و حديث : (بخش دوم / فصل سوم : پرهيزاندن از نشناختن اهل بيت) .

.

ص: 326

. .

ص: 327

سخنى درباره وجوب معرفت امام عصر و هشدار در باره عدم معرفت او
اشاره

سخنى در باره وجوب معرفت امام عصر و هشدار در باره عدم معرفت اواحاديثى كه شناخت امام عصر را بر مردم هر دوران، واجب و مرگ بدون شناخت امام را مرگِ جاهلى مى دانند ، مورد اتّفاق همه مسلمانان اند و در كتاب هاى شيعه و اهل سنّت درج شده اند . براى مثال، كلينى در الكافى از پيامبر صلى الله عليه و آله چنين نقل مى كند : مَن ماتَ و لا يَعرِفُ إمامَهُ ، ماتَ ميتَةً جاهِلِيَّةً. (1) هر كس بميرد و امامش را نشناسد ، به مرگ جاهلى مرده است . و در مسند ابن حنبل از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده كه فرمود : مَن مات بِغَيرِ إمامٍ ماتَ ميتَةً جاهِلِيَّةً. (2) هر كس بدون داشتن امام بميرد ، به مرگ جاهلى مرده است . بنا بر اين، سخن ابن تيميه و آلبانى كه مى گويند احاديث ياد شده در كتاب هاى اهل سنّت وجود ندارند، (3) نادرست و ناشى از ناديده گرفتن مسند ابن حنبل و برخى ديگر از كتاب هاى مهمّ اهل سنّت است . البتّه حديث ياد شده، با تعابير مختلفى نقل

.


1- .ر . ك : ص 312 ح 142.
2- .. ر . ك : ص 314 ح 143.
3- .سلسلة الأحاديث الضعيفة و الموضوعة : ج 1 ص 526 .

ص: 328

شده است و ابن تيميه، در ادامه سخنش مجبور مى شود يكى از اين تعابير را كه در آن، لفظ «امام» وجود ندارد، قبول كند (1) كه در آن آمده است: مَن ماتَ و لَيسَ فى عُنُقِهِ بَيعَةٌ ، ماتَ ميتَةً جاهِلِيَّةً . (2) كسى كه بميرد و در گردن او بيعتى نباشد ، به مرگ جاهلى مرده است . در واقع، اين گونه افراد، تلاش مى كنند تا احاديث ياد شده را به جاى حمل بر امامان اهل بيت و برگزيدگان خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله ، بر اعم از آنان و از جمله بر زمامداران جائر، حمل كنند . ابن ابى الحديد ، نقل مى كند كه: عبد اللّه بن عمر، از بيعت با على عليه السلام خوددارى كرد ؛ امّا شبانه درِ خانه حجّاج را كوبيد تا با عبد الملك، بيعت كند تا آن شب را بدون امام، صبح نكند . او گمان مى كرد كه بايد چنين كند ؛ زيرا از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده است كه فرمود : «هر كه بميرد و امامى نداشته باشد، مرگى چونان مرگ جاهلى داشته است» . حجّاج نيز او را آن قدر تحقير كرد و پستش شمرد كه پايش را از بستر خواب بيرون آورد و گفت: با پاى من بيعت كن ! (3) پس نكته اصلى در مورد حديث ، معناى حديث است، نه اصل صدور آن از پيامبر صلى الله عليه و آله . (4) براى فهم حديث شريف، بايد مقصود از جاهليت روشن شود .

.


1- .. منهاج السنّة النبويّة : ج 1 ص 11 .
2- .. ر . ك : ص 316 ح 149 .
3- .. شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد : ج 13 ص 242.
4- .علّامه امينى مى گويد : اين ، حقيقت مسلّمى است كه كتاب هاى صِحاح و مَسانيد [اهل سنّت] ، آن را مسلّم دانسته اند و گريزى از پذيرش مفاد آن نيست و اسلامِ هيچ مسلمانى ، جز با تسليم بودن در برابر آن ، كامل نيست و حتّى دو نفر هم در باره آن ، اختلافِ نظر ندارند و يك نفر هم در باره آن ، به خود ، اجازه ترديد نداده است . اين تعبير ، حكايت از بدعاقبتىِ كسى دارد كه بدون امام بميرد و چنين كسى ، از هر گونه نجات و رستگارى، محروم است . مرگ جاهلى ، بدترين مرگ است ؛ مرگِ در حال كفر و الحاد (الغدير : ج 10 ص 360) .

ص: 329

در فرهنگ اسلامى، عصر رسالت پيامبر خدا، عصر علم ، و دوران پيش از بعثت ايشان ، دوران جاهليت است، بدين معنا كه پيش از بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله ، به دليل تحريفى كه در اديان آسمانى پديد آمده بود، مردم، راهى براى شناخت حقايق هستى نداشتند و آنچه به نام دين بر جوامع مختلف بشر حكومت مى كرد ، چيزى جز خرافات و موهومات نبود . در واقع ، اديان تحريف شده و عقايد موهوم، ابزارهايى براى سلطه زر و زور بر انسان شده بودند و اين، واقعيتى است كه تاريخ قبل از اسلام نيز آن را تأييد مى كند. بعثت مبارك پيامبر صلى الله عليه و آله ، آغاز عصر علم بود . اساسى ترين مسئوليت ايشان، مبارزه با خرافات و تحريفات و روشن كردن حقايق براى مردم بود . او خود را براى مردم ، همچون پدرى مى دانست كه آنان را مى پرورانَد و آموزش مى دهد . ايشان مى فرمود : إنَّما أنَا لَكُم مِثلُ الوالِدِ اُعَلِّمُكُم . (1) در واقع ، من براى شما همچون پدرى هستم كه به شما مى آموزم . پيامبر خدا، نبوّت خود را پديده اى منطبق با موازين عقلى و علمى معرّفى مى كرد كه اگر دانشمندان ، در صدد شناخت آن بر آيند، مى توانند به سادگى راستگويى اش را در باره ارتباط او با مبدأ هستى درك كنند . «وَ يَرَى الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ الَّذِى أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ هُوَ الْحَقَّ . (2) كسانى كه به ايشان علم داده شده ، آنچه را از سوى پروردگارت بر تو نازل شده ،

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 3 ص 53 ح 7413 ، سنن النسائى : ج 1 ص 38، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 114 ح 313 ، الجامع الصغير : ج 1 ص 394 ح 2580 .
2- .سبأ : آيه 6 .

ص: 330

حق مى دانند» . پيامبر صلى الله عليه و آله نيز مردم را از پيروى هر آنچه علم ، آن را تأييد نمى كند ، به شدّت بر حذر مى داشت و اين آيه را براى آنان تلاوت مى فرمود : «وَ لَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ . (1) و چيزى را كه بِدان علم ندارى، دنبال مكن» . با عنايت به اين مقدّمه، آشكار مى شود كه آنچه در حديثِ ضرورت شناخت امامِ هر عصر مورد نظر است ، فراتر از يك مسئله فردى است و تنها اين نيست كه اگر يك مسلمان ، امام خود را نشناخت ، مسلمان واقعى نيست و در نتيجه، اسلامِ او با كفر برابر است ؛ بلكه مسئله مهم ترى كه اين حديث بِدان هشدار مى دهد ، اين است كه : عصر علم _ كه با بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله آغاز شد _ تنها در اين صورت مى تواند تداوم پيدا كند . در يك سخن ، امامت ، پشتوانه و ضامن تداوم عصر علم يا عصر اسلام راستين است و بدون اين پشتوانه، جامعه اسلامى به جاهليت پيش از اسلام، بازگشت خواهد كرد . در واقع ، اين حديث از آينده نگرى اين آيه شريف الهام گرفته كه مى فرمايد : «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِيْن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ . (2) و محمّد ، جز فرستاده اى كه پيش از او [نيز] فرستادگانى [آمدند و ]گذشتند ، نيست . آيا اگر او بميرد يا كشته شود ، به گذشته خود (جاهليت)، بر مى گرديد؟» . پيامبر صلى الله عليه و آله در حديثى كه بر ضرورت شناخت امام تأكيد دارد ، بيان مى فرمايد كه:

.


1- .اسراء : آيه 36 .
2- .آل عمران: آيه 144 .

ص: 331

شناخت كدام امام؟

چگونه ممكن است جامعه اسلامى عقب نشينى كند و به دوران جاهليتِ پيش از اسلام باز گردد؟ كلام پيامبر صلى الله عليه و آله ، گوياى اين حقيقت است كه با حذف مسئله امامت و رهبرى ، اين پديده خطرناك ، قابل پيش بينى است .

شناخت كدام امام؟اندكى تأمّل در مضمون حديث _ بويژه با توجّه به شرحى كه گذشت _ ما را از پاسخگويى به اين سؤال كه : «امامت كدام امام ، ضامن تداوم اسلام واقعى است و حذف كدام امامت از جامعه اسلامى، بازگشت به جاهليت است؟»، بى نياز مى كند . آيا مى شود گمان بُرد كه مقصود پيامبر صلى الله عليه و آله اين است كه شناختن و پيروى كردن از هر كس كه زمام امور جامعه را به دست گيرد، بر همه مسلمانان واجب و ضرور است و اگر كسى چنين رهبرى را نشناسد ، به مرگ جاهلى مُرده است ، بدون توجّه به اين كه ممكن است چنين رهبرى ، ستمگر و به گفته قرآن كريم از «امامانى كه به آتش فرا مى خوانند» (1) باشد ؟! بديهى است كه همه زمامداران فاسد تاريخ اسلام ، براى اثبات حقّانيت خود و وجوب اطاعت مردم از خود و استوارى پايه هاى حكومتشان ، به اين حديث مسلّم استناد جويند . از اين رو، مى بينيم كه حتّى معاويه پسر ابو سفيان نيز در شمار راويان اين حديث آمده است. همچنين طبيعى است كه آخوندهاى دربارى با همان انگيزه، سخن پيامبر صلى الله عليه و آله را تفسير و با امامت ائمّه جور، تطبيق نمايند ؛ ليكن روشن است كه اين، بازى با الفاظ است ، نه بدفهمى و كژ انديشى در مفهوم حديث . هرگز نمى توان باور كرد كه عبد اللّه بن عمر ، آن گونه كه در شرح نهج البلاغةى

.


1- .. ر . ك : قصص : آيه 41 .

ص: 332

ابن ابى الحديد آمده است ، به دليل كج فهمى و ضعف بينش، با امام على عليه السلام بيعت نكند ؛ ولى با تمسّك به حديث «مَن ماتَ بغَير إمامٍ» كه خودش نقل كننده آن است ، شبانه به ملاقات حجّاج بن يوسف برود تا با خليفه دوران، عبد الملك مروان، بيعت نمايد ؛ چرا كه نمى خواهد شبى را بدون داشتن امام به صبح آورد! آرى! كسى كه امير مؤمنان، على عليه السلام ، را امام نداند و با او بيعت نكند ، بايد هم عبد الملك مروان را امامى بداند كه ترك بيعتش موجب كفر و رجعت به جاهليت است و بايد با آن خفّت و خوارى با پاى عامل سفّاك او (حجّاج بن يوسف) شبانه بيعت كند! عبد اللّه بن عمر به جايى رسيد كه يزيد ، پسر معاويه، را با آن همه جناياتى كه به اسلام و خاندان پيامبر خدا روا داشت ، مصداق «امام» در حديث : «من مات بغير إمام» مى دانست و مخالفت با او را موجب كفر و ارتداد مى شمرد . آورده اند كه پس از واقعه جانسوز كربلا، مردم مدينه در سال 63 هجرى، قيام كردند و اين قيام به واقعه «حَرّه» انجاميد . عبد اللّه بن عمر نزد عبد اللّه بن مطيع _ كه رهبرى قريش را در اين قيام بر عهده داشت _ رفت . ابن مطيع، دستور داد كه براى عبد اللّه ، پُشتى اى بياورند و او را به نشستن دعوت كرد . ابن عمر گفت : نيامده ام كه بنشينم . آمده ام تا حديثى را كه از پيامبر خدا شنيده ام ، براى تو باز گويم . شنيدم كه پيامبر خدا فرمود : «كسى كه دست از اطاعت امامى بكشد، روز قيامت، در حالى خدا را ملاقات مى كند كه حجّت و برهانى ندارد و كسى كه بميرد و با امامى بيعت نكرده باشد ، به مرگ جاهلى مُرده است» . (1) بنگريد كه چه استادانه، سخن پيامبر خدا را در جهت مخالف مقصود ايشان به كار مى برند! اين، همان پديده خطرناكى است كه پيامبر خدا براى پيشگيرى از آن ،

.


1- .. ر . ك : ص 317 ح 149.

ص: 333

در اين حديث و ده ها حديث ديگر، بِدان هشدار داده و مردم را به اطاعت از امامان حق، دعوت كرده است . هشدار پيامبر خدا به دست سياستبازان مسلمان نما و عوامل آنان، تحريف مى گردد و بدين ترتيب است كه از حديث، بر ضدّ حديث ، و از اسلام، بر ضدّ اسلام، سوء استفاده مى شود و سرانجام با ناديده گرفته شدن جايگاه امامت در جامعه اسلامى و به فراموشى سپرده شدن توصيه هاى پيامبر صلى الله عليه و آله ، عصر علم و ايمان، در امّت اسلام، سپرى مى گردد و رجعت به كفر و جاهليت، تحقّق مى يابد . بنا بر اين ، بدون ترديد، مقصود از احاديثى كه مرگِ بدون شناخت امام را مرگ جاهلى مى دانند ، بيم دادن از عدم تمسّك به ولايت اهل بيت عليهم السلام است كه ضرورت تمسّك به آنان، در حديث ثَقَلين و غدير و ده ها حديث ديگر ، براى مردم، بيان شده است .

.

ص: 334

5 / 3أدنى مَعرِفَةِ الإِمامِالإمام الصادق عليه السلام :أدنى مَعرِفَةِ الإِمامِ أنَّهُ عِدلُ النَّبِيِّ _ إلّا دَرَجَةَ النُّبُوَّةِ _ وَوارِثُهُ ، وأنَّ طاعَتَهُ طاعَةُ اللّهِ وطاعَةُ رَسولِ اللّهِ ، والتَّسليمُ لَهُ في كُلِّ أمرٍ ، وَالرَّدُّ إلَيهِ ، وَالأَخذُ بِقَولِهِ. (1)

5 / 4حُكمُ مَن تَعَذَّرَ أو تَعَسَّرَ عَلَيهِ مَعرِفَةُ إمامِ عَصرِهِكمال الدين عن زرارة :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : يَأتي عَلَى النّاسِ زَمانٌ يَغيبُ عَنهُم إمامُهُم . فَقُلتُ لَهُ : ما يَصنَعُ النّاسُ في ذلِكَ الزَّمانِ ؟ قالَ : يَتَمَسَّكونَ بِالأَمرِ الَّذي هُم عَلَيهِ حَتّى يَتَبَيَّنَ لَهُم. (2)

كمال الدين عن الحارث بن المغيرة :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام : هَل يَكونُ النّاسُ في حالٍ لا يَعرِفونَ الإِمامَ ؟ فَقالَ : قَد كانَ يُقالُ ذلِكَ . قُلتُ : فَكَيفَ يَصنَعونَ ؟ قالَ : يَتَعَلَّقونَ بِالأَمرِ الأَوَّلِ ، حَتّى يَستَبينَ لَهُمُ الآخَرُ. (3)

الإمام الصادق عليه السلام :إذا أصبَحتَ وأمسيتَ لاتَرى إماما تَأتَمُّ بِهِ ، فَأَحبِب مَن كُنتَ تُحِبُّ (4) ، وأبغِض مَن كُنتَ تُبغِضُ (5) ، حَتّى يُظهِرَهُ اللّهُ عز و جل . (6)

.


1- .كفاية الأثر : ص 259 عن هشام ، بحار الأنوار : ج 4 ص 55 ح 34 .
2- .كمال الدين : ص 350 ح 44 ، بحار الأنوار : ج 52 ص 149 ح 75 .
3- .كمال الدين : ص351 ح47، الغيبة للنعماني : ص158 ح2 نحوه، بحار الأنوار : ج 27 ص297 ح6.
4- .أي من الأئمّة ، ولا ترجع عن الاعتقاد بإمامتهم ، وحبّهم يقتضي العمل بما بقي بينهم من آثارهم والرجوع إلى رواة أخبارهم . ويحتمل تعميم من يشمل الرواة والعلماء الربّانيين ، الذين كانوا يرجعون إليهم عند ظهور الإمام عليه السلام ، إذا لم يمكن الوصول إليه (مرآة العقول : ج 4 ص 59) .
5- .أي من أئمّة الجور وأتباعهم ، وهو يستلزم الاجتناب عن طريقتهم من البدع والأهواء والقياسات والاستحسانات (مرآة العقول : ج 4 ص 59) .
6- .كمال الدين : ص 348 ح 37 عن عمر بن عبد العزيز ، الغيبة للنعماني : ص 158 ح 3 ، بحار الأنوار : ج 52 ص 148 ح 71 .

ص: 335

5 / 3 كمترين درجه شناخت امام
5 / 4 وظيفه كسى كه شناخت امام زمانش براى او ناممكن يا دشوار است

5 / 3كمترين درجه شناخت امامامام صادق عليه السلام :كمترين درجه شناخت امام ، اين است كه [بدانى] او هم تراز پيامبر است _ بجز در درجه نبوّت _ و وارث اوست و فرمان بردارى از او ، فرمان بردارى از خدا و فرمان بردارى از پيامبر خداست، و اين كه در هر كارى ، بايد تسليم او بود و به او ارجاع داد و گفته او را گرفت.

5 / 4وظيفه كسى كه شناخت امام زمانش براى او ناممكن يا دشوار استكمال الدين_ به نقل از زراره _ :امام صادق عليه السلام فرمود: «زمانى بر مردم فرا مى رسد كه امامشان از آنان غايب است». به ايشان گفتم: مردم در آن زمان، چه كنند؟ فرمود: «بر عقيده خويش (امامت) استوار بمانند تا برايشان آشكار گردد».

كمال الدين_ به نقل از حارث بن مغيره _ :از امام صادق عليه السلام پرسيدم: آيا ممكن است وضعى پيش آيد كه مردم ، امام را نشناسند؟ فرمود: «ممكن است چنين شود». گفتم: در اين صورت ، چه كنند [و تكليفشان چيست]؟ فرمود: «به همان امر نخست، چنگ زنند تا [امرِ] ديگر برايشان آشكار شود».

امام صادق عليه السلام :هر گاه وضعى پيش آمد كه امامى را نديدى تا از او پيروى كنى، كسى را كه دوست مى داشته اى ، دوست بدار، (1) و كسى را كه دشمن مى داشته اى ، دشمن بدار، (2) تا اين كه خداوند عز و جل او را آشكار گرداند.

.


1- .يعنى : از ائمّه عليهم السلام و از اعتقاد به امامت آنان ، دست بر مدار. البتّه دوست داشتن آنان ، اقتضا دارد كه به آنچه از آثارشان باقى مانده است ، عمل شود و به راويان اخبارشان مراجعه شود. و احتمالاً مى توان آن را تعميم داد كه شامل راويان و علماى ربّانى بشود؛ همانان كه در زمان روى كار آمدن امام نيز ، كسانى كه امكان دسترس به او را ندارند ، به ايشان مراجعه مى كنند (مرآة العقول: ج 4 ص 59).
2- .يعنى : از پيشوايان باطل و ستم و پيروان آنان را دشمن بدار و اين ، مستلزم دورى كردن از راه و رسم آنان، يعنى بدعت ها و عقايد باطل و قياس و استحسانات است.

ص: 336

الكافي عن منصور عمّن ذكره عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال :قُلتُ : إذا أصبَحتُ وأَمسَيتُ لا أرى إماما أئتَمُّ بِهِ ما أصنَعُ ؟ قالَ : فَأَحِبَّ مَن كُنتَ تُحِبُّ ، وأبغِض مَن كُنتَ تُبغِضُ ، حَتّى يُظهِرَهُ اللّهُ عز و جل . (1)

كمال الدين عن أبان بن تغلب :قالَ لي أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : يَأتي عَلَى النّاسِ زَمانٌ يُصيبُهُم فيهِ سَبطَةٌ ، يَأرِزُ العِلمُ فيها بَينَ المَسجِدَينِ كَما تَأرِزُ (2) الحَيَّةُ في جُحرِها _ يَعني بَينَ مَكَّةَ وَالمَدينَةِ _ فَبَينَماهُم كَذلِكَ إذ أطلَعَ اللّهُ عز و جل لَهُم نَجمَهُم . قالَ : قُلتُ : ومَا السَّبطَةُ ؟ قالَ : الفَترَةُ وَالغَيبَةُ لِاءِمامِكُم . قالَ : قُلتُ : فَكَيفَ نَصنَعُ فيما بَينَ ذلِكَ ؟ فَقالَ : كونوا عَلى ما أَنتُم عَلَيهِ ، حَتّى يُطلِعَ اللّهُ لَكُم نَجمَكُم. (3)

كمال الدين عن عبد اللّه بن سنان :دَخَلتُ أنَا وأبي عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام فَقالَ : فَكَيفَ أنتُم إذا صِرتُم في حالٍ لا تَرَونَ فيها إمامَ هُدىً ، ولا عَلَما يُرى ، ولا يَنجو مِنها إلّا مَن دَعا دُعاءَ الغَريقِ . فَقالَ لَهُ أبي : إذا وَقَعَ هذا لَيلاً (4) فَكَيفَ نَصنَعُ ؟ فَقالَ : أما أنتَ لا تُدرِكُهُ ، فَإِذا كانَ ذلِكَ فَتَمَسَّكوا بِما في أيديكُم ، حَتّى يَتَّضِحَ لَكُمُ الأَمرُ. (5)

الكافي عن عيسى بن عبد اللّه عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال :قُلتُ لَهُ : إن كانَ كَونٌ _ ولا أرانِيَ اللّهُ ذلِكَ _ فَبِمَن أئتَمُّ ؟ قالَ : فَأَومَأَ إلَى ابنِهِ موسى عليه السلام . قُلتُ : فَإِن حَدَثَ بِموسى حَدَثٌ فَبِمَن أئتَمُّ ؟ قالَ : بِوَلَدِهِ . قُلتُ : فَإِن حَدَثَ بِوَلَدِهِ حَدَثٌ وتَرَكَ أخا كَبيرا وَابنا صَغيرا فَبِمَن أئتَمُّ ؟ قالَ : بِوَلَدِهِ . ثُمَّ قالَ : هكَذا أبَدا . قُلتُ : فَإِن لَم أعرِفهُ ولا أعرِفُ مَوضِعَهُ ؟ قالَ : تَقولُ : اللّهُمَّ إنّي أتَولّى مَن بَقِيَ مِن حُجَجِكَ مِن وُلدِ الإِمامِ الماضي ، فَإِنَّ ذلِكَ يَجزيكَ إن شاءَ اللّهُ. (6)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 342 ح 28 .
2- .أي : ينضمُّ إليها ، ويجتمع بعضه إلى بعض فيها (النهاية : ج 1 ص 37 «أرز») .
3- .كمال الدين : ص 349 ح 41 ، الغيبة للنعماني : ص 159 ح 6 نحوه ، بحار الأنوار : ج 52 ص 134 ح 38 .
4- .كذا في المصدر ، والظاهر أنّها تصحيف لكلمة : «البلاء» .
5- .كمال الدين : ص 348 ح 40 ، الغيبة للنعماني : ص 159 ح 4 نحوه .
6- .الكافي : ج 1 ص 309 ح 7 ، الإرشاد : ج 2 ص 218 وليس فيه ذيله من «قلت : فإن لم أعرفه . . .» ، كمال الدين : ص 416 ح 7 ، بحار الأنوار : ج 25 ص253 ح 11 .

ص: 337

الكافى_ به نقل از منصور، از كسى كه او نامش را برد _ :به امام صادق عليه السلام گفتم: هر گاه زمانى آمد كه امامى را نديدم [و حضور نداشت] تا از او پيروى نمايم، چه كنم؟ فرمود: «كسى را كه دوست مى داشتى ، دوست بدار و كسى را كه دشمن مى داشتى ، دشمن بدار ، تا آن كه خداوند عز و جل او را آشكار سازد».

كمال الدين_ به نقل از اَبان بن تغلب _ :امام صادق عليه السلام به من فرمود: «زمانى بر مردم مى آيد كه در آن زمان ، دچار سَبطه مى شوند. در آن سبطه، علم همانند مار كه در سوراخش مى خزد ، ميان دو مسجد _ يعنى ميان مسجد الحرام در مكّه و مسجد النبى در مدينه _ مى خزد و جمع مى شود، و مردم در اين حال اند كه ناگهان ، خداوند عز و جل ستاره آنان را برايشان طالع مى كند». گفتم: سبطه چيست؟ فرمود: «فترت و غيبت امامتان». گفتم: در چنان وضعى ، وظيفه ما چيست؟ فرمود: «بر عقيده خود بمانيد ، تا آن هنگام كه خداوند عز و جل ستاره شما را برايتان طالع كند».

كمال الدين_ به نقل از عبد اللّه بن سنان _ :من و پدرم خدمت امام صادق عليه السلام رسيديم. ايشان فرمود: «چه مى كنيد آن گاه كه وضعى پيش آيد كه در آن ، نه امام هدايتگرى ببينيد و نه نشانه اى نمايان و وضعى كه تنها، كسى به سلامت مى رَهَد كه چونان دعاى شخصِ در حال غرق شدن ، دعا كند؟!». پدرم گفت: هر گاه اين بلا بيايد ، چه كنيم؟ امام فرمود: «تو كه چنان وضعى را درك نخواهى كرد؛ امّا هر گاه چنين شد، آنچه را در دست داريد ، محكم بگيريد تا آن كه حقيقت برايتان آشكار شود [و امام ظهور كند]».

الكافى_ به نقل از عيسى بن عبد اللّه _ :به امام صادق عليه السلام گفتم: اگر [براى شما ]پيشامدى كند _ و خدا نكند آن روز را من ببينم _ چه كسى را امام خود قرار دهم؟ امام صادق عليه السلام به فرزندش موسى عليه السلام اشاره فرمود. گفتم: اگر براى موسى[ عليه السلام ]پيشامدى كرد ، چه كسى را امام خود گردانم؟ فرمود: «فرزندش را». گفتم: اگر براى فرزندش پيشامدى كرد و برادر بزرگ و پسر كوچكى (1) از خود بر جاى نهاد ، كدام يك را امام خود قرار دهم؟ فرمود: «فرزندش را» و سپس فرمود: «به همين ترتيب تا ابد». گفتم: اگر او را نشناختم و جايش را ندانستم [، چه كنم] ؟ فرمود: «مى گويى: بار خدايا! من پيرو حجّتِ باقى مانده تو از فرزندانِ امام قبلى هستم . همين ، برايت مُجزى است [و رفع تكليف مى كند]، إن شاء اللّه ».

.


1- .يعنى : برادرش بزرگ تر از پسرش بود.

ص: 338

رجال الكشّي عن عبد اللّه بن زرارة :بَعَثَ زُرارَةُ عُبَيدا ابنَهُ يَسأَلُ عَن خَبَرِ أبِي الحَسَنِ عليه السلام ، فَجاءَهُ المَوتُ قَبلَ رُجوعِ عُبَيدٍ إلَيهِ ، فَأَخَذَ المُصحَفَ فَأَعلاهُ فوقَ رَأسِهِ وقالَ : إنَّ الإِمامَ بَعدَ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ مَنِ اسمُهُ بَينَ الدَّفَتَينِ في جُملَةِ القُرآنِ ، مَنصوصٌ عَلَيهِ مِنَ الَّذينَ أوجَبَ اللّهُ طاعَتَهُم عَلى خَلقِهِ أنَا مُؤمِنٌ بِهِ . قالَ : فَاُخبِرَ بِذلِكَ أبو الحَسَنِ الأَوَّلُ عليه السلام ، فَقالَ : وَاللّهِ ، كانَ زُرارَةُ مُهاجِرا إلَى اللّهِ تَعالى . (1)

.


1- .رجال الكشّي : ج 1 ص 372 ح 254 و راجع : كمال الدين : ص 75 والتحرير الطاووسي : ص 125 وبحارالأنوار : ج 47 ص 339 ح 19 .

ص: 339

رجال الكشّى_ به نقل از عبد اللّه بن زراره _ :زُراره ، فرزندش عُبيد را فرستاد تا در باره امام كاظم عليه السلام پرس و جو كند؛ امّا پيش از مراجعت عُبيد ، مرگ به سراغ زراره آمد. پس قرآن را برداشت و بالاى سرش گرفت و گفت: امامِ بعد از جعفر بن محمّد ، كسى است كه نامش در اين كتاب ، در جمله قرآن است و از جانب كسانى تعيين شده كه خداوند ، فرمان بردارى از آنان را بر خلقش واجب ساخته است، و من به او ايمان دارم. اين موضوع ، به امام كاظم عليه السلام خبر داده شد و ايشان فرمود: «به خدا سوگند ، زراره مهاجر به سوى خداوند متعال است».

.

ص: 340

. .

ص: 341

پژوهشى درباره وظيفه كسى كه شناخت امام برايش ناممكن يا دشوار است
1 . تلاش براى شناخت امام
2 . اعتقاد اجمالى به امام

پژوهشى در باره وظيفه كسى كه شناخت امام برايش ناممكن يا دشوار استموضوع مسئله در احاديثى كه گذشت ، بيان تكليف كسى است كه معتقد به امامت و ولايت اهل بيت عليهم السلام است ؛ امّا پس از درگذشت امام پيشين ، شناخت امام بعدى و اطاعت اوامر او ، برايش دشوار يا ناممكن است . بر اساس احاديث اين باب ، پيروان اهل بيت عليهم السلام در چنين شرايطى ، سه وظيفه دارند :

1 . تلاش براى شناخت اماماين تكليف ، در صورتى است كه امام ، حاضر باشد ؛ ولى به دلايل سياسى و يا غير سياسى، شخص امام، مجهول باشد . در اين صورت ، وظيفه پيروان امام پيشين ، تلاش براى شناخت امام بعدى است ، چنان كه زراره فرزند خود را براى مشخّص كردن امامِ پس از امام صادق عليه السلام ، به مدينه اعزام كرد . (1)

2 . اعتقاد اجمالى به امامدر صورتى كه به هر دليل ، معرفت تفصيلىِ امام بعدى ميسّر نباشد ، اعتقاد اجمالى به ولايت و امامت وى كافى است ، اعم از اين كه امام ، حاضر باشد و شناخت تفصيلىِ او نياز به زمان داشته باشد، يا غايب باشد و در دسترس نباشد . در روايت عيسى بن

.


1- .ر . ك : ص 339 ح 179 .

ص: 342

3 . عمل كردن طبق احكام قرآن و سنّت

عبد اللّه آمده است : تقول : «اللّهُمَّ إنّى أتَولّى مَن بَقِىَ مِن حُجَجِكَ مِن وُلدِ الإِمامِ الماضى» . (1) مى گويى : «خدايا! من ولايت آن كسى را مى پذيرم كه از حجّت هاى تو و از نسل امام پيشين ، باقى مانده است» .

3 . عمل كردن به احكام قرآن و سنّتوظيفه عملىِ كسانى كه به امام عصر خود دسترس ندارند ، تمسّك به قرآن و سنّت پيامبر خداست ، (2) چنان كه در غالب احاديث اين باب ، بر آن، تأكيد شده است : يَتَمَسَّكونَ بِالأَمرِ الَّذى هُم عَلَيهِ حَتّى يَتَبَيَّنَ لَهُم . (3) به همان چيزى كه بدان پايبندند ، تمسّك كنند ، تا آن گاه كه حقيقت بر آنان روشن گردد . بنا بر اين ، در زمان غيبت امام عصر عليه السلام كه دسترس به وى و اطاعت از اوامر او ، براى يكايك مسلمانان مقدور نيست ، همه مسلمانان، اوّلاً بر اساس احاديثى كه دلالت بر وجوب معرفت (شناخت) امام زمان دارند ، بر آنان واجب است كه براى شناخت او و اعتقاد به امامتش تلاش كنند و ثانياً طبق احاديث اين باب، وظيفه دارند كه در وظايف فردى و اجتماعى، به قرآن و سنّت و ره نمودهاى امامان پيشين عمل كنند ، (4) كه اين، در احكام عملى، از طريق اجتهاد ، يا تقليد از مجتهد، و يا احتياط، ميسّر مى گردد . بنا بر اين ، مقصود از رواياتى كه مى گويند: «تا وقتى امامْ شناخته نشود ، حجّت الهى بر مردم، تمام نيست» ، (5) اين است كه شرط يا مقدّمه «وجوب اطاعت

.


1- .ر . ك : ص 336 ح 178 .
2- .بديهى است كه ره نمودهاى اهل بيت عليهم السلام ، چيزى جز تبيين كتاب خدا و سنّت پيامبر خدا نيست .
3- .. ر . ك: ص 334 ح 172 .
4- .ر . ك: ص 335 ح 173 .
5- .ر.ك : الكافى : ج 1 ص 177 ح 2 ، بحار الأنوار : ج 49 ص 267 ح 8 از امام صادق عليه السلام : «إنّ الحجّة ف لا تقوم للّه ِ عز و جل على خلقِهِ إلّا بإمامٍ حتّى يعرف ؛ حجّت خدا بر بندگانش به وسيله امام ، آن گاه تمام مى شود كه آن امام ، شناخته شود» . نيز ، ر.ك : الاختصاص : ص 268 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 2 ح 1 .

ص: 343

از اوامر امام»، معرفت (شناخت) اوست و اگر كسى در شناخت امام زنده و حاضر، كوتاهى نكرده باشد، معذور است . بديهى است كه اين، موجب نمى گردد كه اوامر امامانِ پيشين، حجّيت نداشته باشند، يا تلاش براى شناخت امام كنونى و اعتقاد اجمالى به وى ، ضرورى نباشد . امّا در مورد گزارش هايى كه حاكى از آن اند كه زُراره، هنگام مرگ، شناخت دقيقى نسبت به امامت امام كاظم عليه السلام نداشته، چند نكته قابل توجه است : 1. غالب گزارش هايى كه بدانها اشاره شد ، فاقد سند معتبرند . (1) تنها دو روايت معتبر وجود دارند كه دلالت دارند بر اين كه زراره ، پيش از مرگ ، نماينده اى را براى تحقيق در باره جانشين امام صادق عليه السلام به مدينه فرستاد و او با ايمان اجمالى به امام هفتم از دنيا رفت . (2) 2. با عنايت به اختناق حاكم در آن دوران ، (3) مصالح سياسى ايجاب مى كرد كه زراره ، موضوع امامت امام كاظم عليه السلام را آشكار نكند. از اين رو _ چنان كه از امام رضا عليه السلام روايت شده _ ، هدف زراره از اعزام پسرش به مدينه اين بود كه ببيند وظيفه او چيست و آيا اجازه دارد بر خلاف جوّ سياسى حاكم ، كارى انجام دهد يا نه . متن روايت ، كه ابراهيم بن محمّد هَمْدانى نقل مى كند ، چنين است :

.


1- .معجم رجال الحديث : ج 8 ص 237 _ 239 .
2- .رجال الكشّى : ص 372 ش 254 _ 255 .
3- .امام صادق عليه السلام براى مصون ماندن امام هفتم عليه السلام از خطرات احتمالى ، پنج نفر را به عنوان وصىّ خويش معيّن نمود كه منصور دوانيقى ، يكى از اين افراد بود . با اين شيوه ، توطئه منصور براى به قتل رساندن امام هفتم عليه السلام نقش بر آب شد (الكافى : ج 1 ص 310 ح 13 _ 14 ، المناقب ، ابن شهرآشوب : ج 3 ص 434) .

ص: 344

قُلتُ لِلرِّضا عليه السلام : يَا بنَ رَسولِ اللّهِ! أخبِرنى عَن زُرارَةَ ، هَل كانَ يَعرِفُ حَقَّ أبيكَ عليه السلام ؟ فَقالَ : نَعَم . فَقُلتُ لَهُ : فَلِمَ بَعَثَ ابنَهُ عُبَيدَاللّهِ لِيَتَعَرَّفَ الخَبَرَ إلى مَن أوصَى الصّادِقُ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ عليه السلام ؟ فَقالَ : إنَّ زُرارَةَ كانَ يَعرِفُ أمرَ أبى عليه السلام وَ نَصَّ أبيهِ عَلَيهِ ، وَ إنَّما بَعَثَ ابنَهُ لِيَتَعَرَّفَ مِن أبى عليه السلام هَل يَجوزُ لَهُ أن يَرفَعَ التَّقِيَّةَ فى إظهارِ أمرِهِ وَ نَصِّ أبيهِ عَلَيهِ ، وَ أنَّهُ لَمّا أبطَأَ عَنهُ ابنُهُ طولِبَ بِإِظهارِ قَولِهِ فى أبى عليه السلام ، فَلَم يُحِبَّ أن يُقدِمَ عَلى ذلِكَ دونَ أمرِهِ ، فَرَفَعَ المُصحَفَ وَ قالَ : اللّهُمَّ إنَّ إمامى مَن أثبَتَ هذَا المُصحَفُ إمامَتَهُ مِن وُلدِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عليهماالسلام . (1) به امام رضا عليه السلام گفتم : اى پسر پيامبر خدا! در باره زراره برايم بگو كه آيا پدرت را به امامت قبول داشت؟ فرمود : «آرى» . به ايشان گفتم : پس چرا پسرش عبيد اللّه را فرستاد تا از وصىّ امام جعفر صادق عليه السلام خبر بگيرد؟ فرمود : «زراره حقّ امامت پدرم و نصّ پدرش بر [امامتِ] او را به رسميت مى شناخت و دليل اعزام پسرش براى خبر گرفتن از وضعيت پدرم ، اين بود كه بداند آيا تقيّه را در اظهار امامت او و نصّ پدرش بر آن را كنار بگذارد يا نه . و وقتى پسرش عبيد اللّه طول داد و از او درخواست شد كه نظرش را در باره پدرم بدهد ، از آن جا كه دوست نداشت بدون دستور امام ، اقدام به آن كند ، قرآن را روى دست گرفت و چنين گفت : خداوندا ! همانا امام من ، كسى از فرزندان صادق عليه السلام است كه اين قرآن ، امامتش را تأييد كرده باشد» . 3. با توجّه به احاديث فراوانى كه تصريح به امامت امام كاظم عليه السلام دارند (2) و با علم به شخصيت و وجاهت زراره در ميان اصحاب ، مى توان گفت كه زراره، سال ها قبل از شهادت امام صادق عليه السلام ، در باره امام بعدى ، شناخت كافى داشته است .

.


1- .. كمال الدين : ص 75 ، بحار الأنوار : ج 47 ص 338 ح 18 .
2- .بيش از سى روايت در اين زمينه وجود دارد (ر . ك : الكافى : ج 1 ص 307 باب «الإشارة و النصّ على أبى الحسن موسى عليه السلام » ، الإرشاد : ج 2 ص 216 فصل «فى النصّ على إمامة موسى بن جعفر عليهماالسلامبالإمامة من أبيه» ، الإمامة و التبصرة : ص 66 باب «إمامة موسى بن جعفر عليه السلام » و ص 71 باب «إبطال إمامة إسماعيل بن جعفر» و ص 72 باب «إبطال إمامة عبد اللّه بن جعفر») .

ص: 345

4. برخى از گزارش ها دلالت دارند كه زراره ، پس از وفات امام صادق عليه السلام ، حدود دو سال، زنده بوده است ؛ زيرا او در سال 150 هجرى وفات كرده است . (1) در اين صورت ، نمى توان پذيرفت كه او ، در اين مدّت نسبتا طولانى ، نتوانسته باشد جانشين امام صادق عليه السلام را بشناسد . بر اين اساس و با توجّه به موقعيت علمى زراره و شهرت احاديث مربوط به عدد امامان اهل بيت عليهم السلام در روزگار وى و بويژه با توجّه به حديثى كه از امام رضا عليه السلام در توجيه اقدام زراره گذشت ، بايد گفت كه نه تنها زراره در باره امامت امام كاظم عليه السلام معرفت لازم را داشته ، بلكه _ همان طور كه شيخ طوسى فرموده (2) _ بى ترديد بايد وى را از اصحاب ايشان نيز دانست .

.


1- .رجال النجاشى : ج1 ص397 ش 461 ، رجال الطوسى : ص 210 ش 2744 .
2- .رجال الطوسى : ص 337 ش 5010 .

ص: 346

الفصل السّادس : شُروطُ الإمامة6 / 1النَّصُّ مِنَ اللّه عزّ و جلِّالكتاب«وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّى جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِن ذُرِّيَّتِى قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِى الظَّالِمِينَ» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أيُّهَا النّاسُ ، لا تَأتوني غَدا بِالدُّنيا تَزُفّونَها زَفّا (2) ، ويَأتي أهلُ بَيتي شُعثا (3) غُبرا مَقهورينَ مَظلومينَ ، تَسيلُ دِماؤُهُم ، إيّاكُم وَاتِّباعَ الضَّلالَةِ وَالشّورى لِلجَهالَةِ ، ألا وإنَّ هذَا الأَمرَ لَهُ أصحابٌ قَد سَمّاهُمُ اللّهُ عز و جل لي وعَرَّفَنيهِم ، وَأَبلَغتُكُم ما اُرسِلتُ بِهِ إلَيكُم ، ولكِنّي أراكُم قَوما تَجهَلونَ . (4)

.


1- .البقرة : 124 .
2- .زَفَفتُ العَروسَ أزفُّها : إذا أهدَيتها إلى زوجِها (النهاية : ج 3 ص 305 «زفف») .
3- .الأشعث : هو المغبرّ الرأس (الصحاح : ج 1 ص 285 «شعث») .
4- .خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص 74 عن أبي موسى الضّرير البجليّ عن الإمام الكاظم عن أبيه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 22 ص 486 ح 31 .

ص: 347

فصل ششم: شرايط امامت
6 / 1 تعيين شدن از جانب خداوند

فصل ششم : شرايط امامت6 / 1تعيين شدن از جانب خداوندقرآن«و آن گاه كه ابراهيم را پروردگارش آزمود و او آن [آزمايش]ها را به انجام رساند، [خداوند ]فرمود: «من تو را پيشواى مردم قرار دادم». ابراهيم گفت: و از فرزندان من؟ فرمود: «عهد من ، به ستمكاران نمى رسد»» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى مردم! فردا[ى قيامت] با عروس دنيا نزد من نياييد، در حالى كه خانواده ام ژوليده و خاك آلود و شكست خورده و ستم ديده نزد من آيند و خون هايشان جارى باشد . زنهارتان از تبعيّت گم راهى و شوراى جهالت! بدانيد كه اين مقام (پيشوايى و امامت)، صاحبانى دارد كه خداوند عز و جل، آنان را برايم نام برده و به من معرّفى شان كرده است. من پيامى را كه براى ابلاغ آن به شما ، فرستاده شده ام ، به شما رساندم؛ ولى شما را مردمى نادان مى بينم ( / مردمى مى بينم كه نادانى مى كنيد [و براى انتخاب رهبر و خليفه ، دست به اقدامى جاهلانه مى زنيد]).

.

ص: 348

المناقب لابن شهرآشوب :لَمّا كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله يَعرِضُ نَفسَهُ عَلَى القَبائِلِ ، جاءَ إلى بَني كِلابٍ ، فَقالوا : نُبايِعُكَ عَلى أن يَكونَ لَنَا الأَمرُ بَعدَكَ . فَقالَ : الأَمرُ للّهِِ فَإِن شاءَ كانَ فيكُم ، أو في غَيرِكُم . فَمَضَوا فَلَم يُبايِعوهُ ، وقالوا : لا نَضرِبُ لِحَربِكَ بِأَسيافِنا ثُمَّ تُحَكِّمُ عَلَينا غَيرَنا ! (1)

معاني الأخبار عن أبي الجارود :سَأَلتُ أبا جَعفَرٍ الباقِرَ عليه السلام : بِمَ يُعرَفُ الإِمامُ ؟ قالَ : بِخِصالٍ ؛ أوَّلُها : نَصٌّ مِنَ اللّهِ تَبارَكَ وتَعالى عَلَيهِ ، ونَصبُهُ عَلَما لِلنّاسِ حَتّى يَكونَ عَلَيهِم حُجَّةً ؛ لِأَنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله نَصَبَ عَلِيّا عليه السلام وعَرَّفَهُ النّاسَ بِاسمِهِ وعَيَّنَهُ ، وكَذلِكَ الأَئِمَّةُ عليهم السلام يَنصِبُ الأَوَّلُ الثّانِيَ ، وأَن يُسأَلَ فَيُجيبَ ، وأن يُسكَتَ عَنهُ فَيَبتَدِئَ ، ويُخبِرَ النّاسَ بِما يَكونُ في غَدٍ ، ويُكَلِّمَ النّاسَ بِكُلِّ لِسانٍ وَلُغَةٍ. (2)

الإمام الباقر عليه السلام_ لِمُحَمَّدِ بنِ مُسلِمٍ _ :مَن أصبَحَ مِن هذِهِ الاُمَّةِ لا إمامَ لَهُ مِنَ اللّهِ عز و جل ، ظاهِرٌ عادِلٌ ، أصبَحَ ضالّاً تائِها ، وإن ماتَ عَلى هذِهِ الحالَةِ ماتَ ميتَةَ كُفرٍ ونِفاقٍ . (3)

الكافي عن أبي بصير :كُنتُ عِندَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام فَذَكَرُوا الأَوصِياءَ وذكَرتُ إسماعيلَ . فَقالَ : لا وَاللّهِ يا أبا مُحَمَّدٍ ، ما ذاكَ إلَينا ، وما هُوَ إلّا إلَى اللّهِ عز و جل ، يُنَزِّلُ واحِدا بَعدَ واحِدٍ. (4)

.


1- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 1 ص 257 نقلاً عن ابن جرير الطبري ، الصراط المستقيم : ج 1 ص 72 نحوه وليس فيه ذيله من «فمضوا ولم يبايعوه . . .» ، بحار الأنوار : ج 23 ص 74 ح 23 .
2- .معاني الأخبار : ص 101 ح 3 ، بحار الأنوار : ج 25 ص 141 ح 13 .
3- .الكافي : ج 1 ص 184 ح 8 و ص 375 ح 2 ، الغيبة للنعماني : ص 128 ح 2 ، المحاسن : ج 1 ص 177 ح 274 و ح 275 كلاهما نحوه وكلّها عن محمّد بن مسلم، بحار الأنوار : ج 8 ص 369 ح 41 .
4- .الكافي : ج 1 ص 277 ح 1 ، بصائر الدرجات : ص 473 ح 14 و ص 471 ح 4 عن عمرو بن أبان ، بحار الأنوار : ج 23 ص 71 ح 11 .

ص: 349

المناقب ، ابن شهرآشوب :زمانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله خود را به قبايل [براى ايمان آوردن به او ]معرّفى مى كرد، نزد بنى كلاب آمد. بنى كلاب گفتند: با تو بيعت مى كنيم ، به شرط آن كه بعد از تو ، قدرت به ما برسد. پيامبر خدا فرمود: «اختيار اين كار ، با خداست. اگر خواست ، در ميان شما قرار مى دهد، يا در غير شما». بنى كلاب رفتند و بيعت نكردند و گفتند: براى تو شمشير بزنيم و سپس ديگران را بر ما حاكم گردانى!

معانى الأخبار_ به نقل از ابو جارود _ :از امام باقر عليه السلام پرسيدم: امام با چه چيزى شناخته مى شود؟ فرمود: «با چند ويژگى: اوّل، آن كه از جانب خداوند _ تبارك و تعالى _ نصّى در باره او وجود داشته باشد و خدا او را به عنوان نشانى براى مردم ، نصب كرده باشد تا حجّتى بر آنان باشد؛ چرا كه پيامبر صلى الله عليه و آله على عليه السلام را نصب كرد و او را با نام ، به مردم شناساند و تعيينش كرد، و امامان نيز به همين سان، [عمل مى كنند و] اوّلى ، دومى را تعيين مى كند. دوم، اين كه هر پرسشى از او بشود ، پاسخ دهد. سوم، اين كه اگر از او سؤال هم نكنند ، او خود ابتدائا سخن بگويد. چهارم، اين كه از آنچه در فرداست ، به مردم خبر دهد. پنجم، اين كه با هر زبان و لغتى ، با مردم سخن بگويد».

امام باقر عليه السلام_ خطاب به محمّد بن مسلم _ :هر فردى از افراد اين امّت ، اگر امامى از جانب خداوند عز و جل كه آشكار و عادل باشد، نداشته باشد ، گم راه و سرگردان است و اگر بر اين حالت بميرد ، در كفر و نفاق مرده است.

الكافى_ به نقل از ابو بصير _ :خدمت امام صادق عليه السلام بودم كه [حاضران] از اوصيا ياد كردند و من از اسماعيل نام بردم. ايشان فرمود: «نه به خدا، اى ابو محمّد! اين (تعيين امام) ، در اختيار ما نيست. اين كار ، تنها در اختيار خداوند عز و جل است، كه يكى را پس از ديگرى ، فرو مى فرستد [و معرّفى و تعيين مى كند]».

.

ص: 350

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ الإِمامَةَ عَهدٌ مِنَ اللّهِ عز و جل مَعهودٌ لِرِجالٍ مُسَمَّينَ ، لَيسَ لِلإِمامِ أن يَزوِيَها عَنِ الَّذي يَكونُ مِن بَعدِهِ. (1)

الكافي عن عبد الأعلى مولى آل سام عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال :قُلتُ لَهُ : «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِى الْمُلْكَ مَن تَشَاءُ وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاءُ» (2) ألَيسَ قَد آتَى اللّهُ عز و جل بَني اُمَيَّةَ المُلكَ ؟ قالَ : لَيسَ حَيثُ تَذهَبُ إلَيهِ ، إنَّ اللّهَ عز و جل آتانَا المُلكَ وأَخَذَتهُ بَنو اُمَيَّةَ ، بِمَنزِلَةِ الرَّجُلِ يَكونُ لَهُ الثَّوبُ فَيَأخُذُهُ الآخَرُ ، فَلَيسَ هُوَ لِلَّذي أخَذَهُ. (3)

الإمام الرضا عليه السلام :إنَّهُ لَمّا كانَ الإِمامُ مُفتَرَضَ الطَّاعَةِ ، لَم يَكُن بُدٌّ مِن دِلالَةٍ تَدُلُّ عَلَيهِ ويَتَمَيَّزُ بِها مِن غَيرِهِ ، وهِيَ القَرابَةُ المَشهورَةُ وَالوَصِيَّةُ الظّاهِرَةُ ، لِيُعرَفَ مِن غَيرِهِ ويُهتَدى إلَيهِ بِعَينِهِ. (4)

عنه عليه السلام :هَل يَعرِفونَ قَدرَ الإِمامَةِ ومَحَلَّها مِنَ الاُمَّةِ فَيَجوزَ فيهَا اختِيارُهُم ؟ إنَّ الإِمامَةَ أجَلُّ قَدرا ، وأَعظَمُ شَأنا وأَعلى مَكانا ، وأَمنَعُ جانِبا ، وأبعَدُ غَورا (5) مِن أن يَبلُغَهَا النّاسُ بِعُقولِهِم ، أو يَنالوها بِآرائِهِم ، أو يُقيموا إماما بِاختِيارِهِم . إنَّ الإمامَةَ خَصَّ اللّهُ عز و جل بِها إبراهيمَ الخَليلَ عليه السلام بَعدَ النُّبُوَّةِ وَالخُلَّةِ (6) مَرتَبَةً ثالِثَةً ، وفَضيلَةً شَرَّفَهُ بِها وأَشادَ بِها ذِكرَهُ ، فَقالَ : «إِنِّى جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا» فَقالَ الخَليلُ عليه السلام سُرورا بِها : «وَ مِن ذُرِّيَّتِى» قالَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : «لَا يَنَالُ عَهْدِى الظَّالِمِينَ» فَأَبطَلَت هذِهِ الآيَةُ إمامَةَ كُلِّ ظالِمٍ إلى يَومِ القِيامَةِ ، وصارَت فِي الصَّفوَةِ. (7)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 278 ح 3 ، بصائر الدرجات : ص 472 ح 12 كلاهما عن معاوية بن عمّار ، بحار الأنوار : ج 23 ص 72 ح 15 وراجع : الإمامة والتبصرة : ص 165 ح 17 و 18 و ص 166 ح 19 و 20 .
2- .آل عمران : 26 .
3- .الكافي : ج 8 ص 266 ح 389 ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 166 ح 23 عن داود بن فرقد ، بحار الأنوار : ج 23 ص 288 ح 15 .
4- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 102 ح 1 ، علل الشرائع : ص 254 ح 9 كلاهما عن الفضل بن شاذان النيسابوري ، بحار الأنوار : ج 25 ص 145 ح 17 .
5- .غَورُ كلّ شيء : عمقه وبُعده (النهاية : ج 3 ص 393 «غور») .
6- .الخُلَّةُ : الصداقة والمحبّة التي تخلّلت القلبَ فصارت خِلالَهُ (النهاية : ج 2 ص 72 «خلل») .
7- .الكافي : ج 1 ص 199 ح 1 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 217 ح 1 ، كمال الدين : ص 676 ح 31 ، الاحتجاج : ج 2 ص 440 ح 310 ، الغيبة للنعماني :ص 217 ح 6 كلّها عن عبد العزيز بن مسلم ، بحار الأنوار : ج 25 ص 121 ح 4 .

ص: 351

امام صادق عليه السلام :امامت ، عهدى است از جانب خداوند عز و جل كه به مردانى نام برده ، سپرده شده است. امام ، حق ندارد آن را از امامى كه پس از اوست ، دور بدارد.

الكافى_ به نقل از عبد الأعلى، وابسته خاندان سام _ :به امام صادق عليه السلام گفتم: [به استناد آيه ] «بگو: بار خدايا! تويى كه مالك فرمان روايى هستى . هر آن كس را كه خواهى ، فرمان روايى مى بخشى و از هر كه بخواهى ، فرمان روايى را باز مى ستانى» ، آيا نه اين است كه خداوند عز و جل ، به بنى اميّه فرمان روايى بخشيد؟! فرمود: «چنين نيست كه تو مى پندارى. خداوند عز و جل فرمان روايى را به ما داد ؛ امّا بنى اميّه آن را غصب كردند، همانند مردى كه جامه اى داشته باشد و ديگرى آن را از او غصب كند. اين جامه ، از آنِ كسى نيست كه غصبش كرده است».

امام رضا عليه السلام :از آن جا كه امام ، اطاعتش واجب است ، ناچار بايد دليلى بر او دلالت كند كه با آن ، از غير امام، متمايز شود. اين دليل ، همان خويشاوندىِ مشهور و وصيت آشكار است، تا [امام ]از غير خود ، شناخته گردد و بعينه دانسته شود.

امام رضا عليه السلام :مگر [مردم] مقام امامت و جايگاه او در ميان امّت را مى دانند تا انتخابشان در اين مورد روا باشد؟! امامت ، مقامى والاتر و شأنى بزرگ تر و جايگاهى بلندتر و رفيع تر و ژرفايى بيشتر از آن دارد كه مردم ، با خردهاى خويش به آن برسند يا با انديشه هايشان ، بِدان دست يابند يا با گزينش خود ، امامى را تعيين كنند. امامت را خداوند عز و جل بعد از مقام نبوّت و خليلى، به عنوان مرتبت سوم، به ابراهيم خليل عليه السلام ارزانى داشت و او را به اين فضيلت، مفتخر ساخت و با آن ، از او تمجيد كرد و فرمود: «من تو را پيشواى مردم قرار دادم» . و خليل شادمانه گفت: «و از فرزندانم؟» ، خداوند _ تبارك و تعالى _ فرمود: «عهد من ، به ستمكاران نمى رسد» . پس اين آيه، پيشوايىِ هر ستمكارى را تا روز رستاخيز ، باطل [و ممنوع ]ساخت، و [امامت ، ]مختصّ برگزيدگان شد.

.

ص: 352

كمال الدّين عن سعد بن عبد اللّه القمّي_ فيما قالَ لِلحُجَّةِ بنِ الحَسَنِ عليه السلام _ :أخبِرني يا مَولايَ عَنِ العِلَّةِ الَّتي تَمنَعُ القَومَ مِنِ اختِيارِ إمامٍ لِأَنفُسِهِم ؟ قالَ : مُصلِحٍ أو مُفسِدٍ ؟ قُلتُ : مُصلِحٍ ، قالَ : فَهَل يَجوزُ أن تَقَعَ خِيرَتُهُم عَلَى المُفسِدِ بَعدَ أن لا يَعلَمَ أحَدٌ ما يَخطُرُ بِبالِ غَيرِهِ مِن صَلاحٍ أو فَسادٍ ؟ قُلتُ : بَلى . قالَ : فَهِيَ العِلَّةُ ، واُورِدُها لَكَ بِبُرهانٍ يَنقادُ لَهُ عَقلُكَ : أخبِرني عَنِ الرُّسُلِ الَّذينَ اصطَفاهُمُ اللّهُ تَعالى ، وأنزَلَ عَلَيهِمُ الكِتابَ وأَيَّدَهُم بِالوَحيِ وَالعِصمَةِ ، إذ هُم أعلامُ الاُمَمِ وَأهدى إلى الاِختِيارِ ، مِنهُم موسى وعيسى عليهماالسلام ، هَل يَجوزُ مَعَ وُفورِ عَقلِهِما وكَمالِ عِلمِهِما إذا هَمّا بِالاِختِيارِ أن يَقَعَ خِيرَتُهُما عَلَى المُنافِقِ وهُما يَظُنّانِ أنَّهُ مُؤمِنٌ ؟ قُلتُ : لا. فَقالَ : هذا موسى كَليمُ اللّهِ مَعَ وُفورِ عَقلِهِ ، وكَمالِ عِلمِهِ ، ونُزولِ الوَحيِ عَلَيهِ ، اختارَ مِن أعيانِ قَومِهِ ووُجوهِ عَسكَرِهِ لِميقاتِ رَبِّهِ سَبعينَ رَجُلاً مِمَّن لا يَشُكَّ في إيمانِهِم وإخلاصِهِم ، فَوَقَعَت خيرَتُهُ عَلَى المُنافِقينَ ، قالَ اللّهُ تَعالى : «وَاخْتَارَ مُوسَى قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلاً لِّمِيقَاتِنَا» (1) . . . فَلَمّا وَجَدنَا اختِيارَ مَن قَدِ اصطَفاهُ اللّهُ لِلنُّبُوَّةِ واقِعا عَلَى الأَفسَدِ دونَ الأَصلَحِ ، وهُوَ يَظُنُّ أنَّهُ الأَصلَحُ دونَ الأَفسَدِ ، عَلِمنا أن لَا اختِيارَ إلّا لِمَن يَعلَمُ ما تُخفِي الصُّدورُ وما تُكِنُّ الضَّمائِرُ. (2)

.


1- .الأعراف : 155 .
2- .كمال الدين : ص 461 ح 21 ، الاحتجاج : ج 2 ص 530 ح 341 ، دلائل الإمامة : ص 514 ح 492 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 68 ح 3 .

ص: 353

كمال الدين_ به نقل از سعد بن عبد اللّه قمى _ :[در سخنانى به امام مهدى عليه السلام ] گفتم : سَروَرم! بفرماييد به چه علّت ، مردم نمى توانند براى خود ، امام (پيشوا) انتخاب كنند؟ فرمود: «پيشواى مصلح يا مفسد؟». گفتم: مصلح. فرمود: «آيا با وجود اين كه هيچ كس نمى داند چه انديشه درست يا نادرستى در ذهن ديگرى مى گذرد ، اين احتمال وجود دارد كه مردم [به اشتباه] ، مفسدى را انتخاب كنند؟». گفتم: آرى. فرمود: «علّت ، همين است. من، آن را با برهانى برايت توضيح مى دهم تا خردَت قانع شود: به من بگو، پيامبرانى كه خداوند بزرگ ، ايشان را برگزيد و كتاب بر آنان فرو فرستاد و با وحى و عصمت ، حمايتشان كرد، با آن كه نخبگان امّت ها هستند و براى انتخاب كردن ، شايسته ترند، از جمله موسى و عيسى عليهماالسلام ، آيا اين دو، با وجود برخوردارى از خِرَد فراوان و كمال دانش، اگر بخواهند انتخاب كنند ، احتمال دارد كه منافقى را انتخاب كنند و خيال كنند مؤمن است؟». گفتم: خير. فرمود: «امّا همين موسى كليم اللّه ، با وجود خرد فراوان و كمال علمش و نزول وحى بر او ، از ميان بزرگان قومش و سران لشكرش هفتاد مرد را براى ميعاد پروردگارش برگزيد كه در ايمان و اخلاص آنان ترديد نداشت ؛ ولى در ميان آنان، منافقان هم انتخاب شدند. خداوند عز و جل مى فرمايد: «و موسى هفتاد مرد از قومش را براى ميعاد ما برگزيد» ... . پس حال كه ديديم انتخاب كسى كه خداوند، او را براى پيغمبرى برگزيده بود ، به افسد تعلّق گرفت و نه اصلح ، در حالى كه به گمان خودش اصلح بودند و نه افسد، در مى يابيم كه انتخاب ، تنها ، حقّ كسى است كه از آنچه سينه ها پنهانش مى دارند و نهان ها نهانش مى كنند ، آگاه است».

.

ص: 354

6 / 2العِصمَةُ مِنَ الزَّلَلِالإمام عليّ عليه السلام :كِبارُ حُدودِ وِلايَةِ الإِمامِ المَفروضِ الطَّاعَةِ ، أن يُعلَمَ أنَّهُ مَعصومٌ مِنَ الخَطَأِ وَالزَّلَلِ وَالعَمدِ ، ومِنَ الذُّنوبِ كُلِّها صَغيرِها وكَبيرِها ، لا يَزِلُّ ولا يُخطِئُ ، ولا يَلهو بِشَيءٍ مِنَ الاُمورِ المُوبِقَةِ (1) لِلدّينِ ، ولا بِشَيءٍ مِنَ المَلاهي . وأنَّهُ أعلَمُ النّاسِ بِحَلالِ اللّهِ وحَرامِهِ ، وفَرائِضِهِ وسُنَنِهِ وأحكامِهِ ، مُستَغنٍ عَن جَميعِ العالَمِ ، وغَيرُهُ مُحتاجٌ إلَيهِ ، وأنَّهُ أسخَى النّاسِ ، وأَشجَعُ النّاسِ. (2)

عنه عليه السلام :الإِمامُ المُستَحِقُّ لِلإِمامَةِ لَهُ عَلاماتٌ ، فَمِنها أن يُعلَمَ أنَّهُ مَعصومٌ مِنَ الذُّنوبِ كُلِّها صَغيرِها وكَبيرِها ، لا يَزِلُّ فِي الفُتيا ، ولا يُخطِئُ فِي الجَوابِ ، ولا يَسهو ولا يَنسى ، ولا يَلهو بِشَيءٍ مِن أمرِ الدُّنيا. (3)

الإمام الباقر عليه السلام :لَعَمري ما فِي الأَرضِ ولا فِي السَّماءِ وَلِيٌّ للّهِِ عَزَّ ذِكرُهُ إلّا وهُوَ مُؤَيَّدٌ ، ومَن اُيِّدَ لَم يُخطِ ، وما فِي الأَرضِ عَدُوٌّ للّهِِ عَزَّ ذِكرُهُ إلّا وهُوَ مَخذولٌ ، ومَن خُذِلَ لَم يُصِب. (4)

معاني الأخبار عن حسين الأشقر :قُلتُ لِهِشامِ بنِ الحَكَمِ : ما مَعنى قَولِكُم : إنَّ الإِمامَ لا يَكونُ إلّا مَعصوما؟ فَقالَ: سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن ذلِكَ فَقالَ : المَعصومُ هُوَ المُمتَنِعُ بِاللّهِ مِن جَميعِ مَحارِمِ اللّهِ ، وقالَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : «وَمَن يَعْتَصِم بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِىَ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ» (5) . (6)

.


1- .المُوبِقُ : المُهلِكُ ، والموبِقات : الذنوب المهلكات (النهاية : ج 5 ص 146 «وبق») .
2- .بحار الأنوار : ج 68 ص 389 ح 39 نقلاً عن كتاب بيان أنواع القرآن .
3- .بحار الأنوار : ج 25 ص 164 نقلاً عن تفسير النعماني عن إسماعيل بن جابر عن الإمام الصادق عليه السلام .
4- .الكافي : ج 1 ص 246 ح 1 عن الحسن بن العبّاس بن الحريش عن الإمام الجواد عن الإمام الصادق عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 25 ص 77 ح 64 .
5- .آل عمران : 101 .
6- .معاني الأخبار : ص 132 ح 2 ، بحار الأنوار : ج 25 ص 194 ح 6 .

ص: 355

6 / 2 مصونيّت از خطا و لغزش

6 / 2مصونيّت از خطا و لغزشامام على عليه السلام :و بزرگ ترين مرز [و ملاك] ولايتِ پيشواى واجب الطاعه ، آن است كه بدانند او از خطا و لغزش و گناه عمدى، و از هر گناهى، كوچك و بزرگ، مصون است؛ نه مى لغزد، نه خطا مى كند، و نه به كمترين چيزى از امور دين برانداز و يا لهو و لعب مى پردازد. او داناترينِ مردم به حلال و حرام خدا و فرايض و مستحبّات و احكام اوست، و از همه جهانيان، بى نياز است و ديگران نيازمند اويند، و بخشنده ترين و دليرترينِ مردمان است.

امام على عليه السلام :پيشواى سزامند پيشوايى ، نشانه هايى دارد. از جمله آنها، اين است كه او از همه گناهان، خُرد و كلان، مصون است، در فتوا نمى لغزد، در پاسخْ خطا نمى كند، دچار سهو و فراموشى نمى شود، و به هيچ يك از امور دنيا سرگرم نمى شود.

امام باقر عليه السلام :به جانم سوگند كه نه در زمين و نه در آسمان ، دوستى براى خداوندِ بلندنام نيست ، مگر آن كه تأييد شده [از سوى خداوند] است و كسى كه تأييد شود ، خطا نمى كند، و در روى زمين ، دشمنى براى خداوندِ بلندنام نيست ، مگر آن كه وا نهاده [از جانب خداوند] است و كسى كه وا نهاده باشد ، به حق نمى رسد [و دچار خطا مى شود].

معانى الأخبار_ به نقل از حسين اشقر _ :به هشام بن حَكَم گفتم: اين كه شما مى گوييد امام بايد معصوم باشد، به چه معناست؟ گفت: من در اين باره ، از صادق عليه السلام سؤال كردم . فرمود: «معصوم كسى است كه به واسطه [عنايت ]خداوند از همه حرام هاى خدا خوددارى مى كند. خداوند _ تبارك و تعالى _ فرموده است: «و هر كه به خدا تمسّك جويد ، قطعا به راه راست، هدايت شده است» .

.

ص: 356

الإمام الصادق عليه السلام :لا يَفرِضُ اللّهُ عز و جل عَلى عِبادِهِ طاعَةَ مَن يَعلَمُ أنَّهُ يُغويهِم ويُضِلُّهُم ، ولا يَختارُ لِرِسالَتِهِ ولا يَصطَفي مِن عِبادِهِ مَن يَعلَمُ أنَّهُ يَكفُرُ بِهِ ويَعبُدُ الشَّيطانَ دونَهُ ، ولا يَتَّخِذُ عَلى خَلقِهِ حُجَّةً إلّا مَعصوما. (1)

عنه عليه السلام_ في خُطبَةٍ لَهُ يَذكُرُ فيها صِفاتِ الإِمامِ _ :لَم يَزَل مَرعِيّا بِعَينِ اللّهِ ، يَحفَظُهُ ويَكلَؤُهُ بِسِترِهِ ، مَطرودا عَنهُ حَبائِلُ (2) إبليسَ وجُنودِهِ ، مَدفوعاعَنهُ وُقوبُ الغَواسِقِ (3) ونُفوثُ (4) كُلِّ فاسِقٍ ، مَصروفا عَنهُ قَوارِفُ (5) السّوءِ ، مُبَرَّأً مِنَ العاهاتِ ، مَحجوبا عَنِ الآفاتِ ، مَعصوما مِنَ الزَّلّاتِ ، مَصونا عَنِ الفَواحِشِ كُلِّها ، مَعروفا بِالحِلمِ وَالبِرِّ في يَفاعِهِ (6) ، مَنسوبا إلَى العَفافِ وَالعِلمِ وَالفَضلِ عِندَ انتِهائِهِ. (7)

الإمام الرضا عليه السلام :الإِمامُ : المُطَهَّرُ مِنَ الذُّنوبِ ، وَالمُبَرَّأُ عَنِ العُيوبِ ، المَخصوصُ بِالعِلمِ، المَوسومُ بِالحِلمِ ، نِظامُ الدّينِ ، وعِزُّ المُسلِمينَ ، وغَيظُ المُنافِقينَ ، وبَوارُ الكافِرينَ. (8)

.


1- .التوحيد : ص 407 ح 5 ، الخصال : ص 608 ح 9 كلاهما عن الأعمش ، بحار الأنوار : ج 10 ص 227 ح 1 .
2- .حبائل الشيطان : مصائده (النهاية : ج 1 ص 333 «حبل») .
3- .الغاسقُ إذا وقب : أي الليل إذا دخل وأقبل بظلامه (النهاية : ج 5 ص 212 «وقب») .
4- .النَّفْثُ : شبيه بالنفخ وهو أقلّ من التفل (النهاية : ج 5 ص 88 «نفث») .
5- .قَرَفَ الذَّنْبَ واقترفه : إذا عمله (النهاية : ج 4 ص 45 «قرف») .
6- .أيفَعَ الغلامُ فهو يافع : إذا شارفَ الاحتلام ولمّا يحتلم . واليَفاع : اليافِع (اُنظر : النهاية : ج 5 ص 299 «يفع») .
7- .الكافي : ج 1 ص 204 ح 2 ، الغيبة للنعماني : ص 226 ح 7 وليس فيه صدره إلى «وجنوده» وكلاهما عن إسحاق بن غالب ، بحار الأنوار : ج 25 ص152 ح 25 .
8- .الكافي : ج 1 ص 200 ح 1 ، معاني الأخبار : ص 98 ح 2 ، الأمالي للصدوق : ص 776 ح 1049 ، الاحتجاج : ج 2 ص 443 ح 310 كلّها عن عبد العزيزبن مسلم ، بحار الأنوار : ج 25 ص 124 ح 4 .

ص: 357

امام صادق عليه السلام :خداوند عز و جل بر بندگان خود ، فرمان بردارى از كسى را كه مى داند منحرف و گم راهشان مى كند ، واجب نمى گردانَد و كسى را كه مى داند بدو كفر مى ورزد و به جاى او ، شيطان را بندگى مى كند ، براى رسالت خود بر نمى گزيند و او را بنده برگزيده خويش قرار نمى دهد، و بر خلق خود ، حجّتى جز معصوم نمى نهد.

امام صادق عليه السلام_ در سخنرانى اى كه در آن ، از «صفات امام» ياد مى كند _ :پيوسته زير نظر خدا ، از او مراقبت مى شود و خداوند با پرده [عصمتِ] خويش ، او را حفظ و حراست مى كند. دام هاى ابليس و لشكرش ، از او دور مى شوند، و ورود شب هاى تار (باطل) و دميدن [وسوسه يا افسونِ] نابه كاران ، از او دفع مى گردند و اعمال بد از او برگردانيده مى شوند. از معلوليت ها مبرّا، از آفت ها بركنار، از لغزش ها محفوظ، و از هر گونه زشتكارى اى مصون است. در جوانى اش به بردبارى و نيكوكارى (/ طاعت) ، معروف است و در پيرى به پاك دامنى و دانش و فضيلت ، منسوب است.

امام رضا عليه السلام :امام از گناهان، پاك و از عيب ها مبرّاست. دانش ، مخصوص اوست و بردبارى، نشان او . شيرازه دين است و مايه عزّت مسلمانان و خشم منافقان و نابودىِ كافران.

.

ص: 358

الخصال عن محمّد بن أبي عمير :ما سَمِعتُ و لا استَفَدتُ مِن هِشامِ بنِ الحَكَمِ في طولِ صُحبَتي لَهُ شَيئا أحسَنَ مِن هذَا الكَلامِ في عِصمَةِ الإِمامِ ، فَإِنّي سَأَلتُهُ يَوما عَنِ الإِمامِ أهُوَ مَعصومٌ ؟ فَقالَ : نَعَم ، فَقُلتُ : فَما صِفَةُ العِصمَةِ فيهِ ؟ وبِأَيِّ شَيءٍ يُعرَفُ ؟ قالَ : إنَّ جَميعَ الذُّنوبِ لَها أربَعَةُ أوجُهٍ لا خامِسَ لَها : الحِرصُ (1) وَالحَسَدُ وَالغَضَبُ وَالشَّهوَةُ ، فَهذِهِ مَنفِيَّةٌ عَنهُ . لا يَجوزُ أن يَكونَ حَريصا عَلى هذِهِ الدُّنيا وهِيَ تَحتَ خاتَمِهِ ، لِأَنَّهُ خازِنُ المُسلِمينَ ، فَعَلى ماذا يَحرِصُ ؟! ولا يَجوزُ أن يَكونَ حَسودا ، لِأَنَّ الإِنسانَ إنَّما يَحسِدُ مَن فَوقَهُ ولَيسَ فَوقَهُ أحَدٌ ، فَكَيفَ يَحسِدُ مَن هُوَ دونَهُ ؟! و لا يَجوزُ أن يَغضَبَ لِشَيءٍ مِن اُمورِ الدُّنيا إلّا أن يَكونَ غَضَبُهُ للّهِِ عز و جل ، فَإِنَّ اللّهَ عز و جلقَد فَرَضَ عَلَيهِ إقامَةَ الحُدودِ ، وأَلّا تَأخُذَهُ فِي اللّهِ لَومَةُ لائِمٍ ، وَلا رَأفَةٌ في دينِهِ ، حَتّى يُقيمَ حُدودَ اللّهِ عز و جل . ولا يَجوزُ لَهُ أن يَتَّبِعَ الشَّهواتِ ، ويُؤثِرَ الدُّنيا عَلَى الآخِرَةِ ؛ لِأَنَّ اللّهَ عز و جل حَبَّبَ إلَيهِ الآخِرَةَ كَما حَبَّبَ إلَينَا الدُّنيا ، فَهُوَ يَنظُرُ إلَى الآخِرَةِ كَما نَنظُرُ إلَى الدُّنيا ، فَهَل رَأَيتَ أحَدا تَرَكَ وَجها حَسَنا لِوَجهٍ قَبيحٍ ، وطَعاما طَيِّبا لِطَعامٍ مُرٍّ ، وثَوبا لَيِّنا لِثَوبٍ خَشِنٍ ، ونِعمَةً دائِمَةً باقِيَةً لِدُنيا زائِلَةٍ فانِيَةٍ ؟! (2)

.


1- .الحِرْصُ : الجَشَعُ (الصحاح : ج 3 ص 1032 «حرص») .
2- .الخصال : ص 215 ح 36 ، معاني الأخبار :ص 133 ح 3 ، علل الشرائع : ص 204 ح 2 ، بحار الأنوار : ج 25 ص 192 ح 1 .

ص: 359

الخصال_ به نقل از محمّد بن ابى عُمَير _ :در تمام دوران مصاحبتم با هشام بن حَكَم ، چيزى زيباتر از اين سخن در باره عصمت امام ، از او نشنيدم و بهره نبردم. روزى از او پرسيدم: آيا امام ، معصوم است؟ گفت: آرى . گفتم: نشان عصمتِ او چيست و به چه چيزى شناخته مى شود؟ گفت: خاستگاه همه گناهان ، چهار چيز است و پنجمى ندارد: آزمندى، حسادت، خشم ، شهوت. و هيچ يك از اينها در امام نيست. روا نيست بر اين دنيا كه زير نگينِ اوست ، آزمند باشد؛ چرا كه او خزانه دار مسلمانان است. بنا بر اين ، به چه چيزى آز ورزد؟! روا نيست حسود باشد؛ چرا كه انسان به كسى حسادت مى ورزد كه برتر از اوست، و هيچ كس برتر از امام نيست. بنابر اين، به كسى كه پست تر از اوست ، چه حسادتى بورزد؟! روا نيست براى چيزى از امور دنيا به خشم آيد ، مگر آن كه خشمش براى خداوند عز و جل باشد؛ چرا كه خداوند عز و جل اجراى حدود را بر او واجب گردانيده است و موظّف است در راه خدا ، سرزنش هيچ سرزنشگرى در او كارگر نيفتد و در [اجراى احكام و حدود] دين خدا ، دلسوزى، او را در نگيرد تا آن كه حدود خداوند را اجرا كند. روا نيست كه از شهوات (خواهش هاى نفسانى) پيروى كند و دنيا را بر آخرت برگزيند؛ زيرا خداوند ، آخرت را محبوب او قرار داده است، چنان كه دنيا را محبوب ما. پس او همواره آخرت را در نظر دارد، چنان كه ما دنيا را در نظر داريم . آيا هرگز ديده اى كه كسى روى زيبايى را به خاطر رويى زشت، و خوراك لذيذى را به خاطر خوراكى تلخ، و جامه لطيفى را به خاطر جامه اى زبر، و نعمت پايدار و ماندگارى را به خاطر دنيايى رفتنى و فناپذير ، رها كند؟!

.

ص: 360

6 / 3التَّقَدُّمُ فِي العِلمِالكتاب«قُلْ هَلْ مِن شُرَكَائِكُم مَّن يَهْدِى إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ يَهْدِى لِلْحَقِّ أَفَمَن يَهْدِى إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لَا يَهِدِّى إِلَّا أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما وَلَّت اُمَّةٌ أمرَها رَجُلاً قَطُّ وفيهِم مَن هُوَ أعلَمُ مِنهُ ، إلّا لَم يَزَل أمرُهُم يَذهَبُ سَفالاً ، حَتّى يَرجِعوا إلى ما تَرَكوا. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أمَّ قَوما وفيهِم مَن هُوَ أعلَمُ مِنهُ ، لَم يَزَل أمرُهُم إلَى السَّفالِ إلى يَومِ القِيامَةِ. (3)

.


1- .يونس : 35 .
2- .الأمالي للطوسي : ص 566 ح 1174 عن عبد الرحمن بن كثير عن الإمام الصادق عن أبيه عن الإمام زين العابدين عن الإمام الحسن عليهم السلام ، الاحتجاج : ج 1 ص 350 ح 56 عن سليم بن قيس عن الإمام عليّ عليه السلام و ج 2 ص 66 ح 156 ، العدد القويّة : ص 51 ح 62 وفيهما «ملّة عبدة العجل» بدل«ماتركوا» وكلاهما عن سليم بن قيس عن الإمام الحسن عليه السلام ، كتاب سليم بن قيس : ج 2 ص 699 عن الإمام عليّ عليه السلام وكلّها عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 44ص 22 ح 6 .
3- .تهذيب الأحكام : ج 3 ص 56 ح 194 ، ثواب الأعمال : ص 246 ح 1 بزيادة «وأفقه» بعد «أعلم منه» ، علل الشرائع : ص 326 ح 4 ، المحاسن : ج 1ص 177 ح 276 بزيادة «أو أفقه منه» بعد «أعلم منه» ، بحار الأنوار : ج 88 ص 88 ح 51 ؛ الفردوس : ج 3 ص 599 ح 5878 عن ابن عمر بزيادة «من أقرأ القرآن» بعد «وفيهم» و «أفقه» بدل «أعلم» ، كنز العمّال : ج 7 ص 590 ح 20397 .

ص: 361

6 / 3 برترى در علم

6 / 3برترى در علمقرآن«بگو: آيا از شريكان شما [براى خدا] ، كسى هست كه به سوى حق رهبرى كند؟ بگو: خداست كه به سوى حق رهبرى مى كند. پس آيا كسى كه به سوى حق رهبرى مى كند ، سزاوارتر است كه مورد پيروى قرار گيرد يا كسى كه راه نمى يابد ، مگر آن كه هدايت شود؟! شما را چه شده؟! چگونه داورى مى كنيد؟!» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه امّتى زمام امور خود را به دست مردى بسپارد كه در ميان آنان ، داناتر از او نيز وجود داشته باشد، امورشان پيوسته رو به سقوط مى رود ، مگر آن كه به آنچه ترك كرده اند ، باز گردند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس رهبرىِ قومى را در حالى به عهده بگيرد كه در ميان آنان ، داناتر از او نيز وجود داشته باشد ، كار آن قوم تا روز قيامت ، پيوسته رو به انحطاط مى رود.

.

ص: 362

عنه صلى الله عليه و آله :مَن ضَرَبَ النّاسَ بِسَيفِهِ وَدعاهُم إلى نَفسِهِ وفِي المُسلِمينَ مَن هُوَ أعلَمُ مِنهُ ، فَهُوَ ضالٌّ مُتَكَلِّفٌ. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :ألا ومَن أمَّ قَوما إمامَةً عَمياءَ ، وفِي الاُمَّةِ مَن هُوَ أعلَمُ مِنهُ فَقَد كَفَرَ. (2)

الإمام عليّ عليه السلام :لا يَحمِلُ هذَا العِلمَ إلّا أهلُ البَصَرِ وَالصَّبرِ وَالعِلمِ بِمَواضِعِ الحَقِّ ، فَامضوا لِما تُؤمَرونَ بِهِ ، وقِفوا عِندَ ما تُنهَونَ عَنهُ ؛ ولا تَعجَلوا في أمرٍ حَتّى تَتَبَيَّنوا ، فَإِنَّ لَنا مَعَ كُلِّ أمرٍ تُنكِرونَهُ غِيَرا (3) . (4)

عنه عليه السلام :مَجارِي الاُمورِ وَالأَحكامِ عَلى أيدِي العُلماءِ بِاللّهِ ، الاُمناءِ عَلى حَلالِهِ وحَرامِهِ. (5)

الكافي عن أبي حمزة :سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام يَقولُ : لا وَاللّهِ لا يَكونُ عالِمٌ جاهِلاً أبَدا ، عالِما بِشَيءٍ جاهِلاً بِشَيءٍ (6) ، ثُمَّ قالَ : اللّهُ أجَلُّ وأَعَزُّ وأَكرَمُ مِن أن يَفرِضَ طاعَةَ عَبدٍ يَحجُبُ عَنهُ عِلمَ سَمائِهِ وأَرضِهِ ، ثُمَّ قالَ : لا يُحجَبُ ذلِكَ عَنهُ. (7)

.


1- .الكافي : ج 5 ص 27 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 151 ح 261 ، الاحتجاج : ج 2 ص 277 ح240 كلّها عن عبد الكريم بن عتبة الهاشمي عن الإمام الصادق عليه السلام ، تفسير العيّاشي: ج 2 ص 85 ح 40 عن عبد الملك بن عتبة الهاشمي عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج47 ص213 ح 2.
2- .الصراط المستقيم : ج 3 ص 135 عن الإمام الكاظم عليه السلام ، طرف من الأنباء : ص 454 ، بحار الأنوار : ج 22 ص 487 ح 31 .
3- .في شرح الأخبار : «عُذرا» بدل «غِيَرا» ، والظاهر أنّه الصواب . ولكن ابن أبي الحديد قال في شرح هذه العبارة : [أي ]إنّ عندنا تغييرا لكلّ ما تنكرونه من الاُمور التي يثبت أنّه يجب إنكارها وتغييرها ؛ أي لستُ كعثمان أصرّ على ارتكاب ما اُنهى عنه ، بل اُغيّر كل ما ينكره المسلمون ويقتضيالحال والشرع تغييره (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 9 ص 331) .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 173 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 9 ص 331 وراجع : شرح الأخبار : ج 1 ص 370 وفيه «عُذرا» بدل «غِيَرا» .
5- .تحف العقول : ص 238 عن الإمام الحسين عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 100 ص 80 ح 37 .
6- .«لا يكون عالم» أي من وصفه اللّه في كتابه بالعلم ، أو عالم افترض اللّه على النّاس طاعته ، أو من يستحقّ أن يُسمّى عالما ، والأوسط أظهر بقرينة آخرالخبر. «جاهلاً» أيَّ شيءٍ ممّا يحتاج الناس إليه. «عالما بشيء جاهلاً بشيءٍ» بدل تفصيل لقوله «جاهلاً». والحاصل أنَّ العالم الحقيقي من يكون عالما بجميع ما يحتاج إليه الاُمّة ، و إلّا فليس أحد من الناس لا يعلم شيئا (مرآة العقول : ج3 ص134 ح6).
7- .الكافي : ج 1 ص 262 ح 6 ، بصائر الدرجات : ص 124 ح 2 عن الإمام الصادق عليه السلام ، الخرائج والجرائح : ج 2 ص 780 ح 103 عن ضريس وليس فيه «عالما بشيء جاهلاً بشيء» ، بحار الأنوار : ج 26 ص 109 ح 2 .

ص: 363

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس به ضرب شمشيرش مردم را به خويشتن فرا خوانَد و در ميان مسلمانان ، داناتر از او وجود داشته باشد، آن كس گم راه و مدّعى اى دروغين است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هان! هر كس كوركورانه پيشوايىِ قومى را به دست گيرد و در ميان امّت ، كسى داناتر از او وجود داشته باشد، كافر است.

امام على عليه السلام :اين عِلم (1) را كسى جز اهل بينش و شكيب و آگاه از جايگاه هاى حق، در اختيار ندارد. پس هر فرمانى را كه به شما داده مى شود ، اجرا كنيد و از آنچه نهى مى شويد ، خوددارى ورزيد و در هيچ كارى ، شتاب مَوَرزيد تا آن كه [حقيقت] بر شما روشن شود؛ چرا كه ما براى هر كارى كه شما آن را نپسنديد و مخالف آن باشيد ، تغييرى (جاى گُزينى) داريم . (2)

امام على عليه السلام :جريان كارها و احكام ، به دست عالمانِ علمْ آموخته از خداست كه امين حلال و حرام اويند.

الكافى_ به نقل از ابو حمزه _ :از امام باقر عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد: «به خدا سوگند كه هيچ عالِمى [از عالمانِ پرورده خداوند] ، 3 هرگز جاهل نيست، كه چيزى را بداند و چيزى را نداند». سپس فرمود: «خداوند ، بزرگ تر و ارجمندتر و بزرگوارتر از آن است كه فرمانبرى از بنده اى را واجب كند كه علم آسمان و زمينش را از او باز داشته است» . سپس فرمود: «اين ، از او باز داشته نمى شود».

.


1- .مقصود، «احكام جنگ با مسلمانان و زمان و شرايط آن» است. در برخى نسخه ها «عَلَم» آمده است؛ يعنى: اين پرچم را .
2- .در شرح الأخبار در متن عربى حديث، به جاى «غِيَرا»، «عُذرا» آمده است كه يعنى: «دليلى داريم»؛ امّا ابن ابى الحديد، در شرح اين عبارت، مى گويد: «يعنى امورى را كه معلوم است بايد با آنها مخالفت كرد و تغييرشان داد و شما با آن مخالف هستيد ، تغيير مى دهيم. يعنى من همانند عثمان نيستم كه بر ارتكاب و ادامه آنچه از آن نهى مى شوم ، اصرار ورزم ؛ بلكه هر آنچه را كه مسلمانان نپسندند و شرايط و شرع مقتضىِ تغيير آن باشند ، تغيير خواهم داد».

ص: 364

الكافي عن ضريس الكناسي عن الإمام الباقر عليه السلام ، قال :قالَ لَهُ حُمرانُ : جُعِلتُ فِداكَ ، أرَأَيتَ ما كانَ مِن أمرِ عَلِيٍّ وَالحَسَنِ وَالحُسَينِ عليهم السلام وخُروجِهِم وقِيامِهِم بِدينِ اللّهِ عز و جل ، وما اُصيبوا مِن قَتلِ الطَّواغيتِ إيّاهُم ، وَالظَّفَرِ بِهِم حَتّى قُتِلوا وغُلِبوا ؟ فَقالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : يا حُمرانُ ، إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى قَد كانَ قَدَّرَ ذلِكَ عَلَيهِم وقَضاهُ وأَمضاهُ وحَتَمَهُ ، ثُمَّ أجراهُ ، فَبِتَقَدُّمِ عِلمِ ذلِكَ إلَيهِم مِن رَسولِ اللّهِ ، قامَ عَلِيٌّ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ ، وبِعِلمٍ صَمَتَ مَن صَمَتَ مِنّا. (1)

الإمام الباقر عليه السلام_ في تَفسيرِ قَولِ اللّهِ عز و جل : «فَقَدْ ءَاتَيْنَا ءَالَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَءَاتَيْنَاهُم مُّلْكًا عَظِيمًا» (2) _ :أَمَّا الكِتابُ فَهُوَ النُّبُوَّةُ ، وأَمَّا الحِكمَةُ فَهُمُ الحُكَماءُ مِنَ الأَنبِياءِ مِنَ الصَّفوَةِ ، وأَمَّا المُلكُ العَظيمُ فَهُمُ الأَئِمَّةُ الهُداةُ مِنَ الصَّفوَةِ ، وكُلُّ هؤُلاءِ مِنَ الذُّرِّيَّةِ الَّتي بَعضُها مِن بَعضٍ ، وَالعُلَماءِ الَّذينَ جَعَلَ اللّهُ فيهِمُ البَقِيَّةَ ، وفيهِمُ العاقِبَةُ وحِفظُ الميثاقِ ، حَتّى تَنقَضِيَ الدُّنيا وَالعُلماءُ . ولِوُلاةِ الأَمرِ استِنباطُ العِلمِ ولِلهُداةِ . فَهذا شَأنُ الفَضلِ مِنَ الصَّفوَةِ وَالرُّسُلِ وَالأَنبِياءِ وَالحُكَماءِ وأئِمَّةِ الهُدى وَالخُلَفاءِ ، الَّذينَ هُم وُلاةُ أمرِ اللّهِ عز و جل ، وَاستِنباطِ عِلمِ اللّهِ ، وأهلُ آثارِ عِلمِ اللّهِ ، مِنَ الذُّرِيَّةِ الَّتي بَعضُها مِن بَعضٍ ، مِنَ الصَّفوَةِ بَعدَ الأَنبِياءِ عليهم السلام مِنَ الآباءِ وَالإِخوانِ وَالذُّرِيَّةِ مِنَ الأَنبِياءِ. (3)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 281 ح 3 و ص 262 ح 4 ، بصائر الدرجات : ص 125 ح 3 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 276 ح 5 .
2- .النساء : 54 .
3- .الكافي : ج 8 ص 118 ح 92 ، كمال الدين : ص 218 ح 2 نحوه ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 168 ح 31 وليس فيه ذيله من «فهذا شأن» وكلّها عن أبيحمزة ، بحار الأنوار : ج 11 ص 49 ح 49 .

ص: 365

الكافى_ به نقل از ضُرَيس كُناسى _ :حُمران به امام باقر عليه السلام گفت: قربانت گردم! نظر شما در باره كار على و حسن و حسين عليهم السلام و خروج و قيام آنان و تلاششان براى برپا داشتن دين خداوند عز و جل و كشته شدن به دست طاغوت ها و مغلوب شدنشان تا جايى كه كشته و مقهور شدند، چيست؟ امام باقر عليه السلام فرمود: «اى حمران! خداوند _ تبارك و تعالى _ اين را [پيش تر] بر آنان مقدّر و حكم و امضا و حتمى كرده بود و سپس به اجرايش در آورد. بنا بر اين، به علم و آگاهىِ قبلى در اين باره _ كه از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به آنان رسيده بود _ ، على و حسن و حسين عليهم السلام قيام كردند و هر كس از ما خانواده هم كه خاموشى گزيد ، از روى همين علم و آگاهى است».

امام باقر عليه السلام_ در تفسير اين سخن خداوند عز و جل كه: «ما به خاندان ابراهيم ، كتاب و حكمت داديم، و سلطنتى بزرگ عطايشان كرديم» _ :«كتاب»، همان نبوّت است؛ امّا «حكمت»، آنان حكيمانى از پيامبران و از برگزيدگان بودند، و «سلطنت بزرگ»، آنان پيشوايان راه نما از برگزيدگان بودند و اينان همگى از نسل يكديگرند، و از علمايى هستند كه خداوند ، يادگار (بازمانده موعود) را در ميان ايشان نهاد و فرجام و حفظ پيمان نيز در ميان ايشان است ، تا آن گاه كه دنيا و عالمان به پايان رسند، و البته اولياى امر و راه نمايان ، [توانايىِ ]استنباط علم دارند. اين است مقام پُرفضيلت برگزيدگان و رسولان و پيامبران و حكيمان و پيشوايان هدايت و خلفا[ى راستين]؛ همانان كه زمامدارانِ امر خداوند عز و جلو استنباط علم خدايند، اهل آثار علم خدا هستند، از فرزندانى كه از نسل يكديگرند، از برگزيدگان، بعد از پيامبران عليهم السلام ، يعنى پدران و برادران و فرزندان پيامبران.

.

ص: 366

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ لا يَجعَلُ حُجَّةً في أرضِهِ يُسأَلُ عَن شَيءٍ، فَيَقولُ : لا أدري. (1)

عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ أحكَمُ وأكرَمُ وأجَلُّ وأعلَمُ مِن أن يَكونَ احتَجَّ عَلى عِبادِهِ بِحُجَّةٍ ، ثُمَّ يُغَيِّبُ عَنهُم شَيئا مِن أمرِهِم. (2)

الكافي عن هشام بن الحكم :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام بِمِنى عَن خَمسِمِئَةِ حَرفٍ مِنَ الكَلامِ ، فَأَقبَلتُ أقولُ : يَقولونَ : كَذا وكَذا ، قالَ : فَيَقولُ : قُل : كَذا وكَذا ، قُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، هذَا الحَلالُ وهذَا الحَرامُ ، أعلَمُ أنَّكَ صاحِبُهُ وأَنَّكَ أعلَمُ النّاسِ بِهِ ، وهذا هُوَ الكَلامُ . فَقالَ لي : وَيكَ (3) يا هِشامُ ! لا يَحتَجُّ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى عَلى خَلقِهِ بِحُجَّةٍ لا يَكونُ عِندَهُ كُلُّ ما يَحتاجونَ إلَيهِ. (4)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ فِي الإِمامِ آيَةً لِلمُتَوَسِّمينَ (5) ، وهُوَ السَّبيلُ المُقيمُ ، يَنظُرُ بِنورِ اللّهِ ، ويَنطِقُ عَنِ اللّهِ ، لا يَعزُبُ (6) عَلَيهِ شَيءٌ مِمّا أرادَ. (7)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 227 ح 1 ، التوحيد : ص 275 ح 1 كلاهما عن هشام بن الحكم ، بحار الأنوار : ج 10 ص 239 ح 1 .
2- .بصائر الدرجات : ص 122 ح 1 عن إسماعيل الأزرق ، بحار الأنوار : ج 26 ص 137 ح 1 .
3- .وَي : كلمة تعجُّب ، وقيل زجر . وقد تليها كاف الخطاب ، تقول : وَيْكَ (المعجم الوسيط : ج 2 ص 1061 «وَي») . وفي بعض نسخ المصدر : «ويحَكَ» .
4- .الكافي : ج 1 ص 262 ح 5 ، رجال الكشّي : ج 2 ص 551 ح 491 ، الأمالي للطوسي : ص 46 ح 55 ، بصائر الدرجات : ص 123 ح 3 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 26 ص 138 ح 7 .
5- .المُتَوسِّمين : المعتبرين ، العارفين ، المتّعظين (مفردات ألفاظ القرآن : ص 871 «وسم») .
6- .عَزُبَ يَعْزُبُ : إذا أبْعَدَ (النهاية : ج 3 ص 227 «عزب») .
7- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 248 ح 31 ، بحار الأنوار : ج 24 ص 126 ح 5 .

ص: 367

امام صادق عليه السلام :خداوند در زمين خود ، حجّتى نمى گمارد كه اگر از او سؤالى شود ، بگويد: نمى دانم.

امام صادق عليه السلام :خداوند ، حكيم تر و بزرگوارتر و بزرگ تر و داناتر از آن است كه حجّتى بر بندگانش قرار دهد و سپس چيزى از امور [مورد نياز ]بندگانش را از آنان پنهان بدارد.

الكافى_ به نقل از هشام بن حكم _ :در مِنا، از امام صادق عليه السلام در باره پانصد مطلب از علم كلام ، سؤال كردم و مى گفتم: آنان (متكلّمان عامّه) چنين و چنان مى گويند، و ايشان به من مى فرمود: «تو چنين و چنان بگو». من [كه از تسلّط علمىِ امام و چيره دستى اش در مسائل علم كلام ، تعجّب كرده بودم ]گفتم: قربانت گردم! حلال و حرام را البتّه مى دانم كه در قبضه شماست و شما داناترينِ مردم به آنها هستيد ؛ امّا اينها علم كلام است؟! امام صادق عليه السلام فرمود: «واى بر تو، اى هشام! خداوند _ تبارك و تعالى _ براى خلق خود حجّتى قرار نمى دهد كه همه آنچه را مردم به آن نياز دارند ، نداند».

امام صادق عليه السلام :در امام ، نشانه اى براى پندپذيران (نشانه شناسان) است. او راه راست است، با نور خدا مى نگرد و از جانب خدا سخن مى گويد و هيچ چيز، از آنچه اراده مى كند، بر او پوشيده نيست.

.

ص: 368

عنه عليه السلام :اِتَّقوا الحُكومَةَ ، فَإِنَّ الحُكومَةَ إنَّما هِيَ لِلإِمامِ العالِمِ بِالقَضاءِ ، العادِلِ فِي المُسلِمينَ ، لِنَبِيٍّ أو وَصِيِّ نَبِيٍّ. (1)

الإمام الكاظم عليه السلام :إنَّما مَنزِلَةُ الإِمامِ فِي الأَرضِ بِمَنزِلَةِ القَمَرِ فِي السَّماءِ ، وفي مَوضِعِهِ هُوَ مُطَّلِعٌ عَلى جَميعِ الأَشياءِ كُلِّها. (2)

الإمام الرضا عليه السلام :إنَّ الأَنبِياءَ وَالأَئِمَّةَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِم ، يُوَفِّقُهُمُ اللّهُ ويُؤتيهِم مِن مَخزونِ عِلمِهِ وحُكمِهِ ما لا يُؤتيهِ غَيرَهُم ، فَيَكونُ عِلمُهُم فَوقَ عِلمِ أهلِ الزَّمانِ ، في قَولِهِ تَعالى : «أَفَمَن يَهْدِى إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لَا يَهِدِّى إِلَّا أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ» (3) ، وقَولِهِ تَبارَكَ وتَعالى : «وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِىَ خَيْرًا كَثِيرًا» (4) ، وقَولِهِ في طالوتَ : «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِى الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ يُؤْتِى مُلْكَهُ مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ» (5) . وقالَ لِنَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله : «وَأَنزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا» (6) ، وقالَ فِي الأَئِمَّةِ مِن أهلِ بَيتِ نَبِيِّهِ وعِترَتِهِ وذُرِّيَّتِهِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِم : «أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا ءَاتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ ءَاتَيْنَا ءَالَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَءَاتَيْنَاهُم مُّلْكًا عَظِيمًا * فَمِنْهُم مَّنْ ءَامَنَ بِهِ وَمِنْهُم مَّن صَدَّ عَنْهُ وَكَفَى بِجَهَنَّمَ سَعِيرًا» (7) . (8)

.


1- .الكافي : ج 7 ص 406 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 217 ح 511 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 5 ح 3222 كلّها عن سليمان بن خالد ،وسائل الشيعة : ج 18 ص 7 ح 33076 .
2- .بصائر الدرجات : ص 443 ح 8 عن أحمد بن محمّد ، بحار الأنوار : ج 26 ص 136 ح 14 .
3- .يونس : 35 .
4- .البقرة : 269 .
5- .البقرة : 247 .
6- .النساء : 113 .
7- .النساء : 54 و 55 .
8- .الكافي : ج 1 ص 202 ح 1 ، كمال الدين : ص 680 ح 31 ، معاني الأخبار : ص 100 ح 2 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص221 ح 1 ، الأمالي للصدوق : ص778 ح 1049 كلّها عن عبد العزيز بن مسلم ، بحار الأنوار : ج 25 ص 127 ح 4 .

ص: 369

امام صادق عليه السلام :از داورى كردن بپرهيزيد ؛ زيرا داورى، در حقيقت، از آنِ پيشواى دانا به قضاوت و دادگر با مسلمانان است؛ از آنِ پيامبر يا وصىّ پيامبر.

امام كاظم عليه السلام :جايگاه امام در زمين ، به سانِ ماه در آسمان است. با آن كه در جاى خود است ، به همه چيز آگاهى و احاطه دارد.

امام رضا عليه السلام :خداوند، پيامبران و امامان را _ كه درودهاى خدا بر ايشان باد _ توفيق مى بخشد و به ايشان از خزانه دانش و قدرتش چيزى را مى دهد كه به ديگران نمى دهد. از اين رو ، دانش آنان، فوق دانش مردم هم روزگار است. خداوند متعال فرموده است: «آيا كسى كه به سوى حق هدايت مى كند ، سزاوارتر است از او پيروى شود، يا كسى كه هدايت نمى كند مگر آن كه هدايت شود؟! شما را چه شده است؟ چگونه داورى مى كنيد؟!» و نيز فرموده است: «و هر كه حكمت داده شود ، بى گمان، خير بسيار به او داده شده است» ، و در باره طالوت مى فرمايد: «خدا او را بر شما برگزيد و او را در دانش و نيروى بدن ، بر شما فزونى داد و خدا مُلك خويش را به هر كس كه بخواهد ، مى دهد، و خدا گشايشگر داناست» . و به پيامبرش صلى الله عليه و آله فرمود: «و خدا كتاب و حكمت بر تو فرو فرستاد و آنچه را نمى دانستى ، به تو آموخت و تفضّل خدا بر تو ، همواره بزرگ است» . و در باره پيشوايان از اهل بيت پيامبرش و عترت و فرزندان او _ كه درودهاى خدا بر ايشان باد _ فرموده است: «بلكه به مردم، براى آنچه خدا از فضل خويش به آنان عطا كرده، رشك مى ورزند. در حقيقت ، ما به خاندان ابراهيم ، كتاب و حكمت داديم و به آنان مُلكى بزرگ بخشيديم. پس برخى از آنان ، به وى ايمان آوردند و برخى از ايشان ، از او روى برتافتند و [ايشان را ]دوزخِ پُرشراره بس است» .

.

ص: 370

6 / 4التَّقَدُّمُ فِي العَمَلِالإمام عليّ عليه السلام :مَن نَصَبَ نَفسَهُ لِلنّاسِ إماما ، فَليَبدَأ بِتَعليمِ نَفسِهِ قَبلَ تَعليمِ غَيرِهِ ، وَليَكُن تَأديبُهُ بِسيرَتِهِ قَبلَ تَأديبِهِ بِلِسانِهِ ، ومُعَلِّمُ نَفسِهِ ومُؤَدِّبُها أحَقُّ بِالإِجلالِ مِن مُعَلِّمِ النّاسِ ومُؤَدِّبِهِم. (1)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :يَنبَغي لِمَن وَلِيَ أمرَ قَومٍ أن يَبدَأَ بِتَقويمِ نَفسِهِ قَبلَ أن يَشرَعَ في تَقويمِ رَعِيَّتِهِ ، وإلّا كانَ بِمَنزِلَةِ مَن رامَ استِقامَةَ ظِلِّ العودِ قَبلَ أن يَستَقيمَ ذلِكَ العودُ. (2)

عنه عليه السلام :إنّي لَأَرفَعُ نَفسي أن أنهَى النّاسَ عَمّا لَستُ أنتَهي عَنهُ ، أو آمُرَهُم بِما لا أسبِقُهُم إلَيهِ بِعَمَلي ، أو أرضى مِنهُم بِما لا يُرضي رَبّي. (3)

عنه عليه السلام :إنّي لَمِن قَومٍ لا تَأخُذُهُم فِي اللّهِ لَومَةُ لائِمٍ ، سيماهُم (4) سيمَا الصِّدّيقينَ ، وكَلامُهُم كَلامُ الأَبرارِ (5) ، عُمّارُ اللَّيلِ ومَنارُ النَّهارِ ، مُتَمَسِّكونَ بِحَبلِ القُرآنِ ، يُحيونَ سُنَنَ اللّهِ وسُنَنَ رَسولِهِ ، لا يَستَكبِرونَ ولا يَعلونَ ، ولا يَغُلّونَ ولا يُفسِدونَ ، قُلوبُهُم فِي الجِنانِ وأجسادُهُم فِي العَمَلِ. (6)

راجع : موسوعة الإمام عليّ بن أبي طالب عليه السلام : ج 5 ص 279 (القسم العاشر / الفصل الثالث : الخصائص العملية) .

.


1- .نهج البلاغة : الحكمة 73 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 56 ح 33 .
2- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 269 ح 115 .
3- .غرر الحكم : ج 3 ص 45 ح 3780 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 170 ح 3566 .
4- .السّيمة والسِّيماء : العلامة يُعرف بها الخير والشرّ (تاج العروس : ج 16 ص 372 «سوم») .
5- .البِرّ : الصِّلَةُ ، والبِرّ : الاتّساع في الإحسان ، والبَرُّ : الكثير البِرّ ، كالبارّ ، والجمع أبرار (تاج العروس : ج 6 ص 70 «بر») .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 192 ، الطرائف : ص 416 نحوه ، بحار الأنوار : ج 38 ص 321 ح 33 .

ص: 371

6 / 4 پيش گامى در كردار

6 / 4پيش گامى در كردارامام على عليه السلام :هر كس خود را پيشواى مردم مى كند ، بايد پيش از آموزش ديگران ، به آموزش خويش بپردازد و پيش از آن كه [ديگران را] با گفتارْ تربيت كند ، آنان را با كردار خويش تربيت كند. آموزگار و مربّىِ خويش ، به بزرگداشت، سزاوارتر است تا آموزگار و مربّىِ مردم!

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :كسى كه زمام امور مردمى را بر عهده مى گيرد ، شايسته است پيش از آن كه به اصلاح شهروندانش بپردازد ، به اصلاح خويشتن آغازد، وگر نه ، چونان كسى است كه بخواهد پيش از راست كردن چوب ، سايه آن را راست كند.

امام على عليه السلام :من خويش را دور مى كنم از اين كه مردم را از چيزى باز دارم كه خود از آن باز نمى ايستم، يا آنان را به چيزى فرمان دهم كه خود در انجام دادن آن كار ، بر آنان پيشى نمى گيرم، يا از آنان به چيزى خشنود شوم كه پروردگارم را خشنود نمى سازد.

امام على عليه السلام :من از آن گروهى هستم كه سرزنش هيچ سرزنشگرى ، آنان را از راه خدا باز نمى دارد. چهره شان چهره درستكاران است و گفتارشان گفتار خوبان. آبادگران شب اند و نورافشان روز . به ريسمان خدا چنگ زننده اند . سنّت هاى خدا و سنّت هاى پيامبر او را زنده مى دارند. نه گردن فرازى مى كنند و نه بزرگى مى فروشند، و نه خيانت مى ورزند و نه تبهكارى مى كنند . دل هايشان در باغ هاى بهشت است و پيكرهايشان در كار.

ر . ك : دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج 10 ص 7 (بخش دهم / فصل سوم : ويژگى هاى عملى) .

.

ص: 372

6 / 5التَّقَدُّمُ فِي التَّدبيرِالإمام عليّ عليه السلام :أحَقُّ النّاسِ بِهذَا الأَمرِ أقواهُم عَلَيهِ ، وأعلَمُهُم بِأمرِ اللّهِ فيهِ ، فَإِن شَغَبَ (1) شاغِبٌ استُعتِبَ ، فَإِن أبى قوتِلَ. (2)

عنه عليه السلام_ في كِتابٍ لَهُ إلى مُعاوِيَةَ _ :أولَى النّاسِ بِأَمرِ هذِهِ الاُمَّةِ قَديما وحَديثا أقرَبُها مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . . . وأشَدُّها بِما تَحمِلُهُ الرَّعِيَّةُ مِن اُمورِهَا اضطِلاعا (3) . (4)

عنه عليه السلام :مَن أحسَنَ الكِفايَةَ (5) استَحَقَّ الوِلايَةَ. (6)

الإمام الرضا عليه السلام_ في صِفَةِ الإِمامِ _ :مُضطَلِعٌ بِالإِمامَةِ ، عالِمٌ بِالسِّياسَةِ. (7)

6 / 6تِلكَ الخِصالِالكتاب«وَ جَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُواْ وَ كَانُواْ بِايَاتِنَا يُوقِنُونَ» . (8)

.


1- .الشَّغَبُ : تهييج الشرّ (الصحاح : ج 1 ص 157 «شغب») .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 173 .
3- .اضطَلَعَ : افتَعَلَ مِنَ الضَّلاعَة ؛ وهي القوّة ، يُقال : اضطَلَعَ بِحِملِه : أي قَوِيَ عليه ونَهَضَ به (النهاية : ج 3 ص 97 «ضلع») .
4- .وقعة صفّين : ص 150 عن أبي الودّاك ، بحار الأنوار : ج 32 ص 429 ح 387 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 3 ص 210 .
5- .كَفى يَكفي كِفايَةً : إذا قام بالأمر (لسان العرب : ج 15 ص 225 «كفى») .
6- .غرر الحكم : ج 5 ص 349 ح 8692 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 439 ح 7621 .
7- .الكافي : ج 1 ص 202 ح 1 ، كمال الدين : ص 680 ح 31 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 221 ح 1 ، معاني الأخبار : ص 100 ح 2 وفيه «بالأمانة» بدل «بالإمامة» ، الاحتجاج : ج2 ص 445 ح 310 كلّها عن عبد العزيز بن مسلم، بحار الأنوار : ج 25 ص 126 ح 4 .
8- .السجدة : 24 .

ص: 373

6 / 5 پيش گامى در تدبير
6 / 6 و اين چند شرط

6 / 5پيش گامى در تدبيرامام على عليه السلام :سزاوارترينِ مردم به اين كار (پيشوايى) ، كسى است كه در آن ، تواناتر و به فرمان خدا در باره آن ، داناتر باشد. اگر آشوبگرى آشوب به پا كرد ، از او بخواهد تا به حق باز گردد و اگر سر باز زد ، با او بجنگد.

امام على عليه السلام_ در نامه اى به معاويه _ :سزاوارترينِ مردم به زمامدارىِ اين امّت، در گذشته و اكنون، كسى است كه به پيامبر خدا نزديك تر باشد... و در به دوش كشيدنِ بار مسئوليتى كه امّت بر دوش او مى نهد ، تواناتر باشد.

امام على عليه السلام :هر كه با كفايت تر باشد ، شايسته حكومت است.

امام رضا عليه السلام_ در وصف امام _ :در رهبرى، توانا و به سياست، داناست.

6 / 6و اين چند شرطقرآن«و چون شكيبايى كردند و به آيات ما يقين داشتند ، برخى از ايشان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما، [مردم را] هدايت مى كردند» .

.

ص: 374

«وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُواْ أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِى الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ يُؤْتِى مُلْكَهُ مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ» . (1)

الحديثالكافي عن حنّان عن أبيه عن الإمام الباقر عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لا تَصلُحُ الإِمامَةُ إلّا لِرَجُلٍ فيهِ ثَلاثُ خِصالٍ : وَرَعٌ (2) يَحجُزُهُ عَن مَعاصِي اللّهِ ، وحِلمٌ يَملِكُ بِهِ غَضَبَهُ ، وحُسنُ الوِلايَةِ عَلى مَن يَلِيَ حَتّى يَكونَ لَهُم كَالوالِدِ الرَّحيمِ . وَفي رِوايَةٍ اُخرى : حَتّى يَكونَ لِلرَّعِيَّةِ كَالأَبِ الرَّحيمِ. (3)

الإمام عليّ عليه السلام_ في كِتابٍ لَهُ إلى مُعاوِيَهَ _ :أولَى النّاسِ بِأَمرِ هذِهِ الاُمَّةِ قَديما وحَديثا ، أقرَبُها مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وأعلَمُها بِالكِتابِ ، وأفقَهُها فِي الدّينِ ، وأوَّلُها إسلاما ، وأفضَلُها جِهادا ، وأشَدُّها بِما تَحمِلُهُ الرَّعِيَّةُ مِن اُمورِهَا اضطِلاعا. (4)

عنه عليه السلام :يَحتاجُ الإِمامُ إلى قَلبٍ عَقولٍ ، ولِسانٍ قَؤولٍ ، وجَنانٍ (5) عَلى إقامَةِ الحَقِّ صَؤولٍ (6) . (7)

.


1- .البقرة : 247 .
2- .الوَرَعُ : التَّقوى والتحرُّجُ ، والكَفُّ عن المحارم (تاج العروس : ج 11 ص 505 «ورع») .
3- .الكافي : ج 1 ص 407 ح 8 عن حنّان عن أبيه عن الإمام الباقر عليه السلام ، الخصال : ص 116 ح 97 عن حنان بن سدير عن الإمام الصادق عن الإمام الباقر عليهماالسلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 25 ص 137 ح 6 .
4- .وقعة صفّين : ص 150 عن أبي الودّاك ، بحار الأنوار : ج 32 ص 429 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 3 ص 210 عن نصر بن مزاحم وفيه «الأئمّة من أمر الاُمّة»بدل «الرعيّة من اُمورها» ، المناقب للخوارزمي : ص 250 نحوه .
5- .الجَنانُ : القلبُ (المصباح المنير : ص 112 «جنن») .
6- .صَوَلَ : الصاد والواو واللام أصلٌ صحيح ، يدلّ على قهرٍ وعلُوّ . يقال : صال عليه يصولُ صَولَةً ؛ إذا استطالَ (معجم مقاييس اللّغة : ج 3 ص 322 «صول») .
7- .غرر الحكم : ج 6 ص 472 ح 11010 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 556 ح 10245 .

ص: 375

«و پيامبرشان به آنان گفت: در حقيقت ، خداوند، طالوت را بر شما به پادشاهى گماشته است . گفتند: چگونه او را بر ما پادشاهى باشد، با آن كه ما براى پادشاهى ، از وى سزاوارتريم و به او، از جهت مال، گشايشى داده نشده است؟! پيامبرشان گفت: خدا او را بر شما برگزيده و او را در دانش و [نيروى ]بدن ، بر شما برترى بخشيده است، و خدا پادشاهىِ خويش را به هر كس كه بخواهد ، مى دهد، و خدا گشايشگر داناست» .

حديثالكافى:حنّان، از پدرش، از امام باقر عليه السلام نقل كرد كه: «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: پيشوايى، شايسته نيست ، مگر براى كسى كه در او سه ويژگى باشد: پارسايى اى كه او را از نافرمانىِ خدا باز بدارد، شكيبى كه با آن بر خشم خويش چيره آيد، و مديريت شايسته بر زيردستان، چندان كه براى آنان چونان پدرى مهربان باشد». در روايتى ديگر آمده است: «چندان كه براى شهروندان، چونان پدرى مهربان باشد».

امام على عليه السلام_ در نامه اى به معاويه _ :سزاوارترينِ مردم به فرمان روايىِ اين امّت، در گذشته و اكنون، كسى است كه به پيامبر خدا، نزديك تر و به قرآن، داناتر و در دين، فقيه تر و در اسلام، پيش گام تر و در جهاد، برتر و در به دوش كشيدن آن بار [مسئوليتى ]كه شهروندان به او مى سپارند، تواناتر باشد.

امام على عليه السلام :پيشوا بايد انديشه اى خِردوَرز، زبانى گويا و دلى نيرومند در برپا داشتنِ حق داشته باشد.

.

ص: 376

عنه عليه السلام :ثَلاثَةٌ مَن كُنَّ فيهِ مِنَ الأَئِمَّةِ صَلَحَ أن يَكونَ إماما اضطَلَعَ بِأَمانَتِهِ : إذا عَدَلَ في حُكمِهِ ، ولَم يَحتَجِب دونَ رَعِيَّتِهِ ، وأَقامَ كِتابَ اللّهِ تَعالى فِي القَريبِ وَالبَعيدِ. (1)

عنه عليه السلام_ مِن خُطبَتِهِ بَعدَ تَوَلّيهِ الخِلافَةَ ، في بَيانِ أمرِ الإِمامَةِ _ :لا يَحمِلُ هذَا العَلَمَ إلّا أهلُ البَصَرِ وَالصَّبرِ ، وَالعِلمِ بِمَواضِعِ الحَقِّ. (2)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :مِن عَلاماتِ المَأمونِ عَلى دينِ اللّهِ بَعدَ الإِقرارِ وَالعَمَلِ ، الحَزمُ في أمرِهِ ، وَالصِّدقُ في قَولِهِ، وَالعَدلُ في حُكمِهِ ، وَالشَّفَقَةُ عَلى رَعِيَّتِهِ ، لا تُخرِجُهُ القُدرَةُ إلى خُرقٍ ، ولَا اللّينُ إلى ضَعفٍ ، ولا تَمنَعُهُ العِزَّةُ مِن كَرَمِ عَفوٍ ، ولا يَدعوهُ العَفوُ إلى إضاعَةِ حَقٍّ ، ولا يُدخِلُهُ الإِعطاءُ في سَرَفٍ ، ولا يَتَخَطّى بِهِ القَصدُ (3) إلى بُخلٍ ، ولا تَأخُذُهُ نِعَمُ اللّهِ بِبَطَرٍ (4) . (5)

الإمام الحسين عليه السلام :فَلَعَمري مَا الإِمامُ إلَا الحاكِمُ بِالكِتابِ ، القائِمُ بِالقِسطِ ، الدّائِنُ بِدينِ الحَقِّ ، الحابِسُ نَفسَهُ عَلى ذاتِ اللّهِ. (6)

الكافي عن معاوية بن وهب :قُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام : ما عَلامَةُ الإِمامِ الَّذي بَعدَ الإِمامِ؟ فَقالَ : طَهارَةُ الوِلادَةِ ، وحُسنُ المَنشأِ ، ولا يَلهو ولا يَلعَبُ. (7)

.


1- .كنز العمّال : ج 5 ص 764 ح 14315 نقلاً عن الديلمي .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 173 ، شرح الأخبار : ج 1 ص 370 ح 316 نحوه ، بحار الأنوار : ج 32 ص 17 ح 7 .
3- .القَصدُ في الشيء : خلاف الإفراط ، وهو ما بين الإسراف والتقتير ، والقصد في المعيشة : ألّا يُسرفَ ولا يُقتِّر (لسان العرب : ج 3 ص 354 «قصد») .
4- .البَطَرُ : الطُّغيانُ عند النّعمة وطولُ الغِنى (النهاية : ج 1 ص 135 «بطر») .
5- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 255 ح 6 .
6- .الإرشاد : ج 2 ص 39 ، روضة الواعظين : ص 191 و فيه «بدين اللّه » بدل «بدين الحقّ» ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 90 نحوه ، بحار الأنوار : ج44 ص 334 ح 2 .
7- .الكافي : ج 1 ص 285 ح 4 ، بحار الأنوار : ج 25 ص 166 ح 34 .

ص: 377

امام على عليه السلام :سه خصلت است كه هر پيشوايى آنها را دارا باشد ، شايسته است كه پيشوا باشد و بارِ اين امانت را به دوش كشد : هر گاه در حكومت خود ، دادگرى كند، خود را از دسترس رعيّتش دور نگه ندارد، و [احكام ]كتاب خداوند عز و جل را در باره خويش و بيگانه ، اجرا كند.

امام على عليه السلام_ از سخنرانى ايشان پس از به عهده گرفتن خلافت، در بيان امر امامت و پيشوايى _ :اين پرچم را كسى جز اهل بينش و شكيب و آگاه از جايگاه هاى حق ، نبايد بردارد.

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :از نشانه هاى امين بر دين خدا، پس از اقرار (ايمان) و عمل، دور انديشى (/ قاطعيت) در كار است و راستى در گفتار و دادگرى در داورى و مهرورزى با شهروندان، [و اين كه ]نه قدرت، او را به خشونت بكشاند، و نه نرمش به ضعف، [و اين كه ]قدرت [و قاطعيت] ، او را از بخشودنِ بزرگوارانه باز ندارد و بخشودن ، او را به فرو نهادنِ حق نكشاند و داد و دهش ، او را به زياده روى مبتلا نكند و ميانه روى ، وى را به بُخل نكشاند، و نعمت هاى خداوند ، سرمستش نكنند.

امام حسين عليه السلام :به جانم سوگند ، پيشوا نيست، مگر آن كه بر پايه كتاب خدا حكومت كند، انصاف را بر پا دارد، پايبند دين حق باشد و خويشتن را وقف در راه خدا كند.

الكافى_ به نقل از معاوية بن وَهْب _ :به امام باقر عليه السلام گفتم: نشان امامِ بعد از امام چيست؟ فرمود: «حلال زادگى، پرورش نيكو و نپرداختن به لهو و لعب».

.

ص: 378

الخصال عن الحارث بن المغيرة النصريّ :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : بِمَ يُعرَفُ صاحِبُ هذَا الأَمرِ ؟ قالَ : بِالسَّكينَةِ وَالوَقارِ وَالعِلمِ وَالوَصِيَّةِ. (1)

الإمام الباقر عليه السلام :لِلإِمامِ عَشرُ عَلاماتٍ : يولَدُ مُطَهَّرا ، مَختونا ، وإذا وَقَعَ عَلَى الأَرضِ وَقَعَ عَلى راحَتِهِ ، رافِعا صَوتَهُ بِالشَّهادَتَينِ ، ولا يُجنِبُ ، وتَنامُ عَينُهُ (2) ولا يَنامُ قَلبُهُ ، ولا يَتَثاءَبُ ولا يَتَمَطّى ، ويَرى مِن خَلفِهِ كَما يَرى مِن أمامِهِ ، ونَجوُهُ (3) كَرائِحَةِ المِسكِ ، وَالأَرضُ مُوَكَّلَةٌ بِسَترِهِ وَابتِلاعِهِ ، وإذا لَبَسَ دِرعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَت عَلَيهِ وَفقا ، وإذا لَبِسَها غَيرُهُ مِنَ النّاسِ طَويلِهِم وقَصيرِهِم زادَت عَلَيهِ شِبرا ، وهُوَ مُحَدَّثٌ إلى أن تَنقَضِيَ أيّامُهُ. (4)

الإمام الرضا عليه السلام :لِلإِمامِ عَلاماتٌ : يَكونُ أعلَمَ النّاسِ ، وأحكَمَ النّاسِ ، وأتقَى النّاسِ ، وأحلَمَ النّاسِ ، وأشجَعَ النّاسِ ، وأَسخَى النّاسِ ، وأَعبَدَ النّاسِ ، ويولَدُ مَختوناً ، ويَكونُ مُطَهَّراً ، ويَرى مِن خَلفِهِ كَما يَرى مِن بَينِ يَدَيهِ ، ولا يَكونُ لَهُ ظِلٌّ ، وإذا وَقَعَ عَلَى الأَرضِ مِن بَطنِ اُمِّهِ وَقَعَ عَلى راحَتَيهِ رافِعاً صَوتَهُ بِالشَّهادَتَينِ ، ولا يَحتَلِمُ ، وتَنامُ عَينُهُ ولا يَنامُ قَلبُهُ ، ويَكونُ مُحَدَّثاً ... . ويَكونُ أولى بِالنّاسِ مِنهُم بِأَنفُسِهِم ، وأشفَقَ عَلَيهِم مِن آبائِهِم واُمَّهاتِهِم ، ويَكونُ أشَدَّ النّاسِ تَواضُعاً للّهِِ جَلَّ ذِكرُهُ ، ويَكونُ آخَذَ النّاسِ بِما يُؤمَرُ بِهِ ، وأكَفَّ النّاسِ عَمّا يُنهى عَنهُ ، ويَكونُ دُعاؤُهُ مُستَجاباً ؛ حَتّى إِنَّهُ لَو دَعا عَلى صَخرَةٍ لَانشَقَّت بِنِصفَينِ . ويَكونُ عِندَهُ سِلاحُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وسَيفُهُ ذُو الفَقارِ ، ويَكونُ عِندَهُ صَحيفَةٌ يَكونُ فيها أسماءُ شيعَتِهِ إلى يَومِ القِيامَةِ ، وصَحيفَةٌ فيها أسماءُ أعدائِهِ إلى يَومِ القِيامَةِ ، وتَكونُ عِندَهُ الجامِعَة، وهِيَ صَحيفَةٌ طولُها سَبعونَ ذِراعاً ، فيها جَميعُ ما يَحتاجُ إلَيهِ وُلدُ آدَمَ ، ويَكونُ عِندَهُ الجَفرُ الأَكبَرُ وَالأَصغَرُ : إهابُ (5) ماعِزٍ وإهابُ كَبشٍ ، فيهِما جَميعُ العُلومِ حَتّى أرشُ (6) الخَدشِ ، وحَتّى الجَلدَةُ ونِصفُ الجَلدَةِ وثُلُثُ الجَلدَةِ ، ويَكونُ عِندَهُ مُصحَفُ فاطِمَةَ عليهاالسلام. (7)

.


1- .الخصال : ص 200 ح 12 ، بصائر الدرجات : ص 489 ح 2 ، الغيبة للنعماني : ص 242 ح 40 نحوه ، بحار الأنوار : ج 25 ص 138 ح 9 .
2- .في الكافي : «عينيه» ، والتصويب من بحار الأنوار .
3- .النَّجْوُ : ما يخرج من البطن من ريحٍ أو غائط (القاموس المحيط : ج 4 ص 393 «نجا») .
4- .الكافي : ج 1 ص 388 ح 8 عن زرارة ، الخرائج والجرائح : ج 2 ص 569 ح 26 ، الصراط المستقيم : ج 1 ص 108 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 25ص 168 ح 37 .
5- .الإهابُ : الجِلْدُ قبل أن يدبغ ، وبعضهم يقول : الإهاب : الجلد (المصباح المنير : ص 28 «أهب») .
6- .أرش الجراحة : دِيَتُها (المصباح المنير : ص 12 «أرش») .
7- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 418 ح 5914 ، الخصال : ص 527 ح 1 ، معاني الأخبار : ص 102 ح 4 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 213 ح 1 ، الاحتجاج : ج 2 ص 448 ح 311 كلّها عن الحسن بن عليّ بن فضّال ، بحار الأنوار : ج 25 ص 116 ح 1 .

ص: 379

الخصال_ به نقل از حارث بن مُغيره نصرى _ :به امام صادق عليه السلام گفتم: صاحب اين امر (امامت) ، به چه شناخته مى شود؟ فرمود: «به آرامش و وقار و دانش و وصيّت».

امام باقر عليه السلام :امام ، ده نشانه دارد: پاكيزه و ختنه شده متولّد مى شود . چون به دنيا آيد ، بر دو كفِ دستش فرود مى آيد و بانگ شهادتين سر مى دهد. جُنُب نمى شود. ديده اش مى خوابد ؛ امّا دلش به خواب نمى رود . خميازه نمى كشد و خود را كش و واكش نمى دهد. از پشت سرش ، همان گونه مى بيند كه از پيش رويش مى بيند. مدفوعش بوى مُشك مى دهد و زمين، مأمور است آن را بپوشاند و فرو بلعد. هر گاه زره پيامبر خدا را بپوشد ، به اندازه اوست و هر گاه ديگران آن را بپوشند، بلندقد باشند يا كوتاه قامت، يك وجب بلندتر مى آيد، و تا زمانى كه عمرش به سر آيد ، محدَّث (1) است.

امام رضا عليه السلام :امام ، نشانه هايى دارد: داناترينِ مردم است و حكيم ترين (/ داورترينِ) مردم و پرهيزگارترينِ مردم و بردبارترينِ مردم و دليرترينِ مردم و بخشنده ترينِ مردم و خداپرست ترينِ مردم. ختنه شده به دنيا مى آيد و پاك و پاكيزه است. از پشت سرش چنان مى بيند كه از رو به رويش. سايه ندارد. چون از شكم مادرش به زمين افتد ، بر دو كف دستش مى افتد و صدايش را به شهادتين بلند مى گرداند. محتلم نمى شود. چشمش مى خوابد و دلش نمى خوابد، و محدَّث است. به مردم ، از خود آنان سزاواتر است و به آنان ، از پدران و مادرانشان دلسوزتر است. خاكسارترينِ مردم در برابر خداوند بلندنام است و بيش از هر كس ، به فرامين خداوند، عمل مى كند و از آنچه او را نهى فرموده ، خوددارى مى ورزد. دعايش مستجاب مى گردد ، چندان كه اگر تخته سنگى را نفرين كند ، به دو نيم مى شود. سلاح پيامبر خدا در نزد اوست و شمشيرش ذو الفقار است. نبشته اى دارد كه در آن ، نام هاى شيعيان او تا روز رستاخيز ، آمده است، و نبشته اى ديگر كه نام هاى دشمنانش تا روز رستاخيز ، در آن مكتوب است. جامعه (2) نزد اوست و آن ، نبشته اى است به درازاى هفتاد گز كه تمام آنچه بنى آدم بِدان نياز دارند ، در آن آمده است. جَفْر اكبر و جَفْر اصغر ، نزد اوست: يكى از پوست بز و ديگرى از پوست قوچ، و همه دانستنى ها، حتّى [حكم ]ديه خراش و حتّى [حكم] تازيانه و نيم تازيانه و يك سوم تازيانه، در آن دو آمده است. و مُصحَف فاطمه عليهماالسلام نزد اوست.

.


1- .كسى كه فرشته با او سخن بگويد و به او خبر دهد؛ ولى خود فرشته را نبيند.
2- .جَفر و جامعه، دو كتاب از امير مؤمنان عليه السلام هستند كه در آنها... رخدادهايى كه تا پايان عالم پيش مى آيد ، ذكر شده است. امامان معروف از نسل ايشان ، اين دو كتاب را مى شناختند و بر اساس آنها حكم مى داده اند.

ص: 380

الإمام الصادق عليه السلام :عَشرُ خِصالٍ مِن صِفاتِ الإِمامِ : العِصمَةُ ، وَالنُّصوصُ ، وأن يَكونَ أعلَمَ النّاسِ ، وأتقاهُم للّهِِ ، وأعلَمَهُم بِكِتابِ اللّهِ ، وأن يَكونَ صاحِبَ الوَصِيَّةِ الظَّاهِرَةِ ، ويَكونَ لَهُ المُعجِزُ وَالدَّليلُ ، وتَنامُ عَينُهُ ولا يَنامُ قَلبُهُ ، ولا يَكونُ لَهُ فَيءٌ ، ويَرى مِن خَلفِهِ كَما يَرى مِن بَينِ يَدَيهِ. (1)

الكافي عن حفص بن غياث :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : يا حَفصُ ، إنَّ مَن صَبَرَ صَبَرَ قَليلاً ، وإنَّ مَن جَزَعَ جَزَعَ قَليلاً . ثُمَّ قالَ : عَلَيكَ بِالصَّبرِ في جَميعِ اُمورِكَ ، فَإِنَّ اللّهَ عز و جل بَعَثَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله فَأَمَرَهُ بِالصَّبرِ وَالرِّفقِ ، فَقالَ : «وَ اصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَ اهْجُرْهُمْ هَجْرًا جَمِيلاً * وَ ذَرْنِى وَ الْمُكَذِّبِينَ أُوْلِى النَّعْمَةِ» (2) ، وقالَ تَبارَكَ وتَعالى : «ادْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ» السَّيِّئَةَ «فَإِذَا الَّذِى بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِىٌّ حَمِيمٌ * وَ مَا يُلَقَّاهَا إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُواْ وَ مَايُلَقَّاهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِيمٍ» (3) . فَصَبَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَتّى نالوهُ بِالعَظائِمِ ورَمَوهُ بِها ، فَضاقَ صَدرُهُ فَأَنزَلَ اللّهُ عز و جل : «وَ لَقَدْنَعْلَمُ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِمَا يَقُولُونَ * فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ كُن مِّنَ السَّاجِدِينَ» (4) ، ثُمَّ كَذَّبوهُ ورَمَوهُ ، فَحَزِنَ لِذلِكَ ، فَأَنزَلَ اللّهُ عز و جل : «قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذِى يَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لَا يُكَذِّبُونَكَ وَلَكِنَّ الظَّالِمِينَ بِايَاتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ * وَلَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِكَ فَصَبَرُواْ عَلَى مَا كُذِّبُواْ وَأُوذُواْ حَتَّى أَتَاهُمْ نَصْرُنَا» . (5) فَأَلزَمَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله نَفسَهُ الصَّبرَ ، فَتَعَدَّوا فَذَكَرُوا اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى وكَذَّبوهُ ، فَقالَ : قَد صَبَرتُ في نَفسي وأهلي وعِرضي ولا صَبرَ لي عَلى ذِكرِ إلهي ، فَأَنزَلَ اللّهُ عز و جل «وَ لَقَدْخَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا فِى سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ مَا مَسَّنَا مِن لُّغُوبٍ * فَاصْبِرْ عَلَى مَايَقُولُونَ» (6) ، فَصَبَرَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله في جَميعِ أحوالِهِ ، ثُمَّ بُشِّرَ في عِترَتِهِ بِالأَئِمَّةِ ووُصِفوا بِالصَّبرِ ، فَقالَ جَلَّ ثَناؤُهُ : «وَ جَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُواْ وَ كَانُواْ بِايَاتِنَايُوقِنُونَ» (7) ، فَعِندَ ذلِكَ قالَ صلى الله عليه و آله : «الصَّبرُ مِنَ الإيمانِ كَالرَّأسِ مِنَ الجَسَدِ». (8)

.


1- .الخصال : ص 428 ح 5 عن سليمان بن مهران ، بحار الأنوار : ج 25 ص 140 ح 12 .
2- .المزّمّل : 10 و 11 .
3- .فصّلت : 34 و 35 .
4- .الحِجر : 97 و 98 .
5- .الأنعام : 33 و 34 .
6- .ق : 38 و 39 .
7- .السجدة : 24 .
8- .الكافي : ج 2 ص 88 ح 3 ، تفسير القمّي : ج 1 ص 196 نحوه ، مشكاة الأنوار : ص 57 ح 62 و فيه صدره إلى «ورموه بها» ، بحار الأنوار : ج 9 ص 202ح 66 .

ص: 381

امام صادق عليه السلام :ده چيز ، از ويژگى هاى امام است: عصمت؛ تعيين؛ و اين كه داناترينِ مردم و خداپرواترينِ آنان و داناترينشان به كتاب خدا باشد؛ آشكارا به او وصيت شده باشد؛ معجزه و دليل داشته باشد؛ چشمش بخوابد و دلش نخوابد؛ سايه نداشته باشد؛ و از پشت سرش همان گونه ببيند كه از رو به رويش مى بيند.

الكافى_ به نقل از حفص بن غياث _ :امام صادق عليه السلام فرمود: «اى حفص! هر كه شكيبايى كند ، اندكى شكيبايى كرده است و هر كه ناشكيبايى كند ، اندكى ناشكيبى كرده است». سپس فرمود: «در همه كارهايت شكيبا باش؛ چرا كه خداوند عز و جل محمّد صلى الله عليه و آله را به پيامبرى فرستاد و او را به شكيبايى و نرمش، فرمان داد و فرمود: «بر آنچه مى گويند ، شكيبا باش و از آنان ، با دورى گزيدنى خوش ، دورى گزين و مرا با تكذيب كنندگانِ توانگر وا گذار» . نيز خداوند _ تبارك و تعالى _ فرمود: «[بدى را ]به آنچه نيكوتر است ، دفع كن. آن گاه ، كسى كه ميان تو و او دشمنى است ، گويى دوستى يك دل مى گردد. و اين [خصلت ]را جز كسانى كه شكيبا بوده اند ، نمى يابند و آن را جز صاحب بهره اى بزرگ ، نخواهد يافت» . پس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هم شكيبايى كرد تا آن كه به او نسبت هاى نارواى بزرگ دادند و تهمت ها زدند، چندان كه به تنگ آمد و خداوند عز و جل اين آيات را فرو فرستاد: «و قطعا مى دانيم كه سينه تو از آنچه مى گويند ، تنگ مى شود. پس با ستايش پروردگارت ، تسبيح گوى و از سجده كنندگان باش» ، و همچنان تكذيبش كردند و به او تهمت زدند و پيامبر صلى الله عليه و آله اندوهگين شد . باز خداوند عز و جل اين آيات را فرو فرستاد كه: «البته ما مى دانيم كه آنچه مى گويند ، تو را اندوهگين مى سازد. آنها تو را تكذيب نمى كنند ؛ بلكه ستمگران، در حقيقت، آيات خدا را انكار مى كنند. پيش از تو نيز پيامبرانى تكذيب شدند و آنان بر تكذيب و آزارى كه ديدند ، شكيبايى ورزيدند تا آن كه يارىِ ما آنان را در رسيد» . پس پيامبر صلى الله عليه و آله خويشتن را به شكيبايى وا داشت؛ ولى مردم [ گستاخى را] از حد گذراندند و به تكذيب خداوند _ تبارك و تعالى _ پرداختند . پس پيامبر فرمود: در باره خودم و خانواده ام و آبرويم ، شكيبايى كردم ؛ امّا تحمّل شنيدنِ بدگويى از معبودم را ندارم . و باز خداوند عز و جل اين آيه را فرو فرستاد كه: «ما آسمان ها و زمين و آنچه را ميان آنهاست، در شش روز آفريديم و هيچ خستگى اى به ما نرسيد. پس بر آنچه مى گويند ، شكيبا باش» . پس پيامبر صلى الله عليه و آله در همه احوالش شكيبايى كرد، تا آن كه به وجود پيشوايانى از خاندانش ، مژده داده شد و به شكيبا بودن وصف شدند، و خداوند _ كه ثنايش شكوهمند باد _ فرمود: «و چون شكيبايى كردند و به آيات ما يقين داشتند ، برخى از ايشان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مى كردند» . در اين هنگام ، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: نسبت شكيبايى به ايمان ، همانند سر به بدن است ».

.

ص: 382

الإمام الصادق عليه السلام_ في خُطبَةٍ لَهُ يَذكُرُ فيها حالَ الأَئِمَّةِ عليهم السلام وصِفاتِهِم _ :إنَّ اللّهَ عز و جلأوضَحَ بِأَئِمَّةِ الهُدى مِن أهلِ بَيتِ نَبِيِّنا عَن دينِهِ ، وأَبلَجَ (1) بِهِم عَن سَبيلِ مِنهاجِهِ ، وفَتَحَ بِهِم عَن باطِنِ يَنابيعِ عِلمِهِ ، فَمَن عَرَفَ مِن اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله واجِبَ حَقِّ إمامِهِ ، وَجَدَ طَعمَ حَلاوَةِ إيمانِهِ ، وعَلِمَ فَضلَ طَلاوَةِ إسلامِهِ ، لِأَنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى نَصَبَ الإِمامَ عَلَما لِخَلقِهِ ، وجَعَلَهُ حُجَّةً عَلى أهلِ مَوادِّهِ وعالَمِهِ (2) ، وأَلبَسَهُ اللّهُ تاجَ الوَقارِ ، وغَشّاهُ مِن نورِ الجَبَّارِ ، يَمُدُّ بِسَببٍ إلَى السَّماءِ ، لا يَنقَطِعُ عَنهُ مَوادُّهُ ، ولا يُنالُ ما عِندَ اللّهِ إلّا بِجِهَةِ أسبابِهِ ، ولا يَقبَلُ اللّهُ أعمالَ العِبادِ إلّا بِمَعرِفَتِهِ ، فَهُوَ عالِمٌ بِما يَرِدُ عَلَيهِ مِن مُلتَبِساتِ الدُّجى ، ومُعَمَّياتِ السُّنَنِ ، ومُشَبِّهاتِ الفِتَنِ . فَلَم يَزَلِ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى يَختارُهُم لِخَلقِهِ مِن وُلدِ الحُسَينِ عليه السلام مِن عَقِبِ كُلِّ إمامٍ ، يَصطَفيهِم لِذلِكَ ويَجتَبيهِم ، ويَرضى بِهِم لِخَلقِهِ ويَرتَضيهِم ، كُلَّما مَضى مِنهُم إمامٌ نَصَبَ لِخَلقِهِ مِن عَقِبِهِ إماما ، عَلَما بَيِّنا ، وهادِيا نَيِّرا ، وإماما قَيِّما ، وحُجَّةً عالِما ، أئِمَّةٌ مِنَ اللّهِ ، يَهدونَ بِالحَقِّ وبِهِ يَعدِلونَ ، حُجَجُ اللّهِ ودُعاتُهُ ورُعاتُهُ عَلى خَلقِهِ ، يَدينُ بِهَديِهِمُ العِبادُ ، وتَستَهِلُّ بِنورِهِمُ البِلادُ ، ويَنمو بِبَرَكَتِهِمُ التِّلادُ (3) ، جَعَلَهُمُ اللّهُ حَياةً لِلأَنامِ ، ومَصابيحَ لِلظَّلامِ ، ومَفاتيحَ لِلكَلامِ ، ودَعائِمَ لِلإِسلامِ ، جَرَت بِذلِكَ فيهِم مَقاديرُ اللّهِ عَلى مَحتومِها . فَالإِمامُ هُوَ المُنتَجَبُ المُرتَضى ، وَالهادِي المُنتَجى ، وَالقائِمُ المُرتَجى ، اصطَفاهُ اللّهُ بِذلِكَ وَاصطَنَعَهُ عَلى عَينِهِ فِي الذَّرِّ حينَ ذَرَأَهُ ، وفِي البَرِيَّةِ حينَ بَرَأَهُ ، ظِلّاً قَبلَ خَلقِ نَسَمةٍ عَن يَمينِ عَرشِهِ ، مَحبُوّا بِالحِكمَةِ في عِلمِ الغَيبِ عِندَهُ ، اختارَهُ بِعِلمِهِ ، وَانتَجَبَهُ لِطُهرِهِ ، بَقيَّةً مِن آدَمَ عليه السلام ، وخِيَرَةً مِن ذُرِّيَّةِ نوحٍ ، ومُصطَفىً مِن آلِ إبراهيمَ ، وسُلالَةً مِن إسماعيلَ ، وصَفوَةً مِن عِترَةِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله . لَم يَزَل مَرعِيّا بِعَينِ اللّهِ ، يَحفَظُهُ ويَكلَؤُهُ بِسِترِهِ ، مَطرودا عَنهُ حَبائِلُ إبليسَ وجُنودِهِ ، مَدفوعا عَنهُ وُقوبُ الغَواسِقِ (4) ونُفوثُ (5) كُلِّ فاسِقٍ ، مَصروفا عَنهُ قَوارِفُ (6) السّوءِ ، مُبَرَّأً مِنَ العاهاتِ ، مَحجوبا عَنِ الآفاتِ ، مَعصوما مِنَ الزَّلّاتِ ، مَصونا عَنِ الفَواحِشِ كُلِّها ، مَعروفا بِالحِلمِ وَالبِرِّ في يَفاعِهِ (7) ، مَنسوبا إلَى العَفافِ وَالعِلمِ وَالفَضلِ عِندَ انتِهائِهِ ، مُسنَدا إلَيهِ أمرُ والدِهِ ، صامِتا عَنِ المَنطِقِ في حَياتِهِ . فَإِذا انقَضَت مُدَّةُ والِدِهِ ، إلى أنِ انتَهَت بِهِ مَقاديرُ اللّهِ إلى مَشيئَتِهِ ، وجاءَتِ الإِرادَةُ مِنَ اللّهِ فيهِ إلى مَحَبَّتِهِ ، وبَلَغَ مُنتَهى مُدَّةِ والِدِهِ عليه السلام فَمَضى ، وصارَ أمرُ اللّهِ إلَيهِ مِن بَعدِهِ ، وقَلَّدَهُ دينَهُ ، وجَعَلَهُ الحُجَّةَ عَلى عِبادِهِ ، وقَيِّمَهُ في بِلادِهِ ، وأيَّدَهُ بِروحِهِ ، وآتاهُ عِلمَهُ ، وأنبَأَهُ فَصلَ بَيانِهِ ، وَاستَودَعَهُ سِرَّهُ ، وَانتَدَبَهُ لِعَظيمِ أمرِهِ ، وأنبَأَهُ فَضلَ بَيانِ عِلمِهِ ، ونَصَبَهُ عَلَما لِخَلقِهِ ، وجَعَلَهُ حُجَّةً عَلى أهلِ عالَمِهِ ، وضِياءً لِأَهلِ دينِهِ ، وَالقَيِّمَ عَلى عِبادِهِ ، رَضِيَ اللّهُ بِهِ إماما لَهُم ، استَودَعَهُ سِرَّهُ ، وَاستَحفَظَهُ عِلمَهُ ، وَاستَخبَأَهُ حِكمَتَهُ ، وَاستَرعاهُ لِدينِهِ ، وَانتَدَبَهُ لِعَظيمِ أمرِهِ ، وأحيا بِهِ مَناهِجَ سَبيلِهِ ، وفَرائِضَهُ وحُدودَهُ ، فَقامَ بِالعَدلِ عِندَ تَحَيُّرِ أهلِ الجَهلِ ،وَ تَحييرِ أهلِ الجَدَلِ ، بِالنّورِ السّاطِعِ ، وَالشِّفاءِ النّافِعِ ، بِالحَقِّ الأَبلَجِ ، وَالبَيانِ اللّائِحِ مِن كُلِّ مَخرَجٍ ، عَلى طَريقِ المَنهَجِ الَّذي مَضى عَلَيهِ الصّادِقونَ مِن آبائِهِ عليهم السلام ، فَلَيسَ يَجهَلُ حَقَّ هذَا العالِمِ إلّا شَقِيٌّ ، ولا يَجحَدُهُ إلَا غَوِيٌّ ، ولا يَصُدُّ عَنهُ إلّا جَرِيٌّ عَلَى اللّهِ جَلَّ وعَلا. (8)

.


1- .بَلَجَ : أسفَرَ وأنارَ ، وأبلجَ كذلك (المصباح المنير : ص 60 «بلج») .
2- .قال العلّامة المجلسي قدس سره : «على أهلِ موادّه» ؛ المادّة : الزيادة المتّصلة ، أي الذين يصل إليهم رزقه تعالى وتربيته أو هداياته وتوفيقاته الخاصّة ، والضمير للّه ، وكذا في «عالمه» بفتح اللام ، وهو معطوف على المواد أو على الأهل عطف تفسير أو عطف الأعمّ على الأخصّ (مرآة العقول : ج 2 ص400) . وفي الغيبة للنعمانيوبحار الأنوار : «على أهل طاعته» بدل «على أهل موادّه وعالمه» .
3- .التالد والتليد والتلاد : كلّ مال قديم (المصباح المنير : ص 76 «تلد») .
4- .الغاسق إذا وقب : أي الليل إذا دخل وأقبل بظلامه (النهاية : ج 5 ص 212 «وقب») .
5- .النَّفثُ بالفم : وهو شبيه بالنفخ ، وهو أقلّ من التفل (النهاية : ج 5 ص 88 «نفث») .
6- .قَرَفَ الذنب : إذا عمله (النهاية : ج 4 ص 45 «قرف») .
7- .أيفَعَ الغلاُم فهوَ يافِعٌ: إذا شارَفَ الاحتلام ولمّا يحتلِم. واليَفاع: اليافِع (اُنظر : النهاية : ج5 ص299 «يفع»).
8- .الكافي : ج 1 ص 203 ح 2 ، الغيبة للنعماني : ص 224 ح 7 نحوه وكلاهما عن إسحاق بن غالب ، بحار الأنوار : ج 25 ص 150 ح 25 .

ص: 383

امام صادق عليه السلام_ در سخنرانى اى كه در آن ، از امامان و ويژگى هاى آنان ياد مى كند _ :خداوند عز و جل به واسطه پيشوايان هدايت از اهل بيت پيامبر ما ، دين خود را آشكار گردانيد و راه راستش را روشن ساخت و درونِ چشمه هاى دانشش را گشود. پس هر يك از امّت محمّد صلى الله عليه و آله كه حقّ واجب امامش را شناخت ، طعم شيرين ايمانش را چشيد و شكوه زيبايىِ اسلامش را دانست؛ چرا كه خداى _ تبارك و تعالى _ امام را به عنوان نشانى براى خَلق خويش بر نهاد و حجّتى بر اهل مواد و جهانش قرارش داد، (1) و ديهيم وقار بر سرش نهاد و از نور جبّاريتش ، بر او پوشاند . [خدا او را] با رشته اى ، به آسمان پيوند مى دهد تا امدادهايش ، از او بريده نشوند. آنچه نزد خداست ، جز از طريق اسباب او به دست نمى آيد، و خداوند ، كردارهاى بندگان را جز با شناخت او نمى پذيرد. او به آنچه از امور مشتبه تاريك و سنّت هاى كور و فتنه هاى شبهه انگيز كه بر او وارد مى شود، داناست. پس خداوند _ تبارك و تعالى _ همواره آنان را براى [رهبرى] خلقش ، از نسل حسين از فرزندان هر امامى بر مى گزيند. آنان را براى اين كار ، گزينش مى كند و ايشان را براى خلقِ خويش مى پسندد و رضايت مى دهد. هر امامى از ايشان كه در گذرد ، از فرزندان او امامى به عنوان نشانه اى آشكار و رهبرى نورانى و پيشوايى سرپرست و حجّتى دانا ، براى خلقش نصب مى كند. اينان، پيشوايانى الهى هستند كه به حق ره نمون مى شوند و بِدان داورى مى كنند، و حجّت هاى خدا و دعوتگران او و سرپرستان وى بر خلقش هستند. بندگان ، با هدايت آنان، ديندارى مى كنند و شهرها به نور آنان، تابناك مى شوند و دارايى هاى كهنه ، به بركت ايشان رشد مى يابد. خداوند ، آنان را مايه حيات مردمان قرار داده است، و چراغ هاى تاريكى ها و كليدهاى سخن و پايه هاى اسلام، و مقدّرات حتمى خداوند در باره آنان ، بر اين جارى گشته است. پس امام ، انسانى است برگزيده و پسنديده[ى خداوند]، راه نمايى همراز[با خدا] و سرپرستى مورد اميد، كه خداوند بدين منظور او را برگزيد و در عالم ذَر _ آن گاه كه آفريدش _ و در عالم طبيعت _ آن گاه كه خلقش كرد _ زير نظر خود پروريد. پيش از آفريدن هر جاندارى، سايه [روح] او را در سمت راست عرش خويش آفريد و از علم غيب خود ، بدو حكمت بخشيد و او را به دانش خويش برگزيد و انتخابش كرد تا پاكش كند ، و او يادگار آدم عليه السلام است، و گل سرسبدى از نسل نوح عليه السلام و برگزيده اى از خاندان ابراهيم عليه السلام و نسل اسماعيل عليه السلام و انتخاب شده اى از عترت محمّد صلى الله عليه و آله . او همواره تحت نظر خداوند است و [خدا] او را با پرده خويش ، حفظ و حراست مى كند. دام هاى ابليس و لشكريانش از او بركنار است و ورود شب هاى تار و دميدن [افسونگرىِ ]هر تبهكارى ، از او دفع مى شود. كردارهاى بد ، از او به دور است و از معلوليت ها و آفت ها مبرّا، و از لغزش ها مصون، و از تمام زشتكارى ها محفوظ است. در نوجوانى اش ، به بردبارى (/ خردمندى) و نيكوكارى شناخته مى شود و در پايان آن، به پاك دامنى و دانش و فضيلت، منسوب است. امر [امامتِ] پدرش ، به او رسيده است، در حالى كه به هنگام حيات او ، خاموش است و چون عمر پدرش سپرى گشت و مقدّرات خداوند ، به مشيّت او انجاميد و اراده الهى در باره او ، به محبّتش تعلّق گرفت و پايان عمر پدرش عليه السلام سر رسيد و در گذشت، و امر خدا پس از وى به او رسيد و زمام دينش را به او سپرد و او را حجّت بر بندگانش و حاكم بر سرزمين هايش قرار داد، و با روح خويش تأييدش فرمود، و از دانش خود به او داد و از بيان روشن ، آگاهش نمود و راز خويش را بدو سپرد و براى مسئوليت [امامت و رياست در ]گماشتش، و فضيلت بيان علمش را به او خبر داد و او را به عنوان نشانى براى [هدايت] خلقش حجّت بر اهل عالَمِ خود و روشنايى براى اهل دينش و سرپرست بندگانش قرار داد، [در اين هنگام] خداوند ، به پيشوايىِ او بر بندگانش خشنود است. [پس] راز خويش را بدو مى سپرد و بر دانش خود ، نگهبانش مى گرداند، و حكمتش را در وجود او نهفته مى دارد و نگهبانىِ دينش را از او مى خواهد و او را براى مسئوليت بزرگ خويش ، بر مى گمارد و راه هاى روشن و فرايض و حدودش را به واسطه او زنده مى دارد. و او به گاهِ سرگردانىِ نادانان و حيرت افكنىِ اهل جدل، با نور درخشان و درمانگرىِ سودمند و با حقّ روشن و بيانى از هر جهت تابناك ، حقيقت را روشن مى سازد ، به همان روشى كه پدران راستگو و راستينش پيموده بودند. پس حق [و مقامِ] چنين دانايى ، جز براى انسان نگون بخت ، ناشناخته نيست و جز گم راه ، كسى انكارش نمى كند ، و جز گستاخ بر خداوند بزرگ و بلندمرتبه ، كسى مانع راهش نخواهد شد.

.


1- .علّامه مجلسى قدس سره مى گويد: «بر اهل موادّش»، مادّه به معناى فزونىِ پيوسته است. يعنى : كسانى كه روزىِ خداوند و تربيت او يا هدايايش و توفيقات خاصّه اش ، پيوسته به آنان مى رسد. ضمير «موادّه» و همچنين «عالَمه» ، به خدا بر مى گردد و عطف بر «مواد» يا بر «اهل» است، از باب عطف تفسيرى يا عطف اعم بر اخص (مرآة العقول: ج 2 ص 400). در الغيبةى نعمانى و بحار الأنوار ، به جاى «بر اهل مواد و جهانش» ، عبارتِ «بر اهل طاعتش» آمده است. خلاصه آن كه مقصود از «اهل مواد و جهانش» ، مخلوقات و روزى خواران اوست.

ص: 384

. .

ص: 385

. .

ص: 386

. .

ص: 387

. .

ص: 388

عيون أخبار الرضا عليه السلام عن الحسن بن الجهم :حَضَرتُ مَجلِسَ المَأمونِ يَوما وعِندَهُ عَلِيُّ ابنُ موسَى الرِّضا عليه السلام ، وقَدِ اجتَمَعَ الفُقَهاءُ وأهلُ الكَلامِ مِنَ الفِرَقِ المُختَلِفَةِ ، فَسَأَلَهُ بَعضُهُم ، فَقالَ لَهُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، بِأَيِّ شَيءٍ تَصِحُّ الإِمامَةُ لِمُدَّعيها ؟ قالَ : بِالنَصِّ وَالدَّليلِ . قالَ لَهُ : فَدَلالَةُ الإِمامِ فيما هِيَ ؟ قالَ : فِي العِلمِ وَاستِجابَةِ الدَّعوَةِ. (1)

الكافي عن عبد العزيز بن مسلم :كُنّا مَعَ الرِّضا عليه السلام بِمَروَ ، فَاجتَمَعنا فِي الجامِعِ يَومَ الجُمُعَةِ في بَدءِ مَقدَمِنا ، فَأَداروا أمرَ الإِمامَةِ وذَكَروا كَثرَةَ اختِلافِ النّاسِ فيها ، فَدَخَلتُ عَلى سَيِّدي عليه السلام فَأَعلَمتُهُ خَوضَ النّاسِ فيهِ ، فَتَبَسَّمَ عليه السلام ثُمَّ قالَ : يا عَبدَ العَزيزِ ، جَهِلَ القومُ وخُدِعوا عَن آرائِهِم ، إنَّ اللّهَ عز و جل لَم يَقبِض نَبِيَّهُ صلى الله عليه و آله حَتّى أكمَلَ لَهُ الدّينَ ، وأنزَلَ عَلَيهِ القُرآنَ فيهِ تِبيانُ كُلِّ شَيءٍ ، بَيَّنَ فيهِ الحَلالَ وَالحَرامَ، وَالحُدودَ وَالأَحكامَ ، وجَميعَ ما يَحتاجُ إلَيهِ النّاسُ كَمَلاً ، فَقالَ عز و جل : «مَّا فَرَّطْنَا فِى الْكِتَابِ مِن شَىْ ءٍ» (2) ، وأنزَلَ في حَجَّةِ الوَداعِ وهِيَ آخِرَ عُمُرِهِ صلى الله عليه و آله : «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَرَضِيتُ لَكُمُ الْاءِسْلَامَ دِينًا» (3) . وأمرُ الإِمامَةِ مِن تَمامِ الدّينِ ، ولَم يَمضِ صلى الله عليه و آله حَتّى بَيَّنَ لِاُمَّتِهِ مَعالِمَ دينِهِم ، وأوضَحَ لَهُم سَبيلَهُم ، وتَرَكَهُم عَلى قَصدِ سَبيلِ الحَقِّ ، وأقامَ لَهُم عَلِيّا عليه السلام عَلَما وإماما ، وما تَرَكَ لَهُم شَيئا يَحتاجُ إلَيهِ الاُمَّةُ إلّا بَيَّنَهُ ، فَمَن زَعَم أنَّ اللّهَ عز و جل لَم يُكمِل دينَهُ فَقَد رَدَّ كِتابَ اللّهِ ، ومَن رَدَّ كِتابَ اللّهِ فَهُوَ كافِرٌ بِهِ . هَل يَعرِفونَ قَدرَ الإِمامَةِ وَمَحَلَّها مِنَ الاُمَّةِ فَيَجوزَ فيهَا اختِيارُهُم ؟ ! إنَّ الإِمامَةَ أجَلُّ قَدرا ، وأعظَمُ شَأنا ، وأعلى مَكانا ، وأمنَعُ جانِبا ، وأَبعَدُ غَورا مِن أن يَبلُغَهَا النّاسُ بِعُقولِهِم ، أو يَنالوها بِآرائِهِم ، أو يُقيموا إماما بِاختِيارِهِم . إنَّ الإِمامَةَ خَصَّ اللّهُ عز و جل بِها إبراهيمَ الخَليلَ عليه السلام بَعدَ النُّبُوَّةِ وَالخُلَّةِ مَرتَبَةً ثالِثَةً ، وفَضيلَةً شَرَّفَهُ بِها وأشادَ بِها ذِكرَهُ (4) ، فَقالَ : «إِنِّى جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا» ، فَقالَ الخَليلُ عليه السلام سُرورا بِها : «وَ مِن ذُرِّيَّتِى» قالَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : «لَا يَنَالُ عَهْدِى الظَّالِمِينَ» (5) ، فَأَبطَلَت هذِهِ الآيَةُ إمامَةَ كُلِّ ظالِمٍ إلى يَومِ القِيامَةِ وصارَت فِي الصَّفوَةِ ، ثُمَّ أكرَمَهُ اللّهُ تَعالى بِأَن جَعَلَها في ذُرِّيَّتِهِ أهلِ الصَّفوَةِ وَالطَّهارَةِ ، فَقالَ : «وَ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ نَافِلَةً وَ كُلاًّجَعَلْنَا صَالِحِينَ * وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَ أَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَ إِقَامَ الصَّلَاةِ وَ إِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَ كَانُواْ لَنَا عَابِدِينَ» . (6) فَلَم تَزَل في ذُرِّيَّتِهِ يَرِثُها بَعضٌ عَن بَعضٍ ، قَرنا فَقَرنا ، حَتّى وَرَّثَهَا اللّهُ تَعالَى النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ جَلَّ وتَعالى : «إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا النَّبِىُّ وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ وَاللَّهُ وَلِىُّ الْمُؤْمِنِينَ» (7) ، فَكانَت لَهُ خاصَّةً ، فَقَلَّدَها صلى الله عليه و آله عَلِيّا عليه السلام بِأَمرِ اللّهِ تَعالى عَلى رَسمِ ما فَرَضَ اللّهُ ، فَصارَت في ذُرِّيَّتِهِ الأَصفِياءِ الَّذينَ آتاهُمُ اللّهُ العِلمَ وَالإيمانَ ، بِقَولِهِ تَعالى : «وَ قَالَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ وَ الْاءِيمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِى كِتَابِ اللَّهِ إِلَى يَوْمِ الْبَعْثِ» (8) ، فَهِيَ في وُلدِ عَلِيٍّ عليه السلام خاصَّةً إلى يَومِ القِيامَةِ ؛ إذ لا نَبِيَّ بَعدَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله . فَمِن أينَ يَختارُ هؤُلاءِ الجُهّالُ ؟! إنَّ الإِمامَةَ هِيَ مَنزِلَةُ الأَنبِياءِ ، وإرثُ الأَوصِياءِ، إنَّ الإِمامَةَ خِلافَةُ اللّهِ وخِلافَةُ الرَّسولِ صلى الله عليه و آله ، ومَقامُ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام ، وميراثُ الحَسَنِ وَالحُسَينِ عليهماالسلام ، إنَّ الإِمامَةَ زِمامُ الدّينِ ، ونِظامُ المُسلِمينَ ، وصَلاحُ الدُّنيا وعِزُّ المُؤمِنينَ ، إنَّ الإِمامَةَ اُسُّ الإِسلامِ النّامي ، وفَرعُهُ السّامي ، بِالإِمامِ تَمامُ الصَّلاةِ وَالزَّكاةِ وَالصِّيامِ وَالحَجِّ وَالجِهادِ ، وتَوفيرِ الفَيءِ وَالصَّدَقاتِ ، وإمضاءِ الحُدودِ وَالأَحكامِ ، ومَنعِ الثُّغورِ وَالأَطرافِ . الإِمامُ يُحِلُّ حَلالَ اللّهِ ، ويُحَرِّمُ حَرامَ اللّهِ ، ويُقيمُ حُدودَ اللّهِ ، ويَذُبُّ عَن دينِ اللّهِ ، ويَدعو إلى سَبيلِ رَبِّهِ بِالحِكمَةِ وَالمَوعِظَةِ الحَسَنَةِ وَالحُجَّةِ البالِغَةِ . الإِمامُ كَالشَّمسِ الطَّالِعَةِ المُجَلِّلَةِ بِنورِها لِلعالَمِ ، وهِيَ فِي الاُفُقِ بِحَيثُ لا تَنالُهَا الأَيدي وَالأَبصارُ . الإِمامُ البَدرُ المُنيرُ ، وَالسِّراجُ الزّاهِرُ ، وَالنّورُ السّاطِعُ ، وَالنَّجمُ الهادي في غَياهِبِ (9) الدُّجى (10) ، وأجوازِ البُلدانِ وَالقِفارِ ، ولُجَجِ البِحارِ . الإِمامُ الماءُ العَذبُ عَلَى الظِّماءِ ، وَالدالُّ عَلَى الهُدى ، وَالمُنجي مِنَ الرَّدى . الإِمامُ النّارُ عَلَى اليَفاعِ (11) ، الحارُّ لِمَنِ اصطَلَى بِهِ ، وَالدّليلُ فِي المَهالِكِ ، مَن فارَقَهُ فَهالِكٌ . الإِمامُ السَّحابُ الماطِرُ ، وَالغَيثُ الهاطِلُ (12) ، وَالشَّمسُ المُضيئَةُ ، وَالسَّماءُ الظَّليلَةُ ، وَالأَرضُ البَسيطَةُ ، وَالعَينُ الغَزيرَةُ ، وَ الغَديرُ وَالرَّوضَةُ . الإِمامُ الأَنيسُ الرَّفيقُ ، وَ الوالِدُ الشَّفيقُ ، وَالأَخُ الشَّقيقُ ، وَالاُمُّ البَرَّةُ بِالوَلَدِ الصَّغيرِ ، وَمَفزَعُ العِبادِ فِي الدَّاهِيَةِ (13) النَّآدِ (14) . الإِمامُ أمينُ اللّهِ في خَلقِهِ ، وحُجَّتُهُ عَلى عِبادِهِ ، وخَليفَتُهُ في بِلادِهِ ، وَالدّاعي إلَى اللّهِ ، وَالذّابُّ عَن حُرَمِ اللّهِ . الإِمامُ المُطَهَّرُ مِنَ الذُّنوبِ ، وَالمُبَرَّأُ عَنِ العُيوبِ ، المَخصوصُ بِالعِلمِ ، المَوسومُ بِالحِلمِ ، نِظامُ الدّينِ ، وعِزُّ المُسلِمينَ ، وغَيظُ المُنافِقينَ ، وبَوارُ الكافِرينَ . الإِمامُ واحِدُ دَهرِهِ ، لا يُدانيهِ أحَدٌ ، ولا يُعادِلُهُ عالِمٌ ، ولا يُوجَدُ مِنهُ بَدَلٌ ، ولا لَهُ مَثَلٌ ولا نَظيرٌ ، مَخصوصٌ بِالفَضلِ كُلِّهِ مِن غَيرِ طَلَبٍ مِنهُ لَهُ ولَا اكتِسابٍ ، بَلِ اختِصاصٌ مِنَ المُفضِلِ الوَهّابِ . فَمَن ذَا الَّذي يَبلُغُ مَعرِفَةَ الإِمامِ ، أو يُمكِنُهُ اختِيارُهُ ! هَيهاتَ هَيهاتَ ، ضَلَّتِ العُقولُ ، وتاهَت الحُلومُ (15) ، وحارَتِ الأَلبابُ (16) ، وخَسَأَتِ (17) العُيونُ ، وتَصاغَرَتِ العُظَماءُ ، وتَحَيَّرَتِ الحُكَماءُ ، وتَقاصَرَتِ الحُلَماءُ ، وحَصِرَتِ الخُطَباءُ ، وجَهِلَتِ الأَلِبّاءُ ، وكَلَّتِ الشُّعَراءُ ، وعَجَزَتِ الاُدَباءُ ، وعَيِيَتِ البُلَغاءُ ، عَن وَصفِ شَأنٍ مِن شَأنِهِ ، أو فَضيلَةٍ مِن فَضائِلِهِ ، وأَقَرَّت بِالعَجزِ وَالتَّقصيرِ . وكَيفَ يُوصَفُ بِكُلِّهِ ، أو يُنعَتُ بِكُنهِهِ ، أو يُفهَمُ شَيءٌ مِن أمرِهِ ، أو يُوجَدُ مَن يَقومُ مَقامَهُ ويُغني غِناهُ ؟ لا ، كَيفَ وأنّى ؟ وَهُوَ بِحَيثُ النَّجمُ مِن يَدِ المُتَناوِلينَ ووَصفِ الواصِفينَ ، فَأَينَ الاِختِيارُ مِن هذا ؟ وأَينَ العُقولُ عَن هذا ؟ وأَينَ يُوجَدُ مِثلُ هذا؟! أتَظُنّونَ أنَّ ذلِكَ يُوجَدُ في غَيرِ آلِ الرَّسولِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ؟ كَذَبَتهُم وَاللّهِ أنفُسُهُم ومَنَّتهُمُ الأَباطيلَ ، فَارتَقَوا مَرتَقىً صَعبا دَحضا (18) ، تَزِلُّ عَنهُ إلَى الحَضيضِ (19) أقدامُهُم . راموا إقامَةَ الإِمامِ بِعُقولٍ حائِرَةٍ بائِرَةٍ ناقِصَةٍ ، وآراءٍ مُضِلَّةٍ ، فَلَم يَزدادوا مِنهُ إلّا بُعدا «قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ» (20) ، ولَقَد راموا صَعبا ، وقالوا إفكا ، وضَلّوا ضَلالاً بَعيدا ، ووَقَعوا فِي الحَيرَةِ ، إذ تَرَكُوا الإِمامَ عَن بَصيرَةٍ «وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَ كَانُواْ مُسْتَبْصِرِينَ» . (21) رَغِبوا عَنِ اختِيارِ اللّهِ وَاختِيارِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وأهلِ بَيتِهِ إلَى اختِيارِهِم ، وَالقُرآنُ يُناديهِم : «وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَ يَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ تَعَالَى عَمَّايُشْرِكُونَ» (22) ، وقالَ عز و جل : «وَ مَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ» (23) الآيَةَ ، وقالَ : «مَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ * أَمْ لَكُمْ كِتَابٌ فِيهِ تَدْرُسُونَ * إِنَّ لَكُمْ فِيهِ لَمَا تَخَيَّرُونَ * أَمْ لَكُمْ أَيْمَانٌ عَلَيْنَا بَالِغَةٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ إِنَّ لَكُمْ لَمَاتَحْكُمُونَ* سَلْهُمْ أَيُّهُم بِذَلِكَ زَعِيمٌ* أَمْ لَهُمْ شُرَكَاءُ فَلْيَأْتُواْ بِشُرَكَائِهِمْ إِن كَانُواْ صَادِقِينَ» . (24) وقالَ عز و جل : «أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءَانَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا» (25) ، أم «طُبِعَ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لَا يَفْقَهُونَ» (26) ، أم «قَالُواْ سَمِعْنَا وَهُمْ لَا يَسْمَعُونَ * إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ * وَلَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِيهِمْ خَيْرًا لأََّسْمَعَهُمْ وَلَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّواْ وَّهُم مُّعْرِضُونَ» (27) ، أم «قَالُواْ سَمِعْنَا وَ عَصَيْنَا» (28) ، بَل هُوَ «فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ» . (29) فَكَيفَ لَهُم بِاختِيارِ الإِمامِ ؟ ! وَالإِمامُ عالِمٌ لا يَجهَلُ ، وراعٍ لا يَنكُلُ (30) ، مَعدِنُ القُدسِ وَالطَّهارَةِ ، وَالنُّسُكِ وَالزَّهادَةِ ، وَالعِلمِ وَالعِبادَةِ ، مَخصوصٌ بِدَعوَةِ الرَّسولِ صلى الله عليه و آله ، ونَسلُ المُطَهَّرَةِ البَتولِ ، لا مَغمَزَ فيهِ في نَسَبٍ ، وَلا يُدانيهِ ذو حَسَبٍ ، فِي البَيتِ مِن قُرَيشٍ ، وَالذِّروَةِ من هاشِمٍ ، وَالعِترَةِ مِن الرَّسولِ صلى الله عليه و آله ، وَالرِّضا مِنَ اللّهِ عز و جل ، شَرَفُ الأَشرافِ ، وَالفَرعُ مِن عَبدِ مَنافٍ ، نامِي العِلمِ ، كامِلِ الحِلمِ ، مُضطَلِعٌ بِالإِمامَةِ ، عالِمٌ بِالسِّياسَةِ ، مَفروضُ الطّاعَةِ ، قائِمٌ بِأَمرِ اللّهِ عز و جل ، ناصِحٌ لِعبادِ اللّهِ ، حافِظٌ لدِينِ اللّهِ . إنَّ الأَنبِياءَ وَالأَئِمَّةَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِم يُوَفِّقُهُمُ اللّهُ ويُؤتيهِم مِن مَخزونِ عِلمِهِ وحُكمِهِ ما لا يُؤتيهِ غَيرَهُم ، فَيَكونُ عِلمُهُم فَوقَ عِلمِ أهلِ الزَّمانِ ، في قَولِهِ تَعالى : «أَفَمَن يَهْدِى إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لَا يَهِدِّى إِلَّا أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ» (31) ، وقَولِهِ تَبارَكَ وتَعالى : «وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِىَ خَيْرًا كَثِيرًا» (32) ، وقَولِهِ في طالوتَ : «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِى الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ يُؤْتِى مُلْكَهُ مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ» (33) ، وقالَ لِنَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله : «وَ أَنزَلَ [اللَّهُ] (34) عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا» (35) ، وقالَ فِي الأَئِمَّةِ مِن أهلِ بَيتِ نَبِيِّهِ وعِترَتِهِ وذُرِّيَّتِهِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِم : «أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا ءَاتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ ءَاتَيْنَا ءَالَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَءَاتَيْنَاهُم مُّلْكًا عَظِيمًا * فَمِنْهُم مَّنْ ءَامَنَ بِهِ وَمِنْهُم مَّن صَدَّ عَنْهُ وَكَفَى بِجَهَنَّمَ سَعِيرًا» (36) . وإنَّ العَبدَ إذَا اختارَهُ اللّهُ عز و جل لِاُمورِ عِبادِهِ ، شَرَحَ صَدرَهُ لِذلِكَ ، وأودَعَ قَلبَهُ يَنابيعَ الحِكمَةِ ، وألهَمَهُ العِلمَ إلهاما ، فَلَم يَعيَ (37) بَعدَهُ بِجَوابٍ ، ولا يَحيرُ فيهِ عَنِ الصَّوابِ ، فَهُوَ مَعصومٌ مُؤَيَّدٌ ، مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ ، قَد أمِنَ مِنَ الخَطايا وَالزَّلَلِ وَالعِثارِ ، يَخُصُّهُ اللّهُ بِذلِكَ لِيَكونَ حُجَّتَهُ عَلى عِبادِهِ ، وشاهِدَهُ عَلى خَلقِهِ ، وذلِكَ فَضلُ اللّهِ يُؤتيهِ مَن يَشاءُ وَاللّهُ ذُو الفَضلِ العَظيمِ . فَهَل يَقدِرونَ عَلى مِثلِ هذا فَيَختارونَهُ ؟ أو يَكونُ مُختارُهُم بِهذِهِ الصِّفَةِ فَيُقَدِّمونَهُ ؟ تَعَدَّوا _ وبَيتِ اللّهِ _ الحَقَّ ، ونَبَذوا كِتابَ اللّهِ وَراءَ ظُهورِهِم كَأَنَّهُم لا يَعلَمونَ ، وفي كِتابِ اللّهِ الهُدى وَالشِّفاءُ ، فَنَبَذوهُ واتَّبَعوا أهواءَهُم ، فَذَمَّهُمُ اللّهُ ومَقَتَهُم وأتعَسَهُم (38) ، فَقالَ جَلَّ وتَعالى : «وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدًى مِّنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ» (39) ، وقالَ : «فَتَعْسًا لَّهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ» (40) ، وقالَ : «كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ وَ عِندَالَّذِينَ ءَامَنُواْ كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ» (41) ، وصَلَّى اللّهُ عَلَى النَّبِيِّ مُحَمَّدٍ وآلِهِ وسَلَّمَ تَسليما كَثيرا . (42)

.


1- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 200 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 25 ص 134 ح 6 .
2- .الأنعام : 38 .
3- .المائدة : 3 .
4- .أشاد به : إذا أشاعه ورفع ذكره (النهاية : ج 2 ص 517 «شيد») .
5- .البقرة : 124 .
6- .الأنبياء : 72 و 73 .
7- .آل عمران : 68 .
8- .الروم : 56 .
9- .الغَيْهَبُ : الظُّلمة (الصحاح : ج 1 ص 196 «غهب») .
10- .دجا اللّيل : إذا تمّت ظُلمته (النهاية : ج 2 ص 102 «دجا») .
11- .اليفاعُ : ما ارتفع من الأرض (الصحاح : ج 3 ص 1310 «يفع») .
12- .الهَطْلُ : تتابع المطر وانسيابه (الصحاح : ج 5 ص 1850 «هطل»).
13- .الداهية : النائبة والنازلة ، والجمع : الدواهي (المصباح المنير : ص 202 «دهى») .
14- .النّآدُ : الداهية ، وداهية نآد : نُعِتَ به الداهية (لسان العرب : ج 3 ص 413 «نأد») .
15- .الحِلْمُ : الأناة والعقلُ . . . وليس الحِلمُ في الحقيقة العقل ، لكن فسّروه بذلك لكونه من مسبّبات العقل (تاج العروس : ج 16 ص 167 «حلم») .
16- .من المجاز : لُبُّ الرجل : ما جُعل في قلبه من العقل ؛ سمّي به لأنّه خلاصة الإنسان ، أو أنّه لا يُسَمّى ذلك إلّا خلُص من الهوى وشوائب الأوهام ، فعلى هذا هو أخصّ من العقل (تاج العروس : ج 2 ص 393 «لبب») .
17- .خَسَأَ بَصَرُهُ : إذا كَلَّ وأعيا (لسان العرب : ج 1 ص 65 «خسأ») .
18- .الدّحْضُ : أي الزَّلَقُ (النهاية : ج 2 ص 104 «دحض») .
19- .الحَضيض : القرار من الأرض عند منقطَع الجبل (الصحاح : ج 3 ص 1071 «حضض») . وهو هنا على نحو الاستعارة.
20- .التوبة : 30 .
21- .العنكبوت : 38 .
22- .القصص : 68 .
23- .الأحزاب : 36 .
24- .القلم : 36 _ 41 .
25- .محمّد : 24 .
26- .التوبة : 87 .
27- .الأنفال : 21 _ 23 .
28- .البقرة : 93 .
29- .الحديد : 21 .
30- .نَكَلَ عنه : نكَصَ وجَبُنَ . والنّاكل : الضعيف (القاموس المحيط : ج 4 ص 60 «نكل») .
31- .يونس : 35 .
32- .البقرة : 269 .
33- .البقرة : 247 .
34- .ما بين المعقوفين سقط من المصدر .
35- .النساء : 113 .
36- .النساء : 54 و 55 .
37- .عَيِيَ بالأمرِ وعن حُجّتِهِ يَعيا : عجز عنه (المصباح المنير : ص 441 «عيي») .
38- .التَعْسُ : الهَلاكُ (الصحاح : ج 3 ص 910 «تعس») .
39- .القصص : 50 .
40- .محمّد : 8 .
41- .غافر : 35 .
42- .الكافي : ج 1 ص 198 ح 1 ، كمال الدين : ص 675 ح 31 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 216 ح 1 ، الاحتجاج : ج 2 ص439 ح 310 ، الغيبة للنعماني : ص 216 ح 6 ، بحار الأنوار : ج 25 ص 120 ح 4 .

ص: 389

عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از حسن بن جَهم _ :روزى به انجمن مأمون وارد شدم ، در حالى كه امام رضا عليه السلام آن جا بود و فقيهان و متكلّمان فرقه هاى گوناگون نيز گرد آمده بودند. يكى از آنان ، از امام رضا عليه السلام سؤال كرد و گفت: اى پسر پيامبر خدا! امامت براى مدّعىِ آن ، چگونه ثابت مى شود؟ ايشان فرمود: «با تصريح [امام پيشين] و دليل». مرد پرسيد: دليل امام، در چيست؟ فرمود: «در علم و مستجاب الدعوه بودن».

الكافى_ به نقل از عبد العزيز بن مسلم _ :با امام رضا عليه السلام در مرو بوديم. در آغاز ورودمان، روز آدينه ، در مسجد جامع گرد آمديم. مردم از موضوع امامت سخن به ميان آوردند و از بسيارىِ اختلاف مردم در اين باره ، ياد كردند. من نزد سَرورم رفتم و بحث و گفتگوى مردم در باره امامت را به آگاهى ايشان رسانيدم. ايشان لبخندى زد و فرمود: «اى عبد العزيز! اين مردم ، نمى دانند و در آراى خويش منحرف گشته اند. خداوند عز و جل، پيامبرش صلى الله عليه و آله را از دنيا نبرد ، مگر آن گاه كه دينش را كامل ساخت و قرآن را بر او نازل فرمود كه بيانگر هر چيز است و در آن ، حلال و حرام و حدود و احكام و هر آنچه را كه تمام مردم به آن نياز دارند ، بيان كرده است. خداوند عز و جل فرموده است: «در اين كتاب ، هيچ چيزى را فرو نگذاشته ايم» ، و در حجّة الوداع كه حجّ آخر عمر پيامبر صلى الله عليه و آله بود، اين آيه را نازل فرمود: «امروز ، دين شما را برايتان كامل ساختم و نعمتم را بر شما تمام كردم و اسلام را به عنوان دين ، براى شما پسنديدم» . مسئله امامت هم ، از كمال دين است و [از اين رو ]پيامبر صلى الله عليه و آله از دنيا نرفت تا آن كه براى امّتش آموزه هاى دينشان را بيان كرد و راهشان را براى آنان روشن ساخت و آنان را در شاهراه حق بداشت و على عليه السلام را به عنوان نشانِ راه و پيشوا، بر ايشان بر گماشت و هر آنچه امّت بدان نياز دارند ، بى كم و كاست ، براى آنان بيان فرمود. پس هر كه بگويد كه خداوند عز و جلدينش را كامل نكرد، در حقيقت، قرآن را رد كرده و هر كه قرآن را رد كند ، به آن كافر است. آيا مردم ، مقام امامت و جايگاه آن در ميان امّت را مى دانند تا در نتيجه، انتخاب آنان در اين باره ، روا باشد؟! امامت، مقامش بزرگ تر و شأنش والاتر و جايگاهش بلندتر و دستْ نيافتنى تر و ژرف تر از آن است كه مردم ، با خردهايشان بدان برسند، يا با انديشه هايشان آن را دريابند، يا با انتخاب خود ، امامى را بر گمارند. امامت را خداوند عز و جلپس از مقام نبوّت و خليلى، در مرتبه سوم، به ابراهيم خليل عليه السلام بخشيد و او را بدين فضيلت مفتخر ساخت و او را بدان ستود و فرمود: «من تو را براى مردم ، پيشوا قرار مى دهم» و ابراهيم خليل، شادمان از آن، گفت: «و از فرزندان من؟» . خداوند _ تبارك و تعالى _ فرمود: «عهد من ، به ستمكاران نمى رسد» . پس اين آيه ، پيشوايىِ هر ستمكارى را، تا روز رستاخيز، نفى كرد و [مقام امامت] به برگزيدگان اختصاص يافت. سپس خداى متعال، او را به اين گرامى داشت كه امامت را در فرزندانِ برگزيده و پاك او قرار داد و فرمود: «و اسحاق و يعقوب را [به عنوان نعمتى ]افزون ، به او بخشيديم و همه را از شايستگان قرار داديم، و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما ، هدايت مى كردند، و به ايشان انجام دادن كارهاى نيك و برپا داشتن نماز و دادن زكات را وحى كرديم ، و آنان پرستنده ما بودند» . از آن پس، امامت ، پيوسته در ميان فرزندان او بود و يكى از ديگرى ، آن را به ارث مى برد و نسلى از پىِ نسلى، تا آن كه خداوند متعال به پيامبر صلى الله عليه و آله ميراثش داد و فرمود: «نزديك ترينِ مردم به ابراهيم ، كسانى هستند كه از او پيروى كردند و اين پيامبر و كسانى كه ايمان آوردند، و خدا سرپرست و حامىِ مؤمنان است» . پس امامت ، ويژه او گرديد و او به فرمان خداى متعال و بر آيينى كه خداوند مقرّر داشت ، آن را به على عليه السلام سپرد، و در فرزندان برگزيده او جريان يافت؛ همانان كه خداوند به ايشان دانش و ايمان داد، آن جا كه مى فرمايد: «و كسانى كه دانش و ايمان داده شدند ، گفتند: «شما [به موجب آنچه] در كتاب خدا[ست] ، تا روز رستاخيز مانده ايد» . پس امامت ، مخصوص فرزندان على عليه السلام است تا روز رستاخيز؛ چرا كه پس از محمّد صلى الله عليه و آله پيامبرى نيست. حال، اين ناآگاهان، چگونه [امام] انتخاب كنند؟! امامت ، منزلت پيامبران و ميراث اوصياست. امامت ، جانشينىِ خدا و جانشينىِ پيامبر صلى الله عليه و آله و مقام امير مؤمنان عليه السلام و ميراث حسن و حسين عليهماالسلام است . امامت ، زمام دين و شيرازه مسلمانان و مايه اصلاح و آبادانىِ دنيا و عزّت مؤمنان است . امامت ، ريشه بالنده اسلام و شاخه بلند آن است . به واسطه امام است كه نماز و زكات و روزه و حج و جهاد ، كامل مى شوند ، فى ء و زكات ها عادلانه تقسيم مى شوند و حدود و احكام ، اجرا مى گردند و مرزها و سرحدّات ، حراست مى شوند . امام ، رواى خدا را روا و نارواى خدا را ناروا مى دارد و حدود خدا را برپا مى كند و از دين خدا دفاع مى نمايد و با حكمت و اندرز نيكو و حجّت و دلايل رسا ، به راه پروردگارش فرا مى خواند . امام، به سان خورشيد تابان است كه با نور خود ، جهان را روشن مى كند و در چنان افقى است كه دست ها و ديدگان به آن نمى رسند . امام ، ماه تابان شب چهارده است ، و چراغ فروزان و نور درخشان و ستاره راه نما در تاريكى هاى شب هاى تار و ميانه آبادى ها و بيابان ها و اعماق درياها . امام ، آب گوارا در هنگام تشنگى و نشان دهنده راه راست و نجات بخش از هلاكت است . امام ، آتش فراز تپّه [براى راه نمايىِ مسافران و سالكان ]است و گرمابخش گرماجويان ، و راه نما در هلاكتگاه ها . هر كه از او جدا شود ، به هلاكت مى افتد . امام ، ابر بارنده است ، و باران سيل آسا و خورشيد فروزنده و آسمانِ سايه افكن و زمين پهناور و چشمه جوشان و بركه و بوستان . امام ، همدم همراه است، و پدر دلسوز و برادر تنى و مادرِ مهربان به كودك ، و پناهگاه بندگان در بلاهاى سخت . امام ، امين خدا در ميان خلق اوست ، و حجّت او بر بندگانش ، و جانشينِ او در آبادى هايش و دعوتگر به سوى خدا ، و دفاع كننده از حريم هاى خدا . امام ، از گناهان پاك است ، و از عيب ها وارسته . دانش ، مختصّ اوست ، و بردبارى (/ خردمندى) نشانش . شيرازه دين است و مايه عزّت مسلمانان و خشم منافقان و نابودىِ كافران . امام ، يگانه روزگار خويش است . هيچ كس به پاى او نمى رسد و هيچ دانشمندى با او برابرى نمى كند . جاى گزينى برايش يافت نمى شود و مانند و همتا ندارد . همه فضايل را داراست ، بى آن كه در طلب آنها برآمده باشد يا براى به دست آوردنشان كوشيده باشد ؛ بلكه [همه اين فضايل] از جانب خداوندِ فضل دهِ بخشنده ، به او عطا شده است . بنا بر اين، كيست كه به شناخت امام دست يابد، يا انتخاب او برايش ممكن باشد؟ هرگز، هرگز! در وصف شأنى از شئون او و فضيلتى از فضايلش ، عقول، آواره گشته اند ، و خردها سرگردان ، و دل ها سرگشته ، و چشم ها ناتوان ، و بزرگانْ احساس حقارت كرده اند ، و حكيمانْ به حيرت در افتاده اند ، و خردمندانْ فرو مانده اند ، و سخنورانْ در مانده اند ، و انديشه ورانْ نادان گشته اند ، و سرايندگانْ وامانده اند ، و اديبانْ به عجز آمده ، و سخندانانْ ناتوان گشته اند و [همه اينان ، در وصف او،] به عجز و ناتوانى اقرار كرده اند . چگونه مى توان او را به تمامى وصف كرد؟! يا [چگونه] حقيقت او را بيان مى توان نمود؟! يا چيزى از امر او را مى توان فهميد ، يا [چگونه] قائم مقامى برايش مى توان يافت كه جاى او را بگيرد؟! نه [ممكن نيست] . چگونه و كجا [ممكن است] ، در حالى كه او چونان ستاره اى است كه از دسترسِ دستْ يازندگان و وصف وصف كنندگان به دور است ؟! پس اين [مقام ]كجا و انتخاب كردن، كجا؟! او كجا و خردها[ى آدميان ]كجا ؟! كجا چون او يافت مى شود؟! آيا گمان مى بريد كه امام ، در جايى جز خاندان پيامبر خدا ، محمّد صلى الله عليه و آله ، يافت مى شود؟! به خدا سوگند كه به خود دروغ گفته اند و آرزوهاى بيهوده در سر پرورانده اند ، و بر نردبانى دشوار و لغزنده بالا رفته اند كه از آن به زير فرو مى لغزند ، و خواسته اند با خردهاى سرگشته خام و ناقص و با انديشه هايى ره گم كرده ، امام تعيين كنند ؛ امّا جز بردورىِ آنان [از حقيقت ]افزوده نگشت . «خدايشان بكُشد! به كجا چنين كج راهه مى روند؟!» . آهنگ كارى دشوار كردند و دروغى پرداختند و به گم راهىِ بسيار در افتادند و در سرگردانى فرو رفتند ؛ چرا كه آگاهانه ، امام را رها كردند «و شيطان ، كردارهاى آنان را در نظرشان بياراست و از راه [حق] بازشان داشت ، با آن كه مى ديدند» . از انتخابى كه خدا و پيامبر خدا و اهل بيت او كرده اند ، روى گردانيده ، به انتخاب خويش گراييدند ، در حالى كه قرآن، خطاب به آنان بانگ مى زند : «و پروردگار تو ، هر چه خواهد ، مى آفريند و انتخاب مى كند . اختيار به دست آنان نيست . خداوند ، پاك و برتر است از آنچه شريك قرار مى دهند» ، و نيز مى فرمايد : «و هيچ مرد و زن مؤمنى را نرسد كه چون خدا و فرستاده اش به كارى فرمان دهند ، براى آنان در كارشان اختيارى باشد ...» ، و فرموده است : «شما را چه شده؟ چگونه داورى مى كنيد؟! يا شما را كتابى هست كه در آن فرا مى گيريد كه هر چه را بر مى گزينيد ، براى شما در آن خواهد بود؟! يا اين كه شما تا روز رستاخيز [از ما ]سوگندهايى رسا گرفته ايد كه هر چه دلتان خواست ، حكم كنيد؟! از آنان بپرس كه كدامشان ضامن اين [ادّعا ]هستند يا شريكانى دارند. پس اگر راست مى گويند ، شريكانشان را بياورند » ، و باز فرموده است : «آيا در قرآن نمى انديشند؟ يا مگر بر دل هايشان قفل هايى زده شده است؟» يا : «بر دل هايشان مهر زده شده است . از اين رو ، نمى فهمند؟» يا : «گفتند : «شنيديم» ، در حالى كه نمى شنيدند . بدترين جنبندگان نزد خدا ، كران و لالانى هستند كه نمى انديشند . و اگر خدا در آنان خيرى مى يافت ، قطعا شنوايشان مى ساخت، و اگر آنان را شنوا مى ساخت ، حتما باز به حال اعراض ، روى بر مى تافتند» ، يا : «گفتند : شنيديم و نافرمانى كرديم» . [آرى ، مقام امامت ، انتخابى نيست؛] بلكه آن ، «فضل خداست كه به هر كس بخواهد ، مى دهد ، و خدا صاحب فضل بزرگ است» . پس مردم را چه رسد به انتخاب امام؟! و امام، داناست و نادانى ندارد ، و سرپرستى است كه عقب نشينى نمى كند . او كانِ قداست و پاكى و پارسايى و زهد و دانش و خداپرستى است ، و دعوت پيامبر صلى الله عليه و آله ويژه اوست ، و زاده بانوى پاك و پاك دامن (فاطمه عليهاالسلام) است، و در دودمانش ، جاى هيچ عيب و ننگى نيست ، و هيچ شريفى به پاى او نمى رسد . او از خاندان قريش و تيره هاشم و عترت پيامبر صلى الله عليه و آله است و مورد پسند خداوند عز و جل . مايه بزرگىِ بزرگان است ، و از شاخه عبد مناف ، و در دانش ، جامع و در بردبارى ، كامل، و در پيشوايى، نيرومند ، و به سياست، داناست . فرمان بردارى از او واجب است و برپا دارنده امر خداست و خيرخواه بندگان خدا و نگهبان دين خداست . پيامبران و امامان را _ كه درودهاى خدا بر آنان باد _ خدا توفيق مى بخشد و از گنجينه دانش و حكمت خويش ، به ايشان چيزى مى دهد كه به ديگران نمى دهد . بدين سبب ، علم آنان، برتر از علم مردم روزگارشان است ، چنان كه خداى متعال فرموده است : «آيا كسى كه به سوى حق ره نمون مى شود، سزاوارتر است كه پيروى شود، يا كسى كه ره نمود نمى شود، مگر آن كه خود راه نمايى شود ؟! شما را چه شده؟ چگونه داورى مى كنيد؟» ، و فرموده است : «و به هر كه حكمت داده شود ، هر آينه خير بسيار داده شده است» ، و در باره طالوت مى فرمايد : «خدا او را بر شما برگزيد و در دانش و تن ، به او فزونى بخشيد ، و خدا داشته خويش را به هر كه بخواهد ، مى دهد ، و خدا گشايشگر داناست» ، و به پيامبر خود صلى الله عليه و آله فرمود : «خدا كتاب و حكمت را برتو فرو فرستاد و آنچه نمى دانستى ، به تو آموخت و لطف خدا به تو ، بزرگ بود» ، و در باره امامان از اهل بيت پيامبرش و عترت و فرزندان او _ كه درودهاى خداى بر ايشان باد _ فرمود : «بلكه به مردم ، براى آنچه خدا از فضل خويش به آنان عطا كرده ، رشك مى ورزند . در حقيقت ، ما به خاندان ابراهيم، كتاب و حكمت داديم و به آنان فرمان روايىِ بزرگى بخشيديم . پس برخى از آنان ، به او ايمان آوردند و برخى از ايشان ، از او روى برتافتند ، و [براى آنان ]دوزخ پرشراره ، بس است» . هر گاه خداى عز و جل ، بنده اى را براى امور بندگانش برگزينَد ، سينه او را براى اين كار مى گشايد [و صلاحيت و تحمّل اين رهبرى را به وى عطا مى كند] ، و چشمه سار حكمت را در دلش مى نَهد ، و دانش را به او الهام مى فرمايد ، به گونه اى كه پس از آن ، از هيچ پاسخى درنمانَد و در دادن پاسخ درست ، سرگردان نشود . پس او معصوم است و از تأييد و توفيق و راه نمايى [بى وقفه خداوند] برخوردار است و از هر گونه خطاها و لغزش و اشتباه ، در امان است . خداوند ، اين ويژگى ها را به او بخشيده است تا حجّت او بر بندگانش باشد ، و گواه او بر خلقش . و اين ، فضل خداست كه به هر كه بخواهد ، مى دهد و خدا صاحب فضل بزرگ است . حال آيا مردم به چنين كسى دسترس دارند تا انتخابش كنند؟ يا آيا ممكن است برگزيده آنان ، چنين ويژگى هايى را داشته باشد تا او را پيشوا قرار دهند؟! سوگند به خانه خدا كه اين مردم از حق فراتر رفتند و كتاب خدا را چنان پشت سر خويش انداختند كه انداختند كه گويى نمى دانند ، حال آن كه راه نمايى و درمان ، در كتاب خدا هست ؛ ولى مردم آن را كنار نهادند و از هوس هاى خويش پيروى كردند . از اين رو، خداوند ، آنان را نكوهيد و دشمنشان داشت و آنان را به تباهى كشانْد . خداوند بزرگ و بلندمرتبه ، مى فرمايد : «كيست گم راه تر از كسى كه بى راه نمايىِ خدا ، از هوسش پيروى مى كند؟! بى ترديد ، خدا مردم ستمگر را راه نمايى نمى كند» ، و مى فرمايد : «پس تباهى بر آنان باد ! و [خدا] اعمالشان را بر باد داد» و مى فرمايد : «دشمنىِ بزرگى است در نزد خدا و نزد كسانى كه ايمان آوردند . خداوند ، اين گونه بر دل هر متكبّر زورگويى، مُهر مى نهد» . درود و سلام فراوان خدا بر پيامبر ، محمّد ، و بر خاندان او باد!» .

.

ص: 390

. .

ص: 391

. .

ص: 392

. .

ص: 393

. .

ص: 394

. .

ص: 395

. .

ص: 396

. .

ص: 397

. .

ص: 398

. .

ص: 399

. .

ص: 400

. .

ص: 401

. .

ص: 402

. .

ص: 403

. .

ص: 404

الفصل السابع : موانعُ الإمامة7 / 1الظُّلمُالكتاب«وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّى جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِن ذُرِّيَّتِى قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِى الظَّالِمِينَ» . (1)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :كانَ اللّهُ قَد حَظَرَ (2) عَلى مَن ماسَّهُ الكُفرُ تَقَلُّدَ مافَوَّضَهُ إلى أنبِيائِهِ وأولِيائِهِ ، بِقَولِهِ لِاءِبراهيمَ عليه السلام : «لَا يَنَالُ عَهْدِى الظَّالِمِينَ» أيِ المُشرِكينَ ؛ لِأَنَّهُ سَمَّى الشِّركَ ظُلما بِقَولِهِ : «إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ» (3) . فَلَمّا عَلِمَ إبراهيمُ عليه السلام أنَّ عَهدَ اللّهِ _ تَبارَكَ وتَعالَى اسمُهُ _ بِالإِمامَةِ لا يَنالُ عَبَدَةَ الأَصنامِ ، قالَ : «وَ اجْنُبْنِى وَ بَنِىَّ أَن نَّعْبُدَ الْأَصْنَامَ» (4) . (5)

.


1- .البقرة : 124 .
2- .الحَظْرُ : المَنْعُ ، وقد حَظَرتُ الشيء : إذا حَرَّمتَه (النهاية : ج 1 ص 405 «حظر») .
3- .لقمان : 13 .
4- .إبراهيم : 35 .
5- .الاحتجاج : ج 1 ص 590 ح 137 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 116 ح 1 .

ص: 405

فصل هفتم : موانع امامت
7 / 1 ستم

فصل هفتم : موانع امامت7 / 1ستمقرآن«و آن گاه كه ابراهيم را پروردگارش به كلماتى آزمود و او آن [آزمايش]ها را به انجام رسانيد ، خدا فرمود : «من تو را پيشواى مردم قرار دادم» . ابراهيم گفت : و از فرزندان من؟ خدا فرمود : «پيمان من ، به ستمكاران نمى رسد»» .

حديثامام على عليه السلام :خداوند ، از بر عهده گرفتنِ آنچه را كه به پيامبران و اوليايش وا نهاد ، به وسيله كسى كه با كفر در تماس بوده است ، منع كرد ، آن جا كه به ابراهيم عليه السلام فرمود : «پيمان من ، به ستمكاران نمى رسد» ، يعنى به مشركان ؛ چرا كه شرك را ستم ناميده و فرموده است : «به راستى كه شرك ، ستمى بزرگ است» . و چون ابراهيم عليه السلام دانست كه عهد خداوند _ كه بزرگ و بلندنام است _ در باره امامت ، به بت پرستان نمى رسد ، گفت : «و مرا و فرزندانم را از اين كه بت ها را بپرستيم ، به دور دار» .

.

ص: 406

الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «لَا يَنَالُ عَهْدِى الظَّالِمِينَ» _ :قالَ : لا يَكونُ السَّفيهُ (1) إمامَ التَّقِيِّ. (2)

عنه عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «لَا يَنَالُ عَهْدِى الظَّالِمِينَ» _ :مَن عَبَدَ صَنَما أو وَثَنا لا يَكونُ إماما. (3)

عنه عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّى جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِن ذُرِّيَّتِى قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِى الظَّالِمِينَ» _ :العَهدُ عَهدُ الإِمامَةِ لا يَنالُهُ ظالِمٌ. (4)

الإمام الرضا عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «لَا يَنَالُ عَهْدِى الظَّالِمِينَ» _ :أبطَلَت هذِهِ الآيَةُ إمامَةَ كُلِّ ظالِمٍ إلى يَومِ القِيامَةِ ، وصارَت فِيالصَّفوَةِ. (5)

7 / 2مُتابَعَةُ الهَوىالكتاب«يَادَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِى الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُواْ يَوْمَ الْحِسَابِ» . (6)

.


1- .السَّفِيهُ : الجَاهِلُ ، والسَّفَهُ : الخِفَّةُ والطيش (النهاية : ج 2 ص 376 «سفه») السَّفَهُ : خِفَّة الحِلم ونَقيضُه (تاج العروس : ج 6 ص 287 «سفه») .
2- .الكافي : ج 1 ص 175 ح 2 عن زيد الشحّام ، الاختصاص : ص 22 ، بحار الأنوار : ج 25 ص 206 ح 17 .
3- .الكافي : ج 1 ص 175 ح 1 ، الاختصاص : ص 23 بزيادة «أو مثالاً» بعد «وثنا» ، بصائر الدرجات : ص 374 ح 20 نحوه وكلّها عن هشام بن سالم ، بحار الأنوار : ج 25 ص 206 ح 18 .
4- .بحار الأنوار : ج 53 ص 25 نقلاً عن بعض مؤلّفات الأصحاب عن المفضّل بن عمر .
5- .الكافي : ج 1 ص 199 ح 1 ، كمال الدين : ص 676 ح 31 ، معاني الأخبار : ص 97 ح 2 ، تحف العقول : ص 437 ، الاحتجاج : ج 2 ص 440 ح 310 كلّها عن عبد العزيز بن مسلم ، بحار الأنوار : ج 25 ص 122 ح 4 .
6- .ص : 26 .

ص: 407

7 / 2 پيروى از هوس

امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداى متعال : «پيمان من ، به ستمكاران نمى رسد» _ :جاهل (/ نابُردبار)، پيشواى پرهيزگاران نمى شود . (1)

امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداى متعال : «پيمان من ، به ستمكاران نمى رسد» _ :كسى كه بُتى يا الهه اى (ربّ النوعى) را پرستيده باشد، امام نمى شود .

امام صادق عليه السلام_ در باره آيه : «و آن گاه كه ابراهيم را پروردگارش به كلماتى آزمود و او آنها را به انجام رسانيد، خدا فرمود : «من تو را پيشواى مردم قرار دادم» . ابراهيم گفت : و از فرزندان من؟ خدا فرمود : «عهد من ، به ستمكاران نمى رسد»» _ :اين عهد ، عهد امامت است و هيچ ستمكارى به آن دست نمى يابد .

امام رضا عليه السلام_ در باره اين سخن خداى متعال : «عهد من ، به ستمكاران نمى رسد» _ :اين آيه ، پيشوايىِ هر ستمكارى را تا روز رستاخيز ، نفى كرد و امامت ، مختصّ برگزيدگان گرديد .

7 / 2پيروى از هوسقرآن«اى داوود! ما تو را در زمين ، جانشين قرار داديم . پس ميان مردم ، به حق داورى كن ، و از هوس پيروى مكن كه تو را از راه خدا منحرف مى كند . كسانى كه از راه خدا منحرف شوند ، به سزاى آن كه روز حساب را فراموش كرده اند ، عذابى سخت خواهند داشت» .

.


1- .يعنى : از نظر خداوند ، شخص ستمكار ، كم خِرد و نابُردبار است و نمى تواند پيشواى افراد پرهيزگار شود .

ص: 408

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :قالَ اللّهُ تَعالى لِداوودَ عليه السلام : حَرامٌ عَلى كُلِّ قَلبِ عالِمٍ مُحِبٍّ لِلشَّهَواتِ، أن أجعَلَهُ إماما لِلمُتَّقينَ. (1)

الإمام الصادق عليه السلام_ في تَفسيرِ قَولِهِ تَعالى : «وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ» (2) _ :يُقدِّمونَ أمرَهُم قَبلَ أمرِ اللّهِ ، وحُكمَهُم قَبلَ حُكمِ اللّهِ ، ويَأخُذونَ بِأَهوائِهِم خِلافَ ما في كِتابِ اللّهِ عز و جل . (3)

7 / 3الجَهلُالإمام عليّ عليه السلام :لا يَنبَغي أن يَكونَ الوالي عَلَى الفُروجِ وَالدِّماءِ وَالمَغانِمِ وَالأَحكامِ وَإِمامَةِ المُسلِمينَ البَخيلَ ، فَتَكونَ في أموالِهِم نَهمَتُهُ (4) ، ولَا الجاهِلَ فَيُضِلَّهُم بِجَهلِهِ. (5)

عنه عليه السلام :لا يَنبغي أن يَكونَ عَلَى المُسلِمينَ الحَريصُ ، فَتَكونَ في أموالِهِم نَهمَتُهُ ، ولَا الجاهِلُ فَيُهلِكَهُم بِجَهلِهِ ، ولَا البَخيلُ فَيَمنَعَهُم حُقوقَهُم. (6)

عنه عليه السلام :أيُّهَا النّاسُ ، إنَّهُ لَيسَ شَيءٌ أحَبَّ إلَى اللّهِ ولا أعَمَّ نَفعا مِن حِلمِ إِمامٍ وفِقهِهِ ، ولا شَيءَ أبغَضُ إلَى اللّهِ ولا أعَمُّ ضَررا مِن جَهلِ إمامٍ وخُرقِهِ (7) . (8)

.


1- .مشكاة الأنوار : ص 158 ح 399 ، روضة الواعظين : ص 461 .
2- .القصص : 41 .
3- .الكافي : ج 1 ص 216 ح 2 عن طلحة بن زيد ، تفسير القمّي : ج 2 ص 171 ، الاختصاص : ص 21 ، بصائر الدرجات : ص 32 ح 2 كلّها عن طلحة بن زيد عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 24 ص 155 ح 13 .
4- .النَّهَمةُ : الحاجةُ وبلوغُ الهِمَّةِ والشهوة في الشّيء (القاموس المحيط : ج 4 ص 184 «نهم») .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 131 ، بحار الأنوار : ج 25 ص 167 ح 36 .
6- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 531 ح 1886 ، مستدرك الوسائل : ج 17 ص 251 ح 21261 .
7- .الخُرْقُ : الجهلُ والحُمْقُ (النهاية : ج 2 ص 26 «حمق») .
8- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 4 ص 109 عن زرارة بن أعين عن أبيه عن الإمام الباقر عليه السلام ؛ بحار الأنوار : ج 41 ص 132 ح 45 .

ص: 409

7 / 3 نادانى

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداى متعال به داوود عليه السلام فرمود : «بر دلِ هر دانشمندِ هوس خواهى ، حرام است كه او را پيشواى پرهيزگاران قرار دهم» .

امام صادق عليه السلام_ در تفسير اين سخن خداى متعال : «و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به سوى آتش مى خوانند» _ :اين پيشوايان ، امر خود را بر امر خدا مقدّم مى دارند و حكم خود را بر حكم خدا ، و به دلخواه خود ، بر خلاف آنچه در كتاب خداى عز و جلهست ، رفتار مى كنند .

7 / 3نادانىامام على عليه السلام :شايسته نيست كه حاكم بر نواميس و جان ها و غنايم و داورى ها و پيشوايىِ مسلمانان ، فردى بخيل باشد _ كه بر دارايى آنان حريص گردد _ و يا نادان _ كه با نادانىِ خود ، گم راهشان كند _ .

امام على عليه السلام :شايسته نيست كه آزمند ، حاكم بر مسلمانان باشد ؛ زيرا به دارايى هاى آنان طمع مى بندد ، و نه نادان ؛ زيرا با نادانى خود ، آنان را به نابودى مى كشاند، و نه بخيل ؛ زيرا آنان را از حقوقشان محروم مى سازد .

امام على عليه السلام :اى مردم! هيچ چيز در نزد خداوند ، محبوب تر و سودش فراگيرتر از خردمندى و دانايىِ يك پيشوا نيست ، و هيچ چيز در نزد خداوند ، منفورتر و زيانش فراگيرتر از نادانى و حماقت پيشوا نيست .

.

ص: 410

7 / 4اللَّهوُالكافي عن صفوان الجمّال :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن صاحِبِ هذَا الأَمرِ ، فَقالَ : إنَّ صاحِبَ هذَا الأَمرِ لا يَلهو ولا يَلعَبُ . وأَقبَلَ أبوالحَسَنِ موسى عليه السلام وهُوَ صَغيرٌ ومَعَهُ عَناقٌ (1) مَكِّيَّةٌ ، وهُوَ يَقولُ لَها : اُسجُدي لِرَبِّكِ ، فَأَخَذَهُ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام وضَمَّهُ إلَيهِ ، وقالَ : بِأَبي واُمِّي مَن لا يَلهو ولا يَلعَبُ. (2)

7 / 5الضَّعفُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الإِمامُ الضَّعيفُ مَلعونٌ. (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ عز و جل لَيُبغِضُ الوُلاةَ الرَّكَكَةَ (4) . (5)

7 / 6الرَّذائِلُ كُلُّهارسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يَنبَغي لِحاكِمٍ مِن حُكّامِ المُسلِمينَ أن يَكونَ فيهِ ثَلاثَةُ أشياءَ : الحِدَّةُ (6) وَالحِقدُ وَالحَسَدُ. (7)

.


1- .العَنَاقُ : الاُنثى من وَلَدِ المَعْزِ قبل استكمالِها الحَول (المصباح المنير : ص 432 «عنق») .
2- .الكافي : ج 1 ص 311 ح 15 ، الإرشاد : ج 2 ص 219 وفيه «بهمة» بدل «عناق مكّيّة» ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 317 ، بحار الأنوار : ج 48ص 19 ح 27 .
3- .الفردوس : ج 1 ص 121 ح 410 ، مجمع الزوائد : ج 5 ص 377 ح 9059 نقلاً عن الطبراني وكلاهما عن ابن عمر ، كنز العمّال : ج 6 ص 22 ح 14665 .
4- .الرّكَكَةُ : جمع رَكيك ، مثل ضَعِيف وضَعَفَة وزنا ومعنىً (النهاية : ج 2 ص 260 «ركك») .
5- .الفردوس : ج 1 ص 168 ح 626 عن عائشة ، النهاية في غريب الحديث : ج 2 ص 260 .
6- .الحِدَّةُ : ما يعتري الإنسان من النَزَقِ والغَضَب (الصحاح : ج 2 ص 463 «حدد») .
7- .الفردوس : ج 5 ص 136 ح 7736 عن ابن عبّاس .

ص: 411

7 / 4 پرداختن به سرگرمى
7 / 5 ناتوانى
7 / 6 هرگونه رذيلت اخلاقى

7 / 4پرداختن به سرگرمىالكافى_ به نقل از صفوان جمّال _ :از امام صادق عليه السلام در باره دارنده اين مقام (امامت) پرسيدم . فرمود : «دارنده اين مقام ، به سرگرمى و بازى نمى پردازد» . در اين هنگام ، ابو الحسن موسى عليه السلام _ كه خردسال بود _ وارد شد ، در حالى كه ماده بزغاله اى مكّى همراهش بود و به او مى گفت : براى پروردگارت سجده كن . امام صادق عليه السلام او را گرفت و در آغوش كشيد و فرمود : «پدر و مادرم به فدايش كه اهل سرگرمى و بازى نيست!» .

7 / 5ناتوانىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پيشواى ناتوان ، از رحمت خدا به دور است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل از حكمرانان ناتوان ، نفرت دارد .

7 / 6هر گونه رذيلت اخلاقىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شايسته نيست كه حاكمى از حاكمان مسلمانان ، سه خصلت در او باشد : تندى، كينه توزى، و حسادت .

.

ص: 412

الإمام عليّ عليه السلام :لا يُقيمُ أمرَ اللّهِ سُبحانَهُ إلّا مَن لا يُصانِعُ (1) ، ولا يُضارِعُ (2) ، ولا يَتَّبِعُ المَطامِعَ. (3)

عنه عليه السلام :لا يُقيمُ أمرَ اللّهِ سُبحانَهُ إلّا مَن لا يُصانِعُ ، ولا يُخادِعُ ، ولا تَغُرُّهُ المَطامِعُ. (4)

عنه عليه السلام :قَد عَلِمتُم أنَّهُ لا يَنبَغي أن يَكونَ الوالي عَلَى الفُروجِ وَالدِّماءِ وَالمَغانِمِ وَالأَحكامِ وإمامَةِ المُسلِمينَ البَخيلَ ؛ فَتَكونَ في أموالِهِم نَهمَتُهُ ، ولَا الجاهِلَ ؛ فَيُضِلَّهُم بِجَهلِهِ ، ولَا الجافِيَ (5) ؛ فَيَقطَعَهُم بِجَفائِهِ ، وَلَا الحائِفَ (6) لِلدُّوَلِ (7) ؛ فَيَتَّخِذَ قَوما دونَ قَومٍ ، ولَا المُرتَشِيَ فِي الحُكمِ ؛ فَيَذهَبَ بِالحُقوقِ ، وَيَقِفُ بِها دونَ المَقاطِعِ ، ولَا المُعَطِّلَ لِلسُّنَّةِ ؛ فَيُهلِكَ الاُمَّةَ. (8)

عنه عليه السلام_ في خُطبَتِهِ بِالكوفَةِ _ :إنَّ مِثلَ مُعاوِيَةَ لا يَجوزُ أن يَكونَ أمينا عَلَى الدِّماءِ وَالأَحكامِ وَالفُروجِ وَالمَغانِمِ وَالصَّدَقَةِ ، المُتَّهَمِ في نَفسِهِ ودينِهِ ، المُجَرَّبِ بِالخِيانَةِ لِلأَمانَةِ ، النّاقِضِ لِلسُّنَّةِ ، المُستَأصِلِ لِلذِّمَّةِ ، التّارِكِ لِلكِتابِ ، اللَّعينِ ابنِ اللَّعينِ ، لَعَنَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله في عَشَرَةِ مَواطِنَ ، ولَعَنَ أباهُ وأَخاهُ . ولا يَنبَغي أن يَكونَ عَلَى المُسلِمينَ الحَريصُ ؛ فَتَكونَ في أموالِهِم نَهمَتُهُ ، ولَا الجاهِلُ ؛ فَيُهلِكَهُم بِجَهلِهِ ، ولَا البَخيلُ ؛ فَيَمنَعَهُم حُقوقَهُم ، ولَا الجافي ؛ فَيَحمِلَهُم بِجِنايَتِهِ عَلَى الجَفاءِ ، ولَا الخائِفُ (9) لِلدُّوَلِ ؛ فَيَتَّخِذَ قَوما دونَ قَومٍ ، ولَا المُرتَشي فِي الحُكمِ ؛ فَيَذهَبَ بِحُقوقِ النّاسِ ، ولَا المُعَطِّلُ لِلسُّنَّةِ ؛ فَيُهلِكَ الاُمَّةَ. (10)

.


1- .المُصانَعَةُ : أن تصنع له شيئا ليصنع لك شيئا آخر ، وهي مفاعلة من الصنع ، «وكان يصانع قائده» أي يُداريه (النهاية : ج 3 ص 56 «صنع») .
2- .ضَرَعَ الرَّجُلُ : إذا خَضَعَ وَذَلَّ (الصحاح : ج 3 ص 1248 «ضرع») .
3- .نهج البلاغة : الحكمة 110 ، بحار الأنوار : ج 104 ص 272 ح 4 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 18 ص 274 ح 107 ، وراجع : كنز العمّال : ج 5 ص 740 ح14266 .
4- .غرر الحكم : ج 6 ص 409 ح 10813 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 541 ح 10032 و فيه «لا يغيّره» بدل «لا تغرّه» .
5- .الجَافي : الغليظ الخِلْقَةِ والطبع (النهاية : ج 1 ص 281 «جفا») .
6- .حَافَ يَحيفُ : جَارَ وظَلَمَ فهو حائف (المصباح المنير : ص 159 «حاف») .
7- .دُوَل : جمع دُولة _ بالضمّ _ وهو ما يُتداول من المال ، فيكون لقوم دون قوم (النهاية : ج 2 ص 140 «دول») .
8- .نهج البلاغة : الخطبة 131 ، بحار الأنوار : ج 25 ص 167 ح 36 .
9- .هكذا في المصدر ، وفي الحديث السابق عن نهج البلاغة : الخطبة 131 «الحائف» ، وهو الأنسب .
10- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 531 ح 1886 ، مستدرك الوسائل : ج 17 ص 251 ح 21261 .

ص: 413

امام على عليه السلام :فرمان خداى پاك را برپا نمى دارد ، مگر كسى كه اهل سازشكارى (1) و تسليم و پيروى از طمع ها نباشد .

امام على عليه السلام :فرمان خداى پاك را برپا نمى دارد ، مگر كسى كه اهل سازشكارى و فريبكارى نباشد و طمع ها او را نفريبند .

امام على عليه السلام :شما مى دانيد كه شايسته نيست حاكم بر نواميس و جان ها و غنايم (بيت المال) و داورى ها و پيشوايىِ مسلمانان ، فردى بخيل باشد _ كه در دارايى هاى آنان ، طمع ببندد _ و يا نادان _ كه با نادانىِ خويش ، آنان را به گم راهى بكشاند _ و يا درشت خوى و بى رحم _ كه به سبب درشت خويى اش ، از آنان ببُرد _ و يا بى عدالت در تقسيم مال ها _ كه به گروهى ببخشد و گروهى را محروم گرداند _ و يا رشوه سِتان در داورى _ كه حقوق را پايمال سازد و حق را به حق دار نرساند _ و يا فرو گذارنده سنّت _ كه امّت را به هلاكت بكشاند _ .

امام على عليه السلام_ در سخنرانى در كوفه _ :كسى چون معاويه ، روا نيست كه امين بر خون ها و داورى ها و نواميس و بيت المال و زكات باشد ؛ كسى كه خود و ديندارى اش مورد سؤال است و به خيانت در امانت ، آزموده شده است و نقض كننده سنّت است و زير پا نهنده پيمان و فرو گذارنده كتاب خداست و ملعون و ملعون زاده است ؛ [همان كه] پيامبر خدا در ده جا او را نفرين فرمود و بر پدر و برادرش نيز لعنت فرستاد . و سزاوار نيست كه حاكم بر مسلمانان ، آزمند باشد _ تا در اموال آنان ، چشم طمع بدوزد _ و يا نادان _ تا با نادانىِ خويش ، آنان را به نابودى بكشاند _ و يا بخيل _ تا آنان را از حقوقشان محروم سازد _ و يا درشت خوىِ بى رحم _ تا با جنايت هايش ، آنان را به خشونت بكشاند _ و يا كسى كه از دگرگونىِ روزگار مى ترسد _ تا گروهى را بر گروهى ديگر برگزيند _ و يا رشوه ستان در داورى _ تا حقوق مردم را ضايع گرداند _ و نه فرو گذارنده سنّت _ تا امّت را به هلاكت كشاند _ .

.


1- .. واژه «مصانعه» كه در متن عربى حديث آمده ، به معناى «سازش غير اخلاقى» است و به همين خاطر ، در معانى: تظاهر، رياكارى، تملّق و رشوه نيز به كار مى رود .

ص: 414

الكافي عن هشام بن سالم وحفص بن البختري عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال :قيلَ لَهُ : بِأَيِّ شَيءٍ يُعرَفُ الإِمامُ ؟ قالَ : بِالوَصِيَّةِ الظّاهِرَةِ وبِالفَضلِ ، إنَّ الإِمامَ لا يَستَطيعُ أحَدٌ أن يَطعَنَ عَلَيهِ في فَمٍ ولا بَطنٍ ولا فَرجٍ ، فَيُقالَ : كَذّابٌ ، ويَأكلُ أموالَ النّاسِ ، وما أشبَهَ هذا. (1)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 284 ح 3 ، بحار الأنوار : ج 25 ص 166 ح 33 .

ص: 415

الكافى_ به نقل از هشام بن سالم و حفص بن بَخترى _ :به امام صادق عليه السلام گفته شد : با چه چيز ، امام شناخته مى شود ؟ امام صادق عليه السلام فرمود : «با وصيّت آشكار و با برترى داشتن . هيچ كس نمى تواند از امام به جهت دهان و شكم و عورت ، عيب بگيرد . مثلاً گفته شود : دروغگوست ، اموال مردم را مى خورد، و مانند اينها».

.

ص: 416

الفصل الثّامن : شؤون الإمامة8 / 1القِيادَةُ العامَّةُ لِلقُوّاتِ المُسَلَّحَةِالكتاب«أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَاءِ مِن بَنِى إِسْرَاءِيلَ مِن بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُواْ لِنَبِىٍّ لَّهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُّقَاتِلْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِن كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُواْ قَالُواْ وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِن دِيَارِنَا وَأَبْنَائِنَا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْاْ إِلَّا قَلِيلاً مِّنْهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ * وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُواْ أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِى الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ يُؤْتِى مُلْكَهُ مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ» . (1)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :عَلَيكُم بِالجِهادِ في سَبيلِ اللّهِ مَعَ كُلِّ إمامٍ عَدلٍ ، فَإِنَّ الجِهادَ في سَبيلِ اللّهِ بابٌ مِن أبوابِ الجَنَّةِ. (2)

.


1- .البقرة : 246 و 247 .
2- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 343 ، بحار الأنوار : ج 100 ص 50 ح 44 .

ص: 417

فصل هشتم : اختيارات امام
8 / 1 فرماندهىِ كلّ نيروهاى مسلّح

فصل هشتم : اختيارات امام8 / 1فرماندهىِ كلّ نيروهاى مسلّحقرآن«آيا در [سرگذشت] سران بنى اسرائيل پس از موسى ، ننگريستى؟ آن گاه كه به يكى از پيامبران خود گفتند : پادشاهى براى ما بگمار تا در راه خدا پيكار كنيم . او گفت : چه بسا اگر جنگيدن بر شما مقرّر گردد ، پيكار نكنيد . گفتند : چرا در راه خدا پيكار نكنيم ، حالْ آن كه ما از ديارمان و از نزد فرزندانمان بيرون رانده شده ايم ؟! پس هنگامى كه جنگ بر آنان مقرّر شد ، جز شمارى اندك از آنان ، همگى پشت كردند ، و خداوند به حال ستمكاران ، داناست . و پيامبرشان به آنان گفت : [اكنون] خدا طالوت را بر شما به پادشاهى گماشت . گفتند : چگونه او را بر ما پادشاهى باشد ، با آن كه ما براى پادشاهى ، از وى سزاوارتريم و به او از جهت مال ، گشايشى داده نشده است ؟ پيامبرشان گفت : در حقيقت ، خدا او را بر شما برگزيده ، و او را در دانش و [نيروى ]بدن ، بر شما برترى داده است . و خدا پادشاهىِ خود را به هر كس كه بخواهد ، مى دهد و خدا گشايشگر داناست» .

حديثامام على عليه السلام :بر شما باد جهاد در راه خدا ، همراه با هر پيشواى دادگرى ؛ زيرا جهاد در راه خدا ، درى از درهاى بهشت است .

.

ص: 418

عنه عليه السلام :لا يَخرُجُ المُسلِمُ فِي الجِهادِ مَعَ مَن لا يُؤمَنُ عَلَى الحُكمِ ، ولا يُنَفِّذُ فِي الفَيءِ أمرَ اللّهِ عز و جل ، فَإِن ماتَ في ذلِكَ كانَ مُعينا لِعَدُوِّنا في حَبسِ حُقوقِنا ، وَالإِشاطَةِ (1) بِدِمائِنا ، وميتَتُهُ ميتَةٌ جاهِلِيَّةٌ. (2)

الإمام الصادق عليه السلام :لا جِهادَ إلّا مَعَ الإِمامِ. (3)

الكافي عن بشير الدهّان عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال :قُلتُ لَهُ : إنّي رَأَيتُ فِي المَنامِ أنّي قُلتُ لَكَ : إنَّ القِتالَ مَعَ غَيرِ الإِمامِ المَفروضِ طاعَتُهُ حَرامٌ مِثلُ المَيتَةِ وَالدَّمِ ولَحمِ الخِنزيرِ ، فَقُلتَ لي : هُوَ كَذلِكَ . فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : هُوَ كَذلِكَ ، هُوَ كَذلِكَ. (4)

الإمام الصادق عليه السلام :الجِهادُ وَاجِبٌ مَعَ إمامٍ عادِلٍ ، ومَن قُتِلَ دونَ مالِهِ فَهُوَ شَهيدٌ. (5)

8 / 2الرَّقابَةُ عَلَى المَواقِفِ القَضائِيَّةِالإمام عليّ عليه السلام_ فيما كَتَبَهُ لِلأَشتَرِ النَّخَعيِّ لَمّا وَلّاهُ عَلى مِصرَ _ :اُكتُب إلى قُضاةِ بُلدانِكَ فَليَرفَعوا إلَيكَ كُلَّ حُكمٍ اختَلَفوا فيهِ عَلى حُقوقِهِ ، ثُمَّ تَصَفَّح تِلكَ الأَحكامَ فَما وافَقَ كِتابَ اللّهِ وسُنَّةَ نَبِيِّهِ وَالأَثَرَ مِن إمامِكَ فَأَمضِهِ وَاحمِلهُم عَلَيهِ ، ومَا اشتَبَهَ عَلَيكَ فَاجمَع لَهُ الفُقَهاءَ بِحَضرَتِكَ فَناظِرهُم فيهِ ، ثُمَّ أمضِ ما يَجتَمِعُ عَلَيهِ أقاويلُ الفُقَهاءِ بِحَضرَتِكَ مِنَ المُسلِمينَ ، فَإِنَّ كُلَّ أمرٍ اختَلَفَ فيهِ الرَّعِيَّةُ مَردودٌ إلى حُكمِ الإِمامِ ، وعَلَى الإِمامِ الاِستِعانَةُ بِاللّهِ ، وَالاِجتِهادُ في إقامَةِ الحُدودِ ، وجَبرِ الرَّعِيَّةِ عَلى أمرِهِ. (6)

.


1- .أشاطَ بِدَمِهِ : أذهَبَهُ ، أو عمِل في هلاكه ، أو عرَّضهُ للقتل (القاموس المحيط : ج 2 ص 370 «شاط») .
2- .الخصال : ص 625 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 10 ص 104 ح 1 .
3- .كامل الزيارات : ص 552 ح 841 عن عبد اللّه بن عبد الرحمن الأصمّ عن جدّه ، بحار الأنوار : ج 99 ص 10 ح 28 نقلاً عن الفضائل .
4- .الكافي : ج 5 ص 23 ح 3 و ص 27 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 134 ح 226 ، وسائل الشيعة : ج 11 ص 32 ح 19954 .
5- .الخصال : ص 607 ح 9 عن الأعمش ، بحار الأنوار : ج 10 ص 226 ح 1 .
6- .تحف العقول : ص 136 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 252 ح 1 .

ص: 419

8 / 2 نظارت بر دستگاه قضايى

امام على عليه السلام :مسلمان نبايد همراه كسى به جهاد برود كه در حكم راندن، امين نيست و فرمان خداوند عز و جل را در باره غنايم ، اجرا نمى كند ؛ زيرا اگر همراه چنين كسى به جهاد برود و بميرد ، به دشمن ما ، در منع حقوق ما و ريختن خون ما ، كمك كرده است و مرگش ، مرگ جاهلى است .

امام صادق عليه السلام :جهاد ، جز همراه امام جايز نيست.

الكافى_ به نقل از بشير دَهّان _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : خواب ديدم كه به شما گفتم : جهاد به همراه غير پيشواى واجب الطاعه ، همانند [خوردنِ ]مردار و خون و گوشت خوك ، حرام است. و شما به من فرمودى : همين طور است . امام صادق عليه السلام فرمود : «همين طور است ، همين طور است» .

امام صادق عليه السلام :جهاد به همراه هر پيشواى دادگرى ، واجب است و هر كس در راه [دفاع از ]دارايى اش كشته شود ، شهيد است .

8 / 2نظارت بر دستگاه قضايىامام على عليه السلام_ در فرمان ايشان به مالك اَشتر نخعى ، آن گاه كه او را بر مصر گماشت _ :به قاضيان سرزمينت بنويس كه هر حكمى را كه در حقوق آن اختلاف كردند ، به تو ارجاع دهند . سپس تو خود، آن احكام را وارسى كن و هر چه را كه با كتاب خدا و سنّت پيامبرش و شيوه امامت ، سازگار بود ، امضا كن و آنان را به اجراى آن وا دار ، و در باره آنچه بر تو نيز مشتبه بود ، فقيهان حاضر در بَرَت را گرد آور و در باره آن ، با آنان رايزنى كن و حكمى را كه آن فقيهان مسلمان بر آن اجماع مى كنند ، تأييد نما ؛ زيرا هر حكمى كه رعيّت در آن اختلاف كنند ، به حكم امام بر مى گردد ، و امام بايد با كمك گرفتن از خداوند ، در اجراى حدود بكوشد و رعيت را بر پذيرش فرمان خويش وا دارد .

.

ص: 420

الكافي عن أبي ولّاد الحنّاط عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال :سَأَلتُهُ عَنِ امرَأَةٍ ادَّعَت عَلى زَوجِها أنَّهُ طَلَّقَها تَطليقَةَ طَلاقِ العِدَّةِ طَلاقا صَحيحا ، يَعني عَلى طُهرٍ مِن غَيرِ جِماعٍ ، وأشهَدَ لَها شُهودا عَلى ذلِكَ ، ثُمَّ أنكَرَ الزَّوجُ بَعدَ ذلِكَ . فَقالَ عليه السلام : إن كانَ إنكارُهُ الطَّلاقَ قَبلَ انقِضاءِ العِدَّةِ فَإِنَّ إنكارَهُ لِلطَّلاقِ رَجعَةٌ لَها ، وإن كانَ أنكَرَ الطَّلاقَ بَعدَ انقِضاءِ العِدَّةِ فَإِنَّ عَلَى الإِمامِ أن يُفَرِّقَ بَينَهُما بَعدَ شَهادَةِ الشُّهودِ ، بَعدَ أن يُستَحلَفَ أنَّ إِنكارَهُ لِلطَّلاقِ بَعدَ انقِضاءِ العِدَّةِ ، وهُوَ خاطِبٌ مِنَ الخُطّابِ. (1)

تهذيب الأحكام عن حفص بن غياث :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام قُلتُ : مَن يُقيمُ الحُدودَ ، السُّلطانُ أوِ القاضي؟ فَقالَ : إقامَةُ الحُدودِ إلى مَن إلَيهِ الحُكمُ. (2)

راجع: موسوعة الإمام عليّ بن أبي طالب عليه السلام : ج2 ص505 (القسم الخامس/ الفصل السابع:السياسة القضائيّة).

8 / 3العَفوُ عَنِ الحُدودِالإمام الباقر عليه السلام :لا يُعفى عَنِ الحُدودِ الَّتي للّهِِ دونَ الإِمامِ ، فَأَمّا ما كانَ مِن حَقِّ النّاسِ في حَدٍّ فَلا بَأسَ بِأَن يُعفى عَنهُ دونَ الإِمامِ. (3)

.


1- .الكافي : ج 6 ص 74 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 8 ص 42 ح 129 وليس فيه ذيله ، وسائل الشيعة : ج 15 ص 372 ح 28211 .
2- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 314 ح 871 و ج 10 ص 155 ح 621 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 71 ح 5135 ، وسائل الشيعة : ج 18 ص 220 ح 33771 .
3- .الكافي : ج 7 ص 252 ح 4 ، تهذيب الأحكام : ج 10 ص 46 ح 165 و ص 82 ح 321 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 73 ح 5141 كلّها عن ضريس الكناسي ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 444 ح 1549 ، وسائل الشيعة : ج 18 ص 331 ح 1 .

ص: 421

8 / 3 عفو مجرمان

الكافى_ به نقل از ابو وَلّاد حَنّاط (گندم فروش) _ :از امام صادق عليه السلام در باره زنى پرسيدم كه مدّعى است شوهرش او را به طلاق عِدّى و به نحو صحيح _ يعنى در زمان پاكى و بدون مجامعت _ ، طلاق داده ، و بر آن ، گواهانى گرفته است ، و سپس منكر طلاق دادن شده است . امام عليه السلام فرمود : «اگر انكار طلاق ، پيش از سپرى شدن عدّه بوده ، اين انكار طلاق ، رجوع به زن محسوب مى شود ، و اگر پس از سپرى شدن عدّه، منكر طلاق دادن شده است ، امام بايد پس از گواهى دادن گواهان، و سوگند دادنِ زوج به اين كه انكار طلاق ، پس از سپرى شدنِ عدّه بوده است ، آن دو را از هم جدا كند ، و آن مرد ، خواستگارى از خواستگاران خواهد بود [و بيش از اين ، حقّى نخواهد داشت]» .

تهذيب الأحكام_ به نقل از حفص بن غياث _ :از امام صادق عليه السلام پرسيدم كه حدود را چه كسى اجرا مى كند ؛ حاكم يا قاضى؟ فرمود : «اجراى حدود ، با كسى است كه حكم كردن در دست اوست» .

ر . ك : دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج 4 ص 229 (بخش پنجم / فصل هفتم : سياست هاى قضايى) .

8 / 3عفو مجرمانامام باقر عليه السلام :از [اجراى] حدود الهى ، كسى جز امام نمى تواند گذشت كند ؛ امّا حدّى كه مربوط به حقّ مردم است ، باكى نيست كه غير امام (صاحب حق) آن را ببخشد .

.

ص: 422

الإمام الهادي عليه السلام_ في جَوابِهِ عَلى مَسائِلَ سَأَلَها يَحيى بنُ أكثَمَ وَالَّتي مِن جُملَتِها سُؤالُهُ عَن رَجُلٍ أقَرَّ بِاللِّواطِ عَلى نَفسِهِ ، أيُحَدُّ أم يُدرَأُ عَنهُ الحَدُّ ؟ _ :. . . أمَّا الرَّجُلُ الَّذِي اعتَرَفَ بِاللِّواطِ فَإِنَّهُ لَم تَقُم عَلَيهِ بَيِّنَةٌ ، وإنَّما تَطَوَّعَ بِالإِقرارِ مِن نَفسِهِ ، وإذا كانَ لِلإِمامِ الَّذي مِنَ اللّهِ أن يُعاقِبَ عَنِ اللّهِ كانَ لَهُ أن يَمُنَّ عَنِ اللّهِ ، أما سَمِعتَ قَولَ اللّهِ : «هَذَا عَطَاؤُنَا» الآية (1) . (2)

تهذيب الأحكام عن بعض الصادقين عليهم السلام :جاءَ رَجُلٌ إلى أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام فَأَقرَّ بِالسَّرِقَةِ. فَقالَ لَهُ أميرُ المُؤمِنينَ: أتَقرَأُ شَيئا مِن كِتابِ اللّهِ ؟ قالَ : نَعَم ، سورَةُ البَقَرَةِ ، قالَ : قَد وَهَبتُ يَدَكَ لِسورَةِ البَقَرَةِ . قالَ : فَقالَ الأَشعَثُ : أتُعَطِّلُ حَدّا مِن حُدودِ اللّهِ؟! فَقالَ : وَما يُدريكَ ما هذا ؟! إذا قامَتِ البَيِّنَةُ فَلَيسَ لِلإِمامِ أن يَعفُوَ ، وَإِذا أقَرَّ الرَّجُلُ عَلى نَفسِهِ فَذلِكَ إلَى الإِمامِ ، إن شاءَ عَفا وإن شاءَ قطَعَ. (3)

.


1- .ص : 39 ، وتمام الآية : «هَذَا عَطَاؤُنَا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسَابٍ» .
2- .تحف العقول : ص 481 ، بحار الأنوار : ج 10 ص 390 ح 1 .
3- .تهذيب الأحكام : ج 10 ص 129 ح 516 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 62 ح 5106 من دون إسنادٍ إلى بعض الصّادقين عليهم السلام ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 572ح 102 ، وسائل الشيعة : ج 18 ص 331 ح 34140 .

ص: 423

امام هادى عليه السلام_ در پاسخ مسائلى كه يحيى بن اكثم پرسيد و يكى از سؤالاتش اين بود: مردى كه اقرار به لواط كرده، آيا حد مى خورد يا حدّش بخشوده مى شود؟ _ :... مردى كه خود اعتراف به لواط كرده باشد ، نيازى نيست كه گواه بر او اقامه شود . او خود ، داوطلبانه اعتراف كرده است و در اين صورت ، امامِ منصوب از جانب خدا ، همان گونه كه حق دارد از جانب خداوند مجازات كند ، حق دارد از جانب خدا منّت نهد [و ببخشد] . مگر نشنيده اى اين سخن خداوند را كه : «اين ، بخشش ماست. [آن را ]بى شمار ببخش، يا نگاه بدار» ؟!

تهذيب الأحكام_ به نقل از يكى از اهل بيت عليهم السلام _ :مردى نزد امير مؤمنان عليه السلام آمد و اعتراف به دزدى كرد . امير مؤمنان عليه السلام به او فرمود : «آيا بلدى چيزى از كتاب خدا بخوانى؟». مرد گفت : آرى، سوره بقره را . فرمود : «دستت را به سوره بقره بخشيدم» . اشعث گفت : آيا حدّى از حدود خدا را وا مى نهى؟ فرمود : «تو چه مى دانى كه اين چيست؟! هر گاه گواه آورده شود ، امام حق ندارد ببخشد ؛ امّا هر گاه كسى ، خود، اقرار كند ، اختيار آن با امام است كه اگر خواست ، مى بخشد و اگر خواست، [دست را ]قطع مى كند» .

.

ص: 424

8 / 4الرَّقابَةُ عَلى أخذِ الحُقوقِ المالِيَّةِالكتاب«خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَكِّيهِم بِهَا وَ صَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَّهُمْ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» . (1)

الحديثالإمام الصادق عليه السلام :يُجبِرُ الإِمامُ النّاسَ عَلى أخذِ الزَّكاةِ مِن أموالِهِم ، لِأَنَّ اللّهَ عز و جل قالَ : «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً» . (2)

راجع : وسائل الشيعة : ج 6 ص 364 (أبواب الأنفال وما يختصّ بالإمام) .

8 / 5الوِلايَةُ عَلى مَن لا وَلِيَّ لَهُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :السُّلطانُ وَلِيُّ مَن لا وَلِيَّ لَهُ. (3)

الإمام العسكري عليه السلام :إنَّما صارَت لِلإِمامِ وَحدَهُ مِنَ الخُمسِ ثَلاثَةُ أسهُمٍ ، لِأَنَّ اللّهَ قَد ألزَمَهُ ما أَلزَمَ النَّبِيَّ مِن تَربِيَةِ الأَيتامِ ، ومُؤَنِ المُسلِمينَ ، وقَضاءِ دُيونِهِم ، وَحَملِهِم فِي الحَجِّ وَالجِهادِ ، وذلِكَ قَولُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَمّا أنزَلَ اللّهُ عَلَيهِ : «النَّبِىُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَ أَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ» (4) وهُوَ أبٌ لَهُم ، فَلَمّا جَعَلَهُ اللّهُ أباً لِلمُؤمِنينَ لَزِمَهُ ما يَلزَمُ الوالِدَ لِلوَلَدِ . فَقالَ عِندَ ذلِكَ : مَن تَرَكَ مالاً فَلِوَرَثَتِهِ ، ومَن تَرَكَ دَينا أو ضَياعا (5) فَعَلَى الوالي ، فَلَزِمَ الإِمامَ ما لَزِمَ الرَّسولَ ، فَلِذلِكَ صارَ لَهُ مِنَ الخُمسِ ثَلاثَةُ أسهُمٍ. (6)

.


1- .التوبة : 103 .
2- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 253 ، بحار الأنوار : ج 96 ص 86 ح 7 .
3- .سنن أبي داود : ج 2 ص 229 ح 2083 ، مسند ابن حنبل : ج 9 ص 301 ح 24260 كلاهما عن عائشة و ج 1 ص 540 ح 2260 عن ابن عبّاس ، السنن الكبرى : ج 7 ص 172 ح 13608 و ص 202 ح 13718 كلاهما عن عائشة ، كنز العمّال : ج 16 ص 309 ح 44639 .
4- .الأحزاب : 6 .
5- .الضَّياعُ : العِيالُ (النهاية : ج 3 ص 107 «ضيع») .
6- .تفسير القمّي : ج 1 ص 278 ، بحار الأنوار : ج 96 ص 198 ح 3 .

ص: 425

8 / 4 نظارت بر دريافت وجوه شرعى
8 / 5 سرپرست بى سرپرستان

8 / 4نظارت بر دريافت وجوه شرعىقرآن«از اموال آنان ، صدقه اى بگير تا به وسيله آن ، پاك و پاكيزه شان سازى ، و برايشان دعا كن ؛ [زيرا ]دعاى تو ، براى آنان آرامشى است ، و خدا شنواى داناست» .

حديثامام صادق عليه السلام :امام ، مردم را به پرداختن زكات اموالشان وا مى دارد ؛ چرا كه خداوند عز و جلفرموده است : «از اموال آنان، صدقه اى بگير» .

ر . ك : وسائل الشيعة : ج 6 ص 364 (ابواب الأنفال و ما يختصّ بالإمام) .

8 / 5سرپرست بى سرپرستانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :حاكم ، سرپرست هر كسى است كه سرپرستى نداشته باشد.

امام عسكرى عليه السلام :علّت آن كه سه سهم از خمس ، تنها به امام اختصاص يافته ، آن است كه خداوند، او را همانند پيامبر ، ملزم به سرپرستى و تربيت يتيمان ، تأمين هزينه مسلمانان ، پرداخت بدهى هاى آنان و بردنشان به حج و جهاد كرده ، و اين [به دليل ]سخن پيامبر خداست ، آن گاه كه خداوند به او وحى كرد : «پيامبر در كار مؤمنان ، از خودشان سزاوارتر است ، و همسرانش مادران ايشان اند» . او (پيامبر صلى الله عليه و آله ) پدر آنان است . پس چون خداوند ، او را پدر مؤمنان قرار داد ، همان وظيفه را يافت كه پدر نسبت به فرزند دارد» . در هنگام نزول آيه، [پيامبر صلى الله عليه و آله ] فرمود : «هر كس از خود ، دارايى اى بر جاى نهد ، از آنِ وارثان اوست ، و هر كس بدهكارى يا عائله اى بر جاى گذارد، [پرداختن بدهكارى و سرپرستىِ عائله ]بر عهده والى است» . بنا بر اين، امام، همان وظيفه اى را دارد كه پيامبر داشت . از اين رو ، سه سهم خمس متعلّق به او شد .

.

ص: 426

8 / 6جَوامِعُ شُؤونِ الإِمامَةِالإمام عليّ عليه السلام :لا يَصلُحُ (1) الحُكمُ ، ولَا الحُدودُ ، ولَا الجُمُعَةُ إلّا بِإِمامٍ. (2)

عنه عليه السلام :ثَلاثَةٌ إن أنتُم خالَفتُم فيهِنَّ أئِمَّتَكُم هَلَكتُم : جُمُعَتُكُم ، وجِهادُ عَدُوِّكُم ، ومَناسِكُكُم. (3)

عنه عليه السلام :خَمسَةُ أشياءَ إلَى الإِمامِ : صَلاةُ الجُمُعَةِ وَالعيدَينِ ، وأَخذُ الصَّدَقاتِ ، وَالحُدودُ ، وَالقَضاءُ ، وَالقِصاصُ. (4)

عنه عليه السلام :إنَّ أحَقَّ ما يَتَعاهَدُ الرّاعي مِن رَعِيَّتِهِ ، أن يَتَعاهَدَهُم بِالَّذي للّهِِ عَلَيهِم في وَظائِفِ دينِهِم ، وإنَّما عَلَينا أن نَأمُرَكُم بِما أمَرَكُم اللّهُ بِهِ ، وأَن نَنهاكُم عَمّا نَهاكُم اللّهُ عَنهُ ، وأَن نُقيمَ أمرَ اللّهِ في قَريبِ النّاسِ وبَعيدِهِم ، لا نُبالي فيمَن جاءَ الحَقُّ عَلَيهِ . (5)

.


1- .وفي نسخة : «لا يصحّ» .
2- .الجعفريّات : ص 43 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، النوادر للراوندي : ص 234 ح 481 عن الإمام الكاظم عن آبائه عنه عليهم السلام ، دعائم الإسلام : ج 1 ص182 ، بحار الأنوار : ج 89 ص 256 ح 71 .
3- .الجعفريّات : ص 52 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، مستدرك الوسائل : ج 6 ص 7 ح 6286 .
4- .مسند زيد : ص 297 عن الإمام زين العابدين عن الإمام الحسين عليهماالسلام .
5- .الغارات : ج 2 ص 501 عن الأصبغ بن نباتة ، بحار الأنوار : ج 27 ص 253 ح 15 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 12 ص 12 عن عمر نحوه .

ص: 427

8 / 6 مسئوليت ها و اختيارات امام

8 / 6مسئوليت ها و اختيارات امامامام على عليه السلام :قضاوت و اجراى حدود و بر پا داشتن نماز جمعه ، جز به وسيله امام ، نشايد (/ صحيح نيست) .

امام على عليه السلام :سه چيز است كه اگر در آنها با امامانتان مخالفت كنيد ، تباه مى شويد : نماز جمعه تان ، و جهاد با دشمنتان ، و مناسكتان [در حج] .

امام على عليه السلام :پنج كار ، با امام است : نماز جمعه و دو عيد [قربان و فطر] ، گرفتن زكات ، اجراى حدود ، قضاوت، و قصاص .

امام على عليه السلام :بالاترين وظيفه حاكم در برابر مردمش ، توجّه دادن آنان به وظايف دينىِ شان است كه خداوند بر ايشان تكليف نموده است . بر ماست كه شما را به آنچه خداوند عز و جل فرمانتان داده است ، فرمان بدهيم ، و از آنچه خداوند عز و جل شما را از آن نهى كرده است ، نهيتان كنيم ، و دستور خدا را در باره همه مردم ، از نزديك و دور [و خويش و بيگانه ]اجرا كنيم و باك نداشته باشيم كه حق ، در باره چه كسى اجرا مى شود .

.

ص: 428

عنه عليه السلام :لَيسَ عَلَى الإِمامِ إلّا ما حُمِّلَ مِن أمرِ رَبِّهِ : الإِبلاغُ فِي المَوعِظَةِ ، وَالاِجتِهادُ فِي النَّصيحَةِ ، وَالإِحياءُ لِلسُّنَّةِ ، وإِقامَةُ الحُدودِ عَلى مُستَحِقّيها ، وإصدارُ السُّهمانِ (1) عَلى أهلِها. (2)

الإمام الرضا عليه السلام_ فيما جَمَعَهُ الفَضلُ بنُ شاذانَ مِن كَلامِهِ في عِلَلِ الفَرائِضِ _ :فَإِن قالَ قائِلٌ : فَلِمَ جَعَلَ اُولِي الأَمرِ وأَمَرَ بِطاعَتِهِم ؟ قيلَ : لِعِلَلٍ كَثيرَةٍ ؛ مِنها : أنَّ الخَلقَ لَمّا وقَفوا عَلى حَدٍّ مَحدودٍ ، واُمِروا ألَا يَتَعَدَّوا ذلِكَ الحَدَّ لِما فيهِ مِن فَسادِهِم ، لَم يَكُن يَثبُتُ ذلِكَ ولا يَقومُ إلّا بِأَن يَجعَلَ عَلَيهِم فيهِ أمينا ، يَمنَعُهُم مِنَ التَّعدّي وَالدُّخولِ فيما حَظَرَ عَلَيهِم ، لِأَنَّهُ لَو لَم يَكُن ذلِكَ لَكانَ أحَدٌ لا يَترُكُ لَذَّتَهُ ومَنفَعَتَهُ لِفَسادِ غَيرِهِ ، فَجَعَلَ عَلَيهِم قَيِّما (3) يَمنَعُهُم مِنَ الفَسادِ ويُقيمُ فيهِم الحُدودَ وَالأَحكامَ . ومِنها : أنّا لا نَجِدُ فِرقَةً مِنَ الفِرَقِ ولا مِلَّةً مِنَ المِلَلِ بَقوا وعاشوا إلّا بِقَيِّمٍ ورَئيسٍ ، لِما (4) لابُدَّ لَهُم مِنهُ في أمرِ الدّينِ وَالدُّنيا ، فَلَم يَجُز في حِكمَةِ الحَكيمِ أن يَترُكَ الخَلقَ مِمّا يَعلَمُ أنَّهُ لابُدَّ لَهُ مِنهُ ، ولا قِوامَ لَهُم إلّا بِهِ ، فَيُقاتِلونَ بِهِ عَدُوَّهُم ، ويُقَسِّمونَ فَيأَهُم ، ويُقيمُ لَهُم جُمُعَتَهُم (5) وجَماعَتَهُم ، ويَمنَعُ ظالِمَهُم مِن مَظلومِهِم . ومِنها : أنَّهُ لَو لَم يَجعَل لَهُم إماما قَيِّما أمينا حافِظا مُستَودَعا ، لَدَرَسَتِ (6) المِلَّةُ ، وذَهَبَ الدّينُ ، وغُيِّرَتِ السُّنَنُ وَالأَحكامُ ، ولَزادَ فيهِ المُبتَدِعونَ ونَقَص مِنهُ المُلحِدونَ ، وشَبَّهوا ذلِكَ عَلَى المُسلِمينَ ، لِأَنّا وَجَدنَا الخَلقَ مَنقوصينَ مُحتاجينَ غَيرَ كامِلينَ ، مَعَ اختِلافِهِم وَاختِلافِ أهوائِهِم وتَشَتُّتِ أنحائِهِم ، فَلَو لَم يَجعَل لَهُم قَيِّما حافِظا لِما جاءَ بِهِ الرَّسولُ صلى الله عليه و آله ، لَفَسدوا عَلى نَحوِ ما بَيَّنّا ، وغُيِّرَتِ الشَّرائِعُ وَالسُّنَنُ وَالأَحكامُ وَالإيمانُ ، وكانَ في ذلِكَ فَسادُ الخَلقِ أجمَعينَ. (7)

راجع : ص 260 (الفصل الرابع : حكمة الإمامة / الحكمة السياسيّة) .

.


1- .السَّهْمُ : النصيب والجمع : السُّهمان (الصحاح : ج 5 ص 1956 «سهم») . وإصدار السُّهمان : إعادتها إلى أهلها المستحقّين لها لاينقصهم منها شيء .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 105 .
3- .القيِّمُ : السيِّدُ وسائس الأمر (تاج العروس : ج 17 ص 597 «قوم») .
4- .في المصدر : «ولما» ، والتصويب من علل الشرائع وبحار الأنوار .
5- .في المصدر : «جمّهم» ، وهو تصحيف ، والصواب ما أثبتناه كما في علل الشرائع وبحار الأنوار .
6- .دَرَسَ : عَفَا وخَفِيَتْ آثاره (المصباح المنير : ص 192 «درس») .
7- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 100 ح 1 ، علل الشرائع : ص 253 ح 9 كلاهما عن الفضل بن شاذان ، بحار الأنوار : ج 23 ص 32 ح 52 .

ص: 429

امام على عليه السلام :چيزى بر عهده امام نيست ، جز آنچه از جانب پروردگارش بردوش او نهاده شده است : كوشيدن در پند و اندرز، تلاش در خيرخواهى و راه نمايى، زنده داشتن سنّت، اجراى حدود [الهى] در باره سزامندانش ، و رساندن سهام [بيت المال ]به كسانى كه سهم مى برند .

امام رضا عليه السلام_ در سخنان ايشان در باره علّت (حكمت) احكام ، كه فضل بن شادان آنها را گرد آورده است _ :اگر گوينده اى بگويد : چرا خداوند ، اولو الأمر را قرار داد و به فرمان بردارى از آنان فرمان داد؟ گفته مى شود : به دلايل بسيارى : يكى اين كه : از آن جا كه براى مردم ، حدّ و مرز نهاده شده و به آنان دستور داده شده است كه از آن مرز ، فراتر نروند _ چون مايه تباهىِ خود آنان مى شود _ ، اين كار به سامان و انجام نمى رسد ، مگر آن كه [خداوند،] فردى امين را بر آنان بگمارد تا ايشان را از تجاوز و وارد شدن به آنچه بر ايشان ممنوع ساخته است ، باز دارد ؛ و اگر اين نبود ، بى گمان ، هيچ كس حاضر نمى شد از خوشى و سود خويش، به اين دليل كه به ديگران لطمه مى زند ، دست بردارد . پس خداوند ، بر مردم، فرمان روايى قرار داد تا آنان را از تباهى باز بدارد و حدود و احكام را در ميانشان اجرا كند . ديگر، اين كه : ما هيچ گروهى و هيچ ملّتى را نمى يابيم كه به حيات خود، ادامه داده باشند ، مگر با داشتن فرمان روا و رئيس ؛ زيرا در كار دين و دنياى خود ، از او ناگزيرند . پس در حكمت حكيم ، روا نيست كه خلق را از چيزى محروم سازد كه مى داند ناگزير از آن اند و جز بدو ، پا بر جا نيستند ؛ زيرا به وسيله او با دشمنشان مى جنگند و اموال همگانى شان را تقسيم مى كنند ، و او نماز جمعه و جماعتشان را بر پاى مى دارد و ستمگرشان را از ستم ديده شان ، باز مى دارد . ديگر، اين كه : اگر بر ايشان پيشوا و سرپرستى درستكار و نگهبان و امانتدار نمى گمارْد ، آيين ، كهنه و فرسوده مى شد ، دين از ميان مى رفت، سنّت ها و احكام دگرگون مى شدند و بدعت گذاران ، به آن مى افزودند و كجروان ، از آن مى كاستند و آن را بر مسلمانان، مشتبه مى ساختند ؛ چرا كه ما ديده ايم [و مى دانيم ]كه مردم ، كوته فكر و نيازمند و كمال نيافته اند ، به علاوه اختلاف فهم ها و ناسازگارىِ خواست ها و آرا ، و پراكندگىِ جهت هايى كه دارند . پس اگر خداوند برايشان سرپرستى نمى گماشت كه نگهبان چيزهايى باشد كه پيامبر صلى الله عليه و آله آورده ، قطعا ، به همان گونه كه روشن ساختيم ، به تباهى مى افتادند و قوانين و سنّت ها و احكام و ايمان ، دست خوش تغيير مى شد ، و در اين ، تباهىِ همه مردم بود .

ر . ك : ص 261 (فصل چهارم : حكمت امامت / حكمت سياسى) .

.

ص: 430

. .

ص: 431

. .

ص: 432

. .

ص: 433

سخنى درباره مسئوليت ها و اختيارات امام

سخنى در باره مسئوليت ها و اختيارات امامدر مورد آنچه در فصل هشتم ، با عنوان «شئون امام» گذشت ، چند نكته قابل توجّه است : 1 . شئون امامت و يا اختيارات امام ، مشترك است ميان پيامبرانى كه علاوه بر ابلاغ احكام و معارف دينى ، مسئوليت اجراى آن را نيز بر عهده دارند، و امامانى كه اوصياى پيامبران اند ، و فقهايى كه در عصر غيبت امام ، واجد شرايط رهبرى اند . به سخن ديگر ، اختيارات حكومتىِ امام ، اختياراتِ حاكم و حكومت مشروع دينى است ؛ زيرا تشكيل حكومت ، بدون اين اختيارات ، شدنى نيست . 2 . اختياراتى مانند فرماندهىِ نيروهاى مسلّح ، قضاوت ، عفو مجرمان ، دريافت حقوق مالى و امامت جمعه ، نشان دهنده نقش محورىِ امامت و رهبرى ، در نظام اسلامى است . 3 . اختيارات امام ، نوعى وظيفه براى او نيز محسوب مى گردد . 4 . ثبوت مسئوليت ها و اختيارات ذكر شده براى امام ، منافاتى با واگذارىِ بخشى از آنها به ديگران و نظارت بر كار آنان ندارد . 5 . سعه و ضيق اختيارات فقهاى واجد شرايط رهبرى در عصر غيبت ، بستگى به استنباط فقها از نصوص (متون) اسلامى و نقش مردم در حكومت دينى دارد ؛ ولى به هر حال ، اختيارات رهبر بايد متناسب با وظايف او باشد .

.

ص: 434

الفصل التّاسع : واجباتُ الإمام9 / 1الواجِباتُ العامَّةُأ _ الرَّقابَةُ عَلى أمانَةِ القِيادَةِالكتاب«إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّواْ الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُواْ بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُم بِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ سَمِيعَاً بَصِيرًا» (1) . 2

الحديثالكافي عن بريد العجليّ :سَأَلتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّواْ الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُواْ بِالْعَدْلِ» ، قالَ : إيّانا عَنى ؛ أن يُؤَدِّيَ الأَوَّلُ إلَى الإِمامِ الَّذي بَعدَهُ الكُتُبَ وَالعِلمَ وَالسِّلاحَ ، «وَإِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُواْ بِالْعَدْلِ» الَّذي في أيديكُم. (2)

.


1- .النساء : 58 .
2- .الكافي : ج 1 ص 276 ح 1 ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 246 ح 153 نحوه ، شرح الأخبار : ج 1 ص 248 ح 275 ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 21 ، بحارالأنوار : ج 23 ص 290 ح 17 .

ص: 435

فصل نهم : وظايف امام
9 / 1 وظايف كلّى
الف - پاسدارى از امانت رهبرى

فصل نهم : وظايف امام9 / 1وظايف كلّىالف _ پاسدارى از امانت رهبرىقرآن«خداوند به شما فرمان مى دهد كه امانت ها را به صاحبانش باز گردانيد و هر گاه ميان مردم داورى كرديد ، به داد، داورى كنيد . خدا چه نيكو شما را بِدان پند مى دهد . به راستى كه خدا شنوا و بيناست » . 1

حديثالكافى_ به نقل از بريد عجلى _ :از امام باقر عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جل : «خدا به شما فرمان مى دهد كه امانت ها را به صاحبانش باز گردانيد و هر گاه ميان مردم داورى كرديد ، به داد، داورى كنيد» پرسيدم . فرمود : «مقصودش ما هستيم ، كه بايد امام پيشين ، نوشته ها و دانش و جنگ افزار [ويژه] را به امامِ پس از خويش بدهد . «و هر گاه ميان مردم داورى كرديد ، به داد، داورى كنيد» ، [يعنى] همان [ عدالتى] كه در دستان شماست .

.

ص: 436

الكافي عن أحمد بن عمر :سَأَلتُ الرِّضا عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّواْ الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا» ، قالَ : هُمُ الأَئِمَّةُ مِن آلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ؛ أن يُؤَدِّيَ الإِمامُ الأَمانَةَ إلى مَن بَعدَهُ ، ولا يَخُصَّ بِها غَيرَهُ ، ولا يَزوِيَها (1) عَنهُ. (2)

الكافي عن المعلّى بن خنيس :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّواْ الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا» ، قالَ : أمَرَ اللّهُ الإِمامَ الأَوَّلَ أن يَدفَعَ إلَى الإِمامِ الَّذي بَعدَهُ كُلَّ شَيءٍ عِندَهُ. (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :كُلُّكُم راعٍ وكُلُّكُم مَسؤولٌ عَن رَعِيَّتِهِ ، الإِمامُ راعٍ ومَسؤولٌ عَن رَعِيَّتِهِ. (4)

عنه صلى الله عليه و آله :ما مِن أميرٍ يُؤَمَّرُ عَلى عَشَرَةٍ ، إلّا سُئِلَ عَنهُم يَومَ القِيامَةِ. (5)

صحيح البخاري عن عطاء بن يسار عن أبي هريرة :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إذا ضُيِّعَتِ الأَمانَةُ فَانتَظِرِ السَّاعَةَ ، قالَ : كَيفَ إضاعَتُها يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : إذا اُسنِدَ الأَمرُ إلى غَيرِ أهلِهِ ، فَانتَظِرِ السّاعَةَ. (6)

.


1- .يزويها : أي يقبضها عنهُ (مجمع البحرين : ج 2 ص 793 «زوى») .
2- .الكافي : ج 1 ص 276 ح 2 و ح 3 و فيه «إلى الإمام» بدل «الأمانة إلى» ، بصائر الدرجات : ص 476 ح 5 و ص 477 ح 11 كلّها عن محمّد بن الفضيل ،تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 134 ح 10 و فيه «الإمامة» بدل «الأمانة» ، بحار الأنوار : ج 23 ص 276 ح 6 .
3- .الكافي : ج 1 ص 277 ح 4 ، بصائر الدرجات : ص 476 ح 6 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 134 ح 11 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 276 ح 7 .
4- .صحيح البخاري : ج 1 ص 304 ح 853 ، صحيح مسلم : ج 3 ص 1459 ح 20 ، سنن أبي داود : ج 3 ص 130 ح 2928 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 208 ح 1705 و في الثلاثة الأخيرة «الأمير» بدل «الإمام» ، السنن الكبرى : ج 6 ص 470 ح 12686 والأربعة الأخيرة نحوه وكلّها عن عبد اللّه بن عمر .
5- .المعجم الكبير : ج 11 ص 325 ح 12166 عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 6 ص 24 ح 14682 .
6- .صحيح البخاري : ج 5 ص 2382 ح 6131 و ج 1 ص 33 ح 59 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 284 ح 8737 كلاهما نحوه ، السنن الكبرى : ج 10 ص 201 ح 20363 ، كنز العمّال : ج 14 ص 228 ح 38508 ؛ العمدة : ص 426 ح 891 .

ص: 437

الكافى_ به نقل از احمد بن عمر _ :از امام رضا عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جل : «خدا به شما فرمان مى دهد كه امانت ها را به صاحبانش باز گردانيد» پرسيدم . فرمود : «صاحبانش همان امامانِ از دودمان محمد صلى الله عليه و آله هستند ، كه امام بايد امانت [امامت] را به امامِ پس از خود بسپارد و آن را به كسى جز او ندهد و از او پنهان نكند» .

الكافى_ به نقل از مُعَلَّى بن خُنَيس _ :از امام صادق عليه السلام درباره اين سخن خداوند عز و جل : «خدا به شما دستور مى دهد كه امانت ها را به صاحبانش بپردازيد» پرسيدم . فرمود : «خدا به امامِ پيشين فرموده است كه هر چه نزد اوست ، به امام پس از خود بدهد» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :همه شما سرپرست هستيد و همه تان در باره زيردست خود ، بازخواست مى شويد . امام [نيز] سرپرست است و در باره زيردستانش ، بازخواست مى شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ اميرى نيست كه بر ده نفر امير شود ، مگر آن كه در روز قيامت ، در باره آنان از او بازخواست مى گردد .

صحيح البخارى_ به نقل از ابو هريره _ :پيامبر خدا فرمود : «هر گاه امانت تباه شد، منتظر قيامت باش» . گفت[م] : تباه كردن آن ، چگونه است ، اى پيامبر خدا؟ فرمود : «هر گاه كار به نااهلش واگذار شد ، منتظر قيامت باش» .

.

ص: 438

الإمام الرضا عليه السلام :الإِمامُ أمينُ اللّهِ في خَلقِهِ ، وَحُجَّتُهُ عَلى عِبادِهِ. (1)

ب _ تَقديمُ أمرِ اللّهِ في جَميعِ الاُمورِالكتاب«وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَ أَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَ إِقَامَ الصَّلَاةِ وَ إِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَ كَانُواْ لَنَا عَابِدِينَ» . (2)

الحديثالإمام الصادق عليه السلام :إنَّ الأَئِمَّةَ في كِتابِ اللّهِ عز و جل إمامانِ ، قالَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : «وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا» لا بِأَمرِ النّاسِ ، يُقَدِّمونَ أمرَ اللّهِ قَبلَ أمرِهِم ، وحُكمَ اللّهِ قَبلَ حُكمِهِم . قالَ : «وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ» (3) يُقَدِّمونَ أمرَهُم قَبلَ أمرِ اللّهِ ، وحُكمَهُم قَبلَ حُكمِ اللّهِ ، ويَأخُذونَ بِأَهوائِهِم خِلافَ ما في كِتابِ اللّهِ عز و جل . (4)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 200 ح 1 ، كمال الدين : ص 678 ح 31 ، معاني الأخبار : ص 98 ح 2 ، الاحتجاج : ج 2 ص 443 ح 310 كلّها عن عبد العزيز بن مسلم ، بحار الأنوار : ج 25 ص 124 ح 4 .
2- .الأنبياء : 73 .
3- .القصص : 41 .
4- .الكافي : ج 1 ص 216 ح 2 عن طلحة بن زيد ، تفسير القمّي : ج 2 ص 171 بزيادة «إمام عدل وإمام جور» بعد «إمامان» ، الاختصاص : ص 21 ،بصائر الدرجات : ص 32 ح 2 والثلاثة الأخيرة عن طلحة بن زيد عن الإمام الصادق عن الإمام الباقر عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 24 ص 155 ح 13 .

ص: 439

ب - مقدّم داشتن فرمان خدا ، در همه كارها

امام رضا عليه السلام :امام ، امين خداست در ميان خلقش ، و حجّت اوست بر بندگانش .

ب _ مقدّم داشتن فرمان خدا در همه كارهاقرآن«و ايشان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مى كنند ، و انجام دادن كارهاى نيك و گزاردن نماز و پرداختن زكات را به آنان وحى كرديم، و آنان پرستندگان ما بودند» .

حديثامام صادق عليه السلام :پيشوايان ، بر طبق كتاب خداوند عز و جل ، بر دو دسته اند : خداوند _ تبارك و تعالى _ [در باره دسته اوّل ]فرموده است : «و ايشان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مى كنند» نه به فرمان مردم . فرمان خدا را بر فرمان مردم ، و حكم خدا را بر حكم آنان، مقدّم مى دارند . و [در باره دسته دوم] فرموده است : «و ايشان را پيشوايانى قرار داديم كه به سوى آتش فرا مى خوانند» ؛ [يعنى كسانى كه] فرمان خويش را بر فرمان خدا، و حكم خود را بر حكم خدا مقدّم مى دارند ، و بر خلاف آنچه در كتاب خداوند عز و جل آمده است، به دلخواه خود رفتار مى كنند .

.

ص: 440

ج _ مُباشَرَةُ ما لابُدَّ مِن مُباشَرَتِهِالإمام عليّ عليه السلام_ مِن كِتابٍ كَتَبَهُ لِلأَشتَرِ لَمّا وَلّاهُ عَلى مِصرَ _ :ثُمَّ اُمورٌ مِن اُمورِكَ لابُدَّ لَكَ مِن مُباشَرَتِها ؛ مِنها إجابَةُ عُمّالِكَ بِما يَعيا عَنهُ كُتّابُكَ ، ومِنها إصدارُ حاجاتِ النّاسِ يَومَ وُرودِها عَلَيكَ بِما تَحرَجُ (1) بِهِ صُدورُ أعوانِكَ . وأمضِ لِكُلِّ يَومٍ عَمَلَهُ ، فَإِنَّ لِكُلِّ يَومٍ ما فيهِ ، وَاجعَل لِنَفسِكَ فيما بَينَكَ وبَينَ اللّهِ أفضَلَ تِلكَ المَواقيتِ ، وأجزَلَ (2) تِلكَ الأَقسامِ ، وإِن كانَت كُلُّها للّهِِ إذا صَلُحَت فيهَا النِّيَّةُ ، وَسَلِمَت مِنهَا الرَّعِيَّةُ. (3)

9 / 2ما يَجِبُ عَلَى الإِمامِ فِي اختِيارِ العُمّالِأ _ اِستِعمالُ الأَفضَلِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَنِ استَعمَلَ رَجُلاً مِن عِصابَةٍ ، (4) وفِي تِلكَ العِصابَةِ مَن هُوَ أرضى للّهِِ مِنهُ ؛ فَقَد خانَ اللّهَ ، وخانَ رَسولَهُ ، وخانَ المُؤمِنينَ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :أيُّما رَجُلٍ استَعمَلَ رَجُلاً عَلى عَشَرَةِ أنفُسٍ ، عَلِمَ أنَّ فِي العَشَرَةِ أفضَلَ مِمَّن استَعمَلَ ؛ فَقَد غَشَّ اللّهَ وغَشَّ رَسولَهُ. (6)

.


1- .حَرِجَ صَدرُهُ : ضاقَ (المصباح المنير : ص 127 «حرج») .
2- .الجَزلُ : الكثير من الشيء ، كالجَزيل (القاموس المحيط : ج 3 ص 348 «جزل») .
3- .نهج البلاغة : الكتاب 53 ، تحف العقول : ص 143 ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 367 وليس فيه صدره إلى «صدور أعوانك» وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 33 ص 608 ح 744 .
4- .العِصابَةُ : الجماعة من الناس (الصحاح : ج 1 ص 183 «عصب») .
5- .المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 104 ح 7023 ، المطالب العالية : ج 2 ص 233 ح 2103 كلاهما عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 6 ص 25 ح14687 .
6- .المطالب العالية : ج 2 ص 233 ح 2102 ، نصب الراية : ج 4 ص 63 ذيل ح 2 بزيادة «وجماعة المسلمين» في آخره ، كنز العمّال : ج 6 ص 19 ح 14653 نقلاً عن أبي يعلى وكلّها عن حذيفة .

ص: 441

ج - اقدام مستقيم به كارهايى كه بايد شخصاً انجام دهد
9 / 2 وظيفه امام در برگزيدن كارگزاران
الف - به كار گماشتن برترين ها

ج _ اقدام مستقيم به كارهايى كه بايد شخصا انجام دهدامام على عليه السلام_ در نامه اش به اشتر ، آن گاه كه او را والىِ مصر كرد _ :مطلب ديگر، آن كه : پاره اى كارها هست كه تو بايد شخصا آنها را انجام دهى، مانند پاسخ دادن به كارگزارانت ، آن جا كه نويسندگانت از آن درمى مانند ؛ يا برآوردن نيازهاى مردم ، در همان روزى كه [گزارش آنها] به تو مى رسد و دستيارانت در برآوردنِ آنها ناتوان اند . كار هر روز را در همان روز به انجام رسان ؛ زيرا هر روزى ، كار مخصوص به خود دارد . برترين و بيشترين اوقات را به رابطه ميان خود و خدا اختصاص بده ، هر چند كه همه اوقات ، اگر با نيّت درست بگذرند و مردم در آنها آسوده باشند ، براى خدايند.

9 / 2وظيفه امام در برگزيدن كارگزارانالف _ به كار گماشتن برترين هاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه از ميان گروهى ، مردى را به كار بگمارد كه در ميان آن گروه ، شخص خداپسندتر از او نيز وجود داشته باشد ، به خدا خيانت كرده، به پيامبر او خيانت كرده ، و به مؤمنان خيانت كرده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس مردى را بر ده نفر رياست دهد كه مى داند در ميان آن ده نفر ، برتر از مردى كه رياستش داده است نيز وجود دارد ، به خدا و پيامبر او، ناراستى و خيانت كرده است .

.

ص: 442

عنه صلى الله عليه و آله :مَنِ استَعمَلَ عامِلاً مِنَ المُسلِمينَ ، وهُوَ يَعلَمُ أنَّ فيهِم أولى بِذلِكَ مِنهُ ، وأعلَمَ بِكتابِ اللّهِ وسُنَّةِ نَبِيِّهِ ؛ فَقَد خانَ اللّهَ ورَسولَهُ وجَميعَ المُسلِمينَ. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَنِ استَعمَلَ غُلاما في عِصابَةٍ فيها مَن هُوَ أرضى للّهِِ مِنهُ ، فَقَد خانَ اللّهَ. (2)

عنه صلى الله عليه و آله_ مِن كِتابٍ كَتَبَهُ لِعَتّابِ بنِ اُسَيدٍ عَهدا عَلى أهلِ مَكَّةَ _ :قَد قَلَّدَ مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَتَّابَ بنَ اُسَيدٍ أحكامَكُم ومَصالِحَكُم ، [و] (3) قَد فَوَّضَ (4) إلَيهِ تَنبيهَ غافِلِكُم ، وتَعليمَ جاهِلِكُم ، وتَقويمَ أوَدِ مُضطَرِبِكُم ، وتَأديبَ مَن زالَ عَن أدَبِ اللّهِ مِنكُم ، لِما عَلِمَ مِن فَضلِهِ عَلَيكُم . . . ولا يَحتَجَّ مُحتَجٌّ مِنكُم في مُخالَفَتِهِ بِصِغَرِ سِنِّهِ ، فَلَيسَ الأَكبَرُ هُوَ الأَفضَلَ ، بَلِ الأَفضَلُ هُوَ الأَكبَرُ. (5)

الإمام عليّ عليه السلام_ مِن كِتابٍ كَتَبَهُ لِلأَشتَرِ لَمّا وَلّاهُ عَلى مِصرَ _ :ثُمَّ انظُر في اُمورِ عُمّالِكَ فَاستَعمِلهُمُ اختِبارا ، ولا تُوَلِّهِم مُحاباةً (6) وأثَرَةً (7) ، فَإِنَّهُما جِماعٌ مِن شُعَبِ الجَورِ وَالخِيانَةِ ، وتَوَخَّ مِنهُم أهلَ التَّجرِبَةِ وَالحَياءِ ، مِن أهلِ البُيوتاتِ الصّالِحَةِ ، وَالقَدَمِ فِي الإِسلامِ المُتَقَدِّمَةِ ، فَإِنَّهُم أكرَمُ أخلاقا ، و أصَحُّ أعراضا ، وأقَلُّ فِي المَطامِعِ إشراقا ، وأبلَغُ في عَواقِبِ الاُمورِ نَظَرا . ثُمَّ أسبِغ (8) عَلَيهِمُ الأَرزاقَ ؛ فَإِنَّ ذلِكَ قُوَّةٌ لَهُم عَلَى استِصلاحِ أنفُسِهِم ، وغِنىً لَهُم عَن تَناوُلِ ما تَحتَ أيديهِم ، وحُجَّةٌ عَلَيهِم إن خالفوا أمرَكَ أو ثَلَموا أمانَتَكَ. (9)

راجع : موسوعة الإمام علي بن أبي طالب عليه السلام : ج 2 ص 395 (القسم الخامس / الفصل الثالث: السياسة الادارية / انتخاب العمال الصالحين) و ص 397 (عدم استعمال الخائن والعاجز) .

.


1- .السنن الكبرى : ج 10 ص 201 ح 20364 ، تاريخ بغداد : ج 6 ص 76 الرقم 3112 نحوه ، كنز العمّال :ج 6 ص 79 ح 14919 نقلاً عن مسلم وأبي داود وكلّها عن ابن عبّاس .
2- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 1 ص 258 عن أبي ذرّ ، بحار الأنوار : ج 23 ص 75 ح 24 .
3- .الزيادة من بحار الأنوار .
4- .فَوَّضَ إليه الأمر : إذا ردّه إليه وجعله الحاكم فيه (النهاية : ج 3 ص 479 «فوض») .
5- .التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 556 ح 329 عن الإمام العسكري عن الإمام زين العابدين عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 21 ص 123 ح 20 .
6- .حاباهُ محاباةً : اختصَّهُ ، ومالَ إليه (القاموس المحيط : ج 4 ص 315 «حبا») .
7- .راجع : هذه الموسوعة : ج 1 ص 161 (الاستئثار) .
8- .أسبَغَ عليه : أي أنفقَ عليه تمامَ ما يحتاج إليه ووَسَّعَ عليه فيها (النهاية : ج 2 ص 338 «سبغ») .
9- .نهج البلاغة : الكتاب 53 ، تحف العقول : ص 137 ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 361 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 33 ص 605 ح 744 .

ص: 443

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس از ميان مسلمانان كارگزارى بر گمارد ، در حالى كه مى داند در ميان آنان ، شايسته تر از او به اين كار و داناتر به كتاب خدا و سنّت پيامبرش وجود دارد ، بى گمان ، به خدا و پيامبر او و همه مسلمانان خيانت ورزيده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس جوانى را بر گروهى بگمارد كه در آن گروه ، خداپسندتر از او نيز وجود دارد ، به خدا خيانت ورزيده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ از نامه اى كه به عتّاب بن اُسيد ، در هنگام گماشتن او بر مكّيان ، نوشت _ :محمّد، پيامبر خدا ، زمام احكام و مصالح شما را به عتّاب بن اسيد سپرد و به او مأموريت داد تا بى خبرانِ شما را آگاه گردانَد، و نادانانتان را دانش آموزد ، و كژىِ سست عنصرانِ شما را راست كند ، و آن كسانِ شما را كه از آداب الهى به دورند ، ادب آموزد . و او را به اين دليل برگزيده است كه مى داند او بر شما برترى دارد... و هيچ يك از شما را نسزد كه به دليل كم سن و سال بودنش ، (1) اعتراض كند ؛ چرا كه بزرگ تر ، برتر نيست ؛ بلكه برتر ، بزرگ تر است .

امام على عليه السلام_ در نامه اى كه هنگام گماشتن مالك اَشتر بر مصر ، به او نوشت _ :ديگر آن كه : در باره كارگزارانت بينديش و آنان را بيازماى و به كار بگمار ، و جانبدارانه و خودكامانه به كارشان مگمار ؛ زيرا اين دو (جانبدارى و خودكامگى) ، كانون انواع ستم و خيانت اند . و آنان را از ميان افراد كار آزموده و باآزرم ، از خاندان هاى درستكار و پيش گام در اسلام ، بر گزين ؛ چرا كه اينان از خُلق و خويى بزرگوارانه تر برخوردارند و آبرومندترند ، و طمعكارى شان كمتر است ، و در كارها دورْانديش ترند . سپس روزى هاى ايشان را فراخ گردان ؛ زيرا اين كار ، آنان را در اصلاح خويش نيرو مى بخشد و از دست يازيدن به آنچه در اختيار ايشان است ، بى نيازشان مى گرداند و اتمام حجّتى است بر آنان ، اگر از فرمان تو سرپيچى كنند يا به امانتت [كه به ايشان سپرده اى]، دست بيالايند .

ر . ك : دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج 4 ص 19 (بخش پنجم / فصل سوم : سياست هاى ادارى / گزينش كارگزاران شايسته) و ص 23 (به كار نگرفتن خائنان و ناتوانان) .

.


1- .به قولى ، او در آن هنگام ، هجده سال و به قولى بيست و اندى سال داشته است .

ص: 444

ب _ عَدَمُ استِعمالِ الحَريصِ عَلَى الرِّئاسَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنّا لا نَستَعمِلُ عَلى عَمَلِنا مَن طَلَبَهُ ، ولا مَن يَحرِصُ عَلَيهِ. (1)

صحيح البخاري عن أبي موسى :دَخَلتُ عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله أنَا ورَجُلانِ مِن قَومي ، فَقالَ أحَدُ الرَّجُلَينِ : أمِّرنا يا رَسولَ اللّهِ ، وقالَ الآخَرُ مِثلَهُ . فَقالَ : إنّا لا نُوَلّي هذا مَن سَأَلَهُ، ولا مَن حَرَصَ عَلَيهِ. (2)

سنن أبي داود عن أبي بردة عن أبي موسى :اِنطَلَقتُ مَعَ رَجُلَينِ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، فَتَشَهَّدَ أحَدُهُما ، ثُمَّ قالَ : جِئنا لِتَستَعينَ بِنا عَلى عَمَلِكَ ، وقالَ الآخَرُ مِثلَ قَولِ صاحِبِهِ . فَقالَ : إنَّ أخوَنَكُم عِندَنا مَن طَلَبَهُ . فَاعتَذَرَ أبو موسى إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله وقالَ : لَم أعلَم لِما جاءا لَهُ ! فَلَم يَستَعِن بِهِما عَلى شَيءٍ حَتّى ماتَ. (3)

.


1- .الفردوس : ج 1 ص 55 ح 151 عن أبي موسى الأشعري .
2- .صحيح البخاري : ج 6 ص 2614 ح 6730 ، صحيح مسلم : ج 3 ص 1456 ح 14 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 158 ح 19686 كلاهما نحوه ، السنن الكبرى : ج 10 ص 171 ح 20248 ، مسند أبي يعلى : ج 6 ص 417 ح 7282 ، كنز العمّال : ج 6 ص 47 ح 14786 .
3- .سنن أبي داود : ج 3 ص 130 ح 2930 ، تهذيب الكمال : ج 4 ص 140 الرقم 702 .

ص: 445

ب - به كار نگماشتن تشنگان رياست

ب _ به كار نگماشتن تشنگان رياستپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ما كسى را كه طالب رياست و يا آزمند بر آن باشد ، بر كار خود نمى گماريم .

صحيح البخارى_ به نقل از ابو موسى _ :من و دو نفر ديگر از قومم ، خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيديم . يكى از آن دو گفت : اى پيامبر خدا ! مرا امير قرار ده . آن ديگرى نيز چنين درخواستى كرد . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «ما اين كار را به كسى كه آن را درخواست كند يا آزمند بر آن باشد ، نمى سپاريم» .

سنن أبى داوود_ به نقل از ابو برده، از ابو موسى _ :با دو نفر خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رفتم . يكى از آن دو ، شهادتين گفت و سپس گفت : آمده ايم كه در كار خود ، از ما كمك بگيرى . (1) ديگرى نيز سخنى همانند او گفت . پيامبر خدا فرمود : «خيانتكارترينِ شما در نزد ما ، كسى است كه طالب آن (رياست) باشد» . [منِ] ابو موسى از پيامبر صلى الله عليه و آله پوزش خواست[م] و گفت[م] : من نمى دانستم كه اين دو ، براى چه آمده اند ! و پيامبر صلى الله عليه و آله تا زمانى كه از دنيا رفت ، از اين دو نفر ، در كارى كمك نگرفت .

.


1- .يعنى : ما را حاكم و كارگزار جايى قرار بدهى .

ص: 446

صحيح البخاري عن أبي موسى :أقبَلتُ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ومَعي رَجُلانِ مِنَ الأَشعَرِيّينَ ، فَقُلتُ : ما عَمِلتُ (1) أنَّهُما يَطلُبانِ العَمَلَ . فَقالَ [رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ] : لَن _ أو : لا _ نَستَعمِلَ عَلى عَمَلِنا مَن أرادَهُ. (2)

9 / 3ما يَجِبُ عَلَى الإِمامِ في مُواجَهَةِ النّاسِأ _ العَدلُ وَالإِحسانُالكتاب«إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْاءِحْسَانِ» . (3)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن وَلِيَ مِن اُمورِ اُمَّتي شَيئا فَحَسُنَت سيرَتُهُ رَزَقَهُ اللّهُ الهَيبَةَ في قُلوبِهِم ، ومَن بَسَطَ كَفَّهُ إلَيهِم بِالمَعروفِ رَزَقَهُ اللّهُ المَحَبَّةَ مِنهُم ، ومَن كَفَّ عَن أموالِهِم وفَّرَ اللّهُ مالَهُ ، ومَن أخَذَ لِلمَظلومِ مِنَ الظالِمِ كانَ مَعي فِي الجَنَّةِ مُصاحِبا ، ومَن كَثُرَ عَفوُهُ مُدَّ في عُمُرِهِ ، ومَن عَمَّ عَدلُهُ نُصِرَ عَلى عَدُوِّهِ ، ومَن خَرَجَ مِن ذُلِّ المَعصِيَةِ إلى عِزِّ الطّاعَةِ آنَسَهُ اللّهُ بِغَيرِ أنيسٍ ، وأعَزَّهُ بِغَيرِ عَشيرَةٍ ، وأعانَهُ بِغَيرِ مالٍ. (4)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن وَلِيَ مِن أمرِ اُمَّتي شَيئا فَحَسُنَت سَريرَتُهُ (5) رُزِقَ الهَيبَةَ مِن قُلوبِهِم ، وإذا بَسَطَ يَدَهُ لَهُم بِالمَعروفِ رُزِقَ المَحَبَّةَ مِنهُم ، وإذا وَفَّرَ عَلَيهِم أموالَهُم وَفَّرَ اللّهُ عَلَيهِ مالَهُ ، وإذا أنصَفَ الضَّعيفَ مِنَ القَوِيِّ قَوَّى اللّهُ سُلطانَهُ ، وإذا عَدَلَ مَدَّ اللّهُ في عُمُرِهِ. (6)

.


1- .هكذا في المصدر ، والظاهر : «ما علمتُ» .
2- .صحيح البخاري : ج 2 ص 789 ح 2142 وج 6 ص 2537 ح 6525 ، صحيح مسلم : ج 3 ص 1457 ح 15 ، سنن أبي داود : ج 3 ص 300 ح 3579 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 158 ح 19686 كلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 6 ص 47 ح 14785 .
3- .النحل : 90 .
4- .أعلام الدين : ص 315 ، كنز الفوائد : ج 1 ص 135 و فيه «سريرته» بدل «سيرته» و «وقى» بدل «وفّر» وليس فيه «أعزّه بغير عشيرة» ، بحار الأنوار : ج75 ص 359 ح 75 .
5- .السَّريرَةُ : ما يُكتمُ ويُسَرّ (المعجم الوسيط : ج 1 ص 427 «سرر») .
6- .نوادر الاُصول : ج 1 ص 356 عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 6 ص 14 ح 14631 .

ص: 447

9 / 3 وظيفه امام در برخورد با مردم
الف - دادگرى و نيكى كردن

صحيح البخارى_ به نقل از ابو موسى [اشعرى] _ :من به همراه دو مرد اشعرى ، به نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رفتيم . من گفتم : من نمى دانستم كه اين دو ، براى كارگزار شدن ، آمده اند . [پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ] فرمود : «ما هرگز كارگزارىِ خود را به كسى كه خواهانِ آن است ، نمى سپاريم» .

9 / 3وظيفه امام در برخورد با مردمالف _ دادگرى و نيكى كردنقرآن«خدا به دادگرى و نيكى كردن ، فرمان مى دهد» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس زمام كارى از كارهاى امّت مرا به دست گيرد و نيكو رفتار كند ، خداوند، هيبت او را در دل هاى ايشان مى افكند، و هر كس دست نيكى به سوى آنان بگشايد ، خداوند، محبّت او را در دل هاى ايشان قرار مى دهد، و هر كس از دست درازى كردن به دارايى هاى آنان باز ايستد ، خداوند، دارايى اش را بسيار مى گرداند، و هر كس دادِ ستم ديده را از ستمگر بستاند ، در بهشت، همراه من خواهد بود، و هر كس گذشتش بسيار باشد ، عمرش دراز مى شود ، و هر كس دادگستر باشد ، در برابر دشمنش يارى مى شود ، و هر كس از خوارىِ گناه به سرافرازىِ طاعت در آيد ، خداوند، او را بى هيچ اَنيسى ، اُنس مى دهد و بى هيچ عشيره اى ، قدرت مى بخشد و بى هيچ مالى ، كمكش مى كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس زمامدار كارى از كارهاى امّت من شود و حُسن نيّت داشته باشد، احترام و هيبت داشتن دردل هاى آنان ، روزى اش مى شود ، و هر گاه دست نيكى و احسان به سوى آنان بگشايد ، محبوبيت نزد ايشان ، روزى اش مى شود ، و هر گاه دارايى هاى آنان را بسيار گردانَد ، خداوند، دارايىِ او را افزون مى گرداند ، و هر گاه دادِ ناتوان را از زورمند بستاند ، خداوند، حكومت او را نيرومند مى سازد ، و هر گاه دادگرى كند ، خداوند، عمر او را دراز مى گرداند .

.

ص: 448

عنه صلى الله عليه و آله :أفضَلُ عِبادِ اللّهِ مَنزِلَةً يَومَ القِيامَةِ إمامٌ عَدلٌ رَقيقٌ (1) ، وشَرُّ عِبادِ اللّهِ عِندَ اللّهِ مَنزِلَةً يَومَ القِيامَةِ إمامٌ جائِرٌ خَرِقٌ (2) . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :أحسِنوا إذا وُلِّيتُم ، وَاعفوا عَمّا مَلَكتُم. (4)

الإمام عليّ عليه السلام :اِعرِفُوا اللّهَ بِاللّهِ ، وَالرَّسولَ بِالرِّسالَةِ ، واُولِي الأَمرِ بِالأَمرِ بِالمَعروفِ وَالعَدلِ وَالإِحسانِ. (5)

عنه عليه السلام :إمامٌ عادِلٌ خَيرٌ مِن مَطَرٍ وابِلٍ (6) . (7)

الإمام الحسين عليه السلام :لَيسَ الإِمامُ العادِلُ بِالكِتابِ وَالعادِلُ بِالقِسطِ ، كَالَّذي يَحكُمُ بِغَيرِ الحَقِّ ولا يَهدي ولا يَهتَدي. (8)

الإمام الصادق عليه السلام :مَن تَوَلّى أمرا مِن اُمورِ النّاسِ ، فَعَدَلَ وفَتَحَ بابَهُ ورَفَعَ سِترَهُ ونَظَرَ في اُمورِ النّاسِ ، كانَ حَقّا عَلَى اللّهِ عز و جل أن يُؤمِنَ رَوعَتَهُ (9) يَومَ القِيامَةِ ، ويُدخِلَهُ الجَنَّةَ. (10)

.


1- .في مشكاة المصابيح : «عادلٌ رفيقٌ» .
2- .الخُرْق والخَرَق : ضِدّ الرِّفق (القاموس المحيط : ج3 ص226 «خرق») .
3- .المعجم الأوسط : ج 1 ص 112 ح 348 ، مشكاة المصابيح : ج 2 ص 328 ح 3719 كلاهما عن عمر ، كنز العمّال : ج 6 ص 10 ح 14610 نقلاً عن ابن زنجويه والشيرازي في الألقاب .
4- .مسند الشهاب : ج 1 ص 413 ح 712 عن أبي سعيد ، كنز العمّال : ج 6 ص 6 ح 14590 نقلاً عن الخرائطي في مكارم الأخلاق .
5- .الكافي : ج 1 ص 85 ح 1 ، التوحيد : ص 286 ح 3 كلاهما عن الفضل بن السّكن عن الإمام الصادق عليه السلام ، الهداية للصدوق : ص 4 ، روضة الواعظين : ص 38 ، بحار الأنوار : ج 25 ص 141 ح 14 .
6- .الوَابِلُ : المَطَرُ الشديد (الصحاح : ج 5 ص 1840 «وبل») .
7- .غرر الحكم : ج 1 ص 386 ح 1491 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 126 ح 2873 ؛ دستور معالم الحكم : ص 21 .
8- .الفتوح : ج 5 ص 31 ، مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 1 ص 195 نحوه .
9- .الرَّوعُ : الفَزَعُ (النهاية : ج 2 ص 277 «روع») .
10- .الأمالي للصدوق : ص 318 ح 370 عن زيد الشحّام ، مشكاة الأنوار : ص 337 ح 1078 ، روضة الواعظين : ص 511 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 340 ح18 .

ص: 449

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :با ارج ترينِ بندگان خدا در روز رستاخيز ، پيشواى دادگر نرم دل است ، و بدترينِ بندگان خدا نزد خداوند در روز رستاخيز ، پيشواى ستمگر خشن است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه به فرمان روايى گماشته شديد ، به نيكى رفتار كنيد و از [خطاهاى ]غلامان خود بگذريد .

امام على عليه السلام :خدا را به خدا بشناسيد ، و پيامبر را به پيام ، و اولياى امر را به امر كردن به خوبى ها و به دادگرى و نيكوكارى .

امام على عليه السلام :پيشواى دادگر ، با خير و بركت تر از باران سرشار است .

امام حسين عليه السلام :پيشوايى كه كتاب [خدا] را به كار مى بندد و به داد رفتار مى كند ، همانند كسى نيست كه به غير حق حكومت مى كند و نه هدايت مى كند و نه هدايت پذير است .

امام صادق عليه السلام :هر كس عهده دار امرى از امور مردم شود و دادگرى كند و دَرَش را [به روى مراجعان] بگشايد و پرده اش را كنار بزند و به كارهاى مردم رسيدگى نمايد ، بر خداوند عز و جل است كه در روز رستاخيز ، وحشت او را فرو بنشاند و او را به بهشت ببرد .

.

ص: 450

عنه عليه السلام :لَيلَةٌ مِن إمامٍ عَدلٍ ، خَيرٌ مِن ألفِ شَهرِ مُلكِ بَني اُمَيَّةَ. (1)

الكافي عن العبّاس بن هلال الشامي عن أبي الحسن [الرّضا عليه السلام ] (2) ، قالَ :الكافي عن العبّاس بن هلال الشامي عن أبي الحسن [الرّضا عليه السلام ] (3) ، قالَ : قُلتُ لَهُ : جُعِلتُ فِداكَ ، ما أعجَبَ إلَى النّاسِ مَن يَأكُلُ الجَشِبَ ، ويَلبَسُ الخَشِنَ ويَتَخَشَّعُ ! فَقالَ : أما عَلِمتَ أنّ يُوسُفَ عليه السلام نَبِيٌّ ابنُ نَبِيٍّ ، كانَ يَلبَس أقبِيَةَ الدّيباجِ مَزرورَةً بِالذَّهَبِ ، ويَجلِسُ في مجالِسِ آلِ فِرعَونَ يَحكُمُ ، فَلَم يَحتَجِ النّاسُ إلى لِباسِهِ ، وإنَّمَا احتاجوا إلى قِسطِهِ ، وإنَّما يُحتاجُ مِنَ الإِمامِ في أن إذا قالَ صَدَقَ ، وإذا وَعَدَ أنجَزَ ، وإذا حَكَمَ عَدَلَ ، إنَّ اللّهَ لا يُحَرِّمُ طَعاماً ولا شَراباً مِن حَلالٍ ، وإنّما حَرَّمَ الحَرامَ قَلَّ أو كَثُرَ ، وقَد قالَ اللّهُ عز و جل : «قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِى أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَ الطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ» (4) . (5)

الإمام الرضا عليه السلام :إذا وَلِيَ الظّالِمُ الظّالِمَ فَقَدِ انتَصَفَ الحَقُّ ، وإذا وَلِيَ العادِلُ العادِلَ فَقَدِ اعتَدَلَ الحَقُّ ، وإذا وَلِيَ العادِلُ الظّالِمَ فَقَدِ استَراحَ الحَقُّ ، وإذا وَلِيَ العَبدُ الحُرَّ فَقَدِ استُرِقَّ الحَقُّ. 6

.


1- .تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 817 ح 2 عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 25 ص 96 .
2- .كما في تفسير العيّاشي .
3- .الأعراف : 32 .
4- .الكافي : ج 6 ص 453 ح 5 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 15 ح 33 ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 154 ح 548 عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 79ص 305 ح 19 .
5- .الأمالي للطوسي : ص 452 ح 1009 عن أبي الصلت الهروي ، بحار الأنوار : ج 75 ص 342 ح 28 .

ص: 451

امام صادق عليه السلام :يك شبِ پيشواى دادگر ، از هزار ماه حكومت بنى اميّه بهتر است .

الكافى_ به نقل از عبّاس بن هلال شامى _به امام رضا عليه السلام گفتم : قربانت گردم ! كسى كه نان خشك بخورَد و جامه درشت بپوشد و خاكسارى نمايد ، براى مردم بسى تحسين برانگيز است . فرمود : «آيا نمى دانى كه يوسف عليه السلام ، پيامبر و پيامبرزاده بود ؛ امّا جبّه هاى ديبا با دكمه هاى طلايى مى پوشيد (1) و در مجالس فرعونيان مى نشست و حكم مى رانْد . مردم به جامه او نياز نداشتند ؛ بلكه به دادگرى اش نياز داشتند . آنچه از پيشوا خواسته مى شود ، اين است كه هر گاه سخن گفت ، راست بگويد و هر گاه وعده داد ، انجام دهد و هر گاه داورى كرد ، به داد داورى كند . خداوند، خوردنى ها و نوشيدنى هاى حلال را حرام نمى كند ؛ بلكه فقط حرام را ممنوع كرده است ، كم باشد يا زياد . خداوند عز و جل فرموده است : «بگو: زيورهايى را كه خدا براى بندگانش پديد آورده و نيز روزى هاى پاكيزه را چه كسى حرام گردانيده است؟» .

امام رضا عليه السلام :هر گاه ستمگر بر ستمگر حاكم شود ، دادِ حق ستانده مى شود. (2) هر گاه دادگر بر دادگر حاكم شود ، حق اعتدال مى يابد . هر گاه دادگر بر ستمگر حاكم شود ، حق مى آسايد . هر گاه بنده بر آزاد حاكم شود ، حق به بردگى گرفته مى شود .

.


1- .پوشيدن لباس ابريشمى و زرباف ، در شريعت اسلامى براى مردان حرام است ؛ امّا با توجّه به سند حديث و نقل امام عليه السلام ، ممكن است در شرايع پيشين ، و از جمله در شريعت يعقوب عليه السلام ، حرام نبوده است .
2- .ظاهرا اشاره است به آيه 129 از سوره انعام : «و اين گونه ، برخى از ستمكاران را به [كيفر] آنچه به دست مى آورند، سرپرست برخى ديگر قرار داديم» .

ص: 452

ب _ المَحَبَّةُ وَالرَّحمَةُ لِجَميعِ النّاسِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يَزالُ الإِمامُ بِخَيرٍ ما إذَا استُرحِمَ رَحِمَ. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :اللّهُمَّ مَن وَلِيَ مِن أمرِ اُمَّتي شَيئا فَشَقَّ عَلَيهِم فَاشقُق عَلَيهِ ، ومَن وَلِيَ مِن أمرِ اُمّتي شَيئا فَرَفَقَ بِهِم فَارفُق بِهِ. (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ مِن عَهدِهِ الَّذي كَتَبَهُ لِلأَشتَرِ النَّخَعِيِّ لَمّا وَلّاهُ عَلى مِصرَ _ :و أشعِر قَلبَكَ الرَّحمَةَ لِلرَّعِيَّةِ ، وَالمَحَبَّةَ لَهُم ، وَاللُّطفَ بِهِم ، ولا تَكونَنَّ عَلَيهِم سَبُعا ضارِيا تَغتَنِمُ أكلَهُم ، فَإِنَّهُم صِنفانِ : إمّا أخٌ لَكَ فِي الدّينِ ، أو نَظيرٌ لَكَ فِي الخَلقِ ، يَفرُطُ (3) مِنهُمُ الزَّلَلُ (4) ، وتَعرِضُ لَهُمُ العِلَلُ ، ويُؤتى عَلى أيديهِم فِي العَمدِ وَالخَطَأِ ، فَأَعطِهِم مِن عَفوِكَ وصَفحِكَ مِثلَ الَّذي تُحِبُّ وتَرضى أن يُعطِيَكَ اللّهُ مِن عَفوِهِ وصَفحِهِ ، فَإِنَّكَ فَوقَهُم ، وَوالِي الأَمرِ عَلَيكَ فَوقَكَ ، وَاللّهُ فَوقَ مَن وَلّاكَ. (5)

عنه عليه السلام_ أيضا _ :إيّاكَ وَالدِّماءَ وسَفكَها بِغَيرِ حِلِّها ، فَإِنَّهُ لَيسَ شَيءٌ أدنى لِنِقمَةٍ ، ولا أعظَمَ لِتَبِعَةٍ ، ولا أحرى بِزَوالِ نِعمَةٍ ، وَانقِطاعِ مُدَّةٍ ، مِن سَفكِ الدِّماءِ بِغَيرِ حَقِّها ، وَاللّهُ سُبحانَهُ مُبتَدِئٌ بِالحُكمِ بَينَ العِبادِ ، فيما تَسافَكوا مِنَ الدِّماءِ يَومَ القِيامَةِ ؛ فَلا تُقَوِّيَنَّ سُلطانَكَ بِسَفكِ دَمٍ حَرامٍ ، فَإِنَّ ذلِكَ مِمّا يُضعِفُهُ ويوهِنُهُ ، بَل يُزيلُهُ ويَنقُلُهُ. (6)

.


1- .التاريخ الكبير : ج 3 ص 509 الرقم 1690 عن أنس ، كنز العمّال : ج 6 ص 7 ح 14593 نقلاً عن ابن النجّار عن أنس نحوه .
2- .صحيح مسلم : ج 3 ص 1458 ح 19 ، مسند ابن حنبل : ج 9 ص 384 ح 24676 ، السنن الكبرى : ج 9 ص 74 ح 17913 و ج 10 ص 231 ح 20466كلّها عن عائشة ، كنز العمّال : ج 6 ص 88 ح 14969 ؛ عوالي اللآلي : ج 1 ص 371 ح 79 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 352 ح 62 .
3- .فَرَطَ منه : أي بَدَرَ وسبَقَ (لسان العرب : ج 7 ص 369 «فرط») .
4- .الزَّلَلُ : الخطأ والذنب (النهاية : ج 2 ص 310 «زلل») .
5- .نهج البلاغة : الكتاب 53 ، تحف العقول : ص 126 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 600 ح 744 .
6- .نهج البلاغة : الكتاب 53 ، تحف العقول : ص 146 وفيه «تصوننّ» بدل «تقوّينّ» و«يخلقه» بدل «يضعفه» ، بحار الأنوار : ج 33 ص 611 ح 744 .

ص: 453

ب - محبّت و مهربانى با همه مردم

ب _ محبّت و مهربانى با همه مردمپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پيشوا ، تا زمانى كه هر گاه از او رحم خواهند ، رحم كند ، پيوسته در خير و خوبى است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بار خدايا ! هر كس زمام چيزى از [امورِ] امّت مرا به دست گرفت و بر آنان سخت گرفت ، تو بر او سخت گير ، و هر كس زمام چيزى از [امورِ] امّتم را به دست گرفت ، و با آنان نرمش كرد ، تو با او به نرمى رفتار كن .

امام على عليه السلام_ در نامه ايشان به مالك اشتر ، آن گاه كه او را بر مصر گماشت _ :دل خود را از مهر و محبّت و لطف به رعيّت ، آكنده ساز و در برابر آنان، چونان حيوان درنده اى مباش كه خوردنشان را غنيمت شمارى ؛ چرا كه مردم دو دسته اند : يا برادر دينىِ تو هستند، يا همنوع تو . از آنان لغزش سر مى زند و دست خوش حادثه و گرفتارى اند و به عمد يا خطا ، خلاف مى كنند . پس همچنان كه خود، دوست مى دارى كه خداوند با تو با عفو و گذشتش رفتار كند ، تو نيز با آنان با عفو و گذشت رفتار كن ؛ چرا كه تو فرادست آنان هستى و فرمان رواى بر تو ، فرادست توست و خدا فرادست كسى است كه تو را به فرمان روايى گماشته است .

امام على عليه السلام_ در نامه اش به مالك اَشتر، آن گاه كه او را بر مصر گماشت _ :زنهار از خون ها و به ناروا ريختنِ خون ها ؛ زيرا هيچ چيز مانند به ناروا ريختنِ خون ، خشم و انتقام [خدا و مردم] را نزديك نمى كند و فرجام بد به بار نمى آورد و نعمت را به سر نمى آورد و عمر را كوتاه نمى گرداند . در روز رستاخيز [پيش از آن كه مقتولان درخواست داورى كنند ، خودِ ]خداوند سبحان ، داورى ميان بندگان را در باره خون هايى كه ريخته اند ، آغاز مى كند . پس مبادا بخواهى با ريختن خون ناحق ، حكومت خود را تقويت كنى ؛ چرا كه اين كار ، حكومت تو را ناتوان و سست مى كند ؛ بلكه آن را منقرض مى گرداند و به ديگرى منتقل مى نمايد .

.

ص: 454

عنه عليه السلام :إنَّ حَقّا عَلَى الوالي ألّا يُغَيِّرَهُ عَلى رَعِيَّتِهِ فَضلٌ نالَهُ ، ولا طَولٌ (1) خُصَّ بِهِ ، وأن يَزيدَهُ ما قَسَمَ اللّهُ لَهُ مِن نِعمَةٍ دُنُوّا مِن عِبادِهِ ، وعَطفا عَلى إخوانِهِ. (2)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :يَنبَغي لِلوالي أن يعمَلَ بِخِصالٍ ثَلاثٍ : تَأخيرِ العُقوبَةِ مِنهُ في سُلطانِ الغَضَبِ ، وَالأَناةِ فيما يَرتَئيهِ مِن رَأيٍ ، وتَعجيلِ مُكافَأَةِ المُحسِنِ بِالإِحسانِ ؛ فَإِنَّ في تَأخيرِ العُقوبَةِ إِمكانَ العَفوِ ، وفي تَعجيلِ المُكافَأَةِ بِالإِحسانِ طاعَةَ الرَّعِيَّةِ ، وفِي الأَناةِ انفِساحَ الرَّأيِ وَحَمدَ العاقِبَةِ ووُضُوحَ الصَّوابِ. (3)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ في رِسالَةِ الحُقوقِ _ :وأمَّا حَقُّ رَعِيَّتِكَ بِالسُّلطانِ ، فَأَن تَعلَمَ أنَّهُم صاروا رَعِيَّتَكَ لِضَعفِهِم وقُوَّتِكِ ، فَيَجِبُ أن تَعدِلَ فيهِم وتَكونَ لَهُم كَالوالِدِ الرَّحيمِ ، وتَغفِرَ لَهُم جَهلَهُم ، ولا تُعاجِلَهُم بِالعُقوبَةِ ، وتَشكُرَ اللّهَ عز و جل عَلى ما آتاكَ مِنَ القُوَّةِ عَلَيهِم. (4)

عنه عليه السلام :أمّا حُقوقُ رَعِيَّتِكَ بِالسُّلطانِ ، فَأَن تَعلَمَ أنَّكَ إنَّمَا استُرعيتَهُم بِفَضلِ قُوَّتِكَ عَلَيهِم ، فَإِنَّهُ إنَّما أحَلَّهُم مَحَلَّ الرَّعِيَّةِ لَكَ ضَعفُهُم وذُلُّهُم . فَما أولى مَن كَفاكَهُ ضَعفُهُ وذُلُّهُ حَتّى صَيَّرَهُ لَكَ رَعِيَّةً ، وصَيَّرَ حُكمَكَ عَلَيهِ نافِذا ، لا يَمتَنِعُ مِنكَ بِعِزَّةٍ ولا قُوَّةٍ ، ولا يَستَنصِرُ فيما تَعاظَمَهُ مِنكَ إلَا بِاللّهِ _ بِالرَّحمَةِ وَالحِياطَةِ وَالأَناةِ ، وما أولاكَ إذا عَرَفتَ ما أعطاكَ اللّهَ مِن فَضلِ هذِهِ العِزَّةِ وَالقُوَّةِ الَّتي قَهَرتَ بِها أن تَكونَ للّهِِ شاكِرا ، ومَن شَكَرَ اللّهَ أعطاهُ فيما أنعَمَ عَلَيهِ ، ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ. (5)

.


1- .الطَولُ : القُدرة والغنى والسعة (القاموس المحيط : ج 4 ص 9 «طال») .
2- .نهج البلاغة : الكتاب 50 ، وقعة صفّين : ص 107 نحوه ، بحار الأنوار : ج 33 ص 469 ح 682 .
3- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 269 ح 117 .
4- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 621 ح 3214 عن ثابت بن دينار ، الخصال : ص 567 ح 1 عن أبي حمزة الثمالي ، بحار الأنوار : ج 74 ص 5 ح 1 .
5- .تحف العقول : ص 261 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 14 ح 2.

ص: 455

امام على عليه السلام :والى نبايد به سبب امتيازى كه به دست آورده و يا قدرتى كه در اختيارش نهاده شده است ، رفتارش با رعيّت دگرگونه شود ؛ بلكه بايد نعمتى كه خداوند، قسمت او كرده است ، وى را به بندگان او نزديك تر ، و به برادرانش مهربان تر گرداند .

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :سزاوار است كه والى ، سه رفتار در پيش بگيرد : به تأخير افكندن مجازات در هنگام چيره گشتن خشم ، درنگ كردن در رأيى كه به نظرش مى رسد ، و شتاب در دادنِ پاداش نيكو به نيكوكار ؛ زيرا در به تأخير افكندن مجازات ، امكان بخشودن است ، و در شِتاب در دادنِ پاداش نيكو ، فرمان بردارى رعيّت ، و در درنگ و تأمّل كردن ، فرصت انديشيدنِ بيشتر و خوشْ فرجامى و روشن شدن حقيقت .

امام زين العابدين عليه السلام_ در رسالة الحقوق _ :حقّ حكومتىِ شهروندان بر تو ، آن است كه بدانى آنان به دليل ضعفشان و قدرتمندىِ تو ، رعيّت تو گشته اند . پس بايد با آنان به داد رفتار كنى و برايشان مانند پدرى مهربان باشى و رفتارهاى جاهلانه آنان را ببخشى و زود كيفرشان ندهى ، و به شكرانه قدرتى كه خداوند عز و جل به تو بر آنان داده است ، او را سپاس گويى .

امام زين العابدين عليه السلام :حقوق حكومتىِ شهروندان بر تو ، آن است كه بدانى تو به لطف قدرتى كه بر آنان دارى ، آنان را شهروند خود ساخته اى ، و آنچه ايشان را در جايگاه شهروند تو قرار داده ، ضعف و ناتوانىِ آنهاست . پس چه كسى بيشتر از آن كه ضعف و ناتوانى اش تو را از وى بى نياز ساخته _ تا جايى كه او را در موقعيّت شهروندِ تو قرار داده و فرمان تو را بر او جارى ساخته است ، آن سان كه در برابر تو ، هيچ توش و توان دفاع ندارد و در قبال قدرت تو ، از هيچ كس جز خدا يارى نمى تواند جُست _ ، سزاوار مهربانى و توجّه و بردبارى است ! و براى تو _ كه چون دانستى خداوند عز و جل چنين قدرت و توان مقهور كننده اى را به تو عطا فرموده است _ چه سزاوار است كه سپاس گزار خدا باشى ! و هر كه خدا را سپاس گزارد ، [خداوند ، ]نعمتى را كه به او داده است ، فزونى مى بخشد ، و البتّه هيچ نيرويى نيست ، مگر از سوى خداوند .

.

ص: 456

الكافي عن حنان بن سدير الصيرفي :سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَقولُ : . . . صَعِدَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله المِنبَرَ فَنَعى إلَيهِم نَفسَهُ ، ثُمَّ قالَ : اُذَكِّرُ اللّهَ الوالِيَ مِن بَعدي عَلى اُمَّتي ، إلّا تَرَحَّمَ (1) عَلى جَماعَةِ المُسلِمينَ ؛ فَأَجَلَّ كَبيرَهُم ، ورَحِمَ ضَعيفَهُم ، ووَقَّرَ عالِمَهُم ، ولَم يَضُرَّ بِهِم فَيُذِلَّهُم ، ولَم يُفقِرهُم فَيُكَفِّرَهُم ، ولَم يَغلِق بابَهُ دونَهُم فَيَأكُلَ قَوِيُّهُم ضَعيفَهُم ، ولَم يَخبِزهُم (2) في بُعوثِهِم فَيَقطَعَ نَسلَ اُمَّتي . ثُمَّ قالَ : قَد بَلَّغتُ ونَصَحتُ فَاشهَدوا . وقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : هذا آخِرُ كَلامٍ تَكَلَّمَ بِهِ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلى مِنبَرِهِ. (3)

الإمام الصادق عليه السلام :أحَبُّ الأَعمالِ إلَى اللّهِ تَعالى ، رِفقُ الوالي وعَدلُهُ. (4)

الإمام الرضا عليه السلام :الإِمامُ الأَمينُ الرَّفيقُ ، وَالوالِدُ الشَّفيقُ ، وَالأَخُ الشَّقيقُ. (5)

ج _ الاتِّصالُ المُباشِرُ بِالنّاسِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما مِن إمامٍ يَغلِقُ بابَهُ دونَ ذَوِي الحاجَةِ وَالخَلَّةِ (6) وَالمَسكَنَةِ ، إلّا أغلَقَ اللّهُ أبوابَ السَّماءِ دونَ خَلَّتِهِ وحاجَتِهِ ومَسكَنَتِهِ. (7)

.


1- .في المصدر : «ألّا يَرحَم» ، والصواب ما أثبتناه كما في قرب الإسناد .
2- .الخَبْزُ : السَّوقُ الشديد (الصحاح : ج 3 ص 876 «خبز») .
3- .الكافي : ج 1 ص 406 ح 4 ، قرب الإسناد : ص 100 ح 337 كلاهما عن حنّان بن سدير ، بحار الأنوار : ج 27 ص 246 ح 6 ؛ السنن الكبرى : ج 8 ص279 ح 16644 عن أبي اُمامة عنه صلى الله عليه و آله نحوه ، كنز العمّال : ج 6 ص 47 ح 14787 .
4- .جامع الأحاديث للقمّي : ص 183 .
5- .كمال الدين : ص 678 ح 31 ، معاني الأخبار : ص 98 ح 2 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 219 ح 1 ، تحف العقول : ص 439 كلّها عن عبد العزيز بن مسلم ، بحار الأنوار : ج 25 ص 123 ح 4 .
6- .الخَلَّةُ _ بالفتح _ : الحاجة والفقر (النهاية : ج 2 ص 72 «خلل») .
7- .سنن الترمذي : ج 3 ص 619 ح 1332 ، مسند ابن حنبل : ج 6 ص 299 ح 18055 ، مسند أبي يعلى : ج 2 ص 225 ح 1562 و 1563 ، تاريخ دمشق : ج46 ص 338 ح 10085 كلّها عن عمرو بن مرّة ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 105 ح 7027 عن أبي مريم نحوه ، كنز العمّال : ج 6 ص 33 ح 14724 .

ص: 457

ج - ارتباط مستقيم با مردم

الكافى_ به نقل از حنان بن سَدير صَيرفى _ :از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد : «... پيامبر صلى الله عليه و آله بر منبر رفت و خبر رحلت خويش را به مردم داد و سپس فرمود : به آن كسى كه پس از من بر امّتم فرمان روا شود ، خداى را يادآور مى شوم كه زنهار بر جماعت مسلمانان رحم كند ، و بزرگشان را گرامى بدارد ، و بر ناتوانشان مهر آورَد ، و دانشمندشان را ارج نهد ، و به مسلمانان، زيان نزند كه [با اين كار ،] خوارشان مى گرداند ، و به فقرشان نكشاند كه به كفرشان مى كشاند ، و درِ خود را بر روى آنان نبندد كه [اگر چنين كند ، ]قدرتمندشان ناتوان آنان را مى خورد ، و در لشكركشى هايشان ، آنها را به سختى نيفكند كه نسل امّتم را قطع مى كند و سپس فرمود : گواه باشيد كه من پيام را رسانيدم و راه نمايى و خيرخواهى نمودم » . امام صادق عليه السلام فرمود : «اين ، آخرين سخنى بود كه پيامبر خدا بر منبرش فرمود» .

امام صادق عليه السلام :دوست داشتنى ترينِ كارها نزد خداى بزرگ ، نرمش و دادگرى حكمران است .

امام رضا عليه السلام :امام ، درستكار و نرم خو و پدرى دلسوز و برادرى مهربان است .

ج _ ارتباط مستقيم با مردمپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ پيشوايى نيست كه درِ خود را به روى نيازمندان و درويشان و مستمندان ببندد ، مگر آن كه خداوند، درهاى آسمان را بر روى نياز و درويشى و مستمندىِ او فرو مى بندد .

.

ص: 458

عنه صلى الله عليه و آله :مَن وَلّاهُ اللّهُ عز و جل شَيئا من أمرِ المُسلِمينَ ، فَاحتَجَبَ دونَ حاجَتِهِم وخَلَّتِهِم وفَقرِهِمُ ، احتَجَبَ اللّهُ عَنهُ دونَ حاجَتِهِ وخَلَّتِهِ وفَقرِهِ. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن وَلِيَ أمرا مِن أمرِ النّاسِ ، ثُمَّ أغلَقَ بابَهُ دونَ المِسكينِ وَالمَظلومِ أو ذِي الحاجَةِ ، أغلَقَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى دونَهُ أبوابَ رَحمَتِهِ عِندَ حاجَتِهِ وفَقرِهِ أفقَرَ ما يَكونُ إلَيها. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن وَلِيَ مِن أمرِ المُسلِمينَ شَيئا ، فَاحتَجَبَ عَن ضَعَفَةِ المُسلِمينَ ، احتَجَبَ اللّهُ عَنهُ يَومَ القِيامَةِ. (3)

عنه صلى الله عليه و آله :يا أَيُّهَا النّاسُ ، مَن وَلِيَ مِنكُم عَمَلاً فَحَجَبَ بابَهُ عَن ذي حاجَةِ المُسلِمينَ (4) ، حَجَبَهُ اللّهُ أن يَلِجَ (5) بابَ الجَنَّةِ. (6)

الإمام الباقر عليه السلام_ فيما وَعَظ بِهِ عُمَرَ بنَ عَبدِ العَزيزِ _ :يا عُمَرُ ، وَافتَحِ الأَبوابَ ، وَسَهِّلِ الحِجابَ (7) ، وَانصُرِ المَظلومَ ، وَرُدَّ الظّالِمَ. (8)

راجع : موسوعة الإمام عليّ بن أبي طالب عليه السلام : ج 2 ص 490 (القسم الخامس / الفصل السادس : السياسة الإجتماعية / الاتّصال المباشر بالناس) .

.


1- .سنن أبي داود : ج 3 ص 135 ح 2948 ، السنن الكبرى : ج 10 ص 174 ح 20258 ، الطبقات الكبرى : ج 7 ص 437 كلّها عن أبي مريم ، كنز العمّال : ج6 ص 35 ح 14739 ؛ عوالي اللآلي : ج 2 ص 343 ح 6 عن أبي مريم .
2- .مسند ابن حنبل : ج 5 ص 315 ح 15651 ، مسند أبي يعلى : ج 6 ص 441 ح 7340 نحوه ، مشكاة المصابيح : ج 2 ص 331 ح 3729 ، اُسد الغابة : ج 6 ص 361 الرقم 6463 ، كنز العمّال : ج 6 ص 38 ح 14751 .
3- .المعجم الكبير : ج 20 ص 152 ح 316 ، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 250 ح 22137 و فيه «اُولي الضعفة والحاجة» بدل «ضعفة المسلمين» وكلاهما عن معاذ ، كنز العمّال : ج 6 ص 36 ح 14742 .
4- .هكذا في المصدر ، ويحتمل كونها : «من المسلمين» .
5- .وَلَجَ يَلِجُ : أي دَخَلَ (الصحاح : ج 1 ص 347 «ولج») .
6- .المعجم الكبير : ج 22 ص 301 ح 765 عن أبي الدحداح ، كنز العمّال : ج 6 ص 41 ح 14765 .
7- .الحِجابُ : السِّتْرُ ، وحجبه : مَنَعَهُ من الدخول (الصحاح : ج 1 ص 107 «حجب») .
8- .الخصال : ص 105 ح 64 عن هشام بن معاذ ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 208 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 344 ح 36 .

ص: 459

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس خداوند عز و جل زمام امرى از امور مسلمانان را به دست او بسپارد و او مانع آن شود كه مردم نيازها و گرفتارى ها و نادارىِ خود را به گوش او برسانند ، خداوند، مانع آن مى شود كه حاجت و نياز و نادارى اش ، به درگاه او برسد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس زمامدار امرى از امور مردم شود و درِ خود را بر روى مستمند و ستم ديده يا نيازمند ببندد ، خداوند _ تبارك و تعالى _ نيز درهاى رحمت خود را در هنگام نيازمندى و فقرش، آن گاه كه بيشترين نياز را به اين رحمت دارد ، بر روى او مى بندد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس زمام كارى از كارهاى مسلمانان را به دست بگيرد و خود را از دسترس مسلمانان مستضعف به دور دارد ، خداوند در روز رستاخيز ، خويشتن را از دسترس او دور نگه مى دارد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هان ، اى مردم! هر كس از شما متصدّى كارى شود و درِ خود را بر روى مسلمان نيازمند ببندد ، خداوند، مانع او مى شود كه از درِ بهشت وارد گردد .

امام باقر عليه السلام_ در اندرزهايش به عمر بن عبد العزيز _ :اى عمر! درها را بگشاى، پرده ها را كنار بزن ، ستم ديده را يارى كن و جلو ستمكار را بگير .

ر . ك : دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج 4 ص 201 (بخش پنجم / فصل ششم : سياست هاى اجتماعى / ارتباط مستقيم با مردم) .

.

ص: 460

د _ تَقديمُ المُستَضعَفينَرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ مِن كَلامٍ قالَهُ لِعَلِيٍّ عليه السلام لَمَّا استَعمَلَهُ عَلَى اليَمَنِ _ :قَدِّمِ الوَضيعَ قَبلَ الشَّريفِ ، وقَدِّمِ الضَّعيفَ قَبلَ القَوِيِّ. (1)

الإمام عليّ عليه السلام_ مِن عَهدِهِ الَّذي كَتَبَهُ لِلأَشتَرِ النَّخَعِيِّ لَمّا وَلّاهُ عَلى مِصرَ _ :ثُمَّ اللّهَ اللّهَ فِي الطَّبَقَةِ السُّفلى مِنَ الَّذينَ لا حيلَةَ لَهُم ؛ مِنَ المَساكينِ وَالمُحتاجينَ وأَهلِ البُؤسى (2) وَالزَّمنى (3) ، فَإِنَّ في هذِهِ الطَّبَقَةِ قانِعا ومُعتَرّا (4) ، وَاحفَظ للّهِِ ما استَحفَظَكَ مِن حَقِّهِ فيهِم ، وَاجعَل لَهُم قِسما مِن بَيتِ مالِكَ ، وقِسما مِن غَلّاتِ (5) صَوافِي (6) الإِسلامِ في كُلِّ بَلَدٍ ، فَإِنَّ لِلأَقصى مِنهُم مِثلَ الَّذي لِلأَدنى ، وكُلٌّ قَدِ استُرعيتَ حَقَّهُ ، ولا يَشغَلَنَّكَ عَنهُم بَطَرٌ ، فَإِنَّكَ لا تُعذَرُ بِتَضييعِكَ التّافِهَ لِاءِحكامِكَ الكَثيرَ المُهِمَّ ؛ فَلا تُشخِص هَمَّكَ عَنهُم ، ولا تُصَعِّر (7) خَدَّكَ لَهُم. وتَفَقَّد اُمورَ مَن لا يَصِلُ إلَيكَ مِنهُم مِمَّن تَقتَحِمُهُ العُيونُ ، وتُحَقِّرُهُ الرِّجالُ ؛ فَفَرِّغ لِاُولئِكَ ثِقَتَكَ مِن أهلِ الخَشيَةِ وَالتَّواضُعِ ، فَليَرفَع إلَيكَ اُمورَهُم ، ثُمَّ اعمَل فيهِم بِالإِعذارِ إلَى اللّهِ يَومَ تَلقاهُ ، فَإِنَّ هؤُلاءِ مِن بَينِ الرَّعِيَّةِ أحوَجُ إلَى الإِنصافِ مِن غَيرِهِم ، وكُلٌّ فَأَعذِر إلَى اللّهِ في تَأدِيَةِ حَقِّهِ إلَيهِ . وتَعَهَّد أهلَ اليُتمِ وذَوِي الرِّقَّةِ فِي السِّنِّ مِمَّن لا حيلَةَ لَهُ ، ولا يَنصِبُ لِلمَسأَلَةِ نَفسَهُ ، وذلِكَ عَلَى الوُلاةِ ثَقيلٌ ، وَالحَقُّ كُلُّهُ ثَقيلٌ ؛ وقَد يُخَفِّفُهُ اللّهُ عَلى أقوامٍ طَلَبُوا العاقِبَةَ فَصَبَّروا أنفُسَهُم ، وَوَثَقوا بِصِدقِ مَوعودِ اللّهِ لَهُم. (8)

.


1- .السنن الكبرى : ج 10 ص 227 ح 20452 ، تهذيب الكمال : ج 15 ص 241 الرقم 3396 كلاهما عن عبد اللّه ابن عبد العزيز العمري .
2- .البُؤْسُ : الخُضوعُ والفَقْرُ (النهاية : ج 1 ص 89 «بأس») .
3- .الزمانة : العاهة ، زَمِنَ زَمْنا والجمع زَمْنى (تاج العروس : ج 18 ص 263 «زمن») .
4- .القانع : الذي يسألُ ، والمُعترُّ : الذي يتعرّض ولا يَسأل (تاج العروس : ج 11 ص 407 «قنع») .
5- .الغَلّةُ : الدخل الذي يحصل من الزرع والثمر (النهاية : ج 3 ص 381 «غلل») .
6- .الصوافي : الأملاك والأراضي التي جلا عنها أهلها ، أو ماتوا ولا وارث لها (النهاية : ج 3 ص 40 «صفا») .
7- .صعّر خَدَّهُ : أي أمالَهُ من الكِبْر (الصحاح : ج 2 ص 712 «صعّر») .
8- .نهج البلاغة : الكتاب 53 ، تحف العقول : ص 141 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 697 ح 744 .

ص: 461

د - مقدّم داشتن مستضعفان

د _ مقدّم داشتن مستضعفانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در سخنانى به على عليه السلام ، در هنگامى كه او را بر يمن گماشت _ :فرو دست را بر فرادست ، مقدّم بدار ، و ناتوان را بر زورمند .

امام على عليه السلام_ در نامه اش به مالك اَشتر ، آن گاه كه او را بر مصر گماشت _ :ديگر، آن كه در باره طبقه فرودستِ درمانده ، همچون مستمندان و نيازمندان و بينوايان و رنجوران ، همواره خداى را در نظر بدار ؛ زيرا در ميان اين طبقه ، تهى دستانى هستند كه دست به سوى اين و آن مى گشايند و يا بدون آن كه درخواستى كنند ، نشان مى دهند كه نيازمندند ، و عدّه اى هم روى گدايى ندارند . (1) حقّ آنان را _ كه خداوند عز و جلپاسداشت آن را از تو خواسته است _ ، پاس بدار و بخشى از بيت المالت را و بهره اى از غلّاتِ اراضىِ بازمانده براى دولت (2) اسلامى هر شهر و آبادى را براى آنان قرار ده ؛ زيرا دورترينِ آنان ، همانند نزديك ترينشان سهم مى برد ، و تو مسئول پاسدارى از حقّ او هستى ، و مبادا سرمستى[از نعمت يا قدرت] ، تو را از رسيدگى به اين طبقه باز بدارد ؛ چرا كه نگهدارى از چيزى بسيار و مهم ، عذر موجّهى براى تو در فرو نهادن امرى ناچيز ، نخواهد بود . بنا بر اين ، همواره در انديشه مشكلات اين طبقه باش و متكبّرانه از آنان رخ متاب . و به امور كسانى از آنان كه به تو دسترس ندارند و در نگاه ها خُرد مى آيند و مردم، آنان را بى مقدار مى پندارند ، رسيدگى كن و براى اين كار ، كسى را كه مورد اعتماد توست و خدا ترس و فروتن است ، بگمار تا احوال آنان را به تو گزارش دهد . آن گاه ، در باره آنان، آن گونه رفتار كن كه در روزى كه خدا را ملاقات مى كنى ، عذرت را بپذيرد ؛ چرا كه اين دسته از مردم ، بيش از ديگران به دادگرى نيازمندند . و با گزاردن حقّ هر كس ، در پيشگاه خداوند عز و جلعذر و حجّتى داشته باش . به يتيمان و سال خوردگانى كه دستشان از همه جا كوتاه است و دست خواهش به سوى كسى دراز نمى كنند ، توجّه كن ، و اين ، بر حكمرانان گران است ، و البتّه حق هميشه گران است ؛ ولى خداوند، آن را بر مردمانى كه طالب آخرت اند و در اين راه سخت مى شكيبند و به راست بودنِ وعده اى كه خداوند به آنان داده است ، اطمينان دارند، سبك مى گرداند .

.


1- .واژه «معترّ» در متن عربى حديث ، به كسى گفته مى شود كه نادار است و نشانِ نادارى دارد ، ولى درخواست كمك نمى كند .
2- .واژه «صَوافى» در متن عربى حديث ، املاك و زمين هايى است كه صاحبانشان آنها را ترك كرده اند ، يا مرده اند و وارثى ندارند .

ص: 462

الكافي عن حبيب بن أبي ثابت :جاءَ إلى أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام عَسَلٌ وتينٌ مِن هَمَدانَ وحُلوانَ ، فَأَمَرَ العُرَفاءَ (1) أن يَأتوا بِاليَتامى ، فَأَمكَنَهُم مِن رُؤوسِ الأَزقاقِ (2) يَلعَقونَها وهُوَ يُقَسِّمُها لِلنّاسِ قَدَحا قَدَحا ، فَقيلَ لَهُ : يا أَميرَ المُؤمِنينَ ما لَهُم يَلعَقونَها ؟ فَقالَ : إنَّ الإِمامَ أبُو اليَتامى ، وإنّما ألعَقتُهُم هذا بِرِعايَةِ الآباءِ. (3)

ه _ تَخصيصُ وَقتٍ لِذَوِي الحاجاتِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن وَلِيَ مِن أمرِ المُسلِمينَ شَيئا ، لَم يَنظُرِ اللّهُ لَهُ في حاجَةٍ ، حَتّى يَنظُرَ في حاجاتِهِم ويُؤَدِّيَ إلَيهِم حُقوقَهُم. (4)

.


1- .العُرَفاء : جمع عريف ، وهو القيّم باُمور القبيلة أو الجماعة من الناس (النهاية : ج 3 ص 218 «عرف») .
2- .الزِّقُّ : السِّقاء ، أو جلد يُجَزَّ ولا ينتف ، للشراب وغيره ، والجمع : أزقاق وزقاق (القاموس المحيط : ج 3 ص 241 «زقق») .
3- .الكافي : ج 1 ص 406 ح 5 ، بحار الأنوار : ج 27 ص 247 ح 7 .
4- .تاريخ بغداد : ج 6 ص 76 الرقم 3112 عن ابن عبّاس ، المعجم الكبير : ج 12 ص 336 ح 13603 عن ابن عمر وليس فيه «ويؤدّي إليهم حقوقهم» ،كنز العمّال : ج 6 ص 25 ح 14688 .

ص: 463

ه - اختصاص دادن وقتى به نيازمندان

الكافى_ به نقل از حبيب بن ابى ثابت _ :براى امير مؤمنان عليه السلام ، از هَمِدان و حُلوان، (1) عسل و انجير آمد . ايشان به كارگزاران قبايل فرمود تا يتيمان را بياورند . آن گاه ، سرِ خيك هاى عسل را به دست آنان داد تا بليسند و خود ، عسل ها را كاسه كاسه ميان مردم تقسيم مى كرد . به ايشان گفته شد : اى امير مؤمنان! چرا اينان سرِ خيك ها را مى ليسند ؟ فرمود : «امام ، پدر يتيمان است و من به صورتى كه پدران، مراعات[كودكان خود را] مى كنند ، گفتم اينها را بليسند» .

ه _ اختصاص دادن وقت به نيازمندانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس متصدّى امرى از امور مسلمانان شود ، خداوند به هيچ حاجت او توجّه نمى كند، تا آن گاه كه وى به نيازهاى مردم رسيدگى كند و حقوق آنان را بگزارد.

.


1- .شهر «سر پُل ذهاب» كنونى .

ص: 464

الإمام الحسين عليه السلام :سَأَلتُ أبي عَن دُخولِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ : كانَ دُخولُهُ لِنَفسِهِ مَأذونا لَهُ في ذلِكَ ، فَكانَ إذا أوى إلى مَنزِلِهِ جَزَّأَ دُخولَهُ ثَلاثَةَ أجزاءٍ : جُزءا للّهِِ ، وجُزءا لِأَهلِهِ ، وجُزءا لِنَفسِهِ . ثُمَّ جَزَّأَ جُزأَهُ بَينَهُ وبَينَ النّاسِ ، فَيَسرُدُ (1) ذلِكَ عَلَى العامَّةِ بِالخاصَّةِ ، ولا يَدَّخِرُ عَنهُم شَيئا ، وكانَ مِن سيرَتِهِ في جُزءِ الأُمَّةِ إيثارُ أهلِ الفَضلِ نادِيَهُ ، وقِسمُهُ عَلى قَدرِ فَضلِهِم فِي الدّينِ ، فَمِنهُم ذُو الحاجَةِ ومِنهُم ذُو الحاجَتَينِ ، ومِنهُم ذُو الحَوائِجِ ، فَيَتَشاغَلُ بِهِم ويَشغَلُهُم فيما أصلَحَهُم وَالأُمَّةَ مِن مَسأَلَتِهِ عَنهُم ، وإخبارِهِم بِالَّذي يَنبَغي لَهُم ، ويَقولُ : لِيُبلِغِ الشاهِدُ الغائِبَ ، وأبلِغوني حاجَةَ مَن لا يَستطيعُ إبلاغي حاجَتَهُ ، فَإِنَّهُ مَن أبلَغَ سُلطانا حاجَةَ مَن لا يَستَطيعُ إبلاغَها إيّاهُ ، ثَبَّتَ اللّهُ قدَمَيهِ يَومَ القِيامَةِ. (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ مِن عَهدِهِ الَّذي كَتَبَهُ لِلأَشتَرِ النَّخَعِيِّ لَمّا وَلّاهُ عَلى مِصرَ _ :اِجعَل لِذَوِي الحاجاتِ مِنكَ قِسما تُفَرِّغُ لَهُم فيهِ شَخصَكَ ، وتَجلِسُ لَهُم مَجلِسا عامّا فَتَتَواضَعُ فيهِ للّهِِ الَّذي خَلَقَكَ ، وتُقعِدُ عَنهُم جُندَكَ وأعوانَكَ مِن أحراسِكَ وَشُرَطِكَ ، حَتّى يُكَلِّمَكَ مُتَكَلِّمُهُم غَيرَ مُتَتَعتِعٍ (3) ، فَإِنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ في غَيرِ مَوطِنٍ : «لَن تُقَدَّسَ اُمَّةٌ لا يُؤخَذُ لِلضَّعيفِ فيها حَقُّهُ مِنَ القَوِيِّ غَيرَ مُتَتَعتِعٍ». (4)

.


1- .هكذا في المصدر ، وفي المعجم الكبير : «فيردّ» وهو الأنسب للسياق .
2- .الطبقات الكبرى : ج 1 ص 423 ، المعجم الكبير : ج 22 ص 157 ح 414 ، دلائل النبوّة للبيهقي : ج 1 ص 288 كلّها عن الإمام الحسن عليه السلام ، كنز العمّال : ج 7 ص 165 ح 18535 ؛ معاني الأخبار : ص 81 ح 1 عن الإمام الحسن عنه عليهماالسلام ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج1 ص 317 ح 1 عن محمّد بن إسحاق عن الإمام الرضا عن آبائه عن الإمام الحسن عنه عليهم السلام ، بحارالأنوار : ج 16 ص 150 ح 4 .
3- .غيرُ مُتَعْتَع :أي من غير أن يصيبَه أذى يُقلقُه ويُزعجه (النهاية : ج 1 ص 190 «تعتع») .
4- .نهج البلاغة : الكتاب 53 ، تحف العقول : ص 142 نحوه ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 367 و ليس فيه ذيله من «وتجلس لهم» ، بحار الأنوار : ج 33 ص608 ح 744 .

ص: 465

امام حسين عليه السلام :از پدرم در باره ورود پيامبر صلى الله عليه و آله [به خانه اش] پرسيدم . فرمود : «ورود او ، در اختيار خودش بود و هر زمان كه مى خواست ، وارد مى شد . و چون به منزلش مى رفت ، اوقاتش را به سه بخش تقسيم مى كرد : يك بخش براى خدا (عبادت و نيايش) ، يك بخش براى خانواده اش ، و يك بخش براى خودش . آن گاه ، بخش مربوط به خويشتن را ميان خود و مردم قسمت مى كرد و آن را از طريق خواص ، به توده مردم منتقل مى ساخت (1) و چيزى را از آنان دريغ نمى ورزيد . در قسمت مربوط به امّت ، روش ايشان چنين بود كه اهل فضل را در انجمنش مقدّم مى داشت و به هر يك ، به فراخور فضل و منزلت دينى اى كه داشت ، زمانى را تخصيص مى داد . برخى از آنان يك حاجت و كار داشتند ، برخى دو حاجت ، و برخى چند حاجت . پس ايشان آن طور كه صلاح آنان و امّت بود ، به خواسته هايشان رسيدگى مى كرد و در خورِ آنان ، مطالبى را بيان مى داشت و مى فرمود : حاضران به غايبان برسانند و [مى فرمود :] حاجت كسى را كه نمى تواند حاجتش را به من برساند ، به من برسانيد ؛ زيرا هر كس حاجت كسى را كه نمى تواند آن را به زمامدار برساند ، به گوش او برساند ، خداوند، گام هايش را در روز رستاخيز استوار مى دارد » .

امام على عليه السلام_ در نامه اش به مالك اشتر ، آن گاه كه او را بر حكومت مصر گماشت _ :براى كسانى كه به تو نياز دارند ، وقتى اختصاص ده كه در آن ، فارغ از هر كارى ديگر ، به مشكلات آنان رسيدگى كنى ، و در مجلسى عمومى با ايشان بنشين ، و در آن ، براى خداوندى كه تو را آفريده است ، فروتنى نما و سربازان و يارانت را _ كه از نگهبانان و پاسدارانت هستند _ از آنان دور بدار تا هر كس خواست سخن بگويد ، بى ترس و اضطراب، سخنانش را بر زبان آورد ؛ زيرا من از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بارها شنيدم كه مى فرمود : «ملّتى كه در ميانشان حقّ ناتوان ، بدون ترس و اضطراب ، از قدرتمند گرفته نشود ، هرگز روى سعادت را نمى بيند» .

.


1- .يعنى در اين بخش ، با خواص، ملاقات مى كرد و مطالب و ره نمودهاى لازم را به آنان مى فرمود و آنها آن مطالب را به عموم مردم منتقل مى كردند .

ص: 466

و _ مُلازَمَةُ النُّصحِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أيُّما والٍ وَلِيَ شَيئا مِن أمرِ اُمَّتي ، فَلَم يَنصَح لَهُم ويَجتَهِد لَهُم كَنَصيحَتِهِ وجَهدِهِ لِنَفسِهِ ، كَبَّهُ اللّهُ (1) عَلى وَجهِهِ يَومَ القِيامَةِ فِي النّارِ. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :ما مِن أميرٍ يَلي أمرَ المُسلِمينَ ثُمَّ لا يَجهَدُ لَهُم ويَنصَحُ ، إلّا لَم يَدخُل مَعَهُمُ الجَنَّةَ. (3)

عنه صلى الله عليه و آله :وَيلٌ لِلرّاعي مِنَ الرَّعِيَّةِ ، إلّا والِيا يَحوطُهُم مِن وَرائِهِم بِالنَّصيحَةِ. (4)

عنه صلى الله عليه و آله :ما مِن عَبدٍ يَستَرعيهِ اللّهُ رَعِيَّةً فَلَم يُحِطها بِنُصحِهِ ، إلّا لَم يَجِد رائِحَةَ الجَنَّةِ. (5)

عنه صلى الله عليه و آله :ما مِن اُمَّتي أحَدٌ وَلِيَ مِن أمرِ المُسلِمينَ شَيئا ، لَم يَحفَظهُم بِما يَحفَظُ بِهِ نَفسَهُ وأهلَهُ ، إلّا لَم يَجِد رائِحَةَ الجَنَّةِ. (6)

عنه صلى الله عليه و آله :أيُّما راعٍ استُرعِيَ رَعِيَّةً فَلَم يَحفَظها بِالأَمانَةِ وَالنَّصيحَةِ ، ضاقَت عَلَيهِ رَحمَةُ اللّهِ الَّتي وَسِعَت كُلَّ شَيءٍ. (7)

.


1- .كَبَّهُ اللّه ُ لِوَجهِه : أي صرعه (الصحاح : ج 1 ص 207 «كبب») .
2- .تاريخ بغداد : ج 8 ص 472 الرقم 4587 ، الفردوس : ج 1 ص 347 ح 1388 كلاهما عن معقل بن يسار ، كنز العمّال : ج 6 ص 21 ح 14664 .
3- .صحيح مسلم : ج 1 ص 126 ح 229 و ج 3 ص 1460 ح 22 ، السنن الكبرى : ج 8 ص 277 ح 16638 و ج 9 ص 71 ح 17901 كلّها عن معقل بن يسار ، كنز العمّال : ج 6 ص 17 ح 14644 ؛ عوالي اللآلي : ج 1 ص 452 ح 184 .
4- .مسند الروياني : ج 2 ص 90 ح 877 ، تاريخ دمشق : ج 37 ص 446 ح 7558 كلاهما عن عبد اللّه بن مغفّل ، كنز العمّال : ج 6 ص 25 ح 14689 .
5- .صحيح البخاري : ج 6 ص 2614 ح 6731 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 289 ح 20337 كلاهما عن معقل ، تاريخ بغداد : ج 4 ص 52 الرقم 1656 عن أحمد بن بديل الكوفي وكلاهما نحوه ، مسند الشهاب : ج 2 ص 21 ح 804 عن عبد الرحمن بن سمرة ، كنز العمّال : ج 6 ص 32 ح 14719 .
6- .المعجم الصغير : ج 2 ص 54 ، المعجم الأوسط : ج 7 ص 312 ح 7594 ، تاريخ أصبهان : ج 2 ص 215 الرقم 1498 كلّها عن ابن عبّاس .
7- .تاريخ بغداد: ج10 ص127 الرقم5262 عن عبد الرحمن بن سمرة، كنز العمّال: ج 6 ص21 ح 14662.

ص: 467

و - خير خواهى

و _ خيرخواهىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر حكمرانى كه متصدّىِ امرى از امور امّت من شود و همچنان كه خير و صلاح خود را مى خواهد و براى خود تلاش مى كند ، براى آنان خيرخواهى و تلاش نكند ، خداوند در روز رستاخيز ، او را در آتش سرنگون مى سازد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر فرمان روايى كه زمامدار مسلمانان شود و براى آنان تلاش و خيرخواهى نكند ، هرگز با ايشان وارد بهشت نمى شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :واى بر حكمران ، از بابت [حقوق] مردم ! مگر آن حكمرانى كه خيرخواهانه ، از [حقوق ]مردم، پاسدارى و پشتيبانى كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر بنده اى كه خداوند، او را سرپرست مردمى قرار دهد و او خيرخواهانه از آنان حمايت نكند ، قطعا بوى بهشت را استشمام نخواهد كرد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر فردى از امّت من كه متصدّى چيزى از امور مسلمانان شود و همچنان كه از خود و خانواده اش نگهدارى مى كند ، از آنان نگهدارى نكند ، بوى بهشت را نخواهد يافت .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس كه نگهدارى از رعيّتى به او سپرده شود و او با امانت و خيرخواهى از آنان نگهدارى نكند ، رحمت خداوند _ با اين كه بر همه چيز گسترده است _ بر او تنگ مى شود .

.

ص: 468

ز _ مُجانَبَةُ الغِشِّ وَالخِيانَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أيُّما والٍ باتَ غاشّا لِرَعِيَّتِهِ ، حَرَّمَ اللّهُ عَلَيهِ الجَنَّةَ. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :ما مِن وَالٍ يَلي رَعِيَّةً مِن المُسلِمينَ فَيَموتُ وهُوَ غاشٌّ لَهُم ، إلّا حَرَّمَ اللّهُ عَلَيهِ الجَنَّةَ. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :أيُّما راعٍ استُرعِيَ رَعِيَّةً فَغَشَّها ، فَهُوَ فِي النّارِ. (3)

عنه صلى الله عليه و آله :مَنِ استُرعِيَ رَعِيَّةً فَغَشَّها ، لَقِيَ رَبَّهُ وهُوَ عَلَيهِ غَضبانُ. (4)

عنه صلى الله عليه و آله :مِن أخوَنِ الخِيانَةِ تِجارَةُ الوالي في رَعِيَّتِهِ (5) . (6)

عنه صلى الله عليه و آله :إنّي لَعَنتُ ثَلاثَةً ، فَلَعَنَهُمُ اللّهُ تَعالى : الإِمامُ يَتَّجِرُ في رَعِيَّتِهِ . . . (7) . (8)

.


1- .حلية الأولياء : ج 6 ص 136 الرقم 362 عن عطيّة بن بشير ، كنز العمّال : ج 6 ص 17 ح 14643 نقلاً عن الطبراني عن عبد اللّه بن مغفّل نحوه ؛ تنبيه الخواطر : ج 2 ص 275 عن عطيّة بن بشير .
2- .صحيح البخاري : ج 6 ص 2614 ح 6732 ، سنن الدارمي : ج 2 ص 780 ح 2693 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 284 ح 20313 ، السنن الكبرى : ج 8 ص 278 ح 16639 كلّها عن معقل بن يسار نحوه، كنز العمّال : ج 6 ص 40 ح 14759 .
3- .مسند ابن حنبل : ج 7 ص 284 ح 20311 ، المعجم الكبير : ج 20 ص 228 ح 533 ، تاريخ دمشق : ج 37 ص 450 ح 7564 وليس فيهما «استُرعي» وكلّها عن معقل بن يسار ، كنز العمّال : ج 6 ص 20 ح 14656 .
4- .تاريخ بغداد : ج 3 ص 379 الرقم 1497 عن معقل بن يسار ، كنز العمّال : ج 6 ص 35 ح 14737 .
5- .الظاهر أنّ المراد تجارته فيما تعمّ حاجتهم إليه من الأقوات وغيرها ويحتمل الإطلاق (فيض القدير شرح الجامع الصغير : ج 6 ص 11) .
6- .مسند الشاميّين : ج 2 ص 272 ح 1323 ، تاريخ دمشق : ج 37 ص 348 ح 7528 كلاهما عن أبي الأسود المالكي عن أبيه عن جدّه ، كنز العمّال : ج 6ص 20 ح 14657 نقلاً عن الطبراني .
7- .قوله : «يتّجر في رعيّته» وذلك بأن يزيد أو ينقص عليهم في الأسعار والقيمة كما يفعله أهل الجور . وقيل : يريد أن يجعلهم كالتجارة كلّما أراد أن يأخذ شيئا أخذه منهم لنفسه لا لمصلحة عامّة المسلمين . أو يريد أنّه إذا باع شيئا وعُرف أنّه للإمام أخذه المشتري غاليا ، وإذا أخذ منهم شيئا للإمام أعطوه رخيصا بالكره منهم (درر الأحاديث النبويّة : ص 114) .
8- .مسند زيد : ص255، درر الأحاديث النبويّة: ص114 نحوه و كلاهما عن الإمام زين العابدين عن آبائه عليهم السلام .

ص: 469

ز - دورى از فريب و خيانت

ز _ دورى از فريب و خيانتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر حكمرانى كه شب را در انديشه ناراستى با شهروندانش (عوام فريبى) به سر ببرد ، خداوند، بهشت را بر او حرام مى گرداند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ كس نيست كه بر مردمى از مسلمانان حاكم شود و در حال ناراستى كردن (نيرنگبازى) نسبت به آنان از دنيا برود ، مگر آن كه خداوند، بهشت را بر او حرام مى گرداند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس حكمرانى بر مردمى به وى سپرده شود و او با آنان ناراستى (نيرنگ) كند ، چنين كسى در آتش است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس سرپرستىِ مردمى به او سپرده شود و او به آنان ناراستى (خيانت) ورزد ، پروردگارش را در حالى ديدار مى كند كه از او خشمگين است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از بدترينْ خيانت ها ، تجارت كردنِ حكمران با شهروندان خويش است . (1)

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من سه كس را لعنت كردم ، و خداى متعال هم لعنتشان فرمود : پيشوايى كه با شهروندانش تجارت كند (2) ... .

.


1- .ظاهرا مراد ، تجارت با ما يحتاج عمومى مردم، مانند آذوقه و امثال آن است ، و يا مطلق تجارت است .
2- .يعنى : قيمت اجناس و ما يحتاج آنان را افزايش و كاهش دهد ؛ كارى كه حاكمان جور مى كنند . بعضى گفته اند : مراد ، اين است كه آنان را چون كالاى تجارى [و سرنوشتشان را بازيچه خود ]قرار دهد و هر گاه خواست ، چيزى از آنان بگيرد و براى خودش بستاند ، نه براى مصلحت عموم مردم . يا مقصود ، اين است كه هر گاه چيزى را فروخت و معلوم شد كه آن چيز متعلّق به امام و پيشواست ، مشترى آن را گران بخرد ، و هر گاه خواست چيزى را از مردم براى امام خريدارى كند ، آنان على رغم ميل خود ، به او ارزان بدهند (درر الأحاديث النبويّة : ص 114) .

ص: 470

ح _ قَضاءُ دَينِ المُعسِرِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن تَرَكَ مالاً فَلِوَرَثَتِهِ ، ومَن تَرَكَ كَلّاً (1) فَإِلَينا. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :ما مِن غَريمٍ ذَهَبَ بِغَريمِهِ إلى والٍ مِن وُلاةِ المُسلِمينَ وَاستَبانَ لِلوالي عُسرَتُهُ ، إلّا بَرِئَ هذَا المُعسِرُ مِن دَينِهِ ، وصارَ دَينُهُ عَلى والِي المُسلِمينَ فيما في يَدَيهِ مِن أموالِ المُسلِمينَ. (3)

عنه صلى الله عليه و آله_ أنَّهُ كانَ يَقولُ _ :أنَا أولى بِكُلِّ مُؤمِنٍ مِن نَفسِهِ ، مَن تَرَكَ مالاً فَلِأَهلِهِ ، ومَن تَرَكَ دَينا أو ضَياعا (4) فَإِلَيَّ وعَلَيَّ. (5)

عنه صلى الله عليه و آله_ أنَّهُ كانَ يَقولُ _ :أنَا أولى بِكُلِّ مُؤمِنٍ مِن نَفسِهِ ، فَأَيُّما رَجُلٍ ماتَ وتَرَكَ دَينا فَإِلَيَّ ، ومَن تَرَكَ مالاً فَلِوَرَثَتِهِ. (6)

عنه صلى الله عليه و آله :ما مِن مُؤمِنٍ إلّا وأنَا أولى بِهِ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ، اِقرَؤوا إن شِئتُم: «النَّبِىُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ» (7) ، فَأَيُّما مُؤمِنٍ ماتَ وتَرَكَ مالاً فَليَرِثهُ عَصَبَتُهُ مَن كانوا ، ومَن تَرَكَ دَينا أو ضَياعا فَليَأتِني فَأَنَا مَولاهُ. (8)

.


1- .الكَلُّ : العِيالُ والثِقْلُ (الصحاح : ج 5 ص 1811 «كلل») .
2- .صحيح البخاري : ج 2 ص 845 ح 2268 ، صحيح مسلم : ج 3 ص 1238 ح 17 ، سنن أبي داود : ج 3 ص 137 ح 2955 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص474 ح 9882 كلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 11 ص 72 ح 30663 نقلاً عن ابن النجّار وراجع : بحار الأنوار : ج 103 ص 148 ح 153 .
3- .تفسير القمّي : ج 1 ص 94 عن عائشة ، بحار الأنوار : ج 103 ص 148 ح 1 .
4- .الضَّياعُ : العِيالُ (النهاية : ج 3 ص 107 «ضيع») .
5- .صحيح مسلم : ج 2 ص 592 ح 43 ، سنن أبي داود : ج 3 ص 137 ح 2954 ، سنن النسائي : ج 3 ص 189 نحوه ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 17 ح 45 وليس فيه «أنا أولى بكلّ مؤمن من نفسه» و كلّها عن جابر بن عبد اللّه ، كنز العمّال : ج 11 ص 10 ح 30404 ؛ الأمالي للمفيد : ص 188 ح 14 عن منصور بن أبي يحيى عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه .
6- .سنن أبي داود : ج 3 ص 137 ح 2956 عن جابر بن عبد اللّه ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 141 ح 7904 و ص 491 ح 9990 عن أبي هريرة نحوه ، السنن الكبرى : ج 6 ص 352 ح 12210 عن المقدام الكندي ، كنز العمّال : ج 6 ص 244 ح 15533 ؛ المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 187 عن جابرنحوه ، بحار الأنوار : ج 38 ص 339 ح 13 .
7- .الأحزاب : 6 .
8- .صحيح البخاري : ج 2 ص 845 ح 2269 و ج 4 ص 1795 ح 4503 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 233 ح 8426 ، سنن الدارمي : ج2 ص 714 ح 2496 كلاهما نحوه ، السنن الكبرى : ج 6 ص 390 ح 12368 كلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 11 ص 12 ح 30411 .

ص: 471

ح - پرداخت بدهى تنگ دستان

ح _ پرداخت بدهى تنگ دستانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس مالى بر جاى بگذارد ، از آنِ وارثان اوست ، و هر كس عائله اى بر جاى بگذارد ، بر عهده ماست . (1)

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر بدهكارى كه بدهىِ خويش را نزد حكمرانى از حكمرانان مسلمانان ببرد و تنگ دستىِ او براى حكمران ثابت شود ، آن بدهكار از بدهكارى اش تبرئه مى شود و بدهىِ او ، بر عهده حكمران مسلمانان خواهد بود و بايد آن را از بيت المال مسلمانان كه در اختيار اوست ، پرداخت كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ بارها مى فرمود _ :من در كار هر مؤمنى ، از خودِ او سزاوارترم . هر كس مالى بر جاى بگذارد ، از آنِ خانواده اوست ، و هر كس بدهى يا عائله اى بر جاى نهد ، به من مربوط مى شود و [مسئوليت آن ]بر عهده من است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ بارها مى فرمود _ :من در كار هر مؤمنى ، از خود او سزاوارترم . بنا بر اين ، هر مردى بميرد و قرضى بر جاى نهد ، [پرداخت آن ]بر عهده من است ، و هر كس مالى بر جاى نهد ، از آنِ وارثان اوست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ مؤمنى نيست ، مگر آن كه من در دنيا و آخرت در كارِ او سزاوارترم . اگر خواستيد ، [در قرآن] بخوانيد : «پيامبر ، در كارِ مؤمنان ، از خود آنان سزاوارتر است» . پس هر مؤمنى بميرد و مالى بر جاى نهد ، بازماندگان او _ هر كه باشند _ وارث آن اند ، و هر كس بدهى يا عائله اى بر جاى نهاد ، نزد من آيد ؛ زيرا من سرپرست او هستم .

.


1- .يعنى : سرپرستىِ او و تأمين زندگى و بدهى هايش ، برعهده ماست .

ص: 472

مسند ابن حنبل عن أبي هريرة :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا شَهِدَ جَنازَةً سَأَلَ : هَل عَلى صاحِبِكُم دَينٌ ؟ فَإِن قالوا : نَعَم ، قالَ : هَل لَهُ وَفاءٌ ؟ فَإِن قالوا : نَعَم ، صَلّى عَلَيهِ ، و إن قالوا : لا ، قالَ : صَلّوا عَلى صاحِبِكُم . فَلَمّا فَتَحَ اللّهُ عز و جل عَلَيهِ الفُتوحَ ، قالَ : أنَا أولى بِالمُؤمِنينَ مِن أنفُسِهِم ، فَمَن تَرَكَ دَينا فَعَلَيَّ ، ومَن تَرَكَ مالاً فَلِوَرَثَتِهِ. (1)

الإمام الصادق عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أيُّما مُؤمِنٍ أو مُسلِمٍ ماتَ وتَرَكَ دَينا لَم يَكُن في فَسادٍ و لا إسرافٍ ، فَعَلَى الإِمامِ أن يَقضِيَهُ ، فَإِن لَم يَقضِهِ فَعَلَيهِ إثمُ ذلِكَ ، إنَّ اللّهَ تَبارَكَ و تَعالى يَقولُ : «إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ» (2) الآيَةُ . . . فَهُوَ مِنَ الغارِمينَ (3) ، ولَهُ سَهمٌ عِندَ الإِمامِ ، فَإِن حَبَسَهُ فَإِثمُهُ عَلَيهِ. (4)

تفسير القمّي :قالَ عليه السلام : مَن كانَ لَهُ عَلى رَجُلٍ مالٌ أخَذَهُ ولَم يُنفِقهُ في إسرافٍ أو في مَعصِيَةٍ ، فَعَسَرَ عَلَيهِ أن يَقضِيَهُ ، فَعَلى مَن لَهُ المالُ أن يُنظِرَهُ حَتّى يَرزُقَهُ اللّهُ فَيَقضِيَهُ، وإن كانَ الإِمامُ العادِلُ قائِما فَعَلَيهِ أن يَقضِيَ عَنهُ دَينَهُ ، لِقَولِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «مَن تَرَكَ مالاً فَلِوَرَثَتِهِ ، ومَن تَرَكَ دَينا أو ضَياعا فَعَلَى الإِمامِ ما ضَمِنَهُ الرَّسولُ». (5)

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 3 ص 141 ح 7904 ، صحيح مسلم : ج 3 ص 1237 ح 14 ، سنن النسائي : ج 4 ص 66 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 807 ح 2415كلّها نحوه .
2- .التوبة : 60 ونصّها : «إِنَّمَا الصَّدَقَ_تُ لِلْفُقَرَآءِ وَالْمَسَ_كِينِ وَالْعَ_مِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِى الرِّقَابِ وَالْغَ_رِمِينَ».
3- .الغارم : الذي يلتزم ما ضمنه وتكفّل به ويؤدّيه ، والغُرم أداء شيء لازم (النهاية : ج 3 ص 363 «غرم») .
4- .الكافي : ج 1 ص 407 ح 7 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 94 ح 78 كلاهما عن صباح بن سيابة ، بحار الأنوار : ج 27 ص 249 ح 9 .
5- .تفسير القمّي : ج 1 ص 94 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 148 ح 1 .

ص: 473

مسند ابن حنبل_ به نقل از ابو هريره _ :پيامبر صلى الله عليه و آله هر گاه بر جنازه اى حاضر مى شد ، مى پرسيد : «آيا اين ميّت شما ، بدهى داشته است؟». اگر مى گفتند : آرى ، مى فرمود : «آيا پرداخت كرده است ؟» و اگر مى گفتند : آرى ، بر او نماز مى خواند ، و اگر مى گفتند : خير ، مى فرمود : «خود ، بر مرده تان نماز بخوانيد» . امّا پس از آن كه خداوند عز و جل فتوحات را نصيب ايشان كرد [و غنايمى به دست آمد] ، فرمود : «من به مؤمنان ، از خودشان صاحبْ اختيارترم . پس هر كس بدهى بر جاى بگذارد ، بر عهده من است ، و هر كس مالى بر جاى نهد ، از آنِ وارثان اوست» .

امام صادق عليه السلام :پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «هر مؤمنى يا مسلمانى كه بميرد و قرضى داشته باشد ، به شرط آن كه از بابت فساد يا اسراف نباشد ، بر پيشواست كه آن را بپردازد و اگر نپردازد، گناهش به گردن اوست . خداوند _ تبارك و تعالى _ مى فرمايد : «صدقات در حقيقت ، از آنِ فقيران و مستمندان و ... بدهكاران است» و چنين كسى ، از جمله بدهكاران است و در نزد پيشوا سهمى دارد . پس اگر [پيشوا] آن را نگه دارد ، گناهش بر اوست .

تفسير القمّى :امام عليه السلام فرمود : «هر كس از مردى پولى طلبكار است كه از او قرض گرفته ، امّا [آن مرد،] آن را به اسراف يا در راه گناه خرج نكرده و نمى تواند آن را به او برگرداند ، صاحب مال بايد به وى مهلت دهد تا آن كه خداوند عز و جل براى او گشايش دهد و او بدهى اش را پرداخت كند ، و اگر پيشواى دادگر بر سرِ كار باشد ، بر عهده اوست كه بدهىِ وى را بپردازد ؛ زيرا پيامبر خدا فرموده است : هر كس مالى را از خود بر جاى بگذارد ، از آنِ وارثان اوست ، و هر كس بدهى يا عائله اى بر جاى نهد ، بر پيشواست [پرداختنِ] آنچه پيامبر ضمانت كرده است » .

.

ص: 474

الكافي عن سفيان بن عيينة عن الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله قالَ : «أنَا أولى بِكُلِّ مُؤمِنٍ مِن نَفسِهِ ، وعَلِيٌّ أولى بِهِ مِن بَعدي» . فَقيلَ لَهُ : ما مَعنى ذلِكَ ؟ فَقالَ : قَولُ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله : مَن تَرَكَ دَينا أو ضَياعا فَعَلَيَّ ، ومَن تَرَكَ مالاً فَلِوَرَثَتِهِ ، فَالرَّجُلُ لَيسَت لَهُ عَلى نَفسِهِ وِلايَةٌ إذا لَم يَكُن لَهُ مالٌ ، ولَيسَ لَهُ عَلى عِيالِهِ أمرٌ وَلا نَهيٌ إذا لَم يُجرِ عَلَيهِمُ النَّفَقَةَ ، وَالنَّبِيُّ وأميرُ المُؤمِنينَ عليهماالسلام ومَن بَعدَهُما ألزَمَهُم هذا . فَمِن هُناكَ صاروا أولى بِهِم مِن أنفُسِهِم ، وما كانَ سَبَبُ إسلامِ عامَّةِ اليَهودِ إلّا مِن بَعدِ هذَا القَولِ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وإنَّهُم أمِنوا عَلى أنفُسِهِم وعَلى عِيالاتِهِم. (1)

الإمام الرضا عليه السلام :المُغرَمُ إذا تَدَيَّنَ _ أو استَدانَ _ (2) في حَقٍّ ، اُجِّلَ سَنَةً ، فَإِنِ اتّسَعَ وإلّا قَضى عَنهُ الإِمامُ مِن بَيتِ المالِ. (3)

الإمام الصادق عليه السلام :مَن ماتَ وتَرَكَ دَينا فَعَلَينا دَينُهُ ، وإلَينا عِيالُهُ ، ومَن ماتَ وتَرَكَ مالاً فَلِوَرَثَتِهِ ، ومَن ماتَ ولَيسَ لَهُ مَوالٍ (4) فَمالُهُ مِنَ الأَنفالِ (5) . (6)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 406 ح 6 ، معاني الأخبار : ص 52 ح 3 ، علل الشرائع : ص 127 ح 2 كلاهما عن الحسن بن عليّ بن فضّال عن الإمام الرضا عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه ، بحار الأنوار : ج 27 ص 248 ح 8 .
2- .الوهم من معاوية وهو أحد رجال السَّند .
3- .الكافي : ج 1 ص 407 ح 9 ، بحار الأنوار : ج 27 ص 250 ح 11 .
4- .في المصدر : «موالي» ، وما أثبتناه هو الصواب .
5- .النَفَلُ : الغنيمة ، والجمع : أنفال (النهاية : ج 5 ص 99 «نفل») .
6- .الكافي : ج 7 ص 168 ح 1 عن الحلبي ، وسائل الشيعة : ج 17 ص 548 ح 32917 .

ص: 475

الكافى_ به نقل از سُفيان بن عُيَينه _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : من نسبت به هر مؤمنى ، از خود او سزاوارترم و پس از من ، على به او سزاوارتر است » . به امام صادق عليه السلام گفته شد : معناى اين سخن چيست؟ فرمود : «اين سخن پيامبر صلى الله عليه و آله كه : هر كس بميرد و بدهى يا عائله اى [بى سرپرست ]بر جاى بگذارد ، بر عهده من است و هر كس بميرد و مالى بر جاى نهد ، از آنِ وارثان اوست . پس هر گاه مردى مالى نداشته باشد ، بر خود ولايتى [و قدرت تصرّف] ندارد و هر گاه هزينه عائله خويش را نپردازد ، بر آنان اختيار امر و نهى نيز ندارد ، و پيامبر صلى الله عليه و آله و امير مؤمنان عليه السلام و امامان پس از آن دو ، ملزم به آن (تأمين مخارج عائله اش) هستند . از اين جاست كه ايشان از خود آنان ، به آنان سزاوارترند . علّت اسلام آوردن عامّه يهود هم چيزى جز همين سخن پيامبر خدا نبود ؛ چرا كه نسبت به خود و خانواده هايشان ، آسوده خاطر گشتند» .

امام رضا عليه السلام :به بدهكار ، هر گاه در راهى درست قرض كرده باشد ، يك سال مهلت داده مى شود ، بلكه برايش گشايشى پيدا شود ، وگر نه ، پيشوا ، بدهى او را از بيت المال مى پردازد .

امام صادق عليه السلام :هر كس بميرد و بدهى اى داشته باشد ، بدهى اش بر عهده ماست ، و بازماندگانش به ما مراجعه كنند ، و هر كس بميرد و مالى بر جاى نهد ، از آنِ وارثان اوست ، و هر كس بميرد و وارثى نداشته باشد ، دارايىِ او از انفال است [كه در اختيار امام قرار مى گيرد] .

.

ص: 476

الإمام الكاظم عليه السلام :مَن طَلَبَ هَذَا الرِّزقَ مِن حِلِّهِ لِيَعودَ بِهِ عَلى نَفسِهِ وعِيالِهِ ، كانَ كَالمُجاهِدِ في سَبيلِ اللّهِ عز و جل ، فَإِن غُلِبَ عَلَيهِ فَليَستَدِن عَلَى اللّهِ وعَلى رَسولِهِ ما يَقوتُ بِهِ عِيالَهُ ، فَإِن ماتَ ولَم يَقضِهِ كانَ عَلَى الإِمامِ قَضاؤُهُ ، فَإِن لَم يَقضِهِ كانَ عَلَيهِ وِزرُهُ ، إنَّ اللّهَ عز و جل يَقولُ : «إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا» إلى قَولِهِ : «وَالْغَارِمِينَ» فَهُوَ فَقيرٌ مِسكينٌ مُغرَمٌ. (1)

راجع: موسوعة الإمام عليّ بن أبي طالب عليه السلام : ج2 ص481 (القسم الخامس / الفصل السادس : السياسة الاجتماعية).

9 / 4ما يَجِبُ عَلَى الإِمامِ في مُكافَحَةِ الفَسادِأ _ تَنمِيَةُ العِلمِ وَالثَّقافَةِالإمام عليّ عليه السلام :عَلَى الإِمامِ أن يُعَلِّمَ أهلَ وِلايَتِهِ حُدودَ الإِسلامِ وَالإيمانِ. (2)

عنه عليه السلام :إنَّ حَقَّكُم عَلَيَّ النَّصيحَةُ لَكُم ما صَحِبتُكُم ، وَالتَّوفيرُ عَلَيكُم ، وَتَعليمُكُم كَي لا تَجهَلوا ، وتَأديبُكُم كَي تَعلَموا ، فَإِن يُرِدِ اللّهُ بِكُم خَيرا تَنزِعوا عَمّا أكرَهُ وتَرجِعوا إلى ما اُحِبُّ ، تَنالوا ما تُحِبّونَ وتُدرِكوا ما تَأمَلونَ. (3)

عنه عليه السلام_ مِن خُطبَةٍ لَهُ _ :أيُّهَا النّاسُ ، إنَّ لي عَلَيكُم حَقّا ولَكُم عَلَيَّ حَقٌّ ، فَأَمّا حَقُّكُم عَلَيَّ فَالنَّصيحَةُ لَكُم ، وتَوفيرُ فَيئِكُم عَلَيكُم ، وتَعليمُكُم كَي لا تَجهَلوا ، وتَأديبُكُم كَيما تَعلَموا. (4)

.


1- .الكافي : ج 5 ص 93 ح 3 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 184 ح 381 ، قرب الإسناد : ص 340 ح 1245 كلّها عن موسى بن بكر ، بحار الأنوار : ج 103ص 3 ح 6 .
2- .غرر الحكم : ج 4 ص 318 ح 6199 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 328 ح 5637 .
3- .الغارات : ج 1 ص 38 عن زيد بن وهب .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 34 ، بحار الأنوار : ج 27 ص 251 ح 12 .

ص: 477

9 / 4 وظيفه امام در مبارزه با فساد
الف - توسعه دانش و فرهنگ

امام كاظم عليه السلام :هر كس اين روزى را از راه حلالش بجويد تا خرج خود و خانواده اش كند ، همانند مجاهدِ در راه خداست . و اگر تنگ دست شد ، به حساب خدا و پيامبر او ، به اندازه خوراك خانواده خود، قرض كند و چنانچه مُرد و بدهى اش را پرداخت نكرد ، امام بايد آن را بپردازد و اگر نپرداخت ، گناهش بر اوست . خداوند عز و جلمى فرمايد : «صدقات ، در حقيقت ، از آنِ فقيران و مستمندان و تحصيل داران آنها . . . و بدهكاران است» و چنين كسى ، فقير و مستمند و بدهكار است .

ر . ك : دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج 4 ص 183 (بخش پنجم / فصل ششم : سياست هاى اجتماعى) .

9 / 4وظيفه امام در مبارزه با فسادالف _ توسعه دانش و فرهنگامام على عليه السلام :بر پيشواست كه حدود [احكام و تعاليم] اسلام و ايمان را به مردمِ تحت حكومت خويش بياموزد .

امام على عليه السلام :حقّ شما بر من ، اين است كه تا وقتى با شمايم [و حاكم شما هستم]، خيرخواه شما باشم و حقّ شما را به كمال بپردازم و شما را آموزش دهم تا نادان نمانيد و ادبتان آموزم تا دانا شويد . پس اگر خداوند، برايتان خيرى خواست ، از آنچه من ناخوش مى دارم ، باز ايستيد و به آنچه مى خواهم ، باز آييد تا به آنچه دوست داريد ، دست يابيد و به آرزويتان برسيد .

امام على عليه السلام_ در سخنرانى اى از ايشان _ :اى مردم! مرا بر شما حقّى است و شما را نيز بر من حقّى . حقّ شما بر من ، اين است كه خيرخواه شما باشم و بيت المالتان را به طور كامل ، ميانتان تقسيم كنم ، و شما را آموزش دهم تا نادان نمانيد و ادبتان آموزم تا دانا شويد .

.

ص: 478

عنه عليه السلام_ في كِتابِهِ إلى قُثَمِ بنِ العَبّاسِ وهُوَ عامِلُهُ عَلى مَكَّةَ _ :أمّا بَعدُ ، فَأَقِم لِلنّاسِ الحَجَّ وذَكِّرهُم بِأَيَّامِ اللّهِ ، وَاجلِس لَهُمُ العَصرَينِ ، فَأَفتِ المُستَفتِيَ ، وعَلِّمِ الجاهِلَ ، وذاكِرِ العالِمَ. (1)

ب _ مُكافَحَةُ الاِستِكبارِالإمام عليّ عليه السلام :مِن أسخَفِ حالاتِ الوُلاةِ عِندَ صالِحِ النّاسِ ، أن يُظَنَّ بِهِم حُبُّ الفَخرِ ، ويوضَعَ أمرُهُم عَلَى الكِبرِ. (2)

عنه عليه السلام :مَنِ اختالَ (3) في وِلايَتِهِ ، أبانَ عَن حَماقَتِهِ. (4)

عنه عليه السلام :مَن تَكَبَّرَ في وِلايَتِهِ ، كَثُرَ عِندَ عَزلِهِ ذِلَّتُهُ. (5)

عنه عليه السلام :التَّكَبُّرُ فِي الوِلايَةِ ، ذُلٌّ فِي العَزلِ. (6)

ج _ مُكافَحَةُ الاِستِئثارِتفسير القمّي عن ابن عبّاس عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في ذِكرِ أشراطِ السّاعَةِ لِأَصحابِهِ في حَجَّةِ الوَداعِ وفيهِم سَلمانُ _ :. . . يا سَلمانُ ، فَعِندَها يَليهِم أقوامٌ ، إن تَكَلَّموا قَتَلوهُم ، وإن سَكَتُوا استَباحوا حَقَّهُم لِيَستَأثِروا (7) أنفُسَهُم بِفَيئِهِم ، ولَيَطَؤُنَّ حُرمَتَهُم ، ولَيَسفِكُنَّ دِماءَهُم ، ولَيَملَؤُنَّ قُلوبَهُم دَغَلاً ورُعبا ، فَلا تَراهُم إلّا وَجِلينَ (8) خائِفينَ مَرعوبينَ مَرهوبينَ . قالَ سَلمانُ : وإنَّ هذا لَكائِنٌ يا رَسولَ اللّهِ ؟! قالَ : إي وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ. (9)

.


1- .نهج البلاغة : الكتاب 67 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 497 ح 702 .
2- .الكافي : ج 8 ص 355 ح 550 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، نهج البلاغة : الخطبة 216 ، بحار الأنوار : ج 27 ص 253 ح 14 .
3- .الخُيَلاءُ والخِيَلاءُ : الكِبْرُ والعُجْبُ ، يقال : اختال فهو مختال (النهاية : ج 2 ص 93 «خيل») .
4- .غرر الحكم : ج 5 ص 355 ح 8718 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 440 ح 7635 .
5- .غرر الحكم : ج 5 ص 354 ح 8717 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 440 ح 7634 .
6- .غرر الحكم : ج 1 ص 248 ح 1000 و ج 3 ص 316 ح 4575 وفيه «تكبرك» بدل «التكبّر» ، عيون الحكم والمواعظ : ص 43 ح 1021 .
7- .في المصدر : «ليستأثرون» ، والتصويب من بحار الأنوار .
8- .الوَجَلُ : الفَزَعُ والخَوفُ (تاج العروس : ج 15 ص 771 «وجل») .
9- .تفسير القمّي : ج 2 ص 305 ، بحار الأنوار : ج 6 ص 307 ح 6 .

ص: 479

ب - مبارزه با روحيه استكبارى
ج - مبارزه با انحصارطلبى (ويژه خوارى)

امام على عليه السلام_ در نامه ايشان به قُثَم بن عبّاس ، كارگزار خود در مكّه _ :امّا بعد ، حج را براى مردم برگزار كن و روزهاى خدا را به يادشان بياور و در بامداد و شامگاه ، براى آنان جلوس كن و به استفتا كنندگان فتوا بده ، و نادانان را بياموز و با دانشمندان به گفتگو بپرداز .

ب _ مبارزه با روحيه استكبارىامام على عليه السلام :از سخيف ترين حالات حكمرانان در نزد مردمان نيك ، آن است كه گمان برده شود آنان دوستدار خودستايى اند ، و رفتارشان بر تكبّر حمل شود .

امام على عليه السلام :هر كه در حكومتش دچار تكبّر شود ، از حماقت خويش پرده برداشته است .

امام على عليه السلام :هر كس در حكومتش متكبّرانه رفتار كند ، در هنگام بركنارى اش ، خوارى بسيار مى بيند .

امام على عليه السلام :تكبّر ورزيدن در زمان حكومت ، مايه خوارى در هنگام بركنار شدن است .

ج _ مبارزه با انحصارطلبى (ويژه خوارى)تفسير القمّى_ به نقل از ابن عبّاس ، در يادكرد از سخنان پيامبر خدا آخرين سفر حجّش ، هنگام بيان نشانه هاى قيامت براى اصحابش و از جمله سلمان _ :فرمود : «... اى سلمان! در آن زمان (نزديك قيامت) ، گروه هايى بر مردم فرمان روا مى شوند كه اگر سخن بگويند ، آنان را مى كُشند و اگر خاموش بمانند ، حقّ ايشان را [بر خود ]روا مى شمارند تا فَيئشان (1) را ويژه خود گردانند ، و حرمت آنان را زير پا مى نهند و خون هايشان را مى ريزند و دل هايشان را آكنده از تباهى و وحشت مى سازند ، آن سان كه ايشان را جز مردمانى ترسان و بيمناك و وحشت زده و هراسان نمى بينى» . سلمان گفت : به راستى چنين خواهد شد ، اى پيامبر خدا؟! فرمود : «آرى ، سوگند به آن كه جانم در دست اوست» .

.


1- .فى ء ، مالى است كه بدون جنگ و خونريزى ، از كفّار به دست مسلمانان بيفتد .

ص: 480

الإمام عليّ عليه السلام_ من خُطبَةٍ لَهُ عِندَما عوتِبَ عَلَى المُساواةِ فِي الفَيءِ _ :فَأَمّا هذَا الفَيءُ (1) فَلَيسَ لِأَحَدٍ فيهِ عَلى أحَدٍ أثَرَةٌ ، قَد فَرَغَ اللّهُ عز و جلمِن قَسمِهِ ، فَهُوَ مالُ اللّهِ وأنتُم عِبادُ اللّهِ المُسلِمونَ، وَهذا كتابُ اللّهِ بِهِ أقرَرنا وعَلَيهِ شَهِدنا ولَهُ أسلَمنا ، وعَهدُ نَبِيِّنا بَينَ أظهُرِنا ، فَسَلِّموا رَحِمَكُمُ اللّهُ ، فَمَن لَم يَرضَ بِهذا فَليَتَوَلَّ كَيفَ شاءَ. (2)

الإمام الحسين عليه السلام_ مِن كِتابٍ لَهُ إلى أهلِ الكوفَةِ _ :وقَد عَلِمتُم أنَّ هؤُلاءِ لَزِموا طاعَةَ الشَّيطانِ ، وتَوَلَّوا عَن طاعَةِ الرَّحمنِ ، وأظهَرُوا الفَسادَ ، وعَطَّلُوا الحُدودَ ، وَاستَأثَروا بِالفَيءِ ، وَأَحَلُّوا حَرامَ اللّهِ وحَرَّموا حَلالَهُ ، وأَنَا أحَقُّ مِن غَيري بِهذَا الأَمرِ . (3)

الإمام العسكري عليه السلام :اللّهُمَّ إنّي قَصَدتُ بابَكَ ، ونَزَلتُ بِفِنائِكَ ، وَاعتَصَمتُ بِحَبلِكَ ، وَاستَغَثتُ بِكَ ، وَاستَجَرتُ بِكَ ، يا غِياثَ المُستَغيثينَ أغِثني ، يا جارَ المُستَجيرينَ أجِرني ، يا إلهَ العالَمينَ خُذ بِيَدي ، إنَّهُ قَد عَلَا الجَبابِرَةُ في أرضِكَ ، وظَهَروا في بِلادِكَ ، وَاتَّخَذوا أهلَ دينِكَ خَوَلاً (4) ، وَاستَأثَروا بِفَيءِ المُسلِمينَ ، ومَنعوا ذَوِي الحُقوقِ حُقوقَهُمُ الَّتي جَعَلتَها لَهُم ، وصَرَفوها فِي المَلاهي وَالمَعازِفِ ... . (5)

راجع : هذه الموسوعة: ج 1 ص 181 (مكافحة الإستئثار) .

.


1- .الفَيْءُ : هو ما حصل للمسلمين من أموال الكفّار من غير حرب ولا جهاد (النهاية : ج 3 ص 482 «فيأ») .
2- .تحف العقول : ص184 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 96 ح 1 .
3- .الفتوح : ج 5 ص 81 ، تاريخ الطبري : ج 5 ص 403 عن عقبة بن أبي العيزار ، الكامل في التاريخ : ج 2 ص 553 وفيهما «غيَّرَ» بدل «غَيري بهذا الأمر» ،مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 1 ص 235 ؛ وقعة صفّين : ص 104 عن عمر بن سعد عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 44 ص 382 ح 2 .
4- .خَوَلاً : أي خدما وعبيدا (النهاية : ج 2 ص 88 «خول») .
5- .بحار الأنوار : ج 102 ص 238 ح 5 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي عن عبد اللّه بن جعفر الحميري .

ص: 481

امام على عليه السلام_ در سخنرانى ايشان به هنگامى كه او را بر تقسيم برابر فَى ء ، سرزنش كردند _ :در اين فى ء ، هيچ كس را بر ديگرى امتيازى نيست . خداوند عز و جلخود ، آن را قسمت فرموده است ؛ چرا كه اين مال ، متعلّق به خداست و شما هم بندگان مسلمان خداوند هستيد ، و اين هم كتاب خدا كه آن را پذيرفته ايم و بر آن ، گواهى داده ايم و در برابرش گردن نهاده ايم . سفارش پيامبرمان نيز در ميان ماست . پس، خدايتان رحمت كند! تسليم باشيد . و هر كه اين شيوه را نمى پسندد ، هر كجا مى خواهد ، برود !

امام حسين عليه السلام_ در نامه اى به مردم كوفه _ :شما مى دانيد كه اينان ، به پيروى از شيطان در آمده اند و از فرمانبرى خداى مهربان ، روى برتافته اند و آشكارا تباهى مى كنند و حدود [الهى ]را فرو نهاده اند و فى ء را به انحصار خويش درآورده اند و حرام خدا را حلال و حلال او را حرام كرده اند . و من به اين كار (اداره جامعه) سزاوارتر از ديگرانم .

امام عسكرى عليه السلام :بار خدايا! من آهنگ درگاه تو كردم و در آستان تو فرود آمدم و به ريسمان تو چنگ در زدم ، و از تو يارى مى جويم و به تو پناه آورده ام . اى ياورِ يارى خواهان! يارى ام فرما . اى پناهِ پناهجويان! پناهم ده . اى معبود جهانيان! دستم را بگير . زورگويان ، در زمين تو سر بر افراشته اند و بر كشور تو چيره گشته اند و پيروانِ دين تو را به بندگى گرفته اند و فى ء مسلمانان را در انحصار خويش در آورده اند و مردم را از حقوقشان _ كه براى آنان قرار داده اى _ محروم ساخته اند ، و آنها را صرف عيّاشى ها و مجالس خنياگرى مى كنند ... .

ر . ك : دانش نامه ميزان الحكمة : ج 1 ص203 (استئثار «انحصارطلبى») .

.

ص: 482

د _ مُكافحَةُ المُفسِدينَالإمام عليّ عليه السلام :يَجِبُ عَلَى الإِمامِ أن يَحبِسَ الفُسّاقَ مِنَ العُلَماءِ ، وَالجُهّالَ مِنَ الأَطِبّاءِ ، وَالمَفاليسَ مِنَ الأَكرِياءِ (1) . (2)

ه _ رِعايَةُ اُمورِ المَحبوسينَالإمام الصادق عليه السلام :عَلَى الإِمامِ أن يُخرِجَ المُحَبَّسينَ فِي الدَّينِ يَومَ الجُمُعَةِ إِلَى الجُمُعَةِ ، ويَومَ العيدِ إلَى العيدِ ، فَيُرسِلَ مَعَهُم ، فَإِذا قَضَوُا الصَّلاةَ وَالعيدَ رَدَّهُم إلَى السِّجنِ. (3)

9 / 5ما يَجِبُ عَلَى الإِمامِ في نَفسِهِأ _ تَقديرُ نَفسِهِ بِضَعَفَةِ النّاسِمسند ابن حنبل عن عبد اللّه بن زرير :دَخَلتُ عَلى عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام ، يَومَ الأَضحى ، فَقَرَّبَ إلَينا خَزيرَةً (4) ، فَقُلتُ : أصلَحَكَ اللّهُ لَو قَرَّبتَ إلَينا مِن هذَا البَطِّ _ يَعنِي الوَزَّ _ فَإِنَّ اللّهَ عز و جل قَد أكثَرَ الخَيرَ . فَقالَ : يَا بنَ زَريرٍ ، إنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : «لا يَحِلُّ لِلخَليفَةِ مِن مالِ اللّهِ إلّا قَصعَتانِ ؛ قَصعَةٌ يأكُلُها هُوَ وأهلُهُ ، وَقَصعَةٌ يَضَعُها بَينَ يَدَيِ النّاسِ». (5)

.


1- .قال الشيخ الطريحي رحمه الله بعد أن ذكر الحديث : كأنّه يعني الذين يدافعون ما عليهم من الحقوق (مجمع البحرين : ج 3 ص 1568 «كرى») .
2- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 319 ح 878 عن أبي عبد اللّه البرقي ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 31 ح 3266 عن أحمد بن أبي عبد اللّه البرقي ،وسائل الشيعة : ج 18 ص 221 ح 33775 .
3- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 319 ح 877 عن عبد اللّه بن سيابة و ج 3 ص 285 ح 852 ، السرائر : ج 2 ص 200 وكلاهما عن عبد الرحمن بن سيابة ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص31 ح 3265 عن عبد اللّه بن سنان ، وسائل الشيعة : ج 5 ص 36 ح 9526 .
4- .الخَزِيرَةُ : لحم يُقطَّعُ صغارا ويُصَبُّ عليه ماء كثير ، فإذا نضج ذُرَّ عليه الدقيق (النهاية : ج 2 ص 28 «خزر») .
5- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 169 ح 578 ، الفردوس : ج 5 ص 109 ح 7631 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وفيه ذيله من «لا يحلُّ للخليفة» ، كنز العمّال : ج 6ص79 ح 14924 .

ص: 483

د - مبارزه با مفسدان
ه - رسيدگى به امور زندانيان
9 / 5 وظيفه پيشوا نسبت به خودش
الف - قرار دادن خود در سطح مردم مستضعف

د _ مبارزه با مفسدانامام على عليه السلام :بر پيشوا واجب است كه عالمان تباهكار و پزشكان نادان [از طبابت] و كرايه كنندگان بى چيز (1) را بازداشت كند .

ه _ رسيدگى به امور زندانيانامام صادق عليه السلام :پيشوا بايد كسانى را كه براى بدهى به زندان افتاده اند ، در روزهاى جمعه و عيد [فطر و قربان] ، همراه با مأمور به نماز جمعه و عيد بفرستد و پس از آن كه نماز جمعه و عيد را گزاردند ، آنها را به زندان باز گردانَد .

9 / 5وظيفه پيشوا نسبت به خودشالف _ قرار دادن خود در سطح مردم مستضعفمسند ابن حنبل_ به نقل از عبد اللّه بن زرير _ :در روز قربان ، خدمت على بن ابى طالب عليه السلام رفتم . ايشان كاسه اى سبوساب (2) پيش من نهاد . گفتم : خدا تو را سلامت بدارد! كاش با اين غازها از ما پذيرايى مى كردى ؛ چرا كه خداوند عز و جل ثروت ها (بيت المال) را فزونى بخشيده است! امير مؤمنان عليه السلام فرمود : «اى پسر زَرير ! از پيامبر خدا شنيدم كه مى فرمايد : براى خليفه ، از مال خدا جز دو كاسه حلال نيست : كاسه اى كه خود و خانواده اش بخورند ، و كاسه اى كه جلو مردم بگذارد » .

.


1- .طريحى رحمه الله پس از ذكر اين حديث ، گفته است : ظاهرا مقصود ، كسانى هستند كه از پرداخت بدهى هايى كه بر عهده آنهاست ، خوددارى مى كنند (مجمع البحرين : ج 3 ص 1568 مادّه «كرى») .
2- .غذايى است كه از گوشت كوبيده و آرد درست مى شود . مقدارى گوشت را با آب زياد مى جوشانند و وقتى كه پخته شد و آب آن هم بخار شد ، مقدارى آرد با آن مخلوط مى كنند .

ص: 484

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل فَرَضَ عَلى أئِمَّةِ العَدلِ أن يُقَدِّروا أنفُسَهُم بِضَعَفَةِ النّاسِ ، كَي لا يَتَبَيَّغَ (1) بِالفَقيرِ فَقرُهُ. (2)

عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ جَعَلَني إماما لِخَلقِهِ ، فَفَرَضَ عَلَيَّ التَّقديرَ في نَفسي وَمطعَمي ومَشرَبي ومَلبَسي كَضُعَفاءِ النّاسِ ، كَي يَقتَدِيَ الفَقيرُ بِفَقري ، وَلا يُطغِيَ الغَنِيَّ غِناهُ. (3)

عنه عليه السلام :إنَّ إمامَ المُسلِمينَ إذا وَلِيَ اُمورَهُم لَبِسَ لِباسَ أدنى فَقيرِهِم ، لِئَلّا يَتَبَيَّغَ بِالفَقيرِ فَقرُهُ فَيَقتُلَهُ. (4)

عنه عليه السلام :عَلى أئِمَّةِ الحَقِّ أن يَتَأَسَّوا بِأَضعَفِ رَعِيَّتِهِم حالاً فِي الأَكلِ وَاللِّباسِ ، ولا يَتَمَيَّزونَ عَلَيهِم بِشَيءٍ لا يَقدِرونَ عَلَيهِ ، لِيَراهُمُ الفَقيرُ فَيَرضى عَنِ اللّهِ تَعالى بِما هُوَ فيهِ ، ويَراهُمُ الغَنِيُّ فَيَزدادَ شُكرا وتَواضُعا. (5)

عنه عليه السلام_ مِن كِتابِهِ إلى عُثمانَ بنِ حُنَيفٍ _ :ألا و إنَّ لِكُلِّ مَأمومٍ إماما يَقتَدي بِهِ ويَستَضيءُ بِنورِ عِلمِهِ ، ألا وإنَّ إمامَكُم قَدِ اكتَفى مِن دُنياهُ بِطِمرَيهِ (6) ، وَمِن طُعمِهِ بِقُرصَيهِ. (7)

.


1- .تَبَيّغ به : هاج به (الصحاح : ج 4 ص 1317 «بوغ») .
2- .الكافي : ج 1 ص 411 ح 3 عن أحمد بن محمّد ، نهج البلاغة : الخطبة 209 ، بحار الأنوار : ج 40 ص 336 ح 19 .
3- .الكافي : ج 1 ص 410 ح 1 عن حميد وجابر العبدي ، بحار الأنوار : ج 40 ص 336 ح 17 .
4- .الاختصاص : ص 152 نقلاً عن كتاب ابن دأب في فضل أمير المؤمنين عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 40 ص 107 ح 117 .
5- .تذكرة الخواصّ : ص 110 عن الأحنف بن قيس .
6- .الطِّمْرُ : الثوبُ الخَلِقُ (النهاية : ج 3 ص 138 «طمر») .
7- .نهج البلاغة : الكتاب 45 ، بحار الأنوار : ج 40 ص 340 ح 27 .

ص: 485

امام على عليه السلام :خداوند عز و جل پيشوايان حق را موظّف ساخته است كه خود را با مردم تهى دست، همسان سازند تا نادارىِ تهى دست ، او را به جوش نياورد .

امام على عليه السلام :خدا مرا پيشواى آفريدگان خود قرار داده است . از اين رو ، بر من واجب فرموده كه در باره خودم و خورد و خوراك و پوشاكم ، همانند مردمان تهى دست باشم تا فقير به فقيرى من تأسّى جويد ، و توانگر را هم توانگرى اش به سركشى نكشاند .

امام على عليه السلام :پيشواى مسلمانان ، هر گاه زمام امور ايشان را به دست گيرد ، [بايد ]همانند فقيرترينِ آنان جامه بپوشد تا مبادا فقر فقير ، بر او فشار بياورد و او را بكشد .

امام على عليه السلام :بر پيشوايانِ حق است كه در خوراك و پوشاك ، از ضعيف ترين قشر رعيّتشان پيروى كنند و به خود، چيزى را اختصاص ندهند كه آنان قادر به تهيّه آن براى خود نباشند ، تا فقير [سر و وضع] آنها را ببيند و به وضعى كه دارد ، از خداوند متعال خرسند باشد ، و توانگر آنها را ببيند و بر سپاس گزارى و فروتنى اش افزوده شود .

امام على عليه السلام_ از نامه ايشان به عثمان بن حُنَيف _ :بدان كه هر پيروى را پيشوايى است كه به او اقتدا مى كند و از نور دانش وى پرتو مى گيرد . بدان كه پيشواى شما ، از دنيايش به دو جامه (پيراهن و شلوار) فرسوده ، و از خوراكش به دو گِرده نان ، بسنده كرده است .

.

ص: 486

الإمام زين العابدين عليه السلام :لا يَنبَغي لي شَيءٌ لا يَسَعُ النّاسَ. (1)

الكافي عن المعلّى بن خنيس :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَوما : جُعِلتُ فِداكَ ذَكَرتُ آلَ فُلانٍ وما هُم فيهِ مِنَ النَّعيمِ ، فَقُلتُ : لَو كانَ هذا إلَيكُم لَعِشنا مَعَكُم . فَقالَ : هَيهاتَ يا مُعَلّى ، أما وَاللّهِ إن لَو كانَ ذاكَ ، ما كانَ إلّا سِياسَةَ (2) اللَّيلِ وسِياحَةَ (3) النَّهارِ ، ولُبسَ الخَشِنِ وأكلَ الجَشِبِ (4) ، فَزُوِيَ ذلِكَ عَنّا ، فَهَل رَأيتَ ظُلامَةً قَطُّ صَيَّرَهَا اللّهُ تَعالى نِعمَةً إلّا هذِهِ. (5)

الغيبة للنعماني عن المفضّل بن عمر :كُنتُ عِندَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام بِالطَّوافِ ، فَنَظَرَ إلَيَّ وقالَ لي : يا مُفَضَّلُ ، ما لي أراكَ مَهموما مُتَغَيِّرَ اللَّونِ ؟ قالَ : فَقُلتُ لَهُ : جُعِلتُ فِداكَ ، نَظَري إلى بَنِي العَبّاسِ ، وما في أيديهِم مِن هذَا المُلكِ وَالسُّلطانِ وَالجَبَروتِ ، فَلَو كانَ ذلِكَ لَكُم لَكُنّا فيهِ مَعَكُم . فَقالَ : يا مُفَضَّلُ ، أما لَو كانَ ذلِكَ لَم يَكُن إلّا سِياسَةَ اللَّيلِ ، وسِياحَةَ (6) النَّهارِ ، وأَكلَ الجَشِبِ ، ولُبسَ الخَشِنِ شِبهَ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام وإلّا فَالنّارُ ، فَزُوِيَ ذلِكَ عَنّا ، فَصِرنا نَأكُلُ وَنَشرَبُ ، وهَل رَأَيتَ ظُلامَةً جَعَلَهَا اللّهُ نِعمَةً مِثلَ هذا ؟! (7)

.


1- .الطبقات الكبرى : ج 5 ص 218 عن ثابت الثمالي عن الإمام الباقر عليه السلام .
2- .السِّياسةُ : القيام على الشيء بما يُصلحه (النهاية : ج 2 ص 421 «سوس») .
3- .السِّياحةُ : الذهاب في الأرض للعبادة (القاموس المحيط : ج 1 ص 230 «ساح») .
4- .الجَشبُ : هو الغليظ الخشن من الطعام ، وقيل : غير المأدوم (النهاية : ج 1 ص 272 «جشب») .
5- .الكافي : ج 1 ص 410 ح 2 ، الدعوات : ص 296 ح 60 نحوه ، وليس فيه ذيله من «فزُوِي ذلك» ، بحار الأنوار : ج 52 ص 340 ح 88 .
6- .في المصدر : «سباحة» ، وما أثبتناه هو الصحيح كما في بحار الأنوار .
7- .الغيبة للنعماني : ص 287 ح 7 ، بحار الأنوار : ج 52 ص 359 ح 127 .

ص: 487

امام زين العابدين عليه السلامچيزى كه مردم توانايى تهيّه آن را ندارند، براى من سزاوار نيست .

الكافى_ به نقل از معلّى بن خنيس _ :روزى به امام صادق عليه السلام گفتم : قربانت گردم ! به ياد خاندان فلانى (بنى عبّاس) و برخوردارىِ آنها افتادم و گفتم : اگر اين نعمت (حكومت) در اختيار شما مى بود ، ما هم در كنار شما بهره مند مى شديم . فرمود : «هرگز ، اى معلّى ! به خدا سوگند ، اگر چنين مى شد ، چيزى جز كشوردارى در شب و رنج و تلاش در روز و پوشيدن جامه درشت و خوردنِ نان خشك ، حاصلى براى ما نبود . بنا بر اين ، اين كار از ما به دور داشته شد . آيا هرگز ستمى را ديده اى كه خداوند متعال ، آن را به نعمتْ تبديل كرده باشد ، مثل اين مورد ؟!».

الغيبة ، نعمانى_ به نقل از مفضّل بن عمر _ :با امام صادق عليه السلام در طواف بودم . ايشان نگاهى به من كرد و فرمود : «اى مفضّل! چرا تو را اندوهناك و رنگْ پريده مى بينم؟». گفتم : قربانت گردم ! فكر بنى عبّاس و اين حكومت و سلطنت و شوكتى كه در اختيار آنهاست ، مرا مى آزارد . اگر اينها در دست شما بود ، ما نيز در آن ، با شما شريك مى شديم . فرمود : «اى مفضّل! اگر اينها در دست ما بود ، جز كشوردارى در شب و رنج و زحمت در روز و خوردنِ نان خشك و پوشيدنِ جامه هاى زبر و درشت ، همانند امير مؤمنان عليه السلام ، [براى ما] حاصلى نداشت . در غير اين صورت ، آتش در انتظارمان مى بود . از اين روى ، اينها از ما به دور داشته شد و اكنون مى خوريم و مى آشاميم . آيا ستمى چون اين ديده اى كه خداوند ، آن را نعمت قرار داده باشد؟!».

.

ص: 488

الغيبة للنعماني عن عمرو بن شمر :كُنتُ عِندَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام في بَيتِهِ وَالبَيتُ غاصٌّ بِأَهلِهِ ، فَأَقبَلَ النّاسُ يَسأَلونَهُ ، فَلا يُسأَلُ عَن شَيءٍ إلّا أجابَ فيهِ ، فَبَكَيتُ مِن ناحِيَةِ البَيتِ ، فَقالَ : ما يُبكيكَ يا عَمرُو ؟ قُلتُ : جُعلِتُ فِداكَ ، وكَيفَ لا أبكي ؟ وهَل في هذِهِ الاُمَّةِ مِثلُكَ ، وَالبابُ مُغلَقٌ عَلَيكَ وَالسِّترُ مُرخىً عَلَيكَ ! فَقالَ : لا تَبكِ يا عَمرُو ، نَأكُلُ أكثَرَ الطَّيِّبِ ، وَنَلبَسُ اللَّيِّنَ ، ولَو كانَ الَّذي تَقولُ لَم يَكُن إلّا أكلُ الجَشِبِ ولُبسُ الخَشِنِ مِثلُ أميرِ المُؤمِنينَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام ، وإلّا فَمُعالَجَةُ الأَغلالِ فِي النّارِ. (1)

الكافي عن حمّاد بن عثمان :أصابَ أهلَ المَدينَةِ غَلاءٌ وقَحطٌ ، حَتّى أقبَلَ الرَّجُلُ المُوسِرُ يَخلُطُ الحِنطَةَ بِالشَّعيرِ ويَأكُلُهُ ، ويَشتَري بِبَعضِ الطَّعامِ . وكانَ عِندَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام طَعامٌ جَيِّدٌ قَدِ اشتَراهُ أوَّلَ السَّنَةِ ، فَقالَ : لِبَعضِ مَواليهِ : اِشتَرِ لَنا شَعيرا فَاخلُط [هُ] (2) بِهذَا الطَّعامِ ، أو بِعهُ ، فَإِنّا نَكرَهُ أن نَأكُلَ جَيِّدا ويَأكُلُ النّاسُ رَدِيّا. (3)

الكافي عن معتّب :قالَ لي أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام _ وقَد تَزَيَّدَ السِّعرُ باِلمَدينَةِ _ : كَم عِندَنا مِن طَعامٍ ؟ قالَ : قُلتُ : عِندَنا ما يَكفينا أشهُرا كَثيرَةً ، قالَ : أخرِجهُ وبِعهُ ، قالَ : قُلتُ لَهُ : ولَيسَ بِالمَدينَةِ طَعامٌ ؟ قالَ : بِعهُ . فَلَمّا بِعتُهُ قالَ : اِشتَرِ مَعَ النّاسِ يَوما بِيَومٍ ، وقالَ : يا مُعَتِّبُ اجعَل قوتَ عِيالي نِصفا شَعيرا ونِصفا حِنطَةً ، فَإِنَّ اللّهَ يَعلَمُ أنّي واجِدٌ أن اُطعِمَهُمُ الحِنطَةَ عَلى وَجهِها ، ولكِنّي اُحِبُّ أن يَرانِيَ اللّهُ قَد أحسَنتُ تَقديرَ المَعيشَةِ. (4)

.


1- .الغيبة للنعماني : ص 287 ح 8 ، بحار الأنوار : ج 52 ص 360 ح 128 .
2- .الزيادة من وسائل الشيعة .
3- .الكافي : ج 5 ص 166 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 160 ح 709 ، وسائل الشيعة : ج 12 ص 321 ح 22929 .
4- .الكافي : ج 5 ص 166 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 161 ح 710 ، بحار الأنوار : ج 47 ص 59 ح 112 .

ص: 489

الغيبة ، نعمانى_ به نقل از عمرو بن شمر _ :نزد امام صادق عليه السلام در خانه اش بودم . اتاق پر از جمعيت بود و مردم از ايشان سؤال مى كردند و از هر چه مى پرسيدند ، پاسخ آن را مى داد . من از گوشه اتاق ، شروع به گريستن كردم . فرمود : «چرا گريه مى كنى ، عمرو؟». گفتم : قربانت گردم ! چرا گريه نكنم؟! مگر در ميان اين امّت ، كسى چون شما هست ؟! و با اين حال ، در به رويت بسته و پرده به رويت افكنده است [و خانه نشينى]؟! فرمود : «گريه مكن ، اى عمرو ! [در عوض] ما گواراترين خوراكى ها را مى خوريم ، و جامه نرم مى پوشيم . اگر چنان بود كه تو مى گويى ، يا مى بايست همانند امير مؤمنان ، على بن ابى طالب عليه السلام ، نان خشك مى خورديم و جامه خشن مى پوشيديم ، يا سر و كارمان با كُند و زنجير در آتش دوزخ بود» .

الكافى_ به نقل از حمّاد بن عثمان _ :مردم مدينه دچار چنان قحطى و گرانى اى شدند كه حتّى ثروتمندان نيز گندم را با جو مى آميختند و مى خوردند ، و اندكى هم غذا مى خريدند . امام صادق عليه السلام كه در آغاز سال ، گندم مرغوب خريده بود ، به يكى از غلامانش فرمود : «يا مقدارى جو برايمان بخر و با اين گندم ها بياميز ، يا اين گندم ها را بفروش ؛ زيرا دوست نداريم كه ما [خوراكىِ] مرغوب بخوريم و مردم، نامرغوب بخورند» .

الكافى_ به نقل از معتِّب _ :در مدينه گرانى شد . امام صادق عليه السلام به من فرمود : «چه قدر گندم داريم ؟». گفتم : آن قدر هست كه تا چندين ماه ، كفايتمان كند . فرمود : «آنها را ببر و بفروش» . گفتم : با اين كه در مدينه گندمى وجود ندارد [، گندم ها را بفروشم]؟! فرمود : «بفروشش» . چون گندم ها را فروختم ، امام فرمود : «همانند ديگر مردمان ، روزانه خريد كن» و اضافه نمود : «اى مُعتِّب ! خوراك خانواده مرا نيمى جو و نيمى گندم قرار ده ؛ زيرا خدا مى داند كه من مى توانم خوراك آنها را از [نان ]گندم خالص فراهم كنم ؛ امّا دوست دارم خداوند، مرا ببيند كه در كار معاش ، سنجيده عمل مى كنم» .

.

ص: 490

تحف العقول_ في ذِكرِ ما رُوِيَ عَنِ الإِمامِ الرِّضا عليه السلام مِنَ الحِكَمِ وَالمَواعِظِ _ :وقالَ لَهُ مُعَمَّرُ بنُ خَلّادٍ : عَجَّلَ اللّهُ فَرَجَكَ ، فَقالَ عليه السلام : يا مُعَمَّرُ ، ذاكَ فَرَجُكُم أنتُم ، فَأَمّا أنَا فَوَاللّهِ ما هُوَ إلّا مِزوَدٌ (1) فيهِ كَفُّ سَويقٍ (2) مَختومٌ بِخاتَمٍ. (3)

الكافي عن معتّب :كانَ أبُو الحَسَنِ عليه السلام يَأمُرُنا إذا أدرَكَتِ الثَّمَرَةُ أن نُخرِجَها فَنَبيعَها ، ونَشتَرِيَ مَعَ المُسلِمينَ يَوما بِيَومٍ. (4)

ب _ التَّقَشُّفُ فِي النَّفَقَةِ مِن بَيتِ المالِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يَحِلُّ لِلخَليفَةِ مِن مالِ اللّهِ إلّا قَصعَتانِ ؛ قَصعَةٌ يَأكُلُها هُوَ وأهلُهُ ، وقَصعَةٌ يَضَعُها بَينَ يَدَيِ النّاسِ. (5)

عنه صلى الله عليه و آله :لا يَحِلُّ لِلخَليفَةِ مِن مالِ اللّهِ إلّا قَصعَتَينِ ؛ قَصعَةً يَأكُلُها هُوَ وأهلُهُ ، وقَصعَةً يُطعِمُهَا النّاسَ. (6)

راجع : موسوعة الإمام عليّ بن أبي طالب عليه السلام : ج 2 ص 465 (القسم الخامس / الفصل الخامس : السياسة الإقتصادية / النهي عن الجود بأموال العامّة) و ص 475 (التقشّف و الاحتياط في النفقة من بيت المال) .

.


1- .المِزْوَدُ : ما يُجعلُ فيه الزاد (الصحاح : ج 2 ص 481 «زود») .
2- .السَّويقُ : دقيق مقلوّ يُعمَل من الحنطة أو الشعير (مجمع البحرين : ج 2 ص 909 «سوق») .
3- .تحف العقول : ص 446 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 339 ح 36 .
4- .الكافي : ج 5 ص 166 ح 3 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 161 ح 711 ، بحار الأنوار : ج 48 ص 117 ح 33 .
5- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 169 ح 578 ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 481 ح 9045 ، ذخائر العقبى : ص 188 كلّها عن عبداللّه بن زرير عن الإمام عليّ عليه السلام ، كنز العمّال : ج 6 ص 79 ح 14924 ؛ الأمالي للشجري : ج 2 ص 71 عن عبد اللّه بن زرير عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله .
6- .مسند الشاميّين : ج 1 ص 150 ح 240 عن عبد اللّه الغافقي عن الإمام عليّ عليه السلام ، كنز العمّال : ج 5 ص 773 ح 14348 نقلاً عن ابن عساكر .

ص: 491

ب - صرفه جويى در هزينه كردن از بيت المال

تحف العقول_ در ذكر پندها و اندرزهايى كه از امام رضا عليه السلام روايت شده است _ :معمّر بن خلّاد به امام رضا عليه السلام گفت : خداوند ، هر چه زودتر ، فَرَج شما (دولت شما) را برساند! فرمود : «اى معمّر! اين فرج ، در واقع ، فَرَج شماست وگرنه ، براى من _ به خدا سوگند _ بهره اى جز مشتى قاووت در انبانى سر به مهر ، نخواهد بود» .

الكافى_ به نقل از معتّب _ :ميوه ها كه مى رسيد ، امام رضا عليه السلام به ما دستور مى داد آنها را ببريم و بفروشيم و مانند ديگر مسلمانان ، روزانه خريد كنيم .

ب _ صرفه جويى در هزينه كردن از بيت المالپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :براى خليفه ، از مال خدا بيش از دو كاسه روا نيست : كاسه اى كه خود و خانواده اش بخورند ، و كاسه اى كه در برابر مردم بگذارد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :براى خليفه ، از مال خدا جز دو كاسه روا نيست : كاسه اى كه خود و خانواده اش بخورند ، و كاسه اى كه به مردم بخوراند .

ر . ك : دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج 4 ص 155 (بخش پنجم / فصل پنجم : سياست هاى اقتصادى / جلوگيرى از دست و دل بازى در اموال عمومى) و ص 175 (پارسايى و احتياط در هزينه كردن از بيت المال) .

.

ص: 492

9 / 6جَوامِعُ واجِباتِ الإِمامِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لِمُعاذٍ لَمّا بَعَثَهُ إلَى اليَمَنِ _ :يا مُعاذُ ! عَلِّمهُم كِتابَ اللّهِ ، وأحسِن أدَبَهُم عَلَى الأَخلاقِ الصّالِحَةِ ، وأنزِلِ النّاسَ مَنازِلَهُم ؛ خَيرَهُم وشَرَّهُم ، وأنفِذ فيهِم أمرَ اللّهِ ، و لا تُحاشِ في أمرِهِ ولا مالِهِ أحَدا ، فَإِنَّها لَيسَت بِوِلايَتِكَ ولا مالِكَ ، وأَدِّ إلَيهِمُ الأَمانَةَ في كُلِّ قَليلٍ و كَثيرٍ . وعَلَيكَ بِالرِّفقِ وَالعَفوِ في غَيرِ تَركٍ لِلحَقِّ ! يَقولُ الجاهِلُ : قَد تَرَكتَ مِن حَقِّ اللّهِ ، وَاعتَذِر إلى أهلِ عَمَلِكَ مِن كُلِّ أمرٍ خَشيتَ أن يَقَعَ إلَيكَ مِنهُ عَيبٌ (1) حَتّى يَعذِروكَ ، وأمِت أمرَ الجاهِلِيَّةِ إلّا ما سَنَّهُ الإِسلامُ ، وأظهِر أمرَ الإِسلامِ كُلَّهُ صَغيرَهُ وكَبيرَهُ ، وَليَكُن أكثَرُ هَمِّكَ الصَّلاةَ ، فَإِنَّها رأسُ الإِسلامِ بَعدَ الإِقرارِ بِالدّينِ ، وذَكِّرِ النّاسَ بِاللّهِ وَاليَومِ الآخِرِ ، وَاتَّبِعِ المَوعِظَةَ ، فَإِنَّهُ أقوى لَهُم عَلَى العَمَلِ بِما يُحِبُّ اللّهُ ، ثُمَّ بُثَّ فيهِمُ المُعَلِّمينَ ، وَاعبُدِ اللّهَ الَّذي إلَيهِ تَرجِعُ ، ولا تَخَف فِي اللّهِ لَومَةَ لائِمٍ. (2)

عنه صلى الله عليه و آله_ في وَصِيَّتِهِ لِعَلِيٍّ عليه السلام عِندَما وَجَّهَهُ إلى بَعضِ الوُجوهِ _ :يا عَلِيُّ ، قَد بَعَثتُكَ وأنَا بِكَ ضَنينٌ (3) ، فَلا تَدَعَنَّ حَقّا لِغَدٍ فَإِنَّ لِكُلِّ يَومٍ ما فيهِ ، وَابرُز لِلنّاسِ ، وقَدِّمِ الوَضيعَ عَلَى الشَّريفِ ، وَالضَّعيفَ عَلَى القَوِيِّ ، وَالنِّساءَ قَبلَ الرِّجالِ ، ولا تُدخِلَنَّ أحَدا يَغلِبُكَ عَلى أمرِكَ ، وشاوِرِ القُرآنَ فَإِنَّهُ إمامُكَ. (4)

.


1- .في تاريخ دمشق : «... في كُلِّ أمرٍ خَشيتَ أن يَقَعَ في أنفُسِهِم عَلَيكَ عَتبٌ ...» .
2- .تحف العقول : ص 25 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 126 ح 33 و راجع : تاريخ دمشق : ج 58 ص409 ح 12178 وتاريخ جرجان : ص262 الرقم 398 .
3- .ضَنَّ بالشيء : بخل ، فهو ضَنين (المصباح المنير : ص 365 «ضنن») .
4- .نثر الدرّ : ج 1 ص 158 ، نزهة الناظر : ص 34 ح 36 .

ص: 493

9 / 6 كلّيات وظايف امام

9 / 6كلّيات وظايف امامپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به معاذ ، در هنگام فرستادن او به يمن _ :اى معاذ! كتاب خدا را بديشان بياموز و آنان را بر خوى هاى نيك، پرورش ده . هر يك از مردم را در جايگاه خود بنشان ؛ نيك باشند يا بد ، و فرمان خدا را در باره آنان به كار بند و در زمينه فرمان او و اموال او ، از هيچ كس هراس مدار ؛ زيرا اينها در اختيار تو و مال تو نيست ، و امانت را ، در هر كم و بيشى ، به آنان باز گردان . بر تو باد نرمش و بخشايش ، جز در مورد فرو نهادن حق ، كه [مبادا] نادان بگويد : حقّ خدا را فرو نهادى . در هر كارى كه ترسيدى از آن بر تو خرده گرفته شود ، دليل انجام دادن آن را براى كارگزارانت بگو تا تو را معذور بدارند [و بى جهت ، بر تو خرده نگيرند] . روش هاى [زمان] جاهليت را از ميان بردار ، مگر آنچه را كه اسلام روا شمرده است ، و اوامر اسلام را سراسر ، از خرد و كلان ، زنده بدار و بيشترين اهتمامت ، به نماز باشد ؛ زيرا نماز ، پس از اقرار به دين ، در رأس احكام اسلام است . خدا و فرداى قيامت را همواره به مردم يادآور شو و پياپى اندرز بده ؛ چرا كه اين كار ، آنان را در به كار بستنِ آنچه خدا دوست مى دارد ، تواناتر مى سازد . ديگر، آن كه همه جا آموزگاران را در ميان ايشان بگمار، و بندگى و پرستش آن خدايى را كن كه به سوى او باز مى گردى ، و در راه خدا ، از سرزنش هيچ سرزنشگرى باك مدار .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در سفارش ايشان به على عليه السلام ، هنگامى كه او را به ناحيه اى روانه ساخت _ :اى على! تو را با آن كه برايم بس عزيزى ، مى فرستم . پس هيچ وظيفه اى [و كارى] را به فردا وا مگذار ؛ زيرا در هر روز ، كار و وظيفه اى هست . براى مردم ، نشست عمومى بگذار و دون پايه را بر بلندپايه مقدّم بدار ، و ناتوان را بر قدرتمند ، و زنان را بر مردان ، و با كسى كه تو را در كارت سرگردان مى كند ، مشورت مكن، و از قرآن مشورت بخواه؛ چرا كه قرآن پيشواى توست .

.

ص: 494

عنه صلى الله عليه و آله :عَلَى الوالي خَمسُ خِصالٍ : جَمعُ الفَيءِ (1) مِن حَقِّهِ ، ووَضعُهُ فِي حَقِّهِ ، وأن يَستَعينَ عَلى اُمورِهِم بِخَيرِ مَن يَعلَمُ ، ولا يُجَمِّرَهُم (2) فَيُهلِكَهُم ، ولا يُؤخِّرَ أمرَهُم لِغَدٍ. (3)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن وَلِيَ مِن أمرِ المُسلِمينَ شَيئا فَأَمَّرَ عَلَيهِم أحَدا مُحاباةً ، فَعَلَيهِ لَعنَةُ اللّهِ ، لا يَقبَلُ اللّهُ مِنهُ صَرفا ولا عَدلاً حَتّى يُدخِلَهُ جَهَنَّمَ . ومَن أعطى أحَدا حِمَى اللّهِ (4) فَقَدِ انتَهَكَ في حِمَى اللّهِ شَيئا بِغَيرِ حَقِّهِ ، فَعَلَيهِ لَعنَةُ اللّهِ. (5)

الإمام علي عليه السلام :لَيسَ يَخرُجُ الوالي مِن حَقيقَةِ ما ألزَمَهُ اللّهُ مِن ذلِكَ ، إلّا بِالاِهتِمامِ وَالاِستِعانَةِ بِاللّهِ، وتَوطينِ نَفسِهِ عَلى لُزومِ الحَقِّ وَالصَّبرِ عَلَيهِ ، فيما خَفَّ عَلَيهِ أو ثَقُلَ. (6)

الإمام الصادق عليه السلام :قالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام لِعُمَرَ بنِ الخَطّابِ : ثَلاثٌ إن حَفِظتَهُنَّ وعَمِلتَ بِهِنَّ كَفَتكَ ما سِواهُنَّ ، وإن تَرَكتَهُنَّ لَم يَنفَعكَ شَيءٌ سِواهُنَّ ، قالَ : وما هُنَّ يا أبَا الحَسَنِ؟ قالَ : إقامَةُ الحُدودِ عَلَى القَريبِ وَالبَعيدِ ، وَالحُكمُ بِكِتابِ اللّهِ فِي الرِّضا وَالسُّخطِ ، وَالقَسمُ بِالعَدلِ بَينَ الأَحمَرِ وَالأَسوَدِ . فقالَ لَهُ عُمَرُ : لَعَمري لَقَد أوجَزتَ وأبلَغتَ. (7)

.


1- .الفَيْءُ : الخَراجُ والغَنيمَةُ (الصحاح : ج 1 ص 63 «فيأ») .
2- .تَجمِيرُ الجيش : جمعهم في الثغور وحبسهم عن العود إلى أهلهم (النهاية : ج 1 ص 292 «جمر») .
3- .الجامع الصغير : ج 2 ص 158 ح 5454 ، كنز العمّال : ج 6 ص 47 ح 14789 كلاهما نقلاً عن العقيلي في الضعفاء الكبير عن واثلة .
4- .حِمَى اللّه ورسوله : ما يُحمى للخيل التي تُرصَد للجهاد ، والإبل التي يُحمَل عليها في سبيل اللّه ، وإبل الزكاة وغيرها (اُنظر : النهاية : ج 1 ص 447«حما») .
5- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 24 ح 21 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 105 ح 7024 و ليس فيه ذيله من «ومن أعطى أحدا» وكلاهما عن أبي بكر ، كنز العمّال : ج 6 ص 38 ح 14749 .
6- .نهج البلاغة : الكتاب 53 ، تحف العقول : ص 132 ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 357 و فيه «فيما وافق هواه وخالفه» بدل «فيما خفّ عليه أو ثقل» ، بحارالأنوار : ج 33 ص 604 ح 744 .
7- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 227 ح 547 عن عبيد اللّه بن عليّ الحلبي ، تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 208 ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 443 ح 543 نحوه وكلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 147 عن الإمام الصادق عن الإمام عليّ عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 75 ص 349 ح 53 .

ص: 495

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :حكمران ، پنج وظيفه دارد : گردآورىِ فَى ء (خراج و غنيمت) به صورت شايسته و هزينه كردنِ آن به صورت شايسته ، و اين كه براى [تصدّىِ ]كارهاى امور مردم ، از بهترين كسى كه مى شناسد، كمك بگيرد ، و مردم را [در مرزها و سرزمين دشمن ]معطّل نكند و آنها را به نابودى نكشاند ، و كار مردم را به فردا نيفكند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس زمام كارى از كارهاى مسلمانان را به دست گيرد و كسى را جانبدارانه بر آنان امير گردانَد ، لعنت خدا بر او باد ! و خداوند، توبه و فِديه اى از او نمى پذيرد تا آن كه او را به دوزَخ ببَرَد . و هر كس قُرُقگاه خدا را به كسى ببخشد ، به قُرُقگاه خداوند، به ناحق، تجاوز كرده است . پس لعنت خدا بر او باد !

امام على عليه السلام :حكمران ، از عهده آنچه خداوند بر دوش او نهاده است ، بر نمى آيد ، مگر با جدّيت و يارى جستن از خدا ، و پذيرفتن حق و شكيبايى بر آن ، خواه بر او سبك آيد ، خواه سنگين .

امام صادق عليه السلام :امير مؤمنان عليه السلام به عمر بن خطّاب فرمود : «سه چيزند كه اگر آنها را به ياد بسپارى و به كارشان ببندى ، تو را از ديگر چيزها بى نياز مى گردانند ، و اگر آنها را فرو گذارى ، هيچ چيز ديگرى به تو سود نمى بخشد» . عمر گفت : آنها چيست ، اى ابوالحسن؟ امير مؤمنان فرمود : «جارى ساختنِ حدود [الهى ]در باره خويش و بيگانه ، حكم كردن بر پايه كتاب خدا در حال خشنودى و خشم ، و تقسيم عادلانه[ى بيت المال ]ميان سفيد و سياه» . عمر به ايشان گفت : به جانم سوگند كه كوتاه و رسا گفتى .

.

ص: 496

الإمام الصادق عليه السلام_ مِن كَلامِهِ المُسَمّى بِنَثرِ الدُّرَرِ _ :لَيسَ يُحَبُّ لِلمُلوكِ أن يُفَرِّطوا (1) في ثَلاثٍ : في حِفظِ الثُّغورِ ، وَتَفَقُّدِ المَظالِمِ ، وَاختِيارِ الصّالِحينَ لِأَعمالِهِم. (2)

عنه عليه السلام :ثَلاثَةٌ تَجِبُ عَلَى السُّلطانِ لِلخاصَّةِ وَالعامَّةِ : مُكافَأَةُ المُحسِنِ بِالإِحسانِ لِيَزدادوا رَغبَةً فيهِ ، وتَغَمُّدُ (3) ذُنوبِ المُسيءِ لِيَتوبَ ويَرجِعَ عَن غَيِّهِ ، وَتَأَلُّفُهُم جَميعا بِالإِحسانِ وَالإِنصافِ. (4)

الإمام الكاظم عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل قَد فَرَضَ عَلى وُلاةِ عَهدِهِ أن يَنعَشوا (5) فُقَراءَ الاُمَّةِ ، ويَقضوا عَنِ الغارِمينَ (6) ، ويُؤَدّوا عَنِ المُثقَلِ ، ويَكسُوا العارِيَ ، ويُحسِنوا إلَى العاني (7) . (8)

.


1- .المُفَرِّطُ : المُقَصِّر في العمل (النهاية : ج 3 ص 435 «فرط») .
2- .تحف العقول : ص 319 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 233 ح 38 .
3- .تَغَمَّدتُ فُلانا : سترتُ ما كان منه وغطّيتُهُ (الصحاح : ج 2 ص 517 «غمد») .
4- .تحف العقول : ص 319 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 233 ح 40 .
5- .يقال : نَعَشَهُ اللّه ُ يَنعَشُه نَعشا : إذا رفَعَهُ (النهاية : ج 5 ص 81 «نعش») .
6- .الغارمون : الذين علاهم الدَّين ولا يجدون القضاء (مجمع البحرين : ج 2 ص 1316 «غرم») .
7- .العاني : الأسير (النهاية : ج 3 ص 314 «عنا») .
8- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 90 ح 11 عن سفيان بن نزار ، الاحتجاج : ج 2 ص 341 ح 272 عن المأمون ، بحار الأنوار : ج 48 ص 131 ح 4 .

ص: 497

.

ص: 498

.

ص: 499

فصل دهم : حقوق امام و امّت
10 / 1 حقوق و وظايف دوسويه امام و امّت

فصل دهم : حقوق امام و امّت10 / 1حقوق و وظايف دوسويه امام و امّتقرآن«خدا به شما فرمان مى دهد كه امانت ها را به صاحبان آنها بدهيد و هر گاه ميان مردم داورى كرديد ، به داد داورى كنيد. خدا شما را به چه خوب چيزى ، اندرز مى دهد! راستى كه خدا شنوا و بيناست» .

حديثتهذيب الأحكام_ به نقل از معلَّى بن خُنَيس _ :به امام صادق عليه السلام گفتم: خداوند عز و جل فرموده است: «خدا به شما فرمان مى دهد كه امانت ها را به صاحبان آنها بدهيد و هر گاه ميان مردم داورى كرديد ، به داد، داورى كنيد» . امام صادق عليه السلام فرمود: «بر امام است كه آنچه را [از عهد امامت] نزد اوست ، به امامِ پس از خود بسپارد. پيشوايان ، به دادگرى مأمور گشته اند و مردم ، به پيروى از آنان».

امام على عليه السلام :امام وظيفه دارد كه بر پايه آنچه خدا فرو فرستاده است ، حكم براند و امانت را ادا كند، و چون چنين كرد ، مسلمانان موظّف اند كه از او حرف شنوى و فرمانبرى كنند و هر گاه آنان را فرا خواند ، اجابت كنند.

.

ص: 500

عنه عليه السلام_ مِن خُطبَةٍ لَهُ _ :أيُّهَا النّاسُ ! إنَّ لي عَلَيكُم حَقّا ولَكُم عَلَيَّ حَقٌّ : فَأَمّا حَقُّكُم عَلَيَّ فَالنَّصيحَةُ لَكُم ، وَتَوفيرُ فَيئِكُم عَلَيكُم ، وتَعليمُكُم كَي لا تَجهَلوا ، وتَأديبُكُم كَيما تَعلَموا . وأمَّا حَقّي عَلَيكُم ، فَالوَفاءُ بِالبَيعَةِ ، وَالنَّصيحَةُ فِي المَشهَدِ وَالمَغيبِ ، وَالإِجابَةُ حينَ أدعوكُم ، وَالطّاعَةُ حينَ آمُرُكُم. (1)

عنه عليه السلام_ مِن كِتابٍ لَهُ إلى أهلِ مِصرَ لَمّا وَلّى عَلَيهِم قَيسَ بنَ سَعدٍ _ :ألا وإنَّ لَكُم عَلَينَا العَمَلَ بِكِتابِ اللّهِ وسُنَّةِ رَسولِهِ ، وَالقِيامَ بِحَقِّهِ ، وَالنُّصحَ لَكُم بِالغَيبِ . . . وقد أمَرتُهُ بِالإِحسانِ إلى مُحسِنِكُم وَالشِّدَّةِ عَلى مُريبِكُم ، وَالرِّفقِ بِعَوامِّكُم وخَواصِّكُم. (2)

عنه عليه السلام :إنَّ أحَقَّ ما يَتَعاهَدُ الرّاعي مِن رَعِيَّتِهِ ، أن يَتَعاهَدَهُم بِالَّذي للّهِِ عَلَيهِم في وَظائِفِ دينِهِم ، وإنَّما عَلَينا أن نَأمُرَكُم بِما أمَرَكُمُ اللّهُ بِهِ ، وأن نَنهاكُم عمّا نَهاكُمُ اللّهُ عَنهُ ، وأَن نُقيمَ أمرَ اللّهِ في قَريبِ النّاسِ وبَعيدِهِم ، لا نُبالي فيمَن جاءَ الحَقُّ عَلَيهِ. (3)

عنه عليه السلام :إنَّ في سُلطانِ اللّهِ عِصمَةً لِأَمرِكُم ، فَأَعطوهُ طاعَتَكُم غَيرَ مَلومَةٍ ولا مُستَكرَهٍ بِها . . . ولَكُم عَلَينَا العَمَلُ بِكِتابِ اللّهِ تَعالى وسيرَةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وَالقِيامُ بِحَقِّهِ ، وَالنَّعشُ (4) لِسُنَّتِهِ. (5)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 34 ، بحار الأنوار : ج 27 ص 251 ح 12 .
2- .الغارات : ج 1 ص 211 عن سهل بن سعد ، إرشاد القلوب : ص 322 ، بحار الأنوار : ج 28 ص 89 ح 3 .
3- .الغارات : ج 2 ص 501 عن الأصبغ بن نباتة ، بحار الأنوار : ج 27 ص 253 ح 15 .
4- .النَّعش : الرَّفع . نَعَشْتُ فلانا : إذا جَبرتَه بعد فَقر ، أو رفعته بعد عثرة . ونَعشتُ الشجَرَةَ ؛ إذا كانت مائلة فأقَمتها (لسان العرب : ج 6 ص 356 «نعش») .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 169 ، الغارات : ج 1 ص 211 عن سهل بن سعد نحوه ، بحار الأنوار : ج 27 ص 251 ح 13 .

ص: 501

امام على عليه السلام_ در يكى از سخنرانى هايش _ :اى مردم! مرا بر شما حقّى است و شما را نيز بر من حقّى . حقّ شما بر من ، اين است كه براى شما خيرخواهى [و شما را راه نمايى] كنم، فى ء (اموال عمومى)تان را ميان شما به عدالت تقسيم كنم، و شما را آموزش دهم تا نادان نمانيد، و تربيتتان كنم تا دانا شويد. وحقّ من بر شما ، اين است كه به بيعت وفادار باشيد، در حضور و غيابم خيرخواه باشيد، و هر گاه شما را فرا خواندم ، اجابت كنيد، و آن گاه كه فرمانتان دادم ، فرمان ببريد.

امام على عليه السلام_ در نامه اش خطاب به مردم مصر ، آن گاه كه قيس بن سعد را بر آنان گماشت _ :بدانيد كه حقّ شما بر ما ، اين است كه به كتاب خدا و سنّت پيامبر او عمل كنيم و حقّ او را بگزاريم و در غياب شما ، خيرخواهتان باشيم... . من به او (قيس) فرمان داده ام كه به نيكوكارِ شما نيكى كند و بر افراد مشكوك ، سخت گيرد و با عوام و خواصّ شما ، نرمش داشته باشد.

امام على عليه السلام :مهم ترين وظيفه حكمران در برابر رعيّتش ، آن است كه آنان را با وظايف دينى شان _ كه خداوند بر عهده شان نهاده است _ آشنا گرداند، و بر ماست كه شما را به آنچه خداوند بِدان فرمانتان داده است ، فرمان دهيم و از آنچه خداوند از آن بازتان داشته است ، باز بداريم، و فرمان خدا را در باره همگان ، چه دور و چه نزديك ، اجرا كنيم. از اين كه حق در باره چه كسى اجرا شود ، باك نداريم.

امام على عليه السلام :[تسليم شدن در برابرِ] حاكميت خداوند ، مايه نگهدارىِ شما [از لغزش و انحراف ]است. پس بدون ملامت و به دلخواه ، سر به او بسپاريد... . حقّ شما بر ما ، اين است كه به كتاب خداى بزرگ و روش پيامبر خدا عمل كنيم و حقّ آن را بگزاريم و سنّت او را احيا كنيم و برپاى داريم.

.

ص: 502

عنه عليه السلام_ مِن كِتابٍ لَهُ إلى اُمَرائِهِ عَلَى الجُيوشِ _ :مِن عَبدِ اللّهِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ أميرِ المُؤمِنينَ إلى أصحابِ المَسالِحِ (1) : أمّا بَعدُ ، فَإِنَّ حَقّا عَلَى الوالي ألّا يُغيِّرَهُ عَلى رَعِيَّتِهِ فَضلٌ نالَهُ ، ولا طَولٌ (2) خُصَّ بِهِ ، وأن يَزيدَهُ ما قَسَمَ اللّهُ لَهُ مِن نِعَمِهِ دُنُوّا مِن عِبادِهِ ، وعَطفا عَلى إخوانِهِ . ألا و إنَّ لَكُم عِندي ألّا أحتَجِزَ دونَكُم سِرّا إلّا فِي حَربٍ ، ولا أطوِيَ (3) دونَكُم أمرا إلّا في حُكمٍ ، ولا اُؤَخِّرَ لَكُم حَقّا عَن مَحَلِّهِ ، ولا أقِفَ بِهِ دونَ مَقطَعِهِ ، وأن تَكونوا عِندي فِي الحَقِّ سَواءً ، فَإِذا فَعَلتُ ذلِكَ وَجَبَت للّهِِ عَلَيكُمُ النِّعمَةُ ، ولي عَلَيكُمُ الطّاعَةُ ، وألّا تَنكُصوا (4) عَن دَعوَةٍ ، ولا تُفَرِّطوا في صَلاحٍ ، وأن تَخوضُوا الغَمَراتِ (5) إلَى الحَقِّ ، فَإِن أنتُم لَم تَستَقيموا لي عَلى ذلِكَ لَم يَكُن أحَدٌ أهوَنَ عَلَيَّ مِمَّنِ اعوَجَّ مِنكُم ، ثُمَّ اُعظِمُ لَهُ العُقوبَةَ ، ولا يَجِدُ عِندي فيها رُخصَةً ، فَخُذوا هذا مِن اُمرائِكُم ، وأعطوهُم مِن أنفُسِكُم ما يُصلِحُ اللّهُ بِهِ أمرَكُم. (6)

.


1- .المَسْلَحَةُ : القوم الذين يحفظون الثُّغور من العدوّ (النهاية : ج 2 ص 388 «سلح») .
2- .الطَّوْلُ : الفَضلُ والقُدرة والغِنى والسَّعةُ والعلوّ (تاج العروس : ج 15 ص 447 «طول») .
3- .قال العلّامة المجلسي قدس سره : «لا أطوي دونكم أمرا» أي اُظهركم على كلّ ما في نفسي ممّا يحسن إظهاركم عليه ، فأمّا الأحكام الشرعيّة والقضاء على أحد الخصمين ؛ فإنّي لا اُعلمكم قبل وقوعها ، ولا اُشاوركم فيها كى لا تفسد القضيّة بأن يحتال ذلك الشخص لصرف الحكم عنه ، ولعدم توقّف الحكم على المشاورة (بحار الأنوار : ج 33 ص 470) .
4- .نَكَصَ : رَجَعَ . النكوص : الإحجامُ عن الشيء (المصباح المنير : ص 625 «نكص») .
5- .الغَمْرَةُ : الشدِّةُ ، ومنه غمراتُ الموت لشدائده (المصباح المنير : ص 453 «غمر») .
6- .نهج البلاغة : الكتاب 50 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 469 ح 682 .

ص: 503

امام على عليه السلام_ در نامه اى به فرماندهان لشكر خود _ :از بنده خدا ، على بن ابى طالب امير مؤمنان ، به نيروهاى مسلّح . امّا بعد، حكمران نبايد امتيازى كه به دست آورده و قدرتى كه به او ويژه گشته است، [رفتار] او را با رعيّت دگرگون سازد؛ بلكه بايد نعمتى كه خداوند، بهره او ساخته است ، وى را به بندگان او نزديك تر و به برادرانش مهربان تر گرداند. بدانيد كه حقّ شما بر من ، آن است كه رازى را از شما نپوشانم ، مگر در مورد جنگ، و بدون رايزنى با شما ، كارى را انجام ندهم ، مگر در داورى [و حكم شرع] (1) و حقّ شما را از هنگام آن به تأخير نيندازم (/ حقّ شما را از آنچه بايد، كمتر نگزارم) و در رساندن آن ، درنگ نكنم و همه شما را در حق ، يكسان بدانم. پس هر گاه چنين رفتار كردم ، نعمت خدا بر شما ثابت گشته است [و شما رهين نعمت و منّت او _ به خاطر وجود والىِ دادگر _ شده ايد] . حقّ من بر شما ، اين است كه از من فرمان ببريد و از فرا خوانم سر باز نزنيد، و در كارى كه به صلاح است ، كوتاهى نكنيد و در راه حق ، رنج ها و سختى ها را به جان بخريد، كه اگر در اين مسيرِ درستى كه گفتم ، حركت نكنيد ، هيچ كس نزد من خوارتر و بى مقدارتر از كژروان نخواهد بود و او را سخت كيفر خواهم داد و در اين كيفر ، رخصتى از من نخواهد ديد. پس اين [دستور] را از فرماندهانتان بگيريد و از آنان در آنچه خداوند با آن، كار شما را سامان مى بخشد، فرمان ببريد.

.


1- .علّامه مجلسى در توضيح اين قسمت از حديث ، مى گويد : «يعنى احكام شرعى و قضاوت ميان دو متخاصم را قبل از انجام دادنش اعلام نخواهم كرد و با شما در باره آن ، مشورت هم نمى كنم تا قضا تباه نشود و كسى تلاش نكند كه حكم را به نفع خودش تغيير دهد . به علاوه ، قضا (حكم)، رايزنى نمى خواهد» (بحار الأنوار : ج33 ص470)

ص: 504

الإمام الباقر عليه السلام :خَطَبَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام النّاسَ بِصِفّينَ ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ وصَلّى عَلى مُحَمَّدٍ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ثُمَّ قالَ : أمّا بَعدُ فَقَد جَعَلَ اللّهُ تَعالى لي عَلَيكُم حَقّا بِوِلايَةِ أمرِكُم ، ومَنزِلَتِيَ الَّتي أنزَلَنِيَ اللّهُ عَزَّ ذِكرُهُ بِها مِنكُم ، ولَكُم عَلَيَّ مِنَ الحَقِّ مِثلُ الَّذي لي عَلَيكُم ، وَالحَقُّ أجمَلُ الأَشياءِ فِي التَّواصُفِ وأوسَعُها فِي التَّناصُفِ، لا يَجري لِأَحَدٍ إلّا جَرى عَلَيهِ ولا يَجري عَلَيهِ إلّا جَرى لَهُ ، وَلَو كانَ لِأَحَدٍ أن يَجرِيَ ذلِكَ لَهُ ولا يَجرِيَ عَلَيهِ لَكانَ ذلِكَ للّهِِ عز و جلخالِصا دونَ خَلقِهِ ؛ لِقُدرَتِهِ عَلى عِبادِهِ ، ولِعَدلِهِ في كُلِّ ما جَرَت عَلَيهِ ضُروبُ قَضائِهِ ، ولكِن جَعَلَ حَقَّهُ عَلَى العِبادِ أن يُطيعوهُ ، وجَعَلَ كَفّارَتَهُم عَلَيهِ بِحُسنِ الثَّوابِ تَفَضُّلاً مِنهُ ، وتَطَوُّلاً بِكَرَمِهِ ، وتَوَسُّعا بِما هُوَ مِنَ المَزيدِ لَهُ أهلاً ، ثُمَّ جَعَلَ مِن حُقوقِهِ حُقوقا فَرَضَها لِبَعضِ النّاسِ عَلى بَعضٍ ، فَجَعَلَها تَتَكافَأُ في وُجوهِها ويوجِبُ بَعضُها بَعضا ولا يُستَوجَبُ بَعضُها إلّا بِبَعضٍ . فَأَعظَمُ مِمَّا افتَرَضَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى مِن تِلكَ الحُقوقِ ؛ حَقُّ الوالي عَلَى الرَّعِيَّةِ وحَقُّ الرَّعِيَّةِ عَلَى الوالي ، فَريضَةً فَرَضَهَا اللّهُ عز و جل لِكُلًّ عَلى كُلًّ ، فَجَعَلَها نِظامَ اُلفَتِهِم وعِزّا لِدينِهِم ، وقِواما لِسُنَنِ الحَقِّ فيهِم ، فَلَيسَت تَصلُحُ الرَّعِيَّةُ إلّا بِصَلاحِ الوُلاةِ ، ولا تَصلُحُ الوُلاةُ إلّا بِاستِقامَةِ الرَّعِيَّةِ . فَإِذا أدَّتِ الرَّعِيَّةُ إلَى الوالي حَقَّهُ ، وأدّى إلَيهَا الوالي كَذلِكَ ، عَزَّ الحَقُّ بَينَهُم ، فَقامَت مَناهِجُ الدّينِ ، وَاعتَدَلَت مَعالِمُ العَدلِ ، وجَرَت عَلى أذلالِهَا السُّنَنُ، فَصَلُحَ بِذلِكَ الزَّمانُ ، وطابَ بِهِ العَيشُ ، وطُمِعَ في بَقاءِ الدَّولَةِ ، ويَئِسَت مَطامِعُ الأَعداءِ . وإذا غَلَبَتِ الرَّعِيَّةُ والِيَهُم ، وعَلَا الوالِي الرَّعِيَّةَ ، اختَلَفَت هُنالِكَ الكَلِمَةُ ، وظَهَرَت مَطامِعُ الجَورِ ، وكَثُرَ الإِدغالُ فِي الدّينِ ، وتُرِكَت مَعالِمُ السُّنَنِ ، فَعُمِلَ بِالهَوى ، وعُطِّلَتِ الآثارُ ، وكَثُرَت عِلَلُ النّفوسِ ، ولا يُستَوحَشُ لِجَسيمِ حَدًّ عُطِّلَ ، ولا لِعَظيمِ باطِلٍ أُثِّلَ (1) ، فَهُنالِكَ تَذِلُّ الأَبرارُ ، وتَعِزُّ الأَشرارُ ، وتَخرَبُ البِلادُ ، وتَعظُمُ تَبِعاتُ اللّهِ عز و جلعِندَ العِبادِ . فَهَلُمَّ أيُّهَا النّاسُ إلَى التَّعاوُنِ عَلى طاعَةِ اللّهِ عز و جل ، وَالقِيامِ بِعَدلِهِ ، وَالوَفاءِ بِعَهدِهِ ، وَالإِنصافِ لَهُ في جَميعِ حَقِّهِ ، فَإِنَّهُ لَيسَ العِبادُ إلى شَيءٍ أحوَجَ مِنهُم إلَى التَّناصُحِ في ذلِكَ وحُسنِ التَّعاوُنِ عَلَيهِ ، وَلَيسَ أحَدٌ وإنِ اشتَدَّ عَلى رِضَا اللّهِ حِرصُهُ ، وطالَ فِي العَمَلِ اجتِهادُهُ ، بِبالِغٍ حَقيقَةَ ما أعطَى اللّهُ مِنَ الحَقِّ أهلَهُ ، ولكِنّ مِن واجِبِ حُقوقِ اللّهِ عز و جل عَلَى العِبادِ النَّصيحَةَ لَهُ بِمَبلَغِ جُهدِهِم ، وَالتَّعاوُنَ عَلى إقامَةِ الحَقِّ فيهِم . ثُمَّ لَيسَ امرُؤٌ وإِن عَظُمَت فِي الحَقِّ مَنزِلَتُهُ ، وجَسُمَت فِي الحَقِّ فَضيلَتُهُ ، بِمُستَغنٍ عَن أن يُعانَ عَلى ما حَمَّلَهُ اللّهُ عز و جل مِن حَقِّهِ ، ولا لِامرِىً?مَعَ ذلِكَ خَسِئت بِهِ الاُمورُ ، وَاقتَحَمَتهُ العُيونُ بِدونِ ما أن يُعينَ عَلى ذلِكَ ويُعانَ عَلَيهِ ، وأهلُ الفَضيلَةِ فِي الحالِ وأهلُ النِّعَمِ العِظامِ أكثَرُ في ذلِكَ حاجَةً ، وكُلٌّ فِي الحاجَةِ إلَى اللّهِ عز و جل شَرَعٌ سَواءٌ . فَأجابَهُ رَجُلٌ مِن عَسكَرِهِ لا يُدرى مَن هُوَ ، ويُقالُ إنَّهُ لَم يُرَ في عَسكَرِهِ قَبلَ ذلِكَ اليَومِ ولا بَعدَهُ ، فَقامَ وأحسَنَ الثَّناءَ عَلَى اللّهِ عز و جل بِما أبلاهُم وأعطاهُم مِن واجِبِ حَقِّهِ عَلَيهِم ، وَالإِقرارِ بِكُلِّ ما ذُكِرَ مِن تَصَرُّفِ الحالاتِ بِهِ وبِهِم ، ثُمَّ قالَ : أنتَ أميرُنا ونَحنُ رَعِيَّتُكَ ، بِكَ أخرَجَنَا اللّهُ عز و جل مِنَ الذُّلِّ ، وبإعزازِكَ أطلَقَ عِبادَهُ مِن الغِلِّ ، فَاختَر عَلَينا وأمضِ اختِيارَكَ ، وَائتَمِر فَأَمضِ ائتِمارَكَ (2) ، فَإِنَّكَ القائِلُ المُصَدَّقُ ، وَالحاكِمُ المُوَفَّقُ ، وَالمَلِكُ المُخَوَّلُ، لا نَستَحِلُّ في شَيءٍ مَعصِيَتَكَ ، ولا نَقيسُ عِلما بِعِلمِكَ ، يَعظُمُ عِندَنا في ذلِكَ خَطَرُكَ ، ويَجِلُّ عَنهُ في أنفُسِنا فَضلُكَ . فَأَجابَهُ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام فَقالَ : إنَّ مِن حَقِّ مَن عَظُمَ جَلالُ اللّهِ في نَفسِهِ وجَلَّ مَوضِعُهُ مِن قَلبِهِ ، أن يَصغُرَ عِندَهُ _ لِعِظَمِ ذلِكَ _ كُلُّ ما سِواهُ ، وإنَّ أحَقَّ مَن كانَ كذلِكَ لَمَن عَظُمَت نِعمَةُ اللّهِ عَلَيهِ ولَطُفَ إحسانُهُ إلَيهِ ، فَإِنَّهُ لَم تَعظُم نِعمَةُ اللّهِ عَلى أحَدٍ إلّا زادَ حَقُّ اللّهِ عَلَيهِ عِظَما . وإنَّ مِن أسخَفِ حالاتِ الوُلاةِ عِندَ صالِحِ النّاسِ ، أن يُظَنَّ بِهِم حُبُّ الفَخرِ ، ويوضَعَ أمرُهُم عَلَى الكِبرِ ، وقَد كَرِهتُ أن يَكونَ جالَ في ظَنِّكُم أنّي اُحِبُّ الإِطراءَ (3) وَاستِماعَ الثَّناءِ ، ولَستُ بِحَمدِ اللّهِ كذلِكَ ، وَلَو كُنتُ اُحِبُّ أن يُقالَ ذلِكَ لَتَرَكتُهُ انحِطاطا للّهِِ سُبحانَهُ عَن تَناوُلِ ما هُوَ أحَقُّ بِهِ مِنَ العَظَمَةِ وَالكِبرياءِ ، ورُبَّما استَحلَى النّاسُ الثَّناءَ بَعدَ البَلاءِ ، فَلا تُثنوا عَلَيَّ بِجَميلِ ثَناءٍ لِاءِخراجي نَفسي إلَى اللّهِ وإلَيكُم مِنَ البَقِيَّةِ في حُقوقٍ لَم أفرُغ من أدائِها ، وفَرائِضَ لابُدَّ مِن إمضائِها ، فَلا تُكَلِّموني بِما تُكَلَّمُ بِهِ الجَبابِرَةُ ، ولا تَتَحَفَّظوا مِنّي بِما يُتَحَفَّظُ بِهِ عِندَ أهلِ البادِرَةِ ، ولا تُخالِطوني بِالمُصانَعَةِ ، ولا تَظُنّوا بِيَ استثِقالاً في حَقًّ قيلَ لي ، ولَا التِماسَ إعظامٍ لِنَفسي لِما لا يَصلُحُ لي ، فَإِنَّهُ مَنِ استَثقَلَ الحَقَّ أن يُقالَ لَهُ أوِ العَدلَ أن يُعرَضَ عَلَيهِ كانَ العَمَلُ بِهِما أثقَلَ عَلَيهِ ، فَلا تَكُفّوا عَنّي مَقالَةً بِحَقٍّ أو مَشورَةً بِعَدلٍ ، فَإِنّي لَستُ في نَفسي بِفَوقِ ما أن اُخطِئَ ، ولا آمَنُ ذلِكَ مِن فِعلي إلّا أن يَكفِيَ اللّهُ مِن نَفسي ما هُوَ أملَكُ بِهِ مِنّي ، فَإِنَّما أنَا وأَنتُم عَبيدٌ مَملوكونَ لِرَبٍّ لا رَبَّ غَيرُهُ ، يَملِكُ مِنّا ما لا نَملِكُ مِن أنفُسِنا ، وأخرَجَنا مِمّا كُنّا فيهِ إِلى ما صَلُحنا عَلَيهِ ، فَأَبدَلَنا بَعدَ الضَّلالَةِ بِالهُدى ، وأعطانَا البَصيرَةَ بَعدَ العَمى. فَأَجابَهُ الرَّجُلُ الَّذي أجابَهُ مِن قَبلُ فَقالَ : أنتَ أهلُ ما قُلتَ ، وَاللّهُ وَاللّهِ فَوقَ ما قُلتَهُ ، فَبَلاؤُهُ عِندَنا ما لا يُكفَرُ ، وقَد حَمَّلَكَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى رِعايَتَنا ووَلّاكَ سِياسَةَ اُمورِنا ، فَأَصبَحتَ عَلَمَنَا الَّذي نَهتَدي بِهِ ، وإمامَنا الَّذي نَقتَدي بِهِ ، وأمرُكَ كُلُّهُ رُشدٌ ، وقَولُكَ كُلُّهُ أدَبٌ ، قَد قَرَّت بِكَ فِي الحَياةِ أعيُنُنا ، وَامتَلَأَت مِن سُرورٍ بِكَ قُلوبُنا ، وتَحَيَّرَت مِن صِفَةِ ما فيكَ مِن بارِعِ الفَضلِ عُقولُنا ، وَلَسنا نَقولُ لَكَ : أيُّهَا الإِمامُ الصّالِحُ تَزكِيَةً لَكَ ، ولا نُجاوِزُ القَصدَ فِي الثَّناءِ عَلَيكَ ، ولَم يَكُن في أنفُسِنا طَعنٌ عَلى يَقينِكَ ، أو غِشٌّ في دينِكَ ، فَنَتَخَوَّفَ أن تَكونَ أحدَثتَ بِنِعمَةِ اللّهِ تَبارَكَ وتَعالى تَجَبُّرا ، أو دَخَلَكَ كِبرٌ ، ولكِنّا نَقولُ لَكَ ما قُلنا تَقَرُّبا إلَى اللّهِ عز و جل بِتَوقيرِكَ ، وتَوسُّعا بِتَفضيلِكَ ، وشُكرا بِإِعظامِ أمرِكَ ، فَانظُر لِنَفسِكَ ولَنا ، وآثِر أمرَ اللّهِ عَلى نَفسِكَ وعَلَينا ، فَنَحنُ طُوَّعٌ فيما أمَرتَنا ، نَنقادُ مِنَ الاُمور مَعَ ذلِكَ فيما يَنفَعُنا . فَأَجابَهُ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام فَقالَ : وأنَا أستَشهِدُكُم عِندَ اللّهِ عَلى نَفسي لِعِلمِكُم فيما وُلِّيتُ بِهِ مِن اُمورِكُم ، وعَمّا قَليلٍ يَجمَعُني وإيّاكُمُ المَوقِفُ بَينَ يَدَيهِ وَالسُّؤالُ عَمّا كُنّا فيهِ ، ثُمَّ يَشهَدُ بَعضُنا عَلى بَعضٍ ، فَلا تَشهَدُوا اليَومَ بِخِلافِ ما أَنتُم شاهِدونَ غَدا ، فَإِنَّ اللّهَ عز و جل لا يَخفى عَلَيهِ خافِيَةٌ ، ولا يَجوزُ عِندَهُ إلّا مُناصَحَةُ الصُّدورِ في جَميعِ الاُمورِ . فَأَجابَهُ الرَّجُلُ ، ويُقالُ : لَم يُرَ الرَّجُلُ بَعدَ كَلامِهِ هذا لِأَميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام ، فَأَجابَهُ وقَد عالَ الَّذي (4) في صَدرِهِ ، فَقالَ وَالبُكاءُ يَقطَعُ مَنطِقَهُ ، وغُصَصُ الشَّجا تُكَسِّرُ صَوتَهُ إعظاما لِخَطَرِ مَرزِئَتِهِ ووَحشَةً مِن كَونِ فَجيعَتِهِ ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ ، ثُمَّ شَكا إلَيهِ هَولَ ما أشفى عَلَيهِ مِن الخَطَرِ العَظيمِ وَالذُّلِ الطَّويلِ في فَسادِ زَمانِهِ ، وَانقِلابِ حَدِّهِ ، وَانقِطاعِ ما كانَ مِن دَولَتِهِ ، ثُمَّ نَصَبَ المَسأَلَةَ إلَى اللّهِ عز و جل بِالاِمتِنانِ عَلَيهِ وَالمُدافَعَةِ عَنهُ بِالتَّفَجُّعِ وَحُسنِ الثَّناءِ ، فَقالَ : يا رَبّانِيَّ العِبادِ ، ويا سَكَنَ البِلادِ ، أينَ يَقَعُ قَولُنا مِن فَضلِكَ ، وأينَ يَبلُغُ وَصفُنا مِن فِعلِكَ ، وأنّى نَبلُغُ حَقيقَةَ حُسنِ ثَنائِكَ ، أو نُحصي جَميلَ بَلائِكَ ، فَكَيفَ وبِكَ جَرَت نِعَمُ اللّهِ عَلَينا ، وعَلى يَدِكَ اتَّصَلَت أسبابُ الخَيرِ إلَينا ، ألَم تَكُن لِذُلِّ الذَّليلِ مَلاذا ، وَلِلعُصاةِ الكُفّارِ إخوانا (5) ؟ فَبِمَن إلّا بِأَهلِ بَيتِكَ وَبِكَ أخرَجَنَا اللّهُ عز و جل مِن فَظاعَةِ تِلكَ الخَطَراتِ ؟ أو بِمَن فَرَّجَ عَنّا غَمَراتِ الكُرُباتِ ؟ وبِمَن إلّا بِكُم أظهَرَ اللّهُ مَعالِمَ دينِنا ، وَاستَصلَحَ ما كانَ فَسَدَ مِن دُنيانا ، حَتَّى استَبانَ بَعدَ الجَورِ ذِكرُنا ، وقَرَّت مِن رَخاءِ العَيشِ أعيُنُنا ، لِما وَليتَنا بِالإِحسانِ جُهدَكَ ، ووَفَيتَ لَنا بِجَميعِ وَعدِكَ ، وقُمتَ لَنا عَلى جَميعِ عَهدِكَ ، فَكُنتَ شاهِدَ مَن غابَ مِنّا ، وخَلَفَ أهلِ البَيتِ لَنا ، وكُنتَ عِزَّ ضُعَفائِنا ، وثِمالَ (6) فُقَرائِنا ، وعِمادَ عُظَمائِنا ، يَجمَعُنا فِيالاُمورِ عَدلُكَ ، ويَتَّسِعُ لَنا فِي الحَقِّ تَأَنّيكَ (7) ، فَكُنتَ لَنا اُنسا إذا رَأَيناكَ وسَكَنا إذا ذَكَرناكَ . فَأَيَّ الخَيراتِ لَم تَفعَل ؟ وأيَّ الصّالِحاتِ لَم تَعمَل ؟ ولَولا أنَّ الأَمرَ الَّذي نَخافُ عَلَيكَ مِنهُ يَبلُغُ تَحويلَهُ جُهدُنا ، وتَقوى لِمُدافَعَتِهِ طاقَتُنا أو يَجوزُ الفِداءُ عَنكَ مِنهُ بِأَنفُسِنا وبِمَن نَفديهِ بِالنُّفوسِ مِن أبنائِنا ، لَقَدَّمنا أنفُسَنا وأبناءَنا قَبلَكَ ولَأَخطَرناها ، وَقَلَّ خَطَرُها دونَكَ ، ولَقُمنا بِجَهدِنا في مُحاوَلَةِ مَن حاوَلَكَ ، وفي مُدافَعَةِ مَن ناواكَ (8) ، ولكِنَّهُ سُلطانٌ لا يُحاوَلُ ، وعِزٌّ لا يُزاوَلُ ، ورَبٌّ لا يُغالَبُ ، فَإِن يَمنُن عَلَينا بِعافِيَتِكَ ، ويَتَرَحَّم عَلَينا بِبَقائِكَ ، ويَتَحَنَّن عَلَينا بِتَفريجِ هذا مِن حالِكَ ، إلى سَلامَةٍ مِنكَ لَنا وبَقاءٍ مِنكَ بَينَ أظهُرِنا ، نُحدِث للّهِِ عز و جلبِذلِكَ شُكرا نُعَظِّمُهُ ، وذِكرا نُديمُهُ ، ونُقَسِّم أنصافَ أموالِنا صَدَقاتٍ وأنصافَ رَقيقِنا (9) عُتَقاءَ ، ونُحدِث لَهُ تَواضُعا في أنفُسِنا ، ونَخشَع في جَميعِ اُمورِنا ، وإن يَمضِ بِكَ إلَى الجِنانِ ، ويُجري عَلَيكَ حَتمَ سَبيلِهِ ، فَغَيرُ مُتَّهَمٍ فيكَ قَضاؤُهُ ، ولا مَدفوعٍ عَنكَ بَلاؤُهُ ، ولا مُختَلِفَةٍ مَعَ ذلِكَ قُلوبُنا بِأَنَّ اختِيارَهُ لَكَ ما عِندَهُ عَلى ما كُنتَ فيهِ ، ولكِنّا نَبكي مِن غَيرِ إثمٍ لِعِزِّ هذَا السُّلطانِ أن يَعودَ ذَليلاً ، ولِلدّينِ وَالدُّنيا أكيلاً ، فَلا نَرى لَكَ خَلَفا نَشكو إلَيهِ ، وَلا نَظيرا نَأمَلُهُ وَلا نُقيمُهُ. (10)

.


1- .أثلَةُ كلِّ شيءٍ : أصله . وأثَلَ : تأصَّل . وأثَّلَ اللّه ُ ملكَهُ : عظَّمَهُ . وتأثَّل هُوَ : عَظُم (لسان العرب : ج 11 ص 9 «أثل») .
2- .ائتَمَر : أي شاور نفسه وارتأى قبل مواقعة الأمر ، وقيل : المؤتَمِر : الذي يهمّ بأمرٍ يفعله (النهاية : ج 1 ص 66 «أمر») .
3- .أطريت فلانا : مدحته بأحسن ما فيه ، وقيل : بالغت في مدحه وجاوزت الحدّ (المصباح المنير : ص 372 «طرو») .
4- .عالَ الشيءُ فلانا : غَلَبَه وثقُل عليه وأهمّه (القاموس المحيط : ج 4 ص 22 «عال») .
5- .قال العلّامة المجلسي رحمه الله : أي كنت تعاشر من يعصيك ويكفر نعمتك معاشرة الإخوان شفقة منك عليهم ، أو المراد الشفقة على الكفّار والعصاة والاهتمام في هدايتهم . ويحتمل أن يكون المراد المنافقين الذين كانوا في عسكره ، وكان يلزمه رعايتهم بظاهر الشَّرع (مرآة العقول : ج 26 ص 531).
6- .الثمال _ بالكسر _ : الملجأ والغياث وقيل : هو المطعم في الشدّة (النهاية : ج 1 ص 222 «ثمل») .
7- .قال العلّامة المجلسي رحمه الله : أي صار مداراتك وتأنّيك وعدم مبادرتك في الحكم علينا بما نستحقّه ، سببا لوسعة الحقّ علينا وعدم تضيّق الاُمور بنا (مرآة العقول : ج 26 ص 532).
8- .ناوَأهُم : أي ناهَضَهم وعاداهُم (النهاية : ج 5 ص 123 «نوأ») .
9- .الرقيق : المملوك (النهاية : ج 2 ص 251 «رقَق»).
10- .الكافي : ج 8 ص 352 ح 550 عن جابر ، نهج البلاغة : الخطبة 216 نحوه و ليس فيه من وسطه «فأجابه الرجل الذي أجابه من قبل» إلى آخره ، بحار الأنوار : ج 77 ص 353 ح 32.

ص: 505

امام باقر عليه السلام :امير مؤمنان عليه السلام در صفّين براى مردم به سخنرانى پرداخت. نخست، خداى را حمد و ثنا گفت و بر پيامبر محمّد صلى الله عليه و آله ، درود فرستاد و آن گاه فرمود: «سپس خداوند متعال، به سبب فرمان روايىِ من بر شما و جايگاهى كه خداى بلندنام در ميان شما به من داده است، مرا بر شما حقّى نهاده است و متقابلاً براى شما نيز بر من حقّى قرار داده است. حق ، زيباترين چيزها در مقام وصف ، و فراخ ترينِ آنها در مقام عمل است. حق، به نفع هيچ كسى به اجرا در نمى آيد ، مگر اين كه عليه او هم اجرا مى شود و عليه كسى به اجرا در نمى آيد ، مگر اين كه به نفع او هم اجرا مى شود . اگر حق ، تنها به سود كسى اجرا مى شد و عليه او نبود، آن كس تنها خداوند عز و جل بود و نه مخلوقاتش؛ زيرا او، هم بر بندگانش تواناست [و همگى مقهور قدرت او هستند] و هم در باره هر چيزى كه انواع قضاى الهى بر آن جارى مى شود ، دادگر است. با اين حال ، خداوند، حقّ خود را بر بندگانش ، اين قرار داد كه از او فرمان برند، و [در مقابل،] حقّ آنان را بر خود ، اين قرار داد كه از سر تفضّل و از روى بخشندگى و فزون بخشى اى كه سزاوار اوست، آنان را پاداش نيك دهد. سپس از ميان حقوق خود، برخى را براى مردم نسبت به يكديگر واجب فرمود و آن حقوق را به گونه اى تعيين كرد كه با هم برابر باشند و هر يك ، ديگرى را واجب كند و هيچ يك بدون ديگرى واجب نمى شود. بزرگ ترينِ اين حقوق ، كه خداوند _ تبارك و تعالى _ واجب فرموده است ، حقّ حكمران بر مردم و حقّ مردم بر حكمران است. اين ، وظيفه اى است كه خداوند عز و جل براى هر كس بر ديگرى واجب فرموده و اين حق را رشته همبستگىِ آنان و مايه عزّت و اقتدار دينشان و برپايىِ سنّت هاى حق در ميان آنان قرار داده است. پس مردم درست نمى شوند ، مگر با درستىِ حكمرانان، و حكمرانان درست نمى شوند ، جز با درستىِ مردم. بنا بر اين، هر گاه مردم حقّ حكمران را بگزارند و حكمران نيز حقّ آنان را بگزارد، حق در ميان آنان نيرومند مى شود، و راه هاى دين، هموار، و نشانه هاى دادگرى، استوار مى گردند و سنّت ها در مجارى خود، روان مى شوند و بدين سان ، روزگار [و جامعه ]به سامان مى آيد و زندگى خوش مى گردد و به پايدارىِ دولت ، اميد بسته مى شود و مطامع دشمنان ، به يأس مبدّل مى گردد. امّا هر گاه مردم از حكمران خويش نافرمانى كنند و حكمران بر رعيّت چيره جويى نمايد، رشته اتّحاد از هم مى گسلد و طمع ورزى ها در ستم و كجروى، پديدار مى گردند و تبهكارى ، در دين فزونى مى گيرد و سنّت ها وا نهاده مى شوند و به دلخواه، عمل مى شود و احكام دين، تعطيل، و بيمارى هاى نفوس، بسيار مى شوند، و از اين كه حدّ مهمّى [از حدود و احكام الهى ]اجرا نشود، و يا باطل بزرگى ريشه دواند ، كسى هراسان و نگران نمى گردد. اين جاست كه نيكان، خوار مى شوند و بَدان، قدرت مى يابند و شهرها ويران مى شوند، و كيفرهاى بزرگِ خداوند عز و جل دامن مردم را مى گيرد. پس _ اى مردم _ بياييد و در راه فرمان بردارى از خدا و بر پا داشتن عدالت او و وفادارى به عهد او و گزاردن همه حقوق او ، همكارى كنيد؛ زيرا بندگان به چيزى ، از خيرخواهى براى يكديگر در اين راه و حسن همكارى در اين كار ، محتاج تر نيستند و هيچ كس _ هر چند در به دست آوردن خشنودىِ خداوند، حريص باشد و در كار بندگى، ساليان دراز بكوشد _ نمى تواند حقّ خداوند را چنان كه بايد و شايد ، بگزارد ؛ ولى [با اين حال ،] يكى از حقوق واجب خداوند عز و جل بر بندگان ، اين است كه در حدّ توانشان ، خيرخواه يكديگر باشند و در برپايىِ حق [و انجام دادن وظايف ]ميان خويش ، همكارى كنند. وانگهى، هيچ انسانى _ هر اندازه هم كه در حق ، جايگاهى بزرگ و ارزشى سترگ داشته باشد _ بى نياز از آن نيست كه او را در حقّى [و وظيفه اى] كه خداوند بر دوشش نهاده است ، يارى دهند، و نيز هيچ انسانى _ هر اندازه هم كه مردم او را خوار شمارند و در نگاه ها بى ارزش آيد _ كوچك تر از آن نيست كه كسى را در اين راه يارى رسانَد و خود يارى داده شود، و آنان كه از جايگاه برتر و از نعمت هاى بزرگ تر برخوردارند ، به اين امر نيازمندترند، و همگى در نيازمندى به خداوند عز و جل، يكسان اند». در اين هنگام ، از ميان سپاهيان ايشان ، مردى كه كسى او را نمى شناخت _ و مى گويند پيش از آن روز ، در سپاه امام عليه السلام ديده نشده بود و پس از آن هم ديده نشد _ ، (1) برخاست و خداوند عز و جل را به سبب لطف و احسانى كه به آنان فرموده _ يعنى حقّ [ولايت و حكومت] امير مؤمنان عليه السلام كه بر ايشان واجب ساخته است _ ستود و همه سخنان امير مؤمنان را در باره حقوق ميان او و مردم ، تأييد كرد و سپس گفت: تو فرمان رواى ما هستى و ما رعيّت توييم. به واسطه تو ، خداوند عز و جلما را از ضعف و زبونى برهانيد و در پرتو مقام و منزلت تو ، بندگانش را از بند و زنجير آزاد ساخت. پس تو براى ما انتخاب كن و انتخابت را به كار بند، و تصميم بگير و تصميمت را اجرا كن؛ زيرا تو ، گوينده اى تصديق شده و حاكمى موفَّق و سلطانى صاحب اختيارى. نافرمانى از تو را ، در هيچ كارى ، روا نمى دانيم و دانش تو را با هيچ دانشى قياس نمى كنيم. در اين باره ، تو نزد ما مقامى بزرگ دارى و بدين سبب (علم و دانايى ات)، در دل هاى ما جايگاهى برتر دارى. امير مؤمنان عليه السلام در پاسخ او فرمود: «كسى كه خداوند در جان او بس شُكوهمند باشد و او را در دلش جايگاهى سترگ باشد، سزاست كه هر چيزى جز خداوند _ به خاطر عظمت او _ در نظرش كوچك آيد، و سزاوارترين كس به اين كار ، آن كسى است كه نعمت هاى خداوند را فراوان در اختيار دارد و لطف و احسان الهى به او بسيار است؛ زيرا هر چه نعمت خدا به كسى بزرگ تر باشد ، حقّ خدا بر او نيز ، بزرگ تر مى گردد. يكى از پست ترين حالاتِ حكمرانان در نزد مردمان صالح ، اين است كه گمان برده شود دوستدار خودستايى اند و رفتارشان بر تكبّر حمل شود. من خوش ندارم كه در گمان شما بگذرد كه من مدح و ثنا و شنيدنِ آن را دوست دارم، و سپاس، خداوند را كه چنين نيستم. و اگر هم مدح و ثنا را دوست مى داشتم ، باز به خاطر فروتنى در برابر خداوند سبحان ، آن را رها مى ساختم ؛ چرا كه او به بزرگى و كبريا سزاوارتر است. شايد مردم، ستايش پس از كار نيك را شيرين يابند ؛ امّا شما مرا مدح و ثنا نگوييد؛ زيرا اگر هم تلاشى مى كنم ، براى آن است كه حقوقى را كه از جانب خداى شما بر عهده من باقى مانده و هنوز ادايشان نكرده ام ، ادا كنم و فرايض و وظايفى را كه بايد بگزارم، بگزارم. پس با من ، آن گونه كه با سلاطين سخن مى گويند، سخن مگوييد و در حضور من ، آن سان كه در حضور اهل تندى و خشم (حاكمان خونريز و بيدادگر) محافظه كارى مى شود، محافظه كارى نكنيد و با من رياكارانه و چاپلوسانه رفتار ننماييد، و گمان مبريد كه شنيدن حق ، بر من گران است، يا خواهان بزرگداشت خويش بابت چيزى هستم كه شايسته من نيست؛ زيرا كسى كه شنيدن حق يا توصيه به عدالت ، بر او گران آيد ، عمل كردن به آن دو برايش گران تر خواهد بود. پس، از گفتن حق يا نظر عادلانه دادن به من ، خوددارى نورزيد؛ زيرا من خود را برتر از آن نمى دانم كه خطا نكنم، و كردار خود را از خطا مصون نمى دانم ، مگر آن كه خداوند _ كه به من، مالك تر از خود من است _ مرا از شرّ نفسم نگاه دارد . پس همانا من و شما ، بنده و مملوك پروردگارى هستيم كه جز او پروردگارى نيست، و او نسبت به ما مالك چيزى است كه ما خود، مالك آن نيستيم، و او ما را از وضعى كه داشتيم ، به وضعى كه به صلاح ماست ، در آورد: ما را از گم راهى به هدايت كشاندْ، و كور بوديم و به ما بينش داد». در اين هنگام ، همان مردى كه پيش تر در پاسخ امير مؤمنان، مطالبى گفته بود، اظهار داشت: تو ، سزاوار آن هستى كه گفتى، و به خدا سوگند كه خدا بالاتر از آن است كه فرمودى. نعمت ها و الطاف او به ما ، پوشيدنى نيست. خداوند _ تبارك و تعالى _ سرپرستىِ ما را بر عهده تو نهاد و سياست و تدبير امور ما را به تو سپرد، و تو نشانه و علامت ما شدى كه با آن ، راه درست را مى يابيم، و پيشواى ما گشتى كه به او اقتدا مى كنيم. فرمان تو ، سراسرْ هدايت است، و سخنانت همه تربيت و ادب آموزى . ديدگان ما در زندگى ، به جمال تو روشن است و دل هايمان از شادى به تو، آكنده، و خردهايمان از وصف فضايل فوق العاده تو ، سرگردان. اگر به تو مى گوييم: «اى پيشواى شايسته!»، از بهر ستايش تو نيست . در ثناگويى تو ، از حد نمى گذريم و هرگز در خاطر ما نمى گذرد كه در يقين تو ، ضعفى يا در دينت ناخالصى باشد، تا بيم آن داشته باشيم كه وقتى در باره نعمت هاى خداوند _ تبارك و تعالى _ به خود ، سخن مى گويى ، از سرِ خودستايى باشد، يا كِبرى در تو راه يابد؛ بلكه آنچه [در مدح و ستايش تو ]گفتيم ، براى تقرّب به خداوند عز و جل بود و براى آن كه تو را گرامى بداريم و برترى هاى تو را برشماريم (/ با برترى دادن تو، ثواب بيشترى بجوييم) و بزرگىِ كار تو را سپاس بگزاريم (/ با بزرگداشت مقامت، خدا را سپاس گوييم). پس در آنچه به صلاح خودت و ماست ، بنگر و فرمان خدا را ، بر خويش و بر ما ، مقدّم بدار، كه ما گوش به فرمان تو هستيم و از آنچه به سود ماست ، فرمان مى بريم. امير مؤمنان عليه السلام در پاسخ او فرمود: «من شما را نزد خداوند به شهادت مى طلبم ؛ زيرا از [چگونگىِ ]زمامدارى من بر خود ، آگاهيد و به زودى، من و شما در پيشگاه او گرد خواهيم آمد و از وضعى كه داشته ايم ، سؤال خواهيم شد و براى يكديگر گواهى خواهيم داد . پس امروز ، بر خلاف آنچه فردا شهادت خواهيد داد ، شهادت ندهيد؛ چرا كه هيچ رازى بر خداوند عز و جل پوشيده نيست و به نزد او ، جز خلوص سينه ها در همه كارها ، روا نيست» . همان مرد _ كه مى گويند پس از اين گفتگويش با امير مؤمنان عليه السلام ، ديگر ديده نشد _ ، با سينه اى گران بار از غم، به سبب بزرگىِ مصيبتش و هراسناك بودنِ فاجعه اش ، و در حالى كه گريه سخنش را مى بريد و اندوه ، صدايش را مى شكست، پاسخ امام عليه السلام را داد و خدا را حمد و ثناى گفت. سپس از هولناكىِ خطر بزرگى كه [امير مؤمنان ]در آستانه آن قرار داشت، و از خوارىِ دراز و تباهى روزگارش و برگشتن ورق از او، و به سر آمدن دولتش ، به او شكايت كرد. آن گاه ، با دلى سوخته ، روى به درگاه خداوند عز و جل نمود و او را به نيكى ستود و از خداوند خواست كه بر وى منّتى نهد و از او دفاع كند، و گفت: اى پيشواى بندگان و اى مايه امن و آرامش شهرها! كجا زبان ما ، از عهده بيان فضل تو برمى آيد؟ و كى بيان ما ، وصف كردار تو توانَد؟! كجا مى توانيم تو را چنان كه بايد ، به نيكى بستاييم، يا محبّت ها و فداكارى هاى تو را برشماريم؟! چگونه، در حالى كه به واسطه تو ، نعمت هاى خداوند بر ما روان گشت و به دست تو ، اسباب خوبى ها و بركات به ما رسيد؟! آيا تو پناهگاه مظلومان و ضعيفان نبودى؟! آيا با نافرمانان كافر ، برادر نبودى؟! (2) پس آيا به بركت وجود كسى جز تو و خانواده ات ، خداوند عز و جل ما را از وحشت اين خطرات رهانيد؟! آيا به واسطه چه كسى ، امواج غم ها و رنج ها را از ما كنار زد؟ آيا به واسطه كسى جز شما ، خداوند، [تعاليم و] نشانه هاى دينمان را نمايان ساخت و تباهى هاى دنيايمان را اصلاح كرد، تا آن كه پس از ستم، نام و ياد ما آشكار گشت و از خرّمى و آسايش زندگى ، شادى به دل هايمان راه يافت؛ چرا كه تو نيروى خويش را صرف نيكى به ما كردى، و به همه وعده هايت وفا نمودى، و به همه تعهّداتت عمل كردى؟ پس تو گواه كسى هستى كه از ميان ما رفت (3) و اهل بيت را براى ما به يادگار گذاشت، و مايه عزّت و قدرت ناتوانان مايى، و پناه فقيرانمان و تكيه گاه بزرگانمان هستى . عدالت تو ، همه ما را در كارها گرد هم مى آورَد و درنگ و مداراى تو ، حق را براى ما گسترده [و تحمّل پذير ]مى سازد. (4) كدام كار نيك است كه تو انجامش نداده باشى؟ و كدام كار شايسته است كه تو عمل نكرده باشى؟ اگر آنچه از آن بر تو مى ترسيم (مرگ يا كشته شدن) ، نيروى ما مى توانست تغييرش دهد و توان دفع آن را داشتيم، يا فدا كردن خودمان و فرزندانمان براى تو روا بود ، بى گمان، خود و فرزندانمان را پيشْ مرگ تو مى كرديم و به مخاطره مى افكنديم _ كه اينها در برابر تو ، ارزش و اهمّيتى ندارند _ و با تمام نيرو ، در برابر آنان كه آهنگ تو كرده اند ، مى ايستاديم و در دفع دشمنان و مخالفانت مى كوشيديم؛ امّا او (خداوند) قدرتى است كه در برابر آن ايستادگى نتوان، و عزّتى است كه با آن، پنجه در نتوان افكند، و خداوندى است كه شكست نمى پذيرد. پس اگر بر ما منّتى نهد وتو را به سلامت دارد، و بر ما مهرى آورد و تو را زنده بدارد، و بر ما دلى بسوزاند و اين گرفتارى را از تو بزدايد و تو را براى ما به سلامت دارد و در ميان ما زنده ات بدارد، به شكرانه آن ، خداوند عز و جل را بسى سپاس مى گوييم و پيوسته ياد او مى كنيم و نيمى از دارايى هايمان را صدقه مى دهيم و نيمى از بردگانمان را آزاد مى سازيم و در جان هايمان ، براى او كرنش و فروتنى مى كنيم، و در همه كارهايمان ، از او بيم مى داريم؛ امّا اگر تو را به سوى بهشتش ببَرد و قضاى حتمى اش را بر تو جارى گرداند، به قضاى او در باره تو ، گمان بد برده نمى شود، و بلايش را از تو دفع نتوان كرد، و همگى از جان و دل مى پذيريم كه آنچه [از مقامات عاليه كه] در نزد اوست و براى تو انتخاب كرده است ، پاداش رنج و مشقّت هايى است كه تو كشيده اى. با اين همه ، براى آن كه اين قدرت به خوارى و ضعف مبدّل شود و دين و دنيا ، خورده [و بازيچه دنياپرستان ]گردد ، گريه خواهيم كرد ، بى آن كه گناهى مرتكب شده باشيم؛ (5) زيرا ديگر براى تو ، نه جاى گزينى خواهيم يافت تا بدو شِكوه كنيم، و نه مانندى تا بدو اميد بنديم و به جاى تو بنشانيم.

.


1- .برخى گفته اند كه اين مرد ، خضر عليه السلام بوده است.
2- .علّامه مجلسى رحمه الله مى گويد: «يعنى با كسانى كه از تو نافرمانى مى كردند و محبّت هاى تو را ناديده مى گرفتند و نعمت وجودت را ناسپاسى مى كردند، از سر مهر و دلسوزى، برادرانه رفتار مى كردى، يا: با كافران و متمرّدان نيز مشفق بودى و مى كوشيدى آنان را به مسير درست باز گردانى . احتمال هم دارد كه مراد از نافرمانان كافر، منافقانى باشند كه در سپاه ايشان بودند و لازم بود كه بر حسب ظاهر شرع ، با آنان مدارا كند» (مرآة العقول : ج26 ص531) .
3- .اشاره است به آيه 17 از سوره هود كه مى فرمايد: «...وَ يَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ» . ر . ك : دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج 7 ص 499 (بخش نهم) : ديدگاه هايى در باره شخصيت امام على عليه السلام / فصل يكم : على از زبان قرآن / شاهدى از پيامبر) .
4- .علّامه مجلسى رحمه الله مى گويد: يعنى مدارا و تأنّىِ تو و شتاب نكردنت در حكم كردن بر ما به چيزى كه سزاوار و شايسته آنيم ، سبب شده است كه حق ، براى ما تحمّل پذير شود و عرصه زندگى ، بر ما تنگ نيايد (مرآة العقول: ج 26 ص 532).
5- .يعنى : در هنگام گريستن براى از دست دادن اين دولت كريمه و حكومت عادلانه ، سخنى بر زبان نخواهيم آورد كه خداوند را ناخشنود سازد و گناهكار شويم، يا : مى گرييم و با اين گريه خويش ، گناهى مرتكب نشده ايم؛ بلكه گريه مان حق و به جاست» .

ص: 506

. .

ص: 507

. .

ص: 508

. .

ص: 509

. .

ص: 510

. .

ص: 511

. .

ص: 512

. .

ص: 513

. .

ص: 514

. .

ص: 515

. .

ص: 516

الكافي عن أبي حمزة :سَأَلتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام ، ما حَقُّ الإِمامِ عَلَى النّاسِ؟ قالَ : حَقُّهُ عَلَيهِم أن يَسمَعوا لَهُ ويُطيعوا . قُلتُ : فَما حَقُّهُم عَلَيهِ (1) ؟ قالَ : يَقسِمُ بَينَهُم بِالسَّوِيَّةِ ، ويَعدِلُ فِي الرَّعِيَّةِ. (2)

الإمام الرضا عليه السلام_ لِأَبي هاشِمٍ داودَ بنِ القاسِمِ الجَعفَرِيِّ _ :يا داودُ ، إنَّ لَنا عَلَيكُم حَقّا بِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وإنَّ لَكُم عَلَينا حَقّا . فَمَن عَرَفَ حَقَّنا وَجَبَ حَقُّهُ ، ومَن لَم يَعرِف حَقَّنا فَلا حَقَّ لَهُ. (3)

الإرشاد_ في حَديثِ بَيعَةِ الرِّضا عَلِيِّ بنِ موسى عليه السلام _ :ثُمَّ قالَ المَأمونُ لِلرِّضا عليه السلام : اُخطُبِ النّاسَ وتَكَلَّم فيهِم . فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ ، وقالَ : إنَّ لَنا عَلَيكُم حَقّا بِرَسولِ اللّهِ ، ولَكُم عَلَينا حَقّا بِهِ ، فَإِذا أنتُم أدَّيتُم إلَينا ذلِكَ وَجَبَ عَلَينَا الحَقُّ لَكُم . ولَم يُذكَر عَنهُ غَيرُ هذا في ذلِكَ المَجلِسِ. (4)

الإمام الرضا عليه السلام :إنّا أهلُ بَيتٍ وَجَبَ حَقُّنا بِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَمَن أخَذَ بِرَسولِ اللّهِ حَقّا ولَم يُعطِ النّاسَ مِن نَفسِهِ مِثلَهُ فَلا حَقَّ لَهُ. (5)

راجع : العنوان الآتي .

.


1- .في المصدر : «عليهم» ، والتصويب من بحار الأنوار .
2- .الكافي : ج 1 ص 405 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 27 ص 244 ح 4 وراجع : الخصال : ص 362 ح 52 والغيبة للنعماني : ص 237 ح 26 و المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 103 و كنز العمّال : ج 5 ص 780 ح 14368 .
3- .تحف العقول : ص 446 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 340 ح 39 .
4- .الإرشاد : ج 2 ص 262 ، روضة الواعظين : ص 249 ، إعلام الورى : ج 2 ص 74 ، بحار الأنوار : ج 49 ص 146 ح 23 ؛ مقاتل الطالبيّين : ص 455 .
5- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 236 ح 9 عن محمّد بن سنان ، بحار الأنوار : ج 46 ص 177 ح 32 .

ص: 517

الكافى_ به نقل از ابو حمزه _ :از امام باقر عليه السلام پرسيدم: حقّ امام بر مردم چيست؟ فرمود: «حقّ او بر آنان ، اين است كه سخنش را بشنوند و فرمان ببرند». گفتم: حقّ آنان بر او چيست؟ فرمود: «[بيت المال را] ميان آنان به يكسان تقسيم كند و با رعيّت ، دادگر باشد».

امام رضا عليه السلام_ خطاب به ابو هاشم داوود بن قاسم جعفرى _ :اى داوود! ما به واسطه پيامبر خدا، بر شما حقّى داريم و شما نيز بر ما حقّى داريد. پس هر كه حقّ ما را بشناسد ، حقّ او [بر ما] واجب مى گردد، و هر كه حقّ ما را نشناسد ، براى او حقّى [بر ما ]نيست.

الإرشاد_ در حديث بيعت با امام رضا عليه السلام _ :سپس مأمون به امام رضا عليه السلام گفت: براى مردم خطبه بخوان و برايشان سخن بگو. امام رضا عليه السلام خداوند را سپاس گفت و او را ستود و فرمود: «ما به واسطه پيامبر خدا ، بر شما حقّى داريم و شما نيز به واسطه او ، بر ما حقّى داريد . پس هر گاه حقّ ما را گزارديد ، حقّ شما نيز بر ما لازم مى آيد». در آن مجلس ، جز اين سخن ، از ايشان سخنى بازگو نشده است.

امام رضا عليه السلام :ما خاندانى هستيم كه به واسطه پيامبر خدا ، حقّ ما [بر مردم ]واجب گشته است. پس هر آن كس كه به واسطه پيامبر خدا حقّى بگيرد و همانند آن حق ، از خود به مردم ندهد ، او حقّى ندارد. (1)

ر. ك : ص 435 (فصل نهم : وظايف امام) و ص 499 (فصل دهم : حقوق امام و امّت) .

.


1- .يعنى : همان گونه كه ما بر مردم حقّى داريم ، مردم نيز همانند آن ، بر ما حق دارند، و همان طور كه مردم در برابر ما وظيفه دارند ، ما نيز در قبال آنان وظيفه اى داريم.

ص: 518

10 / 2حُقوقُ الإِمامِأ _ الطّاعَةُالكتاب«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِى الْأَمْرِ مِنكُمْ» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :اِسمَعوا وأَطيعوا لِمَن وَلّاهُ اللّهُ الأَمرَ ، فَإِنَّهُ نِظامُ الإِسلامِ. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن لَقِيَ اللّهَ عز و جل بِخَمسٍ فَلَهُ الجَنَّةُ : الصَّلاةِ ، والزّكاةِ ، وَحِجِّ البَيتِ ، وصِيامِ شَهرِ رَمَضانَ ، وطاعَةِ وُلاةِ الأَمرِ ؛ ولا طاعَةَ لِمَخلوقٍ في مَعصِيَةِ الخالِقِ. (3)

عنه صلى الله عليه و آله :اُمِرتُ بِطاعَةِ اللّهِ رَبّي ، وَاُمِرَ الأَئِمَّةُ مِن أهلِ بَيتي بِطاعَةِ اللّهِ وطاعَتي ، وَاُمِرَ النّاسُ جَميعا دونَهُم بِطاعَةِ اللّهِ وطاعَتي وطاعَةِ الأَئِمَّةِ مِن أهلِ بَيتي ، فَمَن تَبِعَهُم نَجا ومَن تَرَكَهُم هَلَكَ ، ولا يَترُكُهُم إلّا مارِقٌ (4) . (5)

.


1- .النساء : 59 .
2- .الأمالي للمفيد : ص 14 ح 2 عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 23 ص 298 ح 43 .
3- .تاريخ دمشق : ج 16 ص 323 ح 3940 عن تميم الدّاري ، كنز العمّال : ج 5 ص 860 ح 14567 .
4- .مَرَقَ السهمُ من الرَّميَّةِ : أي خرج منه . ومرق من الدين : إذا خرج منه (المصباح المنير : ص 569 «مرق») .
5- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 26 .

ص: 519

10 / 2 حقوق امام
الف - فرمان بردارى از او

10 / 2حقوق امامالف _ فرمان بُردارى از اوقرآن«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از خدا فرمان بريد و از پيامبر و زمامدارانتان اطاعت كنيد» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از كسى كه خداوند، او را ولىّ امر قرار داده است ، حرف شنوى و فرمان بردارى كنيد؛ چرا كه او شيرازه اسلام است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس با پنج چيز، خداوند عز و جل را ديدار كند ، بهشت از آنِ او خواهد بود: نماز، زكات، حجّ خانه[ى خدا]، روزه ماه رمضان، فرمان بردارى از زمامداران؛ امّا از هيچ مخلوقى نبايد در آنچه نافرمانىِ خداست ، فرمان ببرد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من به فرمان بردارى از خداوند _ كه پروردگار من است _ مأمور گشته ام، و امامانِ از اهل بيت من ، به فرمان بردارى از خدا و فرمان بردارى از من مأمور گشته اند، و ديگر مردمان، همگى، به فرمان بردارى از خدا و از من و فرمان بردارى از امامانِ از اهل بيت من، مأمور گشته اند. پس هر كه از ايشان پيروى كند ، نجات مى يابد و هر كه ايشان را وا گذارد، تباه مى شود، و آنان را وا نمى گذارد، مگر كسى كه از دين، بيرون رفته باشد.

.

ص: 520

عنه صلى الله عليه و آله :لا تَعصِ إماما عادِلاً. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :آمُرُكُم أن تَعبُدُوا اللّهَ ولا تُشرِكوا بِهِ شَيئا ، وتَعتَصِموا بِحَبلِ اللّهِ جَميعا ولا تَفَرَّقوا ، وتُطيعوا لِمَن وَلّاهُ اللّهُ عَلَيكُم أمرَكُم. (2)

الإمام الصادق عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «مَن ماتَ وهُوَ لا يَعرِفُ إمامَهُ ، ماتَ ميتَةً جاهِلِيَّةً» ، فَعَلَيكُم بِالطّاعَةِ ، قَد رَأَيتُم أصحابَ عَلِيٍّ وأَنتُم تَأتَمّونَ بِمَن لا يُعذَرُ النّاسُ بِجَهالَتِهِ ، لَنا كَرائِمُ القُرآنِ ، ونَحنُ أقوامٌ افتَرَضَ اللّهُ طاعَتَنا. (3)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن أطاعَ إمامَهُ فَقَد أطاعَ رَبَّهُ. (4)

عنه عليه السلام :عَلَيكُم بِطاعَةِ أئِمَّتِكُم ؛ فَإِنَّهُمُ الشُّهَداءُ عَلَيكُمُ اليَومَ ، وَالشُّفَعاءُ لَكُم عِندَ اللّهِ غَدا. (5)

عنه عليه السلام :أيُّهَا النّاسُ ! عَلَيكُم بِالطّاعَةِ وَالمَعرِفَةِ بِمَن لا تُعذَرونَ بِجَهالَتِهِ ، فَإِنَّ العِلمَ الَّذي هَبَطَ بِهِ آدَمُ عليه السلام وجَميعَ ما فُضِّلَت بِهِ النَّبِيّونَ إلى خاتَمِ النَّبِيِّينَ في عِترَةِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، فَأَينَ يُتاهُ بِكُم ؟ بَل أينَ تَذهَبونَ ؟ يا مَن نُسِخَ (6) مِن أصلابِ أصحابِ السَّفينَةِ ، هذِهِ مِثلُها فيكُم فَاركَبوها ، فَكَما نَجا في هاتيكَ مَن نَجا فَكَذلِكَ يَنجو في هذِهِ مَن دَخَلَها ، أنَا رَهينٌ بِذلِكَ قَسَما حَقّا وما أنَا مِنَ المُتَكَلِّفينَ ، وَالوَيلُ لِمَن تَخَلَّفَ ثُمَّ الوَيلُ لِمَن تَخَلَّفَ ، أما بَلَغَكُم ما قالَ فيهِم نَبِيُّكُم صلى الله عليه و آله حَيثُ يَقولُ في حَجَّةِ الوَداعِ : «إنّي تارِكٌ فيكُمُ الثِّقلَينِ ما إن تَمَسَّكتُم بِهِما لَن تَضِلّوا ؛ كِتابَ اللّهِ وعِترَتي أهلَ بَيتي ، وإنَّهُما لَن يَفتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَيَّ الحَوضَ ، فَانظُروا كَيفَ تَخلُفونّي فيهِما» ؟ ألا هذا عَذبٌ فُراتٌ فَاشرَبوا ، وهذا مِلحٌ اُجاجٌ فَاجتَنِبوا. (7)

.


1- .تاريخ بغداد : ج 8 ص 435 الرقم 4541 ، تاريخ دمشق : ج 18 ص 194 ح4230 كلاهما عن معاذ بن جبل ، كنز العمّال : ج 10 ص 594 ح 30291 ؛ تحف العقول : ص 26 ، نزهة الناظر : ص 48 ح 92 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 127 ح 33 .
2- .موارد الظمآن : ص 371 ح 1543 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 282 ح 8726 وفيه «أن تنصحوا» بدل «وتطيعوا» وكلاهما عن أبي هريرة ، اُسد الغابة : ج 6 ص 330 الرقم 6361 عن ابن جعدبة نحوه ، كنز العمّال : ج 1 ص 100 ح 449 نقلاً عن حلية الأولياء عن أبي هريرة و ص 205 ح 1024.
3- .المحاسن : ج 1 ص 251 ح 474 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 48 ح 19 نحوه و كلاهما عن بشير الدهّان ، بحار الأنوار : ج 23 ص 76 ح 1.
4- .غرر الحكم : ج 5 ص 352 ح 8705 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 439 ح 7630 .
5- .غرر الحكم : ج 4 ص 309 ح 6170 .
6- .نَسَختُ الكتاب : نقلتُه ، وكلّ شيء خلف شيئا فقد انتسخه (المصباح المنير : ص 602 «نسخ») .
7- .الإرشاد : ج 1 ص 232 ، الاحتجاج : ج 1 ص 624 ح 144 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 285 ح 2 وراجع : نهج البلاغة : الحكمة 156 وخصائص الأئمّة : ص 107 و شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 18 ص 383 .

ص: 521

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از پيشواى دادگر ، نافرمانى مكن.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به شما فرمان مى دهم كه خدا را بندگى كنيد و چيزى را انباز او نسازيد، و همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده مشويد، و از كسى كه خداوند، او را ولىّ امر شما قرار داده است ، اطاعت كنيد.

امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا فرمود: «هر كس بميرد و امام خويش را نشناسد ، به مرگ جاهلى مرده است». پس بر شما باد فرمان بردارى. شما ياران على عليه السلام را ديده ايد [كه چگونه بودند]، (1) و شما از كسى پيروى مى كنيد كه مردم در نشناختن او ، معذور نيستند. ارجمندترين [آيه]هاى قرآن ، در حقّ ماست، و ما مردمى هستيم كه خداوند ، فرمانبرى از ما را واجب فرموده است.

امام على عليه السلام :هر كس از امام خويش فرمان ببرد ، در حقيقت ، از پروردگارش فرمان برده است.

امام على عليه السلام :بر شما باد فرمان بردارى از پيشوايانتان؛ زيرا آنان امروز گواه بر شمايند و فردا[ى قيامت]، شفاعت كنندگان شما در نزد خدا.

امام على عليه السلام :اى مردم! بر شما باد فرمان بردارى و شناختن كسى كه در نشناختن او ، هيچ عذرى از شما پذيرفته نيست؛ زيرا آن علمى كه آدم عليه السلام [با خود ]فرود آورد و همه آنچه پيامبران تا خاتم پيامبران ، بدان فضيلت داده شده اند، در عترت محمّد صلى الله عليه و آله است. پس چرا سرگردانيد؟؛ بلكه به كدام سو روانيد؟ اى باز ماندگان از صُلب آن كشتى نشينان! (2) اينك همانند آن كشتى ، در ميان شما هست . پس بر آن بنشينيد؛ زيرا همان گونه كه سرنشينان آن كشتى رهيدند ، هر كه به اين كشتى وارد شود نيز مى رَهَد، و من اين را ضمانت مى كنم و بر اين ضمانت خويش ، سوگند راست مى خورم كه بيهوده سخن نمى گويم. واى بر كسى كه از اين كشتى جا بماند! واى بر كسى كه از اين كشتى جا بماند! آيا نشنيده ايد آنچه را كه پيامبرتان صلى الله عليه و آله در حَجّة الوداع ، در باره ايشان فرمود: «من دو چيز گران بها در ميان شما بر جاى مى گذارم. مادام كه به آن دو چنگ زنيد ، هرگز گم راه نمى شويد: كتاب خدا، و عترتم [يعنى] اهل بيتم. اين دو ، هرگز از يكديگر جدا نخواهند شد تا آن گاه كه در كنار حوض [كوثر ]به نزد من آيند. پس مراقب باشيد كه پس از من ، با آن دو چه مى كنيد». بدانيد كه اين [قرآن و عترت] ، آبى گواراست . پس [از آن] بنوشيد، و اين ديگرى (غير اين دو) شور و تلخ است . پس دورى كنيد.

.


1- .مقصود، خواصّ اصحاب اويند كه از او حرف شنوى و اطاعت داشتند، يا خوارج، مقصودند كه از طاعت او سر باز زدند .
2- .مقصود ، سوارشدگان بر كشتى نوح عليه السلام اند.

ص: 522

عنه عليه السلام :اِتَّقُوا اللّهَ عِبادَ اللّهِ وأطيعوهُ وأطيعوا إمامَكُم ، فَإِنَّ الرَّعِيَّةَ الصّالِحَةَ تَنجو بِالإِمامِ العادِلِ ، ألا وإنَّ الرَّعِيَّةَ الفاجِرَةَ تَهلِكُ بِالإِمامِ الفاجِرِ. (1)

عنه عليه السلام :ألا إنَّ مَوضِعي مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله بَعدَ وَفاتِهِ كَمَوضِعي مِنهُ أيَّامَ حَياتِهِ ، فَامضوا لِما تُؤمَرونَ بِهِ وقِفوا عِندَ ما تُنهَونَ عَنهُ ، ولا تَعجَلوا في أمرٍ حَتّى نُبَيِّنَهُ لَكُم ، فَإِنَّ لَنا عَن كُلِّ أمرٍ تُنكِرونَهُ عُذرا. (2)

عنه عليه السلام :لي عَلَيكُمُ الطّاعَةُ ، وألّا تَنكُصوا عَن دَعوةٍ ، ولا تُفَرِّطوا في صَلاحٍ ، وأن تَخوضُوا الغَمَراتِ إلَى الحَقِّ. (3)

عنه عليه السلام :سَلِّموا لِأَمرِ اللّهِ ولِأَمرِ وَلِيِّهِ ، فَإِنَّكُم لَن تَضِلّوا مَعَ التَّسليمِ. (4)

الإمام زين العابدين عليه السلام :طاعَةُ وُلاةِ العَدلِ تَمامُ العِزِّ. (5)

.


1- .الإرشاد : ج 1 ص 260 ، الاحتجاج : ج 1 ص 404 ح 88 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 387 ح 360 .
2- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 7 ص 36 عن أبي جعفر الإسكافي ؛ بحار الأنوار : ج 32 ص 17 ح 7 .
3- .نهج البلاغة : الكتاب 50 ، وقعة صفّين : ص 107 نحوه، بحار الأنوار : ج 33 ص 469 ح 682 .
4- .غرر الحكم : ج 4 ص 139 ح 5606 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 285 ح 5149 .
5- .الكافي : ج 1 ص 20 ح 12 ، تحف العقول : ص 390 كلاهما عن هشام بن الحكم عن الإمام الكاظم عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 78 ص 304 ح 1 .

ص: 523

امام على عليه السلام :بندگان خدا! از خدا پروا كنيد و از او و از پيشوايان خود ، فرمان بريد؛ چرا كه رعيّت صالح ، به واسطه پيشواى دادگر، نجات مى يابد. بدانيد كه رعيّت ناصالح ، به واسطه پيشواى نابه كار، نابود مى شود.

امام على عليه السلام :بدانيد كه جايگاه من نسبت به پيامبر خدا پس از وفات او ، همانند جايگاهى است كه در روزگار حيات او داشتم . پس فرمانى را كه به شما داده مى شود ، به كار بنديد و از آنچه باز داشته مى شويد ، باز ايستيد، و در هيچ كارى شتاب مكنيد تا اين كه آن را برايتان روشن گردانم؛ زيرا ما براى هر كارى كه [انجام مى دهيم و] شما آن را نمى پسنديد ، عذر و دليلى موجّه داريم.

امام على عليه السلام :مرا بر شما ، حقّ فرمان بردارى است و اين كه از هيچ فراخوانى ، سر باز نزنيد و در هيچ كار درستى ، كوتاهى نورزيد و در راه حق ، در كام سختى ها فرو رويد.

امام على عليه السلام :در برابر فرمان خدا و فرمان ولىّ او تسليم باشيد؛ زيرا با وجود تسليم ، هرگز گم راه نخواهيد شد.

امام زين العابدين عليه السلام :فرمانبرى از حكمرانان حق، مايه كمال عزّت است.

.

ص: 524

عنه عليه السلام :اللّهُمَّ إنَّكَ أيَّدتَ دينَكَ في كُلِّ أوانٍ بِإِمامٍ أقَمتَهُ عَلَما لِعِبادِكَ ، ومَنارا في بِلادِكَ، بَعدَ أن وَصَلتَ حَبلَهُ بِحَبلِكَ ، وجَعَلتَهُ الذَّريعَةَ (1) إلى رِضوانِكَ ، وَافتَرَضتَ طاعَتَهُ ، وحَذَّرتَ مَعصِيَتَهُ ، وأَمَرتَ بِامتِثالِ أوامِرِهِ ، وَالاِنتِهاءِ عِندَ نَهيِهِ ، وألّا يَتَقَدَّمَهُ مُتَقَدِّمٌ ، ولا يَتَأَخَّرَ عَنهُ مُتَأَخِّرٌ ، فَهُوَ عِصمَةُ اللّائِذينَ ، وكَهفُ المُؤمِنينَ ، وعُروَةُ المُتَمَسِّكينَ ، وبَهاءُ العالَمينَ. (2)

الإمام الباقر عليه السلام :ذِروَةُ الأَمرِ وسَنامُهُ ومِفتاحُهُ ، وبابُ الأَشياءِ ورِضَا الرَّحمنِ ، الطّاعَةُ لِلإِمامِ بَعدَ مَعرِفَتِهِ ، إنَّ اللّهَ عز و جل يَقولُ : «مَّن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَن تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا» (3) . (4)

الإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُوْلِى الْأَمْرِ مِنْهُمْ» (5) _ :هُمُ الأَئِمَّةُ . (6)

الإمام الصادق عليه السلام :مَن أتَى البُيوتَ مِن أبوابِهَا اهتَدى ، ومَن أخَذَ في غَيرِها سَلَكَ طَريقَ الرَّدى (7) ، وَصَلَ اللّهُ طاعَةَ وَلِيِّ أمرِهِ بِطاعَةِ رَسولِهِ صلى الله عليه و آله ، وطاعَةَ رَسولِهِ بِطاعَتِهِ ، فَمَن تَرَكَ طاعَةَ وُلاةِ الأَمرِ لَم يُطِعِ اللّهَ ولا رَسولَهُ. (8)

.


1- .الذَّريعة : الوسيلة (الصحاح : ج 3 ص 1211 «ذرع») .
2- .الصحيفة السجّاديّة : ص 191 الدعاء 47 ، الإقبال : ج 2 ص 92 .
3- .النساء : 80 .
4- .الكافي : ج 2 ص 19 ح 5 و ج 1 ص 185 ح 1 ، الأمالي للمفيد : ص 68 ح 4 ، المحاسن : ج 1 ص 447 ح 1034 ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 259 ح 202 كلّها عن زرارة و فيه «الأنبياء» بدل «الأشياء» ، بحار الأنوار : ج 23 ص 294 ح 33 .
5- .النساء : 83 .
6- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 260 ح 205 عن عبد اللّه بن عجلان ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 24 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 295 ح 35 .
7- .الرّدى : الهلاك (النهاية : ج 2 ص 216 «ردا») .
8- .الكافي : ج 1 ص 182 ح 6 و ج 2 ص 47 ح 3 كلاهما عن عبد الرحمن بن أبي ليلى ، بحار الأنوار : ج 69 ص 10 ح 12 .

ص: 525

امام زين العابدين عليه السلام :بار خدايا! تو دين خود را در هر زمانى ، با پيشوايى يارى بخشيدى كه او را به سان عَلم و نشانى براى [راه نمايىِ] بندگانت و چراغى در سرزمين هايت قرار دادى، زان پس كه رشته او را به رشته خودت پيوند زدى و او را وسيله رسيدن به خشنودى ات ساختى و فرمان بردارى از او را واجب نمودى و از نافرمانىِ او بر حذر داشتى، و فرمان دادى كه از دستورهاى او پيروى شود، و از آنچه نهى مى كند ، دورى شود و هيچ كس بر او پيشى نگيرد و كسى از او واپس نماند؛ زيرا او پناهگاه پناهجويان، كهف امان اهل ايمان، دستگيره چنگ زنندگان و روشنايى بخش جهانيان است.

امام باقر عليه السلام :اوج دين و ستيغ و كليد آن و درِ همه چيزها و خشنودى خداى مهربان ، فرمان بردارى از امام است ، پس از شناخت او. (1) خداوند عز و جلمى فرمايد: «هر كه از پيامبر فرمان برد ، در حقيقت ، از خدا فرمان برده است، و هر كه پشت كند ، [بر تو باكى نيست ؛ زيرا ]ما تو را به نگهبانىِ آنان نفرستاده ايم» .

امام باقر عليه السلام_ در باره آيه : «و اگر آن را به پيامبر و اولياى امر خود ارجاع دهند» _ :مقصود ، ائمّه هستند.

امام صادق عليه السلام :هر كس به خانه ها از درهاى آنها وارد شود، از راه درست وارد شده است، و هر كس از جز آنها وارد شود، راه نابودى را پيموده است. خداوند، فرمانبرى از ولىّ امر خود را به فرمانبرى از پيامبرش صلى الله عليه و آله ، پيوند زده است، و فرمانبرى از پيامبرش را به فرمانبرى از خويش. پس هر كس كه از واليان امر فرمان نبرد ، از خدا و پيامبرش فرمان نبرده است.

.


1- .احتمال دارد كه ضمير «معرفته» در متن عربى حديث به «خدا» باز گردد . در اين صورت ، معناى عبارت چنين است: ... پس از شناخت خدا، فرمان بردارى از امام است.

ص: 526

الكافي عن حمران بن أعين :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : . . . «وَءَاتَيْنَاهُم مُّلْكًا عَظِيمًا» (1) ؟ فَقالَ : الطّاعَةُ. (2)

الكافي عن عبد الأعلى :سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَقولُ : السَّمعُ وَالطّاعَةُ أبوابُ الخَيرِ ، السّامِعُ المُطيعُ لا حُجَّةَ عَلَيهِ ، وَالسّامِعُ العاصي لا حُجَّةَ لَهُ ، وإمامُ المُسلِمينَ تَمَّت حُجَّتُهُ وَاحتِجاجُهُ يَومَ يَلقَى اللّهَ عز و جل . ثُمَّ قالَ : يَقولُ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : «يَوْمَ نَدْعُواْ كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ» (3) . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :وِلايَةُ أهلِ العَدلِ الَّذينَ أمَرَ اللّهُ بِوِلايَتِهِم وَتَولِيَتِهِم وَقَبولُها وَالعَمَلُ لَهُم فَرضٌ مِنَ اللّهِ ، وطاعَتُهُم واجِبَةٌ ، ولا يَحِلُّ لِمَن أمَروهُ بِالعَمَلِ لَهُم أن يَتَخَلَّفَ عَن أمرِهِم. (5)

ب _ الأَمانَةُالإمام عليّ عليه السلام_ مِن كِتابٍ لَهُ إلى بَعضِ عُمّالِهِ _ :أمّا بَعدُ ، فَإِنّي كُنتُ أشرَكتُكَ في أمانَتي ، وجَعَلتُكَ شِعاري (6) وبِطانَتي ، ولَم يَكُن رَجُلٌ مِن أهلي أوثَقَ مِنكَ في نَفسي لِمُواساتي ومُوازَرتي وأداءِ الأَمانَةِ إلَيَّ ، فَلَمّا رَأَيتَ الزَّمانَ عَلَى ابنِ عَمِّك قَد كَلِبَ (7) ، والعَدُوَّ قَد حَرِبَ (8) ، وأمانَةَ النّاسِ قَد خَزِيَت ، وهذهِ الاُمَّةَ قَد فَنَكَت (9) وشَغَرَت (10) ، قَلَبتَ لِابنِ عَمِّكَ ظَهرَ المِجَنِّ ، فَفارَقتَهُ مَعَ المُفارِقينَ ، وخَذَلتَهُ مَعَ الخاذِلينَ ، وخُنتَهُ مَعَ الخائِنينَ . فَلَا ابنَ عَمِّكَ آسَيتَ ، ولَا الأَمانَةَ أدَّيتَ ، وكَأَنَّكَ لَم تَكُنِ اللّهَ تُريدُ بِجِهادِكَ ، وكَأَنَّكَ لَم تَكُن عَلى بَيِّنَةٍ مِن رَبِّكَ ، وكَأَنَّكَ إنَّما كُنتَ تَكيدُ هذِهِ الاُمَّةَ عَن دُنياهُم ، وتَنوي غِرَّتَهُم (11) عَن فَيئِهِم ، فَلَمّا أمكَنَتكَ الشِّدَّةُ في خِيانَةِ الاُمَّةِ ، أسرَعتَ الكَرَّةَ ، وعاجَلتَ الوَثبَةَ ، وَاختَطَفتَ ما قَدَرتَ عَلَيهِ مِن أموالِهِمُ المَصونَةِ لِأَرامِلِهِم وأيتامِهِمُ ، اختِطافَ الذِّئبِ الأَزَلِّ دامِيَةَ المِعزى الكَسيرَةَ. (12)

.


1- .النساء : 54 .
2- .الكافي : ج 1 ص 206 ح 3 و ص 186 ح 4 عن الإمام الباقر عليه السلام ، تحف العقول : ص 427 عن الإمام الرضا عليه السلام نحوه ، تفسير القمّي : ج 1 ص 140 عن حنّان ، مختصر بصائر الدرجات : ص 61 عن أبي بصير عن الإمام الباقر عليه السلام وفيهما «الطاعة المفروضة» بدل «الطاعة» ، بحار الأنوار : ج 23 ص 285 ح 1 .
3- .الإسراء : 71 .
4- .الكافي : ج 1 ص 189 ح 17 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 304 ح 122 نحوه ، بحار الأنوار : ج 8 ص 13 ح 14 .
5- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 527 ح 1876 ، مستدرك الوسائل : ج 17 ص 240 ح 21228 .
6- .الشِّعارُ : الثوب الذي يلي الجسد لأنّه يلي شعره . أي الخاصّة والبطانة (النهاية : ج 2 ص 480 «شعر») .
7- .كَلِبَ : أي اشتدّ (النهاية : ج 4 ص 195 «كلب») .
8- .حَرِبَ : أي غَضِبَ (النهاية : ج 1 ص 358 «حرب») .
9- .الفَنك : التعَدّي ، واللَّجاج ، والغَلَبَة ، والكذب (القاموس المحيط : ج 3 ص 316 «فنك») .
10- .شَغَرَ البَلَدُ : إذا خلا عن حافظٍ يمنعه (المصباح المنير : ص 316 «شغر») .
11- .الغِرَّةُ : الغفلة (النهاية : ج 3 ص 354 «غرر») .
12- .نهج البلاغة : الكتاب 41 ، رجال الكشّي : ج 1 ص 279 ح 110 عن الشعبي نحوه ، بحار الأنوار : ج 33 ص 499 ح 705 .

ص: 527

ب - امانتدارى

الكافى_ به نقل از حُمران بن اَعيَن _ :به امام صادق عليه السلام گفتم: ... «و به ايشان ، سلطنتى عظيم داديم» [به چه معناست]؟ فرمود: «يعنى فرمان بردارى».

الكافى_ به نقل از عبدالأعلى _ :از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد: «نيوشيدن و فرمان بردن، درهاى خيرند. بر نيوشنده فرمان بردار ، حجّتى نيست [و معذور است ]و نيوشنده نافرمان ، حجّتى ندارد [و عذرش پذيرفته نيست]، و پيشواى مسلمانان _ در آن روزى كه خداوند عز و جل را ديدار كند _ حجّت و حجّت آورى اش تمام [و پذيرفته] است». سپس فرمود: «خداوند _ تبارك و تعالى _ مى فرمايد: «روزى كه همه مردمان را به پيشوايانشان فرا مى خوانيم» ».

امام صادق عليه السلام :ولايت پيشوايان داد [و حق] _ كه خداوند به ولايت آنان فرمان داده است _ و انتصاب حاكم توسّط آنان و پذيرش آن و كار كردن براى ايشان ، فريضه الهى است و فرمان بردارى از آنان ، واجب است . اگر به كسى امر كنند كه براى ايشان [در منصبى ]كار كند ، روا نيست كه از دستور آنان سرپيچى كند.

ب _ امانتدارىامام على عليه السلام_ در نامه اى به يكى از كارگزارانش _ :امّا بعد، من تو را در امانت (حكومت) خويش شريك ساختم و از خاصّان و صاحبان اسرارم قرارت دادم؛ زيرا هيچ مردى از خاندان من ، براى يارىِ من و همكارى با من و امانتدارى از جانب من ، چونان تو مورد اعتماد نبود؛ امّا چون ديدى كه روزگار بر پسرعمويت هار گشته و دشمن، حمله ور شده و امانتِ مردم، خوار شده است و اين امّت، از پاى نشسته و بى حامى و بى پناه شده اند ، تو نيز روى سپر را بر پسرعمويت برگرداندى [و به او پشت كردى] و همراه با ديگر جدا شدگان ، از او جدا گشتى و همانند ديگر كسانى كه از يارىِ او دست شستند ، او را تنها نهادى و با ديگر خيانتكاران ، به او خيانت كردى. پسرعمويت را حمايت نكردى، و امانت نگزاردى، چنان كه گويى براى خدا جهاد نمى كرده اى، و گويى از جانب پروردگارت برهانى نداشته اى، و گويى مى خواسته اى اين امّت را بفريبى و دنياى آنان را به چنگ آورى و قصد گول زدن آنان و به دست آوردن غنايمشان را داشته اى، و چون بر خيانت به مردم توانا گشتى ، زود حمله ور شدى و به سرعت، خيز برداشتى و تا توانستى ، اموال آنان را _ كه براى بيوگان و يتيمان ايشان نگهدارى مى شد _ ربودى، آن سان كه گرگ چابك ، بز زخم خورده در هم شكسته را مى ربايد!

.

ص: 528

عنه عليه السلام_ لَمَّا استَولى أصحابُ مُعاوِيَةَ عَلَى البِلادِ وتَثاقَلَ أصحابُهُ عَنِ الجِهادِ _ :إنّي وَاللّهِ لَأَظُنُّ أنَّ هؤُلاءِ القَومَ سَيُدالونَ (1) مِنكُم بِاجتِماعِهِم عَلى باطِلِهِم وتَفَرُّقِكُم عَن حَقِّكُم ، وبِمَعصِيَتِكُم إمامَكُم فِي الحَقِّ وَطاعَتِهِم إمامَهُم فِي الباطِلِ ، وبِأَدائِهِمُ الأَمانَةَ إلى صاحِبِهِم وخِيانَتِكُم ، وبِصَلاحِهِم في بِلادِهِم وفَسادِكُم ، فَلَوِ ائتَمَنتُ أحَدَكُم عَلى قَعبٍ (2) لَخَشيتُ أن يَذهَبَ بِعِلاقَتِهِ (3) . (4)

.


1- .الإدالة : الغلبة . يقال : اُديل لنا على أعدائنا : أي نُصِرنا عليهم ، وكانت الدَّولةُ لنا (النهاية : ج 2 ص 141 «دول») .
2- .القَعب : قَدَح من خشب مقعَّر (الصحاح : ج 1 ص 204 «قعب») .
3- .العِلاقَة : المِعلاقُ الذي يُعَلَّقُ به الإناء (لسان العرب : ج10 ص265 «علق») .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 25 ، الغارات : ج 2 ص 636 عن الحارث بن سليمان ؛ الثقات لابن حبّان : ج 2 ص 301 ، تاريخ دمشق : ج 1 ص 320 عن زهير بن الأقمر و كلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 13 ص 197 ح 36489 .

ص: 529

امام على عليه السلام_ آن گاه كه سپاهيان معاويه بر شهرها چيره گشتند و ياران امام، از جهاد روى گرداندند _ :به خدا سوگند كه گمان مى كنم اين جماعت ، به زودى بر شما چيره آيند؛ زيرا آنان بر باطل خويش هم داستان اند و شما با آن كه بر حقّيد ، پراكنده ايد. شما پيشواى خود را در حق نافرمانى مى كنيد ؛ ولى آنان پيشوايشان را در باطل فرمان مى برند. آنان نسبت به پيشواى خود ، امانتدارند و شما خيانتكار. آنان در شهرهايشان به صلاح و آبادانى مى كوشند و شما به فساد و تباهى ، به طورى كه اگر كاسه چوبينى را به يكى از شما امانت دهم ، مى ترسم كه چنگك آن را بِبَرد.

.

ص: 530

معاني الأخبار عن أبي بصير :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهَا وَ حَمَلَهَا الْاءِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا» (1) ، قالَ : الأَمانَةُ : الوِلايَةُ. (2)

ج _ النُّصحُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما نَظَرَ اللّهُ عز و جل إلى وَلِيٍّ لَهُ يُجهِدُ نَفسَهُ بِالطّاعَةِ لِاءِمامِهِ وَالنَّصيحَةِ ، إلّا كانَ مَعَنا فِي الرَّفيقِ الأَعلى. (3)

صحيح مسلم عن تميم الدّاري :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله قالَ : الدّينُ النَّصيحَةُ ، قُلنا : لِمَن ؟ قالَ : للّهِِ ، ولِكِتابِهِ ، وَلِرَسولِهِ ، ولِأَئِمَّةِ المُسلِمينَ ، وعامَّتِهِم. (4)

.


1- .الأحزاب : 72 .
2- .معاني الأخبار : ص 110 ح 2 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 306 ح 66 عن الحسين بن خالد عن الإمام الرضا عليه السلام ، تفسير القمّي : ج 2 ص 198 و فيه «الأمانة هي الإمامة» بدل «الأمانة : الولاية» ، بحار الأنوار : ج 23 ص 279 ح 20 .
3- .الكافي : ج 1 ص 404 ح 3 عن بريد بن معاوية عن الإمام الباقر عليه السلام ، تهذيب الأحكام : ج 4 ص 97 ح 274 عن بريد بن معاوية عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 27 ص 72 ح 7 .
4- .صحيح مسلم : ج 1 ص 74 ح 95 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 324 ح 1926 و ليس فيه «لرسوله» ، سنن النسائي : ج 7 ص 157 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 155 ح 7959 و ليس فيه «لرسوله» و«عامّتهم» وكلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 3 ص 412 ح 7197 ؛ الأمالي للطوسي : ص 84 ح 125 ، بحار الأنوار : ج 27 ص 67 ح 2 .

ص: 531

ج - خيرخواهى

معانى الأخبار_ به نقل از ابو بصير _ :از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جل : «ما امانت را بر آسمان ها و زمين و كوه ها عرضه داشتيم و آنها از برداشتن (پذيرفتن) آن خوددارى كردند و از آن هراسيدند، و انسان آن را پذيرفت ، كه او ستمكار و نادان بود» پرسيدم . فرمود: «مقصود از امانت، ولايت است».

ج _ خيرخواهىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل به هيچ دوستى از دوستان خود كه در فرمان بُردارى از پيشوايش و خيرخواهى (يك رنگى) نسبت به او بكوشد ، نظر نمى كند ، مگر اين كه در جايگاه بَرين ، با ما خواهد بود.

صحيح مسلم_ به نقل از تميم دارى _ :پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «دين ، عبارت از خيرخواهى است». گفتيم: براى چه كسى؟ فرمود: «براى خدا و كتاب او و پيامبرش و پيشوايان مسلمانان و توده آنها».

.

ص: 532

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أمّا مَن أتَى اللّهَ بِخَمسٍ لَم يَحجُبهُ عَنِ الجَنَّةِ : فَالنُّصحُ [للّهِِ ، وَالنُّصحُ] (1) لِكِتابِ اللّهِ ، وَالنُّصحُ لِرَسولِ اللّهِ ، وَالنُّصحُ لِوُلاةِ الأَمرِ ، وَالنُّصحُ لِعامَّةِ المُسلِمينَ. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :آمُرُكُم ألّا تُشرِكوا بِاللّهِ شَيئا ، وأن تَعتَصِموا بِالطّاعَةِ جَميعا حَتّى يَأتِيَكُم أمرُ اللّهِ وأنتُم عَلى ذلِكَ ، وأن تُناصِحُوا وُلاةَ الأَمرِ مِنَ الَّذينَ يَأمُرونَكُم بِأَمرِ اللّهِ. (3)

عنه صلى الله عليه و آله :ثَلاثٌ لا يُغِلُّ (4) عَلَيهِنَّ قَلبُ امرِئٍ مُسلِمٍ : إخلاصُ العَمَلِ للّهِِ ، وَالنَّصيحَةُ لِأَئِمَّةِ المُسلِمينَ ، وَاللُّزومُ لِجَماعَتِهِم ، فَإِنَّ دَعوَتَهُم مُحيطَةٌ مِن وَرائِهِم. (5)

سنن الدارمي عن زيد بن ثابت عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يَعتَقِدُ قَلبُ مُسلِمٍ عَلى ثَلاثِ خِصالٍ إلَا دَخَلَ الجَنَّةَ . قالَ : قُلتُ : ما هِيَ ؟ قالَ : إخلاصُ العَمَلِ للّهِِ ، وَالنَّصيحَةُ لِوُلاةِ الأَمرِ ، ولُزومُ الجَماعَةِ ، فَإِنَّ دَعَوتَهُم تُحيطُ مِن وَرائِهِم. (6)

.


1- .ما بين المعقوفين سقط من المصدر ، وأثبتناه من كنز العمّال .
2- .تاريخ دمشق : ج 16 ص 323 ح3940 عن تميم الدّاري ، كنز العمّال : ج 5 ص 860 ح 14567 .
3- .المعجم الكبير : ج 9 ص 29 ح 8307 ، أُسد الغابة : ج 4 ص 174 الرقم 3847 كلاهما عن عمر بن مالك الأنصاري ، كنز العمّال : ج 1 ص 205 ح 1023 .
4- .غَلَّ : كلّ من خان في شيء خفية فقد غَلَّ (النهاية : ج 3 ص 380 «غلل») .
5- .الكافي : ج 1 ص 403 ح 1 ، الخصال : ص 149 ح 182 كلاهما عن عبد اللّه بن أبي يعفور عن الإمام الصادق عليه السلام ، الأمالي للمفيد : ص 187 ح 13 عن أبي خالد القمّاط عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 27 ص 67 ح 3 ؛ سنن الترمذي : ج 5 ص 34 ح 2658 عن عبد اللّه بن مسعود عن أبيه ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 448 ح 13349 عن أنس نحوه ، كنز العمّال : ج 10 ص 220 ح 29164 .
6- .سنن الدارمي : ج 1 ص 80 ح 233 و ح 231 ، السنّة لابن أبي عاصم : ص 502 ح 1085 كلاهما عن جبير بن مطعم و ص 504 ح 1086 ، المعجم الأوسط : ج 5 ص 234 ح 5179 كلاهما عن ابن مسعود وكلّها نحوه ؛ الجعفريّات : ص 223 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، كتاب سليم بن قيس : ج 2 ص 654 عن طلحة .

ص: 533

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس با پنج چيز نزد خدا برود ، خداوند، او را از بهشت، مانع نمى شود: خيرخواهى نسبت به خدا، و خيرخواهى نسبت به كتاب خدا، و خيرخواهى نسبت به پيامبر خدا، و خيرخواهى نسبت به زمامداران، و خيرخواهى نسبت به عموم مسلمانان.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به شما توصيه مى كنم كه چيزى را شريك خدا نگردانيد و همگى به رشته فرمان بردارى چنگ زنيد تا در همين حال ، فرمان خدا (مرگ) به شما برسد، و نسبت به زمامدارانى كه شما را به فرمان خدا فرمان مى دهند ، خيرخواهى داشته باشيد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه چيز است كه با وجود آنها ، دل هيچ مسلمانى به خيانت نمى گرايد: خالص گردانيدن عمل براى خدا، خيرخواهى نسبت به پيشوايان مسلمانان، و پيوستگى با جماعت آنان؛ زيرا دعاى مسلمانان ، از هر سو آنان را در ميان دارد.

سنن الدارمى_ به نقل از زيد بن ثابت _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «دل هيچ مسلمانى با سه خصلت گره نمى خورد ، مگر آن كه به بهشت مى رود». گفتم: آنها كدام اند؟ فرمود: «خالص گردانيدن عمل براى خدا، خلوص و خيرخواهى نسبت به زمامداران، و پيوستگى با جامعه اسلامى؛ چرا كه دعاى آنان ، از هر سو آنان را در ميان گرفته است».

.

ص: 534

د _ الصِّلَةُالكافي عن الخيبري ويونس بن ظبيان عن الإمام الصادق عليه السلام :ما مِن شَيءٍ أحَبَّ إلَى اللّهِ مِن إخراجِ الدَّراهِمِ إلَى الإِمامِ ، وإنَّ اللّهَ لَيَجعَلُ لَهُ الدِّرهَمَ فِي الجَنَّةِ مِثلَ جَبَلِ أُحُدٍ . ثُمَّ قالَ عليه السلام : إنَّ اللّهَ تَعالى يَقولُ في كِتابِهِ : «مَّن ذَا الَّذِى يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً» (1) قالَ عليه السلام : هُوَ وَاللّهِ في صِلَةِ الإِمامِ خاصَّةً. (2)

ثواب الأعمال عن إسحاق بن عمّار :قُلتُ لِلصّادِقِ عليه السلام : ما مَعنى قَولِهِ تَبارَكَ وتَعالى : «مَّن ذَا الَّذِى يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً» ؟ قالَ : صِلَةُ الإِمامِ. (3)

الإمام الكاظم عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «مَّن ذَا الَّذِى يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ» (4) _ :صِلَةُ الإِمامِ في دَولَةِ الفَسَقَةِ. (5)

عنه عليه السلام :مَن لَم يَقدِر أن يَصِلَنا فَليَصِل صالِحَ إخوانِهِ، يُكتَب لَهُ ثَوابُ صِلَتِنا. (6)

ه _ التَّعظيمُالكتاب«فِى بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَ الْاصَالِ» . (7)

.


1- .البقرة : 245 .
2- .الكافي : ج 1 ص 537 ح 2 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 658 ح 6 ، بحار الأنوار : ج 24 ص 279 ح 7 .
3- .ثواب الأعمال : ص 124 ح 1 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 72 ح 1763 ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 131 ح 435 عن أبي الحسن عليه السلام وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 96 ص 215 ح 3 .
4- .الحديد : 11 .
5- .الكافي : ج 8 ص 302 ح 461 عن يونس ، بحار الأنوار : ج 24 ص 278 ح 2 .
6- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 104 ح 181 عن عليّ بن عثمان الرازي ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 73 ح 1765 عن الإمام الصادق عليه السلام وفيه «شيعتنا» بدل «إخوانه» ، المقنعة : ص 491 ، كامل الزيارات : ص 528 ح 806 عن عمرو بن عثمان الرازي و ح 807 عن عمرو بن عثمان عن الإمام الرضا عليه السلام وفيهما «صالحي موالينا» بدل «صالح إخوانه» ، بحار الأنوار : ج 102 ص 295 ح 1 .
7- .النور : 36 .

ص: 535

د - مساعدت اقتصادى
ه - بزرگداشت

د _ مساعدت اقتصادىالكافى_ به نقل از خيبرى و يونس بن ظَبيان _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «هيچ چيزى نزد خداوند ، محبوب تر از دادن درهم ها به امام نيست. خداوند، يك درهم [داده شده به ]او را ، در بهشت، به اندازه كوه اُحُد مى گرداند» . سپس فرمود : «خداى متعال در كتاب خود مى فرمايد: «كيست كه به خدا وامى نيكو دهد تا خدا آن را براى او چندين و چند برابر سازد؟» . به خدا سوگند كه اين وام ، همان صله دادن به امام است» .

ثواب الأعمال_ به نقل از اسحاق بن عمّار _ :به امام صادق عليه السلام گفتم: معناى اين سخن خداوند _ تبارك و تعالى _ چيست كه مى فرمايد : «كيست كه به خدا وامى نيكو دهد تا خدا آن را براى او چندين و چند برابر سازد؟» ؟ فرمود: «صله بخشيدن به امام».

امام كاظم عليه السلام_ در باره اين سخن خداى متعال : «كيست كه به خدا وامى نيكو دهد تا خدا آن را براى او چندين برابر سازد، و برايش مزدى پر ارج باشد» _ :[مقصود ]صله بخشيدن به امام ، در زمان حاكميت فاسقان است.

امام كاظم عليه السلام :هر كس نتواند به ما صله دهد و به برادران شايسته اش صله دهد، پاداش صله بخشيدن به ما برايش نوشته مى شود.

ه _ بزرگداشتقرآن«در خانه هايى كه خدا رخصت داده كه رفعت يابند و نامش در آنها ذكر شود. در آن خانه ها ، هر بامداد و شامگاه ، او را تسبيح مى كنند» .

.

ص: 536

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مِن حَقِّ جَلالِ اللّهِ عَلَى العِبادِ إجلالُ الإِمامِ المُقسِطِ (1) . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَثَلُ الإِمامِ مَثَلُ الكَعبَةِ ، إذ تُؤتى ولا تَأتي. (3)

الإمام زين العابدين عليه السلام :حَقُّ الإِمامِ عَلَى النّاسِ أن يُطيعوهُ في ظاهِرِهِم وباطِنِهِم عَلى تَوقيرٍ وتَعظيمٍ. (4)

الإمام الصادق عليه السلام :ثَلاثَةٌ لا يَجهَلُ حَقَّهُم إلّا مُنافِقٌ مَعروفٌ بِالنِّفاقِ : ذُو الشَّيبَةِ فِي الإِسلامِ ، وحامِلُ القُرآنِ ، وَالإِمامُ العادِلُ. (5)

راجع : هذه الموسوعة ج6 ص 403 (الفصل الثامن : عناوين حقوقهم / الإكرام) .

و _ تِلكَ الحُقوقُالإمام عليّ عليه السلام :لا تَختانوا (6) وُلاتَكُم ، ولا تَغُشّوا هُداتَكُم ، ولا تَجهَلوا أئِمَّتَكُم ، ولا تَصَدَّعوا (7) عَن حَبلِكُم فَتَفشَلوا وتَذهَبَ ريحُكُم ، وعَلى هذا فَليَكُن تَأسيسُ اُمورِكُم ، وَالزَموا هذِهِ الطَّريقَةَ ، فَإِنَّكُم لَو عايَنتُم ما عايَنَ مَن قَد ماتَ مِنكُم مِمَّن خالَفَ ما قَد تُدعَونَ إلَيهِ ، لَبَدَرتُم وخَرَجتُم ولَسَمِعتُم ، ولكِن مَحجوبٌ عَنكُم ما قَد عايَنوا ، وقَريبا ما يُطرَحُ الحِجابُ. (8)

.


1- .المُقسِطُ : العادل (النهاية : ج 4 ص 60 «قسط») .
2- .تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 96 ، تهذيب الأحكام : ج 18 ص 217 ح 3480 ؛ تفسير القرطبي : ج 1 ص 26 كلاهما عن ابن عمر وفيهما «طاعة» بدل «إجلال» ، كنز العمّال : ج 9 ص 157 ح 25506 و 25507 .
3- .كفاية الأثر : ص 199 عن محمود بن لبيد عن فاطمة عليهاالسلام و ص 248 عن جابر بن يزيد الجعفي عن الإمام الباقر عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 39 ص 353 ح 224 .
4- .إحقاق الحقّ : ج 12 ص 117 نقلاً عن «السَّعادة والإسعاد» عن محمّد بن أبي ذرّ العامري .
5- .الكافي : ج 2 ص 658 ح 4 عن أبي الخطّاب ، مشكاة الأنوار : ص 310 ح 971 وراجع : النوادر للراوندي : ص 98 ح 51 و بحار الأنوار : ج 92 ص 184 ح 11 والسنن الكبرى : ج 8 ص 283 ح 16658 و كنز العمّال : ج 9 ص 157 ح 25505 .
6- .الخَوْنُ : أن يؤتَمن الإنسان فلا ينصح (تاج العروس : ج 18 ص 183 «خون») .
7- .تَصدَّعَ : أي تقطّع وتفرّق (النهاية : ج 3 ص 16 «صدع») .
8- .الكافي : ج 1 ص 405 ح 3 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 27 ص 245 ح 5 .

ص: 537

و - اين چند حق

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :يكى از حقوق برترىِ خداوند بر بندگان ، بزرگداشت پيشواى دادگر است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مَثَل امام ، مَثَل كعبه است كه نزد آن مى روند و او نزد كسى نمى رود.

امام زين العابدين عليه السلام :حقّ امام بر مردم ، آن است كه در ظاهر و باطنشان ، با احترام و بزرگداشت از او فرمان برند.

امام صادق عليه السلام :سه كس اند كه حقّ آنان را كسى ناديده نمى گيرد ، مگر منافقى كه به نفاق معروف است: ريش سفيد مسلمان ، حافظ [ و عالم به ]قرآن، و پيشواى دادگر.

ر . ك : همين دانش نامه : ج10 ص375 (اهل بيت عليهم السلام / فصل هشتم : حقوق اهل بيت عليهم السلام / گراميداشت) .

و _ اين چند حقامام على عليه السلام :به حكمرانان خود، خيانت نكنيد و با رهبرانتان ناراست مباشيد و امامانتان را ناديده نگيريد. (1) از ريسمان [الهىِ] خود دست برنداريد، كه سست مى شويد و اقتدارتان از بين مى رود. كارهايتان بايد بر اين پايه بنا شوند، و از اين راه جدا نشويد. اگر آنچه را مردگانِ شما _ كه با آنچه بدان فرا خوانده مى شويد ، مخالفت ورزيدند _ مشاهده كردند ، شما هم مشاهده مى كرديد ، بى گمان، سراسيمه بيرون مى شديد و فرمان مى برديد ؛ امّا آنچه آنان مشاهده كردند ، از شما پوشيده است، و زود است كه پرده فرو افتد.

.


1- .يعنى: آنها را با صفات و نشانه ها و دلايلشان بشناسيد و ميان حكمرانان حق و حاكمان جور و باطل، تمييز دهيد. بعضى «لا تجهلوا» را در متن عربى حديث، از باب «تفعيل» گرفته و «لا تُجَهِّلوا» خوانده اند؛ يعنى: امامانتان را جاهل و ناآگاه نشماريد .

ص: 538

الإمام الصادق عليه السلام :الإِمامُ المَنصوبُ مِن قِبَلِ اللّهِ عز و جل ومَن أقامَهُ الإِمامُ مِن وُلاةِ العَدلِ ، يَجِبُ عَلى مَنِ استعانَهُ عَونُهُ ، وَالعَمَلُ لَهُ إذَا استَعمَلَهُ ، وَالعَمَلُ مَعَهُ ولَهُ بِما أمَرَهُ بِهِ ، ومَعونَتُهُ في وِلايَتِهِ طاعَةٌ مِن طاعاتِ اللّهِ ، وَالكَسبُ مِنهُ مِن وَجهِهِ حَلالٌ مُحَلَّلٌ ، وَالعَمَلُ لِأَئِمَّةِ الجَورِ ومَن أقاموهُ وَالكَسبُ مَعَهُم حَرامٌ مُحَرَّمٌ ، ومَعصِيَةٌ للّهِِ عز و جل . (1)

عنه عليه السلام :دَخَلَ ناسٌ عَلى أبي عليه السلام فَقالوا : ما حَدُّ الإِمامِ ؟ قالَ : حَدُّهُ عَظيمٌ ، إذا دَخَلتُم عَلَيهِ فَوَقِّروهُ ، وعَظِّموهُ ، وآمِنوا بِما جاءَ بِهِ مِن شَيءٍ. (2)

الإمام الرضا عليه السلام_ فِي القَومِ الَّذينَ وصَفَهُم عَبدُ اللّهِ بنُ جُندَبٍ بِأَنَّهُم كانوا لَهُ إخوانا ثُمَّ صاروا مِن أهلِ الخِلافِ _ :وَالواجِبُ لَهُم مِن ذلِكَ الوُقوفُ عِندَ التَّحَيُّرِ ورَدُّ ما جَهِلوهُ مِن ذلِكَ إلى عالِمِهِ ومُستَنبِطِهِ ، لِأَنَّ اللّهَ يَقولُ في مُحكَمِ كِتابِهِ : «وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُوْلِى الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ» يَعني آلَ مُحَمَّدٍ ، وهُمُ الَّذينَ يَستَنبِطونَ مِنَ القُرآنِ ، ويَعرِفونَ الحَلالَ وَالحَرامَ ، وهُمُ الحُجَّةُ للّهِِ عَلى خَلقِهِ. (3)

.


1- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 368 .
2- .الخرائج والجرائح : ج 2 ص 596 ح 8 عن الحلبي ، بحار الأنوار : ج 46 ص 244 ح 32 .
3- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 260 ح 206 عن عبد اللّه بن جندب ، بحار الأنوار : ج 23 ص 296 ح 36 .

ص: 539

امام صادق عليه السلام :اگر پيشوايى كه از جانب خداوند عز و جل منصوب گشته و حكمران عادلى كه اين پيشوا او را بر مى گمارد ، از كسى كمك بخواهند ، بر آن شخص واجب است كه او را كمك كند و هر گاه او را بر كارى بگمارد ، بايد آن [مسئوليت] را بپذيرد و طبق فرمانى كه به او مى دهد ، برايش كار كند. كمك كردن به او در [كارهاى ]حكومتش ، طاعتى از طاعت هاى خداست و درآمدى كه از اين راه به دست مى آورد ، حلال و مشروع است، و كار كردن براى پيشوايان ستم و باطل و كسانى كه آنان مى گمارند، و كسب درآمد از اين راه ، حرام و نامشروع و معصيت خداوند عز و جل است.

امام صادق عليه السلام :عدّه اى خدمت پدرم عليه السلام آمدند و گفتند: حدّ (مقام) امام چيست؟ فرمود: «حدّ (مقام) او، بزرگ است. هر گاه نزد او مى رويد ، احترامش كنيد و بزرگش بداريد و به هر چه گفت ، ايمان بياوريد» .

امام رضا عليه السلام_ در باره عدّه اى كه عبد اللّه بن جُندَب در توصيف آنها گفت كه برادران او [و شيعه ]بودند و سپس به جرگه مخالفان پيوستند _ :وظيفه آنان در اين باره ، آن بود كه هنگام سرگردانى درنگ كنند و آنچه را نمى دانستند ، به داناى آن و استنباط كننده اش ارجاع دهند؛ چرا كه خداوند در كتاب استوارش مى فرمايد: «اگر آن را به پيامبر و اولياى امر خود ارجاع دهند ، قطعا از ميان آنان، كسانى اند كه [مى توانند درست و نادرستِ] آن را در يابند» . مقصود ، خاندان محمّد عليهم السلام است. اينان اند كسانى كه از قرآن استنباط مى كنند و حلال و حرام را مى شناسند، و اينان حجّت خدا بر خلق اويند.

.

ص: 540

عنه عليه السلام :إنَّ العِبادَةَ عَلى سَبعينَ وَجها ، فَتِسعَةٌ وسِتّونَ مِنها فِي الرِّضا وَالتَّسليمِ للّهِِ عز و جل ، ولِرَسولِهِ ، ولِاُولِي الأَمرِ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِم. (1)

.


1- .بحار الأنوار : ج 2 ص 212 ح 112 نقلاً عن خط الشيخ محمّد عليّ الجباعي .

ص: 541

امام رضا عليه السلام :عبادت، هفتاد گونه دارد كه شصت و نُه گونه آن ، در خشنودى و سرسپردگى به خداوند عز و جل و پيامبر او و اولياى امر (امامان) است _ كه درود خدا بر ايشان باد _.

.

ص: 542

. .

ص: 543

. .

ص: 544

. .

ص: 545

. .

ص: 546

. .

ص: 547

. .

ص: 548

. .

ص: 549

. .

ص: 550

. .

ص: 551

. .

ص: 552

. .

ص: 553

. .

ص: 554

. .

ص: 555

. .

ص: 556

. .

ص: 557

. .

ص: 558

. .

ص: 559

. .

ص: 560

. .

ص: 561

. .

ص: 562

. .

ص: 563

. .

ص: 564

. .

ص: 565

. .

ص: 566

. .

ص: 567

فهرست تفصيلى .

ص: 568

. .

ص: 569

. .

ص: 570

. .

ص: 571

. .

ص: 572

. .

ص: 573

. .

ص: 574

. .

ص: 575

. .

ص: 576

. .

جلد 7

اشاره

ص: 1

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

20 . امّت

اشاره

20 . امّتدرآمدفصل يكم : راه نمايى شدن اُمّت ها پس از گم راهى آنانفصل دوم : عبرت گرفتن از امّت هافصل سوم : عوامل پيشرفت امّت هافصل چهارم : علل نابودى امّت هافصل پنجم : نقاط تشابه امّت هافصل ششم : امتيازات امّت اسلامفصل هفتم : ويژگى هاى امّت محمّد صلى الله عليه و آله در احكام شرعىفصل هشتم : ويژگى هاى اخلاقى و رفتارى امّت محمّد صلى الله عليه و آلهفصل نهم : اوصاف امّت محمّد صلى الله عليه و آله در تورات و انجيلفصل دهم : آينده امّت محمّد صلى الله عليه و آله در دنيافصل يازدهم : چگونگى محشور شدن امّت هافصل دوازدهم : ويژگى هاى امّت محمّد صلى الله عليه و آله در قيامتفصل سيزدهم : گروه هاى امّتفصل چهاردهم : آنان كه در قرآن و حديث ، «امّت» خوانده شده اند

.

ص: 8

. .

ص: 9

درآمد

امّت ، در لغت

درآمدامّت ، در لغتواژه «اُمّت» ، در معانىِ مختلفى به كار رفته است ، مانند : جماعت ، (1) خَلق ، (2) دين ، (3) طريقه ، (4) جيل ، (5) جنس ، (6) پيرو ، (7) زمان ، 8 و قامت . 9 خليل بن احمد فراهيدى در تبيين ريشه آن مى گويد : اِعلم أنّ كل شى ء يُضَمّ إليه سائرُ مايليه، فإنّ العربَ تُسمّى ذلك الشى ءَ أمّا . 10 بِدان كه هر چيزى كه ديگر چيزها به آن مى پيوندند، عرب، آن را «أَمّ» مى نامند . ابن فارس ، با الهام از سخن خليل مى گويد:

.


1- .. الصحاح : ج 5 ص 1864 مادّه «أمم» ، مفردات ألفاظ القرآن : ص 86 .
2- .. مجمع البحرين : ج 1 ص 76 .
3- .. مجمع البحرين : ج 1 ص 75 .
4- .. الصحاح : ج 5 ص 1864 .
5- .. ترتيب كتاب العين : ص 54 ، النهاية فى غريب الحديث : ج 1 ص 68 .
6- .. الصحاح : ج 5 ص 1864 ، مجمع البحرين : ج 1 ص 75 .
7- .. ترتيب كتاب العين : ص 54 .

ص: 10

امّت ، در قرآن و حديث
اشاره

أمّا الهمزة و الميم فأصلٌ واحد ، يتفرّع منه أربعة أبواب ، و هى : الأصل ، و المرجع و الجماعة و الدِّين . و هذه الأربعة متقاربة ، و بعد ذلك اُصول ثلاثة ، و هى : القامة و الحين و القصد . همزه و ميم ، يك ريشه معنايى است كه چهار باب گوناگون از آن منشعب شده اند [به اين معانى] : اصل ، محل رجوع ، جماعت و دين . اين چهار معنا ، نزديك به هم اند و پس از اينها ، سه معناى ديگر قرار دارند : قامت ، زمان و قصد . (1)راغب اصفهانى در باره معناى «امّت» آورده است : و الاُمّة : كلّ جماعة يجمعهم أمرٌ ما؛ إمّا دين واحد ، أو زمان واحد ، أو مكان واحد ، سواء كان ذلك الأمر الجامع تسخيرا أو اختيارا ، و جمعها : اُمم . امّت ، هر جماعتى را گويند كه چيزى (وجه اشتراكى) آنها را گرد هم آورده باشد : يا دين مشترك ، يا زمان مشترك يا مكان مشترك ؛ چه اين اشتراك ، با اختيار خودشان باشد و چه قهرى باشد . (2)ل

امّت ، در قرآن و حديثدر قرآن كريم ، واژه «امّت» به معناى : جماعت ، (3) انسان جامع و كامل ، (4) دين ، (5) زمان ، (6) و كسانى كه در يك روش زندگىِ جبرى (7) و يا

.


1- .. معجم مقاييس اللغة : مادّه «أمم» .
2- .. مفردات الفاظ القرآن : مادّه «أمم» .
3- .. قصص : آيه 23 : «وَ لَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِّنَ النَّاسِ يَسْقُونَ ؛ و چون به آب مَديَنْ رسيد ، گروهى از مردم را ديد كه [دام هاى خود را] آب مى دادند» .
4- .. نحل : آيه 120 : «إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِّلَّهِ ؛ و به راستى كه ابراهيم ، امّتى بود مطيع خداى» .
5- .. زخرف : آيه 22 : «إِنَّا وَجَدْنَا ءَابَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ ؛ ما پدرانمان را بر دينى يافتيم» .
6- .. يوسف : آيه 45 : «وَ ادَّكَرَ بَعْدَ أُمَّةٍ ؛ و پس از چندى ، به ياد آورد» .
7- .. انعام : آيه 38 : «وَمَا مِن دَابَّةٍ فِى الْأَرْضِ وَلَا طَائِرٍ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثَالُكُم ؛ و هيچ جنبنده اى در زمين نيست و نه هيچ پرنده اى كه با دو بال خود پرواز مى كند ، مگر اين كه آنها نيز گروه هايى مانند شما هستند» .

ص: 11

يك . نگاهى كلّى به تاريخ امّت ها

اختيارى (1) شريك اند ، به كار رفته است ؛ ليكن آيات و احاديثى كه در اين بخش خواهند آمد ، در باره معناى اوّل و دوم امّت (2) اند . اكنون پيش از ذكر متن آيات و احاديثى كه موضوع آنها امّت يا امّت اسلامى است ، به دسته بندى و ارزيابى اجمالىِ آنها مى پردازيم .

يك . نگاهى كلّى به تاريخ امّت هاجامعه بشرى ، در آغاز پيدايش ، امّت واحده بوده است ، بدين معنا كه مردم در جوامع اوّليه ، گرايش هايى يكسان داشته اند و اختلافى ميان آنها وجود نداشته است ؛ بلكه يگانگى و وحدت ، بر آنان حكومت مى كرده است . پايين بودن سطح فكرى انسان هاى اوّليه ، ايجاب مى كرد كه نتوانند از ره نمودهاى انبياى الهى و رهبرىِ دينى ، بهره لازم را ببرند . از اين رو ، آنان تنها به بخشى از وظايف انسانىِ خود _ كه فطرت الهىِ آنان ايجاب مى كرد _ عمل مى كردند . گم راه نبودند ؛ امّا در جهت رشد و تعالى نيز حركت نمى كردند و به تعبير احاديث : كانُوا قَبلَ نُوحٍ عليه السلام أُمّةً واحِدَةً عَلى فِطرَةِ اللّهِ لا مُهتَدينَ وَلا ضُلّالاً . (3) پيش از نوح عليه السلام ، قومى بودند كه بر فطرت خداوندى يك صدا بودند ؛ نه ره يافته بودند و نه گم راه . فطرت الهى انسان ها و ره نمود انبيا و پيشوايان دينى از يك سو ، و تمايلات

.


1- .. آل عمران : آيه 104 : «وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ ؛ و بايد از ميان شما گروهى باشند كه به سوى خير فرا خوانند» .
2- .. گفتنى است كه آيات و روايات اين بخش ، عمدتا در باره امّت اسلامى است ؛ ليكن معيارهايى كه براى ارزشيابى، پيشرفت و انحطاط اين امّت ذكر شده ، قابل تعميم به همه امّت هاست .
3- .. ر . ك : ص 20 ح 1 .

ص: 12

دو . عوامل پيشرفت و سقوط امّت ها

درونى (1) و وسوسه هاى شياطين جِن و اِنس (2) از سوى ديگر، به تدريج، زمينه را براى رشد و تكامل جامعه بشر فراهم كردند و بدين سان ، مردم در آزمون سختى قرار گرفتند و ميان آنان اختلاف پديد آمد. در اين دوران از زندگى بشر، انبياى الهى موظّف شدند به عنوان بخشى از وظايف خود، از طريق احكام و قوانين دينى ، براى رفع اختلاف مردم اقدام كنند. عدّه اى دعوت انبيا را پذيرفتند و سعادتمند شدند ؛ امّا بيشتر امّت ها ، تحت تأثير تمايلات درونى و القائات شيطانى ، در آزمون الهى شكست خوردند و هلاك گرديدند .

دو . عوامل پيشرفت و سقوط امّت هابراى اين كه آيندگان از سرنوشت امّت هاى گذشته عبرت گيرند ، در قرآن كريم و احاديث اسلامى ، مهم ترين عوامل پيشرفت و سقوط امّت هاى گذشته ، بيان شده است. بر اين اساس ، مهم ترين عوامل پيشرفت امّت ها عبارت اند از : رهبرىِ انسان هاى شايسته، وحدت كلمه، شايستگىِ نخبگان، و تمسّك به ارزش هاى اخلاقى و عملى . مهم ترين عوامل سقوط و هلاكت امّت ها عبارت اند از : رهبرىِ انسان هاى ناشايسته و پيروى كوركورانه مردم از آنها ، بدگمانى به رهبران دينى و ترديد در استدلال هاى روشن آنها، تكذيب آيات الهى، به سُخره گرفتن آموزه هاى دينى، دروغ بستن به خداوند متعال، توطئه بر ضدّ مكتب انبيا و مبارزه با حق طلبان ، ظلم ، افراط در هوسرانى، ترك نهى از منكر و مبارزه با فساد، غفلت از خطر تبهكارى،

.


1- .. ر . ك : ص 31 ح 10 و 11 .
2- .. ر . ك : انعام : آيه112.

ص: 13

سه . دليل همگونىِ امّت ها در تقابل با پيامبران

گناه، اختلاف، فساد نخبگان، سوء تدبير، علاقه به دنياى نكوهيده، اهمّيت ندادن به حقوق افراد مستضعف، و مفاسد فرهنگى و اقتصادى .

سه . دليل همگونىِ امّت ها در تقابل با پيامبراناز منظر قرآن كريم ، امّت هاى گذشته ، در تقابل با اديان راستين و رهبران دينى ، مشابه (1) عمل كرده اند . آنان انبياى الهى را تكذيب مى كردند، منكر زندگىِ پس از مرگ بودند ، خود را در انجام دادن كارهاى ناشايسته ، مجبور و معذور مى دانستند و به خدا افترا مى بستند . در اين جا با عنايت به فطرى بودن دين، اين سؤال ، قابل طرح است كه : اگر دينْ فطرى است، دليل همگونى امّت ها در تقابل با آن چيست؟ پاسخ ، اين است كه اوّلاً: قرآن ، تصريح مى كند كه مخالفان پيامبران ، مُترفان و مستكبران بوده اند، نه توده مردم : «وَ مَا أَرْسَلْنَا فِى قَرْيَةٍ مِّن نَّذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ كَافِرُونَ * وَ قَالُواْ نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوَالًا وَ أَوْلَادًا وَ مَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ . (2) ما در هيچ شهرى ، هشداردهنده اى نفرستاديم ، مگر آن كه اسرافكارانِ آن گفتند : «ما منكر پيامى هستيم كه شما براى آن فرستاده شده ايد» و مى گفتند : «ما دارايى و فرزندانِ بيشترى داريم و [لذا] عذاب نمى شويم»» . مستكبران بودند كه گاه ، توده مستضعف را هم به دنبال خود مى كشيدند: «يَقُولُ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ لَوْلَا أَنتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ . (3) [در قيامت] مستضعفان به مستكبران مى گويند : «اگر شما نبوديد ، حتماً ما از ايمان آورندگان مى بوديم»» .

.


1- .. ر . ك : ص 133 (امّت / فصل پنجم : نقاط تشابه امّت ها) .
2- .. سبأ : آيه 34 و 35 . نيز ، ر. ك : اعراف : آيه 76 _ 88 .
3- .. سبأ: آيه 31.

ص: 14

وگاه ، توده مستضعف ، در برابر مستكبران ، از انبيا حمايت مى كردند ، چنان كه در مورد قوم صالح عليه السلام مى خوانيم: «قَالَ الْمَلأَُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ مِن قَوْمِهِ لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ لِمَنْ ءَامَنَ مِنْهُمْ أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صَالِحًا مُّرْسَلٌ مِّن رَّبِّهِ قَالُواْ إِنَّا بِمَا أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ * قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ إِنَّا بِالَّذِى ءَامَنتُم بِهِ كَافِرُونَ . (1) سران قوم او كه استكبار ورزيدند، به مستضعفان كه ايمان آورده بودند، گفتند: «آيا مى دانيد كه صالح، از سوى پروردگارش فرستاده شده است؟ [شايد دروغ بگويد!]». گفتند: «بى ترديد، ما به آنچه وى بدان رسالت يافته است، ايمان داريم». مستكبران گفتند : «ما به آنچه شما به آن ايمان داريد كافريم»» . انبياى الهى با حمايت همين مردم مستضعف ، دين خدا را به جهانيان عرضه كردند. بنا بر اين، منظور از امّت هايى كه در طول تاريخ با دين و رهبران دينى مقابله كرده اند، مستكبران و زورمداران اند . ثانيا : علّت همگونىِ امّت هاى مستكبر گذشته در تقابل با پيامبران ، اين است كه خصلت استكبار ، ضدّيّت با حق و عدل است كه اساس دعوت انبياى الهى است . بنا بر اين ، آن همگونى ، منافاتى با فطرى بودنِ دين ندارد. نكته قابل توجّه ، اين است كه احاديث اسلامى ، تأكيد مى كنند آنچه در امّت هاى پيشين تحقّق يافته ، در امّت اسلامى نيز تحقّق خواهد يافت: كُلُّ ما كانَ فِي الاُمَمِ السّالِفَةِ فَإنَّهُ يَكونُ فى هذِهِ الاُمَّةِ مِثلُهُ ؛ حَذوَ النَّعلِ بِالنَّعلِ ، وَ القُذَّةِ بِالقُذَّةِ. (2) هر چه در امّت هاى پيشين بوده، در اين امّت هم خواهد بود ، دقيق و مو به مو . ليكن تكرار حوادث امّت هاى گذشته ، در ادوار ميانىِ تاريخ امّت اسلامى خواهد

.


1- .. اعراف : آيه 215 .
2- .. ر . ك : ص 210 ح 215 .

ص: 15

چهار . فضايل امّت اسلامى
الف - اعتبار احاديث فضايل امّت اسلامى

بود ؛ زيرا امّت اسلامى ، فضايل (ارزش ها و برترى ها) و ويژگى هايى دارد كه در نهايت ، حق بر باطل پيروز خواهد شد. در حديث نبوى آمده : خَيرُ اُمَّتى أوَّلُها وآخِرُها ، وَفى وَسَطِها الكَدَرُ . (1) بهترينِ امّت من ، آغاز و پايانِ آن است ؛ ولى در ميانه اش ، تيرگى خواهد بود .

چهار . فضايل امّت اسلامىدر اين مجموعه، فضايل فراوانى براى امّت اسلامى آمده است ، مانند اين كه : شكل گيرى اين امّت ، به دعاى ابراهيم عليه السلام بوده ؛ امّت اسلامى، بهترين امّت است ؛ مشمول رحمت ويژه الهى است و براى جامعه بشر ، سودمند و فرخنده است. فضايل اين امّت ، سبب شده كه هر چند از نظر تاريخى ، پس از امّت هاى گذشته آمده است ، اما از نظر ارزشى ، بر آنها پيشى گرفته و لذا با عنوان «الآخرون السابقون (پسينيانِ پيشى گيرنده)» توصيف شده است . در مورد فضايلى كه بدانها اشاره شد ، دو سؤال ، قابل طرح است:

الف _ اعتبار احاديث فضايل امّت اسلامىسؤال اوّل ، اين است كه آيا سند احاديثى كه فضايل (ارزش ها و برترى هاى) مختلفى را براى امّت اسلامى ذكر كرده اند ، از اعتبار لازم برخوردار است يا نه؟ پاسخ ، اين است كه قرآن كريم ، در آيات متعدّدى ، تصريح و تأكيد بر فضايل امّت اسلامى دارد، مانند: «كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ . (2) شما بهترين امّتى بوده ايد كه از ميان مردم ، سر برآورده» .

.


1- .. ر . ك : ص 210 ح 214 .
2- .. آل عمران : آيه 110 .

ص: 16

ب - آيا امّت اسلامى ، به خودىِ خود ، فضيلت دارد؟

«وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَكُونُواْ شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ . (1) و بدين سان ، شما را امّتى ميانه[رو] قرار داديم تا گواهانى بر [ديگر] مردم باشيد» . لذا هر چند همه روايات مربوط به فضايل اين امّت ، اعتبار لازم را نداشته باشند ، از آن جا كه مضمون آنها اجمالاً هماهنگ با قرآن است ، ضعف سند آنها زيانى به اثبات ارزشمندىِ امّت اسلامى و تقدّم آن بر ديگر امّت ها نمى رسانَد .

ب _ آيا امّت اسلامى ، به خودىِ خود فضيلت دارد؟سؤال دوم ، اين است كه آيا آيات و رواياتى كه در باره فضايل امّت اسلامى بيان شده اند ، شامل همه جوامع اسلامى در طول تاريخ مى شوند يا اختصاص به مقطع خاصّى از تاريخ اسلام، و يا افراد خاصّى از جامعه اسلامى دارند؟ ترديدى نيست كه فضايل امّت اسلامى ، اختصاص به كسانى از اين امّت دارد كه عملاً به ارزش هاى اسلام وفادارند . لذا قرآن كريم ، وقتى از اين امّت ، به عنوان «بهترين امّت» ياد مى كند ، بى درنگ ، آنان را با خصوصيت امر به معروف و نهى از منكر توصيف مى نمايد: «كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ . (2) شما بهترين امّتى بوده ايد كه از ميان مردم ، سر برآورده ؛ [چرا كه] به كار نيك دستور مى دهيد و از كار زشت ، باز مى داريد» . از نگاه قرآن ، عدالت اجتماعى ، نخستين گام در حكمت بعثت همه انبياى الهى است . لذا در رأس همه نيكى هايى است كه خداوند متعال به آن فرمان داده است : «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْاءِحْسَانِ وَ إِيتَاىءِ ذِى الْقُرْبَى وَ يَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ

.


1- .. بقره : آيه 143 .
2- .. آل عمران : آيه 110 .

ص: 17

پنج . نشانه هاى پيشرفت و انحطاط امّت ها

وَالْمُنكَرِ وَ الْبَغْىِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ . (1) خداوند به عدالت و نيكوكارى دستور مى دهد و به اين كه حقّ خويشان به جاى آورده شود ، و از فحشا و كار زشت و سركشى ، باز مى دارد . شما را پند مى دهد تا شايد پند بپذيريد» . بر اين اساس ، نخستين شرط صدق «امّت اسلامى» بر يك جامعه، دفاع آنها از ارزش هاى دينى و در رأس همه ، عدالت اجتماعى است . هر گاه امّتى با شاخص هاى جامعه اسلامى (2) شكل گرفت ، داراى همه فضايلى خواهد بود كه در قرآن و احاديث اسلامى آمده است ؛ امّا جوامعى كه تنها نام اسلام را با خود دارند و از ويژگى هاى امّت اسلامى بى بهره اند ، نه تنها فضيلتى ندارند ، بلكه مشمول اين پيشگويىِ تكان دهنده پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نيز هستند كه فرمود : سَيَأتى عَلى اُمَّتى زَمانٌ لا يَبقى مِنَ القُرآنِ إلّا رَسمُهُ ، وَ لا مِنَ الإِسلامِ إلَا اسمُهُ ، يُسَمَّونَ بِهِ و هُم أبعَدُ النّاسِ مِنهُ ، مَساجِدُهُم عامِرَةٌ و هِىَ خَرابٌ مِنَ الهُدى ، فُقَهاءُ ذلِكَ الزَّمانِ شَرُّ فُقَهاءَ تَحتَ ظِلِّ السَّماءِ ، مِنهُم خَرَجَتِ الفِتنَةُ و إلَيهِم تَعودُ! (3) زمانى بر امّت من مى آيد كه از قرآن ، جز نوشته اش باقى نمانَد و از اسلام ، جز نامش . مسلمان ناميده مى شوند ؛ امّا دورترينِ مردم از اسلام اند . مسجدهايشان [از جمعيت ]آباد و از هدايت ، خالى است . دين شناسان آن زمان ، بدترين دين شناسانِ زير سايه آسمان اند . فتنه از آنان برمى خيزد و به آنان ، باز مى گردد .

پنج . نشانه هاى پيشرفت و انحطاط امّت هابى ترديد ، استقرار عدالت اجتماعى و ارزش هاى اخلاقى و عملى در جامعه و توسعه علمى و فرهنگى و اقتصادى ، مهم ترين نشانه هاى پيشرفت امّت ها هستند.

.


1- .. نحل : آيه 90 .
2- .. ر . ك : ص 137 (امّت / فصل ششم : امتيازات امّت اسلام) .
3- .. ر. ك : ص 232 ح 249 .

ص: 18

شش . آينده امّت اسلامى
هفت . اطلاق «امّت» به فرد

شش . آينده امّت اسلامىهمان گونه كه پيشوايان بزرگ اسلام پيش بينى كرده بودند ، تمدّن اسلامى در آغاز تاريخ اسلام ، درخشش فراوانى داشت و تا قرن ها بر جهان حكومت مى كرد ؛ امّا به تدريج افول كرد. آنان نيز پيش بينى كرده اند كه در آينده تاريخ، هر چند امّت اسلامى گرفتار انحرافات گوناگونى خواهد شد، با اين حال ، به هر حال ، گروهى از اين امّت ، در طول تاريخ ، به ارزش هاى اسلامى وفادار خواهند ماند و با تلاش هاى همين گروه، به تدريج ، زمينه براى فراگير شدن تمدّن اسلامى در جهان ، به رهبرىِ تنها باقى مانده از خاندان خاتم انبيا صلى الله عليه و آله ، فراهم خواهد شد . (1)

هفت . اطلاق «امّت» به فرددر قرآن و احاديث اسلامى ، شمارى از افراد كه در دفاع از ارزش هاى دينى در مقطعى از تاريخ ، تنها بوده اند و سپس ديگران از آنان تبعيت كرده اند و به آنها ملحق شده اند ، امّت نام گرفته اند ، مانند ابراهيم عليه السلام . اين اطلاق ، هماهنگ با ريشه لغوىِ كلمه امّت _ يعنى «اصل» و «مرجع» _ است . در اين گونه موارد ، در اطلاق «امّت» بر فرد ، دو نكته لحاظ شده است: يكى تنها بودن در دفاع از ارزش هاى دينى در مقطعى از تاريخ ، و ديگرى مقتدا قرار گرفتن . همچنين در برخى از احاديث ، اطلاق امّت بر فرد ، به اين دليل است كه آن فرد ، جاى گزين جماعت در انجام دادن كارى است ، چنان كه در حديثى آمده است كه پيامبر خدا خطاب به امام على عليه السلام فرمود : إنَّ اللّهَ قَد جَعَلَكَ اُمّةً وَحدَكَ ، كَما جَعَلَ إبراهيمَ عليه السلام اُمَّةً ، تَمنَعُ جَماعَةَ المُنافِقينَ وَ

.


1- .. ر . ك : ص 211 (امّت / فصل دهم : آينده امّت محمّد صلى الله عليه و آله در دنيا) .

ص: 19

الكُفّارِ هَيبَتُكَ عَنِ الحَرَكَةِ عَلَى المُسلِمينَ . (1) خداوند ، تو را به تنهايى يك امّت قرار داده ، چنان كه ابراهيم عليه السلام را يك امّت قرار داد و هيبت تو ، گروه منافقان و كافران را از حركت [و اقدام] بر ضدّ مسلمانان ، باز مى دارد. و نيز آنچه در شمارى از احاديث آمده كه برخى افراد ، در قيامت ، «يك امّت» محشور مى شوند ، بدين معناست كه آنان در قيامت ، به تنهايى يك صف را تشكيل مى دهند ، بر خلاف ديگر مردم كه هر يك ، در صف يك جماعت هستند. بنا بر اين ، آنان به تنهايى ، حكم جماعت دارند.

.


1- .. ر . ك : ص 304 ح 354 .

ص: 20

الفصل الأوّل : إرشاد الاُمم بعد ضلالتهم1 / 1كانَ النّاسُ قَبلَ نوحٍ اُمَّةً واحِدَةًالكتاب«كَانَ النَّاسُ اُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ اُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيَاً بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِى مَن يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ» . (1)

«وَ مَا كَانَ النَّاسُ إِلَّا اُمَّةً وَاحِدَةً فَاخْتَلَفُواْ وَ لَوْلَا كَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِن رَّبِّكَ لَقُضِىَ بَيْنَهُمْ فِيمَا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ» . (2)

الحديثالإمام الباقر عليه السلام_ في تَفسيرِ قَولِهِ تَعالى : «كَانَ النَّاسُ اُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ» _ :كانوا قَبلَ نوحٍ عليه السلام اُمَّةً واحِدَةً عَلى فِطرَةِ اللّهِ ؛ لا مُهتَدينَ ولا ضُلّالاً ، فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيّينَ. (3)

.


1- .البقرة : 213 .
2- .يونس : 19 .
3- .مجمع البيان : ج 2 ص 543 ، بحار الأنوار : ج 11 ص 10 .

ص: 21

فصل يكم : راه نمايى شدن اُمّت ها پس از گم راهى آنان
1 / 1 مردم ، پيش از نوح عليه السلام ، اُمّتى يك دست بودند

فصل يكم : راه نمايى شدن اُمّت ها پس از گم راهى آنان1 / 1مردم ، پيش از نوح عليه السّلام ، اُمّتى يك دست بودندقرآن«مردم، امّتى يگانه بودند . پس خداوند ، پيامبران را نويدآور و بيم دهنده برانگيخت و با آنان، كتاب [ خود ] را به حق ، فرو فرستاد، تا ميان مردم در آنچه با هم اختلاف داشتند ، داورى كند. و جز كسانى كه [ كتاب ] به آنان داده شد _ پس از آن كه دلايل روشن براى آنان آمد _ به سبب [ حسدى و ] ستمى كه ميانشان بود، [ هيچ كس ] در آن اختلاف نكرد. پس خداوند ، آنان را كه ايمان آورده بودند، به توفيق خويش، به حقيقت آنچه در آن اختلاف داشتند، هدايت كرد ؛ و خدا هر كه را بخواهد ، به راه راست هدايت مى كند» .

«و مردم ، جز يك امّت نبودند. پس اختلاف پيدا كردند ؛ و اگر وعده اى از جانب پروردگارت مقرّر نگشته بود، قطعاً در آنچه بر سرِ آن با هم اختلاف مى كنند، ميانشان داورى مى شد» .

حديثامام باقر عليه السلام_ در تفسير اين سخن خداوند متعال كه : «مردم، امّتى يك دست بودند . پس خداوند ، پيامبران را نويدآور و بيم دهنده برانگيخت» _ :پيش از نوح عليه السلام ، امّتى يك دست بر سرشت الهى بودند . نه ره يافته بودند و نه گم راه . پس خداوند ، پيامبران را برانگيخت .

.

ص: 22

تفسير العيّاشي عن يعقوب بن شعيب :سَأَلتُ أبا عَبدِاللّهِ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ : «كَانَ النَّاسُ اُمَّةً وَاحِدَةً» ، قالَ : كانَ هذا قَبلَ نوحٍ عليه السلام اُمَّةً واحِدَةً . . . قُلتُ : أعَلى هُدىً كانوا أم عَلى ضَلالَةٍ؟ قالَ : بَل كانوا ضُلّالاً (1) ، كانوا لا مُؤمِنينَ ولا كافِرينَ ولا مُشرِكينَ. (2)

تفسير العيّاشي عن مسعدة عن الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ تَعالى : «كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ» _ :قالَ عليه السلام : كانَ ذلِكَ قَبلَ نوحٍ عليه السلام ، قيلَ : فَعَلى هُدىً كانوا؟ قالَ : بَل كانوا ضُلّالاً . . . قُلتُ : أفَضُلّالاً كانوا قَبلَ النَّبِيّينَ أم عَلى هُدىً؟ قالَ : لَم يَكونوا عَلى هُدىً، كانوا عَلى فِطرَةِ اللّهِ الَّتي فَطَرَهُم عَلَيها لا تَبديلَ لِخَلقِ اللّهِ، ولَم يَكونوا لِيَهتَدوا حَتّى يَهدِيَهُمُ اللّهُ، أما تَسمَعُ يَقولُ إبراهيمُ عليه السلام : «لَئِن لَّمْ يَهْدِنِى رَبِّى لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ» (3) أي ناسِيا لِلميثاقِ . (4)

1 / 2إرسالُ المُنذِرِ وَالهادي إلى جَميعِ الاُمَمِالكتاب«وَلِكُلِّ اُمَّةٍ رَّسُولٌ فَإِذَا جَاءَ رَسُولُهُمْ قُضِىَ بَيْنَهُم بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لَا يُظْلَمُونَ» . (5)

«وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِى كُلِّ اُمَّةٍ رَّسُولًا أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ وَ اجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ» . (6)

«إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَ نَذِيرًا وَ إِن مِّنْ اُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِيهَا نَذِيرٌ» . (7)

.


1- .ضُلّالاً : غير مهتدين إلى الحقّ (النهاية : ج 3 ص 98 «ضلل») .
2- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 104 ح 306 .
3- .الأنعام : 77 .
4- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 104 ح 309 .
5- .يونس : 47 .
6- .النحل : 36 .
7- .فاطر : 24 .

ص: 23

1 / 2 فرستاده شدن هشداردهنده و راه نما به سوى همه امّت ها

تفسير العيّاشى_ به نقل از يعقوب بن شعيب _ :از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن خداوند كه : «مردم ، امّتى يك دست بودند» ، پرسيدم . فرمود : «اين ، پيش از نوح عليه السلام بود كه مردم ، امّتى واحد بودند ...» . گفتم : آيا در راه راست بودند يا در گم راهى؟ فرمود : «گم راه بودند . نه مؤمن بودند ، نه كافر ، و نه مشرك .

تفسير العيّاشى_ به نقل از مسعده _ :امام صادق عليه السلام ، در باره اين سخن خداوند متعال كه : «مردم، امّتى يگانه بودند . پس خداوند ، پيامبران را نويدآور و بيم دهنده برانگيخت» ، فرمود « : اين ، پيش از نوح عليه السلام بوده است» . گفته شد : پس بر راه راست بودند؟ فرمود : «نه . گم راه بودند ...» . من گفتم : پس آيا پيش از پيامبران ، گم راه بودند يا ره يافته؟ فرمود : «ره يافته نبودند ؛ بلكه بر همان سرشت الهى اى كه خداوند ، ايشان را با آن سرشت آفريد ، بودند ، و آفرينش خدا ، تبديل ناپذير است . نمى توانستند ره يافته باشند تا آن كه خداوند ، راه نمايى شان كرد . نشنيده اى كه ابراهيم عليه السلام مى گويد : «اگر پروردگارم مرا راه نمايى نكرده بود ، بى گمان ، از مردمان گم راه مى بودم» ؟ يعنى پيمان [و ميثاق الهى] را فراموش مى كردم» .

1 / 2فرستاده شدن هشداردهنده و راه نما به سوى همه امّت هاقرآن«و هر امّتى را فرستاده اى است. پس چون فرستاده شان بيايد، ميانشان به عدالت ، داورى شود و بر آنان ستم نرود» .

«و در حقيقت، در ميان هر امّتى فرستاده اى برانگيختيم [ تا بگويد: ] «خدا را بپرستيد و از طاغوت ، بپرهيزيد»» .

«ما تو را به حق، [ به سِمَتِ ] بشارتگر و هشدار دهنده ، گسيل داشتيم . و هيچ امّتى نبوده است ، مگر اين كه در آن ، هشدار دهنده اى گذشته است» .

.

ص: 24

«إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ» . (1)

«وَ لَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ» . (2)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في قَولِ اللّهِ تَعالى : «إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَ لِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ» _ :أنَا المُنذِرُ وَعَلِيٌّ الهادي (3) ، وَكُلُّ إمامٍ هادٍ لِلقَرنِ الَّذي هُوَ فيهِ. (4)

الإمام عليّ عليه السلام :لَم يُخلِ اللّهُ سُبحانَهُ خَلقَهُ مِن نَبِيٍّ مُرسَلٍ ، أو كِتابٍ مُنزَلٍ ، أو حُجَّةٍ لازِمَةٍ ، أو مَحَجَّةٍ (5) قائِمَةٍ (6) ، رُسُلٌ لا تُقَصِّرُ بِهِم قِلَّةُ عَدَدِهِم ، ولا كَثرَةُ المُكَذِّبينَ لَهُم ؛ مِن سابِقٍ سُمِّيَ لَهُ مَن بَعدَهُ ، أو غابِرٍ (7) عَرَّفَهُ مَن قَبلَهُ. (8)

عنه عليه السلام :ولَم يُخلِهِم بَعدَ أن قَبَضَهُ [يَعني آدَمَ عليه السلام ] مِمَّا يُؤَكِّدُ عَلَيهِم حُجَّةَ رُبوبِيَّتِهِ ، ويَصِلُ بَينَهُم وبَينَ مَعرِفَتِهِ ، بَل تَعاهَدَهُم بِالحُجَجِ عَلى ألسُنِ الخِيَرَةِ مِن أنبِيائِهِ ، ومُتَحَمِّلي وَدائِعِ رِسالاتِهِ ، قَرنا فَقَرنا ، حَتّى تَمَّت بِنَبِيِّنا مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله حُجَّتُهُ. (9)

راجع : موسوعة معارف الكتاب والسنّة : ج 4 ص 156 (الإمامة / دراسة حول استمرار الإمامة في كافّة الأزمان)

.


1- .الرعد : 7 .
2- .القصص : 51 .
3- .في الطبعة المعتمدة : «الهاد» ، والتصويب من طبعة مؤسّسة البعثة .
4- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 204 ح 7 عن حنان بن سدير عن الإمام الباقر عليه السلام ، الكافي : ج 1 ص 191 ح 1 ، الغيبة للنعماني : ص 110 ح 39 ، بصائر الدرجات : ص 30 ح 6 كلّها عن الفضيل عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 35 ص 404 ح 22 .
5- .المَحَجَّةُ : جادّة الطريق (المصباح المنير : ص 121 «حجّ») .
6- .القائمة : الدائمة المُستمرّة (النهاية : ج 4 ص 126 «قوم») .
7- .الغابِر : الباقي ، وقيل : الماضي (النهاية : ج 3 ص 337 «غبر») .
8- .نهج البلاغة : الخطبة 1 ، بحار الأنوار : ج 11 ص 61 ح 70 .
9- .نهج البلاغة : الخطبة 91 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 57 ص 112 ح 90 .

ص: 25

«[ اى پيامبر! ] تو فقط هشداردهنده اى، و براى هر قومى راه نمايى است» .

«و به راستى، اين گفتار را براى آنان ، پى درپى و به هم پيوسته نازل ساختيم . اميد كه آنان ، پند پذيرند» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در باره اين سخن خداوند متعال كه : «[ اى پيامبر! ] تو فقط هشداردهنده اى، و براى هر قومى راه نمايى است» _ :من هشدار دهنده ام و على ، راه نماست ، و هر امامى ، راه نماى نسلى است كه در ميان آنهاست .

امام على عليه السلام :خداوند پاك ، هر گز آفريدگان خويش را از وجود پيامبرى فرستاده يا كتابى آسمانى يا حجّتى قاطع و يا راهى استوار ، بى بهره نگذاشته است ؛ فرستادگانى كه نه اندك بودنِ شمارشان ، آنان را [در انجام دادن وظيفه شان ]سست گردانيد و نه فراوانىِ مخالفانشان . براى پيامبر پيشين ، نام پيامبرِ پس از او بُرده مى شده و پيامبر گذشته ، پيامبر آينده را معرّفى مى كرده است .

امام على عليه السلام :خداوند ، پس از آن كه جان او (آدم عليه السلام ) را گرفت ، مردم را از وجود حجّتى كه بر خداوندگارىِ او بر آنان تأكيد كند و ايشان را به شناخت او برسانَد ، تهى نگذاشت ؛ بلكه نسلى از پىِ نسلى با حجّت هايى كه از زبان پيامبران برگزيده اش و امانتداران پيام هاى خويش فرستاد ، به مردم رسيدگى كرد ، تا آن كه با پيامبر ما محمّد صلى الله عليه و آله حجّت او تمام شد .

ر . ك : همين دانش نامه : ج 6 ص 253 (امامت / پژوهشى در باره استمرار امامت) .

.

ص: 26

1 / 3مَن هَداهُ اللّهُ مِنَ الاُمَمِ ومَن حَقَّت عَلَيهِ الضَّلالَةُالكتاب«وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِى كُلِّ اُمَّةٍ رَّسُولًا أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ وَ اجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ فَمِنْهُم مَّنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُم مَّنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلَالَةُ فَسِيرُواْ فِى الْأَرْضِ فَانظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ * إِن تَحْرِصْ عَلَى هُدَاهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِى مَن يُضِلُّ وَ مَا لَهُم مِّن نَّاصِرِينَ» . (1)

«وَمِن قَوْمِ مُوسَى اُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ * وَقَطَّعْنَاهُمُ اثْنَتَىْ عَشْرَةَ أَسْبَاطًا اُمَمًا وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى إِذِ اسْتَسْقَاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِب بِّعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا قَدْعَلِمَ كُلُّ اُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ وَظَلَّلْنَا عَلَيْهِمُ الْغَمَامَ وَأَنزَلْنَا عَلَيْهِمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى كُلُواْ مِن طَيِّبَاتِ مَارَزَقْنَاكُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلَكِن كَانُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ» . (2)

«وَمِمَّنْ خَلَقْنَا اُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ» . (3)

راجع : الأعراف : 163 _ 166 .

الحديثتفسير الطبري عن قتادة_ في قَولِهِ تَعالى : «وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ» _ :بَلَغَنا أنَّ نَبِيَّ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ يَقولُ إذا قَرَأَها : هذِهِ لَكُم ، وقَد اُعطِيَ القَومُ بَينَ أيديكُم مِثلَها : «وَمِن قَوْمِ مُوسَى أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ» . (4)

الإمام عليّ عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ» قالَ _ :يَعني اُمَّةَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله . (5)

.


1- .النحل : 36 و 37 .
2- .الأعراف : 159 و 160 .
3- .الأعراف : 181 .
4- .تفسير الطبري : ج 6 الجزء 9 ص 135، تفسير ابن كثير : ج 3 ص 518، تفسير الثعلبي : ج 4 ص 311 ح202 عن قتادة نحوه ؛ مجمع البيان : ج 4 ص 773 عن ابن جريج نحوه ، بحار الأنوار : ج24 ص 144 ح 8 .
5- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 43 ح 123 عن يعقوب بن زيد ، بحارالأنوار : ج 24 ص 144 ح 7 .

ص: 27

1 / 3 امّت هايى كه خداوند ، راه نمايى شان كرد و امّت هايى كه محكوم به گم راهى شدند

1 / 3امّت هايى كه خداوند ، راه نمايى شان كرد و امّت هايى كه محكوم به گم راهى شدندقرآن«و در حقيقت، در ميان هر امّتى فرستاده اى برانگيختيم [ تا بگويد: ] «خدا را بپرستيد و از طاغوت [ فريبگر ] بپرهيزيد» . پس، از ايشان كسى است كه خدا [ او را ]هدايت كرده است ، و از ايشان ، كسى است كه گم راهى بر او سزاوار است. بنا بر اين ، در زمين بگرديد و ببينيد كه فرجام تكذيب كنندگان ، چگونه بوده است. اگر [ چه ] بر هدايت آنان حرص ورزى ؛ ولى خدا ، كسى را كه فرو گذاشته است ، هدايت نمى كند، و براى ايشان ، يارى كنندگانى نيست» .

«و از ميان قوم موسى ، جماعتى هستند كه به حق ، راه نمايى مى كنند و به حق ، داورى مى نمايند. و آنان را به دوازده عشيره _ كه هر يك امّتى بودند _ تقسيم كرديم، و به موسى _ وقتى قومش از او آب خواستند _ وحى كرديم كه : با عصايت بر آن تخته سنگ بزن . پس، از آن، دوازده چشمه جوشيد. هر گروهى آبشخورِ خود را شناخت؛ و ابر را بر فراز آنان ، سايبان كرديم، و گزانگبين و بِلدرچين بر ايشان فرو فرستاديم. از چيزهاى پاكيزه اى كه روزى تان كرده ايم ، بخوريد؛ و بر ما ستم نكردند، ليكن بر خودشان ستم مى كردند» .

«و از ميان كسانى كه آفريده ايم، گروهى هستند كه به حق ، هدايت مى كنند و به حق ، داورى مى نمايند» .

ر . ك : اعراف : آيه 163 _ 166 .

حديثتفسير الطبرى_ به نقل از قَتاده ، در باره اين سخن خداوند كه : «و از ميان كسانى كه آفريده ايم، گروهى هستند كه به حق هدايت مى كنند» _ :به ما خبر رسيده است كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، هر گاه اين آيه را مى خوانْد ، مى فرمود : «اين ، در حقّ شماست و مانند اين ، به مردم پيش از شما نيز داده شد : «و از ميان قوم موسى ، جماعتى هستند كه به حق ، راه نمايى مى كنند و به حق ، داورى مى نمايند» .

امام على عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «و از ميان كسانى كه آفريده ايم، گروهى هستند كه به حق ، هدايت مى كنند و به حق ، داورى مى نمايند» _ :مقصود ، امّت محمّد صلى الله عليه و آله است .

.

ص: 28

عنه عليه السلام :اِفتَرَقَت بَنو إسرائيلَ بَعدَ موسى عليه السلام إحدى وسَبعينَ فِرقَةً ؛ كُلُّها فِي النّارِ إلّا فِرقَةً ، وَافتَرَقَتِ النَّصارى بَعدَ عيسى عليه السلام عَلَى اثنَتَينِ وسَبعينَ فِرقَةً ؛ كُلُّها فِي النّارِ إلّا فِرقَةً ، وتَفتَرِقُ هذِهِ الاُمَّةُ عَلى ثَلاثٍ وسَبعينَ فِرقَةً ؛ كُلُّها فِي النّارِ إلّا فِرقَةً . فَأَمَّا اليَهودُ فَإِنَّ اللّهَ يَقولُ : «وَمِن قَوْمِ مُوسَى أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ» ، وأمَّا النَّصارى فَإِنَّ اللّهَ يَقولُ : «مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُّقْتَصِدَةٌ» (1) فَهذِهِ الَّتي تَنجو ، وأمّا نَحنُ فَيَقولُ : «وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ» فَهذِهِ الَّتي تَنجو مِن هذِهِ الاُمَّةِ . (2)

راجع : ص 46 (الامّة / الفصل الثاني : قلّة من نجى من الاُمم) .

1 / 4مَبادِئُ اختِلافِ الاُمَمِالكتاب«وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ اُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِى مَا ءَاتَاكُمْ فَاسْتَبِقُواْ الْخَيْرَاتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ» . (3)

«وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ اُمَّةً وَاحِدَةً وَ لَكِن يُدْخِلُ مَن يَشَاءُ فِى رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمُونَ مَا لَهُم مِّن وَلِىٍّ وَ لَا نَصِيرٍ» . (4)

.


1- .المائدة: 66 .
2- .الدرّ المنثور : ج 3 ص 585 نقلاً عن ابن أبي حاتم، كنز العمّال : ج 2 ص 413 ح 4382 وراجع : تفسيرالعيّاشي : ج 1 ص 331 ح 151 والخصال : ص 585 ح 11 والأمالي للطوسي : ص 523 ح 1159 والطرائف : ص 430 والعمدة : ص 74 والمسترشد : ص 260 .
3- .المائدة : 48 .
4- .الشورى : 8 .

ص: 29

1 / 4 ريشه هاى اختلاف امّت ها

امام على عليه السلام :چ بنى اسرائيل ، پس از موسى عليه السلام ، به هفتاد و يك گروه تقسيم شدند كه همگى آنان ، در آتش اند ، بجز يك گروه ، و نصارا ، پس از عيسى عليه السلام ، به هفتاد و دو گروه تجزيه شدند كه همگى آنان ، در آتش اند ، بجز يك گروه ، و اين امّت (اسلام) به هفتاد و سه گروه تقسيم مى شوند كه همه آنها در آتش اند ، مگر يك گروه . امّا يهود ؛ خداوند مى فرمايد : «و از ميان قوم موسى ، جماعتى هستند كه به حق ، راه نمايى مى كنند و به حق ، داورى مى نمايند» . در باره نصارا ، خداوند مى فرمايد : «از ميان آنان ، گروهى ميانه رو هستند» و اين ، گروهى اند كه نجات مى يابند . و در باره ما [مسلمانان ]مى فرمايد : «و از ميان كسانى كه آفريده ايم، گروهى هستند كه به حق ، هدايت مى كنند و به حق ، داورى مى نمايند» . از اين امّت هم ، اين گروه نجات مى يابند .

ر . ك : ص47 (امّت / فصل دوم : عبرت گرفتن از امّت ها / اندك بودن امّت هاى نجات يافته) .

1 / 4ريشه هاى اختلاف امّت هاقرآن«و ما اين كتاب ( قرآن ) را به حق ، به سوى تو فرو فرستاديم، در حالى كه تصديق كننده كتاب هاى پيشين و حاكم بر آنهاست. پس ميان آنان ، بر اساس آنچه خدا نازل كرده ، حكم كن و از هوس هايشان [ با دور شدن ] از حقّى كه به سوى تو آمده، پيروى مكن. براى هر يك از شما [ امّت ها ] ، شريعت و راه روشنى قرار داده ايم و اگر خدا مى خواست ، شما را يك امّت قرار مى داد؛ ولى [ خواست ]تا شما را در آنچه به شما داده است ، بيازمايد. پس در كارهاى نيك ، بر يكديگر پيشى بگيريد . بازگشت [ همه ] شما به سوى خداست . آن گاه ، در باره آنچه در آن اختلاف مى كرديد ، آگاهتان خواهد كرد» .

«و اگر خدا مى خواست، قطعاً آنان را امّتى يگانه مى گردانيد ؛ ليكن هر كه را بخواهد، به رحمت خويش وارد مى سازد و ستمگران ، نه يارى دارند و نه ياورى» .

.

ص: 30

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :إنَّما أنتُم إخوانٌ عَلى دينِ اللّهِ ، ما فَرَّقَ بَينَكُم إلّا خُبثُ السَّرائِرِ ، وسوءُ الضَّمائِرِ ، فَلا تَوازَرونَ (1) (تَأزِرونَ) ولا تَناصَحونَ ، ولا تَباذَلونَ ولا تَوادّونَ. (2)

عنه عليه السلام :لَو سَكَتَ الجاهِلُ مَا اختَلَفَ النّاسُ. (3)

عنه عليه السلام_ لَمّا ذُكِرَ عِندَهُ اختِلافُ النّاسِ _ :إنَّما فَرَّقَ بَينَهُم مَبادِئُ طينِهِم ، وذلِكَ أنَّهُم كانوا فِلقَةً (4) مِن سَبخِ (5) أرضٍ وعَذبِها ، وحَزنِ (6) تُربَةٍ وسَهلِها ، فَهُم عَلى حَسَبِ قُربِ أرضِهِم يَتَقارَبونَ ، وعَلى قَدرِ اختِلافِها يَتَفاوَتونَ ، فَتامُّ الرُّواءِ ناقِصُ العَقلِ ، ومادُّ القامَةِ قَصيرُ الهِمَّةِ ، وزاكِي العَمَلِ قَبيحُ المَنظَرِ ، وقَريبُ القَعرِ (7) بَعيدُ السَّبرِ (8) ، ومَعروفُ الضَّريبَةِ (9) مُنكَرُ الجَليبَةِ (10) ، وتائِهُ القَلبِ مُتَفَرِّقُ اللُّبِّ ، وطَليقُ اللِّسانِ حَديدُ الجَنانِ (11) . (12)

.


1- .المؤازرة : المعاوَنَة على الأمر ، يقال : آزَرَه ووازَرَه (تاج العروس : ج 6 ص 21 «أزر») .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 113 .
3- .كشف الغمّة : ج 3 ص 139 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 81 ح 75 .
4- .الفِلقَةُ : الكِسْرَة [من الشيء] (الصحاح : ج 4 ص 1544 «فلق») .
5- .السَّبْخَةُ : الأرض التي تعلوها الملوحة (النهاية : ج 2 ص 333 «سبخ») .
6- .الحَزْنُ : ما غَلُظَ من الأرض (الصحاح : ج 5 ص 2098 «حزن») .
7- .قعرُ البئرِ وغيرِها : عُمقُها (الصحاح : ج 2 ص 797 «قعر») .
8- .السَّبْر : الغَور ؛ يقال : سبرتُ الجرحَ أسبُرُهُ ، إذا نظرتَ ما غورَهُ (اُنظر: الصحاح : ج2 ص675 «سَبَر»).
9- .الضَّريبةُ : الطبيعةُ والسجيّة (النهاية : ج 3 ص 80 «ضرب») .
10- .الجَليبة : الخُلُقُ الذي يتكلّفه الشخص (تاج العروس : ج 1 ص 370 «جلب») .
11- .الجَنان : القلب (الصحاح : ج 5 ص 2094 «جنن») .
12- .نهج البلاغة : الخطبة 234 عن مالك بن دحية ، بحار الأنوار : ج 5 ص 254 ح 50 .

ص: 31

حديثامام على عليه السلام :شما ، در حقيقت برادران دينى هستيد . آنچه ميان شما جدايى افكنده ، چيزى نيست ، جز پليدىِ درون ها و بدى نيّت ها . نه هميارى مى كنيد ، و نه براى يكديگر خيرخواهى مى كنيد ، نه به هم بخشش مى كنيد ، و نه به هم مهر مى ورزيد .

امام على عليه السلام :اگر نادان خاموش مى مانْد ، ميان مردم ، اختلاف پديد نمى آمد .

امام على عليه السلام_ آن گاه كه در حضور او از تفاوت آدميان با يكديگر ، سخن به ميان آمد _ :تفاوت ميان آدميان ، ريشه در گِل [و سرشت] آنان دارد ، بدين سان كه آنان ، قطعه اى [مركّب] از زمين شور و شيرين ، و خاك درشت و نرم بودند . بنا بر اين ، برحَسَب نزديك بودن زمينشان به يكديگر با هم نزديك اند و به اندازه جدايى زمينشان از يكديگر ، با هم متفاوت اند . پس بسا افراد خوش سيماى كم خِرد ، و بلندقامتِ كوتاه همّت ، و پاك كِردارِ زشت روى ، و كوتاه قامتِ ژرف انديش و بَسا افراد خوش نهادى كه گاه برخلاف طبيعتشان ، رفتار ناخوشايندى از آنان سر مى زنَد ، و بسا سرگشته خِرَدِ پريشانْ دل و بسا سخنورِ تيزدل !

.

ص: 32

الفصل الثاني : الاعتبارُ بالاُمم2 / 1اِبتِلاءُ الاُمَمِالكتاب«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَ الْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِىٌّ عَزِيزٌ» . (1)

«لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ اُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِى مَا ءَاتَاكُمْ فَاسْتَبِقُواْ الْخَيْرَاتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ» . (2)

«أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُواْ أَن يَقُولُواْ ءَامَنَّا وَ هُمْ لَا يُفْتَنُونَ * وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُواْ وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ» . (3)

الحديثمجمع البيان_ في قَولِهِ تَعالى : «قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى أَن يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذَابًا مِّن فَوْقِكُمْ أَوْمِن تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا ... » (4) الآيَة _ :في تَفسيرِ الكَلبِيِّ : لَمّا نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ قامَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فَتَوَضَّأَ وأسبَغَ وُضوءَهُ ، ثُمَّ قامَ وصَلّى فَأَحسَنَ صَلاتَهُ ، ثُمَّ سَأَلَ اللّهَ سُبحانَهُ ألّا يَبعَثَ عَلى اُمَّتِهِ عَذاباً مِن فَوقِهِم ولا مِن تَحتِ أرجُلِهِم ، ولا يُلبِسَهُم شِيَعاً ، ولا يُذيقَ بَعضَهُم بَأسَ بَعضٍ . فَنَزَلَ جَبرَئيلُ عليه السلام فَقالَ : يا مُحَمَّدُ ، إنَّ اللّهَ تَعالى سَمِعَ مَقالَتَكَ ، وإنَّهُ قَد أجارَهُم مِن خَصلَتَينِ ولَم يُجِرهُم مِن خَصلَتَينِ ؛ أجارَهُم مِن أن يَبعَثَ عَلَيهِم عَذاباً مِن فَوقِهِم أو مِن تَحتِ أرجُلِهِم ، ولَم يُجِرهُم مِنَ الخَصلَتَينِ الاُخرَيَينِ . فقال صلى الله عليه و آله : يا جَبرَئيلُ ، ما بَقاءُ اُمَّتي مَعَ قَتلِ بَعضِهِم بَعضا ؟ فَقامَ وعادَ إلَى الدُّعاءِ ، فَنَزَلَ : «الم * أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُواْ أَن يَقُولُواْ ءَامَنَّا وَ هُمْ لَا يُفْتَنُونَ» الآيَتَينِ ، فَقالَ : لابُدَّ مِن فِتنَةٍ تُبتَلى بِهَا الاُمَّةُ بَعدَ نَبِيِّها ، لِيَتَبَيَّنَ الصّادِقُ مِنَ الكاذِبِ ، لِأَنَّ الوَحيَ انقَطَعَ ، وبَقِيَ السَّيفُ وَافتِراقُ الكَلِمَةِ إلى يَومِ القِيامَةِ. (5)

.


1- .الحديد : 25 .
2- .المائدة : 48 .
3- .العنكبوت : 2 و 3 .
4- .الأنعام : 65 .
5- .مجمع البيان : ج 4 ص 487، بحارالأنوار : ج 9 ص 88 ؛ تفسير القرطبي : ج 7 ص 10 نحوه .

ص: 33

فصل دوم : عبرت گرفتن از امّت ها
2 / 1 آزمايش امّت ها

فصل دوم : عبرت گرفتن از امّت ها2 / 1آزمايش امّت هاقرآن«به راستى [ ما ] پيامبران خود را با دلايل آشكار ، روانه كرديم و با آنها كتاب و ترازو را فرود آورديم تا مردم ، به انصاف برخيزند، و آهن را كه در آن براى مردم ، خطرى سخت و سودهايى است، پديد آورديم، تا خدا معلوم بدارد چه كسى در نهان، او و پيامبرانش را يارى مى كند. آرى! خداوند ، نيرومندِ شكست ناپذير است » .

«براى هر يك از شما ( امّت ها ) شريعت و راه روشنى قرار داده ايم و اگر خدا مى خواست ، شما را يك امّت قرار مى داد؛ ولى [ خواست ] تا شما را در آنچه به شما داده است ، بيازمايد. پس در كارهاى نيك ، بر يكديگر پيشى بگيريد. بازگشت [ همه ] شما به سوى خداست . آن گاه ، در باره آنچه در آن اختلاف مى كرديد ، آگاهتان خواهد كرد » .

«آيا مردم پنداشته اند كه تا گفتند : «ايمان آورديم» ، رها مى شوند و مورد آزمايش قرار نمى گيرند؟! و به يقين، كسانى را كه پيش از اينان بودند ، آزموديم، تا خداوند ، آنان را كه راست گفته اند ، معلوم دارد و دروغگويان را [ نيز ] معلوم دارد» .

حديثمجمع البيان_ در باره اين سخن خداوند متعال : «بگو: «او تواناست كه از بالاى سرتان يا از زير پاهايتان ، عذابى بر شما بفرستد يا شما را گروه گروه ، به هم اندازد [ و دچار تفرقه سازد ] ...»» _ :در تفسير الكلبى آمده است : چون اين آيه فرود آمد ، پيامبر صلى الله عليه و آله برخاست و وضويى شاداب و كامل گرفت و سپس ، به نماز ايستاد و نمازى نيكو گزارد . آن گاه ، از خداوند پاك ، درخواست كرد كه بر امّتش عذابى از فرازِ سرشان يا از زيرِ پاهايشان نفرستد و آنها را گروه گروه به [جان] هم نيندازد ، و خشم بعضى را به بعضى ديگر نچشانَد . در اين هنگام ، جبرئيل عليه السلام فرود آمد و گفت : اى محمّد! خداوند متعال ، گفتار تو را شنيد و آنان (امّت تو) را از دو چيز ، پناه داد و از دو چيز ، پناهشان نداد : از اين كه از فرازِ سرشان يا از زيرِ پاهايشان برايشان عذابى بفرستد ، پناهشان داد ؛ امّا از آن دو چيز ديگر (تفرقه و به جان هم افتادن) پناهشان نداد . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اى جبرئيل! با وجود كشته شدن امّت من به دست يكديگر ، از آنان چه باقى مى مانَد؟» . برخاست و ديگر باره ، دعا كرد . پس اين دو آيه نازل شد : «الف، لام، ميم! آيا مردم پنداشته اند كه تا گفتند : «ايمان آورديم» ، رها مى شوند و مورد آزمايش قرار نمى گيرند؟» . پس فرمود : «از آزمايش ، گريزى نيست و امّت ، پس از پيامبرش ، بايد آزموده شود تا راستگو از دروغگو معلوم گردد ؛ زيرا وحى ، قطع شده و شمشير و تفرقه ، تا روز قيامت برجاست» .

.

ص: 34

الإمام عليّ عليه السلام_ في خُطبَةٍ لَهُ _ :لَو أرادَ اللّهُ جَلَّ ثَناؤُهُ بِأَنبِيائِهِ حَيثُ بَعَثَهُم أن يَفتَحَ لَهُم كُنوزَ الذِّهبانِ ، ومَعادِنَ العِقيانِ (1) ، ومَغارِسَ الجِنانِ ، وأن يَحشُرَ طَيرَ السَّماءِ ووَحشَ الأَرضِ مَعَهُم لَفَعَلَ ، ولَو فَعَلَ لَسَقَطَ البَلاءُ ، وبَطَلَ الجَزاءُ ، وَاضمَحَلَّتِ الأَنباءُ ، ولَما وَجَبَ لِلقائِلينَ اُجورُ المُبتَلَينَ ، ولا لَحِقَ المُؤمِنينَ ثَوابَ المُحسِنينَ ، ولا لَزِمَتِ الأَسماءُ أهالِيَها عَلى مَعنىً مُبينٍ (2) ، ولِذلِكَ لَو أنزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّت أعناقُهُم لَها خاضِعينَ ، ولَو فَعَلَ لَسَقَطَ البَلوى عَنِ النّاسِ أجمَعينَ ، و لكِنَّ اللّهَ جَلَّ ثَناؤُهُ جَعَلَ رُسُلَهُ اُولي قُوَّةٍ في عَزائِمِ نِيّاتِهِم ، وضَعَفَةٍ فيما تَرَى الأَعيُنُ مِن حالاتِهِم ؛ مِن قَناعَةٍ تَملَأُ القُلوبَ وَالعُيونَ غَناؤُهُ ، وخَصاصَةٍ (3) تَملَأُ الأَسماعَ وَالأَبصارَ أذاؤُهُ . ولَو كانَتِ الأَنبِياءُ أهلَ قُوَّةٍ لا تُرامُ وعِزَّةٍ لا تُضامُ ، ومُلكٍ يُمَدُّ نَحوَهُ أعناقُ الرِّجالِ ويُشَدُّ إلَيهِ عُقَدُ الرِّحالِ ، لَكانَ أهونَ عَلَى الخَلقِ فِي الاِختِبارِ ، وأبعَدَ لَهُم فِي الاِستِكبارِ ، ولَامَنوا عَن رَهبَةٍ قاهِرَةٍ لَهُم أو رَغبَةٍ مَائِلَةٍ بِهِم ، فَكانَتِ النِّيّاتُ مُشتَركَةً والحَسَناتُ مُقتَسَمَةً ، ولكِنَّ اللّهَ أرادَ أن يَكونَ الاِتِّباعُ لِرُسُلِهِ ، وَالتَّصديقُ بِكُتُبِهِ ، وَالخُشوعُ لِوَجهِهِ ، وَالاِستِكانَةُ لِأَمرِهِ ، وَالاِستِسلامُ لِطاعَتِهِ ، اُموراً لَهُ خاصَّةً لا تَشوبُها مِن غَيرِها شائِبةٌ ، وكُلَّما كانَتِ البَلوى وَالاِختِبارُ أعظَمَ كانَتِ المَثوبَةُ وَالجَزاءُ أجزَلَ . ألا تَرَونَ أنَّ اللّهَ جَلَّ ثَناؤُهُ اختَبَرَ الأَوَّلينَ مِن لَدُن آدَمَ إلَى الآخِرينَ مِن هذَا العالَمِ ، بِأَحجارٍ لا تَضُرُّ ولا تَنفَعُ، ولا تُبصِرُ ولا تَسمَعُ ، فَجَعَلَها بَيتَهُ الحَرامَ الَّذي جَعَلَهُ لِلنّاسِ قِياماً ، ثُمَّ وَضَعَهُ بِأَوعَرِ بِقاعِ الأَرضِ حَجَراً ، وأقَلِّ نَتائِقِ (4) الدُّنيا مَدَراً ، وأضيَقِ بُطونِ الأَودِيَةِ مَعاشاً ، وأغلَظِ مَحالِّ المُسلِمينَ مِياهاً ، بَينَ جِبالٍ خَشِنَةٍ ، ورِمالٍ دَمِثَةٍ (5) ، وعُيونٍ وَشِلَةٍ (6) ، وقُرىً مُنقَطِعَةٍ ، وأثَرٍ مِن مَواضِعِ قَطرِ السَّماءِ داثِرٍ ، لَيس يَزكو بِهِ خُفٌّ ولا ظِلفٌ ولا حافِرٌ . ثُمَّ أمَرَ آدَمَ ووُلدَهُ أن يَثنوا أعطافَهُم نَحوَهُ ، فَصارَ مَثابَةً (7) لِمُنتَجَعِ (8) أسفارِهِم ، وغايَةً لِمَلقى رِحالِهِم ، تَهوي إلَيهِ ثِمارُ الأَفئِدَةِ مِن مَفاوِزِ قِفارٍ مُتَّصِلَةٍ ، وجَزائِرِ بِحارٍ مُنقَطِعَةٍ ، ومَهاوي فِجاجٍ عَميقَةٍ ، حَتّى يَهُزّوا مَناكِبَهُم ذُلُلاً ، يُهَلِّلونَ للّهِِ حَولَهُ ، ويَرمُلونَ (9) عَلى أقدامِهِم شُعثاً غُبراً لَهُ ، قَد نَبَذُوا القُنُعَ وَالسَّرابيلَ وَراءَ ظُهورِهِم ، وحَسَروا بِالشُّعورِ حَلقاً عَن رُؤوسِهِمُ ، ابتِلاءً عَظيماً ، وَاختِباراً كَبيراً ، وَامتِحاناً شَديداً ، وتَمحيصاً بَليغاً ، وقُنوتاً مُبيناً ، جَعَلَهُ اللّهُ سَبَباً لِرَحمَتِهِ ، و وُصلَةً ووَسيلَةً إلى جَنَّتِهِ ، وعِلَّةً لِمَغفِرَتِهِ ، وَابتِلاءً لِلخَلقِ بِرَحمَتِهِ . ولَو كانَ اللّهُ تَبارَكَ و تَعالى وَضَعَ بَيتَهُ الحَرامَ ومَشاعِرَهُ العِظامَ بَينَ جَنّاتٍ وأنهارٍ ، وسَهلٍ وقَرارٍ ، جَمَّ الأَشجارِ ، دانِيَ الثِّمارِ ، مُلتَفَّ النَّباتِ ، مُتَّصِلَ القُرى ، مِن بُرَّةٍ (10) سَمراءَ ، ورَوضَةٍ خَضراءَ ، وأريافٍ مُحدِقَةٍ ، وعِراصٍ (11) مُغدِقَةٍ ، وزُروعٍ ناضِرَةٍ ، وطُرُقٍ عامِرَةٍ ، وحَدائِقَ كَثيرَةٍ ، لَكانَ قَد صَغُرَ الجَزاءُ عَلى حَسَبِ ضَعفِ البَلاءِ ، ثُمَّ لَو كانَتِ الأَساسُ المَحمولُ عَليها وَالأَحجارُ المَرفوعُ بِها ، بَينَ زُمُرُّدَةٍ خَضراءَ وياقوتَةٍ حَمراءَ ونورٍ وضِياءٍ ، لَخَفَّفَ ذلِكَ مُصارَعَةَ الشَّكِّ فِي الصُّدورِ ، ولَوَضَعَ مُجاهَدَةَ إبليسَ عَنِ القُلوبِ ، ولَنَفى مُعتَلِجَ الرَّيبِ مِنَ النّاسِ ، ولكِنَّ اللّهَ عز و جل يَختَبِرُ عَبيدَهُ بِأَنواعِ الشَّدائِدِ ، ويَتَعَبَّدُهُم بِأَلوانِ المَجاهِدِ ، ويَبتَليهِم بِضُروبِ المَكارِهِ ؛ إخراجاً لِلتَّكَبُّرِ مِن قُلوبِهِم ، وإسكاناً لِلتَّذَلُّلِ في أنفُسِهِم ، ولِيَجعَلَ ذلِكَ أبواباً فُتُحاً إلى فَضلِهِ ، وأسباباً ذُلُلاً لِعَفوِهِ وفِتنَتِهِ ، كَما قالَ : «الم * أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُواْ أَن يَقُولُواْ ءَامَنَّا وَ هُمْ لَا يُفْتَنُونَ * وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُواْ وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ» . (12)

.


1- .العِقيان من الذهب : الخالص (الصحاح : ج 6 ص 2433 «عقا») .
2- .قال المجلسي قدس سره : «ولا لزمت الأسماء» كالمؤمن والمتّقي والزاهد والعابد (مرآة العقول : ج 17 ص 24).وفي نهج البلاغة : «ولا لزمت الأسماء معانيها» وليس فيه : «على معنىً مبين» .
3- .الخَصاصة : الفَقر والحاجَة (المصباح المنير : ص 171 «خصص») .
4- .النّتائِق : جمع نَتيقة، فعيلة بمعنى مفعولة؛ من النّتق : وهو أن تقلع الشيءَ فترفعه من مكانه لِترمي به، هذا هو الأصل، وأراد بها هاهنا البلاد؛ لِرَفع بنائها، وشهرتها في موضعها (النهاية : ج 5 ص 13 «نتق») .
5- .دَمِثَ المكانُ دَمَثا : لانَ وسَهُلَ (النهاية : ج 2 ص 132 «دمث») .
6- .الوَشَل : الماء القليل (النهاية : ج 5 ص 189 «وشل»).
7- .المَثابَةُ : المجتمعُ والمنزل ، لأنّ أهله يثوبون إليه أي يرجعون (لسان العرب : ج 1 ص 245 «ثوب») .
8- .المُنتَجَعُ : المَنزِلُ في طلب الكلأ (لسان العرب : ج 8 ص 347 «نجع») .
9- .رَمَلَ : إذا أسرع في المشي وهزّ منكبيه (النهاية : ج 2 ص 265 «رمل») .
10- .البُرّ : الحنطة (لسان العرب : ج 4 ص 55 «برر») .
11- .العَرصَة : كلّ بقعةٍ بين الدور واسعة ليس فيها بناء . و تجمع عراصاً وعَرَصات (لسان العرب : ج 7 ص 52 «عرص») .
12- .الكافي : ج 4 ص 198 ح 2 ، نهج البلاغة : الخطبة 192 نحوه، بحارالأنوار : ج 14 ص 469 ح 37 .

ص: 35

امام على عليه السلام_ در يكى از سخنرانى هايش _ :اگر خداوند _ كه بزرگ است ثناى او _ ، آن گاه كه پيامبرانش را فرستاد ، مى خواست گنجينه هاى طلا و معدن هاى زر ناب و باغستان هاى پُردرخت را برايشان بگشايد و مرغان آسمان و وُحوش زمين را همراه و مسخّر آنان كند ، بى گمان ، مى توانست چنين كند ؛ امّا اگر مى كرد، آزمايش ، از ميان برمى خاست و پاداش ، منتفى مى شد و خبرها (وعد و وعيدهاى پيامبران) ، بيهوده مى گشت و ديگر مزدهاى امتحان شدگان براى آسايندگان ، واجب نمى شد و پاداشِ [در نظر گرفته شده براى] نيكوكاران به مؤمنان نمى رسيد و نام ها[يى چون : عاصى و مطيع و محسن و مُسى ء] بر معنايى آشكار در اهلشان دلالت نمى كردند . نيز اگر خداوند از آسمان ، نشانى فرو مى فرستاد ، بى گمان ، مردم در برابر آن ، سرِ تسليم فرود مى آوردند . ليكن ، اگر چنين مى كرد ، مسئله آزمايش از مردمان ، همگى ، ساقط مى شد . امّا خداوند _ كه بزرگ است ثناى او _ ، پيامبرانِ خود را داراى اراده هايى نيرومند قرار داد و از نظر حالات ظاهرى شان كه به چشم مى آيد ، آنها را با قناعتى كه دل ها و چشم ها را از بى نيازى مى آكَنَد و نيازمندى و فقرى كه ديده ها و گوش ها را سخت مى آزارد ، ناتوان گردانيد . اگر پيامبران از نيرويى بلامنازع و قدرتى مقهور ناشدنى و از چنان سلطنتى كه گردن هاى مردمان به سوى آن كشيده و بار سفر به جانب آن بسته مى شود ، برخوردار مى بودند ، هر آينه ، كارِ آزمايش ، بر خلق ، آسان تر بود و كمتر گردن فرازى مى كردند و از سرِ ترسى چيره شونده بر آنان و يا از روى طمعى به زانو درآوردنده ، ايمان مى آوردند و آن گاه ، نيّت ها ، مشترك و كارهاى نيك ، تقسيم شده بود ؛ امّا خداوند ، چنين خواست كه پيروى از پيامبرانش و تصديق نمودن كتاب هايش و خاكسارى در پيش او و سر سپردن به فرمان او و گردن نهادن به طاعت او ، امورى ويژه او باشند و با هيچ ناخالصى اى نياميزند و هر اندازه آزمايش و امتحان بزرگ تر باشد ، پاداش و جزا بيشتر خواهد بود . مگر نمى دانيد كه خداوند _ كه بزرگ است ثناى او _ پيشينيان را از زمان آدم عليه السلام تا واپسين مردمان اين عالم ، به واسطه سنگ هايى كه نه زيانى مى زنند و نه سودى مى رسانند و نه مى بينند و نه مى شنوند ، در بوته آزمايش نهاد و [بدين منظور ]آن سنگ ها را خانه باحرمت خويش ساخت و آن را وسيله به پا داشتن [مصالح ]مردم قرار داد . سپس ، آن را در سنگلاخى ترينِ سرزمين ها و كم خاك ترينِ شهرهاى دنيا و تنگ ترينِ درّه ها براى زندگى ، و كم آب ترين زيستگاه هاى مسلمانان ، جاى داد ؛ در ميان كوه هاى زُمخت و ريگزارهاى نرم و چشمه هاى كم آب و آبادى هاى دورافتاده از هم ، آن جا كه نشانى از بارش هاى آسمانى وجود ندارد ، نه شترى در آن جا فربه مى شود ، نه گاوى و نه گوسفندى . سپس ، آدم عليه السلام و فرزندان او را فرمود تا به جانب آن (كعبه) روى آورند و بدين سان ، بيت الحرام ، سرمنزل مقصود آنان ، و باراندازِ نهايى شان گرديد . مردمان ، با تمام وجود ، از ميان بيابان هاى خشك به هم پيوسته و از جزاير پراكنده درياها ، و از درون درّه هاى ژرف ، به آن جا روى مى آوردند تا [به هنگام سعى] از سرِ خوارى و خاكسارى ، شانه هاى خويش را تكان دهند و «لا اله الّا اللّه » گويان بر گِرد آن بچرخند و با موهاى ژوليده و پيكرهاى غبار گرفته ، هَروَله كنان بشتابند . نقاب ها و جامه ها را پشت سر افكنده [و جامه احرام به تن كرده] ، و موهاى سرِ خويش را سِتُرده اند، و اين هم ، آزمونى بزرگ و آزمايشى عظيم و امتحانى سخت و تصفيه اى شديد و اطاعتى آشكار است كه خداوند ، آن را سببى براى رحمتش و رشته و وسيله اى به سوى بهشتش و علّتى براى آمرزشش و مايه آزمايش خلق از سرِ مهر خويش ، قرار داده است . اگر خداوند _ تبارك و تعالى _ خانه محترم خود و مَشعرهاى ارجمندش (مكان هاى ويژه حج) را در ميان چمنزارها و جويبارها و دشت هاى هموارِ پُردرخت و پُرميوه با گياهان درهم پيچيده و روستاهاى به هم پيوسته ، در ميان گندمزارها و بوستان هاى سرسبز و مَرغزارهاى حاصلخيزِ گِرداگرد آن و دشت هاى پُرآب و كشتزارهاى خرّم و راه هاى آباد و باغستان هاى بسيار قرار داده بود ، بى گمان ، به همان اندازه كه امتحان آسان تر بود ، پاداش نيز كمتر بود . نيز اگر پايه اى كه خانه خدا بر آن بنا شده و سنگ هايى كه آن خانه با آنها افراشته گرديده است ، از زمرّد سبز و ياقوت سرخ و نور و روشنايى [سنگ هاى پُرزرق و برق] مى بود ، بى گمان ، اين كار ، ستيز با ترديد سينه ها را آسان مى ساخت ، و زحمت مبارزه با ابليس را از دل ها برمى داشت ، و تلاطم ترديد را از مردم مى زدود ؛ امّا خداوند عز و جل بندگان خود را با انواع سختى ها مى آزمايد ، و آنان را با مجاهدت هاى گونه گون به بندگى مى گيرد ، و با گرفتارى هاى مختلف مى آزمايدشان ، تا بدين وسيله ، تكبّر را از دل هايشان بيرون بَرَد ، و فروتنى و خاكسارى را در جان هايشان جاى دهد ، و اين را درهايى گشاده به سوى رحمتش ، و اسبابى آماده براى عفو و آزمونش قرار دهد ، چنان كه فرموده است : «الف، لام، ميم . آيا مردم پنداشته اند كه تا گفتند : «ايمان آورديم» ، رها مى شوند و مورد آزمايش قرار نمى گيرند؟ و به يقين، كسانى را كه پيش از اينان بودند ، آزموديم، تا خدا آنان را كه راست گفته اند ، معلوم دارد و دروغگويان را [ نيز ]معلوم دارد» .

.

ص: 36

. .

ص: 37

. .

ص: 38

. .

ص: 39

. .

ص: 40

الكافي عن معمّر بن خلّاد :سَمِعتُ أبَا الحَسَنِ عليه السلام يَقولُ : «الم * أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُواْ أَن يَقُولُواْ ءَامَنَّا وَ هُمْ لَا يُفْتَنُونَ» ، ثُمَّ قالَ لي : مَا الفِتنَةُ؟ قُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، الَّذي عِندَنا : الفِتنَةُ فِي الدّينِ . فقال : يُفتَنونَ كَما يُفتَنُ الذَّهَبُ (1) ، ثُمَّ قالَ : يُخلَصونَ كَما يُخلَصُ الذَّهَبُ (2) .

راجع : ص 228 (الامّة / الفصل العاشر : مستقبل اُمّة محمّد صلى الله عليه و آله في الدنيا / ما يقع فيها من الفتن) .

2 / 2إِمكانِيّاتُ الاُمَمِالكتاب«أَلَمْ يَرَوْاْ كَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَبْلِهِم مِّن قَرْنٍ مَّكَّنَّاهُمْ فِى الْأَرْضِ مَا لَمْ نُمَكِّن لَّكُمْ وَأَرْسَلْنَا السَّمَاءَ عَلَيْهِم مِّدْرَارًا وَجَعَلْنَا الْأَنْهَارَ تَجْرِى مِن تَحْتِهِمْ فَأَهْلَكْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ وَأَنشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قَرْنًا ءَاخَرِينَ» . (3)

«وَ كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هُمْ أَحْسَنُ أَثَاثًا وَرِءْيًا» . (4)

«وَ لَقَدْ مَكَّنَّاهُمْ فِيمَا إِن مَّكَّنَّاكُمْ فِيهِ وَ جَعَلْنَا لَهُمْ سَمْعًا وَ أَبْصَارًا وَ أَفْئدَةً فَمَا أَغْنَى عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَ لَا أَبْصَارُهُمْ وَ لَا أَفْئدَتُهُم مِّن شَىْ ءٍ إِذْ كَانُواْ يَجْحَدُونَ بِايَاتِ اللَّهِ وَ حَاقَ بِهِم مَّا كَانُواْ بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ» . (5)

الحديثالإمام الباقر عليه السلام_ في تَفسيرِ قَولِهِ تَعالى : «أَثَاثًا وَرِءْيًا» _ :الأَثاثُ : المَتاعُ ، وأمّا رِئيا : فَالجَمالُ وَالمَنظَرُ الحَسَنُ . (6)

راجع : ص 42 (الامّة / الفصل الثاني / الاعتبار بعاقبة المخدوعين من الاُمم) .

.


1- .فَتَنتُ الذهبَ والفضَّةَ : إذا أحرقته بالنار ليَبين الجيّد من الرديء (المصباح المنير : ص 462 «فتن») .
2- .الكافي : ج 1 ص 370 ح 4 ، الغيبة للنعماني : ص 202 ح 2، بحارالأنوار : ج 5 ص 219 ح 14 .
3- .الأنعام : 6 .
4- .مريم : 74 .
5- .الأحقاف : 26 .
6- .تفسير القمّي : ج 2 ص 52 عن أبي الجارود ، مجمع البيان : ج 6 ص 813 عن ابن عبّاس من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 14 ص 455 ح 3 ؛ فتح الباري : ج 8 ص 427، تفسير ابن كثير : ج 5 ص 252 كلاهما عن ابن عبّاس من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، تفسير الطبري : ج 9 الجزء 16 ص 118 عن ابن زيد من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام والثلاثة الأخيرة نحوه .

ص: 41

2 / 2 امكانات امّت ها

الكافى_ به نقل از مُعمَّر بن خلّاد _ :از ابو الحسن عليه السلام (1) شنيدم كه مى فرمايد : «الف، لام، ميم! آيا مردم پنداشته اند كه تا گفتند : «ايمان آورديم» ، رها مى شوند و مورد آزمايش قرار نمى گيرند؟» . سپس به من فرمود : «آزمايش چيست؟» . گفتم : فدايت شوم ! نزد ما آزمايشِ در دين است . فرمود : «مردم ، گداخته مى شوند ، چنان كه طلا [در بوته] گداخته مى شود» . سپس فرمود : «تصفيه مى شوند ، چنان كه طلا تصفيه مى شود» .

ر . ك : ص 229 (امّت / فصل دهم : آينده امّت محمّد صلى الله عليه و آله در دنيا / دچار شدن به فتنه ها) .

2 / 2امكانات امّت هاقرآن«آيا نديده اند كه پيش از آنان ، چه بسيار امّت ها را هلاك كرديم؟ [ امّت هايى كه ] در زمين به آنان امكاناتى داديم كه براى شما آن امكانات را فراهم نكرده ايم، و [ باران هاى ]آسمان را پى در پى ، بر آنان فرو فرستاديم، و رودبارها را از زير [ شهرهاى ] آنان روان ساختيم. پس ايشان را به [ سزاى ]گناهانشان هلاك كرديم و پس از آنان ، نسل هاى ديگرى پديد آورديم» .

«و چه بسيار نسل ها را پيش از آنان ، نابود كرديم كه اثاثى بهتر و ظاهرى فريباتر داشتند» .

«و به راستى ، در چيزهايى به آنان امكانات داده بوديم كه به شما در آنها [ چنان ]امكاناتى نداده ايم، و براى آنان ، گوش و ديده ها و دل هايى [ نيرومندتر از شما ]قرار داده بوديم ؛ و [ لى ] چون نشانه هاى خدا را انكار كردند ، [ نه ] گوششان و نه ديدگانشان و نه دل هايشان، به هيچ وجه به دردشان نخورد، و آنچه ريشخند مى كردند ، به سرشان آمد» .

حديثامام باقر عليه السلام_ در تفسير اين سخن خداوند متعال : «اثاثى بهتر و ظاهرى فريباتر داشتند» _ :مقصود از اثاث ، كالاست و از ظاهر ، زيبايى و مَنظر نيكو .

ر . ك : ص 43 (امّت / فصل دوم : پند گرفتن از فرجام امّت هاى فريب خورده) .

.


1- .. مقصود از «ابو الحسن» ، امام رضا عليه السلام است .

ص: 42

2 / 3تَسويلاتُ الشَّيطانِ لِلاُمَمِ«تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى اُمَمٍ مِّن قَبْلِكَ فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَهُوَ وَلِيُّهُمُ الْيَوْمَ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» . (1)

«وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى اُمَمٍ مِّن قَبْلِكَ فَأَخَذْنَاهُم بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ * فَلَوْلَا إِذْ جَاءَهُم بَأْسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَكِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ» . (2)

راجع : ص 70 ح 54 .

2 / 4الاِعتِبارُ بِعاقِبَةِ المَخدوعينَ مِنَ الاُمَمِالكتاب«وَ قَوْمَ نُوحٍ لَّمَّا كَذَّبُواْ الرُّسُلَ أَغْرَقْنَاهُمْ وَ جَعَلْنَاهُمْ لِلنَّاسِ ءَايَةً وَ أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ عَذَابًا أَلِيمًا * وَ عَادًا وَ ثَمُودَاْ وَ أَصْحَابَ الرَّسِّ وَ قُرُونَاً بَيْنَ ذَلِكَ كَثِيرًا * وَ كُلاًّ ضَرَبْنَا لَهُ الْأَمْثَالَ وَ كُلاًّ تَبَّرْنَا تَتْبِيرًا» . (3)

.


1- .النحل : 63 .
2- .الأنعام : 42 و 43 .
3- .الفرقان : 37 _ 39 .

ص: 43

2 / 3 اغواگرى هاى شيطان نسبت به امّت ها
2 / 4 پند گرفتن از فرجام امّت هاى فريب خورده

2 / 3اغواگرى هاى شيطان نسبت به امّت ها«سوگند به خدا كه به سوى امّت هاى پيش از تو [ رسولانى ] فرستاديم ؛ [ امّا ] شيطان ، اعمالشان را برايشان آراست و امروز [ هم ] سرپرستشان هموست و برايشان عذابى دردناك است» .

«و به يقين، ما به سوى امّت هايى كه پيش از تو بودند ، [ پيامبرانى ] فرستاديم ، و آنان را به تنگىِ معيشت و بيمارى دچار ساختيم، تا به زارى و خاكسارى درآيند . پس چرا هنگامى كه عذاب ما به آنان رسيد ، تضرّع نكردند؟ ولى [ حقيقت ، اين است كه ] دل هايشان سخت شده است ؛ و شيطان ، آنچه را انجام مى دادند ، برايشان آراسته است» .

ر . ك : ص 71 ح 54 .

2 / 4پند گرفتن از فرجام امّت هاى فريب خوردهقرآن«و قوم نوح را آن گاه كه پيامبران [ خدا ] را تكذيب كردند ، غرقشان ساختيم، و آنان را براى [ همه ]مردم ، عبرتى گردانيديم و براى ستمكاران ، عذابى پُردرد آماده كرده ايم . و [ نيز ]عاديان و ثموديان و اصحابِ رَسّ و نسل هاىِ بسيارى ميان اين [ جماعت ها ] را [ هلاك كرديم ] و براى همه آنان ، مَثَل ها زديم و همه را زير و زِبَر كرديم»

.

ص: 44

«أَفَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِى مَسَاكِنِهِمْ إِنَّ فِى ذَلِكَ لَأَيَاتٍ لِّأُوْلِى النُّهَى» . (1)

«وَ قَالَ الَّذِى ءَامَنَ يَاقَوْمِ إِنِّى أَخَافُ عَلَيْكُم مِّثْلَ يَوْمِ الْأَحْزَابِ * مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عَادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِينَ مِن بَعْدِهِمْ وَ مَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْمًا لِّلْعِبَادِ» . (2)

«وَ كَأَيِّن مِّن قَرْيَةٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّهَا وَ رُسُلِهِ فَحَاسَبْنَاهَا حِسَابًا شَدِيدًا وَ عَذَّبْنَاهَا عَذَابًا نُّكْرًا * فَذَاقَتْ وَبَالَ أَمْرِهَا وَ كَانَ عَاقِبَةُ أَمْرِهَا خُسْرًا * أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا فَاتَّقُواْ اللَّهَ يَاأُوْلِى الْأَلْبَابِ الَّذِينَ ءَامَنُواْ قَدْ أَنزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْرًا» . (3)

راجع : آل عمران : 137 ، الأنعام : 10 و 11 ، الأنفال : 38 ، يوسف : 109 ، النحل : 35 ، القصص : 43 ، الروم : 9 _ 22 ، السجدة : 26 ، يس : 31 ، غافر : 82 ، الزخرف : 25 ، محمّد : 10 ، التغابن : 5 ، الملك : 18 ، الحاقّة : 4 و 9 و 12 ، يونس : 102 ، ق 36 و 37 ، إبراهيم : 8 و 9 .

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :إنَّ لَكُم فِي القُرونِ السّالِفَةِ لَعِبرَةً ، أينَ العَمالِقَةُ (4) وأبناءُ العَمالِقَةِ؟ أينَ الفَراعِنَةُ وأبناءُ الفَراعِنَةِ؟ أينَ أصحابُ مَدائِنِ الرَّسِّ (5) الَّذينَ قَتَلُوا النَّبِيّينَ ، وأطفَؤوا سُنَنَ المُرسَلينَ ، وأحيَوا سُنَنَ الجَبّارينَ؟ أينَ الَّذينَ ساروا بِالجُيوشِ ، وهَزَموا بِالأُلوفِ ، وعَسكَرُوا العَساكِرَ ، ومَدَّنُوا المَدائِنَ؟! (6)

راجع : ص 70 ح 54 و ص74 ح 55 .

.


1- .طه : 128 .
2- .غافر : 30 و 31 .
3- .الطلاق : 8 _ 10 .
4- .العَمالِقة : الجبابرة الذين كانوا بالشام من بقيّة قوم عاد (النهاية : ج 3 ص 301 «عملق») .
5- .الرَّسّ : البِئر المَطويَّة بالحجارة ، والرَّسّ اسم بئرٍ كانت لبقيَّة ثمود ، كذّبوا نبيَّهُم ورسّوهُ في البئر (مجمع البحرين : ج 2 ص 698 «رسس») .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 182 عن نوف البكالي، بحارالأنوار : ج 34 ص 126 ح 953 .

ص: 45

«آيا براى هدايتشان كافى نبود كه [ ببينند ] چه نسل ها را پيش از آنان نابود كرديم كه [ اينك آنها ]در سراهاى ايشان ، راه مى روند؟ به راستى ، براى خردمندان در اين [ امر ] ، نشانه هايى [ عبرت انگيز ] است» .

«و كسى كه ايمان آورده بود، گفت: «اى قوم من! من از [ روزى ] مثل روز دسته ها[ ى مخالف خدا ]بر شما مى ترسم؛ [ از سرنوشتى ] نظير سرنوشت قوم نوح و عاد و ثمود، و كسانى كه پس از آنها آمدند ؛ و [ گر نه ] خدا بر بندگان [ خود ] ، ستم نمى خواهد» .

«و چه بسيار شهرها كه از فرمان پروردگار خود و پيامبرانش سرپيچيدند و از آنها حسابى سخت كشيديم و آنان را به عذابى [ بس ] زشت ، عذاب كرديم تا كيفر زشتِ عمل خود را چشيدند، و پايان كارشان زيان بود . خدا براى آنان ، عذابى سخت آماده كرده است. پس اى خردمندانى كه ايمان آورده ايد! از خدا بترسيد. راستى كه خدا به سوى شما تذكارى فرو فرستاده است» .

ر . ك : آل عمران : آيه 137 ، انعام : آيه 10 و 11 ، انفال : آيه 38 ، يوسف : آيه 109 ، نحل : آيه 35 ، قصص : آيه 43 ، روم : آيه 9 _ 22 ، سجده : آيه 26 ، يس : آيه 31 ، غافر : آيه 82 ، زخرف : آيه 25 ، محمّد : آيه 10، تغابن : آيه 5 ، ملك : آيه 18 ، حاقّه : آيه 4 و 9 و 12 ، يونس : آيه 102 ، ق : آيه 36 و 37 ، ابراهيم : آيه 8 و 9 .

حديثامام على عليه السلام :در ميان نسل هاى گذشته ، براى شما پندهاست : كجايند عَمالِقه (1) و عمالقه زادگان؟ كجايند فرعونان و فرعون زادگان؟ كجايند ساكنان شهرهاى رَس ؛ (2) همانان كه پيامبران را كشتند و راه و رسم پيامبران الهى را از ميان برداشتند و راه و رسم شاهان و ستمكاران را زنده كردند؟ كجايند كسانى كه لشكرها به راه انداختند و هزاران نفر را درهم شكستند و سپاهيان گِرد آوردند و شهرها بنا كردند؟!

ر . ك : ص 71 ح 54 وص 75 ح 55 .

.


1- .. عَمالِقه ، يا بنو عمليق ، قومى از عرب بائده و از فرزندان عمليق يا عملاق بن لاوَذ بن اِرَم بن سام بن نوح بودند كه قامتى بلند و تنومند داشتند . گفته مى شود كه در سال هاى 1703 تا 2213 قبل از ميلاد ، در مصر ، فرمان روايى مى كردند .
2- .. اصحاب رس ، در دو جاى قرآن (ق : آيه 12 و فرقان : آيه 41) ياد شده اند . آنان قومى بودند كه پيامبرشان را تكذيب كردند و هلاك شدند .

ص: 46

2 / 5قِلَّةُ مَن نَجى مِنَ الاُمَمِالكتاب«قَالُواْ لَئِن لَّمْ تَنتَهِ يَانُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ * قَالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِى كَذَّابُونِ * فَافْتَحْ بَيْنِى وَ بَيْنَهُمْ فَتْحًا وَ نَجِّنِى وَ مَن مَّعِىَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ * فَأَنجَيْنَاهُ وَ مَن مَّعَهُ فِى الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ * ثُمَّ أَغْرَقْنَا بَعْدُ الْبَاقِينَ * إِنَّ فِى ذَلِكَ لَايَةً وَ مَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ» . (1)

«قَالُواْ لَئِن لَّمْ تَنتَهِ يَالُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِينَ * قَالَ إِنِّى لِعَمَلِكُم مِّنَ الْقَالِينَ * رَبِّ نَجِّنِى وَ أَهْلِى مِمَّا يَعْمَلُونَ * فَنَجَّيْنَاهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِينَ * إِلَّا عَجُوزًا فِى الْغَابِرِينَ * ثُمَّ دَمَّرْنَا الْاخَرِينَ * وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِم مَّطَرًا فَسَاءَ مَطَرُ الْمُنذَرِينَ * إِنَّ فِى ذَ لِكَ لَايَةً وَ مَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ» . (2)

«فَأَرْسَلَ فِرْعَوْنُ فِى الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ * إِنَّ هَؤُلَاءِ لَشِرْذِمَةٌ قَلِيلُونَ * وَ إِنَّهُمْ لَنَا لَغَائِظُونَ * وَ إِنَّا لَجَمِيعٌ حَاذِرُونَ * فَأَخْرَجْنَاهُم مِّن جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ * وَ كُنُوزٍ وَ مَقَامٍ كَرِيمٍ * كَذَلِكَ وَ أَوْرَثْنَاهَا بَنِى إِسْرَاءِيلَ * فَأَتْبَعُوهُم مُّشْرِقِينَ * فَلَمَّا تَرَ ءَا الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَى إِنَّا لَمُدْرَكُونَ * قَالَ كَلَّا إِنَّ مَعِىَ رَبِّى سَيَهْدِينِ * فَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنِ اضْرِب بِّعَصَاكَ الْبَحْرَ فَانفَلَقَ فَكَانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ * وَأَزْلَفْنَا ثَمَّ الْاخَرِينَ * وَ أَنجَيْنَا مُوسَى وَ مَن مَّعَهُ أَجْمَعِينَ * ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْاخَرِينَ * إِنَّ فِى ذَلِكَ لَايَةً وَ مَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ» . (3)

«فَلَوْلَا كَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِكُمْ اُوْلُواْ بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِى الْأَرْضِ إِلَّا قَلِيلاً مِّمَّنْ أَنجَيْنَا مِنْهُمْ وَ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُواْ مَا اُتْرِفُواْ فِيهِ وَ كَانُواْ مُجْرِمِينَ» . (4)

الحديثتفسير العيّاشي :عَن أنَسِ بنِ مالِكٍ قالَ : كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : تَفَرَّقَت اُمَّةُ موسى عَلى إحدى وسَبعينَ مِلَّةً (فِرقَةً) ؛ سَبعونَ مِنها فِي النّارِ وواحِدَةٌ فِي الجَنَّةِ ، وتَفَرَّقَت اُمَّةُ عيسى عَلَى اثنَتَينِ وَسَبعينَ فِرقَةً ؛ إحدى وسَبعونَ فِرقَةً فِي النّارِ و واحِدَةٌ فِي الجَنَّةِ، وتَعلو اُمَّتي عَلَى الفِرقَتَينِ جَميعاً بِمِلَّةٍ ؛ واحِدَةٌ فِي الجَنَّةِ وثِنتانِ وسَبعونَ فِي النّارِ . قالوا : مَن هُم يا رَسولَ اللّهِ؟ قالَ : الجَماعاتُ الجَماعاتُ . قالَ يَعقوبُ بنُ زَيدٍ : كانَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ إذا حَدَّثَ هذَا الحَديثَ عَن رَسولِ اللّه صلى الله عليه و آله ، تَلا فيهِ قُرآنا : «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتَابِ ءَامَنُواْ وَاتَّقَواْ لَكَفَّرْنَا عَنْهُمْ سَيِّئاتِهِمْ» (5) إلى قَولِهِ : «سَاءَ مَا يَعْمَلُونَ» (6) ، وتَلا أيضاً : و «وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ» (7) يَعني اُمَّةَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله . 8

.


1- .الشعراء : 116 _ 121 .
2- .الشعراء : 167 _ 174 .
3- .الشعراء : 53 _ 67 .
4- .هود : 116 .
5- .المائدة : 65 .
6- .الأعراف : 181 .
7- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 331 ح 151 ، بحارالأنوار : ج 28 ص 3 ح 2 ؛ تفسير ابن كثير : ج 3 ص 141 ، مسند أبي يعلى : ج 4 ص 10 ح 3656 ، الدرّ المنثور : ج 3 ص 116 نقلاً عن ابن مردويه عن أنس وكلّها نحوه ، مجمع الزوائد : ج 7 ص 511 ح 12095 .

ص: 47

2 / 5 اندك بودن امّت هاى نجات يافته

2 / 5اندك بودن امّت هاى نجات يافتهقرآن«گفتند: «اى نوح! اگر دست برندارى ، قطعاً از [ جمله ] سنگسارشدگان خواهى بود» . گفت: «پروردگارا! قوم من ، مرا تكذيب كردند . ميان من و آنان ، فيصله ده و من و هر كس از مؤمنان را كه با من است ، نجات بخش» . پس او و هر كه را در آن كشتىِ آكنده با او بود، رهانيديم . آن گاه ، باقى ماندگان را غرق كرديم . قطعاً در اين [ ماجرا ، درس ] عبرتى بود؛ و [ لى ] بيشترشان ايمان آورنده نبودند» .

«گفتند: «اى لوط! اگر دست برندارى، قطعاً از اخراج شدگان خواهى بود» . گفت: «به راستى ، من ، دشمن كردار شمايم . پروردگارا! مرا و كسانِ مرا از آنچه انجام مى دهند ، رهايى بخش» . پس او و كسانش ، همگى را رهانيديم ، جز پيرزنى كه از باقى ماندگان [ در خاكستر آتش ]بود . سپس ، ديگران را سخت هلاك كرديم . و بر [ سرِ ] آنان ، بارانى [ از آتش گوگرد ]فروريختيم ؛ و چه بد بود باران بيم داده شدگان . قطعاً در اين [ عقوبت ] ، عبرتى است ؛ و [ لى ]بيشترشان ايمان آورنده نبودند» .

«پس فرعون ، مأموران جمع آورى [ خود را ] به شهرها فرستاد [ و گفت: ] «اينها عدّه اى ناچيزند . و راستى ، آنها ما را بر سرِ خشم آورده اند ؛ و [ لى ] ما همگى به حال آماده باش درآمده ايم» . سرانجام، ما آنان را از باغستان ها و چشمه سارها ، و گنجينه ها و جايگاه هاى پُرناز و نعمت ، بيرون كرديم . [ اراده ما ] چنين بود، و آن [ نعمت ها ] را به فرزندان اسرائيل ، ميراث داديم . پس هنگام برآمدن آفتاب، آنها را تعقيب كردند . چون دو گروه، همديگر را ديدند، ياران موسى گفتند: «ما قطعاً گرفتار خواهيم شد» . گفت: «چنين نيست ؛ زيرا پروردگارم با من است و به زودى ، مرا راه نمايى خواهد كرد» . پس به موسى وحى كرديم: «با عصاى خود ، بر اين دريا بزن» . تا از هم شكافت و هر پاره اى ، همچون كوهى سِتُرگ بود ؛ و ديگران را بدان جا نزديك گردانيديم . و موسى و همه كسانى را كه همراه او بودند ، نجات داديم . آن گاه ، ديگران را غرق كرديم . مسلّماً در اين [ واقعه ] ، عبرتى بود ؛ و [ لى ] بيشترشان ايمان آورنده نبودند» .

«پس چرا از نسل هاى پيش از شما ، خردمندانى نبودند كه [ مردم را ] از فساد در زمين ، باز دارند؟ جز اندكى از كسانى كه از ميان آنان نجاتشان داديم. و كسانى كه ستم كردند ، به دنبال ناز و نعمتى كه در آن بودند ، رفتند، و آنان ، بزهكار بودند» .

حديثتفسير العيّاشى :از اَنَس بن مالك ، روايت شده كه گفت : پيامبر خدا مى فرمود : «امّت موسى عليه السلام به هفتاد و يك ملّت (فرقه) پراكنده شدند كه هفتاد ملّت آن در آتش اند و يكى در بهشت است . امّت عيسى عليه السلام هفتاد و دو فرقه شدند كه هفتاد و يك فرقه در آتش اند و يكى در بهشت است و امّت من ، يك فرقه از آنها بيشتر دارد كه يكى در بهشت است و هفتاد و دو فرقه ديگر در آتش اند» . گفتند : آنان كيستند ، اى پيامبر خدا؟ فرمود : «گروه ها ، گروه ها!» . يعقوب بن زيد مى گويد : على بن ابى طالب عليه السلام هر گاه اين حديث را از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بازگو مى كرد ، در آن ، اين آيه قرآن را مى خواند : «و اگر اهل كتاب ايمان آورده و پرهيزگارى كرده بودند، قطعاً گناهانشان را مى زدوديم و آنان را به بوستان هاى پر نعمت ، وارد مى ساختيم و اگر آنان به تورات و انجيل و آنچه از جانب پروردگارشان به سويشان نازل شده است ، عمل مى كردند ، قطعا از بالاى سرشان و از زير پاهايشان نعمت مى يافتند . از ميان آنها، گروهى ميانه رو هستند و بسيارى از ايشان بد رفتار مى كنند» . همچنين اين آيه را تلاوت مى كرد : «و از ميان كسانى كه آفريده ايم، گروهى هستند كه به حق ، هدايت مى كنند و به حق ، داورى مى نمايند» . [مى فرمود : ]«مقصود ، امّت محمّد صلى الله عليه و آله است» .

.

ص: 48

الإمام عليّ عليه السلام :قَطَعَ اللّهُ عُذرَ عِبادِهِ بِتَبيينِ آياتِهِ وإرسالِ رُسُلِهِ ، لِئَلّا يَكونَ لِلنّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعدَ الرُّسُلِ ، ولَم يُخلِ أرضَهُ مِن عالِمٍ بِما يَحتاجُ إلَيهِ الخَليقَةُ ، ومُتَعَلِّمٍ عَلى سَبيلِ النَّجاةِ ، اُولئِكَ هُمُ الأَقَلّونَ عَدَداً ، وقَد بَيَّنَ اللّهُ ذلِكَ في اُمَمِ الأَنبِياءِ وجَعَلَهُم مَثَلاً لِمَن تَأَخَّرَ ، مِثلَ قَولِهِ في قَومِ نوحٍ : «وَ مَا ءَامَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ» (1) ، وقَولِهِ فيمَن آمَنَ مِن اُمَّةِ موسى : «وَمِن قَوْمِ مُوسَى أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ» (2) . (3)

عنه عليه السلام :وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ ، لَتَفَرَّقَنَّ هذِهِ الاُمَّةُ عَلى ثَلاثٍ وسَبعينَ فِرقَةً ؛ كُلُّها فِي النّارِ إلّا فِرقَةً «وَمِمَّنْ خَلَقْنَا اُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ » ، فَهذِهِ الَّتي تَنجو مِن هذِهِ الاُمَّةِ . (4)

.


1- .هود : 40 .
2- .الأعراف : 159.
3- .الاحتجاج : ج 1 ص 581 ح 137 ، بحارالأنوار : ج 68 ص 265 ح 23 .
4- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 43 ح 122 عن ابن الصهبان البكري ، مجمع البيان : ج 4 ص 773 ، بحار الأنوار : ج 28 ص 6 ح 8 ؛ الدرّ المنثور : ج 3 ص 617 نقلاً عن أبي الشيخ عن الإمام عليّ عليه السلام وراجع : الأماليللمفيد : ص 213 ح 3 .

ص: 49

امام على عليه السلام :خداوند با آشكار ساختن نشانه هايش و فرستادن پيامبرانش ، بهانه را از بندگانش گرفت تا بعد از پيامبران ، ديگر مردم را بر خداوند ، حجّتى نباشد . او زمينش را از وجود كسى كه به آنچه خلقْ بِدان نيازمندند عالم است يا كسى كه در راه نجات [و هدايت] علم مى آموزد ، خالى نگذاشته است . البته اينان ، اندك شُمارند . خداوند ، اين [ اندك شمار بودن] را در ميان امّت هاى پيامبران ، بيان فرموده و ايشان را نمونه اى براى آيندگان قرار داده است . مثلاً در باره قوم نوح مى فرمايد : «و با او جز [ عدّه ]اندكى ايمان نياورده بودند» . نيز در باره ايمان آورندگان امّت موسى عليه السلام مى فرمايد : «و از ميان قوم موسى ، جماعتى هستند كه به حق ، راه نمايى مى كنند و به حق ، داورى مى نمايند» .

امام على عليه السلام :سوگند به آن كه جانم در دست اوست ، اين امّت ، به هفتاد و سه فرقه تقسيم خواهد شد كه همه آنها در آتش اند ، بجز يك فرقه «و از ميان كسانى كه آفريده ايم، گروهى هستند كه به حق ، هدايت مى كنند و به حق ، داورى مى نمايند» . اينها نجات يافتگان اين امّت اند .

.

ص: 50

2 / 6عَلامَةُ سَخَطِ اللّهِ عَلَى الاُمَمِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا غَضِبَ اللّهُ عَلى اُمَّةٍ ولَم يُنزِل بِهَا العَذابَ ، غَلَت أسعارُها ، وقَصُرَت أعمارُها ، ولَم تَربَح تُجَّارُها ، ولَم تَزكُ (1) ثِمارُها ، ولَم تَغزُر أنهارُها ، وحُبِسَ عَنها أمطارُها ، وسُلِّطَ عَلَيها شِرارُها. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :ما سَخِطَ اللّهُ عز و جل عَلى اُمَّةٍ إلّا أغلى سِعرَها ، وأَكسَدَ أسواقَها ، وأَكثَرَ فَسادَها ، وَاشتَدَّ جَورُ سُلطانِها ، فَعِندَ ذلِكَ لا يُزَكّى أغنِياؤُها ، ولا يَعِفُّ سُلطانُها ، ولا يُصَلّي فُقَراؤُها . (3)

.


1- .الزّكاة : النماءُ والبركة (النهاية : ج 2 ص 307 «زكا») .
2- .الكافي : ج 5 ص 317 ح 53 ، الخصال : ص 360 ح 48 كلاهما عن الأصبغ بن نباتة عن الإمام عليّ عليه السلام ، تهذيب الأحكام : ج 3 ص 148 ح319 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 524 ح 1489 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 350 ح 46 ؛ كنز العمّال : ج 7 ص 839 ح 21611 نقلاً عن الديلمي عن الإمام عليّ عليه السلام .
3- .كنز العمّال : ج 4 ص 103 ح 9749 نقلاً عن ابن النجّار عن ابن عبّاس .

ص: 51

2 / 6 نشانه خشم خداوند بر امّت ها

2 / 6نشانه خشم خداوند بر امّت هاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه خداوند بر امّتى خشم گيرد و عذاب [آسمانى] بر آنها فرو نفرستد ، [در عوض ]قيمت هايشان گران مى شود ، عمرهايشان كوتاه مى گردد ، تجّارشان سودى نمى بَرَند ، ميوه ها [و محصولات] شان بى رشد و بركت مى شود ، جويبارهاشان كم آب مى شود ، باران از آنان قطع مى شود و بدهايشان بر آنان مسلّط مى شوند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل بر هيچ امّتى خشم نگرفت ، مگر آن كه قيمت هايشان را گران كرد ، بازارهايشان را كساد كرد ، بر تباهى آنان افزود و ستم پادشاهشان ، شدّت گرفت . پس در اين هنگام ، ثروتمندانشان زكات نمى دهند و پادشاه [و حكمران ]پاك دامنى نمى ورزد و فقيرانشان نماز نمى گزارند .

.

ص: 52

الفصل الثالث : عوامل تقدّم الاُمم3 / 1قِيادَةُ أئِمَّةِ الهُدىرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَن تَهلِكَ الاُمَّةُ وإن كانَت ضالَّةً ، إذا كانَتِ الأَئِمَّةُ هادِيَةً مَهدِيَّةً. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا أرادَ اللّهُ عز و جل بِقَومٍ خَيرا وَلّى عَلَيهِم حُلماءَهُم ، وقَضّى بَينَهُم عُلَماءَهُم ، وجَعَلَ المالَ في سَخاياهُم. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا أرادَ اللّهُ بِقَومٍ خَيرا ، أكثَرَ فُقَهاءَهُم ، وأَقَلَّ جُهّالَهُم ، فَإِذا تَكَلَّمَ الفَقيهُ وَجَدَ أعوانا ، وإذا تَكَلَّمَ الجاهِلُ قُهِرَ (3) . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ لَيَستَحيي أن يُعَذِّبَ اُمَّةً دانَت بِإِمامٍ مِنَ اللّهِ ، وإِن كانَت في أعمالِها ظالِمَةً مُسيئَةً. (5)

.


1- .تاريخ بغداد : ج 9 ص 459 الرقم 5089 عن ابن عمر ، كنز العمّال : ج 6 ص 31 ح 14715 .
2- .الفردوس : ج 1 ص 246 ح 954 عن أبي سعيد الخدري ، كنز العمّال : ج 6 ص 7 ح 14595 .
3- .قُهِرَ : غُلِبَ (الصحاح : ج 2 ص 801 «قهر») .
4- .الفردوس : ج 1 ص 246 ح 952 عن ابن عمر ، كنز العمّال : ج 10 ص 137 ح 28692 .
5- .الكافي : ج 1 ص 376 ح 5 ، الغيبة للنعماني : ص 133 ح 15 كلاهما عن عبد اللّه بن سنان ، بحار الأنوار : ج68 ص 112 ح 27 .

ص: 53

فصل سوم : عوامل پيشرفت امّت ها
3 / 1 رهبرى پيشوايان هدايت

فصل سوم : عوامل پيشرفت امّت ها3 / 1رهبرى پيشوايان هدايتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه پيشوايانْ راه نما و ره يافته باشند ، اُمّت ، هر گز تباه نمى شود ، هر چند گم راه باشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه خداوند عز و جل براى مردمى اراده خير كند ، بردبارانشان (/ خِردمندانشان) را بر آنان فرمان روا مى كند و عالمانشان را قاضيان آنها قرار مى دهد و ثروت را در دست بخشندگانشان مى گذارد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه خداوند ، خيرِ مردمى را بخواهد ، دانايان آنان را افزون مى سازد و نادانانشان را اندك مى گرداند . پس هر گاه دانا سخن بگويد ، يارانى مى يابد و هر گاه نادان سخن بگويد ، مغلوب مى شود .

امام صادق عليه السلام :خداوند ، شرم مى كند از اين كه امّتى را كه از پيشوايى الهى پيروى مى كند ، عذاب نمايد ، هر چند آن امّت ، ستمكار و بدكردار باشد .

.

ص: 54

عنه عليه السلام :إذا أرادَ اللّهُ عز و جل بِرَعِيَّةٍ خَيرا ، جَعَلَ لَها سُلطانا رَحيما ، وقَيَّضَ (1) لَهُ وَزيرا عادِلاً. (2)

3 / 2وَحدَةُ الكَلِمَةِالكتاب«وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ ءَايَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ» . (3)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :اِحذَروا ما نَزَلَ بِالاُمَمِ قَبلَكُم مِنَ المَثُلاَتِ (4) بِسُوءِ الأَفعالِ وذَميمِ الأَعمالِ ، فَتَذَكَّروا فِي الخَيرِ وَالشَّرِّ أحوالَهُم ، وَاحذَروا أن تَكونوا أمثالَهُم . فَإِذا تَفَكَّرتُم في تَفاوُتِ حالَيهِم ، فَالزَموا كُلَّ أمرٍ لَزِمَتِ العِزَّةُ بِهِ شَأنَهُم (حالَهُم) ، وزاحَتِ الأَعداءُ لَهُ عَنهُم ، ومُدَّتِ العافِيَةُ بِهِ عَلَيهِم ، وَانقادَتِ النِّعمَةُ لَهُ مَعَهُم ، ووَصَلَتِ الكَرامَةُ عَلَيهِ حَبلَهُم ؛ مِنَ الاِجتِنابِ لِلفُرقَةِ ، وَاللُّزومِ لِلاُلفَةِ ، وَالتَّحاضِّ (5) عَلَيها ، وَالتَّواصي بِها ، وَاجتَنِبوا كُلَّ أمرٍ كَسَرَ فِقرَتَهُم (6) ، وأَوهَنَ مُنَّتَهُم (7) : مِن تَضاغُنِ القُلوبِ ، وتَشاحُنِ الصُّدورِ ، وتَدابُرِ النُّفوسِ ، وتَخاذُلِ الأَيدي . وتَدَبَّروا أحوالَ الماضينَ مِنَ المُؤمِنينَ قَبلَكُم . . . فَانظُروا كَيفَ كانوا حَيثُ كانَتِ الأَملاءُ (8) مُجتَمِعَةً ، وَالأَهواءُ مُؤتَلِفَةً (مُتَّفِقَةً) ، وَالقُلوبُ مُعتَدِلَةً ، وَالأَيدي مُترادِفَةً (مُتَرافِدَةً) ، وَالسُّيوفُ مُتَناصِرَةً ، وَالبَصائِرُ نافِذَةً ، والعَزائِمُ واحِدَةً . ألَم يَكونوا أربابا (9) في أقطارِ الأَرَضينَ ، ومُلوكا عَلى رِقابِ العالَمينَ ؟ ! فَانظُروا إلى ما صاروا إلَيهِ في آخِرِ اُمورِهِم ، حينَ وَقَعَتِ الفُرقَةُ ، وتَشَتَّتَتِ الاُلفَةُ ، وَاختَلَفَتِ الكَلِمَةُ وَالأَفئِدَةُ ، وتَشَعَّبوا مُختَلِفينَ ، وتَفَرَّقوا مُتَحارِبينَ (مُتَحازِبينَ) ، قَد خَلَعَ اللّهُ عَنهُم لِباسَ كَرامَتِهِ ، وسَلَبَهُم غَضارَةَ (10) نِعمَتِهِ ، وبَقِيَ قَصَصُ أخبارِهِم فيكُم عِبَرا للمُعتَبِرينَ . فَاعتَبِروا بِحالِ وَلَدِ إسماعيلَ وبَني إسحاقَ وبَني إسرائيلَ عليهم السلام ، فَما أشَدَّ اعتِدالِ الأَحوالِ، وأقرَبَ اشتِباهِ الأَمثالِ . تَأَمَّلوا أمرَهُم في حالِ تَشَتُّتِهِم وتَفَرُّقِهِم، لَيالِيَ كانَتِ الأَكاسِرَةُ وَالقَياصِرَةُ أربابا لَهُم، يَحتازونَهُم عَن ريفِ الآفاقِ، وبَحرِ العِراقِ، وخُضرَةِ الدُّنيا، إلى مَنابِتِ الشّيحِ (11) ، ومَهافِي الرّيحِ، ونَكَدِ المَعاشِ، فَتَرَكوهُم عالَةً مَساكينَ، إخوانَ دَبَرٍ ووَبَرٍ (12) ، أذَلَّ الاُمَمِ دارا، وأجدَبَهُم قَرارا، لا يَأوونَ إلى جَناحِ دَعوَةٍ يَعتَصِمونَ بِها، ولا إلى ظِلِّ اُلفَةٍ يَعتَمِدونَ عَلى عِزِّها، فَالأَحوالُ مُضطَرِبَةٌ، وَالأَيدي مُختَلِفَةٌ، وَالكَثرَةُ مُتَفَرِّقَةٌ؛ فىِ بَلاءٍ أزلٍ (13) ، وأطباقِ جَهلٍ! مِن بَناتٍ مَوؤودَةٍ، وأصنامٍ مَعبودَةٍ، وأرحامٍ مَقطوعَةٍ، وغاراتٍ مَشنونَةٍ . فَانظُروا إلى مَواقِع نِعَمِ اللّهِ عَلَيهِم حينَ بَعَثَ إلَيهِم رَسولاً، فَعَقَدَ بِمِلَّتِهِ طاعَتَهُم، وجَمَعَ عَلى دَعوَتِهِ اُلفَتَهُم؛ كَيفَ نَشَرَتِ النِّعمَةُ عَلَيهِم جَناحَ كَرامَتِها، وأسالَت لَهُم جَداوِلَ نَعيمِها، وَالتَفَّتِ المِلَّةُ بِهِم، في ظِلِّ سُلطانٍ قاهِرٍ، وآوَتهُمُ الحالُ إلى كَنَفِ عِزٍّ غالِبٍ، وَتَعَطَّفَتِ الاُمورُ عَلَيهِم في ذُرى مُلكٍ ثابِتٍ . فَهُم حُكّامٌ عَلَى العالَمينَ ، ومُلوكٌ في أطرافِ الأَرَضينَ، يَملِكونَ الاُمورَ عَلى مَن كانَ يُمضيها فيهِم، لا تُغمَزُ لَهُم قَناةٌ، ولا تُقرَعُ لَهُم صَفاةٌ . (14)

.


1- .قَيَّضَ له : أي جاء به وأتاحَهُ لَهُ (الصحاح : ج 3 ص 1104 «قيض») .
2- .الأمالي للصدوق : ص 318 ح 371 عن المفضّل بن عمر ، روضة الواعظين : ص 511 و فيه «لها» بدل«له» ، بحار الأنوار : ج 75 ص 340 ح 19 .
3- .آل عمران : 103 .
4- .المَثُلَةُ : العقوبة ، والجمع : المَثُلاتُ (الصحاح : ج 5 ص 1816 «مثل») .
5- .حَضَّهُ : حَثَّهُ ، والتَّحاضّ : التَّحاثّ (الصحاح : ج 3 ص 1071 «حضض») .
6- .الفِقْرَةُ : مِثلُ الفَقَارة ؛ واحدة فِقَارِ الظّهر (الصحاح : ج 2 ص 782 «فقر») .
7- .المُنَّةُ _ بالضمّ _ : القُوَّةُ (الصحاح : ج 6 ص 2207 «منن») .
8- .المَلَأُ : أشراف الناس ورؤساؤهم ، وجمعه : أملاء (النهاية : ج 4 ص 351 «ملأ») .
9- .الرَّبُّ : المَالِكُ والسيّد . . . (النهاية : ج 2 ص 179 «ربب») .
10- .الغَضَارَةُ : الخيرُ والسَّعَةُ في العيشِ (تاج العروس : ج 7 ص 311 «غضر») .
11- .الشّيحُ : نبات سهلي يُتّخذ من بعضه المكانس، له طعم مرّ (لسان العرب : ج 2 ص 502 «شيح») .
12- .أهلُ وَبَر : أي أهل البوادي والقُرى، وهو من وبر الإبل، لأنّ بيوتهم يتّخذونها منه (النهاية : ج 5 ص 145«وبر») .
13- .الأَزل : الشدّة والضّيق (النهاية : ج 1 ص 46 «أزل») .
14- .نهج البلاغة : الخطبة 192 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 472 ح 37 .

ص: 55

3 / 2 همبستگى

امام صادق عليه السلام :هر گاه خداوند عز و جل خير مردمانى را بخواهد ، سلطانى مهربان براى آنها قرار مى دهد و براى آن سلطان ، وزيرى دادگر مى گمارَد .

3 / 2همبستگىقرآن«و همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد؛ و نعمت خدا را بر خود ياد كنيد: آن گاه كه دشمنان [ يكديگر ]بوديد، پس ميان دل هاى شما اُلفت انداخت، تا به لطف او برادران هم شديد؛ و بر كنار پرتگاه آتش بوديد كه شما را از آن رهانيد. اين گونه، خداوند ، نشانه هاى خود را براى شما روشن مى كند، باشد كه راه يابيد» .

حديثامام على عليه السلام :از كيفرهايى كه به سبب كردارهاى بد و رفتارهاى نكوهيده ، بر سرِ امّت هاى پيش از شما آمد ، برحذر باشيد و احوال خوب و بد ايشان را به ياد آوريد و از اين كه چون آنان باشيد ، بپرهيزيد . هر گاه در تفاوت دو حال [خوب و بد] آنان انديشيديد ، همان كارهايى را در پيش گيريد كه به آنان ، عزّت و اقتدار بخشيد و دشمنانشان را از آنان، دور ساخت و سايه عافيت را بر سرشان گسترانيد و نعمت ، به سراغشان آمد و بزرگوارى ، باعث پيوند آنان گرديد و آن ، دورى كردن از پراكندگى و چنگ زدن به رشته همبستگى ، و تشويق و توصيه كردن يكديگر به اين دو امر است . از كارهايى كه كمرِ آنان را شكست و نيرويشان را سست كرد ، دورى كنيد ؛ كارهايى چون : كينه ورزى دل ها و تنفّر سينه ها و پشت كردن جان ها به يكديگر و دست شستن از يارى دادن به هم . در سرگذشتِ مؤمنانِ پيش از خود نيز انديشه كنيد ... و بنگريد كه چگونه بودند آن گاه كه بزرگانِ اشراف ، متّحد بودند و خواست ها يكى ، و دل ها يكسان ، و دست ها پشت سرِ هم ، و شمشيرها هميار ، و بينش ها نافذ ، و اراده ها يكى بودند . آيا خداوندگارانِ سراسر زمين و شهريارانِ جهانيان نبودند؟! نيز به فرجام كار آنان بنگريد ، آن گاه كه ميانشان جدايى افتاد و رشته اُلفت ، از هم گسيخت و سخن ها و دل ها ، چند گونه شدند و به دسته هاى گوناگون ، منشعب شدند و دسته دسته شدند و به جان يكديگر افتادند . در اين هنگام ، خداوند ، جامه كرامتش را از تن آنان بَركَنْد و وفور نعمتش را از ايشان گرفت و داستان سرگذشتشان در ميان شما مانْد تا درس عبرتى باشد براى عبرت آموزان . پس ، از سرگذشت فرزندان اسماعيل و پسران اسحاق و پسران اسرائيل پند گيريد ، كه چه همسان اند سرگذشت ها ، و چه نزديك به هم است همانندى عبرت ها! در سرنوشت آنان به هنگام پراكندگى و تفرقه شان بينديشيد . چه روزگاران سياهى كه كسراها و قيصرها بر آنان مِهترى نكردند . آنان را از دشت هاى حاصلخيز (بين النهرين و شامات) و درياى عراق (دجله و فرات) و سرزمين هاى خرّم و سرسبز ، به بيابان هايى خارزار و بادخيز _ كه زندگى در آنها بسى سخت است _ ، بيرون راندند و آنان را به صورت مشتى نيازمندِ مستمند در آوردند كه به شترچرانى و چادرنشينى پرداختند . بدترينِ مردم ، از نظر زيستگاه بودند و خشك ترين منزلگاه را داشتند . نه به چتر دعوتى پناه مى بردند كه در زير آن ، خود را نگاه دارند ، و نه به سايه همبستگى و اُلفتى كه به قدرت آن تكيه كنند . اوضاعشان پريشان بود و دست هايشان پراكنده و جمعيتشان از هم جدا . در رنجى سخت و جهلى مُركّب بودند : از زنده به گور كردن دختران گرفته تا پرستش بت ها و بريدن رشته هاى خويشاوندى و جنگ و غارتگرى . پس به نعمت هايى كه خداوند به ايشان داد ، بنگريد و بينديشيد ، آن گاه كه پيامبرى (محمّد صلى الله عليه و آله ) را سوى آنان فرستاد و همه آنان را به فرمان بُردارى از آيين خويش درآورد و با گِرد آوردن ايشان بر گِرد دعوت خويش ، ميانشان الفت برقرار ساخت . [بنگريد كه] چگونه نعمت ، بال هاى كرامتش را بر سرِ آنان گسترانيد و جويبارهاى نعيمش را بر ايشان ، روان ساخت و اين دين [ اسلام] ، آنان را در سايه قدرتى قاهر ، متّحد ساخت و اين وضع ، آنان را در سايه عزّتى چيره در آورد و دولتِ اقبال ، به آنان روى كرد و به قلّه هاى سلطنتىِ پايدار رسيدند . آنان بر جهانيان فرمان روا گشتند و شهريارانِ گوشه و كنار دنيا شدند و زمامدار امور كسانى گرديدند كه پيش تر ، آنان بر ايشان فرمان روايى مى كردند . نه نيزه اى به سوى ايشان انداخته مى شد و نه سنگى به جانبشان پرتاب مى شد .

.

ص: 56

. .

ص: 57

. .

ص: 58

عنه عليه السلام :اِلزَموا السَّوادَ الأَعظَمَ ؛ فَإِنَّ يَدَ اللّهِ مَعَ الجَماعَةِ ، وإيّاكُم وَالفُرقَةَ ؛ فَإِنَّ الشّاذَّ مِنَ النّاسِ لِلشَّيطانِ ، كَما أنَّ الشّاذَّ مِنَ الغَنَمِ للِذِّئبِ. (1)

3 / 3صَلاحُ الخاصَّةِالإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : صِنفانِ مِن اُمَّتي إذا صَلُحا صَلُحَت اُمَّتي ، وإذا فَسَدا فَسَدَت اُمَّتي . قيلَ : يا رَسولَ اللّهِ ، ومَن هُما ؟ قالَ : الفُقَهاءُ وَالاُمَراءُ. (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :صِنفانِ مِن اُمَّتي إذا صَلُحا صَلُحَت اُمَّتي ، وإذا فَسَدا فَسَدَت اُمَّتي : الاُمَراءُ وَالقُرَّاءُ. (3)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 127 ، غرر الحكم : ج 2 ص 326 ح 2747 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 101 ح 2312 وليس فيهما صدره إلى «مع الجماعة» ، بحار الأنوار : ج 33 ص 373 ح 604 .
2- .الخصال : ص 37 ح 12 عن السَّكوني عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، تحف العقول : ص 50 ، روضة الواعظين : ص 10 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 49 ح 10 ؛ كنز العمّال : ج 6 ص 30 ح 14708 نقلاً عن حلية الأولياء عن ابن عبّاس و ليس فيه «وإذا فسدا فسدت اُمّتي» .
3- .الأمالي للصدوق : ص 448 ح 601 عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، النوادر للراوندي : ص 157 ح 231 ، مستدرك الوسائل : ج 4 ص 253 ح 4627 .

ص: 59

3 / 3 درست بودن خواص

امام على عليه السلام :همراه جامعه (جماعت مسلمانان) باشيد ؛ زيرا دستِ خدا با جماعت است . از پراكندگى بپرهيزيد ؛ زيرا انسان جدامانده از مردم ، طعمه شيطان است ، چنان كه گوسفند جدامانده [از رمه] ، طعمه گرگ است .

3 / 3درست بودن خواصامام صادق عليه السلام_ به نقل از پدرش عليه السلام _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «دو دسته از امّت من هستند كه اگر آنها درست شوند ، امّتم درست مى شوند و اگر آنها فاسد شوند ، امّتم فاسد مى شوند» . گفته شد : اى پيامبر خدا! آن دو دسته كدام اند؟ فرمود : «عالمان دين و فرمان روايان» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دو دسته از امّت من هستند كه اگر آنها صالح باشند ، امّتم صالح مى شوند و اگر آنها فاسد باشند ، امّتم فاسد مى شوند : فرمان روايان و قاريان قرآن (عالمان دين) .

.

ص: 60

3 / 4التَّمَسُّكُ بِالقِيَمِ الأَخلاقِيَّةِ وَالعَمَلِيَّةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :صَلاحُ الاُمَّةِ اليَقينُ وَالزُّهدُ ، وفَسادُها بِالأَمَلِ وَالبُخلِ. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :نَجا أوَّلُ هذِهِ الاُمَّةِ بِاليَقينِ وَالزُّهدِ ، وهَلَكَ آخِرُ هذِهِ الاُمَّةِ بِالبُخلِ وَالأَمَلِ. (2)

عنه صلى الله عليه و آله_ كانَ يَقولُ _ :إنَّ اللّهَ تَعالى إذا أرادَ بِقَومٍ بَقاءً أو نَماءً رَزَقَهُمُ السَّماحَةَ (3) وَالعَفافَ ، وإذا أرادَ بِقَومٍ اقتِطاعا فَتَحَ عَلَيهِم بابَ خِيانَةٍ. (4)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ إذا أرادَ بِقَومٍ خَيرا ، عَهِدَ (5) لَهُم فِي العُمرِ ، وألهَمَهُمُ الشُّكرَ. (6)

عنه صلى الله عليه و آله :لا تَزالُ اُمَّتي بِخَيرٍ ما لَم يَتَخاوَنوا ، وأَدَّوُا الأَمانَةَ، وآتَوُا الزَّكاةَ ، وإذا لَم يَفعَلوا ذلِكَ ابتُلوا بِالقَحطِ وَالسِّنينَ (7) . (8)

.


1- .مستدرك الوسائل : ج 7 ص 27 ح 7554 نقلاً عن أبي القاسم الكوفي في كتاب الأخلاق .
2- .البخلاء : ص 27 عن عمرو بن شعيب عن أبيه عن جدّه ، تفسير القرطبي : ج 10 ص 3 ، كنز العمّال : ج 3 ص 449 ح 7388 نقلاً عن ابن أبي الدنيا عن ابن عمرو .
3- .سَمَحَ بكذا يَسمَحُ سَماحَةً : جادَ وأعطى (المصباح المنير : ص 288 «سمح») .
4- .مسند الشاميّين : ج 1 ص 35 ح 19 ، تاريخ دمشق : ج 40 ص 165 كلاهما عن عبادة بن الصامت ، كنز العمّال : ج 6 ص 342 ح 15960 .
5- .كذا في المصدر ، وفي الفردوس وكنز العمّال : «أمَدَّ» .
6- .الزهد الكبير : ص 239 ح 630 ، الفردوس : ج 1 ص 246 ح 953 كلاهما عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج3ص 254 ح 6412 .
7- .يُقال : أخَذَتهُم السّنَةُ : إذا أجدَبوا واُقحِطوا (لسان العرب : ج 13 ص 502 «سنه») .
8- .ثواب الأعمال : ص 300 ح 1 عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، عدّة الداعي : ص 178 عن الحسين بن أبي العلاء عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 75 ص 172 ح 10 .

ص: 61

3 / 4 پايبندى به ارزش هاى اخلاقى و رفتارى

3 / 4پايبندى به ارزش هاى اخلاقى و رفتارىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :درستى امّت ، در گرو يقين و زهد است و تباهى آن ، در آرزو و بخل .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آغاز اين امّت به سبب يقين و زهد ، نجات يافت و پايان آن ، به سبب بخل و آرزو ، نابود مى شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ مى فرمود _ :خداوند متعال ، هر گاه براى مردمى ماندگارى يا رشد بخواهد ، گشاده دستى و پاك دامنى ، روزىِ آنان مى كند و هر گاه براى مردمى نابودى بخواهد ، درِ خيانت را به روى آنان مى گشايد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، هر گاه براى مردمى خيرى بخواهد ، بر عمر آنان مى افزايد و به ايشان ، توفيق شكرگزارى عطا مى فرمايد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امّت من تا زمانى كه به يكديگر ، خيانت نورزند و امانت را برگردانند و زكات بدهند ، پيوسته در خير [و خوشى] به سر مى برند و هر گاه چنين نكردند ، به قحطى و خشك سالى گرفتار مى شوند .

.

ص: 62

عنه صلى الله عليه و آله :لا تَزالُ اُمَّتي بِخَيرٍ ما تَحابُّوا وتَهادَوا ، وأدَّوُا الأَمانَةَ ، وَاجتَنَبُوا الحَرامَ ، وقَرَوُا (1) الضَّيفَ ، وأَقامُوا الصَّلاةَ ، وآتَوُا الزَّكاةَ ، فَإِذا لَم يَفعَلوا ذلِكَ ابتُلُوا بِالقَحطِ وَالسِّنينَ. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :لا تَزالُ اُمَّتي عَلَى الفِطرَةِ (3) ، ما لَم يَتَّخِذُوا الأَمانَةَ مَغنَما (4) ، وَالزَّكاةَ مَغرَما (5) . (6)

عنه صلى الله عليه و آله :لا يَزالُ النّاسُ بِخَيرٍ ما أمَروا بِالمَعروفِ ونَهَوا عَنِ المُنكَرِ ، وتَعاوَنوا عَلَى البِرِّ وَالتَّقوى ، فَإِذا لَم يَفعَلوا ذلِكَ نُزِعَت مِنهُمُ البَرَكاتُ ، وسُلِّطَ بَعضُهُم عَلى بَعضٍ ، ولَم يَكُن لَهُم ناصِرٌ فِي الأَرضِ ولا فِي السَّماءِ. (7)

عنه صلى الله عليه و آله :لا تَزالُ هذِهِ الاُمَّةُ بِخَيرٍ ما إذا قالَت صَدَقَت ، وإذا حَكَمَت عَدَلَت ، وإذَا استُرحِمَت رَحِمَت. (8)

عنه صلى الله عليه و آله :أكثَرُ ما تَلِجُ بهِ اُمَّتِيَ الجَنَّةَ ، تَقوَى اللّهِ وحُسنُ الخُلقِ. (9)

.


1- .في المصدر «ووقروا» وما في المتن من المصادر الاُخرى .
2- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 29 ح 25 عن داود بن سليمان الفرّا عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 85 ح 12 ، الأمالي للطوسي : ص 647 ح 1340 عن محمّد بن صدقة عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله وليس فيه «وتهادوا وأدّوا الأمانة ، واجتنبوا الحرام» ، جامع الأخبار : ص 377ح 1052 عن الإمام الرضا عن الإمام عليّ عليهماالسلامعنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 75 ص 115 ح 7 .
3- .الفِطْرَةُ : الخِلْقَةُ (الصحاح : ج 2 ص 781 «فطر») .
4- .المَغْنَمُ : هو ما اُصيب من أموال أهل الحرب (النهاية : ج 3 ص 389 «غنم») .
5- .الزكاة مغرما : أي يرى ربّ المال أنّ إخراج زكاته غرامة يغرمها (النهاية : ج 3 ص 363 «غرم») .
6- .الإصابة : ج 7 ص 46 الرقم 9655 عن أبي تميمة ، كنز العمّال : ج 3 ص 62 ح 5504 نقلاً عن سنن سعيدبن منصور ؛ نزهة الناظر : ص 32 ح 28 و فيه «بخير» بدل «على الفطرة» و«لم تر» بدل «لم يتّخذوا»و«الصدقة» بدل «الزكاة» .
7- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 181 ح 373 ، المقنعة : ص 808 ، مشكاة الأنوار : ص 105 ح 239 ، بحارالأنوار : ج 100 ص 94 ح 95 .
8- .المعجم الأوسط : ج 1 ص 243 ح 795 ، مسند أبي يعلى : ج 4 ص 127 ح 4027 كلاهما عن أنس ، كنز العمّال : ج 15 ص 850 ح 43383 .
9- .الكافي : ج 2 ص 100 ح 6 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، الجعفريّات : ص 150 ، الاختصاص : ص228 ، مشكاة الأنوار : ص 392 ح 1285 عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 71 ص 375 ح 6 .

ص: 63

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امّت من ، تا زمانى كه يكديگر را دوست بدارند ، به هم هديه دهند ، امانت را برگردانند ، از حرامْ دورى كنند ، از ميهمان پذيرايى كنند ، نماز بگزارند و زكات بپردازند ، پيوسته در خير به سر مى برند و هر گاه چنين نكردند ، به قحطى و خشك سالى مبتلا مى شوند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امّت من ، تا زمانى كه امانت را غنيمت و زكات دادن را خسارت [براى خود] ندانند ، پيوسته بر [مسير] فطرت اند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مردم ، تا زمانى كه امر به معروف و نهى از منكر كنند و در نيكى (/ طاعت خدا) و پرهيزگارى همكارى نمايند ، پيوسته در خير خواهند بود و هر گاه چنين نكنند ، بركت ها از آنها گرفته مى شود و برخى ، بر برخى ديگر ، مسلّط مى شوند و ايشان را در زمين و آسمان ، ياورى نيست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اين امّت ، تا زمانى كه در گفتارش ، راستگو و در داورى ، دادگر باشد و هر گاه از او بخشش خواسته شود ، ببخشد ، پيوسته در خير [و خوشى] خواهد بود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بيشترين چيزى كه امّتم به سبب آن به بهشت مى روند ، خداپروايى و خوش خويى است .

.

ص: 64

عنه صلى الله عليه و آله :زَينُ اُمَّتي في حُسنِ السَّمتِ (1) . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :لا تَزالُ اُمَّتي عَلى شَريعَةٍ مِن دينِها حَسَنَةٍ جَميلَةٍ ، ما لَم يَتَخَطَّوُا القِبلَةَ بِأَقدامِهِم. (3)

المعجم الأوسط عن اُمّ هانئ :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنَّ اُمَّتي لَن تُخزى ما أقاموا صِيامَ رَمَضانَ . قيلَ : يا رَسولَ اللّهِ ، وما خِزيُهُم في إضاعَةِ شَهرِ رَمَضانَ ؟ قالَ : اِنتِهاكُ المَحارِمِ فيهِ ... . (4)

.


1- .السَّمْتُ : هيئة أهل الخير (الصحاح : ج 1 ص 254 «سمت») .
2- .جامع الأحاديث للقمّي : ص 84 عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 71 ص 344ح 5 .
3- .الجعفريّات : ص 34 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 160 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 85 ص 49 ح 42 .
4- .المعجم الأوسط : ج 5 ص 112 ح 4827 عن اُمّ هاني ، الدرّ المنثور : ج 1 ص 455 نقلاً عن الأصبهاني عن أبي هريرة .

ص: 65

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :زيبايى امّت من ، در نيكْ رَوِشى است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امّت من ، مادام كه پاهايشان را از قبله منحرف نكنند ، پيوسته بر آيينى نيكو و زيبا از دين خويش اند .

المعجم الأوسط_ به نقل از اُمّ هانى _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «امّت من ، تا زمانى كه روزه رمضان را برپا دارند ، هر گز خوار نمى شوند» . گفته شد : اى پيامبر خدا ! خوارىِ آنان ، در وا نهادن ماه رمضان به چيست؟ فرمود : «هتكِ حرمت ها در اين ماه ...» .

.

ص: 66

الفصل الرّابع : عوامل هلاك الاُمم4 / 1قِيادَةُ المُضِلّينَ وَالتَّبَعِيَّةُ العَمياءُالكتاب«وَ كَذَلِكَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ فِى قَرْيَةٍ مِّن نَّذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا ءَابَاءَنَا عَلَى اُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلَى ءَاثَارِهِم مُّقْتَدُونَ * قَ_لَ أَوَ لَوْ جِئْتُكُم بِأَهْدَى مِمَّا وَجَدتُّمْ عَلَيْهِ ءَابَاءَكُمْ قَالُواْ إِنَّا بِمَا اُرْسِلْتُم بِهِ كَافِرُونَ * فَانتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ أخوَفَ ما أخافُ عَلَيكُمُ الأَئِمَّةَ المُضِلّينَ. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّما أخافُ عَلى اُمَّتِيَ الأَئِمَّةَ المُضِلّينَ ، وإذا وُضِعَ السَّيفُ في اُمَّتي لَم يُرفَع عَنها إلى يَومِ القِيامَةِ ، ولا تَقومُ السّاعَةُ حَتّى تَلحَقَ قَبائِلُ مِن اُمَّتي بِالمُشرِكينَ ، وحَتّى تَعبُدَ قَبائِلُ مِن اُمَّتِيَ الأَوثانَ . وإنَّهُ سَيَكونُ في اُمَّتي كَذّابونَ ثَلاثونَ ، كُلُّهُم يَزعُم أنَّهُ نَبِيٌّ ، وأَنَا خاتَمُ النَّبِيّينَ ، لا نَبِيَّ بَعدي . ولا تَزالُ طائِفَةٌ مِن اُمَّتي عَلَى الحَقِّ ظاهِرينَ ، لا يَضُرُّهُم مَن خالَفَهُم حَتّى يأتِيَ أمرُ اللّهِ. (3)

.


1- .الزخرف : 23 _ 25 .
2- .سنن الدارمي : ج 1 ص 75 ح 215 عن أبي الدرداء ، سنن الترمذي : ج 4 ص 504 ح 2229 ، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 326 ح 22456 كلاهما نحوه ، مسند الشهاب : ج 2 ص 193 ح 1166 كلّها عن ثوبان ، موارد الظمآن : ص 376 ح 1564 عن شدّاد بن أوس ، حلية الأولياء : ج 6 ص 46 الرقم 333 عن عمر ، كنز العمّال : ج 10 ص 188 ح 28986 .
3- .سنن أبي داود : ج 4 ص 98 ح 4252 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1304 ح 2 395 نحوه ، مسند ابن حنبل : ج8 ص 326 ح 22458 ، صحيح ابن حبّان : ج 15 ص 110 ح 6714 ، السنن الكبرى : ج 9 ص 305 ح18617 كلاهما نحوه وكلّها عن ثوبان ، كنز العمّال : ج 11 ص 367 ح 31761 ؛ بحار الأنوار : ج 28 ص32 ذيل ح 37 .

ص: 67

فصل چهارم : علل نابودى امّت ها
4 / 1 رهبرى گم راهان و پيروى كوركورانه

فصل چهارم : علل نابودى امّت ها4 / 1رهبرى گمراه سازان و پيروى كوركورانهقرآن«و بدين گونه ، در هيچ شهرى پيش از تو هشدار دهنده اى نفرستاديم ، مگر آن كه خوش گذرانان آن گفتند: «ما پدران خود را بر آيينى [ و راهى ] يافته ايم و ما از پىِ ايشان راه سپريم» . گفت : «هر چند هدايت كننده تر از آنچه پدران خود را بر آن يافته ايد ، براى شما بياورم؟» . گفتند: «ما [ نسبت ] به آنچه بدان فرستاده شده ايد ، كافريم» . پس، از آنان انتقام گرفتيم. پس بنگر كه فرجام تكذيب كنندگان ، چگونه بوده است» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ترسناك ترين چيزى كه از آن بر شما مى ترسم ، [وجود ]پيشوايان گم راه كننده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من در حقيقت ، از پيشوايان گم راه كننده ، بر امّتم مى ترسم ؛ [چرا كه ]هر گاه شمشير در ميان امّتم نهاده شود ، تا روز قيامت ، از آنان برداشته نمى شود ، و قيامت برپا نمى شود تا آن كه قبايلى از امّت من به مشركان بپيوندند و تا آن كه قبايلى از امّت من ، بت پرست شوند . و به زودى در ميان امّتم ، سى دروغگو پديد خواهند آمد كه همگى شان ادّعاى پيامبرى مى كنند ، در حالى كه من ، خاتمِ پيامبران هستم و پس از من ، هيچ پيامبرى نخواهد آمد . همواره ، گروهى از امّت من هستند كه از حق ، جانبدارى مى كنند و پيروزند و هر كس با ايشان مخالفت كند ، زيانى به آنان نمى رسانَد تا آن گاه كه فرمان خدا در رسد .

.

ص: 68

مسند ابن حنبل عن صفوان :حَدَّثَني أبُو المُخارِقِ زُهَيرُ بنُ سالِمٍ أنَّ عُمَيرَ بنَ سَعدٍ الأَنصارِيَّ كانَ وَلّاهُ عُمَرُ حِمصَ ، فَذَكَرَ الحَديثَ ، قالَ عُمَرُ _ يَعني لِكَعبٍ _ : إنّي أسأَلُكَ عَن أمرٍ فَلا تَكتُمني . قالَ : وَاللّهِ لا أكتُمُكَ شَيئا أعلَمُهُ . قالَ : [ما] (1) أخوَفُ شَيءٍ تَخَوَّفُهُ على اُمّةِ مُحمّدٍ صلى الله عليه و آله ؟ قالَ : أئِمَّةً مُضِلِّينَ . قالَ عُمَرُ : صَدَقتَ، قَد أسَرَّ ذلِكَ إلَيَّ وأعلَمَنيهِ رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :كُنّا جُلوسا عِندَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله وهُوَ نائِمٌ ورأسُهُ في حِجري ، فَتَذاكَرنا الدَّجّالَ ، فَاستَيقَظَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله مُحمَرّا وَجهُهُ ، فَقالَ : لَغَيرُ الدَّجّالِ أخوَفُ عَلَيكُم مِنَ الدَّجّالِ : الأَئِمَّةُ المُضِلّونَ ، وسَفكُ دِماءِ عِترَتي مِن بَعدي ؛ أنَا حَربٌ لِمَن حارَبَهُم ، وَسِلمٌ لِمَن سالَمَهُم . (3)

.


1- .ما بين المعقوفين أثبتناه من كنزالعمّال ، وهو ممّا يقتضيه السياق .
2- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 97 ح 293 ، كنز العمّال : ج 5 ص 756 ح 14293 .
3- .الأمالي للطوسي : ص 512 ح 1120 عن عبد اللّه بن يحيى الحضرمي ، الاحتجاج : ج 1 ص 632 ح 147عن يحيى الحضرمي ، بحار الأنوار : ج 28 ص 48 ح 12 ؛ المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 653 ح32 ، مسند أبي يعلى : ج 1 ص 244 ح 462 كلاهما عن عبد اللّه بن نجي نحوه وليس فيهما ذيله من «وسفك دماء» ، كنز العمّال : ج 10 ص 270 ح 29414 .

ص: 69

مسند ابن حنبل_ به نقل از صفوان ، از ابو المُخارق زُهَير بن سالم _ :عُمَير بن سعد انصارى _ كه عُمَر ، او را حاكم حِمص قرار داده بود _ گفت : عمر به كعب گفت : در باره چيزى از تو مى پرسم . آن را از من ، پوشيده مدار . كعب گفت : به خدا سوگند ، چيزى را كه بدانم ، از تو پوشيده نمى دارم . عمر گفت : خوفناك ترين چيزى كه از آن بر امّت محمّد صلى الله عليه و آله مى ترسى ، چيست؟ كعب گفت : پيشوايانِ گم راه كننده . عمر گفت : راست گفتى . اين را پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، محرمانه به من گفت و از آن ، آگاهم ساخت .

امام على عليه السلام :نزد پيامبر صلى الله عليه و آله نشسته بوديم و ايشان ، خوابيده و سرش در دامان من بود . سخن از دجّال به ميان آمد . پيامبر صلى الله عليه و آله در حالى كه چهره اش سرخ شده بود از خواب بيدار شد و فرمود : «من از غير دجّال ، بيشتر بر شما مى ترسم تا از دجّال : از پيشوايان گم راه كننده ، و ريختن خون هاى اهل بيتم پس از من . من با هر كه با ايشان بجنگد ، در جنگم و با هر كه با ايشان آشتى باشد ، آشتى ام» .

.

ص: 70

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَستُ أخافُ عَلى اُمَّتي جوعا يَقتُلُهُم ، وَلا عَدُوّا يَجتاحُهُم ، وَل_كِنِّي أخافُ على اُمَّتي أئِمَّةً مُضِلّينَ ؛ إن أطاعوهُم فَتَنوهُم ، وإن عَصَوهُم قَتَلوهُم. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا أرادَ اللّهُ بِقَومٍ شَرّا أكثَرَ جُهّالَهُم وأَقَلَّ فُقَهاءَهُم، فَإِذا تَكَلَّمَ الجاهِلُ وَجَدَ أعوانا ، وَإِذا تَكَلَّمَ الفَقيهُ قُهِرَ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا أرادَ [اللّهُ] بِقَومٍ شَرّا وَلّى عَلَيهِم سُفَهاءَهُم ، وقَضّى بَينَهُم جُهّالَهُم ، وجَعَلَ المالَ في بُخَلائِهِم. (3)

الإمام عليّ عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :إنَّ أخوَفَ ما أخافُ عَلى هذِهِ الاُمَّةِ مِنَ الدَّجّالِ ، أئِمَّةٌ مُضِلّونَ ، وهُم رُؤَساءُ أهلِ البِدَعِ. (4)

عنه عليه السلام :لِكُلِّ اُمَّةٍ آفَةٌ ، وآفَةُ هذِهِ الاُمَّةِ بَنو اُمَّيَةَ. (5)

عنه عليه السلام_ في خُطبَتِهِ المُسمّاةِ بِالقاصِعَةِ _ :ألا وقَد أمعَنتُم فِي البَغيِ ، وأَفسَدتُم فِي الأَرضِ ، مُصارَحَةً للّهِِ بِالمُناصَبَةِ ، ومُبارَزَةً لِلمُؤمِنينَ بِالمُحارَبَةِ ، فَاللّهَ اللّهَ في كِبرِ الحَمِيَّةِ وفَخرِ الجاهِلِيَّةِ ! فَإِنَّهُ مَلاقِحُ الشَّنَآنِ (6) ، ومَنافِخُ الشَّيطانِ ، الَّتي خَدَعَ بِهَا الاُمَمَ الماضِيَةَ ، وَالقُرونَ الخالِيَةَ ، حَتّى أعنَقوا (7) في حَنادِسِ (8) جَهالَتِهِ ، ومَهاوي ضَلالَتِهِ ، ذُلُلاً عَن سِياقِهِ ، سُلُسا (9) في قِيادِهِ ، أمرا تَشابَهَتِ القُلوبُ فيهِ ، وتَتابَعَتِ القُرونُ عَلَيهِ ، وكِبرا تَضايَقَتِ الصُّدورُ بِهِ . ألا فَالحَذَرَ الحَذَرَ مِن طاعَةِ ساداتِكُم وَكُبَرائِكُمُ ! الَّذينَ تَكَبَّروا عَن حَسَبِهِم، وتَرَفَّعوا فَوقَ نَسَبِهِم ، وأَلقَوُا الهَجينَةَ عَلى رَبِّهِم (10) ، وجاحَدُوا اللّهَ عَلى ما صَنَعَ بِهِم ، مُكابَرَةً لِقَضائِهِ ، ومُغالَبَةً لِالائِهِ ، فَإِنَّهُم قَواعِدُ أساسِ العَصَبِيَّةِ ، ودَعائِمُ أركانِ الفِتنَةِ ، وسُيوفُ اعتِزاءِ (11) الجاهِلِيَّةِ ، فَاتَّقُوا اللّهَ ولا تَكونوا لِنِعَمِهِ عَلَيكُم أضدادا ، ولا لِفَضلِهِ عِندَكُم حُسّادا ، ولا تُطيعُوا الأَدعِياءَ الَّذينَ شَرِبتُم بِصَفوِكُم كَدَرَهُم ، وخَلَطتُم بِصِحَّتِكُم مَرَضَهُم ، وأَدخَلتُم في حَقِّكُم باطِلَهُم ، وهُم أساسُ الفُسوقِ ، وأحلاسُ العُقوقِ . اِتَّخَذَهُم إبليسُ مَطايا ضَلالٍ ، وجُندا بِهِم يَصولُ عَلَى النّاسِ ، وتَراجِمَةً يَنطِقُ عَلى ألسِنَتِهِمُ ، استِراقا لِعُقولِكُم ، وَدُخولاً في عُيونِكُم ، ونَفثا في أسماعِكُم . فَجَعَلَكُم مَرمى نَبلِهِ ، ومَوطِئَ قَدَمِهِ ، ومَأخَذَ يَدِهِ . فَاعتَبرِوا بِما أصابَ الاُمَمَ المُستَكبِرينَ مِن قَبلِكُم ، مِن بأسِ اللّهِ وصَولاتِهِ ، و وَقائِعِهِ ومَثُلاتِهِ ، وَاتَّعِظوا بِمَثاوي خُدودِهِم ومَصارِعِ جُنوبِهِم ، واستَعيذوا بِاللّهِ مِن لَواقِحِ الكِبرِ كَما تَستَعيذونَهُ مِن طَوارِقِ الدَّهرِ . (12)

.


1- .المعجم الكبير : ج 8 ص 149 ح 7653 عن أبي اُمامة ، كنز العمّال : ج 6 ص 22 ح 14671 .
2- .الفردوس : ج 1 ص 246 ح 952 عن ابن عمر ، كنز العمّال : ج 10 ص 137 ح 28692 .
3- .الفردوس : ج 1 ص 246 ح 954 عن أبي سعيد الخدري ، كنز العمّال : ج 6 ص 7 ح 14595 .
4- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 316 ح 632 .
5- .شرح الأخبار : ج 2 ص 528 ح 453 نقلاً عن أبي نعيم ؛ الفتن : ج 1 ص 129 ح 312 عن النزّال بن سبرة ، كنز العمّال : ج 11 ص 364 ح 31755 .
6- .الشَّناءة : البُغض ، وقد شنأته شنئا . . . وشنآنا (الصحاح : ج 1 ص 57 «شنأ») .
7- .أعنَقَ : إذا أسرع (النهاية : ج 3 ص 310 «عنق») .
8- .الحِنْدِسُ : الليلُ المُظلم (تاج العروس : ج 8 ص 252 «حندس») .
9- .رجُلٌ سَلِسٌ : أي لَيِّنٌ مُنقاد (الصحاح : ج 3 ص 938 «سلسل») .
10- .قال ابن أبي الحديد : «وألقوا الهجينة على ربّهم» روي : «الهجينة» وروي «الهُجنة» ، والمراد بهما الاستهجان من قولك : هو يهجّن كذا؛ أي يقبّحه، ويستهجنه ؛ أي يستقبحه . أي نسبوا ما في الأنساب من القبح بزعمهم إلى ربّهم (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 13 ص 149) .
11- .التعزّي : الانتماء والانتساب إلى القوم والعَزاء والعَزوَة : اسمٌ لِدَعوى المستغيث ، وهو أن يقول : يا لَفُلان ،أو يا لَلأنصار ، ويا لَلمُهاجرين (النهاية : ج 3 ص 233 «عزا») .
12- .نهج البلاغة : الخطبة 192 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 467 ح 37 .

ص: 71

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نگرانى من براى امّتم اين نيست كه از گرسنگى بميرند يا دشمن بر آنان يورش آورَد ؛ بلكه از وجود پيشوايان گم راه كننده بر آنان مى ترسم ، كه اگر فرمانشان بَرند ، گم راهشان سازند و اگر نافرمانى شان كنند ، آنان را به قتل رسانند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه خداوند براى مردمى بدى [و گزندى را] بخواهد ، نادانانشان را فزونى مى بخشد و دين شناسانشان را اندك مى سازد . هر گاه نادان سخن گويد ، ياورانى مى يابد و هر گاه دين شناس سخن بگويد ، شكست مى خورَد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :[خداوند] عز و جل هر گاه بدىِ مردمى را بخواهد ، نابخردانشان را بر آنان فرمان روا مى كند و نادانانشان را در ميانشان قاضى مى گردانَد و دارايى را در دست بخيلانشان قرار مى دهد .

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :از دجّال بدتر _ كه من از آن بر اين امّت مى ترسم _ ، پيشوايانِ گم راه كننده اند . اينان ، سركرده بدعت گزاران اند .

امام على عليه السلام :هر امّتى آفتى دارد . آفت اين امّت ، بنى اميّه است .

امام على عليه السلام_ در خطبه معروف به «قاصعه» _ :هان! شما ياغيگرى را از حد گذرانديد و در زمين به تباهى پرداختيد . با خداوند ، آشكارا به دشمنى برخاستيد و در برابر مؤمنان ، عَلَم جنگ برافراشتيد . زنهار ، زنهار ، از تكبّر نژادى و نازِش جاهلى كه اينها ، تخمِ دشمنى و رَمِه هاى شيطان اند و شيطان ، به واسطه آنها ، امّت هاى گذشته و نسل هاى پيشين را فريفت ، چندان كه در تاريكى هاى جهالت او و ورطه هاى گم راهى اش شتافتند ، در حالى كه به راحتى ، آنان را راند و به آسانى ، دل هاشان را [هر سو كه خواست] كشيد ! به سوى كارى شتافتند كه دل ها در آن همسان اند و نسل هاى پيشين ، پياپى به آن ادامه دادند ؛ به سوى گردن فرازى و تكبّرى كه سينه ها بر اثر آن تنگ [و انباشته] شد . پس زنهار ، زنهار ، از فرمانبَرى مِهتران و بزرگانتان كه به شرافت خانوادگى خويش نازيدند و تبار خويش را برتر ديدند و نانژادگى [ِ ديگران] را به گردن پروردگارشان انداختند و نيكى هايى را كه خداوند در حقّ ايشان كرده بود ، انكار كردند . بدين سان ، با قضاى او ستيزيدند و با نعمت هايش جنگيدند ؛ زيرا اينان ، پايه هاى عصبيّت و ستون هاى فتنه و شمشيرهاى تفاخر نَسَبى جاهلى اند . پس ، از خدا پروا كنيد و با نعمت هايى كه او به شما داده ، دشمنى نكنيد و به لطفى كه در حقّ شما كرده ، حسد نَوَرزيد و از گزافه گويانى كه زلال خود را با تيره آنان نوشيديد ، پيروى نكنيد . سلامتتان را با بيمارى آنان ، در آميختيد و باطلِ آنان را در حقّ خود ، وارد ساختيد ، در حالى كه ايشان ، پايه هاى گناه و پَلاس هاى نافرمانى (/ بدرفتارى با خويشان) هستند . ابليس ، آنان را مَركب هاى گم راهى قرار داد و لشكرى كه با آنها بر مردم مى تازد و سخنگويانى كه از زبان آنان ، سخن مى گويد ، تا خِردهاى شما را برُبايد و به چشمان شما درآيد و در گوش هايتان بدَمَد . پس شما را آماج خَدَنگ خويش و قدمگاهش و دستگيره اش قرار داد . پس ، از گزند خدا و يورش هاى او و ضربات و كيفرهاى او كه بر امّت هاى گردنكشِ پيش از شما رسيد ، درس بياموزيد و از جايگاه گونه ها و افتادنگاه پهلوهايشان (قبر و لحد) ، پند بگيريد و از آنچه باعث گردنكشى مى شود ، به خدا پناه ببريد ، چنان كه از بلاهاى روزگار به او پناه مى بريد .

.

ص: 72

. .

ص: 73

. .

ص: 74

الإمام الباقر عليه السلام_ مِن رِسالَتِهِ إلى سَعدِ الخَيرِ _ :وكُلُّ اُمَّةٍ قَد رَفَعَ اللّهُ عَنهُم عِلمَ الكِتابِ حينَ نَبَذوهُ ، و وَلّاهُم عَدُوَّهُم حينَ تَوَلَّوهُ ، وكانَ مِن نَبذِهِمُ الكِتَابَ أن أقاموا حُروفَهُ وحَرَّفوا حُدودَهُ ، فَهُم يَروُونَهُ ولا يَرعَونَهُ ، وَالجُهّالُ يُعجِبُهُم حِفظُهُم لِلرِّوايَةِ ، وَالعُلَماءُ يَحزُنُهُم تَركُهُم لِلرِّعايَةِ ، وكانَ مِن نَبذِهِمُ الكِتابَ أن وَلَّوهُ الَّذينَ لا يَعلَمونَ ، فَأَورَدوهُمُ الهَوى ، وَأصدَروهُم إلَى الرَّدى ، وغَيَّروا عُرَى الدّينِ ، ثُمَّ وَرَّثوهُ فِي السَّفَهِ وَالصِّبا (1) . فَالاُمَّةُ يَصدُرونَ عَن أمرِ النّاسِ بَعدَ أمرِ اللّهِ تَبارَكَ وتَعالَى وعَلَيهِ يَرِدونَ ، فَبِئسَ لِلظّالِمينَ بَدَلاً ؛ وَلايَةُ النّاسِ بَعدَ وَلايَةِ اللّهِ ، وثَوابُ النّاسِ بَعدَ ثَوابِ اللّهِ ، ورِضَا النّاسِ بَعدَ رِضَا اللّهِ ! فَأَصبَحَتِ الاُمَّةُ كَذلِكَ _ وفيهِمُ المُجتَهِدونَ فِي العِبادَةِ _ عَلى تِلكَ الضَّلالَةِ ، مُعجَبونَ مَفتونونَ ، فَعِبادَتُهُم فِتنَةٌ لَهُم ولِمَنِ اقتَدى بِهِم ، وقَد كانَ فِي الرُّسُلِ ذِكرى لِلعابِدينَ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ لا يَستَحيي أن يُعَذِّبَ اُمَّةً دانَت بِإِمامٍ لَيسَ مِنَ اللّهِ ، وإن كانَت في أعمالِها بَرَّةً تَقِيَّةً. (3)

4 / 2سوءُ الظَّنِّ بِالأَنبِياءِ وَالشَّكُّ فِي البَراهينِ الواضِحَةِ«أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَؤُاْ الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عَادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِينَ مِن بَعْدِهِمْ لَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللَّهُ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَرَدُّواْ أَيْدِيَهُمْ فِى أَفْوَاهِهِمْ وَ قَالُواْ إِنَّا كَفَرْنَا بِمَا اُرْسِلْتُم بِهِ وَ إِنَّا لَفِى شَكٍّ مِّمَّا تَدْعُونَنَا إِلَيْهِ مُرِيبٍ * قَالَتْ رُسُلُهُمْ أَفِى اللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَيُؤَخِّرَكُمْ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى قَالُواْ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا تُرِيدُونَ أَن تَصُدُّونَا عَمَّا كَانَ يَعْبُدُ ءَابَاؤُنَا فَأْتُونَا بِسُلْطَانٍ مُّبِينٍ * قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِن نَّحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ وَ لَكِنَّ اللَّهَ يَمُنُّ عَلَى مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ مَا كَانَ لَنَا أَن نَّأْتِيَكُم بِسُلْطَانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ * وَ مَا لَنَا أَلَّا نَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ وَ قَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلَى مَا ءَاذَيْتُمُونَا وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ * وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُم مِّنْ أَرْضِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِى مِلَّتِنَا فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمِينَ» . (4)

.


1- .قال المجلسي قدس سره : قوله عليه السلام : «ثمّ ورّثوه» أي جعلوه ميراثا يرثه كلُّ سفيه جاهل ، أو صبيّ غير عاقل (مرآة العقول : ج 25 ص 116) .
2- .الكافي : ج 8 ص 53 ح 16 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 359 ح 2 .
3- .الكافي : ج 1 ص 376 ح 5 ، الغيبة للنعماني : ص 133 ح 15 كلاهما عن عبد اللّه بن سنان ، بحار الأنوار : ج68 ص 113 ح 27 .
4- .إبراهيم : 9 _ 13 .

ص: 75

4 / 2 بدگمانى به پيامبران و ترديد در برهان هاى روشن

امام باقر عليه السلام_ از نامه ايشان به سَعد الخير _ :خداوند ، از هر امّتى ، آن گاه علم كتاب [آسمانى ]را گرفت كه آنان ، خود ، آن را به دور افكندند و هنگامى دشمنشان را بر آنان فرمان روا ساخت كه ايشان ، خود ، تن به فرمان روايى او دادند . از جمله مصاديق دور افكندن كتابشان ، اين بود كه حروف [و كلمات] آن را پاس داشتند و حدود [و معانى ]آن را تحريف كردند . از اين رو ، تنها به روايت آن مى پردازند ؛ امّا پاسش نمى دارند و آن را به كار نمى بندند ، و نادانان از اين كه روايت را حفظ دارند ، خوش حال اند ؛ ليكن دانايان از اين كه به محتواى آن عمل نمى كنند ، اندوهناك اند . از ديگر مصاديق دور افكندن كتابشان ، اين بود كه متولّيان آن را كسانى قرار دادند كه آن را نمى شناسند . پس اين متولّيان ، آنها را به آبشخور هوس بُردند و به نابودى شان كشاندند و دستگيره هاى دين را تغيير دادند . سپس ، آن را براى مُشتى نادان و كودك [صفت] به ميراث نهادند . پس اينك امّت ، به جاىِ گرفتن فرمان هاى خود از خداوند _ تبارك و تعالى _ ، آنها را از مردم مى گيرند و چه جايگزينى بدى كرده اند ستمگران كه ولايت مردم را به جاى ولايت [و حاكميّت] خدا گُزيده اند و پاداش مردم را به جاى پاداش خدا و خشنودى مردم را به جاى خشنودى خدا! امّت ، به چنين وضعى درآمده اند و عبادت پيشگان آنان نيز در همين گم راهى به سر مى بَرَند و مغرور و فريفته گشته اند . عبادتشان ، مايه فتنه و گم راهى آنان و پيروانشان شده است ، در حالى كه در ميان فرستادگان الهى ، درس عبرتى براى عبادت پيشگان ، وجود دارد .

امام صادق عليه السلام :خداوند، شرم نمى كند از اين كه امّتى را كه به پيشوايى غير الهى معتقد باشند عذاب كند ، هر چند آن امّت ، نيكوكار و پَروا پيشه باشند .

4 / 2بدگمانى به پيامبران و ترديد در برهان هاى روشن«آيا خبرِ كسانى كه پيش از شما بودند: قوم نوح و عاد و ثمود، و آنان كه بعد از ايشان بودند [ و ] كسى جز خدا از آنان آگاهى ندارد، به شما نرسيده است؟ فرستادگانشان ، دلايل آشكار برايشان آوردند ؛ ولى آنان ، دست هايشان را [ به نشانه اعتراض ] بر دهان هايشان نهادند و گفتند: «ما به آنچه شما بدان مأموريت داريد ، كافريم و از آنچه ما را بدان مى خوانيد ، سخت در شكّيم» . پيامبرانشان گفتند: «مگر در باره خدا ، پديدآورنده آسمان ها و زمين ، ترديدى هست؟ او شما را دعوت مى كند تا پاره اى از گناهانتان را بر شما ببخشايد و تا زمان معيّنى به شما مهلت دهد» . گفتند: «شما جز بشرى مانند ما نيستيد. مى خواهيد ما را از آنچه پدرانمان مى پرستيدند ، باز داريد. پس براى ما حجّتى آشكار بياوريد» . پيامبرانشان به آنان گفتند: «ما جز بشرى مثل شما نيستيم ؛ ولى خدا بر هر يك از بندگانش كه بخواهد ، منّت مى نهد و ما را نرسد كه جز به اذن خدا براى شما حجّتى بياوريم و مؤمنان ، بايد تنها بر خدا توكّل كنند» . و چرا بر خدا توكّل نكنيم ، حال آن كه ما را به راه هايمان رهبرى كرده است؟ و البته ما بر آزارى كه به ما رسانديد ، شكيبايى خواهيم كرد، و توكّل كنندگان ، بايد تنها بر خدا توكّل كنند . و كسانى كه كافر شدند، به پيامبرانشان گفتند: «شما را از سرزمين خودمان بيرون خواهيم كرد ، مگر اين كه به كيش ما بازگرديد» . پس پروردگارشان به آنان وحى كرد كه : «حتماً ستمگران را هلاك خواهيم كرد»» .

.

ص: 76

4 / 3تَكذيبُ آياتِ اللّهِ«كَدَأْبِ ءَالِ فِرْعَوْنَ وَالَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَفَرُواْ بِايَاتِ اللَّهِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ إِنَّ اللَّهَ قَوِىٌّ شَدِيدُ الْعِقَابِ» . (1)

«كَدَأْبِ ءَالِ فِرْعَوْنَ وَالَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَذَّبُواْ بِايَاتِ رَبِّهِمْ فَأَهْلَكْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ وَأَغْرَقْنَا ءَالَ فِرْعَوْنَ وَكُلٌّ كَانُواْ ظَالِمِينَ» . (2)

راجع : آل عمران : 11 ، يونس : 73 ، الفرقان : 36 ، القمر : 42 و ص 132 (الاُمّة / الفصل الخامس : ما تشابهت فيه الاُمم / تكذيب الأنبياء عليهم السلام ).

4 / 4الاِستِهزاءُ بِالأَنبِياءِالكتاب«وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِّن قَبْلِكَ فَحَاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُواْ مِنْهُم مَّا كَانُواْ بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ» . (3)

«وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِّن قَبْلِكَ فَأَمْلَيْتُ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ» . (4)

.


1- .الأنفال : 52 .
2- .الأنفال : 54 .
3- .الأنعام : 10 .
4- .الرعد : 32 .

ص: 77

4 / 3 انكار نشانه هاى خدا
4 / 4 ريشخند كردن پيامبران عليهم السلام

4 / 3انكار نشانه هاى خدا«[ رفتارشان ] مانند رفتار خاندان فرعون و كسانى است كه پيش از آنان بودند: به آيات خدا كفر ورزيدند . پس خدا به [ سزاى ] گناهانشان گرفتارشان كرد. آرى . خداوند ، نيرومندِ سختْ كيفر است» .

«[ رفتارى ] چون رفتار فرعونيان و كسانى كه پيش از آنان بودند، كه آيات پروردگارشان را تكذيب كردند . پس ما آنان را به [ سزاى ] گناهانشان هلاك، و فرعونيان را غرق كرديم ، و همه آنان ستمكار بودند» .

ر . ك : آل عمران : آيه 11 ، يونس : آيه 73 ، فرقان : آيه 36 ، قمر : آيه 42 . وص 133 (امّت / فصل پنجم : نقاط تشابه امّت ها / تكذيب پيامبران عليهم السلام ) .

4 / 4ريشخند كردن پيامبرانقرآن«و پيش از تو پيامبرانى به استهزا گرفته شدند. پس آنچه را ريشخند مى كردند ، گريبانگيرِ ريشخند كنندگان ايشان گرديد» .

«و بى گمان، فرستادگان پيش از تو [ نيز ] مسخره شدند. پس به كسانى كه كافر شده بودند ، مهلت دادم . آن گاه ، آنان را [ به كيفر ] گرفتم. پس چگونه بود كيفر من؟» .

.

ص: 78

«يَاحَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِم مِّن رَّسُولٍ إِلَّا كَانُواْ بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ * أَلَمْ يَرَوْاْ كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّنَ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَيْهِمْ لَا يَرْجِعُونَ» . (1)

«وَ كَمْ أَرْسَلْنَا مِن نَّبِىٍّ فِى الْأَوَّلِينَ * وَ مَا يَأْتِيهِم مِّن نَّبِىٍّ إِلَّا كَانُواْ بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ * فَأَهْلَكْنَا أَشَدَّ مِنْهُم بَطْشًا وَ مَضَى مَثَلُ الْأَوَّلِينَ» . (2)

راجع : الأنبياء : 41 ، غافر : 83 .

الحديثالسيرة النبويّة لابن هشام :قالَ ابنُ إسحاقَ : ومَرَّ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله _ فيما بَلَغَني _ بِالوَليدِ بنِ المُغيرَةِ واُمَيَّةَ بنِ خَلَفٍ وبِأَبي جَهلِ بنِ هِشامٍ ، فَهَمَزوهُ وَاستَهزَؤوا بِهِ ، فَغاظَهُ ذلِكَ ، فَأَنزَلَ اللّهُ تَعالى عَلَيهِ في ذلِكَ مِن أمرِهِم : «وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِّن قَبْلِكَ فَحَاقَ بِالَّذِينَ سَخِرُواْ مِنْهُم مَّا كَانُواْ بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ» . (3)

4 / 5الاِفتَراءُ عَلَى اللّهِ«وَ لَقَدْ أَهْلَكْنَا مَا حَوْلَكُم مِّنَ الْقُرَى وَ صَرَّفْنَا الْايَاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ * فَلَوْلَا نَصَرَهُمُ الَّذِينَ اتَّخَذُواْ مِن دُونِ اللَّهِ قُرْبَانًا ءَالِهَةً بَلْ ضَلُّواْ عَنْهُمْ وَ ذَلِكَ إِفْكُهُمْ وَ مَا كَانُواْيَفْتَرُونَ» . (4)

4 / 6التَّآمُرُ عَلَى الأَنبِياءِ وَالمُجادِلَةُ لِاءِدحاضِ الحَقِّ«كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَالْأَحْزَابُ مِن بَعْدِهِمْ وَ هَمَّتْ كُلُّ اُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ وَ جَادَلُواْ بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُواْ بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ» . (5)

.


1- .يس : 30 و 31 .
2- .الزخرف : 6 _ 8 .
3- .السيرة النبويّة لابن هشام : ج 2 ص 36 ، تفسير ابن أبي حاتم : ج 4 ص 1267 ح 7137 ، السيرة النبويّه لابن كثير : ج 2 ص 85 .
4- .الأحقاف : 27 و 28 .
5- .غافر : 5 .

ص: 79

4 / 5 افترا بستن به خدا
4 / 6 توطئه عليه پيامبران و مجادله به قصد بى اعتبار كردن حق

«دريغا بر اين بندگان! هيچ فرستاده اى بر آنان نيامد ، مگر آن كه او را ريشخند مى كردند . مگر نديده اند كه چه بسيار نسل ها را پيش از آنان هلاك گردانيديم كه ديگر آنها به سويشان بازنمى گردند؟» .

«و چه بسا پيامبرانى كه در [ ميان ] گذشتگان روانه كرديم . و هيچ پيامبرى به سوى ايشان نيامد، مگر اين كه او را به ريشخند مى گرفتند . و نيرومندتر از آنان را به هلاكت رسانيديم و سنّت پيشينيان ، تكرار شد» .

ر . ك : انبيا : آيه 41 ، غافر : آيه 83 .

حديثالسيرة النبوية ، ابن هشام_ به نقل از ابن اسحاق _ :آن گونه كه به من رسيده است ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بر وليد بن مُغَيره و اُميّة بن خَلَف و ابو جهل بن هشام گذشت و آنان ، به او نيش زدند و ريشخندش كردند ، به طورى كه ايشان ناراحت شد . پس خداوند متعال ، اين آيه را در باره ايشان بر پيامبر صلى الله عليه و آله فرو فرستاد : «و پيش از تو پيامبرانى به استهزا گرفته شدند. پس آنچه را ريشخند مى كردند ، گريبانگير ريشخند كنندگان ايشان گرديد» .

4 / 5افترا بستن به خدا«و بى گمان، همه شهرهاى پيرامون شما را هلاك كرده و آيات خود را گونه گون ، بيان داشته ايم، اميد كه آنان بازگردند . چرا آن كسانى كه اينان ، غير از خدا، به منزله معبودانى، براى تقرّب [ به خدا ] اختيار كرده بودند، يارى شان نكردند ، و بلكه از دستشان دادند؟ و اين بود دروغِ آنان و آنچه برمى بافتند» .

4 / 6توطئه عليه پيامبران و مجادله به قصد بى اعتبار كردن حق«پيش از اينان ، قوم نوح، و بعد از آنان ، دسته هاى مخالف [ ديگر ] به تكذيب پرداختند، و هر امّتى ، آهنگ فرستاده خود كردند تا او را بگيرند، و به [ وسيله ] باطل ، جدال نمودند تا حقيقت را با آن ، پايمال كنند. پس آنان را فرو گرفتم . چگونه بود كيفر من؟!» .

.

ص: 80

4 / 7الظُّلمُ وَالطُّغيانُ وَالتَّرَفُ وَالبَطَرُالكتاب«وَ تِلْكَ الْقُرَى أَهْلَكْنَاهُمْ لَمَّا ظَلَمُواْ وَ جَعَلْنَا لِمَهْلِكِهِم مَّوْعِدًا» . (1)

«وَ لَقَدْ أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ مِن قَبْلِكُمْ لَمَّا ظَلَمُواْ وَ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ وَ مَا كَانُواْلِيُؤْمِنُواْكَذَلِكَ نَجْزِى الْقَوْمَ الْمُجْرِمِينَ» . (2)

«وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُم مِّنْ أَرْضِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِى مِلَّتِنَا فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمِينَ» . (3)

«وَ قَوْمَ نُوحٍ مِّن قَبْلُ إِنَّهُمْ كَانُواْ هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغَى» . (4)

«وَ كَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْيَةٍ كَانَتْ ظَالِمَةً وَ أَنشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْمًا ءَاخَرِينَ * فَلَمَّا أَحَسُّواْ بَأْسَنَا إِذَا هُم مِّنْهَا يَرْكُضُونَ * لَا تَرْكُضُواْ وَ ارْجِعُواْ إِلَى مَا اُتْرِفْتُمْ فِيهِ وَ مَسَاكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْئلُونَ * قَالُواْ يَاوَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ * فَمَا زَالَت تِّلْكَ دَعْوَاهُمْ حَتَّى جَعَلْنَاهُمْ حَصِيدًا خَامِدِينَ» . (5)

«وَ كَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعِيشَتَهَا فَتِلْكَ مَسَاكِنُهُمْ لَمْ تُسْكَن مِّن بَعْدِهِمْ إِلَّا قَلِيلاً وَ كُنَّا نَحْنُ الْوَارِثِينَ» . (6)

راجع : الأنعام : 32 و 33 و 42 _ 45 ، الأعراف : 165 ، التوبة : 70 ، هود : 116 و 117 ، إبراهيم : 13 ، الحجّ : 45 ، المؤمنون : 33 ، الفرقان : 37 _ 39 ، الروم : 9 ، الزخرف :23 _ 25 ،النجم : 50 _ 52 .

.


1- .الكهف : 59 .
2- .يونس : 13 .
3- .إبراهيم : 13 .
4- .النجم : 52 .
5- .الأنبياء : 11 _ 15 .
6- .القصص : 58 .

ص: 81

4 / 7 ستم و سركشى و رفاه زدگى و سرمستى

4 / 7ستم و سركشى و رفاه زدگى و سرمستىقرآن«و [ مردم ] آن شهرها چون بيدادگرى كردند، هلاكشان كرديم، و براى هلاكتشان موعدى مقرّر داشتيم» .

«و قطعاً نسل هاى پيش از شما را هنگامى كه ستم كردند ، به هلاكت رسانديم، و پيامبرانشان ، دلايل آشكار برايشان آوردند ؛ و [ لى ] بر آن نبودند كه ايمان بياورند. اين گونه ، مردم گناهكار را جزا مى دهيم» .

«و كسانى كه كافر شدند، به پيامبرانشان گفتند: «شما را از سرزمين خودمان بيرون خواهيم كرد ، مگر اين كه به كيش ما بازگرديد». پس پروردگارشان به آنان وحى كرد كه حتماً ستمگران را هلاك خواهيم كرد» .

«و پيش تر [ از همه آنها ] قوم نوح را [عذاب كرديم] ؛ زيرا كه آنان ، ستمگرتر و سركش تر بودند» .

«و چه بسيار شهرها را كه [ مردمش ] ستمكار بودند ، درهم شكستيم، و پس از آنها ، قومى ديگر پديد آورديم . پس چون عذاب ما را احساس كردند، به ناگاه از آن مى گريختند . [ هان! ]مگريزيد و به سوى آنچه در آن متنعّم بوديد و [ به سوى ]سراهايتان بازگرديد . باشد كه مورد پرسش قرار گيريد . گفتند: «اى واى بر ما، كه ما واقعاً ستمگر بوديم!» . سخنشان ، پيوسته همين بود، تا آنان را دروشده بى جان گردانيديم» .

«و چه بسيار شهرها كه [مردمش را ] هلاك كرديم ؛ [ زيرا ] زندگى خوش، آنها را سرمست كرده بود. اين است سراهايشان كه پس از آنان ، جز براى عدّه كمى ، مورد سكونت قرار نگرفته است و ماييم كه وارث آنان بوديم» .

ر . ك : انعام : آيه 32 و 33 و 42 _ 45 ، اعراف : آيه 165 ، توبه : آيه 70 ، هود : آيه 116 و 117 ، ابراهيم : آيه 13 ، حج : آيه 45 ، مؤمنون : آيه 233 ، فرقان : آيه 37 _ 39 ، روم : آيه 9 ، زخرف : آيه 23 _ 25 ، نجم : آيه 50 _ 52 .

.

ص: 82

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :الظُّلمُ يُزِلُّ القَدَمَ ، ويَسلُبُ النِّعَمَ ، ويُهلِكُ الاُمَمَ. (1)

عنه عليه السلام_ مِن كتابٍ لَهُ إلى اُمَراءِ الأَجنادِ حينَ استِخلافِهِ _ :أمّا بَعدُ ، فَإِنَّما أهلَكَ مَن كانَ قَبلَكُم أنَّهُم مَنَعُوا النّاسَ الحَقَّ فَاشتَرَوهُ ، وأَخَذوهُم بِالباطِلِ فَاقتَدَوهُ (2) . (3)

الإمام زين العابدين عليه السلام :فَاحذَروا ما حَذَّرَكُمُ اللّهُ بِما فَعَلَ بِالظَّلَمَةِ في كِتابِهِ ، ولا تَأمَنوا أن يَنزِلَ بِكُم بَعضَ ما تَواعَدَ بِهِ القومَ الظّالِمينَ فِي الكِتابِ . وَاللّهِ! لَقَد وَعَظَكُمُ اللّهُ في كِتابِهِ بِغَيرِكُم ، فَإِنَّ السَّعيدَ مَن وُعِظَ بِغَيرِهِ ، ولَقَد أسمَعَكُمُ اللّهُ في كِتابِهِ ما قَد فَعَلَ بِالقَومِ الظّالِمينَ مِن أهلِ القُرى قَبلَكُم ، حَيثُ قالَ : «وَ كَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْيَةٍ كَانَتْ ظَالِمَةً» ، وإنَّما عَنى بِالقَريَةِ أهلَها حَيثُ يَقولُ : «وَ أَنشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْمًا ءَاخَرِينَ» ، فَقالَ عز و جل : «فَلَمَّا أَحَسُّواْ بَأْسَنَا إِذَا هُم مِّنْهَا يَرْكُضُونَ» يَعني يَهرُبونَ ، قالَ : «لَا تَرْكُضُواْ وَ ارْجِعُواْ إِلَى مَا أُتْرِفْتُمْ فِيهِ وَ مَسَاكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْئلُونَ» ، فَلَمّا أتاهُمُ العَذابُ «قَالُواْ يَاوَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ * فَمَا زَالَت تِّلْكَ دَعْوَاهُمْ حَتَّى جَعَلْنَاهُمْ حَصِيدًا خَامِدِينَ» ، وايمُ اللّهِ إنَّ هذِهِ عِظَةٌ لَكُم وتَخويفٌ ، إنِ اتَّعَظتُم وخِفتُم . (4)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 36 ح 1734 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 52 ح 1356 .
2- .قال ابن أبي الحديد : أي منعوا الناس الحقّ فاشترى الناس الحقّ منهم بالرُّشاء والأموال ؛ أي لم يضعوا الاُمور مواضعها ، ولا ولَّوا الولايات مستحقّيها ، وكانت اُمورهم الدينيّة والدنياويّة تجري على وفق الهوى والغرض الفاسد ، فاشترى الناس منهم الميراث والحقوق كما تشترى السلع بالمال . ثمّ قال : «وأخذوهم بالباطل فاقتدوه» أي حملوهم على الباطل فجاء الخلف من بعد السّلف ، فاقتدوا بآبائهم وأسلافهم في ارتكاب ذلك الباطل ظنّا أنّه حقّ لما قد ألفوه ونشؤوا وربّوا عليه (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج18 ص 77) .
3- .نهج البلاغة : الكتاب 79 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 487 ح 692 .
4- .الكافي : ج 8 ص 74 ح 29 ، الأمالي للصدوق : ص 595 ح 822 ، تحف العقول : ص 251 وليس فيه ذيله من قوله تعالى : «فَمَا زَالَت ... » وكلاهما نحوه، أعلام الدين : ص 224 وفيه «يرهبون» بدل «يهربون»وكلّها عن سعيد بن المسيّب، بحارالأنوار : ج 78 ص 144 ح 6 .

ص: 83

حديثامام على عليه السلام :ستم ، گام را مى لغزاند ، نعمت ها را مى بَرد و امّت ها را نابود مى كند .

امام على عليه السلام_ از نامه ايشان به سرداران سپاه ، آن گاه كه به خلافت رسيد _ :امّا بعد ، آنچه پيشينيانِ شما را نابود كرد ، اين بود كه مردم را از حق ، باز داشتند . در نتيجه ، مردم ، حق را فروختند . آنان مردم را به باطل كشاندند و مردم [نيز ناگزير] ، از آن باطل ، پيروى نمودند . (1)

امام زين العابدين عليه السلام :از رفتارى كه خداوند با ستمگران كرده و در كتاب خويش ، شما را از آن برحذر داشته است ، برحذر باشيد و خويشتن را از اين كه برخى از تهديدهايى كه خداوند در قرآن ، در باره مردمان ستمگر كرده است ، شما را فرو گيرد ، ايمن مپنداريد . به خدا سوگند ، خداوند در كتاب خود ، شما را به [سرگذشت] ديگران ، پند داده است . پس خوش بخت ، كسى است كه از ديگران ، پند گيرد . خداوند ، كارى را كه با مردمان ستمگر آبادى هاى پيش از شما كرده ، به گوش شما رسانيده و فرموده است : «و چه بسيار شهرها را كه [ مردمش ] ستمكار بودند ، درهم شكستيم» . مقصود از آبادى ، مردم آن است ؛ زيرا مى فرمايد : «و پس از آنها قومى ديگر ، پديد آورديم» . پس فرمود : «پس چون عذاب ما را احساس كردند، به ناگاه از آن مى گريختند» ؛ يعنى گريزگاهى مى جستند . فرمود : «[ هان !] مگريزيد و به سوى آنچه در آن متنعّم بوديد و [ به سوى ]سراهايتان بازگرديد . باشد كه شما مورد پرسش قرار گيريد» ، و چون عذاب بر آنان فرود آمد ، «گفتند: «اى واى بر ما، كه ما واقعاً ستمگر بوديم!» . سخنشان پيوسته همين بود، تا آنان را درو شده بى جان گردانيديم» . به خدا سوگند كه اين ، براى شما پند و ترساندن است ، اگر اهل پند گرفتن و ترسيدن باشيد .

.


1- .. ابن ابى الحديد مى گويد : يعنى مردم را از حقّشان محروم ساختند و در نتيجه ، مردم با رشوه و پول ، حق را از آنان خريدند . يعنى كارها را در جايگاه خود قرار ندادند و منصب ها را به شايستگان آن نسپردند و امور دينى و دنيايىِ ايشان ، بر وفق هوس و اغراض فاسد مى گشت . لذا مردم ، ميراث و حقوق را ، همچون كالا ، با پول مى خريدند . سپس فرمود : «و مردم را به باطل گرفتند و آنان ، از آن پيروى نمودند» ؛ يعنى آنان را به باطل كشاندند و در نتيجه ، خَلَف از پى سَلَف آمد و به پيروى از پدران و اسلاف خود ، باطل را به گمان آن كه حقّ است ، مرتكب شدند ؛ چرا كه با آن باطل ، نشو و نما يافتند و بِدان ، خو گرفتند (شرح نهج البلاغة : ج 18 ص 77) .

ص: 84

4 / 8تَركُ النَّهيِ عَنِ المُنكَرِالكتاب«فَلَوْلَا كَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِكُمْ اُوْلُواْ بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِى الْأَرْضِ إِلَّا قَلِيلاً مِّمَّنْ أَنجَيْنَا مِنْهُمْ وَ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُواْ مَا اُتْرِفُواْ فِيهِ وَ كَانُواْ مُجْرِمِينَ * وَ مَا كَانَ رَبُّكَ لِيُهْلِكَ الْقُرَى بِظُلْمٍ وَ أَهْلُهَا مُصْلِحُونَ» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ عز و جل لا يُعَذِّبُ العامَّةَ بِعَمَلِ الخاصَّةِ حَتّى يَرَوُا المُنكَرَ بَينَ ظَهرانَيهِم وهُم قادِرونَ عَلى أن يُنكِروهُ فَلا يُنكِروهُ ، فَإِذا فَعَلوا ذلِكَ عَذَّبَ اللّهُ الخاصَّةَ وَالعامَّةَ. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ المَعصِيَةَ إذا عَمِلَ بِهَا العَبدُ سِرّا لَم تَضُرَّ إلّا عامِلَها ، وَإذا عَمِلَ بِها عَلانِيَةً ولَم يُعَيَّر (3) عَلَيهِ أضَرَّت بِالعامَّةِ. (4)

الإمام عليّ عليه السلام :رَحمَةُ مَن لا يَرحَمُ تَمنَعُ الرَّحمَةَ ، وَاستِبقاءُ مَن لا يُبقي يُهلِكُ الاُمَّةَ. (5)

.


1- .هود : 116 و 117 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 6 ص 218 ح 17736 ، فتح الباري : ج 1 ص 14 وليس فيه «فلا ينكروه» ، تفسير ابن كثير : ج 3 ص 154 و ص311 كلّها عن عدي بن عميرة ، كنز العمّال : ج 3 ص 65 ح 5515 .
3- .عَيَّرتُه به : قبّحتُه به ونَسَبْتُه إليه (المصباح المنير : ص 439 «عار») . وفي قرب الإسناد : «يغيّر» بدل«يعيّر» .
4- .ثواب الأعمال : ص 311 ح 2 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، قرب الإسناد : ص 55 ح179 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 100 ص 78 ح 35.
5- .غرر الحكم : ج 4 ص 96 ح 5430 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 270 ح 4974 .

ص: 85

4 / 8 وا نهادن نهى از منكر

4 / 8وا نهادن نهى از منكرقرآن«پس چرا از نسل هاى پيش از شما خِردمندانى نبودند كه [ مردم را ] از فساد در زمين ، باز دارند، جز اندكى از كسانى كه از ميان آنان ، نجاتشان داديم؟ و كسانى كه ستم كردند ، به دنبال ناز و نعمتى كه در آن بودند ، رفتند و آنان ، گناهكار بودند . و پروردگار تو [ هر گز ] بر آن نبوده است كه شهرهايى را كه مردمش اصلاحگرند، به ستم ، هلاك كند» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل عموم مردم را به سبب عمل [و گناه] عدّه اى خاص ، عذاب نمى كند ، مگر آن گاه كه منكر را در ميان خويش ببينند و بتوانند آن را نفى كنند [و تغييرش دهند] و نكنند . هر گاه چنين شد ، خداوند ، همگان را عذاب مى كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اگر بنده ، گناه را پنهانى انجام دهد ، جز به انجام دهنده آن ، زيان نمى رسانَد و هر گاه آشكارا انجامش دهد و كسى به او اعتراض نكند ، زيانش به همگان مى رسد .

امام على عليه السلام :رحم كردن به كسى كه رحم نمى كند ، مانع رحمت [الهى] مى شود و باقى گذاشتنِ كسى كه باقى نمى گذارد ، امّت را به نابودى مى كشانَد. 1

.

ص: 86

4 / 9النِّسيانُ وَالغَفلَةُ وَالقَسوَةُالكتاب«وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى اُمَمٍ مِّن قَبْلِكَ فَأَخَذْنَاهُم بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَتَضَرَّعُونَ * فَلَوْلَا إِذْ جَاءَهُم بَأْسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَكِن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ * فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُكِّرُواْ بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَىْ ءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُواْ بِمَا اُوتُواْ أَخَذْنَاهُم بَغْتَةً فَإِذَا هُم مُّبْلِسُونَ» . (1)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :وَايمُ اللّهِ ، ما كانَ قَومٌ قَطُّ في غَضِّ نِعمَةٍ مِن عَيشٍ فَزالَ عَنهُم ، إلّا بِذُنوبٍ اجتَرَحوها ؛ لِأَنَّ اللّهَ لَيسَ بِظَلّامٍ لِلعَبيدِ ، ولَو أنَّ النّاسَ حينَ تَنزِلُ بِهِمُ النِّقَمُ وتَزولُ عَنهُمُ النِّعَمُ فَزِعوا إلى رَبِّهِم بِصِدقٍ مِن نِيّاتِهِم ، ووَلَهٍ مِن قُلوبِهِم ، لَرَدَّ عَلَيهِم كُلَّ شارِدٍ ، وأصلَحَ لَهُم كُلَّ فاسِدٍ (2) .

4 / 10الذُّنوبُ«أَلَمْ يَرَوْاْ كَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَبْلِهِم مِّن قَرْنٍ مَّكَّنَّاهُمْ فِى الْأَرْضِ مَا لَمْ نُمَكِّن لَّكُمْ وَأَرْسَلْنَا السَّمَاءَ عَلَيْهِم مِّدْرَارًا وَجَعَلْنَا الْأَنْهَارَ تَجْرِى مِن تَحْتِهِمْ فَأَهْلَكْنَاهُم بِذُنُوبِهِمْ وَأَنشَأْنَا مِن بَعْدِهِمْ قَرْنًا ءَاخَرِينَ» . (3)

.


1- .الأنعام : 42 _ 44 .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 178، بحارالأنوار : ج 6 ص 57 ح 7 وراجع : الخصال : ص 624 ح 10 وتحف العقول : ص 114 .
3- .الأنعام : 6 .

ص: 87

4 / 9 فراموشى و غفلت و سنگ دلى
4 / 10 گناهان

4 / 9فراموشى و غفلت و سنگ دلىقرآن«و به يقين، ما به سوى امّت هايى كه پيش از تو بودند ، [ پيامبرانى ]فرستاديم و آنان را به تنگىِ معيشت و بيمارى دچار ساختيم، تا به زارى و خاكسارى درآيند . پس چرا هنگامى كه عذاب ما به آنان رسيد ، تضرّع نكردند؟ ولى [ حقيقت اين است كه ] دل هايشان سخت شده و شيطان ، آنچه را انجام مى دادند ، برايشان آراسته است . پس چون آنچه را كه بدان پند داده شده بودند ، فراموش كردند، درهاى هر چيزى [ از نعمت ها ] را بر آنان گشوديم، تا هنگامى كه به آنچه داده شده بودند ، شاد گرديدند . ناگهان ، [ گريبان ]آنان را گرفتيم و يكباره ، نوميد شدند» .

حديثامام على عليه السلام :به خدا سوگند كه هر گز ، مردمى در زندگى پُر ناز و نعمتى نبوده اند و آن نعمت ها از آنان به زوال نيامده است ، مگر به سبب گناهانى كه مرتكب شدند ؛ چرا كه خداوند ، نسبت به بندگان ، ستمكار نيست . اگر مردم ، آن گاه كه بلاها و كيفرها بر آنان فرود مى آيد و نعمت ها از دستشان مى رود ، با نيّت هاى راستين و دل هاى واله به پروردگارشان پناه ببرَند ، بى گمان ، هر گريخته اى را به آنان بازگردانَد و هر تباهى را برايشان اصلاح مى كند .

4 / 10گناهان«آيا نديده اند كه پيش از آنان ، چه بسيار امّت ها را هلاك كرديم؟ [ امّت هايى كه ] در زمين به آنان ، امكاناتى داديم كه براى شما آن امكانات را فراهم نكرده ايم، و [ باران هاى ] آسمان را پى در پى بر آنان ، فرو فرستاديم و رودبارها را از زير [ شهرهاى ] آنان روان ساختيم. پس ايشان را به [ سزاى ]گناهانشان ، هلاك كرديم و پس از آنان ، نسل هاى ديگرى پديد آورديم» .

.

ص: 88

«كَدَأْبِ ءَالِ فِرْعَوْنَ وَالَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَفَرُواْ بِايَاتِ اللَّهِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ إِنَّ اللَّهَ قَوِىٌّ شَدِيدُ الْعِقَابِ» . (1)

راجع : هود : 116 و 117 ، الإسراء : 17 ، غافر : 21 ، الدخان : 37 ، الأحقاف : 18 و 19 و 23 _ 25 ، الحاقّة : 9 و 10 .

4 / 11الاِختِلافُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا تَختَلِفوا ، فَإِنَّ مَن كانَ قَبلَكُمُ اختَلَفوا فَهَلَكوا. (2)

عنه صلى الله عليه و آله_ لَمَّا بَعَثَ أصحابَهُ بِأَمرٍ فَتَفَرَّقوا فيما بَينَهُم _ :أذَهَبتُم مِن عِندي جَميعا وجِئتُم مُتَفَرِّقينَ ؟ ! إنَّما أهلَكَ مَن كانَ قَبلَكُمُ الفُرقَةُ. (3)

عنه صلى الله عليه و آله :مَا اختَلَفَت اُمَّةٌ بَعدَ نَبِيِّها ، إلّا ظَهَرَ أهلُ باطِلِها عَلى أهلِ حَقِّها. (4)

المستدرك على الصحيحين عن حذيفة بن اليمان :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لَن تُفتَنَ اُمَّتي حَتّى يَظهَرَ فيهِمُ التَّمايُزُ وَالتَّمايُلُ وَالمَقامِعُ . قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، مَا التَّمايُزُ ؟ قالَ : التَّمايُزُ عَصَبِيَّةٌ يُحدِثُهَا النّاسُ بَعدي فِي الإِسلامِ . قُلتُ : فَمَا التَّمايُلُ ؟ قالَ : تَميلُ القَبيلَةُ عَلَى القَبيلَةِ فَتَستَحِلُّ حُرمَتَها . قُلتُ : فَمَا المَقامِعُ ؟ قالَ : سَيرُ الأَمصارِ بَعضِها إلى بَعضٍ ، تَختَلِفُ أعناقُهُم فِي الحَربِ . (5)

.


1- .الأنفال : 52 .
2- .صحيح البخاري : ج 3 ص 1282 ح 3289 و ج 2 ص 849 ح 2279 ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 83 ح3907 و ص 84 ح 3908 ، مسند أبي يعلى : ج 5 ص 153 ح 5320 ، مسند ابن الجعد : ص 83 ح 464كلّهاعن ابن مسعود نحوه ، كنز العمّال : ج 1 ص 177 ح 894 .
3- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 377 ح 1539 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 468 ح 1 ، السيرة النبويّة لابن كثير : ج 2 ص 365 كلّها عن سعد بن أبي وقّاص ، كنز العمّال : ج 1 ص 182 ح 920 .
4- .المعجم الأوسط : ج 7 ص 370 ح 7754 عن ابن عمر ، حلية الأولياء : ج4 ص 313 الرقم 283 ، سير أعلام النبلاء : ج 4 ص 311 الرقم 113 كلاهما عن الشعبي من دون إسناد إليه صلى الله عليه و آله ، كنز العمّال : ج 1 ص 183 ح 929 ؛ كتاب سليم بن قيس : ج 2 ص570 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله و ص 845 عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 28 ص 55 ح 22 .
5- .المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 569 ح 8597 ، الفتن : ج 1 ص 37 ح 35 ، كنز العمّال : ج 11 ص184 ح 31147 .

ص: 89

4 / 11 اختلاف

«[ رفتارشان ]مانند رفتار خاندان فرعون و كسانى است كه پيش از آنان بودند: به آيات خدا كفر ورزيدند . پس خدا به [ سزاى ]گناهانشان ، گرفتارشان كرد. آرى . خداوند ، نيرومندِ سختْ كيفر است» .

ر . ك : هود : آيه 16 و 117 ، اسرا : آيه 17 ، غافر : آيه 21 ، دخان : آيه 37 ، احقاف : آيه 18 و 19 و 23 _ 25 ، حاقّه : آيه 9 _ 10 .

4 / 11اختلافپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اختلاف نكنيد ؛ زيرا پيشينيانِ شما اختلاف كردند و نابود شدند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ آن گاه كه يارانش را در پىِ كارى فرستاد و آنان ، در ميان خود ، اختلاف كردند _ :شما از نزد من با هم رفتيد و جدا آمديد؟! پيشينيانِ شما را همين جدايى از ميان بُرد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ امّتى پس از پيامبرش اختلاف نكردند ، مگر آن كه باطل گرايان آنها بر حق گرايانشان چيره آمدند .

المستدرك على الصحيحين_ به نقل از حُذَيفة بن يمان _ :پيامبر خدا فرمود : «امّت من ، هرگز به فتنه (/ گم راهى) نخواهد افتاد ، مگر آن گاه كه تمايز و تمايل و مَقامِع در ميان آنها پديد آيد» . گفتم : اى پيامبر خدا! تمايز چيست؟ فرمود : «تمايز ، عصبيّتى (1) است كه مردم ، پس از من ، در اسلام پديد مى آورند» . گفتم : تمايل چيست؟ فرمود : «تجاوز قبيله اى به قبيله اى و روا شمردن ريختن خون آنان است» . گفتم : مَقامِع چيست؟ فرمود : «حركت كردن [و لشكركشى مردمِ] شهرها به سوى همديگر و به جنگ هم برخاستن» .

.


1- .. عصبيّت : قوم گرايى ، تعصبات نژادى و قبيله اى .

ص: 90

الإمام عليّ عليه السلام :وَ ايمُ اللّهِ ، مَا اختَلَفَت اُمَّةٌ بَعدَ نَبِيِّها ، إلّا ظَهَرَ باطِلُها عَلى حَقِّها ، إلّا ما شاءَ اللّهُ. (1)

عنه عليه السلام :إيّاكُم وَالتَّلَوُّنَ (2) في دينِ اللّهِ ، فَإِنَّ جَماعَةً فيما تَكرَهونَ مِنَ الحَقِّ خَيرٌ مِن فُرقَةٍ فيما تُحِبّونَ مِنَ الباطِلِ ، وإنَّ اللّهَ سُبحانَهُ لَم يُعطِ أحَدا بِفُرقَةٍ خَيرا ، مِمَّن مَضى وَلا مِمَّن بَقِيَ. (3)

راجع : ص 54 (الامّة / الفصل الثالث : عوامل تقدم الامم / وحدة الكلمة) .

4 / 12فَسادُ الخاصَّةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :وَيلٌ لِاُمَّتي مِن عُلَماءِ السَّوءِ. (4)

.


1- .الأمالي للمفيد : ص 235 ح 5 ، الأمالي للطوسي : ص 11 ح 13، كشف الغمّة : ج 2 ص 5 كلّها عن الأصبغ بن نباتة، وقعة صفين : ص 224 عن أبي سنان الأسلمي ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 5 ص 181 عن أبي سنان عن أبيه وفيهما «أهلُ باطلها عن أهلِ حقّها» .
2- .مُتَلَوِّنٌ : إذا كان لا يثبت على دينٍ واحد (الصحاح : ج 6 ص 2197 «لون») .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 176 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 313 ح 76 .
4- .كنز العمّال : ج 10 ص 197 ح 29038 نقلاً عن الحاكم في تاريخه عن أنس .

ص: 91

4 / 12 تباهى خواص

امام على عليه السلام :سوگند به خدا كه هر گز امّتى پس از پيامبرش اختلاف نكردند ، جز آن كه باطل گرايان آن [امّت] بر حق گرايانش چيره آمدند ، مگر آن كه خدا نخواست .

امام على عليه السلام :زنهارتان باد از بى ثباتى در دين خدا ؛ زيرا هم داستانى در حق ، اگرچه ناخوش داريد ، بهتر از پراكندگى در باطلى است كه خوشايند شماست . خداوند سبحان ، به هيچ كس ، چه در گذشته و چه اكنون ، به سبب جدايى ، خيرى عطا نكرده است .

ر . ك : ص 55 (امّت / فصل سوم : عوامل پيشرفت امّت ها / همبستگى) .

4 / 12تباهى خواصپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :واى بر امّت من از عالمان بد!

.

ص: 92

عنه صلى الله عليه و آله :يا عَلِيُّ ، هَلاكُ اُمَّتي عَلى يَدَي كُلِّ مُنافِقٍ عَليمِ اللِّسانِ. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ أخوَفَ ما أَخافُ عَلى اُمَّتي كُلُّ مُنافِقٍ عَليمِ اللِّسانِ (2) .

عنه صلى الله عليه و آله :إنّي لا أخافُ عَلى اُمَّتي مُؤمِنا ولا مُشرِكا ، أمَّا المُؤمِنُ فَيَمنَعُهُ اللّهُ بِإيمانِهِ ، وأَمَّا المُشرِكُ فَيَقمَعُهُ اللّهُ بِشِركِهِ ، ولكِنّي أخافُ عَلَيكُم كُلَّ مُنافِقِ الجَنانِ (3) عالِمِ اللِّسانِ ، يَقولُ ما تَعرِفونَ ، ويَفعَلُ ما تُنكِرونَ . (4)

المعجم الكبير عن كثير بن عبداللّه عن أبيه عن جدّه :سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : إنّي أخافُ عَلى اُمَّتي مِن بَعدي مِن أعمالٍ ثَلاثَةٍ . قالوا : ما هِيَ يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : زَلَّةُ العالِمِ (5) ، أو حُكمٌ جائِرٌ ، أو هَوىً مُتَّبَعٌ. (6)

.


1- .الخصال : ص 69 ح 103 ، مشكاة الأنوار : ص 238 ح 687 ، أعلام الدين : ص 94 ، روضة الواعظين : ص11 كلّها عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 2 ص 106 ح 3 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 57 ح 143 وص 101 ح 310 كلاهما عن عمر ، شعب الإيمان : ج 2 ص 284 ح1775 عن عمران بن حصين وفيه «عليكم» بدل «على اُمّتي» ، سِيَر أعلام النبلاء : ج 11 ص 445 الرقم 102 عن عمر ، كنز العمّال : ج 10 ص 186 ح 28969 ؛ منية المريد : ص 137 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 110 ح21 .
3- .الجَنانُ : القَلْبُ (الصحاح : ج 5 ص 2094 «جنن») .
4- .نهج البلاغة : الكتاب 27 عن الإمام عليّ عليه السلام ، تحف العقول : ص 179 وفيه «حلو اللسان» بدل «عالم اللسان» ، الغارات : ج 1 ص 248 ، منية المريد : ص 136 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 110 ح 20 ؛ المعجم الأوسط : ج 7 ص 128 ح 7065 عن الحارث عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، كنز العمّال : ج 10 ص 199 ح29046 .
5- .في مسند الشهاب والفردوس : «عالم» بدل «العالم» ، وهو الأنسب للسياق .
6- .المعجم الكبير : ج 17 ص 17 ح 14 ، مسند الشهاب : ج 2 ص 174 ح 1127 ، جامع بيان العلم : ج 2 ص 110 نحوه ، الفردوس : ج 1 ص 61 ح 172 عن عمرو بن عوف ، كنز العمّال : ج 10 ص 185 ح28966 نحوه ؛ مستدرك الوسائل : ج 17 ص 358 ح 21575 نقلاً عن القطب الراوندي في لبّ اللباب .

ص: 93

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى على! هلاكت امّت من به دست منافقانِ زبانباز است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بيشترين ترس من بر امّتم ، از منافقان زبانباز است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من بر امّت خويش ، از جانب مؤمن يا مشرك نمى ترسم . مؤمن را خداوند به سبب ايمانش [از صدمه زدن به امّتم] باز مى دارد و مشرك را خداوند ، به سبب شركش سركوب مى كند ؛ بلكه بر شما از كسى مى ترسم كه در دل ، منافق و در زبان ، عالم است ؛ چيزى را مى گويد كه شما مى پسنديد و كارى را مى كند كه شما نمى پسنديد .

المعجم الكبير_ به نقل از كثير بن عبد اللّه ، از پدرش ، از جدّش _ :از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمايد : «من براى امّتم پس از خود ، از سه كار مى ترسم» . گفتند : آن سه كار چيست ، اى پيامبر خدا؟ فرمود : «لغزش عالم ، يا حكومت (/ داورىِ) ظالمانه ، يا هوس پيروى شده» .

.

ص: 94

الإمام عليّ عليه السلام :قِوامُ (1) الدّين وَالدُّنيا بِأَربَعَةٍ : عالِمٍ مُستَعمِلٍ عِلمَهُ ، وجاهِلٍ لا يَستَنكِفُ أن يَتَعَلَّمَ ، وجَوادٍ لا يَبخَلُ بِمَعروفِهِ ، وفَقيرٍ لا يَبيعُ آخِرَتَهُ بِدُنياهُ ، فَإِذا ضَيَّعَ العالِمُ عِلمَهُ استَنكَفَ الجاهِلُ أن يَتَعَلَّمَ ، وإذا بَخِلَ الغَنِيُّ بِمَعروفِهِ باعَ الفَقيرُ آخِرَتَهُ بِدُنياهُ. (2)

عنه عليه السلام :قِوامُ الدُّنيا بِأَربَعَةٍ : بِعالِمٍ مُستَعمِلٍ لِعِلمِهِ ، وبِغَنِيٍّ باذِلٍ لِمَعروفِهِ ، وبِجاهِلٍ لا يَتَكَبَّرُ أن يَتَعَلَّمَ ، وبِفَقيرٍ لا يَبيعُ آخِرَتَهُ بِدُنيا غَيرِهِ . وإذا عَطَّلَ العالِمُ عِلمَهُ ، وأَمسَكَ الغَنِيُّ مَعروفَهُ ، وتَكَبَّرَ الجاهِلُ أن يَتَعَلَّمَ ، وباعَ الفَقيرُ آخِرَتَهُ بِدُنيا غَيرِهِ ، فَعَلَيهِمُ الثُّبورُ (3) . (4)

الخصال عن زرارة عن الإمام الباقر عليه السلام :قالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : قِوامُ الدّينِ بِأَربَعَةٍ : بِعالِمٍ ناطِقٍ مُستَعمِلٍ لَهُ ، وبِغَنِيٍّ لا يَبخَلُ بِفَضلِهِ عَلى أهلِ دِينِ اللّهِ ، وبِفَقيرٍ لا يَبيعُ آخِرَتَهُ بِدُنياهُ، وبِجاهِلٍ لا يَتَكَبَّرُ عَن طَلَبِ العِلمِ . فَإِذا كَتَمَ العالِمُ عِلمَهُ، وبَخِلَ الغَنِيُّ بِمالِهِ، وباعَ الفَقيرُ آخِرَتَهُ بِدُنياهُ، وَاستَكبَرَ الجاهِلُ عَن طَلَبِ العِلمِ، رَجَعَتِ الدُّنيا إلى وَرائِها القَهقَرى (5) . فَلا تَغُرَّنَّكُم كَثرَةُ المَساجِدِ ، وأجسادُ قَومٍ مُختَلِفَةٍ . قيلَ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، كَيفَ العَيشُ في ذلِكَ الزَّمانِ ؟ فَقالَ : خالِطوهُم بِالبَرّانِيَّةِ _ يَعني فِي الظّاهِرِ _ وخالِفوهُم فِي الباطِنِ ... (6) .

.


1- .قِوامُ الشيء : عِمادُه الذي يقوم به (النهاية : ج 4 ص 124 «قوم») .
2- .نهج البلاغة : الحكمة 372 عن جابر ، بحار الأنوار : ج 71 ص 417 ح 39 ؛ المناقب للخوارزمي : ص 368 ح 388 عن جابر نحوه .
3- .الثُّبور : الهلاك (النهاية : ج 1 ص 206 «ثبر») .
4- .تحف العقول : ص 222 ، التوحيد : ص 306 ح 1 ، الأمالي للصدوق : ص 424 ح 560 ، الاحتجاج : ج 1 ص 611 ح 138 ، الاختصاص : ص 237 و الأربعة الأخيرة عن الأصبغ بن نباتة نحوه وفيها «قامت الدنيا بثلاثة» بدل «قِوام الدنيا بأربعة» ، بحار الأنوار : ج 78 ص 62 ح 143 .
5- .القَهقَرى : الرجوع إلى خَلْف، فإذا قلتَ : رَجعت القَهقَرى، فكأنّك قلتَ : رجعت الرجوع الذي يُعرف بهذا الاسم ؛ لأنّ القَهقَرى ضَربٌ من الرجوع (الصحاح : ج 2 ص 801 «قهر») .
6- .الخصال : ص 197 ح 5 ، مشكاة الأنوار : ص 241 ح 697 وفيه «الباطل» بدل «الباطن»، روضة الواعظين :ص 11 نحوه ، بحار الأنوار : ج 2 ص 67 ح 9 .

ص: 95

امام على عليه السلام :استوارى دين و دنيا ، به چهار چيز است : عالمى كه به علم خويش عمل كند ؛ نادانى كه از آموختن علم ، سر باز نزند ؛ بخشنده اى كه از بخشش، مضايقه نورزد ؛ و تهى دستى كه آخرتش را به دنيايش نفروشد . پس هر گاه عالمْ علمش را تباه كند ، نادان از فرا گرفتن علم ، سر باز مى زند و هر گاه توانگر از بخششْ دريغ كند ، تهى دست ، آخرتش را به دنيايش مى فروشد .

امام على عليه السلام :استوارى دنيا ، به چهار چيز است : به عالمى كه علمش را به كار بندد ؛ به توانگرى كه بخشش كند ؛ به نادانى كه از آموختن علم ، تكبّر نورزد ؛ و به تهى دستى كه آخرتش را به دنياى ديگرى نفروشد . هر گاه عالم ، علمش را بيكار گذارد و توانگر ، از بخشش مضايقه كند و جاهل ، از آموختن علم ، تكبّر ورزد و تهى دست ، آخرتش را به دنياى ديگرى بفروشد ، نابودى به سراغشان مى آيد .

الخصال_ به نقل از زراره ، از امام باقر عليه السلام _ :اميرمؤمنان عليه السلام فرمود : «قوام دين ، به چهار چيز است : به عالمِ گويا و عامل ؛ به توانگرى كه از بخشش به اهل دين خدا دريغ نورزد ؛ به نادارى كه آخرت خود را به دنيايش نفروشد ؛ و به نادانى كه از طلب علم ، تكبّر نورزد . پس هر گاه عالم ، علمِ خود را پوشيده بدارد و توانگر ، به مال خود بُخل بورزد و نادار ، آخرت خود را به دنيايش بفروشد و نادان ، از طلب علمْ تكبّر ورزد ، دنيا به عقب باز مى گردد . پس زنهار كه فراوانى مسجدها و وجود انسان هاى ناهمدل [در آنها] شما را نفريبد!» . گفته شد : اى امير مؤمنان! در آن زمان ، چگونه بايد زيست؟ فرمود : «در ظاهر با آنان بياميزيد و در باطن ، با آنان مخالف باشيد ...» .

.

ص: 96

الإمام عليّ عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ عَن فَسادِ العامَّةِ _ :إنَّما هِيَ مِن فَسادِ الخاصَّةِ ، وإنَّمَا الخاصَّةُ لَيُقَسَّمونَ على خَمسٍ : العُلَماءُ وهُمُ الأَدِلّاءُ عَلَى اللّهِ ، وَالزُّهَّادُ وهُمُ الطَّريقُ إلَى اللّهِ ، وَالتُّجّارُ وهُم اُمَناءُ اللّهِ ، وَالغُزاةُ وهُم أنصارُ دينِ اللّهِ ، وَالحُكّامُ وهُم رُعاةُ خَلقِ اللّهِ . فَإِذا كانَ العالِمُ طَمّاعا ولِلمالِ جَمّاعا ، فَبِمَن يُستَدَلُّ ؟ ! وإذا كانَ الزّاهِدُ راغِبا ولِما في أيدِي النّاسِ طالِبا ، فَبِمَن يُقتَدى ؟ ! وإذا كانَ التّاجِرُ خائِنا ولِلزَّكاةِ مانِعا ، فَبِمَن يُستَوثَقُ ؟ ! وإذا كانَ الغازي مُرائِيا وللِكَسبِ ناظِرا ، فَبِمَن يُذَبُّ عَنِ المُسلِمينَ ؟ ! وإذا كانَ الحاكِمُ ظالِما وفِي الأَحكامِ جائِرا ، فَبِمَن يُنصَرُ المَظلومُ عَلَى الظّالِمِ ؟ ! فَوَ اللّهِ! ما أتلَفَ النّاسَ إلَا العُلماءُ الطَّمّاعونَ ، وَالزُّهّادُ الرّاغِبونَ ، وَالتُّجّارُ الخائِنونَ ، وَالغُزاةُ المُراؤونَ ، وَالحُكّامُ الجائِرونَ ، «وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُواْ أَىَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ» (1) . (2)

4 / 13سوءُ التَّدبيرِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما أخافُ عَلى اُمَّتِيَ الفَقرَ ، وَلكِن أخافُ عَلَيهِم سُوءَ التَّدبيرِ . (3)

.


1- .الشعراء : 227 .
2- .غرر الحكم «ترجمة محمّد عليّ الأنصاري» : ص 542 ح 106 ؛ تاريخ دمشق : ج 23 ص 140 عن شقيق بن إبراهيم نحوه من دون إسنادٍ إلى الإمام عليّ عليه السلام .
3- .عوالي اللآلي : ج 4 ص 39 ح 134 .

ص: 97

4 / 13 بى تدبيرى

امام على عليه السلام_ در پاسخ پرسش از تباهى توده مردم _ :تباهى آنان ، در واقع ، از تباهى خواص است . خواص ، به پنج دسته تقسيم مى شوند : عالمان كه راه نمايان به سوى خدا هستند ؛ زاهدان كه راهِ به سوى خدا هستند ؛ بازرگانان كه امينان خدا هستند ؛ مجاهدان كه ياران دين خدا هستند ؛ و فرمان روايان كه سرپرستانِ خلق خدايند . پس هر گاه عالم ، طمعكار و ثروت اندوز باشد ، از چه كسى بايد راه نمايى جُست؟! هر گاه زاهد ، دنياخواه و طالب آن چيزى باشد كه مردم دارند ، از چه كسى بايد پيروى كرد؟! هر گاه بازرگان ، خيانتكار باشد و زكات نپردازد ، به چه كسى بايد اعتماد كرد؟! هر گاه مجاهد ، رياكار و چشم به كسب [غنيمت] داشته باشد ، به وسيله چه كسى بايد از مسلمانان دفاع كرد؟! و هر گاه فرمان روا ، ستمگر و در فرمان روايى (/ قضاوتْ) بيدادگر باشد ، ستم ديده بايد از چه كسى در برابر ستمگر ، يارى جويد؟! به خدا سوگند ، مردم را نابود نكردند ، مگر عالمانِ طمعكار و زاهدانِ دنياخواه و بازرگانانِ خيانتكار و مجاهدانِ رياكار و فرمان روايانِ بيدادگر . «و كسانى كه ستم كردند ، به زودى خواهند دانست به كدام بازگشتگاه ، باز خواهند گشت» .

4 / 13سوءتدبيرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من بر امّتم از فقر نمى ترسم ؛ بلكه از بى تدبيرى (سوء مديريت) مى ترسم .

.

ص: 98

4 / 14حُبُّ الدُّنياصحيح مسلم عن أبي سعيد الخدريّ :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ : أخوَفُ ما أخافُ عَلَيكُم ما يُخرِجُ اللّهُ لَكُم مِن زَهرَةِ الدُّنيا . قالوا : و ما زَهرَةُ الدُّنيا يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : بَرَكاتُ الأَرضِ. (1)

سنن أبي داود عن ثوبان :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يُوشَكُ الاُمَمُ أن تَداعى (2) عَلَيكُم كَما تَداعَى الأَكَلَةُ إلى قَصعَتِها . فَقالَ قائِلٌ : ومِن قِلَّةٍ نَحنُ يَومَئِذٍ ؟ قالَ : بَل أنتُم يَومَئِذٍ كَثيرٌ ، ولكِنَّكُم غُثاءٌ (3) كَغُثاءِ السَّيلِ ، ولَيَنزِعَنَّ اللّهُ مِن صُدورِ عَدُوِّكُمُ المَهابَةَ مِنكُم ، ولَيَقذِفَنَّ اللّهُ في قُلوبِكُمُ الوَهَنَ (4) . فَقالَ قائِلٌ : يا رَسولَ اللّهِ ، وما الوَهَنُ ؟ قالَ : حُبُّ الدُّنيا وكَراهِيَةُ المَوتِ. (5)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا عَظَّمَت اُمَّتِيَ الدُّنيا ، نُزِعَت مِنها هَيبَةُ الإِسلامِ . (6)

.


1- .صحيح مسلم : ج 2 ص 728 ح 122 ، صحيح البخاري : ج 5 ص 2362 ح 6063 ، المعجم الأوسط : ج 9ص 15 ح 8990 ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 16 ح 11035، صحيح ابن حبّان : ج 10 ص 371 ح 4513 وليس فيهما ذيله ؛ تنبيه الخواطر : ج 1 ص 133 كلّها نحوه .
2- .تَداعَت عليكم الاُمم : أي اجتمعوا ودعا بعضهم بعضا (النهاية : ج 2 ص 120 «دعا») .
3- .غُثاءُ السيلِ : ما يجيء فوق السيل ممّا يحمله من الزبد والوسخ وغيره (النهاية : ج 3 ص 343 «غثا») .
4- .الوَهْنُ : الضَعْفُ (الصحاح : ج 6 ص 2215 «وهن») .
5- .سنن أبي داود : ج 4 ص 111 ح 4297 ، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 327 ح 22460 ، تهذيب الكمال : ج 13ص 47 الرقم 2811 ، حلية الأولياء : ج 1 ص 182 الرقم 31 ، تاريخ دمشق : ج 23 ص 330 ح 5086 ، كنز العمّال :ج 11 ص 330 ح 30916 .
6- .نوادر الاُصول : ج 2 ص 12 عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 3 ص 183 ح 6070 ؛ تفسير جوامع الجامع : ج 1 ص 703 ، تنبيه الخواطر : ج 1 ص75 و ج 2 ص 243 .

ص: 99

4 / 14 دنيادوستى

4 / 14دنيادوستىصحيح مسلم_ به نقل از ابو سعيد خُدْرى _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «بيشترين ترس من بر شما ، از شُكوفه دنياست كه خداوند برايتان مى رويانَد» . گفتند : شكوفه دنيا چيست ، اى پيامبر خدا؟ فرمود : «بركت هاى زمين» .

سنن أبى داوود_ به نقل از ثَوبان _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «زودا كه امّت ها بر [نابودى ]شما هجوم آورند ، چنان كه خورندگان به كاسه شان هجوم مى بَرَند!» . گوينده اى گفت : از اندك بودن شمارمان در آن روزگار؟ فرمود : «نه . در آن روزگار ، شمارِ شما بسيار است ؛ امّا همچون كف و خاشاكِ روى سيلابيد . خداوند ، هيبت شما را از دل هاى دشمنانتان مى گيرد ، و خدا ، در دل هاى شما سستى مى افكند» . گوينده اى گفت : اى پيامبر خدا ! سستى چيست؟ فرمود : «دنيادوستى و ناخوش داشتن مرگ» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه امّت من ، دنيا را بزرگ شمارند ، شُكوه اسلام از دل هاى آنان ، گرفته مى شود .

.

ص: 100

عنه صلى الله عليه و آله :أخوَفُ ما أخافُ عَلى اُمَّتي زَهرَةُ الدُّنيا (1) وكَثرَتُها. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ أخوَفَ ما أخافُ عَلى اُمَّتي أن يَكثُرَ لَهُمُ المالُ فَيَتَحاسَدوا ويَقتَتلِوا. (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ لِكُلِّ اُمَّةٍ فِتنَةً (4) ، وفِتنَةُ اُمَّتِيَ المالُ. (5)

السنن الكبرى عن عبد اللّه بن حوالة :كُنّا عِندَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَشَكَونا إلَيهِ العُريَ وَالفَقرَ وقِلَّةَ الشَّيءِ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أبشِروا، فَوَ اللّهِ لَأَنَا بِكَثرَةِ الشَّيءِ أخوَفني (6) عَلَيكُم مِن قِلَّتِهِ. (7)

مسند ابن حنبل عن زيد بن وهب عن رجل :إنَّ أعرابِيّا أتَى النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ أكَلَتنَا الضَّبُعُ (8) ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : غَيرُ الضَّبُعِ عِندي أخوَفُ عَلَيكُم مِنَ الضَّبُعِ ، إنَّ الدُّنيا سَتُصَبُّ عَلَيكُم صَبّا ، فَيالَيتَ اُمَّتي لا تَلبَسُ الذَّهَبَ . (9)

.


1- .زهرة الدُّنيا وزينتها أي : حُسنها وبهجتُها وكثرةُ خيرها (النهاية : ج 2 ص 322 «زهر») .
2- .تفسير الطبري : ج 13 الجزء 25 ص 30 ، تفسير ابن كثير : ج 7 ص 193 من دون إسنادٍ إليه صلى الله عليه و آله ، الكشّاف : ج 3 ص 404 ، تفسير القرطبي : ج 16 ص 27 ؛ تفسير جوامع الجامع : ج 3 ص 286 .
3- .مسند الشاميّين : ج 2 ص 164 ح 1115 عن أبي عامر الأشعري ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص316 ح 3139 من دون إسنادٍ إليه صلى الله عليه و آله نحوه ، كنز العمّال : ج 10 ص 200 ح 27051 ؛ تنبيه الخواطر :ج 1 ص 127 .
4- .الفِتْنَةُ : الامتحان والاختبار (الصحاح : ج 6 ص 2175 «فتن») .
5- .سنن الترمذي : ج 4 ص 569 ح 2336 ، مسند ابن حنبل : ج 6 ص 152 ح 17478 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 354 ح 7896 ، صحيح ابن حبّان : ج 8 ص 17 ح 3223 ، المعجم الكبير : ج 19ص 179 ح 404 كلّها عن كعب بن عياض ، كنز العمّال : ج 3 ص 191 ح 6106 .
6- .هكذا في المصدر ، وفي المصادر الاُخرى : «لَأَخوَفُ» .
7- .السنن الكبرى : ج 9 ص 302 ح 18609 ، حلية الأولياء : ج 2 ص 3 الرقم 87 ، دلائل النبوّة لأبي نعيم : ص 546 ح478 ، تاريخ دمشق : ج 1 ص 73 ح 46 ، كنز العمّال : ج 10 ص 155 ح 38218 .
8- .الضَّبعُ : يعني السنة المُجدبة ، وهي في الأصل الحَيَوانُ المعروف ، والعرب تُكنّي به عن سنة الجدب (النهاية : ج 3 ص 73 «ضبع») .
9- .مسند ابن حنبل : ج 9 ص 46 ح 23183 ، المعجم الأوسط : ج 4 ص 198 ح3964 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 137 ح 84 ، مسند الطيالسي : ص 60 ح 447 كلّها عن أبي ذرّ ، دلائل النبوّة لأبي نعيم : ص 540 ح 468 عن عبد اللّه وكلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 219 ح 6239 و6240 .

ص: 101

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بيشترين ترس من براى امّتم ، از زرق و برق دنيا و فراوانىِ آن است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بيشترين ترس و نگرانى من براى امّتم ، اين است كه مال و ثروت برايشان فراوان شود و [براى آن] بر يكديگر حسد ورزند (/ رقابت كنند) و يكديگر را بكُشند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر امّتى آزمايشى دارد و آزمايش امّت من ، [با] پول و ثروت است.

السنن الكبرى_ به نقل از عبد اللّه بن حواله _ :نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بوديم و از برهنگى و نيازمندى و كم چيزى [خود] به ايشان ، شِكوه كرديم . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «خوش باشيد ! به خدا سوگند كه از فراوانىِ چيز (ثروت) ، بيشتر براى شما مى ترسم تا از اندك بودنِ آن» .

مسند ابن حنبل_ به نقل از زيد بن وهب ، از مردى _ :باديه نشينى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا! كفتار (قحطى و خشك سالى) ، ما را خورد . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «از غيرِ كفتار ، بيشتر بر شما مى ترسم تا كفتار . به زودى دنيا بر شما سرازير خواهد شد . كاش امّتم طلا نپوشند!» .

.

ص: 102

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :وَاللّهِ ، لَا الفَقرَ أخشى عَلَيكُم ، ولكِن أخشى عَلَيكُم أن تُبسَطَ عَلَيكُمُ الدُّنيا كَما بُسِطَت عَلى مَن كانَ قَبلَكُم ، فَتَنافَسوها كَما تَنافَسوها ، وتُهلِكَكُم كَما أهلَكَتهُم. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :الفَقرَ تَخافونَ ، أوِ العَوَزَ ، أو تَهُمُّكُمُ الدُّنيا ؟ فَإِنَّ اللّهَ فاتِحٌ لَكُم أرضَ فارِسَ وَالرُّومِ ، وتُصَبُّ عَلَيكُمُ الدُّنيا صَبّا ، حَتّى لا يُزيغَنَّكُم (2) بَعدي _ إن أزاغَكُم _ إلّا هِيَ. (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إنّي لَستُ أخشى عَلَيكُم أن تُشرِكوا ، وَلكِنّي أخشى عَلَيكُمُ الدُّنيا أن تَنافَسوها. (4)

عنه صلى الله عليه و آله :لِكُلِّ اُمَّةٍ عِجلٌ يَعبُدونَهُ ، وعِجلُ اُمَّتِيَ الدَّنانيرُ وَالدَّراهِمُ. (5)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ عز و جل جَعَلَ لِكُلِّ شَيٍّ آفَةً تُفسِدُهُ ، وأعظَمُ الآفاتِ آفَةٌ تُصيبُ اُمَّتي ؛ حُبُّهُمُ الدُّنيا وجَمعُهُمُ الدّينارَ وَالدِّرهَمَ ، لا خَيرَ في كَثيرٍ مِن جَمعِهِما (6) إلّا مَن سَلَّطَهُ اللّهُ عَلى هَلَكَتِها فِي الحَقِّ. (7)

.


1- .صحيح البخاري : ج 3 ص 1152 ح 2988 ، صحيح مسلم : ج 4 ص 2274 ح6 ،سنن الترمذي : ج 4 ص 641 ح 2462 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1325 ح 3997 ، مسند ابن حنبل ج 6ص 105 ح 17234 كلّها عن عمرو بن عوف ، كنز العمّال : ج 3 ص 199 ح 6161 .
2- .الزّيْغُ : الشّكُّ والجورُ عن الحقّ (تاج العروس : ج 12 ص 29 «زيغ») .
3- .مسند ابن حنبل : ج 9 ص 256 ح 24037 ، المعجم الكبير : ج 18 ص 52 ح 93 نحوه ، مسند الشاميّين : ج2 ص 182 ح 1150 وليس فيه ذيله من «حتّى لا يزيغنّكم» وكلّها عن عوف بن مالك .
4- .صحيح البخاري : ج 4 ص 1486 ح 3816 صحيح مسلم : ج 4 ص 1796 ح 31 ، السنن الكبرى : ج 4 ص 21 ح 6809 ، المعجم الكبير : ج 17 ص 279 ح 768 ، الطبقات الكبرى : ج 2 ص 205 كلّها عن عقبة بن عامر ، كنز العمّال : ج 3 ص 219 ح 6238 .
5- .الفردوس : ج 3 ص 338 ح 5019 عن حذيفة ، كنز العمّال : ج 3 ص 223 ح 6259 .
6- .في كنز العمّال : «مِن جَمعِها» ، و في فردوس الأخبار : ج 1 ص 207 ح 614 : «مِمَّن جَمَعَهُما» .
7- .الفردوس : ج 1 ص 171 ح 641 عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 3 ص 221 ح 6248 .

ص: 103

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به خدا سوگند ، اين فقر نيست كه من از آن بر شما مى ترسم ؛ بلكه از اين بر شما مى ترسم كه دنيا ، همچنان كه بر پيشينيان شما فراخ گشت ، بر شما نيز فراخ گردد . پس در آن به رقابت برخيزيد ، چنان كه آنان به رقابت برخاستند و شما را نيز همچون آنان ، نابود كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از فقر مى ترسيد يا نيازمندى ؟ و يا غمِ دنيا را مى خوريد؟ خداوند ، سرزمين ايران و روم را براى شما خواهد گشود و دنيا ، چنان بر شما سرازير خواهد شد كه پس از من ، اگر چيزى شما را منحرف كند ، آن چيز ، فقط دنياست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من از اين بر شما نمى ترسم كه مشرك شويد ؛ بلكه از اين بر شما مى ترسم كه بر سرِ دنيا به رقابت برخيزيد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر امّتى گوساله اى [سامرى] دارد كه آن را عبادت مى كند و گوساله امّت من ، دينارها و درهم هاست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل براى هر چيزى آفتى قرار داده است كه آن را تباه مى كند و بزرگ ترينِ آفت ها ، آفتى است كه به امّت من مى رسد ؛ دنيادوستىِ آنان و گردآورى دينار و درهم . در گردآورى بسيارِ اين دو ، خيرى نيست ، مگر براى كسى كه خداوند ، او را بر خرج كردن آنها در راه حق ، قدرت دهد .

.

ص: 104

الإمام عليّ عليه السلام :لا تَغُرَّنَّكُمُ الحَياةُ الدُّنيا كَما غَرَّت مَن كانَ قَبلَكُم مِنَ الاُمَمِ الماضِيَةِ وَالقُرونِ الخالِيَةِ ، الَّذينَ احتَلَبوا دِرَّتَها (1) ، وأصابوا غِرَّتَها (2) ، وأَفنَوا عِدَّتَها ، وأَخلَقوا جِدَّتَها (3) ، وأَصبَحَت مَساكِنُهُم أجداثا (4) ، وأَموالُهُم ميراثا ، لا يَعرِفونَ مَن أتاهُم ، ولا يَحفِلونَ (5) مَن بَكاهُم ، ولا يُجيبونَ مَن دَعاهُم. (6)

عنه عليه السلام :إلَيكِ عَنّي يا دُنيا ! فَحَبلُكِ عَلى غارِبِكِ ، قَدِ انسَلَلتُ مِن مَخالِبِكِ ، وأفلَتُّ مِن حَبائِلِكِ (7) ، وَاجتَنَبتُ الذَّهابَ في مَداحِضِكِ (8) ، أينَ القُرونُ الَّذينَ غَرَرتِهِم بِمَداعِبِكِ ؟ أينَ الاُمَمُ الَّذينَ فَتَنتِهِم بِزَخارِفِكِ ؟ فَهاهُم رَهائِنُ القُبورِ ، ومَضامينُ اللُّحودِ . وَاللّهِ ، لَو كُنتِ شَخصا مَرئِيّا وقالَبا حِسِّيّا ، لَأَقَمتُ عَلَيكِ حُدودَ اللّهِ ؛ في عِبادٍ غَرَرتِهِم بِالأَمانِيِّ ، واُمَمٍ ألقَيتِهِم فِي المَهاوي ، ومُلوكٍ أسلَمتِهِم إلَى التَّلَفِ وأَورَدتِهِم مَوارِدَ البَلاءِ ، إذ لا وِردَ ولا صَدَرَ (9) . (10)

.


1- .الدِّرَّة : اللَّبَن إذا كثُر وسالَ (النهاية : ج 2 ص 112 «درر») .
2- .الغِرّة : الغفلة (المصباح المنير : ص 444 «غرر») .
3- .إخلاقُ الثَّوب : تقطيعه (النهاية : ج 2 ص 71 «خلق») . والمراد أنّهم جعلوا جديدها خلقا قديما .
4- .الجَدَثُ : القبر (المصباح المنير : ص 92 «جدث») .
5- .حَفَلتُ كذا : أي باليت به (الصحاح : ج 4 ص 1671 «حفل») .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 230 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 83 ح 46 .
7- .حبائلُ : أي مصائد ، واحدها حِبالة بالكسر ، وهي ما يصاد بها من أيّ شيء كان (النهاية : ج 1 ص 333 «حَبَلَ») .
8- .المَدحَضَة : المَزَلَّة . يقال : مكانٌ مَدحَضَةٌ ؛ إذا كانت لاتثبت عليه الأقدام (تاج العروس : ج 10 ص 52 «دحض») .
9- .الصَّدَرُ : رجوع المسافر من مقصده والشارِبَة من الوِرْد (النهاية : ج 3 ص 15 «صدر») .
10- .نهج البلاغة : الكتاب 45 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 475 ح 686 .

ص: 105

امام على عليه السلام :هر آينه زندگى دنيا ، شما را نفريبد ، چنان كه امّت هاى گذشته و نسل هاى رفته پيش از شما را فريفت ؛ همانان كه به وفور نعمت دنيا دست يافتند و بِدان ، غِرّه گشتند و روزهاى آن را سپرى كردند و نوِ آن را كهنه ساختند و خانه هايشان ، آرامگاهشان شد و دارايى هايشان ، مُرده ريگ گرديد . نه كسى را كه نزد آنان رَوَد ، مى شناسند ، نه به كسى كه بر آنان بگريد ، توجّهى مى نمايند و نه پاسخ كسى را كه صدايشان بزند ، مى دهند .

امام على عليه السلام :دور شو از من _ اى دنيا _ كه من ، ريسمان مهار تو را بر كوهانت افكنده ام! من از چنگال تو رَسته ام و از كمندهايت گريخته ام و از افتادن در لغزشگاه هايت ، دورى كرده ام. كجايند آن نسل هايى كه با عشوه هاى خود ، فريبشان دادى؟ كجايند آن امّت هايى كه با زرق و برق پوچت ، فريفته شان ساختى؟ اينك ، آنان ، گروگانِ گورهايند و در آغوش لحدها خفته اند. به خدا سوگند ، اگر موجودى قابل رؤيت و كالبدى محسوس بودى ، بى گمان ، به كيفر آن كه بندگانى را به آرزوها فريفتى و امّت هايى را در ورطه هاى نابودى افكندى و شاهانى را به دستِ نابودى سپردى و آنان را به آبشخورهاى بلا بُردى كه نه آبى نوشيدند و نه از آن آبشخورها به در آمدند ، حدود خدا را بر تو جارى مى ساختم .

.

ص: 106

عنه عليه السلام :إنَّ الدُّنيا ظِلُّ الغَمامِ . . . ، سَلّابَةُ النِّعَمِ ، أكّالَةُ الاُمَمِ ، جَلّاب_َةُ النِّقَمِ. (1)

4 / 15الاِستِهانَةُ بِحُقوقِ الضُّعَفاءِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ لاُ يُقَدِّسُ اُمّةً لا يَأخُذُ الضَّعيفُ حَقَّهُ مِنَ القَوِيِّ وهُوَ غَيرُ مُتَعتَعٍ (2) . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :لا يُقَدِّسُ اللّهُ اُمَّةً لا يُؤخَذُ لِضَعيفِها مِن شَديدِها. (4)

عنه صلى الله عليه و آله :لا تُقَدَّسُ اُمَّةٌ لا يُقضى فيها بِالحَقِّ ، ويَأخُذُ الضَّعيفُ حَقَّهُ مِنَ القَوِيِّ غَيرَ مُتَعتَعٍ. (5)

الإمام عليّ عليه السلام_ في كِتابِهِ لِلأَشتَرِ _ :اِجعَل لِذَوِي الحاجاتِ مِنكَ قِسما تُفَرِّغُ لَهُم فيهِ شَخصَكَ ، وتَجلِسُ لَهُم مَجلِسا عامّا ، فَتَتَواضَعُ فيهِ للّهِِ الَّذي خَلَقَكَ ، وتُقعِدُ عَنهُم جُندَكَ وأَعوانَكَ مِن أحراسِكَ وشُرَطِكَ ، حَتّى يُكَلِّمَكَ مُتَكَلِّمُهُم غَيرَ مُتَتَعتِعٍ ، فَإِنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ في غَيرِ مَوطِنٍ : «لَن تُقَدَّسَ اُمَّةٌ لا يُؤخَذُ لِلضَّعيفِ فيها حَقُّهُ مِنَ القَوِيِّ غَيرَ مُتَتَعتِعٍ». (6)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 644 ح 3681 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 144 ح 3217 .
2- .غير مُتَعْتَعٍ : أي من غير أن يصيبه أذى يُقلقه ويزعجه (النهاية : ج 1 ص 190 «تعتع») .
3- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 287 ح 5117 ، السنن الكبرى : ج 10 ص 160 ح 20201 ، تاريخ بغداد : ج 4 ص 188 الرقم 1875 ، الإصابة : ج 7 ص 153 الرقم 10028 ، اُسد الغابة : ج 3 ص 397 الرقم 3205 نحوه وكلّها عن أبي سفيان بن الحارث بن عبد المطّلب ، كنز العمّال : ج 3 ص 72 ح5544 .
4- .المعجم الأوسط : ج 7 ص 178 ح 7208 عن عائشة ، السنن الكبرى : ج 10 ص 160 ح 20203 عن بريدة نحوه ، المعجم الكبير : ج 11 ص 97 ح 11230 عن ابن عبّاس وفيه «قويّها» بدل «شديدها» ، مسند أبي يعلى : ج 2 ص 384 ح 1999 نحوه ، تاريخ بغداد : ج 7 ص 396 الرقم 3933 كلاهما عن جابر ، كنز العمّال : ج 3 ص 80 ح 5588 .
5- .المعجم الكبير : ج 19 ص 385 ح 903 عن معاوية ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 810 ح 2426 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 5 ص 247 ح 3 ، مسند أبي يعلى : ج 2 ص 30 ح 1086 و الثلاثة الأخيرة عن أبيسعيد الخدرينحوه ، مسند الشاميّين : ج 1 ص 182 ح 315 عن عبد اللّه بن عمر وفيه «غير مضطهد» بدل «غير متعتع» ، كنز العمّال :ج 3 ص 72 ح 5549 .
6- .نهج البلاغة : الكتاب 53 ، تحف العقول : ص 142 بزيادة «وذهنك من كلّ شغل ثمَّ تأذن لهم عليك» بعد «شخصك» ، و «تحفض لهم في مجلسك ذلك جناحك وتلين لهم كنفك في مراجعتك وجهك» بعد «وشرطك» ، بحار الأنوار : ج 33 ص 608 ح 744 .

ص: 107

4 / 15 بى توجّهى به حقوق ضعيفان

امام على عليه السلام :دنيا [به سانِ] سايه ابر است ... رُباينده نعمت ها ، خورنده امّت ها و جلب كننده مصيبت هاست .

4 / 15بى توجّهى به حقوق ضعيفانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، امّتى را كه [در آن] ناتوان ، بدون ترس و لرز ، حقّ خود را از زورمند نستانَد ، به خوش بختى (رستگارى) نمى رسانَد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، امّتى را كه در آن ، حقّ ناتوان از زورمند گرفته نشود ، خوش بخت (رستگار) نمى كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امّتى كه در آن به حق داورى نشود و ناتوان ، حقّ خود را بدون ترس و لرز ، از نيرومند نستانَد ، خوش بخت نمى شود .

امام على عليه السلام_ در نامه اش به مالك اشتر _ :براى آنان كه با تو كار دارند ، وقتى بگذار تا در آن وقت ، شخصا به نيازهاى آنان رسيدگى كنى و به آنان ، بارِ عام بده و در آن مجلس ، براى خدايى كه تو را آفريده است ، فروتن باش و سربازان و محافظان خود را از آنان دور بدار ، تا آن كه مى خواهد با تو سخن بگويد ، بدون اضطراب ، سخنش را بگويد ؛ زيرا من ، بارها از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود : «امّتى كه در آن ، حقّ ناتوان از زورمند ، بدون ترس و لرز ، ستانْده نشود ، هر گز خوش بخت نمى شود» .

.

ص: 108

المعجم الكبير عن يحيى بن جعدة بن هبيرة عن ابن مسعود :لَمّا قَدِمَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله المَدينَةَ أقطَعَ الدّورَ ، وَأَقطَعَ ابنَ مَسعودٍ فيمَن أقطَعَ ، فَقالَ لَهُ أصحابُهُ : يا رَسولَ اللّهِ نَكِّبهُ عَنّا (1) ، قالَ : فَلِمَ بَعَثَنِيَ اللّهُ إذا ؟ إنَّ اللّهَ عز و جل لا يُقَدِّسُ اُمَّةً لا يُعطونَ الضَّعيفَ مِنهُم حَقَّهُ (2) .

الإمام الصادق عليه السلام :ما قُدِّسَت اُمَّةٌ لَم يُؤخَذ لِضَعيفِها مِن قَوِيِّها بِحَقِّهِ غَيرَ مُتَعتَعٍ. (3)

عنه عليه السلام :ما عَذَّبَ اللّهُ اُمَّةً إلّا عِندَ استِهانَتِهِم بِحُقوقِ فُقَراءِ إخوانِهِم. (4)

4 / 16المَفاسِدُ الثَّقافِيَّةُ وَالاِقتِصادِيَّةُالكتاب«إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ» . (5)

.


1- .نَكِّب عنّا [فلانا] : أي نحِّهِ عنّا (النهاية : ج 5 ص 112 «نكب») .
2- .المعجم الكبير : ج 10 ص 222 ح 10534 ، حلية الأولياء : ج 7 ص 315 الرقم 398 ، السنن الكبرى : ج 6 ص 241 ح11801 نحوه ، كنز العمّال : ج 6 ص 19 ح 14649 .
3- .الكافي : ج 5 ص 56 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 180 ح 371 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 189 ح 26 ، وسائل الشيعة : ج 11 ص 395 ح 21135 ؛ السنن الكبرى : ج 6 ص 157 ح 11514 ، السنة لابن أبي عاصم : ص 257 ح 582 كلاهما عن بريدة عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله نحوه .
4- .تحف العقول : ص 303 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 281 ح 1 .
5- .الرعد: 11.

ص: 109

4 / 16 مفاسد فرهنگى و اقتصادى

المعجم الكبير_ به نقل از يحيى بن جَعدة بن هُبَيره ، در باره ابن مسعود _ :پيامبر صلى الله عليه و آله چون به مدينه آمد ، خانه ها را تقسيم كرد (1) و ابن مسعود [كه فقير و ضعيف بود] ، از جمله كسانى بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله به او سهمى بخشيد . ياران ايشان گفتند : اى پيامبر خدا ! او را از ما دور كن . فرمود : «پس خداوند براى چه مرا به پيامبرى برانگيخت؟ خداوند عز و جل امّتى را كه حقّ ضعيف خود را ندهند ، به خوش بختى نمى رسانَد» .

امام صادق عليه السلام :هيچ امّتى كه حقّ ناتوان آن از نيرومندش ، بدون ترس و لرز ، ستانده نشد ، خوش بخت نمى شود .

امام صادق عليه السلام :خداوند ، هيچ امّتى را عذاب نكرد ، مگر آن گاه كه به حقوق برادران فقير خود ، بى اعتنايى كردند .

4 / 16مفاسد فرهنگى و اقتصادىقرآن«در حقيقت، خداوند ، حال قومى را تغيير نمى دهد تا آنان حال خود را تغيير دهند» .

.


1- .. يعنى مهاجران را با رضايت انصار ، در خانه هاى آنان ، سكونت داد (نيل الأوطار : ج 6 ص 56) .

ص: 110

الحديثالإمام الباقر عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «وَلَا تُفْسِدُواْ فِى الأَْرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا» (1) _ :إنَّ الأَرضَ كانَت فاسِدَةً فَأَصلَحَهَا اللّهُ عز و جلبِنَبِيِّه صلى الله عليه و آله ، فَقالَ: «وَلَا تُفْسِدُواْ فِى الأَْرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا» . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنّي أخافُ عَلَيكُم ثَلاثاً وهُنَّ كائِناتٌ : زَلَّةُ (3) عالِمٍ، وجِدالُ مُنافِقٍ بِالقُرآنِ، ودُنيا تُفتَحُ عَلَيكُم . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّما أتَخَوَّفُ عَلى اُمَّتي مِن بَعدي ثَلاثَ خِصالٍ : أن يَتَأَوَّلُوا القُرآنَ عَلى غَيرِ تَأويلِهِ، أو يَتَّبِعوا زَلَّةَ العالِمِ ، أو يَظهَرَ فيهِمُ المالُ حَتّى يَطغَوا ويَبطَروا ! وَ سَاُ نَبِّئُكُمُ المَخرَجَ مِن ذلِكَ : أمَّا القُرآنُ فَاعمَلوا بِحُكمِهِ وآمِنوا بِمُتشابِهِهِ، وأمَّا العالِمُ فَانتَظِروا فَيأَتَهُ (5) ولا تَتَّبِعوا زَلَّتَهُ ، وأَمَّا المالُ فَإِنَّ المَخرَجَ مِنهُ شُكرُ النِّعمَةِ وأَداءُ حَقِّهِ . (6)

عنه صلى الله عليه و آله :أكثَرُ ما أَتَخَوَّفُ عَلى اُمَّتي مِن بَعدي رَجُلٌ يَتَأَوَّلُ القُرآنَ يَضَعُهُ عَلى غَيرِ مَواضِعِهِ، ورَجُلٌ يَرى أنَّهُ أحَقُّ بِهذَا الأَمرِ مِن غَيرِهِ . (7)

عنه صلى الله عليه و آله :إنّي أخافُ عَلَيكُمُ استِخفافاً بِالدّينِ ، وبَيعَ الحُكمِ ، وقَطيعَةَ الرَّحِمِ ، وأَن تَتَّخِذُوا القُرآنَ مَزاميرَ ، وتُقَدِّموا أحَدَكُم ولَيسَ بِأَفضَلِكُم فِي الدّينِ . (8)

.


1- .الأعراف : 56.
2- .الكافي : ج 8 ص 58 ح 20 عن ميسر ، بحار الأنوار : ج 28 ص 250 ح 32.
3- .الزَّلَلُ : الخطأُ والذنب (النهاية : ج 2 ص 310 «زلل») .
4- .المعجم الأوسط: ج 6 ص 342 ح 6575 ، المعجم الصغير : ج 2 ص 85 ، المعجم الكبير : ج 20 ص 139ح 282 وليس فيه «وهنّ كائنات» ، تاريخ بغداد : ج 2 ص 129 الرقم 521 وليس فيه «بالقرآن» وكلّهاعن معاذ بن جبل ، كنز العمّال : ج 16 ص 48 ح 43879 .
5- .الفَيءُ : الرجوع (النهاية : ج 3 ص 482 «فيأ») .
6- .الخصال : ص 164 ح 216 عن محمّد بن كعب ، بحارالأنوار : ج 2 ص 42 ح 8 .
7- .المعجم الأوسط: ج 2 ص 242 ح 1865 عن عمر بن الخطّاب ، كنز العمّال : ج 10 ص 187 ح 28978 ؛منية المريد : ص 369 وليس فيه ذيله من «ورجل يرى أنّه» .
8- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 42 ح 140 ، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 248 ح 162 وفيه «منع» بدل «بيع»وكلاهما عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحارالأنوار : ج 22 ص 452 ح 8 .

ص: 111

حديثامام باقر عليه السلام_ در پاسخ پرسش از اين سخن خداوند عز و جل : «و در زمين ، پس از اصلاح آن ، فساد مكنيد» _ :زمين [و جامعه] تباه بود و خداوند عز و جلآن را به واسطه پيامبرش اصلاح كرد . پس فرمود : «و در زمين ، پس از اصلاح آن ، فساد مكنيد» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من از سه چيز بر شما مى ترسم و اين سه چيز ، تحقّق خواهند يافت : لغزش عالم ، ستيزه كردن منافق به وسيله قرآن ، و دنيايى كه به روى شما گشوده مى شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من براى امّتم بعد از خود ، از سه چيز بيمناكم : اين كه قرآن را برخلاف مقصود آن ، تفسير كنند ، يا از لغزش عالم پيروى كنند ، يا به چنان مال و ثروتى برسند كه دچار سركشى و سرمستى شوند . راه خارج شدن از اين سه گرفتارى را هم به شما مى گويم . امّا قرآن : به محكمات آن عمل كنيد و به متشابهاتش ايمان آوريد . امّا عالم : منتظر بازگشتش [از لغزش و باز آمدن به مسير درست ]بمانيد و از لغزش او پيروى نكنيد . امّا مال : برون شدن از آن ، به گزاردن شكر نعمت است و پرداخت حقّش .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بيشترين ترس من براى امّتم پس از من ، يكى مردى است كه قرآن را نابه جا تفسير كند و ديگر ، مردى كه خود را به اين كار (تفسير قرآن) ، (1) سزاوارتر از ديگرى بداند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ترس من براى شما ، از اين است كه دين را سبُك بشماريد ، حُكم را [با رشوه گرفتن] بفروشيد ، پيوندهاى خويشى را ببُريد ، با قرآنْ چونان مَزامير (سرودهاى مذهبى) رفتار كنيد وآن كسِ خود را كه برترينِ شما در ديندارى نيست ، پيشواى (پيشاپيش) خود قرار دهيد .

.


1- .. واژه «أمر» (در متن عربى حديث) را مى توان به معناى «كار» و يا به معناى «امارت» و «پيشوايى امّت» گرفت .

ص: 112

عنه صلى الله عليه و آله :إنّي أخافُ عَلى اُمَّتِي اثنَتَينِ : القُرآنَ وَالَّلبَنَ (1) ؛ أمَّا اللَّبَنُ ، فَيَبتَغونَ الرّيفَ ويَتَّبِعونَ الشَّهَواتِ ويَترُكونَ الصَّلَواتِ ، وأَمَّا القُرآنُ ، فَيَتَعَلَّمُهُ المُنافِقونَ فَيُجادِلونَ بِهِ المُؤمِنينَ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :أخوَفُ ما أخافُ عَلى اُمَّتي زَلّاتُ العُلَماءِ ، ومَيلُ الحُكَماءِ ، وسُوءُ التَّأويلِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :أشَدُّ ما يُتَخَوَّفُ عَلى اُمَّتي ثَلاثَةٌ : زَلَّةُ عالِمٍ ، أو جِدالُ مُنافِقٍ بِالقُرآنِ ، أو دُنيا تَقطَعُ رِقابَكُم ، فَاتَّهِموها عَلى أنفُسِكُم . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن سَلِمَ مِن اُمَّتي مِن أربَعِ خِصالٍ فَلَهُ الجَنَّةُ : مِنَ الدُّخولِ فِي الدُّنيا ، وَاتِّباعِ الهَوى ، وشَهوَةِ البَطنِ ، وشَهوَةِ الفَرجِ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :أَيَّتُهَا الاُمَّةُ ، إنّي لا أخافُ عَلَيكُم فيما لا تَعلَمونَ ، ولكِنِ انظُروا كَيفَ تَعمَلونَ فيما تَعلَمونَ . (6)

.


1- .قال ابن الأثير : ومنه الحديث : «سيهلك من اُمّتي ... أهل اللبن» ... قال الحربي : أظنُّهُ أراد : يتباعدون عن الأمصار ، وعن صلاة الجماعة ، ويطلبون مواضع اللَّبن في المراعي والبوادي (النهاية : ج 4 ص 228«لبن») .
2- .مسند ابن حنبل : ج 6 ص 142 ح 17426 ، المعجم الكبير : ج 17 ص 296 ح 817 و 816 كلاهما نحوه ،تفسير ابن كثير : ج 5 ص 240 كلّها عن عقبة بن عامر ، كنز العمّال : ج 10 ص 215 ح 29137 .
3- .تنبيه الخواطر : ج 2 ص 227 .
4- .الخصال : ص 163 ح 214 عن ابن عمر ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 217 نحوه ، بحارالأنوار : ج 2 ص 49 ح12 .
5- .الخصال : ص 223 ح 54 عن الحسين بن زيد بن عليّ عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 71 ص 271ح 14.
6- .حلية الأولياء : ج 8 ص 132 الرقم 405 ، اقتضاء العلم العمل : ص 40 ح 49 كلاهما عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج10 ص 191 ح 29003 .

ص: 113

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من بر امّتم از دو چيز مى ترسم : قرآن و شير. (1) امّا شير ، چون [به خاطر آن] در جستجوى روستاها و مزارع بر مى آيند و از هوس ها ، پيروى مى كنند و نمازها را فرو مى گذارند ؛ و امّا قرآن ، چون منافقان ، آن را فرا مى گيرند و به وسيله آن با مؤمنان ، ستيزه مى كنند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بيشترين ترس من براى امّتم از لغزش هاى عالمان ، جانبدارى داوران و تفسيرهاى نادرست [از قرآن] است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بدترين چيزى كه از آن بر امّتم مى ترسم ، سه چيز است : لغزش عالم ، يا مجادله كردن منافق به وسيله قرآن ، يا دنيايى كه گردن هاى شما را قطع مى كند . پس ، از دنيا بر خود بترسيد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس از افراد امّتم از چهار چيز در امان بمانَد ، بهشت ، از آنِ اوست : از آلودگى به دنيا ، پيروى هوس ، شكم پرستى ، و شيفتگى جنسى .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى امّت! من براى شما در آنچه نمى دانيد ، نمى ترسم ؛ بلكه بنگريد كه به آنچه مى دانيد ، چگونه عمل مى كنيد .

.


1- .. ابن اثير مى گويد : «از همين باب است حديث به زودى ، اهل لَبَن از امّت من ، هلاك خواهد شد» . حربى مى گويد : «به گمانم مراد ايشان ، اين است كه : از شهرها و از نماز جماعت ، فاصله خواهند گرفت و به جايگاه هاى [توليد] شير در چراگاه ها و باديه ها مى روند» . خلاصه ، منظور ، اين است كه مسلمانان ، دوباره به باديه ها و روستاها باز خواهند گشت و مَدنيّت خويش را از دست خواهند داد .

ص: 114

عنه صلى الله عليه و آله :أكثَرُ ما تَلِجُ بِهِ اُمَّتِيَ النَّارَ الأَجوَفانِ : البَطنُ وَالفَرجُ . (1)

مستدرك الوسائل عن أنس :دَخلتُ عَلَى النَّبِيِ صلى الله عليه و آله وهُوَ نائِمٌ عَلى حَصيرٍ قَد أثَّرَ في جَنبِهِ ، قالَ : أمَعَكَ أحَدٌ غَيرُكَ ؟ قُلتُ : لا . قالَ : اِعلَم أنَّهُ قَدِ اقتَرَبَ أجَلي ، وطالَ شَوقي إلى لِقاءِ رَبّي وإلى لِقاءِ إخوانِيَ الأَنبياءِ قَبلي . ثُمَّ قالَ : لَيسَ شَيءٌ أحَبَّ إلَيَّ مِنَ المَوتِ ، ولَيسَ لِلمُؤمِنِ راحَةٌ دونَ لِقاءِ اللّهِ ، ثُمَّ بَكى . قُلتُ : لِمَ تَبكي ؟ قالَ : وكَيفَ لا أبكي وأنَا أعلَمُ ما يَنزِلُ بِاُمَّتي مِن بَعدي ! قُلتُ : وما يَنزِلُ مِن بَعدِكَ يا رَسولَ اللّهِ ؟! قالَ : الأَهواءُ المُختَلِفَةُ ، وقَطيعَةُ الرَّحِمِ ، وحُبُّ المالِ وَالشَّرَفِ ، وإظهارُ البِدعَةِ . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :ثَلاثٌ أخافُهُنَّ عَلى اُمَّتي مِن بَعدي : الضَّلالَةُ بَعدَ المَعرِفَةِ ، ومُضِلّاتُ الفِتَنِ ، وشَهوَةُ البَطنِ وَالفَرجِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :أخوَفُ ما أخافُ عَلى اُمَّتي ثَلاثٌ : ضَلالَةُ الأَهواءِ ، وَاتِّباعُ الشَّهَواتِ فِي البَطنِ وَالفَرجِ (4) ، وَالعُجبُ . (5)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 79 ح 5 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، الجعفريّات : ص 150 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، الاختصاص : ص 228 نحوه ، بحارالأنوار : ج 71 ص 269 ح 5 .
2- .مستدرك الوسائل : ج 12 ص 64 ح 13519 نقلاً عن القطب الراوندي في لبّ اللباب .
3- .الكافي : ج 2 ص 79 ح 6 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 407 ح5881 عن إسماعيل بن مسلم ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 29 ح 28 ، الأمالي للمفيد : ص 111 ح 1 ،الأمالي للطوسي : ص 157 ح 263 والثلاثة الأخيرة عن داود بن سليمان عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحارالأنوار : ج 71 ص 269 ح 5 .
4- .في المصدر : «والفجر»، والصواب ما أثبتناه كما في المصادر الاُخرى .
5- .نوادر الاُصول : ج 1 ص 441 ، الإصابة : ج 1 ص 251 الرقم 229 وليس فيه ذيله من «في البطون» وكلاهما عن أفلح ، كنز العمّال : ج 10 ص 185 ح 28967 وراجع : مسند ابن حنبل : ج 7 ص181 ح 19793 و 19794 كلّها نحوه .

ص: 115

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بيشترين چيزهايى كه امّتم به واسطه آنها به دوزخ مى روند ، دو ميان تهى است : شكم و فَرْج .

مستدرك الوسائل_ به نقل از اَ نَس _ :بر پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شدم . ديدم بر بوريايى خوابيده و آن بوريا بر پهلوى ايشان ، رد انداخته است . فرمود : «كس ديگرى هم با تو هست؟» . گفتم : خير . فرمود : «بدان كه اَ جَلم نزديك شده و اشتياق من به ديدار پروردگارم و به ديدار برادرانم و پيامبران پيش از خود ، شدّت يافته است» . سپس فرمود : «هيچ چيز در نزد من ، محبوب تر از مرگ نيست و مؤمن را بدون ديدار خداوند ، آسودگى نيست» و سپس گريست . گفتم : چرا گريه مى كنى؟ فرمود : «چگونه گريه نكنم ، در حالى كه مى دانم پس از من ، چه بر سرِ امّتم خواهد آمد؟» . گفتم : اى پيامبر خدا ! پس از شما ، چه بر سرِ آنان مى آيد؟! فرمود : «هوس هاى (/ فرقه ها و گرايش هاى) گوناگون ، بُريدن پيوندهاى خويشى ، عشق به مال و مقام، و بدعت گذارى» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه چيز است كه از آنها بر امّتم پس از خود مى ترسم : گم راهى پس از شناخت ، فتنه هاى گم راه كننده ، و هَوَسرانى در خوراك و ميل جنسى .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ترسناك ترين چيزى كه از آنها بر امّتم مى ترسم ، سه چيز است : هوس هاى (گرايش هاى) انحرافى ، پيروى از خواسته هاى شكم و فَرْج ، و خودپسندى .

.

ص: 116

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ أخوفَ ما أخافُ عَلى اُمَّتي مِن بَعدي هذِهِ المَكاسِبُ الحَرامُ ، وَالشَّهوَةُ الخَفِيَّةُ ، وَالرِّبا . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :أخوَفُ ما أخافُ عَلى اُمَّتي ثَلاثٌ مُهلِكاتٌ : شُحٌّ (2) مُطاعٌ ، وَهَوىً (3) مُتَّبَعٌ ، وإعجابُ كُلِّ ذي رَأيٍ بِرَأيِهِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّما أخافُ عَلى اُمَّتي ثَلاثاً : شُحّاً مُطاعا ، وهَوىً مُتَّبَعا ، وإماما ضالّاً (5) . (6)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ أخوَفَ ما أخافُ عَلى اُمَّتِيَ الهَوى وطولُ الأَمَلِ ؛ أمَّا الهَوى فَإِنَّهُ يَصُدُّ عَنْ الحَقِّ ، وأَمّا طولُ الأَمَلِ فَيُنسِي الآخِرَةَ . (7)

.


1- .الكافي : ج 5 ص 124 ح 1 عن الإمام الصادق عليه السلام ، النوادر للراوندي : ص 130 ح 160 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 73 ص 158 ح 3 .
2- .الشُّحُّ : أشدّ البخل (النهاية : ج 2 ص 448 «شحح») .
3- .الهَوى : هَوَى النّفْس (الصحاح : ج 6 ص 2537 «هوى») .
4- .حلية الأولياء : ج 2 ص 160 الرقم 170 ، المعجم الأوسط : ج 5 ص 328 ح 5452 ، مسند الشهاب : ج 1 ص 215 ح325 كلّها عن أنس ، كنز العمّال : ج 16 ص 45 ح 43863 ؛ كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 361 ح 5762 عن حمّاد بن عمرو عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، المجازات النبويّة : ص 196 ح 153 نحوه وليس فيها صدره ، بحارالأنوار :ج 72 ص 314 ح 13 .
5- .في المصدر : «ضلالاً» ، والتصويب من بحارالأنوار والمصادر الاُخرى .
6- .تحف العقول : ص 58 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 161 ح 178 ؛ اُسد الغابة : ج 4 ص 220 الرقم 3946 ، تاريخ دمشق : ج 46 ص 51 ح 9970 عن أبي الأعور ، الفردوس : ج 4 ص 57 ح 6179 عن عمر بن سفيان وفي الثلاثة الأخيرة «ضالّاً» بدل «ضلالاً» ، كنز العمّال : ج 16 ص 46 ح 43868 .
7- .الخصال : ص 51 ح 62 و ص 52 ح 62 كلاهما عن جابر ، الكافي : ج 8 ص 58 ح 21 عن سليم بن قيس الهلالي عن الإمام عليّ عليه السلام و ج 2 ص 335 ح 3 ، الأمالي للمفيد : ص 207 ح 41 كلاهما عن يحيى بن عقيل عن الإمام عليّ عليه السلام ، نهج البلاغة : الخطبة 42 ، خصائص الأئمّة : ص 96 عن الإمام عليّ عليه السلام وكلّهانحوه ، بحار الأنوار : ج 70 ص 75 ح 3 ؛ شعب الإيمان : ج 7 ص 370 ح 10616 عن جابر بن عبداللّه ، كنز العمّال : ج 16 ص 22 ح 43765 .

ص: 117

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ترسناك ترين چيزى كه از آن بر امّتم ، پس از خود مى ترسم ، اين درآمدهاى حرام است و شهوت نهفته و ربا .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ترسناك ترين چيزى كه از آنها بر امّتم مى ترسم ، سه چيز مُهلك است : فرمانبَرى از بخل ، هوسِ پيروى شده ، و شيفتگى هر صاحب رأيى به رأى خويش .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من در حقيقت ، از سه چيز براى امّت خود بيمناكم : فرمانبَرى از بخل ، پيروى از هوس ، و پيشواى گم راه .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خوفناك ترين چيزى كه از آن بر امّتم مى ترسم ، هوس و آرزوى دراز است ؛ زيرا هوس ، از حق ، باز مى دارد و آرزوى دراز ، آخرت را از ياد مى بَرَد .

.

ص: 118

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ أشَدَّ ما أتَخَوَّفُ عَلَيكُم خَصلَتانِ : أمّا إحداهُما (1) فَاتِّباعُ الهَوى ، وأَمَّا الاُخرى فَطولُ الأَمَلِ . فَأَمَّا اتِّباعُ الهَوى ، فَإِنَّهُ يَعدِلُ عَنِ الحَقِّ ، ومَن عَدَلَ عَنِ الحَقِّ فَهُوَ صاحِبُ هَوىً . وأَمّا طولُ الأَمَلِ فَإِنَّهُ حُبُّ الدُّنيا . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :أخشى ما خَشيتُ عَلى اُمَّتي كِبَرُ البَطنِ ، ومُداوَمَةُ النَّومِ ، وَالكَسَلُ ، وضَعفُ اليَقينِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ أخوَفَ ما أخافُ عَلى اُمَّتِيَ النِّساءُ وَالخَمرُ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ أخوَفَ ما أخافُ عَلى اُمَّتي عَمَلُ قَومِ لوطٍ ، فَلتَرتَقِب اُمَّتِيَ العَذابَ إذا تَكافَى الرِّجالُ بِالرِّجالِ ، وَالنِّساءُ بِالنِّساءِ . (5)

.


1- .في المصدر : «أحدهما»، والصواب ما أثبتناه .
2- .الأمالي للشجري : ج 2 ص 161 عن أبي حفص عن الإمام عليّ عليه السلام ، مسكّن الفؤاد : ص 26 عن الإمام عليّ عليه السلام ؛ كنز العمّال : ج 16 ص 137 ح 44167 .
3- .الجامع الصغير : ج 1 ص 49 ح 295 ، كنز العمّال : ج 3 ص 460 ح 7434 كلاهما عن الدارقطني في الأفراد عن جابر .
4- .تاريخ بغداد : ج 14 ص 79 الرقم 7432 عن هبيرة بن يريم عن الإمام عليّ عليه السلام ، الفردوس : ج 4 ص 94 ح6293 عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 286 ح 44502 .
5- .مستدرك الوسائل : ج 14 ص 347 ح 16912 نقلاً عن القطب الراوندي في لبّ اللباب ؛ سنن الترمذي : ج4 ص 58 ح 1457 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 856 ح 2563 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 185 ح 15095 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 397 ح 8057 كلّها عن جابر وليس فيها ذيله من«فلترتقب» ، كنز العمّال : ج 5 ص 338 ح 13119 .

ص: 119

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بدترين چيزى كه از آن بر شما مى ترسم ، دو ويژگى است : يكى دنباله روىِ هوس ، و ديگرى آرزوى دراز . دنباله روىِ هوس ، از حق ، منحرف مى گردانَد و هر كه از حقْ منحرف شود ، در واقع ، پيرو هوس است . و آرزوى دراز هم دنيادوستى است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بيشترين ترس من براى امّتم ، شكم بارگى و پُرخوابى و تنبلى و ضعف يقين است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خوفناك ترين چيزهايى كه از آنها بر امّتم مى ترسم ، زن و شراب است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خوفناك ترين چيزى كه از آن بر امّتم مى ترسم ، عمل قوم لوط است . پس هر گاه مردان به مردان و زنان به زنان روى آوردند ، امّت من بايد منتظر عذاب باشد .

.

ص: 120

عنه صلى الله عليه و آله :هَلاكُ اُمَّتي في ثَلاثٍ : فِي العَصَبِيَّةِ ، وَالقَدرِيَّةِ (1) ، وَالرِّوايَةِ مِن (2) غَيرِ ثَبتٍ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :ثَلاثٌ لَم تَسلَم مِنها هذِهِ الاُمَّةُ : الحَسَدُ ، وَالظَنُّ ، وَالطِّيَرَةُ (4) . (5)

الإمام عليّ عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إذا فَعَلَت اُمَّتي خَمسَ عَشرَةَ خَصلَةً حَلَّ بِهَا البَلاءُ . فَقيلَ : وما هُنَّ يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : إذا كانَ المَغنَمُ دُوَلاً (6) ، وَالأَمانَةُ مَغنَماً ، وَالزَّكاةُ مَغرَماً ، وأطاعَ الرَّجُلُ زَوجَتَهُ وعَقَّ اُمَّهُ ، وبَرَّ صَديقَهُ وجَفا أباهُ ، وَارتَفَعَتِ الأَصواتُ فِي المَساجِدِ ، وكانَ زَعيمُ القَومِ أرذَلَهُم ، واُكرِمَ الرَّجُلُ مَخافَةَ شَرِّهِ ، وشُرِبَتِ الخُمورُ ، ولُبِسَ الحَريرُ ، وَاتُّخِذَتِ القَيناتُ (7) وَالمَعازِفُ (8) ، ولَعَنَ آخِرُ هذِهِ الاُمَّةِ أوَّلَها ، فَليَرتَقِبوا عِندَ ذلِكَ ريحاً حَمراءَ ، أو خَسفا ومَسخا . (9)

.


1- .القَدَرِيَّة : هم الذين يقولون إنّ الخير والشرّ بأيدينا ويقولون إنّه لا قَدَر، ويزعمون أنّهم قادرون على الهدى والضلالة وذلك إليهم إن شاؤوا اهتدوا وإن شاؤوا ضلّوا (راجع : موسوعة العقائد الإسلامية : ج 6 ص 302 (عدل اللّه عز و جل / القسم الثاني / الفصل الثامن : دور القضاء والقدر في أفعال الإنسان / معنى القدريّة) .
2- .في المصدر : «في» ، والتصويب من المصادر الاُخرى .
3- .المعجم الكبير : ج 11 ص 74 ح 11142 ، السنّة لابن أبي عاصم : ص 143 ح 326 و ص 448 ح 950 كلّها عن ابن عبّاس ، المعجم الأوسط : ج 4 ص 39 ح 3555 عن أبي قتادة، كنز العمّال : ج 16 ص 64 ح43952 .
4- .الطِّيَرَةُ : هي التشاؤمُ بالشيء (النهاية : ج 3 ص 152 «طير») .
5- .كنز العمّال : ج 16 ص 27 ح 43789 نقلاً عن كتاب رسته في الإيمان .
6- .دُوَل: جمع دُولة _ بالضمّ _ وهو ما يُتداول من المال، فيكون لقوم دون قوم (النهاية: ج2 ص140«دول»).
7- .القَيْنَةُ : الأَمَةُ المُغَنِّيَةُ ، تكون من التَّزَيُّن لأنَّها كانت تزَيَّنُ (لسان العرب : ج 13 ص 351 «قين») . ويُجمَع على القِيناتِ والقِيانِ .
8- .المعازف : هي الدُّفوف وغيرها ممّا يُضربُ به (النهاية : ج 3 ص 230 «عزف») .
9- .سنن الترمذي : ج 4 ص 494 ح 2210 عن محمّد بن عمر بن عليّ ، المعجم الأوسط : ج 1 ص 150 ح469 ، تاريخ بغداد : ج 3 ص 158 الرقم 1196 كلاهما عن محمّد بن عليّ ، كنز العمّال : ج 11 ص 122 ح30866 ؛ الخصال : ص 500 ح 1 عن محمّد بن الحنفيّة ، الأمالي للطوسي : ص 516 ح 1128 عن محمّد بن عليّ عن أبيه عن جدّه وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 6 ص 304 ح 4 .

ص: 121

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نابودى امّت من ، در سه چيز است : در عَصَبيّت [قبيله اى و نژادى ]و قَدَريگرى ، (1) و روايت كردن از فرد غير موثّق.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه چيز است كه اين امّت از آنها سالم نمانده است : حسادت ، گمان ، و بدبينى.

امام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «هر گاه امّتم پانزده كار انجم دهند ، بلا بر آنان فرود مى آيد» . گفته شد : آنها كدام اند ، اى پيامبر خدا؟ فرمود : «هر گاه غنايم ، تيولِ گروهى خاص گردد ؛ امانت ، غنيمت تلقّى شود ؛ زكات [دادن] ، زيان شمرده شود ؛ مرد از زنش فرمانبَرى و از مادرش نافرمانى كند ؛ به دوستش نيكى و با پدرش بدرفتارى كند ؛ صداها در مسجدها بلند شود ؛ پيشواى مردم ، پست ترينِ آنان باشد ؛ به مرد از بيمِ گزند او احترام بگذارند ؛ شراب نوشيده شود ؛ ابريشم بپوشند ؛ كنيزكان خُنياگر و سازها رواج يابند ؛ و آخر اين امّت ، اوّل آن را لعنت كند . در اين هنگام ، بايد منتظر باد سرخ يا فرو شدن در كام زمين يا مسخ شدن باشند» .

.


1- .. كسانى كه معتقدند خير و شر در دست خودِ ماست و مى گويند تقديرى در ميان نيست و بر اين باورند كه قادر به هدايت و ضلالت اند و اين امر ، در اختيار انسان است و اگر بخواهند ، به راه راست مى روند و اگر بخواهند ، در گم راهى قدم مى گذارند . ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 9 ص 47 (عدالت خداوند / بخش دوم / فصل هشتم : نقش قضا و قدر در افعال انسان / مراد از قدريّه) .

ص: 122

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا استَحَلَّت اُمَّتي سِتّاً فَعَلَيهِمُ الدَّمارُ : إذا ظَهَرَ فيهِمُ التَّلاعُنُ ، وشَرِبُوا الخُمورَ ، ولَبِسوا الحَريرَ ، وَاتَّخَذوا القِيانَ ، وَاكتَفَى الرِّجالُ بِالرِّجالِ ، وَالنِّساءُ بِالنِّساءِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا ظَهَرَ في اُمَّتي عَشرُ خِصالٍ ابتَلاهُمُ اللّهُ بِعَشَرَةٍ : إذا مَنَعُوا الزَّكاةَ ماتَتِ المَواشي ، وإذا مَنَعُوا الصَّدَقاتِ كَثُرَتِ الأَمراضُ ، وإذا أكَلُوا الرِّبا كَثُرَتِ الزَّلّاتُ ، وإذا جارَتِ السَّلاطينُ ابتَلاهُمُ اللّهُ بِالعَدُوِّ ، وإذا حَكَموا بِغَيرِ عَدلٍ ارتَفَعَتِ البَرَكاتُ ، وإذا تَعَدَّوا عَن حُدودِ اللّهِ سَلَّطَ اللّهُ عَلَيهِمُ القَتلَ ، وإذا بَخَسُوا (2) الميزانَ سَلَّطَ اللّهُ عَلَيهِمُ النَّقصَ (3) . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :لا تَزالُ هذِهِ الاُمَّةُ بِخَيرٍ تَحتَ يَدِ اللّهِ وفي كَفِّهِ ، ما لَم يُمالِئ (5) قُرّاؤُها اُمَراءَها ، ولَم يُزَكِّ صُلَحاؤُها فُجّارَها ، ولَم يُمالِئ أخيارُها أشرارَها . فَإِذا فَعَلوا ذلِكَ ، رَفَعَ اللّهُ تَعالى يَدَهُ عَنهُم ، ثُمَّ سَلَّطَ عَلَيهِم جَبابِرَتَهُم فَساموهُم سوءَالعَذابِ ، وضَرَبَهُم بِالفاقَةِ وَالفَقرِ ، ومَلأَ قُلوبَهُم رُعباً . (6)

الإمام عليّ عليه السلام :لا يَزالُ عَدلُ اللّهِ مَبسوطاً عَلى هذِهِ الاُمَّةِ ما لَم يَمِل قُرّاؤُهُم إلى اُمَرائِهِم ، وما لَم يَزَل أبرارُهُم يَنهى فُجّارَهُم ، فَإِن لَم يَفعَلوا ثُمَّ استَنفَروا (7) فَقالوا : لا إلهَ إلَا اللّهُ ، قالَ اللّهُ في عَرشِهِ : كَذِبتُم ، لَستُم بِها صادِقينَ . (8)

.


1- .المعجم الأوسط : ج 2 ص 18 ح 1086 ، شعب الإيمان : ج 4 ص 377 ح 5469 و 5467 ، مسند الشاميّين : ج1 ص 298 ح 519 ، حلية الأولياء : ج 6 ص 123 الرقم 359 كلّها عن أنس وفيها «خمسا» بدل «ستّا» ، كنز العمّال : ج 16 ص 81 ح 44013 .
2- .بَخَسَهُ : إذا أنقصه (الصحاح : ج 3 ص 907 «بخس») .
3- .كذا في الأصل ، وهي سبعة أشياء! (هامش المصدر) .
4- .معدن الجواهر : ص 72 .
5- .تَما لَؤوا عليه : أي تساعدوا واجتمعوا وتعاونوا (راجع : النهاية : ج 4 ص 353 «ملأ») .
6- .أعلام الدين : ص 281 ، تنبيه الخواطر : ج 1 ص 84 و ج 2 ص 232 وليس فيه «بخير تحت يد اللّه وفيكفّه» ، إرشاد القلوب : ص 68 ، بحارالأنوار : ج 75 ص 381 ح 47 ؛ الزهد لابن المبارك : ص 282 ح821 كلّها نحوه .
7- .الاِستنفارُ : الاِستنجاد والاِستنصار (النهاية : ج 5 ص 92 «نفر») .
8- .الغيبة للنعماني : ص 249 ح 3 عن الأصبغ بن نباتة ، بحار الأنوار : ج 52 ص 228 ح 92 .

ص: 123

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه امّتم شش چيز را روا بشمارند ، نابود مى شوند : هر گاه لعن كردن يكديگر در ميانشان رواج يابد ، شراب بنوشند ، ابريشم بپوشند ، كنيزكان خُنياگر برگيرند ، و مردان به مردان و زنان به زنان ، بسنده كنند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه در ميان امّتم ده چيز (1) پديدار گردد ، خداوند ، آنان را به ده چيز مبتلا مى كند : هر گاه زكات ندهند ، دام ها مى ميرند هر گاه صدقه ندهند ، بيمارى ها بسيار مى شود . هر گاه ربا بخورند ، لغزش ها فزونى مى گيرد . هر گاه پادشاهانْ ستم كنند ، خداوند عز و جل آنان را به دشمنْ گرفتار مى كند . هر گاه به ناحقّ قضاوت كنند ، بركت ها مى رود . هر گاه از حدود خدا تجاوز كنند ، خداوند عز و جل قتل را بر آنان چيره مى گرداند . و هر گاه ترازو را كم بگذارند ، خداوند ، كاستى (/ معلوليّت) را بر آنان مسلّط مى كند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اين امّت ، پيوسته در خير است و دست خدا بر سرِ اوست ، تا زمانى كه قاريان آن (عالمان دين) ، از اميرانش جانبدارى نكنند و نيكان آن ، نابه كارانش را به نيكى نستايند و خوبان آن ، از بدانش حمايت نكنند . پس هر گاه چنين كردند ، خداوند متعال ، دستش را از سرِ آنان برمى دارد و سپس ستمگرانشان را بر آنان مسلّط مى گردانَد و آن ستمگران ، آنان را سخت شكنجه مى كنند و به فقر ، گرفتارشان مى سازند و دل هايشان را از وحشت ، پُر مى كنند .

امام على عليه السلام :دادگرى خدا ، پيوسته بر سرِ اين امّت ، گسترده است ، تا زمانى كه قاريان آنان (عالمان دين) ، به حاكمانشان نگرايند و تا زمانى كه نيكان آنان ، گنهكارانشان را نهى كنند . اگر چنين نكنند ، سپس فرياد كمك خواهى سر دهند و بگويند : «معبودى جز خداى يگانه نيست» ، خداوند در عرش خويش مى فرمايد : «دروغ مى گوييد . شما در اين سخن ، صادق نيستيد» .

.


1- .. در نسخه اصل ، به همين صورت (ده چيز) آمده است ، در حالى كه اينها هفت چيز هستند .

ص: 124

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا مَشَت اُمَّتي بِالمُطَيطاءِ (1) ، وخَدَمَها أبناءُ المُلوكِ ؛ أبناءُ فارِسَ وَالرّومِ ، سُلِّطَ شِرارُها عَلى خِيارِها . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا تَصامَّت اُمَّتي عَن سائِلِها ، ومَشَت بِتَبَختُرِها ، حَلَفَ رَبّي عز و جلبِعِزَّتِهِ ، فَقالَ : وعِزَّتي ، لَاُعَذِّبَنَّ بَعضَهُم بِبَعضٍ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :لَو لَم تَغِلَّ (4) اُمَّتي ، ما قَوِيَ عَلَيهِم عَدُوٌّ لَهُم . (5)

مسند ابن حنبل عن شدّاد بن أوس عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أتَخَوَّفُ عَلى اُمَّتِيَ الشِّركَ وَالشَّهوَةَ الخَفِيَّةَ ، قالَ : قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، أتُشرِكُ اُمَّتُكَ مِن بَعدِكَ ؟ قالَ : نَعَم ، أما إنَّهُم لا يَعبُدونَ شَمساً ولا قَمَراً ولا حَجَراً ولا وَثَناً ، وَلكِن يُراؤونَ بِأَعمالِهِم . وَالشَّهوَةُ الخَفِيَّةُ أن يُصبِحَ أحَدُهُم صائِماً ، فَتَعرِضُ لَهُ شَهوَةٌ مِن شَهَواتِهِ فَيَترُكُ صومَهُ . (6)

.


1- .في المصدر : «بالمطيطياء»، والصواب ما أثبتناه كما في المصادر الاُخرى . والمُطَيْطَاءُ : مِشيَةٌ فيها تبختر ومدّ اليدين (النهاية : ج 4 ص 340 «مطا») .
2- .سنن الترمذي : ج 4 ص 526 ح 2261 عن ابن عمر ، صحيح ابن حبّان : ج 15 ص 112 ح 6716 ، موارد الظمآن : ص 461 ح 1864 كلاهما عن خولة بنت قيس ، المعجم الأوسط : ج 1 ص 48 ح 132 و ج 4ص 53 ح 3587 كلاهما عن أبي هريرة وفيها «سلّط بعضهم على بعض» بدل «سُلّط شرارها على خيارها» نحوه ، كنز العمّال : ج 11 ص 123 ح 30869 ؛ معاني الأخبار : ص 301 ح 1 عن عمرو بن جميع عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله وفيه «كان بأسهم بينهم» بدل «سُلّط شرارها على خيارها»نحوه ، بحار الأنوار : ج 18 ص 145 ح 3 .
3- .ثواب الأعمال : ص 300 ح 1 عن عاصم الكوفي عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص244 ح 721 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه ، بحار الأنوار : ج 76 ص 303 ح 7 .
4- .الغِلُّ : الغِشّ والحِقْدُ ، وغَلَّ من المغنم : خان (الصحاح : ج 5 ص 1783 «غلل») .
5- .مسند زيد : ص 357 عن الإمام زين العابدين عن أبيه عن جدّه عليهم السلام ؛ المعجم الأوسط : ج 8 ص 105 ح 8108 وفيه «لم يقم لهم عدوّ أبداً» بدل «ما قوي عليهم عدوّ لهم» ، كنز العمّال : ج 4 ص 386 ح 11045 نقلاً عن الديلمي وكلاهما عن أبي ذرّ .
6- .مسند ابن حنبل : ج 6 ص 77 ح 17120 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1406 ح 4205 نحوه ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 366 ح 7940 ، المعجم الكبير : ج 7 ص 284 ح 7144 ، المعجم الأوسط : ج 4ص 284 ح 4213 ، كنز العمّال : ج 3 ص 477 ح 7505 .

ص: 125

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه امّت من با تكبّر راه رفتند و شاه زادگان ايران و روم ، خدمتكارِ آنان شدند ، بَدان ايشان بر خوبانشان مسلّط مى گردند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه امّت من به خواهش درخوست كننده اش گوش نداد و متكبّرانه راه رفت ، پروردگارم به عزّتش سوگند خورده و فرموده است : «به عزّتم سوگند كه به تحقيق ، آنان را به واسطه يكديگر ، عذاب مى كنم !» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اگر امّت من دغلى (/ خيانت) پيشه نمى كردند ، هيچ دشمنى بر آنان چيره نمى شد .

مسند ابن حنبل_ به نقل از شدّاد بن اَوس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «بر امّتم از شرك و شهوت پنهانى مى ترسم» . من گفتم : اى پيامبر خدا ! آيا امّتت پس از تو مشرك مى شوند؟ فرمود : «آرى ؛ امّا آنان ، خورشيد و ماه و سنگ و بتى نمى پرستند ؛ بلكه در اعمالشان ريا مى كنند . شهوت پنهانى هم اين است كه هر يك از آنان ، صبح خود را با روزه آغاز مى كند ؛ امّا [در بين روز] با شهوتى از شهواتش رو به رو مى شود و روزه اش را رها مى كند» .

.

ص: 126

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما أخافُ عَلى اُمَّتي إلّا ضَعفَ اليَقينِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :يا مَعشرَ التُّجّارِ ، إنَّكُم قَد وُلّيتُم أمرا هَلَكَت فيهِ الاُمَمُ السّالِفَةُ ؛ المِكيالَ وَالميزانَ. (2)

المستدرك على الصحيحين عن أبي هريرة عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله :سَيُصيبُ اُمَّتي داءُ الاُمَمِ ، فَقالوا : يا رَسولَ اللّهِ وما داءُ الاُمَمِ ؟ قالَ : الأَشَرُ (3) ، وَالبَطَرُ (4) ، وَالتَّكاثُرُ (5) ، وَالتَّناجُشُ فِي الدُّنيا ، وَالتَّباغُضُ ، وَالتَّحاسُدُ، حَتّى يَكونَ البَغيُ . (6)

.


1- .المعجم الأوسط : ج8 ص359 ح8869، التاريخ الكبير : ج5 ص264 الرقم853، شعب الإيمان : ج1 ص63 ح 30 ، تاريخ دمشق : ج 51 ص 180 ح 10842 كلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 3 ص 437 ح7332 .
2- .السنن الكبرى : ج 6 ص 53 ح 11166 عن ابن عبّاس ، تفسير القرطبي : ج 17 ص 155 وفيه «الموالي» بدل «التجّار» من دون إسنادٍ إليه صلى الله عليه و آله ، كنز العمّال : ج 4 ص 29 ح 9337 .
3- .أشِرَ : كَفَرَ النِّعمةَ فلم يشكرها (المصباح المنير : ص 15 «أشر») .
4- .البَطَرُ : الطُغيانُ عند النِّعمة وطولُ الغِنى (النهاية : ج 1 ص 135 «بطر») .
5- .التَّكاثُرُ : التباري بكثرة المال والعزِّ (مفردات ألفاظ القرآن : ص 703 «كثر») .
6- .المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 186 ح 7311 ، المعجم الأوسط : ج 9 ص 23 ح 9016 ، كنز العمّال : ج 3 ص 526 ح 7738 .

ص: 127

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من بر امّتم از چيزى جز ضعف يقين نمى ترسم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى گروه بازرگانان! شما عهده دار چيزى شده ايد كه امّت هاى گذشته بر اثر آن ، به هلاكت افتادند : پيمانه و ترازو .

المستدرك على الصحيحين_ به نقل از ابو هُرَيره _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «به زودى ، امّت من به درد امّت ها گرفتار خواهند شد » . گفتند : اى پيامبر خدا ! درد امّت ها چه دردى است؟ فرمود : «كُفران نعمت و سرمستى از نعمت ها و تفاخر به بيشتر داشتن و فزون خواهى در دنيا و كينه توزى و حسدورزى نسبت به يكديگر ، تا جايى كه سركشى سر بردارد» .

.

ص: 128

الإمام عليّ عليه السلام :ما زالَت نِعمَةٌ ولا نَضارَةُ عَيشٍ إلّا بِذُنوبٍ اجتَرَحوا ، إنَّ اللّهَ لَيسَ بِظَلَامٍ لِلعَبيدِ . (1)

عنه عليه السلام :لا تَزالُ هذِهِ الاُمَّةُ بِخَيرٍ ما لَم يَلبَسوا لِباسَ العَجَمِ (2) ، ويَطعَموا أطعِمَةَ العَجَمِ ، فَإِذا فَعَلوا ذلِكَ ضَرَبَهُمُ اللّهُ بِالذُّلِّ. (3)

عنه عليه السلام :قَلَّ مَن تَشَبَّهَ بِقَومٍ إلّا أوشَكَ أن يَكونَ مِنهُم. (4)

الإمام زين العابدين عليه السلام :لا يُقَدِّسُ اللّهُ اُمَّةً فيها بَرَبَطٌ (5) يُقَعقِعُ . (6)

الإمام الباقر عن آبائه عليهم السلام :أوحَى اللّهُ إلى نَبِيٍّ مِنَ الأَنبياءِ أن قُل لِقَومِكَ لا يَلبَسوا لِباسَ أعدائي ، ولا يَطعَموا طَعامَ أعدائي ، ولا يُشاكِلوا بِمَشاكِلِ أعدائي ، فَيَكونوا أعدائي كَما هُم أعدائي. (7)

الإمام الرضا عليه السلام_ لِمُحَمَّدِ بنِ سِنانٍ فيما كَتَبَ مِن جَوابِ مَسائِلِهِ _ :حَرَّمَ اللّهُ قَتلَ النَّفسِ لِعِلَّةِ فَسادِ الخَلقِ في تَحليلِهِ _ لَو اُحِلَ _ وفَنائِهِم ، وفَسادِ التَّدبيرِ ... . وحَرَّمَ اللّهُ تَعالَى الزِّنا لِما فيهِ مِنَ الفَسادِ؛ مِن قَتلِ الأَنفُسِ ، وذَهابِ الأَنسابِ ، وتَركِ التَّربِيَةِ لِلأَطفالِ ، وَفَسادِ المَواريثِ ، وما أشبَهَ ذلِكَ مِن وُجوهِ الفَسادِ . وحَرَّمَ اللّهُ عز و جل قَذفَ (8) المُحصَناتِ لِما فيهِ مِن فَسادِ الأَنسابِ ، ونَفيِ الوَلَدِ ، وإِبطالِ المَواريثِ ، وتَركِ التَّربِيَةِ ، وذَهابِ المَعارِفِ ، وما فيهِ مِنَ الكَبائِرِ وَالعِلَلِ الَّتي تُؤَدّي إلى فَسادِ الخَلقِ . (9)

.


1- .الخصال : ص 624 ح 10 عن أبي بصير و محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج93 ص 289 ح 5 .
2- .العَجَمُ : خلاف العَرَبُ ، الواحِدُ عَجَميّ (الصحاح : ج 5 ص 1980 «عجم») .
3- .المحاسن : ج 2 ص 178 ح 1504 عن طلحة بن زيد عن الإمام الصادق عليه السلام وص 222 ح 1669 عن طلحة بن زيد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 66 ص 323 ح 6 .
4- .نهج البلاغة : الحكمة 207 ، خصائص الأئمّة : ص 115 ، نزهة الناظر : ص 82 ح 160 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 162 ح 3464 و فيه «يصير» بدل «يكون» ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 513 ح 1838نحوه ، بحار الأنوار : ج 71 ص 427 ح 76 .
5- .البَربَطُ : مَلهاةٌ تَشْبِهُ العود (النهاية : ج 1 ص 112 «بربط») .
6- .الكافي : ج 6 ص 434 ح 21 عن موسى بن حبيب ، وسائل الشيعة : ج 12 ص 233 ح 22627 .
7- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 172 ح 332 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج1 ص 252 ح 770 عن إسماعيل بن مسلم ، علل الشرائع : ص 348 ح 6 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 23 ح 51 عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله وليس فيه صدره إلى «قُل لقومك» ، الجعفريّات : ص 234 عن الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام وكلّها نحوه ، وسائل الشيعة : ج 11 ص 111 ح 20179 .
8- .القَذْفُ : رميُ المرأة بالزنا (النهاية : ج 4 ص 29 «قذف») .
9- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 565 ح 4934 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 91 ح 1 ، علل الشرائع : ص 478 _ 480 كلاهما عن محمّد بن سنان ، بحار الأنوار : ج 104 ص 370 ح 5 .

ص: 129

امام على عليه السلام :هيچ نعمت و زندگى خوشى به زوال نيامد ، مگر به سبب گناهانى كه مردم مرتكب شدند . خداوند هر گز به بندگان ستم نمى كند .

امام على عليه السلام :اين امّت ، تا زمانى كه جامه غير عرب (جامه فاخر) نپوشند و خوراك غيرِ عرب (خوراك اَشرافى) نخورند ، همواره در خوبى به سر خواهند بُرد . پس هر گاه چنين كردند ، خداوند ، آنان را به خوارى مى افكنَد .

امام على عليه السلام :كمتر پيش مى آيد كه كسى ، خود را به مردمى همانند سازد و از آنان نشود .

امام زين العابدين عليه السلام :خداوند ، امّتى را كه در آن بَربَط (1) نواخته شود ، خوش بخت نمى كند .

امام باقر عليه السلام_ به نقل از پدرانش عليهم السلام _ :خداوند عز و جل به پيامبرى از پيامبران ، وحى فرمود كه : «به قومت بگو جامه دشمنان مرا نپوشند و خوراكِ دشمنان مرا نخورند و خود را به شكلِ دشمنان من درنياورند ؛ زيرا اگر چنين كنند ، اينها نيز همانند آنان ، دشمن من خواهند بود» .

امام رضا عليه السلام_ در نامه اى كه در پاسخ پرسش هاى محمّد بن سنان نوشت _ :خداوند ، قتل نفس را حرام كرده است ؛ زيرا در روا شمردن آن _ اگر روا شده بود _ ، تباهى و نابودى بشر و تباهىِ تدبير است ... . خداوند متعال ، زنا را حرام كرده است ؛ زيرا در آن ، مفاسدى از قبيل قتلِ نفس و از بين رفتن نَسَب و وا نهادن تربيت فرزندان و تباه شدن ارث و ميراث و مفاسدى از اين دست است . خداوند عز و جل تهمت زدن به زنان پاك دامن را حرام كرده است ؛ چون موجب از ميان رفتن نَسَب ها و نفى فرزند و باطل شدن ارث و ميراث و وا نهادن تربيت و از بين رفتن شناخت ها و گناهان بزرگ و ديگر عوامل منجر به تباهى بشر مى شود .

.


1- .. بَربَط ، سازى است شبيه عود .

ص: 130

. .

ص: 131

. .

ص: 132

الفصل الخامس : ما تشابهت فيه الاُمم5 / 1تَكذيبُ الأَنبِياءِ«ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا كُلَّ مَا جَاءَ اُمَّةً رَّسُولُهَا كَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُم بَعْضًا وَ جَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ فَبُعْدًا لِّقَوْمٍ لَا يُؤْمِنُونَ» . (1)

«وَ إِن تُكَذِّبُواْ فَقَدْ كَذَّبَ اُمَمٌ مِّن قَبْلِكُمْ وَ مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ» . (2)

«وَ إِن يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عَادٌ وَ ثَمُودُ * وَ قَوْمُ إِبْرَاهِيمَ وَ قَوْمُ لُوطٍ * وَ أَصْحَابُ مَدْيَنَ وَ كُذِّبَ مُوسَى فَأَمْلَيْتُ لِلْكَافِرِينَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ». (3)

«كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ أَصْحَابُ الرَّسِّ وَ ثَمُودُ * وَ عَادٌ وَ فِرْعَوْنُ وَ إِخْوَانُ لُوطٍ * وَ أَصْحَابُ الْأَيْكَةِ وَ قَوْمُ تُبَّعٍ كُلٌّ كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِيدِ» . (4)

«جُندٌ مَّا هُنَالِكَ مَهْزُومٌ مِّنَ الْأَحْزَابِ * كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عَادٌ وَ فِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتَادِ * وَ ثَمُودُ وَ قَوْمُ لُوطٍ وَأَصْحَابُ الْأَيْكَةِ اُوْلَئِكَ الْأَحْزَابُ * إِن كُلٌّ إِلَّا كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ عِقَابِ» . (5)

.


1- .المؤمنون : 44 .
2- .العنكبوت : 18 .
3- .الحجّ : 42 _ 44 .
4- .ق : 12 _ 14 .
5- .ص : 11 _ 14 .

ص: 133

فصل پنجم : نقاط تشابه امّت ها
5 / 1 تكذيب پيامبران

فصل پنجم : نقاط تشابه امّت ها5 / 1تكذيب پيامبران«باز ، فرستادگان خود را پياپى روانه كرديم. هر بار براى [ هدايت ] امّتى پيامبرش آمد، او را تكذيب كردند. پس [ ما امّت هاى سركش را ] يكى پس از ديگرى آورديم و آنها را مايه عبرت [ و زبانزد مردم ] گردانيديم. دور باشند [ از رحمت خدا ]مردمى كه ايمان نمى آورند!» .

«و اگر تكذيب كنيد، قطعاً امّت هاى پيش از شما [ هم ] تكذيب كردند، و بر پيامبر [ خدا ] ، جز ابلاغ آشكار [ وظيفه اى ]نيست» .

«و اگر تو را تكذيب كنند، قطعاً پيش از آنان ، قوم نوح و عاد و ثمود [ نيز ] به تكذيب پرداختند . و [ نيز ] قوم ابراهيم و قوم لوط . و [ همچنين ] اهل مَديَن. و موسى تكذيب شد . پس كافران را مهلت دادم . سپس ، [ گريبان ] آنها را گرفتم. [ بنگر، ]عذاب من چگونه بود؟» .

«پيش از ايشان ، قوم نوح و اصحاب رسّ و ثمود ، و عاد و فرعون و برادران لوط ، و بيشه نشينان و قوم تُبّع ، به تكذيب پرداختند . همگى ، فرستادگان [ ما ] را به دروغ گرفتند و [ در نتيجه ] تهديد [ من ] ، واجب آمد» .

«اين سپاهكِ دسته هاى دشمن در آن جا (بَدْر ) در هم شكستنى اند . پيش از ايشان ، قوم نوح و عاد و فرعونِ صاحب [ عمارت و ] خرگاه ها تكذيب كردند. و ثمود و قوم لوط و اصحاب اَيكَه [ نيز به تكذيب پرداختند ] . آنها دسته هاى مخالف بودند. هيچ كدام نبودند كه پيامبران [ ما ]را تكذيب نكنند . پس عقوبت [ من بر آنان ] سزاوار آمد» .

.

ص: 134

5 / 2إنكارُ المَعادِ«بَلْ قَالُواْ مِثْلَ مَا قَالَ الْأَوَّلُونَ * قَالُواْ أَءِذَا مِتْنَا وَ كُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَءِنَّا لَمَبْعُوثُونَ * لَقَدْ وُعِدْنَا نَحْنُ وَ ءَابَاؤُنَا هَذَا مِن قَبْلُ إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ». (1)

5 / 3النَّزعَةُ إلَى الجَبرِ وَالاِفتِراء عَلَى اللّهِ«وَ قَالَ الَّذِينَ أَشْرَكُواْ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا عَبَدْنَا مِن دُونِهِ مِن شَىْ ءٍ نَّحْنُ وَ لَا ءَابَاؤُنَا وَ لَا حَرَّمْنَا مِن دُونِهِ مِن شَىْ ءٍ كَذَلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ» . (2)

«سَيَقُولُ الَّذِينَ أَشْرَكُواْ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَكْنَا وَلَا ءَابَاؤُنَا وَلَا حَرَّمْنَا مِن شَىْ ءٍ كَذَلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ حَتَّى ذَاقُواْ بَأْسَنَا قُلْ هَلْ عِندَكُم مِّنْ عِلْمٍ فَتُخْرِجُوهُ لَنَا إِن تَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ أَنتُمْ إِلَّا تَخْرُصُونَ» . (3)

5 / 4مُواجَهَةُ السَّرّاءِ وَالضَّرّاءِ«فَإِذَا مَسَّ الْاءِنسَانَ ضُرٌّ دَعَانَا ثُمَّ إِذَا خَوَّلْنَاهُ نِعْمَةً مِّنَّا قَالَ إِنَّمَا اُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ بَلْ هِىَ فِتْنَةٌ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ * قَدْ قَالَهَا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَمَا أَغْنَى عَنْهُم مَّا كَانُواْيَكْسِبُونَ» . (4)

راجع : ص 210 (الاُمّة / الفصل العاشر / يأتي عليها ما كان في الاُمم السالفة) .

.


1- .المؤمنون : 81 _ 83 .
2- .النحل : 35 .
3- .الأنعام : 148 .
4- .الزمر : 49 و 50 .

ص: 135

5 / 2 انكار معاد
5 / 3 گرايش به جبر و دروغ بستن بر خدا
5 / 4 رو به رو شدن با خوشى و ناخوشى

5 / 2انكار معاد«[ نه ؛ ] بلكه آنان [ نيز ]مثل آنچه پيشينيان گفته بودند، گفتند . گفتند: «آيا چون بميريم و خاك و استخوان شويم، آيا واقعاً باز ما زنده خواهيم شد؟! درست ، همين را قبلاً به ما و پدرانمان وعده دادند. اين ، جز افسانه هاى پيشينيان [ چيزى ]نيست»» .

5 / 3گرايش به جبر و دروغ بستن بر خدا«و كسانى كه شرك ورزيدند ، گفتند: «اگر خدا مى خواست ، نه ما و نه پدرانمان ، هيچ چيزى را غير از او نمى پرستيديم و بدون [ حكم ] او ، چيزى را حرام نمى شمرديم» . كسانى كه پيش از آنان بودند [ نيز ] ، چنين رفتار كردند ؛ و[ لى ] آيا جز ابلاغ آشكار بر پيامبران [ وظيفه اى ]است؟» .

«كسانى كه شرك آوردند ، به زودى خواهند گفت: «اگر خدا مى خواست، نه ما و نه پدرانمان شرك نمى آورديم و چيزى را [ خودسرانه ]تحريم نمى كرديم» . كسانى هم كه پيش از آنان بودند، همين گونه [ پيامبران خود را ] تكذيب كردند، تا عقوبت ما را چشيدند. بگو: «آيا نزد شما دانشى هست كه آن را براى ما آشكار كنيد؟ شما جز از گمان ، پيروى نمى كنيد، و جز دروغ نمى گوييد»» .

5 / 4رو به رو شدن با خوشى و ناخوشى«و چون انسان را آسيبى رسد، ما را فرامى خواند. سپس ، چون نعمتى از جانب خود به او عطا كنيم ، مى گويد: «تنها آن را به دانش خود يافته ام». نه چنان است ؛ بلكه آن ، آزمايشى است ؛ ولى بيشترشان نمى دانند . قطعاً كسانى كه پيش از آنان بودند [ نيز ] ، اين [ سخن ] را گفتند و آنچه به دست آورده بودند، كارى برايشان نكرد» .

ر . ك : ص 211 (امّت / فصل دهم / دچار شدن به سرنوشت امّت هاى پيشين) .

.

ص: 136

الفصل السادس : فضائل الاُمّة الإسلاميّة6 / 1إجابَةُ دَعوَةِ إبراهيمَالكتاب«رَبَّنَا وَ اجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِن ذُرِّيَّتِنَا اُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّكَ وَ أَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَ تُبْ عَلَيْنا إِنَّكَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ * رَبَّنَا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُواْ عَلَيْهِمْ ءَايَاتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أنَا دَعوَةُ أبي إبراهيمَ. (2)

.


1- .البقرة : 128 و 129 .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 369 ح 5762 عن حمّاد بن عمرو عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، التبيان في تفسير القرآن : ج 1 ص 466 ، بحار الأنوار : ج 25 ص 200 ح 12 ؛ المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص453 ح 3566 ، مسند ابن حنبل : ج 6 ص 84 ح 17150 ، صحيح ابن حبّان : ج 14 ص313 ح 6404 كلاهما نحوه وكلّها عن عرباض بن سارية ، كنز العمّال : ج 11 ص383 ح 31829 .

ص: 137

فصل ششم : امتيازات امّت اسلام
6 / 1 نتيجه دعاى ابراهيم عليه السلام

فصل ششم : امتيازات امّت اسلام6 / 1نتيجه دعاى ابراهيم عليه السّلامقرآن«پروردگارا! ما را تسليم [ فرمان ] خود قرار ده؛ و از نسل ما، امّتى فرمان بُردار خود [ پديدآور ]و آداب دينى ما را به ما نشان ده و بر ما ببخشاى، كه تويى توبه پذيرِ مهربان . پروردگارا! در ميان آنان، فرستاده اى از خودشان برانگيز، تا آيات تو را بر آنان بخواند و كتاب و حكمت به آنان بياموزد و پاكيزه شان كند ؛ زيرا كه تو خود، شكست ناپذيرِ فرزانه اى»» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من [نتيجه] دعاى پدرم ابراهيم عليه السلام هستم .

.

ص: 138

6 / 2خَيرُ الاُمَمِالكتاب«كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَوْ ءَامَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَّهُم مِّنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في قَولِهِ تَعالى : «كُنتُمْ خَيْرَ اُمَّةٍ اُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ» _ :إنَّكُم تُتِمّونَ سَبعينَ اُمَّةً ، أنتُم خَيرُها وَأَكرَمُها عَلَى اللّهِ. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :اُمَّتي خَيرُ الاُمَمِ. (3)

عنه صلى الله عليه و آله :لَمّا بَعَثَ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ موسَى بنَ عِمرانَ عليه السلام وَاصطَفاهُ نَجِيّاً .. . فَقالَ [موسى عليه السلام ] : يا رَبِّ ، فَإِن كانَ آلُ مُحَمَّدٍ كَذلِكَ فَهَل في اُمَمِ الأَنبِياءِ أفضَلُ عِندَكَ مِن اُمَّتى .. .؟ فَقالَ اللّهُ عز و جل : يا موسى ، أما عَلِمتَ أنَّ فَضلَ اُمَّةِ مُحَمَّدٍ عَلى جَميعِ الاُمَمِ كَفَضلِهِ عَلى جَميعِ خَلقي ؟ فَقالَ موسى عليه السلام : يا رَبِّ، لَيتَني كُنتُ أراهُم ؟ فَأَوحَى اللّهُ عز و جل إلَيهِ : يا موسى ، إنَّكَ لَن تَراهُم ، فَلَيسَ هذا أوانَ ظُهورِهِم ، وَلكِن سَوفَ تَراهُم فِي الجِنانِ . (4)

.


1- .آل عمران : 110 .
2- .سنن الترمذي : ج 5 ص 226 ح 3001 ، المستدرك على الصحيحين :ج 4 ص 94 ح 6987 ، سنن الدارمي : ج 2 ص 769 ح 2658 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 237ح 20049 ، السنن الكبرى : ج 9 ص 9 ح 17717 و الثلاثة الأخيرة نحوه وكلّها عن حكيم بن معاوية عن أبيه ، كنز العمّال : ج 12 ص 156 ح 34462 ؛ مجمع البيان : ج 2 ص 810 عن حكيم عن أبيه نحوه .
3- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 333 ح 1361 ، السنن الكبرى : ج 1 ص 328 ح 1024 ، المصنّف لابن أبيشيبة : ج 7 ص 411 ح 9 ، تفسير ابن كثير : ج 2 ص 78 كلّها عن محمّد بن الحنفيّة عن الإمام عليّ عليه السلام ،تفسير القرطبي : ج 10 ص 49 ، كنز العمّال : ج 11 ص 411 ح 31928 .
4- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 327 ح 2586 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج1 ص283 ح 30، علل الشرائع : ص 417 ح 3 ، بشارة المصطفى : ص 213 كلّها عن محمّد بن زياد عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 13 ص 341 ح 18 .

ص: 139

6 / 2 بهترينِ امّت ها

6 / 2بهترينِ امّت هاقرآن«شما بهترين امّتى هستيد كه براى مردم ، پديدار شده ايد: به كار پسنديده فرمان مى دهيد و از كار ناپسند ، بازمى داريد و به خدا ايمان داريد. و اگر اهل كتاب ايمان آورده بودند ، قطعاً برايشان بهتر بوده برخى از آنان مؤمن اند ؛ و[ لى ] بيشترشان نافرمان اند» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در باره اين سخن خداوند متعال : «شما بهترين امّتى هستيد كه براى مردم ، پديدار شده ايد» _ :شما هفتادمين امّت هستيد و شما ، بهترينِ آنها و نزد خداوند ، گرامى ترين شان هستيد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امّت من ، بهترينِ امّت هاست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در باره پاسخ خداوند متعال به اين سؤال موسى عليه السلام كه : «بهترينِ امّت ها كدام است؟» _ :خداوند عز و جل فرمود : «اى موسى ! آيا نمى دانى كه برترى امّت محمّد صلى الله عليه و آله بر همه امّت ها ، همانند برترى خود او بر همه آفريدگان من است؟» . موسى عليه السلام گفت : اى پروردگار من! كاش آنها را ديده بودم . خداوند عز و جل به او وحى فرمود كه : «اى موسى! تو هرگز آنان را نخواهى ديد ؛ زيرا اكنون ، گاهِ پديدار شدن آنها نيست ؛ امّا به زودى آنان را در بهشت ، خواهى ديد» .

.

ص: 140

6 / 3اُمَّةٌ مَرحومَةٌرسول اللّه صلى الله عليه و آله :اُمَّتي هذِهِ اُمَّةٌ مَرحومَةٌ. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :اُمَّتي اُمَّةٌ مَرحومَةٌ ، مَغفورٌ لَها ، مُتابٌ عَلَيها. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّكُم اُمَّةٌ مَرحومَةٌ مُعافاةٌ ، فَاستَقيموا وخُذوا طاقَةَ (3) الأَمرِ. (4)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ هذِهِ الاُمَّةَ مَرحومَةٌ ، عَذابُها بِأَيديها. (5)

6 / 4اُمَّةٌ مُبارَكَةٌرسول اللّه صلى الله عليه و آله :اُمَّتي اُمَّةٌ مُبارَكَةٌ ، لا يُدرى أوَّلُها خَيرٌ أو آخِرُها. (6)

.


1- .سنن أبي داود : ج 4 ص 105 ح 4278 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 161 ح 19698 و ص 177 ح 19773 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 491 ح 8372 كلّها عن أبي موسى ، المعجم الأوسط : ج 2 ص 246 ح 1879 عن أنس ، كنز العمّال : ج 12 ص 154 ح 34452 .
2- .الجامع الصغير : ج 1 ص 248 ح 1621 ، كنز العمّال : ج 12 ص 155 ح 34454 كلاهما نقلاً عن الحاكم في الكنى عن أنس .
3- .الطاقَةُ : أي أقصى غايته (لسان العرب : ج 10 ص 233 «طوق») .
4- .المعجم الكبير : ج 3 ص 298 ح 3461 ، مسند الشاميّين : ج 2 ص 451 ح 1683 كلاهما عن أبي مالك الأشعري ، كنز العمّال : ج 1 ص 213 ح 1067 .
5- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1434 ح 4292 عن أنس ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 156 ح 19678 نحوه ،المعجم الأوسط : ج 1 ص 294 ح 974 ، مسند الشاميّين : ج 1 ص 268 ح 465 ، المنتخب من مسند عبد بن حميد : ص 190 ح 537 كلّها عن أبي موسى ، كنز العمّال : ج 12 ص 159 ح 34473 .
6- .تاريخ دمشق : ج 26 ص 286 ح 5572 عن عمرو بن عثمان ، كنز العمّال : ج 12 ص 154 ح 34451 .

ص: 141

6 / 3 امّت رحمت شده
6 / 4 امّت خُجسته

6 / 3امّت رحمت شدهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اين امّت من ، امّتى رحمت شده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امّت من ، امّتى رحمت شده ، آمرزيده و بخشوده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شما امّتى رحمت شده و بخشوده هستيد . پس با تمام توان [در راه حق] ، پايدارى كنيد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اين امّت ، رحمت شده است . عذابش به دستان خود اوست .

6 / 4امّت خُجستهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امّت من ، امّتى بابركت است . معلوم نيست كه اوّل آن بهترند يا آخرش.

.

ص: 142

عنه صلى الله عليه و آله :مَثَلُ اُمَّتي مَثَلُ المَطَرِ ، لا يُدرى أوَّلُهُ خَيرٌ أم آخِرُهُ. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَثَلُ اُمَّتي مَثَلُ حَديقَةٍ قامَ عَلَيها صاحِبُها ، فَأَصلَحَ رَواكِبَها (2) ، وَبَنى مَساكِنَها ، وحَلَقَ سَعفَها ، فَأَطعَمَت عاما فَوجا (3) ، ثُمَّ عاما فَوجا ، ثُمَّ عاما فَوجا ، فَلَعَلَّ آخِرَها طَعما أن يَكونَ أجوَدَها قِنوانا (4) ، وَأطوَلَها شِمراخا (5) ، أما وَالَّذي بَعَثَني بِالحَقِّ نَبِيّا ، لَيَجِدَنَّ عيسَى بنُ مَريَمَ في اُمَّتي خَلقا مِن حَوارِيِّهِ (6) . (7)

الكافي عن عليّ بن عيسى رفعه :إنَّ موسى عليه السلام ناجاهُ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى ، فَقالَ لَهُ فيمُناجاتِهِ : . . . اُوصيكَ يا موسى . . . بِصاحِبِ الجَمَلِ الأَحمَرِ ، الطَّيِّبِ الطَّاهِرِ المُطَهَّرِ . . . اُمَّتُهُ مَرحومَةٌ مُبارَكَةٌ ؛ ما بَقوا فِي الدّينِ على حَقائِقهِ. (8)

6 / 5الآخِرونَ السّابِقونَرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أنَا آخِرُ الأَنبِياءِ ، وأنتُم آخِرُ الاُمَمِ. (9)

.


1- .سنن الترمذي : ج 5 ص 152 ح 2869 ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 262 ح 12329 ، المعجم الأوسط : ج 4 ص 231 ح 4058 ، مسند أبي يعلى : ج 3 ص 398 ح 3462 كلّها عن أنس ،صحيح ابن حبّان : ج 16 ص 210 ح 7226 عن عمّار بن ياسر ، كنز العمّال : ج 12 ص 162 ح34485 .
2- .الرّاكوبُ والراكوبَةُ: فسيلة تكون في أعلى النخلة متدلّية لا تبلغ الأرض (تاج العروس : ج2 ص36 «ركب») .
3- ..3 . الفَوجُ : الجماعة »)من الناس (النهاية : ج 3 ص 477 «فوج
4- .القِنْوُ : العِذْق ، وجمعه قِنوان (مفردات ألفاظ القرآن : ص 686 «قنو») .
5- .الشِّمراخُ : ما يكون فيه الرُّطَبُ (المصباح المنير : ص 322 «شمراخ»).
6- .الحَواريّون : أصحاب المسيح عليه السلام ؛ أي خُلْصانُه وأنصاره (النهاية : ج 1 ص 458 «حور») .
7- .الأمالي للطوسي : ص 141 ح 230 ، بشارة المصطفى : ص 280 كلاهما عن عبد الرحمن بن سمرة ، بحارالأنوار : ج 21 ص 51 ح 1 ؛ مقاتل الطالبيّين : ص 31 ، الفردوس : ج 4 ص 130 ح 6403 كلاهما عن عبد الرحمن بن سمرة نحوه ، كنز العمّال : ج 12 ص 181 ح 34571 .
8- .الكافي : ج 8 ص 42 _ 43 ح 8 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 31 ح 7 .
9- .سنن ابن ماجة : ج2 ص1359 ح4077 ، المستدرك على الصحيحين : ج4 ص580 ح8620 ، مسند الشاميّين : ج 2 ص 28 ح 861 ، السنّة لابن أبي عاصم : ص 171 ح 391 ، تاريخ دمشق : ج2 ص223 ح467 وفيه «خير» بدل «آخر» كلّها عن أبي اُمامة الباهلي ، كنز العمّال : ج14 ص292 ح38742.

ص: 143

6 / 5 آخرين و اولينِ امّت ها

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :حكايت امّت من ، حكايت باران است كه معلوم نيست اوّل آن بهتر است يا آخرش.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :حكايت امّت من ، حكايت باغى است كه صاحبش به آن رسيدگى كرده و نهال هاى رُسته بر تنه خرما بُن هاى آن را هَرَس نموده و اتاق هايش را ساخته و شاخه هاى نخل هايش را پيراسته است و يك سال ، گروهى را خوراك مى دهد و سال ديگر ، گروهى را و سال بعد ، گروهى را و شايد ، آخرين خوراك آن ، خوشه هايش مرغوب تر و شاخه هايش بلندتر باشد . سوگند به آن كه مرا به حق ، پيامبر برانگيخت ! عيسى بن مريم عليه السلام گروهى از حواريان خود را در ميان امّت من مى يابد .

الكافى_ به نقل از على بن عيسى ، كه سند حديث را به پيامبر صلى الله عليه و آله يا اهل بيت عليهم السلام رسانده است _ :خداوند _ تبارك و تعالى _ با موسى عليه السلام نجوا كرد و در مناجاتش به او فرمود : « ... اى موسى ! تو را سفارش مى كنم ... به صاحب شتر سرخ مو ؛ آن پاكزادِ پاكِ پاكيزه ... . امّت او ، تا زمانى كه بر حقايق دين باقى بمانند ، رحمت شده و با بركت اند» .

6 / 5آخرين و اولينِ امّت هاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من ، آخرينِ پيامبرانم ، و شما ، آخرينِ امّت ها هستيد .

.

ص: 144

عنه صلى الله عليه و آله :نَحنُ الآخِرونَ السّابِقونَ. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :نَحنُ الآخِرونَ مِن أهلِ الدُّنيا ، وَالأَوَّلونَ يَومَ القِيامَةِ ، المَقضِيُّ لَهُم قَبلَ الخَلائِقِ. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :نَحنُ آخِرُ الاُمَمِ ، وَأوَّلُ مَن يُحاسَبُ ، يُقالُ : أينَ الاُمَّةُ الاُمِّيَّةُ وَنَبِيُّها ؟ فَنَحنُ الآخِرونَ الأَوَّلونَ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :نَحنُ الآخِرونَ السّابِقونَ يَومَ القِيامَةِ ، أوّلُ زُمرَةٍ مِن اُمَّتي يَدخُلونَ الجَنَّةَ سَبعونَ ألفا لا حِسابَ عَلَيهِم ، كُلُّ رَجُلٍ مِنهُم عَلى صورَةِ القَمَرِ لَيلَةَ البَدرِ ، ثُمَّ الَّذينَ يَلونَهُم عَلى أشَدِّ ضَوءِ كَوكَبٍ فِي السَّماءِ ، ثُمَّ هِيَ بَعدَ ذلِكَ مَنازِلُ. (4)

عنه صلى الله عليه و آله :نَحنُ الآخِرونَ السّابِقونَ يَومَ القِيامَةِ ، بَيدَ (5) أنَّهُم اُوتُوا الكِتابَ مِن قَبلِنا ، ثُمَّ هذا يَومُهُمُ الَّذي فُرِضَ عَلَيهِم فَاختَلَفوا فيهِ فَهَدانَا اللّهُ ، فَالنّاسُ لَنا فيهِ تَبَعٌ ، اليَهودُ غَدا وَالنَّصارى بَعدَ غَدٍ . (6)

.


1- .صحيح البخاري : ج 1 ص 94 ح 236 و ج 3 ص 1080 ح 2797 ، السنن الكبرى : ج 3 ص 243 ح 5567 ، تفسير ابن كثير : ج 1 ص 390 كلّها عن أبي هريرة ؛ المناقب لابن شهر آشوب: ج3 ص 269 بزيادة «يوم القيامة» في آخره ، بحار الأنوار : ج 39 ص 85 .
2- .صحيح مسلم : ج 2 ص 586 ح 22 ، سنن النسائي : ج 3 ص 87 ، تفسير القرطبي : ج 7 ص 155 ،الفردوس : ج 4 ص 282 ح 6834 كلّها عن حذيفة ، كنز العمّال : ج 7 ص 711 ح 21052 .
3- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1434 ح 4290 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 604 ح 2546 نحوه ، الفردوس : ج 4ص 282 ح 6833 كلّها عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 12 ص 159 ح 34474 .
4- .مسند ابن حنبل : ج 3 ص 574 ح 10553 و ص 511 ح 10128 و ليس فيه «سبعون ألفا لا حساب عليهم» ، مسند إسحاق بن راهويه : ج 1 ص 310 ح 291 ، تاريخ بغداد : ج 2 ص 160 الرقم 587 كلّها عن أبيهريرة ، كنز العمّال : ج 12 ص 168 ح 34517 .
5- .بَيْدَ : هو مثل «غَيْر» وزنا ومعنىً (المصباح المنير : ص 68 «باد») .
6- .صحيح البخاري : ج 1 ص 299 ح 836 ، صحيح مسلم : ج 2 ص 586 ح 21 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 186 ح 8121 ، السنن الكبرى : ج 3 ص 242 ح 5565 كلّها بزيادة «واُوتيناه من بعدهم» بعد «من قبلنا» ، سنن النسائي : ج 3 ص 85 نحوه وكلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 12 ص 159 ح 34475وراجع : الأمالي للطوسي : ص 654 ح 1354 .

ص: 145

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ما آخرين و اوّلين [امّت ها] هستيم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ما آخرين مردم دنيا و در روز قيامت ، اوّلينِ مردم هستيم و پيش از همه خلايق ، در باره ما داورى مى شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ما آخرينِ امّت هاييم و اوّلين كسانى كه [در قيامت ]حسابرسى مى شوند . گفته مى شود : «كجايند امّت اُمّى و پيامبر آنان؟» . پس ، ما آخرين و اوّلين هستيم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ما [در دنيا] آخرين و در روز قيامت ، اوّلين هستيم . نخستين گروه از امّت من كه به بهشت مى روند ، هفتاد هزار نفرند و حسابرسى نمى شوند . هر مردى از آنان ، چونان ماه شب چهارده است . سپس ، كسانى كه از پىِ آنان [به بهشت ]مى روند ، نورانى تر از ستارگان آسمان اند . سپس ، گروه هاى بعد كه هر يك را منزلتى است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ما [در دنيا] آخرين هاييم و در روز قيامت ، نخستين ها ؛ جز آن كه به آنان (امّت هاى پيشين) ، قبل از ما كتاب داده شد و اين روز (جمعه) ، همان روزِ آنان است كه [بزرگداشت آن] برايشان واجب گشت ؛ امّا در باره آن اختلاف كردند ؛ ولى خداوند ، ما را هدايت كرد . پس مردم در اين روز ، دنباله رو مايند . يهود ، فردا [شنبه را ]و نصارا پس فردا [يكشنبه را گرامى مى دارند] .

.

ص: 146

6 / 6جَوامِعُ فَضائِلِهِمرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مِمّا أعطَى اللّهُ اُمَّتي وفَضَّلَهُم بِهِ عَلى سائِرِ الاُمَمِ ، أعطاهُم ثَلاثَ خِصالٍ لَم يُعطَها إلّا نَبِيٌّ : وذلِكَ أنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى كانَ إذا بَعَثَ نَبِيّا قالَ لَهُ : اِجتَهِد في دينِكَ ولا حَرَجَ عَلَيكَ ، وإنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى أعطى ذلِكَ اُمَّتي حَيثُ يَقولُ : «وَ مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِى الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ» (1) يَقولُ : مِن ضيقٍ . وكانَ إذا بَعَثَ نَبِيّا قالَ لَهُ : إذا أحزَنَكَ أمرٌ تَكرَهُهُ ، فَادعُني أستَجِب لَكَ ، وإنَّ اللّهَ أعطى اُمَّتي ذلِكَ حَيثُ يَقولُ : «ادْعُونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ» (2) . وكانَ إذا بَعَثَ نَبِيّا جَعَلَهُ شَهيدا عَلى قَومِهِ ، وإنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى جَعَلَ اُمَّتي شُهَداءَ عَلَى الخَلقِ حَيثُ يَقولُ: «لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَ تَكُونُواْ شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ» (3) . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :ما اُعطِيَت اُمَّةٌ مِنَ اليَقينِ (5) مثل ما اُعطِيَت اُمَّتي. 6

.


1- .الحجّ : 78 .
2- .غافر : 60 .
3- .قرب الإسناد : ص 84 ح 277 عن مسعدة بن زياد عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 22 ص443 ح 4 .
4- .اليَقِينُ : العِلمُ وزوال الشكّ (الصحاح : ج 6 ص 2219 «يقن») .
5- .نوادر الاُصول : ج 1 ص 228 وج2 ص 164 و ص 266 وليس فيهما «مثل» ، كنز العمّال : ج 12 ص 162 ح 34483 .

ص: 147

6 / 6 مجموعه فضايل امّت اسلام

6 / 6مجموعه فضايل امّت اسلامپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از چيزهايى كه خدا به امّت من عطا فرمود و بدان وسيله ، آنان را بر ديگر امّت ها برترى داد ، اين است كه به آنان ، سه ويژگى بخشيد كه به كسى جز پيامبر بخشيده نشده است : يكى اين كه خداوند _ تبارك و تعالى _ هر گاه پيامبرى مى فرستاد ، به او مى فرمود : «در دينت ، سخت بكوش و باك مدار» . خداوند _ تبارك و تعالى _ اين را به امّت من نيز عطا كرده ، آن جا كه مى فرمايد : «و در دين ، بر شما سختى قرار نداده است» ؛ يعنى تنگى و سختى [ در آن ، قرار نداده است ]. دوم اين كه هر گاه پيامبرى مى فرستاد ، به او مى فرمود : «هر گاه امرى ناخوشايند ، تو را اندوهگين ساخت ، مرا بخوان تا پاسخت دهم» . خداوند ، اين را نيز به امّت من عطا كرده ، آن جا كه مى فرمايد : «مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم» . سوم اين كه هر گاه پيامبرى مى فرستاد ، او را بر قومش گواه قرار مى داد و خداوند _ تبارك و تعالى _ امّت مرا بر همه خلق ، گواه قرار داده ، آن جا كه مى فرمايد : «تا اين پيامبر ، بر شما گواه باشد و شما بر مردم ، گواه باشيد» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به هيچ امّتى ، يقينى برتر از يقينى كه به امّت من داده شده ، عطا نشده است .

.

ص: 148

عنه صلى الله عليه و آله :أنزَلَ اللّهُ عَلَيَّ أمانَينِ لِاُمَّتي : «وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِيهِمْ وَمَا كَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ» (1) ، إذا مَضَيتُ تَرَكتُ فيهِمُ الاِستِغفارَ إلى يَومِ القِيامَةِ. (2)

الإمام الحسن عليه السلام :جاءَ نَفَرٌ مِنَ اليَهودِ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَسَأَلَهُ أعلَمُهُم عَن أشياءَ ، فَكانَ فيما سَأَلَهُ : أخبِرنا عَن سَبعِ خِصالٍ أعطاكَ اللّهُ مِن بَينِ النَّبِيّينَ ، وأعطى اُمَّتَكَ مِن بَينِ الاُمَمِ ؟ فَقالَ النَبِيُّ صلى الله عليه و آله : أعطانِيَ اللّهُ عز و جل : فاتِحَةَ الكِتابِ ، وَالأَذانَ ، وَالجَماعَةَ فِي المَسجِدِ ، ويَومَ الجُمُعَةِ ، وَالصَّلاةَ عَلَى الجَنائِزِ ، وَالإِجهارَ في ثَلاثِ صَلَواتٍ ، وَالرُّخصَةَ لِاُمَّتي عِندَ الأَمراضِ وَالسَّفَرِ ، وَالشَّفاعَةَ لِأَصحابِ الكَبائِرِ مِن اُمَّتي . قالَ اليَهودِيُّ : صَدَقتَ يا مُحَمَّدُ ، فَما جَزاءُ مَن قَرَأَ فاتِحَةَ الكِتابِ ؟ فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : مَن قَرَأَ فاتِحَةَ الكِتابِ أعطاهُ اللّهُ عز و جل بِعَدَدِ كُلِّ آيَةٍ نَزَلَت مِنَ السَّماءِ ثَوابَ تِلاوَتِها . وأَمَّا الأَذانُ فَإِنَّهُ يُحشَرُ المُؤَذِّنونَ مِن اُمَّتي مَعَ النَّبِيّينَ وَالصِّدِّيقينَ وَالشُّهَداءِ وَالصّالِحينَ . وأمَّا الجَماعَةُ فَإِنَّ صُفوفَ اُمَّتي فِي الأَرضِ كَصُفوفِ المَلائِكَةِ فِي السَّماءِ، وَالرَّكعَةُ فِي جَماعَةٍ أربَعٌ وعِشرونَ رَكعَةً، كُلُّ رَكعَةٍ أحَبُّ إلَى اللّهِ عز و جل مِن عِبادَةِ أربَعينَ سَنَةً . وأمّا يَومُ الجُمُعَةِ فَإِنَّ اللّهَ يَجمَعُ فيهِ الأَوَّلينَ وَالآخِرينَ لِلحِسابِ، فَما مِن مُؤمِنٍ مَشى إلَى الجَماعَةِ (3) إلّا خَفَّفَ اللّهُ عز و جلعَلَيهِ أهوالَ يَومِ القِيامَةِ ثُمَّ يُجازيهِ الجَنَّةَ . وأمَّا الإجهارُ فَإِنَّهُ يَتَباعَدُ مِنهُ لَهَبُ النّارِ بِقَدرِ ما يَبلُغُ صَوتُهُ، ويَجوزُ عَلَى الصِّراطِ، ويُعطَى السُّرورَ حَتّى يَدخُلَ الجَنَّةَ . وأمَّا السّادِسُ فَإِنَّ اللّهَ عز و جل يُخَفِّفُ أهوالَ يَومِ القِيامَةِ لِاُمَّتي كَما ذَكَرَ اللّهُ فِي القُرآنِ، وما مِن مُؤمِنٍ يُصَلّي عَلَى الجَنائِزِ إلّا أوجَبَ اللّهُ لَهُ الجَنَّةَ إلّا أن يَكونَ مُنافِقا أو عاقّا . وأمّا شَفاعَتي فَفي أصحابِ الكَبائِرِ ما خَلا أهلَ الشِّركِ وَالظُّلمِ . قالَ : صَدَقتَ يا مُحَمَّدُ ، وأنَا أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ، وأنَّكَ رَسولُهُ خاتَمُ النَّبِيّينَ وإمامُ المُتَّقينَ ورَسولُ رَبِّ العالَمينَ . فَلَمّا أسلَمَ وحَسُنَ إسلامُهُ أخرَجَ رِقّا أبيَضَ فيهِ جَميعُ ما قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله وقالَ : يا رَسولَ اللّهِ، وَالَّذي بَعَثَكَ بالحَقِّ نِبِيّا مَا استَنسَختُها إلّا مِنَ الأَلواحِ الَّتي كَتَبَ اللّهُ عز و جللِموسَى بنِ عِمرانَ . (4)

.


1- .الأنفال : 33 .
2- .سنن الترمذي : ج 5 ص 270 ح 3082 ، تفسير ابن كثير : ج 3 ص 590 كلاهما عن أبي موسى ، كنز العمّال : ج 1 ص 477 ح 2081 .
3- .الظاهر أنّ الصواب : «الجُمُعَةِ»، كما في الاختصاص وبحارالأنوار .
4- .الخصال : ص 355 ح 36 عن الحسن بن عبد اللّه عن آبائه ، الأمالي للصدوق : ص 261 ح 279 عن الحسن بن عبد اللّه عن أبيه ، الاختصاص : ص 39 عن الحسين بن عبد اللّه عن أبيه عن جدّه عن الإمام الصادق عن أبيه عن الإمام الحسين عليهم السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 9 ص 300 .

ص: 149

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، دو مايه امان براى امّتم بر من نازل فرمود : «و[ لى ]تا تو در ميان آنان هستى، خدا بر آن نيست كه ايشان را عذاب كند، و تا آنان طلبِ آمرزش مى كنند، خدا ، عذاب كننده ايشان نخواهد بود» . هر گاه من رفتم ، آمرزش خواهى را در ميان آنان ، تا روز قيامت ، باقى مى گذارم .

امام حسن عليه السلام :جمعى از يهود نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمدند . عالم ترينِ آنان ، سؤالاتى از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد و از جمله پرسش هايش اين بود : آن ، كدام هفت چيز است كه خداوند از ميان پيامبران به تو داد و از ميان امّت ها به امّت تو؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «خداوند عز و جل به من ، فاتحة الكتاب را بخشيد و اذان را و [نماز ]جماعت در مسجد و روز جمعه را و نماز خواندن بر جنازه را و خواندن سه نماز با صداى بلند را و رخصت به امّتم در اوقات بيمارى و سفر را و شفاعت كردن آن دسته از امّتم را كه مرتكب گناه كبيره شده اند» . يهودى گفت : درست گفتى ، اى محمّد ! ثواب كسى كه «فاتحة الكتاب» را بخوانَد ، چيست؟ پيامبر خدا فرمود : «كسى كه فاتحة الكتاب را بخواند ، خداوند عز و جل به شمارِ هر آيه اى كه از آسمان نازل شده است ، ثواب تلاوت آن را به او عطا مى فرمايد . امّا اذان : اذان گويانِ امّت من با پيامبران و صدّيقان و شهيدان و درستكاران ، محشور مى شوند . امّا جماعت : صف هاى امّت من ، در زمين ، همانند صف هاى فرشتگان در آسمان است و هر ركعت نماز با جماعت، [معادلِ] بيست و چهار ركعت است و هر ركعتى نزد خداوند عز و جلمحبوب تر از عبادت چهل سال است . امّا روز جمعه : خداوند ، در اين روز ، اوّلين و آخرينِ خلايق را براى حسابرسى گِرد مى آورد . پس هيچ مؤمنى نيست كه به سوى جماعت (1) برود ، مگر آن كه خداوند عز و جل ، وحشت هاى روز قيامت را براى او آسان مى سازد . سپس ، بهشت را به او پاداش مى دهد . امّا با صداى بلند خواندن : به اندازه فاصله اى كه صداى شخص برسد ، زبانه آتش از او دور مى گردد و از صراط مى گذرد و شادمانى به او داده مى شود تا آن كه به بهشت در آيد . امّا ششمين : خداوند عز و جل ، چنان كه در قرآن فرموده است ، هراس هاى روز قيامت را براى امّتم آسان مى گردانَد . و هيچ مؤمنى نيست كه بر جنازه ها نماز بخواند ، جز آن كه خداوند ، بهشت را بر او واجب مى سازد ، مگر آن كه منافق يا عاقّ والدين باشد . امّا شفاعتم : براى كسى است كه مرتكب كبائر شود ، به استثناى اهل شرك و ستم» . يهودى گفت : درست گفتى ، اى محمّد ! من ، گواهى مى دهم كه معبودى جز خداوند يكتا نيست و تو پيامبرِ او و خاتمِ پيامبران و پيشواى پرهيزگاران و فرستاده خداوندگار جهانيان هستى . پس از آن كه اسلام آورد ، پوست نازك سفيدى را درآورد كه همه آنچه پيامبر صلى الله عليه و آله گفته بود ، در آن [نوشته شده] بود و گفت : اى پيامبر خدا ! سوگند به آن كه تو را به حق به پيامبرى برانگيخت ، من ، اين را از الواحى كه خداوند عز و جل براى موسى بن عمران عليه السلام نوشته است ، رونويسى كرده ام .

.


1- .. ظاهرا درست آن ، چنان كه در الاختصاص و بحار الأنوار آمده ، «جمعه» باشد .

ص: 150

مجمع البحرين :في حَديثِ مُناجاةِ موسى عليه السلام وقَد قالَ : يا رَبِّ، لِمَ فَضَّلتَ اُمَّةَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله عَلى سائِرِ الاُمَمِ ؟ فَقالَ اللّهُ تَعالى : فَضَّلتُهُم لِعَشرِ خِصالٍ . قالَ موسى : وما تِلكَ الخِصالُ الَّتي يَعمَلونَها حَتّى آمُرَ بَني إسرائيلَ يَعمَلونَها ؟ قالَ اللّهُ تَعالى : الصَّلاةُ ، وَالزَّكاةُ ، وَالصَّومُ ، وَالحَجُّ ، وَالجِهادُ ، وَالجُمُعَةُ ، وَالجَماعَةُ ، وَالقُرآنُ ، وَالعِلمُ ، وَالعاشوراءُ . قالَ موسى عليه السلام : يا رَبِّ ، ومَا العاشوراءُ ؟ قالَ : البُكاءُ وَالتَّباكي عَلى سِبطِ مُحَمَّدٍ ، وَالمَرثِيَّةُ وَالعَزاءُ عَلى مُصيبَةِ وَلَدِ المُصطَفى . يا موسى ، ما مِن عَبدٍ مِن عَبيدي في ذلِكَ الزَّمانِ بَكى أو تَباكى وتَعَزّى عَلى وَلَدِ المُصطَفى، إلّا وكانَت لَهُ الجَنَّةُ ثابِتا فيها ، وما مِن عَبدٍ أنفَقَ مِن مالِهِ في مَحَبَّةِ ابنِ بِنتِ نَبِيِّهِ طَعاما وغَيرَ ذلِكَ دِرهَما أو دينارا ، إلّا وبارَكتُ لَهُ في دارِ الدُّنيا ؛ الدِّرهَمَ بِسَبعينَ دِرهَما ، وكانَ مُعافىً فِي الجَنَّةِ ، وغَفَرتُ لَهُ ذُنوبَهُ . وعِزَّتي وجَلالي ، ما مِن رَجُلٍ أوِ امرَأَةٍ سالَ دَمعُ عَينَيهِ في يَومِ عاشوراءَ وغَيرِهِ قَطرَةً واحِدَةً ، إلّا وكَتَبتُ لَهُ أجرَ مِئَةِ شَهيدٍ . (1)

.


1- .مجمع البحرين : ج 2 ص 1219 ، مستدرك الوسائل : ج 10 ص 319 ح 12085 .

ص: 151

مجمع البحرين :در حديث مناجات موسى عليه السلام آمده است كه گفت : پروردگارا ! چرا امّت محمّد صلى الله عليه و آله را بر ديگر امّت ها برترى داده اى؟ خداوند متعال فرمود : «به ده چيز ، آنها را برترى داده ام». موسى عليه السلام گفت : آن ده چيز كه آنان ، بدانها عمل مى كنند ، چيست تا به بنى اسرائيل دستور بدهم آنها نيز به كار ببندند؟ خداوند متعال فرمود : «نماز ، زكات ، روزه ، حج ، جهاد ، جمعه ، نماز جماعت ، قرآن ، علم ، و عاشورا» . موسى عليه السلام گفت : پروردگارا ! عاشورا چيست؟ فرمود : «گريستن و گريه نمايى بر نواده محمّد ، و سوگوارى و عزادارى براى مصيبت فرزند مصطفى . اى موسى ! هيچ بنده اى از بندگان من در آن زمان نيست كه بر فرزند مصطفى بِگريد يا تظاهر به گريستن كند و عزادارى نمايد ، مگر آن كه بهشت براى او باشد و در آن ، پايدار مى مانَد . هيچ بنده اى نيست كه در راه محبّت به پسر دختر پيامبرش از مال خود ، غذايى دهد يا درهم و دينارى خرج كند ، مگر آن كه در همان دنيا به او بركت مى دهم . يك درهم [او] را به هفتاد درهم افزون مى سازم و در بهشت به سلامت زندگى مى كند و گناهانش را مى آمرزم . به عزّت و جلالم سوگند ، هيچ مرد يا زنى نيست كه در روز عاشورا و غير عاشورا ، يك قطره اشك از چشمش فرو چكد ، مگر آن كه اجر صد شهيد را برايش مى نويسم» .

.

ص: 152

الإمام الحسين عليه السلام :بَينَما أصحابُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله جُلوسٌ في مَسجِدِهِ بَعدَ وَفاتِهِ صلى الله عليه و آله يَتَذاكَرونَ فَضلَهُ ، إذ دَخَلَ عَلَينا حَبرٌ مِن أحبارِ (1) اليَهودِ مِن أهلِ الشّامِ ، قَد قَرَأَ التَّوراةَ وَالإِنجيلَ وَالزَّبورَ وصُحُفَ إبراهيمَ وَالأَنبِياءِ ، وعَرَفَ دَلائِلَهُم ، فَسَلَّمَ عَلَينا وجَلَسَ ، ولَبِثَ هُنَيئَةً ، ثُمَّ قالَ : يا اُمَّةَ مُحَمَّدٍ ، ما تَرَكتُم لِنَبِيٍّ دَرَجَةً ولا لِمُرسَلٍ فَضيلَةً إلّا وقَد نَحَلتُموها (2) لِمُحَمَّدٍ نَبِيِّكُم ! فَهَل عِندَكُم جَوابٌ إن أنَا سَأَلتُكُم ؟ فَقالَ لَهُ أميرُ المُؤمِنينَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام : سَل يا أَخَا اليَهودِ ما أحبَبتَ ، فَإِنّي اُجيبُكَ عَن كُلِّ ما تَسأَلُ بِعَونِ اللّهِ ومَشيئَتِهِ . . . . قالَ اليَهودِيُّ : فَإِنَّ اللّهَ تَعالى ناجى موسى عَلى طورِ سَيناءَ (3) بِثَلاثِمِئَةٍ وثَلاثَ عَشرَةَ كَلِمَةً ، مَعَ كُلِّ كَلِمَةٍ يَقولُ لَهُ : يا موسى إنّي أنَا اللّهُ ، فَهَل فَعَلَ بِمُحَمَّدٍ شَيئا مِن ذلِكَ ؟ فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : لَقَد كانَ كَذلِكَ ، ومُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله ناجاهُ اللّهُ تَعالى فَوقَ سَبعِ سَماواتٍ رَفَعَهُ عَلَيهِنَّ ، فَناجاهُ في مَوطِنَينِ : أحَدُهُما عِندَ سِدرَةِ المُنتَهى (4) ، وكانَ لَهُ هُناكَ مَقامٌ مَحمودٌ ، ثُمَّ عَرَجَ بِهِ حَتَّى انتَهى بِهِ إلى ساقِ العَرشِ ، وقالَ اللّهُ تَعالى : «دَنَا فَتَدَلَّى» (5) ، ودُلِّيَ لَهُ رَفرَفٌ أخضَرُ ، غُشِّيَ عَلَيهِ نورٌ عَظيمٌ حَتّى كانَ في دُنُوِّهِ كَقابِ قَوسَينِ أو أدنى ، وهُوَ مِقدارُ ما بَينَ الحاجِبِ إلَى الحاجِبِ ، وناجاهُ بِما ذَكَرَهُ اللّهُ تَعالى في كِتابِهِ ، في سورَةِ البَقَرَةِ ، قالَ اللّهُ تَعالى : «وَإِن تُبْدُواْ مَا فِى أَنفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُم بِهِ اللَّهُ فَيَغْفِرُ لِمَن يَشَاءُ وَ يُعَذِّبُ مَن يَشَاءُ» (6) . وكانَت هذِهِ الآيَةُ قَد عُرِضَت عَلى سائِرِ الاُمَمِ مِن لَدُن آدَمَ عليه السلام إلى مَبعَثِ النَّبِيِّ المُعَظَّمِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، فَأَبَوا جَميعا أن يَقبَلوها مِن ثِقَلِها ، وقَبِلَها مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله واُمَّتُهُ ، فَلَمّا رَأَى اللّهُ تَعالى مِنهُ وَمِن اُمَّتِهِ القَبولَ خَفَّفَ عَنهُ ثِقَلَها ، فَقالَ اللّهُ تَعالى لِمُحَمَّدٍ : «ءَامَنَ الرَّسُولُ بِمَا اُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ» ثُمَّ إنَّ اللّهَ تَعالى تَكَرَّمَ عَلى مُحَمَّدٍ ، وأشفَقَ عَلَيهِ مِن شَديدِ الآيَةِ التَّي قَبِلَها هُوَ واُمَّتُهُ ، فَأَجابَ عَن نَفسِهِ واُمَّتُهُ فَقالَ : «وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَمَلَئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ» ، فَقالَ اللّهُ تَعالى : لَهُمُ المَغفِرَةُ وَالجَنَّةُ إذا فَعَلوا ذلِكَ ، فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : «سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ» (7) ، يَعنِي المَرجِعَ فِي الآخِرَةِ ، فَأَجابَهُ سُبحانَهُ : قَد فَعَلتُ ذلِكَ، تُباهي اُمَّتُكَ الاُمَمَ ، قَد أوجَبتُ لَهُمُ المَغفِرَةَ . ثُمَّ قالَ اللّهُ تَعالى : أمّا إذا قَبِلتَها أنتَ وَاُمَّتُكَ ، وقَد كانَت مِن قَبلُ عَرَضتُها عَلَى الأَنبِياءِ وَالاُمَمِ فَلَم يَقبَلوها ، فَحَقَّ عَلَيَّ أن أرفَعَها عَن اُمَّتِكَ ، فَقالَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : «لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ» مِن خَيرٍ «وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ» مِن شَرٍّ . ثُمَّ ألهَمَ اللّهُ تَعالى نَبِيَّهُ صلى الله عليه و آله أن قالَ : «رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا» ، فَقالَ اللّهُ سُبحانَهُ : لِكَرامَتِكَ _ يا مُحَمَّدُ _ عَلَيَّ، إنَّ الاُمَمَ السّابِقَةَ كانوا إذا نَسوا ما ذُكِّروا فَتَحتُ عَلَيهِم أبوابَ عَذابي ، وقَد رَفَعتُ ذلِكَ عَن اُمَّتِكَ ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْرًا كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِنَا» (8) ، يَعني بِالآصارِ الشَّدائِدَ الَّتي كانَت عَلَى الاُمَمِ مِمَّن كانَ قَبلَ مُحَمَّدٍ . فَقالَ اللّهُ تَعالى : قَد رَفَعتُ عَن اُمَّتِكَ الآصارَ الَّتي كانَت عَلَى الاُمَمِ السّالِفَةِ ، وذلِكَ أنّي جَعَلتُ عَلَى الاُمَمِ ألّا أقبَلَ مِنهُم فِعلاً إلّا في بِقاعٍ مِنَ الأَرضِ اختَرتُها لَهُم وإن بَعُدَت ، وقَد جَعَلتُ الأرضَ لَكَ ولِاُمَّتِكَ طَهورا ومَسجِدا ، فَهذِهِ مِنَ الآصارِ وقَد رَفَعتُها عَن اُمَّتِكَ . وقَد كانَتِ الاُمَمُ (9) السّالِفَةُ تَحمِلُ قُربانَها (10) عَلى أعناقِها إلى بَيتِ المَقدِسِ ، فَمَن قَبِلتُ ذلِكَ مِنهُ أرسَلتُ عَلى قُربانِهِ نارا تَأكُلُهُ (11) ، وإن لَم أقبَل ذلِكَ مِنهُ رَجَعَ بِهِ مَثبورا (12) ، وقَد جَعَلتُ قُربانَ اُمَّتِكَ في بُطونِ فُقَرائِها ومَساكينِها ، فَمَن قَبلِتُ ذلِكَ مِنهُ اُضاعِفُ لَهُ الثَّوابَ أضعافا مُضاعَفَةً ، ومَن لَم أقبَل ذلِكَ مِنهُ رَفَعتُ عَنهُ عُقوباتِ الدُّنيا ، وقَد رَفَعتُ ذلِكَ عَن اُمَّتِكَ وهِيَ مِنَ الآصارِ الَّتي كانَت عَلَى الاُمَمِ السّالِفَةِ . وكانَتِ الاُمَمُ السّالِفَةُ مَفروضا عَلَيها صَلَواتُها في كَبِدِ اللَّيلِ وأَنصافِ النَّهارِ ، وهِيَ مِنَ الشَّدائِدِ الَّتي كانَت عَلَيهِم وقَد رَفَعتُها عَن اُمَّتِكَ ، وقَد فَرَضتُ عَلَيهِم صَلواتِهِم في أطرافِ اللَّيلِ وَالنَّهارِ في أوقاتِ نَشاطِهِم . وكانَتِ الاُمَمُ السّالِفَةُ مَفروضا عَلَيهِم خَمسونَ صَلاةً في خَمسينَ وَقتاً (13) ، وهِيَ مِنَ الآصارِ الَّتي كانَت عَلَيهِم ، وقَد رَفَعتُها عَن اُمَّتِكَ . وكانَتِ الاُمَمُ السّالِفَةُ حَسَنَتُهُم بِحَسَنَةٍ واحِدَةٍ ، وسَيِّئَتُهُم بِسَيِّئَةٍ واحِدَةٍ ، وجَعَلتُ لِاُمَّتِكَ الحَسَنَةَ بِعَشرٍ ، وَالسَّيِّئَةَ بِسَيِّئَةٍ واحِدَةٍ . وكانَتِ الاُمَمُ السّالِفَةُ إذا نَوى أحَدُهُم حَسَنَةً لَم تُكتَب لَهُ ، وَإذا هَمَّ بِسَيِّئَةٍ كَتَبتُها عَلَيهِ وإن لَم يَعمَلها ، وقَد رَفَعتُها عَن اُمَّتِكَ ؛ فَإِذا هَمَّ أحَدُهُم بِسَيِّئَةٍ وَلَم يَعمَلها لَم تُكتَب عَلَيهِ ، وإذا هَمَّ بِحَسَنَةٍ لَم يَعمَلها كُتِبَت لَهُ حَسَنَةٌ . وكانَتِ الاُمَمُ السّالِفَةُ إذا أذنَبوا كُتِبَت [ذُنوبُهُم] (14) عَلى أبوابِهِم ، وجَعَلتُ تَوبَتَهُم مِنَ الذَّنبِ أن اُحَرِّمَ عَلَيهِم أحَبَّ الطَّعامِ إلَيهِم . وكانَتِ الاُمَمُ السّالِفَةُ يَتوبُ أحَدُهُم مِنَ الذَّنبِ الواحِدِ المِئَةَ وَالمِئَتَي سَنَةٍ ، ثُمَّ لَم أقبَل تَوبَتَهُ دونَ أن اُعاقِبَهُ فِي الدُّنيا بِعُقوبَةٍ ، وقَد رَفَعتُ ذلِكَ عَن اُمَّتِكَ ، وإنَّ الرَّجُلَ مِن اُمَّتِكَ لَيُذنِبُ المِئَةَ ثُمَّ يَتوبُ ويَندَمُ طَرفَةَ عَينٍ ، فَأَغفِرُ لَهُ ذلِكَ كُلَّهُ وأَقبَلُ تَوبَتَهُ . وكانَتِ الاُمَمُ السّالِفَةُ إذا أصابَهُم أدنى نَجَسٍ قَرَضوهُ مِن أجسادِهِم ، وقَد جَعَلتُ الماءَ طَهورا لِاُمَّتِكَ مِن جَميعِ الأَنجاسِ ، وَالصَّعيدَ (15) فِي الأَوقاتِ (16) ، [و] (17) هذِهِ مِنَ الآصارِ الَّتي كانَت عَلَيهِم ورَفَعتُها عَن اُمَّتِكَ . قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إذا قَد فَعَلتَ ذلِكَ بي فَزِدني ! فَأَلهَمَهُ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى أن قالَ : «رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا» قالَ اللّهُ تَعالى : قَد فَعَلتُ ذلِكَ بِاُمَّتِكَ ، وقَد رَفَعتُ عَنهُم عَظيمَ بَلايَا الاُمَمِ ، وذلِكَ حُكمي في جَميعِ الاُمَمِ ألّا اُكَلِّفَ نَفسا فَوقَ طاقَتِها ، قالَ : «وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنتَ مَوْلَانَا» قالَ اللّهُ تَعالى : قَد فَعَلتُ ذلِكَ ، تُباهِي الاُمَمَ اُمَّتُكَ ، ثُمَّ قالَ : «فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ» (18) . قالَ اللّهُ تَعالى قَد فَعَلتُ ذلِكَ ، وجَعَلتُ اُمَّتَكَ يا أَحمَدُ كَالشّامَةِ البَيضاءِ فِي الثَّورِ الأَسوَدِ ، هُمُ القادِرونَ ، وهُمُ القاهِرونَ ، يَستَخدِمونَ ولايَخدِمونَ ، لِكَرامَتِكَ عَلَيَّ ، وحَقٌّ عَلَيَّ أن اُظهِرَ دينُكَ عَلَى الأَديانِ حَتّى لا يَبقى في شَرقِ الأَرضِ ولا في غَربِها دينٌ إلّا دينُكَ ، ويُؤَدّونَ إلى أهلِ دينِكَ الجِزيَةَ وهُم صاغِرونَ ، «وَ لَقَدْ رَءَاهُ نَزْلَةً اُخْرَى * عِندَ سِدْرَةِ الْمُنتَهَى * عِندَهَا جَنَّةُ الْمَأْوَى * إِذْ يَغْشَى السِّدْرَةَ مَا يَغْشَى * مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَ مَا طَغَى * لَقَدْ رَأَى مِنْ ءَايَاتِ رَبِّهِ الْكُبْرَى» (19) . فَهذا أعظَمُ يا أَخَا اليَهودِ مِن مُناجاتِهِ لِموسى عليه السلام عَلى طورِ سَيناءَ ، ثُمَّ زادَ اللّهُ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله أن مَثَّلَ النَّبِيّينَ فَصَلّى بِهِم وهُم خَلفَهُ يَقتَدونَ بِهِ ، ولَقَد عايَنَ تِلكَ اللَّيلَةَ الجَنَّةَ وَالنّارَ ، وعُرِجَ بِهِ سَماءً سَماءً ، وسَلَّمَت عَلَيهِ المَلائِكَةُ ، فَهذا أكثَرُ مِن ذلِكَ . قالَ اليَهودِيُّ : فَإِنَّ اللّهَ تَعالى ألقى عَلى موسى مَحَبَّةً مِنهُ . فَقالَ لَهُ عليه السلام : لَقَد كانَ كَذلِكَ ، ومُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله ألقى عَلَيهِ مِنهُ مَحَبَّةً ، فَسَمَّاهُ حَبيبا ، وذلِكَ أنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى أرى إبراهيمَ عليه السلام صورَةَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله واُمَّتِهِ ، فَقالَ : يا رَبِّ، ما رَأَيتُ مِن اُمَمِ الأَنبِياءِ أنوَرَ مِن هذِهِ الاُمَّةِ ، فَمَن هذا ؟ فَنودِيَ: هذا مُحَمَّدٌ حَبيبي ، لا حَبيبَ لي مِن خَلقي غَيرُهُ ، أحبَبتُهُ قَبلَ أن أخلُقَ سَمائي وَأرضي ، وَسَمَّيتُهُ نَبِيّا وأبوكَ آدَمُ يَومَئِذٍ مِنَ الطّينِ ، ما أجرَيتُ فيهِ روحا ، وأقسَمَ بِحَياتِهِ في كِتابِهِ ، فَقالَ اللّهُ تَعالى : «لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِى سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ» (20) أي : وحَياتِكَ يا مُحَمَّدُ ، وكَفى بِهذا رِفعَةً وشَرَفا مِنَ اللّهِ عز و جل ورُتبَةً . قالَ اليَهودِيُّ : فَأَخبِرني بِما فَضَّلَ اللّهُ تَعالى اُمَّةَ مُحَمَّدٍ عَلى سائِرِ الاُمَمِ ؟ قالَ عَلِيٌّ عليه السلام : لَقَد فَضَّلَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى اُمَّتَهُ عَلى سائِرِ الاُمَمِ بِأَشياءَ كَثيرَةٍ، إنَّما أذكُرُ لَكَ مِنها قَليلاً مِن كَثيرٍ : مِن ذلِكَ قَولُ اللّهِ تَبارَكَ وتَعالى : «كُنتُمْ خَيْرَ اُمَّةٍ اُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ» (21) . وَمِن ذلِكَ أنَّهُ إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ وجَمَعَ اللّهُ الخَلقَ في صَعيدٍ واحِدٍ ، سَأَلَ اللّهُ تَعالَى النَّبِيّينَ : هَل بَلَّغتُم ؟ فَيَقولونَ : نَعَم ، فَيَسأَلُ الاُمَمَ فَيَقولونَ : ما جاءَنا مِن بَشيرٍ ولا نَذيرٍ ، فَيَقولُ اللّهُ عز و جل_ وَهُوَ أعلَمُ بِذلِكَ _ لِلنَّبِيّينَ : مَن شُهَداؤُكُمُ اليَومَ ؟ فَيَقولونَ : مُحَمَّدٌ واُمَّتُهُ ، فَيَشهَدُ لَهُم اُمَّةُ مُحَمَّدٍ المُصطَفى صلى الله عليه و آله بِالتَّبليغِ ، وتُصَدِّقُ شَهادَتَهُم شَهادَةُ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله فَيُؤمِنونَ عِندَ ذلِكَ ، وَذلِكَ قَولُ اللّهِ عز و جل : «لِّتَكُونُواْ شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا» (22) يَقولُ : يَكونُ مُحَمَّدٌ عَلَيكُم شَهيدا أنَّكُم قَد بَلَّغتُمُ الرِّسالَةَ . ومِنها : أنَّهُم (23) أوَّلُ النّاسِ حِسابا ، وأَسرَعُهُم دُخولاً إلَى الجَنَّةِ قَبلَ سائِرِ الاُمَمِ كُلِّها . ومِنها أيضا : أنَّ اللّهَ عز و جل فَرَضَ عَلَيهِم فِي اللَّيلِ وَالنَّهارِ [خَمسَ] (24) صَلَواتٍ في خَمسَةِ أوقاتٍ : اِثنَتانِ بِاللَّيلِ ، وثَلاثٌ بِالنَّهارِ ، ثُمَّ جَعَلَ هذهِ الخَمسَ صَلَواتٍ تَعدِلُ خَمسينَ صَلاةً (25) وجَعَلَها كَفَّارَةَ خَطاياهُم ، فَقالَ اللّهُ عز و جل : «إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ» (26) يَقولُ : صَلَواتُ الخَمسِ (27) تُكفِّرُ الذُّنوبَ مَا اجتَنَبَ العَبدُ الكَبائِرَ . ومِنها أيضا : أنَّ اللّهَ تَعالى جَعَلَ لَهُم الحَسَنَةَ الواحِدَةَ الَّتي يَهُمُّ بِهَا العَبدُ ولا يَعمَلُها حَسَنَةً واحِدَةً يَكتُبُها لَهُ ، فَإِن عَمِلَها كَتَبَها لَهُ عَشرَ حَسَناتٍ وأَمثالَها إلى سَبعِمِئَةِ ضِعفٍ فَصاعِدا . ومِنها : أنَّ اللّهَ عز و جل يُدخِلُ الجَنَّةَ مِن هذهِ الاُمَّةِ سَبعينَ ألفا بِغَيرِ حِسابٍ ، وُجوهُهُم مِثلُ القَمَرِ لَيلَةَ البَدرِ ، وَالَّذينَ يَلونَهُم عَلى أشَدِّ كَوكَبٍ فِي السَّماءِ ، هُم اُمَناؤُهُ ، ولَا اختِلافَ بَينَهُم ولا تَباغُضَ بَينَهُم . ومِنها : أنَّ القاتِلَ مِنهُم عَمدا إن شاءَ أولِياءُ دَمِ المَقتولِ (28) أن يَعفوا (29) عَنهُ فَعَلوا ذلِكَ ، وإن شاؤوا قَبِلُوا الدِّيَةَ ، وعَلى أهلِ التَّوراةِ وهُم أهلُ دينِكُم يُقتَلُ القاتِلُ ولا يُعفى عَنهُ ، ولا تُؤخَذُ مِنهُ دِيَةٌ ، قالَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : ذلِكَ تَخفيفٌ مِن رَبِّكُم ورَحمَةٌ . ومِنها : أنَّ اللّهَ تَعالى جَعَلَ فاتِحَةَ الكِتابِ نِصفَها لِنَفسِهِ ، ونِصفَها لِعَبدِهِ ، قالَ اللّهُ تبارَكَ وتَعالى : قَسَّمتُ بَيني وبَينَ عَبدي هذهِ السّورَةَ ، فَإِذا قالَ أحَدُهُم : «الْحَمْدُ لِلَّهِ» فَقَد حَمِدَني ، وإذا قالَ : «رَبِّ الْعَالَمِينَ» فَقَد عَرَفَني ، وإذا قالَ : «الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» فَقَد مَدَحَني ، وإذا قالَ : «مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» فَقَد أثنى عَلَيَّ ، وإذا قالَ : «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» فَقَد صَدَقَ عَبدي في عِبادَتي بَعدَما سَأَلَني ، وبَقِيَّةُ هذهِ السّورَةِ لَهُ . ومِنها : أنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى بَعَثَ جَبرائيلَ عليه السلام إلَى النَّبِيِّ المُكَرَّمِ أن بَشِّر اُمَّتَكَ بِالزَّينِ وَالسَّناءِ (30) وَالرِّفعَةِ وَالكَرامَةِ وَالنَّصرِ (31) . ومِنها : أنَّ اللّهَ عز و جل أباحَهُم صَدَقاتِهِم يَأكُلونَها ، ويَجعَلونَها في بُطونِ فُقَرائِهِم يَأكُلونَ مِنها ويُطعِمونَ ، وكانَت صَدَقاتُ مَن كانَ قَبلَهُم مِنَ الاُمَمِ الماضينَ يَحمِلونَها إلى مَكانٍ قَصِيٍّ (32) فَيُحرِقونَها بِالنّارِ . ومِنها : أنَّ اللّهَ عز و جل جَعَلَ لَهُمُ الشَّفاعَةَ خاصَّةً دونَ الاُمَمِ ، وَاللّهُ تَبارَكَ وتَعالى يَتَجاوَزُ عَن ذُنوبِهِم العِظامِ بِشَفاعَةِ نَبِيِّهِم صلى الله عليه و آله . ومِنها : أنَّهُ يُقالُ يَومَ القِيامَةِ : [لِيَتَقَدَّمِ] (33) الحامِدونَ ، فَتَقَدَّمُ اُمَّةُ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله قَبلَ الاُمَمِ ، وهُوَ مَكتوبٌ : اُمَّةُ مُحَمَّدٍ هُمُ الحامِدونَ ، يَحمَدونَ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى عَلى كُلِّ مَنزِلَةٍ ، [و] 34 يُكَبِّرونَهُ عَلى كُلِّ حالٍ ، مُناديهِم في جَوفِ السَّماءِ لَهُ دَوِيٌّ كَدَوِيِّ النَّحلِ . ومِنها : أنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى لا يُهلِكُهُم بِجوعٍ ، ولا يَجمَعُهُم عَلى ضَلالَةٍ ، وَلا يُسَلِّطُ 35 عَلَيهِم عَدُوّا مِن غَيرِهِم ، ولا يُساخُ بِبَيضَتِهِم 36 ، وجَعَلَ لَهُمُ الطّاعونَ شَهادَةً . ومِنها : أنَّ اللّهَ عز و جل جَعَلَ لِمَن صَلّى مِنهُم عَلى نَبِيِّهِم صَلاةً واحِدَةً عَشرَ حَسَناتٍ ، ومَحا عَنهُ عَشرَ سَيِّئاتٍ ، ورَدَّ اللّهُ سُبحانَهُ عَلَيهِ مِثلَ صَلاتِهِ عَلَى النَّبِيِّ المُكَرَّمِ صلى الله عليه و آله . ومِنها : أنَّهُ جَعَلَهُم أزواجا ثَلاثَةً اُمَما ، فَمِنهُم ظالِمٌ لِنَفسِهِ ، ومِنهُم مُقتَصِدٌ ، ومِنهُم سابِقٌ بِالخَيراتِ ، وَالسّابِقُ بِالخَيراتِ يَدخُلُ الجَنَّةَ بِغَيرِ حِسابٍ ، وَالمُقتَصِدُ يُحاسَبُ حِسابا يَسيرا ، وَالظّالِمُ لِنَفسِهِ مَغفورٌ لَهُ إن شاءَ اللّهُ تَعالى . ومِنها : أنَّ اللّهَ عز و جل جَعَلَ تَوبَتَهُمُ النَّدَمَ وَالاِستِغفارَ وَالتَّركَ لِلإِصرارِ ، وكانَ تَوبَةُ بَني إسرائيلَ قَتلَ أنفُسِهِم . ومِنها : قَولُ اللّهِ عز و جل لِنَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله : اُمَّتُكَ هذهِ مَرحومَةٌ ، عَذابُهُم فِي الدُّنيَا الزِّلزِلَةُ وَالفَقرُ. 37

.


1- .الأحْبارُ : العلماء ، جمع حِبْر وحَبْر (النهاية : ج 1 ص 328 «حبر») .
2- .يَنْحَلُه : أي ينسبه إليه ؛ من النِّحلَة : وهي النسبة بالباطل (النهاية : ج 5 ص 29 «نحل») .
3- .طور سيناء : جبل بالشام (معجم البلدان : ج 4 ص 48) .
4- .سِدْرَةُ المنتهى : شجرة في أقصى الجنّة إليها ينتهي علم الأوّلين والآخرين (النهاية : ج 2 ص 353«سدر») .
5- .النجم : 8 .
6- .البقرة : 284 .
7- .البقرة : 285 .
8- .البقرة : 286 .
9- .في المصدر : «في الاُمم» ، والتصويب من بحارالأنوار .
10- .القُربان : ما تقرّبتَ به إلى اللّه عز و جل (الصحاح : ج 1 ص 198 «قرب») .
11- .راجع : آل عمران : 183 .
12- .الثُّبُورُ : الهَلاكُ (النهاية : ج 1 ص 206 «ثبر») .
13- .في المصدر : «وقت»، والتصويب من بحارالأنوار .
14- .ما بين المعقوفين أثبتناه من بحار الأنوار .
15- .الصّعيدُ : التراب (الصحاح : ج 2 ص 498 «صعد») .
16- .كذا في المصدر وبحارالأنوار .
17- .ما بين المعقوفين أثبتناه من بحارالأنوار .
18- .النجم : 13 _ 18 .
19- .الحِجر : 72 .
20- .آل عمران : 110 .
21- .البقرة : 143 .
22- .في المصدر : «أنّه» ، والتصويب من بحارالأنوار .
23- .في المصدر : «صلوات» ، والتصويب من بحار الأنوار .
24- .هود : 115 .
25- .في بحارالأنوار : «صَلاةُ الخمس» .
26- .في المصدر : «أولياء الدّم المقتول» ، والتصويب من بحار الأنوار .
27- .في المصدر : «يقفوا» ، والتصويب من بحار الأنوار .
28- .في المصدر : «والنساء» ، والتصويب من بحار الأنوار .
29- .في المصدر : «والنضرة» ، والتصويب من بحار الأنوار .
30- .في المصدر : «قضي» ، والتصويب من بحار الأنوار .
31- .في المصدر : «ولا يسلك عليهم عدو» ، والتصويب من بحار الأنوار .
32- .بيضتهم : أي مجتمعهم وموضع سلطانهم ومستقرّ دعوتهم (النهاية : ج 1 ص 172 «بيض») .
33- .إرشاد القلوب : ص 406 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 16 ص 341 ح 33 .

ص: 153

امام حسين عليه السلام :پس از وفات پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، ياران ايشان در مسجد ايشان نشسته بودند و از فضايل او ياد مى كردند كه يكى از علماى يهود اهل شام ، بر ما وارد شد . او تورات و انجيل و زَبور و صُحُف ابراهيم عليه السلام و [ ديگر ] پيامبران را خوانده بود و دلايل آنها را مى دانست . بر ما سلام كرد و نشست و لَختى درنگ نمود . آن گاه گفت : اى امّت محمّد! شما براى هيچ پيامبرى ، مقامى و براى هيچ فرستاده اى ، فضيلتى نگذاشتيد ، مگر اين كه آن را به پيامبرتان محمّد ، نسبت داديد . اگر من از شما چيزى بپرسم ، آيا پاسخى داريد كه بدهيد؟ امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام به او فرمود : «اى مرد يهود! آنچه دوست دارى ، بپرس كه به يارى خدا و به خواست او ، هر آنچه بپرسى ، پاسخت را خواهم داد ...» . يهودى گفت : خداوند متعال ، در نجوايش با موسى در طور سينا ، (1) سيصد و سيزده جمله به او گفت و با هر جمله اى به او مى فرمود : «اى موسى ! اين منم ، خدا» . آيا چنين كارى را با محمّد صلى الله عليه و آله نيز كرد؟ على عليه السلام فرمود : «البتّه چنين كرده است . با محمّد صلى الله عليه و آله نيز خداوند متعال بر فرازِ هفت آسمان ، آن گاه كه او را بالا بُرد ، مناجات كرد . در دو جا با او نجوا نمود : يكى در سِدرة المُنتهى (بالاترين درخت سِدر بهشت) (2) كه او را در آن جا ، مقامى پسنديده بود . سپس ، او را بالا بُرد تا به پايه عرش رسيد . خداوند متعال فرمود : «سپس ، نزديك آمد و نزديك تر شد» ، سپس ، قالى سبزرنگى برايش فرو فرستاده شد و نورى بزرگ ، او را فرو پوشانْد و به اندازه دو سرِ يك كمان يا كمتر ، يعنى به اندازه فاصله دو ابرو از يكديگر ، نزديك شده بود و در اين هنگام ، خداوند متعال ، آنچه را كه در كتاب خود ، در سوره بقره فرموده ، نجواكنان به او گفت . خداوند متعال مى فرمايد : «و اگر آنچه در دل هاى خود داريد، آشكار يا پنهان كنيد، خداوند ، شما را به آن محاسبه مى كند . آن گاه ، هر كه را بخواهد ، مى بخشد و هر كه را بخواهد ، عذاب مى كند ؛ و خداوند بر هر چيزى تواناست» . اين آيه بر ديگر امّت ها ، از زمان آدم عليه السلام تا مبعث پيامبر بزرگ محمّد صلى الله عليه و آله عرضه شد ؛ امّا به دليل گران بودنش ، هيچ يك از آنها حاضر نشدند آن را بپذيرند ، و محمّد صلى الله عليه و آله و امّت او پذيرفتند . چون خداوند متعال ، پذيرش آن را از جانب او و امّتش ديد ، سنگينى آن را بر او سبُك گردانيد و به محمّد صلى الله عليه و آله فرمود : «پيامبر به آنچه از جانب پروردگارش به او فرو فرستاده شده ، ايمان دارد» . سپس خداوند متعال ، از سختى آيه اى كه او و امّتش آن را پذيرفتند ، بر وى مهر آورد و دلسوزى نمود و خود از جانب او و امّتش پاسخ داد كه : «مؤمنان ، همگى به خدا و فرشتگان و كتاب ها و فرستادگانش ايمان آورده اند» . پس خداوند متعال فرمود : اگر چنين كنند ، آمرزش و بهشت ، براى ايشان باد ! . پيامبر صلى الله عليه و آله گفت : «شنيديم و گردن نهاديم . پروردگارا! آمرزش تو را [ خواستاريم ] و فرجام ، به سوى توست» ؛ يعنى بازگشت در آخرت [را خواهانيم] . پس خداوند متعال ، به او پاسخ داد : چنين كردم . امّت تو بر ديگر امّت ها ببالند كه آمرزش [خويش ]را بر آنان ، واجب ساختم . سپس خداوند متعال فرمود : اگر تو و امّتت آن را پذيرفتيد ؛ امّا پيش تر ، من ، آن را بر پيامبران و امّت ها [ ى گذشته] عرضه داشتم ؛ ليكن آن را نپذيرفتند و بر من است كه آن را از امّت تو بردارم . پس فرمود : «خداوند ، بر هيچ كس ، جز به قدر توانايى اش تكليف نمى كند . آنچه به دست آورده ، به سود او» ؛ يعنى خوبى «و آنچه به دست آورده ، به زيان اوست» ؛ يعنى بدى . آن گاه ، خداوند متعال به پيامبرش الهام فرمود كه بگويد : «پروردگارا! اگر فراموش كرديم يا به خطا رفتيم ، ما را مؤاخذه مكن» . پس خداوند سبحان فرمود : اى محمّد! امّت هاى پيشين ، هر گاه آنچه را به آنان يادآورى شده بود ، فراموش مى كردند ، درهاى عذابم را به رويشان مى گشودم ؛ امّا به خاطر ارجمندى تو در نزد من ، اين [سنّت خود] را در باره امّت تو كنار گذاشتم . پس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گفت : «پروردگارا! هيچ بار گرانى بر [ دوش ] ما مگذار؛ همچنان كه بر [ دوشِ ] كسانى كه پيش از ما بودند ، نهادى» . مقصود از قيد و بندها ، سختى هايى است كه بر دوش امّت هاى پيش از محمّد بوده است . پس خداوند متعال فرمود : سختى هايى را كه بر دوش امّت هاى گذشته بود ، از دوش امّت تو برداشتم . بر آن امّت ها مقرّر كرده بودم كه هيچ عملى را از ايشان نپذيرم ، مگر در نقاطى از زمين كه خود براى ايشان انتخاب كرده بودم ، هر چند در دوردست ها بودند ، در حالى كه تمام زمين را براى تو و امّت تو ، پاك و سجده گاه قرار دادم . اين ، يكى از آن سختى ها بود كه از امّت تو برداشتم . امّت هاى گذشته ، قربانى هاى خود را بر دوش خويش به بيت المقدّس مى بردند و قربانى هر كس را مى پذيرفتم . آتشى مى فرستادم كه آن قربانى را بسوزانَد ، و اگر آن را از او نمى پذيرفتم ، واويلا گويان ، آن را بازمى گردانْد ؛ امّا قربانىِ امّت تو را در شكم فقيران و مستمندانش قرار دادم . پس ، از هر كس اين قربانى را بپذيرم ، چندين برابر به او پاداش مى دهم و از هر كس نپذيرم ، كيفرهاى دنيا را از او برمى دارم [و در دنيا عذابش نمى كنم] و اين قيد و بند را _ كه بر امّت هاى گذشته بود _ از امّت تو برداشتم . بر امّت هاى گذشته ، واجب بود كه نمازهايشان را در دلِ شب و نيمه هاى روز بخوانند . اين هم يكى از وظايف پُرمشقّت آن امّت ها بود ، در حالى كه آن را از عهده امّت تو برداشتم و بر آنان مقرّر داشتم كه نمازهايشان را در اوايلِ شب و روز ، آن گاه كه سرِ حال و با نشاط اند ، بخوانند . بر امّت هاى گذشته ، واجب بود كه پنجاه نماز را در پنجاه وقت بخوانند ، و اين يكى ديگر از تكاليف شاقّ آنها بود ، در حالى كه اين را از دوش امّت تو برداشتم . امّت هاى گذشته ، كار نيكشان يك پاداش داشت و كارِ بدشان يك مجازات ، در حالى كه براى امّت تو ، هر خوبى را دَه پاداش قرار دادم و هر بدى را يك كيفر . امّت هاى گذشته ، هر گاه فردى از آنان ، نيّتِ كار نيك مى كرد ، برايش [ثوابى] نوشته نمى شد و هر گاه آهنگِ كار بدى مى كرد ، آن را برايش مى نوشتم ، اگرچه به كار نمى بست ، در حالى كه اين [قاعده] را از امّت تو برداشتم ، به طورى كه هر گاه فردى از آنان آهنگِ كار بدى كند ، امّا انجامش ندهد ، به حسابش نوشته نمى شود ؛ امّا هر گاه آهنگِ كار نيكى كند ، اگرچه آن را انجام ندهد ، ثوابى برايش نوشته مى شود . امّت هاى گذشته ، هر گاه گناهى مى كردند ، [گناهانشان] بر درهاى [خانه هاى] آنان نوشته مى شد و توبه آنان را از آن گناه ، اين قرار دادم كه دوست داشتنى ترين خوراكشان را بر آنها حرام مى كردم . در امّت هاى گذشته ، هر يك از افراد آن از يك گناهى كه كرده بود ، يك صد تا دويست سال توبه مى كرد و من ، بدون آن كه در دنيا مجازاتش كنم ، توبه اش را نمى پذيرفتم ، در حالى كه اين را از امّت تو برداشتم . در امّت تو يك نفر ، يك صد گناه مى كند ، سپس توبه مى نمايد و لحظه اى پشيمان مى شود و من ، همه آن گناهانش را مى آمرزم و توبه اش را مى پذيرم . در امّت هاى گذشته ، هر گاه كمترين نجسى اى به [جامه] آنها مى رسيد ، آن را [با اطرافش ]از تنْ قيچى مى كردند، (3) در حالى كه براى امّت تو ، آب را مايه پاكيزگى از همه نجاست ها و خاك را هم در پاره اى اوقات ، قرار دادم . اينها از تكاليف پُررنجى بود كه امّت هاى پيشين داشتند و از امّت تو برداشتم . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گفت : حال كه اين كارها را با من كردى ، پس بيشتر عطايم فرما! خداوند _ تبارك و تعالى _ به او الهام فرمود كه بگويد : «پروردگارا ! و آنچه تاب آن را نداريم ، بر ما بار مكن و از ما درگذر» . خداوند متعال فرمود : اين كار را هم با امّت تو كردم و بلاهاى بزرگ امّت ها [ ى گذشته ]را از آنان برداشتم و اين حكم من ، در باره همه امّت هاست كه به هيچ كس بيش از توانش تكليف نكنم . پيامبر گفت : «و از ما درگذر و ما را بيامرز و بر ما رحمت آور كه تويى سَرور ما» . خداوند متعال فرمود : چنين كردم . به امّتت بر ديگر امّت ها مباهات كن . پيامبر صلى الله عليه و آله گفت : «پس ، ما را بر گروه كافران ، يارى بخش» . خداوند متعال فرمود : «چنين كردم . اى احمد! امّت تو را همانند خالِ سفيد در گاوِ سياه قرار دادم . آنان توانايند ، چيره اند ، به خدمت مى گيرند و خود ، خدمتكار نمى شوند و اين ، به پاس حرمتى است كه تو نزد من دارى . بر من است كه دين تو را بر همه دين ها چيره گردانم ، چندان كه در شرق و غرب زمين ، دينى جز دين تو بر جاى نمانَد و [پيروان آن اديان ، همگى ]زبونانه به پيروان دين تو ، جِزيه بپردازند : «و قطعا بار ديگرى هم او را ديده است ، نزد سِدرة المنتهى . در همان جا كه جنّة المَأوى است . آن گاه كه درخت سِدر را آنچه پوشيده بود ، پوشيده بود . ديده[اش] منحرف نگشت و [از حد] در نگذشت . به راستى كه [برخى] از آيات بزرگ پروردگار خود را ديد» . اى مرد يهودى ! اين ، بزرگ تر از مناجات او با موسى عليه السلام در طور سيناست . خداوند ، باز هم به محمّد صلى الله عليه و آله عطا فرمود ، بدين ترتيب كه پيامبران را مجسّم ساخت و آنان ، پشت سرِ او به نماز ايستادند و بدو اقتدا كردند . در آن شب (معراج) ، بهشت و دوزخ را ديد و [خداوند] او را آسمان به آسمان ، بالا بُرد و فرشتگان ، بر او سلام كردند . اين مهم تر از آن (مناجات خدا با موسى عليه السلام ) است» . يهودى گفت : خداوند متعال از جانب خود محبّتى بر موسى افكند. امير مؤمنان عليه السلام به او فرمود : «همين طور است ؛ امّا بر محمّد صلى الله عليه و آله نيز از جانب خود ، محبّتى افكند و او را حبيب ناميد . خداوند _ تبارك و تعالى _ چهره محمّد صلى الله عليه و آله و امّت او را به ابراهيم عليه السلام نشان داد . ابراهيم گفت : اى پروردگار ! در ميان امّت هاى پيامبران ، امّتى به اين نورانيّت نديده ام . اينها كيستند؟ ندا آمد كه : اين ، محمّد ، حبيب من است و در ميان آفريدگانم حبيبى جز او ندارم . پيش از آن كه آسمان و زمينم را بيافرينم ، او را دوست مى داشتم و آن گاه كه هنوز پدرت آدم ، [در ]گِل بود و جانى در وى روان نساخته بودم ، او را پيامبر ناميدم . خداوند ، در كتاب خود به جان او سوگند ياد كرده و فرموده است : «به عمر تو سوگند كه آنان ، در مستى خود سرگردان اند» . يعنى به جان تو سوگند _ اى محمّد _ و اين بلندى و شرافت و مرتبت ، از جانب خداوند عز و جل خود ، كافى است» . يهودى گفت : مرا خبر ده كه خداوند متعال ، با چه چيز ، امّت محمّد صلى الله عليه و آله را بر ديگر امّت ها برترى داد؟ على عليه السلام فرمود : «خداوند _ تبارك و تعالى _ به چيزهاى فراوانى ، امّت او را بر ديگر امّت ها برترى داده است كه من ، اندكى از آن بسيار را برايت مى گويم : يكى از آنها اين فرموده خداوند _ تبارك و تعالى _ است : «شما ، بهترين امّتى هستيد كه براى مردم ، پديد آورده شده ايد: [چه اين كه] به كار پسنديده . فرمان مى دهيد» . ديگر آن كه : چون روز قيامت شود و خداوند ، خلايق را در يك عرصه گِرد آورَد ، خداوند متعال از پيامبران مى پرسد : آيا [پيام من را ]رسانديد؟ . مى گويند : آرى . از امّت ها مى پرسد [كه : آيا آنان رساندند؟ ] . آنان مى گويند : هيچ نويد دهنده و هشدار دهنده اى نزد ما نيامد . خداوند عز و جل _ با آن كه خود داناتر است _ به پيامبران مى فرمايد : گواهانتان كيستند؟ . مى گويند : محمّد و امّت او . پس ، امّت محمّد مصطفى صلى الله عليه و آله گواهى دهند كه آنان [پيام را] رساندند و گواهى دادن محمّد صلى الله عليه و آله گواهىِ آنان را تأييد كند و در اين هنگام ، ايمان مى آورند . خداوند عز و جل در اين باره مى فرمايد : «تا بر مردم گواه باشيد؛ و پيامبر بر شما گواه باشد» . مى فرمايد : محمّد بر شما گواه باشد كه پيام[الهى] را رسانديد . ديگر آن كه امّت محمّد ، نخستين كسانى اند كه حسابرسى مى شوند و زودتر از همه امّت هاى ديگر به بهشت درمى آيند . ديگر آن كه : خداوند عز و جل در شبانه روز ، پنج نماز در پنج نوبت بر آنان واجب فرمود : دو نوبت در شب و سه نوبت در روز . سپس ، اين نمازهاى پنجگانه را همسنگ پنجاه نماز قرار داد و آنها را كفّاره گناهانشان گردانيد . خداوند عز و جل مى فرمايد : «خوبى ها ، بدى ها را از بين مى برند» ؛ يعنى نمازهاى پنجگانه ، كفّاره گناهان شد ، به شرط آن كه بنده از گناهان بزرگ ، دورى كند . ديگر آن كه خداوند متعال ، اين را بر ايشان مقرّر داشت كه هر گاه بنده ، آهنگ كار نيكى كند و آن را انجام ندهد ، [ثواب] يك كار نيك را برايش مى نويسد و اگر آن را انجام دهد ، ده كار نيك و مانند آن تا هفتصد برابر و بيشتر براى او مى نويسد . ديگر آن كه خداوند عز و جل از اين امّت ، هفتاد هزار نفر را بدون حسابرسى به بهشت مى بَرَد كه چهره هايشان مانند ماه شب چهارده مى درخشد و كسانى كه از پىِ ايشان مى روند ، از نورانى ترين ستاره آسمان ، نورانى ترند . اينان ، امينان اويند و ميانشان هيچ اختلاف و دشمنى اى نيست . ديگر آن كه هر يك از ايشان ، مرتكب قتلِ عمد شود ، اگر اولياى دَم مقتول بخواهند او را ببخشند ، مى توانند چنين كنند و اگر هم خواستند ، مى توانند ديه بگيرند ، حال آن كه در ميان اهل تورات ، يعنى همكيشان شما ، قاتل بايد كشته شود و بخشودن او يا ديه گرفتن از او جايز نيست . خداوند _ تبارك و تعالى _ فرمود : اين ، تخفيف و لطفى است از جانب پروردگار شما . ديگر آن كه خداوند متعال ، نصف فاتحة الكتاب را براى خودش قرار داد و نصفش را براى بنده اش . خداوند _ تبارك و تعالى _ فرموده است : من ، اين سوره را ميان خود و بنده ام تقسيم كردم . پس هر گاه يكى از آنان گويد : «ستايش ، خدا را» ، مرا سپاس گفته است و هر گاه بگويد : «پروردگار جهانيان» ، مرا شناخته است و هر گاه بگويد : «بخشنده مهربان» ، مرا ستوده است و هر گاه بگويد : «صاحبِ روز جزا» ، مرا ثنا گفته است و هر گاه بگويد : «تنها تو را بندگى مى كنيم و فقط از تو يارى مى طلبيم» ، بنده ام به راستى مرا بندگى كرده ؛ زيرا از من ، درخواست نموده است . بقيّه اين سوره ، از آنِ اوست . ديگر آن كه خداوند _ تبارك و تعالى _ جبرئيل عليه السلام را به سوى پيامبر گرامى فرستاد كه : امّتت را به زيبايى و شكوهمندى و بلندى و ارجمندى و پيروزى نويد ده . ديگر آن كه خداوند عز و جل صدقاتشان را بر آنان روا شمُرد كه آن را بخورند و در شكم فقيرانشان قرار دهند و از صدقات بخورند و به ديگران بخورانند ، در صورتى كه امّت هاى پيشين ، صدقاتشان را به مكانى دور مى بردند و در آتش مى سوزاندند . ديگر آن كه خداوند عز و جل شفاعت را به ايشان اختصاص داد و به ديگر امّت ها نداد . خداوند _ تبارك و تعالى _ ، با شفاعت پيامبرشان از گناهان بزرگِ آنان در مى گذرد . ديگر آن كه روز قيامت گفته مى شود : ستايشگران ، پيش آيند . پس امّت محمّد صلى الله عليه و آله قبل از ديگر امّت ها پيش مى آيند ، در حالى كه نوشته است : امّت محمّد ، ستايشگران اند . خداوند _ تبارك و تعالى _ را بر هر منزلتى مى ستايند و در هر حالى او را به بزرگى ياد مى كنند . آواز دهنده شان را در دلِ آسمان ، غلغله اى چون غلغله زنبوران عسل است . ديگر آن كه خداوند _ تبارك و تعالى _ آنان را با [بلاى] گرسنگى ، نابود نمى كند ، بر گم راهى ، همداستانشان نمى سازد ، دشمن غير خودى بر آنان مسلّط نمى گردانَد ، كانون قدرتشان از بين بُرده نمى شود و [مرگِ با ]طاعون را برايشان شهادت قرار داده است . ديگر آن كه خداوند عز و جل براى هر يك از آنان كه يك صلوات بر پيامبرشان بفرستد ، ده ثواب قرار مى دهد و ده گناه از او پاك مى كند . خداوند سبحان ، همانند صلواتى كه بر پيامبر گرامى فرستاده است ، به او برمى گردانَد . ديگر آن كه آنان را سه دسته قرار داد : دسته اى كه به خود ، ستم مى كنند ؛ دسته اى كه ميانه رُوَند ؛ و دسته اى كه در كارهاى نيكْ پيشتازند . پيشتازِ در كارهاى نيك ، بدون حسابرسى وارد بهشت مى شود ، ميانه رو ، حسابرسىِ اندكى مى شود ، و ستمكارِ به خويش ، به خواست خداوند متعال ، آمرزيده مى شود . ديگر آن كه خداوند عز و جل توبه آنان را در پشيمانى و آمرزش خواهى و ادامه ندادن [بر گناه] قرار داد ، در حالى كه توبه بنى اسرائيل ، اين بود كه خود را بكُشند . ديگر آن كه خداوند عز و جل به پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : اين امّت تو رحمت شده است . عذابشان در دنيا ، زلزله و فقر است » .

.


1- .. طور ، كوهى است در شبه جزيره سينا كه در گذشته ، جزء فلسطين بوده ؛ امّا امروزه در كشور مصر ، واقع شده است .
2- .. درختى است در انتهاى بهشت و علمِ اوّلين و آخرين به او منتهى مى شود (النهاية : ج 2 ص 353 مادّه «سدر») .
3- .. ظاهرا ضمير در «قرضوه» _ كه در متن عربى حديث آمده _ ، به «نجس» برمى گردد ؛ يعنى نجاست و آثار آن را مى كَنْدند و يا قيچى مى كردند. احتمال دارد مراد از قيچى كردن، پاك كردن جاى نجس شده با سُفال يا سنگ ، با شدّت و سختى باشد ، به گونه اى كه منجر به سايش و يا حتّى كنده شدن پوست شود و شستن با آب را كافى نمى دانسته اند ؛ امّا اين كه در روايات آمده است كه بنى اسرائيل ، وقتى با يك قطره ادرار ، نجس مى شدند، گوشتِ قسمت نجس شده بدنشان را مى بُريدند ، احتمال دارد در نقل به معناى حديث، از جانب راويان ، سهوى صورت گرفته باشد و مراد از كَنْدن ، برداشتن عين نجاست و اثر آن باشد .

ص: 154

. .

ص: 155

. .

ص: 156

. .

ص: 157

. .

ص: 158

. .

ص: 159

. .

ص: 160

. .

ص: 161

. .

ص: 162

. .

ص: 163

. .

ص: 164

. .

ص: 165

. .

ص: 166

. .

ص: 167

. .

ص: 168

مستدرك الوسائل :قالَ جَبرئيلُ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله : إنَّ اللّهَ تَعالى يَقولُ : أعطَيتُ اُمَّتَكَ ما لَم اُعطِهِ اُمَّةً مِنَ الاُمَمِ ، فَقالَ : وما ذاكَ يا جَبرَئيلُ ؟ قالَ : قَولُهُ تَعالى : «فَاذْكُرُونِى أَذْكُرْكُمْ» (1) ، ولَم يَقُل هذِهِ لِأَحَدٍ مِنَ الاُمَمِ. (2)

الزهد لابن المبارك عن أبي سعيد مولى ابن عامر :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله مَرَّ عَلى رَجُلٍ وهُوَ يَقولُ : الحَمدُ للّهِِ الَّذي جَعَلَني مِن اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : كَفى بِها مِن نِعمَةٍ . (3)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ فِي الدُّعاءِ _ :الحَمدُ للّهِِ الَّذي مَنَّ عَلَينا بِمُحَمَّدٍ نَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله دونَ الاُمَمِ الماضِيَةِ وَالقُرونِ السّالِفَةِ ، بِقُدرَتِهِ الَّتي لا تَعجِزُ عَن شَيءٍ وإن عَظُمَ ، ولا يَفوتُها شَيءٌ وإن لَطُفَ ، فَخَتَمَ بِنا عَلى جَميعِ مَن ذَرَأَ ، وجَعَلَنا شُهَداءَ عَلى مَن جَحَدَ ، وكَثَّرَنا بِمَنِّهِ عَلى مَن قَلَّ. (4)

.


1- .البقرة : 152 .
2- .مستدرك الوسائل : ج 5 ص 286 ح 5871 نقلاً عن مجموعة الشهيد .
3- .الزهد لابن المبارك (الملحقات) : ص 113 ح 378 .
4- .الصحيفة السجّاديّة : ص 25 الدعاء 2 .

ص: 169

مستدرك الوسائل :جبرئيل به پيامبر صلى الله عليه و آله گفت : خداى متعال مى فرمايد : «به امّت تو چيزى دادم كه آن را به هيچ يك از امّت ها نداده ام» . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : آن چيست ، اى جبرئيل؟ گفت : اين فرموده خداى متعال : «به ياد من باشيد تا به ياد شما باشم» ، و اين را به هيچ يك از امّت ها نگفته است .

الزهد ، ابن مبارك_ به نقل از ابو سعيد ، وابسته ابن عامر _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بر مردى گذشت كه مى گفت : خداوند را سپاس كه مرا از امّت محمّد ، قرار داد . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «نعمت امّت محمّد بودن ، خود ، كافى از هر نعمتى است» .

امام زين العابدين عليه السلام_ در دعا _ :سپاس ، خداوند را كه به قدرت خويش ، نعمت وجود پيامبرش محمّد صلى الله عليه و آله را به ما بخشيد و نه به امّت هاى گذشته و نسل هاى پيشين ؛ قدرتى كه از هيچ كارى ناتوان نيست ، هر چند سِتُرگ باشد و هيچ چيز از چنگ او نمى رَهَد ، هر چند خُرد باشد . پس ما را پايانِ همه آفريدگانش قرار داد و بر منكران ، گواهمان ساخت و به لطف خويش ، ما را فزونى داد و ديگران را فرو كاست .

.

ص: 170

الفصل السابع : خصائص اُمّة محمّد صلى الله عليه و آله التشريعيّةالكتاب«الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِىَّ الْأُمِّىَّ الَّذِى يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِندَهُمْ فِى التَّوْرَاةِ وَالإِْنجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَْغْلَالَ الَّتِى كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ ءَامَنُواْ بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِى اُنزِلَ مَعَهُ اُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» . (1)

«شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِى اُنزِلَ فِيهِ الْقُرْءَانُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَ بَيِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَن شَهِدَ مِنكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ وَمَن كَانَ مَرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِّنْ أَيَّامٍ اُخَرَ يُرِيدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ وَلَا يُرِيدُ بِكُمُ الْعُسْرَ وَلِتُكْمِلُواْ الْعِدَّةَ وَلِتُكَبِّرُواْ اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» . (2)

«لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْرًا كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنتَ مَوْلَانَا فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ» . (3)

الحديثالإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى أعطى مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله شَرائِعَ نوحٍ وإبراهيمَ وموسى وعيسى عليهم السلام ؛ التَّوحيدَ وَالإِخلاصَ وخَلعَ الأَندادِ ، وَالفِطرَةَ الحَنيفِيَّةَ السَّمحَةَ ، ولا رَهبانِيَّةَ ولا سِياحَةَ . أحَلَّ فيهَا الطَّيِّباتِ وحَرَّمَ فيهَا الخَبائِثَ، ووَضَعَ عَنهُم إصرَهُم وَالأَغلالَ الَّتي كانَت عَلَيهِم (4) ، ثُمَّ افتَرَضَ عَلَيهِ فيهَا الصَّلاةَ وَالزَّكاةَ وَالصَّيامَ وَالحَجَّ وَالأَمرَ بِالمَعروفِ وَالنَّهيَ عَنِ المُنكَرِ وَالحَلالَ وَالحَرامَ وَالمَواريثَ وَالحُدودَ وَالفَرائِضَ وَالجِهادَ في سَبيلِ اللّهِ ، وزادَهُ الوُضوءَ ، وفَضَّلَهُ بِفاتِحَةِ الكِتابِ، وبِخَواتيمِ سُورَةِ البَقَرَةِ وَالمُفَصَّلِ (5) ، وأحَلَّ لَهُ المَغنَمَ وَالفَيءَ، ونَصَرَهُ بِالرُّعبِ ، وجَعَلَ لَهُ الأَرضَ مَسجِدا وطَهورا ، وأَرسَلَهُ كافَّةً إلَى الأَبيَضِ وَالأَسوَدِ وَالجِنِّ وَالإِنسِ ، وأعطاهُ الجِزيَةَ وأسرَ المُشرِكينَ وفِداهُم ، ثُمَّ كُلِّفَ ما لَم يُكَلَّف أحَدٌ مِنَ الأَنبياءِ ، واُنزِلَ عَلَيهِ سَيفٌ مِنَ السَّماءِ في غَيرِ غِمدٍ ، وقيل لَهُ : «قَاتِلْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ لَا تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ» (6) . (7)

.


1- .الأعراف : 157 .
2- .البقرة : 185 .
3- .البقرة : 286 .
4- .إشارة إلى الآية 157 من سورة الأعراف .
5- .قال الطريحي : في الحديث : «فُضِّلتُ بالمفصّل»، قيل : سُمّي به لكثرة ما يقع فيه من فصول التسمية بين السور ، وقيل : مفصّل القرآن من سورة محمّد صلى الله عليه و آله إلى آخر القرآن (مجمع البحرين : ج 3 ص 1397«فصل») .
6- .النساء : 84 .
7- .الكافي : ج 2 ص 17 ح 1 ، المحاسن : ج 1 ص 448 ح 1035 ، بحار الأنوار : ج 16 ص 330 ح 26 و راجع : مكارم الأخلاق : ج 1 ص 140 ح 361 .

ص: 171

فصل هفتم : ويژگى هاى امّت محمّدصلى الله عليه وآله در احكام شرعى

فصل هفتم : ويژگى هاى امّت محمّد صلى الله عليه و آله در احكام شرعىقرآن«همانان كه از اين فرستاده، پيامبر درس نخوانده _ كه [ نام ]او را نزد خود، در تورات و انجيل نوشته مى يابند _ پيروى مى كنند؛ [ همان پيامبرى كه ] آنان را به كار پسنديده ، فرمان مى دهد و از كار ناپسند ، باز مى دارد و براى آنان ، چيزهاى پاكيزه را حلال و چيزهاى ناپاك را حرام مى گردانَد و از [ دوش ] آنان ، قيد و بندهايى را كه بر ايشان بوده است ، برمى دارد . پس كسانى كه به او ايمان آوردند و بزرگش داشتند و يارى اش كردند و نورى را كه با او نازل شده است ، پيروى كردند، آنان ، همان رستگاران اند» .

«ماه رمضان [ همان ماهى ] است كه در آن، قرآن ، فرو فرستاده شده است ؛ [ كتابى ] كه مردم را راهبر است و [ متضمّن ]دلايل آشكار هدايت و [ ميزان ] تشخيص حق از باطل است. پس هر كس از شما اين ماه را درك كند ، بايد آن را روزه بدارد و كسى كه بيمار يا در سفر است ، [ بايد به شماره آن، ] تعدادى از روزهاى ديگر را [ روزه بدارد ] . خدا براى شما آسانى مى خواهد و براى شما ، دشوارى نمى خواهد؛ تا شماره [ ى مقرّر ] را تكميل كنيد و خدا را به پاس آن كه ره نمونتان كرده است ، به بزرگى بستاييد ؛ و باشد كه شكرگزارى كنيد» .

«خداوند ، بر هيچ كس ، جز به قدرِ توانايى اش تكليف نمى كند. آنچه [ از خوبى ] به دست آورده ، به سود اوست و آنچه [ از بدى ]به دست آورده ، به زيان اوست. پروردگارا! اگر فراموش كرديم يا به خطا رفتيم ، بر ما مگير . پروردگارا! هيچ بارِ گرانى بر [ دوش ] ما مگذار؛ همچنان كه بر [ دوشِ ]كسانى كه پيش از ما بودند ، نهادى. پروردگارا! و آنچه تاب آن را نداريم ، بر ما تحميل مكن و از ما در گذر و ما را ببخشاى و بر ما رحمت آور . سروَر ما تويى . پس ما را بر گروه كافران ، پيروز كن» .

حديثامام صادق عليه السلام :خداوند _ تبارك و تعالى _ شريعت هاى نوح و ابراهيم و موسى و عيسى عليهم السلام را به محمّد داد : يكتاپرستى و اخلاص و نفى [وجود ]شريكان [براى خدا] ، و آيين راستين آسان . نه رهبانيّت رواست ، نه گوشه نشينى . چيزهاى پاكيزه را در اين شريعت ها روا شمُرد و ناپاك ها را ناروا دانست و كُنْد و زنجيرهايى را كه بر آنان بود ، از ايشان (امّت اسلام) برداشت . (1) آن گاه ، در اين [شريعت] بر او (محمّد صلى الله عليه و آله ) نماز و زكات و روزه و حج و امر به معروف و نهى از منكر و حلال و حرام و ميراث ها و حدود و فرايض و جهاد در راه خدا را واجب فرمود . افزون بر اينها ، وضو و فاتحة الكتاب و آيات پايانى سوره بقره و سوره هاى پُر بَند (2) را به او عطا فرمود و غنيمت و فَى ء را براى او روا شمرد و او را با رعب [افكندن در دل دشمن] ، نصرت بخشيد و زمين [و خاك] را برايش سجده گاه و [نيز] پاك كننده [در تيمّم ]قرار داد و به سوى همگان ، از سفيد و سياه ، و جنّ و اِنس ، فرستاد و [اجازه ]گرفتن جزيه و اسير كردن مشركان و فِدْيه گرفتن از آنها را به او داد . سپس ، تكليفى به او محوّل شد كه به هيچ يك از پيامبران ، محوّل نشد و از آسمان ، شمشيرى بدون غلاف برايش فرود آورده و به او گفته شد : «در راه خدا بجنگ . جز عهده دار خود نيستى» .

.


1- .. اشاره است به آيه 157 سوره اعراف .
2- .. از سوره محمّد يا فتح تا آخر قرآن ، سوره هايى كه داراى آيه هاى كوتاه تر يا فصل هاى (بندهاى) بيشترى هستند .

ص: 172

الإمام عليّ عليه السلام_ مِن خُطبَةٍ لَهُ في صِفَةِ النَّبِيِّ وأهلِ بَيتِهِ وأَتباعِ دينِهِ _ :اِبتَعَثَهُ بِالنّورِ المُضيءِ ، وَالبُرهانِ الجَلِيِّ ، وَالمِنهاجِ البادي ، وَالكِتابِ الهادي . اُسرَتُهُ خَيرُ اُسرَةٍ ، وشَجَرَتُهُ خَيرُ شَجَرَةٍ ؛ أغصانُها مُعتَدِلَةٌ ، وثِمارُها مُتَهَدِّلَةٌ . مَولِدُهُ بِمَكَّةَ ، وهِجرَتُهُ بِطَيبَةَ (1) ، عَلا بِها ذِكرُهُ ، وَامتَدَّ مِنها صَوتُهُ . أرسَلَهُ بِحُجَّةٍ كافِيَةٍ ، ومَوعِظَةٍ شافِيَةٍ ، ودَعوَةٍ مُتَلافِيَهٍ . أظهَرَ بِهِ الشَّرائِعَ المَجهولَةَ ، وقَمَعَ بِهِ البِدَعَ المَدخولَةَ ، وبَيَّنَ بِهِ الأَحكامَ المَفصولَةَ ؛ فَمَن يَبتَغِ غَيرَ الإِسلامِ دينا تَتَحَقَّق شِقوَتُهُ ، وتَنفَصِم عُروَتُهُ ، وتَعظُم كَبوَتُهُ ، ويَكُن مَآبُهُ إلَى الحُزنِ الطَّويلِ ، وَالعَذابِ الوَبيلِ . (2)

.


1- .طَيبَة : أمر النبيّ صلى الله عليه و آله أن تسمّى المدينة طَيبة وطابة ؛ وهما من الطّيب ، لأنّ المدينة كان اسمها يثرب ، والثربُ : الفساد (النهاية : ج 3 ص 149 «طيب») .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 161 ، بحار الأنوار : ج 18 ص 222 ح 58 .

ص: 173

امام على عليه السلام_ در خطبه اى در وصف پيامبر صلى الله عليه و آله و خاندان او و پيروان دينش _ :او را با نورِ تابان ، برهان آشكار ، راه هويدا و كتاب راه نما فرستاد . خاندانش ، بهترين خاندان اند و درختش (تيره و قبيله اش) ، بهترين درخت ؛ شاخه هايش راست و ميوه هايش آويزان (در دسترس) است . زادگاهش مكّه است و هجرتگاهش طَيبه . (1) در آن جا ، نام او بلند شد و صدايش از آن جا [به همه جا ]كشيده شد . خداوند ، او را با حجّتى بسنده و اندرزى شفابخش و دعوتى اصلاحگر فرستاد . به واسطه او مقرّرات و شريعت هاى ناشناخته را پديدار نمود و بدعت هاى مجعول را در هم كوبيد و احكام قطعى را بيان فرمود . پس هر كه جز اسلام ، دينى بجويد ، به رنج و فلاكت درمى افتد و دستگيره اش از هم مى گُسَلد و سخت به سر درمى آيد و فرجامش ، اندوه بى پايان و عذاب شديد باشد .

.


1- .. به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله شهر يثرب ، «طَيْبه» و «طابه» ناميده شد كه از «طيب» به معناى «پاكى» گرفته شده است ؛ چون «يثرب» به معناى «فساد» است .

ص: 174

الإقبال_ في ذِكرِ صَحيفَةِ آدَمَ عليه السلام الَّتي وَرِثَها شَيثُ عليه السلام وَالَّتي كانَت عِندَ رُسُلِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله إلى نَجرانَ وَالَّتي كان فيها _ :بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ، أنَا اللّهُ لا إلهَ إلّا أنَا الحَيُّ القَيُّومُ ، مُعَقِّبُ الدُّهورِ وفاصِلُ الاُمورِ ، سَبَقتُ بِمَشِيَّتِيَ الأَسبابَ ، وذَلَّلتُ بِقُدرَتِيَ الصِّعابَ ، فَأَنَا العَزيزُ الحَكيمُ الرَّحمنُ الرَّحيمُ ، اِرحَم تُرحَم ، سَبَقَت رَحمَتي غَضَبي، وعَفوي عُقوبَتي ، خَلَقتُ عِبادي لِعِبادَتي، وألزَمتُهُم حُجَّتي ، ألا إنّي باعِثٌ فيهِم رُسُلي ، ومُنزِلٌ عَلَيهِم كُتُبي ، اُبرِمُ (1) ذلِكَ مِن لَدُن أوَّلِ مَذكورٍ مِنَ بَشَرٍ إلى أحمَدَ نَبِيّي وخاتَمِ رُسُلي ، ذاكَ الَّذي أجعَلُ عَلَيهِ صَلَواتي واُسلِكُ في قَلبِهِ بَرَكاتي ، وبِهِ اُكمِلُ أنبِيائي ونُذُري . قالَ آدَمُ عليه السلام : إلهي، مَن هؤُلاءِ الرُّسُلُ؟ ومَن أحمَدُ هذَا الَّذي رَفَعتَ وشَرَّفتَ ؟ قالَ : كُلٌّ مِن ذُرِّيَّتِكَ ، وأحمَدُ عاقِبُهُم [ ووارِثُهُم] (2) . قالَ : رَبِّ ، بِما أنتَ باعِثُهُم ومُرسِلُهُم ؟ قالَ : بِتَوحيدي ، ثُمَّ اُقَفّي ذلِكَ بِثَلاثِمِئَةٍ وثَلاثينَ شَريعَةً ، أنظُمُها واُكمِلُها لِأَحمَدَ جَميعا ، فَأَذِنتُ لِمَن جاءَني بِشَريَعةٍ مِنها مَعَ الإيمانِ بي وبِرُسُلي أن اُدخِلَهُ الجَنَّةَ . (3)

.


1- .أبرَمْتُ العَقْدَ : أحكمتُهُ (المصباح المنير : ص 45 «برم») .
2- .ما بين المعقوفين أثبتناه من بحار الأنوار .
3- .الإقبال : ج 2 ص 334 ، بحار الأنوار : ج 26 ص 310 ح 77 .

ص: 175

الإقبال_ در يادكرد از كتاب آدم عليه السلام كه شيث ، آن را به ارث بُرد و نزد فرستادگان محمّد صلى الله عليه و آله به نجران بود و در آن آمده است _ :به نام خداى بخشنده مهربان . منم خدا كه معبودى جز من نيست . زنده و پايدارم . در پىِ هم آورنده روزگاران و جدا كننده كارهايم . خواست خود را بر سبب ها پيش افكنده ام و با قدرت خويش ، سختى ها را رام و مقهور ساخته ام. پس منم شكست ناپذير استواركارِ بخشنده مهربان . رحم كن تا به تو رحم شود . مهر من ، بر خشم من و گذشتم بر كيفرم پيشى دارد . بندگانم را براى اين آفريده ام كه مرا پرستش كنند و حجّتم را بر آنان تمام كردم . فرستادگان خويش را در ميانشان برانگيختم و كتاب هايم را بر آنان فرو فرستادم و اين را از زمان نخستين بشرى كه آفريدم تا پيامبرم و خاتم فرستادگانم احمد ، ادامه دادم ؛ همو كه درودهايم را براى او قرار دادم و بركت هايم را در دلش روان ساختم و [سلسله ]پيامبرانم و هشدار دهندگانم [رسولان] را به واسطه او كامل كردم . آدم عليه السلام گفت : معبودا ! اين فرستادگان ، كيستند؟ و اين احمد كه او را بزرگى و ارجمندى بخشيدى ، كيست؟ خداوند فرمود : «همگى از نسل تو هستند و احمد ، واپسينِ آنها و وارث آنهاست» . گفت : پروردگارا ! آنان را براى چه [پيامى] برمى انگيزى و مى فرستى؟ فرمود : «براى [ابلاغ] يكتايى ام ، و براى اين كار ، سيصد و سى شريعتِ پياپى مى فرستم و همه آنها را در شريعت احمد ، منظّم و كامل مى گردانم . پس براى كسى كه با يكى از اين شريعت ها ، همراه با ايمانِ به من و به فرستادگانم ، نزد من بيايد ، روا دارم كه او را به بهشت درآورم» .

.

ص: 176

كمال الدين عن عبد العظيم بن عبد اللّه الحسني :دَخَلتُ عَلى سَيِّدي عَلِيِّ بنِ مُحَمَّدٍ [الهادي] عليه السلام ، فَلَمّا بَصُرَ بي قالَ لي : مَرحَبا بِكَ يا أَبَا القاسِمِ ، أنتَ وَلِيُّنا حَقّا . قالَ : فَقُلتُ لَهُ : يَا بنَ رَسولِ اللّهِ ، إنّي اُريدُ أن أعرِضَ عَلَيكَ ديني ، فَإِن كانَ مَرضِيّا ثَبَتُّ عَلَيهِ حَتّى ألقَى اللّهَ عز و جل ، فَقالَ : هاتِ يا أَبَا القاسِمِ . فَقُلتُ : إنّي أقولُ : إنَّ اللّهَ تَبارَكَ و تَعالى واحِدٌ لَيسَ كَمِثلِهِ شَيءٌ . . . وأنَّ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله عَبدُهُ ورَسولُهُ خاتَمُ النَّبِيّينَ فَلا نَبِيَّ بَعدَهُ إلى يَومِ القِيامَةِ ، وأنَّ شَريعَتَهُ خاتِمَةُ الشَّرائِعِ فَلا شَريعَةَ بَعدَها إلى يَومِ القِيامَةِ . . . . فَقالَ عَليُّ بنُ مُحَمَّدٍ عليه السلام : يا أبَا القاسِمِ ، هذا وَاللّهِ دينُ اللّهِ الَّذِي ارتَضاهُ لِعِبادِهِ ، فَاثبُت عَلَيهِ ، ثَبَّتَكَ اللّهُ بِالقَولِ الثّابِتِ فِي الحَياةِ الدُّنيا وفِي الآخِرَةِ. (1)

الكافي عن سماعة بن مهران :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : قَولُ اللّهِ عز و جل : «فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ اُوْلُواْ الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ» (2) ؟ فَقالَ : نوحٌ وإِبراهيمُ وموسى وعيسى ومُحَمَّدٌ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ وآلِهِ وعَلَيهِم . قُلتُ : كَيفَ صاروا اُولِي العَزمِ ؟ قالَ : لِأَنَّ نوحا بُعِثَ بِكِتابٍ وشَريعَةٍ ، وكُلُّ مَن جاءَ بَعدَ نوحٍ أخَذَ بِكِتابِ نوحٍ وشَريعَتِهِ ومِنهاجِهِ . حَتّى جاءَ إبراهيمُ عليه السلام بالِصُّحُفِ وبِعَزيمَةِ تَركِ كِتابِ نوحٍ ، لا كُفرا بِهِ ، فَكُلُّ نَبِيٍّ جاءَ بَعدَ إبراهيمَ عليه السلام أخَذَ بِشَريعَةِ إبراهيمَ ومِنهاجِهِ وبِالصُّحُفِ . حَتّى جاءَ موسى بِالتَّوراةِ وشَريعَتِهِ ومِنهاجِهِ ، وبِعَزيمَةِ تَركِ الصُّحُفِ ، وكُلُّ نَبِيٍّ جاءَ بَعدَ موسى عليه السلام أخَذَ بِالتَّوراةِ وشَريَعتِهِ ومِنهاجِهِ . حَتّى جاءَ المَسيحُ عليه السلام بِالإِنجيلِ ، وبِعَزيمَةِ تَركِ شَريعَةِ موسى ومِنهاجِهِ ، فَكُلُّ نَبِيٍّ جاءَ بَعدَ المَسيحِ أخَذَ بِشَريعَتِهِ ومِنهاجِهِ . حَتّى جاءَ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله فَجاءَ بِالقُرآنِ وبِشَريعَتِهِ ومِنهاجِهِ ، فَحَلالُهُ حَلالٌ إلى يَومِ القِيامَةِ ، وحَرامُهُ حَرامٌ إلى يَومِ القِيامَةِ ، فَهؤُلاءِ اُولُو العَزمِ مِن الرُّسُلِ عليهم السلام . (3)

.


1- .كمال الدين : ص 379 ح 1 ، التوحيد : ص 81 ح 37 ، صفات الشيعة : ص 127 ح 68 ، الأمالي للصدوق : ص 419 ح 557 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 412 ح 2 .
2- .الأحقاف : 35 .
3- .الكافي : ج 2 ص 17 ح 2 ، المحاسن : ج 1 ص 420 ح 963 ، بحار الأنوار : ج 16 ص 353 ح 38 .

ص: 177

كمال الدين_ به نقل از عبد العظيم بن عبد اللّه حسنى _ :خدمت سَروَرم امام هادى عليه السلام رسيدم . چشمش كه به من افتاد ، فرمود : «خوش آمدى ، اى ابو القاسم ! تو حقيقتا دوست مايى» . گفتم : اى فرزند پيامبر خدا ! مى خواهم دينم را بر تو عرضه بدارم كه اگر [براى شما ]رضايتبخش بود ، تا زنده هستم ، بر آن ، پايدارى ورزم . فرمود : «بگو ، اى ابو القاسم!» . گفتم : من معتقدم كه خداوند _ تبارك و تعالى _ يكى است و هيچ چيزى همانند او نيست ... و محمّد صلى الله عليه و آله بنده و فرستاده او و خاتم پيامبران است و پس از او ، تا روز رستاخيز ، پيامبرى نخواهد آمد و شريعت او پايان بخشِ همه شريعت هاست ، و تا قيام قيامت ، ديگر هيچ شريعتى نخواهد آمد ... . امام هادى صلى الله عليه و آله فرمود : «اى ابو القاسم! به خدا سوگند ، اين ، همان دينى است كه خداوند آن را براى بندگانش برگزيده و پسنديده است . پس بر آن پايدار بمان . خداوند ، در زندگى دنيا و آخرت ، تو را بر عقيده حق ، پايدار بدارد» .

الكافى_ به نقل از سماعة بن مهران _ :از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جلپرسيدم كه : «پس تو نيز شكيبايى كن ، چنان كه فرستادگان اولو العزم ، شكيبايى كردند» . فرمود : «[پيامبران اولو العزم ، عبارت اند از : ]نوح و ابراهيم و موسى و عيسى و محمّد _ كه درود بر او و خاندان او و بر اين پيامبران باد _ » . گفتم : چرا اينان ، اُولو العزم هستند ؟ فرمود : «چون نوح با كتاب و شريعت ، فرستاده شد و هر پيامبرى كه پس از نوح آمد ، كتاب و شريعت و روش او را ادامه داد ، تا آن كه ابراهيم عليه السلام با صُحُف و به عزم كنار نهادن كتاب نوح آمد ، نه از باب كافر شدن به آن كتاب . سپس هر پيامبرى كه پس از ابراهيم عليه السلام آمد ، شريعت و روش ابراهيم و [پيروى از] صُحُف را ادامه داد ، تا آن گاه كه موسى عليه السلام با تورات و شريعت و روش خاصّ خود و به عزم كنار نهادن صُحُف آمد . آن گاه ، هر پيامبرى كه پس از موسى عليه السلام آمد ، تورات و شريعت و روش او را ادامه داد ، تا آن كه مسيح عليه السلام با انجيل و به عزم كنار نهادن شريعت و روش موسى عليه السلام آمد . سپس ، هر پيامبرى پس از مسيح عليه السلام آمد ، شريعت و روش او را دنبال كرد تا آن كه محمّد صلى الله عليه و آله آمد و قرآن را و شريعت و روش خاصّ خود را آورد و از آن پس ، حلال او تا روز قيامت ، حلال و حرامش تا قيام قيامت ، حرام است . پس پيامبران اولوا العزم ، اينان هستند» .

.

ص: 178

الكافي عن زرارة :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَنِ الحَلالِ وَالحَرامِ ، فَقالَ : حَلالُ مُحَمَّدٍ حَلالٌ أبَدا إلى يَومِ القِيامَةِ ، وحَرامُهُ حَرامٌ أبَدا إلى يَومِ القِيامَةِ ، لا يَكونُ غَيرُهُ ولا يَجيءُ غَيرُهُ. (1)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى بَعَثَ مُحَمَّدا فَخَتَمَ بِهِ الأَنبِياءَ فَلا نَبِيَّ بَعدَهُ ، وأَنزَلَ عَلَيهِ كِتابا فَخَتَمَ بِهِ الكُتُبَ فَلا كِتابَ بَعدَهُ ، أحَلَّ فيهِ حَلالاً ، وحَرَّمَ حَراما ، فَحَلالُهُ حَلالٌ إلى يَومِ القِيامَةِ ، وحَرامُهُ حَرامٌ إلى يَومِ القِيامَِة ، فيهِ شَرعُكُم ، وخَبَرُ مَن قَبلَكُم وبَعدَكُم. (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ عز و جل أعطى كُلَّ ذي حَقٍّ حَقَّهُ ، ألا إنَّ اللّهَ فَرَضَ فَرائِضَ ، وسَنَّ سُنَنا ، وحَدَّ حُدودا ، وأحَلَّ حَلالاً ، وحَرَّمَ حَراما ، وشَرَعَ الدّينَ فَجَعَلَهُ سَهلاً سَمحا واسِعا ، ولَم يَجعَلهُ ضَيِّقا. (3)

المصنّف لعبد الرزاق عن محمّد بن واسع :إنَّ رَجُلاً قالَ : يا رَسولَ اللّهِ ! جَرٌّ مُخَمَّرٌ (4) جَديدٌ أحَبُّ إلَيكَ أن تَتَوَضَّأَ مِنهُ ، أو مِمّا يَتَوَضَّأُ النّاسُ مِنهُ أحَبُّ ؟ قالَ : أحَبُّ الأَديانِ إلَى اللّهِ الحَنيفِيَّةُ ، قيلَ : ومَا الحَنيفِيَّهُ؟ قالَ : السَّمحَةُ ، قالَ : الإِسلامُ الواسِعُ . (5)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 58 ح 19 .
2- .بحار الأنوار : ج 93 ص 3 نقلاً عن تفسير النعماني عن إسماعيل بن جابر .
3- .المعجم الكبير : ج 11 ص 170 ح 11532 ، مسند أبي يعلى : ج 3 ص 50 ح 2452 كلاهما عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 15 ص 940 ح 43617 .
4- .التخميرُ : التغطية (النهاية : ج 2 ص 77 «خمر») .
5- .المصنّف لعبد الرزّاق : ج 1 ص 74 ح 338 .

ص: 179

الكافى_ به نقل از زُراره _ :از امام صادق عليه السلام در باره حلال و حرام پرسيدم . فرمود : «حلالِ محمّد براى هميشه ، تا روز قيامت ، حلال است و حرام او براى هميشه ، تا روز قيامت ، حرام است . جز آن ، حلال و حرامى نيست و جز آن ، حلال و حرامى نمى آيد (/ جز او پيامبرى نمى آيد) ».

امام صادق عليه السلام :خداوند _ تبارك و تعالى _ محمّد صلى الله عليه و آله را فرستاد و سلسله پيامبران را بدو ختم كرد . بنا بر اين ، بعد از او پيامبرى نيست . نيز كتابى را بر او فرو فرستاد و آن را پايان بخشِ همه كتاب ها[ى آسمانى] قرار داد . بنا بر اين ، پس از آن ديگر كتابى نمى آيد . در اين كتاب ، حلالى قرار داد و حرامى وضع كرد . پس حلال آن ، تا قيام قيامت ، حلال است و حرامش ، تا قيام قيامت ، حرام . شريعتِ (احكام و مقرّراتِ) شما در اين كتاب است و اخبار پيشينيان و پسينيانِ شما در آن آمده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل حقّ هر حقدارى را به او داد . بدانيد كه خداوند ، وظايفى را مقرّر داشت و قوانينى را بر نهاد و حدودى را تعيين نمود و چيزهايى را حلال و چيزهايى را حرام قرار داد و دين را وضع كرد و آن را نرم و آسان و گسترده ، قرار داد و تنگ قرارش نداد .

المصنّف ، عبد الرزاق_ به نقل از محمّد بن واسع _ :مردى گفت : اى پيامبر خدا ! دوست تر مى دارى كه از يك سبوى درپوشدارِ نو وضو بگيرى يا از آنچه [بقيه ]مردم وضو مى گيرند؟ فرمود : «محبوب ترينِ دين ها نزد خداوند ، دين حنيف است» . گفتند : حنيف چيست؟ فرمود : «آسانگير» . [سپس] فرمود : «اسلامِ فَراخ» .

.

ص: 180

مسند ابن حنبل عن ابن عبّاس :قيلَ لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أيُّ الأَديانِ أحَبُّ إلَى اللّهِ ؟ قالَ : الحَنيفِيَّةُ السَّمحَةُ. (1)

المعجم الأوسط عن ابن عمر :قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، الوُضوءُ مِن جَرٍّ جَديدٍ مُخَمَّرٍ أحَبُّ إلَيكَ ، أم مِنَ المَطاهِرِ ؟ فَقالَ : لا ، بَل مِنَ المَطاهِرِ ؛ إنَّ دينَ اللّهِ الحَنيفِيَّةُ السَّمحَةُ. (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا زِمامَ ولا خِزامَ ولا رَهبانِيَّةَ ولا تَبَتُّلَ ولا سِياحَةَ فِي الإِسلامِ . 3

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 508 ح 2107 ، الأدب المفرد : ص 94 ح 287 ، المنتخب من مسند عبد بن حميد : ص 199 ح 569 ، المعجم الأوسط : ج 7 ص 229 ح 7351 عن أبي هريرة ، نحوه كنز العمّال : ج 1 ص 178 ح 899 .
2- .المعجم الأوسط : ج 1 ص 242 ح 794 ، حلية الأولياء : ج 8 ص 203 الرقم 408 .

ص: 181

مسند ابن حنبل_ به نقل از ابن عبّاس _ :به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گفته شد : كدام دين ، نزد خدا محبوب تر است؟ فرمود : «دين راستينِ آسانگير» .

المعجم الأوسط_ به نقل از ابن عمر _ :گفتم : اى پيامبر خدا ! وضو گرفتن از سبوى نوِ درپوشدار را دوست تر مى دارى يا از آفتابه ها را؟ فرمود : «از آفتابه ها را . دين خدا ، راستين و آسانگير است» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مهار زدن [بر خود] ، حلقه در بينى كردن ، رَهبانيت ، ترك زن كردن و گوشه نشينى ، در اسلام نيست. 1

.

ص: 182

المعجم الكبير عَن سعيد بن العاص :إنَّ عُثمانَ بنَ مَظعونٍ (1) قالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، ائذَن لي فِي الاِختِصاءِ (2) ، فَقالَ لَهُ : يا عُثمانُ، إنَّ اللّهَ قَد أبدَلَنا بِالرَّهبانِيَّةِ الحَنفِيَّةَ (3) السَّمحَةَ ، وَالتَّكبيرَ عَلى كُلِّ شَرَفٍ ، فَإِن كُنتَ مِنّا فَاصنَع كَما نَصنَعُ. (4)

عوالي اللآلي :رُوِيَ أنَّ القِصاصَ كانَ في شَرعِ موسى [حَتما] (5) ، وَالدِّيَةَ حَتما كانَ في شَرعِ عيسى ، فَجاءَتِ الحَنيفِيَّةُ السَّمحَةُ بِتَسويغِ الأَمرَينِ (6) . (7)

كتاب من لا يحضره الفقيه :سُئِلَ عَلِيٌّ عليه السلام : أيُتَوَضَّأُ مِن فَضلِ وُضوءِ جَماعَةِ المُسلِمينَ أحَبُّ إلَيكَ ، أو يُتَوَضَّأُ مِن رَكوٍ (8) أبيَضَ مُخَمَّرٍ ؟ فَقالَ : لا ، بَل مِن فَضلِ وُضوءِ جَماعَةِ المُسلِمينَ ، فَإِنَّ أحَبَّ دينِكُم إلَى اللّهِ الحَنيفِيَّةُ السَّمحَةُ السَّهلَةُ. (9)

.


1- .عثمان بن مظعون بن حبيب بن وهب الجمحي ، أبو السائب : صحابي ، كان من حكماء العرب فيالجاهليّة ، يحرّم الخمر ، وأسلم بعد ثلاثة عشر رجلاً ، وهاجر إلى أرض الحبشة مرّتين . وأراد التبتّل والسياحة في الأرض زهدا بالحياة ، فمنعه رسول اللّه ، فاتّخذ بيتا يتعبّد فيه ، فأتاه النبيّ صلى الله عليه و آله فأخذ بعضادتي البيت ، وقال : يا عثمان ، إنّ اللّه لم يبعثني بالرهبانيّة (مرّتين أو ثلاثا) وإنّ خير الدين عند اللّه الحنفيّة السمحة . وشهد بدرا . ولمّا مات جاءه النبيّ صلى الله عليه و آله فقبّله ميتا ، حتى رؤيت دموعه تسيل على خدّعثمان . وهو أوّل من مات بالمدينة من المهاجرين ، وأوّل من دفن بالبقيع منهم (الأعلام للزركلي : ج 4 ص 214) .
2- .خصيتَ الفحلَ خِصاءً : إذا سللتَ خُصيَيْهِ (الصحاح : ج 6 ص 2328 «خصى») .
3- .في كنز العمّال : «الحنيفيّة» بدل «الحنفيّة» .
4- .المعجم الكبير : ج 6 ص 62 ح 5519 ، كنز العمّال : ج 3 ص 47 ح 5419 .
5- .أثبتنا ما بين المعقوفين من تفسير الصافي : ج 1 ص 216 نقلاً عن المصدر .
6- .قيل : كتب على اليهود القصاص وحده وعلى النصارى العفو مطلقا ، وخُيِّرت هذه الاُمّة بينهما [القصاص والعفو ]وبين الدية تيسيرا عليهم و تقديرا للحكم على مراتبهم (تفسير البيضاوي : ج 1 ص 166 . وراجع : تفسير الآلوسي : ج 2 ص 51) .
7- .عوالي اللآلي : ج 1 ص 387 ح 18 .
8- .الرَّكْوَةُ : إناء صغير من جلد يُشرب فيه الماء (النهاية : ج 2 ص 261 «ركا») .
9- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 12 ح 16 ، وسائل الشيعة : ج 1 ص 210 ح 537 .

ص: 183

المعجم الكبير_ به نقل از سعيد بن عاص _ :عثمان بن مَظعون (1) گفت : اى پيامبر خدا ! اجازه مى دهى كه خودم را خواجه سازم . فرمود : «اى عثمان! خداوند به ما ، به جاى رهبانيت ، آيين راستين آسانگير و تكبير گفتن بر هر بلندى را داده است . پس اگر از ما هستى ، همان كارى را بكن كه ما مى كنيم» .

عوالى اللآلى :روايت شده است كه قصاص در شريعت موسى عليه السلام لازم الإجرا بود و ديه در شريعت عيسى عليه السلام ؛ امّا آيين راستينِ تسامح پذير ، هر دو را تجويز كرد . (2)

كتاب من لا يحضره الفقيه :از امام على عليه السلام پرسيده شد : آيا وضو گرفتن از اضافه آبِ وضوى عموم مسلمانان را خوش تر مى دارى يا وضو گرفتن از مَشكچه سفيد سرپوشيده را؟ فرمود : «[وضو گرفتن] از اضافه آب وضوى عموم مسلمانان را ؛ زيرا محبوب ترين دين شما نزد خداوند ، [دين ]حنيف تسامح پذيرِ آسان است» .

.


1- .. ابو سائب عثمان بن مظعون بن حبيب بن وَهْب جمحى ، از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله و از خِردمندان عرب در زمان جاهليت بود . او شراب را حرام مى دانست و پس از سيزده نفر ، اسلام آورد . وى دوبار به حبشه هجرت كرد . او از سرِ زهد و بى رغبتى به زندگى ، خواست ازدواج را ترك كند و صحراگردى اختيار كند ؛ امّا پيامبر خدا ، او را از اين كار ، منع فرمود . لذا عثمان ، اتاقى درست كرد و به عبادت پرداخت . پيامبر صلى الله عليه و آله نزد او آمد و دو چارچوبِ درِ اتاق را گرفت و فرمود : «اى عثمان ! خداوند ، مرا براى رَهبانيت نفرستاده است» . اين جمله را دو يا سه بار فرمود و افزود : بهترين دين نزد خداوند ، آيين راستين تسامح پذير است» . عثمان بن مظعون ، در جنگ بدر شركت داشت و بعد از جنگ ، هنگامى كه مُرد ، پيامبر صلى الله عليه و آله بر جنازه او حاضر شد و او را بوسيد و حتّى ديده شد كه اشك هاى ايشان بر گونه عثمان ، جارى شد . او نخستين مهاجرى است كه در مدينه درگذشت و نخستين مهاجرى است كه در بقيع ، دفن شد .
2- .. مى گويند : بر يهود ، فقط حكم قصاصْ واجب شد و بر نصارا ، حكم عفو و اين امّت ، ميان اين دو (قصاص و عفو) و ديه ، مخيّر شدند .

ص: 184

الإمام عليّ عليه السلام_ مِن خُطبَةٍ لَهُ يُبَيِّنُ فيها فَضلَ الإِسلامِ _ :الحَمدُ للّهِِ الَّذي شَرَعَ الإِسلامَ ، فَسَهَّلَ شَرائِعَهُ لِمَن وَرَدَهُ ... . (1)

المعجم الكبير عن محجن بن الأدرع :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنَّ اللّهَ تَعالى رَضِيَ لِهذهِ الاُمَّةِ اليُسرَ ، وكَرِهَ لَهَا العُسرَ _ قالَها ثَلاثا _ (2) .

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّكُم اُمَّةٌ اُريدَ بِكُمُ اليُسرَ. (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ وَضَعَ عَن اُمَّتِيَ الخَطَأَ وَالنِّسيانَ ومَا استُكرِهوا عَلَيهِ. (4)

النوادر للأشعري عن ربعي عن أبي عبداللّه [الصادق] عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : عُفِيَ عَن اُمَّتي ثَلاثٌ : الخَطَأُ ، وَالنِّسيانُ ، وَالاِستِكراهُ . وقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : وفيها رابِعَةٌ : وما لا يُطيقونَ. (5)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :رُفِعَ عَن اُمَّتي أربَعُ خِصالٍ : خَطاؤُها ، ونِسيانُها ، وما اُكرِهوا عَلَيهِ ، وما لَم يُطيقوا ، وذلِكَ قَولُ اللّهِ عز و جل : «رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْرًا كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ» (6) ، و قَولُهُ : «إِلَّا مَنْ اُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْاءِيمَانِ» (7) . (8)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 106 ، الأمالي للمفيد : ص 275 ح 3 ، الأمالي للطوسي : ص 37 ح 40 كلاهما عن قبيصة بن جابر الأسدي ، الغارات : ج 1 ص 138 ، بحار الأنوار : ج 68 ص 347 ح 17 .
2- .المعجم الكبير : ج 20 ص 298 ح 707 ، المطالب العالية : ج 1 ص 148 ح 543 كلاهما عن محجن بن الأدرع ، كنز العمّال : ج 3 ص 33 ح 5331 .
3- .مسند ابن حنبل : ج 7 ص 297 ح 20368 عن محجن بن الأدرع ، كنز العمّال : ج 3 ص 652 ح 8338 .
4- .سنن ابن ماجة : ج 1 ص 659 ح 2045 ، المعجم الأوسط : ج 8 ص 161 ح 8273 وليس فيه «إنّ اللّه »وكلاهما عن ابن عبّاس ، السنن الكبرى : ج 7 ص 585 ح 15096 عن عقبة بن عامر و ج 6 ص 139 ح11454 وليس فيه «إنّ اللّه » ، حلية الأولياء : ج 6 ص 352 الرقم 394 كلاهما عن ابن عمر ، كنز العمّال : ج 12 ص156 ح 34460 .
5- .النوادر للأشعري : ص 74 ح 158 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 304 ح 16 .
6- .البقرة : 286 .
7- .النحل : 106 .
8- .الكافي : ج 2 ص 462 ح 1 ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 160 ح 534 و ج 2 ص 272 ح 75 كلّها عن عمرو بن مروان عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 5 ص 306 ح 27 .

ص: 185

امام على عليه السلام_ از خطبه اى كه در آن ، امتيازات اسلام را بيان مى فرمايد _ :سپاس ، خداوند را كه شريعت اسلام را بنا نهاد و آبشخورهاى آن (احكام و قوانينش) را براى تشنگانش آسان نمود ....

المعجم الكبير_ به نقل از محجن بن اَدرع _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «خداوند متعال براى اين امّت ، آسانى پسنديده است و سختى و دشوارى را برايش خوش نداشته است» . اين جمله را سه بار فرمود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شما امّتى هستيد كه برايتان ، آسانى خواسته شده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، [مجازات] خطا و فراموشى و آنچه را بر آن مجبور شوند ، از امّت من برداشته است .

النوادر ، اشعرى_ به نقل از رِبْعى _ :از امام صادق عليه السلام نقل شده كه : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «سه چيز از امّت من ، بخشوده شده است : خطا ، فراموشى ، و اجبار» . امام صادق عليه السلام افزود : «و چهارم ، آنچه از طاقتشان خارج است» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چهار چيز از [افراد] امّت من ، برداشته شده است : خطا كردن ، فراموشى ، آنچه به زور به آن وادار شوند ، و آنچه تاب آن را ندارند . اين فرموده خداوند عز و جل است كه : «پروردگارا! اگر فراموش يا خطا كرديم ، ما را مؤاخذه مفرما . پروردگارا! تكليف هاى سنگين را بر ما بار مكن ، چنان كه بر پيشينيان ما بار كردى . پروردگارا ! و بر ما آنچه را كه تاب آن را نداريم ، تحميل مكن» ، و نيز اين فرموده او : «مگر آن كه وادار شود ، به ناخواه ، در حالى كه دلش مطمئن به ايمان است» .

.

ص: 186

عنه صلى الله عليه و آله :وُضِعَ عَن اُمَّتي تِسعُ خِصالٍ : الخَطاءُ ، وَالنِّسيانُ ، وما لا يَعلَمونَ ، وما لا يُطيقونَ ، ومَا اضُطرّوا إلَيهِ ، ومَا استُكرِهوا عَلَيهِ ، وَالطِّيَرَةُ (1) ، وَالوَسوَسَةُ فِي التَّفَكُّرِ فِي الخَلقِ ، وَالحَسَدُ ما لَم يَظهَر بِلِسانٍ أو يَدٍ. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :أعطانِي اللّهُ عز و جل فاتِحَةَ الكِتابِ ، وَالأَذانَ ، وَالجَماعَةَ فِي المَسجِدِ ، ويَومَ الجُمُعَةِ ، وَالصَّلاةَ عَلَى الجَنائِزِ وَالإِجهارَ في ثَلاثِ صَلَواتٍ ، وَالرُّخصَةَ لِاُمَّتي عِندَ الأَمراضِ وَالسَّفَرِ ، وَالشَّفاعَةَ لِأَصحابِ الكَبائِرِ مِن اُمَّتي. (3)

الإمام الباقر عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى أهدى إلَيَّ وإلى اُمَّتي هَدِيَّةً ، لَم يُهدِها إلى أحَدٍ مِنَ الاُمَمِ كَرامَةً مِنَ اللّهِ عز و جل لَنا . قالوا : وما ذاكَ يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : الإِفطارُ فِي السَّفَرِ ، وَالتَّقصيرُ فِي الصَّلاةِ ، فَمَن لَم يَفعَل ذلِكَ فَقَد رَدَّ عَلَى اللّهِ عز و جلهَدِيَّتَهُ . (4)

.


1- .الطِّيَرَةُ _ وقد تُسكّن _ : هي التشاؤم بالشيء (النهاية : ج 3 ص 152 «طير») .
2- .الكافي : ج 2 ص 463 ح 2 عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 59 ح 132 ،التوحيد : ص 353 ح 24 عن حريز بن عبد اللّه عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، تحف العقول : ص 50 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 153 ح 123 .
3- .الخصال : ص 355 ح 36 عن الحسن بن عبد اللّه عن آبائه عن الإمام الحسن عليه السلام ، الأمالي للصدوق :ص261 ح 279 عن عبد اللّه عن الإمام الحسن عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، الاختصاص : ص 39 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 89 ص 268 ح 6 .
4- .الخصال : ص 12 ح 43 ، علل الشرائع : ص 382 ح 1 كلاهما عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، الجعفريّات : ص 33 ، النوادر للراوندي : ص 213 ح 421 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 195 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 89 ص 58 ح 24 .

ص: 187

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :[مسئوليتِ] نُه چيز ، از امّت من ، برداشته شده است : خطا ، فراموشى ، آنچه ندانند ، آنچه نتوانند ، آنچه بِدان ناچار باشند ، آنچه به زور به آن وادار شوند ، فالِ بد زدن ، وسوسه در انديشيدن در آفرينش ، و رَشك بردن تا زمانى كه به زبان يا دست ، آشكار نشود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل چند چيز به من عطا فرمود : فاتحة الكتاب ، اذان ، [نماز ]جماعت در مسجد ، [نماز] روز جمعه ، نماز خواندن بر جنازه ، بلند خواندن سه نماز [صبح و مغرب و عشا] ، رخصت يافتن امّتم در هنگام بيمارى و سفر ، و شفاعتِ آن دسته از امّتم كه مرتكب گناهان كبيره مى شوند .

امام باقر عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «خداوند _ تبارك و تعالى _ به من و امّتم هديه اى داد كه آن را به هيچ يك از امّت ها اهدا نكرد و اين ، لطف و كرامتى بود از جانب خداوند به ما» . گفتند : آن هديه چيست ، اى پيامبر خدا؟ فرمود : «روزه نگرفتن در سفر و شكسته خواندن نماز . هر كه چنين نكند ، هديه خداوند عز و جل را رد كرد است» .

.

ص: 188

الفصل الثّامن : خصائص اُمّة محمّد صلى الله عليه و آله الأخلاقيّة والعمليّة8 / 1الأَمرُ بِالمَعروفِ وَالنَّهيُ عَنِ المُنكَرِالكتاب«كُنتُمْ خَيْرَ اُمَّةٍ اُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَوْ ءَامَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَّهُم مِّنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ». (1)

«إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْاءِحْسَانِ وَ إِيتَاىءِ ذِى الْقُرْبَى وَ يَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ وَ الْبَغْىِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ» . (2)

الحديثمجمع البيان عن الحكم بن ظهير :إنَّ موسى عليه السلام لَمّا أخَذَ الأَلواحَ (3) ، قالَ : رَبِّ ، إنِّي لَأَجِدُ فِي الأَلواحِ اُمّةً هِيَ خَيرُ اُمَّةٍ اُخرِجَت لِلنّاسِ، يَأمُرونَ بِالمَعروفِ وَيَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ ، فَاجعَلهُم اُمَّتي ! قالَ : تِلكَ اُمَّةُ أحمَدَ. (4)

.


1- .آل عمران : 110 .
2- .النحل : 90 .
3- .الألواحُ : ما يكتبُ فيه من الخشب ونحوه (مفردات ألفاظ القرآن : ص 750 «لوح») .
4- .مجمع البيان : ج 4 ص 753 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 173 ؛ تفسير الطبري : ج 6 الجزء 7 ص 65 ، تفسير ابن كثير: ج3 ص476 و ليس فيهما صدره، تاريخ دمشق: ج61 ص121 والثلاثة الأخيرة عن قتادة.

ص: 189

فصل هشتم : ويژگى هاى اخلاقى و رفتارى امّت محمّدصلى الله عليه وآله
8 / 1 امر به معروف و نهى از منكر نمودن

فصل هشتم : ويژگى هاى اخلاقى و رفتارى امّت محمّد صلى الله عليه و آله8 / 1امر به معروف و نهى از منكر نمودنقرآن«شما بهترين امّتى هستيد كه براى مردم ، پديدار شده ايد ؛ به كار پسنديده ، فرمان مى دهيد و از كار ناپسند ، بازمى داريد و به خدا ايمان داريد. و اگر اهل كتاب ، ايمان آورده بودند ، قطعاً برايشان بهتر بود ، برخى از آنان مؤمن اند ؛ و [ لى ] بيشترشان نافرمان اند» .

«در حقيقت، خدا به دادگرى و نيكوكارى و بخشش به خويشاوندان ، فرمان مى دهد و از كار زشت و ناپسند و ستم ، باز مى دارد. به شما اندرز مى دهد، باشد كه پند گيريد» .

حديثمجمع البيان_ به نقل از حَكَم بن ظهير _ :موسى عليه السلام چون الواح (1) را گرفت ، گفت : بار خدايا! من در الواح ، امّتى مى بينم كه بهترين امّتِ پديد آمده در ميان مردم اند و به معروف ، فرمان مى دهند و از منكر ، نهى مى كنند . پس ، آنها را امّت من قرار ده . خداوند فرمود : «آنها ، امّت احمدند» .

.


1- .. الواح : جمع لوح ؛ هر چيزى كه بر آن بنويسند ، مانند تخته چوب و ... .

ص: 190

الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ تَعالى : «كُنتُمْ خَيْرَ اُمَّةٍ اُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ» _ :يَعنِي الاُمَّةَ الَّتي وَجَبَت لَها دَعوَةُ إبراهيمَ عليه السلام ، فَهُمُ الاُمَّةُ الَّتي بَعَثَ اللّهُ فيها ومِنها وإلَيها ، وهُمُ الاُمَّةُ الوُسطى ، وهُم خَيرُ اُمَّةٍ اُخرِجَت لِلنّاسِ. (1)

عنه عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَلْتَكُن مِّنكُمْ (2) اُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ» (3) _ :. . . مَن لَم يَكُن يَدعو إلَى الخَيراتِ ، ويَأمُرُ بِالمَعروفِ ، ويَنهى عَنِ المُنكَرِ مِنَ المُسلِمينَ ، فَلَيسَ مِنَ الاُمَّةِ الَّتي وَصَفَهَا اللّهُ ، لِأَنَّكُم تَزعُمونَ أنَّ جَميعَ المُسلِمينَ مِن اُمَّةِ مُحَمَّدٍ ، وقَد بَدَت هذِهِ الآيَةُ وقَد وَصَفَت اُمَّةَ مُحَمَّدٍ بِالدُّعاءِ إلَى الخَيرِ ، وَالأَمرِ بِالمَعروفِ ، وَالنَّهيِ عَنِ المُنكَرِ ، ومَن لَم يُوجَد فيهِ الصِّفَةُ الَّتي وُصِفَت بِها فَكَيفَ يَكونُ مِنَ الاُمَّةِ وهُوَ عَلى خِلافِ ما شَرَطَهُ اللّهُ عَلَى الاُمَّةِ ووَصَفَها بِهِ ؟ (4)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا رَأَيتُم اُمَّتي تَهابُ الظّالِمَ أن تَقولَ لَهُ : إنَّكَ أنتَ ظالِمٌ ، فَقَد تُوُدِّعَ (5) مِنهُم. (6)

.


1- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 195 ح 130 عن أبي عمرو الزبيري ، بحار الأنوار : ج 24 ص 153 ح 3 .
2- .قال العلّامة الطباطبايي قدس سره : قيل : إنّ «من» للتبعيض ، بناء على أنَّ الأمر بالمعروف والنهي عن المنكر وكذا الدعوة من الواجبات الكفائيّة . وربّما قيل : إنّ «من» بيانيّة ، والمراد منه : ولتكونوا بهذا الاجتماع الصالح اُمّة يدعون إلى الخير (الميزان في تفسير القرآن : ج 3 ص 373) .
3- .آل عمران : 104 .
4- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 195 ح 127 عن أبي عمرو الزبيري ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 34 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 68 ص 284 ح 41 .
5- .تُوُدِّعَ منهم : أي اُسلِموا إلى ما استَحقّوه من النَّكيرِ عليهم . . . وهو من المجاز؛ لأنّ المعتني بإصلاحِ شأن الرجل إذا يَئِسَ من صلاحه تَرَكَه واستَراحَ من معاناة النَّصَب معه (النهاية : ج 5 ص 166 «ودع») .
6- .مسند ابن حنبل : ج 2 ص 561 ح 6531 و ص 619 ح 6790 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 108 ح 7036 كلاهما نحوه ، سِيَر أعلام النبلاء : ج 5 ص 383 الرقم 174 كلّها عن عبد اللّه بن عمرو ، المعجم الأوسط :ج 8 ص 18 ح 7825 عن جابر ، كنز العمّال : ج 3 ص 71 ح 5540 .

ص: 191

امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «شما ، بهترين امّتى هستيد كه در ميان مردم ، پديدار شده ايد؛ به كار پسنديده فرمان مى دهيد و از كار ناپسند باز مى داريد» _ :مقصود ، امّتى است كه دعاى ابراهيم عليه السلام در باره آنها تحقّق يافت و امّتى كه خداوند ، در ميان آنها و از خود آنها و به سوى آنها ، پيامبر برانگيخت . اينان ، امّت ميانه اند و بهترين امّتى هستند كه در ميان مردم ، پديد آمده اند .

امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «و بايد از ميان شما، گروهى، [ مردم را ]به نيكى دعوت كنند و به كار شايسته وا دارند و از زشتى باز دارند » _ :... آن كس از مسلمانان كه به نيكى ها فرا نخوانَد و امر به معروف و نهى از منكر نكند ، از امّتى نيست كه خداوند ، وصفش كرده است . شما خيال مى كنيد كه همه مسلمانان ، از امّت محمّدند ، در صورتى كه اين آيه ، امّت محمّد را با ويژگى فراخوانى به نيكى ها و امر به معروف نمودن و نهى از منكر كردن مى شناسانَد و كسى كه اين ويژگى _ كه اين امّت به آن وصف شده _ در او نباشد ، چگونه از اين امّت باشد ، در حالى كه آنچه خداوند در باره اين امّت ، شرط كرده و آنها را بدان وصف نموده است ، در او وجود ندارد ؟

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه ديديد امّتم از اين كه به ستمگر بگويد : «تو ستمگرى» مى هراسد ، بى گمان [از جانب خدا] به حال خود ، رها شده است . (1)

.


1- .. به تعبير عاميانه ، يعنى كارَش تمام و فاتحه اش خوانده است . «تُوُدّع» _ كه در متن عربى حديث آمده _ ، از توديع است ؛ يعنى با او خداحافظى شده است .

ص: 192

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّهُ سَيَكونُ في آخِرِ هذِهِ الاُمَّةِ قَومٌ لَهُم مِثلُ أجرِ أوَّلِهِم ، يَأمُرونَ بِالمَعروفِ ، ويَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ ، ويُقاتِلونَ أهلَ الفِتَنِ. (1)

8 / 2الاِعتِدالُالكتاب«وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ اُمَّةً وَسَطًا لِّتَكُونُواْ شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا وَ مَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِى كُنتَ عَلَيْهَا إِلَّا لِنَعْلَمَ مَن يَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّن يَنقَلِبُ عَلَى عَقِبَيْهِ وَ إِن كَانَتْ لَكَبِيرَةً إِلَّا عَلَى الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ وَ مَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَّحِيمٌ» . (2)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في قَولِهِ تَعالى : «وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ اُمَّةً وَسَطًا» _ :قالَ : عَدلاً . (3)

بيانذكرت بعض الروايات الشريفة (4) الناظرة للآية الكريمة أنّ المراد من «الاُمّة» هو الوسط وأنّ المراد من «شُهَدَآءَ عَلَى النَّاسِ» هو الأئمّة عليهم السلام ، وهذا المعنى لا يتنافى مع عموم الآية وشمولها لجميع الاُمّة الإسلامية ؛ إذ الأئمّة عليهم السلام جزء من هذه الاُمّة ، بل هم أكمل مصاديقها ، وتطبيق الآية على النموذج الكامل والمصداق الأتم أي الأئمّة هو تطبيق لائق وفي محلّه ، ويعبّر عن هذا النوع من التطبيق في اصطلاحات علم التفسير ب_ «الجري والتطبيق» ، فيذكر مصداق من المصاديق ، مع عدم اختصاص الآية بالمذكور ، وذكر هنا المصداق الأتمّ والأكمل لها .

.


1- .دلائل النبوّة للبيهقي : ج 6 ص 513 عن عبد الرحمن بن العلاء الحضرمي ، تاريخ دمشق : ج 1 ص 286ح328 .
2- .البقرة : 143 .
3- .صحيح البخاري : ج 6 ص 2675 ح 6917 ، سنن الترمذي : ج 5 ص 207 ح 2961 ، السنن الكبرى للنسائي : ج 6 ص 292 ح 11006 ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 22 ح 11068 كلّها عن أبي سعيد الخدري ؛ التبيان في تفسير القرآن : ج 2 ص 6 ، تفسير القمّي : ج 1 ص 63 ، دعائم الإسلام : ج 1 ص35 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 351 ح 63 .
4- .الكافي : ج 1 ص 191 ح 4، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 63 ح 114، دعائم الإسلام : ج 1 ص 35 و... .

ص: 193

8 / 2 ميانه روى
توضيح

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در آخر اين امّت ، مردمى خواهند بود كه آنان را پاداشى همانند پاداش نخستين كسانِ آنان است ، امر به معروف و نهى از منكر مى كنند و با فتنه گران مى جنگند .

8 / 2ميانه روىقرآن«و بدين گونه ، شما را امّتى ميانه قرار داديم تا بر مردم ، گواه باشيد ، و پيامبر ، بر شما گواه باشد. و قبله اى را كه [ چندى ]بر آن بودى، مقرّر نكرديم ، جز براى آن كه كسى را كه از پيامبر پيروى مى كند، از آن كس كه از عقيده خود برمى گردد ، باز شناسيم . و البتّه [ اين كار ] جز بر كسانى كه خدا [آنها را] هدايت كرده، سخت گران بود . و خدا بر آن نبود كه ايمان شما را ضايع گرداند ؛ زيرا خدا [ نسبت ] به مردم ، دلسوز و مهربان است» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در باره اين سخن خداوند متعال : «و بدين گونه شما را امّتى ميانه قرار داديم» _ :يعنى معتدل .

توضيحبرخى رواياتى (1) كه ناظر به اين آيه شريف هستند، مقصود از امّت ميانه (وسط) و نيز گواهان بر مردم (شهداء على الناس) را ائمّه عليهم السلام دانسته اند ؛ امّا اين مطلب ، با عموميت آيه و ناظر بودن آن به كل جامعه اسلامى ، منافاتى ندارد ؛ زيرا ائمّه عليهم السلام خود از زمره اين امّت و نمونه كامل آن هستند و تطبيق آيه بر آنان ، كاملاً شايسته و به جاست و به اصطلاح مفسّران ، از مقوله «جَرْى» است و به عنوان يك مصداق، هر چند كامل ترين مصداق ، مطرح شده اند، نه آن كه آيه ، منحصر به آنان باشد و آنها تنها مصداقش باشند .

.


1- .. ر . ك : الكافى : ج 1 ص 191 ح 4، تفسير العياشى : ج 1 ص 63 ح 114، دعائم الإسلام : ج 1 ص 35 و... .

ص: 194

8 / 3رُهبانٌ بِاللَّيلِ اُسدٌ بِالنَّهارِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :صِفَتي : أحمَدُ المُتَوَكِّلُ ، لَيسَ بِفَظٍّ ولا غَليظٍ ، يَجزي بِالحَسَنَةِ الحَسَنَةَ ، ولا يُكافِئُ السَّيِّئَةَ ، مَولِدُهُ بِمَكَّةَ ومُهاجَرُهُ طَيبَةُ ، واُمَّتُهُ الحَمّادونَ ، يَأتَزِرونَ عَلى أنصافِهِم ويُوَضِّئونَ (1) أطرافَهُم ، أناجيلُهُم في صُدورِهِم ، يَصُفّونَ لِلصَّلاةِ كما يَصُفّونَ لِلقِتالِ ، قُربانُهُمُ الَّذي يَتَقَرَّبونَ بِهِ إلَيَّ دِماؤُهُم ، رُهبانٌ بِاللَّيلِ لُيوثٌ بِالنَّهارِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ موسَى بنَ عِمرانَ عليه السلام كانَ يَمشي ذاتَ يَومٍ فِي الطّريقِ فَناداهُ الجَبّارُ جَلَّ جَلالُهُ : يا موسى . . . وعِزَّتي وجَلالي ، إنَّ الجَنَّةَ مُحَرَّمَةٌ عَلى جَميعِ خَلقي حَتّى يَدخُلَها مُحَمَّدٌ واُمَّتُهُ . قالَ موسى : ومَن اُمَّةُ مُحَمَّدٍ ؟ قالَ : اُمَّتُهُ الحَمّادونَ ، يَحمَدون اللّهَ صُعودا وهُبوطا وعَلى كُلِّ حالٍ ، يَشُدّونَ أوساطَهُم ، ويُطَهِّرونَ أطرافَهُم ، صائِمونَ بِالنَّهارِ ، رُهبانٌ (3) بِاللَّيلِ ، أقَبَلُ مِنهُمُ اليَسيرَ ، واُدخِلُهُمُ الجَنَّةَ بِشَهادَةِ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ . قالَ : فَاجعَلني نَبِيَّ تِلكَ الاُمَّةِ ! قالَ : نَبِيُّها مِنها . قالَ : اِجعَلني مِن اُمَّةِ ذلِكَ النَّبِيِّ ! قالَ : اِستَقدَمتَ وَاستَأخَروا يا موسى ، ولكِن سَأَجمَعُ بَينَكَ وبَينَهُ في دارِ الجَلالِ. (4)

.


1- .في المصدر : «ويوصون» ، والتصويب من الدرّ المنثور وكنز العمّال .
2- .المعجم الكبير : ج 10 ص 89 ح 10046 عن عبد اللّه بن مسعود ، الدرّ المنثور : ج 3 ص 576 نقلاً عن الزبيربن بكّار في أخبار المدينة وأبي نعيم في الدلائل عن ابن مسعود ، كنزالعمّال : ج 11 ص 401 ح31866 .
3- .في المصدر : «رهبانا» ، والصّواب ما أثبتناه كما في السُّنَّة لابن أبي عاصم .
4- .حلية الأولياء : ج 3 ص 375 الرقم 254 ، السنّة لابن أبي عاصم : ص 306 ح 696 كلاهما عن أنس .

ص: 195

8 / 3 پارسايان شب و شيران روز

8 / 3پارسايان شب و شيران روزپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اوصاف من ، اين است : ستودنى تر ، توكّل كننده ، نه خشن است و نه سنگ دل . نيكى را به نيكى پاداش مى دهد و بدى را تلافى نمى كند . زادگاهش مكّه است و هجرتگاهش طَيْبه (مدينه) . امّتش ستاينده [ى خدا] هستند . دامن [همّت] به ميان مى بندند و دست ها و پاهايشان را [به وضو ]مى شويند . انجيل هايشان در سينه هاى آنان است . براى نماز ، چنان صف مى كشند كه براى جنگ . وسيله تقرّبشان به من ، خونشان است . پارسايانِ شب اند و شيرانِ روز .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :روزى موسى بن عمران عليه السلام در راه مى رفت كه خداوند عز و جل او را ندا داد : «اى موسى! ... به عزّت و جلالم سوگند كه بهشت بر همه آفريدگانم حرام است تا آن گاه كه [نخست] محمّد و امّت او ، بِدان در آيند» . موسى عليه السلام گفت : امّت محمّد كيستند ؟ فرمود : «امّت او ستايشگران اند . خداوند را در هر بلندى و پستى و در همه حال مى ستايند . كمرهايشان را [براى عبادت] مى بندند و دست ها و پاهايشان را پاكيزه مى كنند . روزه دارانِ در روزند و پارسايانِ شب . اندك [طاعت] را از آنان مى پذيرم و با شهادت دادن به اين كه معبودى جز خداى يگانه نيست ، ايشان را به بهشت مى برم» . موسى عليه السلام گفت : پس مرا پيامبر آن امّت قرار ده . خداوند فرمود : «پيامبرِ آنان ، از خودِ آنان است» . موسى عليه السلام گفت : مرا از امّت آن پيامبر ، قرار ده . خداوند فرمود : «اى موسى! تو جلوترى و آنان ، پس از تو مى آيند ؛ امّا در سراى شُكوه ، تو را با آنان ، گِرد خواهم آورد» .

.

ص: 196

الإمام الباقر عليه السلام_ في صِفَةِ شيعَةِ أهلِ البَيتِ عليهم السلام _ :إنَّهُم حُصونٌ حَصينَةٌ ، في صُدورٍ أمينَةٍ ، وأحلامٍ رَزينَةٍ ، لَيسوا بِالمَذاييعِ البُذرِ (1) ، ولا بِالجُفاةِ (2) المُرائينَ ، رُهبانٌ بِاللَّيلِ اُسدٌ بِالنَّهارِ . (3)

.


1- .المَذاييعُ : جمع مذياع ، من أذاع الشيء إذا أفشاه ، وقيل : أراد الذين يشيعون الفواحش . والبُذرُ : جمع بَذور ، يقال : بَذَرتُ الكلامَ بينَ الناس كما تُبذَرُ الحبوبُ ؛ أي أفشَيتُهُ وفَرَّقتُهُ (النهاية : ج 2 ص 174«ذيع» و ج 1 ص 110 «بذر») .
2- .الجافي : الغليظ الخِلقةِ والطبع (النهاية : ج 1 ص 281 «جفا») .
3- .مشكاة الأنوار : ص 126 ح 292 عن ميسرة ، بحار الأنوار : ج 68 ص 180 ح 38 .

ص: 197

امام باقر عليه السلام_ در بيان اوصاف پيروان اهل بيت عليهم السلام _ :آنان ، دژهايى استوارند ، با سينه هايى امانتدار و خِرَدهايى سنگين . نه افشاگر و راز فاش كن هستند ، نه خشن و رياكار . پارسايانِ شب اند و شيرانِ روز .

.

ص: 198

الفصل التاسع : صفة اُمّة محمّد صلى الله عليه و آله في التوراة والإنجيلالكتاب«مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِيمَاهُمْ فِى وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِى التَّوْرَاةِ وَ مَثَلُهُمْ فِى الْاءِنجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْئهُ فَازَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَ أَجْرًا عَظِيمَا» . (1)

«الَّذِينَ ءَاتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِيقًا مِّنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ» (2)

الحديثالسيرة النبويّة لابن هشام عن ابن عبّاس :كَتَبَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى يَهودِ خَيبَرَ ... : بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ، مِن مُحَمَّدٍ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله صاحِبِ موسى وأخيهِ ، وَالمُصَدِّقِ لِما جاءَ بِهِ موسى ، ألا إنَّ اللّهَ قَد قالَ لَكُم يا مَعشَرَ أهلِ التَّوراةِ ، وإنَّكُم لَتَجِدونَ ذلِكَ في كِتابِكُم : «مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ ... » . (3)

.


1- .الفتح : 29 .
2- .البقرة : 146 .
3- .السيرة النبويّة لابن هشام : ج 2 ص 193، السيرة النبويّة لابن كثير : ج 1 ص324، نصب الراية : ج 4 ص 419، كنز العمّال : ج 10 ص 469 ح 30131 .

ص: 199

فصل نهم : اوصاف امّت محمّدصلى الله عليه وآله در تورات و انجيل

فصل نهم : اوصاف امّت محمّد صلى الله عليه و آله در تورات و انجيلقرآن«محمّد ، پيامبر خداست و كسانى كه با اويند، بر كافران، سختگير [ و ] با همديگر ، مهربان اند . آنان را در ركوع و سجود مى بينى. فضل و خشنودىِ خدا را خواستارند. علامتِ [ مشخصّه ] آنان ، بر اثر سجود در چهره هايشان است. اين صفت ايشان است در تورات، و مَثَلِ آنها در انجيل ، چون كِشته اى است كه جوانه خود را برآورَد و آن را مايه دهد تا سِتَبر شود و بر ساقه هاى خود بِايستد و دهقانان را به شگفت آورد، تا از [ انبوهىِ ] آنان ، [ خدا ] كافران را به خشم در اندازد . خدا ، به كسانى از آنان كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند، آمرزش و پاداش بزرگى وعده داده است» .

«كسانى كه به ايشان ، كتاب [ آسمانى ] داده ايم، همان گونه كه پسران خود را مى شناسند، او ( محمّد ) را مى شناسند؛ و مسلّماً گروهى از ايشان ، حقيقت را نهفته مى دارند و خودشان [ هم ]مى دانند» .

حديثالسيرة النبوية ، ابن هشام_ به نقل از ابن عبّاس _ :پيامبر خدا ، به يهوديان خيبر ... نوشت : «به نام خداوند بخشنده مهربان . از محمّد ، فرستاده خدا ، دوست موسى و برادرش و تصديق كننده هر آنچه كه موسى آورده است . هان ، اى جماعت پيرو تورات ! خداوند به شما فرموده است و شما ، اين را در كتابتان مى يابيد كه : «محمّد ، پيامبر خداست و كسانى كه با اويند، بر كافران، سختگير [ و ] با همديگر ، مهربان اند» .

.

ص: 200

الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «الَّذِينَ ءَاتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ ...» _ :هذِهِ الآيَةُ نَزَلَت فِي اليَهودِ وَالنَّصارى ، يَقولُ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : «الَّذِينَ ءَاتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ» يَعنِي التَّوراةَ وَالإِنجيلَ «يَعْرِفُونَهُ» يَعني رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله «كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ» لِأَنَّ اللّهَ عز و جل قَد أنزَلَ عَلَيهِم فِي التَّوراةِ وَالزَّبورِ وَالإِنجيلِ صِفَةَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، وصِفَةَ أصحابِهِ ومَبعَثِهِ وهِجرَتِهِ ، وهُوَ قَولُهُ : «مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِيمَاهُمْ فِى وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِى التَّوْرَاةِ وَ مَثَلُهُمْ فِى الْاءِنجِيلِ» ، هذِهِ صِفَةُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وأصحابِهِ فِي التَّوراةِ وَالإِنجيلِ ، فَلَمّا بَعَثَهُ اللّهُ عَرَفَهُ أهلُ الكِتابِ ، كَما قالَ جَلَّ جَلالُهُ : «فَلَمَّا جَاءَهُم مَّا عَرَفُواْ كَفَرُواْ بِهِ» (1) . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ موسى لَمّا نَزَلَت عَلَيهِ التَّوراةُ وقَرَأَها فَوَجَدَ فيها ذِكرَ هذِهِ الاُمَّةِ ، فَقالَ : يا رَبِّ ، إنّي أجِدُ فِي الأَلواحِ اُمَّةً هُمُ الآخِرونَ السّابِقونَ ، فَاجعَلها اُمَّتي . قالَ : تِلكَ اُمَّةُ أحمَدَ . قالَ : يا رَبِّ ، إنّي أجِدُ فِي الأَلواحِ اُمَّةً هُمُ السّابِقونَ (3) المَشفوعُ لَهُم ، فَاجعَلها اُمَّتي . قالَ : تِلكَ اُمَّةُ أحمَدَ . قالَ : يا رَبِّ ، إنّي أجِدُ فِي الأَلواحِ اُمَّةً هُمُ المُستَجيبونَ المُستَجابُ لَهُم ، فَاجعَلها اُمَّتي . قالَ : تِلكَ اُمَّةُ أحمَدَ . قالَ : يا رَبِّ ، إنّي أجِدُ فِي الأَلواحِ اُمَّةً أناجيلُهُم في صُدورِهِم يَقرَؤونَها ظاهِراً ، فَاجعَلها اُمَّتي . قالَ : تِلكَ اُمَّةُ أحمَدَ . قالَ : يا رَبِّ ، إنّي أجِدُ فِي الأَلواحِ اُمَّةً يَأكُلونَ الفَيءَ ، فَاجعَلها اُمَّتي . قالَ : تِلكَ اُمَّةُ أحمَدَ . قالَ : يا رَبِّ ، إنّي أجِدُ فِي الأَلواحِ اُمَّةً يَجعَلونَ الصَّدَقَةَ في بُطونِهِم يُؤجَرونَ عَلَيها ، فَاجعَلها اُمَّتي . قالَ : تِلكَ اُمَّةُ أحمَدَ . قالَ : يا رَبِّ ، إنّي أجِدُ فِي الأَلواحِ اُمَّةً إذا هَمَّ أحَدُهُم بِحَسَنَةٍ فَلَم يَعمَلها كُتِبَ لَهُ حَسَنَةٌ واحِدَةٌ ، فَإِن عَمِلَها كُتِبَت لَهُ عَشرُ حَسَناتٍ ، فَاجعَلها اُمَّتي . قالَ : تِلكَ اُمَّةُ أحمَدَ . قالَ : يا رَبِّ ، إنّي أجِدُ فِي الأَلواحِ اُمَّةً إذا هَمَّ أحَدُهُم بِسَيِّئَةٍ ولَم يَعمَلها لَم تُكتَب، وإن عَمِلَها كُتِبَت عَلَيهِ سَيِّئَةٌ واحِدَةٌ ، فَاجعَلها اُمَّتي . قالَ : تِلكَ اُمَّةُ أحمَدَ . قالَ : يا رَبِّ ، إنّي أجِدُ فِي الأَلواحِ اُمَّةً يُؤتَونَ العِلمَ الأَوَّلَ وَالعِلمَ الآخِرَ ، فَيَقتُلونَ قُرونَ الضَّلالَةِ [وَ] (4) المَسيحَ الدَّجّالَ (5) ، فَاجعَلها اُمَّتي . قالَ : تِلكَ اُمَّةُ أحمَدَ . قالَ : يا رَبِّ ، فَاجعَلني مِن اُمَّةِ أحمَدَ! فَاُعطِيَ عِندَ ذلِكَ خَصلَتَينِ فَقالَ : «يَامُوسَى إِنِّى اصْطَفَيْتُكَ عَلَى النَّاسِ بِرِسَالَاتِى وَبِكَلَامِى فَخُذْ مَا ءَاتَيْتُكَ وَكُن مِّنَ الشَّاكِرِينَ» (6) ، قالَ : قَد رَضيتُ يا رَبِّ . (7)

.


1- .البقرة : 89 .
2- .تفسير القمّي : ج 1 ص 32 عن حريز، بحارالأنوار : ج 72 ص 92 ح 2 .
3- .في تفسير الطبري وابن كثير : «هم المشفّعون» بدل «هم السابقون» .
4- .الزيادة من الخصائص الكبرى .
5- .في تفسير الطبري وابن كثير : «الأعور الكذّاب» بدل «المسيح الدجّال» .
6- .الأعراف : 144 .
7- .دلائل النبوة لأبي نعيم : ج 1 ص 68 ح 31 ، تاريخ دمشق : ج 61 ص 119 ح 12557 كلاهما عن أبيهريرة ، تفسير الطبري : ج 6 الجزء 9 ص 65 ، تفسير ابن كثير : ج 3 ص 476 كلاهما عن قتادة من دون إسنادٍ إليه صلى الله عليه و آله نحوه وراجع : تنبيه الغافلين : ص 507 ح 804 والدرّ المنثور : ج 3 ص 123 و ص 124 .

ص: 201

امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداى متعال : «كسانى كه كتاب [ آسمانى ]به آنان داده ايم ، او ( پيامبر ) را مى شناسند ... » _ :اين آيه ، در باره يهود و نصارا نازل شد . خداى _ تبارك و تعالى _ مى فرمايد : «كسانى كه كتاب [ آسمانى ]به آنان داده ايم» ؛ يعنى تورات و انجيل را . «او را مى شناسند» ؛ يعنى پيامبر خدا را مى شناسند ، «همان گونه كه پسران خود را مى شناسند» ؛ چه آن كه خداوند عز و جل ، اوصاف محمّد صلى الله عليه و آله و ياران او و مبعث و هجرتش را در تورات و زبور و انجيل ، براى آنان بيان كرده بود ، بدين گونه : «محمّد ، پيامبرِ خداست و كسانى كه با اويند، بر كافران، سختگير [ و ] با همديگر ، مهربان اند . آنان را در ركوع و سجود مى بينى. فضل و خشنودى خدا را خواستارند. علامتِ [ مشخصّه ] آنان ، اثر سجود است كه در چهره هايشان است. اين ، وصف ايشان است در تورات، و مَثَلِ آنهاست در انجيل» . اين ، وصفى است كه از پيامبر خدا و ياران او در تورات و انجيل آمده بود . از اين رو ، هنگامى كه خداوند ، او را به پيامبرى برانگيخت ، اهل كتاب ، ايشان را شناختند [ ؛ امّا به روى خود نياورند] ، چنان كه خداوند ، خود مى فرمايد : «ولى همين كه آنچه [ كه اوصافش ] را مى شناختند ، برايشان آمد، انكارش كردند» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :موسى عليه السلام زمانى كه تورات بر او نازل شد و آن را خواند و ياد اين امّت را در آن يافت ، گفت : پروردگارا ! من در الواح ، امّتى را مى يابم كه آخرينِ امّت هايند و [در ورود به بهشت ،] پيش گام . آن را امّت من قرار ده . خداوند فرمود : «آن ، امّت احمد است» . گفت : پروردگارا ! من در الواح ، امّتى را مى يابم كه پيشى گيرنده اند و برايشان شفاعت مى شود . آن را امّت من قرار ده . فرمود : «آن ، امّت احمد است» . گفت : پروردگارا ! من در الواح ، امّتى را مى يابم كه اجابت كننده [ ى دعوت خدا] و اجابت شونده [ى دعا ]هستند . آن را امّت من قرار ده . فرمود : «آن ، امّت احمد است» . گفت : پروردگارا ! من در الواح ، امّتى مى يابم كه انجيل ها (كتاب آسمانى)شان در سينه هاى آنهاست و آنها را از حفظ مى خوانند . آن را امّت من قرار ده . فرمود : «آن ، امّت احمد است» . گفت : پروردگارا ! من در الواح ، امّتى مى يابم كه غنيمت مى خورند . آن را امّت من قرار ده . فرمود : «آن ، امّت احمد است» . گفت : پروردگارا ! من در الواح ، امّتى را مى بينم كه صدقه در شكم هاى [نيازمندان] خود جاى مى دهند و براى اين كار ، پاداش مى يابند . آن را امّت من قرار ده . فرمود : «آن ، امّت احمد است» . گفت : پروردگارا ! من در الواح ، امّتى را مى يابم كه هر گاه يكى از آنان ، نيّت كار نيك كند و به كار نبندد ، براى آن يك ثواب نوشته مى شود و اگر به كار ببندد ، ده ثواب برايش نوشته مى شود . آن را امّت من قرار ده . فرمود : «آن ، امّت احمد است» . گفت : پروردگارا ! من در الواح ، امّتى را مى يابم كه هر گاه يكى از آنان ، نيّت كار بد كند ، امّا آن را به كار نبندد ، به حسابش نوشته نمى شود و اگر به كار بندد ، يك گناه برايش نوشته مى شود . آن را امّت من قرار ده . فرمود : «آن ، امّت احمد است» . گفت : پروردگارا ! من در الواح ، امّتى را مى يابم كه همه علوم از اوّل تا آخر به آنان داده مى شود و سردمداران گم راهى [و] (1) مسيح دجّال (2) را مى كُشند . آن را از امّت من قرار ده . فرمود : «آن ، امّت احمد است» . گفت : پروردگارا ! پس مرا از امّت احمد قرار ده . در اين هنگام ، دو امتياز به او داده شد . خداوند فرمود : «اى موسى ! تو را با رسالت هايم و با سخن گفتنم [با تو] بر مردم [روزگار] برگزيدم . پس آنچه را به تو دادم ، بگير و از سپاس گزاران باش» . موسى عليه السلام گفت : راضى شدم ، اى پروردگار !

.


1- .. اين افزوده ، برگرفته از الخصائص الكبرى است .
2- .. در تفسير الطبرى و تفسير ابن كثير ، به جاى «مسيح دجّال» ، «يك چشمِ دروغگو» آمده است .

ص: 202

عنه صلى الله عليه و آله :أنَا أشبَهُ النّاسِ بِآدَمَ عليه السلام ، وإبراهيمُ عليه السلام أشبَهُ النّاسِ بي ؛ خَلقُهُ وخُلُقُهُ (1) ، وسَمّانِي اللّهُ عز و جل مِن فَوقِ عَرشِهِ عَشَرَةَ أسماءٍ ، وبَيَّنَ اللّهُ وَصفي ، وبَشَّرَني عَلى لِسانِ كُلِّ رَسولٍ بَعَثَهُ إلى قَومِهِ ، وسَمّاني ونَشَرَ فِي التَّوراةِ اسمي ، وبَثَّ ذِكري في أهلِ التَّوراةِ وَالإِنجيلِ ، وعَلَّمَني كِتابَهُ ، ورَفَعَني في سَمائِهِ ، وشَقَّ لِيَ اسما مِن أسمائِهِ ، فَسَمّاني مُحَمَّدا وهُوَ مَحمُودٌ ، وأخرَجَني في خَيرِ قَرنٍ مِن اُمَّتي ، وجَعَلَ اسمي فِي التَّوراةِ أحيَدَ ، وهُوَ مِنَ التَّوحيدِ؛ فَبِالتَّوحيدِ حَرَّمَ أجسادَ اُمَّتي عَلَى النّارِ ، وسَمّاني فِي الإِنجيلِ أحمَدَ؛ فَأَنَا مَحمودٌ في أهلِ السَّماءِ ، وجَعَلَ اُمَّتِيَ الحامِدينَ ، وجَعَلَ اسمي فِي الزَّبورِ ماحٍ ؛ مَحَا اللّهُ عز و جل بي مِنَ الأَرضِ عِبادَةَ الأَوثانِ ، وجَعَلَ اسمي فِي القُرآنِ مُحَمَّدا؛ فَأَنَا مَحمودٌ في جَميعِ القِيامَةِ في فَصلِ القَضاءِ ، لايَشفَعُ أحَدٌ غَيري . (2)

.


1- .في المصدر : «خلقة وخلقة» ، والصواب ما أثبتناه كما في المصادر الاُخرى .
2- .الخصال : ص 425 ح 1 ، معاني الأخبار : ص 51 ح 1 ، علل الشرائع : ص 128 ح 3 كلّها عن جابر بن عبد اللّه ، بحار الأنوار : ج 16 ص 92 ح 27 .

ص: 203

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من ، شبيه ترينِ مردم به آدم عليه السلام هستم و ابراهيم عليه السلام شبيه ترينِ مردم به من بوده است ، هم اخلاقش هم چهره اش . خداوند ، از فراز عرش خود ، ده نام بر من نهاد و اوصاف مرا بيان فرمود و از زبانِ هر پيامبرى كه به سوى قومش فرستاد ، مژده ظهور مرا داد و نامم را بُرد . نام مرا در تورات ، نشر داد و نام مرا در ميان پيروان تورات و انجيل پراكَنْد و كتابش را به من آموخت و در آسمانش ، مرا رفعت بخشيد و نام مرا از نام هاى خود برگرفت و مرا «محمّد» ناميد و او نامش «محمود» است . مرا در ميان بهترين نسل از امّتم ظاهر گردانيد . نام مرا در تورات ، «اَحْيَد» نهاد كه برگرفته از توحيد است و به واسطه توحيد ، بدن امّت مرا بر آتش ، حرام ساخت . در انجيل ، از من با نام «احمد» ياد كرد . پس من در ميان آسمانيان ، محمود (ستوده و پسنديده) هستم و امّت مرا ، حمد كننده قرار داد . در زبور ، نامم را «ماحى» نهاد . خداوند عز و جل به واسطه من ، بت پرستى را از زمين ، محو مى كند . در قرآن ، نامم را «محمّد» نهاد . پس در سرتاسر قيامت ، قضاوت نهايى از سوى من ، پسنديده [و پذيرفته] مى شود و كسى جز من ، شفاعت نمى كند .

.

ص: 204

الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عن أبيه عليهم السلام :سُئِلَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : أينَ كُنتَ وآدَمُ فِي الجَنَّةِ؟ قالَ : كُنتُ في صُلبِهِ (1) ، وهُبِطَ بي إلَى الأَرضِ في صُلبِهِ . . . ولَم يَزَلِ اللّهُ عز و جليَنقُلُني مِنَ الأَصلابِ الطَّيِّبَةِ إلَى الأَرحامِ الطّاهِرَةِ . . . وأَثبَتَ فِي التَّوراةِ وَالإِنجيلِ ذِكري ، ورَقى بي إلى سَمائِهِ ، وشَقَّ لِيَ اسما مِن أسمائِهِ الحُسنى ، اُمَّتِيَ الحَمّادونَ ، فَذُو العَرشِ مَحمودٌ وأنَا مُحَمَّدٌ . (2)

حلية الأولياء عن سعيد بن أبي هلال :إنَّ عَبدَ اللّهِ بنَ عَمرٍو قالَ لِكَعبٍ : أخبِرني عَن صِفَةِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله واُمَّتِهِ . قالَ : أجِدُهُم في كِتابِ اللّهِ تَعالى أنّ أحمَدَ واُمَّتَهُ حَمّادونَ ، يَحمَدونَ اللّهَ عز و جل عَلى كُلِّ خَيرٍ وشَرٍّ ، يُكَبِّرونَ اللّهَ عَلى كُلِّ شَرَفٍ (3) ، ويُسَبِّحونَ اللّهَ في كُلِّ مَنزِلٍ ، نِداؤُهُم في جَوِّ السَّماءِ ، لَهُم دَوِيٌّ في صَلاتِهِم كَدَوِيِّ النَّحلِ عَلَى الصَّخرِ ، يَصُفّونَ فِي الصَّلاةِ كَصُفوفِ المَلائِكَةِ ، ويَصُفّونَ فِي القِتالِ كَصُفوفِهِم فِي الصَّلاةِ ، إذا غَزَوا في سَبيلِ اللّهِ كانَتِ المَلائِكَةُ بَينَ أيديهِم ومِن خَلفِهِم بِرِماحٍ شِدادٍ ، إذا حَضَرُوا الصَّفَّ في سَبيلِ اللّهِ كانَ اللّهُ عَلَيهِم مُظِلّاً _ وأشارَ بِيَدِهِ _ كَما تُظِلُّ النُّسورُ عَلى وُكورِها ، لا يَتَأَخَّرونَ زَحفاً أبَداً حَتّى يَحضُرَهُم جِبريلُ عليه السلام . (4)

.


1- .الصُّلْب : الظهر (النهاية : ج 3 ص 44 «صلب») .
2- .الأمالي للصدوق : ص 723 ح 989 عن يحيى بن أبي إسحاق ، روضة الواعظين : ص 78 ، بحار الأنوار : ج 16ص 314 ح 2 وراجع : معاني الأخبار : ص 55 ح 2 .
3- .الشَّرَفُ : العُلُوّ (المصباح المنير : ص 310 «شرف») .
4- .حلية الأولياء : ج 5 ص 386 الرقم 333 ، الدر المنثور : ج 3 ص 558 .

ص: 205

امام صادق عليه السلام_ از پدرش ، از جدّش ، از پدرش _ :از پيامبر صلى الله عليه و آله سؤال شد : آن گاه كه آدم عليه السلام در بهشت بود ، شما كجا بودى؟ فرمود : «در پشت او (آدم) ، و در همان پشتِ او به زمين فرود آورده شدم ... . از آن پس ، پيوسته ، خداى عز و جل مرا از پشت هاى پاك به زِهدان هاى پاك ، منتقل مى كرد . در تورات و انجيل ، نام مرا آورد و مرا به آسمان خويش ، بالا بُرد و از نام هاى نيكويش ، نامى براى من مشتق ساخت . امّت من ، حمّادون (ستايندگان)اند و خداوندگار عرش محمود است و من ، محمّدم .

حلية الأولياء :عبد اللّه بن عمرو به كعب گفت : مرا از اوصاف محمّد صلى الله عليه و آله و امّت او خبر ده . كعب گفت : آنان را در كتاب خداى متعال ، چنين مى يابم كه : احمد و امّت او ستايندگان اند . خداى عز و جل را بر هر خوب و بدى مى ستايند . در هر بلندى ، خدا را به بزرگى ياد مى كنند و در هر منزلگاهى ، خدا را به پاكى مى ستايند . بانگ آنان ، در ميان آسمان مى پيچد و در نمازهاشان ، همهمه اى چونان همهمه زنبوران عسل در كوهسار دارند . در نماز ، همچون صفوف فرشتگان ، صف مى بندند و در جنگ ، آن گونه صف مى كشند كه در نماز . هر گاه در راه خدا به جنگ بروند ، فرشتگان با نيزه هاى محكم ، در پيشِ رو و پشتِ سرشان قرار مى گيرند . هر گاه در راه خدا به صف مى ايستند ، خداوند بر آنان سايه مى افكنَد (با دستش نشان داد) آن گونه كه عقاب ها بر لانه هايشان بال مى گسترانند و هر گز از پيشروى باز نمى ايستند تا آن كه جبرئيل عليه السلام به آنان مى پيوندد .

.

ص: 206

الكافي عن علي بن عيسى رفعه ، قال :إنَّ موسى عليه السلام ناجاهُ رَبُّهُ تَبارَكَ وتَعالى ، فَقالَ لَهُ في مُناجاتِهِ : ... اُوصيكَ يا موسى وَصِيَّةَ الشَّفيقِ المُشفِقِ بِابنِ البَتولِ عيسَى بنِ مَريَمَ ، صاحِبِ الأَتانِ وَالبُرنُسِ وَالزَّيتِ وَالزَّيتونِ وَالمِحرابِ ، ومِن بَعدِهِ بِصاحِبِ الجَمَلِ الأَحمَرِ الطَّيِّبِ الطَاهِرِ المُطَهَّرِ ، فَمَثَلُهُ في كِتابِكَ أنَّهُ مُؤمِنٌ مُهَيمِنٌ عَلَى الكُتُبِ كُلِّها ، وأنَّهُ راكِعٌ ساجِدٌ راغِبٌ راهِبٌ ، إخوانُهُ المَساكينُ ، وأنصارُهُ قَومٌ آخَرونَ ، ويَكونُ في زَمانِهِ أزلٌ (1) و زِلزالٌ وقَتلٌ وقِلَّةٌ مِنَ المالِ ، اسمُهُ أحمَدُ ، مُحَمَّدٌ الأَمينُ مِنَ الباقينَ مِن ثُلَّةِ الأَوَّلينَ الماضينَ ، يُؤمِنُ بِالكُتُبِ كُلِّها ، ويُصَدِّقُ جَميعَ المُرسَلينَ ، ويَشهَدُ بِالإِخلاصِ لِجَميعِ النَّبِيّينَ ، اُمَّتُهُ مَرحومَةٌ مُبارَكَةٌ ما بَقوا فِي الدّينِ عَلى حَقائِقِهِ ، لَهُم ساعاتٌ مُوَقَّتاتٌ يُؤَدّونَ فيهَا الصَّلَواتِ أداءَ العَبدِ إلى سَيِّدِهِ نافِلَتَهُ ، فَبِهِ فَصَدِّق ، ومِنهاجَهُ فَاتَّبِع ؛ فَإِنَّهُ أخوكَ . يا موسى ، إنَّهُ اُمِّيٌّ (2) ، وهُوَ عَبدُ صِدقٍ ، يُبارَكُ لَهُ فيما وَضَعَ يَدَهُ عَلَيهِ ويُبارَكُ عَلَيهِ ، كَذلِكَ كانَ في عِلمي ، وكَذلِكَ خَلَقتُهُ ، بِهِ أفتَحُ السّاعَةَ ، وبِاُمَّتِهِ أختِمُ مَفاتيحَ الدُّنيا ، فَمُر ظَلَمَةَ بَني إسرائيلَ ألّا يَدرُسُوا اسمَهُ ولا يَخذُلوهُ ، وإنَّهُم لَفاعلونَ . وحُبُّهُ لي حَسَنَةٌ ، فَأَنا مَعَهُ وأنا مِن حِزبِهِ وهُوَ مِن حِزبي ، وحِزبُهُمُ الغالِبونَ ، فَتَمَّت كَلِماتي لَاُظهِرَنَّ دينَهُ عَلَى الأَديانِ كُلِّها ، ولَاُعبَدَنَّ بِكُلِّ مَكانٍ ، ولَاُنزِلَنَّ عَلَيهِ قُرآناً فُرقاناً شِفاءً لِما فِي الصُّدورِ مِن نَفثِ الشَّيطانِ ، فَصَلِّ عَلَيهِ يَا بنَ عِمرانَ ، فَإِنّي اُصَلّي عَلَيهِ و مَلائِكَتي ... . (3)

.


1- .الأزْل : الضّيق والشدَّة (النهاية : ج 1 ص 46 «أزل») .
2- .في تحف العقول : «إنّه أميني» .
3- .الكافي : ج 8 ص 42 _ 43 ح 8 ، تحف العقول : ص 490، أعلام الدين : ص 218 كلاهما نحوه، بحارالأنوار : ج 13 ص 332 ح 13 .

ص: 207

الكافى_ به نقل از على بن عيسى ، در حديثى كه سند آن را به اهل بيت عليهم السلام مى رساند _ :خداوند _ تبارك و تعالى _ با موسى عليه السلام نجوا كرد و در مناجاتش به او فرمود : « ... اى موسى ! تو را چونان شخصِ مهربان و دلسوز ، سفارش مى كنم در باره زاده بتول (باكره ، عذراء) ، عيسى بن مريم ، آن الاغْ سوارِ بُرنُس پوشى (1) كه خوراكش روغن و زيتون است و با محراب عبادت ، دَمخور است و سپس ، در باره آن صاحب ماده اُشتر سرخْ موى ، آن پاك و پاكيزه و مطهّر . وصفش در كتاب تو ، اين است كه تصديق كننده و نگاهبان همه كتاب ها [ ى آسمانى] است . پيوسته در ركوع و سجود و اميد و بيم به سر مى برد . برادران او مستمندان اند و يارانش از قومى ديگر . در روزگار او ، قحطى و زلزله و كُشتار و اندك بودن دارايى ، حاكم است . نامش «احمد» است ، محمّد امين و از بقاياى آن جمعِ [پيامبران] نخستين گذشته . به همه كتاب ها [ ى آسمانى] ايمان دارد و همه فرستادگان را تصديق مى كند و صادقانه ، به [حقّانيت ]همه پيامبران ، گواهى مى دهد . امّتش تا آن گاه كه بر حقايق دين پايدار بمانند ، مورد رحمت و بركت [من] هستند . آنان را اوقاتى تعيين شده است كه در آنها نماز مى گزارند ، چونان خدمت گزارىِ بنده به سروَرش . پس او را تصديق كن و از راهش پيروى نما ؛ زيرا او برادر توست . اى موسى! او درس ناخوانده است . او بنده اى راستين است . دستش را بر هر چه بگذارد ، در آن به او بركت مى دهيم و به خودش بركت داده مى شود . در علم من ، چنين بوده و او را اين گونه آفريده ام. قيامت را بدو آغاز مى كنم و كليدهاى دنيا را به امّت او پايان مى بخشم . پس به ستمگران بنى اسرائيل بفرما كه نام او را محو نكنند و ترك يارى اش ننمايند ، كه البتّه چنين خواهند كرد . دوست داشتن او در نزد من ، كارى نيك است . پس من با اويم و از حزب او هستم و او نيز از حزب من است و حزب آنان ، پيروز است . حكم من ، بر اين صادر شده است كه دينِ او را بر همه دين ها چيره گردانم و در همه جا ، عبادت شوم و قرآنى بر او فرو فرستم كه جدا كننده [ى حق از باطل] است و شفادهنده سينه ها از وسوسه هاى شيطان . پس اى پسر عمران! بر او درود فرست ؛ زيرا من و فرشتگانم نيز بر او درود مى فرستيم ...» .

.


1- .. بُرنُس : كلاهى بلند كه اشراف عرب بر سر مى گذاشتند ؛ شنلِ كلاه دار .

ص: 208

حلية الأولياء عن كعب الأحبار :قالَ موسى عليه السلام : إنّي لَأَجِدُ فِي الأَلواحِ صِفَةَ قَومٍ عَلى قُلوبِهِم مِنَ النّورِ مِثلُ الجِبالِ الرَّواسي ، تَكادُ الجِبالُ وَالرِّمالُ أن تَخِرَّ لَهُم سُجَّدا مِنَ النّورِ . فَسَأَلَ رَبَّهُ وقالَ : اِجعَلهُم مِن اُمَّتي ! قالَ اللّهُ : يا موسى ، إنِّي اختَرتُ اُمَّةَ مُحَمَّدٍ وجَعَلتُهُم أئِمَّةَ الهُدى ، وهؤُلاءِ طَوائِفُ مِن اُمَّتِهِ. (1)

.


1- .حلية الأولياء : ج 5 ص 388 الرقم 333 .

ص: 209

حلية الأولياء_ به نقل از كعب الأحبار _ :موسى عليه السلام گفت : من در الواح ، اوصاف مردمانى را مى يابم كه در دل هايشان نورى به سان كوه هاى سر به فلك كشيده است و چيزى نمانده كه كوه ها و ريگ ها از شدّت آن در برابرشان به خاك مى افتند . آن گاه ، موسى عليه السلام از پروردگارش درخواست كرد و گفت : اينان را از امّت من قرار ده . خداوند فرمود : «اى موسى! من ، امّت محمّد را برگزيدم و آنان را پيشوايانِ هدايت قرار دادم و اين مردمان ، طايفه هايى از امّت او هستند» .

.

ص: 210

الفصل العاشر : مستقبل اُمّة محمّد صلى الله عليه و آله في الدنيا10 / 1في وَسَطِهَا الكَدَرُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :خَيرُ اُمَّتي أوَّلُها وآخِرُها ، وفي وَسَطِها الكَدَرُ . (1)

راجع : ص 242 (الاُمّة / الفصل العاشر / آخرها الاستخلاف في الأرض) .

10 / 2يَأتي عَلَيها ما كانَ فِي الاُمَمِ السّالِفَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :كُلُّ ما كانَ فِي الاُمَمِ السّالِفَةِ فَإِنَّهُ يَكونُ في هذِهِ الاُمَّةِ مِثلُهُ ؛ حَذوَ النَّعلِ بِالنَّعلِ (2) ، وَالقُذَّةِ بِالقُذَّةِ (3) . (4)

.


1- .نوادر الاُصول : ج 1 ص 336 عن أبي الدرداء ، كنز العمّال : ج 11 ص 527 ح 32455 .
2- .حَذْو النَّعلِ بالنَّعلِ : أي تعملون مثل أعمالهم ، كما تُقطع إحدى النعلين على قَدْر النعل الاُخرى (النهاية :ج 1 ص 357 «حذا») .
3- .حَذُو القُذَّةِ بالقُذَّةِ : القُذَذْ : ريش السهام ، واحدتها : قُذَّة ؛ أي كما تُقدَّر كلّ واحدة منها على قدر صاحبتها وتُقطع . يُضربُ للشيئين يستويان ولا يتفاوتان (النهاية : ج 4 ص 28 «قذذ») .
4- .كمال الدين : ص 576 عن غياث بن إبراهيم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام و ص 530 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 203 ح 609 نحوه وفيه «في بني إسرائيل » بدل «في الاُمم السالفة» ، عيون أخبارالرضا عليه السلام : ج 2 ص 201 ح 1 عن الحسن بن الجهم عن الإمام الرضا عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، كشف الغمّة : ج 3 ص335 ،بحار الأنوار : ج 28 ص 10 ح 15 .

ص: 211

فصل دهم : آينده امّت محمّدصلى الله عليه وآله در دنيا
10 / 1 در ميانه آن ، تيرگى است
10 / 2 دچار شدن به سرنوشت امّت هاى پيشين

فصل دهم : آينده امّت محمّد صلى الله عليه و آله در دنيا10 / 1در ميانه آن ، تيرگى استپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهترين افراد امّت من ، اوّلين و آخرينِ آنها هستند و در ميانه اش تيرگى است .

ر . ك : ص 243 (امّت / فصل دهم / سرانجام اين امّت ، جانشينى در زمين است) .

10 / 2دچار شدن به سرنوشت امّت هاى پيشينپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر آنچه در امّت هاى گذشته بوده است ، همانند آن ، در اين امّت نيز خواهد بود ، قدم به قدم و مو به مو .

.

ص: 212

عنه صلى الله عليه و آله :لَيَأتِيَنَّ عَلى اُمَّتي ما أَتى عَلى بَني إسرائيلَ ؛ حَذوَ النَّعلِ بِالنَّعلِ ، حَتّى إن كانَ مِنهُم مَن أتى اُمَّهُ عَلانِيَةً ، لَكانَ في اُمَّتي مَن يَصنَعُ ذلِكَ. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :لَيُحمَلَنَّ شِرارُ هذِهِ الاُمَّةِ عَلى سُنَنِ الَّذينَ خَلَوا مِن قَبلِهِم [مِن] (2) أهلِ الكِتابِ ؛ حَذوَ القُذَّةِ بِالقُذَّةِ . (3)

صحيح البخاري عن أبي سعيد الخدري :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله قالَ : لَتَتَّبِعُنَّ سُنَنَ مَن قَبلَكُم شِبرا بِشِبرٍ وذِراعا بِذِراعٍ ، حَتّى لَو سَلَكوا جُحرَ ضَبٍّ لَسَلَكتُموهُ . قُلنا : يا رَسولَ اللّهِ ، اليَهودُ وَالنَّصارى ؟ قالَ : فَمَن ؟! (4)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا تَترُكُ هذِهِ الاُمَّةُ شَيئا مِن سُنَنِ الأَوَّلينَ حَتّى تَأتِيَهُ. (5)

المعجم الكبير عن كثير بن عبد اللّه عن أبيه عن جدّه :كُنّا قُعودا حَولَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله في مَسجِدِهِ بِالمَدينَةِ ، فَجاءَهُ جِبريلُ عليه السلام بِالوَحيِ ، فَتَغَشّى رِداءَهُ ، فَمَكَثَ طَويلاً حَتّى سُرِّيَ عَنهُ ، وكَشَفَ رِداءَهُ فَإِذا هُوَ تَعَرَّقَ عَرَقا شَديدا ، وإذا هُوَ قابِضٌ عَلى شَيءٍ . فَقالَ : أيُّكُم يَعرِفُ ما يَخرُجُ مِنَ النَّخلِ ؟ فَقالَ الأَنصارُ : نَحنُ يا رَسولَ اللّهِ بِأَبينا أنتَ واُمِّنا ، لَيسَ شَيءٌ يَخرُجُ مِنَ النَّخلِ إلّا نَحنُ نَعرِفُهُ ، نَحنُ أصحابُ نَخلٍ ! ثُمَّ فَتَحَ يَدَهُ ، فَإِذا فيها نَوىً ، فَقالَ : ما هذا ؟ فَقالوا : هذا _ يا رَسولَ اللّهِ _ نَوىً ، قالَ : نَوى أيِّ شَيءٍ ؟ قالوا : نَوى سَنَةٍ . قالَ : صَدَقتُم ، جاءَكُم جِبريلُ عليه السلام يَتَعاهَدُ دينَكُم ، لَتَسلُكُنَّ سُنَنَ مَن قَبلَكُم حَذوَ النَّعلِ بِالنَّعلِ ، ولَتَأخُذُنَّ بِمِثلِ أخذِهِم إن شِبرا فَشِبرا ، وإن ذِراعا فَذِراعا ، وإن باعا فَباعا ، حَتّى لَو دَخَلوا في جُحرِ ضَبٍّ دَخَلتُم فيهِ . ألا إنَّ بَني إسرائيلَ افتَرَقَت عَلى موسى سَبعينَ فِرقَةً ، كُلُّها ضالَّةٌ إلّا فِرقَةً واحِدَةً ؛ الإِسلامَ وجَماعَتَهُم ، ثُمَّ إنَّهَا افتَرَقَت عَلى عيسَى بنِ مَريَمَ عَلى إحدى وسَبعينَ فِرقَةً ، كُلُّها ضالَّةٌ إلّا واحِدَةً ؛ الإِسلامَ وجَماعَتَهُم ، ثُمَّ إنَّكُم تَكونونَ عَلَى اثنَتَينِ وسَبعينَ فِرقَةً ، كُلُّها فِي النَّارِ إلّا واحِدَةً ؛ الإِسلامَ وجَماعَتَهُم. (6)

.


1- .سنن الترمذي : ج 5 ص 26 ح 2641 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 218 ح 444 نحوه وكلاهما عن عبد اللّه بن عمرو ، كنز العمّال : ج 11 ص 115 ح 30837 .
2- .ما بين المعقوفين أثبتناه من المعجم الكبير واُسد الغابة .
3- .مسند ابن حنبل : ج 6 ص 80 ح 17135 ، المعجم الكبير : ج 7 ص 281 ح 7140 ، اُسد الغابة : ج 2 ص614 الرقم 2393 وفيه «لتحذُونّ» بدل «ليحملنّ» ، مسند ابن الجعد : ص 491 ح 3424 كلّها عن شدّاد بن أوس .
4- .صحيح البخاري : ج 3 ص 1274 ح 3269 ، صحيح مسلم : ج 4 ص 2054 ح 6 ،مسند ابن حنبل : ج 4 ص 168 ح 11800 وفيهما «دخلوا» بدل «سلكوا» و «لتبعتموهم» بدل«لسلكتموه» ، صحيح ابن حبّان : ج 15 ص 95 ح 6703 ، كنز العمّال : ج 11 ص 133 ح 30923 ؛ الطرائف : ص 380 ، بحار الأنوار : ج 53 ص 141 .
5- .المعجم الأوسط : ج 1 ص 101 ح 313 عن المستورد بن شدّاد ، فتح الباري : ج 13 ص 301 ، كنز العمّال : ج 11 ص 133 ح 30919 .
6- .المعجم الكبير : ج 17 ص 13 ح 3 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 219 ح 445 وليس فيه من«فجاءه جبريل عليه السلام » إلى «يتعاهد دينكم» ، كنز العمّال : ج 1 ص 211 ح 1059 .

ص: 213

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به تحقيق آنچه بر بنى اسرائيل گذشته است ، مو به مو ، بر امّت من نيز خواهد گذشت . حتّى اگر در ميان آنها كسى بوده كه آشكارا با مادرش هم بستر مى شده ، در ميان امّت من نيز كسى خواهد بود كه چنين كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به تحقيق بَدان اين امّت ، بر همان راهى خواهند رفت كه پيشينيانِ آنان از اهل كتاب رفتند ، مو به مو .

صحيح البخارى_ به نقل از ابو سعيد خُدرى _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «بى گمان ، شما روش هاى پيشينيان خود را ، وَجَب به وجب و گَز به گز ، دنبال خواهيد كرد . حتّى اگر آنان به سوراخ سوسمارى خزيدند ، شما نيز خواهيد خزيد» . گفتيم : اى پيامبر خدا ! [مقصود از پيشينيان ،] يهود و نصارا هستند؟ فرمود : «پس كه؟!» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چيزى از روش پيشينيان نيست ، مگر آن كه اين امّت ، آن را انجام خواهند داد .

المعجم الكبير_ به نقل از كثير بن عبد اللّه ، از پدرش ، از جدّش _ :ما در مسجد پيامبر خدا در مدينه ، پيرامون ايشان نشسته بوديم كه جبرئيل عليه السلام بر او وحى آورد . پيامبر صلى الله عليه و آله خود را در رَدايش پيچيد و مدّتى طولانى ، درنگ كرد تا آن كه به خود آمد و ردايش را كنار زد . ديديم عَرَق بسيارى بر [روى] ايشان نشسته و انگار ، چيزى در مُشت دارد . فرمود : «كدام يك از شما مى داند كه از نخل ، چه بيرون مى آيد؟» . انصار گفتند : ما ، اى پيامبر خدا ! پدر و مادرمان به فدايت ! هيچ چيز نيست كه از نخل بيرون آيد ، مگر اين كه ما آن را مى دانيم . ما سر و كارمان با نخل است . ايشان ، دستش را باز كرد . مقدارى هسته خرما در دستش بود . فرمود : «اينها چيست؟» . انصار گفتند : اينها ، هسته خرماست ، اى پيامبر خدا ! فرمود : «چه نوع هسته اى؟» . گفتند : هسته يك ساله . فرمود : «درست گفتيد . جبرئيل عليه السلام براى سركشى به دينِ شما نزدتان آمده بود . بى گمان ، شما نيز راه هاى كسانى را كه پيش از شما بودند ، خواهيد پيمود ، قدم به قدم ، و آنچه را آنان در پيش گرفتند ، در پيش خواهيد گرفت ، وَجَب به وجب ، و گَز به گَز ، و باز (1) به باز . حتّى اگر آنان به سوراخ سوسمارى رفته اند ، شما نيز به آن داخل خواهيد شد . بنى اسرائيل ، در [دين] موسى عليه السلام هفتاد فرقه شدند كه همگى آنان ، گم راه بودند ، جز يكى : اسلام و جماعت آنان . سپس در [دين] عيسى بن مريم عليه السلام هفتاد و يك فرقه شدند كه همگى آنان ، گم راه بودند ، جز يكى : اسلام و جماعت آنان . شما نيز به هفتاد و دو فرقه ، پراكنده خواهيد شد كه همگى در آتش اند ، بجز يكى : اسلام و جماعتِ ايشان» .

.


1- .. در متن عربى حديث ، «باع» آمده است كه واحد اندازه گيرىِ طول (به مقدار فاصله دو دستِ باز) است .

ص: 214

10 / 3تَكونُ فيهَا الفُرقَةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ وقَد أشارَ إلى عَلِيٍّ عليه السلام _ :يَكونُ بَينَ النَّاسِ فُرقَةٌ وَاختِلافٌ ، فَيَكونُ هذا وأَصحابُهُ عَلَى الحَقِّ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ أهلَ الكِتابَينِ افتَرَقوا في دينِهِم عَلى ثِنتَينِ وسَبعينَ مِلَّةً ، وإنَّ هذِهِ الاُمَّةَ سَتَفتَرِقُ عَلى ثَلاثٍ وسَبعينَ مِلَّةً _ يَعنِي الأَهواءَ _ كُلُّها فِي النَّارِ إلّا واحِدَةً، وهِيَ الجَماعَةُ . (2)

.


1- .المعجم الكبير : ج 19 ص 147 ح 322 عن كعب بن عجرة ، كنز العمّال : ج 11 ص 621 ح 33016 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 6 ص 33 ح 16935 ، المعجم الكبير : ج 19 ص 377 ح 884 ، السنّة لابن أبي عاصم :ص 7 ح 2 ، تاريخ دمشق : ج 32 ص 131 ح 6629 كلّها عن أبي عامر عبداللّه بن لُحَي الهوزني ، مسند الشاميّين : ج 2 ص 108 ح 1005 عن معاوية بن أبي سفيان .

ص: 215

10 / 3 اختلاف و جدايى در آنان

10 / 3اختلاف و جدايى در آنانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در اشاره به على عليه السلام _ :ميان مردم ، جدايى و اختلاف پديد خواهد آمد و [در ميان آن فرقه ها ]اين (على عليه السلام ) و ياران او بر حقّ اند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پيروان هر دو كتاب (تورات و انجيل) در دين خود به هفتاد و دو ملّت پراكنده شدند و اين امّت ، به هفتاد و سه ملّت (يعنى فرقه) پراكنده خواهد شد كه بجز يكى ، يعنى جماعت ، بقيّه در آتش اند .

.

ص: 216

عنه صلى الله عليه و آله :تَفتَرِقُ اُمَّتي عَلى بِضعٍ وسَبعينَ فِرقَةً ، أعظَمُها فِتنَةً عَلى اُمَّتي قَومٌ يَقيسونَ الاُمورَ بِرَأيِهِم ، فَيُحِلّونَ الحَرامَ ويُحَرِّمونَ الحَلالَ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :اُمَّتي اُمَّتي ، إذَا اختَلَفَ النَّاسُ بَعدي وصاروا فِرقَةً فِرقَةً ، فَاجتَهِدوا في طَلَبِ الدّينِ الحَقِّ حَتّى تَكونوا مَعَ أهلِ الحَقِّ ، فَإِنَّ المَعصِيَةَ في دينِ الحَقِّ تُغفَرُ ، وَالطَّاعَةَ في دينِ الباطِلِ لا تُقبَلُ . (2)

الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ اليَهودَ تَفَرَّقوا مِن بَعدِ موسى عليه السلام عَلى إحدى وسَبعينَ فِرقَةً ، مِنها فِرقَةٌ فِي الجَنَّةِ وسَبعونَ فِرقَةً فِي النَّارِ ، وتَفَرَّقَتِ النَّصارى بَعدَ عيسى عليه السلام عَلَى اثنَتَينِ وسَبعينَ فِرقَةً ، فِرقَةٌ مِنها فِي الجَنَّةِ وإحدى وسَبعونَ فِي النَّارِ ، وتَفَرَّقَت هذِهِ الاُمَّةُ بَعدَ نَبِيِّها صلى الله عليه و آله عَلى ثَلاثٍ وسَبعينَ فِرقَةً ، اثنَتانِ وسَبعونَ فِرقَةً فِي النَّارِ وفِرقَةٌ فِي الجَنَّةِ . ومِنَ الثَّلاثِ وسَبعينَ فِرقَةً ثَلاثَ عَشرَةَ فِرقَةً تَنتَحِلُ وِلايَتَنا وَمَوَدَّتَنا ، اثنَتا عَشرَةَ فِرقَةً مِنها فِي النَّارِ وفِرقَةٌ فِي الجَنَّةِ ، وسِتّونَ فِرقَةً مِن سائِرِ النّاسِ فِي النّارِ . (3)

.


1- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 631 ح 6325 ، المعجم الكبير : ج 18 ص 51 ح 90 كلاهما عن عوف بن مالك ، كنز العمّال : ج 1 ص 210 ح 1058 ؛ كنز الفوائد : ج 2 ص 209 ، الصراط المستقيم : ج3 ص 208 عن عوف بن مالك ، بحار الأنوار : ج 2 ص 312 .
2- .جامع الأخبار : ص 505 ح 1396 ، بحار الأنوار : ج 27 ص 197 ح 58 .
3- .الكافي : ج 8 ص 224 ح 283 عن أبي خالد الكابلي ، الأمالي للطوسي : ص 523 ح 1159 عن المجاشعي عن الإمام الرضا عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام ، بشارة المصطفى : ص 216 عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، الاحتجاج : ج 1 ص 625 ح 145 عن الإمام عليّ عليه السلام وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 28 ص 14 ح 21 .

ص: 217

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امّت من به هفتاد و اندى فرقه پراكنده خواهند شد كه پُردردسرترينِ آنان براى امّتم ، گروهى اند كه كارها را با رأى خويش مى سنجند و در نتيجه ، حرام را حلال و حلال را حرام مى سازند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امّت من ، امّت من! هر گاه پس از من ، مردم اختلاف كردند و گروه گروه شدند ، شما در جستجوى دين حق بكوشيد تا با اهل حق باشيد ؛ چرا كه گناه ، در دين حق ، آمرزيده مى شود و طاعت ، در دين باطل ، پذيرفته نمى شود .

امام باقر عليه السلام :يهود ، پس از موسى عليه السلام هفتاد و يك گروه شدند كه از آنها ، يك گروه در بهشت است و هفتاد گروه ، در آتش اند . نصارا ، پس از عيسى عليه السلام هفتاد و دو گروه شدند كه يك گروه آنها در بهشت است و هفتاد و يكى در آتش اند . اين امّت نيز پس از پيامبرش ، هفتاد و سه گروه مى شود كه هفتاد و دو گروه ، در آتش اند و يك گروه ، در بهشت است . از اين هفتاد و سه گروه ، سيزده گروه دَم از ولايت و دوستى ما مى زنند كه دوازده گروهِ آنها در آتش اند ، و يك گروه در بهشت است و شصت گروه ديگر ، از ساير مردمان كه همگى در آتش اند .

.

ص: 218

بحار الأنوار عن عبداللّه بن عمر :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : سَيَأتي عَلى اُمَّتي ما أتى عَلى بَني إسرائيلَ مِثلٌ بِمِثلٍ ، وإنَّهُم تَفَرَّقوا عَلَى اثنَتَينِ وسَبعينَ مِلَّةً ، وسَتَفَرَّقُ اُمَّتي عَلى ثَلاثٍ وسَبعينَ مِلَّةً ، تَزيدُ عَلَيهِم واحِدَةً ، كُلُّها فِي النّارِ غَيرَ واحِدَةٍ . قالَ : قيلَ : يا رَسولَ اللّهِ ، وما تِلكَ الواحِدَةُ ؟ قالَ : هُوَ ما نَحنُ عَلَيهِ اليَومَ أنَا وأهلُ بَيتي . (1)

10 / 4لا تَجتَمِع عَلى ضَلالَةٍرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يَجمَعُ اللّهُ هذِهِ الاُمَّةَ عَلَى الضَّلالَةِ أبَداً ، ويَدُ اللّهِ عَلَى الجَماعَةِ ، فَمَن شَذَّ شَذَّ فِي النّارِ . (2)

الإمام الهادي عليه السلام_ في رِسالَتِهِ إلى أهلِ الأَهوازِ حينَ سَأَلوهُ عَنِ الجَبرِ وَالتَّفويضِ _ :اِجتَمَعَتِ الاُمَّةُ قاطِبَةً لَا اختِلافَ بَينَهُم في ذلِكَ : أنَّ القُرآنَ حَقٌّ لا رَيبَ فيهِ عِندَ جَميعِ فِرَقِها ، فَهُم في حالَةِ الاِجتِماعِ عَلَيهِ مُصيبونَ ، وعَلى تَصديقِ ما أنزَلَ اللّهُ مُهتَدونَ ؛ لِقَولِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله : «لا تَجتَمِعُ اُمَّتي عَلى ضَلالَةٍ» فَأَخبَرَ صلى الله عليه و آله : أنَّ مَا اجتَمَعَت عَلَيهِ الاُمَّةُ ولَم يُخالِف بَعضُها بَعضا هُوَ الحَقُّ . (3)

.


1- .بحار الأنوار : ج 28 ص 3 ح 4 نقلاً عن معاني الأخبار : ص 323 ح 1 و فيه «أصحابي» بدل «أهل بيتي» ،عوالي اللآلي : ج 1 ص 83 ح 7 وليس فيه ذيله من «قال : قيل : ...» ؛ سنن الترمذي : ج 5 ص 26 ح2641 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 218 ح 444 كلاهما نحوه ، تاريخ دمشق : ج 13 ص 98 ح3063 وفيها «أصحابي» بدل «أهل بيتي» ، كنز العمّال : ج 11 ص 115 ح 30837 .
2- .المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 200 ح 392 و ص 201 ح 395 كلاهما عن ابن عمر و ص 202 ح398 عن ابن عبّاس وليس فيه ذيله ، سنن الترمذي : ج 4 ص 466 ح 2167 عن ابن عمر وفيه «مع الجماعة» بدل «على الجماعة» .
3- .الاحتجاج : ج 2 ص 487 ح 328 ، بحارالأنوار : ج 2 ص 225 ح 3 .

ص: 219

10 / 4 هم داستان نشدن بر گم راهى

بحار الأنوار_ به نقل از عبد اللّه بن عمر _ :پيامبر خدا فرمود : «بر امّت من ، همان خواهد گذشت كه بر بنى اسرائيل گذشت ، مو به مو . آنان ، به هفتاد و دو ملّت ، پراكنده شدند و امّت من به هفتاد و سه ملّت ، پراكنده خواهند شد ، يكى بيشتر از آنان و بجز يكى ، همه آنان در آتش اند» . گفته شد : اى پيامبر خدا ! آن يكى كدام است؟ فرمود : «همان كه ما امروز برآنيم ؛ من و اهل بيتم» .

10 / 4هم داستان نشدن بر گم راهىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اين امّت هر گز بر گم راهى اجتماع نمى كنند . دست خدا بر سرِ جماعت است . پس ، هر كه [از جماعت] جدا شود ، در آتش [نيز ]تنها خواهد بود .

امام هادى عليه السلام_ در نامه اش به اهوازيان كه در باره جبر و تفويض از ايشان پرسيده بودند _ :همه امّت ، بر دين ، هم داستان اند و در اين باره، ميانشان اختلافى نيست ؛ چرا كه قرآن ، حق است و در حقّانيت آن ، هيچ فرقه اى ترديد ندارد . پس امّت ، در هم داستانى شان بر اين نكته ، بر صواب اند و در تصديق آنچه خداوند فرو فرستاده است ، بر راه درست اند ؛ زيرا پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده است : «امّت من بر گم راهى ، اجتماع نمى كنند» . پس ايشان خبر داده است كه : «هر آنچه امّت بر آن اجماع كنند و در باره آن اختلافى ميانشان نباشد ، آن چيز ، حق [و درست] است» .

.

ص: 220

10 / 5طائِفَةٌ مِنهُم عَلَى الحَقِّ حَتَّى قِيامِ السَّاعَةِالكتاب«وَمِمَّنْ خَلَقْنَا اُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ » . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في قَولِهِ تَعالى : «وَمِمَّنْ خَلَقْنَا اُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ » _ :هِيَ لِاُمَّتي ، بِالحَقِّ يَأخُذونَ وبِالحَقِّ يُعطونَ ، وقَد اُعطِيَ القَومُ بَينَ أيديكُم مِثلَها . (2)

تفسير الطبري عن قتادة_ في قَولِهِ تَعالى : «وَمِمَّنْ خَلَقْنَا اُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ » _ :بَلَغَنا أنَّ نَبِيَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ يَقولُ إذا قَرَأَها : هذِهِ لَكُم ، وقَد اُعطِيَ القَومُ بَينَ أيديكُم مِثلَها : «وَمِن قَوْمِ مُوسَى اُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ» (3) . (4)

تفسير ابن كثير عن الربيع بن أنس_ في قَولِهِ تَعالى : «وَمِمَّنْ خَلَقْنَا اُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ » _ :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنَّ مِن اُمَّتي قَوماً عَلَى الحَقِّ حَتّى يَنزِلَ عيسَى بنُ مَريَمَ ، مَتى ما نَزَلَ . (5)

.


1- .الأعراف : 181 .
2- .مجمع البيان : ج 4 ص 773 عن ابن جريج ، بحار الأنوار : ج 24 ص 144 ح 8 ؛ تفسير الطبري : ج 6 الجزء 9 ص 135 وليس فيه ذيله نحوه .
3- .الأعراف : 159 .
4- .تفسير الطبري : ج 6 الجزء 9 ص 135 ، تفسير ابن كثير : ج 3 ص 518 ، تفسير القرطبي : ج 7 ص 329 ،الدرّ المنثور : ج 3 ص 617 .
5- .تفسير ابن كثير : ج 3 ص 518 ، تفسير القرطبي : ج 7 ص 329 ؛ مجمع البيان : ج 4 ص 773 وفيه «ومن قوم موسى» بدل «وممّن خلقنا» وليس فيهما ذيله «متى ما نزل» ، بحار الأنوار : ج 24 ص 144 ح 9 .

ص: 221

10 / 5 بر حق بودن گروهى از امّت تا قيام قيامت

10 / 5بر حق بودن گروهى از امّت تا قيام قيامتقرآن«و از ميان كسانى كه آفريده ايم، گروهى هستند كه به حق هدايت مى كنند و به حق ، داورى مى نمايند» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در باره آيه شريف : «و از ميان كسانى كه آفريده ايم، گروهى هستند كه به حق ، هدايت مى كنند و به حق ، داورى مى نمايند» _ :اين آيه ، در باره امّت من است كه به حق ، مى گيرند و به حق ، مى دهند . چنين چيزى به مردمانى كه پيش از شما بوده اند نيز داده شده است .

تفسير الطبرى_ به نقل از قَتاده ، در باره آيه شريف : «و از ميان كسانى كه آفريده ايم، گروهى هستند كه به حق ، هدايت مى كنند و به حق ، داورى مى نمايند» _ :به ما خبر رسيده است كه پيامبر خدا ، هر گاه اين آيه را قرائت مى كرد ، مى فرمود : «اين در حقّ شماست . چنين ويژگى اى به مردمانى كه پيش از شما بودند نيز داده شده است . «و از ميان قوم موسى ، جماعتى هستند كه به حق ، راه نمايى مى كنند و به حق ، داورى مى نمايند» » .

تفسير ابن كثير_ به نقل از ربيع بن اَنَس ، در باره آيه شريف : «و از ميان كسانى كه آفريده ايم، گروهى هستند كه به حق ، هدايت مى كنند و به حق ، داورى مى نمايند» _ :پيامبر خدا فرمود : «گروهى از امّت من تا زمانى كه عيسى بن مريم عليه السلام فرود آيد _ هر زمان كه فرود آمد _ همچنان پشتيبان حق هستند» .

.

ص: 222

الإمام عليّ عليه السلام :وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ ، لَتَفَرَّقَنَّ هذِهِ الاُمَّةُ عَلى ثَلاثٍ وسَبعينَ فِرقَةً ، كُلُّها فِي النّارِ إلّا فِرقَةً «وَمِمَّنْ خَلَقْنَا اُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ » ؛ فَهذِهِ الَّتي تَنجو مِن هذِهِ الاُمَّةِ . (1)

الكافي عن عبداللّه بن سنان :سَأَلتُ أبا عَبدِاللّهِ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «وَمِمَّنْ خَلَقْنَا اُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ » ، قالَ: هُمُ الأَئِمَّةُ . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا تَزالُ طائِفَةٌ مِن اُمَّتي ظاهِرينَ عَلَى الحَقِّ حَتّى تَقومَ السَّاعَةُ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :لا تَزالُ طائِفَةٌ مِن اُمَّتي ظاهِرينَ عَلَى الحَقِّ ، لا يَضُرُّهُم مَن خَذَلَهُم ، حَتّى يَأتِيَ أمرُ اللّهِ وهُم كَذلِكَ . (4)

.


1- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 43 ح 122 عن ابن الصهبان البكري ، مجمع البيان : ج 4 ص 773 ، بحار الأنوار :ج 28 ص 6 ح 8 ؛ الدرّ المنثور : ج 3 ص 617 نقلاً عن أبي الشيخ وراجع : الأماليللمفيد : ص 213 ح 3 .
2- .الكافي : ج 1 ص 414 ح 13 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 42 ح 120 ، بصائر الدرجات : ص 36 ح 8 كلاهما عن حمران عن الإمام الباقر عليه السلام ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 400 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج1 ص 189 ح 37 ، بحار الأنوار : ج 24 ص 146 ح 17 .
3- .المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 496 ح 8389 عن عمر بن الخطّاب ، المعجم الكبير : ج 20 ص403 ح 961 عن المغيرة بن شعبة ، تاريخ أصبهان : ج 1 ص 124 الرقم 47 عن أنس وفيه «يقاتلون» بدل «ظاهرين» ، تفسير القرطبي : ج 8 ص 296 عن عمران بن حصين ؛ عوالي اللآلي : ج 4 ص 62 ح 13 وراجع : صحيح البخاري : ج 3 ص1331 ح 3441 و ج 6 ص 2667 ح 6881 و ص 2714 ح 7021 .
4- .صحيح مسلم : ج 3 ص 1523 ح 170 ، السنن الكبرى : ج 9 ص 378 ح 18825 ، سنن الترمذي : ج 4 ص504 ح 2229 ، صحيح ابن حبّان : ج 16 ص 221 ح 7238 وليس فيهما «وهم كذلك» وكلّها عن ثوبان ، كنز العمّال : ج 12 ص 165 ح 34501 ؛ تنبيه الخواطر :ج 1 ص 7 عن أبي سعيد الخدري .

ص: 223

امام على عليه السلام :سوگند به آن كه جانم در دست اوست ، هر آينه اين امّت ، هفتاد و سه فرقه خواهد شد كه همه آنها در آتش اند ، بجز يك فرقه : «و از ميان كسانى كه آفريديم ، گروهى هستند كه به حق ، هدايت مى كنند و به آن ، داورى مى نمايند» . اين فرقه از اين امّت ، نجات مى يابد .

الكافى_ به نقل از عبد اللّه بن سنان _ :از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جلپرسيدم كه : «و از ميان كسانى كه آفريده ايم، گروهى هستند كه به حق ، هدايت مى كنند و به حق ، داورى مى نمايند» . فرمود : «مقصود از اين گروه ، امامان است» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :گروهى از امّت من ، همواره بر حق اند تا رستاخيز بر پا شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :همواره ، يك گروه از امّت من بر حق اند و يارى نرساندن كسى ، زيانى به آنها نمى رساند و تا فرا رسيدن فرمان خدا (قيامت) چنين اند .

.

ص: 224

عنه صلى الله عليه و آله :لا يَزالُ اللّهُ يَغرِسُ في هذَا الدّينِ غَرسا يَستَعمِلُهُم في طاعَتِهِ. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :لا تَزالُ طائِفَةٌ مِن اُمَّتي يُقاتِلونَ عَلَى الحَقِّ ، ظاهِرينَ إلى يَومِ القِيامَةِ . قالَ : فَيَنزِلُ عيسَى بنُ مَريَمَ عليه السلام ، فَيَقولُ أميرُهُم : تَعالَ صَلِّ لَنا ، فَيَقولُ : لا ، إنَّ بَعضَكُم عَلى بَعضٍ اُمَراءُ ، تَكرِمَةُ اللّهِ هذِهِ الاُمَّةَ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :لَن يَبرَحَ هذَا الدّينُ قائِما يُقاتِلُ عَلَيهِ عِصابَةٌ (3) مِنَ المُسلِمينَ حَتّى تَقومَ السّاعَةُ. (4)

عنه صلى الله عليه و آله :لا تَزالُ عِصابَةٌ مِن اُمَّتي يُقاتِلونَ عَلى أمرِ اللّهِ ، قاهِرينَ لِعَدُوِّهِم ، لا يَضُرُّهُم مَن خالَفَهُم ، حَتّى تَأتِيَهُمُ السّاعَةُ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :لا تَزالُ طائِفَةٌ مِن اُمَّتي قَوّامَةً عَلى أمرِ اللّهِ ، لا يَضُرُّها مَن خالَفَها. (6)

.


1- .سنن ابن ماجة : ج 1 ص 5 ح 8 ، مسند ابن حنبل : ج 6 ص 235 ح 17802 ، موارد الظمآن : ص 50 ح 88 ،اُسد الغابة : ج 6 ص 228 الرقم 6140 ، الإصابة : ج 7 ص 243 الرقم 10310 ، تاريخ دمشق : ج 67 ص120 ح 13514 كلّها عن أبي عنبة الخولاني ، كنز العمّال : ج 12 ص 193 ح 34625 .
2- .صحيح مسلم : ج 1 ص 137 ح 247 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 190 ح 15129 ، صحيح ابن حبّان : ج 15 ص 231 ح 6819 كلّها عن جابربن عبد اللّه ، كنز العمّال : ج 14 ص 334 ح 38846 ؛ بشارة المصطفى : ص 249 عن الحسن ، كشف الغمّة : ج 3 ص 269 ، بحار الأنوار : ج 51 ص 88 .
3- .العِصابَةُ : الجماعة من الناس (الصحاح : ج 1 ص 183 «عصب») .
4- .صحيح مسلم : ج 3 ص 1524 ح 172 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 438 ح 21041 و ص 443 ح 21070 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 496 ح 8388 ، المعجم الكبير : ج 2 ص 217 ح 1891 كلّهاعن جابر بن سمرة ، كنز العمّال : ج 12 ص 164 ح 34495 .
5- .صحيح مسلم : ج 3 ص 1525 ح 176 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 503 ح 8409 ، صحيح ابن حبّان : ج 15 ص 250 ح 6836 ، المعجم الكبير : ج 17 ص 314 ح 869 كلّها عن عقبة بن عامر ، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 310 ح 22383 عن أبي اُمامة نحوه ، كنز العمّال : ج 12 ص 165 ح 34502 .
6- .سنن ابن ماجة : ج 1 ص 5 ح 7 ، مسند الشاميّين : ج 2 ص 394 ح 1563 ، حلية الأولياء : ج 9 ص 307 الرقم 458 وفيه «قائمة» بدل «قوّامة» وكلّها عن أبي هريرة ، اُسد الغابة : ج 2 ص 621 الرقم 2411 عن شرحبيل بن السمط ،تاريخ دمشق : ج 22 ص 455 ح 4991 عن أبي هريرة وابن سمط و ليس فيه «من اُمّتي» ، كنز العمّال : ج 12 ص 164 ح 34497 .

ص: 225

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، پيوسته در اين دين ، نهال هايى مى كارد و آنها را در طاعت خود به كار مى گيرد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :همواره ، گروهى از امّت من در راه حق مى جنگند و تا روز قيامت ، چيره اند . پس عيسى بن مريم عليه السلام فرود مى آيد و اميرشان به آنان مى گويد : بيا براى ما نماز بخوان ، و او مى گويد : نه . شما خود بر يكديگر اميريد و اين ، لطف خدا بر اين امّت است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اين دين ، پيوسته برپاست و گروهى از مسلمانان ، تا قيام قيامت ، در راه آن مى جنگند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :گروهى از امّت من ، تا قيام قيامت ، پيوسته در راه خدا مى جنگند و بر دشمنشان چيره اند و مخالفتِ مخالفانشان ، گزندى به آنان نمى رسانَد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :گروهى از امّت من ، پيوسته به فرمان خدا قيام مى كنند و مخالفانشان به آنان زيانى نمى رسانند .

.

ص: 226

10 / 6ما أجارَهَا اللّهُ مِنهُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ عز و جل وَعَدَني في اُمَّتي ، وأَجارَهُم مِن ثَلاثٍ : لا يَعُمُّهُم بِسَنَةٍ (1) ، ولا يَستَأصِلُهُم عَدُوٌّ ، ولا يَجمَعُهُم عَلى ضَلالَةٍ. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ أجارَكُم مِن ثَلاثِ خِلالٍ : أن لا يَدعُوَ عَلَيكُم نَبِيُّكُم فَتَهلِكُوا جَميعا ، وأَن لا يَظهَرَ أهلُ الباطِلِ عَلى أهلِ الحَقِّ ، وأن لا تَجتَمِعوا عَلى ضَلالَةٍ. (3)

10 / 7ما لَم يُجِرهَا اللّهُ مِنهُالإمام عليّ عليه السلام :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله قالَ : سَأَلتُ رَبّي تَبارَكَ وتَعالى ثَلاثَ خِصالٍ ، فَأَعطانِيَ اثنَتَينِ و مَنَعَني واحِدَةً . قُلتُ : يا رَبِّ لا تُهلِك اُمَّتي جوعا ، قالَ : لَكَ هذِهِ ، قُلتُ : يا رَبِّ لا تُسَلِّط عَلَيهِم عَدُوّا مِن غَيرِهِم _ يَعني مِنَ المُشرِكينَ _ فَيَجتاحوهُم (4) ، قالَ : لَكَ ذلِكَ ، قُلتُ : يا رَبِّ لا تَجعَل بَأسَهُم بَينَهُم ، فَمَنَعَني هذِهِ. (5)

.


1- .السَّنَةُ : الجدبُ (النهاية : ج 2 ص 413 «سنه») .
2- .سنن الدارمي : ج 1 ص 33 ح 54 عن عمرو بن قيس ، كنز العمّال : ج 11 ص 442 ح 32080 .
3- .سنن أبي داود : ج 4 ص 98 ح 4253 ، المعجم الكبير : ج 3 ص 292 ح 3440 ، مسند الشاميّين : ج 2 ص442 ح 1663 كلّها عن أبي مالك الأشعري ، كنز العمّال : ج 12 ص 155 ح 34455 .
4- .يَجْتاحُهُ : يستأصله ويأتي عليه (النهاية : ج 1 ص 311 «جوح») .
5- .الخصال : ص 83 ح 9 عن جابر بن سمرة السوائي ، بحار الأنوار : ج 22 ص 443 ح 1 ؛ المعجم الكبير : ج1 ص 107 ح 179 ، تفسير ابن كثير : ج 3 ص 269 كلاهما عن جابر بن سمرة السوائي ، كنز العمّال : ج11 ص 175 ح 31103 .

ص: 227

10 / 6 از چند چيز ، در پناه خدايند
10 / 7 چيزهايى كه خداوند ، آنان را از آنها پناه نداده است

10 / 6از چند چيز ، در پناه خدايندپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل به من در باره امّتم وعده داد و آنها را از سه چيز ، در پناه خود درآورد : قحطى ، عموم آنان را فرا نمى گيرد ؛ هيچ دشمنى ، آنان را ريشه كن نمى كند ؛ و بر گم راهى اجماع نمى نمايند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، شما را از سه چيز امان داده است : اين كه پيامبرتان شما را نفرين نكند كه همگى نابود شويد ؛ پيروان باطل بر پيروان حق چيره نيايند ؛ و بر گم راهى هم داستان نشويد.

10 / 7چيزهايى كه خداوند ، آنان را از آنها پناه نداده استامام على عليه السلام :پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «من ، سه چيز از پروردگارم _ تبارك و تعالى _ درخواست كردم . دو تاى آنها را به من داد و يكى را نداد . گفتم : پروردگارا ! امّت مرا از گرسنگى هلاك مگردان . فرمود : پذيرفتم . گفتم : پروردگارا ! دشمن غير خودى (يعنى از مشركان) را بر آنان ، مسلّط مگردان كه آنها را ريشه كن كند . فرمود : پذيرفتم . گفتم : پروردگارا ! آنان را دچار جنگ داخلى مگردان . اين را به من نداد» .

.

ص: 228

10 / 8ما يَقَعُ فيها مِنَ الفِتَنِالكتاب«أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُواْ أَن يَقُولُواْ ءَامَنَّا وَ هُمْ لَا يُفْتَنُونَ * وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُواْ وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ» . (1)

«وَاتَّقُواْ فِتْنَةً لَا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنكُمْ خَآصَّةً» . (2)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :لَمّا أنزَلَ اللّهُ سُبحانَهُ قَولَهُ : «الم * أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُواْ أَن يَقُولُواْ ءَامَنَّا وَ هُمْ لَا يُفْتَنُونَ» عَلِمتُ أنَّ الفِتنَةَ لا تَنزِلُ بِنا ورَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بَينَ أظهُرِنا ، فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، ما هذِهِ الفِتنَةُ الَّتي أخبَرَكَ اللّهُ تَعالى بِها ؟ فَقالَ : يا عَلِيُّ ، إنَّ اُمَّتي سَيُفتَنونَ مِن بَعدي ، فَقلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، أوَ لَيسَ قَد قُلتَ لي يَومَ اُحُدٍ حَيثُ استُشهِدَ مَنِ استُشهِدَ مِنَ المُسلِمينَ وحيزَت (3) عَنِّيَ الشَّهادَةُ ، فَشَقَّ ذلِكَ عَلَيَّ ، فَقُلتَ لي : أبشِر فَإِنَّ الشَّهادَةَ مِن وَرائِكَ؟ فَقالَ لي : إنَّ ذلِكَ لَكَذلِكَ ، فَكَيفَ صَبرُكَ إذَن ؟ فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، لَيسَ هذا مِن مَواطِنِ الصَّبرِ ولكِن مِن مَواطِنِ البُشرى وَالشُّكرِ . وَقالَ : يا عَلِيُّ إنَّ القَومَ سَيُفتَنونَ بِأَموالِهِم ، ويَمُنّونَ بِدينِهِم عَلى رَبِّهِم ، ويَتَمَنَّونَ رَحمَتَهُ ويَأمَنونَ سَطوَتَهُ ، ويَستَحِلّونَ حَرامَهُ بِالشُّبُهاتِ الكاذِبَةِ وَالأَهواءِ السّاهِيَةِ ؛ فَيَستَحِلّونَ الخَمرَ بِالنَّبيذِ ، وَالسُّحتَ (4) بِالهَدِيَّةِ ، وَ الرِّبا بِالبَيعِ . قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، فَبِأَيِّ المَنازِلِ اُنزِلُهُم عِندَ ذلِكَ ؟ أبِمَنزِلَةِ رِدَّةٍ أم بِمَنزِلَةِ فِتنَةٍ ؟ فَقالَ : بِمَنزِلَةِ فِتنَةٍ. (5)

.


1- .العنكبوت : 2 و 3 .
2- .الأنفال : 25 .
3- .تحوّز عنه وتحيَّزَ : إذا تنحّى (لسان العرب : ج 5 ص 340 «حوز») .
4- .السُّحت : الحرام الذي لا يحلُّ كسبه ؛ لأنّه يسحت البركة (النهاية : ج 2 ص 345 «سحت») .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 156 ، أعلام الدين: ص 104 ، بحار الأنوار : ج 72 ص 138 ح 26 ؛ كنز العمّال : ج 16 ص 193 _ 196 ح44216 نقلاً عن شعب الإيمان عن عبد اللّه بن الحسن نحوه وراجع : مختصر بصائر الدرجات : ص 203 .

ص: 229

10 / 8 دچار شدن به فتنه ها

10 / 8دچار شدن به فتنه هاقرآن«آيا مردم پنداشتند كه تا گفتند : «ايمان آورديم» ، رها مى شوند و مورد آزمايش قرار نمى گيرند؟ و به يقين، كسانى را كه پيش از اينان بودند ، آزموديم، تا خدا آنان را كه راست گفته اند ، معلوم دارد و دروغگويان را [ نيز ] معلوم دارد» .

«و از فتنه اى كه تنها به ستمكاران شما نمى رسد بترسيد» .

حديثامام على عليه السلام :چون خداوند سبحان ، اين سخنش را فرو فرستاد كه : «الف، لام، ميم . آيا مردم پنداشتند كه تا گفتند : «ايمان آورديم» ، رها مى شوند و مورد آزمايش قرار نمى گيرند؟» ، دانستم كه تا وقتى پيامبر خدا در ميان ماست ، فتنه بر ما فرود نخواهد آمد . لذا به ايشان گفتم : اى پيامبر خدا ! اين فتنه اى كه خداى متعال ، تو را از آن خبر داده است ، چيست؟ فرمود : «اى على! پس از من ، امّتم دچار فتنه خواهند شد» . گفتم : اى پيامبر خدا ! آيا در روز اُحُد كه جمعى از مسلمانان شهيد شدند و شهادت ، نصيب من نشد و اين بر من گران آمد ، به من نفرمودى : «بشارتت باد كه شهادت در انتظار توست»؟ . پيامبر صلى الله عليه و آله به من فرمود : «همين طور است . در آن هنگام ، چگونه شكيبايى خواهى كرد؟» . گفتم : اى پيامبر خدا ! اين جا جاى شكيب نيست ؛ بلكه جاى شادى و سپاس گزارى است . فرمود : «اى على! به زودى ، مردم با دارايى هاى خود ، آزموده خواهند شد و آنان به واسطه ديندار بودن خود ، بر پروردگارشان منّت خواهند نهاد و رحمت او را مى طلبند و خود را از خشم او ايمن مى پندارند ، حرام را با شبهات دروغين و خواهش هاى غفلت زا حلال مى شمارند . مثلاً شراب را به نام نبيذ ، حلال مى دارند و مال حرام (رشوه) را به نام هديه و رِبا را به نام معامله» . گفتم : اى پيامبر خدا ! در چنان وضعى آنان را در چه جايگاهى قرار دهم؟ در جايگاه ارتداد يا جايگاه فتنه؟ فرمود : «در جايگاه فتنه» .

.

ص: 230

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :سَيَأتي زَمانٌ عَلى اُمَّتي يَفِرّونَ مِنَ العُلَماءِ كَما يَفِرُّ الغَنَمُ عَنِ الذِّئبِ ، فَإِذا كانَ كذلِكَ ابتَلاهُمُ اللّهُ تَعالى بِثَلاثَةِ أشياءَ : الأَوَّلُ : يَرفَعُ البَرَكَةَ مِن أموالِهِم ، وَالثّاني : سَلَّطَ اللّهُ عَلَيهِم سُلطانا جائِرا ، وَالثّالِثُ : يَخرُجونَ مِنَ الدُّنيا بِلا إيمانٍ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :سَيَأتي عَلَى النّاسِ زَمانٌ لا يُنالُ المُلكُ فيهِ إلّا بِالقَتلِ وَالتَّجَبُّرِ ، ولَا الغِنى إلّا بِالغَصبِ وَالبُخلِ ، ولَا المَحَبَّةُ إلّا بِاستِخراجِ الدّينِ وَاتِّباعِ الهَوى ، فَمَن أدرَكَ ذلِكَ الزَّمانَ فَصَبَرَ عَلَى الفَقرِ وهُوَ يَقدِرُ عَلَى الغِنى ، وصَبَرَ عَلَى البِغضَةِ وهُوَ يَقدِرُ عَلَى المَحَبَّةِ ، وصَبَرَ عَلَى الذُّلِّ وهُوَ يَقدِرُ عَلَى العِزِّ ؛ آتاهُ اللّهُ ثَوابَ خَمسينَ صِدِّيقا مِمَّن صَدَّقَ بي. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :سَيَأتي زَمانٌ عَلى اُمَّتي لا يَعرِفونَ العُلَماءَ إلّا بِثَوبٍ حَسَنٍ ، ولا يَعرِفونَ القُرآنَ إلّا بِصَوتٍ حَسَنٍ ، ولا يَعبُدونَ اللّهَ إلّا في شَهرِ رَمَضانَ ، فَإِذا كانَ كَذلِكَ سَلَّطَ اللّهُ عَلَيهِم سُلطانا لا عِلمَ لَهُ ولا حِلمَ لَهُ ولا رُحمَ لَهُ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :سَيَأتي عَلى اُمَّتي زَمانٌ تَخبُثُ فيهِ سَرائِرُهُم وتَحسُنُ فيهِ عَلانِيَتُهُم ، طَمَعا فِي الدُّنيا و لا يُريدونَ بهِ ما عِندَ اللّهِ رَبِّهِم ، يَكونُ دينُهُم رِياءً ، لا يُخالِطُهُم خَوفٌ ، يَعُمُّهُمُ اللّهُ مِنهُ بِعِقابٍ ، فَيَدعونَهُ دُعاءَ الغَريقِ فَلا يَستَجيبُ لَهُم. (4)

.


1- .جامع الأخبار : ص 356 ح 995 ، بحار الأنوار : ج 22 ص 453 ح 11 .
2- .الكافي : ج 2 ص 91 ح 12 عن العزرمي عن الإمام الصادق عليه السلام ، تحف العقول : ص 60 نحوه ، مشكاه الأنوار : ص 55 ح 54 عن الإمام الصادق عليه السلام ، جامع الأخبار : ص 317 ح 888 عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 18 ص 147 ح 8 ؛ حلية الأولياء : ج 8 ص 135 الرقم 405 و ج 6 ص 312 الرقم 391 نحوه وكلاهما عن الحسن ،كنز العمّال : ج 3 ص 209 ح 6195 .
3- .جامع الأخبار : ص 356 ح 998 ، بحار الأنوار : ج 22 ص 454 ح 11 .
4- .الكافي : ج 8 ص 306 ح 476 ، ثواب الأعمال : ص 301 ح 3 كلاهما عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ،عدّة الداعي : ص 178 عن الحسين بن أبي العلاء عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 18 ص146 ح 6 .

ص: 231

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :زمانى بر امّت من خواهد رسيد كه از عالمان مى گريزند ، چنان كه گوسفند از گرگ مى گريزد . چون چنين شود ، خداوند متعال ، آنها را به سه چيز گرفتار مى سازد : اوّل ، بركت را از اموالشان ببرد ؛ دوم ، سلطانى ستمگر بر آنان مسلّط گرداند ؛ و سوم ، بى ايمان از دنيا مى روند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :زمانى بر مردم فرا مى رسد كه در آن ، حكومت ، جز با كشتار و ستم به دست نمى آيد و ثروت ، جز با غصب و بخل ورزى و دوستى ، جز با خارج شدن از دين و پيروى از هوس فراهم نمى آيد . پس هر كس چنان زمانى را درك كند و بر فقر ، شكيبايى ورزد با آن كه در به دست آوردن ثروت ، توانايى داشته باشد و بر دشمنى [مردم ]شكيبايى ورزد ، با آن كه بر كسب دوستى [از طرق نامشروع ]توانايى داشته باشد و بر خوارى شكيبايى ورزد ، با آن كه بتواند عزّت [و مقام] به دست آورد ، خداوند ، ثواب پنجاه صدّيق (مؤمن راستين) از كسانى كه مرا تصديق كرده اند، به او بدهد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :زمانى بر امّت من مى آيد كه عالمان را جز به جامه نيكو و قرآن را جز به صداى نيكو نمى شناسند و خدا را جز در ماه رمضان ، عبادت نمى كنند . هر گاه چنين شود ، خداوند ، سلطانى را بر آنان مسلّط مى گردانَد كه نه علم دارد ، نه بردبارى و نه رحم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :زمانى بر امّت من فرا مى رسد كه در آن زمان ، باطن هايشان پليد و ظاهرشان زيباست . از سرِ طمع به دنيا ، نه اين كه به واسطه دنيا ، آنچه را [از ثواب و پاداش] نزد پروردگارشان است ، بجويند . دينشان از سرِ رياست است و هيچ ترسى [از خدا] در وجودشان نيست . كيفر خداوند ، آنان را فرا مى گيرد و چونان شخص در حال غرق شدن ، او را مى خوانند ؛ امّا دعايشان مستجاب نمى شود .

.

ص: 232

عنه صلى الله عليه و آله :سَيَأتي عَلى اُمَّتي زَمانٌ لا يَبقى مِنَ القُرآنِ إلّا رَسمُهُ ، وَلا مِنَ الإِسلامِ إلَا اسمُهُ ، يُسَمَّونَ بِهِ وهُم أبعَدُ النّاسِ مِنهُ ، مَساجِدُهُم عامِرَةٌ وهِيَ خَرابٌ مِنَ الهُدى ، فُقَهاءُ ذلِكَ الزَّمانِ شَرُّ فُقَهاءَ تَحتَ ظِلِّ السَّماءِ ، مِنهُم خَرَجَتِ الفِتنَةُ وإلَيهِم تَعودُ. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :سَيَأتي عَلَيكُم زَمانٌ لا يَكونُ فيهِ شَيءٌ أعَزَّ مِن ثَلاثٍ: دِرهَمٌ حَلالٌ ، أو أخٌ يُستَأنَسُ بِهِ ، أو سُنَّةٌ يُعمَلُ بِها. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :يَأتي عَلَى النَّاسِ زَمانٌ يَذوبُ فيهِ قَلبُ المُؤمِنِ في جَوفِهِ كَما يَذوبُ الآ نُكُ فِي النّارِ _ يَعنِي الرَّصاصَ _ ، وما ذاكَ إلّا لِما يَرى مِنَ البَلاءِ وَالأَحداثِ في دينِهِم لا يَستَطيعُ لَهُ غَيرا (3) . (4)

.


1- .ثواب الأعمال : ص 301 ح 4 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، الكافي : ج 8 ص 308 ح 479 عن السكوني عن الإمام الصادق عن الإمام عليّ عليهماالسلام ، نهج البلاغة : الحكمة 369 نحوه وفيهما «الناس» بدل«اُمّتي» ، بحار الأنوار : ج 2 ص 109 ح 14 ؛ تفسيرالقرطبي : ج 12 ص 280 عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه ، الفردوس : ج 2 ص 319 ح 3448 عن معاذ بن جبل ، كنز العمّال : ج 11 ص 181 ح 31135 .
2- .المعجم الأوسط : ج 1 ص 35 ح 88 ، حلية الأولياء : ج 4 ص 370 الرقم 288 و ج 7 ص 127 ، تاريخ دمشق : ج 13ص 31 ح 3035 كلّها عن حذيفة ، كنز العمّال : ج 11 ص 126 ح 30886 ؛ تحف العقول : ص 368 عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه وليس فيه «أو سنّة يُعمل بها» ، بحارالأنوار : ج 78 ص 251 ح 102 .
3- .غَيرا : أي تغييرا ؛ قال الفيروزآبادي : غَيَّرَهُ : جعله غيرَ ما كانَ وحَوَّلَهُ وبدَّلَهُ، والاسم : الغَيْر (القاموس المحيط : ج 2 ص 106 «غير») .
4- .الأمالي للطوسي : ص 518 ح 1136 عن المجاشعي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، تفسير القمّي : ج 2 ص304 عن ابن عبّاس نحوه ، بحار الأنوار : ج 28 ص 48 ح 13 ؛ كنز العمّال : ج 3 ص 686 ح 8463 نقلاًعن ابن أبي الدنيا نحوه .

ص: 233

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :زمانى بر امّت من مى آيد كه از قرآن ، جز نوشته اش باقى نمانَد و از اسلام ، جز نامش . مسلمان ناميده مى شوند ؛ امّا دورترينِ مردم از اسلام اند . مسجدهايشان [از جمعيت] آباد و از هدايت ، خالى است . دين شناسان آن زمان ، بدترين دين شناسانِ زير سايه آسمان اند . فتنه از آنان بر مى خيزد و به آنان ، باز مى گردد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به زودى زمانى بر شما مى آيد كه در آن ، هيچ چيز كمياب تر از سه چيز نيست : درهمى حلال ، يا برادرى همدل ، يا سنّتى كه به آن عمل شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :زمانى بر مردم فرا مى رسد كه در آن زمان ، دل مؤمن در درونش آب شود ، آن سان كه سُرب در آتش آب مى شود و اين نيست ، مگر به سبب بلا و بدعت هايى كه در دين مردم مى بيند و نمى تواند تغييرشان دهد .

.

ص: 234

صحيح البخاري عن يعقوب بن عبدالرحمن عن أبي حازم :سَمِعتُ سَهلَ بنَ سَعدٍ يَقولُ : سَمِعتُ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله يَقولُ : أنا فَرطُكُ عَلى الحَوضِ ، مَن وَرَدَهُ شَرِبَ مِنهُ ، ومَن شَرِبَ مِنهُ لَم يَظمَأ بَعدَهُ أبَدا . لَيَرِدَنَّ عَلَيَّ أقوامٌ أعرِفُهُم ويَعرِفونَني ، ثُمَّ يُحالُ بَيني وبَينَهُم . قالَ أبو حازِمٍ : فَسَمِعَنِي النُّعمانُ بنُ أبي عَيّاشٍ وأنَا اُحَدِّثُهُم هذا ، فَقالَ : هكَذا سَمِعتَ سَهلاً؟ فَقُلتُ: نَعَم. قالَ : وأنَا أشهَدُ عَلى أبي سَعيدٍ الخُدرِيِّ لَسَمِعتُهُ يَزيدُ فيهِ : قالَ : إنَّهُم مِنّي! فَيُقالُ إنَّكَ لا تَدري ما أحدَثوا بَعدَكَ . فَأَقولُ : سُحقا سُحقا لِمَن بَدَّلَ بَعدي . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :يَأتي عَلَى النّاسِ زَمانٌ إذا سَمِعتَ بِاسمِ رَجُلٍ خَيرٌ مِن أن تَلقاهُ، فَإِذا لَقيتَهُ خَيرٌ مِن أن تُجَرِّبَهُ، ولَو جَرَّبتَهُ أظهَرَ لَكَ أحوالاً . دينُهُم دَراهِمُهُم ، وهِمَّتُهُم بُطونُهُم، وقِبلَتُهُم نِساؤُهُم، يَركَعونَ لِلرَّغيفِ، ويَسجُدونَ لِلدِّرهَمِ، حَيارى سُكارى، لا مُسلِمينَ ولا نَصارى . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :يَأتي عَلَى النّاسِ زَمانٌ بُطونُهُم آلِهَتُهُم ، ونِساؤُهُم قِبلَتُهُم ، ودَنانيرُهُم دينُهُم ، وشَرَفُهُم مَتاعُهُم ، لا يَبقى مِنَ الإِيمانِ إلَا اسمُهُ ، ومِنَ الإِسلامِ إلّا رَسمُهُ ، ومِنَ القُرآنِ إلّا دَرسُهُ ، مَساجِدُهُم مَعمورَةٌ ، وقُلوبُهُم خَرابٌ عَنِ الهُدى ، عُلَماؤُهُم أشَرُّ خَلقِ اللّهِ عَلى وَجهِ الأَرضِ. (3)

عنه صلى الله عليه و آله :يَأتي عَلى اُمَّتي زَمانٌ يَكونُ اُمَراؤُهُم عَلَى الجَورِ ، وعُلَماؤُهُم عَلَى الطَّمَعِ وقِلَّةِ الوَرَعِ ، وعُبّادُهُم عَلَى الرِّياءِ ، وتُجّارُهُم عَلى أكلِ الرِّبا وكِتمانِ العَيبِ فِي البَيعِ وَالشِّراءِ ، ونِساؤُهُم عَلى زينَةِ الدُّنيا ، فَعِندَ ذلِكَ يُسَلَّطُ عَلَيهِم أشرارُهُم ، فَيَدعو خِيارُهُم فَلا يُستَجابُ لَهُم . (4)

.


1- .صحيح البخاري : ج 6 ص 2587 ح 6643 ، صحيح مسلم : ج 4 ص 1793 ح 26 وذيله ، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 431 ح 22885 وفيهما «ما عملوا» بدل «ما أحدثوا» ؛ الطرائف : ص 376 ، نهج الحقّ : ص 214 ، بحار الأنوار : ج 18 ص 122 .
2- .أعلام الدين : ص 291 عن اُمّ هانئ بنت أبي طالب، مصباح الشريعة : ص 373 عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه وفيه صدره إلى «تجرّبه»، بحارالأنوار : ج 74 ص 166 ح 31 .
3- .جامع الأخبار : ص 355 ح 993 ، بحار الأنوار : ج 22 ص 453 ح 11 ؛ الفردوس : ج 5 ص 444 ح 8688عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه وليس فيه ذيله من «لا يبقى من الإيمان» .
4- .أعلام الدين : ص 285 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 82 ح 10 .

ص: 235

صحيح البخارى_ به نقل از يعقوب بن عبد الرحمان ، از ابو حازم _ :شنيدم كه سهل بن سعد مى گويد : از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود : «من پيش گام شما در وارد شدن بر حوض [كوثر ]هستم . هر كس بر آن وارد شد ، از آن نوشيد ، و هر كس از آن نوشيد ، هرگز تشنه نشد . گروه هايى بر من وارد مى شوند كه من آنها را مى شناسم و آنها هم مرا مى شناسند ؛ امّا ميان من و آنها فاصله مى افتد» . نعمان بن ابى عيّاش ، در حالى كه اين خبر را براى بعضى روايت مى كردم ، از من شنيد و گفت : آيا به همين گونه از سهل شنيدى؟ گفتم : آرى . گفت : من گواهى مى دهم كه همين خبر را از ابو سعيد خُدرى شنيدم كه از اين ، مفصّل تر نقل كرد و گفت : پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «آنان از من هستند! [به من ]گفته مى شود : تو خبر ندارى كه پس از تو ، چه ها كردند! [و من] مى گويم : از رحمت خدا دور باد ، از رحمت خدا دور باد ، هر كس كه پس از من ، [دين خدا را ]تغيير داد!» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :زمانى به مردم فرا رسد كه [در آن زمان] شنيدن نام مردى ، بهتر از ديدن اوست و ديدن او ، بهتر از آزمودن اوست و اگر او را بيازمايى ، احوالى بر تو نمايان سازد . دينشان ، دِرهم هايشان است و همّ و غمّشان ، شكم هايشان و قبله شان ، زنانشان . براى گِرده نانى ، سر خم مى كنند و براى دِرهم به خاك مى افتند . سرگردان و مست اند . نه مسلمان اند و نه ترسا .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :زمانى بر مردم مى آيد كه شكم هايشان ، خداى آنان است و زنانشان ، قبله شان و دينارهايشان ، دينشان و شرافتشان ، كالايشان . از ايمان ، جز نامش و از اسلام ، جز رسمش بر جاى نمى مانَد و از قرآن ، جز خواندنش . مسجدهايشان ، آباد [و پُر از جمعيت] است و دل هايشان از هدايت ، ويران [و تهى] . عالمانشان ، بدترين خلق خدا در روى زمين هستند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :زمانى بر امّت من مى آيد كه فرمان روايانشان ستمكارند ، عالمانشان طمعكار و كم تقوا ، عابدانشان رياكار ، بازرگانانشان رباخوار و پوشاننده عيب [كالا] در هنگام خريد و فروش ، و زنانشان در پىِ زيب و زيور دنيا . در اين شرايط ، خداوند بَدان ايشان را بر آنان مسلّط مى گردانَد و نيكانشان دعا مى كنند ؛ امّا دعايشان مستجاب نمى شود .

.

ص: 236

عنه صلى الله عليه و آله :يَأتي في آخِرِ الزَّمانِ اُناسٌ مِن اُمَّتي يَأتونَ المَساجِدَ يَقعُدونَ فيها حَلَقا ، ذِكرُهُمُ الدُّنيا وحُبُّ الدُّنيا ، لا تُجالِسوهُم فَلَيسَ للّهِِ بِهِم حاجَةٌ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :يَأتي عَلَيكُم زَمانٌ يُخَيَّرُ فيهِ الرَّجُلُ بَينَ العَجزِ وَالفُجورِ ، فَمَن أدرَكَ ذلِكَ الزَّمانَ فَليَختَرِ العَجزَ عَلَى الفُجورِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :لَيَأتِيَنَّكُم بَعدي دُنيا تَأكُلُ أموالَكُم ، كَما تأكُلُ النّارُ الحَطَبَ. (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّكُم قَد أصبَحتُم في زَمانٍ كَثيرٌ فُقَهاؤُهُ قَليلٌ خُطَباؤُهُ ، كَثيرٌ مُعطوهُ قَليلٌ سُؤّالُهُ ، العَمَلُ فيهِ خَيرٌ مِنَ العِلمِ ، وسَيَأتي زَمانٌ قَليلٌ فُقَهاؤُهُ كَثيرٌ خُطَباؤُهُ ، كَثيرٌ سُؤّالُهُ قَليلٌ مُعطوهُ ، العِلمُ فيهِ خَيرٌ مِنَ العَمَلِ. (4)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّكُم في زَمانٍ مَن تَرَكَ مِنكُم عُشرَ ما اُمِرَ بِهِ هَلَكَ ، ثُمَّ يَأتي زَمانٌ مَن عَمِلَ مِنكُم بِعُشرِ ما اُمِرَ بِهِ نَجا. (5)

.


1- .جامع الأخبار : ص 179 ح 435 و ص 356 ح 994 ، تنبيه الخواطر : ج 1 ص 69 ، بحار الأنوار : ج 22 ص453 ح 11 ؛ الفردوس : ج 2 ص 319 ح 3445 عن ابن مسعود نحوه .
2- .مسند ابن حنبل : ج 3 ص 115 ح 7748 و ص 456 ح 9774 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 484ح 8352 ، مسند أبي يعلى : ج 6 ص 44 ح 6372 ، مسند إسحاق بن راهويه : ج 1 ص 197 ح 150 كلّهاعن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 11 ص 191 ح 31180 .
3- .تنبيه الخواطر : ج 1 ص 134 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 19 ص 289 .
4- .المعجم الكبير : ج 3 ص 197 ح 3111 عن حكيم بن حزام ، الأدب المفرد : ص 236 ح 789 عن ابن مسعود من دون إسنادٍ إليه صلى الله عليه و آله ، مسند الشاميّين : ج 2 ص 222 ح 1225 ، تاريخ دمشق : ج 12 ص304 ح 2961 كلاهما عن حرام بن حكيم عن عمّه عبد اللّه بن سعد ، اُسد الغابة : ج 3 ص 223 الرقم 2913 عن حرام بن حكيم عن عمّه نحوه ، كنز العمّال : ج 14 ص 254 ح 28628 .
5- .سنن الترمذي : ج 4 ص 530 ح 2267 ، المعجم الصغير : ج 2 ص 138 ، تاريخ دمشق : ج 52 ص 362 ح11069 كلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 14 ص 254 ح 38626 ؛ كنز الفوائد : ج 1 ص 217 .

ص: 237

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در آخر زمان ، مردمى از امّت من پديد مى آيند كه به مسجدها مى روند و در آنها گِرد هم مى نشينند و ذكر و وِردشان ، دنيا و دنيادوستى است . با اينان ، هم نشينى نكنيد ؛ زيرا خدا را با اينان ، كارى نيست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :زمانى بر شما خواهد آمد كه در آن زمان ، انسان ، ميان ناتوانى و گناه ، مخيّر است . پس هر كس آن زمان را درك كرد ، ناتوانى را بر گناه برگزيند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به تحقيق پس از من ، دنيايى بر شما فرا مى رسد كه اموالتان را مى خورَد ، چنان كه آتش ، هيمه را .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شما در زمانى به سر مى بَريد كه دين شناسانِ آن ، بسيارند و خطيبانش اندك . دهندگانش بسيارند و خواهندگانش اندك . عمل در اين زمان ، بهتر از علم است. زمانى فرا خواهيد رسيد كه دين شناسان آن ، اندك اند و خطيبانش بسيار . خواهندگانش بسيارند و دهندگانش اندك . در آن زمان ، علم ، بهتر از عمل به شمار مى آيد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شما در زمانى به سر مى بريد كه هر يك از شما ، يكْ دهمِ آنچه را بدان فرمان داده شده است ، وا گذارَد ، نابود مى شود ؛ امّا زمانى مى آيد كه اگر هر يك از شما ، يكْ دهمِ آنچه را بدان فرمان داده شده است ، به كار بندد ، رستگار مى شود .

.

ص: 238

عنه صلى الله عليه و آله :سَيَكونُ في آخِرِ اُمَّتي رِجالٌ يَركَبونَ عَلى سُروجٍ كَأَشباهِ الرِّجالِ ، يَنزِلونَ عَلى أبوابِ المَساجِدِ ، نِساؤُهُم كاسِياتٌ عارِياتٌ ، عَلى رُؤوسِهِنَّ كَأَسنِمَةِ (1) البُختِ (2) العِجافِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :يَأتي عَلَى النّاسِ زَمانٌ ، يَخلُقُ القُرآنُ في قُلوبِ الرِّجالِ كَما تَخلُقُ الثِّيابُ (4) عَلَى الأَبدانِ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :سَيَأتي في آخِرِ الزَّمانِ عُلَماءُ يُزَهِّدونَ فِي الدُّنيا ولا يَزهَدونَ ، ويُرَغِّبونَ فِي الآخِرَةِ ولا يَرغَبونَ ، ويَنهَونَ عَنِ الدُّخولِ عَلَى الوُلاةِ ولا يَنتَهونَ ، ويُباعِدونَ الفُقَراءَ ، ويُقَرِّبونَ الأَغنِياءَ ، اُولئِكَ هُمُ الجَبّارونَ أعداءُ اللّهِ . (6)

المستدرك على الصحيحين عن أبي هريرة :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : سَيَأتي عَلى اُمَّتي زَمانٌ تَكثُرُ فيهِ القُرّاءُ ، وتَقِلُّ الفُقَهاءُ ، ويُقبَضُ العِلمُ وَيَكثُرُ الهَرجُ . قالوا : وَمَا الهَرجُ يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : القَتلُ بَينَكُم . ثُمَّ يَأتي بَعدَ ذلِكَ زَمانٌ يَقرَأُ القُرآنَ رِجالٌ لا يُجاوِزُ تَراقِيَهُم (7) ، ثُمَّ يَأتي مِن بَعدِ ذلِكَ زَمانٌ يُجادِلُ المُنافِقُ الكافِرُ المُشرِكُ بِاللّهِ المُؤمِنَ بِمِثلِ ما يَقولُ. (8)

.


1- .أسْنِمة : جمع سنام ، وسنام كلِّ شيء أعلاه (النهاية : ج 2 ص 409 «سنم») .
2- .البُخت : وهي جمال طِوال الأعناق (النهاية : ج 1 ص 101 «بخت») .
3- .صحيح ابن حبّان : ج 13 ص 64 ح 5753، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 483 ح 8346 نحوه، موارد الظمآن : ص 351 ح 1454 كلّها عن عبداللّه بن عمرو .
4- .خَلُقَ الثوبُ : إذا بَلِيَ فهو خَلَقٌ (المصباح المنير : ص 180 «خلق») .
5- .تنبيه الخواطر : ج 1 ص 217 ؛ الإصابة : ج 5 ص 168 الرقم 6672 عن عبداللّه بن يسار المُزَني نحوه .
6- .تنبيه الخواطر : ج 1 ص 301، أعلام الدين : ص 90 نحوه .
7- .التراقي : جمع تَرقُوَة ، وهي العظم الذي بين ثُغرة النَّحر والعَاتِق (النهاية : ج 1 ص 187 «ترق») .
8- .المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 504 ح 8412 ، المعجم الأوسط : ج 3 ص 319 ح 3277 ، كنز العمّال : ج 14 ص 217 ح 38457 .

ص: 239

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در اواخر امّت من ، مردانى پديد مى آيند كه بر زين (مركب)هايى همانند اشتران مى نشينند ، و بر درهاى مساجد ، فرود مى آيند . زنانشان ، پوشيده و در عين حال ، برهنه اند . بر سرهايشان كاكُلى چونان كوهان اشتران نحيفِ بُختى (1) است . آنها را لعن كنيد ؛ چرا كه آنان ملعون اند . اگر پس از شما امّتى بود، زنان شما به آنها خدمت مى كنند ، همان طور كه زنان امّت هاى قبل از شما به شما خدمت كردند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :زمانى بر مردم مى آيد كه قرآن در دل هاى مردان ، كهنه مى شود ، چنان كه لباس ها بر بدن ها كهنه مى شوند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در آخر زمان ، عالمانى پديد خواهند آمد كه به زهدِ به دنيا مى خوانند ؛ امّا خود ، زهد نمى ورزند . به آخرت ترغيب مى كنند ؛ امّا خود ، بدان رغبت نشان نمى دهند . از در آمدن بر حكمرانان ، نهى مى كنند ؛ امّا خود مى روند . از تهى دستان ، دورى مى كنند و به توانگران ، نزديك مى شوند . اينان ، همان جبّارانِ دشمن خدايند .

المستدرك على الصحيحين_ به نقل از اَبو هُرَيره _ :پيامبر خدا فرمود : «زمانى بر امّت من خواهد آمد كه در آن زمان ، قاريان ، بسيارند و دين شناسان ، اندك . علم ، كاهش مى پذيرد و هَرَج ، فزونى مى گيرد» . گفتند : هَرَج چيست ، اى پيامبر خدا؟ فرمود : «كُشت و كشتار در ميانتان» . [سپس افزود :] «پس از آن ، زمانى فرامى رسد كه مردانى قرآن را مى خوانند ؛ امّا از چنبرهاى آنان ، فراتر نمى رود . پس از آن ، زمانى مى آيد كه منافقِ كافرِ مشرك به خدا ، با مؤمن ، با همان چيزى مجادله مى كند كه وى ، بِدان باور دارد» .

.


1- .. بُختى : شترى است بلندگردن كه از تركيب شتران خراسانى و شتران فالج ، به وجود آمده باشد .

ص: 240

الإمام عليّ عليه السلام :يَأتي عَلَى النّاسِ زَمانٌ لا يُقَرَّبُ فيهِ إلَا الماحِلُ (1) ، ولا يُظَرَّفُ فيهِ إلَا الفاجِرُ ، ولا يُضَعَّفُ فيه إلَا المُنصِفُ ، يَعُدّونَ الصَّدَقَةَ فيهِ غُرما، وصِلَةَ الرَّحِمِ مَنّا، وَالعِبادَةَ استِطالةً عَلَى النّاسِ . (2)

عنه عليه السلام :سَيَأتي عَلَيكُم زَمانٌ يُكفَأُ (3) فيهِ الإِسلامُ كَما يُكفَأُ الإِناءُ بِما فيهِ. (4)

عنه عليه السلام :إنَّهُ سَيَأتي عَلَيكُم مِن بَعدي زَمانٌ لَيسَ في ذلِكَ الزَّمانِ شَيءٌ أخفى مِنَ الحَقِّ ، ولا أظهَرَ مِنَ الباطِلِ . . . ولا فِي البِلادِ شَيءٌ هُوَ أنكَرُ مِنَ المَعروفِ ، ولا أعرَفُ مِنَ المُنكَرِ. (5)

الإمام الصادق عليه السلام :سَيَأتي عَلَيكُم زَمانٌ لا يَنجو فيهِ مِن ذوِي الدّينِ إلّا مَن ظَنّوا أنَّهُ أبلَهُ (6) ، وصَبَّرَ نَفسَهُ عَلى أن يُقالَ (لَهُ) : إنَّهُ أبلَهُ لا عَقلَ لَهُ . (7)

راجع : ص 32 (الاُمّة / الفصل الثاني / الاعتبار بالاُمم / ابتلاء الاُمم) .

10 / 9آخِرُها يَتَعَلَّمُ كِبارُها مِن صِغارِهارسول اللّه صلى الله عليه و آله :أوَّلُ هذِهِ الاُمَّةِ يَتَعَلَّمُ صِغارُها مِن كِبارِها ، وآخِرُها يَتَعَلَّمُ كِبارُها مِن صِغارِها. (8)

.


1- .المَحْلُ : المَكْرُ والكَيد (القاموس المحيط : ج 4 ص 49 «محل») .
2- .نهج البلاغة : الحكمة 102، خصائص الأئمّة : ص 96، تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 209 نحوه، بحارالأنوار : ج 52 ص 278 ح 173 ؛ مطالب السؤول : ج 1 ص 220 نحوه .
3- .كَفَأتَ القِدْرَ : إذا كببتها لتُفْرِغَ ما فيها (النهاية : ج 4 ص 182 «كفأ») .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 103 ، بحار الأنوار : ج 6 ص 316 ح 32 .
5- .الكافي : ج 8 ص 387 ح 586 ، نهج البلاغة : الخطبة147 .
6- .أبْلَهُ : أي غافل ، أو عن الشرّ لا يُحسنه ، أو أحمق لا تمييز له (تاج العروس : ج 19 ص 17 «بله») .
7- .الكافي : ج 2 ص 117 ح 5 عن مسعدة بن صدقة ، بحار الأنوار : ج 75ص 440 ح108 .
8- .الفردوس : ج 1 ص 37 ح 70 عن ابن عبّاس .

ص: 241

10 / 9 در اواخر اين امّت ، بزرگ ترها از كوچك ترها علم مى آموزند

امام على عليه السلام :زمانى بر مردم آيد كه در آن زمان ، جز شخص حيله گر ، كسى مقرَّب نباشد و جز دروغگو ، كسى زيرك شمرده نشود و جز شخص دادگر و باانصاف ، ناتوان به شمار نيايد . صدقه دادن را زيان ، احسان به خويشاوندان را منّت و عبادت را وسيله تفاخر بر مردم قرار مى دهند .

امام على عليه السلام :زمانى بر شما مى آيد كه در آن زمان ، اسلام ، وارونه مى شود ، چنان كه ظرف با آنچه در آن است ، وارونه مى گردد .

امام على عليه السلام :هر آينه پس از من ، زمانى بر شما فرا مى رسد كه در آن زمان ، چيزى پوشيده تر از حق و آشكارتر از باطل نباشد ... و در شهرها ، چيزى ناشناخته تر (/ ناپسندتر) از معروف و شناخته تر (/ پسنديده تر) از منكر نباشد .

امام صادق عليه السلام :زمانى بر شما خواهد رسيد كه در آن زمان ، از دينداران ، تنها آن كس نجات مى يابد كه او را ابله مى پندارند و در برابر اين كه او را ابله و بى خِرد مى خوانند ، شكيبايى مى ورزد .

ر . ك : ص 33 (امّت / فصل دوم : عبرت گرفتن از امّت ها/ آزمايش امّت ها) .

10 / 9در اواخر اين امّت ، بزرگ ترها از كوچك ترها علم مى آموزندپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در اوايلِ اين امّت ، كوچك ترها از بزرگ ترها علم مى آموزند و در اواخر آن ، بزرگ ترها از كوچك ترها علم مى آموزند .

.

ص: 242

10 / 10آخِرُهَا اِلاستِخلافُ فِي الأَرضِالكتاب«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِى ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِى لَا يُشْرِكُونَ بِى شَيْئا وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ» . (1)

«هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ» . (2)

«هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا» . (3)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام_ مِن كَلامِهِ عليه السلام في بَعضِ احتِجاجاتِهِ _ :ولَم تُطِقِ الاُمَّةُ الصَّبرَ عَلى ما أظهَرَهُ الثّالِثُ مِن سوءِ الفِعلِ ، فَعاجَلَتهُ بِالقَتلِ ، فَاتَّسَعَ بِما جَنَوهُ مِن ذلِكَ لِمَن وافَقَهُم عَلى ظُلمِهِم وكُفرِهِم ونِفاقِهِم ، مُحاوَلَةُ مِثلِ ما أَتَوهُ مِنَ الاِستيلاءِ عَلى أمرِ الاُمَّةِ . كُلُّ ذلِكَ لِتَتِمَّ النَّظِرَةُ الَّتي أوجَبَهَا اللّهُ تَعالى لِعَدُوِّهِ إبليسَ ، إلى أن يَبلُغَ الكِتابُ أجَلَهُ ، ويَحِقَّ القَولُ عَلَى الكافِرينَ ، ويَقتَرِبَ الوَعدُ الحَقُّ الَّذي بَيَّنَهُ اللّهُ في كِتابِهِ بِقَولِهِ : «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ» وَذلِكَ إذا لَم يَبقَ مِنَ الإِسلامِ إلَا اسمُهُ ، ومِنَ القُرآنِ إلّا رَسمُهُ ، وغابَ صاحِبُ الأَمرِ بِإِيضاحِ العُذرِ (4) لَهُ في ذلِكَ ، لِاشتِمالِ الفِتنَةِ عَلَى القُلوبِ ، حَتّى يَكونَ أقرَبُ النّاسِ إلَيهِ أشَدَّهُم عَداوَةً لَهُ . وعِندَ ذلِكَ يُؤَيِّدُهُ اللّهُ بِجُنودٍ لَم تَرَوها ، ويُظهِرُ دينَ نَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله _ على يَدَيهِ _ عَلَى الدّينِ كُلِّهِ ولَو كَرِهَ المُشرِكونَ. (5)

.


1- .النور : 55 .
2- .التوبة : 33 .
3- .الفتح : 28 .
4- .في المصدر : «الغدر» ، والتصويب من بحارالأنوار .
5- .الاحتجاج : ج 1 ص 605 ح 137 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 124 ح 1 .

ص: 243

10 / 10 سرانجام اين امّت ، جانشينى در زمين است

10 / 10سرانجام اين امّت ، جانشينى در زمين استقرآن«خداوند ، به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند، وعده داده است كه حتماً آنان را در اين سرزمين ، جانشين [ خود ] قرار دهد ، همان گونه كه كسانى را كه پيش از آنان بودند ، جانشين [ خود ] قرار داد، و آن دينى را كه برايشان پسنديده است ، به سودشان مستقر مى كند و بيمشان را به ايمنى مبدّل مى گردانَد ، [ تا ] مرا عبادت كنند و چيزى را با من ، شريك نگردانند ؛ و هر كس پس از آن به كفر گرايد ، آنان اند كه نافرمان اند» .

«او كسى است كه پيامبرش را با هدايت و دين درست فرستاد تا آن را بر هر چه دين است ، پيروز گردانَد ، هر چند مشركان ، خوش نداشته باشند» .

«اوست كسى كه پيامبر خود را به [ قصد ] هدايت، با آيين درست ، روانه ساخت، تا آن را بر تمام اديان ، پيروز گردانَد و گواه بودن خدا ، كفايت مى كند» .

حديثامام على عليه السلام_ از سخنان ايشان در يكى از احتجاج هايش _ :و امّت ، بدرفتارى اى را كه سومى (عثمان) از خود نشان داد ، تاب نياورد و به كُشتن او شتافت . اين جنايت او (عثمان) ، راه را بر كسانى كه در ستمگرى و كفر و نفاق ، با عثمان و حاميان او هم داستان بودند (معاويه و رهروانش) ، گشود و سعى كردند كه همچون آنان ، بر امّت ، استيلا يابند . اين همه ، از آن روست تا مهلتى كه خداوند به دشمنش ابليس داد ، تحقّق پيدا كند ، تا آن كه مُهلت مقرّر ، به سر آيد و گفتار [خدا] در باره كافران ، محقَّق گردد و وعده درستى كه خداوند در كتابش بيان فرموده است ، نزديك شود كه مى فرمايد : «خداوند ، به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند، وعده داده است كه حتماً آنان را در اين سرزمين ، جانشين [ خود ] قرار دهد ، همان گونه كه كسانى را كه پيش از آنان بودند ، جانشين [ خود ] قرار داد» و اين [جانشينى] ، زمانى است كه از اسلام ، جز نامش و از قرآن ، جز خطّش باقى نَمانَد و صاحب الأمر ، با روشن شدن عذر او در اين باره ، غايب شود ؛ زيرا فتنه ، دل ها را فراگرفته است ، به طورى كه نزديك ترينِ مردم به او ، دشمن ترينِ آنان نسبت به وى باشند . در اين هنگام ، خداوند ، او را با سپاهيانى كه شما آنها را نمى بينيد ، تأييد و حمايت كند و دين پيامبرش را [به دست او] ، بر همه دين ها چيره گردانَد ، هر چند مشركان نخواهند .

.

ص: 244

الإمام زين العابدين عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِى ارْتَضَى لَهُمْ» _ :هُم وَاللّهِ شيعَتُنا أهلَ البَيتِ ، يَفعَلُ اللّهُ ذلِكَ بِهِم عَلى يَدَي رَجُلٍ مِنّا ، وهُوَ مَهدِيُّ هذِهِ الاُمَّةِ ، وهُوَ الَّذي قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لَو لَم يَبقَ مِنَ الدُّنيا إلّا يَومٌ واحِدٌ لَطَوَّلَ اللّهُ ذلِكَ اليَومَ ، حَتّى يَلِيَ رَجُلٌ مِن عِترَتي ، اسمُهُ اسمي ، يَملَأُ الأَرضَ عَدلاً وقِسطا كَما مُلِئَت ظُلما وجَورًا. (1)

الإمام الصادق عليه السلام_ في مَعنى قَولِهِ عز و جل : «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِى ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِى لَا يُشْرِكُونَ بِى شَيْئا» _ :نَزَلَت فِي القائِمِ وأصحابِهِ. (2)

عنه عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ» _ :وَاللّهِ ما نَزَلَ تَأويلُها بَعدُ ، ولا يَنزِلُ تَأويلُها حَتّى يَخرُجَ القائِمُ عليه السلام ، فَإِذا خَرَجَ القائِمُ عليه السلام لَم يَبقَ كافِرٌ بِاللّهِ العَظيمِ ، ولا مُشرِكٌ بِالإِمامِ ، إلّا كَرِهَ خُروجَهُ ، حَتّى أن لَو كانَ (3) كافِرا أو مُشرِكا في بَطنِ صَخرَةٍ لَقالَت : يا مُؤمِنُ ، في بَطني كافِرٌ فَاكسِرني وَاقتُلهُ. (4)

.


1- .مجمع البيان : ج 7 ص 239 .
2- .الغيبة للنعماني : ص 240 ح 35 عن أبي بصير ، تفسير القمّي : ج 1 ص 14 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ،تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 369 ح 21 عن عبد اللّه بن سنان ، بحار الأنوار : ج 51 ص 58 ح50 .
3- .هكذا في المصدر ، وفي تأويل الآيات الظاهرة : «لو أنّ» بدل «أن لو كان» ، وهو الأنسب .
4- .كمال الدين : ص 670 ح 16 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 688 ح 7 كلاهما عن أبي بصير ، العُدد القويّة : ص 69 ح 104 ، تفسير فرات : ص 481 ح 627 ، بحار الأنوار : ج 52 ص 324 ح 36 .

ص: 245

امام زين العابدين عليه السلام_ در باره آيه شريف : «خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند، وعده داده است كه حتماً آنان را در اين سرزمين ، جانشين [ خود ] قرار دهد ، همان گونه كه كسانى را كه پيش از آنان بودند ، جانشين [ خود ] قرار داد و آن دينى را كه برايشان پسنديده است ، به سودشان مستقر كند» _ :به خدا سوگند كه اينان ، شيعيان ما اهل بيت اند . خداوند ، اين [وعده خود] را به دست مردى از ما برايشان به انجام مى رساند . او مهدىِ اين امّت است ؛ همو كه پيامبر خدا در باره اش فرمود : «اگر از عمر دنيا فقط يك روز باقى مانده باشد ، خداوند ، آن روز را چندان دراز مى گردانَد تا مردى از خاندان من _ كه همنام من است _ ، بر سرِ كار آيد و زمين را از عدل و داد بياكَنَد ، همچنان كه از ستم و بيداد ، آكَنْده شده است» .

امام صادق عليه السلام_ در باره آيه شريف : «خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند، وعده داده است كه حتماً ، آنان را در اين سرزمين ، جانشين [ خود ] قرار دهد ، همان گونه كه كسانى را كه پيش از آنان بودند ، جانشين [ خود ]قرار داد و آن دينى را كه برايشان پسنديده است ، به سودشان مستقر كند و بيمشان را به ايمنى مبدّل گردانَد ، [ تا ]مرا عبادت كنند و چيزى را با من شريك نگردانند» _ :اين آيه ، در باره قائم عليه السلام و ياران او نازل شده است .

امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداى متعال كه : «او كسى است كه پيامبرش را با هدايت و دين درست، فرستاد تا آن را بر هر چه دين است ، پيروز گردانَد ، هر چند مشركان ، خوش نداشته باشند» _ :به خدا سوگند ، تأويل اين آيه ، هنوز نازل نشده است و نازل نمى شود تا آن كه قائم عليه السلام ظهور كند . هر گاه قائم عليه السلام ظهور كرد ، تمام آنان كه به خداى بزرگ ، كافرند ، و به امام ، مشرك ، از ظهور او ناخشنود مى شوند . حتى اگر در دل صخره اى ، كافر يا مشركى باشد ، آن صخره مى گويد : «اى مؤمن! در دل من ، يك كافر وجود دارد . پس مرا بشكن و او را بُكش» .

.

ص: 246

عنه عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ» _ :إذا خَرَجَ القائِمُ لَم يَبقَ مُشرِكٌ بِاللّهِ العَظيمِ ولا كافِرٌ إلّا كَرِهَ خُروجَهُ. (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :بَشِّر هذِهِ الاُمَّةَ بِالسَّناءِ وَالرِّفعَةِ ، وَالدّينِ وَالنَّصرِ ، وَالتَّمكينِ فِي الأَرضِ ، . . . فَمَن عَمِلَ مِنهُم عَمَلَ الآخِرَةِ لِلدُّنيا ، لَم يَكُن لَهُ فِي الآخِرَةِ نَصيبٌ. (2)

.


1- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 87 ح 52 عن سماعة ، بحار الأنوار : ج 52 ص 346 ح 94 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 8 ص 44 ح 21278 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 346ح 7862 ، صحيح ابن حبّان : ج 2 ص 132 ح 405 ، شعب الإيمان : ج 7 ص 287 ح 10335 كلّها عن اُبيّ بن كعب وليس فيها «والدين» ، كنز العمّال : ج 12 ص 157 ح 34465 ؛ إعلام الورى : ج 1 ص 89 وليس فيه «والدين» ، بحار الأنوار : ج 18 ص 122 ح 36 .

ص: 247

امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداى متعال _ : «او كسى است كه پيامبرش را با هدايت و دين درست، فرستاد تا آن را بر هر چه دين است ، پيروز گردانَد ، هر چند مشركان خوش نداشته باشند» _ : هر گاه قائم عليه السلام ظهور كند ، هيچ مشركِ به خداى بزرگ و هيچ كافرى نيست ، مگر اين كه از ظهور او ناخشنود باشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اين امّت را به ارجمندى و سربلندى و ديندارى و پيروزى و قدرت يافتن در روىِ زمين ، مژده باد! ... پس هر كس از ايشان كه كار آخرت را براى دنيا انجام دهد ، او را در آخرت ، نصيبى نخواهد بود .

.

ص: 248

الفصل الحادي عشر : صفة حشر الاُمم11 / 1حَشرُ أفواجٍ مِنَ الاُمَمِالكتاب«وَيَوْمَ نَحْشُرُ مِن كُلِّ اُمَّةٍ فَوْجًا مِّمَّن يُكَذِّبُ بِايَاتِنَا فَهُمْ يُوزَعُونَ * حَتَّى إِذَا جَاءُو قَالَ أَكَذَّبْتُم بِايَاتِى وَ لَمْ تُحِيطُواْ بِهَا عِلْمًا أَمَّاذَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ * وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَيْهِم بِمَا ظَلَمُواْ فَهُمْ لَا يَنطِقُونَ» . (1)

الحديثتفسير القمّي عن حمّاد عن الإمام الصادق عليه السلام :ما يَقولُ النّاسُ في هذِهِ الآيَةِ : «وَيَوْمَ نَحْشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا» ؟ قُلتُ : يَقولونَ إنَّها فِي القِيامَةِ ، قالَ : لَيسَ كَما يَقولونَ ، إنَّ ذلِكَ فِي الرَّجعَةِ ، أيَحشُرُ اللّهُ فِي القِيامَةِ مِن كُلِّ اُمَّةٍ فَوجاً ويَدَعُ الباقينَ؟! إنَّما آيَةُ القِيامَةِ قَولُهُ : «وَ حَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا» (2) . (3)

الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَيَوْمَ نَحْشُرُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ فَوْجًا» _ :لَيسَ أحَدٌ مِنَ المُؤمِنينَ قُتِلَ إلّا يَرجِعُ حَتّى يَموتَ ، ولا يَرجِعُ إلّا مَن مَحَضَ الإيمانَ مَحضاً ومَن مَحَضَ الكُفرَ مَحضاً . (4)

.


1- .النمل : 83 _ 85 .
2- .الكهف : 47 .
3- .تفسير القمّي : ج 1 ص 24، مختصر بصائر الدرجات : ص 41، بحارالأنوار : ج 52 ص 60 ح 49 .
4- .تفسير القمّي : ج 2 ص 131، مختصر بصائر الدرجات : ص 43 كلاهما عن المفضّل ، بحارالأنوار : ج 53 ص 53 ح 30 .

ص: 249

فصل يازدهم : چگونگى محشور شدن امّت ها
11 / 1 محشور شدن گروه هايى از امّت ها
اشاره

فصل يازدهم : چگونگى محشور شدن امّت ها11 / 1محشور شدن گروه هايى از امّت هاقرآن«و آن روز كه از هر امّتى، گروهى از كسانى را كه آيات ما را تكذيب كرده اند ، محشور مى گردانيم، پس آنان ، نگاه داشته مى شوند تا همه به هم بپيوندند ، تا چون [ همه كافران ]بيايند، [ خدا ]مى فرمايد: «آيا نشانه هاى مرا به دروغ گرفتيد ، حال آن كه از نظر علم، بِدانها احاطه نداشتيد؟ آيا [ در طول زندگى ] چه مى كرديد؟! و به [ كيفر ] آن كه ستم كردند، حكم[عذاب ] بر آنان واجب گردد . در نتيجه ، ايشان دَم برنمى آورند» .

حديثتفسير القمّى_ به نقل از حمّاد _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «مردم در باره اين آيه ، چه مى گويند : «و آن روز كه از هر امّتى، گروهى از كسانى را كه آيات ما را تكذيب كرده اند ، محشور مى گردانيم» ؟» . گفتم : مى گويند ، اين ، در قيامت است . فرمود : «چنين نيست كه مى گويند . اين ، در زمان رَجعت است . آيا در قيامت ، خداوند از هر امّتى گروهى را محشور مى كند و بقيّه را رها مى سازد؟! آيه مربوط به قيامت ، اين آيه است : «و آنان را گِرد مى آوريم و هيچ يك را فروگذار نمى كنيم» » .

امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «و آن روز كه از هر امّتى، گروهى از كسانى را كه آيات ما را تكذيب كرده اند ، محشور مى گردانيم» _ :هيچ يك از مؤمنان نيست كه به قتل رسيده باشد ، مگر آن كه رجعت مى كند تا [به مرگ طبيعى ]بميرد . تنها كسانى رجعت مى كنند كه مؤمنِ خالص يا كافرِ خالص بوده اند.

.

ص: 250

تنبيههناك كلام كثير حول موضوع الرجعة، سوف نفصّل البحث فيه في العنوان المختصّ به إن شاء اللّه تعالى .

11 / 2دَعوَةُ كُلِّ اُناسٍ بِإِمامِهِمالكتاب«يَوْمَ نَدْعُواْ كُلَّ اُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ فَمَنْ اُوتِىَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُوْلَئِكَ يَقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ وَ لَا يُظْلَمُونَ فَتِيلاً * وَ مَن كَانَ فِى هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِى الْاخِرَةِ أَعْمَى وَ أَضَلُّ سَبِيلاً». (1)

الحديثالإمام الحسين عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «يَوْمَ نَدْعُواْ كُلَّ اُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ» _ :إمامٌ دَعا إلى هُدىً فَأَجابوهُ إلَيهِ ، وإمامٌ دَعا إلى ضَلالَةٍ فَأَجابوهُ إلَيها ، هؤُلاءِ فِي الجَنَّةِ وهؤُلاءِ فِي النّارِ ، وهُوَ قَولُهُ عز و جل : «فَرِيقٌ فِى الْجَنَّةِ وَ فَرِيقٌ فِى السَّعِيرِ» (2) . (3)

راجع : هذه الموسوعة : ج 6 ص 310 (الإمامة / الفصل الخامس : معرفة الإمام / وجوب معرفة أئمة الهدى) .

.


1- .الإسراء : 71 و 72 .
2- .الشورى : 7 .
3- .الأمالي للصدوق : ص 217 ح 239 عن عبد اللّه بن منصور عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام ، بحارالأنوار : ج 44 ص 313 ح 1 .

ص: 251

يادآورى
11 / 2 فرا خواندن هر گروهى با پيشوايشان

يادآورىدر باره رجعت ، حرف هاى زيادى وجود دارد كه در عنوان مربوط به رجعت، بحث خواهيم كرد ، ان شاء اللّه !

11 / 2فرا خواندن هر گروهى با پيشوايشانقرآن«[ ياد كن ]روزى را كه هر گروهى را با پيشوايشان فرا مى خوانيم. پس هر كس كارنامه اش را به دست راستش دهند . آنان ، كارنامه خود را مى خوانند و به قدر نخك هسته خرمايى به آنها ستم نمى شود ؛ و هر كه در اين [ دنيا ] كور [ دل ] باشد ، در آخرت [ هم ] كور [ دل ]و گم راه تر خواهد بود» .

حديثامام حسين عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند عز و جل : «[ياد كن] روزى را كه هر گروهى را با پيشوايشان ، فرا مى خوانيم» _ :يك پيشوا ، آنان را به هدايتْ خوانده و [گروهى از ]آنها دعوتش را پذيرفته اند و يك پيشوا ، آنان را به گم راهى فراخواند و [گروهى ديگر از] آنها دعوتش را پذيرفته اند . آنان ، در بهشت اند و اينان در آتش . اين ، معناى سخن خداوند عز و جل است كه : «گروهى در بهشت اند و گروهى در آتش» .

ر . ك : همين دانش نامه : ج 6 ص 311 (امامت / فصل پنجم : شناخت امام / وجوب شناخت پيشوايان هدايت) .

.

ص: 252

11 / 3دَعوَةُ الاُمَمِ إلى كِتابِها«وَ تَرَى كُلَّ اُمَّةٍ جَاثِيَةً كُلُّ اُمَّةٍ تُدْعَى إِلَى كِتَابِهَا الْيَوْمَ تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ * هَذَا كِتَابُنَا يَنطِقُ عَلَيْكُم بِالْحَقِّ إِنَّا كُنَّا نَسْتَنسِخُ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ» (1) . (2)

11 / 4شُهَداءُ الاُمَمِالكتاب«فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِن كُلِّ اُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِيدًا» . (3)

«وَ يَوْمَ نَبْعَثُ فِى كُلِّ اُمَّةٍ شَهِيدًا عَلَيْهِم مِّنْ أَنفُسِهِمْ وَ جِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَى هَؤُلَاءِ وَ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَىْ ءٍ وَ هُدًى وَ رَحْمَةً وَ بُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ» . (4)

«وَ نَزَعْنَا مِن كُلِّ اُمَّةٍ شَهِيدًا فَقُلْنَا هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ فَعَلِمُواْ أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ وَ ضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَفْتَرُونَ» . (5)

الحديثالدرّ المنثور :عَن قَتادَةَ في قَولِهِ : «وَيَوْمَ نَبْعَثُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا» (6) قالَ : شَهيدُها نَبِيُّها عَلى أنَّهُ قَد بَلَّغَ رِسالاتِ رَبِّهِ ، قالَ اللّهُ : «وَ جِئْنَا بِكَ شَهِيدًا عَلَى هَؤُلَاءِ» قالَ : ذُكِرَ لَنا أنَّ نَبِيَّ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ إذا قَرَأَ هذِهِ الآيَةَ فاضَت عَيناهُ . (7)

.


1- .الجاثية : 28 و 29 .
2- .يستفاد من ظاهر الآية أنّ لكلّ اُمّة كتابا خاصّا بهم كما أنّ لكلّ إنسان كتابا خاصّا به ، قال تعالى : «وَ كُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِى عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَابًا يَلْقَاهُ مَنشُورًا» الإسراء : 13 (الميزان في تفسير القرآن : ج 18 ص 177) .
3- .النساء : 41 .
4- .النحل : 89 وراجع : الآية 84 .
5- .القصص : 75 .
6- .النحل : 84 .
7- .الدرّ المنثور : ج 5 ص 156 نقلاً عن عبد بن حميد وابن جرير وابن المنذر وابن أبي حاتم وراجع : التبيان في تفسير القرآن : ج 8 ص 174 .

ص: 253

11 / 3 فرا خواندن امّت ها به سوى نامه اعمالشان
11 / 4 گواهان امّت ها

11 / 3فرا خواندن امّت ها به سوى نامه اعمالشان«و هر امّتى را به زانو در آمده ، مى بينى . هر امّتى به سوى كارنامه خود ، فرا خوانده مى شود [ و بديشان مى گويند: ] «آنچه مى كرديد ، امروز ، پاداش آن را مى يابيد . اين است كتابِ ما كه عليه شما به حقْ سخن مى گويد. ما از آنچه مى كرديد، نسخه برمى داشتيم»» . (1)

11 / 4گواهان امّت هاقرآن«پس چگونه است [ حالشان ] ، آن گاه كه از هر امّتى ، گواهى آوريم و تو را بر آنان ، گواه آوريم؟» .

«و [ به ياد آور ] روزى را كه در هر امّتى ، گواهى از خودشان برايشان برانگيزيم و تو را [ هم ] بر اين [ امّت ] ، گواه آوريم، و اين كتاب را _ كه روشنگر هر چيزى است و براى مسلمانان ، ره نمود و رحمت و بشارتگرى است _ بر تو نازل كرديم» .

«و از ميان هر امّتى ، گواهى بيرون مى كشيم و مى گوييم: «برهان خود را بياوريد» . پس بدانند كه حق ، از آنِ خداست، و آنچه برمى بافته اند ، از دستشان مى رود» .

حديثالدرّ المنثور_ به نقل از قَتاده ، در باره اين سخن خداوند : «روزى را كه از هر امّتى ، گواهى برمى انگيزيم» _ :گواه آن ، پيامبر آن است و بر اين گواهى دهد كه پيام هاى پروردگارش را رسانده است . خداوند مى فرمايد : «و تو را [ هم ] بر اين [ امّت ]گواه آوريم» . براى ما گفته شده است كه پيامبر خدا ، هر گاه اين آيه را مى خوانْد ، چشمانش پُر از اشك مى شد .

.


1- .. از ظاهر آيه برمى آيد كه هر امّتى ، كارنامه اى ويژه خود دارد ، چنان كه هر انسانى كارنامه خاصّ خود را داراست . خداوند متعال مى فرمايد : «و كارنامه هر انسانى را به گردن او بسته ايم، و روز قيامت ، براى او نامه اى كه آن را گشاده مى بيند ، بيرون مى آوريم» .

ص: 254

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مِمّا أعطَى اللّهُ اُمَّتي وفَضَّلَهُم بِهِ عَلى سائِرِ الاُمَمِ ... كانَ إذا بَعَثَ نَبِيّا جَعَلَهُ شَهيدا عَلى قَومِهِ ، وإنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى جَعَلَ اُمَّتي شُهَداءَ عَلَى الخَلقِ حَيثُ يَقولُ : «لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَ تَكُونُواْ شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ» (1) . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ في حَديثٍ طَويلٍ يَذكُرُ فيهِ أحوالَ أهلِ المَحشَرِ _ :ثُمَّ يَجتَمِعونَ في مَوطِنٍ آخَرَ فَيُستَنطَقونَ ، فَيَفِرُّ بَعضُهُم مِن بَعضٍ ، فَذلِكَ قَولُهُ عز و جل : «يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ * وَ أُمِّهِ وَ أَبِيهِ * وَ صَاحِبَتِهِ وَ بَنِيهِ» (3) ، فَيُستَنطَقونَ فَلا يَتَكَلَّمونَ «إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَ قَالَ صَوَابًا» (4) ، فَيَقومُ الرُّسُلُ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِم فَيَشهَدونَ في هذَا المَوطِنِ ، فَذلِكَ قَولُهُ : «فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِيدًا» . (5)

عنه عليه السلام_ في حَديثٍ طَويلٍ يَذكُرُ فيهِ أحوالَ أهلِ المَوقِفِ _ :فَيُقامُ الرُّسُلُ فَيُسأَلونَ عَن تَأدِيَةِ الرِّسالاتِ الَّتي حَمَلوها إلى اُمَمِهِم ، فَأَخبَروا أنَّهُم قَد أدَّوا ذلِكَ إلى اُمَمِهِم ، وتُسأَلُ الاُمَمُ فَتَجحَدُ ، كَما قالَ اللّهُ تَعالى : «فَلَنَسْئلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَلَنَسْئلَنَّ الْمُرْسَلِينَ» (6) ، فَيقولونَ : «مَا جَاءَنَا مِن بَشِيرٍ وَ لَا نَذِيرٍ» (7) . فَتُشهِدُ الرُّسُلُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَيَشهَدُ بِصِدقِ الرُّسُلِ وتَكذيبِ مَن جَحَدَها مِنَ الاُمَمِ ، فَيَقولُ لِكُلِّ اُمَّةٍ مِنهُم : بَلى «فَقَدْ جَاءَكُم بَشِيرٌ وَنَذِيرٌ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ قَدِيرٌ» أي مُقتَدِرٌ عَلى شَهادَةِ جَوارِحِكُم عَلَيكُم بِتَبليغِ الرُّسُلِ إلَيكُم رِسالاتِهِم ، وكَذلِكَ قالَ اللّهُ لِنَبِيِّهِ : «فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِيدًا» ، فَلا يَستَطيعونَ رَدَّ شَهادَتِهِ خَوفاً مِن أن يَختِمَ اللّهُ عَلى أفواهِهِم، وأن تَشهَدَ عَلَيهِم جَوارِحُهُم بِما كانوا يَعمَلونَ . (8)

.


1- .الحجّ : 78 .
2- .قرب الإسناد : ص 84 ح 277 عن مسعدة بن زياد عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 22 ص443 ح 4 .
3- .عبس : 34 _ 36 .
4- .النبأ : 38 .
5- .التوحيد : ص 261 ح 5 عن أبي معمر السعداني، بحارالأنوار : ج 7 ص 118 ح 55 .
6- .الأعراف : 6 .
7- .المائدة : 19 .
8- .الاحتجاج : ج 1 ص 566 ح 137 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 101 ح 1 .

ص: 255

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از جمله چيزهايى كه خداوند به امّت من عطا كرد و بدين وسيله ، آنان را بر ديگر امّت ها برترى داد ... اين بود كه پيش تر ، هر گاه پيامبرى مبعوث مى كرد ، او را بر قومش گواه قرار مى داد ، در حالى كه خداوند _ تبارك و تعالى _ و مرا بر خلق ، گواه قرار داده است و مى فرمايد : «تا اين پيامبر بر شما گواه باشد و شما بر مردم ، گواه باشيد» .

امام على عليه السلام_ در حديثى بلند كه در آن ، احوال اهل محشر را بيان مى كند _ :سپس ، در جايگاهى ديگر ، گِرد مى آيند و از آنان ، خواسته مى شود كه سخن بگويند . پس هر يك از ديگرى مى گُريزد . پس اين است فرموده خداوند عز و جل كه : «روزى كه آدمى از برادرش ، و از مادرش و پدرش ، و از همسرش و پسرانش مى گريزد» . پس ، از آنان خواسته مى شود كه سخن بگويند ؛ امّا سخن نمى گويند ، «مگر كسى كه [ خداى ]رحمان به او رخصت دهد و سخنِ راست بگويد» . در اين هنگام ، پيامبران _ كه درود خدا برايشان باد _ برمى خيزند و در اين جايگاه ، گواهى مى دهند . اين است فرموده او كه : «پس چگونه است [حالشان] آن گاه كه از هر اُمّتى ، گواهى آوريم و تو را بر آنان ، گواه آوريم؟» .

امام على عليه السلام_ در حديثى بلند كه در آن ، احوال نگه داشته شدگان در ايستگاه [قيامت ]را بيان مى كند _ :پس پيامبران را بلند مى كنند و از آنان در باره ابلاغ پيام هايى كه حامل آنها براى امّت هايشان بوده اند ، سؤال مى شود . آنان مى گويند كه آنها را به امّت هايشان ابلاغ كرده اند . و از امّت ها سؤال مى شود . آنها انكار مى كنند ، چنان كه خداوند متعال فرموده است : «پس قطعاً از كسانى كه [ پيامبران ] به سوى آنان فرستاده شده اند ، خواهيم پرسيد، و قطعاً از [ خود ]فرستادگان [ نيز ] خواهيم پرسيد» . پس مى گويند : «نه بشارت دهنده اى به سراغ ما آمد ، و نه بيم دهنده اى» . در اين هنگام ، پيامبران از پيامبر خدا مى خواهند كه گواهى دهد و ايشان ، به راستگو بودن پيامبران و دروغ گفتن امّت هايى كه انكار مى كنند ، گواهى مى دهد و به هر يك از آن امّت ها مى گويد : آرى! «پس قطعاً براى شما ، بشارتگر و هشداردهنده اى آمده است ؛ و خدا بر هر چيزى تواناست» ؛ يعنى مى تواند اندام هاى شما را عليه خودتان به گواهى گيرد كه پيامبران پيام هاى خود را به شما رسانده اند . اين چنين ، خداوند به پيامبرش مى فرمايد : «پس چگونه است [ حالشان ] آن گاه كه از هر امّتى ، گواهى آوريم و تو را بر آنان ، گواه مى آوريم؟» و آن امّت ها نمى توانند شهادت او را رد كنند ؛ زيرا مى ترسند كه خداوند ، بر دهان هايشان مُهر بزند و اندام ها و اعضاى بدنشان به كارهايى كه كرده اند ، گواهى دهند .

.

ص: 256

الإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَيَوْمَ نَبْعَثُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا» _ :نَحنُ الشُّهودُ عَلى هذِهِ الاُمَّةِ . (1)

مجمع البيان :قَولُهُ : «وَيَوْمَ نَبْعَثُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا» يَعني يَومَ القِيامَةِ ، بَيَّنَ سُبحانَهُ أنَّهُ يَبعَثُ فيهِ مِن كُلِّ اُمَّةٍ شَهيداً ، وهُمُ الأَنبياءُ وَالعُدولُ مِن كُلِّ عَصرٍ ؛ يَشهَدونَ عَلَى النّاسِ بِأَعمالِهِم . وقالَ الصّادِقُ عليه السلام : لِكُلِّ زَمانٍ واُمَّةٍ إمامٌ ، تُبعَثُ كُلُّ اُمَّةٍ مَعَ إمامِها . (2)

الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِيدًا» _ :نَزَلَت في اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله خاصَّةً ، في كُلِّ قَرنٍ مِنهُم إمامٌ مِنّا شاهِدٌ عَلَيهِم ، ومُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله شاهِدٌ عَلَينا . (3)

.


1- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 179 عن أبي حمزة الثمالي، بحارالأنوار : ج 23 ص 351 ح 65 .
2- .مجمع البيان : ج 6 ص 583، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 259 ح 16 ، تفسير القمّي : ج 1 ص 388وليس فيه صدره إلى «بأعمالهم» ، بحارالأنوار : ج 7 ص 308 .
3- .الكافي : ج 1 ص 190 ح 1، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 129 ح 2 كلاهما عن سماعة ، بحارالأنوار : ج7 ص 283 ح 7 .

ص: 257

امام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «و [ ياد كن ] روزى را كه از هر امّتى ، گواهى برمى انگيزيم» _ :گواهان بر اين امّت ، ما هستيم .

مجمع البيان :سخن خداوند : «و [ ياد كن ] روزى را كه از هر امّتى ، گواهى برمى انگيزيم» ؛ يعنى در روز قيامت . خداوند سبحان ، فرموده كه در آن روز ، از هر امّتى ، گواهى برمى گيرد كه عبارت اند از : پيامبران و دادگران هر عصرى . اينان به كارهايى كه مردم كرده اند ، گواهى مى دهند . امام صادق عليه السلام فرمود : «براى هر زمانى و امّتى ، پيشوايى است و هر امّتى ، با پيشواى خود ، برانگيخته مى شود» .

امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند عز و جل : «پس چگونه است [ حالشان ]آن گاه كه از هر امّتى ، گواهى آوريم و تو را بر آنان ، گواه مى آوريم؟» _ :[اين آيه ]تنها در باره امّت محمّد صلى الله عليه و آله نازل شده است . براى هر نسلى از ايشان ، پيشوايى از ماست كه بر آنان ، گواه است و محمّد صلى الله عليه و آله هم بر ما گواه است .

.

ص: 258

الفصل الثّاني عشر : خصائص اُمّة محمّد صلى الله عليه و آله في القيامة12 / 1أوَّلُ الاُمَمِ حِسابارسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ اُمَّتي أوَّلُ الاُمَمِ يُحاسَبونَ يَومَ القِيامَةِ. (1)

12 / 2أوّلُ أهلِ الجَنَّةِ دُخولاًرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أوحَى اللّهُ جَلَّت عَظَمَتُهُ إلى عيسى عليه السلام : جُدَّ في أمري ولا تَترُك ، إنّي خَلَقتُكَ مِن غَيرِ فَحلٍ آيَةً لِلعالَمينَ ، أخبِرهُم آمِنوا بي وبِرَسولِيَ النَّبِيِّ الاُمِّيِّ ، نَسلُهُ مِن مُبارَكَةٍ ، وهِيَ مَعَ اُمِّكَ فِي الجَنَّةِ ، طوبى لِمَن سَمِعَ كَلامَهُ ، وأَدرَكَ زَمانَهُ ، وشَهِدَ أيّامَهُ . قالَ عيسى عليه السلام : يا رَبِّ ، وما طوبى ؟ قالَ : شَجَرَةٌ فِي الجَنَّةِ تَحتَها عَينٌ ، مَن شَرِبَ مِنها شَربَةً لَم يَظمَأ بَعدَها أبَدا . قالَ عيسى عليه السلام : يا رَبِّ ، اِسقِني مِنها شَربَةً ؟ قالَ : كَلّا يا عيسى ، إنَّ تِلكَ العَينَ مُحَرَّمَةٌ عَلَى الأَنبِياءِ حَتّى يَشرَبَها ذلِكَ النَّبِيُّ ، وتِلكَ الجَنَّةَ مُحَرَّمَةٌ عَلَى الاُمَمِ حَتّى يَدخُلَها اُمَّةُ ذلِكَ النَّبِيِّ. (2)

.


1- .الأمالي للصدوق : ص 402 ح 520 عن مخدوج بن زيد الذهلي ، الطرائف : ص 71 ح 85 ، العمدة : ص230 ح 358 كلاهما عن مخدوج بن زيد الهذلي ، بحار الأنوار : ج 8 ص 1 ح 1 ؛ ذخائر العقبى : ص 138 عن مخدوج بن زيد الذهلي ، المناقب للخوارزمي : ص 140 ح 159 عن مخدوج بن زيد الألباني .
2- .قصص الأنبياء للراوندي : ص 271 ح 318 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 323 ح 34 .

ص: 259

فصل دوازدهم : ويژگى هاى امّت محمّدصلى الله عليه وآله در قيامت
12 / 1 نخستين امّتى كه حسابرسى مى شود
12 / 2 نخستين كسانى كه وارد بهشت مى شوند

فصل دوازدهم : ويژگى هاى امّت محمّد صلى الله عليه و آله در قيامت12 / 1نخستين امّتى كه حسابرسى مى شودپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امّت من ، نخستين امّتى است كه در روز قيامت ، حسابرسى مى شود .

12 / 2نخستين كسانى كه وارد بهشت مى شوندپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند پُرشكوه و عظمت ، به عيسى عليه السلام وحى فرمود كه : «در كار من بكوش و رهايش مكن . من ، تو را بدون پدر آفريدم تا نشانه اى براى جهانيان باشى . به آنان (مردم) بگو كه به من و به فرستاده من ، آن پيامبر اُمّى كه نسلش از بانويى خجسته (فاطمه زهرا عليهاالسلام) است و با مادر تو در بهشت است ، ايمان آورند . طوبا ، از آنِ كسى كه سخن او را بشنود و زمانش را دريابد و روزگارش را ببيند!» . عيسى عليه السلام گفت : اى پروردگار من ! طوبا چيست؟ فرمود : «درختى است در بهشت كه در پاى آن ، چشمه اى است و هر كه جرعه اى (/ يك بار) از آن چشمه بنوشد ، ديگر هر گز تشنه نمى شود» . عيسى عليه السلام گفت : اى پروردگار من ! جرعه اى (/ يك بار) از آن به من بنوشان . فرمود : «هر گز ، اى عيسى ! آن چشمه بر پيامبران ، حرام است تا آن گاه كه آن پيامبر از آن بنوشد . آن بهشت نيز بر امّت ها حرام است تا آن گاه كه امّت آن پيامبر به آن درآيند» .

.

ص: 260

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ الجَنَّةَ لَمُحَرَّمَةٌ عَلَى الأَنبِياءِ حَتّى أدخُلَها أنَا ، وإنَّها لَمُحَرَّمَةٌ عَلَى الاُمَمِ حَتّى تَدخُلَها اُمَّتي. (1)

12 / 3أكثَرُ أهلِ الجَنَّةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أهلُ الجَنَّةِ عِشرونَ ومِئَةُ صَفٍّ ، ثَمانونَ مِنها مِن هذِهِ الاُمَّةِ ، وأربَعونَ مِن سائِرِ الاُمَمِ. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :أنَا أكثَرُ النَّبِيّينَ تَبَعا يَومَ القِيامَةِ. (3)

عنه صلى الله عليه و آله :يَأتي يَومَ القِيامَةِ مَعي مِن اُمَّتي مِثلُ اللَّيلِ وَالسَّيلِ ، فَيُخطَفُ النّاسُ خَطفَةً واحِدَةً ، فَتَقولُ المَلائِكَةُ : لَما جاءَ مَعَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله (4) أكثَرُ مِمّا جاءَ مَعَ سائِرِ الأَنبِياءِ. (5)

.


1- .تنبيه الغافلين : ص 510 ح 807 عن أبي جعفر ، المعجم الأوسط : ج 1 ص 289 ح 942 عن عمر بن الخطّاب نحوه ، كنز العمّال : ج 11 ص 416 ح 31953 ؛ الأمالي للمفيد : ص 74 ح 8 عن جابر بن يزيد عن الإمام الباقر عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، الاختصاص : ص 356 عن جابر بن يزيد عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وكلّها نحوه ، بحارالأنوار : ج 8 ص 143 ح 65 .
2- .سنن الترمذي : ج 4 ص 683 ح 2546 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1433 ح 4289 ، سنن الدارمي : ج 2 ص794 ح 2730 ، مسند ابن حنبل : ج 9 ص 6 ح 23001 وليس فيه ذيله وكلّها عن بريدة ، كنز العمّال : ج 14ص470 ح 39300 ؛ الاحتجاج : ج 1 ص 112 ح 29 عن ابن عبّاس وليس فيه ذيله ، بحار الأنوار : ج 7ص 130 ح 2 .
3- .الأمالي للصدوق : ص 374 ح 471 ، بشارة المصطفى : ص 34 ، التحصين لابن طاووس : ص 561 كلّها عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 7 ص 130 ح 1 .
4- .في المصدر : «من محمّد صلى الله عليه و آله »، والصواب ما أثبتناه كما في المنتخب من مسند عبد بن حميد .
5- .الزهد لابن المبارك (الملحقات) : ص 113 ح 377 ، المنتخب من مسند عبد بن حُميد : ص 424 ح 1453نحوه وكلاهما عن أبي هريرة .

ص: 261

12 / 3 بيشتر بهشتيان

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر آينه بهشت ، بر پيامبران حرام است ، تا آن گاه كه من به آن درآيم و بر امّت ها نيز حرام است ، تا آن گاه كه امّت من به آن درآيند .

12 / 3بيشتر بهشتيانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اهل بهشت ، يكصد و بيست صف هستند كه هشتاد صف آنها از اين امّت است و چهل [صف ]ديگر ، از ساير امّت ها .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پيروان من در روز قيامت ، بيش از [پيروان] ديگر پيامبران است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :روز قيامت ، از امّتم با من مانند شب و سيل ( مور و ملخ) (1) مى آيند . پس ناگهان ، مردم [اُمّتم] در يك چشم به هم زدن ، عبور داده مى شوند و فرشتگان مى گويند : با محمّد صلى الله عليه و آله بيشتر از آنچه با ديگر پيامبران آمدند ، آمدند .

.


1- .. كنايه از انبوهى جمعيت است .

ص: 262

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ لِكُلِّ نَبِيٍّ حَوضا يَومَ القِيامَةِ ، وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ إنَّهُم لَيَتَباهَونَ يَومَ القِيامَةِ أيُّهُم أكثَرُ وارِدا ، فَيَدعو كُلُّ نَبِيٍّ إلَيهِ مَن يَعرِفُ مِن اُمَّتِهِ ، وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ ، إنّي لَأَرجو أن أكونَ أكثَرَهُم وارِدا. (1)

صحيح البخاري عن عبد اللّه [بن مسعود] :كُنّا مَعَ النَبِيِّ صلى الله عليه و آله في قُبَّةٍ ، فَقالَ : أتَرضَونَ أن تَكونوا رُبُعَ أهلِ الجَنَّةِ ؟ قُلنا : نَعَم ، قالَ : أتَرضَونَ أن تَكونوا ثُلُثَ أهلِ الجَنَّةِ ؟ قُلنا : نَعَم ، قالَ : أتَرضَونَ أن تَكونوا شَطرَ (2) أهلِ الجَنَّةِ ؟ قُلنا : نَعَم . قالَ : وَالَّذي نَفسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ ، إنّي لَأَرجو أن تَكونوا نِصفَ أهلِ الجَنَّةِ ، وذلِكَ أنَّ الجَنَّةَ لا يَدخُلُها إلّا نَفسٌ مُسلِمَةٌ ، وما أنتُم في أهلِ الشِّركِ إلّا كَالشَّعرَةِ البَيضاءِ في جِلدِ الثَّورِ الأَسوَدِ ، أو كَالشَّعرَةِ السَّوداءِ في جِلدِ الثَّورِ الأَحمَرِ. (3)

صحيح مسلم عن عبد اللّه :خَطَبَنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَأَسنَدَ ظَهرَهُ إلى قُبَّةِ أدَمٍ (4) ، فَقالَ : ألا لا يَدخُلُ الجَنَّةَ إلّا نَفسٌ مُسلِمَةٌ ، اللّهُمَّ هَل بَلَّغتُ ؟ اللّهُمَّ اشهَد ، أتُحِبّونَ أنَّكُم رُبُعُ أهلِ الجَنَّةِ ؟ فَقُلنا : نَعَم يا رَسولَ اللّهِ ، فَقالَ : أتُحِبّونَ أن تَكونوا ثُلُثَ أهلِ الجَنَّةِ ؟ قالوا : نَعَم يا رَسول اللّهِ . قالَ : إنّي لَأَرجو أن تَكونوا شَطرَ أهلِ الجَنَّةِ ، ما أنتُم في سِواكم مِنَ الاُمَمِ إلّا كَالشَّعرَةِ السَّوداءِ فِي الثَّورِ الأَبيَضِ ، أو كَالشَّعرَةِ البَيضاءِ في الثَّور الأَسوَدِ. (5)

.


1- .الزهد لابن المبارك (الملحقات) : ص 121 ح 404 عن الحسن ، سنن الترمذي : ج 4 ص 628 ح 2443 ،المعجم الكبير : ج 7 ص 212 ح 6881 ، التاريخ الكبير : ج 1 ص 44 الرقم 82 كلّها عن سمرة نحوه ، كنز العمّال : ج 14 ص 424 ح 39152 .
2- .شَطْرُ الشَّيء : نصفُه (الصحاح : ج 2 ص 697 «شطر») .
3- .صحيح البخاري : ج 5 ص 2392 ح 6163 ، صحيح مسلم : ج 1 ص 200 ح 377 ، سنن الترمذي : ج 4 ص684 ح 2547 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1432 ح 4283 ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 31 ح 3661 كلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 12 ص 160 ح 34477 .
4- .القُبَّة من الخِيام : بيتٌ صغير مستدير، وهو من بيوت العرب . والأَدَمُ : جمع الأَديم ؛ وهو الجلد المدبوغ (اُنظر : النهاية : ج 4 ص 3 «قبب» و المصباح المنير : ص 9 «أدم») . وفي مسند ابن حنبل ومسند أبييعلى : «قبّة حمراء» .
5- .صحيح مسلم : ج 1 ص 201 ح 378 ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 154 ح 4251 ، صحيح ابن حبّان : ج 16 ص 497 ح 7458 ، مسند أبي يعلى : ج 5 ص 171 ح 5365 ، كنز العمّال : ج 14 ص 48 ح 37903 .

ص: 263

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر پيامبرى را در روز قيامت ، حوضى است . سوگند به آن كه جانم در دست اوست ، در روز قيامت ، آنان بر سر اين كه كدامينِ آنها نوشندگان (1) بيشترى دارند ، به يكديگر مى نازند . پس ، هر پيامبرى ، كسانى را كه از امّت خويش مى شناسد ، به سوى خود مى خوانَد . سوگند به آن كه جانم در دست اوست ، من اميدوارم كه بيشتر از همه آنان ، نوشنده (پيرو) داشته باشم .

صحيح البخارى_ به نقل از عبد اللّه بن مسعود _ :با پيامبر صلى الله عليه و آله در سراپرده اى بوديم . فرمود : «آيا دوست داريد كه يكْ چهارمِ بهشتيان ، شما باشيد؟» . گفتيم : آرى . فرمود : «دوست داريد كه يكْ سومِ بهشتيان ، شما باشيد؟» . گفتيم : آرى . فرمود : «دوست داريد كه نيمِ اهل بهشت ، شما باشيد؟» . گفتيم : آرى . فرمود : «سوگند به آن كه جان محمّد در دست اوست ، اميدوارم كه شما نيمى از اهل بهشت باشيد . اين ، بدان سبب است كه تنها جان هاى مسلمان ، وارد بهشت مى شوند و شما در ميان مشركان ، چون موىِ سپيد بر پوست گاو سياه ، يا چون موى سياه بر پوست گاو سرخ هستيد» .

صحيح مسلم_ به نقل از عبد اللّه _ :پيامبر خدا ، پشتش را به سراپرده اى چرمين ، تكيه داد و برايمان سخنرانى كرد و فرمود : «بدانيد كه به بهشتْ وارد نمى شوند ، مگر جان هاى مسلمان . بار خدايا ! آيا ابلاغ كردم؟ بار خدايا ! گواه باش . آيا دوست داريد كه يكْ چهارمِ بهشتيان را شما تشكيل دهيد؟» . گفتيم : آرى ، اى پيامبر خدا ! فرمود : «آيا دوست داريد كه يكْ سومِ بهشتيان را شما تشكيل دهيد؟» . گفتند : آرى ، اى پيامبر خدا ! فرمود : «من اميدوارم كه شما نيمى از اهل بهشت را تشكيل دهيد . شما در ميان ديگر امّت ها ، چونان موى سياه در بدن گاو سفيد ، يا مانند موى سفيد در بدن گاو سياه هستيد» .

.


1- .. واژه «وارِد» _ كه در متن عربى حديث آمده _ يعنى : تشنه ؛ كسى كه براى نوشيدن يا برداشتن آب ، بر حوض يا آبشخورى وارد مى شود ؛ نوشنده .

ص: 264

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا أنَسُ ، إنَّ نِصفَ الجَنَّةِ لِاُمَّتي ، واُشارِكُ الاُمَمَ فِي النِّصفِ الباقي. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :أرجو أن أكونَ أنا واُمَّتي نِصفَ أهلِ الجَنَّةِ ، ثُمَّ اُقاسِمُ الأَنبِياءَ النِّصفَ الباقِيَ. (2)

12 / 4النَّوادِرُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :اُعطيتُ سَبعينَ ألفا مِن اُمَّتي يَدخُلونَ الجَنَّةَ بِغَيرِ حِسابٍ ، قُلوبُهُم عَلى قَلبِ رَجُلٍ واحِدٍ ، وَاستَزَدتُ فَزادَني مَعَ كُلِّ واحِدٍ سَبعينَ ألفا. (3)

.


1- .الفردوس : ج 5 ص 365 ح 8452 عن أنس .
2- .مسند الشاميّين : ج 1 ص 294 ح 513 ، تاريخ دمشق : ج 58 ص 21 ح 12050 كلاهما عن جابر بن عبداللّه ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 344 ح 9091 عن أبي هريرة من دون إسنادٍ إليه صلى الله عليه و آله .
3- .نوادر الاُصول : ج 1 ص 193 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 24 ح 22 وليس فيه «من اُمّتي» وكلاهما عن أبيبكر ، كنز العمّال : ج 12 ص 418 ح 35461 .

ص: 265

12 / 4 گوناگون

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى اَنَس! نيمى از بهشت ، از آنِ امّت من است و در نيمه ديگر نيز با ساير امّت ها شريك هستم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اميد دارم كه من و امّتم ، نيمى از بهشتيان باشيم . سپس ، نيم ديگر را با [ساير] پيامبران ، قسمت مى كنم .

12 / 4گوناگونپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اين امتياز به من عطا شد كه هفتاد هزار نفر از امّتم ، بدون حسابرسى وارد بهشت شوند كه دل هايشان يك دل است . من ، بيشتر خواستم و [خداوند] بر هر نفر ، هفتاد هزار نفر ديگر افزود .

.

ص: 266

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ مِن اُمَّتي مَن يَدخُلُ الجَنَّةَ بِشَفاعَتِهِ أكثَرُ مِن مُضَرَ (1) . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :وَعَدَني رَبِّي أن يُدخِلَ الجَنَّةَ مِن اُمَّتي سَبعينَ ألفا لا حِسابَ عَلَيهِم ولا عَذابَ ، مَعَ كُلِّ ألفٍ سَبعونَ ألفا وثَلاثُ حَثَياتٍ (3) مِن حَثَياتِهِ. (4)

عنه صلى الله عليه و آله :لَم يَبقَ نَبِيٌّ إلّا اُعطِيَ سُؤالَهُ (5) ، وأخَّرتُ شَفاعَتي لِاُمَّتي. (6)

عنه صلى الله عليه و آله :ما أنزَلَ اللّهُ عَلَيَّ آيَةً أرجى مِن قَولِهِ : «وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى» (7) ، قَد خَزَنَها لِاُمَّتي يَومَ القِيامَةِ. (8)

عنه صلى الله عليه و آله_ في فَضلِ صَومِ شَهرِ رَمَضانَ _ :وأعطاكُم اللّهُ يَومَ سِتَّةَ عَشَرَ إذا خَرَجتُم مِنَ القَبرِ سِتّينَ حُلَّةً تَلبَسونَها ، وناقَةً تَركَبونَها ، وبَعَثَ اللّهُ لَكُم غَمامَةً تُظِلُّكُم مِن حَرِّ ذلِكَ اليَومِ . . . ويومَ خَمسَةٍ وعِشرينَ ، بَنَى اللّهُ لَكُم تَحتَ العَرشِ ألفَ قُبَّةٍ خَضراءَ ، عَلى رَأسِ كُلِّ قُبَّةٍ خَيمَةٌ مِن نورٍ ، يَقولُ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : يا اُمَّةَ أحمَدَ ، أنَا رَبُّكُم ، وأنتُم عَبيدي وإمائي ، استَظِلّوا (9) بِظِلِّ عَرشي في هذِهِ القِبابِ (10) ، وكُلوا وَاشرَبوا هَنيئا فَلا خَوفٌ عَلَيكُم ولا أنتُم تَحزَنونَ . يا اُمَّةَ مُحَمَّدٍ ، وعِزَّتي وجَلالي لَأَبعَثَنَّكُم إلَى الجَنَّةِ ، يَتَعَجَّبُ مِنكُمُ الأَوَّلونَ وَالآخِرونَ ، وَلَاُتَوِّجَنَّ كُلَّ واحِدٍ مِنكُم بِأَلفِ تاجٍ مِن نورٍ ، ولَاُركِبَنَّ كُلَّ واحِدٍ مِنكُم عَلى ناقَةٍ خُلِقَت مِن نورٍ ، زِمامُها (11) مِن نورٍ ، في ذلِكَ الزِّمامِ ألفُ حَلقَةٍ مِن ذَهَبٍ ، وَفي كُلِّ حَلقَةٍ قائِمٌ عَلَيها مَلَكٌ مِنَ المَلائِكَةِ ، بِيَدِ كُلِّ مَلَكٍ عَمودٌ مِن نورٍ ، حَتّى يَدخُلَ الجَنَّةَ بِغَيرِ حِسابٍ. (12)

.


1- .مُضَرُ _ بِضمّ الميم وفتح المُعجمة _ : قبيلة منسوبة إلى مُضَرِ بن نِزال بن معد بن عدنان (مجمع البحرين :ج 3 ص 1702 «مضر») .
2- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1446 ح 4323 ، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 392 ح 22728 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 143 ح 239 نحوه وكلّها عن الحارث بن اُقيش ، كنز العمّال : ج 12 ص 76 ح 34068 ؛ مجمع البيان : ج 10 ص 592 ، مسكّن الفؤاد : ص 39 ، بحار الأنوار : ج 8 ص 34 .
3- .ثلاث حَثَيات : أي ثلاث غُرَفٍ بيديه ، والحديث كناية عن المبالغة في الكثرة ، وإلّا فلا كفّ ثَمَّ ولا حَثْيَ ،جلّ اللّه عن ذلك وعزّ (النهاية : ج 1 ص 339 «حثا») .
4- .سنن الترمذي : ج 4 ص 626 ح 2437 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1433 ح 4286 ، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 306 ح 22366 ، المعجم الكبير : ج 8 ص 110 ح 7520 وفيها «حثيات ربّي» بدل «حثياته» وكلّها عن أبي اُمامة ، صحيح ابن حبّان : ج 16 ص 232 ح 7247 عن عتبة بن عبد السلمي ، كنز العمّال : ج 11 ص421 ح 31977 .
5- .في كنز العمّال : «سُؤلَهُ» .
6- .السنن الكبرى : ج 2 ص 608 ح 4266 عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 11 ص 438 ح 32059 .
7- .الضُحى : 5 .
8- .الفردوس : ج 4 ص 62 ح 6195 عن الإمام عليّ عليه السلام ، كنز العمّال : ج 1 ص 594 ح 2709 .
9- .في المصدر : «يستظلّوا» ، وما في المتن أثبتناه من المصادر الاُخرى .
10- .في المصدر : «القبات» ، وما في المتن أثبتناه من بحارالأنوار والمصادر الاُخرى .
11- .الزِّمام : المِقْوَدُ (الصحاح : ج 5 ص 1944 «زمم») .
12- .ثواب الأعمال : ص 94 و95 ح 12 ، فضائل الأشهر الثلاثة : ص 83 و84 ح 63 ، الأمالي للصدوق : ص105 ح 79 ، روضة الواعظين : ص 376 و 377 كلّها عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 7 ص 237 ح 9 .

ص: 267

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از امّت من ، كسانى هستند كه با شفاعت هر يك از آنان ، شمارى بيش از مُضَر (1) به بهشت مى روند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پروردگارم به من وعده داد كه هفتاد هزار تن از امّتم را بدون حسابرسى و عذابى به بهشت ببَرد و با هر هزار نفر ، هفتاد هزار نفر و سه مشت با مُشت هاى خودش . (2)

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ پيامبرى نمانده ، مگر آن كه خواسته اش به او داده شده است و من ، شفاعتم را براى امّتم به تأخير انداخته ام.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، آيه اى اميدبخش تر از اين آيه بر من نازل نكرده است : «و به زودى ، پروردگارت ، به تو عطا خواهد داد، تا خرسند گردى» . اين را ، براى امّتم در روز قيامت اندوخته است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در فضيلت روزه ماه رمضان _ :و در روز شانزدهم ، خداوند [اين پاداش را] به شما عطا فرمود كه هر گاه از گور بيرون آييد ، شصت جامه به شما مى دهد تا بپوشيد و ناقه اى كه بر آن بنشينيد و خداوند ، ابرى برايتان مى فرستد كه از گرماى آن روز ، در سايه آن درآييد ... و در روز بيست و پنجم ، خداوند در زير عرش خويش ، هزار قبّه سبز براى شما مى سازد كه بر سرِ هر قبّه اى ، خيمه اى از نور است . خداوند _ تبارك و تعالى _ مى فرمايد : «اى امّت احمد ! من ، پروردگار شما هستم و شما ، غلامان و كنيزان من هستيد . در سايه عرش من ، در اين قبّه ها درآييد و بخوريد و بياشاميد و گوارايتان باد ! نه بيمى بر شماست و نه اندوهى شما را خواهد گرفت . اى امّت محمّد! به عزّت و جلالم سوگند ، شما را آن گونه به سوى بهشت خواهم فرستاد كه اوّلين و آخرينِ خلايق از شما به شگفت آيند . بر سرِ هر يك از شما ، هزار تاج نور خواهم نهاد و هر كدامتان را بر ناقه اى خواهم نشانْد كه از نور ، آفريده شده و مهارش از نور است و در آن مهار ، هزار حلقه طلاست و بر هر حلقه اى ، فرشته اى از فرشتگان ، گماشته شده اند و در دستِ هر فرشته اى ، عمودى از نور است و بدون حسابرسى به بهشت وارد مى شود .

.


1- .. مُضَر ، قبيله اى بسيار بزرگ است ، منسوب به مُضَر بن نزال بن مَعد بن عدنان .
2- .. اين تعبير ، براى مبالغه در فراوانى است ؛ وگرنه خداوند ، نه دستى دارد و نه كف دستى و نه مُشتى .

ص: 268

عنه صلى الله عليه و آله :طوبى لِاُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ... يَجوزونَ الصِّراطَ يَومَ القِيامَةِ كَالبَرقِ الخاطِفِ ، وفي يَدِ دَردَيائيلَ (1) لِواءٌ مِن نورٍ يَضرِبُ فِي السَّماءِ الدُّنيا ، مَكتوبٌ عَلَيهِ : لا إلهَ إلَا اللّهُ مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ ، السَّلامُ عَلَيكُم يا اُمَّةَ مُحَمَّدٍ ، أبشِروا بِالنَّعيمِ الدّائِمِ ، وجِوارِ الرَّحمنِ ، وجِوارِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، وجِوارِ المَلائِكَةِ. (2)

مسند ابن حنبل عن أبي الدرداء :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أنَا أوَّلُ مَن يُؤذَنُ لَهُ بِالسُّجودِ يَومَ القِيامَةِ ، وأنَا أوَّلُ مَن يُؤذَنُ لَهُ أن يَرفَعَ رَأسَهُ ، فَأَنظُرُ إلى بَينِ يَدَيَّ فَأَعرِفُ اُمَّتي مِن بَينِ الاُمَمِ ، ومِن خَلفي مِثلُ ذلِكَ ، وعَن يَميني مِثلُ ذلِكَ ، وعَن شِمالي مِثلُ ذلِكَ . فَقالَ رَجُلٌ : يا رَسولَ اللّهِ ، كَيفَ تَعرِفُ اُمَّتَكَ مِن بَينِ الاُمَمِ فيما بَينَ نوحٍ إلى اُمَّتِكَ ؟ قالَ : هُم غُرٌّ مُحَجَّلونَ (3) مِن أثَرِ الوُضوءِ ، لَيسَ أحَدٌ كَذلِكَ غَيرُهُم ، وأعرِفُهُم أنَّهُم يُؤتَونَ كُتُبَهُم بِأَيمانِهِم ، وأعرِفُهُم يَسعى بَينَ أيديهِم ذُرِّيَّتُهُم. (4)

.


1- .في مستدرك الوسائل : «دردائيل» ، والظاهر أنّه الصواب .
2- .بحار الأنوار : ج 96 ص 344 ح 7 ، مستدرك الوسائل : ج7 ص421 ح8584 كلاهما نقلاً عن كتاب النوادر للراوندي عن ابن عبّاس .
3- .غُرٌّ مُحجَّلُون : أي بيض مواضع الوضوء من الأيدي والوجه والأقدام ، استعار أثر الوضوء في الوجه واليدين والرجلين للإنسان من البياض الذي يكون في وجه الفرس ويديه ورجليه (النهاية : ج 1ص346 «حجل») .
4- .مسند ابن حنبل : ج 8 ص 172 ح 21796 وص 173 ح 21799 نحوه ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 520 ح 3784 ، تفسير ابن كثير : ج 8 ص 41 وص 197 كلّها عن أبي ذرّ ، كنز العمّال : ج12 ص 174 ح 34538 .

ص: 269

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خوشا امّت محمّد ! در روز قيامت ، چونان برق جهان بر صراط مى گذرند و در دست دَردَيائيل ، درفشى از نور است كه در آسمان دنيا نصب مى كند و بر آن نوشته است : «معبودى جز خداى يگانه نيست . محمّد ، فرستاده خداست . درود بر شما اى امّت محمّد ! نويدتان باد به نعمت پاينده و همسايگى با خداى مهربان و همسايگى با محمّد صلى الله عليه و آله و همسايگىِ فرشتگان !» .

مسند ابن حنبل_ به نقل از ابو درداء _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «من ، نخستين كسى هستم كه در روز قيامت به او اجازه سجده كردن [در پيشگاه خدا ]داده مى شود . من ، نخستين كسى هستم كه به او اجازه داده مى شود سرش را از سجده بردارد . پس به مقابل خود مى نگرم و امّتم را در ميان امّت ها مى شناسم ، و همچنين ، از پشتِ سرم و از سمت راستم و از سمت چپم» . مردى گفت : اى پيامبر خدا ! چگونه امّتت را در ميان امّت ها ، از نوح تا امّت خودت ، مى شناسى؟ فرمود : «آنان ، بر اثر وضو ، دست و پا و چهره هايى سپيد دارند . جز آنان ، كسى چنين نيست . همچنين ، آنان را از اين جهت مى شناسم كه كارنامه هايشان به دستِ راست آنان داده مى شود . نيز به اين نشان مى شناسم كه ذُرّيه آنان ، پيشاپيششان مى دوند» .

.

ص: 270

. .

ص: 271

. .

ص: 272

الفصل الثّالث عشر : أصناف الاُمّة13 / 1هُم ثَلاثَةُ أصنافٍرسول اللّه صلى الله عليه و آله :اُمَّتي عَلى ثَلاثَةِ أصنافٍ : صِنفٌ يُشَبَّهونَ بِالأَنبِياءِ ، وصِنفٌ يُشَبَّهونَ بِالمَلائِكَةِ ، وصِنفٌ يُشَبَّهونَ بِالبَهائِمِ . فَأَمَّا الَّذينَ يُشَبَّهونَ بِالأَنبِياءِ ، فَهِمَّتُهُمُ الصَّلاةُ وَالزَّكاةُ . وأَمَّا الَّذينَ يُشَبَّهونَ بِالمَلائِكَةِ ، فَهِمَّتُهُمُ التَّسبيحُ وَالتَّهليلُ وَالتَّكبيرُ . وأَمَّا الَّذينَ يُشَبَّهونَ بِالبَهائِمِ ، فَهِمَّتُهُمُ الأَكلُ وَالشُّربُ وَالنَّومُ. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :تَكونُ اُمَّتي فِي الدُّنيا ثَلاثَةَ أطباقٍ : أمَّا الطَّبَقُ الأَوَّلُ (2) : فَلا يُحِبّونَ جَمعَ المالِ وَادِّخارَهُ ، ولا يَسعَونَ فِي اقتِنائِهِ وَاحتِكارِهِ ، وإِنَّما رِضاهُم مِنَ الدُّنيا سَدُّ جَوعَةٍ وسَترُ عَورَةٍ ، وغِناهُم مِنها ما بَلَغَ بِهِمُ الآخِرَةَ ، فَاُولئِكَ هُمُ الآمِنونَ الَّذينَ لا خَوفٌ عَلَيهِم ولا هُم يَحزَنونَ . وأمَّا الطَّبَقُ الثّاني : فَإِنَّهُم يُحِبّونَ جَمعَ المالِ مِن أطيَبِ وُجوهِهِ وأَحسَنِ سُبُلِهِ . يَصِلونَ بِهِ أرحامَهُم ، ويَبَرّونَ بِهِ إخوانَهُم ، ويُواسونَ بِهِ فُقَراءَهُم ، ولَعَضُّ أحَدِهِم عَلَى الرَّصفِ (3) أيسَرُ عَلَيهِ مِن أن يَكتَسِبَ دِرهَما مِن غَيرِ حِلِّهِ ، أو يَمنَعَهُ مِن حَقِّهِ ، أو يَكونَ لَهُ خازِنا إلى يَومِ مَوتِهِ ، فَاُولئِكَ الَّذينَ إن نوقِشوا عُذِّبوا ، وإن عُفِيَ عَنهُم سَلِموا . وأَمَّا الطَّبَقُ الثّالِثُ : فَإِنَّهُم يُحِبُّونَ جَمعَ المالِ مِمّا حَلَّ وحَرُمَ ، ومَنعَهُ مِمّا افتُرِضَ ووَجَبَ ، إن [أنفَقوهُ] (4) أنفَقوا إسرافا وبِدارا (5) ، وإن أمسَكوهُ [أمسَكوا] (6) بُخلاً وَاحتِكارا ، اُولئِكَ الَّذينَ مَلَكَتِ الدُّنيا زِمامَ قُلوبِهِم ، حَتّى أورَدَتهُمُ النّارَ بِذُنوبِهِم. 7

.


1- .جامع الأخبار : ص 270 ح 733 ، المواعظ العدديّة : ص 151 نحوه .
2- .في المصدر : «الاُولى» ، والتصويب من بحار الأنوار .
3- .في بحار الأنوار : «الرضف» بدل «الرصف» وكلاهما وارد وإن كان الأصحّ بالضاد المعجمة ؛ قال ابن الأثير : الرَّصْفُ : الحجارَةُ التي يرصف بعضها إلى بعض في مسيل فيجتمع فيها ماء المطر . وقال :الرَّضُفُ : الحجارة المُحماة على النار (النهاية : ج 2 ص 228 «رصف» و ص 231 «رضف») .
4- .ما بين المعقوفين أثبتناه من بحارالأنوار .
5- .في المصدر : «وبدرا» ، والتصويب من بحار الأنوار . و«بِدارا» : أي مُسارَعَةً (مفردات ألفاظ القرآن : ص110 «بدر») .
6- .عدّة الداعي : ص 92 عن عبد اللّه بن عمر ، بحار الأنوار : ج 103 ص 23 ح 26 .

ص: 273

فصل سيزدهم : گروه هاى امّت
13 / 1 امّت ، سه گروه اند

فصل سيزدهم : گروه هاى امّت13 / 1امّت ، سه گروه اندپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امّت من ، بر سه دسته اند: دسته اى مانند پيامبران اند ؛ دسته اى مانند فرشتگان اند ؛ و دسته اى مانند چارپايان اند . آنان كه مانند پيامبران اند ، همّ و غمّشان ، نماز و زكات است . آنان كه مانند فرشتگان اند ، همّ و غمّشان ، ياد كردن خدا به پاكى و يكتايى و بزرگى (تسبيح و تهليل و تكبير) است . آنان كه مانند چارپايان اند ، همّ و غمّشان ، خوردن و آشاميدن و خوابيدن است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امّت من در دنيا ، سه طبقه اند: طبقه نخست ، گِردآورى مال و ثروت اندوزى را دوست ندارند و در به دست آوردن و اندوختن آن نمى كوشند ؛ بلكه از دنيا به رفعِ گرسنگى و پوشاندن برهنگى خود ، قانع اند و آن اندازه از دنيا به دست مى آورند كه آنان را به آخرت برسانَد . اينان ، همان آسودگان اند كه نه بيمى مى يابند و نه اندوهى . طبقه دوم ، دوست دارند كه دارايى را از پاك ترين شكل و بهترين راه آن ، گِرد آورند تا با آن ، به خويشاوندانشان رسيدگى كنند ، به برادرانشان نيكى نمايند و به نيازمندان ، كمك برسانند . براى هر كدام از اينان ، به دندان گَزيدن سنگِ سخت ، آسان تر از آن است كه درهمى از راه غير حلال به دست آورد ، يا حق آن را نپردازد ، يا تا زمان مرگش خزانه دار (اندوزنده) آن باشد . اينان ، كسانى اند كه اگر در حسابرسىِ آنها سختگيرى شود ، عذاب مى شوند و اگر بخشوده شوند ، به سلامت مى مانند . طبقه سوم ، اينان ، گِردآورى مال را از حلال و حرام ، دوست دارند و دوست ندارند حقوقى را كه بر آن فرض و واجب گشته است ، بپردازند . اگر خرج كنند ، با اسراف و بى محابا خرج مى كنند و اگر خرجش نكنند ، بخل مى ورزند و مى اندوزند . اينان ، كسانى اند كه دنيا ، مهارِ دل هايشان را در اختيار گرفته است و آنان را به سبب گناهانشان ، به آتش مى كشانَد .

.

ص: 274

13 / 2خِيارُ الاُمَّةِأ _ العُلَماءُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :خِيارُ اُمَّتي عُلَماؤُها ، وخِيارُ عُلَمائِها رُحَماؤُها. (1)

.


1- .تاريخ بغداد : ج 1 ص 238 الرقم 54 ، حلية الأولياء : ج 8 ص 188 الرقم 407 وفيه «خيارها» بدل «رحماؤها» ، تاريخ دمشق : ج 56 ص 118 ح 11794 كلّها عن أبي هريرة ، مسند الشهاب : ج 2 ص 242 ح1276 عن ابن عمر وفيه «حلماؤها» بدل «رحماؤها» ، كنز العمّال : ج 10 ص 152 ح 28778 .

ص: 275

13 / 2 بهترين هاى امّت
الف - عالمان

13 / 2بهترين هاى امّتالف _ عالمانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهترين هاى امّتِ من ، عالمان آن اند و بهترين عالمانش ، مهربانان آن .

.

ص: 276

ب _ الأَوساطُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :رُحَماءُ اُمَّتي أوساطُها (1) . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :خَيرُ هذِهِ الاُمَّةِ النَّمَطُ (3) الأَوسَطُ ، يَرجِعُ إلَيهِمُ الغالي ، ويَلحَقُ بِهِمُ التّالي (4) . (5)

تاريخ اليعقوبي :قَدِمَ عَلَيهِ [عَلى عَلِيٍّ عليه السلام ] قَومٌ مِن أهلِ الغَربِ ، فَقال لَهُم : أفيكُم مَن قَد شَهَرَ (6) نَفسَهُ حَتّى لا يُعرَفُ إلّا بِهِ ؟ فَقالوا : نَعَم ! قالَ : وفيكُم قَومٌ بَينَ ذلِكَ يَتَصَوَّنونَ (7) مِنَ السَّيِّئاتِ ويَعمَلونَ الحَسَناتِ ؟ قالوا : نَعَم ! قالَ : اُولئِكَ خَيرُ اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، اُولئِكَ النِّمرِقَةُ (8) الوُسطى ؛ بِهِم يَرجِعُ الغالي ، وبِهِم يَلحَقُ المُقَصِّرُ. (9)

.


1- .يقال : هو أوسَطُ قومه : أي خيارهم . [أو] من أشرفهم وأحسبهم (النهاية : ج 5 ص 184 «وسط») .
2- .الفردوس : ج 2 ص 273 ح 3268 عن عبد اللّه بن عمرو ، كنز العمّال : ج 3 ص 28 ح 5293 .
3- .النَّمَطُ : الجماعة من الناس أمرهم واحد (النهاية : ج 5 ص 119 «نمط») .
4- .يرجع إليهم الغالي ويلحق بهم التالي : فالغالي من يقول في أهل البيت عليهم السلام ما لا يقولون في أنفسهم ؛ كمن يدّعي فيهم النبوّة والإلهيّة ، والتالي : المرتاد يريد الخير ليبلغه (مجمع البحرين : ج 2 ص 1332«غلا») .
5- .عيون الأخبار لابن قتيبة : ج 1 ص 326 عن النعمان بن سعد ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 155 ح 4عن زبيد وفيه «خير الناس هذا» بدل «خير هذه الاُمّة» وراجع : الكافي : ج 1 ص 101 ح 3 وتفسير العيّاشي : ج 1 ص 63 ح 111 .
6- .الشُّهرَة : ظهور الشيء في شُنعةٍ حتّى يَشهَره الناس (النهاية : ج 2 ص 515 «شهر») .
7- .في طبعة النجف : «يصيبون» بدل «يتصوّنون» .
8- .نَمَارِقُ : وسائد واحدتها نمرقة بكسر النون وفتحها ، وفي الحديث : «نحن النمرقة الوسطى» ؛ له ولأهل بيته ، باعتبار كونهم أئمّة العدل ، يستند الخلق إليهم في تدبير معاشهم (مجمع البحرين : ج 3 ص1835 «نمرق») .
9- .تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 210 .

ص: 277

ب - ميانه روها

ب _ ميانه روهاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مهربانان امّتِ من ، ميانه روهاى آن اند .

امام على عليه السلام :بهترين هاى اين امّت ، گروه هاى ميانه روند كه تندروان ، به سوى آنان بازمى گردند و واپس ماندگان ، به ايشان مى پيوندند .

تاريخ اليعقوبى :گروهى از اهالى غرب ، نزد على عليه السلام آمدند . به ايشان فرمود : «آيا در ميان شما ، كسى هست كه خودش را شُهره كرده باشد ، به طورى كه جز به آن ، شناخته نشود؟» . گفتند : آرى . فرمود : «آيا در ميان شما گروهى بينابين هستند كه از بدى ها و گناهان ، خوددارى كنند و به كارهاى نيك ، اقدام نمايند؟» . گفتند : آرى . فرمود : «اينان ، بهترين افراد امّت محمّد صلى الله عليه و آله هستند . اينان ، تكيه گاه ميانه اند . تندروها ، به سوى آنان بر مى گردند و كُنْدروها ، به آنان مى پيوندند» .

.

ص: 278

ج _ السُّمَحاءُالإمام الصادق عليه السلام :خِيارُكُم سُمَحاؤُكُم ، وشِرارُكُم بُخَلاؤُكُم. (1)

د _ حَمَلَةُ القُرآنِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أشرافُ اُمَّتي حَمَلَةُ القُرآنِ ، وأصحابُ اللَّيلِ. (2)

ه _ الدُّعاةُ إلَى اللّهِ عز و جلرسول اللّه صلى الله عليه و آله :خِيارُ اُمَّتي مَن دَعا إلَى اللّهِ تَعالى ، وحَبَّبَ عِبادَهُ إلَيهِ. (3)

و _ أحاسِنُهُم أخلاقارسول اللّه صلى الله عليه و آله :خِيارُ اُمَّتي أحاسِنُهُم أخلاقا. (4)

مسند ابن حنبل عن أبي هريرة:قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : اُنَبِّئُكُم بِخِيارِكُم ؟ قالوا : بَلى يا رَسولَ اللّهِ . قالَ : خِيارُكُم أطوَلُكُم أعمارا ، وَأَحسَنُكُم أخلاقا. (5)

.


1- .الكافي : ج 4 ص 41 ح 15 ، الأمالي للمفيد : ص 291 ح 9 ، الخصال : ص 96 ح 42 ، الأمالي للطوسي :ص68 ح 98 كلّها عن جميل بن درّاج ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 61 ح 1707 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 350 ح 3 .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 399 ح 5855 ، الخصال : ص 7 ح 21 ، بحار الأنوار : ج 87 ص 138 ح 6 ؛ المعجم الكبير : ج 12 ص 97 ح 12662 وليس فيه «وأصحاب الليل» ، شعب الإيمان : ج 2 ص 556 ح2703 ، تاريخ بغداد : ج 8 ص 80 الرقم 4166 كلّها عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 1 ص 510 ح2259 .
3- .الجامع الصغير : ج 1 ص 615 ح 3979 ، كنز العمّال : ج 10 ص 152 ح 28779 كلاهما نقلاً عن ابن النجّار عن أبي هريرة .
4- .الأدب المفرد : ص 378 ح 1308 ، السنن الكبرى : ج 10 ص 326 ح 20800 نحوه ، الفردوس : ج 2 ص369 ح 3646 كلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 3 ص 561 ح 7910 .
5- .مسند ابن حنبل : ج 3 ص 368 ح 9246 ، صحيح ابن حبّان : ج 2 ص 234 ح 484 ، السنن الكبرى : ج 3ص 520 ح 6528 وفيه «ألا اُخبركم» بدل «اُنبّئكم» و«أعمالاً» بدل «أخلاقا» ، موارد الظمآن : ص 474 ح1919 ، كنز العمّال : ج 3 ص 8 ح 5167 .

ص: 279

ج - گشاده دستان
د - حاملان قرآن
ه - دعوتگران به خدا
و - نيك خوترين ها

ج _ گشاده دستانامام صادق عليه السلام :بهترين افراد شما ، گشاده دستانِ شمايند و بدترين افراد شما ، بخيلانتان اند .

د _ حاملان قرآنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شريفان امّت من ، حاملان قرآن و شب خيزان اند .

ه _ دعوتگران به خداپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهترين فرد امّت من ، كسى است كه به خداوند متعال ، دعوت كند و بندگانش را محبوب او گردانَد .

و _ نيك خوترين هاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهترين كسانِ امّت من ، آنان اند كه اخلاقشان نيكوتر است.

مسند ابن حنبل_ به نقل از اَبو هُرَيره _ :پيامبر خدا فرمود : «شما را از بهترين هايتان خبر دهم؟» . گفتند : آرى ، اى پيامبر خدا ! فرمود : «بهترين هاى شما ، آنان اند كه عمرشان ، درازتر و اخلاقشان ، نيكوتر است» .

.

ص: 280

ز _ أزهَدُهُم فِي الدُّنيا وأَرغَبُهُم فِي الآخِرَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :خَيرُ اُمَّتي أزهَدُهُم فِي الدُّنيا ، وأَرغَبُهُم فِي الآخِرَةِ. (1)

ح _ المُستَبشِرونَ عِندَ الإِحسانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :خِيارُ اُمَّتي مَن شَهِدَ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ ، وأنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ ، والَّذينَ إذا أحسَنُوا استَبشَروا ، وإذا أساؤُوا استَغفَروا. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :خِيارُ اُمَّتِيَ الَّذين إذا سافَروا أفطَروا وقَصَّروا ، وإذا أحسَنُوا استَبشَروا ، وإذا أساؤُوا استَغفَروا. (3)

ط _ مَن يُرجى خَيرُهُ ويُؤمَنُ شَرُّهُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :خَيرُكُم مَن يُرجى خَيرُهُ ويُؤمَنُ شَرُّهُ ، وشَرُّكُم مَن لا يُرجى خَيرُهُ ولا يُؤمَنُ شَرُّهُ. (4)

.


1- .تنبيه الخواطر : ج 2 ص 123 .
2- .المصنّف لعبد الرزّاق : ج 2 ص 566 ح 4481 ، حلية الأولياء : ج 6 ص 120 الرقم 359 كلاهما عن عروة بن رويم ، كنز العمّال : ج 16 ص 110 ح 44083 .
3- .الكافي : ج 4 ص 127 ح 4 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 141 ح 1978 كلاهما عن أبان بن تغلب عن الإمام الباقر عليه السلام ، الخصال : ص 317 ح 99 ، الأمالي للصدوق : ص 60 ح 18 كلاهما عن محمّد بن مسلم عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه ، بحار الأنوار : ج 69 ص 305 ح 26 ؛ المعجم الأوسط : ج 6 ص 334 ح 6558 عن جابر ، كنز العمّال : ج 1 ص 478 ح 2086 .
4- .سنن الترمذي : ج 4 ص 528 ح 2263 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 298 ح 8820 ، صحيح ابن حبّان : ج 2 ص 285 ح 527 كلّها عن أبي هريرة ، الأدب المفرد : ص 59 ح 159 عن أبي الدرداء ، المصنّف لابن أبيشيبة : ج 8 ص 144 ح 129 عن سعيد المقبري ، كنز العمّال : ج 15 ص 770 ح 43025 .

ص: 281

ز - بى اعتناترينِ آنان به دنيا و راغب ترينشان به آخرت
ح - شاد شوندگان به هنگام نيكى كردن
ط - كسى كه خيررسان و بى آزار است

ز _ بى اعتناترينِ آنان به دنيا و راغب ترينشان به آخرتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهترين فرد امّت من ، كسى است كه به دنيا ، بى رغبت تر و به آخرت ، راغب تر باشد .

ح _ شاد شوندگان به هنگام نيكى كردنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهترين فرد امّت من ، كسى است كه گواهى مى دهد معبودى جز خداى يكتا نيست و شريكى ندارد ، و محمّد ، بنده و فرستاده اوست و آنان كه هر گاه كار نيك انجام دهند ، شادمان مى شوند و هر گاه بد انجام دهند ، آمرزش مى طلبند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهترين هاى امّت من ، كسانى اند كه هر گاه سفر كنند ، روزه نگيرند و [نمازشان را] شكسته بخوانند و هر گاه نيكى كنند ، شادمان شوند و هر گاه بدى (گناه) كنند ، آمرزش بطلبند .

ط _ كسى كه خيررسان و بى آزار استپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهترينِ شما ، كسى است كه به خيرش اميد رود و از شرّش ايمنى باشد . بدترينِ شما ، كسى است كه به خيرش اميد نرود و از شرّش ايمنى نباشد .

.

ص: 282

ي _ مَن يَستَبشِرُ جَهرا ويَبكي سِرّارسول اللّه صلى الله عليه و آله :خَيرُ اُمَّتي _ فيما نَبَّأَنِيَ المَلَأُ الأَعلى _ قَومٌ يَستَبشِرونَ جَهرا مِن سَعَةِ رَحمَةِ رَبِّهِم ، ويَبكونَ سِرّا مِن أليمِ عُقوبَتِهِ. (1)

ك _ مَن يُذَكِّرُ اللّهَ عزّ و جلّ رُؤيَتُهُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :خِيارُكُمُ الَّذينَ إذا رُؤوا ذُكِرَ اللّهُ تَعالى. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :ألا أدُلُّكُم عَلى خِيارِ هذِهِ الاُمَّةِ ؛ الَّذينَ إذا رآهُمُ النّاسُ ذَكَرُوا اللّهَ ، وَإذا ذُكِرَ اللّهُ عِندَهُم أعانوا عَلى ذِكرِهِ. (3)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ خِيارَكُمُ الَّذينَ إذا نُظِرَ إلَيهِم ذُكِرَ اللّهُ. (4)

ل _ مَن إذا غَضِبَ رَجَعَرسول اللّه صلى الله عليه و آله :خِيارُ اُمَّتي أحِدّاؤُهُم (5) ، الَّذينَ إذا غَضِبوا رَجَعوا. (6)

.


1- .تنبيه الخواطر : ج 2 ص 123 ؛ المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 19 ح 4294 عن عياض بن سليمان نحوه ، كنز العمّال : ج 1 ص 162 ح 815 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 10 ص 443 ح 27672 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1379 ح 4119 ، الأدب المفرد : ص103 ح 323 ، المعجم الكبير : ج 24 ص 167 ح 423 ، المنتخب من مسند عبد بن حميد : ص 457 ح1580 كلّها عن أسماء بنت يزيد الأنصاريّة ، كنز العمّال : ج 1 ص 419 ح 1788 .
3- .كنز العمّال : ج 1 ص 440 ح 1900 نقلاً عن ابن شاهين عن ابن عبّاس .
4- .الكافي : ج 2 ص 225 ح 12 عن أبي الحسن الأصبهاني عن الإمام الصادق عليه السلام ، مشكاة الأنوار : ص 194 ح516 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 81 ح 29 .
5- .قال ابن الأثير : الحِدَّةُ : المضاء في الدِّين والصلابة والقصد في الخير ، ومنه الحديث : «خيار اُمّتيأحدّاؤها» (النهاية : ج 1 ص 353 «حدد») .
6- .المعجم الأوسط : ج 6 ص 60 ح 5793 ، مسند الشهاب : ج 2 ص 243 ح 1277 و 1278 كلّها عن قنبر عن الإمام عليّ عليه السلام ، كنز العمّال : ج 3 ص 127 ح 5805 .

ص: 283

ى - كسى كه در آشكار ، شاد و در نهان ، گريان است
ك - كسى كه ديدن او ، انسان را به ياد خدا مى اندازد
ل - كسى كه هر گاه خشمگين شود ، خويشتندارى مى كند

ى _ كسى كه در آشكار ، شاد و در نهان ، گريان استپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهترين افراد امّت من _ آن گونه كه فرشتگان مقرّب به من خبر داده اند _ ، مردمانى اند كه در آشكار ، از گستردگى رحمت پروردگارشان شادند و در نهان ، از [بيم] كيفر دردناك او مى گِريند .

ك _ كسى كه ديدن او ، انسان را به ياد خدا مى اندازدپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهترينِ شما ، كسانى اند كه هر گاه ديده شوند ، خداوند متعال ، ياد شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آيا شما را به بهترين افراد اين امّت ، راه نمايى نكنم؟ كسانى كه هر گاه مردم ، آنان را ببينند ، خدا را ياد كنند و هر گاه خدا نزد آنان ياد شود ، بر يادِ او كمك كنند .

امام على عليه السلام :بهترينِ شما ، كسانى اند كه [ديگران] هر گاه به آنان مى نگرند ، به ياد خدا مى افتند .

ل _ كسى كه هر گاه خشمگين شود ، خويشتندارى مى كندپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهترين افراد امّت من ، تندمزاجانى هستند كه هر گاه خشمگين شوند ، خويشتندارى مى ورزند .

.

ص: 284

م _ القانِعُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :خِيارُ المُؤمِنينَ القانِعُ ، وشِرارُهُمُ الطّامِعُ. (1)

ن _ العَفيفُالفردوس عن ابن عبّاس عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله :خِيارُ اُمَّتِيَ الَّذينَ يَعِفّونَ إذا آتاهُمُ اللّهُ عز و جلمِنَ البَلاءِ شَيئا . [قالوا : وأَيُّ البَلاءِ ؟ قالَ :] (2) العِشقُ. (3)

س _ المُتأهِّلونُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :خِيارُ اُمَّتِيَ المُتَأَهِّلونَ ، وشِرارُ اُمَّتِيَ العُزّابُ. (4)

ع _ الَّذينَ يَعمَلونَ بِالرُّخَصِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أفضَلُ اُمَّتِيَ الَّذينَ يَعمَلونَ بِالرُّخَصِ. (5)

13 / 3جَوامِعُ صِفاتِ خِيارِ الاُمَّةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :خَيرُ اُمَّتي مَن هَدَمَ شَبابَهُ في طاعَةِ اللّهِ ، وفَطَمَ نَفسَهُ عَن لَذّاتِ الدُّنيا ، وتَوَلَّهَ (6) بِالآخِرَةِ ، إنَّ جَزاءَهُ عَلَى اللّهِ أعلى مَراتِبِ الجَنَّةِ. (7)

.


1- .مسند الشهاب : ج 2 ص 241 ح 1274 و 1275 ، الفردوس : ج 2 ص 177 ح 2885 ،كنز العمّال : ج 3 ص 391 ح 7095 نقلاً عن القضاعي وكلّها عن أبي هريرة .
2- .ما بين المعقوفين أثبتناه من كنز العمّال .
3- .الفردوس : ج 2 ص 174 ح 2867 ، كنز العمّال : ج 3 ص 373 ح 7001 .
4- .جامع الأخبار : ص 273 ح 748 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 221 ح 32 .
5- .الفردوس : ج 1 ص 358 ح 1443 ، كنز العمّال : ج 3 ص 34 ح 5340 نقلاً عن ابن لال وكلاهما عن عمر بن الخطّاب .
6- .الوَلَهُ : ذهاب العقل والتحيّر من شدّة الوجد (الصحاح : ج 6 ص 2256 «وله») .
7- .تنبيه الخواطر : ج 2 ص 123 .

ص: 285

م - قانع
ن - پاك دامن
س - متأهّل
ع - كسانى كه به رُخصت ها عمل مى كنند
13 / 3 مجموعه صفاتِ بهترين هاى امّت

م _ قانعپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهترينِ مؤمنان ، شخص قانع است و بدترينشان ، شخصِ آزمند .

ن _ پاك دامنالفردوس_ به نقل از ابن عبّاس _ :پيامبر خدا فرمود : «بهترين هاى امّت من ، كسانى هستند كه هر گاه خداوند عز و جل به چيزى از بلا گرفتارشان سازد ، پاك دامنى مى ورزند». گفتند : كدام بلا؟ فرمود : «عشق» .

س _ متأهّلپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهترين افراد امّتم ، متأهّلان اند و بدترين افراد امّتم ، عَزَب ها .

ع _ كسانى كه به رُخصت ها عمل مى كنندپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :برترين افراد امّتم ، كسانى هستند كه به رخصت ها عمل مى كنند . (1)

13 / 3مجموعه صفاتِ بهترين هاى امّتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهترينِ امّت من ، كسى است كه جوانى اش را در طاعت خدا سپرى كند، [طفل] نفس خويش را از [شير] لذّت هاى دنيا ، باز گيرد و شيداى آخرت باشد. پاداش چنين كسى در نزد خدا ، بالاترين مراتبِ بهشت است .

.


1- .. به رخصت ها عمل كنند : حلال هاى خدا و نعمت هاى خدا را بر خود ، حرام نكنند و از آنچه خدا در دنيا نصيبشان ساخته ، بهره ببرند .

ص: 286

عنه صلى الله عليه و آله :خَيرُ اُمَّتِيَ الَّذينَ لَم يُوَسَّع عَلَيهِم حَتّى يَبطَروا (1) ، ولَم يُضَيَّق عَلَيهِم حَتّى يَسأَلوا. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :خَيرُ اُمَّتي مَن إذا سُفِهَ عَلَيهِمُ احتَمَلوا ، وإذا جُنِيَ عَلَيهِم غَفَروا ، وإذا اُوذوا صَبَروا. (3)

المستدرك على الصحيحين عن عياض بن سليمان :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : خِيارُ اُمَّتي _ فيما أنبَأَنِيَ المَلَأُ الأَعلى _ قَومٌ يَضحَكونَ جَهرا في سَعَةِ رَحمَةِ رَبِّهِم عز و جل ، ويَبكونَ سِرّا مِن خَوفِ شِدَّةِ عَذابِ رَبِّهِم عز و جل ، ويَذكُرونَ رَبَّهُم بِالغَداةِ وَالعَشِيِّ فِي البُيوتِ الطَّيِّبَةِ المَساجِدِ ، ويَدعونَهُ بِأَلسِنَتِهِم رَغَبا ورَهَبا ، ويَسأَلونَهُ بِأَيديهِم خَفضا ورَفعا ، ويُقبِلونَ بِقُلوبِهِم عَودا وبَدءَا ، فَمَؤونَتُهُم عَلَى النّاسِ خَفيفَةٌ ، وعَلى أنفُسِهِم ثَقيلَةٌ ، يَدِبّونَ فِي الأَرضِ حُفاةً عَلى أقدامِهِم كَدَبيبِ النَّملِ ، بِلا مَرَحٍ ولا بَذَخٍ ، يَمشونَ بِالسَّكينَةِ ، ويَتَقَرَّبونَ بِالوَسيلَةِ ، ويَقرَؤونَ القُرآنَ ، ويُقَرِّبونَ القُربانَ ، ويَلبَسونَ الخُلقانَ. (4) عَلَيهِم مِنَ اللّهِ تَعالى شُهودٌ حاضِرَةٌ ، وعَينٌ حافِظَةٌ ، يَتَوَسَّمونَ (5) العِبادَ، ويَتَفَكَّرونَ فِي البِلادِ ، أرواحُهُم فِي الدُّنيا وقُلوبُهُم فِي الآخِرَةِ ، لَيسَ لَهُم هَمٌّ إلّا أمامَهُم ، أعَدُّوا الجِهازَ لِقُبورِهِم ، وَالجَوازَ لِسَبيلِهِم ، وَالاِستِعدادَ لِمَقامِهِم . ثُمَّ تَلا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «ذَلِكَ لِمَنْ خَافَ مَقَامِى وَ خَافَ وَعِيدِ» (6) . (7)

.


1- .البَطَرُ : الطغيان عند النعمة وطول الغنى (النهاية : ج 1 ص 135 «بطر») .
2- .تنبيه الخواطر : ج 2 ص 123 ؛ اُسد الغابة : ج 1 ص 522 الرقم 712 ، الإصابة : ج 1 ص 576 الرقم 1119 كلاهما عن ابن الجذع عن أبيه وفيهما «لم يعطوا» بدل «لم يوسّع عليهم» و «لم يقتّر» بدل «لم يضيّق» ، التاريخ الكبير : ج 8 ص 433 الرقم 3608 نحوه وفيه «أكثر» بدل «خير» ، كنز العمّال : ج 3 ص 390 ح 7088 .
3- .تنبيه الخواطر : ج 2 ص 123 .
4- .ثوبٌ خَلَقٌ ، أي بالٍ ، والجمع خُلقانٌ (الصحاح : ج 4 ص 1472 «خلق») .
5- .تَوَسَّمَ الشيءَ : تَفَرَّسَهُ (القاموس المحيط : ج 4 ص 186 «وسم») .
6- .إبراهيم : 14 .
7- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 19 ح 4294 ، شعب الإيمان : ج 1 ص 478 ح 765 ، اُسد الغابة : ج4 ص 313 الرقم 4154 وليس فيه ذيله من «ويقرؤون القرآن» ، حلية الأولياء : ج 1 ص 16 عن عيّاض بن غنم نحوه ، كنز العمّال : ج 1 ص 162 ح 815 .

ص: 287

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهترين هاى امّتم ، كسانى اند كه نه چندان در گشايش قرار داده شده اند كه سرمست شوند و نه چندان در تنگى نهاده شده اند كه دست نياز ، دراز كنند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهترين هاى امّت من ، آنان اند كه هر گاه به ايشان گستاخى شود ، بردبارى ورزند و هر گاه به آنان جنايتى شود ، ببخشند و هر گاه آزار و اذيت شوند ، شكيبايى كنند .

المستدرك على الصحيحين_ به نقل از عياض بن سليمان _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «بهترين هاى امّتم _ آن طور كه فرشتگان مقرّب به من خبر داده اند _ ، مردمانى اند كه در آشكار ، از فراگيرى رحمت پروردگارشان [نسبت به خود] خندان اند و در نهان ، از ترسِ سختى عذاب پروردگارشان مى گِريند . هر بام و شام ، در خانه هاى پاك ، يعنى مسجدها ، پروردگارشان را ياد مى كنند و با زبان هايشان ، از سرِ اميد و بيم ، او را مى خوانند و در هر فراز و نشيب ، دستِ خواهش به سوى او دراز مى كنند و هماره روىِ دل به سوى او دارند . براى مردم ، كم زحمت اند و براى خود ، پُرزحمت . با پاهاى برهنه ، مورچه وار (آرام و بى آزار) بر روى زمين مى روند ، بى سرمستى و غرور . با وقار ، راه مى روند و با وسيله (توسّل) ، (1) خود را به خدا نزديك مى سازند . قرآن ، تلاوت مى كنند و قربانى مى كنند و جامه ژنده مى پوشند. خداوند متعال را بر آنان ، گواهانى حاضر و چشمى ناظر است . بندگان را به دقّت مى نگرند و مورد توجّه قرار مى دهند و در آبادى ها مى انديشند . ارواحشان در دنيا و دل هايشان در آخرت است . دغدغه اى جز آخرتِ خود ندارند . براى گورهاى خود ، بار و بُنه و براى راهشان ، گذرنامه آماده كرده اند و خويشتن را براى ايستادنگاهشان [در برابر پروردگارشان] مهيّا ساخته اند» . پيامبر خدا ، سپس ، اين آيه را تلاوت كرد : «اين ، براى كسى است كه از ايستادن [در محشر به هنگام حساب ]در پيشگاه من بترسد و از تهديدم بيم داشته باشد» .

.


1- .. اشاره است به آيه 35 از سوره مائده .

ص: 288

مسند أبي يعلى عن أبي سعيد الخدريّ :كُنّا عِندَ بَيتِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله في نَفَرٍ مِنَ المُهاجِرينَ وَالأَنصارِ ، فَخَرَجَ عَلَينا فَقالَ : ألا اُخبِرُكُم بِخِيارِكُم ؟ قالوا : بَلى . قالَ : خِيارُكُمُ الموفونَ المُطَيَّبونَ ، إنَّ اللّهَ يُحِبُّ الخَفِيَّ التَّقِيَّ. (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :يَلزَمُ اُمَّتِيَ الحَقُّ في أربَعٍ : يُحِبّونَ التّائِبَ ، ويُعينونَ المُحسِنَ ، ويَستَغفِرونَ لِلمُذنِبِ ، ويَدعونَ لِلمَلَأِ. (2)

13 / 4شِرارُ الاُمَّةِأ _ وُلاةُ الجَورِالإمام عليّ عليه السلام :وُلاةُ الجَورِ شِرارُ الاُمَّةِ ، وأَضدادُ الأَئِمَّةِ. (3)

.


1- .مسند أبي يعلى : ج 2 ص 17 ح 1047 ، كنز العمّال : ج 3 ص 436 ح 7326 و راجع : مسند ابن حنبل : ج10 ص 134 ح 26372 والمعجم الصغير : ج 2 ص 99 .
2- .مشكاة الأنوار : ص 263 ح 780 عن الإمام الصادق عليه السلام ، الخصال : ص 239 ح 88 عن عبد اللّه بن سنان عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه وفيه «يرحمون الضعيف» بدل «يدعون للملأ» ، بحار الأنوار : ج 6 ص 20ح10 .
3- .غرر الحكم : ج 6 ص 239 ح 10122 .

ص: 289

13 / 4 بدترين هاى امّت
الف - حكمرانان ستمگر

مسند أبى يعلى_ به نقل از ابو سعيد خُدرى _ :با جمعى از مهاجران و انصار ، كنار خانه پيامبر صلى الله عليه و آله بوديم كه ايشان بيرون آمد و فرمود : «آيا شما را از بهترينان شما آگاه نسازم؟» . گفتند : چرا . فرمود : «بهترين هاى شما وفاداران [ به پيمان ها] و مُطيَّبان (1) هستند . خداوند ، گم نام پرهيزگار را دوست دارد» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امّت من ، چهار وظيفه دارند : توبه كار را دوست بدارند ؛ نيكوكار را يارى برسانند ؛ براى گنهكار آمرزش بطلبند ؛ و براى عموم ، دعا كنند .

13 / 4بدترين هاى امّتالف _ حكمرانان ستمگرامام على عليه السلام :حكمرانانِ ستمگر ، بدترين هاى امّت و دشمن امامان [هدايت]اند .

.


1- .. مطيَّبان : چند تيره از عرب بودند كه پيش از اسلام، در خانه عبد اللّه بن جدعان جمع شدند و پيمان بستند كه همواره از كعبه دفاع و از ستم ديده حمايت كنند، و عاتكه ، دختر عبد المطلب ، ظرف عطرى آورد و آن عدّه ، دست هاى خود را به نشانه بيعت و هم پيمانى در آن فرو بردند . از اين رو به مُطيّبان، موسوم شدند. اين پيمان ، به «حلف الفضول» نيز معروف است و پيامبر صلى الله عليه و آله نيز در آن حضور و شركت داشت. احتمال دارد مراد از مطيّبان ، كليه كسانى باشند كه در دفاع از ستم ديده و پايبندى به پيمان ها به روش آنها بروند .

ص: 290

ب _ المُترَفونَرسول اللّه صلى الله عليه و آله :شِرارُ اُمَّتِيَ الَّذينَ وُلِدوا فِي النَّعيمِ (1) وغُذُّوا بِهِ ، يَأكُلونَ طَيِّبَ الطَّعامِ ، ويَلبَسونَ لَيِّنَ الثِّيابِ ، وإِذا تَكَلَّموا لَم يَصدُقوا. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :سَيَكونُ ناسٌ مِن اُمَّتي يولَدونَ فِي النَّعيمِ ويُغَذَّونَ بِهِ ، هِمَّتُهُم ألوانُ الطَّعامِ وَالشَّرابِ ، ويُمدَحونَ بِالقَولِ ، اُولئِكَ شِرارُ اُمَّتي. (3)

عنه صلى الله عليه و آله :سَيَكونُ رِجالٌ مِن اُمَّتي يَأكُلونَ ألوانَ الطَّعامِ ، ويَشرَبونَ ألوانَ الشَّرابِ ، ويَلبَسونَ ألوانَ الثِّيابِ ، يَتَشَدَّقونَ (4) فِي الكَلامِ ، اُولئِكَ شِرارُ اُمَّتي. (5)

عنه صلى الله عليه و آله :شِرارُ اُمَّتي قَومٌ وُلِدوا فِي النَّعيمِ وغُذّوا بِهِ ، يَأكُلونَ مِنَ الطَّعامِ ألوانا ، ويَلبَسونَ مِنَ الثِّيابِ ألوانا ، ويَركَبونَ مِنَ الدَّوابِّ ألوانا ، يَتَشَدَّقونَ فِي الكَلامِ. (6)

عنه صلى الله عليه و آله :شِرارُ اُمَّتِيَ الَّذينَ وُلِدوا فِي النَّعيمِ وغُذّوا بِهِ ، وإِنَّما نَهمَتُهُم (7) ألوانُ الطَّعامِ وَالثِّيابِ ، ويَتَشَدَّقونَ فِي الكَلامِ. (8)

.


1- .في الطبعة المعتمدة من الكافي : «في النعم»، والصواب ما أثبتناه كما في النسخ المخطوطة منه والمصادرالاُخرى .
2- .الكافي : ج 4 ص 127 ح 4 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 141 ح 1978 كلاهما عن أبان بن تغلب عن الإمام الباقر عليه السلام ، وسائل الشيعة : ج 7 ص 125 ح 13149 ؛ الفردوس : ج 2 ص 369 ح 3648 عن ابن عبّاس وليس فيه ذيله من «وإذا تكلّموا» ، كنز العمّال : ج 3 ص 215 ح 6225 .
3- .الأمالي للطوسي : ص 538 ح 1162 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 380 ح 2661 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص66 كلّها عن أبي ذرّ ، بحار الأنوار : ج 77 ص 90 ح 3 .
4- .المتشدِّقون : المتوسّعون في الكلام من غير احتياط واحتراز . وقيل : أراد بالمتشدّق : المستهزئ بالنّاس يلوي شدقه بهم وعليهم (النهاية : ج 2 ص 453 «شدق») .
5- .المعجم الأوسط : ج 3 ص 24 ح 2351 ، المعجم الكبير : ج 8 ص 107 ح 7512 و 7513 ، مسند الشاميّين : ج 2 ص 342 ح 1458 ، حلية الأولياء : ج 6 ص 90 الرقم 342 كلّها عن أبي اُمامة ، كنز العمّال : ج 3 ص561 ح 7911 .
6- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 657 ح 6418 ، المعجم الأوسط : ج 7 ص 372 ح 7761 وليس فيه وسطه من «ويلبسون» إلى «ألوانا» الثالثة وكلاهما عن عبد اللّه بن جعفر ، شعب الإيمان :ج 5 ص 33 ح 5669 عن فاطمة عليهاالسلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 561 ح 7913 .
7- .النَّهْمة : بُلوغُ الهمَّةِ في الشّيء (النهاية : ج 5 ص 138 «نهمَ») .
8- .حلية الأولياء : ج 6 ص 120 الرقم 359 ، المصنّف لعبد الرزّاق : ج 2 ص 566 ح 4481 نحوه و كلاهما عن عروة بن رويم ، كنز العمّال : ج 16 ص 110 ح 44083 .

ص: 291

ب - نازپروردگان

ب _ نازپروردگانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بدترين افراد امّت من ، كسانى هستند كه در ناز و نعمت ، زاده و پرورده شده اند ، خوراك هاى لذيذ مى خورند ، جامه هاى نرم مى پوشند و هر گاه سخن بگويند ، راست نمى گويند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به زودى ، مردمانى از امّت من خواهند آمد كه در ناز و نعمت به دنيا مى آيند و در ناز و نعمت ، پرورده مى شوند ، همّ و غمّشان خوراك ها و نوشيدنى هاى رنگارنگ است و از آنان ، مدح مى شود . اينان ، بدترين هاى امّت من هستند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به زودى ، مردانى از امّت من خواهند آمد كه غذاهاى رنگارنگ مى خورند و نوشيدنى هاى رنگارنگ مى نوشند و جامه هاى رنگارنگ مى پوشند و بى پروا ، درازگويى مى كنند . (1) اينان ، بدترين هاى امّت من هستند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بدترين افراد امّت من ، گروهى هستند كه در ناز و نعمت ، زاده و پرورده مى شوند ، خوراك هاى رنگارنگ مى خورند و جامه هاى رنگارنگ مى پوشند و مَركب هاى رنگارنگ ، سوار مى شوند و گزافه گويى مى كنند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بدترين هاى امّت من ، كسانى هستند كه در ناز و نعمت ، زاده و پرورده مى شوند ، به خوراك ها و جامه هاى رنگارنگ ، اشتهاى سيرى ناپذير دارند و گزافه گويى مى كنند .

.


1- .. تعبير «التشدّق فى الكلام» _ كه در متن عربى حديث آمده _ ، به معناى : لاف زدن ، گزافه گويى كردن ، پُرچانگى كردن ، متكلّفانه سخن گفتن و لفظ پردازى كردن است .

ص: 292

راجع : هذه الموسوعة : ج 4 ص 366 (الأكل / الفصل الرابع / ذمّ أكل الألوان من الطعام) .

ج _ الَّذينَ يُكرَمونَ مَخافَةَ شَرِّهِمرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ألا إنَّ شِرارَ اُمَّتِيَ الَّذين يُكرَمونَ مَخافَةَ شَرِّهِم ، ألا ومَن أكرَمَهُ النّاسُ اتِّقاءَ شَرِّهِ فَلَيسَ مِنّي. (1)

13 / 5جَوامِعُ صِفاتِ شِرارِ الاُمَّةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :شِرارُ اُمَّتِيَ الثَّرثارونَ (2) ، المُتَشَدِّقونَ (3) ، المُتَفَيهِقونَ (4) . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :شِرارُ اُمَّتِيَ الوَحدانِيُّ (6) المُعجَبُ بِدينِهِ ، المُرائي بِعَمَلِهِ ، المُخاصِمُ بِحُجَّتِهِ . (7)

.


1- .الخصال : ص 14 ح 49 عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، تحف العقول : ص 58 ،بحار الأنوار : ج 75 ص 279 ح 1 .
2- .الثرثارون : هُم الذين يكثرون الكلام تكلُّفا وخروجا عن الحقّ . والثرثرة : كثرة الكلام وترديده (النهاية :ج 1 ص 209 «ثرثر») .
3- .الأشداق : جوانب الفم . والمتشدّقون : المتوسّعون في الكلام من غير احتياط واحتراز ، وقيل : أراد بالمتشدّق : المستهزئ بالناس يلوي شدقه بهم وعليهم (النهاية : ج 2 ص 453 «شدق») .
4- .المتفيهقون : هم الذين يتوسّعون في الكلام ويفتحون به أفواههم (النهاية : ج 3 ص 482 «فهق») .
5- .الأدب المفرد : ص 378 ح 1308 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 301 ح 8830 نحوه وليس فيه «المتفيهقون» ، السنن الكبرى : ج 10 ص 326 ح 20800 وكلّها عن أبي هريرة ، شعب الإيمان : ج 6 ص 234 ح 7988 عن ابن عبّاس وفيه «إنّ شراركم» بدل «شرار اُمّتي» ، كنز العمّال : ج 3 ص 8 ح 5166 وراجع : سنن الترمذي : ج 4 ص 370 ح 2018 والمعجم الكبير : ج 22 ص 221 ح 588 .
6- .قال ابن الأثير : يريد بالوحداني : المفارق للجماعة ، المنفرد بنفسه ، وهو منسوب إلى الوحدة : الانفراد(النهاية : ج 5 ص 160 «وحد») .
7- .كنز العمّال : ج 3 ص 515 ح 7675 نقلاً عن أبي الشيخ عن ثوبان .

ص: 293

ج - كسانى كه از بيم گزندشان ، مورد احترام قرار مى گيرند
13 / 5 مجموعه صفات بدترين هاى امت

ر . ك : همين دانش نامه : ج 4 ص 367 (غذا خوردن / فصل چهارم / نكوهش خوردن غذاهاى متنوّع) .

ج _ كسانى كه از بيم گزندشان ، مورد احترام قرار مى گيرندپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بدانيد! بدترين افراد امّت من ، كسانى هستند كه از بيم گزندشان مورد احترام قرار مى گيرند . بدانيد! كسى كه مردم از بيم گزندش به او احترام بگذارند ، از من نيست .

13 / 5مجموعه صفات بدترين هاى امتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بدترين افراد امّت من ، آنان اند كه پُرگوى گزافه گوى وِرّاج اند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بدترين فرد امّت من ، كسى است كه تك رو ، و به دينش مغرور ، و در كردارش رياكار باشد و بر سر حرف خود ، با ديگران به ستيزه پردازد .

.

ص: 294

عنه صلى الله عليه و آله :شِرارُ اُمَّتي مَن يَلِي القَضاءَ ، إنِ اشتَبَهَ عَلَيهِ لَم يُشاوِر ، وإن أصابَ بَطِرَ ، وإن غَضِبَ عَنَّفَ (1) ، وكاتِبُ السُّوءِ كَالعامِلِ بِهِ. (2)

13 / 6جَزاءُ شِرارِ الاُمَّةِمجمع البيان عن البراء بن عازب :كانَ مُعاذُ بنُ جَبَلٍ جالِسا قَريبا مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله في مَنزِلِ أبي أيّوبَ الأَنصارِيِّ ، فَقالَ مُعاذٌ : يا رَسولَ اللّهِ ، أرَأَيتَ قَولَ اللّهِ تَعالى : «يَوْمَ يُنفَخُ فِى الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجًا» (3) الآياتِ ؟ فَقالَ : يا مُعاذُ ، سَأَلتَ عَن عَظيمٍ مِنَ الأَمرِ ! ثُمَّ أرسَلَ عَينَيهِ ، ثُمَّ قالَ : يُحشَرُ عَشَرَةُ أصنافٍ مِن اُمَّتي أشتاتاً ، قَد مَيَّزَهُمُ اللّهُ مِنَ المُسلِمينَ وبَدَّلَ صُوَرَهُم ، بَعضُهُم عَلى صورَةِ القِرَدَةِ ، وبَعضُهُم عَلى صورَةِ الخَنازيرِ ، وبَعضُهُم مُنَكَّسونَ ؛ أرجُلُهُم مِن فَوقٍ ، ووُجوهُهُم مِن تَحتٍ ، ثُمَّ يُسحَبونَ عَلَيها ، وبَعضُهُم عُميٌ يَتَرَدَّدونَ ، وبَعضُهُم صُمٌّ بُكمٌ لا يَعقِلونَ ، وبَعضُهُم يَمضَغونَ ألسِنَتَهُم ، فَيَسيلُ القَيحُ مِن أفواهِهِم لُعابا يَتَقَذَّرُهُم أهلُ الجَمعِ ، وبَعضُهُم مُقَطَّعَةٌ أيديهِم وأَرجُلُهُم ، وبَعضُهُم مُصَلَّبونَ عَلى جُذوعٍ مِن نارٍ ، وبَعضُهُم أشَدُّ نَتنا (4) مِنَ الجِيَفِ ، وبَعضُهُم يَلبَسونَ جِبابا سابِغَةً مِن قَطِرانٍ (5) ، لازِقَةً بِجُلودِهِم فَأَمَّا الَّذينَ عَلى صورَةِ القِرَدَةِ فَالقَتّاتُ مِنَ النّاسِ ، وأمَّا الَّذينَ عَلى صورَةِ الخَنازيرِ فَأَهلُ السُّحتِ ، وأمَّا المُنَكَّسونَ عَلى رُؤُوسِهِم فَأَكَلَةُ الرِّبا ، وَالعُميُ الجَائِرونَ فِي الحُكمِ ، وَالصُّمُّ البُكمُ المُعجَبونَ بِأَعمالِهِم ، وَالَّذينَ يَمضَغونَ بِأَلسِنَتِهِم فَالعُلَماءُ وَالقُضَاةُ الَّذينَ خالَفَت أعمَالُهُم أقوالَهُم ، وَالمُقَطَّعَةُ أيديهِم وأرجُلُهُمُ الَّذينَ يُؤْذونَ الجيرانَ ، وَالمُصَلَّبونَ عَلى جُذوعٍ مِن نارٍ فَالسُّعاةُ بِالنّاسِ إلَى السُّلطانِ ، وَالَّذينَ هُم أشَدُّ نَتنا مِنَ الجِيَفِ فَالَّذينَ يَتَمَتَّعونَ بِالشَّهَواتِ وَاللَّذّاتِ ويَمنَعونَ حَقَّ اللّهِ في أموالِهِم ، وَالَّذينَ يَلبَسونَ الجِبابَ فَأَهلُ التَّجَبُّرِ وَالخُيَلاءِ . (6)

.


1- .التَّعنيف : التَّوبيخ والتّقريع واللَّومُ (النهاية : ج 3 ص 309 «عنف») .
2- .الجامع الصغير : ج 2 ص 75 ح 4863 ، كنز العمّال : ج 6 ص 93 ح 14990 كلاهما نقلاً عن الديلمي عن أبي هريرة .
3- .النبأ : 18 .
4- .النَّتَنُ : الرائحة الكريهة (الصحاح : ج 6 ص 2210 «نتن») .
5- .القَطِران : هو ما يُتَحلَّب من شجر الأبهل ، فيطبخ فيُهنأ به الإبل الجَربى فيَحرق الجَرَب بحِدَّتِه ، و هو أسود منتن يشتعل فيه النار بسرعة ، يُطلى بها جلود أهل النار حتّى يكون طلاء لهم كالقميص . والقِطر : النحاس أو الصفر المذاب (بحار الأنوار : ج 68 ص 175) .
6- .مجمع البيان : ج 10 ص 642 ، بحار الأنوار : ج 7 ص 89 .

ص: 295

13 / 6 سزاى بدترين هاى امّت

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بدترين فرد امّت من ، كسى است كه عهده دار منصب قضا شود و اگر امر بر او مشتبه شود ، مشورت نمى كند و اگر حكمى درست دهد ، مغرور مى شود و اگر در خشم آيد ، خشونت مى ورزد . و نويسنده بدى ، همانند عمل كننده به آن است .

13 / 6سزاى بدترين هاى امّتمجمع البيان_ به نقل از بَراء بن عازب _ :مُعاذ بن جَبَل ، در خانه ابو ايّوب انصارى ، كنار پيامبر خدا نشسته بود . معاذ گفت : اى پيامبر خدا ! اين فرموده خداوند متعال : «روزى كه در صور دميده شود، و گروه گروه بياييد» و بقيّه آيات به چه معناست؟ فرمود : «اى مُعاذ ! از موضوع بزرگى پرسيدى» . سپس اشك ريخت و آن گاه فرمود : «ده گروه از امّت من ، جداگانه ، در حالى كه خداوند ، آنان را از مسلمانان جدا كرده و شكلشان را تغيير داده است ، محشور مى شوند : برخى به شكل بوزينه اند ؛ برخى به شكل خوك اند ؛ برخى سرنگون اند ، در حالى كه پاهايشان به طرف بالا و صورت هايشان به زير است و كِشان كِشان بُرده مى شوند ؛ برخى كور و در ترديد (/ در حال آمد و شد) هستند ؛ برخى كَر و لال و فاقد عقل اند ؛ برخى زبان هايشان را مى جَوَند و از دهانشان چِركابه اى سرازير است كه اهل محشر از ديدن آن ، حالشان به هم مى خورَد ؛ برخى دست و پايشان بُريده است ؛ برخى به شاخه هايى آتشين ، به دار آويخته شده اند ؛ برخى بدبوتر از مُردارند ؛ و برخى جُبّه هايى به تن دارند كه بلند و مِسى و چسبيده به پوست بدن آنان است . امّا آنان كه به شكل بوزينه اند سخن چينان اند . آنها كه به شكل خوك هايند ، حرام خواران اند . سرنگونان ، رباخواران هستند . كوران ، جَفا كنندگان در حكم اند. كران و لالان ، مغروران به اعمالشان اند . آنان كه زبانشان را مى جوند ، عالمان و قاضيانى هستند كه گفتارشان با كِردارشان يكى نيست . دست و پا بريدگان ، همسايه آزاران اند . به دارآويختگانِ بر شاخه هاى آتشين ، سعايت كنندگان از مردم در نزد پادشاه اند . بدبوتر از مردار ، شهوترانان و لذّت طلبان اند ، و كسانى كه حقوق خدا را از اموالشان نمى پردازند . و جُبّه پوشان ، اهل تكبّر و نخوت اند» .

.

ص: 296

. .

ص: 297

. .

ص: 298

الفصل الرّابع عشر : من سمي بالاُمّة في الكتاب والسنّة14 / 1إبراهيمُالكتاب«إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ اُمَّةً قَانِتًا لِّلَّهِ حَنِيفًا وَ لَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ * شَاكِرًا لِّأَنْعُمِهِ اجْتَبَاهُ وَ هَدَاهُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما مِن عَبدٍ يَشهَدُ لَهُ اُمَّةٌ إلّا قَبِلَ اللّهُ شَهادَتَهُم ، وَالاُمَّةُ الرَّجُلُ فَما فَوقَهُ ، إنَّ اللّهَ يَقولُ : «إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ اُمَّةً قَانِتًا لِّلَّهِ حَنِيفًا وَ لَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ» . (2)

الإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ اُمَّةً قَانِتًا لِّلَّهِ حَنِيفًا» _ :وذلِكَ أنَّهُ كانَ عَلى دينٍ لَم يَكُن عَلَيهِ أحَدٌ غَيرُهُ ، فَكانَ اُمَّةً واحِدَةً ، وإنَّما قالَ : «قانِتا» فَالمُطيعُ ، وأَمَّا «الحَنيفُ» فَالمُسلِمُ. (3)

.


1- .النحل : 120 و 121 .
2- .الدرّ المنثور : ج 5 ص 176نقلاً عن ابن مردويه عن أنس .
3- .تفسير القمّي : ج 1 ص 392 عن أبي الجارود .

ص: 299

فصل چهاردهم : آنان كه در قرآن و حديث ، «امّت» خوانده شده اند
14 / 1 ابراهيم عليه السلام

فصل چهاردهم : آنان كه در قرآن و حديث ، «امّت» خوانده شده اند14 / 1ابراهيمقرآن«به راستى ، ابراهيم، امّتى مطيعِ خدا و حق گرا بود و از مشركان نبود . [ و ]نعمت هاى او را شكرگزار بود. [ خدا ] او را برگزيد و به راهى راست ، هدايتش كرد» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ بنده اى نيست كه امّتى به نفع او گواهى دهند ، مگر آن كه خداوند ، گواهى آنان را مى پذيرد . امّت ، يك مرد به بالاست . خداوند مى فرمايد : «ابراهيم ، امّتى مطيع خدا و حق گرا بود و از مشركان نبود» .

امام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «به راستى ، ابراهيم، امّتى (پيشوايى) مطيعِ خدا و حق گرا بود» _ :و اين [ امّت بودن او] از آن جهت است كه وى ، بر دينى بود كه هيچ كس جز او بر آن دين نبود . پس امّتى يگانه بود . «قانتاً» يعنى فرمان بُردار و «حَنيفا» ، يعنى مسلمان [و تسليم] .

.

ص: 300

الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ اُمَّةً قَانِتًا لِّلَّهِ حَنِيفًا» _ :سَمّاهُ اللّهُ اُمَّةً. (1)

الإمام الباقر و الإمام الصادق عليهماالسلام_ في قَولِهِ عز و جل : «إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ اُمَّةً قَانِتًا لِّلَّهِ حَنِيفًا» _ :شَيءٌ فَضَّلَهُ (2) اللّهُ بِهِ. (3)

الكافي عن سماعة بن مهران :قالَ لي عَبدٌ صالِحٌ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ : يا سَماعَةُ ، أمِنوا عَلى فُرُشِهِم وأَخافوني ، أما وَاللّهِ لَقَد كانَتِ الدُّنيا ، وما فيها إلّا واحِدٌ يَعبُدُ اللّهَ ، ولَو كانَ مَعَهُ غَيرُهُ لَأَضافَهُ اللّهُ عز و جل إلَيهِ ، حَيثُ يَقولُ : «إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ اُمَّةً قَانِتًا لِّلَّهِ حَنِيفًا وَ لَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ» فَغَبَرَ (4) بِذلِكَ ما شاءَ اللّهُ ، ثُمَّ إنَّ اللّهَ آنَسَهُ بِإِسماعيلَ وإسحاقَ فَصاروا ثَلاثَةً . أما وَاللّهِ إنَّ المُؤمِنَ لَقَليلٌ وإنَّ أهلَ الكُفرِ لَكَثيرٌ ، أتَدري لِمَ ذاكَ ؟ فَقُلتُ : لا أدري جُعِلتُ فِداكَ ، فَقالَ : صُيِّروا اُنسا لِلمُؤمِنينَ ، يَبُثّونَ إلَيهِم ما في صُدورِهِم ، فَيَستَريحونَ إلى ذلِكَ ويَسكُنونَ إلَيهِ. (5)

الكافي عن مسعدة بن صدقة :سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَقولُ ، وسُئِلَ عَنِ الأَمرِ بِالمَعروفِ وَالنَّهيِ عَنِ المُنكَرِ ، أواجِبٌ هُوَ عَلَى الاُمَّةِ جَميعا ؟ فَقالَ : لا . فَقيلَ لَهُ : ولِمَ ؟ قالَ : إنَّما هُوَ عَلَى القَوِيِّ المُطاعِ ، العالِمِ بِالمَعروفِ مِنَ المُنكَرِ ، لا عَلَى الضَّعيفِ الَّذي لا يَهتَدي سَبيلاً إلى أيٍّ مِن أيٍّ ، يَقولُ مِنَ الحَقِّ إلَى الباطِلِ ، وَالدَّليلُ عَلى ذلِكَ كِتابُ اللّهِ عز و جل قَولُهُ : «وَلْتَكُن مِّنكُمْ اُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ» (6) فَهذا خاصُّ غَيرُ عامٍّ . كَما قالَ اللّهُ عز و جل : «وَمِن قَوْمِ مُوسَى اُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ» (7) ، ولَم يَقُل عَلى اُمَّةِ موسى ، ولا عَلى كُلِّ قَومِهِ ، وهُم يَومَئِذٍ اُمَمٌ مُختَلِفَةٌ ، وَالاُمَّةُ واحِدٌ (8) فَصاعِدا ، كَما قالَ اللّهُ عز و جل : «إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ اُمَّةً قَانِتًا لِّلَّهِ» (9) ، يَقولُ : مُطيعا للّهِِ عز و جل . (10)

.


1- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 274 ح 82 عن أبي بصير ، تفسير القمّي : ج 1 ص 323 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 51 ص 44 ح 1 .
2- .في المصدر : «فضّل» ، والتصويب من بحار الأنوار .
3- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 274 ح 81 عن زرارة و حمران و محمّد بن مسلم ، بحار الأنوار : ج 12 ص 12ح 33 .
4- .غَبَرَ : مَكَثَ (المصباح المنير : ص 442 «غبر») .
5- .الكافي : ج 2 ص 243 ح 5 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 274 ح 84 و فيه «فصبر» بدل «فغبر» وليس فيه ذيله من «أما واللّه إنّ المؤمن» ، بحار الأنوار : ج 67 ص 162 ح 7 .
6- .آل عمران : 104 .
7- .الأعراف : 159 .
8- .في المصدر : «واحِدَة»، والصواب ما أثبتناه كما في جميع المصادر .
9- .النحل : 120 .
10- .الكافي : ج 5 ص 59 ح 16 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 177 ح 360 ، مشكاة الأنوار : ص 103 ح 236 ،بحار الأنوار : ج 100 ص 93 ح 92 .

ص: 301

امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «به راستى ، ابراهيم، امّتى مطيعِ خدا و حق گرا بود» _ :خدا او را [به تنهايى] يك امّت ناميد.

امام باقر و امام صادق عليهماالسلام_ در باره اين سخن خدا عز و جل : «ابراهيم ، امّتى مطيعِ خدا و حق گرا بود» _ :اين ، امتيازى است كه خداوند به او بخشيد .

الكافى_ به نقل از سَماعة بن مهران _ :بنده صالح (امام كاظم عليه السلام ) به من فرمود : «اى سماعه! آنان (مدّعيان تشيّع و دوستى ائمّه) ، خود در بسترهايشان آسودند و [ به سبب افشاى اسرار و ترك تقيّه] مرا به هراس افكندند . هان ! به خدا سوگند ، زمانى بود كه در دنيا جز يك تن ، كسى خدا را نمى پرستيد ، كه اگر كس ديگرى هم مى بود ، خداوند عز و جل او را نيز اضافه مى كرد، آن جا كه مى فرمايد : «به راستى ، ابراهيم، امّتى مطيعِ خدا و حق گرا بود و از مشركان نبود» . روزگارى بدين منوال گذشت . سپس خداوند ، اسماعيل و اسحاق را همدم او قرار داد و سه تن شدند. به خدا سوگند كه مؤمن ، اندك است و پيروان كفر ، بسيارند . مى دانى چرا چنين است؟» . گفتم : نمى دانم ، قربانت گردم ! فرمود : «آنان (مدّعيان تشيّع) ، همدم مؤمنان قرار داده شدند تا مؤمنان ، با آنان درد دل كنند و بدين وسيله ، آسوده شوند و آرام گيرند» .

الكافى_ به نقل از مَسعَدة بن صَدَقه _ :از امام صادق عليه السلام سؤال شد كه : آيا امر به معروف و نهى از منكر ، بر همه امّت ، واجب است؟ فرمود : «خير» . گفته شد : چرا؟ فرمود : «چون اين كار بر كسى واجب است كه قدرت داشته باشد و از او اطاعت شود و معروف را از منكر ، باز شناسد ، نه بر شخص ناتوانى كه راه را از بيراهه ، باز نمى شناسد و نمى داند از چه به چه فرا بخوانَد . _ مى فرمايد : حق را از باطل _ (1) دليل بر اين ، كتاب خداوند عز و جلاست كه مى فرمايد : «و بايد از شما ، امّتى (گروهى) باشند كه به نيكى دعوت كنند و امر به معروف و نهى از منكر نمايند» . پس اين [دستور] ، خاص است ، نه عام [و متوجّه عموم مردم] . همچنين مى فرمايد : «و از ميان قوم موسى ، جماعتى هستند كه به حق ، راه نمايى مى كنند و به حق ، داورى مى نمايند» . نفرمود : بر امّت موسى ، يا بر همه قوم او ، كه در آن روز ، امّت هاى گوناگونى بودند . امّت ، از يك نفر به بالا را شامل مى شود ، چنان كه خداوند عز و جل فرموده است : «به راستى ، ابراهيم، امّتى قانت براى خدا بود» ؛ يعنى مطيع در برابر خدا» .

.


1- .. ظاهراً اين جمله از راوى است (ر.ك : الكافى : ج 5 ص 59 ح 16) . در بحار الأنوار (ج 100 ص 93 ح 92) آمده است : «به حق يا به باطل؟» .

ص: 302

دعائم الإسلام عن الإمام الصادق عليه السلام_ لِسائلٍ ، في قَولِهِ تَعالى : «كُنتُمْ خَيْرَ اُمَّةٍ اُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ» _ :قالَ عليه السلام : لَو كانَ اللّهُ عز و جل عَنى جَميعَ المُسلِمينَ أنَّهُم خَيرُ اُمَّةٍ اُخرِجَت لِلنّاسِ ، لَم يُعرَفِ النّاسُ الَّذينَ اُخرِجَ إلَيهِم جَميعُ المُسلِمينَ مَن هُم ! كَلّا ، لَن يَعنِيَ اللّهُ الَّذينَ تَظُنّونَ مِن هَمَجِ (1) هذَا الخَلقِ ، ولكِن عَنَى اللّهُ الاُمَّةَ الَّتي بَعَثَ فيها مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله . قالَ السّائِلُ : فَإِنَّهُ لَم يَكُن مَعَهُ إلّا عَلِيٌّ عليه السلام وَحدَهُ ! فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : إنَّ مَعَ عَلِيٍّ فاطِمَةَ وَالحَسَنَ وَالحُسَينَ عليهم السلام ، وهُمُ الَّذينَ أذهَبَ اللّهُ عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهَّرَهُم تَطهيرا ، وأصحابُ الكِساءِ هُمُ الَّذينَ (2) شَهِدَ لَهُمُ الكِتابُ بِالتَّطهيرِ . وقَد كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وَحدَهُ اُمَّةً ؛ لِأَنَّ اللّهَ سُبحانَهُ يَقولُ : «إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ اُمَّةً قَانِتًا لِّلَّهِ حَنِيفًا» فَكانَ إبراهيمُ وَحدَهُ اُمَّةً ثُمَّ رَفَدَهُ (3) بَعدَ كِبَرِهِ بِإِسماعيلَ وإسحاقَ ، وجَعَلَ في ذُرِّيَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَالكِتابَ ، وكَذلِكَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ وَحدَهُ اُمَّةً ثُمَّ رَفَدَهُ بِعَلِيٍّ وفاطِمَةَ عليهاالسلام ، وكَثَّرَهُ بِالحَسَنِ وَالحُسَينِ عليهماالسلام ، كَما كَثَّرَ إبراهيمَ بِإِسماعيلَ وإسحاقَ عليهم السلام ، وجَعَلَ الإِمامَةَ الَّتي هِيَ خَلَفُ النُّبُوَّةِ في ذُرِّيَّتِهِ مِن وُلدِ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام ، كَما جَعَلَ النُّبُوَّةَ في ذُرِّيَّةِ إسحاقَ عليه السلام ، ثُمَّ خَتَمَها بِذُرِّيَّةِ إسماعيلَ عليه السلام ، وكَذلِكَ كانَتِ الإِمامَةُ فِي الحَسَنِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام لِسَبقِهِ. (4)

.


1- .الهَمَجُ : يقال للرعاع من الناس الحَمقى : إنّما هم همج (الصحاح : ج 1 ص 351 «همج») .
2- .كذا، ولعلّ الصواب : «وهُم أصحابُ الكِساء الذين ...» .
3- .الرِّفْدُ : العطاء والصلة ، تقول : رَفَدتُه أرفُدُه : إذا أعطيته (الصحاح : ج 2 ص 475 «رفد») .
4- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 35 .

ص: 303

دعائم الإسلام :امام صادق عليه السلام به پرسنده اى در باره اين سخن خداى متعال : «شما بهترين امّتى هستيد كه در ميان مردم ، پديدار شده ايد» ، فرمود : «اگر مقصود خداوند عز و جل [از : «شما بهترين امّتى هستيد كه ... » ] همه مسلمانان بود كه بهترين امّتى هستند كه در ميان مردم ، پديد آورده شده اند ، آن وقت ، معلوم نبود آن مردمى كه همه مسلمانان در ميان آنان پديد آورده شده اند ، چه كسانى هستند . خير! هر گز مقصود خداوند ، توده عوام _ كه شما مى پنداريد _ نيست ؛ بلكه مقصود خداوند ، امّتى است كه محمّد صلى الله عليه و آله را در ميان آنان برانگيخت» . پرسنده گفت : [در آن زمان] با ايشان ، كسى جز علىِ تنها نبود . امام صادق عليه السلام فرمود : «فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام نيز با على عليه السلام بودند . اينان ، همان كسانى هستند كه خداوند ، پليدى را از ايشان زدود و پاكِ پاكشان نمود . اصحاب كسا ، آن كسانى هستند كه قرآن به پاك گرديدن آنان ، گواهى داده است . پيامبر خدا ، به تنهايى ، يك امّت بود ؛ چرا كه خداوند سبحان مى فرمايد : «به راستى ، ابراهيم، امّتى مطيعِ خدا و حق گرا بود» . پس ابراهيم عليه السلام به تنهايى يك امّت بود . سپس خداوند ، در بزرگ سالى اش به او اسماعيل عليه السلام و اسحاق عليه السلام را بخشيد و پيامبرى و كتاب را در نسل آن دو قرار داد . پيامبر خدا نيز به تنهايى يك امّت بود . سپس خداوند ، على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام را به او بخشيد و به واسطه حسن عليه السلام و حسين عليه السلام [نسل] او را فزونى داد ، چنان كه ابراهيم را به واسطه اسماعيل و اسحاق افزون ساخت و امامت را _ كه جانشين نبوّت است _ ، در ذريّه او از نسل حسين بن على نهاد ، چنان كه نبوّت را در ذريّه اسحاق نهاد و آن را با ذريّه اسماعيل ، پايان داد و خاتم پيامبران صلى الله عليه و آله را از نسل اسماعيل ، قرار داد . همچنين ، امامت در حسن بن على قرار گرفت ، چون جلوتر بود» .

.

ص: 304

الدرّ المنثور عن ابن عبّاس_ في قَولِهِ تَعالى : «إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ اُمَّةً قَانِتًا لِّلَّهِ» _ :كانَ عَلَى الإِسلامِ ، ولَم يَكُن في زَمانِهِ مِن قَومِهِ أحَدٌ عَلَى الإِسلامِ غَيرُهُ ، فَلِذلِكَ قالَ اللّهُ : «كَانَ اُمَّةً قَانِتًا» . (1)

14 / 2الإِمامُ عَلِيٌّ عليه السلامرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لِعَلِيٍّ عليه السلام في غَزوَةِ تَبوكَ _ :يا أَبَا الحَسَنِ . . . إنَّ اللّهَ قَد جَعَلَكَ اُمَّةً وَحدَكَ ، كَما جَعَلَ إبراهيمَ عليه السلام اُمَّةً ، تَمنَعُ جَماعَةَ المُنافِقينَ وَالكُفّارِ هَيبَتُكَ عَنِ الحَرَكَةِ عَلَى المُسلِمينَ. (2)

.


1- .الدرّ المنثور : ج 5 ص 176 نقلاً عن ابن أبي حاتم .
2- .التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 485 ح 309 ، بحار الأنوار : ج 21 ص 260 ح 7 .

ص: 305

14 / 2 امام على عليه السلام

الدرّ المنثور_ به نقل از ابن عبّاس ، در باره اين سخن خداوند متعال : «به راستى ، ابراهيم، امّتى مطيعِ خدا و حق گرا بود» _ :او بر دين اسلام بود و در آن زمان ، از قوم او كسى جز او بر دين اسلام نبود . لذا خداوند فرمود : «به راستى ، ابراهيم، امّتى مطيعِ خدا و حق گرا بود» .

14 / 2امام على عليه السلامپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به على عليه السلام در جنگ تبوك _ :اى ابو الحسن! ... خداوند ، تو را به تنهايى يك امّت قرار داده ، چنان كه ابراهيم عليه السلام را يك امّت قرار داد و هيبت تو ، گروه منافقان و كافران را از حركت [و اقدام] بر ضدّ مسلمانان ، باز مى دارد.

.

ص: 306

14 / 3قُسُّ بنُ ساعِدَةَ (1)رسول اللّه صلى الله عليه و آله :رَحِمَ اللّهُ قُسّا ، يُحشَرُ يَومَ القِيامَةِ اُمَّةً وَحدَهُ. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :يَرحَمُ اللّهُ قُسَّ بنَ ساعِدَةَ ، إنّي لَأَرجو أن يَأتِيَ يَومَ القِيامَةِ اُمَّةً وَحدَهُ. (3)

الأمالي للمفيد عن ابن عبّاس :لَمّا قَدِمَ عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله وَفدُ إيادٍ ، قالَ لَهُم : ما فَعَلَ قُسُّ بنُ ساعِدَةَ ؟ قالوا : ماتَ يا رَسولَ اللّهِ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : رَحِمَ اللّهُ قُسَّ بنَ ساعِدَةَ ، كَأَنّي أنظُرُ إلَيهِ بِسوقِ عُكاظٍ عَلى جَمَلٍ أورَقَ (4) ، وهُوَ يَتَكَلَّمُ بِكَلامٍ عَلَيهِ حَلاوَةٌ ما أَجِدُني أحفَظُهُ . فَقالَ رَجُلٌ مِنَ القَومِ : أنَا أحفَظُهُ يا رَسولَ اللّهِ ، سَمِعتُهُ وهُوَ يَقولُ بِسوقِ عُكاظٍ : أيُّهَا النّاسُ! اِسمَعوا ، وعوا ، وَاحفَظوا : مَن عاشَ ماتَ ، ومَن ماتَ فاتَ ، وكُلُّ ما هُوَ آتٍ آتٍ ، لَيلٌ داجٍ (5) ، وسَماءٌ ذاتُ أبراجٍ ، وبِحارٌ تَرَجرَجُ (6) ، ونُجومٌ تَزهَرُ ، ومَطَرٌ ونَباتٌ ، وآباءٌ واُمَّهاتٌ ، وذاهِبٌ وآتٍ ، وضَوءٌ وظَلامٌ ، وبِرٌّ وآثامٌ ، ولِباسٌ ورِياشٌ ، ومَركَبٌ ، ومَطعَمٌ ومَشرَبٌ . إنَّ فِي السَّماءِ لَخَبَراً ، وإنَّ فِي الأَرضِ لَعِبَرا ! ما لي أرَى النَّاسَ يَذهَبونَ ولا يَرجِعونَ ؟! أرَضوا بِالمُقامِ هُناكَ فَأَقاموا ، أم تُرِكوا فَناموا؟ يُقسِمُ بِاللّهِ قُسُّ بنُ ساعِدَةَ قَسَما بَرّا لا إثمَ فيهِ ، ما للّهِِ عَلَى الأَرضِ دينٌ أحَبُّ إلَيهِ مِن دينٍ قَد أضَلَّكُم زَمانُهُ ، وأدرَكَكُم أوانُهُ ، طوبى لِمَن أدرَكَ صاحِبَهُ فَتابَعَهُ ، ووَيلٌ لِمَن أدرَكَهُ فَفارَقَهُ . ثُمَّ أنشَأَ يَقولُ : فِي الذّاهِبينَ الأَوَّلي__نَ مِنَ القُرونِ لَنا بَصائِر لَمّا رَأَيتُ مَوارِداًلِلمَوتِ لَيسَ لَها مَصادِر ورَأَيتُ قَومي نَحوَهاتَمضِي الأَصاغِرُ وَالأَكابِر لا يَرجِعُ الماضي إلَيكَ ولا مِنَ الماضينَ غابِر أيقَنتُ أنّي لا مَحالَةَ حَيثُ صارَ القَومُ صائِر فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يَرحَمُ اللّهُ قُسَّ بنَ ساعِدَةَ ، إنّي لَأَرجو أن يَأتِيَ يَومَ القِيامَةِ اُمَّةً وَحدَهُ. (7)

.


1- .قُسُّ بن ساعدة الإيادي ، من إياد بن أد بن معد ، وكان حكيم العرب ، وكان مقرّا بالبعث ، وهو الذي قال :من عاش مات ، ومن مات فات ، وكلّ ما هو آت آت ، وقد ضرب العربُ بحكمته وعقله الأمثال (مروج الذهب : ج 1 ص 69) .
2- .كمال الدين : ص 167 ح 22 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الباقر عليه السلام ، كنز الفوائد : ج 2 ص 136 ، الخرائج والجرائح : ج 3 ص 1082 ح 14 ، بحار الأنوار : ج 15 ص 184 ح 8 ؛ السيرة النبويّة لابن كثير : ج 1ص 150 وفيه «سيبعث» بدل «يحشر» .
3- .الأمالي للمفيد : ص 342 ح 7 عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 15 ص 228 ح 51 .
4- .أورَقُ : أسمرُ (النهاية : ج 5 ص 175 «ورق») .
5- .دجا الليل : إذا تمّت ظلمته وألبس كلّ شيء (النهاية : ج 2 ص 102 «دجا») .
6- .تَرجْرَجَ الشيء : أي جاء وذهب ، والرجرجة : الإضطراب (الصحاح : ج 1 ص 317 «رجج») .
7- .الأمالي للمفيد : ص 341 ح 7 ، بحار الأنوار : ج 15 ص 228 ح 51 ؛ مروج الذهب : ج 1 ص 69 نحوه .

ص: 307

14 / 3 قُسّ بن ساعده

14 / 3قُسّ بن ساعده (1)پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خدا رحمت كند قُس را ! او در روز رستاخيز ، به تنهايى به صورت يك امّت ، محشور مى شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خدا رحمت كند قسّ بن ساعده را! من اميد دارم كه او در روز رستاخيز ، به تنهايى به صورت يك امّت بيايد .

الأمالى ، مفيد_ به نقل از ابن عبّاس _ :زمانى كه هيئت نمايندگى بنى اياد به نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند ، به آنان فرمود : «از قُسّ بن ساعده ، چه خبر؟» . گفتند : او از دنيا رفته است ، اى پيامبر خدا! پيامبر خدا فرمود : «خدا رحمت كند قسّ بن ساعده را ! گويا هم اينك ، او را مى بينم كه در بازار عُكاظ بر شترى خاكسترى سوار است و سخنى شيرين بر زبان مى راند كه اكنون ، آن را از حفظ ندارم» . مردى از ميان جمع گفت : من از حفظ دارم ، اى پيامبر خدا ! در بازار عُكاظ از او شنيدم كه مى گفت: اى مردم! بشنويد و فرا گيريد و حفظ كنيد : هر كه زيست ، مُرد و هر كه مُرد ، رفت و هر آنچه آمدنى است ، مى آيد . شبى تار ، و آسمانى داراى برج ها ، و درياهايى موّاج ، و اخترانى تابناك ، و بارانى و گياهى ، و پدرانى و مادرانى ، و رونده اى و آينده اى ، و روشنايى و تاريكى اى ، و نيكى اى و گناهانى ، و جامه اى و زيورى ، و مَركوبى و خوردنى اى و نوشيدنى اى! [اين همه ، حاكى از آن است كه ]در آسمان ، خبرى است و در زمين ، مايه هاى عبرت! چرا مردمان را مى بينم كه مى روند و باز نمى گردند؟ آيا به ماندن در آن جا دل خوش كرده اند و از اين رو مانده اند ، يا رها شده اند و خفته اند؟ قسّ بن ساعده ، به خداوند ، سوگندى پاك و بى آلايش مى خورَد كه بر روى زمين ، نزد خداوند ، دينى محبوب تر از دينى نيست كه زمان آن ، فرا رسيده و دورانش به شما نزديك شده است . خوشا به حال آن كس كه صاحب آن دين را درك كند و پيروى اش نمايد و بدا به حال آن كس كه او را درك كند و از وى جدايى گزيند ! سپس اين ابيات را خواند : در آنان كه رفتند از نسل هاى نخستين ، براى ما عبرت ها و بينش هاست . چون ديدم براى مرگ ، آبشخورهايى است كه هر كه به آنها درآمد ، باز نيامد . و چون ديدم قوم خود را سوى آنها همى روند از خُرد و كَلان . آن كه رفت ، سوى تو باز نيامد و از گذشتگان ، كسى نمانْد . يقين كردم كه لاجَرَم ، من نيز آن جا روم كه قوم رفتند . آن گاه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «خدا رحمت كند قُسّ بن ساعده را ! من اميدوارم كه او در روز رستاخيز ، به تنهايى به صورت يك امّت وارد شود» .

.


1- .. قُسّ بن ساعده ايادى ، از نسل اِياد بن اَدّ بن مَعد ، و از فرزانگان عرب بود و به رستاخيز ، باور داشت . عرب ها به فرزانگى و خردمندى او مَثَل ها زده اند .

ص: 308

14 / 4زَيدُ بنُ عَمرِو بنِ نُفَيلٍ (1)كمال الدين عن محمّد بن عبد الرحمن بن عبد اللّه [بن] (2) الحصين التميمي :كمال الدين عن محمّد بن عبد الرحمن بن عبد اللّه [بن] (3) الحصين التميمي : إنَّ عُمَرَ بنَ الخَطّابِ وسَعيدَ بنَ زَيدٍ قالا : يا رَسولَ اللّهِ ، أنَستَغفِرُ لِزَيدٍ ؟ قالَ : نَعَم ، فَاستَغفِروا لَهُ ، فَإِنَّهُ يُبعَثُ يَومَ القِيامَةِ اُمَّةً وَحدَهُ. 4

.


1- .زيد بن عمرو بن نفيل ، وهو ابن عمّ عمر بن الخطّاب ، وكان زيد يرغب عن عبادة الأصنام وعابها ، فأولع بهِ عمُّه الخطّاب سفهاء مكّة وسلّطهم عليه فآذوه ، فسكن كهفا بحراء ، وكان يدخل مكّة سِرّا ، وسار إلى الشام يبحث عن الدّين (مروج الذهب : ج 1 ص 70) .
2- .ما بين المعقوفين أثبتناه من بحار الأنوار .
3- .كمال الدين : ص 200 ح 42 و ح 43 نحوه ، بحار الأنوار : ج 15 ص 205 ح 22 ؛ مسند ابن حنبل : ج 1 ص 401 ح 1648 ، المعجم الكبير : ج 1ص 152 ح 350 كلاهما عن سعيد بن زيد بن عمرو بن نفيل نحوه ، المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 497 ح 5856 ، تاريخ دمشق : ج 19 ص 511 ح4568 .

ص: 309

14 / 4 زيد بن عمرو بن نُفَيل

14 / 4زيد بن عمرو بن نُفَيل (1)كمال الدين_ به نقل از عبد الرحمان بن عبد اللّه [بن] حُصَين تميمى _ :عمربن خطّاب و سعيد بن زيد گفتند : اى پيامبر خدا ! آيا براى زيد بن عمرو ، طلب آمرزش كنيم؟ فرمود : «آرى . برايش طلب آمرزش كنيد . او در روز رستاخيز ، به تنهايى به صورت يك امّت ، برانگيخته مى شود» .

.


1- .. زيد بن عمرو بن نُفَيل ، پسر عموى عمر بن خطّاب است . او از بت پرستى روى گردان بود و از بت ها بد مى گفت . عمويش خطّاب ، نابخردان مكّه را عليه زيد برانگيخت و آنان را به جان او انداخت و به آزار و اذيّت وى پرداختند . پس زيد در غارى در كوه حِراء پناه گرفت و پنهانى به مكّه مى آمد . او در جستجوى دين به شام رفت.

ص: 310

كمال الدين عن محمّد بن إسحاق بن يسار المدني :كانَ زَيدُ بنُ عَمرِو بنِ نُفَيلٍ أجمَعَ عَلَى الخُروجِ مِن مَكَّةَ يَضرِبُ فِي الأَرضِ ويَطلُبُ الحَنيفِيَّةَ _ دينَ إبراهيمَ عليه السلام _ وكانَتِ امرَأَتُهُ صَفِيَّةُ بِنتُ الحَضرَمِيِّ كُلَّما أبصَرَتهُ قَد نَهَضَ إلَى الخُروجِ وأَرادَهُ ، آذَنَت بِهِ الخَطّابَ بنَ نُفَيلٍ . فَخَرَجَ زَيدٌ إلَى الشّامِ يَلتَمِسُ ويطلُبُ في أهلِ الكِتابِ الأَوَّلِ دينَ إبراهيمَ عليه السلام ويَسأَلُ عَنهُ ، فَلَم يَزَل في ذلِكَ فيما يَزعُمونَ حَتّى أتَى المَوصِلَ وَالجَزيرَةَ كُلَّها ، ثُمَّ أقبَلَ حَتّى أتَى الشّامَ فَجالَ فيها حَتّى أتى راهِبا بِمَيفَعَةٍ (1) مِن أرضِ البَلقاءِ (2) ، كانَ يَنتَهي إلَيهِ عِلمُ النَّصرانِيَّةِ فيما يَزعُمونَ ، فَسَأَلَهُ عَنِ الحَنيفِيَّةِ دينِ إبراهيمَ عليه السلام ، فَقالَ لَهُ الرّاهِبُ : إنَّكَ لَتَسأَلُ عَن دينٍ ما أنتَ بِواجِدٍ لَهُ الآنَ مَن يَحمِلُكَ عَلَيهِ اليَومَ ، لَقَد دَرَسَ (3) عِلمُهُ وذَهَبَ مَن كانَ يَعرِفُهُ ، ولكِنَّهُ قَد أظَلَّكَ خُروجُ نَبِيٍّ يُبعَثُ بِأَرضِكَ الَّتي خَرَجتَ مِنها بِدينِ إبراهيمَ الحَنيفِيَّةِ ، فَعَلَيكَ بِبِلادِكَ فَإِنَّهُ مَبعوثٌ الآنَ ، هذا زَمانُهُ . ولَقَد كانَ سَئِمَ اليَهودِيَّةَ وَالنَّصرانِيَّةَ ، فَلَم يَرضَ شَيئا مِنهُما . فَخَرَجَ مُسرِعا _ حينَ قالَ لَهُ الرَّاهِبُ ما قالَ _ يُريدُ مَكَّةَ ، حَتّى إذا كانَ بِأَرضِ لَخمٍ (4) عَدَوا عَلَيهِ فَقَتَلوهُ ، فَقالَ وَرَقَةُ بنُ نَوفَلٍ _ وقَد كانَ اتَّبَعَ مِثلَ أثَرِ زَيدٍ ، ولَم يَفعَل في ذلِكَ ما فَعَلَ ، فَبَكاهُ وَرَقَةُ وَقالَ فيهِ _ : رَشَدتَ وأنعَمتَ ابنَ عَمرٍو و إنَّماتَجَنَّبتَ تَنّورا مِنَ النّارِ حامِيا بِدينِكَ رَبّا لَيسَ رَبٌّ كَمِثلِهِوتَركِكَ أوثانَ الطَّواغي كَما هِيا و قَد تُدرِكُ الإِنسانَ رَحمَةُ رَبِّهِولَو كانَ تَحتَ الأَرضِ سِتّينَ وادِيا (5)

.


1- .المَيفَعُ : المكان المُشرف . واليفاع : هو التلّ المشرف (لسان العرب : ج 8 ص 414 «يفع») .
2- .البَلْقاءُ : كورة من أعمال دمشق بين الشام ووادي القُرى ، قصبتها عمّان وفيها قرى كثيرة ومزارع واسعة(معجم البلدان : ج 1 ص 489) .
3- .دَرَسَ : عَفا وخَفِيَت آثارُه (المصباح المنير : ص 192 «درس»).
4- .لخم : أو المناذرة ، من قبائل العرب ، أسّسوا الدولة اللخميّة في الحيرة _ العراق _ (المنجد في الأعلام : ص612 «لخم») .
5- .كمال الدين : ص 199 ح 41 ، بحار الأنوار : ج 15 ص 204 ح 20 ؛ السيرة النبويّة لابن هشام : ج 1 ص246 ، السيرة النبويّة لابن كثير : ج 1 ص 155 ، تاريخ دمشق : ج 19 ص 497 كلّها نحوه .

ص: 311

كمال الدين_ به نقل از محمّد بن اسحاق بن يسار مدنى _ :زيد بن عمرو بن نُفَيل ، تصميم گرفت از مكّه خارج شود و در جستجوى دين حنيف ، دين ابراهيم عليه السلام ، به سير و سفر بپردازد . همسر او صفيّه ، دختر حَضرَمى _ كه ديد وى آهنگ خارج شدن از مكّه را دارد _ موضوع را به اطّلاع خطّاب بن نفيل رسانيد. زيد ، ره سپار شام شد و در ميان اهل كتابِ نخستين ، جوياى دين ابراهيم عليه السلام شد و سراغ آن را گرفت . مى گويند كه پيوسته در طلب آن بود تا به موصل و جزيره رسيد . سپس به شام رفت و در آن جا گشت تا بر فراز تلّى از سرزمين بَلقاء ، (1) به راهبى برخورد . آن گونه كه مى گويند ، مسيحيت شناسى به او منتهى مى شد . زيد در باره دين حنيف ، دين ابراهيم عليه السلام از او پرسيد . راهب گفت : تو از دينى سراغ مى گيرى كه اكنون ، كسى را نمى يابى تا تو را به آن راه نمايى كند . علم آن كهنه شده و كسانى كه آن را بشناسند ، از ميان رفته اند ؛ امّا زمان ظهور پيامبرى بر تو فرا رسيده كه در همان سرزمينى مبعوث خواهد شد كه در جستجوى دين حنيف ابراهيم از آن خارج گشته اى . پس به ديارت باز گرد كه او اكنون ، مبعوث شده است . اينك ، زمان اوست. زيد كه از دين يهود و نصرانى بيزار شده بود و چيزى از اين دو دين را نمى پسنديد ، با شنيدن سخن راهب ، سراسيمه ره سپار مكّه شد و چون به ديار لَخم رسيد ، لَخميان بر او هجوم آوردند و او را كُشتند . ورقة بن نوفل _ كه او نيز همانند زيد ، در جستجوى دين حنيف بود ؛ امّا كارى را كه زيد كرد (سفر به اطراف و اكناف در جستجوى دين) ، او نكرد _ بر او گريست و اين ابيات را گفت: بر راه راست رفتى و چه خوش رفتى ، اى پسر عمرو! تو از تنورى آتشين و سوزان ، دورى گُزيدى ؛ با پرستش پروردگارى كه پروردگارى چون او نيست و فرو نهادن بت هاى دروغين . آدمى به رحمت پروردگار خويش مى رسد اگرچه شصت وادى در زيرزمين باشد .

.


1- .. بَلقاء : منطقه اى است از توابع شام ، بين دمشق و وادى القُرى . مركز آن ، اَمّان است و روستاهاى بسيار و كشتزارهاى وسيع دارد.

ص: 312

اُسد الغابة_ في تَرجَمَةِ زيدِ بنِ عَمرِو بنِ نُفَيلٍ _ :سُئِلَ عَنهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يُبعَثُ اُمَّةً وَحدَهُ يَومَ القِيامَةِ ، وكانَ يَتَعَبَّدُ فِي الجاهِلِيَّةِ ويَطلُبُ دينَ إبراهيمَ الخَليلِ عليه السلام ، ويُوَحِّدُ اللّهَ تَعالى ويَقولُ : إلهي إلهُ إبراهيمَ ، وديني دينُ إبراهيمَ . وكانَ يَعيبُ عَلى قُرَيشٍ ذَبائِحَهُم ويَقولُ : الشَّاةُ خَلَقَها اللّهُ وأَنزَلَ لَها مِنَ السَّماءِ ماءً وأَنبَتَ لَها مِنَ الأَرضِ ، ثُمَّ تَذبَحونَها عَلى غَيرِ اسمِ اللّهِ تَعالى ! إنكارا لِذلِكَ وَإعظاما لَهُ . وكانَ لا يَأكُلُ مِمّا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ (1) . (2)

السيرة النبويّة لابن هشام عن أسماء بنت أبي بكر :لَقَد رَأَيتُ زَيدَ بنَ عَمرِو بنِ نُفَيلٍ شَيخا كَبيرا ، مُسنِدا ظَهرَهُ إلَى الكَعبَةِ وهُوَ يَقولُ : يا مَعشَرَ قُرَيشٍ ، وَالَّذي نَفسُ زَيدِ بنِ عَمرٍو بِيَدِهِ ، ما أصبَحَ مِنكُم أحَدٌ عَلى دينِ إبراهيمَ غَيري . ثُمَّ يَقولُ : اللّهُمَّ لَو أنّي أعلَمُ أيَّ الوُجوهِ أحَبَّ إلَيكَ عَبَدتُكَ بِهِ ، ولكِنّي لا أعلَمُهُ ، ثُمَّ يَسجُدُ عَلى راحَتِهِ. (3)

.


1- .النَّصِيبُ : الحجارة وجمعه نُصُب ، وكان للعرب حجارة تعبدها وتذبح عليها (مفردات ألفاظ القرآن : ص807 «نصب») .
2- .اُسد الغابة : ج 2 ص 368 الرقم 1860 .
3- .السيرة النبويّة لابن هشام : ج 1 ص 240 ، اُسد الغابة : ج 2 ص 369 الرقم 1860 ، السيرة النبويّة لابن كثير : ج 1 ص 154 ، تاريخ دمشق : ج 19 ص505 .

ص: 313

اُسد الغابة_ در شرح حال زيد بن عمرو بن نُفَيل _ :در باره او از پيامبر صلى الله عليه و آله سؤال شد . فرمود : «او در روز قيامت ، به تنهايى چونان يك امّت برانگيخته مى شود» . او در جاهليت ، عبادت [خداى يكتا را] پيشه كرده بود و در طلب دين ابراهيم خليل عليه السلام برآمد و به يكتايىِ خدا ، باور داشت و مى گفت : خداى من ، همان خداى ابراهيم و دين من ، دين ابراهيم است. او بر قريش از قربانى هايشان [براى بت ها] خُرده مى گرفت و مى گفت : گوسفندى را كه خداى يگانه آفريده و از آسمان برايش آب فرو فرستاده و از زمين ، برايش علف رويانيده است ، شما به غير نام خداى متعال [براى بت ها ]ذبح مى كنيد؟! و بر اين كار ، خُرده مى گرفت و آن را كارى بس بيهوده مى شِمُرد و از گوشت حيواناتى كه براى بت ها قربانى مى شدند ، نمى خورد.

السيرة النبوية ، ابن هشام_ به نقل از اسماء دختر ابو بكر _ :زيد بن عمرو بن نُفَيل را _ كه پيرى سال خورده بود _ ديدم كه به كعبه تكيه داده است و مى گويد : اى جماعت قريش! سوگند به آن كه جان زيد بن عمرو در دست اوست ، جز من، اَحَدى از شما بر دين ابراهيم نيست . سپس گفت : بار خدايا ! اگر بدانم كه كدام روش نزد تو محبوب تر است ، با آن روش ، تو را عبادت مى كردم ؛ امّا نمى دانم . سپس بر كف دست خود ، سجده مى كرد .

.

ص: 314

صحيح البخاري عن أسماء بنت أبي بكر :رَأَيتُ زَيدَ بنَ عَمرِو بنِ نُفَيلٍ قائِما ، مُسنِدا ظَهرَهُ إلَى الكَعبَةِ ، يَقولُ : يا مَعاشِرَ قُرَيشٍ ، وَاللّهِ ما مِنكُم عَلى دينِ إبراهيمَ غَيري . وكانَ يُحيِي المَوؤودَةَ ، يَقولُ لِلرَّجُلِ إذا أرادَ أن يَقتُلَ ابنَتَهُ : لا تَقتُلها ، أنَا أكفيكَها مَؤونَتَها . فَيَأخُذُها ، فَإِذا تَرَعرَعَت قالَ لِأَبيها : إن شِئتَ دَفَعتُها إلَيكَ ، وإن شِئتَ كَفَيتُكَ مَؤونَتَها. (1)

اُسد الغابة عن زيد بن حارثة :خَرَجتُ مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَوما حارّا مِن أيّامِ مَكَّةَ وهُوَ مُردِفي (2) ، فَلَقينا زَيدَ بنَ عَمرِو بنِ نُفَيلٍ ، فَحَيّا كُلُّ واحِدٍ مِنهُما صاحِبَهُ . فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : يا زَيدُ ، ما لي أرى قَومَكَ قَد شَنَفوا (3) لَكَ ؟ قالَ : وَاللّهِ يا مُحَمَّدُ إنَّ ذلِكَ لِغَيرِ نائِلَةِ تِرَةٍ لي فيهِم ، ولكِن خَرَجتُ أبتَغي هذَا الدّينَ ، حَتّى أقدِمَ عَلى أحبارِ خَيبَرَ فَوَجَدتُهُم يَعبُدونَ اللّهَ ويُشرِكونَ بِهِ ، فَقُلتُ : ما هذَا الدّينَ الَّذي أبتَغي ! فَخَرَجتُ ، فَقالَ لي شَيخٌ مِنهُم : إنَّكَ لَتَسأَلُ عَن دينٍ ما نَعلَمُ أحَدا يَعبُدُ اللّهَ بِهِ إلّا شَيخا بِالحيرَةِ ، قالَ : فَخَرَجتُ حَتّى أقدَمَ عَلَيهِ ، فَلَمّا رَآني قالَ : مِمَّن أنتَ ؟ قُلتُ : أنَا مِن أهلِ بَيتِ اللّهِ مِن أهلِ الشَّوكِ وَالقَرظِ (4) ، قالَ إنَّ الَّذي تَطلُبُ قَد ظَهَرَ بِبِلادِكَ ، قَد بُعِثَ نَبِيٌّ قَد طَلَعَ نَجمُهُ ، وجَميعُ مَن رَأَيتَهُم في ضَلالٍ . قالَ : فَلَم اُحِسَّ بِشَيءٍ . قالَ زَيدٌ [بنُ حارِثَةَ] : وماتَ زَيدُ بنُ عَمرٍو واُنزِلَ عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ النَّبِيُّ لِزَيدٍ : إنَّهُ يُبعَثُ يَومَ القِيامَةِ اُمَّةً واحِدَةً (5) .

.


1- .صحيح البخاري : ج 3 ص 1392 ح 3616 ، المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 498 ح 5859 ،الطبقات الكبرى : ج 3 ص 380 ، سير أعلام النبلاء : ج 1 ص 128 الرقم 6 ، تاريخ دمشق : ج 19 ص504 .
2- .الرَّديف : الذي تحمله خَلفك على ظهر الدابّة ، تقول : أردَفتُهُ إردافا (المصباح المنير : ص 224 «ردف») .
3- .شَنَفُوا له : أي أبغضوه (النهاية : ج 2 ص 505 «شنف») .
4- .القَرْظُ : وَرَقُ السَلَمُ يُدبَغ به (الصحاح : ج 3 ص 1177 «قرظ») .
5- .اُسد الغابة : ج 2 ص 369 الرقم 1860 ، المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 238 ح 4956 ، المعجم الكبير : ج 5 ص 86 ح 4663 و ج 1 ص 151 ح 35 ، مسند أبي يعلى : ج 6 ص 373 ح 7177 كلّها نحوه .

ص: 315

صحيح البخارى_ به نقل از اسماء ، دختر ابو بكر _ :زيد بن عمرو بن نُفَيل را ديدم كه ايستاده و به كعبه ، تكيه داده است و مى گويد : اى گروه قريش! به خدا سوگند كه هيچ يك از شما بر دين ابراهيم نيستيد ، بجز من . او از زنده به گور كردن دختران ، جلوگيرى مى كرد و به مردى كه مى خواست دخترش را بكُشد ، مى گفت : او را نكُش . من ، خرجىِ او را به عهده مى گيرم ، و آن دخترك را مى گرفت و چون بزرگ مى شد ، به پدرش مى گفت : اگر بخواهى ، او را به تو برمى گردانم و اگر نمى خواهى ، خودم اداره اش مى كنم .

اُسْدُ الغابَة_ به نقل از زيد بن حارثه _ :در يكى از روزهاى گرم مكّه ، در حالى كه پيامبر خدا مرا بر تَرك خود سوار كرده بود ، بيرون آمديم . در راه به زيد بن عمرو بن نُفَيل برخورديم و هر يك از آن دو به ديگرى سلام گفتند . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اى زيد ! چرا قومت تو را دشمن مى دارند؟» . زيد گفت : به خدا سوگند ، اى محمّد ! اين دشمنىِ آنان با من ، از سرِ خونخواهى نيست ؛ بلكه از آن روست كه من ، در جستجوى اين دين (دين ابراهيم عليه السلام ) ، به راه افتادم و نزد عالمان يهودِ خيبر رفتم و ديدم كه آنان ، خدا را مى پرستند ؛ امّا بدو شرك مى ورزند . با خود گفتم : اين ، آن دينى نيست كه من مى جويم . لذا از خيبر رفتم . پيرى از آنان به من گفت : تو سراغِ دينى را مى گيرى كه ما كسى را نمى شناسيم كه با آن ، خدا را عبادت كند ، مگر پيرمردى در حيره . نزد او رفتم . چون مرا ديد ، گفت : تو از چه مردمى هستى؟ گفتم : من ، از اهالى خانه خدايم ؛ از سرزمين خار و برگ درخت سَلَم . گفت : آنچه تو در جستجويش هستى ، در سرزمين خودت ظهور كرده است . پيامبرى مبعوث شده كه ستاره اش طلوع كرده است و همه كسانى كه تو ديده اى در گم راهى اند . [زيد بن عمرو] گفت : من ، چيزى [از ظهور آن مبعوثْ ]احساس نكردم . زيد [بن حارثه] گفت : زيد بن عمرو از دنيا رفت و [سپس ، نخستين] وحى بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد . پيامبر صلى الله عليه و آله به زيد [بن حارثه] فرمود : «او در روز رستاخيز ، به تنهايى چونان يك امّت ، برانگيخته مى شود» .

.

ص: 316

14 / 5عَبدُ المُطَّلِبِالإمام الصادق عليه السلام :يُحشَرُ عَبدُ المُطَّلِبِ يَومَ القِيامَةِ اُمَّةً واحِدَةً ، عَلَيهِ سيماءُ (1) الأَنبِياءِ وهَيبَةُ المُلوكِ. (2)

عنه عليه السلام :إنَّ عَبدَ المُطَّلِبِ أوَّلُ مَن قالَ بِالبَداءِ ، يُبعَثُ يَومَ القِيامَةِ اُمَّةً وَحدَهُ ، عَلَيهِ بَهاءُ المُلوكِ وسيماءُ الأَنبِياءِ. (3)

14 / 6المعلّمرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ألا اُخبِرُكُم عَنِ الأَجوَدِ الأَجوَدِ ؟ اللّهُ الأَجوَدُ الأَجوَدُ ، وَأَنَا أجوَدُ وُلدِ آدَمَ ، وأجوَدُهُم مِن بَعدي رَجُلٌ عَلِمَ عِلما فَنَشَرَ عِلمَهُ ، يُبعَثُ يَومَ القِيامَةِ اُمَّةً واحِدَةً ، ورَجُلٌ جادَ بِنَفسِهِ في سَبيلِ اللّهِ حَتّى يُقتَلَ. (4)

.


1- .السِّيماءُ : العلامة يُعرف بها الخير والشرّ (تاج العروس : ج 16 ص 372 «سوم») .
2- .الكافي : ج 1 ص 447 ح 22 عن زرارة ، بحار الأنوار : ج 15 ص 157 ح 84 .
3- .الكافي : ج 1 ص 447 ح 23 عن مقرن وح 24 عن مفضّل بن عمر ، بحار الأنوار : ج 15 ص 157 ح 85 .
4- .مسند أبي يعلى : ج 3 ص 190 ح 2782 عن أنس ، كنز العمّال : ج 10 ص 151 ح 28771 ؛ إرشاد القلوب : ص 14 عن أنس .

ص: 317

14 / 5 عبد المطّلب
14 / 6 معلّم

14 / 5عبد المطّلبامام صادق عليه السلام :عبد المطّلب ، در روز قيامت ، چونان يك امّت ، محشور مى شود ، در حالى كه سيماى پيامبران و شُكوه شاهان را دارد .

امام صادق عليه السلام :عبد المطّلب ، نخستين كسى بود كه سخن از بَدا گفت . او در روز قيامت ، به تنهايى به صورت يك امّت برانگيخته مى شود ، در حالى كه شُكوه شاهان و سيماى پيامبران را دارد .

14 / 6معلّمپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آيا شما را از بخشنده ترينِ بخشندگان ، آگاه نسازم؟ خداوند ، بخشنده ترينِ بخشندگان است و من ، بخشنده ترين فرزند آدم عليه السلام هستم و پس از من ، بخشنده ترينِ فرزندان آدم ، كسى است كه علمى بياموزد و علم خود را نشر دهد . چنين كسى در روز رستاخيز ، به صورت يك امّت برانگيخته مى شود ، و [ديگر ،] مردى است كه در راه خدا جان فشانى كند تا كشته شود .

.

ص: 318

14 / 7المُبَلِّغُ الإِسلامِيُّ إذا ماتَ في بِلادِ الشِّركِالأمالي للطوسي عن حمّاد السمدري :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عليه السلام : إنّي أدخُلُ بِلادَ الشِّركِ وإنَّ مَن عِندَنا يَقولُ : إن مُتَّ ثَمَّ ، حُشِرتَ مَعَهُم . قالَ : فَقالَ لي : يا حَمّادُ ، إذا كُنتَ ثَمَّ تَذكُرُ أمرَنا وتَدعو إلَيهِ ؟ قالَ : قُلتُ : نَعَم . قالَ : فَإِذا كُنتَ في هذِهِ المُدُنِ _ مُدُنِ الإِسلامِ _ تَذكُرُ أمرَنا وتَدعو إلَيهِ ؟ قالَ : قُلتُ : لا . فَقالَ لي : إنَّكَ إن مُتَّ ثَمَّ ، حُشِرتَ اُمّةً وَحدَكَ ، وسعى نورُكَ بَينَ يَدَيكَ. (1)

.


1- .الأمالي للطوسي : ص 46 ح 54 ، بشارة المصطفى : ص 68 ، رجال الكشّي : ج 2 ص 634 ح 635 ، بحارالأنوار : ج 68 ص 200 ح 1 .

ص: 319

14 / 7 مبلّغ اسلام ، كه در سرزمين شرك بميرد

14 / 7مبلّغ اسلام ، كه در سرزمين شرك بميردالأمالى ، طوسى_ به نقل از حمّاد سمدرى _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : من به سرزمين شرك مى روم . كسى كه نزد ماست ، مى گويد : اگر تو در آن جا بميرى ، با آنان (مشركان) محشور مى شوى. امام صادق عليه السلام به من فرمود : «اى حمّاد! آن جا كه هستى ، از قضيه ما (امامت اهل بيت) ياد مى كنى و به آن ، دعوت مى نمايى؟» . گفتم : آرى . فرمود : «در اين شهرها (شهرهاى اسلامى) هم كه هستى ، از قضيه ما ياد مى كنى و به آن ، دعوت مى نمايى؟» . گفتم : خير . فرمود : «اگر در آن جا (بلاد شرك) از دنيا بروى ، به تنهايى ، چونان يك اُمّتْ محشور خواهى شد و نورِ تو ، پيشاپيشت حركت خواهد كرد» .

.

ص: 320

. .

ص: 321

21 . امانت

اشاره

21 . امانتدرآمدفصل يكم : اهمّيت باز گرداندن امانتفصل دوم : موجبات امانتدارىفصل سوم : بركت هاى امانتدارىفصل چهارم : انواع امانت هافصل پنجم : امانتدارانفصل ششم : آداب امانت سپارى

.

ص: 322

. .

ص: 323

درآمد

امانت ، در لغت

درآمدامانت ، در لغتواژه «امانت» ، ضدّ «خيانت» ، مصدر و از ريشه «أمن» به معناى آرامش قلب است . امين ، به كسى گفته مى شود كه دل ، در سپردن چيزى به او احساسِ آرامش كند . همچنين به چيزى كه سپرده شده نيز «امانت» اطلاق مى گردد . ابن فارس ، در معناى «أمَنَ» مى گويد : الهمزة و الميم و النون أصلان متقاربان : أحدهما الأمانة التى ضدّ الخيانة ، و معناها سكون القلب ، و الآخر التصديق . (1) همزه و ميم و نون ، دو اصل [معنايىِ] نزديك به هم دارد : يكى امانت كه ضدّ خيانت و به معناى آرامش دل است ، و ديگرى گواهى دادن . راغب اصفهانى نيز در تبيين معناى «أمَنَ» آورده است : أصل الأمن طمأنينة النفس و زوال الخوف ، و الأمن و الأمانة و الأمان فى الأصل مصادر ، و يجعل الأمان تارةً إسما للحالة التى يكون عليها الإنسان فى الأمن ، و تارة اسما لما يؤمن عليه الإنسان . (2) ريشه «أمن» ، آرامشِ خاطر و رفع نگرانى است. امن و امانت و امان، در اصل ،

.


1- .. معجم مقاييس اللغة : ج 1 ص 133 مادّه «أمن» .
2- .. مفردات ألفاظ القرآن : ص 90 .

ص: 324

امانت ، در قرآن و حديث
يك . نهايت تأكيد بر كسب خصلت امانتدارى

مصدر هستند و امان ، گاهى اسم حالتى است كه انسان در آن حالت، آرام است ، و گاهى هم اسم چيزى است كه انسان با آن ، آرامش مى يابد.

امانت ، در قرآن و حديثواژه «امانت» در قرآن و احاديث اسلامى ، در همان معناى لغوى آن به كار رفته است ؛ امّا در تبيين عرصه هاى «امانت» و اقسام امينان ، نوآورى هاى جالب توجّه و نكاتِ تنبّه آفرينى در متون اسلامى ديده مى شود . در اين بخش ، ره نمودهاى اسلام در باره ارزش و آثار امانتدارى ، روش فرهنگ سازىِ امانتدارى در جامعه ، انواع امانت ها و امينان ، و آيين امانت سپارى ، در شش فصل خواهد آمد كه در اين جا به خلاصه آنها اشاره مى شود :

يك . نهايت تأكيد بر كسب خصلت امانتدارىتأمّل در فصول مختلف اين بخش ، بيانگر اهمّيت فوق العاده امانتدارى در اسلام است ، به گونه اى كه اين آيين مبين ، با تكيه بر احساسات فطرى و دينى و با بهره گيرى از شيوه هاى مختلف تبليغاتى ، تلاش مى كند پيروان خود را به امانتدارى وا دارد . از منظر اسلام ، شخص مسلمان ، موظّف است كه انواع امانت ها را ، كوچك باشند يا بزرگ ، در هر حال و به همه اشخاص ، حتى بدترين انسان هاى روى زمين ، ادا نمايد و مسلمان ، حق ندارد حتّى به كسى كه به او خيانت كرده ، خيانت كند . (1)

.


1- .. ر . ك : ص 333 (امانت / فصل يكم / وجوب بازگرداندن امانت) .

ص: 325

دو . روش فرهنگ سازى امانتدارى در جامعه
سه . نقش امانتدارى در كاميابى مادّى و معنوى

دو . روش فرهنگ سازى امانتدارى در جامعهفرهنگ سازى امانتدارى در جامعه ، نيازمند برنامه ريزى دقيق و همه جانبه در جهت اقدامات زير است : الف _ تقويت ايمان و باورهاى دينى ؛ ب _ گسترش پيوند با پيشوايان بزرگ اسلام و انتقال سيره عملى آنان در امانتدارى به سطوح مختلف جامعه ؛ ج _ تقويت عقل عملى و وجدان اخلاقى مردم ؛ د _ توسعه اقتصادى و مبارزه با زمينه هاى اقتصادى خيانت در جامعه (مانند تورّم) ؛ ه _ مراقبت ويژه دولت از كارمندان خود در جهت تقويت امانتدارى و حفظ حقوق مردم ؛ و _ احياى روح نيايش و استعانت از حضرت حق ، براى رعايت امانت هاى بزرگ و سنگين . (1) موفّقيت در انجام دادن اين اقدامات ، در گرو تلاش پيگير و مداوم كلّيه مديران سياسى ، فرهنگى ، اقتصادى و قضايى در جامعه است .

سه . نقش امانتدارى در كاميابى مادّى و معنوىدر متون اسلامى ، جهت گسترش هر چه بيشتر فرهنگ امانتدارى در جامعه ، فوايد مادّى و معنوى فراوانى براى امانتدارى مطرح شده است . خلاصه آنچه در تبيين نقش امانتدارى در زندگى انسان در اين متون آمده ، عبارت است از :

.


1- .. ر . ك : ص 385 (امانت / فصل دوم : موجبات امانتدارى / كمك خواستن از خدا) .

ص: 326

چهار . گستره عرصه امانت

الف _ علاقه خداوند متعال و پيامبر صلى الله عليه و آله به شخص امين ؛ ب _ رمز جايگاه رفيع امام على عليه السلام نزد پيامبر خدا ؛ ج _ زمينه سازى ارزش اخلاقى صداقت ؛ د _ مشاركت در اموال ديگران ، فراوان شدن روزى و ثروتمندى ؛ ه _ ذخيره شدن پاداش انفاق كنندگان در راه خدا براى شخص امين ؛ و _ رهايى از آتش دوزخ و بهره گيرى از بهشت جاويد و محشور شدن با پيامبران و صدّيقان و شهيدان ؛ ز _ كاميابى مادّى و معنوى و خيرِ دنيا و آخرت .

چهار . گستره عرصه امانتاز نظر اسلام ، عرصه امانت ، بسيار گسترده است و هر نعمتى كه خداوند متعال به انسان داده ، و هر كار و مسئوليتى كه به او واگذار شده ، در حقيقت ، امانتى است كه به او سپرده شده است . بنا بر اين ، آياتى كه مردم را به رعايتِ امانت ، ترغيب مى كنند ، شامل همه عرصه هاى امانت مى گردد . عرصه هاى امانت بر پايه جمع بندى اى كه در فصل چهارم شده ، عبارت است از : 1 . عرصه سياسى . در نظام اسلامى ، هر كس از قدرت سياسى برخوردار است ، امانتدار خداوند متعال و مردم است ، و هر كه جايگاه سياسىِ بالاتر و قدرت افزون ترى دارد ، بارِ امانت او سنگين تر است . بر اين اساس ، بار امانت رهبر ، از همه سنگين تر است . از اين رو ، پيشوايان بزرگ اسلام ، براى به انجام رساندن مسئوليت سنگين خود ، از خداوند متعال يارى مى جستند . (1)

.


1- .. ر . ك : ص 385 (امانت / فصل دوم : موجبات امانتدارى / كمك خواستن از خدا) .

ص: 327

2 . عرصه فرهنگى . پس از مسئولان سياسى ، بار امانتِ علما و رهبران فرهنگى جامعه ، از ديگران سنگين تر است . دانش و معرفت ، امانت الهى اى است كه مسئولان فرهنگى ، هم خود بايد بدان عمل كنند ، و هم زمينه را براى عمل كردن ديگران ، فراهم سازند . امّا برخى از معارف ، امانت هايى هستند كه جزء اسرار الهى محسوب مى شوند و انتقال آنها به افراد فاقد ظرفيت ، خيانت و خطرناك است . (1) 3 . عرصه اقتصاد . واضح ترين عرصه امانت نزد عموم مردم ، عرصه هاى اقتصادى است . نكته قابل توجّه در امانتدارى اقتصادى از نگاه اسلام ، اين است كه شخص مسلمان ، نه تنها حق ندارد به حقوق ديگران تجاوز كند ، بلكه اموال شخصى خودش نيز امانتى نزد اوست و نمى تواند آن را در هر راهى كه مى خواهد ، مصرف كند . لذا اسرافكارى در مال خود نيز خيانت محسوب مى گردد . (2) 4 . عرصه اخلاقى . گستره امانتدارى در عرصه اخلاقى ، بسيار وسيع است . در واقع ، اتّصاف به انواع صفات نيكو و اجتناب از همه صفات ناشايست ، امانتدارى وجدان اخلاقى است كه خداوند متعال به انسان ارزانى داشته است . از اين رو ، در روايات اسلامى ، امورى مانند : صداقت ، وَرَع ، عفّت ، وفا ، همكارى براى اقامه حق ، پاداشِ نيكى با نيكى ، و حفظ اسرار مردم ، از مصاديق امانتدارى شمرده شده است . 5 . عرصه عملى . در اسلام ، هر كارى كه به انسان سپرده شود ، امانت محسوب

.


1- .. ر . ك : ص 409 (امانت / فصل چهارم / امانت هاى فرهنگى) و ص 477 (فصل ششم / كسى كه شايسته اعتماد و امانت سپارى نيست / خيانتكار)
2- .ر. ك : ص 411 (امانت / فصل چهارم / امانت هاى اقتصادى) و ص 477 (فصل ششم / كسى كه شايسته اعتماد و امانت سپارى نيست / خيانتكار)

ص: 328

پنج . اقسام امانتداران

مى گردد . لذا اجير ، (1) يكى از امانتداران است . پيامبر خدا مى فرمود : أنَّ اللّهَ عز و جل يُحِبُّ إذا عَمِلَ أحَدُكُم عَمَلاً أن يُتقِنَهُ . (2) خداوند دوست دارد كه هر گاه يكى از شما كارى را انجام مى دهد، به درستى انجام دهد. كارى كه به كسى سپرده شد ، هر چه آن را بهتر و كامل تر تحويل دهد ، امانتدار بهترى است و نزد خداوند متعال ، محبوب تر . 6 . عرصه واجبات الهى . برنامه اى كه خداوند متعال براى زندگى انسان ارائه كرده ، در حقيقت ، بزرگ ترين نعمت و امانت الهى براى تكامل مادّى و معنوى و سعادت دنيوى و اُخروى اوست ، و همه انبياى الهى ، با هدف انتقالِ اين امانت به جامعه بشر ، مبعوث شده اند . بدين سان ، بهره گيرى از اين برنامه ، امانتدارى ، و مخالفت با آن ، خيانت محسوب مى گردد .

پنج . اقسام امانتداراناقسام امانتداران ، به تناسبِ سِعه و ضيق عرصه هاى مختلف امانت است كه در اين جا با الهام از فصل پنجم اين مجموعه ، بدانها اشاره مى كنيم : الف _ بالاترين عرصه امانت ، ويژه خداوند متعال است . به همين مناسبت ، او «امين» و «مؤمن» و «مُهَيمِن» ناميده مى شود . آرى . او «امينِ» مطلق است و همه امانت ها از اوست و به او باز مى گردد و هيچ حقّى نزد او ضايع نمى گردد . لذا پيشوايان بزرگ اسلام ، همه چيز خود را به خدا مى سپردند و پيامبر اكرم ، در مقام

.


1- .. ر.ك : ص 469 (امانت / فصل پنجم / امانتداران / پيمانكار) .
2- .. المعجم الأوسط : ج 1 ص 275 ح 897 ، مسند أبى يعلى : ج 4 ص 253 ح 4369 ، الطبقات الكبرى : ج 8 ص 216 ، تاريخ دمشق : ج 34 ص 290 ، كنز العمّال : ج 3 ص 907 ح 9128 .

ص: 329

نيايش مى فرمود : اللّهُمّ إنّى أستَودِعُكَ نَفسى و أهلى و مالى و دينى و دُنياىَ و آخِرَتى و أمانَتى و خَواتيمَ عَمَلى . (1) خداوندا! خود و خانواده و مال و دين و دنيا و آخرت و امانت و عاقبتِ كارم را به تو مى سپارم . ب _ فرشتگان وحى ، اُمناى خداوند سبحان در ابلاغ وحى به پيامبران الهى هستند . ج _ انبياى الهى ، امينان خداوند منّان در ابلاغ وحى به مردم هستند . د _ اوصيا ، پيامبران و اهل بيت خاتم انبيا ، امينانِ خداوند متعال در تبيين وحى و رهبرى مردم اند . ه _ انسان ، در ميان همه موجودات ، بزرگ ترين امانتدار خداوند منّان است . او امانتى را به دوش مى كشد كه آسمان ها و زمين و كوه ها از حمل آن ناتوان بودند : «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهَا وَ حَمَلَهَا الْاءِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا . (2) ما امانت را به آسمان ها و زمين و كوه ها عرضه كرديم و آنها از قبول آن خوددارى كردند و از آن بيمناك شدند ، و[لى] انسان آن را پذيرفت . او ستمگر و نادان بود» . حافظ شيرازى ، مضمون اين آيه را به زبان شعر ، چنين بيان مى كند : آسمان ، بار امانت نتوانست كشيدقرعه كار به نام من ديوانه زدند . بار گران قدر امانتى كه انسان ، تاب تحمّل آن را دارد و موجودات ديگر ندارند ،

.


1- .. ر . ك : ص 430 ح 194 .
2- .. احزاب : آيه 72 .

ص: 330

مسئوليتى است كه استعداد تكامل اختيارى و رسيدن به مقام خليفة اللّهى بر عهده او مى نهد . آنچه از ابزار و امكانات مادّى و معنوى به انسان داده شده است ، همه و همه ، اجزاى همان مقامى است كه بار اين امانت را بر دوش وى مى گذارد ، و اگر انسانى شكوفا شد و اين بار امانت را به مقصد رساند ، خود نيز تبديل به امانت ارزشمند ديگرى براى جامعه بشرى مى گردد كه به وسيله او انواع بلاها از مردم ، دفع مى گردند . (1) بنا بر اين ، تفسير «امانتى كه توان تحمّل آن در نظام آفرينش ، ويژه انسان است» ، به : ولايت يا نماز و يا ساير آنچه خداوند متعال براى شكوفايىِ انسان در اختيار او قرار داده ، در واقع ، اشاره به بخشى از زمينه تكامل اختيارى انسان است و اين تفاسير ، منافاتى با يكديگر ندارند . و _ دانشمندان و اهل عرفان ، امانتداران خداوند متعال در انتقال دانش و معرفت خود به مردم ، بر حَسَب ظرفيت و استعدادهاى آنان هستند . ز _ سياست مداران ، امانتداران خداوند منّان و مردم ، در اداره صحيح امور سياسى جامعه اند . ح _ مؤذّنان ، امانتداران مردم اند در امورى كه به آنها اعلام مى نمايند (مانند : وقت نماز و روزه) . ط _ ثروتمندان مسلمان ، امينانِ پيشوايان در تأمين نياز نيازمندان اند . ى _ مشاور ، امانتدارِ كسى است كه با او مشورت مى كند . ك _ كسى كه به او وديعه اى يا كارى سپرده مى شود ، امانتدار صاحبْ وديعه و صاحبكار است .

.


1- .. ر.ك : ص 451 (امانت / فصل پنجم : امانتداران / انسان) .

ص: 331

شش . آداب سپردن امانت

ل _ و در نهايت ، شخص مؤمن ، در مواردى كه تشخيصِ توان انجام فرايض الهى به عهده او سپرده شده (مانند : حدّ بيمارى كه موجب افطار در روزه است) ، امانتدار سلامت خويش است . م _ نكته قابل تأمّل در تبيين اقسام امينان ، اين كه در احاديث اسلامى ، حجر الأسود _ كه در يكى از اركان كعبه قرار دارد _ نيز در رديف امانتداران خداوند سبحان و مردم شمرده شده است .

شش . آداب سپردن امانتفصل ششم ، ويژه تبيين آداب سپردن امانت است . در اين فصل ، توضيح داده شده كه چه كسانى براى سپردن امانت به آنان ، صلاحيت دارند و چه كسانى فاقد صلاحيت هستند . از نگاه احاديث اسلامى ، مهم ترين نكته در احراز صلاحيت امانتدارى ، پَروا داشتن از عقوبت الهى ، و مهم ترين آفت امانتدارى ، بى اعتقادى به خدا و آلودگى هاى اخلاقى (بويژه اعتياد به مشروبات الكلى) است .

.

ص: 332

الفصل الأوّل : أهمّية أداء الأمانة1 / 1وُجوبُ أداءِ الأَمانَةِالكتاب«إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّواْ الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُواْ بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُم بِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ سَمِيعَا بَصِيرًا» . (1)

«وَإِن كُنتُمْ عَلَى سَفَرٍ وَلَمْ تَجِدُواْ كَاتِبًا فَرِهَانٌ مَّقْبُوضَةٌ فَإِنْ أَمِنَ بَعْضُكُم بَعْضًا فَلْيُؤَدِّ الَّذِى اؤْتُمِنَ أَمَانَتَهُ وَلْيَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ» . (2)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا تَخونَنَّ أحَدا في مالٍ يَضَعُهُ عِندَكَ ، أو أمانَةٍ ائتَمَنَكَ عَلَيها ؛ فَإِنَّ اللّهَ تَعالى يَقولُ : «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّواْ الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا» . (3)

.


1- .النساء : 58 .
2- .البقرة : 283 .
3- .مكارم الأخلاق : ج 2 ص 355 ح 2660 عن عبد اللّه بن مسعود ، بحار الأنوار : ج 77 ص 105 ح 1 .

ص: 333

فصل يكم : اهمّيت باز گرداندن امانت
1 / 1 وجوب باز گرداندن امانت

فصل يكم : اهمّيت باز گرداندن امانت1 / 1وجوب باز گرداندن امانتقرآن«خدا به شما فرمان مى دهد كه امانت ها را به صاحبان آنها رد كنيد؛ و چون ميان مردم داورى مى كنيد، به عدالتْ داورى كنيد. در حقيقت، نيكو چيزى است كه خدا ، شما را به آن پند مى دهد. خدا ، شنواىِ بيناست» .

«و اگر در سفر بوديد و نويسنده اى نيافتيد ، وثيقه اى بگيريد؛ و اگر برخى از شما ، برخى ديگر را امين دانست، پس آن كس كه امين شمرده شده، بايد سپرده وى را بازپس دهد؛ و بايد از خداوند _ كه پروردگار اوست _ ، پروا كند» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مبادا كسى از شما به شخصى در باره مالى كه نزد او نهاده يا امانتى كه به او سپرده است ، خيانت كند ؛ زيرا خداى متعال مى فرمايد : «خدا به شما فرمان مى دهد كه امانت ها را به صاحبان آنها باز گردانيد» .

.

ص: 334

عنه صلى الله عليه و آله :أدِّ الأَمانَةَ إلى مَنِ ائتَمَنَكَ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :إذَا ائتُمِنتَ فَلا تَخُن . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله وَقَفَ بِمِنىً حينَ قَضى مَناسِكَها في حَجَّةِ الوَداعِ ، فَقالَ : ... ألا مَن كانَت عِندَهُ أمانَةٌ فَليُؤَدِّها إلى مَنِ ائتَمَنَهُ عَلَيها . (3)

الإمام الباقر عليه السلام :لَمّا نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ : «وَ جِاْى ءَ يَوْمَئِذِ بِجَهَنَّمَ» (4) سُئِلَ عَن ذلِكَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ : أخبَرَنِي الرّوحُ الأَمينُ أنَّ اللّهَ لا إلهَ غَيرُهُ إذا جَمَعَ الأَوَّلينَ وَالآخِرينَ ، اُتِيَ بِجَهَنَّمَ ... ثُمَّ يوضَعُ عَلَيها صِراطٌ أدَقُّ مِن حَدِّ السَّيفِ ، عَلَيهِ ثَلاثُ قَناطِرَ . أمّا واحِدَةٌ فَعَلَيهَا الأَمانَةُ وَالرَّحِمُ ، وأمَّا الاُخرى فَعَلَيهَا الصَّلاةُ ، وأمَّا الاُخرى فَعَلَيها عَدلُ رَبِّ العالَمينَ لا إلهَ غَيرُهُ ، فَيُكَلَّفونَ المَمَرَّ عَلَيهِ فَتَحبِسُهُمُ الرَّحِمُ وَالأَمانَةُ ، فَإِن نَجَوا مِنها حَبَسَتهُمُ الصَّلاةُ ، فَإِن نَجَوا مِنها كانَ المُنتَهى إلى رَبِّ العالَمينَ . (5)

.


1- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 348 ح 981 ، عن ابن أخ الفضيل بن يسار عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 47 ص 155 ح 218 ؛ سنن أبي داود : ج 3 ص290 ح 3535 ، سنن الترمذي : ج 3 ص 564 ح 1264 ، سنن الدارمي : ج 2 ص 715 ح 2499 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 53 ح 2296 كلّهاعن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 3 ص 61 ح 5494 .
2- .غرر الحكم : ج 3 ص 118 ح 3998 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 134 ح 3046 .
3- .الكافي : ج 7 ص 273 ح 12 عن أبي اُسامة زيد الشحام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 92 ح 5151 عن سماعة ، الخصال :ص 487 ح 63 عن عبد اللّه بن عمر ، تحف العقول : ص 31 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 83 ص 279 ح 6 ؛ مسند ابن حنبل : ج 7 ص 377 ح20720 ، كنز العمّال : ج 5 ص 131 ح 12357 وراجع : السنن الكبرى : ج 6 ص 160 ح 11526 .
4- .الفجر : 23 .
5- .الأمالي للصدوق : ص 241 ح 256، تفسير القمي : ج 2 ص 421 كلاهما عن جابر ، الكافي : ج 8 ص 312 ح 486 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه ، بحار الأنوار : ج 8 ص 293 ح 36 وراجع : الزهد للحسين بن سعيد : ص 107 ح 112 .

ص: 335

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امانت را به كسى كه به تو سپرده است ، باز گردان .

امام على عليه السلام :هرگاه امين دانسته شدى [و امانتى به تو سپرده شد] ، خيانت مكن .

امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا ، چون در حجّة الوداع ، آيين هاى مِنا را به جا آورد ، در آن جا توقّف كرد و فرمود : « ... هان! هر كه در نزدش امانتى است ، آن را به سپارنده اش بازگردانَد» .

امام باقر عليه السلام :چون اين آيه : «و جهنّم را در آن روز [حاضر] آورند» فرود آمد ، در باره آن از پيامبر خدا سؤال شد . ايشان فرمود : «روح الأمين به من خبر داد كه خداى يكتا ، چون همه خلايق را ، از آغاز تا پايان عالم ، گِرد آورَد ، دوزخ را بياورند ... آن گاه ، راهى باريك تر از دَم تيغ بر روى آن نهاده شود و بر آن راه ، سه پل باشد . بر روى يكى از آنها امانت و خويشاوندى است ، بر روى ديگرى نماز ، و بر روى سومين [پل] ، دادگرى پروردگار يگانه جهانيان . پس مردم ، مكلّف شوند كه از آن راه بگذرند . نخست ، خويشاوندى و امانت ، راه را بر آنها مى گيرند . اگر از آنها به سلامت رستند ، نماز ، نگاهشان مى دارد ، و اگر از آن رهيدند ، به پروردگار جهانيان مى رسند» .

.

ص: 336

الإمام عليّ عليه السلام :تَعاهَدوا أمرَ الصَّلاةِ وحافِظوا عَلَيها ... ثُمَّ أداءَ الأَمانَةِ ، فَقَد خابَ مَن لَيسَ مِن أهلِها ، إنَّها عُرِضَت عَلَى السَّماواتِ المَبنِيَّةِ ، وَالأَرَضينَ المَدحُوَّةِ ، وَالجِبالِ ذاتِ الطّولِ المَنصوبَةِ _ فَلا أطوَلَ ولا أعرَضَ ولا أعلى ولا أعظَمَ مِنها _ . ولَوِ امتَنَعَ شَيءٌ بِطولٍ أو عَرضٍ أو قُوَّةٍ أو عِزٍّ لَامتَنَعنَ ، ولكِن أشفَقنَ مِنَ العُقوبَةِ وعَقَلنَ ما جَهِلَ مَن هُوَ أضعَفُ مِنهُنَّ وهُوَ الإِنسانُ ، «إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا» (1) . (2)

1 / 2أداءُ الأَمانَةِ فيما جَلَّ وقَلَّالإمام عليّ عليه السلام_ في وَصاياهُ لِكُمَيلِ _ :يا كُمَيلُ ، اِفهَم وَاعلَم أنّا لا نُرَخِّصُ في تَركِ أداءِ الأَماناتِ لِأَحَدٍ مِنَ الخَلقِ، فَمَن رَوى عَنّي في ذلِكَ رُخصَةً فَقَد أبطَلَ وأثِمَ ، وجَزاؤُهُ النّارُ بِما كَذَبَ . اُقسِمُ لَسَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ لي قَبلَ وَفاتِهِ بِساعَةٍ مِرارا ثلاثا : يا أبَا الحَسَنِ أدِّ الأَمانَةَ إلَى البَرِّ وَالفاجِرِ فيما قَلَّ وجَلَّ ، [حَتَّى] (3) فِي الخَيطِ وَالمِخيَطِ (4) . (5)

الإمام الصادق عليه السلام :أدُّوا الأمانَةَ إلى مَنِ ائتَمَنَكُم عَلَيها ، بَرّا أو فاجِرا ، فَإِنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ يَأمُرُ بِأَداءِ الخَيطِ وَالمِخيَطِ . (6)

.


1- .الأحزاب : 72 .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 199 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 116 ح 16 وراجع : الكافي : ج 5 ص 36 ح 1 .
3- .ما بين المعقوفين سقط من الصدر ، وأثبتناه من بحار الأنوار .
4- .المِخْيَطُ _ بالكسر _ : الإبرة (النهاية : ج 2 ص 92 «خَيَطَ») .
5- .تحف العقول : ص 175 ، بشارة المصطفى : ص 29 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 273 ح 1 .
6- .الكافي : ج 2 ص 636 ح 5 عن أبي اُسامة زيد الشحّام ، تحف العقول : ص 299 عن الإمام الباقر عليه السلام وليس فيه ذيله من «فان رسول اللّه صلى الله عليه و آله ...»، تنبيه الخواطر : ج 1 ص 12 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 179 ح 57 .

ص: 337

1 / 2 باز گرداندن امانت ، ارزشمند باشد يا كم ارزش

امام على عليه السلام :به نماز اهتمام ورزيد و آن را پاس بداريد ... ديگر ، گزاردن امانت است ؛ زيرا آن كه امانت را به صاحبش باز نگردانَد ، زيانكار است . امانت به آسمان هاى افراشته و زمين هاى گسترده و كوه هاى بلند ، پيشنهاد گرديد _ كه چيزى بلندتر و گسترده تر و بالاتر و بزرگ تر از اين سه چيز وجود ندارد _ . و اگر بنا بود چيزى به سبب درازى يا گستردگى يا نيرومندى يا صلابت ، از پذيرش امانتْ خوددارى ورزد ، هر آينه ، اين سه چيزْ [سزاوارترين] بودند ؛ ليكن آنها از كيفر [به جا نياوردن مسئوليت امانت] ترسيدند ، و چيزى را دانستند كه ناتوان تر از آنها نمى دانست ، و او انسان بود «كه او ستمكار و نادان بود» .

1 / 2باز گرداندن امانت ، ارزشمند باشد يا كم ارزشامام على عليه السلام_ در سفارش هايش به كميل بن زياد _ :اى كميل! درياب و بدان كه ما به هيچ كس ، اجازه ترك امانت گُزارى را نمى دهيم . پس هر كه از ما در اين باره تجويزى روايت كند ، نادرست گفته و گناه كرده است و سزاى دروغگويى اش آتش است . سوگند مى خورم كه با گوش خود شنيدم كه پيامبر خدا ، ساعتى پيش از رحلتش سه بار به من فرمود : «اى ابو الحسن! امانت را به نيكوكار و تبهكار ، بازگردان ، اندك باشد يا بسيار ، [حتّى اگر به ناچيزىِ] نخى باشد يا سوزنى» .

امام صادق عليه السلام :امانت را به كسى كه آن را به شما سپرده است ، باز گردانيد ، نيكوكار باشد يا نابه كار ؛ زيرا پيامبر خدا مى فرمود : «كه [حتّى] نخ و سوزن را به صاحبش پس دهيد» .

.

ص: 338

1 / 3أداءُ الأَمانَةِ ولَو إلَى الخائِنِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أدِّ الأَمانَةَ إلى مَنِ ائتَمَنَكَ ، ولا تَخُن مَن خانَكَ . (1)

تهذيب الأحكام عن ابن أخ الفضيل بن يسار :كُنتُ عِندَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام ، ودَخَلَتِ امرَأَةٌ _ وكُنتُ أقرَبَ القَومِ إلَيها _ فَقالَت لي : اِسأَلهُ . فَقُلتُ : عَمّاذا ؟ فَقالَت : إنَّ ابني ماتَ ، وتَرَكَ مالاً كانَ في يَدِ أخي فَأَتلَفَهُ ، ثُمَّ أفادَ مالاً فَأَودَعَنيهِ ، فَلي أن آخُذَ مِنهُ بِقَدرِ ما أتلَفَ مِن شَيءٍ ؟ فَأَخبَرتُهُ بِذلِكَ ، فَقالَ : لا ، قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «أدِّ الأَمانَةَ إلى مَنِ ائتَمَنَكَ ، ولا تَخُن مَن خانَكَ» . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :لا تَخُن مَنِ ائتَمَنَكَ وإن خانَكَ ، ولا تُذِع سِرَّهُ وإن أذاعَهُ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ الأَمانَةَ تُؤَدّى إلَى البَرِّ وَالفاجِرِ ، وَالعَهدَ يوفى بِهِ لِلبَرِّ وَالفاجِرِ ، فَأَدِّ الأَمانَةَ إلى مَنِ ائتَمَنَكَ ، ولا تَخُن مَن خانَكَ . (4)

.


1- .سنن أبي داود : ج 3 ص 290 ح 3535 ، سنن الترمذي : ج 3 ص 564 ح 1264 ، سنن الدارمي : ج 2 ص 715 ح 2499 كلّها عن أبي هريرة ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 53 ح 2297 عن أنس ، كنز العمّال : ج 3 ص 61 ح 5494 .
2- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 348 ح 981 ، وسائل الشيعة : ج 12 ص 202 ح 22499 وراجع : مستدرك الوسائل : ج 14 ص 11 ح 15960 وسنن أبي داود : ج 3 ص 290 ح 3534 ومسند ابن حنبل : ج 5 ص 256 ح 15424 .
3- .تحف العقول : ص 81 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 228 ح 2 ؛ كنز العمّال : ج 16 ص 178 ح 44215 نقلاً عن وكيع والعسكري في المواعظ .
4- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 488 ح 1743 ، نزهة الناظر : ص 30 ح 21 ، عوالي اللآلي : ج 1 ص 453 ح 187 وليس فيهما صدره إلى «والفاجر» .

ص: 339

1 / 3 باز گرداندن امانت ، حتّى به خيانتكار

1 / 3باز گرداندن امانت ، حتّى به خيانتكارپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امانت را به كسى كه تو را امين شمرده است ، باز گردان ، و اگر كسى به تو خيانت كرد ، تو به او خيانت مكن .

تهذيب الأحكام_ به نقل از برادر زاده فضيل بن يسار _ :در محضر امام صادق عليه السلام بودم كه زنى وارد شد _ و من از همه به او نزديك تر بودم _ . به من گفت : از ايشان سؤال كن . گفتم : چه سؤالى؟ گفت : فرزندم از دنيا رفت و مالى از او در دست برادرم ماند و او ، آن را از بين بُرد . سپس برادرم مالى به دست آورد و آن را به من سپرد . آيا من حق دارم به اندازه مالى كه از بين برده است ، از آن مال بردارم؟ من اين را از امام عليه السلام پرسيدم . ايشان فرمود : «نه . پيامبر خدا فرمود : امانت را به صاحبش باز گردان ، و اگر كسى به تو خيانت كرد ، تو به او خيانت مكن » .

امام على عليه السلام :به كسى كه تو را امين شمرده [و امانتى را به تو سپرده] است ، خيانت مكن ، اگر چه او به تو خيانت كرده باشد ، و راز او را فاش مساز ، هر چند او راز تو را فاش ساخته باشد .

امام صادق عليه السلام :امانت را به نيكوكار و بدكار بايد بازگردانْد ، و به پيمانِ با نيكوكار و بدكار ، بايد وفا كرد . پس امانت را به كسى كه به تو امانت سپرده است ، باز گردان ، و به كسى كه به تو خيانت كرده است ، خيانت مكن .

.

ص: 340

عنه عليه السلام :مَنِ ائتَمَنَكَ بِأَمانَةٍ فَأَدِّها إلَيهِ ، ومَن خانَكَ فَلا تَخُنهُ . (1)

1 / 4أداءُ الأَمانَةِ ولَو إلَى الفاجِرِتفسير الطبري عن سعيد بن جبير :لَمّا نَزَلَت : «وَمِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مَنْ إِن تَأْمَنْهُ بِقِنطَارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ وَمِنْهُم مَّنْ إِن تَأْمَنْهُ بِدِينَارٍ لَا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلَّا مَادُمْتَ عَلَيْهِ قَائِمًا ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ لَيْسَ عَلَيْنَا فِى الْأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ» (2) قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : كَذَبَ أعداءُ اللّهِ ، ما مِن شَيءٍ كانَ فِي الجاهِلِيَّةِ إلّا وهُوَ تَحتَ قَدَمَيَّ ، إلَا الأَمانَةَ ؛ فَإِنَّها مُؤَدّاةٌ إلَى البَرِّ وَالفاجِرِ . (3)

الإمام الباقر عليه السلام :ثَلاثٌ لَم يَجعَلِ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ لِأَحَدٍ فيهِنَّ رُخصَةً : أداءُ الأَمانَةِ إلَى البَرِّ وَالفاجِرِ ، وَالوَفاءُ بِالعَهدِ لِلبَرِّ وَالفاجِرِ ، وبِرُّ الوالِدَينِ بَرَّينِ كانا أو فاجِرَينِ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل لَم يَبعَث نَبِيّا إلّا بِصِدقِ الحَديثِ ، وأداءِ الأَمانَةِ إلَى البَرِّ وَالفاجِرِ . (5)

الأمالي للطوسي عن يحيى بن العلاء وإسحاق بن عمّار جميعا عن الإمام الصادق عليه السلام ، قالا :ما وَدَّعَنا قَطُّ إلّا أوصانا بِخَصلَتَينِ : عَلَيكُم بِصِدقِ الحَديثِ ، وأداءِ الأَمانَةِ إلَى البَرِّ وَالفاجِرِ ، فَإِنَّهُما مِفتاحُ الرِّزقِ . (6)

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 186 ح 3698 عن زيد الشحّام ، وسائل الشيعة : ج 12 ص 205 ح 22508 .
2- .آل عمران : 75 .
3- .تفسير الطبري : ج 3 الجزء 3 ص 318 ، تفسير ابن كثير : ج 2 ص 51 ، تفسير القرطبي : ج 4 ص 119 ؛ مجمع البيان : ج 2 ص 778 .
4- .الكافي : ج 2 ص 162 ح 15 عن عنبسة بن مصعب ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 350 ح 988 ، الخصال : ص 123 ح 118 كلاهما عن الحسين بن مصعب الهمداني عن الإمام الصادق عليه السلام ، تحف العقول : ص 367 ، مشكاة الأنوار : ص 280 ح 483 نحوه ، بحار الأنوار : ج 75 ص 92 ح 2 .
5- .الكافي : ج 2 ص 104 ح 1 عن الحسين بن أبي العلاء ، مشكاة الأنوار : ص 96 ح 213 نحوه ، بحار الأنوار : ج 71 ص 2 ح 1 .
6- .الأمالي للطوسي : ص 676 ح 1429 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 92 ح 6 .

ص: 341

1 / 4 پس دادن امانت ، حتّى به تبهكار

امام صادق عليه السلام :هر كس به تو امانتى سپرد ، آن را به او بازگردان ، و كسى كه به تو خيانت [در امانت] كرده است ، تو به او خيانت مكن .

1 / 4پس دادن امانت ، حتّى به تبهكارتفسير الطبرى_ به نقل از سعيد بن جُبَير _ :چون اين آيه فرود آمد : «و از اهل كتاب ، كسى است كه اگر او را بر خروارى مال ، امين شِمُرى ، آن را به تو باز مى گردانَد . و از آنان كسى است كه اگر او را بر دينارى امين شِمُرى ، آن را به تو پس نمى دهد ، مگر آن كه دائما بر [سر ]وى به پا ايستى . اين ، بدان سبب است كه آنان گفتند : در مورد كسانى كه كتاب آسمانى ندارند ، بر زيان ما راهى نيست» ، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «دشمنان خدا دروغ مى گويند . هر آنچه [از عادات و رفتار] در جاهليت بود ، زيرپاى من [و بى اعتبار ]است ، مگر امانتدارى كه بايد امانت را به [صاحبش ]نيكوكار و تبهكار ، (1) بازگرداند» .

امام باقر عليه السلام :سه چيز است كه خداوند عز و جل در آنها به هيچ كس رخصت [خلاف ]نداده است : برگرداندن امانت به نيكوكار و تبهكار ؛ وفا كردن به پيمان با نيكوكار و تبهكار ؛ و نيكى كردن و فرمان بُردارى از پدر و مادر ، نيكوكار باشند يا تبهكار .

امام صادق عليه السلام :خداوند عز و جل هيچ پيامبرى را برنينگيخت ، مگر با راستگويى ، و بازگرداندن امانت به نيكوكار و بدكار .

الأمالى ، طوسى : يحيى بن علاء و اسحاق بن عمّار ، در باره امام صادق عليه السلام گفتند :ايشان ، هيچ گاه با ما خداحافظى نكرد ، مگر آن كه به دو مطلب ، توصيه مان كرد [و فرمود] : «بر شما باد راستگويى و بازگردانيدن امانت به نيكوكار و بدكار ؛ زيرا اين دو خصلت ، كليد روزى اند» .

.


1- .كلمه «الفاجر» كه در متن عربى حديث آمده ، بدين معانى به كار رفته است : تبهكار ؛ منحرف از حق ؛ نافرمان از خدا ؛ كسى كه مرتكب معاصى و گناهان مى شود ؛ زناكار ؛ دروغگو .

ص: 342

الإمام العسكريّ عليه السلام_ لِشيعَتِهِ _ :اُوصيكُم بِتَقوَى اللّهِ ، وَالوَرَعِ في دينِكُم ، وَالاِجتِهادِ للّهِِ ، وصِدقِ الحَديثِ ، وأداءِ الأَمانَةِ إلى مَنِ ائتَمَنَكُم مِن بَرٍّ أو فاجِرٍ . (1)

1 / 5أداءُ الأَمانَةِ ولَو إلَى العَدُوِّالإمام الصادق عليه السلام :اِتَّقُوا اللّهَ ، وأدُّوا الأَماناتِ إلَى الأَسوَدِ وَالأَبيَضِ ، وإن كانَ حَرورِيّا (2) ، وإن كانَ شامِيّا . (3)

تهذيب الأحكام عن محمّد بن عليّ الحلبيّ :اِستَودَعَني رَجُلٌ مِن مَوالي بَني مَروانَ ألفَ دينارٍ ، فَغابَ ولَم أدرِ ما أصنَعُ بِالدَّنانيرِ ، فَأَتَيتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام فَذَكَرتُ ذلِكَ لَهُ ، وقُلتُ : أنتَ أحَقُّ بِها . فَقالَ : لا ، إنَّ أبي عليه السلام كانَ يَقولُ : إنَّما نَحنُ فيهِم بِمَنزِلَةِ هُدنَةٍ ، نُؤَدّي أماناتِهِم ، ونَرُدُّ ضالَّتَهُم ، ونُقيمُ الشَّهادَةَ لَهُم وعَلَيهِم ، فَإِذا تَفَرَّقَتِ الأَهواءُ لَم يَسَع أحَدا (4) المُقامُ . (5)

الكافي عن محمّد بن القاسم :سَأَلتُ أبَا الحَسَنِ _ يَعني موسى عليه السلام _ عَن رَجُلٍ استَودَعَ رَجُلاً مالاً لَهُ قيمَةٌ ، وَالرَّجُلُ الَّذي عَلَيهِ المالُ رَجُلٌ مِنَ العَرَبِ ، يَقدِرُ عَلى ألّا يُعطِيَهُ شَيئا ، ولا يَقدِرُ لَهُ عَلى شَيءٍ ، وَالرَّجُلُ الَّذِي استَودَعَهُ خَبيثٌ خارِجِيٌّ _ فَلَم أدَع شَيئا (6) _ . فَقالَ لي : قُل لَهُ : رُدَّهُ عَلَيهِ ، فَإِنَّهُ ائتَمَنَهُ عَلَيهِ بِأَمانَةِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ . (7)

.


1- .تحف العقول : ص 487 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 372 ح 12 .
2- .الحَرورِيُّ : هو الذي يبرأ من عليّ بن أبي طالب عليه السلام ويشهد عليه بالكفر (مجمع البحرين : ج 1 ص 385 «حرر») .
3- .الكافي : ج 8 ص 236 ح 316 عن أبي شبل ، تنبيه الخواطر : ج 1 ص 12 ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 75 بزيادة «وإن كان اُمويّا» في آخره و ج 2 ص 491 ح1752 بزيادة «وإن كان عدوّا» في آخره ، بحار الأنوار : ج 27 ص 164 ح 16 .
4- .في المصدر : «أحد» ، وما أثبتناه هو الصحيح كما في وسائل الشيعة .
5- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 350 ح 989 ، وسائل الشيعة : ج 13 ص 224 ح 24184 .
6- .الظاهر أنّ المراد : فلم أدَع شيئا من قبيل هذه الصفات الخبيثة إلّا ذكرتُ له .
7- .الكافي : ج 5 ص 133 ح 8 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 351 ح 996 و ج 7 ص 181 ح 795 عن فضيل ، وسائل الشيعة : ج 13 ص 223 ح 24183 .

ص: 343

1 / 5 بازگرداندن امانت ، حتّى به دشمن

امام عسكرى عليه السلام_ به شيعيانش _ :سفارش مى كنم شما را به ترس از خدا ، و پارسايى در دينتان ، و كوشش براى خدا ، و راستگويى ، و پس دادن امانت به كسى كه به شما امانتى سپرده است ، نيكوكار باشد يا تبهكار .

1 / 5بازگرداندن امانت ، حتّى به دشمنامام صادق عليه السلام :از خدا بترسيد ، و امانت ها را به [صاحبانشان] سياه و سفيد بازگردانيد ، اگر چه حَرورى (خوارج) باشد ، و اگر چه شامى (پيرو بنى اميّه) باشد .

تهذيب الأحكام_ به نقل از محمّد بن على حلبى _ :مردى از طرفداران مروانيان ، هزار دينار به من امانت سپرد و ناپديد شد . من مانده بودم كه با آن دينارها چه كنم . خدمت امام صادق عليه السلام رفتم و داستان را براى ايشان تعريف كردم و گفتم : شما به اينها سزاوارتريد . فرمود : «نه ، پدرم عليه السلام مى فرمود : ما با آنها همانند زمان صلح و آتش بس هستيم . امانت هايشان را پس مى دهيم ، گم شده شان را بر مى گردانيم ، له و عليه آنها شهادت مى دهيم ؛ زيرا اگر چند دستگى پيش آيد ، هيچ كس نمى تواند دوام آورد» .

الكافى_ به نقل از محمّد بن قاسم _ :از امام كاظم عليه السلام در باره مردى [از مَوالى و غير عرب] (1) پرسيدم كه مالى قيمتى نزد مردى امانت مى گذارد . آن كه مال به او سپرده شده ، مردى از عرب است و مى تواند چيزى به او پس ندهد ، و آن مرد هم كارى از دستش بر نمى آيد . از طرفى مردى كه به او امانت سپرده ، شخصى پليد و خارجى مذهب است _ و چيزى [از بدگويى در باره آن مرد] فروگذار نكردم _ . امام عليه السلام فرمود : «به او بگو كه آن [امانت] را به وى پس دهد ؛ زيرا آن مرد ، آن مال را در امان خدا به او سپرده است» .

.


1- .مطلب ميان دو قلّاب را از مختلف الشيعة (ج 6 ص 70) و الإستبصار (ج 3 ص 122) افزوديم .

ص: 344

1 / 6أداءُ الأَمانَةِ ولَو إلى قَتَلَةِ الأَنبِياءِ عليهم السلام :الإمام عليّ عليه السلام :أدُّوا الأَماناتِ ولَو إلى قَتَلَةِ الأَنبِياءِ . (1)

عنه عليه السلام :أدُّوا الأَمانَةَ ولَو إلى قاتِلِ وُلدِ الأَنبِياءِ . (2)

1 / 7أداءُ الأَمانَةِ ولَو إلى قاتِلِ الإمامِ عَلِيٍّ عليه السلامالإمام الصادق عليه السلام :اِتَّقُوا اللّهَ ، وعَلَيكُم بِأَداءِ الأَمانَةِ إلى مَنِ ائتَمَنَكُم ، ولَو أنَّ قاتِلَ عَلِيِّ ابنِ أبي طالِبٍ عليه السلام ائتَمَنَني عَلى أمانَةٍ لَأَدَّيتُها إلَيهِ . (3)

.


1- .تحف العقول : ص 104 ، كنز الفوائد : ج 1 ص 279 نحوه ، بحار الأنوار : ج 78 ص 91 ح 95 .
2- .الكافي : ج 5 ص 133 ح 3 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عليه السلام ، تحف العقول : ص 217 ، الخصال : ص 614 ح 10 عن أبي بصير عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام بزيادة «إلى من ائتمنكم» بعد «الأمانة» ، بحار الأنوار : ج 75 ص 115 ح 8 .
3- .الكافي : ج 5 ص 133 ح 4 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 351 ح 995 كلاهما عن عمر بن أبي حفص ، الأماليللصدوق : ص 318 ح 373 عن عمر بن يزيد ، تحف العقول : ص 299 عن الإمام الباقر عليه السلام نحوه ، مشكاة الأنوار : ص 107 ح 242 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 114 ح 2 .

ص: 345

1 / 6 باز گرداندن امانت ، حتّى به قاتلان پيامبران
1 / 7 باز گرداندن امانت ، حتّى به قاتل امام على عليه السلام

1 / 6باز گرداندن امانت ، حتّى به قاتلان پيامبرانامام على عليه السلام :امانت ها را [به صاحبانشان] برگردانيد ، اگر چه به قاتلان پيامبران باشد .

امام على عليه السلام :امانت را برگردانيد ، اگر چه به قاتل فرزندان پيامبران باشد .

1 / 7باز گرداندن امانت ، حتّى به قاتل امام على عليه السلامامام صادق عليه السلام :از خدا بترسيد و امانت را به كسى كه شما را امين دانسته است ، باز گردانيد . اگر قاتل على بن ابى طالب عليه السلام هم امانتى را به من بسپارد ، آن را به او باز مى گردانم .

.

ص: 346

عنه عليه السلام_ في وَصِيَّةٍ لَهُ _ :اِعلَم أنَّ ضارِبَ عَلِيٍّ عليه السلام بِالسَّيفِ وقاتِلَهُ ، لَوِ ائتَمَنَني وَاستَنصَحَني وَاستَشارَني _ ثُمَّ قَبِلتُ ذلِكَ مِنهُ _ لَأَدَّيتُ إلَيهِ الأَمانَةَ . (1)

مشكاة الأنوار عن عبد اللّه بن سنان :دَخَلتُ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام وقَد صَلَّى العَصرَ ، وهُوَ جالِسٌ مُستَقبِلَ القِبلَةِ فِي المَسجِدِ ، فَقُلتُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، إنَّ بَعضَ السَّلاطينِ يَأمَنُنا عَلَى الأَموالِ يَستَودِعُناها ، ولَيسَ يَدفَعُ إلَيكُم خُمُسَكُم ، أفَنُؤَدّيها إلَيهِم ؟ قالَ : ورَبِّ هذِهِ القِبلَةِ _ ثَلاثَ مَرّاتٍ _ لَو أنَّ ابنَ مُلجَمٍ قاتِلَ أبي _ فَإِنّي أطلُبُهُ يَتَسَتَّرُ ؛ لِأَنَّهُ قَتَلَ أبِي _ ائتَمَنَني عَلَى الأَمانَةِ لَأَدَّيتُها إلَيهِ . (2)

1 / 8أداءُ الأَمانَةِ ولَو إلى قاتِلِ الإمامِ الحُسينِ عليه السلامالإمام زين العابدين عليه السلام_ يوصي شيعَتَهُ _ :عَلَيكُم بِأَداءِ الأَمانَةِ ، فَوَ الَّذي بَعَثَ مُحَمَّدا بِالحَقِّ نَبِيّا ، لَو أنَّ قاتِلَ أبِي الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليهماالسلامائتَمَنَني عَلَى السَّيفِ الَّذي قَتَلَهُ بِهِ لَأَدَّيتُهُ إلَيهِ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :أدُّوا الأَمانَةَ ولَو إلى قاتِلِ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليهماالسلام . (4)

.


1- .الكافي : ج 5 ص 133 ح 5 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 351 ح 994 نحوه وكلاهما عن عمار بن مروان ، تحف العقول : ص 374 ، تنبيه الخواطر : ج 1 ص12 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 258 ح 144 .
2- .مشكاة الأنوار : ص 107 ح 243 و ص 174 ح 447 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 117 ح 18 .
3- .الأمالي للصدوق : ص 319 ح 374 عن أبي حمزة الثمالي ، معاني الأخبار : ص 108 ح 1 عن يونس بن عبد الرحمن عن الإمام الكاظم عن أبيه عن جدّه عنه عليهم السلام وليس فيه «فو الذي بعث محمّدا بالحق نبيّا» ، روضة الواعظين : ص 408 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 114 ح 3 .
4- .الأمالي للصدوق : ص 318 ح 372 عن الحسين بن مصعب الهمداني ، الاختصاص : ص 241 ، مشكاة الأنوار : ص 107 ح 241 ، دعائم الإسلام : ج 2 ص485 ح 1731 فيه «الحسن» بدل «الحسين» ، بحارالأنوار : ج 75 ص 113 ح 1 .

ص: 347

1 / 8 باز گرداندن امانت ، حتّى به قاتل امام حسين عليه السلام

امام صادق عليه السلام_ در يكى از سفارش هايش _ :بِدان كه حتّى اگر آن كه با شمشير بر على ضربت زد و او را كُشت ، مرا امين بشمارد و از من راه نمايى و مشورت بخواهد _ و من آن را از او بپذيرم _ با او امانتدار خواهم بود .

مشكاة الأنوار_ به نقل از عبد اللّه بن سنان _ :بر امام صادق عليه السلام در مسجد درآمدم ، در حالى كه ايشان ، نماز عصر را خوانده و رو به قبله نشسته بود . گفتم : اى پسر پيامبر خدا! برخى حكمرانان ، ما را امين اموال قرار مى دهند و آنها را به ما مى سپارند ، در حالى كه خمس شما را نمى دهند . آيا آنها را به شما بپردازيم؟ فرمود : «به صاحب اين قبله سوگند (سه بار اين سوگند را ياد كرد) اگر ابن ملجم ، قاتل پدرم _ كه خونخواه او هستم ، چون پدرم را كُشت _ امانتى به من مى سپرد ، آن را به او بر مى گرداندم» .

1 / 8باز گرداندن امانت ، حتّى به قاتل امام حسين عليه السلامامام زين العابدين عليه السلام_ در حالى كه به شيعيانش سفارش مى فرمود _ :در امانت[دارى ]بكوشيد : سوگند به آن كه محمّد را به حق ، پيامبر قرار داد ، [حتّى] اگر قاتل پدرم حسين بن على عليه السلام شمشيرى را كه با آن او را كشت ، به من امانت مى داد ، آن را به او باز مى گرداندم .

امام صادق عليه السلام :امانت را برگردانيد ، حتّى به قاتل حسين بن على عليه السلام .

.

ص: 348

عنه عليه السلام :عَلَيكُم بِالوَرَعِ وَالاِجتِهادِ ، وصِدقِ الحَديثِ وأداءِ الأَمانَةِ لِمَنِ ائتَمَنَكُم ، فَلَو أنَّ قاتِلَ الحُسَينِ عليه السلام ائتَمَنَني عَلَى السَّيفِ الَّذي قَتَلَهُ بِهِ لَأَتَيتُهُ إلَيهِ . (1)

الكافي عن إسماعيل بن عبد اللّه القرشيّ :أتى إلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام رَجُلٌ فَقالَ لَهُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، رَأَيتُ في مَنامي كَأَنّي خارِجٌ مِن مَدينَةِ الكوفَةِ في مَوضِعٍ أعرِفُهُ ، وكَأَنَّ شَبَحا مِن خَشَبٍ ، أو رَجُلاً مَنحوتا مِن خَشَبٍ ، عَلى فَرَسٍ مِن خَشَبٍ ، يُلَوِّحُ بِسَيفِهِ وأنَا اُشاهِدُهُ فَزِعا مَرعوبا . فَقالَ لَهُ عليه السلام : أنتَ رَجُلٌ تُريدُ اغتِيالَ رَجُلٍ في مَعيشَتِهِ ، فَاتَّقِ اللّهَ الَّذي خَلَقَكَ ثُمَّ يُميتُكَ . فَقالَ الرَّجُلُ : أشهَدُ أنَّكَ قَد اُوتيتَ عِلما وَاستَنبَطتَهُ مِن مَعدِنِهِ ، اُخبِرُكَ يَابنَ رَسولِ اللّهِ عَمّا قَد فَسَّرتَ لي : إنَّ رَجُلاً مِن جيراني جاءَني وعَرَضَ عَلَيَّ ضَيعَتَهُ ، فَهَمَمتُ أن أملِكَها بِوَكسٍ (2) كَثيرٍ لِما عَرَفتُ أنَّهُ لَيسَ لَها طالِبٌ غَيري ، فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : وصاحِبُكَ يَتَوَلّانا ويَبرَأُ مِن عَدُوِّنا ؟ فَقالَ : نَعَم يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، رَجُلٌ جَيِّدُ البَصيرَةِ ، مُستَحكَمُ الدّينِ ، وأنَا تائِبٌ إلَى اللّهِ عَزَّ وجَلَّ وإلَيكَ مِمّا هَمَمتُ بِهِ ونَوَيتُهُ ، فَأَخبِرني يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، لَو كانَ ناصِبا حَلَّ لِيَ اغتِيالُهُ ؟ فَقالَ : أدِّ الأَمانَةَ لِمَنِ ائتَمَنَكَ وأرادَ مِنكَ النَّصيحَةَ ، ولَو إلى قاتِلِ الحُسَينِ عليه السلام . (3)

1 / 9أداءُ الأَمانَةِ ولَو إلَى المَجوسِيِّالكافي عن الحسين الشّيباني عن الإمام الصادق عليه السلام :قُلتُ لَهُ : رَجُلٌ مِن مَواليكَ يَستَحِلُّ مالَ بَني اُمَيَّةَ ودِماءَهُم ، وإنَّهُ وَقَعَ لَهُم عِندَهُ وَديعَةٌ . فَقالَ : أدُّوا الأَماناتِ إلى أهلِها وإن كانوا مَجوسا (4) ؛ فَإِنَّ ذلِكَ لا يَكونُ حَتّى يَقومَ قائِمُنا _ أهلَ البَيتِ _ فَيُحِلُّ ويُحَرِّمُ . (5)

.


1- .إرشاد القلوب : ص 101 .
2- .الوكس : النقصان (المصباح المنير : ص 670 «وكس») .
3- .الكافي : ج 8 ص 293 ح 448 ، بحار الأنوار : ج 47 ص 155 ح 218 .
4- .في المصدر : «مجوسيا» وما أثبتناه هو الصواب ، كما في تهذيب الأحكام .
5- .الكافي : ج 5 ص 132 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 351 ح 993 ، وسائل الشيعة : ج 13 ص 223 ح 24179 .

ص: 349

1 / 9 باز گرداندن امانت حتّى به مجوسى

امام صادق عليه السلام :بر شما باد پارسايى و كوشش و راستگويى و بازگرداندن امانت به كسى كه به شما امانتى سپرده است ؛ زيرا اگر قاتل حسين عليه السلام هم شمشيرى را كه با آن ، او را به شهادت رساند ، به امانت نزد من مى گذاشت ، آن را به او پس مى دادم .

الكافى_ به نقل از اسماعيل بن عبد اللّه قُرَشى _ :مردى خدمت امام صادق عليه السلام آمد و گفت : اى پسر پيامبر خدا ! خواب ديدم كه بيرون از شهر مدينه ، در جايى كه مى شناسم هستم ، و گويا شَبَحى از چوب يا مردى تراشيده از چوب ، بر اسبى چوبين نشسته است و شمشيرش را تكان مى دهد و من ، هراسان و وحشت زده ، او را تماشا مى كنم . امام عليه السلام به او فرمود : «تو قصد دارى از مردى كلاه بردارى كنى . بترس از آن خدايى كه تو را آفريده است و سپس مى ميراند» . مرد گفت : گواهى مى دهم كه تو از دانش ، بهره مند گشته اى و آن را از معدنش گرفته اى . اى پسر پيامبر خدا ! اينك ، تو را از آنچه برايم تعبير كردى ، آگاه مى گردانم . مردى از همسايگانم نزد من آمد و پيشنهاد كرد كه مِلك او را بخرم . من چون مى دانستم آن مِلك ، خريدارى غير از من ندارد ، تصميم گرفتم آن را به قيمت بسيار نازلى خريدارى كنم . امام صادق عليه السلام فرمود : «آن مرد ، دوستدار ما و مخالف دشمنان ماست؟» . گفت : آرى ، اى فرزند پيامبر خدا ! مردى است بسيار با بينش و داراى دين و عقيده استوار (بر مذهب اهل بيت عليهم السلام ) . اينك ، من از قصد و نيّتى كه داشتم ، به درگاه خداوند عز و جلو پيشگاه شما توبه مى كنم . اى فرزند پيامبر خدا ! به من بفرما كه اگر آن مرد ناصبى بود ، مجاز بودم كه فريبش دهم؟ امام عليه السلام فرمود : «نسبت به كسى كه تو را امين دانسته و از تو راه نمايى خواسته است ، امانتدار باش ، حتى اگر قاتل حسين عليه السلام باشد» .

1 / 9باز گرداندن امانت حتّى به مجوسىالكافى_ به نقل از حسين شيبانى _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : مردى از پيروان شما ، مال و خون اُمَويان را روا مى شمارد و آنان ، امانتى نزد او مى سپارند . امام عليه السلام فرمود : «امانت ها را به صاحبانش بازگردانيد ، اگر چه مَجوسى باشند . آن كار (پس ندادن امانت) ، روا نيست تا آن گاه كه قائم ما (اهل بيت) ظهور كند . در آن زمان ، او حلال و حرام خواهد كرد» .

.

ص: 350

1 / 10أداءُ الأَمانَةِ عَلى كُلِّ حالٍالإمام عليّ عليه السلام :لا تَكُن مِمَّن . . يُؤَدِّي الأَمانَةَ ما عُوفِيَ واُرضِيَ ، وَالخِيانَةَ إذا سَخِطَ وَابتُلِيَ ، إذا عُوفِيَ ظَنَّ أنَّهُ قَد تابَ ، وإنِ ابتُلِيَ ظَنَّ أنَّهُ قَد عوقِبَ . (1)

دلائل النبوّة للبيهقي عن موسى بن عقبة :جاءَ عَبدٌ حَبَشِيٌّ أسوَدُ مِن أهلِ خَيبَرَ كانَ في غَنَمٍ لِسَيِّدِهِ ، فَلَمّا رَأى أهلَ خَيبَرَ قَد أخَذُوا السِّلاحَ سَأَلَهُم : ما تُريدونُ ؟ قالوا : نُقاتِلُ هذَا الرَّجُلَ الَّذي يَزعُمُ أنَّهُ نَبِيٌّ ، فَوَقَعَ في نَفسِهِ ذِكرُ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، فَأَقبَلَ بِغَنَمِهِ حَتّى عَهِدَ (2) لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . فَلَمّا جاءَهُ قالَ : ماذا تَقولُ وماذا تَدعو إلَيهِ ؟ قالَ : أدعو إلَى الإِسلامِ وأن تَشهَدَ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وأنّي مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ ، وأن لا نَعبُدَ إلَا اللّهَ . قالَ العَبدُ : فَماذا إلَيَّ إن أنَا شَهِدتُ وآمَنتُ بِاللّهِ ؟ قالَ : لَكَ الجَنَّةُ إن مِتَّ عَلى ذلِكَ ، فَأَسلَمَ . قالَ : يا نَبِيَّ اللّهِ ، إنَّ هذِهِ الغَنَمَ عِندي أمانَةٌ . قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أخرِجها مِن عَسكَرِنا وَارمِها (3) بِالحَصباءِ ؛ فَإِنَّ اللّهَ سَيُؤَدّي عَنكَ أمانَتَكَ . فَفَعَلَ ، فَرَجَعَتِ الغَنَمُ إلى سَيِّدِها ، فَعَرَفَ اليَهودِيُّ أنَّ غُلامَهُ قَد أسلَمَ . فَقامَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَوَعَظَ النّاسَ ، فَذَكَرَ الحَديثَ في إعطاءِ الرّايَةِ عَلِيّا ، ودُنُوِّهِم مِنَ الحِصنِ وقَتلِ مَرحَبٍ . قالَ : وقُتِلَ مِنَ المُسلِمينَ العَبدُ الأَسوَدُ ، ورَجَعَت عادِيَةُ اليَهودِ ، وَاحتَمَلَ المُسلِمونَ العَبدَ الأَسوَدَ إلى عَسكَرِهِم فَاُدخِلَ فِي الفُسطاطِ ، فَزَعَموا أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله اطَّلَعَ فِي الفُسطاطِ ثُمَّ أقبَلَ عَلى أصحابِهِ ، فَقالَ : لَقَد أكرَمَ اللّهُ هذَا العَبدَ وساقَهُ إلى خَيرٍ ، قَد كانَ الإِسلامُ مِن نَفسِهِ حَقّا ، وقَد رَأَيتُ عِندَ رَأسِهِ اثنَتَينِ مِنَ الحورِ العينِ . (4)

.


1- .تحف العقول : ص 157 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 411 ح 37 .
2- .العهد معناه : الالتقاء والإلمام (معجم مقاييس اللغة : ج 4 ص 167 «عهد») .
3- .في المصدر : «وارميها» ، وما أثبتناه هو الصحيح .
4- .دلائل النبوّة للبيهقي : ج 4 ص 220 ، السيرة النبوية لابن هشام : ج 3 ص 358 عن ابن إسحاق نحوه ، البداية والنهاية : ج 4 ص 190 .

ص: 351

1 / 10 باز گرداندن امانت در هر حال

1 / 10باز گرداندن امانت در هر حالامام على عليه السلام :از آنان مباش كه ... در وقت عافيت و خوشى ، امانتدارى مى كند و در هنگام ناخشنودى و گرفتارى ، خيانت مى ورزد . هرگاه عافيت يافت ، مى پندارد كه توبه كرده است ، و اگر گرفتار شود ، گمان مى بَرَد كه مجازات شده است .

دلائل النبوّة_ به نقل از موسى بن عقبه _ :بنده اى سياه حبشى از اهالى خيبر ، با گوسفندان سَروَرش بود . چون ديد خيبريان سلاح برگرفته اند ، از آنها پرسيد : مى خواهيد چه كنيد؟ گفتند : مى خواهيم با اين مردى كه مى گويد پيامبر است ، بجنگيم . نام پيامبر صلى الله عليه و آله در دلِ آن بنده نشست و گوسفندانش را برداشت و به سوى پيامبر خدا روانه شد . چون به ايشان رسيد . پرسيد : تو چه مى گويى و به چه مى خوانى؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «به اسلام مى خوانم و اين كه گواهى دهى معبودى جز خدا نيست و من ، محمّد فرستاده خدا هستم ، و اين كه جز خدا را بندگى نمى كنيم» . بنده گفت : اگر گواهى دادم و به خدا ايمان آوردم ، چه به من مى رسد؟ فرمود : «اگر بر اسلام بميرى ، به بهشت خواهى رفت» . آن بنده ايمان آورد . سپس گفت : اى پيامبر خدا ! اين گوسفندها نزد من امانت است . پيامبر خدا فرمود : «آنها را از اُردوى ما بيرون ببَر و در حصباء رهايشان كن . به زودى خداوند ، امانتت را از سوى تو [به صاحبش] باز خواهد گردان» . او چنين كرد و گوسفندها به نزد صاحبشان برگشتند و يهودى دريافت كه غلامش مسلمان شده است . پيامبر خدا ، برخاست و مردم را پند داد و از دادن پرچم به على و نزديك شدنشان به قلعه و كُشتن مَرحَب سخن گفت . از مسلمانان ، همان غلام سياه كشته شد و سپاه مهاجم يهود ، بازگشت . مسلمانان ، پيكر بنده سياه را به اردوگاه خود حمل كردند و به درون خيمه بردند . مى گويند : پيامبر خدا ، سرى به خيمه زد . سپس رو به يارانش كرد و فرمود : «خداوند ، اين بنده سياه را گرامى داشت و او را به خير و سعادت كشانْد . او به راستى اسلام آورد . من در بالين او ، دو حور العين ديدم» .

.

ص: 352

1 / 11فَضلُ أداءِ الأَمانَةِالكتاب«وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ رَاعُونَ» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أيُّهَا النّاسُ ، اللّهَ اللّهَ في دينِكُم وأمانَتِكُم . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :الشُّفَعاءُ خَمسَةٌ : القُرآنُ ، وَالرَّحِمُ ، وَالأَمانَةُ ، ونَبِيُّكُم ، وأهلُ بَيتِ نَبِيِّكُم . (3)

.


1- .المؤمنون : 8 ، المعارج : 32 .
2- .تنبيه الغافلين : ص 553 ح 898 عن عبدخير عن الإمام عليّ عليه السلام .
3- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 164 عن أبي هريرة ، بحار الأنوار : ج 8 ص 43 ح 39 ؛ كنز العمّال : ج 14 ص 390ح 39041 نقلاً عن الفردوس وكلاهما عن أبي هريرة .

ص: 353

1 / 11 ارزش امانتدارى

1 / 11ارزش امانتدارىقرآن«و آنان كه امانت ها و پيمان خود را رعايت مى كنند» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى مردم! شما را به خدا ، شما را به خدا ، ديندار و امانتدار باشيد !

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شفاعت كنندگان ، پنج كس اند : قرآن ، خويشاوند ، امانت ، پيامبرتان ، و خاندان پيامبرتان .

.

ص: 354

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ أهلَ الأَرضِ مَرحومونَ ما تَحابّوا ، وأدَّوُا الأَمانَةَ ، وعَمِلوا بِالحَقِّ . (1)

المعجم الكبير :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : القَتلُ في سَبيلِ اللّهِ يُكَفِّرُ الذُّنوبَ كُلَّها _ أو قالَ : كُلَّ شَيءٍ _ إلَا الأَمانَةَ . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن كانَ عَلى ديني ودينِ داوُدَ وسُلَيمانَ و إبراهيمَ ، فَليَتَزَوَّج إن وَجَدَ إلَى النِّكاحِ سَبيلاً ، وإلّا فَليُجاهِد في سَبيلِ اللّهِ ، إنِ استُشهِدَ يُزَوِّجُهُ مِنَ الحورِ العينِ ، إلّا أن يَكونَ يَسعى عَلى والِدَيهِ ، أو في أمانَةٍ لِلنّاسِ عَلَيهِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :أقرَبُكُم غَدا مِنّي فِي المَوقِفِ ، أصدَقُكُمُ لِلحَديثِ ، وآداكُم لِلأَمانَةِ ، وأوفاكُم بِالعَهدِ ، وأحسَنُكُم خُلُقا ، وأقرَبُكُم مِنَ النّاسِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :أدُّوا الأَمانَةَ فَإِنَّما ذلِكَ لَكُم ، ولا تَظلِموا ، ولا تَدخُلوا فيما لا يَحِلُّ لَكُم ، فَإِنَّما ذلِكَ عَلَيكُم . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :أربَعٌ إذا كُنَّ فيكَ ، فَلا عَلَيكَ ما فاتَكَ مِنَ الدُّنيا : حِفظُ أمانَةٍ وصِدقُ حَديثٍ ، وحُسنُ خَليقَةٍ ، وعِفَّةٌ في طُعمَةٍ . (6)

.


1- .تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 95 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 350 ح 991 وفيه «ما يخافون» بدل «ماتحابوا» ، مشكاة الأنوار : ص 108 ح 244 كلاهما عن الإمام الكاظم عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 75 ص 117 ح 18 .
2- .المعجم الكبير : ج 10 ص 219 ح 10527 ، تفسير القرطبي : ج 5 ص 256 كلاهما عن عبد اللّه بن مسعود ، كنزالعمّال : ج 4 ص 401 ح 11116 ؛ عوالي اللآلي : ج 1 ص 121 ح 50 عن ابن مسعود .
3- .كنز العمّال : ج 77 ص 280 ح 44466 نقلاً عن ابن لال عن اُمّ حبيبة .
4- .الأمالي للطوسي : ص 229 ح 403 عن الحسن بن زيد عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام ، بحارالأنوار : ج 69 ص 375 ح 22 .
5- .تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 94 ، الكافي : ج 2 ص 457 ح 17 ، الأمالي للمفيد : ص 157 ح 8 وليس فيهما «ولا تظلموا» ، الزهد للحسين بن سعيد : ص 77 ح33 ، مشكاة الأنوار : ص 139 ح 327 والأربعة الأخيرة عن سماعة عن الإمام الكاظم عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 69 ص 396 ح 83 .
6- .مسند ابن حنبل : ج 2 ص 592 ح 6664 ، شعب الإيمان : ج 4 ص 205 ح 4801 كلّها عن عبداللّه بن عمرو ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 349 ح 7876 عن عبد اللّه بن عمر وفيه «لا يضرُّك» بدل «فلا عليك» ، كنز العمّال : ج 15 ص 867ح 42452 ؛ معدن الجواهر : ص 39 ، نزهة الناظر :ص 32 ح 27 وفيه «لم تبال» بدل «فلا عليك» .

ص: 355

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اهل زمين تا زمانى كه به يكديگر مِهر بورزند ، و امانتدار باشند ، و به حق عمل كنند ، مورد رحمت [خدا] هستند .

المعجم الكبير :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «كشته شدن در راه خدا ، هر گناهى را پاك مى كند ، بجز امانت را [كه بايد به صاحبش بازگردانده شود]» يا فرمود : «هر چيزى را پاك مى كند» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس بر كيش من و كيش داوود و سليمان و ابراهيم عليهم السلام است ، اگر امكان ازدواج برايش هست ، بايد ازدواج كند ، وگرنه در راه خدا جهاد نمايد ؛ و اگر به شهادت رسيد ، خداوند ، از حوريان بهشتى به همسرىِ او در مى آورد ، مگر آن كه براى [تأمين هزينه] پدر و مادرش كار كند ، يا امانتى از مردم نزد او باشد [كه در اين دو صورت ، لازم نيست به جهاد برود] .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :فردا [ى قيامت] ، نزديك ترين شما به من در موقف ، كسى است كه راستگوتر ، امانتدارتر ، به پيمانْ وفادارتر ، نيك خوتر ، و به مردمْ نزديك تر باشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امانتدار باشيد ؛ زيرا اين به نفع خود شماست . و ستم نكنيد ، و كارى را كه بر شما روا نيست ، انجام ندهيد ؛ زيرا اين به زيان خودِ شماست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چهار چيز است كه اگر در تو بودند ، باك مدار اگر دنيا را نداشته باشى : نگهدارى از امانت ، راستگويى ، خوش خويى ، و خوددارى در خوراك .

.

ص: 356

عنه صلى الله عليه و آله :إذا رَأَيتَ مِن أخيكَ ثَلاثَ خِصالٍ فَارجُهُ : الحَياءَ ، وَالأَمانَةَ ، وَالصِّدقَ ، وإذا لَم تَرَها فَلا تَرجُهُ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَكارِمُ الأَخلاقِ عَشرٌ ؛ تَكونُ فِي الرَّجُلِ ولا تَكونُ فِي ابنِهِ ، وتَكونُ فِي الاِبنِ ولا تَكونُ في أبيهِ ، وتَكونُ فِي العَبدِ ولا تَكونُ في سَيِّدِهِ ، يَقسِمُهَا اللّهُ لِمَن أرادَ بِهِ السَّعادَةَ : صِدقُ الحَديثِ ، وصِدقُ البَأسِ ، وإعطاءُ السّائِلِ ، وَالمُكافَأَةُ لِلصَّنائِعِ ، وحِفظُ الأَمانَةِ ، وصِلَةُ الرَّحِمِ ، وَالتَّذَمُّمُ (2) لِلجارِ ، وَالتَّذَمُّمُ لِلصّاحِبِ ، وإقراءُ الضَّيفِ ، ورَأسُهُنَّ الحَياءُ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :ما مِن عَبدٍ يُعلَمُ مِنهُ الحِرصُ عَلى أداءِ الأَمانَةِ ، إلّا أدَّى اللّهُ تَعالى عَنهُ ، فَإِن ماتَ ولَم يُؤَدِّها _ وقَد عَلِمَ اللّهُ تَعالى مِنهُ الحِرصَ عَلى أدائِها _ قَيَّضَ اللّهُ تَعالى لَهُ مَن يُؤَدّيها عَنهُ بَعدَ مَوتِهِ . (4)

صحيح البخاري عن عبد اللّه بن عباس :أخبَرَني أبو سُفيانَ أنَّ هِرَقلَ قالَ لَهُ : سَأَلتُكَ ماذا يَأمُرُكُم ؟ فَزَعَمتَ أنَّهُ أمَرَكُم بِالصَّلاةِ ، وَالصِّدقِ ، وَالعَفافِ ، وَالوَفاءِ بِالعَهدِ ، وأداءِ الأَمانَةِ . قالَ : وهذِهِ صِفَةُ نَبِيٍّ . (5)

.


1- .كنز العمّال : ج 9 ص 26 ح 24755 نقلاً عن الفردوس عن ابن عبّاس .
2- .الذّمّة والذّمام بمعنى العهد ، والتّذّمم للصاحب : هو أن يحفظ ذمامه ، ويطرح عن نفسه ذمَّ الناس له ، إنّ لم يحفظه (النهاية : ج 2 ص 169 «ذمم») .
3- .تاريخ دمشق : ج 61 ص 370 ح 12655 و ص 371 ح 12656 ، الفردوس : ج 4 ص 151 ح 6468 ، كنزالعمّال : ج 3 ص 2 ح 5129 نقلاً عن الحكيم وشعب الإيمان وكلّها عن عائشة ؛الكافي : ج 2 ص 55 ح 1 عن الحسين بن عطيّة عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 70 ص 367 ح 17 وراجع : الجعفريات : ص 151ومعدن الجواهر : ص 70 .
4- .كنز العمّال : ج 16 ص 631 ح 46134 نقلاً عن ابن النجّار عن أبي اُمامة .
5- .صحيح البخاري : ج 2 ص 952 ح 2535 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 565 ح 2370 ، السنن الكبرى : ج 9 ص 300 ح 18607 كلاهما نحوه وراجع : رياض الصالحين : ص 157 .

ص: 357

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هرگاه از برادرت سه خصلت ديدى ، به او اميدوار باش : حيا ، امانتدارى، و راستگويى . و اگر اينها را نديدى ، به او اميد مبند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خوى هاى والا ده تاست . اين خوى ها ، گاه در پدر هست و در فرزندش نيست ، يا در فرزند هست و در پدرش نيست ، يا در بنده هست و در سَرورش نيست . خداوند ، آنها را به هر كس كه سعادتش را بخواهد ، قسمت مى كند : راستگويى ، شهامت ، دِهِش به سائل ، جبران كردن نيكى ها ، نگهدارى از امانت ، صله رحم ، حفظ حقّ و حرمت همسايه ( / پناهنده) ، حفظ حق و حرمت رفيق ، ميهمان نوازى ، و سرآمد همه اينها حياست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ بنده اى نيست كه معلوم شود در امانتدارى حريص است ، مگر آن كه خداوند متعال از جانب او اداى امانت كند ، و اگر مُرد و آن را به صاحبش برنگردانده باشد _ و خداى متعال بداند كه بر پس دادن آن حريص بوده است _ خداى متعال ، برايش كسى را مى گمارد كه پس از مرگش ، آن امانت را باز گرداند .

صحيح البخارى_ به نقل از عبد اللّه بن عبّاس _ :ابو سفيان برايم نقل كرد كه هِرَقل به او گفت : از تو پرسيدم شما را به چه چيزهايى امر مى كند؟ و تو گفتى : به نماز و راستگويى و پاك دامنى و پيماندارى ، و امانتدارى ؛ و اينها ويژگى يك پيامبر است .

.

ص: 358

الإمام عليّ عليه السلام :اِلزَمِ الصِّدقَ وَالأَمانَةَ ؛ فَإِنَّهُما سَجِيَّةُ الأَبرارِ . (1)

عنه عليه السلام :الأَمانَةُ فَضيلَةٌ لِمَن أدّاها . (2)

عنه عليه السلام :الأَمانَةُ وَالوَفاءُ صِدقُ الأَفعالِ (3) . (4)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :كُلُّ خُلُقٍ مِنَ الأَخلاقِ فَإِنَّهُ يَكسُدُ عِندَ قَومٍ مِنَ النّاسِ إلَا الأَمانَةَ ، فَإِنَّها نافِقَةٌ عِندَ أصنافِ النّاسِ ، يُفَضَّلُ بِها مَن كانَت فيهِ . حَتّى أنَّ الآنِيَةَ إذا لَم تُنَشَّف وبَقِيَ ما يودَعُ فيها عَلى حالِهِ لَم يَنقُص ، كانَت أكثَرَ ثَناءً مِن غَيرِها مِمّا يُرَشَّحُ أو يُنَشَّفُ . (5)

الإمام الصادق عليه السلام_ يَعِظُ أحَدَ أصحابِهِ _ :عَلَيكَ بِتَقوَى اللّهِ ، وَالوَرَعِ وَالاِجتِهادِ ، وصِدقِ الحَديثِ وأداءِ الأَمانَةِ ، وحُسنُ الخُلُقِ وحُسنُ الجِوارِ ، وكونوا دُعاةً إلى أنفُسِكُم بِغَيرِ ألسِنَتِكُم ، وكونوا زَينا ولا تَكونوا شَينا . (6)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 187 ح 2325 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 83 ح 2013 وفيه «الأخيار» بدل «الأبرار» .
2- .غرر الحكم : ج 1 ص 306 ح 1170 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 45 ح 1117 ، مستدرك الوسائل : ج 14 ص 8 ح 15947.
3- .في مقابل صدق الأقوال .
4- .غرر الحكم : ج 2 ص 130 ح 2083 .
5- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 338 ح 876 .
6- .الكافي : ج 2 ص 77 ح 9 ، المحاسن : ج 1 ص 83 ح 50 كلاهما عن أبي اُسامة ، مشكاة الأنوار : ص 255 ح 752 عن أبي بصير نحوه ، بحار الأنوار : ج 70ص 299 ح 9 .

ص: 359

امام على عليه السلام :پيوسته راستگو و امانتدار باش ؛ زيرا اين دو ، خصلت نيكان است .

امام على عليه السلام :امانتدارى يك فضيلت است .

امام على عليه السلام :امانتدارى و وفادارى ، راست كردارى اند .

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :هر خويى از خوى ها در نزد گروهى از مردم ، بى رونق است ، بجز امانتدارى كه نزد همه مردم ، رونق [و ارزش ]دارد ، و براى هر كس كه از آن برخوردار باشد ، مزيّتى به شمار مى آيد . حتّى ظرف هايى كه نم را به خود نمى كشند و هرگاه چيزى در آنها نهاده شود ، به همان حال باقى مى ماند و كم نمى شود ، ستودنى تر از ظرف هايى هستند كه تراوش مى كنند يا [مايع را] به خود مى كِشند .

امام صادق عليه السلام :در اندرز به يكى از يارانش _ : برتو باد پرهيزگارى ، و پارسايى و كوشش و راستگويى و امانتدارى و خوش خويى و حُسن همسايگى ! مردم را با غيرِ زبان هايتان (يعنى با كردار) به سوى خود دعوت كنيد ، و مايه زيور باشيد و مايه ننگ و عيب مباشيد .

.

ص: 360

الأمالي للصدوق عن الحسين بن أبي العلاء عن الإمام الصادق عليه السلام :أحَبُّ العِبادِ إلَى اللّهِ عَزَّ وجَلَّ ، رَجُلٌ صَدوقٌ في حَديثِهِ ، مُحافِظٌ عَلى صَلَواتِهِ ومَا افتَرَضَ اللّهُ عَلَيهِ ، مَعَ أداءِ الأَمانَةِ . ثُمَّ قالَ عليه السلام : مَنِ اؤتُمِنَ عَلى أمانَةٍ فَأَدّاها فَقَد حَلَّ ألفَ عُقدَةٍ مِن عُنُقِهِ مِن عُقَدِ النّارِ ، فَبادِروا بِأَداءِ الأَمانَةِ ؛ فَإِنَّ مَنِ اؤتُمِنَ عَلى أمانَةٍ وَكَّلَ بِهِ إبليسُ مِئَةَ شَيطانٍ مِن مَرَدَةِ أعوانِهِ لِيُضِلّوهُ ويُوَسوِسوا إلَيهِ حَتّى يُهلِكوهُ ، إلّا مَن عَصَمَ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ . (1)

الإمام الكاظم عليه السلام :رَأسُ السَّخاءِ أداءُ الأَمانَةِ . (2)

1 / 12التَّحذيرُ مِنَ الاِستهانَةِ بِالأَمانَةِالإمام عليّ عليه السلام :مَنِ استَهانَ بِالأَمانَةِ وَقَعَ فِي الخِيانَةِ . (3)

عنه عليه السلام :مَنِ استَهانَ بِالأَمانَةِ ، ورَتَعَ فِي الخِيانَةِ ، ولَم يُنَزِّه نَفسَهُ ودينَهُ عَنها ، فَقَد أحَلَّ بِنَفسِهِ الذُّلَّ وَالخِزيَ فِي الدُّنيا ، وهُوَ فِي الآخِرَةِ أذَلُّ وأخزى . (4)

عنه عليه السلام_ مِن خُطبَةٍ لَهُ لَمّا قَدِمَ عَلَيهِ عامِلاهُ عَلَى اليَمَنِ بَعدَ استيلاءِ بُسرِ بنِ أرطاةَ عَلَيها _ :اُنبِئتُ بُسرا قَدِ اطَّلَعَ اليَمَنَ ، وإنّي وَاللّهِ لَأَظُنُّ أنَّ هؤُلاءِ القَومَ سَيُدالونَ مِنكُم (5) بِاجتِماعِهِم عَلى باطِلِهِم ، وتَفَرُّقِكُم عَن حَقِّكُم ، وبِمَعصِيَتِكُم إمامَكُم فِي الحَقِّ ، وطاعَتِهِم إمامَهُم فِي الباطِلِ ، وبِأَدائِهِمُ الأَمانَةَ إلى صاحِبِهِم وخِيانَتِكُم ، وبِصَلاحِهِم في بِلادِهِم وفَسادِكُم ، فَلَوِ ائتَمَنتُ أحَدَكُم عَلى قَعبٍ (6) لَخَشيتُ أن يَذهَبَ بِعِلاقَتِهِ (7) . (8)

.


1- .الأمالي للصدوق : ص 371 ح 467 ، الاختصاص : ص 242 ، روضه الواعظين : ص 408 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 116ح13 .
2- .نزهة الناظر : ص 190 ح 406 .
3- .غرر الحكم : ج 5 ص 333 ح 8616 .
4- .نهج البلاغة : الكتاب 26 ، تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 201 نحوه ، بحار الأنوار : ج 96 ص 92 ح 9 .
5- .الإدالة : الغلبة ، يقال : أديل لنا على أعدائنا ، أي نُصرنا عليهم ، ونُدال عليه ويدال علينا أي : نغلبه مرّة ويغلبنا اُخرى (النهاية : ج 2 ص 141 «دول») .
6- .القعب : قدح من خشب مقعّر (الصحاح : ج 1 ص 205 «قعب») .
7- .العِلاقة _ بالكسر _ : المعلاق الذي يعلَّق به الإناء (لسان العرب : ج 10 ص 265 «علق») .
8- .نهج البلاغة : الخطبة 25 وراجع : الغارات : ج 2 ص 636 .

ص: 361

1 / 12 نهى از اهميّت ندادن به امانت

الأمالى ، صدوق_ به نقل از حسين بن ابى العلاء _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «محبوب ترينِ بندگان در نزد خداوند عز و جل مردى است كه در سخنش راستگو باشد ، نمازهايش و آنچه را خدا بر او واجب كرده است ، پاس بدارد ، و امانتدار باشد» . سپس فرمود : «هر كس به او امانتى سپرده شود و آن را به صاحبش بازگردانَد ، هزار گِره از گره هاى آتش را از گردنش باز كرده است . پس در ردّ امانت بكوشيد ؛ زيرا كسى كه امانتى به او سپرده شود ، ابليس ، صد اهريمن از نوچه هايش را بر او مى گمارد كه گم راهش سازند و وسوسه اش كنند تا او را به نابودى بكشانند، مگر كسى كه خداوند عز و جل او را نگه دارد» .

امام كاظم عليه السلام :سرآمد سخاوت ، بازگرداندن امانت است .

1 / 12نهى از اهميّت ندادن به امانتامام على عليه السلام :كسى كه به امانت اهميّت ندهد ، به خيانت مى افتد .

امام على عليه السلام :هر كس به امانت اهميّت ندهد و گِرد خيانت بچرخد ، و خودش را و دينش را از آن به دور ندارد ، خوارى و رسوايى در دنيا را براى خود بخرد ، و در آخرت ، خوارتر و رسواتر باشد .

امام على عليه السلام_ از خطبه ايشان پس از آن كه بُسر بن اَرطات، يمن را تصرّف كرد و دو كارگزار ايشان در يمن، نزد او آمدند _ :به من خبر داده شده كه بُسر بر يمن چيره شده است . به خدا سوگند كه گمان مى كنم اين جماعت ، به زودى بر شما نيز چيره آيند ؛ زيرا آنها بر باطل خود هم داستان اند و شما با آن كه بر حقّيد ، پراكنده ايد . شما پيشواى بر حقّتان را ، نافرمانى مى كنيد ، و آنها پيشواى باطلشان را فرمان مى برند . آنها با رهبر خود امانتدارند و شما خيانت مى ورزيد . آنها در سرزمين خود ، اهل صلاح و درستى هستند و شما اهل تباهى ؛ به طورى كه اگر [حتّى ]قدحى چوبين نزد يكى از شما به امانت بگذارم ، مى ترسم كه بند آويز آن را بِبَرد» .

.

ص: 362

تهذيب الأحكام عن إسحاق :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَنِ الرَّجُلِ يَبعَثُ إلَى الرَّجُلِ يَقولُ لَهُ : اِبتَع لي ثَوبا ، فَيَطلُبُ لَهُ فِي السّوقِ ، فَيَكونُ عِندَهُ مِثلُ ما يَجِدُ لَهُ فِي السّوقِ ، فَيُعطيهِ مِن عِندِهِ ؟ قالَ : لا يَقرُبَنَّ هذا ولا يُدَنِّس نَفسَهُ ، إنَّ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ يَقولُ : «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهَا وَ حَمَلَهَا الْاءِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا» (1) ، وإن كانَ عِندَهُ خَيرٌ مِمّا يَجِدُ لَهُ فِي السّوقِ فَلا يُعطيهِ مِن عِندِهِ . (2)

الكافي عن معاوية بن عمّار :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : الرَّجُلُ يَكونُ لي عَلَيهِ الحَقُّ فَيَجحَدُنيهِ ، ثُمَّ يَستَودِعُني مالاً ، ألي أن آخُذَ ما لي عِندَهُ ؟ قالَ : لا ، هذِهِ خِيانَةٌ . (3)

.


1- .الأحزاب : 72.
2- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 352 ح 999 ، بحار الأنوار : ج 60 ص 281 .
3- .الكافي : ج 5 ص 98 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 197 ح 438 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 186 ح 3697 ، وسائل الشيعة : ج 12 ص 205 ح 22507 .

ص: 363

تهذيب الأحكام_ به نقل از اسحاق _ :از امام صادق عليه السلام پرسيدم : مردى به ديگرى پيغام مى دهد و مى گويد : «برايم جامه اى خريدارى كن» ، و او براى خريد جامه به بازار مى رود ؛ امّا خودش مانند جامه اى كه در بازار مى يابد ، دارد . آيا جامه اى را كه خودش دارد به او بدهد؟ امام عليه السلام فرمود : «هرگز نزديك اين كار نشود و خودش را آلوده نسازد . خداوند عز و جلمى فرمايد : «ما امانت را به آسمان ها و زمين و كوه ها عرضه كرديم ؛ ليكن آنها از پذيرفتنش سر باز زدند و از آن ترسيدند ، و انسان ، آن را پذيرفت ، كه او ستمكار و نادان بود» . حتّى اگر آنچه خودش دارد ، بهتر از آن چيزى بود كه در بازار برايش به دست مى آورد ، باز آنچه را خودش دارد ، نبايد به او بدهد» .

الكافى_ به نقل از معاوية بن عمّار _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : مردى دَينى به من دارد و انكارش مى كند . سپس مالى را به من امانت مى سپارد . آيا حق دارم طلب خود را از آن بردارم؟ فرمود : «خير . اين ، خيانت [در امانت] است» .

.

ص: 364

الفصل الثّاني : موجبات الأمانة2 / 1صِدقُ الإِيمانِالكتاب«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ... وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ رَاعُونَ» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أداءُ الحُقوقِ وحِفظُ الأَماناتِ ، ديني ودينُ النَّبِيّينَ مِن قَبلي . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ الأَمانَةَ وَالوَفاءَ نَزَلا عَلَى ابنِ آدَمَ مَعَ الأَنبِياءِ فَاُرسِلوا بِهِ ، فَمِنهُم رَسولُ اللّهِ ، ومِنهُم نَبِيٌّ ، ومِنهُم نَبِيٌّ رَسولٌ . نَزَلَ القُرآنُ وهُوَ كَلامُ اللّهِ ، ونَزَلَتِ العَرَبِيَّةُ وَالعَجَمِيَّةُ ، فَعَلِموا أمرَ القُرآنِ ، وعَلِموا أمرَ السُّنَنِ بِأَلسِنَتِهِم ، ولَم يَدَعِ اللّهُ شَيئا مِن أمرِهِ مِمّا يَأتونَ ومِمّا يَجتَنِبونَ _ وهِيَ الحُجَجُ عَلَيهِم _ إلّا بَيَّنَهُ لَهُم ، فَلَيسَ أهلُ لِسانٍ إلّا وهُم يَعرِفونَ الحَسَنَ مِنَ القَبيحِ . ثُمَّ الأَمانَةُ أوَّلُ شَيءٍ يُرفَعُ ويَبقى أثَرُها في جُذورِ قُلوبِ النّاسِ ، ثُمَّ يُرفَعُ الوَفاءُ وَالعَهدُ وَالذِّمَمُ وتَبقَى الكُتُبُ ، فَعالِمٌ يَعمَلُ ، وجاهِلٌ يَعرِفُها ويُنكِرُها ، حَتّى وَصَلَ إلَيَّ وإلى اُمَّتي ، فَلا يَهلِكُ عَلَى اللّهِ إلّا هالِكٌ ، ولا يُغفِلُهُ إلّا تارِكٌ . (3)

.


1- .المؤمنون : 1 و 8 .
2- .تاريخ بغداد : ج 12 ص 424 الرقم 6870 عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 1 ص 480 ح 2095 .
3- .تفسير الطبري : ج 12 الجزء 22 ص 55 عن الحكم بن عمرو ، تفسير ابن كثير : ج 6 ص 479 .

ص: 365

فصل دوم : موجبات امانتدارى
2 / 1 ايمان حقيقى

فصل دوم : موجبات امانتدارى2 / 1ايمان حقيقىقرآن«به راستى كه مؤمنان ، رستگار شدند ... و آنان كه امانت ها و پيمان خود را رعايت مى كنند» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :گزاردن حقوق و نگهدارى امانت ها ، دين من و دينِ پيامبران پيش از من است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امانت و وفا ، به واسطه پيامبران بر فرزند آدم نازل شد ، و آنها براى اين فرستاده شدند . برخى از ايشان ، فرستاده خدا هستند ، برخى پيامبر ، و برخى پيامبرِ فرستاده . قرآن كه سخن خداست ، فرود آمد . زبان عربى و غير عربى فرود آمدند . پس مردم ، قرآن را و سنّت ها را با زبان هاى خويش دانستند ، و خداوند ، هر آنچه مردم مى بايد انجام دهند يا انجام ندهند _ و اينها خود ، حجّت بر آنهاست _ بر ايشان بيان فرمود . پس اهل هيچ زبانى نيست ، مگر آن كه نيك را از بد ، باز مى شناسند . سپس امانت ، نخستين چيزى است كه [ به آسمان] بالا برده مى شود ( از ميان مردم رخت بر مى بندد) و نشان آن در اعماق دل هاى مردم مى ماند . سپس وفادارى و پيمان و مسئوليت ها بالا برده مى شوند و [تنها] نوشته ها[يى از آنها ]باقى مى مانند . پس ، عالمى عمل مى كند ، و نادانى [با آن كه] آنها را مى داند و انكارشان مى كند ، تا آن كه به من و به امّت من رسيد . پس نزد خدا هلاك نشود مگر آن كه هلاك شدنى است ، و تنها ترك كنندگان از او غفلت مى كنند .

.

ص: 366

عنه صلى الله عليه و آله :ألا اُنَبِّئُكُم بِالمُؤمِنِ ؟ مَنِ ائتَمَنَهُ المُؤمِنونَ عَلى أنفُسِهِم وأموالِهِم . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :لا تَنظُروا إلى كَثرَةِ صَلاتِهِم وصَومِهِم ، وكَثرَةِ الحَجِّ ، وَالمَعروفِ ، وطَنطَنَتِهِم بِاللَّيلِ (2) ، ولكِنِ انظُروا إلى صِدقِ الحَديثِ وأداءِ الأَمانَةِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله_ في بَيانِ خِصالِ المُؤمِنِ _ :أميناً عَلَى الأَماناتِ ، بَعيدا مِنَ الخِياناتِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :أربَعٌ مَن كُنَّ فيهِ اُكمِلَ إيمانُهُ وإن كانَ مِن قَرنِهِ إلى قَدَمِهِ خَطايا : الصِّدقُ ، وأداءُ الأَمانَةِ ، وَالحَياءُ ، وحُسنُ الخُلُقِ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :لا إيمانَ لِمَن لا أمانَةَ لَهُ . (6)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 235 ح 19 عن سليمان بن خالد عن الإمام الباقر عليه السلام ، مشكاة الأنوار : ص 85 ح 167 عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، المحاسن : ج 1 ص444 ح 1030 عن أبي النعمان عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وفيه «وامورهم» بدل «انفسهم» ، بحار الأنوار : ج 67 ص 302 ح 31 .
2- .الطنطنة : كثرة الكلام والتصويت به . والطنطنة : الكلام الخفيّ . (لسان العرب : ج 13 ص 268 «طنن») .
3- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 51 ح 197 عن أحمد بن محمّد الهمداني عن الإمام الجواد عن آبائه عليهم السلام ، الكافي : ج 2 ص 104 ح 2 عن اسحاق بن عمّار عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، الأمالي للصدوق : ص 379 ح 481 عن إبراهيم بن محمّد عن الإمام الجواد عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، الاختصاص : ص 229 بزيادة «الزكاة» بعد «الحج» ، جامع الأخبار : ص 268ح 726عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 75 ص 114 ح 5 وراجع : كنز العمّال : ج 3 ص 677 ح 8435 .
4- .التمحيص : ص 74 ح 171 ، بحار الأنوار : ج 67 ص 310 ح 45 .
5- .التمحيص : ص 67 ح 158 عن الإمام عليّ عليه السلام ، الكافي : ج 2 ص 99 ح 3 ، الأمالي للطوسي : ص 44 ح 51 كلاهما عن أبي ولاد الحناط عن الإمام الصادق عليه السلام ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 350 ح 990 عن أبي ولاد عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 71 ص 374 ح 3 .
6- .السنن الكبرى : ج 4 ص 163 ح 7281 ، المصنّف لإبن أبي شيبة : ج 7 ص 211 ح 2 كلاهما عن أنس ، المعجم الكبير : ج 8 ص 195 ح 7798 عن أبيامامة ، شعب الإيمان : ج 4 ص 320 ح 5254 عن ثوبان ، كنزالعمّال : ج 3 ص 62 ح 5501 .

ص: 367

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آيا شما را از مؤمن خبر ندهم؟ مؤمن ، كسى است كه مؤمنان ، او را بر جان و مال خود امين بدانند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به بسيارىِ نماز و روزه و حج و بخشش و زمزمه هاى شبانه آنها نگاه مكنيد ؛ بلكه به راستگويى و امانتدارى شان بنگريد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در بيان منش هاى مؤمن _ :در امانت ها امين ، و از خيانت ها به دور است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چهار خصلت اند كه در هر كه باشند ، ايمانش كامل است ، اگر چه از سر تا پايش گناه باشد : راستگويى ، امانتدارى ، حيا ، و خوش خويى .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه امانتدار نيست ، ايمان ندارد .

.

ص: 368

مسند ابن حنبل عن أنس :ما خَطَبَنا نَبِيُّ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلّا قالَ : لا إيمانَ لِمَن لا أمانَةَ لَهُ ، ولا دينَ لِمَن لا عَهدَ لَهُ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :كُنّا جُلوسا مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَطَلَعَ عَلَينا رَجُلٌ مِن أهلِ العالِيَةِ ، فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، أخبِرني بِأَشَدِّ شَيءٍ في هذَا الدّينِ وأليَنِهِ ؟ قال صلى الله عليه و آله : أليَنُهُ شَهادَةُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وأنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ . وأشَدُّهُ _ يا أخَا العالِيَةِ _ الأَمانَةُ ، إنَّهُ لا دينَ لِمَن لا أمانَةَ لَهُ . (2)

عنه عليه السلام :مَن لا أمانَةَ لَهُ لا إيمانَ لَهُ . (3)

عنه عليه السلام :لَيسَ المُسلِمُ بِالخائِنِ إذَا ائتُمِنَ ، ولا بِالمُخلِفِ إذا وَعَدَ ، ولا بِالكَذوبِ إذا نَطَقَ . (4)

عنه عليه السلام :أدِّ الأَمانَةَ إذَا ائتُمِنتَ ، ولاتَتَّهِم غَيرَكَ إذَا ائتَمَنتَهُ ، فَإِنَّهُ لا إيمانَ لِمَن لا أمانَةَ لَهُ . (5)

عنه عليه السلام :الأَمانَةُ إيمانٌ . (6)

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص 271 ح 12386 ، السنن الكبرى : ج 6 ص 471 ح 12690 ، المعجم الأوسط : ج 3 ص 98 ح 2606 ، كنز العمّال : ج 3 ص 678 ح 8439 ؛ الجعفريات : ص 36 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، النوادر للراوندي : ص 91 ح 27 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وليس فيهما صدره ، بحار الأنوار : ج 72 ص 198 ح 26 .
2- .مسند البزّار : ج 3 ص 61 ح 819 عن أبي الجنوب ، كنز العمّال : ج 3 ص 677 ح 8438 .
3- .غرر الحكم : ج 5 ص 191 ح 7932 و ج 6 ص 403 ح 10789 نحوه ، عيون الحكم والمواعظ : ص 424 ح 7180 وص 541 ح 10052 نحوه .
4- .الأمالي للمفيد : ص 234 ح 5 ، الأمالي للطوسي : ص 11 ح 13 كلاهما عن الأصبغ بن نباتة ، وقعة صفين : ص 224 عن أبي سنان الأسلمي ، بحار الأنوار :ج32 ص 464 ح 402 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 5 ص 181 عن أبي سنان عن أبيه .
5- .غرر الحكم : ج 2 ص 207 ح 2395 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 77 ح 1864 ، مستدرك الوسائل : ج 14 ص 21 ح 15997 .
6- .غرر الحكم : ج 1 ص 13 ح 18 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 18 ح 46 .

ص: 369

مسند ابن حنبل_ به نقل از اَ نَس _ :پيامبر خدا ، هيچ گاه براى ما خطبه نخواند ، مگر آن كه [در آن] فرمود : «ايمان ندارد آن كه امانتدار نباشد ، و دين ندارد آن كه به پيمانش وفادار نباشد» .

امام على عليه السلام :با پيامبر خدا نشسته بوديم كه مردى از اهالى عاليه (1) وارد شد و گفت : اى پيامبر خدا! مرا از سخت ترين و آسان ترين چيز در اين دين ، خبر دهيد . فرمود : «آسان ترينش گواهى دادن به اين است كه معبودى جز خدا نيست ، و محمّد ، بنده و فرستاده اوست . و سخت ترينش _ اى عاليه نشين _ امانتدارى است . آن را كه امانتدارى نيست ، دين نيست» .

امام على عليه السلام :آن را كه امانتدارى نيست ، ايمان نيست .

امام على عليه السلام :مسلمان ، هر گاه امانتى به او سپرده شود ، خيانت نمى كند ، و هرگاه وعده دهد ، خُلف وعده نمى كند ، و هرگاه سخن بگويد ، دروغ نمى گويد .

امام على عليه السلام :هر گاه به تو امانتى سپرده شد ، آن را برگردان ، و هرگاه به كسى امانت سپردى [و امينش شمردى] ، او را [به خيانت] متّهم مكن ؛ زيرا ايمان ندارد كسى كه امانتدار نيست .

امام على عليه السلام :امانتدارى ، ايمان است .

.


1- .ظاهرا مقصود ، منطقه بالاى مدينه است ؛ يعنى جايى كه وادى لطمان از آن جا مى آيد . امروزه به اين منطقه «عوالى» مى گويند (فرهنگ علوم جغرافيايى _ تاريخى در حديث و سيره ، محمّد محمّدحسن شراب ، ترجمه : حميدرضا شيخى) .

ص: 370

عنه عليه السلام :عَلَى الصِّدقِ وَالأَمانَةِ مَبنَى الإِيمانِ . (1)

عنه عليه السلام :رَأسُ الإِيمانِ الأَمانَةُ . (2)

عنه عليه السلام :رَأسُ الإِسلامِ الأَمانَةُ . (3)

عنه عليه السلام :أصلُ الدّينِ ، أداءُ الأَمانَةِ ، وَالوفاءُ بِالعُهودِ . (4)

عنه عليه السلام :عِبادَ اللّهِ ، اِفزَعوا إلى قِوامِ دينِكُم بِإِقامِ الصَّلاةِ لِوَقتِها . وإيتاءِ الزَّكاِة في حينِها ... وأداءِ الأَمانَةِ إذَا ائتُمِنتُم . (5)

عنه عليه السلام :كانَ الرَّسولُ إلَيكُم مِن أنفُسِكُم ، بِلِسانِكُم ... فَعَلَّمَكُمُ الكِتابَ وَالحِكمَةَ ، وَالفَرائِضَ وَالسُّنَّةَ ، وأمَرَكُم بِصِلَةِ أرحامِكُم ، وحَقنِ دِمائِكُم ، وصَلاحِ ذاتِ البَينِ ، وأن تُؤَدُّوا الأَماناتِ إلى أهلِها ، وأن توفوا بِالعَهدِ . (6)

عنه عليه السلام :مَن عَمِلَ بِالأَمانَةِ ، فَقَد أكمَلَ الدِّيانَةَ . (7)

عنه عليه السلام :أفضَلُ الإِيمانِ الأَمانَةُ ، أقبَحُ الأَخلاقِ الخِيانَةُ . (8)

عنه عليه السلام :عَلَيكَ بِالأَمانَةِ ؛ فَإِنَّها أفضَلُ دِيانَةٍ . (9)

.


1- .غرر الحكم : ج 4 ص 318 ح 6198 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 328 ح 5636 .
2- .غرر الحكم : ج 4 ص 53 ح 5261 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 263 ح 4793 .
3- .غرر الحكم : ج 4 ص 47 ح 5226 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 264 ح 4805 .
4- .غرر الحكم : ج 2 ص 42 ح 1762 .
5- .تحف العقول : ص 153 ، الغارات : ج 2 ص 635 نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 294 ح 2 ؛ الإمامة والسياسة : ج 1 ص 70 نحوه .
6- .الغارات : ج 1 ص 303 عن عبد الرحمن بن جندب عن أبيه ، بحار الأنوار : ج 33 ص 567 ح 722 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 6 ص 94 عن عبد الرحمن بن جندب عن أبيه .
7- .غرر الحكم : ج 5 ص 448 ح 9117 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 425 ح 7191 .
8- .غرر الحكم : ج 2 ص 380 ح 2905 و ص 381 ح 2906 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 117 ح 2621 و ص 118 ح 2622 .
9- .غرر الحكم : ج 4 ص 290 ح 6109 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 333 ح 5675 .

ص: 371

امام على عليه السلام :بناى ايمان ، بر راستى و امانتدارى استوار است .

امام على عليه السلام :سرلوحه (اوجِ) ايمان ، امانتدارى است .

امام على عليه السلام :سرلوحه (اوجِ) اسلام ، امانتدارى است .

امام على عليه السلام :بنياد دين ، امانتدارى و وفاى به پيمان هاست .

امام على عليه السلام :اى بندگان خدا ! با خواندن نماز در وقتش ، و پرداختن زكات در هنگامش ... و پس دادن امانتى كه به شما سپرده شده است ، دينتان را برپا و استوار داريد .

امام على عليه السلام :پيامبرى كه به سوى شما آمد ، از خودتان و با زبان خودتان بود ... او كتاب و دانايى ، و واجبات و مستحبّات را به شما آموخت ، و به رسيدگى به خويشاوندانتان ، و حفظ خون هايتان ، و آشتى با يكديگر ، و باز گرداندن امانت ها به صاحبانشان ، و وفا كردن به پيمان ، فرمانتان داد .

امام على عليه السلام :كسى كه امانتدارى كند ، ديندارى را به كمال رسانيده است .

امام على عليه السلام :برترين [مرتبه] ايمان ، امانتدارى است ، و زشت ترين خوى ، خيانت است .

امام على عليه السلام :امانتدار باش ، كه امانتدارى ، برترين ديندارى است .

.

ص: 372

عنه عليه السلام :مَن صَحَّت دِيانَتُهُ ، قَوِيَت أمانَتُهُ . (1)

عنه عليه السلام :ثَمَرَةُ الدّينِ الأَمانَةُ . (2)

عنه عليه السلام :صِحَّةُ الأَمانَةِ عُنوانُ حُسنِ المُعتَقَدِ . (3)

عنه عليه السلام :إنَّ لِأَهلِ الدّينِ عَلاماتٍ يُعرَفونَ بِها : صِدقَ الحَديثِ ، وأداءَ الأَمانَةِ ، ووَفاءً بِالعَهدِ ، وصِلَةَ الأَرحامِ ، ورَحمَةَ الضُّعَفاءِ ، وقِلَّةَ المُراقَبَةِ لِلنِّساءِ _ أو قالَ : قِلَّةَ المُواتاةِ لِلنِّساءِ _ وبَذلَ المَعروفِ ، وحُسنَ الخُلُقِ ، وسَعَةَ الخُلُقِ ، وَاتِّباعَ العِلمِ وما يُقَرِّبُ إلَى اللّهِ عَزَّ وجَلَّ زُلفى ، طوبى لَهُم وحُسنُ مَآبٍ . (4)

الإمام الرضا عليه السلام :الإِيمانُ هُوَ أداءُ الأَمانَةِ ، وَاجتِنابُ جَميعِ الكَبائِرِ ، وهُوَ مَعرِفَةٌ بِالقَلبِ ، وإقرارٌ بِاللِّسانِ ، وعَمَلٌ بِالأَركانِ . (5)

الإمام الصادق عليه السلام :لَن تَكونوا مُؤمِنينَ حَتّى تَكونوا مُؤتَمَنينَ ، وحَتّى تَعُدّوا نِعمَةَ الرَّخاءِ مُصيبَةً ؛ وذلِكَ أنَّ الصَّبرَ عَلَى البَلاءِ أفضَلُ مِنَ العافِيَةِ عِندَ الرَّخاءِ . (6)

عنه عليه السلام :المُسلِمُ مَن سَلِمَ النّاسُ مِن يَدِهِ ولِسانِهِ ، وَالمُؤمِنُ مَنِ ائتَمَنَهُ النّاسُ عَلى أموالِهِم وأنفُسِهِم . (7)

.


1- .غرر الحكم : ج 5 ص 210 ح 8021 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 431 ح 7399 .
2- .غرر الحكم : ج 3 ص 323 ح 4594 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 208 ح 4165 .
3- .غرر الحكم : ج 4 ص 199 ح 5816 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 301 ح 5337 .
4- .الكافي : ج 2 ص 239 ح 30 ، صفات الشيعة : ص 126 ح 66 كلاهما عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام ، الخصال ص 483 ح 56 عن أبي بصير عن الإمام الباقر عليه السلام كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 69 ص 364 ح 1 .
5- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 125 ح 1 عن الفضل بن شاذان ، بحار الأنوار : ج 68 ص 262 ح 20 .
6- .صفات الشيعة : ص 110 ح 53 عن زيد ، مشكاة الأنوار : ص 481 ح 1599 عن عمار بن مروان عن الإمام الكاظم عليه السلام وفيه «البلاء نعمه والرّخاء مصيبة» بدل «نعمة الرّخاء مصيبة» ، بحارالأنوار : ج 82 ص 129 ح 6 .
7- .معاني الأخبار : ص 239 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 51 ح 3 .

ص: 373

امام على عليه السلام :كسى كه دينش درست باشد ، امانتدارى اش قوى است .

امام على عليه السلام :ميوه دين ، امانتدارى است .

امام على عليه السلام :درستى در امانت ، نشانه نيكويىِ عقيدت است .

امام على عليه السلام :دينداران را نشانه هايى است كه با آنها شناخته مى شوند : راستگويى ، بازگرداندن امانت ، وفاى به عهد ، پيوند با خويشاوندان ، مهربانى با ناتوانان [و تهى دستان] ، كم نگريستن به زنان ( / كم نزديكى كردن با زنان) ، نيكى كردن ، خوش خويى ، گشاده خويى ، پيروى از دانش ، و آنچه به خداى عز و جل نزديك مى گردانَد . خوشا به حال اينان و چه سرانجام خوبى دارند !

امام رضا عليه السلام :ايمان ، بازگرداندن امانت است ، و دورى كردن از همه گناهان بزرگ ، و شناختِ با دل ، و اقرار به زبان ، و عمل كردن .

امام صادق عليه السلام :شما هرگز مؤمن نخواهيد بود مگر آن گاه كه امانتدار باشيد ، و مگر آن گاه كه نعمتِ آسايش و رفاه را مصيبت شماريد ؛ چرا كه شكيبايى در برابر بلا و گرفتارى ، برتر از عافيت در هنگام آسايش و رفاه است .

امام صادق عليه السلام :مسلمان ، كسى است كه مردم از دست و زبانِ او به سلامت باشند ؛ و مؤمن ، كسى است كه مردم ، او را بر مال و جان خود امين شمارند .

.

ص: 374

عنه عليه السلام :لا تَنظُروا إلى طولِ رُكوعِ الرَّجُلِ وسُجودِهِ ؛ فَإِنَّ ذلِكَ شَيءٌ اعتادَهُ ، فَلَو تَرَكَهُ استَوحَشَ لِذلِكَ ولكِنِ انظُروا إلى صِدقِ حَديثِهِ وأداءِ أمانَتِهِ . (1)

الاختصاص عن صفوان بن مهران الجمّال عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال :قالَ عليه السلام لي : يا صَفوانُ ، هَل تَدري كَم بَعَثَ اللّهُ مِن نَبِيٍّ ، قالَ : قُلتُ : ما أدري . قالَ : بَعَثَ اللّهُ مِئَةَ ألفِ نَبِيٍّ وأربَعَةً وأربَعينَ ألفَ نَبِيٍّ ، ومِثلَهُم أوصِياءَ ، بِصِدقِ الحَديثِ ، وأداءِ الأَمانَةِ ، وَالزُّهدِ فِي الدُّنيا ، وما بَعَثَ اللّهُ نَبِيّا خَيرا مِن مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، ولا وَصِيّا خَيرا مِن وَصِيِّهِ . (2)

الإمام الباقر عليه السلام :مِن آدابِ المُؤمِنِ حِفظُ الأَمانَةِ . (3)

2 / 2وِلايَةُ أهلِ البَيتِ عليهم السلامرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَيسَ مِنّا مَن أخلَفَ بِالأَمانَةِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :لَيسَ مِنّا مَن يُحَقِّرُ الأَمانَةَ ، _ يَعني يَستَهلِكُها إذَا استودِعَها _ . (5)

الإمام الباقر عليه السلام_ لِجابِرِ _ :وَاللّهِ ، ما شيعَتُنا إلّا مَنِ اتَّقَى اللّهَ وأطاعَهُ ، وما كانوا يُعرَفونَ _ يا جابِرُ _ إلّا بِالتَّواضُعِ وَالتَّخَشُّعِ ، وَالأَمانَةِ وكَثرَةِ ذِكرِ اللّهِ ، وَالصَّومِ وَالصَّلاةِ ، وَالبِرِّ بِالوالِدَينِ ، وَالتَّعاهُدِ لِلجيرانِ مِنَ الفُقَراءِ وأهلِ المَسكَنَةِ وَالغارِمينَ (6) وَالأَيتامِ ، وصِدقِ الحَديثِ ، وتِلاوَةِ القُرآنِ ، وكَفِّ الأَلسُنِ عَنِ النّاسِ ، إلّا مِن خَيرٍ ، وكانوا اُمَناءَ عَشائِرِهِم فِي الأَشياءِ . (7)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 105 ح 12 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 8 ح 10 .
2- .الاختصاص : ص 263 ، بحار الأنوار : ج 16 ص 352 ح 35 .
3- .أعلام الدين : ص 118 .
4- .الكافي : ج 5 ص 133 ح 7 عن السّكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، مشكاة الأنوار : ص 108 ح 246 وفيه «خان» بدل «أخلف» ، بحار الأنوار : ج 75 ص 172ح 14 .
5- .الاختصاص : ص 248 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 172 ح 13 .
6- .الغارِمين : يعني الذين علاهم الدّين ولا يجدون القضاء (مجمع البحرين : ج 2 ص 1316 «غرم») .
7- .الكافي : ج 2 ص 74 ح 3 ، الأمالي للطوسي : ص 735 ح 1535 ، صفات الشيعة : ص 90 ح 22 كلُّها عن جابر ، تحف العقول : ص 295 وفيهما «وأداءالأمانة» بدل «والأمانة» ، بحار الأنوار : ج 78 ص 175 ح 28 .

ص: 375

2 / 2 پيروى از اهل بيت عليهم السلام

امام صادق عليه السلام :به ركوع و سجودهاى طولانى شخص منگريد ؛ زيرا اين ، چيزى است كه به آن عادت كرده است و اگر آن را ترك گويد ، احساس دلگيرى مى كند ؛ بلكه به راستگويى و امانتدارى او بنگريد .

الاختصاص_ به نقل از صفوان بن مهران جمّال _ :امام صادق عليه السلام به من فرمود : «اى صفوان! آيا مى دانى خداوند چند پيامبر فرستاده است؟» . گفتم : نمى دانم . فرمود : «خداوند ، يكصد و چهل و چهار هزار پيامبر فرستاد و همين اندازه ، وصىّ [پيامبر] قرار داد ، كه همگى به راستگويى و امانتدارى و زهد به دنيا فرا مى خواندند ، و خداوند ، پيامبرى بهتر از محمّد صلى الله عليه و آله و وصى اى بهتر از وصىّ او نفرستاده است» .

امام باقر عليه السلام :يكى از خصلت هاى مؤمن ، حفظ امانت است .

2 / 2پيروى از اهل بيت عليهم السلامپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از ما نيست كسى كه در امانت ، خيانت كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از ما نيست كسى كه امانت را كوچك شمارد ؛ يعنى امانتى را كه به او سپرده شود ، تباه سازد .

امام باقر عليه السلام_ به جابر _ :به خدا سوگند ، شيعه ما نيست ، مگر كسى كه از خدا بترسد و فرمانش بَرَد . اى جابر! ايشان شناخته نمى شوند ، جز با فروتنى و خشوع ، و امانتدارى ، و بسيارىِ ياد خدا ، و روزه و نماز ، و خوش رفتارى با پدر و مادر ، و رسيدگى به همسايگان تهى دست و مستمند و بدهكار و يتيمان ، و راستگويى ، و تلاوت قرآن ، و باز داشتن زبان از مردم ، مگر آن كه به نيكى از آنان ياد كند . آنان (شيعيان) ، امانتدارِ عشيره خود هستند .

.

ص: 376

دعائم الإسلام :رُوَينا عَن أبي عَبدِ اللّهِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عليه السلام أنَّ نَفَرا أتَوهُ مِنَ الكوفَةِ مِن شيعَتِهِ يَسمَعونَ مِنهُ ، ويَأخُذونَ عَنهُ ، فَأَقاموا بِالمَدينَةِ ما أمكَنَهُمُ المُقامُ ، وهُم يَختَلِفونَ إلَيهِ ، ويَتَرَدَّدونَ عَلَيهِ ، ويَسمَعونَ مِنهُ ، ويَأخُذونَ عَنهُ ، فَلَمّا حَضَرَهُمُ الاِنصِرافُ ووَدَّعوهُ ، قالَ لَهُ بَعضُهُم : أوصِنا يَابنَ رَسولِ اللّهِ ! فَقالَ : اُوصيكُم بِتَقوَى اللّهِ ، وَالعَمَلِ بِطاعَتِهِ ، وَاجتِنابِ مَعاصيهِ ، وأدَاءِ الأَمانَةِ لِمَنِ ائتَمَنَكُم ، وحُسنِ الصِّحَابَةِ لِمَن صَحِبتُموهُ ، وأن تَكونوا لَنا دُعاةً صامِتينَ . فَقالوا : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، وكَيفَ نَدعُو إلَيكُم ونَحنُ صُموتٌ ؟ قالَ : تَعمَلونَ ما أمَرناكُم بِهِ مِنَ العَمَلِ بِطاعَةِ اللّهِ ، وتَتَناهَونَ عَن مَعاصِي اللّهِ ، وتُعامِلونَ النّاسَ بِالصِّدقِ وَالعَدلِ ، وتُؤَدُّونَ الأَمانَةَ ، وتَأمُرونَ بِالمَعروفِ ، وتَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ ، ولا يَطَّلِعُ النّاسُ مِنكُم إلّا عَلى خَيرٍ ، فَإِذا رَأَوا ما أنتُم عَلَيهِ قالوا : هؤُلاءِ الفُلانِيَةُ ، رَحِمَ اللّهُ فُلانا ، ما كانَ أحسَنَ ما يُؤَدِّبُ أصحابَهُ ، وعَلِموا فَضلَ ما كانَ عِندَنا ، فَسارَعوا إلَيهِ ، أشهَدُ عَلى أبي مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ _ رِضوانُ اللّهِ عَلَيهِ ورَحمَتُهُ وبَرَكاتُهُ _ لَقَد سَمِعتُهُ يَقولُ : كانَ أولِياؤُنا وشيعَتُنا فيما مَضى خَيرَ مَن كانوا فيهِ ، إن كانَ إمامُ مَسجِدٍ فِي الحَيِّ كانَ مِنهُم ، وإن كانَ مُؤَذِّنٌ فِي القَبيلَةِ كانَ مِنهُم ، وإن كانَ صاحِبُ وَديعَةٍ كانَ مِنهُم ، وإن كانَ صاحِبُ أمانَةٍ كانَ مِنهُم ، وإن كانَ عالِمٌ مِنَ النّاسِ يَقصِدونَهُ لِدينِهِم ومَصالِحِ اُمورِهِم كانَ مِنهُم ، فَكونوا أنتُم كَذلِكَ ، حَبِّبونا إلَى النّاسِ ولا تُبَغِّضونا إلَيهِم . (1)

.


1- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 56 ، مستدرك الوسائل : ج 8 ص 310 ح 9521 .

ص: 377

دعائم الإسلام :از ابو عبد اللّه جعفر بن محمّد عليه السلام برايمان روايت شده است كه عدّه اى از شيعيان آن حضرت از كوفه نزد او آمدند تا از ايشان ، حديث بشنوند و دانش برگيرند . آنها مدّتى در مدينه ماندند و به محضر امام عليه السلام آمد و شد و تردّد داشتند و حديث مى شنيدند و از ايشان ، دانش مى اندوختند . چون زمان رفتنشان فرا رسيد و براى خداحافظى به حضور ايشان رسيدند ، يكى از آنها گفت : اى پسر پيامبر خدا! ما را سفارش كن . فرمود : «سفارش مى كنم شما را به پروادارى از خدا ، و فرمان بُردارى از او ، و دورى كردن از نافرمانىِ او ، و باز گرداندن امانت به كسى كه امانت به شما سپرده است ، و خوش رفتارى با كسى كه با او هم نشينى مى كنيد ، و اين كه دعوتگرانى خاموش باشيد» . گفتند : اى پسر پيامبر خدا! چگونه با سكوت خويش ، به شما دعوت كنيم؟ فرمود : «به آنچه شما را فرمان مى دهيم ، يعنى اطاعت از خدا ، عمل كنيد ، و از نافرمانىِ خدا ، باز ايستيد ، و با مردم ، به راستى و داد رفتار كنيد ، امانتدار باشيد ، امر به معروف و نهى از منكر كنيد ، و مردم از شما جز خوبى نبينند . پس هرگاه شما را چنين ديدند ، مى گويند : اينان ، پيروان فلانى اند . رحمت خدا بر فلانى (جعفر بن محمّد) كه چه نيكو يارانش را تربيت كرده است و به حقّانيت ما پى مى برند ، و به سوى آن مى شتابند . گواهى مى دهم كه از پدرم محمّد بن على _ كه خشنودى و رحمت و بركات خدا بر او باد _ شنيدم كه مى فرمود : پيروان و شيعيان ما در گذشته ، بهترينِ مردمان بودند . اگر امام جماعت مسجد محلّه اى بود ، از آنان بود ، اگر در قبيله مؤذّنى بود ، از آنان بود ، اگر كسى بود كه به او چيزى مى سپردند ، از آنان بود ، اگر امانتدارى بود ، از آنان بود ، و اگر در ميان مردم ، عالمى بود كه در امور دين و مصالح زندگى شان به او مراجعه مى كردند ، از ايشان بود . پس شما نيز چنين باشيد . ما را محبوب مردم گردانيد ، و در نزد آنان ، منفورمان مسازيد» .

.

ص: 378

صفات الشيعة عن عبد اللّه بن زياد :سَلَّمنا عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام بِمِنىً ، ثُمَّ قُلتُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، إنّا قَومٌ مُجتازونَ لَسنا نُطيقُ هذَا المَجلِسَ مِنكَ كُلَّما أرَدناهُ ، فَأَوصِنا . قالَ عليه السلام : عَلَيكُم بِتَقوَى اللّهِ ، وصِدقِ الحَديثِ ، وأداءِ الأَمانَةِ ، وحُسنِ الصُّحبَةِ لِمَن صَحِبَكُم ، وإفشاءِ السَّلامِ ، وإطعامِ الطَّعامِ . صَلّوا في مَساجِدِهِم ، وعودوا مَرضاهُم ، وَاتَّبِعوا جَنائِزَهُم ، فَإِنَّ أبي حَدَّثَني أنَّ شيعَتَنا _ أهلَ البَيتِ _ كانوا خِيارَ مَن كانوا مِنهُم ، إن كانَ فَقيهٌ كانَ مِنهُم ، وإن كانَ مُؤَذِّنٌ كانَ مِنهُم ، وإن كانَ إمامٌ كانَ مِنهُم ، وإن كانَ صاحِبُ أمانَةٍ كانَ مِنهُم ، وإن كانَ صاحِبُ وَديعَةٍ كانَ مِنهُم ، وكَذلِكَ كونوا ، حَبِّبونا (1) إلَى النّاسِ ولا تُبَغِّضونا إلَيهِم . (2)

الكافي عن زيد الشحّام :قالَ لي أبو عَبدِ اللّه عليه السلام : اِقرَأ عَلى مَن تَرى أنَّهُ يُطيعُني مِنهُم ، ويَأخُذُ بِقَولِي السَّلامَ ، واُوصيكُم بِتَقوَى اللّهِ عَزَّ وجَلَّ ، وَالوَرَعِ في دينِكُم ، وَالاِجتِهادِ للّهِِ ، وصِدقِ الحَديثِ ، وأداءِ الأَمانَةِ ، وطولِ السُّجودِ ، وحُسنِ الجِوارِ ، فَبِهذا جاءَ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله . أدُّوا الأَمانَةَ إلى مَنِ ائتَمَنَكُم عَلَيها بَرّا أو فاجِرا ؛ فَإِنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ يَأمُرُ بِأَداءِ الخَيطِ وَالمِخيَطِ ، صِلوا عَشائِرَكُم ، وَاشهَدوا جَنائِزَهُم ، وعودوا مَرضاهُم ، وأدّوا حُقوقَهُم ، فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنكُم إذا وَرَعَ في دينِهِ ، وصَدَقَ الحَديثَ ، وأدَّى الأَمانَةَ ، وحَسَّنَ خُلُقَهُ مَعَ النّاسِ ، قيلَ : هذا جَعفَرِيٌّ فَيَسُرُّني ذلِكَ ، ويَدخُلُ عَلَيَّ مِنهُ السُّرورُ ، وقيلَ : هذا أدَبُ جَعفَرٍ . وإذا كانَ عَلى غَيرِ ذلِكَ ، دَخَلَ عَلَيَّ بَلاؤُهُ وعارُهُ ، وقيلَ : هذا أدَبُ جَعفَرٍ ، فَوَاللّهِ لَحَدَّثَني أبي عليه السلام ، أنَّ الرَّجُلَ كانَ يَكونُ فِي القَبيلَةِ مِن شيعَةِ عَلِيٍّ عليه السلام فَيَكونُ زَينَها ، آداهُم لِلأَمانَةِ ، وأقضاهُم لِلحُقوقِ ، وأصدَقَهُم لِلحَديثِ ، إلَيهِ وَصاياهُم ووَدائِعُهُم ، تُسأَلُ العَشيرَةُ عَنهُ فَتَقولُ : مَن مِثلُ فُلانٍ ؟ إنَّهُ لَادانا لِلأَمانَةِ ، وأصدَقُنا لِلحَديثِ . (3)

.


1- .في المصدر : «أحببونا» ، والتصويب من بحار الأنوار و مشكاة الأنوار .
2- .صفات الشيعة : ص 102 ح 39 ، مشكاة الأنوار : ص 255 ح 753 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 162 ح 25 .
3- .الكافي : ج 2 ص 636 ح 5 ، مشكاة الأنوار : ص 132 ح 301 ، تحف العقول : ص 487 عن الإمام العسكري عليه السلام وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 85 ص166 ح 18 .

ص: 379

صفات الشيعة_ به نقل از عبد اللّه بن زياد _ :در مِنا بر امام صادق عليه السلام سلام كرديم . سپس من گفتم : اى پسر پيامبر خدا! ما جماعتى ره گذريم (/ كوچگريم) و نمى توانيم هر وقت كه خواستيم ، به اين مجلس شما بياييم . پس به ما سفارشى بفرما . فرمود : «بر شما باد پرواى الهى ، و راستگويى ، و امانت پردازى ، و خوش رفتارى با هم نشينان ، و سلام كردن به يكديگر ، و اطعام كردن . در مسجدهايشان نماز بخوانيد ، از بيمارانشان عيادت كنيد ، در تشييع جنازه هايشان شركت نماييد ؛ زيرا پدرم برايم گفت كه شيعيان ما اهل بيت ، همواره بهترين هاى مردم خود بودند . اگر فقيهى بود ، از آنها بود . اگر موذّنى بود ، از آنها بود . اگر امام جماعتى بود ، از آنها بود . اگر امانتدارى بود ، از آنها بود . اگر به كسى چيزى مى سپردند ، آن كس از آنها بود . شما هم اين چنين باشيد . ما را نزد مردم ، محبوب گردانيد ، و منفورِ آنان نسازيد» .

الكافى_ به نقل از زيد شحّام _ :امام صادق عليه السلام به من فرمود : «به هر يك از ايشان كه فكر مى كنى فرمان بُردار من است و به گفتار من عمل مى كند ، سلام مرا برسان ، و سفارش مى كنم شما را به پروا داشتن از خداى عز و جل ، و پارسايى در دينتان ، و كار و كوشش براى خدا ، و راستگويى ، و امانت پردازى ، و طول دادن سجده ، و حُسن همسايگى ؛ زيرا محمّد صلى الله عليه و آله براى اينها آمد . امانت را به صاحبش ، نيك باشد يا بد ، برگردانيد ؛ زيرا پيامبر خدا دستور مى داد [حتّى] نخ و سوزن را به صاحبش برگردانيد ، به عشيره هاى خود رسيدگى كنيد ، در تشييع جنازه هايشان شركت نماييد ، از بيمارانشان عيادت كنيد و حقوقشان را ادا كنيد ؛ چه ، هرگاه فردى از شما در دينش پارسا باشد ، راست بگويد ، امانت را برگردانَد و با مردم ، خوش اخلاق باشد ، گفته مى شود : اين ، جعفرى است ، و اين مرا خوش حال مى سازد ، و از او به من شادى مى رسد و گفته مى شود : اين ، تربيت جعفر است . و اگر جز اين باشد ، رنج و ننگ او دامن مرا نيز مى گيرد و گفته مى شود : اين است تربيت جعفر . به خدا سوگند ، پدرم به من فرمود كه : پيرو على در قبيله ، زيور آن قبيله است . از همه آنها امانتدارتر ، به اداى حقوقْ پايبندتر ، و از همه شان راستگوتر است . همه وصيّت ها و امانت هاى خود را به او مى سپارند . از عشيره در باره او مى پرسى ، و آنها مى گويند : كيست همانند فلانى؟ از همه ما امانتدارتر و راستگوتر است » .

.

ص: 380

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ أصحابَ عَلِيٍّ عليه السلام كانُوا المَنظورَ إلَيهِم فِي القَبائِلِ ، وكانوا أصحابَ الوَدائِعِ ، مَرضِيّينَ عِندَ النّاسِ ، سُهّارَ اللَّيلِ مَصابيحَ النَّهارِ . (1)

عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى أوجَبَ عَلَيكُم حُبَّنا ومُوالاتَنا ، وفَرَضَ عَلَيكُم طاعَتَنا ، ألا فَمَن كانَ مِنّا فَليَقتَدِ بِنا ، وإنَّ مِن شَأنِنَا الوَرَعَ وَالاِجتِهادِ ، وأداءَ الأَمانَةِ إلَى البَرِّ وَالفاجِرِ ، وصِلَةَ الرَّحِمِ ، وإقراءَ الضَّيفِ ، وَالعَفوَ عَنِ المُسيءِ ، ومَن لَم يَقتَدِ بِنا فَلَيسَ مِنّا . (2)

الإمام الرضا عليه السلام_ في بَيانِ خَصائِصِ أهلِ البَيتِ عليهم السلام _ :إنَّ مِن دينِهِمُ الوَرَعَ ، وَالعِفَّةَ ، وَالصِّدقَ ، وَالصَّلاحَ ، وَالاِستِقامَةَ ، وَالاِجتِهادَ ، وأداءَ الأَمانَةِ إلَى البَرِّ وَالفاجِرِ . (3)

.


1- .مشكاة الأنوار : ص 127 ح 294 ، بحار الأنوار : ج 68 ص 180 ح 38 .
2- .الاختصاص : ص 241 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 115 ح 12 .
3- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 122 ح 1 عن الفضل بن شاذان و ج 1 ص 55 ح 20 ، الخصال : ص 479 ح 46 ، كمال الدين : ص 337 ح 9 كلُّها عن الأعمش عن الإمام الصادق عليه السلام وليس فيها «والاستقامة» ، بحار الأنوار : ج 10 ص 353 ح 1 .

ص: 381

امام صادق عليه السلام :ياران على عليه السلام در قبايل [خود] مورد توجّه همگان بودند . امانت ها را به آنها مى سپردند ، مردم از آنها راضى بودند ، شب ها را به عبادت مى گذراندند و روزها ، چراغ [راه مردم] بودند .

امام صادق عليه السلام :خداى _ تبارك و تعالى _ دوستى و ولايت ما را بر شما واجب گردانيد ، و اطاعت از ما را وظيفه شما قرار داد . هان! پس هر كه از ماست ، بايد به ما اقتدا كند ، و از جمله خصلت هاى ماست : پارسايى ، كوشش ، و بازگردانيدن امانت به صاحبش ، نيكوكار باشد يا بدكار ، و به جا آوردن صله رَحِم ، ميهمان نوازى ، و گذشت از كسى كه [به تو] بد كرده است . كسى كه به ما اقتدا نكند ، از ما نيست .

امام رضا عليه السلام_ در بيان خصوصيات اهل بيت عليهم السلام _ :از دين آنهاست : پارسايى ، پاك دامنى ، راستى ، درستى ، استوارى ، كوشش ، و پس دادن امانت به نيك و بد .

.

ص: 382

2 / 3مُتابَعَةُ العَقلِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في بَيانِ ما يَتَشَعَّبُ مِنَ العَقلِ _ :... فَتَشَعَّبَ مِنَ العَقلِ الحِلمُ ، ومِنَ الحلِمِ العِلمُ ، ومِنَ العِلمِ الرُّشدُ ، ومِنَ الرُّشدِ العَفافُ ، ومِنَ العَفافِ الصِّيانَةُ ، ومِنَ الصِّيانَةِ الحَياءُ ، ومِنَ الحَياءِ الرَّزانَةُ ... وأمَّا الرَّزانَةُ فَيَتَشَعَّبُ مِنها : اللُّطفُ ، وَالحَزمُ ، وأداءُ الأَمانَةِ ، وتَركُ الخِيانَةِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله_ في صِفَةِ الجاهِلِ _ :إن أسرَرتَ إلَيهِ خانَكَ ، وإن أسَرَّ إلَيكَ اتَّهَمَكَ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام_ في بَيانِ جُنودِ العَقلِ _ :وَالأَمانَةُ وضِدُّهَا الخِيانَةُ . (3)

2 / 4مُراقَبَةُ العُمّالِالإمام عليّ عليه السلام_ في عَهدِهِ إلى مالِكٍ الأَشتَرِ _ :ثُمَّ انظُر في اُمورِ عُمّالِكَ فَاستَعمِلهُمُ اختِبارا ، ولا تُوَلِّهِم مُحاباةً وأثَرَةً ؛ فَإِنَّهُما جِماعٌ مِن شُعَبِ الجَورِ وَالخِيانَةِ . وتَوَخَّ مِنهُم أهلَ التَّجرِبَةِ وَالحَياءِ مِن أهلِ البُيوتاتِ الصّالِحَةِ ، وَالقَدَمِ فِي الإِسلامِ المُتَقَدِّمَةِ ؛ فَإِنَّهُم أكرَمُ أخلاقا ، وأصَحُّ أعراضا ، وأقَلُّ فِي المَطامِعِ إشراقاً ، وأبلَغُ في عَواقِبِ الاُمورِ نَظَرا ، ثُمَّ أسبِغ عَلَيهِمُ الأَرزاقَ ؛ فَإِنَّ ذلِكَ قُوَّةٌ لَهُم عَلَى استِصلاحِ أنفُسِهِم ، وغِنىً لَهُم عَن تَناوُلِ ما تَحتَ أيديهِم ، وحُجَّةٌ عَلَيهِم إن خالَفوا أمرَكَ أو ثَلَموا أمانَتَكَ . ثُمَّ تَفَقَّد أعمالَهُم ، وَابعَثِ العُيونَ مِن أهلِ الصِّدقِ وَالوَفاءِ عَلَيهِم ، فَإِنَّ تَعاهُدَكَ فِي السِّرِّ لِاُمورِهِم حَدوَةٌ (4) لَهُم عَلَى استِعمالِ الأَمانَةِ ، وَالرِّفقِ بِالرَّعِيَّةِ . (5)

.


1- .تحف العقول : ص 15 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 118 ح 11 .
2- .تحف العقول : ص 18 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 119 ح 11 .
3- .الكافي : ج 1 ص 22 ح 14 ، الخصال : ص 590 ح 13 ، علل الشرائع : ص 115 ح 10 ، المحاسن : ج 1 ص 313 ح 620 ، مشكاة الأنوار : ص 442 ح 1485كلّها عن سماعة بن مهران ، بحار الأنوار : ج 1 ص 110 ح 7 .
4- .حدا الشي حدوا واحتداه : تبعه ، و «لا أفعله ما حد اللّيل النّهار» أي ما تبعه . وتحدوني عليها خلّة واحدة : أي تبعثني وتسوقني عليها خصلة واحدة(لسان العرب : ج 14 ص 168 _ 169 «حدا») .
5- .نهج البلاغة : الكتاب 53 ، تحف العقول : ص 137 نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 252 ح 1 .

ص: 383

2 / 3 پيروى از خِرد
2 / 4 نظارت بر كارگزاران دولت

2 / 3پيروى از خِردپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در بيان آنچه از خِرد ، شاخه شاخه مى شود _ :... از خِرد ، بردبارى منشعب شد ، و از بردبارى ، دانايى ، و از دانايى ، رهيابى ، و از رهيابى ، پاك دامنى ، و از پاك دامنى ، خويشتندارى ، و از خويشتندارى ، آزرم ، و از آزرم ، متانت ... . و از متانت ، اينها منشعب مى شود : فرهيختگى ، ملايمت ، دورانديشى ، امانت پردازى و ترك خيانت .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در توصيف نادان _ :اگر رازى را به او بسپارى ، به تو خيانت مى كند ، و اگر او رازى به تو بسپارد ، به تو بدگمان است [كه رازش را فاش سازى] .

امام صادق عليه السلام_ در بيان سربازان خِرد _ :امانتدارى كه ضدّ آن خيانت است .

2 / 4نظارت بر كارگزاران دولتامام على عليه السلام_ در فرمانش به مالك اشتر _ :ديگر آن كه بر كارگزارانت نظارت كن ، و آنان را بيازماى و به كار گمار ، و از سرِ جانبدارى و دل بستگى ، كسى را عهده دار كارى مكن ؛ زيرا اين دو خصلت ، كانون انواع ستم و خيانت است . كارگزارانت را از ميان افراد كارآزموده و آبرومند ، خاندان هاى شايسته و پيش گام در اسلام برگزين ؛ زيرا اينها مردمانى بزرگوارتر ، آبرودارتر ، كم طمع تر و عاقبت انديش ترند . سپس روزيانه آنان را سرشار گردان ، كه اين كار ، آنها را بر پاك ماندن ، نيرو مى بخشد ، و از دست انداختن به دارايى هايى كه در اختيارشان است ، بى نياز مى سازد ، و چنانچه از فرمان تو سرپيچى كردند يا امانت تو را شكستند ، بر آنان حجّت دارى . سپس ، كارهاى آنان را زير نظر دار و ديده ورانى راستگو و وفادار بر آنان بگمار ؛ زيرا نظارت نهانى تو بر كارهاى ايشان ، آنها را به رعايت امانت و نرمى با شهروندان وا مى دارد .

.

ص: 384

عنه عليه السلام_ فيما أوصى بِهِ رَجُلاً بَعَثَهُ مِنَ الكوفَةِ إلى بادِيَتِها لِيَجمَعَ الصَّدَقاتِ _ :عَلَيكَ بِتَقوَى اللّهِ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ ، ولا تُؤثِرَنَّ دُنياكَ عَلى آخِرَتِكَ ، وكُن حافِظا لِمَا ائتَمَنتُكَ عَلَيهِ ، راعِيا لِحَقِّ اللّهِ فيهِ . (1)

2 / 5الاِستِعانَةُ بِاللّه عزّ و جلِّرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ مِمّا كانَ يَدعو بِهِ كَثيرا _ :اللّهُمَّ ، إنّي أسأَلُكَ الصِّحَّةَ ، وَالعِفَّةَ ، وَالأَمانَةَ ، وحُسنَ الخُلُقِ ، وَالرِّضا بِالقَدَرِ . (2)

مصباح المتهجّد_ في دُعاءِ لَيلَةِ الجُمُعَةِ _ :اللّهُمَّ بِحَقِّ أولِيائِكَ الطّاهِرينَ عليهم السلام ارزُقنا صِدقَ الحَديثِ ، وأداءَ الأَمانَةِ ، وَالمُحافَظَةَ عَلَى الصَّلَواتِ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، ولا تَدَع لي ذَنبا إلّا غَفَرتَهُ ... ولا أمانَةً إلّا أدَّيتَها . (4)

.


1- .الكافي : ج 3 ص 536 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 4 ص 96 ح 274 ، المقنعة : ص 255 كلّها عن بريد بن معاوية عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 41ص 126 ح 36 .
2- .الأدب المفرد : ص 100 ح 307 ، تاريخ بغداد : ج 12 ص 121 الرقم 6571 ، الدعاء للطبراني : ص 415 ح 1406 ، تاريخ دمشق : ج 54 ص 65 ح11354 كلّها عن عبد اللّه بن عمرو ، كنز العمّال : ج 2 ص 183 ح 3650 .
3- .مصباح المتهجّد : ص 271 ح 381 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 89 ص 297 ح 8 .
4- .فلاح السائل : ص 363 ح 242 عن معاوية بن عمّار ، مصباح المتهجّد : ص 76 ح 124 و ص 170 ح 257 ، الإقبال : ج 2 ص 177 نحوه والثلاثة الأخيرة من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 86 ص 89 ح 12 .

ص: 385

2 / 5 كمك خواستن از خدا

امام على عليه السلام_ در سفارش به مردى كه او را براى جمع آورى زكات از كوفه به باديه فرستاد _ :از خداى يكتا و بى انباز ، پروا داشته باش ، و دنيايت را بر آخرتت برمگزين ، و از آنچه تو را بر آن امين قرار داده ام ، مواظبت كن ، و حقّ خدا را در آن ، پاس بدار .

2 / 5كمك خواستن از خداپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در دعايى كه بسيار آن را مى خواند _ :بار خدايا ! تن درستى و پاك دامنى و امانتدارى و خوش خويى و خشنودى به تقدير را از تو درخواست مى كنم .

مصباح المتهجّد_ در دعاى شب جمعه _ :بار خدايا ! به حقّ اولياى پاكت _ كه بر آنها درود باد _ ، راستگويى و امانت پردازى ، و مواظبت بر نمازها را روزىِ ما فرما .

امام صادق عليه السلام :بار خدايا ! بر محمّد و خاندان محمّد ، درود فرست ، و همه گناهان مرا بيامرز ... و هر امانتى را كه بر عهده من است ، ادا كن .

.

ص: 386

عنه عليه السلام :كانَ إذا وَدَّعَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله رَجُلاً قالَ : أستَودِعُ اللّهَ دينَكَ وأمانَتَكَ (1) ، وخَواتيمَ عَمَلِكَ ، ووَجَّهَكَ لِلخَيرِ حَيثُ ما تَوَجَّهتَ ، ورَزَقَكَ التَّقوى ، وغَفَرَ لَكَ الذُّنوبَ . (2)

الكافي عن زيد بن الصائغ :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : اُدعُ اللّهَ لَنا . فَقالَ : اللّهُمَّ ارزُقهُم صِدقَ الحَديثِ ، وأداءَ الأَمانَةِ ، وَالمُحافَظَةَ عَلَى الصَّلَواتِ . (3)

.


1- .أي أجعلهما من الودائع ، فإنّ السّفر مظنّة المشقّة والخوف فيتسبّب لإهمال بعض اُمور الدين ، فدعا له بالمعونة والتوفيق وأرادبالأمانة : أهله وماله ومن يخلفه (مجمع البحرين : ج 1 ص 625 «دين») .
2- .المحاسن : ج 2 ص 96 ح 1251 عن عبد اللّه بن ميمون القدّاح ، بحار الأنوار : ج 76 ص 281 ح 7 ؛ سنن أبيداود : ج 3 ص 34 ح 2600 ، سنن الترمذي : ج5 ص 499 ح 3442 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 943 ح 2826 ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 212 ح 4524 كلّها عن ابن عمر وليس فيها ذيله من «ووجهك» ، كنز العمّال : ج 7 ص 100 ح 18159 .
3- .الكافي : ج 2 ص 580 ح 13 .

ص: 387

امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا ، هرگاه با مردى خداحافظى مى كرد ، مى فرمود : «دينت را و امانتت را و فرجام هاى كارت را به خدا مى سپارم ، و روى تو را به هر جهت كه رو مى كنى ، در جهت خير و خوبى قرار دهد ، و پرهيزگارى را روزىِ تو كند ، و گناهانت را بيامرزد» .

الكافى_ به نقل از زيد بن صائغ _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : برايمان دعا كنيد . فرمود : «بار خدايا ! راستگويى و امانتدارى و مواظبت بر نمازها را روزىِ ايشان فرما» .

.

ص: 388

الفصل الثّالث : بركات الأمانة3 / 1مَحَبَّةُ اللّهِ عزّ و جلِّ ورَسولِهِ صلى الله عليه و آلهرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن سَرَّهُ أن يُحِبَّ اللّهَ ورَسولَهُ ، أو يُحِبُّهُ اللّهُ ورَسولُهُ ، فَليَصدُق حَديثَهُ إذا حَدَّثَ ، وَليُؤَدِّ أمانَتَهُ إذَا ائتُمِنَ ، وَليُحسِن جِوارَ مَن جاوَرَهُ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِعَبدِ اللّهِ بنِ أبي يَعفورٍ _ :اُنظُر ما بَلَغَ بِهِ عَلِيٌّ عليه السلام عِندَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَالزَمهُ ، فَإِنَّ عَلِيّا عليه السلام إنَّما بَلَغَ ما بَلَغَ بِهِ عِندَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِصِدقِ الحَديثِ وأداءِ الأَمانَةِ . (2)

3 / 2الصِّدقُالإمام عليّ عليه السلام :الأَمانَةُ تُؤَدّي إلَى الصِّدقِ . (3)

.


1- .شعب الإيمان : ج 2 ص 201 ح 1533 ، مكارم الأخلاق لابن أبي الدُّنيا : ص 191 ح 266 وليس فيه «يحبّ اللّه ورسوله» وكلاهما عن عبد الرّحمن بن أبيقراد ، كنز العمّال : ج 15 ص 848 ح 43373 وراجع : المعجم الأوسط : ج 6 ص 320 ح 6517 .
2- .الكافي : ج 2 ص 104 ح 5 عن أبي كهمس ، مشكاة الأنوار : ص 96 ح 214 عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 75 ص 116 ح 17 .
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 7 ح 1582 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 49 ح 1256 .

ص: 389

فصل سوم : بركت هاى امانتدارى
3 / 1 دوستى خدا و پيامبر او
3 / 2 راستگويى

فصل سوم : بركت هاى امانتدارى3 / 1دوستىِ خدا و پيامبر اوپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه خوش دارد كه خدا و پيامبرش را دوست بدارد ، يا خدا و پيامبرش او را دوست بدارند ، بايد هرگاه سخن مى گويد ، راست گويد ، هرگاه امانتى به او سپرده شد ، آن را به صاحبش باز گردانَد ، و با همسايه اش خوش همسايگى كند .

امام صادق عليه السلام_ در سفارشش به عبد اللّه بن ابى يعفور _ :ببين على عليه السلام با چه چيز نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به چنان منزلتى رسيد ، تو نيز همان كار را بكن . على عليه السلام ، در حقيقت ، به سبب راستگويى و امانتدارى در نزد پيامبر خدا به چنان منزلتى دست يافت .

3 / 2راستگويىامام على عليه السلام :امانتدارى ، به راستگويى مى انجامد .

.

ص: 390

عنه عليه السلام :إذا قَوِيَتِ الأَمانَةُ كَثُرَ الصِّدقُ . (1)

3 / 3الشِّركَةُ في أموالِ النّاسِالكافي عن عبد الرحمن بن سيابة :لَمّا هَلَكَ أبي سَيابَةُ ، جاءَ رَجُلٌ مِن إخوانِهِ إلَيَّ ، فَضَرَبَ البابَ عَلَيَّ ، فَخَرَجتُ إلَيهِ فَعَزّاني وقالَ لي : هَل تَرَكَ أبوكَ شَيئا ؟ فَقُلتُ لَهُ : لا ، فَدَفَعَ إلَيَّ كيسا فيهِ ألفُ دِرهَمٍ وقالَ لي : أحسِن حِفظَها ، وكُل فَضلَها . فَدَخَلتُ إلى اُمّي وأنَا فَرِحٌ فَأَخبَرتُها ، فَلَمّا كانَ بِالعَشِيِّ أتَيتُ صَديقا كانَ لِأَبي فَاشتَرى لي بَضائِعَ سابِرِيٍّ وجَلَستُ في حانوتٍ ، فَرَزَقَ اللّهُ جَلَّ وعَزَّ فيها خَيرا كَثيرا . وحَضَرَ الحَجُّ فَوَقَعَ في قَلبي ، فَجِئتُ إلى اُمّي وقُلتُ لَها : إنَّهُ (2) قَد وَقَعَ في قَلبي أن أخرُجَ إلى مَكَّةَ ، فَقالَت لي : فَرُدَّ دَراهِمَ فُلانٍ عَلَيهِ ، فَهَيَّأتُها (3) ، وجِئتُ بِها إلَيهِ فَدَفَعتُها إلَيهِ ، فَكَأَنّي وَهَبتُها لَهُ ، فَقالَ : لَعَلَّكَ استَقلَلتَها فَأَزيدَكَ ؟ قُلتُ : لا ، ولكِن قَد وَقَعَ في قَلبِيَ الحَجُّ ، فَأَحبَبتُ أن يَكونَ شَيؤُكَ عِندَكَ . ثُمَّ خَرَجتُ فَقَضَيتُ نُسُكي ، ثُمَّ رَجَعتُ إلَى المَدينَةِ فَدَخَلتُ مَعَ النّاسِ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام _ وكانَ يَأذَنُ إذنا عامّا _ فَجَلَستُ في مَواخيرِ النّاسِ ، وكُنتُ حَدَثا ، فَأَخَذَ النّاسُ يَسأَلونَهُ ويُجيبُهُم . فَلَمّا خَفَّ النّاسُ عَنهُ ، أشارَ إلَيَّ فَدَنَوتُ إلَيهِ ، فَقالَ لي : ألَكَ حاجَةٌ ؟ فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، أنَا عَبدُ الرَّحمنِ بنِ سَيابَةَ ، فَقالَ لي : ما فَعَلَ أبوكَ ؟ فَقُلتُ : هَلَكَ ، قالَ : فَتَوَجَّعَ وتَرَحَّمَ . قالَ : ثُمَّ قالَ لي : أفَتَرَكَ شَيئا ؟ قُلتُ : لا ، قالَ : فَمِن أينَ حَجَجتَ ؟ قالَ : فَابتَدَأتُ فَحَدَّثتُهُ بِقِصَّةِ الرَّجُلِ . قالَ : فَما تَرَكَني أفرَغُ مِنها حَتّى قالَ لي : فَما فَعَلتَ فِي الأَلفِ ؟ قالَ : قُلتُ : رَدَدتُها عَلى صاحِبِها ، قالَ : فَقالَ لي : قَد أحسَنتَ . وقالَ لي : ألا اُوصيكَ ؟ قُلتُ : بَلى جُعِلتُ فِداكَ ، فَقالَ : عَلَيكَ بِصِدقِ الحَديثِ ، وأداءِ الأَمانَةِ ، تَشرَكِ النّاسَ في أموالِهِم هكَذا _ وجَمَعَ بَينَ أصابِعِهِ _ قالَ : فَحَفِظتُ ذلِكَ عَنهُ ، فَزَكَّيتُ ثَلاثَمِئَةِ ألفِ دِرهَمٍ . (4)

.


1- .غرر الحكم : ج 3 ص 134 ح 4053 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 134 ح 3033 .
2- .في المصدر : «إنّها» ، وما أثبتناه هو الصحيح ، كما في بحار الأنوار .
3- .في المصدر : «فهاتها» ، والتصويب من بحار الأنوار .
4- .الكافي : ج 5 ص 134 ح 9 ، بحار الأنوار : ج 47 ص 384 ح 107 .

ص: 391

3 / 3 شريك شدن در اموال مردم

امام على عليه السلام :هرگاه امانتدارى قوّت گيرد ، راستگويى و صداقت ، افزونى مى يابد .

3 / 3شريك شدن در اموال مردمالكافى_ به نقل از عبد الرحمان بن سَيابه _ :پدرم سيابه كه درگذشت ، مردى از برادرانش نزد من آمد و درِ خانه ام را زد . من بيرون آمدم . او به من تسليت گفت و پرسيد : آيا پدرت چيزى به ارث نهاده است؟ گفتم : نه . او هميانى را كه در آن هزار درهم بود ، به من داد و گفت : از اينها خوبْ استفاده كن و سودش را بخور . من ، خوش حال ، نزد مادرم رفتم و داستان را به او گفتم . بعد از ظهر ، نزد يكى از دوستان پدرم رفتم و او براى من ، مقدارى كالاى [پارچه] شاپورى خريد و من ، در دكانى [به كسب و كار] نشستم ، و خداوند عز و جل از آن كالا ، نفع و بركت بسيارى روزىِ من كرد . موسم حج ، فرا رسيد . دلم هواى حج كرد . نزد مادرم رفتم و گفتم : دلم هواى رفتن به مكّه كرده است . مادرم به من گفت : پس درهم هاى فلانى را به او بازگردان . من ، آنها را آماده كردم و نزدش بردم و به او دادم . گويى آنها را به او بخشيدم . او به من گفت : نكند مقدارش كم است؟ بيشتر به تو بدهم؟ گفتم : نه ؛ بلكه دلم هواى حج كرده و خواستم كه مالت پيش خودت باشد . سپس به مكّه رفتم و مناسكم را به جا آوردم . آن گاه به مدينه بازگشتم و با مردم به نزد امام صادق عليه السلام رفتم . ايشان ديدار عمومى داشت . در عقب جمعيت نشستم. من ، نوجوان بودم . مردم ، شروع به پرسش از ايشان كردند و او پاسخ آنها را مى داد . خلوت كه شد ، امام عليه السلام به من اشاره فرمود . نزديك ايشان شدم . فرمود : «تو كارى دارى؟» . گفتم : فدايت شوم ! من عبد الرحمان بن سيابه هستم . فرمود : «از پدرت چه خبر؟» . گفتم : درگذشت . امام عليه السلام اظهار تأسّف نمود و برايش طلبِ رحمت كرد . سپس به من فرمود : «چيزى هم به ارث گذاشت؟» . گفتم : خير . فرمود : «پس از كجا به حج رفتى؟» . من شروع به گفتن داستان آن مرد كردم . امام عليه السلام نگذاشت آن را تمام كنم و فرمود : «با آن هزار درهم ، چه كردى؟» . گفتم : به صاحبش برگرداندم . فرمود : «آفرين برتو!» . سپس فرمود : «مى خواهى تو را سفارش كنم؟» . گفتم : آرى ؛ فدايت شوم ! فرمود : «بر تو باد راستگويى و امانتدارى تا با مردم در اموال آنها اين گونه شريك شوى» و انگشتان دو دستش را در هم فرو بُرد . من اين سفارش ايشان را به خاطر سپردم ، و [ثروتم به جايى رسيد كه] سيصد هزار درهم زكات دادم .

.

ص: 392

3 / 4الغِنىرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الأَمانَةُ غِنىً . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :الأَمانَةُ تَجلِبُ الغِنى ، وَالخِيانَةُ تَجلِبُ الفَقرَ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :الأَمانَةُ تَجلِبُ الرِّزقَ ، وَالخِيانَةُ تَجلِبُ الفَقرَ . (3)

.


1- .مسند الشهاب : ج 1 ص 44 ح 16 عن أنس ، ربيع الأبرار : ج 4 ص 344 ، مكارم الأخلاق لابن أبي الدّنيا : ص 198 ح 280 عن مسلم البطين ، كنز العمّال : ج3 ص 60 ح 5492 ؛ تنبيه الخواطر : ج 1 ص 12 عن معاوية بن عمّار عن الإمام الصادق عليه السلام .
2- .قرب الإسناد : ص 117 ح 408 عن الحسين بن علوان عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 75 ص 114 ح 6 .
3- .الكافي : ج 5 ص 133 ح 7 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، تحف العقول : ص 45 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 149 ح 78 ؛ مسند الشهاب : ج 1 ص 72 ح 64 عن عبد اللّه بن الزبير عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وفيه «تجر» بدل «تجلب» في الموضعين ، الفردوس : ج 1 ص 121 ح415 عن جابر بن عبد اللّه ، كنز العمّال : ج 3 ص 60 ح 5493 .

ص: 393

3 / 4 توانگرى

3 / 4توانگرىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امانتدارى ، توانگرى است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امانتدارى توانگرى مى آورد ، و خيانت [در امانت] ، نادارى .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امانتدارى ، روزى مى آورد ، و خيانت ، فقر .

.

ص: 394

الإمام عليّ عليه السلام :اِستِعمالُ الأَمانَةِ يَزيدُ فِي الرِّزقِ . (1)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :أداءُ الأَمانَةِ مِفتاحُ الرِّزقِ . (2)

الأمالي للطوسي عن يحيى بن العلاء وإسحاق بن عمّار عن الإمام الصادق عليه السلام ، قالا :ما وَدَّعَنا قَطُّ إلّا أوصانا بِخَصلَتَينِ : عَلَيكُم بِصِدقِ الحَديثِ ، وأداءِ الأَمانَةِ إلَى البَرِّ وَالفاجِرِ ؛ فَإِنَّهُما مِفتاحُ الرِّزقِ . (3)

الإمام الكاظم عليه السلام :أداءُ الأَمانَةِ وَالصِّدقُ يَجلِبانِ الرِّزقَ ، وَالخِيانَةُ وَالكَذِبُ يَجلِبانِ الفَقرَ وَالنِّفاقَ . (4)

الكافي عن حفص بن قرط :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : اِمرَأَةٌ بِالمَدينَةِ كانَ النّاسُ يَضَعونَ عِندَهَا الجَوارِيَ فَتُصلِحُهُنَّ ، وقُلنا : ما رَأَينا مِثلَ ما صُبَّ عَلَيها مِنَ الرِّزقِ . فَقالَ : إنَّها صَدَقَتِ الحَديثَ ، وأدَّتِ الأَمانَةَ ، وذلِكَ يَجلِبُ الرِّزقَ . (5)

لقمان عليه السلام :يا بُنَيَّ ، ... كُن أمينا تَكُن غَنِيّا . (6)

3 / 5النَّجاةُ مِنَ النّارِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّهُ سَيُفتَحُ لَكُم مَشارِقُ الأَرضِ ومَغارِبُها ، وإنَّ عُمّالَها فِي النّارِ ، إلّا مَنِ اتَّقَى اللّهَ وأدَّى الأَمانَةَ . (7)

.


1- .الخصال : ص 505 ح 2 عن سعيد بن علاقة ، مشكاة الأنوار : ص 230 ح 645 ، جامع الأخبار : ص 343 ح 953 وفيه «أداء» بدل «استعمال» ، بحار الأنوار : ج 76 ص 315 ح 2 .
2- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 318 ح 650 .
3- .الأمالي للطوسي : ص 676 ح 1429 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 82 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 92 ح 6 .
4- .تحف العقول : ص 403 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 327 ح 4 .
5- .الكافي : ج 5 ص 133 ح 6 ، وسائل الشيعة : ج 13 ص 219 ح 24169 .
6- .معاني الأخبار : ص 253 ح 1 ، مشكاة الأنوار : ص 108 ح 248 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 231 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 117 ح 18 .
7- .مسند ابن حنبل : ج 9 ص 44 ح 23170 ، تفسير ابن كثير : ج 4 ص 78 كلاهما عن مسعود بن قبيصة أو قبيصة بن مسعود ، حلية الأولياء : ج 6 ص 199 الرقم 370 عن الحسن نحوه ، كنز العمّال : ج 6 ص 27 ح 14699 .

ص: 395

3 / 5 رَستن از آتش دوزخ

امام على عليه السلام :امانتدارى ، روزى را زياد مى كند .

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :پس دادن امانت ، كليدِ روزى است .

الأمالى ، طوسى_ به نقل از يحيى بن علاء و اسحاق بن عمّار _ :امام صادق عليه السلام هيچ گاه با ما خداحافظى نكرد ، مگر آن كه به دو چيز ، سفارشمان كرد [و فرمود] : «بر شما باد راستگويى ، و بازگرداندن امانت به نيك و بد ؛ چرا كه اين دو ، كليد روزى اند» .

امام كاظم عليه السلام :امانتدارى و راستگويى ، روزى مى آورند ، و خيانت و دروغ ، به نادارى و نفاق ، مى انجامند .

الكافى_ به نقل از حفص بن قُرْط _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : در مدينه زنى بود كه مردم ، دختران خود را نزد او مى گذاشتند و او آنها را تربيت مى كرد . و گفتيم : كسى را چون او نديديم كه روزى ، چنين برايش بريزد . امام عليه السلام فرمود : «او زنى راستگو و امانتدار بوده ، و اينها روزى را افزايش مى دهد» .

لقمان عليه السلام :فرزندم! ... امين باش تا توانگر باشى .

3 / 5رَستن از آتش دوزخپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به زودى شرق و غرب زمين ، برايتان گشوده خواهد شد . كارگزاران آنها در آتش اند ، مگر آن كسى كه پرهيزگار و امانتدار باشد .

.

ص: 396

3 / 6دُخولُ الجَنَّةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :حافَتَا الصِّراطِ يَومَ القِيامَةِ الرَّحِمُ وَالأَمانَةُ ، فَإِذا مَرَّ الوَصولُ لِلرَّحِمِ المُؤَدّي لِلأَمانَةِ ، نَفَذَ إلَى الجَنَّةِ . وإذا مَرَّ الخائِنُ لِلأَمانَةِ القَطوعُ لِلرَّحِمِ ، لَم يَنفَعهُ مَعَهُما عَمَلٌ ، وتَكَفَّأَ (1) بِهِ الصِّراطُ فِي النّارِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن كانَ فيهِ واحِدَةٌ مِن ثَلاثٍ زَوَّجَهُ اللّهُ مِنَ الحورِ العينِ : مَن كانَت عِندَهُ (3) أمانَةٌ خَفِيَّةٌ شَهِيَّةٌ ، فَأَدّاها مِن مَخافَةِ اللّهِ أو رَجُلٌ عَفى عَن قاتِلِهِ ، أو رَجُلٌ قَرَأَ «قُل هُوَ اللّهُ أحَدٌ» دُبُرَ كُلِّ صَلاةٍ . (4)

سنن أبي داود عن أبي الدرداء :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : خَمسٌ مَن جاءَ بِهِنَّ مَعَ إيمانٍ دَخَلَ الجَنَّةَ ، مَن حافَظَ عَلَى الصَّلَواتِ الخَمسِ _ عَلى وُضوئِهِنَّ ، ورُكوعِهِنَّ ، وسُجودِهِنَّ ، ومَواقيتِهِنَّ _ وصامَ رَمَضانَ ، وحَجَّ البَيتَ إنِ استَطاعَ إلَيهِ سَبيلاً ، وأعطَى الزَّكاةَ طَيِّبَةً بِها نَفسُهُ ، وأدَّى الأَمانَةَ . (5)

.


1- .يتكفّأ به الصراط : أي يَتَميَّلُ وينقلبُ (النهاية : ج 4 ص 182 «كفأ») .
2- .الكافي : ج 2 ص 152 ح 11 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 196 وفيه «يفد» بدل «نفذ» وكلاهما عن سدير عن الإمام الباقر عليه السلام عن أبي ذر ، عدّة الداعي : ص81 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 118 ح 80 وراجع : الزهد للحسين بن سعيد : ص 107 ح 112 .
3- .في المصدر : «يعني» بعد «عنده» ، والتصويب من كنز العمّال .
4- .المعجم الكبير : ج 23 ص 395 ح 945 عن اُم سلمة ، عمل اليوم والليلة لابن السني : ص 52 ح 135 ، تاريخ دمشق : ج 62 ص 35 ح 12700 كلاهما عن ابن عباس نحوه ، كنز العمّال : ج 15 ص 839 ح 43333 ؛ تنبيه الخواطر : ج 2 ص 226 .
5- .سنن أبي داود : ج 1 ص 116 ح 429 ، المعجم الصغير : ج 2 ص 5 ، تاريخ أصبهان : ج 2 ص 159 الرقم 1349 كلاهما نحوه، تفسير الطبري :ج 12 الجزء 22 ص 55 ، كنزالعمّال : ج 15 ص 887 ح 43513 ؛ عوالي اللآلي : ج 1 ص 84 ح 9 .

ص: 397

3 / 6 رفتن به بهشت

3 / 6رفتن به بهشتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دو كناره [پل] صراط در روز قيامت را خويشاوندى و امانت تشكيل مى دهند . پس هرگاه آن كه صِله رحم به جا آورده و امانتدارى كرده است ، برصراط بگذرد ، به بهشت مى رسد ، و هرگاه آن كه در امانتْ خيانت كرده و پيوند خويشاوندى را بُريده ، بر آن بگذرد ، با وجود اين دو گناه ، هيچ عملى او را سود نمى بخشد و صراط ، او را در آتش ، سرنگون مى سازد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس يكى از سه چيز در او باشد ، خداوند ، از حوريان بهشتى به همسرى اش درمى آورد : هر كس امانتى پنهانى و وسوسه انگيز نزدش باشد و او از ترس خدا ، آن را به صاحبش پس دهد ؛ يا مردى كه از قاتلش درگذرد ؛ يا مردى كه در پىِ هر نماز «قل هو اللّه أحد» را بخواند .

سنن أبى داوود_ به نقل از ابو درداء _ :پيامبر خدا فرمود : «پنج چيز است كه هر كس آنها را با ايمان به جا آورد ، به بهشت مى رود : كسى كه نمازهاى پنجگانه را با وضو و ركوع و سجودشان و در وقتشان انجام دهد ؛ و رمضان ، روزه بگيرد ؛ و حجّ خانه خدا را ، در صورت استطاعت ، به جا آورد ؛ و زكات را با رضايتِ خاطر بپردازد ؛ و امانت را بگزارد» .

.

ص: 398

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن لَقِيَ اللّهَ بِخَمسٍ مِنَ الإِيمانِ دَخَلَ الجَنَّةَ : الصَّلَواتُ الخَمسُ _ طَهورُهُنُّ ورُكوعُهُنَّ وسُجودُهُنَّ _ وصِيامُ رَمَضانَ ، وحِجُّ البَيتِ مَنِ استَطاعَ إلَيهِ سَبيلاً ، وَالزَّكاةُ وهِيَ فِطرَةُ الإِسلامِ ، وأداءُ الأَمانَةِ ، وَالاِغتِسالُ مِنَ الجَنابَةِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :سِتٌّ مَن عَمِلَ بِواحِدَةٍ مِنهُنَّ ، جادَلَت عَنهُ يَومَ القِيامَةِ حَتّى تُدخِلَهُ الجَنَّةَ . تَقولُ : أي رَبِّ ، قَد كانَ يَعمَلُ بي فِي الدُّنيا : الصَّلاةُ ، وَالزَّكاةُ ، وَالحَجُّ ، وَالصِّيامُ ، وأداءُ الأَمانَةِ ، وصِلَةُ الرَّحِمِ . (2)

المعجم الأوسط عن أبي هريرة :إنَّهُ [رَسولَ اللّه ] صلى الله عليه و آله _ قالَ لِمَن حَولَهُ مِن اُمَّتِهِ _ : اُكفُلوا لي بِسِتِّ خِصالٍ وأكفُلُ لَكُم بِالجَنَّةِ . قُلتُ : ما هِيَ يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : الصَّلاةُ ، وَالزَّكاةُ ، وَالأَمانَةُ ، وَالفَرجُ ، وَالبَطنُ ، وَاللِّسانُ . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :تَقَبَّلوا (4) لي بِسِتٍّ أتَقَبَّل لَكُم بِالجَنَّةِ : إذا حَدَّثتُم فَلا تَكذِبوا ، وإذا وَعَدتُم فَلا تُخلِفوا ، وإذَا ائتُمِنتُم فَلا تَخونوا ، وغُضّوا أبصارَكُم ، وَاحفَظوا فُروجَكُم ، وكُفّوا أيدِيَكُم وألسِنَتَكُم . (5)

.


1- .كنز العمّال : ج 1 ص 82 ح 337 نقلاً عن شعب الإيمان عن أبي الدرداء .
2- .الأمالي للمفيد : ص 227 ح 5 ، الأمالي للطوسي : ص 10 ح 11 كلاهما عن أبي أمامة ، بحار الأنوار : ج 69 ص 374 ح 20 .
3- .المعجم الأوسط : ج 5 ص 154 ح 4925 و ج 8 ص 268 ح 8599 ، كنز العمّال : ج 15 ص 893 ح 43530 .
4- .تقبّل به : تكفّل ، وقد روي قَبِلْتُ بهِ وَقبلْتُ : في معنى كفلت (لسان العرب : ج 11 ص 544 «قبل») .
5- .الخصال : ص 321 ح 5 ، الأمالي للصدوق : ص 150 ح 147 كلاهما عن أنس ، تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 103 نحوه ، بحار الأنوار : ج 69 ص 372 ح 16 ؛مسند ابن حنبل : ج 8 ص 412 ح 22821 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 399 ح 8066 كلاهما عن عبادة بن الصامت نحوه ، كنز العمّال : ج 15ص 893 ح 43531 .

ص: 399

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس با پنج چيز از ايمان ، خدا را ديدار كند ، به بهشت مى رود : نمازهاى پنجگانه (با وضو و ركوع و سجود آنها) و روزه رمضان ؛ حجّ خانه خدا ، در صورت توانايى داشتن بر به جا آوردن آن ؛ زكات كه فطرت اسلام است ؛ امانتدارى ؛ و غسل جنابت .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شش چيز است كه هر كس يكى از آنها را به جا آورد ، آن چيز ، روز قيامت از او دفاع مى كند تا آن كه او را به بهشت درآورد و بگويد : اى خداوند ! او در دنيا مرا انجام مى داد . [آن شش چيز عبارت اند از :] نماز ، زكات ، حج ، روزه ، امانتدارى ، و صله رَحِم .

المعجم الأوسط_ به نقل از ابو هريره _ :پيامبر خدا به كسانى از امتّش كه پيرامون ايشان بودند ، فرمود : شما انجام دادن شش كار را به من تعهّد دهيد ، من بهشت را برايتان تعهّد مى كنم» . گفتم : آنها كدام اند ، اى پيامبر خدا؟! فرمود : «نماز ، زكات ، امانتدارى ، و [حفظِ] شهوت ، و شكم ، و زبان» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شما شش چيز را براى من به گردن گيريد ، من بهشت را براى شما به گردن مى گيرم : هرگاه سخن گفتيد ، دروغ نگوييد ؛ هرگاه وعده داديد ، خُلف وعده نكنيد ؛ هرگاه امانتى به شما سپرده شد ، [در آن] خيانت نكنيد ؛ چشمانتان را [از حرام] فرو پوشيد ؛ شهوتتان را كنترل كنيد ؛ و جلو دست و زبانتان را بگيريد .

.

ص: 400

3 / 7أجرُ المُتَصَدِّقينَصحيح البخاري عن أبي موسى عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله :الخازِنُ المُسلِمُ الأَمينُ الَّذي يُنفِذُ (1) _ ورُبَّما قالَ : يُعطي _ ما اُمِرَ بِهِ ، كامِلاً مُوَفَّرا ، طَيِّبٌ بِهِ نَفسُهُ ، فَيَدفَعُهُ إلَى الَّذي اُمِرَ لَهُ بِهِ ، أحَدُ المُتَصَدِّقينَ . (2)

3 / 8الحَشرُ مَعَ النَّبِيّينَ عليهم السلامرسول اللّه صلى الله عليه و آله :التّاجِرُ الصَّدوقُ الأَمينُ ، مَعَ النَّبِيّينَ وَالصِّدّيقينَ وَالشُّهَداءِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن كَفَّ غَضَبَهُ ، وبَسَطَ رِضاهُ ، وبَذَلَ مَعروفَهُ ، ووَصَلَ رَحِمَهُ ، وأدّى أمانَتَهُ ، أدخَلَهُ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ يَومَ القِيامَةِ في نورِهِ الأَعظَمِ . (4)

.


1- .يقال : رجل نافذ في أمره : أي ماضٍ (النهاية : ج 5 ص 91 «نفذ») .
2- .صحيح البخاري : ج 2 ص 522 ح 1371 ، صحيح مسلم : ج 2 ص 710 ح 79 ، سنن أبي داود : ج 2 ص 130 ح 1684 كلّها عن أبي موسى ، كنز العمّال : ج 6ص 359 ح 16051 ؛ مستدرك الوسائل : ج 7 ص 209 ح 8054 نقلاً عن ابن أبي جمهور في درر اللآلي نحوه .
3- .سنن الترمذي : ج 3 ص 515 ح 1209 ، سنن الدارمي : ج 2 ص 698 ح 2444 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 8 ح 2143 كلّها عن أبي سعيد ، كنز العمّال : ج 4 ص 7 ح 9217 .
4- .نزهة الناظر : ص 30 ح 23 ، أعلام الدين : ص 294 ، الجعفريات : ص 166 عن الإمام الكاظم عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج77 ص 172 ح 8 ؛ كنز العمّال : ج 3 ص 406 ح 7166 نقلا عن الديلمي عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله .

ص: 401

3 / 7 دادن پاداش صدقه دهندگان
3 / 8 محشور شدن با پيامبران

3 / 7داشتن پاداش صدقه دهندگانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خزانه دار مسلمانِ امانتدارى كه آنچه را به او دستور داده شده است ، به طور كامل و پُرپيمانه و با رضايتِ خاطر به كسى كه دستور داده شده به او پرداخت شود ، مى پردازد ، خود ، يكى از صدقه دهندگان است [و پاداش آنها را دارد] .

3 / 8محشور شدن با پيامبرانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بازرگان راستگو و امانتدار ، با پيامبران و صدّيقان و شهيدان است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه خشم خود را نگه دارد و خشنودى خود را پهن كند و نيكوكارى ورزد ، صله رَحِم به جا آورد و امانتش را بگزارد ، روز رستاخيز ، خداوند عز و جل او را در بزرگ ترين نور خويش ، در مى آوَرَد .

.

ص: 402

3 / 9خَيرُ الدُّنيا وَالآخِرَةِالكتاب«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ... وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ رَاعُونَ» . (1)

الحديثلقمان عليه السلام :يا بُنَيَّ ، أدِّ الأَمانَةَ تَسلَم لَكَ دُنياكَ وآخِرَتُكَ ، وكُن أمينا تَكُن غَنِيّا . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا تَزالُ اُمَّتي بِخَيرٍ ما تَحابُّوا ، وتَهادَوا ، وأدَّوُا الأَمانَةَ ، وَاجتَنَبُوا الحَرامَ ، وقَرَوا الضَّيفَ (3) ، وأقامُوا الصَّلاةَ ، وآتَوُا الزَّكاةَ . فَإِذا لَم يَفعَلوا ذلِكَ ، ابتُلوا بِالقَحطِ وَالسِّنينَ (4) . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :الأَمانَةُ عِزٌّ . (6)

الإمام عليّ عليه السلام :الأَمانَةُ صِيانَةٌ . (7)

.


1- .المؤمنون : 1 و 8 .
2- .معاني الأخبار : ص 253 ح 1 ، مشكاة الأنوار : ص 108 ح 248 ، قصص الأنبياء للراوندي : ص 191 ح 240 عن جابر عن الإمام الباقر عن لقمان عليهماالسلامنحوه ، بحار الأنوار : ج 13 ص 416 ح 9 ؛ ربيع الأبرار : ج 4 ص 344 وفيه «كن أمينا تعش غنيّا» فقط .
3- .في المصادر الاُخرى : «قَرُوا الضَّيفَ» .
4- .السِّنين : عبارة عن الجدب ، وأكثر ما تستعمل السّنَةُ في الحَول الذي فيه الجدب (مفردات ألفاظ القرآن : ص 430 «سنه») .
5- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 29 ح 25 عن داود بن سليمان الفرّاء عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، ثواب الأعمال : ص 300 ح 1 عن السّكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه ، مسند زيد : ص 450 وفيه «وأقروا» بدل «ووقّروا» وليس فيه «وتهادوا» ، بحار الأنوار : ج 75 ص 115 ح 7 .
6- .كنز العمّال : ج 3 ص 61 ح 5498 نقلاً عن الديلمي عن ثوبان .
7- .غرر الحكم : ج 1 ص 39 ح 113 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 37 ح 789 .

ص: 403

3 / 9 خوبى دنيا و آخرت

3 / 9خوبى دنيا و آخرتقرآن«به راستى كه مؤمنان ، رستگار شدند ... و آنان كه امانت ها و پيمان خود را رعايت مى كنند» .

حديثلقمان عليه السلام :فرزندم! امانت را ادا كن تا دنيا و آخرتت ، برايت سالم بمانَد ، و امين باش تا بى نياز باشى .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امّت من تا زمانى كه يكديگر را دوست بدارند و به يكديگر هديه دهند و امانت پرداز باشند و از حرام ، دورى كنند و ميهمان را گرامى بدارند و نماز بگزارند و زكات بپردازند ، پيوسته در خوبى خواهند بود ، و هرگاه چنين نكنند ، به قحطى و خشك سالى گرفتار مى شوند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امانتدارى ، مايه عزّت است .

امام على عليه السلام :امانتدارى ، نگهدارى كردن [از امانت] است .

.

ص: 404

عنه عليه السلام :نِعمَ قَرينُ الأَمانَةِ الوَفاءُ . (1)

عنه عليه السلام :الوَفاءُ عُنوانُ وُفورِ الدّينِ ، وقُوَّةِ الأَمانَةِ . (2)

عنه عليه السلام :فازَ مَن تَجَلبَبَ الوَفاءَ ، وَادَّرَعَ الأَمانَةَ . (3)

عنه عليه السلام :الأَمانَةُ فَوزٌ لِمَن رَعاها . (4)

ربيع الأبرار :مَكتوبٌ فِي التَّوراةِ : الأَمينُ مِن أهلِ الأَديانِ كُلِّها عائِشٌ بِخَيرٍ . (5)

.


1- .غرر الحكم : ج 6 ص 165 ح 9933 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 493 ح 9104 .
2- .غرر الحكم : ج 1 ص 375 ح 1430 .
3- .غرر الحكم : ج 4 ص 418 ح 6556 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 357 ح 6042 .
4- .غرر الحكم : ج 1 ص 293 ح 1127 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 45 ح 1096 وفيه «نور» بدل «فوز» .
5- .ربيع الأبرار : ج 4 ص 344 .

ص: 405

امام على عليه السلام :نيكو همنشينى است وفادارى براى امانتدارى !

امام على عليه السلام :وفادارى ، نشانه وفور ديندارى و قوّت امانتدارى است .

امام على عليه السلام :رستگار شد آن كه رداى وفادارى پوشيد و زره امانتدارى به تن كرد .

امام على عليه السلام :امانتدارى ، براى كسى كه امانتدار باشد ، مايه رستگارى است .

ربيع الأبرار :در تورات ، نوشته شده است : امانتدار ، پيرو هر دينى كه باشد ، در خوبى [و خوشى] زندگى مى كند .

.

ص: 406

الفصل الرّابع : أصناف الأمانات4 / 1الأَماناتُ الاِعتِقادِيَّةُ وَالسِّياسِيَّةُالإمام الباقر عليه السلام :لَمّا قُبِضَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله باتَ آلُ مُحَمَّدٍ عليهم السلام بِأَطوَلِ لَيلَةٍ ، حَتّى ظَنّوا أن لا سَماءَ تُظِلُّهُم ولا أرضَ تُقِلُّهُم ؛ لِأَنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله وَتَرَ الأَقرَبينَ وَالأَبعَدينَ فِي اللّهِ . فَبَينا هُم كَذلِكَ إذ أتاهُم آتٍ لا يَرَونَهُ ويَسمَعونَ كَلامَهُ ، فَقالَ : السَّلامُ عَلَيكُم أهلَ البَيتِ ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ ... قَد قَبِلَكُمُ اللّهُ مِن نَبِيِّهِ وَديعَةً ، وَاستَودَعَكُم أولِياءَهُ المُؤمِنينَ فِي الأَرضِ ، فَمَن أدّى أمانَتَهُ آتاهُ اللّهُ صِدقَهُ ، فَأَنتُمُ الأَمانَةُ المُستَودَعَةُ ، ولَكُمُ المَوَدَّةُ الواجِبَةُ ، وَالطّاعَةُ المَفروضَةُ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :نَحنُ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ، وبَيتُ الرَّحمَةِ ، ومَفاتيحُ الحِكمَةِ ، ومَعدِنُ العِلمِ، ومَوضِعُ الرِّسالَةِ ، ومُختَلَفُ المَلائِكَةِ ، ومَوضِعُ سِرِّ اللّهِ ، ونَحنُ وَديعَةُ اللّهِ في عِبادِهِ . (2)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 445 ح 19 ، الاُصول الستة عشر : ص 337 ح 558 ، بحار الأنوار : ج 59 ص 194 ح 58 نقلاً عن كتاب النوادر لعلي بن أسباط .
2- .الكافي : ج 1 ص 221 ح 3 ، بصائر الدرجات : ص 57 ح 6 كلاهما عن خيثمة و ح 3 عن خيثمة عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 26 ص 245 ح 8 .

ص: 407

فصل چهارم : انواع امانت ها
4 / 1 امانت هاى اعتقادى و سياسى

فصل چهارم : انواع امانت ها4 / 1امانت هاى اعتقادى و سياسىامام باقر صلى الله عليه و آله :چون پيامبر خدا درگذشت ، آن شب ، خاندان محمّد عليهم السلام [از نگرانى ]درازترين شب را سپرى مى كردند ، چندان كه پنداشتند ديگر در زير آسمان و روى زمين ، جايى نخواهند داشت ؛ چرا كه پيامبر صلى الله عليه و آله ، به خاطر خدا ، خويش و بيگانه را دشمن خونى خود كرده بود . (1) در همين حال بودند كه ناگاه يكى كه خودش را نمى ديدند ، امّا صدايش را مى شنيدند ، بر آنان درآمد و گفت : سلام و رحمت و بركات خدا بر شما خاندان باد ! ... . خداوند ، شما را از پيامبرش به امانت پذيرفت و به دوستان مؤمنش در زمين سپرد . پس هر كه امانتدارى كند ، خدا ، پاداش درستكارى اش را مى دهد . پس شماييد آن امانتِ سپرده شده ، و شماييد آنان كه دوستى شان [بر مؤمنان] واجب ، و فرمان بُردارى از آنها لازم گشته است .

امام صادق عليه السلام :ما درخت پيامبرى هستيم ، و خانه رحمت ، و كليدهاى فرزانگى ، و معدن دانش ، و جايگاه رسالت ، و محلّ آمد و شد فرشتگان ، و محلّ سپردن راز خدا ؛ و ما وديعه خدا در ميان بندگان او هستيم .

.


1- .يعنى بر اثر جهاد در راه خدا با مشركان و كافران و به قتل رساندن آنها ، كه در ميانشان ، هم خويشانِ پيامبر صلى الله عليه و آله بودند و هم بيگانگان ، باعث شده بود كه آنها كينه وى و خاندانش را به دل گيرند و درصدد خونخواهى و انتقام برآيند . لذا با رحلت ايشان ، خاندانش نگران بودند .

ص: 408

الإمام الهادي عليه السلام_ فِي زِيارَةِ الجامِعَةِ الكَبيرَةِ _ :أنتُمُ الصِّراطُ الأَقوَمُ... والرَّحمَةُ المَوصولَةُ والآيَةُ المَخزُونَةُ وَالأَمانَةُ المحَفوظَةُ . (1)

راجع : ص 442 (الأمانة / الفصل الخامس / أصناف الأمناء / الأئمّة من أهل البيت عليهم السلام ) .

4 / 2الأَماناتُ الثِّقافِيَّةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :العِلمُ وَديعَةُ اللّهِ في أرضِهِ ، وَالعُلَماءُ اُمَناؤُهُ عَلَيهِ ، فَمَن عَمِلَ بِعِلمِهِ أدّى أمانَتَهُ ، ومَن لَم يَعمَل كُتِبَ في ديوانِ اللّهِ تَعالى : إنَّهُ مَِن الخائِنينَ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :يا مَن ألَمَّ بِجَنابِ الجَلالِ ، احفَظ ما عَرَفتَ ، وَاكتُم مَا استُودِعتَ ، وَاعلَم أنَّكَ قَد رُشِّحتَ لِأَمرٍ فَافطِن لَهُ ، ولا تَرضَ لِنَفسِكَ أن تَكونَ خائِنا ، فَمَن [لَم] (3) يُؤَدِّ الأَمانَةَ فيمَا استودِعَ أخلَقُ النّاسِ بِسِمَةِ الخِيانَةِ ، وأجدَرُ النّاسِ بِالإِبعادِ وَالإِهانَةِ . (4)

عنه عليه السلام :الإِيمانُ أفضَلُ الأَمانَتَينِ . (5)

الإمام الحسين عليه السلام_ فِي الأَمرِ بِالمَعروفِ وَالنَّهيِ عَنِ المُنكَرِ _ :إنَّ مَجارِيَ الاُمورِ وَالأَحكامِ عَلى أيدِي العُلَماءِ بِاللّهِ ، الاُمَناءِ عَلى حَلالِهِ وحَرامِهِ . (6)

.


1- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 97 ح 177 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 613 ح 3213 كلاهما عن موسى بن عبداللّه النخعي ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 274 ح 1 ، المزار الكبير : ص 528 كلاهما عن موسى بن عمران ، بحار الأنوار : ج 102 ص 129 ح 1 .
2- .الدرّة الباهرة : ص 17 ، نزهة الناظر : ص 64 ح 126 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 166 ح 3 .
3- .ما بين المعقوفين ليس في المصدر ، وهو ممّا يقتضيه السّياق .
4- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 345 ح 967 .
5- .غرر الحكم : ج 2 ص 24 ح 1666 .
6- .تحف العقول : ص 238 ، بحار الأنوار : ج 100 ص 80 ح 37 .

ص: 409

4 / 2 امانت هاى فرهنگى

امام هادى عليه السلام_ در زيارت «جامعه كبيره» _ :شماييد راست ترين راه ... و رحمتِ پيوسته ، و نشانه اندوخته ، و امانت نگهدارى شده .

ر . ك : ص 443 (امانت / فصل پنجم / امانتداران / پيشوايان از اهل بيت عليهم السلام ) .

4 / 2امانت هاى فرهنگىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دانش ، سپرده خدا در زمين است و دانشمندان ، امين او بر آن هستند . پس هر كه به دانش خويش عمل كند ، امانت او را گزارده است ، و هر كه عمل نكند ، در ديوان خداى متعال نوشته مى شود : «او از خائنان است» .

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :اى آن كه به پيشگاه شُكوه درآمدى ! آنچه را [از علم و معرفت الهى] شناخته اى ، پاس بدار ، و آنچه را به تو سپرده شده است ، پوشيده دار و بدان كه تو براى كارى پرورش يافته اى . پس آن را درياب و برخويش مپسند كه خيانتكار باشى؛ زيرا هر كس در باره آنچه به او سپرده شده است ، امانتدارى نكند ، سزاوارترين كس به داغِ خيانت و شايسته ترينِ مردمان به طرد و اهانت است .

امام على عليه السلام :ايمان ، والاترين امانت است .

امام حسين عليه السلام_ در باره امر به معروف و نهى از منكر _ :اجراى كارها و احكام ، به دست خداشناسان (/ عالمان تربيت شده خداوند) است كه امين بر حلال و حرام او هستند .

.

ص: 410

4 / 3الأَماناتُ الاِقتِصادِيَّةُالكتاب«وَ قَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِى بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِى فَلَمَّا كَلَّمَهُ قَالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنَا مَكِينٌ أَمِينٌ * قَالَ اجْعَلْنِى عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّى حَفِيظٌ عَلِيمٌ» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا تَزالُ اُمَّتي عَلَى الفِطرَةِ ، ما لَم يَتَّخِذُوا الأَمانَةَ مَغنَما ، وَالزَّكاةَ مَغرَما (2) . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :مِن أفحَشِ الخِيانَةِ ، خِيانَةُ الوَدائِعِ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :مَن كانَ عَلَيهِ دَينٌ فَيَنوي قَضاءَهُ ، كانَ مَعَهُ مِنَ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ حافِظانِ يُعينانِهِ عَلَى الأَداءِ عَن أمانَتِهِ . فَإِن قَصَرَت نِيَّتُهُ عَنِ الأَداءِ ، قَصَرا عَنهُ مِنَ المَعونَةِ بِقَدرِ ما قَصَرَ مِن نِيَّتِهِ . (5)

تفسير العيّاشي عن أبان بن تغلب :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : أتَرَى اللّهَ أعطى مَن أعطى مِن كَرامَتِهِ عَلَيهِ ، ومَنَعَ مَن مَنَعَ مِن هَوانٍ بِهِ عَلَيهِ ؟! لا ، ولكِنَّ المالَ مالُ اللّهِ ، يَضَعُهُ عِندَ الرَّجُلِ وَدائِعَ ، وجَوَّزَ لَهُم أن يَأكُلوا قَصدا (6) ، ويَشرَبوا قَصدا ، ويَلبَسوا قَصدا ، ويَنكِحوا قَصدا ، ويَركَبوا قَصدا ، ويَعودوا بِما سِوى ذلِكَ عَلى فُقَراءِ المُؤمِنينَ ، ويَلُمّوا بِهِ شَعَثَهُم (7) ؛ فَمَن فَعَلَ ذلِكَ كانَ ما يَأكُلُ حَلالاً ، ويَشرَبُ حَلالاً ، ويَركَبُ حَلالاً ، ويَنكِحُ حَلالاً ، ومَن عَدا ذلِكَ كانَ عَلَيهِ حَراما . ثُمَّ قالَ : «وَلَا تُسْرِفُواْ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ» (8) ، أتَرَى اللّهَ ائتَمَنَ رَجُلاً عَلى مالٍ خَوَّلَ لَهُ أن يَشتَرِيَ فَرَسا بِعَشَرَةِ آلافِ دِرهَمٍ ويُجزيهِ فَرَسٌ بِعِشرينَ دِرهَما ، ويَشتَرِيَ جارِيَةً بِأَلفِ دينارٍ ويُجزيهِ جارِيَةٌ بِعِشرينَ دِينارا ؟! وقالَ : «وَلَا تُسْرِفُواْ إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ» . (9)

.


1- .يوسف : 54 و 55 .
2- .أي يرى ربُّ المال أنّ إخراج زكاته غرامة يغرمها (النهاية : ج 3 ص 363 «غرم») .
3- .الإصابة : ج 7 ص 46 الرقم 9655 عن أبي تميمة ، كنز العمّال : ج 3 ص 62 ح 5504 نقلاً عن سعيد بن منصور عن ثوبان .
4- .غرر الحكم : ج 6 ص 20 ح 9310 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 468 ح 8517 .
5- .الكافي : ج 5 ص 95 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 185 ح 384 كلاهما عن الحسن بن عليّ بن رباط ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 183 ح3687 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 147 ح 8 .
6- .القَصْدُ : العدل ، والقصد خلاف الإفراط وهو ما بين الاسراف والتقتير (لسان العرب: ج3 ص353 «قصد»).
7- .منه الدعاء : أسألك من رحمة تلمّ بها شعثي ، أي تجمع ما تفرّق في أمري (النهاية : ج 2 ص 478 «شعث») .
8- .الأعراف : 31 .
9- .تفسير العيّاشى¨ : ج 2 ص 13 ح 23 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 305 ح 6 .

ص: 411

4 / 3 امانت هاى اقتصادى

4 / 3امانت هاى اقتصادىقرآن«و پادشاه گفت: «او را نزد من بياوريد، تا وى را ويژه خود كنم» . پس چون با او سخن راند، گفت: «تو امروز نزد ما بامنزلت و امين هستى» . [ يوسف ] گفت: «مرا بر خزانه هاى اين سرزمين بگمار، كه من ، نگهبانى دانا هستم»» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امّت من ، پيوسته برفطرت [الهى] هستند تا زمانى كه امانت را غنيمت ندانند و [پرداخت] زكات را خسارت [براى خود] نشمارند .

امام على عليه السلام :از زشت ترين خيانت ها ، خيانت در سپرده ها [و امانت ها ]است .

امام صادق عليه السلام :هر كس قرضى داشته باشد و نيّتِ پرداخت آن را در سر بپروراند ، از جانب خداوند عز و جل دو نگهبان بر او گماشته مى شوند تا او را در اداى امانت به او كمك كنند ، و هرگاه نيّتش در اداى آن سست شود ، به اندازه اى كه از نيّتش كوتاه آمده ، آن دو نگهبان از كمك كردن به او كوتاه مى آيند .

تفسير العيّاشى_ به نقل از اَبان بن تَغلِب _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «آيا مى پندارى كه خداوند به هر كس چيزى داده ، از سرِ گراميداشت اوست ، و به كسى كه چيزى نداده ، از روى خوارداشت او باشد؟! نه ؛ بلكه اين دارايى ها مال خداست و آن را نزد آدمى به امانت مى سپارد و به آنان ، اجازه داده است كه به اندازه بخورند ، به اندازه بياشامند ، به اندازه بپوشند ، به اندازه زن اختيار كنند ، به اندازه سوار شوند ، و افزون بر آن ، به مؤمنان نادار بدهند و با آن به پريشانى زندگى آنها سر و سامان دهند . پس هر كس چنين كرد ، آنچه مى خورَد و مى آشامد و سوار مى شود و زن مى گيرد ، حلال باشد و هر كس از آن سرپيچى كرد ، بر او حرام است» . سپس فرمود : « «و زياده روى مكنيد كه او زياده روان را دوست ندارد» . آيا خيال مى كنى خداوند ، مالى را به امانت نزد مردى مى سپارد و به او اجازه مى دهد اسبى را با ده هزار درهم بخرد ، در حالى كه اسب ، بيست درهمى هم جوابگوى اوست ؟ و كنيزى به هزار دينار بخرد ، در صورتى كه كنيزى بيست دينارى هم كفايتش مى كند؟!» . و فرمود : « «زياده روى مكنيد كه او زياده روان را دوست نمى دارد» » .

.

ص: 412

مصباح المتهجّد_ في دُعاءِ يَومِ الإِثنَينِ _ :اللّهُمَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وَارزُقني رِزقا واسِعا ، حَلالاً طَيِّبا ، نُؤَدّي بِهِ أماناتِنا . (1)

4 / 4الأَماناتُ الأَخلاقِيَّةُأ _ الصِّدقُالخصال عن الأصبغ بن نباتة :كانَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام يَقولُ : الصِّدقُ أمانَةٌ ، وَالكَذِبُ خِيانَةٌ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :الصِّدقُ أمانَةُ اللِّسانِ . (3)

.


1- .مصباح المتهجّد : ص 457 ، البلد الأمين : ص 115 ، بحار الأنوار : ج 90 ص 175 .
2- .الخصال : ص 505 ح 3 ، غرر الحكم : ج 1 ص 13 ح 15 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 379 ح 35 .
3- .غرر الحكم : ج 1 ص 65 ح 253 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 27 ح 360 .

ص: 413

4 / 4 امانت هاى اخلاقى
الف - راستگويى

مصباح المتهجّد_ در دعاى روز دوشنبه _ :بار خدايا ! بر محمّد و خاندان محمّد ، درود فرست ، و مرا روزىِ گسترده و حلال و پاكيزه ، عطا فرما تا با آن ، امانت هايمان (ديون و قروض خويش) را ادا كنيم .

4 / 4امانت هاى اخلاقىالف _ راستگويىالخصال_ به نقل از اصبغ بن نُباته _ :امير مؤمنان عليه السلام مى فرمود : «راستگويى ، امانت است و دروغگويى ، خيانت» .

امام على عليه السلام :راستگويى ، امانت زبان است .

.

ص: 414

ب _ الوَرَعُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الوَرَعُ أمانَةٌ . (1)

ج _ العِفَّةُقصص الأنبياء للراوندي عن أحمد بن محمّد بن أبي نصر :سَأَلتُ أبَا الحَسَنِ الرِّضا صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ عَن قَولِهِ تَعالى : «إِنَّ أَبِى يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا» (2) أهِيَ الَّتي تَزَوَّجَ بِها ؟ قالَ : نَعَم ، ولَمّا قالَت : «اسْتَئجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَئجَرْتَ الْقَوِىُّ الْأَمِينُ» (3) ، قالَ أبوها : كَيفَ عَلِمتِ ذلِكَ ؟ قالَت : لَمّا أتَيتُهُ بِرِسالَتِكَ فَأَقبَلَ مَعي ، قالَ : كوني خَلفي ، ودُلّيني عَلَى الطَّريقِ ، فَكُنتُ خَلفَهُ اُرشِدُهُ ، كَراهَةَ أن يَرى مِنّي شَيئا . (4)

د _ الوَفاءُالإمام عليّ عليه السلام :أفضَلُ الأَمانَةِ الوَفاءُ بِالعَهدِ . (5)

عنه عليه السلام :مِن أحسَنِ الأَمانَةِ رَعيُ الذِّمَمِ (6) . (7)

ربيع الأبرار :قالَ رَجُلٌ لِسَلمانَ رَضِيَ اللّهُ عَنهُ : يا أبا عَبدِ اللّهِ ؛ فُلانٌ يُقرِئُكَ السَّلامَ . فَقالَ : أما أنَّكَ لَو لَم تَفعَل ، لَكانَت أمانَةً في عُنُقِكَ . (8)

.


1- .تهذيب الآثار : ص 54 ح 109 عن أبي الدرداء ، كنز العمّال : ج 3 ص 798 ح 8793 .
2- .القصص : 25 .
3- .القصص : 26 .
4- .قصص الأنبياء للراوندي : ص 152 ح 161 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 44 ح 10 وراجع : كمال الدين : ص 151 ح 13 وتفسير القمّى¨ : ج 2 ص 138 ودعائم الإسلام : ج 2 ص 202 ح 738 .
5- .غرر الحكم : ج 2 ص 402 ح 3018 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 119 ح 2678 ، مستدرك الوسائل : ج 16 ص 97 ح 192566 .
6- .الذمّة بمعنى العهد ، والأمان ، والضمان ، والحُرمة ، والحقّ (النهاية : ج 2 ص 168 «ذمم») .
7- .غرر الحكم : ج 6 ص 22 ح 9385 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 469 ح 8571 .
8- .ربيع الأبرار : ج 4 ص 344 .

ص: 415

ب - پارسايى
ج - پاك دامنى
د - وفادارى

ب _ پارسايىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پارسايى ، امانت است .

ج _ پاك دامنىقصص الأنبياء ، راوندى_ به نقل از احمد بن محمّد بن ابى نصر _ :از ابو الحسن الرضا _ كه درودهاى خدا بر او باد _ در باره اين سخن خداى متعال : «پدرم تو را مى خوانَد تا تو را به پاداش آب دادن [گوسفندان] براى ما مزد دهد» پرسيدم و گفتم : آيا اين مزد ، همان ازدواج [موسى عليه السلام با دختر شعيب ]است؟ فرمود : «آرى ؛ و چون دختر شعيب گفت : «او را استخدام كن ؛ زيرا بهترين كسى است كه استخدام مى كنى ؛ هم نيرومند و هم امانتدار است» ، پدرش گفت : چگونه اين [امانتدارى او] را دانستى؟ گفت : چون پيغام شما را به او رساندم و او با من آمد ، گفت : تو در پىِ من بيا و راه را نشانم بده . و من از پشتِ سرش مى آمدم و راه نمايى اش مى كردم . و اين براى آن بود كه دوست نداشت [پشت سرِ من حركت كند و] از من ، چيزى ببيند».

د _ وفادارىامام على عليه السلام :بالاترين امانتدارى ، وفا كردن به پيمان است .

امام على عليه السلام :از بهترين امانتدارى[ها] ، رعايت پيمان هاست .

ربيع الأبرار :مردى به سلمان _ كه خدا از او خشنود باد _ گفت : اى ابو عبد اللّه ! فلانى به تو سلام مى رساند . سلمان گفت : اگر سلام او را نرسانده بودى ، امانتى بر گردن تو بود .

.

ص: 416

ه _ إقامَةُ الحَقِّالإمام عليّ عليه السلام :التَّعاوُنُ عَلى إقامَةِ الحَقِّ ، أمانَةٌ ودِيانَةٌ . (1)

و _ المُكافَأَةُ عَلَى الصَّنيعَةِالإمام عليّ عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :مِن أداءِ الأَمانَةِ المُكافَأَةُ عَلَى الصَّنيعَةِ ، لِأَنَّها كَالوَديعَةِ عِندَكَ . (2)

ز _ المُحافَظَةُ عَلَى الأَسرارِالإمام عليّ عليه السلام :كُلُّ شَيءٍ لا يَحسُنُ نَشرُهُ أمانَةٌ ، وإن لَم يُستَكتَم . (3)

الإمام الحسين عليه السلام :السِّرُّ أمانَةٌ . (4)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا حَدَّثَ الرَّجُلُ الحَديثَ ثُمَّ التَفَتَ ، فَهِيَ أمانَةٌ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا حَدَّثَ الإِنسانُ حَديثا ، وَالمُحَدِّثُ يَلتَفِتُ حَولَهُ ، فَهُوَ أمانَةٌ . (6)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن سَمِعَ مِن رَجُلٍ حَديثاً لا يَشتَهي أن يُذكَرَ عَنهُ ، فَهُوَ أمانَةٌ وإن لَم يَستَكتِمهُ . (7)

.


1- .غرر الحكم : ج 1 ص 350 ح 1327 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 319 ح 5563 بزيادة «طلب» في أوّله وص 48 ح 1206 نحوه .
2- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 275 ح 178 .
3- .غرر الحكم : ج 4 ص 539 ح 6897 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 377 ح 6402 .
4- .تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 246 ، معدن الجواهر : ص 72 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام .
5- .سنن الترمذي : ج 4 ص 341 ح 1959 ، سنن أبي داود : ج 4 ص 267 ح 4868 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 180 ح 15066 ، مسند أبي يعلى : ج 2 ص 450ح2209 وفيه «القوم» بدل «الحديث» وكلّها عن جابر بن عبد اللّه ، كنز العمّال : ج 9 ص 136 ح 25378 .
6- .مسند ابن حنبل : ج 5 ص 126 ح 14798 و ص 209 ح 15244 ، شعب الإيمان : ج 7 ص 520 ح 11193 ، تهذيب الكمال : ج 17 ص 288 الرقم 3906كلّها عن جابر بن عبد اللّه ، مشكل الآثار : ج 4 ص 336 عن عبد الملك بن جابر بن عتيك وكلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 9 ص 143 ح 25428 .
7- .مسند ابن حنبل : ج 10 ص 422 ح 27579 ، حلية الأولياء : ج 3 ص 359 الرقم 253 كلاهما عن أبي الدرداء ، كنزالعمّال : ج 9 ص 144 ح 25430 .

ص: 417

ه - برپا داشتن حق
و - جبران نيكى
ز - نگهدارى رازها

ه _ برپا داشتن حقامام على عليه السلام :همكارى در برپا داشتن حق ، امانتدارى و ديندارى است .

و _ جبران نيكىامام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :جبران كردن نيكى ، از امانتدارى است ؛ زيرا آن نيكى ، چونان سپرده اى در نزد توست .

ز _ نگهدارىِ رازهاامام على عليه السلام :هر چيزى كه پخش كردن آن خوب نباشد ، امانت است ، هر چند پنهان داشتن آن ، خواسته نشده باشد .

امام حسين عليه السلام :هر رازى ، يك امانت است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هرگاه شخصى [با ديگرى] سخن بگويد ، سپس اطراف خود را بپايد [كه احتمالاً كسى دور و بَر او نباشد تا آن سخن را بشنود] ، آن سخن ، امانت است [و شنونده نبايد آن را به كسى بگويد] .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هرگاه شخص سخنى بگويد و در حين گفتن آن ، اطرافش را بپايد ، آن سخن ، امانت است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس از مردى سخنى بشنود كه آن مرد دلش نمى خواهد سخنش جايى بازگو شود ، آن سخن ، امانت است ، هر چند پوشيده داشتن آن را از او نخواسته باشد .

.

ص: 418

عنه صلى الله عليه و آله :مَن حَدَّثَ حَديثا لا يُحِبُّ أن يُفشى عَلَيهِ ، فَهُوَ أمانَةٌ ، وإن لَم يَستَكتِمهُ صاحِبُهُ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :ألا ومِنَ الأَمانَةِ ، ألا ومِنَ الخِيانَةِ ، أن يُحَدِّثَ الرَّجُلُ أخاهُ بِالحَديثِ فَيَقولُ : اُكتُم عَنّي ، فَيُفشيهِ . (2)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ في صِفَةِ المُؤمِنِ _ :لا يُحَدِّثُ أمانَتَهُ الأَصدِقاءَ . (3)

رجال الكشّي عن أسلم مولى محمّد بن الحنفيّة :كُنتُ مَعَ أبي جَعفَرٍ عليه السلام جالِسا ، مُسنِدا ظَهري إلى زَمزَمَ ، فَمَرَّ عَلَينا مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللّهِ بنِ الحَسَنِ ، وهُوَ يَطوفُ بِالبَيتِ . فَقالَ أبو جَعفَرٍ: يا أسلَمُ ، أتَعرِفُ هذَا الشّابَّ ؟ قُلتُ : نَعَم ، هذا مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللّهِ ابنِ الحَسَنِ . قالَ : أما إنَّهُ سَيَظهَرُ ويُقتَلُ في حالٍ مَضيعَةٍ . ثُمَّ قالَ : يا أسلَمُ ، لا تُحَدِّث بِهذَا الحَديثِ أحَدا ، فَإِنَّهُ عِندَكَ أمانَةٌ . (4)

ثواب الأعمال عن أبي هريرة وابن عبّاس :خَطَبَنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله قَبلَ وَفاتِهِ ، وهِيَ آخِرُ خُطبَةٍ خَطَبَها بِالمَدينَةِ حَتّى لَحِقَ بِاللّهِ عَزَّ وجَلَّ ... فَقالَ : ... ومَن غَسَّلَ مَيِّتا فَأَدّى فيهِ الأَمانَةَ ، كانَ لَهُ بِكُلِّ شَعرَةٍ (5) عِتقُ رَقَبَةٍ ، ورُفِعَ لَهُ بِهِ مِئَةُ دَرَجَةٍ . فَقالَ عُمَرُ بنُ الخَطّابِ : يا رَسولَ اللّهِ ؛ كَيفَ يُؤَدّي فيهِ الأَمانَةَ ؟ قالَ صلى الله عليه و آله : يَستُرُ عَورَتَهُ ، ويَستُرُ شَينَهُ ، وإن لَم يَستُر عَورَتَهُ ولا يَستُرُ شَينَهُ ، حَبِطَ أجرُهُ ، وكُشِفَ عَورَتُهُ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ . (6)

.


1- .كنز العمّال : ج 9 ص 143 ح 25429 ، مجمع الزّوائد : ج 8 ص 183 ح 13167 وفيه «لا يشتهي» بدل «لا يحبّ» وكلاهما نقلاً عن الطّبراني عن عبد اللّه بن سلّام .
2- .الدرّ المنثور : ج 6 ص 671 نقلاً عن عبد بن حميد عن الحسن .
3- .الكافي : ج 2 ص 231 ح 3 ، الأمالي للصدوق : ص 582 ح 802 كلاهما عن أبي حمزة ، بحار الأنوار : ج 67 ص 270 ح 2 .
4- .رجال الكشّي : ج 2 ص 459 ح 359 ، بحار الأنوار : ج 47 ص 149 ح 204 .
5- .في المصدر : «كان بكلّ شعره» ، والتصويب من بحار الأنوار .
6- .ثواب الأعمال : ص 344 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 76 ص 371 ح 30 وراجع : مسند ابن حنبل : ج 9 ص 432 ح 24935 ، المعجم الأوسط : ج 4 ص 47 ح3575 والمصنف لعبد الرزاق : ج 3 ص 404 ح 6098 والمصنّف لابن أبي شيبة : ج 3 ص 155 ح 1 وكنز العمّال : ج 15 ص 575 ح 42236 .

ص: 419

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس سخنى بگويد كه دوست ندارد فاش شود ، آن سخن ، امانت است ، اگر چه از شنونده اش نخواسته باشد آن را پنهان بدارد [و به كسى نگويد] .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آگاه باشيد كه از امانتدارى است ! آگاه باشيد كه از خيانت است ، اين كه مردى به برادرش سخنى بگويد و از او بخواهد پنهانش بدارد ؛ امّا او آن را فاش سازد !

امام زين العابدين عليه السلام_ در توصيف مؤمن _ :امانتِ خود (راز ديگران) را به دوستانش نمى گويد .

رجال الكشّى_ به نقل از اسلم ، وابسته محمّد بن حنفيه _ :با امام باقر عليه السلام نشسته و به زمزم تكيه داده بودم كه محمّد بن عبد اللّه بن حسن _ كه كعبه را طواف مى كرد _ ، از برابر ما گذشت . امام باقر عليه السلام فرمود : «اسلم! اين جوان را مى شناسى؟» . گفتم : آرى . او محمّد بن عبد اللّه بن حسن است . فرمود : «زودا كه او قيام كند و كشته شود و خونش هدر رود» . سپس فرمود : «اين سخن را به هيچ كس مگو ، چون در نزد تو امانت است» .

ثواب الأعمال_ به نقل از ابو هريره و ابن عبّاس _ :پيامبر خدا ، پيش از رحلتش براى ما سخنرانى كرد و اين آخرين سخنرانى اى بود كه در مدينه ايراد فرمود تا آن كه به خداوند عز و جل پيوست ... ايشان فرمود : « ... هر كس مُرده اى را غسل دهد و در باره اش امانتدارى كند ، به اِزاى هر مويى ، ثواب آزاد كردن يك بنده برايش باشد ، و صد درجه رفعت مى يابد» . عمر بن خطاب گفت : اى پيامبر خدا ! چگونه در باره اش امانتدارى كند؟ فرمود : «عورت و عيب او را بپوشاند . اگر عورت و عيبش را نپوشانَد ، مزدش بر باد مى رود و عيب و عورت خودش در دنيا و آخرت ، آشكار مى گردد» .

.

ص: 420

الكافي عن سعد بن طريف :قالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : مَن غَسَّلَ مَيِّتاً فَأَدّى فيهِ الأَمانَةَ ، غَفَرَ اللّهُ لَهُ . قُلتُ : وكَيفَ يُؤَدّي فيهِ الأَمانَةَ ؟ قالَ : لا يُحَدِّثُ بِما يَرى . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا تَطَّلِعوا فِي القُبورِ ، فَإِنَّها أمانَةٌ . ولا يَدخُلِ القَبرَ إلّا ذو أمانَةٍ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إنّ مِن أعظَمِ الأَمانَةِ عِندَ اللّهِ يَومَ القِيامَةِ ، الرَّجُلَ يُفضي إلَى امرَأَتِهِ وتُفضي إلَيهِ ، ثُمَّ يَنشُرُ سِرَّها . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :الحَوائِجُ أمانَةٌ مِنَ اللّهِ في صُدورِ العِبادِ ، فَمَن كَتَمَها كُتِبَت لَهُ عِبادَةٌ ، ومَن أفشاها كانَ حَقّا عَلى مَن سَمِعَها أن يُعينَهُ (4) . (5)

عنه صلى الله عليه و آله_ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ :يا عَلِيُّ ، الحاجَةُ أمانَةُ اللّهِ عِندَ خَلقِهِ ، فَمَن كَتَمَها عَلى نَفسِهِ أعطاهُ اللّهُ ثَوابَ مَن صَلّى ، ومَن كَشَفَها إلى مَن يَقدِرُ أن يُفَرِّجَ عَنهُ ولَم يَفعَل فَقَد قَتَلَهُ ، أما إنَّهُ لَم يَقتُلهُ بِسَيفٍ ، ولا سِنانٍ (6) ، ولا سَهمٍ ، ولكِن قَتَلَهُ بِما نَكى (7) مِن قَلبِهِ . (8)

.


1- .الكافي : ج 3 ص 164 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 1 ص 450 ح 1460 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 141 ح 388 بزيادة «وحده إلى أن يدفن الميت» في آخره ، المقنع للصدوق : ص 61 عن الإمام الصادق عليه السلام ، ثواب الأعمال : ص 232 ح 2 عن عبد اللّه بن سنان عن الإمام الصادق عليه السلام وكلّها نحوه ،بحار الأنوار : ج 81 ص 287 ح 6 .
2- .الفردوس : ج 5 ص 38 ح 7391 عن أنس ، كنز العمّال : ج 15 ص 603 ح 42400 .
3- .صحيح مسلم : ج 2 ص 1061 ح 124 ، سنن أبي داود : ج 4 ص 268 ح 4870 ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 138 ح 11655 كلّها عن أبي سعيد الخدري ، كنز العمّال : ج 16 ص 375 ح 44969 وراجع : المصنّف لابن أبي شيبة : ج 3 ص 449 ح 2 .
4- .في المصدر : «يعنيه» والتصويب من بحار الأنوار .
5- .الكافي : ج 4 ص 24 ح 4 عن الحارث الهمداني عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 41 ص 36 ح 13 .
6- .السّنانُ : نصلُ الرمح ، والجمع أسنّة (القاموس المحيط : ج 4 ص 239 «السّن») .
7- .نَكَيتُ في العدوّ نكايَةً : إذا قتلتَ فيهم وجَرَحتَ (الصحاح : ج 6 ص 2515 «نكى») .
8- .الكافي : ج 2 ص 261 ح 8 عن إدريس بن عبد اللّه عن الإمام الصادق عليه السلام ، مشكاة الأنوار : ص 369 ح 1213 عن الإمام الصادق عليه السلام وفيه «أنكأ» بدل «نكى من» ، بحار الأنوار : ج 72 ص 10 ح 9 .

ص: 421

الكافى_ به نقل از سعد بن طريف _ :امام باقر عليه السلام فرمود : «هر كس مُرده اى را غسل دهد و در باره او امانتدارى كند ، خداوند او را مى آمرزد» . گفتم : در باره اش امانتدارى كند ، يعنى چه؟ فرمود : «آنچه [از او] مى بيند ، بازگو نكند» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به درون گورها منگريد ؛ كه آنها امانت اند ، و تنها كسى بايد [براى گذاشتن ميّت در لَحَد] داخل گور شود كه امانتدار باشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :روز قيامت ، يكى از بزرگ ترين [خيانت ها در] امانت ها ، نزد خدا اين است كه زن و شوهرى با هم خلوت كنند و مرد ، راز او را [براى ديگران] فاش سازد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نيازها ، امانت خدا در سينه هاى بندگان اند . پس هر كه آنها را پوشيده بدارد [و نيازش را به كسى نگويد] ، برايش عبادت نوشته مى شود ، و هر كه آنها را آشكار سازد ، كسى كه آنها را شنيد ، بايد به او كمك كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به على عليه السلام _ :اى على! حاجت ، امانت خدا در نزد خلق اوست . پس هر كه آن را پيش خود نگه دارد ، خداوند ، ثواب نمازگزار را به او مى دهد ، و هر كه آن را براى كسى كه مى تواند حاجتش را برآورد ، ابراز دارد و او برآورده نسازد ، هر آينه ، وى را كُشته است . با شمشير يا سرنيزه يا تير نكُشته ؛ بلكه با جريحه دار كردن دلش ، او را كُشته است .

.

ص: 422

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ جَعَلَ الفَقرَ أمانَةً عِندَ خَلقِهِ ، فَمَن سَتَرَهُ أعطاهُ اللّهُ مِثلَ أجرِ الصّائِمِ القائِمِ ، ومَن أفشاهُ إلى من يَقدِرُ عَلى قَضاءِ حاجَتِهِ فَلَم يَفعَل ، فَقَد قَتَلَهُ . أما إنَّهُ ما قَتَلَهُ بِسَيفٍ ، ولا رُمحٍ ، ولكِنَّهُ قَتَلَهُ بِما نَكى مِن قَلبِهِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :الفَقرُ أمانَةٌ ، فَمَن كَتَمَهُ كانَ عِبادَةً ، ومَن باحَ بِهِ فَقَد قَلَّدَ إخوانَهُ المُسلِمينَ . (2)

تهذيب الأحكام عن الحسين بن المختار :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : الرَّجُلُ يَكونُ لَهُ الشَّريكُ فَيَظهَرُ عَلَيهِ قَدِ اختانَ شَيئا ، ألَهُ أن يَأخُذَ مِنهُ مِثلَ الَّذي أخَذَ مِن غَيرِ أن يُبَيِّنَ لَهُ ؟ فَقالَ : شَوهٌ (3) ! إنَّما اشتَرَكا بِأَمانَةِ اللّهِ تَعالى ، وإنّي لَاُحِبُّ لَهُ إن رَأى شَيئا مِن ذلِكَ أن يَستُرَ عَلَيهِ ، وما اُحِبُّ أن يَأخُذَ مِنهُ شَيئا بِغَيرِ عِلمِهِ . (4)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 260 ح 3 ، مشكاة الأنوار : ص 226 ح 626 وفيه «أنكر» بدل «نكى» ، ثواب الأعمال : ص 217 ح 1 ، جامع الأخبار : ص 305 ح 835كلاهما نحوه وكلّها عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 72 ص 8 ح 6 .
2- .تاريخ دمشق : ج 43 ص 153 ح 9136 عن عمر ، كنز العمّال : ج 6 ص 471 ح 16596 .
3- .شوه : كلمة تقبيح ومنه: شاهت الوجوه (هامش المصدر) . وشاه وجهه : قبح ، وشوه كفرح فهو أشوه وهي شوهاء ، وهما القبيحا الوجه والخلقة (تاج العروس : ج 19 ص 55 «شوه») .
4- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 350 ح 992 و ج 7 ص 192 ح 849 نحوه ، وسائل الشيعة : ج 13 ص 178 ح 24043 .

ص: 423

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، فقر را در نزد مخلوقش به امانت نهاده است . پس هر كه آن را نهان بدارد ، خداوند به او پاداشى همانند پاداشِ روزه دار شب خيز مى دهد ، و هر كه آن را نزد كسى كه مى تواند حاجتش را برآورد ، ابراز دارد و او برآورده نسازد ، در حقيقت ، او را كُشته است . البته او را با شمشير و سرنيزه اى نكُشته ؛ بلكه با زخم زدن بر قلبش او را كُشته است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :فقر ، يك امانت است . پس هر كه آن را پنهان نگه دارد ، عبادت كرده است ، و هر كه آن را فاش سازد ، [مسئوليت] آن را به گردن برادرانِ مسلمانش انداخته است .

تهذيب الأحكام_ به نقل از حسين بن مختار _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : مردى شريكى دارد و برايش معلوم مى شود كه آن شريك ، در چيزى [از اموالش] به او خيانت كرده است . آيا مى تواند به اندازه اى كه از مال او برداشته است ، از مال وى بردارد ، بدون آن كه به او بگويد ؟ فرمود : «چه قدر زشت! آن دو ، در حقيقت ، در امانت خداى متعال شريك شده اند ، و من دوست دارم كه اگر در اين باره چيزى از او مشاهده كرد ، آن را بر او بپوشاند [و به روى او نياورد] ، و دوست ندارم بدون اطّلاعش ، از مال او چيزى بردارد .

.

ص: 424

4 / 5الأَماناتُ العَمَلِيَّةُالكتاب«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَخُونُواْ اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُواْ أَمَانَاتِكُمْ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ» . (1)

الحديثالإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَخُونُواْ اللَّهَ وَالرَّسُولَ وَتَخُونُواْ أَمَانَاتِكُمْ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ» _ :فَخِيانَةُ اللّهِ وَالرَّسولِ مَعصِيَتُهُما ، وأما خِيانَةُ الأَمانَةِ ، فَكُلُّ إنسانٍ مَأمونٌ عَلى مَا افتَرَضَ اللّهُ عَلَيهِ . (2)

الفصول المختارة عن أبي رافع :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله صَلّى يَومَ الإِثنَينِ ، وصَلَّت خَديجَةُ رِضوانُ اللّهِ عَلَيها مَعَهُ ، ودَعا عَلِيّا عليه السلام إلَى الصَّلاةِ مَعَهُ يَومَ الثُّلاثاءِ ، فَقالَ لَهُ : أنظِرني حَتّى ألقى أبا طالِبٍ . فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : إنَّها أمانَةٌ ، فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : فَإِن كانَت أمانَةً فَقَد أسلَمتُ لَكَ ، فَصَلّى مَعَهُ ، وهُوَ ثاني يَومِ المَبعَثِ . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :الأَمانَةُ ثَلاثٌ : الصَّلاةُ ، وَالصِّيامُ ، وَالغُسلُ مِنَ الجَنابَةِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :الأَمانَةُ فِي الصَّلاةِ ، وَالأَمانَةُ فِي الصَّومِ ، وَالأَمانَةُ فِي الحَديثِ ، فَأَشَدُّ ذلِكَ الوَدائِعُ . (5)

.


1- .الأنفال : 27 .
2- .تفسير القمّى¨ : ج 1 ص 272 عن أبي الجارود ، بحار الأنوار : ج 22 ص 67 ح 11 .
3- .الفصول المختارة : ص 280 ، الاحتجاج : ج 1 ص 329 ح 55 عن جابر الجعفيّ عن الإمام الباقر عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 38 ص 286 ؛ المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 201 ح 4841 نحوه .
4- .تفسير عبد الرزّاق : ج 2 ص 125 ، تفسير القرطبي : ج 20 ص 9 وليس فيه «الغسل من» كلاهما عن زيد بن أسلم ، الدرّ المنثور : ج 6 ص 671 .
5- .المعجم الكبير : ج 10 ص 219 ح 10527 ، تفسير القرطبي : ج 5 ص 256 ، حلية الأولياء : ج 4 ص 201 الرقم 277 وليس فيه «الأمانة في الصلاة» وكلّها عن عبد اللّه بن مسعود ، كنز العمّال : ج 4 ص 401 ح 11116 .

ص: 425

4 / 5 امانت هاى عملى

4 / 5امانت هاى عملىقرآن«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! به خدا و پيامبر او خيانت مكنيد و [ نيز ] در امانت هاى خود ، خيانت نورزيد ؛ و خود مى دانيد [ كه نبايد خيانت كرد]» .

حديثامام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! به خدا و پيامبر او خيانت مكنيد ، و [نيز] در امانت هاى خود ، خيانت نورزيد و خود مى دانيد» _ :خيانت كردن به خدا و پيامبر او ، نافرمانى كردن آنهاست . و امّا خيانت در امانت ؛ هر چيزى كه خداوند بر انسان واجب ساخته ، در واقع ، امانتى در دست اوست .

الفصول المختارة_ به نقل از ابو رافع _ :پيامبر خدا ، روز دوشنبه نماز خواند و خديجه _ كه خدايش از او خشنود باد _ نيز با او نماز خواند ، و روز سه شنبه على عليه السلام را به نماز خواندن با خودش دعوت كرد . على عليه السلام گفت : به من مهلت دهيد تا ابوطالب را ببينم . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «نماز ، يك امانت است» . على عليه السلام گفت : اگر امانت است ، پس من تسليم تو هستم . پس با پيامبر نماز گزارد . و اين ، در دومين روز مبعث بود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امانت ها سه تايند : نماز ، روزه ، و غسل جنابت .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امانت ، در نماز است . امانت ، در روزه است . امانت ، در سخن است ؛ و مهم تر از همه اينها ، سپرده هاست .

.

ص: 426

عنه صلى الله عليه و آله :الأَمانَةُ في ثَمانِيَةِ أشياءَ : فِي الصَّلاةِ ، وَالزَّكاةِ ، وَالحَجِّ ، وَالجِهادِ ، وَالأَمرِ بِالمَعروفِ ، وَالنَّهيِ عَنِ المُنكَرِ ، وأشَدُّ ذلِكَ الوَدائِعُ ، وعَهدُهُمُ الَّذين يَعهَدونَ النّاسَ. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :الأَذانُ حُجَّةٌ عَلى اُمَّتي ، وتَفسيرُهُ : إذا قالَ المُؤَذِّنُ : «اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ» فَإِنَّهُ يَقولُ : اللّهُمَّ أنتَ الشّاهِدُ عَلى ما أقولُ ، يا اُمَّةَ مُحَمَّدٍ ؛ قَد حَضَرَتِ الصَّلاةُ فَتَهَيَّؤوا ، ودَعوا عَنكُم شُغُلَ الدُّنيا ... . وإذا قالَ : «لا إلهَ إلَا اللّهُ» فَإِنَّهُ يَقولُ : يا اُمَّةَ مُحَمَّدٍ ، اِعلَموا أنّي جَعَلتُ أمانَةَ سَبعِ سَماواتٍ ، وسَبعِ أرَضينَ في أعناقِكُم . فَإِن شِئتُم فَأَقبِلوا ، وإن شِئتُم فَأَدبِروا ، فَمَن أجابَني فَقَد رَبِحَ ، ومَن لَم يُجِبني فَلا يَضُرُّني . (2)

عوالي اللآلي :فِي الحَديثِ أنَّ عَلِيّا عليه السلام إذا حَضَرَ وَقتُ الصَّلاةِ يَتَمَلمَلُ ويَتَزَلزَلُ ويَتَلَوَّنُ ، فَقيلَ لَهُ : ما لَكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ ؟ فَيَقولُ : جاءَ وَقتُ الصَّلاةِ ، وَقتُ أمانَةٍ عَرَضَهَا اللّهُ عَلَى السَّماواتِ وَالأَرضِ فَأَبَينَ أن يَحمِلنَها وأشفَقنَ مِنها . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :غُسلُ الجَنابَةِ ... أمانَةٌ ائتَمَنَ اللّهُ عَلَيها عَبيدَهُ ؛ لِيَختَبِرَهُم بِها . (4)

.


1- .الفردوس : ج 1 ص 121 ح 414 عن ابن عباس .
2- .جامع الأخبار : ص 171 ح 405 عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 84 ص 153 ح 49 .
3- .عوالي اللآلي : ج 1 ص 324 ح 62 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 124 نحوه ، مجمع البحرين : ج 1 ص 78 ، بحار الأنوار : ج 84 ص 256 ح 53 .
4- .الاحتجاج : ج 2 ص 240 ح 223 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 264 و 356 عن الإمام الرضا عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 81 ص 8 ح 8 .

ص: 427

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امانت ، در هشت چيز است : در نماز ، و زكات ، و حج ، و جهاد ، و امر به معروف و نهى از منكر ، و از همه اينها مهم تر ، سپرده هاست ، و [نيز] پيمانى كه مردم با يكديگر مى بندند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اذان ، حجّت بر امّت من است و تفسيرش اين است : هرگاه مؤمن گفت : «خدا ، بزرگ تر است ؛ خدا ، بزرگ تر است» ، در واقع مى گويد : بارخدايا ! تو بر آنچه مى گويم ، گواهى . اى امّت محمّد ! نماز فرا رسيد . پس آماده شويد و كار دنيا را رها كنيد ... . و هرگاه گفت : «معبودى جز خدا نيست» ، در واقع مى گويد : اى امّت محمّد! بدانيد كه من ، امانت هفت آسمان و هفت زمين را برگردن شما نهادم . پس اگر خواستيد ، بياييد و اگر خواستيد ، نياييد ؛ زيرا هر كه [نداى] مرا اجابت كند ، سود برده است ، و هر كه اجابت نكند ، به من زيانى نمى رسانَد .

عوالى اللآلى :در حديث آمده است كه على عليه السلام چون وقت نماز مى رسيد ، به خود مى پيچيد و مى لرزيد و رنگش بر مى گشت . به ايشان گفته شد : شما را چه شده است ، اى امير مؤمنان؟ فرمود : «وقت نماز شده است ؛ وقت امانتى كه خدا ، آن را به آسمان ها و زمين ، پيشنهاد داد و آنها از پذيرفتنش سر باز زدند و از آن ترسيدند» . (1)

امام صادق عليه السلام :غسل جنابت ، ... امانتى است كه خداوند بر عهده بندگانش نهاده است تا بدان وسيله ، آنان را بيازمايد .

.


1- .. اشاره است به آيه 72 از سوره احزاب .

ص: 428

الفصل الخامس : أصناف الاُمناء5 / 1اللّهُ عَزَّوجَلَّالكتاب«هُوَ اللَّهُ الَّذِى لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ» . (1)

الحديثمجمع البيان عن ابن عبّاس والضحّاك والجبائي_ في قَولِهِ تَعالى : «الْمُهَيْمِنُ» _ :أيِ الأَمينُ ، حَتّى لا يَضيعَ لِأَحَدٍ عِندَهُ حَقٌّ . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في دُعاءِ الجَوشَنِ الكَبيرِ _ :اللّهُمَّ إنّي أسأَلُكَ بِاسمِكَ ، يا مُعينُ يا أمينُ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ ... المُهَيمِنِ بِقُدرَتِهِ ، وَالمُتعالي فَوقَ كُلِّ شَيءٍ بِجَبَروتِهِ . (4)

.


1- .الحشر : 23 .
2- .مجمع البيان : ج 9 ص 400 ، مجمع البحرين : ج 3 ص 1895 .
3- .البلد الأمين : ص 409 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 394 .
4- .الكافي : ج 8 ص 173 ح 194 عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 77 ص 350 ح 31 .

ص: 429

فصل پنجم : امانتداران
5 / 1 خداوند عزّوجلّ

فصل پنجم : امانتداران5 / 1خداوند عز و جلقرآن«اوست خدايى كه جز او معبودى نيست؛ همان فرمان رواى پاكِ سلامت[ بخش و ]ايمنى بخش [ و ]نگهبان ...» .

حديثمجمع البيان_ به نقل از ابن عبّاس و ضحّاك و جُبّايى در باره اين سخن خداوند متعال : «نگهبان» _ :يعنى امين ، به طورى كه حقّ هيچ كس در نزد او ، گم و ضايع نمى شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در دعاى «جوشن كبير» _ :بار خدايا ! به نام تو از تو درخواست مى كنم ، اى كمك كننده ، اى امانتدار !

امام على عليه السلام :ستايش ، خدايى را كه ... به واسطه قدرتش ، نگهبان است و به سبب سلطنتش ، فرادستِ هر چيز است .

.

ص: 430

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ للّهِِ عَزَّ وجَلَّ تِسعَةً وتِسعينَ اسما ... مَن أحصاها دَخَلَ الجَنَّةَ (1) ، وهِيَ : اللّهُ ، الإِلهُ ، الواحِدُ ... المُهَيمِنُ ، العَزيزُ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله_ في دُعاءِ السَّفَرِ _ :اللّهُمَّ إنّي أستَودِعُكَ نَفسي وأهلي ومالي ، وديني ودُنياي وآخِرَتي ، وأمانَتي وخَواتيمَ عَمَلي . (3)

الإمام الباقر عليه السلام :كانَ إذا وَدَّعَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله رَجُلاً قالَ : أستَودِعُ اللّهَ دينَكَ ، وأمانَتَكَ ، وخَواتيمَ عَمَلِكَ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام_ في بَيانِ بَعضِ مَناسِكِ الحَجِّ _ :وأكثِر مِن أن تَستَودِعَ رَبَّكَ دينَكَ ونَفسَكَ وأهلَكَ ، ثُمَّ تَقولُ : أستَودِعُ اللّهَ الرَّحمنَ الرَّحيمَ _ الَّذي لا يُضَيِّعُ وَدائِعَهُ _ نَفسي وديني وأهلي . (5)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ ، وَاحفَظني وَاحفَظ عَلَيَّ ، وَاحرُسني وَاحرُس عَلَيَّ ، وَاكنُفني وَاكفِني ، وَاجعَلني وأهلي ووُلدي ومَن يَعنيني أمرُهُ ويَخُصُّني في وَدائِعِكَ المَحفوظَةِ ، وصِيانَتِكَ المَكلوءَةِ (6) . (7)

.


1- .قال الشيخ الصدوق رحمه الله : معنى قول النبيّ صلى الله عليه و آله : «إنّ للّه تبارك وتعالى تسعة وتسعين اسما ، من أحصاها دخل الجنّة» إحصاؤها هو الإحاطة بها ، والوقوف على معانيها ، وليس معنى الإحصاء عدّها ، وباللّه التوفيق (التوحيد : ص 195) وقال العلّامة الطباطبائي رحمه الله : المراد بقوله : «من أحصاها دخل الجنَّة» الإيمان باتّصافه تعالى بجميع ما تدلّ عليه تلك الأسماء ، بحيث لا يشذّ عنها شاذّ (الميزان في تفسير القرآن : ج 8 ص 359) .
2- .الخصال : ص 593 ح 4 ، التوحيد : ص 194 ح 8 كلاهما عن سليمان بن مهران عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 4 ص 186 ح 1 ؛ سنن الترمذي : ج 5 ص 530 ح 3507 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1269 ح 3861 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 63 ح 42 عن أبي هريرة كلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 1 ص 448 ح 1937 .
3- .الكافي : ج 3 ص 480 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 3 ص 310 ح 959 كلاهما عن اسماعيل بن أبي زياد السّكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 271 ح 2413 ، بحار الأنوار : ج 76 ص 244 ح 27 .
4- .المحاسن : ج 2 ص 96 ح 1251 عن عبد اللّه بن ميمون القدّاح عن الإمام الصادق عليه السلام ، عوالي اللآلي : ج 1 ص 151 ح 111 ، بحار الأنوار : ج 76 ص 281ح 7 .
5- .الكافي : ج 4 ص 431 ح 1 عن معاوية بن عمّار .
6- .كلأهُ اللّه كِلاءةً : أي حفظه وحرسه (الصحاح : ج 1 ص 69 «كلأ») .
7- .جمال الاُسبوع : ص 200 عن جعفر بن عمارة عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 89 ص 379 ح 67 .

ص: 431

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل نود و نُه نام دارد ... كه هر كس آنها را برشمارد ، به بهشت مى رود . (1) آن نام ها عبارت اند از : خدا ، اِله ، يكتا ، ... نگهبان (امين) ، ارجمند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در دعاى سفر _ :بار خدايا ! من ، خودم و كسانم و دارايى ام را ، و دينم و دنيايم و آخرتم را ، و امانتم و عواقب كارم را به تو مى سپارم .

امام باقر عليه السلام :پيامبر خدا ، هرگاه با مردى خداحافظى مى كرد ، مى فرمود : «دين و امانت و عواقب كارَت را به خدا مى سپارم» .

امام صادق عليه السلام_ در بيان برخى آيين هاى حج _ :دينت را و خودت و كسانت را بسيار به خداوند مى سپارى و مى گويى : «خودم را و دينم را و كسانم را به خداى مهرگسترِ مهربان مى سپارم ؛ كسى كه آنچه را به او بسپارند ، تباه نمى گردانَد» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بار خدايا! بر محمّد و خاندان او درود فرست و مرا نگه دار و از من ، محافظت نما ، و مرا پاس بدار و از من ، مراقبت فرما و مرا در پناه حمايت خود گير ، و برايم كارسازى كن ، و مرا و همسرم را و فرزندانم را و هر آن كس را كه به من مربوط مى شود و اختصاص به من دارد ، در ميان سپرده هايت _ كه محفوظ اند و نگهدارى و حراست مى شوند _ ، قرار ده .

.


1- .شيخ صدوق رحمه الله مى گويد : معناى «شمردن» نام هاى خداوند در اين فرموده پيامبر صلى الله عليه و آله : «خداوند _ تبارك و تعالى _ نود و نُه نام دارد كه هر كس آن را برشمارد ، به بهشت مى رود» احاطه بر آنها و فهميدن معانى آنهاست ، نه شمارش كردن آنها (التوحيد : ص 195) . علّامه طباطبايى رحمه الله مى گويد : مراد از اين فرموده پيامبر صلى الله عليه و آله : «هر كه آنها را برشمارد به بهشت مى رود» ، ايمان داشتن به اين معناست كه خداوند متعال ، به هر آنچه اين نام ها بر آنها دلالت دارند ، متّصف است و يك مورد هم استثنا ندارد (الميزان فى تفسير القرآن : ج 8 ص 359) .

ص: 432

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ لُقمانَ الحَكيمَ كانَ يَقولُ : إنَّ اللّهَ عز و جل إذَا استودِعَ شَيئا حَفِظَهُ . (1)

5 / 2المَلائِكَةُالكتاب«إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ * ذِى قُوَّةٍ عِندَ ذِى الْعَرْشِ مَكِينٍ * مُّطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ». (2)

«وَ إِنَّهُ لَتَنزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ * نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ» . (3)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لِجَبرَئيلَ عليه السلام _ :ما أحسَنَ ما أثنى عَلَيكَ رَبُّكُ : «ذِى قُوَّةٍ عِندَ ذِى الْعَرْشِ مَكِينٍ * مُّطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ» فَما كانَت قُوَّتُكَ؟ وما كانَت أمانَتُكَ؟ فَقالَ : ... وأمّا أمانَتي ، فَإِنّي لَم اُؤمَر بِشَيءٍ فَعَدَوتُهُ (4) إلى غَيرِهِ . (5)

الإمام عليّ عليه السلام :ثُمَّ فَتَقَ ما بَينَ السَّماواتِ العُلا ، فَمَلَأَهُنَّ أطوارا مِن مَلائِكَتِهِ ، مِنهُم سُجودٌ لا يَركَعونَ ... ومِنهُم اُمَناءُ عَلى وَحيِهِ ، وألسِنَةٌ إلى رُسُلِهِ ، ومُختَلِفونَ بِقَضائِهِ وأمرِهِ . (6)

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 2 ص 393 ح 5609 ، السنن الكبرى للنسائي : ج 6 ص 132 ح 10350 _ 10353 ، السنن الكبرى : ج 9 ص 291 ح 18577 وليس فيه صدره ، المنتخب من مسند عبد بن حميد : ص 270 ح 855 كلّها عن ابن عمر ، كنز العمّال : ج 6 ص 702 ح 17475 .
2- .التكوير : 19 _ 21 .
3- .الشعراء : 192 و 193 .
4- .في المصدر : «بعدوته» ، والتصويب من بحار الأنوار .
5- .مجمع البيان : ج 10 ص 677 ، بحار الأنوار : ج 18 ص 171 ؛ تاريخ دمشق : ج 50 ص 325 ح 10699 عن معاوية بن قرّة .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 1 ، بحار الأنوار : ج 57 ص 177 ح 136 .

ص: 433

5 / 2 فرشتگان

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :لقمان حكيم مى گفت : «خداوند عز و جل هرگاه چيزى به او سپرده شود ، از آن ، نگهدارى مى كند» .

5 / 2فرشتگانقرآن«به درستى كه [ قرآن ] سخن فرشته بزرگوارى است. نيرومند [ كه ] نزد خداوند عرش، بلندپايگاه است . در آن جا [ هم ] مُطاع [ و هم ]امين است» .

«و راستى كه اين [ قرآن ] ، وحى [نامه] پروردگارِ جهانيان است . «روح الأمين» ، آن را بر دلت نازل كرد» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به جبرئيل عليه السلام _ :چه نيكو پروردگارت تو را ستود : «نيرومند [كه ]نزد خداوند عرش ، بلند پايگاه است . در آن جا [هم] مُطاع [و هم ]امين است» . نيرومندىِ تو در چيست؟ و امانتدارى ات به چيست؟ جبرئيل عليه السلام گفت : ... امانتدارى ام به اين است كه هر مأموريتى به من داده شده است ، از آن فراتر نرفته ام [و عينا آن را انجام داده ام] .

امام على عليه السلام :سپس ميان آسمان هاى بلند را از هم گشاد و آنها را از انواع فرشتگان ، آكَنده ساخت كه برخى از آن فرشتگان ، پيوسته در سجودند و ركوعى ندارند ... و برخى از آنها ، امينِ وحى او و زبان هايى (پيام رسان) به سوى پيامبران اويند ، و با حكم و فرمان او ، آمد و شد مى كنند .

.

ص: 434

عنه عليه السلام_ في صِفَةِ المَلائِكَةِ _ :جَعَلَهُمُ اللّهُ فيما هُنالِكَ أهلَ الأَمانَةِ عَلى وَحيِهِ ، وحَمَّلَهُم إلَى المُرسَلينَ وَدائِعَ أمرِهِ ونَهيِهِ . (1)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ فِي الصَّلاة عَلى حَمَلَةِ العَرشِ وَالمَلائِكَةِ المُقَرَّبينَ _ :اللّهُمَّ وحَمَلَةُ عَرشِكَ الَّذينَ لا يَفتُرونَ مِن تَسبيحِكَ ... وجِبريلُ الأَمينُ عَلى وَحيِكَ ، المُطاعُ في أهلِ سَماواتِكَ ، المَكينُ لَدَيكَ ، المُقَرَّبُ عِندَكَ ، وَالرّوحُ الَّذي هُوَ عَلى مَلائِكَةِ الحُجُبِ (2) ، وَالرّوحُ الَّذي هُوَ مِن أمرِكَ . (3) فَصَلِّ عَلَيهِم وعَلَى المَلائِكَةِ الَّذينَ مِن دونِهِم ، مِن سُكّانِ سَماواتِكَ ، وأهلِ الأَمانَةِ عَلى رِسالاتِكَ ، ... وحُمّالِ الغَيبِ إلى رُسُلِكَ ، وَالمُؤتَمَنينَ عَلى وَحيِكَ . (4)

5 / 3الأَنبِياءُ عليهم السلامالكتاب«أُبَلِّغُكُمْ رِسَالَتِ رَبِّى وَأَنَا لَكُمْ نَاصِحٌ أَمِينٌ» . (5)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 91 ، بحار الأنوار : ج 57 ص 109 ح 90 .
2- .قال المجلسي في بحار الأنوار : الرّوح رئيس الملائكة الموكلين بالحجب والساكنين فيها ، والظاهر أنّه شخص واحد موكّل بالجميع ، ويحتمل أن يكون اسم جنس ، بأن يكون لملائكة كل حجاب رئيس يطلق عليه الروح (بحار الأنوار : ج 59 ص 221) .
3- .قال المجلسي قدس سره : «والروح الذي هو من أمرك» إشارة إلى قوله تعالى : «وَ يَسْئلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّى» (بحار الأنوار : ج 59 ص 222) .
4- .الصحيفة السجّاديّة : ص 27 الدعاء 3 ، بحار الأنوار : ج 59 ص 217 ح 85 عن المتوكّل بن هارون عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام .
5- .الأعراف : 68 .

ص: 435

5 / 3 پيامبران

امام على عليه السلام_ در توصيف فرشتگان _ :خداوند ، آنها را در آن جايگاهى كه هستند . امانتدارانِ وحى خويش داشت ، و آنها را حاملان امانت هاى امر و نهى خود به سوى پيامبرانش قرار داد .

امام زين العابدين عليه السلام_ در درود فرستادن بر حاملان عرش و فرشتگان مقرّب _ :بار خدايا ! و حاملان عرشَت كه در تسبيحگويى تو سستى نمى ورزند ... و جبرئيل _ كه امينِ وحى توست و در ميان آسمانيان ، فرمانش مُطاع است و در نزد تو بلندپايگاه ، و به درگاه تو مقرّب است _ ، و روح [نام فرشته اى] كه سالار فرشتگان پرده هاست ، (1) و روح [نام فرشته اى] كه از عالم امر توست . (2) بر اينان و بر فرشتگانى كه فرودست تر از اينان و ساكنان آسمان هاى تو اند ، و امانتداران پيام هاى تو ... و رسانندگان [اسرار] غيب به پيامبران تو ، و امين بر وحى تو ، درود فرست !

5 / 3پيامبرانقرآن«پيام هاى پروردگارم را به شما مى رسانم و براى شما ، خيرخواهى امينم»

.


1- .علّامه مجلسى گفته است : روح ، رئيس فرشتگان ، مسئول حجاب و پرده ها و ساكنان در آنهاست. ظاهر ، اين است كه او يك نفر است و بر همه گمارده شده است. احتمال هم دارد كه روح، اسم جنس باشد ؛ يعنى براى همه فرشتگانِ هر حجابى، رئيسى هست كه به او «روح» مى گويند.
2- .علّامه مجلسى مى گويد : عبارت «روح كه از عالم امرِ توست» ، اشاره به اين سخن خداست : «از تو در باره روح مى پرسند، بگو : روح از جانب پروردگار من است» .

ص: 436

«كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِينَ * إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلَا تَتَّقُونَ * إِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ» . (1)

«وَ لَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَ جَاءَهُمْ رَسُولٌ كَرِيمٌ * أَنْ أَدُّواْ إِلَىَّ عِبَادَ اللَّهِ إِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ» . (2)

«قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يَاأَبَتِ اسْتَئجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَئجَرْتَ الْقَوِىُّ الْأَمِينُ» . (3)

«وَ قَالَ الْمَلِكُ ائْتُونِى بِهِ أَسْتَخْلِصْهُ لِنَفْسِى فَلَمَّا كَلَّمَهُ قَالَ إِنَّكَ الْيَوْمَ لَدَيْنَا مَكِينٌ أَمِينٌ» . (4)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام_ في صِفَةِ الأَرضِ _ :فَلَمّا مَهَدَ أرضَهُ ، وأنفَذَ أمرَهُ ، اختارَ آدَمَ عليه السلام ... فَأَهبَطَهُ بَعدَ التَّوبَةِ لِيَعمُرَ أرضَهُ بِنَسلِهِ ، ولِيُقيمَ الحُجَّةَ بِهِ عَلى عِبادِهِ . ولَم يُخلِهِم _ بَعدَ أن قَبَضَهُ _ مِمّا يُؤَكِّدُ عَلَيهِم حُجَّةَ رُبوبِيَّتِهِ ، ويَصِلُ بَينَهُم وبَينَ مَعرِفَتِهِ ، بَل تَعاهَدَهُم بِالحُجَجِ عَلى ألسُنِ الخِيَرَةِ مِن أنبِيائِهِ ، ومُتَحَمِّلي وَدائِعِ رِسالاتِهِ ، قَرنا فَقَرنا ، حَتّى تَمَّت بِنَبِيِّنا مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله حُجَّتُهُ . (5)

5 / 4خاتَمُ الأَنبِياءِ صلى الله عليه و آلهالكتاب«مُّطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ» . (6)

.


1- .الشعراء : 105 _ 107 وراجع : 123 _ 125 و 141 _ 143 و 160 _ 162 و 176 _ 178 .
2- .الدخان : 17 و 18 .
3- .القصص : 26 .
4- .يوسف : 54 .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 91 ، بحار الأنوار : ج 57 ص 112 ح 90 .
6- .التكوير : 21 .

ص: 437

5 / 4 خاتم پيامبران صلى الله عليه وآله

«قوم نوح ، پيامبران را تكذيب كردند ؛ چون برادرشان نوح به آنان گفت: «آيا پروا نداريد؟ من براى شما ، فرستاده اى امينم » .

«و به يقين، پيش از آنان ، قوم فرعون را بيازموديم، و پيامبرى بزرگوار بر ايشان آمد كه [ به آنان گفت] : بندگان خدا را به من بسپاريد ؛ زيرا من ، براى شما فرستاده اى امينم» .

«يكى از آن دو [ دختر ] گفت: «اى پدر! او را استخدام كن ؛ چرا كه بهترين كسى است كه استخدام مى كنى: [هم] نيرومند [ و هم ]امين است»» .

«و پادشاه گفت: «او را نزد من آوريد، تا وى را ويژه خود كنم» . پس چون با او سخن راند، گفت: «تو امروز ، نزد ما بامنزلت و امين هستى»» .

حديثامام على عليه السلام_ در توصيف زمين _ :چون زمينش را آماده ساخت و فرمانش را روان داشت ، آدم عليه السلام را برگزيد ... و پس از توبه ، او را [به زمين ]فرو فرستاد تا زمينش را با تبار او آباد كند و او را بر بندگانش ، حجّت [و دليل وجود خويش ]قرار دهد . و پس از ميراندن او نيز بندگانش را از وجود آنچه كه حجّت خداوندگارى اش را بر آنان تأكيد و تقويت كند و آنان را به شناخت خداوند رسانَد ، بى بهره نگذاشت ؛ بلكه با زبان برگزيدگانش ، يعنى پيامبران و امانتداران پيام هايش ، نسلى از پىِ نسلى ، بر آنان حجّت آورد ، تا آن كه حجّت او با پيامبر ما محمّد صلى الله عليه و آله تمام [ و كامل] شد .

5 / 4خاتم پيامبران صلى الله عليه و آلهقرآن«در آن جا [ هم ] مُطاع [ و هم ] امين است» .

.

ص: 438

الحديثتفسير القميّ عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «ذِى قُوَّةٍ عِندَ ذِى الْعَرْشِ مَكِينٍ» _ :قالَ عليه السلام : يَعني جَبرَئيلَ . قُلتُ : قَولُهُ : «مُّطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ» ، قالَ : يَعني رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، هُوَ المُطاعُ عِندَ رَبِّهِ ، الأَمينُ يَومَ القِيامَةِ . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أمَ وَاللّهِ ، إنّي لَأَمينٌ فِي السَّماءِ ، أمينٌ فِي الأَرضِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ في خُطبَةٍ لَهُ يُبَيِّنُ فيها فَضلَ الرَّسولِ الكَريمِ _ :فَأَخرَجَهُ مِن أفضَلِ المَعادِنِ مَنبِتا ، وأعَزِّ الأَروماتِ (3) مَغرِسا ، مِنَ الشَّجَرَةِ الَّتي صَدَعَ مِنها أنبِياءَهُ ، وَانتَجَبَ مِنها اُمَناءَهُ . (4)

عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ بَعَثَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله نَذيرا لِلعالَمينَ ، وأمينا عَلَى التَّنزيلِ . (5)

عنه عليه السلام :أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ المُصطَفى ، ورَسولُهُ المُجتَبى ، وأمينُهُ المُرتَضى ، أرسَلَهُ بِالحَقِّ بَشيرا ونَذيرا ، وداعِيا إلَيهِ بِإِذنِهِ ، وسِراجا مُنيرا . فَبَلَّغَ الرِّسالَةَ ، وأدَّى الأَمانَةَ، ونَصَحَ الاُمَّةَ ، وعَبَدَ اللّهَ حتّى أتاهُ اليَقينُ . (6)

.


1- .تفسير القميّ : ج 2 ص 408 ، بحار الأنوار : ج 9 ص 248 ح 153 .
2- .المعجم الكبير : ج 1 ص 331 ح 989 ، تفسير ابن كثير : ج 4 ص 466 ، تفسير القرطبي : ج 11 ص 262 كلّها عن أبي رافع ، المصنّف لعبد الرزّاق : ج 8 ص11 ح 14091 عن زيد بن اسلم ، كنز العمّال : ج 11 ص 413 ح 31937 ؛ تفسير العياشي : ج 2 ص 251 ح 42 عن أحدهما عليهماالسلامعنه صلى الله عليه و آله نحوه ، بحار الأنوار : ج 9 ص 219 ح 101 .
3- .الأرومة بوزن الأكولة : الأصل (النهاية : ج 1 ص 41 «أرم») .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 94 ، بحار الأنوار : ج 16 ص 379 ح 91 وراجع : التوحيد : ص 72 ح 26 .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 26 ، الغارات : ج 1 ص 303 عن عبد الرحمن بن جندب عن أبيه ، بحار الأنوار : ج 18 ص 226 ح 68 ؛ الإمامة والسياسة : ج 1 ص174 .
6- .مصباح المتهجّد : ص 385 ح 512 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 89 ص 235 ح 67 .

ص: 439

حديثتفسير القمّى_ به نقل از ابو بصير _ :امام صادق عليه السلام ، در باره اين سخن خداوند عز و جل : «نيرومند [كه] نزد خداوندگار عرش ، بلندجايگاه است» ، فرمود : «مقصود ، جبرئيل عليه السلام است» . گفتم : مقصود از : «آن جا فرمان رواست و امين» كيست؟ فرمود : «مقصود ، پيامبر خداست . در نزد پروردگارش ، فرمانش نافذ است و در روز رستاخيز ، امين است» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هان! به خدا سوگند كه من ، هم در آسمان امين هستم ، و هم در زمين .

امام على عليه السلام_ در سخنرانى اى كه طىّ آن ، برترى پيامبر گرامى را بيان مى دارد _ :او را از برترين رويشگاه ها و ارجمندترين (/ نيرومندترين) ريشه ها برآورد ؛ از درختى كه پيامبرانِ خود را از آن پديد آورد و امانتدارانش را از آن برگُزيد .

امام على عليه السلام :خداوند ، محمّد صلى الله عليه و آله را فرستاد تا جهانيان را هشدار دهد و امينِ وحى باشد .

امام على عليه السلام :گواهى مى دهم كه محمّد ، بنده برگزيده اوست ، و فرستاده منتخب او ، و امينِ مورد پسندش . او را به درستى فرستاد تا نويد و بيم دهد ، و به اذن او به سويش فرا خوانَد ، و چراغى تابان باشد ، و او پيام [خدايش] را برساند ، و امانت را بگزارد ، و امّت را راه نمايى فرمود ، و تا واپسين دمِ زندگى ، خدا را بندگى و پرستش نمود .

.

ص: 440

عنه عليه السلام_ في خُطبَةٍ لَهُ في صِفَةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله _ :أمينُ وَحيِهِ ، وخاتَمُ رُسُلِهِ ، وبَشيرُ رَحمَتِهِ ، ونَذيرُ نَقِمَتِهِ . (1)

عنه عليه السلام_ مِن خُطبَةٍ لَهُ عليه السلام يَذكُرُ فيها بَعضَ صِفاتِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله _ :فَهُوَ أمينُكَ المَأمونُ ، وخازِنُ عِلمِكَ المَخزونِ ، وشَهيدُكَ يَومَ الدّينِ ، وبَعيثُكَ بِالحَقِّ ، ورَسولُكُ إلَى الخَلقِ . (2)

عنه عليه السلام_ في صِفَةِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله _ :فَهُوَ أمينُكَ المَأمونُ ، وشَهيدُكَ يَومَ الدّينِ وبَعيثُكَ نِعمَةً ، ورَسولُكَ بِالحَقِّ رَحمَةً . (3)

عنه عليه السلام :لَمّا خَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلَى المَدينَةِ فِي الهِجرَةِ ، أمَرَني أن اُقيمَ بَعدَهُ حَتّى اُؤَدِّيَ وَدائِعَ كانَت عِندَهُ لِلنّاسِ ؛ ولِذا كانَ يُسَمَّى الأَمينَ . فَأَقَمتُ ثَلاثا ، فَكُنتُ أظهَرُ ، ما تَغَيَّبتُ يَوما واحِدا ، ثُمَّ خَرَجتُ فَجَعَلتُ أتَّبِعُ طَريقَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَتّى قَدِمتُ . (4)

السيرة النبوية لابن هشام :كانَت قُرَيشٌ تُسَمّي رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قَبلَ أن يَنزِلَ عَلَيهِ الوَحيُ: الأَمينَ. (5)

كشف الغمّة :مِن أسمائِهِ صلى الله عليه و آله : الأَمينُ ، وهُوَ مَأخوذٌ مِنَ الأَمانَةِ وأدائِها وصِدقِ الوَعدِ ، وكانَتِ العَرَبُ تُسَمّيهِ بِذلِكَ قَبلَ مَبعَثِهِ ، لِما شاهَدوهُ مِن أمانَتِهِ ، وكُلُّ مَن أمِنتَ مِنهُ الخُلفَ وَالكَذِبَ فَهُوَ أمينٌ ، ولِهذا وُصِفَ بِهِ جَبرَئيلُ عليه السلام فَقالَ : « مُّطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ » . (6)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 173 .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 72 ، الغارات : ج 1 ص 160 عن أبي سلام الكندي ، بحار الأنوار : ج 16 ص 378 ح 90 ؛ المعجم الأوسط : ج 9 ص 43 ح 9089 ،تفسير ابن كثير : ج 3 ص 517 كلاهما عن سلامة بن الكندي ، دستورمعالم الحكم : ص 98 وكلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 2 ص 271 ح 3989 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 106 ، الإقبال : ج 2 ص 290 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 98 ص 309 ح 3 ؛ المصنّف لابن أبي شيبة : ج 7 ص83 ح 3 نحوه .
4- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 22 ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 69 كلاهما عن عبيد اللّه بن أبي رافع ، كنز العمّال : ج 16 ص 685 ح 46324 وراجع : بحار الأنوار : ج 19 ص 86 ح 37 .
5- .السيرة النبوية لابن هشام : ج 1 ص 210.
6- .كشف الغمّة : ج 1 ص 11.

ص: 441

امام على عليه السلام_ در سخنرانى اى در معرّفى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله _ :امين وحىِ او بود ، و خاتم پيامبرانش ، و نويد دهنده به رحمتش ، و ترساننده از خشم و كيفرش .

امام على عليه السلام_ از سخنرانى اى كه در آن ، پاره اى ويژگى هاى پيامبر صلى الله عليه و آله را بر مى شمارد _ :او امين و مورد اعتماد تو بود ، و خزانه دار دانشِ نهان تو ، و گواه تو در روز جزا ، و فرستاده بر حقّ تو ، و فرستاده تو به سوى مردمان .

امام على عليه السلام_ در توصيف پيامبر صلى الله عليه و آله _ :او امينِ مورد اعتماد تو بود ، و گواه تو در روز جزاست ، و برانگيختنش نعمتى بود از جانب تو ، و فرستاده بر حقّ تو بود كه از سرِ رحمت فرستادى .

امام على عليه السلام :هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله ره سپار هجرت به مدينه شد ، به من دستور داد پس از او بمانم تا سپرده هايى را كه از مردم نزد او بوده ، به صاحبانشان باز گردانم . براى همين خصلتش بود كه به او «امين» مى گفتند . من ، سه روز ماندم . و آشكار مى گشتم و حتّى يك روز پنهان نشدم . پس از آن ، مكّه را ترك گفتم و راه پيامبر خدا را دنبال كردم تا [به مدينه] آمدم .

السيرة النبويّة ، ابن هشام :قريش ، به پيامبر خدا ، پيش از آن كه بر او وحى فرود آيد ، «امين» مى گفتند .

كشف الغُمّة :يكى از نام هاى پيامبر صلى الله عليه و آله «امين» است كه برگرفته از امانت و امانتدارى و خوش قولى است . عرب ، پيامبر صلى الله عليه و آله را پيش از معبوث شدنش ، به اين نام مى خواندند ؛ زيرا در او امانتدارى ديده بودند . هر شخصى كه از خُلف وعده و دروغگويىِ او در امان باشى ، «امين» است . به همين سبب ، از جبرئيل عليه السلام با اين وصف ياد شده و خداوند فرموده است : «آن جا فرمان رواست و امين» .

.

ص: 442

5 / 5الأَئِمَّةُ مِن أهلِ البَيتِ عليهم السلامالكتاب«إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّواْ الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُواْ بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُم بِهِ إِنَّ اللَّهَ كَانَ سَمِيعَا بَصِيرًا». (1)

«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهَا وَ حَمَلَهَا الْاءِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا» . (2)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام_ وقَد سَأَلَهُ بَعضُ الزَّنادِقَةِ عَن قَولِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ : «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهَا وَ حَمَلَهَا الْاءِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا» ، فَما هذِهِ الأَمانَةُ ؟ _ :أمَّا الأَمانَةُ الَّتي ذَكَرتَها ، فَهِيَ الأَمانَةُ الَّتي لا تَجِبُ ولا تَجوزُ أن تَكونَ إلّا فِي الأَنبِياءِ وأوصِيائِهِم ؛ لِأَنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالَى ائتَمَنَهُم عَلى خَلقِهِ ، وجَعَلَهُم حُجَجا في أرضِهِ . (3)

الإمام الباقر عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ عَن قَولِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ : «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّواْ الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُواْ بِالْعَدْلِ» _ :أمَرَ اللّهُ الإِمامَ مِنّا أن يُؤَدِّيَ الإِمامَةَ إلَى الإِمامِ بَعدَهُ ، لَيسَ لَهُ أن يَزوِيَها عَنهُ ، ألا تَسمَعُ إلى قَولِهِ : «وَإِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُواْ بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُم بِهِ» هُمُ الحُكّامُ ، أوَ لا تَرى أنَّهُ خاطَبَ بِهَا الحُكّامَ . (4)

.


1- .النساء : 58 .
2- .الأحزاب : 72 .
3- .الاحتجاج : ج 1 ص 574 و 591 ح 137 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 117 ح 1 .
4- .الغيبة للنعماني : ص 54 ح 5 عن زرارة ، بحار الأنوار : ج 23 ص 279 ح 17 .

ص: 443

5 / 5 پيشوايانِ از اهل بيت عليهم السلام

5 / 5پيشوايان از اهل بيت عليهم السلامقرآن«خدا به شما فرمان مى دهد كه سپرده ها را به صاحبان آنها رد كنيد؛ و چون ميان مردم داورى مى كنيد، به عدالتْ داورى كنيد. در حقيقت، نيكو چيزى است كه خدا ، شما را به آن پند مى دهد. خدا ، شنواىِ بيناست» .

«ما امانت [ الهى و بار تكليف ] را بر آسمان ها و زمين و كوه ها عرضه كرديم ؛ ولى آنها از برداشتن آن ، سر باز زدند و از آن هراسناك شدند ؛ و[ لى ] انسان ، آن را برداشت . به راستى او ستمگرى نادان بود» .

حديثامام على عليه السلام_ در پاسخ به زنديقى كه از اين سخن خداى عز و جل : «ما امانت را بر آسمان ها و زمين و كوه ها عرضه كرديم ؛ ولى آنها از برداشتن آن ، سرباز زدند و از آن هراسناك شدند ؛ و[لى] انسان ، آن را برداشت . به راستى او ستمگرى نادان بود» پرسيد و گفت : اين امانت چيست؟ _ :امانتى كه گفتى ، امانتى است كه نبايد و روا نبوَد كه باشد ، مگر در پيامبران و جانشينان آنان ؛ زيرا خداوند _ تبارك و تعالى _ اينان را امين خود در ميان آفريدگانش ، و حجّت در زمين خويش قرار داد .

امام باقر عليه السلام_ در پاسخ به سؤال در باره اين سخن خداى عز و جل : «خدا به شما فرمان مى دهد كه امانت ها را به صاحبانش باز گردانيد و هرگاه ميان مردم حكم كرديد ، به داد حكم كنيد» _ :خداوند ، به هر يك از ما امامان فرموده است كه [امانت] امامت را به امامِ پس از خود بسپارد . او حق ندارد آن را از وى دريغ بدارد . نمى بينى كه مى فرمايد : «و هرگاه ميان مردم حكم كرديد ، به داد حكم كنيد . خدا چه نيكو اندرز مى دهد شما را» ؟ اينان ، حاكمان اند . نمى بينى كه خداوند در اين آيه ، حاكمان را مخاطب ساخته است؟

.

ص: 444

الكافي عن بريد العجلي :سَأَلتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ : «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّواْ الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُواْ بِالْعَدْلِ» قالَ : إيّانا عَنى ؛ أن يُؤَدِّيَ الأَوَّلُ إلَى الإِمامِ الَّذي بَعدَهُ الكُتُبَ وَالعِلمَ وَالسِّلاحَ . «وَإِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُواْ بِالْعَدْلِ» الَّذي في أيديكُم . (1)

الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ : «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّواْ الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا» _ :أمَرَ اللّهُ الإِمامَ الأَوَّلَ أن يَدفَعَ إلَى الإِمامِ الَّذي بَعدَهُ كُلَّ شَيءٍ عِندَهُ . (2)

عنه عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّواْ الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُواْ بِالْعَدْلِ» _ :عَلَى الإِمامِ أن يَدفَعَ ما عِندَهُ إلَى الإِمامِ الَّذي بَعدَهُ ، واُمِرَتِ الأَئِمَّةُ بِالعَدلِ ، واُمِرَ النّاسُ أن يَتَّبِعوهُم . (3)

الإمام الكاظم عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّواْ الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا» _ :هذِهِ مُخاطَبَةٌ لَنا خاصَّةً ، أمَرَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى كُلَّ إمامٍ مِنّا أن يُؤَدِّيَ إلَى الإِمامِ الَّذي بَعدَهُ ، ويوصِيَ إلَيهِ ، ثُمَّ هِيَ جارِيَةٌ في سائِرِ الأَماناتِ . (4)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 276 ح 1 ، تفسير العياشي : ج 1 ص 247 ح 153 ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 21 ، بصائرالدرجات : ص 475 ح 4 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 26 ص 220 ح 42 .
2- .الكافي : ج 1 ص 277 ح 4 ، بصائر الدرجات : ص 476 ح 6 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 134 ح 11 كلّها عن المعلّى بن خنيس ، مجمع البيان : ج 3ص 98 عن الإمام الباقر والإمام الصادق عليهماالسلام نحوه ، بحارالأنوار : ج 23 ص 276 ح 7 وراجع : الغيبة للنعماني : ص52 ح 2 .
3- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 223 ح 533 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 3 ح 3217 بزيادة «أن يحكموا» بعد «الأئمة» وكلاهما عن معلّى بن خنيس ، تفسير العيّاشى¨ : ج 1 ص 249 ح 167 عن ابن أبي يعفور نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 278 ح 14 .
4- .معاني الأخبار : ص 107 ح 1 عن يونس بن عبد الرحمن ، بحار الأنوار : ج 23 ص 278 ح 13 .

ص: 445

الكافى_ به نقل از بُرَيد عِجلى _ :از امام باقر عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جل كه : «خدا به شما فرمان مى دهد كه امانت ها را به صاحبانش باز گردانيد و هرگاه ميان مردم حكم كرديد ، به داد حكم كنيد» پرسيدم . فرمود : «مقصودش ما هستيم ؛ يعنى بايد امامِ پيشين ، كتاب ها و دانش و سلاح را به امامِ پس از خود بسپارد . «و هرگاه ميان مردمْ حكم كرديد ، به عدل ، حكم كنيد» ، يعنى به عدلى كه در دست شماست» .

امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند عز و جل : «خدا به شما فرمان مى دهد كه امانت ها را به صاحبانش باز گردانيد» _ :خدا به امامِ پيشين فرمان داده است كه تمام آنچه را [از علايم امامت] نزد اوست ، در اختيار امامِ پس از خود بگذارد .

امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «خدا به شما فرمان مى دهد كه امانت ها را به صاحبانشان باز گردانيد و هرگاه ميان مردم حكم كرديد ، به داد حكم كنيد» _ :بر امام است كه آنچه را نزد اوست ، به امامِ پس از خود بدهد . [نيز ]امامان ، به دادگرى مأمور گشته اند ، و مردم به پيروى كردن از آنان ، فرمان يافته اند .

امام كاظم عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «خدا به شما فرمان مى دهد امانت ها را به صاحبانشان باز گردانيد» _ :اين خطاب ، [در اصل ،] ويژه ماست . خداوند تبارك و تعالى _ به هر يك از ما امامان دستور مى دهد كه [امانت امامت را] به امام پس از خود بسپارد و به او وصيّت كند . سپس در باره ديگر امانت هاست .

.

ص: 446

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :فاطِمَةُ بَهجَةُ قَلبي ، وَابناها ثَمَرَةُ فُؤادي ، وبَعلُها نورُ بَصَري ، وَالأَئِمَّةُ مِن وُلدِها اُمَناءُ رَبّي ، وحَبلٌ مَمدودٌ بَينَهُ وبَينَ خَلقِهِ . مَنِ اعتَصَمَ بِهِم نَجا ، ومَن تَخَلَّفَ عَنهُم هَوى . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَعاشِرَ النّاسِ ، اُوصيكُم (2) في عِترَتي وأهلِ بَيتي خَيرا ، فَإِنَّهُم مَعَ الحَقِّ وَالحَقُّ مَعَهُم ، وهُمُ الأَئِمَّةُ الرّاشِدونَ بَعدي وَالاُمَناءُ المَعصومونَ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :إنّا أهلُ بَيتٍ خَصَّنَا اللّهُ بِالرَّحمَةِ وَالحِكمَةِ ، وَالنُّبُوَّةِ وَالعِصمَةِ ... وَائتَمَنَنا عَلى وَحيِهِ ، فَنَحنُ الهُداةُ المَهدِيّونَ . (4)

الإمام الباقر عليه السلام_ في وَصفِ الأَئِمَّةِ عليهم السلام _ :كانوا نورا مُشرِقا حَولَ عَرشِ رَبِّهِم ، فَأَمَرَهُم فَسَبَّحوا فَسَبَّحَ أهلُ السَّماواتِ بِتَسبيحِهِم ، ... فِإِنَّهُم لَهُمُ الصّافّونَ ، وإنَّهُم لَهُمُ المُسَبِّحونَ ... وَالاُمَناءُ عَلى وَحيِ اللّهِ ، هؤُلاءِ أهلُ بَيتِ النُّبُوَّةِ . (5)

الإمام الصادق عليه السلام :نَحنُ حُجَّةُ اللّهِ في عِبادِهِ ، وشُهَداؤُهُ عَلى خَلقِهِ ، واُمَناؤُهُ عَلى وَحيِهِ ، وخُزّانُهُ عَلى عِلمِهِ . (6)

.


1- .الطرائف : ص 118 ح 180 ، نهج الحق : ص 227 وفيه «مهجة» بدل «بهجة» ، الصراط المستقيم : ج 2 ص 32 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 110 ح 16 ؛ مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 1 ص 59 ، ينابيع المودّة : ج 1 ص 243 ح 17 نقلاً عن الحموينى في كتاب الفرائد عن جميل بن صالح عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله .
2- .في المصدر : «اُوصيكم اللّه » ، والتصويب من بحار الأنوار .
3- .كفاية الأثر : ص 104 عن زيد بن أرقم ، بحار الأنوار : ج 36 ص 321 ح 173 .
4- .مشارق أنوار اليقين : ص 51 عن أبي سعيد الخدري ، بحار الأنوار : ج 26 ص 260 ح 37 .
5- .اليقين : ص 318 ، تفسير فرات : ص 396 ح 527 نحوه وكلاهما عن زياد بن المنذر ، بحار الأنوار : ج 23 ص 245 ح 16 .
6- .التوحيد : ص 152 ح 9 ، الزهد للحسين بن سعيد : ص 187 ح 289 ، بصائر الدرجات : ص 61 ح 4 كلاهما نحوه وكلّها عن ابن أبي يعفور ، بحار الأنوار : ج26 ص 247 ح 15 .

ص: 447

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :فاطمه ، شادىِ قلب من است ، و دو پسر او ، ميوه دل من هستند ، و شوهرش ، نور ديده من است ، و امامان از نسل او ، امانتداران خداى من و رشته اتّصال ميان او و بندگانش هستند . هر كه به ايشان چنگ در زند ، نجات مى يابد ، و هر كه از آنان دورى گزيند ، نابود مى شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى مردم! شما را به خوش رفتارى با فرزندانم و خاندانم سفارش مى كنم ؛ زيرا آنان با حقّ اند و حق ، با آنان است . ايشان ، پيشوايانِ برحقّ پس از من ، و امانتداران معصوم هستند .

امام على عليه السلام :ما خاندانى هستيم كه خداوند ، رحمت و حكمت و نبوّت و عصمت را به ما اختصاص داده است ... و ما را بر وحى خويش ، امين قرار داده است . پس ما راه نمايانى ره يافته ايم .

امام باقر عليه السلام_ در توصيف امامان عليهم السلام _ :آنان ، پرتوى تابان پيرامون عرش پروردگارشان اند ؛ خدا بدانها فرمان داده و آنها او را تسبيح مى گويند و با تسبيحگويى آنها ، آسمانيان ، تسبيح مى گويند ... پس ، آنها (زمينيان) براى ايشان صف مى كِشند و ايشان را تسبيح مى گويند ... و ايشان ، امين بر وحى خدايند . ايشان ، خاندان نبوّت اند .

امام صادق عليه السلام :ما حجّت خدا بر بندگان او هستيم ، و گواهان او بر آفريدگانش ، و امانتدارانِ وحى ، و خزانه داران دانش او .

.

ص: 448

عنه عليه السلام_ في زِيارَةِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله وأهلِ بَيتِهِ عليهم السلام مِن بَعيدٍ _ :السَّلامُ عَلَيكَ أيُّهَا النَّبِيُّ ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ ، السَّلامُ عَلَيكَ أيُّهَا النَّبِيُّ المُرسَلُ ، وَالوَصِيُّ المُرتَضى ، وَالسَّيِّدَةُ الكُبرى ، وَالسَّيِّدَةُ الزَّهراءُ ، وَالسِّبطانِ المُنتَجَبانِ ، وَالأَولادُ الأَعلامُ (1) ، وَالاُمَناءُ المُنتَجَبونَ . (2)

عنه عليه السلام :اِتَّبِعوا رَسولَ اللّهِ وأهلَ بَيتِهِ ، وأقِرّوا بِما نَزَلَ مِن عِندِ اللّهِ ، وَاتَّبِعوا آثارَ الهُدى (3) ، فَإِنَّهُم عَلاماتُ الأَمانَةِ وَالتُّقى . (4)

عنه عليه السلام :الواجِبُ عَلَى الإِمامِ إذا نَظَرَ إلى رَجُلٍ يَزني ، أو يَشرَبُ الخَمرَ ، أن يُقيمَ عَلَيهِ الحَدَّ ، ولا يَحتاجُ إلى بَيِّنَةٍ مَعَ نَظَرِهِ ؛ لِأَنَّهُ أمينُ اللّهِ في خَلقِهِ . (5)

الإمام الرضا عليه السلام :إنَّ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله كانَ أمينَ اللّهِ في خَلقِهِ ، فَلَمّا قُبِضَ صلى الله عليه و آله ، كُنّا _ أهلَ البَيتِ _ وَرَثَتَهُ ، فَنَحنُ اُمَناءُ اللّهِ في أرضِهِ . (6)

الإمام العسكريّ عليه السلام_ فِي الصَّلاةِ عَلَى الحَسَنِ وَالحُسَينِ عليهماالسلام _ :اللّهُمَّ صَلَّ عَلَى الحَسَنِ ابنِ سَيِّدِ النَّبِيّينَ ... السَّلامُ عَلَيكَ يَابنَ سَيِّدِ الوَصِيّينَ ، أشهَدُ أنَّكَ _ يَابنَ أميرِ المُؤمِنينَ _ أمينُ اللّهِ وَابنُ أمينِهِ ، عِشتَ مَظلوما ، ومَضَيتَ شَهيدا . اللّهُمَّ صَلِّ عَلَى الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ المَظلومِ ... السَّلامُ عَلَيكَ يَابنَ أميرِ المُؤمِنينَ ، أشهَدُ _ موقِنا _ أنَّكَ أمينُ اللّهِ وابنُ أمينِهِ ، قُتِلتَ مَظلوما ، ومَضَيتَ شَهيدا . (7)

.


1- .في المصدر : «والأعلام» ، والتصويب من بحار الأنوار .
2- .مصباح المتهجّد : ص 289 ح 399 ، جمال الاُسبوع : ص 153 وفيه «المستخزنون» بدل «المنتجبون» ، بحارالأنوار : ج 89 ص 330 ح 3 .
3- .لعلّ المراد بآثار الهدى الأئمّة ، أو علومهم وأخبارهم وسننهم وآدابهم .
4- .الكافي : ج 1 ص 182 ح 6 و ج 2 ص 48 ح 3 ، كمال الدين : ص 411 ح 7 نحوه وكلها عن عبد الرحمن بن أبي ليلى ، بحار الأنوار : ج 23 ص 96 ح 3 .
5- .الكافي : ج 7 ص 262 ح 15 ، تهذيب الأحكام : ج 10 ص 44 ح 157 كلاهما عن الحسين بن خالد ، وسائل الشيعة : ج 18 ص 344 ح 34179 .
6- .الكافي : ج 1 ص 223 ح 1 ، تفسير القميّ : ج 2 ص 104 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 174 كلّها عن عبد اللّه بن جندب ، بصائر الدرجات : ص 118 ح 1عن عبد الرحمن بن أبي نجران عن الإمام الرضا عن الإمام زين العابدين عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 26 ص 142 ح 16 .
7- .مصباح المتهجّد : ص 401 ح 524 ، جمال الاُسبوع : ص 297 كلاهما عن عبد اللّه بن محمّد العابد ، بحارالأنوار : ج 94 ص 74 ح 1 .

ص: 449

امام صادق عليه السلام_ در زيارت پيامبر صلى الله عليه و آله و خاندانش از راه دور _ :درود و رحمت و بركات خدا بر تو ، اى پيامبر ! درود بر تو اى پيامبرِ مُرسَل ، و [بر تو اى ]جانشين پسنديده[ى پيامبر] ، و [بر تو اى] بانوى بزرگ و اى خاتون درخشان ، و [بر شما ، اى] دو نوه برگزيده[ى پيامبر] ، و [بر شما اى ]فرزندان برجسته و امانتدارانِ برگزيده .

امام صادق عليه السلام :از پيامبر خدا و خاندان او پيروى كنيد ، و به آنچه از نزد خدا فرود آمده است ، اقرار نماييد . و نشانه هاى هدايت (1) را دنبال كنيد ؛ زيرا آنان ، نشانه هاى امانت و پرهيزگارى اند .

امام صادق عليه السلام :بر امام است كه هرگاه ديد مردى زِنا مى كند يا شراب مى خورَد ، بر او حد جارى كند و با وجود ديدنش نيازى به گواه ندارد ؛ چرا كه او امينِ خدا در ميان خلق اوست .

امام رضا عليه السلام :محمّد صلى الله عليه و آله امين خدا در ميان خلق او بود ، و پس از وفاتش ما اهل بيت ، وارث او هستيم . پس ما [نيز] امين خدا در زمين او هستيم .

امام عسكرى عليه السلام_ در درود فرستادن بر حسن و حسين عليهماالسلام _ :بار خدايا ! بر حسن ، فرزند سالارِ پيامبران ، درود فرست ... درود بر تو ، اى فرزند سَرور جانشينان ! گواهى مى دهم كه تو _ اى فرزند اميرمؤمنان _ امين خدا و فرزند امين او هستى . مظلوم زيستى و شهيد رفتى . بار خدايا ! بر حسينِ مظلوم ، فرزند على ، درود فرست ... درود بر تو اى فرزند اميرمؤمنان ! با يقين گواهى مى دهم ، كه تو امينِ خدا و فرزند امين او هستى ، مظلومانه كشته شدى ، و شهيد از دنيا رفتى .

.


1- .شايد مراد از نشانه هاى هدايت ، ائمّه عليهم السلام يا علوم و اخبار و روش و آداب آنها باشد .

ص: 450

الإمام المهدي عليه السلام_ فِي الزِّيارَةِ المَعروفَةِ بِزِيارَةِ النّاحِيَةِ _ :أنتُم خَزَنَتُهُ وشُهَداؤُهُ ، وعُلَماؤُهُ واُمَناؤُهُ . (1)

راجع : بحار الأنوار : ج 60 ص 278 _ 282 (كلام العلّامة المجلسي في بيان المراد من معنى الإمانة في الآية الشريفة) و موسوعة الإمام عليّ بن أبي طالب عليه السلام : ج 5 ص 311 (القسم العاشر / الفصل الثالث : الخصائص العمليّة / إمام الداعين / أدعيته في الاستعانة في أمر الولاية) .

5 / 6الإِنسانُالكتاب«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهَا وَ حَمَلَهَا الْاءِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا» . (2)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ أنفُسَنا وأهلينا ، ومَوالِيَنا وأولادَنا مِن مَواهِبِ اللّهِ _ عَزَّ وجَلَّ _ الهَنيئَةِ ، وعَواريهِ المُستَودَعَةِ ، نُمَتَّعُ بِها إلى أجَلٍ مَعلومٍ ، وتُقبَضُ لِوَقتٍ مَعدودٍ . ثُمَّ افتَرَضَ عَلَينَا الشُّكرَ إذا أعطانا ، وَالصَّبرَ إذَا ابتَلانا . (3)

.


1- .المزار الكبير : ص 568 عن محمّد بن عبد اللّه بن جعفر الحميري ، مصباح الزائر : ص 430 ، بحار الأنوار : ج 102 ص 93 ح 2 .
2- .الأحزاب : 72 .
3- .مسكّنُ الفؤاد : ص 108 ، نزهة الناظر : ص 50 ح 94 نحوه ، بحار الأنوار : ج 82 ص 95 ح 46 ؛ المعجم الكبير : ج 20 ص 156 ح 324 عن معاذ بن جبل نحوه ، كنز العمّال : ج 15 ص 746 ح 42963 .

ص: 451

5 / 6 انسان

امام مهدى عليه السلام_ در زيارت معروف به «زيارت ناحيه» _ :شما خزانه داران و گواهان او ، و عالمان و امانتداران او هستيد .

ر . ك : دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج 10 ص 73 (بخش دهم / فصل سوم : ويژگى هاى عملى / پيشواى دعا كنندگان / دعا براى ياريجويى در كار فرمان روايى) .

5 / 6انسانقرآن«ما امانت [ الهى و بار تكليف ] را بر آسمان ها و زمين و كوه ها عرضه كرديم . پس، از برداشتن آن ، سر باز زدند و از آن هراسناك شدند ؛ و[ لى ] انسان آن را برداشت؛ و به راستى ، او ستمگرى نادان بود» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خودمان و كسانمان و دوستانمان (/ غلامانمان) و فرزندانمان ، از بخشش هاى گواراى خداوند عز و جل و عاريت هاى به امانت سپرده او هستيم ، كه تا مدّتى معيّن از آنها بهره مند مى شويم و پس از زمانى محدود ، از ما گرفته مى شوند . سپس [خداوند] ما را موظّف نمود كه هرگاه [اينها را] عطايمان كرد ، سپاس گزارى كنيم ، و هرگاه آنها را از ما باز ستانْد ، شكيبا باشيم .

.

ص: 452

عنه صلى الله عليه و آله :أيُّهَا النّاسُ ! إنَّ النِّساءَ عِندَكُم عَوانٍ (1) ... أخَذتُموهُنَّ بِأَمانَةِ اللّهِ ، وَاستَحلَلتُم فُروجَهُنَّ بِكَلِماتِ اللّهِ ، فَلَكُم عَلَيهِنَّ حَقٌّ ولَهُنَّ عَلَيكُم حَقٌّ . ومِن حَقِّكُم عَلَيهِنَّ أن لا يُوَطِئنَ فُرُشَكُم ، ولا يَعصِينَكُم في مَعروفٍ ، فَإِذا فَعَلنَ ذلِكَ ، فَلَهُنَّ رِزقُهُنَّ وكِسوَتُهُنَّ بِالمَعروفِ ، ولا تَضرِبوهُنَّ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :الفَرجُ أمانَةٌ ، وَالسَّمعُ أمانَةٌ ، وَالبَصَرُ أمانَةٌ ، وَاللِّسانُ أمانَةٌ ، وَالقَلبُ أمانَةٌ ، ولا إيمانَ لِمَن لا أمانَةَ لَهُ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :اللّهُمَّ اجعَل نَفسي أوَّلَ كَريمَةٍ تَنتَزِعُها مِن كَرائِمي ، وأوَّلَ وَديعَةٍ تَرتَجِعُها مِن وَدائِعِ نِعَمِكَ عِندي . (4)

عنه عليه السلام :اللّهَ اللّهَ _ أيُّهَا النّاسُ _ فيمَا استَحفَظَكُم مِن كِتابِهِ ، وَاستَودَعَكُم مِن حُقوقِهِ ، فَإِنَّ اللّهَ سُبحانَهُ لَم يَخلُقكُم عَبَثا ، ولَم يَترُككُم سُدىً . (5)

عنه عليه السلام :رَحِمَ اللّهُ امرَأً راقَبَ رَبَّهُ ، وتَنَكَّبَ (6) ذَنبَهُ ، وكابَرَهَواهُ ، وكَذَّبَ مُناهُ ، امرَأً زَمَّ (7) نَفسَهُ مِنَ التَّقوى بِزِمامٍ، وألجَمَها مِن خَشيَةِ رَبِّها بِلِجامٍ، فَقادَها إلَى الطّاعَةِ بِزِمامِها ، وقَدَعَها (8) عَنِ المَعصِيَةِ بِلِجامِها ، رافِعا إلَى المَعادِ طَرفَهُ ، مُتَوَقِّعا في كُلِّ أوانٍ حَتفَهُ ، دائِمَ الفِكرِ ، طَويلَ السَّهَرِ ، عَزوفا عَنِ الدُّنيا سَأَما ، كَدوحا لِاخِرَتِهِ مُتَحافِظا (9) ، امرَأً جَعَلَ الصَّبرَ مَطِيَّةَ نَجاتِهِ ، وَالتَّقوى عُدَّةَ وَفاتِهِ ، ودَواءَ أجوائِهِ ، فَاعتَبَرَ وقاسَ ، وتَرَكَ الدُّنيا وَالنّاسَ ، يَتَعَلَّمُ لِلتَّفَقُّهِ وَالسَّدادِ ، وقَد وَقَرَ (10) قَلبَهُ ذِكرُ المَعادِ ، وطَوى مِهادَهُ ، وهَجَرَ وِسادَهُ ، مُنتَصِبا على أطرافِهِ ، داخِلاً في أعطافِهِ ، خاشِعا للّهِِ عَزَّ وجَلَّ ، يُراوِحُ بَينَ الوَجهِ وَالكَفَّينِ . خَشوعٌ فِي السِّرِّ لِرَبِّهِ ، لَدَمعُهُ صَبيبٌ (11) ، ولَقَلبُهُ وَجيبٌ (12) ، شَديدَةٌ أسبالُهُ (13) ، تَرتَعِدُ مِن خَوفِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ أوصالُهُ ، قَد عَظُمَت فيما عِندَ اللّهِ رَغبَتُهُ ، وَاشتَدَّت مِنهُ رَهبَتُهُ ، راضِيا بِالكَفافِ مِن أمرِهِ ، يُظهِرُ دونَ ما يَكتُمُ ، ويَكتَفي بِأَقَلَّ مِمّا يَعلَمُ . اُولئِكَ وَدائِعُ اللّهِ في بِلادِهِ ، المَدفوعُ بِهِم عَن عِبادِهِ ، لَو أقسَمَ أحَدُهُم عَلَى اللّهِ جَلَّ ذِكرُهُ لَأَبَرَّهُ ، أو دَعا عَلى أحَدٍ نَصَرَهُ اللّهُ ، يَسمَعُ إذا ناجاهُ ، ويَستَجيبُ لَهُ إذا دَعاهُ. (14)

.


1- .العاني : الأسير وكلُّ من ذلّ واستكان وخضع فقد عنا ، والمرأة عانية وجمعها عوان . وفي الحديث : اتّقوا اللّه في النساء فإنّهن عوان عندكم ، أي اُسراءأو كالاُسراء (النهاية : ج 3 ص 314 «عنا») .
2- .الخصال : ص 487 ح 63 ، بحار الأنوار : ج 21 ص 381 ح 8 ؛ المنتخب من مسند عبد بن حميد : ص 271 ح 858 ، تفسير الطبري : ج 3 الجزء 4 ص 311 كلاهما عن ابن عمر وليس فيهما «ولا تضربوهنّ» ، كنز العمّال : ج 16 ص 378 ح 44986 .
3- .جامع الأحاديث للقميّ : ص 105 .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 215 ، الدّعوات : ص 133 ح 330 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 230 ح 4 .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 86 .
6- .تنكّبهُ : أي تجنّبهُ (الصحاح : ج 1 ص 228 «نكب») .
7- .الزّمام : الخيطُ الذي يشدّ في البرة أو في الخشاش ثمّ يشدّ في طرفه المقود ، وقد يسمّى المقود زماما (الصحاح : ج 5 ص 1944 «زمم») .
8- .قدعني : أي كفّني ، وأصلُ القدع : الكفّ والمنع (النهاية : ج 4 ص 24 «قدع») .
9- .المحافظة : المراقبة ، والتحفّظ : التيقُّظ وقلّة الغفلة (الصحاح : ج 3 ص 1172 «حفظ») .
10- .وقره : صدعه ، والوقر في العظم : شيءٌ من الكسر (تاج العروس : ج 7 ص 598 «وقر») .
11- .الصبيبُ : الماء المصبوب (تاج العروس : ج 2 ص 138 «صبب») .
12- .وجب القلبُ وجيبا ، اضطرب (الصحاح : ج 1 ص 232 «وجب») .
13- .أسبلَ الدمعُ والمطرُ : إذا هطلا (النهاية : ج 2 ص 340 «سَبَلَ») .
14- .الكافي : ج 8 ص 172 ح 193 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، تحف العقول : ص 208 نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 349 ح 30 .

ص: 453

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى مردم! زنان ، اسير شمايند . آنها امانت خدايند كه گرفته ايد ، و با كلمات (اجازه) خدا ، كامجويى از آنها را [بر خود] روا ساخته ايد . پس شما را بر آنان حقوقى است و آنها را نيز بر شما حقوقى است . يكى از حقوق شما بر آنها ، اين است كه بيگانه را به خانه شما راه ندهند و در كار نيك ، از شما نافرمانى نكنند . پس هرگاه چنين كردند ، خوراك و پوشاك آنها را به طور شايسته ، تأمين كنيد و آنها را نزنيد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شرمگاه ، امانت است ، گوش ، امانت است ، چشم ، امانت است ، زبان ، امانت است ، دل ، امانت است ؛ و كسى كه امانتدار نيست ، ايمان ندارد .

امام على عليه السلام :بار خدايا ! نخستين عضو از اعضاى با ارزشم كه از من مى سِتانى ، و نخستين سپرده از نعمت هايى كه نزد من سپرده اى ، باز مى سِتانى ، جان باارزش من باشد .

امام على عليه السلام :شما را به خدا ، شما را به خدا _ اى مردم _ در باره كتاب او كه به شما سپرده [و نگهدارى آن را از شما خواسته] ، و حقوق او كه نزد شما به امانت نهاده است ؛ زيرا خداوند سبحان ، شما را بيهوده نيافريده و بى هدف ، رهايتان نكرده است .

امام على عليه السلام :رحمت خدا بر آن كه پروردگار خويش را در نظر داشت و از گناه ، دورى جُست و با هوس خود ، ستيزيد و آرزويش را دروغ شمرد ؛ آن كه بر نفس خويش ، مهار پروا زد ، و با لِگام ترس از خداوندگارش ، آن را لگام زد و مهارش را به سوى فرمانبَرى كشانْد ، و با كشيدن لگامش ، آن را از چموشى و نافرمانى باز داشت . چشم خويش را به سوى معاد دوخته و هر دم ، مرگ خود را اميد مى دارد . پيوسته در انديشه است . پاسى دراز از شب را بيدار است [و به عبادت مى نشيند] . از دنيا بيزار است و كناره گيرى كرده است . براى آخرتش مى كوشد و مراقبت دارد . آن كه شكيبايى را مَركب نجات خود ساخته است و پرهيزگارى را ساز و برگ وفاتش ، و داروى دردها و سوز و گدازهاى درونش . پند مى گيرد و مى سنجد . دنيا و مردم را وا مى نَهَد . مى آموزد براى دانايى و درستى . ياد معاد ، دلش را درهم شكسته [و قرار را از آن گرفته] است ، و بستر خويش را بر چيده و از بالش خود ، دورى گزيده است . بر روى پاهايش ايستاده ، و در رداى خويش ، فرو خزيده است . در برابر خداوند ، خاكسارى مى كند ، و گاه ، روى بر خاك مى گذارد و گاه ، دو دست به دعا بر مى دارد . در نهان (/ در دل) براى پروردگارش خاشع است . سرشك هايش ريزان و دلش لرزان است . باران اشك هايش فرو مى بارَد . بندهاى بدنش از ترس خداوند عز و جلمى لرزد . به آنچه [از ثواب و پاداش] نزد خداست ، بسى راغب است ، و از او سختْ هراسان است . در زندگى اش ، به كفافْ خرسند است . كمتر از آنچه پوشيده مى دارد ، آشكار مى سازد ، و [در افاده كردن ،] به كمتر از آنچه مى داند ، بسنده مى كند . اينان ، سپرده ها [و اندوخته ها]ى خدا در شهرهاى او هستند كه به واسطه آنان ، از بندگانش دفاع [و دفع بلا] مى كند . اگر يكى از آنها خداى عز و جل را سوگند دهد ، خداوند ، دعايش را اجابت مى كند ، يا اگر كسى را نفرين كند ، خداوند ، او را يارى مى بخشد . هرگاه با او نجوا كند ، خداوند [نجوايش را] مى شنود ، و هرگاه بخواندش ، پاسخش مى دهد [و دعايش را مستجاب مى كند] .

.

ص: 454

5 / 7العُلَماءُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :العُلَماءُ اُمَناءُ اللّهِ عَلى خَلقِهِ . (1)

.


1- .مسند الشهاب : ج 1 ص 100 ح 115 ، تاريخ دمشق : ج 14 ص 267 ح 3552 كلاهما عن أنس ، تفسيرالقرطبي : ج 4 ص 41 ، كنز العمّال : ج 10 ص 134ح 28675 .

ص: 455

5 / 7 عالمان دين

5 / 7عالمان دينپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عالمان ، امينان خدا بر خلق اويند .

.

ص: 456

عنه صلى الله عليه و آله :العالِمُ أمينُ اللّهِ فِي الأَرضِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :العِلمُ وَديعَةُ اللّهِ في أرضِهِ ، وَالعُلَماءُ اُمَناؤُهُ عَلَيهِ ، فَمَن عَمِلَ بِعِلمِهِ أدّى أمانَتَهُ ، ومَن لَم يَعمَل كُتِبَ في ديوانِ اللّهِ تَعالى : إنَّهُ مِنَ الخائِنينَ . (2)

الكافي :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : الفُقَهاءُ اُمَناءُ الرُّسُلِ ما لَم يَدخُلوا فِي الدُّنيا . قيلَ : يا رَسولَ اللّهِ ، وما دُخولُهُم فِي الدُّنيا؟ قالَ : اِتِّباعُ السُّلطانِ ، فَإِذا فَعَلوا ذلِكَ فَاحذَروهُم عَلى دينِكُم . (3)

جامع بيان العلم وفضله عن أنس :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : العُلَماءُ اُمَناءُ الرَّسولِ (4) عَلى عِبادِ اللّهِ ، ما لَم يُخالِطُوا السُّلطانَ _ يَعني فِي الظُّلمِ _ فَإِذا فَعَلوا ذلِكَ ، فَقَد خانُوا الرُّسُلَ . (5)

الإمام الصادق عليه السلام :العُلَماءُ اُمَناءُ ، وَالأَتقِياءُ حُصونٌ ، وَالأَوصِياءُ سادَةٌ . (6)

مصباح الشريعة_ فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام _ :العارِفُ أمينُ وَدائِعِ اللّهِ تَعالى ، وكَنزُ أسرارِهِ ، ومَعدِنُ نُورِهِ . (7)

.


1- .كنز العمّال : ج 10 ص 134 ح 28671 نقلاً عن ابن عبد البرّ في العلم عن معاذ .
2- .الدرّة الباهرة : ص 17 ، نزهة الناظر : ص 46 ح 126 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 166 ح 3 .
3- .الكافي : ج 1 ص 46 ح 5 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، النوادر للراوندي : ص 156 ح 226 وفيه «أديانكم» بدل «دينكم» ، منية المريد : ص 138 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 75 ص 380 ح 41 ؛ كنز العمّال : ج 10 ص 183 ح 28953 نقلاً عن العسكري عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه وراجع : تهذيب الكمال : ج 5 ص 88 الرقم 950 وسير أعلام النبلاء : ج 6 ص 262 الرقم 117 والعدد القويّة : ص 150 ح 73 .
4- .في كنز العمّال : «الرسل» بدل «الرسول» .
5- .جامع بيان العلم وفضله : ج 1 ص 185 ، كنز العمّال : ج 10 ص 183 ح 28952 .
6- .الكافي : ج 1 ص 33 ح 5 عن إسماعيل بن جابر ، مشكاة الأنوار : ص 122 ح 287 وفيه «والعمّال» بدل «والأوصياء» ، بحار الأنوار : ج 70 ص 287 ح 11 .
7- .مصباح الشريعة : ص 519 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 14 ح 35 .

ص: 457

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عالم ، امين خدا در زمين است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :علم ، سپرده خدا در زمين اوست ، و عالمان ، امانتداران او نسبت به آن هستند . پس هر كس به دانش خود عمل كند ، امانتش را گزارده است ، و هر كس عمل نكند ، در ديوان خداى متعال نوشته مى شود : «او از خيانتكاران است» .

الكافى_ به نقل از امام صادق عليه السلام _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «عالمان ، تا زمانى كه وارد دنيا نشده اند ، امين پيامبران اند» . گفته شد : اى پيامبر خدا ! ورودشان به دنيا چگونه است؟ فرمود : «[با] پيروى از سلطان . پس هرگاه چنين كردند ، از آنان بر دينتان بترسيد» .

جامع بيان العلم و فضله_ به نقل از اَ نَس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «عالمان ، امينان پيامبر بر بندگان خدا هستند ، تا زمانى كه با سلطان در نياميزند (يعنى در ستم او) . پس هرگاه چنين كردند ، به پيامبران ، خيانت كرده اند» .

امام صادق عليه السلام :عالمان ، امين اند و پرهيزگاران ، دژ و جانشينان [پيامبران] ، مِهتر .

مصباح الشريعة_ در حديثى كه به امام صادق عليه السلام نسبت داده شده است _ :خداشناس ، امينِ سپرده هاى خداى متعال ، و گنجِ رازهاى او ، و معدنِ نور اوست .

.

ص: 458

5 / 8الوُلاةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أيُّما راعٍ استُرعِيَ رَعِيَّةً فَلَم يَحفَظها بِالأَمانَةِ وَالنَّصيحَةِ ، ضاقَت عَلَيهِ رَحمَةُ اللّهِ الَّتي وَسِعَت كُلَّ شَيءٍ . (1)

صحيح مسلم عن أبي ذرّ :قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ؛ ألا تَستَعمِلُني ؟ قالَ : فَضَرَبَ بِيَدِهِ عَلى مَنكِبي ثُمَّ قالَ : يا أبا ذَرٍّ ، إنَّكَ ضَعيفٌ ، وإنَّها أمانَةٌ ، وإنَّها يَومَ القِيامَةِ خِزيٌ ونَدامَةٌ ، إلّا مَن أخَذَها بِحَقِّها ، وأدَّى الَّذي عَلَيهِ فيها . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ مِن كِتابٍ لَهُ إلَى الأَشعَثِ بنِ قَيسٍ _ :وإنَّ عَمَلَكَ لَيسَ لَكَ بِطُعمَةٍ ، ولكِنَّهُ في عُنُقِكَ أمانَةٌ ، وأنتَ مُستَرعىً لِمَن فَوقَكَ ، لَيسَ لَكَ أن تَفتاتَ (3) في رَعِيَّةٍ ، ولا تُخاطِرَ إلّا بِوَثيقَةٍ ، وفي يَدَيكَ مالٌ مِن مالِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ ، وأنتَ مِن خُزّانِهِ حتّى تُسَلِّمَهُ إلَيَّ ، ولَعَلّي ألّا أكونَ شَرَّ وُلاتِكَ لَكَ ، وَالسَّلامُ . (4)

عنه عليه السلام_ مِن كِتابٍ لَهُ إلى بَعضِ عُمّالِهِ _ :أمّا بَعدُ ، فَإِنّي كُنتُ أشرَكتُكَ في أمانَتي ، وجَعَلتُكَ شِعاري وبِطانَتي ، ولَم يَكُن رَجُلٌ مِن أهلي أوثَقَ مِنكَ في نَفسي ، لِمُواساتي ومُوازَرَتي ، وأداءِ الأَمانَةِ إلَيَّ . فَلَمّا رَأَيتَ الزَّمانَ عَلَى ابنِ عَمِّكَ قَد كَلِبَ (5) ، وَالعَدُوَّ قَد حَرِبَ ، وأمانَةَ النّاسِ قَد خَزِيَت ، وهذِهِ الاُمَّةَ قَد فَنَكَت (6) وشَغَرَت ، قَلَبتَ لِابنِ عَمِّكَ ظَهرَ المِجَنِّ ، فَفارَقتَهُ مَعَ المُفارِقينَ ، وخَذَلتَهُ مَعَ الخاذِلينَ ، وخُنتَهُ مَعَ الخائِنينَ . فَلَا ابنَ عَمِّكَ آسَيتَ ، ولَا الأَمانَةَ أدَّيتَ . وكَأَنَّكَ لَم تَكُنِ اللّهَ تُريدُ بِجِهادِكَ . وكَأَنَّكَ لَم تَكُن عَلى بَيِّنَةٍ مِن رَبِّكَ . وكَأَنَّكَ إنَّما كُنتَ تَكيدُ هذِهِ الاُمَّةَ عَن دُنياهُم ، وتَنوي غِرَّتَهُم عَن فَيئِهِم . فَلَمّا أمكَنَتكَ الشِّدَّةُ في خِيانَةِ الاُمَّةِ ، أسرَعتَ الكَرَّةَ ، وعاجَلتَ الوَثبَةَ ، وَاختَطَفتَ ما قَدَرتَ عَلَيهِ مِن أموالِهِمُ المَصونَةِ لِأَرامِلِهِم وأيتامِهِمُ اختِطافَ الذِّئبِ الأَزَلِّ (7) دامِيَةَ المِعزَى الكَسيرَةَ ، فَحَمَلتَهُ إلَى الحِجازِ رَحيبَ الصَّدرِ بِحَملِهِ ، غَيرَ مُتَأَثِّمٍ مِن أخذِهِ ، كَأَنَّكَ _ لا أبا لِغَيرِكَ _ حَدَرتَ إلى أهلِكَ تُراثَكَ مِن أبيكَ واُمِّكَ . فَسُبحانَ اللّهِ! أما تُؤمِنُ بِالمَعادِ ؟ أوَ ما تَخافُ نِقاشَ الحِسابِ ؟ أيُّهَا المَعدودُ كانَ عِندَنا مِن اُولِي الأَلبابِ ، كَيفَ تُسيغُ شَراباً وطَعاما وأنتَ تَعلَمُ أنَّكَ تَأكُلُ حَراما ، وتَشرَبُ حَراما ؟ وتَبتاعُ الإِماءَ ، وتَنكِحُ النِّساءَ مِن أموالِ اليَتامى ، وَالمَساكينِ ، وَالمُؤمِنينَ ، وَالمُجاهِدينَ الَّذينَ أفاءَ اللّهُ عَلَيهِم هذِهِ الأَموالَ ، وأحرَزَ بِهِم هذِهِ البِلادَ ؟ فَاتَّقِ اللّهَ وَاردُد إلى هؤُلاءِ القَومِ أموالَهُم ، فَإِنَّكَ إن لَم تَفعَل ، ثُمَّ أمكَنَنِي اللّهُ مِنكَ لَاُعذِرَنَّ إلَى اللّهِ فيكَ ، ولَأَضرِبَنَّكَ بِسَيفِي الَّذي ما ضَرَبتُ بِهِ أحَدا إلّا دَخَلَ النّارَ . (8)

.


1- .تاريخ بغداد : ج 10 ص 127 الرقم 5262 عن عبد الرحمن بن سمرة ، كنز العمّال : ج 6 ص 21 ح 14662 .
2- .صحيح مسلم : ج 3 ص 1457 ح 16 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 103 ح 7020 نحوه ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 7 ص 568 ح 1 عن الحارث بن يزيد الحضرمي ، مسند الطيالسي : ص 66 ح 485 ، كنز العمّال : ج 6 ص 28 ح 14701 .
3- .افتاتَ عليه : إذا انفرد برأيه دونه في التصرّف فيه ، يقال لكلّ من أحدث شيئا في أمرك دونك : قد افتاتَ عليك (النهاية : ج 3 ص 477 «فوت») .
4- .نهج البلاغة : الكتاب 5 ، وقعة صفّين : ص 20 عن الجرجاني ، بحار الأنوار : ج 33 ص 512 ح 709 ؛ الإمامة والسياسة : ج 1 ص 111 نحوه .
5- .كَلِبَ : أي اشتدّ (النهاية : ج 4 ص 195 «كلب») .
6- .فَنَكَ : كَذِبَ ، ولَجّ فيه (لسان العرب : ج 10 ص 480 «فنك») .
7- .الأَزَلُّ _ في الأصل _ : الصَّغير العَجُز ، وهو من صفات الذئب الخفيف . وقيل : هو من قولهم : زلَّ زليلاً ؛ إذا عَدا (النهاية : ج 2 ص 311 «زلل») .
8- .نهج البلاغة : الكتاب 41 ، رجال الكشّي : ج 1 ص 279 ح 110 نحوه ، بحار الأنوار : ج 33 ص 499 ح 705 .

ص: 459

5 / 8 حكمرانان

5 / 8حكمرانانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر شخصى كه سرپرستى مردمى را برعهده گيرد و نسبت به آنها امانتدارى و خيرخواهى نكند ، رحمت خدا _ كه همه چيز را فرا گرفته است _ ، بر او تنگ مى آيد .

صحيح مسلم_ به نقل از ابو ذر _ :گفتم : اى پيامبر خدا ! مرا به كارگزارى نمى گمارى؟ پيامبر صلى الله عليه و آله با دستش بر شانه من زد و فرمود : «اى ابو ذر! تو ناتوانى و اين [مقام] ، امانت است . روز قيامت ، مايه شرمندگى و پشيمانى است ، مگر كسى كه آن را به حق به دست گيرد و وظيفه اى را كه نسبت به آن برعهده دارد ، انجام دهد» .

امام على عليه السلام_ از نامه ايشان به اشعث بن قيس _ :شغل تو لقمه اى [و دكانى] براى تو نيست ؛ بلكه امانتى است بر گردن تو ، و تو از جانب ما فوقِ خود ، به نگهدارى از آن گماشته شده اى . تو حق ندارى در كار مردم ، خودسرانه عمل كنى و خودت را به مخاطره بيفكنى ، مگر آن كه سندى و حجّتى داشته باشى . آنچه در اختيار توست ، مالى از اموال خداوند عز و جل است و تو از خزانه دارانش هستى تا آن را به من تحويل دهى . اميدوارم آن گونه نشود كه براى تو بدترين فرمان روايت باشم . تمام .

امام على عليه السلام_ از نامه ايشان به يكى از كارگزارانش _ :امّا بعد ، من تو را در امانت خويش (حكومت) ، شريك ساختم و [به مثابه] پيراهن زيرين و آستر جامه ام قرارت دادم (1) و از ميان خويشانم به يارى و پشتيبانى و امانتدارى هيچ مردى به اندازه تو مطمئن نبودم ؛ امّا چون ديدى كه روزگار بر پسر عمويت سخت گرفته و دشمن ، سرِجنگ دارد ، و امانت مردم ، خوار شده و اين امّت ، سرِ لجبازى دارد و پراكنده شده است ، تو نيز پشتِ سپر را براى پسر عمويت چرخاندى (بى وفايى و عهدشكنى كردى) و پشت كردى ، و همچون ديگران ، از او جدا شدى و تنهايش گذاشتى و به او خيانت ورزيدى . پسر عمويت را همراهى نكردى ، و امانتدارى ننمودى . انگار كه قصد تو از جهادت ، خدا نبوده است و گويى از جانب پروردگارت ، هيچ حجّت و دليلى در دست نداشته اى و گويا مى خواسته اى با فريب اين مردم ، دنيايشان را به چنگ آورى ، و قصد داشته اى كه با گول زدن آنها اموالشان را برُبايى . لذا چون توان خيانت به امّت را يافتى ، به سرعتْ حمله كردى و شتابان برجهيدى و دارايى هاى آنان را _ كه براى بيوه زنان و يتيمانشان نگهدارى مى شد _ به سانِ گرگ چالاكى كه بُز خونينِ از پافتاده را در مى رُبايد ، رُبودى و شادمانه و بى آن كه از ربودنشان احساس گناه كنى ، آنها را به حجاز بردى . اُف بر تو! (2) گويى مُرده ريگِ پدر و مادرت را براى كسانت برده اى . سبحان اللّه ! مگر تو به معاد ، ايمان ندارى؟ يا از حسابرسى [خداوند ]نمى هراسى؟ اى آن كه در نزد ما از خردمندان به شمار مى آمدى ، چگونه آنچه را مى آشامى و مى خورى ، به راحتى فرو مى بلعى ، در حالى كه خود مى دانى حرام مى خورى و حرام مى آشامى؟! و چگونه با اموالِ يتيمان و مستمندان و مؤمنان و مجاهدانى كه خداوند اين اموال را به غنيمتشان در آورده و به وسيله آنها اين شهرها را نگهدارى كرده است ، كنيز مى خرى و زن مى گيرى؟ پس ، از خدا بترس و اموال اين مردم را به آنها بازگردان ، كه اگر چنين نكردى و به يارى خدا دستم به تو رسيد ، به تحقيق ، با تو كارى مى كنم كه نزد خدا معذور باشم ، و شمشيرم را _ كه هر كس را بدان زده ام ، به دوزخ رفته است _ ، بر تو فرود مى آورم .

.


1- .يعنى تو را از خواصّ و نزديك ترين اشخاص به خود مى شمردم .
2- .«تعبير لا أبا لغيرك» _ كه در متن عربى حديث آمده _ ، عبارت مذمّت آميزى شبيه «لا أبا لك» است ، با تلطيف واحترام . آن را مى توان : «واى بر تو! تفو بر تو! اف بر تو! بى پدر! و غير تو بى پدر باشد!» ، معنا كرد. البته گفته شده كه مى تواند كنايه از اين باشد كه جز خودت ، كسى برايت فايده ندارد (ر . ك : بحار الأنوار : ج 42 ص183) .

ص: 460

عنه عليه السلام_ مِن كِتابٍ لَهُ إلى رِفاعَةَ قاضيهِ عَلَى الأَهوازِ _ :اِعلَم يا رِفاعَةُ ، أنَّ هذِهِ الإِمارَةَ أمانَةٌ ، فَمَن جَعَلَها خِيانَةً ، فَعَلَيهِ لَعنَةُ اللّهِ إلى يَومِ القِيامَةِ . (1)

.


1- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 531 ح 1890 ، مستدرك الوسائل : ج 17 ص 355 ح 21566 .

ص: 461

امام على عليه السلام_ از نامه ايشان به رفاعه ، قاضى اش در اهواز _ :بدان _ اى رفاعه _ كه اين فرمان روايى ، امانت است . پس هر كه در آن خيانت كند ، تا روز رستاخيز ، لعنت خدا بر او خواهد بود .

.

ص: 462

عنه عليه السلام_ مِمّا كَتَبَ إلى رِفاعَةَ _ :أدِّ أمانَتَكَ ، ووَفِّ صَفقَتَكَ . (1)

عنه عليه السلام_ مِن كِتابٍ لَهُ إلى بَعضِ عُمّالِهِ _ :أمّا بَعدُ ، فَقَد بَلَغَني عَنكَ أمرٌ ، إن كُنتَ فَعَلتَهُ فَقَد أسخَطتَ رَبَّكَ ، وعَصَيتَ إمامَكَ ، وأخزَيتَ أمانَتَكَ . بَلَغَني أنَّكَ جَرَّدتَ الأَرضَ فَأَخَذتَ ما تَحتَ قَدَمَيكَ ، وأكَلتَ ما تَحتَ يَدَيكَ ، فَارفَع إلَيَّ حِسابَكَ ، وَاعلَم أنَّ حِسابَ اللّهِ أعظَمُ مِن حِسابِ النّاسِ ، وَالسَّلامُ . (2)

عنه عليه السلام_ في عَهدِهِ إلى مالِكٍ الأَشتَرِ _ :ثُمَّ انظُر في حالِ كُتّابِكَ ، فَوَلِّ عَلى اُمورِكَ خَيرَهُم ... اِختَبِرهُم بِما وُلّوا لِلصّالِحينَ قَبلَكَ ، فَاعمِد لِأَحسَنِهِم كانَ فِي العامَّةِ أثَرا ، وأعرَفِهِم بِالأَمانَةِ وَجهاً ؛ فَإِنَّ ذلِكَ دَليلٌ عَلى نَصيحَتِكَ للّهِِ ، ولِمَن وُلّيتَ أمرَهُ . (3)

عنه عليه السلام_ مِن عَهدٍ لَهُ إلى بَعضِ عُمّالِهِ ، وقَد بَعَثَهُ عَلَى الصَّدَقَةِ _ :وأمَرَهُ أن لا يَعمَلَ بِشَيءٍ مِن طاعَةِ اللّهِ فيما ظَهَرَ ، فَيُخالِفَ إلى غَيرِهِ فيما أسَرَّ . ومَن لَم يَختَلِف سِرُّهُ وعَلانِيَتُهُ ، وفِعلُهُ ومَقالَتُهُ ، فَقَد أدَّى الأَمانَةَ وأخلَصَ العِبادَةَ . (4)

عنه عليه السلام :إنَّ السُّلطانَ لَأَمينُ اللّهِ فِي الأَرضِ ، ومُقيمُ العَدلِ فِي البِلادِ وَالعِبادِ ، ووَزَعَتُهُ (5) فِي الأَرضِ . (6)

.


1- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 487 ح 1741 .
2- .نهج البلاغة : الكتاب 40 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 515 ح 710 .
3- .نهج البلاغة : الكتاب 53 ، تحف العقول : ص 138 نحوه ، بحار الأنوار : ج 33 ص 606 ح 744 .
4- .نهج البلاغة : الكتاب 26 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 528 ح 719 .
5- .الوَزَعَةُ : جمع وازع ، وهو الذي يكفّ النّاس ، أي يكفُّ بعضهم عن بعض ، وهو السّلطان وأصحابه (النهاية : ج 5 ص 180 «وزع») .
6- .غرر الحكم : ج 2 ص 604 ح 3634 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 158 ح 3426 نحوه .

ص: 463

امام على عليه السلام_ از نامه اش به رفاعه _ :امانتدار باش و به پيمان و بيعتت ، وفادار .

امام على عليه السلام_ از نامه ايشان به يكى از كارگزارانش _ :امّا بعد ، در باره تو گزارشى به من رسيده است كه اگر به راستى چنان كرده باشى ، بى گمان ، پروردگارت را ناخشنود ساخته اى و از پيشوايت ، نافرمانى كرده اى و امانتت را خوار داشته اى . به من گزارش شده است كه تو زمين را پوست كَنْده اى (1) و آنچه را زير پاهاى توست ، برداشته اى و آنچه را در اختيار توست ، خورده اى . اكنون ، حساب [دخل و خرج] خود را براى من بفرست ، و بدان كه حسابرسىِ خدا ، سخت تر از حسابرسىِ مردم است . تمام .

امام على عليه السلام_ در فرمانش به مالك اشتر _ :ديگر آن كه در كار دبيرانت بينديش و بهترينِ آنان را بر كارهايت بگمار ... آنان را از كردارى كه در روزگار كارگزارى براى حكمرانانِ شايسته پيش از تو داشته اند ، بيازماى [و به پيشينه كارى آنها نگاه كن] ، و كسى را كه در ميان توده مردم ، خوش نام تر و به امانتدارى ، شُهره تر است ، برگزين ؛ چرا كه اين كار ، دليل بر خلوص تو با خدا و با كسى (يعنى امام) است كه از طرف او به حكومت گماشته شده اى .

امام على عليه السلام_ از فرمان ايشان به يكى از كارگزارانش كه براى جمع آورى زكات فرستاده بود _ :و به او دستور مى دهد كه در ظاهر ، از به كار بستن فرمان خدا دَم نزند و در نهان ، خلاف آن عمل كند . كسى كه نهانش با آشكارش ، و كردارش با گفتارش ناهمساز نباشد ، هر آينه ، امانت را گزارده و در عبادت [خدا] اخلاص ورزيده است .

امام على عليه السلام :فرمان روا ، امين خدا در زمين ، و بر پا دارنده عدل و داد در شهرها و در ميان بندگان است ، و [او و عواملش] بازدارندگانِ خدا [از تجاوز به حقوق يكديگر ]در زمين هستند .

.


1- .حاصل زراعات را براى خود برده اى و چيزى به مردمان نداده اى .

ص: 464

5 / 9المُؤَذِّنونَرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤَذِّنونَ اُمَناءُ المُؤمِنينَ عَلى صَلَواتِهِم وصَومِهِم ، ولُحومِهِم ودِمائِهِم ، لا يَسأَلونَ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ شَيئا إلّا أعطاهُم ، ولا يَشفَعونَ في شَيءٍ إلّا شُفِّعوا . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :الإِمامُ ضامِنٌ ، وَالمُؤَذِّنُ مُؤتَمَنٌ . (2)

5 / 10التُّجارُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :اُوصيكُم بِالتُّجّارِ خَيرا ؛ فَإِنَّهُم بُرُدُ (3) الآفاقِ ، واُمَناءُ اللّهِ فِي الأَرضِ. (4)

5 / 11الأَغنِياءُالإمام الصادق عليه السلام :مَياسيرُ (5) شيعَتِنا اُمَناؤُنا عَلى مَحاويجِهِم (6) ، فَاحفَظونا فيهِم يَحفَظكُمُ اللّهُ . (7)

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 292 ح 905 ، الأمالي للصدوق : ص 280 ح 310 ، روضة الواعظين : ص 344 كلّها عن بلال ، بحار الأنوار : ج 84 ص124 ح 21 .
2- .سنن أبي داود : ج 1 ص 143 ح 517 ، سنن الترمذي : ج 1 ص 402 ح 207 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 326 ح 8980 و ص 399 ح 9428 كلّها عن أبيهريرة ، صحيح ابن حبّان : ج 4 ص 559 ح 1671 عن عائشة ، كنزالعمّال : ج 7 ص 591 ح 20403 ؛ تهذيب الأحكام : ج 2 ص 282 ح 1121 عن عيسى بن عبد اللّه الهاشمي عن أبيه عن جدّه عن الإمام عليّ عليه السلام .
3- .البُردُ : جمع بريد ، وهو الرسول (النهاية : ج 1 ص 114 «برد») .
4- .كنز العمّال : ج 4 ص 11 ح 9244 نقلاً عن الديلمي عن ابن عبّاس .
5- .الميسور ضدّ المعسور ، وقد يسّره اللّه لليُسرى ، أي وفّقه لها ، ويسَّرتِ الغنمُ : إذا كثر ألبانها ونسلها ، والميسرةُ : السَّعة والغنى (النهاية : ج 2 ص 857«يسر») .
6- .المُحوِجُ : المُعدِم من قومٍ محاويج (لسان العرب : ج 2 ص 242 «حوج») .
7- .الكافي : ج 2 ص 265 ح 21 عن إسحاق بن عمّار والمفضّل بن عمر ، التمحيص : ص 49 ح 82 عن المفضّل بن عمر ، بحار الأنوار : ج 72 ص 27 ح23 .

ص: 465

5 / 9 اذان گويان
5 / 10 بازرگانان و كسبه
5 / 11 ثروتمندان

5 / 9اذان گويانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اذان گويان ، امين مؤمنان بر نمازها و روزه و گوشت و خون آنها هستند . هر چه از خداوند عز و جل بخواهند ، به آنها مى دهد ، و براى هر چيزى شفاعت كنند ، شفاعتشان پذيرفته مى شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امام [جماعت] ضامن است ، و اذان گو ، امين و مورد اعتماد .

5 / 10بازرگانان و كسبهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شما را به خوش رفتارى با بازرگانان ، سفارش مى كنم ؛ زيرا آنان ، پيك هاى آفاق و امينان خدا در زمين اند .

5 / 11ثروتمندانامام صادق عليه السلام :شيعيانِ توانگر ، امين ما بر نيازمندان آنهايند . پس ما را در ميان آنان حفظ كنيد تا خدا شما را حفظ كند .

.

ص: 466

5 / 12المُستَشارُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُستَشارُ مُؤتَمَنٌ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام_ قالَ لُقمانُ لِابنِهِ _ :إنَّ مَن لَم يُمحِضِ (2) النَّصيحَةَ لِمَنِ استَشارَهُ ، سَلَبَهُ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى رَأيَهُ ، ونَزَعَ عَنهُ الأَمانَةَ . (3)

5 / 13المُستَودَعُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَيسَ عَلَى المُستَودَعِ ضَمانٌ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن اُودِعَ وَديعَةً ، فَلا ضَمانَ عَلَيهِ . (5)

.


1- .سنن أبي داود : ج 4 ص 333 ح 5128 ، سنن الترمذي : ج 5 ص 125 ح 2822 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1233 ح 3745 كلّها عن أبي هريرة و ح 3746 ،سنن الدارمي : ج 2 ص 666 ح 2358 كلاهما عن أبي مسعود ، كنز العمّال : ج 3 ص 409 ح 7181 ؛ المحاسن : ج 2 ص 436 ح 2514 عن عبد اللّه بن سنان عن الإمام الصادق عن الإمام عليّ عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 43 ص 338 ح 9 .
2- .المَحضُ : الخالِصُ ، وكلّ شيء أخلصته فقد أمحضته (الصحاح : ج 3 ص 1104 «محض») .
3- .الكافي : ج 8 ص 348 ح 547 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 297 ح 2505 ، المحاسن : ج 2 ص 125 ح 1348 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 537 ح1869 كلّها عن حمّاد ، بحار الأنوار : ج 13 ص 422 ح 18 .
4- .الجعفريّات : ص 174 ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 491 ح 1754 كلاهما عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام .
5- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 802 ح 2401 عن عمرو بن شعيب عن أبيه عن جدّه ، كنز العمّال : ج 16 ص 631 ح 46135 .

ص: 467

5 / 12 رايزن
5 / 13 سپرده دار

5 / 12رايزنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مشاور ، امانتدار است .

امام صادق عليه السلام :لقمان به فرزندش گفت : «كسى كه در راه نمايى كردن شخصى كه با او مشورت مى كند ، صداقت به خرج ندهد ، خداوندِ خجسته والا ، انديشه اش را از او مى گيرد و امانت را از وى مى ستانَد» .

5 / 13سپرده دارپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سپرده دار ، ضامن نيست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه به او وديعه اى سپرده شده است ، ضامن نيست .

.

ص: 468

عنه صلى الله عليه و آله :مَنِ استودِعَ وَديعَةً ، فَلا ضَمانَ عَلَيهِ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :لَيسَ عَلَى المُؤتَمَنِ ضَمانٌ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :صاحِبُ الوَديعَةِ وَالبِضاعَةِ مُؤتَمَنانِ . (3)

عنه عليه السلام :لَيسَ عَلى مُستَعيرِ عارِيَّةٍ ضَمانٌ ، وصاحِبُ العارِيَّةِ وَالوَديعَةِ مُؤتَمَنٌ . (4)

5 / 14الأَجيرُالكافي عن سليمان بن خالد :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَنِ الرَّجُلِ يَستَأجِرُ أجيرا فَيَسرِقُ مِن بَيتِهِ هَل تُقطَعُ يَدُهُ؟ قالَ : هذا مُؤتَمَنٌ لَيسَ بِسارِقٍ ، هذا خائِنٌ . (5)

الكافي عن سماعة :سَأَلتُهُ عَن رَجُلٍ استَأجَرَ أجيرا فَأَخَذَ الأَجيرُ مَتاعَهُ فَسَرَقَهُ . فَقالَ : هُوَ مُؤتَمَنٌ ، ثُمَّ قالَ : الأَجيرُ وَالضَّيفُ اُمَناءُ ، لَيسَ يَقَعُ عَلَيهِم حَدُّ السَّرِقَةِ . (6)

.


1- .السنن الكبرى : ج 6 ص 473 ح 12700 عن عمرو بن شعيب عن أبيه عن جدّه ، كنز العمّال : ج 16 ص 631 ح 46132 .
2- .المصنّف لعبد الرزّاق : ج 8 ص 182 ح 14801 عن القاسم بن عبد الرحمن ، كنز العمّال : ج 10 ص 362 ح 29821 ؛ دعائم الإسلام : ج 2 ص 491 ح1755 .
3- .الكافي : ج 5 ص 238 ح 1 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 304 ح 4087 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 179 ح 790 كلّها عن الحلبي .
4- .تهذيب الأحكام : ج 7 ص 182 ح 798 عن الحلبي ، وسائل الشيعة : ج 13 ص 237 ح 24227 .
5- .الكافي : ج 7 ص 227 ح 3 ، تهذيب الأحكام : ج 10 ص 109 ح 424 ، عوالى اللآلي : ج 3 ص 568 ح 85 ، وسائل الشيعة : ج 18 ص 506 ح 34717 .
6- .الكافي : ج 7 ص 228 ح 5 ، تهذيب الأحكام : ج 10 ص 109 ح 425 ، علل الشرائع : ص 535 ح 2 ، بحارالأنوار : ج 79 ص 183 ح 4 .

ص: 469

5 / 14 پيمانكار

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آن كه وديعه اى به او بسپارند ، ضمانتى برعهده اش نيست .

امام على عليه السلام :امانت نگهدار ، ضامن نيست .

امام صادق عليه السلام :آن كس كه وديعه اى به او بسپارند و آن كس كه كالايى [براى تجارت ]در اختيارش بگذارند ، هر دو امين هستند [و ضمان ندارند] .

امام صادق عليه السلام :بر كسى كه چيزى به عاريت گرفته است ، ضمانى نيست . عاريه گيرنده و سپرده دار ، امين هستند [و ضامن نيستند] .

5 / 14پيمانكارالكافى_ به نقل از سليمان بن خالد _ :از امام صادق عليه السلام پرسيدم : مردى ، شخصى را اجير مى كند (به كار مى گيرد) و او از خانه آن مرد ، دزدى مى كند . آيا دستش قطع مى شود؟ فرمود : «او امينْ شمرده شده است . بنا بر اين ، دزد نيست ؛ بلكه خائن است» .

الكافى_ به نقل از سَماعه _ :از امام [صادق عليه السلام ] پرسيدم : مردى ، شخصى را اجير كرد (به كار گرفت) و آن مزدور ، كالاى او را برداشته و دزديده است . فرمود : «او امينْ شمرده شده است» . سپس فرمود : «اجير و ميهمان ، امانتدار هستند و حدّ سرقت بر آنها جارى نمى شود» .

.

ص: 470

5 / 15المُؤمِنُالإمام عليّ عليه السلام :المُؤمِنُ أمينٌ عَلى نَفسِهِ ، مُغالِبٌ لِهَواهُ وحِسِّهِ . (1)

تفسير العيّاشي عن أبي بصير :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن حَدِّ المَرَضِ الَّذي يَجِبُ عَلى صاحِبِهِ فيهِ الإِفطارُ كَما يَجِبُ عَلَيهِ فِي السَّفَرِ ، في قَولِهِ : «وَمَن كَانَ مَّرِيضًا أَوْ عَلَى سَفَرٍ» (2) قالَ : هُوَ مُؤتَمَنٌ عَلَيهِ ، مُفَوَّضٌ إلَيهِ ، فَإِن وَجَدَ ضَعفا فَليُفطِر ، وإن وَجَدَ (3) قُوَّةً فَليَصُم ، كانَ المَرَضُ (4) عَلى ما كانَ . (5)

5 / 16الحَجَرُ الأَسوَدُدعائم الإسلام :قالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : الحَجَرُ كَالميثاقِ ، وَاستِلامُهُ كَالبَيعَةِ . وكانَ [رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ] إذَا استَلَمَهُ قالَ : اللّهُمَّ أمانَتي أدَّيتُها ، وميثاقي تَعاهَدتُهُ ، لِيَشهَدَ لي عِندَكَ بِالبَلاغِ . (6)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى لَمّا أخَذَ مَواثيقَ العِبادِ ، أمَرَ الحَجَرَ فَالتَقَمَها ، ولِذلِكَ يُقالُ : أمانَتي أدَّيتُها ، وميثاقي تَعاهَدتُهُ ، لِتَشهَدَ لي بِالمُوافاةِ . (7)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 164 ح 2204 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 66 ح 1688 وفيه «أمير» بدل «أمين» والظاهر هو الصحيح .
2- .البقرة : 185 .
3- .في المصدر : «وجده» ، والتصويب من بحار الأنوار .
4- .في المصدر : «المريض» ، و ما في المتن أثبتناه من الكافي و تهذيب الأحكام .
5- .تفسير العيّاشى¨ : ج 1 ص 81 ح 188 ، الكافي : ج 4 ص 118 ح 3 ، تهذيب الأحكام : ج 4 ص 256 ح 759 كلاهما عن سماعة مضمرا نحوه ، مجمع البيان :ج 2 ص 498 وليس فيه وسطه من «كما يجب» إلى قوله تعالى «أو على سفر» ، بحار الأنوار : ج 96 ص 325 ح 16 .
6- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 293 ، بحار الأنوار : ج 99 ص 48 ح 38 .
7- .الكافي : ج 4 ص 184 ح 1 ، المحاسن : ج 2 ص 71 ح 1200 كلاهما عن معاوية بن عمّار ، علل الشرائع : ص 423 ح 1 و ص 424 ح 2 عن محمّد بن سنان عن الإمام الرضا عليه السلام ، مختصر بصائر الدرجات : ص 218 والثلاثة الأخيرة نحوه ، بحار الأنوار : ج 99 ص 226 ح 25 .

ص: 471

5 / 15 مؤمن
5 / 16 حجر الأسود

5 / 15مؤمنامام على عليه السلام :مؤمن ، امين بر خويشتن است ؛ (1) با هوس و شهوت خود مى ستيزد .

تفسير العيّاشى_ به نقل از ابو بصير _ :از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن خداوند : «و كسى كه بيمار يا مسافر باشد» و از حدّ بيمارى كه شخص با رسيدن به آن حد بايد روزه اش را بخورد _ چنان كه در سفر چنين چيزى بر او واجب است _ سؤال كردم . فرمود : «به او اعتماد شده و [تشخيص آن ]به خودش واگذار شده است . پس اگر احساس ناتوانى كرد ، بايد روزه اش را بخورد ، و اگر احساس كرد مى تواند ، پس بايد روزه بگيرد ، بيمارى اش هر چه باشد» .

5 / 16حجر الأسوددعائم الإسلام :امام باقر عليه السلام فرمود : «حجر [الأسود] ، مانند پيمان است و لمس كردن آن ، چون بيعت . و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هر گاه آن را لمس مى كرد ، مى فرمود : بار خدايا ! امانتم را ادا كردم و به پيمانم وفا نمودم ، تا [اين حجر الأسود] در نزد تو برايم به انجام وظيفه ، گواهى دهد» .

امام صادق عليه السلام :خداوند _ تبارك و تعالى _ چون از بندگان پيمان گرفت ، به حجر [الأسود] دستور داد كه آن پيمان ها را فرو بلعد . (2) از اين رو گفته مى شود : «امانتم را ادا كردم و به پيمانم وفا نمودم ، تا به وفا كردنم گواهى دهى [تو اى حجر الأسود]!» .

.


1- .در عيون الحكم والمواعظ ، به جاى «امين» ، «امير» آمده است .
2- .كنايه از حفظ آنهاست .

ص: 472

عنه عليه السلام_ في حَقيقَةِ الحَجَرِ الأَسوَدِ _ :كانَ مَلَكا مِن عُظَماءِ المَلائِكَةِ عِندَ اللّهِ ، فَلَمّا أخَذَ اللّهُ مِنَ المَلائِكَةِ الميثاقَ ، كانَ أوَّلَ مَن آمَنَ بِهِ وأقَّرَ ذلِكَ المَلَكُ ، فَاتَّخَذَهُ اللّهُ أمينا عَلى جَميعِ خَلقِهِ ، فَأَلقَمَهُ الميثاقَ وأودَعَهُ عِندَهُ . (1)

.


1- .الكافي : ج 4 ص 185 ح 3 ، علل الشرائع : ص 430 ح 1 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 221 كلّها عن بكير بن أعين ، بحار الأنوار : ج 26 ص 269 ح 6 .

ص: 473

امام صادق عليه السلام_ در باره حقيقت حجر الأسود _ :او يكى از فرشتگان بلندپايه خدا بود . چون خداوند از فرشتگان پيمان گرفت ، نخستين كسى كه به او ايمان آورد و بِدان اقرار نمود ، همان فرشته بود . از اين رو خداوند ، او را بر همه آفريدگانش امين قرار داد و پيمان را به او خورانْد و نزد وى به امانت سپارد .

.

ص: 474

الفصل السّادس : أدب الائتمان6 / 1مَن يَصلُحُ لِلاِئتِمانِالإمام عليّ عليه السلام_ مِن وَصِيَّةٍ لَهُ عليه السلام كانَ يَكتُبُها لِمَن يَستَعمِلُهُ عَلَى الصَّدَقاتِ _ :... لا تَأمَنَنَّ عَلَيها إلّا مَن تَثِقُ بِدينِهِ ، رافِقا بِمالِ المُسلِمينَ حَتّى يُوَصِّلَهُ إلى وَلِيِّهِم ، فَيَقسِمَهُ بَينَهُم . ولا تُوَكِّل بِها إلّا ناصِحا شَفيقا ، وأمينا حَفيظا ، غَيرَ مُعنِفٍ ولا مُجحِفٍ ، ولا مُلغِبٍ (1) ولا مُتعِبٍ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :كانَ أبي عليه السلام يَقولُ : قُم بِالحَقِّ ... وَاحذَر صديقَكَ مِنَ الأَقوامِ ، إلَا الأَمينَ الَّذي خَشِيَ اللّهَ . (3)

عنه عليه السلام :لا يَكونُ الأَمينُ أمينا حَتّى يُؤتَمَنَ عَلى ثَلاثَةٍ فَيُؤَدِّيَها : عَلَى الأَموالِ ، وَالأَسرارِ ، وَالفُروجِ ، وإن حَفِظَ اثنَينِ وضَيَّعَ واحِدَةً فَلَيسَ بِأَمينٍ . (4)

.


1- .ألغب الرّجلَ : أنصبه وأتعبه (تاج العروس : ج 2 ص 408 «لغب») .
2- .نهج البلاغة : الكتاب 25 ، بحار الأنوار : ج 96 ص 90 ح 8 .
3- .الاختصاص : ص 230 ، مشكاة الأنوار : ص 137 ح 317 نحوه وكلاهما عن معاوية بن وهب ، بحار الأنوار : ج 75 ص 99 ح 10 .
4- .تحف العقول : ص 316 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 230 ح 12 .

ص: 475

فصل ششم : آداب امانت سپارى
6 / 1 كسى كه شايسته اعتماد و امانت سپارى است

فصل ششم : آداب امانت سپارى6 / 1كسى كه شايسته اعتماد و امانت سپارى استامام على عليه السلام_ از سفارش هاى ايشان كه به متصدّيان جمع آورى زكات مى نوشت _ :... هرگز بر آنها (زكات هاى جمع آورى شده) امين قرار مده ، مگر كسى را كه به دين او اعتماد داشته باشى و از اموال مسلمانان ، مراقبت كند تا آنها را به فرمان روايشان برسانَد و آنها را ميان مسلمانان ، قسمت كند ؛ و بر آنها (زكات ها) مگمار ، جز كسى را كه خيرخواه و دلسوز و امانتدار و نگهدار باشد و با آنها به درشتى و بى رحمى رفتار نكند ، و رنجور و خسته شان نسازد .

امام صادق عليه السلام :پدرم عليه السلام مى فرمود : «حق را به جاى آور ... و از دوستانِ خويشاوندت برحذر باش ، مگر آن دوستى كه امين و خداترس باشد» .

امام صادق عليه السلام :امين ، امين نيست ، مگر آن كه چون او را در سه چيز امين قرار دهى ، امانتدارى كند : در مال ، راز و ناموس . اگر [حتّى] دو تاى اينها را حفظ كرد و يكى را تباه ساخت ، او امين نيست .

.

ص: 476

الإمام عليّ عليه السلام :كاتِمُ السِّرِّ وَفِيٌّ أمينٌ . (1)

6 / 2مَن لا يَصلُحُ لِلاِئتِمانِأ _ أهلُ الكِتابِ قَبلَ الاِختِبارِالكتاب«وَمِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مَنْ إِن تَأْمَنْهُ بِقِنطَارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ وَمِنْهُم مَّنْ إِن تَأْمَنْهُ بِدِينَارٍ لَا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلَّا مَادُمْتَ عَلَيْهِ قَائِمًا ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ لَيْسَ عَلَيْنَا فِى الْأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ وَيَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ» . (2)

الحديثالإمام الصادق عليه السلام :لا يَنبَغي لِلرَّجُلِ المُسلِمِ أن يُشارِكَ الذِّمِّيَّ ، ولا يُبضِعَهُ بِضاعَةً ، ولا يودِعَهُ وَديعَةً ، ولا يُصافِيَهُ المَوَدَّةَ . (3)

ب _ الخائِنُالكتاب«فَلَمَّا رَجَعُواْ إِلَى أَبِيهِمْ قَالُواْ يَاأَبَانَا مُنِعَ مِنَّا الْكَيْلُ فَأَرْسِلْ مَعَنَا أَخَانَا نَكْتَلْ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ * قَالَ هَلْ ءَامَنُكُمْ عَلَيْهِ إِلَّا كَمَا أَمِنتُكُمْ عَلَى أَخِيهِ مِن قَبْلُ فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ» . (4)

.


1- .غرر الحكم : ج 4 ص 633 ح 7252 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 395 ح 6679 .
2- .آل عمران : 75 .
3- .الكافي : ج 5 ص 286 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 185 ح 815 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 229 ح 3849 وفيه «منكم» بدل «المسلم» ، قرب الإسناد : ص 167 ح 612 وفيه «المؤمن منكم» بدل «المسلم» وكلّها عن ابن رئاب ، بحار الأنوار : ج 75 ص 389 ح 2 .
4- .يوسف : 63 و 64 .

ص: 477

6 / 2 كسى كه شايسته اعتماد و امانت سپارى نيست
الف - اهل كتاب ، پيش از آزمودن
ب - خيانتكار

امام على عليه السلام :رازپوش ، وفادار و امين است .

6 / 2كسى كه شايسته اعتماد و امانت سپارى نيستالف _ اهل كتاب ، پيش از آزمودنقرآن«و از اهل كتاب، كسى هست كه اگر او را بر مال فراوانى امين شِمُرى ، آن را به تو برگردانَد ؛ و از آنان ، كسى هست كه اگر او را بر دينارى امين شِمُرى ، آن را به تو نمى پردازد، مگر آن كه دائماً بر [ سرِ ] وى به پا ايستى. اين ، بدان سبب است كه آنان [ به پندار خود ] گفتند: «در مورد كسانى كه كتاب آسمانى ندارند، بر زيان ما راهى نيست» . و بر خدا دروغ مى بندند ، با اين كه خودشان [ هم ]مى دانند» .

حديثامام صادق عليه السلام :سزاوار نيست كه مرد مسلمان با يك نفر ذمّى ، شريك شود ، يا كالايى [براى تجارت] به او بسپارد ، يا وديعه اى نزد او بگذارد ، و يا با او دوستِ صميمى شود .

ب _ خيانتكارقرآن«پس چون به سوى پدر خود بازگشتند، گفتند: «اى پدر! پيمانه از ما منع شد. برادرمان [بنيامين] را با ما بفرست تا پيمانه را بگيريم، و ما نگهبان او خواهيم بود» . [ يعقوب ] گفت: «آيا همان گونه كه شما را پيش از اين بر برادرش امين گردانيدم، بر او امين سازم؟! پس خدا بهترين نگهبان است ؛ و اوست مهربان ترينِ مهربانان»» .

.

ص: 478

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَنِ ائتَمَنَ غَيرَ أمينٍ فَلَيسَ لَهُ عَلَى اللّهِ ضَمانٌ ، لِأَنَّهُ قَد نَهاهُ أن يَأتَمِنَهُ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :مَنِ ائتَمَنَ خائِناً عَلى أمانَةٍ ، لَم يَكُن لَهُ عَلَى اللّهِ ضَمانٌ . (2)

الإمام الباقر عليه السلام :مَنِ ائتَمَنَ غَيرَ مُؤتَمَنٍ ، فَلا حُجَّةَ لَهُ عَلَى اللّهِ . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَيسَ لَكَ أن تَتَّهِمَ مَن قَدِ ائتَمَنتَهُ ، ولاتَأمَنِ الخائِنَ وقَد جَرَّبتَهُ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :لَيسَ لَكَ أن تَأتَمِنَ مَن غَشَّكَ ، ولا تَتَّهِمَ مَنِ ائتَمَنتَ . (5)

تهذيب الأحكام :قَد رُوِيَ أنَّ رَجُلاً قالَ لِلصّادِقِ عليه السلام : إنِّي ائتَمَنتُ رَجَلاً عَلى مالٍ أودَعتُهُ عِندَهُ ، فَخانَني وأنكَرَ مالي . فَقالَ : لَم يَخُنكَ الأَمينُ ، وإنَّمَا ائتَمَنتَ الخائِنَ . (6)

الإمام الصادق عليه السلام :ما اُبالِي ائتَمَنتُ خائِنا أو مُضَيِّعا . (7)

.


1- .قرب الإسناد : ص 315 ح 1222 عن مسعدة بن زياد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 103 ص 179 ح 3 .
2- .تحف العقول : ص 360 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 242 ح 32 .
3- .الكافي : ج 5 ص 299 ح 3 .
4- .قرب الإسناد : ص 84 ح 276 عن مسعدة بن زياد عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، الكافي : ج 5 ص 298 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 232 ح 1011 ،تنبيه الخواطر : ج 1 ص 302 كلّها عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام ، تحف العقول : ص 364 عن الإمام الصادق عليه السلام وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 75 ص 194 ح 2 .
5- .قرب الإسناد : ص 72 ح 231 عن مسعدة بن صدقة ، بحار الأنوار : ج 75 ص 194 ح 1 .
6- .تهذيب الأحكام : ج 7 ص 181 ح 796 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 305 ح 4093 ، تحف العقول : ص 442 عن الإمام الرضا عليه السلام وفيه ذيله من «لم يخنك» ، بحار الأنوار : ج 78 ص 335 ح 6 .
7- .الكافي : ج 5 ص 301 ح 4 عن عمرو بن أبي المقدام ، تحف العقول : ص 367 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 250 ح93 .

ص: 479

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس به غير امين اعتماد كند ، خداوند ، ضامن او نيست ؛ زيرا پيش از اين ، وى را از اعتماد كردن به او (غير امين) نهى كرده است .

امام صادق عليه السلام :هر كس به خائن امانتى بسپارد ، خداوند ، ضامن او نيست .

امام باقر عليه السلام :هر كس به ناامينى امانت بسپارد ، او را بر خداوند ، حجّتى نيست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :تو حق ندارى به كسى كه امينش دانسته اى ، بدبين باشى ، و يا خائن را كه پيش تر او را آزموده اى ، امين شمارى [و به او امانت بسپارى] .

امام صادق عليه السلام :تو حق ندارى كسى را كه با تو ناراستى كرده است ، امين بشمارى ، و كسى را كه امينش مى دانى ، [به خيانت] متّهم كنى .

تهذيب الأحكام :روايت شده است كه مردى به امام صادق عليه السلام گفت : من به مردى اعتماد كردم و مالى را نزد او به امانت سپردم ؛ امّا او به من خيانت ورزيد و مال مرا انكار كرد . امام عليه السلام فرمود : «امين به تو خيانت نكرد ؛ بلكه تو خائن را امين دانسته اى [و به خائن ، مال سپرده اى]» .

امام صادق عليه السلام :براى من فرقى نمى كند كه به خائن ، امانتى بسپارم يا به كسى كه از امانت ، نگهدارى نكند .

.

ص: 480

ج _ المُنافِقُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُنافِقُ لا يَعبُرُهُ قَولُ مَن يَنهى ولا يَنتَهي ... إن حَدَّثَكَ كَذَبَكَ ، وإن وَعَدَكَ أخلَفَكَ ، وإنِ ائتَمَنتَهُ خانَكَ ، وإن خالَفَكَ اغتابَكَ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :ما يَنبَغي لِذِي الوَجهَينِ أن يَكونَ أمينا . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :آيَةُ المُنافِقِ ثَلاثٌ: إذا حَدَّثَ كَذَبَ ، وإذا وَعَدَ أخلَفَ ، وإذَا اؤتُمِنَ خانَ. (3)

عنه صلى الله عليه و آله :المُنافِقُ مَن إذا وَعَدَ أخلَفَ ، وإذا فَعَلَ أفشى ، وإذا قالَ كَذَبَ ، وإذَا اؤتُمِنَ خانَ. (4)

د _ الكاذِبُمصباح الشريعة_ فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام _ :الكاذِبُ لا يَكونُ أمينا . (5)

ه _ الماكِرُالإمام عليّ عليه السلام :لا أمانَةَ لِمَكُورٍ (6) . (7)

.


1- .تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 93 ، الكافي : ج 2 ص 396 ح 3 ، الأمالي للصدوق : ص 582 ح 802 كلاهما عن أبي حمزة عن الإمام زين العابدين عليه السلام نحوه ،بحار الأنوار : ج 72 ص 205 ح 5 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 3 ص 139 ح 7895 و ص 293 ح 8789 ، الأدب المفرد : ص 101 ح 313 ، السُّنن الكبرى : ج 10 ص 416 ح 21156 ، مسند الشهاب :ج 2 ص 54 ح 869 بزيادة «عند اللّه » في آخره وكلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 3 ص 568 ح 7939 .
3- .صحيح البخاري : ج 1 ص 21 ح 33 ، صحيح مسلم : ج 1 ص 78 ح 59 ، سنن الترمذي : ج 5 ص 19 ح 2631 كلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 1 ص167 ح 842 ؛ من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 361 ح 5762 عن حمّاد بن عمرو عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، تحف العقول : ص 10 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 53 ح 3 .
4- .مصباح الشريعة : ص 221 ، بحار الأنوار : ج 72 ص 207 ح 8 .
5- .مصباح الشريعة : ص 517 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 395 ح 2 .
6- .المكر : الاحتيال والخديعة (الصحاح : ج 2 ص 819 «مكر») .
7- .غرر الحكم : ج 6 ص 347 ح 10441 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 532 ح 9680 .

ص: 481

ج - منافق
د - دروغگو
ه - نيرنگباز

ج _ منافقپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :منافق ، كسى است كه [از گناه ،] باز مى دارد ، ولى خودش [از آن] باز نمى ايستد ... . اگر برايت سخنى (/ حديثى) باز گويد ، دروغ مى گويد ، و اگر وعده ات بدهد ، خُلف وعده مى كند ، و اگر به او امانتى بسپُرى ، به تو خيانت مى ورزد ، و اگر با تو ناساز شود ، پشت سرت بدگويى مى كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شخصِ دورو نمى تواند امين باشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نشانه منافق ، سه چيز است : هر گاه سخنى (/ حديثى) بگويد ، دروغ مى گويد ؛ هرگاه وعده دهد ، خُلف وعده مى كند ؛ و هرگاه به او امانتى سپرده شود ، خيانت مى ورزد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :منافق ، كسى است كه هر گاه وعده دهد ، خُلف وعده مى كند ، و هر گاه عمل كند ، فاش مى سازد [و در بوق مى دَمَد] ، و هر گاه [سخن ]بگويد ، دروغ مى گويد ، و هر گاه امانتى به او سپرده شود ، خيانت مى ورزد .

د _ دروغگومصباح الشريعة_ در حديثى كه به امام صادق عليه السلام نسبت داده شده است _ :دروغگو ، امين نيست .

ه _ نيرنگبازامام على عليه السلام :نيرنگباز ، امانتدار نيست .

.

ص: 482

و _ الفاجِرُالإمام عليّ عليه السلام :الرِّجالُ ثَلاثَةٌ : عاقِلٌ وأحمَقُ وفاجِرٌ ، فَالعاقِلُ : الدّينُ شَريعَتُهُ ... . والفاجِرُ إنِ ائتَمَنتَهُ خانَكَ ، وإن صاحَبتَهُ شانَكَ ، وإن وَثِقتَ بِهِ لَم يَنصَحكَ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :كانَ أبي عليه السلام يَقولُ : قُم بِالحَقِّ ... ولا تَصحَبِ الفاجِرَ ، ولا تُطلِعهُ عَلى سِرِّكَ ، ولا تَأتَمِنهُ عَلى أمانَتِكَ . (2)

ز _ السَّفِلَةُالإمام الصادق عليه السلام :إن كُنتَ تُحِبُّ أن تَستَتِبَّ لَكَ النِّعمَةُ ، وتَكمُلَ لَكَ المُروءَةُ ، وتَصلُحَ لَكَ المَعيشَةُ ، فَلا تُشارِكِ العَبيدَ وَالسَّفِلَةَ في أمرِكَ ؛ فَإِنَّكَ إنِ ائتَمَنتَهُم خانوكَ ، وإن حَدَّثوكَ كَذَبوكَ ، وإن نُكِبتَ خَذَلوكَ ، وإن وَعَدوكَ أخلَفوكَ . (3)

ح _ الغاليعيون أخبار الرضا عليه السلام عن أبي هاشم الجعفري :سَأَلتُ أبَا الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام عَنِ الغُلاةِ وَالمُفَوِّضَةِ فَقالَ : الغُلاةُ كُفّارٌ ، وَالمَفَوِّضَةُ مُشرِكونَ ، مَن جالَسَهُم أو خالَطَهُم ، أو آكَلَهُم أو شارَبَهُم ، أو واصَلَهُم ، أو زَوَّجَهُم أو تَزَوَّجَ مِنهُم ، أو أمِنَهُم أوِ ائتَمَنَهُم عَلى أمانَةٍ ، أو صَدَّقَ حَديثَهُم ، أو أعانَهُم بِشَطرِ كَلِمَةٍ ، خَرَجَ مِن وِلايَةِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ ، ووِلايَةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، ووِلايَتِنا أهلَ البَيتِ . (4)

.


1- .الخصال : ص 116 ح 96 عن ثعلبة بن ميمون عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 70 ص 9 ح 6 .
2- .علل الشرائع : ص 559 ح 2 عن معاوية بن وهب ، بحار الأنوار : ج 75 ص 99 ح 10 .
3- .الكافي : ج 2 ص 640 ح 5 ، علل الشرائع : ص 558 ح 1 كلاهما عن عمّار بن موسى ، فقه الرضا : ص 356 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 74 ص 187 ح 12 .
4- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 203 ح 4 ، بحار الأنوار : ج 25 ص 273 ح 19 .

ص: 483

و - بزهكار
ز - فرو مايه
ح - غالى

و _ بزهكارامام على عليه السلام :مردان ، سه دسته اند : خردمند ، نابِخْرد ، و بِزِهكار . خردمند ، دين ، آبشخورِ اوست ... . بزهكار ، اگر به او امانتى بسپُرى ، به تو خيانت مى كند ، و اگر با او هم نشينى كنى ، مايه زشتى و بدنامى تو مى شود ، و اگر به او اعتماد كنى ، با تو يك رنگى نمى كند [و نارو مى زند] .

امام صادق عليه السلام :پدرم مى فرمود : «حق را به جاى آور ... و با شخص فاسد ، هم نشينى مكن ، و او را بر اسرارت آگاه مساز ، و امانتت را به او مسپار» .

ز _ فرو مايهامام صادق عليه السلام :اگر دوست دارى نعمتت بپايَد و شخصيتت كامل شود و زندگى ات نيكو گردد ، غلامان و فرومايگان را در كار خود ، شريك مساز ؛ زيرا اگر به اينان امانتى بسپارى ، به تو خيانت مى كنند ، اگر با تو سخن بگويند ، دروغ مى گويند ، و اگر گرفتار شوى ، تنهايت مى گذارند ، و اگر وعده ات دهند ، بدان وفا نمى كنند .

ح _ غالى (1)عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از ابو هاشم جعفرى _ :از امام رضا عليه السلام در باره غاليان و تفويض گرايان پرسيدم . فرمود : «غاليان ، كافرند ، و تفويض گرايان ، مشرك . هر كه با آنان هم نشينى كند يا بياميزد ، يا با آنان بخورد و بياشامد ، يا ارتباط داشته باشد ، يا به آنان زن دهد يا از آنها زن بگيرد ، يا به آنان اعتماد كند ، يا امانتى به آنها بسپارد ، يا سخنشان را باور كند ، يا با نيم كلمه اى كمكشان كند ، از ولايت خداوند عز و جل و ولايت پيامبر خدا و ولايت ما اهل بيت ، خارج شده است» .

.


1- .. غالى در نزد شيعه به كسى گفته مى شود كه در باره اهل بيت عليهم السلام افراط (غلو) كند و يكى از صفات ويژه خداوند (مثل جاودانگى) يا ويژه پيامبر صلى الله عليه و آله (مثل گرفتن وحى قرآنى) را به آن بزرگواران ، نسبت دهد و يا قائل به تفويض شئون ويژه ربوبيّت از جانب خداوند به آنان باشد (ر . ك : فرهنگ جامع فرق اسلامى ، روحانى) .

ص: 484

ط _ مَنِ انقادَ لِهَواهُالإمام عليّ عليه السلام_ مِن كِتابٍ لَهُ إلَى المُنذِرِ بنِ الجارودِ العَبدِيِّ ، وقَد خانَ في بَعضِ ما وَلّاهُ مِن أعمالِهِ _ :أمّا بَعدُ ، فَإِنَّ صَلاحَ أبيكَ غَرَّني مِنكَ ، وظَنَنتُ أنَّكَ تَتَّبِعُ هَديَهُ ، وتَسلُكُ سَبيلَهُ ، فَإِذا أنتَ فيما رُقِّيَ (1) إلَيَّ عَنكَ لا تَدَعُ لِهَواكَ انقِيادا ، ولا تُبقي لِاخِرَتِك عَتادا ، تَعمُرُ دُنياكَ بِخَرابِ آخِرَتِكَ ، وتَصِلُ عَشيرَتَكَ بِقَطيعَةِ دينِكَ . ولَئِن كانَ ما بَلَغَني عَنكَ حَقّا ، لَجَمَلُ أهلِكَ وشِسعُ نَعلِكَ خَيرٌ مِنكَ ، ومَن كانَ بِصِفَتِكَ فَلَيسَ بِأَهلٍ أن يُسَدَّ بِهِ ثَغرٌ ، أو يُنفَذَ بِهِ أمرٌ ، أو يُعلى لَهُ قَدرٌ ، أو يُشرَكَ في أمانَةٍ ، أو يُؤمَنَ عَلى جِبايَةٍ . (2) فَأَقبِل إلَيَّ حينَ يَصِلُ إلَيكَ كِتابي هذا ، إن شاءَ اللّهُ . (3)

ي _ شارِبُ الخَمرِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَنِ ائتَمَنَ شارِبَ الخَمرِ عَلى أمانَةٍ _ بَعدَ عِلمِهِ فيهِ _ فَلَيسَ لَهُ عَلَى اللّهِ ضَمانٌ ، ولا أجرَ لَهُ ولا خَلَفَ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن شَرِبَ الخَمرَ بَعدَ ما حَرَّمَهَا اللّهُ عَزَّ وجَلَّ عَلى لِساني ، فَلَيسَ بِأَهلٍ أن يُزَوَّجَ إذا خَطَبَ ، ولا يُشَفَّعَ إذا شَفَعَ ، ولا يُصَدَّقَ إذا حَدَّثَ ، ولا يُؤتَمَنَ عَلى أمانَةٍ . فَمَنِ ائتَمَنَهُ بَعدَ عِلمِهِ فيهِ ، فَلَيسَ لِلَّذِي ائتَمَنَهُ عَلَى اللّهِ عَزَّ وجَلَّ ضَمانٌ ، ولا لَهُ أجرٌ ، ولا خَلَفٌ . (5)

.


1- .رقّى عليه كلاما : إذا رَفَعَ (الصحاح : ج 6 ص 2361 «رقى») .
2- .في الطبعة المعتمدة : «خيانة» ، والتصويب من نسخة صبحي الصالح .
3- .نهج البلاغة : الكتاب 71 ، الغارات : ج 2 ص 898 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 506 ح 706 .
4- .الكافي : ج 5 ص 300 ح 3 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 231 ح 1009 كلاهما عن أبي الرّبيع عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص58 ح 5091 عن الإمام الصادق عليه السلام ، الخرائج والجرائح : ج 1 ص 279 ح 11 عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، الاُصول الستة عشر : ص 198 ح 170 عن الإمام الكاظم عن الإمام الباقر عليهماالسلاموالثلاثة الأخيرة نحوه ، بحار الأنوار : ج 79 ص 143 ح 56 .
5- .الكافي : ج 6 ص 396 ح 2 عن أبي الربيع الشامي عن الإمام الصادق عليه السلام و ص 397 ح 9 ، تهذيب الأحكام : ج 9 ص 103 ح 450 كلاهما عن حمّاد بن بشير عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه ، تفسير العيّاشى¨ : ج 1 ص 220 ح 21 عن حمّاد عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 103 ص 84 ح 11 ؛ كنز العمّال : ج 5 ص 361 ح 13231 نقلاً عن ابن النجار عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله .

ص: 485

ط - پيرو هوس
ى - شرابخوار

ط _ پيرو هوسامام على عليه السلام_ از نامه ايشان به مُنذر بن جارود عبدى كه در حكومتش مرتكب خيانتى شده بود _ :امّا بعد ، نيك بودن پدرت ، مرا در باره تو فريفت و پنداشتم كه تو نيز روش او را دنبال مى كنى و راه او را مى پويى ؛ امّا اكنون ، آن گونه كه از تو به من خبر رسيده است ، مى بينم كه پيروى از هوسَت را رها نمى كنى و براى آخرتت ، توشه اى بر جاى نمى گذارى ، دنيايت را به قيمتِ ويران كردن آخرتت آباد مى سازى و با خويشاوندانت ، به قيمت بُريدن از دينت ، پيوند برقرار مى كنى . اگر آنچه در باره تو به من رسيده است ، راست باشد ، هر آينه ، شتر همسرت (/ خانواده ات) و دوالِ پاىْ افزارت ، باارزش تر از تو خواهند بود . (1) كسى كه چنين باشد ، ديگر شايسته نيست كه به وسيله او رخنه اى بسته (/ مرزى پاسدارى) شود ، يا كارى انجام گيرد ، يا مقام و منزلتش بالا رود ، يا در امانتى شريكش كنند ، يا بر مالياتى امين قرار داده شود . پس به محض دريافت اين نامه ام ، به سوى من بيا ، به خواستِ خدا!

ى _ شرابخوارپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس بداند كه كسى شرابخوار است و [با اين حال] به او امانتى بسپارد ، خداوند ، ضامن او نيست . او را نه مزدى مى دهد ، و نه عوضى [براى مال از دست رفته اش] .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس پس از آن كه خداوند عز و جل شراب را از زبان من حرام گردانيد ، باز شرابخوارى كند ، شايسته نيست كه اگر خواستگارى كرد ، به او زن دهند ، يا اگر ميانجيگرى كرد ، ميانجيگرى اش پذيرفته شود ، يا هر گاه سخن گفت ، راستگو شمرده شود ، يا امانتى به او سپرده شود . و هر كس بداند كه او شرابخوار است و با اين حال به وى امانتى بسپارد ، خداوند عز و جل ضامن او نيست ، و او را نه مزدى باشد ، و نه جاى گزينى .

.


1- .شتر خانواده ات و پاى افزارت با ارزش تر از توست ... ، ضرب المثلى است براى تحقير .

ص: 486

الإمام الصادق عليه السلام :لا تَأتَمِن شارِبَ الخَمرِ ، فَإِنَّ اللّهَ عز و جل يَقولُ في كتابِهِ : «وَلَا تُؤْتُواْ السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ» . (1) فَأَيُّ سَفيهٍ أسفَهُ مِن شارِبِ الخَمرِ؟ إنَّ شارِبَ الخَمرِ لا يُزَوَّجُ إذا خَطَبَ ، ولا يُشَفَّعُ إذا شَفَعَ ، ولا يُؤتَمَنُ عَلى أمانَةٍ ، فَمَنِ ائتَمَنَهُ عَلى أمانَةٍ فَاستَهلَكَها ، لَم يَكُن لِلَّذِي ائتَمَنَهُ عَلَى اللّهِ أن يَأجُرَهُ ، ولا يُخلِفَ عَلَيهِ . (2)

ك _ النَّمّامُالإمام عليّ عليه السلام :لا تَجتَمِعُ أمانَةٌ ونَميمَةٌ . (3)

ل _ مَن فيهِ تِلكَ الخِصالُالإمام عليّ عليه السلام :سِتَّةٌ لا يَأمَنهُم مُسلِمٌ : اليَهودِيُّ ، وَالنَّصرانِيُّ ، وَالمَجوسِيُّ ، وشارِبُ الخَمرِ ، وصاحِبُ الشِّطرَنجِ وَالمُتَلَهّي بِاُمِّهِ (4) . (5)

.


1- .النساء : 5 .
2- .الكافي : ج 5 ص 299 ح 1 عن حريز ، الخرائج والجرائح : ج 1 ص 279 ح 11 نحوه ، بحار الأنوار : ج 47 ص 268 ح 38 وراجع : تفسير القمّى¨ : ج 1 ص131 .
3- .غرر الحكم : ج 6 ص 372 ح 10581 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 533 ح 9718 .
4- .في المصدر : قال ابن دكين : فسألته عن المتلهي بأمه، قال: الذي يقول: اُمّي زانية إن لم أفعل كذا وكذا .
5- .تاريخ بغداد : ج 9 ص 452 الرقم 5084 عن عبد اللّه بن دكين عن الإمام الصادق عن أبيه عن جده عليهم السلام .

ص: 487

ك - سخن چين
ل - كسى كه اين خصلت ها در اوست

امام صادق عليه السلام :به شرابخوار ، امانت مسپار ؛ زيرا خداوند عز و جل در كتابش مى فرمايد : «و اموال خود را به نادانان مسپاريد» . چه نادانى نادان تر از شرابخوار؟ شرابخوار ، اگر خواستگارى كرد ، نبايد به او زن داد ، و اگر شفاعت كرد، شفاعتش پذيرفته نيست . امانت را نبايد به او سپرد ، و هر كس امانتى را به او بسپارد و او آن را از ميان ببرد ، خداوند ، نه به امانت گزار پاداشى مى دهد ، و نه جايگزينى.

ك _ سخن چينامام على عليه السلام :امانتدارى و سخن چينى با هم گِرد نمى آيند .

ل _ كسى كه اين خصلت ها در اوستامام على عليه السلام :شش گروه اند كه مسلمان ، نبايد آنها را امين بدارد : يهودى ، نصرانى ، مجوسى ، شرابخوار ، شطرنج باز ، و بازى كننده با مادرش . (1)

.


1- .در مأخذ (تاريخ بغداد) آمده است : ابن دكّين گفت : از امام عليه السلام پرسيدم : بازى كننده با مادرش ، چه كسى است ؟ فرمود : «كسى كه مى گويد : مادرم زناكار است (مادرْ قَحبه باشم) ، اگر چنين و چنان نكنم !» .

ص: 488

الإمام الباقر عليه السلام :مَن عَرَفَ مِن عَبدٍ مِن عَبيدِ اللّهِ كَذِبا إذا حَدَّثَ ، وخُلفاً إذا وَعَدَ ، وخِيانَةً إذَا اؤتُمِنَ ، ثُمَّ ائتَمَنَهُ عَلى أمانَةٍ ، كانَ حَقّا عَلَى اللّهِ تَعالى أن يَبتَلِيَهُ فيها ، ثُمَّ لا يُخلِفَ عَلَيهِ ، ولا يَأجُرَهُ . (1)

.


1- .الكافي : ج 5 ص 299 ح 5 ، الاختصاص : ص 225 كلاهما عن أبي حمزة ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 232 ح 1012 عن أبي جميلة نحوه ، بحار الأنوار : ج103 ص 85 ح 14 .

ص: 489

امام باقر عليه السلام :هر كس بنده اى از بندگان خدا را بشناسد كه هر گاه سخن مى گويد ، دروغ مى گويد ، و هرگاه وعده مى دهد ، به آن عمل نمى كند ، و هرگاه به او امانتى مى سپارند ، خيانت مى كند ، و با اين حال به او امانتى بسپارد ، بر خداست كه او را در آن امانت ، دچار دردِ سر كند (يعنى امانتش از بين برود) . سپس ، نه براى آن به او عوضى دهد ، و نه مزدى .

.

ص: 490

. .

ص: 491

22 . امنيّت

اشاره

22 . امنيّتدرآمدفصل يكم : جايگاه امنيّت در نظام اسلامىفصل دوم : خطرناك ترين آسيب هاى امنيّتفصل سوم : سياست هاى امنيّتى امام على عليه السلام

.

ص: 492

. .

ص: 493

درآمد

امنيّت ، در لغت

درآمدامنيّت ، در لغتواژه «اَمْن» ، مصدر است و در اصل ، دلالت بر دو معناى نزديك به هم دارد : يكى آرامشِ دل ، و ديگرى تصديق ؛ زيرا انسان ، چيزى را تصديق مى كند و گواهى مى نمايد كه نسبت به آن ، اطمينان دارد و دلش آرام است ، ابن فارس ، در اين باره مى گويد : الهمزه والميم والنون أصلان متقاربان : أحدهما الأمانة الّتى هى ضدّ الخيانة ، ومعناها سكون القلب ، والآخر التصديق والمعنيان كما قلنا متدانيان ... رجل اُمَنَة إذا كان يأمنه الناس ولا يخافون غائلته . (1) همزه و ميم و نون ، دو اصل [معنايىِ] متقارب دارند : يكى امانت كه ضدّ خيانت و به معناى آرامشِ دل است ، و ديگرى گواهى دادن . و دو معنا ، همان گونه كه گفتيم ، به هم نزديك اند... به شخصى «رجلٌ اُمَنَه» گفته مى شود كه مردم از او در امان باشند و از شرّ و گزند او بيمى نداشته باشند . راغب در المفردات مى نويسد : أصل الأمن طمأنينة النفس وزوال الخوف ، والأمن والأمانة والأمان فى الأصل مصادر . (2)

.


1- .. معجم مقاييس اللغة : ج 1 ص 134 .
2- .. مفردات ألفاظ القرآن : ص 90 .

ص: 494

امنيّت ، در قرآن و حديث
1 . جايگاه امنيّت در نظام اسلامى

معناى «أمْن» ، آرامش خاطر و رفع نگرانى است. امن و امانت و امان، در اصل مصدر هستند. امّا در اين جا مطلقِ امنيت ، موضوع سخن نيست ؛ بلكه يكى از مصاديق معناى نخست آن ، يعنى امنيت اجتماعى ، مورد بررسى قرار مى گيرد .

امنيّت ، در قرآن و حديثدر قرآن و احاديث اسلامى ، كلمه «أمن» و مشتقات آن ، در معانى مختلفى به كار رفته است ، مانند : امانت ، (1) ايمان ، (2) امنيت در برابر خطرهايى كه در جهان پس از مرگ ، انسان را تهديد مى نمايد (3) و امنيت در مقابل خطرهايى كه آرامش اجتماعى انسان را تهديد مى كند . (4) همان طور كه اشاره شد ، در اين جا تنها متونى ارائه مى گردند كه مرتبط با امنيت اجتماعى اند . پيش از آن ، توجّه خوانندگان گرامى را به چند نكته جلب مى كنيم :

1 . جايگاه امنيّت ، در نظام اسلامىاز منظر متون اسلامى ، امنيت اجتماعى ، يكى از بزرگ ترين و گواراترين نعمت هاى الهى است كه با نعمت تن درستى و سلامت برابرى مى كند ، همه مردم به آن نياز دارند و بدون آن ، شادى در زندگى بى مفهوم است ؛ ولى با اين همه ، كمتر كسى قدر اين نعمت بزرگ را مى داند : نِعمَتانِ مَكفورَتانِ : الأَمنُ وَالعافِيَةُ . (5) دو نعمت اند كه ناسپاسى مى شوند: امنيت و سلامت .

.


1- .. ر . ك : ص 323 (امانت / درآمد / امانت ، در لغت) .
2- .. ر . ك : همين دانش نامه : ج 8 ص 8 (ايمان / درآمد / ايمان ، در لغت) .
3- .. مقصود ، امنيت از عذاب الهى است كه در آيات و روايات فراوانى به آن اشاره شده است .
4- .. ر . ك : ص 525 (امنيّت / فصل دوم : خطرناك ترينِ آسيب هاى امنيت) .
5- .. ر . ك : ص 500 ح 4 .

ص: 495

2 . سرزمين نمونه در امنيّت

در مقابل ، نبودِ امنيت ، يكى از سخت ترين مجازات هاى الهى است . زندگى براى مردمى كه امنيت ندارند ، لذّتبخش نيست و معيار ارزش وطن ، ميزان برخوردارى آن از امنيت است ؛ بلكه چنان است كه از امام على عليه السلام روايت شده است : شَرُّ الأوطانِ ما لَم يَأمَن فيهِ القُطّانُ . (1) بدترين وطن، جايى است كه ساكنانش در آن، در امان نباشند.

2 . سرزمين نمونه در امنيّتاهمّيت امنيت اجتماعى در اسلام ، تا آن جاست كه مركز طلوع خورشيد تابناك اين آيين آسمانى ، يعنى مكّه ، «البلد الأمين (شهر امن)» ناميده شده و مقرّرات شديدى براى اجتناب از هرگونه نزاع ، كشمكش و جنگ و خونريزى در اين سرزمين مقدّس ، وضع شده است ، (2) به گونه اى كه نه تنها انسان ها بايد در آن از امنيت مطلق برخوردار باشند ، بلكه حيوانات ، پرندگان و گياهان نيز در امن و امان هستند و كسى حقّ ندارد كه كمترين مزاحمت را براى آنها ايجاد كند . مى توان گفت كه ارزش بودن مطلقِ امنيت در مكّه ، در واقع براى ارائه شهر نمونه اسلامى است و مسئولان نظام اسلامى ، بايد تلاش كنند تا ديگر بلاد اسلامى را از امنيت لازم ، برخوردار نمايند ، چنان كه در دوران حكومت امام مهدى عليه السلام امنيتِ مطلق ، جهان را فرا خواهد گرفت . (3)

.


1- .. ر . ك : ص 504 ح 14 .
2- .. براى آگاهى از اين مقرّرات ، به منابع فقه ، مراجعه فرماييد .
3- .. ر . ك : ص 519 (امنيّت / فصل يكم / امنيت موعود) .

ص: 496

3 . مسئوليت نظام اسلامى در برقرارى امنيّت
4 . خطرناك ترين تهديدهاى امنيّتى

3 . مسئوليت نظام اسلامى در برقرارى امنيّتنكته ديگرى كه اهمّيت امنيت اجتماعى را در اسلام ، نشان مى دهد ، مرتبط كردن آن با فلسفه رسالت و امامت در روايات اسلامى است ؛ چنان كه پيامبر خدا ، در پاسخ به سؤال از فلسفه رسالت خود مى فرمايد : بأن توصَلَ الأرحامُ وتُحقَنَ الدِّماءُ وتُؤَمَّنَ السُّبُلُ . (1) خويشاوندى پيوند داده شود ، خون ها حفظ شوند و راه ها امن گردند . همچنين ، اشاره به حفظ و صيانت مرزهاى بلاد اسلامى ، و ايجاد امنيت براى ستم ديدگان ، در تبيين حكمت زمامدارىِ امامانِ اهل بيت عليهم السلام در روايات ايشان ، حاكى از مسئوليت سنگين حاكمان اسلامى در برقرارى امنيت اجتماعى است . (2)

4 . خطرناك ترين تهديدهاى امنيّتىاز نظر قرآن و احاديث اسلامى ، مهم ترين خطرهايى كه امنيت جامعه بشر را تهديد مى كنند ، عبارت اند از : اختلافات سياسى و اجتماعى ، تجاوز به حقوق ديگران ، و ناسپاسىِ نعمت هاى الهى . و اين ، درس بزرگى است براى حكومت ها كه تنها با تكيه بر قدرت اطّلاعاتى و نظامى ، نمى توان امنيت جامعه را تأمين كرد . دولت مردانى كه بخواهند جامعه آنها از امنيت كامل برخوردار باشد ، بايد تلاش كنند از اختلافات داخلى و خارجى بكاهند ، عدل و انصاف را بگسترند و مردم را به سپاس گذارى از نعمت هاى الهى ، تشويق نمايند ؛ چرا كه هر چه اختلافات و تجاوز به حقوق ديگران ، كمتر ، و سپاس گزارى از نعمت هاى الهى بيشتر باشد ، جامعه از امنيت و آرامش افزون ترى برخوردار خواهد بود .

.


1- .. ر . ك : ص 506 ح 17 .
2- .. ر . ك : ص 505 (امنيّت / فصل يكم / مسئوليّت فرمان روايان در امنيّت كشور) .

ص: 497

5 . سياست هاى امنيّتى امام على عليه السلام

5 . سياست هاى امنيّتى امام على عليه السلاميكى از مسائل بسيار مهم در باب امنيت اجتماعى ، سياست هاى امنيتى از نگاه اسلام است . اين سياست ها ، در ابواب مختلف اين دانش نامه (مانند : جهاد ، صلح ، جنگ ، تجسّس ، عفو ، تعذيب و عداوت) ، به تفصيل ، مورد بررسى قرار خواهند گرفت . از اين رو ، در اين جا تنها به محورهاى اصلى سياست هاى امنيتى اسلام ، اشاره مى كنيم . براى دستيابى به اين منظور ، نگاهى گذرا به سياست هاى امنيتى امام على عليه السلام خواهيم افكند . اين سياست ها به طور خلاصه ، عبارت اند از : الف _ برنامه ريزى براى دستيابى به اطّلاعات و شناخت هاى لازم از تهديدهاى امنيتى و عوامل آنها ؛ ب _ برخوردارى از ابزارها و امكانات بازدارنده دشمن ؛ ج _ تقويت مادّى و معنوى نيروهاى مسلّح ؛ د _ برنامه ريزى براى تبديل تهديدهاى امنيتى به فرصت ؛ ه _ اجتناب از درگيرى بدون ضرورت با دشمنان ؛ و _ هوشيارى در برابر توطئه هايى كه امنيت جامعه را تهديد مى كنند ؛ ز _ رعايت ارزش هاى اخلاقى در كشف توطئه هاى ضدّ امنيتى و برخورد با عوامل آنها ؛ ح _ برخورد قاطع و ريشه اى با عوامل و آفات تهديد كننده امنيت اجتماعى .

.

ص: 498

الفصل الأوّل : موقع الأمن في النظام الإسلامي1 / 1الأَمنُ نِعمَةٌ عَظيمَةٌالكتاب«وَ جَعَلْنَا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقُرَى الَّتِى بَارَكْنَا فِيهَا قُرًى ظَاهِرَةً وَ قَدَّرْنَا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُواْ فِيهَا لَيَالِىَ وَ أَيَّامًا ءَامِنِينَ» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في قَولِهِ تَعالى : «ثُمَّ لَتُسْئلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ» (2) _ :الأَمنُ وَالصِّحَّةُ . (3)

تفسير القمّي_ في قَولِهِ تَعالى : «وَإِن تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ يَقُولُواْ هَذِهِ مِنْ عِندِ اللَّهِ وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَقُولُواْ هَذِهِ مِنْ عِندِكَ قُلْ كُلٌّ مِّنْ عِندِ اللَّهِ» (4) _ :عَنِ الصّادِقينَ عليهم السلام أنَّهُم قالوا : الحَسَناتُ في كِتابِ اللّهِ عَلى وَجهَينِ ، وَالسَّيِّئاتُ عَلى وَجهَينِ ، فَمِنَ الحَسَناتِ الَّتي ذَكَرَهَا اللّهُ : الصِّحَّةُ وَالسَّلامَةُ وَالأَمنُ وَالسَّعَةُ وَالرِّزقُ ، وقَد سَمّاهَا اللّهُ حَسَناتٍ ، «وَإِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ» يَعني بِالسَّيِّئَةِ هاهُنا : المَرَضَ وَالخَوفَ وَالجوعَ وَالشِّدَّةَ . (5)

.


1- .سبأ : 18 .
2- .التكاثر : 8 .
3- .تاريخ أصبهان: ج 2 ص 145 الرقم 1322، تفسير ابن كثير: ج 8 ص 497 كلاهما عن عبداللّه بن مسعود؛ مجمع البيان: ج 10 ص 812 عن عبداللّه بن مسعود من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، المناقب لابن شهرآشوب: ج2 ص153 عن الإمام الباقر عليه السلام بزيادة «وولاية علي بن أبي طالب» في آخره، إرشاد القلوب: ص 37 عن الإمام علي عليه السلام بزيادة «القوة والعافية» في آخره، بحار الأنوار: ج 24 ص 54 ح 14.
4- .النساء: 78.
5- .تفسير القمّي: ج 1 ص 144، بحار الأنوار: ج 5 ص 202 ح 27.

ص: 499

فصل يكم : جايگاه امنيّت در نظام اسلامى
1 / 1 امنيّت ، نعمتى بزرگ

فصل يكم : جايگاه امنيّت در نظام اسلامى1 / 1امنيّت ، نعمتى بزرگقرآن«و ميان آنان و ميان آبادى هايى كه در آنها بركت نهاده بوديم ، شهرهاى متّصل به هم قرار داده بوديم و در ميان آنها مسافت را ، به اندازه ، مقرّر داشته بوديم . در اين [راه]ها ، شب ها و روزها آسوده خاطر بگرديد» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در باره اين سخن خداوند متعال : «سپس ، در آن روز ، قطعا از نعمتْ پرسش مى شويد» _ :[مقصود از نعمت ،] امنيّت و سلامت است .

تفسير القمّى_ در باره اين سخن خداوند متعال : «و اگر به آنان خوبى رسد ، مى گويند : «اين ، از نزد خداست» ، و اگر به آنان ، گزندى برسد ، مى گويند : «اين ، از جانب توست» . بگو : «هر دو از جانب خداست»» _ :از اهل بيت عليهم السلام ، روايت شده است كه فرمودند : «خوبى ها در كتاب خدا بر دو گونه اند ، و بدى ها نيز بر دو گونه . از جمله خوبى ها كه خداوند عز و جل نام برده ، تن درستى و سلامت و امنيّت و گشايش (رفاه) و روزى است . خداوند ، اينها را خوبى ناميده است . «و اگر بدى [و گزندى ]به آنها برسد» ، مقصودش از بدى در اين جا ، بيمارى و ترس و گرسنگى و سختى است .

.

ص: 500

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن أصبَحَ وأمسى وعِندَهُ ثَلاثٌ فَقَد تَمَّت عَلَيهِ النِّعمَةُ فِي الدُّنيا : مَن أصبَحَ وأمسى مُعافىً في بَدَنِهِ ، آمِنا في سِربِهِ (1) ، عِندَهُ قوتُ يَومِهِ ، فَإِن كانَت عِندَهُ الرّابِعَةُ فَقَد تَمَّت عَلَيهِ النِّعمَةُ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ ؛ وهُوَ الإِسلامُ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :نِعمَتانِ مَكفورَتانِ (3) ؛ الأَمنُ وَالعافِيَةُ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :أسكَنَ سُبحانَهُ آدَمَ عليه السلام دارا أرغَدَ (5) فيها عَيشَهُ ، وآمَنَ فيها مَحَلَّتَهُ . (6)

عنه عليه السلام :لا نِعمَةَ أهنَأُ مِنَ الأَمنِ . (7)

.


1- .أصبح آمِنا في سِربِهِ أي في نفسه . وفلانٌ آمِنُ السِّربِ : لا يُغزى مالُهُ ونَعَمُهُ (لسان العرب : ج 1 ص 463 «سرب») .
2- .الكافي: ج 8 ص 148 ح 127 عن مسعدة بن صدقة، عن الإمام الصادق عليه السلام ، تحف العقول: ص 36 وفيه «وهو الإيمان» بدل «وهو الإسلام»، بحار الأنوار: ج77 ص139 ح15 وراجع : كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 4 ص 469 ح 5916 وسنن ابن ماجة: ج 2 ص 1387 ح 4141 .
3- .قال العلّامة المجلسي قدس سره : «مكفورتان» أي مستورتان عن الناس، لا يعرفون قدرهما، أو لا يشكرهما الناس لغفلتهم عن عظم شأنهما (بحار الأنوار: ج 81 ص 170).
4- .الخصال:ص34 ح5 عن إسماعيل بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار: ج 81 ص 170 ح1.
5- .[يُقال] : صاروا في رَغَدٍ من العيش : أي في رزق واسع (مجمع البحرين: ج 2 ص 714 «رغد»).
6- .نهج البلاغة: الخطبة1، بحار الأنوار: ج 63 ص 213 ح 48.
7- .غرر الحكم: ج 6 ص 435 ح 10911، عيون الحكم والمواعظ: ص 544 ح 10119.

ص: 501

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس شب و روزِ خود را سپرى كند و از سه چيز ، برخوردار باشد ، نعمت دنيا را كامل دارد : كسى كه بام و شامش را در تن درستى و آسايشِ خاطر بگذراند (1) و خوراكِ روزانه خود را داشته باشد . حال اگر چهارمين نعمت را هم داشته باشد ، نعمت دنيا و آخرت بر او كامل شده است و آن نعمت ، اسلام است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دو نعمت اند كه قدرشان ناشناخته است : امنيّت و سلامت .

امام على عليه السلام :خداوند سبحان ، آدم عليه السلام را در سرايى جاى داد كه در آن سرا ، زندگى اش را پُر از ناز و نعمت ، و محيطش را برخوردار از امنيّت قرار داد .

امام على عليه السلام :نعمتى گواراتر از امنيّت نيست .

.


1- .يعنى امنيّت جانى و مالى داشته باشد .

ص: 502

عنه عليه السلام :نَم آمِنا، تَكُن في أمهَدِ (1) الفُرُشِ . (2)

عنه عليه السلام :كُلُّ سُرورٍ يَحتاجُ إلى أمنٍ . (3)

عنه عليه السلام :رَفاهِيَةُ العَيشِ فِي الأَمنِ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :النَّعيمُ فِي الدُّنيَا الأَمنُ وصِحَّةُ الجِسمِ ، وتَمامُ النِّعمَةِ فِي الآخِرَةِ دُخولُ الجَنَّةِ ، وما تَمَّتِ النِّعمَةُ عَلى عَبدٍ قَطُّ [ ما ] (5) لَم يَدخُلِ الجَنَّةَ . (6)

عنه عليه السلام :ثَلاثَةُ أشياءَ يَحتاجُ النّاسُ طُرّا إلَيها : الأَمنُ ، وَالعَدلُ ، وَالخِصبُ (7) . (8)

1 / 2ذَمُّ عَدَمِ الأَمنِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا خَيرَ فِي القَولِ إلّا مَعَ الفِعلِ ، ولا فِي المَنظَرِ إلّا مَعَ المَخبَرِ ... ولا فِي الحَياةِ إلّا مَعَ الصِّحَّةِ ، ولا فِي الوَطَنِ إلّا مَعَ الأَمنِ وَالسُّرورِ . (9)

الإمام عليّ عليه السلام :شَرُّ البِلادِ بَلَدٌ لا أمنَ فيهِ ولا خِصبَ . (10)

.


1- .مَهَّدتُ الفِراشَ: إذا بَسَطتَهُ وَوَطَّأتَهُ (مجمع البحرين: ج 3 ص 1729 «مهد»).
2- .المواعظ العدديّة: ص 61.
3- .بحار الأنوار: ج 78 ص 7 ح 59 نقلاً عن مطالب السؤول.
4- .غرر الحكم: ج4 ص100 ح5438، عيون الحكم والمواعظ: ص 271 ح 4983.
5- .ما بين المعقوفين أثبتناه من بحار الأنوار.
6- .معاني الأخبار: ص 408 ح 87 عن زيد الشحام، بحار الأنوار: ج 81 ص 172 ح 8 .
7- .الخِصْب : نقيص الجَدب، وهو كثرة العُشب ورفاغة العَيش . ومَكانٌ خَصيب : كثير الخير (تاج العروس : ج 1 ص 464 «خصب») .
8- .تحف العقول: ص 320، بحار الأنوار: ج 78 ص 234 ح 44.
9- .كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 4 ص 369 ح 5762 عن حماد بن عمرو وأنس بن محمّد عن أبيه جميعا عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، مكارم الأخلاق: ج 2 ص 333 ح 2656 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، الاختصاص : ص 243 عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار: ج 77 ص 58 ح 3.
10- .غرر الحكم: ج4 ص165 ح5684، عيون الحكم والمواعظ: ص 294 ح 5253.

ص: 503

1 / 2 نكوهشِ نبود امنيّت

امام على عليه السلام :آسوده بخواب كه [در اين صورت ،] در نرم ترين بستر خواهى بود .

امام على عليه السلام :هر شادمانى اى نياز به امنيّت [و آرامش] دارد .

امام على عليه السلام :آسايش زندگى ، در [گرو] امنيّت است .

امام صادق عليه السلام :نعمت دنيا ، امنيّت و تن درستى است ، و كامل شدن نعمت در آخرت ، رفتن به بهشت است . تا زمانى كه بنده وارد بهشت نشود ، هرگز نعمت را كامل به دست نياورده است .

امام صادق عليه السلام :سه چيز است كه همه مردم به آنها نيازمندند : امنيّت ، دادگرى ، و فراوانى .

1 / 2نكوهشِ نبود امنيّتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در گفتارِ بى كردار ، و ديدنِ بى آزمودن ... و زندگى بدون سلامت ، و وطن بدون امنيّت و شادمانى ، خيرى نيست .

امام على عليه السلام :بدترينِ شهرها ، شهرى است كه در آن ، امنيّت و فراوانى نباشد .

.

ص: 504

عنه عليه السلام :شَرُّ الأَوطانِ ما لَم يَأمَن فيهِ القُطّانُ (1) . (2)

عنه عليه السلام :الخائِفُ لا عَيشَ لَهُ . (3)

الخصال عن أبي خالد السِّجِستاني :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : خَمسُ خِصالٍ مَن فَقَدَ واحِدَةً مِنهُنَّ لَم يَزَل ناقِصَ العَيشِ ، زائِلَ العَقلِ ، مَشغولَ القَلبِ ؛ فَأَوَّلُها: صِحَّةُ البَدَنِ ، وَالثّانِيَةُ: الأَمنُ ، وَالثّالِثَةُ: السَّعَةُ فِي الرِّزقِ ، وَالرّابِعَةُ: الأَنيسُ المُوافِقُ . قُلتُ : ومَا الأَنيسُ المُوافِقُ ؟ قالَ : الزَّوجَةُ الصّالِحَةُ ، وَالوَلَدُ الصّالِحُ ، وَالخَليطُ الصّالِحُ . وَالخامِسَةُ _ وهِيَ تَجمَعُ هذِهِ الخِصالَ _ : الدَّعَةُ (4) . (5)

راجع : ص 530 (الأمن / الفصل الثاني : أخطر آفات الأمن / الكفران) .

1 / 3مَسؤولِيَّةُ الوُلاةِ في أمنِ البِلادِمسند ابن حنبل عن عمرو بن عبسة السلمي :رَغِبتُ عَن آلِهَةِ قَومي فِي الجاهِلِيَّةِ ... حَتّى دَخَلتُ عَلَيهِ [ أي عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ] فَسَلَّمتُ عَلَيهِ فَقُلتُ لَهُ : ما أنتَ؟ فَقالَ : نَبِيٌّ ، فَقُلتُ : ومَا النَّبِيُّ؟ فَقالَ : رَسولُ اللّهِ ، فَقُلتُ : ومَن أرسَلَكَ ؟ قالَ : اللّهُ عز و جل ، قُلتُ : بِماذا أرسَلَكَ؟ فَقالَ : بِأَن توصَلَ الأَرحامُ ، وتُحقَنَ الدِّماءُ ، وتُؤَمَّنَ السُّبُلُ ، وتُكسَرَ الأَوثانُ ، ويُعبَدَ اللّهُ وَحدَهُ لا يُشرَكُ بِهِ شَيءٌ . (6)

.


1- .قَطَنَ بالمكانِ: أقام به وتوطّنَهُ فهو قاطن، والجمع قُطّان (مجمع البحرين: ج 3 ص 1497 «قطن»).
2- .غرر الحكم: ج4 ص171 ح 5712، عيون الحكم والمواعظ: ص 295 ح 5279.
3- .غرر الحكم: ج1 ص251 ح1011، عيون الحكم والمواعظ: ص 30 ح 453.
4- .قال العلّامة المجلسي قدس سره : الدَّعَةُ : السكون وقلّة الأشغال، قال في النهاية: وَدُع _ بالضمّ _ وداعة ودعة : أي سكن وترفّه، وفي الصحاح: الدعة: الخفض، والهاء عوض من الواو، تقول منه: ودع الرجل فهو وديع ؛ أي ساكن، ورجل متّدع : أي صاحب دعة وراحة، والموادعة: المصالحة ، انتهى . ويحتمل أن يكون المراد عدم المنازعة والمخاصمة (بحارالأنوار : ج 81 ص 171) .
5- .الخصال: ص 284 ح 34، بحار الأنوار: ج 81 ص 171 ح 4.
6- .مسند ابن حنبل: ج 6 ص 53 ح 17013، مسند الشاميّين: ج 2 ص 30 ح 863 ، تاريخ دمشق: ج 46 ص 262.

ص: 505

1 / 3 مسئوليت فرمان روايان در امنيّت كشور

امام على عليه السلام :بدترين وطن ها ، وطنى است كه ساكنانش در آن ، امنيّت نداشته باشند .

امام على عليه السلام :كسى كه در ترس و وحشت به سر مى بَرَد ، زندگى ندارد .

الخصال_ به نقل از ابو خالد سِجِستانى _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «پنج چيز است كه هر كس يكى از آنها را نداشته باشد ، پيوسته ، زندگى اش ناقص ، خِردش از كار افتاده ، و دلش مشغول [و گرفتار ]است : اوّل ، تن درستى و دوم ، امنيّت و سوم ، گشايشِ در روزى و چهارم ، يارِ سازگار» . گفتم : يارِ سازگار ، چيست؟ فرمود : «همسر شايسته ، و فرزند شايسته ، و هم نشين شايسته» . [سپس ادامه داد :] «و پنجم _ كه جامع اين چيزهاست _ آسايش [و رفاه ]است» .

ر . ك : ص 531 (امنيّت / فصل دوم : خطرناك ترين آسيب هاى امنيّت / ناسپاسى) .

1 / 3مسئوليت فرمان روايان در امنيّت كشورمسند ابن حنبل_ به نقل از عمرو بن عبسه سلمى _ :در جاهليت ، از خدايان قوم خود ، روى گردانْدم ... تا آن گاه كه خدمت پيامبر خدا رسيدم و سلام كردم و گفتم : تو كيستى ؟ فرمود : «پيامبر» . گفتم : پيامبر ، چيست؟ فرمود : «فرستاده خدا» . گفتم : چه كسى تو را فرستاده است؟ فرمود : «خداوند» . گفتم : براى چه فرستاده است؟ فرمود : «براى پيوندِ خويشاوندان ، حفظ خون ها ، امنيّت راه ها ، شكستن بت ها ، و پرستش خداى يگانه و بى انباز» .

.

ص: 506

الإمام عليّ عليه السلام :اللّهُمَّ إنَّكَ تَعلَمُ أنَّهُ لَم يَكُنِ الَّذي كانَ مِنّا مُنافَسَةً في سُلطانٍ ، ولَا التِماسَ شَيءٍ مِن فُضولِ الحُطامِ ، ولكِن لِنَرُدَّ المَعالِمَ مِن دينِكَ، ونُظهِرَ الإِصلاحَ في بِلادِكَ، فَيَأمَنَ المَظلومونَ مِن عِبادِكَ ، وتُقامَ المُعَطَّلَةُ مِن حُدودِكَ . (1)

عنه عليه السلام :لابُدَّ لِلنّاسِ مِن أميرٍ بَرٍّ أو فاجِرٍ ، يَعمَلُ في إمرَتِهِ المُؤمِنُ ، ويَستَمتِعُ فيهَا الكافِرُ ، ويُبَلِّغُ اللّهُ فيهَا الأَجَلَ ، ويُجمَعُ بِهِ الفَيءُ ، ويُقاتَلُ بِهِ العَدُوُّ ، وتَأمَنُ بِهِ السُّبُلُ . (2)

المَزار_ مِن زِيارَةٍ يُزارُ بِها أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام في لَيلَةِ سَبعٍ وعِشرينَ مِن رَجَبٍ _ :... وبَذَلَ عليه السلام نَفسَهُ في مَرضاةِ رَسولِكَ ... وحينَ وَجَدَ أنصارا نَهَضَ مُستَقِلّاً بِأَعباءِ الخِلافَةِ ، مُضطَلِعا بِأَثقالِ الإِمامَةِ ، فَنَصَبَ رايَةَ الهُدى في عِبادِكَ ، ونَشَرَ ثَوبَ الأَمنِ في بِلادِكَ ، وبَسَطَ العَدلَ في بَرِيَّتِكَ . (3)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ مِن دُعائِهِ لِأَهلِ الثُّغورِ _ :فَإِن خَتَمتَ لَهُ بِالسَّعادَةِ ، وقَضَيتَ لَهُ بِالشَّهادَةِ ، فَبَعدَ أن يَجتاحَ عَدُوَّكَ بِالقَتلِ ، وبَعدَ أن يَجهَدَ بِهِمُ الأَسرُ ، وبَعدَ أن تَأمَنَ أطرافُ المُسلِمينَ ، وبَعدَ أن يُوَلِّيَ عَدُوُّكَ مُدبِرينَ . (4)

.


1- .نهج البلاغة: الخطبة 131، تحف العقول: ص 239 عن الإمام الحسين عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج 34 ص 111 ح 949؛ تذكرة الخواص: ص 120 عن عبداللّه بن صالح العجلي.
2- .نهج البلاغة: الخطبة 40، بحار الأنوار: ج 75 ص 358 ح 72؛ شعب الإيمان: ج 6 ص 65 ح 7508 عن ليث، المصنّف لابن أبي شيبة: ج 8 ص 741 ح 51 عن أبي البختري من دون إسناد إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام وكلاهما نحوه، كنز العمّال: ج 5 ص 751 ح 14286، وراجع : السنن الكبرى: ج 8 ص 319 ح 16764.
3- .المزار للشهيد الأوّل: ص 106، بحار الأنوار: ج 100 ص 380 ح 10.
4- .الصحيفة السجّادية: ص 115 الدعاء 27.

ص: 507

امام على عليه السلام :بار خدايا ! تو مى دانى كه آنچه از ما سر زد ، از سرِ قدرت طلبى ، يا به دست آوردن چيزى از دارايى بى ارزش دنيا نبود ؛ بلكه براى اين بود كه نشانه هاى دينت را بازگردانيم و در شهرهايت ، آبادانى پديدار سازيم تا بندگان ستم ديده ات در امنيّت باشند و احكامِ بر زمين مانده ات بر پا داشته شوند .

امام على عليه السلام :مردم را ناگزير فرمان روايى بايد ، نيك يا بد ، تا در [سايه] فرمان روايى او مؤمن ، كار خويش (اطاعت خدا) كند و كافر ، بهره خويش ببَرَد ، و خداوند ، هر كس را به اجل مقدّرش برساند ، و به وسيله او ، ماليات ها جمع آورى گردد و با دشمن ، جنگ شود و راه ها امن گردند .

المزار ، شهيد اوّل_ از زيارتى كه با آن امير مؤمنان عليه السلام در شب بيست و هفتم رجب ، زيارت مى شود _ :و در راه خشنودى پيامبرت ، جان فشانى كرد ... و آن گاه كه يارانى يافت ، مسئوليت هاى خلافت را برعهده گرفت و بارهاى سنگين پيشوايى را به دوش كشيد و پرچم راهبرى را در ميان بندگانت برافراشت و بساط امنيّت را در شهرهايت افكند ، و عدل را در ميان آفريدگانت گسترانيد .

امام زين العابدين عليه السلام_ از دعاى ايشان براى مرزداران _ :اگر زندگى اش را به نيك بختى پايان دادى و شهادت را بر او مقدّر فرمودى ، اين [شهادتش ]پس از آن باشد كه دشمنت را به كُشتار ، از بيخ و بُن بركَنَد ، و پس از آن كه دشمنانت به رنج اسارت در افتند ، و پس از آن كه مرزهاى مسلمانان ، امنيّت يابد ، و پس از آن كه دشمنت پشت كرده ، بگريزد .

.

ص: 508

الإمام الرضا عليه السلام :إنَّ الإِمامَةَ زِمامُ الدّينِ ، ونِظامُ المُسلِمينَ ، وصَلاحُ الدُّنيا ، وعِزُّ المُؤمِنينَ . إنَّ الإِمامَةَ اُسُّ (1) الإِسلامِ النّامي، وفَرعُهُ السّامي . بِالإِمامِ تَمامُ الصَّلاةِ وَالزَّكاةِ وَالصِّيامِ وَالحَجِّ وَالجِهادِ ، وتَوفيرُ الفَيءِ (2) وَالصَّدَقاتِ ، وإمضاءُ الحُدودِ وَالأَحكامِ ، ومَنعُ الثُّغورِ (3) وَالأَطرافِ . (4)

1 / 4دَورُ الدُّعاءِ في الأَمنِالكتاب« وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَ_ذَا بَلَدًا ءَامِنًا وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ ءَامَنَ مِنْهُم بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْاخِرِ قَالَ وَ مَن كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ » . (5)

« وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ ءَامِنًا وَ اجْنُبْنِى وَ بَنِىَّ أَن نَّعْبُدَ الْأَصْنَامَ» . (6)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ مِن دُعائِهِ عَقيبَ صَلاةِ الظُّهرِ _ :اللّهُمَّ لا تَدَع لي ذَنبا إلّا غَفَرتَهُ ، ولا هَمّا إلّا فَرَّجتَهُ ، ولا سُقما إلّا شَفَيتَهُ ، ولا عَيبا إلّا سَتَرتَهُ ، ولا رِزقا إلّا بَسَطتَهُ ، ولا خَوفا إلّا آمَنتَهُ . (7)

.


1- .الاُسُّ: أصلُ البِناء (مجمع البحرين: ج 1 ص 47 «أسس»).
2- .الفَيءُ: هو ما حصل للمسلمين من أموال الكفّار من غير حرب ولا جهاد (النهاية: ج 3 ص 482 «فيأ»).
3- .الثَّغْرُ: موضع المخافة الذي يُخاف منه هجوم العدوّ، والجمع: ثغور (مجمع البحرين: ج 1 ص 242 «ثغر»).
4- .الكافي: ج 1 ص 200 ح 1، كمال الدين: ص 677 ح 31، معاني الأخبار: ص 97 ح 2، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج1 ص 218 ح 1 كلّها عن عبدالعزيز بن مسلم، بحار الأنوار: ج 25 ص 122 ح 4 .
5- .البقرة: 126.
6- .إبراهيم: 35 .
7- .فلاح السائل: ص 310 ح 210 عن عبداللّه بن محمّد التميمي عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام ، مصباح المتهجّد: ص 76 ح 124، المصباح للكفعمي: ص 53 كلاهما عن معاوية بن عمّار من دون إسناد إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام نحوه، المزار للمفيد: ص 123، المزار الكبير: ص 179 وكلاهما من دون إسناد إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، بحارالأنوار : ج 86 ص 63 ح 2 .

ص: 509

1 / 4 نقش دعا در امنيّت

امام رضا عليه السلام :امامت ، زمامِ دين است ، و رشته پيوند (1) مسلمانان ، و مايه آبادانى دنيا ، و اقتدار مؤمنان . امامت ، ريشه بالنده اسلام و شاخه بلند آن است . با امامت ، نماز و زكات و روزه و حجّ و جهاد ، كامل مى شوند ، و فئ و زكات ، جمع آورى مى شوند ، و حدود و احكام ، اجرا مى گردند ، و مرزها و سرحدّات ، نگهدارى مى شوند .

1 / 4نقش دعا در امنيّتقرآن«و آن گاه كه ابراهيم گفت : «پروردگارا ! اين جا را شهرى امن ، قرار ده و مردمش را _ هر كس از آنان كه به خدا و روزِ بازپسين ايمان بياورد _ از ميوه ها روزى بخش» ، [خدا ]فرمود : «ولى هر كس كفر بورزد ، اندكى برخوردارش مى كنم . سپس او را با خوارى به سوى عذاب آتش مى كشانم ؛ و چه بدسرانجامى است!» .

«و آن گاه كه ابراهيم گفت : «پروردگارا ! اين شهر را امن قرار ده و من و فرزندانم را از اين كه بت ها را بپرستيم ، دور بدار»» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ از دعاى ايشان در تعقيبات نماز ظهر _ :بار خدايا ! هر گناهى دارم ، بيامرز ، هر نگرانى و اندوهى دارم ، بزُداى ، هر بيمارى اى دارم ، بهبود بخش ، هر عيبى دارم ، بپوشان ، و روزى ام را گشايش ده ، و ترس مرا به امنيّت بدل فرما .

.


1- .واژه «نظام» _ كه در متن عربى حديث آمده _ ، نخ يا رشته اى را گويند كه با آن ، دانه هاى مرواريد و تسبيح و مانند آن را به رشته مى كشند ؛ شيرازه .

ص: 510

سنن الدارمي عن ابن عمر :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا رَأى الهِلالَ قالَ : اللّهُ أكبَرُ ، اللّهُمَّ أهِلَّهُ عَلَينا بِالأَمنِ وَالإيمانِ ، وَالسَّلامَةِ وَالإِسلامِ ، وَالتَّوفيقِ لِما يُحِبُّ رَبُّنا ويَرضى ، رَبُّنا ورَبُّكَ اللّهُ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا رَأى الهِلالَ ... قالَ : اللّهُمَّ أهِلَّهُ عَلَينا بِالأَمنِ وَالإيمانِ ، وَالسَّلامَةِ وَالإِسلامِ وَالإِحسانِ . (2)

عنه عليه السلام_ مِن دُعائِهِ فِي اليَومِ السّادِسِ مِنَ الشَّهرِ _ :الحَمدُ للّهِِ الَّذي آمَنَ روعَنا (3) . (4)

عنه عليه السلام_ أيضا _ :الحَمدُ للّهِِ الَّذي آمَنَنا ، الحَمدُ للّهِِ الَّذي كَبَتَ (5) عَدُوَّنا . (6)

.


1- .سنن الدارمي: ج 1 ص 428 ح 1639، صحيح ابن حبّان: ج 3 ص 171 ح 888، المعجم الكبير: ج 12 ص273 ح 13330، المستدرك على الصحيحين: ج 4 ص 317 ح 7767 عن طلحة بن عبيداللّه ، كنز العمّال: ج7 ص 78 ح 18045.
2- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 71 ح 329 عن دارم بن قبيصة عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، الأمالي للطوسي : ص495 ح 1084 عن عمر بن علي عن أبيه الإمام زين العابدين عليه السلام عن محمّد بن الحنفية، مصباح المتهجّد: ص 540 ح 625 من دون إسناد إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، الإقبال: ج 1 ص 62 عن محمّد بن الحنفية، بحار الأنوار: ج 95 ص 343 ح 1.
3- .الرَّوعُ : الفَزَعُ (النهاية: ج2 ص276 «روع»).
4- .الدروع الواقية: ص 185، بحار الأنوار: ج97 ص193 ح3.
5- .كبت اللّه ُ عدوّنا: أي أذلّه وصرفه (النهاية: ج 4 ص 138 «كبت»).
6- .الدروع الواقية: ص 185، بحار الأنوار: ج97 ص193 ح3.

ص: 511

سنن الدارمى_ به نقل از ابن عمر _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، هرگاه ماه نو را مى ديد ، مى گفت : «بزرگ تر است خدا . بار خدايا ! اين را با امنيّت و ايمان ، و سلامت و اسلام ، و توفيق به آنچه _ تو اى پروردگار ما _ دوست دارى و مى پسندى ، براى ما نو گردان . پروردگار ما و تو [اى ماه!] خداست» .

امام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هرگاه هلال ماه را مى ديد ... مى گفت : «بار خدايا ! در اين ماه ، ما را از امنيّت و ايمان و سلامت و اسلام و نيكوكارى ، برخوردار گردان» .

امام على عليه السلام_ از دعاى ايشان در روز ششم ماه _ :ستايش ، خدايى را كه ترس ما را به امنيّت ، مبدّل ساخت .

امام على عليه السلام_ از دعاى ايشان در روز ششم ماه _ :ستايش ، خدايى را كه ما را در امنيّت قرار داد . ستايش ، خدايى را كه دشمن ما را سركوب كرد .

.

ص: 512

الإمام زين العابدين عليه السلام_ مِن دُعائِهِ بِالعافِيَةِ _ :وَامنُن عَلَيَّ بِالصِّحَّةِ وَالأَمنِ . (1)

عنه عليه السلام_ في دُعائِهِ _ :اللّهُمَّ أعطِنِي السَّعَةَ فِي الرِّزقِ ، وَالأَمنَ فِي الوَطَنِ . (2)

عنه عليه السلام :اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وأبدِلني ... مِن مَرارَةِ خَوفِ الظّالِمينَ حَلاوَةَ الأَمَنَةِ . (3)

عنه عليه السلام :إلهي ومَولايَ وغايَةَ رَجائي ، أشرَقتَ مِن عَرشِكَ عَلى أرَضيكَ ومَلائِكَتِكَ وسُكّانِ سَماواتِكَ ، وقَدِ انقَطَعَتِ الأَصواتُ ، وسَكَنَتِ الحَرَكاتُ ، وَالأَحياءُ فِي المَضاجِعِ كَالأَمواتِ ، فَوَجَدتَ عِبادَكَ في شَتَّى الحالاتِ : فَمِنهُ خائِفٌ لَجَأَ إلَيكَ فَآمَنتَهُ . (4)

الإمام الرضا عليه السلام_ في الدُّعاءِ _ :يا مَن دَلَّني عَلى نَفسِهِ ، وذَلَّلَ قَلبي بِتَصديقِهِ ، أسأَ لُكَ الأَمنَ وَالإيمانَ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ . (5)

الإمام الهادي عليه السلام_ في قُنوتِهِ _ :يا مَن دَعاهُ المُضطَرّونَ فَأَجابَهُم ، ولَجَأَ إلَيهِ الخائِفونَ فَآمَنَهُم ، وعَبَدَهُ الطّائِعونَ فَشَكَرَهُم ، وحَمِدَهُ الشّاكِرونَ فَأَثابَهُم . (6)

الإمام المهدي عليه السلام_ فِي الدُّعاءِ _ :يا آمِناً مِن كُلِّ شَيءٍ ، وكُلُّ شَيءٍ مِنكَ خائِفٌ حَذِرٌ ، أسأَلُكَ بِأَمنِكَ مِن كُلِّ شَيءٍ ، وخَوفِ كُلِّ شَيءٍ مِنكَ ، أن تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وأن تُعطِيَني أمانا لِنَفسي وأهلي ووَلَدي وسائِرِ ما أنعَمتَ بِهِ عَلَيَّ ، حَتّى لا أخافَ أحَدا ، ولا أحذَرَ مِن شَيءٍ أبَدا ، إنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ ، وحَسبُنَا اللّهُ ونِعمَ الوَكيلُ . (7)

.


1- .الصحيفة السجادية: ص 97 الدعاء 23.
2- .مصباح المتهجّد: ص 595 ح 691، الإقبال : ج 1 ص 171 كلاهما عن أبي حمزة الثمالي، بحار الأنوار: ج98 ص91 ح2.
3- .الصحيفة السجادية: ص 82 الدعاء 20.
4- .بحار الأنوار: ج 94 ص 130 ح 19 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي .
5- .الكافي: ج 2 ص 579 ح 9 عن إبراهيم بن أبي البلاد عن عمّه .
6- .مهج الدعوات: ص 83، مصباح المتهجّد: ص 516 ح 598 من دون إسناد إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام نحوه، بحار الأنوار: ج85 ص 227 ح 1.
7- .مهج الدعوات: ص 352 عن أبي عبد اللّه الحسين بن محمّد البزوفري، مكارم الأخلاق: ج 2 ص 136 ح 2346، المصباح للكفعمي: ص 522، بحار الأنوار: ج 89 ص 324 ح 30.

ص: 513

امام زين العابدين عليه السلام_ از دعاى ايشان براى عافيت (آسايش) _ :و مرا از نعمت تن درستى و امنيّت ، برخوردار فرما !

امام زين العابدين عليه السلام _ در دعاى ايشان _ :بار خدايا ! گشايش در روزى ، و امنيّت در وطن را عطايم فرما .

امام زين العابدين عليه السلام :بار خدايا ! بر محمّد و خاندان محمّد ، درود فرست ، و به جاى ... تلخىِ ترس از ستمگران ، شيرينى امنيّت را عطايم كن .

امام زين العابدين عليه السلام :معبودا و سَروَرا ! و اى فرجامينْ اميد من! تو از فرازِ عرشت بر زمين هايت و فرشتگانت و باشندگان در آسمان هايت درخشيدى ، و آواها بُريده شد ، و جنبش ها آرام گرفت ، و زندگان در بسترها چونان مُردگان شدند ، و تو بندگانت را در حالات گونه گون يافتى : از آنهاست ترسانى كه به تو پناه آورده و تو او را آرامش و امنيّت بخشيده اى .

امام رضا عليه السلام_ در دعا _ :اى كسى كه مرا به خودت ره نمون شدى و دلم را به تصديقت رام ساختى ، امنيّت و ايمان را در دنيا و آخرت ، از تو درخواست مى كنم .

امام هادى عليه السلام_ در قنوتش _ :اى آن كه درماندگان او را خواندند و پاسخشان داد ، و بيمناكان به او پناه بردند و آسوده خاطرشان كرد ، و فرمان بُرداران بندگى اش كردند و [از عبادت آنان] سپاس گزارى نمود ، و سپاس گزاران او را ستودند و پاداششان داد .

امام مهدى عليه السلام_ در دعا _ :اى ايمن از هر چيز ، و هر چيز از تو بيمناك! به ايمنى ات از هر چيز و بيمناكى هر چيز از تو ، از تو درخواست مى كنم كه بر محمّد و خاندان محمّد ، درود فرستى ، و به خودم و همسر و فرزندم و ديگر نعمت هايى كه ارزانى ام داشته اى ، امنيّت بخشى ، چندان كه هرگز از كسى نترسم و از چيزى بيمناك نباشم ، كه به راستى ، تو بر هر چيزى توانايى ؛ و خدا ما را بس است و او ، نيكو حمايتگرى است .

.

ص: 514

1 / 5البَلَدُ المِثالِيُّ فِي الأَمنِالكتاب« وَ هَذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ » . (1)

« وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِّلنَّاسِ وَ أَمْنًا » . (2)

«فِيهِ ءَايَاتُ بَيِّنَاتٌ مَّقَامُ إِبْرَاهِيمَ وَمَن دَخَلَهُ كَانَ ءَامِنًا» . (3)

« أَوَ لَمْ يَرَوْاْ أَنَّا جَعَلْنَا حَرَمًا ءَامِنًا وَ يُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَفَبِالْبَاطِلِ يُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَكْفُرُونَ » . (4)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن قَتَلَ قَتيلاً وأذنَبَ ذَنباً ثُمَّ لَجَأَ إلَى الحَرَمِ فَقَد أمِنَ ، لا يُقادُ فيهِ ما دامَ فِي الحَرَمِ ، ولا يُؤخَذُ ولا يُؤذى ولا يُؤوى ولا يُطعَمُ ولا يُسقى ولا يُبايَعُ ولا يُضيفُ ولا يُضافُ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :ألا لَعنَةُ اللّهِ وَالمَلائِكَةِ وَالنّاسِ أجمَعينَ عَلى مَن أحدَثَ فِي الإِسلامِ حَدَثاَ ، يَعني يُحدِثُ فِي الحِلِّ فَيَلجَأُ إلَى الحَرَمِ فَلا يُؤويهِ أحَدٌ ، ولا يَنصُرُهُ ، ولا يُضيفُهُ ، حَتّى يَخرُجَ إلَى الحِلِّ فَيُقامَ عَلَيهِ الحَدُّ . (6)

.


1- .التين: 3.
2- .البقرة: 125.
3- .آل عمران: 97 .
4- .العنكبوت : 67 .
5- .الجعفريّات : ص 71 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، مستدرك الوسائل : ج 9 ص 332 ح 11025 .
6- .الجعفريّات : ص 71 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، مستدرك الوسائل : ج 9 ص 332 ح 11026 .

ص: 515

1 / 5 شهر نمونه در امنيّت

1 / 5شهر نمونه در امنيّتقرآن«و سوگند به اين شهر امن» .

«و چون خانه [ى كعبه] را براى مردم ، محلّ اجتماع و [جاى] امنى قرار داديم» .

«در آن ، نشانه هايى روشن است . [از جمله] مقام ابراهيم است ، و هر كه در آن درآيد ، در امان است» .

«آيا نديده اند كه ما [براى آنان] حرمى امن قرار داديم ، و حال آن كه مردم از حواشى آن ، رُبوده مى شوند؟ آيا به باطل ، ايمان مى آورند و به نعمت خدا كفر مى ورزند؟» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس مرتكب قتلى شود و دست به گناهى بزند ، سپس به حرم [امن الهى] پناه ببرد ، در امان است و تا زمانى كه در حرم است ، نه بايد او را قصاص كرد ، نه دستگير كرد ، نه آزارش داد ، نه پناهش داد ، نه آب و غذايش داد ، نه با او داد و ستد كرد ، نه ميهمانش شد و نه ميهمانش كرد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هان ! لعنت خدا و فرشتگان و مردم ، همگى ، بر كسى باد كه در اسلام ، حادثه آفرينى كند ؛ يعنى در غير حرم ، دست به حادثه اى (قتلى) بزند و به حرم (مكّه) پناه ببرد ! چنين شخصى را هيچ كس حق ندارد جا و پناه دهد ، يارى اش رساند و ميهمانش كند تا آن كه به خارج حرم برود و حد بر او جارى گردد .

.

ص: 516

عنه صلى الله عليه و آله :الحَرَمُ لا يُختَلى خلاؤه ، ولا يُعضَدُ شَجَرُهُ ولا شَوكُهُ ، ولا يُنَفَّرُ صَيدُهُ ... فَمَن أصَبتُموهُ اختَلى أو عَضَدَ الشَّجَرَ أو نَفَّرَ الصَّيدَ فَقَد حَلَّ لَكُم سَبُّهُ وأن توجِعوهُ ظَهرَهُ بِمَا استَحَلَّ فِي الحَرَمِ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :كُلُّ شَيءٍ يَنبُتُ فِي الحَرَمِ فَهُوَ حَرامٌ عَلَى النّاسِ أجمَعينَ ، إلّا ما أنبَتَّهُ أنتَ وغَرَستَهُ . (2)

الكافي عن عبداللّه بن سنان عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال :سَأَلتُهُ عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : « وَمَن دَخَلَهُ كَانَ ءَامِنًا » ، البَيتَ عَنى أمِ الحَرَمَ ؟ قالَ : مَن دَخَلَ الحَرَمَ مِنَ النّاسِ مُستَجيرا بِهِ فَهُوَ آمِنٌ مِن سَخَطِ اللّهِ ، ومَن دَخَلَهُ مِنَ الوَحشِ وَالطَّيرِ كانَ آمِنا مِن أن يُهاجَ أو يُؤذى حَتّى يَخرُجَ مِنَ الحَرَمِ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام_ عِندَما سُئِلَ عَن طائِرٍ أهلِيٍّ اُدخِلَ الحَرَمَ حَيّاً _ :لا يُمَسُّ لِأَنَّ اللّهَ تَعالى يَقولُ : «مَن دَخَلَهُ كَانَ ءَامِنًا» . (4)

.


1- .الجعفريّات : ص 71 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 310 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه .
2- .تهذيب الأحكام : ج 5 ص 380 ح 1325 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 254 ح 2342 ، الكافي : ج 4 ص 231 ح 2 ليس فيه ذيله وكلّها عن حريز ، وسائل الشيعة : ج 9 ص 175 ح 17079 .
3- .الكافي : ج 4 ص 226 ح 1، تهذيب الأحكام : ج 5 ص 449 ح 1566 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 251 ح 2327 ، مجمع البيان : ج 1 ص 387 ، عوالي اللآلي : ج 2 ص 95 ح 255 وليس فيهما صدره ، وسائل الشيعة : ج 9 ص 335 ح 17604 .
4- .تهذيب الأحكام : ج 5 ص 348 ح 1206 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 262 ح 2367 ، علل الشرائع : ص 451 ح 1 و ص 454 ح 7 كلّها عن معاوية بن عمّار ، بحارالأنوار : ج 99 ص 152 ح 24 .

ص: 517

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :گياهِ [خشك يا تَرِ] حرم را نبايد چيد ، درخت و خارش را نبايد قطع كرد ، و صيدش را نبايد رَم داد ... . پس اگر كسى را ديديد كه گياهى را چيد يا درختى را قطع كرد يا صيدى را رَم داد ، بر شما رواست كه به سبب رواشمارى اش در حرم ، به او ناسزا بگوييد و پشتش را دردمند سازيد .

امام صادق عليه السلام :هر چيزى كه در حرم مى رويد ، بر همه مردم حرام است ، بجز آنچه [از گياه و درخت ]خودت كاشته اى و نشانده اى .

الكافى_ به نقل از عبد اللّه بن سنان _ :از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جل : «و هر كه بدان وارد شود ، در امان است» پرسيدم كه: آيا مقصود ، خانه [ى كعبه ]است يا حرم؟ فرمود : «هر انسانى كه به حرمْ وارد شود و به آن پناهنده گردد ، از خشم خدا در امان است ، و هر حيوان وحشى و پرنده اى كه به آن وارد شود ، در امان است و نبايد آن را رَم داد يا اذيّت كرد تا از حرم ، خارج شود» .

امام صادق عليه السلام_ در پاسخ پرسشى در باره وارد شدن پرنده اهلى به حرم _ :نبايد به آن دست زد ؛ چرا كه خداوند متعال مى فرمايد : «هر كه بدان وارد شود ، در امان است» .

.

ص: 518

عنه عليه السلام_ عِندَما سُئِل عَن ظَبيٍ دَخَلَ الحَرَمَ _ :لا يُؤخَذُ ولا يُمَسُّ ، إنَّ اللّهَ تَعالى يَقولُ : «مَن دَخَلَهُ كَانَ ءَامِنًا» . (1)

مصباح الشريعة_ فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام _ :مَن دَخَلَ الحَرَمَ أمِنَ مِنَ الخَلقِ ، ومَن دَخَلَ المَسجِدَ أمِنَت جَوارِحُهُ أن يَستَعمِلَها فِي المَعصِيَةِ ، ومَن دَخَلَ الكَعبَةَ أمِنَ قَلبُهُ مِن أن يَشغَلَهُ بِغَيرِ ذِكرِ اللّهِ . (2)

1 / 6الأَمنُ المَوعودُالكتاب« وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِى ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِى لَا يُشْرِكُونَ بِى شَيْئا وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ » . (3)

الحديثالإمام الصادق عليه السلام_ في مَعنى قَولِهِ عز و جل « وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِى ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِى لَا يُشْرِكُونَ بِى شَيْئا» _ :نَزَلَت فِي القائِمِ وأصحابِهِ . (4)

.


1- .تهذيب الأحكام : ج 5 ص 362 ح 1258 عن محمد بن مسلم ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 262 ح 2368 عن محمد بن مسلم عن أحدهما عليهماالسلام ، وسائل الشيعة : ج 9 ص 176 ح 17082 .
2- .مصباح الشريعة: ص 16، بحار الأنوار: ج 70 ص 23 ح 22.
3- .النور: 55.
4- .الغيبة للنعماني: ص 240 ح 35 عن أبي بصير، تفسير القمّي: ج 1 ص 14 من دون إسناد إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار: ج 51 ص 58 ح 50.

ص: 519

1 / 6 امنيّت موعود

امام صادق عليه السلام_ در پاسخ پرسشى در باره آهويى كه به حرم در آمده است _ :گرفته نشود و دست هم زده نشود ؛ چرا كه خداوند متعال فرموده است : «هر كه بدان وارد شود ، در امان است» .

مصباح الشريعة_ در آنچه به امام صادق عليه السلام نسبت داده شده است _ :هر كس به حرم درآيد ، از مخلوق در امان است . هر كس به مسجد [الحرام ]درآيد ، اندام هايش از اين كه آنها را در معصيت به كار گيرد ، در امان اند ؛ و هر كس به كعبه درآيد ، دلش از اين كه آن را به غير ياد خدا مشغول دارد ، در امان است .

1 / 6امنيّت موعودقرآن«خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند ، وعده داده است كه حتما آنان را در اين زمين ، جانشين قرار دهد _ همان گونه كه كسانى را كه پيش از آنان بودند ، جانشين قرار داد _ ، و آن دينى را كه برايشان پسنديده است ، به سودشان مستقر كند و بيمشان را به ايمنى مبدّل گردانَد [تا] مرا عبادت كنند و چيزى را با من ، شريك نگردانند ؛ و هر كس پس از آن به كفر گرايد ، آنان اند كه فاسق اند» .

حديثامام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند عز و جل : «خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته كرده اند ، وعده داده است كه حتما آنان را در اين زمين ، جانشين قرار دهد _ همان گونه كه كسانى را كه پيش از ايشان بودند ، جانشين قرارداد _ ، و آن دينى را كه برايشان پسنديده است به سودشان مستقر كند و بيمشان را به ايمنى مبدّل گردانَد [تا] مرا عبادت كنند و چيزى را با من شريك نسازند» _ :اين آيه ، در باره قائم عليه السلام و ياران او نازل شده است .

.

ص: 520

بحار الأنوار :عَن صَفوانَ أنَّهُ لَمّا طَلَبَ المَنصورُ أبا عَبدِاللّهِ عليه السلام ، تَوَضَّأَ وصَلّى رَكعَتَينِ ، ثُمَّ سَجَدَ سَجدَةَ الشُّكرِ ، وقالَ : اللّهُمَّ إنَّكَ وَعَدتَنا عَلى لِسانِ نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله وَوعدُكَ الحَقُّ ، أنَّكَ تُبَدِّلُنا مِن بَعدِ خَوفِنا أمناً ، اللّهُمَّ فَأَنجِز لَنا ما وَعَدتَنا إنَّكَ لا تُخلِفُ الميعادَ . قالَ : قُلتُ لَهُ : ياسَيِّدي فَأَينَ وَعدُ اللّهِ لَكُم؟ فَقالَ عليه السلام : قَولُ اللّهِ عز و جل : « وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ » الآيَة . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :يَنتِجُ اللّهُ تَعالى في هذِهِ الاُمَّةِ رَجُلاً مِنّي وأنَا مِنهُ ، يَسوقُ اللّهُ تَعالى بِهِ بَركاتِ السَّماواتِ وَالأَرضِ ، فَيُنزِلُ السَّماءُ قَطرَها ، ويُخرِجُ الأَرضُ بَذرَها ، وتَأمَنُ وُحوشُها وسِباعُها ، ويُملَأُ الأَرضُ قِسطا وعَدلاً كَما مُلِئَت ظُلما وجَورا . (2)

صحيح البخاري عن خبّاب بن الأرت :شَكَونا إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وهُوَ مُتَوَسِّدٌ بُردَةً (3) لَهُ في ظِلِّ الكَعبَةِ ، فَقُلنا : ألا تَستَنصِرُ لَنا ، ألا تَدعو لَنا؟ فَقالَ: قَد كانَ مَن قَبلَكُم يُؤخَذُ الرَّجُلُ فَيُحفَرُ لَهُ فِي الأَرضِ، فَيُجعَلُ فيها، فَيُجاءُ بِالمِنشارِ فَيوضَعُ عَلى رَأسِهِ فَيُجعَلُ نِصفَينِ ، ويُمشَطُ بِأَمشاطِ الحَديدِ ما دونَ لَحمِهِ وعَظمِهِ ، فَما يَصُدُّهُ ذلِكَ عَن دينِهِ ، وَاللّهِ لَيَتِمَّنَّ هذَا الأَمرُ ، حَتّى يَسيرَ الرّاكِبُ مِن صَنعاءَ إلى حَضرَمَوتَ لا يَخافُ إلَا اللّهَ، وَالذِّئبَ عَلى غَنَمِهِ، ولكِنَّكُم تَستَعجِلونَ. (4)

.


1- .بحار الأنوار: ج 51 ص 64 ح 65 نقلاً عن الصفواني في كتابه.
2- .الغيبة للطوسي: ص 188 ح 149 عن يحيى بن العلاء الرازي، بحار الأنوار: ج 51 ص 146 ح 16.
3- .البُردَة: كِساءٌ يُلتَحَف به . قال الأزهريّ : وجمعها بُرَد ، وهي الشملة المُخطَّطة. (لسان العرب : ج 3 ص 87 «برد») .
4- .صحيح البخاري: ج 6 ص 2546 ح 6544، سنن أبي داود: ج 3 ص 47 ح 2649، مسند ابن حنبل: ج 10 ص347 ح 27286، صحيح ابن حبّان: ج 15 ص 91 ح 6698، السنن الكبرى: ج 9 ص 10 ح 17720، كنز العمّال: ج 1 ص 263 ح 1320؛ إعلام الورى: ج 1 ص 121 نحوه، بحار الأنوار: ج 18 ص 210 ح 38.

ص: 521

بحار الأنوار :از صفوان روايت شده است كه چون منصور در پىِ امام صادق عليه السلام فرستاد ، ايشان وضو گرفت و دو ركعت نماز گزارد . سپس سجده شكر به جا آورد و فرمود : «بار خدايا ! تو از زبان پيامبرت محمّد صلى الله عليه و آله به ما وعده داده اى ، و وعده تو راست است كه بيم ما را به ايمنى مبدّل مى سازى . پس _ خداوندا _ آنچه را به ما وعده داده اى ، تحقّق بخش كه تو خُلفِ وعده نمى كنى» . من گفتم : سَروَرم! كدام وعده خدا به شما؟ فرمود : «اين سخن خداى عز و جل كه : «خدا به كسانى كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته كرده اند ، وعده داده است كه حتما آنان را در اين زمين ، جانشين خواهد كرد ...» » .

امام صادق عليه السلام :خداوند متعال ، در اين امّت ، مردى را كه از من است و من از او هستم ، به دنيا خواهد آورد ، كه به واسطه او بركت هاى آسمان ها و زمين را به حركت در مى آورَد ، و آسمان ، بارانش را مى بارانَد ، و زمين ، تخمش را مى رويانَد ، و ددان و درندگان آن ، در امان اند ، و زمين _ كه از ستم و كج روى آكنده شده است _ ، از دادگرى و راستى پُر مى شود .

صحيح البخارى_ به نقل از خبّاب بن اَرَت _ :به پيامبر خدا كه در سايه كعبه ، سر بر بُرده خويش نهاده بود ، شكايت كرديم و گفتيم : برايمان [از خداوند ]يارى نمى طلبى؟ برايمان دعا نمى كنى؟ فرمود : «در امّت هاى پيش از شما ، كسى (مؤمنى) را مى گرفتند ، و چاله اى مى كَنْدند و او را در آن ، قرار مى دادند و ارّه اى مى آوردند و روى سرش مى گذاشتد و شقّه اش مى كردند و با شانه هاى آهنى ، گوشتِ او را از استخوانش جدا مى كردند ؛ امّا هيچ يك از اين كارها او را از دينش بر نمى گردانْد . به خدا سوگند كه اين امر دين ، همه جا را فرا مى گيرد تا جايى كه سوار از صفا تا حَضرَموت را مى پيمايد و جز از خدا نمى ترسد و بيم حمله گرگ به گوسفندانش را ندارد (در امنيّت كامل ، سفر مى كند) ؛ امّا شما عجله مى كنيد» .

.

ص: 522

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :يَنزِلُ عيسَى بنُ مَريَمَ إماما عادِلاً ، وحَكَما مُقسِطا، فَيَكسِرُ الصَّليبَ ، ويَقتُلُ الخِنزيرَ ، ويُرجِعُ السِّلمَ ، ويَتَّخِذُ السُّيوفَ مَناجِلَ ، وتَذهَبُ حُمَةُ كُلِّ ذاتِ حُمَةٍ (1) ، وتُنزِلُ السَّماءُ رِزقَها، وتُخرِجُ الأَرضُ بَرَكَتَها ، حَتّى يَلعَبَ الصَّبِيُّ بِالثُّعبانِ فَلا يَضُرُّهُ ، ويُراعِي الغَنَمُ الذِّئبَ فَلا يَضُرُّها ، ويُراعِي الأَسَدُ البَقَرَ فَلا يَضُرُّها . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :لَو قَد قامَ قائِمُنا ، لَأَنزَلَتِ السَّماءُ قَطرَها ، ولَأَخرَجَتِ الأَرضُ نَباتَها ، ولَذَهَبَتِ الشَّحناءُ (3) مِن قُلوبِ العِبادِ ، وَاصطَلَحَتِ السِّباعُ وَالبَهائِمُ ، حَتّى تَمشِيَ المَرأَةُ بَينَ العِراقِ إلَى الشّامِ لا تَضَعُ قَدَمَيها إلّا عَلَى النَّباتِ ، وعَلى رَأسِها زينَتُها (4) ، لا يَهيجُها سَبُعٌ ولا تَخافُهُ . (5)

.


1- .الحُمَةُ: سَمُّ كُلِّ شيء يلدغ أو يلسَع (المصباح المنير : ص 154 «حمى») .
2- .مسند ابن حنبل: ج 3 ص 530 ح 10265، تاريخ دمشق: ج 47 ص 496 ح 10312 كلاهما عن أبي هريرة وراجع : المصنّف لابن أبي شيبة: ج 8 ص 654 ح 43 وتفسير القرطبي: ج 16 ص 106.
3- .الشَحناءُ : العَدَاوةُ (النهاية: ج 2 ص 449 «شحن»).
4- .في تحف العقول «زنبيلها» بدل «زينتها» .
5- .الخصال: ص 626 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، تحف العقول : ص 115 ، بحار الأنوار : ج 10 ص 104 ح 1 .

ص: 523

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عيسى بن مريم عليه السلام چونان پيشوايى عادل و داورى منصف ، فرود مى آيد ، و صليب ها را مى شكند ، و خوك ها را مى كشد ، و صلح [و آرامش ]را باز مى گرداند ، و شمشيرها را تبديل به داس مى كند ، و زهر هر زهردارى از بين مى رود . آسمان ، روزىِ خود را فرو مى ريزد ، و زمين ، بركت هايش را بيرون مى دهد ، تا جايى كه كودك ، با مار بازى كند و به او آسيبى نمى زند و گرگ ، گوسفند را مى چرانَد و به آن ، گزندى نمى رسانَد و شير ، گاو را مى چرانَد و به آن ، صدمه اى نمى زند .

امام على عليه السلام :زمانى كه قائم ما ظهور كند ، آسمان ، بارانش را مى بارانَد ، و زمين ، گياهش را مى روياند ، و كينه ها از دل هاى بندگان مى رود ، و ددها و دام ها آشتى مى كنند [و چنان سرسبزى و امنيّت برقرار مى شود] تا جايى كه زن از عراق تا شام را پياده مى رود و جز بر گياه و علف ، پا نمى گذارد و زيورهايش (1) را بر سرش دارد ، و هيچ درنده اى او را نمى لرزاند و نمى ترساند .

.


1- .در تحف العقول ، به جاى «زيورهايش» ، «زنبيلش» آمده است .

ص: 524

الفصل الثاني: أخطر آفات الأمن2 / 1الفُرقَةُالكتاب«قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى أَن يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذَابًا مِّن فَوْقِكُمْ أَوْمِن تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَيُذِيقَ بَعْضَكُم بَأْسَ بَعْضٍ انظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الْايَاتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ» . (1)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :اِحذَروا ما نَزَلَ بِالاُمَمِ قَبلَكُم مِنَ المَثُلاتِ (2) بِسوءِ الأَفعالِ وذَميمِ الأَعمالِ ، فَتَذَكَّروا فِي الخَيرِ وَالشَّرِّ أحوالَهُم ، وَاحذَروا أن تَكونوا أمثالَهُم . فَإِذا تَفَكَّرتُم في تَفاوُتِ حالَيهِم ، فَالزَموا كُلَّ أمرٍ لَزِمَتِ العِزَّةُ بِهِ شَأنَهُم ، وزاحَتِ الأَعداءُ لَهُ عَنهُم ، ومُدَّتِ العافِيَةُ بِهِ عَلَيهِم ، وَانقادَتِ النِّعمَةُ لَهُ مَعَهُم ، ووَصَلَتِ الكَرامَةُ عَلَيهِ حَبلَهُم ؛ مِنَ الاِجتِنابِ لِلفُرقَةِ ، وَاللُّزومِ لِلاُلفَةِ ، وَالتَّحاضِّ (3) عَلَيها وَالتَّواصي بِها ، وَاجتَنِبوا كُلَّ أمرٍ كَسَرَ فِقرَتَهُم ، وأوهَنَ مُنَّتَهُم ؛ مِن تَضاغُنِ القُلوبِ ، وتَشاحُنِ (4) الصُّدورِ ، وتَدابُرِ النُّفوسِ ، وتَخاذُلِ الأَيدي . وتَدَبَّروا أحوالَ الماضينَ مِنَ المُؤمِنينَ قَبلَكُم ، كَيفَ كانوا في حالِ التَّمحيصِ وَالبَلاءِ ، ألَم يَكونوا أثقَلَ الخَلائِقِ أعباءً ، وأجَهَدَ العِبادِ بَلاءً ، وأضيَقَ أهلِ الدُّنيا حالاً ؟! اِتَّخَذَتهُمُ الفَراعِنَةُ عَبيدا ، فَساموهُم سوءَ العَذابِ ، وجَرَّعوهُمُ المُرارَ ، فَلَم تَبرَحِ الحالُ بِهِم في ذُلِّ الهَلَكَةِ وقَهرِ الغَلَبَةِ ، لا يَجِدون حيلَةً فِي امتناعٍ ، ولا سَبيلاً إلى دِفاعٍ . حَتّى إذا رَأى اللّهُ سُبحانَهُ جِدَّ الصَّبرِ مِنهُم عَلَى الأَذى في مَحَبَّتِهِ ، وَالاِحتِمالَ لِلمَكروهِ مِن خَوفِهِ ، جَعَلَ لَهُم مِن مَضايِقِ البَلاءِ فَرَجا ، فَأَبدَلَهُمُ العِزَّ مَكانَ الذُّلِّ ، وَالأَمنَ مَكانَ الخَوفِ ، فَصاروا مُلوكا حُكّاما، وأئِمَّةً أعلاما ، وقَد بَلَغَتِ الكَرامَةُ مِنَ اللّهِ لَهُم ما لَم تَذهَبِ الآمالُ إلَيهِ بِهِم . فَانظُروا كَيفَ كانوا حَيثُ كانَتِ الأَملاءُ مُجتَمِعَةً ، وَالأَهواءُ مُؤتَلِفَةً ، وَالقُلوبُ مُعتَدِلَةً ، وَالأَيدي مُتَرادِفَةً ، وَالسُّيوفُ مُتناصِرَةً ، وَالبَصائِرُ نافِذَةً ، وَالعَزائِمُ واحِدَةً . ألَم يَكونوا أربابا في أقطارِ الأَرَضينَ ، ومُلوكا عَلى رِقابِ العالَمينَ ؟! فَانظُروا إلى ما صاروا إلَيهِ في آخِرِ اُمورِهِم ، حينَ وَقَعَتِ الفُرقَةُ ، وتَشَتَّتَتِ الاُلفَةُ ، وَاختَلَفَتِ الكَلِمَةُ وَالأَفئِدَةُ، وتَشَعَّبوا مُختَلِفينَ ، وتَفَرَّقوا مُتَحارِبينَ ، قَد خَلَعَ اللّهُ عَنهُم لِباسَ كَرامَتِهِ ، وسَلَبَهُم غَضارَةَ نِعمَتِهِ ، وبَقِيَ قَصَصُ أخبارِهِم فيكُم عِبَرا لِلمُعتَبِرينَ . فَاعتَبِروا بِحالِ وَلَدِ إسماعيلَ وبَني إسحاقَ وبَني إسرائيلَ عليهم السلام ، فَما أشَدَّ اعتِدالَ الأَحوالِ ، وأقرَبَ اشتِباهَ الأَمثالِ! تَأَمَّلوا أمرَهُم في حالِ تَشَتُّتِهِم وتَفَرُّقِهِم، لَيالِيَ كانَتِ الأَكاسِرَةُ وَالقَياصِرَةُ أربابا لَهُم ، يَحتازونَهُم (5) عَن ريفِ الآفاقِ، وبَحرِ العِراقِ، وخُضرَةِ الدُّنيا ، إلى مَنابِتِ الشّيحِ (6) ، ومَهافِي الرّيحِ، ونَكَدِ المَعاشِ ، فَتَرَكوهُم عالَةً مَساكينَ ، إخوانَ دَبَرٍ ووَبَرٍ ، أذَلَّ الاُمَمِ دارا ، وأجَدَبَهُم قَرارا، لا يَأوونَ إلى جَناحِ دَعوَةٍ يَعتَصِمونَ بِها ، ولا إلى ظِلِّ اُلفَةٍ يَعتَمِدونَ عَلى عِزِّها . فَالأَحوالُ مُضطَرِبَةٌ ، وَالأَيدي مُختَلِفَةٌ ، وَالكَثرَةُ مُتَفَرِّقَةٌ ؛ في بَلاءِ أزلٍ ، وأطباقِ جَهلٍ ، مِن بَناتٍ مَوؤودَةٍ ، وأصنامٍ مَعبودَةٍ ، وأرحامٍ مَقطوعَةٍ ، وغاراتٍ مَشنونَةٍ . فَانظُروا إلى مَواقِعِ نِعَمِ اللّهِ عَلَيهِم حينَ بَعَثَ إلَيهِم رَسولاً ، فَعَقَدَ بِمِلَّتِهِ طاعَتَهُم ، وجَمَعَ عَلى دَعوَتِهِ اُلفَتَهُم ، كَيفَ نَشَرَتِ النِّعمَةُ عَلَيهِم جَناحَ كَرامَتِها ، وأسالَت لَهُم جَداوِلَ نَعيمِها ، وَالتَفَّتِ المِلَّةُ بِهِم في عَوائِدِ بَرَكَتِها ، فَأَصبَحوا في نِعمَتِها غَرِقينَ ، وفي خُضرَةِ عَيشِها فَكِهينَ . قَد تَرَبَّعَتِ الاُمورُ بِهِم في ظِلِّ سُلطانٍ قاهِرٍ ، وآوَتهُمُ الحالُ إلى كَنَفِ عِزٍّ غالِبٍ ، وتَعَطَّفَتِ الاُمورُ عَلَيهِم في ذُرى مُلكٍ ثابِتٍ ، فَهُم حُكّامٌ عَلَى العالَمينَ ، ومُلوكٌ في أطرافِ الأَرَضينَ ، يَملِكونَ الاُمورَ عَلى مَن كانَ يَملِكُها عَلَيهِم ، ويُمضونَ الأَحكامَ فيمَن كانَ يُمضيها فيهِم ! لا تُغمَزُ لَهُم قَناةٌ ، ولا تُقرَعُ لَهُم صَفاةٌ (7) ! (8)

.


1- .الأنعام : 65 .
2- .المَثُلَة: العُقوبَة، والجمع المَثُلات (الصحاح : ج 5 ص 1816 «مثل») .
3- .الحَضُّ : الحَثُّ على الشيء ( النهاية : ج 1 ص 400 « حضض » ) .
4- .الشَّحناءُ : الحِقد ، العدواة ( لسان العرب : ج 13 ص 234 « شحن » ) .
5- .تَحوَّزَ : أي تنحّى (النهاية : ج 1 ص 460 «حوز» ) .
6- .الشِّيحُ : نبت بالبادية معروف (مجمع البحرين : ج 2 ص 997 «شيح» ) .
7- .لا تُقرَع لهم صفاة : أي لا يَنالُهم أحد بسوء (النهاية : ج 3 ص 41 «صفا» ) .
8- .نهج البلاغة : الخطبة 192 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 472 ح 37 .

ص: 525

فصل دوم : خطرناك ترين آسيب هاى امنيّت
2 / 1 اختلاف

فصل دوم : خطرناك ترين آسيب هاى امنيّت2 / 1تفرقهقرآن«بگو : «او تواناست كه از بالاىِ سرتان يا از زير پايتان ، عذابى بر شما بفرستد يا شما را گروه گروه كند [و دچار تفرقه سازد ]و عذاب بعضى از شما را به بعضى ديگر بچشانَد» . بنگر كه چگونه آيات خود را گوناگون بيان مى كنيم ، باشد كه آنان بفهمند» .

حديثامام على عليه السلام :بترسيد از كيفرهايى كه بر اثر رفتارهاى زشت و كردارهاى نكوهيده ، بر سرِ امّت هاى پيش از شما آمد و در نيك و بد ، سرنوشتِ آنان را به ياد آوريد ، و از اين كه همانند ايشان باشيد ، پرهيز كنيد ، و چون در احوال نيك و بدِ آنان انديشه كرديد ، پس همان كارهايى را در پيش گيريد كه سببِ اقتدار آنان شد و دشمنان را از ايشان دور ساخت و آسايش بر آنان سايه افكند و نعمت ها ، خود را در اختيار آنان نهادند و به بركت آن كرامت ، رشته اتّحاد ميانشان استوار گرديد ؛ كارهايى چون : دورى از پراكندگى ، و در پيش گرفتن هم بستگى و ترغيب و سفارش كردن يكديگر به اين كار . و [در مقابل ،] از كارهايى كه كمرِ آنان را شكست و قدرتشان را سست كرد ، دورى كنيد ؛ كارهايى چون : كنيه ورزى دل ها ، و دشمنىِ سينه ها و پشت كردن جان ها به يكديگر و دست شستن از يارىِ هم . در سرگذشت خداباورانِ پيش از خويش ، بينديشيد كه در گاهِ بلا [و آزمايش] ، چون بودند . آيا گران بارترين مردمان نبودند و بيش از همه بندگان ، در رنج و فشار به سر نمى بردند ، و بيش از همه جهانيان ، در تنگنا نمى زيستند؟! فرعون ها آنان را به بندگى گرفتند و بدترين شكنجه ها را به آنان چشانيدند و انواعِ شرنگ ها را جرعهْ جرعه در كامشان ريختند ، و پيوسته ، خوار و مقهور بودند ، و نه چاره اى براى سر برتافتن مى يافتند ، و نه راهى براى دفاع از خود . تا آن گاه كه چون خداوند سبحان ديد در راه دوستى او بر آزارها بس شكيبايند و از بيم او ناملايمات را تحمّل مى كنند ، از آن تنگناهاى بلا [و رنج] ، گشايشى بر ايشان پديدار ساخت و خوارىِ آنان را به عزّت ، و ترسشان را به امنيّت بدل ساخت ، و پادشاهانىِ فرمان فرما و پيشوايانى برجسته شدند و به چنان كرامتى از جانب الهى دست يافتند كه حتّى آرزوى آن را هم در سر نپرورانيده بودند . پس بنگريد كه چون بودند آن گاه كه جمعيت ها يك پارچه بودند ، و خواسته ها [و باورها] ، يكى بود ، و دست ها ، كمك هم بودند ، و شمشيرها ، ياور يكديگر بودند ، و بينش ها ژرف ، و اراده ها يكسان بودند . آيا مِهتران سراسر زمين نبودند و بر جهانيان ، شهريارى نمى كردند؟! نيز به فرجامِ كار آنها بنگريد آن گاه كه در ميانشان ، جدايى افتاد و رشته هم بستگى گسست ، و سخن ها و دل ها ناساز شد ، و به دسته هاى گوناگون ، تقسيم شدند و گروه گروه ، به جان يكديگر افتادند . در اين هنگام ، خداوند ، جامه گراميداشت خود را از تن آنان بركَنْد و نعمت هاى فراوانش را از ايشان گرفت ، و داستان سرگذشت آنان در ميان شما مانْد تا درسِ عبرتى باشد براى عبرت آموزان . بنا بر اين ، از سرگذشت فرزندان اسماعيل و پسران اسحاق و پسران اسرائيل عليهم السلام پند گيريد ، كه سرگذشت ها سخت همسان اند و داستان ها [ى گذشتگان] ، همانندىِ بس نزديكى دارند! در كار آنان ، آن گاه كه پراكنده و از هم جدا بودند ، بينديشيد ، در شب هايى [و روزگاران تاريكى] كه كسراها و قيصرها ارباب آنها بودند و آنان را از كشتزارها و درياى عراق (دجله و فرات) و اراضى سرسبز و خرّم ، به جاهايى راندند كه رويشگاهِ دِرَمنِه و خيزشگاه تندبادها بودند و زندگى در آنها سخت بود . آنان را [در اين اماكن] نيازمند و مستمند ، رها كردند و يار و همراه زخم و كُرك [شتر ]شدند . در بدترين سراها و بى آب و علف ترين سرزمين ها به سر مى بردند . زير بار مِهترى گِرد نمى آمدند ، و نه در سايه [ اُلفت و] هم بستگى اى بودند كه بر قدرت آن تكيه كنند . اوضاع ، آشفته بود ، و دست ها پراكنده ، و تفرقه بيداد مى كرد و در رنج شديد و جهلِ مطلق مى زيستند . دختران را زنده به گور مى كردند و بت مى پرستيدند و رشته هاى خويشاوندى را مى بُريدند و غارتگرى مى كردند . سپس بنگريد به نعمت هايى كه خداوند ، هنگام فرستادن پيامبرى به سوى آنان ، ارزانى شان داشت : اطاعت آنان را از آيين خود ، بر عهده شان گذاشت و بر گِرد دعوت خود ، همدل و هم داستانشان نمود ، و نعمت ، بالِ كرامتش را بر سرِ آنان گسترانيد و جويبار نعمت هايش را بر ايشان ، روان ساخت ، و اين آيين (اسلام) با فوايد و حاصل هاى بركت خود ، آنان را فرو گرفت و در نعمت آن ، غرق شدند ، و در خرّمى زندگى اش ، شاد زيستند . بر اريكه فرمان روايى ، بِلامنازع نشستند و در سايه قدرتى چيره ، آرميدند و در پناه عزّت و بزرگوارى پيروزى قرار گرفتند و بر جهانيان ، فرمان روا شدند و بر كران تا كران زمين ، شهريار گشتند و زمامدار امورِ كسانى شدند كه روزگارى ، زمامِ امور آنان را در دست داشتند ، و بر كسانى قوانينى را اجرا كردند كه زمانى ، آنها بر ايشان اجرا مى كردند . ديگر ، نه كسى را جرئت آن بود كه نيزه اى در برابرشان به مُشت فِشارد ، و نه سنگى به سويشان بيفكند .

.

ص: 526

. .

ص: 527

. .

ص: 528

2 / 2الظُّلمُالكتاب«الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمْ يَلْبِسُواْ إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُونَ» . (1)

.


1- .الأنعام : 82 .

ص: 529

2 / 2 ستم

2 / 2ستمقرآن«آنان كه ايمان آوردند و ايمانشان را به ستم نيالودند ، ايشان راست امنيّت ، و هم ايشان اند ره يافتگان» .

.

ص: 530

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :إنَّ البَغيَ وَالزّورَ يوتِغانِ (1) المَرءَ في دينِهِ ودُنياهُ ، ويُبدِيانِ خَلَلَهُ عِندَ مَن يَعيبُهُ. (2)

عنه عليه السلام :اِحذَرِ العَسفَ (3) وَالحَيفَ (4) ؛ فَإِنَّ العَسفَ يَعودُ بِالجَلاءِ ، وَالحَيفَ يَدعو إلَى السَّيفِ. (5)

2 / 3الكُفرانُالكتاب«وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كَانَتْ ءَامِنَةً مُّطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِمَا كَانُواْ يَصْنَعُونَ» . (6)

«لَقَدْ كَانَ لِسَبَإٍ فِى مَسْكَنِهِمْ ءَايَةٌ جَنَّتَانِ عَن يَمِينٍ وَ شِمَالٍ كُلُواْ مِن رِّزْقِ رَبِّكُمْ وَ اشْكُرُواْ لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ * فَأَعْرَضُواْ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ سَيْلَ الْعَرِمِ وَ بَدَّلْنَاهُم بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَوَاتَىْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شَىْ ءٍ مِّن سِدْرٍ قَلِيلٍ * ذَلِكَ جَزَيْنَاهُم بِمَا كَفَرُواْ وَ هَلْ نُجَازِى إِلَّا الْكَفُورَ * وَ جَعَلْنَا بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ الْقُرَى الَّتِى بَارَكْنَا فِيهَا قُرًى ظَاهِرَةً وَ قَدَّرْنَا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُواْ فِيهَا لَيَالِىَ وَ أَيَّامًا ءَامِنِينَ * فَقَالُواْ رَبَّنَا بَاعِدْ بَيْنَ أَسْفَارِنَا وَظَلَمُواْ أَنفُسَهُمْ فَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ وَ مَزَّقْنَاهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّ فِى ذَلِكَ لَايَاتٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ» . (7)

.


1- .يوتِغُ : يُهلِكُ (النهاية : ج 5 ص 149 «وتغ» ) .
2- .نهج البلاغة : الكتاب 48 ، وقعة صفّين : ص493 وفيه « يغنيه » بدل « يعيبه » ، بحار الأنوار : ج33 ص308 ح558 .
3- .العَسْفُ : الجَورُ (النهاية : ج 3 ص 236 «عسف» ) .
4- .الحَيفُ : الجَورُ والظُلم (النهاية : ج 1 ص 469 «حيف» ) .
5- .نهج البلاغة : الحكمة 476 ، خصائص الأئمّة : ص 125 ، روضة الواعظين : ص 511 ، بحار الأنوار : ج33 ص488 ح693 .
6- .النحل : 112 .
7- .سبأ : 15 _ 19 .

ص: 531

2 / 3 ناسپاسى

حديثامام على عليه السلام :تعدّى و دروغ ، دين و دنياى آدمى را تباه مى كنند و عيب او را براى عيبجويانش ، نمايان مى سازند .

امام على عليه السلام :از زورگويى و بيدادگرى بپرهيز ؛ زيرا زورگويى ، به آوارگى [مردم ]مى انجامد و بيدادگرى ، كار را به شمشير [و قيام مردم] مى كشانَد .

2 / 3ناسپاسىقرآن«و خدا ، آبادى اى را نمونه آورد كه امن و آرام بود و روزى اش از هر جا فراوان مى رسيد . پس نعمت هاى خدا را ناسپاسى كردند و خدا هم به سزاى كارى كه كردند ، طعم گرسنگى و ترس (ناامنى) را به آن چشانيد» .

«قطعا براى [مردم] سبأ در محلّ سكونتشان نشانه [ى رحمتى] بود ؛ دو باغستان از راست و چپ . [به آنان گفتيم :] از روزىِ پروردگارتان بخوريد و او را شكر كنيد . شهرى است خوش و خدايى آمرزنده . پس روى گردانيدند و بر آنان ، سيل [سدّ ]عَرِم را روانه كرديم و دو باغستان آنها را به دو باغ كه ميوه هايى تلخ و شوره گز و نوعى از كُنار تُنُك داشت ، تبديل كرديم . اين [عقوبت] را به سزاى آن كه كفرانِ نعمت كردند ، به آنان جزا داديم . و آيا جز ناسپاس را به مجازات مى رسانيم؟ و ميان آنان و ميان آبادى هايى كه در آنها بركت نهاده بوديم ، شهرهايى متّصل به هم قرار داده بوديم ، و در ميان آنها ، مسافت را به اندازه مقرّر داشته بوديم . در اين راه ها ، شب ها و روزها آسوده خاطر بگرديد ، پس گفتند : «پروردگارا ! ميان [منزل هاى ]سفرهايمان فاصله بيانداز» و برخويشتن ، ستم كردند . پس آنها را [براى آيندگان ، موضوع] حكايت ها گردانيديم ، و سختْ تار و مارِشان كرديم . قطعا در اين [ماجرا ]براى هر شكيباىِ سپاس گزارى عبرت هاست» .

.

ص: 532

«أَتُتْرَكُونَ فِى مَا هَاهُنَا ءَامِنِينَ * فِى جَنَّاتٍ وَ عُيُونٍ * وَ زُرُوعٍ وَ نَخْلٍ طَلْعُهَا هَضِيمٌ * وَتَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا فَارِهِينَ * فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ * وَلَا تُطِيعُواْ أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ * الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِى الْأَرْضِ وَ لَا يُصْلِحُونَ » . (1)

الحديثدعائم الإسلام:عَن جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عليه السلام أنَّهُ سُئِلَ عَنِ الصَّلاةِ عَلى كُدسِ (2) الحِنطَةِ ؟ فَنَهى عَن ذلِكَ، فَقيلَ لَهُ : فَإِذَا افتُرِشَ فَكانَ كَالسَّطحِ؟ فَقالَ : لا يُصَلّى عَلى شَيءٍ مِنَ الطَّعامِ ، فَإِنَّما هُوَ رِزقُ اللّهِ لِخَلقِهِ ونِعمَتُهُ عَلَيهِم ، فَعَظِّموهُ ولا تَطَؤوهُ ولا تَستَهينوا بِهِ ، فَإِنَّ قَوما فيمَن كانَ قَبلَكُم وَسَّعَ اللّهُ عَلَيهِم في أرزاقِهِم ، فَاتَّخَذوا مِنَ الخُبزِ النَّقِيِ مِثلَ الأَفهارِ (3) فَجَعَلوا يَستَنجونَ (4) بِهِ ، فَابتَلاهُمُ اللّهُ عز و جل بِالسِّنينَ وَالجوعِ ، فَجَعَلوا يَتَتَبَّعونَ ما كانوا يَستَنجونَ بِهِ فَيَأكُلونَهُ ، فَفيهِم نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ : «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كَانَتْ ءَامِنَةً مُّطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِمَا كَانُواْ يَصْنَعُونَ» . (5)

دعائم الإسلام: عَن جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عليه السلام أنَّهُ قالَ :كانَ أبي عليه السلام إذا رَأى شَيئا مِنَ الطَّعامِ في مَنزِلِهِ قَد رُمِيَ بِهِ ، نَقَصَ مِن قوتِ أهلِهِ مِثلَهُ . وكانَ يَقولُ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كَانَتْ ءَامِنَةً مُّطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِمَا كَانُواْ يَصْنَعُونَ» ، قالَ : هُم أهلُ القَريَةِ ، كانَ اللّهُ عز و جل قَد أوسَعَ عَلَيهِم في مَعايِشِهِم فَاستَخشَنُوا الاِستِنجاءَ بِالحِجارَةِ ، وَاستَعمَلوا مِن الخُبزِ (6) مِثلَ الأَفهارِ ، وكانوا يَستَنجونَ بِها . فَبَعَثَ اللّهُ عَلَيهِم دَوابَّ أصغَرَ مِنَ الجَرادِ ، فَلَم تَدَع لَهُم شَيئا مِمّا خَلَقَهُ اللّهُ مِن شَجَرٍ ولا نَباتٍ إلّا أكَلَتهُ ، فَبَلَغَ بِهِمُ الجَهدُ إلى أن رَجَعوا إلَى الَّذي كانوا يَستَنجونَ بِهِ مِنَ الخُبزِ ، فَيَأكُلونَهُ . (7)

.


1- .الشعراء : 146 _ 152 .
2- .الكُدسُ : ما يجمع من الطعام في البيدر (المصباح المنير : ص 527 «كدس» ) .
3- .الفِهْر: الحَجَر (النهاية: ج 3 ص 481 «فهر») .
4- .استَنجَيت : غَسلتُ مَوضِع النَّجو [أي الغائط] أو مَسَحتُه بحَجَر أو مَدَر (المصباح المنير : ص 595 «نجا») .
5- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 179 ، بحار الأنوار : ج 84 ص 98 ح 16 .
6- .في المصدر: «من خبزة»، والتصويب من بعض نسخ المصدر المنقولة في الهامش وكما في بحار الأنوار.
7- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 114 ح 379 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 431 ح 16 .

ص: 533

«آيا شما را در آنچه داريد ، آسوده رها مى كنند ، در باغ ها و در كنار چشمه ساران و كشتزارها و خرمابُن هايى كه شكوفه هايشان لطيف است و هنرمندانه [براى خود] از كوه ها خانه هايى مى تراشيد ؟ و از خدا ، پروا كنيد و فرمان ببريد ، و از فرمان افراطگران ، پيروى مكنيد ؛ آنان كه در زمين ، فساد مى كنند و اصلاح نمى كنند » .

حديثدعائم الإسلام :از امام صادق عليه السلام در باره نماز خواندن بر بالاى خرمنِ گندم سؤال شد . امام عليه السلام از آن نهى فرمود . به ايشان گفته شد : اگر خرمن را پهن كردند و مانند پشت بامْ [مسطّح] شد ، چه؟ فرمود : «روى گندم ، به هيچ وجه نبايد نماز خواند ؛ چون گندم ، روزى و نعمت خدا براى خلق اوست . پس آن را گرامى بداريد و لگدمال نكنيد و به آن ، بى حرمتى ننماييد ؛ چه ، پيش از شما مردمانى بودند كه خداوند روزىِ آنها را برايشان گشايش داد و آنها ، از نان خالص، شبيه قلوه سنگ مى ساختند و با آن ، استنجا مى كردند (موضع دفع خود را پاك مى كردند) . لذا خداى عز و جل آنان را به قحطى و گرسنگى گرفتار كرد ، به طورى كه دنبال نان هايى كه با آنها استنجا كرده بودند ، مى گشتند و آنها را مى خوردند ! اين آيه ، در باره همين مردمان نازل شده است : «و خدا ، آبادى اى را نمونه آورد كه امن و آرام بود و روزىِ آن ، از هر جا فراوان مى رسيد . پس نعمت هاى خدا را ناسپاسى كردند و خدا هم به سزاى كارى كه كردند ، طعمِ گرسنگى و ترس (ناامنى) را به ايشان چشانيد» » .

دعائم الإسلام :از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود : «پدرم عليه السلام هرگاه تكّه نانى را در منزلش مى ديد كه دور انداخته شده است ، به همان اندازه ، از توشه خانواده اش كم مى كرد» . و در باره اين سخن خداوند عز و جل : «و خدا ، آبادى اى را نمونه آورد كه امن و آرام بود و روزى اش از هر جا فراوان مى رسيد . پس نعمت هاى خدا را ناسپاسى كردند و خدا هم به سزاى كارى كه كردند ، طعمِ گرسنگى و ناامنى را به ايشان چشانيد» ، مى فرمود : «خداوند عز و جل به زندگى مردم اين آبادى ، چندان گشايش داد كه استنجا كردن با سنگ را زِبْر و خشن يافتند و از نان ، شبيه قلوه سنگ ساختند و با آنها ، استنجا مى كردند . لذا خداوند ، حشراتى كوچك تر از ملخ به سراغشان فرستاد و آن حشرات ، هر درخت و گياهى را كه خداوند آفريده بود ، تماما خوردند و كار به حدّى بر مردم سخت شد كه به سراغ همان نان هايى كه با آنها استنجا كرده بودند ، مى رفتند و آنها را مى خوردند» .

.

ص: 534

الكافي عن سدير :سَأَلَ رَجُلٌ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «فَقَالُواْ رَبَّنَا بَاعِدْ بَيْنَ أَسْفَارِنَا وَظَلَمُواْ أَنفُسَهُمْ...» الآيَةَ، فَقالَ : هؤُلاءِ قَومٌ كانَت لَهُم قُرىً مُتَّصِلَةٌ ، يَنظُرُ بَعضُهُم إلى بَعضٍ ، وأنهارٌ جارِيَةٌ وأموالٌ ظاهِرَةٌ ، فَكَفَروا نِعَمَ اللّهِ عز و جل وغَيَّروا ما بِأَنفُسِهِم مِن عافِيَةِ اللّهِ ، فَغَيَّرَ اللّهُ ما بِهِم مِن نِعمَةٍ ، و «إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ» (1) ، فَأَرسَلَ اللّهُ عَلَيهِم سَيلَ العَرِمِ (2) ، فَغَرَّقَ قُراهُم ، وخَرَّبَ دِيارَهُم ، وأذهَبَ أموالَهُم ، وأبدَلَهُم مَكانَ جَنّاتِهِم جَنَّتَينِ ذَواتى اُكُلٍ خَمطٍ (3) وأثلٍ وشَيءٍ مِن سِدرٍ قَليلٍ ، ثُمَّ قالَ : « ذَلِكَ جَزَيْنَاهُم بِمَا كَفَرُواْ وَ هَلْ نُجَازِى إِلَّا الْكَفُورَ » . (4)

جمال الاُسبوع_ في دُعاءِ يَومِ الخَميسِ _ :اللّهُمَّ لَكَ الحَمدُ لا إلهَ إلّا أنتَ ، قُلتَ في كِتابِكَ : «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كَانَتْ ءَامِنَةً مُّطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِمَا كَانُواْ يَصْنَعُونَ» ، فَبِكَ آمَنتُ وصَدَّقتُ ، فَلا تَجعَل هذا مَثَلي في نِعمَتِكَ ياسَيِّدي ، ولا تَجعَلني مُغتَرّا بِالطُّمَأنينَةِ إلى رَغَدِ العَيشِ ، آمِنا مِن مَكرِكَ ، لِأَنَّكَ قُلتَ في كِتابِكَ : «فَلَا يَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ» (5) ، وأنَا أبرَأُ إلَيكَ مِنَ الحَولِ وَالقُّوَّةِ ، مُعتَرِفٌ بِإِحسانِكَ ، مُستَجيرٌ بِكَرَمِكَ ، مِن أن تُذيقَني لِباسَ الجوعِ وَالخَوفِ بَعدَ الأَمنِ وَالنِّعمَةِ ، وصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ. (6)

.


1- .الرعد : 11 .
2- .سَيل العَرم : قيل : أراد سَيل الأمر العَرِم ، وقيل : العَرِم : المسنّاةُ ، وقيل : الجُرذُ الذكر ونسب إليه السيل من حيث إنّه نقب المسنّاة (مفردات ألفاظ القرآن : ص 562 «عرم» ) .
3- .الخَمْطُ : شجر لا شوك له ، وهو الأراك (مفردات ألفاظ القرآن : ص 299 «خمط» ) .
4- .الكافي : ج 2 ص 274 ح 23 وج 8 ص 395 ح 596 ، قصص الأنبياء للراوندي : ص 99 ح 92 نحوه ، بحار الأنوار : ج 14 ص 144 ح 3 .
5- .الأعراف : 99 .
6- .جمال الاُسبوع : ص 83 ، بحار الأنوار : ج 90 ص 318 .

ص: 535

الكافى_ به نقل از سَدير _ :مردى از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جل : «و گفتند : خدايا! ميان سفرهايمان فاصله بينداز ، و بر خويشتن ، ستم كردند ...» ، پرسيد . فرمود : «اينان ، مردمانى بودند كه آبادى هاى به هم پيوسته داشتند ، چنان كه يكديگر را [از آبادى هاى خود] مى ديدند . رودهاى روان و املاكِ فراوان داشتند ؛ امّا نعمت هاى خداوند عز و جل را ناسپاسى كردند و آسايش خدا را كه از آن برخوردار بودند ، دگرگون ساختند . خدا هم نعمتى را كه به آنها داده بود ، دگرگون ساخت . «خداوند ، [نعمت ]هيچ قومى را دگرگون نمى سازد ، مگر آن گاه كه خودشان ، آنچه را دارند [از نعمت] ، دگرگون سازند» . پس خداوند ، سيل ويرانگرى را بر آنان فرستاد كه آبادى هايشان را زيرِ آب فرو بُرد و خانه هايشان را ويران نمود و اموال و املاكشان را بُرد و به جاى باغ هايشان ، دو باغ با ميوه هاى تلخ و شوره گز و نوعى از كُنار تُنُك به آنان داد . سپس فرمود : «اين را به سزاى آن كه كفران نعمت كردند ، به آنانْ جزا داديم ، و آيا جز ناسپاس را به مجازات مى رسانيم؟» » .

جمال الاُسبوع_ در دعاى روز پنج شنبه _ :بار خدايا ! تو را ستايش كه معبودى جز تو نيست . تو در كتابت فرمودى : «و خدا ، آبادى اى را نمونه آورد كه امن و آرام بود و روزى اش از هر سو فراوان مى رسيد . پس نعمت هاى خدا را ناسپاسى كردند و خدا هم به سزاى كارى كه كردند ، طعمِ گرسنگى و ترس را به آنها چشانيد» . امّا من به تو ايمان دارم و تصديقت مى كنم . پس _ اى سَروَرم _ اين را نمونه من در نعمتت قرار مده ، و چنان مكن كه به وفور نعمتم آسوده خاطر شوم و خود را از مكر تو ايمن بپندارم ؛ كه تو در كتابت فرموده اى : «جز مردم زيانكار ، كسى خود را از مكرِ خدا ايمن نمى داند» . و من از نيرو و توان [خويش ]به سوى تو بيزارى مى جويم ، به نيكى كردن هاى تو معترفم و به كَرَم تو پناه مى آورم از اين كه پس از [برخوردارى ام از ]امنيّت و نعمت ، طعمِ گرسنگى و ترس را به من بچشانى! و بر محمّد و خاندانش درود فرست .

.

ص: 536

. .

ص: 537

. .

ص: 538

الفصل الثالث : سياسات الإمام عليّ عليه السلام الأمنية3 / 1الاِستِخْبارالإمام عليّ عليه السلام_ في كِتابِهِ إلى عُمّالِهِ _ :بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ . مِن عَبدِ اللّهِ عَلِيٍّ أميرِ المُؤمِنينَ إلى مَن قَرَأَ كِتابي هذا مِنَ العُمّالِ : أمّا بَعدُ ، فَإِنَّ رِجالاً لَنا عِندَهُم بَيعَةٌ خَرَجوا هُرّابا فَنَظُنُّهُم وَجَّهوا نَحوَ بِلادِ البَصرَةِ ، فَاسأَل عَنهُم أهلَ بِلادِكَ ، واجعَل عَلَيهِمُ العُيونَ في كُلِّ ناحِيَةٍ مِن أرضِكَ ، ثُمَّ اكتُب إلَيَّ بِما يَنتَهي إلَيكَ عَنهُم ، وَالسَّلامُ . (1)

وقعة صفّين :إنَّ عَلِيّا أظهَرَ أنَّهُ مُصَبِّحٌ غَدا مُعاوِيَةَ ومُناجِزُه ، فَبَلَغَ ذلِكَ مُعاوِيَةَ ، وفَزِعَ أهلُ الشّامِ لِذلِكَ وَانكَسَروا لِقَولِهِ . وكانَ مُعاوِيَةُ بنُ الضَّحّاكِ بنِ سُفيانَ صاحِبُ رايَةِ بَني سُلَيمٍ مَعَ مُعاوِيَةَ ، وكانَ مُبغِضا لِمُعاوِيَةَ وأهلِ الشّامِ ، ولَهُ هَوىً مَعَ أهلِ العِراقِ وعَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام ، وكانَ يَكتُبُ بِالأَخبارِ إلى عَبدِ اللّهِ بنِ الطُّفَيلِ العامِرِيِّ ويَبعَثُ بِها إلى عَلِيٍّ عليه السلام . (2)

.


1- .الغارات : ج 1 ص 337 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 407 ح 628 ؛ تاريخ الطبري : ج 5 ص 116 نحوه ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 3 ص 130 .
2- .وقعة صفّين : ص 468 ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 15 ص 120 .

ص: 539

فصل سوم : سياست هاى امنيّتى امام على عليه السلام
3 / 1 كسب اطّلاعات

فصل سوم : سياست هاى امنيتى امام على عليه السلام3 / 1كسب اطّلاعاتامام على عليه السلام_ در نامه اش به كارگزارانش _ :به نام خداوند بخشنده مهربان . از بنده خدا على ، پيشواى مؤمنان ، به هر آن كس از كارگزاران كه نامه ام را بخواند . پس از حمد و سپاس الهى ، مردانى با ما بيعت داشتند و [ اينك ]گريخته اند . پس گمان مى بريم كه به سوى شهرهاى ناحيه بصره رفته اند . از مردمان شهرهايت در باره آنان پرس وجو كن و مأموران مخفى (خبرچين ها) را از هر سوى سر زمين خود ، بر آنان بگمار . آن گاه ، آنچه را كه بدان رسيدى ، برايم بنويس . والسلام!

وقعة صفّين :على عليه السلام چنين وانمود كرد كه فردا ، صبحگاهان ، به سوى معاويه خواهد رفت و با او پيكار خواهد نمود . اين خبر به معاويه رسيد و شاميان ، از اين مطلب به وحشت افتادند و از اين سخن ، شكسته شدند . معاوية بن ضحّاك بن سفيان ، پرچمدار قبيله بنى سليم ، با معاويه بود و معاويه و شاميان را دشمن مى داشت و به مردمان عراق و على بن ابى طالب عليه السلام ، تمايل داشت و خبرها را براى عبد اللّه بن طفيل عامرى مى نوشت و او آن را براى على عليه السلام مى فرستاد .

.

ص: 540

وقعة صفّين :بَعَثَ عَلِيٌّ خَيلاً لِيَحبِسوا عَن مُعاوِيَةَ مادَّةً ، فَبَعَثَ مُعاوِيَةُ الضَّحاكَ بنَ قَيسٍ الفِهريَّ في خَيلٍ إلى تِلكَ الخَيلِ فَأَزالوها ، وجاءَت عُيونُ عَليٍّ فَأَخبَرَتهُ بِما قَد كانَ ، فَقالَ عَلِيٌّ لِأَصحابِهِ : فَما تَرونَ فيما هاهنا ؟ فَقالَ بَعضُهُم : نَرى كَذا . وقالَ بَعضُهُم : نَرى كَذا. فَلَمّا رَأَى ذلِكَ الاِختِلافَ أمَرَهُم بِالغُدُوِّ إلَى القَومِ، فَغاداهُم إلَى القِتالِ قِتالِ صِفّينَ ، فَانهَزَمَ أهلُ الشّامِ . (1)

أنساب الأشراف :قَدِمَ عَلى عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام عَينٌ لَهُ بِالشّامِ فَأَخبَرَهُ بِخَبَرِ بُسرٍ . يُقالُ: إنَّهُ قَيسُ بنُ زُرارَةَ بنِ عَمرِو بنِ حطيانٍ الهَمدانِيُّ ، وكانَ قَيسٌ هذا عَينا لَهُ بِالشّامِ يَكتُبُ إلَيهِ بِالأَخبارِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ مِن كِتابِهِ إلى عَبدِ اللّهِ بنِ بُدَيلٍ _ :وإيّاكَ ومُواقَعَةَ أحَدٍ مِن خَيلِ العَدُوِّ حَتّى أتَقَدَّمَ عَلَيكَ ، وأذكِ العُيونَ نَحوَهُم ، وَليَكُن مَعَ عُيونِكَ مِنَ السِّلاحِ ما يُباشِرونَ بِهِ القِتالَ ، وَلتَكُن عُيونُكَ الشُّجعانَ مِن جُندِكَ ، فَإِنَّ الجَبانَ لا يَأتيكَ بِصِحَّةِ الأَمرِ ، وَانتَهِ إلى أمري ومَن قِبَلَكَ بِإِذنِ اللّهِ وَالسَّلامُ . (3)

الفتوح_ في ذِكرِ حَربِ صِفّينَ _ :قَد كانَ مَعَ مُعاوِيَةَ رَجُلٌ مِن حِميَرٍ يُقالُ لَهُ الحُصَينُ بنُ مالِكٍ وكانَ يُكاتِبُ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام ويَدُلُّهُ عَلى عَوراتِ مُعاوِيَةَ . (4)

.


1- .وقعة صفّين : ص 360 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 500 ح 430 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 8 ص 39 .
2- .أنساب الأشراف : ج 3 ص 212 .
3- .المعيار والموازنة : ص 131 .
4- .الفتوح : ج 3 ص 78 .

ص: 541

وقعة صفين :على عليه السلام ، گروهى را فرستاد تا از رسيدن نيروى پشتيبانى به معاويه جلوگيرى كنند . معاويه هم ضحّاك بن قيس فِهرى را با جمعيتى به سوى آنان گسيل داشت و آنان را پراكنده ساختند . مأموران مخفى على عليه السلام آمدند و آنچه را رخ داده بود ، گزارش دادند . پس على عليه السلام به يارانش فرمود : «اينك چه بايد بكنيم؟» . گروهى گفتند : اين كار ، و گروهى گفتند : آن كار . وقتى اختلاف نظر آنان را ديد ، فرمان داد تا صبحگاهان به سوى معاويه هجوم بَرَند و آنان را بامدادان ، به نبرد (نبرد صفّين) سوق داد و شاميان ، شكست خوردند .

أنساب الأشراف :ديده بان على بن ابى طالب عليه السلام در شام ، نزد او آمد و گزارش بُسر را به وى داد . گفته شده كه اين شخص ، قيس بن زرارة بن عمرو بن حطيان همدانى بود . قيس ، مأمور مخفى على عليه السلام در شام بود و اخبار را برايش مى نوشت .

امام على عليه السلام_ از نامه اش به عبد اللّه بن بُدَيل _ :و بپرهيز از برخورد با لشكر دشمن ، تا به سوى تو آيم ! و مأموران مخفى را به سويشان گسيل دار و بايد همراه آنان ، سلاحى باشد كه بتوانند با آن پيكار كنند . مأموران مخفى ، بايد دليرانِ سپاه باشند ؛ چرا كه ترسوها گزارش درست برايت نياورند . خودت و هركه با توست ، با اذن خدا به دستورهايم پايبند باشيد . والسلام!

الفتوح _ در گزارش جنگ صفين _ :مردى از قبيله حِميَر ، به نام حُصَين بن مالك ، با معاويه بود كه با على بن ابى طالب عليه السلام مكاتبه داشت و او را بر اسرار معاويه ، آگاه مى ساخت .

.

ص: 542

3 / 2اِستِصلاحُ الأَعداءِالإمام عليّ عليه السلام :مَنِ استَصلَحَ عَدُوَّهُ زادَ في عَدَدِهِ . (1)

عنه عليه السلام :مَنِ استَصلَحَ الأَضدادَ بَلَغَ المُرادَ . (2)

عنه عليه السلام :كَمالُ الحَزمِ استِصلاحُ الأَضدادِ ، ومُداجاةُ الأَعداءِ . (3)

عنه عليه السلام :الاِستِصلاحُ لِلأَعداءِ بِحُسنِ المَقالِ وجَميلِ الأَفعالِ ، أهوَنُ مِن مُلاقاتِهِم ومُغالَبَتِهِم بِمَضيضِ (4) القِتالِ . (5)

عنه عليه السلام :الإِحسانُ إلَى المُسيءِ يَستَصلِحُ العَدُوَّ . (6)

عنه عليه السلام :كانَتِ الحُكَماءُ فيما مَضى مِنَ الدَّهرِ تَقولُ : يَنبَغي أن يَكونَ الاِختِلافُ إلَى الأَبوابِ لِعَشرَةِ أوجُهٍ : أوَّلُها : بَيتُ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ لِقَضاءِ نُسُكِهِ وَالقِيامِ بِحَقِّهِ وأداءِ فَرضِهِ ... التّاسِعُ : أبوابُ الأَعداءِ الَّتي تَسكُنُ بِالمُداراةِ غَوائِلُهُم ، ويُدفَعُ بِالحِيَلِ وَالرِّفقِ وَاللُّطفِ وَالزِّيارَةِ عَداوَتُهُم ... . (7)

.


1- .غرر الحكم : ج 5 ص 256 ح 8230 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 445 ح 7838 .
2- .غرر الحكم : ج 5 ص 215 ح 8043 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 431 ح 7417 .
3- .غرر الحكم : ج 4 ص 628 ح 7232 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 397 ح 6741 .
4- .المَضَض : وجع المصيبة ، ومضِضتُ منه : ألمت ، ومضّني الجُرح : آلَمَني وأوجعني (لسان العرب : ج 7 ص 233 «مضض») .
5- .غرر الحكم : ج 2 ص 482 ح 1926 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 57 ح 1472 .
6- .غرر الحكم : ج 1 ص 392 ح 1517 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 48 ح 1223 وفيه «يصلح» بدل «يستصلح» .
7- .الخصال : ص 426 ح 3 عن الأصبغ بن نباتة ، بحار الأنوار : ج 76 ص 61 ح 1 .

ص: 543

3 / 2 اصلاح دشمنان

3 / 2اصلاح دشمنانامام على عليه السلام :آن كه دشمنش را به صلح بكشانَد ، بر جمعيت (لشكر) خود ، افزوده است .

امام على عليه السلام :آن كه مخالفان را به صلح بكشاند ، به مقصود خواهيد رسيد .

امام على عليه السلام :كمال دورانديشى ، به آشتى واداشتنِ مخالفان و مدارا با دشمنان است .

امام على عليه السلام :به آشتى واداشتن دشمنان با سخن نيك و رفتار زيبا ، آسان تر است از رو در رو شدن و پيكار با آنان با درد و رنجِ نبرد .

امام على عليه السلام :نيكى كردن به بدكاران ، دشمن را به صلح مى كشانَد .

امام على عليه السلام :حكيمان ، در روزگاران گذشته مى گفتند : شايسته است كه رفت و آمد بر درِ خانه ديگران ، براى [يكى از اين] ده انگيزه باشد : اوّلين آن ، بر در خانه خدا براى انجام دادن مناسك و اهتمام به حقّ الهى و اداى واجبات او ؛ ... نُهمى ، بر در خانه دشمنان ، كه با مدارا ، غائله آنان فروكش كند و با نرمى و لطف و ديد و بازديد ، دشمنى آنان برطرف شود .

.

ص: 544

عنه عليه السلام :مَنعُ أذاكَ يُصلِحُ لَكَ قُلوبَ عِداكَ . (1)

عنه عليه السلام :صافِح عَدُوَّكَ وإن كَرِهَ ، فإِنّه مِمّا أمَرَ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ بِهِ عِبادَهُ يَقولُ : «ادْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِى بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِىٌّ حَمِيمٌ * وَ مَا يُلَقَّاهَآ إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُواْ وَ مَا يُلَقَّاهَآ إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِيمٍ» (2) . (3)

عنه عليه السلام_ في الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :إذا صافاكَ عَدُوُّكَ رِياءً مِنهُ فَتَلَقَّ ذلِكَ بِأَوكَدِ مَوَدَّةٍ ، فَإِنَّهُ إن ألِفَ ذلِكَ وَاعتادَهُ خَلُصَت لَكَ مَوَدَّتُهُ . (4)

3 / 3المُسالَمَةُ مَعَ الوَعيالإمام عليّ عليه السلام :وَجَدتُ المُسالَمَةَ ما لَم يَكُن وَهنٌ فِي الإِسلامِ أنجَعَ مِنَ القِتالِ . (5)

عنه عليه السلام :مِن أفضَلِ النُّصحِ الإِشارَةُ بِالصُّلحِ . (6)

عنه عليه السلام_ في عَهدِهِ إلى مالِكٍ الأَشتَرِ _ :ولا تَدفَعَنَّ صُلحا دَعاكَ إلَيهِ عَدُوُّكَ وللّهِِ فيهِ رِضَىً ، فَإِنَّ فِي الصُّلحِ دَعَةً لِجُنودِكَ ، وراحَةً مِن هُمومِكَ ، وأمنا لِبِلادِكَ . ولكِنِ الحَذَرَ كُلَّ الحَذَرِ مِن عَدُوِّكَ بَعدَ صُلحِهِ ، فَإِنَّ العَدُوَّ رُبَّما قارَبَ لِيَتَغَفَّلَ ، فَخُذ بِالحَزمِ، واتَّهِم في ذلِكَ حُسنَ الظَّنِّ . (7)

.


1- .غرر الحكم : ج 6 ص 129 ح 9784 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 489 ح 9057 .
2- .فصّلت : 34 و 35 .
3- .الخصال : ص 633 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 71 ص 421 ح 58 .
4- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 321 ح 680 .
5- .غرر الحكم : ج6 ص244 ح 10138 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 506 ح 9288 وزاد فيه «خيرا» بعد «المسالمة» .
6- .غرر الحكم : ج 6 ص 33 ح 9379 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 470 ح 8579 وفيه «أحسن» بدل «أفضل» .
7- .نهج البلاغة : الكتاب 53 ، خصائص الأئمّة : ص 123 ، تحف العقول : ص 145 ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 367 كلاهما نحوه .

ص: 545

3 / 3 سازش به همراه زيركى

امام على عليه السلام :خوددارى از آزار [ ديگران] ، دل هاى دشمنان را به صلح مى كشانَد .

امام على عليه السلام :با دشمنت مصافحه كن (دستِ دوستى بده) ، گرچه ناخوش دارد ؛ چرا كه آن ، از چيزهايى است كه خداوند عز و جل بندگانش را بدان فرمان داده است ، [ آن جا كه ]مى فرمايد : «بدى را به آنچه بهتر است ، دفع كن . آن گاه كسى كه ميان تو و ميان او دشمنى است ، گويى دوستى يك دل مى گردد ؛ و اين [ خصلت ]را جز كسانى كه شكيبا بوده اند ، نمى يابند ، و آن را جز صاحب بهره اى بزرگ ، نخواهد يافت» .

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :اگر دشمنت تظاهر به دوستى و يك رنگى با تو كرد ، آن را با دوستىِ گرم بپذير ؛ چرا كه اگر اين را ادامه دهد و بدان خو گيرد ، دوستى اش خالص مى گردد .

3 / 3سازش به همراه زيركىامام على عليه السلام :سازش را تا زمانى كه در آن ضعفى براى اسلام نباشد ، سودمندتر از نبرد يافتم .

امام على عليه السلام :از برترين خيرخواهى ها ، راه نمايى به صلح و سازش است .

امام على عليه السلام_ در سفارش نامه اش به مالك اشتر _ :هرگز صلحى را كه دشمنت تو را بدان فرا مى خوانَد وخشنودى خداوند در آن است ، كنار مَزن ؛ چرا كه در صلح ، آسايش سپاهيان تو و آسودگى ات از غصّه ها و امنيت شهرهاى [سرزمين] توست . ليكن زنهار ، زنهار از دشمن خود ، پس از آشتى ؛ كه بسا دشمن ، نزديك شود تا غفلتى يابد! پس دورانديش باش و خوش گمانى را در اين امور ، متّهم ساز .

.

ص: 546

3 / 4شِدَّةُ الحَذَرِ مِنَ العَدُوِّالإمام عليّ عليه السلام :مَن نامَ لَم يُنَم عَنهُ . (1)

عنه عليه السلام :كُن مِن عَدُوِّكَ عَلى أشَدِّ الحَذَرِ . (2)

عنه عليه السلام :لا تَأمَن عَدُوّا وإن شَكَرَ . (3)

عنه عليه السلام :شَرُّ الأَعداءِ أبعَدُهُم غَورا وأخفاهُم مَكيدَةً . (4)

عنه عليه السلام_ في الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :كُن لِلعَدُوِّ المُكاتِمِ أشَدُّ حَذَرا مِنكَ لِلعَدُوِّ المُبارِزِ . (5)

عنه عليه السلام :أوهَنُ الأَعداءِ كَيدا مَن أظهَرَ عَداوَتَهُ . (6)

عنه عليه السلام :مَن أظهَرَ عَداوَتَهُ قَلَّ كَيدُهُ . (7)

عنه عليه السلام :لا تَغتَرَّنَّ بِمُجامَلَةِ العَدُوِّ ، فَإِنَّهُ كَالماءِ وإن اُطيلَ إسخانُهُ بِالنّارِ لا يَمتَنِعُ مِن إطفائِها . 8

.


1- .نهج البلاغة : الكتاب 62 ، الغارات : ج 1 ص 321 عن جندب .
2- .غرر الحكم : ج 6 ص 293 ح 10301 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 523 ح 9522 .
3- .غرر الحكم : ج 6 ص 268 ح 10197 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 518 ح 9402 .
4- .غرر الحكم : ج 4 ص 188 ح 5781 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 295 ح 5291 .
5- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 311 ح 575 .
6- .غررالحكم: ج 2 ص 450 ح 3258 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 122 ح 2793 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 343 ح 947 وفيه «أهون» بدل «أوهن» وراجع : أعلام الدين : ص 313 وبحار الأنوار : ج 78 ص 377 ح 3 .
7- .غرر الحكم : ج 5 ص 196 ح 7956 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 430 ح 7354 .

ص: 547

3 / 4 هوشيارى كامل در برابر دشمن

3 / 4هوشيارىِ كامل در برابر دشمنامام على عليه السلام :آن كه به خواب رود ، [ دشمنِ او] به خواب نرود .

امام على عليه السلام :از دشمنت ، به سختى برحذر باش .

امام على عليه السلام :از هيچ دشمنى ايمن مباش ، گرچه سپاس گويد .

امام على عليه السلام :بدترينِ دشمنان، آن است كه ژرف نگرتر و پنهانكارى اش نسبت به نيرنگ ، زيادتر باشد .

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :از دشمن پنهانكارْ بيشتر برحذر باش تا دشمنِ به ميدان آمده .

امام على عليه السلام :سست ترينِ دشمنان از جهت حيله و نيرنگ ، آن است كه دشمنى اش را آشكار سازد .

امام على عليه السلام :آن كه دشمنى اش را آشكار كند ، حيله اش اندك باشد .

امام على عليه السلام :هرگز فريب ظاهرسازى دشمن را مخور ؛ چرا كه دشمن ، چون آب است كه گرچه گرم كردن آن با آتش به درازا كشد ، ليك از خاموش كردن آن سرْ باز نزند . 1

.

ص: 548

3 / 5التَّحذيرُ مِنِ استِصغارِ الخَصمِالإمام عليّ عليه السلام :لا تَستَصغِرَنَّ عَدُوّا وإن ضَعُفَ . (1)

عنه عليه السلام_ في الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :اِحذَرِ استِصغارَ الخَصمِ فَإِنَّهُ يَمنَعُ مِن التَّحَفُّظِ ، ورُبَّ صَغيرٍ غَلَبَ كَبيرا . (2)

عنه عليه السلام_ أيضا_ :لا تَستَصغِرَنَّ أمرَ عَدُوِّكَ إذا حارَبتَهُ ، فَإِنَّكَ إن ظَفِرتَ بِهِ لَم تُحمَد وإن ظَفِرَ بِكَ لَم تُعذَر ، والضَّعيفُ المُحتَرِسُ مِنَ العَدُوِّ القَوِيِّ أقرَبُ إلَى السَّلامَةِ مِنَ القَوِيِّ المُغتَرِّ بِالضَّعيفِ . (3)

.


1- .غرر الحكم : ج 6 ص 273 ح 10216 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 518 ح 9412 .
2- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 282 ح 231 .
3- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 309 ح 543 .

ص: 549

3 / 5 كوچك نشمردن دشمن

3 / 5كوچك نشمردن دشمنامام على عليه السلام :هيچ دشمنى را كوچك مشمار ، گرچه ناتوان باشد .

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :بپرهيز از كوچك شمردن دشمن ؛ چرا كه از مراقبتْ باز مى دارد ، و چه بسيار كوچك هايى كه بر بزرگ ها پيروز گشتند!

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :كارِ دشمن را به هنگامى كه با او نبرد مى كنى ، كوچك مشمار ؛ چرا كه اگر پيروز شدى ، ستايش نشوى ، و اگر او بر تو پيروز گشت ، معذور نيستى . ناتوانى كه مراقب دشمن توانمند است ، به سلامتْ نزديك تر است از توانمندى كه بر ناتوان ، غرّه مى شود .

.

ص: 550

3 / 6التَّحذيرُ مِنِ استِنصاحِ الأَعداءِ إلّا تَجرِبَةًالإمام عليّ عليه السلام :قَد جَهِلَ مَنِ استَنصَحَ أعداءَهُ . (1)

عنه عليه السلام :لا تُشاوِر عَدُوَّكَ وَاستُرهُ خَبَرَكَ . (2)

عنه عليه السلام :اِستَشِر أعداءَكَ تَعرِف مِن رَأيِهِم مِقدارَ عَداوَتِهِم ومَواضِعَ مَقاصِدِهِم . (3)

عنه عليه السلام_ في الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :اِستَشِر عَدُوَّكَ تَجرِبَةً لِتَعلَمَ مِقدارَ عَداوَتِهِ . (4)

عنه عليه السلام :مَنِ استَعانَ بِعَدُوِّهِ عَلى حاجَتِهِ ازدادَ بُعدا مِنها . (5)

3 / 7اِنتِهازُ الفُرصَةِ في مُواجَهَةِ الأَعداءِالإمام عليّ عليه السلام :اِستَعمِل مَعَ عَدُوِّكَ مُراقَبَةَ الإِمكانِ وانتِهازَ الفُرصَةِ ، تَظفَر . (6)

عنه عليه السلام :لا تُوقِع بِالعَدُوِّ قَبلَ القُدرَةِ . (7)

عنه عليه السلام :لا تُظهِرِ العَداوَةَ لِمَن لا سُلطانَ لَكَ عَلَيهِ . (8)

عنه عليه السلام :لا تَعَرَّض لِعَدُوِّكَ وهُوَ مُقبِلٌ ؛ فَإِنَّ إقبالَهُ يُعينُهُ عَلَيكَ ، ولا تَعَرَّض لَهُ وهُوَ مُدبِرٌ ؛ فَإِنَّ إدبارَهُ يَكفيكَ أمرَه . (9)

.


1- .غرر الحكم : ج 4 ص 473 ح 6663 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 367 ح 6177 .
2- .غرر الحكم : ج 6 ص 269 ح 10198 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 521 ح 9461 .
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 233 ح 2462 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 81 ح 1951 .
4- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 317 ح 634 .
5- .غرر الحكم : ج 5 ص 414 ح 8984 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 433 ح 7471 .
6- .غرر الحكم : ج 2 ص 192 ح 2347 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 83 ح 2018 .
7- .غرر الحكم : ج 6 ص 282 ح 10258 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 522 ح 9490 .
8- .كنز الفوائد : ج 2 ص 183 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 93 ح 104 .
9- .غرر الحكم : ج 6 ص 295 ح 10306 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 523 ح 9524 .

ص: 551

3 / 6 خيرخواهى نخواستن از دشمن ، جز براى آزمودن
3 / 7 موقعيت شناسى در برخورد با دشمنان

3 / 6خيرخواهى نخواستن از دشمن ، جز براى آزمودنامام على عليه السلام :نادان است آن كه از دشمنانش خيرخواهى طلبد .

امام على عليه السلام :با دشمنت رايزنى مكن و اخبارت را از او بپوشان .

امام على عليه السلام :با دشمنانت رايزنى كن تا از نظرشان ، اندازه دشمنىِ آنها و اهدافشان را بشناسى .

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :براى آزمودن ، با دشمنت رايزنى كن تا اندازه دشمنى اش را بدانى .

امام على عليه السلام :آن كه از دشمنش بر [ رفع ]نيازمندى اش كمك جويد ، از خواسته خود ، دورتر شود .

3 / 7موقعيت شناسى در برخورد با دشمنانامام على عليه السلام :با دشمنت انتظار توانايى و زمان شناسى را به كارگير ، تا پيروز گردى .

امام على عليه السلام :پيش از توانمندى ، بر دشمن يورش مَبَر .

امام على عليه السلام :با كسى كه بر او قدرت ندارى ، دشمنى را آشكار مساز .

امام على عليه السلام :به هنگام روى كردنِ دشمن ، متعرّض او مشو ؛ چرا كه روى كردنش او را بر تو يارى مى دهد ، و به هنگام روى گرداندنِ دشمن ، متعرّض او مشو ؛ چرا كه روى گرداندنش تو را از كار او كفايت مى كند .

.

ص: 552

عنه عليه السلام :أنكَأُ الأَشياءِ لِعَدُوِّكَ ألّا تُعلِمَهُ أنَّكَ اتَّخَذتَهُ عَدُوّا . (1)

عنه عليه السلام_ في الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :أقتَلُ الأَشياءِ لِعَدُوِّكَ ألّا تُعَرِّفَهُ أنَّكَ اتَّخَذتَهُ عَدُوّا . (2)

3 / 8عَدَمُ العُقوبَةِ عَلَى الظِّنَّةِ والتُّهَمَةِالجمل :دَخَلَ [ابنُ عَبّاسٍ] عَلى أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام فَابتَدَأَهُ عليه السلام وقالَ : يَابنَ عَبّاسٍ ، أعِندَكَ خَبَرٌ ؟ فَقالَ : قَد رَأَيتُ طَلحَةَ وَالزُّبَيرَ . فَقالَ لَهُ : إنَّهُمَا استَأذَناني فِي العُمرَةِ ، فَأَذِنتُ لَهُما بَعدَ أنِ استَوثَقتُ مِنهُما بِالأَيمانِ ألّا يَغدِرا ولا يَنكُثا ولا يُحدِثا فَسادا . وَاللّهِ يَابنَ عَبّاسٍ ما قَصَدا إلَا الفِتنَةَ ، فَكَأَنّي بِهِما وقَد صارا إلى مَكَّةَ لِيَستَعينا عَلى حَربي ، فَإِنَّ يَعلَى بنَ مُنيَةَ الخائِنَ الفاجِرَ قَد حَمَلَ أموالَ العِراقِ وفارِسَ لِيُنفِقَ ذلِكَ ، وسَيُفسِدُ هذانِ الرَّجُلانِ عَلَيَّ أمري ، ويَسفِكانِ دِماءَ شيعَتي وأنصاري . فَقالَ عَبدُ اللّهِ بنُ عَبّاسٍ : إذا كانَ عِندَكَ الأَمرُ كَذلِكَ فَلِمَ أذِنتَ لَهُما ؟ وهَلّا حَبَستَهُما وأوثَقتَهُما بِالحَديدِ ، وكَفَيتَ المُسلِمينَ شَرَّهُما ؟ فَقالَ لَهُ عليه السلام : يَابنَ عَبّاسٍ ، أ تَأمُرُني أن أبدَأَ بِالظُّلمِ وبِالسَّيِّئَةِ قَبلَ الحَسَنَةِ ، واُعاقِبَ عَلَى الظِّنَّةِ والتُّهَمَةِ وآخُذَ بِالفِعلِ قَبلَ كَونِهِ ؟ كَلّا ! وَاللّهِ لا عَدَلتُ عَمّا أخَذَ اللّهُ عَلَيَّ مِنَ الحُكمِ بِالعَدلِ ، ولَا القَولِ بِالفَصلِ . يَابنَ عَبّاسٍ ، إنَّنيأذِنتُ لَهُما وأعرِفُ ما يَكونُ مِنهُما ، لكِنَّنِي استَظهَرتُ بِاللّهِ عَلَيهِما ، وَاللّهِ لَأَقتُلَنَّهُما ولَيَخيبَنَّ ظَنُّهُما ، ولا يَلقَيانِ مِنَ الأَمرِ مُناهُما ، فَإِنَّ اللّهَ يَأخُذُهُما بِظُلمِهِما لي ، ونَكثِهِما بَيعَتي ، وبَغيِهِما عَلَيَّ . (3)

.


1- .نثر الدرّ : ج 1 ص 293 .
2- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 283 ح 244 .
3- .الجمل : ص 166 .

ص: 553

3 / 8 مجازات نكردن بر پايه گمان و اتّهام

امام على عليه السلام :نابود كننده ترينِ چيزها براى دشمنت آن است كه به وى اعلام نكنى كه او را دشمن گرفته اى .

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :كُشنده ترين چيز براى دشمنت آن است كه به وى نفهمانى كه او را دشمن گرفته اى .

3 / 8مجازات نكردن بر پايه گمان و اتّهامالجمل :ابن عباس بر امير مؤمنان وارد شد و على عليه السلام آغاز [ به سخن ]كرد و فرمود : «اى ابن عباس! آيا نزد تو خبرى است؟» . گفت : طلحه و زبير را ديدم . به وى فرمود : «آن دو از من براى عمره اجازه خواستند و من هم ، پس از آن كه با سوگندهايى از آنان پيمان گرفتم كه حيله نكنند و بيعت نشكنند و فسادى ايجاد نكنند ، اجازه دادم . اى ابن عباس! به خدا سوگند ، آنان جز فتنه ، قصدى ندارند . گويا مى بينم كه به مكّه رفته اند تا براى نبرد با من مدد جويند ؛ چرا كه يعلى بن منيه خيانت پيشه تبهكار ، ثروت هاى عراق و فارس را با خود بُرده تا در اين راه هزينه كند ، و به زودى اين دو مرد ، كارم را تباه مى كنند و خون پيروان و يارانم را مى ريزند» . عبد اللّه بن عباس گفت : اگر چنين نظرى دارى ، چرا به آنان اجازه دادى و چرا آنان را زندان نكردى و با آهن به بند نكشيدى تا مسلمانان را از شرّشان آسوده دارى؟ فرمود : «اى ابن عباس! آيا مرا وا مى دارى كه ستمْ آغاز كنم و بدى را پيش از نيكى به كار گيرم و آنان را بر پايه گمان و اتهام ، كيفر دهم و پيش از انجام دادن كار ، مؤاخذه كنم؟ هرگز! به خدا سوگند ، از آنچه خداوند از من پيمان گرفته از داورى بر پايه عدل و سخن حق عدول نمى كنم . اى ابن عباس! من بدانها اجازه دادم و آنچه را از آنان سر مى زنَد ، مى دانم ؛ ليك در برابر آنان ، از خداوند كمك خواستم و به خدا سوگند ، آنان را خواهم كشت و اميدشان را نااميد خواهم ساخت ، و آن دو به خواسته شان نخواهند رسيد ؛ چرا كه خداوند ، آنان را بر ستمشان بر من و بيعت شكنى با من و تعدّى بر من ، مجازات خواهد كرد .

.

ص: 554

تاريخ الطبري عن جُندَب :لَمّا بَلَغَ عَلِيّا مُصابُ بَني ناجِيَةَ وقَتلُ صاحِبِهِم ، قالَ : هَوَت اُمُّهُ ! ما كانَ أنقَصَ عَقلَهُ ، وأَجرَأَهُ عَلى رَبِّهِ ! فإِنَّ جائِيا جاءَني مَرّةً فَقالَ لي : في أصحابِكَ رِجالٌ قَد خَشيتُ أن يُفارِقوكَ ، فَما تَرى فيهِم ؟ فَقُلتُ لَهُ : إنّي لا آخُذُ عَلَى التُّهَمَةِ ، ولا اُعاقِبُ عَلَى الظَّنِّ ، ولا اُقاتِلُ إلّا مَن خالَفَني وناصَبَني وأظهَرَ لِيَ العَداوَةَ ، ولَستُ مُقاتِلَهُ حَتّى أدعُوَهُ وأعذِرَ إلَيهِ ، فَإِن تابَ ورَجَعَ إلَينا قَبِلنا مِنهُ ، وهُوَ أخونا ، وإن أبى إلَا الاِعتِزامَ عَلى حَربِنَا استَعَنّا عَلَيهِ اللّهَ ، وناجَزناهُ ، فَكَفَّ عَنّي ما شاءَ اللّهُ . ثُمَّ جاءَنيمَرَّةً اُخرى فَقالَ لي: قَد خَشيتُ أن يُفسِدَ عَلَيكَ عَبدُ اللّهِ بنُ وَهبٍ الراسِبِيُّ وزَيدُ بنُ حُصَينٍ ، إنّي سَمِعتُهُما يَذكُرانِكَ بِأَشياءَ لَو سَمِعتَها لَم تُفارِقهُما عَلَيها حَتّى تَقتُلَهُما أو تُوبِقَهُما ، فَلا تُفارِقهُما مِن حَبسِكَ أبَدا . فَقُلتُ : إنّي مُستَشيرُكَ فيهِما ، فَماذا تَأمُرُني بِهِ ؟ قالَ : فَإِنّي آمُرُكَ أن تَدعُوَ بِهِما ، فَتَضرِبَ رِقابَهُما ، فَعَلِمتُ أنَّهُ لا وَرِعٌ ولا عاقِلٌ ، فَقُلتُ : وَاللّهِ ما أظُنُّكَ وَرِعا ، ولا عاقِلاً نافِعا ، وَاللّهِ لَقَد كانَ يَنبَغي لَكَ لَو أرَدتُ قَتلَهُم أن تَقولَ : اِتَّقِ اللّهَ ، لِمَ تَستَحِلُّ قَتلَهُم ولَم يَقتُلوا أحَدا ، ولَم يُنابِذوكَ ، ولَم يَخرُجوا مِن طاعَتِكَ ؟ ! (1)

.


1- .تاريخ الطبري : ج 5 ص 131 ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 3 ص 148 عن حبيب ؛ الغارات : ج 1 ص 371 وفيهما «توثقهما» بدل «توبقهما» وكلاهما نحوه .

ص: 555

تاريخ الطبرى_ به نقل از جُندَب _ :وقتى گزارش سبُك سرى بنى ناجيه و كشته شدن بزرگشان به على عليه السلام رسيد ، فرمود : «مادرش بميرد! چه قدر كم خِرَد و جسور بر خداوند بود! يك بار كسى نزد من آمد و به من گفت : در ميان يارانت مردانى هستند كه مى ترسم از تو كناره گيرند . در باره آنان چه نظرى دارى؟ به وى گفتم : من بر پايه اتّهام ، مجازات نمى كنم و بر پايه گمان ، كيفر نمى دهم ، و جز با كسى كه با من مخالفت ورزيده و دشمنى كرده و عداوتش را آشكار ساخته است ، نبرد نمى كنم ، و تا او را دعوت نكنم و برايش عذر (دليل) نياورم ، نبرد كننده با او نخواهم بود . پس اگر توبه كرد و به سوى ما بازگشت ، از او مى پذيريم و او برادر ماست ، و اگر سر باز زد و جز نبرد با ما نخواست ، از خداوند بر او مدد جوييم و با او پيكار كنيم . پس آنچه را خدا خواهد از من دور سازد . بار ديگر نزد من آمد و گفت : مى ترسم كه عبد اللّه بن وهب راسبى و زيد بن حصين ، كار را بر تو تباه كنند . شنيدم كه نسبت به تو چيزهايى مى گويند كه اگر بشنوى ، رهاشان نمى كنى ، مگر آن كه آنها را بكشى يا كيفر دهى . پس هيچ گاه آنان را از زندان ، رها مساز . گفتم : در باره آنان با تو مشورت مى كنم . تو چه پيشنهاد مى كنى؟ گفت : من پيشنهاد مى كنم آنها را فرا خوانى و گردنشان را بزنى . در اين هنگام ، دانستم كه او نه پرهيزگار است و نه خردمند . گفتم : به خدا سوگند ، گمان نبرم پارسا و خردمندى سودرسان باشى . به خدا سوگند ، سزاوار بود كه اگر مى خواستم آنان را بكُشم ، بگويى : از خدا پروا كن ؛ چرا خونشان را حلال مى دانى با آن كه كسى را نكشته اند و با تو به جنگ برنخاسته اند و از طاعتت بيرون نرفته اند؟» .

.

ص: 556

الإمام الصادق عليه السلام :كانَ أميرُ المُؤمِنينَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ صَلَواتُ اللّه عَلَيهِ يَقولُ لِلنّاسِ بِالكوفَةِ : يا أهلَ الكوفَةِ ، أ تَرَوُنّي لا أعلَمُ ما يُصلِحُكُم ؟ ! بَلى ، ولَكِنّي أكرَهُ أن اُصلِحُكُم بِفَسادِ نَفسي . (1)

الغارات_ في خَبرِ مُفارَقَةِ الخِرّيتِ بنِ راشِدٍ (وهوَ مِنَ الخَوارِجِ) أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام _ :قالَ عَبدُ اللّهِ بنُ قَعينٍ : ... أتَيتُ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام ... فَأَخبَرتُهُ بِما سَمِعتُ مِنَ الخِرّيتِ وما قُلتُ لِابنِ عَمِّهِ وما رَدَّ عَلَيَّ . فَقالَ عليه السلام : دَعهُ ، فإِن قَبِلَ الحَقَّ ورَجَعَ عَرَفنا ذلِكَ لَهُ وقَبِلناهُ مِنهُ ؛ وإن أبى طَلَبناهُ . فَقُلتُ : يا أميرَ المُؤمِنينَ فَلِمَ لا تَأخُذُهُ الآنَ فَتَستَوثِقَ مِنهُ ؟ فَقالَ: إنّا لَو فَعَلنا هذا لِكُلِّ مَن نَتَّهِمُهُ مِنَ النّاسِ مَلَأنَا السُّجونَ مِنهُم ، ولا أراني يَسَعُنِي الوُثوبُ عَلَى النّاسِ وَالحَبسُ لَهُم وعُقوبَتُهُم حَتّى يُظهِروا لَنَا الخِلافَ . (2)

راجع : موسوعة الإمام عليّ بن أبي طالب عليه السلام : ج 4 ص 43 (القسم السادس / الفصل التاسع : خروج الخِرّيت بن راشد) .

3 / 9التَّحذيرُ مِنَ التَّعذيبِالإمام عليّ عليه السلام :مَن ضَرَبَ رَجُلاً سَوطا ظُلما ، ضَرَبَهُ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى بِسَوطٍ مِن نارٍ . (3)

عنه عليه السلام :أبغَضُ الخَلقِ إلَى اللّهِ عَزَّ وجَلَّ مَن جَرَّدَ ظَهرَ مُسلِمٍ بِغَيرِ حَقٍّ ، ومَن ضَرَبَ في غَيرِ حَقٍّ مَن لَم يَضرِبهُ أو قَتَلَ مَن لَم يَقتُلهُ . (4)

.


1- .الأمالي للمفيد : ص 207 ح 40 عن هشام ، بحار الأنوار : ج 41 ص 110 ح 18 .
2- .الغارات : ج 1 ص 333 و ص 335 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 407 ح 628 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 3 ص 129 .
3- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 541 ح 1927 ، مستدرك الوسائل : ج 9 ص 148 ح 10515 .
4- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 444 ح 1551 ، تهذيب الأحكام : ج 10 ص 148 ح 588 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله وليس فيه «ومن ضرب في غير ...» .

ص: 557

3 / 9 نهى از شكنجه

امام صادق عليه السلام :امير مؤمنان على بن ابى طالب _ كه درود خدا بر او باد _ ، در كوفه به مردم مى فرمود : «اى مردم كوفه! آيا گمان مى كنيد نمى دانم چگونه شما را به راه آورم؟ چرا ؛ وليكن خوش ندارم كه شما را با بهاى تباه كردن خويش ، به راه آورم» .

الغارات_ در گزارش كناره گيرى خِرّيت بن راشد (يكى از خوارج) از امير مؤمنان عليه السلام _ :عبد اللّه بن قعين ، مى گويد : ... نزد امير مؤمنان آمدم و آنچه در باره خرّيت شنيده بودم و آنچه به پسرعمويش گفته بودم و آنچه را وى پاسخ داده بود ، به على عليه السلام گزارش دادم . فرمود : «او را رها كن . اگر حق را پذيرفت و بازگشت ، او را به آن مى شناسيم و از او مى پذيريم ، و اگر سر باز زد ، او را فرا مى خوانيم» . گفتم : اى امير مؤمنان! چرا الآن او را نمى گيرى تا از او وثيقه بستانى [و از جانب او اطمينان حاصل كنى]؟ فرمود : «اگر با هر كسى كه او را متّهم مى كنيم ، چنين رفتار كنيم ، بايد زندان ها را از آنان پُر سازيم و معتقد نيستم كه حمله به مردم و زندان كردن و كيفر دادن آنها روا باشد ، مگر آن كه مخالفت با ما را آشكار سازند [و دست به شمشير ببَرند]» .

ر . ك : دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج 6 ص 509 (بخش ششم / فصل نهم : شورش خرّيت بن راشد) .

3 / 9نهى از شكنجهامام على عليه السلام :آن كه به شخصى از روى ستم تازيانه زند ، خداوند _ تبارك و تعالى _ او را به تازيانه آتشين خواهد زد .

امام على عليه السلام :دشمن ترينِ بنده نزد خداوند عز و جل ، كسى است كه پشتِ مسلمانى را به ناحقْ برهنه كند ، و كسى را كه او را نزده است ، به ناحق كتك زند ، و كسى را كه قصد كشتن او را نداشته است ، بكشد .

.

ص: 558

عنه عليه السلام_ مِن كِتابِهِ إلى اُمَراءِ الخَراجِ _ :لَو لَم يَكُن فيما نُهِيَ عَنُه مِنَ الظُّلمِ وَالعُدوانِ عِقابٌ يُخافُ ، كانَ في ثَوابِهِ ما لا عُذرَ لِأحَدٍ بِتَركِ طَلِبَتِهِ ، فَارحَموا تُرحَموا ، ولا تُعذِّبوا خَلقَ اللّهِ ولاتُكَلِّفوهُم فَوقَ طاقَتِهِم . (1)

عنه عليه السلام :أيُّهَا النَّاسُ ! إنّي دَعَوتُكُم إلَى الحَقِّ فَتَوَلَّيتُم عَنّي ، وضَرَبتُكُم بِالدِّرَّةِ فَأَعيَيتُموني . أما إنَّهُ سَيَليكُم بَعدي وُلاةٌ لا يَرضَونَ مِنكُم بِهذا حَتّى يُعَذِّبوكُم بِالسِّياطِ وبِالحَديدِ ، فَأَمّا أنا فلا اُعَذِّبُكُم بِهِما ؛ إنّهُ مَن عَذَّبَ النّاسَ في الدُّنيا عَذَّبَهُ اللّهُ فِي الآخِرَةِ . (2)

مسند زيد عن زيد بن عليّ عن أبيه عن جدّه عن الإمام عليّ عليهم السلام_ أنَّهُ قالَ لِعُمَرَ فِي امرَأَةٍ حامِلٍ اِعتَرَفَت بِالفُجورِ فَأَمَرَ بِها أن تُرجَمَ _ :فَلَعَلَّكَ انتَهَرتَها أو أخَفتَها ؟ قالَ : قَد كانَ ذلِكَ ، فَقالَ : أ وَما سَمِعتَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : لا حَدَّ عَلى مُعتَرِفٍ بَعدَ بَلاءٍ ، إنَّهُ مَن قَيَّدتَ أو حَبَستَ أو تَهَدَّدتَ فلا إقرارَ لَهُ . قالَ : فَخَلّى عُمَرُ سَبيلَها ، ثُمَّ قالَ : عَجَزَتِ النِّساءُ أن تَلِدَ مِثلَ عَليِّ بنِ أبي طالِبٍ ، لَولا عَليٌّ لَهَلَكَ عُمَرُ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام_ مِن خُطبَةٍ لَهُ في أوائِلِ خِلافَتِهِ _ :إنَّ اللّهَ حَرَّمَ حَراما غَيرَ مَجهولٍ ، وأحَلَّ حَلالاً غَيرَ مَدخولٍ ، وفَضَّلَ حُرمَةَ المُسلِمِ عَلَى الحُرَمِ كُلِّها ، وَشَدَّ بِالإِخلاصِ والتَّوحيدِ حُقوقَ المُسلِمينَ في مَعاقِدِها ، «فَالمُسلِمُ مَن سَلِمَ المُسلِمونَ مِن لِسانِهِ ويَدِهِ» إلّا بِالحَقِّ ، ولا يَحِلُّ أذَى المُسلِمِ إلّا بِما يَجِبُ . (4)

.


1- .وقعة صفّين : ص 108 ، نهج البلاغة : الكتاب 51 نحوه ؛ المعيار والموازنة : ص 122 .
2- .الغارات : ج 2 ص 458 عن زيد بن عليّ بن أبي طالب ، الإرشاد : ج 1 ص 322 وليس فيه «فأمّا أنا فلا اُعذّبكم بهما»؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج2 ص306 عن زيد بن عليّ .
3- .مسند زيد : ص 335 ، كشف اليقين : ص 73 ح 55 ، كشف الغمّة : ج 1 ص 113 ؛ ذخائر العقبى : ص 146 وليس فيه «ثمّ قال ...» ، المناقب للخوارزمي : ص 81 ح 65 .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 167 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 40 ح 26 .

ص: 559

امام على عليه السلام_ از ن_امه اش ب_ه مأموران خ_راج (ماليات) _ :اگر خداوند براى ستم و بيداد كه از آن نهى فرمود ، كيفرى كه از آن ترسند ، نمى نهاد ، پاداشى كه در پرهيز از ستم است ، عذرى براى رها كردن [ خواسته او ]نمى گذارْد . پس رحم كنيد تا به شما رحم شود . بندگان خدا را شكنجه نكنيد و بيش از توانشان بر آنان تكليف مكنيد .

امام على عليه السلام :اى مردم! شما را به حق فرا خواندم ، از من رو گردانديد ، و با تازيانه شما را زدم ، خسته ام كرديد . بدانيد كه پس از من زمامدارانى بر شما حكم رانند كه از شما بدين كار ، خشنود نشوند ، مگر آن كه با تازيانه و آهن ، شما را شكنجه كنند ؛ و امّا من ، شما را با تازيانه و آهن شكنجه نمى كنم ؛ چرا كه هركس مردم را در دنيا شكنجه كند ، خداوند ، او را در آخرت ، شكنجه خواهد كرد .

مسند زيد_ به نقل از زيد بن على ، از پدرش ، از جدّش در باره امام على عليه السلام _ :به درستى كه او (على عليه السلام ) به عمر در باره زنِ حامله اى كه اعتراف به زنا كرده بود و عمر دستور داده بود سنگسار شود ، فرمود : «شايد بر سرش فرياد كشيده اى يا او را ترسانده اى؟» . گفت : چنين بود . فرمود : «آيا از پيامبر خدا نشنيدى كه مى فرمود : بر اعتراف كننده ، پس از شكنجه حدّى نيست . به درستى كه آن كه را دربند كشى يا زندان كنى ، يا تهديد كنى ، اقرارش ارزش ندارد؟ » . گويد : عمر ، زن را آزاد كرد . سپس گفت : زنان ، ناتوان اند كه فرزندى مانند على بن ابى طالب بزايند . اگر على نبود ، عمر هلاك مى شد .

امام على عليه السلام_ از سخنرانى اش در آغاز خلافت _ :خدا حرامى را حرام كرده كه ناشناخته نيست ، و حلالى را حلال كرده كه از عيبْ خالى است ، و حرمت مسلمان را بر ديگر حرمت ها برترى داده است ، و حقوق مسلمانان را با اخلاص و يگانه پرستى پيوند داده است . پس مسلمان ، كسى است كه مسلمانان ، از دست و زبان او آزارى نبينند ، جز آن كه براى حق باشد ؛ و آزار مسلمانان روا نيست ، مگر آن جا كه واجب شود .

.

ص: 560

3 / 10النَّهيُ عَنِ السَّبِّوقعة صفّين عن عبد اللّه بن شريك :خَرَجَ حُجرُ بنُ عَدِيٍّ وعَمرُو بنُ الحَمِقِ يُظهِرانِ البَراءَةَ وَاللَّعنَ مِن أهلِ الشّامِ ، فَأَرسَلَ إلَيهِما عَلِيٌّ عليه السلام : أن كُفّا عَمّا يَبلُغُني عَنكُما . فَأَتَياهُ فَقالا : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، أ لَسنا مُحِقّينَ ؟ قالَ : بَلى . قالا : أ وَلَيسوا مُبطِلينَ ؟ قالَ : بَلى . قالا : فَلِمَ مَنَعتَنا مِن شَتمِهِم ؟ قالَ : كَرِهتُ لَكُم أن تَكونوا لَعّانينَ شَتّامينَ ، تَشتِمونَ وتَتَبَرَّؤونَ ، ولكِن لَو وَصَفتُم مَساوِئَ أعمالِهِم فَقُلتُم : مِن سيرَتِهِم كَذا وكَذا ، ومِن عَمَلِهِم كَذا وكَذا ، كانَ أصوَبَ فِي القَولِ ، وأبلَغَ في العُذرِ . ولَو قُلتُم مَكانَ لَعنِكُم إيّاهُم وبَراءَتِكُم مِنهُمُ : اللّهُمَّ احقِن دِماءَنا ودِماءَهُم ، وأصلِح ذاتَ بَينِنا وبَينِهِم ، وَاهدِهِم مِن ضَلالَتِهِم ، حَتّى يَعرِفَ الحَقَّ مِنهُم من جَهِلَهُ ، ويَرعَوِيَ عَنِ الغَيِّ وَالعُدوانِ مَن لَهِجَ بِهِ ، كانَ هذا أحَبَّ إلَيَّ وخَيرا لَكُم . فَقالا: يا أميرَ المُؤمِنينَ ، نَقبَلُ عِظَتَكَ ، ونَتَأَدَّبُ بِأَدَبِكَ. (1)

الإمام عليّ عليه السلام :لا تَشِن (2) عَدُوَّكَ وإن شانَكَ . (3)

.


1- .وقعة صفّين : ص 103 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 399 ح 369 _ 373 وراجع : نهج البلاغة : الخطبة 206 والأخبار الطوال : ص 165 .
2- .الشَّيْن : العَيْب (لسان العرب : ج 13 ص 244 «شين») .
3- .غرر الحكم : ج 6 ص 339 ح 10418 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 519 ح 9426 .

ص: 561

3 / 10 نهى از دشنام

3 / 10نهى از دشناموقعة صفّين_ به نقل از عبد اللّه بن شريك _ :حُجربن عَدى و عمرو بن حَمِق ، بيرون شدند ، در حالى كه برائت و لعن بر شاميان را آشكار مى كردند . على عليه السلام به آنان پيغام داد كه از آنچه به من خبر رسيده ، خوددارى كنيد . آن دو نزد على عليه السلام آمدند و گفتند : اى اميرمؤمنان! مگر ما برحق نيستيم؟ فرمود : «چرا» . گفتند : مگر آنان بر باطل نيستند؟ فرمود : «چرا» . گفتند : پس چرا ما را از دشنام دادن آنان ، باز داشتى؟ فرمود : «دوست نداشتم شما جزو لعن كننده ها و دشنام دهنده ها باشيد كه دشنام بدهيد و برائت بجوييد ؛ امّا اگر بدى هاى رفتارى آنان را بازگو مى كرديد و مى گفتيد : روش آنان چنين است و رفتارشان چنان است ، به سخن حق ، نزديك تر بود و در عذرآورى ، رساتر ؛ و اگر به جاى لعن آنان و برائت جُستن از آنها مى گفتيد : بار خدايا! خون ما و آنان را حفظ كن ، ميان ما و آنان را اصلاح كن و آنان را از گم راهى برَهان ، تا آن كه حق را نمى داند ، بشناسد و آن كه به گم راهى و دشمنى آزمند است ، از آن ، باز ايستد ، اين ، نزد من دوست داشتنى تر بود و براى شما بهتر» . آن دو گفتند : اى امير مؤمنان! پندت را مى پذيريم و ادب (تربيتْ) از تو مى آموزيم .

امام على عليه السلام :از دشمنت عيبجويى مكن ، گرچه او از تو عيبجويى كند .

.

ص: 562

3 / 11الرِّفقُ ما لَم يَكُن تَآمُراالإمام عليّ عليه السلام :الرِّفقُ يَفِلُّ حَدَّ المُخالَفَةِ . (1)

عنه عليه السلام_ في الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :قارِب عَدُوَّكَ بَعضَ المُقارَبَةِ تَنَل حاجَتَكَ ، ولا تُفرِطُ في مُقارَبَتِهِ فَتُذِلَّ نَفسَكَ وناصِرَكَ ، وتَأمَّل حالَ الخَشَبَةِ المَنصوبَةِ في الشَّمسِ الَّتي إن أمَلتَها زادَ ظِلُّها ، وإن أفرَطتَ في الإِمالَةِ نَقَصَ الظِّلُّ . (2)

تاريخ الطبري عن عبد المَلِك بن أبي حُرّةَ الحَنَفيّ :أنّ عَليّا عليه السلام خَرَجَ ذاتَ يَومٍ يَخطُبُ ، فَإِنَّهُ لَفي خُطبَتِهِ إذ حَكَّمَتِ المُحَكِّمَةُ في جَوانِبِ المَسجِدِ . فَقالَ عَليٌّ عليه السلام : اللّهُ أكبَرُ ! كَلِمَةُ حَقٍّ يُرادُ بِها باطِلٌ ! إن سَكَتوا عَمَمناهُم (3) ، وإن تَكَلَّموا حَجَجناهُم ، وإن خَرَجوا عَلَينا قاتَلناهُم . (4)

السنن الكبرى عن كثير بن نَمِر :بَينا أنَا في الجُمُعَةِ وعَليٌّ عليه السلام عَلَى المِنبَرِ ، إذ قامَ رَجُلٌ فَقالَ : لا حُكمَ إلّا للّهِِ . ثُمَّ قامَ آخَرُ فَقالَ : لا حُكمَ إلّا للّهِِ ، ثُمَّ قاموا مِن نَواحِي المَسجِدِ ، فَأَشارَ إلَيهِم عَليٌّ عليه السلام بِيَدِهِ : اِجلِسوا ، نَعَم لا حُكمَ إلّا للّهِِ ، كَلِمَةٌ يُبتَغى بِها باطِلٌ ، حُكمَ اللّهِ نَنظُرُ فيكُم ، ألا إنَّ لَكُم عِندي ثَلاثَ خِصالٍ : ما كُنتُم مَعَنا لا نَمنَعُكُم مَساجِدَ اللّهِ أن تَذكُرُوا فيهَا اسمَ اللّهِ ، ولا نَمنَعُكُم فَيئا ما كانَت أيديكُم مَعَ أيدينا ، ولا نُقاتِلُكُم حَتّى تُقاتِلوا . ثُمَّ أخَذَ في خُطبَتِهِ . (5)

.


1- .غرر الحكم : ج 1 ص 150 ح 560 .
2- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 342 ح 923 .
3- .لعلّه من قولهم : عمّمناه أمرنا ؛ أي ألزمناه (لسان العرب : ج 12 ص 427 «عمم») .
4- .تاريخ الطبري : ج 5 ص 72 ، الكامل في التاريخ : ج 2 ص 398 ، أنساب الأشراف : ج 3 ص 135 وليس فيه «وإن خرجوا ...» وفيهما «غممناهم» بدل «عممناهم» .
5- .السنن الكبرى : ج 8 ص 319 ح 16763 ، تاريخ الطبري : ج 5 ص 73 عن كثير بن بهز الحضرمي ، الكامل في التاريخ : ج 2 ص 398 ، البداية والنهاية : ج 7 ص 285 كلّها نحوه .

ص: 563

3 / 11 نرم خويى تا زمانى كه توطئه در كار نباشد

3 / 11نرم خويى تا زمانى كه توطئه در كار نباشدامام على عليه السلام :نرم خويى ، تيزىِ مخالفت را كُند مى سازد .

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :به دشمنت ، به اندازه اى نزديك شو كه به خواسته ات برسى ، و در نزديكى به او زياده روى منما تا خود و ياورت را خوار سازى . در چوبى كه در برابر خورشيد نصب شده ، بنگر . اگر آن را مايل كنى ، سايه اش افزوده مى شود و اگر در مايل كردن آن زياده روى كنى ، سايه كم مى گردد .

تاريخ الطبرى_ به نقل از عبد الملك بن ابى حُرّه حنفى _ :على عليه السلام روزى براى ايراد سخنرانى بيرون رفت . او در حال سخنرانى بود كه خوارج ، در گوشه هاى مسجد ، شعار «لا حُكمُ إلّا للّهِ ؛ حكمرانى جز براى خداوند نيست» ، سر دادند . على عليه السلام فرمود : «اللّه اكبر! سخن حقّى است كه از آن ، باطلْ اراده مى شود . اگر ساكت شوند ، با آنان مانند ديگران برخورد مى كنيم ، و اگر سخن گويند ، با آنان احتجاج مى ورزيم (استدلال مى كنيم) ، و اگر بر ما خروج كنند (دست به سلاح ببرَند) ، با آنان پيكار خواهيم كرد» .

السنن الكبرى_ به نقل از كثير بن نَمِر _ :در حالى كه در نماز جمعه بودم و على عليه السلام بر منبر بود ، مردى به پا خاست و گفت : «لا حكم إلّا للّه ؛ حكمرانى جز براى خداوند نيست!» . مردى ديگر هم به پا خاست و گفت : «لا حكم إلّا للّه !» . آن گاه خوارج از گوشه هاى مسجد ، به پا خاستند . على عليه السلام با دست به آنان اشاره كرد كه بنشينند [ و فرمود :] «آرى ؛ لا حكم إلّا للّه ! سخنى كه از آن ، باطلْ طلب مى شود . بر پايه حكم خداوند به شما مى نگريم . بدانيد كه براى شما نزد من، سه ويژگى است : تا زمانى كه با ما هستيد ، شما را از مساجد خداوند باز نداريم كه در آن ، نام خدا را بر زبان آوريد ؛ و تا زمانى كه دستان شما با دستان ماست ، شما را از ثروت هاى عمومى محروم نسازيم؛و با شما پيكار نكنيم، مگر آن كه نبرد كنيد» . آن گاه به ادامه خطبه پرداخت .

.

ص: 564

الأموال عن كثير بن نَمِر :جاءَ رَجُلٌ بِرَجُلٍ (1) مِنَ الخَوارِجِ إلى عَليٍّ عليه السلام ، فَقالَ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، إنّي وَجَدتُ هذا يَسُبُّكَ ، قالَ : فَسُبَّهُ كَما سَبَّني . قالَ : ويَتَوَعَّدُكَ ؟ فَقالَ : لا أقتُلُ مَن لَم يَقتُلني ، قالَ عَليٌّ عليه السلام : لَهُم عَلَينا ثَلاثٌ : أن لا نَمنَعَهُمُ المَساجِدَ أن يَذكُرُوا اللّهَ فيها ، وأن لا نَمنَعَهُمُ الفَيءَ ما دامَت أيديهِم مَعَ أيدينا ، وأن لا نُقاتِلَهُم حَتّى يُقاتِلونا . (2)

المصنّف لابن أبي شيبة عن كثيربن نَمِر :جاءَ رَجُلٌ بِرِجالٍ إلى عَليٍّ عليه السلام فَقالَ : إنّي رَأَيتُ هؤلاءِ يَتَوَعَّدونَكَ ، فَفَرّوا وأخَذتُ هذا ، قالَ : أفَأَقتُلُ مَن لَم يَقتُلني ؟ قالَ : إنَّهُ سَبَّكَ ! قالَ : سُبَّهُ أو دَع . (3)

راجع : موسوعة الإمام عليّ بن أبي طالب عليه السلام : ج 3 ص 645 (القسم السادس / الحرب الثالثة / الفصل الثالث / صبر الإمام على أذاهم ورفقه بهم) .

3 / 12إجلاءُ المُتَآمِرينَ أو حَبسُهُمشرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد :قَد رُوِيَ أنَّ عِمرانَ بنَ الحُصَينِ كانَ مِنَ المُنحَرِفينَ عَنهُ عليه السلام ، وأنَّ عَليّا عليه السلام سَيَّرَهُ إلَى المَدائِنِ ، وذلِكَ أنَّهُ كانَ يَقولُ : إن ماتَ عَليٌّ فَلا أدري ما مَوتُهُ ، وإن قُتِلَ فَعَسى أنّي _ إن قُتِلَ _ رَجَوتُ لَهُ . (4)

الغارات عن سعيد الأَشعريّ :اِستَخلَفَ عَليٌّ عليه السلام حينَ سارَ إلَى النَّهرَوانِ رَجُلاً مِنَ النَّخَعِ يُقالُ لَهُ : هانِي بنُ هَوذَةَ ، فَكَتَبَ إلى عَليٍّ عليه السلام : إنَّ غَنيّا وباهِلَةَ فَتَنوا ، فَدَعَوُا اللّهَ عَلَيكَ أن يَظفِرَ بِكَ عَدُوُّكَ ، قالَ : فَكَتَبَ إلَيهِ عَليٌّ عليه السلام : أجلِهِم مِنَ الكوفَةِ ولا تَدَع مِنهُم أحَدا . (5)

.


1- .في المصدر : «لرجل» وهو تصحيف.
2- .الأموال : ص 245 ح 567 ، كنز العمّال : ج 11 ص 300 ح 31569 .
3- .المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 614 ح 147 ، كنز العمّال : ج 11 ص 319 ح 31616 .
4- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 4 ص 77 .
5- .الغارات : ج 1 ص 18 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 356 ح 588 .

ص: 565

3 / 12 تبعيد يا زندانى كردن توطئه گران

الأموال_ به نقل از كثير بن نَمِر _ :مردى ، مردى از خوارج را نزد على عليه السلام آورد و گفت : اى امير مؤمنان! ديدم كه اين مرد ، تو را دشنام مى دهد . فرمود: «به او دشنام ده،همان گونه كه به من دشنام داد». گفت : تو را دوزخى مى انگاشت! فرمود : «آن را كه با من پيكار نكند ، نمى كُشم» . [ سپس ]فرمود : «آنها بر ما سه حق دارند : آنان را از مساجد ، باز نداريم ، كه در آن ياد خدا كنند ؛ و آنان را از ثروت هاى عمومى باز نداريم ، تا زمانى كه دستان آنان با دست هاى ماست ؛ و با آنان پيكار نكنيم ، تا زمانى كه با ما پيكار نكنند» .

المصنَّف ، ابن ابى شَيبه_ به نقل از كثير بن نَمِر _ :مردى ، مردى [ ديگر ] را نزد على عليه السلام آورد و گفت : اينان ، تو را دوزخى مى انگاشتند! امّا فرار كردند و من اين [ مرد ] را گرفتم . فرمود : «آيا آن را كه با من پيكار نكرده است ، بكُشم ؟» . گفت : تو را دشنام داد! فرمود : «او را دشنام ده ، يا رها كن» .

ر . ك : دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج 6 ص 419 (بخش ششم / پيكار سوم / فصل سوم / شكيبايى امام بر آزارِ خوارج و مدارا با ايشان) .

3 / 12تبعيد يا زندانى كردن توطئه گرانشرح نهج البلاغة :گزارش شده كه عمران بن حُصَين ، از كناره گيران از على عليه السلام بود و على عليه السلام او را به مدائن تبعيد كرد ؛ چرا كه مى گفت : اگر على بميرد ، نمى دانم مرگش چگونه است!؟ و اگر كشته شود _ كه اميد داريم كشته شود _ ، برايش اميدوارم [كه اهل نجات باشد] !

الغارات_ به نقل از سعيد اشعرى _ :على عليه السلام هنگام حركت به سوى نهروان ، مردى از قبيله نخع را جانشين كرد كه نامش هانى بن هَوذه بود . وى به على عليه السلام نامه نوشت كه [دو گروهِ] غنى و باهله ، فتنه كرده اند و دعا كرده اند كه دشمنت پيروز گردد . على عليه السلام به او نوشت : «[همه] آنها را از كوفه بيرون كن و هيچ يك از آنان را جا نگذار» .

.

ص: 566

تاريخ الطبري عن المُحِلّ بن خَليفَة :إنَّ رَجُلاً مِنهُم مِن بَني سَدوسٍ يُقالُ لَهُ العَيزارُ بنُ الأَخنَسِ كانَ يَرى رَأيَ الخَوارِجِ ، خَرَجَ إلَيهِم ، فَاستَقبَلَ ورَاءَ المَدائِنِ عَدِيَّ بنَ حاتِمٍ ومَعَهُ الأَسوَدُ بنُ قَيسٍ والأَسوَدُ ابنُ يَزيدَ المُرادِيّانِ ، فَقالَ لَهُ العَيزارُ حينَ استَقبَلَهُ: أسالِمٌ غانِمٌ ، أم ظالِمٌ آثِمٌ ؟ فَقالَ عَدِيٌّ : لا ، بَل سالِمٌ غانِمٌ ، فَقالَ لَهُ المُرادِيّانِ: ما قُلتَ هذا إلّا لِشَرٍّ في نَفسِكَ ، وإنَّكَ لَنَعرِفُكَ يا عَيزارُ بِرَأيِ القَومِ ، فَلا تُفارِقنا حَتّى نَذهَبَ بِكَ إلى أميرِ المُؤمِنينَ فَنُخبِرَهُ خَبَرَكَ . فَلَم يَكُن بِأَوشَكَ أن جاءَ عَليٌّ فَأَخبَراهُ خَبَرَهُ ، وقالا: يا أميرَ المُؤمِنينَ ، إنَّهُ يَرى رَأيَ القَومِ ، قَد عَرَفناهُ بِذلِكَ . فَقالَ : ما يَحِلُّ لَنا دَمُهُ ، ولكِنّا نَحبِسُهُ . فَقالَ عَدِيُّ بنُ حاتِمٍ: يا أميرَ المُؤمِنينَ ، ادفَعهُ إلَيَّ وأنَا أضمِنُ ألّا يَأتِيَكَ مِن قِبَلِهِ مَكروهٌ . فَدَفَعَهُ إلَيهِ . (1)

.


1- .تاريخ الطبري : ج 5 ص 89 .

ص: 567

تاريخ الطبرى_ به نقل از مُحِلّ بن خليفه _ :مردى از قبيله بنى سَدوس كه نامش عَيْزار بن اَخنس بود و به باورهاى خوارج اعتقاد داشت ، به سمت [لشگرگاه] خوارج ، حركت كرد . در بيرون مدائن، با عَدىّ بن حاتم ، رو به رو شد كه همراهش اسود بن قيس مرادى و اسود بن يزيد مرادى بودند . عيزار ، وقتى با عدى رو به رو شد ، گفت : آيا سالم و بهره بَرى يا ستمگر و گنهكار؟ عدى گفت : سالم و بهره بَر . آن دو مرادى گفتند : اين سخن را نگفتى ، مگر به جهت شرّى كه در باطن دارى [و براى لشگر خوارج ، يار مى گيرى] . به درستى كه ما مى دانيم كه عقيده خوارج را دارى . اى عيزار! از ما جدا نمى شوى تا تو را نزد امير مؤمنان ببريم و اخبارت را به وى گزارش دهيم . زمانى نگذشت كه على عليه السلام آمد و آن دو ، خبر را به وى گزارش كردند و گفتند : اى امير مؤمنان! او بر اعتقاد خوارج است . ما او را مى شناسيم . فرمود : «خونش بر ما حلال نيست ؛ امّا او را زندانى مى كنيم» . عَدىّ بن حاتم گفت : اى امير مؤمنان! او را به من بسپار و من ضمانت مى كنم كه از ناحيه او به شما آسيبى نرسد . على عليه السلام او را به عدى سپرد .

.

ص: 568

. .

ص: 569

. .

ص: 570

. .

ص: 571

. .

ص: 572

. .

ص: 573

. .

ص: 574

. .

ص: 575

. .

ص: 576

. .

ص: 577

. .

ص: 578

. .

ص: 579

. .

ص: 580

. .

ص: 581

. .

ص: 582

. .

ص: 583

. .

ص: 584

. .

ص: 585

. .

ص: 586

. .

ص: 587

. .

ص: 588

. .

ص: 589

. .

ص: 590

. .

ص: 591

. .

ص: 592

. .

ص: 593

. .

ص: 594

. .

ص: 595

. .

ص: 596

. .

ص: 597

. .

ص: 598

. .

ص: 599

فهرست تفصيلى .

ص: 600

. .

ص: 601

. .

ص: 602

. .

ص: 603

. .

ص: 604

. .

ص: 605

. .

ص: 606

. .

ص: 607

. .

ص: 608

. .

جلد 8

اشاره

ص: 1

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

23 . ايمان

اشاره

23 . ايماندرآمدفصل يكم : شناخت ايمانفصل دوم: چيزهايى كه ايمان به آنها واجب استفصل سوم: خاستگاه هاى ايمانفصل چهارم: پايدارى ايمانفصل پنجم: درجات ايمانفصل ششم: آثار و بركات ايمانفصل هفتم: ارزش ايمان·فصل هشتم: ويژگى هاى مؤمن·فصل نهم: زيان هاى بى ايمانى

.

ص: 8

درآمد

ايمان ، در لغت

درآمدايمان ، در لغتايمان ، مصدر است از مادّه «أمن» كه بر دو معناى نزديك به هم دلالت دارد : يكى آرامش دل و ديگرى تصديق ؛ زيرا انسان چيزى را تصديق مى كند و بر آن گواهى مى دهد كه به آن ، اطمينان داشته باشد و دلش آرام گيرد . ابن فارس در اين باره مى گويد : الهمزة و الميم و النون أصلان متقاربان: أحدهما الأمانة التى هى ضدّ الخيانة ، و معناها سكون القلب ، و الآخر التصديق ، و المعنيان كما قلنا متدانيان . (1) همزه و ميم و نون، دو ريشه معنايىِ نزديك به هم اند: يكى از آن دو، به معناى امانت است كه متضادّ خيانت است، يعنى آرامشِ دل ، و ديگرى به معناى تصديق (گواهى دادن بر درستى چيزى) است. همان گونه كه گفتيم، اين دو معنا به هم نزديك اند . خليل بن احمد فراهيدى در باره معناى لغوى «ايمان» مى گويد : الإيمان: التصديق نفسه ، و قوله تعالى: «وَ مَا أَنتَ بِمُؤْمِنٍ لَّنَا» (2) أى بمصدِّق . (3) ايمان ، به معناى تصديق است و اين كه خداوند [ از قول برادران يوسف عليه السلام به پدرشان] فرمود : «تو به ما مؤمن نيستى» ، يعنى: تصديق كننده ما نيستى .

.


1- .معجم مقاييس اللغة : ج1 ص 133 مادّه «أمن» .
2- .يوسف : آيه 17 .
3- .ترتيب كتاب العين : ص 56 مادّه «أمن» .

ص: 9

ايمان ، در قرآن و حديث
اشاره

ابو منصور ازهرى در تبيين واژه شناختى ايمان مى گويد : و أمّا «الإيمان» فهو مصدر ، آمن يؤمن إيمانا ، فهو مؤمن . و اتّفق أهل العلم من اللّغويّين و غيرهم أنّ «الإيمان» معناه التصديق . (1) ايمان ، مصدر است : ايمان آورد ، ايمان مى آورد ، و او مؤمن است . دانشمندان لغت شناس و ديگران گفته اند كه ايمان به معناى تصديق است . بنا بر اين ، ريشه «ايمان» _ كه «أمن» است _ دو معناى نزديك به هم دارد ؛ امّا خودِ واژه «ايمان» ، در لغت به معناى تصديق است ، اعم از تصديق قلبى و زبانى و عملى . سخن فيروزآبادى نيز _ كه ايمان را به «الثقة ، و إظهار الخضوع ، و قبول الشريعة ؛ (2) اطمينان ، خاكسارى و پذيرش شريعت» تفسير كرده است _ اشاره به همين معناست .

ايمان ، در قرآن و حديثدر باره مفهوم شرعى «ايمان»، فقها و محدّثان و متكلّمان و مفسّران ، سخن بسيار گفته اند و آراى گوناگونى ابراز داشته اند (3) كه مجالى براى طرح و نقد آنها نيست . در اين جا ، با بهره گيرى از متن قرآن و احاديث اسلامى ، ابتدا مفهوم ايمان را بيان خواهيم كرد ، و تفاوت مفهومى ايمان و اسلام و نيز تفاوت ايمان و يقين را از منظر احاديث ، مورد بررسى قرار خواهيم داد و در ادامه ، به برجسته ترين عناوينى كه در ارزيابى تحقّق ايمان حقيقى كاربرد دارند ، مانند : «ملاك ايمان» ، «نظام ايمان» ، «پايه هاى ايمان» ، «اركان ايمان» و ... اشاره خواهيم داشت . در ادامه ، امورى كه از منظر قرآن ، ايمان به آنها واجب است ، ارائه مى شوند .

.


1- .تهذيب اللغة : ج 1 ص 210 مادّه «أمن» . نيز ، ر . ك : لسان العرب : ج 13 ص 23.
2- .القاموس المحيط : ج 4 ص 97 مادّه «أمن» .
3- .ر.ك : المعجم فى فقه لغة القرآن و سرّ بلاغته : ج 3 ص 629 _ 653 ، نضرة النعيم : ج 3 ص 641 _ 645 .

ص: 10

يك . كاربردهاى «ايمان» در قرآن
الف - آيين خاتم پيامبران
ب - اعتقادِ همراه با اقرار و عمل به حقايق دينى

سپس ارزش ايمان ، خاستگاه هاى ايمان ، پايدارى و ناپايدارى ايمان ، درجات ايمان ، بركات ايمان ، ويژگى هاى اهل ايمان و زيان هاى بى ايمانى ، در نُه فصل تقديم مى گردد . اينك، توضيحى كوتاه در باره مطالب ياد شده :

يك . كاربردهاى «ايمان» در قرآنبررسى مواردى كه قرآن كريم ، كلمه «ايمان» يا برگرفته هاى اين واژه را به كار برده، نشان مى دهد كه اين كلمه ، در قرآن ، در چارچوب معناى لغوى خود ، كاربردهاى مختلفى دارد . بنا بر اين ، ابتدا كاربردهاى «ايمان» در قرآن را بررسى مى كنيم و سپس به جمع بندى آنها خواهيم پرداخت :

الف _ آيين خاتم پيامبراندر مواردى كه «ايمان» در كنار ساير اديان در قرآن آمده ، مقصود از آن ، شريعتى است كه محمّد صلى الله عليه و آله از جانب خداوند براى هدايت جامعه بشر آورده است ، مانند اين آيه : «إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَالَّذِينَ هَادُواْ وَالصَّابِئينَ وَالنَّصَارَى مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْاخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ . (1) كسانى كه ايمان آورده اند و كسانى كه يهودى اند و صابئيان و نصارا، هر كس به خدا و روز بازپسين ايمان آوَرَد و كار نيكو كند، پس نه بيمى بر ايشان است و نه اندوهگين خواهند شد» .

ب _ اعتقادِ همراه با اقرار و عمل به حقايق دينىدر آياتى كه اهل ايمان مورد ستايش قرار گرفته اند ، مقصود از ايمان ، اعتقاد قلبىِ توأم با اقرار زبانى و عمل جوارحى است ، مانند اين آيه :

.


1- .مائده : آيه 69 .

ص: 11

ج - اعتقاد همراه با اقرار به حقايق دينى
د - اقرار زبانى به حقايق دينى

«وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُوْلَئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ وَ الشُّهَدَاءُ عِندَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ . (1) و كسانى كه به خدا و پيامبران وى ايمان آورده اند، آنان همان راستْ كرداران اند و پيش پروردگارشان گواه خواهند بود [ و ] ايشان راست اجر و نورشان» .

ج _ اعتقاد همراه با اقرار به حقايق دينىدر آياتى كه واژه «ايمان» در كنار عمل صالح به كار رفته ، به معناى باورهاى دينىِ توأم با اعتراف به آنهاست ، مانند اين آيه : «إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُوْلَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّة . (2) در حقيقت ، كسانى كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته كرده اند، آنان اند كه بهترين آفريدگان اند» .

د _ اقرار زبانى به حقايق دينىدر برخى آيات ، مؤمن به كسانى اطلاق شده كه التزام عملى به دين ندارند يا از آنها خواسته شده كه ايمان بياورند . ايمان در اين آيات، به معناى اقرار زبانىِ تنها به كار رفته است ، مانند اين آيه : «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ خُذُواْ حِذْرَكُمْ فَانفِرُواْ ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُواْ جَمِيعًا * وَإِنَّ مِنكُمْ لَمَن لَّيُبَطِّئَنَّ فَإِنْ أَصَابَتْكُم مُّصِيبَةٌ قَالَ قَدْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَىَّ إِذْ لَمْ أَكُن مَّعَهُمْ شَهِيدًا * وَلَئِِنْ أَصَابَكُمْ فَضْلٌ مِّنَ اللَّهِ لَيَقُولَنَّ كَأَن لَّمْ تَكُن بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُ مَوَدَّةٌ يَالَيْتَنِى كُنتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزًا عَظِيمًا . (3) اى كسانى كه ايمان آورده ايد! [ در برابر دشمن ] آماده باشيد (اسلحه خود را برگيريد) و گروه گروه [ به جهاد ] بيرون رويد يا به طور جمعى روانه شويد .

.


1- .حديد : آيه 19 .
2- .بيّنه : آيه 7.
3- .نساء : آيه 71 _ 73.

ص: 12

و قطعاً از ميان شما كسى هست كه كندى به خرج دهد . پس اگر آسيبى به شما رسد ، مى گويد: «راستى كه خدا بر من نعمت بخشيد كه با آنان حاضر نبودم» و اگر غنيمتى از خدا به شما برسد _ چنان كه گويى ميان شما و ميان او [ رابطه ]دوستى نبوده _ خواهد گفت: كاش من با آنان بودم و به نواى بزرگى مى رسيدم!) . در تبيين اين آيات ، از امام صادق عليه السلام روايت شده است : لَو أنَّ هذِهِ الكَلِمَةَ قالَها أهلُ المَشرِقِ وَ المَغرِبِ لَكانوا بِها خارِجينَ مِنَ الإِيمانِ و لكِن سَمّاهُمُ اللّهُ مُؤمِنينَ بِإِقرارِهِم . (1) اگر اين سخن را مردم مشرق و مغرب گفته بودند ، از ايمان خارج بودند ؛ ولى خداوند ، آنان را به خاطر اقرارشان ، مؤمن ناميد . همچنين در آيه ديگرى آمده است : «يَ_أَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ ءَامِنُواْ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ . (2) اى كسانى كه ايمان آورده ايد! به خدا و پيامبر او ايمان بياوريد» . در اين آيه ، ايمان اوّل ، به معناى اقرار زبانى است و ايمان دوم ، به معناى تصديق قلبى . در برخى از احاديث نيز ايمان ، تنها در اقرار زبانى به كار رفته است ، مانند آنچه از پيامبر خدا نقل شده كه به جمعى از مسلمانان فرمود : يا مَعشَرَ مَن آمَنَ بِلِسانِهِ وَ لَم يَخلُصِ الإِيمانُ فى قَلبِهِ ، لا تَتَّبِعوا عَوراتِ المُؤمِنينَ . (3) اى گروهى كه به زبان ايمان آورده ايد ، ولى ايمان در دلتان خالص نشده است ! در پىِ [ يافتن] عيب مؤمنان بر نياييد .

.


1- .تفسير القمّى : ج 1 ص 30 .
2- .نساء : آيه 136 .
3- .الأمالى ، مفيد : ص 141 ح 8 ، ثواب الأعمال : ص 288 ح 1 ، المحاسن : ج 1 ص 189 ح 315 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 214 ح 10 .

ص: 13

ه - تصديق قلبى
و - تصديق عملى

ه _ تصديق قلبىدر قرآن ، ايمان ، گاه به معناى تقويت و تأييد تصديق قلبى حقايق دينى ، به كار رفته است ، مانند اين آيه : «أُوْلَئِكَ كَتَبَ فِى قُلُوبِهِمُ الْاءِيمَانَ وَ أَيَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ . (1) در دل اينهاست كه [ خدا ] ايمان را نوشته و آنها را با روحى از جانب خود ، تأييد كرده است» . كتابت ايمان در قلب به وسيله خداوند ، همان تقويت آن ، با روح و نيرويى از جانب خويش است .

و _ تصديق عملىمسلمانان پس از بعثت ، چهارده سال به سوى بيت المقدّس نماز مى خواندند كه سيزده سال آن در مكه و چند ماه (2) بعد از هجرت در مدينه بوده است . پس از آن به دستور خداوند متعال ، كعبه قبله مسلمانان شد . در آن هنگام ، اين مسئله مطرح بود كه تكليف نمازهايى كه تا آن تاريخ رو به بيت المقدّس انجام داده اند ، چيست و آيا فايده اى در بر دارد ، يا كارى بيهوده و باطل بوده است؟ قرآن در پاسخ اين سؤال ، در ادامه آيات مربوط به تغيير قبله مى فرمايد : «وَ مَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَّحِيمٌ . (3) و خدا بر آن نبود كه ايمان شما را ضايع گرداند ؛ زيرا خدا [ نسبت ] به مردم ، دلسوز و مهربان است» .

.


1- .مجادله : آيه 22 .
2- .مدّت عبادت مسلمانان به سوى بيت المقدّس در مدينه ، مورد اختلاف مفسّران قرار گرفته و آن را از هفت ماه تا هفده ماه گفته اند .
3- .بقره : آيه 143 .

ص: 14

ز - تصديق مدّعا
ح - تصديق باورهاى موهوم

در اين جا ، ايمان به معناى عمل به مقتضاى عقيده _ كه نماز است _ به كار رفته است . در احاديث فراوانى نيز عمل ، جزء ايمان محسوب شده است . (1)

ز _ تصديق مدّعايكى ديگر از كاربردهاى «ايمان» در قرآن ، «تصديق» و راست شمردن مدّعاست . هنگامى كه برادران يوسف عليه السلام او را در چاه انداختند ، گريه كنان پيش پدر آمدند و گفتند : «إِنَّا ذَهَبْنَا نَسْتَبِقُ وَ تَرَكْنَا يُوسُفَ عِندَ مَتَاعِنَا فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ وَ مَآ أَنتَ بِمُؤْمِنٍ لَّنَا وَ لَوْ كُنَّا صَادِقِينَ . (2) ما رفتيم كه مسابقه دهيم، و يوسف را پيش كالاى خود نهاديم. آن گاه ، گرگ ، او را خورد؛ ولى تو به ما ايمان ندارى ، هر چند راستگو باشيم» . در اين آيه ، «ايمان» در معناى «تصديق» به كار رفته است ؛ يعنى : تو ما را تصديق نمى كنى و سخن ما را راست نمى شمارى ، هر چند راستگو باشيم .

ح _ تصديق باورهاى موهومقرآن كريم در آيات بسيارى ، در مقام نكوهش ، كلمه «ايمان» را در معناى تصديق باورهاى موهوم ، به كار برده است ، مانند : «أَفَبِالْبَاطِلِ يُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَكْفُرُونَ . (3) آيا به باطل ايمان مى آورند و به نعمت خدا كفر مى ورزند؟» . و نيز : «وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ بِالْبَاطِلِ وَ كَفَرُواْ بِاللَّهِ أُوْلَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ . (4)

.


1- .ر . ك : ص 35 _ 51 .
2- .يوسف : آيه 17 .
3- .عنكبوت : آيه 67 . نيز ، ر . ك : نحل : آيه 72 .
4- .عنكبوت : آيه 52 .

ص: 15

دو. «ايمان» از نگاه قرآن

كسانى كه باطل را باور دارند و به خداوند كافر اند ، آنان همان زيانكاران اند» . و نيز : «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُواْ نَصِيبًا مِّنَ الْكِتَابِ يُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ . (1) آيا كسانى را كه از كتاب [ آسمانى ] ، نصيبى يافته اند ، نديده اى، كه به «جِبت» و «طاغوت» ، ايمان دارند» . راغب اصفهانى در تبيين كاربرد «ايمان» در مورد اخير مى گويد : فذلك مذكور على سبيل الذمّ لهم ، و أنّه قد حصل لهم الأمن بما لا يقع به الأمن ، إذ ليس من شأن القلب _ ما لم يكن مطبوعا عليه _ أن يطمئنّ إلى الباطل ، وإنّما ذلك كقوله : «مَّن شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ» (2) و هذا كما يقال : إيمانه الكفر و تحيَّته الضرب و نحو ذلك . (3) از ايمان آنان [به جبت و طاغوت] براى سرزنش آنها ياد شده است و اين كه آنها با چيزى آرامش يافتند كه مايه آرامش نيست ؛ زيرا دل _ تا وقتى كه [ سراسر تيرگى نشده و] مهر باطل نخورده باشد _ چنين ويژگى اى ندارد كه به باطل اطمينان و آرامش يابد و اين ، همانند آن سخن خداوند است كه : «هر كه سينه اش به كفر گشاده گردد ، خشم خدا بر آنان است و برايشان عذابى بزرگ خواهد بود» و نيز همانند آن است كه گفته مى شود : «ايمانش كفر است و شادباشش كتك كارى!» و امثال آن .

دو. ايمان ، از نگاه قرآنهمان طور كه ملاحظه شد ، در همه مواردى كه گذشت ، قرآن ، كلمه «ايمان» را در معناى لغوىِ آن ، يعنى «تصديق» ، به كار برده است ، با اين تفاوت كه گاه اين واژه ،

.


1- .نساء : آيه 51 .
2- .نحل : آيه 106 .
3- .مفردات ألفاظ القرآن : ص 91.

ص: 16

در تصديق شريعتى به كار رفته كه بر خاتم انبيا نازل شده ، گاه در تصديق قلبى و زبانى و عملىِ حقايق دينى ، گاه در تصديق قلبىِ حقايق دينى ، گاه در تصديق زبانى ، گاه در تصديق تقويت شده قلبى جدا از عمل ، گاه در تصديق عملىِ حقايق دينى ، گاه در تصديق مدّعا ، و سرانجام ، گاه در تصديق حق يا تصديق باطل . بر اين پايه ، واژه «ايمان» در قرآن ، كاربردهاى فراوانى دارد ، فراتر از وجوهى كه در تفسير القمّى آمده است . 1 ايمانى را كه اين كتاب آسمانى ، جامعه را بدان دعوت

.

ص: 17

. .

ص: 18

مى كند، مى توان چنين تعريف كرد : ايمان ، عبارت است از تصديق حقايقى كه پيامبر خاتم از جانب خداوند ، براى هدايت انسان ها آورده ، همراه با باور قلبى و التزام عملى . از اين رو ، قرآن كريم با صراحت ، ايمان را از كسانى كه التزام عملى به آن ندارند ، نفى مى كند و مؤكّدا آنان را مؤمن نمى داند ، چنان كه مى فرمايد : «فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِى أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا . (1) ولى چنين نيست ! به پروردگارت سوگند كه ايمان نمى آورند، مگر آن كه تو را در مورد آنچه ميان آنان مايه اختلاف است ، داور گردانند و سپس از حكمى كه كرده اى ، در دل هايشان احساس ناراحتى [ و ترديد ] نكنند، و كاملاً سرِ تسليم فرود آورند» . امّا باور قلبى بدون تصديق زبانى و التزام عملى ، علم است نه ايمان ، چنان كه قرآن در باره فرعونيان مى فرمايد : «وَجَحَدُواْ بِهَا وَ اسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَ عُلُوًّا . (2) و با آن كه دل هايشان بِدان يقين داشت، از روى ظلم و تكبّر ، آن را انكار كردند» .

.


1- .نساء : آيه 65 .
2- .نمل : آيه 14 .

ص: 19

سه . «ايمان» از منظر احاديث

همچنين تصديق زبانى و التزام عملى بدون باور قلبى ، ايمان نيست ، چنان كه قرآن در باره ادّعاى ايمان جمعى از اعراب مى فرمايد : «قَالَتِ الْأَعْرَابُ ءَامَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُواْ وَ لَكِن قُولُواْ أَسْلَمْنَا . (1) باديه نشينان گفتند: ايمان آورديم . بگو: ايمان نياورده ايد؛ ليكن بگوييد: اسلام آورديم » .

سه . ايمان ، از منظر احاديثاحاديثى كه ايمان را تفسير كرده اند ، به چند دسته تقسيم مى شوند : دسته اوّل . احاديثى كه ايمان را به باور قلبىِ حقايق غيبى و تصديق آنها تعبير كرده اند ، در مقابل «كفر» به معناى انكار حقايق غيبى ، مانند اين حديث : الإِيمانُ أن يُصَدِّقَ اللّهَ فيما غابَ عَنهُ ... وَ الكُفرُ الجُحودُ . (2) ايمان ، يعنى: آنچه را كه از او پنهان است، تصديق كند ... و كفر ، انكار كردن است . دسته دوم . احاديثى كه ايمان را به باور قلبى و اقرار زبانى و عمل به مقتضاى آن تفسير كرده اند ، مانند اين روايت : الإِيمانُ مَعرِفَةٌ بِالقَلبِ ، وَ قَولٌ بِاللِّسانِ وَ عَمَلٌ بِالأَركانِ . (3) ايمان ، شناخت قلبى و گفتن به زبان و عمل به جوارح است . دسته سوم . احاديثى كه ايمان را به اقرار زبانى و عمل به مقتضاى آن ، تفسير كرده اند ، مانند : الإِيمانُ ، إقرارٌ بِالقَولِ وَ عَمَلٌ بِالجَوارحِ . (4)

.


1- .حجرات : آيه 14 .
2- .ر . ك : ص 32 ح 2 .
3- .ر . ك : ص 34 ح 5 .
4- .ر . ك : ص 36 ح 10 .

ص: 20

ايمان ، اقرار زبانى و عمل به جوارح است . دسته چهارم . احاديثى كه ايمان را به عمل كردن به مقتضاى باور قلبى ، تفسير كرده اند ، مانند : الإِيمانُ ، عَمَلٌ كُلُّهُ ، وَ القَولُ بَعضُ ذلِكَ العَمَلِ . (1) ايمان ، همه اش عمل است و اقرار ، بخشى از آن عمل است . گفتنى است كه اين احاديث ، ناظر به عقيده مرجئه هستند كه التزام عملى را شرط تحقّق ايمان نمى دانستند . همه آيات و احاديثى كه پايبندى به اوامر و نواهى الهى را شرط تحقّق ايمان واقعى مى دانند ، يا آثار و علايمى را براى ايمان حقيقى ارائه مى كنند ، در كنار اين طايفه از احاديث قرار دارند . دسته پنجم . احاديثى كه ايمان را به باور قلبى اى تفسير كرده اند كه عمل صالح ، آن را تصديق كند ، مانند : لكِنَّ الإِيمانَ ، ما خَلَصَ فِى القَلبِ وَ صَدَّقَهُ الأَعمالُ . (2) ايمان ، چيزى است كه در دل ، خالص شود و اعمال ، آن را تصديق كنند . با تأمّل در طوايف پنجگانه احاديثى كه بدانها اشاره شد، معلوم مى گردد كه اختلافى ميان آنها نيست و همگى به يك نكته اشاره دارند و آن ، عبارت است از همان معنايى كه در طايفه پنجم از احاديث ذكر شد ، بدين سان كه ايمان ، همان تصديق حقيقىِ قلبى است ، و اقرار زبانى و اعمال شايسته ، تصديق عملىِ آن باور قلبى هستند . به سخن ديگر ، اقرار و عمل ، نشانه حقيقت داشتن باور قلبى و شرط اثباتىِ آن به شمار مى آيند . بنا بر اين ، احاديثى كه بدانها اشاره شد ، مفسّر و مبيّن همان جمع بندى اى هستند كه در تعريف ايمان از نگاه قرآن ، گفته شد . همچنين

.


1- .ر . ك : ص 44 ح 26 .
2- .ر . ك : ص 50 ح 39 .

ص: 21

چهار. فرق ميان ايمان و اسلام
اشاره

ساير احاديثى كه در فصل اوّل و ساير فصل ها در باره ويژگى ها و آثار ايمان حقيقى آمده اند، با اين تعريف ، هماهنگ اند .

چهار. فرق ميان ايمان و اسلامواژه اسلام ، در قرآن و احاديث ، دو گونه كاربرد دارد : گاه در اسلام حقيقى به كار رفته است ، مانند : «إِنِّى أُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ . (1) بگو: من مأمورم كه نخستين كسى باشم كه اسلام آورده است» . امام على عليه السلام نيز در تعريف اسلام فرموده است : الإِسلامُ هُوَ التَّسليمُ ، وَ التَّسليمُ هُوَ اليَقينُ ، وَ اليَقينُ هُوَ التَّصديقُ ، وَ التَّصديقُ هُوَ الإِقرارُ وَ الإِقرارُ هُوَ الأَداءُ وَ الأَداءُ هُوَ العَمَلُ . (2) اسلام ، تسليم شدن است و تسليم بودن ، يقين داشتن است و يقين ، تصديق كردن است و تصديق كردن ، اقرار نمودن است و اقرار ، انجام دادن است و انجام دادن ، همان عمل است . اين سخن ، بدان معناست كه شدّت ارتباط الفاظ هفتگانه اى كه ذكر شد ، تا حدّى است كه مى توان هر يك را به ديگرى تفسير و تبيين كرد . اسلام به اين معنا ، تفاوتى با ايمان ندارد ؛ امّا اسلام ، كاربرد ديگرى نيز در قرآن و حديث دارد و آن ، عبارت است از اسلام ظاهرى ، مانند اين آيه : «قَالَتِ الْأَعْرَابُ ءَامَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُواْ وَ لَكِن قُولُواْ أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْاءِيمَانُ فِى قُلُوبِكُمْ وَ إِن تُطِيعُواْ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَا يَلِتْكُم مِّنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ . (3)

.


1- .انعام : آيه 14 .
2- .نهج البلاغة : حكمت 125 ، معانى الأخبار : ص 185 ح 1 ، تفسير القمّى : ج 1 ص 100 ، بحار الأنوار : ج 68 ص 309 ح 1 .
3- .حجرات : آيه 14 .

ص: 22

باديه نشينان گفتند: «ايمان آورديم» . بگو: ايمان نياورده ايد؛ ليكن بگوييد: «اسلام آورديم» و هنوز در دل هاى شما ايمان داخل نشده است. و اگر خدا و پيامبرِ او را فرمان بريد ، از [ ارزشِ ] كرده هايتان چيزى كم نمى كند. همانا خدا آمرزنده مهربان است» . اسلام ، در اين آيه ، با ايمان ، متفاوت است و عبارت است از اقرار ظاهرىِ بدون باور قلبى و ايمان ، عبارت است از باور قلبىِ همراه با همه لوازم آن . احاديثى كه اين آيه را تفسير كرده اند و يا با الهام از آن ، تفاوت ميان اسلام و ايمان را بيان كرده اند ، به هفت دسته مى توان تقسيم كرد : دسته اوّل . احاديثى كه دلالت دارند ايمان ، شريك اسلام است ؛ ولى اسلام، شريك ايمان نيست و نتيجه مى گيرند كه هر مؤمنى مسلمان نيز هست ؛ ولى هر مسلمانى مؤمن نيست . (1) دسته دوم . احاديثى كه دلالت دارند بر اين كه ايمان ، عبارت است از باور قلبى اى كه اعمال صالح ، آن را تصديق كنند و اسلام ، عبارت است از آنچه بر زبان جارى مى شود و زمينه را براى اجراى احكام ظاهرىِ اسلام ، مانند صحّت ازدواج ، فراهم مى سازد . (2) دسته سوم . احاديثى كه مى گويند : ايمان ، عبارت است از اقرار و عمل ، و اسلام عبارت است از اقرار بدون عمل . (3) دسته چهارم . احاديثى كه مى گويند: اسلام ، عبارت است از اقرار و انجام دادن ضروريات دين ، مانند نماز و روزه و حج ؛ ولى در ايمان ، افزون بر آن ، ترك معاصى

.


1- .ر . ك : ص 53 (ايمان در بر دارنده اسلام است ، امّا برعكس نه) .
2- .ر . ك : ص 55 (ايمان در دل ها نقش مى بندد و اسلام بر زبان جارى مى شود) .
3- .ر . ك : ص 61 (ايمان ، اقرار همراه عمل است و اسلام ، اقرار بدون عمل) .

ص: 23

پاسخ يك سؤال

و بخصوص گناهان كبيره نيز لازم است . (1) دسته پنجم . احاديثى كه ايمان را اقرار و عمل و نيّت مى دانند و اسلام را اقرار و عمل بدون نيّت . (2) مقصود از عملِ بدون نيت ، همان عمل كردن به ظواهر اسلام بدون باور قلبى است ؛ زيرا نيّت ، از باور قلبى ناشى مى گردد . دسته ششم . احاديثى كه دلالت دارند اسلام ، آشكار است و ايمان ، در قلب . (3) دسته هفتم . احاديثى كه تفاوت اسلام و ايمان را در آثار آن _ يعنى اجراى احكام و قوانين در دنيا ، و پاداش در آخرت _ ذكر كرده اند . (4) با تأمّل در اين احاديث ، روشن مى شود كه اختلاف اين احاديث ، ظاهرى است و در واقع ، همه آنها اشاره به يك واقعيت دارند .

پاسخ يك سؤالممكن است در اين جا اين شبهه مطرح شود كه : كلمه ايمان نيز در قرآن و حديث - همان طور كه پيش از اين اشاره شد _ مانند كلمه اسلام ، در اقرار زبانى استعمال مى شود . پس تفاوتى در تعريف ايمان و اسلام نيست . به سخن ديگر ، تفاوت هاى ذكر شده ، تفاوت ميان اسلام و ايمان حقيقى و ظاهرى است ، نه تفاوت ميان اسلام و ايمان ؛ زيرا اسلام حقيقى ، همان ايمان حقيقى است و اسلام ظاهرى ، همان ايمان ظاهرى . پاسخ ، اين است كه :

.


1- .ر . ك : ص 61 (شرط دورى كردن از گناهان بزرگ و كوچك در ايمان) .
2- .ر . ك : ص 65 (ايمان ، اقرار و كردار و نيّت است و اسلام ، اقرار و كردار) .
3- .ر . ك : ص 65 (اسلام ، آشكار است و ايمان ، در دل) .
4- .ر . ك : ص 67 (احكام بر پايه اسلام اند و پاداش بر پايه ايمان است) .

ص: 24

پنج . تفاوت ميان ايمان و يقين

اوّلاً : استعمال ، اعم از حقيقى و مجازى است . بنا بر اين ، به استنادِ استعمال كلمه ايمان و اسلام در دو معناى مشابه ، نمى توان گفت كه تفاوتى در مفهوم حقيقى آنها وجود ندارد . ثانيا : ايمان و اسلام ، هم از نظر مفهوم لغوى و هم در قرآن و حديث و هم از نظر احكام مترتّب بر آنها ، تفاوت دارند . امّا از نظر لغت ، پيش از اين ، توضيح داده شد كه ايمان ، از ريشه «أمن» است كه دو معناى متقارب دارد : يكى سكون قلب و ديگرى تصديق كه هر دو ، فعل قلب هستند ؛ ولى اسلام ، به معناى تسليم است كه اعم از تسليم ظاهرى و واقعى است . همچنين در قرآن و احاديث اسلامى _ همان طور كه تفصيلاً گذشت _ تصريح شده كه ايمان و اسلام ، دو معناىِ متفاوت دارند و احكام مترتّب بر آنها نيز متفاوت است . به سخن ديگر ، خروج از ايمان ، به معناى خروج از اسلام و ورود به كفر نيست و اين تدبير در تشريع (قانون گذارى) ، از جلوه هاى حكمت و رحمت مكتب وحى است .

پنج . تفاوت ميان ايمان و يقينيقين ، در لغت ، به معناى آگاهىِ عميق و نيز به معناى علمى است كه با طمأنينه و آرامش دل نسبت به معلوم ، همراه باشد و در احاديث اسلامى ، به حالتى گفته مى شود كه انسان در اوج مراتب ايمان و پس از گذر از مرحله تقوا ، به نقطه اى مى رسد كه حقايق هستى براى او آشكار مى شوند . وصول به اين مرحله ، از ايمان ، يقين ناميده مى شود . بر اين اساس، كسى كه به مرتبه والاى يقين دست يابد ، حقايق نامحسوس جهان را با ديده دل مشاهده مى كند . با اين توضيح ، معلوم مى شود كه

.

ص: 25

شش . آنچه ايمان به آن ضرورى است

مقصود از آنچه امام حسن مجتبى عليه السلام در تبيين تفاوت ايمان و يقين فرموده ، چيست . متن حديث ، چنين است : لِأَنَّ الإِيمانَ ما سَمِعناهُ بِآذانِنا وَ صَدَّقناهُ بِقُلوبِنا ، وَ اليَقينَ ما أبصَرناهُ بِأَعيُنِنا وَ استَدلَلنا بِهِ عَلى ما غابَ عَنّا . (1) زيرا ايمان ، همان چيزى است كه با گوش هايمان شنيده ايم و با دل هايمان تصديق كرده ايم ؛ ولى يقين ، آن چيزى است كه با چشم هايمان ديده ايم و با آن ، به چيزى پى برده ايم كه از ما پنهان است . و به تعبير ديگر ، ايمان ، از راه استدلال و برهان ، به دل ، راه مى يابد و يقين ، از راه شهود و عرفان .

شش . آنچه ايمان به آن ، ضرورى استاز منظر قرآن كريم ، امورى كه ايمان به آنها واجب و ضرورى است ، عبارت اند از : خدا ، غيب ، فرشتگان ، كتب آسمانى ، انبياى الهى ، خاتم انبيا محمّد صلى الله عليه و آله ، آنچه بر پيامبر خدا نازل شده ، و قيامت . فصل دوم ، اختصاص به تبيين اجمالىِ اين امور دارد . در اين باره ، چند نكته قابل توجّه است : 1 . ايمان به غيب و محدود ندانستن هستى به محسوسات ، اساسى ترين اصل در جهان بينى دينى به شمار مى آيد و نخستين نقطه اى است كه اهل ايمان را از منكران خدا و وحى و قيامت ، جدا مى كند . از اين رو ، قرآن آن را نخستين ويژگىِ پرهيزگاران دانسته است . (2) 2 . ايمان به خدا ، شامل ايمان به يگانگى ، عدالت و ساير صفات الهى نيز هست .

.


1- .ر . ك : ص 76 ح 68 .
2- .ر . ك : بقره : آيه 3 .

ص: 26

هفت . ارزش ايمان

3 . وجوب ايمان به آنچه بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نازل شده ، ايجاب مى كند كه پيروان ايشان به ساير حقايقى نيز كه ايشان اعتقاد به آنها را ضرورى دانسته ، ايمان داشته باشند ، مانند: ايمان به خاتميت نبوّت ايشان ، ولايت اهل بيت عليهم السلام ، قضا و قدر ، معراج ، سؤال قبر ، بهشت و دوزخ ، و نيز ايمان به اعمالى چون نماز و روزه و حج ، كه انجام دادن آنها را واجب دانسته است . 4 . همه آنچه ايمان به آن در اسلام واجب است ، به دو اصل باز مى گردد : توحيد و نبوّت ؛ ليكن در مكتب پيروان اهل بيت عليهم السلام ، افزون بر اين ، ايمان به عدل الهى و امامت اهل بيت عليهم السلام نيز _ به دليل اهمّيت و نقش آنها در سازندگىِ فرد و جامعه _ از اصول دين شناخته شده اند . (1) 5 . در ايمان به فرشتگان ، انبياى الهى ، كتاب هاى آسمانى و امثال آن ، اعتقاد تفصيلى به خصوصيات فرشتگان ، عدد انبيا و تعداد كتب آسمانى _ كه دليل قطعى از قرآن و احاديث ، بر آنها دلالت ندارد _ ضرورى نيست و اعتقاد اجمالى به آنها كافى است .

هفت . ارزش ايماناحاديث اسلامى ، در تبيين ارزش ايمان ، نكات قابل تأمّلى را مطرح كرده اند ، مانند : «أحَبُّ الأَشياءِ إلَى اللّهِ ؛ محبوب ترين چيز در نزد خداوند» ، «لا يُعطيهِ إلّا مَن أحَبَّهُ ؛ آن را جز به كسانى كه دوستشان داشته باشد، نمى دهد» ، «أعلى غايةٍ ؛ برترين غايت» ، «أعلَى الشَّرَفِ ؛ بالاترين شرف» ، «أفضَلُ الذَّخيرَةِ ؛ بهترين اندوخته» و «ثَمَنُ الجَنَّةِ ؛ بهاى بهشت» . همچنين در باره عظمت اهل ايمان و جايگاه آنان نزد خداوند منّان ، روايت شده

.


1- .براى آگاهى بيشتر در اين باره ، ر . ك : دانش نامه عقائد اسلامى : ج 8 ص 95 (عدالت خداوند / فصل چهارم: عدل از اصول دين است) .

ص: 27

هشت . مبادى ايمان
نُه . پايدارى و ناپايدارى ايمان

كه «قَلبُ المُؤمِنِ عَرشُ الرَّحمنِ ؛ دل مؤمن ، عرش خداست» و «المُؤمِنُ أعظَمُ حُرمَةً عِندَ اللّهِ مِنَ الكَعبَةِ وَ مِنَ المَلَكِ المُقَرَّبِ ؛ حرمت مؤمن در پيشگاه خداوند ، بالاتر از حرمت كعبه و فرشته مقرّب است» و «أطيَبُ الأَشياءِ ريحا فِى الآفاقِ ؛ خوش بوترين چيز در عالم است» و ... . همچنين روايت شده كه زندگى اهل ايمان در روى زمين ، بركات فراوانى براى نظام هستى و جامعه بشر دارد . با تأمّل در رواياتى كه بر ارزش ايمان و مؤمن دلالت دارند ، روشن مى شود كه همه اين فضيلت ها براى مطلق ايمان و مؤمن نيست ؛ بلكه ايمان درجاتى دارد كه ميزان ارزش آن ، وابسته به درجه آن است و هر چه مؤمن از نظر اخلاقى و عملى پيشرفت كند ، به مراتب بالاترى از فضايل ذكر شده دست مى يابد . نصوصى كه بر اين معانى دلالت دارد، در فصل سوم خواهند آمد .

هشت . مبادى ايماناز نگاه قرآن و حديث ، ايمان ، ريشه در فطرت و سرشت انسان دارد . عقل ، علم و وحى نيز از درون و بيرون ، به شكوفايى فطرت ايمان ، مدد مى رسانند . افزون بر اين ، كسانى كه از حجّت عقل و وحى پيروى كنند ، مشمول هدايت هاى ويژه الهى قرار مى گيرند و با كمك توفيق خداوند متعال ، به مراتب عالى ايمان دست مى يابند . در فصل چهارم، آيات و احاديثى كه بر اين نكات دلالت دارند ، عرضه خواهند شد .

نُه . پايدارى و ناپايدارى ايمانيكى از نكات تنبّه آفرينى كه در احاديث اهل بيت عليهم السلام مورد توجّه قرار گرفته است ، تقسيم بندى ايمان به پايدار و ناپايدار است .

.

ص: 28

ده . مراتب ايمان

ايمان پايدار ، ايمانى است كه براى هميشه ، همراه انسان است و ايمان «مُستَقَرّ» ناميده مى شود ، و ايمان ناپايدار ، ايمانى است كه پس از مدّتى ، از انسان جدا مى گردد و از اين رو ، «مستَوْدَع» (1) نام دارد ، بدين معنا كه گوهر ايمان ، مدّتى به صورت امانت ، در اختيار اوست ، امّا به دليل اين كه نمى تواند از آن خوب پاسدارى كند ، آن را از دست مى دهد . با تأمّل در اين نكته ، يك راز مهمّ سياسى و تاريخى گشوده مى شود كه چگونه در تاريخ اسلام ، افرادى مؤمن و فداكار ، پس از مدّتى به اسلام حقيقى پشت كردند و بلكه در برابر آن و حاميان واقعىِ اسلام صف كشيدند . از نگاهِ احاديث اهل بيت عليهم السلام ، عوامل پايدارى ايمان ، عبارت اند از: وَرَع ، هماهنگى گفتار و كردار ، استقامت در پيمودن راه حق ، كردار نيك ، يارى رساندن به بينوايان ، و استمداد از خداوند متعال . آفات ايمان نيز كه موجب ناپايدارىِ آن مى گردند ، عبارت اند از: شرك ، بدعت ، غُلُو ، لجاجت در برابر حق ، ترك تمسّك به ولايت اهل بيت عليهم السلام ، افشا كردن اسرار آنان ، دروغ بستن به آنان ، حلال دانستن محرّمات الهى ، بى تابى ، بى شرمى ، حسد ، آزار رساندن به اهل ايمان و يادداشت كردن لغزش هاى آنان ، آزار رساندن به همسايه و به طور كلّى ، هر نوع گناهى .

ده . مراتب ايمانپيش از اين ، روشن شد كه ايمان ، عبارت است از معرفت و باور قلبىِ همراه با التزام عملى ، و با عنايت به اين كه هم علم ، قابل افزايش و كاهش است و هم عمل ، و

.


1- .تعبير «مستقر» و «مستودع» ، از آيه 98 از سوره انعام گرفته شده و رواياتى كه اين آيه را بر ايمان پايدار و ناپايدار تطبيق كرده اند، ظاهرا تأويل آيه را بيان كرده اند ، نه تفسير آن را.

ص: 29

ايمان از اين دو عنصر تشكيل شده ، ايمان نيز قابل افزايش و كاهش است و بر اين اساس، اختلاف مراتب و درجات ايمان ، بديهى و غير قابل ترديد است . آيات و احاديثى را كه در فصل ششم در اين خصوص وارد شده اند ، بدين سان مى توان جمع بندى كرد: 1 . آياتى از قرآن ، بر قابل افزايش بودن ايمان و نيز متفاوت بودن درجات مؤمنان دلالت دارند و همچنين احاديث اهل بيت عليهم السلام به پيروى از قرآن كريم ، با صراحت، اختلاف مراتب و درجات ايمان را تأييد مى كنند . بنا بر اين ، آنچه از ابو حنيفه و امام الحرمين و امثال آنها نقل شده _ كه ايمان ، افزايش و كاهش پذير نيست _ ، سخنى سست و فاقد ارزش است . (1) 2 . كمترين درجه ايمان ، شناخت توحيد و نبوّت و امامت و التزام عملى به اين اصول سه گانه است . (2) 3 . مؤمن ، در اوج التزام عملى به باورهاى دينى ، به مرتبه تقوا صعود مى كند و در اوج مراتب تقوا ، به مرتبه يقين مى رسد و در اين مرحله ، حقايق غيبى براى وى آشكار مى گردد و ايمانِ علمى او به شهود قلبى ارتقا مى يابد . 4 . تنها راه صحيح سير و سلوك و ارتقا به مراتب بالاى ايمان و دستيابى به قلّه يقين ، تلاش براى آراستن جان به اخلاق نيكو و اعمال صالح است . 5 . دعوت انسان ها به درجات بالاى ايمان و صعود به قلّه يقين ، بدون در نظر گرفتن ظرفيت و استعداد مخاطب ، خطرناك است و چه بسا سبب انحراف وى از مسير ايمان گردد .

.


1- .ر . ك : الميزان في تفسير القرآن : ج 18 ص 259 .
2- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 6 ص 311 (امامت / شناخت امام) .

ص: 30

يازده . فوايد و بركات ايمان
دوازده . زيان هاى بى ايمانى
فاصله ميان ايمان و كفر

يازده . فوايد و بركات ايمانايمان ، آثار و بركات فردى و اجتماعىِ فراوانى را براى اهل ايمان و جامعه اسلامى به همراه دارد . نخستين بركت ايمان ، بصيرت و هدايت الهى است كه در پرتو آن ، معرفت به حقايق هستى و جهان بينى صحيح ، براى انسان حاصل مى گردد و به دنبال آن ، وى داراى ويژگى هاى اخلاقى ، اجتماعى ، عملى و دينى ارزشمندى مى شود . انسان در پرتو ايمان ، از يوغ بردگىِ زراندوزان و زورمداران آزاد مى گردد و از دام تزوير شيطان و نفس امّاره نيز رهايى مى يابد و بدين سان ، به آرامش و سعادت ابدى و خير دنيا و آخرت دست مى يابد . نصوصى كه بدين بركات اشاره دارند ، در فصل هفتم و هشتم خواهند آمد .

دوازده . زيان هاى بى ايمانىنخستين زيان بى ايمانى ، محروميت از هدايت الهى و در نتيجه ، خطا در جهان بينى است . شخص بى ايمان ، جهان را فاقد شعور و هدف مى داند و بر اين پايه ، ارزش هاى اخلاقى را بى معنا مى انگارد و از اين رو ، به سادگى در دام شيطان هاى درونى و بيرونى قرار مى گيرد و راه ابتلا به انواع مفاسد و آلودگى هاى فردى و اجتماعى ، براى او هموار مى گردد و در نهايت ، بى ايمانى ، حاصلى جز حسرت و ندامت براى او در پى نخواهد داشت . آيات و رواياتى كه بر اين معنا دلالت دارند ، در فصل نهم ارائه مى شوند .

فاصله ميان ايمان و كفردر اين جا بايد به اين پرسش ، پاسخ داد كه : بر پايه آنچه در تبيين رابطه جهل و كفر گذشت ، ميان كفر و ايمان ، فاصله وجود دارد و كسى كه دچار ترديد و شك در

.

ص: 31

اصول اعتقادى اسلام است ، امّا آنها را انكار نمى كند ، نه مسلمان است و نه كافر ، در صورتى كه از نظر فقهى ، فاصله اى ميان كفر و ايمان نيست و هر كس مؤمن نباشد ، كافر است . چرا ؟ پاسخ اين سؤال ، اين است كه : آنچه در اين جا مورد بررسى است ، رابطه جهل و كفر از نظر معرفت شناسى است ، نه از نظر فقهى . درست است كه از نظر فقهى و بر اساس متون دينى فراوانى كه در اين زمينه وجود دارد ، (1) فاصله اى ميان ايمان و كفر نيست ؛ امّا از نظر معرفت شناسى ، قطعا ميان اين دو ، فاصله است . از نظر معرفت شناسى ، شك كننده ، تنها در صورتى كافر است كه منكر اصول اعتقادى اسلام باشد ؛ ولى در صورتى كه آنها را انكار نكند ، بويژه در صورتى كه در صدد تحقيق و يافتن حقيقت باشد ، كافر نيست ؛ بلكه جاهل و مستضعف اعتقادى محسوب مى گردد . بنا بر اين ، از نظر فقهى ، ميان كفر و ايمان ، فاصله نيست و هر كس حقيقتا يا حُكما مؤمن نباشد ، كافر محسوب مى شود ؛ ولى از نظر معرفت شناسى ، ميان كفر و ايمان ، فاصله است . به سخن ديگر ، از نظر معرفت شناسى ، فرق است ميان جاهلى كه جهل خود را انكار نمى كند و جاهلى كه جهل خود را انكار مى كند ، و كافر ، در واقع ، جاهلى است كه جهل خود را انكار مى كند و مدّعى علم است .

.


1- .مانند آيه 67 از سوره نمل و دو حديث 10 و 11 از : الكافى : ج 2 ص 386 .

ص: 32

الفصل الأوّل : التعرف على الإيمان1 / 1مَعنَى الإِيمانِأ _ التَّصديقُ بِالغَيبِ قَلبا ولِساناالكتاب«الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَعاشِرَ النّاسِ ، إنَّهُ لَيسَ بِمُؤمِنٍ مَن آمَنَ بِلِسانِهِ ولَم يُؤمِن بِقَلبِهِ . (2)

الاحتجاج :مِن سُؤالِ الزِّنديقِ الَّذي سَأَلَ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن مَسائِلَ كَثيرَةٍ : . . . قالَ : فَبَينَ الكُفرِ وَالإِيمانِ مَنزِلَةٌ ؟ قالَ عليه السلام : لا ، قالَ : فَمَا الإِيمانُ ومَا الكُفرُ ؟ قالَ عليه السلام : الإِيمانُ أن يُصَدِّقَ اللّهَ فيما غابَ عَنهُ مِن عَظَمَةِ اللّهِ كَتَصديقِهِ بِما شاهَدَ مِن ذلِكَ وعايَنَ ، وَالكُفرُ الجُحودُ . (3)

.


1- .البقرة : 3 .
2- .كشف الريبة : ص 93 عن عبد اللّه بن سليمان عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحارالأنوار : ج 77 ص 192 .
3- .الاحتجاج : ج 2 ص 243 ح 223 ، بحارالأنوار : ج 10 ص 183 ح 2 .

ص: 33

فصل يكم : شناخت ايمان
1 / 1 معناى ايمان
الف - باور قلبى به غيب و تصديق زبانى آن

فصل يكم : شناخت ايمان1 / 1معناى ايمانالف _ باور قلبى به غيب و تصديق زبانى آنقرآن«آنان كه به غيب ايمان مى آورند، و نماز را بر پا مى دارند، و از آنچه به ايشان روزى داده ايم ، انفاق مى كنند» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى مردم! مؤمن نيست آن كسى كه با زبانش ايمان آورد و با دلش ايمان نياورد .

الاحتجاج_ در بيان يكى از فراوان پرسش هايى كه مردى زنديق ، از امام صادق عليه السلام پرسيد _ :زِنديق گفت : پس ميان كفر و ايمان ، مرتبه اى وجود دارد؟ امام عليه السلام فرمود : «نه» . گفت : پس ايمان چيست و كفر ، كدام است ؟ امام عليه السلام فرمود : «ايمان، آن است كه شخص به آن بخش از عظمت خدا كه از او پنهان است ، همان گونه باور داشته باشد كه به آنچه از عظمت او مشاهده مى كند و آشكارا مى بيند، باور دارد ، و كفر به معناى انكار است» .

.

ص: 34

ب _ ضِدُّ الكُفرِالإمام عليّ عليه السلام :ضادُّوا الكُفرَ بِالإِيمانِ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام_ في ذِكرِ جُنودِ العَقلِ وَالجَهلِ _ :الإِيمانُ وضِدُّهُ الكُفرُ . (2)

ج _ عَقدٌ بِالقَلبِ وإقرارٌ بِاللِّسانِ وعَمَلٌ بِالأَركانِالكتاب«وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُوْلَئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ وَ الشُّهَدَاءُ عِندَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ وَ الَّذِينَ كَفَرُواْ وَ كَذَّبُواْ بِايَاتِنَا أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ الْجَحِيمِ» . (3)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الإِيمانُ مَعرِفَةٌ بِالقَلبِ وقَولٌ بِاللِّسانِ وعَمَلٌ بِالأَركانِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :الإِيمانُ قَولٌ مَقولٌ ، وعَمَلٌ مَعمولٌ ، وعِرفانُ العُقولِ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :الإِيمانُ قَولٌ مَقولٌ ، وعَمَلٌ مَعمولٌ ، وعِرفانٌ بِالعُقولِ ، وَاتِّباعُ الرَّسولِ . (6)

.


1- .غرر الحكم : ج 4 ص 232 ح 5923 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 310 ح 5451 .
2- .الكافي : ج 1 ص 21 ح 14 ، الخصال : ص 589 ح 13 ، علل الشرائع : ص 114 ح 10 ، المحاسن : ج 1 ص 312 ح 620 كلّها عن سماعة بن مهران ،بحار الأنوار : ج 1 ص 110 ح 7 .
3- .الحديد : 19 .
4- .سنن ابن ماجة : ج 1 ص 26 ح 65 ، المعجم الأوسط : ج 6 ص 226 ح 6254 ، وفيه «إقرار» بدل «قول» وكلاهما عن أبي الصلت الهروي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، كنز العمّال : ج 1 ص 23 ح 2 ؛ نهج البلاغة : الحكمة 227 ، الخصال : ص 178 ح 239 عن أبي الصلت الهروي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 28 ح 17 عن داود بن سليمان الفراء عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله وفيها «إقرار» بدل «قول» ، بحار الأنوار : ج 69 ص 64 ح9 .
5- .الأمالي للمفيد : ص 275 ح 2 ، الأمالي للطوسي : ص 36 ح 39 كلاهما عن أبي الصلت الهروي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، تحف العقول : ص223 عن الإمام علي عليه السلام وفيه « مقبول» بدل «مقول» و«بالمعقول»» بدل «العقول» ، بحارالأنوار : ج 69 ص 68 ح 20 .
6- .تفسير الثعلبي : ج 1 ص 147 عن الإمام زين العابدين عن أبيه عن جدّه عليهم السلام ، الفردوس : ج 1 ص 110 ح 372 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وليس فيه«وعرفان بالعقول» ؛ مجمع البيان : ج 1 ص 122 عن الإمام الرضا عليه السلام ، جامع الأخبار: ص 103 ح 173 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله وليس فيه «وعمل معمول».

ص: 35

ب - ضدّ كفر
ج - شناخت قلبى و اظهار به زبان و به كار بستن در عمل

ب _ ضدّ كفرامام على عليه السلام :به وسيله ايمان ، با كفر بستيزيد .

امام صادق عليه السلام_ در بيان لشكر خرد و نادانى _ :ايمان ، كه ضدّ آن ، كفر است .

ج _ شناخت قلبى و اظهار به زبان و به كار بستن در عملقرآن«و كسانى كه به خدا و پيامبران او ايمان آورده اند، آنان همان راستْ كرداران اند و پيش پروردگارشان ، گواه خواهند بود [ و ]ايشان راست اجر و نورشان ، و كسانى كه كفر ورزيده اند و آيات ما را تكذيب كرده اند ، آنان همدمان آتش اند» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان ، شناخت به دل است و اظهار [آن باور] به زبان و به كار بستن آن با اندام ها .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان ، گفتار است و كردار و شناخت عقلى .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان ، گفتار است و كردار و شناخت عقلى و پيروى از پيامبر .

.

ص: 36

الإمام عليّ عليه السلام :سَأَلتُ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله عَنِ الإِيمانِ ؟ قالَ : تَصديقٌ بِالقَلبِ وإقرارٌ بِاللِّسانِ وعَمَلٌ بِالأَركانِ . (1)

معاني الأخبار عن أبي الصلت الهروي :سَأَلتُ الرِّضا عليه السلام عَنِ الإِيمانِ ؟ فَقالَ : الإِيمانُ عَقدٌ بِالقَلبِ ولَفظٌ بِاللِّسانِ وعَمَلٌ بِالجَوارِحِ ، لا يَكونُ الإِيمانُ إلّا هكَذا . (2)

د _ إقرارٌ بِالقَولِ وعَمَلٌ بِالجَوارِحِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الإِيمانُ إقرارٌ بِالقَولِ وعَمَلٌ بِالجَوارِحِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :الإِيمانُ قَولٌ وعَمَلٌ . (4)

.


1- .الأمالي للطوسي : ص 284 ح 551 عن المنصوري عن عمّ أبيه عن الإمام الهادي عن آبائه عليهم السلام ، الكافي : ج 2 ص 27 ح 1 ، التوحيد : ص 228 ح 7كلاهما عن عبدالرحيم القصير عن الإمام الصادق عليه السلام وفيهما «عقد» بدل «تصديق» ، بحار الأنوار : ج 69 ص 68 ح 21 ؛ تهذيب الكمال : ج 18 ص 82 الرقم 3421 ، الشريعة : ص 131 كلاهما عن أبي الصلت الهروي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه ، كنز العمّال : ج 1 ص 23 ح3 .
2- .معاني الأخبار : ص 186 ح 2 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 227 ح 3 ، الخصال : ص 178 ح 240 ، بحارالأنوار : ج 69 ص 65 ح 13 .
3- .تاريخ بغداد : ج 11 ص 51 الرقم 5728 ، تهذيب الكمال : ج 18 ص 81 الرقم 3421 ، الأنساب : ج 5 ص 638 كلّها عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، كنز العمّال: ج 1 ص 274 ح1362 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ؛ الأمالي للطوسي: ص 369 ح 789 عن علي بن رزين عن الإمام الرضا عن آبائه عن الإمام علي عليهم السلام نحوه ، بحارالأنوار : ج 69 ص 68 ح 22 .
4- .الخصال : ص 53 ح 68 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 228 ح 6 كلاهما عن أبي الصلت الهروي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 69 ص65 ح 12 ؛ تاريخ بغداد: ج 5 ص 419 الرقم 2932 عن أبي الصلت الهروي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله .

ص: 37

د - اقرار با گفتار و عمل با اندام ها

امام على عليه السلام :از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيدم : ايمان چيست؟ فرمود : «تصديق با دل و اقرار با زبان و عمل با اندام ها».

معانى الأخبار_ به نقل از ابو صَلت هروى _:از امام رضا عليه السلام در باره ايمان پرسيدم . فرمود : «ايمان ، عبارت است از : باور قلبى ، اظهار به زبان و عمل با اندام ها . ايمان ، جز اين گونه نيست» .

د _ اقرار با گفتار و عمل با اندام هاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان ، اقرار با گفتار است و عمل با اندام ها .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان ، گفتار است و كردار .

.

ص: 38

عنه صلى الله عليه و آله :الإِيمانُ قَولٌ وعَمَلٌ ، أخَوانِ شَريكانِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :لُعِنَتِ المُرجِئَةُ عَلى لِسانِ سَبعينَ نَبِيّا ، الَّذينَ يَقولونَ : الإِيمانُ قَولٌ بِلا عَمَلٍ. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :صِنفانِ مِن اُمَّتي لَعَنَهُمُ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ عَلى لِسانِ سَبعينَ نَبِيّا : القَدَرِيَّةُ وَالمُرجِئَةُ ، الَّذينَ يَقولونَ : الإِيمانُ إقرارٌ لَيسَ فيهِ عَمَلٌ. (3)

صحيح البخاري عن أبي جمرَةَ [نصر بن عمران الضبعي] :كُنتُ أقعُدُ مَعَ ابنِ عَبّاسٍ ، يُجلِسُني عَلى سَريرِهِ فَقالَ : أقِم عِندي حَتّى أجعَلَ لَكَ سَهما مِن مالي ، فَأَقَمتُ مَعَهُ شَهرَينِ ، ثُمَّ قالَ : إنَّ وَفدَ عَبدِ القَيسِ لَمّا أتَوُا النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله قالَ : مَنِ القَومُ ؟ _ أو مَنِ الوَفدُ ؟ _ قالوا : رَبيعَةُ ، قالَ : مَرحَبا بِالقَومِ _ أو بِالوَفدِ _ غَيرَ خَزايا ولا نَدامى . فَقالوا : يا رَسولَ اللّهِ ، إنّا لا نَستَطيعُ أن نَأتِيَكَ إلّا في شَهرِ الحَرامِ ، وبَينَنا وبَينَكَ هذَا الحَيُّ مِن كُفّارِ مُضَرَ ، فَمُرنا بِأَمرٍ فَصلٍ نُخبِر بِهِ مَن وَراءَنا ونَدخُل بِهِ الجَنَّةَ ، وسَأَلوهُ عَنِ الأَشرِبَةِ . فَأَمَرَهُم بَأَربَعٍ ونَهاهُم عَن أربَعٍ ، أمَرَهُم بِالإِيمانِ بِاللّهِ وَحدَهُ . قالَ : أتَدرونَ ما الإِيمانُ بِاللّهِ وَحدَهُ ؟ قالوا : اللّهُ ورَسولُهُ أعلَمُ ، قالَ : شَهادَةُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وأنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ ، وإقامُ الصَّلاةِ ، وإيتاءُ الزَّكاةِ ، وصِيامُ رَمَضانَ ، وأن تُعطوا مِنَ المَغنَمِ الخُمُسَ . (4)

.


1- .معاني الأخبار : ص 187 ح 4 ، قرب الإسناد : ص 25 ح 83 كلاهما عن عبد اللّه بن ميمون عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، جامع الأخبار : ص 106 ح184 عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 69 ص 66 ح 14 ؛ الفردوس : ج 1 ص 111 ح 374 عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 1 ص 36 ح59نقلاً عن ابن شاهين في كتاب السنّة عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه .
2- .كنز العمّال : ج 1 ص 135 ح 637 نقلاً عن الحاكم في تاريخه عن أبي اُمامة .
3- .الفردوس : ج 2 ص 401 ح 3781 عن حذيفة ، كنز العمّال : ج 1 ص 135 ح 636 .
4- .صحيح البخاري : ج 1 ص 29 ح 53 وص 45 ح 87 ، صحيح مسلم : ج 1 ص 47 ح 24 ، السنن الكبرى : ج 4 ص 335 ح 7893 ، مسند ابن الجعد : ص194 ح 1279 كلّها نحوه .

ص: 39

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان ، گفتار است و كردار ؛ دو برادرِ شريك هم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مرجئه به زبان هفتاد پيامبر ، لعنت شده اند ؛ همان كسانى كه مى گويند : ايمان ، گفتار است بدون كردار .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دو گروه از امّت من هستند كه خداوند عز و جل آنان را به زبان هفتاد پيامبر ، لعنت كرده است : قَدَريّه و مُرجِئه ؛ همانان كه مى گويند : ايمان ، [تنها] اقرار است و [نيازى به] عمل در آن نيست .

صحيح البخارى_ به نقل از ابو جمره [نصر بن عمران ضبعى] _:من با ابن عبّاس مى نشستم و او مرا روى تخت خود مى نشانيد . او به من گفت : نزد من بمان تا سهمى از اموالم را براى تو قرار دهم . من دو ماه نزد او ماندم . روزى گفت : چون هيئت نمايندگىِ عبد القيس نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند ، فرمود : «چه قومى هستيد؟» يا : «چه هيئتى هستيد ؟». گفتند : ربيعه . فرمود : «خوش آمديد ! شرمنده و پشيمان نباشيد!» . گفتند : اى پيامبر خدا ! با وجود اين تيره از كفّار مُضَر در بين ما و تو ، فقط در ماه حرام مى توانيم نزد تو بياييم . پس دستور قاطعى به ما بدهيد كه آن را به اطّلاع مردم خود برسانيم و با انجام دادن آن ، به بهشت برويم . و از پيامبر خدا در باره [ظروف ]آشاميدنى ها پرسيدند . پيامبر صلى الله عليه و آله آنان را به چهار چيز ، فرمان داد و از چهار چيز ، نهى كرد . آنان را به ايمان داشتن به خداى يگانه فرمان داد ، و فرمود : «آيا مى دانيد ايمان به خداى يگانه چيست ؟». گفتند : خدا و پيامبرش داناترند . فرمود : «گواهى دادن به اين كه معبودى جز خداى يكتا نيست و محمّد ، فرستاده خداست ، و گزاردن نماز و دادن زكات و گرفتن روزه ماه رمضان ، و اين كه خمس غنايم را بپردازيد» .

.

ص: 40

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :ثَلاثٌ مَن كُنَّ فيهِ فَلَيسَ مِنّي ولا أنَا مِنهُ : بُغضُ عَلِيٍّ ، ونَصبُ أهلِ بَيتي ، ومَن قالَ : الإِيمانُ كَلامٌ (1) . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :الإِيمانُ قَولٌ وعَمَلٌ ، يَزيدُ ويَنقُصُ ، ومَن قالَ غَيرَ ذلِكَ فَهُوَ مُبتَدِعٌ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :قَد أوجَبَ الإِيمانُ عَلى مُعتَقِدِهِ إقامَةَ سُنَنِ الإِسلامِ وَالفَرضِ . (4)

الكافي عن أبي الصباح الكناني عن الإمام الباقر عليه السلام :قيلَ لِأَميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام : مَن شَهِدَ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وأنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ مُؤمِنا ؟ قالَ : فَأَينَ فَرائِضُ اللّهِ ؟! قالَ : وسَمِعتُهُ يَقولُ : كانَ عَلِيٌّ عليه السلام يَقولُ : لَو كانَ الإِيمانُ كَلاما لَم يَنزِل فيهِ صَومٌ ولا صَلاةٌ ولا حَلالٌ ولا حَرامٌ . قالَ : وقُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام : إنَّ عِندَنا قَوما يَقولونَ : إذا شَهِدَ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وأنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَهُوَ مُؤمِنٌ ، قالَ : فَلِمَ يُضرَبونَ الحُدودَ ولِمَ تُقطَعُ أيديهِم ؟! وما خَلَقَ اللّهُ عز و جل خَلقا أكرَمَ عَلَى اللّهِ عز و جل مِنَ المُؤمِنِ ، لِأَنَّ المَلائِكَةَ خُدّامُ المُؤمِنينَ ، وأنَّ جِوارَ اللّهِ لِلمُؤمِنينَ ، وأنَّ الجَنَّةَ لِلمُؤمِنينَ ، وأنَّ الحورَ العينَ لِلمُؤمِنينَ ، ثُمَّ قالَ : فَما بالُ مَن جَحَدَ الفَرائِضَ كانَ كافِرا؟! (5)

الإمام الباقر أو الإمام الصادق عليهماالسلام :مَن قالَ : «لا إلهَ إلَا اللّهُ» فَلَن يَلِجَ مَلَكوتَ السَّماءِ حَتّى يُتِمَّ قَولَهُ بِعَمَلٍ صالِحٍ . (6)

.


1- .إشارة إلى المرجئة ، حيث يعتقدون بأنّ الأعمال لا دَور لَها ولا مدخليّة .
2- .الفردوس : ج 2 ص 85 ح 2459 عن جابر بن عبد اللّه ، كنز العمّال : ج 11 ص 623 ح 33031 .
3- .الفردوس : ج 1 ص 110 ح 373 عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 1 ص 95 ح 422 نقلاً عن ابن النجّار عن عبد اللّه بن أبي أوفى وليس فيه ذيله .
4- .غرر الحكم : ج 4 ص 490 ح 6708 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 367 ح 6185 .
5- .الكافي : ج 2 ص 33 ح 2 ، بحارالأنوار : ج 69 ص 19 ح 2 .
6- .الأمالي للمفيد : ص 184 ح 7 عن أبي سعيد الزهري ، الزهد للحسين بن سعيد : ص 79 ح 42 عن أبي شيبة الزهري ، بحار الأنوار : ج 69 ص 402 ح102 .

ص: 41

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه چيز است كه در هر كس وجود داشته باشد ، نه او از من است و نه من از اويم : دشمنى با على ، كينه توزى با اهل بيتم ، و اين كه كسى بگويد : ايمان فقط گفتار است . (1)

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان ، گفتار و كردار است و افزايش و كاهش مى يابد . هر كس جز اين را بگويد ، بدعت گذار است .

امام على عليه السلام :ايمان ، انجام دادن قوانين اسلام و فرايض [و تكاليف] آن را بر مؤمن ، واجب و لازم گردانيده است .

الكافى_ به نقل از ابو صباح كنانى _ :امام باقر عليه السلام فرمود : «به امير مؤمنان گفته شد : آيا هر كس به يگانگى خدا و پيامبرى محمّد صلى الله عليه و آله گواهى دهد ، مؤمن است ؟ فرمود : پس فرايض خدا چه مى شود؟! ». شنيدم كه امام باقر عليه السلام مى فرمود : «على عليه السلام مى فرمود : اگر ايمان [فقط] گفتار [و اظهار شهادتين] مى بود ، روزه و نماز و حلال و حرامى در آن نازل نمى شد » . به امام باقر عليه السلام گفتم : نزد ما گروهى هستند كه مى گويند : هر گاه كسى [فقط] به يگانگى خدا و پيامبرى محمّد صلى الله عليه و آله گواهى دهد ، مؤمن است . فرمود : «پس چرا حد مى خورند و چرا [در هنگام دزدى] دستشان قطع مى شود؟! در صورتى كه خداوند عز و جل مخلوقى نيافريده است كه نزد او گرامى تر از مؤمن باشد؛ چرا كه فرشتگان ، خدمت گزار مؤمنان اند و مؤمنان در جوار خدايند ، بهشت براى مؤمنان است و حوريان بهشتى نيز براى مؤمنان هستند» و سپس فرمود : «پس چرا كسى كه فرايض را انكار مى كند ، كافر است ؟» .

امام باقر عليه السلام يا امام صادق عليه السلام :هر كس به يگانگىِ خدا شهادت بدهد ، اين [شهادت او] ، به ملكوت آسمان ، وارد نمى شود تا اين كه گفتارش را با كردار شايسته كامل گرداند .

.


1- .اشاره به مُرجئه است كه معتقدند كردار ، جزئى از ايمان نيست و ايمان ، به اقرار زبانى منحصر مى شود .

ص: 42

الكافي عن جميل بن درّاج :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَنِ الإِيمانِ فَقالَ : شَهادَةُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وأنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ ، قالَ : قُلتُ : ألَيسَ هذا عَمَلٌ ؟ قالَ : بَلى ، قُلتُ : فَالعَمَلُ مِنَ الإِيمانِ ؟ قالَ : لا يَثبُتُ لَهُ الإِيمانُ إلّا بِالعَمَلِ ، وَالعَمَلُ مِنهُ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :لا إيمانَ إلّا بِعَمَلٍ، ولا عَمَلَ إلّا بِيَقينٍ. ولا يَقينَ إلّا بِالخُشوعِ. (2)

ه _ العَمَلُ بِما يَقتَضِي العَقدُ القَلبِيُّالكتاب«فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِى أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا» . (3)

«وَ يَقُولُونَ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ أَطَعْنَا ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِّنْهُم مِّن بَعْدِ ذَلِكَ وَ مَا أُوْلَئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ * وَ إِذَا دُعُواْ إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ إِذَا فَرِيقٌ مِّنْهُم مُّعْرِضُونَ * وَ إِن يَكُن لَّهُمُ الْحَقُّ يَأْتُواْ إِلَيْهِ مُذْعِنِينَ * أَفِى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ أَمِ ارْتَابُواْ أَمْ يَخَافُونَ أَن يَحِيفَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ رَسُولُهُ بَلْ أُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ * إِنَّمَا كَانَ قَوْلَ الْمُؤْمِنِينَ إِذَا دُعُواْ إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ أَن يَقُولُواْ سَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا وَ أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» . (4)

الحديثتفسير ابن كثير عن الحسن :كانَ الرَّجُلُ إذا كانَ بَينَهُ وبَينَ الرَّجُلِ مُنازَعَةٌ فَدُعِيَ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله وهُوَ مُحِقٌّ أذعَنَ وعَلِمَ أنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله سَيَقضي لَهُ بِالحَقِّ ، وإِذا أرادَ أن يَظلِمَ فَدُعِيَ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله أعرَضَ وقالَ : أنطَلِقُ إلى فُلانٍ ، فَأَنزَلَ اللّهُ هذِهِ الآيَةَ ، (5) فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «مَن كانَ بَينَهُ وبَينَ أخيهِ شَيءٌ فَدُعِيَ إلى حَكَمٍ مِن حُكّامِ المُسلِمينَ فَأَبى أن يُجيبَ ، فَهُوَ ظالِمٌ لا حَقَّ لَهُ». (6)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 38 ح 6 و ح 3 عن محمّد بن مسلم نحوه ، بحار الأنوار : ج 69 ص 23 ح 5 .
2- .تحف العقول : ص 303 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 282 ح 1 .
3- .النّساء :65 .
4- .النور : 47 _ 51 .
5- .النور : 47 _ 50 .
6- .تفسير ابن كثير : ج 6 ص 81 ، الدرّ المنثور : ج 6 ص 213 نقلاً عن عبد بن حميد وابن المنذر وابن أبي حاتم .

ص: 43

ه - عمل به مقتضاى باور قلبى

الكافى_ به نقل از جميل بن دَرّاج _:از امام صادق عليه السلام پرسيدم : ايمان چيست؟ فرمود : «گواهى دادن به اين كه خدايى جز خداى يكتا نيست و محمّد ، پيامبر خداست» . گفتم : آيا اين ، خود ، يك عمل نيست؟ فرمود : «چرا» . گفتم : پس عمل ، جزء ايمان است؟ فرمود : «ايمان او جز با عمل ، ثابت نمى شود . عمل ، جزئى از ايمان است» .

امام صادق عليه السلام :ايمان جز با عمل همراه نيست ، و عمل جز با يقين ، و يقين جز با خشوع .

ه _ عمل به مقتضاى باور قلبىقرآن«ولى چنين نيست، به پروردگارت سوگند كه ايمان نمى آورند، مگر آن كه تو را در مورد آنچه ميان آنان مايه اختلاف است ، داور گردانند و سپس از حُكمى كه كرده اى ، در دل هايشان احساس ناراحتى [ و ترديد ]نكنند و كاملاً سرِ تسليم فرود آورند» .

«و مى گويند: «به خدا و پيامبر [ او ]گرويديم و اطاعت كرديم». آن گاه ، دسته اى از ايشان پس از اين [ اقرار] ، روى بر مى گردانند، و آنان مؤمن نيستند. و چون به سوى خدا و پيامبر او خوانده شوند تا ميان آنان داورى كند، به ناگاه ، دسته اى از آنها روى بر مى تابند. و اگر حق به جانب ايشان باشد، به حال اطاعت به سوى او مى آيند. آيا در دل هايشان بيمارى است، يا شك دارند، يا از آن مى ترسند كه خدا و فرستاده اش بر آنان ستم ورزند؟ [ نه، ]بلكه خودشان ستمكارند. گفتار مؤمنان _ وقتى به سوى خدا و پيامبرش خوانده مى شوند تا ميانشان داورى كند - تنها اين است كه مى گويند: «شنيديم و اطاعت كرديم» . اينان اند كه رستگارند» .

حديثتفسير ابن كثير_ به نقل از حسن (1) _:هر گاه از مردى كه ميان او و ديگرى دعوايى بود ، خواسته مى شد كه [براى داورى] نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رود ، اگر حق با او بود ، مى پذيرفت و مى دانست كه پيامبر صلى الله عليه و آله به نفع او حكم خواهد داد ، و اگر قصد ظلم [و حق كشى ]داشت و از او خواسته مى شد كه نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رود ، نمى پذيرفت و مى گفت : نزد فلانى مى روم. پس خداوند عز و جل اين آيه را فرو فرستاد (2) و پيامبر خدا فرمود : «هر كس ميان او و برادرش دعوايى باشد و از وى خواسته شود كه به نزد داورى از داوران مسلمان رود و نپذيرد ، چنين كسى ظالم است و حق با او نيست» .

.


1- .مقصود ، امام حسن عليه السلام يا حسن بَصرى است .
2- .مقصود ، آيات 47 تا 51 از سوره نور است _ كه گذشت _ .

ص: 44

رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لَمّا سُئِلَ : مَا الإِيمانُ ؟ _ :الصَّبرُ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :الصَّبرُ نِصفُ الإِيمانِ ، وَاليَقينُ الإِيمانُ كُلُّهُ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :الإِيمانُ عَمَلٌ كُلُّهُ ، وَالقَولُ بَعضُ ذلِكَ العَمَلِ بِفَرضٍ مِنَ اللّهِ بَيَّنَ في كِتابِهِ . (3)

عنه عليه السلام :مَن عَمِلَ بِما أمَرَ اللّهُ عز و جل بِهِ فَهُوَ مُؤمِنٌ . (4)

عنه عليه السلام :الإِيمانُ هُوَ أداءُ الفَرائِضِ وَاجتِنابُ الكَبائِرِ . (5)

الكافي عن سلام الجعفي :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَنِ الإِيمانِ فَقالَ : الإِيمانُ أن يُطاعَ اللّهُ فَلا يُعصى . (6)

الإمام عليّ عليه السلام :الإِيمانُ إخلاصُ العَمَلِ . (7)

.


1- .مسكّن الفؤاد : ص 47 ، بحار الأنوار : ج 82 ص 137 ح 22 ؛ إحياء العلوم : ج 4 ص 91 .
2- .تاريخ بغداد : ج 13 ص 226 الرقم 7197 ، مسند الشهاب : ج 1 ص 127 ح 158 ، حلية الأولياء : ج 5 ص 34 الرقم 294 ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 1 ص 319 كلّهاعن عبد اللّه بن مسعود ، كنز العمّال : ج 3 ص 271 ح 6498 ؛ إرشاد القلوب : ص 127 ، بحار الأنوار : ج 82ص 137 ح 22 .
3- .الكافي : ج 2 ص 34 ح 1 عن أبي عمرو الزبيري وص 39 ح 7 عن حماد بن عمرو النصيبي عن العالم عليه السلام وفيه «بيّنه» بدل «بيّن» ، تفسير العياشي : ج 1ص 63 ح 115 عن أبي عمرو الزبيري وفيه «مفرض من اللّه مبين» بدل «بفرض من اللّه بين» ، دعائم الاسلام : ج 1 ص 4 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 23ح 6 .
4- .الكافي : ج 2 ص 38 ح 4 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 267 ، بحار الأنوار : ج 68 ص 259 ح 16 .
5- .الخصال : ص 609 ح 9 عن الأعمش ، تحف العقول : ص 422 عن الإمام الرضا عليه السلام وفيه «المحارم» بدل «الكبائر» ، بحارالأنوار : ج 10 ص 365 .
6- .الكافي : ج 2 ص 33 ح 3 ، بحار الأنوار : ج 68 ص 292 ح 53 .
7- .غرر الحكم : ج 1 ص 219 ح 873 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 31 ح 534 .

ص: 45

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در پاسخ اين پرسش كه : ايمان چيست؟ _ :صبر .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :صبر ، نصف ايمان است و يقين ، تمام ايمان .

امام صادق عليه السلام :ايمان ، همه اش كردار است ، و گفتار هم برخى از آن كردار است كه خداوند در كتاب خود، وجوب آن را بيان فرموده است .

امام صادق عليه السلام :هر كس به آنچه خداوند عز و جل فرمان داده ، عمل كند ، او مؤمن است .

امام صادق عليه السلام :ايمان ، همان انجام دادن واجبات و دورى كردن از گناهان بزرگ است .

الكافى_ به نقل از سلام جُعفى _:از امام صادق عليه السلام در باره ايمان پرسيدم . فرمود : «ايمان ، اين است كه از خدا فرمانبَرى شود و نافرمانى نشود» .

امام على عليه السلام :ايمان ، خالص گردانيدن عمل است .

.

ص: 46

الإمام الباقر عليه السلام :مَن أرادَ أن يَعلَمَ أنَّهُ مِن أهلِ الجَنَّةِ فَليَعرِض حُبَّنا عَلى قَلبِهِ ؛ فَإِن قَبِلَهُ فَهُوَ مُؤمِنٌ . ومَن كانَ لَنا مُحِبّا فَليَرغَب في زِيارَةِ قَبرِ الحُسَينِ عليه السلام ؛ فَمَن كانَ لِلحُسَينِ عليه السلام زَوّارا عَرَفناهُ بِالحُبِّ لَنا أهلَ البَيتِ وكانَ مِن أهلِ الجَنَّةِ ، ومَن لَم يَكُن لِلحُسَينِ زَوّارا كانَ ناقِصَ الإِيمانِ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :لا إيمانَ بِاللّهِ إلّا بِالبَراءَةِ مِن أعداءِ اللّهِ عز و جل . (2)

عنه عليه السلام :لا يَكونُ المُؤمِنُ مُؤمِنا حَتّى يَكونَ خائِفا راجيا ، ولا يَكونُ خائِفا راجِيا حَتّى يَكونَ عامِلاً لِما يَخافُ ويَرجو. (3)

كمال الدين عن أبان بن تغلب :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : مَن عَرَفَ الأَئِمَّةَ ولَم يَعرِفِ الإِمامَ الَّذي في زَمانِهِ أمُؤمِنٌ هُوَ ؟ قالَ : لا ، قُلتُ : أمُسلِمٌ هُوَ ؟ قالَ : نَعَم . (4)

التوحيد عن عمرو بن شمر عن جابر بن يزيد الجعفي عن الإمام الباقر عليه السلام_ في حَديثٍ يَقولُ فيهِ _ : « لَا يُسْئلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَ هُمْ يُسْئلُونَ » (5) قالَ جابِرٌ : فَقُلتُ لَهُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ وكَيفَ لا يُسأَلُ عَمّا يَفعَلُ ؟ قالَ : لِأَنَّهُ لا يَفعَلُ إلّا ما كانَ حِكمَةً وصَوابا ، وهُوَ المُتَكَبِّرُ الجَبّارُ وَالواحِدُ القَهّارُ ، فَمَن وَجَدَ في نَفسِهِ حَرَجا في شَيءٍ مِمّا قَضَى اللّهُ فَقَد كَفَرَ ، ومَن أنكَرَ شَيئا مِن أفعالِهِ جَحَدَ . (6)

الإمام الصادق عليه السلام : «وَلَوْ أَنَّا كَتَبْنَا عَلَيْهِمْ أَنِ اقْتُلُواْ أَنفُسَكُمْ» وسَلِّموا لِلإِمامِ تَسليماً «أَوِ اخْرُجُواْ مِن دِيَارِكُم» رِضاً لَهُ «مَّا فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِيلٌ مِّنْهُمْ وَلَوْ» أنَّ أهلَ الخِلافِ «فَعَلُواْ مَا يُوعَظُونَ بِهِ لَكَانَ خَيْرًا لَّهُمْ وَأَشَدَّ تَثْبِيتًا» (7) ، وفي هذِهِ الآيَةِ: «ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِى أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ» مِن أمرِ الوالي «وَيُسَلِّمُواْ» للّهِِ الطّاعَةَ «تَسْلِيمًا» (8) . (9)

.


1- .كامل الزيارات : ص 356 ح 613 عن أبي بكر الحضرمي ، بحارالأنوار : ج 101 ص 4 ح 16 .
2- .الخصال : ص 609 ح 9 عن الأعمش ، بحار الأنوار : ج 10 ص 228 ح 1 .
3- .الكافي: ج 2 ص 71 ح 11 ، الأمالي للمفيد : ص 195 ح 27 كلاهما عن الحسن بن أبي سارة ، تحف العقول : ص 369 و ص 395 عن الإمام الكاظم عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 70 ص 365 ح 9 .
4- .كمال الدين : ص 410 ح 3 ، بحارالأنوار : ج 23 ص 96 ح 2 .
5- .الأنبياء : 23.
6- .التوحيد : ص 397 ح 13 .
7- .النساء: 66 .
8- .النساء: 65 .
9- .الكافي : ج 8 ص 184 ح 210 ، تفسير العياشي : ج 1 ص 256 ح 188 نحوه وليس فيه ذيله من قوله تعالى «وأشدّ تثبيتا» وكلاهما عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج23 ص 302 ح 59 .

ص: 47

امام باقر عليه السلام :هر كس مى خواهد بداند كه آيا اهل بهشت است ، دوستى ما را به دلش پيشنهاد كند . اگر آن را پذيرفت ، او مؤمن است . و هر كس دوستدار ماست ، بايد آرزومند زيارت قبر حسين عليه السلام باشد ، و هر كس زائر حسين عليه السلام باشد ، مى فهميم كه او دوستدار ما اهل بيت است و اهل بهشت خواهد بود و هر كس حسين عليه السلام را زيارت نكند ، ايمانش ناقص است .

امام صادق عليه السلام :ايمان به خدا ، جز با برائت از دشمنان خداوند عز و جل تحقّق نمى يابد .

امام صادق عليه السلام :مؤمن ، مؤمن [واقعى] نيست ، مگر آن كه در حال خوف و رجا (بيم از خشم خدا و اميد به رحمت او) باشد ؛ و حال خوف و رجا پيدا نمى كند ، مگر آن كه با ملاحظه آنچه [ از آن] مى ترسد و به [ آن ]اميد دارد ، عمل كند .

كمال الدين_ به نقل از ابان بن تغلب _:به امام صادق عليه السلام گفتم : كسى كه به امامان ، معرفت [و عقيده] داشته باشد ، ليكن امام زمان خود را نشناسد ، آيا او مؤمن است ؟ فرمود : «نه» . گفتم : آيا مسلمان است ؟ فرمود : «بله» .

التوحيد_ به نقل از عمرو بن شمر ، از جابر بن يزيد جعفى ، در باره آيه : «و [خدا] از آنچه مى كند ، بازخواست نمى شود ، در حالى كه مردمان ، بازخواست مى شوند» _:به امام باقر عليه السلام گفتم : اى فرزند پيامبر خدا ! چرا از آنچه مى كند ، بازخواست نمى شود؟ فرمود : «چون هيچ كارى نمى كند ، مگر از روى حكمت و درستى . او بزرگ و باشُكوه و يگانه و چيره بر همه چيز است . پس هر كس در باره آنچه خداوند حكم كرده است ، كمترين ناراحتى و ترديدى در دلش احساس كند ، كافر است ، و هر كس به چيزى از افعال او خرده بگيرد ، منكر است» .

امام صادق عليه السلام : «اگر به آنان فرمان مى داديم كه : خود را بكُشيد» و كاملاً تسليم امام باشيد «يا» براى خشنودى او «از خانه هايتان خارج شويد ، اين فرمان را به كار نمى بستند ، جز اندكى از آنان . و اگر» مخالفان «آنچه را بدان پند داده مى شوند، به كار مى بستند ، قطعا برايشان بهتر و در ثبات قدمشان مؤثّرتر بود» . و در اين آيه : «سپس از حكمى كه كرده اى» يعنى فرمان ولىّ امر، «در دل هايشان احساس ناراحتى [و ترديد ]نكنند و» در اطاعت از خدا «كاملاً سر تسليم فرود آورند» .

.

ص: 48

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما بالُ أقوامٍ يَتَحَدَّثونَ، فَإِذا رَأَوُا الرَّجُلَ مِن أهلِ بَيتي قَطَعوا حَديثَهُم؟! وَاللّهِ لا يَدخُلُ قَلبَ رَجُلٍ الإِيمانُ حَتّى يُحِبَّهُم للّهِِ ولِقَرابَتِهِم مِنّي. (1)

التوحيد عن إسحاق بن راهويه :لَمّا وافى أبُو الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام بِنيسابورَ وأرادَ أن يَخرُجَ مِنها إلَى المَأمونِ اجتَمَعَ إلَيهِ أصحابُ الحَديثِ فَقالوا لَهُ : يَا ابنَ رَسولِ اللّهِ تَرحَلُ عَنّا ولا تُحَدِّثُنا بِحَديثٍ فَنَستَفيدَهُ مِنكَ وكانَ قَد قَعَدَ فِي العُمارِيَةِ فَأَطلَعَ رَأسَهُ وقالَ : سَمِعتُ أبي موسَى بنَ جَعفَرٍ يَقولُ : سَمِعتُ أبي جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ يَقولُ : سَمِعتُ أبي مُحَمَّدَ بنَ عَلِيٍّ يَقولُ : سَمِعتُ أبي عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ يَقولُ : سَمِعتُ أبِي الحُسَينَ ابنَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ يَقولُ : سَمِعتُ أبي أميرَ المُؤمِنينَ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام يَقولُ : سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : سَمِعتُ جَبرَئيلَ عليه السلام يَقولُ : سَمِعتُ اللّهَ جَلَّ جَلالُهُ يَقولُ : لا إلهَ إلَا اللّهُ حِصني فَمَن دَخَلَ حِصني أمِنَ مِن عَذابي . قالَ : فَلَمّا مَرَّتِ الرّاحِلَةُ نادانا : بِشُروطِها وأنَا مِن شُروطِها . (2)

.


1- .سنن ابن ماجة : ج 1 ص 50 ح 140 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 85 ح 6960 وفيه «أهلي» بدل «أهل بيتي» و «ولقرابتي» بدل «ولقرابتهم مني» ، تاريخ دمشق : ج 26 ص 302 ح 5597 نحوه ، الفردوس : ج 4 ص 113 ح 6350 كلّها عن العبّاس بن عبد المطّلب ، كنز العمّال : ج 12ص 96 ح 34160 ؛ المناقب للكوفي : ج 2 ص 122 ح 609 عن العبّاس ، بحار الأنوار : ج 27 ص 226 ح 20 وراجع : سنن الترمذي : ج 5 ص 652 ح3758 والأمالي للطوسي : ص 48 ح 60 .
2- .التوحيد : ص 25 ح 23 ، معاني الأخبار : ص 371 ح 1 ، ثواب الأعمال : ص 21 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 7 ح 16 .

ص: 49

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عدّه اى را چه شده است كه با هم سخن مى گويند و چون مردى از خاندان مرا مى بينند، سخن خود را قطع مى كنند؟! به خدا سوگند ، ايمان در دل هيچ كس جاى نمى گيرد، مگر آن گاه كه آنان (خاندانم) را به خاطر خدا و به واسطه خويشى شان با من ، دوست بدارند .

التوحيد_ به نقل از اسحاق بن راهويِه _:چون امام رضا عليه السلام به نيشابور رسيد و خواست از آن جا به سوى مأمون [در مرو] خارج شود ، اهل حديث نزد ايشان گرد آمدند و گفتند : اى پسر پيامبر خدا ! از نزد ما مى روى و حديثى برايمان نمى گويى كه از تو بهره مند شويم ؟! امام رضا عليه السلام كه در كجاوه نشسته بود ، سرش را بيرون آورد و فرمود : «از پدرم موسى بن جعفر شنيدم كه مى فرمايد : از پدرم جعفر بن محمّد شنيدم كه مى فرمايد : از پدرم محمّد بن على شنيدم كه مى فرمايد : از پدرم على بن الحسين شنيدم كه مى فرمايد : از پدرم حسين بن على بن ابى طالب شنيدم كه مى فرمايد : از پدرم امير مؤمنان، على بن ابى طالب شنيدم كه مى فرمايد : از پيامبر خدا شنيدم كه مى فرمايد : از جبرئيل شنيدم كه مى فرمايد : از خداوندِ پرشُكوه شنيدم كه مى فرمايد : لا إله إلّا اللّه (توحيد) ، دژ من است . هر كس به دژ من وارد شود ، از عذابم در امان است » . چون شتر به راه افتاد ، امام عليه السلام بانگ زد : «با شروط آن ، و من يكى از شروط آن هستم» .

.

ص: 50

و _ ما خَلَصَ فِي القَلبِ وصَدَّقَتهُ الأَعمالُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَيسَ الإِيمانُ بِالتَّحَلّي ولا بِالتَّمَنّي ، ولكِنَّ الإِيمانَ ما خَلَصَ فِي القَلبِ وصَدَّقَهُ الأَعمالُ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّمَا الإِيمانُ لَيسَ بِالتَّمَنّي ، ولكِن ما ثَبَتَ فِي القَلبِ وعَمِلَت بِهِ الجَوارِحُ وصَدَّقَتهُ الأَعمالُ الصّالِحَةُ . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :الإِيمانُ وَالعَمَلُ شَريكانِ في قَرَنٍ ، لا يَقبَلُ اللّهُ عز و جلأحَدَهُما إلّا بِصاحِبِهِ. (3)

عنه صلى الله عليه و آله :الإِيمانُ وَالعَمَلُ قَرينانِ ، لا يَصلُحُ واحِدٌ مِنهُما إلّا مَعَ صاحِبِهِ. (4)

عنه صلى الله عليه و آله :لا يُقبَلُ إيمانٌ بِلا عَمَلٍ ولا عَمَلٌ بِلا إيمانٍ. (5)

الإمام عليّ عليه السلام :الإِيمانُ وَالعَمَلُ أخَوانِ تَوأَمانِ ورَفيقانِ لا يَفتَرِقانِ ، لا يَقبَلُ اللّهُ أحَدَهُما إلّا بِصاحِبِهِ . (6)

مختصر بصائر الدرجات عن الهيثم بن عروة التميمي :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : يا هَيثَمُ التَّميمِيُّ ، إنَّ قَوما آمَنوا بِالظّاهِرِ وكَفَروا بِالباطِنِ فَلَم يَنفَعهُم شَيءٌ ، وجاءَ قَومٌ مِن بَعدِهِم فَآمَنوا بِالباطِنِ وكَفَروا بِالظّاهِرِ فَلَم يَنفَعهُم ذلِكَ شيئا ، ولا إيمانَ بِظاهِرٍ إلّا بِباطِنٍ ، ولا بِباطِنٍ (7) إلّا بِظاهِرٍ . (8)

.


1- .معاني الأخبار : ص 187 ح 3 عن حفص بن البختري عن الإمام الصادق عليه السلام ، تحف العقول : ص 370 عن الإمام الصادق عليه السلام ، عوالي اللآلي : ج 1 ص248 ح 5 نحوه ، بحارالأنوار : ج 69 ص 72 ح 26 ؛ الفردوس : ج 3 ص 404 ح 5232 عن أنس نحوه ، كنز العمّال : ج 1 ص 25 ح 11 .
2- .إرشاد القلوب : ص 79 .
3- .الفردوس : ج 1 ص 111 ح 375 عن الإمام عليّ عليه السلام ، كنز العمّال : ج 1 ص 95 ح 421 .
4- .كنز العمّال : ج 1 ص 36 ح 60 نقلاً عن ابن شاهين عن محمّد بن عليّ .
5- .كنز العمّال : ج 1 ص 68 ح 260 نقلاً عن المعجم الكبير عن ابن عمر .
6- .غرر الحكم : ج 2 ص 136 ح 2094 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 22 ح 154 وليس فيه ذيله .
7- .في المصدر : «باطن» ، والصّواب ما أثبتناه كما في بحار الأنوار .
8- .مختصر بصائر الدرجات : ص 78 ، بصائر الدرجات : ص 536 ح 5 وليس فيه «إلّا بباطن» ، بحارالأنوار : ج 24 ص 302 ح 11 .

ص: 51

و - عقيده خالص درونىِ تقويت شده با عمل شايسته

و _ عقيده خالص درونىِ تقويت شده با عمل شايستهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان ، به آراستگى و آرزو نيست ؛ بلكه ايمان ، آن است كه در دل ، خالص باشد و اعمال ، آن را تأييد كنند .

امام صادق عليه السلام :ايمان ، به آرزو نيست ؛ بلكه ايمان ، آن است كه در دل ، استوار گردد و اندام ها آن را به كار زنند و كارهاى شايسته ، تصديقش كنند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان و عمل ، در كنار يكديگرند . خداوند عز و جل ، يكى از آنها را جز با ديگرى نمى پذيرد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان و عمل ، قرين هم اند . يكى از آنها بدون ديگرى به كار نمى آيد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ ايمانى بدون عمل و هيچ عملى بدون ايمان ، پذيرفته نمى شود .

امام على عليه السلام :ايمان و عمل ، دو برادر همزاد و دو يار جدا نشدنى هستند . خداوند ، يكى از آن دو را بدون ديگرى نمى پذيرد .

امام صادق عليه السلام_ خطاب به هيثم بن عروه تميمى _:اى هيثم تميمى ! گروهى در ظاهر ، ايمان آوردند و در باطن ، كفر ورزيدند و چنين ايمانى ، سودشان نبخشيد . پس از آنان ، مردمانى آمدند كه در باطن ، ايمان آوردند و در ظاهر ، كفر ورزيدند و اين نيز سودشان نبخشيد . نه ايمان ظاهرى بدون ايمانِ باطنى ، ايمان است و نه ايمان باطنى بدون ايمان ظاهرى .

.

ص: 52

1 / 2الفَرقُ بَينَ الإِسلامِ وَالإِيمانِأ _ الإِيمانُ يُشارِكُ الإِسلامَ ولا عَكسَالكتاب«قَالَتِ الْأَعْرَابُ ءَامَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُواْ وَلَكِن قُولُواْ أَسْلَمْنَا وَلَمَّا يَدْخُلِ الْاءِيمَانُ فِى قُلُوبِكُمْ وإِن تُطِيعُواْ اللّهَ وَرَسُولَهُ لَايَلِتْكُم مِّنْ أَعْمَالِكُمْ شَيْئا إِنَّ اللّهَ غَفُوُرُ رَّحِيمٌ» . (1)

الحديثالكافي عن أبي بصير عن الإمام الباقر عليه السلام ، قال :سَمِعتُهُ يَقولُ : «قَالَتِ الْأَعْرَابُ ءَامَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُواْ وَ لَكِن قُولُواْ أَسْلَمْنَا» فَمَن زَعَمَ أنَّهُم آمَنوا فَقَد كَذَبَ ، ومَن زَعَمَ أنَّهُم لَم يُسلِموا فَقَد كَذَبَ . (2)

الكافي عن جميل بن درّاج :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «قَالَتِ الْأَعْرَابُ ءَامَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُواْ وَ لَكِن قُولُواْ أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْاءِيمَانُ فِى قُلُوبِكُمْ» فَقالَ لي : ألا تَرى أنَّ الإِيمانَ غَيرُ الإِسلامِ. (3)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ الإِيمانَ يُشارِكُ الإِسلامَ ولا يُشارِكُهُ الإِسلامُ ، إنَّ الإِيمانَ ما وَقَرَ فِي القُلوبِ وَالإِسلامَ ما عَلَيهِ المَناكِحُ وَالمَواريثُ وحَقنُ الدِّماءِ ، وَالإِيمانُ يَشرَكُ الإِسلامَ وَالإِسلامُ لا يَشرَكُ الإِيمانَ . (4)

.


1- .الحجرات : 14 .
2- .الكافي : ج 2 ص 25 ح 5 ، بحار الأنوار : ج 68 ص 247 ح 7 .
3- .الكافي : ج 2 ص 24 ح 3 ، بحارالأنوار : ج 68 ص 246 ح 5 وراجع : الخصال : ص 411 ح 14.
4- .الكافي : ج 2 ص 26 ح 3 عن فضيل بن يسار ، المحاسن : ج 1 ص 444 ح 1028 عن محمّدبن مسلم عن الإمام الباقر عليه السلام ، تحف العقول : ص 297 عن الإمام الباقر عليه السلام وليس فيهما صدره إلى «لا يشاركه الإسلام» ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 12 عن الإمام الصادق عليه السلام وكلّها نحوه ، بحارالأنوار : ج 68 ص249 ح 10 .

ص: 53

1 / 2 فرق ميان اسلام و ايمان
الف - ايمان در بردارنده اسلام است ، اما بر عكس نه

1 / 2فرق ميان اسلام و ايمانالف _ ايمان در بر دارنده اسلام است ؛ امّا بر عكس ، نهقرآن«[ برخى ] باديه نشينان گفتند: ايمان آورديم . بگو: «ايمان نياورده ايد؛ ليكن بگوييد: اسلام آورديم. و هنوز ايمان در دل هاى شما داخل نشده است ، و اگر خدا و پيامبرِ او را فرمان بريد ، از [ ارزشِ ]كرده هايتان چيزى كم نمى كند. خدا آمرزنده مهربان است» .

حديثالكافى_ به نقل از ابو بصير _:از امام باقر عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد : «باديه نشينان گفتند : ايمان آورديم . بگو : شما ايمان نياورده ايد؛ بلكه بگوييد : اسلام آورديم» . پس هر كس بگويد آنها ايمان آوردند ، دروغ گفته است، و هر كس هم بگويد اسلام نياوردند ، دروغ گفته است» .

الكافى_ به نقل از جميل بن دَرّاج _:از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جل : «باديه نشينان گفتند : ايمان آورديم . بگو : شما ايمان نياورده ايد ؛ ليكن بگوييد : اسلام آورديم . و هنوز ايمان به دل هاى شما داخل نشده است» پرسيدم . به من فرمود : «آيا نمى بينى كه ايمان ، غير از اسلام است ؟».

امام صادق عليه السلام :ايمان ، شريك اسلام است ؛ امّا اسلام ، شريك ايمان نيست . ايمان ، آن است كه در دل ها جا مى گيرد (امر قلبى است) ، و اسلام ، چيزى است كه ازدواج ها و ميراث ها و حفظ خون ها به سبب آن صورت پذيرد . ايمان ، اسلام را در بر دارد ؛ امّا اسلام ، ايمان را در بر ندارد . (1)

.


1- .در اصطلاح علم منطق ، ميان اسلام و ايمان ، رابطه عموم و خصوص مطلق ، برقرار است . هر مؤمنى مسلمان هست ؛ امّا هر مسلمانى مؤمن نيست .

ص: 54

الكافي عن أبي الصباح الكناني :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : أيُّهُما أفضَلُ : الإِيمانُ أوِ الإِسلامُ ؟ فَإِنَّ مَن قِبَلَنا يَقولونَ : إنَّ الإِسلامَ أفضَلُ مِنَ الإِيمانِ ، فَقالَ : الإِيمانُ أرفَعُ مِنَ الإِسلامِ . قُلتُ ؟ فَأَوجِدني ذلِكَ ، قالَ : ما تَقولُ فيمَن أحدَثَ فِي المَسجِدِ الحَرامِ مُتَعَمِّدا ؟ قالَ : قُلتُ : يُضرَبُ ضَربا شَديدا ، قالَ : أصَبتَ ، قالَ : فَما تَقولُ فيمَن أحدَثَ فِي الكَعبَةِ مُتَعَمِّدا ؟ قُلتُ : يُقتَلُ ، قالَ : أصَبتَ ، ألا تَرى أنَّ الكَعبَةَ أفضَلُ مِنَ المَسجِدِ وأنَّ الكَعبَةَ تَشرَكُ المَسجِدَ وَالمَسجِدَ لا يَشرَكُ الكَعبَةَ ، وكَذلِكَ الإِيمانُ يَشرَكُ الإِسلامَ وَالإِسلامُ لا يَشرَكُ الإِيمانَ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :يَحتاجُ الإِسلامُ إلَى الإِيمانِ . (2)

عنه عليه السلام :قَد يَكونُ الرَّجُلُ مُسلِما ولا يَكونُ مُؤمِنا ، ولا يَكونُ مُؤمِنا حَتّى يَكونَ مُسلِما . (3)

ب _ الإِيمانُ ما وَقَرَتهُ القُلوبُ وَالإِسلامُ ما جَرى بِهِ اللِّسانُمروج الذهب عن أبي دعامة :أتَيتُ عَلِيَّ بنَ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيِّ بنِ موسى عائِدا في عِلَّتِهِ الَّتي كانَت وَفاتُهُ مِنها في هذِهِ السَّنَةِ ، فَلَمّا هَمَمتُ بِالاِنصِرافِ قالَ لي : يا أبا دِعامَةَ قَد وَجَبَ حَقُّكَ ، أفَلا اُحَدِّثُكَ بِحَديثٍ تُسَرُّ بِهِ ؟ قالَ : فَقُلتُ لَهُ : ما أحوَجَني إلى ذلِكَ يَا ابنَ رَسولِ اللّهِ ، قالَ : حَدَّثَني أبي مُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍّ ، قالَ : حَدَّثَني أبي عَلِيُّ بنُ موسى ، قالَ : حَدَّثَني أبي موسَى بنُ جَعفَرٍ ، قالَ : حَدَّثَني أبي جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ ، قالَ : حَدَّثَني أبي مُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍّ ، قالَ : حَدَّثَني أبي عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ ، قالَ : حَدَّثَني أبِي الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ ، قالَ : حَدَّثَني أبي عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليهم السلام ، قالَ : قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : اُكتُب يا عَلِيُّ . قالَ : قُلتُ : وما أكتُبُ ؟ قالَ لي : اُكتُب بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ، الإِيمانُ ما وَقَرَتهُ القُلوبُ وصَدَّقَتهُ الأَعمالُ ، وَالإِسلامُ ما جَرى بِهِ اللِّسانُ وحَلَّت بِهِ المُناكَحَةُ . قالَ أبو دِعامَةَ : فَقُلتُ : يَا ابنَ رَسولِ اللّهِ ، ما أدري وَاللّهِ أيُّهُما أحسَنُ ، الحَديثُ أمِ الإِسنادُ ؟ فَقالَ : إنَّها لَصَحيفَةٌ بِخَطِّ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ بِإِملاءِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله نَتَوارَثُها صاغِرا عَن كابِرٍ . (4)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 26 ح 4 ، المحاسن : ج 1 ص 444 ح 1029 ، بحارالأنوار : ج 68 ص 250 ح 11 .
2- .غرر الحكم : ج 6 ص 475 ح 11018 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 549 ح 10138 .
3- .خصائص الأئمّة : ص 100 ، نزهة الناظر : ص 84 ح 163 ، بحارالأنوار : ج 5 ص 32 .
4- .مروج الذهب : ج 4 ص 171 ؛ بحارالأنوار : ج 50 ص 208 .

ص: 55

ب - ايمان در دل ها نقش مى بندد و اسلام بر زبان جارى مى شود

الكافى_ به نقل از ابو صباح كنانى _:به امام صادق عليه السلام گفتم : كدام يك برتر است : ايمان يا اسلام؟ زيرا كسانى كه نزد ما هستند ، مى گويند : اسلام از ايمان برتر است . امام صادق عليه السلام فرمود : «ايمان ، بالاتر از اسلام است» . گفتم : اين را برايم توضيح دهيد . فرمود : «چه مى گويى در باره كسى كه در مسجد الحرام عمدا نجاست كند؟». گفتم : بايد او را سخت تنبيه كرد . فرمود : «درست است . چه مى گويى در باره كسى كه در خانه كعبه ، عمدا نجاست كند ؟». گفتم : بايد كشته شود. فرمود : «درست است . پس مى بينى كه كعبه برتر از مسجد است ، و كعبه با مسجد شريك است؛ ولى مسجد با كعبه شريك نيست . همين سان ، ايمان با اسلام شريك است؛ امّا اسلام ، شريك ايمان نيست» .

امام على عليه السلام :اسلام ، به ايمان نياز دارد .

امام على عليه السلام :ممكن است انسان ، مسلمان باشد و مؤمن نباشد ؛ امّا براى اين كه مؤمن باشد ، بايد حتما مسلمان باشد .

ب _ ايمان در دل ها نقش مى بندد و اسلام بر زبان جارى مى شودمروج الذهب_ به نقل از ابو دعامه _:در بيمارى امام هادى عليه السلام كه بر اثر آن در اين سال از دنيا رفت ، به عيادت ايشان رفتم . چون خواستم ايشان را ترك كنم ، به من فرمود : «اى ابو دعامه ! حقّ تو [بر ما] واجب گشت . پس آيا حديثى برايت نگويم كه تو را شادمان سازد؟». گفتم : چه قدر محتاج آنم ، اى فرزند پيامبر خدا ؟ فرمود : «پدرم محمّد بن على ، برايم نقل كرد و گفت : پدرم على بن موسى برايم نقل كرد و گفت : پدرم موسى بن جعفر برايم نقل كرد و گفت: پدرم جعفر بن محمّد برايم نقل كرد و گفت : پدرم محمّد بن على برايم نقل كرد و گفت : پدرم على بن الحسين برايم نقل كرد و گفت : پدرم حسين بن على برايم نقل كرد و گفت : پدرم على بن ابى طالب برايم نقل كرد و گفت : پيامبر خدا فرمود : بنويس ، اى على ! گفتم : چه بنويسم ؟ فرمود : بنويس : به نام خداى مهرگستر مهربان . ايمان ، چيزى است كه در دل ها جاى گيرد و كردار ، آن را تأييد كند و اسلام ، چيزى است كه بر زبان جارى شود و زناشويى با آن روا گردد » . گفتم : اى پسر پيامبر خدا ! به خدا سوگند كه نمى دانم كدام يك از اين دو ، نيكوتر است : خود حديث ، يا سند آن؟ فرمود : «اين حديث ، در كتابى است كه به خطّ على بن ابى طالب و با املاى پيامبر خدا نوشته شده و ما آن را پسر از پدر ، به ارث مى بريم» .

.

ص: 56

الكافي عن حمران بن أعين عن الإمام الباقر عليه السلام ، قال :سَمِعتُهُ يَقولُ : الإِيمانُ مَا استَقَرَّ فِي القَلبِ وأفضى بِهِ إلَى اللّهِ عز و جل وصَدَّقَهُ العَمَلُ بِالطّاعَةِ للّهِِ وَالتَّسليمِ لِأَمرِهِ ، وَالإِسلامُ ما ظَهَرَ مِن قَولٍ أو فِعلٍ وهُوَ الَّذي عَلَيهِ جَماعَةُ النّاسِ مِنَ الفِرَقِ كُلِّها ، وبِهِ حُقِنَتِ الدِّماءُ ، وعَلَيهِ جَرَتِ المَواريثُ وجازَ النِّكاحُ ، وَاجتَمَعوا عَلَى الصَّلاةِ وَالزَّكاةِ وَالصَّومِ وَالحَجِّ فَخَرَجوا بِذلِكَ مِنَ الكُفرِ واُضيفوا إلَى الإِيمانِ ، وَالإِسلامُ لا يَشرَكُ الإِيمانَ وَالإِيمانُ يَشرَكُ الإِسلامَ ، وهُما فِي القَولِ وَالفِعلِ يَجتَمِعانِ ، كَما صارَتِ الكَعبَةُ فِي المَسجِدِ وَالمَسجِدُ لَيسَ فِي الكَعبَةِ ، وكَذلِكَ الإِيمانُ يَشرَكُ الإِسلامَ وَالإِسلامُ لا يَشرَكُ الإِيمانَ ، وقَد قالَ اللّهُ عز و جل : «قَالَتِ الْأَعْرَابُ ءَامَنَّا قُل لَّمْ تُؤْمِنُواْ وَ لَكِن قُولُواْ أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْاءِيمَانُ فِى قُلُوبِكُمْ» (1) فَقَولُ اللّهِ عز و جل أصدَقُ القَولِ . قُلتُ : فَهَل لِلمُؤمِنِ فَضلٌ عَلَى المُسلِمِ في شَيءٍ مِنَ الفَضائِلِ وَالأَحكامِ وَالحُدودِ وغَيرِ ذلِكَ ؟ فَقالَ : لا ، هُما يَجرِيانِ في ذلِكَ مَجرى واحِدٍ ، ولكِن لِلمُؤمِنِ فَضلٌ عَلَى المُسلِمِ في أعمالِهِما وما يَتَقَرَّبانِ بِهِ إلَى اللّهِ عز و جل . قُلتُ : ألَيسَ اللّهُ عز و جل يَقولُ : «مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا» (2) ، وزَعَمتَ أنَّهُم مُجتَمِعونَ عَلَى الصَّلاةِ وَالزَّكاةِ وَالصَّومِ وَالحَجِّ مَعَ المُؤمِنِ ؟ قالَ : ألَيسَ قَد قالَ اللّهُ عز و جل : «يُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا كَثِيرَةً» (3) ، فَالمُؤمِنونَ هُمُ الَّذينَ يُضاعِفُ اللّهُ عز و جل لَهُم حَسَناتِهِم لِكُلِّ حَسَنَةٍ سَبعونَ ضِعفا ، فَهذا فَضلُ المُؤمِنِ ، ويَزيدُهُ اللّهُ في حَسَناتِهِ عَلى قَدرِ صِحَّةِ إيمانِهِ أضعافا كَثيرَةً ، ويَفعَلُ اللّهُ بِالمُؤمِنينَ ما يَشاءُ مِنَ الخَيرِ . قُلتُ : أرَأَيتَ مَن دَخَلَ فِي الإِسلامِ ألَيسَ هُوَ داخِلاً فِي الإِيمانِ ؟ فَقالَ : لا ، ولكِنَّهُ قَد اُضيفَ إلَى الإِيمانِ وخَرَجَ مِنَ الكُفرِ ، وسَأَضرِبُ لَكَ مَثَلاً تَعقِلُ بِهِ فَضلَ الإِيمانِ عَلَى الإِسلامِ ، أرَأَيتَ لَو بَصُرتَ رَجُلاً فِي المَسجِدِ أكُنتَ تَشهَدُ أنَّكَ رَأَيتَهُ فِي الكَعبَةِ ؟ قُلتُ : لا يَجوزُ لي ذلِكَ . قالَ : فَلَو بَصُرتَ رَجُلاً فِي الكَعبَةِ أكُنتَ شاهِدا أنَّهُ قَد دَخَلَ المَسجِدَ الحَرامَ ؟ قُلتُ : نَعَم ! قالَ : وكَيفَ ذلِكَ ؟ قُلتُ : إنَّهُ لا يَصِلُ إلى دُخولِ الكَعبَةِ حَتّى يَدخُلَ المَسجِدَ . فَقالَ : قَد أصَبتَ وأحسَنتَ . ثُمَّ قالَ : كَذلِكَ الإِيمانُ وَالإِسلامُ . (4)

.


1- .الحجرات : 14 .
2- .الأنعام : 160 .
3- .البقرة : 245 .
4- .الكافي : ج 2 ص 26 ح 5 ، بحارالأنوار : ج 68 ص 251 ح 12 .

ص: 57

الكافى_ به نقل از حُمران بن اَعيَن _:از امام باقر عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد : «ايمان ، آن است كه در دل ، جاى گيرد و آن را به سوى خداوند عز و جلبكشاند و به كار بستن طاعت خدا و گردن نهادن به فرمان او آن را تصديق كند ؛ ولى اسلام ، گفتار و كردار ظاهرى است ، و اين همان است كه عموم مردم[مسلمان] از هر فرقه اى ، بر آن ، متّفق اند و به واسطه آن ، خون ها حفظ و ميراث ها برقرار و ازدواج ، جايز مى گردد و همه مسلمانان در نماز و زكات و روزه و حج ، هم داستان اند و بدان سبب ، از كفر در آمده اند و به ايمان ، منسوب مى شوند . اسلام، شريك ايمان نيست ؛ امّا ايمان ، شريك اسلام است و اين دو ، در گفتار (شهادتين) و كردار ، مشترك اند ، چنان كه كعبه در مسجد [الحرام] است ؛ ولى مسجد در كعبه نيست . همين سان ، ايمان با اسلام شريك است؛ ولى اسلام ، شريك ايمان نيست . خداوند عز و جلفرموده است : «باديه نشينان گفتند : ما ايمان آورديم . بگو : شما ايمان نياورده ايد ؛ ليكن بگوييد : ما اسلام آورديم . ايمان هنوز در دل هاى شما داخل نشده است» و سخن خداوند عز و جل، راست ترين سخن است» . گفتم : پس آيا مؤمن ، در چيزى از فضايل و احكام و حدود و غير اينها ، امتيازى بر مسلمان دارد؟ فرمود : «نه ، هر دو از اين جهت ، يكسان اند ؛ امّا در اعمالشان و در كارهايى كه با آنها به خداوند عز و جل تقرّب مى جويند ، مؤمن بر مسلمان برترى دارد» . گفتم : آيا نه اين است كه خداوند عز و جل مى فرمايد : «هر كس يك نيكى بياورد ، ده برابر آن پاداش دارد» ، در صورتى كه شما فرمودى آنان در نماز و زكات و روزه و حج ، با مؤمن يك حكم دارند؟ فرمود : «آيا نه اين است كه خداوند عز و جل فرموده است : «خدا براى او چندين برابر بيشتر مى كند» ؟ پس مؤمنان اند كه خداوند عز و جل نيكى هايشان را چند برابر مى سازد ؛ هر نيكى را هفتاد برابر. اين است برترىِ مؤمن [بر مسلمان] ، و خدا به اندازه درستىِ ايمانش ، چندين برابر بر نيكى هايش مى افزايد . خداوند نسبت به مؤمنان ، هر نيكى اى كه بخواهد ، مى كند» . گفتم : بفرماييد كه اگر كسى به اسلام در آيد ، آيا نه اين است كه وارد ايمان نيز شده است؟ فرمود : «خير ؛ بلكه منسوب به ايمان گشته و از كفر برون شده است . برايت مثالى مى زنم تا بدان وسيله، برترىِ ايمان بر اسلام را دريابى : به من بگو كه اگر مردى را در ميان مسجد الحرام ببينى ، آيا گواهى مى دهى كه او را در كعبه ديده اى؟». گفتم : چنين گواهى دادنى، بر من روا نيست . فرمود : «اگر وى را در داخل كعبه ببينى ، آيا گواهى مى دهى كه او داخل مسجد الحرام گشته است؟». گفتم : بله . فرمود : «به چه دليل ؟». گفتم : زيرا او به درون كعبه نمى رسد ، مگر آن كه [نخست] وارد مسجد شود . فرمود: «درست است، آفرين» و سپس فرمود: «ايمان و اسلام نيز اين گونه اند».

.

ص: 58

. .

ص: 59

. .

ص: 60

ج _ الإِيمانُ إقرارٌ وعَمَلٌ وَالإِسلامُ إقرارٌ بِلا عَمَلٍرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الإِيمانُ إقرارٌ وعَمَلٌ ، وَالإِسلامُ إقرارٌ بِلا عَمَلٍ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ : مَا الإِسلامُ ؟ _ :دينُ اللّهِ اسمُهُ الإِسلامُ ، وهُوَ دينُ اللّهِ قَبلَ أن تَكونوا حَيثُ كُنتُم وبَعدَ أن تَكونوا ، فَمَن أقَرَّ بِدينِ اللّهِ فَهُوَ مُسلِمٌ ، ومَن عَمِلَ بِما أمَرَ اللّهُ عز و جل بِهِ فَهُوَ مُؤمِنٌ . (2)

د _ اِشتِراطُ اجتِنابِ الكَبائِرِ وَالصَّغائِرِ فِي الإِيمانِالخصال عن أبي بصير :كُنتُ عِندَ أبي جَعفَرٍ عليه السلام فَقالَ لَهُ رَجُلٌ : أصلَحَكَ اللّهُ إنَّ بِالكوفَةِ قَوما يَقولونَ مَقالَةً يَنسُبونَها إلَيكَ ، فَقالَ : وما هِيَ ؟ قالَ : يَقولونَ : الإِيمانُ غَيرُ الإِسلامِ ، فَقالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : نَعَم ، فَقالَ الرَّجُلُ : صِفهُ لي قالَ : مَن شَهِدَ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وأنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وأقَرَّ بِما جاءَ مِن عِندِ اللّهِ وأقامَ الصَّلاةَ وآتَى الزَّكاةَ وصامَ شَهرَ رَمَضانَ وحَجَّ البَيتَ فَهُوَ مُسلِمٌ ، قُلتُ : فَالإِيمانُ ؟ قالَ : مَن شَهِدَ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وأنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ وأقَرَّ بِما جاءَ مِن عِندِ اللّهِ وأقامَ الصَّلاةَ وآتَى الزَّكاةَ وصامَ شَهرَ رَمَضانَ وحَجَّ البَيتَ ولَم يَلقَ اللّهَ بِذَنبٍ أوعَدَ عَلَيهِ النّارَ فَهُوَ مُؤمِنٌ . قالَ أبو بَصيرٍ : جُعِلتُ فِداكَ وأيُّنا لَم يَلقَ اللّهَ بِذَنبٍ أوعَدَ عَلَيهِ النّارَ؟! فَقالَ : لَيسَ هُوَ حَيثُ تَذهَبُ إنَّما هُوَ [ مَن] (3) لَم يَلقَ اللّهَ بِذَنبٍ أوعَدَ عَلَيهِ النّارَ ولَم يَتُب مِنهُ . (4)

.


1- .جامع الأخبار : ص 105 ح 180 عن الإمام الصادق عليه السلام ، الكافي : ج 2 ص 24 ح 2 عن محمّد بن مسلم عن أحدهما عليهماالسلام ، تحف العقول : ص 297 عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 68 ص 246 ح 4 .
2- .الكافي : ج 2 ص 38 ح 4 ، بحارالأنوار : ج 68 ص 259 ح 16 .
3- .سقط ما بين المعقوفين من الطبعة المعتمدة وأثبتناه من وسائل الشيعة .
4- .الخصال : ص 411 ح 14 ، معاني الأخبار : ص 381 ح 10 نحوه ، بحار الأنوار : ج 68 ص 270 ح 26 .

ص: 61

ج - ايمان ، اقرار همراه عمل است ، و اسلام ، اقرار بدون عمل
د - شرط دورى كردن از گناهان بزرگ و كوچك در ايمان

ج _ ايمان ، اقرار همراه عمل است و اسلام ، اقرار بدون عملپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان ، گواهى دادن و كردار است ؛ ولى اسلام ، گواهى دادن بى كردار .

امام صادق عليه السلام_ در پاسخ اين پرسش كه : اسلام چيست؟ _ :دين خدا نامش اسلام است ، و آن ، [ همواره ]دين خدا بوده است ، پيش از آن كه شما باشيد _ هر جا بوده ايد _ و پس از شما نيز چنين خواهد بود . پس هر كسى كه به دين خدا اقرار كند ، مسلمان است و كسى كه به دستورهاى خداوند عز و جل عمل كند ، مؤمن است .

د _ شرط دورى كردن از گناهان بزرگ و كوچك در ايمانالخصال_ به نقل از ابو بصير _:در محضر امام باقر عليه السلام بودم كه مردى به ايشان گفت : خداوند ، تو را سلامت بدارد! در كوفه عدّه اى هستند كه سخنى مى گويند و آن را به شما نسبت مى دهند . فرمود : «چه سخنى ؟» . گفت : مى گويند : ايمان غير از اسلام است . امام باقر عليه السلام فرمود : «همين گونه است» . مرد گفت : برايم توضيحش دهيد . فرمود : «كسى كه به يگانگىِ خداوند يكتا و پيامبرىِ محمّد صلى الله عليه و آله گواهى دهد و به آنچه از نزد خدا آمده است، اقرار كند ، و نماز بخواند و زكات بپردازد و ماه رمضان ، روزه بدارد و حجّ خانه خدا بگزارد ، مسلمان است» . من گفتم : پس ايمان چه؟ فرمود: «كسى كه به يگانگىِ خداوند يكتا و پيامبرىِ محمّد صلى الله عليه و آله گواهى دهد و به آنچه او از نزد خدا آورده است، اقرار كند ، و نماز بخواند و زكات بپردازد و ماه رمضان ، روزه بدارد و حجّ خانه خدا بگزارد و خداوند را با گناهى ديدار نكند كه برايش وعده آتش داده است ، مؤمن است» . گفتم : قربانت گردم ! كدام يك از ماست كه خداوند را با گناهى ديدار نكند كه براى آن ، وعده آتش داده است؟! فرمود : «اشتباه فهميدى . مقصود ، اين است كه خدا را با گناهى ديدار نكند كه براى آن ، وعده آتش داده است و او از آن توبه نكرده باشد» .

.

ص: 62

الأمالي للطوسي عن أبي بصير :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام : مَا الإِيمانُ ؟ فَجَمَعَ لِيَ الجَوابَ في كَلِمَتَينِ فَقالَ: الإِيمانُ بِاللّهِ أن لا تَعصِيَ اللّهَ . قُلتُ : فَمَا الإِسلامُ ؟ فَجَمَعَهُ في كَلِمَتَينِ فَقالَ : مَن شَهِدَ شَهادَتَنا ونَسَكَ نُسُكَنا وذَبَحَ ذَبيحَتَنا . (1)

الإمام الصادق عليه السلام_ في مُكاتَبَتِهِ لِعَبدِ المَلِكِ بنِ أعيَنَ _ :الإِيمانُ هُوَ الإِقرارُ بِاللِّسانِ وعَقدٌ فِي القَلبِ وعَمَلٌ بِالأَركانِ وَالإِيمانُ بَعضُهُ مِن بَعضٍ وهُوَ دارٌ ، وكَذلِكَ الإِسلامُ دارٌ ، وَالكُفرُ دارٌ (2) فَقَد يَكونُ العَبدُ مُسلِما قَبلَ أن يَكونَ مُؤمِناً ، ولا يَكونُ مُؤمِنا حَتّى يَكونَ مُسلِما ، فَالإِسلامُ قَبلَ الإِيمانِ وهُوَ يُشارِكُ الإِيمانَ ، فَإِذا أتَى العَبدُ كَبيرَةً مِن كَبائِرِ المَعاصي أو صَغيرَةً مِن صَغائِرِ المَعاصِي الَّتي نَهَى اللّهُ عز و جل عَنها كانَ خارِجا مِنَ الإِيمانِ ، ساقِطا عَنهُ اسمُ الإِيمانِ وثابِتا عَلَيهِ اسمُ الإِسلامِ فَإِن تابَ وَاستَغفَرَ عادَ إلى دارِ الإِيمانِ وَلا يُخرِجُهُ إلَى الكُفرِ إلَا الجُحودُ وَالاِستِحلالُ ، أن يَقولَ لِلحَلالِ هذا حَرامٌ ولِلحَرامِ هذا حَلالٌ ودانَ بِذلِكَ ، فَعِندَها يَكونُ خارِجا مِنَ الإِسلامِ وَالإِيمانِ داخِلاً فِي الكُفرِ ، وكانَ بِمَنزِلَةِ مَن دَخَلَ الحَرَمَ ثُمَّ دَخَلَ الكَعبَةَ وأحدَثَ فِي الكَعبَةِ حَدَثا فَاُخرِجَ عَنِ الكَعبَةِ وعَنِ الحَرَمِ فَضُرِبَت عُنُقُهُ وصارَ إلَى النّارِ . (3)

الإمام الرّضا عليه السلام :إنَّ الإِسلامَ غَيرُ الإِيمانِ ، وكُلُّ مُؤمِنٍ مُسلِمٌ ولَيسَ كُلُّ مُسلِمٍ مُؤمِناً ، ولا يَسرِقُ السّارِقُ حينَ يَسرِقُ وهُوَ مُؤمِنٌ ، ولا يَزنِي الزّاني حينَ يَزني وهُوَ مُؤمِنٌ ، وأصحابُ الحُدودِ مُسلِمونَ لا مُؤمِنونَ ولا كافِرونَ ، وَاللّهُ تَعالى لا يُدخِلُ النّارَ مُؤمِنا وقَد وَعَدَهُ الجَنَّةَ ، ولا يُخرِجُ مِنَ النّارِ كافِرا وقَد أوعَدَهُ النّارَ وَالخُلودَ فيها ؛ ولا يَغفِرُ أن يُشرَكَ بِهِ ويَغفِرُ ما دونَ ذلِكَ لِمَن يَشاءُ ومُذنِبو أهلِ التَّوحيدِ لا يُخَلَّدونَ (4) فِي النّارِ ويُخرَجونَ مِنها ، وَالشَّفاعَةُ جائِزَةٌ لَهُم وإنَّ الدّارَ اليَومَ دارُ تَقِيَّةٍ ، وهِيَ دارُ الإِسلامِ لا دارُ كُفرٍ ولا دارُ إيمانٍ ، وَالأَمرُ بِالمَعروفِ وَالنَّهيُ عَنِ المُنكَرِ واجِبانِ إذا أمكَنَ ولَم يَكُن خيفَةٌ عَلَى النَّفسِ ، وَالإِيمانُ هُوَ أداءُ الأَمانَةِ وَاجتِنابُ جَميعِ الكَبائِرِ ، وهُوَ مَعرِفَةٌ بِالقَلبِ وإقرارٌ بِاللِّسانِ وعَمَلٌ بِالأَركانِ . (5)

راجع : ص 66 ( حديث جامع في حقيقة الإيمان والإسلام وفروقهما).

.


1- .الأمالي للطوسي : ص 139 ح 225 ، تحف العقول : ص 375 نحوه وليس فيه «شهد شهادتنا» ، بحارالأنوار : ج 68 ص 271 ح 28 .
2- .إنما شبّه الإيمان والإسلام والكفر بالدار لأنّ كلاًّ منها بمنزلة حصن لصاحبه يدخل فيها ويخرج منها (الوافي : ج 3 ص 19) .
3- .الكافي : ج 2 ص 27 ح 1 ، التوحيد : ص 228 نحوه وكلاهما عن عبد الرحيم القصير ، بحارالأنوار : ج 68 ص 256 ح 15 .
4- .في بحار الأنوار : «يدخلون» بدل «لا يخلّدون» .
5- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 125 عن الفضل بن شاذان ، الخصال : ص 608 ح 9 عن الأعمش عن الإمام الصادق عليه السلام ، تحف العقول : ص 421كلاهما نحوه ، بحارالأنوار : ج 10 ص 357 ح 1 .

ص: 63

الأمالى ، طوسى_ به نقل از ابو بصير _:از امام صادق عليه السلام پرسيدم : ايمان چيست؟ ايشان پاسخ را در دو كلمه برايم گرد آورد و فرمود : «ايمان به خدا ، آن است كه خدا را نافرمانى نكنى» . پرسيدم : پس اسلام چيست؟ جواب آن را نيز در دو كلمه فرمود : «كسى كه به آنچه ما شهادت مى دهيم (شهادتين) ، شهادت دهد و عبادات ما را انجام دهد و مانند ما ذبح كند» .

امام صادق عليه السلام_ در مكاتبه اش با عبد الملك بن اَعيَن _ :ايمان ، عبارت است از : اقرار به زبان و اعتقاد در دل و عمل با اعضا و جوارح . [اين] اجزاى ايمان ، به هم پيوسته اند و ايمان [مانند] يك خانه است ، چنان كه اسلام نيز [همانند] يك خانه است ، و كفر هم [مانند] يك خانه است . (1) گاهى بنده مسلمان است ، پيش از آن كه مؤمن باشد ؛ ولى مؤمن نيست، مگر آن كه مسلمان باشد . پس اسلام ، مقدّم بر ايمان و شريك ايمان است . بنا بر اين ، هر گاه بنده گناه كبيره اى يا گناه صغيره اى انجام دهد كه خداوند از آن نهى فرموده است ، از ايمان خارج مى شود و نام ايمان ، از او حذف مى گردد؛ ولى نام اسلام بر وى مى ماند . اگر توبه كرد و آمرزش خواست، به خانه ايمان باز مى گردد ؛ امّا او را [از اسلام] به كفر نمى برد ، مگر انكار و رواشمارى . رواشمارى ، اين است كه در باره چيز حلال بگويد : اين حرام است و در باره حرام بگويد : اين حلال است ، و به اين [ سخن]، باور داشته باشد . در اين صورت ، از اسلام و ايمان ، خارج مى شود و به كفر وارد مى شود و به سان كسى خواهد بود كه داخل مسجد الحرام گردد و سپس به درون كعبه رود و در كعبه حَدَثى از خود ، صادر نمايد ، و از كعبه و حرم [هر دو] ، بيرونش كنند و گردنش زده شود و به دوزخ رود» .

امام رضا عليه السلام :اسلام ، غير از ايمان است . هر مؤمنى مسلمان است؛ امّا هر مسلمانى مؤمن نيست . سارق در حين سرقت ، ايمان ندارد . زناكار در حين زنا كردن ، ايمان ندارد . كسانى كه سزاوار كيفر حد هستند، مسلمان اند ؛ امّا مؤمن نيستند ، كافر هم نيستند . خداوند متعال ، مؤمن را به دوزخ نمى برد ؛ چون به او وعده بهشت داده است . كافر را هم از آتش بيرون نمى آورد ؛ چون او را به آتش و جاودانگى در آن ، تهديد كرده است . شرك به خود را نمى بخشد و جز آن را [هر گناهى كه باشد] ، براى هر كس كه بخواهد ، مى بخشد . گنهكارانِ اهل توحيد ، در آتش ، جاودان نمى شوند ؛ بلكه [سرانجام] از آن بيرون آورده مى شوند و شفاعت در حقّ آنان ، جايز است . مرز و بومِ فعلى ، مرز و بوم تقيّه است ؛ يعنى مرز و بوم اسلام است ؛ نه سرزمين كفر است و نه سرزمين ايمان . امر به معروف و نهى از منكر ، در صورتى كه ممكن باشد و بيم بر جان نرود ، واجب است . ايمان گزاردن امانت است و دورى كردن از همه گناهان بزرگ ، و شناختِ به دل است و اقرار كردن با زبان و عمل با اركان (اعضا) .

ر . ك : ص 67 (حديثى جامع در باره حقيقت ايمان و اسلام و تفاوت هاى آن دو).

.


1- .اسلام و ايمان و كفر را از آن رو، به خانه مانند كرده است كه هر يك از اينها براى دارنده اش ، به سان دژى است كه به آن وارد و از آن خارج مى شود (الوافى : ج 3 ص 19) . بعضى وجه شبه را به هم پيوستگى اجزا دانسته اند ، چنان كه خانه داراى سقف و ديوار و در است و همه آنها به هم ارتباط و پيوستگى دارند .

ص: 64

ه _ الإِيمانُ إقرارٌ وعَمَلٌ ونِيَّةٌ وَالإِسلامُ إقرارٌ وعَمَلٌالإمام الصادق عليه السلام :الإِيمانُ إقرارٌ وعَمَلٌ ونِيَّةٌ ، وَالإِسلامُ إقرارٌ وعَمَلٌ . (1)

عنه عليه السلام_ في صِفَةِ الإِسلامِ _ :فَرقُ ما بَينَ المُسلِمِ وَالمُؤمِنِ ، أنَّ المُسلِمَ إنَّما يَكونُ مُؤمِنا أن يَكونَ مُطيعا فِي الباطِنِ مَعَ ما هُوَ عَلَيهِ فِي الظّاهِرِ ، فَإِذا فَعَلَ ذلِكَ بِالظّاهِرِ كانَ مُسلِما ، وإذا فَعَلَ ذلِكَ بِالظّاهِرِ وَالباطِنِ بِخُضوعٍ وتَقَرُّبٍ بِعِلمٍ كانَ مُؤمِنا ، فَقَد يَكونُ العَبدُ مُسلِما ولا يَكونُ مُؤمِنا إلّا وهُوَ مُسلِمٌ . (2)

و _ الإِسلامُ عَلانِيَةٌ وَالإِيمانُ فِي القَلبِتفسير الثعلبي :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : الإِيمانُ سِرٌّ _ وأشارَ إلى صَدرِهِ _ وَالإِسلامُ عَلانِيَةٌ . (3)

.


1- .تحف العقول : ص 370 ، بحارالأنوار : ج 78 ص 253 ح 116 .
2- .تحف العقول : ص 330 ، بحارالأنوار : ج 68 ص 278 ح 31 .
3- .تفسير الثعلبي : ج 1 ص 145 ؛ مجمع البيان : ج 1 ص 122 .

ص: 65

ه - ايمان ، اقرار و كردار و نيّت است ، و اسلام ، اقرار و كردار
و - اسلام آشكار است، و ايمان در دل

ه _ ايمان ، اقرار و كردار و نيّت است ، و اسلام ، اقرار و كردارامام صادق عليه السلام :ايمان ، اقرار و كردار و نيّت است ؛ ولى اسلام ، اقرار و كردار است .

امام صادق عليه السلام_ در وصف اسلام _ :فرق ميان مسلمان و مؤمن ، اين است كه مسلمان آن گاه مؤمن است كه در درون [و دل خود] ، فرمان بردار چيزى باشد كه در برون ، بر آن است . پس هر گاه در برون چنين كند، مسلمان است و هر گاه در برون و درون و با خضوع و تقرّب ، آگاهانه چنين كند ، مؤمن است . پس گاه ، بنده مسلمان است [و مؤمن نيست] ؛ ولى اگر مؤمن باشد ، حتما مسلمان نيز هست .

و _ اسلام ، آشكار است، و ايمان ، در دلتفسير الثعلبى :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «ايمان ، درونى است» و به سينه اش اشاره فرمود [و افزود :] «و اسلام ، بيرونى» .

.

ص: 66

مسند ابن حنبل عن أنس :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : الإِسلامُ عَلانِيَةٌ وَالإِيمانُ فِي القَلبِ . قالَ : ثُمَّ يُشيرُ بِيَدِهِ إلى صَدرِهِ ثَلاثَ مَرّاتٍ . قالَ : ثُمَّ يَقولُ : التَّقوى هاهُنا ، التَّقوى هاهُنا . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ مَحَلَّ الإِيمانِ الجَنانُ وسَبيلَهُ الاُذُنانِ . (2)

ز _ الأَحكامُ عَلَى الإِسلامِ وَالثَّوابُ عَلَى الإِيمانِالإمام الصادق عليه السلام :الإِسلامُ يُحقَنُ بِهِ الدَّمُ ، وتُؤَدّى بِهِ الأَمانَةُ ، وتُستَحَلُّ بِهِ الفُروجُ؛ وَالثَّوابُ عَلَى الإِيمانِ . (3)

عنه عليه السلام :إنَّ الإِسلامَ قَبلَ الإِيمانِ وعَلَيهِ يَتَوارَثونَ ويَتَناكَحونَ، وَالإِيمانُ عَلَيهِ يُثابونَ. (4)

راجع : ص 56 ح 53 .

1 / 3حَديثٌ جامِعٌ في حَقيقَةِ الإِيمانِ وَالإِسلامِ وفُروقِهِماتحف العقول عن الإمام الصادق عليه السلام_ أنَّهُ دَخَلَ عَلَيهِ رَجُلٌ فَقالَ عليه السلام لَهُ _ :مِمَّنِ الرَّجُلُ ؟ فَقالَ : مِن مُحِبّيكُم ومَواليكُم ، فَقالَ لَهُ جَعفَرٌ عليه السلام : لا يُحِبُّ اللّهَ عَبدٌ (5) حَتّى يَتَوَلّاهُ ولا يَتَوَلّاهُ حَتّى يوجِبَ لَهُ الجَنَّةَ . ثُمَّ قالَ لَهُ مِن أيِّ مُحِبّينا أنتَ ؟ فَسَكَتَ الرَّجُلُ ، فَقالَ لَهُ سَديرٌ : وكَم مُحِبّوكُم يَابنَ رَسولِ اللّهِ ؟ فَقالَ : عَلى ثَلاثِ طَبَقاتٍ : طَبَقَةٍ أحَبّونا فِي العَلانِيَةِ ولَم يُحِبّونا فِي السِّرِّ ، وطَبَقَةٍ يُحِبّونا فِي السِّرِّ ولَم يُحِبّونا فِي العَلانِيَةِ ، وطَبَقَةٍ يُحِبّونا فِي السِّرِّ وَالعَلانِيَةِ ، هُمُ النَّمَطُ (6) الأَعلى ، شَرِبوا مِنَ العَذبِ الفُراتِ ، وعَلِموا تَأويلَ الكِتابِ وفَصلَ الخِطابِ وسَبَبَ الأَسبابِ ، فَهُمُ النَّمَطُ الأَعلى ، الفَقرُ وَالفاقَةُ وأنواعُ البَلاءِ أسرَعُ إلَيهِم مِن رَكضِ الخَيلِ ، مَسَّتهُمُ البَأساءُ وَالضَّرّاءُ وزُلزِلوا وفُتِنوا ، فَمِن بَينِ مَجروحٍ ومَذبوحٍ ، مُتَفَرِّقينَ في كُلِّ بِلادٍ قاصِيَةٍ ، بِهِم يَشفِي اللّهُ السَّقيمَ ويُغنِي العَديمَ ، وبِهِم تُنصَرونَ ، وبِهِم تُمطَرونَ ، وبِهِم تُرزَقونَ ، وهُمُ الأَقَلّونَ عَدَدا ، الأَعظَمونَ عِندَ اللّهِ قَدرا وخَطَرا . وَالطَّبَقَةُ الثّانِيَةُ النَّمَطُ الأَسفَلُ ، أحَبّونا فِي العَلانِيَةِ وساروا بِسيرَةِ المُلوكِ ، فَأَلسِنَتُهُم مَعَنا وسُيوفُهُم عَلَينا . وَالطَّبَقَةُ الثّالِثَةُ النَّمَطُ الأَوسَطُ ، أحَبّونا فِي السِّرِّ ولَم يُحِبّونا فِي العَلانِيَةِ ، ولَعَمري لَئِن كانوا أحَبّونا فِي السِّرِّ دونَ العَلانِيَةِ ، فَهُمُ الصَّوّامونَ بِالنَّهارِ ، القَوّامونَ بِاللَّيلِ ، تَرى أثَرَ الرَّهبانِيَّةِ في وُجوهِهِم ، أهلُ سِلمٍ وَانقِيادٍ . قالَ الرَّجُلُ : فَأَنَا مِن مُحِبّيكُم فِي السِّرِّ وَالعَلانِيَةِ . قالَ جَعفَرٌ عليه السلام : إنَّ لِمُحِبّينا فِي السِّرِّ وَالعَلانِيَةِ عَلاماتٍ يُعرَفونَ بِها . قالَ الرَّجُلُ : وما تِلكَ العَلاماتُ ؟ قالَ عليه السلام : تِلكَ خِلالٌ أوَّلُها أنَّهُم عَرَفُوا التَّوحيدَ حَقَّ مَعرِفَتِهِ ، وأحكَموا عِلمَ تَوحيدِهِ ، وَالإِيمانُ بَعدَ ذلِكَ بِما هُوَ وما صِفَتُهُ . ثُمَّ عَلِموا حُدودَ الإِيمانِ وحَقائِقَهُ وشُروطَهُ وتَأويلَهُ. قالَ سَديرٌ: يَابنَ رَسولِ اللّهِ ما سَمِعتُكَ تَصِفُ الإِيمانَ بِهذِهِ الصِّفَةِ. قالَ : نَعَم يا سَديرُ ، لَيسَ لِلسّائِلِ أن يَسأَلَ عَنِ الإِيمانِ ما هُوَ حَتّى يَعلَمَ الإِيمانَ بِمَن ؟ قالَ سَديرٌ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، إن رَأَيتَ أن تُفَسِّرَ ما قُلتَ ؟ قالَ الصّادِقُ عليه السلام : مَن زَعَمَ أنَّهُ يَعرِفُ اللّهَ بِتَوَهُّمِ القُلوبِ فَهُوَ مُشرِكٌ ، ومَن زَعَمَ أنَّهُ يَعرِفُ اللّهَ بِالاِسمِ دونَ المَعنى فَقَد أقَرَّ بِالطَّعنِ ، لِأَنَّ الاِسمَ مُحدَثٌ ، ومَن زَعَمَ أنَّهُ يَعبُدُ الاِسمَ وَالمَعنى فَقَد جَعَلَ مَعَ اللّهِ شَريكا ، ومَن زَعَمَ أنَّهُ يَعبُدُ المَعنى بِالصِّفَةِ لا بِالإِدراكِ فَقَد أحالَ عَلى غائِبٍ ، ومَن زَعَمَ أنَّهُ يَعبُدُ الصِّفَةَ وَالمَوصوفَ فَقَد أبطَلَ التَّوحيدَ ، لِأَنَّ الصِّفَةَ غَيرُ المَوصوفِ ، ومَن زَعَمَ أنَّهُ يُضيفُ المَوصوفَ إلَى الصِّفَةِ فَقَد صَغَّرَ بِالكَبيرِ ، وما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدرِهِ . قيلَ لَهُ : فَكَيفَ سَبيلُ التَّوحيدِ ؟ قالَ عليه السلام : بابُ البَحثِ مُمكِنٌ ، وطَلَبُ المَخرَجِ مَوجودٌ ، إنَّ مَعرِفَةَ عَينِ الشّاهِدِ قَبلَ صِفَتِهِ ، ومَعرِفَةَ صِفَةِ الغائِبِ قَبلَ عَينِهِ ، قيلَ : وكَيفَ نَعرِفُ عَينَ الشّاهِدِ قَبلَ صِفَتِهِ ؟ قالَ عليه السلام : تَعرِفُهُ وتَعلَمُ عِلمَهُ وتَعرِفُ نَفسَكَ بِهِ ، ولا تَعرِفُ نَفسَكَ بِنَفسِكَ مِن نَفسِكَ ، وتَعلَمُ أنَّ ما فيهِ لَهُ وبِهِ ، كَما قالوا لِيوسُفَ : «أَءِنَّكَ لَأَنتَ يُوسُفُ قَالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هَذَا أَخِى» (7) فَعَرَفوهُ بِهِ ولَم يَعرِفوهُ بِغَيرِهِ ، ولا أثبَتوهُ مِن أنفُسِهِم بِتَوَهُّمِ القُلوبِ ، أما تَرَى اللّهَ يَقولُ : «مَّا كَانَ لَكُمْ أَن تُنبِتُواْ شَجَرَهَا» (8) يَقولُ : لَيسَ لَكُم أن تَنصِبوا إماما مِن قِبَلِ أنفُسِكُم ، تُسَمّونَهُ مُحِقّا بِهَوى أنفُسِكُم وإرادَتِكُم ...

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص 271 ح 12384 ، مسند أبي يعلى : ج 3 ص 228 ح 2916 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 7 ص 211 ح 1 ، كنز العمّال : ج 1 ص33 ح 44 .
2- .غرر الحكم : ج 2 ص 511 ح 3472 .
3- .الكافي : ج 2 ص 24 ح 1 وج 2 ص 25 ح 6 ، المحاسن : ج 1 ص 443 ح 1027 كلّها عن القاسم الصيرفي شريك المفضّل ، بحارالأنوار : ج 68 ص243 ح 3 .
4- .الكافي: ج 1 ص 173 ح 4 ، الإرشاد : ج 2 ص 198 ، الاحتجاج : ج 2 ص 281 ح 241 ، إعلام الورى : ج 1 ص 533 كلّها عن يونس بن يعقوب ،بحارالأنوار : ج 68 ص 264 ح 21 .
5- .في بحار الأنوار : «لا يحبّ اللّه ُ عبدا» .
6- .النَّمَطُ : الصنف والنوع (المصباح المنير : ص 626 «نمط») .
7- .يوسف : 90 .
8- .النمل : 60 .

ص: 67

ز - احكام بر پايه اسلام اند و پاداش بر پايه ايمان
1 / 3 حديثى جامع درباره حقيقت ايمان و اسلام و تفاوت هاى آن دو
اشاره

مسند ابن حنبل_ به نقل از اَنس _:پيامبر خدا مى فرمود : «اسلام ، امرى بيرونى است؛ ولى ايمان ، در دل است» . سپس سه بار با دستش به سينه خود اشاره مى كرد و مى فرمود : «تقوا اين جاست ، تقوا اين جاست» .

امام على عليه السلام :جايگاه ايمان ، دل است و راه آن هم گوش هاست .

ز _ احكام بر پايه اسلام اند و پاداش بر پايه ايمان استامام صادق عليه السلام :به واسطه اسلام ، خون [شخص] محفوظ مى ماند ، امانت ادا مى گردد و زناشويى حلال مى شود ؛ ولى پاداش بر پايه ايمان است .

امام صادق عليه السلام :اسلام ، پيش از ايمان است ، و بر پايه اسلام است كه از يكديگر ارث مى برند و زناشويى مى كنند ؛ امّا بر پايه ايمان است كه پاداش داده مى شوند .

ر . ك : ص 57 ح 53

حديثى جامع در باره حقيقت ايمان و اسلام و تفاوت هاى آن دو1 / 3تحف العقول :امام صادق عليه السلام به مردى كه نزد ايشان آمد ، فرمود : «آقا كه باشند ؟». گفت : از دوستداران و طرفداران شما هستم . امام صادق عليه السلام به او فرمود : «هيچ بنده اى خدا را دوست نمى دارد، (1) مگر آن كه خداوند ، او را تحت ولايت [و حمايت] خود گرفته باشد و هر گاه او را تحت ولايت خود بگيرد ، بهشت را بر وى واجب مى سازد» . سپس به او فرمود : «تو از كدامين دوستداران ما هستى؟». مرد خاموش ماند . سَدير به ايشان گفت : مگر دوستداران شما چند دسته اند ، اى پسر پيامبر خدا ؟ فرمود : «سه دسته : دسته اى ما را در ظاهر دوست دارند و در باطن دوستمان نمى دارند ، دسته اى ما را در باطن دوست دارند و در ظاهر دوستمان نمى دارند ، و دسته اى در باطن و ظاهر ، هر دو ، دوستمان مى دارند . اينان رده برترند ؛ از چشمه شيرين و گوارا نوشيده اند ، تأويل كتاب و فصل الخطاب و سبب سبب ها را مى دانند . پس رده برترند . فقر و بينوايى و انواع گرفتارى ها تندتر از تازِش اسب ، به سوى آنان مى شتابد . رنج و گزند ، فرا مى گيردشان و متزلزل مى شوند و سختى و شكنجه مى بينند . يكى زخم مى خورَد و ديگرى سرش از تن جدا مى شود و در سرزمين هاى دوردست ، آواره مى شوند . به واسطه آنان است كه خداوند ، بيمار را شفا مى بخشد و نادار را توانگر مى سازد . به واسطه آنان است كه نصرت الهى شامل حال شما مى شود . به بركت وجود آنان است كه باران بر شما مى بارد و به واسطه آنان است كه روزى داده مى شويد . آنان در شمار، كمترين اند؛ امّا نزد خداوند ، پر قدر و ارج ترين اند . دسته دوم ، رده پايين اند . ما را در ظاهر دوست دارند ؛ امّا [در عمل] به شيوه شاهان رفتار مى كنند . زبان هايشان با ماست و شمشيرهايشان بر ما . دسته سوم ، رده ميانه اند . در باطن ، ما را دوست مى دارند ؛ ولى در ظاهر ، دوستمان نمى دارند . به جان خودم سوگند كه اگر اينان [به راستى] در باطن ، ما را دوست داشته باشند، روزه دارانِ روز و عبادتگران شب خواهند بود و نشان عبادت پيشگى را در چهره هايشان مى بينى، و تسليم و فرمان بردار [ما] هستند» . آن مرد گفت : پس من از دوستداران باطنى و ظاهرىِ شما هستم . امام صادق عليه السلام فرمود : «دوستداران باطنى و ظاهرىِ ما نشانه هايى دارند كه با آنها شناخته مى شوند» . مرد گفت : آن نشانه ها چيست؟ امام صادق عليه السلام فرمود : «چند چيز است : نخستين آنها ، اين است كه ايشان يگانگىِ خداوند را چنان كه بايد، شناخته اند و علم توحيدش را استوار ساخته اند و آن گاه ، به چيستىِ او و چگونگى اش ايمان آورده اند و سپس مرزهاى ايمان و حقايق و شروط و تأويل آن را دانسته اند» . سدير گفت : اى فرزند پيامبر خدا ! من از شما نشنيده بودم كه ايمان را چنين وصف كنيد . فرمود : «بله ، اى سدير ! پرسنده را نشايد كه از چيستى ايمان بپرسد ، تا آن كه [نخست ]بداند ايمان به چه كسى است». سدير گفت : اى فرزند پيامبر خدا ! اگر صلاح مى دانيد ، آنچه را فرموديد ، شرح دهيد . امام صادق عليه السلام فرمود : «كسى كه مى پندارد خدا را با توهّم دل مى شناسد ، مشرك است . كسى كه مى پندارد خدا را به نام و بدون معنا [و حقيقت] مى شناسد ، به طعن [در حدوث خداوند] اعتراف كرده است؛ (2) زيرا نام ، حادث است . كسى كه مى پندارد نام و معنا را مى پرستد ، با خداوند ، شريك قرار داده است . كسى كه مى پندارد معنا را با صفت و نه با ادراك مى پرستد ، به موجودى غايب ، حوالت داده است. (3) كسى كه مى پندارد صفت و موصوف را مى پرستد ، توحيد را باطل ساخته است ؛ زيرا صفت ، غير از موصوف است ، و كسى كه مى پندارد موصوف را به صفت اضافه مى كند ، بزرگ را كوچك ساخته است . اينان خدا را چنان كه بايد و شايد ، نشناخته اند» . به ايشان گفته شد : پس راهِ رسيدن به توحيد چيست؟ فرمود : «باب جستجو باز است ، و راه خروج [از بن بست و شبهات] ، موجود است . شناختِ عين موجودِ حاضر ، پيش از [شناخت] صفت اوست و شناخت صفت موجود غايب ، مقدّم بر [شناخت] عين اوست» . گفته شد : چگونه عينِ موجودِ حاضر را پيش از صفتش بشناسيم؟ فرمود : «او را مى شناسى و علمش را مى دانى و خودت را نيز به وسيله او مى شناسى ، نه اين كه خودت را به وسيله خودت و از خودت بشناسى ، و مى دانى كه آنچه در اوست ، از آنِ او و قائم به اوست ، چنان كه [برادران يوسف عليه السلام ] به يوسف گفتند : «راستى تو يوسفى؟ گفت : من يوسفم و اين هم برادر من است» . پس يوسف را به خودِ او شناختند ، نه به واسطه غير او ، و از پيشِ خود و با توهّم دل ، او را اثبات نكردند . نمى بينى كه خداوند مى فرمايد : «كار شما نبود كه درختانِ آن را برويانيد » ؟ مى فرمايد : شما را نسزد كه امامى از پيشِ خود نصب كنيد و به دلخواه و خواست خود ، او را بر حق بناميد» ... .

.


1- .در بحار الأنوار آمده است : «خداوند ، هيچ بنده اى را دوست ندارد ، مگر ...» .
2- .يعنى: عيب «حدوث» را به خدا نسبت داده است .
3- .يعنى: خداى غايبى را ثابت دانسته و عبادت كرده است ، در حالى كه خداوند ، غايب نيست .

ص: 68

. .

ص: 69

. .

ص: 70

[أ _ صِفَةُ الإِيمانِ]قالَ عليه السلام : مَعنى صِفَةِ الإِيمانِ ، الإِقرارُ وَالخُضوعُ للّهِِ بِذُلِّ الإِقرارِ وَالتَّقَرُّبُ إلَيهِ بِهِ ، وَالأَداءُ لَهُ بِعِلمِ كُلِّ مَفروضٍ مِن صَغيرٍ أو كَبيرٍ ، مِن حَدِّ التَّوحيدِ فَما دونَهُ إلى آخِرِ بابٍ مِن أبوابِ الطّاعَةِ أوَّلاً فَأَوَّلاً ، مَقرونٌ ذلِكَ كُلُّهُ بَعضُهُ إلى بَعضٍ مَوصولٌ بَعضُهُ بِبَعضٍ . فَإِذا أدَّى العَبدُ ما فُرِضَ عَلَيهِ مِمّا وَصَلَ إلَيهِ عَلى صِفَةِ ما وَصَفناهُ ، فَهُوَ مُؤمِنٌ مُستَحِقٌّ لِصِفَةِ الإِيمانِ ، مُستَوجِبٌ لِلثَّوابِ ، وذلِكَ أنَّ مَعنى جُملَةِ الإِيمانِ الإِقرارُ ، ومَعنَى الإِقرارِ التَّصديقُ بِالطّاعَةِ ، فَلِذلِكَ ثَبَتَ أنَّ الطّاعَةَ كُلَّها صَغيرَها وكَبيرَها مَقرونَةٌ بَعضُها إلى بَعضٍ ، فَلا يَخرُجُ المُؤمِنُ مِن صِفَةِ الإِيمانِ إلّا بِتَركِ مَا استَحَقَّ أن يَكونَ بِهِ مُؤمِنا ، وإنَّمَا استَوجَبَ وَاستَحَقَّ اسمَ الإِيمانِ ومَعناهُ بِأَداءِ كِبارِ الفَرائِضِ مَوصولَةً ، وتَركِ كِبارِ المَعاصي وَاجتِنابِها . وإن تَرَكَ صِغارَ الطّاعَةِ وَارتَكَبَ صِغارَ المَعاصي ، فَلَيسَ بِخارِجٍ مِنَ الإِيمانِ ولا تارِكٍ لَهُ ، ما لَم يَترُك شَيئا مِن كِبارِ الطّاعَةِ ولَم يَرتَكِب شَيئاً مِن كِبارِ المَعاصي ، فَما لَم يَفعَل ذلِكَ فَهُوَ مُؤمِنٌ لِقَولِ اللّهِ : «إِن تَجْتَنِبُواْ كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَنُدْخِلْكُم مُّدْخَلاً كَرِيمًا» (1) يَعنِي المَغفِرَةَ ما دونَ الكَبائِرِ ، فَإِن هُوَ ارتَكَبَ كَبيرَةً مِن كَبائِرِ المَعاصي ، كانَ مَأخوذا بِجَميعِ المَعاصي صِغارِها وكِبارِها ، مُعاقَبا عَلَيها مُعَذَّبا بِها ، فَهذِهِ صِفَةُ الإِيمانِ وصِفَةُ المُؤمِنِ المُستَوجِبِ لِلثَّوابِ .

.


1- .النساء : 31 .

ص: 71

الف - تعريف ايمان

[الف _ تعريف ايمان]امام صادق عليه السلام فرمود : «معناى ايمان ، عبارت است از : اقرار با زبان به خدا و كرنش در برابر او و تقرّب جستن به او به وسيله آن ، و گزاردن آگاهانه هر وظيفه اى ، از كوچك و بزرگ ، براى او : از توحيد گرفته به پايين ، تا آخرين باب از ابواب طاعت ، يكى پس از ديگرى ، همراه هم و پيوسته به هم . پس هر گاه بنده آنچه را بر او واجب گشته و به او رسيده است ، به نحوى كه وصفش كرديم ، به جاى آورَد، او مؤمن است و شايسته وصف ايمان و سزاوار پاداش خواهد بود . اين از آن روست كه معناى كلّىِ ايمان ، اقرار است و معناى اقرار ، سر در طاعت نهادن . پس ثابت شد كه همه اقسام طاعت ، كوچك و بزرگش ، به يكديگر پيوسته اند . بنا بر اين ، مؤمن از مؤمن بودن خارج نمى شود ، مگر با ترك آنچه به سبب آن ، سزامند مؤمن بودن است ، و آنچه هم در واقع ، او را مستوجب و سزامند نام و حقيقت ايمان مى كند ، به جا آوردنِ پيوسته وظايف بزرگ است و فرو نهادن گناهان بزرگ و دورى كردن از آنها . امّا اگر طاعت هاى كوچك را ترك كند و گناهان كوچك را مرتكب شود ، از ايمان خارج نمى شود و تا زمانى كه چيزى از طاعت هاى بزرگ را ترك نكند و گناه كبيره اى به جا نياورد ، ترك ايمان نكرده است. پس تا زمانى كه اين كار را نكرده باشد، مؤمن است ، به دليل اين سخن خداوند : «اگر از گناهان بزرگى كه از آنها نهى مى شويد ، دورى بورزيد ، بدى هاى شما را مى پوشانيم و شما را به مقام ارجمندى در مى آوريم» ، يعنى آمرزش گناهان غير كبيره . و اگر مرتكب گناه كبيره اى شود ، براى همه گناهان ، از كوچك و بزرگ ، مؤاخذه مى گردد و بر همه آنها كيفر و عذاب مى شود . اين بود وصف ايمان و وصف مؤمن كه سزاوار پاداش است .

.

ص: 72

[ب _ صِفَةُ الإِسلامِ]وأمّا مَعنى صِفَةِ الإِسلامِ ، فَهُوَ الإِقرارُ بِجَميعِ الطّاعَةِ الظّاهِرِ الحُكمِ وَالأَداءِ لَهُ ، فَإِذا أقَرَّ المُقِرُّ بِجَميعِ الطّاعَةِ فِي الظّاهِرِ مِن غَيرِ العَقدِ عَلَيهِ بِالقُلوبِ ، فَقَدِ استَحَقَّ اسمَ الإِسلامِ ومَعناهُ ، وَاستَوجَبَ الوِلايَةَ الظّاهِرَةَ وإجازَةَ شَهادَتِهِ وَالمَواريثَ ، وصارَ لَهُ ما لِلمُسلِمينَ وعَلَيهِ ما عَلَى المُسلِمينَ فَهذِهِ صِفَةُ الإِسلامِ ، وفَرقُ ما بَينَ المُسلِمِ وَالمُؤمِنِ ، أنَّ المُسلِمَ إنَّما يَكونُ مُؤمِنا أن يَكونَ مُطيعا فِي الباطِنِ مَعَ ما هُوَ عَلَيهِ فِي الظّاهِرِ ، فَإِذا فَعَلَ ذلِكَ بِالظّاهِرِ كانَ مُسلِماً ، وإذا فَعَلَ ذلِكَ بِالظّاهِرِ وَالباطِنِ بِخُضوعٍ وتَقَرُّبٍ بِعِلمٍ كانَ مُؤمِنا ، فَقَد يَكونُ العَبدُ مُسلِما ولا يَكونُ مُؤمِنا إلّا وهُوَ مُسلِمٌ .

.

ص: 73

ب - تعريف اسلام

[ب _ تعريف اسلام]امّا معناى اسلام ، عبارت است از : اقرار به هر طاعتى كه حكمِ ظاهر است و به جا آوردن آن . پس هر گاه شخصى به هر طاعتى در ظاهر اقرار كند _ اگر چه در دل ، بدان معتقد نباشد _ ، سزاوار نام و معناى اسلام است و بايسته دوستىِ ظاهرى است . [ پذيرفتنِ] گواهى او جايز است ، ارث مى برد و هر حق و وظيفه اى را كه مسلمانان دارند، او نيز دارد . اين است وصف [و معناى] اسلام . فرق ميان مسلمان و مؤمن ، اين است كه مسلمان ايمان دارد كه بايد از آنچه در ظاهر بدان اعتراف دارد ، در باطن نيز فرمان بردار باشد . پس هر گاه در ظاهر چنين باشد ، مسلمان است و هر گاه در ظاهر و باطن ، از سر خضوع و به قصد تقرّب [به خدا] و آگاهانه فرمان بردار باشد ، مؤمن است . بنا بر اين ، ممكن است بنده فقط مسلمان باشد [و مؤمن نباشد] ؛ امّا اگر مؤمن باشد ، حتما مسلمان نيز هست .

.

ص: 74

[ج _ صِفَةُ الخُروجِ مِنَ الإِيمانِ]وقَد يَخرُجُ مِنَ الإِيمانِ بِخَمسِ جِهاتٍ مِنَ الفِعلِ ، كُلُّها مُتَشابِهاتٌ مَعروفاتٌ : الكُفرُ ، وَالشِّركُ ، وَالضَّلالُ ، وَالفِسقُ ، ورُكوبُ الكَبائِرِ . فَمَعنَى الكُفرِ كُلُّ مَعصِيَةٍ عَصَى اللّهَ بِها بِجِهَةِ الجَحدِ وَالإِنكارِ وَالاِستِخفافِ وَالتَّهاوُنِ في كُلِّ ما دَقَّ وجَلَّ ، وفاعِلُهُ كافِرٌ ، ومَعناهُ مَعنى كُفرٍ مِن أيِّ مِلَّةٍ كانَ ومِن أيِّ فِرقَةٍ كانَ ، بَعدَ أن تَكونَ مِنهُ مَعصِيَةٌ بِهذِهِ الصِّفاتِ فَهُوَ كافِرٌ . ومَعنَى الشِّركِ كُلُّ مَعصِيَةٍ عَصَى اللّهَ بِها بِالتَّدَيُّنِ فَهُوَ مُشرِكٌ صَغيرَةً كانَتِ المَعصِيَةُ أو كَبيرَةً ، فَفاعِلُها مُشرِكٌ . ومَعنَى الضَّلالِ الجَهلُ بِالمَفروضِ ، وهُوَ أن يَترُكَ كَبيرَةً مِن كبائِرِ الطَّاعَةِ الَّتي لا يَستَحِقُّ العَبدُ الإِيمانَ إلّا بِها بَعدَ وُرودِ البَيانِ فيها وَالاِحتِجاجِ بِها ، فَيَكونُ التّارِكُ لَها تارِكاً بِغَيرِ جِهَةِ الإِنكارِ ، وَالتَّدَيُّنِ بِإِنكارِها وجُحودِها ولكِن يَكونُ تارِكاً عَلى جِهَةِ التَّواني وَالإِغفالِ وَالاِشتِغالِ بِغَيرِها ، فَهُوَ ضالٌّ مُتَنَكِّبٌ عَن طَريقِ الإِيمانِ ، جاهِلٌ بِهِ خارِجٌ مِنهُ ، مُستَوجِبٌ لِاسمِ الضَّلالَةِ ومَعناها ما دامَ بِالصِّفَةِ الَّتي وَصَفناهُ بِها ، فَإِن كانَ هُوَ الَّذي مالَ بِهَواهُ إلى وَجهٍ مِن وُجوهِ المَعصِيَةِ بِجِهَةِ الجُحودِ وَالاِستِخفافِ وَالتَّهاوُنِ كَفَرَ ، وإن هُوَ مالَ بِهَواهُ إلَى التَّدَيُّنِ بِجِهَةِ التَّأويلِ وَالتَّقليدِ وَالتَّسليمِ وَالرِّضا بِقَولِ الآباءِ وَالأَسلافِ فَقَد أشرَكَ ، وقَلَّما يَلبَثُ الإِنسانُ عَلى ضَلالَةٍ حَتّى يَميلَ بِهَواهُ إلى بَعضِ ما وَصَفناهُ مِن صِفَتِهِ . ومَعنَى الفِسقِ فَكُلُّ مَعصِيَةٍ مِنَ المَعاصِي الكِبارِ ، فَعَلَها فاعِلٌ أو دَخَلَ فيها داخِلٌ بِجِهَةِ اللَّذَّةِ وَالشَّهوَةِ وَالشَّوقِ الغالِبِ فَهُوَ فِسقٌ ، وفاعِلُهُ فاسِقٌ خارِجٌ مِنَ الإِيمانِ بِجِهَةِ الفِسقِ ، فَإِن دامَ في ذلِكَ حَتّى يَدخُلَ في حَدِّ التَّهاوُنِ وَالاِستِخفافِ ، فَقَد وَجَبَ أن يَكونَ بِتَهاوُنِهِ وَاستِخفافِهِ كافِرا . ومَعنى راكِبِ الكَبائِرِ الَّتي بِها يَكونُ فَسادُ إيمانِهِ ، فَهُوَ أن يَكونَ مُنهَمِكا عَلى كَبائِرِ المَعاصي بِغَيرِ جُحودٍ ولا تَدَيُّنٍ ولا لَذَّةٍ ولا شَهوَةٍ ، ولكِن مِن جِهَةِ الحَمِيَّةِ وَالغَضَبِ ، يُكثِرُ القَذفَ وَالسَّبَّ وَالقَتلَ ، وأخذَ الأَموالِ وحَبسَ الحُقوقِ وغَيرَ ذلِكَ مِنَ المَعاصِي الكَبائِرِ الَّتي يَأتيها صاحِبُها بِغَيرِ جِهَةِ اللَّذَّةِ ، ومِن ذلِكَ الأَيمانُ الكاذِبَةُ وأخذُ الرِّبا وغَيرُ ذلِكَ ، الَّتي يَأتيها مَن أتاها بِغَيرِ استِلذاذٍ ، وَالخَمرُ وَالزِّنا وَاللَّهوُ ، فَفاعِلُ هذِهِ الأَفعالِ كُلِّها مُفسِدٌ لِلإِيمانِ خارِجٌ مِنهُ ، مِن جِهَةِ رُكوبِهِ الكَبيرَةَ عَلى هذِهِ الجِهَةِ ، غَيرُ مُشرِكٍ ولا كافِرٍ ولا ضالٍّ ، جاهِلٌ عَلى ما وَصَفناهُ مِن جِهَةِ الجَهالَةِ ، فَإِن هُوَ مالَ بِهَواهُ إلى أنواعِ ما وَصَفناهُ مِن حَدِّ الفاعِلينَ كانَ مِن صِنفِهِ . (1)

.


1- .تحف العقول : ص 325 ، بحار الأنوار : ج 68 ص 275 ح 31 .

ص: 75

ج - چگونگىِ خارج شدن از ايمان

[ج _ چگونگىِ خارج شدن از ايمان]مؤمن با يكى از پنج كار _ كه همگى مانند هم و معروف اند _ از ايمان خارج مى شود : كفر ، شرك ، گم راهى ، فسق ، و ارتكاب گناهان كبيره . معناى كفر : هر معصيتى است كه انسان با آن ، خدا را نافرمانى كند ، از سرِ نفى و انكار و سبك شمردن و حقير دانستن هر تكليف ريز و درشتى ، و مرتكب آن ، كافر است . اين ، معناى كفر است . از هر كيشى و از هر فرقه اى كه باشد، اگر معصيتى با اين ويژگى ها چگونگى از او سر زند ، كافر است . معناى شرك : هر معصيتى است كه شخص ، از سر اعتقاد، با آن ، خدا را نافرمانى كند . چنين شخصى مشرك است ، خواه آن معصيت ، خرد باشد يا بزرگ. در هر حال ، او مشرك است . معناى گم راهى : جهل به وظيفه و تكليف است؛ يعنى اين كه شخصى يكى از طاعت هاى بزرگ را كه بنده جز با انجام دادن آن سزاوار ايمان نيست، پس از آمدن بيان و اقامه دليل در باره آن ، ترك گويد كه در اين صورت، ترك آن طاعت از سوى او ، از سرِ انكار آن و اعتقاد به انكار و نفى آن نيست ؛ بلكه از روى سستى و غفلت و سرگرم شدن به كار ديگرى ، آن را ترك كرده است . چنين كسى گم راه است و از راه ايمان منحرف گشته ، و ندانسته از راه خارج شده است و تا زمانى كه بر اين وصفى باشد كه گفتيم ، سزامند نام و حقيقت گم راهى است . بنا بر اين ، اگر انسان از سر نفى و استخفاف (خوارشمارى) و حقير دانستن ، به يكى از گونه هاى نافرمانى گرويد ، كافر است و اگر از سر تأويل و تقليد و گردن نهان و پذيرفتن عقيده نياكان و گذشتگان بدان گرويد و آن را كيش خود گرفت، مشرك است. كسى كه در گم راهى است ، ديرى نمى پايد كه به يكى از اين دو كه وصفش كرديم، مى گرايد . معناى فسق : هر گناهى از گناهان بزرگ است كه شخص ، از روى لذّتجويى و شهوت و چيره آمدن هوس ، آن را انجام دهد يا به آن وارد شود . اين ، فسق است و مرتكب آن ، فاسق است و از جهت فسقش ، از ايمان خارج است . پس اگر بر اين فسق بپايد ، تا به حدّ تحقير نمودن و استخفاف [دين و احكام آن] رسد ، به جهت تحقير و استخفافش ، كفر او لازم مى آيد . و معناى ارتكاب گناهان كبيره كه به سبب آنها ايمان شخص تباه مى شود، اين است كه در گناهان كبيره فرو رود ؛ امّا نه از سر انكار يا اعتقاد يا لذّتجويى و شهوت ؛ بلكه از روى تندى و خشم ، بسيار تهمت بزند و ناسزا بگويد و بكُشد و مال مردم را بگيرد و حقوق را نپردازد و ديگر گناهان كبيره اى را انجام دهد كه شخص ، آنها را با انگيزه اى غير از لذّت ، انجام مى دهد ، از جمله : سوگندهاى دروغ و گرفتن ربا و مانند اينها كه هر كس آنها را انجام دهد ، از روى لذّتجويى انجام نمى دهد ، و شرابخوارى و زنا و لهو . انجام دهنده همه اين كارها ، ايمان خود را تباه كرده و از آن خارج شده است ، از آن جهت كه با اين انگيزه مرتكب كبيره شده است ؛ ولى مشرك و كافر و گم راه نيست ؛ بلكه جاهل است و به وصفى كه گفتيم ، از روى نادانى انجام داده است . و اگر با هوش به يكى از اقسام مرتكبانى كه شرح داديم ، بگرايد ، از صنف او خواهد بود» .

.

ص: 76

1 / 4الفَرقُ بَينَ الإِيمانِ وَاليَقينِمشكاة الأنوار :سَأَلَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام الحَسَنَ وَالحُسَينَ عليهماالسلام فَقالَ لَهُما : ما بَينَ الإِيمانِ وَاليَقينِ ؟ فَسَكَتا ، فَقالَ لِلحَسَنِ : أجِب يا أبا مُحَمَّدٍ ! قالَ : بَينَهُما شِبرٌ . قالَ : وكَيفَ ذاكَ ؟ قالَ : لِأَنَّ الإِيمانَ ما سَمِعناهُ بِآذانِنا وصَدَّقناهُ بِقُلوبِنا ، وَاليَقينَ ما أبصَرناهُ بِأَعيُنِنا وَاستَدلَلنا بهِ عَلى ما غابَ عَنّا. (1)

.


1- .مشكاة الأنوار : ص 48 ح 34 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 182 ح 52 .

ص: 77

1 / 4 تفاوت ايمان و يقين

1 / 4تفاوت ايمان و يقينمشكاة الأنوار :امير مؤمنان عليه السلام از حسن و حسين عليهماالسلام سؤال كرد : «فرق ميان ايمان و يقين چيست ؟». آن دو ، خاموش ماندند . ايشان به حسن عليه السلام فرمود : «جواب بده ، اى ابو محمّد!» . حسن عليه السلام گفت : فرقشان يك وجب است . فرمود : «چگونه ؟». گفت : چون ايمان ، آن است كه با گوش هاى خود بشنويم و با دل هايمان تصديقش كنيم ، و يقين ، آن است كه با چشمان خود ببينيم و به وسيله آن ، به آنچه از ما پنهان است ، پى ببريم .

.

ص: 78

1 / 5حَقيقَةُ الإِيمانِ وعَلائِمُهُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لِكُلِّ شَيءٍ حَقيقَةٌ وما بَلَغَ عَبدٌ حَقيقَةَ الإِيمانِ حَتّى يَعلَمَ أنَّ ما أصابَهُ لَم يَكُن لِيُخطِئَهُ ، وما أخطَأَهُ لَم يَكُن لِيُصيبَهُ. (1)

الإمام الباقر عليه السلام :لا يَستَكمِلُ عَبدٌ حَقيقَةَ الإيمانِ حَتّى يَكونَ فيهِ خِصالٌ ثَلاثٌ : التَّفَقُّهُ فِي الدّينِ، وحُسنُ التَّقديرِ فِي المَعيشَةِ وَالصَّبرُ عَلَى الرَّزايا. (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :ثَلاثٌ مِن حَقائِقِ الإِيمانِ : الإِنفاقُ مِنَ الإِقتارِ ، وإنصافُكَ النّاسَ مِن نَفسِكَ ، وبَذلُ العِلمِ لِلمُتَعَلِّمِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :ثَلاثٌ مِنَ الإِيمانِ : الإِنفاقُ مِنَ الإِقتارِ ، وبَذلُ السَّلامِ لِلعالِمِ ، وَالإِنصافُ مِن نَفسِهِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن لَم يَأنَف مِن ثَلاثٍ فَهُوَ مُؤمِنٌ حَقّا : خِدمَةِ العِيالِ ، وَالجُلوسِ مَعَ الفُقَراءِ ، وَالأَكلِ مَعَ خادِمِهِ ، هذِهِ الأَفعالُ مِن عَلاماتِ المُؤمِنينَ الَّذينَ وَصَفَهُمُ اللّهُ في كِتابِهِ «أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا» (5) . (6)

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 10 ص 417 ح 27560 ، مسند الشاميين : ج 3 ص 261 ح 2214 ، حلية الأولياء : ج 2 ص 12 الرقم 100 وليس فيه «لكلّ شيء حقيقة» وكلّهاعن أبي الدرداء ، كنز العمّال : ج 1 ص 25 ح 12 .
2- .المحاسن : ج 1 ص 66 ح 11 عن سليمان بن عمر عن الإمام الصادق عليه السلام ، تحف العقول : ص 324 عن الإمام الصادق عليه السلام وص446 عن الإمام الرضا عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 67 ص 300 ح 27 .
3- .كتاب من لايحضره الفقيه: ج 4 ص360 ح 5762 عن حماد بن عمرو وانس بن محمّد عن أبيه جميعاعن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ،الخصال:ص125 ح 121 عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحارالأنوار: ج69ص371 ح13.
4- .مسند البزّار : ج 4 ص 232 ح 1396 ، حلية الأولياء : ج 1 ص 141 الرقم 22 ، مسند الشهاب : ج 2 ص 65 ح 892 كلّها عن عمّار ، صحيح البخاري : ج 1 ص 19عن عمّار من دون إسناد إليه صلى الله عليه و آله وكلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 1 ص 40 ح 88 ؛ الجعفريات : ص 231 عن الإمام الكاظم عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام نحوه .
5- .الأنفال : 74 .
6- .تاريخ دمشق : ج 6 ص 29 ح 1396 ، الفردوس : ج 3 ص 629 ح 5968 كلاهما عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 1 ص 155 ح 774 .

ص: 79

1 / 5 حقيقت ايمان و نشانه هاى آن

1 / 5حقيقت ايمان و نشانه هاى آنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر چيزى حقيقتى دارد ، و هيچ بنده اى به حقيقت ايمان نمى رسد ، مگر آن گاه كه معتقد باشد آنچه به او رسيده ، نمى شد كه نرسد ، و آنچه به او نرسيده ، امكان نداشته است كه برسد .

امام باقر عليه السلام :هيچ بنده اى كاملاً به حقيقت ايمان نمى رسد ، مگر آن كه سه خصلت در او باشد : فهم در دين ، حسن تدبير در معيشت ، و شكيبايى در برابر مصائب .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه چيز از [نشانه هاى] ايمانِ راستين است : انفاق كردن در تنگ دستى ، انصاف داشتن با مردم ، و آموختن علم به طالب علم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه چيز از ايمان است : انفاق كردن در تنگ دستى ، سلام كردن به همگان ، و انصاف داشتن .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس از سه كار عار نداشته باشد ، او مؤمن حقيقى است : خدمت كردن به خانواده ، نشستن با تهى دستان ، و غذا خوردن با خدمتكارش . اين كارها از نشانه هاى مؤمنانى است كه خداوند در كتابش آنها را چنين وصف فرموده است : «آنان ، همان مؤمنان حقيقى اند» .

.

ص: 80

عنه صلى الله عليه و آله :سَبعَةٌ مَن كُنَّ فيهِ فَقَدِ استَكمَلَ حَقيقَةَ الإِيمانِ وأبوابُ الجَنَّةِ مُفَتَّحَةٌ لَهُ : مَن أسبَغَ وُضوءَهُ ، وأحسَنَ صَلاتَهُ، وأدّى زَكاةَ مالِهِ ، وكَفَّ غَضَبَهُ ، وسَجَنَ لِسانَهُ ، وَاستَغفَرَ لِذَنبِهِ ، وأدَّى النَّصيحَةَ لِأَهلِ بَيتِ نَبِيِّهِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :سِتٌّ مَن كُنَّ فيهِ كانَ مُؤمِنا حَقّا : إسباغُ الوُضوءِ ، ومُبادَرَةُ الصَّلاةِ في يَومِ دَجنٍ (2) ، وكَثرَةُ الصَّومِ في شِدَّةِ الحَرِّ ، وقَتلُ الأَعداءِ بِالسَّيفِ ، وَالصَّبرُ عَلَى المُصيبَةِ ، وتَركُ المِراءِ وإن كُنتَ مُحِقّا . (3)

الإمام الباقر عليه السلام :بَينا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله في بَعضِ أسفارِهِ إذ لَقِيَهُ رَكبٌ ، فَقالوا : السَّلامُ عَلَيكَ يا رَسولَ اللّهِ ، فَقالَ : ما أنتُم ؟ فَقالوا : نَحنُ مُؤمِنونَ يا رَسولَ اللّهِ ، قالَ : فَما حَقيقَةُ إيمانِكُم ؟ قالوا : الرِّضا بِقَضاءِ اللّهِ وَالتَّفويضُ إلَى اللّهِ وَالتَّسليمُ لِأَمرِ اللّهِ ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : عُلَماءُ حُكَماءُ كادوا أن يَكونوا مِنَ الحِكمَةِ أنبِياءَ ، فَإِن كُنتُم صادِقينَ فَلا تَبنوا ما لا تَسكُنونَ ، ولا تَجمَعوا ما لا تَأكُلونَ ، وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذي إلَيهِ تُرجَعونَ. (4)

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 359 ح 5762 ، الخصال : ص 346 ح 13 كلاهما عن أنس بن محمّد عن أبيه عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ،ثواب الأعمال : ص 45 ح 1 ، المحاسن : ج 1 ص 453 ح 1042 ، الأمالي للصدوق : ص 412 ح 534 كلّها عن عليّ بن جعفر عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه ، بحار الأنوار : ج 69 ص 170 ح 12 .
2- .الدَّجْنُ : إلباسُ الغيمِ الأرضَ وقيل: هو إلباسُه أقطارَ السَّماءِ . والدَّجْنُ _ أيضا _ : المطَرُ الكثير . وأدجنَتِ السماءُ: دام مطَرُها . وأدجَنَ اليَومُ : صارَ ذا دَجْنٍ (تاج العروس : ج 18 ص 187 «دجن») .
3- .الفردوس : ج 2 ص 326 ح 3485 عن أبي سعيد ، كنز العمّال : ج 15 ص 895 ح 43538 .
4- .الكافي : ج 2 ص 53 ح 1 ، التوحيد : ص 371 ح 12 ، الخصال : ص 146 ح 175 ، معاني الأخبار : ص 187 ح 6 ، المحاسن : ج 1 ص 354 ح 750 كلّهاعن محمّدبن عذافر عن أبيه ، بحار الأنوار : ج 67 ص 286 ح 8 .

ص: 81

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هفت چيز است كه در هر كس وجود داشته باشد ، آن كس حقيقت ايمان را كامل كرده است و درهاى بهشت به رويش بازند : كسى كه وضويش را شاداب بگيرد ، نمازش را نيكو به جا آورد ، زكات مالش را بپردازد ، خشم خود را نگه دارد ، زبانش را به بند كشد ، براى گناهش آمرزش بطلبد ، و با خانواده پيامبرش خالص و يك دل باشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شش چيز است كه هر كس داراى آنها باشد ، مؤمن حقيقى است : شاداب وضو گرفتن ، شتافتن براى نماز در روز ابرى و بسيار بارانى ، بسيار روزه داشتن در گرماى سخت ، كشتن دشمنان با شمشير ، شكيبايى در برابر مصيبت ، و ترك مجادله اگر چه حق با تو باشد .

امام باقر عليه السلام :پيامبر صلى الله عليه و آله در يكى از سفرهايش بود كه كاروانى به ايشان برخوردند و به پيامبر صلى الله عليه و آله سلام كردند . پيامبر خدا فرمود : «شما كيستيد ؟». گفتند : ما مؤمن هستيم ، اى پيامبر خدا ! فرمود : «حقيقت ايمان شما چيست ؟». گفتند : خشنودى به قضاى خدا ، و واگذارىِ [كارهايمان] به خدا ، و گردن نهادن به فرمان خدا . پيامبر خدا [ در وصف آنان] فرمود : «دانشمندانى فرزانه كه نزديك است از فرزانگى ، پيامبر شوند ! اگر راست مى گوييد ، پس خانه اى نسازيد كه در آن ساكن نمى شويد ، و گرد مياوريد آنچه را كه نمى خوريد ، و از خدايى كه به سويش باز مى گرديد ، پروا كنيد» .

.

ص: 82

الإمام الكاظم عليه السلام :رَفَعَ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله قَومٌ في بَعضِ غَزَواتِهِ فَقالَ : مَنِ القَومُ ؟ فَقالوا : مُؤمِنونَ يا رَسولَ اللّهِ ، قالَ : وما بَلَغَ مِن إيمانِكُم ؟ قالوا : الصَّبرُ عِندَ البَلاءِ ، وَالشُّكرُ عِندَ الرَّخاءِ ، وَالرِّضا بِالقَضاءِ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : حُلَماءُ عُلَماءُ كادوا مِنَ الفِقهِ أن يَكونوا أنبِياءَ ، إن كُنتُم كَما تَصِفونَ فَلا تَبنوا ما لا تَسكُنونَ ، ولا تَجمَعوا ما لا تَأكُلونَ وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذي إلَيهِ تُرجَعونَ . (1)

دعائم الإسلام :عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله أنَّهُ مَرَّ عَلى قَومٍ مِنَ الأَنصارِ وهُم في بَيتٍ فَسَلَّمَ عَلَيهِم ووَقَفَ فَقالَ : كَيفَ أنتُم ؟ فَقالوا : إنّا مُؤمِنونَ يا رَسولَ اللّهِ ، قالَ : أفَمَعَكُم بُرهانُ ذلِكَ ؟ قالوا : نَعَم ، قالَ : هاتوا ، قالوا : نَشكُرُ اللّهَ فِي الرَّخاءِ ، ونَصبِرُ عَلَى البَلاءِ ، ونَرضى بِالقَضاءِ ، قالَ : أنتُم إذا أنتُم . (2)

تنبيه الخواطر :قيلَ : إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله مَرَّ بِقَومٍ فَقالَ لَهُم : ما أنتُم ؟ فَقالوا : مُؤمِنونَ ، فَقالَ : ما عَلامَةُ إيمانِكُم ؟ قالوا : نَصبِرُ عَلَى البَلاءِ ونَشكُرُ عِندَ الرَّخاءِ ونَرضى بِمَواقِعِ القَضاءِ ، فَقالَ : مُؤمِنونَ بِرَبِّ الكَعبَةِ . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يُؤمِنُ العَبدُ الإِيمانَ كُلَّهُ حَتّى يَترُكَ الكَذِبَ مِنَ المُزاحَةِ ، ويَترُكَ المِراءَ وإن كانَ صادِقا . (4)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 48 ح 4 عن سليمان الجعفري عن الإمام الرضا عليه السلام ، التمحيص : ص 61 ح 137 ، بحار الأنوار : ج 67 ص 285 ح 7 ؛ حلية الأولياء : ج10 ص 192 الرقم 554 نحوه .
2- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 223 ، بحارالأنوار : ج 82 ص 144 ح 29 .
3- .تنبيه الخواطر : ج 1 ص 229 ، مسكّن الفؤاد : ص 48 عن ابن عبّاس و ص 79 كلاهما نحوه ، بحارالأنوار : ج 82 ص 137 ح 22 .
4- .مسند ابن حنبل : ج 3 ص 268 ح 8638 وص 291 ح 8774 كلاهما عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 3 ص 624 ح 8229 .

ص: 83

امام كاظم عليه السلام :در يكى از جنگ هاى پيامبر صلى الله عليه و آله ، گروهى نزد ايشان آمدند . پيامبر خدا پرسيد : «آقايان كيستند ؟». گفتند : جمعى مؤمن ، اى پيامبر خدا ! فرمود : «نشانه ايمانتان چيست؟». گفتند : شكيبايى در گرفتارى ، سپاس گزارى در برخوردارى ، و خرسندى به قضا[ى الهى] . پيامبر خدا [ در وصف آنان] فرمود : «خردمندانى دانا كه از [شدّت] دانايى ، نزديك است كه پيامبر باشند ! اگر راست مى گوييد ، پس مسازيد آنچه را كه در آن ساكن نمى شويد ، و گرد مياوريد آنچه را كه نمى خوريد ، و از خدايى كه به سوى او باز مى گرديد ، پروا بداريد» .

دعائم الإسلام :نقل شده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله بر گروهى از انصار گذشت كه در اتاقى جمع بودند . به آنان سلام گفت و ايستاد و فرمود : «شما چگونه ايد ؟» . گفتند : مؤمن ، اى پيامبر خدا ! فرمود : «آيا براى سخن خود ، دليلى هم داريد؟». گفتند : آرى . فرمود : «بگوييد» . گفتند : خداوند را در هنگام برخوردارى ، سپاس مى گوييم و در گرفتارى ، شكيب مى ورزيم و به قضا[ى الهى] خرسنديم . پيامبر خدا فرمود : «در اين صورت ، چنانيد كه گفتيد» .

تنبيه الخواطر :آورده اند كه پيامبر صلى الله عليه و آله بر گروهى گذشت و به آنان فرمود : «شما كيستيد ؟». گفتند : جمعى مؤمن . فرمود : «نشانه ايمانتان چيست؟». گفتند: بر گرفتارى مى شكيبيم، در برخوردارى سپاس مى گزاريم، و به قضا خرسنديم. پيامبر خدا فرمود : «به خداى كعبه سوگند كه مؤمنيد» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بنده ، مؤمن كامل نيست ، مگر آن گاه كه حتّى به شوخى دروغ نگويد ، و مجادله نكند ، اگر چه حق با او باشد .

.

ص: 84

عنه صلى الله عليه و آله :لا يَبلُغُ العَبدُ صَريحَ الإِيمانِ حَتّى يَترُكَ الكَذِبَ فِي المِزاحِ وحَتّى يَترُكَ المِراءَ وهُوَ مُحِقٌّ. (1)

الإمام الصادق عليه السلام :إنّا لا نَعُدُّ الرَّجُلَ مُؤمِنا حَتّى يَكونَ بِجَميعِ أمرِنا مُتَّبِعا مُريدا ، ألا وإنَّ مِنِ اتِّباعِ أمرِنا وإرادَتِهِ الوَرَعَ ، فَتَزَيَّنوا بِهِ يَرحَمكُمُ اللّهُ ، وكَبِّدوا (2) أعداءَنا بِهِ يَنعَشكُمُ اللّهُ. (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يُؤمِنُ أحَدُكُم حَتّى أكونَ أحَبَّ إلَيهِ مِن والِدِهِ ووَلَدِهِ وَالنّاسِ أجمَعينَ. (4)

عنه صلى الله عليه و آله :لا يُؤمِنُ عَبدٌ حَتّى أكونَ أحَبَّ إلَيهِ مِن نَفسِهِ ، وتَكونَ عِترَتي أحَبَّ إلَيهِ مِن عِترَتِهِ ، ويَكونَ أهلي أحَبَّ إلَيهِ مِن أهلِهِ ، وتَكونَ ذاتي أحَبَّ إلَيهِ مِن ذاتِهِ . (5)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ مِن حَقيقَةِ الإِيمانِ أن يُؤثِرَ العَبدُ الصِّدقَ حَتّى نَفَرَ عَنِ الكَذِبِ حَيثُ يَنفَعُ ، ولا يَعدُ المَرءُ بِمَقالَتِهِ عِلمَهُ. (6)

عنه عليه السلام :الإِيمانُ (7) أن تُؤثِرَ الصِّدقَ حَيثُ يَضُرُّك ، عَلَى الكَذِبِ حَيثُ يَنفَعُكَ ، وألّا يَكونَ في حَديثِكَ فَضلٌ عَن عَمَلِكَ وأن تَتَّقِيَ اللّهَ في حَديثِ غَيرِكَ . (8)

.


1- .مسند الشاميين : ج 3 ص 215 ح 2115 ، حلية الأولياء : ج 5 ص 176 الرقم 323 نحوه وكلاهما عن عمر بن الخطّاب .
2- .التكبيد من الكَبَد بمعنى المشقّة (المصباح المنير : ص 523 «كبد»).
3- .الكافي : ج 2 ص 78 ح 13 عن ابن رئاب ، بحارالأنوار : ج 75 ص 235 .
4- .صحيح البخاري: ج 1 ص14 ح 15، صحيح مسلم : ج 1 ص67 ح 70، سنن ابن ماجة: ج 1 ص26 ح 67، سنن النسائي: ج 8 ص114، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 353 ح 12814 كلّها عن أنس ، كنز العمّال : ج 1 ص 37 ح 70.
5- .الفردوس : ج 5 ص 154 ج 7796 ، المعجم الأوسط : ج 6 ص 59 ح 5790 ، المعجم الكبير : ج 7 ص 75 ح 6416 كلاهما نحوه ؛ علل الشرائع : ص 140 ح 3 ،الأمالي للصدوق : ص 414 ح 542 كلّها عن أبي ليلى نحوه ، بحار الأنوار : ج 17 ص 13 ح 27 .
6- .تحف العقول : ص217 ، مشكاة الأنوار : ص 300 ح 923 ، بحارالأنوار : ج 78 ص 56 ح 113 .
7- .في بحار الأنوار وشرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 175 : «علامة الإيمان أن ... » .
8- .نهج البلاغة : الحكمة 458 ، بحارالأنوار : ج 67 ص 314 ح 49 .

ص: 85

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بنده به ايمان ناب نمى رسد ، تا آن كه دروغ گفتن [حتّى] به شوخى را ترك گويد ، و تا آن كه مجادله را ، با آن كه حق با اوست ، ترك گويد .

امام صادق عليه السلام :ما مرد را مؤمن نمى شماريم ، مگر آن كه در همه امور ما ، پيرو و مريد باشد . بدانيد كه از نشانه هاى پيروى از امور ما و ارادت به آنها ، پارسايى است . پس بدان آراسته شويد _ خدايتان رحمت كناد _ و [با اين كار، ]دشمنان ما را به رنج افكنيد . خدايتان قوّت دهاد !

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ يك از شما مؤمن نيست ، مگر آن گاه كه من نزد او محبوب تر از پدرش و فرزندش و همه مردمان باشم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ بنده اى مؤمن نيست ، مگر آن كه مرا از خودش دوست تر بدارد ، و خاندانم را از خاندان خودش دوست تر بدارد ، و بستگان مرا از بستگان خودش دوست تر بدارد ، و جان مرا از جان خودش دوست تر بدارد .

امام على عليه السلام :از [ نشانه هاى] ايمان راستين ، اين است كه [همواره] بنده ، راستگويى را برگزيند و از دروغ ، حتّى اگر به نفع او باشد ، بگريزد ، و [ديگر ، اين كه] انسان گفتارش را از دانشش فراتر نبرد .

امام على عليه السلام :ايمان ، آن است كه راستگويى را [حتّى] آن جا كه به زيان توست ، بر دروغ [ حتّى] آن جا كه به سود توست ، ترجيح دهى و در گفتارت ، فزونى بر كردارت نباشد و در سخن گفتن از ديگران ، از خدا پروا بدارى .

.

ص: 86

الإمام الباقر عليه السلام :مَن دَخَلَ قَلبَهُ خالِصُ حَقيقَةِ الإِيمانِ شَغَلَ عَمّا فِي الدُّنيا مِن زينَتِها ... إنَّ المُؤمِنَ لا يَنبَغي لَهُ أن يَركَنَ ويَطمَئِنَّ إلى زَهرَةِ الحَياةِ الدُّنيا . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :لا يَبلُغُ أحَدُكُم حَقيقَةَ الإِيمانِ حَتّى يُحِبَّ أبعَدَ الخَلقِ مِنهُ فِي اللّهِ ويُبغِضَ أقرَبَ الخَلقِ مِنهُ فِي اللّهِ. (2)

عنه عليه السلام :إنَّ مِن حَقيقَةِ الإِيمانِ أن تُؤثِرَ الحَقَّ وإن ضَرَّكَ ، عَلَى الباطِلِ وإن نَفَعَكَ ، وأن لا تَجوزَ مَنطِقُكَ عِلمَكَ . (3)

عنه عليه السلام :اِعلَموا أنَّهُ لَن يُؤمِنَ عَبدٌ مِن عَبيدِهِ حَتّى يَرضى عَنِ اللّهِ فيما صَنَعَ اللّهُ إلَيهِ وصَنَعَ بِهِ عَلى ما أحَبَّ وكَرِهَ. (4)

عنه عليه السلام :لا يَمحَضُ رَجُلٌ الإِيمانَ بِاللّهِ حَتّى يَكونَ اللّهُ أحَبَّ إلَيهِ مِن نَفسِهِ وأبيهِ واُمِّهِ ووَلَدِهِ وأهلِهِ ومالِهِ ومِنَ النّاسِ كُلِّهِم. (5)

عيسى عليه السلام :لا يَجِدُ العَبدُ حَقيقَةَ الإِيمانِ حَتّى لا يُحِبَّ أن يُحمَدَ عَلى عِبادَةِ اللّهِ عز و جل . (6)

.


1- .تحف العقول : ص 287 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 165 ح 2 .
2- .تحف العقول : ص 369 ، بحارالأنوار : ج 78 ص 252 ح 106 .
3- .الخصال : ص 53 ح 70، المحاسن: ج 1 ص325 ح 655 كلاهما عن زرارة ، بحارالأنوار: ج 70 ص106 ح 2 .
4- .الكافي : ج 8 ص 8 ح 1 عن إسماعيل بن جابر وإسماعيل بن مخلّد ، بحارالأنوار : ج 78 ص 217 ح 93 .
5- .فلاح السائل : ص 201 ح 113 عن الحسين بن سيف ، بحارالأنوار : ج 70 ص 25 ح 25 .
6- .ربيع الأبرار : ج 2 ص 63 ، تاريخ دمشق : ج 47 ص 450 وفيه «أحد» بدل «العبد» و «طاعة» بدل «عبادة» .

ص: 87

امام باقر عليه السلام :هر كس حقيقت ناب ايمان به قلبش وارد شود ، از زر و زيور دنيا دل بر مى كَند ... . براى مؤمن سزاوار نيست كه به زرق و برق زندگىِ دنيا بگرايد و بدان دل خوش كند .

امام صادق عليه السلام :هيچ يك از شما به حقيقت ايمان نمى رسد ، مگر آن كه دورترين كس از خود را براى خدا دوست بدارد ، و نزديك ترين كس به خود را براى خدا دشمن بدارد .

امام صادق عليه السلام :از نشانه هاى ايمان حقيقى ، آن است كه حق را _ هر چند به زيان تو باشد _ بر باطل _ اگر چه به سود تو باشد ، _ ترجيح دهى و اين كه گفتارت از دانشت فراتر نرود .

امام صادق عليه السلام :بدانيد كه هيچ بنده اى از بندگان او ايمان نياورده است ، مگر آن كه از خداوند در كارى كه به او و با او كرده است _ خوشايندش باشد يا ناخوشايندش _ ، خشنود باشد .

امام صادق عليه السلام :هيچ كس ايمانش به خدا خالص نمى گردد ، مگر آن كه خداوند در نزد او از خودش و پدرش و مادرش و زن و فرزندش و اموالش و از همه مردم ، محبوب تر باشد .

عيسى عليه السلام :بنده به حقيقت ايمان نمى رسد ، مگر آن گاه كه دوست نداشته باشد به سبب عبادت خداوند عز و جل ، او را بستايند .

.

ص: 88

1 / 6مِلاكُ الإِيمانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الصَّبرُ نِصفُ الإِيمانِ ، وَاليَقينُ الإِيمانُ كُلُّهُ. (1)

الإمام عليّ عليه السلام :مِلاكُ الإِيمانِ حُسنُ الإِيقانِ . (2)

عنه عليه السلام :يَحتاجُ الإِيمانُ إلَى الإِيقانِ . (3)

1 / 7نِظامُ الإِيمانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الإِيمانُ في عَشَرَةٍ : المَعرِفَةِ وَالطّاعَةِ وَالعِلمِ وَالعَمَلِ وَالوَرَعِ وَالاِجتِهادِ وَالصَّبرِ وَاليَقينِ وَالرِّضا وَالتَّسليمِ ، فَأَيَّها فَقَدَ صاحِبُهُ بَطَلَ نِظامُهُ . (4)

1 / 8أصلُ الإِيمانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ثَلاثَةٌ مِن أصلِ الإِيمانِ : الكَفُّ عَمَّن قالَ : لا إلهَ إلَا اللّهُ ولا تُكَفِّرهُ بِذَنبٍ ولا تُخرِجهُ مِنَ الإِسلامِ بِعَمَلٍ ، وَالجِهادُ ماضٍ مُنذُ بَعَثَنِيَ اللّهُ إلى أن يُقاتِلَ آخِرُ اُمَّتِي الدَّجّالَ لا يُبطِلُهُ جَورُ جائِرٍ ولا عَدلُ عادِلٍ ، وَالإِيمانُ بِالأَقدارِ. (5)

.


1- .تاريخ بغداد : ج 13 ص 226 الرقم 7197 ، مسند الشهاب : ج 1 ص 127 ح 158 ، حلية الأولياء : ج 5 ص 34 الرقم 294 كلّها عن عبد اللّه ، كنز العمّال : ج 3 ص271 ح 6498 ؛ تنبيه الخواطر : ج 1 ص 40 .
2- .غرر الحكم : ج 6 ص 118 ح 9726 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 486 ح 8973 .
3- .غرر الحكم : ج 6 ص 475 ح 11019 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 549 ح 10139.
4- .كنز الفوائد : ج 2 ص 11 ، معدن الجواهر : ص 70 وفيه «فسد» بدل «بطل» ، بحار الأنوار : ج 69 ص175 ح28 .
5- .سنن أبي داود : ج 3 ص 18 ح 2532 ، السنن الكبرى : ج 9 ص 263 ح 18480 ، مسند أبي يعلى : ج 4 ص 225 ح 4296 ، تهذيب الكمال : ج 32 ص254 الرقم 7057 نحوه وكلّها عن أنس ، كنز العمّال : ج 15 ص 811 ح 43226 .

ص: 89

1 / 6 پايه ايمان
1 / 7 رشته ايمان
1 / 8 ريشه ايمان

1 / 6پايه ايمانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شكيبايى ، نيمى از ايمان است و يقين ، همه ايمان .

امام على عليه السلام :بُنياد ايمان ، يقينِ شايسته است .

امام على عليه السلام :ايمان ، نيازمند به يقين است .

1 / 7رشته ايمانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان در ده چيز است : شناخت ، فرمانبرى ، علم ، عمل ، پارسايى ، سختكوشى ، شكيبايى ، يقين ، خشنودى ، و سرسپردگى . هر يك از اينها را كه صاحب ايمان از دست دهد ، رشته ايمانش از هم مى گسلد .

1 / 8ريشه ايمانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه چيز از اصول ايمان است : خوددارى از [كشتن] كسى كه گفته است : «لا إله إلّا اللّه » و اين كه او را به سبب گناهى كافر نشمارى و بر اثر كارى ، از اسلام بيرونش ندانى ، و [دوم] جهاد كه از وقتى خداوند عز و جل مرا بر انگيخت ، تا زمانى كه آخرين افراد امّت من با دجّال بجنگند ، بر قرار خواهد بود و ستمِ ستمگر و دادِ دادگر ، آن را از جريان نمى اندازد ، و [سوم] ايمان داشتن به مقدّرات .

.

ص: 90

الإمام عليّ عليه السلام :الإِيمانُ شَجَرَةٌ ، أصلُهَا اليَقينُ ، وفَرعُهَا التُّقى ، ونورُهَا الحَياءُ ، وثَمَرُهَا السَّخاءُ. (1)

عنه عليه السلام :أصلُ الإِيمانِ حُسنُ التَّسليمِ لِأَمرِ اللّهِ . (2)

1 / 9دَعائِمُ الإِيمانِالإمام عليّ عليه السلام :الإِيمانُ لَهُ أركانٌ أربَعَةٌ : التَّوَكُّلُ عَلَى اللّهِ ، وتَفويضُ الأَمرِ إلَى اللّهِ ، وَالرِّضا بِقَضاءِ اللّهِ ، وَالتَّسليمُ لِأَمرِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ. (3)

عنه عليه السلام :حُسنُ العَفافِ وَالرِّضا بِالكَفافِ مِن دَعائِمِ الإِيمانِ. (4)

الإمام الباقر عليه السلام :سُئِلَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام عَنِ الإِيمانِ فَقالَ : إنَّ اللّهَ عز و جلجَعَلَ الإِيمانَ عَلى أربَعِ دَعائِمَ : عَلَى الصَّبرِ وَاليَقينِ وَالعَدلِ وَالجِهادِ . فَالصَّبرُ مِن ذلِكَ عَلى أربَعِ شُعَبٍ : عَلَى الشَّوقِ وَالإِشفاقِ وَالزُّهدِ وَالتَّرَقُّبِ ، فَمَنِ اشتاقَ إلَى الجَنَّةِ سَلا عَنِ الشَّهَواتِ ، ومَن أشفَقَ مِنَ النّارِ رَجَعَ عَنِ المُحَرَّماتِ ، ومَن زَهِدَ فِي الدُّنيا هانَت عَلَيهِ المُصيباتُ ، ومَن راقَبَ المَوتَ سارَعَ إلَى الخَيراتِ . وَاليَقينُ عَلى أربَعِ شُعَبٍ : تَبصِرَةِ الفِطنَةِ وتَأَوُّلِ الحِكمَةِ ومَعرِفَةِ العِبرَةِ وسُنَّةِ الأَوَّلينَ ، فَمَن أبصَرَ الفِطنَةَ عَرَفَ الحِكمَةَ ، ومَن تَأَوَّلَ الحِكمَةَ عَرَفَ العِبرَةَ ، ومَن عَرَفَ العِبرَةَ عَرَفَ السُّنَّةَ ، ومَن عَرَفَ السُّنَّةَ فَكَأَنَّما كانَ مَعَ الأَوَّلينَ وَاهتَدى إلَى الَّتي هِيَ أقوَمُ ونَظَرَ إلى مَن نَجا بِما نَجا ومَن هَلَكَ بِما هَلَكَ ، وإنَّما أهلَكَ اللّهُ مَن أهلَكَ بِمَعصِيَتِهِ وأنجى مَن أنجى بِطاعَتِهِ . وَالعَدلُ عَلى أربَعِ شُعَبٍ : غامِضِ الفَهمِ وغَمرِ العِلمِ وزُهرَةِ الحُكمِ ورَوضَةِ الحِلمِ ، فَمَن فَهِمَ فَسَّرَ جَميعَ العِلمِ ، ومَن عَلِمَ عَرَفَ شَرائِعَ الحُكمِ ، ومَن حَلُمَ لَم يُفَرِّط في أمرِهِ وعاشَ فِي النّاسِ حَميدا . وَالجِهادُ عَلى أربَعِ شُعَبٍ : عَلَى الأَمرِ بِالمَعروفِ وَالنَّهيِ عَنِ المُنكَرِ وَالصِّدقِ فِي المَواطِنِ وشَنَآنِ (5) الفاسِقينَ ، فَمَن أمَرَ بِالمَعروفِ شَدَّ ظَهرَ المُؤمِنِ ، ومَن نَهى عَنِ المُنكَرِ أرغَمَ أنفَ المُنافِقِ وأمِنَ كَيدَهُ ، ومَن صَدَقَ فِي المَواطِنِ قَضَى الَّذي عَلَيهِ ، ومَن شَنِئَ الفاسِقينَ غَضِبَ للّهِِ ، ومَن غَضِبَ للّهِِ غَضِبَ اللّهُ لَهُ ، فَذلِكَ الإِيمانُ ودَعائِمُهُ وشُعَبُهُ. (6)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 47 ح 1786 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 22 ح 155 .
2- .غرر الحكم : ج 2 ص 416 ح 3087 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 121 ح 2740 وليس فيه «حسن» .
3- .الكافي : ج 2 ص 47 ح 2 عن السكوني عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام وص 56 ح 5 عن السكوني عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام ، تحف العقول : ص223 ، الجعفريات : ص 232 عن الإمام الكاظم عن آبائه عنه عليهم السلام ، مشكاة الانوار : ص 52 ح 50 ، بحار الأنوار : ج 68 ص 341 ح 12 .
4- .غرر الحكم : ج 3 ص 389 ح 4838 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 229 ح 4412 .
5- .الشنآن : البغض (لسان العرب : ج 1 ص 101 «شنأ») .
6- .الكافي : ج 2 ص 50 ح 1 عن جابر ، نهج البلاغة : الحكمة 31 ، الخصال : ص 231 ح 74 عن الاصبغ بن نباتة وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 68 ص351 ح 19 .

ص: 91

1 / 9 ستون هاى ايمان

امام على عليه السلام :ايمان ، درختى است كه ريشه اش يقين است و شاخه اش تقوا و شكوفه اش حيا و ميوه اش سخاوت .

امام على عليه السلام :ريشه ايمان ، گردن نهادنِ كامل در برابر فرمان خداست .

1 / 9ستون هاى ايمانامام على عليه السلام :ايمان ، چهار ركن دارد : توكّل بر خدا ، سپردن كار به خدا ، خشنودى به قضاى خدا ، و سر سپردن به فرمان خداوند عز و جل .

امام على عليه السلام :خويشتندارىِ دُرست ، و خرسندى به مقدارِ كفاف [از روزى] ، از ستون هاى ايمان اند .

امام باقر عليه السلام :از امير مؤمنان عليه السلام درباره ايمان پرسيده شد . فرمود : «خداى عز و جل ايمان را بر چهار ستون نهاد : بر شكيب و يقين و داد و جهاد . شكيب ، بر چهار شاخه است : اشتياق و بيم و زهد و چشم به راهى . هر كه مشتاق بهشت باشد ، هوس ها را از ياد مى بَرَد . هر كه از دوزخ بيمناك باشد ، از حرام ها دست مى شويد . هر كه به دنيا بى رغبت باشد ، مصائب بر او آسان مى شود . هر كه چشم به راه مرگ باشد ، به انجام دادن كارهاى نيك مى شتابد . يقين ، بر چهار شاخه است : نگاه هوشمندانه ، دريافت حكمت ، شناخت عبرت ، و [شناخت] روش پيشينيان . آن كه هوشمندانه ببيند، حكمت را مى شناسد و آن كه حكمت را در يابد ، عبرت ها را مى شناسد و آن كه عبرت شناس باشد ، روش پيشينيان را مى شناسد و آن كه روش پيشينيان را بشناسد ، گويا با پيشينيان بوده و به راه درست تر پى برده و آنان را كه رهيده اند و علّت رهيدنشان را و آنان را كه نابود شدنده اند و علّت نابودى شان را ديده است ، و [ مى داند كه] خداوند ، آنان را كه نابود كرد ، در واقع ، به سبب نافرمانى شان نابود كرد و آنان را كه نجات داد ، در واقع ، به سبب فرمان بردارى شان نجات داد . داد بر چهار شاخه است : فهم عميق ، فزونىِ دانش ، شكوفه داورى و بُستان بردبارى . آن كه بفهمد ، همه دانش را تفسير مى كند و آن كه بداند ، آبشخورهاى حُكم را مى شناسد و آن كه بردبارى نمايد ، در كار خود ، كندى نمى ورزد و در ميان مردم ، خوش نام زندگى مى كند . و جهاد بر چهار شاخه است : بر توصيه كردن به خوبى ها ، و نهى كردن از بدى ها ، و پايدارى در آوردگاه ها ، و دشمنى با بدكاران . هر كه به خوبى ها فرمان دهد ، مؤمن را پشتيبانى كرده است . هر كه از بدى ها باز دارد، بينىِ منافق را به خاك ماليده و از نيرنگ او در امان مانده است . هر كه در آوردگاه ها پايدارى كند، وظيفه اش را به جا آورده است و هر كه با بدكاران دشمنى ورزد ، به خاطر خدا خشم گرفته و آن كه براى خدا خشم گيرد ، خداوند به خاطر او خشم مى گيرد . اين است ايمان و ستون ها و شاخه هاى آن» .

.

ص: 92

1 / 10ذِروَةُ الإِيمانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ عيسَى بنَ مَريَمَ عليه السلام قالَ : ... إنّي لَأَجِدُ في كِتابِ اللّهِ المُنزَلِ الَّذي أنزَلَ اللّهُ فِي الإِنجيلِ : ... وخُلِقَ النَّهارُ لِتُؤَدّى فيهِ الصَّلاةُ المَفروضَةُ ... وأن تَأمُروا بِمَعروفٍ وتَنهَوا عَن مُنكَرٍ ، فَهُوَ ذِروَةُ الإِيمانِ وقِوامُ الدّينِ . (1)

.


1- .الدرّ المنثور : ج 7 ص 303 نقلاً عن ابن مردويه عن عبد اللّه بن مغفل ؛ بحارالأنوار : ج 58 ص 207 ح 38 .

ص: 93

1 / 10 قلّه ايمان

1 / 10قلّه ايمانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عيسى بن مريم عليه السلام گفت : ... من در كتاب آسمانىِ خدا كه خداوند در انجيل فرو فرستاده است ، چنين مى يابم : «... و روز آفريده شد تا نماز واجب ، در آن گزارده شود ... و به نيكى فرمان دهيد و از بدى نهى كنيد ، كه اين ، قلّه ايمان و جان مايه دين است» .

.

ص: 94

1 / 11حُدودُ الإِيمانِالكافي عن عجلان أبي صالح :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : أوقِفني عَلى حُدودِ الإِيمانِ ، فَقالَ : شَهادَةُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وأنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ ، وَالإِقرارُ بِما جاءَ بِهِ مِن عِندِ اللّهِ ، وصَلاةُ الخَمسِ ، وأداءُ الزَّكاةِ ، وصَومُ شَهرِ رَمَضانَ ، وحَجُّ البَيتِ ، ووِلايَةُ وَلِيِّنا ، وعَداوَةُ عَدُوِّنا ، وَالدُّخولُ مَعَ الصّادِقينَ . (1)

1 / 12كُنوزُ الإِيمانِالإمام عليّ عليه السلام :ثَلاثٌ مِن كُنوزِ الإِيمانِ : كِتمانُ المُصيبَةِ ، وَالصَّدَقَةُ ، وَالمَرَضُ . (2)

عنه عليه السلام_ فيما أوصَى ابنَهُ الإِمامَ الحُسَينَ عليه السلام _ :مِن كُنوزِ الإِيمانِ الصَّبرُ عَلَى المَصائِبِ . (3)

1 / 13أبوابُ الإِيمانِالإمام عليّ عليه السلام :إنِّي الفاروقُ الأَكبَرُ ... وبابُ الإِيمانِ . (4)

عنه عليه السلام_ في وَصفِ آلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله _ :فَهُم خاصَّةُ اللّهِ وخالِصَتُهُ ، وسِرُّ الدَّيّانِ وكَلِمَتُهُ ، وبابُ الإِيمانِ وكَعبَتُهُ . (5)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 18 ح 2 ، بحار الأنوار : ج 68 ص 330 ح 4 .
2- .غرر الحكم : ج 3 ص 340 ح 4672 .
3- .تحف العقول : ص 89 وص 100 ، كنز الفوائد : ج 1 ص 140 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 289 ح 1 .
4- .بصائر الدرجات : ص 200 ح 2 عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 39 ص 343 ح 15 .
5- .مشارق انوار اليقين : ص 117 عن طارق بن شهاب ، بحار الأنوار : ج 25 ص 174 ح 38 .

ص: 95

1 / 11 مرزهاى ايمان
1 / 12 گنج هاى ايمان
1 / 13 درهاى ايمان

1 / 11مرزهاى ايمانالكافى_ به نقل از عجلان ابو صالح _:به امام صادق عليه السلام گفتم : مرا بر مرزهاى ايمان ، آگاه گردان . فرمود : «گواهى دادن به اين كه معبودى جز خداوند يگانه نيست و محمّد ، فرستاده خداست و اقرار كردن به آنچه از نزد خدا آورده ، و [ خواندنِ] نمازهاى پنجگانه ، پرداخت زكات ، روزه ماه رمضان ، حجّ خانه [خدا] ، دوستى با دوست ما و دشمنى با دشمن ما ، و بودن با راستان» .

1 / 12گنج هاى ايمانامام على عليه السلام :سه چيز از گنج هاى ايمان است : پنهان داشتن مصيبت و صدقه و بيمارى .

امام على عليه السلام_ در سفارش به فرزندش امام حسين عليه السلام _ :شكيبايى در برابر مصائب ، از گنج هاى ايمان است .

1 / 13درهاى ايمانامام على عليه السلام :من جدا كننده بزرگ[_ِ حق از باطل] ... و درِ ايمان هستم .

امام على عليه السلام_ در وصف خاندان محمّد عليهم السلام _ :آنان خاصّان خدا و گزيدگان اويند ، و راز خداوندِ سزا دهنده و رمز اويند ، و درِ ايمان و كعبه آن اند .

.

ص: 96

الإمام الباقر والإمام الصادق عليهماالسلام_ فِي الزِّيارَةِ الجامِعَةِ _ :السَّلامُ عَلَيكُم أئِمَّةَ المُؤمِنينَ وسادَةَ المُتَّقينَ ... وشُرَكاءَ القُرآنِ ومَنهَجَ الإِيمانِ ... يا حُجَّةَ اللّهِ لَقَد اُرضِعتَ بِثَديِ الإِيمانِ ، وفُطِمتَ بِنورِ الإِسلامِ . (1)

الإمام الهادي عليه السلام_ فِي الزِّيارَةِ الجامِعَةِ الكَبيرَةِ _ :السَّلامُ عَلَيكُم يا أهلَ بَيتِ النُّبُوَّةِ ، ومَوضِعَ الرِّسالَةِ ، ومُختَلَفَ (2) المَلائِكَةِ ، ومَهبِطَ الوَحيِ ، ومَعدِنَ الرَّحمَةِ ، وخُزّانَ العِلمِ ، ومُنتَهَى الحِلمِ ، واُصولَ الكَرَمِ ، وقادَةَ الاُمَمِ ، وأولِياءَ النِّعَمِ ، وعَناصِرَ الأَبرارِ ، ودَعائِمَ الأَخيارِ ، وساسَةَ العِبادِ ، وأركانَ البِلادِ ، وأبوابَ الإِيمانِ ، واُمَناءَ الرَّحمنِ ، وسُلالَةَ النَّبِيّينَ ، وصَفوَةَ المُرسَلينَ ، وعِترَةَ خِيَرَةِ رَبِّ العالَمينَ ، ورَحمَةُ اللّهِ بَرَكَاتُهُ. (3)

الإمام المهدي عليه السلام_ فيما يُقالُ فِي التَّوَجُّهِ إلَى الأَئِمَّةِ عليهم السلام _ :أنتُم خَزَنَتُهُ وشُهَداؤُهُ ، وعُلَماؤُهُ واُمَناؤُهُ ، وساسَةُ العِبادِ وأركانُ البِلادِ ، وقُضاةُ الأَحكامِ وأبوابُ الإِيمانِ. (4)

1 / 14مُخُّ الإِيمانِالإمام عليّ عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :مُخُّ الإِيمانِ التَّقوى وَالوَرَعُ وهُما مِن أفعالِ القُلوبِ وأحسَنُ أفعالِ الجَوارِحِ ألّا تَزالَ مالِئا فاكَ بِذِكرِ اللّهِ سُبحانَهُ . (5)

.


1- .المزار الكبير : ص 293 و 294 ح 14 ، بحار الأنوار : ج 102 ص 163 ح 5 .
2- .مختلَف الملائكة : أي محلّ نزولهم وعروجهم (بحارالأنوار : ج 102 ص 134) .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 610 ح 3213 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 96 ح 177 وفيه «معدن الرسالة» بدل «موضع الرسالة» وكلاهما عن موسى بن عبد اللّه ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 272 ح 1 ، المزار الكبير : ص 524 كلاهما عن موسى بن عمران النخعي ، بحار الأنوار : ج 102 ص 127 ح 4 .
4- .المزار الكبير : ص 568 عن محمّد بن عبد اللّه بن جعفر الحميري ، بحار الأنوار : ج 102 ص 93 .
5- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 347 ح 988 .

ص: 97

1 / 14 مغز ايمان

امام باقر و امام صادق عليهماالسلام_ در زيارت جامعه _ :درود بر شما پيشوايان اهل ايمان و مهتران پرواپيشگان ... و انبازان قرآن و راه روشن ايمان ! ... اى حجّت خدا ! تو از پستان ايمان ، شير نوشانده شدى و با نور اسلام ، از شير گرفته شدى .

امام هادى عليه السلام_ در زيارت جامعه كبيره _ :درود بر شما _ اى خاندان پيامبرى ، و جايگاه پيام الهى ، و آمد و شدگاهِ فرشتگان ، و فرودگاه وحى ، و كان مهر ، و گنجوَران دانش ، و پايانه بردبارى ، و ريشه هاى بزرگوارى ، و رهبران مردمان ، و اولياى نعمت ها ، و بنيادهاى نيكان ، و ستون هاى خوبان ، و مهتران بندگان ، و پايه هاى شهرها ، و درهاى ايمان ، و امانتداران خداى مهربان ، و زاده پيامبران ، و چكيده فرستادگان [خداوند] و خانواده برگزيده پروردگار جهانيان _ و رحمت و بركات خدا بر شما باد !

امام مهدى عليه السلام_ در آنچه براى زيارت ائمّه عليهم السلام از ايشان رسيده است _ :شما خزانه داران و گواهان خداييد ، و دانش آموختگان او و امانتداران اوييد ، و مربّى بندگان و اركان شهرهاييد ، و قاضيان احكام و درهاى ايمانيد .

1 / 14مغز ايمانامام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :مغز ايمان ، پرهيزگارى و پارسايى است و اين دو ، از كارهاى دل اند ، و نيكوترين عمل جوارح ، اين است كه پيوسته دهانت را از ذكر خداوند سبحان ، پُر دارى .

.

ص: 98

1 / 15زَينُ الإِيمانِالإمام عليّ عليه السلام :زَينُ الإِيمانِ طَهارَةُ السَّرائِرِ ، وحُسنُ العَمَلِ فِي الظّاهِرِ. (1)

الإمام الصادق عليه السلام :مِن زَينِ الإِيمانِ الفِقهُ . (2)

1 / 16عَزيمَةُ الإِيمانِالإمام عليّ عليه السلام_ بَعدَ انصِرافِهِ مِن صِفّينَ _ :أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ ، شَهادَةً مُمتَحَنا إخلاصُها مُعتَقَدا مُصاصُها (3) ، نَتَمَسَّكُ بِها أبَدا ما أبقانا ، ونَدَّخِرُها لِأَهاويلِ ما يَلقانا ، فَإِنَّها عَزيمَةُ الإِيمانِ ، وفاتِحَةُ الإِحسانِ ، ومَرضاةُ الرَّحمنِ ، ومَدحَرَةُ الشَّيطانِ . (4)

1 / 17تَجديدُ الإِيمانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ الإِيمانَ لَيَخلَقُ في جَوفِ أحَدِكُم كَما يَخلَقُ الثَّوبُ الخَلَقُ ، فَاس_أَ لُوا اللّهَ أن يُجَدِّدَ الإِيمانَ في قُلوبِكُم. (5)

مسند ابن حنبل عن أبي هريرة :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : جَدِّدوا إيمانَكُم . قيلَ : يا رَسولَ اللّهِ وكَيفَ نُجَدِّدُ إيمانَنا ؟ قالَ : أكثِروا مِن قَولِ لا إلهَ إلَا اللّهُ . (6)

.


1- .غرر الحكم : ج 4 ص 117 ح 5504 .
2- .تحف العقول : ص 368 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 251 ح 100 .
3- .المُصاص : خالِصُ كلِّ شيء (النهاية : ج 4 ص 337 «مصص») .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 2 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 331 ح 19 ؛ مطالب السؤول : ج 1 ص 240 .
5- .المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 45 ح 5 ، الفردوس : ج 1 ص 114 ح 387 كلاهما عن عبد اللّه بن عمرو بن العاص ، كنز العمّال : ج 1 ص 262ح1313 .
6- .مسند ابن حنبل : ج 3 ص 281 ح 8718 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 285 ح 7657 ، المنتخب من مسند عبد بن حميد : ص 417 ح 1424 ،حلية الاولياء : ج 2 ص 357 الرقم 203 ، كنز العمّال : ج 1 ص 416 ح 1768 .

ص: 99

1 / 15 زيور ايمان
1 / 16 عزم ايمان
1 / 17 نوسازى ايمان

1 / 15زيور ايمانامام على عليه السلام :زيور ايمان ، پاكىِ درون است و كردار نيك در برون .

امام صادق عليه السلام :از زيورهاى ايمان ، ژَرف بينى ( / دين شناسى) است .

1 / 16عزم ايمانامام على عليه السلام_ پس از بازگشت از صفّين _:گواهى مى دهم كه معبودى جز خداى يگانه و بى انباز نيست ؛ گواهى اى كه خلوص آن آزموده شده و به نابى آن باور دارم ، و براى هميشه _ تا آن گاه كه خدايمان زنده بدارد _ بدان گواهى چنگ مى زنيم ، و آن را براى [رهايى از] وحشت هايى كه در انتظار ماست ، مى اندوزيم ؛ زيرا اين گواهى ، آهنگ (عزم) ايمان و آغاز احسان است و مايه خشنودى خداى مهربان و دور كردن شيطان .

1 / 17نوسازى ايمانپيامبر خدا صلى الله عليه و آلهايمان در درون هر يك از شما كهنه مى شود ، چنان كه جامه كهنه مى شود . پس ، از خداوند بخواهيد كه ايمان را در دل هاى شما نو سازد .

مسند ابن حنبل_ به نقل از ابو هريره _:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «ايمانتان را نو سازيد» . گفته شد : اى پيامبر خدا ! چگونه ايمانمان را نو سازيم؟ فرمود : «زياد لا إله إلّا اللّه بگوييد» .

.

ص: 100

رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ قالَ لِأَصحابِهِ _ :جَدِّدوا الإِيمانَ في قُلوبِكُم ، مَن كانَ عَلى حَرامٍ حُوِّلَ مِنهُ إِلى غَيرِهِ ومَن أحسَنَ مِن مُحسِنٍ وَقَعَ ثَوابُهُ عَلَى اللّهِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله_ لِأَبي هُرَيرَةَ _ :يا أبا هُرَيرَةَ جَدِّدِ الإِسلامَ ، أكثِر مِن شَهادَةِ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ. (2)

الإمام الجواد عليه السلام :مَرِضَ رَجُلٌ مِن أصحابِ الرِّضا عليه السلام فَعادَهُ فَقالَ : كَيفَ تَجِدُكَ ؟ قالَ : لَقيتُ المَوتَ بَعدَكَ _ يُريدُ ما لَقِيَهُ مِن شِدَّةِ مَرَضِهِ _ فَقالَ : كَيفَ لَقيتَهُ ؟ فَقالَ : أليما شَديدا ، فَقالَ : ما لَقيتَهُ إنَّما لَقيتَ ما يُنذِرُكَ بِهِ ويُعَرِّفُكَ بَعضَ حالِهِ ، إنَّمَا النّاسُ رَجُلانِ : مُستَريحٌ بِالمَوتِ ، ومُستَراحٌ بِهِ مِنهُ ، فَجَدِّدِ الإِيمانَ بِاللّهِ وبِالوِلايَةِ تَكُن مُستَريحا ، فَفَعَلَ الرَّجُلُ ذلِكَ . (3)

1 / 18أوثَقُ عُرَى الإِيمانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أوثَقُ عُرَى الإِيمانِ الحُبُّ فِي اللّهِ وَالبُغضُ فِي اللّهِ . (4)

.


1- .حلية الأولياء : ج 7 ص 241 الرقم 397 ، الفردوس : ج 2 ص 108 ح 2565 نحوه وكلاهما عن ابن عبّاس .
2- .الفردوس : ج 5 ص 346 ح 8387 عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 2 ص 245 ح 3936 .
3- .معاني الأخبار : ص 289 ح 7 عن أحمد بن الحسن الحسيني عن الإمام العسكري عن أبيه عليهماالسلام ، الدعوات : ص 248 ح 698 وفيه «ما يبدؤك» بدل «ماينذرك» ، الاعتقادات للصدوق : ص 55 من دون إسناد إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 6 ص 155 ح 11 .
4- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 362 ح 5762 عن حماد بن عمرو عن الإمام الصادق عن أبيه عن جده عن الإمام عليّ عليهم السلام ، المقنعة : ص 33 ، مكارم الاخلاق : ج 2 ص 327 ح 2656 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، عدة الداعي : ص 174 عن الإمام الكاظم عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 74 ص 237 ح 38 ؛ المصنف لابن أبي شيبة : ج 7 ص 226 ح 69 عن البراء وفيه «الاسلام» بدل «الايمان» ، كنز العمّال : ج 9 ص 6 ح 24656 .

ص: 101

1 / 18 محكم ترين دستگيره هاى ايمان

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به اصحابش _:ايمان را در دل هايتان نو كنيد . كسى كه حرامى انجام مى دهد ، از آن دست بر دارد و به كار ديگرى روى آورد و هر نيكوكارى كه نيكى مى كند ، ثوابش بر عهده خداوند است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ خطاب به ابو هريره _ :اى ابو هريره! اسلام را [در خودت] نو گردان . شهادت «لا إله إلّا اللّه » را زياد بگو .

امام جواد عليه السلام :مردى از ياران [پدرم] رضا عليه السلام بيمار شد . ايشان به عيادت او رفت و پرسيد : «چگونه اى ؟». مرد گفت : دور از جان شما! مرگ را ديدم . و منظورش درد و رنجى بود كه از شدّت بيمارى مى كشيد . [پدرم] پرسيد : «چگونه بود؟» . گفت : دردناك و سخت . فرمود : «تو مرگ را نديده اى ؛ بلكه علامت هشدار دهنده آن و چيزى را ديده اى كه گوشه اى از احوال آن را به تو مى شناساند . مردم ، دو دسته اند : دسته اى كه با مردن آسوده مى شوند ، و دسته اى كه با مرگشان [ديگران] از آنان آسوده مى شوند . پس ايمان به خدا و به ولايت را نو گردان تا از آسوده شوندگان باشى» . و آن مرد چنين كرد .

1 / 18محكم ترين دستگيره هاى ايمانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دوست داشتن براى خدا و دشمن داشتن براى خدا ، محكم ترين دستگيره هاى ايمان اند .

.

ص: 102

المستدرك على الصحيحين عن ابن مسعود :قالَ لِيَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : يا عَبدَ اللّهِ بنَ مَسعودٍ ، فَقُلتُ : لَبَّيكَ يا رَسولَ اللّهِ ثَلاثَ مِرارٍ ، قالَ : هَل تَدري أيُّ عُرَى الإِيمانِ أوثَقُ ؟ قُلتُ : اللّهُ ورَسولُهُ أعلَمُ ، قالَ : أوثَقُ [عُرَى] الإيمانِ الوِلايَةُ فِي اللّهِ بِالحُبِّ فيهِ وَالبُغضِ فيهِ . (1)

المعجم الكبير عن ابن عبّاس :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِأَبي ذَرٍّ : أيُّ عُرَى الإِيمانِ _ أظُنُّهُ قالَ : _ أوثَقُ ؟ قالَ : اللّهُ ورَسولُهُ أعلَمُ ، قالَ : المُوالاةُ فِي اللّهِ ، وَالمُعاداةُ فِي اللّهِ ، وَالحُبُّ فِي اللّهِ ، وَالبُغضُ فِي اللّهِ. (2)

الإمام الصادق عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِأَصحابِهِ : أيُّ عُرَى الإِيمانِ أوثَقُ ؟ فَقالوا: اللّهُ ورَسولُهُ أعلَمُ ، وقالَ بَعضُهُم : الصَّلاةُ ، وقالَ بَعضُهُم : الزَّكاةُ ، وقالَ بَعضُهُم : الصِّيامُ، وقالَ بَعضُهُم: الحَجُّ وَالعُمرَةُ ، وقالَ بَعضُهُم : الجِهادُ ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لِكُلِّ ما قُلتُم فَضلٌ ولَيسَ بِهِ ، ولكِن أوثَقُ عُرَى الإِيمانِ الحُبُّ فِي اللّهِ وَالبُغضُ فِي اللّهِ وتَوالي أولِياءِ اللّهِ وَالتَّبَرّي مِن أعداءِ اللّهِ . (3)

.


1- .المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 522 ح 3790 ، السنن الكبرى : ج 10ص 394 ح 21069 ، المعجم الصغير: ج 1 ص 223 كلاهما نحوه ، المعجم الكبير : ج 10 ص 171 ح 10357 ، حلية الاولياء : ج 4 ص 177 الرقم 271 ، كنز العمّال : ج 15 ص 890 ح 43525 .
2- .المعجم الكبير : ج 11 ص 172 ح 11537 ، شعب الايمان : ج 7 ص 70 ح 9513 وليس فيه «والمعاداة في اللّه » ، كنز العمّال : ج 1 ص 288 ح 1395 ؛تحف العقول : ص 55 وليس فيه «والحب في اللّه » ، بحار الأنوار : ج 77 ص 159 ح 152 .
3- .الكافي : ج 2 ص 125 ح 6 ، المحاسن : ج 1 ص 411 ح 939 كلاهما عن عمرو بن مدرك ، معاني الاخبار : ص 398 ح 55 عن عليّ بن مروك الطائيعن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 69 ص 242 ح 17 ؛ مسند ابن حنبل : ج 6 ص 410ح 18549 وفيه «اوسط» بدل «اوثق» في الموضعين ، مسند الطيالسي : ص 101 ح 747 كلاهما عن البراء بن عازب وليس فيهما ذيله من «وتوالياولياء اللّه ...» .

ص: 103

المستدرك على الصحيحين_ به نقل از ابن مسعود _:پيامبر صلى الله عليه و آله به من فرمود : «عبد اللّه بن مسعود!». سه بار گفتم : بله ، اى پيامبر خدا! فرمود : «آيا مى دانى كدام دستگيره ايمان ، محكم تر است ؟». گفتم : خدا و پيامبرش داناترند . فرمود : «محكم ترين ايمان ، عبارت است از پيروى ( / دوستى) كردن براى خدا ، از راه مِهروَرزى و كين ورزى براى اوست» .

المعجم الكبير_ به نقل از ابن عبّاس _:پيامبر خدا به ابو ذر فرمود : «كدام دستگيره ايمان ، محكم تر است ؟» . به گمانم همين تعبير (محكم تر) را فرمود . ابو ذر گفت : خدا و رسول او بهتر مى دانند . فرمود : «دوستى ورزيدن براى خدا ، و دشمنى ورزيدن براى خدا ، و دوست داشتن براى خدا و نفرت داشتن براى خدا» .

امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا به اصحابش فرمود : «كدام دستگيره ايمان ، استوارتر است ؟». [اصحاب] گفتند : خدا و پيامبرش داناترند . و يكى گفت : نماز . يكى گفت : زكات . يكى گفت : روزه . يكى گفت : حج و عمره . و ديگرى گفت : جهاد . پيامبر خدا فرمود : «هر يك از اينها كه گفتيد ، ارزش خود را دارد؛ امّا آن نيست [كه من مى خواهم] ؛ بلكه محكم ترين دستگيره هاى ايمان ، مهر و كين داشتن براى خدا ، و دوست داشتن دوستان خدا و بيزارى از دشمنان خداست» .

.

ص: 104

عنه عليه السلام :مِن أوثَقِ عُرَى الإِيمانِ أن تُحِبَّ فِي اللّهِ وتُبغِضَ فِي اللّهِ وتُعطِيَ فِي اللّهِ وتَمنَعَ فِي اللّهِ. (1)

1 / 19أعظَمُ شُعَبِ الإِيمانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :وُدُّ المُؤمِنِ لِلمُؤمِنِ فِي اللّهِ مِن أعظَمِ شُعَبِ الإِيمانِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :الإِيمانُ بِضعٌ وسَبعونَ شُعبَةً ، أفضَلُها لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وأوضَعُها إماطَةُ الأَذى عَنِ الطَّريقِ ، وَالحَياءُ شُعبَةٌ مِنَ الإِيمانِ . (3)

1 / 20حَلاوَةُ الإِيمانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ثَلاثٌ مَن كُنَّ فيهِ وَجَدَ بِهِنَّ حَلاوَةَ الإِيمانِ وطَعمَهُ : أن يَكونَ اللّهُ عز و جلورَسولُهُ أحَبَّ إلَيهِ مِمّا سِواهُما ، وأن يُحِبَّ فِي اللّهِ وأن يُبغِضَ فِي اللّهِ ، وأن توقَدَ نارٌ عَظيمَةٌ فَيَقَعَ فيها أحَبُّ إلَيهِ مِن أن يُشرِكَ بِاللّهِ شَيئا. (4)

عنه صلى الله عليه و آله :ثَلاثٌ مَن كُنَّ فيهِ وَجَدَ حَلاوَةَ الإِيمانِ : أن يَكونَ اللّهُ ورَسولُهُ أحَبَّ إلَيهِ مِمّا سِواهُما، وأن يُحِبَّ المَرءَ لا يُحِبُّهُ إلّا للّهِِ ، وأن يَكرَهَ أن يَعودَ فِي الكُفرِ كَما يَكرَهُ أن يُقذَفَ فِي النّارِ. (5)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 125 ح 2 ، الأمالي للمفيد : ص 151 ح 1 ، ثواب الاعمال : ص 202 ح 1 ، المحاسن : ج 1 ص 410 ح 932 كلها عن سعيد الاعرج ،تحف العقول : ص 362 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 236 ح 2 .
2- .الكافي : ج 2 ص 125 ح 3 عن سلام بن المستنير عن الإمام الباقر عليه السلام ، تحف العقول : ص 48 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 240 ح 14 .
3- .سنن النسائي : ج 8 ص 110 ، صحيح مسلم : ج 1 ص 63 ح 58 نحوه ، الأدب المفرد : ص 181 ح 598 ، الدعاء للطبراني : ص 437 ح 1489 كلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 1 ص 35 ح 52 .
4- .سنن النسائي : ج 8 ص 94 ، تاريخ بغداد : ج 2 ص 199 الرقم 629 كلاهما عن أنس .
5- .صحيح البخاري : ج 1 ص 14 ح 16 ، صحيح مسلم : ج 1 ص 66 ح 67 ، سنن الترمذي : ج 5 ص 15 ح 2624 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص1338 ح 4033 ، سنن النسائي : ج 8 ص 96 كلّها عن أنس نحوه ، كنز العمّال : ج 15 ص 808 ح 43212 .

ص: 105

1 / 19 بزرگ ترين شعبه هاى ايمان
1 / 20 شيرينى ايمان

امام صادق عليه السلام :از محكم ترين دستگيره هاى ايمان ، اين است كه براى خدا دوست بدارى و براى خدا دشمن بدارى و براى خدا دِهِش كنى و براى خدا دريغ بوَرزى» .

1 / 19بزرگ ترين شاخه هاى ايمانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دوستىِ مؤمن با مؤمن براى خدا ، از بزرگ ترين شاخه هاى ايمان است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان ، هفتاد و اندى شعبه دارد كه برترينِ آنها ، [عقيده] لا إله إلّا اللّه و پايين ترينش برداشتن چيزهاى آزارنده ، از سر راه [مردم ]است . حيا هم شاخه اى از ايمان است .

1 / 20شيرينى ايمانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه چيزند كه در هر كس وجود داشته باشند ، شيرينى و مزه ايمان را چشيده است : [اوّل] اين كه خدا و پيامبرش نزد او محبوب تر از هر چيز و هر كس ديگر باشند . [دوم] اين كه براى خدا دوست بدارد و براى خدا دشمن بدارد . و [سوم] اين كه اگر آتشى بزرگ برافروخته شود و در آن افتد ، برايش محبوب تر از آن باشد كه چيزى را شريك خدا قرار دهد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه چيزند كه در هر كس وجود داشته باشند ، شيرينىِ ايمان را چشيده است : خدا و پيامبرش را از هر چيز ديگرى دوست تر بدارد ؛ هر كس را دوست دارد ، تنها براى خدا دوست داشته باشد ؛ و خوش نداشته باشد كه به كفر باز گردد ، همان گونه كه خوش ندارد در آتش افكنده شود .

.

ص: 106

مسند ابن حنبل عن أبي رزين العقيلي :أتَيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَقُلتُ : ... يا رَسولَ اللّهِ! ومَا الإِيمانُ ؟ قالَ : أن تَشهَدَ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ ، وأنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ ، وأن يَكونَ اللّهُ ورَسولُهُ أحَبَّ إلَيكَ مِمّا سِواهُما ، وأن تُحرَقَ بِالنّارِ أحَبُّ إلَيكَ مِن أن تُشرِكَ بِاللّهِ ، وأن تُحِبَّ غَيرَ ذي نَسَبٍ لا تُحِبُّهُ إلّا للّهِِ عز و جل ، فَإِذا كُنتَ كَذلِكَ فَقَد دَخَلَ حُبُّ الإِيمانِ في قَلبِكَ كَما دَخَلَ حُبُّ الماءِ لِلظَّمآنِ فِي اليَومِ القائِظِ. (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :ذاقَ طَعمَ الإِيمانِ مَن رَضِيَ بِاللّهِ رَبّا وبِالإِسلامِ دينا وبِمُحَمَّدٍ رَسولاً. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أحَبَّ أن يَجِدَ طَعمَ الإِيمانِ فَليُحِبَّ المَرءَ لا يُحِبُّهُ إلَا للّهِِ عز و جل . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :ثَلاثٌ مَن فَعَلَهُنَّ فَقَد طَعِمَ طَعمَ الإِيمانِ : مَن عَبَدَ اللّهَ وَحدَهُ وأنَّهُ لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وأعطى زَكاةَ مالِهِ طَيِّبَةً بِها نَفسُهُ رافِدَةً عَلَيهِ كُلَّ عامٍ ، ولا يُعطِي الهَرِمَةَ و لَا الدَّرِنَةَ ولَا المَريضَةَ ولَا الشَّرَطَ اللَّئيمَةَ ولكِن مِن وَسَطِ أموالِكُم ، فَإِنَّ اللّهَ لَم يَسأَلكُم خَيرَهُ ولَم يَأمُركُم بِشَرِّهِ. (4)

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 5 ص 470 ح 16194 ، الزهد لابن المبارك (الملحقات) : ص 31 ح 121 ، مسند الشاميّين : ج 1 ص 347 ح 602 ، تاريخ دمشق : ج53 ص 73 ح 11168 ، كنز العمّال : ج 1 ص 34 ح 49 .
2- .صحيح مسلم : ج 1 ص 62 ح 56 ، سنن الترمذي : ج 5 ص 14 ح 2623 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 445 ح 1778 ، اُسد الغابة : ج 3 ص 165 الرقم 2799 ، مسند أبي يعلى : ج 6 ص 141 ح 6662 كلّها عن العبّاس بن عبد المطّلب ، كنز العمّال : ج 1 ص 25 ح 9 .
3- .مسند ابن حنبل : ج 3 ص 157 ح 7972 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 44 ح 3 ، مسند إسحاق بن راهويه : ج 1 ص 281 ح 253 ، مسند الشهاب : ج 1 ص 271 ح 440 كلّها عن أبي هريرة نحوه ، كنز العمّال : ج 9 ص 10 ح 24679 .
4- .سنن أبي داود : ج 2 ص 103 ح 1582 ، السنن الكبرى : ج 4 ص 161 ح 7275 ، التاريخ الكبير : ج 5 ص 31 الرقم 54 بزيادة «وزكى نفسه، فقال رجل : ما تزكية المرء نفسه ؟ قال : أن يعلم أنّ اللّه عز و جل معه حيث ما كان» في آخره وكلّها عن عبد اللّه بن معاوية الغاضري ، كنز العمّال : ج 1 ص 25 ح 10 .

ص: 107

مسند ابن حنبل_ به نقل از ابو رزين عقيلى _ :نزد پيامبر خدا رفتم و گفتم : ... اى پيامبر خدا ! ايمان چيست؟ فرمود : «اين كه گواهى دهى معبودى جز خداى يگانه و بى انباز نيست و محمّد ، بنده و فرستاده اوست ، و اين كه خدا و پيامبرش نزد تو محبوب تر از هر چيز ديگر باشند و سوزانده شدن در آتش را خوش تر از آن داشته باشى كه به خداوند ، شرك ورزى و اين كه اگر غير خويشاوندى را دوست دارى ، تنها براى خداوند عز و جلدوستش بدارى . اگر چنين بودى ، عشق به ايمان ، همان گونه در دلت وارد شده است كه عشق به آب ، وجود شخص تشنه را در يك روز داغ ، فرا مى گيرد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه به پروردگارىِ خدا و دين اسلام و پيامبرى محمّد ، خشنود باشد ، طعم ايمان را چشيده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس دوست دارد كه طعم ايمان را بيابد ، بايد هر كس را كه دوست مى دارد، فقط براى خدا دوستش بدارد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه چيز است كه هر كس آنها را انجام دهد ، به راستى ، طعم ايمان را چشيده است : كسى كه خداى يگانه را _ كه معبودى جز او نيست _ ، بپرستد و كسى كه هر سال زكات مالش را با ميل و رغبت بپردازد ، و [از دام هاى] پير و گر و بيمار و بنجل و پست (1) خود ندهد ؛ بلكه از اموال متوسّطتان باشد ؛ زيرا خداوند ، نه بهترينش را از شما خواسته است و نه به دادنِ بدترينش دستور داده است .

.


1- .واژه «لئيمه» كه در متن عربى حديث آمده، يعنى : حيوانى كه شير نمى دهد .

ص: 108

الإمام الكاظم عليه السلام :إنَّ المَسيحَ عليه السلام قالَ لِلحَوارِيّينَ : ... يا عَبيدَ السَّوءِ نَقُّوا القَمحَ وطَيِّبوهُ وأدِقّوا طَحنَهُ تَجِدوا طَعمَهُ ويَهنِئكُم أكلُهُ ، كَذلِكَ فَأَخلِصُوا الإِيمانَ وأكمِلوهُ تَجِدوا حَلاوَتَهُ ويَنفَعكُم غِبُّهُ (1) . (2)

الإمام الصادق عليه السلام_ في خُطبَةٍ لَهُ يَذكُرُ فيها حالَ الأَئِمَّةِ عليهم السلام وصِفاتِهِم _ :إنَّ اللّهَ عز و جلأوضَحَ بِأَئِمَّةِ الهُدى مِن أهلِ بَيتِ نَبِيِّنا عَن دينِهِ ، وأبلَجَ بِهِم عَن سَبيلِ مِنهاجِهِ ، وفَتَحَ بِهِم عَن باطِنِ يَنابيعِ عِلمِهِ ، فَمَن عَرَفَ مِن اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله واجِبَ حَقِّ إمامِهِ وَجَدَ طَعمَ حَلاوَةِ إيمانِهِ ، وعَلِمَ فَضلَ طِلاوَةِ (3) إسلامِهِ . (4)

1 / 21مَن لا يَجِدُ حَلاوَةَ الإِيمانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يَجِدُ عَبدٌ طَعمَ الإِيمانِ حَتّى يُؤمِنَ بِالقَدَرِ كُلِّهِ . (5)

.


1- .الغبّ : العاقبة (المصباح المنير : ص 442 «غيب») .
2- .تحف العقول : ص392 وص 507 وفيه «الدنيا» بدل «السوء» وليس فيه «وأكملوه» ، بحارالأنوار : ج 1 ص 145 .
3- .الطلاوة : البهجة (المصباح المنير : ص 377 «طلى») .
4- .الكافي : ج 1 ص 203 ح 2 ، الغيبة للنعماني : ص 224 ح 7 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 89 كلّها عن إسحاق بن غالب ، بصائر الدرجات : ص 413ح 2 عن ابن إسحاق بن غالب وكلاهما نحوه ، بحارالأنوار : ج 25 ص 151 ح 24 .
5- .مسند الطيالسي : ص 24 ح 170 عن ربعي عن الإمام عليّ عليه السلام ، السنن الكبرى : ج 10 ص 345 ح 20878 عن الحارث عن الإمام عليّ عليه السلام وراجع : المصنّف لعبد الرزّاق : ج 11 ص 118 ح 20081 والمعجم الكبير : ج 9 ص 157 ح 8789 .

ص: 109

1 / 21 كسانى كه شيرينى ايمان را نمى چشند

امام كاظم عليه السلام :مسيح عليه السلام به حواريان گفت : «... اى بندگان بد! گندم را پاك و تميز كنيد و نيكو آردش نماييد تا مزه آن را بيابيد و از خوردنش لذّت ببريد . همچنين ايمان را نيز ناب و كامل گردانيد تا شيرينىِ آن را بچشيد و سرانجامش شما را سود بخشد» .

امام صادق عليه السلام_ در سخنرانى اى در باره احوال و صفات امامان عليهم السلام _ :خداوند عز و جل به واسطه پيشوايان هدايت از خاندان پيامبرمان ، دين خود را روشن ساخت و راهش را هويدا نمود و درون چشمه هاى علمش را گشود . پس هر كس از امّت محمّد ، حقّ واجب امامش را بشناسد، شيرينىِ ايمانش را در مى يابد و به ارزشِ زيبايىِ اسلامش پى مى برد .

1 / 21كسانى كه شيرينى ايمان را نمى چشندپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ بنده اى طعم ايمان را نمى چشد ، مگر آن گاه كه به تقدير ، به همه اش ، ايمان آورد .

.

ص: 110

عنه صلى الله عليه و آله :لا يَجِدُ العَبدُ حَلاوَةَ الإِيمانِ حَتّى يُؤمِنَ بِالقَدَرِ خَيرِهِ وشَرِّهِ وحُلوِهِ ومُرِّهِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :لا يَجِدُ الرَّجُلُ حَلاوَةَ الإِيمانِ في قَلبِهِ حَتّى لا يُبالِيَ مَن أكَلَ الدُّنيا . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :لا تَدخُلُ حَلاوَةُ الإِيمانِ قَلبَ امرِىً حَتّى يَترُكَ بَعضَ الحَديثِ لِخَوفِ الكَذِبِ وإن كانَ صادِقا ، ويَترُكَ بَعضَ المِراءِ وإن كانَ مُحِقّا. (3)

الإمام عليّ عليه السلام :كَيفَ يَجِدُ حَلاوَةَ الإِيمانِ مَن يَسخَطُ الحَقَّ؟! (4)

عنه عليه السلام :لا يَجِدُ عَبدٌ طَعمَ الإِيمانِ حَتّى يَترُكَ الكَذِبَ هَزلَهُ وجِدَّهُ. (5)

عنه عليه السلام :لا يَذوقُ المَرءُ مِن حَقيقَةِ الإِيمانِ حَتّى يَكونَ فيهِ ثَلاثُ خِصالٍ : الفِقهُ فِي الدّينِ ، وَالصَّبرُ عَلَى المَصائِبِ ، وحُسنُ التَّقديرِ فِي المَعاشِ . (6)

الإمام الصادق عليه السلام :كانَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام يَقولُ : لا يَجِدُ عَبدٌ طَعمَ الإِيمانِ حَتّى يَعلَمَ أنَّ ما أصابَهُ لَم يَكُن لِيُخطِئَهُ وأنَّ ما أخطَأَهُ لَم يَكُن لِيُصيبَهُ ، وأنَّ الضّارَّ النّافِعَ هُوَ اللّهُ عز و جل . (7)

عنه عليه السلام :حَرامٌ عَلى قُلوبِكُم أن تَعرِفَ حَلاوَةَ الإِيمانِ حَتّى تَزهَدَ فِي الدُّنيا . (8)

.


1- .معرفة علوم الحديث : ص 31 ، كنز العمّال : ج 1 ص 126 ح 595 نقلاً عن ابن النجّار وكلاهما عن أنس .
2- .الكافي : ج 2 ص 128 ح 2 عن حفص بن غياث عن الإمام الصادق عليه السلام ، مشكاة الأنوار : ص 209 ح 567 وليس فيه «في قلبه» ، بحارالأنوار : ج 73 ص49 ح 20 .
3- .الفردوس : ج 5 ص 104 ح 7608 عن أبي موسى ، كنز العمّال : ج 3 ص 354 ح 6904 .
4- .غرر الحكم : ج 4 ص 566 ح 7004 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 383 ح 6476 وفيه «يُسخِطُهُ» بدل «يَسخَطُ» .
5- .الكافي : ج 2 ص 340 ح 11 ، المحاسن : ج 1 ص 209 ح 372 وفيه «يدع» بدل «يترك» وكلاهما عن الأصبغ بن نباتة ، تحف العقول : ص216 ، بحارالأنوار : ج 72 ص 249 ح 14 .
6- .قرب الإسناد : ص 95 ح 323 عن الحسين بن علوان عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، بحارالأنوار : ج 71 ص 85 ح 29 .
7- .الكافي : ج 2 ص 58 ح 7 عن صفوان الجمّال وص 58 ح 4 عن زرارة ، تحف العقول : ص 207 و ص 218 وليس فيهما ذيله ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص184 ، بحارالأنوار : ج 70 ص 154 ح 12 .
8- .الكافي : ج 2 ص 128 ح 2 عن حفص بن غياث وص 130 ح 10 عن عبد اللّه بن القاسم نحوه ، مشكاة الأنوار : ص 209 ح 568 وفيه «تزهدوا» بدل«تزهد» ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 191 عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 73 ص 49 ح 20 .

ص: 111

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بنده شيرينى ايمان را نمى چشد ، تا آن گاه كه به تقدير، چه نيك و چه بدش ، و چه شيرين و چه تلخش ، ايمان بياورد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :انسان ، شيرينى ايمان را در دلش نمى يابد ، مگر آن گاه كه برايش مهم نباشد چه كسى دنيا را خورد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شيرينى ايمان به دل هيچ كس وارد نمى شود ، مگر آن كه پاره اى سخنان را از ترس دروغ بودن ، ترك گويد ، اگر چه [در واقعْ ]راست باشند ، و برخى مجادلات را ترك گويد ، هر چند حق با او باشد .

امام على عليه السلام :چگونه شيرينى ايمان را بچشد كسى كه از حق مى رنجد؟!

امام على عليه السلام :بنده طعم ايمان را نمى يابد ، مگر آن كه دروغ گفتن را ، به شوخى يا جدّى ، ترك گويد .

امام على عليه السلام :انسان ، حقيقت ايمان را نمى چشد ، مگر آن گاه كه سه خصلت در او وجود داشته باشد : فهم در دين ، شكيبايى در برابر سختى ها ، و حسابگرى در معاش .

امام صادق عليه السلام :امير مؤمنان مى فرمود : «هيچ بنده اى طعم ايمان را در نمى يابد ، مگر آن گاه كه بداند آنچه به او رسيده است ، نمى شده نرسد و آنچه به او نرسيده است ، ممكن نبوده كه برسد ، و اين كه زيان رسان و سودبخش، تنها خداوند عز و جل است و بس» .

امام صادق عليه السلام :بر دل هاى شما حرام است كه شيرينىِ ايمان را بچشند، مگر آن گاه كه به دنيا بى رغبت شوند .

.

ص: 112

الفصل الثّاني : ما يجب الإيمان به2 / 1الغَيْبُ«الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ» . (1)

2 / 2اللّه عزّوجلُّ ومَلائِكَتُهُ وكُتُبُهُ ورُسُلُهُالكتاب«قُلْ ءَامَنتُ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِن كِتَابٍ» . (2)

«ءَامَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَمَلَئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ» . (3)

«فَامِنُواْ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ» . (4)

«فَامِنُواْ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَإِن تُؤْمِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ» . (5)

.


1- .البقرة : 3 .
2- .الشورى : 15 .
3- .البقرة : 285 .
4- .النساء : 171 .
5- .آل عمران : 179 .

ص: 113

فصل دوم: چيزهايى كه ايمان به آنها واجب است
2 / 1 غيب
2 / 2 خدا و فرشتگان و كتاب ها و فرستادگان او

فصل دوم: چيزهايى كه ايمان به آنها واجب است2 / 1غيب«آنان كه به غيب ايمان مى آورند و نماز را بر پا مى دارند و از آنچه به ايشان روزى داده ايم ، انفاق مى كنند» .

2 / 2خدا و فرشتگان و كتاب ها و فرستادگان اوقرآن«بگو: به هر كتابى كه خدا نازل كرده است ، ايمان آوردم» .

«پيامبر [ خدا ] بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده ، ايمان آورده است، و مؤمنان همگى ، به خدا و فرشتگان و كتاب ها و فرستادگانش ايمان آورده اند» .

«پس به خدا و فرستادگان او ايمان آوريد» .

«پس به خدا و فرستادگان او ايمان آوريد ، و اگر ايمان آوريد و پرهيزگارى پيشه كنيد ، برايتان مزد بزرگى هست» .

.

ص: 114

«قُولُواْ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَ مَا أُنزِلَ إِلَيْنَا وَ مَا أُنزِلَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْمَاعِيلَ وَ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْبَاطِ وَ مَا أُوتِىَ مُوسَى وَ عِيسَى وَمَا أُوتِىَ النَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ» . (1)

الحديثالإمام الباقر والإمام الصادق عليهماالسلام_ في قَولِ اللّهِ : «الْعُرْوَةِ الْوُثْقَى» _ :هِيَ الإِيمانُ بِاللّهِ ، يُؤمِنُ بِاللّهِ وَحدَهُ . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أوثَقُ العُرَى الإِيمانُ بِاللّهِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :الإِيمانُ ثَلاثَةٌ .... : مَن آمَنَ بِاللّهِ العَظيمِ ، وصَدَّقَ المُرسَلينَ أوَّلَهُم وآخِرَهُم ، وعَلِمَ أنَّهُ مَبعوثٌ. (4)

الإمام الصادق عليه السلام :قالَ لُقمانُ لِابنِهِ : ... لِلإِيمانِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : الإِيمانُ بِاللّهِ ، وكُتُبِهِ ، ورُسُلِهِ. (5)

عنه عليه السلام :كَيفَ يَهتَدي مَن لَم يُبصِر ؟ وكَيفَ يُبصِرُ مَن لَم يَتَدَبَّر ؟ اِتَّبِعوا رَسولَ اللّهِ وأهلَ بَيتِهِ وأقِرُّوا بِما نَزَلَ مِن عِندِ اللّهِ وَاتَّبِعوا آثارَ الهُدى ، فَإِنَّهُم عَلاماتُ الأَمانَةِ وَالتُّقى ، وَاعلَموا أنَّهُ لَو أنكَرَ رَجُلٌ عيسَى بنَ مَريَمَ عليه السلام وأقَرَّ بِمَن سِواهُ مِنَ الرُّسُلِ لَم يُؤمِن ، اِقتَصُّوا (6) الطَّريقَ بِالتِماسِ المَنارِ ، وَالتَمِسوا مِن وَراءِ الحُجُبِ الآثارَ تَستَكمِلوا أمرَ دينِكُم وتُؤمِنوا بِاللّهِ رَبِّكُم. (7)

.


1- .البقرة : 136 وراجع : آل عمران : 84 .
2- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 138 ح 459 عن زرارة وحمران ومحمّدبن مسلم ، بحارالأنوار : ج 67 ص 60 ح 4 .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 402 ح 5868 ، الامالي للصدوق : ص 576 ح 788 كلاهما عن أبي الصباح الكناني عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 77 ص 114 ح 8 .
4- .حلية الأولياء : ج 2 ص 193 الرقم 177 عن أبي هريرة .
5- .الخصال : ص 121 ح 113 عن حمّاد بن عيسى ، بحارالأنوار : ج 13 ص 415 ح 8 .
6- .اقْتَصَّ : تَتَبَّعَهُ (المعجم الوسيط : ج 2 ص 739 «قصص») .
7- .الكافي : ج 1 ص 182 ح 6 وج2 ص 48 ح 3 وفيه «ينذر» بدل «يتدبّر» ، كمال الدين : ص 411 ح 7 نحوه وكلّها عن عبد الرحمن بن أبي ليلى ،بحارالأنوار : ج 69 ص 11 ح 12 .

ص: 115

«بگوييد: ما به خدا و به آنچه بر ما نازل شده و به آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط ، نازل آمده و به آنچه به موسى و عيسى داده شده و به آنچه به همه پيامبران از سوى پروردگارشان داده شده، ايمان آورده ايم . ميان هيچ يك از ايشان فرق نمى گذاريم و در برابر او تسليم هستيم» .

حديثامام باقر و امام صادق عليهماالسلام_ در باره اين سخن خداوند : «دستگيره محكم» _ :آن ، ايمان به خداست . [يعنى] به خداى يگانه ايمان بياورد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :محكم ترينِ دستگيره ها ، ايمان به خداست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان ، سه تاست ... : كسى كه به خداى بزرگ ايمان آورَد (توحيد) و پيامبران را ، از نخستينِ آنان تا آخرينشان ، تصديق كند (نبوّت) و بداند كه برانگيخته خواهد شد (معاد) .

امام صادق عليه السلام :لقمان به فرزندش گفت : ايمان ، سه نشانه دارد : باور داشتن خدا و كتاب هاى او و پيامبرانش .

امام صادق عليه السلام :چگونه ره يابد آن كه بينا نيست ؟ و چگونه بينا شود آن كه انديشه نكند ؟ از پيامبر خدا و اهل بيت او پيروى كنيد و به آنچه از نزد خدا فرود آمده است ، اقرار كنيد و آثار هدايت را دنبال كنيد ؛ زيرا اينان نشانه هاى امانت و پرهيزگارى اند . و بدانيد كه اگر كسى [ تنها] عيسى بن مريم عليه السلام را انكار كند ، ولى به [حقّانيت] ديگر پيامبران اقرار نمايد ، او مؤمن نيست . از طريق چراغ راه نما ، راه را بپوييد ، و از پسِ پرده ها نشانه ها را بجوييد تا كار دينتان كامل گردد و به خداوند _ كه پروردگارتان است _ ، ايمان آورده باشيد .

.

ص: 116

2 / 3الآخِرَةُ«وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَ بِالْاخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ» . (1)

«مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْاخِرِ وَ عَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ» . (2)

راجع : البقرة : 177 و 232 ، آل عمران : 114 ، النساء : 39 و 162 ، المائدة : 69 ، الأنعام : 92 ، التوبة : 18 و 44 و 99 ، النمل : 2 و 3 ، لقمان : 4 ، المجادلة : 22 ، الطلاق : 2 .

2 / 4خاتَمُ الأَنبِياءِ وما اُنزِلَ إلَيهِالكتاب«فَامِنُواْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِى أَنزَلْنَا وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ» . (3)

«لكِنِ الرَّاسِخُونَ فِى الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَالْمُؤْمِنُونَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ» . (4)

«الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِىَّ الْأُمِّىَّ الَّذِى يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِندَهُمْ فِى التَّوْرَاةِ وَالإِْنجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنكَرِ وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَْغْلَالَ الَّتِى كَانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ ءَامَنُواْ بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُواْ النُّورَ الَّذِى أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ * قُلْ يَاأَيُّهَا النَّاسُ إِنِّى رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعًا الَّذِى لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَْرْضِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ يُحْىِ وَيُمِيتُ فَامِنُواْ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِىِّ الأُْمِّىِّ الَّذِى يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَكَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ» . (5)

.


1- .البقرة : 4 .
2- .البقرة : 62 .
3- .التغابن : 8 .
4- .النساء : 162 .
5- .الاعراف : 157 و 158 .

ص: 117

2 / 3 آخرت
2 / 4 خاتم پيامبران صلى الله عليه وآله و آنچه بر او نازل شده است

2 / 3آخرت«و آنان كه بدانچه به سوى تو فرود آمده و به آنچه پيش از تو نازل شده است، ايمان مى آورند و به آخرت ، يقين دارند» .

«هر كس به خدا و روز بازپسين ايمان داشت و كار شايسته كرد، پس اجرشان را پيش پروردگارشان خواهند داشت، و نه بيمى بر آنان است و نه اندوهناك خواهند شد» .

ر. ك : بقره : آيه 177 و 232 ، آل عمران : آيه 114 ، نساء : آيه 39 و 162 ، مائده : آيه 69 ، انعام : آيه 92 ، توبه : آيه 18 و 44 و 99 ، نمل : آيه 2 _ 3 ، لقمان : آيه 4 ، مجادله : آيه 22 و طلاق : آيه 2 .

2 / 4خاتم پيامبران و آنچه بر او نازل شده استقرآن«پس ، به خدا و پيامبر او و نورى كه فرو فرستاديم ، ايمان آوريد ، و خدا به آنچه انجام مى دهيد ، آگاه است» .

«ليكن از ميان آنان ، راسخان در دانش و مؤمنان، به آنچه بر تو نازل شده و به آنچه پيش از تو نازل گرديده ، ايمان دارند» .

«همانان كه از اين فرستاده، پيامبرِ درس نخوانده -كه [ نام ]او را نزد خود، در تورات و انجيل نوشته مى يابند _ پيروى مى كنند؛ [ همان پيامبرى كه ]آنان را به كار پسنديده فرمان مى دهد و از كار ناپسند باز مى دارد و چيزهاى پاكيزه را براى آنان حلال و چيزهاى ناپاك را بر ايشان حرام مى گردانَد و از [ دوش ] آنان ، قيد و بندهايى را كه بر ايشان بوده است ، بر مى دارد. پس كسانى كه به او ايمان آوردند و بزرگش داشتند و يارى اش كردند و از نورى كه با او نازل شده است ، پيروى كردند، آنان همان رستگاران اند. بگو: «اى مردم! من پيامبر خدا به سوى همه شما هستم ؛ همان [ خدايى ] كه فرمان روايى آسمان ها و زمين، از آنِ اوست. هيچ معبودى جز او نيست [و] زنده مى كند و مى ميراند. پس به خدا و فرستاده او -كه پيامبر درس نخوانده اى است كه به خدا و كلمات او ايمان دارد- بگرويد و او را پيروى كنيد. اميد كه هدايت شويد»» .

.

ص: 118

راجع : النساء : 136 _ 170 ، التوبة : 86 ، الأحقاف : 31 ، الحديد : 7 _ 28 .

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يُؤمِنُ بِاللّهِ مَن لَم يُؤمِن بي . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ موسى لَو أدرَكَني ثُمَّ لَم يُؤمِن بي وبِنُبُوَّتي ما نَفَعَهُ إيمانُهُ شَيئا ولا نَفَعَتهُ النُّبُوَّةُ . (2)

الأمالي للطوسي عن أبي سعيد عنه صلى الله عليه و آله :ما آمَنَ بِاللّهِ مَن لَم يُؤمِن بي ، ولَم يُؤمِن بي مَن لَم يَتَوَلَّ _ أو قالَ : لَم يُحِبَّ _ عَلِيّا . (3)

الإمام الرضا عليه السلام :إنَّما اُمِرَ النّاسُ بِالأَذانِ لِعِلَلٍ كَثيرَةٍ ... وجُعِلَ بَعدَ التَّكبيرِ الشَّهادَتانِ لِأَنَّ أوَّلَ الإِيمانِ هُوَ التَّوحيدُ وَالإِقرارُ للّهِِ تَبارَكَ وتَعالى بِالوَحدانِيَّةِ . وَالثّاني : الإِقرارُ لِلرَّسولِ صلى الله عليه و آله وسلم بِالرِّسالَةِ ، وأنَّ إطاعَتَهُما ومَعرِفَتَهُما مَقرونَتانِ ، ولِأَنَّ أصلَ الإِيمانِ إنَّما هُوَ الشَّهادَتانِ ، فَجُعِلَ شَهادَتَينِ شَهادَتَينِ ، كَما جُعِلَ في سائِرِ الحُقوقِ شاهِدانِ ، فَإِذا أقَرَّ العَبدُ للّهِِ عز و جل بِالوَحدانِيَّةِ وأقَرَّ لِلرَّسولِ صلى الله عليه و آله وسلمبِالرِّسالَةِ فَقَد أقَرَّ بِجُملَةِ الإِيمانِ ، لِأَنَّ أصلَ الإِيمانِ إنَّما هُوَ بِاللّهِ وبِرَسولِهِ. (4)

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 5 ص 593 ح 16651 و ج 9 ص 72 ح 23296 ، السنن الكبرى : ج 1 ص 71 ح 193 كلّها عن عبد الرحمن بن حويطب عن جدّته ،المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 67 ح 6899 عن أسماء بنت سعيد بن زيد بن عمرو ، كنز العمّال : ج 9 ص 281 ح 26020 .
2- .الأمالي للصدوق : ص 287 ح 320 ، الاحتجاج : ج 1 ص 107 ح 28 ، جامع الأخبار : ص 45 ح 48 كلّها عن معمّر بن راشد عن الإمام الصادق عليه السلام ،بحار الأنوار : ج 16 ص 366 ح 72 .
3- .الأمالي للطوسي : ص 629 ح 1294 ، بحارالأنوار : ج 39 ص 197 ح 7 .
4- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 299 ح914 ، علل الشرائع : ص 259 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 106 كلّها عن الفضل بن شاذان ، بحارالأنوار :ج 6 ص 66 .

ص: 119

ر . ك : نساء : آيه 136 _ 170 ، توبه : آيه 86 ، احقاف : آيه 31 ، حديد : آيه 7 _ 28 .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به خدا ايمان ندارد كسى كه به من ايمان نياورد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اگر موسى عليه السلام در زمان من مى بود و به من و به پيامبرىِ من ايمان نمى آورد ، نه ايمانش [به خدا ]كمترين نفعى برايش داشت و نه پيامبرى[اش ]فايده اى داشت .

الأمالى ، طوسى_ به نقل از ابو سعيد _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «كسى كه به من ايمان نياورده باشد ، به خدا ايمان نياورده است و كسى كه ولايت على را نداشته باشد ، به من ايمان نياورده است» يا فرمود : «محبّت على را [نداشته باشد]» .

امام رضا عليه السلام :به دلايل بسيارى ، مردم ، مأمور به گفتن اذان شده اند ... و پس از تكبير ، شهادتين قرار داده شده است ؛ چون [اوّلاً] گام آغازينِ ايمان ، توحيد و اقرار به يگانگى خداوند _ تبارك و تعالى _ و گام دوم ، اقرار به پيامبرىِ پيامبر صلى الله عليه و آله است و [ثانيا ]براى اين كه فرمان بردارى از آن دو و شناخت آنها ، به يكديگر وابسته اند و [ثالثا ]براى اين كه اساس ايمان ، شهادتين است ، و شهادتين ، دو تا قرار داده شد ، چنان كه در ديگر امور حقوقى ، دو شاهد ، مقرّر گشته است . بنا بر اين ، هر گاه بنده به يگانگى خداوند عز و جل و پيامبرىِ پيامبر صلى الله عليه و آله اقرار كرد ، به كلّ ايمان ، اقرار كرده است ؛ زيرا ايمان در اصل ، همان اقرار به خدا و پيامبر اوست .

.

ص: 120

2 / 5جَوامِعُ ما يَجِبُ الإِيمانُ بِهِالكتاب«ذَ لِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ * الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ * وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَ بِالْاخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ» . (1)

«ءَامَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَمَلَئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ وَقَالُواْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ» . (2)

«قُولُواْ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَ مَا أُنزِلَ إِلَيْنَا وَ مَا أُنزِلَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْمَاعِيلَ وَ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ الْأَسْبَاطِ وَ مَا أُوتِىَ مُوسَى وَ عِيسَى وَمَا أُوتِىَ النَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ» . (3)

«إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَالَّذِينَ هَادُواْ وَالصَّابِئينَ وَالنَّصَارَى مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْاخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ» . (4)

«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ ءَامِنُواْ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِى نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِى أَنزَلَ مِن قَبْلُ وَمَن يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَمَلَئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الْاخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالَاً بَعِيدًا». (5)

«لَّكِنِ الرَّاسِخُونَ فِى الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَالْمُؤْمِنُونَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَالْمُقِيمِينَ الصَّلَاةَ وَالْمُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ الْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْاخِرِ أُوْلَئِكَ سَنُؤْتِيهِمْ أَجْرًا عَظِيمًا * إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِن بَعْدِهِ وَأَوْحَيْنَا إِلَى إِبْرَا هِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَعِيسَى وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَيْمَانَ وَءَاتَيْنَا دَاوُدَ زَبُورًا» . (6)

.


1- .البقرة : 2 _ 4 .
2- .البقرة : 285 .
3- .البقرة : 136 و راجع : آل عمران : 84 .
4- .المائدة : 69 .
5- .النساء : 136 .
6- .النساء : 162 و 163 .

ص: 121

2 / 5 مجموعه آنچه ايمان به آنها واجب است

2 / 5مجموعه آنچه ايمان به آنها واجب استقرآن«اين است كتابى كه در [ حقّانيتِ] آن ، هيچ ترديدى نيست، [و]مايه هدايت تقواپيشگان است؛ آنان كه به غيب ايمان مى آورند و نماز را بر پا مى دارند و از آنچه به ايشان روزى داده ايم ، انفاق مى كنند و آنان كه بدانچه به سوى تو فرود آمده و به آنچه پيش از تو نازل شده است، ايمان مى آورند و به آخرت ، يقين دارند» .

«پيامبر [ خدا ] بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده است ، ايمان آورده است، و مؤمنان همگى ، به خدا و فرشتگان و كتاب ها و فرستادگانش ايمان آورده اند [ و گفتند ] : «ميان هيچ يك از فرستادگانش ، فرق نمى گذاريم» و گفتند: «شنيديم و گردن نهاديم . پروردگارا! آمرزش تو را [ خواستاريم ] و فرجام ، به سوى توست»» .

«بگوييد: ما به خدا و به آنچه به سوى ما نازل شده و به آنچه بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط ، نازل آمده و به آنچه به موسى و عيسى داده شده و به آنچه به همه پيامبران از سوى پروردگارشان داده شده، ايمان آورده ايم . ميان هيچ يك از ايشان ، فرق نمى گذاريم و در برابر او تسليم هستيم» .

«كسانى كه ايمان آورده اند و كسانى كه يهودى اند و صابئيان و نصارا، هر كس به خدا و روز بازپسين ايمان آوَرَد و كار نيكو كند، پس نه بيمى بر ايشان است و نه اندوهگين خواهند شد» .

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! به خدا و پيامبر او و كتابى كه بر پيامبرش فرو فرستاد و به كتاب هايى كه پيش تر نازل كرده ، بگرويد ، و هر كس به خدا و فرشتگان او و كتاب ها و پيامبرانش و روز بازپسين كفر ورزد، در حقيقت ، دچار گم راهىِ دور و درازى شده است» .

«ليكن از ميان آنان ، راسخان در دانش و مؤمنان، به آنچه بر تو نازل شده و به آنچه پيش از تو نازل گرديده ، ايمان دارند . به زودى ، به نمازگزاران و زكات دهندگان و ايمان آورندگان به خدا و روز بازپسين ، پاداشى بزرگ خواهيم داد . ما همچنان كه به نوح و پيامبران پس از او، وحى كرديم، به تو [ نيز ]وحى كرديم و به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط و عيسى و ايّوب و يونس و هارون و سليمان [ نيز ] وحى كرديم، و به داوود ، زبور را بخشيديم» .

.

ص: 122

«وَهَ_ذَا كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ مُّصَدِّقُ الَّذِى بَيْنَ يَدَيْهِ وَلِتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْاخِرَةِ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَهُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ» . (1)

«فَلِذَلِكَ فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَ لَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَ قُلْ ءَامَنتُ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِن كِتَابٍ وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ رَبُّنَا وَ رَبُّكُمْ لَنَا أَعْمَالُنَا وَ لَكُمْ أَعْمَالُكُمْ لَا حُجَّةَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنَا وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ» . (2)

«وَ الَّذِينَ هُم بِايَاتِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ» . (3)

«وَإِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِايَاتِنَا فَقُلْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنكُمْ سُوءَا بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» . (4)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في جَوابِ مَن سَأَلَهُ عَن عَلامَةِ الإِيمانِ _ :أمّا عَلامَةُ الإِيمانِ فَأَربَعَةٌ ، الإِقرارُ بِتَوحيدِ اللّهِ ، وَالإِيمانُ بِهِ ، وَالإِيمانُ بِكُتُبِهِ ، وَالإِيمانُ بِرُسُلِهِ. (5)

عنه صلى الله عليه و آله :بَخٍ بَخٍ لِخَمسٍ ؛ مَن لَقِيَ اللّهَ مُستَيقِنا بِهِنَّ دَخَلَ الجَنَّةَ : يُؤمِنُ بِاللّهِ ، وَاليَومِ الآخِرِ ، وبِالجَنَّةِ ، وَالنّارِ ، وَالبَعثِ بَعدَ المَوتِ وَالحِسابِ . (6)

.


1- .الانعام : 92 .
2- .الشورى : 15 .
3- .المؤمنون : 58 .
4- .الأنعام : 54 .
5- .تحف العقول : ص 19 ، بحارالأنوار : ج 1 ص 119 ح 11 .
6- .مسند ابن حنبل : ج 5 ص 320 ح 15662 وج 6 ص 311 ح 18098 ، تفسير ابن كثير : ج 5 ص 159 ، كنز العمّال : ج 15 ص 886 ح 43510 .

ص: 123

«و اين ، خجسته كتابى است كه ما آن را فرو فرستاديم، [ و ]كتاب هايى را كه پيش از آن آمده ، تصديق مى كند ، و براى اين كه [ مردمِ ] امّ القرى ( مكّه ) و كسانى را كه پيرامون آن اند ، هشدار دهى ، و كسانى كه به آخرت ايمان مى آورند، به آن [ قرآن نيز ]ايمان مى آورند و آنان بر نمازهاى خود ، مراقبت مى كنند» .

«بنا بر اين ، به [ايمان] دعوت كن و همان گونه كه مأمورى ، ايستادگى نما و هوس هاى آنان را پيروى مكن و بگو: به هر كتابى كه خدا نازل كرده است ، ايمان آوردم و مأمور شدم كه ميان شما عدالت كنم . خدا پروردگار ما و پروردگار شماست . اعمال ما از آنِ ما و اعمال شما از آنِ شماست . ميان ما و شما خصومتى نيست . خدا ميان ما را جمع مى كند ، و فرجام ، به سوى اوست» .

«و كسانى كه به آيات پروردگارشان ايمان دارند» .

«و چون كسانى كه به آيات ما ايمان دارند، نزد تو آيند، بگو: «درود بر شما! پروردگارتان رحمت را بر خود ، مقرّر كرده كه هر كس از شما به نادانى ، كار بدى كند و آن گاه به توبه و صلاح آيد، پس وى آمرزنده مهربان است»» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در پاسخ شخصى كه از ايشان در باره نشانه ايمان پرسيد _ :نشانه ايمان ، چهار تاست : گواهى دادن به يگانگى خدا ، و باور داشتن او ، و باور داشتن كتاب هاى او ، و باور داشتن فرستادگان او .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بَه بَه از پنج چيز كه هر كس با يقين به آنها خداى را ديدار كند ، به بهشت مى رود : به خدا ، به روز واپسين ، به بهشت و دوزخ ، به زنده شدن پس از مرگ، و به حسابرسى ، ايمان داشته باشد .

.

ص: 124

عنه صلى الله عليه و آله :لا يُؤمِنُ عَبدٌ حَتّى يُؤمِنَ بِأَربَعَةٍ : حَتّى يَشهَدَ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ ، وأنّي رَسولُ اللّهِ بَعَثَني بِالحَقِّ ، وحَتّى يُؤمِنَ بِالبَعثِ بَعدَ المَوتِ ، وحَتّى يُؤمِنَ بِالقَدَرِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :لَم يُؤمِن عَبدٌ حَتّى يُؤمِنَ بِأَربَعٍ : يُؤمِنَ بِاللّهِ ، وأنَّ اللّهَ بَعَثَني بِالحَقِّ ، ويُؤمِنَ بِالبَعثِ بَعدَ المَوتِ ، ويُؤمِنَ بِالقَدَرِ خَيرِهِ وشَرِّهِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :الإِيمانُ أن تُؤمِنَ بِاللّهِ ومَلائِكَتِهِ وكُتُبِهِ ورُسُلِهِ ، وتُؤمِنَ بِالجَنَّةِ وَالنّارِ وَالميزانِ ، وتُؤمِنَ بِالبَعثِ بَعدَ المَوتِ ، وتُؤمِنَ بِالقَدَرِ خَيرِهِ وشَرِّهِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :الإِيمانُ أن تُؤمِنَ بِاللّهِ ومَلائِكَتِهِ وكُتُبِهِ ورُسُلِهِ وَاليَومِ الآخِرِ ، وتُؤمِنَ بِالقَدَرِ خَيرِهِ وشَرِّهِ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :الإِيمانُ هُوَ أداءُ الفَرائِضِ وَاجتِنابُ الكَبائِرِ ، وَالإِيمانُ هُوَ مَعرِفَةٌ بِالقَلبِ وإقرارٌ بِاللِّسانِ وعَمَلٌ بِالأَركانِ وَالإِقرارُ بِعَذابِ القَبرِ ومُنكَرٍ ونَكيرٍ وَالبَعثِ بَعدَ المَوتِ وَالحِسابِ وَالصِّراطِ وَالميزانِ ، ولا إيمانَ بِاللّهِ إلّا بِالبَراءَةِ مِن أعداءِ اللّهِ عز و جل . (5)

.


1- .الخصال : ص 198 ح 8 عن ربعي بن خراش عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 68 ص 270 ح 25 ؛ سنن الترمذي : ج 4 ص 452 ح 2145 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 32 ح 81 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 210 ح 758 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 87 ح 90 كلّها عن ربعي بن خراش عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، كنز العمّال : ج 1 ص 116 ح 542 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 281 ح 1112 عن الإمام علي عليه السلام .
3- .شعب الإيمان : ج 1 ص 257 ح 278 ، صحيح ابن حبّان : ج 1 ص 398 ح 173 وليس فيه «الإيمان» وكلاهما عن عمر ، كنز العمّال : ج 1 ص 23 ح 1 .
4- .صحيح مسلم : ج 1 ص 37 ح 1 ، سنن أبي داود : ج 4 ص 224 ح 4695 ، سنن الترمذي : ج 5 ص 7 ح2610 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 24 ح 63 ، سنن النسائي : ج 8 ص 102 نحوه وكلّها عن عمر ، كنز العمّال : ج 1 ص 337 ح 1543 .
5- .الخصال : ص 609 ح 9 عن الأعمش ، بحارالأنوار : ج 10 ص 228 ح 1 .

ص: 125

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بنده مؤمن نيست ، مگر آن گاه كه به چهار چيز ، ايمان داشته باشد : شهادت دهد كه معبودى جز خداى يگانه و بى انباز نيست ، و اين كه من فرستاده خدايم و مرا به حق به پيامبرى برانگيخته است ، و به زنده شدنِ پس از مرگ ، ايمان داشته باشد ، و به تقدير ، ايمان داشته باشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ بنده اى ايمان نياورده ، تا آن گاه كه به چهار چيز ، ايمان آورد : به خدا ايمان آورد و به اين كه خداوند ، مرا به حق به پيامبرى برانگيخته است ، و به رستاخيزِ پس از مرگ ، ايمان آورَد و به تقدير ، خوب و بدش ، ايمان آورَد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان ، آن است كه به خدا و فرشتگان او و كتاب ها و پيامبرانش ايمان آورى ، به بهشت و دوزخ و ترازو (حسابرسى كارها) ايمان آورى ، به رستاخيزِ پس از مرگ ايمان آورى و به سرنوشت ، نيك و بدش ، ايمان آورى .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان ، آن است كه به خدا و فرشتگان او و كتاب ها و فرستادگانش و به آخرت ، ايمان آورى و به تقدير ، نيك و بدش ، باور داشته باشى .

امام صادق عليه السلام :ايمان ، به جا آوردنِ واجبات است و دورى كردن از گناهان بزرگ . ايمان ، شناختِ به دل است و گواهى به زبان و به كار بستن در عمل و گواهى به وجود عذاب قبر و وجود مُنكِر و نَكير (دو فرشته بازپرس در قبر) و برانگيخته شدن پس از مرگ ، و حسابرسى و صراط و ترازو . ايمان به خدا تحقّق نمى يابد ، مگر با بيزارى جستن از دشمنان خداوند عز و جل .

.

ص: 126

عنه عليه السلام :لَمّا كانَتِ اللَّيلَةُ الَّتي اُصيبَ حَمزَةُ في يَومِها دَعاهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا حَمزَةُ يا عَمَّ رَسولِ اللّهِ ، يوشِكُ أن تَغيبَ غَيبَةً بَعيدَةً ، فَما تَقولُ لَو وَرَدتَ عَلَى اللّهِ تَبارَكَ وتَعالى وسَأَلَكَ عَن شَرائِعِ الإِسلامِ وشُروطِ الإِيمانِ ؟ فَبَكى حَمزَةُ وقالَ : بِأَبي أنتَ واُمّي أرشِدني وفَهِّمني ، فَقالَ : يا حَمزَةُ تَشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ مُخلِصا ، وأنّي رَسولُ اللّهِ بَعَثَني بِالحَقِّ . فَقالَ حَمزَةُ : شَهِدتُ . قالَ : وأنَّ الجَنَّةَ حَقٌّ ، وأنَّ النّارَ حَقٌّ ، وأنَّ السّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيبَ فيها ، وَالصِّراطَ حَقٌّ ، وَالميزانَ حَقٌّ ، و « مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ * وَ مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ» (1) و « فَرِيقٌ فِى الْجَنَّةِ وَ فَرِيقٌ فِى السَّعِيرِ » (2) وأنَّ عَلِيّاً أميرُ المُؤمِنينَ . قالَ حَمزَةُ : شَهِدتُ وأقرَرتُ وآمَنتُ وصَدَّقتُ . (3)

كمال الدين عن عبد العظيم بن عبد اللّه الحسني :دَخَلتُ عَلى سَيِّدي عَلِيِّ بنِ مُحَمَّدٍ عليهماالسلام ، فَلَمّا بَصُرَ بي ، قالَ لي: مَرحَبا بِكَ يا أبَا القاسِمِ، أنتَ وَلِيُّنا حَقّا. قالَ: فَقُلتُ لَهُ: يَابنَ رَسولِ اللّهِ، إنّي اُريدُ أن أعرِضَ عَلَيكَ ديني، فَإِن كانَ مَرضِيّا ثَبَتُّ عَلَيهِ حَتّى ألقَى اللّهَ عز و جل . فَقالَ: هاتِ يا أبَا القاسِمِ . فَقُلتُ: إنّي أقولُ: إنَّ اللّهَ _ تَبارَكَ وتَعالى _ واحِدٌ لَيسَ كَمِثلِهِ شَيءٌ، خارِجٌ عَنِ الحَدَّينِ؛ حَدِّ الإِبطالِ وحَدِّ التَّشبيهِ، وإنَّهُ لَيسَ بِجِسمٍ ولا صورَةٍ، ولا عَرَضٍ ولا جَوهَرٍ، بَل هُوَ مُجَسِّمُ الأَجسامِ، ومُصَوِّرُ الصُّوَرِ، وخالِقُ الأَعراضِ وَالجَواهِرِ، ورَبُّ كُلِّ شَيءٍ ومالِكُهُ وجاعِلُهُ ومُحدِثُهُ ، وأنَّ مُحَمَّداً صلى الله عليه و آله عَبدُهُ ورَسولُهُ خاتَمُ النَّبِيّينَ ، فَلا نَبِيَّ بَعدَهُ إلى يَومِ القِيامَةِ ، وأنَّ شَريعَتَهُ خاتِمَةُ الشَّرائِعِ فَلا شَريعَةَ بَعدَها إلى يَومِ القِيامَةِ . وأقولُ : إنَّ الإِمامَ وَالخَليفَةَ ووَلِيَّ الأَمرِ بَعدَهُ أميرُ المُؤمِنينَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ ، ثُمَّ الحَسَنُ ثُمَّ الحُسَينُ ثُمَّ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ ثُمَّ مُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍّ ثُمَّ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ موسَى بنُ جَعفَرٍ ثُمَّ عَلِيُّ بنُ موسى ثُمَّ مُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍّ ثُمَّ أنتَ يا مَولايَ . فَقالَ عليه السلام : ومِن بَعدِيَ الحَسَنُ ابني ، فَكَيفَ لِلنّاسِ بِالخَلَفِ مِن بَعدِهِ ؟ فَقُلتُ : وكَيفَ ذاكَ يا مَولايَ ؟ قالَ : لِأَ نَّهُ لا يُرى شَخصُهُ ولا يَحِلُّ ذِكرُهُ بِاسمِهِ حَتّى يَخرُجَ فَيَملَأَ الأَرضَ قِسطاً وعَدلاً كَما مُلِئَت جَوراً وظُلما . قالَ: فَقُلتُ : أقرَرتُ . وأقولُ : إنَّ وَلِيَّهُم وَلِيُّ اللّهِ، وعَدُوَّهُم عَدُوُّ اللّهِ، وطاعَتَهُم طاعَةُ اللّهِ ، ومَعصِيَتَهُم مَعصِيَةُ اللّهِ . وأقولُ : إنَّ المِعراجَ حَقٌّ ، وَالمُساءَلَةَ فِي القَبرِ حَقٌّ ، وإنَّ الجَنَّةَ حَقٌّ ، وَالنّارَ حَقٌّ ، وَالصِّراطَ حَقٌّ ، وَالميزانَ حَقٌّ ، وإنَّ السّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيبَ فيها ، وإنَّ اللّهَ يَبعَثُ مَن فِي القُبورِ . وأقولُ : إنَّ الفَرائِضَ الواجِبَةَ بَعدَ الوِلايَةِ : الصَّلاةُ وَالزَّكاةُ وَالصَّومُ وَالحَجُّ وَالجِهادُ وَالأَمرُ بِالمَعروفِ وَالنَّهيُ عَنِ المُنكَرِ . فَقالَ عَلِيُّ بنُ مُحَمَّدٍ عليه السلام : يا أبَا القاسِمِ، هذا وَاللّهِ دينُ اللّهِ الَّذِي ارتَضاهُ لِعِبادِهِ، فَاثبُت عَلَيهِ، ثَبَّتَكَ اللّهُ بِالقَولِ الثّابِتِ فِي الحَياةِ الدُّنيا وفِي الآخِرَةِ . (4)

.


1- .الزلزلة : 7 و 8 .
2- .الشورى : 7.
3- .طرف من الأنباء : ص 125 عن عيسى بن المستفاد عن الإمام الكاظم عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 22 ص 279 ح 32 .
4- .كمال الدين : ص 379 ح 1 ، التوحيد : ص 81 ح 37 ، الأمالي للصدوق : ص 419 ح 557 ، كفاية الأثر : ص 282 ، روضة الواعظين : ص 39 ، بحارالأنوار : ج 69 ص 1 ح 1 .

ص: 127

امام صادق عليه السلام :در شبِ آن روزى كه حمزه به شهادت رسيد ، پيامبر خدا او را فرا خواند و فرمود : «اى حمزه ، اى عموى پيامبر خدا ! زودا كه تو از ميان ما بروى . پس اگر بر خداوند _ تبارك و تعالى _ وارد شدى و از تو در باره باورهاى اسلام و شروط ايمان پرسيد ، چه مى گويى؟» . حمزه گريست و گفت : پدر و مادرم به فدايت ! مرا راه نمايى كن و به من تعليم ده . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اى حمزه ! از سرِ اخلاص ، گواهى مى دهى كه معبودى جز خداى يگانه نيست و من ، فرستاده خدايم و مرا به حق فرستاده است» . حمزه گفت : گواهى مى دهم . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «و گواهى مى دهى كه بهشت ، راست است ، دوزخ ، راست است ، قيامت ، آمدنى است و ترديدى در آن نيست ، صراط راست است ، ترازو راست است و «هر كس به اندازه ذرّه اى كار نيك كند ، آن را مى بيند و هر كس به اندازه ذرّه اى كار بد كند ، آن را مى بيند» و «گروهى در بهشت اند و گروهى در دوزخ» ، و اين كه على ، امير مؤمنان است» . حمزه گفت : [به همه اينها] شهادت مى دهم و گواهى مى دهم و ايمان دارم و تصديق مى كنم .

كمال الدين_ به نقل از عبد العظيم بن عبد اللّه حسنى _ :بر سَروَرم على بن محمّد (امام هادى) عليه السلام وارد شدم . چشمش كه به من افتاد ، فرمود : «خوش آمدى ، اى ابو القاسم ! تو دوست راستين ما هستى» . گفتم : اى پسر پيامبر خدا! مى خواهم دينم را براى شما باز گويم تا اگر رضايت بخش بود ، بر آن پايدارى ورزم ، تا آن گاه كه خداوند عز و جل را ديدار مى كنم . فرمود : «بگو ، اى ابو القاسم!» . گفتم : من معتقدم كه : خداوند _ تبارك و تعالى _ يكى است و چيزى همانند او نيست و از دو مرز ، بيرون است : مرز ابطال [و تعطيل و نفى صفات] و مرز تشبيه ، و اين كه او نه جسم است و نه صورت و نه عَرَض و نه جوهر ؛ بلكه خود ، پديد آورنده اجسام است و صورت بخش صورت ها و آفريننده عَرَض ها و جوهرها ، و او پروردگار هر چيز و مالك و آفريننده و پديد آورنده آن است و معتقدم كه محمّد صلى الله عليه و آله ، بنده و فرستاده او و واپسينِ پيامبران است كه پس از او تا روز قيامت ، پيامبرى نخواهد آمد و شريعت او پايان بخش همه شريعت هاست كه پس از آن تا روز قيامت ، هيچ شريعتى نخواهد آمد . معتقدم كه : پيشوا و جانشين و زمامدارِ پس از او ، امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام است ، سپس حسن ، سپس حسين ، سپس على بن الحسين ، سپس محمّد بن على ، سپس جعفر بن محمّد ، سپس موسى بن جعفر ، سپس على بن موسى ، سپس محمّد بن على عليهم السلام و سپس شما ، اى سَرورم ! امام هادى عليه السلام فرمود : «و پس از من ، فرزندم حسن . مردم با جانشينِ پس از او چگونه خواهند بود؟!» . گفتم : سَرورم! [مگر] چگونه است ؟ فرمود : «چون او از ديده ها غايب مى شود و بردن نامش روا نيست ، تا آن گاه كه ظهور مى كند و زمين را همچنان كه از ستم و كژى آكنده شده است ، از داد و راستى مى آكَنَد» . گفتم : [اينها را نيز] مى پذيرم و معتقدم كه : دوست ايشان ، دوست خداست و دشمن ايشان ، دشمن خدا ، و فرمان بردارى از ايشان ، فرمان بردارى از خدا و نافرمانى ايشان ، نافرمانى خداست . معتقدم كه : معراج [پيامبر صلى الله عليه و آله ] ، راست است . پرسش در قبر ، راست است . بهشت ، راست است . آتش دوزخ ، راست است . صراط ، راست است . ترازو راست است . قيامت ، آمدنى است و ترديدى در آن نيست و خداوند ، آنان را كه در گورهايند ، بر مى انگيزد . معتقدم كه : وظايف واجب ، پس از ولايت ، عبارت اند از : نماز و زكات و روزه و حج و جهاد و امر به معروف و نهى از منكر . امام هادى عليه السلام فرمود : «اى ابو القاسم ! به خدا سوگند ، اين همان دينى است كه خداوند براى بندگانش پسنديده است . پس بر آن ، استوار بمان . خداوند در دنيا و آخرت ، تو را با گفتار [و عقيده] ثابت ، استوار بدارد !» .

.

ص: 128

. .

ص: 129

. .

ص: 130

الكافي عن إسماعيل الجعفي :دَخَلَ رَجُلٌ عَلى أبي جَعفَرٍ عليه السلام ومَعَهُ صَحيفَةٌ ، فَقالَ لَهُ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : هذِهِ صَحيفَةُ مُخاصِمٍ يَسأَلُ عَنِ الدّينِ الَّذي يُقبَلُ فيهِ العَمَلُ ، فَقالَ : رَحِمَكَ اللّهُ هذَا الَّذي اُريدُ . فَقالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : شَهادَةُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ ، وأنَّ مُحَمَّداً صلى الله عليه و آله عَبدُهُ ورَسولُهُ ، وتُقِرُّ بِما جاءَ مِن عِندِ اللّهِ ، وَالوِلايَةُ لَنا أهلَ البَيتِ ، وَالبَراءَةُ مِن عَدُوِّنا ، وَالتَّسليمُ لِأَمرِنا وَالوَرَعُ وَالتَّواضُعُ ، وَانتِظارُ قائِمِنا فَإِنَّ لَنا دَولَةً إذا شاءَ اللّهُ جاءَ بِها . (1)

رجال الكشّي عن أبي سلمة الجمال :دَخَلَ خالِدٌ البَجَلِيُّ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام وأنَا عِندَهُ فَقالَ لَهُ : جُعِلتُ فِداكَ إنّي اُريدُ أن أصِفَ لَكَ دينِيَ الَّذي أدينُ اللّهَ بِهِ ، وقَد قالَ لَهُ قَبلَ ذلِكَ : إنّي اُريدُ أن أسأَلَكَ ، فَقالَ لَهُ : سَلني ، فَوَ اللّهِ لا تَسأَلُني عَن شَيءٍ إلّا حَدَّثتُكَ بِهِ عَلى حَدِّهِ لا أكتُمُهُ . قالَ : إنَّ أوَّلَ ما اُبدي أنّي أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ ، لَيسَ إلهٌ غَيرَهُ . قالَ : فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : كَذلِكَ رَبُّنا لَيسَ مَعَهُ إلهٌ غَيرُهُ . ثُمَّ قالَ : وأشهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ ورَسولُهُ . قالَ : فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : كَذلِكَ مُحَمَّدٌ ، عَبدُ اللّهِ مُقِرٌّ لَهُ بِالعُبودِيَّةِ ورَسولُهُ إلى خَلقِهِ . ثُمَّ قالَ : وأشهَدُ أنَّ عَلِيّاً عليه السلام كانَ لَهُ مِنَ الطّاعَةِ المَفروضَةِ عَلَى العِبادِ مِثلُ ما كانَ لِمُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله عَلَى النّاسِ . قالَ : كَذلِكَ كانَ عليه السلام . قالَ : وأشهَدُ أنَّهُ كانَ لِلحَسَنِ بنِ عَلِيٍّ بَعدَ عَلِيٍّ عليه السلام مِنَ الطّاعَةِ الواجِبَةِ عَلَى الخَلقِ مِثلُ ما كانَ لِمُحَمَّدٍ وعَلِيٍّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِما . فَقالَ : كَذلِكَ كانَ الحَسَنُ . قالَ : وأشهَدُ أنَّهُ كانَ لِلحُسَينِ مِنَ الطّاعَةِ الواجِبَةِ عَلَى الخَلقِ بَعدَ الحَسَنِ ما كانَ لِمُحَمَّدٍ وعَلِيٍّ وَالحَسَنِ عليهم السلام . قالَ : فَكَذلِكَ كانَ الحُسَينُ . قالَ : وأشهَدُ أنَّ عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ كانَ لَهُ مِنَ الطّاعَةِ الواجِبَةِ عَلى جَميعِ الخَلقِ كَما كانَ لِلحُسَينِ عليه السلام . قالَ : كَذلِكَ كانَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ . قالَ : وأشهَدُ أنَّ مُحَمَّدَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام كانَ لَهُ مِنَ الطّاعَةِ الواجِبَةِ عَلَى الخَلقِ مِثلُ ما كانَ لِعَلِيِّ بنِ الحُسَينِ . قالَ : فَقالَ : كَذلِكَ كانَ مُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍّ . قالَ : وأشهَدُ أنَّكَ أورَثَكَ اللّهُ ذلِكَ كُلَّهُ . قالَ : فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : حَسبُكَ اسكُتِ الآنَ ، فَقَد قُلتَ حَقّاً ، فَسَكَتُّ . فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ ، ثُمَّ قالَ : ما بَعَثَ اللّهُ نَبِيّاً لَهُ عَقِبٌ وذُرِّيَّةٌ إلّا أجرى لِاخِرِهِم مِثلَ ما أجرى لِأَوَّلِهِم ، وإنّا نَحنُ ذُرِّيَّةُ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، أجرى لِاخِرِنا مِثلَ ما أجرى لِأَوَّلِنا ، ونَحنُ عَلى مِنهاجِ نَبِيِّنا صلى الله عليه و آله ، لَنا مِثلُ ما لَهُ مِنَ الطّاعَةِ الواجِبَةِ. (2)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 22 ح 13 ، الأمالي للطوسي : ص 179 ح 299 نحوه ، بحار الأنوار : ج 69 ص 2 ح 2 .
2- .رجال الكشّي : ج 2 ص 719 ح 796 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 7 ح 8 .

ص: 131

الكافى_ به نقل از اسماعيل جُعفى _ :مردى به نزد امام باقر عليه السلام آمد و نوشته اى با او بود . امام باقر عليه السلام بدو فرمود : «اين ، نوشته فردى ستيزه جوست كه در باره دينى مى پرسد كه عمل در آن پذيرفته مى شود» . آن مرد گفت : رحمت خدا بر تو باد ! اين ، همان چيزى است كه من مى خواهم . امام باقر عليه السلام فرمود : «[آن دين ، عبارت است از] گواهى دادن به اين كه معبودى جز خداى يگانه و بى انباز نيست و اين كه محمّد صلى الله عليه و آله ، بنده و فرستاده اوست ، و گواهى دادن به آنچه از نزد خداوند آمده است ، و دوستى و پيروى ما اهل بيت ، و بيزارى از دشمن ما ، و گردن نهادن به فرمان ما ، و خويشتندارى از حرام ، و فروتنى و منتظر قائم ما بودن همانا ما دولتى داريم كه خداوند ، هر گاه بخواهد ، آن را مى آورد» .

رجال الكشّى_ به نقل از ابو سَلَمه جمّال _ :خدمت امام صادق عليه السلام بودم كه خالد بَجَلى نيز وارد شد و گفت : مى خواهم از شما سؤال كنم . امام صادق عليه السلام به او فرمود : «سؤال كن . به خدا سوگند ، در باره هر چه از من سؤال كنى ، در اندازه اش به تو پاسخ مى دهم و پنهانش نمى دارم» . خالد گفت : فدايت شوم! مى خواهم دينم را _ كه با آن ، خدا را مى پرستم _ براى شما بازگو كنم . سپس گفت : نخستين چيزى كه اظهار مى دارم ، اين است كه گواهى مى دهم معبودى جز خداى يگانه و بى انباز نيست و جز او خدايى وجود ندارد . امام صادق عليه السلام فرمود : «چنين است پروردگار ما . هيچ معبودى جز او نيست» . خالد سپس گفت : و گواهى مى دهم كه محمّد صلى الله عليه و آله ، بنده و فرستاده اوست . امام صادق عليه السلام فرمود : «آرى ، محمّد صلى الله عليه و آله چنين است . بنده خدا به اين كه او بنده خدا و فرستاده او به سوى خلق اوست ، گواهى مى دهد» . خالد گفت : و گواهى مى دهم كه اطاعت از على عليه السلام ، همان گونه بر بندگان واجب بود كه اطاعت از محمّد صلى الله عليه و آله بر مردم واجب بود . فرمود : «آرى ، على عليه السلام چنين بود» . خالد گفت : و گواهى مى دهم كه اطاعت از حسن بن على عليه السلام ، همان گونه بر خلق واجب بود كه از محمّد و على _ كه درودهاى خدا بر آن دو _ . فرمود : «آرى ، حسن عليه السلام نيز چنين بود» . خالد گفت : و گواهى مى دهم كه پس از حسن ، اطاعت از حسين عليه السلام ، همان گونه بر خلق واجب بود كه از محمّد و على و حسن عليهم السلام . فرمود : «آرى ، حسين عليه السلام نيز چنين بود» . خالد گفت : و گواهى مى دهم كه اطاعت از على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام ، همان گونه بر همه مردمان واجب بود كه از حسين عليه السلام . فرمود : «آرى ، على بن الحسين نيز چنين بود» . گفت : و گواهى مى دهم كه اطاعت از محمّد بن على (باقر) عليه السلام ، همان گونه بر خلق واجب بود كه از على بن الحسين ( عليه السلام ) . فرمود : «آرى ، محمّد بن على نيز چنين بود» . گفت : و گواهى مى دهم كه خداوند ، شما را وارث همه اين [مقامات] قرار داد . امام صادق عليه السلام فرمود : «كافى است . ديگر چيزى مگو ؛ چرا كه تو حق را گفتى و من ساكت شدم» . سپس خداى را ستود و او را ثنا نمود و آن گاه فرمود : «خداوند ، هيچ پيامبرى را مبعوث نكرد كه فرزند و ذريّه اى داشته باشد ، مگر آن كه آنچه بر اوّلينِ آنان جارى ساخت ، بر آخرينشان نيز جارى ساخت . ما نيز ذريّه محمّد هستيم _ كه درود خدا بر او و خاندانش باد _ و خدا براى آخرينِ ما ، همان چيزى را جارى ساخت كه براى اوّلين ما جارى گردانيد . ما بر راه و روش پيامبرمان هستيم _ كه درود خدا بر او و خاندانش باد _ و اطاعت از ما ، همان گونه واجب است كه اطاعت از او واجب بود» .

.

ص: 132

الإمام الصادق عليه السلام :لَيسَ مِن شيعَتِنا مَن أنكَرَ أربَعَةَ أشياءَ : المِعراجَ ، وَالمُساءَلَةَ فِي القَبرِ ، وخَلقَ الجَنَّةِ وَالنّارِ ، وَالشَّفاعَةَ . (1)

.


1- .صفات الشيعة : ص 129 ح 69 عن محمّد بن عمارة عن أبيه ، بحار الأنوار : ج 69 ص 9 ح 11 .

ص: 133

امام صادق عليه السلام :از شيعيان ما نيست كسى كه چهار چيز را انكار كند : معراج ، سؤال در قبر ، آفريده شدنِ بهشت و دوزخ ، و شفاعت .

.

ص: 134

الإمام الرضا عليه السلام :مَن أقَرَّ بِتَوحيدِ اللّهِ ونَفيِ التَّشبيهِ عَنهُ ، ونَزَّهَهُ عَمّا لا يَليقُ بِهِ ، وأقَرَّ أنَّ لَهُ الحَولَ وَالقُوَّةَ وَالإِرادَةَ وَالمَشِيَّةَ ، وَالخَلقَ وَالأَمرَ ، وَالقَضاءَ وَالقَدَرَ ، وأنَّ أفعالَ العِبادِ مَخلوقَةٌ خَلقَ تَقديرٍ لا خَلقَ تَكوينٍ ، وشَهِدَ أنَّ مُحَمَّداً صلى الله عليه و آله رَسولُ اللّهِ وأنَّ عَلِيّاً وَالأَئِمَّةَ بَعدَهُ حُجَجُ اللّهِ ، ووالى أولِياءَهُم وعادى أعداءَهُم وَاجتَنَبَ الكَبائِرَ ، وأقَرَّ بِالرَّجعَةِ وَالمُتعَتَينِ ، وآمَنَ بِالمِعراجِ ، وَالمُساءَلَةِ فِي القَبرِ ، وَالحَوضِ وَالشَّفاعَةِ ، وخَلقِ الجَنَّةِ وَالنّارِ ، وَالصِّراطِ وَالميزانِ ، وَالبَعثِ وَالنُّشورِ ، وَالجَزاءِ وَالحِسابِ ، فَهُوَ مُؤمِنٌ حَقّاً ، وهُوَ مِن شيعَتِنا أهلَ البَيتِ . (1)

.


1- .صفات الشيعة : ص 129 ح 71 عن الفضل بن شاذان ، بحار الأنوار : ج 69 ص 9 ح 11 .

ص: 135

امام رضا عليه السلام :كسى كه به يگانگى خدا و مانندْ نداشتن او گواهى دهد و او را از آنچه سزاوارش نيست ، پاك بداند و نيز گواهى دهد كه نيرو و توان ، اراده و خواست ، آفريدن و فرمان دادن ، و قضا و قدر ، همه از آنِ اوست و افعال بندگان ، مخلوق به خلق تقديرى است و نه خلق تكوينى ، و گواهى دهد كه محمّد صلى الله عليه و آله فرستاده خداست و على و امامانِ پس از او عليهم السلام حجّت هاى خدايند ، و دوستان آنان را دوست بدارد و دشمنانشان را دشمن بدارد و از گناهان بزرگ دورى كند و به رجعت و دو مُتعه (متعه نساء و متعه حج) باور داشته باشد و به معراج و سؤال در قبر و به حوض [كوثر] و شفاعت و آفريده شدنِ بهشت و دوزخ ، و [به] صراط و ميزان و به رستاخيز و زنده شدنِ دوباره مردگان و به پاداش و حسابرسى ايمان داشته باشد ، او مؤمن حقيقى و از شيعيان ما اهل بيت است .

.

ص: 136

الفصل الثّالث : مبادئ الإيمان3 / 1الفِطرَةُالكتاب«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ» . (1)

«صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ» . (2)

«حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ» . (3)

الحديثالكافي عن عبد اللّه بن سنان عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال :سَأَلتُهُ عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا» ما تِلكَ الفِطرَةُ ؟ قالَ : هِيَ الإِسلامُ فَطَرَهُمُ اللّهُ حينَ أخَذَ ميثاقَهُم عَلَى التَّوحيدِ قالَ : « أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ » (4) وفيهِ المُؤمِنُ وَالكَافِرُ . (5)

.


1- .الروم : 30 .
2- .البقرة : 138 .
3- .الحجّ : 31 .
4- .الأعراف : 172 .
5- .الكافي : ج 2 ص 12 ح 2 ، التوحيد : ص 329 ح 3 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 158 وص160 ، بحار الأنوار : ج 67 ص 44.

ص: 137

فصل سوم: خاستگاه هاى ايمان
3 / 1 سرشت

فصل سوم: خاستگاه هاى ايمان3 / 1سرشتقرآن«پس روى خود را با گرايش تمام به حق، به سوى اين دين كن ؛ با همان سرشتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرينش خدا تغييرپذير نيست. اين است همان دين پايدار ؛ ولى بيشترِ مردم نمى دانند» .

«اين است نگارگرىِ خدا ، و كيست خوش نگارتر از خدا؟ و ما پرستنده او هستيم» .

«گرونده خالص به خدا باشيد ، نه شريك گيرنده براى او» .

حديثالكافى_ به نقل از عبد اللّه بن سنان _ :از امام صادق عليه السلام پرسيدم : مقصود از سرشت ، در اين سخن خداوند عز و جل : «با همان سرشتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است» چيست؟ فرمود : «اسلام است . خداوند ، مردم را به سرشت يكتاپرستى آفريد و آن ، هنگامى بود كه از آنان پيمان گرفت و فرمود : «آيا من پروردگار شما نيستم؟» . در اين [پيمان گرفتن] ، مؤمن و كافر ، هر دو ، حاضر بودند .

.

ص: 138

الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً» _ :الإِسلامُ . (1)

الكافي عن زرارة عن الإمام الباقر عليه السلام ، قال :سَأَلتُهُ عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ» ؟ قالَ : الحَنيفِيَّةُ مِنَ الفِطرَةِ الَّتي فَطَرَ اللّهُ النّاسَ عَلَيها «لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ» قالَ : فَطَرَهُم عَلَى المَعرِفَةِ بِهِ . (2)

الإمام الباقر عليه السلام_ في تَفسيرِ قَولِهِ عز و جل : «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا» _ :هُوَ لا إلهَ إلَا اللّهُ ، مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ ، عَلِيٌّ أميرُ المُؤمِنينَ وَلِيُّ اللّهِ ، إلى هاهُنَا التَّوحيدُ (3) . (4)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 14 ح 1 عن عبد اللّه بن سنان وح 3 عن محمّد بن مسلم عن أحدهما عليهماالسلام ، معاني الأخبار : ص 188 ح 1 عن أبان ،المحاسن : ج 1 ص 375 ح 822 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الباقر عليه السلام نحوه ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 62 ح 108 عن زرارة عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 67 ص 132 ح 2 .
2- .الكافي: ج 2 ص 12 ح 4 ، التوحيد: ص 330 ح 9 ، المحاسن : ج 1 ص 375 ح 824 ، مختصر بصائر الدرجات: ص 160 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار :ج 67 ص 135 ح 7 .
3- .معنى كون الفطرة هي الشهادات الثلاث أنّ الإنسان مفطور على الاعتراف باللّه لا شريك له بما يجد من الحاجة إلى الأسباب المحتاجة إلى ما وراءهاوهو التوحيد وبما يجد من النقص المحوج إلى دين يدين به ليكمله وهو النبوّة ، وبما يجد من الحاجة إلى الدخول في ولاية اللّه بتنظيم العمل بالدين وهو الولاية والفاتح لها في الإسلام هو علي عليه السلام ، وليس معناه أنّ كلّ إنسان حتّى الإنسان الأوّليّ يدين بفطرته بخصوص الشهادات الثلاث . وإلى هذا يؤول معنى الرواية السابقة أنّها الولاية فإنّها تستلزم التوحيد والنبوّة وكذا ما مرّ من تفسيره الفطرة بالتوحيد فإنّ التوحيد هو القول بوحدانية اللّه تعالى المستجمع لصفات الكمال المستلزمة للمعاد والنبوّة والولاية فالمآل في تفسيرها بالشهادات الثلاث والتوحيد والولاية واحد (الميزان في تفسير القرآن : ج 16 ص 187) .
4- .تفسير القمّي : ج 2 ص 155 عن الهيثم بن عبد اللّه عن الإمام الرضا عن أبيه عليهماالسلام ، التوحيد: ص 329 ح 7 عن عبد الرحمن بن كثير عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 3 ص 277 ح 3 .

ص: 139

امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند عز و جل : «اين است نگارگرىِ خدا ، و كيست خوش نگارتر از خدا؟» _ :[مقصود از نگارگرىِ خدا ]اسلام است .

الكافى_ به نقل از زراره _ :از امام باقر عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جل : «گرونده خالص به خدا باشيد ، نه شريك گيرنده براى او» پرسيدم . فرمود : «گرايش ناب به خداوند ، از همان سرشتى است كه خداوند ، مردم را بر آن سرشت آفريد «و آفرينش خدا تغييرپذير نيست» . آنان را بر سرشت شناخت خود (خداشناسى) آفريد» .

امام باقر عليه السلام_ در تفسير اين سخن خداوند عز و جل : «با همان سرشت خدا كه مردم را بر آن سرشته است» _ :آن سرشت ، شهادت دادن به اين است كه معبودى جز خداى يگانه نيست ، محمّد صلى الله عليه و آله فرستاده خداست ، و على امير مؤمنان ولىّ خداست . توحيد تا اين جاست . 1

.

ص: 140

3 / 2العَقلُالكتاب«إِنَّ فِى خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ الَّيْلِ وَالنَّهَارِ لَايَاتٍ لِّأُوْلِى الْأَلْبَابِ * الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِى خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :قَسَّمَ اللّهُ العَقلَ ثَلاثَةَ أجزاءٍ ، فَمَن كُنَّ فيهِ كَمُلَ عَقلُهُ ، ومَن لَم يَكُنَّ [فيهِ ]فَلا عَقلَ لَهُ : حُسنُ المَعرِفَةِ بِاللّهِ ، وحُسنُ الطّاعَةِ للّهِِ ، وحُسنُ الصَّبرِ عَلى أمرِ اللّهِ . (2)

تحف العقول :قَدِمَ المَدينَةَ رَجُلٌ نَصرانِيٌّ مِن أهلِ نَجرانَ ، وكانَ فيهِ بَيانٌ ولَهُ وَقارٌ وهَيبَةٌ ، فَقيلَ : يا رَسولَ اللّهِ ، ما أعقَلَ هذَا النَّصرانِيَّ ؟! فَزَجَرَ القائِلَ وقالَ : مَه ! إنَّ العاقِلَ مَن وَحَّدَ اللّهَ وعَمِلَ بِطاعَتِهِ. (3)

الإمام عليّ عليه السلام :بِصُنعِ اللّهِ يُستَدَلُّ عَلَيهِ، وبِالعُقولِ تُعتَقَدُ مَعرِفَتُهُ، وبِالنَّظَرِ تَثبُتُ حُجَّتُهُ. (4)

عنه عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ ... الَّذي بَطَنَ مِن خَفِيّاتِ الاُمورِ ، وظَهَرَ فِي العُقولِ بِما يُرى في خَلقِهِ مِن عَلاماتِ التَّدبيرِ ، الَّذي سُئِلَتِ الأَنبِياءُ عَنهُ فَلَم تَصِفهُ بِحَدٍّ ولا بِبَعضٍ ، بَل وَصَفَتهُ بِفِعالِهِ ودَلَّت عَلَيهِ بِآياتِهِ ، لا تَستَطيعُ عُقولُ المُتَفَكِّرينَ جَحدَهُ ؛ لِأَنَّ مَن كانَتِ السَّماواتُ وَالأَرضُ فِطرَتَهُ وما فيهِنَّ وما بَينَهُنَّ وهُوَ الصّانِعُ لَهُنَّ ، فَلا مَدفَعَ لِقُدرَتِهِ. (5)

.


1- .آل عمران : 190 _ 191 .
2- .تحف العقول : ص 54 ، الخصال : ص 102 ح 58 وفيه «البصيرة» بدل «الصبر» ، مشكاة الأنوار : ص 437 ح 1465 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 106 ح 1 ؛حلية الأولياء : ج 1 ص 21 و ج3 ص 323 الرقم 250 كلاهما عن أبي سعيد الخدري .
3- .تحف العقول : ص 54 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 158 ح 146.
4- .الإرشاد : ج 1 ص 223 عن صالح بن كيسان ، الأمالي للمفيد : ص 254 ح 4 عن محمّد بن زيدالطبريّ عن الإمام الرضا عليه السلام ، التوحيد : ص 35 ح 2 عن القاسم بن أيّوب العلوي عن الإمام الرضا عليه السلام ، الاحتجاج : ج 2 ص 360 ح 283 عن الإمام الرضا عليه السلام وفي الثلاثة الأخيرة «بالفطرة» بدل «بالنظر» ، تحف العقول : ص 62 وفيه «بالفكرة» بدل «بالنظر» ، بحار الأنوار : ج4 ص228 ح3 .
5- .الكافي : ج 1 ص 141 ح 7 ، التوحيد : ص 31 ح 1 وفيه «بنقص» بدل «ببعض» وكلاهما عن الحارث الأعور ، بحار الأنوار : ج 4 ص 265 ح 14 .

ص: 141

3 / 2 خِرَد

3 / 2خِرَدقرآن«مسلّماً در آفرينش آسمان ها و زمين، و در آمد و شدِ شب و روز، براى خردمندان ، نشانه هايى [ قانع كننده ]هست ؛ همانان كه خدا را [ در همه احوالِ ] ايستاده و نشسته و به پهلو آرميده ، ياد مى كنند و در آفرينش آسمان ها و زمين مى انديشند [ و مى گويند ] : «پروردگارا! اينها را بيهوده نيافريده اى . تو منزّهى! پس ما را از عذاب آتش [دوزخ] ، در امان بدار» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، خِرَد را سه بخش كرده است كه در هر كس اين سه بخش باشد ، خِردش كامل است و در هر كس نباشد ، از خِرد ، بى بهره است : نيكو شناختن خدا ، نيكو فرمان بردن از خدا و نيكو شكيبايى كردن در كار خدا .

تحف العقول :مردى نصرانى از نجرانيان ، به مدينه آمد . او مردى سخنور بود و وقار و هيبتى داشت . يكى گفت : اى پيامبر خدا ! چه خردمند است اين نصرانى! پيامبر صلى الله عليه و آله بر آن گوينده نهيب زد كه : «خاموش! خردمند ، كسى است كه خداى را يگانه بداند و طاعت او را به جاى آورد» .

امام على عليه السلام :با ساخته هاى خدا ، به [وجود] او پى برده مى شود ، و با خردها ، شناخت او حاصل مى شود و با انديشه كردن ، حجّتش ثابت مى گردد .

امام على عليه السلام :سپاس ، خداوند را... كه از امورِ نهان ، آگاه است و براى خِردها آشكار ؛ از آن رو كه نشانه هاى تدبير ، در آفريده هاى او نمايان است ؛ همو كه از پيامبران در باره اش پرسيدند و آنان او را به حد (تمام ذات) يا به جزء (بعض ذات) نشناساندند ؛ بلكه با كارهايش او را شناساندند و با نشانه هايش به او ره نمون شدند . خِردهاى انديشه گران نمى توانند انكارش كنند ؛ زيرا كسى كه آسمان ها و زمين و آنچه در آنها و ما بين آنهاست ، آفريده اويند و او سازنده آنهاست ، هيچ چيزى نمى تواند قدرت او را پس زند [و انكار كند] .

.

ص: 142

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ أوَّلَ الاُمورِ ومَبدَأَها وقُوَّتَها وعِمارَتَهَا _ الَّتي لا يُنتَفَعُ بِشَيءٍ إلّا بِهِ _ العَقلُ الَّذي جَعَلَهُ اللّهُ زينَةً لِخَلقِهِ ونورا لَهُم ، فَبِالعَقلِ عَرَفَ العِبادُ خالِقَهُم وأنَّهُم مَخلوقونَ ، وأنَّهُ المُدَبِّرُ لَهُم وأنَّهُمُ المُدَبَّرونَ ، وأنَّهُ الباقي وهُمُ الفانونَ ، وَاستَدَلّوا بِعُقولِهِم عَلى ما رَأَوا مِن خَلقِهِ ؛ مِن سَمائِهِ وأرضِهِ ، وشَمسِهِ وقَمَرِهِ ، ولَيلِهِ ونَهارِهِ ، وبِأَنَّ لَهُ ولَهُم خالِقا ومُدَبِّرا لَم يَزَل ولا يَزولُ ، وعَرَفوا بِهِ الحَسَنَ مِنَ القَبيحِ ، وأنَّ الظُّلمَةَ فِي الجَهلِ ، وأنَّ النّورَ فِي العِلمِ ، فَهذا ما دَلَّهُم عَلَيهِ العَقلُ . قيلَ لَهُ : فَهَل يَكتَفِي العِبادُ بِالعَقلِ دونَ غَيرِهِ ؟ قالَ : إنَّ العاقِلَ لِدَلالَةِ عَقلِهِ الَّذي جَعَلَهُ اللّهُ قِوامَهُ وزينَتَهُ وهِدايَتَهُ عَلِمَ أنَّ اللّهَ هُوَ الحَقُّ ، وأنَّهُ هُوَ رَبُّهُ ، وعَلِمَ أنَّ لِخالِقِهِ مَحَبَّةً ، وأنَّ لَهُ كَراهِيَةً ، وأنَّ لَهُ طاعَةً ، وأنَّ لَهُ مَعصِيَةً ، فَلَم يَجِد عَقلَهُ يَدُلُّهُ عَلى ذلِكَ ، وعَلِمَ أنَّهُ لا يوصَلُ إلَيهِ إلّا بِالعِلمِ وطَلَبِهِ ، وأنَّهُ لا يَنتَفِعُ بِعَقلِهِ إن لَم يُصِب ذلِكَ بِعِلمِهِ ، فَوَجَبَ عَلَى العاقِلِ طَلَبُ العِلمِ وَالأَدَبِ الَّذي لا قِوامَ لَهُ إلّا بِهِ. (1)

الإمام الكاظم عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِهِشامٍ _ :يا هِشامُ ، إنَّ ضَوءَ الجَسَدِ في عَينِهِ ، فَإِن كانَ البَصَرُ مُضيئا استَضاءَ الجَسَدُ كُلُّهُ . وإنَّ ضَوءَ الرّوحِ العَقلُ ، فَإِذا كانَ العَبدُ عاقِلًا كانَ عالِما بِرَبِّهِ ، وإذا كانَ عالِما بِرَبِّهِ أبصَرَ دينَهُ . وإن كانَ جاهِلًا بِرَبِّهِ لَم يَقُم لَهُ دينٌ . وكَما لا يَقومُ الجَسَدُ إلّا بِالنَّفسِ الحَيَّةِ فَكَذلِكَ لا يَقومُ الدّينُ إلّا بِالنِّيَّةِ الصّادِقَةِ ؛ ولا تَثبُتُ النِّيَّةُ الصّادِقَةُ إلّا بِالعَقلِ. (2)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 29 ح 34 عن الحسن بن عمّار .
2- .تحف العقول : ص 396 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 153 ح 30 .

ص: 143

الكافى_ به نقل از حسن بن عمّار _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «آغاز و پايه كارها و [مايه] نيرو و آبادانى آنها _ كه هيچ چيز جز با وجود آن ، نفعى ندارد _ ، خِرد است كه خداوند ، آن را زيور خلق خود و روشنايى آنان قرار داده است . با خِرد است كه بندگان ، آفريدگار خويش را مى شناسند و مى دانند كه آنان مخلوق اند و در مى يابند كه او تدبير كننده آنان است و آنان تحت تدبير اويند ، و او ماندگار است و آنان فناپذيرند . به وسيله خِردهايشان است كه با ديدن هر مخلوقى ، از آسمان و زمين و مهر و ماه و شب و روزش ، پى مى برند كه هم خودشان و هم آن [مخلوق] ، آفريدگارى مدبّر دارند كه بى آغاز و بى انجام است . با خِرد است كه خوبى را از بدى باز مى شناسند ، و در مى يابند كه تاريكى در نادانى است ، و روشنايى در دانش و دانايى . اينها امورى هستند كه خِرد به آنها ره نمون گشته است» . گفته شد : پس آيا بندگان مى توانند تنها به خِرد ، بسنده كنند؟ فرمود : «خردمند ، به راه نمايىِ همان خِردش كه خداوند ، آن را جان مايه و زيور و راه نماى او قرار داده است ، مى داند كه خدا حق است و پروردگار اوست ، و مى داند كه آفريدگارش چيزهايى را خوش دارد و چيزهايى را خوش ندارد ، و او را طاعتى است و هم معصيتى ، و خِردش را [به تنهايى ، قادر] نمى بيند كه او را به اين امور راه نمايى كند و در مى يابد كه رسيدن به اينها ، جز با دانش و تحصيل آن ممكن نيست و اگر با دانشش به اينها نرسد ، خِردش او را سودى نمى بخشد . پس تحصيل دانش و ادب _ كه جان مايه خِرد است _ ، بر خردمند واجب است» .

امام كاظم عليه السلام_ در سفارش به هشام _ :اى هشام ! روشنايىِ تن ، در چشم آن است . پس اگر چشمْ بينا بود ، همه تن ، روشن مى شود . روشنايىِ جان نيز به خِرد است . پس اگر بنده خردمند بود ، پروردگار خويش را مى شناسد و هر گاه پروردگارش را بشناسد ، در دينش بينا مى شود ؛ اما اگر به پروردگارش نادان باشد ، هيچ دينى برايش بر پا نمى ماند . همان گونه كه تن ، جز با جانِ زنده (خون) بر پا نمى ماند ، دين نيز جز با نيّت درست ، استوار نمى ماند و نيّت درست هم جز با خِرد ، استوار نمى ماند .

.

ص: 144

الإمام عليّ عليه السلام :هَبَطَ جَبرَئيلُ عَلى آدَمَ عليه السلام فَقالَ : يا آدَمُ ، إنّي اُمِرتُ أن اُخَيِّرَكَ واحِدَةً مِن ثَلاثٍ ، فَاختَرها ودَعِ اثنَتَينِ ، فَقالَ لَهُ آدَمُ : يا جَبرَئيلُ ، ومَا الثَّلاثُ ؟ فَقالَ : العَقلُ وَالحَياءُ وَالدّينُ ، فَقالَ آدَمُ : إنّي قَدِ اختَرتُ العَقلَ ، فَقالَ جَبرَئيلُ لِلحَياءِ وَالدّينِ : اِنصَرِفا ودَعاهُ ، فَقالا : يا جَبرَئيلُ ، إنّا اُمِرنا أن نَكونَ مَعَ العَقلِ حَيثُ كانَ ، قالَ : فَشَأنَكُما ، وعَرَجَ. (1)

عنه عليه السلام :ما آمَنَ المُؤمِنُ حَتّى عَقَلَ. (2)

عنه عليه السلام :الدّينُ وَالأَدَبُ نَتيجَةُ العَقلِ. (3)

الإمام الصادق عليه السلام :مَن كانَ عاقِلًا كانَ لَهُ دينٌ، ومَن كانَ لَهُ دينٌ دَخَلَ الجَنَّةَ. (4)

3 / 3العِلمُالكتاب«شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَئِكَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَائِمَاً بِالْقِسْطِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» . (5)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 10 ح 2 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 416 ح 5906 ، الخصال : ص 102 ح 59 ، الأمالي للصدوق : ص 770 ح 1043 كلّها عن الأصبغ بن نباتة، بحار الأنوار : ج 1 ص 86 ح 8.
2- .غرر الحكم : ج 6 ص 70 ح 9553 .
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 28 ح 1693 .
4- .الكافي : ج 1 ص 11 ح 6 ، ثواب الأعمال : ص 29 ح 2 كلاهما عن إسحاق بن عمّار ، بحار الأنوار : ج 1 ص 91 ح 20 .
5- .آل عمران : 18 .

ص: 145

3 / 3 دانش

امام على عليه السلام :جبرئيل عليه السلام بر آدم عليه السلام فرود آمد و گفت : «اى آدم ! من فرمان دارم كه تو را در انتخاب يكى از سه چيز ، مخيّر گردانم . پس يكى از آنها را بر گزين و دو ديگر را وا گذار» . آدم گفت : اى جبرئيل ! آن سه چيست؟ جبرئيل گفت : «خِرد و آزَرْم (حيا) و دين» . آدم گفت : من خِرد را برگزيدم . جبرئيل به آزرم و دين گفت : «شما دو برويد و او را وا گذاريد» . آن دو به جبرئيل گفتند : اى جبرئيل ! ما دستور داريم كه هر كجا خِرد باشد ، با او باشيم . جبرئيل گفت : «پس خود دانيد» و بالا رفت .

امام على عليه السلام :مؤمن ، ايمان نمى آورد ، مگر آن گاه كه خِرد ورزد .

امام على عليه السلام :دين و ادب ، ثمره خِرَدند .

امام صادق عليه السلام :كسى كه خردمند باشد ، ديندار است و كسى كه ديندار باشد ، به بهشت مى رود .

3 / 3دانشقرآن«خدا كه همواره به عدل، قيام دارد، گواهى مى دهد كه جز او هيچ معبودى نيست ، و فرشتگان و دانشوران [ نيز چنين گواهى مى دهند ] . جز او _ كه توانا و حكيم است _ ، هيچ معبودى نيست» .

.

ص: 146

«وَ يَرَى الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ الَّذِى أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ هُوَ الْحَقَّ وَ يَهْدِى إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ» . (1)

«وَ لِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَيُؤْمِنُواْ بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ» . (2)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :العِلمُ حَياةُ الإِسلامِ وعِمادُ الإِيمانِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله_ في حَديثٍ طَويلٍ _ :أمّا عَلامَةُ العِلمِ فَأَربَعَةٌ : العِلمُ بِاللّهِ، وَالعِلمُ بِمُحِبّيهِ وَالعِلمُ بِفَرائِضِهِ ، وَالحِفظُ لَها حَتّى تُؤَدّى. (4)

الإمام عليّ عليه السلام :أصلُ الإِيمانِ العِلمُ. (5)

عنه عليه السلام :الإِيمانُ وَالعِلمُ أخَوانِ تَوأَمانِ ، ورَفيقانِ لا يَفتَرِقانِ. (6)

الإرشاد عن كُمَيل عن الإمام عليّ عليه السلام_ في ذِكرِ أوصافِ حُجَجِ اللّهِ عَلَى الخَلقِ _ :هَجَمَ بِهِمُ العِلمُ عَلى حَقائِقِ الإِيمانِ، فَاستَلانوا روحَ اليَقينِ ، فَأَنِسوا بِمَا استَوحَشَ مِنهُ الجاهِلونَ ، وَاستَلانوا مَا استَوعَرَهُ المُترَفونَ ، صَحِبُوا الدُّنيا بِأَبدانٍ أرواحُها مُعَلَّقَةٌ بِالمَحَلِّ الأَعلى . اُولئِكَ خُلَفاءُ اللّهِ في أرضِهِ ، وحُجَجُهُ عَلى عِبادِهِ . ثُمَّ تَنَفَّسَ الصُّعَداءَ وقالَ عليه السلام : هاه هاه شَوقا إلى رُؤيَتِهِم ! (7)

.


1- .سبأ : 6 .
2- .الحجّ : 54 .
3- .الدرّ المنثور : ج 2 ص 124 ، كنز العمّال : ج 10 ص 181 ح 28944 كلاهما نقلاً عن أبي الشيخ عن إبن عبّاس .
4- .تحف العقول: ص 19 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 120 ح 11 وفيه «العلم بمحبّته والعلم بمكارهه» بدل ما في المتن .
5- .بحار الأنوار : ج 69 ص 81 ح 29 و ج 93 ص 57 كلاهما نقلاً عن تفسير النعماني .
6- .غرر الحكم : ج 2 ص 47 ح 1785 .
7- .الإرشاد : ج 1 ص 228 ، تحف العقول : ص 171 ، إرشاد القلوب : ص 315 عن سلمان الفارسي كلاهما نحوه ؛ دستور معالم الحكم : ص 71 ، عيون الأخبار لابن قتيبة : ج 2 ص 355 كلاهما نحوه .

ص: 147

«و كسانى كه از دانش بهره يافته اند، مى دانند كه آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، حق است و به راه آن عزيزِ ستوده[ صفات ] ، راهبرى مى كند» .

«و تا آنان كه دانش يافته اند ، بدانند كه اين [ قرآن ]حق است [ و ]از جانب پروردگار توست. پس بِدان ايمان آورند و دل هايشان براى او خاضع گردد ، و به راستى ، خداوند ، كسانى را كه ايمان آورده اند، به سوى راهى راست ، راهبر است» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دانش ، جان اسلام و ستون ايمان است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در حديثى طولانى _ :نشانه دانش ، چهار چيز است : شناخت خدا ، و شناخت دوستان او ، و شناخت واجبات او و پاسداشت آنها تا آن كه به جا آورده شوند .

امام على عليه السلام :ريشه ايمان ، دانش (شناخت) است .

امام على عليه السلام :ايمان و دانش ، دو برادر همزاد و دو همراه جدا ناشدنى اند .

الإرشاد_ به نقل از كميل ، در بيان ويژگى هاى حجّت هاى خدا بر خلق _ :امام على عليه السلام فرمود : «دانش [و شناخت] ، آنان را به حقايق ايمان رسانيد . پس به جان يقين ، دست يافتند و با آنچه نادانان از آن گريزان اند ، خو گرفتند و آنچه را كه نازپروردگان ، درشت و دشوارش مى يابند ، نرم و آسان يافتند . در دنيا با بدن هايى زندگى مى كنند كه روح آنها به جايگاه برين تعلّق دارد . اينان ، جانشينان خدا در زمين او هستند ، و حجّت هاى او بر بندگانش» . آن گاه نفس عميقى كشيد و فرمود: «وَه ، وَه ، كه چه شوقى به ديدن آنها دارم!» .

.

ص: 148

عنه عليه السلام :لِلعِلمِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : المَعرِفَةُ بِاللّهِ عَزَّ وجَلَّ ، وبِما يُحِبُّ ، ويَكرَهُ . (1)

عنه عليه السلام :ثَمَرَةُ العِلمِ مَعرِفَةُ اللّهِ. (2)

الإمام الصادق عليه السلام :ثَلاثَةٌ مِن عَلاماتِ المُؤمِنِ: العِلمُ بِاللّهِ ، ومَن يُحِبُّ، ومَن يَكرَهُ. (3)

الإمام الكاظم عليه السلام_ لِهِشامِ بنِ الحَكَمِ _ :يا هِشامُ ، ما بَعَثَ اللّهُ أنبِياءَهُ ورُسُلَهُ إلى عِبادِهِ إلّا لِيَعقِلوا عَنِ اللّهِ ، فَأَحسَنُهُمُ استِجابَةً أحسَنُهُم مَعرِفَةً. (4)

3 / 4الوَحيُالكتاب«وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِى إِلَيْهِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ » . (5)

«رَّبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِيًا يُنَادِى لِلْاءِيمَانِ أَنْ ءَامِنُواْ بِرَبِّكُمْ فَامَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرْ عَنَّا سَيِّئاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ» . (6)

.


1- .معدن الجواهر : ص 33 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 117 .
2- .غرر الحكم : ج 3 ص 322 ح 4586 .
3- .الكافي : ج 2 ص 235 ح 15 عن السكوني وص 126 ح 9 ، المحاسن : ج 1 ص 411 ح 936 كلاهما عن داود بن فرقد وفيهما «يبغض» بدل «يكره» ،الجعفريات : ص 231 عن الإمام الكاظم عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 67 ص 357 ح 60 .
4- .الكافي : ج 1 ص 16 ح 12 عن هشام بن الحكم ، تحف العقول : ص 386 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 136 ح 30 .
5- .الأنبياء : 25 .
6- .آل عمران : 193 .

ص: 149

3 / 4 وحى

امام على عليه السلام :دانش ، سه نشانه دارد : شناخت خداوند عز و جل ، شناخت آنچه او دوست دارد ، و شناخت آنچه او خوش نمى دارد .

امام على عليه السلام :ميوه دانش ، شناخت خداست .

امام صادق عليه السلام :سه چيز ، از نشانه هاى مؤمن است : شناخت خدا ، شناخت كسى كه خدا دوستش دارد ، و شناخت كسى كه خدا او را ناخوش مى دارد .

امام كاظم عليه السلام_ به هشام بن حكم _ :اى هشام ! خداوند ، پيامبران و رسولانش را به سوى بندگانش نفرستاد ، مگر براى آن كه خدا را بشناسند . پس آنان كه شناختشان بهتر است ، پذيرششان [نسبت به فرمان هاى خدا] بهتر است .

3 / 4وحىقرآن«و پيش از تو هيچ پيامبرى نفرستاديم ، مگر اين كه به او وحى كرديم كه: «معبودى جز من نيست . پس مرا بپرستيد»» .

«پروردگارا! ما شنيديم كه دعوتگرى به ايمان فرا مى خواند كه: «به پروردگار خود ، ايمان آوريد» . پس ايمان آورديم. پروردگارا! پس گناهان ما را بيامرز و بدى هاى ما را بزداى و ما را در زمره نيكان بميران» .

.

ص: 150

«فَامِنُواْ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَإِن تُؤْمِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ» . (1)

«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ ءَامِنُواْ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِى نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِى أَنزَلَ مِن قَبْلُ وَمَن يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَمَلَئِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الْاخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالَاً بَعِيدًا» . (2)

راجع : النساء : 47 و 170 _ 171 ، المائدة : 111 ، الأعراف : 158 ، التوبة : 86 ، الحديد : 7 _ 28 .

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الحَمدُ للّهِِ ... المُحتَجِبِ بِنورِهِ دونَ خَلقِهِ ... وَابتَعَثَ فيهِمُ النَّبِيِّينَ ... لِيَعقِلَ العِبادُ عَن رَبِّهِم ما جَهِلوهُ؛ فَيَعرِفوهُ بِرُبوبِيَّتِهِ بَعدَما أنكَروا ، ويُوَحِّدوهُ بِالإِلهِيَّةِ بَعدَما عَضَدوا (3) . (4)

الإمام عليّ عليه السلام_ مِن خُطبَتِهِ في وَصفِ القُرآنِ _ :ثُمَّ أنزَلَ عَلَيهِ الكِتابَ ... شِفاءً لا تُخشى أسقامُهُ ، وعِزّا لا تُهزَمُ أنصارُهُ ، وحَقّا لا تُخذَلُ أعوانُهُ ، فَهُوَ مَعدِنُ الإِيمانِ وبُحبوحَتُهُ (5) . (6)

3 / 5التَّوفيقُالكتاب«وَ لَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَامَنَ مَن فِى الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ * وَ مَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ يَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ» . (7)

.


1- .آل عمران : 179 .
2- .النساء : 136 .
3- .عَضَدوا : أي ذهبوا يمينا وشمالاً؛ من قولك عَضَدتُ الدابَّةَ : أي مَشيت إلى جانبها يمينا أو شمالاً (انظر : المصباح المنير : ص 415 «عضد») . وفي بحارالأنواروعلل الشرائع : «عندوا» بدل «عضدوا» .
4- .التوحيد : ص 44 ح 4 عن إسحاق بن غالب عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، علل الشرائع : ص 119 ح 1 عن إسحاق بن غالب عن الإمام الصادق عليه السلام ،كفاية الأثر : ص 160 عن هشام بن محمّد عن أبيه عن الإمام الحسن عليه السلام وليس فيه ذيله وكلاهما نحوه ، بحارالأنوار : ج 4 ص 287 ح 19 .
5- .البحبوحة : الوسط (لسان العرب : ج 2 ص 407) .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 198 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 21 ح 21 .
7- .يونس : 99 و 100 .

ص: 151

3 / 5 توفيق

«پس به خدا و فرستگادن او ايمان آوريد ، و اگر ايمان آوريد و پروا كنيد ، براى شما مزدى بزرگ است » .

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! به خدا و پيامبر او و كتابى كه بر پيامبرش فرو فرستاد و كتاب هايى كه قبلاً نازل كرده ، بگرويد . و هر كس به خدا و فرشتگان او و كتاب ها و پيامبرانش و روز بازپسين كفر ورزد، در حقيقت ، دچار گم راهىِ دور و درازى شده است» .

ر . ك : نساء : آيه 47 و 170 _ 171 ، مائده : آيه 111 ، اعراف : آيه 158 ، توبه : آيه 86 ، حديد : آيه 7 _ 28 .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سپاس ، خداوندى را كه ... به واسطه نورانيّتش ، از خلق خويش در پرده است ... و خدا در ميان آنان ، پيامبران را به پيامبرى برانگيخت ... تا بندگان آنچه را در باره پروردگار خويش نمى دانستند ، بدانند و ربوبيت او را كه منكرش بودند ، بشناسند ، و از كژراهه[ ى شرك] به در آيند و او را در اُلوهيتش يگانه بدانند .

امام على عليه السلام_ در گفتارى در وصف قرآن _ :آن گاه بر او كتاب را فرستاد ... [و آن ، ]بهبودى است كه در آن ، بيم بيمارى نيست و قدرتى است كه طرفدارانش شكست نمى خورند ، و حقّى است كه يارانش وا نهاده نمى شوند . قرآن ، معدن ايمان و كانون آن است .

3 / 5توفيققرآن«اگر پروردگار تو بخواهد ، همه كسانى كه در روى زمين اند ، ايمان مى آورند . آيا تو مردم را به اجبار وا مى دارى كه ايمان بياورند؟ جز به اذن خدا ، هيچ كس را نرسد كه ايمان بياورد ، و او پليدى را بر كسانى كه خِرد خويش را به كار نمى بندند ، مقرّر مى كند» .

.

ص: 152

«وَالَّذِينَ اهْتَدَوْاْ زَادَهُمْ هُدًى وَ ءَاتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ» . (1)

«وَ الَّذِينَ جَاهَدُواْ فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا» . (2)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :قالَ اللّهُ _ جَلَّ جَلالُهُ _ : عِبادي ، كُلُّكُم ضالٌّ إِلّا مَن هَدَيتُهُ ، وكُلُّكُم فَقيرٌ إِلّا مَن أغنَيتُهُ ، وكُلُّكُم مُذنِبٌ إلّا مَن عَصَمتُهُ . (3)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ فِي المُناجاةِ الإِنجيلِيَّةِ _ :سَيِّدي لَو لَم تَهدِني إلَى الإِسلامِ لَضَلَلتُ ، ولَو لَم تُثَبِّتني إذاً لَذَلَلتُ ، ولَو لَم تُشعِر قَلبِيَ الإِيمانَ بِكَ ما آمَنتُ ولا صَدَّقتُ ، ولَو لَم تُطلِق لِساني بِدُعائِكَ ما دَعَوتُ ، ولَو لَم تُعَرِّفني حَقيقَةَ مَعرِفَتِكَ ما عَرَفتُ ، ولَو لَم تَدُلَّني عَلى كَريمِ ثَوابِكَ ما رَغِبتُ ، ولَو لَم تُبَيِّن لي أليمَ عِقابِكَ ما رَهِبتُ ، فَأَسأَلُكَ تَوفيقي لِما يوجِبُ ثَوابَكَ وتَخليصي مِمّا يَكسِبُ عِقابَكَ . (4)

.


1- .محمّد : 17 .
2- .العنكبوت : 69 .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 397 ح 5848 ، الأمالي للصدوق : ص 162 ح 161 عن علقمة بن محمّد الحضرمي عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 5 ص 198 ح 16 ؛ سنن الترمذي : ج 4 ص 656 ح 2495 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1422 ح 4257 ، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 85 ح 21425 وص 128 ح 21596 كلّها عن أبي ذرّ نحوه ، كنز العمّال : ج 15 ص 925 ح 43591 .
4- .بحار الأنوار : ج 94 ص 163 ح 22 نقلاً عن بعض أصحابنا القدماء في كتاب أنيس العابدين .

ص: 153

«و[ لى ] آنان كه به هدايت گراييدند ، [ خدا ]آنان را هر چه بيشتر ، هدايت بخشيد و [ توفيقِ ]پرهيزگارى شان داد» .

«و به تحقيق ، كسانى را كه در راه ما مجاهدت كنند ، به راه هاى خويش هدايتشان مى كنيم » .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند - كه بزرگى اش شكوهمند باد _ فرمود : «بندگان من! همه شما گم راهيد ، مگر كسى كه من راه نمايى اش كنم . همه شما نيازمنديد ، مگر كسى كه من بى نيازش كنم . همه شما گنهكاريد ، مگر كسى كه من مصونش بدارم» .

امام زين العابدين عليه السلام_ در مناجات اِنجيليه _ :سَرورم! اگر تو مرا به اسلامْ ره نمون نشده بودى ، من گم راه شده بودم . اگر تو مرا پا بر جا نمى داشتى ، من سست شده بودم . اگر تو دلم را با ايمان به خودت آشنا نمى كردى ، من به تو ايمان نياورده و تو را تصديق نكرده بودم . اگر تو زبانم را به دعايت باز نمى كردى ، من تو را نمى خواندم . اگر تو خودت را به من _ چنان كه بايد _ نمى شناساندى ، من تو را نمى شناختم . اگر تو مرا به پاداش كريمانه ات ره نمون نمى شدى ، من [به آن ]رغبت نمى كردم . اگر تو دردناكىِ عذابت را برايم بيان نمى كردى ، من [از آن ]نمى ترسيدم . پس ، از تو مى خواهم كه مرا به آنچه موجب پاداش تو مى شود ، توفيق دهى و از آنچه كيفر تو را به بار مى آورد ، رهايى ام بخشى .

.

ص: 154

الفصل الرّابع : ثبات الإيمان4 / 1أصنافُ الإِيمانِالكتاب«وَهُوَ الَّذِى أَنشَأَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الْايَاتِ لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ» . (1)

«إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ ازْدَادُواْ كُفْرًا لَّمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَلَا لِيَهْدِيَهُمْ سَبِيلَا» . (2)

«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ مَن يَرتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِى اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ» . (3)

راجع : آل عمران : 86 _ 91 _ 144 ، محمّد : 25 .

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :فَمِنَ الإِيمانِ ما يَكونُ ثابِتا مُستَقِرّا فِي القُلوبِ ، ومِنهُ ما يَكونُ عَوارِيَّ (4) بَينَ القُلوبِ وَالصُّدورِ إلى أجَلٍ مَعلومٍ فَإِذا كانَت لَكُم بَراءَةٌ مِن أحَدٍ فَقِفوهُ حَتّى يَحضُرَهُ المَوتُ ، فَعِندَ ذلِكَ يَقَعُ حَدُّ البَراءَةِ (5) . (6)

.


1- .الأنعام : 98 .
2- .النساء : 137 .
3- .المائدة : 54 .
4- .عواريّ : جمع عاريّة .
5- .أي إذا أردتم التبرّي من أحدٍ فاجعلوه موقوفا إلى حالِ الموت ، ولا تُسارعوا إلى البراءة منه قبل الموت ؛ لأنّه يجوز أن يتوب ويرجع ، فإذا مات ولم يتُب جازت البراءةُ منه ، لأنّه ليس له بعد الموت حالة تنتظر (بحار الأنوار : ج 69 ص 228) .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 189 ، غرر الحكم : ج 4 ص 433 ح 6592 وليس فيه ذيله ، بحار الأنوار : ج 69 ص 227 ح 19 .

ص: 155

فصل چهارم: پايدارى ايمان
4 / 1 اقسام ايمان

فصل چهارم: پايدارى ايمان4 / 1اقسام ايمانقرآن«و او همان كسى است كه شما را از يك تن ، پديد آورد . پس [ براى شما ] قرارگاهى و سِپُردگاهى است . بى ترديد، ما آيات [ خود ] را براى مردمى كه مى فهمند ، به روشنى بيان كرده ايم» .

«كسانى كه ايمان آوردند و سپس كافر شدند و باز ايمان آوردند و سپس كافر شدند و آن گاه ، به كفر خود افزودند، قطعاً خدا آنان را نخواهد بخشيد و راهى به ايشان نخواهد نمود» .

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هر كس از شما از دين خود برگردد، به زودى ، خدا گروهى [ ديگر ] را مى آورد كه آنان را دوست مى دارد و آنان [ نيز ] او را دوست دارند ؛ [كسانى كه] در برابر مؤمنان، فروتن و بر كافران سرفرازند ، در راه خدا جهاد مى كنند و از سرزنش هيچ ملامتگرى نمى ترسند. اين ، فضل خداست. آن را به هر كه بخواهد ، مى دهد ، و البته خدا گشايشگر داناست» .

ر . ك : آل عمران : آيه 86 و 91 و 144 ، محمّد : آيه 25 .

حديثامام على عليه السلام :قسمتى از ايمان ، در دل ها استوار و پا بر جاست و قسمتى از آن ، ميان دل ها و سينه ها عاريت [و ناپايدار] است ، تا زمانى معيّن (زمان مرگ) . بنا بر اين ، اگر مى خواهيد از كسى بيزارى بجوييد ، صبر كنيد تا زمان مرگش فرا رسد . در آن هنگام ، سزاوار بيزارى مى شود . (1)

.


1- .يعنى : هر گاه تصميم به اعلام برائت از كسى داشتيد ، آن را تا زمان مرگ او به تأخير بيندازيد و در برائت از وى ، شتاب نكنيد ؛ چرا كه ممكن است توبه كند و باز گردد ؛ اما زمانى كه مرگش فرا رسيد و از دنيا رفت ، حالش معلوم مى شود و سزاوار بودن يا نبودنش براى برائت جُستن از وى ، به روشنى مشخّص مى گردد .

ص: 156

تفسير العيّاشي عن سعيد بن أبي الأصبغ :سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام وهُوَ يُسأَلُ عَن مُستَقَرٍّ ومُستَودَعٍ ، قالَ : مُستَقَرٌّ فِي الرَّحِمِ ومُستَودَعٌ فِي الصُّلبِ ، وقَد يَكونُ مُستَودَعَ الإِيمانِ ثُمَّ يُنزَعُ مِنهُ، ولَقَد مَشَى الزُّبَيرُ في ضَوءِ الإِيمانِ ونورِهِ حينَ قُبِضَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَتّى مَشى بِالسَّيفِ وهُوَ يَقولُ : لا نُبايِعُ إلّا عَلِيّا. (1)

الإمام الكاظم عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ عَن قَولِهِ تَعالى : «فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ» _ :المُستَقَرُّ : الإِيمانُ الثّابِتُ ، وَالمُستَودَعُ : المُعارُ . (2)

تفسير العيّاشي عن محمّد بن الفضيل عن أبي الحسن [الرضا أو الكاظم] عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «هُوَ الَّذِى أَنشَأَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ» _ :ما كانَ مِنَ الإِيمانِ المُستَقَرِّ فَمُستَقَرٌّ إلى يَومِ القِيامَةِ _ أو [ قالَ ]أبَدا _ وما كانَ مُستَودَعا سَلَبَهُ اللّهُ قَبلَ المَماتِ. (3)

.


1- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 371 ح 71 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 223 ح 10 .
2- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 372 ح 74 ، قرب الإسناد : ص 382 ح 1345 عن أحمد بن محمّد بن أبي نصر عن الإمام الرضا عن الإمام الصادق عليهماالسلاموص 392 ح 1372 عن الحسن بن الجهم عن الإمام الرضا عليه السلام وكلاهما نحوه ، بحارالأنوار : ج 69 ص 223 ح 13 .
3- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 371 ح 72 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 223 ح 11 وراجع : تفسير القمّي : ج 1 ص 212 .

ص: 157

تفسير العيّاشى_ به نقل از سعيد بن ابى اَصبغ _ :از امام صادق عليه السلام شنيدم كه در پاسخ سؤال از قرارگاه و سپردگاه ، فرمود : «قرار گرفته در رحم و سپرده در صُلب . گاهى به شخص ، ايمان سپرده مى شود و سپس از او گرفته مى شود . [مثلاً ]زبير در پرتو ايمان و روشنايى آن حركت مى كرد ، به طورى كه وقتى پيامبر خدا از دنيا رفت ، او با شمشيرش به راه افتاد و مى گفت : با كسى جز على بيعت نمى كنيم» .

امام كاظم عليه السلام_ در پاسخ پرسش از اين سخن خداوند متعال : «پس [براى شما ]قرارگاهى و سپردگاهى است» _ :قرارگاه ، ايمان پايدار است و سپردگاه ، [ايمان ]عاريتى .

تفسير العيّاشى_ به نقل از محمّد بن فُضَيل _ :امام ابو الحسن عليه السلام (1) در باره آيه : «او كسى است كه شما را از يك تن آفريد . پس [براى شما ]قرارگاهى است و سپردگاهى» فرمود : «ايمانى كه پا بر جا باشد ، تا روز رستاخيز ، پا بر جاست» يا فرمود : «تا اَبَد ، پا بر جاست» [و افزود :] «و آنچه سپردنى [و عاريتى ]باشد ، خداوند ، آن را پيش از مرگ مى گيرد» .

.


1- .مقصود ، امام كاظم عليه السلام يا امام رضا عليه السلام است و در تفسيرِ الصافى (ج 2 ص 142) ، به صراحت به امام كاظم عليه السلام نسبت داده شده است .

ص: 158

الكافي عن عيسى شلقان :كُنتُ قاعِدا فَمَرَّ أبُو الحَسَنِ موسى عليه السلام ومَعَهُ بَهمَةٌ (1) . قالَ : قُلتُ يا غُلامُ ما تَرى ما يَصنَعُ أبوكَ ؟ يَأمُرُنا بِالشَّيءِ ثُمَّ يَنهانا عَنهُ ، أمَرَنا أن نَتَوَلّى أبَا الخَطّابِ ثُمَّ أمَرَنا أن نَلعَنَهُ ونَتَبَرَّأَ مِنهُ ؟ فَقالَ أبُو الحَسَنِ عليه السلام وهُوَ غُلامٌ : إنَّ اللّهَ خَلَقَ خَلقا لِلإِيمانِ لا زَوالَ لَهُ، وخَلَقَ خَلقا لِلكُفرِ لا زَوالَ لَهُ ، وخَلَقَ خَلقا بَينَ ذلِكَ أعارَهُ الإِيمانَ يُسَمَّونَ المُعارينَ ، إذا شاءَ سَلَبَهُم، وكانَ أبُو الخَطّابِ مِمَّن اُعيرَ الإِيمانَ . قالَ : فَدَخَلتُ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام فَأَخبَرتُهُ ما قُلتُ لِأَبِي الحَسَنِ عليه السلام وما قالَ لي ، فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : إنَّهُ نَبعَةُ نُبُوَّةٍ (2) . (3)

تفسير العيّاشي عن أحمد بن محمّد :وَقَفَ عَلَيَّ أبُو الحَسَنِ الثّاني عليه السلام في بَني زُرَيقٍ ، فَقالَ لي وهُوَ رافِعٌ صَوتَهُ : يا أحمَدُ، قُلتُ : لَبَّيكَ، قالَ : إنَّهُ لَمّا قُبِضَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله جَهَدَ النّاسُ عَلى إطفاءِ نورِ اللّهِ ، فَأَبَى اللّهُ إلّا أن يُتِمَّ نورَهُ بِأَميرِ المُؤمِنينَ . فَلَمّا تُوُفِّيَ أبُو الحَسَنِ عليه السلام جَهَدَ ابنُ أبي حَمزَةَ (4) وأصحابُهُ في إطفاءِ نورِ اللّهِ فَأَبَى اللّهُ إلّا أن يُتِمَّ نورَهُ . وإنَّ أهلَ الحَقِّ إذا دَخَلَ فيهِم سُرّوا بِهِ ، وإذا خَرَجَ مِنهُم خارِجٌ لَم يَجزَعوا عَلَيهِ ، وذلِكَ أنَّهُم عَلى يَقينٍ مِن أمرِهِم . وإنَّ أهلَ الباطِلِ إذا دَخَلَ فيهِم داخِلٌ سُرّوا بِهِ ، وإذا خَرَجَ مِنهُم خارِجٌ جَزِعوا عَلَيهِ ، وذلِكَ أنَّهُم عَلى شَكٍّ مِن أمرِهِم ، إنَّ اللّهَ يَقولُ : «فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ» . قالَ : ثُمَّ قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : المُستَقَرُّ الثّابِتُ ، وَالمُستَودَعُ المُعارُ . (5)

راجع : العنوان الآتي .

.


1- .البَهْم : صغار الغنم (المصباح المنير : ص 64 «بهم»).
2- .قال العلّامة المجلسي رحمه الله حول قوله عليه السلام «إنّه نبعة نبوّة» : أي عمله من ينبوع النبوّة ، أو هو غصنٌ من شجرة النبوّة والرسالة (راجع : مرآة العقول :ج11 ص 246 وبحارالأنوار : ج 69 ص 220) .
3- .الكافي : ج 2 ص 418 ح 3 ، رجال الكشّي : ج 2 ص 584 ح 523 ، تفسير العياشي : ج 1 ص 373 ح 76 عن محمّد بن مسلم من دون اسناد إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 69 ص 219 ح 3 .
4- .هو علي بن أبي حمزة سالم البطائني واقفي المذهب وقد وردت في ذمّه روايات كثيرة (راجع : تنقيح المقال للمامقاني : ج 2 ص 261 الرقم 8111 و معجم رجال الحديث : ج 11 ص 215 الرقم 7832) .
5- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 372 ح 75 ، رجال الكشّي : ج 2 ص 743 ح 837 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 223 ح 14 .

ص: 159

الكافى_ به نقل از عيسى شلقان _ :نشسته بودم كه كاظم عليه السلام در حالى كه برّه اى با خود داشت ، بر من گذشت . گفتم : اى پسر! چرا پدرت [امام صادق] چنين مى كند ؟ ما را به چيزى فرمان مى دهد و سپس از آن ، بازمان مى دارد . به ما دستور مى دهد كه ابو الخطّاب را دوست بداريم و سپس دستور مى دهد كه او را لعنت كنيم و از او بيزارى بجوييم؟ او كه نوجوانى بيش نبود ، فرمود : «خداوند ، عدّه اى را براى ايمان آفريد و ايمانشان زايل ناشدنى است ، و عدّه اى را براى كفر آفريد و كفرشان زايل ناشدنى است . در اين ميان هم ، عدّه اى را آفريد و ايمان را به آنان عاريت داد كه ايشان را عاريت داده شدگان نامند و هر گاه [خداوند] بخواهد ، ايمانشان را از آنها مى گيرد . ابو الخطّاب ، از كسانى است كه ايمانش عاريتى بود» . من خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم و آنچه را به [فرزندش] كاظم عليه السلام گفته بودم و پاسخى را كه او به من داده بود ، به آگاهى ايشان رسانيدم . امام صادق عليه السلام فرمود : «او از تبار نبوّت است» . (1)

تفسير العيّاشى_ به نقل از احمد بن محمّد _ :امام رضا عليه السلام در [محلّه] بنى زُرَيق ، مقابل من ايستاد و با صداى بلند به من فرمود : «اى احمد!» . گفتم : بله آقا ! فرمود : «چون پيامبر خدا از دنيا رفت ، مردم كوشيدند تا نور خدا را خاموش كنند ؛ امّا خداوند خواست كه نور خويش را با امير مؤمنان استمرار بخشد . هنگامى هم كه [پدرم ]كاظم عليه السلام از دنيا رفت ، پسر ابو حمزه (2) و طرفدارانش كوشيدند تا نور خدا را خاموش كنند ؛ امّا خداوند خواست كه نور خود را همچنان روشن بدارد . پيروان حق ، چنين اند كه هر گاه كسى به آنان بپيوندد ، از پيوستن او خوش حال مى شوند ؛ ولى هر گاه كسى از آنان جدا شود ، از رفتنش بى تابى نمى كنند ؛ چرا كه به حقّانيت خود ، يقين دارند . امّا اهل باطل ، هر گاه كسى به آنها بپيوندد ، خوش حال مى شوند و هر گاه كسى از آنان جدا شود ، از رفتنش ناراحت مى شوند و اين از آن روست كه در حقّانيت خويش شك دارند . خداوند مى فرمايد : «پس قرارگاهى است و سپردگاهى» » . امام صادق عليه السلام [پس از قرائت اين آيه] فرمود : «قرار گرفته ، به معناى [ايمان ]پايدار است و سپرده ، به معناى عاريتى» .

ر . ك : عنوان بعدى (عوامل پايدارى ايمان) .

.


1- .علّامه مجلسى رحمه الله در باره اين عبارت مى گويد : يعنى آنچه او گفت ، از سرچشمه نبوّت نشئت گرفته است و يا : او شاخه اى از درخت نبوّت و رسالت است .
2- .على بن ابى حمزه سالم بطائنى ، واقفى مذهب بود ؛ يعنى پس از شهادت امام كاظم عليه السلام ، امامت امام رضا عليه السلام را نپذيرفت ، در حالى كه پيش از آن، از اصحاب امام كاظم عليه السلام به شمار مى آمد . وى گروهى را نيز در اين باره ، به ترديد انداخت و يا با خود همراه كرد . از اين رو ، در نكوهش او ، احاديث بسيارى رسيده است .

ص: 160

4 / 2أسبابُ ثَباتِ الإِيمانِأ _ العَمَلُ بِمُقتَضَى الإِيمانِالكتاب«يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ فِى الْاخِرَةِ وَ يُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ وَ يَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ» . (1)

الحديثالكافي عن المفضّل الجُعفيّ عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال :قُلتُ لَهُ : فَبِمَ يُعرَفُ النّاجي مِن هؤُلاءِ جُعِلتُ فِداكَ ؟ قالَ : مَن كانَ فِعلُهُ لِقَولِهِ مُوافِقا فَأَثبِت لَهُ الشَّهادَةَ بِالنَّجاةِ ، ومَن لَم يَكُن فِعلُهُ لِقَولِهِ مُوافِقا فَإِنَّما ذلِكَ مُستَودَعٌ . (2)

الكافي عن محمّد بن مسلم ، عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال :سَأَلتُهُ عَنِ الإِيمانِ فَقالَ : شَهادَةُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وَالإِقرارُ بِما جاءَ مِن عِندِ اللّهِ (3) ومَا استَقَرَّ فِي القُلوبِ مِنَ التَّصديقِ بِذلِكَ ، قالَ : قُلتُ : الشَّهادَةُ ألَيسَت عَمَلاً ؟ قالَ : بَلى، قُلتُ: العَمَلُ مِنَ الإِيمانِ ؟ قالَ : نَعَم ، الإِيمانُ لا يَكونُ إلّا بِعَمَلٍ وَالعَمَلُ مِنهُ ، ولا يَثبُتُ الإِيمانُ إلّا بِعَمَلٍ . (4)

.


1- .إبراهيم : 27 .
2- .الكافي : ج 2 ص 420 ح 1 و ج 1 ص 45 ح 5 نحوه ، المحاسن : ج 1 ص 393 ح 878 ، الأمالي للصدوق : ص 440 ح 583 ، الدعوات : ص 221 ح 605 وفيهما «فهو ناجٍ» بدل «فأثبت له الشهادة بالنجاة» ، بحارالأنوار : ج 69 ص 218 ح 2 .
3- .يعني : الإقرار بما جاء من عند اللّه من الكتب والرسل .
4- .الكافي : ج 2 ص 38 ح 3 ، بحارالأنوار : ج 69 ص 22 ح 4 .

ص: 161

4 / 2 عوامل پايدارى ايمان
الف - عمل كردن به مقتضاى ايمان

4 / 2عوامل كردن پايدارى ايمانالف _ عمل كردن به مقتضاى ايمانقرآن«خدا كسانى را كه ايمان آورده اند، در زندگى دنيا و در آخرت ، با سخن استوار ، ثابت مى گرداند و ستمگران را بى راه مى گذارد، و خدا هر چه بخواهد ، انجام مى دهد» .

حديثالكافى_ به نقل از مفضّل جُعفى _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : قربانت گردم ! [حال كه ايمان ، گاهى پايدار است و گاهى عاريتى ،] پس ، از كجا دانسته مى شود كه چه كسى از ايشان نجات مى يابد ؟ فرمود : «كسى كه كردارش با گفتارش سازگار باشد ، اين خود ، گواه بر نجاتْ يافتن اوست و كسى كه كردارش با گفتارش سازگار نباشد ، ايمانش عاريتى است» .

الكافى_ به نقل از محمّد بن مسلم _ :از امام صادق عليه السلام در باره ايمان پرسيدم . فرمود : «[ايمان ، عبارت است از] شهادت دادن به اين كه معبودى جز خداى يگانه نيست و اقرار كردن به آنچه [كتاب و پيامبر كه]از نزد خدا آمده و پذيرش آن در دل» . گفتم : مگر شهادت دادن ، عمل نيست ؟ فرمود : «چرا» . گفتم : عمل ، جزء ايمان است ؟ فرمود : «آرى . ايمان جز با عمل نيست و عمل ، جزء ايمان است . ايمان جز با عمل ، پايدار نمى شود» .

.

ص: 162

ب _ الوَرَعُ وَالتَّقوىالكتاب«وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْهَا لَا نَسْئلُكَ رِزْقًا نَّحْنُ نَرْزُقُكَ وَ الْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَى» . (1)

«تِلْكَ الدَّارُ الْاخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِى الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ» . (2)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :صَلاحُ الإِيمانِ الوَرَعُ ، وفَسادُهُ الطَّمَعُ . (3)

الإمام الحسن عليه السلام :سُئِلَ أميرُ المُؤمِنينَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام : ما ثَباتُ الإِيمانِ ؟ فَقالَ : الوَرَعُ ، فَقيلَ لَهُ : ما زَوالُهُ ؟ قالَ : الطَّمَعُ . (4)

الكافي عن سعدان عن الإمام الصادق عليه السلام قال:قُلتُ لَهُ : [ مَا ] الَّذي يُثبِتُ الإِيمانَ فِي العَبدِ ؟ قالَ : الوَرَعُ ، وَالَّذي يُخرِجُهُ مِنهُ ؟ قالَ : الطَّمَعُ. (5)

ج _ لُزومُ الجادَّةِ الواضِحَةِالإمام عليّ عليه السلام_ لِكُميلِ _ :...يا كُمَيلُ ، إنَّهُ مُستَقَرٌّ ومُستَودَعٌ ، فَاحذَر أن تَكونَ مِنَ المُستَودَعينَ ، وإنَّما يَستَحِقُّ أن يَكونَ مُستَقَرّا إذا لَزِمتَ الجادَّةَ الواضِحَةَ الَّتي لا تُخرِجُكَ إلى عِوَجٍ ولا تُزيلُكَ عَن مَنهَجٍ. (6)

.


1- .طه : 132 .
2- .القصص : 83 .
3- .غرر الحكم : ج 4 ص 195 ح 5798 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 303 ح 5393 .
4- .الأمالي للصدوق : ص 365 ح 454 عن عبد اللّه بن سنان عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، الاختصاص : ص 31 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 167 ، روضه الواعظين : ص 474 نحوه ، بحار الأنوار : ج 70 ص 305 ح 23 ؛ كنز العمّال : ج 10 ص 282 ح 29451 نقلاً عن وكيع في الغرر .
5- .الكافي : ج 2 ص 320 ح 4 ، الخصال : ص 9 ح 29 عن أبان بن سويد ، بحارالأنوار : ج 70 ص 304 ح 19 .
6- .تحف العقول : ص 174 ، بشارة المصطفى : ص 28 ، بحارالأنوار : ج 77 ص 272 ح 1 .

ص: 163

ب - پارسايى و پرهيزگارى
ج - جدا نشدن از راه روشن

ب _ پارسايى و پرهيزگارىقرآن«و كسان خود را به نماز فرمان ده و [خود نيز] بر آن شكيبا باش. ما از تو جوياى روزى نيستيم ؛ [بلكه] ما به تو روزى مى دهيم ، و فرجام [ نيك ] ، براى پرهيزگارى است» .

«آن سراى آخرت را براى كسانى قرار مى دهيم كه در زمين ، خواستار برترى و فساد نيستند ، و فرجام [ خوش ] ، از آنِ پرهيزگاران است» .

حديثامام على عليه السلام :درستىِ ايمان ، به پارسايى است و تباهىِ آن ، در آزمندى .

امام حسن عليه السلام :از امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام پرسيده شد : پايدارى ايمان به چيست ؟ فرمود : «به پارسايى» . پرسيده شد : زايل گشتن آن به چيست؟ فرمود : «به آزمندى» .

الكافى_ به نقل از سعدان _ :از امام صادق عليه السلام پرسيدم : چه چيز ، ايمان را در بنده ، پايدار مى دارد؟ فرمود : «پارسايى» . پرسيدم : و چه چيز ، آن را از او بيرون مى برد؟ فرمود : «آزمندى» .

ج _ جدا نشدن از راه روشنامام على عليه السلام_ به كميل بن زياد _ :اى كميل! [ايمان ،] استوار و عاريتى دارد . پس هشدار كه از عاريت داران نباشى . ايمان ، آن گاه استوار مى شود كه پيوسته ، راه روشن را بپويى ؛ راهى كه تو را به كژى نكشاند و از راهت به در نبرد .

.

ص: 164

د _ قَضاءُ حَوائِجِ الإِخوانِالإمام الكاظم عليه السلام :إنّ خَواتيمَ أعمالِكُم قَضاءُ حَوائِجِ إخوانِكُم ، وَالإِحسانُ إلَيهِم ما قَدَرتُم ، و إلّا لَم يُقبَل مِنكُم عَمَلٌ . حِنُّوا عَلى إخوانِكُم ، وَارحَموهُم تَلحَقوا بِنا. (1)

ه _ الدُّعاءُالإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ جَبَلَ النَّبِيّينَ عَلى نُبُوَّتِهِم ، فَلا يَرتَدّونَ أبَدا ، وجَبَلَ الأَوصِياءَ عَلى وَصاياهُم فَلا يَرتَدّونَ أبَدا ، وجَبَلَ بَعضَ المُؤمِنينَ عَلَى الإِيمانِ فَلا يَرتَدّونَ أبَدا ، ومِنهُم مَن اُعيرَ الإِيمانَ عارِيَّةً ، فَإِذا هُوَ دَعا وألَحَّ فِي الدُّعاءِ ماتَ عَلَى الإِيمانِ. (2)

تهذيب الأحكام عن محمّد بن سليمان الديلمي :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام فَقُلتُ لَهُ : جُعِلتُ فِداكَ إنَّ شيعَتَكَ تَقولُ : إنَّ الإِيمانَ مُستَقَرٌّ ومُستَودَعٌ ، فَعَلِّمني شَيئا إذا أنَا قُلتُهُ استَكمَلتُ الإِيمانَ ، قالَ : قُل في دُبُرِ كُلِّ صَلاةٍ فَريضَةٍ : رَضيتُ بِاللّهِ رَبّا ، وبِمُحَمَّدٍ نَبِيّا ، وبِالإِسلامِ دينا ، وبِالقُرآنِ كِتابا ، وبِالكَعبَةِ قِبلَةً ، وبِعَلِيٍّ وَلِيّا وإماما ، وبِالحَسَنِ وَالحُسَينِ وَالأَئِمَّةِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِم ، اللّهُمَّ إنّي رَضيتُ بِهِم أئِمَّةً فَارضَني لَهُم إنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ . (3)

.


1- .قضاء حقوق المؤمنين : ص 39 ح 48 عن عليّ بن يقطين ، بحار الأنوار : ج 75 ص 379 ح 40 .
2- .الكافي : ج 2 ص 419 ح 5 عن إسحاق بن عمّار ، بحارالأنوار : ج 69 ص 220 ح 4 .
3- .تهذيب الأحكام : ج 2 ص 109 ح 412 ، بحارالأنوار : ج 86 ص 42 ح 51 .

ص: 165

د - برآوردن نيازهاى برادران
ه - دعا

د _ برآوردن نيازهاى برادرانامام كاظم عليه السلام :مُهرِ [تأييد] كارهاى شما ، برآوردن نيازهاى برادرانتان است و نيكى كردن به آنان ، تا آن جا كه مى توانيد ، وگر نه ، هيچ كارى از شما پذيرفته نمى شود . با برادرانتان مهربان باشيد و به آنان رحم كنيد تا به ما بپيونديد .

ه _ دعاامام صادق عليه السلام :خداوند ، پيامبران را با نبوّتشان عجين كرد . از اين رو ، هرگز بر نمى گردند ، و اوصيا را با وصاياشان عجين كرد . از اين رو ، هرگز بر نمى گردند . برخى از مؤمنان را نيز با ايمان عجين كرد . از اين رو ، هرگز بر نمى گردند ؛ امّا برخى ديگر از ايشان ، ايمان ، به آنان عاريت داده شده است . از اين رو ، هر گاه دعا كنند و در دعا پاى فشارند ، با ايمان مى ميرند [وگرنه ، ايمانشان از دست مى رود] .

تهذيب الأحكام_ به نقل از محمّد بن سليمان ديلمى _ :از امام صادق عليه السلام پرسيدم و گفتم : فدايت شوم ! شيعيانت مى گويند كه ايمان ، استوار و عاريتى دارد . پس چيزى به من بياموزيد كه هر گاه آن را بگويم ، ايمانم كامل شود . فرمود : «در پىِ هر نماز واجبى ، بگو : پذيرفتم كه خدا پروردگار من است ، محمّد پيامبرم ، اسلام دينم ، قرآن كتابم و كعبه قبله ام ، و پذيرفتم كه على و حسن و حسين و نيز ديگر امامان _ كه درودهاى خدا بر آنان باد _ ، ولى و پيشوا[ى من ]هستند . بار خدايا! من به پيشوايىِ آنان [براى خويش] ، راضى ام . پس مرا نيز مورد رضايت آنان قرار ده ، كه تو بر هر چيز ، توانايى» .

.

ص: 166

الإمام الصادق عليه السلام :اللّهُمَّ إنّي أسأَلُكَ إيمانا لا أجَلَ لَهُ دونَ لِقائِكَ ، تَوَلَّني ما أبقَيتَني عَلَيهِ ، وتُحييني ما أحيَيتَني عَلَيهِ ، تَوَفَّني إذا تَوَفَّيتَني عَلَيهِ ، وتَبعَثُني إذا بَعَثتَني عَلَيهِ ، وتُبرِئُ بِهِ صَدري مِنَ الشَّكِّ وَالرَّيبِ في ديني . (1)

عنه عليه السلام_ فِي الدُّعاءِ بَينَ الرَّكَعاتِ _ :اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وفَرِّغني لِما خَلَقتَني لَهُ ، ولا تَشغَلني بِما قَد تَكَفَّلتَ لي بِهِ ، اللّهُمَّ إنّي أسأَلُكَ إيمانا لا يَرتَدُّ ، ونَعيما لا يَنفَدُ ، ومُرافَقَةَ نَبِيِّكَ صَلَواتُكَ عَلَيهِ وآلِهِ في أعلى جَنَّةِ الخُلدِ . (2)

و _ تِلكَ الخِصالُالإمام عليّ عليه السلام :إن أرَدتَ أن يُؤمِنَكَ اللّهُ سوءَ العاقِبَةِ فَاعلَم أنَّ ما تَأتيهِ مِن خَيرٍ فَبِفَضلِ اللّهِ وتَوفيقِهِ ، وما تَأتيهِ مِن شَرٍّ فَبِإِمهالِ اللّهِ وإنظارِهِ إيّاكَ وحِلمِهِ عَنكَ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام_ لِبَعضِ النّاسِ _ :إن أرَدتَ أن يُختَمَ بِخَيرٍ عَمَلُكُ حَتّى تُقبَضَ وأنتَ في أفضَلِ الأَعمالِ ، فَعَظِّم للّهِِ حَقَّهُ أن تَبذُلَ (4) نَعماءَهُ في مَعاصيهِ ، وأن تَغتَرَّ بِحِلمِهِ عَنكَ ، وأكرِم كُلَّ مَن وَجَدتَهُ يُذكَرُ مِنّا (5) أو يَنتَحِلُ مَوَدَّتَنا. (6)

.


1- .تهذيب الأحكام : ج 3 ص 90 ح 249 عن معاوية بن وهب ، الكافي: ج 2 ص 586 ح 24 ، الاُصول الستّة عشر : ص 273 ح 388 كلاهما عن ابن أبي يعفور ، مصباح المتهجّد : ص 143 ح 232 من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام وكلّها نحوه ، بحارالأنوار : ج 87 ص 249 ح 57 .
2- .تهذيب الأحكام : ج 3 ص 75 ح 233 ، المقنعة : ص 177 ، مصباح المتهجّد : ص 547 كلاهما من دون إسناد إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، بحارالأنوار : ج 90 ص166 ح 16 .
3- .التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 265 ح 133 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 392 ح 60 .
4- .في الطبعة المعتمدة: «ألّا تبذل» ، وما في المتن أثبتناه من بعض النسخ المذكورة في هامش المصدر .
5- .في بحار الأنوار : «يَذكُرُنا» والظاهر أنّه الصواب .
6- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 4 ح 8 عن أحمد بن الحسن الحسيني عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 73 ص 351 ح 49 .

ص: 167

و - و اين چند عمل

امام صادق عليه السلام_ در نيايش _ :بار خدايا ! ايمانى را از تو درخواست مى كنم كه سررسيدى جز ديدار تو نداشته باشد (تا روز قيامت ، بپايد) ؛ ايمانى كه تا وقتى مرا باقى مى دارى ، بر آن پايدار بدارى و تا وقتى زنده ام مى دارى ، بر آن زنده ام بدارى و هر گاه مرا ميراندى ، بر آن بميرانى و هر گاه مرا بر انگيختى ، بر آن بر انگيزانى و به واسطه آن ، سينه ام را از شك و دو دلى در دينم ، پاك گردانى .

امام صادق عليه السلام_ در دعاى ميان ركعت هاى نماز _ :بار خدايا ! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست و مرا براى آنچه به خاطر آن خلقم كردى (عبادت) ، فراغت ببخش و به آنچه تو خود آن را برايم تضمين كرده اى (رزق و روزى دنيا) ، مشغولم مدار . بار خدايا! از تو چنان ايمانى را درخواست مى كنم كه برگشت نپذيرد و چنان نعمتى را كه پايان نپذيرد ، و همنشينى با پيامبرت را _ كه درودهاى تو بر او و خاندانش باد _ در بالاترين درجه بهشت جاويدان .

و _ و اين چند عملامام على عليه السلام :اگر مى خواهى كه خداوند ، تو را از بدىِ فرجام ، در امان بدارد ، پس بدان كه هر كار خوبى كه انجام مى دهى ، با لطف و توفيق الهى است و هر بدى اى كه انجام مى دهى ، از آن روست كه خداوند به تو مهلت و فرصت داده و نسبت به تو بردبارى نشان داده است .

امام صادق عليه السلام_ خطاب به يكى از مردم _ :اگر مى خواهى كردارت به نيكى پايان پذيرد، به طورى كه وقتى از دنيا مى روى ، مشغول بهترين اعمال باشى ، پس حقّ (حرمت) خداى را بزرگ تر از آن بدان كه نعمت هايش را در راه نافرمانىِ او صرف كنى و به بردبارى اش در برابر تو ، غرّه شوى . و هر كس را ديدى كه گفته مى شود از ماست يا دم از دوستىِ ما مى زند ، گرامى بدار .

.

ص: 168

4 / 3آفاتُ الإِيمانِأ _ كَثرَةُ السَّيِّئاتِالكتاب«ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُواْ السُّوأَى أَن كَذَّبُواْ بِايَاتِ اللَّهِ وَ كَانُواْ بِهَا يَسْتَهْزِءُونَ» . (1)

«كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَّا كَانُواْ يَكْسِبُونَ * كَلَّا إِنَّهُمْ عَن رَّبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَّمَحْجُوبُونَ» . (2)

الحديثالاحتجاج :لَمّا دَخَلَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام وحَرَمُهُ عَلى يزيدَ ، وجيءَ بِرَأسِ الحُسَينِ عليه السلام ووُضِعَ بَينَ يَدَيهِ في طَستٍ، فَجَعَلَ يَضرِبُ ثَناياهُ بِمِخصَرَةٍ (3) كانَت في يَدِهِ وهُوَ يَقولُ: لَعِبَت هاشِمُ بِالمُلكِ فَلاخَبَرٌ جاءَ ولا وَحيٌ نَزَل ... فَقامَت إلَيهِ زَينَبُ بِنتُ عَلِيٍّ عليهماالسلام ... وقالَت : الحَمدُ للّهِِ رَبِّ العالَمينَ وَالصَّلاةُ عَلى جَدّي سَيِّدِ المُرسَلينَ ، صَدَقَ اللّهُ سُبحانَهُ كَذلِكَ يَقولُ : «ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُواْ السُّوأَى أَن كَذَّبُواْ بِايَاتِ اللَّهِ وَ كَانُواْ بِهَا يَسْتَهْزِءُونَ» . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :ولَعَمري ما اُتِيَ الجُهّالُ مِن قِبَلِ رَبِّهِم وإنَّهُم لَيَرَونَ الدَّلالاتِ الواضِحاتِ وَالعَلاماتِ البَيِّناتِ في خَلقِهِم ، وما يُعايِنونَ مِن مَلَكوتِ السَّماواتِ وَالأَرضِ ، وَالصُّنعِ العَجيبِ المُتقَنِ الدَّالِّ عَلَى الصَّانِعِ ، ولكِنَّهُم قَومٌ فَتَحوا عَلى أَنفُسِهِم أَبوابَ المَعاصي ، وسَهَّلوا لَها سَبيلَ الشَّهَواتِ ، فَغَلَبَتِ الأَهواءُ عَلى قُلوبِهِم ، وَاستَحوَذَ الشَّيطانُ بِظُلمِهِم عَلَيهِم ، وكَذلِكَ يَطبَعُ اللّهُ عَلى قُلوبِ المُعتَدينَ . (5)

.


1- .الروم : 10 .
2- .المطففين : 14 و 15 .
3- .المِخصَرَة : ما يختصره الإنسان بيده فيُمسكه: من عصا أو عكّازَةٍ أو مِقرَعَة أو قضيب (النهاية: ج2ص36).
4- .الاحتجاج : ج 2 ص 122 ح 173 ، بحارالأنوار : ج 45 ص 157 ح 5 .
5- .بحار الأنوار : ج 3 ص 152 عن المفضّل بن عمر .

ص: 169

4 / 3 آفت هاى ايمان
الف - گناه بسيار

4 / 3آفت هاى ايمانالف _ گناه بسيارقرآن«آن گاه ، فرجام كسانى كه بدى كردند ، [ بسى ]بدتر بود ؛ [ چرا ]كه آيات خدا را تكذيب كردند و آنها را به ريشخند مى گرفتند» .

«نه چنين است ؛ بلكه آنچه مرتكب مى شدند ، بر دل هايشان زنگار بسته است. زهى پندار! كه آنان در آن روز، از پروردگارشان سخت محجوب اند» .

حديثالاحتجاج :چون امام زين العابدين عليه السلام و اهل بيت او به مجلس يزيد وارد شدند ، و سرِ امام حسين عليه السلام را آوردند و در تشتى در برابرش نهادند، يزيد با عصايى كه در دستش بود ، شروع به زدن بر دندان هاى امام حسين عليه السلام كرد و مى گفت : هاشميان ، با سلطنت ، بازى كردند نه خبرى آمد و نه وحى اى نازل شد . ... زينب دختر على عليه السلام رو به يزيد كرد ... و فرمود : سپاس ، خداوندى را كه پروردگار جهانيان است ، و درود بر جدّم سَرور پيامبران . راست فرمود خداوند پاك كه مى فرمايد : «سپس فرجام كسانى كه بدى كردند ، [بسى] بدتر بود ؛ [چرا] كه آيات خدا را تكذيب كردند و آنها را به ريشخند مى گرفتند» .

امام صادق عليه السلام :به جان خودم سوگند كه نادانان ، از سوى پروردگارشان ضربه نخوردند . آنان دلالت هاى آشكار و نشانه هاى روشن را در وجود خويش مى بينند و [مى بينند كه] آنچه از ملكوت آسمان ها و زمين و آفرينش شگفت انگيز و استوار گيتى مشاهده مى كنند ، نشان از وجود سازنده دارد ؛ امّا اين مردمان ، درهاى گناهان را به روى خويش گشودند و راه هاى شهوات را بر خود هموار ساختند و از اين رو ، هوس ها بر دل هايشان چيره گشت و بر اثر ستم خودشان ، شيطان ، وجود آنان را تسخير كرد . و اين چنين ، خداوند بر دل هاى تجاوزگران ، مُهر مى زند .

.

ص: 170

ب _ الظُّلمُالكتاب«بَلْ هُوَ ءَايَاتُ بَيِّنَاتٌ فِى صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ وَ مَا يَجْحَدُ بِايَاتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ» . (1)

«وَجَحَدُواْ بِهَا وَ اسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَ عُلُوًّا فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ» . (2)

«قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذِى يَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لَا يُكَذِّبُونَكَ وَلَكِنَّ الظَّالِمِينَ بِايَاتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ» . (3)

الحديثتفسير الطبري عن أبي صالح :جاءَ جِبريلُ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ذاتَ يَومٍ وهُوَ جالِسٌ حَزينٌ ، فَقالَ لَهُ : ما يَحزُنُكَ ؟ فَقالَ : كَذَّبَني هؤُلاءِ . فَقالَ لَهُ جِبريلُ : إنَّهُم لا يُكَذِّبونَكَ ، هُم يَعلَمونَ أنَّكَ صادِقٌ «وَلَكِنَّ الظَّالِمِينَ بِايَاتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ» . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ أبا جَهلٍ قالَ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله : إنّا لا نُكَذِّبُكَ ولكِن نُكَذِّبُ بِما جِئتَ بِهِ ، فَأَنزَلَ اللّهُ : «فَإِنَّهُمْ لَا يُكَذِّبُونَكَ وَلَكِنَّ الظَّالِمِينَ بِايَاتِ اللَّهِ يَجْحَدُونَ» . (5)

راجع : ص 168 ح 214 .

.


1- .العنكبوت : 49 .
2- .النمل : 14 .
3- .الأنعام : 33 .
4- .تفسير الطبري : ج 5 الجزء 7 ص 181 .
5- .سنن الترمذي : ج 5 ص 261 ح 3064 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 345 ح 3230 ، تفسير ابن كثير : ج 3 ص 245 كلّها عن ناجية بن كعب ،تفسير الطبري : ج 5 الجزء 7 ص 182 عن ناجية بن كعب من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، كنز العمّال: ج 2 ص 409 ح 4374 نقلاً عن ابن أبي حاتم و أبي الشيخ وابن مردويه .

ص: 171

ب - ستم

ب _ ستمقرآن«بلكه اين [قرآن] ، آياتى است روشن در سينه هاى كسانى كه به آنان دانش داده شده است . آيات ما را [كسى] جز ستمكاران ، انكار نمى كند» .

«و آنها [آيات ما] را _ با آن كه جان هايشان بدانها يقين داشت _ [تنها] از سرِ ستم و سركشى ، انكار كردند . پس بنگر كه فرجام تباهكاران ، چگونه بوده است » .

«ما مى دانيم كه آنچه آنها مى گويند ، تو را اندوهناك مى سازد . آنان تو را تكذيب نمى كنند ؛ بلكه اين ستمكاران ، آيات خدا را انكار مى كنند» .

حديثتفسير الطبرى_ به نقل از ابو صالح _ :جبرئيل عليه السلام روزى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله _ كه اندوهگين نشسته بود _ آمد و پرسيد : چرا اندوهگينى؟ پيامبر خدا فرمود : «اينها مرا دروغزن شمردند» . جبرئيل عليه السلام به ايشان گفت : آنان تو را دروغزن نمى شمارند . آنها مى دانند كه تو راستگويى ؛ «بلكه اين ستمكاران ، آيات خدا را انكار مى كنند» .

امام على عليه السلام :ابو جهل به پيامبر صلى الله عليه و آله گفت : ما تو را دروغزن نمى شماريم ؛ بلكه آنچه را آورده اى ، دروغ مى دانيم . پس خداوند ، اين آيه را فرو فرستاد : «آنان تو را دروغزن نمى شمارند ؛ بلكه اين ستمكاران ، آيات خدا را انكار مى كنند» .

ر . ك : ص 169 ح 214 .

.

ص: 172

ج _ الاِستِكبارُالكتاب«سَأَصْرِفُ عَنْ ءَايَاتِىَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِى الأَْرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَإِن يَرَوْاْ كُلَّ ءَايَةٍ لَا يُؤْمِنُواْ بِهَا وَإِن يَرَوْاْ سَبِيلَ الرُّشْدِ لَا يَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً وَإِن يَرَوْاْ سَبِيلَ الْغَىِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُواْ بِايَاتِنَا وَكَانُواْ عَنْهَا غَافِلِينَ» . (1)

راجع : النمل: 14 ، المؤمنون: 46 ، الجاثية: 8 و 31 ، الأحقاف: 10 ، غافر: 35 ، لقمان : 7 ، الزمر: 59 _ 60 .

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :بُنِيَ الكُفرُ عَلى أربَعِ دَعائِمَ: الفِسقِ ، وَالغُلُوِّ ، وَالشَّكِّ ، وَالشُّبهَةِ . وَالفِسقُ عَلى أربَعِ شُعَبٍ: عَلَى الجَفاءِ، وَالعَمى، وَالغَفلَةِ، وَالعُتُوِّ. (2)

عنه عليه السلام :مَنِ استَكبَرَ أدبَرَ عَنِ الحَقِّ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :اُصولُ الكُفرِ ثَلاثَةٌ: الحِرصُ ، وَالاِستِكبارُ ، وَالحَسَدُ . (4)

د _ الشِّركُالكتاب«الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمْ يَلْبِسُواْ إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُونَ» . (5)

«وَ إِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يَابُنَىَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ» . (6)

.


1- .الأعراف : 146 .
2- .الكافي: ج 2 ص 391 ح 1 عن سليم بن قيس الهلالي ، الخصال: ص 232 ح 74 عن الأصبغ بن نباتة ، تحف العقول: ص 166 ، بحار الأنوار: ج 72 ص117 ح 15 .
3- .الكافي: ج 2 ص 394 ح 1 عن سليم بن قيس الهلالي ، الخصال: ص 234 ح 74 عن الأصبغ بن نباتة ، تحف العقول: ص 168 وليس فيهما «عن الحقّ» ، بحار الأنوار: ج 72 ص 120 ح 15 .
4- .الكافي: ج 2 ص 289 ح 1 ، الخصال: ص 90 ح 28 ، الأمالي للصدوق: ص 505 ح 694 كلّها عن أبي بصير ، روضة الواعظين: ص 418 ، بحار الأنوار:ج 72 ص 104 ح 1 .
5- .الأنعام : 82 .
6- .لقمان : 13 .

ص: 173

ج - گردنكشى
د - شرك

ج _ گردنكشىقرآن«به زودى ، كسانى را كه در زمين، به ناحق تكبّر مى ورزند، چنان از آياتم روى گردان مى سازم كه اگر هر نشانه اى را [ از قدرت من ]بنگرند، بدان ايمان نياورند و اگر راه صواب را ببينند ، آن را برنگزينند و اگر راه گم راهى را ببينند ، آن را راه خود قرار دهند. اين ، بدان سبب است كه آنان آيات ما را دروغ انگاشتند و از آنها غفلت ورزيدند» .

ر . ك : نمل : آيه 14 ، مؤمنون : آيه 46 ، جاثيه : آيه 8 و 31 ، احقاف : آيه 10 ، غافر : آيه 35 ، لقمان : آيه 7 ، زمر : آيه 59 _ 60 .

حديثامام على عليه السلام :كفر ، بر چهار ستون بنا گشته است : فسق (زشتكارى) ، غُلُو (گزافكارى) ، دو دلى و شُبهه . فسق نيز چهار شاخه دارد : بى انصافى ، كوردلى ، غفلت و گردنكشى .

امام على عليه السلام :كسى كه گردنكش باشد ، از حق ، روى مى گرداند .

امام صادق عليه السلام :ريشه هاى كفر ، سه چيزند : آزمندى ، گردنكشى و بدخواهى .

د _ شركقرآن«آنان كه ايمان آوردند و ايمان خويش را به ستم [ شرك] نياميختند ، آنان اند كه ايمنى دارند و آنان ره يافته اند» .

«و آن گاه [را به ياد آور] كه لقمان _ در حالى كه پسرش را پند مى داد _ به او گفت : اى پسرك من ! براى خدا شريكى مگير ؛ [چرا كه] شرك ، ستمى بزرگ است» .

.

ص: 174

الحديثصحيح البخاري عن عبد اللّه :لَمّا نَزَلَت « الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمْ يَلْبِسُواْ إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ » شَقَّ ذلِكَ عَلَى المُسلِمينَ فَقالوا : يا رَسولَ اللّهِ ، أيُّنا لا يَظلِمُ نَفسَهُ؟ قالَ صلى الله عليه و آله : لَيسَ ذلِكَ ، إنَّما هُوَ الشِّركُ ، ألَم تَسمَعوا ما قالَ لُقمانُ لِابنِهِ وهُوَ يَعِظُهُ : «يَابُنَىَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ» . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ الإِيمانِ الشِّركُ . (2)

ه _ البِدعَةُ فِي الدّينِالكتاب«وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدًى مِّنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ» . (3)

«وَ الَّذِينَ كَسَبُواْ السَّيِّئاتِ جَزَاءُ سَيِّئَةِ بِمِثْلِهَا وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ مَّا لَهُم مِّنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ كَأَنَّمَا أُغْشِيَتْ وُجُوهُهُمْ قِطَعًا مِّنَ الَّيْلِ مُظْلِمًا أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» . (4)

«قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُم بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالاً * الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا * أُوْلَئِكَ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِايَاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَزْنًا» . (5)

راجع : الكهف :26 ، الروم : 29 ، ص : 26 ، الشورى : 15 و 21 ، الجاثية : 18 و 19 ، محمّد : 14 ، النجم : 23 .

.


1- .صحيح البخاري : ج 3 ص 1262 ح 3246 ، صحيح مسلم : ج 1 ص 114 ح 197 نحوه ، سنن الترمذي : ج 5 ص 262 ح 3067 ، كنز العمّال : ج 2ص 21 ح 2981 ؛ التبيان في تفسير القرآن : ج 4 ص 204 ، مجمع البيان : ج 4 ص 506 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 69 ص 150 .
2- .غرر الحكم: ج 3 ص 97 ح 3915 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 181 ح 3704 .
3- .القصص : 50 .
4- .يونس : 27 .
5- .الكهف : 103 _ 105 .

ص: 175

ه - بدعت در دين

حديثصحيح البخارى_ به نقل از عبد اللّه _ :چون آيه «آنان كه ايمان آوردند و ايمان خويش را به ستم نياميختند » نازل شد ، اين مطلب ، بر مسلمانان سخت آمد و گفتند : اى پيامبر خدا ! كدام يك از ماست كه [با گناهانش] به خويش ستم نكند ؟! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «مقصود ، اين نيست . مراد از اين [ستم] ، شرك است . مگر نشنيده ايد آنچه را لقمان در مقام پند ، به پسرش گفت كه : «اى پسرك من ! براى خدا شريكى مگير ؛ [چرا كه] شرك ، ستمى بزرگ است» ؟» .

امام على عليه السلام :آفت ايمان ، شرك است .

ه _ بدعت در دينقرآن«كيست گم راه تر از آن كه از هوس خويش ، پيروى كند ، بى هيچ ره نمودى از جانب خدا ؟! خدا مردمِ ستمكار را هدايت نمى كند» .

«آنان كه بدى كنند ، كيفرِ هر بدى اى ، همانند آن است و آنان را خوارى اى فرو مى گيرد . آنان از دست خدا ، هيچ نگاهدارى ندارند . گويى كه پاره هايى از شب تاريك را بر چهره شان كشيده اند . آنان دوزخى اند و در آن ، جاويدان اند» .

«بگو : آيا شما را از زيانكارترين كسان ، آگاه كنيم ؟ آنان كه كوشش شان در اين زندگى ، گم شده است ؛ ولى خود مى پندارند كه كار نيك مى كنند . آنان كسانى هستند كه نشانه هاى پروردگارشان و ديدار او را باور نكرده اند و [از اين رو ،] كارهايشان تباه شده است . پس ما به روز رستاخيز ، برايشان ترازويى برپا نخواهيم كرد» .

ر . ك : كهف : آيه 26 ، روم : آيه 29 ، ص : آيه 26 ، شورا : آيه 15 و 21 ، جاثيه : آيه 18 _ 19 ، محمّد : آيه 14 ، نجم : آيه 23 .

.

ص: 176

الحديثالإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَ الَّذِينَ كَسَبُواْ السَّيِّئاتِ جَزَاءُ سَيِّئَةِ بِمِثْلِهَا وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ مَّا لَهُم مِّنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ» _ :هؤُلاءِ أهلُ البِدَعِ وَالشُّبُهاتِ وَالشَّهَواتِ يُسَوِّدُ اللّهُ وُجوهَهُم ثُمَّ يَلقَونَهُ. (1)

عنه عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُم بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالاً * الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا» _ :هُمُ النَّصارى وَالقِسّيسونَ وَالرُّهبانَ وأهلُ الشُّبُهاتِ وَالأَهواءِ مِن أهلِ القِبلَةِ وَالحَرورِيَّةُ وأهلُ البِدَعِ. (2)

الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ تَعالى : «وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدًى مِّنَ اللَّهِ» _ :اِتَّخَذَ رَأيَهُ ديناً. (3)

الكافي عن ابن أبي نصر عن أبي الحسن [الرضا] عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ تَعالى : «وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدًى مِّنَ اللَّهِ» _ :يَعني مَنِ اتَّخَذَ دينَهُ رَأيَهُ بِغَيرِ إمامٍ مِن أئِمَّةِ الهُدى. (4)

بصائر الدرجات عن محمّد بن الفضيل عن أبي الحسن [الكاظم أو الرضا] عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ تَعالى : «وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدًى مِّنَ اللَّهِ» _ :يَعنِي اتَّخَذَ دينَهُ هَواهُ بِغَيرِ هُدىً مِن أئَمَّةِ الهُدى. (5)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّما بَدءُ وُقوعِ الفِتَنِ أهواءٌ تُتَّبَعُ وأحكامٌ تُبتَدَعُ يُخالَفُ فيها كِتابُ اللّهِ ويَتَوَلّى عَلَيها رِجالٌ رِجالاً عَلى غَيرِ دينِ اللّهِ. (6)

.


1- .تفسير القمي : ج 1 ص 311 عن أبي الجارود ، بحارالأنوار : ج 2 ص 298 ح 20 .
2- .تفسير القمي : ج 2 ص 46 عن أبي الجارود ، بحارالأنوار : ج 2 ص 298 ح 23 .
3- .بصائر الدرجات : ص 13 ح 4 عن غالب النحوي ، بحارالأنوار : ج 2 ص 302 ح 38 .
4- .الكافي : ج 1 ص 374 ح 1 ، الغيبة للنعماني : ص 130 ح 7 كلاهما عن ابن أبي نصر ، قرب الإسناد : ص 350 ح 1260 عن أحمد بن محمّد بن أبي نصر عن الإمام الرضا عليه السلام ، الاُصول الستّة عشر : ص 218 ح 221 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 23 ص 78 ح 10 .
5- .بصائر الدرجات : ص 13 ح 5 ، بحارالأنوار : ج 2 ص 303 ح 39 .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 50 ، الكافي : ج 1 ص 54 ح 1 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الباقر عنه عليهماالسلام و ج8 ص 58 ح 21 عن سليم بن قيس الهلالي ،المحاسن : ج 1 ص 330 ح 672 عن محمّد بن مسلم وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 2 ص 290 ح 8 ؛ دستور معالم الحكم : ص 108 نحوه .

ص: 177

حديثامام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «و آنان كه بدى كنند ، كيفرِ هر بدى اى ، همانند آن است و آنان را خوارى اى فرو گيرد . آنان از دست خدا ، هيچ نگاهدارى ندارند» _ :اينان ، اهل بدعت ها و شُبَهات و شهوات هستند كه خداوند ؛ [نخست] آنان را روسياه مى كند و سپس او را ديدار مى كنند .

امام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «بگو : آيا شما را از زيانكارترينِ شما آگاه كنم ؟ آنان كه كوشششان در اين زندگى ، گم شده است ؛ ولى خود مى پندارند كه كار نيك مى كنند» _ :مقصود ، نصرانيان و كشيشان و راهبان و مسلمانان پيرو شبهات و گرايش ها[ى فرقه اى] و حَروريه (خوارج) و بدعت گذاران اند .

امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداى متعال : «و كيست گم راه تر از كسى كه هوس خويش را پيروى كند ، بى هيچ ره نمودى از جانب خدا؟!» _ :يعنى كسى كه رأى خود را دين مى شمرد .

الكافى_ به نقل از ابن ابى نصر ، از امام ابو الحسن (رضا) عليه السلام _در باره اين سخن خداى متعال : «و كيست گم راه تر از كسى كه هوس خويش را پيروى كند ، بى هيچ ره نمودى از جانب خدا؟!» _ : يعنى كسى كه در دين ، از رأى خود پيروى كند و هيچ پيشوايى از پيشوايانِ راه راست ، نداشته باشد .

بصائر الدرجات_ به نقل از محمّد بن فُضَيل از امام ابو الحسن عليه السلام (1) _ درباره اين سخن خداوند متعال : «و كيست گم راه تر از كسى كه هوس خويش را پيروى كند ، بى هيچ ره نمونى از جانب خداوند؟!» _ :يعنى در دينش ، طبق رأى خود عمل كند ، بى ره نمودى از سوى پيشوايان هدايت .

امام على عليه السلام :سرآغاز پيدايش فتنه ها ، پيروى از هوس هاست و بدعت نهادن احكامى كه در آنها با كتاب خدا مخالفت مى شود و در راهِ [عمل به ]آنها ، گروهى ، بر خلاف دين خدا ، سرپرستىِ گروهى ديگر را مى پذيرند .

.


1- .مقصود از «ابو الحسن» در اين جا، ممكن است امام كاظم عليه السلام يا امام رضا عليه السلام باشد .

ص: 178

معاني الأخبار عن الحلبي :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : ما أدنى ما يَكونُ بِهِ العَبدُ كافِراً؟ قالَ : أن يَبتَدِعَ شَيئا فَيَتَوَلّى عَلَيهِ ويَتَبَرَّأَ مِمَّن خالَفَهُ . (1)

معاني الأخبار عن بريد العجلي :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : ما أدنى ما يَصيرُ بِهِ العَبدُ كافراً؟ قالَ: فَأَخَذَ حَصاةً (2) مِنَ الأَرضِ فَقالَ: أن يَقولَ لِهذِهِ الحَصاةِ إنَّها نَواةٌ ويَبرَأَ مِمَّن خالَفَهُ عَلى ذلِكَ ويدينَ اللّهَ بِالبَراءَةِ مِمَّن قالَ بِغَيرِ قَولِهِ فَهذا ناصِبٌ قَد أشرَكَ بِاللّهِ وكَفَرَ مِن حَيثُ لا يَعلَمُ. (3)

و _ الغُلُوُّالكتاب«يَاأَهْلَ الْكِتَابِ لَا تَغْلُواْ فِى دِينِكُمْ وَلَا تَقُولُواْ عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَكَلِمَاتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِّنْهُ فَامِنُواْ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَلَا تَقُولُواْ ثَلَاثَةٌ انتَهُواْ خَيْرًا لَّكُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ سُبْحَانَهُ أَن يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَّهُ مَا فِى السَّمَاوَاتِ وَمَا فِى الْأَرْضِ وَكَفَى بِاللَّهِ وَكِيلاً» . (4)

«لَّقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ قُلْ فَمَن يَمْلِكُ مِنَ اللَّهِ شَيْئا إِنْ أَرَادَ أَن يُهْلِكَ الْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَأُمَّهُ وَمَن فِى الْأَرْضِ جَمِيعًا وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ قَدِيرٌ» . (5)

.


1- .معاني الأخبار : ص 393 ح 43 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 301 ح 33 .
2- .قال العلّامة المجلسي : التمثيل بالحصاة لبيان أن كل من أبدع شيئا واعتقد باطلا وإن كان في شيء حقير واتخذ ذلك رأيه ودينه وأحب عليه وأبغض عليه فهو في حكم الكافر في شدة العذاب والحرمان عن الزلفى يوم الحساب (بحار الأنوار : ج 2 ص 302) .
3- .معاني الأخبار : ص 393 ح 44 ، بحارالأنوار : ج 2 ص 301 ح 34 .
4- .النساء : 171 .
5- .المائدة : 17 .

ص: 179

و - غُلوْ

معانى الأخبار_ به نقل از حلبى _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : كمترين چيزى كه بنده به سبب آن كافر مى شود ، چيست ؟ فرمود : «اين كه چيزى را بدعت نهد و از آن دفاع كند و از هر كه با آن مخالفت مى ورزد ، بيزارى جويد» .

معانى الأخبار_ به نقل از بريد عجلى _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : كمترين چيزى كه به سبب آن ، بنده كافر مى گردد ، چيست؟ امام صادق عليه السلام ريگى (1) را از روى زمين برداشت و فرمود : «اين كه به اين ريگ بگويد : هسته است ، و از هر كه با اين سخن او مخالفت ورزيد ، بيزارى بجويد و برائت از كسى را كه به غير عقيده او قائل باشد ، شرط دين خدا بداند . چنين كسى ، ناصبى است و به خدا شرك ورزيده ، و ندانسته كافر شده است» .

و _ غُلُوقرآن«اى اهل كتاب! در دين خود ، غُلُو مكنيد و در باره خدا جز حق مگوييد . مسيح ، عيسى بن مريم ، فقط پيامبر خدا و كلمه اوست كه آن را به سوى مريم افكنده ، و روحى از جانب اوست . پس به خدا و پيامبرانش ايمان بياوريد و نگوييد : «[خدا] سه گانه است» . باز ايستيد كه براى شما بهتر است . خدا فقط معبودى يگانه است . منزّه از آن است كه براى او فرزندى باشد . آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است ، از آنِ اوست ، و خداوند ، بس كارساز است» .

«كسانى كه گفتند : «خدا همان مسيح پسر مريم است» ، مسلّما كافر شده اند . بگو : «اگر خدا اراده كند كه مسيح پسر مريم و مادرش و هر كس را كه در زمين است ، جملگى به هلاكت رساند ، چه كسى در مقابل خدا اختيارى دارد؟ فرمان روايىِ آسمان ها و زمين و آنچه ميان آن دو است ، از آنِ خداست . هر چه بخواهد ، مى آفريند ، و خدا بر هر چيزى تواناست»» .

.


1- .علّامه مجلسى رحمه الله گفته است : مثال زدن به سنگ ريزه ، براى بيان اين نكته است كه هر كس اندكى بدعت بگذارد و عقيده باطل پيدا كند ، هر چند بسيار ناچيز ، و آن را ديدگاه و دينش قرار دهد و بر اساس آن ، دوستى و دشمنى بورزد ، در عذابِ سخت داشتن و محروم بودن از سعادت در روز حسابرسى ، در حكم كافر است (بحار الأنوار : ج 2 ص 302) .

ص: 180

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :ما غَلا أحَدٌ مِنَ القَدَرِيَّةِ إلّا خَرَجَ مِنَ الإِيمانِ. (1)

الإمام الصادق عليه السلام :أدنى ما يَخرُجُ بِهِ الرَّجُلُ مِنَ الإِيمانِ أن يَجلِسَ إلى غالٍ فَيَستَمِعَ إلى حَديثِهِ ويُصَدِّقَهُ عَلى قَولِهِ. (2)

عيون أخبار الرضا عليه السلام عن إبراهيم بن أبي محمود :قُلتُ لِلرِّضا عليه السلام : يَابنَ رَسولِ اللّهِ إنَّ عِندَنا أخباراً في فَضائِلِ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام وفَضلِكُم أهلَ البَيتِ وهِيَ مِن رِوايَةِ مُخالِفيكُم ولا نَعرِفُ مِثلَها عَنكُم أفَنَدينُ بِها؟ فَقالَ : يَابنَ أبي مَحمودٍ لَقَد أخبَرَني أبي عَن أبيهِ عن جَدِّهِ عليهم السلام أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ : مَن أصغى إلى ناطِقٍ فَقَد عَبَدَهُ فَإِن كانَ النّاطِقُ عَنِ اللّهِ عز و جل فَقَد عَبَدَ اللّهَ وإن كانَ النّاطِقُ عَن إبليسَ فَقَد عَبَدَ إبليسَ . ثُمَّ قالَ الرِّضا عليه السلام : يَابنَ أبي مَحمودٍ! إنّ مُخالِفينا وَضَعوا أخباراً في فَضائِلِنا وجَعَلوها عَلى أقسامٍ ثَلاثَةٍ أحَدُهَا الغُلُوُّ وثانيهَا التَّقصيرُ في أمرِنا وثالِثُهَا التَّصريحُ بِمَثالِبِ أعدائِنا فَإِذا سَمِعَ النّاسُ الغُلُوَّ فينا كَفَّروا شيعَتَنا ونَسَبوهُم إلَى القَولِ بِرُبوبِيَّتِنا وإذا سَمِعُوا التَّقصيرَ اعتَقَدوهُ فينا وإذا سَمِعوا مَثالِبَ أعدائِنا بِأَسمائِهِم ثَلَبونا بِأَسمائِنا وقَد قالَ اللّهُ عز و جل : «وَلَا تَسُبُّواْ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّواْ اللَّهَ عَدْوَا بِغَيْرِ عِلْمٍ» . (3) يَابنَ أبي مَحمودٍ إذا أخَذَ النّاسُ يَميناً وشِمالاً فَالزَم طريقَتَنا فَإِنَّهُ مَن لَزِمَنا لَزِمناهُ ومَن فارَقَنا فارَقناه إنَّ أدنى ما يُخرِجُ الرَّجُلَ مِنَ الإِيمانِ أن يَقولَ لِلحَصاةِ : هذِهِ نَواةٌ ثُمَّ يَدينَ بِذلِكَ ويَبرَأَ مِمَّن خالَفَهُ . يَابنَ أبي مَحمودٍ احفَظ ما حَدَّثتُكَ بِهِ فَقَد جَمَعتُ لَكَ فيهِ خَيرَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ. (4)

.


1- .ثواب الاعمال : ص 253 ح 8 عن سعيد بن جبير ، جامع الاخبار : ص 460 ح 1295 وفيه «في القدر» بدل «من القدرية» ، بحار الأنوار : ج 5 ص 120 ح60 .
2- .الخصال : ص 72 ح 109 عن عليّ بن سالم عن أبيه ، بحار الأنوار : ج 5 ص 8 ح 9 .
3- .الأنعام : 108 .
4- .عيون اخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 304 ح 63 ، بشارة المصطفى : ص 221 ، بحار الأنوار : ج 26 ص 239 ح 1 .

ص: 181

حديثامام على عليه السلام :هيچ يك از قَدَريّه غُلُو نكرد ، مگر اين كه از ايمان خارج شد .

امام صادق عليه السلام :كمترين چيزى كه انسان به سبب آن از ايمان خارج مى شود ، اين است كه با غالى مسلكى بنشيند و به سخنش گوش دهد و او را در گفته اش تصديق كند .

عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از ابراهيم بن ابى محمود _ :به امام رضا عليه السلام گفتم : اى فرزند پيامبر خدا ! ما در باره فضايل امير مؤمنان و فضايل شما اهل بيت ، اخبارى در دست داريم كه راويانِ آنها ، مخالفان شما هستند و چنان اخبارى را از شما سراغ نداريم . آيا آنها را بپذيريم؟ امام رضا عليه السلام فرمود : «اى پسر ابو محمود ! پدرم از پدرش از جدّش به من خبر داد كه پيامبر خدا فرمود : هر كس به گوينده اى گوش دهد ، او را عبادت كرده است . بنا بر اين ، اگر گوينده ، از خدا بگويد ، [شنونده] در واقع ، خدا را عبادت كرده است و اگر از ابليس بگويد ، ابليس را عبادت كرده است » . امام رضا عليه السلام سپس فرمود : «اى پسر ابو محمود ! مخالفان ما ، در باره فضايل ما اخبارى را جعل كرده اند كه بر سه دسته اند : يك دسته از آنها غلو آميزند . دسته دوم ، كوتاهى در حقّ ماست و دسته سوم ، تصريح به معايب دشمنان ماست . هر گاه مردم اخبار غلوآميز را در باره ما بشنوند ، شيعيان ما را تكفير مى كنند و آنان را معتقد به ربوبيت ما مى خوانند . هر گاه اخبار تقصيرآميز در حقّ ما را بشنوند ، به آنها معتقد مى شوند . هر گاه اخبارى را بشنوند كه در آنها به نامِ دشمنان ما ، بد گفته شده است ، از ما صراحتا بد مى گويند ، حال آن كه خداوند عز و جل فرموده است : «آنان را كه [مشركان] به جاى خدا مى خوانند ، دشنام مدهيد كه آنان نيز خدا را ، به ستم و از روى نادانى ، دشنام خواهند داد» . اى پسر ابو محمود ! وقتى مردم به راست و چپ مى روند ، تو از راه ما جدا مشو ؛ زيرا هر كس با ما همراه باشد ، ما با او همراه هستيم و هر كه از ما جدا شود ، ما نيز از او جدا مى شويم . كمترين چيزى كه انسان را از ايمان بيرون مى برَد ، اين است كه به ريگى بگويد : اين يك هسته است ، و سپس به آن معتقد شود و از كسى كه با او مخالفت ورزيد ، تبرّى جويد . اى پسر ابو محمود ! آنچه را برايت گفتم ، حفظ كن ؛ زيرا خير دنيا و آخرت را در آن ، براى تو گردآورى كردم» .

.

ص: 182

ز _ اللَّجاجَةُ عَلى خِلافِ الحَقِّالمحاسن عن أبي الربيع الشامي :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : ما أدنى ما يُخرِجُ العَبدَ مِنَ الإِيمانِ ؟ فَقالَ : الرَّأيُ يَراهُ مُخالِفاً لِلحَقِّ فَيُقيمُ عَلَيهِ. (1)

ح _ تَركُ التَّمَسُّكِ بِوِلايَةِ أهلِ البَيتِ عليهم السلامالإمام الباقر عليه السلام :وِلايَةُ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام الحَبلُ الَّذي قالَ اللّهُ تَعالى فيهِ : «واعتصموا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُواْ» فَمَن تَمَسَّكَ بِهِ كانَ مُؤمِنا، ومَن تَرَكَهُ خَرَجَ مِنَ الإِيمانِ. (2)

ط _ إذاعَةُ أسرارِ أهلِ البَيتِ عليهم السلامالإمام الصادق عليه السلام :مَن أذاعَ عَلَينا حَديثَنا سَلَبَهُ اللّهُ الإِيمانَ. (3)

.


1- .المحاسن : ج 1 ص 334 ح 680 ، معاني الاخبار : ص 393 ح 42 مضمراً ، تفسير العياشى : ج 1 ص 297 ح 42 عن ابان بن عبد الرحمن وفيه «الإسلام» بدل«الإيمان» ، بحار الأنوار : ج 69 ص 16 ح 2 .
2- .تفسير فرات : ص 91 ح 72 عن ابان بن تغلب ، بحار الأنوار : ج 36 ص 18 ح 10 ؛ شواهد التنزيل : ج 1 ص 169 ح 178 عن ابان بن تغلب عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه .
3- .الكافي : ج 2 ص 370 ح 3 عن ابن أبي يعفور ، بحار الأنوار : ج 75 ص 85 ح 36 .

ص: 183

ز - سرسختى در مخالفت با حق
ح - رها كردن تمسّك به ولايت اهل بيت عليهم السلام
ط - فاش كردن اسرار اهل بيت عليهم السلام

ز _ سرسختى در مخالفت با حقالمحاسن_ به نقل از ابو ربيع شامى _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : كمترين چيزى كه بنده را از ايمان خارج مى گرداند ، چيست؟ فرمود : «اين كه نظرى بر خلاف حق داشته باشد و بر آن ، ايستادگى كند» .

ح _ رها كردن تمسّك به ولايت اهل بيت عليهم السلامامام باقر عليه السلام :ولايت على بن ابى طالب عليه السلام ، همان ريسمانى است كه خداوند متعال در باره اش فرموده است : «همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده مشويد» . پس هر كه به آن چنگ زند ، مؤمن است و هر كه رهايش كند ، از ايمان برون شده است .

ط _ فاش كردن اسرار اهل بيت عليهم السلامامام صادق عليه السلام :هر كس به زيان ما حديث ما را فاش سازد ، خداوند ، ايمان را از او مى گيرد .

.

ص: 184

ي _ الكَذِبُ ولا سِيَّما عَلى أهلِ البَيتِ عليهم السلامالكتاب«إِنَّمَا يَفْتَرِى الْكَذِبَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِايَاتِ اللَّهِ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْكَاذِبُونَ» . (1)

الحديثكنز العمّال عن عبد للّه بن جراد :قالَ أبُو الدَّرداءِ : يا رَسولَ اللّهِ هَل يَسرِقُ المُؤمِنُ ؟ قالَ : قَد يَكونُ ذلِكَ ، قالَ : فَهَل يَزنِي المُؤمِنُ ؟ قالَ : بَلى وإن كَرِهَ أبُو الدَّرداءِ . قالَ : هَل يَكذِبُ المُؤمِنُ ؟ قالَ : إنَّما يَفتَرِي الكَذِبَ مَن لا يُؤمِنُ ، إنَّ العَبدَ يَزِلُّ الزَّلَّةَ ثُمَّ يَرجِعُ إلى رَبِّهِ فَيَتوبُ فَيَتوبُ اللّهُ عَلَيهِ. (2)

تفسير العيّاشي عن العبّاس بن هلال عن الإمام الرضا عليه السلام_ أنَّهُ ذَكَرَ رَجُلاً كَذّاباً ثُمَّ قالَ _ :قالَ اللّهُ : «إِنَّمَا يَفْتَرِى الْكَذِبَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ» . (3)

الكافي عن يونس عن بعض أصحابنا عن أبي الحسن [الكاظم] عليه السلام :إنَّ اللّهَ خَلَقَ النَّبِيّينَ عَلَى النُّبُوَّةِ فَلا يَكونونَ إلّا أنبِياءَ، وخَلَقَ المُؤمِنينَ عَلَى الإِيمانِ فَلا يَكونونَ إلّا مُؤمِنينَ ، وأعارَ قَوما إيمانا ، فَإِن شاءَ تَمَّمَهُ لَهُم وإن شاءَ سَلَبَهُم إيّاهُ ، قالَ : وفيهِم جَرَت: « فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ » (4) وقالَ لي : إنَّ فُلانا كانَ مُستَودَعا إيمانُهُ ، فَلَمّا كَذَبَ عَلَينا سُلِبَ إيمانُهُ ذلِكَ . (5)

راجع : ص 274 (آثار الإيمان وبركاته / التجنّب عن الكذب) .

.


1- .النحل : 105 .
2- .كنز العمّال : ج 3 ص 874 ح 8994 نقلاً عن ابن جرير وراجع : تاريخ دمشق : ج 27 ص 241 ومشكاة الأنوار : ص 303 ح 948 والدعوات : ص 118ح 275 وبحار الأنوار : ج 72 ص 263 ح 47 .
3- .تفسير العياشي : ج 2 ص 271 ح 71 ، بحار الأنوار : ج 72 ص 262 ح 44.
4- .الأنعام : 98 .
5- .الكافي : ج 2 ص 418 ح 4 ، رجال الكشي : ج 2 ص 584 ح 523 عن عيسى شلقان نحوه ، بحار الأنوار : ج 69 ص 226 ح 18 .

ص: 185

ى - دروغ گفتن ، بويژه در باره اهل بيت عليهم السلام

ى _ دروغ گفتن ، بويژه در باره اهل بيت عليهم السلامقرآن«تنها كسانى دروغ پردازى مى كنند كه به آيات خدا ايمان ندارند و آنان خود ، دروغگويان اند» .

حديثكنز العمّال_ به نقل از عبد اللّه بن جراد _ :ابو دردا گفت : اى پيامبر خدا ! آيا مؤمن دزدى مى كند ؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «ممكن است» . گفت : آيا مؤمن زنا مى كند ؟ فرمود : «بله ، اگر چه ابو دردا خوش نداشته باشد» . گفت : آيا مؤمن دروغ مى گويد ؟ فرمود : «تنها آن كس دروغ مى گويد كه ايمان ندارد . بنده لغزشى مى كند ، سپس به سوى پروردگارش بر مى گردد و توبه مى كند و خدا هم توبه اش را مى پذيرد» .

تفسير العيّاشى_ به نقل از عبّاس بن هلال _ :امام رضا عليه السلام از مرد دروغگويى ياد كرد و سپس فرمود : «خداوند فرموده است : «تنها كسانى دروغ پردازى مى كنند كه ايمان ندارند» » .

الكافى_ به نقل از يونس ، از يكى از شيعيان _ :امام كاظم عليه السلام فرمود : «خداوند ، پيامبران را براى پيامبرى آفريد . پس آنان ، جز پيامبر نيستند . و مؤمنان را براى ايمان آفريد . پس اينان ، جز مؤمن نيستند . به عدّه اى هم ، ايمان را به عاريت داد كه اگر خواست ، آن را برايشان تا پايان نگه دارد و اگر خواست ، از آنان بگيرد . و در باره همينان است [اين سخن خداوند] : «پس [براى شما] قرارگاهى و سپردگاهى است» » . و به من فرمود : «فلانى ايمانش سپردنى [و عاريتى] بود و از اين رو ، هنگامى كه بر ما دروغ بست ، آن ايمانش از او باز ستانده شد» .

ر . ك : ص 275 (آثار و بركات ايمان / پرهيز از دروغ بستن) .

.

ص: 186

ك _ اِستِحلالُ المَحارِمِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما آمَنَ بِالقُرآنِ مَنِ استَحَلَّ مَحارِمَهُ. (1)

تاريخ بغداد عن علقمة :خَطَبَنَا الإِمامُ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ فَقالَ: قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لا يَزنِي الزّاني حينَ يَزني وهُوَ مُؤمِنٌ ، ولا يَسرِقُ السّارِقُ حينَ يَسرِقُ وهُوَ مُؤمِنٌ ، ولا يَشرَبُ الخَمرَ حينَ يَشرَبُها وهُوَ مُؤمِنٌ . فَقالَ رَجُلٌ : يا أميرَ المُؤمِنينَ فَهُوَ كافِرٌ ؟ قالَ : لا ، ولَم يَأمُرنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أن نُحَدِّثَكُم بِالرُّخَصِ ، إنَّما قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لا يَزنِي الزّاني حينَ يَزني وهُوَ مُؤمِنٌ ؛ إذا قالَ هُوَ لي حَلالٌ ، ولا يَسرِقُ حينَ يَسرِقُ وهُوَ مُؤمِنٌ ؛ إذا قالَ هُوَ لي حَلالٌ ، ولا يَشرَبُ الخَمرَ حينَ يَشرَبُها وهُوَ مُؤمِنٌ ؛ إذا قالَ هُوَ لي حَلالٌ. (2)

الكافي عن عبد اللّه بن سنان :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَنِ الرَّجُلِ يَرتَكِبُ الكَبيرَةَ مِنَ الكَبائِرِ فَيَموتُ هَل يُخرِجُهُ ذلِكَ مِنَ الإِسلامِ ؟ وإن عُذِّبَ كانَ عَذابُهُ كَعَذابِ المُشرِكينَ أم لَهُ مُدَّةٌ وَانقِطاعٌ ؟ فَقالَ : مَنِ ارتَكَبَ كَبيرَةً مِنَ الكَبائِرِ فَزَعَمَ أنَّها حَلالٌ أخرَجَهُ ذلِكَ مِنَ الإِسلامِ وعُذِّبَ أشَدَّ العَذابِ ، وإن كانَ مُعتَرِفا أنَّهُ أذنَبَ وماتَ عَلَيهِ أخرَجَهُ مِنَ الإِيمانِ ولَم يُخرِجهُ مِنَ الإِسلامِ ، وكانَ عَذابُهُ أهوَنَ مِن عَذابِ الأَوَّلِ. (3)

.


1- .سنن الترمذي : ج 5 ص 180 ح 2918 ، المعجم الكبير : ج 8 ص 31 ح 7295 ، مسند الشهاب : ج 2 ص 8 ح 775 ، تاريخ بغداد : ج 6 ص 127 الرقم3159 كلها عن صهيب ، كنز العمّال : ج 1 ص 616 ح 2844 ؛ تحف العقول : ص 56 وفيه «حرامه» بدل «محارمه» ، بحار الأنوار : ج 77 ص 159ح 155 .
2- .تاريخ بغداد : ج 5 ص 188 الرقم 2642 ، المعجم الصغير : ج 2 ص 49 ، تاريخ أصبهان : ج 2 ص 205 الرقم 1466 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 1 ص406 ح 1733 .
3- .الكافي : ج 2 ص 285 ح 23 و ص 280 ح 10 عن مسعدة بن صدقة نحوه ، بحار الأنوار : ج 68 ص 299 ح 56 .

ص: 187

ك - روا شمردن حرام ها

ك _ روا شمردن حرام هاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به قرآن ، ايمان نياورده است كسى كه حرام هاى آن را حلال شمارد .

تاريخ بغداد_ به نقل از علقمه _ :على عليه السلام براى ما سخنرانى كرد و فرمود : «پيامبر خدا فرمود : زناكار ، آن گاه كه زنا مى كند ، با ايمان زنا نمى كند . سارق ، آن گاه كه سرقت مى كند ، با ايمان سرقت نمى كند . شرابخوار نيز آن گاه كه شراب مى نوشد ، با ايمان شراب نمى نوشد » . مردى گفت : اى امير مؤمنان ! پس چنين كسى كافر است ؟ امير مؤمنان فرمود : «نه . [البتّه] پيامبر خدا به ما نفرمود كه رخصت ها را براى شما توضيح دهيم . (1) همانا پيامبر خدا فرمود : زناكار ، هنگام زنا كردن ، آن گاه كه بگويد : زنا براى من حلال است ، مؤمن نيست (ايمان از او سلب مى شود) . سارق ، هنگام سرقت ، آن گاه كه بگويد : سرقت براى من حلال است ، مؤمن نيست و شرابخوار نيز هنگام نوشيدن شراب ، آن گاه كه بگويد : شراب براى من حلال است ، مؤمن نيست » .

الكافى_ به نقل از عبد اللّه بن سنان _ :از امام صادق عليه السلام پرسيدم : شخصى مرتكب گناهان كبيره مى شود و با چنين وضعى ، از دنيا مى رود . آيا اين او را از اسلام خارج مى سازد؟ و اگر عذاب شود ، آيا عذابش مانند عذاب مشركان ، [هميشگى] خواهد بود ، يا عذاب او مدّتى و پايانى دارد؟ فرمود : «هر كس گناه كبيره اى را مرتكب شود و آن را روا بداند ، اين او را از اسلام خارج مى كند و به سخت ترين عذاب ، كيفر مى شود ؛ ولى اگر معترف باشد كه مرتكب گناه شده است و بميرد ، اين او را از ايمان خارج مى سازد ؛ امّا از اسلام بيرونش نمى برد و عذابش سبك تر از عذاب شخص اوّل است» .

.


1- .همين روايت در المعجم الصغير چنين آمده است : «پيامبر صلى الله عليه و آله به ما مى فرمود كه احاديث رخصت را مبهم باقى بگذاريم» . به هر حال ، مقصود ، آن است كه ابهام موجود در احاديث رُخصت ، خالى از حكمت نيست و تا ضرورتى نباشد ، نبايد آنها را توضيح داد .

ص: 188

ل _ الجَزَعُالإمام زين العابدين عليه السلام :لا إيمانَ لِمَن لا صَبرَ لَهُ. (1)

الإمام الصادق عليه السلام :الصَّبرُ مِنَ الإِيمانِ بِمَنزِلَةِ الرَّأسِ مِنَ الجَسَدِ ، فَإِذا ذَهَ_بَ ال_رَّأسُ ذَهَبَ الجَسَدُ ، كَذلِكَ إذا ذَهَبَ الصَّبرُ ذَهَبَ الإِيمانُ. (2)

م _ الوَقاحَةُرسول اللّه عليه السلام :لا إيمانَ لِمَن لا حَياءَ لَهُ. (3)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ الحَياءَ وَالعَفافَ وَالعِيَّ _ عِيَّ اللِّسانِ لا عِيَّ القَلبِ _ مِنَ الإِيمانِ ، وَالفُحشَ وَالبَذاءَ وَالسَّلاطَةَ مِنَ النِّفاقِ. (4)

ن _ الحَسَدُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يَجتَمِعانِ في قَلبِ عَبدٍ الإِيمانُ وَالحَسَدُ. (5)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 89 ح 4 ، الارشاد : ج 1 ص 297 عن الإمام علي عليه السلام ، عيون اخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 44 ح 155 ، الخصال : ص 315 ح 95 كلاهما عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عن الإمام علي عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 69 ص 376 ح 27 ، المصنّف لعبد الرّزاق : ج 11 ص 469 ح 21031 عن عكرمة عن الإمام عليّ عليه السلام .
2- .الكافي : ج2 ص87 ح2 عن العلاء بن فضيل وص89 ح5 عن فضيل بن يسار ، مشكاة الأنوار : ص57 ح61 ، بحار الأنوار: ج70 ص183 ح52 ؛ المصنّف لابن أبي شيبة : ج8 ص156 ح10، تاريخ دمشق: ج42 ص510 كلاهما عن أبي إسحاق عن الإمام علي عليه السلام ، كنز العمّال : ج 16 ص241 ح44309.
3- .مكارم الاخلاق لابن أبي الدنيا : ص 87 ح 101 عن أنس و ص 93 ح 111 عن مجمع بن جارية ؛ الكافي : ج 2 ص 106 ح 5 و ج 5 ص 317 ح 52كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 47 ص 45 ح 63 .
4- .الزهد للحسين بن سعيد : ص 70 ح 21 عن الحسن الصيقل ، بحار الأنوار : ج 79 ص 113 ح 14 وراجع : مكارم الأخلاق لابن أبي الدنيا : ص 77ح 87.
5- .سنن النسائي : ج 6 ص 13 ، صحيح ابن حبان : ج 10 ص 466 ح 4606 وفيه «جوف» بدل «قلب» ، شعب الايمان : ج 5 ص 267 ح 6609 وفيه «جوف عبد مؤمن» بدل «قلب عبد» ، المعجم الصغير : ج 1 ص 146 وفيه «جوف مؤمن» بدل «قلب عبد» وكلها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 4 ص 295 ح 10567 .

ص: 189

ل - ناشكيبى
م - بى شرمى
ن - حسادت

ل _ ناشكيبىامام زين العابدين عليه السلام :آن را كه شكيب نيست ، ايمان نيست .

امام صادق عليه السلام :شكيبايى براى ايمان ، چونان سر براى بدن است . هر گاه سر برود ، بدن هم از بين مى رود . همچنين هر گاه شكيبايى برود ، ايمان نيز مى رود .

م _ بى شرمىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آن را كه شرم نيست ، ايمان نيست .

امام صادق عليه السلام :آزَرم و خويشتندارى و كُندى _ كندى زبان ، نه كندى دل _ از ايمان اند و بى شرمى و ناسزاگويى و بدزبانى ، از نفاق .

ن _ حسادتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در دل هيچ بنده اى ، ايمان و حسادت ، با هم گرد نمى آيند .

.

ص: 190

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ الحَسَدَ يَأكُلُ الإِيمانَ كَما تَأكُلُ النّارُ الحَطَبَ اليابِسَ. (1)

س _ إيذاءُ المُؤمِنِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ألا وإنَّ أذَى المُؤمِنِ مِن أعظَمِ سَبَبِ سَلبِ الإِيمانِ. (2)

ع _ إحصاءُ زَلّاتِ المُؤمِنِالإمام الباقر عليه السلام :إنَّ أقرَبَ ما يَكونُ العَبدُ إلَى الكُفرِ أن يُؤاخِيَ الرَّجُلُ الرَّجُلَ عَلَى الدّينِ فَيُحصِيَ عَلَيهِ عَثَراتِهِ وزَلّاتِهِ لِيُعَنِّفَهُ بِها يَوما ما. (3)

الإمام الصادق عليه السلام :أبعَدُ ما يَكونُ العَبدُ مِن اللّهِ أن يَكونَ الرَّجُلُ يُؤاخِي الرَّجُلَ وهُوَ يَحفَظُ عَلَيهِ زَلّاتِهِ لِيُعَيِّرَهُ بِها يَوما ما. (4)

ف _ إيذاءُ الجارِالكافي عن عمرو بن عكرمة عن الإمام الصادق عليه السلام :أمَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلِيّا عليه السلام وسَلمانَ وأبا ذرٍّ _ ونَسيتُ (5) آخَرَ وأظُنُّهُ المِقدادَ _ أن يُنادوا فِي المَسجِدِ بِأَعلى أصواتِهِم بِأَنَّهُ لا إيمانَ لِمَن لَم يَأمَن جارُهُ بَوائِقَهُ (6) ، فَنادَوا بِها ثَلاثاً. (7)

.


1- .قرب الإسناد : ص 29 ح 94 عن مسعدة بن زياد عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، الكافي : ج 2 ص 306 ح 1 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الباقر عليه السلام وج4 ص 89 ح 9 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 108 ح 1857 كلاهما عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام ، نهج البلاغة : الخطبة 86 وليس فيها «اليابس» ، بحار الأنوار : ج 73 ص 237 ح 1 .
2- .كنز الفوائد : ج 1 ص 352 عن سلام بن المستنير عن الإمام الباقر عليه السلام وراجع : الاختصاص : ص 247.
3- .الكافي : ج 2 ص 355 ح 3 وح 6 ، المحاسن : ج 1 ص 189 ح 316 ، الأمالي للمفيد : ص 23 ح 6 ، المؤمن : ص 66 ح 171 كلّها عن زرارة ، معانيالأخبار : ص 394 ح 48 عن سيف بن عميرة وكلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام والثلاثة الأخيرة نحوه ، بحار الأنوار : ج 75 ص 215 ح 13 .
4- .الكافي : ج 2 ص 355 ح 7 عن ابن بكير ، مستطرفات السرائر : ص 153 ح 5 ، منية المريد : ص 331 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 219 ح 22 .
5- .هذا الكلام للراوي .
6- .البائقة: النازلة وهي الداهية والشرّ الشديد ، والجمع : البوائق (المصباح المنير: ص 66) .
7- .الكافي : ج 2 ص 666 ح 1 ، الزهد للحسين بن سعيد : ص 109 ح 116 ، مشكاة الانوار : ص 376 ح 1240 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 152 ح 12 .

ص: 191

س - آزردن مؤمن
ع - شماره كردن لغزش هاى مؤمن
ف - آزردن همسايه

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :حسادت ، ايمان را مى خورد ، آن چنان كه آتش ، هيزم خشك را مى خورد .

س _ آزُردن مؤمنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بدانيد كه آزردن مؤمن ، از بزرگ ترين اسبابِ از دست رفتنِ ايمان است .

ع _ شماره كردن لغزش هاى مؤمنامام باقر عليه السلام :نزديك ترين زمانِ بنده به كفر ، زمانى است كه شخصى با شخصى بر اساس دينش برادرى [و دوستى] كند و آن گاه ، آمار لغزش ها و اشتباهات وى را بگيرد تا روزى با آنها او را سركوفت زند .

امام صادق عليه السلام :دورترين زمانِ بنده از خدا ، زمانى است كه انسان با كسى برادرى [و دوستى] كند ، ولى لغزش هاى وى را به ياد بسپارد تا روزى ، با [بر شمردن ]آنها او را سرزنش كند .

ف _ آزُردن همسايهالكافى_ به نقل از عمرو بن عِكرِمه _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به على عليه السلام و سلمان و ابو ذر» و يك نفر ديگر كه من (عكرمه) فراموش كردم و به گمانم فرمود مقداد (1) _ «دستور داد تا در مسجد فرياد زنند كه : ايمان ندارد آن كس كه همسايه اش از شر و گزند او در امان نباشد و آنها سه بار اين مطلب را جار زدند» .

.


1- .اين سخن ، از راوى است .

ص: 192

ص _ تِلكَ الآفاتُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يَجتَمِعُ الشُّحُّ وَالإِيمانُ في قَلبِ عَبدٍ أبَدا. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :لا إيمانَ لِمَن لا تَقِيَّةَ لَهُ. (2)

الإمام عليّ عليه السلام :كَذَبَ مَنِ ادَّعَى الإِيمانَ وهُوَ مَشغوفٌ مِنَ الدُّنيا بِخُدَعِ الأَمانِيِّ وزورِ المَلاهي. (3)

الإمام الباقر عليه السلام :مَن قُسِمَ لَهُ الخُرقُ حُجِبَ عَنهُ الإِيمانُ. (4)

المحاسن عن الإمام الصادق عليه السلام :سِتَّةٌ لا تَكونُ في مُؤمِنٍ . قيلَ : وما هِيَ ؟ قالَ : العُسرُ وَالنَّكَدُ وَاللَّجاجَةُ وَالكَذِبُ وَالحَسَدُ [وَالبَغيُ]. (5) وقالَ : لا يَكونُ المُؤمِنُ مُجازِفا 6 . (6)

.


1- .الخصال : ص 76 ح 118 عن أبي هريرة ، روضة الواعظين : ص 420 ، بحارالأنوار : ج 73 ص 302 ح 10 ؛ سنن النسائي : ج 6 ص 13 ، الأدب المفرد :ص 92 ح 281 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 243 ح 8487 نحوه وليس فيه «أبدا» وكلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 3 ص 453 ح 7411 .
2- .تفسير العياشي : ج 1 ص 166 ح 24 عن الحسين بن زيد بن عليّ عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، الكافي : ج 2 ص 221 ح 23، المحاسن: ج 1 ص 401 ح 904 كلاهما عن عبد اللّه بن أبي يعفور عن الإمام الصادق عليه السلام ، كمال الدين : ص371 ح5 عن الحسين بن خالد عن الإمام الرضا عليه السلام ، قرب الاسناد : ص 35 ح 114 عن بكر بن محمّد عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 75 ص 398 ح 31 .
3- .غرر الحكم : ج 4 ص 630 ح 7238 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 396 ح 6702 .
4- .الكافي : ج 2 ص 321 ح 1 ، الامالي للصدوق : ص 274 ح 303 كلاهما عن محمّد بن عبد الرحمن بن أبي ليلى ، تحف العقول : ص 296 ، بحارالأنوار : ج 73 ص 398 ح 4 .
5- .سقط ما بين المعقوفين من الطبعة المعتمدة وأثبتناه من الطبعة الاُخرى وبحار الأنوار .
6- .المحاسن : ج 1 ص 258 ح 493 ، الخصال : ص 325 ح 15 عن الحارث بن المغيرة النضري ، تحف العقول : ص 377 وليس فيهما ذيله ، بحارالأنوار : ج 67 ص 301 ح 29 .

ص: 193

ص - و اين چند آفت

ص _ و اين چند آفتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بخل و ايمان ، هرگز در دل هيچ بنده اى ، با هم جمع نمى شوند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه تقيّه نداشته نباشد ، ايمان ندارد .

امام على عليه السلام :دروغ مى گويد آن كه ادّعاى ايمان دارد ، در حالى كه شيفته آرزوهاى فريبنده و كامجويى هاى دروغين دنياست .

امام باقر عليه السلام :كسى كه تندخويى بهره اش شود ، از ايمان محروم مى ماند .

المحاسن :امام صادق عليه السلام فرمود : «شش چيز در هيچ مؤمنى نيست» . پرسيده شد : آنها چيستند؟ فرمود : «سختى ، (1) بى خيرى ، (2) سرسختى ، دروغگويى ، حسادت [و زورگويى] (3) » . و فرمود : «مؤمن ، گزافه كار هم نيست» .

.


1- .واژه «عُسر» در متن عربى ، يعنى : سختگيرى در داد و ستد و نرمش نشان ندادن .
2- .واژه «نَكَد» در متن عربى ، يعنى : خشونت و سختگيرى در معاشرت ، و يا : كمتر بذل و بخشش كردن و بخل و خسّت ، كه ظاهرا اين معنا مناسب تر است . در القاموس المحيط آمده است : «نَكِد عيشهم» يعنى : زندگى شان سخت و دشوار شد . «نكد البئر» يعنى : آب چاه كم شد . «نَكَد فلانا» يعنى : چيزى به او عطا نكرد يا كمترينش را عطا كرد .
3- .كلمه ميان دو قلّاب ، از چاپ مورد اعتماد ما افتاده بود و ما آن را از چاپ ديگر المحاسن و نيز از بحار الأنوار آورديم .

ص: 194

الإمام الباقر عليه السلام :لا يُؤمِنُ رَجُلٌ فيهِ الشُّحُّ وَالحَسَدُ وَالجُبنُ ، ولا يَكونُ المُؤمِنُ جَبانا ولا حَريصا ولا شَحيحا . (1)

الكافي عن عليّ بن سويد :كَتَبتُ إلى أبِي الحَسَنِ موسى عليه السلام وهُوَ فِي الحَبسِ كِتابا أسأَلُهُ عَن حالِهِ وعَن مَسائِلَ كَثيرَةٍ ، فَاحتُبِسَ الجَوابُ عَلَيَّ أشهُراً ، ثُمَّ أجابَني بِجَوابٍ هذِهِ نُسخَتُهُ : بِسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرَّحيمِ... لَيسَ مِن أخلاقِ المُؤمِنينَ الغِشُّ ولَا الأَذى ولَا الخِيانَةُ ولَا الكِبرُ ولَا الخَنا (2) ولَا الفُحشُ (3) ولَا الأَمرُ بِهِ. (4)

.


1- .الخصال : ص 83 ح 8 ، صفات الشيعة : ص 116 ح 59 كلاهما عن الحارثي عن الإمام الصادق عليه السلام ، روضة الواعظين : ص 464 ، مشكاة الأنوار : ص534 ح 1788 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 67 ص 364 ح 68 .
2- .الخنا : القبيح من الكلام (لسان العرب : ج 14 ص 244 «خنا») .
3- .الفحش : القبيح من الكلام والفعل (لسان العرب : ج 6 ص 325 «فحش») .
4- .الكافي : ج 8 ص 124 و 126 ح 95 ، بحارالأنوار : ج 48 ص 242 ح 51 .

ص: 195

امام باقر عليه السلام :ايمان نياورده است مردى كه در او بُخل و حسد و ترسويى باشد . مؤمن ، ترسو و آزمند و بخيل نيست .

الكافى_ به نقل از على بن سُوَيد _ :هنگامى كه امام كاظم عليه السلام در زندان بود ، نامه اى براى او نوشتم و از حال ايشان جويا شدم و سؤالات بسيارى را هم پرسيدم . چند ماهى گذشت و از پاسخ نامه ام خبرى نشد . سپس پاسخم را داد كه متن آن ، چنين است : «بسم اللّه الرحمن الرحيم ... ناراستى و آزاررسانى و خيانت كردن و تكبّر و ناسزاگويى و زشتكارى و دستور دادن به آن ، از اخلاق مؤمنان نيست» .

.

ص: 196

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَيسَ المُؤمِنُ بِالطَّعّانِ ، ولَا اللَّعّانِ ، ولَا الفاحِشِ ، ولَا البَذيءِ. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :خَلَّتانِ لا تَجتَمِعانِ في مُؤمِنٍ : الشُّحُّ وسوءُ الخُلُقِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :خَصلَتانِ لا تَجتَمِعانِ في مُؤمِنٍ : البُخلُ ، وسوءُ الخُلُقِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :خَلَّتانِ لا تَجتَمِعانِ في مُؤمِنٍ : البُخلُ وسُوءُ الظَّنِّ بِالرِّزقِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :لا تَجتَمِعُ خَصلَتانِ في مُؤمِنٍ : البُخلُ ، وَالكَذِبُ . (5)

فقه الرضا :قالَ العالِمُ عليه السلام : إيّاكُم وَالبُخلَ فَإِنَّهُ عاهَةٌ لا يَكونُ في حُرٍّ ولا مُؤمِنٍ ، إنَّهُ خِلافُ الإِيمانِ . (6)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ المُؤمِنَ لا يَكونُ سَجِيَّتُهُ الكَذِبَ وَالبُخلَ وَالفُجورَ ، ورُبَّما ألَمَّ مِن ذلِكَ شَيئا لا يَدومُ عَلَيهِ . (7)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :النَّميمَةُ وَالشَّتيمَةُ وَالحَمِيَّةُ فِي النّارِ، ولا يَجتَمِعنَ في صَدرِ مُؤمِنٍ. (8)

.


1- .سنن الترمذي : ج 4 ص 350 ح 1977 ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 92 ح 3948 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 57 ح 29 ، الأدب المفرد : ص 101 ح 312 ، مسند أبي يعلى : ج 5ص 54 ح 5066 كلّها عن ابن مسعود ، كنز العمّال : ج 1 ص 146 ح 720 .
2- .أعلام الدين : ص 295 ، بحارالأنوار : ج 77 ص 173 ح 8 .
3- .سنن الترمذي : ج 4 ص 343 ح 1962 ، الأدب المفرد : ص 93 ح 282 ، مسند الطيالسي : ص 293 ح 2208 كلّها عن أبي سعيد الخدري ، كنز العمّال : ج 3 ص 447 ح 7379 ؛ الخصال : ص 75 ح 117 عن أبي سعيد الخدري ، معدن الجواهر : ص 26 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 297 ح 5 .
4- .أعلام الدين : ص 294 ، بحارالأنوار : ج 77 ص 172 ح 8 .
5- .تهذيب الكمال : ج 15 ص 422 الرقم3476 ، كنز العمّال : ج 3 ص 449 ح 7391 نقلاً عن سمويه وكلاهما عن أبي سعيد الخدري .
6- .فقه الرضا : ص 338 ، بحارالأنوار : ج 78 ص 346 ح 4 .
7- .الكافي : ج 2 ص 442 ح 6 عن ابن رئاب ، الخصال : ص 129 ح 134 عن الحلبي ، بحارالأنوار : ج 69 ص 67 ح 18 .
8- .المعجم الكبير : ج 12 ص 341 ح 13615 عن عبد اللّه بن عمر ، الفردوس : ج 4 ص 307 ح 6899 عن عبد اللّه بن عمرو بزيادة «والحقد» بعد«والشتيمة» ، كنز العمّال : ج 3 ص 655 ح 8352 .

ص: 197

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، طعنه زن و لعنتگر و دشنامگو و بددهن نيست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دو خصلت است كه در مؤمن جمع نمى شوند : بخل و بدخويى .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دو خصلت است كه در مؤمن با هم گرد نمى آيند : بخل و بداخلاقى .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دو خصلت است كه در مؤمن گرد نمى آيند : بخل و بدگمانى به روزى .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دو خصلت در مؤمن جمع نمى شوند : بخل و دروغ .

الفقه المنسوب للإمام الرضا عليه السلام :عالم عليه السلام (1) فرمود : «از بُخْل ، دورى كنيد ؛ زيرا بخل ، آفتى است كه در انسان آزاده و در مؤمن ، يافت نمى شود . بخل ، با ايمان نمى سازد» .

امام صادق عليه السلام :مؤمن ، خصلتش دروغ گفتن و بخل ورزيدن و زنا كردن نيست . گاهى به چيزى از اينها دست مى يازد ؛ ولى ادامه نمى دهد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سخن چينى و دشنامگويى و حَميّت ، (2) در آتش اند و در سينه هيچ مؤمنى جمع نمى شوند .

.


1- .مقصود ، امام كاظم عليه السلام است .
2- .حميت ، يعنى : تكبّر ، تعصّب جاهلى و نرفتن زير بار حق ، تندى ، خشم شديد . در روايتى آمده است : «... و انصاف كه ضدّ آن ، حميّت است» .

ص: 198

عنه صلى الله عليه و آله :لا يُجمَعُ الخَمرُ وَالإِيمانُ في جَوفٍ أو قَلبِ رَجُلٍ أبَدا. (1)

الإمام عليّ عليه السلام :الإِيمانُ بَريءٌ مِنَ النِّفاقِ. (2)

عنه عليه السلام :الحَذَرَ الحَذَرَ وَالجِدَّ الجِدَّ ، فَإِنَّهُ «لَا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ» (3) . إنَّ مِن عَزائِمِ اللّهِ فِي الذِّكرِ الحَكيمِ الَّتي لَها يَرضى ولَها يَسخَطُ ولَها يُثيبُ وعَلَيها يُعاقِبُ أنَّهُ لَيسَ بِمُؤمِنٍ وإن حَسُنَ قَولُهُ وزَيَّنَ وَصفَهُ وفَضلَهُ غَيرُهُ ، إذا خَرَجَ مِنَ الدُّنيا فَلَقِيَ اللّهَ بِخَصلَةٍ مِن هذِهِ الخِصالِ لَم يَتُب مِنها : الشِّركِ بِاللّهِ فيمَا افتَرَضَ عَلَيهِ مِن عِبادَتِهِ ، أو شِفاءِ غَيظٍ بِهَلاكِ نَفسِهِ ، أو يُقِرُّ بِعَمَلٍ فَعَمِلَ بِغَيرِهِ ، أو يَستَنجِحُ حاجَةً إلَى النّاسِ بِإِظهارِ بِدعَةٍ في دينِهِ أو سَرَّهُ أن يَحمَدَهُ النّاسُ بِما لَم يَفعَل مِن خَيرٍ ، أو مَشى فِي النّاسِ بِوَجهَينِ ولِسانَينِ وَالتَّجَبُّرِ وَالاُبَّهَةِ . وَاعلَم [ وَاعقِل ذلِكَ فَ] _إِنَّ المِثلَ دَليلٌ عَلى شِبهِهِ ، إنَّ البَهائِمَ هَمُّها بُطونُها ، وإنَّ السِّباعَ هَمُّهَا التَّعَدِّي وَالظُّلمُ ، وإنَّ النِّساءَ هَمُّهُنَّ زينَةُ الدُّنيا وَالفَسادُ فيها ، وإنَّ المُؤمِنينَ مُشفِقونَ مُستَكينونَ خائِفونَ. (4)

الإمام الصادق عليه السلام_ في صِفَةِ الخُروجِ مِنَ الإِيمانِ _ :وقَد يَخرُجُ مِنَ الإِيمانِ بِخَمسِ جِهاتٍ مِنَ الفِعلِ كُلُّها مُتَشابِهاتٌ مَعروفاتٌ : الكُفرُ ، وَالشِّركُ ، وَالضَّلالُ ، وَالفِسقُ ، ورُكوبُ الكَبائِرِ. (5)

الأمالي للطوسي عن عمار بن موسى الساباطيّ :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : إنَّ أبا اُمَيَّةَ يوسُفَ بنَ ثابِتٍ حَدَّثَ عَنكَ أنَّكَ قُلتَ : لا يَضُرُّ مَعَ الإِيمانِ عَمَلٌ ، ولا يَنفَعُ مَعَ الكُفرِ عَمَلٌ ؟ فَقالَ عليه السلام : إنَّهُ لَم يَسأَلني أبو اُمَيَّةَ عَن تَفسيرِها ، إنَّما عَنَيتُ بِهذا أنَّهُ مَن عَرَفَ الإِمامَ مِن آلِ مُحَمَّدٍ عليهم السلام وتَوَلّاهُ ثُمَّ عَمِلَ لِنَفسِهِ بِما شاءَ مِن عَمَلِ الخَيرِ قُبِلَ مِنهُ ذلِكَ وضوعِفَ لَهُ أضعافا كَثيرَةً فَانتَفَعَ بِأَعمالِ الخَيرِ مَعَ المَعرِفَةِ ، فَهذا ما عَنَيتُ بِذلِكَ . وكَذلِكَ لا يَقبَلُ اللّهُ مِنَ العِبادِ الأَعمالَ الصّالِحَةَ الَّتي يَعمَلونَها إذا تَوَلَّوُا الإِمامَ الجائِرَ الَّذي لَيسَ مِنَ اللّهِ تَعالى . فَقالَ لَهُ عَبدُ اللّهِ بنُ أبي يَعفورٍ : ألَيسَ اللّهُ تَعالى قالَ : «مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِّنْهَا وَ هُم مِّن فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ ءَامِنُونَ» (6) فَكَيفَ لا يَنفَعُ العَمَلُ الصّالِحُ مِمَّن تَوَلّى أئِمَّةَ الجَورِ؟ فَقالَ لَهُ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : وهَل تَدري مَا الحَسَنَةُ الَّتي عَناهَا اللّهُ تَعالى في هذِهِ الآيَةِ؟ هِيَ وَاللّهِ مَعرِفَةُ الإِمامِ وطاعَتُهُ ، وقالَ عز و جل : «وَ مَن جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِى النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ» (7) . وإنَّما أرادَ بِالسَّيِّئَةِ إنكارَ الإِمامِ الَّذي هُوَ مِنَ اللّهِ تَعالى ، ثُمَّ قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : مَن جاءَ يَومَ القِيامَةِ بِوِلايَةِ إمامٍ جائِرٍ لَيسَ مِنَ اللّهِ وجاءَ مُنكِرا لِحَقِّنا جاحِدا بِوِلايَتِنا أكَبَّهُ اللّهُ تَعالى يَومَ القِيامَةِ فِي النّارِ . (8)

.


1- .جامع الأخبار : ص 429 ح 1199 ، بحارالأنوار : ج 79 ص 152 ح 58 .
2- .غرر الحكم : ج 1 ص 326 ح 1244 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 46 ح 1153 .
3- .فاطر : 14 .
4- .تحف العقول : ص 156 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 409 ح 38 .
5- .تحف العقول : ص 330 ، بحار الأنوار : ج 68 ص 278 ح 31 .
6- .النمل : 89 .
7- .النمل : 90 .
8- .الأمالي للطوسي : ص 417 ح 939 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 411 ح 21 ، بحار الأنوار : ج 27 ص 170 ح 11 .

ص: 199

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شراب و ايمان ، هرگز در درون يا دل مردى جمع نمى شوند .

امام على عليه السلام :ايمان ، مبرّا از نفاق است .

امام على عليه السلام :زينهار ، زينهار! بكوشيد ، بكوشيد ؛ زيرا «هيچ كس چون شخص آگاه ، تو را آگاه نمى كند» . از جمله احكام قطعىِ خداوند در قرآن حكيم _ كه خشنودى و ناخشنودىِ او در آنهاست و پاداش و كيفرش بر پايه آنهاست _ ، اين است كه هر گاه كسى از دنيا برود و با يكى از اين خصلت ها خداى را ملاقات كند و توبه نكرده باشد ، مؤمن نيست ، هر چند گفتارش نيكو باشد و ديگران او را به نيكى و فضل بستايند : شريك گرفتن براى خداوند در عبادتش كه بر او واجب كرده است ، يا فرو نشاندن خشم با كشتن خود ، يا كارى را بپذيرد و خلاف آن عمل كند ، يا با پديد آوردن بدعتى در دينش ، بخواهد به هدف خود در ميان مردم برسد ، يا دوست داشته باشد كه مردم او را براى كار نيكى كه نكرده است ، بستانيد ، يا با مردم ، دو رو و دو زبان باشد و با تكبّر و غرور رفتار كند . بدان [و اين را درياب ؛ چرا] كه نمونه ، دليل بر همانند آن است . (1) دام ها همّ و غمشان شكمشان است . درندگان ، همّ و غمشان تجاوز و ستم است . زنان ، همّ و غمشان ، زيور دنيا و تباهى در آن است ، و مؤمنان ، [از خداوندْ] بيمناك و فرمان بردار و ترسان اند .

امام صادق عليه السلام_ در بيان برون رفتن از ايمان _ :آدمى با پنج كار _ كه همگى همانند و شناخته شده اند _ از ايمان بيرون مى رود : كفر ، شرك ، گم راهى ، فسق ، و ارتكاب گناهان كبيره .

الأمالى ، طوسى_ به نقل از عمّار بن موسى ساباطى _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : ابو اُميّه يوسف بن ثابت ، از شما چنين نقل كرده است كه فرموده ايد : «با وجود ايمان ، هيچ عملى زيان نمى زند ، و با وجود كفر ، هيچ عملى سود نمى بخشد» . [آيا درست است؟] فرمود : «ابو اُميه تفسيرش را از من نپرسيد . مقصودم از اين جمله ، آن بود كه هر كس امام از خاندان محمّد عليهم السلام را بشناسد و از او پيروى كند و سپس هر كار نيكى كه خواست ، براى خود انجام دهد ، آن كار از او پذيرفته مى شود و برايش چندين برابر مى گردد . پس با بودنِ شناخت ، از كارهاى نيك ، بهره مند شده است . مقصود من از آن جمله ، اين بوده است . همچنين اگر بندگان از پيشواى باطل غير الهى پيروى كنند ، خداوند ، كارهاى شايسته اى را كه انجام مى دهند ، از آنها نمى پذيرد» . عبد اللّه بن ابى يعفور پرسيد : مگر نه اين است كه خداى متعال فرموده : «هر كس كار نيك بياورد ، او را [پاداشى] بهتر از آن است و آنان از هراس آن روز ، آسوده اند» ؟ پس چگونه كار نيك كسى كه از پيشوايان ستم و باطل پيروى كند ، سودمند نيست؟ امام صادق عليه السلام فرمود : «آيا مى دانى مقصود از كار نيكى كه خداوند متعال در اين آيه فرموده است ، چيست؟ به خدا سوگند ، مقصود ، شناخت امام و فرمان بردارى از اوست . همچنين خداوند عز و جل فرموده است : «و كسانى كه كار بد بياورند ، به رو ، در آتش مى افتند . آيا جز آنچه انجام مى داديد ، سزا مى بينيد؟» و مرادش از بدى ، انكار پيشوايى است كه از جانب خداى متعال است» . امام صادق عليه السلام سپس فرمود : «هر كس در روز قيامت ، با ولايت پيشواى ناحق و غير الهى و با انكار حقّ ما و نفى ولايت ما بيايد ، خداوند متعال در روز قيامت ، او را در آتش ، سرنگون مى كند» .

.


1- .يعنى : مشت ، نمونه خروار است . پس بنگر همّ و غم تو كدام يك از اينهاست تا دريابى كه ديگر خصلت هاى تو نيز چگونه اند .

ص: 200

. .

ص: 201

. .

ص: 202

پژوهشى درباره امكان يا عدم امكان زوال ايمان
نظريه اوّل ، ايمان حقيقى قابل زوال است

پژوهشى در باره امكان يا عدم امكان زوال ايمانبر پايه آيات و احاديثى كه در اين فصل آمد ، ايمان ، دو گونه است : پايدار و ناپايدار . ايمان پايدار ، ايمانى است كه تا هنگام مرگ ، همراه مؤمن است و ايمان ناپايدار ، ايمانى است كه همراهى آن با انسان ، موقّتى است و پس از مدّتى ، زايل مى گردد . همچنين عمل به مقتضاى ايمان ، موجب پايدارى آن ، و ترك عمل ، سبب ناپايدارى آن است . در اين جا اين بحث قابل طرح است كه : آيا اساسا ايمان ناپايدار ، حقيقتا ايمان است ؟ و آيا ايمان حقيقى ، قابل زوال است يا خير؟ در اين باره ، چند نظر وجود دارد :

نظريه اوّل . ايمان حقيقى ، قابل زوال استعلّامه مجلسى ، اين نظريه را به بيشتر متكلّمان نسبت داده است و در اين باره مى گويد : متكلّمان ، در اين كه اگر كسى در واقع امر و حقيقتا ايمان بياورد ، آيا امكان كافر شدنش وجود دارد يا خير ، اختلاف دارند . در اين كه چنين شخصى تا زمانى كه واجد صفت ايمان باشد ، كافر شمرده نمى شود ، حرفى نيست . حرف در اين است كه آيا : ايمان ، با ضدّش و غير ضدّش ، از بين رفتنى است يا نه ؟ بيشتر متكلّمان بر آن اند كه چنين چيزى ، شدنى است و بلكه واقع هم شده است ، به دليل اين كه از بين رفتن ضد با ضدّش يا مثل ضدّش (بنا بر عقيده به عدم اجتماع امور مشابه)

.

ص: 203

نظريه دوم ، ايمان حقيقى قابل زوال نيست
اشاره

ممكن است ؛ براى اين كه از فرض وقوع چنين چيزى ، محال پيش نمى آيد و ظاهر آيات بسيارى ، بر آن دلالت مى كنند ، مثل اين سخن خداوند متعال : «إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ ءَامَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ ازْدَادُواْ كُفْرًا ؛ (1) كسانى كه ايمان آوردند ، سپس كافر شدند و باز ، ايمان آوردند ، سپس كافر شدند و آن گاه به كفر خود افزودند» و اين سخن خداوند متعال : «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِن تُطِيعُواْ فَرِيقًا مِّنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ يَرُدُّوكُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ كَافِرِينَ ؛ اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اگر از فرقه اى از اهل كتاب ، فرمان بريد، شما را پس از ايمانتان، به حال كفر بر مى گردانند» (2) . (3) افزون بر اين ، اگر ايمان حقيقى قابل زوال نباشد ، اصولاً توصيه به عوامل پايدارى ايمان و هشدار نسبت به آفات آن ، بى معناست ؛ زيرا ايمانِ حقيقى بر مبناى ياد شده ، حتما همراه با عوامل پايدارى آن است . از اين رو ، توصيه به آن ، تأكيد بر تحصيلِ حاصل است . بنا بر اين ، همه متونى كه بر ملازمت عوامل پايدارى ايمان و مفارقت اسباب ناپايدارى آن تأكيد دارند ، دليل قابل زوال بودن ايمان حقيقى نيز هستند.

نظريه دوم . ايمان حقيقى ، قابل زوال نيستشيخ مفيد ، اين نظريه را به بسيارى از فقهاى اماميّه ، محدّثان و متكلّمان نسبت مى دهد و نوبختيان و معتزله را مخالف اين نظريه معرّفى مى كند و مى گويد : مى گويم : هر كس در روزى از روزگاران ، خداوند را بشناسد و در زمانى به او ايمان بياورد ، جز بر ايمان نخواهد مُرد و هر كس بر كفر به خداوند متعال از دنيا

.


1- .نساء : آيه 137 .
2- .آل عمران : آيه 100 .
3- .بحار الأنوار : ج 69 ص 214 .

ص: 204

برود ، چنين كسى هرگز و لحظه اى ، به خدا ايمان نداشته است . اين نظر مرا ، احاديثى از امام باقر و امام صادق عليهماالسلام تأييد مى كنند و فقها و محدّثان شيعى بسيارى همين نظر را دارند و بسيارى از متكلّمان در اقصا نقاط عالم اسلام ، بر همين نظرند . نوبختيان _ كه رحمت خدا بر آنان باد _ با آن مخالف اند و اهل اعتزال هم با آنان هم رأى اند . (1) امّا علّامه مجلسى ، اين نظريه را به برخى از متكلّمان نسبت داده است . (2) ظاهرا نخستين بار ، سيّدِ مرتضى عَلَم الهدى ، اين نظريه را ابراز داشته و پس از او ابو اسحاق نوبختى ، شيخ طوسى ، طبْرِسى ، ابو الفتوح رازى ، علّامه حلّى و سپس شيخ حرّ عاملى (3) از او پيروى كرده اند . سيّدِ مرتضى چنين گفته است : به اجماع ، ثابت شده كه مؤمن ، سزامند ثواب دائمى است و [از سوى ديگر ، ]باطل بودن حبط عمل را هم كه بيان كرديم ، و چون اين دو ثابت شد ، ناگزير ، مؤمنِ به خداى متعال و پيامبرش ، بايد به ايمانش وفادار باشد و روا نيست كه كافر شود ؛ زيرا اگر كافر شود ، اجماع بر اين است كه كفر ، كيفر دائمى دارد . چنين چيزى ، منجر به اجتماع ثواب و كيفر دائمى مى شود . (4) توضيح مطلب ، اين كه : بر مبناى نظر سيّدِ مرتضى رحمه الله ، ايمان ، علّت ثواب دائم ، و كفر ، علّت عقاب دائم است و با عنايت به اين كه جمع ميان ثواب دائم و عقاب دائم ، عقلاً محال است ، بايد گفت : ايمان حقيقى _ كه موجب ثواب دائم است _ قابل زوال نيست ، مگر اين كه قائل به «حبط» شويم ؛ يعنى بگوييم كه عروض «كفر» پس از «ايمان» ، موجب از بين رفتن ثواب دائم مى گردد . اين مطلب نيز باطل

.


1- .أوائل المقالات : ص 83 .
2- .بحار الأنوار : ج 69 ص 214 .
3- .ر . ك : رسائل الشريف المرتضى : ج 2 ص 328 و ج 1 ص 63 ، التبيان فى تفسير القرآن : ج 1 ص 192 ، المصنّفات الأربعة : ص 371 _ 375 ، روض الجنان فى تفسير القرآن : ج 1 ص 213 .
4- .شرح جمل العلم و العمل : ص 159 .

ص: 205

نقد نظريه دوم

است ، زيرا لازمه آن ، اين است كه كسى كه خوبى و بدى او برابر است ، مانند كسى باشد كه هيچ كارى انجام نداده است و يا اگر بدى هاى او بيش از كارهاى نيك اوست ، مانند كسى باشد كه هيچ كار نيكى انجام نداده است و امورى از اين قبيل ، كه باطل و محال اند . (1) گفتنى است كه طرفداران اين نظريه ، بر پايه استدلالى كه بدان اشاره شد ، اطلاق «مؤمن» در آيات و احاديث را بر كسانى كه ايمان آنها موقّتى است ، مَجازى مى دانند ، مانند آنچه در قرآن در باره منافقان آمده است : «قَالُواْ ءَامَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِن قُلُوبُهُمْ . (2) با دهانشان گفتند : «ايمان آورديم» ، در حالى كه دلشان مؤمن نبود » .

نقد نظريه دوماين نظريه ، مبتنى بر اين مبناست كه ايمان حقيقى ، علّت تامّه ثواب ابدى است و عقلاً ممكن نيست كه خداوند متعال ، پاداش ايمان و عمل به مقتضاى آن را به وسيله «كفر» و اعمال ناشايست از بين ببرد ؛ ليكن اين مبنا صحيح نيست و متون فراوانى از جمله آيه زير به روشنى دلالت بر بطلان آن دارند : «وَمَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُوْلَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِى الدُّنْيَا وَالْأَخِرَةِ وَأُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ . (3) و كسانى از شما كه از دين خود برگردند و در حال كفر بميرند ، آنان ، كردارهايشان در دنيا و آخرت، تباه مى شود، و ايشان اهل آتش اند و در آن ، ماندگار خواهند بود» .

.


1- .ر . ك : رسائل الشريف المرتضى : ج 1 ص 163 و ج 2 ص 328 .
2- .مائده : آيه 41 .
3- .بقره : آيه 217 .

ص: 206

نظريه سوم، تفصيل ميان ايمانِ مستند به علم قطعى و ايمانِ مستند به ظنّ قوى

همچنين استدلال به اجماع براى اثبات اين كه مؤمن استحقاق پاداش دائم دارد ، با عنايت به اختلافى بودن مسئله ، بويژه اين كه بيشتر متكلّمان ، مخالف اين نظريه اند ، صحيح نيست ؛ امّا آنچه براى اثبات بطلان «حبط» از نظر عقلى بدان استناد شده ، صحيح نيست و مشروح بحث در اين باره ، در مَدخل «عمل» از اين دانش نامه خواهد آمد ، إن شاء اللّه !

نظريه سوم . تفاوت ايمانِ مستند به علم قطعى و ايمانِ مستند به ظنّ قوىعلّامه مجلسى ، پس از طرح مباحث كلامى مربوط به اين نظريه ، در بحار الأنوار مى گويد : اگر در ايمان ، به گمان [حاصل از تقليد و غير آن] بسنده شود ، ترديدى نيست كه تبديل ايمان به كفر ، شدنى خواهد بود ؛ امّا اگر در ايمان ، علم يقينى شرط باشد ، تبديل آن به كفر ، مشكل است ... . آرى ! اگر يقين در ايمان شرط باشد و آن هم ، به عقيده قطعى تغييرناپذير منطبق با واقع تفسير گردد ، از بين رفتنى نخواهد بود . [اگر از بين رفت ،] پس از زوال چنين ايمانى ، معلوم مى شود كه آن شخص ، در واقع ، مؤمن نبوده است ؛ امّا اعتبار اين سخن ، جاى حرف دارد . (1) ايشان ، نظر خود را در مرآة العقول با توضيح بيشترى بيان كرده ، مى گويد : حقيقت ، اين است كه ايمان ، هر گاه به حدّ يقين برسد ، زايل شدنى نخواهد بود ؛ امّا رسيدن آن به حدّ يقين ، بسيار اندك است . تكليف كردن عموم مردم ، به رساندن ايمان به يقين نيز حرجى است ؛ بلكه ظاهر ، اين است كه در ايمان بيشتر مردم ، گمان قوى اى كه جان آدمى به آن آرامش پيدا كند ، كافى است ، و البتّه از بين رفتن چنين ايمانى ، ممكن است . ايمان _ همان گونه كه دانستى _ مراتب بسيار دارد كه از ميان رفتن برخى از آن

.


1- .بحار الأنوار : ج 69 ص 218 .

ص: 207

مراتب و بازگشت به شك و حتّى رسيدن به مرتبه انكار ، ممكن است و اين ، در ايمان به معاد است . برخى از مراتب ايمان ، از ميان رفتنى نيست ، نه با گفتار ، نه با عمل ، و نه در باور . برخى از آن مراتب ، در گفتار و عمل ، زايل شدنى است ؛ امّا در باور ، ماندگار است ، مثل كافرانى كه به درستىِ رسالت پيامبر ، معتقد بودند (همچون ابو جهل و امثال او) و به دليل غرض هاى تبهكارانه و خواست هاى دنيايى ، با پيامبر صلى الله عليه و آله دشمنى كردند و شديدا منكر رسالت او شدند . بسيارى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله ، نصب على عليه السلام را به مقام ولايت در روز غدير به چشم ديدند و صراحت كلام پيامبر صلى الله عليه و آله را در جاهاى بسيارى به گوش شنيدند ؛ امّا بدبختى و دنيادوستى بر آنها سايه انداخت و آن را منكر شدند . (1) مقصود علاّمه مجلسى از «يقين» ، به قرينه مقابله با «ظن» ، همان علم قطعى است . بنا بر اين ، ايشان ، ظنّ قوى و اطمينان آور را هم در تحقّق ايمان ، كافى مى داند و بر اين باور است كه ايمان ، اگر مستند به «علم» باشد ، از آن جا كه تبديل «علم» به «جهل» ممكن نيست ، زوال ايمان به اين معنا نيز ممكن نيست ؛ امّا اگر ايمان ، مستند به ظنّ قوى باشد ، قابل زوال است . البتّه ايشان در ادامه سخن مى گويد : اگر در ايمان ، جزم هم شرط باشد ، از آن جا كه علاوه بر معرفت قلبى ، اعتراف زبانى و نيز عدم صدور عملى كه موجب كفر گردد ، شرط تحقّق و تداوم آن است ، زوال ايمان از طريق انكار زبانى و يا ايجاد اسباب كفر ، امكان پذير است . 2 بر اين اساس ، هر چند مرحوم مجلسى در بحار الأنوار و در بخش نخست

.


1- .مرآة العقول : ج 11 ص 242 .

ص: 208

نظريه چهارم ، درجات والاى ايمان ، غير قابل زوال است

مطالب خود در مرآة العقول ، ايمانِ مستند به علم قطعى را غير قابل زوال مى داند ، ليكن با عنايت به آنچه در مرآة العقول ، در تفسير «ايمان» آورده ، بايد گفت نظر نهايى ايشان با نظر بيشتر متكلّمان ، تفاوتى ندارد .

نظريه چهارم . درجات والاى ايمان ، غير قابل زوال استظاهرا نظريه صحيح در مسئله مورد بحث ، همين نظريه است كه به روشنى مى توان آن را از احاديث اهل بيت عليهم السلام استنباط كرد ، چنان كه در حديثى ، با سند معتبر ، از امام باقر عليه السلام و يا امام صادق عليه السلام آمده است : إنَّ اللّهَ خَلَقَ خَلقا لِلإِيمانِ لا زَوالَ لَهُ ، وَ خَلَقَ خَلقا لِلكُفرِ لا زَوالَ لَهُ ، وَ خَلَقَ خَلقا بَينَ ذلِكَ وَ استَودَعَ بَعضَهُمُ الإِيمانَ ، فإِن يَشأ أن يُتِمَّهُ لَهُم أتَمَّهُ ، وَ إن يَشَأ أن يَسلُبَهُم إيّاهُ سَلَبَهُم . خداوند ، آفريدگانى را براى ايمان ، به گونه اى آفريده كه [ايمانشان] از ميان رفتنى نيست و براى كفر نيز آفريدگانى را چنان پديد آورده كه آن [كفر] هم زوال پذير نيست و در اين ميان ، آفريدگانى را پديد آورده و در برخى از آنها ، ايمان را به وديعه گذاشته است . اگر بخواهد آن را برايشان كامل كند ، كامل مى كند و اگر بخواهد از آنها سلب كند ، سلب مى كند . (1)و در حديث ديگرى از امام صادق عليه السلام نقل شده است : إنَّ اللّهَ ... جَبَلَ بَعضَ المُؤمِنينَ عَلَى الإِيمانِ فَلا يَرتَدّونَ أبَدا ، وَ مِنهُم مَن اُعيرَ الإِيمانَ عارِيَّةً ، فَإِذا هُوَ دَعا وَ ألَحَّ فِى الدُّعاءِ ماتَ عَلَى الإِيمانِ . خداوند ... ، طبيعت برخى از مؤمنان را چنان بر ايمان سرشته كه هرگز مرتد نمى شوند ، و براى برخى ديگر ، ايمان را به عاريت گذاشته كه اگر دعا كند و اصرار بورزد ، بر ايمان خواهد مُرد . (2)

.


1- .الكافى : ج 2 ص 417 ح 1 ، تفسير العياشى : ج 1 ص 373 ح 76 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 224 ح 15 .
2- .ر . ك : ص 164 ح 207 .

ص: 209

اين دو حديث به روشنى دلالت دارند كه انسان در سير تكاملى خود ، گاه در اثر مجاهدت ، به مرتبه والايى از ايمان دست مى يابد كه ديگر ، قابل زوال نيست ، بدين معنا كه خداوند متعال ، مصونيت وى را از لغزش ، تضمين مى كند . در چنين مرتبه اى ، ايمان ، جزء لاينفكّ طبيعت انسان مى گردد و بدين سان ، آفرينش او در جهت ايمانى پايدار قرار مى گيرد . به عكس ، گاه انسان در نتيجه كارهاى ناشايست ، به نقطه اى از كُفر مى رسد كه اين صفت ، ضميمه ذات او مى گردد و آفرينش او در جهت كُفرى پايدار كه هرگز روى سعادت را نخواهد ديد ، قرار مى گيرد . بر پايه اين نظريه ، ايمان حقيقى تا زمانى كه به درجه اى از كمال نرسد كه جزء طبيعت انسان گردد ، قابل زوال است و هنگامى كه به درجه مورد اشاره رسيد ، قابل زوال نيست ؛ امّا نه به دلايلى كه علم الهُدى بدانها استناد جسته است و نه به جهت محال بودنِ تبديل علم قطعى به جهل ، و نه بر اساس تفصيل قائل شدن ميان ايمانِ مستند به علم قطعى و ايمانِ مستند به ظنّ قوى _ چنان كه علّامه مجلسى آورده است _ ؛ بلكه به دليل آن كه وقتى ايمانْ كمال يافت ، مؤمن ، مصونيت الهى مى يابد .

.

ص: 210

الفصل الخامس : درجات الإيمان5 / 1الكتابتَفاضُلُ دَرَجاتِ المُؤمِنينَ بِزِيادَةِ الإِيمانِ وَالعِلمِ وَالعَمَلِ الصّالِحِ«هُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ اللَّهِ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِمَا يَعْمَلُونَ» . (1)

«أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَّهُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَمَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ» . (2)

«يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ» . (3)

«ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَ مِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سَابِقُ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ» . (4)

راجع : طه : 75 ، آل عمران : 173 ، الأحزاب : 22 ، المدّثّر : 31 .

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في قَولِهِ تَعالى : « فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَ مِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سَابِقُ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ » _ :السّابِقُ يَدخُلُ الجَنَّةَ بِغَيرِ حِسابٍ ، وَالمُقتَصِدُ يُحاسَبُ حِسابا يَسيرا ، وَالظّالِمُ لِنَفسِهِ يُحبَسُ في يَومٍ مِقدارُهُ خَمسونَ (5) ألفَ سَنَةٍ حتّى يَدخُلَ الحَزَنُ في جَوفِهِ ثُمَّ يَرحَمُهُ فَيُدخِلُهُ الجَنَّةَ . (6)

.


1- .آل عمران : 163 .
2- .الأنفال : 4 .
3- .المجادلة : 11 .
4- .فاطر :32 .
5- .في المصدر : «خمسين» ، والتصويب من بحار الأنوار .
6- .تفسير فرات : ص 350 ح 477 ، مجمع البيان : ج 8 ص 638 نحوه وكلاهما عن أبي الدرداء ، بحار الأنوار : ج 7 ص 199 ح 75؛ الفردوس : ج 5ص 466 ح 8774 عن حذيفة نحوه .

ص: 211

فصل پنجم: درجات ايمان
5 / 1 افزايش درجات مؤمنان ، با فزونى ايمان و دانش و كار نيك

فصل پنجم: درجات ايمان5 / 1افزايش درجات مؤمنان ، با فزونى ايمان و دانش و كار نيكقرآن«ايشان نزد خداوند ، درجاتى [گوناگون] دارند و خدا به آنچه مى كنند ، بيناست » .

«آنان هستند كه حقّاً مؤمن اند . براى آنان نزد پروردگارشان ، درجاتى [گوناگون] و آمرزش و روزىِ نيكو خواهد بود» .

«تا خدا ، مرتبه كسانى از شما را كه گرويده اند و كسانى را كه دانشمندند ، بلند گرداند ، و البته خدا به آنچه مى كنيد ، آگاه است» .

«سپس كتاب را به كسانى از بندگان خود كه [ آنان را ] برگزيديم ، ميراث داديم . پس برخى از آنان ، به خود ستمكارند و برخى از ايشان ، ميانه رو و برخى از آنان در خوبى ها ، به اذن خدا پيشتازند . اين است توفيق بزرگ» .

ر . ك : طه : آيه 75 ، آل عمران : آيه 173 ، احزاب : آيه 22 ، مدّثّر : آيه 31 .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در باره اين سخن خداوند متعال : «و برخى از ايشان ، ميانه رو و برخى از ايشان ، به اذن خدا ، در خوبى ها پيشتازند» _ :پيشتاز ، بدون حسابرسى به بهشت مى رود . ميانه رو ، حسابرسىِ اندكى مى شود و ستم كننده به خويش ، يك روز _ كه اندازه اش پنجاه هزار سال است _ نگه داشته مى شود ، چندان كه اندوه ، وجودش را فرا مى گيرد و سپس خداوند به او رحم مى آورد و وارد بهشتش مى كند .

.

ص: 212

الإمام عليّ عليه السلام_ أيضاً _ :السّابِقُ مَن يُؤَدِّي الفَرضَ وَالسُّنَنَ وَالفَضائِلَ ، وَالمُقتَصِدُ الَّذي يُؤَدِّي الفَرضَ ويُقَصِّرُ فِي السُّنَنِ وَالفَضائِلِ . (1)

الإمام الباقر عليه السلام_ أيضاً _ :أمَّا الظّالِمُ لِنَفسِهِ مِنّا فَمَن عَمِلَ عَمَلاً صالِحا وآخَرَ سَيِّئا ، وأمَّا المُقتَصِدُ فَهُوَ المُتَعَبِّدُ المُجتَهِدُ ، وأمَّا السّابِقُ بِالخَيراتِ فَعَلِيٌّ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ عليهم السلام ومَن قُتِلَ مِن آلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله شَهيدا. (2)

الكافي عن سالم :سَأَلتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَ مِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سَابِقُ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ» قالَ : السّابِقُ بِالخَيراتِ : الإِمامُ ، وَالمُقتَصِدُ : العارِفُ لِلإِمامِ ، وَالظّالِمُ لِنَفسِهِ : الَّذي لا يَعرِفُ الإِمامَ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَ مِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سَابِقُ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ» _ :الظّالِمُ يَحومُ حَومَ نَفسِهِ وَالمُقتَصِدُ يَحومُ حَومَ قَلبِهِ وَالسّابِقُ يَحومُ حَومَ رَبِّهِ عز و جل . (4)

.


1- .روضة الواعظين : ص 327 .
2- .مجمع البيان : ج 8 ص 639 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 130 كلاهما عن زياد بن المنذر ، بحارالأنوار : ج 23 ص 223 ح 34 .
3- .الكافي : ج 1 ص 214 ح 1 ، مجمع البيان : ج 8 ص 639 عن ميسر بن عبد العزيز عن الإمام الصادق عليه السلام ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 130 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 482 ح 8 عن سورة بن كليب وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 223 ح 35 .
4- .معاني الأخبار : ص 104 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 214 ح 2 .

ص: 213

امام على عليه السلام_ در باره همين آيه _ :پيشتاز ، كسى است كه واجبات و مستحبّات و فضايل را به جا مى آورد و ميانه رو ، كسى است كه واجبات را به جا مى آورد ؛ ولى در مستحبّات و فضايل ، كوتاهى مى كند .

امام باقر عليه السلام_ در همين باره _ :ستم كننده به خويش كه از ما باشد ، كسى است كه هم كار نيك كند و هم بد . ميانه رو ، عبادت پيشه سختكوش است و پيشتاز در خوبى ها ، عبارت اند از على و حسن و حسين عليهم السلام و هر كس از خاندان محمّد صلى الله عليه و آله كه شهيد شود .

الكافى_ به نقل از سالم _ :از امام باقر عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جل : «سپس كتاب را به كسانى از بندگان خود كه برگزيديم ، ميراث داديم . پس برخى از ايشان ، به خود ستمكارند و برخى از ايشان ميانه روند و برخى از ايشان ، به اذن خدا ، در خوبى ها پيشتازند» پرسيدم . فرمود : «پيشتاز در خوبى ها ، امام است . ميانه رو ، كسى است كه امام را مى شناسد [و به امامت اعتقاد دارد] . ستم كننده به خويش ، كسى است كه امام را نمى شناسد [و به وى اعتقاد ندارد]» .

امام صادق عليه السلام_ در پاسخ سؤال از اين آيه شريف : «سپس كتاب را به كسانى از بندگان خود كه برگزيديم ، ميراث داديم . پس برخى از آنان ، به خود ، ستمكارند و برخى از ايشان ميانه روند و برخى از ايشان ، به اذن خدا ، در خوبى ها پيشتازند» _ :ستم كننده ، بر گِرد نفس خود مى چرخد . ميانه رو ، گِرد دلش مى چرخد ، و پيشتاز ، گِرد پروردگارش مى چرخد .

.

ص: 214

الإمام الرضا عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ تَعالى : «هُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ اللَّهِ» _ :الدَّرَجَةُ ما بَينَ السَّماءِ إلَى الأَرضِ . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنونَ فِي الدُّنيا عَلى ثَلاثَةِ أجزاءٍ : « الَّذِينَ ءَامَنُواْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُواْ وَ جَاهَدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ » (2) ، وَالَّذي يَأمَنُهُ النّاسُ عَلى أموالِهِم وأنفُسِهِم ، ثُمَّ الَّذي إذا أشرَفَ عَلى طَمَعٍ تَرَكَهُ للّهِِ عز و جل . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :الإِيمانُ قَولٌ وعَمَلٌ يَزيدُ ويَنقُصُ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :الإِيمانُ ثَلاثُمِئَةٍ وثَلاثَةٌ وثَلاثونَ شَريعَةً ، مَن وافى بِواحِدَةٍ مِنها دَخَلَ الجَنَّةَ (5) . (6)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ الإِيمانَ يَبدو لُمظَةً (7) فِي القَلبِ ، كُلَّمَا ازدادَ الإِيمانُ ازدادَتِ اللُّمظَةُ . (8)

.


1- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 205 ح 150 ، بحارالأنوار : ج 69 ص 171 ح 13 .
2- .الحجرات : 15.
3- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص 18 ح 11050 ، نوادرالأصول : ج 2 ص 180 ، تفسير ابن كثير : ج 7 ص 369 ، الفردوس : ج 4 ص 186 ح 6577 كلّها عن أبي سعيد الخدري ، كنز العمّال : ج 1 ص 165 ح 824 .
4- .كنز العمّال : ج 1 ص 95 ح 422 نقلاً عن ابن النجّار عن عبد اللّه بن أبي أوفى ، تاريخ دمشق : ج 48ص 243 عن الأوزاعي من دون إسناد إليه صلى الله عليه و آله .
5- .ذلك أنّ الإيمان منظومة مترابطة الأجزاء بنحوٍ لو التزم بقسمٍ منه بشكل كامل فإنّه سيؤدّي إلى الالتزام ببقيّة الأقسام أيضا . وبعبارة اُخرى: إن ورود نهر الإيمان بشكل صحيح من خلال شريعة من شرائعه سيروي الإنسان من عذب مائِه الصافي .
6- .المعجم الأوسط : ج 7 ص 215 ح 7310 ، شُعب الإيمان : ج 6 ص 366 ح 8549 ، اُسد الغابة : ج 3 ص 538 الرقم 3505 كلّها عن المغيرة بن عبدالرحمن بن عبيد عن أبيه عن جدّه ، كنز العمّال : ج 1 ص 39 ح 83 .
7- .اللمظة: مثل النكتة أو نحوها من البياض . وفي قَلبِهِ لمظة : أي نكتة (لسان العرب : ج 7 ص 462 «لمظ») .
8- .نهج البلاغة : من غريب كلامه عليه السلام ح 5 ، بحارالأنوار : ج 69 ص 196 ح 12 ؛ تفسير القرطبي : ج 4 ص 280 بزيادة «بيضاء» في آخره .

ص: 215

امام رضا عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند بزرگ : «ايشان نزد خدا درجاتى [گوناگون ]دارند» _ :هر درجه ، به اندازه فاصله آسمان تا زمين است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمنان در دنيا ، سه دسته اند : «كسانى كه به خدا و پيامبر او ايمان آوردند ، سپس ترديد نكردند و با مال و جان خود ، در راه خدا جهاد كردند» ؛ و كسى كه مردم او را بر مال و جان خود امين مى دانند ؛ و سپس كسى كه هر گاه با طمعى رو به رو شود ، براى خداوند عز و جل آن را ترك گويد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان ، گفتار و كردار است و افزايش و كاهش مى يابد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان ، از سيصد و سى و سه شريعت است . هر كه از يكى از آنها وارد شود ، وارد بهشت مى گردد . (1)

امام على عليه السلام :ايمان ، چون نقطه سفيدى ، در دل ، آشكار مى شود . هر چه ايمان افزوده شود ، آن نقطه افزايش مى يابد .

.


1- .زيرا ايمان ، منظومه به هم پيوسته اى است كه التزام درست و كامل به بخشى از آن ، به زودى منجر به التزام به ساير بخش ها مى گردد. به عبارت ديگر ، ورود صحيح و درست از هر شريعه اى از نهر ايمان، انسان را وارد مجموعه جارى زلال ايمان مى كند. ابن فارس ، در باره معناى ريشه اى «وفى» مى گويد: «كلمة تدلّ على إكمال و إتمام» (معجم مقاييس اللغة : ج 6 ص 129 مادّه «وفى»). همچنين در بيان معناى شرع ، آورده است : «الشريعة : مورد الشاربة الماء، و اشتقّ من ذلك الشرعة فى الدين و الشريعة»؛ يعنى: شريعت ، عبارت است از ورودى به آبگاه (رود يا چشمه) و شريعت دين نيز به از همين واژه گرفته شده است (معجم مقاييس اللغة : ج 3 ص262 مادّه «شرع»).

ص: 216

عنه عليه السلام :إنَّ الإِيمانَ يَبدَأُ لُمظَةً بَيضاءَ فِي القَلبِ ، فَكُلَّمَا ازدادَ الإِيمانُ عِظَما ازدادَ ذلِكَ البَياضُ ، فَإِذَا استُكمِلَ الإِيمانُ ابيَضَّ القَلبُ كُلُّهُ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :المُؤمِنُ مُؤمِنانِ : مُؤمِنٌ وَفى للّهِِ بِشُروطِهِ الَّتي شَرَطَها عَلَيهِ ، فَذلِكَ مَعَ النَّبِيّينَ وَالصِّدّيقينَ وَالشُّهَداءِ وَالصّالِحينَ وحَسُنَ اُولئِكَ رَفيقا ، وذلِكَ مَن يَشفَعُ ولا يُشفَعُ لَهُ ، وذلِكَ مِمَّن لا تُصيبُهُ أهوالُ الدُّنيا ولا أهوالُ الآخِرَةِ . ومُؤمِنٌ زَلَّت بِهِ قَدَمٌ، فَذلِكَ كَخامَةِ الزَّرعِ كَيفَما كَفَأَتهُ الرّيحُ انكَفَأَ ، وذلِكَ مِمَّن تُصيبُهُ أهوالُ الدُّنيا وَالآخِرَةِ ويُشفَعُ لَهُ، وهُوَ عَلى خَيرٍ. (2)

الكافي عن أبي عمرو الزبيري عن أبي عبد اللّه عليه السلام ، قال :قُلتُ لَهُ : إنَّ لِلإِيمانِ دَرَجاتٍ ومَنازِلَ ، يَتَفاضَلُ المُؤمِنونَ فيها عِندَ اللّهِ؟ قالَ : نَعَم . قُلتُ : صِفهُ لي رَحِمَكَ اللّهُ حَتّى أفهَمَهُ . قالَ : إنَّ اللّهَ سَبَّقَ بَينَ المُؤمِنينَ كَما يُسَبَّقُ بَينَ الخَيلِ يَومَ الرِّهانِ ، ثُمَّ فَضَّلَهُم عَلى دَرَجاتِهِم فِي السَّبقِ إلَيهِ ، فَجَعَلَ كُلَّ امرِىً مِنهُم عَلى دَرَجَةِ سَبقِهِ لا يَنقُصُهُ فيها مِن حَقِّهِ ، ولا يَتَقَدَّمُ مَسبوقٌ سابِقاً ، ولا مَفضولٌ فاضِلاً ، تَفاضَلَ بِذلِكَ أوائِلُ هذِهِ الاُمَّةِ وأواخِرُها ، ولَو لَم يَكُن لِلسّابِقِ إلَى الإِيمانِ فَضلٌ عَلَى المَسبوقِ إذاً لَلَحِقَ آخِرُ هذِهِ الاُمَّةِ أوَّلَها . نَعَم ولَتَقَدَّموهُم إذا لَم يَكُن لِمَن سَبَقَ إلَى الإِيمانِ الفَضلُ عَلى مَن أبطَأَ عَنهُ ، ولكِن بِدَرَجاتِ الإِيمانِ قَدَّمَ اللّهُ السّابِقينَ وبِالإِبطاءِ عَنِ الإِيمانِ أخَّرَ اللّهُ المُقَصِّرينَ ، لِأَنّا نَجِدُ مِنَ المُؤمِنينَ مِنَ الآخِرينَ مَن هُوَ أكثَرُ عَمَلاً مِنَ الأَوَّلينَ ، وأكثَرُهُم صَلاةً وصَوماً وحَجّاً وزَكاةً وجِهاداً وإنفاقاً ، ولَو لَم يَكُن سَوابِقُ يَفضُلُ بِهَا المُؤمِنونَ بَعضُهُم بَعضاً عِندَ اللّهِ لَكانَ الآخِرونَ بِكَثرَةِ العَمَلِ مُقَدَّمينَ عَلَى الأَوَّلينَ ، ولكِن أبَى اللّهُ عز و جل أن يُدرِكَ آخِرُ دَرَجاتِ الإِيمانِ أوَّلَها ، ويُقَدَّمَ فيها مَن أخَّرَ اللّهُ أو يُؤَخَّرَ فيها مَن قَدَّمَ اللّهُ . قُلتُ : أخبِرني عَمّا نَدَبَ اللّهُ عز و جل المُؤمِنينَ إلَيهِ مِنَ الاِستِباقِ إلَى الإِيمانِ . فَقالَ : قَولُ اللّهِ عز و جل : « سَابِقُواْ إِلَى مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ» (3) وقالَ : « السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُوْلَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ » (4) وقالَ : « وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنصَارِ وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَّضِىَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُواْ عَنْهُ » (5) فَبَدَأَ بِالمُهاجِرينَ الأَوَّلينَ عَلى دَرَجَةِ سَبقِهِم ، ثُمَّ ثَنّى بِالأَنصارِ ثُمَّ ثَلَّثَ بِالتّابِعينَ لَهُم بِإِحسانٍ ، فَوَضَعَ كُلَّ قَومٍ عَلى قَدرِ دَرَجاتِهِم ومَنازِلِهِم عِندَهُ ثُمَّ ذَكَرَ ما فَضَّلَ اللّهُ عز و جلبِهِ أولِياءَهُ بَعضَهُم عَلى بَعضٍ فَقالَ عز و جل : «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِّنْهُم مَّن كَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ» إلى آخِرِ الآيَةِ (6) ، وقالَ : « وَ لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَى بَعْضٍ » (7) وقالَ : « انظُرْ كَيْفَ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَ لَلْاخِرَةُ أَكْبَرُ دَرَجَاتٍ وَ أَكْبَرُ تَفْضِيلاً » (8) وقالَ : « هُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ اللَّهِ » (9) وقالَ : « وَ يُؤْتِ كُلَّ ذِى فَضْلٍ فَضْلَهُ» (10) وقالَ : « الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللَّهِ » (11) وقالَ : «وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا * دَرَجَاتٍ مِّنْهُ وَمَغْفِرَةً وَرَحْمَةً» (12) وقالَ : « لَا يَسْتَوِى مِنكُم مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قَاتَلَ أُوْلَئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِّنَ الَّذِينَ أَنفَقُواْ مِن بَعْدُ وَ قَاتَلُواْ» (13) وقالَ : « يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ » (14) وقالَ : « ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ لَا يُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لَا نَصَبٌ وَ لَا مَخْمَصَةٌ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَ لَا يَطَئونَ مَوْطِئًا يَغِيظُ الْكُفَّارَ وَ لَا يَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَّيْلاً إِلَّا كُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ » (15) وقالَ : « وَ مَا تُقَدِّمُواْ لِأَنفُسِكُم مِّنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللَّهِ » (16) وقالَ : « فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ * وَ مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ » (17) فَهذا ذِكرُ دَرَجاتِ الإِيمانِ ومَنازِلِهِ عِندَ اللّهِ عز و جل . (18)

.


1- .شعب الإيمان : ج 1 ص 70 ح 38 ، الزهد لابن المبارك : ص 504 ح 1440 ، الإيمان لابن أبي شيبة : ص 19 ح 8 كلاهما نحوه وكلّها عن عبد اللّه بن عمرو بن هند ، كنز العمّال : ج 1 ص 406 ح 1734 .
2- .الكافي : ج 2 ص 248 ح 2 عن خضر بن عمرو ، بحارالأنوار : ج 67 ص 192 ح 2 .
3- .الحديد : 21 .
4- .الواقعة 10 و 11 .
5- .التوبة : 100.
6- .البقرة : 253 .
7- .الإسراء : 55.
8- .الإسراء : 21.
9- .آل عمران : 163.
10- .هود : 3 .
11- .التوبة : 20 .
12- .النساء : 95 و 96 .
13- .الحديد : 10 .
14- .المجادلة : 11.
15- .التوبة : 120.
16- .البقرة : 110 والمزّمل : 20.
17- .الزلزلة : 7 و 8 .
18- .الكافي : ج 2 ص 40 ح1 ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 9 نحوه ، بحار الأنوار : ج 22 ص 308 ح 9 .

ص: 217

امام على عليه السلام :ايمان ، چون نقطه سفيدى ، در دل آغاز مى شود . پس هر چه ايمان زيادتر شود ، آن سفيدى نيز زيادتر مى شود و چون ايمان كامل گردد ، تمام دل ، سفيد مى گردد .

امام صادق عليه السلام :مؤمن ، دو گونه است : [يكى] مؤمنى كه به شروطى كه خداوند با او كرده است ، وفا مى كند . چنين مؤمنى ، با پيامبران و صدّيقان و شهيدان و شايستگان است ، و چه نيكو همدمانى هستند اينان! اين مؤمن ، كسى است كه شفاعت مى كند و خود نياز به شفاعت ندارد ؛ كسى است كه نه هراس هاى دنيا به او مى رسد و نه هراس هاى آخرت . و [دوم ،] مؤمنى كه پايش مى لغزد . او مانند ساقه نازك گياه است كه به هر سو باد ، آن را خم كند ، خم مى شود . او كسى است كه هراس هاى دنيا و آخرت ، به وى مى رسند و برايش شفاعت مى شود و البتّه در مسير خير است .

الكافى_ به نقل از ابو عمرو زبيرى _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : آيا ايمان درجات و مراتبى دارد كه مؤمنان با آنها نزد خدا ، بر يكديگر برترى داشته باشند؟ فرمود : «آرى» . گفتم : رحمت خدا بر شما باد ! برايم توضيحش دهيد تا بدانم . فرمود : «خداوند ، ميان مؤمنان مسابقه نهاد ، همان گونه كه در روز مسابقه ، اسبان را به مسابقه مى گذارند . سپس آنها را بر حسب درجه اى كه در پيش افتادن به سوى او ، به دست آوردند ، برترى بخشيد و هر يك از آنان را در درجه سبقتش قرار داد كه از حقّ او در آن درجه ، كاسته نمى شود . نه هيچ عقب افتاده اى بر جلو افتاده اى پيشى مى گيرد ، و نه هيچ كمترى بر آن كه برتر است . بدين سان ، پيشينيان اين امّت ، بر پسينيان آنان ، برترى دارند و اگر پيش گام در ايمان ، بر آن كه ديرتر ايمان آورده ، برترى نداشت ، آخر اين امّت ، در رديف اوّل آن جاى مى گرفت . آرى ، اگر پيش گام در ايمان ، بر آن كه بعد ايمان آورده ، برترى نداشت ، آن آخرين ها بر اوّلين ها پيشى مى گرفتند ؛ امّا به سبب درجات ايمان ، خداوند ، پيش گامان را مقدّم داشت و به سبب پس گامى در ايمان ، خداوند ، كوتاهى كنندگان را مؤخّر داشت ؛ زيرا در ميان مؤمنانِ پسين ، كسانى را مى بينيم كه پُرعمل تر از پيشينيان اند و نماز و روزه و حج و زكات و جهاد و انفاقشان ، از آنان بيشتر است . اگر نبود پيشينه هايى كه مؤمنان به واسطه آنها نزد خداوند ، يكى بر ديگرى برترى دارد ، پسينيان به سبب بسيارىِ عمل ، بر پيشينيان مقدّم مى بودند ؛ امّا خداوند عز و جل هرگز نخواسته است آن كه در آخرين درجات ايمان است ، به اوّلينِ آن برسد و كسى كه خدا در اين درجات ، او را پس داشته ، پيش داشته شود يا كسى كه خدا پيشش داشته ، پس داشته شود» . گفتم : مرا از پيشى گرفتن به سوى ايمان _ كه خداوند عز و جل مؤمنان را به آن فرا خوانده است _ ، آگاه فرما . امام صادق عليه السلام فرمود : «خداوند عز و جل فرموده است : «به سوى آمرزشى از سوى پروردگارتان و بهشتى كه پهناى آن ، چون پهناى آسمان و زمين است و براى كسانى آماده شده است كه به خدا و فرستادگان او ايمان آورده اند ، پيشى بگيريد» ، و فرموده است : «و پيش گامان ، مقدّم اند . آنان مقرّب اند» ، و فرموده است : «و پيش گامانِ نخستين از مهاجران و انصار ، و كسانى كه به نيكى از آنان پيروى كردند ، خدا از ايشان خشنود است و آنان [نيز] از او خشنودند» . در اين جا ، خداوند از مهاجران نخستين ، بر پايه پيش گامى شان آغاز نمود و در درجه دوم ، از انصار و در درجه سوم ، از پيروان نيكِ آنان ياد كرد . پس هر گروهى را بر حسب درجه و منزلتى كه نزد او دارند ، جاى داد . سپس آنچه را كه خداوند عز و جل به سبب آن ، دوستانش را بر يكديگر برترى داده ، بيان كرد و فرمود : «اين پيامبران ، يكى از ايشان را بر ديگرى برترى داديم . در ميان آنان ، كسى بود كه خدا با او سخن گفت و درجات بعضى از آنان را بالا برد » تا آخر آيه . و فرموده است : «هر آينه ، بعضى از پيامبران را بر بعضى ديگر برترى داديم» ، و فرموده است : «بنگر كه چگونه برخى از ايشان را بر برخى ديگر برترى داديم ، و البتّه درجات آخرت ، بزرگ ترند و برترىِ آنها بيشتر است» ، و فرموده است : «ايشان نزد خداوند ، درجاتى دارند» ، و فرمود: «و برترىِ هر صاحب فضلى را به وى مى دهد» ، و فرموده است : «آنان كه ايمان آوردند و هجرت كردند و در راه خدا ، با مال و جان خويش جهاد كردند ، نزد خداوند ، بلندپايه ترند» ، و فرموده است : «خدا جهاد كنندگان را بر جهاد نرفتگان ، به مزدى بزرگ ، برترى داده است ؛ به درجاتى از جانب خود و آمرزشى و رحمتى» ، و فرموده است : «از ميان شما ، آنان كه پيش از فتح [مكّه] ، انفاق كردند و رزميدند ، [با ديگران ]يكسان نيستند . آنان ، بلندپايه تر از كسانى هستند كه پس از فتح ، انفاق كردند و رزميدند» ، و فرموده است : «خدا كسانى از شما را كه ايمان آورده اند و كسانى را كه دانش داده شده اند ، درجاتى بالا مى برد» ، و فرموده است : «اين ، بدان سبب است كه به آنان در راه خدا ، تشنگى و خستگى و گرسنگى اى نرسد و پاى در جايى ننهند كه كافران را در خشم بَرَد ، و گزندى به دشمن نزنند ، مگر آن كه بدان سبب ، برايشان كار نيكى نوشته شود» ، و فرموده است : «و هر خوبى اى كه براى خود پيش فرستيد ، آن را نزد خدا مى يابيد» ، و فرموده است : «پس هر كه هم وزن ذرّه اى ، كار نيك كند ، آن را مى بيند و هر كس هم وزن ذرّه اى ، كار بد كند ، آن را مى بيند» . اين بود بيان درجات و مراتب ايمان در نزد خداوند عز و جل» .

.

ص: 218

. .

ص: 219

. .

ص: 220

الإمام الصادق عليه السلام :المُؤمِنونُ عَلى سَبعِ دَرَجاتٍ ، صاحِبُ دَرَجَةٍ مِنهُم في مَزيدٍ مِنَ اللّهِ عز و جل لا يُخرِجُهُ ذلِكَ المَزيدُ مِن دَرَجَتِهِ إلى دَرَجَةِ غَيرِهِ ، ومِنهُم شُهَداءُ اللّهِ عَلى خَلقِهِ ، ومِنهُمُ النُّجَباءُ ، ومِنهُمُ المُمتَحَنَةُ ، ومِنهُمُ النُّجَداءُ ، ومِنهُم أهلُ الصَّبرِ ، ومِنهُم أهلُ التَّقوى ، ومِنهُم أهلُ المَغفِرَةِ. (1)

تفسير العيّاشي عن عبد الرحمن بن كثير الهاشمي عن الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمْ يَلْبِسُواْ إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ» (2) _ :قالَ عليه السلام : أمَّا الإِيمانُ فَلَيسَ يَتَبَعَّضُ كُلُّهُ ولكِن يَتَبَعَّضُ (3) قَليلاً قَليلاً . قُلتُ : بَينَ الضَّلالِ وَالكُفرِ مَنزِلَةٌ ؟ قالَ : ما أكثَرَ عُرَى الإِيمانِ ! (4)

.


1- .الخصال : ص352 ح31، بحارالأنوار : ج69 ص169 ح10 وراجع: تفسير فرات : ص423 ح560 .
2- .الأنعام : 82 .
3- .في بحار الأنوار : «ينتقض» في كلا الموضعين .
4- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 367 ح 49 ، بحارالأنوار : ج 69 ص 153 ح 9 .

ص: 221

امام صادق عليه السلام :مؤمنان به هفت درجه تقسيم مى شوند كه صاحب هر درجه اى ، در افزايشى از جانب خداوند عز و جل است ؛ امّا اين افزايش ، او را از درجه اى كه دارد ، به درجه ديگرى نمى برد : برخى از ايشان گواهانِ خدا بر خلق او هستند ، برخى از ايشان برگزيدگان اند ، برخى از ايشان آزموده شدگان اند ، برخى از ايشان دستگيرى كنندگان اند ، برخى شان اهل شكيبايى اند ، برخى شان اهل پرهيزگارى اند ، و برخى شان اهل بخشايش اند .

تفسير العيّاشى_ به نقل از عبد الرحمان بن كثير هاشمى _ :امام صادق عليه السلام در باره آيه : «كسانى كه ايمان آوردند و ايمان خود را به ستم نيالودند» _ فرمود : «ايمان ، يكباره تجزيه نمى شود ؛ بلكه اندك اندك تجزيه مى گردد» . پرسيدم : آيا ميان گم راهى و كفر ، مرتبه اى هست؟ فرمود : «چه بسيارند دستگيره هاى ايمان !» .

.

ص: 222

الإمام الكاظم عليه السلام :إنَّ الإِيمانَ حالاتٌ ودَرَجاتٌ وطَبَقاتٌ ومَنازِلُ ، فَمِنهُ التّامُّ المُنتَهى تَمامُهُ ، ومِنهُ النّاقِصُ المُنتَهى نُقصانُهُ ، ومِنهُ الزّائِدُ الرّاجِحُ زِيادَتُهُ. (1)

راجع : بحار الأنوار : ج 69 ص 201 _ 211 (في بيان أنّ الإيمان هل يقبل الزيادة والنقصان أم لا؟) و الميزان في تفسير القرآن : ج 18 ص 259 (كلام في الإيمان و ازدياده) .

5 / 2أدنى دَرَجاتِ الإِيمانِالكافي عن سليم بن قيس :سَمِعتُ عَلِيّا صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ يَقولُ _ وأتاهُ رَجُلٌ فَقالَ لَهُ : ما أدنى ما يَكونُ بِهِ العَبدُ مُؤمِنا؟ ... فَقالَ لَهُ : قَد سَأَلتَ فَافهَمِ الجَوابَ _ : أمّا أدنى ما يَكونُ بِهِ العَبدُ مُؤمِنا أن يُعَرِّفَهُ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى نَفسَهُ فَيُقِرَّ لَهُ بِالطّاعَةِ ، ويُعَرِّفَهُ نَبِيَّهُ صلى الله عليه و آله فَيُقِرَّ لَهُ بِالطّاعَةِ ، ويُعَرِّفَهُ إمامَهُ وحُجَّتَهُ في أرضِهِ وشاهِدَهُ عَلى خَلقِهِ فَيُقِرَّ لَهُ بِالطّاعَةِ . قُلتُ لَهُ : يا أميرَ المُؤمِنينَ وإن جَهِلَ جَميعَ الأَشياءِ إلّا ما وَصَفتَ ؟ قالَ : نَعَم ، إذا اُمِرَ أطاعَ وإذا نُهِيَ انتَهى. (2)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 39 ح 7 عن حمّاد بن عمرو النصيبي ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 4 عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 69 ص 23 ح 6 .
2- .الكافي : 2 ص 414 ح 1 ، كتاب سُليم بن قيس : ج 2 ص 615 ح 8 ، دعائم الإسلام: ج 1 ص 13 كلاهما نحوه ، بحارالأنوار : ج 69 ص 16 ح 3 .

ص: 223

5 / 2 پايين ترين درجه ايمان

امام كاظم عليه السلام :ايمان ، داراى حالات و درجات و طبقات و مراتبى است . درجه اى از آن ، كامل و در نهايتِ كمال است ، درجه اى ناقص و در نهايتِ نقص است و درجاتى [ميان اين دو] كه يكى بر ديگرى فزونى دارد .

ر . ك : بحار الأنوار : ج 69 ص 201 _ 211 (در بيان اين كه ايمان ، قابل كاهش و افزايش هست يا نه) و الميزان فى تفسير القرآن : ج 18 ص 259 (سخنى در باره ايمان و افزايش آن) .

5 / 2پايين ترين درجه ايمانالكافى_ به نقل از سُلَيم بن قيس _ :مردى نزد على _ كه درود خدا بر او باد _ آمد و گفت : كمترين چيزى كه بنده به سبب آن مؤمن است ، چيست؟ ... امام عليه السلام به او فرمود : «پرسيدى ؛ اكنون پاسخ را درياب : كمترين چيزى كه بنده به سبب آن مؤمن است ، اين است كه خداوند _ تبارك و تعالى _ خود را به او بشناسانَد و او به طاعتش گردن نهد ، و پيامبرش صلى الله عليه و آله را به او بشناساند و او به فرمان بردارى از وى اقرار كند ، و امام و حجّت خود در زمين و گواه خويش بر خَلقش را به او بشناساند و او به فرمان بردارى از وى اقرار كند» . من به ايشان گفتم : اى امير مؤمنان ! اگر چه غير از آنچه فرمودى ، ديگر چيزها را نشناسد؟ فرمود : «آرى ، [به شرط آن كه] هر گاه به او امر يا نهى شود ، اطاعت كند» .

.

ص: 224

معاني الأخبار عن حفص الكناسي :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : ما أدنى ما يَكونُ بِهِ العَبدُ مُؤمِنا ؟ قالَ : يَشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وأنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ ، ويُقِرُّ بِالطّاعَةِ ويَعرِفُ إمامَ زَمانِهِ ، فَإِذا فَعَلَ ذلِكَ فَهُوَ مُؤمِنٌ . (1)

راجع: موسوعة معارف الكتاب والسنة: ج4 ص199 (دراسة حول أحاديث التّحذير من الموت على غير معرفة الإمام).

5 / 3أعلى دَرَجاتِ الإِيمانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الإِسلامُ دَرَجَةٌ، وَالإِيمانُ فَوقَ الإِسلامِ دَرَجَةٌ، وَالتَّقوى فَوقَ الإِيمانِ دَرَجَةٌ، وَاليَقينُ فَوقَ التَّقوى دَرَجَةٌ. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ أعلى مَنازِلِ الإِيمانِ دَرَجَةٌ واحِدَةٌ ، مَن بَلَغَ إلَيها فَقَد فازَ وظَفِرَ ، وهُوَ أن يَنتَهِيَ بِسَريرَتِهِ فِي الصَّلاحِ إلى أن لا يُبالِيَ بِها إذا ظَهَرَت ، ولا يَخافَ عُقباها (3) إذَا استَتَرَت . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ أفضَلَ الإِيمانِ أن تَعلَمَ أنَّ اللّهَ مَعَكَ حَيثُما كُنتَ . (5)

الإمام عليّ عليه السلام :غايَةُ الإِيمانِ الإِيقانُ. (6)

عنه عليه السلام :أفضَلُ الإِيمانِ ، حُسنُ الإِيقانِ. (7)

.


1- .معاني الأخبار : ص 393 ح 41 ، بحارالأنوار : ج 69 ص 16 ح 1 .
2- .الفردوس : ج 1 ص 115 ح 390 عن عبد اللّه الرومي .
3- .في بحار الأنوار وتنبيه الخواطر «عقابها» .
4- .عدّة الداعي : ص 214 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 117 ، بحارالأنوار : ج 71 ص 369 ح 19 .
5- .المعجم الأوسط : ج 8 ص 336 ح 8796 ، شعب الإيمان : ج 1 ص 470 ح 741 نحوه ، مسند الشاميين : ج 1 ص 305 ح 535 ، حلية الأولياء : ج 6 ص 124 الرقم 359 ، تفسير ابن كثير : ج 8 ص 35 كلها عن عبادة بن الصامت ، كنز العمّال : ج 1 ص 37 ح 66 .
6- .غرر الحكم : ج 4 ص 368 ح 6346 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 347 ح 5876 .
7- .غرر الحكم : ج 2 ص 397 ح 2992 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 113 ح 2483 وفيه «اليقين» بدل «الايقان» .

ص: 225

5 / 3 بالاترين درجه ايمان

معانى الأخبار_ به نقل از حفص كُناسى _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : كمترين چيزى كه بنده به سبب آن مؤمن باشد ، چيست؟ فرمود : «اين كه گواهى دهد معبودى جز خداوند يگانه نيست و محمّد صلى الله عليه و آله ، بنده و فرستاده اوست و به طاعت ، اقرار كند و امام زمانش را بشناسد . هر گاه چنين كند ، او مؤمن است» .

ر . ك : همين دانش نامه : ج 6 ص 329 (سخنى در باره وجوب معرفت امام عصر عليه السلام و هشدار نسبت به عدم معرفت او) .

5 / 3بالاترين درجه ايمانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اسلام ، پلّه اوّل است . ايمان ، يك پلّه بالاتر از آن است . تقوا يك پلّه بالاتر از ايمان است و يقين ، يك پلّه بالاتر از تقواست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بالاترين مرتبه ايمان ، يك درجه است كه هر كس به آن درجه برسد ، برنده و پيروز شده است ، و آن ، اين است كه باطن او به آن حد از پاكى برسد كه هر گاه آشكار شود ، باكى نداشته باشد و هر گاه پوشيده بماند ، از عاقبت آن ( / از كيفر خدا بر آن) بيم نداشته باشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :برترين درجه ايمان ، اين است كه بدانى خداوند ، همه جا با توست .

امام على عليه السلام :نهايت ايمان ، يقين است .

امام على عليه السلام :برترين مرتبه ايمان ، يقين نيكو داشتن است .

.

ص: 226

الكافي عن أبي بصير :قالَ لي أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : يا أبا مُحَمَّدٍ ، الإِسلامُ دَرَجَةٌ؟ قالَ : قُلتُ : نَعَم . قالَ : وَالإِيمانُ عَلَى الإِسلامِ دَرَجَةٌ ؟ قالَ : قُلتُ : نَعَم . قالَ : وَالتَّقوى عَلَى الإِيمانِ دَرَجَةٌ ؟ قالَ : قُلتُ : نَعَم . قالَ : وَاليَقينُ عَلَى التَّقوى دَرَجَةٌ ؟ قالَ : قُلتُ : نَعَم . قالَ : فَما اُوتِيَ النّاسُ أقَلَّ مِنَ اليَقينِ ، وإنَّما تَمَسَّكتُم بِأَدنَى الإِسلامِ فَإِيّاكُم أن يَنفَلِتَ (1) مِن أيديكُم. (2)

الإمام الصادق عليه السلام_ لِجابِرٍ الجُعفِيِّ _ :يا أخا جُعفٍ إنَّ الإِيمانَ أفضَلُ مِنَ الإِسلامِ ، وإنَّ اليَقينَ أفضَلُ مِنَ الإِيمانِ وما مِن شَيءٍ أعَزُّ مِنَ اليَقينِ. (3)

5 / 4أسبابُ نَيلِ دَرَجاتِ الإِيمانِالكتاب«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ ءَايَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ» . (4)

.


1- .الانفِلات : التخلّص من الشيء فجأة من غير تمكّث (لسان العرب : ج 2 ص 66 «فلت») .
2- .الكافي : ج 2 ص 52 ح 4 و 5 ، مشكاة الأنوار : ص 43 ح 20 وكلاهما عن يونس بن عبد الرحمن عن الإمام الرضا عن الإمام الباقر عليهماالسلام ، تحف العقول :ص 358 كلها نحوه وليس فيها ذيله من «وانّما تمسكتم . . .» ، بحارالأنوار : ج 70 ص 137 ح 3 .
3- .الكافي : ج 2 ص 51 ح 1 عن جابر ، تحف العقول : ص 445 عن الإمام الرضا عليه السلام ، قرب الإسناد : ص 354 ح 1269 عن البزنطي عن الإمام الرضا عليه السلام وكلاهما نحوه ، مشكاة الأنوار : ص 43 ح 19 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 135 ح 1 .
4- .الأنفال : 2 .

ص: 227

5 / 4 عوامل دستيابى به درجات ايمان

الكافى_ به نقل از ابو بصير _ :امام صادق عليه السلام به من فرمود : «اى ابو محمّد! اسلام ، پلّه اوّل است؟» . گفتم : آرى . فرمود : «و ايمان ، يك پلّه بالاتر از اسلام است؟» . گفتم : آرى [همين طور است] . فرمود : «و تقوا يك پلّه بالاتر از ايمان است؟» . گفتم : آرى . فرمود : «و يقين ، يك پلّه بالاتر از تقواست» . گفتم : آرى . فرمود : «پس به مردم ، چيزى به كمىِ يقين داده نشده است . شما در حقيقت ، به پايين ترين مرتبه اسلام چنگ زده ايد . پس مواظب باشيد كه از دستتان در نرود» .

امام صادق عليه السلام_ خطاب به جابر جُعفى _ :اى جعفى ! ايمان از اسلام ، برتر ، و يقين از اسلام ، برتر است و چيزى كمياب تر از يقين نيست .

5 / 4عوامل دستيابى به درجات ايمانقرآن«مؤمنان، همان كسانى اند كه چون خدا ياد شود ، دل هايشان مى ترسد و چون آيات او بر آنان خوانده شود ، بر ايمانشان مى افزايد، و بر پروردگار خود توكّل مى كنند» .

.

ص: 228

«وَ إِذَا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُم مَّن يَقُولُ أَيُّكُمْ زَادَتْهُ هَذِهِ إِيمَانًا فَأَمَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ فَزَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَ هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ» . (1)

«هُوَ الَّذِى أَنزَلَ السَّكِينَةَ فِى قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُواْ إِيمَانًا مَّعَ إِيمَانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ كَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا» . (2)

«وَ مَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلَئِكَةً وَ مَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ وَ يَزْدَادَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِيمَانًا» . (3)

«يَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ وَفَضْلٍ وَأَنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِينَ * الَّذِينَ اسْتَجَابُواْ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ مِن بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُواْ مِنْهُمْ وَاتَّقَوْاْ أَجْرٌ عَظِيمٌ * الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَانًا وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ» . (4)

«وَ لَمَّا رَءَا الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُواْ هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ مَا زَادَهُمْ إِلَّا إِيمَانًا وَتَسْلِيمًا» . (5)

الحديثالكافي عن أبي عمرو الزبيري عن أبي عبد اللّه عليه السلام ، قال :قُلتُ لَهُ أيُّهَا العالِمُ ، أخبِرني أيُّ الأَعمالِ أفضَلُ عِندَ اللّهِ؟ قالَ : ما لا يَقبَلُ اللّهُ شَيئاً إلّا بِهِ . قُلتُ: وما هُوَ؟ قالَ : الإِيمانُ بِاللّهِ الَّذي لا إلهَ إلّا هُوَ أعلَى الأَعمالِ دَرَجَةً وأشرَفُها مَنزِلَةً وأسناها حَظّاً . قالَ : قُلتُ : ألا تُخبِرُني عَنِ الإِيمانِ ، أقَولٌ هُوَ وعَمَلٌ ، أم قَولٌ بِلا عَمَلٍ؟ فَقالَ : الإِيمانُ عَمَلٌ كُلُّهُ، وَالقَولُ بَعضُ ذلِكَ العَمَلِ ، بِفَرضٍ مِنَ اللّهِ بَيَّنَ في كِتابِهِ ، واضِحٍ نورُهُ ، ثابِتَةٍ حُجَّتُهُ ، يَشهَدُ لَهُ بِهِ الكِتابُ ويَدعوهُ إلَيهِ . قالَ : قُلتُ : صِفهُ لي جُعِلتُ فِداكَ حَتّى أفهَمَهُ . قالَ : الإِيمانُ حالاتٌ ودَرَجاتٌ وطَبَقاتٌ ومَنازِلُ. فَمِنهُ التّامُّ المُنتَهى تَمامُهُ ، ومِنهُ النّاقِصُ البَيِّنُ نُقصانُهُ ، ومِنهُ الرّاجِحُ الزّائِدُ رُجحانُهُ . قُلتُ : إنَّ الإِيمانَ لَيَتِمُّ ويَنقُصُ ويَزيدُ؟ قالَ : نَعَم. قُلتُ: كَيفَ ذلِكَ؟ قالَ: لِأَنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى فَرَضَ الإِيمانَ عَلى جَوارِحِ ابنِ آدَمَ وقَسَّمَهُ عَلَيها وفَرَّقَهُ فيها فَلَيسَ مِن جَوارِحِهِ جارِحَةٌ إلّا وقَد وُكِّلَت مِنَ الإِيمانِ بِغَيرِ ما وُكِّلَت بِهِ اُختُها ، فَمِنها قَلبُهُ الَّذي بِهِ يَعقِلُ ويَفقَهُ ويَفهَمُ وهُوَ أميرُ بَدَنِهِ الَّذي لا تَرِدُ الجَوارِحُ ولا تَصدُرُ إلّا عَن رَأيِهِ وأمرِهِ ، ومِنها عَيناهُ اللَّتانِ يُبصِرُ بِهِما ، واُذُناهُ اللَّتانِ يَسمَعُ بِهِما، ويَداهُ اللَّتانِ يَبطِشُ بِهِما ، ورِجلاهُ اللَّتانِ يَمشي بِهِما وفَرجُهُ الَّذِي الباهُ مِن قِبَلِهِ، ولِسانُهُ الَّذي يَنطِقُ بِهِ ، ورَأسُهُ الَّذي فيهِ وَجهُهُ ، فَلَيسَ مِن هذِهِ جارِحَةٌ إلّا وقَد وُكِّلَت مِنَ الإِيمانِ بِغَيرِ ما وُكِّلَت بِهِ اُختُها بِفَرضٍ مِنَ اللّهِ تَبارَكَ اسمُهُ ، يَنطِقُ بِهِ الكِتابُ لَها ويَشهَدُ بِهِ عَلَيها . فَفَرَضَ عَلَى القَلبِ غَيرَ ما فَرَضَ عَلَى السَّمعِ، وفَرَضَ عَلَى السَّمعِ غَيرَ ما فَرَضَ عَلَى العَينَينِ ، وفَرَضَ عَلَى العَينَينِ غَيرَ ما فَرَضَ عَلَى اللِّسانِ ، وفَرَضَ عَلَى اللِّسانِ غَيرَ ما فَرَضَ عَلَى اليَدَينِ ، وفَرَضَ عَلَى اليَدَينِ غَيرَ ما فَرَضَ عَلَى الرِّجلَينِ، وفَرَضَ عَلَى الرِّجلَينِ غَيرَ ما فَرَضَ عَلَى الفَرجِ ، وفَرَضَ عَلَى الفَرجِ غَيرَ ما فَرَضَ عَلَى الوَجهِ . فَأَمّا ما فَرَضَ عَلَى القَلبِ مِنَ الإِيمانِ ، فَالإِقرارُ وَالمَعرِفَةُ وَالعَقدُ وَالرِّضا وَالتَّسليمُ بِأَن لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ ، إلهاً واحِداً لَم يَتَّخِذ صاحِبَةً ولا وَلَداً ، وأنَّ مُحَمَّداً عَبدُهُ ورَسولُهُ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ وآلِهِ، وَالإِقرارُ بِما جاءَ مِن عِندِ اللّهِ مِن نَبِيٍّ أو كِتابٍ ، فَذلِكَ ما فَرَضَ اللّهُ عَلَى القَلبِ مِنَ الإِقرارِ وَالمَعرِفَةِ وهُوَ عَمَلُهُ ، وهُوَ قَولُ اللّهِ عز و جل : « إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنُّ بِالْاءِيمَانِ وَ لَكِن مَّن شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا » (6) ، وقالَ : « أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ » (7) ، وقالَ (8) : « الَّذِينَ قَالُواْ ءَامَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِن قُلُوبُهُمْ » (9) وقالَ : « إِن تُبْدُواْ مَا فِى أَنفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبْكُم بِهِ اللَّهُ فَيَغْفِرُ لِمَن يَشَاءُ وَ يُعَذِّبُ مَن يَشَاءُ » (10) ، فَذلِكَ ما فَرَضَ اللّهُ عز و جل عَلَى القَلبِ مِنَ الإِقرارِ وَالمَعرِفَةِ وهُوَ عَمَلُهُ وهُوَ رَأسُ الإِيمانِ . وفَرَضَ اللّهُ عَلَى اللِّسانِ القَولَ وَالتَّعبيرَ عَنِ القَلبِ بِما عَقَدَ عَلَيهِ وأقَرَّ بِهِ ، قالَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : « وَ قُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْنًا » (11) وقالَ : « وَ قُولُواْ ءَامَنَّا بِالَّذِى أُنزِلَ إِلَيْنَا وَ أُنزِلَ إِلَيْكُمْ وَ إِلَ_هُنَا وَ إِلَ_هُكُمْ وَ حِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ » (12) فَهذا ما فَرَضَ اللّهُ عَلَى اللِّسانِ وهُوَ عَمَلُهُ . وفَرَضَ عَلَى السَّمعِ أن يَتَنَزَّهَ عَنِ الاِستِماعِ إلى ما حَرَّمَ اللّهُ وأن يُعرِضَ عَمّا لا يَحِلُّ لَهُ مِمّا نَهَى اللّهُ عز و جل عَنهُ ، وَالإِصغاءِ إلى ما أسخَطَ اللّهَ عز و جل فَقالَ في ذلِكَ : « وَقَدْ نَزَّلَ عَلَيْكُمْ فِى الْكِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ ءَايَاتِ اللَّهِ يُكْفَرُ بِهَا وَيُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلَا تَقْعُدُواْ مَعَهُمْ حَتَّى يَخُوضُواْ فِى حَدِيثٍ غَيْرِهِ» (13) ثُمَّ استَثنَى اللّهُ عز و جلمَوضِعَ النِّسيانِ فَقالَ : « وَإِمَّا يُنسِيَنَّكَ الشَّيْطَانُ فَلَا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ » (14) وقالَ : « فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُواْ الْأَلْبَابِ » (15) وقالَ عز و جل : « قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِينَ هُمْ فِى صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ * وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ * وَ الَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ » (16) وقالَ : « وَ إِذَا سَمِعُواْ اللَّغْوَ أَعْرَضُواْ عَنْهُ وَ قَالُواْ لَنَا أَعْمَالُنَا وَ لَكُمْ أَعْمَالُكُمْ » (17) وقالَ : « وَ إِذَا مَرُّواْ بِاللَّغْوِ مَرُّواْ كِرَامًا » (18) فَهذا ما فَرَضَ اللّهُ عَلَى السَّمعِ مِنَ الإِيمانِ ألّا يُصغِيَ إلى ما لا يَحِلُّ لَهُ وهُوَ عَمَلُهُ وهُوَ مِنَ الإِيمانِ . وفَرَضَ عَلَى البَصَرِ أن لا يَنظُرَ إلى ما حَرَّمَ اللّهُ عَلَيهِ وأن يُعرِضَ عَمّا نَهَى اللّهُ عَنهُ مِمّا لا يَحِلُّ لَهُ وهُوَ عَمَلُهُ وهُوَ مِنَ الإِيمانِ ، فَقالَ تَبارَكَ وتَعالى : « قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّواْ مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَ يَحْفَظُواْ فُرُوجَهُمْ » (19) فَنَهاهُم أن يَنظُروا إلى عَوراتِهِم وأن يَنظُرَ المَرءُ إلى فَرجِ أخيهِ ويَحفَظَ فَرجَهُ أن يُنظَرَ إلَيهِ وقالَ : « وَ قُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ » (20) مِن أن تَنظُرَ إحداهُنَّ إلى فَرجِ اُختِها وتَحفَظَ فَرجَها مِن أن يُنظَرَ إلَيها وقالَ : كُلُّ شَيءٍ فِي القُرآنِ مِن حِفظِ الفَرجِ فَهُوَ مِنَ الزِّنا إلّا هذِهِ الآيَةَ فَإِنَّها مِنَ النَّظَرِ . ثُمَّ نَظَمَ ما فَرَضَ عَلَى القَلبِ وَاللِّسانِ وَالسَّمعِ وَالبَصَرِ في آيَةٍ اُخرى فَقالَ : « وَ مَا كُنتُمْ تَسْتَتِرُونَ أَن يَشْهَدَ عَلَيْكُمْ سَمْعُكُمْ وَ لَا أَبْصَارُكُمْ وَ لَا جُلُودُكُمْ » (21) يَعني بِالجُلودِ الفُروجَ وَالأَفخاذَ وقالَ : « وَ لَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ كُلُّ أُوْلَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئولًا » (22) فَهذا ما فَرَضَ اللّهُ عَلَى العَينَينِ مِن غَضِّ البَصَرِ عَمّا حَرَّمَ اللّهُ عز و جلوهُوَ عَمَلُهُما وهُوَ مِنَ الإِيمانِ . وفَرَضَ اللّهُ عَلَى اليَدَينِ أن لا يَبطِشَ بِهِما إلى ما حَرَّمَ اللّهُ وأن يَبطِشَ بِهِما إلى ما أمَرَ اللّهُ عز و جل وفَرَضَ عَلَيهِما مِنَ الصَّدَقَةِ وصِلَةِ الرَّحِمِ وَالجِهادِ في سَبيلِ اللّهِ وَالطَّهورِ لِلصَّلاةِ فَقالَ : « يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُواْ وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُواْ بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ » (23) وقالَ : « فَإِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُواْ فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَآ أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّواْ الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنَّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِدَاءً حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا » (24) فَهذا ما فَرَضَ اللّهُ عَلَى اليَدَينِ لِأَنَّ الضَّربَ مِن عِلاجِهِما . وفَرَضَ عَلَى الرِّجلَينِ ألّا يَمشِيَ بِهِما إلى شَيءٍ مِن معاصِي اللّهِ وفَرَضَ عَلَيهِمَا المَشيَ إلى ما يُرضِي اللّهَ عز و جل فَقالَ : « وَ لَا تَمْشِ فِى الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّكَ لَن تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولًا » (25) وقالَ : « وَ اقْصِدْ فِى مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِن صَوْتِكَ إِنَّ أَنكَرَ الْأَصْوَ تِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ » (26) وقالَ فيما شَهِدَتِ الأَيدي وَالأَرجُلُ عَلى أنفُسِهِما وعَلى أربابِهِما من تَضييعِهِما لَما أمَرَ اللّهُ عز و جل بِهِ وفَرَضَهُ عَلَيهِما : « الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَ اهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُم بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ » (27) فَهذا أيضا مِمّا فَرَضَ اللّهُ عَلَى اليَدَينِ وعَلَى الرِّجلَينِ وهُوَ عَمَلُهُما وهُوَ مِنَ الإِيمانِ. وفَرَضَ عَلَى الوَجهِ السُّجودَ لَهُ بِاللَّيلِ وَالنَّهارِ في مَواقيتِ الصَّلاةِ فَقالَ : « يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ ارْكَعُواْ وَ اسْجُدُواْ وَ اعْبُدُواْ رَبَّكُمْ وَ افْعَلُواْ الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ » (28) فَهذِهِ فَريضَةٌ جامِعَةٌ عَلَى الوَجهِ وَاليَدَينِ وَالرِّجلَينِ . وقالَ في مَوضِعٍ آخَرَ : « وَ أَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُواْ مَعَ اللَّهِ أَحَدًا » (29) وقالَ فيما فَرَضَ عَلَى الجَوارِحِ مِنَ الطَّهورِ وَالصَّلاةِ بِها وذلِكَ أنَّ اللّهَ عز و جل لَمّا صَرَفَ نَبِيَّهُ صلى الله عليه و آله إلَى الكَعبَةِ عَنِ البَيتِ المَقدِسِ فَأَنزَلَ اللّهُ عز و جل : « وَ مَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِيعَ إِيمَانَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَّحِيمٌ » (30) فَسَمَّى الصَّلاةَ إيماناً فَمَن لَقِيَ اللّهَ عز و جل حافِظا لِجَوارِحِهِ مُوفِيا كُلَّ جارِحَةٍ مِن جَوارِحِهِ ما فَرَضَ اللّهُ عز و جلعَلَيها لَقِيَ اللّهَ مُستَكمِلاً لِاءِيمانِهِ وهُوَ مِن أهلِ الجَنَّةِ ومَن خانَ في شَيءٍ مِنها أو تَعَدّى ما أمَرَ اللّهُ عز و جل فيها لَقِيَ اللّهَ ناقِصَ الإِيمانِ . قُلتُ : قَد فَهِمتُ نُقصانَ الإِيمانِ وتَمامَهُ ، فَمِن أينَ جاءَت زِيادَتُهُ ؟ فَقالَ : قَولُ اللّهِ عز و جل : «وَ إِذَا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُم مَّن يَقُولُ أَيُّكُمْ زَادَتْهُ هَذِهِ إِيمَانًا فَأَمَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ فَزَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَ هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ * وَ أَمَّا الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَى رِجْسِهِمْ» (31) وقالَ : «نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ ءَامَنُواْ بِرَبِّهِمْ وَ زِدْنَاهُمْ هُدًى» (32) ولَو كانَ كُلُّهُ واحِدا لا زِيادَةَ فيهِ ولا نُقصانَ لَم يَكُن لِأَحَدٍ مِنهُم فَضلٌ عَلَى الآخَرِ ولَاستَوَتِ النِّعَمُ فيهِ ولَاستَوَى النّاسُ وبَطَلَ التَّفضيلُ ، ولكِن بِتَمامِ الإِيمانِ دَخَلَ المُؤمِنونَ الجَنَّةَ وبِالزِّيادَةِ فِي الإِيمانِ تَفاضَلَ المُؤمِنونَ بِالدَّرَجاتِ عِندَ اللّهِ وبِالنُّقصانِ دَخَلَ المُفَرِّطونَ النّارَ. (33)

.


1- .التوبة : 124 .
2- .الفتح : 4 .
3- .المدّثر : 31 .
4- .آل عمران : 171 _ 173 .
5- .الأحزاب : 22 .
6- .النحل : 106.
7- .الرعد : 28.
8- .وقع تصحيف من النسّاخ أو خطأ من الراوي في نقل هذه الآية الشريفة ، وصحّحناه طبقا للمصحف الشريف .
9- .المائدة : 41 .
10- .البقرة : 284.
11- .البقرة : 83 .
12- .العنكبوت : 46 .
13- .النساء : 140.
14- .الأنعام : 68.
15- .الزمر : 17 و 18.
16- .المؤمنون : 1_4.
17- .القصص : 55.
18- .الفرقان : 72.
19- .النور : 30.
20- .النور : 31.
21- .فصّلت : 22.
22- .الإسراء : 36.
23- .المائدة : 6.
24- .محمّد: 4.
25- .الإسراء : 37.
26- .لقمان : 19.
27- .يس : 65.
28- .الحج : 77.
29- .الجنّ : 18.
30- .البقرة : 143.
31- .التوبة : 124 و 125 .
32- .الكهف : 13 .
33- .الكافي : ج 2 ص 33 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 23 ح 6 وراجع : تفسير العيّاشي : ج 2 ص 323 ح 12 .

ص: 229

«و چون سوره اى نازل شود، از ميان آنان ، كسى است كه مى گويد: «اين [ سوره ] ايمان كدام يك از شما را افزود؟!» ؛ امّا كسانى كه ايمان آورده اند ، بر ايمانشان مى افزايد و آنان شادمانى مى كنند» .

«اوست آن كس كه در دل هاى مؤمنان ، آرامش را فرو فرستاد تا ايمانى بر ايمان خود بيفزايند، و سپاهيانِ آسمان ها و زمين ، از آنِ خدايند، و خدا همواره داناى سنجيده كار است» .

«و ما موكّلان آتش را جز فرشتگان نگردانيديم و شماره آنها را جز آزمايشى براى كسانى كه كافر شده اند ، قرار نداديم، تا آنان كه اهل كتاب اند ، يقين كنند و بر ايمان مؤمنان بيفزايد» .

«بر نعمت و فضل خدا و اين كه خداوند ، پاداش مؤمنان را تباه نمى گرداند، شادى مى كنند. كسانى كه [ در نبرد اُحُد ] پس از آن كه زخم برداشته بودند، دعوت خدا و پيامبر [ او ]را اجابت كردند، براى كسانى از آنان كه نيكى و پرهيزگارى كردند ، پاداشى بزرگ است ؛ همان كسانى كه [ برخى از ]مردم به ايشان گفتند: «مردمان براى [ جنگ با ]شما ، گرد آمده اند. پس، از آن بترسيد» ؛ و[ لى اين سخن ]بر ايمانشان افزود و گفتند: خدا ما را بس است و نيكو حمايتگرى است!» .

«و چون مؤمنان ، دسته هاى دشمن را ديدند، گفتند: «اين ، همان است كه خدا و فرستاده اش به ما وعده دادند و خدا و فرستاده اش راست گفتند» و جز بر ايمان و فرمان بردارى آنان نيفزود» .

حديثالكافى_ به نقل از ابو عمرو زبيرى _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : اى دانا ! مرا خبر دهيد كه كدام كار ، نزد خدا برتر است ؟ فرمود : «آن كارى كه خداوند ، چيزى را جز با آن نمى پذيرد» . گفتم : آن چيست؟ فرمود : «ايمان به خداى يگانه ، بلندترين درجه و ارجمندترين مقام و بالاترين بهره است» . گفتم : آيا مرا آگاه نمى كنى كه آيا ايمان ، گفتارِ همراه با كردار است ، يا گفتار است بى كردار؟ فرمود : «ايمان ، سراسر ، كردار است ، و گفتار هم جزئى از آن كردار است ، به حكم خداوند كه در كتابش بيان فرموده ، و نورش روشن است و حجّتش استوار ، و قرآن بدان گواهى مى دهد و به آن دعوت مى كند» . گفتم : قربانت گردم ! برايم شرح كن تا مطلب را دريابم . فرمود : «ايمان ، حالات و درجات و طبقات و منازلى [گوناگون] دارد . يك مرتبه آن ، كامل و در نهايت كمال است . مرتبه ديگر ، ناقص است و نقصانش آشكار است و برخى از آنها كامل ترند و كمالشان [بر نقص آنها] مى چربد» . گفتم : مگر ايمان ، كمال و نقص دارد و كم و زياد مى شود؟ فرمود : «آرى» . گفتم : چگونه چنين است ؟ فرمود : «چون خداوند _ تبارك و تعالى _ ايمان را بر اندام هاى آدميان واجب ساخت و آن را ميان اين اندام ها قسمت كرد و در ميان آنها پراكند ، بنا بر اين، هيچ اندامى از اندام ها نيست ، مگر آن كه نسبت به ايمان ، وظيفه اى غير از وظيفه اندام ديگر ، به او محوّل شده است . مثلاً يكى از اندام ها دل اوست كه به وسيله آن ، تعقّل و درك و فهم مى كند و فرمانده بدن اوست ، به طورى كه اندام ها جز با رأى و فرمان او كارى نمى كنند . ديگر از اندام هايش ، دو چشم اوست كه با آنها مى بيند ، و دو گوش او كه با آنها مى شنود ، و دو دست او كه با آنها كار مى كند ، و دو پاى او كه با آنها راه مى رود ، و اندام تناسلى اش كه با آن مجامعت مى كند ، و زبان او كه با آن سخن مى گويد ، و سر او كه چهره اش در آن است . پس هيچ يك از اين اندام ها نيست ، مگر آن كه آنچه از وظيفه ايمانى به او محوّل شده ، غير از آن چيزى است كه به اندام ديگر محوّل گشته است ، به حكمى كه از جانب خداوند خجسته نام ، رسيده و قرآن آن را برايش بيان كرده و بر آن گواهى داده است . مثلاً وظيفه اى كه بر دل واجب ساخته ، غير آن است كه بر گوش واجب ساخته و آنچه بر گوش واجب ساخته ، جز آن است كه بر دو چشم واجب ساخته و آنچه بر دو چشم واجب ساخته ، جز آن است كه بر زبان واجب ساخته و آنچه بر زبان واجب ساخته ، جز آن است كه بر دستان واجب ساخته و آنچه بر دستان واجب ساخته ، جز آن است كه بر پاها واجب ساخته و آنچه بر پاها واجب ساخته ، جز آن است كه بر آلت تناسلى واجب ساخته و آنچه بر آلت تناسلى واجب ساخته ، جز آن است كه بر چهره واجب ساخته است . آنچه از ايمان بر دل واجب ساخته ، اقرار است و شناخت و اعتقاد و خشنودى و گردن نهادن به اين كه معبودى جز خداى يگانه بى انباز نيست ، معبودى يكتاست و همسر و فرزند نگرفته است ، و پذيرفتنِ اين كه محمّد _ كه درودهاى خدا بر او و خاندانش باد _ بنده او و فرستاده اوست ، و اقرار كردن به هر پيامبر و كتابى كه از جانب خدا آمده است . پس اقرار و شناخت ، وظيفه اى است كه خداوند بر عهده دل نهاده و اين ، عمل دل است . اين است [معناى] سخن خداوند عز و جل كه : «مگر كسى كه مجبور شود ؛ ولى دلش به ايمان مطمئن است . امّا كسى كه سينه اش به كفر گشاده گردد» و فرموده است : «آگاه باشيد كه با ياد خدا دل ها آرام مى گيرد» و فرموده است : «كسانى كه با دهان هاى خود ايمان آورده اند ، ولى با دل هايشان ايمان نياورده اند» ، و فرموده است : «اگر آنچه را در درون خود داريد ، آشكار سازيد يا پنهانش داريد ، خدا شما را براى آن ، حسابرسى مى كند . سپس آن كس را كه بخواهد ، مى آمرزد و آن كس را كه بخواهد ، عذاب مى كند» . پس اقرار و شناخت ، چيزى است كه خداوند عز و جل بر دل واجب ساخته و اين ، عمل دل است و در رأس ايمان قرار دارد . وظيفه اى كه خداوند بر زبان واجب ساخته ، گفتار است و اظهار آنچه در دل ، آن را باور دارد و بدان اقرار كرده است . خداوند _ تبارك و تعالى _ فرموده است : «و به مردم ، سخن نيك بگوييد» و فرموده است : «و بگوييد : به آنچه به سوى ما نازل شده و آنچه به سوى شما نازل گرديده است ، ايمان آورديم ، و خداى ما و خداى شما يكى است و ما تسليم اوييم» . اين است آنچه خداوند بر زبان واجب ساخته و همين ، عمل زبان است . وظيفه اى كه بر عهده گوش نهاده ، اين است كه از گوش دادن به آنچه خدا حرام كرده ، دورى كند و از آنچه برايش روا نيست و خداوند عز و جل از آن نهى كرده است و نيز از شنيدن آنچه خداوند عز و جل را ناخشنود مى سازد ، روى گرداند . خداوند عز و جل در اين باره فرموده است : «و در كتاب ، بر شما نازل كرده كه : هر گاه شنيديد آيات خدا مورد انكار و ريشخند قرار مى گيرد ، با آنان منشينيد تا به سخنى غير از آن بپردازند» . سپس خداوند عز و جلمورد فراموشى را جدا كرده و فرموده است : «و اگر شيطان تو را به فراموشى انداخت ، پس از توجّه ، ديگر با قوم ستمكار منشين» . نيز فرموده است : «پس نويد ده بندگانم را ؛ همانان كه سخن را مى شنوند و بهترينش را پيروى مى كنند . اينان ، كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده است و اينان ، همان خردمندان اند» و فرموده است : «به راستى كه مؤمنان ، رستگار شدند ؛ همانان كه در نمازشان خاكسارند و همانان كه از [كار و سخنِ] بيهوده روى گردان اند و همانان كه زكات را مى پردازند» و فرموده است : «و هر گاه ياوه اى بشنوند ، از آن روى بر مى تابند و مى گويند : كردارهاى ما از آنِ ماست و كردارهاى شما از آنِ شماست» و فرموده است : «و هر گاه بر ياوه اى بگذرند ، بزرگوارانه مى گذرند» . اين است آنچه خداوند از ايمان ، بر گوش واجب ساخته و [خلاصه ]آن ، اين است كه به آنچه برايش روا نيست ، گوش نسپارد . اين ، عمل گوش است و اين ، خود ، از ايمان است . همچنين بر چشم واجب ساخت كه به آنچه خداوند بر او حرام ساخته است ، ننگرد و از آنچه خداوند ، نهى كرده است و برايش روا نيست ، روى بگرداند . همين ، عمل چشم است و اين عمل ، از ايمان است . خداوند _ تبارك و تعالى _ فرموده است : «به مردان مؤمن بگو كه ديدگان خويش را فرو پوشند و عورت هايشان را نگه دارند» . پس آنان را از نگريستن به عورت يكديگر نهى فرموده تا كسى به عورت برادر [دينىِ] خويش نگاه نكند و [دستور داده كه] هر كسى ، عورت خود را از نگاه ديگران بپوشاند . نيز فرموده است : «به زنان مؤمن بگو كه ديدگانِ خود را فرو پوشند و عورت هاى خويش را نگاه دارند» ، [يعنى خوددارى كنند] از اين كه زنى به عورت زنى ديگر بنگرد و بايد عورت خود را حفظ كند از اين كه ديگرى به عورت او نگاه كند» . امام صادق عليه السلام فرمود : «آنچه در باره حفظ عورت در قرآن آمده ، در باره زناست ، بجز اين آيه كه مربوط به نگاه كردن است . سپس خداوند ، آنچه را كه بر دل و زبان و گوش و چشم واجب ساخته ، در آيه اى ديگر ، يك جا آورد و فرمود : «شما پنهان نمى داريد كه گوش و چشمان و پوست هايتان ، بر ضدّ شما گواهى دهند» و مقصود از پوست ها ، عورت ها و ران هاست ، و فرمود : «از آنچه بدان علم ندارى ، پيروى مكن كه گوش و چشم و دل ، همگى مورد بازخواست قرار مى گيرند» . پس اين است آنچه خداوند بر چشمان واجب ساخته است ؛ يعنى چشمپوشى از آنچه خداوند عز و جل حرام ساخته . همين ، عمل دو چشم است و اين ، خود ، از ايمان است . خداوند بر دو دست واجب ساخت كه با آنها كارى را كه خداوند حرام كرده است ، انجام ندهند و آنچه را خداوند فرمان داده است ، انجام دهند ، و صدقه دادن و كمك به خويشاوند و جهاد در راه خدا و وضو گرفتن براى نماز را بر آنها واجب كرده و فرموده است : «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! هر گاه براى نماز برخاستيد ، صورت ها و دست هايتان را تا آرنج بشوييد و سرهاى خود را و پاهايتان را تا برآمدگىِ آن ، مسح كنيد» و فرموده است : «هر گاه به كافران برخورديد ، گردن ها[يشان ]را بزنيد و چون آنها را از پاى در آورديد ، پس [اسيران را] استوار در بند كشيد . سپس يا منّت نهيد [و آزادشان كنيد ]و يا فديه بگيريد ، تا اين كه جنگ ، فرو بنشيند» . اين است آنچه خداوند بر دست ها واجب ساخته ؛ چرا كه ضربه زدن ، كار آنهاست . بر دو پا نيز واجب ساخت كه با آنها به سوى معاصى خداوند نروند و در راهى كه خداوند عز و جل مى پسندد ، گام بردارند ، و فرموده است : «و در زمين ، متكبّرانه راه مرو كه تو هرگز زمين را نخواهى شكافت و هرگز به بلندى كوه ها نخواهى رسيد» و فرموده است : «و در راه رفتنت ، معتدل باش و صداى خود را آهسته ساز كه بدترين بانگ ها ، بانگ خران است» و در باره اين كه دست ها و پاها بر ضدّ خودشان و صاحبانشان ، به فرو نهادن آنچه خداوند عز و جل بدان فرمان داده و بر آنها واجب ساخته است ، گواهى مى دهند ، مى فرمايد : «امروز بر دهان هايشان مهر مى زنيم و دست هايشان با ما سخن مى گويند و پاهايشان به كارهايى كه مى كرده اند ، گواهى مى دهند» . اين نيز از وظايفى است كه خداوند بر عهده دست ها و پاها نهاده است . همين ، عمل آنهاست و اين ، خود ، از ايمان است . نيز بر چهره واجب ساخته كه شب و روز ، در اوقات نماز ، براى او به خاك افتد ، و فرموده است : «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! ركوع و سجود به جاى آوريد و پروردگارتان را بندگى كنيد و كار نيك انجام دهيد . شايد كه رستگار شويد» . اين است وظايف همه جانبه چهره و دست ها و پاها . و در جاى ديگر فرموده است : «سجده گاه ها از آنِ خداست . پس هيچ كس را با خدا مخوانيد» و [اين را] در باره طهارت (وضو) و نماز كه بر اعضا[ى هفتگانه] واجب ساخته ، فرموده است و دليلش آن است كه چون خداوند عز و جل پيامبرش را از بيت المقدّس به سوى كعبه برگردانْد ، اين آيه را نازل فرمود : «خدا كسى نيست كه ايمان شما را تباه كند . همانا خدا با مردم ، دلسوز و مهربان است» و نماز را ايمان ناميد . حال ، كسى كه خداوند عز و جل را در حالى ديدار كند كه اعضاى خود را حفظ كرده باشد و وظيفه اى را كه خداوند عز و جل بر عهده هر عضوى از اعضايش نهاده ، انجام داده باشد ، با ايمان كامل ، خداوند را ديدار مى كند و از اهل بهشت خواهد بود ؛ ولى كسى كه چيزى از اين وظايف را كم بگزارد يا از آنچه خداوند عز و جل در باره آنها فرمان داده است ، تجاوز كند ، با ايمان ناقص ، خداوند عز و جل را ديدار مى كند» . گفتم : معناى كاستى و كمال ايمان را دريافتم . افزايش آن چگونه است ؟ امام صادق عليه السلام فرمود : «خداوند عز و جل فرموده است : «و چون سوره اى نازل شود ، در ميان ايشان كسى هست كه بگويد : «اين [سوره] ، ايمان كدام يك از شما را افزود؟» ؛ امّا كسانى كه ايمان آورده اند ، بر ايمانشان مى افزايد و ايشان شادمانى مى كنند . امّا كسانى كه در دل هايشان بيمارى است ، پليدى اى بر پليدى شان مى افزايد» ، و [در باره اصحاب كهف] فرموده است : «ما خبرشان را بر تو درست حكايت مى كنيم : آنان جوانانى بودند كه به پروردگارشان ايمان آورده بودند و بر هدايتشان افزوديم» . اگر ايمان ، سراسر يك نواخت بود و فزونى و كاستى اى در آن نبود ، كسى بر ديگرى برترى نمى داشت و نعمت ايمان ، يك سان مى بود و مردم برابر مى شدند و ترجيح از ميان مى رفت ؛ امّا به سبب تماميت ايمان است كه مؤمنان به بهشت مى روند و به سبب فزونىِ ايمان [ در يكى نسبت به ديگرى] است كه درجات مؤمنان در نزد خداوند ، متفاوت خواهد بود و به سبب كاستىِ آن است كه كوتاهى كنندگان ، به دوزخ مى روند» .

.

ص: 230

. .

ص: 231

. .

ص: 232

. .

ص: 233

. .

ص: 234

. .

ص: 235

. .

ص: 236

. .

ص: 237

. .

ص: 238

. .

ص: 239

. .

ص: 240

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يَكونُ المُؤمِنُ مُؤمِنا ولا يَستَكمِلُ الإِيمانَ حَتّى يَكونَ فيهِ ثَلاثُ خِصالٍ : اِقتِباسُ العِلمِ ، وَالصَّبرُ عَلَى المَصائِبِ ، ويَرفُقُ (1) فِي المَعاشِ . (2)

تفسير العيّاشي عن أبي حمزة الثمالي :قُلتُ [لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام ] : أصلَحَكَ اللّهُ أيُّ شَيءٍ إذا عَمِلتُهُ أنَا استَكمَلتُ حَقيقَةَ الإِيمانِ ؟ قالَ : تُوالي أولِياءَ اللّهِ وتُعادي أعداءَ اللّهِ ، وتَكونُ مَعَ الصّادِقينَ كَما أمَرَكَ اللّهُ . (3)

الإمام الباقر عليه السلام :لا يَستَكمِلُ عَبدٌ الإِيمانَ حَتّى يَعرِفَ أنَّهُ يَجري لِاخِرِنا ما يَجري لِأَوَّلِنا ، وهُم فِي الطّاعَةِ وَالحُجَّةِ وَالحَلالِ وَالحَرامِ سَواءٌ ، ولِمُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله وأميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام فَضلُهُما . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :مَن سَرَّهُ أن يَستَكمِلَ الإِيمانَ كُلَّهُ فَليَقُل : القَولُ مِنّي في جَميعِ الأَشياءِ قَولُ آلِ مُحَمَّدٍ ، فيما أسَرّوا وما أعلَنوا وفيما بَلَغَني عَنهُم وفيما لَم يَبلُغني . (5)

عنه عليه السلام :مَن سَرَّهُ أن يُتِمَّ اللّهُ لَهُ إيمانَهُ حَتّى يَكونَ مُؤمِنا حَقّاً حَقّاً فَليَفِ للّهِِ بِشُروطِهِ الَّتِي اشتَرَطَها عَلَى المُؤمِنينَ ، فَإِنَّهُ قَدِ اشتَرَطَ _ مَعَ وِلايَتِهِ ووِلايَةِ رَسولِهِ ووِلايَةِ أئِمَّةِ المُؤمِنينَ _ إقامَ الصَّلاةِ ، وإيتاءَ الزَّكاةِ ، وإقراضَ اللّهِ قَرضا حَسَنا ، وَاجتِنابَ الفَواحِشِ ما ظَهَرَ مِنها وما بَطَنَ ، فَلَم يَبقَ شَيءٌ مِمّا فُسِّرَ مِمّا حَرَّمَ اللّهُ إلّا وقَد دَخَلَ في جُملَةِ قَولِهِ (6) ... . (7)

.


1- .في كنز العمّال : «وتَرَفُّقٌ» وهو الأنسب.
2- .الفردوس : ج 5 ص 170 ح 7854 عن الإمام الحسين عليه السلام ، كنز العمّال : ج 1 ص 165 ح 828 نقلاً عن أبي نعيم عن الإمام عليّ عليه السلام .
3- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 116 ح 155 ، بحارالأنوار : ج 27 ص 57 ح 16 .
4- .الاختصاص : ص 268 عن أحمدبن عمر الحلبي وص 22 ، قرب الإسناد : ص 351 ح 1260 كلاهما عن أحمدبن محمّدبن أبي نصر عن الإمام الرضاعنه عليهماالسلام ، الاُصول الستّة عشر : ص 237 ح 283 عن جابر مضمراً نحوه ، بحار الأنوار : ج 25 ص 360 ح 16 .
5- .الكافي : ج 1 ص 391 ح 6 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 93 كلاهما عن يحيى بن زكريّا الأنصاري ، بحارالأنوار : ج 25 ص 364 ح 2 .
6- .قال العلّامة المجلسي قدس سره : قوله عليه السلام : «في جملة قوله» أي في الفواحش، فقوله تعالى: «وَاجتِناب الفَوَاحِشَ» [الأعراف : 33] يشمل اجتناب جميع المحرّمات (مرآة العقول : ج 25 ص 21) .
7- .الكافي : ج 8 ص 10 ح 1 عن إسماعيل بن جابر ، بحارالأنوار : ج 78 ص 219 ح 93 .

ص: 241

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، مؤمن نخواهد بود و ايمان را كامل نمى گرداند ، مگر آن كه سه خصلت در او باشد : فرا گرفتن دانش ، شكيبايى در گرفتارى ها ، و مدارا در امر معاش .

تفسير العيّاشى_ به نقل از ابو حمزه ثمالى _ :[به امام باقر عليه السلام ] گفتم : خدايت به سلامت دارد ! چه چيز است كه اگر انجامش دهم ، حقيقت ايمان را كامل كرده ام ؟ فرمود : «همين كه دوستان خدا را دوست بدارى و دشمنان خدا را دشمن بدارى و چنان كه خداوند به تو دستور داده است ، با راستان باشى» .

امام باقر عليه السلام :هيچ بنده اى ايمان را كامل نمى كند ، تا آن گاه كه دريابد : آنچه براى اوّلينِ ما [اهل بيت] بوده ، براى آخرين ما نيز هست و همه آنان ، در [وجوب ]اطاعت [از آنان] و حجّت بودن و [بيان] حلال و حرام ، يك سان اند ، و [البتّه ]محمّد صلى الله عليه و آله و امير مؤمنان عليه السلام فضيلت خود را دارند .

امام صادق عليه السلام :هر كس خوش دارد كه تمام مراتب ايمان را كامل گرداند ، بايد بگويد : «سخن [و عقيده ]من در باره همه چيز ، سخن خاندان محمّد عليهم السلام است ، در باره آنچه پنهان داشته اند و آنچه آشكار ساخته اند و در باره آنچه از ايشان به من رسيده و آنچه به من نرسيده است» .

امام صادق عليه السلام :هر كس خوش دارد كه خداوند ، ايمان او را برايش كامل گرداند تا مؤمن حقيقى و واقعى باشد ، بايد به شروطى كه خداوند براى مؤمنان نهاده است ، عمل كند . خداوند ، افزون بر شرط ولايت خود و ولايت پيامبرش و ولايت امامان مؤمنان ، گزاردن نماز و پرداختن زكات و وامِ نيكو دادن به خداوند و دورى كردن از زشتكارى ها را ، چه آشكارش و چه پنهانش را نيز شرط كرده است . آنچه خداوند ، حرام كرده و بيانش نموده است ، همگى در ضمن اين سخن او جاى دارد . (1)

.


1- .مقصود ، اين سخن خداوند بزرگ است : «پروردگار من ، زشتكارى ها را ، چه آشكارش و چه پنهانش را حرام كرده است» .

ص: 242

الإمام عليّ عليه السلام :لا يَكمُلُ إيمانُ عَبدٍ حَتّى يُحِبَّ مَن أحَبَّهُ اللّهُ سُبحانَهُ ، ويُبغِضَ مَن أبغَضَهُ اللّهُ سُبحانَهُ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :مَن أحَبَّ للّهِِ وأبغَضَ للّهِِ وأعطى للّهِِ فَهُوَ مِمَّن كَمَلَ إيمانُهُ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :يا نَوفُ ، إنَّهُ مَن أحَبَّ فِي اللّهِ لَم يَستَأثِر عَلى مُحِبّيهِ ، ومَن أبغَضَ فِي اللّهِ لَم يُنِل مُبغِضيهِ خَيرا . عِندَ ذلِكَ استَكمَلتُم حَقائِقَ الإِيمانِ . (3)

عنه عليه السلام :مَن أحَبَّ أن يَكمُلَ إيمانُهُ فَليَكُن حُبُّهُ للّهِِ وبُغضُهُ للّهِِ ورضِاهُ للّهِِ وسَخَطُهُ للّهِِ . (4)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن أحَبَّ أن يَلقَى اللّهَ وقَد كَمَلَ إيمانُهُ وحَسُنَ إسلامُهُ فَليُوالِ الحُجَّةَ صاحِبَ الزَّمانِ القائِمَ المُنتَظَرَ المَهدِيَّ م ح م د بنَ الحَسَنِ . (5)

.


1- .غرر الحكم : ج 6 ص 417 ح 10849 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 543 ح 10083 .
2- .الكافي: ج 2 ص 124 ح 1 ، المحاسن : ج 1 ص 410 ح 934 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 191 كلّها عن أبي عبيدة الحذّاء، الزهد للحسين بن سعيد : ص 77 ح 34 عن عليّ بن رئاب عنه عليه السلام وكلّها نحوه ، بحارالأنوار : ج 69 ص 238 ح 10 .
3- .فلاح السائل : ص 467 ح 315 عن نوف البكالي ، بحارالأنوار : ج 41 ص 23 ح 13 .
4- .غرر الحكم : ج 5 ص 392 ح 8897 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 463 ح 8416 .
5- .الفضائل : ص 140 عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 27 ص 108 ح 80 نقلاً عن كتاب صفوة الأخبار عن محمّد النوفلي عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه .

ص: 243

امام على عليه السلام :ايمان هيچ بنده اى كامل نمى شود ، مگر آن گاه كه هر كس را كه خداوند سبحان دوست دارد ، او نيز دوست بدارد و هر كس را كه خداوند سبحان دشمن مى دارد ، او نيز دشمن دارد .

امام صادق عليه السلام :هر كس دوستى و دشمنى اش براى خدا باشد و به خاطر خدا عطا كند ، او كسى است كه ايمانش كامل است .

امام على عليه السلام_ خطاب به نوف بكالى _ :اى نوف! آن كه براى خدا دوست بدارد ، هيچ كس را بر دوستدارانِ او ترجيح نمى دهد و آن كه براى خدا دشمن بدارد ، به دشمنان او خوبى نمى كند . در اين صورت است كه حقايق ايمان را كامل كرده ايد .

امام على عليه السلام :هر كه دوست دارد ايمانش كامل باشد ، بايد مهر و كينش ، و خرسندى و ناخرسندى اش ، براى خدا باشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه دوست دارد خداوند را با ايمان كامل و اسلام نيكو ديدار كند ، بايد حجّت خدا ، صاحب زمان ، قائم منتظر مهدى ، م ح م د بن حسن ، را دوست بدارد .

.

ص: 244

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أعطى للّهِِ ومَنَعَ للّهِِ وأحَبَّ للّهِِ وأبغَضَ للّهِِ وأنكَحَ للّهِِ فَقَدِ استَكمَلَ إيمانَهُ. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ أفضَلَ عُرَى الإِيمانِ الحُبُّ فِي اللّهِ وَالبُغضُ فِي اللّهِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله_ لَمّا سَأَلَهُ مُعاذٌ عَن أفضَلِ الإِيمانِ _ :أفضَلُ الإِيمانِ أن تُحِبَّ للّهِِ ، وتُبغِضَ فِي اللّهِ ، وتُعمِلَ لِسانَكَ في ذِكرِ اللّهِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :لا يَستَكمِلُ العَبدُ الإِيمانَ حَتّى يَكونَ قِلَّةُ الشَّيءِ أحَبَّ إلَيهِ مِن كَثرَتِهِ وحَتّى يَكونَ أن لا يُعرَفَ أحَبَّ إلَيهِ مِن أن يُعرَفَ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :ثَلاثُ خِصالٍ مَن كُنَّ فيهِ استَكمَلَ خِصالَ الإِيمانِ : إذا رَضِيَ لَم يُدخِلهُ رِضاهُ في باطِلٍ ، وإذا غَضِبَ لَم يُخرِجهُ الغَضَبُ مِنَ الحَقِّ ، وإذا قَدَرَ لَم يَتَعاطَ ما لَيسَ لَهُ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :لا يَستَكمِلُ العَبدُ الإِيمانَ حَتّى يُحسِنَ خُلُقَهُ ولا يَشفِيَ غَيظَهُ. (6)

عنه صلى الله عليه و آله :لا يَكمُلُ الإِيمانُ بِاللّهِ حَتّى يَكونَ فيهِ خَمسُ خِصالٍ : التَّوَكُّلُ عَلَى اللّهِ وَالتَّفويضُ إلَى اللّهِ ، وَالتَّسليمُ لِأَمرِ اللّهِ وَالرِّضا بِقَضاءِ اللّهِ ، وَالصَّبرُ عَلى بَلاءِ اللّهِ . إنَّهُ مَن أحَبَّ للّهِِ ، وأبغَضَ للّهِِ وأعطى للّهِِ ومَنَعَ للّهِِ فَقَدِ استَكمَلَ الإِيمانَ . (7)

.


1- .سنن الترمذي : ج 4 ص 670 ح 2521 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 309 ح 15617، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 178 ح 2694 كلّها عن معاذ بن أنس الجهني ، سنن أبي داود : ج4 ص220 ح4681 عن أبي اُمامة عنه صلى الله عليه و آله نحوه .
2- .تاريخ بغداد : ج 11 ص 354 الرقم 6205 ، مسند الطيالسي : ص 101 ح 747 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 130 ح 37 وفيهما «اوثق» بدل «ان افضل» وكلّها عن البراء بن عازب .
3- .مسند ابن حنبل : ج 8 ص 266 ح 22193 و ح 22191 ، المعجم الكبير : ج 20 ص 191 ح 425 ، اُسد الغابة : ج 1 ص 337 الرقم 337 ، الاصابة : ج 1ص 311 الرقم 377 كلّها عن معاذ ، كنز العمّال : ج 1 ص 37 ح 67 .
4- .تنبيه الخواطر : ج 1 ص 231 ، التحصين لابن فهد : ص 12 ح 23 نحوه ؛ المغني عن حمل الأسفار : ج 2 ص 1161 ح 4217 نحوه .
5- .الكافي : ج 2 ص 239 ح 29 ، المحاسن : ج 1 ص66 ح 12 ، الاختصاص : ص 233 كلّها عن فاطمة بنت الإمام الحسين عليه السلام ، الخصال : ص 105 ح 66 عن فاطمة بنت الإمام الحسين عليه السلام عن أبيها ، الأمالي للطوسي : ص 603 ح 1248 عن فاطمة بنت الإمام الحسين عن أبيها عن جدّها عليهماالسلام ، تحف العقول : ص 43 ، بحارالأنوار : ج 67 ص 300 ح 28 .
6- .الفردوس : ج 5 ص 115 ح 7653 عن أنس ، كنز العمّال : ج 3 ص 19 ح 5244 .
7- .تاريخ بغداد : ج 9 ص 444 الرقم 5070 ؛ أعلام الدين : ص 334 كلاهما عن ابن عمر و ص 144 نحوه ، بحارالأنوار : ج 77 ص 177 ح 6 .

ص: 245

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه دادن و ندادنش و مهر و كينش ، براى خدا باشد و براى [ اطاعت از] خدا ازدواج كند ، ايمانش را به كمال رسانده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهترين دستگيره ايمان ، دوست داشتن براى خدا و دشمن داشتن براى خداست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در پاسخ معاذ كه از ايشان در باره برترين ايمان پرسيد _ :برترين [درجه] ايمان ، اين است كه براى خدا دوست بدارى و براى خدا دشمن بدارى ، و زبانت را در ياد خدا به كار اندازى .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بنده ايمان را كامل نمى گرداند ، مگر آن گاه كه كم داشتن را از زياد داشتن ، دوست تر بدارد و آن گاه كه ناشناخته بودن ، نزد او محبوب تر از معروف بودن باشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه خصلت است كه هر كس داشته باشد ، خصلت هاى ايمان را كامل دارد : هر گاه خشنود مى شود ، خشنودى اش او را به ناحق نكشاند ، و هر گاه خشمگين مى شود ، خشمش او را از حق برون نَبَرد ، و هر گاه قدرت مى يابد ، به آنچه از او نيست ، دست دراز نكند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بنده ، ايمانش كامل نيست ، مگر آن گاه كه اخلاقش را نيكو گرداند و انتقامگيرى نكند . (1)

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان به خدا كامل نيست ، مگر آن گاه كه پنج خصلت در بنده باشد : توكّل به خدا ، وا گذاردن [كارها] به خدا ، گردن نهادن به فرمان خدا ، خشنود بودن به قضاى خدا ، و شكيبايى در بلا [و آزمايش] خدا . هر كس براى خدا دوست بدارد و براى خدا دشمن بدارد ، و براى خدا عطا كند و براى خدا از عطا كردن خوددارى نمايد ، ايمان را كامل گردانيده است .

.


1- .تعبير «شفاء الغيظ» در متن عربى حديث ، يعنى : دقّ دلى خالى كردن ؛ زهر خود را ريختن ؛ عصبانيت خود را بر سر كسى ريختن .

ص: 246

عنه صلى الله عليه و آله :ثَلاثٌ مَن كُنَّ فيهِ استَكمَلَ إيمانَهُ : لا يَخافُ فِي اللّهِ لَومَةَ لائِمٍ ، ولا يُرائي بِشَيءٍ مِن عَمَلِهِ ، وإذا عُرِضَ عَلَيهِ أمرانِ أحَدُهُما لِلدُّنيا وَالآخَرُ لِلآخِرَةِ آثَرَ أمرَ الآخِرَةِ عَلى أمرِ الدُّنيا . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله عن جبرئيل :لا تَكمُلُ شَجَرَةٌ إلّا بِالثَّمَرِ ، كَذلِكَ الإِيمانُ لا يَكمُلُ إلّا بِالكَفِّ عَنِ المَحارِمِ . (2)

المعجم الكبير عن ابن عبّاس :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لَيسَ بِمُؤمِنٍ مُستَكمِلِ الإِيمانِ مَن لَم يَعُدَّ البَلاءَ نِعمَةً وَالرَّخاءَ مُصيبَةً قالوا : كَيفَ يا رَسولَ اللّهِ؟ قالَ : لِأَنَّ البَلاءَ لا يَتبَعُهُ إلَا الرَّخاءُ وكَذلِكَ الرَّخاءُ لا تَتبَعُهُ إلَا المُصيبَةُ ، ولَيسَ بِمُؤمِنٍ مُستَكمِلِ الإِيمانِ مَن لَم يَكُن في غَمٍّ ما لَم يَكُن في صَلاةٍ ، قالوا : ولِمَ يا رَسولَ اللّهِ ؟ قال : لِأَنَّ المُصَلِّيَ يُناجي رَبَّهُ ، وإذا كانَ في غَيرِ صَلاةٍ إنَّما يُناجِي ابنَ آدَمَ . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ إنَّ القُرآنَ وَالذِّكرَ لَيُنبِتانِ الإِيمانَ فِي القَلبِ كَما يُنبِتُ الماءُ العُشبَ . (4)

.


1- .تنبيه الخواطر : ج 1 ص 231 و ج 2 ص 121 ؛ تاريخ دمشق : ج 38 ص 13 ح 7577 عن أبي هريرة ، إحياء العلوم : ج 4 ص 518 ح 186وص584 ح 35 ، كنز العمّال : ج 15 ص 817 ح 43247 .
2- .علل الشرائع : ص 249 ح 5 عن أنس ، جامع الأخبار : ص 506 ح 1401 عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 68 ص 380 ح 30 ؛ الفردوس : ج 4ص 145 ح 6447 عن أنس .
3- .المعجم الكبير : ج 11 ص 27 ح 10949 ، كنز العمّال : ج 1 ص 166 ح 829 .
4- .الفردوس : ج 3 ص 115 ح 4319 عن أنس ، كنز العمّال : ج 15 ص 221 ح 40670 .

ص: 247

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه چيز است كه در هر كس وجود داشته باشند ، ايمانش كامل است : در راه خدا از نكوهش هيچ نكوهشگرى نهراسد ، در هيچ كار خود ريا نكند ، و هر گاه دو امر برايش پيش آيد كه يكى دنيايى و ديگرى آخرتى بود ، كار آخرت را بر كار دنيا برگزيند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به نقل از جبرئيل عليه السلام _ :درخت به كمال نمى رسد ، مگر آن گاه كه به بار بنشيند . ايمان نيز به كمال نمى رسد ، مگر با خوددارى از حرام ها .

المعجم الكبير_ به نقل از ابن عبّاس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «مؤمنِ كامل ايمان نيست كسى كه گرفتارى را نعمت ، و آسايش را مصيبت نشمارد» . اصحاب پرسيدند : چرا ، اى پيامبر خدا؟ فرمود : «چون گرفتارى ، حتما آسايش در پى دارد و آسايش نيز حتما مصيبت به دنبال دارد . همچنين مؤمنِ كامل ايمان نيست كسى كه وقتى در حال نماز نيست ، در غم و اندوه نباشد» . اصحاب پرسيدند : چرا ، اى پيامبر خدا؟ فرمود : «چون نمازگزار ، با پروردگارش سخن مى گويد و هر گاه در غير نماز باشد ، لاجرم با آدميزاد سخن مى گويد» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سوگند به آن كه جانم در دست اوست ، قرآن و ذكر ، ايمان را در دل مى رويانند ، آن سان كه آب ، گياه را مى روياند .

.

ص: 248

عنه صلى الله عليه و آله :أكمَلُ المُؤمِنينَ مَن سَلِمَ المُسلِمونَ مِن لِسانِهِ ويَدِهِ. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :لا يُؤمِنُ أحَدُكُم حَتّى يُحِبَّ لِأَخيهِ ما يُحِبُّ لِنَفسِهِ. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن رَأى مِنكُم مُنكَرا فَليُغَيِّرهُ بِيَدِهِ ، فَإِن لَم يَستَطِع فَبِلِسانِهِ ، فَإِن لَم يَستَطِع فَبِقَلبِهِ؛ وذلِكَ أضعَفُ الإِيمانِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :الإِيمانُ بِضعٌ وسَبعونَ _ أو بِضعٌ وسِتّونَ _ شُعبَةً ، فَأَفضَلُها قَولُ لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وأدناها إماطَةُ الأَذى عَنِ الطَّريقِ . (4)

عيسى عليه السلام :بِحَقٍّ أقولُ لَكُم : إنَّ الزَّرعَ لا يَصلُحُ إلّا بِالماءِ وَالتُّرابِ ، كَذلِكَ الإِيمانُ لا يَصلُحُ إلّا بِالعِلمِ وَالعَمَلِ . (5)

الإمام عليّ عليه السلام :غايَةُ الإِيمانِ المُوالاةُ فِي اللّهِ ، وَالمُعاداةُ فِي اللّهِ ، وَالتَّباذُلُ فِي اللّهِ ، وَالتَّواصُلُ فِي اللّهِ سُبحانَهُ . (6)

.


1- .المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 54 ح 23 عن جابر ، كنز العمّال : ج 1 ص 36 ح 64 ؛ معاني الأخبار : ص 333 ح 1 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص382 ح 2661 كلاهما عن أبي ذرّ نحوه وفيهما «أفضل» بدل «أكمل» ، بحار الأنوار : ج 77 ص 70 ح 1 .
2- .صحيح البخاري : ج 1 ص 14 ح 13 ، صحيح مسلم : ج 1 ص 67 ح 71 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 667 ح 2515 كلّها عن انس ، تاريخ دمشق : ج 8 ص313 ح 2216 عن يزيد بن اسد ، كنز العمّال : ج 1 ص 41 ح 96 .
3- .صحيح مسلم : ج 1 ص 69 ح 78 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 470 ح 2172 وفيه «فليُنكِر» بدل «فليُغيّره» ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 184 ح11876 كلّها عن أبي سعيد الخدري ، الإيمان لابن مندة : ج 1 ص 341 ح 179 ، كنز العمّال : ج 3 ص 66 ح 5524 ؛ التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 480 ح 307 نحوه ، بحار الأنوار : ج 100 ص 85 ح 257 .
4- .صحيح مسلم : ج 1 ص 63 ح 58 ، سنن أبي داود : ج 4 ص 219 ح 4676 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 22 ح 57 ، سنن النسائي : ج 8 ص 110 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 453 ح 9754 كلّها عن أبي هريرة نحوه ، كنز العمّال : ج 1 ص 35 ح 52 .
5- .تحف العقول : ص 512 ، بحارالأنوار : ج 14 ص 316 ح 17 ؛ تاريخ دمشق : ج 68 ص 67 نحوه وليس فيه «لا يصلح إلّا بالعلم» .
6- .غرر الحكم : ج 4 ص 375 ح 6378 .

ص: 249

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كامل ترينِ مؤمنان ، كسى است كه مسلمانان از دست و زبان او آسوده باشند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ يك از شما مؤمن نيست ، مگر آن كه آنچه را براى خود دوست دارد ، براى برادرش نيز دوست بدارد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر يك از شما مُنكرى را ديد ، با دستش مخالفت كند . اگر نتوانست ، با زبانش و اگر نتوانست ، با دلش و اين ، ضعيف ترين مرتبه ايمان است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان ، هفتاد و چند _ يا شصت و چند _ شاخه دارد كه برترينِ آنها ، گفتنِ «لا إله إلّا اللّه » [و عقيده توحيد] است و كمترينِ آنها ، كنار زدن چيزهاى آزارنده ، از سر راه مردم .

عيسى عليه السلام :راستش را به شما بگويم : زراعت ، جز با آب و خاك ، آباد نمى شود . همين طور ، ايمان جز به دانش و كردار ، آباد نمى شود .

امام على عليه السلام :نهايت ايمان ، دوست داشتن براى خدا و دشمن داشتن براى خدا و بخشش كردن براى خدا و ارتباط داشتن براى خداست .

.

ص: 250

عنه عليه السلام :لا يَكمُلُ إيمانُ المُؤمِنِ حَتّى يَعُدَّ الرَّخاءَ فِتنَةً وَالبَلاءَ نِعمَةً . (1)

عنه عليه السلام :ثَلاثٌ مَن كُنَّ فيهِ كَمَلَ إيمانُهُ : العَقلُ ، وَالحِلمُ ، وَالعِلمُ . (2)

عنه عليه السلام :لَن يُكمِلَ العَبدُ حَقيقَةَ الإِيمانِ حَتّى يُؤثِرَ دينَهُ عَلى شَهوَتِهِ ، ولَن يَهلِكَ حَتّى يُؤثِرَ شَهوَتَهُ عَلى دينِهِ. (3)

عنه عليه السلام :ثَلاثٌ مَن كُنَّ فيهِ فَقَد أكمَلَ الإِيمانَ : العَدلُ فِي الغَضَبِ وَالرِّضا ، وَالقَصدُ فِي الفَقرِ وَالغِنى ، وَاعتِدالُ الخَوفِ وَالرَّجاءِ . (4)

عنه عليه السلام :مِن كَمالِ الإِيمانِ مُكافَأَةُ المُسيءِ بِالإِحسانِ . (5)

عنه عليه السلام_ في دُعائِهِ في قُنوتِ الوَترِ _ :اللّهُمَّ أنتَ مُنتَهى غايَتي ورَجائي ومَسأَلَتي وطَلِبَتي ، أسأَلُكَ يا إلهي كَمالَ الإِيمانِ وتَمامَ اليَقينِ وصِدقَ التَّوَكُّلِ عَلَيكَ وحُسنَ الظَّنِّ بِكَ . (6)

عنه عليه السلام :حَبيبي رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أمَرَني أن أدعُوَ بِهِنَّ عِندَ خَتمِ القُرآنِ : اللّهُمَّ إنّي أسأَلُكَ إخباتَ المُخبِتينَ وإخلاصَ الموقِنينَ ومُرافَقَةَ الأَبرارِ وَاستِحقاقَ حَقائِقِ الإِيمانِ . (7)

الأمالي للصدوق عن الأصبغ بن نباتة :سَمِعتُ أميرَ المُؤمِنينَ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام يَقولُ : سَأَلتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَن صِفَةِ المُؤمِنِ ، فَنَكَسَ رَأسَهُ ثُمَّ رَفَعَهُ فَقالَ : فِي المُؤمِنينَ عِشرونَ خَصلَةً ، فَمَن لَم تَكُن فيهِ لَم يَكمُل إيمانُهُ . يا عَلِيُّ إنَّ المُؤمِنينَ هُمُ الحاضِرونَ لِلصَّلاةِ ، وَالمُسارِعونَ إلَى الزَّكاةِ ، وَالحاجّونَ لِبَيتِ اللّهِ الحَرامِ ، وَالصّائِمونَ في شَهرِ رَمَضانَ ، وَالمُطعِمونَ المِسكينَ ، وَالماسِحونَ رَأسَ اليَتيمِ ، المُطَهِّرونَ أظفارَهُم ، المُتَّزِرونَ عَلى أوساطِهِمُ ، الَّذينَ إن حَدَّثوا لَم يَكذِبوا ، وإذا وَعَدوا لَم يُخلِفوا ، وإذَا ائتُمِنوا لَم يَخونوا ، وإن تَكَلَّموا صَدَقوا ، رُهبانٌ بِاللَّيلِ اُسدٌ بِالنَّهارِ ، صائِمونَ بِالنَّهارِ ، قائِمونَ بِاللَّيلِ ، لا يُؤذونَ جارا ، ولا يَتَأَذّى بِهِم جارٌ ، الَّذينَ مَشيُهُم عَلَى الأَرضِ هَونٌ (8) ، وخُطاهُم إلى بُيوتِ الأَرامِلِ ، وعَلى أثَرِ الجَنائِزِ ، جَعَلَنَا اللّهُ وإيّاكُم مِنَ المُتَّقينَ . (9)

.


1- .غرر الحكم : ج 6 ص 408 ج 10811 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 542 ح 10060 .
2- .غرر الحكم : ج 3 ص 335 ح 4658 .
3- .كنز الفوائد : ج 1 ص 350 ، بحارالأنوار : ج 78 ص 81 ح 67 نقلاً عن كشف الغمّة.
4- .غرر الحكم : ج 3 ص 640 ح 4671 .
5- .غرر الحكم : ج 6 ص 40 ح 9413 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 470 ح 8600 .
6- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 492 ح 1412 ، بحارالأنوار : ج 87 ص 270 ح 67 .
7- .مكارم الأخلاق : ج 2 ص 139 ح 2349 ، بحارالأنوار : ج 92 ص 206 ح 1 ؛ كنز العمّال : ج 2 ص 351 ح 4221 نقلاً عن ابن النجّار .
8- .في المصدر : «هوناً» والصواب ما أثبتناه كما في الكافي.
9- .الأمالي للصدوق : ص 640 ح 866 ، كنز الفوائد : ج 1 ص 86 وراجع : الكافي : ج 2 ص 232 ح 5 وبحارالأنوار : ج 67 ص 276 ح 4 .

ص: 251

امام على عليه السلام :ايمان مؤمن ، كامل نمى شود ، مگر آن گاه كه آسايش را فتنه (آزمايش) بشمارد و گرفتارى را نعمت .

امام على عليه السلام :سه چيز است كه در هر كس وجود داشته باشند ، ايمانش كامل است : خِرد و بردبارى و دانايى .

امام على عليه السلام :بنده هرگز حقيقت ايمان را كامل نمى گرداند ، مگر آن گاه كه دينش را بر هوس خود برگزيند ، و هرگز به هلاكت در نمى افتد ، مگر آن گاه كه هوس خود را بر دينش برگزيند .

امام على عليه السلام :سه خصلت است كه هر كس داراى آنها باشد ، ايمانش كامل است : خارج نشدن از جادّه عدالت به هنگام خشم و خشنودى ، ميانه روى به هنگام نادارى و توانگرى ، و هم اندازه بودنِ بيم و اميد .

امام على عليه السلام :نيكى كردن به آن كه بدى كرده ، از كامل بودن ايمان است .

امام على عليه السلام_ در دعاى ايشان در قنوت نماز وَتْر _ :بار خدايا! تو مقصد و اميد و خواست و مطلوب نهايىِ من هستى . معبود من! ايمان كامل و يقين تام و توكّل صادقانه بر تو و خوش گمانى به تو را از تو درخواست مى كنم .

امام على عليه السلام :محبوبم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من فرمود كه هنگام ختم قرآن ، اين دعا را بخوانم : «بار خدايا! خاكسارىِ خاكساران و اخلاص اهل يقين و همراهى با نيكان و سزامندى [درك] حقايق ايمان را از تو درخواست مى كنم» .

الأمالى ، صدوق_ به نقل از اصبغ بن نباته _ :از امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد : «از پيامبر خدا در باره اوصاف مؤمن پرسيدم . ايشان سرش را پايين انداخت و سپس سر برداشت و فرمود : در مؤمنان ، بيست خصلت هست كه در هر كس وجود نداشته باشد ، ايمان او كامل نيست . اى على! مؤمنان ، آنان اند كه در نماز [جماعت] حاضر مى شوند ؛ در زكات دادن مى شتابند ؛ حجّ خانه محترم خدا را به جا مى آورند ؛ در ماه رمضان ، روزه مى دارند ؛ بينوا را اطعام مى كنند ؛ دست نوازش بر سر يتيم مى كشند ؛ ناخن هاى خود را تميز نگه مى دارند ؛ اِزار مى پوشند ؛ همانان كه هر گاه سخن بگويند ، دروغ نمى گويند ؛ هر گاه وعده دهند ، خلف وعده نمى كنند ؛ هر گاه به آنان امانتى سپرده شود ، خيانت نمى كنند ؛ هر گاه سخن بگويند ، راست مى گويند ؛ پارسايان شب و شيران روزند ؛ روزها روزه دارند ؛ شب ها به عبادت مى پردازند ؛ نه همسايه اى را مى آزارند و نه همسايه اى به سبب آنها آزار مى بيند ؛ كسانى هستند كه بر زمين ، آرام گام مى زنند ؛ به بيوه زنان كمك مى رسانند ؛ در تشييع جنازه شركت مى كنند . خداوند ، ما و شما را از تقواپيشگان قرار دهد! » . (1)

.


1- .كنايه از اين كه صفت بيستم مؤمنان ، تقواست .

ص: 252

الإمام زين العابدين عليه السلام :اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ وبَلِّغ بِإِيماني أكمَلَ الإِيمانِ. (1)

الإمام الباقر عليه السلام :كانَ أبي عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليهماالسلام يَقولُ : أربَعٌ مَن كُنَّ فيهِ كَمَلَ إيمانُهُ ومُحِّصَت عَنهُ ذُنوبُهُ ولَقِيَ رَبَّهُ وهُوَ عَنهُ راضٍ : مَن وَفى للّهِِ بِما جَعَلَ عَلى نَفسِهِ لِلنّاسِ ، وصَدَقَ لِسانُهُ مَعَ النّاسِ ، وَاستَحيى مِن كُلِّ قَبيحٍ عِندَ اللّهِ وعِندَ النّاسِ ، وحَسُنَ خُلُقُهُ مَعَ أهلِهِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :صاحِب بِمِثلِ ما يُصاحِبونَكَ بِهِ تَزدَد إيماناً . (3)

عنه عليه السلام :كانَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليهماالسلام يَقولُ : إنَّ المَعرِفَةَ بِكَمالِ دينِ المُسلِمِ تَركُهُ الكَلامَ فيما لا يَعنيهِ ، وقِلَّةُ مِرائِهِ ، وحِلمُهُ ، وصَبرُهُ ، وحُسنُ خُلُقِهِ . (4)

.


1- .الصحيفة السجّادية : ص 81 الدعاء 20 .
2- .الأمالي للطوسي : ص 73 ح 106 ، الأمالي للمفيد : ص 299 ح 9 وص 166 ح 1 نحوه ، الخصال : ص 222 ح 50 وفيه«إسلامه» بدل «إيمانه» ، المحاسن : ج 1 ص 69 ح 21 كلّها عن أبي حمزة ، بحار الأنوار : ج 67 ص 296 ح 20 وراجع : الكافي : ج 2 ص 99 ح 3 .
3- .تحف العقول : ص 376 عن سفيان الثوري ، بحارالأنوار : ج 78 ص 261 ح 160 .
4- .الكافي : ج 2 ص 240 ح 34 ، الخصال : ص 290 ح 50 كلاهما عن أبي ولّاد الحنّاط ، مشكاة الأنوار : ص 391 ح 1281 ، بحارالأنوار : ج 2 ص 129 ح11 .

ص: 253

امام زين العابدين عليه السلام :بار خدايا! بر محمّد و خاندان او درود فرست و ايمان مرا به كامل ترين مرتبه ايمان برسان .

امام باقر عليه السلام :پدرم على بن الحسين عليه السلام مى فرمود : «چهار چيز است كه هر كس آنها را داشته باشد ، ايمانش كامل و گناهانش از او زدوده شده است و پروردگارش را در حالى ديدار مى كند كه از او خشنود است : كسى كه به خاطر خدا به تعهّداتش نسبت به مردم عمل كند ، زبانش با مردم راست باشد ، از هر كار زشتى در نزد خدا و نزد مردم ، شرم كند و با خانواده اش خوش اخلاق باشد» .

امام صادق عليه السلام :آن سان كه ديگران با تو دوستى مى كنند ، دوستى كن تا بر ايمانت بيفزايى .

امام صادق عليه السلام :[جدّم] على بن الحسين عليه السلام مى فرمود : «راه شناختِ كامل بودنِ دين مسلمان ، اين است كه سخنِ بيهوده نمى گويد ، كمتر ستيزه مى كند ، بردبار و شكيبا و خوش خوى است» .

.

ص: 254

عنه عليه السلام :ثَلاثٌ مَن كُنَّ فيهِ استَكمَلَ الإِيمانَ : مَن إذا غَضِبَ لَم يُخرِجهُ غَضَبُهُ مِنَ الحَقِّ ، وإذا رَضِيَ لَم يُخرِجهُ رِضاهُ إلَى الباطِلِ ، ومَن إذا قَدَرَ عَفا. (1)

عدّة الداعي عنهم عليهم السلام :لا يُكمِلُ عَبدٌ حَقيقَةَ الإِيمانِ حَتّى يُحِبُّ أخاهُ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :لا يَكمُلُ إيمانُ العَبدِ حَتّى يَكونَ فيهِ أربَعُ خِصالٍ : يُحَسِّنُ خُلُقَهُ ، ويُسَخّي نَفسَهُ (3) ، ويُمسِكُ الفَضلَ مِن قَولِهِ ، ويُخرِجُ الفَضلَ مِن مالِهِ . (4)

عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل وَضَعَ الإِيمانَ عَلى سَبعَةِ أسهُمٍ عَلَى البِرِّ وَالصِّدقِ وَاليَقينِ وَالرِّضا وَالوَفاءِ وَالعِلمِ وَالحِلمِ ، ثُمَّ قَسَّمَ ذلِكَ بَينَ النّاسِ ، فَمَن جَعَلَ فيهِ هذِهِ السَّبعَةَ الأَسهُمِ فَهُوَ كامِلٌ. (5)

عنه عليه السلام_ لأبي بصير_ :قُل : اللّهُمَّ إنّي أسأَلُكَ قَولَ التَّوّابينَ وعَمَلَهُم ، ونورَ الأَنبِياءِ وصِدقَهُم ، ونَجاةَ المُجاهِدينَ وثَوابَهُم ، وشُكرَ المُصطَفَينَ ونَصيحَتَهُم ، وعَمَلَ الذّاكِرينَ ويَقينَهُم ، وإيمانَ العُلَماءِ وفِقهَهُم. (6)

.


1- .تحف العقول : ص 324 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 208 ، بحارالأنوار : ج 78 ص 238 ح 82 .
2- .عدّة الداعي : ص 173 ، بحارالأنوار : ج 74 ص 236 ح 38 .
3- .سَخَّيتُ نفسي عَنهُ : تَرَكتُهُ ولَم تُنازِعني نفسي إليه (لسان العرب : ج 14 ص 373) .
4- .الأمالي للمفيد : ص 355 ح 8 ، الأمالي للطوسي : ص 125 ح 196 ، المحاسن : ج 1 ص 69 ح 20 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 181وفيها «تسخو» بدل «يسخي» وكلّها عن المفضّل بن عمر الجعفي ، إرشاد القلوب : ص 195 وفيه «يصلح » بدل «يسخي» ، بحارالأنوار : ج 67 ص298 ح 22 .
5- .الكافي : ج 2 ص 42 ح 1 ، الخصال : ص 354 ح 35 وفيه «الإسلام» و«الصبر» بدل «الإيمان» و«البرّ» وكلاهما عن عمّار بن أبي الأحوص ،بحارالأنوار : ج 69 ص 159 ح 1 .
6- .الكافي : ج 2 ص 593 ح 33 عن أبي بصير ، مصباح المتهجد : ص 278 ح 383 ، جمال الاُسبوع : ص 144 كلاهما من دون إسناد إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، بحارالأنوار : ج 89 ص 303 ح 9 .

ص: 255

امام صادق عليه السلام :سه چيز است كه در هر كس وجود داشته باشد ، ايمان او كامل است : كسى كه هر گاه به خشم آيد ، خشمش او را از مسير حق ، خارج نسازد و كسى كه هر گاه خشنود شود ، خشنودى اش او را به باطل نكشاند و كسى كه هر گاه [بر كسى كه به او ستم كرده ،] قدرت يافت ، عفو كند .

عدّة الداعى_ به نقل از امامان اهل بيت عليهم السلام _ :بنده ، حقيقت ايمان را كامل نمى گرداند ، تا آن گاه كه برادرش را دوست داشته باشد .

امام صادق عليه السلام :ايمانِ بنده كامل نمى شود ، تا آن كه چهار خصلت در او باشد : اخلاقش را نيكو گرداند ، نفْس خود را بخشنده سازد ، از زياده گويى بپرهيزد ، و زيادىِ مال خود را ببخشد .

امام صادق عليه السلام :خداوند عز و جل ، ايمان را هفت سهم قرار داد : نيكوكارى ، راستگويى ، يقين ، خرسندى ، وفادارى ، دانش و بردبارى . سپس آن را ميان مردم پخش كرد . پس به هر كس همه اين هفت بهره را داد ، او كامل است .

امام صادق عليه السلام_ خطاب به ابو بصير _ :بگو : «بار خدايا ! از تو درخواست مى كنم گفتار و كردارِ توبه كنندگان را ، و روشنايى و راستىِ پيامبران را ، و رهيدن و پاداش مجاهدان را ، و سپاس گزارى و خلوص برگزيدگان را ، و كردار و يقين يادكنندگانِ خدا را ، و ايمان و آگاهىِ عالمان را» .

.

ص: 256

الكافي عن أيّوب بن يقطين أو غيره عنهم عليهم السلام :تَقولُ فِي اللَّيلَةِ الاُولى [أي مِن لَيالِي العَشرِ الأَواخِرِ مِن شَهرِ رَمَضانَ] : أسأَلُكَ ... أن تَهَبَ لي يَقينا تُباشِرُ بِهِ قَلبي ، وإيمانا يَذهَبُ بِالشَّكِّ عَنّي وتُرضِيَني بِما قَسَمتَ لي (1) . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :ثَلاثٌ تَناسَخَهَا الأَنبِياءُ (3) مِن آدَمَ عليه السلام حَتّى وَصَلنَ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ إذا أصبَحَ يَقولُ : اللّهُمَّ إنّي أسأَلُكَ إيمانا تُباشِرُ بِهِ قَلبي (4) ويَقينا حَتّى أعلَمَ أنَّهُ لا يُصيبُني إلّا ما كَتَبتَ لي ورَضِّني بِما قَسَمتَ لي. (5)

5 / 5كَيفِيَّةُ التَّعامُلِ مَعَ الأَدنينَ إيماناأ _ التَّجَنُّبُ عَنِ البَراءَةِالإمام الصادق عليه السلام :ما أنتُم وَالبَراءَةَ يَبرَأُ بَعضُكُم مِن بَعضٍ ؟! إنَّ المُؤمِنينَ بَعضُهُم أفضَلُ مِن بَعضٍ ، وبَعضُهُم أكثَرُ صَلاةً مِن بَعضٍ وبَعضُهُم أنفَذُ بَصَرا مِن بَعضٍ ، وهِيَ الدَّرَجاتُ. (6)

.


1- .ورد هذا الدعاء أيضا في أعمال الليلة الثالثة من ليالي العشر الأواخر من شهر رمضان ، وكذلك في أدعية الليالي المتأخّرة عنها إلى آخر الشهر .
2- .الكافي : ج 4 ص 160 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 3 ص 101 ح 263 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 161 ، المقنعة : ص 184 كلاهما من دون اسناد إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، الإقبال : ج 1 ص 362 عن عمر بن يزيد عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 98 ص 53 .
3- .أي ورثوها من التناسخ في الميراث وهو موت ورثة بعد ورثة وأصل الميراث قائم لم يقسم (الوافي).
4- .«تباشر به قلبي» أي تجده في قلبي ولايكون إيمانا ظاهريا بمحض اللسان . أوتلي باثباته في قلبي بنفسك . يقال : باشر الامر إذا وليه بنفسه . (هامش المصدر)
5- .الكافي : ج 2 ص 524 ح 10 ، عن الفضل بن أبي قرّة ، تهذيب الأحكام : ج 3 ص 90 ح 249 ، مصباح المتهجّد : ص 565 ح 667 كلاهما نحوه، بحارالأنوار : ج 86 ص 289 ح 51 .
6- .الكافي : ج 2 ص 45 ح 4 عن الصباح بن سيّابة ، بحارالأنوار : ج 69 ص 168 ح 7 .

ص: 257

5 / 5 چگونگى برخورد با كسانى كه در پايين ترين مرتبه ايمان قرار دارند
الف - پرهيز از بيزارى جستن

الكافى_ به نقل از ايّوب بن يقطين يا شخصى ديگر ، از امامان اهل بيت عليهم السلام _ :در شب اوّل [از دهه آخر ماه رمضان] مى گويى : «از تو درخواست مى كنم كه ... مرا يقينى ببخشى كه آن را در دلم بياميزى و ايمانى كه شك را از من ببَرد ، و مرا به آنچه قسمتم كرده اى ، خرسند گردانى» . (1)

امام صادق عليه السلام :سه خصلت اند كه پيامبران ، آنها را يكى پس از ديگرى ، از آدم عليه السلام به ارث بردند ، تا آن كه به پيامبر خدا [محمّد] صلى الله عليه و آله رسيدند . ايشان چون صبح مى شد ، مى فرمود : «بار خدايا ! از تو ، چنان ايمانى را درخواست مى كنم كه آن را به قلبم در آميزى ، و چنان يقينى را كه بدانم جز آنچه تو برايم رقم زده اى ، چيزى به من نمى رسد و [سوم آن كه] مرا به آنچه برايم قسمت كرده اى ، خرسند بدارى» .

5 / 5چگونگى برخورد با مؤمنانِ مرتبه پايين ترالف _ پرهيز از بيزارى جستنامام صادق عليه السلام :شما را چه به بيزارى ، كه از يكديگر بيزارى مى جوييد؟! مؤمنان ، برخى شان برتر از برخى ديگرند : يكى بيشتر از ديگرى نماز مى خوانَد و يكى بينشِ عميق ترى نسبت به ديگرى دارد . اينها ، درجات اند .

.


1- .اين دعا ، در اعمال شب بيست و سوم ماه مبارك رمضان و در دعاهاى شب هاى ديگرِ پس از آن نيز وارد شده است .

ص: 258

الإمام عليّ عليه السلام :فَمِنَ الإِيمانِ ما يَكونُ ثابِتا مُستَقِرّا فِي القُلوبِ ، ومِنهُ ما يَكونُ عَوارِيَّ بَينَ القُلوبِ وَالصُّدورِ إلى أجَلٍ مَعلومٍ ، فَإِذا كانَت لَكُم بَراءَةٌ مِن أحَدٍ فَقِفوهُ حَتّى يَحضُرَهُ المَوتُ ، فَعِندَ ذلِكَ يَقَعُ حَدُّ البَراءَةِ . (1)

ب _ التَّجَنُّبُ عَنِ التَّحميلِالإمام الباقر عليه السلام :إنَّ المُؤمِنينَ عَلى مَنازِلَ ، مِنهُم عَلى واحِدَةٍ ، ومِنهُم عَلَى اثنَتَينِ ، ومِنهُم عَلى ثَلاثٍ ، ومِنهُم عَلى أربَعٍ ، ومِنهُم عَلى خَمسٍ ، ومِنهُم عَلى سِتٍّ ، ومِنهُم عَلى سَبعٍ . فَلَو ذَهَبتَ تَحمِلُ عَلى صاحِبِ الواحِدَةِ ثِنتَينِ لَم يَقوَ ، وعَلى صاحِبِ الثِّنتَينِ ثَلاثا لَم يَقوَ ، وعَلى صاحِبِ الثَّلاثِ أربَعا لَم يَقوَ ، وعَلى صاحِبِ الأَربَعِ خَمسا لَم يَقوَ ، وعَلى صاحِبِ الخَمسِ سِتّا لَم يَقوَ ، وعَلى صاحِبِ السِّتِّ سَبعا لَم يَقوَ ، وعَلى هذِهِ الدَّرَجاتُ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل وَضَعَ الإِيمانَ عَلى سَبعَةِ أسهُمٍ : عَلَى البِرِّ وَالصِّدقِ وَاليَقينِ وَالرِّضا وَالوَفاءِ وَالعِلمِ وَالحِلمِ ، ثُمَّ قَسَّمَ ذلِكَ بَينَ النّاسِ ، فَمَن جَعَلَ فيهِ هذِهِ السَّبعَةَ الأَسهُمِ فَهُوَ كامِلٌ مُحتَمِلٌ ، وقَسَّمَ لِبَعضِ النّاسِ السَّهمَ ولِبَعضٍ السَّهمَينِ ولِبَعضٍ الثَّلاثَةَ حَتَّى انتَهَوا إلَى السَّبعَةِ . ثُمَّ قالَ : لا تَحمِلوا عَلى صاحِبِ السَّهمِ سَهمَينِ ، ولا عَلى صاحِبِ السَّهمَينِ ثَلاثَةً فَتَبهَضوهُم (3) ثُمَّ قالَ : كَذلِكَ حَتّى يَنتَهِيَ إلَى السَّبعَةِ . (4)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 189 ، غرر الحكم : ج 4 ص 433 ح 6592 وليس فيه ذيله ، بحار الأنوار : ج 69 ص 227 ح 19 .
2- .الكافي: ج 2 ص 45 ح 3 عن سدير ، بحارالأنوار : ج 69 ص 167 ح 6 .
3- .بَهَضَه : شقّ عليه (لسان العرب : ج 7 ص 122 «بهض») .
4- .الكافي : ج 2 ص 42 ح 1 ، الخصال : ص 354 ح 35 كلاهما عن عمّار بن أبي الأحوص ، أعلام الدين : ص 97 ، مشكاة الأنوار : ص 420 ح 1413 كلّهانحوه ، بحار الأنوار : ج 69 ص 159 ح 1 .

ص: 259

ب - پرهيز از تحميل

امام على عليه السلام :قسمتى از ايمان ، در دل ها استوار و پا برجاست و قسمتى از آن ، ميان دل ها و سينه ها ، تا مدّتى معلوم (زمان مرگ) ، عاريت است . پس اگر از كسى بيزاريد ، او را وا گذاريد ، تا مرگش فرا رسد . (1) از آن هنگام است كه بيزارى جستن [از آنها كه سزاوار بيزارى اند] ، روا مى شود .

ب _ پرهيز از تحميلامام باقر عليه السلام :مؤمنان ، داراى درجات اند . بعضى از آنان ، يك درجه دارند ؛ بعضى دو درجه ، بعضى سه درجه ، بعضى چهار درجه ، بعضى پنج درجه ، بعضى شش درجه ، و بعضى هفت درجه . بنا بر اين ، اگر خواسته باشى بر آن كه يك درجه دارد ، دو درجه بار كنى ، تاب نمى آورد . اگر بر آن كه دو درجه دارد ، سه درجه بار كنى ، تاب نمى آورد . اگر بر آن كه سه درجه دارد ، چهار درجه بار كنى ، تاب نمى آورد . اگر بر آن كه چهار درجه دارد ، پنج درجه بار كنى ، تاب نمى آورد . اگر بر آن كه پنج درجه دارد ، شش درجه بار كنى ، تاب نمى آورد و اگر بر آن كه شش درجه دارد ، هفت درجه بار كنى ، تاب نمى آورد . درجات ، اين گونه اند .

امام صادق عليه السلام :خداوند عز و جل ايمان را هفت بهره قرار داد : نيكوكارى و راستگويى و يقين و خرسندى و وفادارى و دانايى و بردبارى . سپس آنها را ميان مردم قسمت كرد . پس در هر كس همه اين هفت بهره را قرار داد ، او كامل است و بار كامل ايمان را به دوش مى كشد . به برخى از مردم ، تنها يك بهره داد ؛ به برخى دو بهره ، به برخى سه بهره ، تا به هفت بهره رسند . به كسى كه يك بهره دارد ، دو بهره بار مكنيد و به كسى كه دو بهره دارد ، سه بهره بار مكنيد ، كه در اين صورت ، بر آنان فشار وارد مى آوريد . و به همين سان است تا به هفت بهره برسد .

.


1- .يعنى : در باره كفر و ايمان او حكم نكنيد . شايد در آخرين لحظه ، ايمان استوار و حقيقى پيدا كند .

ص: 260

ج _ اِستِعمالُ الرِّفقِ فِي الدَّعوَةِالكافي عن عبد العزيز القراطيسي :قالَ لي أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : يا عَبدَ العَزيزِ إنَّ الإِيمانَ عَشرُ دَرَجاتٍ بِمَنزِلَةِ السُّلَّمِ يُصعَدُ مِنهُ مِرقاةً (1) بَعدَ مِرقاةٍ ، فَلا يَقولَنَّ صاحِبُ الاِثنَينِ لِصاحِبِ الواحِدِ لَستَ عَلى شَيءٍ حَتّى يَنتَهِيَ إلَى العاشِرِ ، فَلا تُسقِط مَن هُوَ دونَكَ فَيُسقِطَكَ مَن هُوَ فَوقَكَ ، وإذا رَأَيتَ مَن هُوَ أسفَلُ مِنكَ بِدَرَجَةٍ فَارفَعهُ إلَيكَ بِرِفقٍ ولا تَحمِلَنَّ عَلَيهِ ما لا يُطيقُ فَتَكسِرَهُ ، فَإِنَّ مَن كَسَرَ مُؤمِنا فَعَلَيهِ جَبرُهُ . (2)

الخصال عن عمّار بن أبي الأحوص :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : إنَّ عِندَنا أقواما يَقولونَ بِأَميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام ويُفَضِّلونَهُ عَلَى النّاسِ كُلِّهِم ، ولَيسَ يَصِفونَ ما نَصِفُ مِن فَضلِكُم ، أنَتَوَلّاهُم ؟ فَقالَ لي : نَعَم فِي الجُملَةِ ، ألَيسَ عِندَ اللّهِ ما لَم يَكُن عِندَ رَسولِ اللّهِ ، ولِرَسولِ اللّهِ عِندَ اللّهِ ما لَيسَ لَنا ، وعِندَنا ما لَيسَ عِندَكُم ، وعِندَكُم ما لَيسَ عِندَ غَيرِكُم ؟ إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى وَضَعَ الإِسلامَ عَلى سَبعَةِ أسهُمٍ : عَلَى الصَّبرِ وَالصِّدقِ وَاليَقينِ وَالرِّضا وَالوَفاءِ وَالعِلمِ وَالحِلمِ ، ثُمَّ قَسَّمَ ذلِكَ بَينَ النّاسِ ، فَمَن جَعَلَ فيهِ هذِهِ السَّبعَةَ الأَسهُمِ فَهُوَ كامِلُ الإِيمانِ مُحتَمِلٌ ، ثُمَّ قَسَّمَ لِبَعضِ النّاسِ السَّهمَ ولِبَعضٍ السَّهمَينِ ولِبَعضٍ الثَّلاثَةَ الأَسهُمِ ولِبَعضٍ الأَربَعَةَ الأَسهُمِ ولِبَعضٍ الخَمسَةَ الأَسهُمِ ولِبَعضٍ السِّتَّةَ الأَسهُمِ ولِبَعضٍ السَّبعَةَ الأَسهُمِ ، فَلا تَحمِلوا عَلى صاحِبِ السَّهمِ سَهمَينِ ، ولا عَلى صاحِبِ السَّهمَينِ ثَلاثَةَ أسهُمٍ ، ولا عَلى صاحِبِ الثَّلاثَةِ أربَعَةَ أسهُمٍ ، ولا عَلى صاحِبِ الأَربَعَةِ خَمسَةَ أسهُمٍ ، ولا عَلى صاحِبِ الخَمسَةِ سِتَّةَ أسهُمٍ ، ولا عَلى صاحِبِ السِّتَّةِ سَبعَةَ أسهُمٍ ، فَتُثقِلوهُم وتُنَفِّروهُم ، ولكِن تَرَفَّقوا بِهِم وسَهِّلوا لَهُمُ المَدخَلَ ، وسَأَضرِبُ لَكَ مَثَلاً تَعتَبِرُ بِهِ : إنَّهُ كانَ رَجُلٌ مُسلِمٌ وكانَ لَهُ جارٌ كافِرٌ ، وكانَ الكافِرُ يُرافِقُ المُؤمِنَ ، فَأَحَبَّ المُؤمِنُ لِلكافِرِ الإِسلامَ ولَم يَزَل يُزَيِّنُ الإِسلامَ ويُحَبِّبُهُ إلَى الكافِرِ حَتّى أسلَمَ ، فَغَدا عَلَيهِ المُؤمِنُ فَاستَخرَجَهُ مِن مَنزِلِهِ فَذَهَبَ بِهِ إلَى المَسجِدِ لِيُصَلِّيَ مَعَهُ الفَجرَ في جَماعَةٍ ، فَلَمّا صَلّى قالَ لَهُ : لَو قَعَدنا نَذكُرُ اللّهَ عز و جلحَتّى تَطلُعَ الشَّمسُ ، فَقَعَدَ مَعَهُ فَقالَ لَهُ : لَو تَعَلَّمتَ القُرآنَ إلى أن تَزولَ الشَّمسُ وصُمتَ اليَومَ كانَ أفضَلَ ، فَقَعَدَ مَعَهُ وصامَ حَتّى صَلَّى الظُّهرَ وَالعَصرَ ، فَقالَ : لَو صَبَرتَ حَتّى تُصَلِّيَ المَغرِبَ وَالعِشاءَ الآخِرَةَ كانَ أفضَلَ ، فَقَعَدَ مَعَهُ حَتّى صَلَّى المَغرِبَ وَالعِشاءَ الآخِرَةَ ، ثُمَّ نَهَضا وقَد بَلَغَ مَجهودَهُ وحُمِلَ عَلَيهِ ما لا يُطيقُ ، فَلَمّا كانَ مِنَ الغَدِ غَدا عَلَيهِ وهُوَ يُريدُ بِهِ مِثلَ ما صَنَعَ بِالأَمسِ فَدَقَّ عَلَيهِ بابَهُ ثُمَّ قالَ لَهُ : اُخرُج حَتّى نَذهَبَ إلَى المَسجِدِ ، فَأَجابَهُ أنِ انصَرِف عَنّي فَإِنَّ هذا دينٌ شَديدٌ لا اُطيقُهُ . فَلا تَخرَقوا بِهِم ، أما عَلِمتَ أنَّ إمارَةَ بَني اُمَيَّةَ كانَت بِالسَّيفِ وَالعَسفِ وَالجَورِ ، وأنَّ إمارَتَنا بِالرِّفقِ وَالتَّأَلُّفِ وَالوَقارِ وَالتَّقِيَّةِ وحُسنِ الخُلطَةِ وَالوَرَعِ وَالاِجتِهادِ ، فَرَغِّبُوا النّاسَ في دينِكُم وفيما أنتُم فيهِ . (3)

.


1- .المرقاة : الدرجة (لسان العرب : ج 14 ص 332 «رقا») .
2- .الكافي : ج 2 ص 45 ح 2 ، الخصال : ص 447 ح 48 بزيادة «وكان المقداد في الثامنة وأبوذرّ في التاسعة وسلمان في العاشرة» في آخره و ح 49 نحوه ،بحارالأنوار : ج 22 ص 351 ح 75 .
3- .الخصال : ص 354 ح 35 ، مشكاة الأنوار : ص 164 ح 428 ، بحارالأنوار : ج 69 ص 169 ح 11 .

ص: 261

ج - دعوت كردن با نرمش و مدارا

ج _ دعوت كردن با نرمش و مداراامام صادق عليه السلام_ خطاب به عبد العزيز قراطيسى _ :اى عبد العزيز! ايمان ، مانند نردبانى است كه ده پلّه دارد و از آن ، پلّه پلّه بالا مى روند . بنا بر اين ، كسى كه در پلّه دوم است ، نبايد به آن كه در پلّه اوّل است ، بگويد : تو اهمّيتى ندارى . [و همچنين] تا برسد به دهمى [كه او هم نبايد به پايين تر از خود ، چنين سخنى بگويد] . پس آن را كه در پلّه پايين تر از توست ، نينداز ، كه بالاتر از تو نيز تو را مى اندازد . اگر ديدى كسى يك پلّه از تو پايين تر است ، با ملايمت ، او را به سوى خود بالا كشان و فراتر از توانش ، بر او بار مكن ، كه او را مى شكنى و البتّه هر كس مؤمنى را بشكند ، بايد شكستگىِ او را ببندد .

الخصال_ به نقل از عمّار بن ابى احوص _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : نزد ما گروه هايى هستند كه به امير مؤمنان معتقدند و او را از همه مردم ، برتر مى دانند ؛ ولى به فضيلتى كه ما براى شما قائليم ، معتقد نيستند . آيا آنان را از خود بدانيم؟ فرمود : «اجمالاً آرى . مگر نه اين است كه خداوند ، اوصافى دارد كه پيامبر خدا نداشت ، و پيامبر خدا در نزد خداوند ، درجاتى داشت كه ما نداريم ، و ما درجاتى داريم كه شما نداريد ، و شما نيز درجاتى داريد كه غير شما ندارند؟! خداوند _ تبارك و تعالى _ اسلام را هفت بهره قرار داد : شكيبايى و راستى و يقين و خرسندى و وفادارى و دانش و بردبارى . سپس آنها را ميان مردم قسمت كرد . پس كسى كه همه اين هفت بهره را به او داد ، او مؤمن كامل است و تحمّل دارد . همچنين به برخى از مردم ، يك بهره داد ، به برخى دو بهره ، به برخى سه بهره ، به برخى چهار بهره ، به برخى پنج بهره ، به برخى شش بهره ، و به برخى هفت بهره . پس بر كسى كه يك بهره دارد ، دو بهره بار نكنيد و بر آن كه دو بهره دارد ، سه بهره ، و بر آن كه سه بهره دارد ، چهار بهره ، و بر آن كه چهار بهره دارد ، پنج بهره ، و بر آن كه پنج بهره دارد ، شش بهره ، و بر آن كه شش بهره دارد ، هفت بهره بار نكنيد _ زيرا در اين صورت ، آنان را گران بار مى كنيد و مى رمانيد _ ؛ بلكه با آنان ، نرمى [و مدارا] كنيد و راه هاى ورود را برايشان هموار سازيد . برايت مثالى بزنم تا از آن ، درس بگيرى : مرد مسلمانى بود كه همسايه اى كافر داشت و آن كافر ، با مؤمن رفاقت مى كرد . مرد مؤمن از خوبى هاى اسلام ، براى كافر مى گفت و پيوسته از آن تعريف و تمجيد مى كرد ، تا آن كه علاقه او را به اسلام جلب كرد و مرد كافر ، مسلمان شد . صبح فردا مؤمن رفت و او را از خانه اش بيرون آورد و به مسجد برد تا نماز صبح را با جماعت بخوانند . نماز را كه خواند ، به او گفت : بهتر است بنشينيم و به ذكر خدا مشغول شويم ، تا آفتاب طلوع كند . او هم نشست . بعد گفت : اگر تا زوال خورشيد ، به آموختن قرآن بپردازى و امروز را روزه بدارى ، بهتر است . او هم نشست و روزه گرفت ، تا آن كه نماز ظهر و عصر را خواند . باز آن مؤمن گفت : اگر شكيبايى كنى تا نماز مغرب و عشا را نيز بخوانى ، بهتر است . او نشست ، تا آن كه نماز مغرب و عشا را هم خواند . آن گاه ، در حالى برخاستند كه براى آن تازه مسلمان ، ديگر رمقى نمانده و بيش از توانش ، بر او بار شده بود . فرداى آن روز ، دوباره مرد مؤمن نزد او رفت تا با وى چنان كند كه ديروز كرده بود . درِ خانه اش را كوبيد و گفت : بيرون بيا تا به مسجد رويم . آن مرد پاسخ داد : از نزد من برو ؛ زيرا اين دين ، دين سختى است و من تحمّل آن را ندارم . بنا بر اين ، بر آنان [كه همه عقايد شما را باور ندارند ،] سخت مگيريد و خشونت نورزيد . مگر نمى دانى كه امارت بنى اميّه ، با شمشير و زور و ستم بود ؛ ولى امارت ما با ملايمت و دوستى و وقار و تقيّه و حسن رفتار و پارسايى و كوشش است؟ پس مردم را به دين خود و عقيده اى كه داريد ، مشتاق سازيد» .

.

ص: 262

الكافي عن يعقوب بن الضحّاك عن رجل من أصحابنا سرّاج_ وكانَ خادِما لِلإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام ، قالَ _ :بَعَثَني أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام في حاجَةٍ وهُوَ بِالحيرَةِ (1) أنَا وجَماعَةً مِن مَواليهِ . قالَ : فَانطَلَقنا فيها ، ثُمَّ رَجَعنا مُغتَمّينَ (2) ، قالَ : وكانَ فِراشي فِي الحائِرِ الَّذي كُنّا فيهِ نُزولاً ، فَجِئتُ وأنَا بِحالٍ (3) فَرَمَيتُ بِنَفسي . فَبَينا أنَا كَذلِكَ إذا أنَا بِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام قَد أقبَلَ . قالَ : فَقالَ : قَد أتَيناكَ _ أو قالَ : جِئناكَ _ فَاستَوَيتُ جالِسا ، وجَلَسَ عَلى صَدرِ فِراشي ، فَسَأَلَني عَمّا بَعَثَني لَهُ فَأَخبَرتُهُ ، فَحَمِدَ اللّهَ. ثُمَّ جَرى ذِكرُ قَومٍ ، فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ إنّا نَبرَأُ مِنهُم ، إنَّهُم لا يَقولونَ ما نَقولُ ! قالَ : فَقالَ : يَتَوَلَّونا ولا يَقولونَ ما تَقولونَ تَبرَؤونَ مِنهُم ؟! قالَ : قُلتُ : نَعَم ، قالَ : فَهُوَ ذا عِندَنا ما لَيسَ عِندَكُم ، فَيَنبَغي لَنا أن نَبرَأَ مِنكُم ؟ قالَ : قُلتُ : لا ، جُعِلتُ فِداكَ ، قالَ : وهُوَ ذا عِندَ اللّهِ ما لَيسَ عِندَنا أفَتَراهُ اطَّرَحَنا ؟ قالَ : قُلتُ : لا وَاللّهِ جُعِلتُ فِداكَ، ما نَفعَلُ ؟ قالَ : فَتَوَلَّوهُم ولا تَبرَؤوا مِنهُم ، إنَّ مِنَ المُسلِمينَ مَن لَهُ سَهمٌ ، ومِنهُم مَن لَهُ سَهمانِ ، ومِنهُم مَن لَهُ ثَلاثَةُ أسهُمٍ ، ومِنهُم مَن لَهُ أربَعَةُ أسهُمٍ ، ومِنهُم مَن لَهُ خَمسَةُ أسهُمٍ ، ومِنهُم مَن لَهُ سِتَّةُ أسهُمٍ ، ومِنهُم مَن لَهُ سَبعَةُ أسهُمٍ ، فَلَيسَ يَنبَغي أن يُحمَلَ صاحِبُ السَّهمِ عَلى ما عَلَيهِ صاحِبُ السَّهمَينِ ، ولا صاحِبُ السَّهمَينِ عَلى ما عَلَيهِ صاحِبُ الثَّلاثَةِ ، ولا صاحِبُ الثَّلاثَةِ عَلى ما عَلَيهِ صاحِبُ الأَربَعَةِ ، ولا صاحِبُ الأَربَعَةِ عَلى ما عَلَيهِ صاحِبُ الخَمسَةِ ، ولا صاحِبُ الخَمسَةِ عَلى ما عَلَيهِ صاحِبُ السِّتَّةِ ، ولا صاحِبُ السِّتَّةِ عَلى ما عَلَيهِ صاحِبُ السَّبعَةِ . وسَأَضرِبُ لَكَ مَثَلاً : إنَّ رَجُلاً كانَ لَهُ جارٌ وكانَ نَصرانِيّاً فَدَعاهُ إلَى الإِسلامِ وزَيَّنَهُ لَهُ فَأَجابَهُ ، فَأَتاهُ سُحَيرا (4) فَقَرَعَ عَلَيهِ البابَ فَقالَ لَهُ : مَن هذا ؟ قالَ : أنَا فُلانٌ ، قالَ : وما حاجَتُكَ ؟ فَقالَ : تَوَضَّأ وَالبَس ثَوبَيكَ ومُرَّ بِنا إلَى الصَّلاةِ ، قالَ : فَتَوَضَّأَ ولَبِسَ ثَوبَيهِ وخَرَجَ مَعَهُ ، قالَ : فَصَلَّيا ما شاءَ اللّهُ ثُمَّ صَلَّيَا الفَجرَ ثُمَّ مَكَثا حَتّى أصبَحا ، فَقامَ الَّذي كانَ نَصرانِيّا يُريدُ مَنزِلَهُ ، فَقالَ لَهُ الرَّجُلُ : أينَ تَذهَبُ؟ النَّهارُ قَصيرٌ وَالَّذي بَينَكَ وبَينَ الظُّهرِ قَليلٌ؟ قالَ : فَجَلَسَ مَعَهُ إلى أن صَلَّى الظُّهرَ ، ثُمَّ قالَ : وما بَينَ الظُّهرِ وَالعَصرِ قَليلٌ فَاحتَبَسَهُ حَتّى صَلَّى العَصرَ ، قالَ : ثُمَّ قامَ وأرادَ أن يَنصَرِفَ إلى مَنزِلِهِ فَقالَ لَهُ : إنَّ هذا آخِرُ النَّهارِ وأقَلُّ مِن أوَّلِهِ فَاحتَبَسَهُ حَتّى صَلَّى المَغرِبَ ، ثُمَّ أرادَ أن يَنصَرِفَ إلى مَنزِلِهِ فَقالَ لَهُ : إنَّما بَقِيَت صَلاةٌ واحِدَةٌ قالَ : فَمَكَثَ حَتّى صَلَّى العِشاءَ الآخِرَةَ ثُمَّ تَفَرَّقا . فَلَمّا كانَ سُحَيرا غَدا عَلَيهِ فَضَرَبَ عَلَيهِ البابَ فَقالَ : مَن هذا ؟ قالَ : أنَا فُلانٌ ، قالَ : وما حاجَتُكَ ؟ قالَ : تَوَضَّأ وَالبَس ثَوبَيكَ وَاخرُج بِنا فَصَلِّ ، قالَ : اُطلُب لِهذَا الدّينِ مَن هُوَ أفرَغُ مِنّي وأنَا إنسانٌ مِسكينٌ وعَلَيَّ عِيالٌ ! فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : أدخَلَهُ في شَيءٍ أخرَجَهُ مِنهُ _ أو قالَ : أدخَلَهُ مِن مِثلِ ذِه وأخرَجَهُ مِن مِثلِ هذا _ . (5)

.


1- .مكان قرب الكوفة ، كان منزل ملوك المناذرة (اُنظر : معجم البلدان : ج 2 ص 328) .
2- .قال العلّامة المجلسي رحمه الله: «مُعتِمّينَ» الظاهر أنّه بالعين المهمَلة على بناء الإفعال أو التفعيل . في القاموس : العَتَمَة : ثُلث الليل الأوّل بعد غيبوبة الشفق، أو وقت صلاة العشاء الآخرة، وأعتَمَ وعتم : سار فيها ... انتهى. أي رجعنا داخلين في وقت العتمة . وفي أكثر النسخ بالغين المعجمة ؛ من الغمّ (مرآة العقول : ج 7 ص 274) .
3- .أي بحال سوء من الغمّ (الوافي : ج 3 ص 29) .
4- .وهو تصغير السحر ؛ وهو سدس آخر الليل أو ساعة آخر الليل . وقيل : قبيل الصبح (مرآة العقول : ج 7 ص 276) .
5- .الكافي : ج 2 ص 43 ح 2 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 161 ح 2 وراجع : الميزان في تفسير القرآن : ج 1 ص 301 .

ص: 263

الكافى_ به نقل از يعقوب بن ضحّاك ، از مردى چرمْدوز از همكيشان ما ، كه خدمتكار امام صادق عليه السلام بود _ :زمانى كه امام صادق عليه السلام در حيره (1) بود ، مرا با جمعى از دوستانش ، در پىِ كارى فرستاد . ما پىِ آن كار رفتيم و ديروقت (2) باز گشتيم . فرش و بستر من ، در سَردابى بود كه آن جا اُتراق كرده بوديم . من خسته و كوفته آمدم و خودم را انداختم . در همين حال ، ديدم كه امام صادق عليه السلام آمد و فرمود : «ما پيش تو آمديم» . (3) من راست نشستم و ايشان بالاى بستر من نشست و از كارى كه مرا در پىِ آن فرستاده بود ، پرسيد . من هم گزارش دادم و ايشان خدا را سپاس گفت . سپس سخن از گروهى به ميان آمد و من گفتم : قربانت گردم! ما از آنان بيزارى مى جوييم ؛ (4) چون به چيزهايى كه ما معتقديم ، اعتقاد ندارند . امام صادق عليه السلام فرمود : «آنها ما را دوست دارند ؛ ولى چون عقيده شما را ندارند ، از ايشان بيزارى مى جوييد؟» . گفتم : آرى . فرمود : «ما هم چيزهايى داريم كه شما نداريد . پس سزاوار است كه از شما بيزارى بجوييم؟!» . گفتم : نه ، قربانت گردم ! فرمود : «و خدا هم چيزهايى دارد كه ما نداريم . پس به نظر تو ، خداوند ، ما را دور انداخته است؟!» . گفتم : نه ، به خدا . فدايت شوم ! چه كنيم؟ فرمود : «آنها را خودى بدانيد و از ايشان بيزارى نجوييد . برخى از مسلمانان ، تنها يك بهره [از ايمان ]دارند ، برخى دو بهره ، برخى سه بهره ، برخى چهار بهره ، برخى پنج بهره ، برخى شش بهره ، و برخى هفت بهره . بنا بر اين ، نبايد كسى را كه يك بهره دارد ، به آنچه در خور دارنده دو بهره است ، وا داشت ، يا كسى را كه دو بهره دارد ، به آنچه در خورِ دارنده سه بهره است ، وا داشت ، يا كسى را كه سه بهره دارد ، به آنچه در خورِ دارنده چهار بهره است ، واداشت ، يا كسى را كه چهار بهره دارد ، به آنچه در خورِ دارنده پنج بهره است ، وا داشت ، يا كسى را كه پنج بهره دارد ، به آنچه در خورِ دارنده شش بهره است ، وا داشت ، يا كسى را كه شش بهره دارد ، به آنچه در خورِ دارنده هفت بهره است ، وا داشت . برايت مثالى بزنم : مردى [مؤمن] ، همسايه اى نصرانى داشت . او را به اسلام دعوت كرد و از محاسن آن برايش گفت ، تا آن كه مسلمان شد . سحرگاه ، نزد او رفت و در زد . تازه مسلمان گفت : كيست ؟ مرد مؤمن گفت : منم ، فلانى . گفت : چه كار دارى ؟ گفت : وضو بگير و لباس هايت را بپوش و با ما به نماز [جماعت] بيا . او وضو گرفت و لباس پوشيد و با او رفت . آن دو ، قدرى نماز خواندند و سپس نماز صبح را به جا آوردند و ماندند ، تا هوا روشن شد . آن كه پيش تر نصرانى بود ، برخاست تا به منزلش برود . مرد مسلمان گفت : كجا مى روى؟ روز ، كوتاه است و چيزى تا ظهر نمانده . او هم نشست ، تا آن كه نماز ظهر را هم خواند . مرد مسلمان گفت : تا نماز عصر هم چيزى نمانده است . و او را نگه داشت تا نماز عصر را هم خواند . سپس برخاست تا به منزلش برود . مرد مسلمان گفت : اكنون ، آخرِ روز است و چيزى به پايان آن نمانده . و او را نگه داشت ، تا نماز مغرب را هم خواند ، و خواست به منزلش برود كه آن مرد گفت : تنها يك نماز ديگر ، باقى مانده است . مرد تازه مسلمان ، ماند تا نماز عشا را نيز خواند و آن گاه ، از هم جدا شدند . سحرگاه روز بعد ، باز به سراغ او رفت و درِ خانه اش را كوبيد . مرد گفت : كيست؟ گفت : منم ، فلانى . گفت : چه كار دارى ؟ گفت : وضو بگير و لباس هايت را بپوش و با ما بيا نماز بخوان . مرد تازه مسلمان گفت : برو براى اين دين ، شخصى بيكارتر از من بياب . منِ بيچاره ، زن و بچّه دارم» . امام صادق عليه السلام فرمود : «بدين ترتيب ، او را وارد همان چيزى (دينى) كرد كه از آن ، بيرونش آورده بود» يا فرمود (5) : «او را از اين [در] وارد كرد و از اين يكى ، بيرون راند» . (6)

.


1- .شهرى در شمال جزيرة العرب ، كه بقاياى آن ، در جنوب عراقِ امروز (استان نجف) ، واقع است .
2- .در بعضى نسخه ها ، واژه «معتمين» آمده كه به معناى وقت نماز عشاست . (يادداشت محقّق الكافى) .
3- .به اصطلاح ، «يا اللّه » گفت تا وارد شود .
4- .در بعضى نسخه ها آمده است : «من از آنان بيزارى مى جويم» .
5- .ترديد ، از راوى است .
6- .ر . ك : الميزان فى تفسير القرآن : ج 1 ص 301 (توضيحى در باره درجات اسلام و ايمان) .

ص: 264

. .

ص: 265

. .

ص: 266

. .

ص: 267

. .

ص: 268

الفصل السّادس : آثار الإيمان وبركاته6 / 1المَعرِفَةُالكتاب«وَ مَن يُؤْمِن بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ» . (1)

«وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ» . (2)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الإِيمانُ عُريانٌ ، ولِباسُهُ التَّقوى ، وزينَتُهُ الحَياءُ ، ومالُهُ الفِقهُ ، وثَمَرَتُهُ العِلمُ. (3)

الإمام عليّ عليه السلام :هُدِيَ مَن أخلَصَ إيمانَهُ . (4)

.


1- .التغابن : 11 .
2- .الجمعه : 2 . البقرة : 129 و 151 ، آل عمران : 164 .
3- .الفردوس : ج 1 ص 112 ح 380 عن ابن مسعود ، إحياء العلوم : ج 1 ص 13 وليس فيه «وماله الفقه» ، كنز العمّال :ج 1 ص 40 ح 87 نقلاً عن الخرائطي في مكارم الأخلاق عن وهب بن منبّه وليس فيه «وثمرته العلم» ؛ الأمالي للشجري : ج 1 ص 15 عن ابن مسعود وفيه «رأسه» بدل «زينته» .
4- .غرر الحكم : ج 6 ص 193 ح 10015 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 511 ح 9301 .

ص: 269

فصل ششم: آثار و بركات ايمان
6 / 1 شناخت

فصل ششم: آثار و بركات ايمان6 / 1شناختقرآن«و كسى كه به خدا ايمان بياورد ، [خداوند ،] دلش را هدايت مى كند» .

«و كتاب و حكمت را بديشان [كه ايمان آورند ،] مى آموزد» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان[_ِ تنها] ، برهنه است . جامه آن ، پرهيزگارى است ، زيورش آزرم ، دارايى اش آگاهى و ميوه اش دانش .

امام على عليه السلام :كسى كه ايمانش را ناب گرداند ، ره يافته است .

.

ص: 270

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ القَلبَ لَيَتَرَجَّجُ (1) فيما بَينَ الصَّدرِ وَالحَنجَرَةِ حَتّى يُعقَدَ عَلَى الإِيمانِ ، فَإِذا عُقِدَ عَلَى الإِيمانِ قَرَّ ، وذلِكَ قَولُ اللّهِ عز و جل : « وَ مَن يُؤْمِن بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ» . (2)

6 / 2مَكارِمُ الأَخلاقِالكتاب«هُوَ الَّذِى بَعَثَ فِى الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُواْ عَلَيْهِمْ ءَايَاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِن كَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِى ضَلَالٍ مُّبِينٍ» . (3)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّما بُعِثتُ لِاُتَمِّمَ مَكارِمَ الأَخلاقِ. (4)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّما بُعِثتُ لِاُتَمِّمَ صالِحَ الأَخلاقِ. (5)

عنه صلى الله عليه و آله :بُعِثتُ بِمَكارِمِ الأَخلاقِ ومَحاسِنِها. (6)

.


1- .الرَّجُّ : التحرّك والاهتزاز (القاموس المحيط : ج 1 ص 190 «رجج») .
2- .الكافي : ج 2 ص 421 ح 4 ، المحاسن : ج 1 ص 388 ح 865 كلاهما عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 68 ص 255 ح 13 .
3- .الجمعه : 2 وراجع : البقرة 129 و 151 و آل عمران : 164 .
4- .السنن الكبرى : ج 10 ص 323 ح 20782 ، مسند الشهاب : ج 2 ص 193 ح 1165 كلاهما عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 11 ص 420 ح 31969 ؛ مجمع البيان : ج 10ص 500 ، بحار الأنوار : ج 16 ص 210 .
5- .مسند ابن حنبل : ج 3 ص 323 ح 8961 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 670 ح 4221 كلاهما عن أبي هريرة ، السنن الكبرى : ج 10 ص 323ح 20783 ، كنز العمّال : ج 11 ص 425 ح 31996 .
6- .الأمالي للطوسي : ص 596 ح 1234 عن إسحاق بن جعفر عن الإمام الكاظم عن الإمام الباقر عن آبائه عليهم السلام ، مشكاة الأنوار : ص 425 ح 1423عن الإمام زين العابدين عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 16 ص 287 ح 142 .

ص: 271

6 / 2 خوى هاى والا

امام صادق عليه السلام :دل در ميان سينه و ناى ، نا آرامى مى كند ، تا آن گاه كه با ايمان ، گره خورَد و چون با ايمان گره خورد ، آرام مى گيرد ، و اين است [معناى ]سخن خداوند عز و جل كه : «هر كه به خدا ايمان آورَد ، [خدا] دلش را هدايت مى كند» .

6 / 2خوى هاى والاقرآن«اوست آن كس كه در ميان بى سوادان ، فرستاده اى از خودشان بر انگيخت تا آيات او را بر آنان بخواند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت را بديشان بياموزد، و [ آنان ] قطعاً پيش از آن ، در گم راهى آشكارى بودند» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من ، در حقيقت ، براى اين بر انگيخته شدم كه خوى هاى والا را كامل كنم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من بر انگيخته شده ام تا خوى هاى خوب را كامل سازم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من با خوى هاى والا و زيبا بر انگيخته شده ام .

.

ص: 272

عنه صلى الله عليه و آله :بُعِثتُ لِاُتَمِّمَ حُسنَ الأَخلاقِ. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ مِن أعَفِّ النّاسِ قِتلَةً (2) أهلَ الإِيمانِ. (3)

الإمام عليّ عليه السلام :حَياءُ الرَّجُلِ مِن نَفسِهِ ثَمَرَةُ الإِيمانِ. (4)

عنه عليه السلام :لا يَصدُقُ إيمانُ عَبدٍ حَتّى يَكونَ بِما في يَدِ اللّهِ أوثَقَ مِنهُ بِما في يَدِهِ. (5)

عنه عليه السلام :ثَمَرَةُ الإِيمانِ الرَّغبَةُ فِي دارِ البَقاءِ . (6)

الإمام الصادق عليه السلام :مِنَ الإِيمانِ حُسنُ الخُلُقِ وإطعامُ الطَّعامِ . (7)

.


1- .الموطّأ : ج 2 ص 904 ح 8 ، الطبقات الكبرى : ج 1 ص 193 كلاهما عن مالك بن أنس ، كنز العمّال : ج 3 ص 16 ح 5218 .
2- .قوله: «أعفّ» أفعل التفضيل من عفَّ عَفّا وعفافا وعفَّةً؛ أي كَفّ عمّا لا يحلّ ويجمل . «قِتلَةً» بكسر القاف : هيئة القتل. أي اكفّهم وأرحمهم _ مَن لا يتعدّى في هيئة القتل التي لا يحلّ فعلها من تشويه المقتول وإطالة تعذيبه _ أهلُ الإيمان ؛ لما جَعَلَ اللّه في قلوبهم من الرحمة والشفقة لجميع خلقه، بخلاف أهل الكفر (عون المعبود : ج 7 ص 235) .
3- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 894 ح 2681 ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 45 ح 3728 ، المصنّف لعبد الرزّاق : ج 10 ص 22 ح 18232 ، مسند أبي يعلى : ج 5ص 8 ح 4953 كلّها عن ابن مسعود ، كنز العمّال : ج 15 ص 12 ح 39848 .
4- .غرر الحكم : ج 3 ص 418 ح 4944 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 231 ح 4428 .
5- .نهج البلاغة : الحكمة 310 ، غرر الحكم : ج 6 ص 417 ح 10850 ، بحارالأنوار : ج 67 ص 314 ح 49 ؛ كنز العمّال : ج 6 ص 572 ح 16976 نقلاً عن العسكري .
6- .غرر الحكم : ج 3 ص 334 ح 4652 ؛ عيون الحكم والمواعظ : ص 208 ح 4155 .
7- .الكافي : ج 4 ص 50 ح 2 ، المحاسن : ج 2 ص 145 ح 1379 كلاهما عن حمّاد بن عثمان ، بحارالأنوار : ج 71 ص 392 ح 56 ؛ تاريخ دمشق : ج 17 ص168 ح 4081 وليس فيه «وإطعام الطعام» ؛ كنز العمّال : ج 3 ص 14 ح 5206 نقلاً عن الخرائطي في مكارم الأخلاق عن أبي هريرة عنه صلى الله عليه و آله وفيه «إنّ من أكمل الإيمان حسن الخلق» .

ص: 273

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من بر انگيخته شده ام تا خوى هاى نيك را كامل كنم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :باملاحظه ترينِ مردم در نحوه كشتن ، اهل ايمان اند . (1)

امام على عليه السلام :حيا داشتن انسان از خود ، ثمره ايمان است .

امام على عليه السلام :ايمان هيچ بنده اى واقعى نيست ، مگر آن گاه كه به آنچه در دست خداست ، بيشتر اطمينان داشته باشد تا به چيزى كه در دست خود اوست .

امام على عليه السلام :ثمره ايمان ، رغبت داشتن به سراى جاويدان است .

امام صادق عليه السلام :خوش خلقى و سفره دارى ، از ايمان اند .

.


1- .يعنى: مؤمنان در جنگ و كشتن دشمن ، و حتّى كشتن حيوان ، از زجركُش كردن و مُثله كردن و امثال آن ، خوددارى مى ورزند .

ص: 274

6 / 3التَّجَنُّبُ عَنِ البَغيُالكتاب«وَ إِنَّ كَثِيرًا مِّنَ الْخُلَطَاءِ لَيَبْغِى بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ إِلَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَ قَلِيلٌ مَّا هُمْ» . (1)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :كَيفَ أظلِمُ أحَدا لِنَفسٍ يُسرِعُ إلَى البِلى قُفولُها ، ويَطولُ فِي الثَّرى حُلولُها. (2)

الإمام الصادق عليه السلام :عَجَبٌ لِمَن أيقَنَ أنَّ البَعثَ حَقٌّ كَيفَ يَظلِمُ. (3)

6 / 4التَّجَنُّبُ عَنِ الكَذِبِالكتاب«إِنَّمَا يَفْتَرِى الْكَذِبَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِايَاتِ اللَّهِ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْكَاذِبُونَ» . (4)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يُطبَعُ المُؤمِنُ عَلى كُلِّ خَصلَةٍ ، ولا يُطبَعُ عَلَى الكَذِبِ ولا عَلَى الخِيانَةِ . (5)

.


1- .ص : 24 .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 224 ، الصراط المستقيم : ج 1 ص 163 نحوه، بحار الأنوار : ج 41 ص 162 ح 57 .
3- .علل الشرائع: ص 62 ح 1 عن محمّد بن عمارة ، بحار الأنوار : ج 13 ص 288 ح 4 .
4- .النحل : 105 .
5- .تحف العقول : ص 55 ، بحارالأنوار : ج 77 ص 158 ح 150 .

ص: 275

6 / 3 پرهيز از ستم كردن
6 / 4 پرهيز از دروغ بستن

6 / 3پرهيز از ستم كردنقرآن«بسيارى از شريكان ، به يكديگر ستم مى كنند ، مگر كسانى كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته كرده اند ، و اينان بسى اندك اند» .

حديثامام على عليه السلام :چگونه براى تنى كه به سوى فرسودگى مى شتابد و ديرگاهى زير خاك خواهد ماند ، بر كسى ستم كنم ؟!

امام صادق عليه السلام :در شگفتم از كسى كه يقين دارد رستاخيز راست است ، كه چگونه ستم مى كند!

6 / 4پرهيز از دروغ بستنقرآن«تنها كسانى دروغ مى بندند كه به آيات خدا ايمان ندارند و آنان خود ، دروغگويند» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن بر هر خصلتى سرشته مى شود ؛ امّا بر دروغ گفتن و خيانت ، سرشته نمى شود .

.

ص: 276

عنه صلى الله عليه و آله :يُطبَعُ المُؤمِنُ عَلَى الخِلالِ كُلِّها ؛ إلَا الخِيانَةَ وَالكَذِبَ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إيّاكُم وَالكَذِبَ ؛ فَإنَّ الكَذِبَ مُجانِبٌ لِلإِيمانِ. (2)

مكارم الأخلاق لابن أبي الدنيا عن صفوان بن سليم :قيلَ: يا رَسولَ اللّهِ، أيَكونُ المُؤمِنُ جَبانا ؟ قالَ : نَعَم، قيلَ: أيَكونُ المُؤمِنُ بَخيلاً ؟ قالَ : نَعَم ، قيلَ : أيَكونُ المُؤمِنُ كَذّابا ؟ قالَ : لا. (3)

الاختصاص عن الحسن بن محبوب :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : يَكونُ المُؤمِنُ بَخيلاً ؟ قالَ : نَعَم ، قالَ : قُلتُ : فَيَكونُ جَبانا ؟ قالَ : نَعَم ، قُلتُ : فَيَكونُ كَذّابا ؟ قالَ : لا ، ولا خائِنا ، (4) ثُمَّ قالَ : يُجبَلُ المُؤمِنُ عَلى كُلِّ طَبيعَةٍ إلَا الخِيانَةَ وَالكَذِبَ. (5)

راجع : ص 184 (آفات الإيمان / الكذب ولا سيما على أهل البيت عليهم السلام ) .

6 / 5إنقاذُ النّاسِ مِن وِلايَةِ الطَّواغيتِالكتاب«وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِى كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولًا أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ وَ اجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ فَمِنْهُم مَّنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُم مَّنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلَالَةُ فَسِيرُواْ فِى الْأَرْضِ فَانظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ» . (6)

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 8 ص 276 ح 22232 عن أبي أمامة ، السنن الكبرى : ج 10 ص 332 ح 20828 ، شُعب الإيمان : ج 4 ص 207 ح 4809 ، مسندالشهاب : ج 1 ص 344 ح 589 كلّها عن مصعب بن سعد عن أبيه نحوه ، كنز العمّال : ج 1 ص 166 ح 833 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 22 ح 16 ، السنن الكبرى : ج 10 ص 332 ح 20826 كلاهما عن أبي بكر ، كنز العمّال : ج 3 ص 620 ح 8206 .
3- .مكام الأخلاق لابن أبي الدنيا : ص 119 ح 147 ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 6 ص 359 نحوه ، الدرّ المنثور : ج 4 ص 318 ؛ المحاسن : ج 1 ص 209 ح 371 عن معمّر بن خلّاد عن الإمام الرضا عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، مشكاة الأنوار : ص 162 ح 415 ، جامع الأخبار : ص 418 ح 1161 وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 72 ص 262 ح 40 .
4- .في المصدر : «جافيا» ، والتصويب من بحار الأنوار ، ويؤيّده قوله عليه السلام في ذيل الرواية : «إلّا الخيانة والكذب» .
5- .الاختصاص : 231 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 172 ح 11 .
6- .النحل : 36 .

ص: 277

6 / 5 رهانيدن مردم از حكومت طاغوت ها

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن بر هر طبيعتى سرشته مى شود، جز خيانت و دروغ .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از دروغ بپرهيزيد ؛ زيرا دروغ ، با ايمان ، بيگانه است .

مكارم الأخلاق_ به نقل از صفوان بن سليم _:از پيامبر خدا پرسيده شد : آيا مى شود مؤمن ، ترسو باشد ؟ فرمود : «آرى» . گفته شد : آيا مى شود مؤمن ، بخيل باشد ؟ فرمود : «آرى» . گفته شد : آيا ممكن است مؤمن ، دروغگو باشد ؟ فرمود : «نه» .

الاختصاص_ به نقل از حسن بن محبوب _ :از امام صادق عليه السلام پرسيدم : آيا ممكن است مؤمن ، بخيل باشد ؟ فرمود : «آرى» . پرسيدم : آيا مى شود ترسو باشد ؟ فرمود : «آرى» . پرسيدم : آيا دروغگو هست ؟ فرمود : «نه . خائن هم نيست» . سپس فرمود : «مؤمن بر هر خويى سرشته مى شود ، بجز خيانت و دروغ» .

ر . ك : ص 185 (آفت هاى ايمان / دروغ گفتن ، بويژه درباره اهل بيت عليهم السلام ) .

6 / 5رهانيدن مردم از حكومت طاغوت هاقرآن«و در حقيقت، در ميان هر امّتى ، فرستاده اى بر انگيختيم كه [ بگويد ] : خدا را بپرستيد و از طاغوت بپرهيزيد» . پس، در ميان ايشان كسى است كه خدا [ او را ]هدايت كرده، و در ميان ايشان كسى است كه گم راهى بر او سزاوار است. بنا بر اين ، در زمين بگرديد تا ببينيد فرجام تكذيب كنندگان چگونه بوده است» .

.

ص: 278

«وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ نَصِيرًا» . (1)

راجع : الزمر : 17 .

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ مِن كِتابهِ إلى أهلِ نَجرانَ _ :بِاسمِ إلهِ إبراهيمَ وإسحاقَ ويَعقوبَ ، مِن مُحَمَّدٍ النَّبِيِّ رَسولِ اللّهِ إلى اُسقُفِ نَجرانَ وأهلِ نَجرانَ ، إن أسلَمتُم فَإِنّي أحمَدُ إلَيكُمُ اللّهَ إلهَ إبراهيمَ وإسحاقَ ويَعقوبَ ، أمّا بَعدُ فَإِنّي أدعوكُم إلى عِبادَةِ اللّهِ مِن عِبادَةِ العِبادِ ، وأدعوكُم إلى وِلايَةِ اللّهِ مِن وِلايَةِ العِبادِ. (2)

الإمام عليّ عليه السلام :فَبَعَثَ اللّهُ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله بِالحَقِّ ، لِيُخرِجَ عِبادَهُ مِن عِبادَةِ الأَوثانِ إلى عِبادَتِهِ ، ومِن طاعَةِ الشَّيطانِ إلى طاعَتِهِ ، بِقُرآنٍ قَد بَيَّنَهُ وأحكَمَهُ ، لِيَعلَمَ العِبادُ رَبَّهُم إذ جَهِلوهُ ، ولِيُقِرُّوا بِهِ بَعدَ إذ جَحَدوهُ ، ولِيُثبِتوهُ بَعدَ إذ أنكَروهُ. (3)

عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى بَعَثَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله بِالحَقِّ لِيُخرِجَ عِبادَهُ مِن عِبادَةِ عِبادِهِ إلى عِبادَتِهِ ، ومِن عُهودِ عِبادِهِ إلى عُهودِهِ ، ومِن طاعَةِ عِبادِهِ إلى طاعَتِهِ ، ومِن وِلايَةِ عِبادِهِ إلى وِلايَتِهِ. (4)

.


1- .النساء : 75 .
2- .دلائل النبوّة للبيهقي : ج 5 ص 385 ، تفسير ابن كثير : ج 2 ص 43 كلاهما عن سلمة بن عبد يشوع عن أبيه عن جدّه عن يونس وكان نصرانيّا فأسلم ؛تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 81 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 21 ص 285 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 147 ، بحار الأنوار : ج 18 ص 221 ح 55.
4- .الكافي : ج 8 ص 386 ح 586 عن محمّد بن الحسين عن أبيه عن جدّه عن أبيه ، فلاح السائل : ص 372 ح 248 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 365 ح 34 .

ص: 279

«و چرا شما در راه خدا [ و در راه نجاتِ ]مردان و زنان و كودكان مستضعف ، نمى جنگيد؟ همانان كه مى گويند: «پروردگارا! ما را از اين شهرى كه مردمش ستم پيشه اند ، بيرون ببر و از جانب خود ، براى ما سرپرستى قرار ده و از نزد خويش ، ياورى براى ما تعيين فرما»؟» .

ر . ك : زمر : آيه 17 .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در نامه اش به نجرانيان _ :به نام خداى ابراهيم و اسحاق و يعقوب . از محمّد ، پيامبر و فرستاده خدا ، به اسقف نجران و به اهالى نجران . اگر اسلام آورديد ، همصدا با شما ، خدا ، همان معبود ابراهيم و اسحاق و يعقوب ، را سپاس مى گويم . نيز من شما را از پرستش بندگان به پرستش خدا ، و از ولايت بندگان به ولايت خدا فرا مى خوانم .

امام على عليه السلام :خداوند ، محمّد صلى الله عليه و آله را به حق فرستاد تا بندگانش را از پرستش بت ها به پرستش خود ، و از فرمانبرىِ شيطان به فرمانبرى خود ، بيرون بَرَد ، با قرآنى كه آن را روشن و استوار قرار داد تا بندگان ، پروردگار خويش را كه نمى شناختند ، بشناسند و به او كه منكِرش بودند ، اقرار كنند و او را كه نفيَش مى كردند ، اثبات كنند .

امام على عليه السلام :خداوند _ تبارك و تعالى _ محمّد صلى الله عليه و آله را به حق بر انگيخت تا بندگانِ او را از بندگىِ بندگانش به بندگى خودش ، و از پيمان هاى بندگانش به پيمان هاى خودش ، و از فرمانبرىِ بندگانش به فرمانبرى خودش ، و از ولايت بندگانش به ولايت خودش در آورَد .

.

ص: 280

6 / 6سَكينَةُ القَلبِالكتاب«هُوَ الَّذِى أَنزَلَ السَّكِينَةَ فِى قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُواْ إِيمَانًا مَّعَ إِيمَانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ كَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا» . (1)

الحديثالإمام الباقر عليه السلام :السَّكينَةُ الإِيمانُ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «هُوَ الَّذِى أَنزَلَ السَّكِينَةَ فِى قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ» _ :هُوَ الإِيمانُ. (3)

الكافي عن جميل :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن قَولِهِ عز و جل : «هُوَ الَّذِى أَنزَلَ السَّكِينَةَ فِى قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ» قالَ : هُوَ الإِيمانُ . قُلتُ : «وَ أَيَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ» (4) قالَ : هُوَ الإِيمانُ ، وعَن قَولِهِ : «وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوَى» (5) ؟ قالَ: هُوَ الإِيمانُ. (6)

راجع : ص 268 ح 352 .

.


1- .الفتح : 4 .
2- .الكافي : ج 2 ص 15 ح 3 ، معاني الأخبار : ص 284 ح 1 كلاهما عن محمّد بن مسلم ، جامع الأخبار : ص 105 ح 181 ، بحارالأنوار : ج 13 ص 443 ح7 .
3- .الكافي : ج 2 ص 15 ح 4 عن حفص بن البختري وهشام بن سالم وغيرهما و ح 1 عن أبي حمزة عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 69 ص 199 ح18 .
4- .المجادلة : 22 .
5- .الفتح : 26 .
6- .الكافي : ج 2 ص 15 ح 5 ، بحارالأنوار : ج 69 ص 200 ح 21 .

ص: 281

6 / 6 آرامش دل

6 / 6آرامش دلقرآن«اوست آن كس كه در دل هاى مؤمنان ، آرامش را فرو فرستاد تا ايمانى بر ايمان خود بيفزايند. و سپاهيان آسمان ها و زمين ، از آنِ خدايند و خدا همواره داناى سنجيده كار است» .

حديثامام باقر عليه السلام :[مقصود از] آرامش ، ايمان است .

امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند عز و جل : «اوست آن كسى كه در دل هاى مؤمنان ، آرامش را فرو فرستاد» _ :يعنى ايمان را .

الكافى_ به نقل از جميل _ :از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جل : «اوست كسى كه در دل هاى مؤمنان ، آرامش را فرو فرستاد» ، سؤال كردم . فرمود : «مقصود [از آرامش] ، ايمان است» . گفتم : «آنان را به روحى از سوى خويش ، تأييد كرد» ، يعنى چه ؟ فرمود : «مقصود [از روح] ، ايمان است» . نيز از اين سخن خداوند : «كلمه تقوا را ملازم آنان ساخت» پرسيدم . فرمود : «آن [كلمه] هم ايمان است» .

ر . ك : ص 269 ح 352 .

.

ص: 282

6 / 7النَّجاةُ مِنَ المَكائِدِ وَالمَكارِهِالكتاب«وَ ذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِى الظُّلُمَاتِ أَن لَا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّى كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ * فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذَلِكَ نُنجِى الْمُؤْمِنِينَ» . (1)

«فَلَوْلَا كَانَتْ قَرْيَةٌ ءَامَنَتْ فَنَفَعَهَا إِيمَانُهَا إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا ءَامَنُواْ كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْىِ فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ مَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِينٍ» . (2)

«وَ نَجَّيْنَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ كَانُواْ يَتَّقُونَ» . (3)

«ثُمَّ نُنَجِّى رُسُلَنَا وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ كَذَلِكَ حَقًّا عَلَيْنَا نُنجِ الْمُؤْمِنِينَ» . (4)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :الإِيمانُ نَجاةٌ . (5)

عنه عليه السلام :بِالإِيمانِ تَكونُ النَّجاةُ . (6)

عنه عليه السلام :النَّجاةُ مَعَ الإِيمانِ . (7)

عنه عليه السلام :لا نَجاةَ لِمَن لا إيمانَ لَهُ . (8)

عنه عليه السلام :مِلاكُ النَّجاةِ لُزومُ الإِيمانِ وصِدقُ الإِيقانِ. (9)

.


1- .الأنبياء : 87 و 88 .
2- .يونس : 98 .
3- .فصلت : 18 .
4- .يونس : 103 .
5- .غرر الحكم : ج 1 ص 52 ح 185 .
6- .غرر الحكم : ج 3 ص 203 ح 4206 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 188 ح 3853 .
7- .غرر الحكم : ج 1 ص 224 ح 891 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 41 ح 938 .
8- .غرر الحكم : ج 6 ص 402 ح 10780 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 539 ح 9985 .
9- .غرر الحكم : ج 6 ص 148 ح 9867 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 487 ح 8997 .

ص: 283

6 / 7 رهيدن از نيرنگ ها و ناملايمات

6 / 7رهيدن از نيرنگ ها و ناملايماتقرآن«و ذو النون (يونس) را [ ياد كن ]آن گاه كه خشمگين رفت و پنداشت كه ما هرگز بر او سخت نمى گيريم [ ؛ ولى چنين كرديم] . پس در [ دل ]تاريكى ها ندا در داد كه: «معبودى جز تو نيست . منزّهى تو! راستى كه من از ستمكاران بودم» . پس [ دعاى ]او را برآورده كرديم و او را از اندوه رهانيديم، و مؤمنان را [ نيز ]چنين نجات مى دهيم» .

«چرا هيچ شهرى نبود كه [ اهل آن ]ايمان بياورد و ايمانش به حال آن ، سود بخشد؟ مگر قوم يونس كه وقتى [ در آخرين لحظه ]ايمان آوردند، عذاب رسوايى در زندگىِ دنيا را از آنان دور كرديم و تا چندى ، آنان را برخوردار ساختيم» .

«و كسانى را كه ايمان آورده بودند و پروا مى داشتند ، رهانيديم» .

«سپس فرستادگان خود و كسانى را كه گرويدند ، مى رهانيم ؛ زيرا بر ما فريضه است كه مؤمنان را نجات دهيم» .

حديثامام على عليه السلام :ايمان ، نجات بخش است .

امام على عليه السلام :ايمان ، موجب نجات است .

امام على عليه السلام :نجات ، در گرو ايمان است .

امام على عليه السلام :آن را كه ايمان نيست ، نجاتى نيست .

امام على عليه السلام :اساس نجات ، داشتنِ ايمان و يقين راستين است .

.

ص: 284

عنه عليه السلام :نَجا مَن صَدَقَ إيمانُهُ ، وهُدِيَ مَن حَسُنَ إسلامُهُ . (1)

عنه عليه السلام :لا يَفوزُ بِالنَّجاةِ إلّا مَن قامَ بِشَرائِطِ الإِيمانِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام_ فيما وَعَظَ لُقمانُ ابنَهُ _ :يا بُنَيَّ إنَّ الدُّنيا بَحرٌ عَميقٌ قَد هَلَكَ فيها عالَمٌ كَثيرٌ فَاجعَل سَفينَتَكَ فيهَا الإِيمانَ وَاجعَل شِراعَهَا التَّوَكُّلَ وَاجعَل زادَكَ فيها تَقوَى اللّهِ ، فَإِن نَجَوتَ فَبِرَحمَةِ اللّهِ وإن هَلَكتَ فَبِذُنوبِكَ . (3)

الإمام الكاظم عليه السلام :كانَ لُقمانُ عليه السلام يَقولُ لِابنِهِ : يا بُنَيَّ إنَّ الدُّنيا بَحرٌ وقَد غَرِقَ فيها جِيلٌ كَثيرٌ ، فَلتَكُن سَفينَتُكَ فيها تَقوَى اللّهِ تَعالى ، وَليَكُن جِسرُكَ إيمانا بِاللّهِ ، وَليَكُن شِراعُهَا التَّوَكُّلَ ، لَعَلَّكَ _ يا بُنَيَّ _ تَنجو وما أظُنُّكَ ناجِياً ! (4)

6 / 8أمنُ الدُّنيا وَالآخِرَةِالكتاب«الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمْ يَلْبِسُواْ إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُونَ» (5)

راجع : البقرة : 62 ، المائدة : 69 ، الأنعام : 48 .

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :الإِيمانُ أمانٌ. (6)

.


1- .غرر الحكم : ج 6 ص 184 ح 9996 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 499 ح 9192 .
2- .غرر الحكم : ج 6 ص 398 ح 10757 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 540 ح 10013 .
3- .تفسير القمّي : ج 2 ص 164 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 282 ح 2457 ، الاعتقادات للصدوق : ص 49 كلاهما من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ،بحار الأنوار : ج 13 ص 411 ح 2 .
4- .قصص الأنبياء للراوندي : ص 190 ح 238 عن إبراهيم بن عبد الحميد ، بحار الأنوار : ج 13 ص 416 ح 10 .
5- .الأنعام : 82 .
6- .غرر الحكم : ج 1 ص 26 ح 69 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 37 ح 764 .

ص: 285

6 / 8 امنيّت دنيا و آخرت

امام على عليه السلام :آن كه ايمانش راستين باشد ، نجات مى يابد و آن كه اسلامش نكو باشد ، ره يافته است .

امام على عليه السلام :به نجات دست نمى يابد ، مگر آن كس كه شرايط ايمان را به جا آورد .

امام صادق عليه السلام :در اندرزهاى لقمان به فرزندش ، آمده است : «پسر عزيزم! دنيا دريايى ژرف است كه خلقى بسيار ، در آن نابود گشتند . پس كشتىِ خود را در آن ، ايمان قرار ده ، و بادبان آن را توكّل ، و توشه ات را پروامندى از خداوند . پس اگر رهيدى ، به لطف خداوند ، رهيده اى و اگر نابود شدى ، به سبب گناهانت نابود گشته اى» .

امام كاظم عليه السلام :لقمان به فرزندش مى گفت : «پسر عزيزم! دنيا دريايى است كه مردمانِ بسيارى ، در آن غرق گشتند . پس بايد كشتى تو در آن ، پروامندى از خداوند متعال باشد ، و پل تو ، ايمان به خدا ، و بادبان آن ، توكّل . در اين صورت ، شايد كه _ پسرم _ نجات يابى ، هر چند كه گمان نمى كنم نجات يابى!» .

6 / 8امنيّت دنيا و آخرتقرآن«كسانى كه ايمان آورده اند و ايمان خود را به شرك نيالوده اند، براى آنان ايمنى هست و ايشان راه يافته اند» .

ر . ك : بقره : آيه 62 ، مائده : آيه 69 ، انعام : آيه 48 .

حديثامام على عليه السلام :ايمان ، مايه امنيت است .

.

ص: 286

عنه عليه السلام :آمِن تَأمَن . (1)

عنه عليه السلام :مَن آمَنَ أمِنَ . (2)

عنه عليه السلام :إن آمَنتَ بِاللّهِ أمِنَ مُنقَلَبُكَ . (3)

عنه عليه السلام :ما مِن شَيءٍ يَحصُلُ بِهِ الأَمانُ أبلَغُ مِن إيمانٍ وإحسانٍ . (4)

عنه عليه السلام :إذا آمَنتَ بِاللّهِ وَاتَّقَيتَ مَحارِمَهُ أحَلَّكَ دارَ الأَمانِ ، وإذا أرضَيتَهُ تَغَمَّدَكَ بِالرِّضوانِ . (5)

6 / 9خَيرُ الدُّنيا وَالآخِرَةِالكتاب«قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِى أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَ الطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِىَ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا خَالِصَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الْايَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ» . (6)

«وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى ءَامَنُواْ وَاتَّقَوْاْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالأَْرْضِ وَلَكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ» . (7)

«مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ» . (8)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 174 ح 2261 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 78 ح 1896 .
2- .غرر الحكم : ج 5 ص 134 ح 7639 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 428 ح 7267 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 48 ، بحارالأنوار : ج 40 ص 163 ح 54 .
3- .غرر الحكم : ج 3 ص 17 ح 3734 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 161 ح 3441 .
4- .غرر الحكم : ج 6 ص 112 ح 9700 .
5- .غرر الحكم : ج 3 ص 179 ح 4146 .
6- .الأعراف : 32 .
7- .الاعراف : 96 .
8- .النحل : 97 .

ص: 287

6 / 9 خير دنيا و آخرت

امام على عليه السلام :ايمان بياور تا در امان بمانى .

امام على عليه السلام :هر كه ايمان آورْد ، در امان مانْد .

امام على عليه السلام :اگر به خدا ايمان آورى ، بازگشتگاهت [در قيامت] امن خواهد بود .

امام على عليه السلام :با هيچ چيزى به اندازه ايمان و نيكوكارى ، امنيت حاصل نمى شود .

امام على عليه السلام :هر گاه به خدا ايمان آورى و از حرام هاى او بپرهيزى ، تو را در سراى امن و آرامش ، جاى مى دهد و هر گاه او را خشنود سازى ، تو را غرق در خشنودى مى سازد .

6 / 9خير دنيا و آخرتقرآن«[ اى پيامبر ! ] بگو: زيورهايى را كه خدا براى بندگانش پديد آورده و [ نيز ]روزى هاى پاكيزه را چه كسى حرام گردانيده؟ بگو: اين [ نعمت ها ] در زندگى دنيا ، براى كسانى است كه ايمان آورده اند و در روز قيامت [ نيز ] به آنان اختصاص دارد . اين گونه ، آيات [ خود ]را براى گروهى كه مى دانند ، به روشنى بيان مى كنيم» .

«و اگر مردم شهرها ايمان آورده بود و به تقوا گراييده بودند، قطعاً بركاتى از آسمان و زمين ، برايشان مى گشوديم ؛ ولى تكذيب كردند . پس به [ كيفر ]دستاوردشان ، [ گريبان ]آنان را گرفتيم» .

«هر كس ، چه مرد و چه زن ، كار شايسته كند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگىِ پاكيزه اى، حيات مى بخشيم و مسلّماً به آنان ، بهتر از آنچه انجام مى دادند ، پاداش خواهيم داد» .

.

ص: 288

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :خَمسٌ لا يَجتَمِعنَ إلّا في مُؤمِنٍ حَقّا يوجِبُ اللّهُ لَهُ بِهِنَّ الجَنَّةَ : النّورُ فِي القَلبِ ، وَالفِقهُ فِي الإِسلامِ ، وَالوَرَعُ فِي الدّينِ ، وَالمَوَدَّةُ فِي النّاسِ ، وحُسنُ السَّمتِ فِي الوَجهِ. (1)

الإمام عليّ عليه السلام_ في كِتابِهِ إلى مُحَمَّدِ بنِ أبي بَكرٍ وأهلِ مِصرَ _ :عَلَيكُم بِتَقوَى اللّهِ ؛ فَإِنَّها تَجمَعُ مِنَ الخَيرِ ما لا يَجمَعُ غَيرُها ، ويُدرَكُ بِها مِنَ الخَيرِ ما لا يُدرَكُ بِغَيرِها ؛ مِن خَيرِ الدُّنيا وخَيرِ الآخِرَةِ ، قالَ اللّهُ عز و جل : « وَ قِيلَ لِلَّذِينَ اتَّقَوْاْ مَاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ قَالُواْ خَيْرًا لِّلَّذِينَ أَحْسَنُواْ فِى هَذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةٌ وَ لَدَارُ الْاخِرَةِ خَيْرٌ وَ لَنِعْمَ دَارُ الْمُتَّقِينَ » . (2) اِعلَموا يا عِبادَ اللّهِ، أنَّ المُؤمِنَ يَعمَلُ لِثَلاثٍ مِنَ الثَّوابِ : إمّا لِخَيرِ ( الدُّنيا ) فَإِنَّ اللّهَ يُثيبُهُ بِعَمَلِهِ في دُنياهُ ؛ قالَ اللّهُ سُبحانَهُ لإِِبراهيمَ : «وَ ءَاتَيْنَاهُ أَجْرَهُ فِى الدُّنْيَا وَ إِنَّهُ فِى الْاخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ » (3) ، فَمَن عَمِلَ للّهِِ تَعالى أعطاهُ أجرَهُ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ ، وكَفاهُ المُهِمَّ فيهِما . وقَد قالَ اللّهُ عز و جل : «يَاعِبَادِ الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ رَبَّكُمْ لِلَّذِينَ أَحْسَنُواْ فِى هَذِهِ الدُّنْيَا حَسَنَةٌ وَ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةٌ إِنَّمَا يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَيْرِ حِسَابٍ » (4) ، فَما أعطاهُمُ اللّهُ فِي الدُّنيا لَم يُحاسِبهُم بِهِ فِي الآخِرَةِ . قالَ اللّهُ عز و جل : «لِّلَّذِينَ أَحْسَنُواْ الْحُسْنَى وَ زِيَادَةٌ» (5) ، فَالحُسنى هِيَ الجَنَّةُ ، وَالزِّيادَةُ هِيَ الدُّنيا . ( وإمّا لِخَيرِ الآخِرَةِ ) فَإِنَّ اللّهَ عز و جل يُكَفِّرُ بِكُلِّ حَسَنَةٍ سَيِّئَةً ؛ قالَ اللّهُ عز و جل : «إِنَّ الْحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ ذَلِكَ ذِكْرَى لِلذَّاكِرِينَ » (6) ، حَتّى إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ حُسِبَت لَهُم حَسَناتُهُم ، ثُمَّ أعطاهُم بِكُلِّ واحِدَةٍ عَشرَ أمثالِها إلى سَبعِمِئَةِ ضِعفٍ ؛ قالَ اللّهُ عز و جل : «جَزَاءً مِّن رَّبِّكَ عَطَاءً حِسَابًا » ، (7) وقالَ : «أُوْلَئِكَ لَهُمْ جَزَاءُ الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُواْ وَ هُمْ فِى الْغُرُفَاتِ ءَامِنُونَ » . (8) فَارغَبوا في هذا _ رَحِمَكُمُ اللّهُ _ وَاعمَلوا لَهُ ، وتَحاضّوا (9) عَلَيهِ . وَاعلَموا يا عِبادَ اللّهِ، أنَّ المُتَّقينَ حازوا عاجِلَ الخَيرِ وآجِلَهُ ؛ شارَكوا أهلَ الدُّنيا في دُنياهُم ، ولَم يُشارِكهُم أهلُ الدُّنيا في آخِرَتِهِم ؛ أباحَهُمُ اللّهُ مِنَ الدُّنيا ما كَفاهُم وبِهِ أغناهُم ؛ قالَ اللّهُ عَزَّ اسمُهُ : « قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِينَةَ اللَّهِ الَّتِى أَخْرَجَ لِعِبَادِهِ وَ الطَّيِّبَاتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِىَ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا خَالِصَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الْايَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ» (10) سَكَنُوا الدُّنيا بِأَفضَلِ ما سُكِنَت ، وأكَلوها بِأَفضَلِ ما اُكِلَت ؛ شارَكوا أهلَ الدُّنيا في دُنياهُم ، فَأَكَلوا مَعَهُم مِن طَيِّباتِ ما يَأكُلونَ ، وشَرِبوا مِن طَيِّباتِ ما يَشرَبونَ ، ولَبِسوا مِن أفضَلِ ما يَلبَسونَ ، وسَكَنوا مِن أفضَلِ ما يَسكُنونَ ، وتَزَوَّجوا مِن أفضَلِ ما يَتَزَوَّجونَ ، ورَكِبوا مِن أفضَلِ ما يَركَبونَ ؛ أصابوا لَذَّةَ الدُّنيا مَعَ أهلِ الدُّنيا ، وهُم غَدا جيرانُ اللّهِ ، يَتَمَنَّونَ عَلَيهِ فَيُعطيهِم ما تَمَنَّوهُ ، ولا يَرُدُّ لَهُم دَعوَةً ، ولا يَنقُصُ لَهُم نَصيباً مِنَ اللَّذَّةِ . فَإِلى هذا _ يا عِبادَ اللّهِ _ يَشتاقُ إلَيهِ مَن كانَ لَهُ عَقلٌ ، ويَعمَلُ لَهُ بِتَقوَى اللّهِ ، ولا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ . (11)

.


1- .كنز الفوائد : ج 2 ص 10 ، بحارالأنوار : ج 1 ص 219 ح 49 .
2- .النحل : 30 .
3- .العنكبوت : 27 .
4- .الزمر : 10 .
5- .يونس : 26 .
6- .هود: 114 .
7- .النبأ: 36 .
8- .سبأ : 37 .
9- .الحَضّ على الشيء : الحثّ على الشيء (النهاية : ج 1 ص 400 «حضض») .
10- .الأعراف : 32 .
11- .الأمالي للمفيد : ص 261 ح 3 ، الأمالي للطوسي : ص 25 ح 31 كلاهما عن أبي إسحاق الهمداني ، بحار الأنوار : ج 77 ص 386 ح 11 وراجع : الغارات : ج 1 ص 234 ونهج البلاغة : الكتاب 27 .

ص: 289

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پنج چيز است كه جز در مؤمنِ راستين ، گرد نمى آيند و خداوند به سبب آنها بهشت را بر او واجب مى گرداند : روشنايى در دل ، فهم در اسلام ، پارسايى در دين ، دوست داشتن مردم ، و خوش سيمايى .

امام على عليه السلام_ در نامه ايشان به محمّد بن ابى بكر و مردم مصر _ :بر شما باد پروامندى از خداوند ؛ چرا كه پروامندى (تقوا) ، چنان خيرى را گرد هم مى آورد كه چيزى جز آن ، گرد هم نمى آورد و خيرى را با آن مى توان به دست آورد كه با غير آن ، به دست نمى آيد ؛ يعنى خير دنيا و آخرت . خداوند عز و جلمى فرمايد : «و به آنان كه پرهيزگار بوده اند ، گفته مى شود : پروردگارتان چه چيزى فرو فرستاد؟ مى گويند : «خوبى» . براى آنان كه در اين دنيا نيكى كرده باشند ، [پاداش] نيكويى است ، و قطعا سراى آخرت ، بهتر است ، و چه نيكوست سراى پرهيزگاران!» . بدانيد _ اى بندگان خدا _ كه مؤمن ، براى سه [نوع] پاداش ، كار مى كند : يا براى خير دنيا ؛ زيرا خداوند براى كار او ، در همين دنيا نيز پاداشش مى دهد . خداوند سبحان در باره ابراهيم عليه السلام فرمود : «و مزدش را در دنيا به او داديم . در آخرت نيز از نيكان است» . پس هر كه براى خداوند متعال ، كار كند ، مزد او را در دنيا و آخرت ، عطايش مى فرمايد و در هر دو جا ، گرفتارى هاى او را بر طرف مى سازد . خداوند عز و جل ، خود فرموده است : «اى بندگان من كه ايمان آورده ايد! از پروردگارتان پروا كنيد . براى آنان كه در اين دنيا خوبى كرده اند ، نيكى اى خواهد بود ، و زمين خدا فراخ است . بى ترديد، شكيبايان ، پاداش خود را بى حساب و به تمام ، خواهند يافت» . پس آنچه خداوند در دنيا به ايشان بدهد ، در آخرت بابت آن ، از ايشان حساب نمى كشد . خداوند عز و جل فرموده است : «براى كسانى كه نيكى كنند ، نيكى اى است و افزونى» . [مقصود از] «نيكى» ، بهشت است و «افزونى» ، همان دنياست . و يا براى خير آخرت [كار مى كند] ؛ چرا كه خداوند عز و جل با هر كار نيك ، يك كار بد [و گناه] را مى زدايد . خداى عز و جل فرموده است : «همانا كارهاى نيك ، گناهان را مى برند . اين ، پندى است براى پندآموزان» . حتّى [از اين بالاتر ،] به گونه اى است كه چون رستاخيز شود ، كارهاى نيكشان به حساب آنان منظور مى گردد و سپس به ازاى هر يك كار ، ده برابر تا هفتصد برابر ، به ايشان عطا مى كند . خداوند عز و جلفرموده است : «اين [اضافات] ، پاداشى است از جانب پروردگار تو و دِهِشى است حساب شده» و فرموده است : «آنان اند كه براى آنچه انجام داده اند ، پاداش دو برابر خواهند داشت و آنها در غرفه ها[ى بهشتى] آسوده خاطر خواهند بود» . پس _ خدايتان رحمت كند _ به چنين چيزى رغبت ورزيد و براى آن ، كار كنيد و به چنين پاداشى ، يكديگر را تشويق كنيد . [نوع سوم از پاداش ، ويژه پرهيزگاران است .] بدانيد _ اى بندگان خدا _ كه پرهيزگاران ، به خير دنيا و آخرت دست مى يابند . با اهل دنيا در دنيايشان شريك اند ؛ امّا اهل دنيا با آنان در آخرتشان شريك نيستند . خداوند از دنيا چندان كه ايشان را بسنده كند و بى نيازشان گرداند ، براى ايشان روا ساخته است . خداوند _ كه نامش ارجمند باد _ فرموده است : «بگو : چه كسى زيورهاى خدا را كه براى بندگانش پديد آورده و روزى هاى پاك را حرام كرده است؟ بگو : اينها در زندگى دنيا ، از آنِ كسانى است كه ايمان آورده اند و در روز قيامت [نيز ]اختصاص به آنان دارد . اين گونه ، آيات [خود] را براى مردمانى كه مى دانند ، به روشنى بيان مى كنيم» . در دنيا به بهترين وجه ، سكونت مى كنند و به بهترين گونه ، از آن مى خورند . با اهل دنيا در دنيايشان شريك اند ؛ [يعنى] همراه با آنان ، از خوراك هاى پاك و پاكيزه دنيا مى خورند ، از نوشيدنى هاى پاك مى نوشند ، از بهترين جامه ها مى پوشند ، در بهترين منزل ها مى نشينند ، با بهترين همسران ازدواج مى كنند ، و بر بهترين مركب ها سوار مى شوند . [خلاصه] همراه با اهل دنيا ، از لذّت دنيا بهره مند مى شوند و فردا نيز در جوار خدايند . نزد او آرزو مى كنند و خداوند هم آرزوهايشان را بر مى آورد و هيچ دعا [و درخواستى] از ايشان را رد نمى كند و هيچ بهره اى را از خوشى هاى آنان نمى كاهد . پس _ اى بندگان خدا _ هر آن كس كه خِردى داشته باشد ، به چنين چيزى شوق مى ورزد ، و براى دستيابى به آن ، پروامندى از خداوند را در پيش مى گيرد . و البتّه هيچ نيرو و توانى نيست ، مگر از سوى خداوند .

.

ص: 290

. .

ص: 291

. .

ص: 292

عنه عليه السلام :بِالإِيمانِ يُرتَقى إلى ذِروَةِ السَّعادَةِ ونِهايَةِ الحُبورِ. (1)

عنه عليه السلام :الإِيمانُ شَفيعٌ مُنجِحٌ . (2)

عنه عليه السلام :لا وَسيلَةَ أنجَحُ مِنَ الإِيمانِ . (3)

عنه عليه السلام :مَن آمَنَ بِاللّهِ لَجَأَ إلَيهِ. (4)

عنه عليه السلام :ثَمَرَةُ الإِيمانِ الفَوزُ عِندَ اللّهِ . (5)

راجع : التنمية الإقتصادية في الكتاب والسنة : ج 1 ص 19 (القسم الأول / الفصل الأوّل : اهمّيّة التقدم الاقتصادي / سعادة الدنيا والآخرة) .

.


1- .غرر الحكم : ج 3 ص 234 ح 4323 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 189 ح 3915 .
2- .غرر الحكم : ج 1 ص 148 ح 553 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 40 ح 892 .
3- .غرر الحكم : ج 6 ص 384 ح 10662 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 538 ح 9945 .
4- .غرر الحكم : ج 5 ص 220 ح 8068 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 432 ح 7444 .
5- .غرر الحكم : ج 3 ص 322 ح 4587 .

ص: 293

امام على عليه السلام :با [نردبانِ] ايمان است كه مى توان تا اوج خوش بختى و نهايت شادمانى ، بالا رفت .

امام على عليه السلام :ايمان ، ميانجىِ كارآمدى است .

امام على عليه السلام :هيچ وسيله اى كارآمدتر از ايمان نيست .

امام على عليه السلام :كسى كه به خدا ايمان آورَد ، به او پناه مى برد .

امام على عليه السلام :ثمره ايمان ، رستگار شدن در نزد خداوند است .

ر . ك : توسعه اقتصادى بر پايه قرآن و حديث : ج 1 ص 37 (بخش يكم / فصل يكم: اهمّيت پيشرفت اقتصادى / خوش بختى دنيا و آخرت).

.

ص: 294

الفصل السّابع : قيمة الإيمان7 / 1فَضلُ الإِيمانِأ _ أحَبُّ الأَشياءِ إلَى اللّهِ عز و جلرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في وَصِيَّتِهِ لِأَبي ذَرٍّ _ :يا أبا ذَرٍّ ، ما مِن شَيءٍ أحَبَّ إلَى اللّهِ تَعالى مِنَ الإِيمانِ بِهِ وتَركِ ما أمَرَ أن يُترَكَ. (1)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ مِمّا يَقولُ في سُجودِهِ _ :اللّهُمَّ إن كُنتُ قَد عَصَيتُكَ فَإِنّي قَد أطَعتُكَ في أحَبِّ الأَشياءِ إلَيكَ وهُوَ الإِيمانُ بِكَ مَنّا مِنكَ عَلَيَّ لا مَنّا مِنّي عَلَيكَ . (2)

ب _ عَطاؤُهُ عز و جل لِمَن أحَبَّهُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ يُعطِي المالَ مَن يُحِبُّ ومَن لا يُحِبُّ ، ولا يُعطِي الإِيمانَ إلّا مَن يُحِبُّ ، وإذا أحَبَّ اللّهُ عَبدا أعطاهُ الإِيمانَ . (3)

.


1- .الأمالي للطوسي : ص 531 ح 1162 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 368 ح 2661 كلاهما عن أبي ذرّ ، النوادر للراوندي : ص 180 ح 305 ، مشكاة الأنوار : ص 549 ح 1841 كلاهما بزيادة «والعمل الصالح» بعد «الإيمان به» ، بحارالأنوار : ج 67 ص 71 ح 37 .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 333 ح 977 ، الأمالي للطوسي : ص 415 ح 934 عن جابر عن الإمام الباقر عنه عليهماالسلام بزيادة«بارتكاب شى ء ممّانهيتني»بعد «عصيتك»،الأمالي للصدوق: ص389 ح503 عن أبيحمزه الثمالي، مكارم الأخلاق: ج2 ص39 ح2087، بحار الأنوار: ج85 ص140 ح25.
3- .المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 89 ح 95 وج4 ص 183 ح 7301 نحوه ، شعب الإيمان : ج 1 ص 425 ح 607 كلّها عن عبد اللّه بن مسعود ،المعجم الكبير : ج 9 ص 203 ح 8990 عن عبد اللّه من دون إسناد إليه صلى الله عليه و آله ، كنز العمّال : ج 1 ص 467 ح 2032 .

ص: 295

فصل هفتم: ارزش ايمان
7 / 1 برترى ايمان
الف - محبوب ترين چيز در نزد خداوند
ب - عطاى خداوند به كسى كه دوستش دارد

فصل هفتم: ارزش ايمان7 / 1برترى ايمانالف _ محبوب ترين چيز در نزد خداوندپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در سفارش به ابو ذر _ :اى ابو ذر! هيچ چيزى نزد خداوند متعال ، دوست داشتنى تر از ايمان آوردن به او و ترك آنچه به ترك آن فرمان داده است ، نيست .

امام زين العابدين عليه السلام_ از ذكرهايى كه در سجده اش مى گفت _ :بار خدايا ! اگر چه تو را نافرمانى كرده ام ، امّا در محبوب ترينِ چيزها نزد تو _ كه همان ايمان آوردن به توست _ ، فرمانت برده ام و [البتّه] اين ، منّتى است از جانب تو بر من ، نه اين كه مرا بر تو منّتى باشد .

ب _ عطاى خداوند به كسى كه دوستش داردپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، مال و ثروت را ، هم به كسى مى دهد كه دوست دارد و هم به كسى كه دوست ندارد ؛ امّا ايمان را جز به كسى كه دوست دارد ، نمى دهد . پس هر گاه خداوند ، بنده اى را دوست بدارد ، به او ايمان عطا مى كند .

.

ص: 296

الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ هذِهِ الدُّنيا يُعطيهَا اللّهُ البَرَّ وَالفاجِرَ ، ولا يُعطِي الإِيمانَ إلّا صَفوَتَهُ مِن خَلقِهِ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ الدُّنيا يُعطيهَا اللّهُ عز و جل مَن أحَبَّ ومَن أبغَضَ ، وإنَّ الإِيمانَ لا يُعطيهِ إلّا مَن أحَبَّهُ . (2)

ج _ أعلى غايَةٍالإمام عليّ عليه السلام :الإِيمانُ أعلى غايَةٍ . (3)

د _ أعلَى الشَّرَفِالإمام عليّ عليه السلام :لا شَرَفَ أعلى مِنَ الإِيمانِ . (4)

ه _ شِهابٌ لا يَخبوالإمام عليّ عليه السلام :الإيمانُ شِهابٌ لا يَخبو . (5)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 215 ح 3 عن حمران ، المحاسن : ج 1 ص 342 ح 707 عن عمر بن حنظلة عن الإمام الصادق عليه السلام ، تحف العقول : ص 374 ، مشكاه الأنوار : ص 504 ح 1686 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام وكلّها نحوه ، بحارالأنوار : ج 68 ص 203ح 3 .
2- .الكافي : ج 2 ص 215 ح 4 ، المحاسن : ج 1 ص 342 ح 705 كلاهما عن ميسّر ، بحار الأنوار : ج 68 ص 204 ح 4 .
3- .غرر الحكم : ج 1 ص 213 ح 850 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 35 ح 706 .
4- .غرر الحكم : ج 6 ص 379 ح 10624 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 534 ح 9763 .
5- .غرر الحكم : ج 1 ص 235 ح 948 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 31 ح 511 .

ص: 297

ج - عالى ترين مقصد
د - بالاترين شرافت
ه - شهابِ خاموش ناشدنى

امام باقر عليه السلام :اين دنيا را خداوند به نيك و بد مى دهد ؛ امّا ايمان را جز به برگزيدگان از خلقش نمى دهد .

امام صادق عليه السلام :دنيا را خداوند عز و جل به دوست و دشمنش مى دهد ؛ ولى ايمان را جز به كسى كه دوستش دارد ، نمى دهد .

ج _ عالى ترين مقصدامام على عليه السلام :ايمان ، عالى ترين مقصد است .

د _ بالاترين شرافتامام على عليه السلام :هيچ شرافتى ، بالاتر از ايمان نيست .

ه _ شهابِ خاموش ناشدنىامام على عليه السلام :ايمان ، شهابى (شعله اى) است كه خاموش نمى شود .

.

ص: 298

و _ أفضَلُ ذَخيرَةٍالإمام عليّ عليه السلام :صِدقُ الإِيمانِ وصَنائِعُ الإِحسانِ مِن أفضَلِ الذَّخائِرِ . (1)

ز _ ثَمَنُ الجَنَّةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الإِيمانُ ثَمَنُ الجَنَّةِ ، وَالحَمدُ ثَمَنُ كُلِّ نِعمَةٍ ، ويَتَقاسَمونَ الجَنَّةَ بِأَعمالِهِم . (2)

7 / 2مَكانُ المُؤمِنِ مِنَ اللّه عزّوجلِّرسول اللّه صلى الله عليه و آله :نَزَلَ جَبرَئيلُ عليه السلام فَقالَ : يا مُحَمَّدُ ، إنَّ اللّهَ يَقرَأُ عَلَيكَ السَّلامَ ويَقولُ : اِشتَقَقتُ لِلمُؤمِنِ اسما مِن أسمائي سَمَّيتُهُ مُؤمِنا ، فَالمُؤمِنُ مِنّي وأنَا مِنهُ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :لَو كُشِفَ الغِطاءُ عَنِ النّاسِ فَنَظَروا إلى وَصلِ ما بَينَ اللّهِ عز و جلوبَينَ المُؤمِنِ ، خَضَعَت لِلمُؤمِنينَ رِقابُهُم وتَسَهَّلَت لَهُم اُمورُهُم ولانَت لَهُم طاعَتُهُم . (4)

عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى خَلَقَ المُؤمِنَ مِن نورِ عَظَمَتِهِ وجَلالِ كِبرِيائِهِ ، فَمَن طَعَنَ عَلَى المُؤمِنِ أو رَدَّ عَلَيهِ فَقَد رَدَّ عَلَى اللّهِ في عَرشِهِ ، ولَيسَ هُوَ مِنَ اللّهِ في وِلايَةٍ ، وإنَّما هُوَ شِركُ شَيطانٍ . (5)

.


1- .غرر الحكم : ج 4 ص 199 ح 5814 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 543 ح 10093 نحوه .
2- .كنز العمّال : ج 1 ص 77 ح 307 نقلاً عن الديلمي عن أنس .
3- .كشف الريبة : ص 94 عن عبد اللّه بن سليمان النوفلي عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحارالأنوار : ج 75 ص 364 .
4- .الكافي : ج 8 ص 365 ح 556 ، المحاسن : ج 1 ص 224 ح 399 كلاهما عن أبي حمزة ، المؤمن : ص 72 ح 198 ، بحار الأنوار : ج 67 ص 73 ح 44 .
5- .المحاسن : ج 1 ص 224 ح 398 ، ثواب الأعمال : ص 284 ح 1 نحوه وكلاهما عن المفضّل بن عمر ، بحارالأنوار : ج 67 ص 125 ح 26 .

ص: 299

و - بهترين اندوخته
ز - بهاى بهشت
7 / 2 جايگاه مؤمن در نزد خداوند

و _ بهترين اندوختهامام على عليه السلام :ايمانِ راستين و انواع نيكوكارى ، از بهترين اندوخته ها هستند .

ز _ بهاى بهشتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان ، بهاى بهشت است و سپاس گفتن ، بهاى هر نعمتى است و [مردم ،] بهشت را با اعمال خويش تقسيم مى كنند .

7 / 2جايگاه مؤمن در نزد خداوندپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :جبرئيل عليه السلام فرود آمد و گفت : اى محمّد! خداوند به تو سلام مى رساند و مى فرمايد : «براى مؤمن ، نامى را از نام هاى خودم بر گرفتم و او را مؤمن ناميدم . پس مؤمن از من است و من از او هستم» .

امام صادق عليه السلام :اگر پرده از [برابر ديد] مردم كنار مى رفت تا پيوند ميان خداوند عز و جلو مؤمن را ببينند ، در برابر مؤمنان سر فرود مى آوردند و كارهايشان برايشان آسان مى شد و به راحتى فرمان مى بردند .

امام صادق عليه السلام :خداوند _ تبارك و تعالى _ مؤمن را از نور عظمت خويش و شُكوه كبريايش آفريد . پس هر كه از مؤمن بد بگويد يا او را رد كند ، خداوند را در عرشش رد كرده است و از حمايت و سرپرستى خداوند ، بهره اى ندارد ؛ بلكه او بهره شيطان است .

.

ص: 300

7 / 3قَلبُ المُؤمِنِ عَرشُ الرَّحمنِعوالي اللآلي :فِي الحَديثِ القُدسِيِّ يَقولُ اللّهُ عز و جل : لا يَسَعُني أرضي ولا سَمائي ولكِن يَسَعُني قَلبُ عَبدِيَ المُؤمِنِ . (1)

الاتّحافات السنيّة_ فِي الحَديثِ القُدسِيِّ _ :إنَّ السَّماواتِ وَالأَرضَ ضَعُفَت عَن أن تَسَعَني ووَسِعَني قَلبُ المُؤمِنِ . (2)

بحار الأنوار :رُوِيَ : أنَّ قَلبَ المُؤمِنِ عَرشُ الرَّحمنِ . (3)

7 / 4كَرامَةُ المُؤمِنِأ _ أعظَمُ حُرمَةً مِنَ الكَعبَةِسنن ابن ماجه عن عبد اللّه بن عمرو :رَأَيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَطوفُ بِالكَعبَةِ ويَقولُ : ما أطيَبَكِ وأطيَبَ ريحَكِ ، ما أعظَمَكِ وأعظَمَ حُرمَتَكِ ، وَالَّذي نَفسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ ، لَحُرمَةُ المُؤمِنِ أعظَمُ عِندَ اللّهِ حُرمَةً مِنكِ ، مالِهِ ودَمِهِ وأن نَظُنَّ بِهِ إلّا خَيرا . (4)

تنبيه الخواطر عن ابن عبّاس :نَظَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلَى الكَعبَةِ فَقالَ : مَرحَبا بِكِ مِن بَيتٍ ، ما أعظَمَكِ وما أعظَمَ حُرمَتَكِ ، وَاللّهِ إنَّ المُؤمِنَ أعظَمُ حُرمَةً عِندَ اللّهِ مِنكِ ، لِأَنَّ اللّهَ تَعالى حَرَّمَ مِنكِ واحِدَةً وحَرَّمَ مِنَ المُؤمِنِ ثَلاثا : دَمَهُ ومالَهُ وأن يُظَنَّ بِهِ ظَنَّ السَّوءِ . (5)

.


1- .عوالي اللآلي : ج 4 ص 7 ح 7 ، بحارالأنوار : ج 58 ص 39 ؛ إحياء العلوم : ج 3 ص 25 ، تفسير الآلوسي : ج 16 ص 209 كلاهما نحوه.
2- .الاتحافات السنيّة : ص 31 ح 32 نقلاً عن أحمد عن وهب بن منبه .
3- .بحار الأنوار : ج 58 ص 39 .
4- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1297 ح 3932 ، مسند الشاميين : ج 2 ص 396 ح 1568 عن عبد اللّه بن عمر، المعجم الكبير : ج11 ص31 ح10966 عن ابن عبّاس نحوه، كنز العمّال : ج1 ص92 ح401.
5- .تنبيه الخواطر : ج 1 ص 52 ، مشكاة الأنوار : ص 149 ح 357 ، روضة الواعظين : ص 321 كلاهما نحوه ، بحارالأنوار : ج 67 ص 71 ح 39 ؛ شعب الإيمان : ج 5ص 296 ح 6706 ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 18 ص 278 عن جابر وكلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 1 ص 164 ح 818 .

ص: 301

7 / 3 دل مؤمن ، عرش خداوند مهربان است
7 / 4 منزلت مؤمن
الف - با حرمت تر از كعبه

7 / 3دل مؤمن ، عرش خداوند مهربانعوالى اللآلى :در حديث قدسى ، خداوند عز و جل مى فرمايد : «زمين و آسمان من ، گنجايش مرا ندارند ؛ امّا دل بنده مؤمنم ، گنجايش مرا دارد» .

الاتحافات السَّنيّة_ در حديث قُدسى _ :آسمان ها و زمين ، از اين كه مرا در خود جاى دهند ، ناتوان اند ؛ امّا دل مؤمن ، مرا در خود ، جاى مى دهد .

بحار الأنوار :روايت شده است كه : «دل مؤمن ، عرش خداى مهربان است» .

7 / 4مَنزلتِ مؤمنالف _ با حرمت تر از كعبهسنن ابن ماجة_ به نقل از عبد اللّه بن عمرو _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را ديدم كه كعبه را طواف مى كند و مى فرمايد : «خوشا تو و خوشا بوى تو! وه كه چه بزرگى تو و چه بزرگ است حرمت تو! ليكن سوگند به آن كه جان محمّد در دست اوست ، حرمت مؤمن نزد خداوند ، بزرگ تر از حرمت توست ؛ هم حرمت مالش و هم حرمت جانش ، و هم حرام بودنِ اين كه به او جز گمان نيك ببريم» .

تنبيه الخواطر_ به نقل از ابن عبّاس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به كعبه نگريست و فرمود : «آفرين بر تو خانه! چه بزرگى تو و چه بزرگ است حرمت تو! [امّا] به خدا سوگند كه مؤمن نزد خداوند ، با حرمت تر از توست ؛ زيرا خداى متعال ، از تو تنها يك چيز را حرام كرد و از مؤمن ، سه چيز را : مالش را و جانش را و گمان بد بردن به او را» .

.

ص: 302

الاختصاص عن الحسن بن عطيّة :كانَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام واقِفا عَلَى الصَّفا ، فَقالَ لَهُ عَبّادٌ البَصرِيُّ : حَديثٌ يُروى عَنكَ ، قالَ : وما هُوَ ؟ قالَ : قُلتَ : حُرمَةُ المُؤمِنِ أعظَمُ مِن حُرمَةِ هذِهِ البَنِيَّةِ ، قالَ : قَد قُلتُ ذلِكَ ، إنَّ المُؤمِنَ لَو قالَ لِهذِهِ الجِبالِ : أقبِلي أقبَلَت ، قالَ : فَنَظَرتُ إلَى الجِبالِ قَد أقبَلَت ، فَقالَ لَها : عَلى رِسلِكِ إنّي لَم اُرِدكِ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :المُؤمِنُ أعظَمُ حُرمَةً مِنَ الكَعبَةِ . (2)

ب _ أعظَمُ حُرمَةً مِنَ المَلَكِ المُقَرَّبِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَثَلُ المُؤمِنِ عِندَ اللّهِ عز و جل كَمَثَلِ مَلَكٍ مُقَرَّبٍ ، وإنَّ المُؤمِنَ عِندَ اللّهِ أعظَمُ مِن ذلِكَ ، ولَيسَ شَيءٌ أحَبَّ إلَى اللّهِ مِن مُؤمِنٍ تائِبٍ أو مُؤمِنَةٍ تائِبَةٍ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ المُؤمِنَ يُعرَفُ فِي السَّماءِ كَما يَعرِفُ الرَّجُلُ أهلَهُ ووَلَدَهُ ، وإنَّهُ لَأَكرَمُ عَلَى اللّهِ مِن مَلَكٍ مُقَرَّبٍ . (4)

.


1- .الاختصاص : ص 325 ، الثاقب في المناقب : ص 421 ح 356 ، بحار الأنوار : ج 47 ص 89 ح 95 .
2- .الخصال : ص 27 ح 95 عن إبراهيم بن عمر ، المؤمن : ص 42 ح 95 وفيه «أفضل حقّا» بدل «أعظم حرمة» ، روضة الواعظين : ص 423 ، بحارالأنوار :ج 7 ص 323 .
3- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 29 ح 33 ، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 94 ح 27 كلاهما عن أحمدبن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ،كفاية الأثر : ص 119 عن أبي أيّوب ، روضة الواعظين : ص 321 ، بحارالأنوار : ج 67 ص 72 ح 41 ؛ تفسير القرطبي : ج 3 ص 29 .
4- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 33 ح 62 ، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 99 ح 36 كلاهما عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ،بحارالأنوار : ج 68 ص 18 ح 26 .

ص: 303

ب - با حرمت تر از فرشته مقرّب

الاختصاص_ به نقل از حسن بن عطيّه _ :امام صادق عليه السلام بر [كوه] صفا ايستاده بود كه عبّاد بصرى گفت : حديثى از شما روايت مى شود . فرمود : «چه حديثى؟» . گفت : [حديثِ :] حرمت مؤمن ، بيشتر از حرمت اين بنا (كعبه) است . امام صادق عليه السلام فرمود : «بله ، من اين را گفته ام . مؤمن اگر به اين كوه ها بگويد : بيا ، مى آيند» . عبّاد بصرى گفت : ديدم كوه ها مى آيند . امام صادق عليه السلام به آنها فرمود : «بمان! مقصودم آمدنِ شما نبود» .

امام صادق عليه السلام :مؤمن ، با حرمت تر از كعبه است .

ب _ با حرمت تر از فرشته مقرّبپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن در نزد خداوند عز و جل ، مانند فرشته مقرّب است . مؤمن نزد خداوند ، از اين هم بالاتر است . هيچ چيزى نزد خداوند ، دوست داشتنى تر از مرد يا زن مؤمنِ توبه گر نيست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن را در آسمان چنان مى شناسند كه مرد ، زن و فرزندش را مى شناسد . او در نزد خداوند، از فرشته مقرّب هم گرامى تر است .

.

ص: 304

عنه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ أكرَمُ عَلَى اللّهِ عز و جل مِن بَعضِ مَلائِكَتِهِ . (1)

ج _ أكرَمُ الأَشياءِ عَلَى اللّهِ عز و جلرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَيسَ شَيءٌ أكرَمَ عَلَى اللّهِ مِنَ المُؤمِنِ . (2)

د _ أطيَبُ الأَشياءِ ريحا فِي الآفاقِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما مِن شَيءٍ أطيَبُ مِن ريحِ المُؤمِنِ ، وإنَّ ريحَهُ لَتوجَدُ بِالآفاقِ ، وريحُهُ عَمَلُهُ وَالثَّناءُ عَلَيهِ . (3)

ه _ يُؤمِنُ عَلَى اللّهِ عز و جل فَيُجيزُ أمانَهُالكافي عن رفاعة عن الإمام الصادق عليه السلام :أتَدري يا رِفاعَةُ لِمَ سُمِّيَ المُؤمِنُ مُؤمِنا ؟ قالَ : قُلتُ : لا أدري . قالَ : لِأَنَّهُ يُؤمِنُ عَلَى اللّهِ عز و جل فَيُجيزُ (4) (اللّهُ) لَهُ أمانَهُ . (5)

المحاسن عن سنان بن طريف عن الإمام الصادق عليه السلام أنّه قال :لِمَ سُمِّيَ المُؤمِنُ مُؤمِنا ؟ فَقُلتُ : لا أدري ، إلّا أنَّهُ أراهُ يُؤمِنُ بِما جاءَ مِن عِندِ اللّهِ ، فَقالَ : صَدَقتَ ولَيسَ لِذلِكَ سُمِّيَ المُؤمِنُ مُؤمِنا ، فَقُلتُ : لِمَ سُمِّيَ المُؤمِنُ مُؤمِنا ؟ قالَ : إنَّهُ يُؤمِنُ عَلَى اللّهِ يَومَ القِيامَةِ فَيُجيزُ أمانَهُ . (6)

.


1- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1302 ح 3947 ، المعجم الأوسط : ج 6 ص 367 ح 6634 نحوه وكلاهما عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 1 ص 145 ح 712 .
2- .المعجم الصغير : ج 2 ص 47 ، المعجم الأوسط : ج 6 ص 162 ح 6084 و ج 7 ص 173 ح 7192 كلّها عن عبد اللّه بن عمرو ، كنز العمّال : ج 1 ص 145ح 713 .
3- .تاريخ الإسلام للذهبي : ج 9 ص 650 ، الفردوس : ج 4 ص 48 ح 6152 ، كنز العمّال : ج 1 ص 165 ح 826 نقلاً عن أبي نعيم وكلّها عن أنس .
4- .أي يشفع لمن استحقّ العقاب فلا يُردّ شفاعته ، أوْ يضمن لأحد الجنّة فينجز ضمانه .
5- .الكافي : ج 8 ص160 ح 161 ، علل الشرائع : ص 523 ح 1 عن المفضّل بن عمر ، المحاسن : ج 1 ص 295 ح 590 وفيه «فيؤمن» بدل «فيجيز» ، مشكاه الأنوار : ص 178 ح 458 كلاهما عن جابر بن يزيد الجعفي عن الإمام الباقر عليه السلام وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 67 ص 60 ح 1 .
6- .المحاسن : ج 2 ص 54 ح 1159 ، الأمالي للطوسي : ص 47 ح 57 ، بشارة المصطفى : ص 72 كلاهما عن الفضل بن عبد الملك نحوه ، بحار الأنوار:ج 67 ص 60 ح 2 .

ص: 305

ج - گرامى ترين چيزها براى خداوند
د - خوش بوترين چيزها
ه - امان خواهى مؤمن از خداوند و پذيرفته شدن امان او

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن براى خداوند عز و جل ، از برخى فرشتگانش گرامى تر است .

ج _ گرامى ترينِ چيزها براى خداوندپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ چيزى براى خداوند ، گرامى تر از مؤمن نيست .

د _ خوش بوترينِ چيزهاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ چيزى خوش بوتر از مؤمن نيست . بوى او ، در همه جا پراكنده است . بوى او ، همان كردار او و ستايش [مردمان] از او [و نام نيك او ]است .

ه _ امان خواهى مؤمن از خداوند و پذيرفته شدن امان اوالكافى_ به نقل از رفاعه _:امام صادق عليه السلام فرمود : «اى رفاعه ! آيا مى دانى چرا مؤمن را مؤمن گفته اند ؟» . گفتم : نمى دانم . فرمود : «چون از جانب خداوند ، امان مى دهد و خداوند ، امان او را مى پذيرد» . (1)

المحاسن_ به نقل از سنان بن طريف _:امام صادق عليه السلام به من فرمود : «چرا مؤمن ، مؤمن ناميده شده است؟» . گفتم : نمى دانم؛ ولى فكر مى كنم به اين دليل كه به آنچه از نزد خدا آمده است ، ايمان دارد . فرمود : «درست است [ كه او ايمان دارد]؛ امّا مؤمن را براى اين ، مؤمن نگفته اند» . گفتم : پس چرا مؤمن را مؤمن گفته اند؟ فرمود : «[ براى اين كه] او در روز قيامت ، از جانب خداوند [به ديگران] امان مى دهد و خدا هم امانش را تأييد مى كند» .

.


1- .يعنى: براى كسى كه سزاوار عذاب است ، شفاعت مى كند و شفاعتش رد نمى شود ، يا براى كسى بهشت را تضمين مى كند و ضمانتش پذيرفته مى شود .

ص: 306

7 / 5نورُ المُؤمِنِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :تَقولُ جَهَنَّمُ لِلمُؤمِنِ يَومَ القِيامَةِ: جُز يا مُؤمِنُ فَقَد أطفَأَ نورُكَ لَهَبي. (1)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ المُؤمِنَ لَيَزهَرُ نورُهُ لِأَهلِ السَّماءِ كَما تَزهَرُ نُجومُ السَّماءِ لِأَهلِ الأَرضِ . (2)

7 / 6بَرَكَةُ المُؤمِنِ فِي الكَونِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :قالَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : ... لَو لَم يَكُن مِن خَلقي فِي الأَرضِ فيما بَينَ المَشرِقِ وَالمَغرِبِ إلّا مُؤمِنٌ واحِدٌ مَعَ إمامٍ عادِلٍ لَاستَغنَيتُ بِهِما عَن جَميعِ ما خَلَقتُ في أرضي ولَقامَت سَبعُ سَماواتٍ وأرَضينَ بِهِما ، وجَعَلتُ لَهُما مِن إيمانِهِما اُنسا لا يَحتاجانِ إلى اُنسِ سِواهُما . (3)

.


1- .تاريخ بغداد : ج 5 ص 194 الرقم 2658 و ج 12 ص 111 الرقم 6550 ، المعجم الكبير : ج 22 ص 259 ح 668 وفيه «النار» بدل «جهنم» ، حلية الأولياء : ج 9 ص 329 الرقم 463 كلّها عن يعلى بن منبّه ، كنز العمّال: 14 ص 385 ح 39029؛ مجمع البيان : ج 6 ص 812 ، بحار الأنوار: ج 8 ص 249 .
2- .الكافي : ج 2 ص 170 ح 5 عن إبراهيم بن عمر اليماني ، المؤمن : ص 29 ح 54 ، الاختصاص : ص 28 ، بحارالأنوار: ج 67 ص 64 ح 11 .
3- .مشكاة الأنوار : ص 494 ح 1648 ، عدّة الداعي : ص 182 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام ، الكافي : ج 2 ص 350 ح 1 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 208كلاهما عن هشام بن سالم عن الإمام الصادق عليه السلام وفيها «بعبادتهما» بدل «بهما» الاولى ، بحار الأنوار: 67 ص 149 ح 9 .

ص: 307

7 / 5 نور مؤمن
7 / 6 بركت مؤمن در عالم هستى

7 / 5نور مؤمنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در روز قيامت ، دوزخ به مؤمن مى گويد : «عبور كن _ اى مؤمن _ كه نور تو شعله ام را خاموش كرد» .

امام صادق عليه السلام :نور مؤمن ، همان گونه براى اهل آسمان مى درخشد كه ستارگان آسمان ، براى اهل زمين مى درخشند .

7 / 6بركت مؤمن در عالم هستىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند _ تبارك و تعالى _ مى فرمايد: «... اگر در روى زمين ، از خاور تا باختر آن ، آفريده اى نداشتم بجز يك مؤمن با يك پيشواى دادگر ، وجود همان دو ، بس بود و نيازى به هيچ يك از ديگر آفريدگانم در زمين نبود و به واسطه [بركت وجود] آن دو ، هفت آسمان و زمين برپا مى شد ، و از ايمان آن دو ، برايشان همدمى قرار مى دادم كه به همدمى غير از خود ، نياز نمى داشتند» .

.

ص: 308

عنه صلى الله عليه و آله :قالَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : لَو لَم يَكُن فِي الأَرضِ إلّا مُؤمِنٌ واحِدٌ لَاستَغنَيتُ بِهِ عَن جَميعِ خَلقي ولَجَعَلتُ لَهُ مِن إيمانِهِ اُنساً لا يَحتاجُ إلى أحَدٍ . (1)

7 / 7بَرَكَةُ المُؤمِنِ فِي المُجتَمَعِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ عز و جل إذا رَأى أهلَ قَريَةٍ قَد أسرَفوا فِي المَعاصي وفيها ثَلاثَ نَفَرٍ مِنَ المُؤمِنينَ ناداهُم جَلَّ جَلالُهُ وتَقَدَّسَت أسماؤُهُ : يا أهلَ مَعصِيَتي لَولا فيكُم مِنَ المُؤمِنينَ المُتَحابّينَ بِجَلالي ، العامِرينَ بِصَلاتِهِم أرضي ومَساجِدي ، وَالمُستَغفِرينَ بِالأَسحارِ خَوفا مِنّي لَأَنزَلتُ بِكُم عَذابي ثُمَّ لا اُبالي . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ لَيَدفَعُ بِالمُؤمِنِ الصّالِحِ عَن مِئَةِ أهلِ بَيتٍ مِن جيرانِهِ البَلاءَ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :لَولا بَقِيَّةٌ مِنَ المُسلِمينَ فيكُم لَهَلَكتُم . (4)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 245 ح 2 عن معلّى بن خنيس عن الإمام الصادق عليه السلام و ص 246 ح 6 ، مصادقة الإخوان : ص 180 ح 1 كلاهما عن منصور الصيقل عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه ، المحاسن : ج 1 ص 260 ح 496 عن أبي حمزة الثماني عن الإمام الصادق عليه السلام ، المؤمن :ص 36 ح 80 عن الإمام الباقر عليه السلام وفيهما «لاكتفيت» بدل «لاستغنيت» ، بحارالأنوار: ج 67 ص 148 ح 5 .
2- .علل الشرائع ، ص 246 ح 1 ، الأمالي للصدوق : ص 267 ح 289 كلاهما عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، مشكاة الأنوار : ص222 ح 616 ، بحار الأنوار : ج 83 ص 383 ح 57 .
3- .تفسير الطبري : ج 2 الجزء 2 ص 633 ، المعجم الأوسط: ج 4 ص 239 ح 4080 ، تفسير ابن كثير : ج 1 ص 447 وفيهما «بالمسلم» بدل «بالمؤمن» ،تفسير القرطبي : ج 3 ص 261 وفيه «أهل بيته وجيرانه» بدل «أهل بيت من جيرانه» وكلّها عن ابن عمر ، كنز العمّال : ج 9 ص 5 ح 24654 .
4- .تفسير الطبري : ج 2 الجزء 2 ص 633 عن أبي مسلم ؛ الغارات : ج 2 ص 482 عن أبي مسلم و فيه «لولا بقيّة المسلمين لهلكتم» ، بحار الأنوار : ج 34 ص 56 ح 910 .

ص: 309

7 / 7 بركت وجود مؤمن در جامعه

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند _ تبارك و تعالى _ فرموده است : «اگر در روى زمين ، تنها يك مؤمن هم وجود مى داشت ، نيازى به ديگر آفريدگانم نبود ، و براى او از ايمانش همدمى مى آفريدم كه به كسى ديگر نياز نداشته باشد» .

7 / 7بركت وجود مؤمن در جامعهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند _ تبارك و تعالى _ هر گاه اهل شهرى را ببيند كه در گناهان زياده روى كرده اند ، اگر [ حتّى] سه نفر مؤمن نيز در ميان آنان باشد ، او _ كه شكوهش گرامى است و نام هايش مقدّس اند _ آنان را ندا مى دهد كه : «اى نافرمانان من ! اگر در ميان شما مؤمنانى نبودند _ كه به خاطر عظمت من ، با يكديگر دوستى مى ورزند و با نماز خود ، زمين مرا و مسجدهاى مرا آباد مى كنند و از بيم من ، در سحرگاهان ، آمرزش مى طلبند _ ، بى گمان ، عذابم را بر شما فرو مى فرستادم و باكى نداشتم» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند به بركت وجود مؤمن صالح ، بلا را از صد خانواده همسايه او دور مى كند .

امام على عليه السلام :اگر باقى مانده اى از مسلمانان[ راستين] در ميان شما نبود ، قطعا شما نابود مى شديد .

.

ص: 310

عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ لَيَدفَعُ عَنِ القَريَةِ بِسَبعَةِ مُؤمِنينَ يَكونونَ فيها . (1)

الإمام الباقر عليه السلام :لا يُصيبُ قَريَةً عَذابٌ وفيها سَبعَةٌ مِنَ المُؤمِنينَ . (2)

عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ لَيَدفَعُ بِالمُؤمِنِ الواحِدِ عَنِ القَريَةِ الفَناءَ . (3)

7 / 8صِفة فَضائِلُ المُؤمِنِالإمام الباقر عليه السلام_ لِمالِكٍ الجُهَنِيِّ _ :يا مالِكُ أنتُم شيعَتُنا (أ)لا تَرى (4) أنَّكَ تُفرِطُ في أمرِنا ، إنَّهُ لا يُقدَرُ عَلى صِفَةِ اللّهِ، فَكَما لا يُقدَرُ عَلى صِفَةِ اللّهِ كَذلِكَ لا يُقدَرُ عَلى صِفَتِنا ، وكَما لا يُقدَرُ عَلى صِفَتِنا كَذلِكَ لا يُقدَرُ عَلى صِفَةِ المُؤمِنِ ، إنَّ المُؤمِنَ لَيَلقَى المُؤمِنَ فَيُصافِحُهُ ، فَلا يَزالُ اللّهُ يَنظُرُ إلَيهِما وَالذُّنوبُ تَتَحاتُّ عَن وُجوهِهِما كَما يَتَحاتُّ الوَرَقُ مِنَ الشَّجَرِ ، حَتّى يَفتَرِقا ، فَكَيفَ يُقدَرُ عَلى صِفَةِ مَن هُوَ كَذلِكَ. (5)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل لا يَقدِرُ أحَدٌ قَدرَهُ ، وكَذلِكَ لا يَقدِرُ قدرَ نَبيِّهِ ، وكَذلِكَ لا يَقدِرُ قَدرَ المُؤمِنِ ... . (6)

راجع : هذه الموسوعة : ج 2 ص 6 (الإخاء) و ص 486 (الإيذاء) .

.


1- .الدّر المنثور : ج 1 ص 765 نقلاً عن الخلال فى كتاب كرامات الأولياء .
2- .الكافي : ج 2 ص 247 ح 2 عن أبي حمزة ، بحارالأنوار : ج 67 ص 143 ح 2 .
3- .الكافي : ج 2 ص 247 ح 1 عن أبي حمزة ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 203 وفيه « العناءِ» بدل «الفناءِ» ، بحارالأنوار : ج 67 ص 143 ح 1 .
4- .في كتابي المؤمن و فضائل الشيعة : «لا تظنّ» بدل «أ لا ترى» ، وهو الأصحّ .
5- .الكافي : ج 2 ص 180 ح 6 ، المؤمن : ص 30 ح 56 وبزيادة «دخلت على أبي جعفر عليه السلام وقد حدّثت نفسي بأشياء فقال لي» في أوّله وكلاهما عن مالك الجهني ، فضائل الشيعة : ص 74 ح 37 ، المحاسن : ج 1 ص 238 ح 436 كلاهما عن مالك بن الجهني عن الإمام الصادق عليه السلام وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 67 ص 65 ح 13 .
6- .الكافي : ج 2 ص 183 ح 20 ، ثواب الأعمال : ص 223 ح 1 نحوه ، مصادقة الإخوان : ص 165 ح 1 كلّها عن إسحاق بن عمّار ، جامع الأخبار : ص324 ح 914 ، بحارالأنوار: ج 76 ص 33 ح 30 .

ص: 311

7 / 8 توصيف فضايل مؤمن

امام على عليه السلام :خداوند به بركت وجود هفت مؤمن در يك شهر، بلا را از آن شهر دور مى گرداند .

امام باقر عليه السلام :به شهرى كه در آن هفت مؤمن وجود داشته باشد ، عذاب نمى رسد .

امام باقر عليه السلام :خداوند به سبب [ حتّى] يك مؤمن ، شهرى را از نابودى نجات مى بخشد .

7 / 8فضايل مؤمنامام باقر عليه السلام_ به مالك جُهَنى _ :اى مالك ! گمان مبر كه شما شيعيان ما ، در باره ما زياده روى مى كنيد . خداوند را نمى توان وصف كرد و همچنان كه خداوند را نمى توان وصف كرد ، ما را نيز نمى توان وصف كرد و همچنان كه ما را نمى توان وصف كرد ، مؤمن را نيز نمى توان وصف كرد . مؤمن به مؤمن ديگرى مى رسد و با او دست مى دهد و تا زمانى كه از يكديگر جدا شوند ، خداوند همچنان به آن دو ، نظر مى كند و آن گونه كه برگ از درخت مى ريزد ، گناهان از رخسارشان فرو مى ريزد . پس چگونه وصف توان كرد كسى را كه اين گونه است ؟!

امام صادق عليه السلام :هيچ كس ، مقام خداوند عز و جل را [چنان كه بايد،] نمى شناسد ، مقام پيامبرش را هم [چنان كه بايد] نمى شناسد ، و مقام مؤمن را هم نمى شناسد ... .

ر . ك : همين دانش نامه : ج 2 ص 7 (برادرى) و ص 487 (آزاررسانى) .

.

ص: 312

7 / 9أفضَلُ المُؤمِنينَأ _ أحسَنُهُم خُلُقارسول اللّه صلى الله عليه و آله :أفضَلُ النّاسِ إيمانا أحسَنُهُم خُلُقا. (1)

عنه صلى الله عليه و آله_ وقَد سَأَلَهُ عَمرُو بنُ عَبَسَةَ : أيُّ الإِيمانِ أفضَلُ ؟ قالَ _ :خُلُقٌ حَسَنٌ. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :أكمَلُ المُؤمِنينَ إيمانا أحسَنُهُم خُلُقا. (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ مِن أكمَلِ المُؤمِنينَ إيمانا أحسَنُهُم خُلُقا وألطَفُهُم بِأَهلِهِ. (4)

معاني الأخبار عن أبي ذر عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله ، قال :قُلتُ : أيُّ المُؤمِنينَ أكمَلُ إيمانا ؟ قالَ : أحسَنُهُم خُلُقا ، قُلتُ : وأيُّ المُؤمِنينَ أفضَلُ ؟ قالَ : مَن سَلِمَ المُسلِمونَ مِن لِسانِهِ ويَدِهِ. (5)

.


1- .معاني الأخبار : ص 196 ح 1 عن أبي حمزة الثمالي عن الإمام الصادق عليه السلام ، الأمالي للصدوق : ص 73 ح 41 عن يونس بن ظبيان عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، مشكاة الانوار : ص 369 ح 1215 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 383 ح 20 ؛ سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1423 ح 4259 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 583 ح 8623 كلاهما عن ابن عمر نحوه ، كنز العمّال : ج 1 ص 144 ح 703 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 7 ص 112 ح 19452 ، المنتخب من مسند عبد بن حميد : ص 124 ح 300 ، مكارم الأخلاق لابن أبي الدنيا : ص 52 ح 59 كلّها عن عمرو بن عبسة ، كنز العمّال : ج 1 ص 38 ح 75 نقلاً عن المعجم الكبير نحوه .
3- .سنن أبي داود : ج 4 ص 220 ح 4682 ، سنن الدارمي : ج 2 ص 779 ح 2689 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 620 ح 10819 كلّها عن ابي هريرة ، كنز العمّال : ج 3 ص 2 ح 5130 ؛ الكافي : ج 2 ص 99 ح 1 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الباقر عليه السلام ، الأمالي للطوسي : ص 140 ح 227 عن محمّد بن عليّ بن عبد اللّه بن جعفر بن ابي طالب عن الإمام الصادق عن ابيه عن جدّه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحارالأنوار : ج 71 ص 373 ح1 .
4- .سنن الترمذي : ج 5 ص 9 ح 2612 ، مسند ابن حنبل : ج 9 ص 301 ح 24259 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 119 ح 173 كلّها عن عائشة ،كنز العمّال : ج 3 ص 6 ح 5155 ؛ عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 38 ح 109 عن داود بن سليمان الفراء عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله وفيه«أحسن الناس» بدل «ان من أكمل المؤمنين» بزيادة «وانا الطفكم بأهلي» في آخره ، بحار الأنوار : ج 71 ص 387 ح 34 .
5- .معاني الأخبار : ص 333 ح 1 ، مكارم الاخلاق : ج 2 ص 382 ح 2661 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 70 ح 1 ؛ صحيح ابن حبان : ج 2 ص 76 ح 361 وفيه«أسلم» بدل «أفضل» و «الناس» بدل «المسلمون» ، المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 725 ح 6628 ، المعجم الكبير : ج 17 ص 49 ح 105كلاهما عن عبد اللّه بن عبيد بن عمير عن أبيه عن جدّه نحوه ، كنز العمّال : ج 15 ص 861 ح 43427 .

ص: 313

7 / 9 برترينِ مؤمنان
الف - نيك خوترينِ آنان

7 / 9 برترينِ مؤمنانالف _ نيك خوترينِ آنان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :برترينِ مردم از نظر ايمان ، كسى است كه نيك خوتر است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در پاسخ عمرو بن عبسه كه پرسيد : كدام ايمان ، برتر است ؟ _ :خوى نيك .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كامل ترينِ مؤمنان در ايمان ، خوش خوترينِ آنان است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از كامل ترينِ مؤمنان در ايمان ، كسى است كه نيك خوتر باشد و با خانواده اش مهربان تر باشد .

معانى الأخبار_ به نقل از ابو ذر _:به پيامبر خدا گفتم : كدام يك از مؤمنان ، ايمانش كامل تر است ؟ فرمود : «آن كس كه نيك خوتر است» . گفتم : و كدام يك از مؤمنان ، برتر است ؟ فرمود : «آن كس كه مسلمانان ، از دست و زبان او آسوده باشند» .

.

ص: 314

ب _ الَّذينَ يُؤمِنونَ بِالنَّبِيِّ ولَم يَرَوهُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا عَلِيُّ أعجَبُ النّاسِ إيمانا وأعظَمُهُم يَقينا قَومٌ يَكونونَ في آخِرِ الزَّمانِ لَم يَلحَقُوا النَّبِيَّ وحُجِبَ عَنهُمُ الحُجَّةُ فَآمَنوا بِسَوادٍ عَلى بَياضٍ. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :طوبى لِمَن رَآني وآمَنَ بي ، طوبى ثُمَّ طوبى _ يَقولُها سَبعا _ لِمَن لَم يَرَني وآمَن بي. (2)

مسند ابن حنبل عن أبي سعيد الخدري عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله ، قال :إنَّ رَجُلاً قالَ لَهُ : يا رَسولَ اللّهِ طوبى لِمَن رَآكَ وآمَنَ بِكَ! قالَ : طوبى لِمَن رَآني وآمَنَ بي ، ثُمَّ طوبى ، ثُمَّ طوبى ، ثُمَّ طوبى لِمَن آمَنَ بي ولَم يَرَني. (3)

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 366 ح 5762 عن أنس بن محمّد عن أبيه عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، كمال الدين :ص 288 ح 8 عن حماد بن عمرو عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله وفيه «وحجبتهم» بدل «وحجب عنهم» ، بحار الأنوار : ج 77 ص 56 ح 3 .
2- .الخصال : ص 342 ح 6 عن أبي امامة ، بحار الأنوار : ج 22 ص 305 ح 1 ؛ مسند ابن حنبل : ج 4 ص 310 ح 12579 عن أنس ، صحيح ابن حبان : ج 16ص 216 ح 7233 ، المعجم الكبير : ج 8 ص 260 ح 8009 ، التاريخ الكبير : ج 2 ص 27 الرقم 1576 كلها عن أبي امامة نحوه ، كنز العمّال : ج 1 ص67 ح 250 .
3- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص 141 ح 11673 ، صحيح ابن حبان : ج 16ص 213 ح 7230 ، موارد الظمآن : ص 573 ح 2302 وليس فيهما «ثم طوبى» الثالثه ، مسند أبي يعلى : ج 2 ص 129 ح 1369 ، تاريخ بغداد : ج 4 ص 91 الرقم 1733 ، كنز العمّال : ج 1 ص 67 ح 249 .

ص: 315

ب - آنان كه پيامبرصلى الله عليه وآله را نديده ، به او ايمان آورند

ب _ آنان كه پيامبر صلى الله عليه و آله را نديده ، به او ايمان آورندپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ خطاب به امام على عليه السلام _:اى على ! ايمان آن مردمى شگفت آورتر و يقينشان باعظمت تر است كه در آخرْ زمان خواهند بود . پيامبر را نديده اند و حجّت هم از آنان در پرده[ى غيبت] است و با اين حال ، به سياهى اى كه بر روى سفيدى است [يعنى قرآن] ، ايمان مى آورند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خوشا آن كه مرا ديد و به من ايمان آورد ! خوشا ، خوشا _ هفت مرتبه اين كلمه را فرمود _ آن كه مرا نديد و به من ايمان آورد !

مسند ابن حنبل_ به نقل از ابو سعيد خُدرى _:مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا ! خوشا به حال آن كه تو را ديد و به تو ايمان آورد! پيامبر خدا فرمود : «خوشا به حال كسى كه مرا ديد و به من ايمان آورد ! امّا خوشا و خوشا و خوشا به حال آن كس كه مرا نديده و به من ايمان آورده است!» .

.

ص: 316

مسند ابن حنبل عن أبي جمعة :تَغَدَّينا مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ومَعَنا أبو عُبَيدَةَ بنُ الجَرّاحِ . قالَ : فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ هَل أحَدٌ خَيرٌ مِنّا ؟! أسلَمنا مَعَكَ ، وجاهَدنا مَعَكَ ، قالَ : نَعَم ، قَومٌ يَكونونَ مِن بَعدِكُم يُؤمِنونَ بي ولَم يَرَوني. (1)

مسند ابن حنبل عن أنس عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله :وَدِدتُ أنّي لَقيتُ إخواني . قالَ : فَقالَ أصحابُ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله : أوَ لَيسَ نَحنُ إخوانُكَ؟! قالَ : أنتُم أصحابي ، ولكِن إخوانِي الَّذينَ آمَنوا بي ولَم يَرَوني. (2)

مسند أبي يعلى عن عمر :كُنتُ مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله جالِسا فَقالَ : أنبِئوني بِأَفضَلِ أهلِ الإِيمانِ إيمانا ، قالوا : يا رَسولَ اللّهِ المَلائِكَةُ ، قالَ : هُم كَذلِكَ ويَحِقُّ لَهُم ذلِكَ ، وما يَمنَعُهُم وقَد أنزَلَهُمُ اللّهُ المَنزِلَةَ الَّتي أنزَلَهُم بِها! بَل غَيرُهُم . قالوا : يا رَسولَ اللّهِ الأَنبِياءُ الَّذينَ أكرَمَهُمُ اللّهُ بِرِسالَتِهِ وَالنُّبُوَّةِ ، قالَ : هُم كَذلِكَ ويَحِقُّ لَهُم ، وما يَمنَعُهُم وقَد أنزَلَهُمُ اللّهُ المَنزِلَةَ الَّتي أنزَلَهُم بِها! قالوا : يا رَسولَ اللّهِ الشُّهَداءُ الَّذينَ استُشهِدوا مَعَ الأَنبِياءِ ، قالَ : هُم كَذلِكَ ، ويَحِقُّ لَهُم ، وما يَمنَعُهُم وقَد أكرَمَهُمُ اللّهُ بِالشَّهادَةِ مَعَ الأَنبِياءِ! بَل غَيرُهُم . قالوا : فَمَن يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : أقوامٌ في أصلابِ الرِّجالِ ، يَأتونَ مِن بَعدي ، يُؤمِنونَ بي ولَم يَرَوني ، ويُصَدِّقونَ بي ولَم يَرَوني ، يَجِدونَ الوَرَقَ المُعَلَّقَ فَيَعمَلونَ بِما فيهِ ، فَهؤُلاءِ أفضَلُ أهلِ الإِيمانِ إيمانا. (3)

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 6 ص 42 ح 16973 ، سنن الدارمي : ج 2 ص 764 ح 2642 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 95 ح 6992 ، مسند أبي يعلى :ج 2 ص 222 ح 1556 ، كنز العمّال : ج 14 ص 46 ح 37895 ؛ الامالي للطوسي : ص 391 ح 858 نحوه ، بحار الأنوار : ج 22 ص 307 ح 7 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص 310 ح 12580 ، المعجم الاوسط : ج 5 ص 341 ح 5494 ، مسند أبي يعلى : ج 3 ص 365 ح 3377 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 12 ص 184 ح 34583 ؛ بصائر الدرجات : ص 84 ح 4 عن أبي بصير عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه ، بحار الأنوار : ج 52 ص 123 ح8 وراجع : الامالي للمفيد : ص 63 ح 9 .
3- .مسند أبي يعلى : ج 1 ص 109 ح 155 ، المعجم الكبير : ج 12 ص 68 ح 12560 عن ابن عباس ، تفسير ابن كثير : ج 1 ص 64 عن عمرو بن شعيب عن أبيه عن جده وج2 ص 71 وكلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 14 ص 41 ح 37880 ؛ مجمع البيان : ج 4 ص 750 نحوه .

ص: 317

مسند ابن حنبل_ به نقل از ابو جمعه _:با پيامبر خدا چاشت تناول كرديم . ابو عبيده جرّاح نيز با ما بود . او گفت : اى پيامبر خدا ! آيا كسى هست كه بهتر از ما باشد كه همراه تو اسلام آورديم و همراه تو جهاد كرديم؟! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «آرى ، مردمانى كه بعد از شما مى آيند و با آن كه مرا نديده اند ، به من ايمان مى آورند» .

مسند ابن حنبل_ به نقل از اَن_َس _:پيامبر خدا فرمود : «دوست داشتم برادرانم را مى ديدم» . ياران پيامبر صلى الله عليه و آله گفتند : مگر ما برادران شما نيستيم؟! فرمود : «شما ياران من هستيد . برادران من ، كسانى هستند كه مرا نديده ، به من ايمان مى آورند» .

مسند أبى يعلى_ به نقل از عمر _:با پيامبر خدا نشسته بودم كه فرمود : «به من بگوييد كه ايمان كدام مؤمنان ، برتر است ؟» . ياران گفتند : فرشتگان ، اى پيامبر خدا ! فرمود : «آنها چنين اند (مؤمن اند) و بايد هم چنين باشند . با آن منزلتى كه خداوند بديشان داده است ، چرا نبايد اين گونه باشند؟ نه ، مقصودم غير از آنهاست» . گفتند : پيامبران _ اى پيامبر خدا _ كه خداوند ، آنان را به رسالت خويش و پيامبرى ، گرامى داشته است . فرمود : «آنها نيز چنين اند و بايد هم چنين باشند . با آن منزلتى كه خداوند بديشان داده است ، چرا نبايد اين گونه باشند؟!» . گفتند : اى پيامبر خدا ! شهيدانى كه در ركاب پيامبران ، به شهادت رسيده اند . فرمود : «آنها نيز چنين اند و بايد هم چنين باشند . چرا چنين نباشند ، در حالى كه خداوند ، آنان را به شهادت در ركاب پيامبران ، گرامى داشته است!؟ نه ، مقصودم كسان ديگرى است» . گفتند : پس چه كسى ، اى پيامبر خدا؟ فرمود : «اقوامى كه [ اينك] در صلب مردان اند و پس از من مى آيند و به من ايمان مى آورند و تصديقم مى كنند، با اين كه مرا نديده اند . كاغذى آويخته مى بينند و به آنچه در آن است ، عمل مى كنند . پس ايمان اينان ، برترين ايمان است» .

.

ص: 318

ج _ أجمَعُهُم لِهذِهِ الخِصالِالإمام الصادق عليه السلام :أتى رَجُلٌ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ أيُّ النّاسِ أفضَلُهُم إيمانا ؟ قالَ : أبسَطُهُم كَفّا. (1)

تاريخ بغداد عن عبد اللّه بن عمرو :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِمَن عِندَهُ : أيُّ المُؤمِنينَ أفضَلُ ؟ قالَ بَعضُهُم : المُؤمِنُ الغَنِيُّ الَّذي يُعطي فَيَتَصَدَّقُ ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لَيسَ كَذلِكَ ، ولكِن أفضَلُ المُؤمِنينَ إيماناً الَّذي إذا سُئِلَ أعطى ، وإذا لَم يُعطَ استَغنى. (2)

مسند الشاميين عن عبد اللّه بن عمرو :قيلَ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله : أيُّ النّاسِ أفضَلُ؟ قالَ : مُؤمِنٌ مَخمومُ القَلبِ صَدوقُ اللِّسانِ ، قيلَ لَهُ : ومَا المَخمومُ القَلبِ ؟ قالَ : التَّقِيُّ للّهِِ النَّقِيُّ لا إثمَ فيهِ ولا بَغيَ ولا غِلَّ ولا حَسَدَ ، قالوا : فَمَن يَليهِ يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : الَّذي نَسِيَ الدُّنيا ويُحِبُّ الآخِرَةَ ، ... قالوا : فَمَن يَليهِ ؟ قالَ : مُؤمِنٌ في خُلُقٍ حَسَنٍ. (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أفضَلُ المُؤمِنينَ رَجُلٌ سَمحُ البَيعِ ، سَمحُ الشِّراءِ ، سَمحُ القَضاءِ ، سَمحُ الاِقتِضاءِ. (4)

الإمام عليّ عليه السلام :أفضَلُ المُؤمِنينَ إيمانا مَن كانَ للّهِِ أخذُهُ وعَطاهُ وسَخَطُهُ ورِضاهُ. (5)

.


1- .الكافي : ج 4 ص 40 ح 7 عن أبي عبد الرحمن ، مشكاة الانوار : ص 85 ح 168 .
2- .تاريخ بغداد : ج 1 ص 311 الرقم 191 ، كنز العمّال : ج 1 ص 144 ح 704 .
3- .مسند الشاميين : ج 2 ص 218 ح 1218 ، حلية الأولياء : ج 1 ص 183 الرقم 32 ، تاريخ دمشق : ج 59 ص 452 ح 12391 وفيهما «يشنأ» بدل «نسي» ، كنز العمّال : ج 1 ص 157 ح 783 نقلاً عن الحكيم والخرائطي في مكارم الاخلاق عن ابن عمر .
4- .المعجم الاوسط : ج 7 ص 297 ح 7544 عن أبي سعيد الخدري ، كنز العمّال : ج 1 ص 144 ح 705 .
5- .غرر الحكم : ج 2 ص 456 ح 3278 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 123 ح 2811 .

ص: 319

ج - دارنده بيشترينِ اين خصلت ها

ج _ دارنده بيشترينِ اين خصلت هاامام صادق عليه السلام :مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا ! كدام يك از مردم ، ايمانش برتر است ؟ فرمود : «آن كه گشاده دست تر است» .

تاريخ بغداد_ به نقل از عبد اللّه بن عمرو _:پيامبر خدا به كسانى كه نزد ايشان بودند ، فرمود : «كدام مؤمن ، برتر است ؟». يكى از آنان گفت : مؤمن توانگرى كه عطا كند و صدقه دهد . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «چنين نيست ؛ بلكه آن مؤمنى ايمانش برتر است كه هر گاه از او درخواست شود، عطا كند و هر گاه به او عطا نشود ، بى نيازى جويد» .

مسند الشاميّين_ به نقل از عبد اللّه بن عمرو _:از پيامبر صلى الله عليه و آله سؤال شد : برترينِ مردم كيست؟ فرمود : «مؤمنِ رُفته دلِ راستْ زبان» . گفته شد : رُفته دل چيست؟ فرمود : «[ دلِ] خداترسِ پاكيزه پاك از گناه و ستم و حسد و كينه» . پرسيدند : پس از او ، چه كسى ، اى پيامبر خدا؟ فرمود : «كسى كه دنيا را فراموش كند و آخرت را دوست بدارد ...» . پرسيدند : سپس چه كسى؟ فرمود : «مؤمنِ نيك خوى» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :برترينِ مؤمنان ، مردى است كه در خريد و فروش و دادن قرض و پس گرفتن قرض، جوان مرد باشد .

امام على عليه السلام :آن مؤمنى ايمانش برتر است كه ستاندن و دادن و خشم و خشنودى اش ، براى خدا باشد .

.

ص: 320

عنه عليه السلام :اِعلَم أنَّ أفضَلَ المُؤمِنينَ أفضَلُهُم تَقدِمَةً مِن نَفسِهِ وأهلِهِ ومالِهِ . فَإِنَّكَ ما تُقَدِّم مِن خَيرٍ يَبقَ لَكَ ذُخرُهُ ، وما تُؤَخِّرهُ يَكُن لِغَيرِكَ خَيرُهُ. (1)

7 / 10قِلَّةُ المُؤمِنينَالكتاب«اعْمَلُواْ ءَالَ دَاوُدَ شُكْرًا وَ قَلِيلٌ مِّنْ عِبَادِىَ الشَّكُورُ» . 2

«فَلَوْلَا كَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِكُمْ أُوْلُواْ بَقِيَّةٍ يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ فِى الْأَرْضِ إِلَّا قَلِيلاً مِّمَّنْ أَنجَيْنَا مِنْهُمْ وَ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُواْ مَا أُتْرِفُواْ فِيهِ وَ كَانُواْ مُجْرِمِينَ» . (2)

«قَالَ أَرَءَيْتَكَ هَذَا الَّذِى كَرَّمْتَ عَلَىَّ لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَهُ إِلَّا قَلِيلاً» . (3)

«حَتَّى إِذَا جَاءَ أَمْرُنَا وَ فَارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِيهَا مِن كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَ أَهْلَكَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَ مَنْ ءَامَنَ وَ مَا ءَامَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ» . (4)

راجع : البقرة : 83 و 88 و 246 ، النساء : 46 و 155 ، المائدة : 13 ، الشعراء : 54 ، الفتح : 15 .

الحديثالإمام الصادق عليه السلام :كانَ الَّذينَ آمَنوا بِهِ [ أي بِنوحٍ ] مِن جَميعِ الدُّنيا ثَمانينَ رَجُلاً . (5)

.


1- .نهج البلاغة : الكتاب 69 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 508 ح 707 .
2- .هود : 116 .
3- .الإسراء : 62 .
4- .هود : 40 .
5- .تفسير القمّي : ج 1 ص 327 ، مجمع البيان : ج 5 ص 242 كلاهما عن أبي بصير ، بحارالأنوار : ج 11 ص 312 ح 6 .

ص: 321

7 / 10 اندك بودن مؤمنان

امام على عليه السلام :بدان كه برترينِ مؤمنان ، كسى است كه از خودش و خانواده اش و اموالش [در راه خدا] بيشتر پيش بفرستد ؛ زيرا هر خوبى اى كه پيش فرستى ، برايت اندوخته مى شود و آنچه بر جاى بگذارى ، خير [و نفع] آن براى غير تو خواهد بود .

7 / 10اندك بودن مؤمنانقرآن«اى خاندان داوود! [ مرا] سپاس بگزاريد. و از بندگان من ، اندكى سپاس گزارند» . (1)

«پس چرا از نسل هاى پيش از شما ، خردمندانى نبودند كه [ مردم را ] از فساد در زمين ، باز دارند، جز اندكْ كسانى از ميان آنان كه نجاتشان داديم ؟ و كسانى كه ستم كردند ، به دنبال ناز و نعمتى رفتند كه در آن به سر مى بردند، و آنان بزهكار بودند» .

«[ شيطان] گفت: به من بگو: اين كسى را كه بر من برترى دادى [ ، براى چه بود]؟ اگر تا روز قيامت مهلتم دهى ، قطعاً فرزندانش را ، جز اندكى [ از آنها] را ريشه كن خواهم كرد» .

«تا آن گاه كه فرمان ما در رسيد و تنور فوران كرد، فرموديم: «در آن [ كشتى ]يك جفت از هر [ حيوان] نر و ماده اى را ، نيز كسانت را _ مگر كسى كه قبلاً در باره او سخن رفته است _ و كسانى را كه ايمان آورده اند، حمل كن» و با او جز [ عدّه ]اندكى، ايمان نياورده بودند» .

ر . ك : بقره : آيه 83 و 88 و 246 ، نساء : آيه 46 و 155 ، مائده : آيه 13 ، شعرا : آيه 54 ، فتح : آيه 15 .

حديثامام صادق عليه السلام :همه كسانى كه از سراسر دنيا به او (نوح عليه السلام ) ايمان آوردند ، هشتاد مرد بودند .

.


1- .در مجمع البيان آمده است : ابن عبّاس مى گويد: «مراد از آن، مؤمن يكتاپرست است» . اين ، نشان مى دهد كه مؤمن سپاس گزار، در هر عصرى اندك است .

ص: 322

الإمام عليّ عليه السلام_ فيما يوصي بِالزُّهدِ وَالتَّقوى _ :فَما أقَلَّ مَن قَبِلَها ، وحَمَلَها حَقَّ حَملِها! اُولئِكَ الأَقَلّونَ عَدَدا ، وهُم أهلُ صِفَةِ اللّهِ سُبحانَهُ ، إذ يَقولُ : « وَ قَلِيلٌ مِّنْ عِبَادِىَ الشَّكُورُ » . (1)

عنه عليه السلام :حَقٌّ وباطِلٌ ، ولِكُلٍّ أهلٌ ، فَلَئِن أمِرَ الباطِلُ لَقَديما فَعَلَ ، ولَئِن قَلَّ الحَقُّ فَلَرُبَّما ولَعَلَّ، ولَقَلَّما أدبَرَ شَيءٌ فَأَقبَلَ!. (2)

عنه عليه السلام_ يَعِظُ بِسُلوكِ الطَّريقِ الواضِحِ _ :أيُّهَا النّاسُ! لا تَستَوحِشوا في طَريقِ الهُدى لِقِلَّةِ أهلِهِ ، فَإِنَّ النّاسَ قَدِ اجتَمَعوا عَلى مائِدَةٍ شِبَعُها قَصيرٌ وجوعُها طَويلٌ ... . أيُّهَا النّاسُ مَن سَلَكَ الطَّريقَ الواضِحَ وَرَدَ الماءَ ، ومَن خالَفَ وَقَعَ فِي التّيهِ. (3)

عنه عليه السلام_ مِن خُطبَةٍ لَهُ وفيها يَصِفُ زَمانَهُ بِالجَورِ ويُقَسِّمُ النّاسَ فيهِ خَمسَةَ أصنافٍ _ :وبَقِيَ رِجالٌ غَضَّ أبصارَهُم ذِكرُ المَرجِعِ . وأراقَ دُموعَهُم خَوفُ المَحشَرِ ، فَهُم بَينَ شَريدٍ نادٍّ (4) ، وخائِفٍ مَقموعٍ (5) ، وساكِتٍ مَكعومٍ (6) ، وداعٍ مُخلِصٍ ، وثَكلانَ موجَعٍ ، قَد أخمَلَتهُمُ التَّقِيَّةُ ، وشَمِلَتهُمُ الذِّلَّةَ ، فَهُم في بَحرٍ اُجاجٍ (7) ، أفواهُهُم ضامِزَةٌ (8) ، وقُلوبُهُم قَرِحَةٌ ، قَد وَعَظوا حَتّى مَلّوا ، وقُهِروا حَتّى ذَلّوا ، وقُتِلوا حَتّى قَلّوا . (9)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 191 .
2- .الكافي : ج 8 ص 68 ح 23 عن عليّ بن رئاب ويعقوب السرّاج عن الإمام الصادق عليه السلام ، نهج البلاغة : الخطبة 16 ، الإرشاد : ج 1 ص 240 ، بحار الأنوار :ج 29 ص 585 ح 17 ؛ كنز العمّال : ج 5 ص 749 ح 14282 نقلاً عن اللالكائي عن محمّد بن الحنفيّة .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 201 ، الغارات : ج 2 ص 584 عن فرات بن أحنف وليس فيه ذيله ، المسترشد : ص 407 ح 138 وليس فيه ذيله من «أيّها الناس»بحارالأنوار : ج 67 ص 158 ح 1 .
4- .النادّ : المتفرّد الهارب من الجماعة إلى الوحدة (هامش النهج لصبحي الصالح : ص 576) .
5- .المقموع : المقهور (لسان العرب : ج 11 ص 314) .
6- .المكعوم : من « كَعَمَ البعير» شدَّ فاه لئلّا يأكل أو يعضّ (هامش النهج لصبحي الصالح : 577) .
7- .الاُجاج : هو الشديد الملوحة (لسان العرب : ج 2 ص 206 «أجج») .
8- .الضامز : الساكت لا يتكلّم (لسان العرب : ج 5 ص 366 «ضمز») .
9- .نهج البلاغة: الخطبة 32 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 5 ح 54 ؛ مطالب السؤول : ج 1 ص 149 نحوه .

ص: 323

امام على عليه السلام_ در سفارش به زهد و پرهيزگارى _ :چه اندك اند كسانى كه اين را بپذيرند و بارِ آن را _ چنان كه بايد و شايد _ بر دوش كشند! اينان در شمار، كمترين اند و همانان اند كه خداوند در وصف ايشان فرموده است: «از بندگان من، اندكى سپاس گزارند» .

امام على عليه السلام :حقّى هست و باطلى ، و هر يك از اين دو ، پيروانى دارد . پس اگر باطل در اكثريت است ، از ديرباز چنين بوده و اگر حق در اقلّيت است ، بسا و اُميدا ! (1) ليك كمتر پيش مى آيد كه آنچه رفته ، باز آيد!

امام على عليه السلام_ در سفارش به پيمودن راه راست _ :اى مردم! در [پيمودنِ ]راه راست ، از اندك بودن رهروانش احساس تنهايى نكنيد ؛ زيرا مردم بر سفره اى (دنيا) گرد آمده اند كه سير شدن از آن ، كوتاه مدّت است و گرسنگى اش طولانى ... . اى مردم! آن كه راه روشن را پيمايد ، به آب مى رسد و آن كه خلاف آن پويد ، در سرگردانى مى افتد .

امام على عليه السلام_ در گفتارى كه در آن ، از ستم و كجروى روزگار خود ، ياد مى كند و مردمِ آن روزگار را به پنج دسته تقسيم مى نمايد _ :دسته ديگر ، مردانى هستند كه ياد بازگشتگاه (قيامت) ، ديدگانشان را [از حرام ها و دنيا ]فرو بسته و ترس از رستاخيز ، اشك هايشان را روان ساخته است . برخى از آنان ، آواره و گريزان گشته اند ، برخى ترسان و سركوب شده اند ، برخى خاموشى گزيده اند و دهانشان فرو بسته است ، برخى با اخلاص، همچنان دعوت [به حق] مى كنند و برخى چونان مادرِ داغ ديده ، گريان و دردمندند . از سرِ تقيّه ، در تنگنا به سر مى برند و ضعف و زبونى ، آنان را چنان در ميان گرفته است كه [گويا] در دريايى شور فرو رفته اند . دهان هايشان بسته و دل هايشان ريش است . چندان اندرز داده اند كه به ستوه آمده اند ، و چندان مقهور گشته اند كه به زبونى در افتاده اند ، و چندان كشته داده اند كه اندكْ شمار شده اند .

.


1- .يعنى: بسا كه با وجود اندك بودنش ، بر باطل ، غلبه كند و اميد كه روزى بيايد كه حق بر باطل ، چيره آيد .

ص: 324

عنه عليه السلام :وَاعلَموا رَحِمَكُمُ اللّهُ أنَّكُم في زَمانٍ القائِلُ فيهِ بِالحَقِّ قَليلٌ ، وَاللِّسانُ عَنِ الصِّدقِ كَليلٌ (1) ، وَاللّازِمُ لِلحَقِّ ذَليلٌ . (2)

الكافي عن كامل التمّار :قالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» (3) أتَدري مَن هُم ؟ قُلتُ : أنتَ أعلَمُ ، قالَ : قَد أفلَحَ المُؤمِنونَ المُسَلِّمونَ ، إنَّ المُسَلِّمينَ هُمُ النُّجَباءُ ، فَالمُؤمِنُ غَريبٌ فَطوبى لِلغُرَباءِ . (4)

الإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُواْ أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ» _ :لَم يَكُن مِن سِبطِ النُّبُوَّةِ ولا مِن سِبطِ المَملَكَةِ ، قالَ : «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ» وقالَ : «إِنَّ ءَايَةَ مُلْكِهِ أَن يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فِيهِ سَكِينَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَبَقِيَّةٌ مِّمَّا تَرَكَ ءَالُ مُوسَى وَءَالُ هَارُونَ» فَجاءَت بِهِ المَلائِكَةُ تَحمِلُهُ وقالَ اللّهُ جَلَّ ذِكرُهُ : «إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُم بِنَهَرٍ فَمَن شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّى وَمَن لَّمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّى» فَشَرِبوا مِنهُ إلّا ثَلاثَمِئَةٍ وثَلاثَةَ عَشَرَ رَجُلاً ، مِنهُم مَنِ اغتَرَفَ ومنِهمُ مَن لَم يَشرَب ، فَلَمّا بَرَزوا قالَ الَّذينَ اغتَرَفوا : «لَا طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ» وقالَ الَّذينَ لَم يَغتَرِفوا : «كَم مِّن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ» (5) . (6)

الإمام الصادق عليه السلام :المُؤمِنَةُ أعَزُّ مِنَ المُؤمِنِ ، وَالمُؤمِنُ أعَزُّ مِنَ الكِبريتِ الأَحمَرِ ، فَمَن رَأى مِنكُمُ الكِبريتَ الأَحمَرَ؟ (7)

.


1- .الكليل : الثقيل (المصباح المنير :538 «كلّ») .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 233 ، أعلام الدين : ص 321 ، تنبيه الخواطر : ج 1 ص 79 نحوه ، بحار الأنوار : ج 71 ص 292 ح 62 .
3- .المؤمنون : 1 .
4- .الكافي : ج 1 ص 391 ح 5 ، المحاسن : ج 1 ص 423 ح 970 وفيه «المؤمن غريب» تكرّر و ح 971 نحوه ، بشارة المصطفى : ص 119 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 73 نحوه ، بحارالأنوار : ج 2 ص 204 ح 84 .
5- .البقرة : الآيات : 247 _ 249 .
6- .الكافي : ج 8 ص 316 ح 498 ، تفسير العياشي : ج 1 ص 134 ح 443 وليس فيه صدره وكلاهما عن أبي بصير ، بحارالأنوار : ج 13 ص 437 ح 1 .
7- .الكافي : ج 2 ص 242 ح 1 عن قتيبة الأعشى ، بحارالأنوار : ج 67 ص 159 ح 3 .

ص: 325

امام على عليه السلام :خدايتان رحمت كند! بدانيد كه شما در روزگارى به سر مى بريد كه در آن ، حقگو اندك است و زبان از راستگويى ، الكن ، و پيرو حق ، خوار .

الكافى_ به نقل از كامل تمّار _:امام باقر عليه السلام فرمود : « «به راستى، مؤمنان رستگار شدند» . آيا مى دانى اينان چه كسانى هستند؟». گفتم : شما بهتر مى دانيد . فرمود : «مؤمنانِ سرسپرده [در برابرِ حق] ، رستگار شدند . سرسپردگان ، همان برگزيدگان اند . مؤمن ، غريب است . پس خوشا به حال غريبان!» .

امام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند عز و جل : «و خدا طالوت را بر شما به پادشاهى گماشته است . گفتند : چگونه او را بر ما پادشاهى باشد ، با آن كه ما براى پادشاهى ، از وى سزاوارتريم؟»» _ :طالوت از خاندان نبوّت و يا سلطنت نبود . [ پيامبرشان] گفت : «خدا او را بر شما برترى داده است» و گفت : «نشانه پادشاهىِ او ، اين است كه آن صندوق _ كه آرامشى از جانب پروردگارتان و بازمانده اى از آنچه خاندان موسى و خاندان هارون بر جاى نهاده اند ، درونش هست _ نزد شما مى آيد» . آن صندوق را فرشتگان بر دوش خود آوردند . و خداوند _ كه يادش ارجمند است _ مى فرمايد [ كه طالوت گفت]: «خدا شما را به وسيله رودخانه اى خواهد آزمود . پس هر كه از آن بنوشد ، از [پيروان] من نيست و هر كس از آن نخورد ، او از من است» ؛ امّا همگى از آن رودخانه نوشيدند ، بجز سيصد و سيزده نفر كه برخى از آنها تنها مشتى آب نوشيدند و برخى هيچ ننوشيدند . چون [با سپاه جالوت] روياروى شدند ، آنان كه مشتى آب نوشيده بودند ، گفتند : «امروز ، ما را ياراى مقابله با جالوت و سپاهيانش نيست» و آنان كه هيچ ننوشيده بودند ، گفتند : «بسا گروه اندكى كه به خواست خدا ، بر گروهى بسيار ، پيروز شدند . و خدا با شكيبايان است» .

امام صادق عليه السلام :زن مؤمن ، كمياب تر از مرد مؤمن است ، و مرد مؤمن ، كمياب تر از كبريت احمر . كدام يك از شما كبريت احمر را ديده است ؟

.

ص: 326

الإمام الكاظم عليه السلام :لَيسَ كُلُّ مَن قالَ بِوِلايَتِنا مُؤمِنا ولكِن جُعِلوا اُنسا لِلمُؤمِنينَ . (1)

الكافي عن هشام بن الحكم :قالَ لي أبُو الحَسَنِ موسَى بنُ جَعفَرٍ عليه السلام : يا هِشامُ ... ثُمَّ مَدَحَ القِلَّةَ فَقالَ : «وَ قَلِيلٌ مِّنْ عِبَادِىَ الشَّكُورُ» (2) وقالَ : «وَ قَلِيلٌ مَّا هُمْ» (3) . وقالَ : «وَ قَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ ءَالِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلاً أَن يَقُولَ رَبِّىَ اللَّهُ» (4) . وقالَ : «وَ مَنْ ءَامَنَ وَ مَا ءَامَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ» (5) . وقالَ : «وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ» (6) . وقالَ : «وَأَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ» (7) . وقالَ : «وَأَكْثَرُهُمْ لَا يَشْعُرُونَ» (8) . (9)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 244 ح 7 ، مسائل عليّ بن جعفر : ص 329 ح 819 كلاهما عن عليّ بن جعفر ، أعلام الدين: ص 124 ، بحار الأنوار : ج 67 ص 165ح 9 .
2- .سبأ : 13 .
3- .ص : 24 .
4- .غافر : 28 .
5- .هود : 40 .
6- .الأنعام : 37 .
7- .المائدة : 103 .
8- .مضمون مأخوذ من آي القرآن ، وفي كثير من الآيات : «وَ هُمْ لَا يَشْعُرُونَ» .
9- .الكافي : ج 1 ص 15 ح 12 عن هشام بن الحكم ، تحف العقول : ص 385 نحوه ، بحار الأنوار : ج 78 ص 299 ح 1 .

ص: 327

امام كاظم عليه السلام :چنين نيست كه هر كس دم از ولايت ما بزند ، مؤمن باشد ؛ بلكه اينان (مدّعيان ولايت) همدمى براى مؤمنان قرار داده شده اند [ تا مؤمنان ، احساس تنهايى و اندك بودن نكنند] .

امام كاظم عليه السلام_ به هِشام بن حَكَم _:اى هشام ! ... سپس خداوند ، شمارِ اندك را ستوده و فرموده است : «اندكى از بندگان من ، سپاس گزارند» و فرموده : «و چه اندك اند ايشان!» و فرموده : «مردى از خاندان فرعون _ كه ايمانش را پنهان مى داشت _ گفت : آيا مردى را مى كُشيد كه مى گويد: «پروردگارم خداى يكتاست»؟!» و فرموده : «و كسانى كه ايمان آورده اند ، و [ البتّه] به او ايمان نياورده بودند ، مگر اندكى» و فرموده است : «امّا بيشترِ آنان نمى دانند» و فرموده : «و بيشترشان خِرد نمى ورزند» و فرموده است : «و [بيشتر] آنها درك ندارند» .

.

ص: 328

الفصل الثّامن : خصائص المؤمن8 / 1الخَصائِصُ النَّفسِيَّةُأ _ حُسنُ الخُلُقِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ حَسَنُ الخُلُقِ ، وأحَبُّ الخَلقِ إلَى اللّهِ عز و جل أحسَنُهُم خُلُقاً ، يَنالُ بِحُسنِ الخُلُقِ دَرَجَةَ الصّائِمِ القائِمِ وهُوَ راقِدٌ عَلى فِراشِهِ ، لِأَنَّهُ قَد رُفِعَ لِقَلبِهِ عَمَلٌ فَهُوَ يُشاهِدُ [مُشاهَدَةَ] (1) القِيامَةِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ لِلمُؤمِنِ أربَعَ عَلاماتٍ : وَجها مُنبَسِطا ، ولِسانا لَطيفا ، وقَلبا رَحيما ، وَيدا مُعطِيَةً . (3)

ب _ الصَّبرُ وَالشُّكرُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الإِيمانُ نِصفانِ ، نِصفٌ فِي الصَّبرِ ونِصفٌ فِي الشُّكرِ . (4)

.


1- .في هامش المصدر : الزيادة عن مختصر ابن منظور ج 3 ص 27 . وبالأصل : «يشاهده القيامة» وحذفنا «الهاء» في يشاهده لتوافق عبارة المختصر .
2- .تاريخ دمشق : ج 5 ص 395 ح 1311 عن أنس .
3- .أعلام الدين : ص 122 .
4- .تحف العقول: ص 48، جامع الأخبار: ص 103 ح 171، عوالي اللآلي: ج 2 ص 66 ح 171 نحوه، بحار الأنوار: ج 77 ص 151 ح 99؛ شُعَب الإيمان : ج 7 ص 123 ح 9715 عن أنس ، كنز العمّال : ج 1 ص 36 ح 61 .

ص: 329

فصل هشتم: ويژگى هاى مؤمن
8 / 1 ويژگى هاى روانى
الف - نيك خويى
ب - شكيبايى و شكرگزارى

فصل هشتم: ويژگى هاى مؤمن8 / 1 ويژگى هاى روانىالف _ نيك خويى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، نيك خوست و محبوب ترينِ انسان ها نزد خداوند عز و جل ، كسى است كه نيك خوتر باشد . او با نيك خويى ، به درجه روزه دار شب خيز مى رسد ، با اين كه در بسترش خفته است ؛ زيرا براى دل او ، عملى بالا رفته كه در نتيجه، [ پرده هاى غيب، از جلوى ديده دلش كنار مى رود و] همانند شهود روز قيامت، [ حقايق را ]مشاهده مى كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، چهار نشانه دارد : روىِ گشاده ، زبان خوش ، دل مهربان و دستِ دهنده .

ب _ شكيبايى و شكرگزارىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان ، دو نيم است : نيمى در شكيبايى است و نيمى در سپاس گزارى .

.

ص: 330

الإيمان لابن أبي شيبة عن جابر بن عبد اللّه :قيلَ : يا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أيُّ الإِيمانِ أفضَلُ ؟ قالَ : الصَّبرُ وَالسَّماحَةُ. (1)

الإمام عليّ عليه السلام :الإِيمانُ ، صَبرٌ فِي البَلاءِ وشُكرٌ فِي الرَّخاءِ . (2)

عنه عليه السلام :المُؤمِنُ شاكِرٌ فِي السَّرّاءِ ، صابِرٌ فِي البَلاءِ ، خائِفٌ فِي الرَّخاءِ . (3)

عنه عليه السلام :المُؤمِنُ دائِمُ الذِّكرِ ، كَثيرُ الفِكرِ ، عَلَى النَّعماءِ شاكِرٌ ، وفِي البَلاءِ صابِرٌ . (4)

ج _ قُوَّةُ القَلبِالإمام عليّ عليه السلام :المُؤمِنُ ... نَفسُهُ أصلَبُ مِنَ الصَّلدِ وهُوَ أذَلُّ مِنَ العَبدِ. (5)

الإمام الباقر عليه السلام_ لِلفُضَيلِ بنِ يَسارٍ _ :يا فُضَيلُ ، تَأتِي الجَبَلَ تَنحِتُ مِنهُ ، وَالمُؤمِنُ لا يُستَقَلُّ مِنهُ شَيءٌ . (6)

عنه عليه السلام :المُؤمِنُ أصلَبُ مِنَ الجَبَلِ ، الجَبَلُ يُستَقَلُّ مِنهُ ، وَالمُؤمِنُ لا يُستَقَلُّ مِن دينِهِ شَيءٌ . (7)

.


1- .الإيمان لابن أبي شيبة : ص 25 ح 43 ، المصنف لعبد الرزاق : ج 3 ص 72 ح 4843 و ج 11 ص 191 ح 20297 كلاهما عن الحسن ، كنز العمّال : ج 1ص 38 ح 74 نقلاً عن التاريخ الكبير عن عبيد بن عمير عن ابيه والديلمي عن معقل بن يسار .
2- .غرر الحكم : ج 1 ص 356 ح 1350 .
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 37 ح 1743 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 52 ح 1360 .
4- .غرر الحكم : ج 2 ص 84 ح 1933 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 58 ح 1479 .
5- .نهج البلاغة : الحكمة 333 ، غرر الحكم : ج 2 ص 119 ح 2064 ، أعلام الدين: ص 130 ، بحار الأنوار : ج 67 ص 305 ح 37 .
6- .أعلام الدين : ص 142 .
7- .الكافي : ج 2 ص 241 ح 37 عن زرارة ، بحار الأنوار : ج 67 ص 362 ح 66 .

ص: 331

ج - قوى دل بودن

الإيمان، ابن ابى شيبه_ به نقل از جابر بن عبد اللّه _:گفته شد : اى پيامبر خدا ! كدام بخش ايمان ، برتر است؟ فرمود : «شكيبايى و بخشندگى» .

امام على عليه السلام :ايمان ، شكيبايى در گرفتارى است و سپاس گزارى در برخوردارى .

امام على عليه السلام :مؤمن در خوشى ، سپاس گزار است و در گرفتارى ، شكيبا و در هنگام برخوردارى ، ترسان [از كيفر الهى] .

امام على عليه السلام :مؤمن ، پيوسته به ياد خداست ، بسيار مى انديشد و در هنگام برخوردارى ، سپاس گزار است و در گرفتارى ، شكيباست .

ج _ قوى دل بودنامام على عليه السلام :مؤمن ... روحيّه اش سخت تر از تخته سنگ است و خودش رام تر و افتاده تر از برده .

امام باقر عليه السلام_ به فُضيل بن يسار _ :اى فضيل ! تو به كوه مى روى و قطعه اى از آن را مى كنى ؛ امّا از [دين و ايمان] مؤمن ، چيزى كنده نمى شود .

امام باقر عليه السلام :مؤمن از كوه ، سخت تر است . از كوه ، كم مى شود ؛ امّا از دين مؤمن ، چيزى كاسته نمى شود .

.

ص: 332

عنه عليه السلام :المُؤمِنُ أشَدُّ في دينِهِ مِنَ الجِبالِ الرّاسِيَةِ ، وذلِكَ أنَّ الجَبَلَ قَد يُنحَتُ مِنهُ ، وَالمُؤمِنُ لا يَقدِرُ أحَدٌ عَلى أن يَنحِتَ مِن دينِهِ شَيئا ، وذلِكَ لِضَنِّهِ (1) بِدينِهِ وشُحِّهِ عَلَيهِ . (2)

عنه عليه السلام :إنَّ قُوَّةَ المُؤمِنِ في قَلبِهِ ، ألا تَرَونَ أنَّكُم تَجِدونَهُ ضَعيفَ البَدَنِ نَحيفَ الجِسمِ وهُوَ يَقومُ اللَّيلَ ويَصومُ النَّهارَ. (3)

الإمام الصادق عليه السلام :المُؤمِنُ أشَدُّ مِنَ الجَبَلِ ، وَالجَبَلُ تَدنو إلَيهِ بِالفَأسِ فَتَنحِتُ مِنهُ وَالمُؤمِنُ لا يُستَقَلُّ عَن دينِهِ. (4)

عنه عليه السلام :إنَّ المُؤمِنَ أعَزُّ مِنَ الجَبَلِ ، إنَّ الجَبَلَ يُستَقَلُّ مِنهُ بِالمَعاوِلِ (5) وَالمُؤمِنُ لا يُستَقَلُّ مِن دينِهِ شَيءٌ. (6)

عنه عليه السلام :إنَّ المُؤمِنَ أشَدُّ مِن زُبَرِ الحَديدِ ، إنَّ الحَديدَ إذا دَخَلَ النّارَ لانَ ، وإنَّ المُؤمِنَ لَو قُتِلَ ونُشِرَ ثُمَّ قُتِلَ ونُشِرَ لَم يَتَغَيَّرَ قَلبُهُ . (7)

.


1- .ضنّ بالشيء : بخل به (المصباح المنير : ص 365 «ضنّ») .
2- .علل الشرائع : ص 558 ح 1 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام ، صفات الشيعة : ص 106 ح 42 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام ،بحار الأنوار : ج 67 ص 299 ح 24 .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 560 ح 4924 ، علل الشرائع : ص557 ح1، صفات الشيعة : ص106 ح42 كلّها عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج67 ص299 ح24.
4- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 301 ح 111 عن جعفربن محمّد الخزاعي عن أبيه ، بحارالأنوار : ج 37 ص 165 ح 41 .
5- .المعاول : جمع مِعْوَل وهي الفأس العظيمة التي يُنقر بها الصخر ( لسان العرب : ج 11 ص 487 «عول») .
6- .الكافي : ج 5 ص 63 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 179 ح 367 كلاهما عن أبي الحسن الأحمسي ، مشكاة الانوار : ص 103 ح 233 و ص 174 ح449 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 125 عن أبي الحسن عليه السلام وفيه «يستفل» بدل «يستقل» في الموضعين ، بحار الأنوار : ج 67 ص 72 ح 42 .
7- .المحاسن : ج 1 ص 391 ح 870 عن خضر بن عمرو ، صفات الشيعة : ص 108 ح 47 عن حسين بن عمرو وفيه «إذا اُدخِلَ النّارَ تغيّر» بدل «إذا دخل النار لان» ، بحار الأنوار : ج 67 ص 303 ح 34 .

ص: 333

امام باقر عليه السلام :مؤمن در دينش ، از كوه هاى استوار هم استوارتر است ؛ زيرا از كوه ، كنده مى شود ؛ امّا هيچ كس نمى تواند از دين مؤمن ، چيزى بِكَنَد ؛ چرا كه او نسبت به دين خود ، بخيل و حريص است .

امام باقر عليه السلام :قدرت مؤمن ، در قلب اوست . مگر نمى بينيد كه با بدنى لاغر و جسمى تكيده ، شب ها را به عبادت و روزها را به روزه مى گذراند !

امام صادق عليه السلام :مؤمن از كوه ، سخت تر است . با تيشه به كوه مى روى و از آن مى كَنى ، حال آن كه از دين مؤمن ، چيزى كاسته نمى شود .

امام صادق عليه السلام :مؤمن از كوه ، محكم تر است ؛ زيرا كوه با كلنگ كنده مى شود ؛ امّا از دين مؤمن ، چيزى كاسته نمى شود .

امام صادق عليه السلام :مؤمن از پاره هاى آهن ، سخت تر است . آهن هر گاه در آتش نهاده شود ، نرم مى گردد ؛ امّا مؤمن اگر بارها كشته و ارّه شود ، دلش تغيير نمى كند .

.

ص: 334

عنه عليه السلام :إنَّ المُؤمِنَ مَن يَخافُهُ كُلُّ شَيءٍ ، وذلِكَ أنَّهُ عَزيزٌ في دينِ اللّهِ ولا يَخافُ مِن شَيءٍ ، وهُوَ عَلامَةُ كُلِّ مُؤمِنٍ . (1)

صفات الشيعة عن صفوان الجمّال عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال :سَمِعتُهُ يَقولُ: إنَّ المُؤمِنَ يَخشَعُ لَهُ كُلُّ شَيءٍ . ثُمَّ قالَ عليه السلام : إذا كانَ مُخلِصا للّهِِ أخافَ اللّهُ مِنهُ كُلَّ شَيءٍ، حَتّى هَوامَّ الأَرضِ وسِباعَها وطَيرَ السَّماءِ . (2)

د _ الرِّفقُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنونَ هَيِّنونَ لَيِّنونَ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنونَ هَيِّنونَ لَيِّنونَ كَالجَمَلِ الأَنِفِ الَّذي إن قيد انقادَ ، وإذا اُنيخَ عَلى صَخرَةٍ استَناخَ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ لَيِّنٌ هَيِّنٌ سَمحٌ ، لَهُ خُلُقٌ حَسَنٌ ، وَالكافِرُ فَظٌّ غَليظٌ لَهُ خُلُقٌ سَيِّئٌ ، وفيهِ جَبَرِيَّةٌ . (5)

.


1- .صفات الشيعة : ص 114 ح 55 عن أبي العلاء ، بحارالأنوار : ج 67 ص 305 ح 36 .
2- .صفات الشيعة : ص 115 ح 56 ، الأمان : ص 127 ، جامع الأخبار : ص 268 ح 722 ، الدعوات : ص 227 ح 627 و628 كلها بزيادة «ويهابه كلّ شيء» بعد «كلّ شيء» الاولى ، مشكاة الأنوار : ص 41 ح 14 نحوه ، بحار الأنوار :ج 67 ص 305 ح 36 .
3- .مسند الشهاب : ج 1 ص 115 ح 140 عن مكحول ؛ غرر الحكم : ج 2 ص 540 ح 3534 ، بحار الأنوار : ج 67 ص 356 ح 59 .
4- .الزهد لابن المبارك : ص 130 ح 387 ، شعب الايمان : ج 6 ص 272 ح 8128 كلاهما عن مكحول ، مسند الشهاب : ج 1 ص 115 ح 139 عن ابن عمرنحوه ، كنز العمّال : ج 1 ص 143 ح 693 ؛ الكافي : ج 2 ص 234 ح 14 عن أبي البختري مضمرا ، الجعفريات : ص 170 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه ، بحار الأنوار : ج 67 ص 355 ح 58 .
5- .الامالي للطوسي : ص 366 ح 777 عن عليّ بن عليّ بن رزين عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عن النزال بن سبرة عن الإمام عليّ عليه السلام ، تنبيه الخواطر : ج2 ص 172 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وليس فيه «لَيِّنٌ» ، بحار الأنوار : ج 71 ص 391 ح 53 ؛ الفردوس : ج 4 ص 174 ح 6541 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله بزيادة «جواد» قبل «سمح» .

ص: 335

د - نرمش

امام صادق عليه السلام :مؤمن ، كسى است كه هر چيزى از او مى ترسد ؛ زيرا او در دين خدا نيرومند است و از هيچ چيز نمى ترسد ، و اين ، نشانه هر مؤمنى است .

صفات الشيعة_ به نقل از صفوان جمّال _ :شنيدم امام صادق عليه السلام مى فرمود : همه چيزها، براى مؤمن ، كُرنش مى كنند» و افزود : «اگر مؤمن براى خدا اخلاص ورزد ، خداوند ، همه چيز را از او بيمناك مى سازد ، حتّى گزندگان و درندگان زمين و مرغان هوا را» .

د _ نرمشپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمنان ، رام و نرم اند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمنان ، رام و نَرم اند ، مانند شتر رامى كه اگر مهارش را بكشى ، به دنبالت مى آيد و اگر او را بر روى تخته سنگى هم بخوابانى ، مى خسبد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، نرم و رام و بخشنده است و خوى خوش دارد . كافر ، درشت خوى و خشن و بداخلاق است و روحيّه زورگويى ( / تكبّر) دارد .

.

ص: 336

عنه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ هَيِّنٌ لَيِّنٌ ، تَخالُهُ مِنَ اللّينِ أحمَقَ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :المُؤمِنُ هَيِّنٌ لَيِّنٌ ، سَهلٌ مُؤتَمَنٌ . (2)

ه _ الكَرامَةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ غِرٌّ (3) كَريمٌ ، وَالفاجِرُ خِبٌّ لَئيمٌ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :المُؤمِنُ غِرٌّ كَريمٌ مَأمونٌ عَلى نَفسِهِ ، حَذِرٌ مَحزونٌ . (5)

و _ الكِياسَةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ كَيِّسٌ فَطِنٌ حَذِرٌ . (6)

عنه صلى الله عليه و آله :لا يُلدَغُ المُؤمِنُ مِن جُحرٍ واحِدٍ مَرَّتَينِ . (7)

.


1- .شعب الايمان : ج 6 ص 272 ح 8127 عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 1 ص 143 ح 690 .
2- .غرر الحكم : ج 1 ص 379 ح 1454 .
3- .المؤمن غِرٌّ : أي ليس بذي نُكرٍ، فهو ينخدع لانقياده ولينهِ وهو ضدّ الخِبّ . يريد أنّ المؤمن المعهود من طبعه الغرارة وقلّة الفطنة للشرّ وترك البحث عنه ، وليس ذلك منه جهلاً ولكنه كرم و حسن خلق (النهاية : ج 3 ص 354 «غرر») .
4- .سنن أبي داود : ج 4 ص 251 ح 4790 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 344 ح 1964 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 350 ح 9129 ، المستدرك على الصحيحين :ج 1 ص 104 ح 130 كلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 1 ص 142 ح 681 ؛ الأمالي للطوسي : ص 462 ح 1030 عن حسين بن زيد بن عليّ عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 67 ص 298 ح 23 .
5- .غرر الحكم : ج 2 ص 75 ح 1901 .
6- .الدعوات : ص 39 ح 94 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 297 ، بحار الأنوار : 67 ص 307 ح 40 .
7- .صحيح مسلم : ج 4 ص 2295 ح 63 ، سنن أبي داود : ج 4 ص 266 ح 4862 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 320 ح 8937 كلّها عن أبي هريرة ؛ مشكاه الأنوار : ص 551 ح 1854 ، جامع الأحاديث للقمي : ص 131 ، بحار الأنوار : ج 19 ص 346 ح 83 .

ص: 337

ه - بزرگ منشى
و - زيركى

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، رام و نرم است و از شدّت نرمى ، خيال مى كنى احمق است .

امام على عليه السلام :مؤمن ، رام و نرم است . ملايم و مورد اعتماد است .

ه _ بزرگ منشىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، ساده دل (1) و بزرگ منش است ؛ ولى فاجر ، حيله گر است و فرومايه .

امام على عليه السلام :مؤمن ، ساده دل است و بزرگ منش ؛ امينِ نفس خويش است (2) و همواره محتاط و نگران[ عاقبت خويش] است .

و _ زيركىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، زيرك و باهوش و هشيار است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن از يك سوراخ ، دو بار گزيده نمى شود .

.


1- .به گفته ابن اثير ، اين كه مؤمن ، ساده دل است ، يعنى : اهل رد و انكار نيست و به جهت روح تسليم و رامش ، فريب مى خورد . مراد ، ستوده بودن مؤمن است كه طبيعتش سادگى است و قلّت فطانت در برابر شر و در پىِ آن نبودن ، و اين ، نه از سر نادانى ، كه از سر بزرگوارى و خوش خويى است (النهاية ، ابن اثير: ج 4 ص 354) .
2- .يعنى : نفْسِ خود را همانند امانتى نگهدارى مى كند تا آلوده نگردد و بر طينت الهى ، باقى بماند .

ص: 338

عنه صلى الله عليه و آله :لا يُلسَعُ المُؤمِنُ مِن جُحرٍ مَرَّتَينِ . (1)

عوالي اللآلي :إنَّ أبا غُرَّةَ الجُمَحِيَّ وَقَعَ فِي الأَسرِ يَومَ بَدرٍ ، فَقالَ : يا مُحَمَّدُ إنّي ذو عَيلَةٍ فَامنُن عَلَيَّ ، فَمَّنَ عَلَيهِ أن لا يَعودَ إلَى القِتالِ ، فَمَرَّ إلى مَكَّةَ وقالَ : سَخِرتُ بِمُحَمَّدٍ ، فَأَطلَقَني . وعادَ إلَى القِتالِ يَومَ اُحُدٍ ، فَدَعا عَلَيهِ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أن لا يُفلِتَ فَوَقَعَ فِي الأَسرِ فَقالَ : إنّي ذو عَيلَةٍ فَامنُن عَلَيَّ ، فَقالَ عليه السلام : حَتّى تَرجِعُ إلى مَكَّةَ فَتَقولَ في نادي قُرَيشٍ سَخِرتُ بِمُحَمَّدٍ؟! لا يُلسَعُ المُؤمِنُ مِن جُحرٍ مَرَّتَينِ ، وقَتَلَهُ بِيَدِهِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :المُؤمِنُ يَقظانُ مَتَرَقِّبٌ خائِفٌ ، يَنتَظِرُ إحدَى الحُسنَيَينِ . (3)

ز _ التَّحديثُالإمام عليّ عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيه _ :المُؤمِنُ مُحَدَّثٌ . (4)

عيون أخبار الرضا عليه السلام عن عبيد بن هلال :سَمِعتُ أبَا الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام يَقولُ : إنّي اُحِبُّ أن يَكونَ المُؤمِنُ مُحَدَّثا (5) ، قالَ : قُلتُ : وأيُّ شَيءٍ المُحَدَّثُ ؟ قالَ : المُفَهَّمُ . (6)

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج4 ص 378 ح 5785 ، الكافي : ج 2 ص 241 ح 38 عن إسحاق بن عمّار عن الإمام الصادق عليه السلام ، علل الشرائع : ص 49ح 1 ، بحار الأنوار : ج 67 ص 362 ح 67 ؛ تاريخ دمشق : ج 55 ص 97 ح 11627 وص372 ح 11713 ، سير أعلام النبلاء : ج 14 ص 428 الرقم 234 كلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 1 ص 166 ح 831 .
2- .عوالي اللآلي : ج 1 ص 228 ح 122 ، الخرائج والجرائح : ج 1 ص 149 ح 239 نحوه ، بحار الأنوار : ج 20 ص 79 ح 16 ؛ السنن الكبرى : ج 6 ص520 ح 12839 عن أبي هريرة ، الطبقات الكبرى : ج 2 ص 43 ، السيرة النبوية لابن هشام : ج 3 ص 110 كلّها نحوه .
3- .الخصال : ص 633 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، غرر الحكم : ج 2 ص 19 ح 1639 ، بحار الأنوار : ج 10 ص 111 ح 1 .
4- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 320 ح 677 .
5- .المُحَدَّثُ : مَن يَتَحَدَّثُهُ الملَكُ ولا يَرى شخصَهُ .
6- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 307 ح 68 ، معاني الأخبار : ص 172 ح 1 عن عبّاس بن هلال ، بحار الأنوار : ج 1 ص 161 ح 1 .

ص: 339

ز - هم سخنى با فرشتگان

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن از يك سوراخ ، دو بار نيش نمى خورد .

عوالى اللآلى :ابو غرّه جُمَحى در جنگ بدر ، اسير شد . به پيامبر خدا گفت : اى محمّد ! من شخصى عيالوارم . بر من منّتى نِه [و آزادم كن] . پيامبر صلى الله عليه و آله او را آزاد كرد ، به شرط آن كه دوباره به جنگ نيايد . او به مكّه رفت و گفت : محمّد را بازى دادم و آزادم كرد . او در روز اُحُد ، به جنگ [ با مسلمانان] باز آمد . پيامبر خدا دعا كرد كه نگريزد . از اين رو ، به اسارت افتاد . باز گفت : من عيالوارم . بر من منّتى نِه . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «تا به مكّه روى و در انجمن قريش بگويى : محمّد را بازى دادم؟! مؤمن از يك سوراخ، دو بار گزيده نمى شود» و با دست خود ، او را كشت .

امام على عليه السلام :مؤمن ، بيدار و چشم به راه و بيمناك است و منتظر يكى از دو نيكى [شهادت يا پيروزى] است .

ز _ هم سخنى با فرشتگانامام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _:مؤمن ، هم سخن فرشتگان است .

عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از عُبَيد بن هلال _:شنيدم كه امام رضا عليه السلام مى فرمايد : «من دوست دارم كه مؤمن ، محدَّث باشد» . گفتم : محدَّث ، يعنى چه؟ فرمود : «يعنى مُفهَّم (تفهيم شده / فهميده)» .

.

ص: 340

ح _ القَناعَةُالإمام عليّ عليه السلام :لَن يُلقَى المُؤمِنُ إلّا قانِعا . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :المُؤمِنُ فِي الدُّنيا يَأكُلُ بِمَنزِلَةِ المُضطَرِّ . (2)

ط _ الزُّهدُرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في صِفَةِ المُؤمِنِ _ :يَعُدُّ نَفسَهُ ضَيفا في بَيتِهِ وروحَهُ عارِيَّةً في بَدَنِهِ. (3)

الإمام عليّ عليه السلام :لا يَكونُ الرَّجُلُ مُؤمِنا حَتّى لا يُبالِيَ بِماذا سَدَّ فَورَةَ جوعِهِ ولا بِأَيِّ ثَوبَيهِ ابتَذَلَ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام_ لَمّا قيلَ لَهُ _ : ما عَلاماتُ المُؤمِنِ ؟ _ :أربَعَةٌ : نَومُهُ كَنَومِ الغَرقى ، وأكلُهُ كَأَكلِ المَرضى ، وبُكاؤُهُ كَبُكاءِ الثَّكلى ، وقُعودُهُ كَقُعودِ الواثِبِ (5) . (6)

ي _ العِفَّةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ الإِيمانَ عَفيفٌ ، عَفيفٌ عَنِ المَحارِمِ ، عَفيفٌ عَنِ المَطامِعِ . (7)

.


1- .غرر الحكم : ج 5 ص 62 ح 7408 .
2- .الكافي : ج 5 ص 125 ح 6 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 369 ح 1066 كلاهما عن عبد اللّه بن القاسم الجعفري .
3- .تاريخ دمشق : ج 5 ص 395 ح 1311 عن أنس .
4- .غرر الحكم : ج 6 ص 407 ح 10806 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 542 ح 10056 .
5- .في المصدر : «كقعود الموائب»، والتصويب من بحار الأنوار و جامع الأخبار .
6- .صفات الشيعة : ص 105 ح 42 عن مسعدة بن صدقة ، جامع الأخبار : ص 215 ح 531 عن الإمام عليّ عليه السلام ، مستدرك الوسائل : ج 8 ص 401 ح 9797 .
7- .تاريخ أصبهان : ج 2 ص 338 الرقم 1896 ، الفردوس : ج 1 ص 113 ح 381 كلاهما عن أسماء بنت عميس ، كنز العمّال : ج 1 ص 36 ح 58 ، وراجع:حلية الأولياء : ج 8 ص 224 الرقم 410 .

ص: 341

ح - قناعت
ط - زهد
ى - خويشتندارى

ح _ قناعتامام على عليه السلام :مؤمن را جز قانع نمى يابى .

امام صادق عليه السلام :مؤمن در دنيا به سانِ مضطر [يعنى به اندازه اى كه سدّ رمق كند و نميرد] ، مى خورد .

ط _ زهدپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در توصيف مؤمن _ :خود را در خانه اش ميهمان ، و روحش را در بدنش عاريت مى شمارد .

امام على عليه السلام :آدمى مؤمن نيست ، مگر آن گاه كه برايش مهم نباشد كه گرسنگىِ شديدش را با چه برطرف كند و چه جامه اى بپوشد .

امام صادق عليه السلام_ وقتى كه از ايشان سؤال شد : نشانه هاى مؤمن چيست؟ _ :چهار چيز : خوابش مانند خواب شخصِ در حال غرق شدن است ، و خوردنش مانند خوردن بيماران ، و گريه اش مانند گريستن زنِ فرزندمُرده ، و نشستنش مانند نشستن شخصِ در حال جهيدن .

ى _ خويشتندارىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان ، خويشتندارى است ؛ خويشتندارى از حرام ها ، خويشتندارى از طمع ها .

.

ص: 342

عنه صلى الله عليه و آله :الإِيمانُ هَيوبٌ (1) . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :المُؤمِنُ عَفيفٌ مُقتَنِعٌ مُتَنَزِّهٌ مُتَوَرِّعٌ . (3)

عنه عليه السلام :المُؤمِنُ عَفيفٌ فِي الغِنى مُتَنَزِّهٌ عَنِ الدُّنيا . (4)

ك _ تِلكَ الخِصالُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أمّا عَلامَةُ المُؤمِنِ فَإِنَّهُ يَرؤُفُ ويَفهَمُ ويَستَحيي . (5)

عنه صلى الله عليه و آله_ في عَلائِمِ المُؤمِنِ _ :ألا مَن كانَ فيهِ سِتُّ خِصالٍ فَإِنَّهُ مِنهُم ؛ مَن صَدَقَ حَديثُهُ ، وأنجَزَ وَعدَهُ ، وأدّى أمانَتُهُ وبَرَّ والِدَيهِ ، ووَصَلَ رَحِمَهُ ، وَاستَغفَرَ مِن ذَنبِهِ ، فَهُوَ مُؤمِنٌ . (6)

تنبيه الخواطر عن عائشه :سَأَلتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله : بِمَ يُعرَفُ المُؤمِنُ ؟ قالَ : بِوَقارِهِ ولينِ كَلامِهِ وصِدقِ حَديثِهِ . (7)

الإمام عليّ عليه السلام :عَلامَةُ (8) الإِيمانِ أن تُؤثِرَ الصِّدقَ حَيثُ يَضُرُّكَ ، عَلَى الكَذِبِ حَيثُ يَنفَعُكَ ، وألّا يَكونَ في حَديثِكَ فَضلٌ عَن عَمَلِكَ (عِلمِكَ) وأن تَتَّقِيَ اللّهَ في حَديثِ غَيرِكَ . (9)

.


1- .قال الشريف الرضي رحمه الله في ذيل الحديث : وفي هذا الكلام مجاز ، لأنّ فيه تقدير كلام محذوف ، فكأنّه عليه الصلاة والسلام قال : صاحب الإيمان هيوب . والعرب تقول : الباب لئيم ، أي مغلق الباب دون الأضياف ، والمراد أنّ صاحب الإيمان بما معه من حواجز إيمانه وبصائر إيقانه يهاب تطرّق الحوب ومواقعة الذنوب ، فلا يقدم عليها إقدام المرتكس الهاوي والضالّ الغاوي .
2- .المجازات النبويّة : ص 219 ح 189 .
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 35 ح 1730 .
4- .غرر الحكم : ج 2 ص 38 ح 1744 .
5- .تحف العقول : ص 20 ، بحارالأنوار : ج 1 ص 120 ح 11 .
6- .الأمالي للصدوق : ص 347 ح 419 ، روضة الواعظين : ص 554 كلاهما عن ابن عبّاس ، بحارالأنوار : ج 67 ص 291 ح 13 .
7- .تنبيه الخواطر :ج 1 ص 43 و ج 2 ص 31 ح 352 ؛ ربيع الأبرار : ج 2 ص 590 .
8- .ليس في المصدر : «علامة» وأثبتناه من بحار الأنوار وبعض الطبعات الاُخرى للمصدر.
9- .نهج البلاغة : الحكمة 458 ، بحارالأنوار : ج 2 ص 122 ح 43 .

ص: 343

ك - و اين چند ويژگى

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :[صاحبِ] ايمان ، ترسان است . 1

امام على عليه السلام :مؤمن ، خويشتندار و قانع و وارسته و پارساست .

امام على عليه السلام :مؤمن در هنگام توانگرى ، خويشتندار است و از دنيا وارسته .

ك _ و اين چند ويژگىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نشانه مؤمن ، اين است كه مهربان و فهيم و باحياست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در بيان نشانه هاى مؤمن _ :بدانيد كه هر كس داراى شش خصلت باشد ، از مؤمنان است : كسى كه راست گفتار باشد ، به وعده اش عمل كند ، امانتدار باشد ، به پدر و مادرش نيكى كند ، صله رحم به جا آورد ، و از گناهش آمرزش بطلبد . چنين كسى ، مؤمن است .

تنبيه الخواطر_ به نقل از عايشه _ :از پيامبر خدا پرسيدم : مؤمن به چه چيزى شناخته مى شود؟ فرمود : «به وقارش و نرمىِ گفتارش و راستگويى اش» .

امام على عليه السلام :نشانه ايمان ، اين است كه اگر در جايى راست گفتن ، به زيان تو و دروغ گفتن ، به سودت بود ، راستگويى را بر دروغگويى ترجيح دهى و بيشتر از عملت ( /عِلمت) ، سخن نگويى و در سخن گفتن در باره ديگران ، پرواى خدا داشته باشى .

.

ص: 344

عنه عليه السلام :لِلمُؤمِنِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : الصِّدقُ وَاليَقينُ وقَصرُ الأَمَلِ. (1)

عنه عليه السلام :يُستَدَلُّ عَلَى الإِيمانِ بِكَثرَةِ التُّقى ومِلكِ الشَّهوَةِ وغَلَبَةِ الهَوى . (2)

عنه عليه السلام :خَفضُ الصَّوتِ وغَضُّ البَصَرِ ومَشيُ القَصدِ مِن أمارَةِ الإِيمانِ وحُسنِ التَّدَيُّنِ. (3)

الخصال عن طاووس بن اليمان :سَمِعتُ عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليهماالسلام يَقولُ : عَلاماتُ المُؤمِنِ خَمسٌ ، قُلتُ : وما هُنَّ يَابنَ رَسولِ اللّهِ ؟ قالَ: الوَرَعُ فِي الخَلوَةِ ، وَالصَّدَقَةُ فِي القِلَّةِ ، وَالصَّبرُ عِندَ المُصيبَةِ ، وَالحِلمُ عِندَ الغَضَبِ ، وَالصِّدقُ عِندَ الخَوفِ . (4)

تهذيب الأحكام عن سدير عن الإمام الباقر عليه السلام :مِن عَلاماتِ المُؤمِنِ ثَلاثٌ : حُسنُ التَّقديرِ فِي المَعيشَةِ ، وَالصَّبرُ عَلَى النّائِبَةِ ، وَالتَّفَقُّهُ فِى الدّينِ . وقالَ : ما خَيرٌ في رَجُلٍ لا يَقتَصِدُ في مَعيشَتِهِ ، ما يَصلُحُ لا لِدُنياهُ ولا لِاخِرَتِهِ . (5)

الكافي عن محمّد بن سنان عمّن ذكره عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال :قُلتُ لَهُ : بِأَيِّ شَيءٍ يُعلَمُ المُؤمِنُ بِأَنَّهُ مُؤمِنٌ ؟ قالَ : بِالتَّسليمِ للّهِِ وَالرِّضا فيما وَرَدَ عَلَيهِ مِن سُرورٍ أو سَخَطٍ . (6)

.


1- .غرر الحكم : ج 5 ص 46 ح 7370 .
2- .غرر الحكم : ج 6 ص 451 ح 10968 .
3- .غرر الحكم : ج 3 ص 453 ح 5073 .
4- .الخصال : ص 269 ح 4 ، الدّرة الباهرة : ص 27 نحوه ، بحار الأنوار : ج 67 ص 293 ح 15 .
5- .تهذيب الأحكام : ج 7 ص 236 ح 1028 ، الأمالي للطوسي : ص 666 ح 1394 عن عبد اللّه بن أبي يعفور عن الإمام الصادق عليه السلام ، تحف العقول :ص 358 ، التمحيص : ص 68 ح 164 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام وكلّها نحوه .
6- .الكافي : ج 2 ص 62 ح 12 ، المحاسن : ج 2 ص 53 ح 1156 ، مشكاة الأنوار : ص 51 ح 43 ، بصائر الدرجات : ص 522 ح 15 وكلّها نحوه ،بحارالأنوار : ج 72 ص 336 ح 24 .

ص: 345

امام على عليه السلام :مؤمن ، سه نشانه دارد : راستگويى ، يقين و كوتاهىِ آرزو .

امام على عليه السلام :تقواى بسيار داشتن ، مهار كردن شهوت و تسلّط بر هوس ، از نشانه هاى ايمان است .

امام على عليه السلام :پايين آوردن صدا ، فرو هشتن نگاه [از حرام] و راه رفتنِ ميانه [نه تند و نه آهسته] ، از نشانه هاى ايمان و نيكويىِ ديندارى است .

الخصال_ به نقل از طاووس بن يمان _ :از امام زين العابدين عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد : «نشانه هاى مؤمن ، پنج چيز است» . گفتم : اى پسر پيامبر خدا! آنها كدام اند؟ فرمود : «پارسايى در خلوت ، صدقه دادن به هنگامِ كم داشتن ، شكيبايى در گرفتارى ، بردبارى در هنگام خشم ، و راست گفتن در هنگام ترس» .

تهذيب الأحكام_ به نقل از سُدَير _ :امام باقر عليه السلام فرمود : «از جمله نشانه هاى مؤمن ، سه چيز است : اندازه داشتن [و تدبير] در معيشت ، شكيبايى در ناگوارى ها ، و دانايى در دين» . و فرمود : «در مردى كه در معيشتش اندازه نگهدار نباشد ، خيرى نيست . او نه دنيايش را درست مى كند و نه آخرتش را» .

الكافى_ به نقل از محمّد بن سنان ، از شخصى كه نامش را برد _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : از چه راه ، مؤمن بودنِ مؤمن دانسته مى شود؟ فرمود : «از تسليم بودن در برابر خدا و خرسندى به هر آنچه برايش پيش آيد ، چه شادى و چه ناراحتى» .

.

ص: 346

8 / 2الخَصائِصُ الاِجتِماعِيَّةُأ _ الأَمنُ وَالأَمانَةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ مَن أمِنَهُ النّاسُ عَلى دِمائِهِم وأموالِهِم . (1)

عنه صلى الله عليه و آله_ في وَصِيَّتِهِ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ :يا عَلِيُّ، المُؤمِنُ مَن أمِنَهُ المُسلِمونَ عَلى أموالِهِم ودِمائِهِم. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :ألا اُنَبِّئُكُم بِالمُؤمِنِ ؟ مَنِ ائتَمَنَهُ المُؤمِنونَ عَلى أنفُسِهِم وأموالِهِم . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :ألا اُنَبِّئُكُم بِالمُؤمِنِ ؟ المُؤمِنُ مَنِ ائتَمَنَهُ المُؤمِنونَ عَلى أموالِهِم واُمورِهِم. (4)

عنه صلى الله عليه و آله_ في حَجَّةِ الوَداعِ _ :ألا اُخبِرُكُم بِالمُؤمِنِ؟ مَن أمِنَهُ النّاسُ عَلى أموالِهِم وأنفُسِهِم. (5)

.


1- .سنن الترمذي : ج 5 ص 17 ح 2627 ، سنن النسائي : ج 8 ص 105 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 320 ح 8940 كلّها عن أبي هريرة وج 4 ص 308 ح12563 عن الحسن ، المستدرك على الصحيحين : 1 ص 55 ح 25 كلاهما عن أنس ، كنز العمّال : ج 1 ص 149 ح 739 .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 362 ح 5762 عن حمّاد بن عمرو عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 327 ح 2656 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، مستطرفات السرائر : ص 115 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 53 ح 3 .
3- .الكافي : ج 2 ص 235 ح 19 عن سليمان بن خالد عن الإمام الباقر عليه السلام وص 234 ح 12 عن سليمان بن خالد عن الإمام الباقر عليه السلام ، معاني الأخبار : ص239 ح 1 عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، مشكاة الأنوار : ص 85 ح 167 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 85 كلاهما عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ،بحارالأنوار : ج 67 ص 358 ح 62 .
4- .المحاسن : ج 1 ص 444 ح 1030 عن أبي النعمان عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 67 ص 302 ح 31 .
5- .مسند ابن حنبل : ج 9 ص 249 ح 24013 وص 251 ح 24022 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1298 ح 3934 وليس فيه «ألا اخبركم» ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 54 ح 24 كلّها عن فضالة بن عبيد ، كنز العمّال : ج 1 ص 150 ح 749 ؛ نزهة الناظر : ص 40 ح 57 نحوه ، أعلام الدين : ص 265 وليس فيهما «ألا اخبركم» .

ص: 347

8 / 2 ويژگى هاى اجتماعى
الف - امنيت بخشى و امانتدارى

8 / 2ويژگى هاى اجتماعىالف _ امنيت بخشى و امانتدارىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، كسى است كه مردم ، او را بر مال و جان خود ، امين بدانند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در سفارش به على عليه السلام _ :اى على ! مؤمن ، كسى است كه مسلمانان ، او را بر مال و جان خود ، امين بدانند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آيا شما را از مؤمن خبر ندهم؟ كسى است كه مؤمنان ، او را بر جان و مال خود ، امين بدانند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آيا شما را از مؤمن خبر ندهم؟ مؤمن ، كسى است كه مؤمنان ، او را بر اموال و امور خود ، امين بدانند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در حجّة الوداع _ :آيا شما را از مؤمن خبر ندهم؟ كسى است كه مردم ، او را بر جان و مال خويش امين بدانند .

.

ص: 348

عنه صلى الله عليه و آله :ألا اُنَبِّئُكُم لِمَ سُمِّيَ المُؤمِنَ مُؤمِنا ؟ لِاءِيمانِهِ النّاسَ عَلى أنفُسِهِم وأموالِهِم. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :أشرَفُ الإِيمانِ أن يَأمَنَكَ النّاسُ ، وأشرَفُ الإِسلامِ أن يَسلَمَ النّاسُ مِن لِسانِكَ ويَدِكَ . (2)

ب _ العَدلُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :العَدلُ زينَةُ الإِيمانِ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ أفضَلَ الإِيمانِ إنصافُ الرَّجُلِ مِن نَفسِهِ . (4)

ج _ المُواساةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنونَ كَرَجُلٍ واحِدٍ إنِ اشتَكى رَأسُهُ تَداعى لَهُ سائِرُ الجَسَدِ بِالحُمّى وَالسَّهَرِ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ المُؤمِنَ مِن أهلِ الإِيمانِ بِمَنزِلَةِ الرَّأسِ مِنَ الجَسَدِ ، يَألَمُ المُؤمِنُ لِأَهلِ الإِيمانِ كَما يَألَمُ الجَسَدُ لِما فِي الرَّأسِ. (6)

.


1- .علل الشرائع : ص 523 ح 2 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، صفات الشيعة : ص 106 ح 43 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحارالأنوار : ج 67 ص 60 ح 3 .
2- .المعجم الصغير : ج 1 ص 12 ، مسند الشاميين : ج 1 ص 388 ح 671 كلاهما عن ابن عمر ، كنز العمّال : ج 1 ص 37 ح 65 .
3- .جامع الاخبار : ص 337 ح 947 ، كشف الغمّة : ج 3 ص 137 عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 77 ص 131 ح 41 .
4- .غرر الحكم : ج 2 ص 502 ح 3439 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 142 ح 3174 .
5- .صحيح مسلم : ج 4 ص 2000 ح 67 ، مسند ابن حنبل : ج 6 ص 391 ح 18460 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 141 ح 114 ، الإيمان لابن مندة : ج1 ص 455 ح 318 نحوه وكلّها عن النعمان بن بشير ، كنز العمّال : ج 1 ص 143 ح 694 .
6- .مسند ابن حنبل : ج 8 ص 443 ح 22940 ، الزهد لابن المبارك : ص 241 ح 693 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 141 ح 115 ، حلية الأولياء : ج 8ص 190 الرقم 407 ، المعجم الكبير : ج 6 ص 131 ح 5743 كلّها عن سهل بن سعد ، كنز العمّال : ج 1 ص 142 ح 683 .

ص: 349

ب - دادگرى
ج - همدردى و ياريگرى

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آيا به شما نگويم كه چرا مؤمن را مؤمن ناميده اند؟ چون مردم را در جان و مالشان ، امنيت داده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :برترين ايمان ، آن است كه مردم ، تو را امين بدانند و برترين اسلام ، آن است كه مردم ، از زبان و دست تو در سلامت باشند .

ب _ دادگرىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دادگرى ، زيور ايمان است .

امام على عليه السلام :برترينْ ايمان ، آن است كه آدمى [در روابطش] با ديگران ، انصاف داشته باشد .

ج _ همدردى و ياريگرىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمنان ، همانند يك پيكرند كه هر گاه سرش درد بگيرد ، ديگر اعضايش نيز با تب و بى خوابى ، با او هم صدا مى شوند . 1

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن نسبت به [ديگر] اهل ايمان ، چونان سر نسبت به بدن است . مؤمن با اهل ايمان ، همدردى مى كند ، همان گونه كه با درد گرفتن سر ، تمام بدن نيز دردمند شود .

.

ص: 350

عنه صلى الله عليه و آله :ألا وإنَّ المُؤمِنَينِ إذا تَحابّا فِي اللّهِ جَلَّ وعَزَّ وتَصافَيا فِي اللّهِ كانا كَالجَسَدِ الواحِدِ ، إذَا اشتَكى أحَدُهُما مِن جَسَدِهِ مَوضِعا وَجَدَ الآخَرُ ألَمَ ذلِكَ المَوضِعِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ حَقّا عَلَى المُؤمِنينَ أن يَتَوَجَّعَ بَعضُهُم لِبَعضٍ، كَما يَألَمُ الجَسَدُ لِلرَّأسِ. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :تَرَى المُؤمِنينَ في تَراحُمِهِم وتَوادِّهِم وتَعاطُفِهِم كَمَثَلِ الجَسَدِ ، إذَا اشتَكى عُضواً تَداعى لَهُ سائِرُ جَسَدِهِ بِالسَّهَرِ وَالحُمّى . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنونَ كَرَجُلٍ واحِدٍ ، إنِ اشتَكى رَأسُهُ اشتَكى كُلُّهُ ، وإنِ اشتَكى عَينُهُ اشتَكى كُلُّهُ . (4)

صحيح البخاري عن أبي موسى عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ المُؤمِنَ لِلمُؤمِنِ كَالبُنيانِ يَشُدُّ بَعضُهُ بَعضا ، وشَبَّكَ صلى الله عليه و آله أصابِعَهُ . (5)

راجع : هذه الموسوعة : ج 2 ص 22 (تشريع الإخاء الديني / المؤمن أخو المؤمن) .

.


1- .كنز الفوائد : ج 1 ص 352 ، بحارالأنوار : ج 74 ص 281 ح 7 .
2- .التوبيخ والتنبيه : ص 86 ح 53 عن محمّد بن كعب ، كنز العمّال : ج 1 ص 145 ح 707 .
3- .صحيح البخاري : ج 5 ص 2238 ح 5665 ، صحيح مسلم : ج 4 ص 1999 ح 66 ، مسند ابن حنبل : ج 6 ص 378 ح 18401 ، الإيمان لابن مندة : ج 1ص 456 ح 322 وفي الثلاثة الأخيرة «مثل» بدل «ترى» وكلّها عن النعمان بن بشير ، كنز العمّال : ج 1 ص 153 ح 758 ؛ المؤمن : ص 39 ح 92 عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، بحارالأنوار : ج 74 ص 274 ح 19 .
4- .مسند ابن حنبل : ج 6 ص 382 ح 18421 وص 391 ح 18461 ، حلية الأولياء : ج 4 ص 126 الرقم 260 ، الإيمان لابن مندة : ج 1 ص 456 ح 320 كلّها عن النعمان بن بشير ، كنز العمّال : ج 1 ص 143 ح 695 .
5- .صحيح البخاري : ج 1 ص 182 ح 467 ، صحيح مسلم : ج 4 ص 1999 ح 65 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 325 ح 1928 وليس فيهما ذيله وكلّها عن أبي موسى ، كنز العمّال : ج 1 ص 141 ح 674 ؛ المجازات النبوية : ص 282 ، جامع الأخبار : ص 217 ح 542 وليس فيهما ذيله .

ص: 351

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بدانيد كه هر گاه دو مؤمن ، براى خداوند عز و جل با يكديگر دوستى كنند و براى خدا با هم صميمى باشند ، همانند يك پيكر خواهند بود . هر گاه يكى از آنان عضوى از بدنش درد بگيرد ، ديگرى نيز در همان عضو خويش ، احساس درد مى كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سزاوار است كه مؤمنان با يكديگر همدردى كنند ، چنان كه تن با سر [هر گاه درد بگيرد] ، همدرد مى شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمنان را در مهرورزى و دوستى و عطوفت به يكديگر ، چونان يك پيكر مى بينى كه هر گاه عضوى از آن به درد آيد ، ديگر اعضا را نيز بى خوابى و تب فرا مى گيرد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمنان ، همانند يك شخص اند كه اگر سرش درد بگيرد ، تمام بدنش دردمند مى شود و اگر چشمش درد بگيرد ، تمام بدنش دردمند مى گردد .

صحيح البخارى_ به نقل از ابو موسى اشعرى _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «مؤمن براى مؤمن ، به سانِ ساختمان است كه اجزاى آن ، يكديگر را محكم مى سازند» و [براى نشان دادنِ انسجام و همبستگى مؤمنان ،] انگشتان خود را در هم فرو برد .

ر . ك : همين دانش نامه : ج 2 ص 23 (برادرى / فصل يكم : تشريع برادرىِ دينى / مؤمن ، برادر مؤمن است) .

.

ص: 352

د _ الدِّفاعُ عَنِ المُجتَمَعِ الإِسلامِيِّرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنونَ إخوَةٌ تَتَكافَأُ دِماؤُهُم وهُم يَدٌ عَلى مَن سِواهُم. (1)

ه _ يَرضى لِلنّاسِ ما يَرضى لِنَفسِهِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ألا وإنَّ المُؤمِنَ حاكِمٌ عَلى نَفسِهِ ، يَرضى لِلنّاسِ ما يَرضى لِنَفسِهِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :لا يُؤمِنُ أحَدُكُم حَتّى يُحِبَّ لِأَخيهِ ما يُحِبُّ لِنَفسِهِ. (3)

عنه صلى الله عليه و آله :أحِبَّ لِلنّاسِ ما تُحِبُّ لِنَفسِكَ تَكُن مُؤمِنا. (4)

عنه صلى الله عليه و آله :لا يَكونُ المُؤمِنُ مُؤمِنا حَتّى يُحِبَّ لِلمُؤمِنينَ ما يُحِبُّ لِنَفسِهِ. (5)

و _ نَفسُهُ مِنهُ في تَعَبٍ وَالنّاسُ مِنهُ في راحَةٍرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّمَا المُؤمِنُ الَّذي نَفسُهُ مِنهُ في عَناءٍ وَالنّاسُ مِنهُ في راحَةٍ . (6)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 404 ح 2 عن سفيان الثوري عن الإمام الصادق عليه السلام ، الأمالي للمفيد : ص 187 ح 13 عن أبي خالد القماط عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، تحف العقول : ص43، تفسير القمي : ج1 ص173 نحوه، بحارالأنوار : ج21 ص138 ح33؛ مسندالطيالسي : ص299 ح2258 عن شعيب عن أبيه نحوه.
2- .تاريخ دمشق : ج 5 ص 395 ح 1311 عن أنس ، نوادر الاُصول : ج 1 ص 180 وج 2 ص 61 كلاهما من دون إسناد إليه صلى الله عليه و آله ، كنز العمّال : ج 3 ص 430 ح 7299 .
3- .صحيح البخاري:ج1 ص14 ح13، صحيح مسلم:ج1 ص67 ح71،سنن الترمذي:ج4 ص667 ح2515 كلّها عن أنس ، تاريخ دمشق : ج 8 ص313 ح 2216 عن يزيد بن أسد ، كنز العمّال : ج1 ص41 ح96.
4- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1410 ح 4217 ، المعجم الصغير : ج 2 ص 104 ، شعب الإيمان : ج 5 ص 53 ح 5750 ، مسند أبي يعلى : ج 5 ص 331 ح5839 كلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 15 ص 882 ح 43498 ؛ إرشاد القلوب : ص 118 .
5- .المعجم الكبير : ج 8 ص 308 ح 8154 ، نصب الراية : ج 4 ص 28 ذيل ح 19 كلاهما عن عبد اللّه بن ضميرة عن ابيه ، كنز العمّال : ج 3 ص 165 ح 5981 .
6- .تاريخ بغداد : ج 14 ص 325 الرقم 7649 ، الفردوس : ج 4 ص 176 ح 6546 كلاهما عن أنس ، كنز العمّال : ج 1 ص 151 ح 752 ؛ الكافي : ج 2 ص 230 ح 1 عن عبد اللّه بن يونس عن الإمام الصادق عن الإمام علي عليهماالسلاموص 240 ح 30 عن أبي بصير عن الإمام الصادق عن الإمام علي عليهماالسلام وفيه «شغل» بدل «عناء» ، الإرشاد : ج 1 ص 302 عن الإمام علي عليه السلام ، الخصال : ص 620 ح 10 عن أبي بصير عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام وفيهما«تعب» بدل «عناء» ، بحارالأنوار : ج 67 ص 271 ح 3 .

ص: 353

د - دفاع از جامعه اسلامى
ه - براى مردم همان را مى پسندد كه براى خود مى پسندد
و - نفسش از او در زحمت است و مردم از او در آسايش اند

د _ دفاع از جامعه اسلامىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمنان برادرند ، خون هايشان برابر است و در برابر ديگران ، «يك» دست اند .

ه _ براى مردم ، همان را مى پسندد كه براى خود مى پسنددپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هان! مؤمن ، داور خويش است ؛ براى مردم ، همان چيزى را مى پسندد كه براى خود مى پسندد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ يك از شما مؤمن نيست ، مگر اين كه آنچه را براى خود دوست مى دارد ، براى برادرش نيز دوست داشته باشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آنچه براى خود دوست مى دارى ، براى مردم نيز دوست بدار تا مؤمن باشى .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، مؤمن نيست ، مگر اين كه براى مؤمنان نيز همان چيزى را دوست بدارد كه براى خويشتن دوست مى دارد .

و _ نفْسش از او در زحمت است و مردم از او در آسايش اندپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، كسى است كه نفْسش از او در رنج باشد ؛ ولى مردم از او در آسايش باشند .

.

ص: 354

عنه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ مَن أتعَبَ نَفسَهُ لِنَفسِهِ وأراحَ مِنهُ النّاسَ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ كَالغَريبِ فِي الدُّنيا ، لا يُنافِسُ في عِزِّها ولا يَجزَعُ مِن ذُلِّها ، لِلنّاسِ حالٌ مُقبِلونَ عَلَيها ، ولَهُ حالٌ ، النّاسُ مِنهُ في راحَةٍ وجَسَدُهُ مِنهُ في عَناءٍ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :المُؤمِنُ مَن تَحَمَّلَ أذَى النّاسِ ولا يَتَأَذّى أحَدٌ بِهِ . (3)

راجع : هذه الموسوعة : ج 2 ص 548 (الفصل السادس : احتمال الأذى في سبيل اللّه عز و جل) .

ز _ يَأمَنُهُ جارُهُالإمام الصادق عليه السلام :المُؤمِنُ مَن آمَنَ جارَهُ بَوائِقَهُ (4) . (5)

ح _ الاُنسُ بِالإِخوانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ المُؤمِنَ لَيَسكُنُ إلَى المُؤمِنِ كَما يَسكُنُ قَلبُ الظَّمآنِ إلَى الماءِ البارِدِ. (6)

.


1- .تنبيه الخواطر : ج 2 ص 119 ، الكافي : ج 2 ص 230 ح 1 ، أعلام الدين : ص 117 كلاهما عن عبد اللّه بن يونس عن الإمام الصادق عن الإمام علي عليهماالسلام، نهج البلاغة : الخطبة193 ، الأمالي للصدوق : ص 669 ح 897 عن عبد الرحمن بن كثير الهاشميّ عن الإمام الصادق عن أبيه عن الإمام عليّ عليهم السلام ، كتاب سليم بن قيس: ج 2 ص852 عن سليم عن الإمام عليّ عليه السلام وكلّها نحوه، بحارالأنوار : ج 67 ص 345 ح 51 .
2- .الفردوس : ج 4 ص 182 ح 6565 عن أنس ، تاريخ أصبهان : ج 1 ص 177 الرقم 180 عن بهز بن حكيم عن أبيه عن جدّه نحوه ، كنز العمّال : ج 1 ص 162ح813 .
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 153 ح 2155 .
4- .ويصحّ أيضا : «المُؤمِنُ مَن أمِنَ جارُهُ بَوائِقَهُ» .
5- .الكافي : ج 2 ص 668 ح 12 عن أبي حمزة ، معاني الأخبار : ص 239 ح 2 ، التوحيد : ص 205 ذيل ح 9 ، مشكاة الأنوار : ص 374 ح 1228 ،بحارالأنوار : ج 4 ص 196 ذيل ح 2 .
6- .الجعفريّات : ص 197 ، النوادر للراوندي : ص 100 ح 58 كلاهما عن إسماعيل بن موسى عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، الكافي : ج 2 ص 247 ح 1عن الإمام الصادق عليه السلام ، مشكاة الأنوار : ص 316 ح 998 وليس فيهما «قلب» ، بحارالأنوار : ج 74 ص 280 ح 6 ؛ الفردوس : ج 1 ص 191 ح 717 عن الإمام علي عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله .

ص: 355

ز - همسايه اش از او در امان باشد
ح - خو گرفتن با برادران

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، كسى است كه خود را براى خويشتن به زحمت مى اندازد و مردم را از خود آسوده مى گردانَد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن در دنيا چونان غريب است ؛ براى عزّت [و قدرت] آن نمى كوشد و از خوارى در آن ، بى تابى نمى كند . مردم در عالم خود هستند و او در عالم خود است . مردم از او در آسايش اند ؛ ولى جسمش از او در رنج است .

امام على عليه السلام :مؤمن ، كسى است كه آزار مردم را تحمّل كند و كسى از او آزار نبيند .

ر . ك : همين دانش نامه : ج 2 ص 549 (تحمّل آزار در راه خدا) .

ز _ همسايه اش از او در امان استامام صادق عليه السلام :مؤمن ، كسى است كه همسايه اش از ستم و آزار او ، در امان باشد .

ح _ خو گرفتن با برادرانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، با مؤمن ، آرام مى گيرد ، چنان كه دل [شخص] تشنه ، با آب خنك ، آرام مى گيرد .

.

ص: 356

.عنه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ مُؤلِفٌ ، ولا خَيرَ فيمَن لا يَألَفُ ولا يُؤلَفُ . (1)

ط _ مِرآةٌ لِأَخيهِ المُؤمِنِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ مِرآةُ أخيهِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ مِرآةُ المُؤمِنِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ مِرآةُ المُؤمِنِ ، وَالمُؤمِنُ أخُو المُؤمِنِ ، يَكُفُّ عَلَيهِ ضَيعَتَهُ ويَحوطُهُ مِن وَرائِهِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ أحَدَكُم مِرآةُ أخيهِ ، فَإِذا رَأى بِهِ أذىً فَليُمِطهُ عَنهُ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :المُسلِمُ مِرآةُ المُسلِمِ ، فَإِذا رَأى بِهِ شَيئا فَليَأخُذهُ . (6)

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 3 ص 363 ح 9209 عن أبي هريرة و ج 8 ص 435 ح 22903 ، تاريخ بغداد : ج 11 ص 376 الرقم 6233 كلاهما عن سهل بن سعد الساعدي وفيهما «مألفة» بدل «مؤلف» ، مسند الشهاب : ج 1 ص 108 ح 129 عن جابر نحوه ؛ الكافي : ج 2 ص 102 ح 17 عن عبد اللّه بن ميمون القداح عن الإمام الصادق عن الإمام عليّ عليهماالسلام وفيه «مألوف» بدل «مؤلف» بحار الأنوار : ج 71 ص 381 ح 15 .
2- .المجازات النبوية : ص 98 ح 47 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 378 ح 5795 وفيه «المسلم» بدل «المؤمن» ؛ كنز العمّال : ج 1 ص 154 ح 768عن العسكري في الأمثال عن أبي هريرة بزيادة «المؤمن» بعد «أخيه» .
3- .المعجم الأوسط : ج 2 ص 325 ح 2114 ، مسند الشهاب : ج 1 ص 106 ح 124 كلاهما عن أنس ، كنز العمّال : ج 1 ص 141 ح 672 ؛ بحارالأنوار : ج74 ص 270 ذيل ح 9 نقلاً عن الكافي .
4- .سنن أبي داود : ج 4 ص 280 ح 4918 ، الأدب المفرد : ص 81 ح 239 وفيه «مرآة أخيه» بدل «مرآة المؤمن» ، السنن الكبرى : ج 8 ص 290 ح16681 ، الفردوس : ج 4 ص 184 ح 6571 كلاهما بزيادة «من حيث لقيه» بعد «أخو المؤمن» وكلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 1 ص 141 ح 673 .
5- .سنن الترمذي : ج 4 ص 325 ح 1929 ، الأدب المفرد : ص 81 ح 238 نحوه ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 6 ص 114 ح 4 ، الزهد لابن المبارك : ص254 ح 730 ، تاريخ دمشق : ج 50 ص 7 ح 10591 وفيهما «شيئا » بدل «أذىً» وكلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 3 ص 72 ح 5550 ؛ جامع الأحاديث للقمي : ص 117 نحوه .
6- .الجامع الصغير : ج 2 ص 668 ح 9210 ، كنز العمّال : ج 1 ص 149 ح 742 كلاهما نقلاً عن أحمدبن منيع عن أبي هريرة .

ص: 357

ط - آينه برادر مؤمنش

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، اهل اُلفت (اُنس گرفتن) است ، و در كسى كه الفت نمى گيرد و با او الفت نمى گيرند ، خيرى نيست .

ط _ آينه برادر مؤمنشپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، آينه برادر خويش است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، آينه مؤمن است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، آينه مؤمن است . مؤمن ، برادر مؤمن است . گرفتارى او را بر طرف مى سازد و هواى او را دارد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر يك از شما آينه برادر خود است . پس هر گاه در [ سر و صورت و لباس] او عيبى ديد ، آن را از وى دور كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مسلمان ، آينه مسلمان است . پس هر گاه در [ سر و صورت و لباس ]او چيزى ديد ، آن را بر دارد .

.

ص: 358

عنه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ مِرآةٌ لِأَخيهِ المُؤمِنِ ، يَنصَحُهُ إذا غابَ عَنهُ ، ويُميطُ عَنهُ ما يَكرَهُ إذا شَهِدَ ، ويُوَسِّعُ لَهُ فِي المَجلِسِ. (1)

الإمام عليّ عليه السلام :المُؤمِنُ مِرآةُ المُؤمِنِ لِأَنَّهُ يَتَأَمَّلُهُ فَيَسُدُّ فاقَتَهُ ، ويُجمِلُ حالَتَهُ . (2)

ي _ النُّصحُ لِلإِخوانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنونَ بَعضُهُم لِبَعضٍ نَصَحَةٌ وادّونَ وإن بَعُدَت مَنازِلُهُم وأبدانُهُم وَالفَجَرَةُ بَعضُهُم لِبَعضٍ غَشَشَةٌ مُتَخاوِنونَ وإنِ اقتَرَبَت مَنازِلُهُم وأبدانُهُم . (3)

ك _ يُداري ولا يُماريالإمام الصادق عليه السلام :المُؤمِنُ يُداري ولا يُماري . (4)

راجع : ص 334 (الخصائص النفسية / الرفق) .

ل _ الحَذَرُ مِنَ النّاسِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ كَيِّسٌ فَطِنٌ حَذِرٌ . (5)

.


1- .الجعفريات ، ص 197 ، النوادر للراوندي : ص 99 ح 56 كلاهما عن إسماعيل بن موسى عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، مصادقة الإخوان : ص 144ح 1 ، مشكاة الأنوار : ص 331 ح 1053 وص 189 ح 502 عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله والثلاثة الأخيرة نحوه ، بحارالأنوار : ج 74 ص 233 ح29 .
2- .تحف العقول : ص 173 ، بشارة المصطفى : ص 26 عن كميل ، بحارالأنوار : ج 77 ص 269 ح 1 .
3- .التوبيخ والتنبيه : ص 45 ح 12 ، شعب الإيمان : ج 6 ص 114 ح 7648 ، الفردوس : ج 4 ص 189 ح 6584 نحوه وكلّها عن أنس ، كنز العمّال : ج 1 ص 152 ح 757 نقلاً عن عبد الرزّاق الجيلي في الأربعين .
4- .أعلام الدين : ص 303 ، نزهة الناظر : ص 166 ح 325 ، بحارالأنوار : ج 78 ص 277 ح 113 .
5- .الدعوات : ص 39 ح 94 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 297 ، بحار الأنوار : 67 ص 307 ح 40 .

ص: 359

ى - خيرخواهى براى برادران
ك - مدارا ، نه بگومگو
ل - برحذر بودن از مردم

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، آينه برادر مؤمن خويش است ؛ در غيابش ، خيرخواه اوست و در حضورش ، آنچه را ناخوش مى دارد ، از او دور مى كند و در مجلس ، برايش جا مى گشايد .

امام على عليه السلام :مؤمن ، آينه مؤمن است ؛ زيرا به او رسيدگى مى كند ، نيازش را برآورده مى سازد ، و حال او را نيكو مى گرداند .

ى _ خيرخواهى براى برادرانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمنان نسبت به يكديگر، خيرخواه و مهرورزند ، هر چند منزل ها و بدن هايشان از همديگر دور باشد ؛ ولى بى ايمانان با يكديگر ، دغلكار و خيانتكارند ، هر چند منزل ها و بدن هايشان در كنار هم باشد .

ك _ مدارا ، نه بگومگوامام صادق عليه السلام :مؤمن ، مدارا مى كند و بگومگو نمى كند .

ر . ك : ص 335 (ويژگى هاى روانى / نرمش) .

ل _ بر حذر بودن از مردمپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، زيرك است و هشيار و محتاط .

.

ص: 360

عنه صلى الله عليه و آله :مِن صِفاتِ المُؤمنِ أن يَكونَ ... كَثيرَ الحَذَرِ ، قَليلَ الزَّلَلِ. (1)

الإمام عليّ عليه السلام :المُؤمِنُ غِرٌّ كَريمٌ مَأمونٌ عَلى نَفسِهِ ، حَذِرٌ مَحزونٌ . (2)

م _ كُلُّ شَيءٍ مِن أمرِهِ مَنفَعَةٌرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ إن ماشَيتَهُ نَفَعَكَ ، وإن شاوَرتَهُ نَفَعَكَ ، وإن شارَكتَهُ نَفَعَكَ ، وكُلُّ شَيءٍ مِن أمرِهِ مَنفَعَةٌ . (3)

ن _ لا يُشكَرُ مَعروفُهُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ مُكَفَّرٌ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُكَفَّرا لا يُشكَرُ مَعروفُهُ ... وكَذلِكَ نَحنُ أهلَ البَيتِ مُكَفَّرونَ لا يَشكُرونَنا (5) ، وخِيارُ المُؤمِنينَ مُكَفَّرونَ لا يُشكَرُ مَعروفُهُم. (6)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ المُؤمِنَ مُكَفَّرٌ وذلِكَ أنَّ مَعروفَهُ يَصعَدُ إلَى اللّهِ تَعالى فَلا يَنتَشِرُ فِي النّاسِ وَالكافِرُ مَشهورٌ ، وذلِكَ أنَّ مَعروفَهُ لِلنّاسِ يَنتَشِرُ فِي النّاسِ ولا يَصعَدُ إلَى السَّماءِ. (7)

.


1- .التمحيص : ص 74 ح 171 ، الكافي : ج 2 ص 229 ح 1 عن عبد اللّه بن يونس عن الإمام الصادق عن الإمام عليّ عليهماالسلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 67 ص 311 ح 45 .
2- .غرر الحكم : ج 1 ص 75 ح 1901 .
3- .حلية الأولياء : ج 8 ص 129 الرقم 405 ، المعجم الكبير : ج 12 ص 319 ح 13541 نحوه وكلاهما عن ابن عمر ، كنز العمّال : ج 1 ص 143 ح 692 .
4- .المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 280 ح 7640 ، الفردوس : ج 4 ص 177 ح 6550 كلاهما عن سعد بن أبي وقاص ، كنز العمّال : ج 1 ص 142 ح684 ؛ مشكاة الأنوار : ص 499 ح 1673 ، جامع الأخبار : ص 354 ح 987 وفيه «يكفرّ» بدل «مكفّر» ، بحارالأنوار : ج 67 ص 238 ح 56 .
5- .في بحار الأنوار : «لا يُشكَرُ مَعروفُنا» وهو الأنسب .
6- .علل الشرائع : ص 560 ح 3 عن الحسين بن موسى عن أبيه عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 16 ص 223 ح 21 .
7- .علل الشرائع : ص 560 ح 1 ، الكافي : ج 2 ص 251 ح 8 عن داود بن أبي يزيد عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، بحارالأنوار : ج 67 ص 259 ح 1 .

ص: 361

م - همه چيزِ او سودمند است
ن - از خوبى هاى او سپاس گزارى نمى شود

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از صفات مؤمن ، اين است كه ... پُر احتياط و كم لغزش است .

امام على عليه السلام :مؤمن ، ساده دل و بزرگ منش است و امين نفْس خويش و همواره محتاط و نگران[ عاقبت خويش] است .

م _ همه چيزِ او سودمند استپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، چنان است كه اگر با او راه بروى ، برايت سودمند است ، اگر با او مشورت كنى ، برايت سودمند است ، اگر با او شريك شوى ، برايت سودمند است . در هر يك از حالات او ، سودى هست .

ن _ از خوبى هاى او سپاس گزارى نمى شودپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، ناسپاسى مى شود .

امام على عليه السلام :پيامبر خدا ، ناسپاسى مى شد (سپاس گزارده نمى شد) (1) و از خوبى هايش قدردانى نمى شد ... . ما اهل بيت نيز ناسپاسى مى شويم و از ما سپاس گزارى نمى كنند . مؤمنانِ برتر هم ناسپاسى شونده اند و از خوبى هايشان سپاس گزارى نمى شود .

امام صادق عليه السلام :مؤمن ، ناسپاسى مى شود . دليلش هم آن است كه نيكوكارىِ او ، چون به درگاه خداوند متعالْ بالا مى رود ، در ميان مردم ، پخش نمى شود ؛ امّا كافر ، مشهور (2) است ، به دليل اين كه نيكىِ او ، در ميان مردم ، پخش مى شود و به آسمان نمى رود .

.


1- .به تعبير فارسى زبانان : دستش نمك نداشت !
2- .در الكافى ، «مشكور (سپاس گزارى شده)» آمده كه با «مكفَّر (ناسپاسى شده)» تناسب بيشترى دارد .

ص: 362

8 / 3الخَصائِصُ الدّينِيَّةُأ _ خَشيَةُ اللّهِ عز و جلالإمام عليّ عليه السلام :خَشيَةُ اللّهِ جِماعُ الإِيمانِ . (1)

عنه عليه السلام :الوَجَلُ شِعارُ المُؤمِنينَ . (2)

عنه عليه السلام :إنَّ المُؤمِنينَ مُشفِقونَ خائِفونَ وَجِلونَ ، جَعَلَنَا اللّهُ وإيّاكُم مِنهُم . (3)

ب _ التَّوبَةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ المُؤمِنَ مُفَتَّنٌ تَوّابٌ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ موهٍ راقِعٌ (5) . (6)

.


1- .غرر الحكم : ج 3 ص 463 ح 5091 .
2- .غررالحكم : ج 1 ص 176 ح 668 .
3- .الكافي : ج 5 ص 82 ح 9 عن الإمام الصادق عليه السلام ، نهج البلاغة : الخطبة 153 ، تحف العقول : ص 156 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 409 ح 36 .
4- .الكافي : ج 2 ص 424 ح 1 ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 109 ح 327 كلاهما عن سلّام بن المستنير عن الإمام الباقر عليه السلام ، الخصال: ص130 ح134 عن الحلبيعن الإمام الصادق عليه السلام نحوه، بحار الأنوار: ج 6 ص 42 ح 78.
5- .اسم فاعل من أوهى بمعنى أضعف ، وأصلها موهي. قال الشريف الرضي رحمة اللّه عليه : وهذه استعارة ، والمراد أنّ المؤمن اذا أساء أحسن واذا أخطأ ندم ، فكأنّه يوهي دينه بمعصية ، ويرقعه بتوبته ،فشبّهه عليه الصلاة والسّلام بمن يخرق ثوبًا ، ثم يبادر رقع ماخرق ، ورتق مافتق .
6- .المجازات النبوية : ص 169 ح 134 ؛ تاريخ بغداد : ج 4 ص 114 الرقم 1776 ، شعب الإيمان : ج 5 ص 419 ح 7123 وفيهما «واهٍ» بدل «موه» ، ، المعجم الأوسط :ج 2 ص 239 ح 1856 ، المعجم الصغير : ج 1 ص 66 وفيهما «واهي» بدل «موهٍ» وكلّها عن جابر ، كنز العمّال : ج 1 ص 143 ح 691 .

ص: 363

8 / 3 ويژگى هاى دينى
الف - خدا ترسى
ب - توبه

8 / 3ويژگى هاى دينىالف _ خداترسىامام على عليه السلام :ترس از خدا ، كانون ايمان است .

امام على عليه السلام :ترس [از خدا] ، جامه زيرين مؤمنان است .

امام على عليه السلام :مؤمنان ، نگران و ترسان و بيمناك اند . خداوند ، ما و شما را از ايشان قرار دهد!

ب _ توبهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن به گناه مى افتد ؛ ولى توبه مى كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، شكافنده و وصله كننده است . (1)

.


1- .سيّد رضى رحمه الله مى گويد : اين ، استعاره است و مراد ، اين است كه مؤمن هر گاه بدى كند ، بلافاصله خوبى مى كند و هر گاه گناه كند ، پشيمان مى شود . پس گويا با ارتكاب گناهى ، دينش را مى دَرَد و با توبه ، آن را وصله مى زند . پس پيامبر صلى الله عليه و آله مؤمن را به كسى تشبيه كرده كه جامه اى را مى شكافد و سپس شكاف آن را به هم مى آورد و آنچه را دريده ، مى دوزد .

ص: 364

ج _ يَقي دينَهُ بِدُنياهُالإمام عليّ عليه السلام :المُؤمِنُ مَن وَقى دينَهُ بِدُنياهُ ، وَالفاجِرُ مَن وَقى دُنياهُ بِدينِهِ . (1)

د _ تَسُرُّهُ الحَسَنَةُ وتَسوؤُهُ السَّيِّئَةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن سَرَّتهُ حَسَنَتُهُ وساءَتهُ سَيِّئَتُهُ فَهُوَ مُؤمِنٌ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن ساءَتهُ سَيِّئَتُهُ وسَرَّتهُ حَسَنَتُهُ فَهِيَ إمارَةُ المُؤمِنِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن عَمِلَ سَيِّئَةً فَكَرِهَها حينَ يَعمَلُ وعَمِلَ حَسَنَةً فَسُرَّ بِها فَهُوَ مُؤمِنٌ . (4)

مسند ابن حنبل عن أبي رزين العقيلي :أتَيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقُلتُ : ... يا رَسولَ اللّهِ كَيفَ لي أن أعلَمَ أنّي مُؤمِنٌ ؟ قالَ : ما مِن اُمَّتي _ أو هذِهِ الاُمَّةِ _ عَبدٌ يَعمَلُ حَسَنَةً فَيَعلَمُ أنَّها حَسَنَةٌ وأنَّ اللّهَ عز و جلجازيهِ بِها خَيرا ، ولا يَعمَلُ سَيِّئَةً فَيَعلَمُ أنَّها سَيِّئَةٌ وَاستَغفَرَ اللّهَ عز و جل مِنها ويَعلَمُ انَّهُ لا يَغفِرُ إلّا هُوَ ، إلّا وهُوَ مُؤمِنٌ . (5)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 154 ح 2160 .
2- .الخصال : ص 47 ح 49 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 137 ح 35 ، الكافي : ج 2 ص 232 ح 6 عن أبي العباس عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 8 ص 35 ح 5 ؛ سنن الترمذي : ج 4 ص 466 ح 2165 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 50 ح 114 كلاهما عن عمر ، كنز العمّال : ج 1 ص 144 ح 700 .
3- .التاريخ الكبير : ج 4 ص 155 ح 2306 ، شعب الإيمان : ج 7 ص 488 ح 11085 ، تاريخ دمشق : ج 20 ص 103 ح 4617 كلّها عن عمر ، كنز العمّال :ج16 ص 154 ح 44188 .
4- .المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 58 ح 32 وص 121 ح 177 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 138 ح 19582 نحوه ، شعب الإيمان : ج 5 ص 372 ح6994 كلّها عن أبي موسى الأشعريّ ، كنز العمّال : ج 1 ص 161 ح 806 .
5- .مسند ابن حنبل : ج 5 ص 470 ح 16194 ، الزهد لابن المبارك (براوية نعيم بن حمّاد) : ص 30 ح 121 ، مسند الشاميين : ج 1 ص 185 ح 321 وص220 ح 395 ، تاريخ دمشق : ج 53 ص 72 ح 11166 ، كنز العمّال : ج 1 ص 160 ح 800 .

ص: 365

ج - حفظ دين با دنيا
د - كار نيك خوش حالش مى كند و بدى ناراحتش

ج _ حفظ دين با دنياامام على عليه السلام :مؤمن ، كسى است كه دين خود را با دنياى خود حفظ كند ، و فاجر ، كسى است كه دنيايش را با دينش حفظ كند .

د _ كار نيك ، خوش حالش مى كند و بدى ، ناراحتشپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آن كه كار نيكش او را شاد سازد و كار بدش او را ناراحت گردانَد ، او مؤمن است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه بدى اش او را ناراحت كند و خوبى اش او را خوش حال ، اين ، نشانه مؤمن است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آن كس كه كار بدى انجام دهد و در هنگام انجام دادن ، آن را خوش نداشته باشد و كار نيكى انجام دهد و از آن خوش حال شود ، او مؤمن است .

مسند ابن حنبل_ به نقل از ابو رزين عقيلى _ :به نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رفتم و گفتم : ... اى پيامبر خدا ! چگونه مى توانم پى ببرم كه مؤمنم؟ فرمود : «هر بنده اى از امّت من ، كه كارى نيك كند و بداند كه آن كار ، نيك است و خداى عز و جل او را بر آن ، پاداش نيك مى دهد ، و كارى بد كند و بداند كه آن كار ، بد است و از خداى عز و جل براى آن ، آمرزش بطلبد و بداند كه تنها اوست كه مى آمرزد ، بى گمان ، او مؤمن است» .

.

ص: 366

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ المُؤمِنَ إذا أحسَنَ استَبشَرَ ، وإذا أساءَ استَغفَرَ ، وإذَا ابتُلِيَ صَبَرَ ، وإذا اُعطِيَ شَكَرَ ، وإذا اُسيءَ إلَيهِ غَفَرَ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أشفَقَ مِن سَيِّئَةٍ ورَجا حَسَنَةً فَهُوَ مُؤمِنٌ . (2)

المستدرك على الصحيحين عن أبي ذرّ :أنَّهُ سَأَلَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَنِ الإِيمانِ فَتَلا هذِهِ الآيَةَ: « لَّيْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْاخِرِ » (3) حَتّى فَرَغَ مِنَ الآيَةِ قالَ : ثُمَّ سَأَلَهُ أيضا فَتَلاها ، ثُمَّ سَأَلَهُ أيضا فَتَلاها ثُمَّ سَأَلَهُ فَقالَ : وإذا عَمِلتَ حَسَنَةً أحَبَّها قَلبُكَ وإذا عَمِلتَ سَيِّئَةً أبغَضَها قَلبُكَ . (4)

سنن ابن ماجة عن عائشة :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله كانَ يَقولُ : اللّهُمَّ اجعَلني مِنَ الَّذينَ إذا أحسَنُوا استَبشَروا وإذا أساؤُوا استَغفَروا . (5)

8 / 4الخَصائِصُ العَمَلِيَّةُأ _ الاِجتِهادُ فِي العَمَلِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :تَجِدُ المُؤمِنَ يَجتَهِدُ فيما يُطيقُ مُتَلَهِّفا عَلى ما لا يُطيقُ . (6)

.


1- .عوالي اللآلي : ج 1 ص 437 ح 151 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 24 ح 2 عن إبراهيم بن أبي محمود عن الإمام الرضا عليه السلام وليس فيه ذيله من «وإذا ابتلي ...» ،بحارالأنوار : ج 71 ص 259 ح 2 وراجع : كشف الغمّة : ج 2 ص 418 و كنزالفوائد : ج 2 ص 164 و أعلام الدين : ص 155 .
2- .كنز العمّال : ج 1 ص 160 ح 801 نقلاً عن ابن النجار عن ابن عمر وح 802 نقلاً عن الخطيب البغدادي في التاريخ عن عمر وفيه «إمارة المؤمن» بدل«مؤمن» .
3- .البقرة : 177 .
4- .المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 299 ح 3077 ، تفسير ابن كثير : ج 1 ص 296 .
5- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1255 ح 3820 ، مسند ابن حنبل : ج 9 ص 450 ح 25034 وص 478 ح 25174 ، الدعاء للطبراني: ص414 ح 1401، مسندأبي يعلى: ج 4 ص284 ح 4455، كنز العمّال: ج 2 ص 200 ح 3744.
6- .الزهد لابن حنبل : ص 470 عن عبيد بن عمير ، الإصابة : ج 4 ص 437 الرقم 5638 عن عبداللّه بن عقبة عن أبيه ، كنز العمّال : ج 1 ص 145 ح 708 .

ص: 367

8 / 4 ويژگى هاى رفتارى
الف - كوشا بودن در عمل

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن هر گاه كار نيك كند ، شادمان مى شود و هر گاه كار بد كند ، آمرزش مى خواهد و هر گاه گرفتار شود ، شكيبايى مى ورزد و هر گاه به او عطا شود ، سپاس مى گويد و هر گاه به او بدى شود ، مى بخشايد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آن كه از بدى كردن بيمناك باشد و به خوبى كردن اميدوار ، او مؤمن است .

المستدرك على الصحيحين_ به نقل از ابو ذر _ :از پيامبر خدا در باره ايمان پرسيدم . اين آيه را خواند : «كار نيك ، آن نيست كه روى هاى خويش را به سوى مشرق و مغرب كنيد ؛ بلكه كار نيك ، آن است كه كسى به خدا و روز واپسين ، ايمان آورد» . چون آيه را تمام كرد ، دو باره همان را پرسيدم و پيامبر صلى الله عليه و آله باز همان آيه را خواند ، و سه باره پرسيدم و باز پيامبر صلى الله عليه و آله همان آيه را خواند . چون ديگر باره پرسيدم ، فرمود : «هر گاه كارى نيك كردى ، دلت آن را دوست داشته باشد و هر گاه كارى بد كردى ، دلت آن را ناخوش داشته باشد [اين ، نشانه ايمان است]» .

سنن ابن ماجة_ به نقل از عايشه _ :پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمود : «بار خدايا ! مرا از آنانى قرار ده كه هر گاه كار نيك مى كنند ، شاد مى شوند و هر گاه كار بد مى كنند ، آمرزش مى طلبند» .

8 / 4ويژگى هاى رفتارىالف _ كوشا بودن در عملپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن را در آنچه مى تواند ، كوشا مى يابى و به آنچه نمى تواند ، مشتاق .

.

ص: 368

ب _ الصَّلاةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :عَلَمُ الإِيمانِ الصَّلاةُ ، فَمَن فَرَّغَ لَها قَلبَهُ وحافَظَ عَلَيها بِحُدودِها ووَقتِها وسُنَنِها فَهُوَ مُؤمِنٌ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله_ في وَصِيَّتِهِ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ :يا عَلِيُّ ، لِلمُؤمِنِ ثَلاثُ عَلاماتٍ : الصَّلاةُ ، وَالزَّكاةُ ، وَالصِّيامُ . (2)

ج _ خِفَّةُ المَؤونَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ يَسيرُ المَؤونَةِ . (3)

الكافي عن أبي بصير :دَخَلَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام الحَمّامَ ، فَقالَ لَهُ صاحِبُ الحَمّامِ : اُخَلّيهِ لَكَ ؟ فَقالَ : لا حاجَةَ لي في ذلِكَ ، المُؤمِنُ أخَفُّ مِن ذلِكَ (4)

راجع : العنوان الآتي

8 / 5جَوامِعُ خَصائِصِ المُؤمِنِالكتاب«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ ءَايَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ * الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ * أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَّهُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَمَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ» . (5)

.


1- .الفردوس : ج 3 ص 41 ح 4102، تاريخ أصبهان : ج 2 ص 241 الرقم 1565 نحوه وكلاهما عن أبي سعيد ، كنز العمّال : ج 1 ص 95ح 423 نقلاً عن ابن النجار عن أبي سعيد نحوه .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 361 ح 5762 عن حمّادبن عمرو وأنس بن محمّد عن أبيه جميعا عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، تحف العقول : ص 10 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 326 ح 2656 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحارالأنوار : ج 77 ص 53 ح 2 .
3- .تاريخ بغداد: ج 5 ص315 الرقم 2832، حلية الأولياء : ج 8 ص 46 ، شعب الإيمان: ج 5 ص156 ح 6177 ، مسند الشهاب: ج 1 ص107 ح 127 كلّها عن أبيهريرة، كنز العمّال: ج 1 ص142 ح 685؛ بحارالأنوار:ج 67ص307ح 39.
4- .الكافي : ج 6 ص 503 ح 37 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 117 ح 249 نحوه ، بحارالأنوار : ج 47 ص 47 ح 69 .
5- .الأنفال : 2 _ 4 .

ص: 369

ب - نماز
ج - كم زحمت بودن
8 / 5 مجموعه ويژگى هاى مؤمن

ب _ نمازپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نشانه ايمان ، نماز است . پس هر كس دل خود را براى آن فارغ گرداند و با رعايت حدود و وقت و احكامش ، آن را پاس بدارد ، او مؤمن است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در سفارش به على عليه السلام _ :اى على ! مؤمن ، سه نشانه دارد : نماز ، زكات و روزه .

ج _ كم زحمت بودنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن [براى ديگران] ، كم زحمت است .

الكافى_ به نقل از ابو بصير _ :امام صادق عليه السلام وارد حمّام شد . حمّامى گفت : آيا حمّام را برايتان خلوت كنم ؟ فرمود : «نيازى به اين كار نيست . مؤمن ، كم زحمت تر از اين چيزهاست» .

ر . ك : عنوان بعدى (مجموعه ويژگى هاى مؤمن) .

8 / 5مجموعه ويژگى هاى مؤمنقرآن«مؤمنان، همان كسانى اند كه چون خدا ياد شود ، دل هايشان مى ترسد و چون آيات او بر آنان خوانده شود ، بر ايمانشان مى افزايد، و بر پروردگار خود ، توكّل مى كنند ؛ همانان كه نماز را به پا مى دارند و از آنچه به ايشان روزى داده ايم ، انفاق مى كنند. آنان هستند كه حقّاً مؤمن اند كه نزد پروردگارشان ، درجات و آمرزش و روزىِ نيكو خواهند داشت» .

.

ص: 370

«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِينَ هُمْ فِى صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ * وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ * وَ الَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ * وَ الَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ * إِلَّا عَلَى أَزْوَا جِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ * فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْعَادُونَ * وَ الَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ رَاعُونَ * وَ الَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ» . (1)

«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُواْ وَ جَاهَدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ أُوْلَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ» . (2)

«إِنَّمَا يُؤْمِنُ بِايَاتِنَا الَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُواْ بِهَا خَرُّواْ سُجَّدًا وَ سَبَّحُواْ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ هُمْ لَا يَسْتَكْبِرُونَ» . (3)

الحديثالكافي عن كامل التمّار :قالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» أتَدري مَن هُم ؟ قُلتُ : أنتَ أعلَمُ . قالَ : قَد أفلَحَ المُؤمِنونَ المُسَلِّمونَ ، إنَّ المُسَلِّمينَ هُمُ النُّجَباءُ فَالمُؤمِنُ غَريبٌ فَطوبى لِلغُرَباءِ. (4)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مِن أخلاقِ المُؤمِنِ حُسنُ الحَديثِ إذا حَدَّثَ ، وحُسنُ الاِستِماعِ إذا حُدِّثَ ، وحُسنُ البِشرِ إذا لَقِيَ ، ووَفاءُ الوَعدِ إذا وَعَدَ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :أربَعٌ مَن كُنَّ فيهِ أكمَلَ إيمانَهُ وإن كانَ مِن قَرنِهِ إلى قَدَمِهِ خَطايا : الصِّدقُ وأداءُ الأَمانَةِ وَالحَياءُ وحُسنُ الخُلُقِ . (6)

.


1- .المؤمنون : 1 _ 9 .
2- .الحُجُرات :15 .
3- .السجدة : 15 .
4- .الكافي : ج 1 ص 391 ح 5 ، المحاسن : ج 1 ص 423 ح 970 ، بشارة المصطفى : ص 119 ، بحارالأنوار : ج 2 ص 204 ح 84 .
5- .الفردوس : ج 3 ص 637 ح 5997 عن أنس ، كنز العمّال : ج 1 ص 155 ح 775 .
6- .التمحيص : ص 67 ح 158 عن الإمام عليّ عليه السلام ، الكافي : ج 2 ص 99 ح 3، الأمالي للطوسي : ص 44 ح 51 كلاهما عن أبي ولّاد الحنّاط عن الإمام الصادق عليه السلام ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 350 ح 990 عن أبي ولّاد الحنّاط عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ،تحف العقول : ص 369 عن الإمام الصادق عليه السلام وكلّها نحوه، بحارالأنوار : ج 67 ص 295 ح 19 .

ص: 371

«به راستى كه مؤمنان ، رستگارند ؛ همانان كه در نمازشان فروتن اند و آنان كه از بيهوده روى گردان اند و آنان كه زكات مى پردازند و كسانى كه عورت هاى خود را مى پوشانند _ مگر براى همسرانشان يا كنيزانى كه به دست آورده اند، كه در اين صورت ، بر آنان نكوهشى نيست . پس كسانى كه فراتر از اين بجويند ، آنان از حد در گذرنده اند _ و آنان كه امانت ها و پيمان خود را رعايت مى كنند و آنان كه بر نمازهايشان مواظبت مى نمايند » .

«در حقيقت، مؤمنان ، كسانى اند كه به خدا و پيامبر او گرويده اند و [ ديگر ]شك نياورده اند و با مال و جانشان در راه خدا جهاد كرده اند . اينان اند كه راست كردارند» .

«تنها كسانى به آيات ما مى گروند كه چون آنها را به ايشان يادآورى كنند، سجده كنان به روى ، در مى افتند، و به ستايش پروردگارشان ، تسبيح مى گويند و آنان بزرگى نمى فروشند » .

حديثالكافى_ به نقل از كامل تمّار _ :امام باقر عليه السلام فرمود : « «به راستى كه مؤمنان ، رستگارند» . مى دانى اينان كدام مؤمنان اند؟» . گفتم : شما بهتر مى دانيد . فرمود : «مؤمنانِ تسليم شده ، رستگارند . تسليم شدگان ، به راستى كه سرآمدند . پس مؤمن ، غريب است و خوشا به حال غريبان!» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از اخلاق مؤمن ، آن است كه هر گاه سخن مى گويد ، نيكو سخن مى گويد ، و هر گاه با او سخن مى گويند ، نيكو گوش مى دهد و در برخوردهايش خوش روست و هر گاه وعده دهد ، به وعده وفا مى كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چهار چيز است كه هر كس آنها را در خود داشته باشد ، ايمانش را كامل گردانيده است ، هر چند كه خطاها از سر تا پايش را پوشانده باشند : راستگويى ، امانتدارى ، شرم ، خوش اخلاقى .

.

ص: 372

عنه صلى الله عليه و آله :العِلمُ خَليلُ المُؤمِنِ ، وَالحِلمُ وَزيرُهُ ، وَالعَقلُ دَليلُهُ ، وَالعَمَلُ قَيِّمُهُ ، وَالصَّبرُ أميرُ جُنودِهِ ، وَالرِّفقُ والِدُهُ ، وَالبِرُّ أخوهٌ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ مَن هُوَ بِمالِهِ مُتَبَرِّعٌ ، وعَن مالِ غَيرِهِ مُتَوَرِّعٌ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله_ فيما قاله لمعاذ بن جبل _ :يا مُعاذُ ، إنَّ المُؤمِنَ لَدَى الحَقِّ أسيرٌ ، إنَّ المُؤمِنَ قَيَّدَهُ القُرآنُ عَن كَثيرٍ مِن شَهَواتِهِ وأن يَهلِكَ فيما يَهوى . يا مُعاذُ ، إنَّ المُؤمِنَ لا تَسكُنُ رَوعَتُهُ ولَا اضطِرابُهُ حَتّى يُخلِفَ الجِسرَ وَراءَ ظَهرِهِ . فَالقُرآنُ دَليلُهُ ، وَالخَوفُ مَحَجَّتُهُ ، وَالشَّوقُ مَطِيَّتُهُ ، وَالصَّلاةُ كَهفُهُ ، وَالصَّومُ جُنَّتُهُ ، وَالصَّدَقَةُ فَكاكُهُ ، وَالصِّدقُ أميرُهُ ، وَالحَياءُ وَزيرُهُ ، ورَبُّهُ مِن وَراءِ ذلِكَ بِالمِرصادِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله_ فيما قاله لمعاذ بن جبل _ :يا مُعاذُ ، إنَّ المُؤمِنَ لَدَى الحَقِّ أسيرٌ ، يَعلَمُ أنَّ عَلَيهِ رَقيبا ، عَلى سَمعِهِ وبَصَرِهِ ولِسانِهِ ويَدِهِ ورِجلِهِ وبَطنِهِ وفَرجِهِ ، حَتَّى اللَّمحَةِ بِبَصَرِهِ وفَتاتِ الطّينِ بِإِصبَعِهِ وكُحلِ عَينَيهِ وجَميعِ سَعيِهِ ، إنَّ المُؤمِنَ لا يَأمَنُ قَلبُهُ ولا يَسكُنُ رَوعَتُهُ ولا يَأمَنُ اضطِرابُهُ ، يَتَوَقَّعُ المَوتَ صَباحا ومَساءً ، فَالتَّقوى رَقيبُهُ ، وَالقُرآنُ دَليلُهُ ، وَالخَوفُ حُجَّتُهُ ، وَالشَّرَفُ مَطِيَّتُهُ ، وَالحَذَرُ قَرينُهُ ، وَالوَجَلُ شِعارُهُ ، وَالصَّلاةُ كَهفُهُ ، وَالصِّيامُ جُنَّتُهُ ، وَالصَّدقَةُ فَكاكُهُ ، وَالصِّدقُ وَزيرُهُ ، وَالحَياءُ أميرُهُ ، ورَبُّهُ تَعالى مِن وَراءِ ذلِكَ كُلِّهِ بِالمِرصادِ . يا مَعاذُ ، إنَّ المُؤمِنَ قَيَّدَهُ القُرآنُ عَن كَثيرٍ مَن هَوى نَفسِهِ وشَهَواتِهِ ، وحالَ بَينَهُ وبَينَ أن يَهلِكَ فيما يَهوى بِإِذنِ اللّهِ . يا مُعاذُ ، إنّي اُحِبُّ لَكَ ما اُحِبُّ لِنَفسي ، وأنهَيتُ إلَيكَ ما أنهى إلَيَّ جِبريلُ عليه السلام ، فَلا أعرِفَنَّكَ تُوافيني يَومَ القِيامَةِ وأحَدٌ أسعَدُ بِما آتاكَ اللّهُ عز و جل مِنكَ . (4)

.


1- .تحف العقول : ص 55 وص 46 ، المجازات النبوية : ص 188 ح 154 كلاهما نحوه ، بحارالأنوار : ج 69 ص 367 ح 3 ؛ شعب الإيمان : ج 4 ص 161ح4659 عن الحسن ، مسند الشهاب : ج 1 ص 122 ح 153 عن أبي الدرداء و ح 153 عن أبي هريرة ، نوادر الاُصول : ج 1 ص 130 عن ابن عباس وكلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 10 ص 133 ح 28663 .
2- .تنبيه الخواطر : ج 1 ص 61 عن حذيفة ، إرشاد القلوب : 139 عن الإمام الصادق عليه السلام .
3- .حلية الأولياء : ج 10 ص 31 الرقم 465 عن معاذ بن جبل ، مسند الشاميين : ج 4 ص 355 ح 3540 نحوه .
4- .حلية الأولياء : ج 1 ص 26 عن معاذ بن جبل ، تفسير ابن أبي حاتم : ج 10 ص 3427 ، تفسير ابن كثير : ج 8 ص 419 كلاهمانحوه ، كنز العمّال : ج 1 ص 163 ح 816 .

ص: 373

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دانش ، دوست مؤمن است ؛ بردبارى ، دستيار او ؛ خِرد ، راه نمايش ؛ عمل ، كارگزار او ؛ شكيبايى ، فرمانده سپاه او ؛ نرمش ، پدر او و نيكى كردن ، برادرش .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى مؤمن است كه نسبت به مالِ خودش بخشنده ، و نسبت به مال ديگران ، محتاط باشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به مُعاذ بن جَبَل _ :اى معاذ ! مؤمن ، در بَند حق است . مؤمن را قرآن ، در بسيارى از خواسته هاى نفسش و از اين كه قربانىِ هوسش شود ، به بند كشيده است . اى معاذ! ترس و اضطراب مؤمن ، آرام نمى شود ، تا آن گاه كه پل [صراط] را پشت سر نهد . پس [در اين راه ،] قرآن ، راه نماى اوست و ترس ، شيوه اش و شوق ، مركبش و نماز ، جان پناهش و روزه سپرش و صدقه مايه آزادى اش [از آتش ]و راستى فرماندهش و حيا وزيرش ، و در پس همه اينها ، پروردگارش در كمين است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به مُعاذ بن جَبَل _ :اى معاذ! مؤمن ، اسير حق است . مى داند كه كسى مراقب او هست بر گوش و چشم و زبان و دست و پا و شكم و شهوت او ، حتّى بر پلك زدن چشم او و ذرّه گِل انگشت او و سرمه چشمان او و [خلاصه] بر همه كارهاى او . مؤمن ، دلش آرام نمى گيرد و ترسش فرو نمى نشيند و اضطرابش بر طرف نمى شود ؛ [چرا كه] صبح و شب ، منتظر مرگ است . از اين رو ، تقوا مراقب اوست و قرآن ، راه نمايش و ترس ، حجّتش و شرافت ، مركبش و هشيارى [و احتياط] ، همراهش و هراس ، نشانش و نماز ، جان پناهش و روزه سپرش و صدقه مايه آزادى اش [از آتش] و راستى ، وزيرش و حيا فرماندهش ، و در پس همه اينها پروردگارش در كمين است . اى معاذ! مؤمن را قرآن ، در بسيارى از هوس ها و خواهش هاى نفسش ، مقيّد كرده و به اذن خداوند ، مانع از آن شده كه هوسش او را به هلاكت افكند . اى معاذ! من آنچه را براى خودم دوست دارم ، براى تو نيز دوست مى دارم و آنچه را جبرئيل عليه السلام به من رساند ، به تو رساندم . پس مبادا روز قيامت ، در حالى نزد من آيى كه ديگرى از آنچه خداوند عز و جل به تو داده است ، بهره مندتر باشد تا تو .

.

ص: 374

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ مِن أخلاقِ المُؤمِنِ: قُوَّةً في دينٍ ، وحَزما في لينٍ ، وإيمانا في يَقينٍ ، وحِرصا في عِلمٍ ، وشَفَقَةً في مِقَةٍ (1) ، وحِلما في عِلمٍ ، وقَصدا في غِنىً ، وتَجَمُّلاً في فاقَةٍ ، وتَحَرُّجا عَن طَمَعٍ ، وكَسبا في حَلالٍ ، وبِرّا في استِقامَةٍ ، ونَشاطا في هُدىً ، ونَهيا عَن شَهوَةٍ ، ورَحمَةً لِلمَجهودِ . وإنَّ المُؤمِنَ مِن عِبادِ اللّهِ لا يَحيفُ عَلى مَن يُبغِضُ ، ولا يَأثَمُ فيمَن يُحِبُّ ، ولا يُضَيِّعُ مَا استودِعَ ، ولا يَحسُدُ ، ولا يَطعَنُ ، ولا يَلعَنُ ، ويَعتَرِفُ بِالحَقِّ وإن لَم يُشهَد عَلَيهِ ، ولا يَتَنابَزُ بِالأَلقابِ ، فِي الصَّلاةِ مُتَخَشِّعا ، إلَى الزَّكاةِ مُسرِعا ، فِي الزَّلازِلِ وَقورا ، فِي الرَّخاءِ شَكورا ، قانِعا بِالَّذي لَهُ ، لا يَدَّعي ما لَيسَ لَهُ ، ولا يَجمَعُ فِي الغَيظِ ، ولا يَغلِبُهُ الشُّحُّ عَن مَعروفٍ يُريدُهُ ، يُخالِطُ النّاسَ كَي يَعلَمَ ، ويُناطِقُ النّاسَ كَي يَفهَمَ ، وإن ظُلِمَ وبُغِيَ عَلَيهِ صَبَرَ حَتّى يَكونَ الرَّحمنُ هُوَ الَّذي يَنتَصِرُ لَهُ . (2)

.


1- .المِقَة : المَحَبَّة (النهاية : ج 4 ص 348 «مقا») .
2- .كنز العمّال : ج 1 ص 140 ح 669 نقلاً عن الترمذي في نوادر الاُصول عن جندب بن عبد اللّه ، وقد عثرنا عليه في الطبعة المعتمدة منه (ج2 ص262) ولكن لوجود بعض التصحيفات في المتن نقلناه من كنز العمّال.

ص: 375

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از خصوصيات مؤمن ، آن است كه : در دين ، نيرومند است و در عين نرمى ، قاطع . ايمانش توأم با يقين است و در علم ، آزمند . دلسوز و با محبّت است و در عين دانايى ، بردبار . در هنگام توانگرى ، ميانه رو است و در وقت نادارى ، خود را آراسته نشان مى دهد . از طمع ، دورى مى كند و در پى كسب حلال است . در نيكوكارى ، پايدار و در پيمودن راه راست ، [كوشا و] بانشاط است . از شهوت ، خوددار است و به رنجورِ خسته ، ترحّم مى ورزد . بنده مؤمن خدا ، به كسى كه دشمن مى دارد ، ستم روا نمى دارد و به خاطر دوست داشتنِ كسى ، مرتكب گناه نمى شود . آنچه را به او [امانت] سپرده شده ، تباه نمى كند . حسادت نمى ورزد و بدگويى نمى كند و لعنت نمى كند . [در محكمه عدل] به حق اعتراف مى كند ، هر چند شهادتى بر ضدّ او داده نشده باشد و به لقب بد و زشت ، كسى را نمى خواند . در نماز ، خاكسار است و در دادن زكات مى شتابد . در حوادث تكان دهنده ، استوار است و در هنگام برخوردارى ، سپاس گزار . به آنچه دارد ، قانع است و آنچه را مال او نيست ، ادّعا نمى كند . در حال خشم ، تصميم نمى گيرد (1) و در كار خيرى كه مى خواهد انجام دهد ، بخل بر او چيره نمى آيد . با مردم مى آميزد براى آن كه بياموزد و با مردم هم سخن مى شود براى آن كه بفهمد و اگر به او ستم و تعدّى شود ، صبر مى كند تا اين كه خداوند مهربان ، خود ، انتقام او را بگيرد .

.


1- .يا: «در وقت خشم، افسار گسيخته نمى شود»، اگر _ چنان كه در برخى منابع آمده است _ «لا يجمح»باشد.

ص: 376

التمحيص :رُوِيَ أنّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ : لا يَكمُلُ المُؤمِنُ إيمانُهُ حَتّى يَحتَوِيَ عَلى مِئَةٍ وثَلاثِ خِصالٍ : فِعلٍ وعَمَلٍ ونِيَّةٍ وباطِنٍ وظاهِرٍ . فَقالَ أميرُ المُؤمِنينَ عَلِيٌّ عليه السلام : يا رَسولَ اللّهِ ما يَكونُ المِئَةُ وثَلاثُ خِصالٍ ؟ فَقالَ : يا عَلِيُّ ، مِن صِفاتِ المُؤمِنِ أن يَكونَ جَوّالَ الفِكرِ ، جَهوَرِيَّ الذِّكرِ (1) ، كَثيرا عِلمُهُ ، عَظيما حِلمُهُ ، جَميلَ المُنازِعَةِ ، كَريمَ المُراجَعَةِ ، أوسَعَ النّاسِ صَدرا ، وأذَلَّهُم نَفسا ، ضِحكُهُ تَبَسُّما ، وَاجتِماعُهُ تَعَلُّما ، مُذَكِّرَ الغافِلِ ، مُعَلِّمَ الجاهِلِ ، لا يُؤذي مَن يُؤذيهِ ، ولا يَخوضُ فيما لا يَعنيهِ ، ولا يَشمَتُ بِمُصيبَةٍ ، ولا يَذكُرُ أحَدا بِغيبَةٍ ، بَريئا مِنَ المُحَرَّماتِ ، واقِفا عِندَ الشُّبُهاتِ ، كَثيرَ العَطاءِ ، قَليلَ الأَذى ، عَونا لِلغَريبِ ، وأبا لِليَتيمِ ، بِشرُهُ في وَجهِهِ ، وخَوفُهُ (حُزنُهُ) في قَلبِهِ ، مُستَبشِرا بِفَقرِهِ ، أحلى مِنَ الشَّهدِ (2) ، وأصلَدَ مِنَ الصَّلدِ (3) ، لا يَكشِفُ سِرّا ، ولا يَهتِكَ سِترا ، لَطيفَ الجِهاتِ ، حُلوَ المُشاهَدِةِ ، كَثيرَ العِبادَةِ ، حَسَنَ الوَقارِ ، لَيِّنَ الجانِبِ ، طَويلَ الصَّمتِ ، حَليما إذا جُهِلَ عَلَيهِ ، صَبورا عَلى مَن أساءَ إلَيهِ ، يُجِلُّ الكَبيرَ ، ويَرحَمُ الصَّغيرَ ، أمينا عَلَى الأَماناتِ ، بَعيدا مِنَ الخِياناتِ ، إلفُهُ التُّقى ، وخُلُقُهُ (4) الحَياءُ ، كَثيرَ الحَذَرِ ، قَليلَ الزَّلَلِ ، حَرَكاتُهُ أدَبٌ ، وكَلامُهُ عَجَبٌ ، مُقيلَ العَثرَةِ ، ولا يَتَّبِعُ العَورَةَ ، وَقورا ، صَبورا ، رَضِيّا ، شَكورا ، قَليلَ الكَلامِ ، صَدوقَ اللِّسانِ ، بَرّا مَصوناً ، حَليما ، رَفيقا ، عَفيفا ، شَريفا ، لا لَعّانٌ ، ولا نَمّامٌ ، ولا كذّابٌ ، ولا مُغتابٌ ، ولا سَبّابٌ ، ولا حَسودٌ ، ولا بَخيلٌ ، هَشّاشا بَشّاشا ، لا حَسّاسٌ (5) ، ولا جَسّاسٌ. (6) يَطلُبُ مِنَ الاُمورِ أعلاها ، ومِنَ الأَخلاقِ أسناها ، مَشمولاً لِحِفظِ اللّهِ ، مُؤَيَّدا بِتَوفيقِ اللّهِ ، ذا قُوَّةٍ في لينٍ ، وعَزَمَةٍ في يَقينٍ ، لا يَحيفُ عَلى مَن يُبغِضُ ، ولا يَأثَمُ فيمَن يُحِبُّ ، صَبورٌ فِي الشَّدائِدِ ، لا يَجورُ ولا يَعتَدي ، ولا يَأتي بِما يَشتَهي . الفَقرُ شِعارُهُ ، وَالصَّبرُ دِثارُهُ ، قَليلَ المَؤونَةِ ، كَثيرَ المَعونَةِ ، كَثيرَ الصِّيامِ ، طَويلَ القِيامِ ، قَليلَ المَنامِ ، قَلبُهُ تَقِيٌّ ، وعَمَلُهُ زَكِيٌّ ، إذا قَدَرَ عَفا ، وإذا وَعَدَ وَفى ، يَصومُ رَغَبا ويُصَلّي رَهَبا ، ويُحسِنُ في عَمَلِهِ كَأَنَّهُ يُنظَرُ إلَيهِ ، غَضَّ الطَّرفِ ، سَخِيَّ الكَفِّ ، لا يَرُدُّ سائِلاً ولا يَبخَلُ بِنائِلٍ ، مُتَواصِلاً إلَى الإِخوانِ ، مُتَرادِفا لِلإِحسانِ ، يَزِنُ كَلامَهُ ، ويُخرِسُ لِسانَهُ ، لا يُغرِقُ في بُغضِهِ ، ولا يَهلِكُ في مَحَبَّتِهِ ، لا يَقبَلُ الباطِلَ مِن صَديقِهِ ، ولا يَرُدُّ الحَقَّ مِن عَدُوِّهِ ، لا يَتَعَلَّمُ إلّا لِيَعلَمَ ، ولا يَعلَمُ إلّا لِيَعمَلَ . قَليلاً حِقدُهُ ، كَثيرا شُكرُهُ ، يَطلُبُ النَّهارَ مَعيشَتَهُ ، ويَبكِي اللَّيلَ عَلى خَطيئَتِهِ ، إن سَلَكَ مَعَ أهلِ الدُّنيا كانَ أكيَسَهُم ، وإن سَلَكَ مَعَ أهلِ الآخِرَةِ كانَ أورَعَهُم ، لا يَرضى في كَسبِهِ بِشُبهَةٍ ، ولا يَعمَلُ في دينِهِ بِرُخصَةٍ ، يَعطِفُ عَلى أخيهِ بِزَلَّتِهِ ، ويَرعى ما مَضى مِن قَديمِ صُحبَتِهِ . (7)

.


1- .في المصدر : «جوهري الذكر» ، وما في المتن أثبتناه من بحار الأنوار . قال العلّامة المجلسي قدس سره : «جوّال الفكر» أي فكره في الحركة دائما. «جهوريّ الذكر» فيالقاموس : كلام جهوريّ : أي عال ، أي يعلن ذكر اللّه ، أو ذكره عال في الناس. وفي بعض النسخ : «جوهريّ» وكأنّه كناية عن خلوص ذكره ونفاسته ،والظاهر أنّه تصحيف(بحار الأنوار : ج 67 ص 313).
2- .الشهد : العسل في شمعها وجمعه : شِهاد (المصباح المنير : ص 324 «شهد») .
3- .الصلد _ ويكسر _ : الصلب الأملس ، وصلدت الأرض : صلبت (القاموس المحيط : ج 1 ص 308 «صلد») .
4- .في بحار الأنوار : «حِلفُهُ» .
5- .الحس : الحيلة ، والقتل ، والاستئصال وبالكسر :الصوت ، والحاسوس :الجاسوس ، وحسست به بالكسر : أيقنت ، وأحسست : ظننت و وجدت وأبصرت ، والتحسسُّ : الاستماع لحديث القوم ، وطلب خبرهم في الخير . (بحار الأنوار : ج67 ص312)
6- .الجسُّ : تفحس الأخبار كالتجسسّ ، ومنه الجاسوس . «ولا تجسسّوا» : أي خذوا ما ظهر ودعوا ما ستر اللّه عز و جل، أولا تفحصوا عن بواطن الاُمور، أو لاتبحثوا عن العورات (القاموس المحيط: ج 2 ص204 «جسّ»).
7- .التمحيص : ص 74 ح 171 ، بحارالأنوار : ج 67 ص 310 ح 45 .

ص: 377

التمحيص :پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «مؤمن ، ايمانش كامل نمى شود ، تا آن گاه كه يكصد و سه خصلت در او باشد ، در كردار و رفتار و انديشه و درون و برون» . امام على عليه السلام گفت : اى پيامبر خدا ! آن يكصد و سه خصلت ، چيست؟ پيامبر خدا فرمود : «اى على ! از صفات مؤمن ، آن است كه : انديشه اش پوياست ، بلندآواز (1) و پُردانش و بس بردبار است ، ستيز زيبا دارد و خوش مناظره است . گشاده دل ترينِ مردم است و خاكسارترينِ آنان . خنده اش لبخند است و گرد آمدنش براى آموختن . پند دهنده غافلان است و آموزگار ناآگاهان . آن را كه آزارش دهد ، نمى آزارد و به آنچه بيهوده است ، نمى پردازد . از گرفتارى [_ِ دشمنش] ، شاد نمى شود و كسى غيبتِ كسى را نمى كند . از حرام ها مى پرهيزد و در آنچه شبهه ناك است ، درنگ مى كند . پُربخشش است و كم آزار . ياور غريبان است و پدر يتيمان . شادى اش در چهره اوست و ترسش (2) در دلش . به درويشىِ خويش شادان است . از شهد ، شيرين تر است و از صخره ، سخت تر . رازى را فاش نمى سازد و پرده درى نمى كند . حركاتش با ظرافت است و ديدارش شيرين . پُرعبادت است و خوش وقار و نرم خو و پُرسكوت . هر گاه به او نادانى [و جسارت] شود ، بردبارى مى ورزد و در برابر آن كه به او بدى كند ، شكيباست . به بزرگ سالان ، احترام مى نهد و با خردسالان ، مهربان است . در امانت ها درستكار است و از خيانت ، به دور . همدم او پرهيزگارى است و خوى او آزرم . پُراحتياط است و كم لغزش . رفتارهايش آموزنده است و گفتارش جذّاب . از خطا ، در مى گذرد و عيبجويى نمى كند . سنگين است و شكيبا و خشنود و سپاس گزار و كم سخن و راستگو و نيكوكار و پاك دامن و بردبار و ملايم و خويشتندار و شرافتمند . نه لعنتگر است ، نه سخن چين ، نه دروغگو ، نه غيبت كننده ، نه ناسزاگو ، نه حسود ، و نه بخيل . خوش رو و بشّاش است و اهل كنجكاوى و جاسوسى نيست . از كارها ، عالى ترينِ آنها را مى جويد و از خوى ها ، والاترينشان را . خداوند ، نگهدار اوست و توفيق خداوند ، پشتيبانش . در عين نرمش ، اقتدار دارد و تصميماتش توأم با يقين است . به كسى كه مبغوض اوست ، ستم و بى انصافى نمى كند و به خاطر كسى كه دوستش دارد ، مرتكب گناه نمى شود . در سختى ها شكيباست ، ستم و تعدّى نمى كند و هوسران نيست . درويشى ، زيرپوش اوست (3) و شكيبايى ، روپوشش . كم زحمت است و بسيار كمك رسان . بسيار روزه مى گيرد ، فراوان نماز و عبادت مى كند و كم مى خوابد . دلش پرهيزگار است و كردارش پاكيزه . هر گاه [بر دشمنش] توانا شود ، مى بخشد و هر گاه وعده دهد ، وفا مى كند . به اميد [ثواب] ، روزه مى گيرد و از بيم [عذاب] ، نماز مى گزارد . كار نيك انجام مى دهد ، چنان كه گويى آن را مى بيند (4) و نگاهش [از حرام] فروهشته است . دست بخشنده دارد و هيچ سائلى را رد نمى كند و از هيچ بخششى بخل نمى ورزد . به برادران رسيدگى مى كند و پياپى احسان مى نمايد . سخنش را مى سنجد و زبانش را نگه مى دارد . نه در دشمنى اش غرق مى شود و نه در دوستى اش خود را به هلاكت مى افكند . باطل را از دوست خود هم نمى پذيرد و حق را از دشمنش هم رد نمى كند . نمى آموزد ، مگر براى آن كه بداند و علم به دست نمى آورد ، مگر براى آن كه عمل كند . كم كينه است و پُرسپاس . روزها در پىِ معاش خود مى رود و شب هنگام ، بر گناهان خويش مى گريد . اگر با اهل دنيا به سر بَرد ، زيرك ترين آنهاست و اگر با اهل آخرت به سر برد ، پارساترينِ ايشان . در كسب و كارش ، به درآمدهاى شبهه ناك رضايت نمى دهد و در دينش ، به رخصت ها عمل نمى كند . از لغزش برادرش چشم مى پوشد و حرمت دوستىِ ديرينِ او را پاس مى دارد» .

.


1- .يعنى : با صداى بلند ، ذكر خدا مى گويد ، يا : در ميان مردم ، نامش بلند و پُرآوازه است .
2- .در بحار الأنوار ، «اندوهش» آمده كه اين ، مناسب تر است .
3- .يعنى : اين ، مرامِ هميشگى اوست و آن را از خود جدا نمى سازد ؛ ولى آن را به رخ نمى كشد و عيان نمى كند ، در مقابلِ شكيبايىِ او كه آن نيز هميشه همراه اوست ؛ ولى آشكار است .
4- .يعنى : با ديده يقين ، آن را مى بيند . يا : گويا خدا را مى بيند . يا : گويا آن را ناظر بر خويش قرار مى دهد .

ص: 378

. .

ص: 379

. .

ص: 380

عنه صلى الله عليه و آله :لا يَحِقُّ العَبدُ حَقَّ صَريحِ الإِيمانِ حَتّى يُحِبَّ للّهِِ تَعالى ويُبغِضَ للّهِِ ، فَإِذا أحَبَّ للّهِِ تَبارَكَ وتَعالى وأبغَضَ للّهِِ تَبارَكَ وتَعالى فَقَدِ استَحَقَّ الوِلاءَ مِنَ اللّهِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :أفضَلُ الإِيمانِ عِندَ اللّهِ عز و جل إيمانٌ لاشَكَّ فيهِ ، وغَزوٌ لا غُلولَ فيهِ ، وحَجٌّ مَبرورٌ. (2)

مسند ابن حنبل عن معاذ :أنَّهُ سَأَلَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَن أفضَلِ الإِيمانِ ؟ قالَ : أفضَلُ الإِيمانِ أن تُحِبَّ للّهِِ وتُبغِضَ فِي اللّهِ وَ تُعمِلَ لِسانَكَ في ذكرِ اللّهِ قالَ : وماذا يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : وأن تُحِبَّ لِلنّاسِ ما تُحِبُّ لِنَفسِكَ وتَكرَهَ لَهُم ما تَكرَهُ لِنَفسِكَ ، وأن تَقولَ خَيرا ، أو تَصمُتَ . (3)

مسند ابن حنبل عن عمروبن عبسة :أتَيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ... قُلتُ : مَا الإِيمانُ ؟ قالَ : الصَّبرُ وَالسَّماحَةُ. (4)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن لَم يَأنَف مِن ثَلاثٍ فَهُوَ مُؤمِنٌ حَقّا : خِدمَةِ العِيالِ ، وَالجُلوسِ مَعَ الفُقَراءِ ، وَالأَكلِ مَعَ خادِمِهِ . هذِهِ الأَفعالُ مِن عَلاماتِ المُؤمِنينَ الَّذينَ وَصَفَهُمُ اللّهُ في كِتابِهِ « أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا » (5) . (6)

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 5 ص 293 ح 15549 عن عمرو بن الجموح ، المعجم الاوسط : ج 1 ص 203 ح 651 عن عمرو بن الحمق نحوه ، كنز العمّال : ج 1ص 42 ح 100 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 3 ص 446 ح 9706 و ص 609 ح 10761 نحوه وكلاهما عن أبي هريرة ؛ صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 83 ح 8 عن الإمام الرضاعن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله وفيه «الأعمال» بدل «الإيمان»، بحارالأنوار : ج 69 ص 393 ح 75 .
3- .مسند ابن حنبل :ج 8 ص 266 ح 22193 ، المعجم الكبير :ج 20 ص 191 ح 425 ، كنز العمّال : ج 1 ص 37 ح 67 .
4- .مسند ابن حنبل :ج 7 ص 111 ح 19452 ، مسند أبي يعلى : ج 2 ص 340 ح 1849 ، شعب الإيمان : ج 7 ص 122 ح 9711 كلاهما عن جابر بن عبداللّه ، المعجم الكبير :ج 17 ص 49 ح 105 ، التاريخ الكبير : ج 6 ص 530 الرقم 3222 كلاهما عن عمير ، كنز العمّال : ج 1 ص 36 ح 57 .
5- .الأنفال : 4 و 74 .
6- .تاريخ دمشق : ج 6 ص 29 ح 1396 ، الفردوس : ج 3 ص 629 ح 5968 كلاهما عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 1 ص 155 ح 774 .

ص: 381

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بنده چنان كه بايد ، سزامند ايمان ناب نمى شود ، مگر آن گاه كه مهر و كين ورزىِ او ، براى خداوند متعال باشد . پس هر گاه براى خداوند _ تبارك و تعالى _ مهر ورزد و براى خداوند _ تبارك و تعالى _ كين ورزد ، آن گاه ، سزامند دوستى از جانب خداست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :برترين ايمان (1) نزد خداوند عز و جل ، ايمانى است كه در آن شك نباشد ، و جهادى كه در [غنايم] آن كژدستى نشود ، و حجّى كه پذيرفته گردد .

مسند ابن حنبل_ به نقل از معاذ _ :از پيامبر خدا در باره برترين ايمان پرسيد[م] . فرمود : «برترين [مرتبه] ايمان ، آن است كه دوستى و دشمنى ات ، براى خدا باشد و زبانت را در ذكر خدا به كار گيرى» . پرسيد[م] : ديگر چه ، اى پيامبر خدا؟ فرمود : «و اين كه براى مردم ، همان را بپسندى كه براى خود مى پسندى و آنچه را بر خود نمى پسندى ، براى آنان نيز نپسندى ، و اين كه زبان به خير بگشايى و يا خاموش بمانى» .

مسند ابن حنبل_ به نقل از عمرو بن عبسه _ :نزد پيامبر خدا رفتم ... و گفتم : ايمان چيست؟ فرمود : «شكيبايى و بزرگوارى» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس از سه كار عار نداشته باشد ، او مؤمن واقعى است : خدمت به خانواده ، نشستن با فقيران ، و غذا خوردن با خدمتكار . اين كارها از نشانه هاى مؤمنانى است كه خداوند در كتابش ، در وصف آنان فرموده است : «آنان ، همان مؤمنان راستين اند» .

.


1- .در صحيفة الإمام الرضا عليه السلام (ص 83 ح 8) ، به جاى «برترين ايمان» ، «برترين اعمال» آمده است .

ص: 382

عنه صلى الله عليه و آله :خَمسٌ مِنَ الإِيمانِ مَن لَم يَكُن فيهِ شَيءٌ مِنهُنَّ فَلا إيمانَ لَهُ : التَّسليمُ لِأَمرِ اللّهِ ، وَالرِّضا بِقَضاءِ اللّهِ ، وَالتَّفويضُ إلَى اللّهِ ، وَالتَّوَكُّلُ عَلَى اللّهِ ، وَالصَّبرُ عِندَ الصَّدمَةِ الاُولى . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :يُستَدَّلُ عَلى إيمانِ الرَّجُلِ بِالتَّسليمِ ولُزومِ الطّاعَةِ . (2)

عنه عليه السلام :بِالإِيمانِ يُستَدَلُّ عَلَى الصّالِحاتِ ، وبِالصّالِحاتِ يُعَمَرُ الفِقهُ ، وبِالفِقهِ يُرهَبُ المَوتُ . (3)

عنه عليه السلام :بِالإِيمانِ يُستَدَلُّ عَلَى الصّالِحاتِ ، وبِالصّالِحاتِ يُستَدَلُّ عَلَى الإِيمانِ ، وبِالإِيمانِ يُعمَرُ العِلمُ ، وبِالعِلمِ يُرهَبُ المَوتُ . (4)

عنه عليه السلام :المُؤمِنُ مَن كانَ حُبُّهُ للّهِِ وبُغضُهُ للّهِِ وأخذُهُ للّهِِ وتَركُهُ للّهِِ . (5)

عنه عليه السلام :أحسَنُ حِليَةِ المُؤمِنِ التَّواضُعُ ، وجَمالُهُ التَّعَفُّفُ ، وشَرَفُهُ التَّفَقُّهُ ، وعِزُّهُ تَركُ القالِ وَالقيلِ . (6)

.


1- .كنز العمّال : ج 1 ص 37 ح 68 ، الجامع الصغير : ج 1 ص 611 ح 3957 كلاهما نقلاً عن البزّار عن ابن عمر .
2- .غرر الحكم : ج 6 ص 459 ح 10955 .
3- .الكافي : ج 2 ص 50 ح 1 عن الأصبغ بن نباتة ، الأمالي للمفيد : ص 277 ح 3، الأمالي للطوسي : ص 37 ح 4 كلاهما عن قبيصة بن جابر الأسدي ،تحف العقول : ص 164 ، بحارالأنوار : ج 68 ص 350 ح 18 ؛ كنز العمّال : ج 16 ص 188 ح 44216 نقلاً عن وكيع عن عبداللّه بن الحسن .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 156 ، اعلام الدين : ص 104، بحارالأنوار : ج 67 ص 67 ح 26 .
5- .غرر الحكم : ج 2 ص 37 ح 1742 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 22 ح 163 .
6- .تحف العقول : ص 172 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 413 ح 38 .

ص: 383

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پنج چيز از ايمان است و هر كس چيزى از اينها در او نباشد ، ايمان ندارد : سر سپردن به فرمان خدا ، خرسندى به قضاى خدا ، سپردن [همه كارها] به خدا ، توكّل بر خدا ، و شكيبايى در هنگام وارد آمدن نخستين ضربه[ى مصيبت] .

امام على عليه السلام :سر سپردن [به خداوند] و فرمان بردن [از او] ، دليل بر ايمان داشتن شخص است .

امام على عليه السلام :با ايمان است كه به كارهاى نيك مى توان راه برد ، و با كارهاى نيك است كه فهم (دانايى) ، آباد مى شود ، و فهم (دانايى) است كه موجب انديشناكى از مرگ مى شود .

امام على عليه السلام :با ايمان ، به كارهاى نيك ، راه توان برد و با كارهاى نيك ، به ايمان . با ايمان ، آگاهى آباد مى شود و آگاهى ، موجب انديشناكى از مرگ است .

امام على عليه السلام :مؤمن ، كسى است كه دوست داشتنش براى خدا ، نفرت داشتنش براى خدا ، گرفتنش براى خدا و رها كردنش براى خدا باشد .

امام على عليه السلام :بهترين زيور مؤمن ، فروتنى است ، و زيبايى او خويشتندارى ، و بزرگى اش دانايى ، و ارجمندى اش وا نهادن قيل و قال .

.

ص: 384

عنه عليه السلام :ثَلاثٌ هُنَّ زَينُ المُؤمِنِ : تَقوَى اللّهِ ، وصِدقُ الحَديثِ ، وأداءُ الأَمانَةِ . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَن يَنالَ عَبدٌ صَريحَ الإِيمانِ حَتّى يَصِلَ مَن قَطَعَهُ ويَعفُوَ عَمَّن ظَلَمَهُ ويَغفِرَ لِمَن شَتَمَهُ ويُحسِنَ إلى مَن أساءَ إلَيهِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :المُؤمِنُ إذا وُعِظَ ازدَجَرَ ، وإذا حُذِّرَ حَذِرَ ، وإذا عُبِّرَ اعتَبَرَ ، وإذا ذُكِّرَ ذَكَرَ ، وإذا ظُلِمَ غَفَرَ . (3)

عنه عليه السلام :المُؤمِنونَ لِأَنفُسِهِم مُتَّهِمونَ ، ومِن فارِطِ زَلَلِهِم وَجِلونَ ، ولِلدُّنيا عائِفونَ ، وإلَى الآخِرَةِ مُشتاقونَ ، وإلَى الطّاعاتِ مُسارِعونَ . (4)

عنه عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ... نُؤمِنُ بِهِ إيمانَ مَن عايَنَ الغُيوبَ ، ووَقَفَ عَلَى المَوعودِ ، إيمانا نَفى إخلاصُهُ الشِّركَ ، ويَقينُهُ الشَّكَّ ، ونَشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ ، وأنَّ مُحَمَّدا صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ وآلِهِ وسَلَّمَ عَبدُهُ ورَسولُهُ ، شَهادَتَينِ تُصعِدان القَولَ وتَرفَعانِ العَمَلَ ، لا يَخِفُّ ميزانٌ توضَعانِ فيهِ ولا يَثقُلُ ميزانٌ تُرفَعانِ عَنهُ . (5)

عنه عليه السلام :المُؤمِنُ قَريبٌ أمرُهُ ، بَعيدٌ هَمُّهُ ، كَثيرٌ صَمتُهُ ، خالِصٌ عَمَلُهُ . (6)

.


1- .غرر الحكم : ج 3 ص 342 ح 4676 .
2- .مكارم الأخلاق لابن أبي الدنيا : ص 30 ح 22 ، الفردوس : ج 5 ص 115 ح 7654 و ص 135 ح 7731 كلاهما بزيادة «ويعطي من حرمه» بعد «قطعه»وكلها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 15 ص 890 ح 43523 .
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 127 ح 2076 .
4- .غرر الحكم : ج 2 ص 146 ح 2134 .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 114 .
6- .غرر الحكم : ج 2 ص 92 ح 1964، عيون الحكم والمواعظ : ص 59 ح 1495 .

ص: 385

امام على عليه السلام :سه چيزند كه زيور مؤمن اند : پروامندى از خدا ، راستگويى ، و امانتدارى .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ بنده اى به حقيقت ايمان نمى رسد ، مگر آن گاه كه با كسى كه از او بريده است ، بپيوندد ، و از كسى كه به او ستم كرده است ، در گذرد ، و كسى را كه به او ناسزا گفته است ، ببخشد و به كسى كه به او بدى كرده است ، نيكى كند .

امام على عليه السلام :مؤمن ، چون پندش دهند ، پند مى گيرد و چون بر حذرش دارند ، بر حذر مى شود و چون درس عبرتش دهند ، عبرت مى آموزد و چون يادآورى اش كنند ، يادآور مى شود و چون به او ستم شود ، مى بخشايد .

امام على عليه السلام :مؤمنان ، به نفْس خويش بدگمان اند و از لغزش هاى گذشته خود ترسان اند . از دنيا بيزارند ، به آخرت مشتاق اند و به طاعات ، شتابان اند .

امام على عليه السلام :سپاس ، از آنِ خداوند است ... . به خدا ايمان داريم ، به سانِ ايمان كسى كه غيب ها را ديده و به وعده رسيده است ؛ ايمانى كه خلوص آن ، شرك را زدوده و يقين آن ، شك را . و گواهى مى دهيم كه معبودى جز خدا نيست كه يگانه است و بى انباز ، و گواهى مى دهيم كه محمّد _ كه درود خدا بر او و خاندانش باد _ بنده و فرستاده اوست ؛ دو گواهى اى كه گفتار [و عقيده] را [به درگاه خدا ،] فراز مى برند و كردار را بالا مى كشانند . ترازويى كه اين دو (شهادتين) در آن نهاده شوند ، سبك نيست ، و ترازويى كه اين دو از آن برداشته شوند ، سنگين نيست .

امام على عليه السلام :مؤمن ، كارش نزديك (خدمتش سريع و در دسترس) است ، همّتش بلند است ، سكوتش بسيار است و عملش خالص است .

.

ص: 386

عنه عليه السلام :المُؤمِنُ مُنَزَّهٌ عَنِ الزَّيغِ وَالشِّقاقِ . (1)

عنه عليه السلام :المُؤمِنُ الدّنيا مِضمارُهُ ، وَالعَمَلُ هِمَّتُهُ ، وَالمَوتُ تُحفَتُهُ ، وَالجَنَّةُ سُبقَتُهُ . (2)

عنه عليه السلام :المُؤمِنُ لا يَحيفُ عَلى مَن يُبغِضُ ، ولا يَأثَمُ فيمَن يُحِبُّ ، وإن بُغِيَ عَلَيهِ صَبَرَ حَتّى يَكونَ اللّهُ عز و جل هُوَ المُنتَصِرَ . (3)

عنه عليه السلام :لِلمُؤمِنِ عَقلٌ وَفِيٌّ، وحِلمٌ مَرضِيٌّ، ورَغبَةٌ فِي الحَسَناتِ، وفِرارٌ مِنَ السَّيِّئاتِ. (4)

عنه عليه السلام :المُؤمِنُ يَتَقَلَّبُ في خَمسَةٍ مِنَ النّورِ : مَدخَلُهُ نورٌ ، ومَخرَجُهُ نورٌ ، وعِلمُهُ نورٌ ، وكَلامُهُ نورٌ ، ومَنظَرُهُ يَومَ القِيامَةِ إلَى النّورِ . (5)

عنه عليه السلام :المُؤمِنُ دَأبُهُ زَهادَتُهُ ، وهَمُّهُ دِيانَتُهُ ، وعِزُّهُ قَناعَتُهُ ، وجِدُّهُ لِاخِرَتِهِ قَد كَثُرَت حَسَناتُهُ ، وعَلَت دَرَجاتُهُ ، وشارَفَ خَلاصُهُ ونَجاتُهُ . (6)

عنه عليه السلام :إنَّما يَنظُرُ المُؤمِنُ إلَى الدُّنيا بِعَينِ الاِعتِبارِ ، ويَقتاتُ مِنها بِبَطنِ الاِضطِرارِ ، ويَسمَعُ فيها بِاُذُنِ المَقتِ وَالإِبغاضِ. (7)

.


1- .غرر الحكم : ج 1 ص 326 ح 1245 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 46 ح 1154 وفيه «العامل» بدل «المؤمن» .
2- .غرر الحكم : ج 2 ص 87 ح 1945 .
3- .الأمالي للطوسي : ص 580 ح 1199، أعلام الدين : ص 210 بزيادة «له» في آخره وكلاهما عن عبد اللّه بن محمّدبن عبيد بن ياسين بن محمّدبن عجلان عن الإمام الهاديعن آبائه عليهم السلام ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 72 وفيه «عن محمّدبن عجلان عن الإمام الهادي عن آبائه عليهم السلام » وهو اشتباه كما يبدو لاستحالة ذلك والصواب هو كما فيالأمالي للطوسي ، بحارالأنوار : ج 67 ص 313 ح 47 .
4- .غرر الحكم : ج 5 ص 43 ح 7365 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 405 ح 6854 .
5- .الخصال : ص 277 ح 20 عن طلحة بن زيد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، روضة الواعظين : ص 318 ، تفسير القمي: ج 2 ص103 عن طلحة بن زيد عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام، بحارالأنوار: ج68 ص17 ح 24 .
6- .غرر الحكم : ج 2 ص 138 ح 2103 .
7- .نهج البلاغة : الحكمة 367 ، تحف العقول : ص 222 وفيه «النفث» بدل «المقت والإبغاض» ، أعلام الدين : ص 130 ، غرر الحكم : ج2 ص144 ح 2126،بحارالأنوار : ج 78 ص 61 ح 139 .

ص: 387

امام على عليه السلام :مؤمن از كژى و ناسازى ، به دور است .

امام على عليه السلام :مؤمن ، دنيا ميدان مسابقه اوست و عمل ، همّ و غم او و مرگ ، ارمغانش ، و بهشت ، جايزه اش .

امام على عليه السلام :مؤمن به كسى كه دشمن مى دارد ، ستم نمى كند و براى كسى كه دوست مى دارد ، مرتكب گناه نمى شود و اگر به او ستم شود ، شكيبايى مى كند تا آن كه خداوند عز و جل انتقامش را بگيرد .

امام على عليه السلام :مؤمن از خرد كامل و بردبارىِ شايان ، برخوردار و به خوبى ها راغب و از بدى ها گريزان است .

امام على عليه السلام :مؤمن در پنج نور ، غوطه مى خورد : ورودى اش نور است ، خروجى اش نور است ، علمش نور است ، سخنش نور است ، و چشم اندازش در روز قيامت ، نور است .

امام على عليه السلام :مؤمن ، خويَش زهدورزى است ، همّتش ديندارى ، عزّتش قناعت ، و تلاشش براى آخرتش . كارهاى نيكش بسيار است و درجاتش بلند ، و رهايى و نجاتش ، نزديك .

امام على عليه السلام :مؤمن ، به دنيا با ديده عبرت مى نگرد ، از آن به اندازه رفع نياز مى خورد ، و در آن با گوش دشمنى و نفرت مى شنود .

.

ص: 388

عنه عليه السلام :اِعلَموا _ عِبادَ اللّهِ _ أنَّ المُؤمِنَ لا يُصبِحُ ، ولا يُمسي إلّا ونَفسُهُ ظَنونٌ عِندَهُ ، فَلا يَزالُ زَارِيا عَلَيها ومُستَزيدا لَها. (1)

عنه عليه السلام_ لكميل بن زياد _ :يا كُمَيلُ ، حُسنُ خُلُقِ المُؤمِنِ التَّواضُعُ ، وجَمالُهُ التَّعَطُّفُ ، وشَرَفُهُ الشَّفَقَةُ ، وعِزُّهُ تَركُ القالِ والقيلِ. (2)

بحار الأنوار عن أبي ذر_ في حَديثٍ عَن أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام _ :قُلتُ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، مَنِ المُؤمِنُ وما نِهايَتُهُ وما حَدُّهُ حَتّى أعرِفَهُ ؟ قالَ عليه السلام : يا أبا عَبدِ اللّهِ ، قُلتُ : لَبَّيكَ يا أخا رَسولِ اللّهِ ، قالَ : المُؤمِنُ المُمتَحَنُ هُوَ الَّذي لا يَرِدُ مِن أمرِنا إلَيهِ شَيءٌ إلّا شُرِحَ صَدرُهُ لِقَبولِهِ ، ولَم يَشُكَّ ولَم يَرتَب . (3)

الإمام عليّ عليه السلام_ في صِفَةِ المُؤمِنِ _ :المُؤمِنُ بِشرُهُ في وَجهِهِ ، وحُزنُهُ في قَلبِهِ ، أوسَعُ شَيءٍ صَدرا ، وأذَلُّ شَيءٍ نَفسا ، يَكرَهُ الرِّفعَةَ ويَشنَأُ السُّمعَةَ . طَويلٌ غَمُّهُ ، بَعيدٌ هَمُّهُ ، كَثيرٌ صَمتُهُ ، مَشغولٌ وَقتُهُ . شَكورٌ ، صَبورٌ ، مَغمورٌ بِفِكرَتِهِ ، ضَنينٌ بِخَلَّتِهِ ، سَهلُ الخَليقَةِ ، لَيِّنُ العَريكَةِ ، نَفسُهُ أصلَبُ مِنَ الصَّلدِ ، وهُوَ أذَلُّ مِنَ العَبدِ . (4)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 176 ، عدّة الداعي : ص 224 ، غرر الحكم : ج 2 ص 521 ح 3493 ، بحارالأنوار : ج 70 ص 78 ح 12 .
2- .بشارة المصطفى : ص 25 ، تحف العقول : ص 172 نحوه، بحارالأنوار : ج 77 ص 268 ح 1 .
3- .بحارالأنوار : ج 26 ص 2 ح 1 نقلاً عن كتاب عتيق ، مشارق أنوار اليقين : ص 160 وليس فيه صدره إلى «يا أخا رسول اللّه » .
4- .نهج البلاغة : الحكمة 333 ، غرر الحكم : ج 3 ص 273 ح 4460 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 196 ح 4020، أعلام الدين : ص 130، بحارالأنوار : ج 67 ص 305 ح 37 .

ص: 389

امام على عليه السلام :بدانيد _ اى بندگان خدا _ كه مؤمن ، شب و روز ، به نفْس خويش بدگمان است . از اين رو، پيوسته بر آن خرده مى گيرد و از او كارِ [نيكِ ]بيشتر مى طلبد .

امام على عليه السلام_ به كميل بن زياد _ :اى كميل! خوى خوش مؤمن ، فروتنى است ، زيباى اش مهربانى ، شرافتش دلسوزى ، و عزّتش وا نهادن قيل و قال [و بحث هاى بى حاصل] .

بحار الأنوار_ به نقل از ابو ذر _ :به امير مؤمنان گفتم : اى امير مؤمنان ! مؤمن كيست و حدّ و مرز او چيست تا بشناسمش؟ فرمود : «اى ابو عبد اللّه !» . گفتم : گوش به فرمانم ، اى برادر پيامبر خدا ! فرمود : «مؤمنِ آزموده [به بلا و راستين] ، كسى است كه هيچ چيزى در باره [فضايل] ما به او نمى رسد ، مگر آن كه سينه اش براى پذيرش آن ، گشايش مى يابد [و با اطمينان خاطر ، آن را مى پذيرد] و شك و ترديد نمى كند» .

امام على عليه السلام_ در وصف مؤمن _ :مؤمن ، شادى اش در چهره اوست و اندوهش در دلش . سينه اش از هر چيزى فراخ تر است و نَفْسش از هر چيزى رام تر و زبون تر . مقام را ناخوش مى دارد و شهرت را دشمن . اندوهش دراز است و همّتش بلند . بسيار خموش است و اوقاتش پُر . سپاس گزار است و شكيبا . غرق در انديشه خويش است و به دوستى خود [با ديگران] بخيل است . نرم خو و رام و آرام است . روحيّه [واراده]اش سخت تر از سنگ است ، و خودش رام تر از بَرده .

.

ص: 390

عنه عليه السلام :إنَّ المُؤمِنَ إذا نَظَرَ اعتَبَرَ ، وإذا سَكَتَ تَفَكَّرَ ، وإذا تَكَلَّمَ ذَكَرَ ، وإذَا استَغنى شَكَرَ ، وإذا أصابَتهُ شِدَّةٌ صَبَرَ ، فَهُوَ قَريبُ الرِّضا ، بَعيدُ السَّخَطِ ، يُرضيهِ عَنِ اللّهِ اليَسيرُ ، ولا يُسخِطُهُ الكَثيرُ ، ولا يَبلُغُ بِنِيَّتِهِ إرادَتُهُ فِي الخَيرِ ، يَنوي كَثيرا مِنَ الخَيرِ ، ويَعمَلُ بِطائِفَةٍ مِنهُ ويَتَلَهَّفُ عَلى ما فاتَهُ مِنَ الخَيرِ كَيفَ لَم يَعمَل بِهِ! . (1)

عنه عليه السلام :المُؤمِنونَ هُمُ الَّذينَ عَرَفوا ما أمامَهُم (2) ، فَذَبَلَت شِفاهُهُم ، وغَشِيَت عُيونُهُم ، وشَحَبَت (3) ألوانُهُم حَتّى عُرِفَت في وُجوهِهِم غَبرَةُ الخاشِعينَ . فَهُم عِبادُ اللّهِ الَّذينَ مَشَوا عَلَى الأَرضِ هَونا ، وَاتَّخَذوها بِساطا ، وتُرابَها فِراشا . رَفَضُوا الدُّنيا وأقبَلوا عَلَى الآخِرَةِ عَلى مِنهاجِ المَسيحِ ابنِ مَريَمَ ، إن شَهِدوا لَم يُعرَفوا ، وإن غابوا لَم يُفتَقَدوا ، وإن مَرِضوا لَم يُعادوا ، صُوّامُ الهَواجِرِ ، قُوّامُ الدَّياجِرِ تَضمَحِلُّ عَنهُم كُلُّ فِتنَةٍ ، ويَنجَلي عَنهُم كُلُّ شُبهَةٍ ، اُولئِكَ أصحابي فَاطلُبوهم في أطرافِ الأَرَضينَ ، فَإِن لَقيتُم مِنهُم أحَدا فَاسأَلوهُ يَستَغفِرلَكُم. (4)

عنه عليه السلام :المُؤمِنُ يَرغَبُ فيما يَبقى ، ويَزهَدُ فيما يَفنى ، يَمزُجُ الحِلمَ بِالعِلمِ ، وَالعِلمَ بِالعَمَلِ ، بَعيدٌ كَسَلُهُ ، دائِمٌ نَشاطُهُ ، قَريبٌ أمَلُهُ، حَيٌّ قَلبُهُ، ذاكِرٌ لِسانُهُ، لا يُحَدِّثُ بِما يُؤتَمَنُ (5) عَلَيهِ الأَصدِقاءُ ، ولا يَكتُمُ شَهادَةَ الأَعداءِ ، لا يَعمَلُ شَيئا مِنَ الخَيرِ رِياءً ، ولا يَترُكُهُ حَياءً ، الخَيرُ مِنهُ مَأمولٌ ، وَالشَّرُّ مِنهُ مَأمونٌ ، إن كانَ فِي الذّاكِرينَ لَم يُكتَب مِنَ الغافِلينَ ، وإن كانَ في الغافِلينَ كُتِبَ فِي الذّاكِرينَ . يَعفو عَمَّن ظَلَمَهُ ، ويُعطي مَن حَرَمَهُ ، ويَصِلُ مَن قَطَعَهُ ، ويُحسِنُ إلى مَن أساءَ إلَيهِ ، لا يَعزُبُ حِلمُهُ ، ولا يَعجَلُ فيما يُريبُهُ ، بَعيدٌ جَهلُهُ ، لَيِّنٌ قَولُهُ ، قَريبٌ مَعروفُهُ ، غائِبٌ مُنكَرُهُ ، صادِقٌ كَلامُهُ ، حَسَنٌ فِعلُهُ ، مُقبِلٌ خَيرُهُ ، مُدبِرٌ شَرُّهُ . فِي الزَّلازِلِ وَقورٌ ، وفِي المَكارِهِ صَبورٌ وفِي الرَّخاءِ شَكورٌ ، لا يَحيفُ عَلى مَن يُبغِضُ ، ولا يَأثَمُ فيمَن يُحِبُّ ، ولا يَدَّعي ما لَيسَ لَهُ ، ولا يَجحَدُ حَقّا عَلَيهِ ، يَعتَرِفُ بِالحَقِّ قَبلَ أن يُشهَدَ عَلَيهِ ، لا يُضيعُ مَا استُحفِظَ ، ولا يَرغَبُ فيما لا تَدعوهُ الضَّرورَةُ إلَيهِ . لا يُنابِزُ بِالأَلقابِ ، ولا يَبغي عَلى أحَدٍ ، ولا يَهزَأُ بِمَخلوقٍ ، ولا يُضارُّ بِالجارِ ، ولا يَشمَتُ بِالمَصائِبِ مُؤَدَّبٌ بِأَداءِ الأَماناتِ (6) ، مُسارِعٌ إلَى الطّاعاتِ ، مُحافِظٌ عَلَى الصَّلَواتِ ، بَطيءٌ عَنِ المُنكَراتِ . لا يَدخُلُ عَلَى الاُمورِ بِجَهلٍ ، ولا يَخرُجُ عَنِ الحَقِّ بِعَجزٍ ، إن صَمَتَ فَلا يَغُمُّهُ الصَّمتُ ، وإن نَطَقَ لا يَقولُ الخَطَأَ ، وإن ضَحِكَ فَلا يَعلو صَوتُهُ سَمعَهُ ، ولا يَجمَحُ بِهِ الغَضَبُ (7) ، ولا يَغلِبُهُ الهَوى ، ولا يَقهَرُهُ الشُّحُّ ، ولا تَملِكُهُ الشَّهوَةُ ، يُخالِطُ النّاسَ لِيَعلَمَ ، ويَصمُتُ لِيَسلَمَ ، ويَسأَلُ لِيَفهَمَ، يُنصِتُ لِلخَيرِ لِيَعمَلَ بِهِ ، ولا يَتَكَلَّمُ بِهِ لِيَفخَرَ عَلى ما سِواهُ ، نَفسُهُ مِنهُ في عَناءٍ وَالنّاسُ مِنهُ في راحَةٍ ، يُتعِبُ نَفسَهُ لِاخِرَتِهِ ، ويَعصي هَواهُ لِطاعَةِ رَبِّهِ ، بُعدُهُ عَمَّن تَباعَدَ مِنهُ نَزاهَةٌ ، ودُنُوُّهُ مِمَّن دَنا مِنهُ لينٌ ورَحمَةٌ ، لَيسَ بُعدُهُ تَكَبُّرا ، ولا قُربُهُ خَديعَةً ، مُقتَدٍ بِمَن كانَ قَبلَهُ مِن أهلِ الإِيمانِ ، إمامٌ لِمَن بَعدَهُ مِنَ البَرَرَةِ المُتَّقينَ . (8)

.


1- .تحف العقول : ص 212 ، بحارالأنوار : ج 78 ص 50 ح 79 .
2- .في المصدر : «عرفوا إمامهم» ، وما في المتن أثبتناه من بحار الأنوار .
3- .في المصدر : «نهجت» وما أثبتناه من بحار الأنوار .
4- .مطالب السؤول : ص 223 ؛ بحارالأنوار : ج 78 ص 25 ح 90 .
5- .في المصدر : «بما لا يؤتمن»، وما في المتن أثبتناه من التمحيص . ويؤيّده ما أورده الطريحي في مجمع البحرين حيث قال: في حديث صفات المؤمن «لا يحدّث أمانته الأصدقاء، ولا يكتم شهادته الأعداء» ؛ كأنّ المراد بتحديث أمانتهم إفشاء سِرِّهم الّذي لا يحبّون أن يظهر عليه عدوّ ولا مبغض (مجمع البحرين : ج 1 ص 371 «حدث») .
6- .في المصدر : «مؤذن بأداء الأمانات» ، والتصويب من بحار الأنوار . وفي التمحيص : «مُؤَدٍّ للأمانات» .
7- .في المصدر : «للغضب» ، والتصويب من بحار الأنوار .
8- .مطالب السؤول : ص 224 ؛ التمحيص : ص 72 نحوه ، بحارالأنوار : ج 78 ص 26 ح 92 .

ص: 391

امام على عليه السلام :مؤمن هر گاه بنگرد ، عبرت مى گيرد و هر گاه سكوت كند ، مى انديشد و هر گاه سخن گويد ، ذكر مى گويد . هر گاه بى نياز شود ، سپاس مى گويد و هر گاه در سختى افتد ، شكيبايى مى ورزد . پس او به خُرسندى [از قضا و قسمت الهى] ، نزديك و از ناخرسندى ، دور است . [روزىِ] اندك ، او را از خدا خرسند مى سازد و [روزىِ ]بسيار هم ناراحتش نمى گرداند . اراده او در خير ، به پاى نيّتش [در خير ]نمى رسد . نيّت بسيارى از خيرها را دارد ؛ امّا تنها توفيق عمل به بخشى از آنها را مى يابد و بر كارهاى خيرى كه از دستش رفته و نتوانسته آنها را انجام دهد ، افسوس مى خورد .

امام على عليه السلام :مؤمنان ، كسانى هستند كه آنچه را فراپيش آنان است (معاد و قيامت) ، شناخته اند . پس لب هايشان [از روزه دارى] خشكيده و چشمانشان [از شب زنده دارى] تار شده و رنگ هايشان پريده ، چندان كه گَرد [و نشانه] خاكساران ، در رخسارشان نمايان است . اينان ، همان بندگان خدايند كه بر روى زمين ، نرمْ نرمك (فروتنانه) راه مى روند و آن را فرش خود و خاكش را بستر خويش مى سازند . دنيا را دور انداخته اند و به آخرت روى آورده اند ، به شيوه مسيح پور مريم عليه السلام . اگر در جمع باشند ، شناخته نمى شوند و اگر غايب باشند ، كسى جوياى آنان نمى شود و اگر بيمار شوند ، عيادت نمى شوند . در روزهاى داغ ، روزه مى گيرند و در شب هاى تار ، به عبادت بر مى خيزند . هيچ فتنه اى ، از آنان بر نمى خيزد و هيچ شبهه اى به ايشان راه نمى يابد . ايشان اند ياران من . پس آنها را در گوشه و كنار زمين بجوييد و اگر فردى از آنان را ديديد ، از او بخواهيد تا برايتان آمرزش طلبد .

امام على عليه السلام :مؤمن به آنچه مى ماند (آخرت و عمل اخروى) ، راغب است و به آنچه از ميان مى رود (دنيا و عمل دنيوى) ، بى رغبت . بردبارى را با دانايى مى آميزد و دانش را با كردار . از كاهلى به دور است . پيوسته شاداب است و آرزويش نزديك است [و آرزوهاى دور و دراز ندارد] . دلش زنده است و زبانش به ياد خدا گوياست . رازى را كه به او سپرده شده ، به دوستانش نمى گويد و از شهادت دادن به نفع دشمنان [خويش] هم خوددارى نمى كند . هيچ كار خيرى را رياكارانه انجام نمى دهد و از سرِ خجالت هم آن را ترك نمى كند . به خيرش اميد مى رود و شرّش به كسى نمى رسد . اگر در جمع ذاكران باشد ، از غافلانش نمى نويسند و اگر در ميان غافلان باشد ، از شمار ذاكرانش مى نويسند . كسى را كه به او ستم كرده است ، مى بخشد و به كسى كه از او مضايقه كرده است ، عطا مى كند . با كسى كه از او بريده است ، پيوند برقرار مى نمايد و به آن كه به او بدى كرده است ، خوبى مى كند . بردبارى اش را از دست نمى دهد و در آنچه ترديد دارد ، شتاب نمى ورزد . از نادانى به دور است . سخنش نرم است و نيكى اش نزديك . زشتى از او سر نمى زند و راست گفتار و نيك كردار است . خيرش مى آيد و شرّش مى رود . در حوادث تكان دهنده ، استوار است و در ناملايمات ، شكيبا و در هنگام برخوردارى ، سپاس گزار . به كسى كه دشمن مى دارد ، ستم نمى كند و براى كسى كه دوست مى دارد ، مرتكب گناه نمى شود . آنچه را از آنِ او نيست ، ادّعا نمى كند و حقّى را كه بر گردن اوست ، انكار نمى كند . به حق ، پيش از آن كه بر ضدّ او گواهى داده شود ، اعتراف مى كند . آنچه را نگهدارى اش از او خواسته شده ، تلف نمى گرداند و به آنچه برايش ضرورتى ندارد ، رغبت نمى ورزد . از ديگران با لقب زشت ، ياد نمى كند ، به كسى تعدّى نمى نمايد و هيچ مخلوقى را مسخره نمى كند . به همسايه زيان نمى زند و از گرفتارى كسى ، شادمان نمى شود . امانت پرداز است و به طاعت ها مى شتابد . نمازها را پاس مى دارد و در منكرات ، كندى مى كند . ندانسته ، وارد كارى نمى شود و از سرِ ناتوانى ، حق را كنار نمى گذارد . اگر خاموش بماند ، خاموش ماندنش او را غمگين نمى سازد و اگر سخن بگويد ، نادرست نمى گويد و اگر بخندد ، صدايش از گوشش فراتر نمى رود . خشم ، او را سركش نمى كند و هوس بر او چيره نمى آيد و بخل و آزمندى ، او را مقهور خود نمى گردانند و بنده شهوت نمى شود . با مردم مى آميزد تا بياموزد . سكوت مى كند تا [از گناه و خطا] به سلامت ماند . مى پرسد براى اين كه بفهمد و به خوبى ها گوش مى دهد براى اين كه آنها را به كار بندد . از خوبى ها براى آن سخن نمى گويد كه بر ديگران فخر بفروشد . نفسش از او در رنج است و مردم از او در آسايش اند . خويشتن را براى آخرتش به زحمت مى اندازد و براى فرمانبرى از پروردگارش ، از هوس خود ، نافرمانى مى كند . اگر از كسى دورى مى كند ، براى اين است كه پاك بماند و اگر به كسى نزديك مى شود ، از سرِ نرمى و مهربانى است . نه دورى كردنش از روى تكبّر است و نه نزديك شدنش براى فريب دادن . به مؤمنانِ پيش از خود ، اقتدا مى كند و براى نيكان و پرهيزگارانِ پس از خويش ، پيشوا [و الگو]ست .

.

ص: 392

. .

ص: 393

. .

ص: 394

عنه عليه السلام_ في صِفَةِ المُؤمِنينَ _ :المُؤمِنونَ هُم أهلُ الفَضائِلِ ، هَديُهُمُ السُّكونُ ، وهَيئَتُهُمُ الخُشوعُ ، وسَمتُهُمُ التَّواضُعُ ، خاشِعينَ ، غاضّينَ أبصارَهُم عَمّا حَرَّمَ اللّهُ عَلَيهِم ، رافِعينَ أسماعَهُم إلَى العِلمِ ، نُزِّلَت أنفُسُهُم مِنهُم فِي البَلاءِ كَما نُزِّلَت فِي الرَّخاءِ ، لَولَا الآجالُ الَّتي كُتِبَت عَلَيهِم لَم تَستَقِرَّ أرواحُهُم في أبدانِهِم طَرفَةَ عَينٍ ، شَوقا إلَى المَوتِ وخَوفا مِنَ العَذابِ ، عَظُمَ الخالِقُ في أنفُسِهِم ، وصَغُرَ ما دونَهُ في أعيُنِهِم ، فَهُم كَأَنَّهُم قَد رَأَوُا الجَنَّةَ ونَعيمَها، وَالنّارَ وعَذابَها ، فَقُلوبُهُم مَحزونَةٌ ، وشُرورُهُم مَأمونَةٌ ، وحَوائِجُهُم خَفيفَةٌ ، وأنفُسُهُم ضَعيفَةٌ ، ومَعونَتُهُم لِاءِخوانِهِم عَظيمَةٌ ، اتَّخَذُوا الأَرضَ بِساطا ، وماءَها طيبا ، ورَفَضُوا الدُّنيا رَفضا ، وصَبَروا أيّاما (1) قَليلَةً ، فَصارَت عاقِبَتُهُم راحَةً طَويلَةً ، تِجارَتُهُم مُربِحَةٌ ، يُبَشِّرُهُم بِها رَبٌّ كَريمٌ ، أرادَتهُمُ الدُّنيا فَلَم يُريدوها ، وطَلَبَتهُم فَهَرَبوا مِنها . فَأَمَّا اللَّيلَ فَأَقدامُهُم مُصطَفَّةٌ ، يَتلونَ القُرآنَ يُرَتِّلونَهُ تَرتيلاً (2) ، فَإِذا مَرّوا بِآيَةٍ فيها تَخويفٌ أصغَوا إلَيها بِقُلوبِهِم وأبصارِهِم ، فَاقشَعَرَّت مِنها جُلودُهُم ووَجِلَت قُلوبُهُم خَوفا وفَرَقا نَحِلَت لَها أبدانُهُم ، وظَنّوا أنَّ زَفيرَ جَهَنَّمَ وشَهيقَها وصَلصَلَةَ حَديدِها في آذانِهِم ، مُكِبّينَ عَلى وُجوهِهِم ، تَجري دُموعُهُم عَلى خُدودِهِم ، يَجأَرونَ إلَى اللّهِ في فَكاكِ رِقابِهِم . وأمَّا النَّهارَ فَعُلَماءُ أبرارٌ أتقِياءُ ، قَد بَراهُمُ الخَوفُ ، فَهُم أمثالُ القِداحِ ، إذا نَظَرَ إلَيهِمُ النّاظِرُ يَقولُ: بِهِم مَرَضٌ، ويَقولُ: قَد خولِطوا، وما خولِطوا. إذا ذَكَروا عَظَمَةَ اللّهِ وشِدَّةَ سُلطانِهِ ، وذَكَرُوا المَوتَ وأهوالَ القِيامَةِ ، وَجَفَت قُلوبُهُم، وطاشَت حُلومُهُم وذَهَلَت عُقولُهُم ، فَإِذَا استَفاقوا مِن ذلِكَ بادَروا إلَى اللّهِ بِالأَعمالِ الزّاكِيَةِ ، لا يَرضَونَ بِالقَليلِ ، ولا يَستَكثِرونَ الكَثيرَ ، فَهُم لِأَنفُسِهِم مُتَّهِمونَ ، ومِن أعمالِهِم مُشفِقونَ ، إن زُكِّيَ أحَدُهُم خافَ اللّهَ وغائِلَةَ (3) التَّزكِيَةِ ؛ فَقالَ: أنَا أعلَمُ بِنَفسي مِن غَيري ورَبّي أعلَمُ بي مِنّي ، اللّهُمَّ لا تُؤاخِذني بِما يَقولونَ ، وَاجعَلني كَما يَظُنّونَ ، وَاغفِر لي ما لا يَعلَمونَ . ومِن عَلاماتِ أحَدِهِم (4) أن يَكونَ لَهُ حَزمٌ في لينٍ ، وإيمانٌ في يَقينٍ ، وحِرصٌ عَلى تَقوىً ، وفَهمٌ في فِقهٍ ، وحِلمٌ في عِلمٍ ، وكَيسٌ في رِفقٍ ، وقَصدٌ في غِنىً ، وخُشوعٌ في عِبادَةٍ ، وتَحَمُّلٌ في فاقَةٍ ، وصَبرٌ في شِدَّةٍ ، وإعطاءٌ في حَقٍّ، وطَلَبٌ لِحَلالٍ ، ونَشاطٌ في هُدىً ، وتَحَرُّجٌ في طَمَعٍ ، وتَنَزُّهٌ عَن طَبَعٍ (5) ، وبِرٌّ فِي استِقامَةٍ ، وَاعتِصامٌ بِاللّهِ مِن مُتابَعَةِ الشَّهَواتِ ، وَاستِعاذَةٌ بِهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيمِ ، يُمسي وهَمُّهُ الشُّكرُ ، ويُصبِحُ وشُغلُهُ الذِّكرُ . اُولئِكَ الآمِنونَ المُطمَئِنّونَ الَّذينَ يُسقَونَ مِن كَأسٍ لا لَغوٌ فيها ولا تَأثيمٌ. (6)

.


1- .في المصدر : «أيّامها»، والتصويب من بحار الأنوار .
2- .في بحار الأنوار هنا: «فإذا مَرّوا بِآيَةٍ فيها تَشويقٌ رَكنوا إلَيها طَمَعا، وتَطَلَّعَت أنفسُهُم تَشَوُّقا، فَيُصَيِّرونَها نصبَ أعيُنهِم . وإذا مَرّوا بآيَةٍ فيها تَخويفٌ ...» .
3- .في المصدر : «وغاية» ، والتصويب من بحار الأنوار .
4- .في المصدر : «ومن علاماتهم»، والتصويب من بحار الأنوار .
5- .في المصدر : «طمع» ، والتصويب من بحار الأنوار .
6- .مطالب السؤول : ص 222؛ بحارالأنوار : ج 78 ص 23 ح 89 .

ص: 395

امام على عليه السلام_ در اوصاف مؤمنان _ :مؤمنان ، اهل فضايل اند . رفتارشان توأم با آرامش است و ظاهرشان با خشوع (خاكسارى) . راه و رسمشان فروتنى است و خاكسارند . ديدگانشان را از آنچه خداوند بر ايشان حرام ساخته است ، فرو بسته اند و گوش هايشان را به سوى دانش ، تيز كرده اند . در ناخوشى و گرفتارى ، همان گونه اند كه در خوشى و آسايش . اگر نبود اجلى كه خداوند براى آنان رقم زده است ، از شوقِ مردن و ترس عذاب ، لحظه اى جان هايشان در كالبدهايشان قرار نمى گرفت . آفريدگار ، در نزد ايشان بزرگ است و ما سواى او ، در نظرشان خُرد . [از شدّت يقين ،] تو گويى بهشت و نعمت آن را و آتش و عذاب آن را ديده اند . پس دل هايشان اندوهناك است ، گزندشان به كسى نمى رسد ، نيازهايشان اندك است ، نَفْس هايشان ناتوان است و كمكشان به برادرانشان بسيار . زمين را فرش خود قرار داده اند و آب آن را شربتى گوارا . دنيا را يكسره دور انداخته اند و چند روزه اندكِ آن را شكيبايى كرده اند تا در نتيجه ، فرجامشان آسايشى طولانى شد . تجارتشان سودمند است و پروردگارى كريم ، نويد چنين تجارتى را به ايشان داده است . دنيا آنان را خواست ؛ امّا آنها دنيا را نخواستند . دنيا در طلب آنان بر آمد ؛ امّا آنها از آن گريختند . شب هنگام ، به عبادت مى ايستند و قرآن را شمرده و با دقّت ، تلاوت مى كنند . هر گاه به آيه اى تهديدآميز مى رسند ، با گوشِ دل و انديشه ، به آن گوش مى سپارند و از تهديد آن ، مو بر بدنشان راست مى شود و دل هايشان از ترس و وحشت ، هراسان مى شود و پيكرهايشان نزار مى گردد و چنان مى پندارند كه خروشِ دم و بازدمِ دوزخ و صداى به هم خوردن آهن هاى آن ، در بيخ گوش آنهاست ، به رو در مى افتند و اشك هايشان بر گونه هايشان روان مى شود و براى آزادىِ خويش [از آتش دوزخ] ، به خداوند ، التماس مى كنند . امّا به هنگام روز ، مردمانى دانا و نيكوكار و پرهيزگارند . ترس [از خدا] ، آنان را چونان تيرهاى تراش خورده ، لاغر كرده است ، آن سان كه هر كس ببيندشان ، مى گويد بيمارند و مى گويد ديوانه اند ؛ امّا ديوانه نيستند . هر گاه عظمت خداوند و شُكوه پادشاهىِ او را به ياد آورند و به ياد مرگ و هراس هاى رستاخيز افتند ، دل هايشان تپيدن مى گيرد و انديشه و خِرد خويش را از كف مى دهند و چون به خود آيند ، با كارهاى پاكيزه ، به سوى خدا مى شتابند . به [عملِ] اندك ، قانع نيستند و [عملِ ]بسيار [خود] را هم بسيار نمى شمارند . پس خويشتن را [به تقصير] متّهم مى سازند و از كرده هايشان هراسان اند . هر گاه يكى از آنان ستايش شود ، از ستايشِ بسيار ، از خداوند مى ترسد و مى گويد : «من خود را بهتر از ديگران مى شناسم و پروردگارم مرا بهتر از خودم مى شناسد . بار خدايا ! به آنچه مى گويند ، مرا مؤاخذه مفرما و چنانم قرار ده كه ايشان [در باره ام] گمان مى برند ، و آنچه را [از بدى ها و گناهان من ]نمى دانند ، بر من ببخشاى» . از جمله نشانه هاى مؤمنان ، اين است كه : [مؤمن] در عين نرمى ، قاطع است و ايمانش با يقين ، همراه است . به پرهيزگارى حريص است و در دين شناسى ، فهيم . بردبارى را با دانايى جمع كرده است و ملايمت را با زيركى . در وقت توانگرى ، ميانه رو است و در عبادت ، خشوع (خاكسارى) دارد . در هنگام نادارى ، تحمّل مى كند و در سختى ، شكيباست . در راه حق ، عطا مى كند و جوياى حلال است . در پيمودن راه راست ، چالاك و كوشاست و از طمع ، به دور است و در نيكوكارى ، پايدار است . براى مصون ماندن از خواهش هاى نفس ، به خدا متوسّل مى شود و از شيطانِ مطرود ، به او پناه مى برد . شب مى كند ، در حالى كه همّ و غمش سپاس گزارى است و صبح مى كند ، در حالى كه مشغوليتش ذكر خداست . اينان [به روز رستاخيز] در امن و آرامش اند و از جامى كه در آن هيچ ياوه و گناهى نيست ، خواهند نوشيد .

.

ص: 396

عنه عليه السلام :المُؤمِنُ يَكونُ صادِقا فِي الدُّنيا ، واعِيَ القَلبِ ، حافِظَ الحُدودِ ، وِعاءَ العِلمِ ، كامِلَ العَقلِ ، مَأوَى الكَرَمِ ، سَليمَ القَلبِ ، ثابِتَ الحِلمِ ، عاطِفَ اليَدَينِ ، باذِلَ المالِ ، مَفتوحَ البابِ لِلإِحسانِ ، لَطيفَ اللِّسانِ ، كَثيرَ التَّبَسُّمِ ، دائِمَ الحُزنِ ، كَثيرَ التَّفَكُّرِ ، قَليلَ النَّومِ ، قَليلَ الضِّحكِ ، طَيِّبَ الطَّبعِ ، مُميتَ الطَّمَعِ ، قاتِلَ الهَوى ، زاهِدا فِي الدُّنيا ، راغِباً فِي الآخِرَةِ ، يُحِبُّ الضَّيفَ ، ويُكرِمُ اليَتيمَ ، ويَلطُفُ بِالصَّغيرِ ، ويُوَقِّرُ الكَبيرَ ، ويُعطِي السّائِلَ ، ويَعودُ المَريضَ ، ويُشَيِّعُ الجَنائِزَ ، ويَعرِفُ حُرمَةَ القُرآنِ ، ويُناجِي الرَّبَّ ، ويَبكي عَلَى الذُّنوبِ ، آمِراً بِالمَعروفِ ، ناهِيا عَنِ المُنكَرِ ، أكلُهُ بِالجوعِ ، وشُربُهُ بِالعَطَشِ ، وحَرَكَتُهُ بِالأَدَبِ ، وكَلامُهُ بِالنَّصيحَةِ ، ومَوعِظَتُهُ بِالرِّفقِ ، لا يَخافُ إلَا اللّهَ ، ولا يَرجو إلّا إيّاهُ ، ولا يَشغَلُ إلّا بِالثَّناءِ وَالحَمدِ ، ولا يَتَهاوَنُ ، ولا يَتَكَبَّرُ ، ولا يَفتَخِرُ بِمالِ الدُّنيا ، مَشغولاً بِعُيوبِ نَفسِهِ ، فارِغا عَن عُيوبِ غَيرِهِ ، الصَّلاةُ قُرَّةُ عَينِهِ ، وَالصِّيامُ حِرفَتُهُ وهِمَّتُهُ ، وَالصِّدقُ عادَتُهُ ، وَالشُّكرُ مَركَبُهُ ، وَالعَقلُ قائِدُهُ ، وَالتَّقوى زادُهُ ، وَالدُّنيا حانوتُهُ ، وَالصَّبرُ مَنزِلُهُ ، وَاللَّيلُ وَالنَّهارُ رَأسُ مالِهِ ، وَالجَنَّةُ مَأواهُ ، وَالقُرآنُ حَديثُهُ ، ومُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله شَفيعُهُ ، وَاللّهُ جَلَّ ذِكرُهُ مُؤنِسُهُ . (1)

.


1- .جامع الأخبار : ص 215 ح 532 ، مستدرك الوسائل : ج 11 ص 174 ح 12675 .

ص: 397

امام على عليه السلام :مؤمن در دنيا راستگوست ، بيداردل است ، نگه دارنده حدود [ الهى ]است ، ظرف علم است ، خِردش كامل است ، كانون بزرگوارى و بخشندگى است ، پاك دل است ، هميشه بردبار است ، دستانى مهربان دارد ، بخشنده مال است ، درِ خانه اش براى احسان باز است ، خوش زبان است ، پُرتبسّم است ، هميشه [در دلْ] اندوهناك است ، بسيار مى انديشد ، كم مى خوابد و كم مى خندد ، خوش طبع است ، ميراننده طمع [ خويش] است ، كُشنده هوس است ، به دنيا بى رغبت است و به آخرت راغب . ميهمان دوست است و يتيم نواز ، با كودكان ، مهربان است و به بزرگ ترها احترام مى گذارد ، به سائل عطا مى كند ، به عيادت بيماران مى رود و در تشييع جنازه ها شركت مى كند ، حرمت قرآن را مى شناسد ، با پروردگار ، راز و نياز مى كند ، بر گناهان [خويش ]مى گريد ، امر به معروف و نهى از منكر مى كند ، تنها وقتِ گرسنگى مى خورد و وقتِ تشنگى مى نوشد ، رفتارش مؤدّبانه است و گفتارش نصيحت آميز و اندرز دادنش با ملايمت ، جز از خدا نمى ترسد و به كسى جز او اميد نمى بندد و جز به حمد و ثنا مشغول نمى شود ، تحقير نمى كند ، بزرگى نمى فروشد و به مال دنيا افتخار نمى كند ، به عيب هاى خويش مى پردازد و به عيب هاى ديگران نمى پردازد . نماز ، چشم و چراغ اوست و روزه ، پيشه و دغدغه او و راستى (راستگويى) ، عادت او و سپاس گزارى ، مَركب او و خِرد ، راهبر او و پرهيزگارى ، ره توشه اش و دنيا ، دكان او و شكيبايى منزلگاهش . شب و روز ، سرمايه اويند و بهشت ، سرپناهش است و قرآن ، سخن او و محمّد صلى الله عليه و آله ، شفيعش و خداوند بلندنام ، هَمدَمش .

.

ص: 398

الإمام الصادق عليه السلام :قامَ رَجُلٌ يُقالُ لَهُ : هَمّامٌ _ وكانَ عابِدا ناسِكا مُجتَهِدا _ إلى أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام وهُوَ يَخطُبُ ، فَقالَ : يا أميرَ المُؤمِنينَ صِف لَنا صِفَةَ المُؤمِنِ كَأَنَّنا نَنظُرُ إلَيهِ ؟ فَقالَ : يا هَمّامُ ، المُؤمِنُ هُوَ الكَيِّسُ الفَطِنُ ، بِشرُهُ في وَجهِهِ ، وحُزنُهُ في قَلبِهِ ، أوسَعُ شَيءٍ صَدرا ، وأذَلُّ شَيءٍ نَفسا ، زاجِرٌ عَن كُلِّ فانٍ ، حاضٌّ عَلى كُلِّ حَسَنٍ ، لا حَقودٌ ولا حَسودٌ ، ولا وَثّابٌ ، ولا سَبّابٌ ، ولا عَيّابٌ ، ولا مُغتابٌ ، يَكرَهُ الرِّفعَةَ ويَشنَأُ السُّمعَةَ طَويلُ الغَمِّ ، بَعيدُ الهَمِّ ، كَثيرُ الصَّمتِ ، وَقورٌ ، ذَكورٌ ، صَبورٌ ، شَكورٌ ، مَغمومٌ بِفِكرِهِ ، مَسرورٌ بِفَقرِهِ ، سَهلُ الخَليقَةِ ، لَيِّنُ العَريكَةِ (1) ، رَصينُ الوَفاءِ ، قَليلُ الأَذى ، لا مُتَأَفِّكٌ ولا مُتَهَتِّكٌ . إن ضَحِكَ لَم يَخرَق ، وإن غَضِبَ لَم يَنزَق ، ضِحكُهُ تَبَسُّمٌ ، واستِفهامُهُ تَعَلُّمٌ ، ومُراجَعَتُهُ تَفَهُّمٌ . كَثيرٌ عِلمُهُ ، عَظيمٌ حِلمُهُ ، كَثيرُ الرَّحمَةِ ، لا يَبخَلُ ، ولا يَعجَلُ ، ولا يَضجَرُ ، ولا يَبطَرُ ، ولا يَحيفُ في حُكمِهِ ، ولا يَجورُ في عِلمِهِ ، نَفسُهُ أصلَبُ مِنَ الصَّلدِ ، ومُكادَحَتُهُ أحلى مِنَ الشَّهدِ ، لا جَشِعٌ ولا هَلِعٌ ، ولا عَنِفٌ ولا صَلِفٌ ، ولا مُتَكَلِّفٌ ولا مُتَعَمِّقٌ ، جَميلُ المُنازَعَةِ ، كَريمُ المُراجَعَةِ . عَدلٌ إن غَضِبَ ، رَفيقٌ إن طَلَبَ ، لا يَتَهَوَّرُ ولا يَتَهَتَّكُ ولا يَتَجَبَّرُ ، خالِصُ الوُدِّ ، وَثيقُ العَهدِ ، وَفِيُّ العَقدِ ، شَفيقٌ ، وَصولٌ ، حَليمٌ ، خَمولٌ ، قَليلُ الفُضولِ ، راضٍ عَنِ اللّهِ عز و جل ، مُخالِفٌ لِهَواهُ ، لا يَغلُظُ عَلى مَن دونَهُ ، ولا يَخوضُ فيما لا يَعنيهِ ، ناصِرٌ لِلدّينِ ، مُحامٍ عَنِ المُؤمِنينَ ، كَهفٌ لِلمُسلِمينَ ، لا يَخرِقُ الثَّناءُ سَمعَهُ ، ولا يَنكِي الطَّمَعُ قَلبَهُ ، ولا يَصرِفُ اللَّعِبُ حُكمَهُ ، ولا يَطَّلِعُ الجاهِلُ عِلمَهُ ، قَوّالٌ عَمّالٌ ، عالِمٌ حازِمٌ ، لا بِفَحّاشٍ ولا بِطَيّاشٍ ، وَصولٌ في غَيرِ عُنفٍ ، بَذولٌ في غَيرِ سَرَفٍ، لا بِخَتّالٍ ولا بِغَدّارٍ ، ولا يَقتَفي أثَرا ، ولا يَحيفُ بَشَرا ، رَفيقٌ بِالخَلقِ ، ساعٍ فِي الأَرضِ ، عَونٌ لِلضَّعيفِ ، غَوثٌ لِلمَلهوفِ ، لا يَهتِكُ سِترا ، ولا يَكشِفُ سِرّاً ، كَثيرُ البَلوى ، قَليلُ الشَّكوى ، إن رَأى خَيرا ذَكَرَهُ ، وإن عايَنَ شَرّا سَتَرَهُ ، يَستُرُ العَيبَ ، ويَحفَظُ الغَيبَ ، ويُقيلُ العَثرَةَ ، ويَغفِرُ الزَّلَّةَ ، لا يَطَّلِعُ عَلى نُصحٍ فَيَذَرَهُ ، ولا يَدَعُ جِنحَ حَيفٍ (2) فَيُصلِحَهُ ، أمينٌ رَصينٌ ، تَقِيٌّ نَقِيٌّ ، زَكِيٌّ رَضِيٌّ ، يَقبَلُ العُذرَ ، ويُجمِلُ الذِّكرَ ، ويُحسِنُ بِالنّاسِ الظَّنَّ ، ويَتَّهِمُ عَلَى الغَيبِ نَفسَهُ ، يُحِبُّ فِي اللّهِ بِفِقهٍ وعِلمٍ ، ويَقطَعُ فِي اللّهِ بِحَزمٍ وعَزمٍ ، لا يَخرَقُ بِهِ فَرَحٌ ، ولا يَطيشُ بِهِ مَرَحٌ ، مُذَكِّرٌ لِلعالِمِ ، مُعَلِّمٌ لِلجاهِلِ ، لا يُتَوَقَّعُ لَهُ بائِقَةٌ ، ولا يُخافُ لَهُ غائِلَةٌ ، كُلُّ سَعيٍ أخلَصُ عِندَهُ مِن سَعيِهِ (3) ، وكُلُّ نَفسٍ أصلَحُ عِندَهُ مِن نَفسِهِ ، عالِمٌ بِعَيبِهِ ، شاغِلٌ بِغَمِّهِ ، لا يَثِقُ بِغَيرِ رَبِّهِ ، غَريبٌ ، وَحيدٌ ، جَريدٌ ( / حَزينٌ) ، يُحِبُّ فِي اللّهِ ، ويُجاهِدُ فِي اللّهِ لِيَتَّبِعَ رِضاهُ ، ولا يَنتَقِمُ لِنَفسِهِ بِنَفسِهِ ، ولا يُوالي في سَخَطِ رَبِّهِ ، مُجالِسٌ لِأَهلِ الفَقرِ ، مُصادِقٌ لِأَهلِ الصِّدقِ ، مُؤازِرٌ لِأَهلِ الحَقِّ . عَونٌ لِلقَريبِ ، أبٌ لِليَتيمِ ، بَعلٌ لِلأَرمَلَةِ ، حَفِيٌّ بِأَهلِ المَسكَنَةِ ، مَرجُوٌّ لِكُلِّ كَريهَةٍ ، مَأمولٌ لِكُلِّ شِدَّةٍ ، هَشّاشٌ ، بَشّاشٌ ، لا بِعَبّاسٍ ولا بِجَسّاسٍ ، صَليبٌ ، كَظّامٌ ، بَسّامٌ ، دَقيقُ النَّظَرِ عَظيمُ الحَذَرِ لا يَجهَلُ ، وإن جُهِلَ عَلَيهِ يَحلُمُ ، لا يَبخَلُ ، وإن بُخِلَ عَلَيهِ صَبَرَ ، عَقَلَ فَاستَحيى ، وقَنَعَ فَاستَغنى ، حَياؤُهُ يَعلو شَهوَتَهُ ، ووُدُّهُ يَعلو حَسَدَهُ ، وعَفوُهُ يَعلو حِقدَهُ، لا يَنطِقُ بِغَيرِ صَوابٍ، ولا يَلبَسُ إلَا الاِقتِصادَ ، مَشيُهُ التَّواضُعُ ، خاضِعٌ لِرَبِّهِ بِطاعَتِهِ ، راضٍ عَنهُ في كُلِّ حالاتِهِ ، نِيَّتُهُ خالِصَةٌ ، أعمالُهُ لَيسَ فيها غِشٌّ ولا خَديعَةٌ ، نَظَرُهُ عِبرَةٌ ، سُكوتُهُ فِكرَةٌ ، وكَلامُهُ حِكمَةٌ ، مُناصِحا ، مُتَباذِلاً ، مُتَواخِيا ، ناصِحٌ فِي السِّرِّ وَالعَلانِيَةِ ، لا يَهجُرُ أخاهُ ، ولا يَغتابُهُ ، ولا يَمكُرُ بِهِ ، ولا يَأسَفُ عَلى ما فاتَهُ ، ولا يَحزَنُ عَلى ما أصابَهُ ، ولا يَرجو ما لا يَجوزُ لَهُ الرَّجاءُ ، ولا يَفشَلُ فِي الشِّدَّةِ ، ولا يَبطَرُ فِي الرِّخاءِ ، يَمزُجُ الحِلمَ بِالعِلمِ ، وَالعَقلَ بِالصَّبرِ ، تَراهُ بَعيدا كَسَلُهُ ، دائِما نَشاطُهُ ، قَريبا أمَلُهُ ، قَليلاً زَلَلُهُ ، مُتَوَقِّعا لِأَجَلِهِ ، خاشِعا قَلبُهُ ، ذاكِرا رَبَّهُ ، قانِعَةً نَفسُهُ ، مَنفِيّا جَهلُهُ ، سَهلاً أمرُهُ ، حَزينا لِذَنبِهِ ، مَيِّتَةً شَهوَتُهُ ، كَظوما غَيظُهُ ، صافِيا خُلُقُهُ ، آمِنا مِنهُ جارُهُ ، ضَعيفا كِبرُهُ ، قانِعا بِالَّذي قُدِّرَ لَهُ ، مَتينا صَبرُهُ ، مُحكَما أمرُهُ ، كَثيرا ذِكرُهُ ، يُخالِطُ النّاسَ لِيَعلَمَ ، ويَصمُتُ لِيَسلَمَ ، ويَسأَلُ لِيَفهَمَ ، ويَتَّجِرُ لِيَغنَمَ؛ لا يُنصِتُ للِخَبَرِ لِيَفجُرَ بِهِ ، ولا يَتَكَلَّمُ لِيَتَجَبَّرَ بِهِ عَلى مَن سِواهُ ، نَفسُهُ مِنهُ في عَناءٍ ، وَالنّاسُ مِنهُ في راحَةٍ ، أتعَبَ نَفسَهُ لِاخِرَتِهِ فَأَراحَ النّاسَ مِن نَفسِهِ ، إن بُغِيَ عَلَيهِ صَبَرَ حَتّى يَكونَ اللّهُ الَّذي يَنتَصِرُ لَهُ ، بُعدُهُ مِمَّن تَباعَدَ مِنهُ بُغضٌ ونَزاهَةٌ ، ودُنُوُّهُ مِمَّن دَنا مِنهُ لينٌ ورَحمَةٌ ، لَيسَ تَباعُدُهُ تَكَبُّرا ولا عَظَمَةً ، ولا دُنُوُّهُ خَديعَةً ولا خِلابَةً ، بَل يَقتَدي بِمَن كانَ قَبلَهُ مِن أهلِ الخَيرِ ، فَهُوَ إمامٌ لِمَن بَعدَهُ مِن أهلِ البِرِّ. قالَ: فَصاحَ هَمّامٌ صَيحَةً ثُمَّ وَقَعَ مَغشِيّا عَلَيهِ فَقالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : أما وَاللّهِ لَقَد كُنتُ أخافُها عَلَيهِ ، وقالَ: هكَذا تَصنَعُ المَوعِظَةُ البالِغَةُ بِأَهلِها . فَقالَ لَهُ قَائِلٌ : فَما بالُكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ؟! فَقالَ: إنَّ لِكُلٍّ أجَلاً لا يَعدوهُ ، وسَبَبا لا يُجاوِزُهُ ، فَمَهلاً لا تُعِد؛ فَإِنَّما نَفَثَ عَلى لِسانِكَ شَيطانٌ. (4)

.


1- .العريكة : الطبيعة (لسان العرب : ج 10 ص 466 «عرك») .
2- .الحَيف : الجَور والظُّلم (النهاية : ج 1 ص 469 «حيف») .
3- .أي لحسن ظنّه بالناس واتّهامه لنفسه ، سعي كلّ أحد في الطاعات أخلص عنده من سعيه ، و قريبٌ منه الفقرة التاليه (مرآة العقول : ج 9 ص 216) .
4- .الكافي : ج 2 ص 226 ح 1، أعلام الدين : ص 115 كلاهما عن عبد اللّه بن يونس ، بحارالأنوار : ج 67 ص 365 ح 70 وراجع : نهج البلاغة : الخطبة193 و صفات الشيعة : ص 96 ح 35 و تحف العقول : ص 159 و الأمالي للصدوق : ص 666 ح 897 .

ص: 399

امام صادق عليه السلام :مردى به نام هَمّام _ كه عابد و پارسا و رياضت كش بود _ برخاست و به امير مؤمنان كه در حال سخنرانى بود ، گفت : اى امير مؤمنان! مؤمن را برايِمان وصف كن ، آن سان كه گويا در برابر ديدگان ماست و او را مى بينيم . امير مؤمنان فرمود : «اى همّام! مؤمن ، انسانى زيرك و باهوش است . شادى اش در چهره او و اندوهش در دل اوست . دريا دل ترينِ انسان ها و خاكسارترينِ آنهاست . از هر آنچه فناپذير است ، باز مى دارد و به هر آنچه خوبى است ، تشويق مى كند . نه كينه توز است ، نه حسود ، نه پرخاشگر ، نه ناسزاگو ، نه عيبجو ، و نه اهل غيبت كردن . مقام را ناخوش مى دارد ، و شهرت را دشمن . اندوهش دراز ، همّتش بلند و سكوتش بسيار است . با وقار است و اهل ذكر [و ياد خدا] . شكيباست و سپاس گزار . به سبب انديشه اش [در امور آخرت] ، غمناك است و از نادارىِ خويش شادان . نرم خو و مهربان و سخت باوفاست . كم آزار است . نه تهمت زن است و نه پرده در . هر گاه بخندد ، دَهَن نمى درد و هر گاه به خشم آيد ، از كوره در نمى رود . خنده اش لبخند است و پرسشش براى دانستن و باز پرسيدنش براى فهميدن . دانشش بسيار است و بردبارى اش بزرگ و بسيار مهربان است . بخيل نيست و شتاب نمى كند و برآشفته [و دلگير ]نمى شود و سرمستى نمى كند . خلاف حق داورى نمى كند و در علمش كجروى نمى نمايد . از صخره سخت تر است و رنج و زحمتش ، [براى او ]از عسل شيرين تر است . نه حريص است ، نه ناشكيبا ، و نه خَشِن و نه لافزن و نه اهل تظاهر و نه اهل گزاف . ستيزه كردنش زيباست و مراجعه كردنش بزرگوارانه . هر گاه خشمگين شود ، از جاده اعتدال بيرون نمى رود و هر گاه طلب كند ، با ملايمت مى طلبد . بى باك و پرده دَر و گردنكش نيست . دوستى اش خالص ، پيمانش استوار ، و به قول ، پايدار و به قرار ، وفادار است . دلسوز است و بسيار صله رحم كننده . بردبار است و گم نام و كمتر دخالت بى جا مى كند . از خداوند عز و جلخشنود است و با هوس خويش ناسازگار . با زيردستش درشتى نمى كند و به كارهاى بيهوده و بى ربط نمى پردازد . ياور دين، پشتيبان مؤمنان ، و پناه مسلمانان است . ستايش[ مردم از او ]در گوشش فرو نمى رود [و او را نمى فريبد] و طمع ، دل او را زخم نمى زند . خردمندى اش او را از بازى [و غفلت] باز مى دارد و نادان بر دانش او آگاه نمى شود . مى گويد و عمل مى كند . دانشمندى دورانديش است . ناسزاگو نيست و سبك سر [و بى هدف هم] نيست . احسان كننده است بى درشتى [و خشونت] ، و بخشش كننده بى اسراف . نيرنگباز و عهدشكن نيست و عيب [ديگران] را پيگيرى نمى كند و به هيچ كس ستم نمى كند . با خلق ، مهربان است و در زمين [براى رفع حوايج مردم] مى كوشد و ياور ناتوان است و فريادرس ستم ديده دادخواه . پرده درى نمى كند و رازى را فاش نمى سازد . گرفتارى اش بسيار و شكايتش اندك است . اگر خوبى اى را ببيند ، آن را به زبان مى آورد و اگر بدى اى ببيند ، مى پوشاندش . عيب را مى پوشاند ، پشت سر كسى بد نمى گويد و هواى او را دارد . از لغزش در مى گذرد و خطا را مى بخشد . از خيرخواهى [و راه نمايى] _ تا آن جا كه بداند _ فروگذار نمى كند و اگر كجروى و انحرافى ببيند ، اصلاحش مى كند . امين است و استوار ، پرهيزگار و وارسته ، و پاكيزه و پسنديده . پوزش را مى پذيرد و [از ديگران] به نيكى ياد مى كند . به مردم خوش گمان است و در دل ، خود را متّهم مى كند [و مى گويد : عيب از خود توست] . براى خدا و از روى فهم و دانايى ، [با ديگران] دوست مى شود و براى خدا و با عزم و قاطعيت [از مردم] مى بُرَد . شادمانى ، او را به رفتار نابخردانه نمى كشاند و خوش حالىِ بسيار ، سبك سرش نمى كند . به دانا يادآورى مى كند و به نادان مى آموزد . هيچ شرّى از او انتظار نمى رود و بيم هيچ گزندى از وى نيست [چون شرّ و گزندش به كسى نمى رسد] . كار هر كس را از كار خود ، خالص تر مى داند و هر كسى را از خود ، صالح تر مى شمارد . داناى عيب خود است و سرگرم دلْ نگرانىِ خويش . به غير پروردگارش اعتماد نمى كند . غريب و تنها و بى كس و اندوهناك است . براى خدا دوست مى دارد ، و براى خدا جهاد مى كند تا خشنودى او را دنبال كند . خود ، انتقام خويشتن را نمى گيرد [بلكه انتقام را به خدا وا مى گذارد ]و در آنچه مايه خشم پروردگار اوست ، با كسى دوستى نمى كند . با فقيران هم نشينى مى كند و با اهل صداقت دوست مى شود و پشتيبان اهل حق است و ياور نزديكان . يتيمان را پدر است ، بيوه زنان را سرپرست و رسيدگى كننده به مستمندان . در هر گرفتارى و در هر سختى اى ، به [كمك و يارىِ] او اميد مى رود . شادان و خوش روست و ترش رو نيست و خبرچينى نمى كند . با صلابت است و [با اين حال ، ]فرو خورنده خشم است و خنده رو . باريك بين است و پُراحتياط . نادانى نمى كند و اگر نسبت به او نابخردى شود ، بردبارى مى ورزد . بخل نمى ورزد و اگر نسبت به او بخل ورزند ، شكيبايى مى كند . خردمند است و از اين رو ، با حيا ، و قانع است و بدين سبب ، بى نياز . حياى او بر شهوتش چيره است ، دوستى اش بر حسدش ، و گذشتش بر كينه اش . سخن نادرست نمى گويد ، در پوشاكش جانب اعتدال مى پويد و راه رفتنش با فروتنى است . خاضعانه از پروردگارش اطاعت مى كند و در همه حال ، از او راضى است . نيّتش خالص است و اعمالش خالى از دغلى و نيرنگ . نگاهش عبرت آموز است ، سكوتش همراه با انديشيدن است و گفتارش حكمت است . خيرخواه است و بخشنده . برادرى مى كند و در نهان و آشكار [و ظاهر و باطن] ، [يك رنگ و ]خيرخواه است . با برادرش قهر نمى كند و از او غيبت نمى كند و به او نيرنگ نمى زند . بر آنچه از دستش رفته ، دريغ نمى خورد و بر مصيبتى كه به او مى رسد ، اندوهگين نمى شود و به آنچه نبايد اميد بست ، اميد نمى بندد و در سختى ها سست نمى شود و در هنگام برخوردارى ، سرمست نمى شود . بردبارى را با دانش در هم مى آميزد و خِرد را با شكيبايى . او را چنين مى بينى كه از تنبلى ، به دور و پيوسته با نشاط است ، آرزويش نزديك است و لغزشش اندك و پيوسته چشم به راه اجل خويش است و دلى خاشع دارد و همواره به ياد پروردگار خويش است و روحيّه اى قانع دارد و نادانى در او نيست و كارش آسان است و براى گناهش اندوهگين است و شهوتش مرده است و خشمش فرو خورده و خويَش بى آلايش و همسايه اش از او در آسايش . خصلت كِبر در او ضعيف است و به آنچه برايش مقدّر شده ، قانع است و شكيبايى اش تزلزل ناپذير است و كارش استوار است و ذكرش بسيار . با مردم مى آميزد براى اين كه ياد بگيرد ، و سكوت مى كند براى اين كه به سلامت ماند ، و مى پرسد براى اين كه بفهمد ، و تجارت مى كند براى اين كه سود بَرَد . به خبر گوش نمى دهد تا با آن دروغ بگويد [و تحريفش كند] ، و سخن نمى گويد تا بدان وسيله ، بر ديگران فخرفروشى نمايد . نَفْسش از او در رنج است ؛ امّا مردم از او در آسايش اند . خويشتن را براى آخرتش به رنج افكنده و از اين رو ، مردم را از خود آسوده ساخته است . اگر به او ستم شود ، شكيبايى مى كند تا اين كه خداوند ، خود ، انتقامش را بگيرد . دورى كردنش از كسى كه دورى مى كند ، به جهت نفرت و دور ماندن [از آلودگى ]است ، و نزديك شدنش به كسى كه نزديكش مى شود ، از سر نرمش و مهربانى است . دورى كردنش ، از روى تكبّر و غرور نيست و نزديك شدنش ، براى فريب و نيرنگ نيست ؛ بلكه [در اين امور] از نيكانِ پيش از خود پيروى مى كند و خود نيز براى نيكان پس از خويش ، پيشواست» . همّام بانگى زد و بيهوش نقش زمين شد . امير مؤمنان فرمود: «به خدا سوگند، من نگران وى بودم» و فرمود: «اين چنين موعظه رسا در اهلش اثر مى كند» . كسى به ايشان گفت: پس تو خود ، چه ، اى امير مؤمنان؟! فرمود: «هر كسى را اجلى است كه از آن تجاوز نمى كند و سببى كه از آن عبور نمى گذرد. پس لب فرو بند و تكرار مكن ، كه شيطان بر زبان تو مى دميد» .

.

ص: 400

. .

ص: 401

. .

ص: 402

. .

ص: 403

. .

ص: 404

الإمام الحسن عليه السلام :إنَّ مِن أخلاقِ المُؤمِنينَ : قُوَّةً في دينٍ ، وكَرَما في لينٍ ، وحَزما في عِلمٍ ، وعِلما في حِلمٍ ، وتَوسِعَةً في نَفَقَةٍ ، وقَصدا في عِبادَةٍ ، وتَحَرُّجا في طَمَعٍ ، وبِرّا فِي استِقامَةٍ ، لا يَحيفُ عَلى مَن يُبغِضُ ، ولا يَأثَمُ فيمَن يُحِبُّ ، ولا يَدَّعي ما لَيسَ لَهُ ، ولا يَجحَدُ حَقّاً هُوَ عَلَيهِ ، ولا يَهمِزُ ، ولا يَلمِزُ ، ولا يَبغي ، مُتَخَشِّعٌ فِي الصَّلاةِ ، مُتَوَسِّعٌ فِي الزَّكاةِ ، شَكورٌ فِي الرَّخاءِ ، صابِرٌ عِندَ البَلاءِ ، قانِعٌ بَالَّذي لَهُ ، لا يَطمَحُ بِهِ الغَيظُ ، ولا يَجمَحُ بِهِ الشُّحُّ ، يُخالِطُ النّاسَ لِيَعلَمَ ، ويَسكُتُ لِيَسلَمَ ، يَصبِرُ إن بُغِيَ عَلَيهِ لِيَكونَ إلهُهُ الَّذي يَجزيهِ يَنتَقِمُ لَهُ . (1)

الإمام الحسين عليه السلام :إنَّ المُؤمِنَ اتَّخَذَ اللّهَ عِصمَتَهُ وقَولَهُ مِرآتَهُ ، فَمَرَّةً يَنظُرُ في نَعتِ المُؤمِنينَ ، وتارَةً يَنظُرُ في وَصفِ المُتَجَبِّرينَ ، فَهُوَ مِنهُ في لَطائِفَ ، ومِن نَفسِهِ في تَعارُفٍ ، ومن فِطنَتِهِ في يَقينٍ ، ومِن قُدسِهِ عَلى تَمكينٍ . (2)

الإمام زين العابدين عليه السلام :ثَلاثٌ مَن كُنَّ فيهِ مِنَ المُؤمِنينَ كانَ في كَنَفِ اللّهِ ، وأظَلَّهُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ في ظِلِّ عَرشِهِ ، وآمَنَهُ مِن فَزَعِ اليَومِ الأَكبَرِ : مَن أعطَى النّاسَ مِن نَفسِهِ ما هُوَ سائِلُهُم لِنَفسِهِ . ورَجُلٌ لَم يُقَدِّم يَدا ولا رِجلاً حَتّى يَعلَمَ أنَّهُ في طاعَةِ اللّهِ قَدَّمَها أو في مَعصِيَتِهِ، ورَجُلٌ لَم يَعِب أخاهُ بِعَيبٍ حَتّى يَترُكَ ذلِكَ العَيبَ مِن نَفسِهِ، وكَفى بِالمَرءِ شُغُلاً بِعَيبِهِ لِنَفسِهِ عَن عُيوبِ النّاسِ. (3)

.


1- .جامع الأخبار : ص 339 ح 949 ، نزهة الناظر : ص 120 ح 220 ، أعلام الدين : ص 137 نحوه .
2- .تحف العقول : ص 248 ، بحارالأنوار : ج 78 ص 119 ح 15 .
3- .تحف العقول : ص 282 ، الكافي : ج 2 ص 147 ح 16 عن عثمان بن جبلة عن الإمام الباقر عليه السلام عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله نحوه وليس فيه «من المؤمنين» ،بحارالأنوار : ج 78 ص 140 ح 32 .

ص: 405

امام حسن عليه السلام :از خصلت هاى مؤمنان است : نيرومندى در دين ، نرمشِ بزرگوارانه ، دورانديشىِ عالمانه ، دانايى همراه با بردبارى ، گشاده دستى در انفاق كردن ، ميانه روى در عبادت ، دورى از طمع ، و نيكوكارى پايدار . به كسى كه دشمن مى دارد ، ستم نمى كند و به خاطر كسى كه دوست مى دارد ، مرتكب گناه نمى شود . آنچه را از او نيست ، ادّعا نمى كند و حقّى را كه بر گردن اوست ، انكار نمى كند . زخم زبان نمى زند ، بدگويى نمى كند ، ستم نمى ورزد . در نماز ، خاشع است و در دادن زكات ، دست و دل باز . در آسايش ، سپاس گزار است و در گرفتارى ، شكيبا . به آنچه دارد ، قانع است و خشم ، او را از جا نمى كَنَد و بخل ، او را سركش نمى گرداند . با مردم مى آميزد ، براى اين كه بياموزد ، و سكوت مى كند ، براى اين كه سالم بماند . اگر به او ستم شود ، شكيبايى مى كند تا معبودش _ كه به او پاداش مى دهد _ ، خود ، انتقامش را بگيرد .

امام حسين عليه السلام :مؤمن ، خداوند را پناه و نگهدار خود گرفته است و گفتارِ او را آينه خويش . پس بارى [در آن آينه] به اوصاف مؤمنان مى نگرد و دگر بار به اوصاف گردن كشان ، و در آن ، نكته ها مى بيند و خود را شناسايى مى كند و در باره ذكاوت خويش ، يقين مى نمايد و برپاكىِ خود ، توانا مى شود .

امام زين العابدين عليه السلام :سه خصلت است كه در هر يك از مؤمنان وجود داشته باشد ، در پناه خداست و روز قيامت ، خداوند ، او را در سايه عرش خويش در مى آورد و از وحشت آن روز بزرگ ، آسوده اش مى دارد : كسى كه با مردم آن گونه رفتار كند كه خود از آنان توقّع دارد ، و كسى كه دستى يا قدمى پيش ننهد تا آن كه بداند در طاعت خدا پيش نهاده است يا در معصيت او ، و كسى كه بر برادرش عيبى را خرده نگيرد تا آن كه نخست ، آن عيب را از خودش دور كند . و آدمى را همين بس كه با پرداختن به عيب خود ، از پرداختن به عيب هاى مردم باز ماند .

.

ص: 406

عنه عليه السلام :المُؤمِنُ يَصمُتُ لِيَسلَمَ ، ويَنطِقُ لِيَغنَمَ ، لا يُحَدِّثُ أمانَتَهُ الأَصدِقاءَ ، ولا يَكتُمُ شَهادَتَهُ مِنَ البُعَداء ولا يَعمَلُ شَيئا مِنَ الخَيرِ رِياءً ، ولا يَترُكُهُ حَياءً ، إن زُكِّيَ خافَ مِمّا يَقولونَ ، ويَستَغفِرُ اللّهَ لِما لا يَعلَمونَ ، لا يَغُرُّهُ قَولُ مَن جَهِلَهُ ويَخافُ إحصاءَ ما عَمِلَهُ . (1)

عنه عليه السلام :المُؤمِنُ نُطقُهُ ذِكرٌ ، وصَمتُهُ فِكرٌ ، ونَظَرُهُ اعتِبارٌ . (2)

الإمام الباقر عليه السلام :كَأَنَّ المُؤمِنينَ هُمُ الفُقَهاءُ أهلُ فِكرَةٍ وعِبرَةٍ ، لَم يُصِمَّهُم عَن ذِكرِ اللّهِ جَلَّ اسمُهُ ما سَمِعوا بِآذانِهِم ، ولَم يُعمِهِم عَن ذِكرِ اللّهِ ما رَأَوا مِنَ الزِّينَةِ بِأَعيُنِهِم ، فَفازوا بِثَوابِ الآخِرَةِ كَما فازوا بِذلِكَ العِلمِ. (3)

الإمام الصادق_ عَن أبيهِ عليهماالسلام _ :قيلَ لَهُ: ما بالُ المُؤمِنِ أحَدُّ شَيءٍ ؟ فَقالَ : لِأَنَّ عِزَّ القُرآنِ في قَلبِهِ ، ومَحضَ الإِيمانِ في صَدرِهِ ، وهُوَ عَبدٌ مُطيعٌ للّهِِ، ولِرَسولِهِ مُصَدِّقٌ . قيلَ لَهُ : فَما بالُ المُؤمِنِ قَد يَكونُ أشَحَّ شَيءٍ ؟ قالَ : لِأَنَّهُ يَكسِبُ الرِّزقَ مِن حِلِّهِ ، ومَطلَبُ الحَلالِ عَزيزٌ ، فَلا يُحِبُّ أن يُفارِقَهُ شَيؤُهُ (4) لِما يَعلَمُ مِن عِزِّ مَطلَبِهِ ، وإن هُوَ سَخَت نَفسُهُ لَم يَضَعهُ إلّا في مَوضِعِهِ . قيلَ : فَما بالُ المُؤمِنِ قَد يَكونُ أنكَحَ شَيءٍ ؟ قالَ : لِحِفظِهِ فَرجَهُ عَن فُروجٍ لا تَحِلُّ لَهُ ، ولِكَي لا تَميلَ بِهِ شَهوَتُهُ هكَذا ولا هكَذا ، فَإِذا ظَفِرَ بِالحَلالِ اكتَفى بِهِ وَاستَغنى بِهِ عَن غَيرِهِ . (5)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 231 ح 3 و ص 111 ح 2 ، الأمالي للصدوق : ص 582 ح 802 كلّها عن أبي حمزة ، بحارالأنوار : ج 67 ص 270 ح 2 .
2- .إرشاد القلوب : ص 83 .
3- .الكافي: ج 2 ص 133 ح 16 ، تنبيه الخواطر: ج 2 ص 193 كلاهما عن جابر، بحارالأنوار : ج 73 ص 36 ح 17 .
4- .في بعض النسخ : «كسبه» وفي بعضها : «سيبه» . والسَّيبُ : العطاء (هامش المصدر) .
5- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 560 ح 4924 ، علل الشرائع : ص 557 ح 1 وفيه «عسر» بدل «عزّ» ، صفات الشيعة : ص 105 ح 42 نحوه ،بحارالأنوار : ج 67 ص 299 ح 24 .

ص: 407

امام زين العابدين عليه السلام :مؤمن اگر سكوت مى كند ، براى اين است كه به سلامت ماند و اگر سخن مى گويد ، براى اين است كه بهره برد . امانت خود را براى دوستانش باز نمى گويد و شهادتش را از بيگانگان كتمان نمى كند . هيچ كار نيكى را از روى ريا انجام نمى دهد و از سرِ شرم (خجالت) نيز تركش نمى كند . هر گاه ستايش شود ، از آنچه [در ستايش او] مى گويند ، مى هراسد و از آنچه [ستايشگران در باره او ]نمى دانند ، از خداوند ، آمرزش مى طلبد . سخن [ستايش آميزِ] كسى كه او را نمى شناسد ، فريبش نمى دهد و از شمردن آنچه [از گناهان] انجام داده است ، مى ترسد .

امام زين العابدين عليه السلام :مؤمن ، سخنش ذكر [خدا] است ، سكوتش انديشيدن ، و نگاه كردنش درس گرفتن .

امام باقر عليه السلام :مؤمنان ، مردمانى فهيم و اهل انديشه و عبرت آموختن اند . آنچه با گوش هاى خود مى شنوند ، آنان را از ياد خداوند _ كه نامش بشكوه باد _ ، كر نمى كند و آنچه از زيور [و زيبايى] با چشمانشان مى بينند ، از ياد خداوند ، كورشان نمى گرداند . پس به پاداش آخرت مى رسند ، چنان كه به اين دانش رسيده اند .

امام صادق عليه السلام :به پدرم [امام باقر عليه السلام ] گفته شد : چرا مؤمن ، سرسخت ترين است ؟ فرمود : «چون عزّت قرآن ، در دل او و حقيقت ايمان ، در سينه اوست و بنده فرمان بردار خداست و پيامبرش را تصديق مى كند» . گفته شد : چرا مؤمن ، گاه ، بخيل ترين است ؟ فرمود : «چون روزى را از راه حلال به دست مى آورد و به دست آوردن حلال ، دشوار است . بنا بر اين ، دوست ندارند دستْ رنجش را از دست بدهد ؛ زيرا از سختىِ به دست آوردنش آگاه است و اگر هم ببخشد ، به جا مى بخشد» . گفته شد : چرا مؤمن ، گاه ، به هم بسترى ، حريص ترين است ؟ فرمود : «براى آن كه شهوت خود را از آنچه برايش حلال نيست ، حفظ كند و براى اين كه شهوتش او را به اين سو و آن سو منحرف نكند . از اين روست كه چون به حلالْ دست يابد ، به همو بسنده مى كند و به غير او روى نمى آورد» .

.

ص: 408

أعلام الدين عن الإمام الباقر عليه السلام :مِن آدابِ المُؤمِنِ : حِفظُ الأَمانَةِ ، وَالمُناصَحَةُ ، وَالتَّفَكُّرُ ، وَالتَّقِيَّةُ ، وَالبِرُّ ، وحُسنُ الخُلُقِ ، وحُسنُ الظَّنِّ ، وَالصَّبرُ ، وَالحَياءُ ، وَالسَّخاءُ ، وَالعِفَّةُ ، وَالرَّحمَةُ ، وَالمَغفَرِةُ ، وَالرِّضا ، وصِلَةُ الرَّحِمِ ، وَالصَّمتُ ، وَالسَّترُ ، وَالعِفَّةُ ، وَالرَّحمَةُ ، وَالمَغفِرَةُ ، وَالمُواساةُ ، وَالتَّكريمُ ، وَالتَّسليمُ ، وطَلَبُ العِلمِ ، وَالقَناعَةُ ، وَالصِّدقُ ، وَالوَفاءُ ، وتَركُ الاِعتِلامِ (1) ، وتَركُ الاِحتِشامِ ، وَالعَزمُ ، وَالنَّصَفَةُ ، وَالتَّواضُعُ ، وَالمُشاوَرَةُ ، وَالاِستِقالَةُ ، وَالشُّكرُ ، وَالحَياءُ وَالوِقارُ . ثُمَّ ذَكَرَ عليه السلام الخِصالَ الَّتي يَجِبُ عَلَى المُؤمِنِ تَجَنُّبُها ، فَقالَ : البَغيُ ، وَالبُخلُ ، وَالدَّناءَةُ ، وَالخِيانَةُ ، وَالغِشُّ ، وَالحِقدُ ، وَالظُّلمُ ، وَالشَّرَهُ (2) ، وَالخُرقُ ، وَالعُجبُ ، وَالكِبرُ ، وَالحَسَدُ ، وَالغَدرُ الفاشي ، وَالكَذِبُ ، وَالغيبَةُ ، وَالنَّميمَةُ ، وَالمُكايَدَةُ ، وسوءُ الظَّنِّ ، ويَمينُ البَوارِ ، وَالنِّفاقُ ، وَالمِنَّةُ ، وجُحودُ الإِحسانِ ، وَالعَجزُ ، وَالحِرصُ ، وَاللَّعِبُ ، وَالإِصرارُ ، وَالقَطيعَةُ ، وَالمِزاحُ ، وَالسَّفَهُ ، وَالفُحشُ ، وَالغَفلَةُ عَنِ الواجِبِ ، وإذاعَةُ السِّرِّ . (3)

.


1- .كذا ، ولعلّ الصواب : «الاغتلام» (هامش المصدر) .
2- .الشره : أسوأ الحرص (لسان العرب : ج 13 ص 506 «شره») .
3- .أعلام الدين : ص 118 .

ص: 409

أعلام الدين :امام باقر عليه السلام فرمود : «از ويژگى هاى مؤمن است : امانتدارى ، خيرخواهى ، انديشه كردن ، تقيّه ، نيكى كردن ، خوش خويى ، خوش گمانى ، شكيبا بودن ، حيا داشتن ، سخاوت ، عفّت ، رحم دلى ، بخشودن ، خرسندى ، صله رحم به جا آوردن ، خاموشى گزيدن ، پرده پوشى ، همدردى (دستگيرى) كردن ، احترام نهادن ، تسليم بودن [در برابر قضاى الهى] ، دانشجويى ، قناعت ، راستگويى ، وفادارى ، ترك شهوت رانى ، ترك [خجالت و] كم رويى ، مصمّم بودن ، انصاف داشتن ، فروتنى ، رايزنى ، پوزش خواهى ، سپاس گزارى ، حيا و وقار» . امام باقر عليه السلام سپس خصلت هايى را كه مؤمن بايد از آنها دورى كند ، ياد كرد و آنها را چنين بر شمرد : «تجاوز ، بُخل ، پَستى ، خيانت ، دغلى ، كينه توزى ، ستم كردن ، سيرى ناپذيرى ، تندخويى ، خودپسندى ، تكبّر ، حسادت ، پيمان شكنىِ آشكار ، دروغگويى ، غيبت كردن ، سخن چينى ، نيرنگبازى ، بدگمانى ، سوگند دروغ ، دورويى ، منّت گذارى ، حق ناشناسى ، ناتوانى ، آزمندى ، لهو و لعب ، پافشارى ، بريدن [ از خويشاوند] ، شوخى كردن ، سبك سرى ، فحّاشى ، غفلت از وظيفه ، و فاش كردن راز» .

.

ص: 410

الإمام الباقر عليه السلام :إنَّمَا المُؤمِنُ الَّذي إذا رَضِيَ لَم يُدخِلهُ رِضاهُ في إثمٍ ولا باطِلٍ ، وإذا سَخِطَ لَم يُخرِجهُ سَخَطُهُ مِن قَولِ الحَقِّ ، وَالَّذي إذا قَدَرَ لَم تُخرِجهُ قُدرَتُهُ إلَى التَّعَدّي إلى ما لَيسَ لَهُ بِحَقٍّ . (1)

الخصال عن عبد المؤمن الأنصاري عن الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جلأعطَى المُؤمِنَ ثَلاثَ خِصالٍ: العِزَّةَ فِي الدُّنيا، وَالفَلَحَ فِي الآخِرَةِ ، وَالمَهابَةَ في صُدورِ الظّالِمينَ ، ثُمَّ قَرَأَ « وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ » (2) وقَرَأَ : « قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ » إلى قَولِهِ « هُم فِيهَا خَالِدُونَ » (3) . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :المُؤمِنُ حَليمٌ لا يَجهَلُ ، وإن جُهِلَ عَلَيهِ يَحلُمُ ؛ ولا يَظلِمُ ، وإن ظُلِمَ غَفَرَ ؛ ولا يَبخَلُ ، وإن بُخِلَ عَلَيهِ صَبَرَ. (5)

عنه عليه السلام :إنَّ المُؤمِنَ وَلِيُّ اللّهِ ، يُعينُهُ ويَصنَعُ لَهُ ، ولا يَقولُ عَلَيهِ إلَا الحَقَّ ، ولا يَخافُ غَيرَهُ (6) . (7)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 234 ح 13 ، الخصال : ص 105 ح 65 كلاهما عن أبي عبيدة الحذّاء ، أعلام الدين : ص 131 عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحارالأنوار : ج67 ص 355 ح 57 .
2- .المنافقون : 8 .
3- .المؤمنون : 1_11.
4- .الخصال : ص 152 ح 187 و ص 139 ح 157 ، الكافي : ج 8 ص 234 ح 310 وفيهما «الفلج» بدل «الفلح» وكلّها عن عبد المؤمن الأنصاري ، روضه الواعظين : ص 318 وليس في الثلاثة الأخيرة ذيله من «ثمّ قرأ ... » ، بحارالأنوار : ج 67 ص 71 ح 34 .
5- .الكافي : ج 2 ص 235 ح 17 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 202 ، أعلام الدين : ص 110 ، بحارالأنوار : ج 67 ص 358 ح 61 .
6- .قوله : «يعينه» أي اللّه يعين المؤمن ، و«يصنع له» أي يكفي مهمّاته و«لا يقول» أي المؤمن على اللّه ، «إلّا الحقّ» أي إلّا ما علم أنّه حقّ ولا يخاف غيره .وفيه تفكيك بعض الضمائر ، والأظهر أنّ المعنى يعين المؤمن دين اللّه وأولياءه ، ويصنع له أي أعماله خالصة للّه سبحانه (بحار الأنوار : ج 67ص 64) .
7- .الكافي : ج 2 ص 171 ح 5 عن إبراهيم بن عمر اليماني ، المؤمن : ص 29 ح 54 ، الاختصاص : ص 28 بزيادة «وينصره» بعد «يعينه»، أعلام الدين : ص438، بحارالأنوار : ج 67 ص 64 ح 11 .

ص: 411

امام باقر عليه السلام :مؤمن ، آن كسى است كه هر گاه [از كسى] خشنود شود ، خشنودى اش او را به گناهى يا باطلى نمى كشاند و هر گاه ناخشنود شود ، ناخشنودى اش او را از گفتن حق باز نمى دارد ، و كسى است كه هر گاه قدرت يابد ، قدرتش او را به دست اندازى به آنچه حقّ او نيست ، نمى كشانَد .

الخصال_ به نقل از عبد المؤمن انصارى _:امام باقر عليه السلام فرمود : «خداوند عز و جل سه ويژگى به مؤمن داده است : عزّت در دنيا ، رستگارى در آخرت ، و هيبت در دل ستمگران» . ايشان سپس [اين آيه را] : «و عزّت ، تنها از آنِ خدا و فرستاده او و مؤمنان است» خواند و نيز [اين آيات را] : «هر آينه مؤمنان ، رستگار شدند» تا «همانان كه در آن [بهشت] جاويدان اند» خواند .

امام صادق عليه السلام :مؤمن ، بردبار است و نادانى نمى كند و اگر به او نابخردى [و اهانت ]شد ، بردبارى مى ورزد . ستم نمى كند و اگر به او ستم شد ، مى بخشد . بخل نمى ورزد و اگر به او بخل ورزيده شد ، شكيبايى مى كند .

امام صادق عليه السلام :مؤمن ، دوست خداست . خدا به او كمك مى كند و برايش كارسازى مى نمايد . (1) مؤمن در باره خدا جز حق نمى گويد و از غير او نمى ترسد .

.


1- .يا : مؤمن ، دين خدا و دوستان او را كمك مى كند و اعمال خود را براى او خالص مى گرداند .

ص: 412

مصباح الشريعة_ فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام _ :يَنبَغي لِلمُؤمِنِ إذا أخَذَ أن يَأخُذَ بِحَقٍّ ، وإذا أعطى فَفي حَقٍّ وبِحَقٍّ ومِن حَقٍّ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :المُؤمِنُ مَن طابَ مَكسَبُهُ وحَسُنَت خَليقَتُهُ ، وصَحَّت سَريرَتُهُ ، وأنفَقَ الفَضلَ مِن مالِهِ ، وأمسَكَ الفَضلَ مِن كَلامِهِ ، وكَفَى النّاسَ شَرَّهُ ، وأنصَفَ النّاسَ مِن نَفسِهِ . (2)

عنه عليه السلام :يَنبَغي لِلمُؤمِنِ أن يَكونَ فيهِ ثَمانُ خِصالٍ : وَقورٌ عِندَ الهَزاهِزِ ، صَبورٌ عِندَ البَلاءِ ، شَكورٌ عِندَ الرَّخاءِ ، قانِعٌ بِما رَزَقَهُ اللّهُ ، لا يَظلِمُ الأَعداءَ ، ولا يَتَحامَلُ لِلأَصدِقاءِ ، بَدَنُهُ مِنهُ في تَعَبٍ ، وَالنّاسُ مِنهُ في راحَةٍ ، إنَّ العِلمَ خَليلُ المُؤمِنِ ، وَالحِلمُ وَزيرُهُ ، وَالصَّبرُ أميرُ جُنودِهِ ، وَالرِّفقُ أخوهُ ، وَاللّينَ والِدُهُ . (3)

عنه عليه السلام :المُؤمِنُ عَلَوِيٌّ لِأَ نَّهُ عَلا فِي المَعرِفَةِ ، وَالمُؤمِنُ هاشِميٌّ ، لِأَنَّهُ هَشَمَ الضَّلالَةَ ، وَالمُؤمِنُ قُرَشِيٌّ لِأَ نَّهُ أقَرَّ بِالشَّيءِ المَأخوذِ عَنّا ، وَالمُؤمِنُ عَجَمِيٌّ لِأَنَّهُ استَعجَمَ عَلَيهِ أبوابَ الشَّرِّ ، وَالمُؤمِنُ عَرَبِيٌّ لِأَنَّ نَبِيَّهُ صلى الله عليه و آله عَرَبِيٌّ وكِتابَهُ المُنزَلَ بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبينٍ ، وَالمُؤمِنُ نَبَطِيٌّ لِأَنَّهُ استَنبَطَ العِلمَ ، وَالمُؤمِنُ مُهاجِرِيٌّ لِأَنَّهُ هَجَرَ السَّيِّئاتِ ، وَالمُؤمِنُ أنصارِيٌّ لِأَ نَّهُ نَصَرَ رَسولَهُ وأهلَ بَيتِ رَسولِ اللّهِ ، وَالمُؤمِنُ مُجاهِدٌ لِأَ نَّهُ يُجاهِدُ أعداءَ اللّهِ تَعالى في دَولَةِ الباطِلِ بِالتَّقِيَّةِ وفي دَولَةِ الحَقِّ بِالسَّيفِ . (4)

.


1- .مصباح الشريعة : ص 304 ، بحارالأنوار : ج 103 ص 101 ح 43 .
2- .الكافي : ج 2 ص 235 ح 18 عن آدم أبي الحسين بن المتوكّل اللؤلوئي ، الخصال : ص 352 ح 30 عن الإمام علي عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 67 ص 293 ح16 .
3- .الكافي : ج 2 ص 230 ح 2 عن عبد اللّه بن غالب وص 47 ح 1 عن عبد الملك بن غالب ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص354 ح 5762 ، الخصال : ص 406 ح 2 كلاهما عن حمّاد بن عمرو عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله نحوه و ص 406 ح 1،الأمالي للصدوق : ص 688 ح 944 كلاهما عن عبداللّه بن غالب، تحف العقول : ص 361، مشكاة الأنوار : ص 148 ح 351 ، بحارالأنوار : ج 67 ص268 ح 1 .
4- .علل الشرائع : ص 467 ح 22 عن محمّد بن محمّد بن عمارة ، الاختصاص : ص 143 نحوه ، بحارالأنوار : ج 67 ص 171 ح 3 .

ص: 413

مصباح الشريعة_ در آنچه به امام صادق عليه السلام نسبت داده است _ :شايسته است مؤمن هر گاه مى گيرد ، به حق بگيرد و هر گاه مى دهد ، در راه حق و به حق و از حق بدهد .

امام صادق عليه السلام :مؤمن ، كسى است كه درآمدش حلال و اخلاقش نيكو و باطنش سالم باشد ، زيادىِ مالش را انفاق كند و زيادىِ گُفتارش را نگه دارد ( زياده گويى نكند) ، مردم را از شرّ خود در امان بدارد و با مردم ، انصاف داشته باشد .

امام صادق عليه السلام :سزاوار است كه مؤمن ، هشت خصلت داشته باشد : در تكان ها محكم باشد ؛ در گرفتارى ، شكيبا باشد ؛ در هنگام برخوردارى ، سپاس گزار باشد ؛ به آنچه خداوند عز و جل روزىِ او كرده ، قانع باشد ؛ به دشمنان ، ستم نكند و به خاطر دوستان ، مرتكب گناه نشود ( / به دوستان ، جفا نكند) ؛ بدنش از او در زحمت باشد و مردم از او در آسايش باشند . دانش ، دوست مؤمن است و بردبارى ، وزير او ، و شكيبايى ، فرمانده سپاهش و مدارا برادرش و ملايمت ، پدرش .

امام صادق عليه السلام :مؤمن ، عَلَوى است ؛ زيرا در شناخت ، به مقام عالى رسيده است . مؤمن ، هاشمى است ؛ زيرا گم راهى را در هم شكسته است . مؤمن ، قُرَشى است ؛ زيرا به آنچه از ما گرفته شده است ، اقرار دارد . مؤمن ، عَجَم است ؛ زيرا درهاى بدى ، بر او بسته اند . مؤمن ، عرب است ؛ زيرا پيامبر او عرب است و كتاب او به زبان عربىِ روشن فرو فرستاده شده است . مؤمن ، نَبْطى است ؛ زيرا دانش را استنباط كرده است . مؤمن ، مهاجر است ؛ زيرا بدى ها را ترك كرده است . مؤمن ، انصارى است ؛ زيرا خدا و پيامبر او و اهل بيت پيامبر خدا را يارى مى كند . مؤمن ، مجاهد است ؛ زيرا با دشمنان خداوند عز و جل ، در دولت باطل ، با تقيّه و در دولت حق ، با شمشير ، جهاد مى كند .

.

ص: 414

عنه عليه السلام :المُؤمِنُ لَهُ قُوَّةٌ في دينٍ، وحَزمٌ في لينٍ ، وإيمانٌ في يَقينٍ ، وحِرصٌ في فِقهٍ ، ونَشاطٌ في هُدىً ، وبِرٌّ في استِقامَةٍ ، وعِلمٌ في حِلمٍ ، وكَيسٌ في رِفقٍ ، وسَخاءٌ في حَقٍّ ، وقَصدٌ في غِنىً ، وتَجَمُّلٌ في فاقَةٍ ، وعَفوٌ في قُدرَةٍ ، وطاعَةٌ للّهِِ في نَصيحَةٍ ، وَانتِهاءٌ في شَهوَةٍ ، ووَرَعٌ في رَغبَةٍ ، وحِرصٌ في جِهادٍ ، وصَلاةٌ في شُغُلٍ ، وصَبرٌ في شِدَّةٍ . وفِي الهَزاهِزِ وَقورٌ ، وفِي المَكارِهِ صَبورٌ ، وفِي الرَّخاءِ شَكورٌ ، ولا يَغتابُ ولا يَتَكَبَّرُ ، ولا يَقطَعُ الرَّحِمَ ، ولَيسَ بِواهِنٍ ، ولا فَظٍّ ولا غَليظٍ ، ولا يَسبِقُهُ بَصَرُهُ ، ولا يَفضَحُهُ بَطنُهُ ، ولا يَغلِبُهُ فَرجُهُ ، ولا يَحسُدُ النّاسَ ، يُعَيَّرُ ولا يُعَيِّرُ ، ولا يُسرِفُ ، يَنصُرُ المَظلومَ ويَرحَمُ المِسكينَ ، نَفسُهُ مِنهُ في عَناءٍ ، وَالنّاسُ مِنهُ في راحَةٍ ، لا يَرغَبُ في عِزِّ الدُّنيا ، ولا يَجزَعُ مِن ذُلِّها ، لِلنّاسِ هَمٌّ قَد أقبَلوا عَلَيهِ ولَهُ هَمٌّ قَد شَغَلَهُ ، لا يُرى في حُكمِهِ نَقصٌ ، ولا في رَأيِهِ وَهنٌ ، ولا في دينِهِ ضَياعٌ (1) ، يُرشِدُ مَنِ استَشارَهُ ، ويُساعِدُ من ساعَدَهُ ، ويَكيعُ (2) عَنِ الخَنا وَالجَهلِ. (3)

.


1- .قال العلّامة المجلسي قدس سره : أي دينه قويّ متين لا يضيع بالشكوك والشبهات ولابارتكاب السّيئات (بحار الأنوار : ج 67 ص 275) .
2- .يكيع كيبيع ؛ بالياء المثناة التحتانية ، وفي بعض نسخ الخصال بالتاء المثناة الفوقانية ، وفي بعضها بالنون ، والكلّ متقاربة في المعنى ، قال في القاموس : كعت عنه أكيع وأكاع كيعا : إذا هبته وجبنت عنه ، وقال : كنع عن الأمر _ كمنع _ : هرب وجبن . وقال : كتع _ كمنع _ : هرب . وفي النهاية : الخناء : الفحش في القول .والجهل مقابل العلم أو السفاهة والسبّ (بحار الأنوار : ج 67 ص 275) .
3- .الكافي: ج 2 ص 231 ح 4، الخصال : ص 571 ح 2، صفات الشيعة : ص 110 ح 54، أعلام الدين : ص 109 كلّها نحوه، بحارالأنوار : ج 67 ص 271 ح 3 .

ص: 415

امام صادق عليه السلام :مؤمن ، در دين ، نيرومند است و در عين نرمى ، قاطع و ايمانش آميخته با يقين . در فهميدن [دين] ، آزمند است و در پيمودن راه راست ، با نشاط (كوشا) و در نيكوكارى ، پايدار . دانش را با بردبارى در آميخته و در عين برخوردارى از نرمش ، زيرك است . در [راه] حق ، سخاوتمند است و هنگام توانگرى ، جانب اعتدال را نگه مى دارد و در وقت نادارى ، خويشتندار است و در زمان قدرت يافتن [بر دشمن] ، با گذشت است . در طاعت خدا خلوص دارد و از شهوت پيروى نمى كند و در خواهش ها خويشتندار است . به جهاد ، آزمند است و با وجود كار ، نمازش را ترك نمى گويد و در سختى ها شكيباست . در تكان ها محكم است و در ناملايمات ، شكيبا و در هنگام برخوردارى ، سپاس گزار . غيبت نمى كند ، تكبّر ندارد و پيوند خويشاوندى نمى بُرَد . سست و درشت خوى و خشن نيست و نگاهش از او پيشى نمى گيرد [بلكه در اختيار اوست ]و شكمش او را رسوا نمى كند و ميل جنسى اش بر او چيره نمى آيد . به مردم حسادت نمى ورزد . سرزنش مى شود ؛ ولى او سرزنش نمى كند . اسراف نمى كند و ستم ديده را يارى مى رساند و به بينوا رحم مى كند . نفْسش از او در رنج است و مردم از او در آسايش اند . عزّت دنيا را نمى خواهد و از خوارىِ آن ، بى تابى نمى كند . مردم در انديشه دنيايند و او سرگرم آخرت است . نه در قضاوتش نقصى ديده مى شود و نه در رأيش ضعفى و نه در دينش خرابى اى . هر كه با او مشورت كند ، راه نمايى اش مى كند و به آن كه كمكش كند ، كمك مى رساند ، و از هرزه گويى و رفتار جاهلانه مى گريزد .

.

ص: 416

الاُصول الستّة عشر عن زيد الزرّاد :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : نَخشى أن لا نَكونَ مُؤمِنينَ . قالَ : ولِمَ ذاكَ ؟ فَقُلتُ : وذلِكَ أنّا لا نَجِدُ فينا مَن يَكونُ أخوهُ عِندَهُ آثَرَ مِن دِرهَمِهِ ودينارِهِ ، ونَجِدُ الدّينارَ وَالدِّرهَمَ آثَرَ عِندَنا مِن أخٍ قَد جَمَعَ بَينَنا وبَينَهُ مُوالاةُ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام . قالَ : كَلّا ، إنَّكُم مُؤمِنونَ ، ولكِن لا تُكمِلونَ إيمانَكُم حَتّى يَخرُجَ قائِمُنا ، فَعِندَها يَجمَعُ اللّهُ أحلامَكُم ، فَتَكونونَ مُؤمِنينَ كامِلينَ ، ولَو لَم يَكُن فِي الأَرضِ مُؤمِنونَ كامِلونَ إذاً لَرَفَعَنَا اللّهُ إلَيهِ وأنكَرتُمُ الأَرضَ وأنكَرتُمُ السَّماءَ . بَل وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ إنَّ فِي الأَرضِ في أطرافِها مُؤمِنينَ ما قَدرُ الدُّنيا كُلِّها عِندَهُم تَعدِلُ جَناحَ بَعوضَةٍ ، ولَو أنَّ الدُّنيا بِجَميعِ ما فيها وعَلَيها ذَهَبَةٌ حَمراءُ عَلى عُنُقِ أحَدِهِم ثُمَّ سَقَطَ عَن عُنُقِهِ ما شَعَرَ بِها أيُّ شَيءٍ كانَ عَلى عُنُقِهِ ولا أيُّ شَيءٍ سَقَطَ مِنها لِهَوانِها عَلَيهِم ، فَهُمُ الحَفِيُّ (الخَفِيُّ) عَيشُهُم ، المُنتَقِلَةُ دِيارُهُم مِن أرضٍ إلى أرضٍ ، الخَميصَةُ بُطونُهُم مِنَ الصِّيامِ ، الذُّبلَةُ شِفاهُهُم مِنَ التَّسبيحِ ، العُمشُ العُيونِ مِنَ البُكاءِ ، الصُّفرُ الوُجوهِ مِنَ السَّهَرِ ، فَذلِكَ سيماهُم ، مَثَلاً ضَرَبَهُ اللّهُ فِي الإِنجيلِ لَهُم ، وفِي التَّوراةِ وَالفُرقانِ وَالزَّبورِ وَالصُّحُفِ الاُولى . وَصَفَهُم فَقالَ : «سِيمَاهُمْ فِى وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِى التَّوْرَاةِ وَ مَثَلُهُمْ فِى الْاءِنجِيلِ» (1) عَنى بِذلِكَ صُفرَةَ وُجوهِهِم مِن سَهَرِ اللَّيلِ ، هُمُ البَرَرَةُ بِالإِخوانِ في حالِ العُسرِ وَاليُسرِ ، المُؤثِرونَ عَلى أنفُسِهِم في حالِ العُسرِ ، كَذلِكَ وَصَفَهُمُ اللّهُ فَقالَ: «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (2) فازوا وَاللّهِ وأفلَحوا . إن رَأَوا مُؤمِناً أكرَموهُ ، وإن رَأَوا مُنافِقا هَجَروهُ ، إذا جَنَّهُمُ اللَّيلُ اتَّخَذوا أرضَ اللّهِ فِراشا وَالتُّرابَ وِسادا ، وَاستَقبَلوا بِجِباهِهِمُ الأَرضَ يَتَضَرَّعونَ إلى رَبِّهِم في فَكاكِ رِقابِهِم مِنَ النّارِ ، فَإِذا أصبَحوا اختَلَطوا بِالنّاسِ لا يُشارُ إلَيهِم بِالأَصابِعِ ، تَنَكَّبُوا الطُّرُقَ ، وَاتَّخَذُوا الماءَ طيبا وطَهوراً ، أنفُسُهُم مَتعوبَةٌ ، وأبدانُهُم مَكدودَةٌ (3) ، وَالنّاسُ مِنهُم في راحَةٍ . فَهُم عِندَ النّاسِ شِرارُ الخَلقِ ، وعِندَ اللّهِ خِيارُ الخَلقِ ، إن حَدَّثوا لَم يُصَدَّقوا ، وإن خَطَبوا لَم يُزَوَّجوا ، وإن شَهِدوا لَم يُعرَفوا ، وإن غابوا لَم يُفقَدوا ، قُلوبُهُم خائِفَةٌ وَجِلَةٌ مِنَ اللّهِ ، ألسِنَتُهُم مَسجونَةٌ ، وصُدورُهُم وِعاءٌ لِسِرِّ اللّهِ ، إن وَجَدوا لَهُ أهلاً نَبَذوهُ إلَيهِ نَبذا ، وإن لَم يَجِدوا لَهُ أهلاً ألقَوا عَلى ألسِنَتِهِم أقفالاً غَيَّبوا مَفاتيحَها ، وجَعَلوا عَلى أفواهِهِم أوكِيَةً ، صُلَّبٌ صِلابٌ أصلَبُ مِنَ الجِبالِ لا يُنحَتُ مِنهُم شَيءٌ ، خُزَّانُ العِلمِ ومَعدِنُ الحِكمَةِ ، وتُبّاعُ النَّبِيّينَ وَالصِّدِّيقينَ وَالشُّهَداءُ وَالصّالِحينَ ، أكياسٌ يَحسَبُهُمُ المُنافِقُ خُرسا وعُميا وبُلها وما بِالقَومِ مِن خَرَسٍ ولا عَمىً ولا بَلَهٍ . إنَّهُم لَأَكياسٌ فُصَحاءُ ، حُلَماءُ ، حُكَماءُ أتقِياءُ ، بَرَرَةٌ ، صَفوَةُ اللّهِ ، أسكَنَتهُمُ الخَشيَةُ للّهِِ ، وأعيَتهُم ألسِنَتُهُم خَوفا مِنَ اللّهِ ، وكِتمانا لِسِرِّهِ . فَواشَوقاه إلى مُجالَسَتِهِم ومُحادَثَتِهِم ، يا كَرباه لِفَقدِهِم ، ويا كَشفَ كَرباه لِمُجالَسَتِهِم . اُطلُبوهُم ، فَإِن وَجَدتُموهُم وَاقتَبَستُم مِن نورِهِم اهتَدَيتُم وفُزتُم بِهِم فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ . هُم أعَزُّ فِي النّاسِ مِنَ الكِبريتِ الأَحمَرِ، حِليَتُهُم طولُ السُّكوتِ، وكِتمانُ السِّرِّ (4) ، وَالصَّلاةُ وَالزَّكاةُ وَالحَجُّ وَالصَّومُ ، وَالمُواساةُ لِلإِخوانِ في حالِ اليُسر وَالعُسرِ ، فَذلِكَ حِليَتُهُم ومَحَبَّتُهُم ، يا طوبى لَهُم وحُسنُ مَآبٍ ، هُم وارِثُو الفِردَوسِ ، خالِدينَ فيها ، ومَثَلُهُم في أهلِ الجِنانِ مَثَلُ الفِردَوسِ فِي الجِنانِ ، وهُمُ المَطلوبونَ فِي النّارِ المَحبورونَ فِي الجِنانِ ، فَذلِكَ قَولُ أهلِ النّارِ: «مَا لَنَا لَا نَرَى رِجَالًا كُنَّا نَعُدُّهُم مِّنَ الْأَشْرَارِ» (5) فَهُم أشرارُ الخَلقِ عِندَهُم ، فَيَرفَعُ اللّهُ مَنازِلَهُم حَتّى يَرونَهُم ، فَيَكونُ ذلِكَ حَسرَةً لَهُم فِي النّارِ فَيَقولونَ: «يَالَيْتَنَا نُرَدُّ» (6) فَنَكونَ مِثلَهُم فَلَقَد كانوا هُمُ الأَخيارَ ، وكُنّا نَحنُ الأَشرارَ ، فَذلِكَ حَسرَةٌ لِأَهلِ النّارِ . (7)

.


1- .الفتح : 29 .
2- .الحشر : 9 .
3- .في المصدر : «مَكدورة» ، والتصويب من بحار الأنوار.
4- .في المصدر : «بكتمان السرّ» ، والتصويب من بحار الأنوار .
5- .ص : 62 .
6- .الأنعام : 27
7- .الاُصول الستّة عشر : ص 127 ح 20 ، بحارالأنوار : ج 67 ص 350 ح 54 .

ص: 417

الاُصول الستّة عشر_ به نقل از زيد زَرّاد _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : بيم آن داريم كه مؤمن نباشيم . فرمود : «چرا ؟» . گفتم : چون در ميان خود ، كسى را نمى يابيم كه برادرش را بر درهم و دينار خود ، ترجيح دهد . ما درهم و دينار را بر برادرى كه هر دو ولايت امير مؤمنان عليه السلام را داريم ، ترجيح مى دهيم . فرمود : «نه ، شما مؤمن هستيد ؛ امّا ايمانتان كامل نمى شود ، مگر آن گاه كه قائمِ ما ظهور كند . در آن هنگام است كه خداوند ، خِردهاى شما را كامل مى گرداند و مؤمنانى تمام عيار خواهيد بود . اگر در روى زمين ، مؤمنان كاملى وجود نداشتند ، قطعا خداوند ، ما را به سوى خود مى برد و شما زمين و آسمان را نفى مى كرديد . آرى ، سوگند به آن كه جانم در دست اوست ، در گوشه و كنار زمين ، مؤمنانى هستند كه همه دنيا در نظر آنان به بال پشه اى نمى ارزد . دنيا در چشم آنان ، چنان بى مقدار است كه اگر دنيا با همه آنچه در آن و بر روى زمين است ، زرِ سرخ مى شد و به گردن يكى از آنها آويخته مى گشت و سپس از گردنش مى افتاد ، احساس نمى كرد كه چه در گردنش بوده و چه از آن افتاده است . اينان ، پنهان (گم نام) زندگى مى كنند و از سرزمينى به سرزمينى مى كوچند . شكم هايشان از روزه دارى ، به پشتشان چسبيده و لب هايشان از تسبيح خدا خشكيده است و چشمانشان از گريه ، كم سو گشته و رخسارشان از شب خيزى ، به زردى گراييده است . اين است سيماى مؤمنان و مثالى كه خداوند در انجيل و در تورات و قرآن و زبور و كتاب هاى [آسمانى ]نخستين ، براى ايشان زده و در وصفشان فرموده است : «نشانه شان همين اثر سجود بر رخسارشان است . اين است داستانشان در تورات و داستانشان در انجيل» . مقصود ، زردىِ رخسار آنان بر اثر شب زنده دارى است . آنان اند كه به برادران ، در حال تنگ دستى و گشايش ، نيكى و كمك مى كنند و در زمان تنگ دستى ، آنان را بر خود مقدّم مى دارند . خداوند ، اين گونه آنان را وصف كرده و فرموده است : «آنان را بر خويشتن مقدّم مى دارند ، هر چند خود ، نيازمند باشند ، و آنان كه از بخل خويش حفظ شوند ، به حقيقت ، خود ، رستگاران اند» . به خدا كه اينان كامياب و رستگار شدند ! چون مؤمنى را ببينند ، گرامى اش مى دارند و هر گاه منافقى را ببينند ، از او دورى مى گزينند . آن گاه كه شب فرا رسد ، زمين خدا را بستر و خاك را بالش مى گيرند ، و پيشانى هايشان را بر خاك مى نهند و ملتمسانه آزادىِ خويش از آتش دوزخ را از پروردگارشان مى خواهند و چون صبح شود ، در حالى با مردم در مى آميزند كه انگشت نما نباشند [و كسى آنان را به زهد و عبادت نشناسد] . از راه ها كناره مى گيرند و آب را مايه خوش بويى و پاكيزگىِ خويش قرار مى دهند . (1) جان هايشان در رنج است و بدن هايشان در تلاش ، و مردم از آنان در آسايش اند . در نزد مردمان ، بدترينِ مخلوقات اند ؛ ولى نزد خدا بهترينِ خلق اند . اگر سخن گويند ، كسى تصديقشان نمى كند و اگر خواستگارى كنند ، كسى به آنها زن نمى دهد . اگر در جمع باشند ، كسى نمى شناسدشان و اگر نباشند ، كسى جوياى آنان نمى شود . دل هايشان از خداوند ، ترسان و لرزان است و زبان هايشان زندانى و سينه هايشان صندوقچه راز خداست كه اگر براى آن ، اهلى بيابند ، به او باز مى گويند و اگر برايش اهلى نيابند ، بر زبان هايشان قفل ها مى زنند و كليدهاى آنها را پنهان مى سازند و بر دهان هاى خود بند مى نهند . سخت اند ، محكم اند ، سخت تر از كوه هايند و كمترين چيزى از آنان كنده نمى شود . خزانه دارانِ دانش و كان حكمت اند . پيرو پيامبران و خداباوران و گواهان [بر حقّانيت و يگانگىِ خداوند] و شايستگان اند . زيركانى هستند كه منافقان ، آنان را گنگ و كور و ابله مى پندارند ؛ امّا نه گنگ اند ، نه كور و نه ابله ؛ بلكه زيركانى زبان آور ، بردبار ، فرزانگانى پرهيزگار و نيكوكار و برگزيده خدايند كه ترس از خدا آنان را به سكوت كشانده است و از بيم خداوند و براى پوشيده داشتن راز اوست كه زبان هايشان فرو بسته شده است . وه كه چه شوقى است مرا به همنشينى و هم سخنى با آنان ! اى واى از نبودشان ! و چه اندوه زُداست همنشينى با آنان ! ايشان را بجوييد ؛ كه اگر يافتيدشان و از نور آنها پرتوى بر گرفتيد ، بى گمان ، ره يافته ايد و به بركت وجود آنان ، در دنيا و آخرت ، كامياب گشته ايد . اينان در ميان مردم ، از گوگرد سرخ هم كمياب ترند . زيورشان طول سكوت است و پنهان داشتن راز ، و نماز و زكات و حج و روزه و كمك كردن به برادران در وقت آسايش و تنگى . اين است زيورشان و مهر ورزيدنشان . خوشا به حال آنان! و فرجام نيك ، ايشان راست . ايشان ، وارثان پرديس اند و در آن ، جاويدان . جايگاه آنان در ميان بهشتيان ، چونان جايگاه پرديس در ميان ديگر باغ هاى بهشت است . در دوزخ ، ايشان را مى جويند ؛ امّا در بهشت شادان مى زيَند . اين ، سخن دوزخيان است كه : «چرا مردانى را كه ما آنان را از اشرار مى شمرديم ، نمى بينيم؟» . پس آنان (مؤمنان) در نظر اهل آتش ، جزو مردمانِ بد بوده اند . پس خداوند ، جايگاه ايشان را بالا مى برد ، تا جايى كه اهل دوزخ ، آنها را مى بينند و از ديدن آنها ، در آتش ، حسرت مى خورند و مى گويند : « «اى كاش باز گردانده شويم» و مانند ايشان باشيم ؛ زيرا آنها خوب بوده اند و ما خود ، بد بوده ايم!» و همين ، مايه حسرت و افسوس دوزخيان مى شود .

.


1- .در بحار الأنوار آمده است : يعنى براى تميزى و خوش بويىِ خود ، به آب ، بسنده مى كنند و از عطر و بوى خوش استفاده نمى كنند .

ص: 418

. .

ص: 419

. .

ص: 420

الإمام الصادق عليه السلام :أخَذَ اللّهُ ميثاقَ المُؤمِنِ عَلى أن لا تُصَدَّقَ مَقالَتُهُ ، ولا يَنتَصِفَ مِن عَدُوِّهِ (1) ، وما مِن مُؤمِنٍ يَشفي نَفسَهُ إلّا بِفَضيحَتِها ؛ لِأَنَّ كُلَّ مُؤمِنٍ مُلجَمٌ (2) . (3)

عنه عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِعَبدِ اللّهِ بنِ جُندَبٍ _ :إنَّما المُؤمِنونَ الَّذينَ يَخافونَ اللّهَ ويُشفِقونَ أن يُسلَبوا ما اُعطوا مَِن الهُدى ، فَإِذا ذَكَرُوا اللّهَ ونَعماءَهُ وَجِلوا وأشفَقوا . وإذا تُلِيَت عَلَيهِم آياتُهُ زادَتهُم إيمانا مِمّا أظهَرَهُ مِن نَفاذِ قُدرَتِهِ ، وعَلى رَبِّهِم يَتَوَكَّلونَ. (4)

عنه عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِمُؤمِنِ الطّاقِ _ :يَابنَ النُّعمانِ ، لا يَكونُ العَبدُ مُؤمِنا حَتّى يَكونَ فيهِ ثَلاثُ سُنَنٍ : سُنَّةٌ مِنَ اللّهِ وسُنَّةٌ مِن رَسولِهِ ، وسُنَّةٌ مِنَ الإِمامِ . فَأَمَّا السُّنَّةُ مِنَ اللّهِ جَلَّ وعَزَّ فَهُوَ أن يَكونَ كَتوما لِلأَسرارِ ، يَقولُ اللّهُ جَلَّ ذِكرُهُ : «عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا» (5) . وأمَّا الَّتي مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَهُوَ أن يُدارِيَ النّاسَ ويُعامِلَهُم بِالأَخلاقِ الحَنيفِيَّةِ ، وأمَّا الَّتي مِنَ الإِمامِ فَالصَّبرُ فِي البَأساءِ وَالضَّرّاءِ حَتّى يَأتِيَهُ اللّهُ بِالفَرَجِ. (6)

.


1- .الانتصاف ، الانتقام .
2- .يحتمل أن يكون المعنى : أنّه ألجمه اللّه في الدنيا فلا يقدر على الانتقام في دول اللئام ، أو ينبغي أن يُلجم نفسه و يمنعها من الكلام أو الفعل الذي يخالف التقيّة (مرآة العقول : ج 9 ص 311) .
3- .الكافي : ج 2 ص 249 ح 1 عن داود بن فرقد ، الخصال : ص 229 ح 69 نحوه ، المؤمن : ص 25 ح 38 وليست فيه : « ومامن مؤمن ...» ، كشف الريبة : ص 93 عن الإمام علي عليه السلام .
4- .تحف العقول : ص 301 ، بحارالأنوار : ج 78 ص 280 ح 1 .
5- .الجن : 26 .
6- .تحف العقول :ص 312 و ص 442 عن الإمام الرضا عليه السلام نحوه ، بحارالأنوار : ج 78 ص 291 ح 2 .

ص: 421

امام صادق عليه السلام :خداوند از مؤمن ، پيمان گرفته است كه [در دنيا] گفته اش تصديق نشود و از دشمنش انتقام نگيرد . هيچ مؤمنى [با انتقام از دشمن ، ]تسلّاى خاطر پيدا نمى كند (دلش خنك نمى شود) ، مگر اين كه رسوا مى شود ؛ زيرا هر مؤمنى لگام خورده است .

امام صادق عليه السلام_ در توصيه اش به عبد اللّه بن جُندَب _ :مؤمنان ، كسانى هستند كه از خدا بترسند و بيم آن داشته باشند كه هدايتى كه عطايشان شده است ، از آنان گرفته شود ، و هر گاه به ياد خدا و نعمت هاى او افتند ، بيمناك و نگران شوند و هر گاه آيات خدا بر ايشان خوانده شود ، از قدرت نمايىِ او ، بر ايمانشان افزوده شود ، و بر پروردگارشان توكّل كنند .

امام صادق عليه السلام_ در اندرزش به مؤمن طاق _ :اى پسر نعمان ! بنده مؤمن نيست ، مگر آن گاه كه سه خصلت در او باشد : خصلتى از خداوند ، خصلتى از پيامبر او و خصلتى از امام . خصلتِ خداوندى ، اين است كه رازپوش باشد ، كه خداوند بلندنام [ در وصف خود] مى فرمايد : «داناى نهان است و هيچ كس را بر نهان خويش ، آگاه نمى سازد» . آن خصلت كه از پيامبر خداست ، اين است كه با مردم مدارا كند و با اخلاقِ دين راستين (اسلام) با آنان رفتار كند . آن خصلت كه از امام است ، شكيبايى ورزيدن در فقر و گرفتارى است ، تا آن كه خداوند در كار او گشايش آوَرد .

.

ص: 422

الإمام الرضا عليه السلام :لا يَكونُ المُؤمِنُ مُؤمِنا حَتّى يَكونَ فيهِ ثَلاثُ خِصالٍ : سُنَّةٌ مِن رَبِّهِ ، وسُنَّةٌ مِن نَبِيِّهِ ، وسُنَّةٌ مِن وَلِيِّهِ . فَأَمَّا السُّنَّةُ مِن رَبِّهِ فَكِتمانُ سِرِّهِ ، قالَ اللّهُ عز و جل : «عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ» (1) . وأمَّا السُّنَّةُ مِن نَبِيِّهِ فَمُداراةُ النّاسِ ، فَإِنَّ اللّهَ عز و جل أمَرَ نَبِيَّهُ صلى الله عليه و آله بِمُداراةِ النّاسِ ، فَقالَ : «خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ» (2) وأمَّا السُّنَّةُ مِن وَلِيِّهِ فَالصَّبرُ فِي البَأساءِ وَالضَّرّاءِ. (3)

الإمام العسكري عليه السلام :المُؤمِنُ بَرَكَةٌ عَلَى المُؤمِنِ وحُجَّةٌ عَلَى الكافِرِ . (4)

عنه عليه السلام :عَلاماتُ المُؤمِنينَ خَمسٌ : صَلاةُ الإِحدى وَالخَمسينَ ، وزِيارَةُ الأَربَعينَ ، وَالتَّخَتُّمُ فِي اليَمينِ ، وتَعفيرُ الجَبينِ ، وَالجَهرُ بِبِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ . (5)

.


1- .الجنّ : 26 و 27 .
2- .الأعراف :199 .
3- .الكافي :ج 2 ص 241 ح 39 ، الخصال : ص 82 ح 7 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 256 ح 9 كلاهما عن الحارث بن الدلهاث مولى الإمام الرضا عليه السلام ، معاني الأخبار : ص 184 ح 1 عن مبارك مولى الإمام الرضا عليه السلام ، تحف العقول : ص 442 كلّها نحوه ، بحارالأنوار : ج 24 ص 39 ح 16 نقلاً عن الأمالي للصدوق .
4- .تحف العقول : ص 489 ، الاختصاص : ص 27 ، الدعوات : ص 226 ح 626 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام وفيهما «المؤمن بركة على المؤمن» فقط ، الاُصول الستّة عشر : ص 216 ح 213 وفيه «وإنّ المؤمن حجّة للّه » بدل «وحجّة على الكافر» ، بحارالأنوار : ج 78 ص 374 ح 20 .
5- .مصباح المتهجّد ، ص 788 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 52 ح 122 وفيه «الخمسين» بدل «الإحدى والخمسين»، المزار للمفيد : ص 53 ح 1، الإقبال : ج 3 ص 100، روضة الواعظين : ص 215 ، عوالي اللآلي : ج 4 ص 37 ح 127 عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 85 ص 75 ح 7 .

ص: 423

امام رضا عليه السلام :مؤمن ، مؤمن نيست ، مگر آن كه سه خصلت در او باشد : خصلتى از پروردگارش ، خصلتى از پيامبر او ، و خصلتى از ولىّ او . خصلت پروردگارش ، اين است كه رازش را پوشيده بدارد . خداوند عز و جل [در وصف خود] مى فرمايد : «داناى نهان است و هيچ كس را بر نهان خويش آگاه نمى سازد ، مگر پيامبرى را كه خود بپسندد» . خصلت پيامبرش ، مدارا كردن با مردم است ؛ زيرا خداوند عز و جل پيامبرش را به مدارا با مردم فرمان داده و فرموده است : «گذشت پيشه كن و به نيكى فرمان ده» . خصلت ولىّ او ، شكيبايى در سختى و گرفتارى است .

امام عسكرى عليه السلام :مؤمن براى مؤمن ، بركت ، و بر كافر ، حجّت است .

امام عسكرى عليه السلام :نشانه هاى مؤمنان (شيعه دوازده امامى) ، پنج چيز است : خواندن پنجاه و يك ركعت نماز [در هر شبانه روز] ، (1) [خواندنِ ]زيارت اربعين ، انگشترى در دست راست كردن ، پيشانى بر خاك نهادن ، و بلند گفتنِ «بسم اللّه الرحمن الرحيم» [در نماز] .

.


1- .شامل نمازهاى واجب ، نافله ها و نماز شب .

ص: 424

الفصل التّاسع : مضار عدم الإيمان9 / 1عَدَمُ الانتِفاعِ بِالعَقلِالكتاب«اللَّهُ وَلِىُّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّالُمَاتِ أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» . (1)

راجع : ابراهيم : 1 و 5

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :بَعَثَ فيهِم رُسُلَهُ ، وواتَرَ إلَيهِم أنبياءَهُ ؛ لِيَستَأدوهُم ميثاقَ فِطرَتِهِ ، ويُذَكِّروهُم مَنسِيَّ نِعمَتِهِ ، ويَحتَجُّوا عَلَيهِم بِالتَّبليغِ ، ويُثيروا لَهُم دَفائِنَ العُقولِ. (2)

عنه عليه السلام :حَرامٌ عَلى كُلِّ عَقلٍ مَغلولٍ بِالشَّهوَةِ أن يَنتَفِعَ بِالحِكمَةِ. (3)

عنه عليه السلام :مَن غَلَبَ شَهوَتَهُ ظَهَرَ عَقلُهُ. (4)

راجع : موسوعة العقائد الإسلامية : ج 1 ص 301(المعرفة / القسم الثاني / الفصل السادس : آفات العقل) .

.


1- .البقرة : 257 .
2- .نهج البلاغة: الخطبة 1 ، بحار الأنوار : ج 11 ص 60 ح 70 .
3- .غرر الحكم : ج 3 ص 404 ح 4902 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 233 ح 4470 .
4- .غرر الحكم : ج 5 ص 195 ح 7953 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 430 ح 7351 .

ص: 425

فصل نهم: زيان هاى بى ايمانى
9 / 1 بهره مند نشدن از خرد

فصل نهم: زيان هاى بى ايمانى9 / 1بهره مند نشدن از خردقرآن«خدا سرپرست كسانى است كه ايمان آورده اند ؛ آنان را از تاريكى ها به روشنى مى بَرَد . و كسانى كه كافرند ، سَرپرست هايشان طاغوت هايند ؛ آنان را از روشنى به تاريكى ها مى برند . اينان دوزخى اند و در دوزخ ، جاويدان اند» .

ر . ك : ابراهيم : آيه 1 و 5 .

حديثامام على عليه السلام :[خداوند ،] فرستادگان خود را در ميان آنان بر انگيخت و پيامبرانش را پياپى ، به سوى ايشان فرستاد تا از آنان بخواهند كه پيمان خود را _ كه در سرشت آنان نهاده است _ بگزارند و نعمتِ فراموشْ شده اش را به آنان يادآور شوند و با رساندن [پيام الهى] ، حجّت را بر آنان تمام كنند و گنجينه هاى خِردهايشان را بر شورانند .

امام على عليه السلام :بر هر خِرَدِ بسته به زنجيرِ شهوت ، حرام است كه از حكمت بهره مند شود .

امام على عليه السلام :هر كه بر خواهش نفس خويش چيره آيد ، خِردش آشكار مى شود .

ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 1 ص 451 (معرفت شناسى / بخش دوم : خرد / فصل ششم : آسيب هاى خرد) .

.

ص: 426

9 / 2الحِرمانُ مِن هِدايَةِ اللّه عزّوجلِّالكتاب«إِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِايَاتِ اللَّهِ لَا يَهْدِيهِمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» . (1)

«قُلِ انظُرُواْ مَاذَا فِى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا تُغْنِى الْايَاتُ وَ النُّذُرُ عَن قَوْمٍ لَا يُؤْمِنُونَ» . (2)

الحديثالإمام الباقر عليه السلام :إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالَى الحَليمَ العَليمَ ، إنَّما غَضَبُهُ عَلى مَن لَم يَقبَل مِنهُ رِضاهُ ، وإنَّما يَمنَعُ مَن لَم يَقبَل مِنهُ عَطاهُ ، وإنَّما يُضِلُّ مَن لَم يَقبَل مِنهُ هُداهُ ... وكَتَبَ عَلى نَفسِهِ الرَّحمَةَ فَسَبَقَت قَبلَ الغَضَبِ فَتَمَّت صِدقا وعَدلاً ، فَلَيسَ يَبتَدِئُ العِبادَ بِالغَضَبِ قَبلَ أن يُغضِبوهُ ، وذلِكَ مِن عِلمِ اليَقينِ وعِلمِ التَّقوى ، وكُلُّ اُمَّةٍ قَد رَفَعَ اللّهُ عَنهُم عِلمَ الكِتابِ حينَ نَبَذوهُ ، ووَلّاهُم عَدُوَّهُم حينَ تَوَلَّوهُ . (3)

9 / 3الخَطَأُ فِي مَعرِفَةِ الحَقائِقِالكتاب«أَوَ مَن كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِى بِهِ فِى النَّاسِ كَمَن مَّثَلُهُ فِى الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ» . (4)

«بَلْ زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُواْ مَكْرُهُمْ وَ صُدُّواْ عَنِ السَّبِيلِ وَ مَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ» . (5)

.


1- .النحل : 104 .
2- .يونس : 101 .
3- .الكافي : ج 8 ص 52 ح 16 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 359 ح 2 .
4- .الأنعام : 122 .
5- .الرعد : 33 .

ص: 427

9 / 2 محروميت از راه نمايى خدا
9 / 3 خطا در شناخت حقايق

9 / 2محروميت از راه نمايى خداقرآن«آنان كه به آيات خدا ايمان نمى آورند ، خداوند ، راه نمايى شان نمى كند و عذابى دردناك خواهند داشت» .

«بگو : بنگريد كه در آسمان ها و زمين ، چه چيز است ، و نشانه ها و هشدارها ، به مردمى كه ايمان نمى آورند ، سود نمى دهد» .

حديثامام باقر عليه السلام :خداوند _ تبارك و تعالى _ بردبار و داناست . خشم او ، در حقيقت ، بر كسى است كه خشنودى اش را از او نپذيرد ، و تنها از كسى دريغ مى ورزد كه عطاى او را پذيرا نشود ، و فقط كسى را در بيراهه مى گذارد كه راه نمايىِ او را نپذيرد ... . او مِهر را بر خويشتن واجب ساخته و از اين رو ، مِهر او بر خشمش پيشى گرفته و به راستى و عدالت ، سرانجام يافته است . بنا بر اين ، تا بندگان ، او را به خشم نياورند ، او بر آنان به خشم نمى آغازد . اين [بينش] ، برخاسته از علمِ ناشى از يقين و دانشِ حاصل از تقواست . خداوند علم و شناخت كتاب [ آسمانى] را زمانى از هر امّتى گرفت كه آنان خود ، آن را به دور افكندند ، و زمانى دشمنشان را بر آنان حكمفرما ساخت كه آنان خود ، تن به حكومت او دادند .

9 / 3خطا در شناخت حقايققرآن«آيا كسى كه مرده بود و زنده اش ساختيم و براى او پرتوى نهاديم كه با آن در ميان مردم راه مى رود ، همانند كسى است كه حكايتش در تاريكى هاست و از آن بيرون نتواند رفتن ؟! كارهايى كه كافران مى كنند ، برايشان آراسته شده است» .

«بلكه آنان كه كافر شده اند ، نيرنگشان برايشان آراسته شده و از راه ، باز داشته شده اند . و هر كه خدا گم راهش كند ، هيچ راه نمايى نخواهد داشت» .

.

ص: 428

«وَكَذَلِكَ زَيَّنَ لِكَثِيرٍ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ قَتْلَ أَوْلَادِهِمْ شُرَكَاؤُهُمْ لِيُرْدُوهُمْ وَلِيَلْبِسُواْ عَلَيْهِمْ دِينَهُمْ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ» . (1)

«وَ قَيَّضْنَا لَهُمْ قُرَنَاءَ فَزَيَّنُواْ لَهُم مَّا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ وَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فِى أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِم مِّنَ الْجِنِّ وَ الْاءِنسِ إِنَّهُمْ كَانُواْ خَاسِرِينَ » . (2)

«وَجَدتُّهَا وَ قَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لَا يَهْتَدُونَ » . (3)

«إِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْاخِرَةِ زَيَّنَّا لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ فَهُمْ يَعْمَهُونَ » . (4)

الحديثالإمام زين العابدين عليه السلام_ في دُعائِهِ _ :فَلَولا أنَّ الشَّيطانَ يَختَدِعُهُم عَن طاعَتِكَ ما عَصاكَ عاصٍ ، ولَولا أ نَّهُ صَوَّرَ لَهُمُ الباطِلَ في مِثالِ الحَقِّ ما ضَلَّ عَن طَريقِكَ ضالٌّ. (5)

الإمام الكاظم عليه السلام :ومَن لَم يَعقِل عَنِ اللّهِ لَم يَعقِد قَلبَهُ عَلى مَعرِفَةٍ ثابِتَةٍ يُبصِرُها ويَجِدُ حَقيقَتَها في قَلبِهِ . (6)

9 / 4وِلايَةُ الشَّيطانِالكتاب«يَابَنِى ءَادَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ» . (7)

.


1- .الأنعام : 137 .
2- .فصلت: 25 .
3- .النمل: 24 .
4- .النمل : 4 .
5- .الصحيفة السجّاديّة : ص 144 الدعاء 37 .
6- .الكافي : ج 1 ص 18 ح 12 عن هشام بن الحكم ، تحف العقول : ص 388، بحار الأنوار: ج 1 ص 139 ح 30 .
7- .الأعراف : 27 .

ص: 429

9 / 4 سرپرستى شيطان

«و اين چنين بود كه براى بسيارى از مشركان ، شريكانشان كشتن فرزندان آنان را آراستند تا سرانجام نابودشان كنند و آيينشان را بر آنان ديگر گونه بنمايانند . اگر خداى مى خواست ، چنين نمى كردند . پس آنان را با آنچه دروغ مى بندند ، وا گذار» .

«برايشان همنشينانى قرار داديم . پس حال و آينده را در چشمشان آراستند و سزاوارِ همان سخن شدند كه در باره [عذابِ] گروه هايى از جن و انسِ پيش از آنان بود . آنان از زيانكاران بودند» .

«او و مردمش را ديدم كه به جاى خدا ، خورشيد را سجده مى كنند ، و شيطان ، اعمالشان را در نظرشان آراست و از راه بازشان داشت . پس [به هدايت ،] راه نمى يابند» .

«آنان كه به آخرت ايمان نمى آورند ، اعمالشان را برايشان آراستيم . پس ايشان سرگشته اند» .

حديثامام زين العابدين عليه السلام_ در نيايش خود _ :اگر نبود كه شيطان با فريب ، آنان را از فرمان بردارىِ تو باز مى دارد ، هيچ كس نافرمانىِ تو نمى كرد ، و اگر نبود كه او باطل را برايشان در قالب حق در مى آورد ، هيچ كس از راه تو به بيراهه نمى رفت .

امام كاظم عليه السلام :آن كه خدا را نشناخته است ، دلش با شناختى استوار _ كه آن را ببيند و حقيقتش را در دل خويش بيابد _ گره نمى خورد .

9 / 4سرپرستى شيطانقرآن«اى فرزندان آدم! زنهار كه شيطان شما را نفريبد ، چنان كه پدر و مادرِ شما را از بهشت بيرون برد . جامه شان را از تنشان مى كَند كه عورتشان را برايشان نمايان سازد . او و گروهش شما را مى بينند ، از جايى كه شما نمى بينيدشان . ما شيطان ها را سرپرست كسانى قرار داده ايم كه ايمان نمى آورند» .

.

ص: 430

«فَرِيقًا هَدَى وَفَرِيقًا حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلَالَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُواْ الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِ اللَّهِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُّهْتَدُونَ» . (1)

«إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ * إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِينَ هُم بِهِ مُشْرِكُونَ» . (2)

راجع : النساء : 118 و 119 ، النحل : 63.

الحديثالإمامُ عليٌّ عليه السلام_ في ذَمِّ أتباعِ الشَّيطانِ _ :اِتَّخَذُوا الشَّيطانَ لِأَمرِهِم مِلاكا ، وَاتَّخَذَهُم لَهُ أشراكا ، فَباضَ وفَرَّخَ في صُدورِهِم ، ودَبَّ ودَرَجَ في حُجورِهم ، فَنَظَرَ بِأَعيُنِهِم ، ونَطَقَ بِأَلسِنَتِهِم ، فَرَكِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ ، وزَيَّنَ لَهُمُ الخَطَلَ ، فِعلَ مَن قَد شَرِكَهُ الشَّيطانُ في سُلطانِهِ ، ونَطَقَ بِالباطِلِ عَلى لِسانِهِ ! (3)

عنه عليه السلام :فَبَعَثَ اللّهُ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله بِالحَقِّ ، لِيُخرِجَ عِبادَهُ مِن عِبادَةِ الأَوثانِ إلى عِبادَتِهِ ، ومِن طاعَةِ الشَّيطانِ إلى طاعَتِهِ ، بِقُرآنٍ قَد بَيَّنَهُ وأحكَمَهُ ، لِيَعلَمَ العِبادُ رَبَّهُم إذ جَهِلوهُ ، ولِيُقِرّوا بِهِ بَعدَ إذ جَحَدوهُ ، ولِيُثبِتوهُ بَعدَ إذ أنكَروهُ. (4)

.


1- .الأعراف : 30 .
2- .النحل : 99 و 100 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 7 ، بحار الأنوار : ج 34 ص 211 ح 988 .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 147 ، بحارالأنوار : ج 18 ص 221 ح 55 وراجع : الكافي : ج 8 ص 386 ح 586 و فلاح السائل : ص 372 ح 248 .

ص: 431

«گروهى را راه نموده است و گروهى سزامند گم راهى شدند . آنان شياطين را به جاى خدا ، سرپرست خود گرفته اند ؛ ولى مى پندارند كه ره يافته اند» .

«همانا او (شيطان) بر كسانى كه ايمان آورده اند و بر پروردگارشان توكّل مى كنند ، سلطه اى ندارد . تسلّط او ، تنها بر كسانى است كه او را سرپرست خود مى گيرند و [نيز] بر آنان كه به او (خدا) شرك مى ورزند» .

ر . ك : نساء : آيه 118 _ 119 ، نحل : آيه 63 .

حديثامام على عليه السلام_ در نكوهش پيروان شيطان _ :شيطان را اساس كار خود قرار دادند . شيطان هم آنان را همدست خويش ساخت . پس در سينه هايشان تخم گذاشت و جوجه بر آورد ، در دامن هاى آنان نشو و نما يافت ، با چشمانِ آنان نگاه كرد ، با زبان هايشان سخن گفت ، آنان را دچار لغزش كرد ، و خطا را در نظرشان زيبا نمود ، همانند كسى كه شيطان در قدرت او شريك گردد و از زبان او ، سخن باطل راند .

امام على عليه السلام :پس خداوند ، محمّد صلى الله عليه و آله را به حق بر انگيخت تا بندگانِ او را از پرستش بتان ، به پرستش او و از طاعت شيطان ، به طاعت او در آورد ، به وسيله قرآنى كه روشن و استوارش بداشت تا بندگان ، پروردگار خود را كه نمى شناختند ، بشناسند و به او كه انكارش مى كردند ، اقرار كنند ، و او را كه نفى مى كردند ، اثبات كنند .

.

ص: 432

9 / 5وِلايَةُ الطّاغوتِالكتاب«اللَّهُ وَلِىُّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» . (1)

الحديثالإمام الجواد عليه السلام :بِئسَ لِلظّالِمينَ بَدَلاً وِلايَةُ النّاسِ بَعدَ وِلايَةِ اللّهِ ، وثَوابُ النّاسِ بَعدَ ثَوابِ اللّهِ . (2)

9 / 6الأَرجاسُ الباطِنِيَّةُالكتاب«فَمَن يُرِدِ اللَّهُ أَن يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْاءِسْلَامِ وَمَن يُرِدْ أَن يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِى السَّمَاءِ كَذَلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ». (3)

«وَ إِذَا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُم مَّن يَقُولُ أَيُّكُمْ زَادَتْهُ هَذِهِ إِيمَانًا فَأَمَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ فَزَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَ هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ * وَ أَمَّا الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَى رِجْسِهِمْ وَ مَاتُواْ وَهُمْ كَافِرُونَ» . (4)

راجع : الأعراف : 71 .

.


1- .البقرة : 257 .
2- .الكافي : ج 8 ص 53 ح 16، بحار الأنوار: ج 78 ص 360 ح 2 .
3- .الأنعام : 125 .
4- .التوبة : 124 و 125 .

ص: 433

9 / 5 سرپرستى طاغوت
9 / 6 پليدى هاى درونى

9 / 5سرپرستى طاغوتقرآن«خدا سرپرست كسانى است كه ايمان آورده اند ؛ آنان را از تاريكى ها به سوى روشنايى مى برد . و آنان كه كافر شده اند ، سرپرستانشان طاغوت هايند ؛ آنان را از روشنى به سوى تاريكى ها مى برند . اينان دوزخى اند و در دوزخ ، جاويدان اند» .

حديثامام جواد عليه السلام :چه بد جاىْ گزين كرده اند ستمگران ، كه ولايت (سرپرستى) مردم را به جاى ولايت خداوند گزيده اند و پاداش مردم را به جاى پاداش خداوند .

9 / 6پليدى هاى درونىقرآن«پس كسى را كه خدا بخواهد ره نمونش شود ، دلش را به پذيرش اسلام مى گشايد ، و هر كه را بخواهد گم راه كند ، دلش را سخت تنگ مى گرداند ، چنان كه گويى به زحمت در آسمان بالا مى رود . اين گونه ، خدا پليدى را بر كسانى كه ايمان نمى آورند ، قرار مى دهد» .

«و هر گاه سوره اى نازل شود ، در ميان آنان كسى هست كه مى گويد : «اين [سوره] ، ايمان كدام يك از شما را افزود ؟!» ؛ امّا كسانى كه ايمان آورده اند ، بر ايمانشان مى افزايد و شادمانى مى كنند ؛ امّا كسانى كه در دل هايشان بيمارى است ، پليدى اى بر پليدى شان مى افزايد و در حال كفر ، در مى گذرند» .

ر . ك : اعراف : آيه 71 .

.

ص: 434

الحديثالإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِهِ تَبارَكَ وتَعالى : «كَذَلِكَ يَجْعَلُ اللَّهُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ » _ :هُوَ الشَّكُّ . (1)

الإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَبارَكَ وتَعالى : «وَ أَمَّا الَّذِينَ فِى قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَى رِجْسِهِمْ» _ :شَكّا إِلى شَكِّهِم . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل إذا أرادَ بِعَبدٍ خَيرا ، نَكَتَ في قَلبِهِ نُكتَةً مِن نورٍ وفَتَحَ مَسامِعَ قَلبِهِ ووَكَّلَ بِهِ مَلَكا يُسَدِّدُهُ ، وإذا أرادَ بِعَبدٍ سوءا نَكَتَ في قَلبِهِ نُكتَةً سَوداءَ وسَدَّ مَسامِعَ قَلبِهِ ووَكَّلَ بِهِ شَيطانا يُضِلُّهُ . ثُمَّ تَلا هذِهِ الآيَةَ : « فَمَن يُرِدِ اللَّهُ أَن يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْاءِسْلَامِ وَمَن يُرِدْ أَن يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقًا حَرَجًا كَأَنَّمَا يَصَّعَّدُ فِى السَّمَاءِ » . (3)

9 / 7ضَنكُ المَعيشَةِالكتاب«وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِى فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى * قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِى أَعْمَى وَ قَدْ كُنتُ بَصِيرًا * قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْكَ ءَايَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَ كَذَ لِكَ الْيَوْمَ تُنسَى * وَ كَذَلِكَ نَجْزِى مَنْ أَسْرَفَ وَ لَمْ يُؤْمِن بِايَاتِ رَبِّهِ وَ لَعَذَابُ الْاخِرَةِ أَشَدُّ وَ أَبْقَى» . (4)

.


1- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 377 ح 96 عن أبي بصير .
2- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 118 ح 164 عن زرارة ، تفسير القمّي : ج 1 ص 308 عن أبي الجارود ، بحار الأنوار : ج 72 ص 126 ح 4 .
3- .الكافي : ج 1 ص 166 ح 2 ، التوحيد : ص 415 ح 14 ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 321 ح 110 كلّها عن سليمان بن خالد ، بحار الأنوار : ج 70 ص 57 ح 30 .
4- .طه : 124 _ 127 .

ص: 435

9 / 7 سختى زندگى

حديثامام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند _ تبارك و تعالى _ : «اين گونه ، خدا پليدى را بر كسانى كه ايمان نمى آورند ، قرار مى دهد» _ :[مقصود از «پليدى» ]شك است .

امام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند _ تبارك و تعالى _ : «امّا كسانى كه در دل هايشان بيمارى است ، پليدى اى بر پليدى شان مى افزايد» _ :يعنى شكّى بر شكّشان .

امام صادق عليه السلام :خداوند عز و جل هر گاه خوبىِ بنده اى را بخواهد ، لكّه اى از نور در دلش پديد مى آورد و گوش هاى دلش را باز مى كند و فرشته اى را بر او مى گمارد كه راه نمايى اش كند ، و هر گاه بدىِ بنده اى را بخواهد ، لكّه اى سياه در دلش پديد مى آورد و گوش هاى دلش را مى بندد و شيطانى را بر او مى گمارد كه گم راهش سازد [چنان كه فرمود] : «پس هر كه خدا بخواهد ره نمونش شود ، سينه اش را براى پذيرش اسلام مى گشايد ، و هر كه را بخواهد گم راه سازد ، سينه اش را سخت تنگ مى گرداند ، چنان كه گويى به سختى در آسمان بالا مى رود» .

9 / 7سختى زندگىقرآن«و هر كه از ياد من روى گرداند ، زندگىِ سختى دارد و روز قيامت ، نابينا محشورش مى كنيم . گويد : «اى پروردگار من ! چرا نابينا محشورم كردى ، با آن كه [در دنيا] بينا بوده ام ؟ مى فرمايد : «همان گونه كه نشانه هاى ما بر تو آمد و آنها را به فراموشى سپردى ، امروز همان گونه ، فراموش مى شوى» . و اين گونه ، هر كه را به افراط گراييده و به نشانه هاى پروردگارش نگرويده است ، سزا مى دهيم ، و قطعا عذاب آخرت ، سخت تر و پايدارتر است» .

.

ص: 436

«وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى ءَامَنُواْ وَاتَّقَوْاْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالأَْرْضِ وَلَكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ» . (1)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام_ مِن كِتابِه إلى أهلِ مِصرَ ومُحَمَّدِ بنِ أبي بَكرٍ لَمّا وَلّاهُ عَلَيها _ :يا عِبادَ اللّهِ ، ما بَعدَ المَوتِ لِمَن لَم يُغفَر لَهُ أَشَدُّ مِنَ المَوتِ؛ القَبرُ ، فَاحذَروا ضيقَهُ وضَنكَهُ وظُلمَتَهُ وغُربَتَهُ . . . وإنَّ المَعيشَةَ الضَّنكَ الَّتي حَذَّرَ اللّهُ مِنها عَدُوَّهُ، عَذابُ القَبرِ. (2)

راجع : التنمية الاقتصادية في الكتاب والسنّة : (القسم الأوّل / الفصل الثالث : التخلّف الاقتصادي) .

9 / 8خُسرانُ النَّفسِ«وَ الْعَصْرِ * إِنَّ الْاءِنسَانَ لَفِى خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ » . (3)

9 / 9نَدامَةُ يَومِ القيامَةِ«وَمِنْهُم مَّن يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَجَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَفِى ءَاذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِن يَرَوْاْ كُلَّ ءَايَةٍ لَا يُؤْمِنُواْ بِهَا حَتَّى إِذَا جَاءُوكَ يُجَادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ * وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنْئوْنَ عَنْهُ وَإِن يُهْلِكُونَ إِلَّا أَنفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ * وَلَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُواْ عَلَى النَّارِ فَقَالُواْ يَالَيْتَنَا نُرَدُّ وَلَا نُكَذِّبَ بِايَاتِ رَبِّنَا وَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ» . (4)

.


1- .الأعراف : 96 .
2- .الأمالي للمفيد : ص 264 ح 3 ، الأمالي للطوسي : ص 28 ح 31 كلاهما عن أبي إسحاق الهمداني ، بحار الأنوار : ج 6 ص 218 ح 13 .
3- .العصر : 1 _ 3 .
4- .الأنعام : 25 تا 27 .

ص: 437

9 / 8 باختن
9 / 9 پشيمانىِ روز رستاخيز

«و اگر اهل شهرها ايمان آورده و تقوا پيشه كرده بودند ، بركت هايى را از آسمان و زمين بر ايشان مى گشاديم ؛ امّا تكذيب كردند و ما به سبب آنچه دستاورد خودشان بود ، آنان را مؤاخذه كرديم» .

حديثامام على عليه السلام_ از نوشته ايشان به اهالى مصر و به محمّد بن ابى بكر ، هنگامى كه او را بر مصر گماشت _ :اى بندگان خدا ! آنچه پس از مرگ است ، براى كسى كه آمرزيده نشده ، سخت تر از خود مرگ است ؛ قبر [را مى گويم] . پس بترسيد از تنگى و سختى و تاريكى و تنهايىِ آن ... . زندگىِ سختى كه خداوند ، دشمن خود را از آن بر حذر داشته ، همان عذاب قبر است .

ر . ك : توسعه اقتصادى بر پايه قرآن و حديث : ج 1 ص 91 (بخش يكم / فصل سوم : واپس ماندگى اقتصادى) .

9 / 8باختن«سوگند به عصر[_ِ غلبه حق بر باطل ] ، كه واقعاً انسان در [حال] زيان است ، مگر كسانى كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته كرده اند» .

9 / 9پشيمانىِ روز رستاخيز«در ميان ايشان ، كسانى هستند كه به [سخن] تو گوش فرا مى دهند و بر دل هاشان پرده افكنده ايم تا در نيابندش و گوش هاشان را سنگين داشته ايم . اگر هر نشانه اى را ببينند ، بِدان نمى گروند ، تا آن گاه كه به ستيز ، نزد تو آيند . آنان كه كافرند ، مى گويند : «اين ، چيزى جز افسانه هاى پيشينيان نيست» . آنان از او باز مى دارند و از او دورى مى جويند ؛ ولى جز خود را نابود نمى كنند و خود نمى دانند . اگر ببينى آن گاه كه بر آتش ، نگاهشان داشته اند و مى گويند : كاش باز گردانده شويم و آيات خدا را دروغ نشمريم و از مؤمنان باشيم !» .

.

ص: 438

9 / 10نار جهنّمالكتاب«وَ مَن لَّمْ يُؤْمِن بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ سَعِيرًا» . (1)

«يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةُ بِالْكَ_فِرِينَ » . (2)

«وَمِنْهُم مَّن يَقُولُ ائْذَن لِّى وَلَا تَفْتِنِّى أَلَا فِى الْفِتْنَةِ سَقَطُواْ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةُ بِالْكَافِرِينَ » . (3)

«لَا يَصْلَاهَا إِلَّا الْأَشْقَى * الَّذِى كَذَّبَ وَ تَوَلَّى » . (4)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ لا يُعَذِّبُ مِن عِبادِهِ إلَا المارِدَ المُتَمَرِّدَ الَّذي يَتَمَرَّدُ عَلَى اللّهِ وأب_ى أن يَقولَ : لا إل_هَ إلَا اللّهُ. (5)

عنه صلى الله عليه و آله :وَالَّذي بَعَثَني بِالحَقِّ بَشيرا ، لا يُعَذِّبُ اللّهُ بِالنّارِ مُوَحِّ_دا أبَ_دا. (6)

الإمام عليّ عليه السلام_ فِي الدُّعاءِ _ :أقسَمتَ أن تَملَأَها مِنَ الكافِرينَ ، مِنَ الجِنَّةِ وَالنّاسِ أجمَعينَ ، وأن تُخَلِّدَ فيهَا المُعانِدينَ. (7)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وَتَعالى حَرَّمَ أجْسادَ المُوحِّدينَ عَلى النّارِ. (8)

.


1- .الفتح : 13 .
2- .العنكبوت : 54 .
3- .التوبة : 49.
4- .الليل: 15 و 16.
5- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1436 ح 4297 ، كنز العمّال : ج 1 ص 68 ح 261 .
6- .التوحيد : ص 29 ح 31 ، الأمالي للصدوق : ص 372 ح 469 كلاهما عن ابن عبّاس ، روضة الواعظين : ص 51 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 1 ح 1.
7- .الإقبال : ج 3 ص 336 ، مصباح المتهجد : ص 848 ح 910 ، البلد الأمين : ص 190 كلّها عن كميل .
8- .التوحيد : ص 20 ح 6 و 7 عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 3 ص 4 ح 9 .

ص: 439

9 / 10 آتش دوزخ

9 / 10آتش دوزخقرآن«و آنان كه به خدا و فرستاده اش ايمان نياورند ، پس ما براى كافران ، آتشى افروخته آماده كرده ايم» .

«در عذاب از تو شتاب مى خواهند ، حال آن كه دوزخ ، كافران را در ميان گرفته است» .

«و در ميان ايشان ، كسى هست كه مى گويد : «مرا اجازه بده و گرفتارم مكن» . هان! خود در گرفتارى افتاده اند و به راستى كه دوزخ ، كافران را در ميان گرفته است» .

«و در آن (دوزخ) نمى افتد ، مگر آن تيره بخت تر ؛ آن كه [آياتِ خدا را] دروغ انگاشت و پشت كرد» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، كسى از بندگانش را عذاب نمى كند ، مگر نافرمانِ سركش در برابر خدا را كه حاضر نيست بگويد : «معبودى جز خداى يكتا نيست» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سوگند به آن كه مرا به حقّ ، نويدبخش بر انگيخت ، خداوند هرگز هيچ يكتاپرستى را با آتش ، عذاب نمى كند .

امام على عليه السلام_ در دعا _ :تو سوگند ياد كرده اى كه دوزخ را از جنّيان و آدميان ، هر دو ، پُر كنى و خيره سران را در آن ، جاويدان سازى .

امام صادق عليه السلام :خداوند _ تبارك و تعالى _ پيكرهاى يكتاپرستان را بر آتش ، حرام ساخته است .

.

ص: 440

الإمام الكاظم عليه السلام :لا يُخلِّدُ اللّهُ في النّارِ إِلَا أَهلَ الكُفرِ والجُحودِ وأَهلَ الضَّلالِ والشِّركِ ، وَمَنِ اجْتَنبَ الكبائِرَ مِنَ المُؤمِنينَ لَم يُسأَل عَنِ الصَّغائرِ. (1)

.


1- .التوحيد : ص 407 ح 6 ، مشكاة الأنوار : ص 565 ح 1904 كلاهما عن محمّد بن أبي عمير ، بحار الأنوار : ج 8 ص 351 ح 1 .

ص: 441

امام كاظم عليه السلام :خداوند در آتش دوزخ ، جاويدان نمى گردانَد ، مگر كافران و مُنكِران [حق] و گم راهان و مشركان را . هر مؤمنى كه از گناهان بزرگ دورى كند ، براى گناهان كوچك بازخواست نخواهد شد .

.

ص: 442

. .

ص: 443

24 . اُنس

اشاره

24 . اُنسدرآمدفصل يكم : اُنس با خدافصل دوم : اُنس با مردمفصل سوم : آنچه شايسته اُنس گرفتن استفصل چهارم : آنچه شايسته اُنس گرفتن نيست

.

ص: 444

درآمد

اُنس ، در لغت

درآمداُنس ، در لغتواژه «اُنس» در لغت ، ضدّ «نُفور (گريز)» و به معناى «آرام يافتن به چيزى» و «خو گرفتن» و «دل بستگى» به آن است . راغب اصفهانى در تبيين معناى «اُنس» مى گويد : الاُنسُ خِلافُ النُّفورِ . (1) اُنس (آرام يافتن با چيزى) ، خلاف نُفور (رميدن) است . همچنين ابن فارس ، اين واژه را چنين ريشه يابى مى نمايد : الهَمزَةُ وَ النّونُ وَ السّينُ أصلٌ واحِدٌ ، وَ هُوَ ظُهورُ الشَّى ءِ ، وَ كُلُّ شَى ءٍ خالَفَ طَريقَةَ التَّوَحُّشِ ... وَ الاُنسُ : اُنسُ الإِنسانِ بِالشَّى ءِ إذا لَم يَستَوحِش مِنهُ . (2) همزه و نون و سين ، يك ريشه معنايى دارد و آن ، آشكار شدن چيزى است ، و هر چيزى كه خلاف طريقه توحّش باشد ... . اُنس، خو گرفتن انسان با چيزى است ، زمانى كه از آن ، وحشت نداشته باشد . بر اين پايه ، چون خو گرفتن و دل بستگى و الفت يافتن نسبت به چيزى (بر خلاف نفرت و وحشت از آن) ، موجب نزديكى و نمايان شدن آن مى گردد ، «اُنس» ناميده مى شود .

.


1- .مفردات ألفاظ القرآن : ص 94 مادّه «انس» .
2- .معجم مقاييس اللغة : ج 1 ص 145 مادّه «انس» .

ص: 445

اُنس ، در قرآن و حديث
1 . نياز انسان به اُنس

اُنس ، در قرآن و حديثدر قرآن ، كلمه «اُنس» به كار نرفته است ؛ ليكن از مشتقّات آن استفاده شده است ، مانند : «آنَستُم» در آيه : «فَإِنْ ءَانَسْتُم مِّنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُواْ إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ؛ (1) اگر آنان را رشيد يافتيد، اموالشان را به خودشان بسپاريد» كه به معناى محسوس شدن و معلوم گرديدن است و مقصود ، اين است كه هنگامى كه آثار رشد فكرى در ايتام برايتان محسوس و نمايان گرديد ، اموالشان را در اختيارشان قرار دهيد . و «تستأنسوا» در آيه : «لَا تَدْخُلُواْ بُيُوتًا غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُواْ» (2) كه به معناى انجام دادن كارى كه موجب اُنس و آشنايى است ، استعمال شده است و مقصود ، آن است كه سرزده وارد خانه ديگران نشويد . امّا در احاديث اسلامى ، كلمه «اُنس» و مشتقّات آن ، فراوان به كار رفته و ره نمودهاى بسيار ارزنده و آموزنده اى در مورد آنچه شايسته اُنس و دل بستگى است و آنچه شايسته دل بستگى نيست ، ارائه شده است ؛ امّا پيش از ملاحظه متن اين ره نمودها ، توجّه به اين نكات ، نيكوست :

1 . نياز انسان به اُنسنخستين نكته قابل تأمّل ، اين است كه نياز نداشتن به اُنس و اَنيس ، ويژه خداوند متعال است ، چنان كه از امام صادق عليه السلام روايت شده است : سُبحانَ مَن لا يَستَأنِسُ بِشَى ءٍ أبقاهُ ، وَ لا يَستَوحِشُ مِن شَى ءٍ أفناهُ . (3) منزّه است خدايى كه با چيزى كه ايجادش كرده است ، اُنس نمى گيرد و از [ فقدان ]چيزى كه نابودش مى سازد ، احساس وحشت [و تنهايى] نمى كند ! انسان ، از ريشه «اُنس» است و در زندگى ، نيازمند اُنس با ديگران است و به

.


1- .نساء : آيه 6 .
2- .نور : آيه 27 .
3- .الدعوات : ص 240 ح 672 ، بحار الأنوار : ج 82 ص 172 ح 6 .

ص: 446

2 . جهت دهىِ اُنس به سمت امور پايدار
3 . ارزشمندترين اُنس

همين دليل است كه «اُنس» هم مانند «اُلفت» ، (1) از سپاهيان خِرد شمرده مى شود و انسان براى رسيدن به زندگى مطلوب ، بايد از اين ويژگىِ فطرى استفاده نمايد .

2 . جهت دهىِ اُنس به سمت امور پايداربى ترديد ، فرجام اُنس و دل بستگى به چيزهاى ناپايدار ، جدايى و وحشت است ، و هر چه اُنسْ شديدتر باشد ، جدايى هم وحشتناك تر و اندوه ناك تر خواهد بود ، چنان كه از سليمان عليه السلام نقل شده است : آنَسُ شَى ءٍ الرّوحُ تَكونُ فِى الجَسَدِ وَ أوحَشُ شَى ءٍ الجَسَدُ تُنزَعُ مِنهُ الرّوحُ . (2) مأنوس ترين چيز، روح در درون تن است و وحشتناك ترين چيز، تنى است كه روح از آن كنده مى شود . بر اين اساس ، احاديث اسلامى ، دل بستگى هاى ناپايدار انسان را به گونه اى جهت مى دهند و هدايت مى نمايند كه ضمن تأمين نيازهاى مادّى و موقّت ، جدايى از آنها خطرناك نباشد .

3 . ارزشمندترين اُنسبهترين و پايدارترين دوستى كه انسان مى تواند با او اُنس بگيرد و به او دل بستگى پيدا كند ، خداوند متعال است ، چنان كه از پيامبر خدا روايت شده است كه مى فرمايد : لا يَستَوحِشُ مَن كانَ اللّهُ أنيسَهُ . (3) كسى كه خداوند، مونس اوست، احساس [تنهايى و] ترس نمى كند .

.


1- .از امام صادق عليه السلام در تبيين سپاهيان عقل و جهل آمده است : «و الاُلفة و ضِدُّها الفُرقَةُ ؛ و الفت كه ضدّ آن ، فرقت است» (دانش نامه عقايد اسلامى : ج 1 ص 340) .
2- .الزهد ، ابن حنبل : ص 52 ، الدرّ المنثور : ج 5 ص 649 .
3- .ر . ك : ص 450 ح 2 .

ص: 447

4 . ره نمودهاى اهل بيت عليهم السلام براى اُنس يافتن با خدا

اين سخن ، بدان معناست كه اُنس حقيقى با خداوند متعال ، آرامش مطلق را به همراه دارد و كسى كه با آفريدگار خود حقيقتا مأنوس باشد ، هيچ گاه در زندگى دچار دلهره و وحشت نمى گردد .

4 . ره نمودهاى اهل بيت عليهم السلام براى اُنس يافتن با خدابا توجّه به اهمّيت اُنس با خدا و نقشى كه در سازندگى و تأمين آسايش انسان دارد ، در احاديث اهل بيت عليهم السلام سه ره نمود مهم براى مأنوس شدن با خدا و دل بستگى به او ارائه شده است : اوّل . ياد خدا كردن ، چنان كه از امام على عليه السلام روايت شده است : الذِّكرُ مِفتاحُ الاُنسِ . (1) يادِ خدا ، كليد اُنس است . بنا بر اين ، انسان ، هر چه بيشتر از اين كليد گنج دل بستگى به خدا استفاده كند ، اُنس او با حضرت حق ، بيشتر مى گردد و به آرامش بيشترى دست مى يابد ، چنان كه قرآن ، تأكيد مى فرمايد : «أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ . (2) بدانيد كه با ياد خدا، دل ها آرام مى گيرند» . دوم . پرهيز از مصاحبت با اهل غفلت ، كه آفت ذكر و اُنس با خداست . بدين جهت ، كسى كه مى خواهد با خدا مأنوس باشد ، بايد از معاشرت با انسان هاى غافل ، جدّا اجتناب كند ؛ چرا كه انس با خدا ، با الفت با انسان هاى غافل ، در تضاد است ، چنان كه از امام على عليه السلام روايت شده است :

.


1- .ر . ك : ص 460 ح 28 .
2- .رعد : آيه 28 .

ص: 448

5 . انس گرفتن با مردمان شايسته

كَيفَ يَأنِسُ بِاللّهِ مَن لا يَستَوحِشُ مِنَ الخَلقِ ؟! (1) چگونه با خدا مأنوس شود كسى كه از خلق نمى رمد ؟! بى ترديد ، مقصود از «خَلق» در اين حديث و احاديث مشابه ، ذاكران (ياد كنندگان خدا) نيستند ؛ زيرا معاشرت با اهل ذكر ، خود ، عاملى مستقل براى ياد خدا كردن و اُنس گرفتن با اوست ؛ (2) بلكه مقصود ، اجتناب از معاشرت با مردم غافل است . سوم . استمداد از خداوند متعال . اهل بيت عليهم السلام خود ، مكرّر از خدا اين تقاضا را داشته اند كه «اللّهُمَّ اجعَلنا ... آنِسينَ بِكَ» (3) يا «آنِسنى بِكَ يا كَريمُ» (4) يا «و اجعل اُنسى بِكَ» . (5) نيز در دعايى كه در صحيفه سجاديّه از امام زين العابدين عليه السلام نقل شده ، امام عليه السلام وحشت از انسان هاى بد و غافل و نيز انس با خدا و اوليايش را يك جا از خداوند متعال مى خواهد و مى فرمايد : وَ ألبِس قَلبِىَ الوَحشَةَ مِن شِرارِ خَلقِكَ وَ هَب لِىَ الاُنسَ بِكَ وَ بِأَولِيائِكَ وَ أهلِ طاعَتِكَ . (6) جامه گريز از بدان خَلقت را بر قلب من بپوشان و اُنس به خودت و اوليا و اهل طاعتت را به من عطا فرما .

5 . انس گرفتن با مردمان شايستهاُنس گرفتن با انسان هاى شايسته ، به دليل نقش آن در سازندگى مادّى و معنوى

.


1- .ر . ك : ص 462 ح 34 .
2- .ر . ك : ص 475 (كسانى كه شايسته اُنس گرفتن اند) .
3- .ر . ك : ص 464 ح 38 .
4- .ر . ك : ص 466 ح 42 .
5- .ر . ك : ص 466 ح 43 .
6- .ر . ك : ص 466 ح 44 .

ص: 449

6 . عوامل و آفات اُنس
7 . اُنس هاى نيكو و نكوهيده

جامعه ، مورد تأكيد احاديث اسلامى است و «اولياى خدا» و «فرمانبَران او» و «اهل ايمان» و «خردمندان» و «دوستان نيك سيرت» و «اهل مدارا» ، به عنوان شمارى از مصاديق انسان هاى شايسته اُنس گرفتن ، معرّفى شده اند .

6 . عوامل و آفات اُنسدر احاديث اسلامى ، «حُسن خُلق» و «حُسن معاشرت» و «نرم خويى» و «نيكى» و «استمداد از خداوند متعال» ، عوامل اُنس شمرده شده اند و در مقابل ، از «بداخلاقى» به عنوان آفت اُنس ، ياد شده است . گفتنى است كه اسباب و آفات اُنس ، در مواردى كه به آنها اشاره شد ، منحصر نيستند ؛ بلكه همه آنچه در احاديث اسلامى به عنوان عامل دوستى و اُلفتْ مطرح شده اند ، عامل اُنس نيز محسوب مى شوند و همه آنچه آفت دوستى و الفت شمرده شده ، آفت انس نيز هستند . (1)

7 . اُنس هاى نيكو و نكوهيدهافزون بر توصيه به اُنس داشتن با انسان هاى شايسته ، در احاديث اسلامى ، مأنوس شدن با همه ارزش هاى اخلاقى و عملى (مانند اُنس گرفتن با : قرآن ، كتاب ، علم ، حق ، تقوا ، ياد نعمت هاى الهى ، ياد آخرت) و نيز اُنس گرفتن با آنچه افراد جاهل از آن وحشت دارند ، مورد تأكيد قرار گرفته است . در مقابل ، اُنس يافتن با افراد جاهل و ناشايسته و دل بستگى به انواع ضدّ ارزش هاى اخلاقى و عملى (مانند : دل بستگى به هوس هاى نامشروع و دل بستگى به دنيا) ، از نظر اسلام ، نكوهيده است .

.


1- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 5 ص 123 (الفت / موانع الفت) . همچنين «آفات دوستى» در مَدخل «دوستى» در مجلّدات آينده اين دانش نامه خواهد آمد .

ص: 450

الفصل الأوّل : الاُنس باللّه1 / 1الحَثُّ عَلَى الاُنسِ بِاللّه عزّوجلِّرسول اللّه صلى الله عليه و آله :كَفى بِالمَوتِ واعِظا ، وبِالعَقلِ دَليلاً ، وبِالتَّقوى زادا ، وبِالعِبادَةِ شُغُلاً ، وبِاللّهِ مُؤنِسا وبِالقُرآنِ بَيانا . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :لا يَستَوحِشُ مَن كانَ اللّهُ أنيسَهُ ، ولا يَذِلُّ مَن كانَ اللّهُ أعَزَّهُ ، ولا يَفتَقِرُ مَن كانَ بِاللّهِ غَناؤُهُ ، فَمَنِ استَأنَسَ بِاللّهِ آنَسَهُ اللّهُ بِغَيرِ أنيسٍ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :يا أنيسَ الذّاكِرينَ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :يا أنيسَ مَن لا أنيسَ لَهُ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام_ في دُعاءٍ لَهُ يَلجَأُ فيهِ إلَى اللّهِ لِيَهدِيَهُ إلَى الرَّشادِ _ :اللّهُمَّ إنَّكَ آنَسُ الآنِسينَ لِأَولِيائِكَ ، وأحضَرُهُم بِالكِفايَةِ لِلمُتَوَكِّلينَ عَلَيكَ ، تُشاهِدُهُم في سَرائِرِهِم ، وتَطَّلِعُ عَلَيهِم في ضَمائِرِهِم ، وتَعلَمُ مَبلَغَ بَصائِرِهِم . فَأَسرارُهُم لَكَ مَكشوفَةٌ ، وقُلوبُهُم إلَيكَ مَلهوفَةٌ . إن أوحَشَتهُمُ الغُربَةُ آنَسَهُم ذِكرُكَ ، وإن صُبَّت عَلَيهِمُ المَصائِبُ لَجَؤوا إلَى الاِستِجارَةِ بِكَ ، عِلما بِأَنَّ أزِمَّةَ (5) الاُمورِ بِيَدِكَ ، ومَصادِرَها عَن قَضائِكَ . (6)

.


1- .مصباح الشريعة : ص 168 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 325 ح 20 .
2- .مشكاة الأنوار : ص 223 ح 618 عن الإمام عليّ عليه السلام .
3- .المصباح للكفعمي : ص 346 و ص 463 من دون إسناد إليه صلى الله عليه و آله ، البلد الأمين : ص 410 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 395 .
4- .المصباح للكفعمي : ص 338 و342 ، البلد الأمين : ص 404 و407 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 391 ح 3 .
5- .أزِمَّة : جمع زمام للبعير وهو الخيط الذي يُشدّ في البرّة ثم يُشدّ عليه المِقوَد (مجمع البحرين : ج 2 ص 782 «زمم») .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 227 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 329 ح 40 .

ص: 451

فصل يكم : اُنس با خدا
1 / 1 تشويق به اُنس با خدا

فصل يكم : اُنس با خدا1 / 1تشويق به اُنس با خداپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهترين پندآموز ، مرگ است و بهترين راه نما ، خِرد ، و بهترين ره توشه پرهيزگارى ، و بهترين سرگرمى ، عبادت و بهترين همدم ، خدا و بهترين سخن ، قرآن است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه خدا همدم اوست ، هرگز احساس تنهايى نمى كند ، و كسى كه خدا او را عزّت بخشيده است ، هيچ گاه خوار نمى شود ، و كسى كه توانگرى اش از جانب خداست ، هيچ گاه نيازمند نمى شود . پس كسى كه با خدا انس گيرد ، خداوند [خود] ، انيس او مى شود ، بى هيچ انيسى [ديگر] .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى همدم ياد كنندگان !

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى همدم آن كه همدمى ندارد !

امام على عليه السلام_ در دعايى كه در آن براى راه نمايى شدن ، دست به دامن خدا مى شود _ :بار خدايا ! تو براى دوستانت همدم تر از هر همدمى ، و براى كمك به آنان كه بر تو توكّل مى كنند ، آماده ترينى ، و بر نهان هايشان گواهى ، و از درون هايشان آگاهى ، و اندازه بينش ها [و افكارشان] را مى دانى . پس ، رازهايشان بر تو هويداست و دل هايشان به تو شيداست . اگر تنهايى ، دل تنگشان كند ، ياد تو انيس آنان مى شود ، و اگر گرفتارى ها بر آنان فرو ريزد ، به تو پناه مى آورند؛ چرا كه مى دانند زمام كارها همه در دست تو و خاستگاه آنها قضاى توست .

.

ص: 452

عنه عليه السلام_ في صِفَةِ المُؤمِنِ _ :المُؤمِنُ يَكونُ صادِقا فِي الدُّنيا ، واعِيَ القَلبِ ، حافِظَ الحُدودِ. (1) .. وَاللَّيلُ وَالنَّهارُ رَأسُ مالِهِ ، وَالجَنَّةُ مَأواهُ ، وَالقُرآنُ حَديثُهُ ، ومُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله شَفيعُهُ ، وَاللّهُ جَلَّ ذِكرُهُ مُؤنِسُهُ . (2)

عنه عليه السلام :اِختَرتُ مِنَ التَّوراةِ اثنَتَي عَشرَةَ (3) آيَةً ، فَنَقَلتُها إلَى العَرَبِيَّةِ وأنَا أنظُرُ إلَيها في كُلِّ يَومٍ ثَلاثَ مَرّاتٍ : ... الثّالِثَةُ : يَابنَ آدَمَ لا تَأنَس بِأَحَدٍ ما وَجَدتَني ، فَمَتى أرَدتَني وَجَدتَني بارّا (4) قَريبا . (5)

عنه عليه السلام_ مِن كَلامٍ لَهُ _ :كُن للّهِِ مُطيعا ، وبِذِكرِهِ آنِسا ، وتَمَثَّل في حالِ تَوَلّيكَ عَنهُ إقبالَهُ عَلَيكَ ، يَدعوكَ إلى عَفوِهِ ويَتَغَمَّدُكَ بِفَضلِهِ وأنتَ مُتَوَلٍّ إلى غَيرِهِ . (6)

.


1- .الحُدودُ : هي محارم اللّه وعقوباته التي قرنها بالذنوب (النهاية : ج 1 ص 352 «حدد») .
2- .جامع الأخبار : ص 215 ح 532 ، المواعظ العددية : ص 63 وفيه «راعي» بدل «واعي» و «حريفه» بدل «حديثه» .
3- .في المصدر: «اثني عشر»، وهو تصحيف .
4- .البَرّ : هو العطوف على عباده ببرّه ولطفه ، والبرُّ والبارُّ بمعنى : الإحسان (النهاية : ج 1 ص 116 «برر») .
5- .المواعظ العددية : ص 419 .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 223 ، غرر الحكم : ج 4 ص 615 ح 7187 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 392 ح 6638 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 192 ح 59 .

ص: 453

امام على عليه السلام_ در وصف مؤمن _ :مؤمن در دنيا اهل صداقت است ، دل آگاه است ، حدود [الهى] را پاس مى دارد ، ... شب و روز ، سرمايه اوست و بهشت ، منزلگاهش و قرآن ، سخنش و محمّد صلى الله عليه و آله ، شفيعش و خداوند _ كه يادش بشكوه باد _ ، همدمش .

امام على عليه السلام :از تورات ، دوازده آيه برگزيدم و آنها را به زبان عربى برگرداندم ، و روزى سه بار در آنها مى نگرم : « ... سوم . اى پسر آدم ! تا مرا دارى ، با هيچ كس همدم مشو ؛ زيرا هر گاه مرا بخواهى ، مهربان و نزديكم مى يابى» .

امام على عليه السلام_ در گفتارى از ايشان _ :خداى را فرمان بردار و با ياد او دمخور باش ، و آن گاه كه از او روى گردانده اى ، رويكرد او را به خود ، تصوّر كن : او تو را به بخشايش خويش مى خواند و در فضل خود فرو مى پوشاند و تو به غير او رو مى كنى .

.

ص: 454

عنه عليه السلام :إذا رَأَيتَ اللّهَ سُبحانَهُ يُؤنِسُكَ بِذِكرِهِ فَقَد أحَبَّكَ ؛ إذا رَأَيتَ اللّهَ يُؤنِسُكَ بِخَلقِهِ ويوحِشُكَ مِن ذِكرِهِ فَقَد أبغَضَكَ . (1)

عنه عليه السلام_ في دٌعاءٍ لَهُ _ :اللّهُمَّ إلَيكَ حَنَّت قُلوبُ المُخبِتينَ (2) ، وبِكَ أنِسَت عُقولُ العاقِلينَ . (3)

عنه عليه السلام :إلهي ، ما أضيَقَ الطَّريقَ عَلى مَن لَم تَكُن دَليلَهُ ، وأوحَشَ المَسلَكَ عَلى مَن لَم تَكُن أنيسَهُ . (4)

الإمام الحسين عليه السلام_ فيما نُسِبَ إلَيهِ مِن دُعاءِ عَرَفَةَ _ :يا مَن أذاقَ أحِبّاءَهُ حَلاوَةَ المُؤانَسَةِ . (5)

عنه عليه السلام_ فيما نُسِبَ إلَيهِ مِن دُعاءِ عَرَفَةَ _ :أنتَ الَّذي أزَلتَ الأَغيارَ عَن قُلوبِ أحِبّائِكَ حَتّى لَم يُحِبّوا سِواكَ ولَم يَلجَؤوا إلى غَيرِكَ ، أنتَ المونِسُ لَهُم حَيثُ أوحَشَتهُمُ العَوالِمُ . (6)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ فِي المُناجاةِ الإِنجيلِيَّةِ _ :يا مَن آنَسَ العارِفينَ بِطيبِ مُناجاتِهِ ، وألبَسَ الخاطِئينَ (7) ثَوبَ مُوالاتِهِ . (8)

.


1- .غرر الحكم : ج 3 ص 131 ح 4040 و 4041 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 135 ح 3070 و 3071 .
2- .مُخبِتا : أي خاشعا مطيعا (النهاية : ج 2 ص 4 «خبت») .
3- .بحار الأنوار : ج 87 ص 242 ح 51 نقلاً عن مصباح السيّد ابن الباقي .
4- .المزار الكبير : ص 150 ، المزار للشهيد الأوّل : ص 270 كلاهما عن ميثم ، بحار الأنوار : ج 100 ص 449 ح 26 ؛ دستور معالم الحكم : ص 139 عن عبد اللّه الأسدي ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 347 ح 986 نحوه .
5- .الإقبال (دار الكتب الإسلاميّة) : ص 349 ، بحار الأنوار : ج 98 ص 226 .
6- .الإقبال (دار الكتب الإسلاميّة) : ص 349 ، بحار الأنوار : ج 98 ص 226 .
7- .في المصدر : «الخائطين» ، وهو تصحيف، وفي الصحيفة السجّاديّة الجامعة ص 441 : «الخائفين» .
8- .بحار الأنوار : ج 94 ص 157 ح 22 .

ص: 455

امام على عليه السلام :هر گاه ديدى كه خداى سبحان ، تو را با ياد خويش همدم ساخته ، بى گمان ، تو را دوست داشته است و هر گاه ديدى تو را با خلق خويش همدم ساخته و از ياد خودش بيگانه ساخته ، بى گمان ، تو را دشمن مى دارد .

امام على عليه السلام_ در دعايى از ايشان _ :بار خدايا ! دل هاى دلارامان ، شيفته توست و خِردهاى خردمندان ، همدم تو .

امام على عليه السلام :معبود من ! چه تنگ است راه بر كسى كه تو راه نمايش نباشى ، و چه دلگير است مسير براى كسى كه تو همدم او نباشى !

امام حسين عليه السلام_ در دعاى عرفه منسوب به ايشان _ :اى آن كه شيرينى همدمى را به دوستانش چشانيد !

امام حسين عليه السلام_ در دعاى عرفه منسوب به ايشان _ :تو آنى كه اغيار را از دل هاى عاشقانت برون بردى تا جز تو را دوست ندارند و به غير تو پناه نياورند . آن گاه كه در همه دنيا احساس تنهايى كنند ، تو مونس آنانى .

امام زين العابدين عليه السلام_ در مناجات اِنجيليه _ :اى آن كه عارفان را به لذّت مناجاتش خو داده و جامه دوستى اش را بر گنهكاران ، پوشانده است !

.

ص: 456

عنه عليه السلام_ في دُعاءِ أبي حَمزَةَ الثُّمالِيِّ _ :إلهي ... اِرحَم في هذِهِ الدُّنيا غُربَتي ، وعِندَ المَوتِ كُربَتي ... حَتّى لا أستَأنِسَ بِغَيرِكَ ، يا سَيِّدي إن وَكَلتَني (1) إلى نَفسي هَلَكتُ . (2)

عنه عليه السلام_ فِي المُناجاةِ الخَمسَ عَشرَةَ _ :إلهي مَن ذَا الَّذي ذاقَ حَلاوَةَ مَحَبَّتِكَ فَرامَ مِنكَ بَدَلاً ، ومَن ذَا الَّذي أنِسَ بِقُربِكَ فَابتَغى عَنكَ حِوَلاً (3) ، إلهي فَاجعَلنا مِمَّنِ اصطَفَيتَهُ لِقُربِكَ ووِلايَتِكَ . (4)

عنه عليه السلام_ فِي المُناجاةِ الخَمسَ عَشرَةَ _ :إلهي ... أستَغفِرُكَ مِن كُلِّ لَذَّةٍ بِغَيرِ ذِكرِكَ ، ومِن كُلِّ راحَةٍ بِغَيرِ اُنسِكَ ، ومِن كُلِّ سُرورٍ بِغَيرِ قُربِكَ ، ومِن كُلِّ شُغُلٍ بِغَيرِ طاعَتِكَ . (5)

عنه عليه السلام_ فِي المُناجاةِ الإِنجيلِيَّةِ _ :اللّهُمَّ اجعَلني مِنَ الَّذينَ ... آنَستَ نُفوسَهُم بِمَعرِفَتِكَ . (6)

عنه عليه السلام_ مِمّا كانَ يَدعو بِهِ في بَعضِ نَوافِلِ يَومِ الجُمُعَةِ _ :اللّهُمَّ أنتَ آنَسُ الآنِسينَ لِأَوِدّائِكَ. (7) .. إذا أوحَشَتنِي الغُربَةُ آنَسَني ذِكرُكَ . (8)

الإمام الصادق عليه السلام_ مِن دُعائِهِ عِندَ الصَّباحِ _ :اللّهُمَّ ... وأنتَ آنَسُ الآنِسينَ لِأَولِيائِكَ ، وأحرى بِكِفايَةِ المُتَوَكِّلِ عَلَيكَ ، وأولى بِنَصرِ الواثِقِ بِكَ ، وأحَقُّ بِرِعايَةِ المُنقَطِعِ إلَيكَ ، سِرّي لَكَ مَكشوفٌ وأنَا إلَيكَ مَلهوفٌ ، وأنَا عاجِزٌ وأنتَ قَديرٌ ، وأنَا صَغيرٌ وأنتَ كَبيرٌ ، وأنَا ضَعيفٌ وأنتَ قَوِيٌّ ، وأنَا فَقيرٌ وأنتَ غَنِيٌّ ، إذا أوحَشَتنِي الغُربَةُ آنَسَني ذِكرُكَ . (9)

.


1- .وَكَلتُ أمري إليه : أي ألجأته إليه واعتمدت فيه عليه (النهاية : ج 5 ص 221 «وكل») .
2- .مصباح المتهجّد : ص 593 ح 691 ، الإقبال : ج 1 ص 169 ، المصباح للكفعمي : ص 793 كلّها عن أبي حمزة الثمالي ، البلد الأمين : ص 211 ، بحار الأنوار :ج 98 ص 90 ح 2 .
3- .التَحوُّلُ : التَنقّلُ من موضع إلى موضع ، والاسم : الحِوَلُ (الصحاح : ج 4 ص 1680 «حول») .
4- .بحار الأنوار : ج 94 ص 148 .
5- .بحار الأنوار : ج 94 ص 151 .
6- .بحار الأنوار : ج 94 ص 156 ح 22 .
7- .الوُدُّ : المحبّة ، وَدَدتُ الرجل أوُدّه : إذا أحببته (النهاية : ج 5 ص 165 «ودد») .
8- .مصباح المتهجّد : ص 355 ح 473 ، جمال الاُسبوع : ص 237 ، البلد الأمين : ص 385 عن الإمام الصادق عليه السلام وفيه «لأوليائك» بدل «لأودّائك» ، بحار الأنوار : ج 90 ص 6 ح 1 .
9- .مهج الدعوات : ص 227 عن الربيع ، بحار الأنوار : ج 94 ص 277 ح 1 .

ص: 457

امام زين العابدين عليه السلام_ در دعاى ابو حمزه ثمالى _ :معبود من ! ... در اين دنيا بر غربت من و در هنگام مرگ ، بر اندوه من رحم آور ... تا با غير تو اُنس نگيرم . آقاى من ! اگر مرا به خويشتن وا گذارى ، تباه مى شوم .

امام زين العابدين عليه السلام_ در مناجات هاى پانزده گانه _ :معبود من ! كيست كه شيرينى محبّت تو را چشيد و ديگرى را به جاى تو گزيد؟ ! و كيست كه به مقام قرب تو اُنس گرفت و جايى ديگر جُست؟ ! معبود من ! پس مرا از كسانى قرار ده كه آنان را براى قرب و دوستى خودت برگزيدى .

امام زين العابدين عليه السلام_ در مناجات هاى پانزده گانه _ :معبود من ! ... از هر لذّتى به غير ياد تو ، و از هر آرامشى به غير اُنس با تو ، و از هر شادى اى به غير قُرب تو ، و از هر سرگرمى اى به غير طاعت تو ، از تو آمرزش مى خواهم .

امام زين العابدين عليه السلام_ در مناجات اِنجيليه _ :بار خدايا ! مرا از كسانى قرار ده كه ... جان هايشان را به شناخت خود ، مأنوس گردانيده اى.

امام زين العابدين عليه السلام_ از دعايى كه در برخى نافله هاى روز جمعه مى خواند _ :بار خدايا ! تو براى دوستانت ، همدم ترينِ همدمانى . ... هر گاه هراسِ غربت ، مرا فرا گيرد ، يادِ تو ، مونس من مى شود .

امام صادق عليه السلام_ از دعاى ايشان در صبحگاهان _ :بار خدايا! ... تو براى دوستانت همدم ترينِ همدمانى ، و براى كارسازىِ آن كه بر تو توكّل مى كند ، سزاوارترينى ، و براى يارى دادن به آن كه بر تو تكيه مى كند ، بهترينى و براى حمايت از آن كه به تو رو مى آورد ، برحق ترينى . راز من بر تو هويداست و من به تو مشتاقم . من ناتوانم و تو توانايى . من كوچكم و تو بزرگى . من ضعيفم و تو نيرومندى . من درويشم و تو بى نيازى . هر گاه غربت و تنهايى ، دل تنگم كند ، ياد تو مونس من مى شود .

.

ص: 458

عنه عليه السلام_ مِن دُعائِهِ في يَومِ عَرَفَةَ _ :يا خَيرَ مَن آنَستُ بِهِ وَحدَتي وناجَيتُهُ بِسِرّي . (1)

عنه عليه السلام :إنَّ مَعرِفَةَ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ آنِسٌ مِن كُلِّ وَحشَةٍ ، وصاحِبٌ مِن كُلِّ وَحدَةٍ ، ونورٌ مِن كُلِّ ظُلمَةٍ ، وقُوَّةٌ مِن كُلِّ ضَعفٍ ، وشِفاءٌ مِن كُلِّ سُقمٍ . (2)

عنه عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِعَبدِ اللّهِ بنِ جُندَبٍ _ :يا عَبدَ اللّهِ ، لَقَد نَصَبَ إبليسُ حَبائِلَهُ في دارِ الغُرورِ فَما يَقصِدُ فيها إلّا أولِياءَنا ، ولَقَد جَلَّتِ الآخِرَةُ في أعيُنِهِم حَتّى ما يُريدونَ بِها بَدَلاً . _ ثُمَّ قالَ : _ آهِ آهِ عَلى قُلوبٍ حُشِيَت نورا ، وإنَّما كانَتِ الدُّنيا عِندَهُم بِمَنزِلَةِ الشُّجاعِ (3) الأَرقَمِ (4) ، وَالعَدُوِّ الأَعجَمِ ، أنِسوا بِاللّهِ وَاستَوحَشوا مِمّا بِهِ استَأنَسَ المُترَفونَ ، اُولئِكَ أولِيائي حَقّا ، وبِهِم تُكشَفُ كُلُّ فِتنَةٍ وتُرفَعُ كُلُّ بَلِيَّةٍ . (5)

الإمام الهادي عليه السلام :يا نُورَ النّورِ ، يا مُدَبِّرَ الاُمورِ ، يا مُجرِيَ البُحورِ ، يا باعِثَ مَن فِي القُبورِ ، يا كَهفي حينَ تُعيينِي المَذاهِبُ ، وكَنزي حينَ تُعجِزُنِي المَكاسِبُ ، ومونِسي حينَ تَجفونِي الأَباعِدُ ، وتَمَلُّنِي الأَقارِبُ . (6)

.


1- .الإقبال : ج 2 ص 141 عن سلمة بن الأكوع ، بحار الأنوار : ج 98 ص 256 .
2- .الكافي : ج 8 ص 247 ح 347 عن جميل بن درّاج .
3- .الشُّجاعُ : الحيّة الذّكر (النهاية : ج 2 ص 447 «شجع») .
4- .الأرقمُ : أي الحيّة التي على ظهرها رقم ، أي نقش (النهاية : ج 2 ص 254 «رقم») .
5- .تحف العقول : ص 301 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 279 ح 1 .
6- .مصباح المتهجّد : ص 800 ح 861 ، الإقبال : ج 3 ص 188 كلاهما عن أبي موسى ، بحار الأنوار : ج 98 ص 382 ح 2 .

ص: 459

امام صادق عليه السلام_ از دعاى ايشان در روز عرفه _ :اى بهترين كسى كه در تنهايى ام با او همدم شدم و رازم را با او در ميان نهادم !

امام صادق عليه السلام :شناخت خداوند عز و جل ، دلارام هر دل تنگى اى ، و يار هر تنهايى اى ، و روشنايى هر تاريكى اى ، و نيروبخش هر ناتوانى اى و شفاى هر بيمارى اى است .

امام صادق عليه السلام_ در توصيه هاى ايشان به عبد اللّه بن جندب _ :اى عبد اللّه ! ابليس ، دام هاى خود را در اين سراى فريب نهاده است و مقصودش از آن ، كسى جز دوستان ما نيست ؛ ولى آخرت در نگاه دوستان ما ، چنان شكوهمند است كه هيچ چيزى را با آن عوض نمى كنند . بَه بَه از آن دل هاى انباشته از نور ! دنيا در نظرشان ، چون مارِ پيسه است و دشمنِ بى زبان [ درنده خو] . با خدا دمخورند و از آنچه خوش گذرانان بِدان دل شادند ، گريزان اند . اينان اند دوستان راستين من . به خاطر آنان ، هر فتنه اى برطرف مى شود و هر بلايى رفع مى گردد .

امام هادى عليه السلام :اى روشناى روشنايى ها ! اى گرداننده كارها ! اى روان كننده درياها [و آب ها] ! اى زنده كننده هر آن كه در گورهاست ! اى پناه من در آن گاه كه راه ها به رويم بسته مى شوند ، و اى گنج من در آن گاه كه در كسب و كار ، فرو مى مانم ، و اى مونس من در آن گاه كه بيگانگان از من دورى مى كنند و نزديكان از من خسته مى شوند !

.

ص: 460

مسكّن الفؤاد :في أخبارِ داودَ عليه السلام : يا داودُ ، أبلِغ أهلَ أرضي : أنّي حَبيبُ مَن أحَبَّني ، وجَليسُ مَن جالَسَني ، ومُؤنِسٌ لِمَن أنِسَ بِذِكري ، وصاحِبٌ لِمَن صاحَبَني ، ومُختارٌ لِمَنِ اختارَني ، ومُطيعٌ لِمَن أطاعَني ، ما أحَبَّني أحَدٌ أعلَمُ ذلِكَ يَقينا مِن قَلبِهِ إلّا قَبِلتُهُ لِنَفسي وأحبَبتُهُ حُبّا لا يَتَقَدَّمُهُ أحَدٌ مِن خَلقي ، مَن طَلَبَني بِالحَقِّ وَجَدَني ، ومَن طَلَبَ غَيري لَم يَجِدني . فَارفُضوا _ يا أهلَ الأَرضِ _ ما أنتُم عَلَيهِ مِن غُرورِها ، وهَلُمّوا إلى كَرامَتي ومُصاحَبَتي ومُجالَسَتي ومُؤانَسَتي ، وَأْنَسوا بي (1) اُؤانِسكُم ، واُسارِع إلى مَحَبَّتِكُم . (2)

بحار الأنوار_ مِن دُعاءٍ لِيوشَع بنِ نونٍ عليه السلام _ :إلهي ، ما أضيَقَ الطّريقَ عَلى مَن لَم تَكُن أنتَ أنيسَهُ . (3)

1 / 2موجِباتُ الاُنسِ بِاللّه عزّوجلِّأ _ ذِكرُ اللّهِ عز و جلرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ «لا إلهَ إلَا اللّهُ» اُنسُ المُؤمِنِ في حَياتِهِ ، وعِندَ مَوتِهِ ، وحينَ يُبعَثُ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :الذِّكرُ مِفتاحُ الاُنسِ . (5)

.


1- .في بحار الأنوار : «وآنسوني» .
2- .مسكّن الفؤاد : ص 27 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 26 ح 28 .
3- .بحار الأنوار : ج 94 ص 93 ح 8 نقلا عن خطّ الشهيد .
4- .ثواب الأعمال : ص 16 ح 3 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، الدعوات : ص 254 ح 719 ، بحار الأنوار : ج 81 ص 235 ح 13 .
5- .غرر الحكم : ج 4 ص 145 ح 541 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 40 ح 886 .

ص: 461

1 / 2 عوامل انس با خدا
الف - ياد خدا

مسكّن الفؤاد :در خبرهاى داوود عليه السلام آمده است [كه خدا به وى وحى فرمود] : «اى داوود ! به اهل زمينم برسان كه: من دوست آنم كه دوستم بدارد ، و همنشين آنم كه همنشين من باشد ، و مونس كسى هستم كه با ياد من انس گيرد ، و يار كسى هستم كه يار من باشد ، و برگزيننده كسى هستم كه مرا برگزيند ، و فرمان بُردار كسى هستم كه فرمان بردار من باشد . هر كس مرا دوست بدارد و اين را از قلب او به يقين بدانم ، او را براى خودم مى پذيرم و چنان دوستش مى دارم كه پيش از او هيچ يك از آفريدگانم را دوست نداشته ام . هر كس به راستى مرا بجويد ، مرا مى يابد و هر كس جز مرا بجويد ، مرا نمى يابد . پس _ اى زمينيان _ اين دنياى پوچ [و باطل] را بگذاريد و به سوى كرامت و دوستى من و همنشينى و همدمى با من بياييد ، و به من خو بگيريد تا با شما خو بگيرم و به سوى دوستى شما بشتابم» .

بحار الأنوار_ در بيان دعايى از يوشع بن نون عليه السلام _ :معبودا ! چه تنگ است راه بر كسى كه تو همدم او نباشى !

1 / 2عوامل انس با خداالف _ ياد خداپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ذكر «لا إله إلّا اللّه » ، در زندگى مؤمن و هنگام مرگش و به گاه برانگيخته شدنش همدم اوست .

امام على عليه السلام :ذكر ، كليدِ اُنس است .

.

ص: 462

عنه عليه السلام :ذاكِرُ اللّهِ مُؤانِسُهُ . (1)

عنه عليه السلام :ذِكرُ اللّهِ يُنيرُ البَصائِرَ ، ويونِسُ الضَّمائِرَ . (2)

عدّة الداعي :في بَعضِ الأَحاديثِ القُدسِيَّةِ : أيُّما عَبدٍ اطَّلَعتُ عَلى قَلبِهِ ، فَرَأَيتُ الغالِبَ عَلَيهِ التَّمسُّكَ بِذِكري ، تَوَلَّيتُ سِياسَتَهُ وكُنتُ جَليسَهُ ومُحادِثَهُ وأنيسَهُ . (3)

ب _ التَّباعُدُ عَنِ النَّفسِعوالي اللآلي :رُوِيَ في بَعضِ الأَخبارِ أنَّهُ دَخَلَ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله رَجُلٌ اسمُهُ مُجاشِعٌ فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ... كَيفَ الطَّريقُ إلى قُربِ الحَقِّ ؟ قالَ : التَّباعُدُ عَنِ النَّفسِ ، فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، فَكَيفَ الطَّريقُ إلى اُنسِ الحَقِّ ؟ قالَ : الوَحشَةُ مِنَ النَّفسِ . (4)

ج _ اِعتِزالُ أهلِ الدُّنياالإمام عليّ عليه السلام :مَنِ انفَرَدَ عَنِ النّاسِ ، أنِسَ بِاللّهِ سُبحانَهُ . (5)

عنه عليه السلام :كَيفَ يَأنَسُ بِاللّهِ مَن لا يَستَوحِشُ مِنَ الخَلقِ ؟ (6)

الإمام الكاظم عليه السلام :يا هِشامُ ، الصَّبرُ عَلَى الوَحدَةِ عَلامَةُ قُوَّةِ العَقلِ ، فَمَن عَقَلَ عَنِ اللّهِ اعتَزَلَ أهلَ الدُّنيا وَالرّاغِبينَ فيها ، ورَغِبَ فيما عِندَ اللّهِ ، وكانَ اللّهُ اُنسَهُ فِي الوَحشَةِ ، وصاحِبَهُ فِي الوَحدَةِ ، وغِناهُ فِي العَيلَةِ (7) ، ومُعِزَّهُ مِن غَيرِ عَشيرَةٍ . (8)

.


1- .غرر الحكم : ج 4 ص 28 ح 5160 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 256 ح 4741 .
2- .غرر الحكم : ج 4 ص 29 ح 5167 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 255 ح 4720 .
3- .عدّة الداعي : ص 235 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 162 ح 42 .
4- .عوالي اللآلي : ج 1 ص 246 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 72 ح 23 .
5- .غرر الحكم : ج 5 ص 338 ح 8644 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 440 ح 7647 .
6- .غرر الحكم : ج 4 ص 566 ح 7003 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 383 ح 6475 .
7- .عال يَعيلُ عَيلَةً ، إذا افتقر (النهاية : ج 3 ص 330 «عيل») .
8- .الكافي : ج 1 ص 17 ح 12 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 34 كلاهما عن هشام بن الحكم ، تحف العقول : ص 387 ، عدة الدّاعي : ص 219 ، بحار الأنوار : ج 78ص 301 ح 1 .

ص: 463

ب - دور شدن از خود
ج - كناره گرفتن از اهل دنيا

امام على عليه السلام :ياد كننده خدا ، همدم اوست .

امام على عليه السلام :ياد خدا ، بينش ها را روشنايى و درون ها را آرامش مى بخشد .

عدّة الداعى :در حديثى قدسى آمده است: «هر بنده اى كه بر دلش بنگرم و چنگ زدن به يادم را بر آن چيره ببينم ، تربيت او را خود بر عهده مى گيرم و همنشين و هم سخن و همدم او خواهم بود» .

ب _ دور شدن از خودعوالى اللآلى :در برخى احاديث ، آمده است كه مردى به نام مُجاشع ، بر پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شد و گفت : اى پيامبر خدا! ... راه نزديك شدن به حق (خدا) چگونه است؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «دور شدن از خود» . گفت : اى پيامبر خدا! راه خو گرفتن با حق (خدا) چگونه است؟ فرمود: «رميدن از خود» .

ج _ كناره گرفتن از اهل دنياامام على عليه السلام :هر كس از مردمْ كناره گرفت ، با خداى سبحان ، خو گرفت .

امام على عليه السلام :آن كه از خلق نمى گريزد ، چگونه با خدا خو بگيرد ؟!

امام كاظم عليه السلام :اى هشام ! شكيبايى بر تنهايى ، نشانه نيرومندى خِرد است . پس آن كه خدا را بشناسد ، از اهل دنيا و دنياخواهان كناره مى گيرد و به آنچه نزد خداست ، راغب مى گردد و خدا همدم بى كسى او مى شود و يار تنهايىِ او و بى نياز كننده نيازمندىِ او مى شود و بى ايل و تبار ، عزّتش مى بخشد .

.

ص: 464

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ أوحى إلى نَبِيٍّ مِن أنبِياءِ بَني إسرائيلَ : إن أحبَبتَ أن تَلقاني غَدا في حَظيرَةِ (1) القُدسِ ، فَكُن فِي الدُّنيا وَحيدا غَريبا مَهموما مَحزونا ، مُستَوحِشا مِنَ النّاسِ ، بِمَنزِلَةِ الطَّيرِ الواحِدِ ، الَّذي يَطيرُ فِي أرضِ القِفارِ ، ويَأكُلُ مِن رُؤوسِ الأَشجارِ ، ويَشرَبُ مِن ماءِ العُيونِ ، فَإِذا كانَ اللَّيلُ أوى وَحدَهُ ولَم يَأوِ مَعَ الطُّيورِ ، استَأنَسَ بِرَبِّهِ وَاستَوحَشَ مِنَ الطُّيورِ . (2)

الإمام العسكري عليه السلام :مَن أنِسَ بِاللّهِ استَوحَشَ مِنَ النّاسِ ، وعَلامَةُ الاُنسِ بِاللّهِ الوَحشَةُ مِنَ النّاسِ . (3)

د _ الدُّعاءُرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في دُعائِهِ _ :اللّهُمَّ اجعَلنا مَشغولينَ بِأَمرِكَ ، آمِنينَ بِوَعدِكَ ، آيِسينَ مِن خَلقِكَ ، آنِسينَ بِكَ ، مُستَوحِشينَ مِن غَيرِكَ ، راضينَ بِقَضائِكَ ، صابِرينَ عَلى بَلائِكَ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :اللّهُمَّ ... كُن لي أنيسا مِن كُلِّ وَحشَةٍ ، وَاعصِمني مِن كُلِّ هَلَكَةٍ . (5)

.


1- .حظيرة القُدس : أي الجنّة (مجمع البحرين : ج 1 ص 424 «حظر») .
2- .الأمالي للصدوق : ص 265 ح 284 عن يونس بن ظبيان ، مشكاة الأنوار : ص 449 ح 1508 وليس فيه «الواحد» ، قصص الأنبياء للراوندي : ص 280 ح 373 ، روضة الواعظين : ص 474 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 108 ح 1 .
3- .عدّة الداعي : ص 194 ، أعلام الدين : ص 313 ، نزهة الناظر : ص 224 ح 515 وليس فيه ذيله ، بحار الأنوار : ج 78 ص 379 ح 4 .
4- .جامع الأخبار : ص 364 ح 1013 ، بحار الأنوار : ج 95 ص 360 ح 16 .
5- .مهج الدعوات : ص 152 و143 كلاهما عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 95 ص 252 ح 32 .

ص: 465

د - دعا

امام صادق عليه السلام :خداوند عز و جل به پيامبرى از پيامبران بنى اسرائيل ، وحى فرمود كه : «اگر دوست دارى فردا[ى قيامت] مرا در فردوسِ برين ديدار كنى ، در دنيا تنها و بى كس و غمناك و اندوهگين و از مردم ، گريزان باش ، همچون پرنده تنهايى كه در بيابان ، پرواز مى كند و از ميوه هاى درختان مى خورد و از آب چشمه ساران مى نوشد و چون شب مى شود ، تنها و نه با ديگر پرندگان ، به آشيانه اى پناه مى برد ؛ همان كه با پروردگار خويش دمخور مى شود و از ديگر مرغان مى گريزد .

امام عسكرى عليه السلام :هر كه با خدا خو گرفت ، از مردم ، گريزان شد . نشانه خوگيرى با خدا ، گريختن از مردم است .

د _ دعاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در دعاى خود _ :بار خدايا ! ما را به كار خودت سرگرم ، و به وعده ات دل گرم ، و از خَلقت نوميد ، و با خودت دمخور ، و از غير خود ، گريزان ، و به قضايت خرسند ، و بر بلايت شكيبا ساز .

امام على عليه السلام :بار خدايا ! ... همدم تنهايى من باش و از هر نابودى اى ، نگاهم بدار .

.

ص: 466

عنه عليه السلام :يا أنيسَ كُلِّ غَريبٍ ، آنِس فِي القَبرِ غُربتي ، ويا ثانِيَ كُلِّ وَحيدٍ ، ارحَم فِي القَبرِ وَحدَتي . (1)

عنه عليه السلام_ في دُعائِهِ _ :اللّهُمَّ ... كُن لي في كُلِّ وَحشَةٍ أنيسا ، وفي كُلِّ جَزَعٍ حِصنا . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :كانَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام يَقولُ وهُوَ ساجِدٌ : اِرحَم ذُلّي بَينَ يَدَيكَ ، وتَضَرُّعي إلَيكَ ، ووَحشَتي مِنَ النّاسِ ، وآنِسني (3) بِكَ يا كَريمُ . (4)

الإمام الحسن عليه السلام :يا مَن إلَيهِ يَفِرُّ الهارِبونَ ، وبِهِ يَستَأنِسُ المُستَوحِشونَ ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ ، وَاجعَل اُنسي بِكَ فَقَد ضاقَت عَنّي بِلادُكَ ، وَاجعَل تَوَكُّلي عَلَيكَ فَقَد مالَ عَلَيَّ أعداؤُكَ . (5)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ في دُعائِهِ إذا حَزَنَهُ أمرٌ _ :اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ ... وألبِس قَلبِي الوَحشَةَ مِن شِرارِ خَلقِكَ ، وهَب لِيَ الاُنسَ بِكَ وبِأَولِيائِكَ وأهلِ طاعَتِكَ، ولا تَجعَل لِفاجِرٍ ولا كافِرٍ عَلَيَّ مِنَّةً، ولا لَهُ عِندي يَدا، ولا بي إلَيهِم حاجَةً، بَلِ اجعَل سُكونَ قَلبي واُنسَ نَفسي وَاستِغنائي وكِفايَتي بِكَ وبِخِيارِ خَلقِكَ. (6)

.


1- .المصباح للكفعمي : ص 497 ، البلد الأمين : ص 318 كلاهما عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 94 ص 108 ح 14 ؛ دستور معالم الحكم :ص 140 عن عبد اللّه الأسدي وفيه «وحشتي» بدل «غربتي» .
2- .مهج الدعوات : ص 167 ، بحار الأنوار : ج 95 ص 265 ح 33 .
3- .في جميع المصادر : «واُنسي» بدل «وآنسني» .
4- .الكافي : ج 3 ص 327 ح 21 ، فقه الرضا : ص 141 ، المصباح للكفعمي : ص 80 ، البلدالأمين : ص 294 وفيه «العالم» بدل «الناس» ،بحار الأنوار : ج 86 ص 229 ح 51 وراجع : تهذيب الأحكام : ج 5 ص 277 ح 946 ومصباح المتهجّد : ص 706 .
5- .مهج الدعوات : ص 181 ، بحار الأنوار : ج 95 ص 408 ح 40 .
6- .الصحيفة السجّاديّة : ص 91 الدعاء 21 ، مهج الدعوات : ص 40 عن الإمام الكاظم عليه السلام نحوه وليس فيه ذيله من «بل اجعل» ، بحار الأنوار : ج 94 ص 334ح5 .

ص: 467

امام على عليه السلام :اى انيس هر بى كسى ! انيس بى كسىِ من در قبر باش و اى دومينِ هر تنهايى! به تنهايى من در قبر رحم فرما .

امام على عليه السلام_ در دعاى خود _ :بار خدايا ! ... در هر بى كسى اى ، همدم من باش و به گاهِ هر بى تابى اى ، نگهدارم .

امام صادق عليه السلام :امير مؤمنان عليه السلام در سجده مى فرمود : «بر خوارى ام در پيشگاهت و زارى ام به درگاهت و تنهايى ام در ميان مردم ، رحم آور ، و مرا با خودت مأنوس بدار ، اى كريم!» .

امام حسن عليه السلام :اى كسى كه گريزندگان ، به سويش مى گريزند و تنهايان ، با او اُنس مى گيرند ! بر محمّد و خاندان او درود فرست ، و اُنس مرا با خودت قرار ده كه سرزمين هايت بر من تنگ آمده اند ، و توكّل مرا بر خودت قرار ده كه دشمنانت بر ضدّم برخاسته اند .

امام زين العابدين عليه السلام_ در دعاى ايشان ، هنگامى كه چيزى اندوهناكش مى ساخت _ :بار خدايا ! بر محمّد و خاندان او درود فرست ... و جامه گريز از نابه كاران خَلقت را بر قامت دلم بپوشان ، و اُنس با خودت و دوستانت و فرمان بردارانت را به من ارزانى دار و مرا زير بار منّت و وامدار احسان هيچ گنهكار و كافرى قرار مده و هرگز به آنان نيازمندم مگردان ؛ بلكه آرامش دل و آسايش جان و بى نيازى و كارسازى ام را به خودت و به نيكان خَلقت ، منحصر گردان .

.

ص: 468

عنه عليه السلام :يا اُنسَ كُلِّ غَريبٍ مُفرَدٍ ، آنِس فِي القَبرِ وَحشَتي ، ويا ثانِيَ كُلِّ وَحيدٍ ، ارحَم فِي الثَّرى طولَ وَحدَتي . (1)

عنه عليه السلام_ في دُعائِهِ لِنَفسِهِ وخاصَّتِهِ _ :اللّهُمَّ أغنِنا عَن هِبَةِ الوَهّابينَ بِهِبَتِكَ ، وَاكفِنا وَحشَةَ القاطِعينَ بِصِلَتِكَ ، حَتّى لا نَرغَبَ إلى أحَدٍ مَعَ بَذلِكَ ، ولا نَستَوحِشَ مِن أحَدٍ مَعَ فَضلِكَ . (2)

عنه عليه السلام :اللّهُمَّ اقذِف في قُلوبِ عِبادِكَ مَحَبَّتي ، وضَمِّنِ السَّماواتِ وَالأَرضَ رِزقي ، وألقِ الرُّعبَ في قُلوبِ أعدائِكَ مِنّي ، وآنِسني بِرَحمَتِكَ ، وأتمِم عَلَيَّ نِعمَتَكَ ، وَاجعَلها مَوصولَةً بِكَرامَتِكَ إيّايَ . (3)

عنه عليه السلام_ في مُناجاةِ الذّاكِرينَ _ :إلهي فَأَلهِمنا ذِكرَكَ فِي الخَلاَ وَالمَلاَ (4) ، وَاللَّيلِ وَالنَّهارِ ، وَالإِعلانِ وَالإِسرارِ ، وفِي السَّرّاءِ وَالضَّرّاءِ ، وآنِسنا بِالذِّكرِ الخَفِيِّ . (5)

عنه عليه السلام_ في مُناجاةٍ تُعرَفُ بِالصُّغرى _ :فَنَسأَ لُكَ أن تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وأن تَصِلَ خَوفَنا بِأَمنِكَ ، ووَحشَتَنا بِاُنسِكَ ، ووَحدَتَنا بِصُحبَتِكَ ، وفَناءَنا بِبَقائِكَ ، وذُلَّنا بِعِزِّكَ . (6)

الإمام الصادق عليه السلام :مَن يَخرُج في سَفَرٍ وَحدَهُ فَليَقُل: ما شاءَ اللّهُ لا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ، اللّهُمَّ آنِس وَحشَتي ، وأعِنّي عَلى وَحدَتي ، وأدِّ غَيبَتي . (7)

.


1- .بحار الأنوار : ج 94 ص 168 ح 22 نقلاً عن كتاب أنيس العابدين .
2- .الصحيفة السجّاديّة : ص 35 الدعاء 5 .
3- .بحار الأنوار : ج 95 ص 298 ح 17 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي .
4- .المَلاَ : الجَمَاعَة ، الخَلْق (الصحاح : ج 1 ص 73 «ملأ») .
5- .بحار الأنوار : ج 94 ص 151 نقلاً عن بعض كتب الأصحاب .
6- .بحار الأنوار : ج 94 ص 125 ح 19 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي .
7- .الكافي : ج 4 ص 288 ح 4 عن عيسى بن عبد اللّه ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 276 ح 2431 ، المحاسن : ج 2 ص 98 ح 1256 كلاهما عن سليمان بن جعفر عن الإمام الكاظم عليه السلام ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 551 ح 1901 عن الإمام الكاظم عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 76 ص 228 ح 4 .

ص: 469

امام زين العابدين عليه السلام :اى انيس هر بى كس تنهايى ! انيس تنهايى من در قبر باش . اى دومينِ هر يكّه اى! بر تنهايى درازمدّت من در زير خاك ، رحم فرما .

امام زين العابدين عليه السلام_ از دعاى ايشان در حقّ خود و دوستانش _ :بار خدايا ! با دَهِش خويش ، ما را از دَهِش دَهِشگران ، بى نياز گردان ، و با پيوند خودت ، تنهايىِ ناشى از پيوندگسلان را برايمان جبران كن تا با دَهِش تو ديگر به كسى رو نياوريم ، و در پرتو فضل تو از هيچ كس نهراسيم .

امام زين العابدين عليه السلام :بار خدايا ! مِهر مرا در دل هاى بندگانت بيفكن ، و آسمان ها و زمين را ضامن روزىِ من گردان ، و در دل هاى دشمنانت از جانب من هراس انداز، و مرا با رحمتت مأنوس ساز ، و نعمتت را بر من تمام كن ، و آن را به كرامتت با من پيوند بزن .

امام زين العابدين عليه السلام_ در مناجاتِ ياد كنندگان _ :معبودا ! ياد و نام خودت را در تنهايى و در جمع ، و در شب و روز ، و در آشكار و نهان ، و در خوشى و ناخوشى ، به من الهام فرما و ما را با ياد پنهان ، دمخور دار .

امام زين العابدين عليه السلام_ در مناجات معروف به مناجات صُغرا (كوچك) _ :از تو درخواست مى كنيم كه بر محمّد و خاندان محمّد درود فرستى و ترس ما را به امنيت خودت ، و دل تنگى مان را به اُنس خودت ، و تنهايى مان را به همراهى خودت ، و نابودى مان را به جاودانگى خودت ، و خوارى مان را به عزّتت پيوند زنى .

امام صادق عليه السلام :هر كس تنها به سفرى مى رود ، بگويد : «آنچه خدا خواهد . هيچ نيرويى نيست ، مگر از سوى خدا . بار خدايا ! هراس تنهايىِ مرا به آرامش تبديل كن ، و در تنهايى ام كمكم فرما ، و مرا سالم باز گردان» .

.

ص: 470

الإمام الكاظم عليه السلام :مَن باتَ في بَيتٍ وَحدَهُ ، أو في دارٍ أو في قَريَةٍ وَحدَهُ ، فَليَقُل : اللّهُمَّ آنِس وَحشَتي ، وأعِنّي عَلى وَحدَتي . (1)

.


1- .المحاسن : ج 2 ص 119 ح 1325 ، الأمان : ص 138 كلاهما عن الجعفري ، الكافي : ج 2 ص 573 ح 13 من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 76 ص 201 ح 18 .

ص: 471

امام كاظم عليه السلام :هر كس شب را در اتاقى يا سرايى يا روستايى تنها بود ، بگويد : «بار خدايا ! هراس مرا به آرامشْ بَدَل ساز ، و در تنهايى ام كمكم كن» .

.

ص: 472

الفصل الثّاني : الاُنس بالناس2 / 1الحَثُّ عَلَى الاُنسِالإمام الصادق عليه السلام :المُؤمِنُ آنِسُ الاُنسِ ، جَيِّدُ الجِنسِ ، مِن طينَتِنا أهلَ البَيتِ . (1)

عيون اخبار الرضا عليه السلام عن ياسر الخادم :كانَ الرِّضا عليه السلام إذا كانَ خَلا جَمَعَ حَشَمَهُ (2) كُلَّهُم عِندَهُ ، الصَّغيرَ وَالكَبيرَ ، فَيُحَدِّثُهُم ويَأنَسُ بِهِم ويُؤنِسُهُم . (3)

2 / 2مُؤانَسَةُ الأَحياءِ وَالأَمواتِالكافي عن حبّة العرني :خَرَجتُ مَعَ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام إلَى الظَّهرِ (4) ، فَوَقَفَ بِوادِي السَّلامِ كَأَنَّهُ مُخاطِبٌ لِأَقوامٍ ، فَقُمتُ بِقِيامِهِ حَتّى أعيَيتُ ، ثُمَّ جَلَستُ حَتّى مَلِلتُ ، ثُمَّ قُمتُ حَتّى نالَني مِثلُ ما نالَني أوَّلاً ، ثُمَّ جَلَستُ حَتّى مَلِلتُ ، ثُمَّ قُمتُ وجَمَعتُ رِدائي ، فَقُلتُ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، إنّي قَد أشفَقتُ عَلَيكَ مِن طولِ القِيامِ ، فَراحَةَ ساعَةٍ ثُمَّ طَرَحتُ الرِّداءَ لِيَجلِسَ عَلَيهِ . فَقالَ لي : يا حَبَّةُ ، إن هُوَ إلّا مُحادَثَةُ مُؤمِنٍ أو مُؤانَسَتُهُ . قالَ : قُلتُ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، وإنَّهُم لَكَذلِكَ ؟ قالَ : نَعَم ، لَو كُشِفَ لَكَ لَرَأَيتَهُم حَلَقا حَلَقا مُحتَبينَ (5) يَتَحادَثونَ . فَقُلتُ : أجسامٌ أم أرواحٌ ؟ فَقالَ : أرواحٌ ، وما مِن مُؤمِنٍ يَموتُ في بُقعَةٍ مِن بِقاعِ الأَرضِ إلّا قيلَ لِروحِهِ : اِلحَقي بِوادِي السَّلامِ ، وإنَّها لَبُقعَةٌ مِن جَنَّةِ عَدنٍ . (6)

.


1- .المحاسن : ج 1 ص 227 ح 410 ، بحار الأنوار : ج 67 ص 77 ح 3 .
2- .حَشَمُ الرَّجُلِ : خدَمُه ومن يغضب له (الصحاح : ج 5 ص 1900 «حشم») .
3- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 159 ح 24 ، بحار الأنوار : ج 49 ص 164 ح 5 .
4- .أي ظَهر الكوفة .
5- .الاحتباءُ : هو أن يضمّ الإنسان رجليه إلى بطنه بثوب يجمعهما مع ظهره (النهاية : ج 1 ص 335 «حبا») .
6- .الكافي : ج 3 ص 243 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 100 ص 234 ح 26 .

ص: 473

فصل دوم : اُنس با مردم
2 / 1 تشويق به اُنس گرفتن
2 / 2 انس گرفتن زندگان و مردگان

فصل دوم : اُنس با مردم2 / 1تشويق به اُنس گرفتنامام صادق عليه السلام :مؤمن ، خون گرم و صميمى و خوش جنس و از سرشت ما خاندان است .

عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از ياسر خادم _ :امام رضا عليه السلام هر گاه فراغت مى يافت ، خَدَم و حَشَم خويش را از كوچك و بزرگ ، نزد خود ، جمع مى كرد و با آنها به سخن گفتن و خوش و بِش كردن مى پرداخت .

2 / 2انس گرفتن زندگان و مردگانالكافى_ به نقل از حَبّه عُرَنى _ :همراه امير مؤمنان عليه السلام ، به پشت [كوفه] رفتم . ايشان در [گورستان] وادى السلام ايستاد ، چنان كه گويى با مردمانى سخن مى گويد . من نيز ايستادم تا آن كه خسته شدم و نشستم ؛ امّا حوصله ام سر آمد و دوباره برخاستم و باز از بس ايستادم ، خسته شدم و ديگر بار نشستم ، چندان كه حوصله ام سر آمد و برخاستم و ردايم را جمع كردم و گفتم: اى امير مؤمنان ! از زياد ايستادنتان ، نگران حال شما هستم . ساعتى بياساييد . آن گاه ردايم را انداختم تا بر آن بنشيند . به من فرمود: «اى حبّه ! اين نيست ، مگر گفتگو با مؤمن يا همدمى با او» . گفتم : اى امير مؤمنان ! آنها هم اين گونه اند؟ فرمود: «آرى . اگر برايت آشكار شود ، خواهى ديد كه گروه گروه ، گرد هم نشسته اند و با يكديگر گفتگو مى كنند» . گفتم : جسم اند ، يا روح؟ فرمود: «روح . هر مؤمنى در هر نقطه اى از نقاط زمين بميرد ، به روح او گفته مى شود: به وادى السلام برو . آن جا قطعه اى از بهشت برين است» .

.

ص: 474

الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام :إنَّ فاطِمَةَ عليهاالسلام لَمَّا احتُضِرَت أوصَت عَلِيّا عليه السلام فَقالَت : إذا أنَا مِتُّ فَتَوَلَّ أنتَ غُسلي وجَهِّزني ، وصَلِّ عَلَيَّ ، وأنزِلني قَبري ، وألحِدني ، وسَوِّ التُّرابَ عَلَيَّ ، وَاجلِس عِندَ رَأسي قُبالَةَ وَجهي ، فَأَكثِر مِن تِلاوَةِ القُرآنِ وَالدُّعاءِ ، فَإِنَّها ساعَةٌ يَحتاجُ المَيِّتُ فيها إلى اُنسِ الأَحياءِ . (1)

2 / 3مَن يَنبغِي الاُنسُ بِهِأ _ أولِياءُ اللّهِ عز و جلالإمام زين العابدين عليه السلام :اللّهُمَّ ... ألبِس قَلبِي الوَحشَةَ مِن شِرارِ خَلقِكَ ، وهَب لِيَ الاُنسَ بِكَ وبِأَولِيائِكَ وأهلِ طاعَتِكَ . (2)

.


1- .بحار الأنوار : ج 82 ص 27 ح 13 نقلاً عن مصباح الأنوار .
2- .الصحيفة السجّاديّة : ص 91 الدعاء 21 ، مهج الدعوات : ص 40 عن الفضل بن الربيع عن الإمام الكاظم عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 94 ص 334 ح 5 .

ص: 475

2 / 3 كسانى كه شايسته اُنس گرفتن اند
الف - دوستان خدا

امام صادق عليه السلام_ به نقل از پدرانش عليهم السلام _ :فاطمه عليهاالسلام چون به حال احتضار افتاد ، به على عليه السلام وصيّت كرد و گفت: «از دنيا كه رفتم ، تو خود ، مرا غسل ده و كفن كن ، و بر من نماز بخوان ، و داخل قبرم ببر و در لحدم بگذار و خاك بر من بريز و آن گاه در بالينم ، رو به روى صورتم بنشين و زياد قرآن و دعا بخوان؛ زيرا اين لحظه ، لحظه اى است كه مرده به اُنس با زندگان ، نياز دارد» .

2 / 3كسانى كه بايسته اُنس گرفتن اندالف _ دوستان خداامام زين العابدين عليه السلام :بار خدايا ! جامه گريز از نابه كارانِ خَلقت را بر من بپوشان ، و خوگيرى با خود و دوستانت و فرمان بُردارانت را به من ارزانى دار .

.

ص: 476

ب _ المُؤمِنُفلاح السائل عن جميل بن درّاج :دَخَلَ رَجُلٌ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام فَقالَ لَهُ : يا سَيِّدي عَلَت سِنّي وماتَ أقارِبي ، وأنَا خائِفٌ أن يُدرِكَنِي المَوتُ ولَيسَ لي مَن آنَسُ بِهِ وأرجِعُ إلَيهِ . فَقالَ لَهُ : إنَّ مِن إخوانِكَ المُؤمِنينَ مَن هُوَ أقرَبُ نَسَبا أو سَبَبا ، واُنسُكَ بِهِ خَيرٌ مِن اُنسِكَ بِقَريبٍ ، ومَعَ هذا فَعَلَيكَ بِالدُّعاءِ ، وأن تَقولَ عَقيبَ كُلِّ صَلاةٍ : اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، اللّهُمَّ إنَّ الصّادِقَ قالَ : إنَّكَ قُلتَ : ما تَرَدَّدتُ في شَيءٍ أنَا فاعِلُهُ كَتَرَدُّدي في قَبضِ روحِ عَبدِيَ المُؤمِنِ ، يَكرَهُ المَوتَ وأكرَهُ مَساءَتَهُ ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وعَجِّل لِوَلِيِّكَ الفَرَجَ وَالعافِيَةَ وَالنَّصرَ ، ولا تَسُؤني في نَفسي ، ولا في أحَدٍ مِن أحِبَّتي . (1)

ج _ العاقِلُالإمام الكاظم عليه السلام :يا هِشامُ ، إيّاكَ ومُخالَطَةَ النّاسِ وَالاُنسَ بِهِم ، إلّا أن تَجِدَ مِنهُم عاقِلاً ومَأمونا فَآنِس بِهِ ، وَاهرُب مِن سائِرِهِم كَهَرَبِكَ مِنَ السِّباعِ الضّارِيَةِ . (2)

د _ الوَدودُالإمام عليّ عليه السلام :أحَقُّ النّاسِ أن يُؤنَسَ بِهِ ، الوَدودُ المَألوفُ . (3)

.


1- .فلاح السائل : ص 303 ح 205 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 35 ح 2076 وفيه الدعاء «اللّهمّ صلّ على محمّدٍ وآل محمّدٍ، اللّهُمّ إنّ الصادقَ ...» ، بحارالأنوار : ج86 ص7 ح 7 .
2- .تحف العقول : ص 398 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 313 ح 1 .
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 391 ح 2960 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 114 ح 2513 .

ص: 477

ب - مؤمن
ج - خردمند
د - مهربان

ب _ مؤمنفلاح السائل_ به نقل از جميل بن درّاج _ :مردى خدمت امام صادق عليه السلام رسيد و گفت : سَرورم ! سنّم بالا رفته و نزديكانم مرده اند و مى ترسم مرگ به سراغم آيد و كسى را ندارم كه با او خو بگيرم و معاشرت كنم . امام عليه السلام به او فرمود: «بعضى از برادران مؤمن تو هستند كه از خويشاوند نَسبى يا سببى ، نزديك ترند . دمخور شدن تو با چنين كسانى ، بهتر از دمخور شدن با نزديكان است . با اين حال ، تو را به دعا كردن توصيه مى كنم و اين كه در پس هر نمازى بگويى: بار خدايا ! بر محمّد و خاندان محمّد ، درود فرست . بار خدايا ! صادق گفت كه تو فرموده اى: در هيچ كارى به اندازه گرفتن جان بنده مؤمنم ، دو دل نمى شوم: او مرگ را خوش ندارد و من ناراحتى او را خوش ندارم . بار خدايا ! بر محمّد و خاندان محمّد ، درود فرست و در فَرَج و عافيت و پيروزى وليّت تعجيل فرما ، و مرا در باره خودم و هيچ يك از عزيزانم ، دچار غم مساز » .

ج _ خردمندامام كاظم عليه السلام :اى هشام ! از آميختن و دمخور شدن با مردم بپرهيز ، مگر اين كه در ميان آنها خردمند و امينى بيابى . در اين صورت ، با او دمخور شو و از بقيّه آنان ، همچون گريختنت از حيوانات درنده ، بگريز .

د _ مهربانامام على عليه السلام :شايسته ترينِ افراد براى خوگيرى (معاشرت) ، كسى است كه مهربان و خون گرم باشد .

.

ص: 478

ه _ الأَنيسُ المُوافِقُالإمام عليّ عليه السلام :الاُنسُ في ثَلاثَةٍ : الزَّوجَةِ المُوافِقَةِ ، وَالوَلَدِ الصّالِحِ ، وَالأَخِ المُوافِقِ . (1)

الإمام زين العابدين عليه السلام :أمّا حَقُّ الزَّوجَةِ ، فَأَن تَعلَمَ أنَّ اللّهَ عز و جل جَعَلَها لَكَ سَكَنا واُنسا ، فَتَعلَمَ أنَّ ذلِكَ نِعمَةٌ مِنَ اللّهِ عز و جل عَلَيكَ ، فَتُكرِمَها وتَرفُقَ بِها . (2)

عنه عليه السلام :أمّا حَقُّ رَعِيَّتِكَ بِمِلكِ النِّكاحِ ، فَأَن تَعلَمَ أنَّ اللّهَ جَعَلَها سَكَنا ومُستَراحا ، واُنسا وواقِيَةً ، وكَذلِكَ كُلُّ واحِدٍ مِنكُما يَجِبُ أن يَحمَدَ اللّهَ عَلى صاحِبِهِ ، ويَعلَمَ أنَّ ذلِكَ نِعمَةٌ مِنهُ عَلَيهِ ... فَإِنَّ لَها حَقَّ الرَّحمَةِ وَالمُؤانَسَةِ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :الاُنسُ في ثَلاثٍ : فِي الزَّوجَةِ المُوافِقَةِ ، وَالوَلَدِ البارِّ ، وَالصَّديقِ المُصافي . (4)

الخصال عن أبي خالد السِّجِستاني عنه عليه السلام :خَمسُ خِصالٍ مَن فَقَدَ واحِدَةً مِنهُنَّ لَم يَزَل ناقِصَ العَيشِ ، زائِلَ العَقلِ ، مَشغولَ القَلبِ : فَأَوَّلُها صِحَّةُ البَدَنِ ، وَالثّانِيَةُ الأَمنُ ، وَالثّالِثَةُ السَّعَةُ فِي الرِّزقِ ، وَالرّابِعَةُ الأَنيسُ المُوافِقُ . قُلتُ : ومَا الأَنيسُ المُوافِقُ ؟ قالَ : الزَّوجَةُ الصّالِحَةُ ، وَالوَلَدُ الصّالِحُ ، وَالخَليطُ الصّالِحُ ، وَالخامِسةُ وهِيَ تَجمَعُ هذِهِ الخِصالَ : الدَّعَةُ (5) . (6)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 141 ح 2109 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 65 ح 1654 وفيه «البارّ» بدل «الصالح» .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 621 ح 3214 ، الخصال : ص 567 ح 1 ، الأمالي للصدوق : ص 453 ح 610 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 301 ح 2654كلّها عن أبي حمزة الثمالي ، بحار الأنوار : ج 74 ص 5 ح1 .
3- .تحف العقول : ص 262 ح 19 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 14 ح 1 .
4- .تحف العقول : ص 318 ، معدن الجواهر : ص 51 من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : 78 ص 231 ح 25 .
5- .الدَّعَةُ : السِّعة في العيش (تاج العروس : ج 11 ص 499 «ودع») .
6- .الخصال : ص 284 ح 34 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 437 ح 1494 عن الإمام زين العابدين عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 74 ص186 ح 5 .

ص: 479

ه - همدم سازگار

ه _ همدم سازگارامام على عليه السلام :سه چيز ، مايه اُنس است: زن سازگار و فرزند شايسته و دوست سازگار .

امام زين العابدين عليه السلام :حقّ زوجه ، اين است كه بدانى خداى عز و جل او را مايه آرامش و اُنس تو قرار داده و بدانى كه اين خود ، نعمتى است از جانب خداوند عز و جل به تو . پس ، او را گرامى بدارى و با او مهربان باشى .

امام زين العابدين عليه السلام :حقّ همسرت ، اين است كه بدانى خدا او را مايه آرامش و استراحت و اُنس و نگهدارى تو قرار داده است و هر يك از شما دو نفر (زن و شوهر) بايد خدا را بر [نعمت وجود] همسرش سپاس گويد و بداند كه اين ، نعمتى است از جانب خداوند به او ... و او (همسرت) از حقّ مهربانى و همدلى برخوردار است .

امام صادق عليه السلام :سه چيز ، مايه اُنس است: همسر سازگار ، فرزند نيكوكار [با والدين] ، و دوست يك رنگ .

الخصال_ به نقل از ابو خالد سِجِستانى _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «پنج چيز است كه هر كس يكى از آنها را نداشته باشد ، پيوسته زندگى اش تلخ ، فكرش پريشان و دلش مشغول است : اوّل ، تن درستى و دوم ، امنيت و سوم ، گشايش در روزى و چهارم ، همدم سازگار» . من گفتم : همدم سازگار ، چيست؟ فرمود: «زن خوب ، فرزند خوب ، و همنشين خوب . و پنجم _ كه جامع اين چهارتاست _ ، رفاه (آسايش) است» .

.

ص: 480

2 / 4ما يورِثُ الاُنسَأ _ حُسنُ الخُلُقِالإمام عليّ عليه السلام :مَن حَسُنَ خُلُقُهُ كَثُرَ مُحِبُّوهُ ، وأنِسَتِ النُّفوسُ بِهِ . (1)

ب _ حُسنُ العِشرَةِالإمام عليّ عليه السلام :بِحُسنِ العِشرَةِ تَأنَسُ الرِّفاقُ . (2)

ج _ لينُ الجانِبِالإمام عليّ عليه السلام :بِلينِ الجانِبِ تَأنَسُ النُّفوسُ . (3)

د _ الإِحسانُالإمام عليّ عليه السلام :كُلُّ مُحسِنٍ مُستَأنِسٌ . (4)

عنه عليه السلام :اِصطَنِعُوا المَعروفَ تَكسِبُوا الحَمدَ ، وَاستَشعِرُوا الحَمدَ يُؤنِس بِكُمُ (العُقَلاءُ) . (5)

ه _ الزّينَةُالإمام الصادق عليه السلام :الخِضابُ بِالسَّوادِ اُنسٌ لِلنِّساءِ ، ومَهابَةٌ لِلعَدُوِّ . (6)

.


1- .غرر الحكم : ج 5 ص 451 ح 9131 .
2- .غرر الحكم : ج 3 ص 210 ح 4233 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 187 ح 3835 .
3- .غرر الحكم : ج 3 ص 217 ح 4261 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 188 ح 3847 .
4- .غرر الحكم : ج 4 ص 527 ح 6841 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 375 ح 6330 .
5- .تحف العقول : ص 215 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 53 ح 89 .
6- .الكافي : ج 6 ص 483 ح 7 عن عمرو بن يزيد ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 122 ح 281 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 185 ح 541 ، بحار الأنوار : ج76 ص 100 ح 9 .

ص: 481

2 / 4 آنچه مايه اُنس مى شود
الف - خوش اخلاقى
ب - خوش معاشرت بودن
ج - نرم خويى
د - نيكى كردن
ه - آرايش

2 / 4آنچه مايه اُنس مى شودالف _ خوش اخلاقىامام على عليه السلام :كسى كه اخلاقش نيكو باشد ، دوستدارانش زياد مى شوند و جان ها به او خو مى گيرند .

ب _ خوش معاشرت بودنامام على عليه السلام :با خوش معاشرت بودن است كه دوستان ، اُنس مى گيرند .

ج _ نرم خويىامام على عليه السلام :بر اثر نرم خويى ، جان ها [با يكديگر] انس مى گيرند .

د _ نيكى كردنامام على عليه السلام :هر نيكوكارى ، انس پذير است .

امام على عليه السلام :نيكى كنيد تا ستايش به دست آوريد ، و ستايش كردن [از نيكى ديگران ]را شيوه خود كنيد تا خردمندان با شما انس گيرند .

ه _ آرايشامام صادق عليه السلام :خضاب كردن [_ِ موى سر و ريش] با رنگ سياه ، مايه انس زنان و ترس دشمن است .

.

ص: 482

و _ الدُّعاءُالإمام الصادق عليه السلام :كانَ رَجُلٌ بِالمَدينَةِ يَدخُلُ مَسجِدَ الرَّسولِ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ : اللّهُمَّ آنِس وَحشَتي ، وصِل وَحدَتي ، وَارزُقني جَليسا صالِحا . فَإِذا هُوَ بِرَجُلٍ في أقصَى المَسجِدِ فَسَلَّمَ عَلَيهِ ، وقالَ لَهُ : مَن أنتَ يا عَبدَ اللّهِ ؟ فَقالَ : أنَا أبو ذَرٍّ ، فَقالَ الرَّجُلُ : اللّهُ أكبَرُ ، اللّهُ أكبَرُ . فَقالَ أبو ذَرٍّ : ولِمَ تُكَبِّرُ يا عَبدَ اللّهِ ؟ فَقالَ : إنّي دَخَلتُ المَسجِدَ فَدَعَوتُ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ أن يُؤنِسَ وَحشَتي ، وأن يَصِلَ وَحدَتي ، وأن يَرزُقَني جَليسا صالِحا . فَقالَ لَهُ أبو ذَرٍّ : أنَا أحَقُّ بِالتَّكبيرِ مِنكَ إذا كُنتُ ذلِكَ الجَليسَ ، فَإِنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّهَ صلى الله عليه و آله يَقولُ : أنَا وأنتُم عَلى تُرعَةٍ (1) يَومَ القِيامَةِ حَتّى يَفرُغَ النّاسُ مِنَ الحِسابِ ، قُم يا عَبدَ اللّهِ فَقَد نَهَى السُّلطانُ عَن مُجالَسَتي . (2)

2 / 5آفاتُ الاُنسِالإمام عليّ عليه السلام :سوءُ الخُلُقِ يوحِشُ النَّفسَ ، ويَرفَعُ الاُنسَ . (3)

عنه عليه السلام :مَن ساءَ خُلُقُهُ ، قَلاهُ (4) مُصاحِبُهُ ورَفيقُهُ . (5)

عنه عليه السلام :مَن ساءَ خُلُقُهُ ، أعوَزَهُ الصَّديقُ وَالرَّفيقُ . (6)

.


1- .التُرعَةُ : الروضة ، ويقال : الدرجة (الصحاح : ج 3 ص 1191 «ترع») .
2- .الكافي : ج 8 ص 307 ح 478 ، بحار الأنوار : ج 22 ص 403 ح 14 .
3- .غرر الحكم : ج 4 ص 151 ح 5640 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 286 ح 5175 .
4- .قَلاهُ : أبغَضَهُ (النهاية : ج 4 ص 105 «قلا») .
5- .غرر الحكم : ج 5 ص 365 ح 8773 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 437 ح 7567 .
6- .غرر الحكم : ج 5 ص 462 ح 9187 .

ص: 483

و - دعا
2 / 5 آسيب هاى اُنس گرفتن

و _ دعاامام صادق عليه السلام :مردى در مدينه به مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شد و گفت: بار خدايا ! براى منِ بى كس ، همدلى قرار ده و مرا از تنهايى به در آور و همنشين شايسته اى روزى ام كن . در اين هنگام ، مردى را در انتهاى مسجد ديد و به او سلام كرد و گفت: تو كيستى ، اى بنده خدا؟ گفت: ابو ذرم . مرد گفت: اللّه اكبر ، اللّه اكبر . ابو ذر گفت: چرا تكبير مى گويى ، اى بنده خدا؟ گفت: وارد مسجد كه شدم و دعا كردم خداوند عز و جل مرا از بى كسى نجات دهد و از تنهايى به درم آورد و همنشين شايسته اى روزى ام كند . ابو ذر گفت: من بايد تكبير بگويم ، اگر آن همنشين ، من باشم؛ زيرا از پيامبر خدا شنيدم كه مى فرمايد: «من و شما ، در روز قيامت ، بر روى تُرعه اى (1) هستيم ، تا آن گاه كه كار حسابرسى مردم به پايان رسد» . اى بنده خدا ! برخيز [و برو] كه سلطان ، (2) همنشينى با مرا قدغن كرده است .

2 / 5آسيب هاى اُنس گرفتنامام على عليه السلام :بداخلاقى ، آدمى را بى كس و تنها مى كند و انس گيرى را از بين مى برد .

امام على عليه السلام :كسى كه بداخلاق باشد ، يار و رفيقش از او بيزار مى شوند .

امام على عليه السلام :كسى كه اخلاقش بد باشد ، بى دوست و رفيق مى ماند .

.


1- .تُرعه: باغى كه روى بلندى و تپّه اى ساخته شده باشد ؛ پلكان ؛ در ؛ دريچه .
2- .مقصود ، عثمان بن عفّان است .

ص: 484

عنه عليه السلام :مَن خَشُنَت عَريكَتُهُ (1) ، أقفَرَت حاشِيَتُهُ . (2)

عنه عليه السلام :اُنسُ الأَمنِ تُذهِبُهُ وَحشَةُ الوَحدَةِ ، واُنسُ الجَماعَةِ يُنَكِّدُهُ (3) وَحشَةُ المَخافَةِ . (4)

راجع : المحبة في الكتاب والسنة : القسم الأوّل / الفصل الرابع : موانع المحبّة / آفات المحبة .

2 / 6مَن لا يَنبَغِي الاُنسُ بِهِأ _ قَرينُ السَّوءِالكتاب« وَ يَوْمَ يَعَضُّ الظَّالِمُ عَلَى يَدَيْهِ يَقُولُ يَالَيْتَنِى اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلاً * يَاوَيْلَتَى لَيْتَنِى لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلاً * لَقَدْ أَضَلَّنِى عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءَنِى وَ كَانَ الشَّيْطَانُ لِلْاءِنسَانِ خَذُولًا » . (5)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أوحَشُ الوَحشَةِ قَرينُ السَّوءِ . (6)

عنه صلى الله عليه و آله :إيّاكَ وصاحِبَ السَّوءِ فَإِنَّهُ قَطعَةٌ مِنَ النّارِ ، لا يَنفَعُكَ وُدُّهُ ، ولا يَفي لَكَ بِعَهدِهِ . (7)

.


1- .العَرِيكَةُ : الطبيعة (الصحاح : ج 4 ص 1599 «عرك») .
2- .غرر الحكم : ج 5 ص 325 ح 8581 .
3- .نَكَدَ : اشتدّ (الصحاح : ج 2 ص 545 «نكد») .
4- .غرر الحكم : ج 2 ص 129 ح 2018 .
5- .الفرقان : 27 _ 29 .
6- .جامع الأحاديث للقمّي : ص 83 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 167 ح 32 نقلا عن كتاب الإمامة والتبصرة عن إسماعيل بن الإمام الكاظم عن أبيه عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله .
7- .الفردوس : ج 1 ص 389 ح 1569 عن أنس ، كنز العمّال : ج 9 ص 45 ح 24855 .

ص: 485

2 / 6 كسانى كه شايسته اُنس گرفتن نيستند
الف - همنشين بد

امام على عليه السلام :كسى كه درشت خو باشد ، اطرافيانش را از دست مى دهد .

امام على عليه السلام :احساس تنهايى ، آرامش امنيت را از بين مى برد ، و احساس ترس ، انس با جماعت را به تلخى تبديل مى كند .

ر . ك : دوستى در قرآن و حديث : ص 96 (بخش يكم / فصل چهارم : موانع دوستى / آفات دوستى) .

2 / 6كسانى كه بايسته اُنس گرفتن نيستندالف _ همنشين بدقرآن«و روزى است كه ستمگر ، دست هاى خود را مى گزد و مى گويد : كاش با پيامبر ، راهى بر مى گزيدم ! اى واى ! كاش فلانى را دوست خود نگرفته بودم ! او مرا به گم راهى كشاند ، پس از آن كه قرآن به من رسيده بود و البته شيطان ، همواره فرو گذارنده انسان است» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بدترين تنهايى، [بودن با] همنشين بد است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :زنهار از يار بد ؛ چرا كه يار بد ، پاره اى از آتش است . دوستى اش تو را سودى نمى رساند و به عهد خويش با تو وفا نمى كند !

.

ص: 486

الإمام عليّ عليه السلام :كُن بِالوَحدَةِ آنَسَ مِنكَ بِقُرَناءِ السَّوءِ . (1)

عنه عليه السلام :اِحذَر مُجالَسَةَ قَرينِ السَّوءِ ، فَإِنَّهُ يُهلِكُ مُقارِنَهُ ، ويُردي (2) مُصاحِبَهُ . (3)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :تَوَحَّشتُ فِي القَفرِ البَلقَعِ (4) ، فَلَم أرَ وَحشَةً أشَدَّ مِن قَرينِ السَّوءِ . (5)

الإمام الرضا عليه السلام : لَبِستُ بِالعِفَّةِ ثَوبَ الغِنىوصِرتُ أمشي شامِخَ الرّاسِ لَستُ إلَى النِّسناسِ (6) مُستَأنِسالكِنَّني آنَسُ بِالنّاسِ إذا رَأَيتُ التّيهَ (7) مِن ذِي الغِنىتِهتُ عَلَى التّائِهِ بِالياسِ (8)

ب _ الجاهِلُالإمام عليّ عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :العاقِلُ بِخُشونَةِ العَيشِ مَعَ العُقَلاءِ ، آنَسُ مِنهُ بِلينِ العَيشِ مَعَ السُّفَهاءِ . (9)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ في دُعائِهِ _ :اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وَاجعَلنا مِمَّن جاسوا (10) خِلالَ ديارِ الظّالِمينَ ، وَاستَوحَشوا مِن مُؤانَسَةِ الجاهِلينَ . (11)

.


1- .غرر الحكم : ج 4 ص 603 ح 7152 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 391 ح 6621 .
2- .يُرديه : يوقعه في مَهلَكة (النهاية : ج 2 ص 216 «ردا») .
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 276 ح 2599 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 103 ح 2323 وفيه «مقاربه» بدل «مقارنه» .
4- .البَلقَعُ : وهي الأرض القفر التي لا شيء بها (النهاية : ج 1 ص 153 «بلقع») .
5- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 293 ح 355 .
6- .النِسناسُ : قيل هم يأجوج ومأجوج ، وقيل : خلق على صورة النّاس ... وليسوا من بني آدم (النهاية : ج 5 ص 50 «نسنس») .
7- .يَتيهُ تَيها : إذا تكبّر (النهاية : ج 1 ص 203 «تيه») .
8- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 361 ، بحار الأنوار : ج 49 ص 112 ح 10 .
9- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 340 ح 895 .
10- .جاسوا خِلال الديار : أي توسّطوها وتردّدوا بينها (مفردات ألفاظ القرآن : ص 212 «جاس») .
11- .بحار الأنوار : ج 94 ص 126 ح 19 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي .

ص: 487

ب - نادان

امام على عليه السلام :با تنهايى دمخورتر باش تا با همنشينان بد .

امام على عليه السلام :از همنشينى با دوست بد بپرهيز ، كه دوست بد ، همنشين خود را به هلاكت مى افكند و يار خود را به نابودى مى كشاند . 1

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :در بيابان برهوت ، تنها شدم ؛ امّا تنهايى را بدتر از [بودن] با همنشين بد نديدم .

امام رضا عليه السلام :با مناعت طبع ، جامه بى نيازى پوشيدم و سرافراز ، راه رفتم . با نَسناس ، (1) انس نمى گيرم بلكه با مردمان ، انس مى گيرم . هر گاه تكبّر ثروتمند را ديدم با طمع بُريدن [از او] ، بزرگى مى فروشم

ب _ نادانامام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :خردمند را ، به سختى زيستن با خردمندان ، بِهْ كه به خوشى زيستن با نابخردان !

امام زين العابدين عليه السلام_ در دعايش _ :بار خدايا ! بر محمّد و خاندان محمّد ، درود فرست و ما را از كسانى قرار ده كه در ميان خانه هاى ستمگران ، جستجو كردند و از همدلى با نادانان رميدند .

.


1- .به قولى ، همان قوم يأجوج و مأجوج است ، و به قولى : موجودى شبيه آدميان ، ولى نه از نسل آدم عليه السلام (النهاية : ج 5 ص 50) ؛ بلكه از نسل انسان هايى كه از پيش از آدم عليه السلام در زمين ، مى زيستند و از بشر اوّليه متكامل تر ، امّا از بنى آدم ، عقب مانده تر بودند (ر . ك : تكامل در قرآن : ص 53 ، الديباج الوضىّ : ج 2 ص 139 ، الطّراز الأوّل : ج 2 ص 96) .

ص: 488

2 / 7ذَمُّ الاِستِرسالِ بِالاُنسِالإمام الصادق عليه السلام :حِشمَةُ الاِنقِباضِ أبقى لِلعِزِّ مِن اُنسِ التَّلاقي (1) . (2)

الإمام الرضا عليه السلام :الاِستِرسالُ بِالاُنسِ يُذهِبُ المَهابَةَ . (3)

.


1- .في المصدر : «التلافي» ، والتّصويب من بحار الأنوار ونزهة الناظر .
2- .الدرّة الباهرة : ص 31 ، نزهة الناظر : ص 176 ح 371 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 180 ح 28 .
3- .العدد القوية : ص 297 ح 26 ، نزهة الناظر : ص 200 ح 431 ، أعلام الدين : ص 307 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 357 ح 12 .

ص: 489

2 / 7 نكوهش انس گرفتن بى قيد و بند

2 / 7نكوهش انس گرفتن بى قيد و بندامام صادق عليه السلام :حُجب و حيا داشتن [در روابط دوستانه] ، عزّت [و احترام] را بيشتر نگه مى دارد تا خودمانى شدن .

امام رضا عليه السلام :معاشرتِ (مردمْ آميزى) بى حدّ و مرز ، هيبت را از بين مى برد .

.

ص: 490

الفصل الثّالث : ما ينبغي الاُنس به3 / 1الإِيمانُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :قالَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : لَو لَم يَكُن فِي الأَرضِ إلّا مُؤمِنٌ واحِدٌ لَاستَغنَيتُ بِهِ عَن جَميعِ خَلقي ، ولَجَعَلتُ لَهُ مِن إيمانِهِ اُنسا لا يَحتاجُ إلى أحَدٍ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :قالَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : لِيَأذَن بِحَربٍ مِنّي مَن آذى عَبدِيَ المُؤمِنَ ، وَليَأمَن غَضَبي مَن أكرَمَ عَبدِيَ المُؤمِنَ ، ولَو لَم يَكُن مِن خَلقي فِي الأَرضِ _ ما بَينَ المَشرِقِ وَالمَغرِبِ _ إلّا مُؤمِنٌ واحِدٌ مَعَ إمامٍ عادِلٍ ، لَاستَغنَيتُ بِهِما عَن جَميعِ ما خَلَقتُ في أرضي ، ولَقامَت سَبعُ سَماواتٍ وأرَضينَ بِهِما ، وجَعَلتُ لَهُما مِن إيمانِهِما اُنسا لا يَحتاجانِ إلى اُنسِ سِواهُما . (2)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 245 ح 2 ، مصادقة الإخوان : ص 180 ح 1 كلاهما عن معلى بن خنيس عن الإمام الصادق عليه السلام ، المؤمن : ص 36 ح 80 عن الإمام الباقر عليه السلام ، المحاسن : ج 1 ص 260 ح 497 عن محمّد بن عليّ الحلبي عن الإمام الصادق عليه السلام وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 6 ص 160 ح 25 .
2- .مشكاة الأنوار : ص 494 ح 1648 عن الإمام الصادق عليه السلام ، الكافي : ج 2 ص 350 ح 1 عن هشام بن سالم عن الإمام الصادق عليه السلام ، عدة الداعي : ص 182عن الإمام الصادق عليه السلام وفيهما «لاستغنيت بعبادتهما» بدل «لاستغنيت بهما» ، بحار الأنوار : ج 67 ص 71 ح 36 .

ص: 491

فصل سوم : آنچه شايسته اُنس گرفتن است
3 / 1 ايمان

فصل سوم : آنچه شايسته اُنس گرفتن است3 / 1ايمانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداى _ تبارك و تعالى _ فرمود : «اگر در زمين ، تنها يك مؤمن مى بود ، به وجود او از همه خلقم بى نياز مى شدم و از ايمانش براى او همدمى قرار مى دادم كه به كسى نيازمند نباشد» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداى _ تبارك و تعالى _ فرمود : «هر كس بنده مؤمن مرا بيازارد ، بايد با من اعلان جنگ دهد و هر كس بنده مؤمن مرا گرامى بدارد ، از خشم من در امان خواهد بود . اگر در روى زمين ، از مشرق تا مغرب ، تنها يك مؤمن با يك پيشواى دادگر وجود داشته باشد ، به وجود آن دو از همه آنچه در زمينم آفريده ام ، بى نياز مى شوم ، و هفت آسمان و زمين به واسطه آن دو ، برپا خواهند بود و براى آنها از ايمانشان همدمى قرار مى دهم كه به هيچ همدم ديگرى نيازى نداشته باشند» .

.

ص: 492

الإمام الصادق عليه السلام :ما مِن مُؤمِنٍ إلّا وقَد جَعَلَ اللّهُ لَهُ مِن إيمانِهِ اُنسا يَسكُنُ عَلَيهِ ، حَتّى لَو كانَ عَلى قُلَّةِ جَبَلٍ لَم يَستَوحِش . (1)

عنه عليه السلام :لَو أنَّ مُؤمِنا عَلى قُلَّةِ جَبَلٍ لَبَعَثَ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ إلَيهِ شَيطانا يُؤذيهِ ، ويَجعَلُ اللّهُ لَهُ مِن إيمانِهِ اُنسا لا يَستَوحِشُ مَعَهُ إلى أحَدٍ . (2)

3 / 2القُرآنُالإمام عليّ عليه السلام :مَن أنِسَ بِتِلاوَةِ القُرآنِ ، لَم توحِشهُ مُفارَقَةُ الإِخوانِ . (3)

جامع الأخبار :اِستَوصى رَجُلٌ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام عِندَ خُروجِهِ إلَى السَّفَرِ ، فَقالَ عليه السلام : ... إن أرَدتَ المُؤنِسَ فَالقُرآنُ يَكفيكَ . (4)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ في دُعائِهِ عِندَ خَتمِ القُرآنِ _ :اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ ، وَاجعَلِ القُرآنَ لَنا في ظُلَمِ اللَّيالي مُؤنِسا ، ومِن نَزَغاتِ الشَّيطانِ وخَطَراتِ الوَسواسِ حارِسا . (5)

الإمام الصادق عليه السلام_ مِن قَولِهِ بَعدَ قِراءَةِ القُرآنِ _ :اللّهُمَّ ... اجعَلهُ لي اُنسا في قَبري ، واُنسا في حَشري ، واُنسا في نَشري (6) . (7)

.


1- .عدّة الداعي : ص 218 ، المحاسن : ج 1 ص 259 ح 495 نحوه ، أعلام الدين : ص 460 وفيهما «إليه» بدل «عليه» وكلّها عن عُبَيد بن زرارة ، بحار الأنوار : ج 67 ص 148 ح 4 .
2- .الكافي : ج 2 ص 250 ح 3 عن ابن مسكان ، مشكاة الأنوار : ص 494 ح 1646 ، المؤمن : ص 23 ح 29 وليس فيه ذيله ، التمحيص :ص 35 ح 28 عن زرارة ، بحار الأنوار : ج 67 ص 241 ح 70 .
3- .غرر الحكم : ج 5 ص 369 ح 8790 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 437 ح 7575 .
4- .جامع الأخبار : ص 511 ح 1431 ، مستدرك الوسائل : ج 8 ص 244 ح 9355 .
5- .الصحيفة السجّاديّة : ص 159 الدعاء 42 ، مصباح المتهجّد : ص 520 ح 603 ، الإقبال : ج 1 ص 451 وفيه «نزعات» بدل «نزغات» ، المصباح للكفعمي : ص 619 .
6- .أنشرَهُ : أحياه ، والإنشار : الإحياء بعد الموت ، كالنشور (مجمع البحرين : ج 3 ص 1783 «نشر») .
7- .الإختصاص : ص 141 ، الإقبال : ج 1 ص 234 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 141 ح 2351 وليس فيه ذيله ، بحار الأنوار : ج 92 ص 208 ح 4 .

ص: 493

3 / 2 قرآن

امام صادق عليه السلام :هيچ مؤمنى نيست ، مگر اين كه خداوند از ايمانش براى او ، همدمى قرار مى دهد كه به آن آرام گيرد ، به طورى كه اگر در قلّه كوهى هم باشد ، احساس تنهايى نكند .

امام صادق عليه السلام :اگر مؤمنى بر ستيغ كوهى باشد ، خداوند عز و جل به نزدش شيطانى مى فرستد تا آزارش دهد ، و از ايمانش براى او همدمى قرار مى دهد كه با وجود آن ، احساس دل تنگى براى هيچ كس نكند .

3 / 2قرآنامام على عليه السلام :هر كس به تلاوت قرآن اُنس گيرد ، از جدايى دوستان ، احساس تنهايى نمى كند .

جامع الأخبار :مردى هنگام بيرون رفتن به سفر ، از امير مؤمنان عليه السلام پندى خواست . ايشان فرمود : «اگر همدم خواستى ، قرآن ، تو را بَسَنده است» .

امام زين العابدين عليه السلام_ در دعاى ايشان پس از ختم قرآن _ :بار خدايا ! بر محمّد و خاندان او درود فرست ، و قرآن را در تاريكى هاى شب ها مونس ما ، و در برابر تحريكات شيطان و وسوسه هاى اهريمن ، نگهبان ما قرار ده .

امام صادق عليه السلام_ از دعاى ايشان بعد از تلاوت قرآن _ :بار خدايا ! ... اين [قرآن ]را همدم من در قبرم ، و مونس من در روز حشر و نشرم قرار ده .

.

ص: 494

3 / 3التَّقوىرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن خَرَجَ مِن ذُلِّ المَعصِيَةِ إلى عِزِّ الطّاعَةِ ، آنَسَهُ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ بِغَيرِ أنيسٍ ، وأعانَهُ بِغَيرِ مالٍ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :مَنِ اتَّقَى اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ ، أعطاهُ اللّهُ اُنسا بِلا أنيسٍ ، وغِنىً بِلا مالٍ ، وعِزّا بِلا سُلطانٍ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :ما نَقَلَ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ عَبدا مِن ذُلِّ المَعاصي إلى عِزِّ التَّقوى إلّا أغناهُ مِن غَيرِ مالٍ ، وأعَزَّهُ مِن غَيرِ عَشيرَةٍ ، وآنَسَهُ مِن غَيرِ بَشَرٍ . (3)

3 / 4الكِتابُالإمام عليّ عليه السلام :مَن تَسَلّى بِالكُتُبِ لَم تَفُتهُ سَلوَةٌ . (4)

.


1- .كنز الفوائد : ج 1 ص 135 ، أعلام الدين : ص 315 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 359 ح 74 وراجع: تحف العقول : ص 57 .
2- .مشكاة الأنوار : ص 93 ح 196 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 286 ح 9 .
3- .الكافي : ج 2 ص 76 ح 8 عن يعقوب بن شعيب ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 410 ح 5890 عن الهيثم بن واقد ، الأمالي للطوسي : ص 140 ح 228 عن محمّد بن عيسى الكندي ، تحف العقول : ص 57 عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 70 ص 282 ح 1 .
4- .غرر الحكم : ج 5 ص 233 ح 8126 .

ص: 495

3 / 3 پرهيزگارى
3 / 4 كتاب

3 / 3پرهيزگارىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس از خوارىِ گناه به سرفرازىِ طاعت در آيد ، خداوند عز و جل او را بى هيچ همدمى از دل تنگى به در مى آورد و بدون [دادن] مالى كمكش مى كند .

امام على عليه السلام :هر كس از خداوند ، چنان كه بايد پَروا داشته باشد ، خدا او را بى هيچ همدمى از تنهايى به در مى آورد و بى هيچ مالى توانگرش مى كند و بى هيچ قدرتى عزّتش مى بخشد .

امام صادق عليه السلام :خداى عز و جل هيچ بنده اى را از خوارىِ گناهان به سرافرازىِ پرهيزگارى منتقل نكرد ، مگر اين كه او را بدون [دادن] مال ، توانگر ساخت و بدون ايل و تبار ، نيرومندش گردانيد و بدون آدميزادى اُنس بخشيد .

3 / 4كتابامام على عليه السلام :هر كس با كتاب ها آرام گيرد ، هيچ آرامشى را از دست نداده است .

.

ص: 496

الإمام الصادق عليه السلام_ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ _ :اُكتُب وبُثَّ عِلمَكَ في إخوانِكَ ، فَإِن مِتَّ فَأَورِث كُتُبَكَ بَنيكَ ؛ فَإِنَّهُ يَأتي عَلَى النّاسِ زَمانُ هَرجٍ لا يَأنَسونَ فيهِ إلّا بِكُتُبِهِم. (1)

3 / 5العِلمُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :تَعَلَّمُوا العِلمَ ... وهُوَ أنيسٌ فِي الوَحشَةِ ، وصاحِبٌ فِي الوَحدَةِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :العِلمُ خَليلُ المُؤمِنِ ، وَالحِلمُ وَزيرُهُ ، وَالعَقلُ دَليلُهُ ، وَالعَمَلُ قَيِّمُهُ ، وَاللِّينُ أخوهُ ، وَالرِّفقُ والِدُهُ ، وَالصَّبرُ أميرُ جُنودِهِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :اُطلُبُوا العِلمَ ... لِأَنَّهُ مَعالِمُ الحَلالِ وَالحَرامِ ، ومَنارُ سُبُلِ الجَنَّةِ ، وَالمُؤنِسُ فِي الوَحشَةِ ، وَالصّاحِبُ فِي الغُربَةِ وَالوَحدَةِ ، وَالمُحَدِّثُ فِي الخَلوَةِ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :عَلَيكُم بِطَلَبِ العِلمِ فَإِنَّ طَلَبَهُ فَريضَةٌ ، وهُوَ صِلَةٌ بَينَ الإِخوانِ ، ودالٌّ عَلَى المُرُوءَةِ ، وتُحفَةٌ فِي المَجالِسِ ، وصاحِبٌ فِي السَّفَرِ ، واُنسٌ فِي الغُربَةِ . (5)

.


1- .الكافي: ج 1 ص 52 ح 11 ، منية المريد : ص 341 ، كشف المحجّة : ص 84 كلّها عن المفضّل بن عمر ، بحارالأنوار : ج 2 ص 150 ح 27 .
2- .الخصال : ص 522 ح 12 عن الإمام عليّ عليه السلام ، الأمالي للصدوق : ص 713 ح 982 عن الاصبغ بن نباته عن الإمام عليّ عليه السلام ، روضة الواعظين : ص 13 عن الإمام عليّ عليه السلام ،بحار الأنوار : ج 1 ص 166 ح 7 .
3- .المجازات النبويّة : ص 188 ح 154 ، تحف العقول : ص 55 وفيه «والبرّ» بدل «واللّين» ، بحار الأنوار : ج 67 ص 306 ح 38 ؛ تهذيب الكمال : ج 6 ص 241 الرقم 1248 عن شعبة ، مسند الشهاب : ج 1 ص 122 ح 153 عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 15 ص 903 ح 43557 نقلاً عن شعب الإيمان عن الحسن مرسلاً .
4- .الأمالي للطوسي : ص 488 ح 1069 ، عدّة الداعي : ص 63 كلاهما عن محمّد بن عليّ بن الحسين عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، مجمع البيان : ج 2 ص717 عن أنس ، كنز الفوائد : ج 2 ص 108 ، أعلام الدين : ص 82 كلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 1 ص 171 ح 24 ؛ كنز العمّال : ج 10 ص167 ح 28867 نقلا عن الديلمي .
5- .كنز الفوائد : ج 1 ص 319 ، أعلام الدين : ص 84 ، كشف الغمّة : ج 3 ص 137 بزيادة «والبحث عنه نافلة» بعد «فريضة» ، بحار الأنوار : ج 1 ص 183 ح89 .

ص: 497

3 / 5 دانش

امام صادق عليه السلام_ به مفضّل بن عمر _ :بنويس و دانش خود را در ميان برادرانت منتشر كن و چون مُردى ، كتاب هايت را به فرزندانت ميراث ده ؛ زيرا روزگارى پرآشوب بر مردم فرا مى رسد كه در آن جز با كتاب هايشان انس نمى گيرند .

3 / 5دانشپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دانش بياموزيد ... كه همدم بى كسى و يار تنهايى است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دانش ، دوست مؤمن است و بردبارى ، دستيار او و خِرد ، راه نمايش و كار ، سرپرستش و نرمش ، برادرش و مدارا پدرش و شكيبايى ، فرمانده سپاهش .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دانش بجوييد ... ؛ چرا كه نشانه هاى (وسيله شناخت) حلال و حرام است ، و چراغ راه نماى راه هاى بهشت ، و همدم بى كسى ، و يار غربت و تنهايى ، و هم سخن در خلوت .

امام على عليه السلام :بر شما باد تحصيل دانش ؛ چرا كه تحصيل آن واجب است، و هم موجب پيوند ميان برادران است و نشانگر مردانگى [و شخصيت ]و ارمغان انجمن ها ، و يار سفر و همدم تنهايى است .

.

ص: 498

عنه عليه السلام :العِلمُ أفضَلُ الأَنيسَينِ . (1)

عنه عليه السلام :مَن خَلا بِالعِلمِ لَم توحِشهُ خَلوَةٌ . (2)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :الاُنسُ بِالعِلمِ مِن نُبلِ الهِمَّةِ . (3)

الإمام الباقر عليه السلام :العِلمُ ثِمارُ الجَنَّةِ واُنسٌ فِي الوَحشَةِ . (4)

3 / 6الحَقُّالإمام عليّ عليه السلام_ لِأَبي ذَرٍّ لَمّا اُخرِجَ إلَى الرَّبَذَةِ _ :يا أبا ذَرٍّ ... وَاللّهِ لَو كانَتِ السَّماواتُ وَالأَرضُ عَلى عَبدٍ رَتقا (5) ثُمَّ اتَّقَى اللّهَ عَزَّ وجَلَّ جَعَلَ لَهُ مِنها مَخرَجاً ، فَلا يُؤنِسكَ إلَا الحَقُّ ، ولا يوحِشكَ إلَا الباطِلُ . (6)

3 / 7ذِكرُ نِعمَةِ اللّه عزّوجلِّالإمام الباقر عليه السلام :إلهي ذِكرُ عَوائِدِكَ يُؤنِسُني ، وَالرَّجاءُ لِاءِنعامِكَ يُقَوّيني . (7)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 22 ح 1654 .
2- .غرر الحكم : ج 5 ص 233 ح 8125 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 442 ح 7726 .
3- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 320 ح 671 .
4- .أعلام الدين : ص 302 ، نزهة الناظر : ص 162 ح 318 وفيه «منار» بدل «ثمار» ، بحار الأنوار : ج 78 ص 189 ح 48 .
5- .الرَتْقُ : ضِدّ الفتق (الصحاح : ج 4 ص 1480 «رتق») .
6- .الكافي : ج 8 ص 207 ح 251 عن أبي جعفر الخثعمي ، نهج البلاغة : الخطبة 130 ، كشف الغمّة : ج 3 ص 136 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 22 ص 411 ح 30 .
7- .الكافي : ج 2 ص 558 ح 8 ، عدّة الداعي : ص 260 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام ، مهج الدعوات : ص 211 عن أبي حمزة الثمالي عن الإمام زين العابدين عليه السلام وفيه «يقرّبني» بدل «يقويني» ، بحار الأنوار : ج 95 ص 233 ح 28 .

ص: 499

3 / 6 حق
3 / 7 ياد كردن از نعمت هاى خداوند

امام على عليه السلام :دانش ، بهترين همدم است .

امام على عليه السلام :هر كس با دانشْ خلوت كند ، از هيچ خلوتى احساس تنهايى نمى كند .

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :همدمى با دانش ، از بلندى همّت است .

امام باقر عليه السلام :دانش ، ميوه هاى بهشت است و مونس تنهايى .

3 / 6حقامام على عليه السلام_ به ابو ذر ، آن گاه كه به ربذه تبعيد شد _ :اى ابو ذر ! ... به خدا سوگند ، اگر آسمان ها و زمين بر بنده اى فرو بسته شوند و او پرهيزگارى از خداوند عز و جل را پيشه كند ، خداوند براى او از آنها راه خروجى مى گشايد . پس زنهار! جز با حق ، انس مگير و جز از باطل مگريز .

3 / 7ياد كردن از نعمت هاى خداوندامام باقر عليه السلام :معبود من ! ياد بخشش هاى تو ، مرا آرامش مى بخشد و اميد به نعمت بخشى تو ، به من نيرو مى دهد .

.

ص: 500

3 / 8الآخِرَةُالإمام عليّ عليه السلام :مَن أصبَحَ وَالآخِرَةُ هَمُّهُ ، استَغنى بِغَيرِ مالٍ ، وَاستَأنَسَ بِغَيرِ أهلٍ ، وعَزَّ بِغَيرِ عَشيرَةٍ . (1)

3 / 9الأَمَلُالإمام عليّ عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :الأَمَلُ رَفيقٌ مُؤنِسٌ ، إن لَم يُبَلِّغكَ فَقَدِ استَمتَعتَ بِهِ . (2)

راجع : هذه الموسوعة : ج 6 ص 61 (الأمل) .

3 / 10المَوتُالإمام عليّ عليه السلام :وَاللّهِ لَابنُ أبي طالِبٍ آنَسُ بِالمَوتِ مِنَ الطِّفلِ بِثَديِ اُمِّهِ . (3)

الإمام زين العابدين عليه السلام :اللّهُمَّ ... وَاجعَل لَنا مِن صالِحِ الأَعمالِ عَمَلاً نَستَبطِئُ مَعَهُ المَصيرَ إلَيكَ ، ونَحرِصُ لَهُ عَلى وَشكِ اللِّحاقِ بِكَ ، حَتّى يَكونَ المَوتُ مَأنَسَنَا الَّذي نَأنَسُ بِهِ ، ومَألَفَنَا الَّذي نَشتاقُ إلَيهِ . (4)

.


1- .الأمالي للطوسي : ص 580 ح 1198 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 71 ، أعلام الدين : ص 210 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 318 ح 29 ؛ دستور معالم الحكم : ص29 .
2- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 340 ح 901 ؛ غرر الحكم : ج 1 ص 261 ح 1042 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 29 ح 442 وليس فيهما ذيله .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 5 ، كشف اليقين : ص 216 ح 218 ، نزهة الناظر : ص 86 ح 168 ، الاحتجاج : ج 1 ص 245 ح 48 نحوه ، بحار الأنوار : ج 28 ص 234 ح20 ؛ تذكرة الخواص : ص 128 .
4- .الصحيفة السجّاديّة : ص 153 الدعاء 40 ، الدعوات : ص 178 ح 492 وفيه «مجعلا» بدل «عملا» و «الصبر» بدل «المصير» .

ص: 501

3 / 8 آخرت
3 / 9 آرزو
3 / 10 مرگ

3 / 8آخرتامام على عليه السلام :هر كس روز خود را با نگرانى و اندوهِ آخرت آغاز كند ، بدون دارايى و مال ، توانگر مى شود و بى اهل و عيال ، اُنس مى گيرد و بى ايل و تبار ، قدرتمند مى شود .

3 / 9آرزوامام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :آرزو ، همراهى همدم است . اگر تو را [به مقصد] نرساند ، [لااقل] از آن لذّت مى برى .

ر . ك : همين دانش نامه : ج 6 ص 61 (آرزو) .

3 / 10مرگامام على عليه السلام :به خدا كه اُنس پسر ابو طالب با مرگ ، بيشتر است از [اُنس] كودك با پستان مادرش .

امام زين العابدين عليه السلام :بار خدايا ! ... ما را از چنان كردارهاى شايسته اى برخوردار فرما كه با وجود آنها ، بى صبرانه در انتظار آمدن به سوى تو باشيم و براى پيوستن به تو ، لحظه شمارى كنيم ، آن سان كه مرگ ، كاشانه اُنس ما باشد كه در آن آرام گيريم و آشيانه اُلفتمان كه شوق رسيدن به آن داشته باشيم .

.

ص: 502

3 / 11ما يَستَوحِشُ الجاهِلُ مِنهُالإمام عليّ عليه السلام :الجاهِلُ يَستَوحِشُ مِمّا يَأنَسُ بِهِ الحَكيمُ . (1)

عنه عليه السلام_ في كَلامِهِ لِكُمَيلِ _ :اللّهُمَّ بَلى ، لا تَخلُو الأَرضُ مِن قائِمٍ بِحُجَّةٍ ، ظاهرٍ أوخافٍ مَغمورٍ ، لِئَلّا تَبطُلَ حُجَجُ اللّهِ وبَيِّناتُهُ . وكَم وأينَ ؟ اُولئِكَ الأَقَلّونَ عَدَدا ، الأَعظَمونَ خَطَرا ، بِهِم يَحفَظُ اللّهُ حُجَجَهُ حَتّى يودِعوها نُظَراءَهُم ، ويَزرَعوها في قُلوبِ أشباهِهِم ، هَجَمَ بِهِمُ العِلمُ عَلى حَقائِقِ الاُمورِ ، فَباشَروا رَوحَ اليَقينِ ، وَاستَلانوا مَا استَوعَرَهُ (2) المُترَفونَ ، وأنِسوا بِمَا استَوحَشَ مِنهُ الجاهِلونَ ، صَحِبُوا الدُّنيا بِأَبدانٍ أرواحُها مُعَلَّقَةٌ بِالمَحَلِّ الأَعلى ، يا كُمَيلُ اُولئِكَ خُلَفاءُ اللّهِ وَالدُّعاةُ إلى دينِهِ . (3)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 44 ح 1772 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 53 ح 1375 .
2- .وَعْرٌ : أي غليظ حَزْن يصعب الصُّعود إليه (النهاية : ج 5 ص 206 «وعر») .
3- .الخصال : ص 187 ح 257 ، كمال الدين : ص 291 بزيادة «مشهور» بعد «ظاهر» ، الإرشاد : ج 1 ص 228 ، نهج البلاغة : الحكمة 147 ، الأمالي للمفيد : ص250 والثلاثة الأخيرة نحوه وكلّها عن كميل ، بحارالأنوار : ج 1 ص 188 ح 4 ، كنز العمّال : ج 10 ص 263 ح 29391 نقلا عن ابن الأنباري فيالمصاحف والمرهبي في العلم ونصر في الحجّة .

ص: 503

3 / 11 آنچه نادان از آن مى رمد

3 / 11آنچه نادان از آن مى رمدامام على عليه السلام :آنچه خردمند بِدان اُنس مى گيرد ، نادان از آن مى رمد .

امام على عليه السلام_ در گفتار ايشان به كميل بن زياد _ :آرى ، زمين هرگز از برپا دارنده حجّت _ كه يا آشكار است و يا ترسان و نهان _ خالى نمى ماند تا حجّت ها و دلايل خداوند ، از بين نرود . اين حجّت ها چندند و كجايند؟ شمار آنان ، بسى اندك است ؛ ليكن مقامشان بسى بزرگ است . خداوند به واسطه ايشان دليل هاى خويش را حفظ مى كند تا آنها را به همتايان آنان بسپارد و آنها را در دل هاى همانند آنان كِشت كند . علم ، آنان را به حقايق امور رسانيده است و به روح يقين دست يافته اند ، و آنچه را نازپروردگان دشوار مى دانند ، آنان نرم [و آسان] يافته اند ، و به آنچه نادانان از آن مى گريزند ، آنان اُنس مى گيرند . در دنيا با بدن هايى به سر مى برند كه جان هاى آنها به جايگاه برين آويخته است . اى كميل ! اينان اند جانشينان خدا و دعوتگران به دين او .

.

ص: 504

الفصل الرّابع : ما لا ينبغي الاُنس بهأ _ شَهَواتُ النَّفسِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في دُعاءٍ عَلَّمَهُ سَلمانَ الفارِسِيَّ _ :إلهي قَد أنِستُ إلى نَفسي ، وقَذَفَتني فِي المَهالِكِ شَهَواتي ، وتَعاطَت ما تَعاطَت ، وطاوَعتُها فيما مَضى مِن عُمُري ولا أجِدُها تُطيعُني ، أدعوها إلى رُشدِها فَتَأبى أن تُطيعَني ، وأشكو إلَيكَ رَبِّ ما أشكو لِتُصرِخَني وتَستَنقِذَني . (1)

ب _ دارُ الفَناءِالإمام عليّ عليه السلام :عَجِبتُ لِمَن عَرَفَ نَفسَهُ كَيفَ يَأنَسُ بِدارِ الفَناءِ . (2)

عنه عليه السلام :كَفى واعِظا بِمَوتى عايَنتُموهُم ، حُمِلوا إلى قُبورِهِم غَيرَ راكِبينَ ... أنِسوا بِالدُّنيا فَغَرَّتهُم ، ووَثِقوا بِها فَصَرَعَتهُم . (3)

عنه عليه السلام_ في كِتابِهِ إلى سَلمانَ الفارِسِيِّ قَبلَ أيّامِ خِلافَتِهِ _ :إنَّما مَثَلُ الدُّنيا مَثَلُ الحَيَّةِ ؛ لَيِّنٌ مَسُّها ، قاتِلٌ سَمُّها ... وكُن آنَسَ ما تَكونُ بِها ، أحذَرَ ما تَكونُ مِنها ؛ فَإِنَّ صاحِبَها كُلَّمَا اطمَأَنَّ فيها إلى سُرورٍ أشخَصَتهُ عَنهُ إلى مَحذورٍ ، أو إلى إيناسٍ أزالَتهُ عَنهُ إلى إيحاشٍ ! وَالسَّلامُ . (4)

.


1- .مهج الدعوات : ص 378 ، بحار الأنوار : ج 95 ص 179 ح 23 .
2- .غرر الحكم : ج 4 ص 339 ح 6264 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 329 ح 5647 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 188 .
4- .نهج البلاغة : الكتاب 68 ، روضة الواعظين : ص 483 وليس فيه ذيله من «أو إلى إيناسٍ ...» ، بحار الأنوار : ج 33 ص 484 ح 689 .

ص: 505

فصل چهارم : آنچه شايسته اُنس گرفتن نيست
الف - خواهش هاى نفسانى
ب - سراى نيستى

فصل چهارم : آنچه شايسته اُنس گرفتن نيستالف _ خواهش هاى نفسانىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در دعايى كه به سلمان فارسى آموخت _ :معبودا! من با نفْس خويش خو گرفتم و خواهش هايم مرا در هلاكتگاه ها در افكندند و بلاها بر سر من آوردند . در عمرِ سپرى شده خود ، از او فرمان بردم و اكنون از من فرمان نمى برد . او را به راه راست مى خوانم ؛ ليكن از اطاعت من سر باز مى زند . بار خدايا ! به درگاه تو شِكوه مى كنم ، شِكوه ، تا كه به دادم رسى و نجاتم دهى .

ب _ سراى نيستىامام على عليه السلام :در شگفتم از كسى كه خويشتن را شناخته است ، كه چگونه به سراى نيستى ، خو مى گيرد !

امام على عليه السلام :بهترين اندرزگو ، مردگانى هستند كه مى بينيد پياده به سوى گورهايشان برده مى شوند ... به دنيا خو گرفتند و دنيا فريبشان داد ، و به آن اعتماد كردند ؛ امّا بر زمينشان زد .

امام على عليه السلام_ در نامه اش به سلمان فارسى ، پيش از ايّام خلافتش _ :دنيا به سان مار است كه پوستى نرم دارد ؛ امّا زهرش كُشنده است ... . در همان زمانى كه به دنيا بيشتر اُنس گرفته اى ، بيشتر ، از آن بر حذر باش ؛ زيرا دنيادار ، هر گاه به شادى اى از آن دل بست ، دنيا او را از آن شادى به تلخكامى اى بُرد ، يا هر گاه اُنسى گرفت ، او را از آن حالت ، به تنهايى كشاند . بدرود !

.

ص: 506

عنه عليه السلام :إنَّ الدُّنيا رَنِقٌ (1) مَشرَبُها ، رَدِغٌ (2) مَشرَعُها ، يونِقُ (3) مَنظَرُها ، ويوبِقُ (4) مَخبَرُها ، غُرورٌ حائِلٌ ، وضَوءٌ آفِلٌ ، وظِلٌّ زائِلٌ ، وسِنادٌ مائِلٌ ، حَتّى إذا أنِسَ نافِرُها ، وَاطمَأَنَّ ناكِرُها ، قَمَصَت بِأَرجُلِها ، وقَنَصَت بَأَحبُلِها (5) ، وأقصَدَت بِأَسهُمِها . (6)

عنه عليه السلام :اِجعَلِ الدُّنيا شَوكا وَانظُر أينَ تَضَعُ قَدَمَكَ مِنها ، فَإِنَّ مَن رَكَنَ إلَيها خَذَلَتهُ ، ومَن أنِسَ بِها أوحَشَتهُ . (7)

.


1- .رَنِقٌ : كَدر (النهاية : ج 2 ص 270 «رنق») .
2- .الرَّدَغَةَ : طين ووحل كثير وتجمع على رَدَغ (النهاية : ج 2 ص 215 «ردغ») .
3- .يونِقُ : يعجب الناظر (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 3 ص 247) .
4- .وَبِقَ يوبقُ : إذا أهلك (النهاية : ج 5 ص 146 «وبق») .
5- .حبائل الشيطان : مصائده (مجمع البحرين : ج 1 ص 355 «حبل») .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 83 .
7- .مطالب السؤول : ص 220 ؛ بحار الأنوار : ج 78 ص 22 ح 84 .

ص: 507

امام على عليه السلام :دنيا آبشخورش تيره است و پايابش گِلزار ! بيرونش زيبا و درونش كُشنده است ! فريبى رفتنى ، نورى غروب كننده ، سايه اى ناپايدار ، و تكيه گاهى كج است ! همين كه رمنده از آن ، بِدان خو گرفت ، و بى اعتماد به آن ، بِدان اطمينان يافت ، با پاهايش [به او] لگد مى پرانَد و با دام هايش صيد مى كند و با تيرهايش نشانه مى رود !

امام على عليه السلام :دنيا را بوته خارى به شمار آور و دقّت كن كه پايت را كجاى آن مى گذارى ؛ زيرا هر كس به دنيا تكيه كرد، دنيا او را وا نهاد و هر كس با آن همدم شد، دنيا او را تنها گذاشت .

.

ص: 508

. .

ص: 509

. .

ص: 510

. .

ص: 511

. .

ص: 512

. .

ص: 513

. .

ص: 514

. .

ص: 515

. .

ص: 516

. .

ص: 517

. .

ص: 518

. .

ص: 519

. .

ص: 520

. .

ص: 521

. .

ص: 522

. .

ص: 523

. .

ص: 524

. .

ص: 525

. .

ص: 526

. .

ص: 527

. .

ص: 528

. .

ص: 529

. .

ص: 530

. .

ص: 531

. .

ص: 532

. .

ص: 533

. .

ص: 534

. .

ص: 535

فهرست تفصيلى .

ص: 536

. .

ص: 537

. .

ص: 538

. .

ص: 539

. .

ص: 540

. .

ص: 541

. .

ص: 542

. .

ص: 543

. .

ص: 544

. .

ص: 545

. .

جلد 9

اشاره

ص: 1

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

25 . انسان

اشاره

25 . انساندرآمدفصل يكم : تعريف انسانفصل دوم : آفرينش انسانفصل سوم : برترى هاى انسانفصل چهارم : حكمت آفرينش انسانفصل پنجم : ويژگى هاى ستودنى انسانفصل ششم : ويژگى هاى نكوهيده انسانفصل هفتم : پايه هاى كمال انسانفصل هشتم : آسيب هاى انسانفصل نهم : انسان كامل

.

ص: 8

درآمد

انسان ، در لغت

درآمدانسان ، در لغتبرخى از واژه شناسان ، كلمه «انسان» را از مادّه «انس» به معناى نمايان بودن و يا الفت گرفتن دانسته اند . ابن فارس ، در تبيين ريشه اين واژه مى گويد : الهَمزَةُ وَ النّونُ وَ السّينُ ، أصلٌ واحِدٌ ، وَ هُوَ ظُهورُ الشَّى ءِ ، وَ كُلُّ شَى ءٍ خالَفَ طَريقَةَ التَّوَحُّشِ . قالوا : الإِنسُ خِلافُ الجِنِّ ، وَ سُمّوا لِظُهورِهِم . يُقالُ : آنَستُ الشَّى ءَ إذا رَأَيتَهُ ... وَ الاُنسُ : اُنسُ الإِنسانِ بِالشَّى ءِ إذا لَم يَستَوحِش مِنهُ . (1) همزه و نون و سين، يك ريشه معنايى دارد و آن ، آشكار شدن چيزى است و هر چيزى است كه مخالف طريقه توحّش باشد. گفته اند: «اِنس» ، خلاف «جن» است و انس ناميده شدن انسان ها به جهت آشكار بودنشان است. گفته مى شود : «آن_َستُ الشَّى ءَ» ، زمانى كه آن را ديده باشى ... . اُنس، همدمىِ انسان با چيزى است ، زمانى كه از آن نرَمَد . اين تحليل از ريشه يابى معناى «انسان» ، نشان مى دهد كه از نگاه ابن فارس ، معناى اصلى «إنس» ، آشكار شدن است ، ليكن ميان آشكار شدن و الفت گرفتن ، پيوستگى وجود دارد ؛ امّا به عقيده برخى ديگر از لغت شناسان ، مصدر «اُنس» ، ضدّ

.


1- .معجم مقاييس اللغة : ج 1 ص 145 مادّه «أنس» .

ص: 9

«نُفور (رَميدن)» و به معناى الفت گرفتن است . راغب اصفهانى ، در اين باره مى گويد : الإِنسُ : خِلافُ الجِنِّ ، وَ الاُنسُ : خِلافُ النُّفورِ ... وَ الإِنسانُ قيلَ : سُمِّىَ بِذلِكَ لِأَنَّهُ خُلِقَ خِلقَةً لا قِوامَ لَهُ إلّا بِاُنسِ بَعضِهِم بِبَعضٍ ، لِهذا قيلَ : الإِنسانُ مَدَنِىٌّ بِالطَّبعِ ، مِن حَيثُ لا قِوامَ لِبَعضِهِم إلّا بِبَعضٍ ، وَ لا يُمكِنُهُ أن يَقومَ بِجَميعِ أسبابِهِ ، وَ قيلَ : سُمِّىَ بِذلِكَ لِأَنَّهُ يَأنَسُ بِكُلِّ ما يَألَفُهُ . (1) اِنس، خلاف جِن است و اُنس (آرام يافتن به چيزى) ، خلاف نفور (رميدن) . انسان ناميده شدن انسان ، از اين روست كه به گونه اى آفريده شده كه قوامش تنها به انس گرفتن با ديگران است. از اين رو گفته اند: انسان ، طبيعتى مدنى دارد ، از آن جهت كه قوام آنها به يكديگر است و نمى توانند همه اسباب و وسايل را به تنهايى داشته باشند. نيز گفته اند: انسان ناميده شدن انسان، از اين روست كه هر كه با او الفت بگيرد، با او همدم مى شود. به عقيده ازهرى و ابن منظور و برخى ديگر از واژه شناسان عرب ، كلمه «انسان» ، در اصل ، «اِنسيان» بوده و از «نسيان» به معناى «فراموشى» بر گرفته شده است . متن سخن ابن منظور ، چنين است : الإِنسانُ ، أصلُهُ إنْسِيانٌ لِأَنَّ العَرَبَ قاطِبَةً قالوا فى تَصغيرِهِ : أُنَيْسِيانٌ فَدَلَّتِ الياءُ الأَخيرَةُ عَلَى الياءِ فى تَكبيرِهِ ، إلّا أنَّهُم حَذَفوها لِما كَثَّرَ النّاسُ فى كَلامِهِم . (2)اصل انسان، اِنسيان است؛ زيرا همه عرب ، در تصغير آن گفته اند: اُنَيسيان. ياى آخر ، دلالت مى كند كه در غير مصغّرش ياء هست ؛ امّا آن را به دليل كثرت استعمال ، حذف كرده اند. ابن منظور ، در ادامه كلام خود ، براى تقويت اين نظريه در تبيين ريشه كلمه

.


1- .مفردات ألفاظ القرآن : ص 94 .
2- .لسان العرب : ج 6 ص 10 مادّه «أنس» .

ص: 10

انسان ، به سخنى از ابن عبّاس استناد مى كند و مى گويد : و رُوِىَ عَن ابنِ عَبّاسٍ أنَّهُ قالَ : إنَّما سُمِّىَ الإِنسانُ إنسانا لِأَنَّهُ عَهِدَ إلَيهِ فَنَسِىَ ، قالَ أبو مَنصورٍ : إذا كانَ الإِنسانُ فِى الأَصلِ إنسِيانٌ ، فَهُوَ اِفعِلانٌ مِنَ النِّسْيانِ ، وَ قَولُ ابنِ عَبّاسٍ حُجَّةٌ قَوِيَّةٌ لَهُ . (1)از ابن عبّاس نقل است كه گفته: انسان ناميده شدن انسان، از اين روست كه عهدى داشته و فراموش كرده است. ابو منصور ، گفته است: اگر اصل انسان، انسيان باشد، از فِعلان و از مادّه «نسيان» مشتق شده و گفته ابن عبّاس ، دليل محكمى براى آن است. گفتنى است كه از امام صادق عليه السلام نيز روايت شده كه مى فرمايد : سُمِّىَ الإِنسانُ إنساناً لِأَنَّهُ يَنسى ، وَ قالَ اللّهُ عز و جل : «وَ لَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى ءَادَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِىَ» (2) . (3) انسان ، «انسان» ناميده شده، چون فراموش مى كند . و خداوند عز و جل فرموده است: «پيش تر ، با آدم عهد بستيم، و او فراموش كرد» . برخى ، دو كلمه «ايناس» و «نَوْس» را نيز مبدأ اشتقاق انسان دانسته اند . واژه نخست ، به معناى «ادراك و علم و احساس» و دومى به معناى «تحرّك» است . (4) چنانچه واژه انسان را مشتق از «اُنس» بدانيم ، وجه تسميه اش آن است كه رونق ، زيبايى و الفت در زمين ، تنها با وجود او حاصل مى شود ، (5) يا آن كه حيات انسان ، بدون اُنس با ديگران ، تأمين نمى گردد . از اين رو ، گفته مى شود : انسان «مدنىٌّ

.


1- .لسان العرب : ج 6 ص 11 .
2- .طه : آيه 115 .
3- .ر . ك : ص 168 ح 150 .
4- .دائرة المعارف قرآن كريم : ج 4 ص 481 (به نقل از بصائر ذوى التمييز : ج 2 ص 32 و تفسير سورة والعصر : ج 2 ص 10) . گفتنى است كه هيچ يك از منابع معتبر لغت ، اين نظريه را تأييد نكرده اند .
5- .دائرة المعارف قرآن كريم : ج 4 ص 481 (به نقل از المخصّص : ص 16) .

ص: 11

بالطبع» است ، (1) يا بدان جهت او را انسان خوانده اند كه با هر چه مرتبط باشد ، اُنس و اُلفت مى گيرد ، (2) يا اين كه همواره با دو اُنس ، همراه است : اُنس روحانى با حق ، و اُنس جسمانى با خلق ، (3) يا بدان سبب كه دو پيوند در او نهادينه شده است : يكى با دنيا و ديگرى با آخرت . (4) امّا اگر انسان را مشتق از «نسيان» بدانيم ، وجه تسميه اش فراموشكارى انسان است و چنان كه اشاره شد ، اين معنا به آدم ابو البشر ، مرتبط است كه پيمان خداى متعال را در مورد نزديك نشدن به درخت ممنوع ، فراموش كرد . برخى گفته اند در صورتى كه انسان از واژه «ايناس» مشتق شده باشد ، وجه تسميه اش ، دسترس داشتن او به اشياى گوناگون از طريق علم و احساس و اِبصار است 5 و اگر از كلمه «نَوس» اشتقاق يافته باشد ، وجه تسميه او تحرّك شديد و جنب و جوش فراوانش در كارهاى بزرگ است . 6 با تأمّل در وجوهى كه در مورد مبدأ اشتقاق «انسان» و يا وجه تسميه آنْ ذكر شد ، مشخّص مى گردد كه دليل قاطعى براى اثبات يكى از وجوه ياد شده ، وجود ندارد ، بخصوص كه آنچه در باره وجه تسميه آن آمده ، غالبا يا عموما سليقه اى است ؛ امّا نكته قابل توجّه ، اين است كه مبدأ اشتقاق و وجه تسميه انسان ، هر چه باشد ، در مباحث انسان شناسى از نگاه قرآن و حديث _ كه هدف اصلى اين بخش از دانش نامه قرآن و حديث است _ ، تفاوتى ندارد .

.


1- .دائرة المعارف قرآن كريم : ج 4 ص 481 (به نقل از مفردات ألفاظ القرآن : ص 94) .
2- .دائرة المعارف قرآن كريم : ج 4 ص 481 (به نقل از بصائر ذوى التميز : ج 2 ص 31) .
3- .دائرة المعارف قرآن كريم : ج 4 ص 481 (به نقل از بصائر ذوى التمييز : ج 2 ص 31) .
4- .دائرة المعارف قرآن كريم : ج 4 ص 481 (به نقل از بصائر ذوى التمييز : ج 2 ص 32) .

ص: 12

انسان ، در قرآن و حديث
1 . تعريف اجمالى انسان

انسان ، در قرآن و حديثموضوع انسان شناسى ، يكى از اصلى ترين مسائل اسلامى است كه در قرآن و احاديث اهل بيت عليهم السلام از زاويه هاى مختلف ، مورد توجّه قرار گرفته است . در واقع ، آنچه در نصوص اسلامى (متون قرآن و حديث) در باره عقيده ، اخلاق و عمل آمده ، به گونه اى مرتبط با موضوع انسان شناسى است ؛ ولى همه اين مباحث ، تحت عنون «انسان» ، قابل طرح نيست . متون مطرح شده در اين بخش (مدخل «انسان») ، اصلى ترين مباحث انسان شناسى را از نگاه قرآن و احاديث اسلامى در خود دارند . اكنون پيش از پرداختن به متن آيات و احاديث ، توضيح كوتاهى در باره آنها ارائه مى گردد :

1 . تعريف اجمالى انسانانسان ، از نگاه قرآن كريم ، موجودى است مركّب از جسم _ كه ريشه در خاك دارد _ و روح _ كه مبدأ آن ، امر الهى است _ . در احاديث اهل بيت عليهم السلام ، گاه انسان به تركيبى از عقل و صورت ، و گاه به تركيبى از عقل و شهوت ، و گاه به تركيبى از عالم بالا و پايين ، تفسير شده كه اين تعاريف نيز در واقع ، تعابير ديگرى از تفسير انسان به جسم و روح الهى است . همچنين در برخى از احاديث ، انسان به موجودى كه ميان خدا و شيطان در حركت است ، تفسير شده كه گاه به سوى خدا مى رود و گاه به طرف شيطان ، تا اين كه در نهايت ، در زمره دوستان خدا و يا در شمارِ دشمنان او قرار گيرد . در برخى ديگر از احاديث ، انسان به شاهين ترازو تشبيه شده كه گاه به وسيله جهل (نادانى و ناآگاهى) ، به سوى سقوط و نابودى و گاه به وسيله علم و معرفت ، به سوى كمال ، گرايش پيدا مى كند .

.

ص: 13

2 . اهمّيت و ارزش انسان

گفتنى است كه همه اين تعاريف ، در واقع ، تفسير اجمالى انسان و دورنمايى از حقيقت اين موجود پيچيده است ، نه تعريف تفصيلى آن .

2 . اهمّيت و ارزش انسانآيات و احاديثى را كه بر اهمّيت و ارزش ممتاز انسان در جهان آفرينش ، دلالت دارند ، مى توان به شش دسته تقسيم كرد : الف _ روشن ترين آيه اى كه بر اهمّيت آفرينش انسان دلالت دارد ، آيه اى است كه در آن ، خداوند ، در پىِ آفرينش اين موجود پيچيده ، بدين گونه از خود ، ستايش مى نمايد : «فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ . (1) خجسته است خداوند ، كه بهترين آفريننده است» . گفتنى است كه خداوند متعال ، در قرآن ، تنها يك بار از خود با توصيف «بهترين آفريننده» ستايش كرده و آن هم هنگام آفرينش انسان است . ب _ آيات و احاديثى كه بر كرامت انسان و برترى او بر ساير آفريده ها دلالت دارند . (2) ج _ آيات و احاديثى كه تصريح مى كنند كه آنچه در زمين است ، بلكه همه جهان ، براى انسان ، آفريده شده است . (3) د _ آيات و احاديثى كه دلالت دارند كه خداوند متعال ، همه آنچه را در آسمان ها و زمين است ، مسخّر انسان كرده است . (4)

.


1- .مؤمنون : آيه 14 .
2- .الأعلى (87) : 15 .
3- .في المصدر : قلت .
4- .ر . ك : ص 85 (انسان / فصل سوم : برترى هاى انسان / گراميداشت الهى) .

ص: 14

3 . انسان ، پيش از ورود به دنيا

ه _ آيات و احاديثى كه ويژگى هاى مثبت انسان را بيان كرده اند . (1) و _ آيات و احاديثى كه به موقعيت «انسان كامل» نظر دارند و اين كه انسان در سير تكاملى خود ، مى تواند به نقطه اى برسد كه مظهر اسما و صفات الهى گردد و بدين سان ، خليفه خدا ، مسجود فرشتگان و امامِ ملكوتيان شود . (2)

3 . انسان ، پيش از ورود به دنيامقتضاى تأمّل در شمارى از آيات قرآن و احاديث اهل بيت عليهم السلام ، اين است كه انسان ، پيش از وجود دنيوى ، در نشئه اى ديگر ، از نوعى «وجود» برخوردار بوده است . از اين رو در تفسير اين سخن خداوند متعال : «هَلْ أَتَى عَلَى الْاءِنسَانِ حِينٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئا مَّذْكُورًا؛ (3) آيا انسان را آن هنگام از روزگار [ به ياد] مى آيد كه چيزى در خور ياد نبود ؟» ، از امام باقر عليه السلام روايت شده كه مى فرمايد : كانَ مَذكورا فِى العِلمِ وَ لَم يَكُن مَذكورا فِى الخَلقِ . (4) در علم [ خدا] ، ياد شده بود ؛ ولى در ميان آفريده ها قابل ياد نبود . اين سخن ، نشان مى دهد كه انسان ، پيش از وجود خارجى ، در علم خداوند ، موجود و به صورت وجود علمى ، براى خداى متعال ، معلوم بوده و در پى اراده او از عالَم علم به عالَم عين ، منتقل شده و وجود خارجى يافته است . همچنين آيات ميثاق (5) بر وجود انسان قبل از نشئه دنيا دلالت دارند ؛ بلكه آيه «وَ إِن مِّن شَىْ ءٍ إِلَّا عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَ مَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ؛ (6) هيچ چيزى نيست ، مگر اين كه

.


1- .ر . ك : ص 91 (انسان / فصل سوم : برترى هاى انسان / آفرينش آنچه در زمين است، براى انسان) .
2- .الكافي ، ج 2 ، ص 494 ، ح 18 .
3- .انسان : آيه 1 .
4- .ر . ك : ص 34 ح 19 .
5- .اعراف : آيه 127 ، يس : آيه 60 .
6- .حجر : آيه 21 .

ص: 15

4 . آفرينش مُلكى انسان
5 . آفرينش ملكوتى انسان

مخازن آن ، در نزد ماست و فقط آن را به اندازه ، فرو مى فرستيم» ، بدين معنا اشاره دارد كه همه موجودات دنيوى ، پيش از نشئه دنيا از نوعى وجود ، برخوردار بوده اند .

4 . آفرينش مُلكى انسانپيش از اين در تعريف انسان ، اشاره كرديم كه انسان ، موجودى است دو بُعدى و مركّب از جسم و روح الهى ، يا تركيبى است از عقل و صورت ، يا عقل و شهوت ، و يا عالم بالا و عالم پايين . جسم ، صورت ، شهوت و عالَم پايين ، به بُعد مُلكى (مادّى) انسان ، و روح الهى ، عقل و عالم بالا ، به جنبه ملكوتىِ (غير مادّى) او اشاره دارند . آيات و احاديثى كه به آفرينش بُعد مُلكى انسان اشاره دارند ، به چهار دسته تقسيم مى شوند : دسته اوّل ، آيات و احاديثى كه به بيان آفرينش انسان از خاك پرداخته اند ؛ (1) دسته دوم ، آيات و احاديثى كه به آفرينش انسان از آب ، اشاره دارند ؛ (2) دسته سوم ، آيات و احاديثى كه مرحله پيشرفته (نطفه) را بيان كرده اند ؛ (3) دسته چهارم ، آيات و احاديثى كه به مراحل تكاملىِ جنبه ملكى انسان از خاك تا وصول به بُعد ملكوتى اشاره كرده اند . (4)

5 . آفرينش ملكوتى انسانقرآن كريم ، در باره آفرينش ملكوتى انسان در مورد آدم عليه السلام پس از ذكر «تسويه» _ كه

.


1- .بحار الأنوار ، ج 104 ، ص 29 _ 30 .
2- .. ر . ك : ص 61 (انسان / فصل دوم / آفرينش انسان از خاك) .
3- .. ر . ك : ص 63 (انسان / فصل دوم / آفرينش انسان از آب) .
4- .. ر . ك : ص 65 (انسان / فصل دوم / آفرينش انسان از نطفه) .

ص: 16

6 . حكمت آفرينش انسان
7 . ويژگى هاى مثبت و منفى انسان

ناظر به بُعد مُلكى اوست _ ، تعبير «نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِى» (1) به كار مى برد و در باره نسل وى ، پس از بيان مراحل آفرينش مُلكى (نطفه ، عَلَقه ، مضغه و ...) ، لحن خود را از خلق به انشا تغيير داده و مرحله جديدى را كه با مراحل پيشين ، متفاوت است ، يادآور مى شود ؛ مرحله اى كه در آن ، سخن از حيات ، علم و قدرت انسان است . مراحل پيشين هر چند در اوصاف ، ويژگى ها ، رنگ ، طعم و شكل با يكديگر متفاوت بوده اند ، امّا همجنس يكديگر به شمار مى رفته اند ، در حالى كه اين مرحله ، همجنس مراحل پيشين به شمار نمى آيد . خداوند ، در اين مرحله چيزى را به انسان عطا كرده كه در مراحل پيشين عطا نكرده بود . (2)

6 . حكمت آفرينش انسانبر پايه حكمت آفريدگار ، آفرينش انسان ، بلكه همه آفريده ها ، عبث و بيهوده نيست . همچنين مقتضاى غناى ذاتى خداوند متعال ، اين است كه آفرينش انسان و موجودات ، سودى براى او ندارد . حكمت هايى كه براى آفرينش در قرآن و احاديث اسلامى آمده ، عبارت اند از : به كار گيرى انديشه و شناخت خدا ، آزمايشِ انسان ، عبادت خداوند متعال ، رحمت الهى و بازگشت به سوى خدا . توضيح اين حكمت ها ضمن تحليلى خواهد آمد .

7 . ويژگى هاى مثبت و منفى انسانانسان ، به دليل اين كه موجودى دو بُعدى (مُلكى و ملكوتى) است ، داراى ويژگى هاى مثبت و منفى است . شمارى از ويژگى هاى مثبت انسان ، عبارت اند از : خلقت و سرشتِ نيكو ،

.


1- .حجر : آيه 15 و 29 ، ص : آيه 38 و 72 .
2- .دائرة المعارف قرآن كريم : ج 4 ص 488 .

ص: 17

8 . اصلى ترين عوامل صعود به قلّه كمالات انسانى
9 . اصلى ترين آفات صعود به قلّه كمالات انسانى
10 . جايگاه انسان كامل

اراده و آزادى ، انديشه ، بيان ، حيا ، استعداد تعليم و تربيت ، استعداد پذيرش امانت و تكليف الهى ، استعداد تلقّى وحى و الهام از جانب خداوند متعال . گفتنى است كه انسان ، با بهره گيرى درست از اين ويژگى ها ، مى تواند خود را به قلّه كمالات انسانى برساند ؛ اما اگر از اين امكانات بالقوّه خدادادى بهره نگرفت ، خصلت هاى منفى موجود در بُعد مُلكى او ، بر وى غلبه خواهند كرد و در نتيجه ، او به اسفلِ سافلين (1) سقوط خواهد كرد . اين خصلت ها عبارت اند از : جهل ، شتاب ، ناسپاسى ، سركشى ، فراموشكارى ، غرور ، ستمگرى ، آزمندى ، بخل ، بى تابى ، حسد و ... .

8 . اصلى ترين عوامل صعود به قلّه كمالات انسانىاصلى ترين عوامل صعود به قلّه كمالات انسانى را مى توان در به كار گيرى عقل ، علم و حكمت ، ايمان به مبدأ و معاد ، بلندهمّتى ، انجام دادن كارهاى نيك و مجاهدت با تمايلات نفسانى خلاصه كرد . (2)

9 . اصلى ترين آفات صعود به قلّه كمالات انسانىمهم ترين آفات شكوفايى استعدادهاى انسانى و وصول به قلّه انسانيت ، عبارت اند از : جهل ، غفلت ، پيروى از هوس و ترك عمل به دانسته هاى خود . آيات و احاديثى كه بر اين معنا دلالت دارند ، تأمّل برانگيز و سخت آموزنده اند . (3)

10 . جايگاه انسان كاملانسان ، در سير تكاملى خود ، به تناسب ميزان مجاهدت و فرمانبرى او از خداوند

.


1- .. اسفل سافلين ، پايين ترين مرتبه پستى و اشاره به آيه پنجم از سوره تين است .
2- .رجال الطوسي ، ص 429 ، الرقم 6 .
3- .ر . ك : ص 199 (انسان / فصل هشتم : آسيب هاى انسان) .

ص: 18

متعال و نزديكى وى به ساحت قرب رُبوبى ، مظهر اسما و صفات الهى مى گردد و به تعبير ديگر ، خليفه و نماينده خداوند متعال مى شود و در اين موقعيت است كه گاه ، مسجود ملائكه مى شود و گاه ، امام آنها ، و حتّى اراده او ، به اذن خداى متعال ، در جهان هستى مؤثّر مى گردد ، و به نسبت صعودش به قلّه تكامل ، به ولايت تكوينى دست مى يابد ، چنان كه در حديث قدسى آمده : عَبدى أطِعنى أجعَلكَ مِثلى ، أنَا حَىٌّ لا أموتُ ، أجعَلُكَ حَيّا لا تَموتُ ، أنَا غَنِىٌّ لا أفتَقِرُ أجعَلُكَ غَنِيّا لا تَفتَقِرُ ، أنَا مَهما أشَأ يَكُن ، أجعَلُكَ مَهما تَشَأ يَكُن . (1) بنده من! مرا اطاعت كن تا تو را همانند خودم كنم. من ، زنده اى ناميرايم . تو را هم زنده اى ناميرا قرار مى دهم. من ، توانگرم و نيازمند نمى شوم . تو را هم توانگرى مى گردانم كه نيازمند نشوى. من هر چه بخواهم ، همان مى شود . تو را هم چنان قرار مى دهم كه آنچه بخواهى ، همان شود. گفتنى است كه اين حديث و همچنين آنچه در مصباح الشريعة آمده كه : «العُبودِيَّةُ جَوهَرَةٌ كُنهُهَا الرُّبوبِيَّةُ ؛ عبوديت ، جوهرى است كه كُنه آن ، ربوبيت است» ، (2) در منابع حديثى معتبر وجود ندارد ؛ ولى مى توان گفت كه مضمون آنها هماهنگ با قرآن و شمارى از احاديث اسلامى است . بارى ! جايگاه انسان كامل ، جايگاه خلافت الهى است . در اين موقعيت ، انسان كامل ، به ظاهر با ساير انسان ها تفاوتى ندارد ؛ ولى در واقع ، قابل قياس با هيچ كس نيست ، چنان كه در حديث نبوى آمده است : لَيسَ شَى ءٌ خَيرٌ مِن ألفٍ مِثلِهِ إلَا الإِنسانُ . (3) چيزى بهتر از هزار نمونه خودش ، جز انسان، وجود ندارد .

.


1- .اختيار معرفة الرجال ، ص 531 ، الرقم 1015 .
2- .ر . ك : ص 208 ح 206 .
3- .. مصباح الشريعة : ص 536 .

ص: 19

لا نَعلَمُ شَيئا خَيرا مِن ألفٍ مِثلِهِ ، إلَا الرَّجُلَ المُؤمِنَ . (1) هيچ چيزى را سراغ نداريم كه بهتر از هزار نمونه خودش باشد، مگر انسان مؤمن . ظاهرا مقصود از «مؤمن» و «انسان» در اين دو حديث ، انسان كامل و يا انسان در مسير كمال است و بر اين اساس ، كلمه «هزار» از باب مثال است ، نه اين كه شمار بيشتر از «هزار» مى تواند با انسان كامل برابرى كند .

.


1- .رجال الطوسي ، ص 389 ، الرقم 36 ، وص 401 ، الرقم 22 .

ص: 20

الفصل الأوّل: تعريف الإنسان1 / 1تَركيبٌ مِنَ البَدَنِ وَالرّوحِ الإِلهِيِّالكتاب«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْاءِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِينٍ * ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِى قَرَارٍ مَّكِينٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا ءَاخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ» . (1)

«وَ بَدَأَ خَلْقَ الْاءِنسَانِ مِن طِينٍ * ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلَالَةٍ مِّن مَّاءٍ مَّهِينٍ * ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فِيهِ مِن رُّوحِهِ وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَ الْأَفْئدَةَ قَلِيلاً مَّا تَشْكُرُونَ» . (2)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :إذا نَمَتِ (3) النُّطفَةُ أربَعَةَ أشهُرٍ ، بُعِثَ إلَيها مَلَكٌ فَنَفَخَ فيهَا الرّوحَ فِي الظُّلُماتِ الثَّلاثِ ، فَذلِكَ قَولُهُ : «ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا ءَاخَرَ» يَعني نَفَخَ الرّوحَ فيهِ . (4)

.


1- .المؤمنون : 12 _ 14 .
2- .السجدة : 7 _ 9 .
3- .في بحارالأنوار : «إذا تَمَّت» .
4- .الدرّ المنثور : ج 6 ص 93 نقلاً عن ابن أبي حاتم ؛ بحارالأنوار : ج 60 ص 383 ح 110 .

ص: 21

فصل يكم : تعريف انسان
1 / 1 تركيب پيكر و روح الهى

فصل يكم : تعريف انسان1 / 1تركيب پيكر و روح الهىقرآن«و ما انسان را از عصاره اى از يك گل آفريديم . سپس او را آبى در آرامگاهى استوار نهاديم . سپس آن آب را آويزكى ساختيم . بعد ، آن آويزك را گوشتْ پاره اى ساختيم . بعد آن گوشتْ پاره را استخوان ساختيم . بعد ، آن استخوان را گوشت پوشانديم . سپس آن را آفرينشى ديگر ، پديد ساختيم . پس آفرين بر خدا كه بهترينِ آفرينندگان است!» .

«و آفريدن انسان را از گِلى آغاز كرد . سپس نسل او را از چَكيده اى از آبى پست قرار داد . سپس او را بپرداخت و از روح خويش در او دميد و برايتان گوش و ديدگان و دل ها قرار داد . چه اندك ، سپاس مى گزاريد !» .

حديثامام على عليه السلام :چون چهار ماه از رشد نطفه گذشت ، فرشته اى نزدش فرستاده مى شود و در آن تاريكى هاى سه گانه ، در او جان مى دمد . اين است سخن خدا كه : «سپس آن را آفرينشى ديگر ، پديد ساختيم» ؛ يعنى در او جان دميد .

.

ص: 22

الإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا» _ :فَهُوَ نَفخُ الرّوحِ فيهِ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ عَن قَولِهِ تعالى : «وَ نَفَخَ فِيهِ مِن رُّوحِهِ» _ :مِن قُدرَتِهِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ في صِفَةِ خَلقِ آدَمَ عليه السلام _ :ثُمَّ جَمَعَ سُبحانَهُ مِن حَزنِ الأَرضِ وسَهلِها، وعَذبِها وسَبخِها ، تُربَةً سَنَّها بِالماءِ حَتّى خَلَصَت ... ثُمَّ نَفَخَ فيها مِن روحِهِ فَمَثُلَت إنسانا ذا أذهانٍ يُجيلُها (3) ، وفِكَرٍ يَتَصَرَّفُ بِها ، وجَوارِحَ يَختَدِمُها ، وأدَواتٍ يُقَلِّبُها ، ومَعرِفَةٍ يَفرُقُ بِها بَينَ الحَقِّ وَالباطِلِ ، وَالأَذواقِ وَالمَشامِّ ، وَالأَلوانِ وَالأَجناسِ ، مَعجونا بِطينَةِ الأَلوانِ المُختَلِفَةِ ، وَالأَشباهِ المُؤتَلِفَةِ ، وَالأَضدادِ المُتَعادِيَةِ ، وَالأَخلاطِ المُتَبايِنَةِ ، مِنَ الحَرِّ وَالبَردِ ، وَالبَلَّةِ وَالجُمودِ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ الأَرواحَ لا تُمازِجُ البَدَنَ ولا تُواكِلُهُ ، وإنَّما هِيَ كِلَلٌ (5) لِلبَدَنِ مُحيطَةٌ بِهِ . (6)

عنه عليه السلام :إنَّما صارَ الإِنسانُ يَأكُلُ ويَشرَبُ ويَعمَلُ بِالنّارِ ، ويَسمَعُ ويَشُمُّ بِالرّيحِ ، ويَجِدُ لَذَّةَ الطَّعامِ وَالشَّرابِ بِالماءِ ، ويَتَحَرَّكُ بِالرّوحِ ، فَلَولا أنَّ النّارَ في مَعِدَتِهِ لَما هَضَمَتِ الطَّعامَ وَالشَّرابَ في جَوفِهِ . ولَولَا الرّيحُ مَا التَهَبَت نارُ المَعِدَةِ ولا خَرَجَ الثُفلُ (7) مِن بَطنِهِ ، ولَولَا الرّوحُ لا جاءَ ولا ذَهَبَ ، ولَو لا بَردُ الماءِ لَأَحرَقَتهُ نارُ المَعِدَةِ ، ولَولَا النّورُ ما أبصَرَ ولا عَقَلَ ، وَالطّينُ صورَتُهُ ، وَالعَظمُ في جَسَدِهِ بِمَنزِلَةِ الشَّجَرِ فِي الأَرضِ ، وَالشَّعرُ في جَسَدِهِ بِمَنزِلَةِ الحَشيشِ فِي الأَرضِ ، وَالعَصَبُ في جَسَدِهِ بِمَنزِلَةِ اللِّحاءِ (8) عَلَى الشَّجَرِ ، وَالدَّمُ في جَسَدِهِ بِمَنزِلَةِ الماءِ فِي الأَرضِ ، ولا قِوامَ لِلأَرضِ إلّا بِالماءِ ، ولا قِوامَ لِجَسَدِ الإِنسانِ إلّا بِالدَّمِ ، وَالمُخُّ دَسَمُ الدَّمِ وزَبَدُهُ . فَهكَذَا الإِنسانُ خُلِقَ مِن شَأنِ الدُّنيا وشَأنِ الآخِرَةِ ، فَإِذا جَمَعَ اللّهُ بَينَهُما صارَت حَياتُهُ فِي الأَرضِ ، لِأَنَّهُ نَزَلَ مِن شَأنِ السَّماءِ إلَى الدُّنيا ، فَإِذا فَرَّقَ اللّهُ بَينَهُما صارَت تِلكَ الفُرقَةُ المَوتَ ، يُرَدُّ شَأنُ الآخِرَةِ إلَى السَّماءِ . فَالحَياةُ فِي الأَرضِ وَالمَوتُ فِي السَّماءِ ، وذلِكَ أنَّهُ يُفَرَّقُ بَينَ الرّوحِ وَالجَسَدِ ، فَرُدَّتِ الرّوحُ وَالنّورُ إلَى القُدرَةِ الاُولى ، وتُرِكَ الجَسَدُ لِأَنَّهُ مِن شَأنِ الدُّنيا . (9)

.


1- .تفسير القمّي : ج 2 ص 91 عن أبي الجارود ، بحارالأنوار : ج 60 ص 369 ح 75 .
2- .بصائر الدرجات : ص 462 ح 8 ، بحارالأنوار : ج 25 ص 69 ح 53 .
3- .جالَ : أي دارَ (النهاية : ج 1 ص 317 «جول») .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 1 ، بحارالأنوار : ج 11 ص 122 ح 56 .
5- .الكِلَّةُ : السِّترُ الرقيق يخاط كالبيت يُتَوقّى فيه من البَقّ (لسان العرب : ج 11 ص 595 «كلل») .
6- .مختصر بصائر الدرجات : ص 3 ، بصائر الدرجات : ص 463 ح 12 كلاهما عن المفضّل بن عمر ، بحارالأنوار : ج 61 ص 40 ح 11 .
7- .الثُّفلُ : حُثالةُ الشيء ، وما سَفَلَ من كلِّ شيء ، والمُراد : النجاسة (مجمع البحرين : ج 1 ص 243 «ثفل») .
8- .لِحاءُ الشجرة : قِشرُها (النهاية : ج 4 ص 243 «لحا») .
9- .تحف العقول : ص 354 ، علل الشرائع : ص 107 ح 5 عن إسماعيل بن أبي زياد السكوني نحوه ، بحارالأنوار : ج 61 ص 295 ح 6 .

ص: 23

امام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداى متعال : «سپس آن را آفرينشى ديگر ، پديد ساختيم» _ :اين آفرينش ، [مرحله] دميدن جان در اوست .

امام صادق عليه السلام_ در پاسخ پرسش از اين سخن خداى متعال : «و از روح خويش در او دميد» _ :يعنى از قدرت خود .

امام على عليه السلام_ در بيان آفرينش آدم عليه السلام _ :سپس خداوند سبحان ، از [قسمت هاى ]درشت و نرم زمين ، و شيرين و شور آن ، قدرى خاك گرد كرد و بر آن آب ريخت تا خالص گرديد ... . آن گاه از روح خود در آن دميد . پس به صورت انسانى در آمد ، داراى ذهن هايى كه آنها را به تكاپو اندازد ، و انديشه اى كه آن را به كار اندازد و اندام هايى كه به خدمت گيرد ، و ابزارهايى كه آنها را زير و رو كند ، و [نيروى ]شناختى كه با آن ، درست و نادرست ، و چشيدنى ها و بوييدنى ها ، و رنگ ها و جنس ها را ، تميز دهد ؛ [انسانى] آميخته به طينتى با رنگ هاى گوناگون ، و چيزهايى همانند و همساز ، و چيزهايى ناساز و هم ستيز ، و اخلاطى ناهمگون ، چون گرمى و سردى و تَرى و خشكى .

امام صادق عليه السلام :ارواح ، نه با بدن آميخته اند و نه به آنها تكيه دارند ؛ بلكه چونان پشه بندى [و هاله اى] ، بدن را در ميان گرفته اند .

امام صادق عليه السلام :انسان ، در حقيقت ، با آتش (1) مى خورد و مى آشامد و كار مى كند ، به واسطه باد (هوا) مى شنود و مى بويد ، به واسطه آب ، (2) لذّت خوراك و نوشيدنى را حس مى كند ، و به واسطه روح ، تحرّك دارد . اگر آتش در معده او نبود ، معده اش آب و غذاى درونش را هضم نمى كرد ، و اگر باد [و هوا] نبود ، نه آتش معده برافروخته مى شد و نه مواد زايد از شكمش خارج مى شد ، و اگر روح نبود ، رفت و آمدى نداشت ، و اگر سردى آب نبود ، آتش ، معده او را مى سوزاند ، و اگر نور نبود ، نه مى ديد و نه مى فهميد . گِل ، صورت انسان است ، و استخوان در بدن او ، چونان درخت در زمين است ، و مو در بدنش ، چونان علف زمين است ، و عَصَب در بدنش به منزله پوست درخت است ، و خون در بدنش ، به منزله آب در زمين است ، و همان گونه كه استوارى زمين به آب است ، استوارى بدن انسان نيز به خون است ، و مغز ، چربى و كفِ خون است . پس اين چنين ، انسان از بُعد دنيوى و بُعد اُخروى آفريده شد . پس هر گاه خداوند ، اين دو را با هم در آميزد ، زندگى او در زمين ، آغاز مى شود _ زيرا از بُعد آسمانى به دنيا فرود آمده است _ ، و هر گاه خداوند ، آن دو را از هم جدا كند ، با اين جدايى ، مرگ رُخ مى دهد و بُعد اُخروى به آسمان برگردانده مى شود . پس ، زندگى در زمين است ، و مرگ ، در آسمان ، و اين بِدان سبب است كه ميان روح و جسم ، جدايى مى اُفتد و روح و نور ، به قدرت نخستين ، باز گردانده مى شوند و جسم بر جاى مى مانَد ؛ چون از بُعد دنيوى است .

.


1- .حرارت غريزى ناشى از آتش ، انرژى حرارتى بدن .
2- .شايد مقصود ، بزاق دهان باشد .

ص: 24

عنه عليه السلام :عِرفانُ المَرءِ نَفسَهُ أن يَعرِفَها بِأَربَعِ طَبائِعَ ، وأربَعِ دَعائِمَ ، وأربَعَةِ أركانٍ ؛ فَطَبايِعُهُ : الدَّمُ وَالمِرَّةُ وَالريحُ وَالبَلغَمُ . ودَعائِمُهُ : العَقلُ ، ومِنَ العَقلِ الفَهمُ وَالحِفظُ (1) . وأركانُهُ : النّورُ وَالنّارُ وَالرّوحُ وَالماءُ . وصورَتُهُ طينَتُهُ (2) . فَأَبصَرَ بِالنّورِ ، وأكَلَ وشَرِبَ بِالنّارِ ، وجامَعَ وتَحَرَّكَ بِالرّوحِ . ووَجَدَ طَعمَ الذَّوقِ وَالطَّعامِ بِالماءِ . فَهذا تَأسيسُ صورَتِهِ . (3)

الاحتجاج :مِن سُؤالِ الزِّنديقِ الَّذي سَأَلَ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن مَسائِلَ كَثيرَةٍ ، أن قالَ : ... أخبِرني عَنِ السِّراجِ إذَا انطَفَأَ أينَ يَذهَبُ نورُهُ ؟ قالَ عليه السلام : يَذهَبُ فَلا يَعودُ . قالَ : فَما أنكَرتَ أن يَكونَ الإِنسانُ مِثلَ ذلِكَ ، إذا ماتَ وفارَقَ الرّوحُ البَدَنَ ، لَم يَرجِع إلَيهِ أبَدا كَما لا يَرجِعُ ضَوءُ السِّراجِ إلَيهِ أبَدا إذَا انطَفَأَ ؟ قالَ : لَم تُصِبِ القِياسَ ، إنَّ النّارَ فِي الأَجسامِ كامِنَةٌ ، وَالأَجسامُ قائِمَةٌ بِأَعيانِها كَالحَجَرِ وَالحَديدِ ، فَإِذا ضُرِبَ أحَدُهُما بِالآخَرِ ، سَطَعَت مِن بَينِهِما نارٌ ، يُقتَبَسُ مِنها سِراجٌ لَهُ ضَوءٌ ، فَالنّارُ ثابِتَةٌ في أجسامِها ، وَالضَّوءُ ذاهِبٌ ، وَالرّوحُ : جِسمٌ رَقيقٌ ، قَد اُلبِسَ قالِبا كَثيفا ، ولَيسَ بِمَنزِلَةِ السِّراجِ الَّذي ذَكَرتَ ، إنَّ الَّذي خَلَقَ فِي الرَّحِمِ جَنينا مِن ماءٍ صافٍ ، ورَكَّبَ فيهِ ضُروبا مُختَلِفَةً : مِن عُروقٍ ، وعَصَبٍ وأسنانٍ ، وشَعرٍ ، وعِظامٍ ، وغَيرِ ذلِكَ ، هُوَ يُحييهِ بَعدَ مَوتِهِ ويُعيدُهُ بَعدَ فَنائِهِ . (4)

.


1- .هكذا في المصدر ؛ لم يطابق المعدودُ العددَ ، وفي علل الشرائع : «ومن العقل : الفطنة والفهم والحفظ والعلم» .
2- .لا توجد عبارة : «وصورته طينته» في علل الشرائع .
3- .تحف العقول : ص 354 ، علل الشرائع : ص 108 ح 6 نحوه ، بحارالأنوار : ج 61 ص 302 ح 8 .
4- .الاحتجاج : ج 2 ص 212 و 243 ح 223 ، بحارالأنوار : ج 10 ص 184 ح 2 .

ص: 25

امام صادق عليه السلام :خودشناسى انسان ، اين است كه بداند داراى چهار طبع و چهار ستون و چهار رُكن است . چهار طبع او ، عبارت اند از : خون و صفرا و باد و بلغم . ستون هايش عبارت اند از خِرد ، كه از خِرد ، فهم و حافظه مايه مى گيرد . و اركانش عبارت اند از : نور و آتش و روح و آب . و صورتش سرشت اوست . پس با نور مى بيند و به واسطه آتش (حرارت مزاج) مى خورد و مى آشامد ، و به واسطه روح ، مجامعت مى كند و حركت مى كند ، و به واسطه آب ، مزه چشايى ها و غذا را حس مى كند . اين است بنياد صورت او .

الاحتجاج_ از جمله پرسش هاى فراوانى كه زنديق از امام صادق عليه السلام سؤال كرد _ :گفت : زمانى كه چراغْ خاموش مى شود ، نورش به كجا مى رود؟ فرمود : «از بين مى رود و ديگر ، باز نمى گردد» . زنديق گفت : پس چرا قبول نداريد كه انسان ، اين گونه باشد ؟ وقتى مُرد و روح از بدن جدا شد ، ديگر هرگز به بدن بر نمى گردد ، چنان كه وقتى چراغْ خاموش شد ، نورش ديگر هرگز به آن باز نمى گردد . امام عليه السلام فرمود : «قياست درست نبود . آتش در اجسام ، نهفته است و اجسام ، قائم به ذات اند ، مانند سنگ و آهن . پس هر گاه يكى از اين دو به ديگرى زده شود ، از ميانشان ، آتش جرقّه مى زند و از آن آتش ، چراغى نورانى افروخته مى گردد . پس ، آتش در اجسام آتش گرفته ، ثابت است ؛ ولى نور ، از بين رفتنى است . امّا روح ، جسم لطيفى است كه كالبد سِتَبرى بر آن پوشانده شده است . روح ، مانند چراغى كه گفتى ، نيست . همان كسى كه در رحِم از آبى صاف ، جنينى آفريد و اجزاى گوناگون ، از رگ و عصب و دندان و مو و استخوان و جز اينها در او پديد آورد ، همو آن را پس از مرگش زنده مى گرداند و پس از نابودى اش ، آن را دوباره ايجاد مى كند» .

.

ص: 26

1 / 2تَركيبُ العَقلِ وَالصّورَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا مَعشَرَ قُرَيشٍ! إِنَّ حَسَبَ الرَّجُلِ دينُهُ ومُروءَتَهُ خُلُقُهُ وأصلَهُ عَقلُهُ . (1)

الإمام علي عليه السلام :الإِنسانُ عَقلٌ وصورَةٌ ، فَمَن أخطَأَهُ العَقلُ ولَزِمَتهُ الصّورَةُ لَم يَكُن كامِلاً ، وكانَ بِمَنزِلَةِ مَن لا روحَ فيهِ ، فَمَن طَلَبَ العَقلَ المُتَعارَفَ فَليَعرِف صورَةَ الاُصولِ وَالفُضولِ فَإِنَّ كَثيرا مِنَ النّاسِ يَطلُبونَ [الفُضولَ] (2) ويُضَيِّعونَ (3) الاُصولَ ، مَن أحرَزَ الأَصلَ اكتَفى بِهِ عَنِ الفَضلِ . (4)

.


1- .الكافي : ج 8 ص 181 ح 203 ، الأمالي للطوسي : ص 147 ح 241 كلاهما عن سدير الصيرفي عن الإمام الباقر عليه السلام ، روضة الواعظين : ص 310 عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحارالأنوار : ج 22 ص 382 ح 16 .
2- .ما بين المعقوفين سقط من المصدر ، وأثبتناه من بحارالأنوار .
3- .في بحارالأنوار : «يَضَعونَ» وهو الأنسب .
4- .مطالب السؤول : ص 212؛ بحارالأنوار : ج 78 ص 7 ح 59 .

ص: 27

1 / 2 تركيب خرد و پيكر

1 / 2تركيب خِرد و پيكرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى گروه قريش ! حَسَب [و مَنزلت اجتماعى] مرد ، ديندارى اوست ، و آدميّتش اخلاق او ، و [اصل و] ريشه اش خِرد او .

امام على عليه السلام :انسان ، خِردى است و صورتى (پيكرى) . پس هر كه خِرد از او دور شود و صورت همراهش گردد ، كامل نيست و به مانند كالبدى بى جان است ، و هر كه جوياى خِرد متعارف باشد ، بايد صورت اصول و زوايد (فروع) را بشناسد ؛ زيرا بسيارى از مردم ، دنبال فروع هستند و اصول را وا مى گذارند . هر كه اصل را به دست آورد ، از فرع ، بى نياز مى شود .

.

ص: 28

عنه عليه السلام :أصلُ الإِنسانِ لُبُّهُ (1) ، وعَقلُهُ دينُهُ (2) ، ومُرُوَّتُهُ حَيثُ يَجعَلُ نَفسَهُ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :دِعامَةُ الإِنسانِ العَقلُ ، وَالعَقلُ مِنهُ الفِطنَةُ وَالفَهمُ وَالحِفظُ وَالعِلمُ ؛ وبِالعَقلِ يَكمُلُ ، وهُوَ دَليلُهُ ومُبصِرُهُ ومِفتاحُ أمرِهِ . (4)

1 / 3تَركيبُ العَقلِ وَالشَّهوَةِعلل الشرائع عن عبد اللّه بن سنان :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ الصّادِقَ عليه السلام فَقُلتُ : المَلائِكَةُ أفضَلُ أم بَنو آدَمَ ؟ فَقالَ : قالَ أميرُ المُؤمِنينَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام : إنَّ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ رَكَّبَ فِي المَلائِكَةِ عَقلاً بِلا شَهوَةٍ ، ورَكَّبَ فِي البَهائِمِ شَهوَةً بِلا عَقلٍ ، ورَكَّبَ في بَني آدَمَ كِلَيهِما ، فَمَن غَلَبَ عَقلُهُ شَهوَتَهُ فَهُوَ خَيرٌ مِنَ المَلائِكَةِ ، ومَن غَلَبَت شَهوَتُهُ عَقلَهُ فَهُوَ شَرٌّ مِنَ البَهائِمِ . (5)

.


1- .اللُّبُّ : العَقلُ ، سمّي بذلك لأنّهُ نَفسُ ما في الإنسانِ ، وما عَدَاهُ كأنَّهُ قِشرٌ (مجمع البحرين : ج 3 ص 1616 «لبب») .
2- .في الأمالي للصدوق «عقله ودينه» بدل «عقله دينه» والظاهر زيادة الواو وأنّها اشتباه من المصحّح ؛ إذ أنّ المستنسخ وضع ضمّة كبيرة على هاء كلمة «عقلهُ» في الطبعة القديمة والحجريّة، فظنّ المصحّح أنّها واوٌ، وفي بحار الأنوار نقل الحديث أيضا عن الأمالي من دون واوٍ . راجع في خصوص ذلك : الأحاديث الواردة في تحف العقول : ص 217 وفقه الرضا : ص 367 وبحار الأنوار : ج 75 ص 108 ح 11 .
3- .روضة الواعظين : ص 8 ، الأمالي للصدوق : ص 312 ح 361 عن جميل بن درّاج عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام ، بحارالأنوار : ج 1 ص 82 ح 2 .
4- .الكافي : ج 1 ص 25 ح 23 ، علل الشرائع : ص 103 ح 2 ، بحارالأنوار : ج 1 ص 90 ح 17 .
5- .علل الشرائع : ص 4 ح 1 ، مشكاة الأنوار : ص 439 ح 1474 نحوه ، بحارالأنوار : ج60 ص299 ح5 .

ص: 29

1 / 3 تركيب خرد و خواهش

امام على عليه السلام :اصل انسان ، خِرد اوست ، و خِردش دين او ، و مروّتش آن جا كه خويش را قرار مى دهد .

امام صادق عليه السلام :ستون انسان ، خِرد است ، و هوش و فهم و حافظه و دانش ، از خِرد بر مى خيزند ، و با خِرد است كه كامل مى شود ، و خِرد ، راه نماى او و مايه بينش او و كليد كارهاى اوست .

1 / 3تركيب خرد و خواهشعلل الشرائع_ به نقل از عبد اللّه بن سنان _ :از امام صادق عليه السلام پرسيدم : فرشتگان برترند ، يا آدميان؟ فرمود : «امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام فرمود : خداى عز و جل ، در فرشتگان ، خِرد نهاد ، بى خواهش ، و در چارپايان ، خواهش نهاد ، بى خِرد و در آدميان ، هر دو را نهاد . پس هر كس خِردش بر خواهشش چيره آيد ، او از فرشتگان ، بهتر است و هر كس خواهشش بر خِردش چيره آيد ، او از چارپايان ، بدتر [و پست تر] است » .

.

ص: 30

1 / 4تَركيبٌ مِنَ العالَمَينِالإمام الكاظم عليه السلام :خَلَقَ اللّهُ عالَمَينِ مُتَّصِلَينِ ، فَعالَمٌ عُلوِيٌّ وعالَمٌ سُفلِيٌّ ، ورَكَّبَ العالَمَينِ جَميعا فِي ابنِ آدَمَ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :الإِنسانُ خُلِقَ مِن شَأنِ الدُّنيا وشَأنِ الآخِرَةِ ، فَإِذا جَمَعَ اللّهُ بَينَهُما صارَت حَياتُهُ فِي الأَرضِ لِأَنَّهُ نَزَلَ مِن شَأنِ السَّماءِ إلَى الدُّنيا ، فَإِذا فَرَّقَ اللّهُ بَينَهُما صارَت تِلكَ الفُرقَةُ المَوتَ ، تُرَدُّ شَأنُ الاُخرى إلَى السَّماءِ ، فَالحَياةُ فِي الأَرضِ ، وَالمَوتُ فِي السَّماءِ ، وذلِكَ أنَّهُ يُفَرَّقُ بَينَ الأَرواحِ وَالجَسَدِ ، فَرُدَّتِ الرّوحُ وَالنّورُ إلَى القُدرَةِ الاُولى ، وتُرِكَ الجَسَدُ لِأَنَّهُ مِن شَأنِ الدُّنيا . (2)

1 / 5أشبَهُ شَيءٍ بِالمِعيارِالإمام عليّ عليه السلام :اِبنُ آدَمَ أشبَهُ شَيءٍ بِالمِعيارِ ، إمّا ناقِصٌ بِجَهلٍ أو راجِحٌ بِعِلمٍ . (3)

1 / 6مُتَرَدِّدٌ بَينَ اللّه عزّوجلِّ وَالشَّيطانِفقه الرضا عليه السلام :قالَ العالِمُ عليه السلام : وَجَدتُ ابنَ آدَمَ بَينَ اللّهِ وبَينَ الشَّيطانِ ؛ فَإِن أحَبَّهُ اللّهُ _ تَقَدَّسَت أسماؤُهُ _ خَلَّصَهُ وَاستَخلَصَهُ ، وإلّا خَلّى بَينَهُ وبَينَ عَدُوِّهِ . (4)

.


1- .الاختصاص : ص 142 ، بحارالأنوار : ج 61 ص 253 ح 6 .
2- .علل الشرائع : ص 107 ح 5 عن إسماعيل بن أبي زياد السكوني ، تحف العقول : ص 355 ، بحارالأنوار : ج 6 ص 117 ح 4 .
3- .تحف العقول : ص 212 ، كشف الغمّة : ج 3 ص 136 عن أحمد بن عليّ بن ثابت عن الإمام الجواد عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 78 ص 50 ح 74 .
4- .فقه الرضا عليه السلام : ص 349 ، بحارالأنوار : ج 5 ص 55 ح 96 .

ص: 31

1 / 4 تركيب دو جهان
1 / 5 ماننده ترين چيز به ترازو
1 / 6 در نَوَسان ميان خدا و شيطان

1 / 4تركيب دو جهانامام كاظم عليه السلام :خداوند ، دو جهانِ به هم پيوسته آفريد : جهان بَرين و جهان پايين ، و اين هر دو جهان را در آدميزاد در آميخت .

امام صادق عليه السلام :انسان از بُعد دنيوى و بعد اُخروى آفريده شده است . پس هر گاه خداوند ، اين دو را با هم جمع كند ، زندگى انسان در زمين آغاز مى شود _ زيرا از بُعد آسمان به دنيا فرود آمده است _ ، و هر گاه خداوند ، آن دو را از هم جدا سازد ، با اين جدايى ، مرگ رُخ مى دهد و بُعد اُخروى به آسمان باز گردانده مى شود . پس ، زندگى در زمين است و مرگ ، در آسمان ، و اين بدين سبب است كه ميان روح ها و جسد ، جدايى افكنده مى شود ، و روح و نور به قدرت نخستين ، باز گردانده مى شوند و جسم بر جاى مى مانَد ؛ چون از بُعد دنيوى [و زمينى] است .

1 / 5ماننده ترين چيز به ترازوامام على عليه السلام :آدمى زاده ، ماننده ترين چيز به ترازوست : يا سبُك است به نادانى ، يا سنگين است به دانايى .

1 / 6در نَوَسان ميان خدا و شيطانفقه الرضا عليه السلام :امام كاظم عليه السلام فرمود : «آدمى زاده را ميان خدا و شيطان [در نوسان ]يافتم . پس اگر خداوند _ كه نام هايش مقدّس باد _ دوستش بدارد ، او را مى پالايد و گزين مى كند ، وگر نه ، او را با دشمنش (شيطان) تنها مى گذارد .

.

ص: 32

1 / 7أعجَبُ ما فيهِ قَلبُهُالإمام عليّ عليه السلام :أيُّهَا النّاسُ! أعجَبُ ما فِي الإِنسانِ قَلبُهُ ، ولَهُ مَوادُّ مِنَ الحِكمَةِ وأضدادٌ مِن خِلافِها ، فَإِن سَنَحَ لَهُ الرَّجاءُ أذَلَّهُ الطَّمَعُ ، وإن هاجَ بِهِ الطَّمَعُ أهلَكَهُ الحِرصُ ، وإن مَلَكَهُ اليَأسُ قَتَلَهُ الأَسَفُ ، وإن عَرَضَ لَهُ الغَضَبُ اشتَدَّ بِهِ الغَيظُ ، وإن اُسعِدَ بِالرِّضى نَسِيَ التَّحَفُّظَ ، وإن نالَهُ الخَوفُ شَغَلَهُ الحَذَرُ ، وإنِ اتَّسَعَ لَهُ الأَمنُ استَلَبَتهُ الغِرَّةُ (1) ، وإن جُدِّدَت لَهُ نِعمَةٌ أخَذَتهُ العِزَّةُ ، وإن أفادَ مالاً أطغاهُ الغِنى ، وإن عَضَّتهُ فاقَةٌ شَغَلَهُ البَلاءُ (2) ، وإن أصابَتهُ مُصيبَةٌ فَضَحَهُ الجَزَعُ ، وإن أجهَدَهُ الجوعُ قَعَدَ بِهِ الضَّعفُ ، وإن أفرَطَ فِي الشِّبَعِ كَظَّتهُ البِطنَةُ ، فَكُلُّ تَقصيرٍ بِهِ مُضِرٌّ ، وكُلُّ إفراطٍ لَهُ مُفسِدٌ . (3)

.


1- .في المصدر : «استلبته العزّة» ، وفي نسخة : أخذته العزّة . ومافي المتن أثبتناه من جميع المصادر الاُخرى وهو الصواب .
2- .وفي نسخة : جهده البكاء .
3- .الكافي : ج 8 ص 21 ح 4 عن جابر بن يزيد ، نهج البلاغه : الحكمة 108 ، الإرشاد : ج 1 ص 301 ، خصائص الأئمّة : ص 97 كلّها نحوه ، بحارالأنوار : ج 70 ص 52 ح 13 ؛ تاريخ دمشق : ج 51 ص 182 عن عبداللّه بن جعفر نحوه ، كنزالعمّال : ج 1 ص 348 ح 1567 .

ص: 33

1 / 7 دل آدمى ، شگفت ترين عضو او

1 / 7دل آدمى ، شگفت ترين عضو اوامام على عليه السلام :اى مردم ! شگفت ترين چيز در انسان ، دل اوست ؛ زيرا مايه هايى از حكمت [و صفات پسنديده] در آن است و صفاتى به وارونه آنها : اگر اميد به او دست دهد ، طمع به خوارى اش مى افكند . اگر طمع ، او را بر انگيزد ، آزمندى به هلاكتش مى اندازد . اگر نوميدى بر او چيره آيد ، افسوس [و اندوه] او را مى كُشد . اگر خشم ، او را فرا گيرد ، عصبانيت ، جانش را به لب مى آورد . اگر خوش حالى يارش شود ، خوددارى را از ياد مى برَد . اگر ترس به او برسد ، احتياط كارى مشغولش مى سازد . اگر امنيت [و آرامش] ، او را فرو پوشاند ، غفلت ، او را در مى رُبايد . اگر نعمت پياپى به او برسد ، غرور ، او را فرا مى گيرد . اگر به ثروتى دست يابد ، توانگرى به طغيانش مى كشاند . اگر فقرى او را بگَزَد ، رنج [و گرفتارى] ، به خود سرگرمش مى سازد . اگر مصيبتى به او رسد ، بى تابى رسوايش مى كند . اگر گرسنگى به ستوهش آورد ، ناتوانى از پايش در مى آورد ، و اگر در سيرى از اندازه بگذراند ، پُرخورى به رنجش مى افكند . پس هر كوتاهى اى به او زيان مى رساند و هر زياده روى اى تباهش مى گرداند .

.

ص: 34

الفصل الثاني: خلق الإنسان2 / 1الإِنسانُ قَبلَ الدُّنياالكتاب«هَلْ أَتَى عَلَى الْاءِنسَانِ حِينٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئا مَّذْكُورًا» . (1)

«أَوَ لَا يَذْكُرُ الْاءِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَ لَمْ يَكُ شَيْئا» . (2)

«قَالَ كَذَلِكَ قَالَ رَبُّكَ هُوَ عَلَىَّ هَيِّنٌ وَ قَدْ خَلَقْتُكَ مِن قَبْلُ وَ لَمْ تَكُ شَيْئا» . (3)

الحديثالإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «هَلْ أَتَى عَلَى الْاءِنسَانِ حِينٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئا مَّذْكُورًا» _ :كانَ مَذكورا فِي العِلمِ ، ولَم يَكُن مَذكورا فِي الخَلقِ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «هَلْ أَتَى عَلَى الْاءِنسَانِ حِينٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئا مَّذْكُورًا» _ :كانَ شَيئا مَقدورا ، ولَم يَكُن مُكَوَّنا . (5)

.


1- .الإنسان : 1 .
2- .مريم : 67 .
3- .مريم : 9 .
4- .مجمع البيان : ج 10 ص 614 عن سعيد الحداد ، بحارالأنوار : ج 60 ص 328 .
5- .مجمع البيان : ج 10 ص 614 عن حمران بن أعين ، بحارالأنوار : ج 60 ص 328 .

ص: 35

فصل دوم : آفرينش انسان
2 / 1 انسان ، پيش از آمدن به اين جهان

فصل دوم : آفرينش انسان2 / 1انسان ، پيش از آمدن به اين جهانقرآن«آيا انسان را آن هنگام از روزگار [به ياد] آيد كه چيزى در خور يادكرد نبود ؟» .

«آيا انسان به ياد نمى آورد كه ما او را پيش تر آفريديم ، حال آن كه چيزى نبود ؟» .

«[فرشته] گفت : چنين است . پروردگار تو گفت : اين [كار] بر من آسان است ، و تو را [نيز ]پيش تر آفريدم ، در حالى كه هيچ نبودى» .

حديثامام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «آيا انسان را آن هنگام از روزگار [به ياد ]آيد كه چيزى در خور يادكرد نبود ؟» _ :در علم [خدا] در خور يادكرد بود و در آفرينش ، در خور يادكرد نبود .

امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «آيا انسان را آن هنگام از روزگار [به ياد] آيد كه چيزى در خور يادكرد نبود ؟» _ :وجود تقديرى داشته ؛ امّا وجود تكوينى نداشته است .

.

ص: 36

المحاسن عن حمران :سَأَلتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ : «هَلْ أَتَى عَلَى الْاءِنسَانِ حِينٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئا مَّذْكُورًا» فَقالَ : كانَ شَيئا ولَم يَكُن مَذكورا . (1)

الكافي عن مالك الجهني :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ تَعالى : «أو لَم يَرَ الإِنسانُ أنّا خَلَقناهُ مِن قَبلُ ولَم يَكُ شَيئا» (2) ، قالَ : فَقالَ : لا مُقَدَّرا ولا مُكَوَّنا . قالَ : وسَأَلتُهُ عَن قَولِهِ : «هَلْ أَتَى عَلَى الْاءِنسَانِ حِينٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئا مَّذْكُورًا» ، فَقالَ : كانَ مُقَدَّرا غَيرَ مَذكورٍ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام_ في بَيانِ تَأويلِ أفعالِ الصَّلاةِ _ :ثُمَّ تَأويلُ رَفعِ رَأسِكَ مِنَ الرُّكوعِ إذا قُلتَ : «سَمِعَ اللّهُ لِمَن حَمِدَهُ ، الحَمدُ للّهِِ رَبِّ العالَمينَ» تَأويلُهُ : الَّذي أخرَجَني مِنَ العَدَمِ إلَى الوُجودِ . (4)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ فِي المُناجاةِ _ :سَيِّدي خَلَقتَني فَأَكمَلتَ تَقديري ، وصَوَّرتَني فَأَحسَنتَ تَصويري ، فَصِرتُ بَعدَ العَدَمِ مَوجودا ، وبَعدَ المَغيبِ شَهيدا . (5)

2 / 2أبُو البَشَرِالكتاب«إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِندَ اللَّهِ كَمَثَلِ ءَادَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُن فَيَكُونُ» . (6)

.


1- .المحاسن : ج 1 ص 379 ح 836 ، مجمع البيان : ج 10 ص 614 عن زرارة ، بحارالأنوار : ج 5 ص 120 ح 63 ؛ تفسير الطبري : ج 14 الجزء 29 ص 202 من دون اسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام .
2- .المراد هو الآية 67 من سورة مريم : «أَوَ لَا يَذْكُرُ الْاءِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ ...» ، والظاهر أنّه من تصحيف النسّاخ .
3- .الكافي : ج 1 ص 147 ح 5 ، بحارالأنوار : ج 57 ص 63 ح 33 .
4- .بحار الأنوار : ج 84 ص 254 ح 52 نقلاً عن خط الشهيد عن جابر بن عبداللّه الأنصاري .
5- .بحار الأنوار : ج 94 ص 170 ح 22 نقلاً عن كتاب أنيس العابدين .
6- .آل عمران : 59 .

ص: 37

2 / 2 پدر بشر

المحاسن_ به نقل از حمران _ :از امام باقر عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جل : «آيا انسان را آن هنگام از روزگار [به ياد ]آيد كه چيزى درخور يادكرد نبود؟» پرسيدم . فرمود : «چيزى بوده ؛ امّا در خور يادكرد نبوده است» .

الكافى_ به نقل از مالك جُهَنى _ :از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن خداوند متعال : «آيا انسان به ياد نمى آورد كه ما او را پيش تر آفريديم ، حال آن كه چيزى نبود؟» پرسيدم . فرمود : «نه مقدّر شده بود و نه آفريده» . همچنين از ايشان ، در باره اين سخن خداوند : «آيا انسان را آن هنگام از روزگار [به ياد] آيد كه چيزى در خور يادكرد نبود ؟» پرسيدم . فرمود : «مقدّر شده بود ؛ ولى در خور يادكرد (آفريده شده) نبود» .

امام على عليه السلام_ در بيان معناى باطنى افعال نماز _ :ديگر ، تأويل سر برداشتنت از ركوع و گفتنِ جمله «سمع اللّه لمن حمده ، الحمد للّه ربّ العالمين» است . تأويلش [اين است كه او] كسى است كه مرا از نيستى به هستى آورد .

امام زين العابدين عليه السلام_ در راز و نياز با خدا _ :آقاى من ! تو مرا آفريدى و در كمالِ اندازه آفريدى ، و مرا صورت [و شكل] بخشيدى و نيكو صورتگرى كردى ، و در نتيجه ، از آن پس كه نبودم ، هست شدم ، و از ناپيدايى به پيدايى در آمدم .

2/ 2پدر بشرقرآن«داستان عيسى در نزد خدا ، چون داستان آدم است كه از خاك آفريدش . سپس به او گفت : «باش» و او پديد آمد» .

.

ص: 38

«وَ بَدَأَ خَلْقَ الْاءِنسَانِ مِن طِينٍ * ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلَالَةٍ مِّن مَّاءٍ مَّهِينٍ» . (1)

«فَاسْتَفْتِهِمْ أَهُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَم مَّنْ خَلَقْنَا إِنَّا خَلَقْنَاهُم مِّن طِينٍ لَازِبٍ» . (2)

«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْاءِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ» . (3)

«خَلَقَ الْاءِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ كَالْفَخَّارِ» . (4)

«قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِى مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ» . (5)

«وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَئِكَةِ اسْجُدُواْ لِأَدَمَ فَسَجَدُواْ إِلآَّ إِبْلِيسَ لَمْ يَكُن مِّنَ السَّاجِدِينَ» . (6)

«وَهُوَ الَّذِى أَنشَأَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَمُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الْايَاتِ لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ» . (7)

«إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَئِكَةِ إِنِّى خَالِقٌ بَشَرًا مِّن طِينٍ * فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِى فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِينَ * فَسَجَدَ الْمَلَئِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ * إِلَّا إِبْلِيسَ اسْتَكْبَرَ وَ كَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ * قَالَ يَاإِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَىَّ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنتَ مِنَ الْعَالِينَ * قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِى مِن نَّارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِن طِينٍ * قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّكَ رَجِيمٌ * وَ إِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِى إِلَى يَوْمِ الدِّينِ» . (8)

الحديثتفسير القمي : «وَ بَدَأَ خَلْقَ الْاءِنسَانِ مِن طِينٍ» قالَ : هُوَ آدَمُ عليه السلام ، «ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ» أي وَلَدَهُ «مِن سُلَالَةٍ» وهُوَ الصَّفوُ مِنَ الطَّعامِ وَالشَّرابِ «مِّن مَّاءٍ مَّهِينٍ» قالَ : النُّطفَةُ المَنِيُّ «ثُمَّ سَوَّاهُ» أيِ استَحالَهُ مِن نُطفَةٍ إلى عَلَقَةٍ ، ومِن عَلَقَةٍ إلى مُضغَةٍ ، حَتّى نَفَخَ فيهِ الرّوحَ . (9)

.


1- .السجدة : 7 و 8 .
2- .الصافات : 11 .
3- .الحجر : 26 وراجع : الآية : 28 و 33 .
4- .الرحمن : 14 .
5- .الأعراف : 12 .
6- .الأعراف : 11 .
7- .الأنعام : 98 .
8- .ص : 71 _ 78 .
9- .تفسير القمي : ج 2 ص 168 ، بحارالأنوار : ج 60 ص 370 ح 76 .

ص: 39

«و آفرينش انسان را از گِلى آغاز كرد . سپس نسل او را از چكيده آبى پست ، قرار داد» .

«از ايشان بپرس : آيا آنها از نظر آفرينش دشوارترند ، يا كسانى كه خلق كرديم؟ ما آنها را از گِلى چسبنده پديد آورديم» .

«ما انسان را از گِلى خشك ، از گِلى سياه و بدبو ، آفريديم» .

«انسان را از گِل خشكيده اى سفال مانند آفريد» .

«[خدا به شيطان گفت :] چون تو را به سجده فرمان دادم ، چه چيزى تو را باز داشت از اين كه سجده كنى ؟ گفت : من از او بهترم . مرا از آتش آفريدى و او را از گِل آفريدى» .

«و به تحقيق ، ما شما را آفريديم . سپس صورتتان بخشيديم . آن گاه به فرشتگان گفتيم : براى آدم ، سجده كنيد . پس همه سجده كردند ، مگر ابليس كه از سجده كنندگان نبود» .

«و او كسى است كه شما را از يك تن پديد آورد . پس [براى شما] قرارگاهى و سپردگاهى قرار داد . همانا ما آيات خود را براى مردمى كه مى فهند ، به روشنى بيان كرده ايم» .

«آن گاه كه پروردگار تو به فرشتگان فرمود : «من ، بشرى از گِل خواهم آفريد . پس چون او را بپرداختم و از روح خود در او دميدم ، برايش به سجده بيفتيد» . پس فرشتگان ، همگى به سجده افتادند ، مگر ابليس كه بزرگى فروخت و از كافران شد . [خداوند] فرمود : «اى ابليس! چه چيز ، تو را مانع از آن شد تا براى چيزى كه من با دستانِ [قدرتِ] خود آفريدم ، سجده آورى؟ آيا بزرگى فروختى ، يا از برترى جويانى؟» . گفت : من از او بهترم . مرا از آتش آفريدى و او را از گِل آفريدى . فرمود : «پس ، از آن (بهشت) بيرون شو كه تو رانده شده اى و تا روز پاداش ، لعنت من بر توست»» .

حديثتفسير القمّى :[در باره] «و آفرينش انسان را از گِلى آغاز كرد» فرمود : يعنى آدم عليه السلام را . «سپس نسل او را قرار داد» ، يعنى فرزندان او را . «از چكيده اى» ، يعنى عصاره غذا و آب . «از آبى پست» ، يعنى آب مَنى . «سپس او را بپرداخت» ، يعنى از نطفه به خون بسته ، و از خون بسته به پاره گوشت تبديل كرده تا آن كه در او روح دميد .

.

ص: 40

تفسير الطبري عن ابن عباس_ في قَولِهِ : «وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ» _ :قَولُهُ : «خَلَقْنَاكُمْ» يَعني آدَمَ ، وأمّا «صَوَّرْنَاكُمْ» فَذُرِّيَّتُهُ . (1)

تفسير الثعلبي عن عطاء_ في قَولِهِ تَعالى : «وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ» _ :خُلِقوا في ظَهرِ آدَمَ ، ثُمَّ صُوِّروا فِي الأَرحامِ . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :النّاسُ وُلدُ آدَمَ ، وآدَمُ مِن تُرابٍ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ قَد أذهَبَ عَنكُمُ عُبِّيَّةَ (4) الجاهِلِيَّةِ وفَخرَها بِالآباءِ ، مُؤمِنٌ تَقِيٌّ وفاجِرٌ شَقِيٌّ ، أنتُم بَنو آدَمَ وآدَمُ مِن تُرابٍ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :يا عَلِيُّ ، إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى قَد أذهَبَ بِالإِسلامِ نَخوَةَ الجاهِلِيَّةِ وتَفاخُرَها بِآبائِها ، ألا إنَّ النّاسَ مِن آدَمَ وآدَمَ مِن تُرابٍ ، وأكرَمُهُم عِندَ اللّهِ أتقاهُم . (6)

.


1- .تفسير الطبري : ج 5 الجزء 8 ص 126 ، تفسير الثعلبي : ج 4 ص 218 عن قتادة والربيع والضحاك والسدي ؛ بحارالأنوار : ج 60 ص 382 ح 105 نقلاً عن الدر المنثور .
2- .تفسير الثعلبي : ج 4 ص 218 ، الدرّ المنثور : ج 3 ص 424 نقلاً عن الفريابي عن ابن عباس ؛ بحارالأنوار : ج 60 ص 382 ح 103 .
3- .الطبقات الكبرى : ج 1 ص 25 عن أبي هريره ، كنزالعمّال : ج 6 ص 130 ح 15134 .
4- .العُبِّيَّةُ : الكِبرُ والفَخرُ (لسان العرب : ج 1 ص 574 «عبب») .
5- .سنن أبي داود : ج 4 ص 331 ح 5116 ، سنن الترمذي : ج 5 ص 735 ح 3956 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 286 ح 8744 ، السنن الكبرى : ج 10 ص 392 ح 21062 كلّها عن أبي هريرة ، كنزالعمّال : ج 1 ص 258 ح 1294 .
6- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 363 ح 5762 عن حماد بن عمرو وأنس بن محمّد عن أبيه جميعا عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 327 ح 2656 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، مشكاة الأنوار : ص 120 ح 283 نحوه ، بحارالأنوار : ج 77 ص 53 ح 3 .

ص: 41

تفسير الطبرى_ به نقل از ابن عبّاس ، در باره اين سخن خداوند : «و شما را آفريديم . سپس صورتتان بخشيديم» _ : «شما را آفريديم» ، يعنى آدم را ، و «صورتتان بخشيديم» ، يعنى ذرّيه او را .

تفسير الثعلبى_ به نقل از عطاء ، در باره اين سخن خداوند متعال : «و شما را آفريديم . سپس صورتتان بخشيديم» _ :در پشت آدم ، آفريده و سپس در رحِم ها صورتگرى شدند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مردمان ، فرزندان آدم عليه السلام اند ، و آدم ، از خاك بود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل ، كبر جاهليت و نازيدن جاهلى به نياكان را از شما بُرد . [پس ، از دو حال خارج نيستيد : يا] مؤمن پرهيزگار ، يا بى ايمان بدبخت . شما فرزندان آدميد و آدم ، از خاك بود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى على ! خداوند _ تبارك و تعالى _ به بركت اسلام ، نخوت جاهليت و نازيدن جاهلى به نياكان را بُرد . بدانيد! همانا مردمان ، از آدم اند ، و آدم ، از خاك بود ، و گرامى ترينِ آنان نزد خدا ، كسى است كه پرهيزگارتر باشد .

.

ص: 42

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ خَلَقَ آدَمَ مِن قَبضَةٍ قَبَضَها مِن جَميعِ الأَرضِ ، فَجاءَ بَنو آدمَ عَلى قَدرِ الأَرضِ ؛ جاءَ مِنهُمُ الأَحمَرُ وَالأَبيَضُ وَالأَسوَدُ وبَينَ ذلِكَ ، وَالسَّهلُ وَالحَزنُ (1) وَالخَبيثُ وَالطَّيِّبُ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ آدَمَ خُلِقَ مِن أديمِ الأَرضِ ؛ فيهِ الطَّيِّبُ وَالصّالِحُ وَالرَّديءُ ، فَكُلَّ ذلِكَ أنتَ راءٍ في وُلدِهِ ؛ الصّالِحَ وَالرَّدِيءَ . (3)

عنه عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ عَن وَجهِ تَسمِيَةِ آدَمَ وحَوّاءَ _ :سُمِّيَ آدَمُ آدَمَ لِأَ نَّهُ خُلِقَ مِن أديمِ الأَرضِ ، وذلِكَ أنَّ اللّهَ تَعالى بَعَثَ جَبرَئيلَ عليه السلام وأمَرَهُ أن يَأتِيَهُ مِن أديمِ الأَرضِ بِأَربَعِ طيناتٍ : طينَةٍ بَيضاءَ ، وطينَةٍ حَمراءَ ، وطينَةٍ غَبراءَ ، وطينَةٍ سَوداءَ ، وذلِكَ مِن سَهلِها وحَزنِها . ثُمَّ أمَرَهُ أن يَأتِيَهُ بِأَربَعِ مِياهٍ : ماءٍ عَذبٍ ، وماءٍ مِلحٍ ، وماءٍ مُرٍّ ، وماءٍ مُنتِنٍ . ثُمَّ أمَرَهُ أن يُفرِغَ الماءَ فِي الطّينِ ، وأدَمَهُ اللّهُ بيَدِهِ (4) فَلَم يَفضُل شَيءٌ مِنَ الطّينِ يَحتاجُ إلَى الماءِ ، ولا مِنَ الماءِ شَيءٌ يَحتاجُ إلَى الطّينِ . فَجَعَلَ الماءَ العَذبَ في حَلقِهِ ، وجَعَلَ الماءَ المالِحَ في عَينَيهِ ، وجَعَلَ الماءَ المُرَّ في اُذُنَيهِ ، وجَعَلَ الماءَ المُنتِنَ في أنفِهِ . وإنَّما سُمِّيَت حَوّاءُ حَوّاءَ لِأَ نَّها خُلِقَت مِنَ الحَيَوانِ . (5)

.


1- .الحَزنُ : المكانُ الغَليظُ الخَشِنُ (النهاية : ج 1 ص 380 «حزن») .
2- .سنن أبي داود : ج 4 ص 222 ح 4693 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 141 ح 19599 ، صحيح ابن حبان : ج 14 ص 29 ح 6160 ، السنن الكبرى : ج 9 ص 6 ح 17708 كلّها عن أبي موسى الأشعري ، كنزالعمّال : ج 6 ص 128 ح 15126 ؛ التبيان في تفسير القرآن : ج 1 ص 136 .
3- .تاريخ الطبري : ج 1 ص 91 ، تفسير الطبري : ج 1 الجزء 1 ص 214 كلاهما عن عمرو بن ثابت عن أبيه عن جدّه ، كنزالعمّال : ج 6 ص 162 ح 15227 .
4- .قال الجوهريّ : الأدم : الاُلفة والاتّفاق ، يقال : آدم اللّه بينهما أي أصلح وألّف ، وكذلك أدم اللّه بينهما ، فعل وأفعل بمعنى، انتهى، واليد هنا بمعنى القدرة (بحارالأنوار : ج 11 ص 102) .
5- .علل الشرائع : ص 2 ح 1 ، بحارالأنوار : ج 11 ص 102 ح 7 .

ص: 43

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، آدم را از مُشتى [خاك] كه از همه جاى زمين برداشت ، آفريد . از اين رو ، فرزندان آدم ، متناسب با خاك زمين ، پديد آمدند : برخى از آنها سرخ اند ، برخى سفيد ، برخى سياه ، برخى آميزه اى از اين رنگ ها ، برخى نرم ، برخى خشن ، برخى پاك ، و برخى ناپاك .

امام على عليه السلام :آدم ، از اديم (پوسته) زمين كه در آن ، [خاك] پاك و خوب و بد وجود دارد ، آفريده شد . بنا بر اين ، تو همه اين ويژگى ها را در فرزندان او مى بينى : خوب و بد .

امام على عليه السلام_ در پاسخ پرسش از علّت نام گذارى آدم و حوّا به اين نام ها _ :آدم ، آدم ناميده شد ؛ چون از اَديم زمين آفريده شد ، بدين سان كه خداوند متعال ، جبرئيل عليه السلام را فرستاد و به او فرمود كه از اديم (پوسته) زمين ، چهار قسمت خاك برايش بياورد : خاكى سفيد ، خاكى سرخ ، خاكى قهوه اى و خاكى سياه ، و اين خاك ها را از قسمت هاى نرم و درشت زمين بردارد . سپس به او فرمود كه چهار نوع آب برايش بياورد : آب شيرين ، آب شور ، آب تلخ ، و آب گنديده . آن گاه به او فرمود كه آب ها را روى خاك بريزد ، و خداوند با دست [قدرت] خويش ، آنها را به هم آميخت ، به طورى كه از خاك ، نه چيزى اضافه آمد كه به آب نياز داشته باشد ، و نه از آب ، چيزى زياد آمد كه به خاك نياز داشته باشد . پس آب شيرين را در [قسمت ]گلوى او قرار داد ، و آب شور را در چشمانش ، و آب تلخ را در گوش هايش و آب گنديده را در بينى اش . حوّا نيز حوّا ناميده شده ؛ چون از حيوان (موجود زنده) آفريده شد .

.

ص: 44

عنه عليه السلام :فَلَمّا مَهَدَ أرضَهُ ، وأنفَذَ أمرَهُ ، اختارَ آدَمَ عليه السلام خِيَرَةً مِن خَلقِهِ ، وجَعَلَهُ أوَّلَ جِبِلَّتِهِ (1) . (2)

عنه عليه السلام_ في صِفَةِ خَلقِ آدَمَ عليه السلام _ :ثُمَّ جَمَعَ سُبحانَهُ مِن حَزنِ الأَرضِ وسَهلِها ، وعَذبِها وسَبَخِها ، تُربَةً سَنَّها (3) (سَنّاها) بِالماءِ حَتّى خَلَصَت ، ولاطَها (4) بِالبَلَّةِ حَتّى لَزَبَت (5) ، فَجَبَلَ مِنها صورَةً ذاتَ أحناءٍ (6) ووُصولٍ ، وأعضاءٍ وفُصولٍ ، أجمَدَها حَتَّى استَمسَكَت ، وأصلَدَها حَتّى صَلصَلَت (7) ، لِوَقتٍ مَعدودٍ وأمَدٍ مَعلومٍ . ثُمَّ نَفَخَ فيها مِن رُوحهِ فَمَثُلَت (فَتَمَثَّلَت) إنسانا ذا أذهانٍ يُجيلُها ، وفِكَرٍ يَتَصَرَّفُ بِها ... مَعجونا بِطينَةِ الأَلوانِ المُختَلِفَةِ ، وَالأَشباهِ المُؤتَلِفَةِ ، وَالأَضدادِ المُتَعادِيَةِ ، وَالأَخلاطِ المُتَبايِنَةِ ، مِنَ الحَرِّ وَالبَردِ ، وَالبَلَّةِ وَالجُمودِ . (8)

عنه عليه السلام :فَلَمَّا استَكمَلَ خَلقَ ما فِي السَّماواتِ ، وَالأَرضُ يَومَئِذٍ خالِيَةٌ لَيسَ فيها أحَدٌ قالَ لِلمَلائِكَةِ : «إِنِّى جَاعِلٌ فِى الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّى أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ» (9) . فَبَعَثَ اللّهُ جَبرَئيلَ عليه السلام فَأَخَذَ مِن أديمِ الأَرضِ قَبضَةً فَعَجَنَهُ بِالماءِ العَذبِ وَالمالِحِ ، ورَكَّبَ فيهِ الطَّبائِعَ قَبلَ أن يَنفُخَ فيهِ الرّوحَ ، فَخَلَقَهُ مِن أديمِ الأَرضِ ، فَلِذلِكَ سُمِّيَ آدَمَ لِأَنَّهُ لَمّا عُجِنَ بِالماءِ استَأدَمَ . (10)

.


1- .الجِبِلُّ : الخَلقُ (مجمع البحرين : ج 1 ص 268 «جبل») .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 91 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 77 ص 328 ح 17 .
3- .سَنَنتُ الماء : صَبَبتُه صَبّا سهلاً (المصباح المنير : ص 292 «سنن») .
4- .لاطَها : أي خَلَطَها وَعَجنَها (غريب الحديث : ج 3 ص 384 «لوط») .
5- .لَزَبَت : أي لَصَقَت وَلَزَمَت (النهاية : ج 4 ص 284 «لزب») .
6- .الأحَناءُ : الجَوانِبُ (الصحاح : ج 6 ص 2221 «حنا») .
7- .الصَلصَالُ : الطين اليابس الذي لم يُطبَخ ، إذا نُقِرَ به صَوَّتَ كما يُصوِّت الفَخّار (مجمع البحرين : ج 2 ص 1044 «صلصل») .
8- .نهج البلاغة : الخطبة 1 ، بحارالأنوار : ج 11 ص 122 ح 56 .
9- .البقرة : 30 .
10- .تفسير فرات : ص 186 ح 235 عن الإمام الحسن عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 57 ص 93 ح 79 .

ص: 45

امام على عليه السلام :[خداوند] عز و جل چون زمينش را آماده ساخت و فرمانش را روان داشت ، آدم عليه السلام را به عنوان مخلوق برتر خود برگزيد و او را نخستين آفريده خود [از نوع انسان ]قرار داد .

امام على عليه السلام_ در بيان آفرينش آدم عليه السلام _ :سپس خداوند سبحان ، از قسمت هاى سخت و نرم زمين ، و شيرين و شور آن ، قدرى خاك برداشت و بر آن ، آب ريخت تا خالص شد ، و آن را با رطوبت بياميخت تا آن كه سفت شد . آن گاه از آن ، پيكره اى آفريد داراى دنده ها و مُهره ها و اندام ها و بندها ، و مدّتى مشخّص و زمانى معلوم ، آن را نگاه داشت تا اين كه خشك شد و به هم جوشيد ، و چون سفال ، سخت شد . آن گاه از روح خود در آن دميد . پس انسانى شد داراى ذهن هايى كه آنها را به حركت در مى آورد ، و انديشه اى كه آن را به كار مى گيرد ... ، آميخته با سرشتى به رنگ هاى گوناگون و چيزهاى همانند يكديگر ، و حالاتى متضاد ، و اَخلاطى ناساز ، از قبيل گرمى و سردى ، و رطوبت و خشكى .

امام على عليه السلام :[خداوند] چون آفرينش آنچه را در آسمان هاست ، به پايان رسانيد و در آن هنگام ، زمين ، خالى [از سكنه] بود و هيچ كس در آن نبود ، به فرشتگان فرمود : «من در زمين ، جانشينى خواهم آفريد . فرشتگان گفتند : آيا در آن ، كسى را مى آفرينى كه در آن ، تباهى مى كند و خون مى ريزد ، در حالى كه ما تو را تسبيح و ستايش مى گوييم و تقديست مى كنيم؟ خدا فرمود : من چيزى مى دانم كه شما نمى دانيد» . پس خداوند ، جبرئيل عليه السلام را فرستاد و او از اديم (لايه رويين) زمين ، مُشتى خاك بر گرفت و آن را با آب شيرين و شور ، خمير كرد ، و پيش از آن كه در او جان بدمد ، طبايع را در آن ، تركيب كرد . بنا بر اين ، آدم را از خاك اديم زمين آفريد . از اين رو ، آدم نام گرفت ؛ زيرا چون با آب خمير شد ، به رنگ اديم (خاك) در آمد .

.

ص: 46

الإمام الصّادق عليه السلام :إنَّما سُمِّيَ آدَمُ آدَمَ لِأَ نَّهُ خُلِقَ مِن أديمِ الأَرضِ . (1)

عنه عليه السلام :كانَتِ الرّوحُ في رَأسِ آدَمَ عليه السلام مِئَةَ عامٍ ، وفي صَدرِهِ مِئَةَ عامٍ ، وفي ظَهرِهِ مِئَةَ عامٍ ، وفي فَخِذَيهِ مِئَةَ عامٍ ، وفي ساقَيهِ وقَدَمَيهِ مِئَةَ عامٍ ، فَلَمَّا استَوى آدَمُ عليه السلام قائِما ، أمَرَ اللّهُ المَلائِكَةَ بِالسُّجودِ ، وكانَ ذلِكَ بَعدَ الظُّهرِ يَومَ الجُمُعَةِ ، فَلَم تَزَل في سُجودِها إلَى العَصرِ . (2)

عنه عليه السلام :إِنَّ اللّهَ عز و جل خَلَقَ المَلائِكَةَ مِنَ النّورِ ، وخَلَقَ الجانَّ مِنَ النّارِ ، وخَلَقَ الجِنَّ _ صِنفا مِنَ الجانِّ _ مِنَ الرِّيحِ ، وخَلَقَ صِنفا مِنَ الجِنِّ مِنَ الماءِ ، وخَلَقَ آدَمَ مِن صَفحَةِ الطّينِ . (3)

راجع : موسوعة العقائد الإسلامية : ج 3 ص 134 (معرفة اللّه / القسم الأوّل / الفصل الخامس / الباب الثاني / خلق الإنسان من النطفة) .

2 / 3اُمُّ البَشَرِالكتاب«خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا» . (4)

.


1- .علل الشرائع : ص 14 ح 1 ، قصص الأنبياء للراوندي : ص 42 ح 4 فيه «أخذ» بدل «خلق» و كلاهما عن محمد الحلبي ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 242 ح 1 عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام نحوه ، بحارالأنوار : ج 11 ص 107 ح 12 .
2- .بحارالأنوار : ج 15 ص 33 ح 48 نقلاً عن أبي الحسن البكري في كتاب الأنوار .
3- .الاختصاص : ص 109 ، بحارالأنوار : ج 11 ص 102 ح 8 .
4- .الزمر : 6 .

ص: 47

2 / 3 مادر بشر

امام صادق عليه السلام :آدم ، آدم ناميده شده ؛ چون از اديم (لايه رويين) زمين ، آفريده شد .

امام صادق عليه السلام :روح ، يكصد سال در سر آدم عليه السلام بود ، يكصد سال در سينه او ، يكصد سال در پشت او ، يكصد سال در ران هاى او ، و يكصد سال در ساق ها و پاهاى او . پس چون آدم عليه السلام سرِ پا ايستاد ، خداوند به فرشتگان ، دستور سجده داد . و اين ، بعد از ظهر روز جمعه بود ، و فرشتگان ، تا عصر در حال سجده بر او بودند .

امام صادق عليه السلام :خداوند عز و جل فرشتگان را از نور آفريد ، جان را از آتش ، جن را _ كه گونه اى از جان هستند_ از باد ، و گونه اى ديگر از جن را از آب ، و آدم را از رويه گِل ، خلق كرد .

ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 4 ص 225 (خداشناسى / بخش يكم / فصل پنجم / باب دوم / خلقت انسان از نطفه) .

2/ 3مادر بشرقرآن«شما را از يك نفْسى آفريد . سپس جفتش را از [جنس] آن ، قرار داد»

.

ص: 48

«هُوَ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلاً خَفِيفًا فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَت دَّعَوَا اللَّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ ءَاتَيْتَنَا صَالِحًا لَّنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ» . (1)

«يَاأَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمُ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِيرًا وَنِسَاءً وَاتَّقُواْ اللَّهَ الَّذِى تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلَيْكُمْ رَقِيبًا» . (2)

الحديثالإمام الباقر عليه السلام :إنَّ اللّهَ تَعالى خَلَقَ حَوّاءَ مِن فَضلِ الطّينَةِ الَّتي خَلَقَ مِنها آدَمَ . (3)

تفسير العياشي عن أبي المقدام :سَأَلتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام : مِن أيِّ شَيءٍ خَلَقَ اللّهُ حَوّاءَ ؟ فَقالَ : أيَّ شَيءٍ يَقولونَ هذَا الخَلقُ ؟ قُلتُ : يَقولونَ : إنَّ اللّهَ خَلَقَها مِن ضِلعٍ مِن أضلاعِ آدَمَ . فَقالَ : كَذَبوا ، أكانَ اللّهُ يُعجِزُهُ أن يَخلُقَها مِن غَيرِ ضِلعِهِ ؟! فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ يَابنَ رَسول اللّهِ صلى الله عليه و آله ، من أيِّ شَيءٍ خَلَقَها ؟ فَقالَ : أخبَرَني أبي ، عَن آبائِهِ قالَ : قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى قَبَضَ قَبضَةً مِن طينٍ فَخَلَطَها بِيَمينِهِ وكِلتا يَدَيهِ يَمينٌ فَخَلَقَ مِنها آدَمَ ، وفَضَلَت فَضلَةٌ مِنَ الطّينِ فَخَلَقَ مِنها حَوّاءَ . (4)

كتاب من لا يحضره الفقيه :رُوِيَ عَن زُرارَةَ أنَّهُ قالَ : سُئِلَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن خَلقِ حَوّاءَ ، وقيلَ لَهُ : إنَّ اُناساً عِندَنا يَقولونَ : إنَّ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ خَلَقَ حَوّاءَ مِن ضِلعِ آدَمَ الأَيسَرِ الأَقصى . فَقالَ : سُبحانَ اللّهِ وتَعالى عَن ذلِكَ عُلُوّاً كَبيراً ، أ يَقولُ مَن يَقولُ هَذا ، إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى لَم يَكُن لَهُ مِنَ القُدرَةِ ما يَخلُقُ لِادَمَ زَوجَةً مِن غَيرِ ضِلعِهِ ، ويَجعَلُ لِلمُتَكَلِّمِ مِن أهلِ التَّشنيعِ سَبيلاً إلَى الكَلامِ ، أن يَقولَ إنَّ آدَمَ كانَ يَنكِحُ بَعضُهُ بَعضاً إذا كانَت مِن ضِلعِهِ ، ما لِهؤُلاءِ حَكَمَ اللّهُ بَينَنا و بَينَهُم . ثُمَّ قالَ عليه السلام : إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى لَمّا خَلَقَ آدَمَ عليه السلام مِن طينٍ ، وأمَرَ المَلائِكَةَ فَسَجَدوا لَهُ ، أَلقى عَلَيهِ السُّباتَ ثُمَّ ابتَدَعَ لَهُ حَوّاءَ ، فَجَعَلَها في مَوضِعِ النُّقرَةِ الَّتي بَينَ وَرِكَيهِ (5) ، وذلِكَ لِكَي تَكونَ المَرأَةُ تَبَعاً لِلرَّجُلِ ، فَأَقبَلَت تَتَحَرَّكُ فَانتَبَهَ لِتَحَرُّكِها ، فَلَمَّا انتَبَهَ نودِيَت أن تَنَحَّي عَنهُ ، فَلَمّا نَظَرَ إلَيهَا نَظَرَ إِلى خَلقٍ حَسَنٍ يُشبِهُ صُورَتَهُ غَيرَ أنَّها اُنثى ، فَكَلَّمَها فَكَلَّمَتهُ بِلُغَتِهِ ، فَقالَ لَها : مَن أنتِ ؟ قالَت : خَلقٌ خَلَقَنِي اللّهُ كَما تَرى . فَقالَ آدَمُ عليه السلام عِندَ ذلِكَ : يا رَبِّ ما هَذَا الخَلقُ الحَسَنُ الَّذي قَد آنَسَني قُربُهُ وَالنَّظَرُ إلَيهِ ؟ فَقالَ اللّهُ تَبارَك وتَعالى : يا آدَمُ هذِهِ أمَتي حَوّاءُ ، أفَتُحِبُّ أن تَكونَ مَعَكَ تُؤنِسُكَ وتُحَدِّثُكَ وتَكونَ تَبَعاً لِأَمرِكَ؟ فَقالَ : نَعَم يا رَبِّ ولَكَ عَلَيَّ بِذلِكَ الحَمدُ وَالشُّكرُ ما بَقيتُ ... . (6)

.


1- .الأعراف : 189 .
2- .النساء : 1 .
3- .مجمع البيان : ج 3 ص 5 ، التبيان في تفسير القرآن : ج 3 ص 99 نحوه ، بحارالأنوار : ج 11 ص 99 .
4- .تفسير العياشي : ج 1 ص 216 ح 7 ، بحارالأنوار : ج 11 ص 116 ح 46 .
5- .الوَرِكُ _ بالفتح والكسر _ : ما فوق الفَخِذ (مجمع البحرين : ج 3 ص 1927 «ورك») .
6- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 379 ح 4336 ، علل الشرائع : ص 17 ح 1، بحار الأنوار : ج 11 ص 221 ح 1 .

ص: 49

«اوست آن كه شما را از يك نفْس آفريد ، و جفت آن را از [جنس] وى پديد آورد تا بدان ، آرام گيرد . پس چون [آدم] با او (حوّا) در آميخت ، باردار شد ، بارى سبُك ، و [چندى] با آن [بار سبُك ]گذرانيد ، و چون سنگين بار شد ، خدا ، پروردگار خود ، را خواندند كه : اگر به ما [فرزندى ]شايسته عطا كنى ، از سپاس گزاران خواهيم بود» .

«اى مردم ! از پروردگارتان كه شما را از يك نفْس آفريد و جفتش را از [جنس] او آفريد ، و از آن دو ، مردان و زنان بسيار پراكنده كرد ، پروا داريد ، و از خدايى كه به [نام] او ، از همديگر درخواست مى كنيد ، پروا نماييد و [نيز از قطع صله] خويشاوندان . خدا ، همواره بر شما نگهبان است» .

حديثامام باقر عليه السلام :خداوند متعال ، حوّا را از زيادى گِلى كه آدم را از آن آفريد ، خلق كرد .

تفسير العيّاشى_ به نقل از ابو مقدام _ :از امام باقر عليه السلام پرسيدم : خداوند ، حوّا را از چه چيز آفريد؟ فرمود : «اين مردم ، (1) چه مى گويند؟» . گفتم : مى گويند : خدا ، او را از يكى از دنده هاى آدم ، خلق كرد . فرمود : «دروغ مى گويند . آيا خدا عاجز بوده كه او را از غير دنده آدم بيافريند؟ !» . گفتم : قربانت گردم ، اى فرزند پيامبر خدا ! او را از چه چيز آفريد؟ فرمود : «پدرم ، از پدرانش به من خبر داد كه پيامبر خدا فرمود : خداوند _ تبارك و تعالى _ مُشتى گِل بر گرفت و آن را با دست راست خود _ هر دو دست او راست است _ هم زد . سپس از آن ، آدم را آفريد و قدرى از آن گِل ، اضافه آمد كه از آن ، حوّا را خلق كرد» .

كتاب من لا يحضره الفقيه_ به نقل از زُرارة بن اَعيَن _ :از امام صادق عليه السلام در باره خلقت حوّا پرسيده و به ايشان گفته شد : در ميان ما مردمى هستند كه مى گويند : خداوند عز و جلحوّا را از دنده انتهايى سمت چپ آدم آفريد . فرمود : «خدا ، پاك و بسى برتر است از اين نسبت ها كه به او مى دهند . آيا كسى كه اين سخن را مى گويد ، معتقد است كه خداوند _ تبارك و تعالى _ قدرت نداشته براى آدم ، همسرى از غير دنده او بيافريند ؟ و راه را براى بدگويان باز مى گذارد كه بگويند : آدم ، با خودش نزديكى مى كرد ، چون حوّا از دنده او بوده است ؟! اينان را چه مى شود ؟! خدا ، ميان ما و ايشان ، دادرسى كند» . سپس فرمود : «خداوند _ تبارك و تعالى _ ، آن گاه كه آدم عليه السلام را از گِل آفريد و به فرشتگان فرمود كه برايش به سجده افتادند ، او را در خواب ، فرو برد . سپس حوّا را برايش ابداع كرد و او را در محلّ فرورفتگى ميان دو كَفَل او قرار داد ، تا بدين ترتيب ، زن ، پيرو مرد باشد . حوّا ، شروع به تكان خوردن كرد و آدم ، از تكان هاى او بيدار شد . چون بيدار شد ، به حوّا ندا آمد كه : از او بر كنار باش . چشم آدم كه به او افتاد ، مخلوقى زيبا ديد كه به شكل و شمايل خود اوست ؛ امّا ماده بود . با او سخن گفت و حوّا هم با زبان خود او به وى پاسخ داد . آدم پرسيد : تو كيستى ؟ گفت : چنان كه مى بينى ، مخلوقى هستم كه خدايم آفريده است . در اين هنگام ، آدم گفت : خداوندا ! اين مخلوق زيبايى كه در كنار او بودن و نگريستن به او مرا دل شاد مى سازد ، چيست ؟ خداوند _ تبارك و تعالى _ فرمود : اى آدم ! اين كنيزم حوّاست . دوست دارى كه همدم و هم سخن تو باشد و از دستورهاى تو پيروى كند ؟ . آدم عليه السلام گفت : آرى _ اى پروردگار من _ ، و تا زنده باشم ، براى اين كار ، تو را سپاس خواهم گفت» .

.


1- .شايد مراد ، «اهل سنّت» باشد .

ص: 50

الإمام الصّادق عليه السلام :سُمِّيَت حَوّاءُ حَوّاءَ لِأَ نَّها خُلِقَت مِن حَيٍّ ، قالَ اللّهُ عَزَّ وجلَّ : «خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا» (1) . (2)

.


1- .النساء : 1 .
2- .علل الشرائع : ص 16 ح 1 عن أبي بصير ، معاني الأخبار : ص 48 ح 1 نحوه ، مجمع البيان : ج 1 ص 194 عن ابن عباس من دون اسناد إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، التبيان في تفسير القرآن : ج 1 ص 159 من دون اسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام وليس فيها ذيله ، بحارالأنوار : ج 11 ص 100 ح 5 ؛ تفسير الطبري : ج 1 الجزء 1 ص 229 ، تاريخ دمشق : ج 7 ص 402 كلاهما عن ابن مسعود من دون اسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام .

ص: 51

امام صادق عليه السلام :حوّا را حوّا ناميدند ؛ چون از حَىّ (موجود زنده) آفريده شد . خداوند عز و جل فرموده است : «شما را از يك نفْس آفريد . سپس جفتش را از [جنس] آن ، قرار داد» .

.

ص: 52

پژوهشى در باره آفرينش همسرِ آدم
اشاره

پژوهشى در باره آفرينش همسرِ آدمدر سه آيه از قرآن كريم، آمده است كه خداوند، همسر آدم عليه السلام را از وى پديد آورد ، با اين تفاوت كه در يك جا مى فرمايد : «خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا . (1) شما را از يك نفْس آفريد و جفتش را آن قرار داد تا با آن، آرام گيرد» . و در آيه ديگر : «خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا . (2) شما را از يك نفْس آفريد . سپس جفتش را از آن قرار داد» . و در آيه سوم : «خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا . (3) شما را از يك نفْس آفريد و جفتش را از آن آفريد» . شمارى از مفسّران ، با استناد به برخى احاديث مى گويند : آدم عليه السلام در بهشت، تنها بود . خداوند ، خوابى را بر او چيره كرد و حوّا را از پهلوى چپش آفريد؛ (4) امّا مفسّران

.


1- .اعراف : آيه 189 .
2- .زمر : آيه 6 .
3- .نساء : آيه 1 .
4- .التفسير الكبير (تفسير الفخر الرازى) : ذيل آيه يكم ، از سوره نساء .

ص: 53

ژرفكاو، بر اين باورند كه مقصود در اين آيات ، اين است كه حوّا از جنس آدم و از همان آب و گل، آفريده شده تا با او انس گيرد . چنان كه قرآن تصريح مى فرمايد : «وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا . همسرش را از [جنس] او قرار داد تا بدو آرام گيرد» . و نيز مى فرمايد : «خَلَقَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِّتَسْكُنُواْ إِلَيْهَا ؛ (1) آفريد براى شما از [جنس] خودتان همسرانى تا بدانها آرام گيريد» . احاديث اهل بيت عليهم السلام نيز _ همان طور كه ملاحظه شدند _ اين نظر را تأييد مى كنند و رواياتى را كه بر نظر اوّل دلالت دارند، به شدّت رد مى نمايند . علّامه مجلسى رحمه الله گزارش هايى را كه بيانگر خلقت حوّا از بدن آدم اند ، بر تقيّه حمل نموده (2) و مَراغى ، اين گزارش ها را از اسرائيليات بر شمرده است . (3) گفتنى است كه تورات ، آفرينش حوّا را از دنده آدم عليه السلام دانسته است . (4)

.


1- .روم : آيه 21 .
2- .بحار الأنوار : ج 11 ص 116 .
3- .تفسير المراغى : ج 4 ص 174 .
4- .عهد عتيق ، سِفْر پيدايش : كتاب 2 فقره 21 .

ص: 54

2 / 4اِنتِهاءُ النَّسلِ الحاضِرِ إلى آدَمَ وحَوّاءَالكتابخلق الإنسان«ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلَالَةٍ مِّن مَّاءٍ مَّهِينٍ» . (1)

«يَاأَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَ أُنثَى وَ جَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُواْ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ» . (2)

«هُوَ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا لِيَسْكُنَ إِلَيْهَا فَلَمَّا تَغَشَّاهَا حَمَلَتْ حَمْلاً خَفِيفًا فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَت دَّعَوَا اللَّهَ رَبَّهُمَا لَئِنْ ءَاتَيْتَنَا صَالِحًا لَّنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ» . (3)

الحديثالإمام الرِّضا عليه السلام_ وقَد سَأَلَهُ البَزَنطِيُّ عَن كَيفِيَّةِ تَناسُلِ النّاسِ مِن آدَمَ ؟ _ :حَمَلَت حَوّاءُ هابيلَ واُختا لَهُ في بَطنٍ ، ثُمَّ حَمَلَت فِي البَطنِ الثّاني قابيلَ واُختا لَهُ في بَطنٍ ، فَزُوِّجَ هابيلُ الَّتي مَعَ قابيلَ ، وَتَزَوَّجَ قابيلُ الَّتي مَعَ هابيلَ ، ثُمَّ حَدَثَ التَّحريمُ بَعدَ ذلِكَ . (4)

الاحتجاج عن أبي حمزة الثمالي_ في ذِكرِ مُحاجَجَةٍ وَقَعَت بَينَ الإِمامِ زَينِ العابِدينَ عليه السلام ورَجُلٍ مِن قُرَيشٍ حَولَ تَزويجِ هابيلَ بِلَوزا اُختِ قابيلَ ، وتَزويجِ قابيلَ بِإِقليما اُختِ هابيلَ _ :فَقالَ لَهُ القُرَشِيُّ : فَأَولَداهُما؟! قالَ : نَعَم . فَقالَ لَهُ القُرَشِيُّ : فَهذا فِعلُ المَجوسِ اليَومَ! قالَ : فَقالَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام : إنَّ المَجوسَ إنَّما فَعَلوا ذلِكَ بَعدَ التَّحريمِ مِنَ اللّهِ . ثُمَّ قالَ لَهُ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام : لا تُنكِر هذا إنَّما هِيَ شَرايعُ جَرَت ، ألَيسَ اللّهُ قَد خَلَقَ زَوجَةَ آدَمَ مِنهُ ثُمَّ أحَلَّها لَهُ ؟! فَكانَ ذلِكَ شَريعَةً مِن شَرايِعِهِم ، ثُمَّ أنزَلَ اللّهُ التَّحريمَ بَعدَ ذلِكَ . (5)

.


1- .السجدة : 8 .
2- .الحجرات : 13 .
3- .الأعراف : 189 .
4- .قرب الإسناد : ص 366 ح 1311 ، بحارالأنوار : ج 11 ص 226 ح 5 .
5- .الاحتجاج : ج 2 ص 143 ح 180 ، بحارالأنوار : ج 11 ص 226 ح 4 .

ص: 55

2 / 4 رسيدن نسل كنونى به آدم و حوّا
اشاره

2 / 4رسيدن نسل كنونى به آدم و حوّاقرآن«سپس نسل او را از چكيده اى از آبى پست ، قرار داديم» .

«اى مردم ! ما شما را از مرد و زنى آفريديم ، و شما را به صورت اقوام و قبايل در آورديم تا يكديگر را بشناسيد . همانا ارجمندترينِ شما نزد خدا ، پرهيزگارترينِ شماست . همانا خداوند، داناىِ آگاه است» .

«اوست آن كس كه شما را از يك نفْس آفريد ، و جفتش را از آن ، پديد آورد تا بدان ، آرام گيرد . پس چون با او در آميخت ، باردار شد ، بارى سبُك ، و [چندى] با آن [بار سبُك] گذرانيد ، و چون سنگين بار شد ، خدا ، پروردگار خود ، را خواندند كه : اگر به ما [فرزندى] شايسته عطا كنى ، قطعا از سپاس گزاران خواهيم بود» .

حديثامام رضا عليه السلام_ در پاسخ پرسش بَزَنطى از چگونگى زاد و ولد مردم از آدم عليه السلام _ :حوّا ، هابيل و خواهر او را در يك شكم ، باردار شد . سپس در شكم دوم ، قابيل و خواهرش را توأما حامله گشت . آن گاه هابيل با خواهر قابيل ازدواج كرد ، و قابيل با خواهر همزاد هابيل . بعد از آن ، ازدواج خواهر و برادر با يكديگر ، تحريم شد .

الاحتجاج_ به نقل از ابو حمزه ثُمالى ، در بيان مباحثه اى كه ميان امام زين العابدين عليه السلام و مردى از قريش ، در باره ازدواج هابيل با بلوزا ، خواهر قابيل ، و ازدواج قابيل با اقليما ، خواهر هابيل ، صورت گرفت _ :مرد قريشى گفت : يعنى آن دو را بچّه دار كردند ؟ امام عليه السلام فرمود : «آرى» . مرد قرشى گفت : اين كه همان كارى است كه امروزه مَجوس مى كنند ! امام زين العابدين عليه السلام فرمود : «مجوس ، اين كار را پس از آن انجام دادند كه از سوى خدا تحريم شد» . امام زين العابدين عليه السلام سپس به او فرمود : «بد به دل ، راه مده . اينها مقرّراتى است كه وجود داشته است . مگر خداوند ، همسر آدم را از خود او نيافريد و سپس وى را بر او حلال گردانيد ؟ اين هم يكى از مقرّرات آنها بود ؛ امّا بعدها ، خداوند ، آن را تحريم كرد» .

.

ص: 56

. .

ص: 57

. .

ص: 58

گفتارى در باره تناسل طبقه دوم انسان

گفتارى در باره تناسل طبقه دوم انساننخستين طبقه انسان ، يعنى آدم و حوا ، از طريق ازدواج با هم ، پسران و دخترانى را به وجود آوردند كه خواهر و برادر بودند . مسئله اى كه در اين جا مطرح مى شود ، اين است كه طبقه دوم انسان ها (يعنى نسل اين خواهران و برادران)، چگونه پديد آمدند؟ آيا آنها از طريق ازدواج با يكديگر ، توليد مثل كردند ، يا از طريق ديگر؟ در باره چگونگى تناسل طبقه دوم انسان ها ، روايت هاى مختلفى وجود دارد : 1 . فرزندان آدم عليه السلام با حوريان بهشتى ازدواج كردند و نسل آنها از اين طريق، پديد آمد . (1) 2 . قابيل با خبيثه اى (جنّى) به نام جَهانه كه به صورت انسان در آمد ، ازدواج كرد و هابيل با حوريّه اى (فرشته اى) به نام تُرك ، ازدواج كرد و نسل آنها از اين طريق ، تكثير شد . (2) 3 . در آن طبقه ، ازدواج خواهر و برادر ، حرام نبوده و خواهران و برادران ، با هم ازدواج كردند ، تا آن كه در طبقه سوم ، ازدواج خواهر و برادر ، حرام شد . (3)

.


1- .الكافي ، ج 4 ، ص 34 ، ح 4 .
2- .ر.ك : بحار الأنوار : ج 11 ص 224 و 225 ح 2 وح 3 .
3- .ر.ك : بحار الأنوار : ج 11 ص 227 ح 6 .

ص: 59

ظاهر اطلاق آيه «وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِيرًا وَنِسَآءً؛ (1) و از آن دو ، مردان و زنان بسيارى پراكنده ساخت» ، مؤيّد روايات دسته سوم است ، بدين معنا كه نسل فعلى، به آدم و همسر او مى رسد و هيچ زن و مرد ديگرى در اين ميان، دخالت نداشته اند ؛ چرا كه اگر غير از اين بود ، بايد مى فرمود : «از آن دو و غير آن دو» و يا جمله اى مشابه اين ، و بديهى است كه انحصار مبدأ نسل در آدم و همسرش ، مستلزم ازدواج دختران و پسران آن دو با يكديگر است و حكم به حرمت اين نوع ازدواج ، در واقع ، يك قانون تشريعى است كه تابع مصالح و مفاسد است ، نه يك حكم تكوينى تغييرناپذير . بنا بر اين _ همان طور كه در روايات دسته سوم آمده _ ، اين امكان ، وجود دارد كه خداوند متعال ، اين اقدام را در طبقه دوم انسان ها ، بنا به ضرورت ، حلال كند و پس از آن كه ضرورتْ برطرف شد ، به جهت پيشگيرى از رواج فساد جنسى در جامعه ، آن را ممنوع نمايد . (2)

.


1- .ر . ك : ص 55 ح 44 و 45 .
2- .نساء : آيه 1 .

ص: 60

2 / 5خَلقُ الإِنسانِ مِن التُّرابِالكتاب«وَمِنْ ءَايَاتِهِ أَنْ خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنتُم بَشَرٌ تَنتَشِرُونَ » . (1)

«وَ اللَّهُ أَنبَتَكُم مِّنَ الْأَرْضِ نَبَاتًا » . (2)

«إِنَّا خَلَقْنَاهُم مِّن طِينٍ لَازِبٍ » . (3)

«خَلَقَ الْاءِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ كَالْفَخَّارِ » . (4)

راجع : الكهف : 37 ، هود : 61 ، النجم : 32 ، طه : 53 _ 55 ، الروم : 20 ، المؤمنون : 12 _ 14 ، الأنعام : 2 .

الحديثعلل الشرائع عن عبداللّه بن يزيد :حَدَّثَني يَزيدُ بنُ سَلّامٍ أنَّهُ سَأَلَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ لَهُ : ... فَأَخبِرني عَن آدَمَ لِمَ سُمِّيَ آدَمَ ؟ قالَ : لِأَنَّهُ خُلِقَ مِن طِينِ الأَرضِ وأديمِها . قالَ : فَآدَمُ خُلِقَ مِنَ الطّينِ كُلِّهِ (5) أو طينٍ واحِدٍ ؟ قالَ : بَل مِن الطّينِ كُلِّهِ ، ولَو خُلِقَ مِن طينٍ واحِدٍ لَما عَرَفَ النّاسُ بَعضُهُم بَعضا ، وكانوا عَلى صورَةٍ واحِدَةٍ . قالَ : فَلَهُم فِي الدُّنيا مَثَلٌ ؟ قالَ : التُّرابُ فيهِ أبيَضُ ، وفيهِ أخضَرُ ، وفيهِ أشقَرُ ، وفيهِ أغبَرُ ، وفيهِ أحمَرُ ، وفيهِ أزرَقُ ، وفيهِ عَذبٌ ، وفيهِ مِلحٌ ، وفيهِ خَشِنٌ ، وفيه لَيِّنٌ ، وفيهِ أصهَبُ (6) . فَلِذلِكَ صارَ النّاسُ فيهِم لَيِّنٌ ، وفيهِم خَشِنٌ ، وفيهِم أبيَضُ ، وفيهِم أصفَرُ وأحمَرُ وأصهَبُ وأسوَدُ عَلى ألوانِ التُّرابِ . (7)

.


1- .الروم : 20 .
2- .نوح : 17 .
3- .الصافات : 11 .
4- .الرحمن : 14 .
5- .في المصدر : «من طين كلّه» ، والتصويب من بحارالأنوار .
6- .الأشقر : الشديد الحُمرة، وقال الفيروزآباديّ : الصَّهَب محرّكة: حُمرة أو شُقرة في الشَّعر كالصُّهبة ، والأصهب : بعير ليس بشديد البياض (بحارالأنوار : ج 11 ص 101) .
7- .علل الشرائع : ص 471 ح 33 عن يزيد بن سلام ، بحارالأنوار : ج 9 ص 305 ح 8 .

ص: 61

2 / 5 آفرينش انسان از خاك

2 / 5آفرينش انسان از خاكقرآن«و از نشانه هاى اوست كه شما را از خاكى آفريد . سپس به ناگاه ، شما بشرى [بوديد كه] به هر سو پراكنده شديد» .

«و خدا ، شما را [مانند] گياهى از زمين رويانيد» .

«ما شما را از گِلى چسبنده سفت شده آفريديم» .

«انسان را از گِل خشكيده اى سفال مانند آفريد» .

ر . ك : كهف : آيه 37 ، هود : آيه 61 ، نجم : آيه 32 ، طه : آيه 53 _ 55 ، روم : آيه 20 ، مؤمنون : آيه 12 _ 14 ، انعام : آيه 2 .

حديثعلل الشرائع_ به نقل از عبد اللّه بن يزيد _ :[پدرم] يزيد بن سلّام به من گفت كه از پيامبر خدا پرسيد و گفت : ... مرا از آدم عليه السلام خبر ده كه چرا آدم ناميده شد ؟ فرمود : «چون از گِل و پوسته (اَديم) زمين آفريده شد» . [پدرم] گفت : در اين صورت ، آيا آدم از همه گِل ها آفريده شد ، يا از يك گِل ؟ فرمود : «از همه گِل ها . اگر از يك گِل آفريده شده بود ، در آن صورت ، مردم ، يكديگر را نمى شناختند و همگى ، يك شكل بودند» . گفت : آيا در دنيا مانند دارند ؟ فرمود : «در خاك ، رنگ سفيد هست ، سبز هست ، قهوه اى هست ، خاكى رنگ هست ، سرخ هست ، آبى هم هست . در خاك ، شيرين هست ، شور هست ، درشت هست ، نرم هست ، و رنگ بور هم هست . از اين رو ، در ميان مردم نيز نرم [خو] هست ، خشن و درشت هست ، سفيد هست ، و زرد و سرخ و بور و سياه ، به رنگ هاى خاك هم هست» .

.

ص: 62

2 / 6خَلقُ الإِنسانِ مِنَ الماءِالكتاب«وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَ صِهْرًا وَ كَانَ رَبُّكَ قَدِيرًا» . (1)

«أَلَمْ نَخْلُقكُّم مِّن مَّاءٍ مَّهِينٍ * فَجَعَلْنَاهُ فِى قَرَارٍ مَّكِينٍ * إِلَى قَدَرٍ مَّعْلُومٍ * فَقَدَرْنَا فَنِعْمَ الْقَادِرُونَ» . (2)

«فَلْيَنظُرِ الْاءِنسَانُ مِمَّ خُلِقَ * خُلِقَ مِن مَّاءٍ دَافِقٍ * يَخْرُجُ مِن بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَآئِبِ » . (3)

الحديثالكافي عن بُريد العجليِّ :سَأَلتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ : «وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ مِنَ الْمَآءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَ صِهْرًا» (4) فَقالَ : إنَّ اللّهَ تَعالى خَلَقَ آدَمَ مِنَ الماءِ العَذبِ وخَلَقَ زَوجَتَهُ مِن سِنخِهِ (5) ، فَبَرَأَها مِن أسفَلِ أضلاعِهِ ، فَجَرى بِذلِكَ الضِّلعِ سَبَبٌ ونَسَبٌ ، ثُمَّ زَوَّجَها إيّاهُ فَجَرى بِسَبَبِ ذلِكَ بَينَهُما صِهرٌ ، وذلِكَ قَولُهُ عَزَّ وجَلَّ : «نَسَبًا وَ صِهْرًا» فالنَّسَبُ _ يا أخا بَني عِجلٍ _ ما كانَ بِسَبَبِ الرِّجالِ ، وَالصِّهرُ ما كانَ بِسَبَبِ النِّساءِ . (6)

.


1- .الفرقان : 54 .
2- .المرسلات : 20 _ 23 .
3- .الطارق : 5 _ 7 .
4- .الفرقان : 54 .
5- .السِنخُ : من كلّ شيء أصلُه (المصباح المنير : ص 291 «سنخ») .
6- .الكافي : ج 5 ص 442 ح 9 ، تفسير القمّي : ج 2 ص 114 عن بريد العجلي عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 11 ص 112 ح 31 .

ص: 63

2 / 6 آفرينش انسان از آب

2 / 6آفرينش انسان از آبقرآن«او كسى است كه از آب ، بشرى آفريد و او را خويشاوند نَسَبى و سببى قرار داد ، و پروردگار تو تواناست» .

«آيا شما را از آبى پست نيافريديم ؛ پس ، آن آب را در جايگاهى استوار نهاديم . تا مدّتى معيّن ؟ و تواناييم ، و چه نيك تواناييم !» .

«پس انسان بنگرد كه از چه آفريده شده است . از آبى جهنده آفريده شد كه از ميان پشت [مرد] و استخوان ها[ى سينه زن] بيرون مى آيد» .

حديثالكافى_ به نقل از بُرَيد عِجْلى _ :از امام باقر عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جل : «و او كسى است كه از آب ، بشرى آفريد و او را خويشاوند نَسَبى و سببى قرار داد» پرسيدم . فرمود : «خداوند متعال ، آدم را از آب شيرين آفريد و همسرش را از بيخ او خلق كرد و او را از پايين ترين دنده آدم ، پديد آورد . از اين دنده ، خويشاوندىِ سببى و نسبى حاصل شد . سپس او را به همسرى آدم ، در آورد . بدين سبب ، وصلت جارى گشت . اين است سخن خداوند عز و جل : «خويشاوندى سببى و نسبى قرار داد» . پس ، نَسَب _ اى مرد عِجلى _ از طريق مردان است ، و سبب ، از طريق زنان» .

.

ص: 64

الإمام الهادي عليه السلام_ في خُطبَةٍ لَهُ _ :أمّا بَعدُ ، فَإِنَّ اللّهَ جَلَّ وعَزَّ جَعَلَ الصِّهرَ مَألَفَةً لِلقُلوبِ ونِسبَةَ المَنسوبِ ، أوشَجَ (1) بِهِ الأَرحامَ وجَعَلَهُ رَأفَةً ورَحمَةً إنَّ في ذلِكَ لَاياتٍ لِلعالَمِينَ ، وقالَ في مُحكَمِ كِتابِهِ : «وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَ صِهْرًا» وقالَ : «وَ أَنكِحُواْ الْأَيَامَى مِنكُمْ وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَ إِمَائِكُمْ» (2) . (3)

الكافي عن عليّ بن عيسى رفعه :إنَّ موسى عليه السلام ناجاهُ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى فَقالَ لَهُ في مُناجاتِهِ : يا موسى ... إنّي أنَا السَّيِّدُ الكَبيرُ ، إنّي خَلَقتُكَ مِن نُطفَةٍ مِن ماءٍ مَهينٍ ، مِن طينَةٍ أخرَجتُها مِن أرضٍ ذَليلَةٍ مَمشوجَةٍ (4) ، فَكانَت بَشَرا ، فَأَنَا صانِعُها خَلقا . (5)

الدر المنثور_ عَنِ ابنِ عَبّاسٍ _ في قَولِهِ تَعالى : «مِن سُلالَةٍ» _ :السُّلالَةُ صَفوُ الماءِ الرَّقيقِ الَّذي يَكونُ مِنهُ الوَلَدُ . (6)

2 / 7خَلقُ الإِنسانِ مِنَ النُّطفَةِالكتاب«إِنَّا خَلَقْنَا الْاءِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعَاً بَصِيرًا» . (7)

«قُتِلَ الْاءِنسَانُ مَا أَكْفَرَهُ * مِنْ أَىِّ شَىْ ءٍ خَلَقَهُ * مِن نُّطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ» . (8)

.


1- .وَشَّجَ : أي خَلَطَ وأَلَفَ (النهاية : ج 5 ص 187 «وشج») .
2- .النور : 32 .
3- .الكافي : ج 5 ص 373 ح 6 عن عبد العظيم بن عبد اللّه .
4- .المَشِيجُ : المُختَلِطُ من كلِّ شيء مخلوط (النهاية : ج 4 ص 332 «مشج») .
5- .الكافي : ج 8 ص 44 ح 8 ، تحف العقول : ص 491 ، أعلام الدين : ص 219 ، بحارالأنوار : ج 60 ص 357 ح 42 .
6- .الدرّ المنثور : ج 6 ص 91 نقلاً عن ابن جرير وابن المنذر وابن أبي حاتم ؛ بحارالأنوار : ج 60 ص 383 ح 108 .
7- .الإنسان : 2 .
8- .عبس : 17 _ 19 .

ص: 65

2 / 7 آفرينش انسان از نطفه

امام هادى عليه السلام_ در يكى از سخنرانى هاى ايشان _ :امّا بعد ، خداوند عز و جلوصلت را مايه پيوند دل ها و خويشى نَسَبى قرار داد و به واسطه آن ، رحِم ها را به هم پيوست و آن را مايه مهر و محبّت قرار داد . در اين ، خود ، نشانه هايى است براى جهانيان . و خداوند ، در كتاب استوار خويش فرموده است : «و او كسى است كه از آب ، بشرى آفريد ، و او را خويشاوند نَسَبى و سببى قرار داد» ، و فرموده است : «و بى همسران خود ، و غلامان و كنيزان درستكارتان را همسر دهيد» .

الكافى_ به نقل از على بن عيسى ، كه سند حديث را به يكى از اهل بيت عليهم السلام رسانده است _ :خداى _ تبارك و تعالى _ با موسى عليه السلام مناجات كرد و در مناجاتش به او فرمود : «اى موسى! ... منم ارباب بزرگ . من ، تو را از قطره اى آبِ بى مقدار آفريدم ؛ از گِلى كه آن را از زمين پست و به هم آميخته ، بيرون آوردم . پس بشرى شد . پس اين من بودم كه آن را ساختم و آفريدم» .

الدرّ المنثور_ به نقل از ابن عبّاس ، در باره اين سخن خداوند متعال : «از سُلاله» _ :سُلاله ، آب ويژه رقيقى است كه فرزند ، از آن ساخته مى شود .

2/ 7آفرينش انسان از نطفهقرآن«ما انسان را از نطفه اى آميخته آفريديم تا او را بيازماييم . پس او را شنوا و بينا قرار داديم» .

«كشته باد انسان ! چه ناسپاس است ![خدا] او را از چه چيز آفريده است ؟ از نطفه اى خلقش كرد ، آن گاه ، اندازه مقرّرش بخشيد» .

.

ص: 66

الحديثالإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِيهِ» _ :ماءُ الرَّجُلِ وماءُ المَرأَةِ اختَلَطا جميعا . (1)

مسند ابن حنبل عن عبد اللّه :مَرَّ يَهودِيٌّ بِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وهُوَ يُحَدِّثُ أصحابَهُ ، فَقالَت قُرَيشٌ : يا يَهودِيُّ ، إنَّ هذا يَزعُمُ أنَّهُ نَبِيٌّ ، فَقالَ : لَأَسأَلَنَّهُ عَن شَيءٍ لا يَعلَمُهُ إلّا نَبِيٌّ . قالَ : فَجاءَ حَتّى جَلَسَ ، ثُمَّ قالَ : يا مُحَمَّدُ ، مِمَّ يُخلَقُ الإِنسانُ ؟ قالَ صلى الله عليه و آله : يا يَهودِيُّ ، مِن كُلٍّ يُخلَقُ مِن نُطفَةِ الرَّجُلِ ومِن نُطفَةِ المَرأَةِ ، فَأَمّا نُطفَةُ الرَّجُلِ فَنُطفَةٌ غَليظَةٌ مِنهَا العَظمُ وَالعَصَبُ ، وأمّا نُطفَةُ المَرأَةِ فَنُطفَةٌ رَقيقَةٌ مِنهَا اللَّحمُ وَالدَّمُ . فَقامَ اليَهودِيُّ فَقالَ : هكَذا كانَ يَقولُ مَن قَبلَكَ . (2)

2 / 8مَراحِلُ تَطَوُّرِ الإِنسانِالكتاب«مَّا لَكُمْ لَا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقَارًا * وَ قَدْ خَلَقَكُمْ أَطْوَارًا» . (3)

«هُوَ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُواْ أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُواْ شُيُوخًا وَ مِنكُم مَّن يُتَوَفَّى مِن قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُواْ أَجَلاً مُّسَمًّى وَ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» . (4)

.


1- .تفسير القمّي : ج 2 ص 398 عن أبي الجارود ، بحارالأنوار : ج 60 ص 376 ح 89 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 2 ص 196 ح 4438 ، السنن الكبرى للنسائي : ج 5 ص 339 ح 9075 ، تفسير ابن كثير : ج 5 ص 462 ، كنزالعمّال : ج 16 ص 485 ح 45579 .
3- .نوح : 13 و 14 .
4- .غافر : 67 وراجع : الحج : 5 .

ص: 67

2 / 8 مراحل تكامل انسان
اشاره

حديثامام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «آميخته اى ، تا او را بيازماييم» _ :آب مرد و آب زن ، هر دو به هم مى آميزد .

مسند ابن حنبل_ به نقل از عبد اللّه _ :مردى يهودى بر پيامبر خدا كه با يارانش سرگرم سخن گفتن بود ، گذشت . قريش گفتند : اى يهودى ! اين ، مدّعى است كه پيامبر است . [مرد يهودى] گفت : هر آينه از او در باره چيزى مى پرسم كه آن را كسى جز پيامبر نمى داند . آن گاه آمد و نشست و سپس گفت : اى محمّد ! انسان از چه آفريده مى شود ؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اى يهودى ! از هر دو آفريده مى شود ، از نطفه مرد و نطفه زن . نطفه مرد ، آب غليظى است و استخوان و عصب ، از آن پديد مى آيد ، و نطفه زن ، آب رقيقى است و گوشت و خون از آن پديد مى آيد» . مرد يهودى برخاست و گفت : كسانى هم كه پيش از تو [پيامبر] بودند ، همين را مى گفتند .

2/ 8مراحل تكامل انسانقرآن«شما را چه شده است كه از شُكوه خدا بيم نداريد ، و حال آن كه شما را مرحله به مرحله خلق كرده است ؟!» .

«او كسى است كه شما را از خاكى آفريد ، سپس از نطفه اى ، سپس از عَلَقه اى . سپس شما را به صورت كودكى بيرون مى آورد ، تا به كمال قوّت خود برسيد و تا سالمند شويد ، و برخى از شما مرگ پيش رس مى يابد _ و تا [سرانجام] به مدّتى كه مقرّر است ، برسيد ، و باشد كه در انديشه فرو رويد» .

.

ص: 68

«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْاءِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِينٍ * ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِى قَرَارٍ مَّكِينٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا ءَاخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ» . (1)

«يَخْلُقُكُمْ فِى بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ خَلْقًا مِّن بَعْدِ خَلْقٍ فِى ظُلُمَاتٍ ثَلَاثٍ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ» . (2)

«يَاأَيُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِى رَيْبٍ مِّنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِن مُّضْغَةٍ مُّخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِّنُبَيِّنَ لَكُمْ وَ نُقِرُّ فِى الْأَرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُواْ أَشُدَّكُمْ وَ مِنكُم مَّن يُتَوَفَّى وَ مِنكُم مَّن يُرَدُّ إِلَى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْلَا يَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَيْئا» . (3)

«وَ اللَّهُ خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَكُمْ أَزْوَاجًا وَمَا تَحْمِلُ مِنْ أُنثَى وَ لَا تَضَعُ إِلَّا بِعِلْمِهِ وَ مَا يُعَمَّرُ مِن مُّعَمَّرٍ وَلَا يُنقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِى كِتَابٍ إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ» . (4)

«هُوَ الَّذِى يُصَوِّرُكُمْ فِى الْأَرْحَامِ كَيْفَ يَشَاءُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» . (5)

«لَقَدْ خَلَقْنَا الْاءِنسَانَ فِى كَبَدٍ» . (6)

الحديثالإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَلَقَدْ خَلَقْنَاكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاكُمْ» (7) _ :أمّا «خَلَقْنَاكُمْ» فَنُطفَةً ثُمَّ عَلَقَةً ، ثُمَّ مُضغَةً ، ثُمَّ عَظما ثُمَّ لَحما ، وأمّا «صَوَّرْنَاكُمْ» فَالعَينَ ، وَالأَنفَ وَالاُذُنَينِ ، وَالفَمَ ، وَاليَدَينِ ، وَالرِّجلَينِ ، صَوَّرَ هذا ونَحوَهُ ، ثُمَّ جَعَلَ الدَّميمَ وَالوَسيمَ وَالطَّويلَ وَالقَصيرَ وأشباهَ هذا . (8)

.


1- .المؤمنون : 12 _ 14 .
2- .الزمر : 6 .
3- .الحج : 5 .
4- .فاطر : 11 .
5- .آل عمران : 6 .
6- .البلد : 4 .
7- .الأعراف : 11 .
8- .تفسير القمّي : ج 1 ص 224 عن أبي الجارود ، بحارالأنوار : ج 60 ص 365 ح 60 .

ص: 69

«و به تحقيق ، ما انسان را از عصاره اى از گِل آفريديم . سپس او را نطفه اى در جايگاهى استوار ، قرار داديم . سپس نطفه را عَلَقه ساختيم و عَلَقه را پاره گوشت گردانيديم . سپس پاره گوشت را استخوان آفريديم . سپس استخوان ها را [با ]گوشت پوشانديم . سپس او را آفرينش ديگر ، پديدار ساختيم . پس آفرين بر خدا كه بهترينِ آفرينندگان است!» .

«شما را در شكم هاى مادرانتان ، آفرينشى پس از آفرينشى [ديگر] در تاريكى هاى سه گانه خلق مى كند . اين است پروردگار شما ، خدا . فرمان روايى ، از آنِ اوست . معبودى جز او نيست . پس چگونه [و كجا از حق] برگردانيده مى شويد ؟» .

«اى مردم ! اگر در باره برانگيخته شدن در شكّيد ، پس [بدانيد] ما شما را از خاكى آفريديم ، سپس از نطفه اى ، سپس از علقه اى ، سپس از مُضغه اى داراى خلقت كامل و [احيانا] خلقت ناقص ، تا [قدرت خود را] بر شما روشن گردانيم ، و آنچه را اراده مى كنيم ، تا مدّتى معيّن در رحِم ها قرار مى دهيم . سپس شما را به صورت كودكى بيرون مى آوريم ، سپس تا به كمال قوّت خود برسيد _ و برخى از شما [زودرس] مى ميرد ، و برخى از شما به غايت پيرى مى رسد ، به گونه اى كه پس از دانستن ، چيزى نمى داند» .

«و خدا شما را از خاكى آفريد ، سپس از نطفه اى . سپس شما را جفت ها قرار داد و هيچ مادينه اى بار نمى گيرد و بار نمى نهد ، مگر به علم او ، و هيچ سال خورده اى عمر دراز نمى يابد و از عمرش كاسته نمى شود ، مگر آن كه در كتابى [مندرج ]است . در حقيقت ، اين كار بر خدا آسان است» .

«او كسى است كه شما را در زهدان ها هر گونه كه خواهد ، شكل مى بخشد . معبودى نيست ، جز او كه تواناى استواركار است» .

«ما انسان را در رنج آفريديم» .

حديثامام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «شما را آفريديم ، سپس صورتتان بخشيديم» _ : «شما را آفريديم» ،[به ترتيب] از نطفه به عَلَقه و سپس مُضغه و سپس استخوان و سپس گوشت . «شما را صورت بخشيديم» ، يعنى چشم و بينى و گوش ها و دهان و دست ها و پاها ، اينها و مانند اينها را شكل بخشيد . سپس زشتى و زيبايى و بلندى و كوتاهى و مانند اينها را پديد آورد .

.

ص: 70

عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ تَعالى خَلَقَ خَلّاقينَ ، فَإِذا أرادَ أن يَخلُقَ خَلقا أمَرَهُم فَأَخَذوا مِنَ التُّربَةِ الَّتي قالَ في كِتابِهِ : «مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَ فِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَى» (1) فَعَجَنَ النُّطفَةَ بِتِلكَ التُّربَةِ الَّتي يَخلُقُ مِنها بَعدَ أن أسكَنَها الرَّحِمَ أربَعينَ لَيلَةً ، فَإِذا تَمَّت لَها أربَعَةُ أشهُرٍ قالوا : يا رَبِّ نَخلُقُ ماذا ؟ فَيَأمُرُهُم بِما يُريدُ مِن ذَكَرٍ أو اُنثى ، أبيَضَ أو أسوَدَ . (2)

تفسير القميّ_ في قَولِهِ : «وَ قَد خَلَقَكُمْ أَطوارًا» (3) _ :قالَ : عَلَى اختِلافِ الأَهواءِ وَالإِراداتِ وَالمَشِيّاتِ . (4)

تفسير القميّ_ في قَولِهِ تَعالى : «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْاءِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِينٍ» _ :قالَ : السُّلالَةُ الصَّفوَةُ مِنَ الطَّعامِ وَالشَّرابِ الَّذي يَصيرُ نُطفَةً ، وَالنُّطفَةُ أصلُها مِنَ السُّلالَةِ ، وَالسُّلالَةُ هِيَ مِن صَفوَةِ الطَّعامِ وَالشَّرابِ ، وَالطَّعامُ مِن أصلِ الطّينِ ، فَهذا مَعنى قَولِهِ : «مِن سُلَالَةٍ مِّن طِينٍ * ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِى قَرَارٍ مَّكِينٍ» يَعني فِي الرَّحِمِ «ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا ءَاخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ» (5) وهذِهِ استِحالَةٌ مِن أمرٍ إلى أمرٍ ، فَحَدُّ النُّطفَةِ إذا وَقَعَت فِي الرَّحِمِ أربَعونَ يَوما ، ثُمَّ تَصيرُ عَلَقَةً . (6)

.


1- .طه : 55 .
2- .الكافي : ج 3 ص 162 ح 1 عن محمد بن سليمان الديلمي عن أبيه عن الإمام الصادق عليه السلام ، علل الشرائع : ص 300 ح 5 عن عبدالرحمن بن حماد عن الإمام الكاظم عليه السلام نحوه ، بحارالأنوار : ج 60 ص 337 ح 13 .
3- .نوح : 14 .
4- .تفسير القمّي : ج 2 ص 387 ، بحارالأنوار : ج 11 ص 315 ح 8 .
5- .المؤمنون : 14 .
6- .تفسير القمّي : ج 2 ص 89 ، بحارالأنوار : ج 60 ص 369 ح 73 .

ص: 71

امام باقر عليه السلام :خداوند متعال ، شمارى آفرينشگر آفريده است و هر گاه بخواهد كسى را بيافريند ، به آنها دستور مى دهد و آن آفرينشگران ، از همان خاكى كه خداوند در كتابش فرموده است : «از آن ، شما را آفريديم و در آن ، باز مى گردانيم و بار ديگر شما را از آن ، بيرون مى آوريم» ، بر مى دارند و نطفه را ، پس از اين كه آن را چهل شب در رحِم نگه داشت ، با آن خاك ، خمير مى كند ، و چون چهار ماه بر آن گذشت ، آن آفرينشگران مى گويند : پروردگارا! اكنون چه بيافرينيم ؟ و خدا به آنان دستور مى دهد آنچه را كه خواهد ، از پسر و دختر ، سفيد يا سياه .

تفسير القمّى_ در باره اين سخن خداوند : «و شما را گونه گون آفريد» _ :[امام عليه السلام ]فرمود : «گونه گون در گرايش ها، اراده ها و خواست ها» .

تفسير القمّى_ در باره اين سخن خداوند متعال : «و انسان را از سُلاله اى از گِل آفريديم» _ :[امام عليه السلام ] فرمود : «سلاله ، عصاره غذا و آب است كه تبديل به نطفه مى شود . نطفه ، اصلش از سُلاله است ، و سُلاله ، از عصاره غذا و آب ، فراهم مى آيد ، و غذا ، منشأش گِل است . پس اين است معناى سخن او كه : « از سُلاله اى از گِل آفريديم . سپس او را نطفه اى در جايگاهى استوار ، قرار داديم» ، يعنى در رحِم . «سپس نطفه را عَلَقه ساختيم . بعد ، عَلَقه را گوشتْ پاره اى ساختيم و گوشتْ پاره را استخوان ساختيم . سپس به استخوان ، گوشت پوشانديم . سپس آن را آفرينشى ديگر پديدار ساختيم . پس آفرين بر خدا كه بهترينِ آفرينندگان است!» . اين است تحوّل از مرحله اى به مرحله ديگر . پس هر گاه نطفه در رحِم قرار گيرد ، چهل روز به صورت نطفه است و سپس عَلَقه مى شود .

.

ص: 72

الإمام الصادق عليه السلام :سُئِلَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام عَن مُتَشابِهِ الخَلقِ ، فَقالَ : هُوَ عَلى ثَلاثَةِ أوجُهٍ : فَمِنهُ خَلقُ الاِختِراعِ؛ كَقَولِهِ سُبحانَهُ : «خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَْرْضَ فِى سِتَّةِ أَيَّامٍ» (1) ، وخَلقُ الاِستِحالَةِ ؛ قَولُهُ تَعالى : «يَخْلُقُكُمْ فِى بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ خَلْقًا مِّن بَعْدِ خَلْقٍ فِى ظُلُمَاتٍ ثَلَاثٍ» وقَولُهُ: «هُوَ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ» الآيَةَ ، وأمّا خَلقُ التَّقديرِ؛ فَقَولُهُ لِعيسى عليه السلام : «وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ» الآيَةَ (2) . (3)

عنه عليه السلام :إنَّما صارَت سِهامُ المَواريثِ مِن سِتَّةِ أسهُمٍ لا يَزيدُ عَلَيها ، لِأَنَّ الإِنسانَ خُلِقَ مِن سِتَّةِ أشياءَ ، وهُوَ قَولُ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ : «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْاءِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِينٍ» الآيَةَ . (4)

عنه عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «لَقَد خَلَقنا الإِنسانَ فِي كَبَدٍ» _ :يَعني مُنتَصِبا في بَطنِ اُمِّهِ ؛ مَقاديمُهُ إلى مُقاديمِ اُمِّهِ ومَآخيرُهُ إلى مَآخيرِ اُمِّهِ ، غِذاؤُهُ مِمّا تَأكُلُ اُمُّهُ ويَشرَبُ مِمّا تَشرَبُ اُمُّهُ ، تُنَسِّمُهُ تَنسيما ، وميثاقُهُ الَّذي أخَذَهُ اللّهُ عَلَيهِ بَينَ عَينَيهِ ، فَإِذا دَنا وِلادَتُهُ أتاهُ مَلَكٌ يُسَمَّى الزّاجِرَ ، فَيَزجُرُهُ فَيَنقَلِبُ . (5)

.


1- .الأعراف : 54 .
2- .المائدة : 110 .
3- .بحارالأنوار : ج 60 ص 333 ح 2 وج 93 ص 17 كلاهما نقلاً عن تفسير النعماني .
4- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 259 ح 5604 ، علل الشرائع : ص 567 ح 1 عن ابن أبي عمير عن غير واحد نحوه ، بحارالأنوار : ج 104 ص 333 ح 5 .
5- .المحاسن : ج 2 ص 14 ح 1085 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 254 نحوه وكلاهما عن محمّد بن مسلم ، بحار الأنوار : ج 60 ص 342 ح 23 .

ص: 73

امام صادق عليه السلاماز امير مؤمنان عليه السلام ، در باره گونه هاى خلقت سؤال شد . فرمود : «آفرينش ، بر سه گونه است : يكى آفرينش اختراعى ، (1) چنان كه خداى سبحان مى فرمايد : «آسمان ها و زمين را در شش روز آفريد» ، [دوم] آفرينش مرحله اى ، چنان كه مى فرمايد : «شما را در شكم هاى مادرانتان ، آفرينشى پس از آفرينشى در تاريكى هاى سه گانه خلق مى كند» و مى فرمايد : «او كسى است كه شما را از خاكى ، سپس از نطفه اى . . . آفريد» ، و [سوم ]آفرينش تقديرى ، (2) چنان كه عيسى عليه السلام فرمود : «آن گاه كه از گِل مى آفرينى» تا آخر آيه» .

امام صادق عليه السلام :سهم هاى ارث شش سهم شده ، نه بيشتر ؛ چون انسان ، از شش چيز آفريده شده است . خداوند عز و جل مى فرمايد : «ما انسان را از عصاره اى از گل آفريديم» تا آخر آيه .

امام صادق عليه السلام_در باره سخن خداوند متعال : «هر آينه ، انسان را در رنج آفريديم» _ :يعنى در شكم مادرش به صورت عمودى قرار دارد : طرف روى او به طرف روى مادرش است و طرف پشتش به طرف پشت مادرش . غذايش از چيزى است كه مادرش مى خورد ، و از همان چيزى مى نوشد كه مادرش مى نوشد ، و مادرش به نوعى او را تنفّس مى دهد ، و پيمانش كه خدا از او گرفته است ، [پيوسته ]در برابر چشم اوست . پس چون زمان تولّدش نزديك مى شود ، فرشته اى به نام «بانگ زننده» نزدش مى آيد و بر او بانگ مى زند و او وارونه مى شود .

.


1- .ابداعى و بدون مادّه و مدّت .
2- .احتمال دارد كه آفرينش تقديرى ، به معناى ساختن از يك مادّه با هندسه و اندازه ويژه باشد .

ص: 74

الإمام عليّ عليه السلام :أيُّهَا المَخلوقُ السَّوِيُّ (1) وَالمُنشَأُ (2) المَرعِيُّ (3) في ظُلُماتِ الأَرحامِ ومُضاعَفاتِ الأَستارِ ، بُدِئتَ مِن سُلالَةٍ مِن طينٍ ، ووُضعِتَ في قَرارٍ مَكينٍ ، إلى قَدَرٍ مَعلومٍ ، وأجَلٍ مَقسومٍ ، تَمورُ (4) في بَطنِ اُمِّكَ جَنينا ، لا تُحيرُ (5) دُعاءً ولا تَسمَعُ نِداءً ، ثُمَّ اُخرِجتَ مِن مَقَرِّكَ إلى دارٍ لَم تَشهَدها ولَم تَعرِف سُبُلَ مَنافِعِها . (6)

عنه عليه السلام_ في صِفَةِ خَلقِ الإِنسانِ _ :أم هذَا الَّذي أنشَأَهُ في ظُلُماتِ الأَرحامِ ، وشُغُفِ (7) الأَستارِ ، نُطفَةً دِهاقا (8) ، وعَلَقَةً مِحاقا (9) ، وجَنينا وراضِعا ، ووَليدا و يافِعا . ثُمَّ مَنَحَهُ قَلبا حافِظا ، ولِسانا لافِظا ، وبَصَرا لاحِظا ، لِيَفهَمَ مُعتَبِرا ، ويُقَصِّرَ مُزدَجِرا . (10)

الإمام الحسين عليه السلام_ في دُعاءِ يَومِ عَرَفَةَ _ :اِبتَدَأتَني قَبلَ أن أكونَ شَيئا مَذكورا ، وخَلَقتَني مِنَ التُّرابِ ثُمَّ أسكَنتَنِي الأَصلابَ ، آمِنا لِرَيبِ المَنونِ وَاختِلافِ الدُّهورِ ، فَلَم أزَل ظاعِنا مِن صُلبٍ إلى رَحِمٍ في تَقادُمِ الأَيّامِ الماضِيَةِ وَالقُرونِ الخالِيَةِ ، لَم تُخرِجني لِرَأفَتِكَ بي ولُطفِكَ لي وإحسانِكَ إلَيَّ في دَولَةِ أيّامِ الكَفَرَةِ الَّذينَ نَقَضوا عَهدَكَ ، وكَذَّبوا رُسُلَكَ ، لكِنَّكَ أخرَجتَني رَأفَةً مِنكَ وتَحَنُّنا عَلَيَّ لِلَّذي سَبَقَ لي مِنَ الهُدَى الَّذي فيهِ يَسَّرتَني وفيهِ أنشَأتَني ، ومِن قَبلِ ذلِكَ رَؤُفتَ بي بِجَميلِ صُنعِكَ ، وسَوابِغِ نِعمَتِكَ ، فَابتَدَعتَ خَلقي ، مِن مَنِيٍّ يُمنى ، ثُمَّ أسكَنتَني في ظُلُماتٍ ثَلاثٍ بَينَ لَحمٍ وجِلدٍ ودَمٍ ، لَم تُشَهِّرني بِخَلقي (11) ، ولَم تَجعَل إلَيَّ شَيئا مِن أمري ، ثُمَّ أخرَجتَني إلَى الدُّنيا تامّا سَوِيّا . (12)

.


1- .السَويّ: أيمستوٍ وهو الذي قد بلغ الغاية فيشبابه وتمام خلقه وعقله (لسان العرب: ج14 ص415«سوا»).
2- .المُنشأ : المُبتدَعُ (انظر : لسان العرب : ج 1 ص 172 «نشأ») .
3- .رعى أمره : حفظه (القاموس المحيط : ج 4 ص 335 «رعو») .
4- .تمور : تتحرّك (المصباح المنير : ص 585 «مار») .
5- .ما أحار جوابا : ما ردّ (القاموس المحيط : ج 2 ص 16 «حور») .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 163 ، بحارالأنوار : ج 60 ص 347 ح 34 .
7- .الشُغُفُ : جمع شغاف القلب وهو حجابه ، فاستعاره لموضع الولد (النهاية : ج 2 ص 483 «شغف») .
8- .نُطفَة دهاقا : أي نطفة قد اُفرغت إفراغا شديدا (النهاية : ج 2 ص 145 «دهق») .
9- .المحاقُ : ذهاب الشيء كلّه حتّى لا يُرى له أثر (المصباح المنير : ص 565 «محق») .
10- .نهج البلاغة : الخطبة 83 ، بحارالأنوار : ج 60 ص 349 ح 35 .
11- .قال العلامة المجلسي : لم تشهّرني بخلقي ؛ أي لم تجعل تلك الحالات الخسيسة ظاهرة للخلق في ابتداء خلقي لأصير محقّرا مهينا عندهم ، بل سترت تلك الأحوال عنهم ، وأخرجتني بعد اعتدال صورتي وخروجي عن تلك الأصول الدّنية (بحار الأنوار : ج 60 ص 373) . هذا وفي البلد الأمين : «لَم تُشهِدني خلقي» .
12- .الإقبال : ج 2 ص 74 ، بحارالأنوار : ج 60 ص 372 ح 81 .

ص: 75

امام على عليه السلام :اى انسانى كه در كمال اعتدال و تناسب ، آفريده شده اى و در تاريكى هاى زهدان و پرده هاى تو در تو ، شكل گرفته و پرورده شده اى ! از عصاره گِل ، آغاز شدى و در آرامگاهى استوار ، تا زمانى معيّن و مهلتى مشخّص شده ، نهاده شدى . آن گاه كه جنين هستى ، در شكم مادرت مى جنبى . نه سخنى را پاسخ مى دهى و نه آوازى را مى شنوى . آن گاه ، از قرارگاهت به سرايى بيرون آورده مى شوى كه آن را نديده اى و راه هاى كسب سود و منافع آن را نمى دانى .

امام على عليه السلام_ در توصيف آفرينش انسان _ :آيا اين انسان ، همان كسى نيست كه خداوند ، او را در تاريكى هاى زهدان و پرده هاى غلاف مانند آفريد ، از نطفه اى ريخته شده كه به عَلَقه اى (آويزكى) بى مقدار ، تبديل گشت . سپس جنين و شيرخواره و كودك و نوجوان شد . آن گاه ، خداوند به او دلى حفظ كننده ، و زبانى گويا ، و چشمى بينا بخشيد تا بفهمد و عبرت گيرد و از زشتكارى ها باز ايستد .

امام حسين عليه السلام_ در دعاى روز عرفه _ :آفرينش مرا كه هيچ نبودم ، آغاز كردى و از خاكم آفريدى . سپس در پشت ها[ ى پدران] جايم دادى ، آن سان كه از كشاكش روزگار و گردش ايّام ، در امان بودم و در گذر روزگارانِ رفته و نسل هاى گذشته ، پيوسته از پشتى به زهدانى مى كوچيدم ، و از سرِ دلسوزى و مِهر و نيكى ات به من ، مرا در دوران چيرگى كافران كه پيمان [يكتاپرستى] تو را شكستند و فرستادگانت را انكار كردند ، به دنيايم نياوردى ؛ بلكه از سرِ دلسوزى و مهرورزى ات به من ، در دوران هدايت كه پيش تر برايم مقدّر فرمودى و مرا براى آن ، قابل ساختى و در آن ، پروراندى ، بيرونم آوردى . در گذشته نيز لطف و عنايت و نعمت هاى گسترده ات شامل حال من شده بود . پس آفرينش مرا از منىِ ريخته شده اى [در رحِم] آغاز كردى سپس در تاريكى هاى سه گانه ، بين گوشت و پوست و خون ، قرارم دادى ، و مرا به خلقتم انگشت نما نساختى (1) و هيچ چيز از كار [آفرينش ]مرا به من ، موكول نكردى . آن گاه ، مرا كامل و سالم به دنيا آوردى .

.


1- .علّامه مجلسى مى گويد : يعنى اين حالت هاى مشمئز كننده را در آغاز خلقتم براى مردمان آشكارا نساختى كه بر اثر آن ، در نزد آنان ، خوار و حقير جلوه كنم ؛ بلكه آنها را از ايشان پوشيده داشتى ، و زمانى مرا به دنيا آوردى كه شكل و شمايلم را نيكو ساختى .

ص: 76

الكافي عن محمّد بن إسماعيل أو غيره :قُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام : جُعِلتُ فِداكَ ، الرَّجُلُ يَدعو لِلحُبلى أن يَجعَلَ ما في بَطنِها ذَكَرا سَوِيّا . قالَ : يَدعو ما بَينَهُ وبَينَ أربَعَةِ أشهُرٍ ، فَإِنَّهُ أربَعينَ لَيلَةً نُطفَةٌ ، وأربَعينَ لَيلَةً عَلَقَةٌ ، وأربَعينَ لَيلَةً مُضغَةٌ ، فَذلِكَ تَمامُ أربَعَةِ أشهُرٍ ، ثُمَّ يَبعَثُ اللّهُ مَلَكَينِ خَلّاقَينِ فَيَقولانِ : يا رَبِّ ما نَخلُقُ ؟ ذَكَرا أم اُنثى ؟ شَقِيّا أو سَعيدا ؟ فَيُقالُ ذلِكَ ، فَيَقولانِ : يا رَبِّ ما رِزقُهُ ؟ وما أجَلُهُ ؟ وما مُدَّتُهُ ؟ فَيُقالُ ذلِكَ ، وميثاقُهُ بَينَ عَينَيهِ يَنظُرُ إلَيهِ ، ولا يَزالُ مُنتَصِبا في بَطنِ اُمِّهِ ، حَتّى إذا دَنا خُروجُهُ بَعَثَ اللّهُ عز و جل إلَيهِ مَلَكا فَزَجَرَهُ زَجرَةً ، فَيَخرُجُ ويَنسَى الميثاقَ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام_ فيما بَيَّنَهُ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ _ :نَبتَدِئُ يا مُفَضَّلُ بِذِكرِ خَلقِ الإِنسانِ فَاعتَبِر بِهِ ، فَأَوَّلُ ذلِكَ ما يُدَبَّرُ بِهِ الجَنينُ فِي الرَّحِمِ ، هُوَ مَحجوبٌ في ظُلُماتٍ ثَلاثٍ: ظُلمَةِ البَطنِ ، وظُلمَةِ الرَّحِمِ ، وظُلمَةِ المَشيمَةِ ، حَيثُ لا حيلَةَ عِندَهُ في طَلَبِ غِذاءٍ ولا دَفعِ أذىً ، ولَا استِجلابِ مَنفَعَةٍ ولا دَفعِ مَضَرَّةٍ ، فَإِنَّهُ يَجري إلَيهِ مِن دَمِ الحَيضِ ما يَغذوهُ كَما يَغذُو الماءُ النّباتَ ، فَلا يَزالُ ذلِكَ غِذاءَهُ حَتّى إذا كَمَلَ خَلقُهُ وَاستَحكَمَ بَدَنُهُ ، وقَوِيَ أديمُهُ عَلى مُباشَرَةِ الهَواءِ ، وبَصَرُهُ عَلى مُلاقاةِ الضِّياءِ ، هاجَ الطَّلقُ بِاُمِّهِ فَأَزعَجَهُ أشَدَّ إزعاجٍ وأعنَفَهُ حَتّى يولَدَ ، وإذا وُلِدَ صُرِفَ ذلِكَ الدَّمُ الَّذي كانَ يَغذوهُ مِن دَمِ اُمِّهِ إلى ثَديَيها ، فَانقَلَبَ الطَّعمُ وَاللَّونُ إلى ضَربٍ آخَرَ مِنَ الغِذاءِ ، وهُوَ أشَدُّ مُوافَقَةً لِلمَولودِ مِنَ الدَّمِ ، فَيُوافيهِ في وَقتِ حاجَتِهِ إلَيهِ ، فَحينَ يولَدُ قَد تَلَمَّظَ وحَرَّكَ شَفَتَيهِ طَلَبا لِلرَّضاعِ ، فَهُوَ يَجِدُ ثَديَي اُمِّهِ كَالإِداوَتَينِ (2) المُعَلَّقَتَينِ لِحاجَتِهِ إلَيهِ ، فَلا يَزالُ يَغتَذي بِاللَّبَنِ مادامَ رَطبَ البَدَنِ ، رَقيقَ الأَمعاءِ ، لَيِّنَ الأَعضاءِ . (3)

.


1- .الكافي : ج 6 ص 16 ح 6 ، بحارالأنوار : ج 60 ص 345 ح 31 .
2- .الإداوَةُ : إناء صغير من جلد يتّخذ للماء (النهاية : ج 1 ص 33 «أدا») .
3- .بحارالأنوار : ج 60 ص 377 ح 98 نقلاً عن توحيد المفضّل .

ص: 77

الكافى_ به نقل از محمّد بن اسماعيل يا شخصى ديگر _ :به امام باقر عليه السلام گفتم : قربانت گردم ! مرد [مى تواند ]دعا كند كه خداوند ، آنچه را در شكم همسر باردارش است ، پسرى سالم قرار دهد ؟ فرمود : «در فاصله چهار ماهگى دعا كند ؛ زيرا چهل شب به صورت نطفه است ، چهل شب عَلَقه ، چهل شب مُضغه كه مجموعا چهار ماه مى شود . سپس خداوند ، دو فرشته آفرينشگر را مى فرستد ، و آن دو مى گويند : بار پروردگارا ! چه بيافرينيم ؟ پسر يا دختر ؟ بدبخت يا خوش بخت ؟ دستور لازم به آن دو داده مى شود . پس مى گويند : بار پروردگارا ! روزى اش ؟ اجلش ؟ مدّت عمرش ؟ و دستور لازم در باره اين امر به آنها داده مى شود . پيمان [يكتاپرستى] او ، همواره در برابر چشم اوست و به آن مى نگرد . پيوسته در شكم مادرش راست است ، تا آن گاه كه زمان خارج شدنش نزديك مى شود . در اين هنگام ، خداوند عز و جلفرشته اى را نزد او مى فرستد و آن فرشته بر او بانگى مى زند و جنين به دنيا مى آيد ، در حالى كه پيمان را فراموش مى كند» .

امام صادق عليه السلام_ در سخنان ايشان براى مفضّل بن عمر _ :اى مفضّل ! به بيان آفرينش انسان ، آغاز مى كنيم . پس ، از آن عبرت بياموز . نخستين مرحله آن ، تدبير جنين در رحِم است . او در تاريكى هاى سه گانه : تاريكى شكم ، تاريكى رحِم و تاريكى بچّه دان ، پوشيده است ، به طورى كه نه مى تواند غذايى براى خود فراهم آورد ، يا گزندى را از خود ، دور كند ، يا سودى را به سوى خويش كشانَد ، يا زيانى را از خويش برانَد . غذايش از خون حيض به او مى رسد ، چنان كه آب ، گياه را تغذيه مى كند . اين ، پيوسته خوراك اوست ، تا آن گاه كه چون خلقتش كامل شد و بدنش محكم گرديد و پوستش براى تماس با هوا ، و چشمش براى دريافت نور ، آماده شد ، درد زايمان ، مادرش را مى گيرد و او (جنين) را سخت ناراحت مى كند و بر او فشار مى آورد تا آن كه متولّد مى شود . چون متولّد شد ، آن خونى كه از خون مادرش او را تغذيه مى كرد ، به پستان هاى مادرش منتقل مى گردد ، و آن مزه و رنگ [قبلى] به نوع ديگرى از غذا تبديل مى شود كه براى [بدن ]نوزاد ، سازگارتر از خون است و هنگام نيازش به آن ، به او مى رسد . زمانى كه به دنيا مى آيد ، دهانش را مزه مزه مى كند و لبانش را تكان مى دهد و با اين كار ، شير مى طلبد ، و پستان هاى مادرش را چون دو مُشكِ آويخته شده براى نياز خود مى يابد ، تا زمانى كه بدن ، تَر و تازه است و معده و روده ، نازك اند و اندام ها نرم هستند ، از شير [مادر ]تغذيه مى كند .

.

ص: 78

بحارالأنوار عن المفضّل بن عمر :فَقُلتُ [أي لِلإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام ] : صِف نُشوءَ الأَبدانِ ونُمُوَّها حالاً بَعدَ حالٍ حَتّى تَبلُغَ التَّمامَ وَالكَمالَ . فَقالَ عليه السلام : أوَّلُ ذلِكَ تَصويرُ الجَنينِ فِي الرَّحِمِ حَيثُ لا تَراهُ عَينٌ ولا تَنالُهُ يَدٌ ، ويُدَبِّرُهُ حَتّى يَخرُجَ سَوِيّا مُستَوفِيا جَميعُ ما فيهِ قِوامُهُ وصَلاحُهُ مِنَ الأَحشاءِ وَالجَوارِحِ وَالعَوامِلِ إلى ما في تَركيبِ أعضائِهِ مِنَ العِظامِ وَاللَّحمِ وَالشَّحمِ وَالمُخِّ وَالعَصَبِ وَالعُروقِ وَالغَضاريفِ ، فَإِذا خَرَجَ إلَى العالَمِ تَراهُ كَيفَ يَنمي بِجَميعِ أعضائِهِ ، وهُوَ ثابِتٌ عَلى شِكلِهِ وهَيئتِهِ لا تَتَزايَدُ ولا تَنقُصُ ، إلى أن يَبلُغَ أشُدَّهُ إن مُدَّ في عُمُرِهِ أو يَستَوفِيَ عُمُرَهُ أو يَستَوفِيَ مُدَّتَهُ قَبلَ ذلِكَ ، هَل هذا إلّا مِن لَطيفِ التَّدبيرِ وَالحِكمَةِ ؟ (1)

.


1- .بحار الأنوار : ج 61 ص 321 ح 30 نقلاً عن توحيد المفضّل .

ص: 79

بحار الأنوار_ به نقل از مفضّل بن عمر _ :[به امام صادق عليه السلام ] گفتم : پيدايش بدن ها و رشد مرحله به مرحله آنها را تا رسيدن به مرحله پايانى و كمال آنها را شرح نما . فرمود : «نخستين مرحله اش ، شكل بخشيدن به جنين است در رحِم _ يعنى جايى كه نه چشمى آن را مى بيند و نه دستى به آن مى رسد _ ، و او را [در آن جا] تدبير مى كند ، تا آن كه به صورت موجودى كامل و برخوردار از آنچه مايه قوام و استحكام اوست _ از امعا و احشا و اندام ها و ابزارها گرفته تا استخوان ها و گوشت و پى و مغز و عصب و رگ ها و غضروف ها كه در تركيب اعضاى او دخيل اند _ ، به دنيا مى آيد . چون به دنيا آمد ، خود مى بينى كه چگونه همه اعضاى او رشد مى كنند ، در حالى كه شكل و هيئتش ثابت است و زياد و كم نمى شود ، تا آن كه به نهايت رشد خود برسد ، اگر عمرش به آن حد برسد يا آن كه به بيش از آن حد برسد ، يا مدّت عمر خود را تمام كند . آيا اينها جز با تدبير و حكمتى دقيق ، شدنى است ؟».

.

ص: 80

. .

ص: 81

آفرينش آدم عليه السلام و فرضيّه تكامل

آفرينش آدم و فرضيّه تكاملچگونگى آفرينش آدم عليه السلام ، از ديرباز ، مورد توجّه دانشمندان بوده و تاكنون ، دو نظريّه عمده در اين باره ، ابراز شده است : 1 . نظريّه ثبوت صفات گونه ها و انواع و خلقت مستقل (فيكسيسم / Fixism) ؛ 2 . نظريّه تحوّل انواع و تغيير تدريجى صفاتِ گونه ها و پيوستگى نسلى جانداران و تكاملى بودن حيات آنها (ترانسفورميسم / Transformism) كه داروين (م 1882 م) مطرح كرده است . دانشمندان اسلامى نيز با الهام از قرآن ، در اين باره بحث و گفتگو كرده اند و هر يك از دو نظريّه پيش گفته ، در ميان آنان ، طرفدارانى دارد و به آياتى از قرآن براى اثبات هر يك از آن دو ، استدلال شده است (1) . اكثر قريب به اتّفاق مفسّران ، از جمله شيخ طوسى ، (2) طبْرِسى ، (3) سيوطى ، (4) ابن كثير ، (5) مَراغى (6) و علّامه طباطبايى ، (7) آفرينش

.


1- .براى ديدن مجموعه اى از اين آرا ، ر . ك : تأمّلى پيرامون مسئله تكامل ، فيض ؛ تبيين جهان و انسان ، رضوى .
2- .التبيان فى تفسير القرآن : ج 1 ص 136 _ 137 .
3- .مجمع البيان : ج 2 ص 763 .
4- .الدرّ المنثور : ج 1 ص 111 .
5- .تفسير ابن كثير : ج 2 ص 311 و ص 570 .
6- .تفسير المراغى : ج 3 ص 173 .
7- .الميزان فى تفسير القرآن : ج 4 ص 143 _ 144 و ج 16 ص 255 _ 260 .

ص: 82

ابتدايى آدم را از خاك (بر خلاف فرضيّه تكامل) با آيات قرآن ، منطبق دانسته اند . برخى ديگر نيز آن را با قرآن ، سازگار دانسته اند . (1) پاره اى نيز به طور ضمنى ، نظريّه تكامل را پذيرفته و كوشيده اند آن را فى الجمله ، با قرآن ، تطبيق دهند . (2) علّامه طباطبايى مى گويد : ممكن است برخى براى اثبات فرضيّه تكامل ، به آيه «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى ءَادَمَ وَنُوحًا وَءَالَ إِبْرَاهِيمَ وَءَالَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ» (3) استدلال كنند ، بدين سان كه «اصطفى» به معناى برگزيدنِ نخبه هر چيزى است و برگزيدن آدم ، در صورتى است كه در زمان وى ، افرادى به عقل ، مجهّز نبوده اند و خداوند ، آدم را از ميان آنان برگزيده و به عقل ، مجهّز كرده است . در نتيجه ، آدم با جهش خدايى از يك نوعِ جنبنده ، به نوعى ديگر منتقل شده است . آن گاه ، نسل او فزونى گرفت و نسل انسان ناقص اوّلى ، رو به نقصان نهاد تا منقرض گرديد ؛ امّا با توجّه به كلمه «الْعَالَمِينَ» كه بر سر آن ، «ال» آمده و افاده عموم مى كند ، مقصود ، اين است كه آدم ، نوح ، آل عمران و آل ابراهيم ، بر تمام معاصران خويش و آيندگان ، برترى داشته و از ميان آنان برگزيده شده اند ، با اين تفاوت كه برگزيدگى آدم عليه السلام فقط بر آيندگان است ، و در آيه ، هيچ دليلى بر گزينش آدم از بين انسان هاى اوّلى وجود ندارد . (4) وى در جاى ديگر مى گويد : آياتى كه پيش از اين ، مورد توجّه قرار داديم ، (5) مبدأ پيدايش نسل انسان را به يك

.


1- .آدم و حوا ، بى آزار : ص 59 ؛ خلقت انسان در بيان قرآن ، سحابى : ص 80 ؛ قرآن و مكتب تكامل ، عقّاد : 15 _ 19 .
2- .تكامل در قرآن ، مشكينى : ص 29 ؛ پرتوى از قرآن ، طالقانى : ج 3 ص 112 ؛ أصل الخلق ، سَبيط : ص 38 .
3- .آل عمران : آيه 33 .
4- .الميزان فى تفسير القرآن : ج 16 ص 259 .
5- .منظور ، آيات 7 تا 9 از سوره سجده است .

ص: 83

جفت انسان نسبت مى دهد كه خود آن دو ، نسلِ كسى نبوده و از هيچ جاندارى زاده نشده اند . (1) تورات نيز بر آفرينش ابتدايى آدم از خاك ، صحّه مى گذارد و از اين جهت ، با قرآنْ سازگار است ، آن جا كه مى گويد : خداوند ، آدم را از خاك زمين بسرشت و در بينى وى ، روح حيات دميد و آدم ، نَفْس زنده شد . (2) شايان ذكر است كه اعتقاد به نظريّه تكامل ، به هيچ وجه به معناى انكار صانع و عدم توجّه به خدا و دين نيست و با اعتقاد به ربوبيّت خداوند ، تباينى ندارد ؛ زيرا تحوّلِ چيزى به چيز ديگر در جهان (خواه در انواع و يا هر چيز ديگر) ، نشان دهنده نظام متقن طبيعت است كه به قدرت خداوند حكيم ، طرّاحى شده است . داروين ، خود نيز تصريح مى كند كه در عين قبول تكاملِ انواع ، خداپرست است و اصولاً بدون قبول خدا نمى توان تكامل را توجيه كرد . (3) از طرفى ، اگرچه داروين و گروهى از طرفداران نظريّه او ، نژاد انسانى را به نوعى از ميمون ها _ كه ظاهرا بيشترين شباهت را به انسان دارند _ ، منتهى مى كنند ، همه طرفداران نظريّه تكامل ، اين امر را نپذيرفته اند و بويژه در باره حلقه مفقود ميان انسان و موجودات ديگر ، اختلاف هاى بسيارى وجود دارد (4) . (5)

.


1- .الميزان فى تفسير القرآن : ج 16 ص 258 .
2- .عهد عتيق : سِفْر پيدايش : كتاب 2 ، فقره 7 .
3- .تكامل در قرآن : ص 14 _ 15 ، تكامل جانداران ، محقّق داماد : ص 17 _ 19 ، تفسير نمونه : ج 11 ص 85 _ 86 .
4- .آفرينش و انسان ، جعفرى : ص 91 _ 94 ؛ تكامل در قرآن : ص 18 ؛ خديعة التطوّر : هارون يحيى : ص 101 .
5- .اين مقاله ، از دائرة المعارف قرآن كريم (ج 1 ص 128 _ 129) اخذ و تكميل شده است .

ص: 84

الفصل الثالث: فضل الإنسان3 / 1الكَرامَةُ الإِلهِيَّةُالكتاب«وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِى ءَادَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في قَولِهِ عَزَّ وجَلَّ : «وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِى ءَادَمَ» _ :الكَرامَةُ الأَكلُ بِالأَصابِعِ . (2)

الإمام زين العابدين عليه السلام : «وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِى ءَادَمَ» يَقولُ : فَضَّلنا بَني آدَمَ عَلى سائِرِ الخَلقِ «وَحَمَلْنَاهُمْ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ» يَقولُ : عَلَى الرَّطبِ وَاليابِسِ . «وَ رَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ» يَقولُ : مِن طَيِّباتِ الثِّمارِ كُلِّها «وَ فَضَّلْنَاهُمْ» يَقولُ : لَيسَ مِن دابَّةٍ ولا طائِرٍ إلّا هِيَ تَأكُلُ وتَشرَبُ بِفيها ، لا تَرفَعُ بِيَدِها إلى فيها طَعاما ولا شَرابا غَيرُ ابنِ آدَمَ فَإِنَّهُ يَرفَعُ إلى فيهِ بِيَدِهِ طَعامَهُ ، فَهذا مِنَ التَّفضيلِ . (3)

.


1- .الإسراء : 70 .
2- .الفردوس : ج 4 ص 420 ح 7223 ، الدرّ المنثور : ج 5 ص 316 نقلاً عن الحاكم في التاريخ وكلاهما عن جابر .
3- .الأمالي للطوسي : ص 489 ح 1072 عن زيد بن عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 60 ص 298 ح 2 .

ص: 85

فصل سوم : برترى هاى انسان
3 / 1 گراميداشت الهى

فصل سوم : برترى هاى انسان3 / 1گراميداشت الهىقرآن«و به راستى كه ما فرزندان آدم را گرامى داشتيم و آنان را در خشكى و دريا [بر مَركب ها] بر نشانديم و از پاكيزه ها به ايشان روزى داديم و آنها را بر بسيارى از آفريده هاى خود ، برترىِ آشكار داديم» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در باره اين سخن خداوند عز و جل : «و به راستى كه ما ، فرزندان آدم را گرامى داشتيم» _ :اين گراميداشت ، غذا خوردن [انسان ]با انگشتان است .

امام زين العابدين عليه السلام : «و به راستى كه ما ، فرزندان آدم را گرامى داشتيم» ، مى گويد : فرزندان آدم را بر ديگر آفريده ها برترى داديم . «و آنان را در خشكى و دريا بر نشانديم» ، مى گويد : بر تَر و خشك . «و از پاكيزه ها به ايشان روزى داديم» ، مى گويد : از همه ميوه جات [و محصولات ]پاكيزه . «و ايشان را برترى داديم» ، مى گويد : همه چارپايان و پرندگان با دهانشان مى خورند و مى آشامند و با دست خود ، غذا و آب را به طرف دهانشان نمى برند . تنها آدميزاد است كه خوراك خود را با دستش به دهانش مى برد ، و اين ، برترى است .

.

ص: 86

الإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً» _ :خُلِقَ كُلُّ شَيءٍ مُنكَبّا غَيرَ الإِنسانِ خُلِقَ مُنتَصِبا . (1)

الإمام الهادي عليه السلام_ في رِسالَتِهِ فِي الرَّدِّ عَلى أهلِ الجَبرِ وَالتَّفويضِ _ :إنّا نَبدَأُ مِن ذلِكَ بِقَولِ الصّادِقِ عليه السلام : «لا جَبرَ ولا تَفويضَ ولكِن مَنزِلَةٌ بَينَ المَنزِلَتَينِ ، وهِيَ صِحَّةُ الخِلقَةِ ، وتَخلِيَةُ السَّربِ (2) ، وَالمُهلَةُ فِي الوَقتِ ، وَالزّادُ مِثلُ الرّاحِلَةِ ، وَالسَّبَبُ المُهَيِّجُ لِلفاعِلِ عَلى فِعلِهِ» ، فَهذِهِ خَمسَةُ أشياءَ جَمَعَ بِهَا الصّادِقُ عليه السلام جَوامِعَ الفَضلِ ، فَإِذا نَقَصَ العَبدُ مِنها خَلَّةً كانَ العَمَلُ عَنهُ مَطروحا بِحَسَبِهِ . فَأَخبَرَ الصّادِقُ عليه السلام بِأَصلِ ما يَجِبُ عَلَى النّاسِ مِن طَلَبِ مَعرِفَتِهِ ، ... وأنَا مُفَسِّرُها بِشَواهِدَ عَنِ القُرآنِ وَالبَيانِ إن شاءَ اللّهُ . تَفسيرُ صِحَّةِ الخِلقَةِ : أمّا قَولُ الصّادِقِ عليه السلام ، فَإِنَّ مَعناهُ كَمالُ الخَلقِ لِلإِنسانِ ، وكَمالُ الحَواسِّ ، وثَباتُ العَقلِ وَالتَّمييزِ ، وإطلاقُ اللِّسانِ بِالنُّطقِ ، وذلِكَ قَولُ اللّهِ : «وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِى ءَادَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِى الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلاً» فَقَد أخبَرَ عَزَّ وجَلَّ عَن تَفضيلِهِ بَني آدَمَ عَلى سائِرِ خَلقِهِ ، مِنَ البَهائِمِ وَالسِّباعِ ودَوابِّ البَحرِ وَالطَّيرِ ، وكُلِّ ذي حَرَكَةٍ تُدرِكُهُ حَواسُّ بَني آدَمَ بِتَمييزِ العَقلِ وَالنُّطقِ ، وذلِكَ قَولُهُ : «لَقَدْ خَلَقْنَا الْاءِنسَانَ فِى أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ» (3) وقَولُهُ : «يَاأَيُّهَا الْاءِنسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ * الَّذِى خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ * فِى أَىِّ صُورَةٍ مَّا شَاءَ رَكَّبَكَ» (4) وفي آياتٍ كَثيرَةٍ ، فَأَوَّلُ نِعمَةِ اللّهِ عَلَى الإِنسانِ صِحَّةُ عَقلِهِ ، وتَفضيلُهُ عَلى كَثيرٍ مِن خَلقِهِ بِكَمالِ العَقلِ وتَمييزِ البَيانِ ، وذلِكَ أنَّ كُلَّ ذي حَرَكَةٍ عَلى بَسيطِ الأَرضِ هُوَ قائِمٌ بِنَفسِهِ بِحَواسِّهِ ، مُستَكمِلٌ في ذاتِهِ ، فَفَضَّلَ بَني آدَمَ بِالنُّطقِ الَّذي لَيسَ في غَيرِهِ مِنَ الخَلقِ المُدرِكِ بِالحَواسِّ ، فَمِن أجلِ النُّطقِ مَلَّكَ اللّهُ ابنَ آدَمَ غَيرَهُ مِنَ الخَلقِ ، حَتّى صارَ آمِرا ناهِيا ، وغَيرُهُ مُسَخَّرٌ لَهُ ، كَما قالَ اللّهُ : «كَذَلِكَ سَخَّرَهَا لَكُمْ لِتُكَبِّرُواْ اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاكُمْ» (5) وقالَ : «وَ هُوَ الَّذِى سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُواْ مِنْهُ لَحْمًا طَرِيًّا وَ تَسْتَخْرِجُواْ مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَهَا» (6) وقال : «وَ الْأَنْعَامَ خَلَقَهَا لَكُمْ فِيهَا دِفْ ءٌ وَ مَنَافِعُ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ * وَ لَكُمْ فِيهَا جَمَالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَ حِينَ تَسْرَحُونَ * وَ تَحْمِلُ أَثْقَالَكُمْ إِلَى بَلَدٍ لَّمْ تَكُونُواْ بَالِغِيهِ إِلَّا بِشِقِّ الْأَنفُسِ» (7) فَمِن أجلِ ذلِكَ دَعَا اللّهُ الإِنسانَ إلَى اتِّباعِ أمرِهِ ، وإلى طاعَتِهِ بِتَفضيلِهِ إيّاهُ بِاستِواءِ الخَلقِ وكَمالِ النُّطقِ وَالمَعرِفَةِ ، بَعدَ أن مَلَّكَهُمُ استِطاعَةَ ما كانَ تَعَبَّدَهُم بِهِ ، بِقَولِهِ : «فَاتَّقُواْ اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُواْ وَ أَطِيعُواْ» (8) وقَولِهِ : «لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا» (9) وقَولِهِ : «لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا ءَاتَاهَا» (10) وفي آياتٍ كَثيرَةٍ . فَإِذا سَلَبَ مِنَ العَبدِ حاسَّةً مِن حَواسِّهِ ، رَفَعَ العَمَلَ عَنهُ بِحاسَّتِهِ ، كَقَولِهِ : «لَّيْسَ عَلَى الْأَعْمَى حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ» (11) الآيَةَ ، فَقَد رَفَعَ عَن كُلِّ مَن كانَ بِهذِهِ الصِّفَةِ الجِهادَ وجَميعَ الأَعمالِ الَّتي لا يَقومُ [إلّا] (12) بِها ، وكَذلِكَ أوجَبَ عَلى ذِي اليَسارِ الحَجَّ وَالزَّكاةَ لِما مَلَّكَهُ مِنِ استِطاعَةِ ذلِكَ ، ولَم يوجِب عَلَى الفَقيرِ الزَّكاةَ وَالحَجَّ ، قَولُهُ : «وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً» (13) ، وقَولُهُ فِي الظِّهارِ : «وَ الَّذِينَ يُظَاهِرُونَ مِن نِّسَائِهِمْ ثُمَّ يَعُودُونَ لِمَا قَالُواْ فَتَحْرِيرُ رَقَبَةٍ» إلى قَولِهِ : «فَمَن لَّمْ يَسْتَطِعْ فَإِطْعَامُ سِتِّينَ مِسْكِينًا» (14) كُلُّ ذلِكَ دَليلٌ عَلى أنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى لَم يُكَلِّف عِبادَهُ إلّا ما مَلَّكَهُمُ استِطاعَتَهُ بِقُوَّةِ العَمَلِ بِهِ ، ونَهاهُم عَن مِثلِ ذلِكَ فَهذِهِ صِحَّةُ الخِلقَةِ . (15)

.


1- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 302 ح 113 عن جابر ، بحارالأنوار : ج 60 ص 300 ح 8 .
2- .السَّرْبُ : المسلك والطريق (النهاية : ج 2 ص 356 «سرب») .
3- .التين : 4 .
4- .الانفطار : 6 _ 8 .
5- .الحجّ: 37 .
6- .النحل : 14 .
7- .النحل: 5 _ 7 .
8- .التغابن: 16 .
9- .البقرة : 286 .
10- .الطلاق : 7 .
11- .النور : 61 .
12- .ما بين المعقوفين لم يذكر في المصدر ، وأثبتناه من بحارالأنوار .
13- .آل عمران : 97 .
14- .المجادلة : 3 _ 4 .
15- .تحف العقول : ص 460 و 472 ، بحارالأنوار : ج 5 ص 70 ح 1 .

ص: 87

امام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «و آنها را بر بسيارى از آفريده هاى خود ، برترىِ آشكار داديم» _ :همه جانداران ، ناايستا آفريده شده اند ، بجز انسان كه ايستا آفريده شده است .

امام هادى عليه السلام_ در نامه ايشان در پاسخ اهل جبر و تفويض _ :سخن در اين باره را با گفته [امام] صادق عليه السلام آغاز مى كنيم كه فرمود : «نه جبر است و نه تفويض ؛ بلكه مقامى (چيزى) است ميان اين دو ، و آن ، عبارت است از : سلامت آفرينش ، باز بودن راه ، مهلت داشتن در وقت ، توشه داشتن مانند دارا بودن مركب ، و علّت برانگيزنده فاعل بر فعلش ... » . اينها پنج چيزند كه [امام] صادق عليه السلام همه امتيازات را در آنها جمع كرده است و هر گاه بنده ، يكى از اينها را كم داشته باشد ، بر حَسَب آن ، تكليف از او بر كنار است . پس [امام] صادق عليه السلام اصلى را كه مردم بايد در پى شناخت آن باشند ، خبر داده است ... و من ، به خواست خدا ، اين پنج چيز را با شواهدى از قرآن و بيان ، توضيح مى دهم : توضيح «سلامت آفرينش» : سخن [امام] صادق عليه السلام ، معنايش برخوردارى انسان از آفرينش كامل و حواسّ كامل و ثبات عقل و تشخيص ، و زبان گوياست . و اين است معناى سخن خداوند كه : «ما فرزندان آدم را گرامى داشتيم و آنان را در خشكى و دريا بر نشانديم . و از پاكيزه ها به ايشان روزى داديم و آنان را بر بسيارى از آفريده هاى خود ، برترىِ آشكار داديم» . خداوند عز و جل خبر داده است كه آدميان را به واسطه تشخيص خِرد و گويايى ، بر ديگر آفريدگانش از چارپايان و درندگان و آبزيان و پرندگان و هر جنبنده اى كه حواسّ آدميان آن را درك مى كند ، برترى داده است ، و اين ، سخن اوست كه : «هر آينه ، انسان را در نيكوترين اعتدال آفريديم» . و سخن اوست كه : «اى انسان ! چه چيز ، تو را بر پروردگار بزرگوارت ، گستاخ كرده است ؛ همان كس كه تو را آفريد ، [اندام] تو را درست كرد و [آن گاه ]تو را سامان بخشيد و به هر صورتى كه خواست ، تو را تركيب كرد ؟» ، و در آيات بسيار [ديگرى] . پس نخستين نعمتى كه خدا به انسان بخشيد ، خِرد سالم بود و به واسطه كمال خِرد و بيان روشن ، او را بر بسيارى از آفريدگانش برترى داد ؛ چرا كه هر جنبنده اى بر پهنه زمين به حواسّ خود متّكى است و ذاتى كامل دارد ؛ امّا آدميان را به سبب گويايى (قوّه ناطقه) بر ديگر آفريدگان كه [تنها ]با حواسّ خود ادراك مى كنند ، برترى بخشيد . و براى همين قوّه ناطقه است كه خداوند ، آدميزاد را بر ديگر آفريدگان ، مسلّط كرد تا بدان جا كه امر و نهى كننده گشته است و ديگران ، مسخّر اويند ، چنان كه خداوند فرمود : «اين گونه آنها (بهايم) را براى شما رام كرد تا خدا را به [پاس] آن كه شما را هدايت نمود ، به بزرگى ياد كنيد» و فرمود : «و او كسى است كه دريا را مسخّر گردانيد تا از آن ، گوشت تازه بخوريد و پيرايه اى كه آن را مى پوشيد ، از آن بيرون آوريد» و فرمود : «چارپايان را براى شما آفريد . در آنها براى شما [وسيله] گرمى و سودهايى است و از آنها مى خوريد . و در آنها براى شما زيبايى است ، آن گاه كه [آنها را] از چراگاه بر مى گردانيد و هنگامى كه به چراگاه مى بريد ، و بارهاى شما را به شهرى مى برند كه جز با مشقّت بدن ها نمى توانستيد بدان برسيد» . پس بدين سبب ، خداوند ، انسان را به پيروى از فرمانش و به طاعتش فرا خواند ؛ چرا كه به واسطه خلقت درست و كامل او و كمال نطق و شناختى كه به او داد ، وى را امتياز بخشيد ، و قبل از آن ، به آدميان ، توان انجام دادن تكاليف بندگى را بخشيد ، آن جا كه مى فرمايد : «پس تا مى توانيد ، از خدا پروا كنيد و بشنويد و فرمان ببريد» و مى فرمايد : «خدا ، بر هيچ كس ، جز به اندازه توانش تكليف نمى كند» و مى فرمايد : «خدا ، بر هيچ كس ، جز [به قدر] آنچه به او داده است ، تكليف نمى كند» ، و در بسيارى آيات [ديگر] . بنا بر اين ، هر گاه يكى از حواسّ بنده را از او بگيرد ، كار [و تكليف مرتبط با ]آن اندام حسّى را از او بر مى دارد . براى مثال مى فرمايد : «بر نابينا ايرادى نيست ، و بر لَنگ ، ايرادى نيست» تا پايان آيه . پس ، از كسى كه اين اوصاف را داشته باشد ، وظيفه جهاد و همه كارهايى را كه جز با اين اندام ها انجام نمى پذيرد ، برداشته است . همچنين حج و زكات را بر توانگر ، واجب فرموده _ چون استطاعت (توان) آنها را به او داده است _ و بر تهى دست ، حج و زكاتى واجب نكرده است . مى فرمايد : «براى خدا ، حجّ آن خانه ، بر عهده مردم است ؛ [البتّه بر ]كسى كه توان رفتن به آن را داشته باشد» ، و در باره ظِهار (1) مى فرمايد : «و [بر] كسانى كه زنانشان را ظَهار مى كنند ، سپس از آنچه گفته اند ، پشيمان مى شوند ، آزاد كردن بنده اى است» تا آن جا كه مى فرمايد : «و هر كه نتواند [بنده آزاد كند] ، بايد شصت بينوا را خوراك دهد» . همه اينها دليل بر آن است كه خداوند _ تبارك و تعالى _ ، بندگانش را مكلّف نساخته ، مگر به چيزى كه توان انجام دادن آن را بديشان داده است و آنها را نهى كرده از مثل اينها [كه در اين آيه ياد شده اند] . اين است معناى درست آفرينش .

.


1- .ظِهار ، به معناى آن است كه مرد با گفتن : «أنتِ عَلَىَّ كَظَهرِ اُمِّى» به همسر خود، او را بر خود حرام نمايد . در اين صورت ، و تا زمانى كه كفّاره ندهد ، همسرش بر او حلال نمى گردد (ر . ك : مجمع البحرين : ج 2 ص 1148 مادّه «ظهر») .

ص: 88

. .

ص: 89

. .

ص: 90

الإمام عليّ عليه السلام_ فِي الدّيوانِ المَنسوبِ إلَيهِ _ : دَواؤُكَ فيكَ وما تَشعُرُوداؤُكَ مِنكَ وما تُبصِرُ أتَزعُمُ أنَّكَ جِرمٌ صَغيرٌوفيكَ انطَوَى العالَمُ الأَكبَرُ وأنتَ الكِتابُ المُبينُ الَّذيبِأَحرُفِهِ يَظهَرُ المُضمَرُ فَلا حاجَةَ لَكَ في خارِجٍيُخَبِّرُ عَنكَ بِما سُطِّرَ (1)

3 / 2خَلقُ ما فِي الأَرضِ لَهُالكتاب«هُوَ الَّذِى خَلَقَ لَكُم مَّا فِى الْأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عَلِيمٌ» . (2)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ : «هُوَ الَّذِى خَلَقَ لَكُم مَّا فِى الْأَرْضِ جَمِيعًا ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عَلِيمٌ» _ :هُوَ الَّذي خَلَقَ لَكُم ما فِي الأرضِ جَميعا لِتَعتَبِروا ولِتَتَوَصَّلوا بِهِ إلى رضوانِهِ ، و تَتَوَقَّوا بِهِ مِن عَذابِ نيرانِهِ «ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ» أخَذَ في خَلقِها وإتقانِها «فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عَلِيمٌ» ولِعِلمِهِ بِكُلِّ شَيءٍ عَلِمَ المَصالِحَ ، فَخَلَقَ لَكُم كُلَّ ما فِي الأَرضِ لِمَصالِحِكُم يا بَني آدَمَ . (3)

.


1- .الديوان المنسوب إلى الإمام علي عليه السلام : ص 236 الرقم 158 .
2- .البقرة : 29 .
3- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 13 ح 29 عن محمّد بن زياد ومحمّد بن صيّاد عن الإمام العسكريّ عن آبائه عليهم السلام ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 215 ح 99 ، بحارالأنوار : ج 3 ص 41 ح 14 .

ص: 91

3 / 2 آفرينش آنچه در زمين است ، براى انسان

امام على عليه السلام_ در ديوان منسوب به ايشان _ :دواى تو در وجود خود توست و تو نمى دانى و درد تو از توست و تو نمى بينى . تو مى پندارى كه جسمى خُردى حال ، آن كه جهانِ بزرگ تر در [وجود] توست تو آن كتاب روشنى هستى كه با حروفش نهانش آشكار مى شود . پس تو را نيازى نيست به بيرون از تو كه [خداوند ،] تو را به آنچه [در وجودت] نگاشته شده ، آگاه مى سازد .

3 / 2آفرينش آنچه در زمين است ، براى انسانقرآن«و او كسى است كه همه آنچه را در زمين است ، براى شما آفريد . سپس به كار آسمان پرداخت و آن را هفت آسمان ساخت ، و او به هر چيزى داناست» .

حديثامام على عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند عز و جل : «و او كسى است كه همه آنچه را در زمين است ، براى شما آفريد . سپس به كار آسمان پرداخت و آن را هفت آسمان ساخت ، و او بر هر چيزى داناست» _ :او همه آنچه را در زمين است ، براى شما آفريد تا درس بياموزيد و از اين طريق ، به خشنودى او دست يابيد و خود را از عذاب آتش هاى او ، نگه داريد . «سپس به آسمان پرداخت» ، يعنى شروع به آفريدن آسمان و استوارسازى آن كرد «و آن را هفت آسمان ساخت ، و او به هر چيزى داناست» و چون به هر چيزى داناست ، پس مصالح [و منافع] را مى داند . از اين رو ، آنچه را در زمين است ، براى مصالح شما آفريد ، اى آدميان !

.

ص: 92

عنه عليه السلام :اِختَرتُ مِنَ التَّوراةِ اثنَتَي عَشرَةَ آيَةً فَنَقَلتُها إلَى العَرَبِيَّةِ ، وأنَا أنظُرُ إلَيها في كُلِّ يَومٍ ثَلاثَ مَرّاتٍ ، ... يَابنَ آدَمَ خَلَقتُ الأَشياءَ كُلَّها لِأَجلِكَ ، وخَلَقتُكَ لِأَجلي وأنتَ تَفِرُّ مِنّي ؟ (1)

مشارق أنوار اليقين :جاءَ فِي الأَحاديثِ القُدسِيَّةِ أنَّ اللّهَ يَقولُ : عَبدي ، خَلَقتُ الأَشياءَ لِأَجلِكَ ، وخَلَقتُكَ لِأَجلي ، وَهَبتُكَ الدُّنيا بِالإِحسانِ وَالآخِرَةَ بِالإِيمانِ . (2)

3 / 3تَسخيرُ ما فِي السَّماواتِ وَالأَرضِ لَهُالكتاب«اللَّهُ الَّذِى سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِىَ الْفُلْكُ فِيهِ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُواْ مِن فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ * وَ سَخَّرَ لَكُم مَّا فِى السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِى الْأَرْضِ جَمِيعًا مِّنْهُ إِنَّ فِى ذَلِكَ لَأَيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» . (3)

.


1- .المواعظ العدديّة : ص 419 .
2- .مشارق أنوار اليقين : ص 179 ، الجواهر السنية في الأحاديث القدسيّة : ص 361 . جدير بالذكر أنّ هذا الحديث لم يوجد في المصادر الأصلية .
3- .الجاثية : 12 و 13 .

ص: 93

3 / 3 آنچه در آسمان ها و زمين است ، مسخّر اوست

امام على عليه السلام :از تورات ، دوازده آيه برگزيدم و آنها را به عربى برگرداندم ، و خود ، روزى سه بار در آنها مى نگرم : «... اى فرزند آدم ! من همه چيزها را براى تو آفريدم ، و تو را براى خودم آفريدم ؛ ولى تو از من مى گريزى ؟!» .

مشارق أنوار اليقين :در احاديث قدسى آمده است كه خداوند مى فرمايد : «بنده ام ! من ، موجودات را براى تو آفريدم ، و تو را براى خودم خلق كردم . دنيا را به ازاى نيكى كردن ، به تو بخشيدم ، و آخرت را به ازاى ايمان .

3 / 3آنچه در آسمان ها و زمين است ، مسخّر اوستقرآن«خدا ، كسى است كه دريا را براى شما رام گردانيد تا كشتى ها در آن به فرمانش روان شوند ، و تا از افزون بخشى او طلب نماييد . باشد كه سپاس داريد . و آنچه را در آسمان ها و آنچه را در زمين است ، مسخّر شما ساخت . همه از اوست . قطعا در اين امر براى مردمى كه مى انديشند ، نشانه هايى است» .

.

ص: 94

«أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُم مَّا فِى الْأَرْضِ وَ الْفُلْكَ تَجْرِى فِى الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ يُمْسِكُ السَّمَاءَ أَن تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَءُوفٌ رَّحِيمٌ» . (1)

«اللَّهُ الَّذِى خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ رِزْقًا لَّكُمْ وَسَخَّرَ لَكُمُ الْفُلْكَ لِتَجْرِىَ فِى الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ سَخَّرَ لَكُمُ الْأَنْهَارَ * وَ سَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دَائِبَيْنِ وَ سَخَّرَ لَكُمُ الَّيْلَ وَ النَّهَارَ» . (2)

«وَسَخَّرَ لَكُمُ الَّيْلَ وَ النَّهَارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِى ذَ لِكَ لَأَيَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ * وَ مَا ذَرَأَ لَكُمْ فِى الْأَرْضِ مُخْتَلِفًا أَلْوَانُهُ إِنَّ فِى ذَلِكَ لَأَيَةً لِّقَوْمٍ يَذَّكَّرُونَ * وَ هُوَ الَّذِى سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُواْ مِنْهُ لَحْمًا طَرِيًّا وَ تَسْتَخْرِجُواْ مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَى الْفُلْكَ مَوَاخِرَ فِيهِ وَ لِتَبْتَغُواْ مِن فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ * وَ أَلْقَى فِى الْأَرْضِ رَوَاسِىَ أَن تَمِيدَ بِكُمْ وَ أَنْهَارًا وَ سُبُلاً لَّعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ» . (3)

«وَ الْأَنْعَامَ خَلَقَهَا لَكُمْ فِيهَا دِفْ ءٌ وَ مَنَافِعُ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ * وَ لَكُمْ فِيهَا جَمَالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَ حِينَ تَسْرَحُونَ * وَ تَحْمِلُ أَثْقَالَكُمْ إِلَى بَلَدٍ لَّمْ تَكُونُواْ بَالِغِيهِ إِلَّا بِشِقِّ الْأَنفُسِ إِنَّ رَبَّكُمْ لَرَءُوفٌ رَّحِيمٌ * وَ الْخَيْلَ وَ الْبِغَالَ وَالْحَمِيرَ لِتَرْكَبُوهَا وَ زِينَةً وَ يَخْلُقُ مَا لَا تَعْلَمُونَ» . (4)

«الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا وَ جَعَلَ لَكُمْ فِيهَا سُبُلاً لَّعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ * وَ الَّذِى نَزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَرٍ فَأَنشَرْنَا بِهِ بَلْدَةً مَّيْتًا كَذَلِكَ تُخْرَجُونَ * وَ الَّذِى خَلَقَ الْأَزْوَاجَ كُلَّهَا وَ جَعَلَ لَكُم مِّنَ الْفُلْكِ وَ الْأَنْعَامِ مَا تَرْكَبُونَ * لِتَسْتَوُاْ عَلَى ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْكُرُواْ نِعْمَةَ رَبِّكُمْ إِذَا اسْتَوَيْتُمْ عَلَيْهِ وَ تَقُولُواْ سُبْحَانَ الَّذِى سَخَّرَ لَنَا هَذَا وَ مَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ» . (5)

الحديثالإمام زين العابدين عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ الَّذِي اختارَ لَنا مَحاسِنَ الخَلقِ ، وأجرى عَلَينا طَيِّباتِ الرِّزقِ ، وجَعَلَ لَنَا الفَضيلَةَ بِالمَلَكَةِ عَلى جَميعِ الخَلقِ ، فَكُلُّ خَليقَتِهِ مُنقادَةٌ لَنا بِقُدرَتِهِ ، وصائِرَةٌ إلى طاعَتِنا بِعِزَّتِهِ . (6)

.


1- .الحج : 65 .
2- .إبراهيم : 32 و 33 .
3- .النحل : 12 _ 15 .
4- .النحل : 5 _ 8 .
5- .الزخرف : 13 _ 10 .
6- .الصحيفة السجادية : ص 21 الدعاء 1 .

ص: 95

«آيا نديده اى كه خدا ، آنچه را در زمين است ، مسخّر شما گردانيد ؟ و كشتى ها در دريا به فرمان او روان اند ؟ و آسمان را نگه مى دارد تا مبادا بر زمين فرو افتد ، مگر به اذن خودش [باشد] ؟ همانا خداوند نسبت به مردم ، رئوف و مهربان است» .

«خدا ، كسى است كه آسمان ها و زمين را آفريد و از آسمان ، آب فرو فرستاد و به واسطه آن ، از ميوه ها براى شما روزى پديد آورد و كشتى را مسخّر شما ساخت تا به فرمان او در دريا روان شود و جويبارها را مسخّر شما گردانيد و آفتاب و ماه را كه پيوسته روان اند ، براى شما مسخّر كرد و شب و روز را مسخّر شما گردانيد» .

«و شب و روز و خورشيد و ماه را مسخّر شما كرد ، و ستارگان به فرمان او مسخّر شده اند . مسلّما در اين امور ، براى مردمى كه تعقّل مى كنند ، نشانه هايى است ، و [نيز] آنچه را در زمين به رنگ هاى گوناگون براى شما پديد آورد [ ، مسخّر شما ساخت] . بى ترديد ، در اين امور براى مردمى كه پند مى گيرند ، نشانه اى است . و اوست كسى كه دريا را مسخّر گردانيد تا از آن ، گوشت تازه بخوريد و پيرايه اى كه آن را مى پوشيد ، از آن بيرون آوريد . و كشتى ها را در آن ، شكافنده[ى آب] مى بينى ، و تا از فضل خدا بجوييد و باشد كه شكر گزاريد . و در زمين ، كوه هايى استوار افكند تا شما را بجنباند و [نيز] رودها و راه هايى را تا راه خود را پيدا كنيد» .

«و چارپايان را براى شما آفريد . در آنها براى شما [وسيله] گرمى و سودهايى است . و از آنها مى خوريد ، و در آنها براى شما زيبايى است ، آن گاه كه [آنها را] از چراگاه بر مى گردانيد و هنگامى كه به چرا مى بريد ، و بارهاى شما را به شهرى مى برند كه جز با مشقّت بدن ها نمى توانستيد بدان برسيد . قطعا پروردگار شما ، رئوف و مهربان است . و اسبان و شتران و خران را [آفريد] تا بر آنها سوار شويد و [براى شما] تجمّلى [باشد] ، و آنچه را نمى دانيد ، مى آفريند» .

«همان كسى كه اين زمين را براى شما گهواره اى گردانيد و براى شما در آن ، راه ها نهاد _ باشد كه راه يابيد _ و آن كس كه آبى به اندازه ، از آسمان فرود آورد . پس به وسيله آن ، سرزمينى مُرده را زنده گردانيديم . همين گونه [از گورها] بيرون آورده مى شويد . و همان كسى كه جفت ها را يكسره آفريد ، و براى شما از كشتى ها و دام ها [وسيله اى ]كه سوار شويد ، قرار داد تا بر پشت آن[ها] قرار گيريد . پس چون بر آن[ها] بر نشستيد ، نعمت پروردگار خود را ياد كنيد و بگوييد : پاك است كسى كه اين را مسخّر ما گردانيد ؛ و[گر نه] ما را ياراى آنها نبود» .

حديثامام زين العابدين عليه السلام :سپاس ، خدايى را كه نيكويى هاى آفرينش را براى ما برگزيد ، و روزى هاى پاكيزه را به ما ارزانى داشت ، و امتياز سَرورى بر همه خلق را براى ما قرار داد . پس به لطف قدرت او ، همه آفريدگانش فرمانبر مايند و به واسطه عزّت او ، سر در طاعت ما دارند .

.

ص: 96

الإمام الصادق عليه السلام_ فيما بَيَّنَهُ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ _ :وهكَذَا الهَواءُ ، لَولا كَثرَتُهُ وسَعَتُهُ لَاختَنَقَ هذَا الأَنامُ مِنَ الدُّخانِ وَالبُخارِ ، الَّتي يَتَحَيَّرُ فيهِ ويَعجِزُ عَمّا يُحَوَّلُ إلَى السَّحابِ وَالضَّبابِ أوَّلاً أوَّلاً ، وقَد تَقَدَّمَ مِن صِفَتِهِ ما فيهِ كِفايَةٌ . وَالنّارُ أيضا كَذلِكَ ... ثُمَّ فيها خَلَّةٌ اُخرى وهِيَ أنَّها مِمّا خُصَّ بِهِ الإِنسانُ دونَ جَميعِ الحَيَوانِ لِما لَهُ فيها مِنَ المَصلَحَةِ ، فَإِنَّهُ لَو فَقَدَ النّارَ لَعَظُمَ ما يَدخُلُ عَلَيهِ مِنَ الضَّرَرِ في مَعاشِهِ ، فَأَمَّا البَهائِمُ فَلا تَستَعمِلُ النّارَ ولا تَستَمتِعُ بِها . ولَمّا قَدَّرَ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ أن يَكونَ هذا هكَذا ، خَلَقَ لِلإِنسانِ كَفّا وأصابِعَ مُهَيَّأَةً لِقَدحِ النّارِ وَاستِعمالِها ، ولَم يُعطِ البَهائِمَ مِثلَ ذلِكَ ، لكِنَّها اُعينَت بِالصَّبرِ عَلَى الجَفاءِ وَالخَلَلِ فِي المَعاشِ ، لِكَيلا يَنالَها في فَقدِ النّارِ ما يَنالُ الإِنسانَ . (1)

.


1- .بحار الأنوار : ج 3 ص 123 و ج 60 ص 88 ح 11 كلاهما نقلاً عن توحيد المفضّل .

ص: 97

امام صادق عليه السلام_ در سخنان ايشان به مفضّل بن عمر _ :همچنين است هوا . اگر بسيارى و گستردگى آن نبود ، اين مردم از دود و بخار ، خفه مى شدند ؛ چون دود و بخارها در هوا سرگردان مى ماندند و نمى توانستند تدريجا به ابر و مِه تبديل شوند . پيش تر در خواصّ هوا به اندازه كفايت ، سخن گفتيم . آتش نيز همين گونه است ... . خاصيت ديگرى كه در آتش وجود دارد ، اين است كه از ميان همه حيوانات ، تنها به انسان اختصاص داده شده است ؛ زيرا براى او در آتش ، مصلحت (منفعت) است ؛ چرا كه اگر آتش را در اختيار نمى داشت ، زيان بزرگى در زندگى اش به او مى رسيد ، در صورتى كه چارپايان ، آتش را به كار نمى گيرند و از آن ، بهره نمى برند . و چون خداوند عز و جل مقدّر فرمود كه اين چنين باشد ، براى انسان ، دست و انگشتانى مناسب براى روشن ساختن آتش و به كار گرفتن آن ، خلق كرد ، و چنين چيزى در اختيار بهايم نگذاشت ؛ بلكه به آنها قدرت تحمّل سختى و كاستى در زندگى داده شد تا مشكلاتى را كه با نبود آتش به انسان مى رسد ، آنها را گرفتار نسازد .

.

ص: 98

الفصل الرابع: حكمة خلق الإنسان4 / 1لَم يُخلَقِ الإِنسانُ عَبَثاالكتاب«أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ» . (1)

«إِنَّا كُلَّ شَىْ ءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ» . (2)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :اِعلَموا _ عِبادَ اللّهِ _ أنَّهُ لَم يَخلُقكُم عَبَثا ، ولَم يُرسِلكُم هَمَلاً ، عَلِمَ مَبلَغَ نِعَمِهِ عَلَيكُم ، وأحصى إحسانَهُ إلَيكُم ، فَاستَفتِحوهُ وَاستَنجِحوهُ وَاطلُبوا إلَيهِ وَاستَمنِحوهُ (وَاستَميحوهُ) . (3)

الإمام زين العابدين عليه السلام :اِتَّقُوا اللّهَ عِبادَ اللّهِ ، وتَفَكَّروا وَاعمَلوا لِما خُلِقتُم لَهُ ، فَإِنَّ اللّهَ لَم يَخلُقكُم عَبَثا ولَم يَترُككُم سُدىً ، قَد عَرَّفَكُم نَفسَهُ ، وبَعَثَ إلَيكُم رَسولَهُ ، وأنزَلَ عَلَيكُم كِتابَهُ ، فيهِ حَلالُهُ وحَرامُهُ ، وحُجَجُهُ وأمثالُهُ . فَاتَّقُوا اللّهَ ، فَقَدِ احتَجَّ عَلَيكُم رَبُّكُم فَقالَ : «أَلَمْ نَجْعَل لَّهُ عَيْنَيْنِ * وَ لِسَانًا وَ شَفَتَيْنِ * وَ هَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ» (4) . (5) فَهذِهِ حُجَّةٌ عَلَيكُم . فَاتَّقُوا اللّهَ مَا استَطَعتُم فَإِنَّهُ لا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ ولا تُكلانَ إلّا عَلَيهِ . (6)

.


1- .المؤمنون : 115 .
2- .القمر : 49 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 195 ، بحارالأنوار : ج 77 ص 314 ح 15 .
4- .وهَدَيناهُ النَّجدَينِ : النَّجدُ : المكان الغليظ الرفيع ، فذلك مَثَلٌ لطريقي الحقّ والباطل ، والصدق والكذب ، والجميل والقبيح (مفردات ألفاظ القرآن : ص 791 «نجد») .
5- .البلد : 8 _ 10 .
6- .تحف العقول : ص 274 ، بحارالأنوار : ج 78 ص 131 ح 1 .

ص: 99

فصل چهارم : حكمت آفرينش انسان
4 / 1 بيهوده آفريده نشده است

فصل چهارم : حكمت آفرينش انسان4 / 1انسان بيهوده آفريده نشده استقرآن«آيا پنداشته ايد كه شما را بيهوده آفريده ايم و اين كه شما به سوى ما باز گردانيده نمى شويد ؟» .

«ما هر چيزى را به اندازه آفريده ايم» .

حديثامام على عليه السلام :بدانيد _ اى بندگان خدا _ كه او شما را بيهوده نيافريده و سرِ خود ، رهايتان نكرده است . اندازه نعمت هايى را كه به شما داده ، مى داند و نيكى هايى را كه به شما ارزانى داشته ، شماره كرده است . پس ، از او گشايش و كاميابى بخواهيد و از او درخواست كنيد و از او عطا [و بخشش ]بجوييد .

امام زين العابدين عليه السلام :اى بندگان خدا ! از خدا پروا داريد ، و بينديشيد و براى آنچه از براى آن آفريده شده ايد (آخرت) ، كار كنيد ؛ زيرا خداوند ، شما را بيهوده نيافريده و بى هدف ، رهايتان نكرده است ؛ [بلكه] او خود را به شما شناسانْد ، و پيامبرش را سوى شما فرستاد ، و كتابش را بر شما فرو فرستاد كه در آن ، حلال و حرام او ، و حجّت ها و مثال ها اوست . پس ، از خدا پروا كنيد ؛ زيرا پروردگارتان بر شما حجّت آورده و فرموده است : «آيا براى او دو چشم قرار نداديم ؟ و يك زبان و دو لب ؟ و دو راه (حق و باطل) را به او نشان داديم» . اين ، حجّتى است بر شما . پس تا مى توانيد ، پرواى خدا داريد ، كه هيچ نيرويى نيست ، مگر از سوى خدا ، و توكّل نشايد كرد ، جز بر او .

.

ص: 100

الإمام المهديّ عليه السلام_ في تَوقيعٍ صَدَرَ مِن ناحِيَتِهِ في جَوابِ كِتابِ أحمَدَبنِ إسحاقَ _ :إنَّ اللّهَ تَعالى لَم يَخلُقِ الخَلقَ عَبَثا ولا أهمَلَهُم سُدىً ، بَل خَلَقَهُم بِقُدرَتِهِ ، وجَعَلَ لَهُم أسماعا وأبصارا وقُلوبا وألبابا . (1)

الصواعق المحرقة :وَقَعَ لِبُهلولٍ 2 مَعَهُ [أي مَعَ الإِمامِ العَسكَرِيِّ عليه السلام ] أنَّهُ رَآهُ وهُوَ صَبِيٌّ يَبكي وَالصِّبيانُ يَلعَبونَ ، فَظَنَّ أنَّهُ يَتَحَسَّرُ عَلى ما في أيديهِم ، فَقالَ : أشتَري لَكَ ما تَلعَبُ بِهِ ؟ فَقالَ : يا قَليلَ العَقلِ ما لِلَّعبِ خُلِقنا ، فَقالَ لَهُ : فَلِماذا خُلِقنا ؟ قالَ : لِلعِلمِ وَالعِبادَةِ ، فَقالَ لَهُ : مِن أينَ لَكَ ذلِكَ ؟ قالَ : مِن قَولِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ» (2) . (3)

.


1- .الغيبة للطوسي : ص 288 ح 246 ، الاحتجاج : ج 2 ص 539 ح 343 ، بحارالأنوار : ج 50 ص 229 ح 3 .
2- .المؤمنون : 115 .
3- .الصواعق المحرقة : ص 207 ، نور الأبصار : ص 183 نقلاً عن درر الأصداف .

ص: 101

امام مهدى عليه السلام_ در توقيعى كه از سوى ايشان در پاسخ نامه احمد بن اسحاق صادر شد _ :خداى متعال ، مخلوقات را بيهوده نيافريده و آنان را بى هدف ، رها نساخته است ؛ بلكه آنان را با قدرت خويش آفريد ، و برايشان ، گوش و چشم و دل و خِرد نهاد .

الصواعق المحرقة :روزى بهلول 1 به ايشان (امام عسكرى عليه السلام ) كه كودكى بود ، برخورد و ديد كودكان به بازى مشغول اند و ايشان ، گريه مى كند . پنداشت براى آنچه در دست كودكان است ، ناراحت است . از اين رو گفت : مى خواهى برايت چيزى بخرم كه با آن ، بازى كنى ؟ فرمود : «اى بى خِرد ! ما براى بازى آفريده نشده ايم» . بهلول گفت : پس براى چه آفريده شده ايم ؟ فرمود : «براى دانش و پرستش» . بهلول گفت : اين را از كجا دانستى ؟ فرمود : «از اين سخن خداى عز و جل كه : «آيا پنداشته ايد كه ما شما را بيهوده آفريده ايم و به سوى ما باز نمى گرديد ؟» » .

.

ص: 102

4 / 2لَم يُخلَقِ الإِنسانُ لِمَنفَعَةِ الخالِقِالكتاب«مَا أُرِيدُ مِنْهُم مِّن رِّزْقٍ وَ مَا أُرِيدُ أَن يُطْعِمُونِ» . (1)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :لَم تَخلُقِ الخَلقَ لِوَحشَةٍ ، ولَا استَعمَلتَهُم لِمَنفَعَةٍ . (2)

عنه عليه السلام :لَم يَخلُق ما خَلَقَهُ لِتَشديدِ سُلطانٍ ، ولا تَخَوُّفٍ مِن عَواقِبِ زَمانٍ ، ولَا استِعانَةٍ عَلى ندٍّ (3) مُثاوِرٍ (4) ، ولا شَريكٍ مُكاثِرٍ، ولا ضِدٍّ مُنافِرٍ، ولكِن خَلائِقُ مَربوبونَ، وعِبادٌ داخِرونَ (5) . (6)

الإمام زين العابدين عليه السلام :أستَوهِبُكَ يا إلهي نَفسِيَ الَّتي لَم تَخلُقها لِتَمتَنِعَ بِها مِن سوءٍ ، أو لِتَطَرَّقَ بِها إلى نَفعٍ ، ولكِن أنشَأتَها إثباتا لِقُدرَتِكَ عَلى مِثلِها ، وَاحتِجاجا بِها عَلى شَكلِها . (7)

.


1- .الذاريات : 57 .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 109 ، غرر الحكم : ح 7554 نحوه ، بحارالأنوار : ج 4 ص 318 ح 43 .
3- .النِّدُّ : المِثلُ والنَّظيرُ (لسان العرب : ج 3 ص 420 «ندد») .
4- .ثاوَرَه مُثاورةً : واثبه (تاج العروس : ج 6 ص 156 «ثور») .
5- .داخِرون : أي صاغرون (لسان العرب : ج 4 ص 278 «دخر») .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 65 ، أعلام الدين : ص 65 ، بحارالأنوار : ج 4 ص 309 ح 37 .
7- .الصحيفة السجادية : ص 150 الدعاء 39 .

ص: 103

4 / 2 انسان براى سود رساندن به آفريدگار ، آفريده نشده است

4 / 2انسان براى سود رساندن به آفريدگار ، آفريده نشده استقرآن«از آنان ، هيچ روزى اى نمى خواهم و نمى خواهم كه مرا خوراك دهند» .

حديثامام على عليه السلام :به خاطر تنهايى [خود] ، آفريدگان را نيافريدى و براى سود خويش ، به كارشان نگرفتى .

امام على عليه السلام :آنچه آفريد ، نه براى افزودن بر قدرتى [از خود] بود ، و نه به خاطر بيم از پيشامدهاى زمان ، و نه براى آن كه در مصاف با همتايى جنگجو ، يا در برابر شريكى افزون خواه ، يا دشمنى ناساز ، از او يارى طلبد ؛ بلكه آنان ، آفريدگانى مملوك ، و بندگانى بى مقدار بيش نيستند .

امام زين العابدين عليه السلام :معبودا ! جان من ، [بخشش و] هديه اى است از جانب تو . تو آن را نيافريدى تا با آن ، زيانى را از خودت دور سازى ، يا از ره گذر آن به سودى دست يابى ؛ بلكه ايجادش كردى تا توانايى خويش را بر ايجاد همانند آن ، به اثبات برسانى و آن را دليل توانايى خود بر آفريدن همچون آن ، قرار دهى .

.

ص: 104

علل الشرائع عن عبد اللّه بن سلام مولى رسول اللّه صلى الله عليه و آله :في صُحُفِ موسَى بنِ عِمرانَ عليه السلام : يا عِبادي ، إنّي لَم أخلُق لِأَستَكثِرَ بِهِم مِن قِلَّةٍ ، ولا لِانَسَ بِهِم مِن وَحشَةٍ ، ولا لِأَستَعينَ بِهِم عَلى شَيءٍ عَجَزتُ عَنهُ ، ولا لِجَرِّ مَنفَعَةٍ ولا لِدَفعِ مَضَرَّةٍ ، ولَو أنَّ جَميعَ خَلقي مِن أهلِ السَّماواتِ وَالأَرضِ اجتَمَعوا عَلى طاعَتي وعِبادَتي لا يَفتُرونَ عَن ذلِكَ لَيلاً ولا نَهارا ، مازادَ ذلِكَ في مُلكي شَيئا ، سُبحاني وتَعالَيتُ عَن ذلِكَ . (1)

4 / 3خُلِقَ الإِنسانُ لِلتَّعَقُّلِ ومَعرِفَةِ اللّهِالكتاب«هُوَ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُواْ أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُواْ شُيُوخًا وَ مِنكُم مَّن يُتَوَفَّى مِن قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُواْ أَجَلاً مُّسَمًّى وَ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» . (2)

«اللَّهُ الَّذِى خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ قَدِيرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عِلْمَاً » . (3)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَم يُعبَدِ اللّهُ عز و جل بِشَيءٍ أفضَلَ مِنَ العَقلِ . (4)

.


1- .علل الشرائع : ص 13 ح 9 ، بحارالأنوار : ج 5 ص 313 ح 4 .
2- .غافر : 67 .
3- .الطلاق : 12 .
4- .الخصال : ص 433 ح 17 عن سليمان بن خالد عن الإمام الباقر عليه السلام ، الكافي : ج 1 ص 18 عن الإمام عليّ عليه السلام وفيه «ما عُبد» بدل «لم يعبد» ، علل الشرائع : ص 116 ح 11 ، تنبيه الخواطر: ج 2 ص 112 ، المواعظ العدديّة: ص 368 والثلاثة الأخيرة نحوه ، بحارالأنوار: ج 1 ص 108 ح 4 .

ص: 105

4 / 3 آفرينش انسان براى خِردورزى و شناخت خدا

علل الشرائع_ به نقل از عبد اللّه بن سلّام ، وابسته پيامبر خدا صلى الله عليه و آله _ :در صحف موسى بن عمران عليه السلام آمده است : «اى بندگان من ! من [خلق را] نيافريدم تا به واسطه آنان ، بر خويشتن چيزى بيفزايم ، يا از تنهايى به در آيم ، يا در كارى ناتوان باشم و از آنان ، كمك بگيرم ، يا سودى به دست آورم و يا زيانى را از خود بگردانم . اگر همه آفريدگانم از اهل آسمان ها و زمين ، بر طاعت و عبادت من گِرد آيند و شب و روز در اين كار باشند و سستى نورزند ، اين همه به پادشاهى من ، ذرّه اى نمى افزايد . من ، از اين ، منزّه و برترم» .

4 / 3آفرينش انسان براى خِردورزى و شناخت خداقرآن«او كسى است كه شما را از خاكى آفريد ، سپس از نطفه اى ، سپس از عَلَقه اى ، سپس شما را به صورت كودكى به دنيا مى آورد ، سپس تا به كمال قوّت خود برسيد و تا سالمند شويد _ و از ميان شما كسى است كه مرگ پيش رس مى يابد _ و تا [در نهايت] به مدّتى كه مقرّر است ، برسيد ، و اميد كه خِرد ورزيد» .

«خدا ، كسى است كه هفت آسمان را و زمين را به همان گونه [هفت زمين] آفريد . فرمان [خدا] در ميان آنها فرود مى آيد تا بدانيد كه خدا بر هر چيزى تواناست ، و به راستى كه دانش او ، هر چيزى را در بر گرفته است» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل با چيزى برتر از خِرد ، پرستش نشده است .

.

ص: 106

عنه صلى الله عليه و آله :يا عَلِيُّ ، إذَا اكتَسَبَ النّاسُ مِن أنواعِ البِرِّ لِيَتَقَرَّبوا بِها إلى رَبِّنا فَاكتَسِب أنتَ أنواعَ العَقلِ تَسبِقهُم بِالزَّلفِ وَالقُربَةِ وَالدَّرَجاتِ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ . (1)

بحارالأنوار :قالَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى فِي الحَديثِ القُدسِيِّ : كُنتُ كَنزا مَخفِيّا ، فَأَحبَبتُ أن اُعرَفَ ، فَخَلَقتُ الخَلقَ لِكَي اُعرَفَ . (2)

كشف الخفاء_ قالَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى _ :كُنتُ كَنزا لا اُعرَفُ ، فَأَحبَبتُ أن اُعرَفَ ، فَخَلَقتُ خَلقا فَعَرَّفتُهُم بي فَعَرَفوني . (3)

راجع : موسوعة العقائد الإسلامية : ج 1 ص 205 (المعرفة / القسم الثاني / الفصل الثالث : التعقّل) و ص 246 (الفصل الخامس / آثار العقل) .

4 / 4خُلِقَ الإِنسانُ لِلِابتِلاءِالكتاب«الَّذِى خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ» . (4)

«وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ فِى سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ كَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ لَئِن قُلْتَ إِنَّكُم مَّبْعُوثُونَ مِن بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّبِينٌ» . (5)

الحديثمجمع البيان عن ابن عمر عن النّبيّ صلى الله عليه و آله_ أنَّهُ تَلا قَولَهُ تَعالى «تَبَارَكَ الَّذِى بِيَدِهِ الْمُلْكُ» إلى قَولِهِ «أيُّكُمْ أحْسَنُ عَمَلًا» ثُمَّ قالَ _ :أيُّكُم أحسَنُ عَقلاً ، وأورَعُ عَن مَحارِمِ اللّهِ ، وأسرَعُ في طاعَةِ اللّهِ . (6)

.


1- .الفردوس : ج 5 ص 325 ح 8328 عن الإمام عليّ عليه السلام .
2- .بحارالأنوار : ج 87 ص 199 و 344 .
3- .كشف الخفاء : ج 2 ص 132 ح 2016 ، الدرر المنتثرة في الأحاديث المشتهرة : ص 203 ح 328 ، تنزيه الشريعة المرفوعة : ج 1 ص 148 ح 44 نحوه .
4- .الملك : 2 .
5- .هود : 7 .
6- .مجمع البيان : ج 10 ص 484 ، تيسير المطالب : ص 377 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 233 ح 6 .

ص: 107

4 / 4 آفرينش انسان براى آزمايش

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى على ! هر گاه مردم در پى كسب انواع نيكى ها باشند تا بدان وسيله به پروردگارمان نزديك شوند ، تو انواع خِرد را به دست آور تا در نزديكى و قرب [به خدا] و [نيل به] درجات دنيا و آخرت ، بر آنان پيشى گيرى .

بحار الأنوار :خداوند _ تبارك و تعالى _ در حديث قدسى فرموده است : «من گنجى پنهان بودم و دوست داشتم كه شناخته شوم . پس آفريدگان را آفريدم تا شناخته شوم» .

كشف الخفاء :خداوند _ تبارك و تعالى _ فرمود : «من گنجى پنهان بودم و دوست داشتم كه شناخته شوم . پس خلق را آفريدم و آنان را با خودم آشنا كردم و آنها مرا شناختند» .

ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 1 ص 255 (معرفت شناسى / بخش دوم / فصل سوم: خردورزى) و ص 331 (فصل پنجم : نشانه هاى خرد) .

4 / 4آفرينش انسان براى آزمايشقرآن« همو كه مرگ و زندگى را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيكوكارتريد ، و اوست توانمند آمرزگار» .

«و او كسى است كه آسمان ها و زمين را در شش روز آفريد و عرش او بر روى آب بود ، تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيكوكارتريد . و اگر بگويى كه : «شما پس از مرگ زنده مى شويد» ، هر آينه آنان كه كافرند ، خواهند گفت : اين نيست ، مگر جادويى آشكار» .

حديثمجمع البيان_ به نقل از ابن عمر ، در باره پيامبر صلى الله عليه و آله _ :ايشان ، آيه : «تَبَارَكَ الَّذِى بِيَدِهِ الْمُلْكُ» را خواند تا به : «أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» رسيد . سپس فرمود : «هر يك از شما كه نيكوكارتر باشد ، او عاقل تر ، و از حرام هاى خدا ، پرهيزگارتر ، و در فرمانبرى از خداى متعال ، شتابنده تر است» .

.

ص: 108

الإمام عليّ عليه السلام :ألا إنَّ اللّهَ تَعالى قَد كَشَفَ الخَلقَ كَشفَةً ، لا أنَّهُ جَهِلَ ما أخفَوهُ مِن مَصونِ أسرارِهِم ومَكنونِ ضَمائِرِهِم ، ولكِن لِيَبلُوَهُم أيُّهُم أحسَنُ عَمَلاً ، فَيَكونَ الثَّوابُ جَزاءً وَالعِقابُ بَواءً . (1)

الإمام الرِّضا عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» _ :إنَّهُ عَزَّ وجَلَّ خَلَقَ خَلقَهُ لِيَبلُوَهُم بِتَكليفِ طاعَتِهِ وعِبادَتِهِ ، لا عَلى سَبيلِ الاِمتِحانِ وَالتَّجرِبَةِ ؛ لِأَن_َّهُ لَم يَزَل عَليما بِكُلِّ شَيءٍ . (2)

راجع : يونس : 14 ، الكهف : 7 ، المؤمنون : 30 ، العنكبوت : 2 و 3 . فرهنگ قرآن (بالفارسيّة): ج 4 ص 277 _ 308 (امتحان)

4 / 5خُلِقَ الإِنسانُ لِلعِبادَةِالكتاب«وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْاءِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» . (3)

الحديثعلل الشرائع عن أبي بصير :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ : «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْاءِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» ، قالَ : خَلَقَهُم لِيَأمُرَهُم بِالعِبادَةِ . (4)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 114 ، بحارالأنوار : ج 5 ص 315 ح 11 .
2- .التوحيد : ص 321 ح 2 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 135 ح 33 ، الاحتجاج : ج 2 ص 393 ح 302 كلّها عن عبد السلام بن صالح الهروي ، بحارالأنوار : ج 4 ص 80 ح 5 .
3- .الذاريات : 56 .
4- .علل الشرائع : ص 13 ح 10 ، بحارالأنوار : ج 5 ص 314 ح 5 .

ص: 109

4 / 5 آفرينش انسان براى پرستش

امام على عليه السلام :بدانيد كه خداى بزرگ ، آفريدگان را آشكار ساخت ، (1) نه اين كه از رازهاى نهفته و درون هاى پوشيده شان آگاه نبود ؛ بلكه تا آنان را بيازمايد كه كدام يك بهتر عمل مى كند پس ثواب ، پاداش [كار نيك آن ها] است و عقاب ، سزا[ى كار بدشان] .

امام رضا عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيكوكارتريد» _ :خداوند عز و جل خلق خود را آفريد تا با نهادن تكليف طاعت و عبادت خويش بر دوش آنان ، ايشان را بيازمايد ، نه از باب امتحان و تجربه [براى خود] ؛ زيرا او همواره به همه چيز ، آگاه است .

ر . ك : يونس : آيه 14 ، كهف : آيه 7 ، مؤمنون : آيه 30 ، عنكبوت : آيه 2 و 3 ؛ فرهنگ قرآن : ج 4 ص 277 _ 308 (امتحان) .

4 / 5آفرينش انسان براى پرستشقرآن«من ، جن و اِنس را نيافريدم ، مگر براى اين كه مرا بپرستند» .

حديثعلل الشرائع_ به نقل از ابو بصير _ :از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جلپرسيدم كه : «من ، جن و اِنس را نيافريدم ، مگر براى اين كه مرا بپرستند» . فرمود : «آنها را آفريد تا به بندگى فرمانشان دهد» .

.


1- .يعنى آنان را در بوته آزمايش نهاد ، يا آنها را به صحنه هستى آورد و آفريد .

ص: 110

علل الشرائع عن جميلِ بن درَّاج :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : جُعِلتُ فِداكَ ، ما مَعنى قَولِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ : «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْاءِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» فَقالَ : خَلَقَهُم لِلعِبادَةِ . (1)

علل الشرائع عن جميل بن درّاج عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال :سَأَلتُهُ عَن قَولِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ : «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْاءِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» (2) قالَ : خَلَقَهُم لِلعِبادَةِ ، قُلتُ : خاصَّةً أم عامَّةً ؟ قالَ : لا بَل عامَّةً . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :بِئسَ العَبدُ عَبدٌ خُلِقَ لِلعِبادَةِ فَأَلهَتهُ العاجِلَةُ عَنِ الآجِلَةِ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :اِبتَدَأَ ما أرادَ ابتِداءَهُ ، وأنشَأَ ما أرادَ إنشاءَهُ ، عَلى ما أرادَ مِنَ الثَّقَلَينِ الجِنِّ وَالإِنسِ ، لِيَعرِفوا بِذلِكَ رُبوبِيَّتَهُ وتَمَكَّنَ فيهِم طاعَتُهُ . (5)

عنه عليه السلام :فَاتَّقُوا اللّهَ عِبادَ اللّهِ جِهَةَ ما خَلَقَكُم لَهُ ، وَاحذَروا مِنهُ كُنهَ (6) ما حَذَّرَكُم مِن نَفسِهِ ، وَاستَحِقّوا مِنهُ ما أعَدَّ لَكُم بِالتَّنَجُّزِ لِصِدقِ ميعادِهِ ، وَالحَذَرِ مِن هَولِ مَعادِهِ . (7)

عنه عليه السلام_ وهُوَ يَدعُو النّاسَ إلَى الجِهادِ _ :إنَّ اللّهَ قَد أكرَمَكُم بِدينِهِ ، وخَلَقَكُم لِعِبادَتِهِ ، فَأَنصِبوا (8) أنفُسَكُم في أداءِ حَقِّهِ . (9)

.


1- .علل الشرائع : ص 14 ح 11 ، بحارالأنوار : ج 5 ص 314 ح 6 .
2- .الذاريات : 56 .
3- .علل الشرائع : ص 14 ح 12 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 164 ح 83 عن يعقوب بن سعيد وليس فيه ذيله ، بحار الأنوار : ج 5 ص 314 ح 7 .
4- .النوادر للراوندي : ص 145 ح 198 عن الإمام عليّ عليه السلام ، جامع الأحاديث للقمّي : ص 62 ، بحارالأنوار : ج 72 ص 201 ح 31 .
5- .الكافي : ج 1 ص 142 ح 7 عن الحارث الأعور ، التوحيد : ص 33 ح 1 نحوه ، بحارالأنوار : ج 4 ص 266 ح 14 .
6- .كُنهُ الأمرِ : حَقيقتُه (النهاية : ج 4 ص 206 «كنه») .
7- .نهج البلاغة : الخطبة 83 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 360 ح 6101 .
8- .النُّصبُ والنَّصَبُ : التَّعَبُ (مفردات ألفاظ القرآن : ص 807 «نصب») .
9- .وقعة صفّين : ص 112 عن أبي روق ، بحارالأنوار : ج 32 ص 404 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 3 ص 185 .

ص: 111

علل الشرائع _به نقل از جميل بن درّاج _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : قربانت گردم ! معناى اين سخن خداوند عز و جل كه : «من ، جن و اِنس را نيافريدم ، مگر براى اين كه مرا بپرستند» ، چيست ؟ فرمود : «يعنى آنها را براى پرستش [و بندگى] آفريد» .

علل الشرائع_ به نقل از جميل بن درّاج _ :از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جل پرسيدم كه : «من جن و انس را نيافريدم ، مگر براى اين كه مرا بپرستند» . فرمود : «آنها را براى پرستيدن آفريد» . گفتم : خاص يا عام ؟ فرمود : «نه ، عام» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چه بد بنده اى است آن بنده اى كه براى عبادت ، آفريده شده باشد و زندگى زودگذر دنيوى ، او را از آخرت ، باز دارد !

امام على عليه السلام :[خداوند ،] آنچه را كه خواست بياغازد، آغازيد ، و آنچه را كه خواست هست كند ، از پرى و آدمى، هست كرد تا بدين وسيله ، پروردگارىِ او را بشناسند و از او فرمان بَرَند .

امام على عليه السلام :اى بندگان خدا ! از خدا پروا بداريد و بدان سو رويد كه شما را براى آن آفريد ، و از او كه شما را از خويشتن بر حذر داشته است ، چنان كه بايد و شايد ، بترسيد ، و با طلبيدن وعده راستين او [از طريق انجام دادن طاعات و عبادات] و پرهيز از هراس قيامتش [به وسيله باز ايستادن از گناهان] ، كارى كنيد كه سزاوار آن چيزى شويد كه براى شما آماده ساخته است .

امام على عليه السلام_ در هنگام فرا خواندن مردم به جهاد_ :خداوند ، شما را به دين خويش ، مفتخر ساخت و براى پرستش خود ، شما را آفريد . پس در گزاردن حقّ او ، با تمام توان بكوشيد .

.

ص: 112

عنه عليه السلام :بِتَقوَى اللّهِ اُمِرتُم ، ولِلإِحسانِ وَالطّاعَةِ خُلِقتُم . (1)

بصائر الدرجات عن أبي بصير عن الإمام الباقر عليه السلام ، قال :سَأَلتُهُ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ : «يُنَزِّلُ الْمَلَئِكَةَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ» (2) فَقالَ : جَبرَئيلُ الَّذي نَزَلَ عَلَى الأَنبِياءِ ، وَالرّوحُ تَكونُ مَعَهُم ومَعَ الأَوصِياءِ لا تُفارِقُهُم تُفَقِّهُهُم وتُسَدِّدُهُم مِن عِندِ اللّهِ ، وأنَّهُ لا إلهَ إلَا اللّهُ ، مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وبِهِما عُبِدَ اللّهُ ، وَاستَعبَدَ اللّهُ عَلى (3) هذَا الجِنَّ وَالإِنسَ وَالمَلائِكَةَ ، ولَم يَعبُدِ اللّهَ مَلَكٌ ولا نَبِيٌّ ولا إنسانٌ ولا جانٌّ إلّا بِشَهادَةِ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وأنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ ، وما خَلَقَ اللّهُ خَلقاً إلّا لِلعِبادَةِ . (4)

الإمام الباقر عليه السلام_ في حَديثٍ عَن آدَمَ عليه السلام مُخاطِبا اللّهَ سُبحانَهُ _ :قالَ آدَمُ : يا رَبِّ ما أكثَرَ ذُرِّيَّتي ولِأَمرِ ما خَلَقتَهُم ؟ ... قال اللّه عزّ وجلّ : ... خَلَقتُكَ وخَلَقتُ ذُرِّيَّتَكَ مِن غَيرِ فاقَةٍ بي إلَيكَ وإلَيهِم ، وإنَّما خَلَقتُكَ وخَلَقتُهُم لِأَبلُوَكَ وأبلُوَهُم أيُّكُم أحسَنُ عَمَلاً في دارِ الدُّنيا في حَياتِكُم وقَبلَ مَماتِكُم ، فَلِذلِكَ خَلَقتُ الدُّنيا وَالآخِرَةَ ، وَالحَياةَ وَالمَوتَ ، وَالطّاعَةَ وَالمَعصِيَةَ ، وَالجَنَّةَ وَالنّارَ ، وكَذلِكَ أرَدتُ في تَقديري وتَدبيري وبِعِلمِي النّافِذِ فيهِم ، خالَفتُ بَينَ صُوَرِهِم وأجسامِهِم ، وألوانِهِم وأعمارِهِم وأرزاقِهِم ، وطاعَتِهِم ومَعصِيَتِهِم ، فَجَعَلتُ مِنهُمُ الشَّقِيَّ وَالسَّعيدَ ، وَالبَصيرَ وَالأَعمى ، وَالقَصيرَ وَالطَّويلَ ، وَالجَميلَ وَالدَّميمَ ، وَالعالِمَ وَالجاهِلَ ، وَالغَنِيَّ وَالفَقيرَ ، وَالمُطيعَ وَالعاصِيَ ، وَالصَّحيحَ وَالسَّقيمَ ، ومَن بِهِ الزَّمانَةُ (5) ومَن لا عاهَةَ بِهِ . فَيَنظُرُ الصَّحيحُ إلَى الَّذي بِهِ العاهَةُ فَيَحمَدُني عَلى عافِيَتِهِ ، ويَنظُرُ الَّذي بِهِ العاهَةُ إلَى الصَّحيحِ فَيَدعوني ويَسأَلُني أن اُعافِيَهُ ، ويَصبِرُ عَلى بَلائي فَاُثيبُهُ جَزيلَ عَطائي ، ويَنظُرُ الغَنِيُّ إلَى الفَقيرِ فَيَحمَدُني ويَشكُرُني ، ويَنظُرُ الفَقيرُ إلَى الغَنِيِّ فَيَدعوني ويَسأَلُني ، ويَنظُرُ المُؤمِنُ إلَى الكافِرِ فَيَحمَدُني عَلى ما هَدَيتُهُ ، فَلِذلِكَ خَلَقتُهُم لِأَبلُوَهُم فِي السَّرّاءِ وَالضَّرّاءِ ، وفيما اُعافيهِم وفيما أبتَليهِم وفيما اُعطيهِم وفيما أمنَعُهُم ، وأنَا اللّهُ المَلِكُ القادِرُ ، ولي أن اُمضِيَ جَميعَ ما قَدَّرتُ عَلى ما دَبَّرتُ ، ولي أن اُغَيِّرَ مِن ذلِكَ ما شِئتُ إلى ما شِئتُ ، واُقَدِّمَ مِن ذلِكَ ما أخَّرتُ ، واُؤَخِّرَ مِن ذلِكَ ما قَدَّمتُ، وأنَا اللّهُ الفَعّالُ لِما اُريدُ، لا اُسأَلُ عَمّا أفعَلُ وأنَا أسأَلُ خَلقي عَمّاهُم فاعِلونَ. (6)

.


1- .وقعة صفّين : ص 10 عن سليمان بن المغيرة عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 32 ص 356 ح 337 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 3 ص 108 .
2- .النحل : 2 .
3- .في المصدر : «واستعبده الخلق وعلى .. .» ، والصواب ما أثبتناه كما في بحار الأنوار .
4- .بصائر الدرجات : ص 463 ح 1 ، بحارالأنوار : ج 25 ص 63 ح 43 .
5- .الزَّمانَةُ : العاهة ، مرض يدوم زمانا طويلاً (مجمع البحرين : ج 2 ص 782 «زمن») .
6- .الكافي : ج 2 ص 9 ح 2 ، علل الشرائع : ص 11 ح 4 ، الاختصاص : ص 333 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 156 كلّها عن حبيب السجستاني ، بحارالأنوار : ج 5 ص 227 ح 5 .

ص: 113

امام على عليه السلام :شما به پروا كردن از خدا فرمان داده شده ايد، و براى كار نيك كردن و فرمان بُردارى [از خدا ]آفريده شده ايد .

بصائر الدرجات_ به نقل از ابوبصير _ :از امام باقر عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جلپرسيدم كه : «فرشتگان را با روح به فرمان خود ، بر هر كس از بندگانش كه بخواهد ، نازل مى كند» . فرمود : «جبرئيل عليه السلام است كه بر پيامبران نازل شد ، و روح ، همواره با آنان و با اوصيا[ى آنان] است و از آنها جدا نمى شود ، و از جانب خدا به آنان ، دانايى مى آموزد و به راه راست مى بردشان ، و اين را [بيان مى كند] كه معبودى جز خداى يكتا نيست و محمّد ، فرستاده خداست ، و با اين دو [عقيده] خدا پرستش شده ، و خداوند از جن و انس و فرشتگان ، خواسته است كه او را پرستش كنند ، و هيچ فرشته و پيامبر و انسان و جنّى نيست ، مگر آن كه خداوند را با گواهى دادن به يگانگى او و پيامبرى محمّد ، عبادت كرده اند ، و خداوند ، هيچ مخلوقى نيافريده ، مگر براى پرستش [او]» .

امام باقر عليه السلام_ در حديثى از آدم عليه السلام خطاب به خداى سبحان _ :آدم گفت : اى پروردگار من ! چه ذريّه فراوانى دارم ! اينان را براى چه آفريدى ؟ خداوند فرمود : « ... تو و فرزندان تو را آفريدم ، بدون آن كه مرا به تو و به ايشان نيازى باشد ؛ بلكه تو و ايشان را آفريدم تا شما را بيازمايم كه كدامينِ شما در زندگى اين سراى دنيا و پيش از آن كه بميريد ، نيكوكردارتريد . دنيا و آخرت ، و زندگى و مرگ ، و فرمانبرى و نافرمانى ، و بهشت و دوزخ را براى همين منظور آفريدم ، و در تقدير و تدبير خويش ، اين گونه اراده كردم ، و با علم خود _ كه در ميان آنان نافذ است _ ، ميان صورت ها و پيكرها ، و رنگ ها و عمرها و روزى هايشان ، و فرمانبرى و نافرمانى شان تفاوت افكندم . آنان را به خوش بخت و بدبخت ، و بينا و كور ، و كوتاه و بلند ، و زيبا و زشت ، و دانا و نادان ، و دارا و نادار ، و فرمان بُردار و نافرمان ، و تن درست و بيمار ، و معلول و سالم ، تقسيم نمودم . [چنين نمودم] تا سالم به آن كه معلول است ، بنگرد و مرا بر عافيت خويش ، سپاس گويد ، و معلول به تن درست بنگرد و مرا بخواند و از من بخواهد كه او را عافيت بخشم و بر بلاى من ، شكيبايى كند تا از پاداش فراوان خويش ، به او عطا كنم ، و دارا به نادار بنگرد و مرا ستايش و سپاس گويد ، و نادار به دارا بنگرد و مرا بخواند و از من درخواست كند ، و مؤمن به كافر بنگرد و به خاطر آن كه هدايتش كردم ، مرا سپاس گزارد . پس براى اين آنها را آفريدم تا ايشان را در خوشى و ناخوشى ، و در عافيت و بلا ، و در آنچه به آنان عطا كرده ام و در آنچه از ايشان دريغ داشته ام ، بيازمايم . منم خداوند فرمان رواى توانا ، و من حق (/ قدرت) دارم كه همه آنچه را مقدّر ساخته ام ، طبق تدبيرم روان سازم ، و حق دارم از اينها ، آنچه را كه بخواهم ، به آنچه بخواهم ، تغيير دهم و آنچه را پس افكنده ام ، پيش اندازم و آنچه را مقدّم داشته ام ، مؤخّر دارم . منم خدايى كه هر چه اراده كنم ، انجام مى دهم . از آنچه انجام مى دهم ، بازخواست نمى شوم ؛ ولى آفريدگان خويش را از آنچه انجام دهند ، بازخواست مى نمايم» .

.

ص: 114

الإمام الصادق عليه السلام :خَرَجَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام عَلى أصحابِهِ فَقالَ : أيُّهَا النّاسُ ، إنَّ اللّهَ جَلَّ ذِكرُهُ ، ما خَلَقَ العِبادَ إلّا لِيَعرِفوهُ ، فَإِذا عَرَفوهُ عَبَدوهُ ، فَإِذا عَبَدوهُ استَغنَوا بِعِبادَتِهِ عَن عِبادَةِ مَن سِواهُ . فَقالَ لَهُ رَجُلٌ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، بِأَبي أنتَ واُمّي فَما مَعرِفَةُ اللّهِ ؟ قالَ : مَعرِفَةُ أهلِ كُلِّ زَمانٍ إمامَهُمُ الَّذي يَجِبُ عَلَيهِم طاعَتُهُ . (1)

التوحيد عن محمّد بن أبي عمير :سَأَلتُ أبَا الحَسَنِ موسَى بنَ جَعفَرٍ عليه السلام عَن ... مَعنى قَولِهِ صلى الله عليه و آله : «اِعمَلوا فَكُلٌّ مُيَسَّرٌ لِما خُلِقَ لَهُ» . فَقالَ : إنَّ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ خَلَقَ الجِنَّ وَالإِنسَ لِيَعبُدوهُ ولَم يَخلُقهُم لِيَعصوهُ ، وذلِكَ قَولُهُ عَزَّ وجَلَّ «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْاءِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» فَيَسَّرَ كُلّاً لِما خَلَقَ لَهُ ، فَالوَيلُ لِمَنِ استَحَبَّ العَمى عَلَى الهُدى . (2)

.


1- .علل الشرائع : ص 9 ح 1 عن سلمة بن عطا ، كنز الفوائد : ج 1 ص 328 عن مسلمة بن عطا ، نزهة الناظر : ص 126 ح 231 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 312 ح 1 .
2- .التوحيد : ص 356 ح 3 ، بحارالأنوار : ج 67 ص 119 .

ص: 115

امام صادق عليه السلام :حسين بن على عليه السلام به ميان يارانش آمد و فرمود : «اى مردم !خداوند _ كه نامش بزرگ باد _ بندگان را نيافريد ، مگر تا او را بشناسند ، و چون او را شناختند ، پرستشش كنند ، و چون او را پرستيدند ، با پرستش [و بندگى] او ، از پرستش [و بندگىِ ]غير او آزاد شوند» . مردى گفت : اى فرزند پيامبر خدا ! پدر و مادرم به فدايت باد ! شناخت خدا چيست ؟ فرمود : «اين كه مردم هر زمانى ، پيشواى خود را كه اطاعت او بر ايشان واجب است ، بشناسند» .

التوحيد_ به نقل از محمّد بن ابى عمير _ :از امام كاظم عليه السلام در باره ... معناى اين سخن پيامبر خدا : «عمل كنيد ، كه هر كسى براى آنچه به خاطرش آفريده شده ، آماده گشته است» پرسيدم . فرمود : «خداوند عز و جل جن و اِنس را براى اين آفريد كه او را بپرستند و آنها را نيافريد كه نافرمانى اش كنند ، و اين ، سخن خود او عز و جل است كه : «من ، جن و انس را نيافريدم ، مگر براى آن كه مرا بپرستند» . بنا بر اين ، همه را براى آنچه به خاطر آن آفريده شده اند ، آماده كرده است . پس ، واى بر كسى كه كورى [و گم راهى ]را بر هدايت ، ترجيح دهد!» .

.

ص: 116

الإمام العسكري عليه السلام_ فِي التَّفسيرِ المَنسوبِ إلَيهِ _ :قالَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام في قَولِهِ تَعالى : «يَاأَيُّهَا النَّاسُ» يَعني سائِرَ النّاسِ المُكَلَّفينَ مِن وُلدِ آدَمَ عليه السلام . «اعْبُدُواْ رَبَّكُمُ» أي أطيعوا رَبَّكُم مِن حَيثُ أمَرَكُم مِن أن تَعتَقِدوا أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ ولا شَبيهَ ، ولا مِثلَ لَهُ ، عَدلٌ لا يَجورُ ، جَوادٌ لا يَبخَلُ ، حَليمٌ لا يَعجَلُ ، حَكيمٌ لا يَخطَلُ (1) ، وأنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ صلى الله عليه و آله ، وأنَّ آلَ مُحَمَّدٍ أفضَلُ آلِ النَّبِيّينَ ، وأنَّ عَلِيّا أفضَلُ آلِ مُحَمَّدٍ ، وأنَّ أصحابَ مُحَمَّدٍ المُؤمِنينَ مِنهُم أفضَلُ صَحابَةِ المُرسَلينَ ، وأنَّ اُمَّةَ مُحَمَّدٍ أفضَلُ اُمَمِ المُرسَلينَ ... . «الَّذِى خَلَقَكُمْ» نَسَما (2) وسَوّاكُم مِن بَعدِ ذلِكَ وصَوَّرَكُم فَأَحسَنَ صُوَرَكُم . ثُمَّ قالَ عَزَّ وجَلَّ «وَ الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ» قالَ : وخَلَقَ الَّذينَ مِن قَبلِكُم مِن سائِرِ أصنافِ النّاسِ «لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» قالَ : لَها وَجهانِ ، أحَدُهُما خَلَقَكُم وخَلَقَ الَّذينَ مِن قَبلِكُم لَعَلَّكُم كُلَّكُم تَتَّقونَ ، أي لِتَتَّقوا كَما قالَ اللّهُ تَعالى : «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْاءِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» وَالوَجهُ الآخَرُ : «اعْبُدُواْ رَبَّكُمُ الَّذِى خَلَقَكُمْ وَ الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ» ، أيِ اعبُدوهُ لَعَلَّكُم تَتَّقونَ النّارَ ، و«لَعَلَّ» مِنَ اللّهِ واجِبٌ ، لِأَنَّهُ أكرَمُ مِن أن يُعَنِّيَ عَبدَهُ بِلا مَنفَعَةٍ ويُطعِمَهُ في فَضلِهِ ثُمَّ يُخَيِّبَهُ . ألا تَراهُ كَيفَ قَبُحَ مِن عَبدٍ مِن عِبادِهِ إذا قالَ لِرَجُلٍ : أخدِمني لَعَلَّكَ تَنتَفِعُ بي وبِخِدمَتي ، ولَعَلّي أنفَعُكَ بِها ، فَيَخدِمُهُ ثُمَّ يُخَيِّبُهُ ولا يَنفَعُهُ ، فَإِنَّ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ أكرَمُ في أفعالِهِ وأبعَدُ مِنَ القَبيحِ في أعمالِهِ مِن عِبادِهِ . (3)

.


1- .خَطِلَ : أخطَأ (مجمع البحرين : ج 1 ص 527 «خطل») .
2- .النَّسَمُ : نَفسُ الرُّوح وقيل : جمع النَّسَمَة (تاج العروس : ج 17 ص 684 «نسم») .
3- .التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 135 و 139 ح 68 و 71 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 40 ح 13 وليس فيه ذيله من قوله تعالى «الذي خلقكم» الاولى ، بحارالأنوار : ج 68 ص 286 ح 44 .

ص: 117

امام عسكرى عليه السلام_ در تفسير منسوب به ايشان _ :زين العابدين عليه السلام در باره اين سخن خداوند متعال : «اى مردم!» فرمود : مقصود ، همه انسان هاى مكلّف از نسل آدم اند . «پروردگارتان را پرستش كنيد» ، يعنى از پروردگارتان ، در آنچه به شما فرمان داده است ، پيروى كنيد و آن ، اين است كه معتقد باشيد معبودى جز خداى يگانه وجود ندارد ، او را انباز و مانند و همتا نيست ، دادگر است و هرگز ستم نمى كند ، بخشنده است و هرگز بخل نمى ورزد ، بردبار است و هرگز شتاب نمى نمايد ، داناست و هرگز اشتباه نمى كند ، و اين كه محمّد ، بنده او و فرستاده اوست ، و اين كه خاندان محمّد ، برترين خاندان هاى پيامبران است ، و اين كه على ، برترينِ فرد خاندان محمّد است ، و اين كه ياران مؤمن محمّد ، از ياران ديگر فرستادگان الهى برترند ، و اين كه امّت محمّد ، برترينِ امّت هاى پيامبران اند ... . «همو كه شما را آفريد» [و] داراى جان [قرارتان داد] ، و پس از آن ، شما را بپرداخت و شكلتان بخشيد و نيكو شكلتان بخشيد . سپس خداوند عز و جل فرمود : «و كسانى را كه پيش از شما بودند» ، يعنى ديگر انواع آدميانى را نيز كه پيش از شما بودند ، آفريد . «باشد كه پرهيزگار شويد» . اين ، دو صورت دارد : صورت اوّل ، اين كه شما و پيشينيانِ شما را آفريد . باشد كه همگى تان پرهيزگار شويد ؛ يعنى براى اين كه پرهيزگار شويد ، چنان كه خداى متعال فرموده است : «و من ، جن و انس را نيافريدم ، مگر براى اين كه مرا بپرستند» . صورت دوم ، «پروردگارتان را بپرستيد ؛ همو كه شما و كسانى را كه پيش از شما بودند ، آفريد» ، يعنى اين كه او را بپرستيد . باشد كه از آتش ، محفوظ بمانيد . «باشد» خدا ، قطعى است ؛ زيرا او بزرگوارتر از آن است كه بنده اش را بى فايده به رنج افكند ، و او را به فضل و دَهِش خود ، اميدوار سازد و سپس ناكامش كند . (1) آيا نمى بينى كه چه قدر زشت است اگر همين كار را بنده اى از بندگان او بكند و به كسى بگويد : «به من خدمت كن . باشد كه از من و از خدمت كردن به من ، سودى ببرى ، و باشد كه در برابر آن به تو نفعى برسانم» ، و آن كس به او خدمت كند ؛ امّا سپس آن فرد، او را نوميد گرداند و سودى به او نرساند . بى گمان ، خداوند عز و جل در كردارش بسى بزرگوارتر ، و از انجام دادن كارهاى زشت ، بسى دورتر است تا بندگان او .

.


1- .واژه «لعلّ» (كه در متن حديث آمده) ، در زبان عربى ، براى «ترجّى (اميدوارى)» است . امام عليه السلام مى فرمايد كه اين اميدوارى دادن خدا ، جنبه قطعى و حتمى دارد ، نه اين كه امرى محتمل باشد .

ص: 118

4 / 6خُلِقَ الإِنسانُ لِلرَّحمَةِالكتاب«وَ لَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَ لَا يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ * إِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّكَ وَ لِذَلِكَ خَلَقَهُمْ وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ» 1 . (1)

الحديثالإمام الباقر عليه السلام_ في تَفسيرِ الآيَةِ الشَّريفَةِ _ : «لَا يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ» فِي الدّينِ «إِلَا مَن رَّحِمَ رَبُّكَ» يَعني آلَ مُحَمَّدٍ وأتباعَهُم ، يَقولُ اللّهُ : «وَ لِذَلِكَ خَلَقَهُمْ» يَعني أهلَ رَحمَةٍ لا يَختَلِفونَ فِي الدّينِ . (2)

.


1- .هود : 118 و 119 .
2- .تفسير القمّي : ج 1 ص 338 عن أبي الجارود ، بحارالأنوار : ج 24 ص 204 ح 1 وراجع : الإحتجاج : ج 1 ص 300 واليقين : ص 450 .

ص: 119

4 / 6 آفرينش انسان براى رحمت

4 / 6آفرينش انسان براى رحمتقرآن«و اگر پروردگار تو مى خواست ، قطعا همه مردم را امّت واحدى قرار مى داد ، در حالى كه پيوسته در اختلاف اند ، مگر كسانى كه پروردگار تو به آنان رحم كرده و براى همين ، آنان را آفريده است ، و وعده پروردگارت [چنين] تحقّق پذيرفته است [كه :] «البتّه جهنّم را از جن و اِنس ، يكسره پُر خواهم كرد»» (1)

حديثامام باقر عليه السلام_ در تفسير همين آيه شريف _ : «[مردم ،] پيوسته در اختلاف اند» ، يعنى در دين . «مگر كسانى كه پروردگار تو به آنان رحم كرده» ، يعنى خاندان محمّد و پيروان ايشان . خداوند مى فرمايد : «و براى همين ، آنان را آفريد» ، يعنى اهل رحمتى را كه در دين اختلاف نمى كنند .

.


1- .علّامه طباطبايى قدس سره در تفسير خود مى گويد : «و پيوسته در اختلاف اند» ؛ يعنى مردم تا ابد ، در باره حق با يكديگر در اختلاف اند ، مگر كسانى كه رحمت خدا شامل حال آنان شده باشد . اينان ، در حق با يكديگر اختلاف ندارند و از آن ، جدا نمى شوند . رحمت ، همان هدايت الهى است ... «و براى همين ، آنان را آفريد» ، يعنى براى رحمت كه جمله بعد : «مگر كسانى كه پروردگارت بر ايشان رحمت آورد» بر آن دلالت دارد . و اگر كلمه «رحمت» ، مؤنّث لفظى است ، منافات ندارد كه اسم اشاره به آن ، مذكّر آورده شود ؛ زيرا در مصدر (رحمت) ، دو وجه جايز است . خداوند متعال فرموده است : «إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِّنَ الْمُحْسِنِينَ» (اعراف : آيه 56) [كه «قريب» را كه وصف «رحمت» است ، مذكّر آورده است] ... و اگر رحمت (يعنى همان هدايت) را غايت مقصود خلقت گرفتيم ، به خاطر اين است كه به غايت نهايى ، يعنى سعادت بشر ، مرتبط است ، چنان كه خداوند متعال ، به نقل قول از بهشتيان مى فرمايد : «و گفتند : سپاس ، خداى را كه ما را به اين ، هدايت فرمود» (اعراف : آيه 43) ، و اين ، نظير غايت شمردن عبادت است ؛ چرا كه آن نيز با سعادت ، ارتباط دارد . خداوند مى فرمايد : «و من ، جن و انس را نيافريدم ، مگر به خاطر آن كه مرا بپرستند» . (ذاريات : آيه 56) (الميزان فى تفسير القرآن : ج 11 ص 62 _ 64) .

ص: 120

علل الشرائع عن أبي بصير :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ : ... «وَ لَا يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ * إِلَّا مَن رَّحِمَ رَبُّكَ وَ لِذَ لِكَ خَلَقَهُمْ» قالَ : خَلَقَهُم لِيَفعَلوا ما يَستَوجِبونَ بِهِ رَحمَتَهُ فَيَرحَمَهُم . (1)

الاحتجاج :مِن سُؤالِ الزِّنديقِ الَّذي سَأَلَ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن مَسائِلَ كَثيرَةٍ ، أن قالَ : فَخَلَقَ الخَلقَ لِلرَّحمَةِ أم لِلعَذابِ ؟ قالَ : خَلَقَهُم لِلرَّحمَةِ ، وكانَ في عِلمِهِ قَبلَ خَلقِهِ إيّاهُم ، أنَّ قَوما مِنهُم يَصيرونَ إلى عَذابِهِ بِأَعمالِهِمُ الرَّدِيَّةِ وجَحدِهِم بِهِ . (2)

علل الشرائع عن محمّد بن عمارة :سَأَلتُ الصّادِقَ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ عليه السلام فَقُلتُ لَهُ لِمَ خَلَقَ اللّهُ الخَلقَ ؟ فَقالَ : إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى لَم يَخلُق خَلقَهُ عَبَثا ولَم يَترُكُهم سُدىً (3) ، بَل خَلَقَهُم لِاءِظهارِ قُدرَتِهِ ولِيُكَلِّفَهُم طاعَتَهُ فَيَستَوجِبوا بِذلِكَ رِضوانَهُ ، وما خَلَقَهُم لِيَجلِبَ مِنهُم مَنفَعَةً ولا لِيَدفَعَ بِهِم مَضَرَّةً ، بَل خَلَقَهُم لِيَنفَعَهُم ويوصِلَهُم إلى نَعيمِ الأَبَدِ . (4)

الاحتجاج :في سُؤالِ الزِّنديقِ الَّذي سَأَلَ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن مَسائِلَ كَثيرَةٍ ، أن قالَ : فَلِأَيِّ عِلَّةٍ خَلَقَ الخَلقَ وهُوَ غَيرُ مُحتاجٍ إلَيهِم ولا مُضطَرٌّ إلى خَلقِهِم ، ولا يَليقُ بِهِ التَّعَبُّثُ بِنا ؟ قالَ : خَلَقَهُم لِاءِظهارِ حِكمَتِهِ ، وإنفاذِ عِلمِهِ ، وإمضاءِ تَدبيرِهِ . قالَ : وكَيفَ لا يَقتَصِرُ عَلى هذِهِ الدّارِ فَيَجعَلَها دارَ ثَوابِهِ ومُحتَبَسَ عِقابِهِ ؟ قالَ : إنَّ هذِهِ الدّارَ دارُ ابتِلاءٍ ومَتجَرُ الثَّوابِ ، ومُكتَسَبُ الرَّحمَةِ ، مُلِئَت آفاتٍ وطُبِّقَت شَهَواتٍ ، لِيَختَبِرَ فيها عَبيدَهُ بِالطّاعَةِ ، فَلا يَكونُ دارُ عَمَلٍ دارَ جَزاءٍ . (5)

.


1- .علل الشرائع : ص 13 ح 10 ، التوحيد : ص 403 ح 10 ، بحارالأنوار : ج 5 ص 314 ح 5 .
2- .الإحتجاج : ج 2 ص 212 و 242 ح 223 ، بحارالأنوار : ج 10 ص 183 ح 2 .
3- .سُدًى : أي مُهمَلاً غير مُكلَّف لا يُحاسَبُ ولا يُعذَّبُ (مجمع البحرين : ج 2 ص 832 «سدى») .
4- .علل الشرائع : ص 9 ح 2 ، بحارالأنوار : ج 5 ص 313 ح 2 .
5- .الاحتجاج : ج 2 ص 212 و 217 ح 223 ، بحارالأنوار : ج 5 ص 317 ح 14 .

ص: 121

علل الشرائع_ به نقل از ابو بصير _ :از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جل : «و پيوسته در اختلاف اند . مگر كسانى كه پروردگار تو به آنان رحم كرده و براى همين ، آنان را آفريد» پرسيدم . امام عليه السلام فرمود : «آنان را آفريد تا كارهايى را انجام دهند كه به سبب آنها سزامند رحمت او شوند و او برايشان رحمت آوَرَد» .

الاحتجاج_ از پرسش هاى زنديقى كه از امام صادق عليه السلام در باره مسائل بسيارى پرسيد _ :گفت : پس [خداوند ، ]مخلوقات را براى رحمت آفريد ، يا براى عذاب؟ امام عليه السلام فرمود : «آنها را براى رحمت آفريد ؛ ولى پيش از آن كه آنان را بيافريند ، مى دانست كه گروهى از ايشان ، به واسطه كردارهاى بد خود و انكار خداوند ، به عذاب او گرفتار خواهند آمد» .

علل الشرائع_ به نقل از محمّد بن عماره _ :از امام صادق عليه السلام پرسيدم و گفتم : چرا خداوند ، مخلوقات (انسان ها / جن و اِنس) را آفريد ؟ فرمود : «خداوند _ تبارك و تعالى _ ، آفريدگانش را بيهوده نيافريده و آنان را سرِ خود ، رها نكرده است ؛ بلكه آنها را آفريده تا قدرت خويش را نشان دهد ، و آنان را به طاعت خود ، مكلّف نمايد تا بدان وسيله ، سزامند خشنودى او شوند ، و آنان را نيافريده تا از ايشان ، سودى برد ، يا به واسطه آنها زيانى را از خويش دور سازد ؛ بلكه آنها را آفريده تا به ايشان ، سود رساند و به نعمت جاويدان برساند» . 1

الاحتجاج_ از پرسش هاى زنديقى كه از امام صادق عليه السلام در باره مسائل بسيارى پرسيد _ :گفت : پس خداوند براى چه خلايق را آفريد ، در حالى كه به آنها نياز نداشت و از آفريدن آنها ناگزير نبود و بازيچه كردن ما نيز شايسته او نيست؟ امام عليه السلام فرمود : «آنها را آفريد تا حكمت خويش را نشان دهد و علم خود را به كار بَرَد و تدبير خويش را روان سازد» . زنديق پرسيد : چرا به همين دنيا بسنده نكرد و آن را سراى پاداش و بازداشتگاه كيفرش قرار نداد [و به آخرت ، حواله داد] ؟ فرمود : «اين سرا ، سراى آزمايش و بازار [كسب] ثواب و جايگاه به دست آوردن رحمت است . از گزندها آكنده شده و از خواهش ها پُر گشته است تا [خداوند] در اين سرا ، بندگانش را به فرمانبرى بيازمايد . بنا بر اين ، سراى كردار ، نمى تواند سراى پاداش باشد» .

.

ص: 122

الإمام عليّ عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :يَقولُ اللّهُ تَعالى : يَابنَ آدَمَ ، لَم أخلُقكَ لِأَربَحَ عَلَيكَ ، إنَّما خَلَقتُكَ لِتَربَحَ عَلَيَّ ، فَاتَّخِذني بَدَلاً مِن كُلِّ شَيءٍ ، فَإِنّي ناصِرٌ لَكَ مِن كُلِّ شَيءٍ . (1)

4 / 7خُلِقَ الإِنسانُ لِلرُّجوعِ إلَى اللّهِالكتاب«أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ» . (2)

«يَاأَيُّهَا الْاءِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ» . (3)

«وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا بَاطِلاً ذَلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُواْ فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنَ النَّارِ * أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِى الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ » . (4)

«أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُواْ السَّيِّئاتِ أَن نَّجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ سَوَاءً مَّحْيَاهُمْ وَ مَمَاتُهُمْ سَآءَ مَا يَحْكُمُونَ * وَ خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ لِتُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ وَ هُمْ لَا يُظْلَمُونَ » . (5)

راجع : البقرة : 28 و 46 و 156 و 281 ، آل عمران : 55 ، المائدة : 48 و 105 ، الأنعام : 60 و 64 ، يونس 4 و 23 و 56 ، هود : 4 و 34 ، الأنبياء : 35 و 93 ، المؤمنون : 60 و 115 ، العنكبوت : 8 و 57 ، لقمان : 15 ، الزمر : 7 ، النجم : 42 ، العلق : 8 .

.


1- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 319 ح 665 ، تفسير القرطبي : ج 13 ص 85 عن وهب بن منبه من دون إسناد إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام نحوه .
2- .المؤمنون : 115 .
3- .الانشقاق : 6 .
4- .ص : 27 و 28 .
5- .الجاثية : 21 و 22 .

ص: 123

4 / 7 آفرينش انسان براى بازگشت به سوى خدا

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :خداوند متعال مى فرمايد : «اى فرزند آدم ! من تو را نيافريدم تا از تو سودى ببرم ؛ بلكه آفريدمت تا تو از من سودى برى . پس مرا به جاى هر چيزى برگزين ، كه من ، ياور تو به جاى هر چيزى خواهم بود» .

4 / 7آفرينش انسان براى بازگشت به سوى خداقرآن«آيا مى پنداريد كه ما شما را بيهوده آفريديم و شما به سوى ما باز نمى گرديد ؟!» .

«اى انسان ! به راستى كه تو به سوى پروردگار خود به سختى در تلاشى و او را ملاقات خواهى كرد» .

«ما آسمان و زمين و آنچه را ميان آنهاست ، به باطل نيافريديم . اين ، گمان كسانى است كه كافر شده اند . پس واى از آتش بر كسانى كه كافر شده اند ! يا [مگر] كسانى را كه مؤمن گرديده و كارهاى شايسته كرده اند ، چون مفسدانِ در زمين مى گردانيم ، يا پرهيزگاران را چون پليدكاران قرار مى دهيم ؟!» .

«آيا كسانى كه مرتكب كارهاى بد شده اند ، پنداشته اند كه آنان را مانند كسانى قرار مى دهيم كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند ، [به طورى كه] زندگى آنها و مرگشان يك سان باشد ؟ چه بد داورى مى كنند ! و خداوند ، آسمان ها و زمين را به حق آفريده است و تا هر كسى به [موجب ]آنچه به دست آورده ، پاداش يابد ، و آنان ، مورد ستم قرار نخواهند گرفت» .

ر . ك : بقره : آيه 28 و 46 و 156 و 281 ، آل عمران : آيه 55 ، مائده : آيه 48 و 105 ، انعام : آيه 60 و 64 ، يونس : آيه 4 و 23 و 56 ، هود : آيه 4 و 34 ، انبيا : آيه 35 و 93 ، مؤمنون : آيه 60 و 115 ، عنكبوت : آيه 8 و 57 ، لقمان : آيه 15 ، زمر : آيه 7 ، نجم : آيه 42 ، علق : آيه 8.

.

ص: 124

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يَابنَ آدَمَ ، أتَدري لِما خُلِقتَ ؟ خُلِقتَ لِلحِسابِ ، وخُلِقتَ لِلنُّشورِ وَالوُقوفِ بَينَ يَدَيِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ ، ولَيسَ ثَمَّ ثالِثَةً دارٌ إنَّما هِيَ الجَنَّةُ وَالنّارُ ، فَإِن عَمِلتَ بِما يُرضِي الرَّحمنَ عَزَّ وجَلَّ فَالجَنَّةُ دارُكُ ومَأواكَ ، وإن عَمِلتَ بِما يُسخِطُهُ فَالنّارُ . (1)

راجع : ص 90 (الإنسان / الفصل الثالث / خلق ما في الأرض له) .

.


1- .الفردوس : ج 5 ص 282 ح 8189 عن سمرة بن جندب .

ص: 125

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى فرزند آدم ! آيا مى دانى چرا آفريده شده اى؟ تو براى حسابرسى آفريده شده اى ؛ براى زنده شدن دوباره و ايستادن در پيشگاه خداوند عز و جل خلق شده اى . سراى سومى در كار نيست ؛ بلكه يا بهشت است يا دوزخ . پس اگر كارهايى كه خداى مهربان را خشنود مى سازد ، انجام دهى ، بهشت ، سرا و سرپناه تو خواهد بود ، و اگر كارهايى كه او را ناخشنود مى گرداند ، انجام دهى ، دوزخ در انتظار تو خواهد بود .

ر . ك : ص 91 (انسان / فصل سوم / آفرينش آنچه در زمين است، براى انسان) .

.

ص: 126

تحليلى درباره حكمت آفرينش انسان
اشاره

تحليلى در باره حكمت آفرينش انسانآيات و احاديثى كه موضوع آنها حكمت آفرينش انسان است ، به سه دسته تقسيم مى شوند : دسته اوّل ، آيات و احاديثى كه تأكيد مى كنند خلقت انسان ، بيهوده و عبث نيست ؛ بلكه داراى هدف و حكمت است ، مانند اين آيه : «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ . (1) آيا گمان بُرده ايد كه شما را بيهوده آفريده ايم و به سوى ما باز نمى گرديد ؟!» . دسته دوم ، احاديثى كه دلالت دارند بر اين كه آفرينش انسان ، سودى براى آفريدگار ندارد ، مانند اين حديث : لَم تَخلُقِ الخَلقَ لِوَحشَةٍ ، وَ لَا استَعمَلتَهُم لِمَنفَعَةٍ . (2) آفريده ها را براى تنهايى نيافريدى ، و براى سودى هم آنها را به كار نگرفتى . دسته سوم ، آيات و احاديثى كه حكمت آفرينش انسان را بيان كرده اند كه با تأمّل در آنها مى توان گفت كه آفرينش انسان ، داراى پنج حكمت است . اين حكمت ها

.


1- .وفي بعض المصادر : نضر بن الصباح .
2- .مؤمنون : آيه 115 .

ص: 127

1 . به كار گيرى انديشه و شناخت آفريدگار

عبارت اند از :

1 . به كار گيرى انديشه و شناخت آفريدگارقرآن كريم ، در ادامه تبيين مراحل آفرينش انسان ، تصريح مى فرمايد : «هُوَ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُواْ أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُواْ شُيُوخًا وَ مِنكُم مَّن يُتَوَفَّى مِن قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُواْ أَجَلاً مُّسَمًّى وَ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ . (1) او كسى است كه شما را از خاك ، سپس از نطفه ، و سپس از خون بسته آفريد و شما را به صورت كودك در آورد تا شما را به كمال قوّت برساند، و تا سالمند شويد _ و از ميان شما بعضى مرگ پيش رس مى يابد _ و تا [ در نهايت] به مدّتى مقرّر برسيد ، و اميد كه در انديشه فرو رويد» . همچنين در باره هدف و حكمت نهايى آفرينش جهان مى فرمايد : «اللَّهُ الَّذِى خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُواْ أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ قَدِيرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عِلْمَا . (2) خداوند ، كسى است كه هفت آسمان را و زمين را به همان گونه [هفت زمين ]آفريد فرمان ، از ميان آنها پديد مى آيد، تا بدانيد كه خداوند بر هر چيزى تواناست ، و به راستى كه دانش او ، هر چيزى را در بر گرفته است» . تأمّل در اين دو آيه شريف ، نشان مى دهد كه از نگاه قرآن ، فلسفه آفرينش انسان و جهان ، خداشناسى است ، چنان كه امام حسين عليه السلام نيز مى فرمايد : ما خَلَقَ العِبادَ إلّا لِيَعرِفوهُ . (3) بندگان را نيافريد ، مگر براى اين كه او را بشناسند .

.


1- .غافر: آيه 67. نيز، ر . ك: ص105 (انسان/فصل چهارم/آفرينش انسان براى خرد ورزى و شناخت خدا).
2- .طلاق : آيه 12 .
3- .ر . ك : ص 114 ح 101 .

ص: 128

2 . آزمايش انسان

بديهى است كه شناخت خداوند متعال ، در گام نخست ، تنها از راه به كارگيرى انديشه و عقل ، ميسّر است . اين حكمت ، در حديث قدسى معروف نيز بدين صورت آمده است : كُنتُ كَنزا مَخفِيّا ، فَأَحبَبتُ أن اُعرَفَ ، فَخَلَقتُ الخَلقَ لِكَى اُعرَفَ . (1) من ، گنج پنهان بودم و دوست داشتم كه شناخته شوم. پس بندگان را آفريدم تا شناخته شوم . گفتنى است كه اين حديث ، در منابع حديثى نيامده و همان طور كه برخى گفته اند ، سند صحيحى ندارد و به همين جهت ، ابن تيميّه آن را از مجعولات مى داند ؛ (2) ليكن بسيارى از منابع عرفانى و اخلاقى متأخّر ، آن را نقل كرده اند (3) و مضمون آن ، هماهنگ با قرآن و برخى احاديثى است كه گذشت .

2 . آزمايش انسانحكمت ديگر خلقت انسان ، ابتلا و آزمايش است : «الَّذِى خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً . (4) اوست كه مرگ و زندگى را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدامتان بهترين كردار را داريد» .

.


1- .ر . ك : ص 106 ح 86 .
2- .تذكرة الموضوعات : ص 11 .
3- .ر.ك : اخلاق ناصرى : ص 34 ، كامل بهايى : ج 1 ص 5 و 34 ، نفائس الفنون : ص 171 ، مشارق أنوار اليقين : ص 27 ، جامع الأسرار : ص 102 ، 144 ، 159 ، 162 ، 164 و 601 ، نصّ النصوص : ص 91 ، 93 ، 266 ، 303 ، 315 ، 382 ، 408 ، 415 ، 418 ، 438 ، 445 و 451 ، ظن ، ص 263 ، نقد النقود : ص 639 ، 662 ، 665 و 682 ، الاثنتا عشرة مسألة : ص 159 و 162 ، إحقاق الحقّ : ج 1 ص 431 ، مجالس المؤمنين : ج 2 ص 159 ، شرح اُصول الكافى ، ملّا صالح مازندرانى : ص 249 ، 278 و 365 ، مفاتيح الغيب : ص 293 ، روضة المتّقين : ج 2 ص 710 و ج 8 ص 162 ، زاد المسالك : ص 19 ، كلمات مكنونه : ص 33 ، تعليقات على أثولوجيا : ص 96 ، بحار الأنوار : ج 87 ص 199 و 344 .
4- .نقد الرجال ، ج 3 ، ص 198 و199 ، الرقم 4 .

ص: 129

3 . عبادت خداوند متعال

گفتنى است كه آزمايش خداوند متعال به منظور آگاهى يافتن نيست ؛ بلكه حكمت آن ، شكوفا كردن استعدادهاى انسان است ، چنان كه از امام على عليه السلام روايت شده : ألا إنَّ اللّهَ تَعالى قَد كَشَفَ الخَلقَ كَشفَةً ، لا أنَّهُ جَهِلَ ما أخفَوهُ مِن مَصونِ أسرارِهِم وَ مَكنونِ ضَمائِرِهِم ، وَ لكِن لِيَبلُوَهُم أيُّهُم أحسَنُ عَمَلاً ، فَيَكونَ الثَّوابُ جَزاءً وَ العِقابُ بَواءً . (1) بدانيد كه خداوند متعال، از آفريده ها كاملاً پرده برداشته است ، نه اين كه از آنچه آنها پنهان كرده اند ، از محفوظات رازهايشان و پنهان شده هاى درونشان ، بى خبر باشد. آرى ! براى اين كه آنها را بيازمايد تا اين كه كدامشان بهترين كردار را دارند تا بدين وسيله ثواب، پاداش و عِقاب، كيفرش باشد . شايد مقصود از آنچه در برخى احاديث آمده ، همين معنا باشد ، اين كه وقتى داوود عليه السلام از خداوند پرسيد كه : «پروردگارا ! چرا آفريده ها را پديد آوردى؟» ، چنين پاسخ آمد : لِما هُم عَلَيهِ . (2) براى آنچه آنان برآن ند (براى قابليت هايى كه دارند) . يعنى هدف آفرينش آنها ، اين است كه استعدادهايى كه شخصيت آنها بر اساس آن شكل گرفته ، شكوفا گردد و به منصه ظهور رسد .

3 . عبادت خداوند متعالحكمت ديگر آفرينش انسان ، كه در قرآن بدان تصريح شده ، عبادت آفريدگار است :

.


1- .ملك : آيه 2 .
2- .نهج البلاغة : خطبه 144 .

ص: 130

4 . رحمت الهى
5 . بازگشت به خدا

«وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْاءِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ . (1) جنّيان و انسيان را نيافريدم ، مگر براى عبادت» . به كارگيرى انديشه و شناخت آفريدگار ، در واقع ، مقدّمه شكوفايى استعدادهاى انسان است و شكوفايى استعدادهاى وى ، در گرو فرمانبرى او از خداوند متعال و عبادت اوست ، چنان كه امام حسين عليه السلام مى فرمايد : ما خَلَقَ العِبادَ إلّا لِيَعرِفوهُ ، فَاِذا عَرَفوهُ عَبَدوهُ . (2) بندگان را نيافريد، مگر براى اين كه او را بشناسند و هر گاه او را بشناسند ، او را مى پرستند .

4 . رحمت الهىچهارمين حكمت آفرينش انسان كه در قرآن به آن ، اشاره و در احاديث ، بدان تصريح شده ، (3) رسيدن به رحمت آفريدگار جهان است ، چنان كه از امام صادق عليه السلام روايت شده : خَلَقَهُم لِيَفعَلوا ما يَستَوجِبونَ بِهِ رَحمَتَهُ فَيَرحَمَهُم . (4) آنها را آفريد تا كارهايى را كه موجب رحمت خداوند است ، انجام دهند و [به خاطر آن كارها] بر ايشان رحمت آوَرَد .

5 . بازگشت به خدااز نگاه قرآن ، حكمت غايى و فلسفه نهايى آفرينش انسان و جهان ، بازگشت به خداوند متعال است ، و اگر اين هدف نباشد ، نه تنها آفرينش انسان ، بلكه آفرينش

.


1- .ذاريات : آيه 56 .
2- .ر . ك : ص 114 ح 101 .
3- .الكافي ، ج 5 ، ص 76 ، ح 12 .
4- .ر . ك : ص 119 (انسان / فصل چهارم / آفرينش انسان براى رحمت) .

ص: 131

جهان ، باطل و بيهوده است . از اين رو ، در تبيين هدفدار بودن خلقت انسان مى فرمايد : «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ . (1) آيا گمان بُرده ايد كه ما شما را بيهوده آفريده ايم و به سوى ما باز نمى گرديد؟» . همچنين هدفدار بودن خلقت جهان را چنين تبيين مى نمايد : «وَ مَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا بَاطِلاً ذَلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُواْ فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ مِنَ النَّارِ * أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِى الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ . (2) ما ، آسمان و زمين و ميان آن دو را پوچ نيافريديم. اين ، گمان كسانى است كه كافر شدند. پس واى بر كسانى كه كافر شدند از آتش جهنّم ! يا [ گمان مى بريد ]ما كسانى را كه ايمان آوردند و كار نيك انجام دادند، همسانِ تباهكاران زمين قرار مى دهيم و يا تقواپيشگان را همانند فاجران قرار مى دهيم ؟!» . و نيز مى فرمايد : «أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ اجْتَرَحُواْ السَّيِّئاتِ أَن نَّجْعَلَهُمْ كَالَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ سَوَآءً مَّحْيَاهُمْ وَ مَمَاتُهُمْ سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ * وَ خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ لِتُجْزَى كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ وَ هُمْ لَا يُظْلَمُونَ . (3) آيا كسانى كه مرتكب كارهاى بد شده اند ، پنداشته اند كه آنان را مانند كسانى قرار مى دهيم كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند ، [ به طورى كه ]زندگى و مرگشان يك سان است ؟! چه بد ، داورى مى كنند ! و خدا ، آسمان ها و زمين را به حق آفريده است و تا كسى به [ موجب] آنچه به دست آورده، پاداش يابد و به آنان ، ستم نخواهد شد» .

.


1- .مؤمنون : آيه 115 .
2- .ص : آيه 27 _ 28 .
3- .جاثيه : آيه 21 _ 22 .

ص: 132

با تأمّل در اين آيات و آيات مشابه آنها معلوم مى شود كه مقصود از بازگشت به خداوند متعال ، رستاخيز انسان و حضور وى در صحنه قيامت و ديدن دستاوردهاى كارهاى نيك خويش به صورت درجات بهشت ، و يا رو به رو شدن با حاصل كارهاى نارواى خود در قالب دَرَكات دوزخ است . بنا بر اين ، همه آنچه در تبيين حكمت آفرينش در قرآن و حديث آمده ، مقدّمه اين هدف نهايى است . به سخن ديگر ، حكمت آفرينش انسان ، اين است كه او با به كارگيرى انديشه و خِرد ، با آفريدگار خود ، آشنا شود و با به كار بستن برنامه هايى كه از طريق پيامبران خود براى سعادت دنيا و آخرت انسان ، ارائه كرده ، به سوى رحمت مطلق خداوند متعال ، ره سپار گردد و براى هميشه از بهترين زندگى ها برخوردار شود . امّا اگر فرمان خرد را ناديده گرفت و به جاى پيروى از آن ، تسليم هوس هاى حيوانى خود شد ، آينه دلش زنگار مى گيرد ، خدا را فراموش مى كند و بدين سان ، از رحمت گسترده او دور مى گردد و بدترين زندگى هاى ابدى را براى خود رقم مى زند . نكته قابل توجّه ، اين كه : انسان كامل ، هيچ گاه خود را كامل نمى داند ؛ زيرا هر چه انسانْ كامل تر گردد ، بهتر مى فهمد كه كمال مطلق ، تنها براى آفريدگار جهان است ، و با توجّه به اين كه كمال او بى نهايت است ، غير او به هر درجه اى از كمال كه برسد ، بى نهايتْ ناقص خواهد بود . از اين روست كه از امام على عليه السلام مى فرمايد : مِن كَمالِ الإِنسانِ وَ وُفورِ فَضلِهِ ، استِشعارُهُ بِنَفسِهِ النُّقصانَ . (1) از كمال انسان و فراوانى فضيلتش ، همين بس كه كاستى نفس خود را بداند .

.


1- .ر . ك : ص 196 ح 190 .

ص: 133

و نيز به ايشان منسوب است كه فرمود : أَتَمُّ الناسِ أَعْلَمُهُم بِنَقصِهِ . (1) كامل ترينِ مردمان، داناترينِ آنها به كاستى شان است . و بدين سان ، انسان كامل ، به دليل اين كه خود را بى نهايت ، ناقص مى بيند و از سوى ديگر ، كمالاتش را از مبدأ كمال مطلق مى داند ، هيچ گاه گرفتار خودپسندى نمى گردد .

.


1- .ر . ك : ص 196 ح 192 .

ص: 134

الفصل الخامس: خصائص الإنسان الحميدة5 / 1حُسنُ الخِلقَةِالكتاب«لَقَدْ خَلَقْنَا الْاءِنسَانَ فِى أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ» . (1)

«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْاءِنسَانَ مِن سُلَالَةٍ مِّن طِينٍ * ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِى قَرَارٍ مَّكِينٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا ءَاخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ» . (2)

الحديثالإمام الصادق عليه السلام_ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ _ :يا مُفَضَّلُ ! اُنظُر إلى ما خُصَّ بِهِ الإِنسانُ في خَلقِهِ تَشريفا وتَفضيلاً عَلَى البَهائِمِ ، فَإِنَّهُ خُلِقَ يَنتَصِبُ قائِما ويَستَوي جالِسا ، لِيَستَقبِلَ الأَشياءَ بِيَدَيهِ وجَوارِحِهِ ، ويُمكِنَهُ العِلاجُ (3) وَالعَمَلُ بِهِما ، فَلَو كانَ مَكبوبا عَلى وَجهِهِ كَذاتِ الأَربَعِ ، لَمَا استَطاعَ أن يَعمَلَ شَيئا مِنَ الأَعمالِ . (4)

.


1- .التين : 4 .
2- .المؤمنون : 12 _ 14 .
3- .عالَجَ الشيءَ : زاوَلَهُ (لسان العرب : ج 2 ص 427 «علج») .
4- .بحار الأنوار : ج 3 ص 68 نقلاً عن توحيد المفضّل .

ص: 135

فصل پنجم : ويژگى هاى ستودنى انسان
5 / 1 زيبايى آفرينش

فصل پنجم : ويژگى هاى ستودنى انسان5 / 1زيبايى آفرينشقرآن«به تحقيق ، ما انسان را در بهترين اعتدال آفريديم» .

«و به تحقيق ، ما انسان را از عصاره اى از گِل آفريديم . سپس او را نطفه اى در آرامگاهى استوار ، قرار داديم . سپس آن نطفه را عَلَقه كرديم . آن گاه آن عَلَقه را پاره گوشت كرديم . سپس آن پاره گوشت را استخوان ها كرديم . پس استخوان ها را گوشت پوشانديم . سپس آن را در آفرينشى ديگر ، پديد آورديم . پس آفرين بر خدا كه بهترينِ آفرينندگان است!» .

حديثامام صادق عليه السلام_ به مُفضّل بن عمر _ :اى مُفضّل ! در آفرينش ويژه انسان كه او را بر جانوران ، شرافت و برترى مى دهد ، بينديش . او چنان آفريده شده است كه راست مى ايستد و راست مى نشيند ، تا اشيا در برابر دستان و اندام هاى او باشند و بتواند با آنها كار كند . اگر مانند چارپايان ، به رو افتاده بود ، نمى توانست [با دستان خود ]كارى انجام دهد .

.

ص: 136

5 / 2حُسنُ الفِطرَةِالكتاب«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ » . (1)

«صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ » . (2)

الحديثالتوحيد عن زرارة :قُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام : _ أَصلَحَكَ اللّهُ _ قَولُ اللّه عَزَّ وجَلَّ في كِتابِهِ : «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا» ؟ قالَ : فَطَرَهُم عَلَى التَّوحيدِ عِندَ الميثاقِ عَلى مَعرِفَتِهِ أنَّهُ رَبُّهُم . قُلتُ : وخاطَبوهُ ؟ قالَ: فَطَأطَأَ رَأسَهُ، ثُمَّ قالَ: لَولا ذلِكَ لَم يَعلَموا مَن رَبُّهُم ولا مَن رازِقُهُم . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :كُلُّ مَولودٍ يولَدُ عَلَى الفِطرَةِ حَتّى يُعرِبَ (4) عَنهُ لِسانُهُ ، فَإِذا أعرَبَ عَنهُ لِسانُهُ إِمّا شاكِرا وإِمّا كَفورا . (5)

.


1- .الروم : 30 .
2- .البقرة : 138 .
3- .التوحيد : ص 330 ح 8 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 160 وفيه «عاينوه» بدل «خاطبوه» ، بحار الأنوار : ج 3 ص 278 ح 10 .
4- .أعْرَبَ الرَّجُلُ عن نَفْسِه ، إذا بَيَّنَ وأوضَحَ (معجم مقاييس اللغة : ج 4 ص 299) . والظّاهِر أنّ الإعراب في هذا المَوضِع كناية عن تمييز الحقّ والباطل .
5- .مسند ابن حنبل : ج 5 ص 129 ح 14811 عن جابر بن عبد اللّه ، المصنف لعبد الرزاق : ج 5 ص 203 ح 9386 وليس فيه ذيله من «فإذا أعرب» ، تفسير ابن كثير : ج 6 ص 321 .

ص: 137

5 / 2 نيكويى سرشت

5 / 2نيكويى سرشتقرآن«پس روى خود را با گرايش تمام به حق ، به سوى اين دين كن ، با همان سرشت خداوند ، كه مردم را بر آن ، سرشته است . آفرينش خدا ، تغييرپذير نيست . اين است همان دين پايدار ؛ ولى بيشتر مردم نمى دانند» .

«[اين است] نگارگرى خدا ، و كيست خوش نگارتر از خدا ؟ و ما پرستندگان اوييم» .

حديثالتوحيد_ به نقل از زراره _ :به امام باقر عليه السلام گفتم : خداوند ، تو را به سلامت بدارد! اين سخن خداوند عز و جل در كتابش : «سرشت خداوند كه مردم را بر آن ، سرشته است» ، به چه معناست ؟ فرمود : «يعنى آنان را بر يكتاپرستى سرشت ، آن گاه كه از آنان پيمان گرفت او را پروردگار خود بشناسند» . گفتم : با او سخن گفتند ؟ امام عليه السلام سرش را پايين افكند و سپس فرمود : «اگر چنين نبود ، مردم نمى دانستند كه پروردگارشان كيست و روزى دهنده شان چه كسى است» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر نوزادى بر سرشت [توحيد] زاده مى شود تا آن گاه كه بِدان ، زبان باز كند . (1) پس چون زبان باز كرد ، يا سپاس گزار است ، يا ناسپاس .

.


1- .ظاهرا مراد از «باز كردن زبان» در اين جا ، تشخيص دادن حق و باطل است .

ص: 138

الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ : «صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً» _ :الإسلامُ . (1)

راجع : موسوعة العقائد الإسلامية : ج3 ص45 (معرفة اللّه / القسم الأوّل / الفصل الثالث : مبادئ معرفة اللّه / الفطرة) .

5 / 3الإِرادَةُ وَالاختِيارُالكتاب«وَ هُوَ الَّذِى جَعَلَ الَّيْلَ وَ النَّهَارَ خِلْفَةً لِّمَنْ أَرَادَ أَن يَذَّكَّرَ أَوْ أَرَادَ شُكُورًا» . (2)

«قَالَ هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّى لِيَبْلُوَنِى ءَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَن شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّى غَنِىٌّ كَرِيمٌ» . (3)

«وَلَقَدْ ءَاتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَ مَن يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَن كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِىٌّ حَمِيدٌ» . (4)

«إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَ إِمَّا كَفُورًا» . (5)

راجع : فرهنگ قرآن (بالفارسيّة) : ج 2 ص 444 (اختيار) .

الحديثتاريخ بغداد عن عبداللّه بن عمرو بن العاص :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ما مِن شَيءٍ أكرَمُ عَلَى اللّهِ يَومَ القِيامَةِ مِنِ ابنِ آدَمَ ، قيلَ : يا رَسولَ اللّهِ ، ولَا المَلائِكَةُ ؟ قالَ : ولَا المَلائِكَةُ ، هُم مَجبورونَ ، هُم بِمَنزِلَةِ الشَّمسِ وَالقَمَرِ . (6)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 14 ح 1 عن عبد اللّه بن سنان وح 3 عن محمّد بن مسلم عن أحدهما عليهماالسلام ، معاني الأخبار : ص 188 ح 1 عن أبان ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 62 ح 108 عن زرارة عن الإمام الباقر عليه السلام وعن حمران عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 67 ص 132 ح 2 وراجع : المحاسن : ج 1 ص 375 ح 822 .
2- .الفرقان : 62 .
3- .النمل : 40 .
4- .لقمان : 12 .
5- .الإنسان : 3 .
6- .تاريخ بغداد : ج 4 ص 45 الرقم 1652 ، شعب الإيمان : ج 1 ص 174 ح 153 ، الفردوس : ج 4 ص 105 ح 6231 كلاهما نحوه ، تفسير ابن كثير : ج 5 ص 95 .

ص: 139

5 / 3 اراده و اختيار

امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند عز و جل : «[اين است] نگارگرى خدا ، و كيست خوش نگارتر از خدا ؟» _ :مقصود [از نگارگرى خدا] ، اسلام است .

ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 4 ص 67 (خداشناسى / بخش يكم / فصل سوم : ابزارهاى معرفت خدا / سرشت) .

5 / 3اراده و اختيارقرآن«اوست كسى كه براى هر كس كه بخواهد عبرت گيرد يا بخواهد سپاس گزارى نمايد ، شب و روز را جانشين يكديگر ساخت» .

«گفت : اين ، از فضل پروردگار من است تا مرا بيازمايد كه آيا سپاس گزارم يا ناسپاسى مى كنم . و هر كس سپاس بگزارد ، تنها به سود خويش سپاس مى گزارد ، و هر كس ناسپاسى كند ، بى گمان ، پروردگارم بى نياز و كريم است» .

«همانا ما لقمان را حكمت داديم كه خدا را سپاس بگزار و هر كس سپاس مى گزارد ، تنها به سود خويش سپاس مى گزارد ، و هر كس ناسپاسى كند ، به تحقيق خداوند ، بى نياز و ستودنى است» .

«ما راه را به او نشان داديم : يا سپاس گزار است و يا ناسپاس» .

ر . ك : فرهنگ قرآن : ج 2 ص 444 (اختيار) .

حديثتاريخ بغداد_ به نقل از عبد اللّه بن عمرو بن عاص _ :پيامبر خدا فرمود : «در روز رستاخيز ، هيچ چيز ، نزد خدا گرامى تر از فرزند آدم نيست» . گفته شد : حتّى فرشتگان ، اى پيامبر خدا؟ فرمود : «حتّى فرشتگان . آنها مجبورند . آنها به مانند خورشيد و ماه اند» .

.

ص: 140

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَمّا خَلَقَ اللّهُ تَعالى آدَمَ وذُرِّيَّتَهُ ، قالَتِ المَلائِكَةُ : يا رَبِّ ، خَلَقتَهُم يَأكُلونَ ويَشرَبونَ ويَنكِحونَ ويَركَبونَ ، فَاجعَل لَهُمُ الدُّنيا ولَنَا الآخِرَةَ . فَقالَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : لا أجعَلُ مَن خَلَقتُهُ بِيَدي ونَفَختُ فيهِ مِن روحي كَمَن قُلتُ لَهُ كُن فَكانَ . (1)

5 / 4العَقلُ وَالبَيانُالكتاب«خَلَقَ الْاءِنسَانَ * عَلَّمَهُ الْبَيَانَ» . (2)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :لِلإِنسانِ فَضيلَتانِ : عَقلٌ ومَنطِقٌ ؛ فَبِالعَقلِ يَستَفيدُ ، وبِالمَنطِقِ يُفيدُ . (3)

عنه عليه السلام :المَرءُ بِأَصغَرَيهِ : بِقَلبِهِ ولِسانِهِ ، إن قاتَلَ قاتَلَ بِجَنانٍ ، وإن نَطَقَ نَطَقَ بِبَيانٍ . (4)

عنه عليه السلام :كَمالُ الرَّجُلِ بِسِتِّ خِصالٍ : بِأَصغَرَيهِ وأكبَرَيهِ ، وهَيئَتَيهِ ، فَأَمّا أصغراهُ : فَقَلبُهُ ولِسانُهُ ، إن قاتَلَ قاتَلَ بِجَنانٍ وإن تَكَلَّمَ تَكَلَّمَ بِبَيانٍ ، وأمّا أكبَراهُ فَعَقلُهُ وهِمَّتُهُ ، وأمّا هَيئَتاهُ فَمالُهُ وجَمالُهُ . (5)

.


1- .الأسماء والصفات : ج 2 ص 122 ح 688 ، شعب الإيمان : ج 1 ص 172 ح 149 كلاهما عن الأنصاري ، تفسير ابن كثير : ج 5 ص 95 عن أنس نحوه ، كنز العمّال : ج 12 ص 191 ح 34618 نقلاً عن ابن عساكر .
2- .الرّحمن : 3 و 4 .
3- .غرر الحكم : ج 5 ص 40 ح 7356 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 403 ح 6811 .
4- .غرر الحكم : ج 2 ص 133 ح 2089 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 64 ح 1643 .
5- .الخصال : ص 338 ح 42 ، معاني الأخبار : ص 150 ح 1 ، روضة الواعظين : ص 319 ، المواعظ العددية : ص 298 ، بحارالأنوار : ج 70 ص 4 ح 1 .

ص: 141

5 / 4 خِرد و گويايى

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چون خداوند متعال ، آدم و نسل او را آفريد ، فرشتگان گفتند : خداوندا ! آنها را آفريده اى كه مى خورند و مى نوشند و ازدواج مى كنند و سوار مى شوند ؟! پس دنيا را براى آنان قرار ده و آخرت را براى ما . خداوند _ تبارك و تعالى _ فرمود : «من كسى را كه با دست خود آفريدم و از روح خود در او دميدم ، همانند كسى قرار نمى دهم كه به او گفتم : هست شو و او هست شد» .

5 / 4خِرد و گويايىقرآن«انسان را آفريد . او را گويايى آموخت» .

حديثامام على عليه السلام :انسان ، دو امتياز دارد : خِرد و گويايى . با خِرد ، بهره مى گيرد ، و با گويايى ، بهره مى رساند .

امام على عليه السلام :[ارزشِ] انسان ، به دو عضو كوچك است : به دلش و زبانش . اگر بجنگد ، دليرانه [با دلى قوى] مى جنگد ، و اگر سخن بگويد ، گويا [و رسا] سخن مى گويد .

امام على عليه السلام :كمال مرد به شش چيز است : به دو كوچك ترينش ، و دو بزرگ ترينش ، و دو وضعيتش . دو كوچك ترين او دل و زبان اويند . اگر بجنگد ، دليرانه مى جنگد ، و اگر سخن بگويد ، گويا [و رسا ]سخن مى گويد . دو بزرگ ترين او [نيز] خِرد و همّت اويند ، و دو وضعيتش ، دارايى و زيبايى او .

.

ص: 142

عنه عليه السلام :أيُّهَا النّاسُ ، فِي الإِنسانِ عَشرُ خِصالٍ يُظهِرُها لِسانُهُ : شاهِدٌ يُخبِرُ عَنِ الضَّميرِ ، حاكِمٌ يَفصِلُ بَينَ الخِطابِ ، وناطِقٌ يُرَدُّ بِهِ الجَوابُ ، وشافِعٌ يُدرَكُ بِهِ الحاجَةُ ، وواصِفٌ يُعرَفُ بِهِ الأَشياءُ ، وأميرٌ يَأمُرُ بِالحَسَنِ ، وواعِظٌ يَنهى عَنِ القَبيحِ ، ومُعَزٍّ تُسَكَّنُ بِهِ الأَحزانُ ، وحاضِرٌ تُجلى بِهِ الضَّغائِنُ ، ومونِقٌ (1) تَلتَذُّ بِهِ الأَسماعُ . (2)

عنه عليه السلام :مَا الإِنسانُ لَولَا اللِّسانُ ، إلّا صورَةٌ مُمَثَّلَةٌ أو بَهيمَةٌ مُهمَلَةٌ . (3)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :كَما تُعرَفُ أوانِي الفَخّارِ بِامتِحانِها بِأَصواتِها ، فَيُعلَمُ الصَّحيحُ مِنها مِنَ المَكسورِ ، كَذلِكَ يُمتَحَنُ الإِنسانُ بِمَنطِقِهِ فَيُعرَفُ ما عِندَهُ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام_ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ _ :تَأَمَّل يا مُفَضَّلُ ما أنعَمَ اللّهُ تَقَدَّسَت أسماؤُهُ بِهِ عَلَى الإِنسانِ ، مِن هذَا النُّطقِ الَّذي يُعَبِّرُ بِهِ عَمّا في ضَميرِهِ ، وما يَخطُرُ بِقَلبِهِ ، ونَتيجَةِ فِكرِهِ ، وبِهِ يَفهَمُ عَن غَيرِهِ ما في نَفسِهِ ، ولَولا ذلِكَ كانَ بِمَنزِلَةِ البَهائِمِ المُهمَلَةِ الَّتي لا تُخبِرُ عَن نَفسِها بِشَيءٍ ، ولا تَفهَمُ عَن مُخبِرٍ شَيئا . وكَذلِكَ الكِتابَةُ ، بِها تُقَيَّدُ أخبارُ الماضينَ لِلباقينَ ، وأخبارُ الباقينَ لِلآتينَ ، وبِها تُخَلَّدُ الكُتُبُ فِي العُلومِ وَالآدابِ وغَيرِها ، وبِها يَحفَظُ الإِنسانُ ذِكرَ ما يَجري بَينَهُ وبَينَ غَيرِهِ مِنَ المُعامَلاتِ وَالحِسابِ ، ولَولاهُ لَانقَطَعَ أخبارُ بَعضِ الأَزمِنَةِ عَن بَعضٍ ، وأخبارُ الغائِبينَ عَن أوطانِهِم ، ودَرَسَتِ العُلومُ ، وضاعَتِ الآدابُ ، وعَظُمَ ما يَدخُلُ عَلَى النّاسِ مِنَ الخَلَلِ في اُمورِهِم ومُعامَلاتِهِم ، وما يَحتاجونَ إلَى النَّظَرِ فيهِ مِن أمرِ دينهِم ، وما رُوِيَ لَهُم مِمّا لا يَسَعُهُم جَهلُهُ ، ولَعَلَّكَ تَظُنُّ أنَّها مِمّا يُخلَصُ إلَيهِ بِالحيلَةِ وَالفِطنَةِ ، ولَيسَت مِمّا اُعطِيَهُ الإِنسانُ مِن خَلقِهِ وطِباعِهِ . وكَذلِكَ الكَلامُ إنَّما هُوَ شَيءٌ يَصطَلِحُ عَلَيهِ النّاسُ فَيَجري بَينَهُم ، ولِهذا صارَ يَختَلِفُ فِي الاُمَمِ المُختَلِفَةِ بِأَلسُنٍ مُختَلِفَةٍ ، وكَذلِكَ الكِتابَةُ كَكِتابَةِ العَرَبِيِّ وَالسِّريانِيِّ وَالعِبرانِيِّ وَالرّومِيِّ وغَيرِها مِن سائِرِ الكِتابَةِ الَّتي هِيَ مُتَفَرِّقَةٌ فِي الاُمَمِ ، إنَّمَا اصطَلَحوا عَلَيها كَمَا اصطَلَحوا عَلَى الكَلامِ ، فَيُقالُ لِمَنِ ادَّعى ذلِكَ ، إنَّ الإِنسانَ وإن كانَ لَهُ فِي الأَمرَينِ جَميعا فِعلٌ أو حيلَةٌ فَإِنَّ الشَّيءَ الَّذي يَبلُغُ بِهِ ذلِكَ الفِعلَ وَالحيلَةَ عَطِيَّةٌ وهِبَةٌ مِنَ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ في خَلقِهِ ، فَإِنَّهُ لَولَم يَكُن لَهُ لِسانٌ مُهَيَّأٌ لِلكَلامِ ، وذِهنٌ يَهتَدي بِهِ لِلاُمورِ لَم يَكُن لِيَتَكَلَّمَ أبَدا . ولَو لَم يَكُن لَهُ كَفٌّ مُهَيَّأَةٌ وأصابِعُ لِلكِتابَةِ لَم يَكُن لِيَكتُبَ أبَداً ، وَاعتَبِر ذلِكَ مِنَ البَهائِمِ الَّتي لا كَلامَ لَها ولا كِتابَةَ ، فَأَصلُ ذلِكَ فِطرَةُ البارِئ جَلَّ و عَزَّ وما تَفَضَّلَ بِهِ عَلى خَلقِهِ ، فَمَن شَكَرَ اُثيبَ ، ومَن كَفَرَ فَإِنَّ اللّهَ غَنِيٌّ عَنِ العالَمينَ . (5)

.


1- .أنِقَ الشيءُ : راعَ حُسنُه وأعجَبَ (مجمع البحرين : ج 1 ص 89 «أنق») .
2- .الكافي : ج 8 ص 20 ح 4 عن جابر بن يزيد ، تحف العقول : ص 94 ، معدن الجواهر : ص 71 نحوه ، بحارالأنوار : ج 77 ص 283 ح 1 .
3- .غرر الحكم : ج 6 ص 93 ح 9644 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 19 ص 9 .
4- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 294 ح 363 .
5- .بحار الأنوار : ج 3 ص 82 نقلاً عن توحيد المفضّل .

ص: 143

امام على عليه السلام :اى مردم ! در انسان ، ده كار است كه زبانش آنها را انجام مى دهد : [زبان ، ]گواهى است كه از درونْ خبر مى دهد ، داورى است كه به دعواها پايان مى بخشد ، گوينده اى است كه با آن پاسخ داده مى شود ، ميانجى اى است كه با آن به نيازها رسيدگى مى شود ، وصف كننده اى است كه به وسيله آن ، چيزها شناخته مى شوند ، فرماندهى است كه به نيكى فرمان مى دهد ، اندرزگويى است كه از زشتى باز مى دارد ، تسليت دهنده اى است كه به وسيله آن ، اندوه ها تسكين مى يابند ، و حاضرجوابى است كه به وسيله آن ، كينه ها كنار مى روند ، و خوشى است كه گوش ها از آن لذّت مى برند .

امام على عليه السلام :اگر زبان نبود ، انسان ، جز يك نقش مجسّم يا حيوان سرگردان ، چيزى نبود .

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :همان گونه كه ظرف هاى سفالين با آزمودن از طريق صدايشان شناخته مى شوند و سالم از شكسته آنها تميز داده مى شود ، انسان نيز به گفتارش آزموده مى شود و معلوم مى گردد كه چه در چنته دارد . 1

امام صادق عليه السلام_ به مفضّل بن عمر _ :اى مفضّل ! در اين نعمت گويايى كه خداوندِ پاك نام به انسان ارزانى داشته است ، بينديش ؛ نعمتى كه با آن ، آنچه را در درون اوست و آنچه را در دلش مى گذرد و آنچه را از انديشه اش مى گذرد ، بازگو مى كند و به وسيله آن ، به آنچه در درون ديگران است ، پى مى برد . و اگر نعمت گويايى نبود ، آدمى به سان حيوانات زبان بسته اى بود كه نه از خود خبرى مى دهند و نه از خبر دهنده اى چيزى مى فهمند . و نعمت خط (نوشتن) كه با آن ، خبرهاى رفتگان براى ماندگان ، و خبرهاى ماندگان براى آيندگان ثبت مى شود و با آن ، دانش ها و فرهنگ ها و غير آن در كتاب ها جاويدان مى شوند ، و با آن ، داد و ستدها و حساب و كتاب هايى كه ميان افراد انسان مى گذرد، محفوظ مى ماند . اگر خط (نوشتن) در ميان نبود ، از زمانى براى زمان ديگر ، خبرى نمى مانْد ، و دور شدگانِ از وطن هايشان نمى توانستند از خود ، خبرى برسانند ، و دانش ها و معارف ، از بين مى رفتند ، و آداب و فرهنگ ها نابود مى شدند ، و در كارها و داد و ستدهاى مردمان و امور دينشان كه به نگريستن [و انديشيدن] در آن نيازمندند ، و رواياتى كه دانستن آنها برايشان ضرور است ، خلل بسيار وارد مى شد . شايد تو گمان ببرى كه آن خط (نوشتن) ، امرى است كه با چاره گرى و انديشه به آن رسيده مى شود و چيزى نيست كه در وجود و سرشت انسان نهاده شده باشد ، و ممكن است همين گمان را در باره زبان [و گفتار] داشته باشى كه مردم ، آن را ساخته اند و بر آن ، سازش كرده اند و در ميانشان جريان دارد . از همين رو ، در ميان اقوام گوناگون ، زبان هاى گوناگون وجود دارد ، چنان كه خط نيز اين گونه است ، مانند : خطّ عربى ، سريانى ، عِبرى ، رومى و ديگر خط هايى كه در ميان امّت ها پراكنده است . بر خط نيز سازش كرده اند ، همچنان كه بر زبان ؛ (1) امّا به كسى كه چنين ادّعا كند [و بگويد كه اين پديده ها ، زاييده محض فكر و چاره گرى آدمى هستند و ريشه در نهاد خدادادى انسان ندارند] ، گفته مى شود : درست است كه انسان در اين هر دو چيز (خط و زبان) ، تأثير عملى يا فكرى داشته است ؛ امّا آنچه او را به آن عمل و فكر مى رساند ، نعمت هايى است كه خداوند به او بخشيده و در وجودش نهاده است . اگر زبانى آماده براى سخن گفتن و ذهنى كه با آن به كارها راه نمايى مى شود ، در اختيار نداشت ، هرگز نمى توانست سخن بگويد ، و اگر دست و انگشتانى مناسب براى نوشتن نداشت ، هرگز نمى توانست بنويسد . اين را از حيوانات كه نه زبانى دارند و نه خطّى ، درياب . بنا بر اين ، ريشه و خاستگاه آن ، آفرينش خداوند عز و جل و نعمت هايى است كه در وجود آدمى نهاده است . پس هر كه سپاس گزار باشد ، پاداش مى يابد ، و هر كه ناسپاسى كند ، البتّه خداوند از جهانيان ، بى نياز است .

.


1- .يعنى خط و زبان ، دو پديده اجتماعى و اختراع بشرند و هر قوم و ملّتى بر خط و زبان ، توافق كرده اند .

ص: 144

5 / 5الحَياءُالإمام الصادق عليه السلام_ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ _ :اُنظُر يا مُفَضَّلُ إلى ما خُصَّ بِهِ الإِنسانُ دونَ جَميعِ الحَيَوانِ مِن هذَا الخَلقِ ، الجَليلِ قَدرُهُ ، العَظيمِ غَناؤُهُ ، أعنِي الحَياءَ ، فَلَولاهُ لَم يُقرَ (1) ضَيفٌ ، ولَم يُوفَ بِالعِداتِ ، ولَم تُقضَ الحَوائِجُ ، ولَم يُتَحَرَّ الجَميلُ ، ولَم يُتَنَكَّبِ القَبيحُ في شَيءٍ مِنَ الأَشياءِ ، حَتّى أنَّ كَثيرا مِنَ الاُمورِ المُفتَرَضَةِ أيضا إنَّما يُفعَلُ لِلحَياءِ ، فَإِنَّ مِنَ النّاسِ مَن لَو لَا الحَياءُ لَم يَرعَ حَقَّ والِدَيهِ ، ولَم يَصِل ذا رَحِمٍ ، ولَم يُؤَدِّ أمانَةً ، ولَم يَعفُ عَن فاحِشَةٍ ، أفَلا تَرى كَيفَ وُفِّيَ لِلإِنسانِ جَميعُ الخِلالِ الَّتي فيها صَلاحُهُ وتَمامُ أمرِهِ ؟ (2)

.


1- .القِرى : الضيافة (مجمع البحرين : ج 3 ص 1474 «قرى») .
2- .بحار الأنوار : ج 3 ص 81 نقلاً عن توحيد المفضّل .

ص: 145

5 / 5 شرم

5 / 5شرمامام صادق عليه السلام_ به مُفضّل بن عمر _ :اى مُفضل ! در ويژگى ديگرى كه از ميان همه جانداران ، تنها به انسان ، اين آفريده بلندپايه و بسيار ارزشمند ، اختصاص داده شده ، يعنى حيا (شرم) بنگر . اگر حيا نبود ، هيچ ميهمانى پذيرايى نمى شد ، به وعده ها وفا نمى شد ، كسى حاجت ديگرى را برآورده نمى ساخت ، كسى دنبال زيبايى ها [و خوبى ها ]نمى رفت ، و از بدى [و زشتى] در هيچ كارى از كارها خوددارى نمى شد . حتّى بسيارى از كارهاى واجب نيز به خاطر حيا انجام مى پذيرند ؛ چرا كه بعضى از مردم ، اگر حيا وجود نداشت ، حقوق پدر و مادر خود را رعايت نمى كردند ، صِله رحِم به جا نمى آورند ، امانتدارى نمى كردند و از فحشا خوددارى نمى ورزيدند . پس آيا نمى بينى كه چگونه همه خصلت هايى كه صلاح انسان و سامان يافتن امور او به آنها بستگى دارد ، در او جمع شده است ؟

.

ص: 146

5 / 6اِستِعدادُ التَّعليمِ وَالتَّربِيَةِالكتاب«وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيْئا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَ الْأَفْئدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» . (1)

«الَّذِى عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْاءِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ» . (2)

«وَ عَلَّمَ ءَادَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَئِكَةِ فَقَالَ أَ نبِئونِى بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ * قَالُواْ سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ * قَالَ يَاادَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُم بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّى أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَ مَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ» . (3)

الحديثقرب الإسناد عن البزنطيّ :قُلتُ لِأَبِي الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام : لِلنّاسِ فِي المَعرِفَةِ صُنعٌ ؟ قالَ : لا ، قُلتُ : لَهُم عَلَيها ثَوابٌ ؟ قالَ : يُتَطَوَّلُ عَلَيهِم بِالثَّوابِ كَما يُتَطَوَّلُ عَلَيهِم بِالمَعرِفَةِ . (4)

راجع : موسوعة العقائد الإسلاميّة : ج 2 ص 123 (المعرفة / القسم السادس / الفصل الثاني / أسباب المعارف العقليّة) و ص 133 (الفصل الثالث : أسباب المعارف القلبيّة) .

.


1- .النحل : 78 .
2- .العلق : 4 و 5 .
3- .البقرة : 31 _ 33 .
4- .قرب الإسناد : ص 347 ح 1256 ، تحف العقول : ص 444 عن صفوان بن يحيى نحوه ، بحار الأنوار : ج 5 ص 221 ح 1 .

ص: 147

5 / 6 استعداد آموزش و پرورش

5 / 6استعداد آموزش و پرورشقرآن«و خدا شما را از شكم هاى مادرانتان _ در حالى كه چيزى نمى دانستيد _ ، بيرون آورد و برايتان گوش و چشم ها و دل ها قرار داد باشد كه سپاس گزارى كنيد» .

«همو كه به وسيله قلم آموخت . آنچه را كه انسان نمى دانست ، به او آموخت» .

«و [خدا] همه نام ها را به آدم آموخت . سپس آنها را بر فرشتگان ، عرضه نمود و فرمود : «اگر راست مى گوييد ، از نام هاى ايشان به من خبر دهيد» . گفتند : منزّهى تو ! براى ما جز آنچه تو خود به ما آموخته اى ، هيچ دانشى نيست . تو داناىِ حكيمى . فرمود : «اى آدم ! ايشان را از نام هاى آنان ، خبر ده» و چون آنان را از نام هايشان خبر داد ، فرمود : «آيا به شما نگفتم كه من ، نهان آسمان ها و زمين را مى دانم ، و آنچه را آشكار مى كنيد و آنچه را پنهان مى داريد ، مى دانم ؟»» .

حديثقرب الإسناد_ به نقل از بِزَنطى _ :به امام رضا عليه السلام گفتم : آيا مردم در شناخت ، دست دارند ؟ فرمود : «نه» . گفتم : براى آن ، پاداش داده مى شوند ؟ فرمود : «پاداش به آنان مرحمت مى شود ، چنان كه شناخت به آنها مرحمت مى شود» .

ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 2 ص 443 (معرفت شناسى / بخش ششم / فصل دوم : راه هاى معرفت عقلى) و ص 461 (فصل سوم : راه هاى معرفت قلبى) .

.

ص: 148

5 / 7اِستِعدادُ قَبولِ أمانَةِ التَّكليفِالكتاب«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهَا وَ حَمَلَهَا الْاءِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا» . (1)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام_ مِن كَلامٍ لَهُ كانَ يوصي بِهِ أصحابَهُ _ :تَعاهَدوا أمرَ الصَّلاةِ ... ثُمَّ أداءَ الأَمانَةِ، فَقَد خابَ مَن لَيسَ مِن أهلِها، إنَّها عُرِضَت عَلَى السَّماواتِ المَبنِيَّةِ، وَالأَرَضينَ المَدحُوَّةِ (2) ، وَالجِبالِ ذاتِ الطّولِ المَنصوبَةِ ، فَلا أطوَلَ ولا أعرَضَ ، ولا أعلى ولا أعظَمَ مِنها . ولَوِ امتَنَعَ شَيءٌ بِطولٍ أو عَرضٍ أو قُوَّةٍ أو عِزٍّ لَامتَنَعنَ ، ولكِن أشفَقنَ مِنَ العُقوبَةِ، وعَقَلنَ ما جَهِلَ مَن هُوَ أضعَفُ مِنهُنَّ، وهُوَ الإِنسانُ، «إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا» . (3)

عنه عليه السلام_ وقَد سَأَلَهُ بَعضُ الزَّنادِقَةِ عَن قَولِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ : «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهَا وَ حَمَلَهَا الْاءِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَ_لُومًا جَهُولاً» وقالَ : فَما هذِهِ الأَمانَةُ ومَن هذَا الإِنسانُ ؟ ولَيسَ مِن صِفَةِ العَزيزِ الحَكيمِ التَّلبيسُ عَلى عِبادِهِ؟! _ :أمَّا الأَمانَةُ الَّتي ذَكَرتَها فَهِيَ الأَمانَةُ الَّتي لا تَجِبُ ولا تَجوزُ أن تَكونَ إلّا فِي الأَنبِياءِ وأوصِيائِهِم ، لِأَنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالَى ائتَمَنَهُم عَلى خَلقِهِ ، وجَعَلَهُم حُجَجا في أرضِهِ . (4)

.


1- .الأحزاب : 72 .
2- .دَحا يَدحُو : بَسَطَ وَوَسَّعَ (النهاية : ج 2 ص 106 «دحا») .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 199 ، الكافي : ج 5 ص 37 ح 1 عن عقيل الخزاعي نحوه ، بحارالأنوار : ج 82 ص 224 ح 48 .
4- .الاحتجاج : ج 1 ص 591 ح 137 ، بحارالأنوار : ج 93 ص 117 ح 1 .

ص: 149

5 / 7 استعداد پذيرفتن امانت تكليف

5 / 7استعداد پذيرفتن امانت تكليفقرآن«ما امانت [الهى] را به آسمان ها و زمين و كوه ها عرضه كرديم پس آنها از پذيرفتن آن ، خوددارى كردند و از آن ترسيدند ، و انسان ، آن را پذيرفت . به راستى كه او ستمكارى نادان بود» .

حديثامام على عليه السلام_ از سخنان ايشان در سفارش به يارانش _ :از نماز ، مراقبت كنيد ... و ديگر ، آن كه امانت گزار باشيد ؛ زيرا كسى كه امانت گزار نيست ، زيانكار است . امانت ، به آسمان هاى افراشته و زمين هاى گسترده و كوه هاى بلند ، عرضه شد ؛ زيرا چيزى بالاتر و گسترده تر و بلندتر و بزرگ تر از اينها نبود . اگر بنا بود چيزى به خاطر درازى يا پهنى يا نيرومندى و يا صلابت ، امانت را نپذيرد ، هر آينه ، اين سه بودند ؛ امّا از عقوبت ترسيدند و چيزى را دانستند كه موجود ناتوان تر از آنها ندانست ، و او انسان است . «به راستى كه او ستمكارى نادان بود» .

امام على عليه السلام_ هنگامى كه زِنديقى از ايشان در باره اين سخن خداوند عز و جل كه : «ما امانت [الهى] را بر آسمان ها و زمين و كوه ها عرضه كرديم . پس آنها از پذيرفتن آن ، خوددارى كردند و از آن ترسيدند ، و انسان ، آن را پذيرفت . به راستى كه او ستمكارى نادان بود» پرسيد و گفت : اين امانت چيست ؟ و اين انسان كيست ؟ از صفت [و شأن] خداى توانا و دانا نيست كه حقيقت را از بندگانش پوشيده بدارد _ :امّا امانتى كه پرسيدى ، امانتى است كه نبايد و نشايد بود ، مگر در پيامبران و اوصياى آنان ؛ چرا كه خداوند _ تبارك و تعالى _ ، آنان را امين خود بر خلقش قرار داد و حجّت هاى خويش در زمينش نهاد .

.

ص: 150

5 / 8اِستِعدادُ تَلَقِّي الوَحيِ وَالإِلهامِالكتاب«وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُّوحِى إِلَيْهِم مِّنْ أَهْلِ الْقُرَى أَفَلَمْ يَسِيرُواْ فِى الْأَرْضِ فَيَنظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَ لَدَارُ الْأَخِرَةِ خَيْرٌ لِّلَّذِينَ اتَّقَوْاْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ» . (1)

«قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ يُوحَى إِلَىَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِيمُواْ إِلَيْهِ وَ اسْتَغْفِرُوهُ وَ وَيْلٌ لِّلْمُشْرِكِينَ» . (2)

«وَمَا قَدَرُواْ اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُواْ مَا أَنزَلَ اللَّهُ عَلَى بَشَرٍ مِّن شَىْ ءٍ قُلْ مَنْ أَنزَلَ الْكِتَابَ الَّذِى جَاءَ بِهِ مُوسَى نُورًا وَهُدىً لِّلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِيسَ تُبْدُونَهَا وَتُخْفُونَ كَثِيرًا وَعُلِّمْتُم مَّا لَمْ تَعْلَمُواْ أَنتُمْ وَلَا ءَابَاؤُكُمْ قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِى خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ» . (3)

«وَأَوْحَيْنَآ إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِى الْيَمِّ وَ لَا تَخَافِى وَ لَا تَحْزَنِى إِنَّا رَآدُّوهُ إِلَيْكِ وَ جَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ » . (4)

راجع : يونس : 2 ، إبراهيم : 11 ، الإسراء : 93 و 94 ، الأنبياء : 7 ، الكهف : 110 ، الشورى : 5 .

.


1- .يوسف : 109 .
2- .فصلت : 6 .
3- .الأنعام : 91 .
4- .القصص : 7 .

ص: 151

5 / 8 استعداد دريافت وحى و الهام

5 / 8استعداد دريافت وحى و الهامقرآن«و پيش از تو نيز جز مردانى از اهل آبادى ها را كه به آنان وحى مى كرديم ، نفرستاديم . آيا در زمين نگرديده اند تا فرجام كسانى را كه پيش از آنان بوده اند ، بنگرند ؟ قطعا سراى آخرت براى كسانى كه پرهيزگارى كرده اند ، بهتر است . آيا نمى انديشيد ؟» .

«بگو : من هم بشرى مانند شما هستم ، جز اين كه به من وحى مى شود كه : خداى شما خدايى يگانه است . پس به سوى او رو كنيد و از او آمرزش بخواهيد : و واى بر مشركان!» .

«و آن گاه كه [يهوديان] گفتند : «خدا ، چيزى بر بشرى نازل نكرد» ، بزرگى خدا را چنان كه بايد ، نشناختند . بگو : چه كسى آن كتابى را كه موسى آورد ، نازل كرده است ؟ همان كتابى كه براى مردم ، روشنايى و ره نمود است و آن را به صورت طومارها در مى آوريد [و آنچه را] از آن [مى خواهيد ]آشكار ، و بسيارى را پنهان مى كنيد ، در صورتى كه چيزى كه نه شما مى دانستيد و نه پدرانتان ، [به وسيله آن] به شما آموخته شد؟ . بگو : خدا [همه را فرستاده است] . آن گاه بگذار تا در ژرفاى [باطل] خود به بازى [سرگرم ]شوند» .

«و به مادر موسى وحى كرديم كه او را شير ده ، و اگر بر [جان] او ترسيدى ، او را در دريا[ى نيل ]افكن و بيم مدار و اندوه به خود راه مده . ما او را به تو باز خواهيم گرداند و او را از فرستادگان قرار خواهيم داد» .

ر . ك : يونس : آيه 2 ، ابراهيم : آيه 11 ، اسرا : آيه 93 و 94 ، انبيا : آيه 7 ، كهف : آيه 110 ، شورا : آيه 5 .

.

ص: 152

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا أرادَ اللّهُ بِعَبدٍ خَيرا فَقَّهَهُ فِي الدّينِ وألهَمَهُ رُشدَهُ . (1)

الإمام الرضا عليه السلام :إنَّ العَبدَ إذَا اختارَهُ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ لِاُمورِ عِبادِهِ شَرَحَ صَدرَهُ لِذلِكَ ، وأودَعَ قَلبَهُ يَنابيعَ الحِكمَةِ ، وألهَمَهُ العِلمَ إلهاما . (2)

راجع : موسوعة العقائد الإسلامية : ج 2 ص 136 (المعرفة / القسم السادس / الفصل الثالث : أسباب المعارف القلبية / الإلهام) .

.


1- .مسند البزّار : ج 5 ص 117 ح 1700 عن عبداللّه ، الترغيب والترهيب : ج 1 ص 92 ح 2 عن عبداللّه بن مسعود ؛ عيون الحكم والمواعظ : ص 132 ح 2967 وفيه «اليقين» بدل «رشده» .
2- .الكافي : ج 1 ص 202 ح 1 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 221 ح 1 ، معاني الأخبار : ص 101 ح 2 ، كمال الدين : ص 680 ح 31 ، الاحتجاج : ج 2 ص 446 ح 310 كلّها عن عبد العزيز بن مسلم .

ص: 153

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه خداوند براى بنده اى خيرى بخواهد ، او را در دين ، دانا مى گرداند و راه راست را به او الهام مى نمايد .

امام رضا عليه السلام :هر گاه خداوند عز و جل بنده اى را براى [سرپرستى] امور بندگانش برگزيند ، سينه او را براى اين كار مى گشايد و چشمه هاى حكمت را در دلش جاى مى دهد و دانش را به طور كامل به او الهام مى نمايد .

ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 2 ص 467 (معرفت شناسى / بخش ششم / فصل سوم : راه هاى معرفت قلبى / الهام) .

.

ص: 154

الفصل السادس: خصائص الإنسان الذّميمة6 / 1الضَّعفُالكتاب«يُرِيدُ اللَّهُ أَن يُخَفِّفَ عَنكُمْ وَخُلِقَ الْاءِنسَانُ ضَعِيفًا» . (1)

«اللَّهُ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفًا وَ شَيْبَةً يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَ هُوَ الْعَلِيمُ الْقَدِيرُ» . (2)

الحديثتفسير القمّي :في قَولِهِ تَعالى : «اللَّهُ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن ضَعْفٍ» : يَعني مِن نُطفَةٍ مُنتِنَةٍ ضَعيفَةٍ «ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفًا» وهُوَ الكِبَرُ . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَولا ثَلاثٌ فِي ابنِ آدَمَ ما طَأطَأَ رَأسَهُ شَيءٌ : المَرَضُ وَالفَقرُ وَالمَوتُ ، كُلُّهم فيهِ وإنَّهُ مَعَهُنَّ لَوَثّابٌ ! (4)

.


1- .النساء : 28 .
2- .الروم : 54 .
3- .تفسير القمّي : ج 2 ص 160 .
4- .الخصال : ص 113 ح 89 عن مسعدة بن زياد عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، الدعوات : ص 171 ح 479 ، بحارالأنوار : ج 5 ص 316 ح 12 ؛ تفسير القرطبي : ج 18 ص 317 ح 12 .

ص: 155

فصل ششم : ويژگى هاى نكوهيده انسان
6 / 1 ناتوانى

فصل ششم : ويژگى هاى نكوهيده انسان6 / 1ناتوانىقرآن«خدا مى خواهد تا بارتان را سبُك گرداند و [مى داند كه] انسان ، ناتوان آفريده شده است» .

«خدا ، كسى است كه شما را از ناتوانى آفريد . سپس بعد از ناتوانى ، نيرو بخشيد . سپس بعد از نيرومندى ، ناتوانى و پيرى داد . هر چه بخواهد ، مى آفريند ، و او دانا و تواناست» .

حديثتفسير القمّى :سخن خداوند متعال : «خدا ، كسى است كه شما را از ناتوانى آفريد» ، يعنى از نطفه اى بدبو و ناتوان . «سپس بعد از ناتوانى ، نيرو بخشيد . سپس بعد از نيرومندى ، ناتوانى داد» ، يعنى پيرى .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اگر سه چيز در فرزند آدم نبود ، در برابر هيچ چيز ، سر خم نمى كرد : بيمارى ، و نادارى ، و مرگ . همه اينها در او هست و با اين حال ، باز هم سركش است !

.

ص: 156

الإمام عليّ عليه السلام :وَيحَ ابنِ آدَمَ ! أسيرُ الجوعِ ، صَريعُ الشِّبَعِ ، غَرَضُ الآفاتِ ، خَليفَةُ الأَمواتِ . (1)

عنه عليه السلام :مِسكينٌ ابنُ آدَمَ ، مَكتومُ الأَجَلِ ، مَكنونُ العِلَلِ ، مَحفوظُ العَمَلِ ، تُؤلِمُهُ البَقَّةُ ، وتَقتُلُهُ الشَّرقَةُ ، (2) وتُنتِنُهُ العَرقَةُ . (3)

عنه عليه السلام :أفَرَأَيتُم جَزَعَ أحَدِكُم مِنَ الشَّوكَةِ تُصيبُهُ ، وَالعَثرَةِ تُدميهِ ، وَالرَّمضاءِ (4) تُحرِقُهُ ؟ فَكَيفَ إذا كانَ بَينَ طابَقَينِ مِن نارٍ ، ضَجيعَ حَجَرٍ وقَرينَ شَيطانٍ . (5)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :يَابنَ آدَمَ ، هَل تَنتَظِرُ إلّا هَرَما حائِلاً ، أو مَرَضا شاغِلاً ، أو مَوتا نازِلاً ! (6)

الإمام زين العابدين عليه السلام :اللّهُمَّ وإنَّكَ مِنَ الضَّعفِ خَلَقتَنا ، وعَلَى الوَهنِ بَنَيتَنا ، ومِن ماءٍ مَهينٍ ابتَدَأتَنا ، فَلا حَولَ لَنا إلّا بِقُوَّتِكَ ، ولا قُوَّةَ لَنا إلّا بِعَونِكَ . (7)

عنه عليه السلام :اللّهُمَّ إنَّ جِبِلَّةَ (8) البَشَرِيَّةِ ، وطِباعَ الإِنسانِيَّةِ ، وما جَرَت عَلَيهِ التَّركيباتُ النَّفسِيَّةُ ، وَانعَقَدَت بِهِ عُقودُ النَّشئِيَّةِ [النَّسَبِيَّةِ] تَعجِزُ عَن حَملِ وارِداتِ الأَقضِيَةِ ، إلّا ما وَفَّقتَ لَهُ أهلَ الاِصطِفاءِ ، وأعَنتَ عَلَيهِ ذَوِي الاِجتِباءِ . (9)

.


1- .غرر الحكم : ج 6 ص 229 ح 10096 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 505 ح 9257 .
2- .الشَّرَقُ : الشجا والغصّة ، يقال : شرق الرجل : إذا غصّ (تاج العروس : ج 13 ص 239 «شرق») .
3- .نهج البلاغة : الحكمة 419 ، روضة الواعظين : ص 452 ، غرر الحكم : ج 6 ص 141 ح 9844 ، بحارالأنوار : ج 78 ص 84 ح 90 .
4- .الرَّمضاءُ : الحجارة الحامية من حرّ الشمس (المصباح المنير : ص 238 «رمض») .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 183 ، الدروع الواقية : ص 271 ، بحارالأنوار : ج 8 ص 306 ح 68 .
6- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 323 ح 703 .
7- .الصحيفة السجّادية : ص 47 الدعاء 9 .
8- .الجِبِلُّ : الخَلقُ (مجمع البحرين : ج 1 ص 268 «جبل») .
9- .مهج الدعوات : ص 69 ، بحار الأنوار : ج 85 ص 215 ح 1 .

ص: 157

امام على عليه السلام :بيچاره آدميزاد ! اسير گرسنگى ، زمين خورده سيرى ، آماج گزندها ، و جانشين مُردگان است .

امام على عليه السلام :بينوا آدميزاد! اَجَلش پوشيده است ، بيمارى هايش نهان [و در كمين ]است ، كردارش نگهدارى مى شود ، پشه اى او را رنجه مى سازد ، جرعه اى گلوگير ، او را مى كُشد ، و عَرَق ، گنديده اش مى كند .

امام على عليه السلام :ديده ايد كه يكى از شما ، آن گاه كه خارى در جايى از بدنش فرو مى رود ، يا زمين مى خورد و خونى مى شود ، و يا ريگ هاى داغ ، پايش را مى سوزاند ، چه سان بى تابى مى كند ؟ پس چگونه خواهد بود آن گاه كه در ميان دو طبقه از آتش ، هم بستر سنگى و همنشين شيطانى باشد !

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :اى فرزند آدم ! آيا منتظر چيزى جز پيرى باز دارنده ، يا بيمارى گرفتار كننده ، يا از راه رسيدن مرگ هستى؟ !

امام زين العابدين عليه السلام :بار خدايا ! تو ما را از ناتوانى آفريدى ، و بر سستى بنايمان كردى ، و از آبى پست ، آغازمان نمودى . پس ما را هيچ توانى نيست ، جز به نيروى تو ، و هيچ توانى نيست ، جز به كمك تو .

امام زين العابدين عليه السلام :بار خدايا ! سرشت بشرى ، و طبيعت انسانى ، و ساختار روانى اى كه در او به كار رفته ، و تركيبات وجودى اش ، ناتوان از آن اند كه آنچه را از قضا و مقدّرات به او مى رسد ، تحمّل كنند ، مگر برگزيدگانى كه تو توفيقشان داده باشى و منتخبانى كه تو در اين راه ، كمكشان كرده باشى .

.

ص: 158

6 / 2الجَهلُالكتاب«وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيْئا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَ الْأَفْئدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» . (1)

«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهَا وَ حَمَلَهَا الْاءِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا» . (2)

راجع : البقرة : 67 ، هود : 46 ، الأعراف : 179 ، الأنفال : 22 ، الفرقان : 44 .

الحديثتفسير الثعلبي عن صالح بن مسمار :بَلَغَني أنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله تَلا هذِهِ الآيَةَ : «يَاأَيُّهَا الْاءِنسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ» (3) قالَ : جَهلُهُ. (4)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ :يا عَلِيُّ ، لا فَقرَ أشَدُّ مِنَ الجَهلِ ، ولا مالَ أعوَدُ مِنَ العَقلِ . (5)

.


1- .النحل : 78 .
2- .الأحزاب : 72 .
3- .الانفطار : 6 .
4- .تفسير الثعلبي : ج 10 ص 146 ، تفسير القرطبي : ج 19 ص 245 عن غالب الحنفي ، كنزالعمّال : ج 2 ص 547 ح 4694 نقلاً عن ابن المنذر وابن أبي حاتم والعسكري في المواعظ عن عمر ؛ مجمع البيان : ج 10 ص 682 نحوه ، بحارالأنوار : ج 7 ص 94 .
5- .الكافي : ج 1 ص 25 ح 25 عن السريّ بن خالد عن الإمام الصادق عليه السلام و ج 8 ص 20 ح 4 عن جابر بن يزيد عن الإمام الباقر عن الإمام عليّ عليهماالسلام ، تحف العقول : ص 6 و ص 10 ، الأمالي للطوسي : ص 146 ح 240 عن أبي عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 77 ص 61 ح 4 ؛ المعجم الكبير : ج 3 ص 69 ح 2688 عن الحارث عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، شُعب الإيمان : ج 4 ص 157 ح 4647 عن عاصم بن ضمرة عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، كنزالعمّال : ج 16 ص 267 ح 44389 .

ص: 159

6 / 2 نادانى

6 / 2نادانىقرآن«و خدا ، شما را از شكم هاى مادرانتان _ در حالى كه چيزى نمى دانستيد _ ، بيرون آورد و برايتان گوش و چشم ها و دل ها قرار داد . باشد كه سپاس گزارى كنيد » .

«ما امانت [خويش] را بر آسمان ها و زمين و كوه ها عرضه داشتيم . آنها از پذيرفتنش خوددارى ورزيدند و از آن ترسيدند ، و انسان ، آن را پذيرفت . به راستى كه او ستمكارى نادان بود» .

ر . ك : بقره : آيه 67 ، هود : آيه 46 ، اعراف : آيه 179 ، انفال : آيه 22 ، فرقان : آيه 44 .

حديثتفسير الثعلبى_ به نقل از صالح بن مِسمار _ :به من خبر رسيد كه پيامبر صلى الله عليه و آله اين آيه را كه : «اى انسان! چه چيز ، تو را به پروردگار بزرگوارت ، گستاخ كرده است؟» تلاوت كرد و فرمود : «نادانى او» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به على عليه السلام _ :اى على ! هيچ فقرى بدتر از نادانى نيست ، و هيچ سرمايه اى سودمندتر از خِرد نيست .

.

ص: 160

عنه صلى الله عليه و آله :صَديقُ كُلِّ امرِىً عَقلُهُ ، وعَدُوُّهُ جَهلُهُ . (1)

الإمام علي عليه السلام :الجَهلُ فِي الإِنسانِ أضَرُّ مِنَ الآكِلَةِ (2) فِي البَدَنِ . (3)

راجع : ص 198 (الإنسان / الفصل الثامن / آفات الإنسانية / الجهل والغفلة) و موسوعة العقائد الإسلامية : ج 1 ص 329 (المعرفة / القسم الثالث : الجهل) .

6 / 3العَجَلَةُالكتاب«وَ يَدْعُ الْاءِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَيْرِ وَ كَانَ الْاءِنسَانُ عَجُولًا» . (4)

«خُلِقَ الْاءِنسَانُ مِنْ عَجَلٍ سَأُوْرِيكُمْ ءَايَاتِى فَلَا تَسْتَعْجِلُونِ» . (5)

راجع : يونس : 11 ، الإسراء : 11 .

الحديثقصص الأنبياء للراوندي عن حبة العرني :قالَ أميرُالمُؤمِنينَ عليُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام : إنَّ اللّهَ تَعالى خَلَقَ آدَمَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ مِن أديمِ الأَرضِ ، فَمِنهُ السِّباخُ وَالمالِحُ وَالطَّيِّبُ ، ومِن ذُرِّيَّتِهِ الصّالِحُ وَالطّالِحُ . وقالَ عليه السلام : إنَّ اللّهَ تَعالى لَمّا خَلَقَ آدَمَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ ونَفَخَ فيهِ مِن روحِهِ نَهَضَ لِيَقومَ ، فَقالَ اللّهُ تَعالى : وخُلِقَ الإِنسانُ عَجولاً . (6)

.


1- .المحاسن : ج 1 ص 309 ح 610 عن الحسن بن الجهم عن الإمام الرضا عليه السلام ، الكافي : ج 1 ص 11 ح 4 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 24 ح 1 ، علل الشرائع : ص 101 ح 2 كلّها عن الحسن بن الجهم عن الإمام الرضا عليه السلام ، تحف العقول : ص 443 عن الإمام الرضا عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 1 ص 87 ح 11 .
2- .الآكِلَةُ : الحِكَّةُ والجَرَبُ أيّا كانت (لسان العرب : ج 11 ص 23 «أكل») .
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 59 ح 1830 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 54 ح 1411 .
4- .الإسراء : 11 .
5- .الأنبياء : 37 .
6- .قصص الأنبياء للراوندي : ص 41 ح 2 ، بحارالأنوار : ج 11 ص 112 ح 32 .

ص: 161

6 / 3 شتابزدگى

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دوست هر كس ، خِرد اوست و دشمنش ، نادانى او .

امام على عليه السلام :نادانى براى انسان ، زيانبارتر از [بيمارى] خوره براى بدن است .

ر . ك : ص 199 (انسان / فصل هشتم / آسيب هاى انسان / نادانى و ناهشيارى) و دانش نامه عقايد اسلامى : ج 2 ص 9 (معرفت شناسى / بخش سوم : نادانى) .

6 / 3شتاب زدگىقرآن«و انسان ، [همان گونه كه] خير را فرا مى خواند ، [پيشامد] بد را مى خواند ، و انسان ، همواره شتاب زده است» .

«انسان ، از شتاب آفريده شده است . به زودى ، نشانه هاى خود را به شما مى نمايانم . پس به شتاب ، از من مخواهيد» .

ر . ك : يونس : آيه 11 ، اسرا : آيه 11 .

حديثقصص الأنبياء ، راوندى_ به نقل از حَبّه عُرَنى _ :امير مؤمنان ، امام على عليه السلام فرمود : «خداوند متعال ، آدم را _ كه درودهاى خدا بر او باد _ ، از پوسته زمين آفريد ؛ از قسمت هاى تلخ و شور و شيرين آن . [به همين دليل] برخى از فرزندان او خوش ذات اند و برخى بدذات» . و فرمود : «چون خداوند متعال ، آدم را _ كه درودهاى خدا بر او باد _ ، آفريد و از روح خود در او دميد ، او بى درنگ خواست كه برخيزد . پس خداوند عز و جل فرمود : انسان ، عجول آفريده شده است » . (1)

.


1- .اشاره است به آيه 37 از سوره انبيا و آيه 11 از سوره اِسرا .

ص: 162

الإمام الصادق عليه السلام :لَمّا خَلَقَ [اللّهُ] (1) آدَمَ نَفَخَ فيهِ مِن روحِهِ ، وَثَبَ لِيَقومَ قَبلَ أن يَتِمَّ خَلقُهُ فَسَقَطَ ، فَقالَ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ : خُلِقَ الإِنسانُ عَجولاً . (2)

6 / 4الكُفرانُالكتاب«إِنَّ الْاءِنسَانَ لَكَفُورٌ» . (3)

«وَ إِنَّا إِذَا أَذَقْنَا الْاءِنسَانَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِهَا وَ إِن تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ فَإِنَّ الْاءِنسَانَ كَفُورٌ» . (4)

«وَ إِذَا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِى الْبَحْرِ ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلَّا إِيَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاكُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَ كَانَ الْاءِنسَانُ كَفُورًا» . (5)

«وَ جَعَلُواْ لَهُ مِنْ عِبَادِهِ جُزْءًا إِنَّ الْاءِنسَانَ لَكَفُورٌ مُّبِينٌ» . (6)

«قُتِلَ الْاءِنسَانُ مَا أَكْفَرَهُ» . (7)

«إِنَّ الْاءِنسَانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ * وَ إِنَّهُ عَلَى ذَلِكَ لَشَهِيدٌ» . (8)

.


1- .ما بين المعقوفين أثبتناه من بحار الأنوار .
2- .تفسير العياشي : ج 2 ص 283 ح 27 عن هشام بن سالم ، بحارالأنوار : ج 11 ص 119 ح 50 .
3- .الحجّ : 66 .
4- .الشورى : 48 .
5- .الإسراء : 67 .
6- .الزخرف : 15 .
7- .عبس : 17 .
8- .العاديات : 6 _ 8 .

ص: 163

6 / 4 ناسپاسى

امام صادق عليه السلام :چون خداوند ، آدم را آفريد و از روح خويش در او دميد ، پيش از آن كه خلقتش كامل شود ، بلند شد كه بايستد ؛ امّا افتاد . پس خداوند عز و جل فرمود : «انسان ،عجول آفريده شده است» .

6 / 4ناسپاسىقرآن«به راستى كه انسان ، ناسپاس است» .

«و هر گاه به انسان از جانب خود ، رحمتى چشانيم ، بِدان شادمان [و سرمست] مى شود ، و چون به سزاى دستاورد پيشين آنها ، به آنان بدى رسد ، همانا انسان ، ناسپاسى مى كند» .

«و چون در دريا به شما صدمه اى برسد ، هر كس جز او را كه مى خوانيد ، ناپديد [و فراموش] مى گردد و چون شما را به سوى خشكى رهانيد ، روى گردان مى شويد ، و انسان ، همواره ناسپاس است» .

«و [مشركان] براى او (خدا) بعضى از بندگان را جزئى [چون فرزند و شريك] قرار دادند . همانا انسان ، ناسپاسى آشكار است» .

«كشته باد انسان ! چه ناسپاس است !» .

«به راستى كه انسان نسبت به پروردگارش سخت ناسپاس است ، و او خود بر اين ، نيكْ گواه است» .

.

ص: 164

«وَ إِذَا أَنْعَمْنَا عَلَى الْاءِنسَانِ أَعْرَضَ وَ نَأَى بِجَانِبِهِ وَ إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعَاءٍ عَرِيضٍ» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَيسَ شَيءٌ إلّا وهُوَ أطوَعُ للّهِِ مِنِ ابنِ آدَمَ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :ما مِن شَيءٍ مِمّا خَلَقَ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ إلّا وهُوَ أطوَعُ للّهِِ مِنِ ابنِ آدَمَ ، إلّا وُلدُ إبليسَ . (3)

6 / 5الطُّغيانُالكتاب«وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْاْ فِى الْأَرْضِ وَ لَكِن يُنَزِّلُ بِقَدَرٍ مَّا يَشَاءُ إِنَّهُ بِعِبَادِهِ خَبِيرُ بَصِيرٌ» . (4)

«كَلَّا إِنَّ الْاءِنسَانَ لَيَطْغَى * أَن رَّءَاهُ اسْتَغْنَى » . (5)

«لَّقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ وَنَحْنُ أَغْنِيَاءُ سَنَكْتُبُ مَا قَالُواْ وَقَتْلَهُمُ الْأَنبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَنَقُولُ ذُوقُواْ عَذَابَ الْحَرِيقِ » . (6)

الحديثالإمام علي عليه السلام :إنَّما اُنزِلَت هذِهِ الآيَةُ في أصحابِ الصُّفَّةِ (7) : «وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْاْ فِى الْأَرْضِ وَ لَكِن يُنَزِّلُ بِقَدَرٍ مَّا يَشَاءُ» ؛ وذلِكَ أنَّهُم قالوا : لَو أنَّ لَنا ! فَتَمَنَّوُا الدُّنيا . (8)

.


1- .فصلت : 51 .
2- .المعجم الصغير : ج 2 ص 51 ، تاريخ أصبهان : ج 2 ص 231 الرقم 8139 ، كنزالعمّال : ج 16 ص 5 ح 43683 نقلاً عن البزّار وكلّها عن بريدة الأسلمي .
3- .الفردوس : ج 4 ص 48 ح 6149 عن بريدة الأسلمي .
4- .الشورى : 27 .
5- .العلق : 6 و 7 .
6- .آل عمران : 181 .
7- .الصُّفَّةُ : سقيفة في مسجد رسول اللّه صلى الله عليه و آله ، كانت مسكن الغرباء والفقراء (مجمع البحرين : ج 2 ص 1036 «صفف») .
8- .المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 483 ح 3663 ، شعب الإيمان : ج 7 ص 286 ح 10331 كلاهما عن عبداللّه بن سخبرة ، حلية الأولياء : ج 1 ص 338 ، أسباب النزول : ص 390 ح 738 كلاهما عن عمرو بن حُريث من دون اسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام .

ص: 165

6 / 5 سركشى

«و چون انسان را نعمت بخشيم ، روى بر مى تابد و خود را كنار مى كشد و چون آسيبى به او رسد ، دست به دعاى فراوان بر مى دارد» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ موجودى نيست ، مگر آن كه بيشتر از آدميزاد ، فرمان بُردار خداست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ مخلوقى از مخلوقات خداوند عز و جل نيست ، مگر آن كه بيشتر از فرزندان آدم ، فرمان بُردار خداست ، بجز فرزندان ابليس .

6 / 5سركشىقرآن«اگر خدا روزى را بر بندگان خود فراخ گرداند ، هر آينه در زمين سركشى مى كنند ؛ ليكن آنچه را او بخواهد ، به اندازه مى فرستد . همانا او بر بندگانش آگاه و بيناست» .

«نه ! به راستى كه انسان ، سركشى مى كند ، همين كه خود را بى نياز پندارد» .

«مسلّما خدا سخن كسانى را كه گفتند : «خدا نيازمند است و ما توانگريم» شنيد . به زودى ، آنچه را كه گفتند ، و به ناحق كشتن آنان پيامبران را خواهيم نوشت و خواهيم گفت : بچشيد عذاب سوزان را!» .

حديثامام على عليه السلام :اين آيه در باره صُفّه نشينان (1) فرود آمد: «و اگر خدا ، روزى را براى بندگانش فراخ گرداند ، هر آينه در زمين سركشى مى كنند ؛ ليكن او آنچه را بخواهد ، به اندازه فرو مى فرستد» . علّت فرود آمدنش هم آن بود كه گفتند: «كاش برخوردار مى بوديم !» و آرزوى دنيا را كردند .

.


1- .صُفّه ، سايبانى در مسجد پيامبر خدا بود كه بى خانمان ها و بينوايان ، در آن جا زندگى مى كردند .

ص: 166

عنه عليه السلام :الغِنى يُطغي . (1)

عنه عليه السلام_ في بَيانِ عَجائِبِ قَلبِ الإِنسانِ _ :إن أفادَ مالاً أطغاهُ الغِنى ، وإن عَضَّتهُ فاقَةٌ شَغَلَهُ البَلاءُ ، وإن أصابَتهُ مُصيبَةٌ فَضَحَهُ الجَزَعُ . (2)

عنه عليه السلام :ثَروَةُ المالِ تُردي وتُطغي وتَفنى . (3)

6 / 6النِّسيانُالكتاب«وَ إِذَا مَسَّ الْاءِنسَانَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِيبًا إِلَيْهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِّنْهُ نَسِىَ مَا كَانَ يَدْعُواْ إِلَيْهِ مِن قَبْلُ وَ جَعَلَ لِلَّهِ أَندَادًا لِّيُضِلَّ عَن سَبِيلِهِ قُلْ تَمَتَّعْ بِكُفْرِكَ قَلِيلاً إِنَّكَ مِنْ أَصْحَابِ النَّارِ» . (4)

«وَ لَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى ءَادَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِىَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا» . (5)

«وَ إِذَا مَسَّ الْاءِنسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَائِمًا فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَن لَّمْ يَدْعُنَا إِلَى ضُرٍّ مَّسَّهُ كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ» . (6)

.


1- .غرر الحكم : ج 1 ص 15 ح 23 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 35 ح 684 .
2- .الكافي : ج 8 ص 21 ح 4 عن جابر بن يزيد عن الإمام الباقر عليه السلام ، نهج البلاغة : الحكمة 108 ، الإرشاد : ج 1 ص 301 ، علل الشرائع : ص 109 ح 7 ، بحارالأنوار : ج 70 ص 60 ح 41 ؛ تاريخ دمشق : ج 51 ص 182 عن عبداللّه بن جعفر نحوه ، كنزالعمّال : ج 1 ص 349 ح 1567 .
3- .غرر الحكم : ج 3 ص 351 ح 4707 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 217 ح 4269 .
4- .الزمر : 8 .
5- .طه : 115 .
6- .يونس : 12 .

ص: 167

6 / 6 فراموشى

امام على عليه السلام :توانگرى، سركشى مى آورد .

امام على عليه السلام_ در بيان شگفتى هاى دل انسان _ :اگر به مالى دست يابد ، توانگرى سركشش مى نمايد . اگر نادارى او را بِگزَد ، گرفتارى دامنگيرش مى شود، و اگر مصيبتى به او برسد ، بى تابى رسوايش مى سازد .

امام على عليه السلام :ثروت بسيار ، [مايه] تباهى و سركشى و نابودى است .

6 / 6فراموشىقرآن«و انسان ، چون به وى گزندى رسد ، توبه كنان ، پروردگارش را مى خواند . سپس چون [پروردگارش ]از جانب خود به او نعمتى بخشد ، آنچه را كه پيش تر براى رفع آن به درگاه او دعا مى كرد ، از ياد مى بَرَد و براى خدا همتايانى قرار مى دهد تا [خود و ديگران را] از راه او گم راه گرداند . بگو: به كفرت اندكى برخوردار شو كه تو از اهل آتشى!» .

«پيش از اين ، با آدم پيمان بستيم . پس [آن را] فراموش كرد و براى او عزمى نيافتيم» .

«و هر گاه به انسان گزندى رسد ، ما را به پهلو خفته يا نشسته يا ايستاده، مى خواند و چون گزندش را از او برطرف سازيم ، چنان مى گذرد كه گويى ما را براى گزندى كه به او رسيده ، نخوانده است . اين گونه ، براى اسرافكاران ، آنچه انجام مى دادند ، زينت داده شده است» .

.

ص: 168

«فَإِذَا مَسَّ الْاءِنسَانَ ضُرٌّ دَعَانَا ثُمَّ إِذَا خَوَّلْنَاهُ نِعْمَةً مِّنَّا قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ بَلْ هِىَ فِتْنَةٌ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ» . (1)

الحديثالإمام الصادق عليه السلام :سُمِّيَ الإِنسانُ إنساناً لِأَنَّهُ يَنسى ، وقالَ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ : «وَ لَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى ءَادَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِىَ» . (2)

راجع : التنمية الاقتصادية في الكتاب والسنّة : (القسم الخامس / الفصل الأوّل : التكاثر / مضار التكاثر / نسيان اللّه عز و جل) .

6 / 7الخُسرانُ«وَ الْعَصْرِ * إِنَّ الْاءِنسَانَ لَفِى خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَ تَوَاصَوْاْ بِالْحَقِّ وَ تَوَاصَوْاْ بِالصَّبْرِ» . (3)

6 / 8الفَرَحُ وَالفَخرُ«وَ لَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئاتُ عَنِّى إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ * إِلَّا الَّذِينَ صَبَرُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُوْلَئِكَ لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ كَبِيرٌ» . (4)

.


1- .الزمر : 49 .
2- .علل الشرائع : ص 15 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 60 ص 264 ح 1 ؛ المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 412 ح 3436 ، تاريخ دمشق : ج 7 ص 376 كلاهما عن ابن عبّاس من دون إسناد إلى أحدٍ من اهل البيت عليهم السلام .
3- .العصر : 1 _ 3 .
4- .هود : 10 و 11 .

ص: 169

6 / 7 زيانكارى
6 / 8 سرخوشى و فخر فروشى

«پس هر گاه به انسان گزندى رسد ، ما را مى خواند . سپس چون از جانب خود به او نعمتى دهيم ، مى گويد: «آن را به دانش خود يافته ام» . نه چنان است ؛ بلكه آن ، آزمايشى است ؛ ولى بيشترشان نمى دانند» .

حديثامام صادق عليه السلام :انسان، انسان ناميده شده است ؛ چون دچار نسيان [و فراموشى ]مى شود . خداوند عز و جل فرموده است: «و پيش از اين با آدم پيمان بستيم . پس [آن را ]فراموش كرد» .

ر . ك : توسعه اقتصادى بر پايه قرآن و حديث : ج 2 ص 945 (بخش پنجم / فصل يكم : فخرفروشى با ثروت / زيان هاى فخرفروشى با ثروت / فراموش كردن خدا) .

6 / 7زيانكارى«سوگند به عصر كه به راستى ، انسان در زيانكارى است ، مگر كسانى كه ايمان آورند و كارهاى شايسته انجام دهند همديگر را به حق ، سفارش و به شكيبايى توصيه كنند» .

6 / 8سرخوشى و فخرفروشى«و اگر پس از گزندى كه به او رسيده، نعمتى به او بچشانيم ، حتما خواهد گفت: «گرفتارى ها از من دور شد !» . بى گمان ، او سرخوش و فخرفروش است ، مگر كسانى كه شكيبايى ورزيده و كارهاى شايسته كرده اند [كه ]براى آنان ، آمرزش و پاداشى بزرگ خواهد بود» .

.

ص: 170

6 / 9الظُّلمُ«وَءَاتَاكُم مِّن كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَ إِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا إِنَّ الْاءِنسَانَ لَظَلُومٌ كَفَّارٌ» . (1)

6 / 10الغُرورُ وَاليَأسُالكتاب«فَأَمَّا الْاءِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّى أَكْرَمَنِ * وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّى أَهَانَنِ * كَلَّا بَل لَا تُكْرِمُونَ الْيَتِيمَ * وَلَا تَحَاضُّونَ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ * وَ تَأْكُلُونَ التُّرَاثَ أَكْلاً لَّمًّا * وَ تُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا» . (2)

«لَا يَسْأَمُ الْاءِنسَانُ مِن دُعَاءِ الْخَيْرِ وَ إِن مَّسَّهُ الشَّرُّ فَيَئوسٌ قَنُوطٌ * وَ لَئِنْ أَذَقْنَاهُ رَحْمَةً مِّنَّا مِن بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ هَذَا لِى وَ مَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَ لَئِن رُّجِعْتُ إِلَى رَبِّى إِنَّ لِى عِندَهُ لَلْحُسْنَى فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِمَا عَمِلُواْ وَ لَنُذِيقَنَّهُم مِّنْ عَذَابٍ غَلِيظٍ * وَ إِذَاأَنْعَمْنَا عَلَى الْاءِنسَانِ أَعْرَضَ وَ نَأَى بِجَانِبِهِ وَ إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعَاءٍ عَرِيضٍ» . (3)

«وَ إِذَا أَنْعَمْنَا عَلَى الْاءِنسَانِ أَعْرَضَ وَ نَأَى بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ كَانَ يَئوسًا» . (4)

«يَاأَيُّهَا الْاءِنسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ» . (5)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام_ في كَلامِهِ عِندَ تَلاوَتِهِ: «يَاأَيُّهَا الْاءِنسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ» _ :أدحَضُ (6) مَسؤولٍ حُجَّةً ، وأقطَعُ مُغتَرٍّ مَعذِرَةً . لَقَد أبرَحَ جَهالَةً بِنَفسِهِ . يا أيُّهَا الإِنسانُ ما جَرَّأَكَ عَلى ذَنبِكَ ، وما غَرَّكَ بِرَبِّكَ ، وما أنَّسَكَ بِهَلَكَةِ نَفسِكَ . أما مِن دائِكَ بُلولٌ (7) ؟ أم لَيسَ مِن نَومَتِكَ يَقَظَةٌ ؟ أما تَرحَمُ مِن نَفسِكَ ما تَرحَمُ مِن غَيرِكَ ؟ فَلَرُبَّما تَرَى الضّاحِيَ (8) مِن حَرِّ الشَّمسِ فَتُظِلُّهُ . (9)

.


1- .إبراهيم : 34 .
2- .الفجر : 15 _ 20 .
3- .فصلت : 49 _ 51 .
4- .الإسراء : 83 .
5- .الإنفطار : 6 .
6- .دَحَضَتِ الحُجَّةُ : بطلت (مجمع البحرين : ج 1 ص 579 «دحض») .
7- .البِلَّةُ : العافِية (لسان العرب : ج 11 ص 65 «بلل») .
8- .ضاحَت : أي برزت للشمس (مجمع البحرين : ج 2 ص 1065 «ضحا») .
9- .نهج البلاغة : الخطبة 223 ، بحارالأنوار : ج 71 ص 192 ح 59 .

ص: 171

6 / 9 ستم پيشگى
6 / 10 غرور و نوميدى

6 / 9ستم پيشگى«و از هر چه از او خواستيد ، به شما عطا كرد، و اگر نعمت خدا را شماره كنيد ، نمى توانيد آن را به شمار در آوريد . قطعا انسان ، ستم پيشه ناسپاس است» .

6 / 10غرور و نوميدىقرآن«امّا انسان، هر گاه پروردگارش وى را بيازمايد و گرامى اش دارد و نعمتش دهد ، مى گويد: «پروردگارم مرا گرامى داشته است» و امّا هر گاه او را بيازمايد و روزى اش را بر او تنگ گرداند ، مى گويد: «پروردگارم مرا خوار داشته است!» . نه ؛ بلكه يتيم را نمى نوازيد و بر خوراك دادن بينوا همديگر را بر نمى انگيزيد و ميراث [ضعيفان] را چپاولگرانه مى خوريد و مال را دوست مى داريد ، دوست داشتنى بسيار» .

«انسان ، از دعاى خير خسته نمى شود و چون بدى به او رسد ، مأيوس [و] نوميد مى گردد . و اگر پس از گزندى كه به او رسيده است، از جانب خود رحمتى به او بچشانيم ، قطعا خواهد گفت: «من سزاوار آنم و گمان ندارم كه رستاخيز ، بر پا شود و اگر هم به سوى پروردگارم باز گردانيده شوم ، قطعا نزد او برايم خوبى خواهد بود» . پس بدون شك ، كسانى را كه كفران كرده اند ، به آنچه انجام داده اند ، آگاه خواهيم كرد و مسلّما از عذابى سخت به آنان خواهيم چشاند . و چون انسان را نعمت بخشيم ، روى بر مى تابد و خود را كنار مى كشد، و چون بدى به او رسد ، دست به دعاى فراوان و طولانى بر مى دارد» .

«و هر گاه به انسان نعمت بخشيم ، روى بر مى تابد و خود را كنار مى كشد ، و هر گاه بدى به او رسد ، نوميد مى شود» .

«اى انسان ! چه چيز ، تو را به پروردگار بزرگوارت ، مغرور كرده است؟» .

حديثامام على عليه السلام_ در سخنانش به هنگام تلاوت آيه : «اى انسان ! چه چيز ، تو را به پروردگار بزرگوارت مغرور كرده است؟» _ :انسانى كه در اين آيه مورد سؤال قرار گرفته است ، هر دليلى را براى مغرور شدنش به خدا بياورد ، دليلش نادرست ترينِ دليل هاست ، عذر [و بهانه] او از عذر [و بهانه] هر فريب خورده اى بى پايه تر است ، و نادانى ، وجود او را سختْ فرا گرفته است . هان ، اى انسان ! چه چيز ، تو را بر گناه كردنت دلير ساخته ، و چه چيز ، تو را به پروردگارت گستاخ كرده ، و چه چيز ، تو را با نابودى خودت دمخور نموده است ؟ ! مگر درد تو را بهبود نيست ؟ يا خوابت را بيدارى اى نيست ؟ چرا به خويشتن رحم نمى كنى ، چنان كه به ديگران رحم مى كنى ؟ كه چه بسا شخصى را در گرماى آفتاب مى بينى و بر او سايه مى افكنى .

.

ص: 172

6 / 11الجَدَلُ وَالخُصومَةُالكتاب«وَ لَقَدْ صَرَّفْنَا فِى هَذَا الْقُرْءَانِ لِلنَّاسِ مِن كُلِّ مَثَلٍ وَ كَانَ الْاءِنسَانُ أَكْثَرَ شَىْ ءٍ جَدَلًا» . (1)

«أَوَ لَمْ يَرَ الْاءِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُّبِينٌ» . (2)

«خَلَقَ الْاءِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُّبِينٌ» . (3)

الحديثتفسير القمّي_ فى قَولِهِ تَعالى : «خَلَقَ الْاءِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُّبِينٌ» _ :خَلَقَهُ مِن قَطرَةٍ مِن ماءٍ مُنتِنٍ ، فَيَكونُ خَصيما مُتَكَلِّما بَليغا . (4)

.


1- .الكهف : 54 .
2- .يس : 77 .
3- .النحل : 4 .
4- .تفسير القمّي : ج 1 ص 382 ، بحارالأنوار : ج 60 ص 375 ح 82 .

ص: 173

6 / 11 كشمكش و ستيزه

6 / 11كشمكش و ستيزهقرآن«و به راستى در اين قرآن ، براى مردم از هر گونه مَثَلى آورديم ؛ ولى انسان بيش از هر چيز ، سرِ ستيز دارد» .

«مگر آدمى ندانسته است كه ما او را از نطفه آفريده ايم كه به ناگاه ، او ستيزه جويى آشكار شده است ؟» .

«انسان را از نطفه اى آفريد . پس به ناگاه او ستيزه جويى آشكار شد» .

حديثتفسير القمّى_ در باره اين سخن خداوند متعال : «انسان را از نطفه اى آفريد . پس به ناگاه ، او ستيزه جويى آشكار شد» _ :او را از قطره اى آب بدبو آفريد ، و همين موجود ، به ستيزه گر و گوينده اى رسا تبديل مى شود .

.

ص: 174

6 / 12الحِرصُ وَالجَزَعُ وَالبُخلُالكتاب«إِنَّ الْاءِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا * وَ إِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا» . (1)

«قُل لَّوْ أَنتُمْ تَمْلِكُونَ خَزَائِنَ رَحْمَةِ رَبِّى إِذًا لَأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الْاءِنفَاقِ وَكَانَ الْاءِنسَانُ قَتُورًا (2) » . (3)

راجع : النساء : 128 ، فصلت : 49 .

الحديثتفسير القمّي :قَولُهُ : «إِنَّ الْاءِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا» أي حَريصا ، «إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا» قالَ : الشَّرُّ هُوَ الفَقرُ وَالفاقَةُ ، «وَ إِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا» * وَ إِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا» قالَ : الغَناءُ وَالسَّعَةُ . (4)

6 / 13تِلكَ الخِصالُالإمام عليّ عليه السلام_ في صِفَةِ خَلقِ الإِنسانِ _ :حَتّى إذا قامَ اعتِدالُهُ ، وَاستَوى مِثالُهُ ، نَفَرَ مُستَكبِرا ، وخَبَطَ (5) سادِرا (6) ، ماتِحا (7) في غَربِ (8) هَواهُ ، كادِحا سَعيا لِدُنياهُ ، في لَذّاتِ طَرَبِهِ ، وبَدَواتِ أرَبِهِ . (9)

.


1- .المعارج : 19 _ 21 .
2- .القتر : تقليل النفقة وهو بإزاء الاسراف وكلاهما مذمومان . (مفردات الفاظ القرآن : ص 655 «قتر») .
3- .الإسراء : 100 .
4- .تفسير القمّي : ج 2 ص 386 .
5- .خَبَطَ : إذا رَكِبَ أمرا بجهالة (النهاية : ج 2 ص 8 «خبط») .
6- .سادرا : لاهِيا (النهاية : ج 2 ص 354 «سدر») .
7- .مَتَحَ الدَّلوَ : إذا جَذَبَها مستقيما لها (مجمع البحرين : ج 3 ص 1668 «متح») .
8- .الغَربُ : الدَّلوُ العَظيمَةُ (القاموس المحيط : ج1 ص 109 «غرب») .
9- .نهج البلاغة : الخطبة 83 ، بحارالأنوار : ج 77 ص 427 ح 44 .

ص: 175

6 / 12 آزمندى و ناشكيبى و بخل
6 / 13 واين چند ويژگى

6 / 12آزمندى و ناشكيبى و بخلقرآن«به راستى كه انسان ، سخت آزمند [و بى تاب] آفريده شده است . هر گاه به او شر رسد ، بى تابى مى كند ، و هر گاه به او خير رسد ، بخل مى ورزد» .

«بگو : اگر شما مالك گنجينه هاى رحمت پروردگارم بوديد ، باز هم از بيم خرج كردن ، قطعا امساك مى ورزيديد ، و انسان ، همواره بخيل است» .

ر . ك : نساء : آيه 128 ، فصّلت : آيه 49 .

حديثتفسير القمّى :سخن خداوند : «به راستى كه انسان ، «هلوع» آفريده شده است» ، يعنى آزمند . «هر گاه به او شر رسد ، بى تابى مى كند» ، شر به معناى فقر و نادارى است . «و هر گاه به او خير رسد ، بخل مى ورزد» ، مقصود از خير ، ثروت و دارايى است .

6 / 13و اين چند ويژگىامام على عليه السلام_ در باره چگونگى آفرينش انسان _ :تا اين كه چون قامت افراشت و به بُرنايى رسيد ، گردنكشانه [از حق] رَميد ، و در غفلت و نابخردى ره پوييد ، و از آبشخور هوس خويش نوشيد ، و براى دنيايش سخت كوشيد ، براى رسيدن به خوشى ها و ارضاى نيازهايش .

.

ص: 176

الإمام زين العابدين عليه السلام_ في مُناجاتِهِ مَعَ اللّهِ عز و جل _ :فَرَكَنتُ إلى ما إلَيهِ صَيَّرتَني وإن كانَ الضُّرُّ قَد مَسَّني ، وَالفَقرُ قَد أذَ لَّني ، وَالبَلاءُ قَد جاءَني . فَإِن يَكُ ذلِكَ يا إلهي مِن سَخَطِكَ عَلَيَّ ، فَأَعوذَ بِحِلمِكَ مِن سَخَطِكَ يا مَولايَ ، وإن كُنتَ أرَدتَ أن تَبلُوَني ، فَقَد عَرَفتَ ضَعفي وقِلَّةَ حيلَتي ، إذ قُلتَ : «إِنَّ الْاءِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا * وَ إِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا» . وقُلتَ : «فَأَمَّا الْاءِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّى أَكْرَمَنِ * وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّى أَهَانَنِ» . وقُلتَ : «إِنَّ الْاءِنسَانَ لَيَطْغَى * أَن رَّءَاهُ اسْتَغْنَى» وقُلتَ : «وَ إِذَا مَسَّ الْاءِنسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنبِهِ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَائِمًا فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَن لَّمْ يَدْعُنَا إِلَى ضُرٍّ مَّسَّهُ» وقُلتَ : «وَ إِذَا مَسَّ الْاءِنسَانَ ضُرٌّ دَعَا رَبَّهُ مُنِيبًا إِلَيْهِ ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِّنْهُ نَسِىَ مَا كَانَ يَدْعُواْ إِلَيْهِ مِن قَبْلُ» وقُلتَ : «وَ يَدْعُ الْاءِنسَانُ بِالشَّرِّ دُعَاءَهُ بِالْخَيْرِوَ كَانَ الْاءِنسَانُ عَجُولًا» . وقُلتَ : «وَ إِذَا أَذَقْنَا الْاءِنسَانَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِهَا» صَدَقتَ و بَرَرتَ يا مَولايَ ، فَهذِهِ صِفاتِي الَّتي أعرِفُها مِن نَفسي ، قَد مَضَت بِقُدرَتِكَ فِيَّ ، غَيرَ أن وَعَدتَني مِنكَ وَعدا حَسَنا ، أن أدعُوَكَ فَتَستَجيبَ لي . فَأَنَا أدعوكَ كَما أمَرتَني فَاستَجِب لي كَما وَعَدتَني ، وَاردُد عَلَيَّ نِعمَتَكَ ، وَانقُلني مِمّا أنَا فيهِ إلى ما هُوَ أكبَرُ مِنهُ ، حَتّى أبلُغَ مِنهُ رِضاكَ ، وأنالَ بِهِ ما عِندَكَ فيما أعدَدتَهُ لِأَولِيائِكَ الصّالِحينَ ، إنَّكَ سَميعُ الدُّعاءِ قَريبٌ مُجيبٌ ، وصَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ الأَخيارِ . (1)

.


1- .الدعوات : ص 176 ح 491 ، بحارالأنوار : ج 94 ص 137 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي .

ص: 177

امام زين العابدين عليه السلام_ در مناجات با خدا _ :پس به آنچه مرا به سوى آن كشاندى ، تكيه كردم ، اگر چه به من گزند رسيد و فقر ، خوارم كرد و بلا ، دامنگيرم شد . پس اگر اينها _ اى معبود من _ از خشم تو بر من است ، از خشم تو به بردبارى تو پناه مى برم _ اى مولاى من _ ، و اگر خواسته اى مرا بيازمايى ، بى گمان ، ناتوانى و بيچارگى مرا مى دانستى ؛ چرا كه فرموده اى : «به راستى كه انسان ، سخت آزمند آفريده شده است . هر گاه او بدى اى رسد ، بى تابى مى كند ، و هر گاه به او خير رسد ، بخل مى ورزد» . و فرموده اى : «امّا انسان ، هر گاه پروردگارش او را بيازمايد و گرامى اش دارد و نعمتش دهد ، مى گويد : «پروردگارم مرا گرامى داشته است» و امّا هر گاه او را بيازمايد و روزى اش را بر او تنگ گرداند ، مى گويد : «پروردگارم مرا خوار داشته است!»» . و فرموده اى : «هر آينه ، انسان ، از حد مى گذراند ، آن گاه كه خويشتن را بى نياز ببيند» و فرموده اى : «و هر گاه به انسان گزندى رسد ، ما را ، به پهلو خفته يا نشسته يا ايستاده ، مى خواند ، و چون گزندش را از او برطرف سازيم ، چنان مى گذرد كه گويى ما را براى گزندى كه به او رسيده ، نخوانده است» و فرموده اى: «و هر گاه به انسان گزندى رسد ، توبه كنان ، پروردگارش را مى خواند . سپس چون از جانب خود به او نعمتى بخشد ، آنچه را كه پيش تر براى رفع آن به درگاه او دعا مى كرد ، از ياد مى بَرَد» و فرموده اى : «و انسان [همان گونه] كه خير را فرا مى خوانَد ، [پيشامد] بد را مى خواند ، و انسان ، شتاب زده است» و فرموده اى : «و هر گاه به انسان از جانب خود ، رحمتى چشانيم ، بِدان شادمان مى شود» . راست گفته اى و درست فرموده اى ، اى مولاى من ! اينها صفات من اند كه در خويش مى شناسم ، و به قدرت تو در من نهاده شده اند ؛ امّا تو از جانب خويش ، به من وعده اى نيكو داده اى [و آن اين ]كه تو را بخوانم و تو پاسخم دهى . پس اينك من ، چنان كه فرمانم داده اى ، تو را مى خوانم . پس تو نيز چنان كه وعده ام داده اى ، اجابتم فرما و نعمتت را به من باز گردان ، و مرا از وضعى كه دارم ، به بهتر از آن منتقل كن ، تا از طريق آن به خشنودى تو دست يابم و به آنچه در نزد خويش براى دوستان خوبت آماده ساخته اى ، نايل آيم ، كه تو شنونده دعايى ، و نزديكى و اجابت كننده اى . درود خدا بر محمّد و خاندان پاك و پاكيزه و نيك او باد !

.

ص: 178

الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ طَبائِعَ النّاسِ كُلَّها مُرَكَّبَةٌ عَلَى الشَّهوَةِ ، وَالرَّغبَةِ ، وَالحِرصِ ، وَالرَّهبَةِ ، وَالغَضَبِ ، وَاللَّذَّةِ ، إلّا أنَّ فِي النّاسِ مَن قَد دَمَّ (1) هذِهِ الخِلالَ بِالتَّقوى وَالحَياءِ وَالأَنفِ (2) . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :ثَلاثَةٌ مُرَكَّبَةٌ في بَني آدَمَ : الحَسَدُ ، وَالحِرصُ ، وَالشَّهوَةُ . (4)

.


1- .دَمَّ الشيء : طَلاهُ (لسان العرب : ج 12 ص 206 «دمم») .
2- .الأنف : هو نوع من الأدب في ستر العورة وإخفاء القبيح ... وإنّما هو من باب التجمل والحياء وطلب السلامة من الناس (لسان العرب : ج 9 ص 12 «أنف») .
3- .نزهة الناظر : ص 162 ح 319 ، مستدرك الوسائل : ج 11 ص 212 ح 12771 .
4- .تحف العقول : ص 320 عن أبي جعفر محمد بن النعمان الأحول ، بحارالأنوار : ج 78 ص 234 ح 48 .

ص: 179

امام باقر عليه السلام :سرشت آدميان ، تركيب شده است از : شهوت و رغبت و آز و بيم و خشم و خوشى ؛ امّا برخى از آدميان ، اين خوى ها را با پرهيزگارى و حيا و عزّت نفْس پوشانده اند .

امام صادق عليه السلام :سه خصلت ، در سرشت آدميان ، نهاده شده است : حسد و آز و هوس .

.

ص: 180

الفصل السابع: اُصول كمال الإنسان7 / 1اِستِعمالُ العَقلِ وَالعِلمِ وَالحِكمَةِالكتاب«قُلْ هَلْ يَسْتَوِى الَّذِينَ يعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ الْأَلْبَابِ» . (1)

«وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ» . (2)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :ما مِن حَرَكَةٍ إلّا وأنتَ مُحتاجٌ فيها إلى مَعرِفَةٍ . (3)

عنه عليه السلام :كَمالُ المَرءِ عَقلُهُ . (4)

عنه عليه السلام :بِالعَقلِ كَمالُ النَّفسِ . (5)

.


1- .الزمر : 9 .
2- .البقرة : 129 .
3- .تحف العقول : ص 171 ، بشارة المصطفى : ص 25 بزيادة «إلى معونة» بعد «محتاج» وكلاهما عن كميل ، بحارالأنوار : ج 77 ص 412 ح 38 .
4- .غرر الحكم : ج 4 ص 629 ح 7235 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 395 ح 6682 .
5- .غرر الحكم : ج 3 ص 234 ح 4318 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 189 ح 3904 .

ص: 181

فصل هفتم : پايه هاى كمال انسان
7 / 1 به كار گيرى خِرد و دانش و فرزانگى

فصل هفتم : پايه هاى كمال انسان7 / 1به كار گيرى خِرد و دانش و فرزانگىقرآن«بگو : آيا كسانى كه مى دانند و كسانى كه نمى دانند ، يك سان اند ؟ در حقيقت ، خردمندان ، پند مى گيرند» .

«و به آنان ، كتاب و حكمت مى آزمود» .

حديثامام على عليه السلام :هيچ حركتى [و عملى] نيست ، مگر اين كه تو در آن ، نيازمند شناخت هستى .

امام على عليه السلام :كمال آدمى ، خِرد اوست .

امام على عليه السلام :كمال نفْس ، در گرو خِرد است .

.

ص: 182

عنه عليه السلام :المَرءُ بِفِطنَتِهِ لا بِصورَتِهِ . (1)

عنه عليه السلام :كَمالُ الإِنسانِ العَقلُ . (2)

عنه عليه السلام :قيمَةُ كُلِّ امرِئٍ ما يَعلَمُهُ . (3)

عنه عليه السلام :قيمَةُ كُلِّ امرِئٍ ما يُحسِنُهُ . (4)

7 / 2الإِيمانُالكتاب«وَ مَن يُؤْمِن بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ» . (5)

«هُوَ الَّذِى بَعَثَ فِى الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُواْ عَلَيْهِمْ ءَايَاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِن كَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِى ضَلَالٍ مُّبِينٍ» . (6)

«الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَلَمْ يَلْبِسُواْ إِيمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلَئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُم مُّهْتَدُونَ» . (7)

«مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ» . (8)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 143 ح 2116 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 68 ح 1727 وفيه «بسجيته» بدل «بفطنته» .
2- .غرر الحكم : ج 4 ص 631 ح 7244 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 395 ح 6673 .
3- .منية المريد : ص 110 ، غرر الحكم : ج 4 ص 502 ح 6752 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 372 ح 6293 وفيه «عقله» بدل «ما يعلمه» .
4- .نهج البلاغة : الحكمة 81 ، الإرشاد : ج 1 ص 300 ، الخصال : ص 420 ح 14 عن عامر الشعبي ، خصائص الأئمة : ص 95 ، تحف العقول : ص 201 وفيه «يحسن» بدل «يحسنه» ، بحارالأنوار : ج 1 ص 165 ح 4 ؛ مطالب السؤول : ص 236 .
5- .التغابن : 11 .
6- .الجمعه : 2 و راجع : البقرة : 129 ، 151 ، آل عمران : 164 .
7- .الأنعام : 82 .
8- .النحل : 97 .

ص: 183

7 / 2 ايمان

امام على عليه السلام :آدمى ، به هوش خويش [ ، آدم] است ، نه به صورت خويش .

امام على عليه السلام :كمال انسانى ، خِرد است .

امام على عليه السلام :ارزش هر كس [ به] دانش اوست .

امام على عليه السلام :ارزش هر كس [ به] چيزى است كه مى داند .

7 / 2ايمانقرآن«و هر كس به خدا ايمان آورد ، [خداوند ،] دلش را هدايت مى كند» .

«او كسى است كه در ميان بى سوادان ، فرستاده اى از خودشان را برانگيخت تا آيات او را بر آنان بخواند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت به ايشان بياموزد ، در حالى كه پيش از آن در گم راهى آشكارى بودند» .

«كسانى كه ايمان آورده و ايمان خود را به ستم [شرك] نيالوده اند ، ايشان راست ايمنى و ايشان ، راه يافتگان اند» .

«هر كس ، از مرد يا زن ، كار شايسته كند و مؤمن باشد ، قطعا او را با زندگى پاكيزه اى ، حيات [حقيقى] مى بخشيم ، و مسلّما به آنان ، بهتر از آنچه انجام مى دادند ، پاداش خواهيم داد» .

.

ص: 184

«وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى ءَامَنُواْ وَاتَّقَوْاْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالأَْرْضِ وَلَكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ» . (1)

«هُوَ الَّذِى أَنزَلَ السَّكِينَةَ فِى قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُواْ إِيمَانًا مَّعَ إِيمَانِهِمْ وَ لِلَّهِ جُنُودُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ كَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا» . (2)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :بِالإِيمانِ يُرتَقى إلى ذِروَةِ السَّعادَةِ ونِهايَةِ الحُبورِ . (3)

عنه عليه السلام :المَرءُ بِإِيمانِهِ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «هُوَ الَّذِى أَنزَلَ السَّكِينَةَ فِى قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ» _ :هُوَ الإِيمانُ . (5)

عنه عليه السلام :ولَعَلَّ طاعِنا يَطعَنُ عَلَى التَّدبيرِ مِن جِهَةٍ اُخرى فَيَقولَ : كَيفَ يَكونُ هاهُنا تَدبيرٌ ونَحنُ نَرَى النّاسَ في هذِهِ الدُّنيا مَن عَزَّ بَزَّ (6) ، فَالقَوِيُّ يَظلِمُ ويَغصِبُ ، وَالضَّعيفُ يُظلَمُ ويُسامُ الخَسفَ (7) ، وَالصّالِحُ فَقيرٌ مُبتَلىً ، وَالفاسِقُ مُعافىً مُوَسَّعٌ عَلَيهِ ، ومَن رَكِبَ فاحِشَةً أوِ انتَهَكَ مُحَرَّما لَم يُعاجَل بِالعُقوبَةِ . فَلَو كانَ في العالَمِ تَدبيرٌ لَجَرَتِ الاُمورُ عَلَى القِياسِ القائِمِ ، فَكانَ الصّالِحُ هُوَ المَرزوقَ ، وَالطّالِحُ هُوَ المَحرومَ ، وكانَ القَوِيُّ يُمنَعُ مِن ظُلمِ الضَّعيفِ ، وَالمُتَهَتِّكُ لِلمَحارِمِ يُعاجَلُ بِالعُقوبَةِ . فَيُقالُ في جَوابِ ذلِكَ : إنَّ هذا لَو كانَ هكَذا لَذَهَبَ مَوضِعُ الإِحسانِ الَّذي فُضِّلَ بِهِ الإِنسانُ عَلى غَيرِهِ مِنَ الخَلقِ ، وحَملِ النَّفسِ عَلَى البِرِّ وَالعَمَلِ الصّالِحِ احتِسابا لِلثَّوابِ ، وثِقَةً بِما وَعَدَ اللّهُ مِنهُ ، ولَصارَ النّاسُ بِمَنزِلَةِ الدَّوابِّ الَّتي تُساسُ بِالعَصا وَالعَلَفِ ، ويُلمَعُ لَها بِكُلِّ واحَدٍ مِنهُما ساعَةً فَساعَةً فَتَستَقيمُ عَلى ذلِكَ ، ولَم يَكُن أحَدٌ يَعمَلُ عَلى يَقينٍ بِثَوابٍ أو عِقابٍ ، حَتّى كانَ هذا يُخرِجُهُم عَن حَدِّ الإِنسِيَّةِ إلى حَدِّ البَهائِمِ . ثُمَّ لا يَعرِفُ ما غابَ ولا يَعمَلُ إلّا عَلَى الحاضِرِ ، وكانَ يَحدُثُ مِن هذا أيضاً أن يَكونَ الصّالِحُ إنَّما يَعمَلُ الصّالِحاتِ لِلرِّزقِ وَالسَّعَةِ في هذِهِ الدُّنيا ، ويَكونَ المُمتَنِعُ مِنَ الظُّلمِ وَالفَواحِشِ إنَّما يَعِفُّ عَن ذلِكَ لِتَرَقُّبِ عُقوبَةٍ تَنزِلُ بِهِ مِن ساعَتِهِ ، حَتّى يَكونَ أفعالُ النّاسِ كُلُّها تَجري عَلَى الحاضِرِ ، لا يَشوبُها شَيءٌ مِنَ اليَقينِ بِما عِندَ اللّهِ ، ولا يَستَحِقّونَ ثَوابَ الآخِرَةِ وَالنَّعيمَ الدّائِمَ فيها ، مَعَ أنَّ هذِهِ الاُمورَ الَّتي ذَكَرَهَا الطّاعِنُ ، مِنَ الغِنى وَالفَقرِ وَالعافِيَةِ وَالبَلاءِ لَيسَت بِجارِيَةٍ عَلى خِلافِ قِياسِهِ ، بَل قَد تَجري عَلى ذلِكَ أحيانا . (8)

.


1- .الأعراف : 96 .
2- .الفتح : 4 .
3- .غرر الحكم : ج 3 ص 234 ح 4323 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 189 ح 3915 .
4- .غرر الحكم : ج 1 ص 62 ح 233 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 61 ح 1571 .
5- .الكافي : ج 2 ص 15 ح 4 عن حفص بن البختري وهشام بن سالم وغيرهما وح 1 عن أبي حمزة عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 69 ص 199 ح 18 .
6- .قال الجوهري : بَزَّهُ يبَزّه بَزّا أي سلبه. وفي المثل: «مَن عَزّ بَزَّ» أي من غَلَبَ أخذ السَّلَب (بحار الأنوار : ج 3 ص 145) .
7- .أسامه الخسف : أولاهُ الذُّلَّ والهَوانَ (المصباح المنير : ص 169 «خسف») .
8- .بحار الأنوار : ج 3 ص 141 نقلاً عن توحيد المفضّل .

ص: 185

«و اگر مردم شهرها ايمان آورده و پروا پيشه كرده بودند ، هر آينه بركاتى از آسمان و زمين برايشان مى گشوديم ؛ ولى تكذيب كردند و ما هم به [كيفر] اعمالشان ، مجازاتشان كرديم» .

«اوست آن كس كه در دل هاى مؤمنان ، آرامش را فرو فرستاد تا ايمانى بر ايمان خود بيفزايند ، و سپاهيان آسمان ها و زمين ، از آنِ خدايند ، و خدا ، دانا و حكيم است» .

حديثامام على عليه السلام :با [نردبان] ايمان است كه به اوج خوش بختى و نهايت شادمانى مى توان رسيد .

امام على عليه السلام :[ارزش و كمال] انسان ، به ايمان اوست .

امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند عز و جل : «او كسى است كه در دل هاى مؤمنان ، آرامش را فرو فرستاد» _ :يعنى ايمان را .

امام صادق عليه السلام :و شايد كسى بر تدبير ، از ديگر سوى ، خُرده بگيرد و بگويد : چگونه تدبير در كار است ، حال آن كه مى بينيم در اين دنيا ، آن كه قوى تر است ، بَرنده است . زورمند ، زور مى گويد و [ حقّ ديگران را] غصب مى كند ، و ناتوان ، زور مى بيند و پايمال مى شود . نيكان ، فقير و گرفتارند و بدكاران ، تن درست و برخوردار ، و آن كه مرتكب گناه يا حرامى مى شود ، به زودى كيفر نمى بيند . پس اگر در عالم ، تدبيرى بود ، همانا كارها بر روالى درست پيش مى رفت : نيكان ، برخوردار مى بودند و بدكاران ، محروم . زورمند ، از ستم كردن به ناتوان ، باز داشته مى شد ، و آن كه هتك حرمت مى كرد ، بى درنگ ، مجازات مى شد . در پاسخ اين ايراد گفته مى شود : اگر چنين مى بود ، ديگر جايى براى نيكى كردن و دست زدن به كارهاى خوب _ كه مايه امتياز انسان بر ديگر مخلوقات است _ ، نمى مانْد ، و انگيزه اى براى وا داشتن خويش به نيكى و كار شايسته به منظور دستيابى به پاداش خداوند و اعتماد به آنچه خدا وعده داده است ، وجود نمى داشت ، و مردم ، چونان حيوانات مى شدند كه با چوب و علف به راه مى آيند ، و هر از گاهى ، يكى از اين دو (چوب و علف) به آنها نشان داده مى شود تا سر در فرمان داشته باشند ، و هيچ كس بر پايه يقين به پاداش يا كيفر ، كار نمى كرد ، تا جايى كه اين امر ، آنان را از مرز انسانيت به مرز حيوانيت مى برد . ديگر ، اين كه : كسى به آنچه [از ثواب الهى] غايب است ، باور نمى داشت و جز براى آنچه نقد است ، كار نمى كرد ، و حاصل امر نيز آن مى شد كه آن كه كار نيك مى كرد ، صرفا براى روزى و رفاه در همين دنيا كار مى كرد ، و آن كه از ستم و كارهاى زشتْ خوددارى مى ورزيد ، تنها از ترس مجازات فورى از آنها خوددارى مى نمود ، به طورى كه اعمال و رفتار مردم ، تماما بر اساس وضعيت حاضر ، صورت مى پذيرفت و با كمترين يقين به آنچه نزد خداست ، همراه نمى بود و مستحقّ پاداش آخرت و نعمت جاويدان آن نمى شدند . علاوه بر اينها، چيزهايى كه آن خُرده گير بر شمرد ، يعنى ثروتمندى و فقر و تن درستى و بيمارى ، بر خلاف روال [و قاعده اش] نيست ؛ بلكه گاهى اوقات ، چنين است .

.

ص: 186

7 / 3عُلُوُّ الهِمَّةِالإمام عليّ عليه السلام :المَرءُ بِهِمَّتِهِ ، لا بِقُنيَتِهِ (1) . (2)

.


1- .قُنيَة : أي أصل مال (مجمع البحرين : ج 3 ص 1518 «قنا») .
2- .غرر الحكم : ج 2 ص 155 ح 2167 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 68 ح 1728 فيه «بزينته» بدل «بقنيته» و ص 61 ح 1569 وليس فيه ذيله .

ص: 187

7 / 3 بلند همتى

7 / 3بلند همتىامام على عليه السلام :[قدر] آدمى به همّت اوست ، نه به ثروتش .

.

ص: 188

عنه عليه السلام :قَدرُ الرَّجُلِ عَلى قَدرِ هِمَّتِهِ . (1)

عنه عليه السلام :مَن شَرُفَت هِمَّتُهُ ، عَظُمَت قيمَتُهُ . (2)

عنه عليه السلام :ما رَفَعَ امرَأً كَهِمَّتِهِ ، ولا وَضَعَهُ كَشَهوَتِهِ . (3)

7 / 4العَمَلُ الصّالِحُالكتاب«وَمَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلَا يُظْلَمُونَ نَقِيرًا» . (4)

«مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ» . (5)

«وَ مَن يَأْتِهِ مُؤْمِنًا قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُوْلَئِكَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَى» . (6)

«فَأَمَّا مَن تَابَ وَ ءَامَنَ وَ عَمِلَ صَالِحًا فَعَسَى أَن يَكُونَ مِنَ الْمُفْلِحِينَ» . (7)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :العَمَلُ يَبلُغُ بِكَ الغايَةَ . (8)

.


1- .نهج البلاغة : الحكمة 47 ، نزهة الناظر : ص 72 ح 141 ، غرر الحكم : ج 4 ص 500 ح 6743 وج 6 ص 213 ح 10059 وفيه «هموم» بدل «قدر» و ح 5763 وفيه «شجاعة» بدل «قدر» ، بحار الأنوار : ج 70 ص 4 ح 2 ؛ مطالب السؤول : ص 236 .
2- .غرر الحكم : ج 5 ص 272 ح 8320 .
3- .غرر الحكم : ج 6 ص 143 ح 9850 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 484 ح 8928 .
4- .النساء : 124 .
5- .النحل : 97 .
6- .طه : 75 .
7- .القصص : 67 .
8- .غرر الحكم : ج 2 ص 123 ح 2060 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 63 ح 1625 .

ص: 189

7 / 4 كار شايسته

امام على عليه السلام :قدر انسان ، به قدر همّت اوست .

امام على عليه السلام :آن كه همّتش والاست ، ارزشش بالاست .

امام على عليه السلام :آدمى را چيزى چون همّتش بالا نبُرد ، و چيزى چون شهوتش او را پست نكرد .

7 / 4كار شايستهقرآن«و كسانى كه كارهاى شايسته انجام دهند ، چه مرد و چه زن ، در حالى كه مؤمن باشند ، آنان به بهشت مى روند ، و [حتّى] به قدر گودى پشت هسته خرمايى به آنان ستم نمى شود» .

«هر كس ، چه مرد و چه زن ، كار شايسته كند و مؤمن باشد ، هر آينه او را با زندگى پاكيزه اى زندگانى مى بخشيم و مسلّما به آنان ، بهتر از آنچه انجام مى دادند ، پاداش خواهيم داد» .

«و كسانى كه مؤمن به نزد او (خدا) روند ، در حالى كه كارهاى شايسته انجام داده باشند ، براى آنان ، درجات والا خواهد بود» .

«و امّا آن كه توبه كند و ايمان آورد و كارهاى شايسته كند ، اميد است كه از رستگاران باشد» .

حديثامام على عليه السلام :كار [نيك] ، تو را به مقصد مى رساند .

.

ص: 190

عنه عليه السلام :المَرءُ يوزَنُ بِقَولِهِ ويُقَوَّمُ بِفِعلِهِ ، فَقُل ما تَرَجَّحُ زِنَتُهُ ، وَافعَل ما تَجِلُّ قيمَتُهُ . (1)

تنبيه الخواطر :قيلَ لِلُقمانَ عليه السلام : ألَستَ عَبدَ آلِ فُلانٍ ؟ قالَ بَلى ، قيلَ : فَما بَلَغَ بِكَ ما نَرى ؟ قالَ : صِدقُ الحَديثِ ، وأداءُ الأَمانَةِ ، وتَركُ ما لا يَعنيني ، وغَضُّ بَصَري ، وكَفُّ لِساني ، وعِفَّةُ طُعمَتي ، فَمَن نَقَصَ عَن هذا فَهُوَ دوني ، ومَن زادَ عَلَيهِ فَهُوَ فَوقي ، ومَن عَمِلَهُ فَهُوَ مِثلي . (2)

7 / 5مُجاهَدَةُ النَّفسِالكتاب«وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا * وَ قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا» . (3)

«قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَكَّى» . (4)

الحديثتفسير القمّي عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال :سَأَلتُهُ عَن قَولِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ: «وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا» ، قالَ : خَلَقَها وصَوَّرَها ، وقَولُهُ : «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا» أي عَرَّفَها وألهَمَهَا ثُمَّ خَيَّرَها فَاختارَت ، «قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا» يَعني نَفسَهُ طَهَّرَها ، «وَ قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا» أي أغواها . (5)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن جاهَدَ نَفسَهُ أكمَلَ التُّقى . (6)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 64 ح 1848 .
2- .تنبيه الخواطر : ج 2 ص 230 ، المواعظ العدديّة : ص 67 وفيه «طمعتي» بدل «طعمتي» ، بحارالأنوار : ج 13 ص 426 ح 21 ؛ الموطّأ : ج 2 ص 990 ح 17 وليس فيه ذيله من «وغضّ بصري ...» .
3- .الشمس : 7 _ 10 .
4- .الأعلى : 14 .
5- .تفسير القمّي : ج 2 ص 424 ، بحارالأنوار : ج 24 ص 70 ح 4 .
6- .غرر الحكم : ج 5 ص 154 ح 7751 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 429 ح 7322 .

ص: 191

7 / 5 پيكار با نفس

امام على عليه السلام :آدمى به گفتارش سنجيده و با كردارش ارزيابى مى شود . پس گفتار وزين بگو ، و كردار پُرارزش به جاى آور .

تنبيه الخواطر :به لقمان ... گفته شد : آيا تو بنده فلان خاندان نبودى ؟ گفت : «چرا» . گفته شد : پس چه چيزْ تو را به اين جا رساند كه مى بينيم؟ گفت : «راستگويى ، امانتدارى ، ترك چيزهاى بيهوده ، پوشاندن چشمم [از گناه] ، نگه داشتن زبانم ، و پاك داشتن خوراك و شكمم [از حرام] . پس هر كس كمتر از اينها را داشته باشد ، او از من كمتر است ، و هر كس از اينها بيشتر داشته باشد ، او برتر از من است ، و هر كس به اين ها عمل كند ، او مانند [و هم رديفِ] من است» .

7 / 5پيكار با نفسقرآن«سوگند به نفس و آن كس كه آن را درست كرد ، سپس پليدكارى و پرهيزگارى اش را به آن الهام كرد [ كه] هر كس آن را پاك گردانيد ، مسلّما رستگار شد ، و هر كه آلوده اش ساخت ، به يقين در باخت» .

«همانا رستگار شد آن كس كه خود را پاك گردانيد» .

حديثتفسير القمّى- به نقل از ابو بصير_ :از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جل : «و سوگند به نفْس و آن كس كه آن را درست كرد» پرسيدم . فرمود : «يعنى آن را آفريد و صورتش بخشيد . و سخن او : «سپس پليدكارى و پرهيزگارى اش را به آن الهام كرد» ، يعنى [اين دو را] به آن شناساند و الهام كرد و سپس آن را مخيّر ساخت و نفس هم [يكى از اين دو راه را ]اختيار كرد . «هر كس آن را پاك گردانيد ، مسلّما رستگار شد» ، يعنى نفسِ خود را پاك گردانيد . «و هر كه آلوده اش ساخت ، به يقين در باخت» ، يعنى نفس خود را گم راه ساخت .

امام على عليه السلام :هر كه با نفس خويش بستيزد ، پرهيزگارى را به كمال رسانده است .

.

ص: 192

عنه عليه السلام :في مُجاهَدَةِ النَّفسِ كَمالُ الصَّلاحِ . (1)

عنه عليه السلام :مَن أجهَدَ نَفسَهُ في إصلاحِها سَعِدَ . (2)

عنه عليه السلام :جاهِد شَهوَتَكَ ، وغالِب غَضَبَكَ ، وخالِف سوءَ عادَتِكَ ، تَزكُ (3) نَفسُكَ ، ويَكمُل عَقلُكَ ، وتَستَكمِل ثَوابَ رَبِّكَ . (4)

عنه عليه السلام :بِتَزكِيَةِ النَّفسِ يَحصُلُ الصَّفاءُ . (5)

عنه عليه السلام :ذِروَةُ الغاياتِ لا يَنالُها إلّا ذَوُو التَّهذيبِ وَالمُجاهَداتِ . (6)

عنه عليه السلام_ عِندَما سُئِلَ عليه السلام عَنِ العالَمِ العِلوِيِّ ، فَقالَ _ :صُوَرٌ عارِيَةٌ عَنِ المَوادِّ ، عالِيَةٌ عَنِ القُوَّةِ وَالاِستِعدادِ ، تَجَلّى لَها فَأَشرَقَت ، وطالَعَها فَتَلَألَأَت ، وألقى في هُوِيَّتِها مِثالَهُ ، فَأَظهَرَ عَنها أفعالَهُ ، وخَلَقَ الإِنسانَ ذا نَفسٍ ناطِقَةٍ ، إن زَكّاها بِالعِلمِ وَالعَمَلِ فَقَد شابَهَت جَواهِرَ أوائِلِ عِلَلِها ، وإذَا اعتَدَلَ مِزاجُها (7) وفارَقَتِ الأَضدادَ فَقَد شارَكَ بِهَا السَّبعَ الشِّدادَ . 8

.


1- .غرر الحكم : ج 4 ص 394 ح 6449 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 353 ح 5955 .
2- .غرر الحكم : ج 5 ص 258 ح 8246 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 445 ح 7821 وفيه «صلاحها» بدل «إصلاحها» .
3- .الزَّكاةُ لغةً : الطهارة والنماء والبركة والمدح (النهاية : ج 2 ص 307 «زكا») .
4- .غرر الحكم : ج 3 ص 365 ح 4760 .
5- .تنبيه الخواطر : ج 2 ص 119 .
6- .غرر الحكم : ج 4 ص 34 ح 5190 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 256 ح 4753 .
7- .المِزاجُ : ما رُكِّبَ في الإنسان من الطبائع (انظر : مجمع البحرين : ج 3 ص 1692 «مزج») .

ص: 193

امام على عليه السلام :كمالِ شايستگى ، در گرو پيكار با نفس است .

امام على عليه السلام :هر كس خود را در راه اصلاح نفْس خويش به رنج افكَنَد ، به سعادت دست مى يابد .

امام على عليه السلام :با خواهش [نفس] خود ، پيكار كن ، و با خشمت بستيز ، و با عادت هاى بد خود ، مخالفت نما تا جانت پاكيزه شود و خِردت كمال يابد و از پاداش پروردگارت بهره كامل ببرى .

امام على عليه السلام :با تزكيه نفس است كه صفا[ى دل و نفسْ] حاصل مى شود .

امام على عليه السلام :به اوج اهداف نمى رسند ، مگر اهل تهذيب [نفس] و مجاهده [با آن] .

امام على عليه السلام_ هنگامى كه در باره جهان بَرين از ايشان پرسيده شد _ :صورت هايى هستند برهنه از مادّه ، و فراتر از قوّه و استعداد . خداوند بر آن صورت ها تجلّى كرد و آنها [به نور وجودْ] روشن شدند ، و به آنها نگريست و درخشان شدند ، و مثال خود را در ماهيت آنها افكند ، پس افعالش را از آنها پديدار ساخت ، و انسان را داراى نفس ناطقه اى [مُدرك معقولات] آفريد كه اگر آن را با دانش و كردار ، پاك گرداند و بپروراند ، با گوهرهاى اوّليه علّت هايش (ذات عقول مقدّسه) همسان مى گردد ، و هر گاه مزاجش [يعنى خصوصيات اخلاقى اش] معتدل [و دور از افراط و تفريط] شود و اضداد ، جدا گردند ، با آن هفت آسمان محكم (نفوس فلكيه) شريك مى شود . 1

.

ص: 194

7 / 6أربَعُ خِصالٍالإمام عليّ عليه السلام : حُسنُ الخِصالِ مِنَ الصَّلصالِ مَقصودٌ !وَالمَرءُ بِالفِعلِ مَمدوحٌ ومَردودٌ وإنَّما يَرفَعُ الإِنسانَ أربَعَةٌ !الحِلمُ وَالعِلمُ وَالإِحسانُ وَالجودُ . (1)

7 / 7عَلاماتُ الكَمالِالأمالي للطوسي عن جابر بن عبد اللّه الأنصاري :أقبَلَ العَبّاسُ ذاتَ يَومٍ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله _ وكانَ العَبّاسُ طُوالاً حَسَنَ الجِسمِ _ فَلَمّا رَآهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله تَبَسَّمَ إلَيهِ ، فَقالَ : إنَّكَ يا عَمِّ لَجَميلٌ ! فَقالَ العَبّاسُ : مَا الجَمالُ بِالرِّجالِ يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : صَوابُ القَولِ بِالحَقِّ . قالَ : فَمَا الكَمالُ ؟ قالَ : تَقوَى اللّهِ عَزَّ وجلَّ وحُسنُ الخُلُقِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :الكَمالُ في ثَلاثٍ : الصَّبرُ عَلَى النَّوائبِ ، وَالتَّوَرُّعُ فِي المَطالِبِ ، وإسعافُ الطّالِبِ . (3)

عنه عليه السلام :إذا كانَت مَحاسِنُ الرَّجُلِ أكثَرَ مِن مَساويهِ فَذلِكَ الكامِلُ ، وإذا كانَ مُتَساوِيَ المَحاسِنِ وَالمَساوِي فَذلِكَ المُتَماسِكُ ، وإن زادَت مَساويهِ عَلى مَحاسِنِهِ فَذلِكَ الهالِكُ . (4)

عنه عليه السلام :الكامِلُ مَن غَلَبَ جِدُّهُ هَزلَهُ . (5)

.


1- .المواعظ العدديّة : ص 221 .
2- .الأمالي للطوسي : ص 497 ح 1092 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 290 ح 27 .
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 45 ح 1777 .
4- .غرر الحكم : ج 3 ص 193 ح 4175 .
5- .غرر الحكم : ج 2 ص 162 ح 2197 .

ص: 195

7 / 6 چهار ويژگى
7 / 7 نشانه هاى كمال

7 / 6چهار ويژگىامام على عليه السلام :[رسيدن به] خصلت هاى نيكو ، از گِل خشكيده (آدمى) ، مقصود است و انسان ، با كردار است كه ستوده يا نكوهيده مى گردد . همانا انسان را چهار خصلت بالا مى برد : بردبارى و دانايى و نيكوكارى و بخشندگى .

7 / 7نشانه هاى كمالالأمالى ، طوسى_ به نقل از جابر بن عبد اللّه انصارى _ :روزى عبّاس به سوى پيامبر خدا آمد . عبّاس ، مردى بلندقامت و خوش اندام بود . پيامبر صلى الله عليه و آله با ديدن او لبخند زد و فرمود : «عمو جان ! شما واقعا زيبايى !» . عبّاس گفت : زيبايى مرد به چيست ، اى پيامبر خدا؟ فرمود : «به گفتنِ سخن حق» . گفت : كمال چيست ؟ فرمود : «پروا داشتن از خداوند عز و جل و خوش خويى» .

امام على عليه السلام :كمال ، در سه چيز است : شكيبايى بر گرفتارى ها ، خوددارى در برابر خواهش ها ، و كمك كردن به جوينده[ى كمك] .

امام على عليه السلام :هر گاه خوبى هاى مرد از بدى هايش بيشتر باشد ، او كامل است . هر گاه خوبى ها و بدى هايش برابر باشد ، او به هم پيوسته است ، و اگر بدى هايش از خوبى هايش بيشتر باشد ، او هلاك شونده است .

امام على عليه السلام :[انسانِ] كامل ، كسى است كه جدّى او بر شوخى اش چيره باشد .

.

ص: 196

عنه عليه السلام :تَسَربَلِ الحَياءَ وَادَّرِعِ الوَفاءَ وَاحفَظِ الإِخاءَ وأقلِل مُحادَثَةَ النِّساءِ ، يَكمُل لَكَ السَّناءُ . (1)

عنه عليه السلام :مِن كَمالِ الإِنسانِ ووُفورِ فَضلِهِ ، استِشعارُهُ بِنَفسِهِ النُّقصانَ . (2)

عنه عليه السلام :ما نَقَّصَ نَفسَهُ إلّا كامِلٌ . (3)

عنه عليه السلام_ في الشِّعرِ المَنسوبِ إلَيهِ _ : أَتَمُّ الناسِ أَعْلَمُهُم بِنَقصِهْوأَقمَعُهُم لِشَهوَتِهِ وحِرْصِهْ فلاتَستَغْلِ عافِيَةً بشيءٍولا تَستَرخِصَنْ داءً لِرُخْصِهْ . (4)

الإمام الباقر عليه السلام :الكَمالُ كُلُّ الكَمالِ التَّفَقُّهُ فِي الدِّينِ ، وَالصَّبرُ عَلَى النّائِبَةِ ، وتَقديرُ المَعيشَةِ . (5)

الإمام الصادق عليه السلام :ثَلاثُ خِصالٍ مَن رُزِقَها كانَ كامِلاً : العَقلُ ، وَالجَمالُ ، وَالفَصاحَةُ . (6)

عنه عليه السلام :لا يَنبَغي لِمَن لَم يَكُن عالِما أن يُعَدَّ سَعيدا ، ولا لِمَن لَم يَكُن وَدودا أن يُعَدَّ حَميدا، ولا لِمَن لَم يَكُن صَبورا يُعَدَّ كامِلاً . (7)

.


1- .غرر الحكم : ج 3 ص 301 ح 4536 .
2- .غرر الحكم : ج 6 ص 45 ح 9442 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 471 ح 8612 .
3- .غرر الحكم : ج 6 ص 53 ح 9470 .
4- .مطالب السؤول : ص 258 ؛ بحار الأنوار : ج 78 ص 89 ح 92 .
5- .الكافي : ج 1 ص 32 ح 4 ، تحف العقول : ص 292 ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 255 عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 78 ص 172 ح 3 .
6- .تحف العقول : ص 320 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 234 ح 107 .
7- .تحف العقول : ص 364 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 246 ح 70 .

ص: 197

امام على عليه السلام :جامه حيا بپوش ، و زره وفادارى بر تن كن ، و برادرى را نگه دار ، و با زنان ، كمتر سخن بگو تا بلندمرتبگى ات كامل شود .

امام على عليه السلام :آگاهى انسان از كاستى اش ، نشانه كمال [او] و فراوانى فضل اوست .

امام على عليه السلام :خود را ناقص نمى شمُرَد ، مگر شخص كامل .

امام على عليه السلام_ در شعر منسوب به ايشان _ :كامل ترينِ مردم ، كسى است كه به كاستى خويش آگاه تر باشد و خواست و آز خويش را بيشتر سركوب كند . پس عافيت را به هيچ بهايى مفروش و هيچ دردى را به جهت ناچيز بودن آن ، دستِ كم مگير .

امام باقر عليه السلام :كمال حقيقى ، عبارت است از : فهم در دين ، شكيبايى در گرفتارى ها ، و اندازه نگه داشتن در معاش .

امام صادق عليه السلام :سه خصلت اند كه روزىِ هر كس شوند [و در او جمع گردند] ، او ، كامل است : خِرد ، زيبايى ، و شيوايى [در سخن گفتن] .

امام صادق عليه السلام :شايسته نيست آن را كه دانا نيست ، خوش بخت شمرد ، و آن را كه مهربان نيست ، ستوده شمرد ، و آن را كه شكيبا نيست ، كامل شمرد .

.

ص: 198

الفصل الثامن: آفات الإنسانية8 / 1الجَهلُ وَالغَفلَةُالكتاب«وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِْنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَايَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَايُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ ءَاذَانٌ لَايَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِكَ كَالأَْنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ» . (1)

«أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً» . (2)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :خَلَقَ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ الإِنسَ ثَلاثَةَ أصنافٍ : صِنفٌ كَالبَهائِمِ ، قالَ اللّهُ تَعالى : «لَهُمْ قُلُوبٌ لَايَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَايُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ ءَاذَانٌ لَايَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِكَ كَالأَْنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» . وصِنفٌ أجسادُهُم أجسادُ بَني آدَمَ ، وأرواحُهُم أرواحُ الشَّياطينَ . وصِنفٌ في ظِلِّ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ يَومَ لا ظِلَّ إلّا ظِلُّهُ . (3)

.


1- .الأعراف : 179 .
2- .الفرقان : 44 .
3- .العظمة : ص 485 ح 1097 ، المطالب العالية : ج 3 ص 267 ح 3450 ، نوادر الاُصول : ج 1 ص 128 ، تفسير القرطبي : ج 1 ص 318 كلّها عن أبي الدرداء والثلاثة الأخيرة نحوه ، كنز العمّال : ج 6 ص 143 ح 15179 ؛ بحار الأنوار : ج 63 ص 292 نقلاً عن ابن أبي الدنيا في كتاب مكائد الشيطان عن أبي الدرداء .

ص: 199

فصل هشتم : آسيب هاى انسان
8 / 1 نادانى و ناهشيارى

فصل هشتم : آسيب هاى انسان8 / 1نادانى و ناهشيارىقرآن«هر آينه ، بسيارى از جنّيان و آدميان را براى دوزخ آفريده ايم ، [چرا كه] دل هايى دارند كه با آنها دريافت نمى كنند ، و چشمانى دارند كه با آنها نمى بينند ، و گوش هايى دارند كه با آنها نمى شنوند . آنان ، همانند چارپايان ، بلكه گم راه تر [و پست تر] ند . آنان ، ناهشياران اند» .

«يا گمان دارى كه بيشترشان مى شنوند يا مى انديشند ؟ آنان ، جز مانند ستوران نيستند ؛ بلكه گم راه ترند» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل انسان ها را بر سه گروه آفريد : گروهى چون ستوران اند . خداوند متعال فرموده است : «دل هايى دارند كه با آنها دريافت نمى كنند ، و چشمانى دارند كه با آنها نمى بينند ، و گوش هايى دارند كه با آنها نمى شنوند . آنان ، همانند چارپايان اند ؛ بلكه گم راه ترند» . گروهى تن هايشان ، تن هاى آدمى زادگان است ، و جان هايشان ، جان هاى اهريمنان ، و گروهى در سايه خداوند عز و جل هستند ، در آن روزى كه سايه اى جز سايه او نيست .

.

ص: 200

الإمام عليّ عليه السلام_ في الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :قَبيحٌ بِذِي العَقلِ أن يَكونَ بَهيمَةً وقَد أمكَنَهُ أن يَكونَ إنسانا ، وقَد أمكَنَهُ أن يَكونَ مَلَكا ، وأن يَرضى لِنَفسِهِ بِقُنيَةٍ مُعارَةٍ وحَياةٍ مُستَرَدَّةٍ ، ولَهُ أن يَتَّخِذَ قُنيَةً مُخَلَّدَةً وحَياةً مُؤَبَّدَةً . (1)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ مِن دُعائِهِ عليه السلام فِي التَّحميدِ للّهِِ عَزَّ وجَلَّ _ :... الحَمدُ للّهِِ الَّذي لَو حَبَسَ عَن عِبادِهِ مَعرِفَةَ حَمدِهِ عَلى ما أبلاهُم مِن مِنَنِهِ المُتَتابِعَةِ وأسبَغَ عَلَيهِم مِن نِعَمِهِ المُتَظاهِرَةِ ، لَتَصَرَّفوا في مِنَنِهِ فَلَم يَحمَدوهُ ، وتَوَسَّعوا في رِزقِهِ فَلَم يَشكُروهُ ، ولَو كانوا كَذلِكَ لَخَرَجوا مِن حُدودِ الإِنسانِيَّةِ إلى حَدِّ البَهيمِيَّةِ ، فَكانوا كَما وَصَفَ في مُحكَمِ كِتابِهِ : «إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً» (2) . (3)

راجع : ص 158 (الإنسان / الفصل السادس : خصائص الإنسان الذميمة / الجهل) .

8 / 2اِتِّباعُ الهَوىالكتاب«وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِى ءَاتَيْنَاهُ ءَايَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ * وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَْرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَث ذَّلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِايَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ» . (4)

.


1- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 306 ح 508 .
2- .الفرقان : 44 .
3- .الصحيفة السجّادية : ص 20 الدعاء 1 .
4- .الأعراف : 175 و 176 .

ص: 201

8 / 2 پيروى از هوس

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :براى صاحب خِرد ، زشت است كه حيوان باشد ، در حالى كه مى تواند انسان باشد و مى تواند فرشته باشد ، و [برايش زشت است كه] به دارايىِ عاريتى و زندگى باز ستاندنى رضايت دهد ، در حالى كه مى تواند دارايى جاويدان و زندگى ابدى به دست آورد .

امام زين العابدين عليه السلام_ از دعاى ايشان در ستايش خداوند عز و جل _ :سپاس ، خدايى را كه اگر شناخت ستايش خود را در برابر احسان هاى پياپى و نعمت هاى فراوانى كه به بندگانش ارزانى داشته است ، از آنان باز مى داشت ، از نعمت هايش بهره مى گرفتند و ستايشش نمى كردند ، و از روزى او ، بى دريغ برخوردار مى شدند ؛ ليكن سپاسش نمى گفتند ، و اگر چنين بودند ، آن گاه از مرزهاى انسانيت به مرز حيوانيت ، سقوط مى كردند و چنان مى شدند كه خداوند در كتاب استوار خود فرموده است : «آنان ، همانند چارپايان اند ؛ بلكه گم راه ترند» .

ر . ك : ص 159 (انسان / فصل ششم : ويژگى هاى نكوهيده انسان / نادانى) .

8 / 2پيروى از هوسقرآن«و بر آنان بخوان خبر آن كس را كه آيات خود را به او داده بوديم ؛ ولى از آن عارى گشت . آن گاه شيطان ، او را دنبال كرد و از گم راهان شد . و اگر مى خواستيم ، مسلّما قدر او را به وسيله آن [آيات ]بالا مى برديم ؛ امّا او به زمين (دنيا) گراييد و از هوس خويش ، پيروى كرد . از اين رو ، داستانش چون داستان سگ است كه اگر بر آن حمله ور شوى ، زبان از كام بر مى آوَرَد و اگر رهايش كنى ، [باز هم] زبان از كام بر مى آوَرَد . اين ، مَثَل آن گروهى است كه آيات ما را تكذيب كردند . پس اين داستان ها را حكايت كن . شايد كه آنان بينديشند» .

.

ص: 202

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :حُبُّكَ لِلشَّيءِ يُعمي ويُصِمُّ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّكَ إن أطَعتَ هَواكَ أصَمَّكَ وأعماكَ ، وأفسَدَ مُنقَلَبَكَ وأرداكَ. (2)

8 / 3تَركُ العَمَلِ بِالعِلمِالكتاب«مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُواْ التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارَا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِايَاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ» . (3)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ فِي الإِخبارِ بِما يَأتي عَلى اُمَّتِهِ _ :مَساجِدُهُم مَعمورَةٌ بِالأَذانِ ، وقُلوبُهُم خالِيَةٌ مِنَ الإِيمانِ بِمَا استَخَفّوا بِالقُرآنِ ، وبَلَغَ المُؤمِنَ عَنهُم كُلُّ هَوانٍ . فَعِندَ ذلِكَ تَرى وُجوهَهُم وَجوهَ الآدَمِيّينَ ، وقُلوبَهُم قُلوبُ الشَّياطينِ ، كَلامُهُم أحلى مِنَ العَسَلِ ، وقُلوبُهُم أمَرُّ مِنَ الحَنظَلِ ، فَهُم ذِئابٌ عَلَيهِم ثِيابٌ ، ما مِن يَومٍ إلّا يَقولُ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : أفَبي تَغتَرّونَ (4) ؟ أم عَلَيَّ تَجتَرِئونَ ؟ «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ» (5) . (6)

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 380 ح 5814 ، المجازات النبويّة : ص 171 ح 138 ، عوالي اللآلي : ج 1 ص 124 ح 57 عن أبي الدرداء ، بحارالأنوار : ج 77 ص 165 ح 2 .
2- .غرر الحكم : ج 3 ص 56 ح 3807 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 172 ح 3594 .
3- .الجمعة : 5 .
4- .في المصدر : «أنّى تفترون» ، وما في المتن أثبتناه من بحارالأنوار .
5- .المؤمنون : 115 .
6- .جامع الأخبار : ص 396 ح 1100 عن جابر بن عبداللّه الأنصاري ، بحارالأنوار : ج 52 ص 262 ح 148 .

ص: 203

8 / 3 به كار نبستن علم

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عشق تو به چيزى ، تو را كور و كَر مى كند .

امام على عليه السلام :اگر از هوس خويش فرمان ببرى ، تو را كَر و كور مى كند و بازگشتگاهت (آينده و فرداى قيامتت) را تباه مى سازد و به هلاكتت مى افكند .

8 / 3به كار نبستن علمقرآن«مَثَل كسانى كه [عمل به] تورات بر آنان بار شد ، آن گاه آن را به كار نبستند ، همچون مَثَل خرى است كه كتاب هايى را بر پشت مى كشد . چه زشت است وصف آن قومى كه آيات خدا را به دروغ گرفتند ! و خدا ، مردم ستمگر را راه نمى نمايد» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در خبر دادن از آنچه براى امّتش پيش مى آيد _ :مسجدهايشان از اذان ، آباد است ، و دل هايشان از ايمان ، تهى است ؛ زيرا قرآن را سبُك مى انگارند و از ايشان ، هر گونه تحقيرى به مؤمنان مى رسد . پس در اين هنگام ، ايشان را مى بينى كه چهره هايشان ، چهره آدميان است و دل هايشان ، دل هاى شياطين . گفتارشان از شهد ، شيرين تر است و دل هايشان از شرنگ ، تلخ تر . گرگ هايى هستند كه جامه در پوشيده اند . هيچ روزى نيست ، مگر آن كه خداوند _ تبارك و تعالى _ مى فرمايد : «آيا به من غرّه مى شويد يا كه بر من ، گستاخ گشته ايد؟ «آيا پنداشته ايد كه ما شما را بيهوده آفريده ايم و به سوى ما باز نمى گرديد ؟» » .

.

ص: 204

الإمام عليّ عليه السلام_ في صِفاتِ الفُسّاقِ _ :وآخَرُ قَد تَسَمّى عالِما ولَيسَ بِهِ ، فَاقتَبَسَ جَهائِلَ مِن جُهّالٍ ، وأضاليلَ مِن ضُلّالٍ ، ونَصَبَ لِلنّاسِ أشراكا مِن حَبائِلِ غُرورٍ ، وقَولِ زورٍ ؛ قَد حَمَلَ الكِتابَ عَلى آرائِهِ ، وعَطَفَ الحَقَّ عَلى أهوائِهِ ، يُؤمِنُ النّاسَ مِنَ العَظائِمِ ، ويُهَوِّنُ كَبيرَ الجَرائِمِ ، يَقولُ : أقِفُ عِندَ الشُّبَهاتِ ، وفيها وَقَعَ ؛ ويَقولُ : أعتَزِلُ البِدَعَ ، وبَينَهَا اضطَجَعَ ؛ فَالصّورَةُ صورَةُ إنسانٍ ، وَالقَلبُ قَلبُ حَيَوانٍ ، لا يَعرِفُ بابَ الهُدى فَيَتَّبِعَهُ ، ولا بابَ العَمى فَيَصُدَّ عَنهُ . وذلِكَ مَيِّتُ الأَحياءِ ! (1)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 87 ، بحارالأنوار : ج 2 ص 57 ح 5 .

ص: 205

امام على عليه السلام_ در وصف فاسقان _ :و ديگرى كه دانشمندش مى نامند ؛ ليكن چنان نيست ، كه او از نادانان ، مجموعه اى از نادانى را ، و از گم راهان ، مُشتى گم راهى فرا گرفته است و دام هايى از ريسمان هاى فريب و گفتار دروغ ، براى مردم گسترده است . قرآن را بر انديشه هاى خود سوار مى كند ، و حق را بر محور هوس ها [و عقايد ]خود مى چرخاند . مردم را از بلاها ، آسوده خاطر مى دارد و گناهان بزرگ را در نظرشان كوچك مى نماياند . مى گويد : «به گاهِ شبهات ، درنگ مى كنم» ، در حالى كه در آنها فرو افتاده است . مى گويد : «از بدعت ها كناره مى گيرم» ، در حالى كه ميان آنها خفته است . چهره اش چهره انسان است و دلش دلِ حيوان . نه راه راست را مى شناسد كه آن را بپيمايد ، و نه راه كورى و گم راهى را كه از آن روى برتابد . او مُرده اى است در ميان زندگان .

.

ص: 206

الفصل التاسع: الإنسان الكامل9 / 1خَليفَةُ اللّهِالكتاب«وَ إِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَئِكَةِ إِنِّى جَاعِلٌ فِى الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّى أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ * وَ عَلَّمَ ءَادَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَئِكَةِ فَقَالَ أَ نبِئونِى بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ * قَالُواْ سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ * قَالَ يَاادَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُم بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّى أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَ مَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ» . (1)

الحديثالإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ لَمّا قالَ لِلمَلائِكَةِ : «إِنِّى جَاعِلٌ فِى الْأَرْضِ خَلِيفَةً» ضَجَّتِ المَلائِكَةُ مِن ذلِكَ وقالوا : يا رَبِّ إن كُنتَ لابُدَّ جاعِلاً فِي الأَرضِ خَليفَةً فَاجعَلهُ مِنّا ، مِمَّن يَعمَلُ في خَلقِكَ بِطاعَتِكَ . فَرَدَّ عَلَيهِم : «إِنِّى أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ» . (2)

.


1- .البقرة : 30 _ 33 .
2- .علل الشرائع : ص 402 ح 2 عن يحيى بن أبي العلا الرازي ، بحارالأنوار : ج 11 ص 108 ح 17 .

ص: 207

فصل نهم : انسان كامل
9 / 1 جانشين خدا

فصل نهم : انسان كامل9 / 1جانشين خداقرآن«و آن گاه كه پروردگارت به فرشتگان فرمود : «من در زمين ، جانشينى قرار خواهم داد» ، فرشتگان گفتند : آيا در آن ، كسى را قرار مى دهى كه در آن ، تباهى كند و خون بريزد ، در حالى كه ما تو را مى ستاييم و تقديست مى كنيم ؟ فرمود : «من چيزى را مى دانم كه شما نمى دانيد» ، و همه نام ها را به آدم آموخت . سپس آنها را بر فرشتگان عرضه داشت و فرمود : «مرا از نام هاى اينان ، خبر دهيد ، اگر راستگوييد» . گفتند : پاكا تو ! ما را دانشى نيست ، جز همان كه تو خود به ما آموخته اى كه به راستى تو دانا و حكيمى . فرمود : «اى آدم ! نام هاى ايشان را به آنان (فرشتگان) خبر ده» و چون آدم ، آنان را از نام هاى ايشان خبر داد ، فرمود : «آيا به شما نگفتم كه من ، نهان آسمان ها و زمين را مى دانم ، و آنچه را آشكار مى كنيد و آنچه را پنهان مى داريد ، مى دانم ؟»» .

حديثامام صادق عليه السلام :خداوند عز و جل چون به فرشتگان فرمود : «من در زمين ، جانشينى قرار خواهم داد» ، فرشتگان از شنيدن اين سخن ، فرياد كشيدند و گفتند : پروردگارا! اگر تصميم قطعى دارى كه در زمينْ جانشين قرار دهى ، او را از ميان ما قرار ده ؛ از كسانى كه در آفرينش تو به فرمان تو عمل مى كنند . خداوند در پاسخشان فرمود : «من چيزى مى دانم كه شما نمى دانيد» .

.

ص: 208

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :يَقولُ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ : اِبنَ آدَمَ ، أنَا الحَيُّ لا أموتُ ، فَأَطِعني أجعَلكَ حَيّا لا تَموتُ ، وأنَا عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ . (1)

عدّة الداعي :وَرَدَ فِي الحَديثِ القُدسِيِّ : يَابنَ آدمَ ، أنَا غَنِيٌّ لا أفتَقِرُ ، أطِعني فيما أمَرتُكَ أجعَلكَ غَنِيّا لا تَفتَقِرُ . يَابنَ آدَمَ ، أنَا حَيٌّ لا أمُوتُ ، أطِعني فيما أمَرتُكَ أجعَلكَ حَيّا لا تَموتُ . يَابنَ آدمَ ، أنَا أقولُ لِلشَّيءِ : كُن فَيَكونُ ، أطِعني فيما أمَرتُكَ أجعَلكَ تَقولُ لِلشَّيءِ : كُن فَيَكونُ . (2)

مشارق أنوار اليقين :وَرَدَ فِي الحَديثِ القُدسِيِّ عَنِ الرَّبِّ العَلِيِّ أنَّهُ يَقولُ : عَبدي أطِعني أجعَلكَ مِثلي ، أنَا حَيٌّ لا أموتُ ، أجعَلُكَ حَيّا لا تَموتُ ، أنَا غَنِيٌّ لا أفتَقِرُ أجعَلُكَ غَنِيّا لا تَفتَقِرُ ، أنَا مَهما أشَأ يَكُن ، أجعَلُكَ مَهما تَشَأ يَكُن . (3)

مصباح الشريعة_ فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام _ :العُبودِيَّةُ جَوهَرَةٌ كُنهُهَا الرُّبوبِيَّةُ ، فَما فُقِدَ فِي العُبودِيَّةِ وُجِدَ فِي الرُّبوبِيَّةِ ، وما خَفِيَ عَنِ الرُّبوبِيَّةِ اُصيبَ فِي العُبودِيَّةِ . (4)

9 / 2أفضَلُ مِنَ المَلائِكَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ أكرَمُ عَلَى اللّهِ عَزَّ وجَلَّ مِنَ المَلائِكَةِ الَّذينَ عِندَهُ ، وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ لَمَنزِلَةُ العَبدِ المُؤمِنِ أفضَلُ مِن مَنزِلَةِ المَلائِكَةِ «إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُوْلَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ» (5) . (6)

.


1- .تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 95 .
2- .عدّة الداعي : ص 291 ، إرشاد القلوب : ص 75 وليس فيه صدره إلى «لا تَفتَقِرُ» ، بحار الأنوار : ج 93 ص 376 ح 16 .
3- .مشارق أنوار اليقين : ص 69 .
4- .مصباح الشريعة : ص 536 .
5- .البيِّنة : 7 .
6- .الفردوس : ج 4 ص 183 ح 6567 عن أبي هريرة .

ص: 209

9 / 2 برتر از فرشتگان

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل مى فرمايد : «اى فرزند آدم ! من زنده اى هستم كه هرگز نمى ميرم . پس ، از من فرمان ببر تا تو را نيز زنده اى گردانم كه هرگز نميرى ، و من بر هر چيزى توانايم» .

عدّة الداعى :در حديث قدسى آمده است : «اى فرزند آدم ! من توانگرى هستم كه هرگز نيازمند نمى شوم . پس، در آنچه به تو فرمان داده ام ، از من اطاعت كن تا تو را نيز توانگرى اى دهم كه هرگز نيازمند نشوى . اى فرزند آدم ! من زنده اى هستم كه هرگز نمى ميرم . پس ، آنچه به تو فرمان داده ام ، از من اطاعت كن تا تو را نيز زنده اى قرار دهم كه هرگز نميرى . اى فرزند آدم ! من به هر چه گويم : هست شو ، هست مى شود . پس ، در آنچه به تو فرمان داده ام ، از من اطاعت كن تا تو را نيز چنان گردانم كه به هر چه گويى : هست شو! ، هست شود» .

مشارق أنوار اليقين_ در حديث قدسى از پروردگار بلندمرتبه آمده است كه مى فرمايد : «بنده من ! از من فرمان ببر تا تو را همانند خويش گردانم . من زنده ناميرايم . تو را نيز زنده ناميرا مى گردانم . من توانگرى هستم كه هرگز نيازمند نمى شوم . تو را نيز توانگرى مى گردانم كه هرگز نيازمند نشوى . من هر چه بخواهم ، همان مى شود . تو را نيز چنان قرار مى دهم كه آنچه بخواهى ، همان شود» .

مصباح الشريعة_ در آنچه به امام صادق عليه السلام نسبت داده شده است _ :عبوديت ، گوهرى است كه باطن آن ، ربوبيت است . پس آنچه در عبوديت نيست ، در ربوبيت يافت مى شود ، و آنچه در ربوبيت پوشيده است ، در عبوديت به دست مى آيد .

9 / 2برتر از فرشتگانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، در نزد خداوند عز و جل از فرشتگانى كه نزد اويند ، برتر است . سوگند به آن كه جانم در دست اوست ، مقام بنده مؤمن ، از مقام فرشتگان ، بالاتر است . «آنان كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته كرده اند ، اينان ، بهترين آفريدگان اند» .

.

ص: 210

ثواب الأعمال عن أبي هريرة وعبداللّه بن عبّاس :خَطَبَنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله قَبلَ وَفاتِهِ _ وهِيَ آخِرُ خُطبَةٍ خَطَبَها بِالمَدينَةِ _ قالَ : يا أيُّهَا النّاسُ : اُدنوا ووَسِّعوا لِمَن خَلفَكُم . فَقالَ رَجُلٌ : يا رَسولَ اللّهِ ، لِمَن نُوَسِّعُ ؟ قالَ : لِلمَلائِكَةِ . فَقالَ : إنَّهُم إذا كانوا مَعَكُم لَم يَكونوا مِن بَينِ أيديكُم ولا مِن خَلفِكُم ، ولكِن يَكونونَ عَن أيمانِكُم وعَن شَمائِلِكُم . فَقالَ رَجُلٌ : يا رَسولَ اللّهِ لِمَ لا يَكونونَ مِن بَينِ أيدينا ولا مِن خَلفِنا ؟ أمِن فَضلِنا عَلَيهِم أم فَضلِهِم عَلَينا ؟ قالَ : أنتُم أفضَلُ مِنَ المَلائِكَةِ . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَمّا عُرِجَ بي إلَى السَّماءِ أذَّنَ جِبرَئيلُ مَثنى مَثنى ، وأقامَ مَثنى مَثنى ، ثُمَّ قالَ لي : تَقَدَّم يا مُحَمَّدُ ، فَقُلتُ لَهُ : يا جَبرَئيلُ أتَقَدَّمُ عَلَيكَ؟ فَقالَ : نَعَم ، لِأَنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى فَضَّلَ أنبِياءَهُ عَلى مَلائِكَتِهِ أجمَعينَ ، وفَضَّلَكَ خاصَّةً . فَتَقَدَّمتُ فَصَلَّيتُ بِهِم ولا فَخرَ ، فَلَمَّا انتَهَيتُ إلى حُجُبِ النّورِ ، قالَ لي جَبرَئيلُ : تَقَدَّم يا مُحَمَّدُ ، وتَخَلَّفَ عَنّي . فَقُلتُ : يا جَبرَئيلُ ، في مِثلِ هذَا المَوضِعِ تُفارِقُني ؟ فَقالَ : يا مُحَمَّدُ ، إنَّ انتِهاءَ حَدِّي الَّذي وَضَعَنِي اللّهُ عَزَّ وجَلَّ فيهِ إلى هذَا المَكانِ ، فَإِن تَجاوَزتُهُ احتَرَقَت أجنِحَتي بِتَعَدِّي حُدودِ رَبّي جَلَّ جَلالُهُ . فَزَجَّ بي فِي النّورِ زَجَّةً حَتَّى انتَهَيتُ إلى حَيثُ ما شاءَ اللّهُ مِن عُلُوِّ مُلكِهِ فَنوديتُ : يا مُحَمَّدُ ، فَقُلتُ : لَبَّيكَ رَبّي وسَعدَيكَ ، تَبارَكتَ وتَعالَيتَ . فَنوديتُ : يا مُحَمَّدُ ، أنتَ عَبدي وأنَا رَبُّكَ ، فَإِيّايَ فَاعبُد وعَلَيَّ فَتَوَكَّل ، فَإِنَّكَ نوري في عِبادي ، ورَسولي إلى خَلقي ، وحُجَّتي عَلى بَرِيَّتي ، لَكَ ولِمَنِ اتَّبَعَكَ خَلَقتُ جَنَّتي ، ولِمَن خالَفَكَ خَلَقتُ ناري . (2)

.


1- .ثواب الأعمال : ص 330 ح 1 عن أبي هريرة و ابن عبّاس ، أعلام الدين : ص 410 عن ابن عبّاس ، بحارالأنوار : ج 76 ص 359 ح 30 .
2- .علل الشرائع : ص 6 ح 1 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 263 ح 22 ، كمال الدين : ص 255 ح 4 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 877 ح 9 كلّها عن عبدالسلام بن صالح الهروي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحارالأنوار : ج 26 ص 336 ح 1 .

ص: 211

ثواب الأعمال_ به نقل از ابو هُرَيره و عبد اللّه بن عبّاس _ :پيامبر خدا ، پيش از وفاتش براى ما سخنرانى كرد _ و اين ، آخرين سخنرانى اى بود كه در مدينه ايراد كرد _ و فرمود : «اى مردم ! پيش تر بياييد و جا را براى آنان كه پشت سر شما هستند ، باز كنيد» . مردى گفت : اى پيامبر خدا ! براى چه كسانى جا باز كنيم ؟ فرمود : «براى فرشتگان» . سپس فرمود : «آنان ، هر گاه با شما باشند ، جلوتر از شما يا پشتِ سرتان نيستند ؛ بلكه در سمت راست و چپ شما قرار مى گيرند» . مردى گفت : اى پيامبر خدا ! چرا جلوتر از ما يا پشت سرمان قرار نمى گيرند ؟ آيا به خاطر برترى ما بر آنهاست يا به خاطر برترى آنها بر ماست ؟ فرمود : «شما از فرشتگان ، برتريد» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چون به آسمان برده شدم ، جبرئيل عليه السلام دو به دو ، اذان و دو به دو ، اقامه گفت . (1) سپس به من گفت : [براى نماز] جلو بِايست ، اى محمّد! من گفتم : اى جبرئيل! بر تو پيشى گيرم ؟ گفت : آرى ؛ چون خداوند _ تبارك و تعالى _ پيامبرانش ، بويژه تو را بر همه فرشتگانش برترى داده است . پس من جلو ايستادم و با ايشان نماز خواندم ، و بدين فخر نمى فروشم . چون به پرده هاى نور رسيدم ، جبرئيل عليه السلام به من گفت : پيش برو ، اى محمّد ! و خودش با من نيامد . گفتم : اى جبرئيل ! در چنين جايى مرا تنها مى گذارى ؟ گفت : اى محمّد ! آخرين مرزى كه خداوند عز و جلبراى من نهاده ، تا بدين جاست . اگر از آن فراتر بروم ، به خاطر گذشتن از مرزهاى پروردگار شكوهمندم ، بال هايم مى سوزد . 2 پس ، مرا به زور در [عالم] نور راند و تا آن جا كه خدا خواست ، به بلنداى مُلك او رسيدم . در اين هنگام ندا آمد كه : «اى محمّد !» . گفتم : در خدمتم ، اى پروردگار من ! گوش به فرمانم ، اى پرشُكوه بلندمرتبه ! ندا آمد كه : «اى محمّد ! تو بنده منى ، و من ، پروردگار تو هستم . پس فقط مرا بندگى كن و تنها بر من ، توكّل نما ، كه تو نور من در ميان بندگانم ، و فرستاده من به سوى آفريدگانم ، و حجّت من بر مردمانم هستى . بهشتم را فقط براى تو و پيروان تو آفريده ام ، و آتشم را تنها براى آن كه تو را نافرمانى كند» .

.


1- .يعنى هر بند اذان و اقامه را دو بار گفت .

ص: 212

الإمام الباقر عليه السلام :ما خَلَقَ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ خَلقا أكرَمَ عَلَى اللّهِ عَزَّ وجَلَّ مِنَ المُؤمِنِ ، لِأَنَّ المَلائِكَةَ خُدّامُ المُؤمِنينَ ، وأنَّ جِوارَ اللّهِ لِلمُؤمِنينَ ، وأنَّ الجَنَّةَ لِلمُؤمِنينَ ، وأنَّ الحورَ العينَ لِلمُؤمِنينَ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ أوَّلَ مَن قاسَ إبليسُ ؛ فَقالَ : «خَلَقتَنِى مِن نَّارٍ وَخَلَقتَهُ مِن طِينٍ» (2) ، ولَو عَلِمَ إبليسُ ما جَعَلَ اللّهُ في آدَمَ ، لَم يَفتَخِر عَلَيهِ . (3)

9 / 3إمامُ المَلائِكَةِالإمام الصادق عليه السلام :لَمّا اُسرِيَ بِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وحَضَرَتِ الصَّلاةُ ، أذَّنَ جَبرَئيلُ وأقامَ الصَّلاةَ ، فَقالَ : يا مُحَمَّدُ تَقَدَّم . فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : تَقَدَّم يا جَبرَئيلُ ، فَقالَ لَهُ : إنّا لا نَتَقَدَّمُ عَلَى الآدَمِيّينَ مُنذُ اُمِرنا بِالسُّجودِ لِادَمَ . (4)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 33 ح 2 عن أبي الصباح الكناني ، بحارالأنوار : ج 69 ص 19 ح 2 .
2- .الأعراف : 12 ، ص : 76 .
3- .الإختصاص : ص 109 ، بحار الأنوار : ج 11 ص 102 ح 8 .
4- .علل الشرائع : ص 8 ح 4 ، تفسير العياشي : ج 2 ص 277 ح 5 كلاهما عن هشام بن سالم ، بحارالأنوار : ج 26 ص 338 ح 3 .

ص: 213

9 / 3 پيشواى فرشتگان

امام باقر عليه السلام :خداوند عز و جل هيچ مخلوقى گرامى تر در نزد خودش از مؤمن نيافريده است ؛ چرا كه فرشتگان ، خدمت گزار مؤمنان اند . همسايگى خدا ، از آنِ مؤمنان است . بهشت ، از آنِ مؤمنان است ، و سيه چشمان بهشتى ، از آنِ مؤمنان اند .

امام صادق عليه السلام :نخستين كسى كه قياس كرد ، ابليس بود ؛ زيرا گفت : «مرا از آتش آفريده اى و او (آدم) را از گِل» ، در حالى كه اگر ابليس مى دانست كه خداوند چه [فضايلى] در آدم نهاده است ، بر او فخر نمى فروخت .

9 / 3پيشواى فرشتگانامام صادق عليه السلام :چون پيامبر صلى الله عليه و آله به معراج برده شد و وقت نماز رسيد ، جبرئيل عليه السلام اذان و اقامه نماز گفت و سپس گفت : جلو بِايست ، اى محمّد! پيامبر خدا به او فرمود : «تو جلو بِايست ، اى جبرئيل!» . جبرئيل عليه السلام به ايشان گفت : از زمانى كه به ما فرمان داده شد بر آدم سجده كنيم ، بر آدميان ، پيشى نمى گيريم .

.

ص: 214

عنه عليه السلام :لَمّا ماتَ آدَمُ عليه السلام فَبَلَغَ إلَى الصَّلاةِ عَلَيهِ ، فَقالَ هِبَةُ اللّهِ لِجَبرَئيلَ عليه السلام : تَقَدَّم يا رَسولَ اللّهِ فَصَلِّ عَلى نَبِيِّ اللّهِ ، فَقالَ جَبرَئيلُ عليه السلام : إنَّ اللّهَ أمَرَنا بِالسُّجودِ لِأَبيكَ فَلَسنا نَتَقَدَّمُ عَلى أبرارِ وُلدِهِ ، وأنتَ مِن أبَرِّهِم . فَتَقَدَّمَ ، فَكَبَّرَ عَلَيهِ خَمسا عِدَّةَ الصَّلاةِ الَّتي فَرَضَهَا اللّهُ عَلى اُمَّةِ مُحَمَّدٍ ، وهِيَ السُّنَّةُ الجارِيَةُ في وُلدِهِ إلى يَومِ القِيامَةِ . (1)

9 / 4خَيرٌ مِن ألفٍ مِثلِهِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَيسَ شَيءٌ خَيرٌ مِن ألفٍ مِثلِهِ إلَا الإِنسانُ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :لا نَعلَمُ شَيئا خَيرا مِن ألفٍ مِثلِهِ ، إلَا الرَّجُلَ المُؤمِنَ . (3)

.


1- .تهذيب الأحكام : ج 3 ص 330 ح 1033 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 163 ح 465 كلاهما عن عبداللّه بن سنان ، بحارالأنوار : ج 11 ص 260 ح 3 .
2- .المعجم الكبير : ج 6 ص 238 ح 6095 ، الأمثال لأبي الشيخ : ص 173 ح 137 ، الفردوس : ج 3 ص 383 ح 5169 كلّها عن سلمان ، مسند الشهاب : ج 2 ص 216 ح 1216 عن عبداللّه بن عمر وفيه «المؤمن» بدل «الإنسان» ، كنزالعمّال : ج 12 ص 191 ح 34615 .
3- .المعجم الصغير : ج 1 ص 147 ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 441 ح 5888 ، المعجم الأوسط : ج 4 ص 17 ح 3500 وفيهما «مئة» بدل «ألف» وكلّها عن عبداللّه بن عمر ، كنزالعمّال : ج 1 ص 146 ح 722 .

ص: 215

9 / 4 بهتر از هزار تن چون خويش

امام صادق عليه السلام :چون آدم عليه السلام در گذشت و نوبت نماز خواندن بر او رسيد ، هِبَةُ اللّه [فرزند آدم] به جبرئيل عليه السلام گفت : «جلو بِايست _ اى فرستاده خدا _ و بر پيامبر خدا ، نماز بگزار» . جبرئيل عليه السلام گفت : خداوند به ما فرمان داد كه بر پدرت سجده آوريم . پس ما بر فرزندان نيك او پيشى نمى جوييم ، و تو از نيك ترين هاى آنان هستى . در اين هنگام ، هبة اللّه ، جلو ايستاد و پنج تكبير بر او گفت ، به شمار نمازهايى كه خداوند بر امّت محمّد صلى الله عليه و آله واجب ساخت ، و اين [پنج تكبير گفتن در نماز ميّت] تا روز قيامت ، در ميان فرزندان او سنّت شد .

9 / 4بهتر از هزار تن چون خويشپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ چيزى نيست كه از هزار هم نوع خويش بهتر باشد ، مگر انسان .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ چيزى را نمى شناسيم كه از هزار هم نوعِ خود بهتر باشد ، مگر انسانِ مؤمن .

.

ص: 216

. .

ص: 217

26 . اهل بيت عليهم السلام

اشاره

26 . اهل البيت عليهم السلامدرآمدفصل يكم : مصاديق «اهل بيت»فصل دوم : شناخت اهل بيت عليهم السلامفصل سوم : ويژگى هاى اهل بيت عليهم السلامفصل چهارم : دانش اهل بيت عليهم السلامفصل پنجم : مكتب اهل بيت عليهم السلامفصل ششم : اخلاق اهل بيت عليهم السلامفصل هفتم : سفارش هاى اهل بيت عليهم السلامفصل هشتم : حقوق اهل بيت عليهم السلامفصل نهم : دوست داشتن اهل بيت عليهم السلامفصل دهم : دشمنى با اهل بيت عليهم السلامفصل يازدهم : ستم كردن به اهل بيت عليهم السلامفصل دوازدهم : دولت اهل بيت عليهم السلامفصل سيزدهم : غلو كردن در باره اهل بيت عليهم السلامفصل چهاردهم : كسانى كه از «اهل بيت» اند

.

ص: 218

درآمد

اهل بيت ، در لغت

درآمداهل بيت ، در لغتواژه «اهل بيت»، تركيبى اضافى و مركّب از «اهل» و «بيت» است . واژه «أهل» در كاربردى مانند «أهل الرجل» به خاندان شخص و ويژگان او و در «أهل البيت» بر ساكنان خانه و در «أهل الأمر» بر زمامداران و در «أهل المذهب» بر پيروان آن آيين، اطلاق مى گردد. (1) همچنين گاهى واژه «أهل» در اضافه به برخى معانى، به معناى شخص يا اشخاص شايسته و سزامند و يا مأنوس به چيزى و يا خبير و ماهر در كارى، به كار گرفته مى شود. راغب در تبيين معناى «اهل» مى گويد : أهل الرّجل : من يجمعه و إيّاهم نسب أو دين ، أو ما يجرى مجراهما من صناعةٍ و بيت و بلد و أهل الرجل فى الأصل: مَن يجمعه و إيّاهم مسكن واحد ثمّ تجوّز به فقيل أهل الرجل لمَن يجمعه و إيّاهم نسب . (2) اهل مرد ، به كسانى گفته مى شود كه نسب يا دين و يا چيزى هم پاى آنها همانند صنعتى يا خانه اى يا سرزمينى ، آنها را با آن مرد ، يك جا جمع كرده است . اهل مرد ، در اصل در باره افرادى به كار مى رود كه محلّ سكونت آنها را با آن مرد ، يك جا گِرد آورد ، و بعدا به صورت مجاز در باره كسانى به كار رفته كه نَسَب ، آنها را دور هم جمع كرده است . جامع و مشترك ميان همه اين معانى ، نزديكى و پيوند افراد يا اشيا با آن كسى است كه اهل او خوانده مى شوند. از اين رو، هر چه نزديكى مورد اشاره ، بيشتر و پيوند قوى تر باشد ، صدق عنوان «اهل» بر آنان كامل تر خواهد بود . كلمه «بيت» نيز چنانچه به افراد حقيقى اضافه شود، به معناى خانه مسكونى يا طايفه و عشيره آنهاست ؛ اما اگر به شخصيت حقوقى انسان و يا معانى ديگرى اضافه گردد (مانند: «بيتِ رياست» ، «بيت قضاوت» ، «بيت مرجعيت» ، «بيت علم» و «بيت نبوّت»)، به معناى خاندانى است كه با آن معنا پيوند و نزديكى دارند . (3)

.


1- .اختيار معرفة الرجال ، ص 371 ، الرقم 692 .
2- .ر . ك : لسان العرب : واژه «أهل» .
3- .مفردات ألفاظ القرآن : ص 96 .

ص: 219

اهل بيت ، در قرآن و حديث

اهل بيت ، در قرآن و حديثدر قرآن كريم نيز هماهنگ با لغت، واژه «اهل» به كسانى اطلاق شده كه نوعى پيوند و وابستگى، آنها را گرد آورده ، مانند : «أهل القرى»، (1) «أهل المدينة»، (2) «أهل الإنجيل» (3) و «أهل التقوى». (4) تركيب «اهل بيت» سه بار در قرآن به كار رفته است : 1 . در داستان موسى عليه السلام ، آن گاه كه نوزاد بود و خواهرش به فرعونيان گفت : «هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَ هُمْ لَهُ نَاصِحُونَ . (5) آيا شما را به خانواده اى راه نمايى كنم كه سرپرستى او را به عهده گيرند و خيرخواه اين كودك باشند؟» .

.


1- .اعراف : آيه 96 .
2- .توبه : آيه 101 .
3- .مائده : آيه 47 .
4- .مدّثّر : آيه 56 .
5- .قصص : آيه 12 ، احزاب : آيه 33 .

ص: 220

قرائنى در تفسير «اهل بيت»
اشاره

2 . در داستان ابراهيم عليه السلام ، آن گاه كه همسرش از بشارت فرشتگان، شگفت زده شد و فرشتگان به او گفتند : «رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ . (1) رحمت خداوند و بركت هاى او بر شما خانواده!» . 3 . در سوره احزاب در ادامه توصيه هايى به همسران پيامبر صلى الله عليه و آله با ضميرهاى جمع مؤنّث ، يكباره پيامبر صلى الله عليه و آله را مخاطب قرار مى دهد و با ضمير جمع مذكّر مى فرمايد : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا . (2) خداوند، خواسته است كه پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاك گرداند» . بى ترديد، مقصود از «اهل بيت» در اين جا كسانى اند كه آيه تطهير در شأن آنهاست . اكنون اصلى ترين مسئله اين است كه ببينيم اينان چه كسانى هستند.

قرائنى در تفسير «اهل بيت»با تأمّل در مدلول سياق آيه تطهير و مضمون آن ، و نيز اقداماتى كه پيامبر خدا در تفسير آن و معرّفى اهل بيت خود انجام داده و قرائن ديگرى كه به آن اشاره مى شود ، ترديدى باقى نمى ماند كه مقصود از «اهل بيت» در آيه ياد شده، اهل بيتِ شخصيت حقيقى پيامبر صلى الله عليه و آله نيستند؛ بلكه اهل بيتِ شخصيت حقوقى و عنوانى پيامبر صلى الله عليه و آله اند؛ يعنى شمار خاصّى از خاندان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه هدايت و رهبرى امّت پس از ايشان به آنها سپرده شده است. به عبارت ديگر، مقصود، اهل بيتِ نبوّت و رسالت پيامبر صلى الله عليه و آله اند؛ همان كسانى كه

.


1- .هود : آيه 73 .
2- .احزاب : آيه 33 .

ص: 221

يك . سياق آيه تطهير
دو . مضمون آيه تطهير

خداى متعال، بار مسئوليت تبليغ رسالت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را پس از وى، به صورت خاص، بر عهده آنان نهاده است؛ و اينك برخى قرائن اين تفسير:

يك . سياق آيه تطهيرمقتضاى تأمّل در سياق آيه تطهير، اين است كه مقصود از «اهل بيت» در اين آيه ، مطلق خاندان پيامبر نيستند ؛ زيرا ضميرهايى كه در آيات قبل و بعد آمده، همه به صورت ضمير «جمع مؤنّث» اند ، در حالى كه ضماير اين آيه ، همه به صورت «جمع مذكّر» اند و اين نشان مى دهد كه مقصود از آن، شمار خاصّى از خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله اند و نه همه آنان _ كه شامل همسران ايشان هم بشود _ . (1)

دو . مضمون آيه تطهيرآيه تطهير با كلمه «إنّما» _ كه مفهوم «حصر» را مى رساند _ آغاز شده و بر اين مطلب، دلالت دارد كه موهبت «طهارت كامل از پليدى هاى ظاهرى و باطنى»، ويژه اهل بيت است. جمله «يريد اللّه ...» نيز اشاره به اين دارد كه خداوند متعال تكوينا اراده نموده كه كسى از خاندان رسالت، از هر گونه آلودگى پاك باشند ؛ زيرا اراده تشريعى پروردگار بر لزوم طهارت از پليدى ها ، ويژه اهل بيت عليهم السلام نيست؛ زيرا خداوند منّان از همه انسان ها خواسته كه خود را از انواع آلودگى ها پاك نگه دارند . بر اين اساس و با عنايت به اين كه اراده تكوينى خداوند متعال، تخلّف ناپذير است ، فضيلت بى بديلِ «طهارت كامل» ياد شده در آيه تطهير ، شامل نزديكان كافر و مشرك پيامبر صلى الله عليه و آله نيست؛ بلكه اختصاص به پاكان از خاندان رسالت دارد . بنا بر اين ، مقتضاىِ مضمون آيه تطهير ، اين است كه مقصود از «اهل بيت»، تنها شمارى از خاندان رسالت است كه از طهارت مطلق برخوردارند .

.


1- .اين آيه از جهت سياق، نظير آيه 28 _ 29 سوره يوسف عليه السلام است: «إِنَّهُ مِن كَيْدِكُنَّ إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ * يُوسُفُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا وَ اسْتَغْفِرِى لِذَنبِكِ إِنَّكِ كُنتِ مِنَ الْخَاطِئينَ » .

ص: 222

سه . تفسير عملى پيامبرصلى الله عليه وآله
3 / 1 . هنگام نزول آيه تطهير
3 / 2 . سلام كردن بر اهل بيت عليهم السلام

سه . تفسير عملى پيامبر صلى الله عليه و آلهافزون بر دلالت سياق و مضمون آيه تطهير بر اين كه «اهل بيت» در آيه ، گروه ويژه اى از خاندان رسالت اند ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى معرّفى اهل بيت خود ، اقداماتى انجام داده كه با در نظر گرفتن آنها جايى براى شك و ترديد براى محقّق منصف، باقى نمى ماند . به سخن ديگر ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در معرّفى «اهل بيت» قرآنى خود، بر امّت ، حجّت را تمام كرده است . اساسى ترين اقدامات ايشان در اين زمينه عبارت اند از :

3 / 1 . هنگام نزول آيه تطهيرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله هنگام نزول آيه تطهير، على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السلام را در كنار خود و در زير كساى (عباى) يمانى جمع كرد و فرمود : «هؤُلاءِ أهْلُ بَيتى؛ اينان اهل بيت من اند» (1) و مانع از ورود همسر خود در آن جمع شد.

3 / 2 . سلام كردن بر اهل بيت عليهم السلامپس از نزول آيه تطهير، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى هر چه روشن تر شدن مصاديق از «اهل بيت» در اين آيه و «أهلك» در آيه : «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ» ، همه روزه ، هنگام نماز صبح بر در خانه على و فاطمه عليهماالسلام مى آمد و با عنوان «اهل بيت» به آنان سلام مى كرد

.


1- .اختيار معرفة الرجال ، ص 203 ، الرقم 358 .

ص: 223

3 / 3 . همراه بردن اهل بيت عليهم السلام در مباهله
3 / 4 . همتاى قرآن قرار دادن اهل بيت عليهم السلام
3 / 5 . بيان ضرورت شناخت جايگاه اهل بيت عليهم السلام

و آنان را به نماز دعوت مى نمود . (1)

3 / 3 . همراه بردن اهل بيت عليهم السلام در مباهلهپس از نزول آيه مباهله و مأموريت يافتن پيامبر صلى الله عليه و آله براى مباهله با مسيحيان نجران ، پيامبر صلى الله عليه و آله ، على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام را به عنوان مصاديق «جان» ، «زنان» و «فرزندان» خود، به ميدان مباهله برد و با اين كار، بار ديگر نشان داد كه «اهل بيت» كيان اند . (2) پيامبر صلى الله عليه و آله در اين ماجرا نيز مانع پيوستن همسرش (عايشه) به جمع اهل بيت گرديد.

3 / 4 . همتاى قرآن قرار دادن اهل بيت عليهم السلاميكى از برجسته ترين اقدامات پيامبر صلى الله عليه و آله براى معرّفى اهل بيت، اين بود كه در حديث متواتر «ثقلين»، آنها را همتا و هم تراز قرآن قرار داد و بدين سان، مصونيت آنان را از خطا در مرجعيتِ علمى ، دينى و سياسى تضمين نمود . (3)

3 / 5 . بيان ضرورت شناخت جايگاه اهل بيت عليهم السلاماقدام ديگر پيامبر صلى الله عليه و آله ، بيانِ ارزش شناخت جايگاه اهل بيت ، تأكيد بر اهمّيت و ضرورت شناخت آنان ، و تشبيه «اهل بيت» به: كشتى نوح ، باب حطّه بنى اسرائيل ، ستارگان آسمان ، جايگاه كعبه در زمين ، و جايگاه چشم در بدن است، بدين معنا كه همراهى و پيروى از اهل بيت ، سرمايه سعادت و رستگارى و جدايى از آنان ، موجب گم راهى و رجعت به جاهليت خواهد بود .

.


1- .ر . ك : ص 301 (اهل بيت عليهم السلام / فصل يكم / درود فرستادن پيامبر صلى الله عليه و آله بر اهل بيت عليهم السلام و ويژه ساختن آنان در فراخوانى به نماز) .
2- .الكافي ، ج 4 ، ص 121 ، ح 6 ، وص 510 ، ح 14 و ...
3- .ر . ك : ص 419 (اهل بيت عليهم السلام / فصل سوم : ويژگى هاى اهل بيت عليهم السلام / همتاى قرآن) .

ص: 224

3 / 6 . بيان جايگاه علمى و دينى اهل بيت عليهم السلام
3 / 7 . بيان وجوب دوستى اهل بيت عليهم السلام
3 / 8 . هشدار از خطر دشمنى با اهل بيت عليهم السلام
3 / 9 . بيان تعداد «اهل بيت» و نام هاى آنان

3 / 6 . بيان جايگاه علمى و دينى اهل بيت عليهم السلامديگر اقدام پيامبر صلى الله عليه و آله ، بيانِ جايگاه علمى اهل بيت بود ، از جمله اين كه : آنان خزانه داران علم الهى ، وارث دانش پيامبران ، راسخان در علم ، اهل ذكر و آگاه ترينِ مردم اند و سخن آنان ، همان سخن پيامبر خداست . (1) پيامبر صلى الله عليه و آله علاوه بر بيان جايگاه علمى اهل بيت، به مرجعيت دينى آنان نيز اشاره نموده است، از جمله اين كه آنان پاسداران دين ، معدن رسالت ، اركان حق ، و مفسّر دين اند و دين با آنان آغاز و با آنان پايان مى پذيرد . (2)

3 / 7 . بيان وجوب دوستى اهل بيت عليهم السلاماقدام ديگر پيامبر صلى الله عليه و آله ، بيان وجوب دوستى اهل بيت و آثار و بركات آن است، مانند اين كه دوستى آنان، اساس اسلام ، و به معناى دوستى خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله ، شرط پذيرفته شدن توحيد ، نشانه ايمان و بهترين عبادت است و نخستين چيزى است كه در قيامت محاسبه مى شود و خير دنيا و آخرت را براى مسلمان به ارمغان مى آورد .

3 / 8 . هشدار از خطر دشمنى با اهل بيت عليهم السلاماقدام ديگر پيامبر صلى الله عليه و آله ، سخنانى است كه ايشان در باره خطر دشمنى با اهل بيت و آثار زيانبار آن بيان نموده است، از جمله اين كه : دشمنى آنان موجب خشم الهى و قرار گرفتن در صف منافقان و كفّار خواهد شد و پايانى جز آتش دوزخ ندارد . (3)

3 / 9 . بيان تعداد «اهل بيت» و نام هاى آناناحاديثى كه به شمار اوصيا و جانشينان پيامبر صلى الله عليه و آله تصريح دارند، در كنار احاديثى

.


1- .ر . ك : : همين دانش نامه : ج 10 ص 7 (اهل بيت عليهم السلام / فصل چهارم : دانش اهل بيت عليهم السلام ) .
2- .ر . ك : ص 509 (اهل بيت عليهم السلام / فصل سوم / پاسداران دين) و ص 523 (كان رسالت) و ص 525 (بنيان هاى حق) و ص 533 (دين با آنان آغاز مى گردد و با آنان پايان مى گيرد) .
3- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 10 ص 489 (اهل بيت عليهم السلام / فصل دهم / برحذر داشتن از دشمنى با اهل بيت عليهم السلام ) .

ص: 225

3 / 10 . تعيين حقوق اهل بيت عليهم السلام
3 / 11 . تأكيد بر جايگاه سياسى - الهى اهل بيت عليهم السلام

كه نام اهل بيت در آنها آمده است ، (1) از روشن ترين اقدامات پيامبر صلى الله عليه و آله در معرّفى اهل بيت به شمار مى روند .

3 / 10 . تعيين حقوق اهل بيت عليهم السلاماقدام ديگر پيامبر صلى الله عليه و آله ، حقوقى است كه ايشان براى جايگاه سياسى _ اجتماعى اهل بيت، بيان نموده است ، مانند : حقّ مودّت (دوستى) ، حقّ ولايت (پيشوايى) ، حقّ اطاعت ، حقّ خمس و حقّ صلوات . (2)

3 / 11 . تأكيد بر جايگاه سياسى _ الهى اهل بيت عليهم السلامهمه اقدامات پيامبر صلى الله عليه و آله در جهت معرّفى «اهل بيت» ، مقدّمه بيان جايگاه سياسى _ الهى آنان و توضيح اين حقيقت بود كه چرا خداوند، آنان را به عنوان اوصيا و جانشينان وى و زمامداران سياسى جامعه معرّفى نموده و چرا پيامبر صلى الله عليه و آله آشتى با آنان را آشتى با خود و جنگ با آنان را جنگ با خود مى داند . (3) بارى ، بررسى سيره نبوى نشان مى دهد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از هر راه ممكن براى معرّفى اهل بيت _ كه در واقع ، آينده سازان جهان اسلام پس از وى بودند _ بهره گرفت و از هيچ تلاشى فروگذار نكرد ، و حجّت را بر امّت تمام كرد؛ ولى افسوس كه با همه تلاش ها و سفارش هاى پيامبر صلى الله عليه و آله ، تاريخ صدر اسلام نشان مى دهد كه اگر ايشان توصيه مى كرد به خاندان او ظلم و ستم كنند ، بيش از آنچه كردند، ممكن نبود انجام دهند! (4)

.


1- .الكافي ، ج 5 ، ص 36 ، ح 1 .
2- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 10 ص 323 (اهل بيت عليهم السلام / فصل هشتم : حقوق اهل بيت عليهم السلام ) .
3- .مشيخة من لا يحضره الفقيه ، ج 4 ، ص 57 .
4- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 10 ص 355 (اهل بيت عليهم السلام / فصل هشتم / عناوين حقوقهم / ولايت) .

ص: 226

3 / 12 . پيشگويى در باره دولت اهل بيت عليهم السلام
چهار . گزارش شمارى از همسران پيامبرصلى الله عليه وآله
پنج . گزارش بسيارى از ياران پيامبرصلى الله عليه وآله

جالب توجّه، اين كه: پيامبر صلى الله عليه و آله ، خود ، آينده را مى ديد كه پس از او امّتش با «اهل بيت» چه مى كنند . از اين رو، بخش عمده اى از احاديث نبوى ، در نهى از ظلم و جور بر اهل بيت است . (1)

3 / 12 . پيشگويى در باره دولت اهل بيت عليهم السلامدر احاديث متواترى كه شيعه و اهل سنّت، آنها را نقل كرده اند ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پيشگويى كرده كه قائم اهل بيتِ ايشان (امام مهدى عليه السلام ) ، حكومت جهانى اسلام را تشكيل خواهد داد و جهان را پر از عدل و داد خواهد كرد . (2) از اين پيشگويى ها مى توان به عنوان آخرين اقدام پيامبر براى معرفى اهل بيت ، ياد كرد .

چهار . گزارش شمارى از همسران پيامبر صلى الله عليه و آلهدر كنار اقدامات روشن گرايانه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى بيان معنا و مصداق «اهل بيت» در آيه تطهير ، گزارش شمارى از همسران پيامبر صلى الله عليه و آله مانند : امّ سلمه و عايشه از چگونگى نزول اين آيه نيز گواه آن است كه مراد از «اهل بيت» ، همه نزديكان پيامبر صلى الله عليه و آله نيستند ؛ بلكه مقصود ، اصحاب كسايند . ويژگى اين گزارش ها، در اين است كه امّ سلمه و در گزارشى، عايشه روايت كرده اند كه پيامبر صلى الله عليه و آله در پاسخ پرسش آنان كه: «آيا من از اهل بيت نيستم؟» ، با صراحت اعلام مى فرمايد كه اهل بيت او، اصحاب كسايند و آن دو تنها همسران پيامبرند .

پنج . گزارش بسيارى از ياران پيامبر صلى الله عليه و آلهگزارش بسيارى از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله مانند : ابو سعيد خُدرى ، اَنَس بن مالك ، براء بن عازب ، ثوبان ، جابر بن عبد اللّه انصارى ، سعد بن ابى وقّاص و ... ، از چگونگى

.


1- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 10 ص 539 (اهل بيت عليهم السلام / فصل يازدهم / ستم هاى رفته بر اهل بيت عليهم السلام ) .
2- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 11 ص 9 (اهل بيت عليهم السلام / فصل دوازدهم : دولت اهل بيت عليهم السلام ) .

ص: 227

شش . گزارش اهل بيت عليهم السلام
هفت . آراستگى اهل بيت عليهم السلام به ويژگى هاى انسان كامل
آراى ديگر ، در تفسير «اهل بيت»

نزول آيه تطهير نيز دليل ديگرى براى اثبات معنا و مفهوم واقعى «اهل بيت» است . (1)

شش . گزارش اهل بيت عليهم السلاماهل بيت عليهم السلام خود نيز نزول آيه تطهير را همان گونه گزارش كرده اند كه شمارى از همسران و بسيارى از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله روايت نموده اند . افزون بر اين ، آنان در مناسبت هاى مختلف ، جايگاه قرآنى خود را به عنوان «اهل بيت» بيان و در مواردى به آن احتجاج نموده اند . (2)

هفت . آراستگى اهل بيت عليهم السلام به ويژگى هاى انسان كاملمى توان گفت : اتّصافِ جمع خاصّى از خاندان رسالت به ويژگى هاى كامل ترين انسان ها ، بهترين و محكم ترين سند براى تبيين معنا و مفهوم «اهل بيت» است . به سخن واضح تر ، در احاديث فراوانى ، ويژگى هايى از نظر علمى ، اخلاقى و عملى براى اهل بيت ذكر شده كه اگر كسى واجد آن ويژگى ها باشد ، سرآمد همه انسان ها و امام و اسوه آنها خواهد بود ، اين ويژگى ها پس از پيامبر صلى الله عليه و آله ، تنها در افراد معدودى از خاندان رسالت وجود داشت . بنا بر اين كسى جز آنها نمى تواند مصداق آيه تطهير و معناى «اهل بيت» باشد .

آراى ديگر ، در تفسير «اهل بيت»گفتنى است كه همه مفسّران شيعه و بسيارى از مفسّران اهل سنّت بر اين باورند كه آيه تطهير در باره اصحاب كسا يعنى پيامبر صلى الله عليه و آله ، على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السلام

.


1- .ر . ك : ص 261 (اهل بيت عليهم السلام / فصل يكم / اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله و مصداق «اهل بيت» .
2- .في المصدر : عبيداللّه .

ص: 228

نازل شده است و منظور از «اهل بيت» آنان اند . (1) البتّه در ميان اهل سنّت، آراى ديگرى نيز در تفسير «اهل بيت» در آيه تطهير، وجود دارد ، كه عبارت اند از : 1 . مقصود، همسران پيامبر صلى الله عليه و آله اند . 2 . مقصود، همسران پيامبر صلى الله عليه و آله و نيز على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام اند . 3 . مقصود، همه خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله اعم از همسران ، فرزندان ، نزديكان و حتّى خدمتكاران منزل ايشان اند . 4 . مقصود ، همه كسانى اند كه صدقه بر آنها حرام است . (2) با تأمّل در آنچه در تبيين معناى «اهل بيت» بيان شد ، مشخّص مى گردد كه هيچ يك از اين آرا قابل قبول نيستند . تنها پرسشى كه در باره آيه تطهير به ذهن مى آيد، اين است كه: چرا در ميان بيان وظايف همسران پيامبر صلى الله عليه و آله ، مطلبى آمده كه شامل همسران پيامبر صلى الله عليه و آله نمى شود؟ به اين پرسش، پاسخ هايى داده شده، از جمله اين كه: اين، تنها مورد نيست كه در قرآن، آياتى در كنار هم قرار دارند كه مسائل مختلفى را بيان مى كنند و قرآن، آكنده از اين گونه موارد است . همچنين در كلام فصحاى عرب و اشعار آنان نيز نمونه هاى فراوانى از اين دست ديده مى شود . علّامه طباطبايى نيز در پاسخ به اين پرسش فرموده : هفتاد روايت در شأن نزول آيه تطهير نقل شده كه در ميان آنها حتّى يك روايت وجود ندارد كه بگويد : آيه

.


1- .البتّه پيروان اهل بيت عليهم السلام معتقدند كه «اهل بيت» بر يازده امام از فرزندان امام على عليه السلام نيز اطلاق مى گردد .
2- .براى آگاهى بيشتر از اين چهار نظريه، ر . ك : دائرة المعارف بزرگ اسلامى : ج 10 ص 465 _ 466 و همين دانش نامه : ج 9 ص 301 ح 70 .

ص: 229

تطهير دنبال آيات مربوط به همسران پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نازل شده است ، و از مفسّران هم، حتّى يك نفر، اين سخن را نگفته است . كسانى هم كه گفته اند آيه مورد بحث، مخصوص همسران پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است _ چنان كه به عكرمه و عروه نسبت داده شده _ ، نگفته اند آيه تطهير همراه با آيات مربوط به همسران پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده است . بنا بر اين ، بايد گفت : آيه تطهير از جهت نزول، جزو آيات مربوط به همسران پيامبر صلى الله عليه و آله و متّصل به آنها نيست ، و قرار گرفتن آن در ميان آن آيات، يا به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله بوده و يا بعد از رحلت ايشان به هنگام گردآورى قرآن ، ضمن آن آيات قرار گرفته است . مؤيّد اين سخن، آن است كه اگر اين قسمت از آيه «وَ قَرْنَ فِى بُيُوتِكُنَّ» _ كه در حال حاضر، جزو آن است _ حذف شود ، آيه ياد شده با آيه بعدى كاملاً منسجم است و به نظر نمى رسد چيزى از آن حذف شده باشد ... . (1) اكنون ، متن آيات و احاديثى كه مى توانند در شناخت هر چه بيشتر مفهوم «اهل بيت» در آيه تطهير به ما كمك كنند ، با نظامى نو و تحليل هاى مورد نياز ، ارائه مى گردد .

.


1- .ر . ك : الميزان فى تفسير القرآن : ج 16 ص 330 .

ص: 230

الفصل الأوّل : معنى أهل البيت عليهم السّلام1 / 1أزواج النّبي صلّي الله عليه و آله ومعنى أهل البيت عليهم السّلام1 / 1 _ 1اُمُّ سَلَمَةَالمستدرك على الصحيحين عن عطاء بن يسار عن اُمّ سلمة :في بَيتي نَزَلَت : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» (1) . قالَت : فَأَرسَلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى عَلِيٍّ وفاطِمَةَ وَالحَسَنِ وَالحُسَينِ عليهم السلام ، فَقالَ : هؤُلاءِ أهلُ بَيتي . (2)

المستدرك على الصحيحين عن عطاء بن يسار عن اُمّ سلمة :في بَيتي نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» . قالَت : فَأَرسَلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى عَلِيٍّ وفاطِمَةَ وَالحَسَنِ وَالحُسَينِ رِضوانُ اللّهِ عَلَيهِم أجمَعينَ ، فَقالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتي . قالَت اُمُّ سَلَمَةَ : يا رَسولَ اللّهِ ، ما أنَا مِن أهلِ البَيتِ ؟ قالَ : إنَّكِ أهلي خَير (3) ، وهؤُلاءِ أهلُ بَيتي ، اللّهُمَّ أهلي أحَقُّ . (4)

.


1- .الأحزاب : 33 .
2- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 158 ح 4705 ، السنن الكبرى : ج 2 ص 214 ح 2861 ، المعجم الكبير : ج 23 ص 286 ح 627 ، تاريخ دمشق : ج 14 ص 138 ح 3441 .
3- .كذا في المطبوعة، والظاهر أنّه تصحيف، والصحيح «لعلى خير» أو «إلى خير» بدل «أهلي خير» كما يظهر من سائر الروايات.
4- .المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 451 ح 3558 .

ص: 231

فصل يكم : مصاديق «اهل بيت»
1 / 1 همسران پيامبرصلى الله عليه وآله و مصداق «اهل بيت»
1 / 1 - 1 امّ سلمه

فصل يكم : مصاديق «اهل بيت»1 / 1همسران پيامبر صلّي الله عليه و آله و مصداق «اهل بيت»1 / 1 _ 1امّ سلمه (1)المستدرك على الصحيحين_ به نقل از عطاء بن يسار، از امّ سلمه _ :آيه : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» در خانه من نازل شد . آن گاه پيامبر صلى الله عليه و آله ، على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام را حاضر كرد و فرمود : «اينان، اهل بيت من اند» .

المستدرك على الصحيحين_ به نقل از عطاء بن يسار، از امّ سلمه _ :آيه : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» در خانه من نازل شد . آن گاه پيامبر صلى الله عليه و آله ، على و فاطمه و حسن و حسين _ كه خداوند از همه آنان خشنود باد _ را حاضر كرد و فرمود : «بار خدايا! اينان، اهل بيت من اند» . گفت[م] : اى پيامبر خدا! آيا من از اهل بيت نيستم؟ پيامبر فرمود : «تو همسر من هستى و [در ايمان و عملت] دُرستى ، و اينان، اهل بيت من اند . بار خدايا! اهل بيت من، شايسته ترين [اين مقام] اند» .

.


1- .براى آشنايى با چكيده زندگى نامه راويان احاديث تبيين مصداق «اهل بيت»، ر.ك : همين دانش نامه : ج 11 ص 107 (اُمّ سلمه «همسر پيامبر صلى الله عليه و آله ») .

ص: 232

تاريخ دمشق عن أبي سعيد الخدريّ عن اُمّ سلمة :نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ في بَيتي : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» . قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، ألَستُ مِن أهلِ البَيتِ ؟ قالَ : إنَّكِ إلى خَيرٍ ، إنَّكِ مِن أزواجِ رَسولِ اللّهِ . قالَت : وأهلُ البَيتِ : رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وعَلِيٌّ وفاطِمَةُ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ . (1)

تفسير الطبريّ عن أبي سعيد الخدريّ عن اُمّ سلمة :لمَّا نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» دَعا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلِيّا وفاطِمَةَ وحَسَنا وحُسَينا عليهم السلام ، فَجَلَّلَ عَلَيهِم كِساءً خَيبَرِيّا ، فَقالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتي ، اللّهُمَّ أذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهيرا . قالَت اُمُّ سَلَمَةَ : ألَستُ مِنهُم ؟ قالَ : أنتِ إلى خَيرٍ . (2)

تفسير الطبريّ عن أبي سعيد الخدريّ عن اُمّ سلمة :أنَّ هذِهِ الآيَةَ نَزَلَت في بَيتِها : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» . قالَت : وأنَا جالِسَةٌ عَلى بابِ البَيتِ ، فَقُلتُ : أنَا يا رَسولَ اللّهِ ألَستُ مِن أهلِ البَيتِ ؟ قالَ : إنَّكِ إلى خَيرٍ ، أنتِ مِن أزواجِ النَّبِيِّ . قالَت : وفِي البَيتِ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وعَلِيٌّ وفاطِمَةُ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ رَضِيَ اللّهُ عَنهُم . (3)

.


1- .تاريخ دمشق : ج 13 ص 206 ح 3188 ، تاريخ بغداد : ج 9 ص 126 الرقم 4743 نحوه ، شواهد التنزيل : ج 2 ص 87 ح 710 ؛ بحار الأنوار : ج 35 ص 226 نقلاً عن جامع الاُصول نحوه .
2- .تفسير الطبري : ج 12 الجزء 22 ص 7 ، المعجم الكبير : ج 3 ص 52 ح 2662 ، تاريخ دمشق : ج 14 ص 146 ح 3458 كلاهما نحوه ؛ المناقب للكوفي : ج 2 ص 125 ح 611 ؛ بحار الأنوار : ج 35 ص 227 نقلاً عن جامع الاُصول عن عمرو بن أبي سلمة نحوه .
3- .تفسير الطبري : ج 12 الجزء 22 ص 7 ، تفسير ابن كثير : ج 6 ص 409 ، شواهد التنزيل : ج 2 ص 88 ح 713 ؛ بحار الأنوار : ج 35 ص 227 نقلاً عن أبي نعيم .

ص: 233

تاريخ دمشق_ به نقل از ابو سعيد خُدْرى، از اُمّ سَلَمه _ :آيه : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد» در خانه من نازل شد . گفتم : اى پيامبر خدا! آيا من از اهل بيت نيستم؟ فرمود : «تو بر خيرى . تو از همسران پيامبر خدا هستى» . اهل بيت عليهم السلام ، پيامبر خداست و على و فاطمه و حسن و حسين .

تفسير الطبرى_ به نقل از ابو سعيد خدرى، از امّ سلمه _ :هنگامى كه آيه : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» نازل شد ، پيامبر صلى الله عليه و آله ، على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام را فرا خواند و آنها را با عبايى خيبرى پوشاند و فرمود : «بار خدايا! اينان، اهل بيت من اند . خدايا! پليدى را از ايشان دور كن و كاملاً پاكشان گردان» . گفت[م]: آيا من از آنها نيستم؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «تو در راه درست هستى» .

تفسير الطبرى_ به نقل از ابو سعيد خدرى، در باره امّ سلمه _ :اين آيه : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» در خانه او نازل شد . امّ سلمه گفت : من بر درِ خانه نشسته بودم . گفتم : اى پيامبر خدا! آيا من از اهل بيت نيستم؟ فرمود : «تو بر مسير خيرى . تو از همسران پيامبر هستى» . امّ سلمه گفت : اين، در حالى بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله و على و فاطمه و حسن و حسين _ كه خداوند از آنان خشنود باد _ در خانه بودند .

.

ص: 234

تفسير الطبريّ عن أبي هريرة عن اُمّ سلمة :جاءَت فاطِمَةُ عليهاالسلام إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِبُرمَةٍ (1) لَها قَد صَنَعَت فيها عَصيدَةً تُحِلُّها (2) عَلى طَبَقٍ ، فَوَضَعَتهُ بَينَ يَدَيهِ ، فَقالَ : أينَ ابنُ عَمِّكِ وابناكِ؟ فَقالَت : فِي البَيتِ ، فَقالَ : ادعيهِم . فَجاءَت إلى عَلِيٍّ عليه السلام ، فَقالَت : أجِبِ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله أنتَ وَابناكَ . قالَت اُمُّ سَلَمَةَ : فَلَمّا رَآهُم مُقبِلينَ مَدَّ يَدَهُ إلى كِساءٍ كانَ عَلَى المَنامَةِ ، فَمَدَّهُ وبَسَطَهُ وأجلَسَهُم عَلَيهِ ، ثُمَّ أخَذَ بِأَطرافِ الكِساءِ الأَربَعَةِ بِشِمالِهِ ، فَضَمَّهُ فَوقَ رُؤوسِهِم وأومَأَ بِيَدِهِ الُيمنى إلى رَبِّهِ ، فَقالَ : هؤُلاءِ أهلُ البَيتِ ، فَأَذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهيرا . (3)

تفسير الطبريّ عن حكيم بن سعد :ذَكَرنا عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام عِندَ اُمِّ سَلَمَةَ ، قالَت : فيهِ نَزَلَت : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» . قالَت اُمُّ سَلَمَةَ : جاءَ النَّبيُّ صلى الله عليه و آله إلى بَيتي ، فَقالَ : لا تَأذَني لِأَحَدٍ . فَجاءَت فاطِمَةُ عليهاالسلام ، فَلَم أستَطِع أن أحجُبَها عن أبيها ، ثُمَّ جاءَ الحَسَنُ عليه السلام ، فَلَم أستَطِع أن أمنَعَهُ أن يَدخُلَ عَلى جَدِّهِ واُمِّهِ ، وجاءَ الحُسَينُ عليه السلام ، فَلَم أستَطِع أن أحجُبَهُ . فَاجتَمَعوا حَولَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله عَلى بِساطٍ ، فَجَلَّلَهُم نَبِيُّ اللّهِ بِكِساءٍ كانَ عَلَيهِ ، ثُمَّ قالَ : «هؤُلاءِ أهلُ بَيتي ، فَأَذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهيرا» ، فَنَزَلَت هذِهِ الآيَةُ حينَ اجتَمَعوا عَلَى البِساطِ . قالَت : فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، وأنَا ؟ قالَت : فَوَاللّهِ ما أنعَمَ ، وقالَ : إنَّكِ إلى خَيرٍ . (4)

.


1- .البرمة : القِدر مطلقًا ، وهي في الأصل المتّخذة من الحجر المعروف بالحجاز واليمن (النهاية : ج 1 ص 121 «برم») .
2- .كذا في النسخة المطبوعة ، والظاهر أنَّ الأصحّ «تحملها» .
3- .تفسير الطبري : ج 12 الجزء 22 ص 7 ، تفسير ابن كثير : ج 6 ص 409 ، شواهد التنزيل : ج 2 ص 104 ح 734 ، ذخائر العقبى : ص 57 نحوه ؛ بحار الأنوار : ج 35 ص 228 نقلاً عن أبي نعيم .
4- .تفسير الطبري : ج 12 الجزء 22 ص 8 ، تفسير ابن كثير : ج 6 ص 410 ، شواهد التنزيل : ج 2 ص 134 ح 765 كلاهما نحوه .

ص: 235

تفسير الطبرى_ به نقل از ابو هريره، از امّ سلمه _ :فاطمه عليهاالسلام با ديگى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد كه در آن، كاچى درست كرده بود و آن را بر طبقى حمل مى كرد . فاطمه عليهاالسلام آن را در برابر پيامبر صلى الله عليه و آله نهاد . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «پسرعمو و دو پسرت كجايند؟» . فاطمه گفت : در خانه اند . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «آنها را صدا كن» . فاطمه نزد على آمد و گفت : تو و دو پسرت ، [دعوت] پيامبر را اجابت كنيد . پيامبر صلى الله عليه و آله هنگامى كه آنها را در حال آمدن ديد ، دستش را دراز كرد تا عبايى را كه بر بستر داشت ، بر گيرد . آن گاه عبا را پهن كرد و آنها را بر آن نشاند و سپس چهار طرف عبا را با دست چپ گرفت و آن را بر سر ايشان انداخت و با دست راست به درگاه پروردگارش اشاره كرد و فرمود : «اينان، اهل بيت اند . پس پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان» .

تفسير الطبرى_ به نقل از حكيم بن سعد _ :نزد امّ سلمه از على بن ابى طالب نام برديم . امّ سلمه گفت : آيه : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» در باره او (على عليه السلام ) نازل شده است . امّ سلمه گفت : پيامبر صلى الله عليه و آله به خانه من آمد و فرمود : «به هيچ كس اجازه ورود نده» . پس فاطمه عليهاالسلام آمد و من نتوانستم مانع از رفتن او نزد پدرش شوم . به دنبال او حسن عليه السلام آمد و نتوانستم از رفتن او نزد جدّ و مادرش جلوگيرى كنم . آن گاه حسين عليه السلام آمد و جلوى او را نيز نتوانستم بگيرم . همه آنها بر گليمى گرد پيامبر صلى الله عليه و آله حلقه زدند و پيامبر خدا عبايى را كه بر دوش داشت ، بر آنها افكند و سپس فرمود : «اينان، اهل بيت من اند. خدايا! هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان» . پس هنگامى كه بر گليم حلقه زده بودند، اين آيه نازل شد . گفتم: اى پيامبر خدا! من چه؟ به خدا سوگند ، پيامبر صلى الله عليه و آله نفرمود : آرى؛ بلكه فرمود : «تو در راه درست هستى» .

.

ص: 236

سنن الترمذي عن شهر بن حوشب عن اُمّ سلمة :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله جَلَّلَ عَلى الحَسَنِ والحُسَينِ وعَلِيٍّ وفاطِمَةَ عليهم السلام كِساءً ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتي وخاصَّتي ، اللّهُمَّ أذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهيرا . فَقالَت اُمُّ سَلَمَةَ : وأنَا مَعَهُم يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : إنَّكِ إلى خَيرٍ . (1)

مسند أبي يعلى عن شهر بن حوشب عن اُمّ سلمة :جاءَت فاطِمَةُ بِنتُ النَّبِيِّ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُتَوَرِّكَةً الحَسَنَ وَالحُسَينَ عليهماالسلام ، في يَدِها بُرمةٌ لِلحَسَنِ عليه السلام فيها سَخينٌ (2) ، حَتّى أتَت بِهَا النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله ، فَلَمّا وَضَعَتها قُدّامَهُ قالَ لَها : أينَ أبُو الحَسَنِ ؟ قالَت : فِي البَيتِ ، فَدَعاهُ ، فَجَلَسَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله وعَلِيٌّ وفاطِمَةُ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ عليهم السلام يَأكُلونَ . قالَت اُمُّ سَلَمَةَ : وما سامَنِيَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله وما أكَلَ طَعاما قَطُّ إلّا وأنَا عِندَهُ إلّا سامَنيهِ قَبلَ ذلِكَ اليَومِ _ تَعني ب «سامَني» : دَعاني إلَيهِ _ فَلَمّا فَرَغَ التَفَّ عَلَيهِم بِثَوبِهِ ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ عادِ مَن عاداهُم ، ووالِ مَن والاهُم . (3)

.


1- .سنن الترمذي : ج 5 ص 699 ح 3871 ، مسند ابن حنبل : ج 10 ص 197 ح 26659 ، مسند أبي يعلى : ج 6 ص 290 ح 6985 ، تاريخ دمشق : ج 13 ص 204 ح 3183 و ج 14 ص 140 ح 3445 وكلّها نحوه .
2- .السّخينة : طعام يُتّخذ من الدقيق ، دون العصيدة في الرقّة وفوق الحساء (الصحاح : ج 5 ص 2134 «سخن») .
3- .مسند أبي يعلى : ج 6 ص 264 ح 6915 ، المطالب العالية : ج 4 ص 75 ح 4005 نحوه ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 367 ح 8961 ، مجمع الزوائد : ج 9 ص 262 ح 14971 .

ص: 237

سنن الترمذى_ به نقل از شهر بن حوشب، از امّ سلمه _ :پيامبر صلى الله عليه و آله ، عبايى بر على و حسن و حسين و فاطمه عليهم السلام افكند و سپس فرمود : «بار خدايا! اينان، اهل بيت و خواصّ من اند . خدايا! هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان» . گفت[م] : آيا من از ايشانم؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «تو در راه درست هستى» .

سنن أبى يعلى_ به نقل از شهر بن حوشب، از امّ سلمه _ :فاطمه عليهاالسلام دخت پيامبر، نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد ، در حالى كه حسن و حسين را بغل كرده بود و قابلمه اى كاچى براى حسن در دست داشت ، تا اين كه آن را نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آورد و چون آن را در برابر ايشان نهاد، پيامبر به او فرمود : «ابو الحسن كجاست؟» . گفت: در خانه است . پيامبر صلى الله عليه و آله او را نيز صدا زد و پيامبر صلى الله عليه و آله به همراه على و فاطمه و حسن و حسين نشستند و به خوردن مشغول شدند . تا پيش از اين روز هرگز سابقه نداشت كه پيامبر ، غذايى بخورد و من نزد او نباشم و مرا نزد خود نخواند . پس چون از خوردن فارغ شد ، جامه خود را دور آنها پيچيد و سپس فرمود : «خدايا! با هر كه با ايشان دشمنى ورزد ، دشمنى ورز و هر كه را آنها را دوست دارد ، دوست بدار» .

.

ص: 238

مسند ابن حنبل عن شَهرِ بنِ حوشب عن اُمّ سلمة :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ لِفاطِمَةَ عليهاالسلام : إيتيني بِزَوجِكِ وابنَيكِ ، فَجاءَت بِهِم ، فَأَلقى عَلَيهِم كِساءً فَدَكِيّا . قالَ : ثُمَّ وَضَعَ يَدَهُ عَلَيهِم ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ إنَّ هؤُلاءِ آلُ مُحَمَّدٍ ، فَاجعَل صَلَواتِكَ وبَرَكاتِكَ عَلى مُحَمَّدٍ وعَلى آلِ مُحَمَّدٍ إنَّكَ حَميدٌ مَجيدٌ . قالَت اُمُّ سَلَمَةَ : فَرَفَعتُ الكِساءَ لِأَدخُلَ مَعَهُم ، فَجَذَبَهُ مِن يَدي وقالَ : إنَّكِ عَلى خَيرٍ . (1)

تفسير الطبري عن شهر بن حوشب عن اُمّ سلمة :كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله عِندي وعَلِيٌّ وفاطِمَةُ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ عليهم السلام ، فَجَعَلتُ لَهُم خَزيرَةٌ (2) ، فَأَكَلوا وناموا ، وغَطّى عَلَيهِم عَباءَةً أو قَطيفَةً ، ثُمَّ قال : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتي ، أذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهيرا . (3)

الأمالي للطوسي عن عبد اللّه بن مغيرة مَولى اُمِّ سَلَمَةَ زَوجِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله_ أنَّها قالَت _ :نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ في بَيتِها : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» أمَرَني رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أن اُرسِلَ إلى عَلِيٍّ وفاطِمَةَ وَالحَسَنِ وَالحُسينِ عليهم السلام ، فَلَمّا أتَوهُ اعتَنَقَ عَلِيّا عليه السلام بِيَمينِهِ ، وَالحَسَنَ عليه السلام بِشِمالِهِ ، وَالحُسَينَ عليه السلام عَلى بَطنِهِ ، وفاطِمَةَ عليهاالسلامعِندَ رِجلِهِ ، فَقالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلي وعِترَتي فَأَذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهيرا _ قالَها ثَلاثَ مَرّاتٍ _ . قُلتُ : فَأَنَا يا رَسولَ اللّهِ ؟ فَقالَ : إنَّكِ عَلى خَيرٍ إن شاءَ اللّهُ . (4)

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 10 ص 228 ح 26808 ، المعجم الكبير : ج 3 ص 53 ح 2664 ، مسند أبي يعلى : ج 6 ص 248 ح 6876 نحوه ، كنز العمّال : ج 13 ص 645 ح 37629 ؛ العمدة : ص 33 ح 13 ، الطرائف : ص 125 ح 193 ، بحار الأنوار : ج 25 ص 242 ح 23 .
2- .الخزيرة : مرقة ، وهي أن تصفَّى بُلالة النخالة ثمّ تطبخ (لسان العرب : ج 4 ص 237 «خزر») .
3- .تفسير الطبري : ج 12 الجزء 22 ص 6 .
4- .الأمالي للطوسي : ص 263 ح 482 ، بحار الأنوار : ج 35 ص 209 ح 7 ؛ تاريخ دمشق : ج 14 ص 143 ح 3453 عن عبد اللّه بن معين مولى اُمّ سلمة .

ص: 239

مسند ابن حنبل_ به نقل از شهر بن حوشب، از امّ سلمه _ :پيامبر صلى الله عليه و آله به فاطمه فرمود : «همسر و دو پسرت را نزد من بياور». او آنها را آورد . پيامبر صلى الله عليه و آله ، عباى فدكى خود را بر آنها افكند و سپس دستش را روى آنها گذاشت و فرمود : «بار خدايا! اينان، خاندان محمّدند . درود و بركات خود را بر محمّد و خاندان محمّد بفرست، كه تو ستوده و بزرگوارى» . من عبا را كنار زدم تا همراه آنها در زير آن جاى گيرم ؛ ولى پيامبر صلى الله عليه و آله آن را از دست من كشيد و گفت : «تو در راه درست هستى» .

تفسير الطبرى_ به نقل از شهر بن حوشب، از امّ سلمه _ :پيامبر صلى الله عليه و آله نزد من بود و على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السلام در خانه ما بودند . من براى آنان، سبوسابه (1) تهيّه ديدم . آنها غذا خوردند و خوابيدند . پيامبر صلى الله عليه و آله عبا يا قطيفه اى (مَلافه اى) را بر آنها كشيد و سپس فرمود : «بار خدايا! اينان، اهل بيت من اند . هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان» .

الأمالى، طوسى_ به نقل از عبد اللّه بن مغيره، غلام امّ سلمه، در باره امّ سلمه همسر پيامبر صلى الله عليه و آله _ :اين آيه : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» در خانه او نازل شده است . امّ سلمه گفت : پيامبر صلى الله عليه و آله به من دستور داد كسى را در پى على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام بفرستم . چون آمدند ، پيامبر صلى الله عليه و آله على را با دست راست و حسن را با دست چپ و حسين را از جلو در آغوش گرفت و فاطمه را جلو پاى خود نشاند و فرمود : «بار خدايا! اينان، خانواده و خاندان من اند. پس هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان» . پيامبر صلى الله عليه و آله اين سخن را سه بار تكرار كرد . گفتم : پس من چه ، اى پيامبر خدا؟ فرمود : «تو به خواست خدا در راه درست هستى» .

.


1- .واژه «سَخين» كه در متن عربى حديث آمده ، به معناى نوعى خورشت است كه از سبوس خيسانده تهيّه مى شود ؛ سَبوسابه .

ص: 240

مسند ابن حنبل عن عطاء بن أبي رباح :حَدَّثَني مَن سَمِعَ اُمَّ سَلَمَةَ تَذكُرُ أنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله كانَ في بَيتِها ، فَأتَتهُ فاطِمَةُ عليهاالسلام بِبُرمَةٍ فيها خَزيرَةٌ ، فَدَخَلَت بِها عَلَيهِ فَقالَ لَها : ادعي زَوجَكِ وَ ابنَيكِ ، قالَت : فَجاءَ عَلِيٌّ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ عليهم السلام فَدَخَلوا عَلَيهِ فَجَلَسوا يَأكُلونَ مِن تِلكَ الخَزيرَةِ ، وهُوَ عَلى مَنامَةٍ لَهُ عَلى دُكّانٍ (1) ، تَحتَهُ كِساءٌ لَهُ خَيبَرِيٌّ . قالَت : وأنَا اُصَلّي فِي الحُجرَةِ ، فَأَنزَلَ اللّهُ عز و جل هذِهِ الآيَةَ : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» . قالَت : فَأَخَذَ فَضلَ الكِساءِ فَغَشّاهُم بِهِ ، ثُمَّ أخرَجَ يَدَهُ فَأَلوى بِها إلَى السَّماءِ ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتي وخاصَّتي ، فَأَذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهيرا ، اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتي وخاصَّتي ، فَأَذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وَطهِّرهُم تَطهيرا . قالَت : فَأَدخَلتُ رَأسِيَ البَيتَ فَقُلتُ : وأنَا مَعَكُم يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : إنَّكِ إلى خَيرٍ ، إنَّكِ إلى خَيرٍ . (2)

.


1- .الدكّان : الدكّة المبنية للجلوس عليها (لسان العرب : ج 13 ص 157 «دكن») .
2- .مسند ابن حنبل : ج 10 ص 177 ح 26570 ، فضائل الصحابة : ج 2 ص 587 ح 994 وفيه «حريرة» بدل «خزيرة» و «حامتي» بدل «خاصتي» في كلا الموضعين ، أسباب النزول : ص 369 ح 697 ، تاريخ دمشق : ج 13 ص 205 ح 3186 وفيهما «اللّهمّ هؤُلاء ... تطهيرا» مرّةً واحدة ولم يتكرّر ؛ مجمع البيان : ج 8 ص 559 عن شهر بن حوشب ، المناقب للكوفي : ج 2 ص 161 ح 638 عن أبي ليلى الكندي وكلاهما نحوه .

ص: 241

مسند ابن حنبل_ به نقل از عطاء بن ابى رَباح _ :كسى كه از امّ سلمه شنيده بود ، به من گفت كه امّ سلمه گفته است كه پيامبر صلى الله عليه و آله در خانه او بود كه فاطمه عليهاالسلام قابلمه اى آورد كه در آن ، كاچى (1) بود و با آن، خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد . پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «همسر و دو پسرت را فرا بخوان» . امّ سلمه گفت : على و حسن و حسين آمدند و بر پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شدند . آنها نشستند و از آن كاچى خوردند و اين، در حالى بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله بر بسترش نشسته بود ، و اين بستر بر سكّويى بود . عبايى خيبرى زير پيامبر صلى الله عليه و آله قرار داشت . من در اتاق، نماز مى خواندم كه اين آيه : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» نازل شد . پيامبر صلى الله عليه و آله باقى مانده اين عبا را گرفت و آنها را با آن پوشاند . سپس دستش را بيرون آورد و با آن به آسمان ، اشاره كرد و فرمود : «بار خدايا! اينان، اهل بيت و خواصّ من اند . پس هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان. بار خدايا! اينان، اهل بيت و خواصّ من اند . پس هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان» . من سرم را به درون خانه (حياط) بردم و گفتم : آيا من هم با شما هستم ، اى پيامبر خدا؟ فرمود : «تو در راه درست هستى. تو در راه درست هستى» .

.


1- .در متن عربى حديث ، «خَزيرة» آمده است كه يعنى : حريره گندم ؛ پوره گندم ؛ كاچى (ر . ك : منتهى الأرب : مادّه «خزر» ، لغت نامه دهخدا : واژه «خزيره») .

ص: 242

الخصال عن عمرة بنت أفعى :سَمِعتُ اُمَّ سَلَمَةَ تَقولُ : نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ في بَيتي : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» ، قالَت : وفِي البَيتِ سَبعَةٌ : رَسولُ اللّهِ وجَبرَئيلُ ، وميكائيلُ ، وعَلِيٌّ ، وفاطِمَةُ ، وَالحَسَنُ ، وَالحُسَينُ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِم ، قالَت : وأنَا عَلى البابِ ، فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، أ لَستُ مِن أهلِ البَيتِ؟ قالَ : «إنَّكِ مِن أزواجِ النَّبِيِّ» ، وما قالَ : إنَّكِ مِن أهلِ البَيتِ . (1)

الإمام زين العابدين عليه السلام عَن اُمِّ سَلَمَةَ :نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ في بَيتي وفي يَومي ، كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عِندي فَدَعا عَلِيّا وفاطِمَةَ وَالحَسَنَ وَالحُسَينَ عليه السلام ، وجاءَ جَبرَئيلُ عليه السلام ، فَمَدَّ عَلَيهِم كِساءً فَدَكِيّا ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتي ، اللّهُمَّ أذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهيرا . قالَ جَبرَئيلُ عليه السلام : وأنَا مِنكُم يا مُحَمَّدُ ؟ فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : وأنتَ مِنّا يا جَبرَئيلُ . قالَت اُمُّ سَلَمَةَ : فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، وأنَا مِن أهلِ بَيتِكَ ، وجِئتُ لِأَدخُلَ مَعَهُم ، فَقالَ : كوني مَكانَكِ يا اُمَّ سَلَمَةَ ، إنَّكِ إلى خَيرٍ ، أنتِ مِن أزواجِ نَبِيِّ اللّهِ . فَقالَ جَبرَئيلُ عليه السلام : اِقرَأ يا مُحَمَّدُ : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» فِي النَّبِيِّ وعَلِيٍّ وفاطِمَةَ وَالحَسَنِ وَالحُسَينِ عليهم السلام . (2)

.


1- .الخصال : ص 403 ح 113 ، الأمالي للصدوق : ص 559 ح 746 ، تفسير الفرات : ص 334 ح 454 عن أبي سعيد نحوه ، بحار الأنوار : ج 35 ص 209 ح 9 ؛ تاريخ دمشق : ج 14 ص 145 ح 3455 ، مناقب عليّ بن أبي طالب عليه السلام لابن مردويه : ص 303 ح 483 و كلاهما نحوه .
2- .الأمالي للطوسي : ص 368 ح 783 عن عليّ بن عليّ بن رزين عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 35 ص 208 ح 6 .

ص: 243

الخصال_ به نقل از عمره دختر افعى _ :از امّ سلمه _ كه خدا از او خشنود باد _ شنيدم كه مى گفت : آيه : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» در خانه من نازل شد و اين در حالى بود كه هفت نفر در خانه بودند : پيامبر خدا، جبرئيل ، ميكائيل ، على ، فاطمه ، حسن و حسين _ كه درودهاى خدا بر آنان باد _ . من بر درِ خانه بودم . گفتم : اى پيامبر خدا! آيا من در شمار اهل بيت نيستم؟ پيامبر فرمود : «تو از همسران پيامبرى» ؛ ولى نفرمود : تو در شمار اهل بيت هستى .

امام زين العابدين عليه السلام_ به نقل از امّ سلمه _ :اين آيه در خانه من و در روزى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در خانه من بود، نازل شد . پيامبر صلى الله عليه و آله نزد من بود كه على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السلام را فرا خواند . جبرئيل عليه السلام هم آمد و پيامبر صلى الله عليه و آله عباى فدكى را بر آنها گستراند و سپس فرمود : «پروردگارا! اينان، اهل بيت من اند . خدايا! هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان» جبرئيل عليه السلام گفت : اى محمّد ! آيا من هم از شمايم؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «تو نيز از مايى ، اى جبرئيل!» . گفتم: اى پيامبر خدا! من هم از اهل بيت تو ام . آن گاه پيش رفتم تا در كنار آنها باشم . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «در جاى خود باش ، اى امّ سلمه! تو به سويى درست ، روانى . تو از همسران پيامبر خدايى» . جبرئيل عليه السلام گفت : اى محمّد! بخوان : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» ، و اين آيه، در حقّ پيامبر صلى الله عليه و آله ، على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السلام است .

.

ص: 244

1 / 1 _ 2عائِشَةُصحيح مسلم عن عائِشَةَ :خَرَجَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله غَداةً وعَلَيهِ مِرطٌ مُرَحَّلٌ (1) مِن شَعرٍ أسوَدَ ، فَجاءَ الحَسَنُ بنُ عَلِيٍّ فَأَدخَلَهُ ، ثُمَّ جاءَ الحُسَينُ فَدَخَل مَعَهُ ، ثُمَّ جاءَت فاطِمَةُ فَأَدخَلَها ، ثُمَّ جاءَ عَلِيٌّ فَأَدخَلَهُ ، ثُمَّ قالَ : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» . (2)

الأمالي للصدوق عن العوّام بن حوشب عن التّيمي :دَخَلتُ عَلى عائِشَةَ فَحَدَّثَتنا أنَّها رَأت رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله دَعا عَلِيّا وفاطِمَةَ وَالحَسَنَ وَالحُسَينَ عليهم السلام ، فَقالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتي فَأَذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهيرا . (3)

تاريخ دمشق عن جميع بن عمير (4) :تاريخ دمشق عن جميع بن عمير (5) : دَخَلتُ مَعَ اُمّي عَلى عائِشَةَ ، قالَت : أخبِريني كَيفَ كانَ حُبُّ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِعَلِيٍّ ؟ فَقالَت عائِشَةُ : كانَ أحَبَّ الرِّجالِ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، لَقَد رَأَيتُهُ وقَد أدخَلَهُ تَحتَ ثَوبِهِ ، وفاطِمَةَ وحَسَنا وحُسَينا ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتي ، اللّهُمَّ أذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهيرا . قالَت : فَذَهَبتُ لِاُدخِلَ رَأسي فَدَفَعَني ، فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، أوَلَستُ مِن أهلِكَ ؟ قالَ : إنَّكِ عَلى خَيرٍ ، إنَّكِ عَلى خَيرٍ . 6

.


1- .مِرط مُرحَّل: إزار خزٍّ فيه عَلَم، وسمّي مُرَحَّلاً لِما عليه من تصاوير رَحْل وما ضاهاه (لسان العرب : ج 11 ص 278 «رحل») .
2- .صحيح مسلم : ج 4 ص 1883 ح 2424 ، المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 159 ح 4707 نحوه ، السنن الكبرى : ج 2 ص 212 ح 2858 ، الإقبال : ج 2 ص 350 ، الطرائف : ص 123 ح 187 ، بحار الأنوار : ج 21 ص 281 .
3- .الأمالي للصدوق : ص 559 ح 747 ، بحار الأنوار : ج 35 ص 210 ح 10 .
4- .في تاريخ دمشق «عمير بن جميع» وهو تصحيف ، وأثبتنا الصواب الموافق لما في باقي المصادر ، والذي ضبطه ابن حجر في تهذيب التهذيب : ج 1 ص 449 الرقم 1139 بقوله: «جميع بن عمير التيميّ الكوفيّ» روى عن عائشة ، وروى عنه العوّام بن حوشب .
5- .تاريخ دمشق : ج 42 ص 260 ، تفسير الثعلبي : ج 8 ص 43 ، شواهد التنزيل : ج 2 ص 62 ح 684 كلاهما عن مجمع و ص 61 ح 482 ؛ مجمع البيان : ج 8 ص 559 ، العمدة : ص 40 ح 23 كلاهما عن مجمع وكلّها نحوه .

ص: 245

1 / 1 - 2 عايشه

1 / 1 _ 2عايشهصحيح مسلم_ به نقل از عايشه _ :پيامبر صلى الله عليه و آله بامدادان [از اتاقش] بيرون رفت ، در حالى كه پوشش پشمى نقشدارى از موى سياه ، بر تن داشت . پس حسن بن على آمد و پيامبر صلى الله عليه و آله او را در زير آن جاى داد . به دنبال او ، حسين آمد كه پيامبر صلى الله عليه و آله او را نيز در زير آن جاى داد . در پى او فاطمه آمد كه پيامبر صلى الله عليه و آله او را نيز در زير پوشش خود جاى داد و سرانجام، على آمد كه پيامبر صلى الله عليه و آله او را نيز در زير پوشش خود جا داد و سپس فرمود : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» .

الأمالى، صدوق_ به نقل از عوّام بن حوشب، از تيمى _ :بر عايشه وارد شدم و او به ما گفت كه پيامبر خدا را ديده است كه على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام را فرا خوانده و فرموده است : «بار خدايا! اينان، اهل بيت من اند . پس هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان» .

تاريخ دمشق_ به نقل از جميع بن عمير _ :با مادرم بر عايشه وارد شديم . مادرم گفت : به من بگو علاقه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نسبت به على چگونه بود؟ عايشه به او گفت : او در ميان مردان ، محبوب ترين كس نزد پيامبر خدا بود . من ديدم كه او را به همراه فاطمه و حسن و حسين، زير جامه خود گرفت و سپس فرمود: «خدايا! اينان، اهل بيت من اند . خدايا! هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان» . من هم پيش رفتم تا سرم را زير جامه كنم ؛ ولى پيامبر صلى الله عليه و آله مرا پس زد . گفتم : اى پيامبر خدا! آيا من از اهل بيت تو نيستم؟ فرمود : «تو در راه درست هستى . تو در راه درست هستى» .

.

ص: 246

. .

ص: 247

. .

ص: 248

. .

ص: 249

پژوهشى در باره حديث كِسا
1 . سند رويداد كسا

پژوهشى در باره حديث كسارويداد كِسا ، يكى از مهم ترين حوادث روشنگر تاريخ زندگى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در جهت معرّفى پيشوايان و راه نمايان امّت اسلام و يكى از نقاط روشن و برجسته مناقب و فضايل اهل بيت عليهم السلام است. براى آشنايى دقيق تر با اين رويداد مهم، توجّه به نكات زير، ضرور است:

1 . سند رويداد كِسااين رويداد ، از نظر سند ، هيچ گونه خدشه اى را بر نمى تابد و محدّثان بزرگ ، آن را در كتب معتبر خود ، نقل كرده اند . اين حديث ، اصطلاحاً «مُستفيض» است و حتّى با تحقيقى گسترده مى توان ادّعاى «تواتر» در آن كرد. به هر حال ، قرائن بسيارى وجود دارد كه اگر كسى با تاريخ اسلام آشنا باشد ، نمى تواند در وقوع اين رويداد ، ترديد كند. اين رويداد ، در جامعه اسلامى به قدرى معروف شد كه روز وقوع آن ، «روز كسا» ناميده شد (1) و پنج تنِ پاكى كه مشمول عنايت خاصّ الهى در آن روز شدند ، به «اصحاب كسا» ملقّب گرديدند. (2)

.


1- .ر.ك: الخصال : ص 550 ، الغدير : ج 4 ص 40 .
2- .ر.ك: بحار الأنوار: ج 22 ص 245 و494، مجمع البيان: ج 9 ص 44.

ص: 250

2 . چگونگى رويداد

2 . چگونگى رويدادهيچ يك از احاديثى كه در باره رويداد كسا رسيده اند، آن را به طور كامل بيان نكرده است و هر يك تنها به بخشى از آن ، اشاره دارد. از اين رو، ما با بهره گيرى از همه آنها ، تصوير تقريباً كاملى از اين رويداد ، ارائه مى دهيم : روزى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به خانه همسر گرامى خود، اُمّ سَلَمه مى آيد . قرار است او در اين روز ، پيام مهمّى از سوى خداوند متعال ، در باره چند تن از نزديكان خود ، دريافت كند. بدين جهت به همسرش تأكيد مى كند كه به هيچ كس ، اجازه ورود ندهد. از سوى ديگر، درست در همين روز، فاطمه دختر پيامبر صلى الله عليه و آله ، تصميم مى گيرد براى پدر عزيزش غذاى مناسبى به نام عَصيده (كاچى) (1) تهيه كند. او اين غذا را در يك ديگ كوچك سنگى آماده مى كند و آن را روى طبقى گذاشته ، براى پدر مى آورَد . اُمّ سَلَمه مى گويد: «من نتوانستم مانع ورود فاطمه شوم» . آخر ، او چگونه مى تواند ميان پيامبر صلى الله عليه و آله و پاره تنش مانع ايجاد كند؟! اصولاً منع پيامبر، شامل فاطمه نمى شود؛ بلكه اساسا، پيامبر صلى الله عليه و آله خانه را به خاطر فاطمه و شوهر و دو فرزندش خلوت كرده است . بارى، فاطمه عليهاالسلام همراه با طبقى از كاچى خدمت پدر مى رسد؛ ليكن حضور او به تنهايى، كافى نيست . از اين رو ، پيامبر صلى الله عليه و آله به دخترش مى فرمايد : «برو و همسر و دو فرزندت را هم بياور». فاطمه عليهاالسلام بى درنگ به منزل باز مى گردد و طولى نمى كشد كه همراه همسر و دو فرزندش _ كه هنوز كودكانى خُردسال اند _ به خانه پدر وارد مى شود. امّ سلمه با اشاره پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بر مى خيزد و در كنارى مشغول نماز مى شود.

.


1- .عصيده: غذايى كه با آرد و روغن ، درست مى شود ؛ خَزيره (لسان العرب : مادّه «عصد»)، كاچى (تاج المصادر: مادّه «عصد»، منتهى الأرب: مادّه «عصد»).

ص: 251

مجلس، كاملاً خصوصى مى شود... ؛ مجلس اُنس و قُدس! پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با على _ كه او را نفْس خود مى داند _ و فاطمه _ كه وى را جزئى از وجود خود معرّفى نموده _ و دو فرزندش حسن و حسين _ كه آنها را دو ريحانه خود ناميده _ ، كنار سفره فاطمه عليهاالسلام نشسته است. عادت پيامبر صلى الله عليه و آله ، اين است كه بدون همسرش غذا نمى خورد؛ ولى امروز ، وضع به گونه اى ديگر است و سفره ، سفره اى ديگر! اگر امروز امّ سلمه بر سر اين سفره بنشيند ، فردا سخن خدا در باره اهل بيت پيامبر ، به گونه اى ديگر تفسير خواهد شد . از اين رو ، پيامبر صلى الله عليه و آله امروز ، استثنائا از همسرش براى تناول غذا دعوت نمى كند. جبرئيل امين ، نازل مى شود و اين آيه را _ كه بعدها ، «آيه تطهير» ناميده شد _ مى خواند : «إنّما يريدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمْ الرِّجْسَ أهْلَ البيتِ ويُطَهِّرَكُم تَطْهيراً. (1) جز اين نيست كه خدا مى خواهد پليدى را از شما اهل بيت دور كند و شما را كاملاً پاك دارد» . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كساى خيبرى (2) را بر سر داماد و دختر و دو نوه خويش مى كشد و با دست راست به آسمان ، اشاره مى كند و مى فرمايد: اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتى ! اللّهُمَّ أذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ و طَهِّرهُم تَطهيرا . (3) خدايا! اينان، اهل بيت من اند. پس هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان. در حديث ديگرى آمده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتى و خاصَّتى ! اللّهُمَّ أذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وَ طَهِّرهُم تَطهيرا . (4)

.


1- .احزاب : آيه 33 .
2- .عبايى از بافته هاى مردم منطقه خيبر .
3- .تفسير الطبرى : ج 12 ص 7 .
4- .مسند ابن حنبل : ج 10 ص 197 ح 26659 .

ص: 252

3 . فضاى رويداد

بار خدايا! اينان، اهل بيت و خواصّ من اند. خدايا! هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان. در حديث ديگرى آمده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اللّهُمَّ إنَّ هؤُلاءِ آلُ مُحَمَّدٍ ! فَاجعَل صَلَواتِكَ و بَرَكاتِكَ عَلى مُحَمَّدٍ و عَلى آلِ مُحَمَّدٍ ، إنَّكَ حَميدٌ مَجيدٌ . (1) خدايا! اينان، خاندان محمّدند. پس درود و بركات خود را بر محمّد و خاندان محمّد قرار ده ، كه تو ستوده بزرگوارى. امّ سلمه كه تا اين جا در كنار اتاق ، كم و بيش، ناظر اين رويداد نورانى و معنوى بوده است، ديگر تاب نمى آورد. جلو مى آيد و گوشه كسا را بلند مى كند تا او نيز از اين فضاى نورانى بهره مند گردد؛ ولى پيامبر صلى الله عليه و آله با قاطعيت ، مانع از ورود او به زير كسا در فضاى اهل بيت قرآنى خود مى شود. گويا امّ سلمه از اين برخورد ، دلگير مى شود و مى گويد : آيا من در شمار اهل بيت نيستم؟ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد: إنَّكِ إلى خَيرٍ ، أنتِ مِن أزواجِ النَّبِىِّ . (2) تو به سويى درست ، روانى. تو از همسران پيامبر خدايى.

3 . فضاى رويدادتأمّل در متن واقعه كسا و احاديثى كه در اين موضوعْ وارد شده اند، به روشنى اثبات مى كند كه اين واقعه، آن گونه كه برخى از نويسندگان تصوّر كرده اند، يك رويداد معمولى _ كه بعدها اهميّت پيدا كرده باشد _ نيست؛ بلكه به دليل فضاى خاصّ اين رويداد و ارتباط آن با نزول آيه تطهير، يكى از استثنايى ترين رويدادهاى

.


1- .تفسير الطبرى : ج 12 ص 7 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 10 ص 228 ح 26808 .

ص: 253

4 . وقوع رويداد كسا در خانه امّ سلمه

تاريخ زندگى پيامبر خدا در زمينه معرّفى پيشوايان و راه نمايان آينده جامعه اسلامى است. متن دعاى پيامبر صلى الله عليه و آله و بسيارى از احاديثى كه واقعه كسا را روايت كرده اند ، به روشنى نشان مى دهند كه اين رويداد، در جريان نزول آيه تطهير و براى تفسير و تبيين آن ، تحقّق يافته است. نقل شده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله تا پايان عمر پر بركتش ، اصحاب كسا را شبانگاهان تا سپيده دم ، دعا مى نمود و آنها را «اهل بيت» مى خواند، و اين ، بر اهمّيت اين رويداد ، دلالت دارد.

4 . وقوع رويداد كسا در خانه امّ سلمههر چند برخى از احاديث ، به وقوع رويداد كسا در خانه برخى ديگر از همسران پيامبر صلى الله عليه و آله اشاره دارند، ليكن ملاحظه و تأمّل در مجموع رواياتى كه در اين باره رسيده اند ، اثبات مى كند كه نزول آيه تطهير و وقوع رويداد كسا ، بى ترديد ، در خانه امّ سلمه واقع شده است. عايشه نيز به اين حقيقتْ اعتراف دارد، چنان كه از ابو عبد اللّه جَدَلى روايت شده كه گفته است: بر عايشه وارد شدم و گفتم: آيه: «خداوند خواسته است كه ...» در كجا نازل شده است؟ او گفت: در خانه امّ سلمه. (1) در روايت ديگرى امّ سلمه مى گويد: اگر از عايشه بپرسى، به تو خواهد گفت كه اين آيه در خانه من (اُمّ سلمه) نازل شده است. (2) شيخ مفيد ، در اين باره مى گويد:

.


1- .تفسير فرات : ص 334، بحار الأنوار : ج 35 ص 215 .
2- .ذخائر العقبى : ص 24، شرح الأخبار : ج 2 ص 337 .

ص: 254

5 . آنچه به «حديث كسا» شهرت يافته است
اشاره

اصحاب حديث ، روايت كرده اند كه در باره اين آيه ، از عمر ، سؤال شد و او گفت: «در باره آن ، از عايشه سؤال كنيد» و عايشه در پاسخ گفت: «اين آيه در خانه خواهرم امّ سلمه نازل شده است . پس در باره آن ، از او بپرسيد كه در زمينه اين آيه ، از من آگاه تر است». (1) بنا بر اين ، اگر صحّت رواياتى را كه بدانها اشاره شد (2) بپذيريم، بايد بگوييم كه در ادامه رويداد كسا ، افراد ديگرى (مانند: عايشه همسر پيامبر صلى الله عليه و آله و زينب دختر اُمّ سلمه) نيز شاهد آن بوده اند و آنها نيز از پيامبر صلى الله عليه و آله همان تقاضاى امّ سلمه را داشته اند و پيامبر خدا به آنها پاسخ منفى داده است و احتمالى كه برخى از محدّثان (3) در «تكرار چند باره اين رويداد» داده اند، امرى بعيد به نظر مى رسد.

5 . آنچه به «حديث كسا» شهرت يافته استتا اين جا روشن شد كه حديث كسا _ به شرحى كه گذشت _ قطعى و غير قابل ترديد و بيانگر يكى از مهم ترين ويژگى هاى اهل بيت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، يعنى ويژگى طهارت و عصمت آنهاست؛ ليكن در اين اواخر، متنى به عنوان «حديث كسا» ، در ميان شيعيان ، شايع گرديده كه پايه و اساسى ندارد. نخستين محدّث معروفى كه بى اساس بودن اين متن را اعلان كرده ، مرحوم محدّث قمى (صاحب مفاتيح الجنان) _ رضوان اللّه تعالى عليه _ است و شگفت انگيز، اين كه ايشان اجازه نمى داد كسى بر مفاتيح الجنان ، نكته اى بيفزايد و به انجام دهنده اين كار ، نفرين فرستاده است؛ (4) ولى با

.


1- .الفصول المختارة : ص 53 _ 54 .
2- .ر . ك : ص 245 (اهل بيت عليهم السلام / فصل يكم / همسران پيامبر صلى الله عليه و آله و مصداق «اهل بيت» / عايشه) .
3- .ر.ك: ذخائر العقبى : ص 57 ، الصواعق المحرقة : ص 144 ، ينابيع المودّة : ج 1 ص 323 ، اهل بيت در آيه تطهير : ص 51 .
4- .خلاصة الأقوال ، ص 100 ، الرقم 48 ؛ الرجال لابن داود ، ص 140 ، الرقم 1073 .

ص: 255

اين حال مى بينيم كه متن مذكور ، بدان افزوده شده است! (1)

.


1- .چنين گويد اين گنهكار روسياه ، عبّاس قمى : بعد از آن كه بِعَونِ اللّه تعالى كتاب مفاتيح الجنان را تأليف نمودم و در اقطار منتشر گشت ، به خاطرم رسيد كه در طبع دوم آن ، بر آن زياد كنم دعاى وداعى براى ماه رمضان و خطبه روز عيد فطر و زيارت جامعه ائمّة المؤمنين و دعاى «اللّهمَّ إنِّى زُرتُ هذَا الإْمامَ » _ كه در عقب زيارات خوانده مى شود _ و زيارات وداعى كه هر يك از ائمّه عليهم السلام را به آن وداع كنند و رقعه اى كه براى حاجت مى نويسند و دعايى كه در غيبت امام عصر _ عجّل اللّه فرجه _ بايد خوانده شود و آداب زيارت به نيابت ، به واسطه كثرت حاجت به اينها ؛ لكن ديدم هر گاه اين كار را كنم ، فتح بابى شود براى تصرّف در كتاب مفاتيح و بسا شود بعضى از فضولان ، بعد از اين ، در آن كتاب ، بعضى از ادعيه ديگر بيفزايند يا از آن كم كنند و به اسم مفاتيح الجنان در ميان مردم رواج دهند ، چنان كه در مفتاح الجنان مشاهده مى شود . لا جرم ، كتاب را به همان حال خود گذاشتم و اين هشت مطلب را بعد از تمام شدن مفاتيح ، ملحق به آن نمودم و به لعنت خداوند قهّار و نفرين رسول خدا و ائمّه اطهار عليهم السلام واگذار و حواله نمودم كسى را كه در مفاتيح ، تصرّف كند (مفاتيح الجنان، خوش نويس : محمّدرضا افشارى ، ناشر : پيام آزادى : ص 945 مقدّمه بخشِ «ملحقات مفاتيح الجنان» ) .

ص: 256

دلايل سست بودن اين گزارش، فراوان است كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم: 1 . اين متن در هيچ يك از كتب معتبر فَريقَين (شيعه و اهل سنّت) وجود ندارد، حتّى كتاب هايى همچون بحار الأنواركه هدف آنها جمع آورى احاديث منسوب به اهل بيت عليهم السلام بوده است. مرحوم محدّث قمى در كتاب منتهى الآمال ، پس از اين كه حديث كسا را علَى الاُصول از احاديث متواتر معرّفى مى كند ؛ امّا حديث كساى معروف را فقط مبتنى بر كتاب منتخب طُرَيحى مى داند و در باره آن مى نويسد: اما حديث كسا كه در زمان ما شايع است، به اين كيفيت، در كتب معتبره معروفه و اصول حديث و مجامع مُتقنه محدّثان ديده نشده و مى توان گفت از خصايص كتاب منتخب 1 است. (1) 2 . تا آن جا كه ما مى دانيم و همان طور كه محدّث قمى اشاره كرده، نخستين كتابى كه اين متن را (البتّه بدون ذكر هيچ سندى) نقل كرده است، كتاب المنتخب طُرَيحى است (2) و اين، بدان معناست كه از صدر اسلام تا حدود هزار سال بعد، اين متن ، در منابع حديثى ديده نشده است. (3)

.


1- .رجال النجاشي ، ص 353 ، الرقم 947 .
2- .مشيخه من لا يحضره الفقيه ، ج 4 ، ص 6 ، 127 ، 130 .
3- .المنتخب فى المراثى و الخُطب، اثر فخر الدين محمّد بن على نجفى (م 1085 ق) معروف به شيخ طُريحى، متولّد نجف است. مرحوم شيخ عبّاس قمى، در نقلى در باره اين كتاب، آورده است: «شيخ طريحى... در كتاب منتخب، مسامحات بسيارى نموده كه بر اهل بصيرت و اطّلاع، پوشيده نيست» (منتهى الآمال، شيخ عبّاس قمى، قم: هجرت، 1373 ش: ج 1 ص 873).

ص: 257

چند نكته در باره سند اين متن

3 . شگفت انگيز ، اين كه اين متن بى سند، در حاشيه نسخه خطّى كتاب عوالم العلوم ، با سند مى شود(!) كه شرح آن چنين است: رأيت بخطّ الشيخ الجليل السيّد هاشم، عن شيخه السيّد ماجد البحرانى، عن الحسن بن زين الدين الشهيد الثانى، عن شيخه المقدّس الأردبيلى، عن شيخه علىّ بن عبد العالى الكركى، عن الشيخ على بن هلال الجزائرى، عن الشيخ أحمد بن فهد الحلّى، عن الشيخ على بن الخازن الحائرى، عن الشيخ ضياء الدّين على بن الشهيد الأوّل، عن أبيه، عن فخر المحقّقين، عن شيخه العلّامة الحلّى، عن شيخه المحقّق [الحلّى] ، عن شيخه ابن نما الحلّى، عن شيخه محمّد بن إدريس الحلّى، عن حمزة الطوسى صاحب ثاقب المناقب ، عن الشيخ الجليل محمّد ابن شهرآشوب، عن الطبَرسى صاحب الاحتجاج، عن شيخه الجليل الحسن بن محمّد بن الحسن الطوسى، عن أبيه شيخ الطائفة [الطوسى] ، عن شيخه المفيد، عن شيخه ابن قولويه القمّى، عن شيخه الكلينى، عن على بن إبراهيم [عن أبيه إبراهيم] بن هاشم، عن أحمد بن محمّد بن أبى نصر البزنطى، عن قاسم بن يحيى الجلاء الكوفى، عن أبى بصير، عن أبان بن تغلب البكرى، عن جابر بن يزيد الجعفى، عن جابر بن عبد اللّه الأنصارى، عن فاطمة الزهراء بنت رسول اللّه صلى الله عليه و آله ، قال : سمعت فاطمة أنّها قالت : دخل علىَّ أبى رسول اللّه ... . (1)

چند نكته در باره سند اين متنالف _ تنها مستند سندِ ياد شده، گفته شيخ نور الدين عبد اللّه بَحرانى (مؤلّف عوالم العلوم و از علماى قرن دوازدهم هجرى) است كه بر فرض ثبوت، مى گويد: «به خطّ سيّد هاشم بحرانى ديدم...»؛ ولى صحّت تشخيص ايشان در اين كه آن خط، ضرورتا خطّ سيّد هاشم بحرانى بوده است، قابل اثبات نيست!

.


1- .منتهى الآمال: ج 1 ص 820 (باب پنجم: ذيل عنوان «روانه كردن يزيد، اهل بيت را به مدينه»).

ص: 258

ب _ سيّد هاشم بحرانى (1) كه اين سند، منسوب به اوست، اين حديث را در كتاب هاى خود (غاية المرام و تفسير البرهان) نياورده است، با اين كه او در اين كتاب ها به جمع آورى احاديث، همّت داشته است، نه ارزيابى و تصحيح آنها؛ بلكه آنچه او در اين كتاب ها آورده، سنداً و متناً مخالف چيزى است كه اين خط به او نسبت مى دهد. ج _ بسيارى از محدّثان بزرگ شيعه، همچون: كلينى، طوسى، مفيد، طَبْرِسى و ابن شهرآشوب _ كه در اين سلسله سند آمده اند _ ، در كتب خود، حديث كسا را به گونه ديگرى آورده اند كه مخالف متن مورد بحث است . (2) د _ سلسله سندى كه براى اين متن در حاشيه عوالم ذكر شده، به قدرى اشكال دارد كه اگر كسى اطّلاعى از علم رجال داشته باشد، نادرست بودن آن را آشكارا تشخيص مى دهد. 3

.


1- .او سيّد هاشم بن اسماعيل كتكانى بحرانى (م 1107 ق) است كه در كتكان از نواحى بحرين به دنيا آمد . تراجم نويسان، شخصيت علمى و عملى او را ستوده اند . او از شيخ حر عاملى اجازه نقل حديث داشت . گفته شده: «او 75 كتاب تأليف كرد؛ امّا نوشته هايش از غلو و سستى خالى نيست » (ر.ك: أعيان الشيعة : ج 10 ص 249 ، أمل الآمل : ج 2 ص 341 ، رياض العلماء : ج 5 ص 310 ، العلّامة السيّد هاشم البحرانى ، فارس تبريزيان) .
2- .براى نمونه، ر .ك : الأمالى، طوسى : ص 263 و 368 ، الأمالى، صدوق : ص 381 _ 382 ، مجمع البيان : ج 8 ص 559 . نيز ، براى مطالعه گسترده تر همه نقل ها ، ر.ك: همين دانش نامه : ج 9 ص 231 _ 247 و 261 _ 301 .

ص: 259

ه_ _ متن مورد بحث ، علاوه بر اين كه مخالف همه متن هاى معتبر است ، سستى هايى دارد كه بر اهل درنگ و دقّت ، پوشيده نيست. (1)

.


1- .گفتنى است كه اخيراً برخى ، براى اثبات اعتبار متن ياد شده، مطالبى نوشته اند كه سستى آنها نيز بر اهل فن پوشيده نيست.

ص: 260

1 / 2أصحابُ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ومَعنى «أهلِ البيتِ»1 / 2 _ 1أبو سَعيدٍ الخُدرِيُّتفسير الطبري عن أبي سعيد الخدريّ :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ في خَمسَةٍ : فِيَّ ، وفي عَلِيٍّ ، وحَسَنٍ ، وحُسَينٍ ، وفاطِمَةَ : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» . (1)

تاريخ بغداد عن أبي سعيد الخدريّ عَنِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله_ في قَولِهِ تَعالى : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» _ :جَمَعَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلِيّا وفاطِمَةَ وَالحَسَنَ وَالحُسَينَ عليهم السلام ثُمَّ أدارَ عَلَيهِمُ الكِساءَ ، فَقالَ : «هؤُلاءِ أهلُ بَيتي ، اللّهُمَّ أذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهيرا» ، واُمُّ سَلَمَةَ عَلَى البابِ ، فَقالَت : يا رَسولَ اللّهِ ، ألَستُ مِنهُم ؟ فَقالَ : «إنَّكِ لَعَلى خَيرٍ _ أو إلى خَيرٍ _ » . (2)

الأمالي للطوسي عن أبي أيّوب الصّيرفيّ :سَمِعتُ عَطِيَّةَ العَوفِيَّ يَذكُرُ أنَّهُ سَأَلَ أبا سَعيدٍ الخُدرِيَّ عَن قَولِ اللّهِ تَعالى : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» ، فَأَخبَرَهُ أنَّها نَزَلَت في رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وعَلِيٍّ وفاطِمَةَ وَالحَسَنِ وَالحُسَينِ عليهم السلام . (3)

.


1- .تفسير الطبري : ج 12 الجزء 22 ص 6 ، المعجم الصغير : ج 1 ص 135 نحوه ، تفسير الثعلبي : ج 8 ص 41 ؛ مجمع البيان : ج 8 ص 559 ، العمدة : ص 39 ح 21 ، بحار الأنوار : ج 35 ص 232 .
2- .تاريخ بغداد : ج 10 ص 278 الرقم 5396 ، شواهد التنزيل : ج 2 ص 38 ح 657 و ح 658 وليس فيه ذيله من «اُمّ سلمة على الباب» ؛ تنبيه الخواطر : ج 1 ص 23 ، الفضائل : ص 81 نحوه ، بحار الأنوار : ج 35 ص 212 ح 14 .
3- .الأمالي للطوسي : ص 248 ح 438 ، بحار الأنوار : ج 35 ص 208 ح 4 ؛ المعجم الكبير : ج 3 ص 56 ح 2673 ، المعجم الكبير : ج 3 ص 56 ح 2673 ، المعجم الأوسط : ج 3 ص 380 ح 3456 ، أسباب النزول : ص 368 ح 696 كلها نحوه ، تاريخ دمشق : ج 60 ص 91 .

ص: 261

1 / 2 اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله و مصداق «اهل بيت»
اشاره
1 / 2 - 1 ابو سعيد خُدرى

1 / 2اصحاب پيامبر صلّي الله عليه و آله و مصداق «اهل بيت»1 / 2 _ 1ابو سعيد خُدْرىتفسير الطبرى_ به نقل از ابو سعيد خدرى _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «اين آيه : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» در حقّ پنج تن نازل شده است : در حقّ من و در حقّ على و حسن و حسين و فاطمه» .

تاريخ بغداد_ به نقل از ابو سعيد خدرى، در باره نزول اين سخن پروردگار : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، على و فاطمه و حسن و حسين را گرد آورد و سپس كسا را بر روى ايشان كشيد و فرمود : «اينان ، اهل بيت من اند . خدايا! هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان» . امّ سلمه كه بر درِ خانه بود ، گفت : اى پيامبر خدا! آيا من از ايشان نيستم؟ فرمود : «تو در راه درست هستى» ، يا فرمود : «تو به سوى درستى، روانى» .

الأمالى، طوسى_ به نقل از ابو ايّوب صيرفى _ :از عطيّه عوفى شنيدم كه مى گفت از ابو سعيد خُدرى در باره آيه : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» پرسش كرده است و او در پاسخ عطيّه گفته كه : اين آيه ، در حقّ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السلام نازل شده است .

.

ص: 262

1 / 2 _ 2أبو بَرزَةَمجمع الزوائد عن أبي برزة :صَلَّيتُ مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله سَبعَةَ عَشَرَ شَهرا ، فَإِذا خَرَجَ مِن بَيتِهِ أتى بابَ فاطِمَةَ فَقالَ : الصَّلاةَ رَحِمَكُمُ اللّهُ «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ» . (1)

1 / 2 _ 3أبُو الحَمراءِتفسير الطبري عن أبي داود عن أبي الحمراء :رابَطتُ المَدينَةَ سَبعَةَ أشهُرٍ عَلى عَهدِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، قالَ : رَأَيتُ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله إذا طَلَعَ الفَجرُ جاءَ إلى بابِ عَلِيٍّ وفاطِمَةَ عليهماالسلامفَقالَ : الصَّلاةَ الصَّلاةَ «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» . (2)

1 / 2 _ 4أبو لَيلَى الأَنصارِيُّالأمالي للطوسي عن أبي ليلى :دَفَعَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله الرّايَةَ يَومَ خَيبرَ إلى عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام فَفَتَحَ اللّهُ عَلَيهِ ، وأوقَفَهُ يَومَ غَديرِ خُمٍّ ... وقالَ لَهُ أنَّهُ أنَا أوَّلُ مَن يَدخُلُ الجَنَّةَ وأنتَ بَعدي تَدخُلُها وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ وفاطِمَةُ ... اللّهُمَّ إنَّهُم أهلي فَأَذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ و طَهِّرهُم تَطهيرا ، اللّهُمَّ اكلَأهُم وَارعَهُم وكُن لَهُم ، وَانصُرهُم وأعِنهُم ، وأعِزَّهُم ولا تُذِلَّهُم ، وَاخلُفني فيهِم ، إنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ . (3)

.


1- .مجمع الزوائد : ج 9 ص 267 ح 14986 نقلاً عن الطبراني .
2- .تفسير الطبري : ج 12 الجزء 22 ص 6 ، تهذيب الكمال : ج 33 ص 260 الرقم 7327 ، تفسير ابن كثير : ج 6 ص 407 ، مناقب علي بن أبي طالب لابن مردويه : ص 304 ح 489 .
3- .الأمالي للطوسي : ص 351 ح 726 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 24 ، بحار الأنوار : ج 51 ص 67 ح 7 ؛ المناقب للخوارزمي : ص 62 ح 31 .

ص: 263

1 / 2 - 2 ابو برزه
1 / 2 - 3 ابو حَمرا
1 / 2 - 4 ابو ليلى انصارى

1 / 2 _ 2ابو بَرزهمجمع الزوائد_ به نقل از ابو برزه _ :هفده ماه با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نماز خواندم . ايشان هر گاه از خانه خارج مى شد ، بر درِ خانه فاطمه مى آمد و مى فرمود : «نماز ! رحمت خدا بر شما باد! «خداوند، خواسته است كه پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد» » .

1 / 2 _ 3ابو حَمراتفسير الطبرى_ به نقل از ابو داوود ، از ابو حَمرا _ :در روزگار پيامبر صلى الله عليه و آله ، هفت ماه از شهر مدينه پاسدارى مى كردم . پيامبر صلى الله عليه و آله را مى ديدم كه هر گاه سپيده مى دميد ، به درِ خانه على عليه السلام و فاطمه عليهاالسلام مى رفت و مى فرمود : «نماز ، نماز! «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» » .

1 / 2 _ 4ابو ليلى انصارىالأمالى، طوسى_ به نقل از ابو ليلى _ :پيامبر صلى الله عليه و آله در جنگ خيبر ، پرچم را به دست على بن ابى طالب عليه السلام داد و خداوند، پيروزى را نصيب او كرد ، و او را در روز غدير خم بلند كرد... و به او فرمود : «من نخستين كسى هستم كه به بهشت وارد مى شود و تو و حسن و حسين و فاطمه پس از من به بهشت وارد مى شويد . خدايا! آنان، خاندان من اند . پس هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان. خدايا! از آنان محافظت و نگهبانى كن و براى آنها باش، و يارى و مددشان رسان و ارجمندشان گردان و خوارشان مساز و جانشين من در ميان آنان باش ، كه تو بر همه چيز توانايى» .

.

ص: 264

1 / 2 _ 5أنَسُ بنُ مالِكٍسنن الترمذي عن أنس :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ يَمُرُّ بِبابِ فاطِمَةَ عليهاالسلام سِتَّةَ أشهُرٍ إذا خَرَجَ إلى صَلاةِ الفَجرِ يَقولُ : الصَّلاةَ يا أهلَ البَيتِ «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» . (1)

1 / 2 _ 6البَراءُ بنُ عازِبٍتاريخ دمشق عن البراء بن عازب :جاءَ عَلِيٌّ وفاطِمَةُ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ عليهم السلام إلى بابِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، فَقامَ بِرِدائِهِ وطَرَحَهُ عَلَيهِم ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ عِترَتي . (2)

1 / 2 _ 7ثَوبانُسنن أبي داود عن ثوبان مَولى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا سافَرَ كانَ آخِرُ عَهدِهِ بِإِنسانٍ مِن أهلِهِ فاطِمَةَ عليهاالسلام ، وأوَّلُ مَن يَدخُلُ عَلَيها إذا قَدِمَ فاطِمَةَ عليهاالسلام ، فَقَدِمَ مِن غَزاةٍ لَهُ وقد عَلَّقَت مِسحا أو سِترا عَلى بابِها ، وحَلَّتِ الحَسَنَ وَالحُسَينَ عليهماالسلامقُلبَينِ (3) مِن فِضَّةٍ ، فَقَدِمَ فَلَم يَدخُل ، فَظَنَّت أنَّ ما مَنَعَهُ أن يَدخُلَ ما رَأى ، فَهَتَكَتِ السِّترَ وفَكَكَتِ القُلبَينِ عَنِ الصَّبِيَّينِ وقَطَّعَتهُ بَينَهُما ، فَانطَلَقا إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وهُما يَبكِيانِ ، فَأَخَذَهُ مِنهُما ، وقالَ : يا ثَوبانُ ، اِذهَب بِهذا إلى آلِ فُلانٍ _ أهلِ بَيتٍ بِالمَدينَةِ _ إنَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتي أكرَهُ أن يَأكُلوا طَيِّباتِهِم في حَياتِهِمُ الدُّنيا . يا ثَوبانُ ، اِشتَرِ لِفاطِمَةَ قِلادَةً مِن عَصَبٍ ، وسِوارَينِ مِن عاجٍ . (4)

.


1- .سنن الترمذي : ج 5 ص 352 ح 3206 ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 516 ح 13730 ، المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 172 ح 4748 ، المعجم الكبير : ج 3 ص 56 ح 2671 ، كنز العمّال : ج 13 ص 646 ح 37632 .
2- .تاريخ دمشق : ج 42 ص 368 ح 8962 ، شواهد التنزيل : ج 2 ص 26 ح 645 و 646 .
3- .القُلْب : السوار (لسان العرب : ج 1 ص 688 «قلب») .
4- .سنن أبي داود : ج 4 ص 87 ح 4213 ، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 320 ح 22426 نحوه ، السنن الكبرى : ج 1 ص 41 ح 97 ؛ بشارة المصطفى : ص 203 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 77 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 43 ص 89 ح 10 .

ص: 265

1 / 2 - 5 انس بن مالك
1 / 2 - 6 براء بن عازب
1 / 2 - 7 ثوبان

1 / 2 _ 5اَنَس بن مالكسنن الترمذى_ به نقل از اَنَس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، شش ماه ، هر گاه ، براى نماز صبح بيرون مى آمد ، به درِ خانه فاطمه عليهاالسلاممى رفت و مى فرمود : «نماز، اى اهل بيت! «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» » .

1 / 2 _ 6بَراء بن عازبتاريخ دمشق_ به نقل از براء بن عازب _ :على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السلام بر درِ خانه پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند . پيامبر صلى الله عليه و آله رداى خود را برداشت و آن را بر روى ايشان انداخت و فرمود : «خدايا! اينان ، خاندان من اند» .

1 / 2 _ 7ثَوبانسنن أبى داوود_ به نقل از ثوبان، غلام پيامبر خدا صلى الله عليه و آله _ :پيامبر صلى الله عليه و آله هر گاه به مسافرت مى رفت ، فاطمه عليهاالسلام آخرين شخص از خاندانش بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله او را مى ديد و هر گاه از سفر مى آمد ، فاطمه عليهاالسلام نخستين كسى بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله به ديدن او مى رفت . يك بار، پيامبر صلى الله عليه و آله از جنگ باز گشت و اين، در حالى بود كه فاطمه عليهاالسلام ، پلاس يا پرده اى بر در اتاقش آويخته بود و حسن و حسين عليهماالسلام را با دو دستبند سيمين آراسته بود . پيامبر صلى الله عليه و آله به هنگام باز گشت ، به خانه فاطمه عليهاالسلامنيامد و فاطمه گمان كرد آنچه مانع از آمدن ايشان به خانه او شده ، چيزهايى است كه ديده است. از اين رو، پرده را كند و دو دستبند را از [دست] آن دو كودك باز كرد و آن دو را ميان آنها شكست . آن دو ، گريه كنان نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رفتند . پيامبر صلى الله عليه و آله دستبندها را از آنها گرفت و گفت : «اى ثوبان! اينها را به فلان خانواده _ كه خانوارى در مدينه بودند _ برسان . اينان، اهل بيت من اند . من ناخوش مى دارم كه اهل بيتم دارايى هاى نيكوى خود را در زندگى دنيوى بخورند . اى ثوبان! براى فاطمه گردنبندى از عَصْب و دو دستبند از عاج بخر» .

.

ص: 266

المناقب لابن شهر آشوب عن أبي هريرة وثوبان :كانَ النَّبِيُّ يَبدَأُ في سَفَرِهِ بِفاطِمَةَ عليهاالسلامويَختِمُ بِها ، فَجَعَلَت وَقتا سِترا مِن كِساءٍ خَيبَرِيَّةٍ لِقُدومِ أبيها وزَوجِها ، فَلَمّا رَآهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله تَجاوَزَ عَنها ، وقَد عُرِفَ الغَضَبُ في وَجهِهِ حَتّى جَلَسَ عِندَ المِنبَرِ ، فَنَزَعَت قِلادَتَها وقُرطَيها ومُسكَتَيها (1) ، ونَزَعَتِ السِّترَ ، فَبَعَثَت بِهِ إلى أبيها وقالَت : اِجعَل هذا في سَبيلِ اللّهِ . فَلَمّا أتاهُ قالَ صلى الله عليه و آله : قَد فَعَلَت ، فِداها أبوها _ ثَلاثَ مَرّاتٍ _ ما لِالِ مُحَمَّدٍ ولِلدُّنيا؟! فَإِنَّهُم خُلِقوا لِلآخِرَةِ ، وخُلِقَتِ الدُّنيا لِغَيرِهِم . (2)

1 / 2 _ 8جابِرُ بنُ عَبدِ اللّهِشواهد التنزيل عن جابر :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله دَعا عَلِيّا وَابنَيهِ وفاطِمَةَ عليهم السلام فَأَلبَسَهُم مِن ثَوبِهِ ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلي ، هؤُلاءِ أهلي . (3)

.


1- .المُسكة : واحدة المسك ، وهي الأساور والخلاخيل من القرون أو العاج ونحوها (المعجم الوسيط : ج 2 ص 869 «مسك») .
2- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 3 ص 343 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 86 ح 8 .
3- .شواهد التنزيل : ج 2 ص 28 ح 647 و ص 29 ح 648 ؛ مجمع البيان : ج 8 ص 560 .

ص: 267

1 / 2 - 8 جابر بن عبد اللَّه

المناقب، ابن شهرآشوب_ به نقل از ابو هريره و ثوبان _ :پيامبر صلى الله عليه و آله ، مسافرت خود را با ديدن فاطمه عليهاالسلامآغاز مى نمود و با ديدن او به پايان مى برد . يك بار ، فاطمه عليهاالسلام براى آمدن پدر و همسرش پرده اى از كسايى خيبرى آويخت . چون پيامبر صلى الله عليه و آله آن را ديد ، از آن روى بر تافت و خشم در چهره او پديدار شد، به گونه اى كه كنار منبر نشست . فاطمه گردنبند و دو گوشواره و دستبندهاى خود و آن پرده را كند و آنها را نزد پدرش فرستاد و گفت : اينها را در راه خدا صرف كن . چون پيكْ نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد ، ايشان سه بار فرمود : «پدرش فداى او باد! خاندان محمّد ، كجا و دنيا كجا! آنها براى آخرت آفريده شده اند و دنيا براى ديگران آفريده شده است» .

1 / 2 _ 8جابر بن عبد اللّهشواهد التنزيل_ به نقل از جابر _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، على و دو فرزندش و فاطمه عليهم السلام را فرا خواند و جامه خود بر ايشان پوشاند و فرمود : «بار خدايا! اينان ، خاندان من اند . اينان، خاندان من اند» .

.

ص: 268

كفاية الأثر عن جابر :كُنتُ عِندَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله في بَيتِ اُمِّ سَلَمَةَ ، فَأَنزَلَ اللّهُ هذِهِ الآيَةَ : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» ، فَدَعَا النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله بِالحَسَنِ وَالحُسَينِ وفاطِمَةَ عليهم السلام وأجلَسَهُم بَينَ يَدَيهِ ، فَدَعا عَلِيّا عليه السلام فَأَجلَسَهُ خَلفَ ظَهرِهِ ، وقالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتي ، فَأَذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهيرا . فَقالَت اُمُّ سَلَمَةَ : وأنَا مَعَهُم يا رَسولَ اللّهِ ؟ فَقالَ لَها : إنَّكِ عَلى (1) خَيرٍ . فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، لَقَد أكرَمَ اللّهُ هذِهِ العِترَةَ الطّاهِرَةَ وَالذُّرِّيَةَ المُبارَكَةَ بِذَهابِ الرِّجسِ عَنهُم . قالَ : يا جابِرُ ، لِأَنَّهُم عِترَتي مِن لَحمي ودَمي ، فَأَخي سَيِّدُ الأَوصِياءِ ، وَابنَيَّ خَيرُ الأَسباطِ ، وَابنَتي سَيِّدَةُ النِّسوانِ ، ومِنَّا المَهدِيُّ . (2)

1 / 2 _ 9زَيدُ بنُ أرقَمَصحيح مسلم عن يزيد بن حيّان عن زيد بن أرقم ، قال :دَخَلنا عَلَيهِ فَقُلنا لَهُ : لَقَد : رَأيتَ خَيرا ؛ لَقد صاحَبتَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله وصَلَّيتَ خَلفَهُ ... [ثُمّ سَأَلوه أن يَروي لَهُم حَديثا عَن رَسولِ اللّه صلى الله عليه و آله ، فَرَوى لَهُم حَديثَ الثّقَلَينِ : «ألا وإنّي تارِكٌ فيكُم ثَقَلَين ؛ أحَدُهما كِتابُ اللّه ...] (3) وفيه : فَقُلنا : مَن أهلُ بَيتِهِ ؟ نِساؤُهُ ؟ قالَ : لا ، وايمُ اللّهِ ! إنَّ المَرأَةَ تَكونُ مَعَ الرَّجُلِ العَصرَ مِنَ الدَّهرِ ، ثُمَّ يُطَلِّقُها فَتَرجِعُ إلى أبيها وقَومِها . أهلُ بَيتِهِ أصلُهُ ، وعَصَبَتُهُ الَّذينَ حُرِمُوا الصَّدَقةَ بَعدَهُ . (4)

.


1- .إلى (خ ل) .
2- .كفاية الأثر : ص 66 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 308 ح 147 .
3- .ما بين المعقوفين إضافة توضيحيّة منّا .
4- .صحيح مسلم : ج 4 ص 1874 ح 37 ، المعجم الكبير : ج 5 ص 182 ح 5026 ، تاريخ دمشق : ج 41 ص 19 ح 8194 ؛ العمدة : ص 99 ح 131 ، الصراط المستقيم : ج 1 ص 185 نحوه ، بحار الأنوار : ج 35 ص 230 .

ص: 269

1 / 2 - 9 زيد بن ارقم

كفاية الأثر_ به نقل از جابر _ :در خانه امّ سلمه خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله بودم كه خداوند ، اين آيه را نازل فرمود : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» . پس پيامبر صلى الله عليه و آله ، حسن و حسين و فاطمه عليهم السلام را فرا خواند و آنها را در برابر خود نشاند و على عليه السلام را نيز فرا خواند و پشت سر خود نشاند و فرمود : «بار خدايا! اينان، اهل بيت من اند . پس هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان» . امّ سلمه گفت : آيا من هم با ايشان هستم ، اى پيامبر خدا؟ پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «تو در راه راست هستى» . گفتم : اى پيامبر خدا! خداوند، اين خاندان پاك و نسل مبارك را با دور كردن پليدى از ايشان، نواخته است . فرمود : «اى جابر! زيرا آنها خاندان من و از گوشت و خون من اند . برادرم، سَرور اوصياست و دو فرزندم، بهترين نوادگان اند و دخترم ، بانوى زنان و مهدى از ماست» .

1 / 2 _ 9زيد بن ارقمصحيح مسلم_ به نقل از يزيد بن حيّان _ :نزد او (زيد بن ارقم) رفتيم و گفتيم : تو خير را ديدى . همراه پيامبر صلى الله عليه و آله بودى ، و پشت سر او نماز گزاردى ...! [سپس بعضى از او خواستند كه حديثى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت كند . زيد براى آنان حديث ثقلين را روايت كرد كه : «من در ميان شما دو چيز گران بها به يادگار مى نهم : كتاب خدا ...»] . گفتيم : اهل بيت او چه كسانى اند؟ زنانش اند؟ گفت : نه ، به خدا سوگند ! اى بسا زن ، چند صباحى با مرد زندگى مى كند و سپس مرد، او را طلاق مى دهد و او به سوى پدر و قومش باز مى گردد . اهل بيت او (پيامبر خدا) ريشه اويند و گروه او كسانى اند كه پس از او صدقه بر آنها نارواست .

.

ص: 270

1 / 2 _ 10زَينَبُ بِنتُ أبي سَلَمَةَالمعجم الكبير عن ابن لهيعة :حَدَّثَني عَمرُو بنُ شُعَيبٍ أنَّهُ دَخَلَ عَلى زَينَبَ بِنتِ أبي سَلَمَةَ ، فَحَدَّثَتهُم أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ عِندَ اُمِّ سَلَمَةَ فَدَخَلَ عَلَيها بِالحَسَنِ وَالحُسَينِ وفاطِمَةَ عليهم السلام ، فَجَعَلَ الحَسَنَ مِن شِقٍّ ، وَالحُسَينَ مِن شِقٍّ ، وفاطِمَةَ في حِجرِهِ ، ثُمَّ قالَ : «رَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ عَلَيكُم أهلَ البَيتِ إنَّهُ حَميدٌ مَجيدٌ» . (1)

1 / 2 _ 11سَعدُ بنُ أبي وَقّاصٍصحيح مسلم عن سعد بن أبي وقّاص :لَمّا نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ : «فَقُل تَعالَوا نَدعُ أبنَاءَنا وأبناءَكُم» (2) دَعا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلِيّا وفاطِمَةَ وحَسَنا وحُسَينا عليهم السلام ، فَقالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلي . (3)

.


1- .المعجم الكبير : ج 24 ص 281 ح 713 ، المعجم الأوسط : ج 8 ص 117 ح 8141 ، تاريخ دمشق : ج 14 ص 146 ، إمتاع الأسماع : ج 5 ص 377 ، كنز العمّال : ج 13 ص 642 ح 37625 .
2- .آل عمران : 61 .
3- .صحيح مسلم : ج 4 ص 1871 ح 32 ، سنن الترمذي : ج 5 ص 225 ح 2999 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 391 ح 1608 ، المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 163 ح 4719 ؛ الأمالي للطوسي : ص 307 ح 616 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 3 ص 368 ، بحار الأنوار : ج 21 ص 343 ذيل ح 13 .

ص: 271

1 / 2 - 10 زينب دختر ابو سلمه
1 / 2 - 11 سعد بن ابى وقّاص

1 / 2 _ 10زينب دختر ابو سَلَمهالمعجم الكبير_ به نقل از ابن لُهَيعه _ :عمرو بن شعيب به من گفت كه بر زينب ، دختر ابو سلمه وارد شد[ند] و او (زينب) براى آنها گفت : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نزد [مادرم ]امّ سلمه بود كه حسن و حسين و فاطمه عليهم السلام بر امّ سلمه وارد شدند. پيامبر صلى الله عليه و آله ، حسن را در يك طرف خود و حسين را در طرف ديگرش و فاطمه را در جلو خود قرار داد و سپس فرمود : «رحمت و بركات خدا بر شما اهل بيت ، كه او ستوده بزرگوار است!» .

1 / 2 _ 11سعد بن ابى وقّاصصحيح مسلم_ به نقل از سعد بن ابى وقّاص _ :هنگامى كه اين آيه : «پس بگو : بياييد پسرانمان و پسرانتان را فرا بخوانيم» نازل شد ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام را فرا خواند و فرمود : «بار خدايا! اينان ، خاندان من اند» .

.

ص: 272

المستدرك على الصحيحين عن سعد :نَزَلَ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله الوَحيُ ، فَأَدخَلَ عَلِيّا وفاطِمَةَ وَابنَيهِما عليهم السلام تَحتَ ثَوبِهِ ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلي وأهلُ بَيتي . (1)

الأمالي للطوسي عن ابن عبّاس :كُنتُ عِندَ مُعاوِيَةَ وقَد نَزَلَ بِذي طُوىً ، فَجاءَهُ سَعدُ بنُ أبي وَقّاصٍ فَسَلَّمَ عَلَيهِ ، فَقالَ مُعاوِيَةُ : يا أهلَ الشّامِ ، هذا سَعدُ بنُ أبي وَقّاصٍ وهُوَ صَديقٌ لِعَلِيٍّ . قالَ : فَطَأطَأَ القَومُ رُؤوسَهُم ، وسَبّوا عَلِيّا عليه السلام ، فَبَكى سَعدٌ ، فَقالَ لَهُ مُعاوِيَةُ : مَا الَّذي أبكاكَ ؟ قالَ : ولِمَ لا أبكي لِرَجُلٍ مِن أصحابِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله يُسَبُّ عِندَكَ ولا أستَطيعُ أن اُغَيِّرَ؟! وقَد كانَ في عَلِيٍّ خِصالٌ لَأَن تَكونَ فِيَّ واحِدَةٌ مِنهُم (2) أحَبُّ مِنَ الدُّنيا وما فيها _ إلى أن قالَ :_ وَالخامِسَةُ : نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» ، فَدَعَا النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله عَلِيّا وحَسَنا وحُسَينا وفاطِمَةَ عليهم السلام ، فَقالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلي ، فَأَذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهيرا . (3)

صحيح مسلم عن سعد بن أبي وقّاص :أمَرَ مُعاوِيَةُ بنُ أبي سُفيانَ سَعدا ، فَقالَ : ما مَنَعَكَ أن تَسُبَّ أبا التُّرابِ ؟ قالَ : أما ما ذَكَرتُ ثَلاثا قالَهُنَّ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَلَن أسُبَّهُ ، لَأَن تَكونَ لي واحِدَةٌ مِنهُنَّ أحَبُّ إلَيَّ مِن حُمرِ النَّعَمِ ... . ولَمّا نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ : «فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَآءَنَا وَأَبْنَآءَكُمْ» ، دَعا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلِيّا وفاطِمَةَ وحَسَنا وحُسَينا عليهم السلام فَقالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلي . (4)

.


1- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 159 ح 4708 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 101 ح 13391 ، تفسير الطبري : ج 12 الجزء 22 ص 8 نحوه ، كنز العمّال : ج 13 ص 163 ح 36496 .
2- .كذا في المصدر ، والأنسب : «منها» .
3- .الأمالي للطوسي : ص 598 ح 1243 ، بحار الأنوار : ج 38 ص 130 ح 82 .
4- .صحيح مسلم : ج 4 ص 1871 ح 32 ، سنن الترمذي : ج 5 ص 638 ح 3724 ، خصائص أمير المؤمنين للنسائي : ص 46 ح 9 نحوه ؛ الأمالي للطوسي : ص 307 ح 616 ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 177 ح 59 نحوه ، بحار الأنوار : ج 37 ص 264 ح 34 .

ص: 273

المستدرك على الصحيحين_ به نقل از سعد _ :بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وحى نازل شد و ايشان على و فاطمه و دو فرزند آنها عليهم السلام را زير جامه خود گرفت و فرمود : «بار خدايا! اينان ، خاندان و اهل بيت من اند» .

الأمالى، طوسى_ به نقل از ابن عبّاس _ :همراه معاويه بودم و او در منطقه ذو طوى فرود آمده بود . سعد بن ابى وقّاص نزد او آمد و سلام كرد . معاويه گفت : اى اهل شام! اين، سعد بن ابى وقّاص است و دوست على است . پس مردم سر خود را به زير افكندند و به على عليه السلام دشنام دادند. سعد گريست . معاويه به او گفت : چه چيزى تو را به گريه وا داشت؟ گفت : و چرا نگريم براى مردى از اصحاب پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه نزد تو بدو دشنام داده مى شود و من هم نمى توانم از آن جلوگيرى كنم ؟! در على ويژگى هايى هست كه اگر يكى از آنها در من مى بود ، براى من از دنيا و هر آنچه در آن است، محبوب تر بود ... [و يكى يكى ، آنها را برشمرد، تا آن كه گفت :] پنجم . اين آيه: «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» نازل شد و پيامبر صلى الله عليه و آله ، على و حسن و حسين و فاطمه را فرا خواند و فرمود : «خدايا! اينان ، خاندان من اند . پس هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان» .

صحيح مسلم_ به نقل از سعد بن ابى وقّاص _ :معاوية بن ابى سفيان ، به سعد گفت : چه چيزى مانع تو مى شود كه به ابو تراب دشنام دهى؟ سعد گفت : هان! تا وقتى كه سه خصلت را كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در باره او فرمود به خاطر مى آورم ، هرگز على را دشنام نخواهم داد ؛ خصلت هايى كه اگر يكى از آنها در من مى بود ، از اشتران سرخ موى براى من محبوب تر مى بود... . چون اين آيه : «پس بگو: بياييد فرا بخوانيم فرزندانمان را و فرزندانتان را» نازل شد ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام را فرا خواند و فرمود : «خدايا! اينان ، خاندان من اند» .

.

ص: 274

1 / 2 _ 12صُبَيحٌ مَولى اُمِّ سَلَمَةَالمعجم الأوسط عن صبيح :كُنتُ بِبابِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَجاءَ عَلِيٌّ وفاطِمَةُ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ عليهم السلام ، فَجَلَسوا ناحِيَةً ، فَخَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلَينا ، فَقالَ : إنَّكُم عَلى خَيرٍ ، وعَلَيهِ كِساءٌ خَيبَرِيٌّ ، فَجَلَّلَهُم بِهِ وقالَ : أنَا حَربٌ لِمَن حارَبَكُم ، سِلمٌ لِمَن سالَمَكُم . (1)

1 / 2 _ 13عَبدُاللّهِ بنُ جَعفَرٍالمستدرك على الصحيحين عن عبداللّه بن جعفر بن أبي طالب :لَمّا نَظَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلَى الرَّحمَةِ هابِطَةً قالَ : اُدعوا لي ، اُدعوا لي ، فَقالَت صَفِيَّةُ : مَن يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : أهلَ بَيتي ؛ عَلِيّا وفاطِمَةَ وَالحَسَنَ وَالحُسَينَ . فَجيءَ بِهِم فَأَلقى عَلَيهِمُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله كِساءَهُ ، ثُمَّ رَفَعَ يَدَيهِ ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ آلي ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وعَلى آلِ مُحَمَّدٍ . وأنزَلَ اللّهُ عز و جل : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» . (2)

تفسير الثعلبي عن عبد اللّه بن جعفر الطّيّار :لَمّا نَظَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى الرَّحمَةِ هابِطَةً مِنَ السَّماءِ قالَ : مَن يَدعو ؟ _ مَرَّتَينِ _ فَقالَت زَينَبُ : أنَا يا رَسولَ اللّهِ ، فَقالَ : ادعي لي عَلِيّا وفاطِمَةَ وَالحَسَنَ وَ الحُسَينَ ، قالَ : فَجَعَلَ حَسَنا عليه السلام عَن يُمناه ، وحُسَينا عليه السلام عَن يُسراهُ ، وعَلِيّا وفاطِمَةَ عليهماالسلاموِجاهَهُ ، ثُمَّ غَشّاهُم كِساءً خَيبَرِيّا ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ ! لِكُلِّ نَبِيٍّ أهلٌ ، وهؤُلاءِ أهلي . فَأَنزَلَ اللّهُ عز و جل : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ» . فَقالَت زَينَبُ : يا رَسولَ اللّهِ ، ألا أدخُلُ مَعَكُم ؟ فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : مَكانَكِ ، فَإِنَّكِ إلى خَيرٍ إن شاءَ اللّهُ . (3)

.


1- .المعجم الأوسط : ج 3 ص 179 ح 2854 ، اُسد الغابة : ج 3 ص 7 الرقم 2481 ، مجمع الزوائد : ج 9 ص 267 ح 14989 ، وراجع : صحيح ابن حبّان : ج 15 ص 434 ح 6977 والأمالي للطوسي : ص 336 ح 680 .
2- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 160 ح 4709 ، مسند البزّاز : ج 6 ص 210 ح 2251 ، شواهد التنزيل: ج2 ص55 ح675 وفيه «زينب» بدل «صفيّة» وكلاهما نحوه ، إمتاع الأسماع : ج5 ص386.
3- .تفسير الثعلبي : ج 8 ص 43 ، شواهد التنزيل : ج 2 ص 53 ح 673 و674 كلاهما نحوه ؛ الطرائف : ص 127 ح 197 ، العمدة : ص 40 ح 24 كلاهما نحوه ، المناقب للكوفي : ص 137 ح 621 ، بحار الأنوار : ج 35 ص 222 ذيل ح 30 .

ص: 275

1 / 2 - 12 صُبَيح، غلام امّ سلمه
1 / 2 - 13 عبد اللَّه بن جعفر

1 / 2 _ 12صُبَيح، غلام اُمّ سَلَمهالمعجم الأوسط_ به نقل از صبيح _ :بر در خانه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بودم كه على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السلام آمدند و در گوشه اى نشستند . آن گاه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به سوى ما آمد و فرمود : «شما در راه درست هستيد» . كسايى خيبرى بر دوش ايشان بود . با آن، آنها را پوشاند و فرمود : «من با كسى كه با شما بستيزد، در ستيزم و با كسى كه با شما آشتى در پيش گيرد ، آشتى ام» .

1 / 2 _ 13عبد اللّه بن جعفرالمستدرك على الصحيحين_ به نقل از عبد اللّه بن جعفر بن ابى طالب _ :چون پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ديد كه رحمت فرو مى آيد ، فرمود : «بگوييد پيش من بيايند . بگوييد پيش من بيايند» . صفيّه گفت : چه كسى، اى پيامبر؟ فرمود : «اهل بيتم : على ، فاطمه ، حسن و حسين را» . آنها را [خبر كردند و به همراه ] آوردند . پيامبر صلى الله عليه و آله عباى خود را بر آنها افكند و سپس دو دست خود را بلند كرد و فرمود : «خدايا! اينان، خاندان من اند . پس بر محمّد و خاندان محمّد ، درود فرست» و خداوند، آيه : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» را نازل كرد .

تفسير الثعلبى_ به نقل از عبد اللّه بن جعفر طيّار _ :چون پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ديد كه رحمت از آسمان فرو مى آيد ، فرمود : «چه كسى مى گويد بيايند؟» (دو بار) . زينب گفت : من، اى پيامبر خدا ! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «بگو على ، فاطمه ، حسن و حسين، پيش من بيايند» . آن گاه پيامبر صلى الله عليه و آله ، حسن عليه السلام را در دست راست و حسين عليه السلام را در دست چپ و على و فاطمه عليهماالسلام را در برابر خود نشاند و سپس آنها را با كساى خيبرى پوشاند و سپس فرمود : «خدايا! هر پيامبرى خاندانى دارد و اينان، خاندان من اند» . پس خداوند عز و جل آيه: «خداوند، خواسته است كه پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد» را نازل نمود . زينب گفت : اى پيامبر خدا ! آيا من با شما زير كسا بيايم؟ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «در جاى خود باش . تو به خواست خدا به سوى درستى، روانى» .

.

ص: 276

1 / 2 _ 14عَبدُ اللّهِ بنُ عَبّاسٍالمستدرك على الصحيحين عن عمرو بن ميمون :إنّي لَجالِسٌ إلَى ابنِ عَبّاسٍ إذ أتاهُ تِسعَةُ رَهطٍ ، فَقالوا : يَابنَ عَبّاسٍ ، إمّا أن تَقومَ مَعَنا وإمّا أن تَخلُوَ بِنا مِن بَينِ هؤُلاءِ . فَقالَ ابنُ عَبّاسٍ : بَل أنَا أقومُ مَعَكُم _ وهُوَ يَومَئِذٍ صَحيحٌ قَبلَ أن يَعمى _ . قالَ : فَابتَدَؤوا فَتَحَدَّثوا ، فَلا نَدري ما قالوا ، قالَ : فَجاءَ يَنفُضُ ثَوبَهُ ويَقولُ : اُفٍّ وتُفٍّ ! وَقَعوا في رَجُلٍ لَهُ بِضعَ عَشرَةَ فَضائِلَ لَيسَت لِأَحَدٍ غَيرِهِ ، وَقَعوا في رَجُلٍ قالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : لَأَبعَثَنَّ رَجُلاً لا يُخزيهِ اللّهُ أبَدا ، يُحِبُّ اللّهَ ورَسولَهُ ... وأخَذَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ثَوبَهُ فَوَضَعَهُ عَلى عَلِيٍّ وفاطِمَةَ وحَسَنٍ وحُسَينٍ عليهم السلام وقالَ : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» . (1)

تاريخ دمشق عن ابن عبّاس :دَعا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله الحَسَنَ وَالحُسَينَ، وعَلِيّا وفاطِمَةَ عليهم السلام ، ومَدَّ عَلَيهِم ثَوبا ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتي وحامَّتي ، فَأَذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهيرا . (2)

.


1- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 143 ح 4652 ، السنن الكبرى للنسائي : ج 5 ص 113 ح 8409 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 708 ح 3062 كلاهما نحوه ؛ العمدة : ص 85 ح 102 و ص 237 ح 366 ، كشف الغمّة : ج 1 ص 292 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 38 ص 241 ذيل ح 40 .
2- .تاريخ دمشق : ج 42 ص 98 ح 8440 ، شواهد التنزيل : ج 2 ص 50 ح 670 .

ص: 277

1 / 2 - 14 عبد اللَّه بن عبّاس

1 / 2 _ 14عبد اللّه بن عبّاسالمستدرك على الصحيحين_ به نقل از عمرو بن ميمون _ :من نزد ابن عبّاس نشسته بودم كه نُه گروه نزد او آمدند و گفتند : اى ابن عبّاس! يا با ما مى آيى ، يا از ميان اين جماعت با ما خلوت مى كنى . ابن عبّاس گفت : با شما مى آيم . او در آن روز ، سالم بود و هنوز كور نشده بود . آنها سخن آغاز كردند و ما نمى دانستيم چه مى گويند . پس ديديم كه او مى آيد ، در حالى كه لباسش را مى تكاند و مى گويد : واى و صد واى ! از كسى بدگويى مى كنند كه بيش از ده فضيلت دارد كه هيچ كس جز او ندارد . آنها به كسى طعن مى زنند كه پيامبر صلى الله عليه و آله در باره او : «مردى را خواهم فرستاد كه خداوند هرگز او را بى پناه و بى كس نمى گذارد و خدا و پيامبرش را دوست دارد» تا آن كه گفت : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله جامه خود را بر گرفت و بر على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السلام نهاد و فرمود : « «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» » .

تاريخ دمشق_ به نقل از ابن عبّاس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، حسن و حسين و على و فاطمه عليهم السلام را فرا خواند و جامه اى بر آنها گستراند . سپس فرمود : «خدايا! اينان اهل بيت و كسان من اند . پس هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان» .

.

ص: 278

كتاب من لا يحضره الفقيه عن ابن عبّاس :قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : ... اللّهُمَّ مَن كانَ لَهُ مِن أنبِيائِكَ ورُسُلِكَ ثَقَلٌ وأهلُ بَيتٍ ، فَعَلِيٌّ وفاطِمَةُ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ أهلُ بَيتي وثَقَلي ، فَأَذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهيرا . (1)

الأمالي للصدوق عن ابن عبّاس :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ جالِسا ذاتَ يَومٍ وعِندَهُ عَلِيٌّ وفاطِمَةُ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ عليهم السلام ، فَقالَ : اللّهُمَّ إنَّكَ تَعلَمُ أنَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتي ، وأكرَمُ النّاسِ عَلَيَّ ، فَأَحِبَّ مَن أحَبَّهُم وأبغِض مَن أبغَضَهُم ، ووالِ مَن والاهُم وعادِ مَن عاداهُم ، وأعِن مَن أعانَهُم ، وَاجعَلهُم مُطَهَّرينَ مِن كُلِّ رِجسٍ ، مَعصومينَ مِن كُلِّ ذَنبٍ ، وأيِّدهُم بِروحِ القُدُسِ مِنكَ ... . ثُمَّ رَفَعَ صلى الله عليه و آله يَدَهُ إلَى السَّماءِ فَقالَ : اللّهُمَّ إنّي اُشهِدُكَ أنّي مُحِبٌّ لِمَن أحَبَّهُم ، ومُبغِضٌ لِمَن أبغَضَهُم ، وسِلمٌ لِمَن سالَمَهُم ، وحَربٌ لِمَن حارَبَهُم ، وعَدُوٌّ لِمَن عاداهُم ، ووَلِيٌّ لِمَن والاهُم . (2)

المعجم الكبير عن ابن عبّاس_ في حَديثِ زَواجِ فاطِمَةَ وعَلِيٍّ عليهماالسلام _ :ثُمَّ التَزَمَهُما [رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ] فَقالَ : اللّهُمَّ إنَّهُما مِنّي وأنَا مِنهُما ، اللّهُمَّ كَما أذهَبتَ عَنّا الرِّجسَ وطَهَّرتَني فَطَهِّرهُما . (3)

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 179 ح 5404 ، و ص 420 ح 5920 ، الأمالي للصدوق : ص 560 ح 748 و ص 112 ح 90 ، بشارة المصطفى : ص 39 ، بحار الأنوار : ج 35 ص 210 ح 11 .
2- .الأمالي للصدوق : ص 574 ح 787 ، بشارة المصطفى : ص 177 ، بحار الأنوار : ج 37 ص 84 ح 52 .
3- .المعجم الكبير : ج 24 ص 134 ح 362 ، و ج 22 ص 412 ح 1022 ، المصنّف لعبد الرزّاق : ج 5 ص 489 ح 9782 كلاهما نحوه ؛ كشف اليقين : ص 243 ح 272 ، كشف الغمّة : ج 1 ص 382 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 142 ح 37 .

ص: 279

كتاب من لا يحضره الفقيه_ به نقل از ابن عبّاس _ :پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «... خدايا! هر يك از انبيا و پيامبران تو ، گنجينه و اهل بيتى داشته اند . على و فاطمه و حسن و حسين نيز اهل بيت و گنجينه من اند . پس هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان» .

الأمالى، صدوق_ به نقل از ابن عبّاس _ :روزى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نشسته بود و على ، فاطمه ، حسن و حسين نزد او بودند . پس پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «خدايا! تو مى دانى كه اينها اهل بيت من اند . هر كس را كه آنها را دوست مى دارد ، دوست بدار و به هر كه از آنها نفرت دارد ، نفرت بورز و هر كس را كه با آنها همراهى مى كند، همراهى كن و هر كس را كه ايشان را دشمن مى دارد، دشمن بدار و هر كه را بِديشان يارى مى رساند، يارى رسان و آنها را از هر پليدى پاك گردان و از هر گناهى معصومشان بدار و به روح قدسى از نزد خود، تأييدشان كن...» . سپس دستش را به سوى آسمان برد و فرمود : «خدايا! تو را گواه مى گيرم كه هر كس را كه ايشان را دوست داشته باشد ، دوست دارم و از كسى كه نفرت آنها را در دل داشته باشد ، نفرت دارم و با كسى كه با آنها آشتى باشد، در آشتى ام و با كسى كه با آنها بستيزد ، در ستيزم و دشمن كسى هستم كه با آنها دشمنى ورزد و يار كسى هستم كه به آنها يارى رساند» .

المعجم الكبير_ به نقل از ابن عبّاس، در گزارش ازدواج فاطمه و على عليهماالسلام _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آنها را در آغوش گرفت و فرمود : «خدايا! اين دو از من اند و من از اين دو ام . خدايا! همان گونه كه هر گونه پليدى را از من دور كردى و پاكم گرداندى ، اين دو را نيز پاك گردان» .

.

ص: 280

1 / 2 _ 15عُمَرُ بنُ أبي سَلَمَةَسنن الترمذي عن عمر بن أبي سلمة_ رَبيبِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله _ :نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» في بَيتِ اُمِّ سَلَمَةَ ، فَدَعَا النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فاطِمَةَ وحَسَنا وحُسَينا عليهم السلام ، فَجَلَّلَهُم بِكِساءٍ ، وعَلِيٌّ عليه السلام خَلفَ ظَهرِهِ فَجَلَّلَهُ بِكِساءٍ ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتي ، فَأَذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهيرا . قالَت اُمُّ سَلَمَةَ : وأنَا مَعَهُم يا نَبِيَّ اللّهِ ؟ قالَ : أنتِ عَلى مَكانِكِ ، وأنتِ إلى خَيرٍ . (1)

1 / 2 _ 16عُمَرُ بنُ الخَطّابِكفاية الأثر عن عمر بن الخطّاب :سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : أيُّهَا النّاسُ ! إنّي فَرَطٌ لَكُم وإنَّكُم وارِدونَ عَلَيَّ الحَوضَ ، حَوضا عَرضُهُ ما بَينَ صَنعاءَ إلى بُصرى ، فيهِ قِدحانٌ عَدَدَ النُّجومِ مِن فِضَّةٍ ، وإنّي سائِلُكُم حينَ تَرِدونَ عَلَيَّ عَنِ الثَّقَلَينِ ، فَانظُروا كَيفَ تَخلُفوني فيهِما ، السَّبَبُ الأَكبَرُ كِتابُ اللّهِ طَرَفُهُ بِيَدِ اللّهِ وطَرَفُهُ بَأَيديكُم ، فَاستَمسِكوا بِهِ ولا تُبدِّلوا ، وعِترَتي أهلُ بَيتي ، فَإِنَّهُ قَد نَبَّأَنِيَ اللَّطيفُ الخَبيرُ أنَّهُما لَن يَفتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَيَّ الحَوضَ . فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، مَن عِترَتُكَ؟ قالَ : أهلُ بَيتي مِن وُلدِ عَلِيٍّ وفاطِمَةَ ، وتِسعَةٌ مِن صُلبِ الحُسَينِ ، أئِمَّةٌ أبرارٌ ، هُم عِترَتي مِن لَحمي ودَمي . (2)

.


1- .سنن الترمذي : ج 5 ص 663 ح 3787 ، و ص 351 ح 3205 ، تفسير الطبري : ج 12 الجزء 22 ص 8 نحوه ، تاريخ دمشق : ج 14 ص 145 ح 3457 ، الشفا : ج 2 ص 48 نحوه ؛ بحار الأنوار : ج 35 ص 227 .
2- .كفاية الأثر : ص 91 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 317 ح 165 .

ص: 281

1 / 2 - 15 عمر بن ابى سلمه
1 / 2 - 16 عمر بن خطّاب

1 / 2 _ 15عمر بن ابى سَلَمهسنن الترمذى_ به نقل از عمر بن ابى سلمه، ناپسرى پيامبر صلى الله عليه و آله _ :آيه : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» ، در خانه [مادرم] امّ سلمه نازل شد و پيامبر صلى الله عليه و آله ، فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام را فرا خواند و آنها را با عبايى پوشاند و على عليه السلام را هم كه پشت سر او بود ، زير عبا قرار داد و سپس فرمود : «خدايا! اينان، اهل بيت من اند . پس هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان» . امّ سلمه گفت : اى پيامبر خدا! آيا من هم با آنها هستم ؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «تو در جايگاه خود قرار دارى و به سوى درستى روانى» .

1 / 2 _ 16عمر بن خطّابكفاية الأثر_ به نقل از عمر بن خطّاب _ :از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود : «اى مردم! من جلوتر از شما رفتنى هستم و شما در كنار حوض [كوثر ]بر من وارد مى شويد ؛ حوضى كه گستره آن از صنعاست تا بُصرا و به شمار ستارگان ، جام سيمين در آن هست و هنگامى كه شما بر من وارد مى شويد ، من از شما در باره ثقلين پرسش خواهم كرد . پس بنگريد كه در باره اين دو جانشين من، چگونه خواهيد بود . ريسمان بزرگ تر ، كتاب خداست كه يك سوى آن، به دست خدا و سوى ديگر آن، در دست شماست . پس بِدان چنگ در زنيد و دگرگون نشويد و عترت من، همان اهل بيت من اند و خداوند لطيف خبير ، مرا آگاه كرده است كه اين دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا كنار حوض كوثر بر من وارد شوند» . من گفتم : اى پيامبر خدا! عترت تو، كيان اند؟ فرمود : «اهل بيت من، از فرزندان على و فاطمه اند و نُه تن از پشت حسين، كه امامانى نيك اند. ايشان عترت من اند، از گوشت و خون من» .

.

ص: 282

1 / 2 _ 17واثِلَةُ بنُ الأَسقَعِالمستدرك على الصحيحين عن واثلة بن الأسقع :أتَيتُ عَلِيّا عليه السلام فَلَم أجِدهُ ، فَقالَت لي فاطِمَةُ عليهاالسلام : اِنطَلَقَ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَدعوهُ . فَجاءَ مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَدَخَلا ودَخَلتُ مَعَهُما ، فَدَعا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله الحَسَنَ وَالحُسَينَ عليهماالسلام ، فَأَقعَدَ كُلَّ واحِدٍ مِنهُما عَلى فَخِذَيهِ ، وأدنى فاطِمَةَ مِن حِجرِهِ وزَوجَها عليهماالسلام ، ثُمَّ لَفَّ عَلَيهِم ثَوبا وقالَ : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» . ثُمَّ قالَ : هؤُلاءِ أهلُ بَيتي ، اللّهُمَّ أهلُ بَيتي أحَقُّ . (1)

فضائل الصحابة لابن حنبل عن أبي عمّار :دَخَلتُ عَلى واثِلَةَ بنِ الأَسقَعِ وعِندَهُ قَومٌ ، فَذَكَروا عَلِيّا فَشَتَموهُ فَشَتَمتُهُ مَعَهُم ، فَلَمّا قاموا قالَ لي : لِمَ شَتَمتَ هذَا الرَّجُلَ ؟ قُلتُ : رَأَيتُ القَومَ شَتَموهُ فَشَتَمتُهُ مَعَهُم ، فَقالَ : ألا اُخبِرُكَ بِما رَأَيتُ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ؟ قُلتُ : بَلى . فَقالَ : أتَيتُ فاطِمَةَ عليهاالسلام أسأَلُها عَن عَلِيٍّ عليه السلام فَقالَت : تَوَجَّهَ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَجَلَستُ أنتَظِرُهُ حَتّى جاءَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ومَعَهُ عَلِيٌّ وحَسَنٌ وحُسَينٌ عليهم السلام آخِذا كُلَّ واحِدٍ مِنهُما بِيَدِهِ حَتّى دَخَلَ ، فَأَدنى عَلِيّا وفاطِمَةَ عليهماالسلام فَأَجلَسَهُما بَينَ يَدَيهِ ، وأجلَسَ حَسَنا وحُسَينا عليهماالسلام كُلَّ واحِدٍ مِنهُما عَلى فَخِذِهِ ، ثُمَّ لَفَّ عَلَيهِم ثَوبَهُ _ أو قالَ كِساءً _ ثُمَّ تَلا هذِهِ الآيَةَ : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتي ، وأهلُ بَيتي أحَقُّ . (2)

.


1- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 159 ح 4706 ، السنن الكبرى : ج 2 ص 217 ح 2870 ، المعجم الكبير : ج 22 ص 66 ح 160 ، كنز العمّال : ج 13 ص 602 ح 37543 ؛ العمدة : ص 34 ح 14 نحوه .
2- .فضائل الصحابة لابن حنبل : ج 2 ص 577 ح 978 ، مسند ابن حنبل : ج 6 ص 45 ح 16985 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 7 ص 501 ح 40 كلاهما نحوه ؛ الطرائف : ص 123 ح 188 ، العمدة : ص 31 ح 10 ، بحار الأنوار : ج 35 ص 217 ح 24 .

ص: 283

1 / 2 - 17 واثلة بن اسقع

1 / 2 _ 17واثلة بن اسقعالمستدرك على الصحيحين_ به نقل از واثلة بن اسقع _ :نزد على عليه السلام آمدم ؛ ولى او را نيافتم . فاطمه عليهاالسلام به من گفت : پيامبر خدا، او را فرا خوانده و او نزد ايشان رفته است . على عليه السلام به همراه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمدند و داخل شدند و من هم داخل شدم . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، حسن و حسين عليهماالسلام را خواند و هر يك از آن دو را بر ران خويش نشاند و فاطمه و همسرش را به دامانش نزديك كرد و جامه اى بر آنها پيچاند و فرمود : « «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» » . سپس فرمود : «اينان، اهل بيت من اند . خدايا! اهل بيت من، شايسته ترين اند» .

فضائل الصحابة، ابن حنبل_ به نقل از ابو عمّار شدّاد _ :بر واثلة بن اَسقع وارد شدم ، در حالى كه جماعتى نزد او بودند . آنها على عليه السلام را ياد كردند و بدو دشنام دادند و من هم با آنها بدو دشنام دادم . چون آن عدّه برخاستند ، واثله به من گفت : چرا به اين مرد ناسزا گفتى؟ گفتم : ديدم اين عدّه به او دشنام مى دهند . من نيز با آنها به او دشنام دادم . گفت : آيا تو را از آنچه از پيامبر صلى الله عليه و آله ديدم ، آگاه نكنم؟ گفتم : آگاه كن . گفت : نزد فاطمه عليهاالسلام رفتم و از على عليه السلام جويا شدم . فاطمه گفت : نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رفته است . پس منتظر ماندم تا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به همراه على و حسن و حسين عليهم السلام ، در حالى كه دست حسن و حسين را گرفته بود ، داخل شد . پيامبر صلى الله عليه و آله ، على و فاطمه عليهماالسلام را در برابر خود نشاند و حسن و حسين عليهماالسلام را بر رانش نشاند و سپس جامه اش _ يا گفت: عبايش _ را بر آنها پيچاند و سپس اين آيه را تلاوت كرد : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد» . پس از آن فرمود : «خدايا! اينان، اهل بيت من اند و اهل بيت من، شايسته ترين اند» .

.

ص: 284

فضائل الصحابة لابن حنبل عن شدّاد بن عبد اللّه :سَمِعتُ واثِلَةَ بنَ الأَسقَعِ ، وقَد جيءَ بِرَأسِ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام ، قالَ : فَلَقِيَهُ رَجُلٌ مِن أهلِ الشّامِ ، فَغَضِبَ واثِلَةُ وقالَ : وَاللّهِ ، لا أزالُ اُحِبُّ عَلِيّا وحَسَنا وحُسَينا وفاطِمَةَ عليهم السلام أبَدا بَعدَ إذ سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله وهُوَ في مَنزِلِ اُمِّ سَلَمَةَ ، يَقولُ فيهِم ما قالَ . قالَ واثِلَةُ : رَأَيتُني ذاتَ يَومٍ وقَد جِئتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله وهُوَ في مَنزِلِ اُمِّ سَلَمَةَ ، وجاءَ الحَسَنُ عليه السلام فَأَجلَسَهُ عَلى فَخِذِهِ ال_يُمنى وقَبَّلَهُ ، وجاءَ الحُسَينُ عليه السلام فَأَجلَسَهُ عَلى فَخِذِهِ اليُسرى وقَبَّلَهُ ، ثُمَّ جاءَت فاطِمَةُ عليهاالسلام فَأَجلَسَها بَينَ يَدَيهِ ، ثُمَّ دَعا بِعَلِيٍّ عليه السلام فَجاءَ ، ثُمَّ أغدَفَ عَلَيهِم كِساءً خَيبَرِيّا _ كَأَنّي أنظُرُ إلَيهِ _ ثُمَّ قالَ : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» . فَقُلتُ لِواثِلَةَ : مَا الرِّجسُ ؟ قالَ : الشَّكُّ فِي اللّهِ عز و جل . (1)

مسند أبي يعلى عن واثلة بن الأسقع :أقعَدَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله عَلِيّا عليه السلام عَن يَمينِهِ وفاطِمَةَ عليهاالسلامعَن يَسارِهِ وحَسَنا وحُسَينا عليهماالسلام بَينَ يَدَيهِ ، وغَطّى عَلَيهِم بِثَوبٍ وقالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتي ، وأهلُ بَيتي أتَوا إلَيكَ لا إلَى النّارِ . (2)

.


1- .فضائل الصحابة لابن حنبل : ج 2 ص 672 ح 1149 ، اُسد الغابة : ج 2 ص 27 الرقم 1173 ، شواهد التنزيل : ج 2 ص 69 ح 690 كلاهما نحوه ؛ العمدة : ص 34 ح 15 ، الطرائف : ص 124 ح 190 نحوه ، بحار الأنوار : ج 35 ص 218 ح 25 .
2- .مسند أبي يعلى : ج 6 ص 479 ح 7448 ، تاريخ دمشق : ج 14 ص 148 ح 3460 ، شواهد التنزيل : ج 2 ص 72 ح 692 نحوه ؛ نثر الدر : ص 236 نحوه .

ص: 285

فضائل الصحابة، ابن حنبل_ به نقل از شدّاد بن عبد اللّه _ :از واثلة بن اسقع شنيدم هنگامى كه سر حسين بن على عليه السلام را آوردند و مردى از اهالى شام ، واثله را ديد ، خشمگين شد و [به مرد شامى] گفت : به خدا سوگند ، من همچنان تا به هميشه على ، حسن ، حسين و فاطمه عليهم السلام را پس از شنيدن سخنانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در حقّ ايشان در خانه امّ سلمه گفت ، دوست مى دارم . واثله گفت : روزى در خانه امّ سلمه خدمت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رسيدم . در اين هنگام، حسن عليه السلام رسيد و پيامبر صلى الله عليه و آله او را بر ران راستش نشاند و بوسيدش . سپس حسين عليه السلام آمد و او را بر ران چپش نشاند و او را نيز بوسيد . در پى آنها فاطمه عليهاالسلام آمد و پيامبر صلى الله عليه و آله او را در برابر خود نشاند . پيامبر صلى الله عليه و آله پس از آن ، على عليه السلام را خواند و على نيز آمد و پيامبر صلى الله عليه و آله كسايى خيبرى بر آنها افكند _ انگار كه هم اينك آن را مى بينم _ و سپس فرمود : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» . من به واثله گفتم : «رجس» چيست؟ گفت : ترديد در وجود خداوند عز و جل .

مسند أبى يعلى_ به نقل از واثلة بن اسقع _ :پيامبر صلى الله عليه و آله على عليه السلام را در سمت راست و فاطمه عليهاالسلام را در سمت چپ و حسن و حسين عليهماالسلام را در برابر خود نشاند و جامه اى بر آنها پوشاند و فرمود : «خدايا! اينان ، اهل بيت من اند و اهل بيت من به سوى تو آمده اند ، نه به سوى آتش» .

.

ص: 286

المناقب للخوارزمي عن واثلة بن الأسقع :لَمّا جَمَعَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلِيّا وفاطِمَةَ وَالحَسَنَ وَالحُسَينَ عليهم السلام تَحتَ ثَوبِهِ قالَ : اللّهُمَّ قَد جَعَلتَ صَلَواتِكَ ورَحمَتَكَ ومَغفِرَتَكَ ورِضوانَكَ عَلى إبراهيمَ وآلِ إبراهيمَ ، اللّهُمَّ إنَّهُم مِنّي وأنَا مِنهُم ، فَاجعَل صَلَواتِكَ ورَحمَتَكَ ومَغفِرَتَكَ ورِضوانَكَ عَلَيَّ وعَلَيهِم . (1)

1 / 3أهلُ البَيتِ عليهم السّلام ومَعنى «أهلِ البَيتِ»كفاية الأثر عن موسى بن عبد ربّه :سَمِعتُ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام يَقولُ في مَسجِدِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله _ وذلِكَ في حَياةِ أبيهِ عَلِيٍّ عليه السلام _ : سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : ... ألا إنَّ أهلَ بَيتي أمانٌ لَكُم ، فَأَحِبّوهُم لِحُبّي ، وتَمَسَّكوا بِهِم لَن تَضِلّوا . قيلَ : فَمَن أهلُ بَيتِكَ يا نَبِيَّ اللّهِ ؟ قالَ : عَلِيٌّ وسِبطايَ وتِسعَةٌ مِن وُلدِ الحُسَينِ ، أئِمَّةٌ اُمَناءُ مَعصومونَ ، ألا إنَّهُم أهلُ بَيتي وعِترَتي مِن لَحمي ودَمي . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنّي مُخَلِّفٌ فيكُمُ الثَّقَلَينِ : كِتابَ اللّهِ ، وعِترَتي أهلَ بَيتي ، فَإِنَّهُما لَن يَفتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَيَّ الحَوضَ كَهاتَينِ _ وضَمَّ بَينَ سَبّابَتَيهِ _ . فَقامَ إلَيهِ جابِرُ بنُ عَبدِاللّهِالأَنصارِيُّ وقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، مَن عِترَتُكَ ؟ قالَ : عَلِيٌّ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ وَالأَئِمَّةُ مِن وُلدِ الحُسَينِ إلى يَومِ القِيامَةِ . (3)

.


1- .المناقب للخوارزمي : ص 63 ح 32 ، المعجم الكبير : ج 22 ص 96 ح 230 نحوه ، كنز العمّال : ج 13 ص 603 ح 37544 نقلاً عن الديلمي ؛ العقد النضيد : ص 91 .
2- .كفاية الأثر : ص 171 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 341 ح 207 .
3- .كمال الدين : ص 244 ذيل ح 65 عن محمّد بن عمارة عن أبيه عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، معاني الأخبار : ص 91 ح 5 عن محمّد بن عمارة عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 23 ص 147 ح 111 .

ص: 287

1 / 3 اهل بيت عليهم السلام و مصداق «اهل بيت»

المناقب، خوارزمى_ به نقل از واثلة بن اسقع _ :هنگامى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام را زير جامه خود گرد آورد ، فرمود : «خدايا! درود ، رحمت ، آمرزش و خشنودى خود را بر ابراهيم و خاندان ابراهيم قرار دادى . بار خدايا! اينان از من اند و من از اينانم . پس درود ، رحمت ، آمرزش و خشنودى خود را بر من و ايشان قرار ده» .

1 / 3اهل بيت عليهم السّلام و مصداق «اهل بيت»كفاية الأثر_ به نقل از موسى بن عبد ربّه _ :از حسين بن على عليه السلام شنيدم كه در مسجد النبى صلى الله عليه و آله ، در روزگار حيات پدرش على عليه السلام ، مى فرمود : «از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود : هان! اهل بيت من، موجب امان شمايند . پس آنها را به سبب محبّت من دوست بداريد و بديشان چنگ در زنيد تا هرگز گم راه نشويد . گفته شد : اهل بيت تو، كيان اند ، اى پيامبر خدا؟ فرمود : على و دو نوه ام و نُه تن از فرزندان حسين كه امامانى امين و معصوم اند . آگاه باشيد كه ايشان ، اهل بيت و عترت من و از گوشت و خون من اند » .

امام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «من در ميان شما دو چيز گران سنگ به يادگار مى نهم : كتاب خدا و عترتم كه همان اهل بيت من اند . اين دو هرگز از يكديگر جدا نمى شوند تا كنار حوض كوثر بر من وارد شوند ، مِثلِ اين دو » و دو انگشت سبّابه خود را به يكديگر چسباند . جابر بن عبد اللّه انصارى برخاست و گفت : اى پيامبر خدا! عترت تو، چه كسانى اند؟ فرمود : «على ، حسن ، حسين و امامانى كه از پشت حسين هستند تا روز رستاخيز» .

.

ص: 288

الإمام الحسين عليه السلام :سُئِلَ أميرُ المُؤمِنينَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ عَن مَعنى قَولِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «إنّي مُخَلِّفٌ فيكُمُ الثَّقَلَينِ كِتابَ اللّهِ وعِترَتي» ، مَنِ العِترَةُ ؟ فَقالَ : أنَا وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ وَالأَئِمَّةُ التِّسعَةُ مِن وُلدِ الحُسَينِ ، تاسِعُهُم مَهدِيُّهُم وقائِمُهُم ، لا يُفارِقونَ كِتابَ اللّهِ ولا يُفارِقُهُم حَتّى يَرِدوا عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَوضَهُ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله نامَ ونَوَّمَني وزَوجَتي فاطِمَةَ وَابنَيَّ الحَسَنَ وَالحُسَينَ ، وألقى عَلَينا عَباءَةً قَطَوانِيَّةً ، فَأَنزَلَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى فينا : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» . وقالَ جَبرَئيلُ عليه السلام : أنَا مِنكُم يا مُحَمَّدُ . فَكانَ سادِسُنا جَبرَئيلَ عليه السلام . (2)

عنه عليه السلام :جَم_َعَنا رَسولُ اللّهِ في بَيتِ اُمِّ سَلَمَةَ ، أنَا وفاطِمَةَ وحَسَنا وحُسَينا ، ثُمَّ دَخَلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله في كِساءٍ لَهُ ، وأدخَلَنا مَعَهُ ، ثُمَّ ضَمَّنا ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتي ، فَأَذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهيرا . فَقالَت اُمُّ سَلَمَةَ : يا رَسولَ اللّهِ ، فَأَنَا ؟ _ ودَنَت مِنهُ _ . فَقالَ : أنتِ مِمَّن أنتِ مِنهُ ، وأنتِ عَلى خَيرٍ _ أعادَها رسَولُ اللّهِ ثَلاثا يَصنَعُ ذلِكَ _ . (3)

.


1- .كمال الدين : ص 240 ح 64 ، معاني الأخبار : ص 90 ح 4 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 57 ح 25 كلّها عن غياث بن إبراهيم عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه ، بحار الأنوار : ج 25 ص 215 ح 10 .
2- .الخصال : ص 580 ح 1 عن مكحول ، بحار الأنوار : ج 31 ص 446 ح 2 .
3- .شواهد التنزيل : ج 2 ص 52 ح 672 عن عيسى بن عبد اللّه عن أبيه عن جدّه .

ص: 289

امام حسين عليه السلام :در باره اين سخن پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه : «من در ميان شما دو چيز گران سنگ به يادگار مى نهم : كتاب خدا و عترتم» از امير مؤمنان عليه السلام پرسش شد : كه «عترت» ، چه كسانى اند؟ امير مؤمنان عليه السلام فرمود : «من و حسن و حسين و امامان نُه گانه از فرزندان حسين كه نهمين آنها مهدىِ ايشان و قائم آنهاست و هرگز از كتاب خدا جدا نمى شوند و كتاب خدا هم از ايشان جدا نمى شود تا در كنار حوض [كوثر] بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وارد آيند» .

امام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله خوابيد و من و همسرم فاطمه و دو پسرم حسن و حسين را هم خواباند و عبايى قطوانى بر ما افكند . آن گاه خداوند ، اين آيه را در حقّ ما نازل فرمود : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» . جبرئيل گفت : من هم با شمايم ، اى محمّد! پس جبرئيل ، ششمين ما بود .

امام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ما (من و فاطمه و حسن و حسين) را در خانه امّ سلمه گرد آورد و سپس با عبايى كه داشت ، وارد شد و ما هم با او وارد شديم . ايشان ما را در آغوش گرفت و فرمود : «خدايا! اينان، اهل بيت من اند . پس هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان» . امّ سلمه گفت : من چه ، اى پيامبر خدا؟ و نزديك پيامبر شد . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «تو از كسى هستى كه اصلت از اوست و در راه درست هستى» . پيامبر صلى الله عليه و آله سه بار ، اين سخن را تكرار كرد .

.

ص: 290

عنه عليه السلام :دَخَلتُ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله في بَيتِ اُمِّ سَلَمَةَ ، وقَد نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا عَلِيُّ ، هذِهِ الآيَةُ نَزَلَت فيكَ وفي سِبطَيَّ وَالأَئِمَّةِ مِن وُلدِكَ . (1)

الإمام الحسن عليه السلام :لَمّا نَزَلَت آيَةُ التَّطهيرِ جَم_َعَنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله في كِساءٍ لِاُمِّ سَلَمَةَ خَيبَرِيٍّ ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتي وعِترَتي ، فَأَذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهيرا . (2)

عنه عليه السلام_ مِن خُطبَةٍ لَهُ حينَ قُتِلَ عَلِيٌّ عليه السلام ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ ثُمَّ قالَ _ :أنَا ابنُ البَشيرِ وأنَا ابنُ النَّذيرِ ، وأنَا ابنُ الدّاعي إلَى اللّهِ بِإِذنِهِ ، وأنَا ابنُ السِّراجِ المُنيرِ ، وأنَا مِن أهلِ البَيتِ الَّذي كانَ جِبريلُ يَنزِلُ إلَينا و يَصعَدُ مِن عِندِنا ، وأنَا مِن أَهلِ البَيتِ الَّذي أذهَبَ اللّهُ عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهَّرَهُم تَطهيرا . (3)

عنه عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» _ :فَلَمّا نَزَلَت آيَةُ التَّطهيرِ جَمَ_عَنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أنَا وأخي واُمّي وأبي ، فَجَلَّلَنا ونَفسَهُ في كِساءٍ لِاُمِّ سَلَمَةَ خَيبَرِيٍّ ، وذلِكَ في حُجرَتِها وفي يَومِها ، فَقالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتي ، وهؤُلاءِ أهلي وعِترَتي ، فَأَذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهيرا . فَقالَت اُمُّ سَلَمَةَ رَضِيَ اللّهُ عَنها : أدخُلُ مَعَهُم يا رَسولَ اللّهِ ؟ فَقالَ لَها صلى الله عليه و آله : يَرحَمُكِ اللّهُ ، أنتِ عَلى خَيرٍ ، وإلى خَيرٍ ، وما أرضاني عَنكِ ! ولكِنَّها خاصَّةٌ لي ولَهُم . (4)

.


1- .كفاية الأثر : ص 156 عن عيسى بن موسى الهاشميّ عن آبائه عن الإمام الحسين عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 36 ص 336 ح 199 .
2- .الأمالي للطوسي : ص 559 ح 1173 ، مجمع البيان : ج 8 ص 560 نحوه و كلاهما عن زاذان ، بحار الأنوار : ج 35 ص 232 ؛ المناقب لابن المغازلي : ص 302 ح 346 ، شواهد التنزيل : ج 2 ص 30 ح 649 كلاهما عن زاذان .
3- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 188 ح 4802 عن عمر بن عليّ عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، المعجم الأوسط : ج 2 ص 336 ح 2155 عن أبي الطفيل وليس فيه «وأنا من أهل البيت الذي كان جبريل ... من عندنا» ، سبل الهدى والرشاد : ج 11 ص 67 عن زيد بن الحسن ؛ الإرشاد : ج 2 ص 7 عن أبي إسحاق السبيعي وليس فيه «وأنا من أهل البيت الّذي كان جبريل ... من عندنا» ، الأمالي للطوسي : ص 270 ح 501 عن أبي الطفيل ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 458 ح 33 عن عمر بن عليّ ، بحار الأنوار : ج 25 ص 214 ح 5 .
4- .الأمالي للطوسي : ص 565 ح 1174 عن عبد الرحمن بن كثير عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 10 ص 141 ح 5 .

ص: 291

امام على عليه السلام :در خانه امّ سلمه بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وارد شدم و اين آيه نازل شده بود : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» . پس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «اى على! اين آيه در حقّ تو و دو نوه ام و امامانِ از نسل تو، نازل شد» .

امام حسن عليه السلام :چون آيه تطهير نازل شد ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ما را در عبايى خيبرى كه از آنِ امّ سلمه بود، گرد آورد و فرمود : «بار خدايا! اينان ، اهل بيت و عترت من اند . پس هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان» .

امام حسن عليه السلام_ به هنگام شهادت امام على عليه السلام ، در سخنرانى اى پس از حمد و ثناى الهى _ :منم فرزند مژده دهنده و بيم دهنده و فرزند كسى كه با اذن خدا به سوى او فرا مى خواند . منم فرزند آن چراغ پرتو افشان . من از اهل بيتى هستم كه جبرئيل به سوى ما نازل مى شد و از نزد ما اوج مى گرفت . من از اهل بيتى هستم كه خداوند ، هر گونه پليدى را از آنها دور كرده و كاملاً پاكشان گردانيده است» .

امام حسن عليه السلام_ در بيان اين سخن خداوند : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» _ :چون آيه تطهير نازل شد ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله من و برادرم و مادرم و پدرم را گرد آورد و ما و خودش را با عبايى خيبرى كه از آنِ امّ سلمه بود، پوشاند . اين ، در خانه امّ سلمه و در روزى بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله به خانه او مى رفت . پس پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «خدايا! اينان، اهل بيت ، خاندان و عترت من اند . پس هر گونه پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان» . امّ سلمه _ كه خداوند از او خشنود باد _ گفت : اى پيامبر خدا! آيا من هم همراه ايشان زير عبا بيايم؟ پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «خداوند بر تو رحمت آورَد! تو در راه درست هستى و به سوى درستى، روانى و من چه قدر از تو خشنودم ؛ ولى اين ، به من و ايشان اختصاص دارد» .

.

ص: 292

عنه عليه السلام_ في خُطبَةٍ لَهُ _ :يا أهلَ العِراقِ ، اِتَّقُوا اللّهَ فينا ، فَإِنّا اُمراؤُكُم وضيفانُكُم ، ونَحنُ أهلُ البَيتِ الَّذي قالَ اللّهُ عز و جل : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» . (1)

عنه عليه السلام_ فيما جَرى بَينَهُ و بَينَ عَمرِو بنِ العاصِ _ :إيّاكَ عَنّي فَإِنَّكَ رِجسٌ ، ونَحنُ أهلُ بَيتِ الطَّهارَةِ أذهَبَ اللّهُ عَنَّا الرِّجسَ وطَهَّرَنا تَطهيرا . (2)

الإمام الحسين عليه السلام_ فيما جَرى بَينَهُ وبَينَ مَروانَ بنِ الحَكَمِ _ :إلَيكَ عَنّي ، فَإِنَّكَ رِجسٌ ، وإنّي مِن أهلِ بَيتِ الطَّهارَةِ ، قَد أنزَلَ اللّهُ فينا : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» . (3)

.


1- .المعجم الكبير : ج 3 ص 93 ح 2761 ، تفسير ابن كثير : ج 6 ص 412 ، تاريخ دمشق : ج 13 ص 268 و 269 ، المناقب لابن المغازلي : ص 382 ح 431 ، شواهد التنزيل : ج 2 ص 31 ح 650 كلّها عن أبي جميلة .
2- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 16 ص 28 ؛ بحار الأنوار : ج 44 ص 103 ذيل ح 9 .
3- .مقتل الحسين للخوارزمي : ج 1 ص 185 ، الفتوح : ج 5 ص 17 نحوه وكلاهما عن أحمد بن أعثم الكوفي .

ص: 293

امام حسن عليه السلام_ در سخنرانى اى _ :اى اهل عراق! در حقّ ما، از خدا پروا كنيد كه ما اميران و ميهمانان شما هستيم و اهل بيتى هستيم كه خداوند در حقّ ما فرموده است : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» .

امام حسن عليه السلام_ در ماجرايى ميان ايشان و عمرو بن عاص _ :از من دور شو ، كه تو پليدى هستى و ما ، خاندان پاكى هستيم كه خداوند ، پليدى را از ما دور كرده و كاملاً پاكمان گردانيده است .

امام حسين عليه السلام_ در ماجرايى ميان ايشان و مروان بن حكم _ :از من دور شو ، كه تو پليدى هستى و من از خاندانِ پاكى ام كه خداوند اين آيه را در حقّ ما نازل كرده است : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» .

.

ص: 294

تفسير الطبري عن أبي الدّيلم :قالَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام لِرَجُلٍ مِن أهلِ الشّامِ : أما قَرَأتَ فِي الأَحزابِ : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» ؟ قالَ : ولَأَنتُم هُم ؟ قالَ : نَعَم . (1)

الأمالي للصدوق عن أبي نعيم_ في ذِكرِ ما جَرى عَلى أهلِ البَيتِ في الشّامِ _ :حَدَّثني جَماعَةٌ كانوا خَرَجوا في تِلكَ الصُّحبَةِ ... قالوا : فَلَمّا دَخَلنا دِمَشقَ اُدخِلَ بِالنِّساءِ وَالسَّبايا بِالنَّهارِ مُكَشَّفاتِ الوُجوهِ ، فَقالَ أهلُ الشّامِ الجُفاةُ : ما رَأَينا سَبايا أحسَنَ مِن هؤُلاءِ ، فَمَن أنتُم ؟ فَقالَت سُكَينَةُ بِنتُ الحُسَينِ : نَحنُ سَبايا آلِ مُحَمَّدٍ . فَاُقيموا عَلى دَرَجِ المَسجِدِ حَيثُ يُقامُ السَّبايا ، وفيهِم عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام ، وهُوَ يَومَئِذٍ فَتىً شابٌّ ، فَأَتاهُم شَيخٌ مِن أشياخِ أهلِ الشّامِ ، فَقالَ لَهُم : الحَمدُ للّهِِ الَّذي قَتَلَكُم وأهلَكَكُم وقَطَعَ قَرنَ الفِتنَةِ . فَلَم يَألُ عَن شَتمِهِم . فَلَمَّا انقَضى كلامُهُ قالَ لَهُ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام : أما قَرَأتَ كِتابَ اللّهِ عز و جل ؟ قالَ : نَعَم ، قالَ : أما قَرَأتَ هذِهِ الآيَةَ : «قُل لا أسأَلُكُم عَلَيهِ أجرًا إلَّا المَوَدَّةَ فِي القُربى» (2) ؟ قالَ : بَلى . قالَ : فَنَحنُ اُولئِكَ . ثُمَّ قالَ : أما قَرَأتَ : «وَ ءَاتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ» (3) ؟ قالَ : بَلى . قالَ : فَنَحنُ هُم . قالَ : فَهَل قَرَأتَ هذِهِ الآيَةَ : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» ؟ قال : بَلى . قالَ : فَنَحنُ هُم . فَرَفَعَ الشّامِيُّ يَدَهُ إلَى السَّماءِ ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ إنّي أتوبُ إلَيكَ _ ثَلاثَ مَرّاتٍ _ اللّهُمَّ إنّي أبرَأُ إلَيكَ مِن عَدُوِّ آلِ مُحَمَّدٍ ، ومِن قَتَلَةِ أهلِ بَيتِ مُحَمَّدٍ ، لَقَد قَرَأتُ القُرآنَ فَما شَعَرتُ بِهذا قَبلَ اليَومِ . (4)

.


1- .تفسير الطبري : ج 12 الجزء 22 ص 8 ، تفسير ابن كثير : ج 6 ص 412 .
2- .الشورى : 23 .
3- .الإسراء : 26 .
4- .الأمالي للصدوق : ص 230 ح 242 ، الاحتجاج : ج 2 ص 120 ح 172 ، العمدة : ص 51 ح 46 ، تفسير فرات : ص 153 ح 191 كلّها عن أبي الديلم نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 155 ح 3 ؛ مقتل الحسين للخوارزمي : ج 2 ص 61 نحوه .

ص: 295

تفسير الطبرى_ به نقل از ابو ديلم _ :على بن الحسين (زين العابدين عليه السلام ) به مردى از شاميان فرمود : «آيا در سوره احزاب خوانده اى كه : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» ؟» . آن مرد گفت : آيا شما ، آنانيد؟ فرمود : «آرى» .

الأمالى، صدوق_ به نقل از ابو نعيم ، در يادكرد اتّفاقاتى كه براى اهل بيت عليهم السلام در شام رخ داد _ :گروهى كه همراه اسيران كربلا رفته بودند... ، براى من روايت كردند كه : چون به دمشق وارد شديم ، زنان و اسيران را در روز روشن و با روى باز وارد كردند . جفاكاران شامى گفتند : اسيرانى به اين نيكويى نديده ايم . شما كيستيد؟ سكينه دختر حسين عليه السلام گفت : ما اسراى خاندان محمّديم . آنها بر سكّوى مسجد ، جايى كه اسرا را نگاه مى داشتند ، نگاه داشته شدند ، در حالى كه على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام كه در آن هنگام جوانى بود ، در ميان آنها حضور داشت . پيرمردى از شاميان نزد آنها آمد و گفت : ستايش، خدايى را كه شما را كشت و نابود كرد و شاخ فتنه را بريد! و از نكوهش آنها كوتاهى نكرد . چون سخن پيرمرد تمام شد ، على بن الحسين عليه السلام به او فرمود : «آيا كتاب خدا را خوانده اى؟» . گفت : آرى . فرمود : «آيا اين آيه : «بر اين رسالت ، مزدى از شما جز دوست داشتن خويشاوندان نمى خواهم» را خوانده اى؟». گفت : آرى . فرمود : «ما همانهاييم» . سپس فرمود : «آيا اين آيه : «و حقّ خويشاوندان را ادا كن» را خوانده اى؟». گفت : آرى . فرمود : «ما همانهاييم». سپس فرمود : «آيا اين آيه : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» را خوانده اى؟» . گفت : آرى . فرمود : «ما همانهاييم» . در اين جا مرد شامى ، دست خود را به آسمان برد و سه بار گفت : خدايا! به درگاه تو توبه مى كنم . خدايا! از دشمن خاندان محمّد و قاتلان اهل بيت محمّد به درگاه تو برائت مى جويم . من قرآن را خوانده بودم ؛ ولى تا امروز، اين حقايق را در نيافته بودم .

.

ص: 296

تفسير القمّي عن أبي الجارود عن الإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» _ :نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ في رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وعَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ وفاطِمَةَ وَالحَسَنِ وَالحُسَينِ عليهم السلام ، وذلِكَ في بَيتِ اُمِّ سَلَمَةَ زَوجَةِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، فَدَعا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلِيّا وفاطِمَةَ وَالحَسَنَ وَالحُسَينَ عليهم السلام ، ثُمَّ ألبَسَهُم كِساءً خَيبَرِيّا ، ودَخَلَ مَعَهُم فيهِ ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتِيَ الَّذينَ وَعَدتَني فيهم ما وَعَدتَني ، اللّهُمَّ أذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهيرا . نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ ، فَقالَت اُمُّ سَلَمَةَ : وأنَا مَعَهُم يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : أبشِري يا اُمَّ سَلَمَةَ ، إنَّكِ إلى خَيرٍ . وقالَ أبُو الجارودِ : قالَ زَيدُ بنُ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليهم السلام : إنَّ جُهّالاً مِنَ النّاسِ يَزعُمونَ أنَّما أرادَ بِهذِهِ الآيَةِ أزواجَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، وقَد كَذَبوا وأثِموا ، لو عَنى بِها أزواجَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله لَقالَ : لِيُذهِبَ عَنكُنَّ الرِّجسَ ويُطَهِّرَكُنَّ تَطهيرا ، ولَكانَ الكَلامُ مُؤَنَّثا كَما قالَ : «واذكُرنَ ما يُتلى في بُيوتِكُنَّ» (1) و «لَا تَبَرَّجْنَ» (2) و «لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَآءِ» (3) . (4)

الإمام الصادق عليه السلام_ في حَديثٍ طَويلٍ _ : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» ، فَكانَ عَلِيٌّ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ وفاطِمَةُ عليهم السلام ، فَأَدخَلَهُم رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله تَحتَ الكِساءِ في بَيتِ اُمِّ سَلَمَةَ ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ إنَّ لِكُلِّ نَبِيٍّ أهلاً وثَقَلاً ، وهؤُلاءِ أهلُ بَيتي وثَقَلي . فَقالَت اُمُّ سَلَمَةَ : أ لَستُ مِن أهلِكَ ؟ فَقالَ : إنَّكِ إلى خَيرٍ ، ولكِن هؤُلاءِ أهلي وثَقَلي . (5)

.


1- .الأحزاب : 34 .
2- .الأحزاب : 33 .
3- .الأحزاب : 32 .
4- .تفسير القمّي : ج 2 ص 193 ، بحار الأنوار : ج 35 ص 206 ح 1 .
5- .الكافي : ج 1 ص 287 ح 1 عن أبي بصير ، تفسير فرات : ص 110 ح 112 عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 35 ص 211 ح 12 .

ص: 297

تفسير القمّى_ به نقل از ابو جارود، در باره اين سخن خداى متعال : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» _ :امام باقر عليه السلام فرمود: «اين آيه در حقّ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، على بن ابى طالب ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السلام نازل شده است . نزول اين آيه در خانه امّ سلمه همسر پيامبر صلى الله عليه و آله بود. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، على و فاطمه و حسن و حسين را فرا خواند و عبايى خيبرى بر روى آنها كشيد و خود به همراه آنها زير عبا رفت و سپس فرمود : خدايا! اينان، همان اهل بيت من اند كه آن وعده ها را در حقّ ايشان دادى. خدايا! هر گونه پليدى را از آنها دور بدار و كاملاً پاكشان گردان . اين آيه نازل شد . امّ سلمه گفت : من هم با ايشانم، اى پيامبر خدا! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : مژده باد تو را، اى امّ سلمه! تو به سوى درستى، روانى » . زيد بن على بن الحسين عليه السلام گفته است : نادانانى از مردم، گمان مى كنند كه مقصود خداوند از اين آيه ، همسران پيامبر صلى الله عليه و آله اند . اينان دروغ گفته اند و مرتكب گناه شده اند . اگر مقصود خداوند از اين آيه ، همسران پيامبر صلى الله عليه و آله بود ، مى فرمود : «ليذهب عنكنّ الرجس و يطهّركنّ تطهيرا» ، و كلام در سياق تأنيث مى آمد، چنان كه در اين آيات : «وَ اذْكُرْنَ مَا يُتْلَى فِى بُيُوتِكُنَّ ؛ آنچه را در خانه هايتان تلاوت مى شود ، ياد كنيد» ، «وَ لَا تَبَرَّجْنَ ؛ زينت هاى خود را آشكار مكنيد» ، «ولَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَآءِ ؛ شما همانند ديگر زنان نيستيد» آمده است .

امام صادق عليه السلام_ در حديثى طولانى _ :مقصود از آيه : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» ، على ، حسن و حسين و فاطمه عليهم السلام بودند . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آنها را در خانه امّ سلمه زير عبايى قرار داد و سپس فرمود : «خدايا! هر پيامبرى خانواده اى و گنجينه اى نفيس دارد و اينان اهل بيت و گنجينه نفيس من اند» . امّ سلمه گفت : آيا من از اهل بيت تو نيستم؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «تو به سوى درستى روانى ؛ ولى اهل بيت و گنجينه نفيس من، اينان اند» .

.

ص: 298

معاني الأخبار عن أبي بصير :قُلتُ لأبي عبد اللّه عليه السلام : مَن آلُ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ؟ قالَ : ذُرِّيَّتُهُ . فَقُلتُ : [مَن] (1) أهلُ بَيتِهِ ؟ قالَ : الأَئِمَّةُ الأَوصِياءُ . فَقُلتُ : مَن عِترَتُهُ ؟ قالَ : أصحابُ العَباءِ . فَقُلتُ : مَن اُمَّتُهُ ؟ قالَ : المُؤمِنونَ الَّذينَ صَدَّقوا بِما جاءَ بِهِ مِن عِندِ اللّهِ عز و جل ، المُتَمَسِّكونَ بِالثَّقَلَينِ اللَّذَينِ اُمِروا بِالَّتمَسُّكِ بِهِما : كتابِ اللّهِ عز و جل ، وعِترَتِهِ أهلِ بَيتِهِ ، الَّذينَ أذهَبَ اللّهُ عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهَّرَهُم تَطهيرا ، وهُمَا الخَليفَتانِ عَلَى الاُمَّةِ بَعدَهُ صلى الله عليه و آله . (2)

علل الشرائع عن عبد الرّحمن بن كثير :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام ، ما عَنَى اللّهُ عز و جلبِقَولِهِ : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» ؟ قالَ : نَزَلَت فِي النَّبِيِّ وأميرِ المُؤمِنينَ وَالحَسَنِ وَالحُسَينِ وفاطِمَةَ عليهم السلام ، فَلَمّا قَبَضَ اللّهُ عز و جلنَبِيَّهُ كانَ أميرُ المُؤمِنينَ ، ثُمَّ الحَسَنُ ، ثُمَّ الحُسَينُ عليهم السلام ، ثُمَّ وَقَعَ تَأويلُ هذِهِ الآيِةِ : «وَأُوْلُواْ الأَْرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِى كِتَابِ اللَّهِ» (3) ، وكانَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام إماما ، ث_ُمَّ ج_َرَت فِي الأَئِمَّ_ةِ مِن وُلدِهِ الأَوصِياءِ عليهم السلام ، فَطاعَتُهُم طاعَةُ اللّهِ ، ومَعصِيَتُهُم مَعصِيَةُ اللّهِ عز و جل . (4)

.


1- .أثبتنا ما بين المعقوفين من بحار الأنوار والمصادر الاُخرى .
2- .معاني الأخبار : ص 94 ح 3 ، الأمالي للصدوق : ص 312 ح 362 ، روضة الواعظين : ص 294 ، بحار الأنوار : ج 25 ص 216 ح 13 .
3- .الأنفال : 75 .
4- .علل الشرائع : ص205 ح2 ، الإمامة والتبصرة : ص177 ح29 ، بحار الأنوار : ج25 ص255 ح15 .

ص: 299

معانى الأخبار_ به نقل از ابو بصير _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : خاندان محمّد صلى الله عليه و آله ، چه كسانى اند؟ فرمود : «نسل او» . گفتم : اهل بيت او ، چه كسانى اند؟ فرمود : «امامانِ وصىّ» . گفتم : عترت او كيان اند؟ فرمود : «اصحاب كسا» . گفتم : امّت او چه كسانى اند؟ فرمود : «مؤمنانى كه به آنچه از نزد خداوند عز و جل آمده است ، باور دارند و به دو چيز گران سنگى چنگ در مى زنند كه مأمور چنگ زدن به آن دو هستند؛ يعنى : كتاب خدا و عترت پيامبر صلى الله عليه و آله كه همان اهل بيت او هستند ؛ كسانى كه خداوند، هر گونه پليدى را از آنها دور كرده و كاملاً پاكشان گردانيده است و اين دو ، پس از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، جانشينان بر امّت اند» .

علل الشرائع_ به نقل از عبد الرحمان بن كثير _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : مقصود خداوند از اين آيه : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» چيست؟ فرمود : «اين آيه در حقّ پيامبر صلى الله عليه و آله ، امير مؤمنان ، حسن ، حسين و فاطمه عليهم السلام نازل شده است. چون خداوند عز و جل جان از پيامبرش ستاند ، امير مؤمنان آمد و در پى او، حسن و سپس حسين . سپس تأويل اين آيه به ميان آمد : «به حكم كتاب خدا ، خويشاوندان به يكديگر سزاوارترند» و اين، در حالى بود كه على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام امام بود ، و سپس در فرزندان امام و وصىّ او جريان يافت. اطاعت از آنها اطاعت از خدا و سركشى از آنها سركشى از خداوند عز و جل است» .

.

ص: 300

عيون أخبار الرضا عليه السلام عن الرّيّان بن الصّلت :حَضَرَ الرِّضا عليه السلام مَجلِسَ المَأمونِ بِمَروَ ، وقَدِ اجتَمَعَ في مَجلِسِهِ جَماعَةٌ مِن عُلَماءِ أهلِ العِراقِ وخُراسانَ ... . فَقالَ المَأمونُ : مَنِ العِترَةُ الطّاهِرَةُ ؟ فَقالَ الرِّضا عليه السلام : الَّذينَ وَصَفَهُمُ اللّهُ في كِتابِهِ ، فَقالَ عز و جل : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» ، وهُمُ الَّذينَ قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «إنّي مُخَلِّفٌ فيكُمُ الثَّقَلَينِ كِتابَ اللّهِ وعِترَتي أهلَ بَيتي ، ألا وإنَّهُما لَن يَفتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَيَّ الحَوضَ ، فَانظُروا كَيفَ تَخلُفونّي فيهِما . أيُّهَا النّاسُ ! لا تُعَلِّموهُم فَإِنَّهُم أعلَمُ مِنكُم» . قالَتِ العُلَماءُ : أخبِرنا يا أبَا الحَسَنِ عَنِ العِترَةِ ، أهُمُ الآلُ أم غَيرُ الآلِ ؟ فَقالَ الرِّضا عليه السلام : هُمُ الآلُ ، فَقالتِ العُلَماءُ : فَهذا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يُؤثَرُ عَنهُ أنَّهُ قالَ : اُمَّتي آلي ، وهؤُلاءِ أصحابُهُ يَقولونَ بِالخَبَرِ المُستَفاضِ الَّذي لا يُمكِنُ دَفعُهُ : آلُ مُحَمَّدٍ اُمَّتُهُ . فَقالَ أبُو الحَسَنِ عليه السلام : أخبِروني فَهَل تَحرُمُ الصَّدَقَةُ عَلَى الآلِ ؟ فَقالوا : نَعَم ، قالَ : فَتَحرُمُ عَلَى الاُمَّةِ ؟ قالوا : لا ، قالَ : هذا فَرقٌ بَينَ الآلِ والاُمَّةِ ... . (1)

تَسليمُ النَّبِيِّ صلّي الله عليه و آله عَلى أهلِ البَيتِ عليهم السّلام وتَخصيصُهُم بِالأَمر بِالصَّلاةِ1 / 4اُسد الغابة عن أبي الحمراء مَولى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله كانَ إذا طَلَعَ الفَجرُ يَمُرُّ بِبَيتِ عَلِيٍّ وفاطِمَةَ عليهماالسلام ، فَيَقولُ : السَّلامُ عَلَيكُم أهلَ البَيتِ ، الصَّلاةَ الصَّلاةَ «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» . (2)

.


1- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 228 ح 1 ، الأمالي للصدوق : ص 616 ح 843 ، بشارة المصطفى : ص 228 ، بحار الأنوار : ج 25 ص 220 ح 20 .
2- .اُسد الغابة : ج 6 ص 74 الرقم 5827 ؛ كشف الغمّة : ج 2 ص 83 ، شرح الأخبار : ج 3 ص 4 ح 915 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 43 ص 53 ذيل ح 48 .

ص: 301

1 / 4 درود فرستادن پيامبرصلى الله عليه وآله بر اهل بيت عليهم السلام و ويژه ساختن آنان در فراخوانى به نماز
اشاره

عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از ريّان بن صلت _ :امام رضا عليه السلام در مجلس مأمون در مرو حاضر شد . گروهى از عراقيان و خراسانيان در مجلس او گرد آمده بودند... . مأمون پرسيد : عترت پاك، چه كسانى اند؟ امام رضا عليه السلام فرمود : «كسانى كه خداوند عز و جل در كتابش با : «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» توصيفشان كرده است و همان كسانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در حقّشان فرمود : من در ميان شما دو ثقل به يادگار مى نهم : كتاب خدا و عترتم _ كه همان اهل بيت من اند _ . اين دو هرگز از يكديگر جدا نمى شوند تا كنار حوض كوثر بر من وارد شوند . بنگريد چگونه در اين دو ، جانشينى من مى كنيد . به آنها نياموزيد؛ چرا كه آنها از شما داناترند » . علما[ى حاضر در مجلس] گفتند : اى ابو الحسن! در باره عترت با ما سخن بگو . آيا آنها همان «آل» اند يا جز «آل» ؟ امام رضا عليه السلام فرمود : «آنها همان آل اند» . علما گفتند : امّا از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نقل مى شود كه فرموده است : «امّت من ، آل من اند» و اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله نيز با خبر مستفيضى كه [چون راويان بسيار دارد،] نمى توان آن را رد كرد ، مى گويند كه : آل محمّد ، همان امّت اويند . امام رضا عليه السلام فرمود : «به من بگوييد آيا صدقه بر آل ، حرام است»؟ گفتند : آرى . فرمود : «پس بر امّت هم حرام مى شود؟» . گفتند : نه . فرمود : «اين است تفاوت ميان آل و امّت» .

درود فرستادن پيامبر صلّي الله عليه و آله بر اهل بيت عليهم السّلام و ويژه ساختن آنان در فراخوانى به نماز1 / 4اُسد الغابة_ به نقل از ابو حمرا ، خدمتكار پيامبر خدا صلى الله عليه و آله _ :هنگامى كه سپيده مى دميد ، پيامبر صلى الله عليه و آله از كنار خانه على و فاطمه عبور مى كرد و مى فرمود : «سلام بر شما، اى اهل بيت! نماز ، نماز! «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» » .

.

ص: 302

شواهد التنزيل عن نفيع بن الحارث :رَوى أبو الحَمراءِ خادِمُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله : كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَجيءُ عِندَ كُلِّ صَلاةِ فَجرٍ فَيَأخُذُ بِعِضادَةِ هذَا البابِ ، ثُمَّ يَقولُ : السَّلامُ عَلَيكُم يا أهلَ البَيتِ ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ . فَيَرُدّونَ عَلَيهِ مِنَ البَيتِ : وعَلَيكُمُ السَّلامُ ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ ، فَيَقولُ : الصَّلاةَ رَحِمَكُمُ اللّهُ «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» . فَقُلتُ : يا أبَاالحَمراءِ ، مَن كانَ فِي البَيتِ ؟ قالَ : عَلِيٌّ وفاطِمَةُ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ عليهم السلام . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَأتينا كُلَّ غَداةٍ فَيَقولُ : الصَّلاةَ رَحِمَكُمُ اللّهُ الصَّلاةَ «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» . (2)

الإمام الحسن عليه السلام :لَمّا نَزَلَت «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْهَا» (3) ، يَأتينا جَدِّي كُلَّ يَومٍ عِندَ طُلوعِ الفَجرِ ، يَقولُ : الصَّلاةَ يا أهلَ البَيتِ يَرحَمُكُمُ اللّهُ «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» . (4)

الإمام الباقر عليه السلام عن آبائه عليهم السلام :كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله يَقِفُ عِندَ طُلوعِ كُلِّ فَجرٍ عَلى بابِ عَلِيٍّ وفاطِمَةَ عليهماالسلام فَيَقولُ : الحَمدُ للّهِِ المُحسِنِ المُجمِلِ ، المُنعِمِ المُفضِلِ ، الَّذي بِنِعمَتِهِ تَتِمُّ الصّالِحاتُ ، سَميعٌ سامِعٌ ، بِحَمدِ اللّهِ ونِعمَتِهِ ، وحُسنِ بَلائِه عِندَنا ، نَعوذُ بِاللّهِ مِنَ النّارِ ، نَعوذُ بِاللّهِ مِن صَباحِ النّارِ ، نَعوذُ بِاللّهِ مِن مَساءِ النّارِ ، الصَّلاةَ يا أهلَ البَيتِ «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» . (5)

.


1- .شواهد التنزيل : ج 2 ص 74 ح 694 .
2- .الأمالي للمفيد : ص 318 ح 4 ، الأمالي للطوسي : ص 89 ح 138 ، بشارة المصطفى : ص 264 كلاهما عن الحارث ، بحار الأنوار : ج 35 ص 208 ح 3 .
3- .طه : 132 .
4- .ينابيع المودّة : ج 3 ص 368 ؛ الأمالي للطوسي : ص 565 ح 1174 عن عبد الرحمن بن كثير نحوه وكلاهما عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 10 ص 141 ح 5 .
5- .الأمالي للصدوق : ص 208 ح 230 عن إسماعيل بن أبي زياد السكونيّ عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 37 ص 36 ح 3 .

ص: 303

شواهد التنزيل_ به نقل از نفيع بن حارث _ :ابو الحمرا ، خدمتكار پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، گفت : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، هنگام هر نماز صبح مى آمد و چارچوب در را مى گرفت و مى فرمود : «سلام بر شما _ اى اهل بيت _ و رحمت و بركات خدا بر شما!» و از درون خانه به ايشان پاسخ مى دادند : و بر شما درود و رحمت و بركات خدا ! پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمود : «رحمت خدا بر شما باد! هنگام نماز است . «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» » . گفتم : اى ابو الحمرا! چه كسى درون خانه بود؟ گفت : على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السلام .

امام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هر بامداد به نزد ما مى آمد و مى فرمود : «رحمت خدا بر شما باد! هنگام نماز است . «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» » .

امام حسن عليه السلام :چون كه اين آيه: «خاندانت را به نماز فرمان بده و بر آن، بردبارى كن» نازل شد، جدّ من هر روز هنگام دميدن سپيده نزد ما مى آمد و مى فرمود : «رحمت خدا بر شما باد! گاه نماز است . «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» » .

امام باقر عليه السلام_ به نقل از پدرانش عليهم السلام _ :پيامبر صلى الله عليه و آله در هر سپيده دم بر در خانه على و فاطمه مى ايستاد و مى فرمود : «سپاس ، خداى نيكوكار زيباكار و نعمت دهنده احسان بخش را كه در پرتو نعمت هاى او اعمال صالح ، كمال مى يابند ؛ او كه شنواى شنونده است . به حمد الهى و نعمت او و آزمون نيكوى او در ميان ما ، از آتش به خدا پناه مى بريم. از بام آتش ، به خدا پناه مى بريم . از شام آتش، به خدا پناه مى بريم. اى اهل بيت! نماز ! «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» » .

.

ص: 304

تفسير القمّي :قَولُهُ : «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْهَا» (1) : فَإِنَّ اللّهَ أمَرَهُ أن يَخُصَّ أهلَهُ دونَ النّاسِ لِيَعلَمَ النّاسُ أنَّ لِأَهلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله عِندَ اللّهِ مَنزِلَةً خاصَّةً لَيسَت لِلنّاسِ ، إذ أمَرَهُم مَعَ النّاسِ عامَّةً ، ثُمَّ أمَرَهُم خاصَّةً ، فَلَمّا أنزَلَ اللّهُ هذِهِ الآيَةَ كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَجيءُ كُلَّ يَومٍ عِندَ صَلاةِ الفَجرِ حَتّى يَأتي بابَ عَلِيٍّ وفاطِمَةَ وَالحَسَنِ وَالحُسيَنِ عليهم السلام فَيَقولُ : السَّلامُ عَلَيكُم ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ ، فَيَقولُ عَلِيٌّ وفاطِمَةُ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ عليهم السلام : وعَلَيكَ السَّلامُ يا رَسولَ اللّهِ ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ . ثُمَّ يَأخُذُ بِعِضادَتَي البابِ ويَقولُ : الصَّلاةَ الصَّلاةَ يَرحَمُكُمُ اللّهُ «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» . فَلَم يَزَل يَفعَلُ ذلِكَ كُلَّ يَومٍ إذا شَهِدَ المَدينَةَ حَتّى فارَقَ الدُّنيا . وقالَ أبُو الحَمراءِ خادِمُ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله : أنَا أشهَدُ بِهِ يَفعَلُ ذلِكَ . (2)

راجع : تفسير الطبري : ج 12 / الجزء 22 ص 7 ، الدرّ المنثور : ج 6 ص 403 ، تاريخ دمشق «ترجمة الإمام الحسين عليه السلام » : ج 13 ص 60 (الأخبار الواردة في نزول آية التطهير) ، مختصر تاريخ دمشق : ج 7 ص 119 ، كنز العمّال : ج 13 ص 645 ، شواهد التنزيل : ج 2 ص 18 ، ينابيع المودّة : ج 1 ص 329 الباب 35 (في تفسير آية التطهير) ، المناقب للخوارزمي : ص 60 (الفصل الخامس) ، تفسير فرات : ص 331 ، كشف الغمّة : ج 1 ص 40 (فصل في تفسير الآل والأهل) ، إحقاق الحقّ : ج 2 ص 501 _ 562 ، و ج 3 ص 513 _ 531 ، و ج 9 ص 1 _ 69 ، و ج 14 ص 40 _ 105 ، و ج 18 ص 359 _ 382 ، بحار الأنوار : ج 35 ص 206 (باب في آية التطهير) .

.


1- .طه : 132 .
2- .تفسير القمّي : ج 2 ص 67 ، بحار الأنوار : ج 35 ص 207 ح 2 .

ص: 305

تفسير القمّى :در باره آيه : «كسان خود را به نماز فرمان ده و خود در آن كار شكيبا باش» آمده است كه : خداوند به پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد تا در ميان مردم، [آن را] تنها به اهلش اختصاص دهد تا مردم بدانند كه خاندان محمّد صلى الله عليه و آله نزد خدا، جايگاه خاصّى دارند كه مردم ، فاقد آن جايگاه اند ؛ زيرا پيامبر صلى الله عليه و آله در ابتدا مردم و اهل بيتش را عموماً و با هم، دستور [به نماز] مى داد ؛ ولى بعداً اختصاصاً به آنان امر مى فرمود . پس چون خداوند اين آيه را نازل كرد ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هر روز ، هنگام نماز صبح مى آمد تا بر در خانه على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السلام مى رسيد و مى فرمود : «درودتان باد و رحمت و بركات خداوند بر شما!» . على ، فاطمه ، حسن و حسين مى گفتند : و بر تو درود باد ، اى پيامبر خدا! و رحمت و بركات خداوند بر تو! سپس پيامبر صلى الله عليه و آله دو چارچوبِ در را مى گرفت و مى فرمود : «نماز ، نماز! رحمت خدا بر شما باد! «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» » . پيامبر صلى الله عليه و آله ، مادام كه در مدينه بود ، همه روزه چنين مى كرد تا از دنيا رخت بر بست . ابو حمرا ، خدمتكار پيامبر صلى الله عليه و آله ، گفت : من گواهى مى دهم كه او اين كار را مى كرد .

ر . ك : تفسير الطبرى: ج 12 (جزء 22) ص 7، الدرّ المنثور : ج 6 ص 403، تاريخ دمشق (ترجمة الإمام الحسين عليه السلام ): ج 13 ص 60 (الأخبار الواردة فى نزول آية التطهير) ، مختصر تاريخ دمشق: ج 7 ص 119، كنز العمّال: ج 13 ص 645، شواهد التنزيل: ج 2 ص 18، ينابيع المودّة: ج 1 ص 329 (باب 35 فى تفسير آية التطهير)، المناقب، خوارزمى: ص 60 (الفصل الخامس)، تفسير فرات:ص 331 ، كشف الغمّة: ج 1 ص 40 (فصل فى تفسير الآل و الأهل) ، إحقاق الحقّ: ج 2 ص 501 و 562 و ج 3 ص 513 _ 531 و ج 9 ص 1 _ 69 و ج 14 ص 40 و 105 و ج 18 ص 359 _ 382؛ بحار الأنوار: ج 35 ص 206 (باب فى آية التطهير) .

.

ص: 306

. .

ص: 307

سلام بامدادى پيامبرصلى الله عليه وآله بر اهل بيت عليهم السلام

سلام بامدادى پيامبر صلى الله عليه و آله بر اهل بيت عليهم السّلاممحدّثان بزرگ جهان اسلام، اين رويداد را به طرق مختلف از اهل بيت عليهم السلام (1) و بزرگان صحابه (مانند : ابو سعيد خدرى ، (2) انس بن مالك ، (3) عبد اللّه بن عبّاس (4) و ابو الحمرا) (5) روايت كرده اند . بر اين اساس ، اصل وقوع اين رخداد، از امور مسلّم شمرده مى شود ؛ امّا احاديث مربوط به شمار دفعات اين رويداد، به سه گروه تقسيم مى شوند : گروه اوّل : احاديثى كه دلالت دارند پيامبر خدا صلى الله عليه و آله همه روزه وقتى مى خواست براى نماز صبح به مسجد برود ، درِ خانه على و فاطمه عليهماالسلاممى آمد و با گفتن سلام و خواندن آيه تطهير ، آنها را براى نماز دعوت مى كرد (ر.ك: فصل چهارم). گروه دوم : احاديثى كه بر اساس آنها خود راوى ، چند بار عمل پيش گفته را ديده است . (6)

.


1- .ر . ك : ص 303 ح 73 _ 75 ، الأمالى ، صدوق : ص 429 ح 1 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 240 ح 1 ، ينابيع المودّة : ج 2 ص 59 ح 45 ، مقتل الحسين ، خوارزمى : ج 1 ص 67 ، تفسير فرات : ص 339 .
2- .خلاصة الأقوال ، ص 103 ، الرقم 69 ؛ الرجال لابن داود ، ص 135 ، الرقم 1016 .
3- .رجال النجاشي ، ص 49 ، الرقم 106 ؛ نقد الرجال ، ج 3 ، ص 225 ، الرقم 24 .
4- .ر.ك : الدرّ المنثور : ج 6 ص 606 ، المعجم الكبير : ج 3 ص 56 ح 2671 _ 2674 ، المناقب ، خوارزمى : ص 60 ش 280 ، شواهد التنزيل: ج 2 ص 46 ح 665 _ 668 ، مجمع البيان : ج 7 ص 59 .
5- .ر . ك : ص 264 ح 25 .
6- .ر.ك : الدرّ المنثور : ج 6 ص 606 ، إحقاق الحقّ : ج 9 ص 56 .

ص: 308

گروه سوم : احاديثى كه به ظاهر دلالت دارند كه عمل پيش گفته، همه روزه نبوده و در تعداد روزها ، با يكديگر و نيز با احاديث گروه اوّل، اختلاف دارند. (1) گروه اوّل و دوم با يكديگر ناهمسويى ندارند و به قرينه آنها معلوم مى شود كه در گروه سوم _ اگر همه رواياتش از نظر صدور ، بى اشكال باشند و تصحيفى در آنها راه نيافته باشد _ ، راويان ، مشاهدات خود را نقل كرده اند و معتبر بودن نيز آن را تقويت مى كند . بنا بر اين، حاصل جمع بندى احاديث اين فصل ، چنين است كه پس از نزول آيه تطهير ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى هر چه روشن تر شدن مقصود از «أهل البيت» در آيه تطهير و «أهلك» در آيه : «وَامُرْ اَهْلَك بِالصَّلاةِ؛ و كسان خود را به فرمان ده» ، همه روز ، هنگام نماز صبح بر در خانه على و فاطمه عليهماالسلاممى آمد و با سلام و قرائت آيه تطهير ، آنها را به نماز دعوت مى كرد و همه احاديثى كه در بيان اين رويداد، عدد خاصّى را ذكر كرده اند ، ناظر به مشاهدات راويان اند و انحصارى از آنها به دست نمى آيد . البتّه از برخى احاديث، 2 چنين پيداست كه اين كار پيامبر صلى الله عليه و آله ، پس از نزول آيه :

.


1- .ر . ك : ص 263 ح 23 .

ص: 309

«وامُرْ اَهْلَك بِالصَّلاةِ» بوده است . ابو سعيد خدرى مى گويد : چون آيه : «و كسان خود را به نماز فرمان ده» نازل شد ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در مدّت هشت ماه ، هر بامداد وقت نماز صبح به درِ خانه على عليه السلام مى آمد و مى فرمود : «رحمت خدا بر شما باد! هنگام نماز است . «خداوند، خواسته است پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» » . (1) علّامه طباطبايى قدس سره پس از روايت ابو سعيد ، مى گويد : ظاهر روايت، چنين است كه اين آيه مدنى است و تا آن جا كه من به خاطر دارم ، كسى متعرّض اين نكته نشده است و شايد مقصود ، بيان اين نكته باشد كه پيامبر صلى الله عليه و آله براى عمل به آيه ، در مدينه به درِ خانه على عليه السلام مى رفته است ، اگر چه آيه در مكّه نازل شده بوده، كه اين نيز از لفظ، دور است . (2)

.


1- .در بعضى احاديث، «چهل روز» آمده است (ر. ك : الدرّ المنثور : ج 6 ص 606 ، المناقب ، خوارزمى : ص 60 ش 28 ، الأمالى ، صدوق : ص 429 ح 1) و در بعضى ديگر، «يك ماه» ذكر شده است (ر.ك : اُسد الغابة : ج 5 ص 381 ش 5390 ، مسند أبى داوود، طيالسى : ص 274) و در پاره اى از آنها، «شش ماه» آمده است (ر. ك : تفسير الطبرى : ج 12 جزء 22 ص 6 ، الدرّ المنثور : ج 6 ص 606 _ 706 ، ينابيع المودّة : ج 2 ص 119 ، ذخائر العقبى : ص 24 ، العمدة : ص 45 ح 32) و در برخى «هفت ماه» (ر. ك : البداية و النهاية : ج 5 ص 321 ، تفسير الطبرى : ج 12 جزء 22 ص 6) و در بعضى ديگر، «هشت ماه» (ر. ك : الدرّ المنثور : ج 6 ص 606، كفاية الطالب : ص 377) و در پاره اى «نه ماه» (ر.ك : المناقب ، خوارزمى : ص 60 ش 29، مشكل الآثار : ج 1 ص 337، العمدة : ص 41 ح 27 ، ذخائر العقبى : ص 25 ، كفاية الطالب : ص 376) و عددهاى ديگرى نيز ذكر شده است .
2- .ر.ك : ص 305 ح 76 ، شواهد التنزيل : ج 2 ص 47 ح 667 _ 668 ، الأمالى ، صدوق : ص 429 ح 1 ، تأويل الآيات الظاهرة : ص 316 .

ص: 310

1 / 5عددُ الأئمّة من أهل البيت عليهم السّلام1 / 5 _ 1ما رُوِيَ بِلَفظِ «اِثنا عَشَرَ خَليفَةً»أ _ رِوايَةُ جابِرِ بنِ سَمُرَةَصحيح مسلم عن جابر بن سمرة :سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : لا يَزالُ الإِسلامُ عَزيزا إلَى اثنَي عَشَرَ خَليفَةً . ثُمَّ قالَ كَلِمَةً لَم أفهَمها ، فَقُلتُ لِأَبي : ما قالَ ؟ فَقالَ : كُلُّهُم مِن قُرَيشٍ . (1)

صحيح مسلم عن جابر بن سمرة :اِنطَلَقتُ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ومَعي أبي ، فَسَمِعتُهُ يَقولُ : لا يَزالُ هذَا الدّينُ عَزيزا مَنيعا إلَى اثنَي عَشَرَ خَليفَةً . فَقالَ كَلِمَةً صَمَّنيهَا (2) النّاسُ ، فَقُلتُ لِأَبي : ما قالَ : قالَ : كُلُّهُم مِن قُرَيشٍ . (3)

صحيح مسلم عن جابر بن سمرة :سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَومَ جُمُعَةٍ عَشِيَّةَ رُجِمَ الأَسلَميُّ ، يَقولُ : لا يَزالُ الدّينُ قائِما حَتّى تَقومَ السّاعَةُ ، أو يَكونَ عَلَيكُمُ اثنا عَشَرَ خَليفَةً كُلُّهُم مِن قُرَيشٍ . (4)

.


1- .صحيح مسلم : ج 3 ص 1453 ح 7 ، سنن أبي داود : ج 4 ص 106 ح 4280 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 412 ح 20882 ، كنز العمّال : ج 12 ص 32 ح 33851 ؛ العمدة : ص 417 ح 863 ، الطرائف : ص 170 ح 263 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 266 ح 87 .
2- .الصّمم : انسدادُ الاُذُنِ وثقلُ السَّمع . وأصمّني الكلام : إذا شغلني عن سماعه ، فكأنّه جعله أصمَّ (تاج العروس : ج 17 ص 415 _ 419 «صمم») .
3- .صحيح مسلم : ج 3 ص 1453 ح 9 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 435 ح 21020 وفيه «هذا الأمر» بدل «هذا الدين» ، كنز العمّال : ج 12 ص 32 ح 33850 ؛ الخصال : ص 470 ح 17 بزيادة «ينصرون على من ناواهم» بعد «منيعا» ، العمدة : ص 418 ح 865 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 235 ح 23 .
4- .صحيح مسلم : ج 3 ص 1453 ح 10 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 410 ح 20869 ، مسند أبي يعلى : ج 6 ص 473 ح 7429 ، كنز العمّال : ج 12 ص 33 ح 33855 ؛ الخصال : ص 473 ح 30 ، الغيبة للنعماني : ص 120 ح 9 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 239 ح 38 .

ص: 311

1 / 5 شمار امامان اهل بيت عليهم السلام
اشاره
1 / 5 - 1 تعبير «دوازده خليفه»
اشاره
الف - روايت جابر بن سَمُره

1 / 5شمار امامان اهل بيت عليهم السّلام1 / 5 _ 1تعبير «دوازده خليفه»الف _ روايت جابر بن سَمُرهصحيح مسلم_ به نقل از جابر بن سمره _ :شنيدم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد: «اسلام تا دوازده خليفه ، همچنان عزّتمند است». ايشان سپس جمله اى فرمود كه آن را نفهميدم. به پدرم گفتم: چه فرمود؟ گفت: «همگىِ آنان، از قريش اند».

صحيح مسلم_ به نقل از جابر بن سمره _ :همراه پدرم نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رفتيم. شنيدم كه مى فرمايد: «اين دين ، تا دوازده خليفه ، همچنان عزّتمند و شكست ناپذير است». سپس جمله اى فرمود كه بر اثر سر و صداى مردم ، آن را نشنيدم. به پدرم گفتم: چه فرمود؟ گفت: «همه آنان ، از قريش اند».

صحيح مسلم_ به نقل از جابر بن سمره _ :در شامگاه روز جمعه كه اسلمى سنگسار شد، از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود: «اين دين تا قيام قيامت برپاست ، يا تا دوازده خليفه بر شما فرمان رانند كه همگىِ آنان از قريش اند».

.

ص: 312

مسند ابن حنبل عن جابر بن سمرة :سَمِعتُ رَسولَ اللّه صلى الله عليه و آله يَقولُ في حَجَّةِ الوَداعِ : إنَّ هذَا الدّينَ لَن يَزالَ ظاهِرا عَلى مَن ناوَأَهُ ، لا يَضُرُّهُ مُخالِفٌ ولا مُفارِقٌ ، حَتّى يَمضِيَ مِن اُمَّتِيَ اثنا عَشَرَ خَليفَةً . قالَ : ثُمَّ تَكَلَّمَ بِشَيءٍ لَم أفهَمهُ ، فَقُلتُ لِأَبي : ما قالَ ؟ قالَ : كُلُّهُم مِن قُرَيشٍ . (1)

الخصال عن جابر بن سمرة :قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : لا تَزالُ هذِهِ الاُمَّةُ مُستَقيما أمرُها ، ظاهِرَةً عَلى عَدُوِّها ، حَتّى يَمضِيَ اثنا عَشَرَ خَليفَةً ، كُلُّهُم مِن قُرَيشٍ . فَأَتَيتُهُ في مَنزِلِهِ ، قُلتُ : ثُمَّ يَكونُ ماذا ؟ قالَ : ثُمَّ الهَرجُ (2) . (3)

ب _ رِوايَةُ أبي جُحَيفَةَالمستدرك على الصحيحين عن أبي جحيفة :كُنتُ مَعَ عَمّي عِندَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ : لا يَزالُ أمرُ اُمَّتي صالِحا حَتّى يَمضِيَ اثنا عَشَرَ خَليفَةً . ثُمَّ قالَ كَلِمَةً وخَفَضَ بِها صَوتَهُ . فَقُلتُ لِعَمّي _ وكانَ أمامي _ : ما قالَ يا عَمُّ ؟ قالَ : قالَ يا بُنَيَّ : كُلُّهُم مِن قُرَيشٍ . (4)

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 7 ص 405 ح 20840 و ص 408 ح 20857 ، المعجم الكبير : ج 2 ص 196 ح 1796 نحوه ، كنز العمّال : ج 12 ص 33 ح 33852 ؛ الغيبة للطوسي : ص 133 ح 96، الغيبة للنعماني : ص 123 ح 15 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 36 ص 238 ح 32 .
2- .هَرَجٌ : أي قتال واختلاط ، وقد هرجَ الناسُ إذا اختلطوا ، وأصل الهرج : الكثرة في الشيء والاتّساع (النهاية : ج 5 ص 257 «هرج») .
3- .الخصال : ص 470 ح 18 و ص 472 ح 26 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 1 ص 290 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 36 ص 235 ح 24 .
4- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 716 ح 6589 ، المعجم الكبير : ج 22 ص 120 ح 308 ، المعجم الأوسط : ج 6 ص 209 ح 6211 ، تاريخ أصبهان : ج 2 ص 147 الرقم 1327 ؛ المناقب لابن شهر آشوب : ج 1 ص 291 نحوه .

ص: 313

ب - روايت ابو جُحَيفه

مسند ابن حنبل_ به نقل از جابر بن سمره _ :در حجّة الوداع از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمايد: «اين دين همواره بر كسى كه در برابرش ايستادگى كند ، چيره خواهد شد و هيچ مخالفى و جدا شونده اى نمى تواند به آن گزندى برساند ، تا آن كه دوازده خليفه از امّت من بگذرند». ايشان سپس چيزى فرمود كه من آن را نفهميدم. به پدرم گفتم: چه فرمود؟ گفت: «همه آنان ، از قريش اند».

الخصال_ به نقل از جابر بن سمره _ :پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «اين امّت ، كارش پيوسته بر قرار است و بر دشمنش چيره مى شود، تا آن كه دوازده خليفه _ كه همگى آنان از قريش اند _ بروند». من به منزل ايشان رفتم و گفتم: سپس چه مى شود؟ فرمود: «سپس آشوب و كشتار».

ب _ روايت ابو جُحَيفهالمستدرك على الصحيحين_ به نقل از ابو جحيفه _ :با عمويم خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله بودم كه فرمود: «كار امّتم پيوسته درست خواهد بود تا آن كه دوازده خليفه بگذرند». سپس با صداى آهسته ، جمله اى فرمود. به عمويم _ كه جلو من بود _ گفتم: چه فرمود، عمو جان؟ گفت: پسرم! فرمود: «همه آنان، از قريش اند».

.

ص: 314

ج _ رِوايَةُ عَبدِ اللّهِ بنِ عُمَرَالغيبة للطوسي عن عبد اللّه بن عمر :سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : يَكونُ خَلفِيَ اثنا عَشَرَ خليفَةً . (1)

المناقب لابن شهرآشوب عن أبي الطفيل :سُئِلَ ابنُ عُمَرَ عَنِ الخُلَفاءِ بَعدَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ : اثنا عَشَرَ مِن بَني كَعبٍ (2) . (3)

المناقب لابن شهرآشوب عن أبي الطفيل :قالَ لي عَبدُ اللّهِ بنُ عُمَرَ : يا أبا طُفَيلٍ ، اُعدُدِ اثنَي عَشَرَ خَليفَةً بَعدَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، ثُمَّ يَكونُ بَعدَهُ النَّقفُ (4) والنِّفاقُ . وفي رِوايَةِ عَبدِ اللّهِ بنِ أبي أوفى (5) : ثُمَّ يَكونُ دَوّارَةٌ . (6)

د _ رِوايَةُ عَبدِ اللّهِ بنِ مَسعودٍكمال الدين عن مسروق :سَأَلتُ عَبدَ اللّهِ : هَل أخبَرَكَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله كَم بَعدَهُ خَليفَةٌ ؟ قالَ : نَعَم ، اثنا عَشَرَ خَليفَةً ، كُلُّهُم مِن قُرَيشٍ . (7)

ه _ رِوايَةُ عَبدِ اللّهِ بنِ عَمرِو بنِ العاصِالغيبة للنعماني عن عبد اللّه بن عمرو :سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : يَكونُ خَلفِيَ اثنا عَشَرَ خَليفَةً . (8)

.


1- .الغيبة للطوسي : ص 130 ح 94 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 1 ص 291 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 269 ح 91 .
2- .هو من أجداد النبيّ صلى الله عليه و آله ، إذ إنّ نسبه الشريف : محمّد بن عبد اللّه بن عبد المطّلب بن هاشم بن عبد مناف بن قصيّ بن كلاب بن مرّة بن كعب بن لؤي ... .
3- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 1 ص 291 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 269 ح 91 .
4- .النَقْفُ : هَشْمُ الرأسِ ، أي تهييج الفِتن والحروب (النهاية : ج 5 ص 109 «نقف») .
5- .في المصدر : «عبد اللّه بن أوفى» ، والتصويب من بحار الأنوار .
6- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 1 ص 291 ، الغيبة للطوسي : ص 132 ح 95 نحوه ، بحار الأنوار : ج 36 ص 268 ح 90 .
7- .كمال الدين : ص 279 ح 26 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 256 ح 73 .
8- .الغيبة للنعماني : ص 105 ح 34 و ص 126 ح 23 ، مقتضب الأثر : ص 7 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 237 ح 30 .

ص: 315

ج - روايت عبد اللَّه بن عمر
د - روايت عبد اللَّه بن مسعود
ه - روايت عبد اللَّه بن عمرو بن عاص

ج _ روايت عبد اللّه بن عمرالغيبة ، طوسى_ به نقل از عبد اللّه بن عمر _ :از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمايد: «پس از من ، دوازده خليفه خواهد بود» .

المناقب ، ابن شهرآشوب_ به نقل از ابو طفيل _ :از [عبد اللّه ] پسر عمر در باره جانشينان پس از پيامبرخدا صلى الله عليه و آله سؤال شد و او گفت: دوازده تن از بنى كعب. (1)

المناقب ، ابن شهرآشوب :ابو طفيل روايت كرده است كه : عبد اللّه بن عمر به من گفت : اى ابو طفيل! دوازده خليفه پس از پيامبر صلى الله عليه و آله بشمار . پس از آن ، آشوب و نفاق پديد خواهد آمد . در روايت عبد اللّه بن ابى اوفى آمده است كه: پس از آن ، گرداب (آشوب و كشتار) پديد خواهد آمد .

د _ روايت عبد اللّه بن مسعودكمال الدين_ به نقل از مسروق _ :از عبد اللّه پرسيدم : آيا پيامبر صلى الله عليه و آله به تو خبر داد كه پس از او ، چند جانشين خواهد بود ؟ گفت : آرى ، دوازده جانشين كه همه آنان از قريش اند .

ه _ روايت عبد اللّه بن عمرو بن عاصالغيبة ، نعمانى_ به نقل از عبد اللّه بن عمرو _ :از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمايد : «پس از من ، دوازده جانشين خواهد بود» .

.


1- .كعب ، از نياكان پيامبر صلى الله عليه و آله است. نَسَب ارجمند ايشان ، چنين است: محمّد بن عبد اللّه بن عبد المطّلب بن هاشم بن عبد مناف بن قُصَى بن كِلاب بن مُرّة بن كعب بن لُؤَى . . . .

ص: 316

و _ رِوايَةُ أنَسالمناقب لابن شهرآشوب عن أنس :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يَكونُ مِنَّا اثنا عَشَرَ خَليفَةً ، يَنصُرُهُم اللّهُ عَلى مَن ناواهُم (1) ، ولا يَضُرُّهُم مَن عاداهُم . (2)

ز _ رِوايَةُ عَبدِ اللّهِ بنِ أبي أوفىمقتضب الأثر عن عبد العزيز بن خضير :سَمِعتُ عَبدَ اللّهِ بنَ أبي أوفى يَقولُ : قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يَكونُ بَعدِيَ اثنا عَشَرَ خَليفَةً مِن قُرَيشٍ ، ثُمَّ تَكونُ فِتنَةٌ دَوّارَةٌ ! قالَ : قُلتُ : أنتَ سَمِعتَهُ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ؟ قالَ : نَعَم سَمِعتُهُ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . (3)

1 / 5 _ 2ما رُوِيَ بِلَفظِ «اِثنا عَشَرَ أميرا»صحيح البخاري عن جابر بن سمرة :سَمِعتُ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله يَقولُ : يَكونُ اثنا عَشَرَ أميرا . فَقالَ كَلِمَةً لَم أسمَعها ، فَقالَ أبي : إنَّهُ قالَ : كُلُّهُم مِن قُرَيشٍ . (4)

.


1- .نِواء : معاداة لأهل الإسلام (النهاية : ج 5 ص 132 «نوا») .
2- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 1 ص 291 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 269 ح 91 .
3- .مقتضب الأثر : ص 7 ، العدد القويّة : ص 81 ح 142 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 371 .
4- .صحيح البخاري : ج 6 ص 2640 ح 6796 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 501 ح 2223 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 411 ح 20880 ؛ الخصال : ص 470 ح 15 ، الطرائف : ص 170 ح 260 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 365 .

ص: 317

و - روايت اَنَس
ز - روايت عبد اللَّه بن ابى اَوفى
1 / 5 - 2 تعبير «دوازده امير»

و _ روايت اَنَسالمناقب ، ابن شهرآشوب_ به نقل از اَنَس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «از ما ، دوازده جانشين خواهد بود كه خداوند ، آنان را بر مخالفانشان يارى مى دهد ، و هر كه با آنان دشمنى ورزد ، نمى تواند به آنان گزند برساند» .

ز _ روايت عبد اللّه بن ابى اَوفىمُقتضَب الأثر_ به نقل از عبد العزيز بن خضير _ :از عبد اللّه بن ابى اوفى شنيدم كه مى گويد : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «پس از من ، دوازده جانشين از قريش خواهد آمد . سپس گرداب فتنه بر مى خيزد». گفتم : آيا تو خود ، اين را از پيامبر خدا شنيدى؟ گفت : آرى . اين را از پيامبر خدا شنيدم .

1 / 5 _ 2تعبير «دوازده امير»صحيح البخارى_ به نقل از جابر بن سَمُره _ :از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمايد : «دوازده امير خواهد آمد» . سپس جمله اى گفت كه من آن را نشنيدم . پدرم گفت : فرمود : «همه آنان ، از قريش اند» .

.

ص: 318

1 / 5 _ 3ما رُوِيَ بِلَفظِ «اثنا عَشَرَ إماما»رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ :الأَئِمَّةُ بَعدي اثنا عَشَرَ ، أوَّلُهُم أنتَ يا عَلِيُّ ، وآخِرُهُمُ القائِمُ الَّذي يَفتَحُ اللّهُ عز و جل عَلى يَدَيهِ مَشارِقَ الأَرضِ ومَغارِبَها . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :الأَئِمَّةُ بَعدِيَ اثنا عَشَرَ ، أوَّلُهُم عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ وآخِرُهُمُ القائِمُ عليهم السلام ، فَهُم خُلَفائي وأوصِيائي وأولِيائي ، وحُجَجُ اللّهِ عَلى اُمَّتي بَعدي ، المُقِرُّ بِهِم مُؤمِنٌ ، وَالمُنكِرُ لَهُم كافِرٌ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :الأَئِمَّةُ اثنا عَشَرَ مِن أهلِ بَيتي ، أعطاهُمُ اللّهُ تَعالى فَهمي وعِلمي وحُكمي ، وخَلَقَهُم مِن طينَتي ، فَوَيلٌ لِلمُتَكَبِّرينَ عَلَيهِم بَعدِيَ ، القاطِعينَ فيهِم صِلَتي ، ما لَهُم ؟ لا أنالَهُمُ اللّهُ شَفاعَتي . (3)

الكافي عن زرارة :سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام يَقولُ : الاِثنا عَشَرَ الأَئِمَّةُ (4) مِن آلِ مُحَمَّدٍ عليهم السلام ، كُلُّهُم مُحَدَّثٌ (5) ، مِن وُلدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ومِن وُلدِ عَلِيٍّ عليه السلام ، ورَسولُ اللّهِ وعَلِيٌّ عليهماالسلامهُمَا الوالِدانِ . فَقالَ عَلِيُّ بنُ راشِدٍ _ وكانَ أخا عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ لِاُمِّهِ _ وأنكَرَ ذلِكَ ، فَصَرَّرَ (6) أبو جَعفَرٍ عليه السلام وقالَ : أما إنَّ ابنَ اُمِّكَ كانَ أحَدَهُم . (7)

.


1- .كمال الدين : ص 282 ح 35 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 65 ح 34 ، الأمالي للصدوق : ص 173 ح 175 كلّها عن ثابت بن دينار عن الإمام زين العابدين عن أبيه عن جدّه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 36 ص 226 ح 1 .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 180 ح 5406 ، كمال الدين : ص 259 ح 4 كلاهما عن يحيى بن أبي القاسم عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 59 ح 28 عن يحيى بن أبي القاسم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 36 ص 245 ح 57 .
3- .كمال الدين : ص 281 ح 33 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 64 ح 32 ، الاختصاص : ص 208 كلّها عن إبراهيم بن مهزم عن أبيه عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 36 ص 243 ح 52 .
4- .في المصدر : «الإمام» ، والتصويب من المصادر الاُخرى .
5- .مُحَدَّثون : أي تُحدّثهم الملائكة وفيهم جبرئيل عليه السلام من غير مُعاينة (مجمع البحرين : ج 1 ص 370 «حدث») .
6- .الصرّة : تقطيبُ الوجه من الكراهة . ورجل صارٌّ بين عينيه : مُتقبّض جامع بينهما كما يفعلُ الحزينُ (تاج العروس : ج 7 ص 89 _ 90 «صرر») .
7- .الكافي : ج1 ص531 ح7 وص533 ح14 ، الغيبة للطوسي : ص151 ح112 وفيهما صدره إلى «الوالدان» ، بصائر الدرجات : ص320 ح5 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج1 ص298 نحوه ، إعلام الورى : ج 2 ص171 وفيهما صدره إلى «الوالدان» ، بحار الأنوار : ج26 ص72 ح16 .

ص: 319

1 / 5 - 3 تعبير «دوازده امام»

1 / 5 _ 3تعبير «دوازده امام»پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به على عليه السلام _ :امامانِ پس از من ، دوازده نفرند . نخستينِ آنان تو هستى _ اى على _ و آخرينشان قائم است كه خداوند عز و جل، شرق و غرب زمين را به دست او فتح مى كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امامانِ پس از من ، دوازده نفرند . نخستينِ آنان، على بن ابى طالب و آخرينشان قائم عليه السلام است . اينان ، جانشينان و اوصيا و اولياى من ، و پس از من ، حجّت هاى خدا بر امّتم هستند . اقرار كننده به ايشان ، مؤمن است و انكار كننده شان ، كافر .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امامان ، دوازده تن از اهل بيت من اند . خداوند متعال ، فهم و دانش و حكمت مرا به ايشان داده و آنان را از سرشت من آفريده است . پس واى بر آنان كه پس از من ، بر ايشان گردن فرازى كنند و حرمت خويشىِ آنان با مرا نگه ندارند ! اين كسان را چه شده است ؟! خدا شفاعت مرا شامل حال آنان نكند!

الكافى_ به نقل از زراره _ :از امام باقر عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد : «دوازده امام از خاندان محمّد صلى الله عليه و آله ، همگى مُحَدَّث (1) اند و از فرزندان پيامبر صلى الله عليه و آله و از فرزندان على عليه السلام اند . پيامبر خدا و على ، پدر آنهايند» . على بن راشد _ برادر مادرىِ امام زين العابدين عليه السلام _ ، (2) اين مطلب را انكار كرد . امام باقر عليه السلام ابرو در هم كشيد (/ فرياد زد) و فرمود : «مگر پسر مادر تو (3) هم يكى از آنان نبود؟!» .

.


1- .مُحَدَّث ، كسى است كه روح القدس با او سخن گويد ، بى آن كه ديده شود (بحار الأنوار : ج 25 ص 57) ، يا فرشته اى با وى سخن بگويد (بحار الأنوار : ج 75 ص 79) .
2- .مادر امام زين العابدين عليه السلام ، شهربانو ، از اسيران خاندان ساسانى بود كه به همسرى امام حسين عليه السلام در آمد و بعد از تولّد زين العابدين عليه السلام در گذشت و به همين خاطر ، بانوى ديگرى به نام وَشيكه (مادر يحيى بن اُمّ الطويل) ، ايشان را شير داد و بزرگ كرد و به همين خاطر ، امام عليه السلام او را مادر مى ناميد (ر . ك : دانش نامه امام حسين عليه السلام : ج 1 ص 258 _ 279 ، النعيم المقيم : ص 316) . شايد على بن راشد ، فرزند همين بانو (وشيكه) باشد .
3- .يعنى امام زين العابدين عليه السلام .

ص: 320

الإمام الباقر عليه السلام :الاِثنا عَشَرَ الأَئِمَّةُ مِن آلِ مُحَمَّدٍ كُلُّهُم مُحَدَّثٌ ؛ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ وأَحَدَ عَشَرَ مِن وُلدِه ، ورَسولُ اللّهِ وعَلِيٌّ هُمَا الوالدانِ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِما . (1)

عنه عليه السلام :نَحنُ اثنا عَشَرَ إماما ، مِنهُم حَسَنٌ وحُسَينٌ ، ثُمَّ الأَئِمَّةُ مِن وُلدِ الحُسَينِ عليه السلام . (2)

الخصال عن زرارة :سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام يَقولُ : اثنا عَشَرَ إماما مِنهُم عَلِيٌّ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ ، ثُمَّ الأَئِمَّةُ مِن وُلدِ الحُسَينِ عليهم السلام . (3)

1 / 5 _ 4ما رُوِيَ بِلَفظِ «اِثنا عَشَرَ وَصِيّا»الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ اللّهَ أرسَلَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله إلَى الجِنِّ وَالإِنسِ ، وجَعَلَ مِن بَعدِهِ اثنَي عَشَرَ وَصِيّا ، مِنهُم مَن سَبَقَ ومِنهُم مَن بَقِيَ ، وكُلُّ وَصِيٍّ جَرَت بِهِ سُنَّةٌ (4) . وَالأَوصِياءُ الَّذينَ مِن بَعدِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله عَلى سُنَّةِ أوصِياءِ عيسى ، وكانُوا اثنَي عَشَرَ ، وكانَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام عَلى سُنَّةِ المَسيحِ . (5)

.


1- .الإرشاد : ج 2 ص 347 ، الاستنصار : ص 17 كلاهما عن زرارة .
2- .الكافي : ج 1 ص 533 ح 16 ، الإرشاد : ج 2 ص 347 ، الخصال : ص 478 ح 44 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 56 ح 22 كلّها عن زرارة ، بحار الأنوار : ج 36 ص 392 ح 5 .
3- .الخصال : ص 480 ح 51 .
4- .السُنَّةُ : الطريقةُ والسِّيرة (النهاية : ج 2 ص 409 «سنن») .
5- .الكافي : ج 1 ص 532 ح 10 ، الإرشاد : ج 2 ص 345 ، كمال الدين : ص 326 ح 4 ، الخصال : ص 478 ح 43 كلّها عن أبي حمزة الثمالي ، بحار الأنوار : ج 36 ص 392 ح 4 .

ص: 321

1 / 5 - 4 تعبير «دوازده وصى»

امام باقر عليه السلام :دوازده امامِ از خاندان محمّد صلى الله عليه و آله ، همگى ، فرشته با آنان سخن مى گويد ؛ على بن ابى طالب عليه السلام و يازده تن از نسل او . پيامبر خدا و على ، پدر آنهايند . درود خدا بر آن دو باد !

امام باقر عليه السلام :ما دوازده اماميم . از اين جمله اند : حسن و حسين ، سپس امامان از نسل حسين عليه السلام .

الخصال_ به نقل از زراره _ :از امام باقر عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد : «دوازده امام ، عبارت اند از: على و حسن و حسين و سپس امامان از نسل حسين عليهم السلام » .

1 / 5 _ 4تعبير «دوازده وصى»امام باقر عليه السلام :خداوند ، محمّد صلى الله عليه و آله را به سوى جِن و اِنس فرستاد و پس از او ، دوازده وصى قرار داد كه برخى از ايشان ، پيش تر رفته اند و برخى ديگر ، باقى مانده اند . هر وصى اى بر شيوه اى است ، و اوصياى پس از محمّد صلى الله عليه و آله ، بر شيوه اوصياى عيسى عليه السلام هستند كه دوازده تن بودند ، و امير مؤمنان بر شيوه مسيح بود .

.

ص: 322

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أنَا سَيِّدُ النَّبِيّينَ ، وَعَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ سَيِّدُ الوَصِيّينَ ، وإنَّ أوصِيائِيَ بَعدِيَ اثنا عَشَرَ ، أوَّلُهُم عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ ، وآخِرُهُمُ القائِمُ عليهم السلام . (1)

كمال الدين عن عبد اللّه بن عبّاس :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنَّ خُلَفائي وأوصِيائي وحُجَجَ اللّهِ عَلَى الخَلقِ بَعدِي اثنا عَشَرَ : أوَّلُهُم أخي ، وآخِرُهُم وَلَدي . قيلَ : يا رَسولَ اللّهِ ، ومَن أخوكَ ؟ قالَ : عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ . قيلَ : فَمَن وَلَدُكَ ؟ قالَ : المَهدِيُّ الَّذي يَملَؤُها قِسطا وعَدلاً كَما مُلِئَت جَورا وظُلما . وَالَّذي بَعَثَني بِالحَقِّ نَبِيّا ، لَو لَم يَبقَ مِنَ الدُّنيا إلّا يَومٌ واحِدٌ لَطَوَّلَ اللّهُ ذلِكَ اليَومَ حَتّى يَخرُجَ فيهِ وَلَدِيَ المَهدِيُّ ، فَيَنزِلُ روحُ اللّهِ عيسَى بنُ مَريَمَ فَيُصَلّي خَلفَهُ ، وتُشرِقُ الأَرضُ بِنورِهِ ، ويَبلُغُ سُلطانُهُ المَشرِقَ وَالمَغرِبَ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ أبي نَظَرَ إلى حُمرانَ فَبَكى ، ثُمَّ قالَ : يا حُمرانُ ، عَجَبا لِلنّاسِ ! كَيفَ غَفَلوا أم نَسوا أم تَناسَوا فَنَسوا قَولَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله حينَ مَرِضَ ، فَأَتاهُ النّاسُ يَعودونَهُ ويُسَلِّمونَ عَلَيهِ ، حَتّى إذا غَصَّ بِأَهلِهِ البَيتُ جاءَ عَلِيٌّ عليه السلام فَسَلَّمَ ولَم يَستَطِع أن يَتَخطّاهُم إلَيهِ ، ولَم يُوَسِّعوا لَهُ ، فَلَمّا رَأى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ذلِكَ رَفَعَ مِخَدَّتَهُ وقالَ : إلَيَّ يا عَلِيُّ . فَلَمّا رَأَى النّاسُ ذلِكَ زَحَمَ بَعضُهُم بَعضا وأفرَجوا حَتّى تَخَطّاهُم ، وأجلَسَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى جانِبِهِ . ثُمَّ قالَ : يا أيُّهَا النّاسُ ! هذا أنتُم تَفعَلونَ بِأَهلِ بَيتي في حَياتِيَ ما أرى ، فَكَيفَ بَعدَ وَفاتِي ؟ وَاللّهِ لا تَقرُبونَ مِن أهلِ بَيتي قُربَةً إلّا قَرُبتُم مِنَ اللّهِ مَنزِلَةً ، ولا تَباعَدونَ عَنهُم خُطوَةً وتُعرِضونَ عَنهُم إلّا أعرَضَ اللّهُ عَنكُم . ثُمَّ قالَ : أيُّهَا النّاسُ ! اسمَعوا ما أقولُ لَكُم : ألا إنَّ الرِّضا وَالرِّضوانَ وَالجَنَّةَ لِمَن أحَبَّ عَلِيّا وتَوَلّاهُ ، وَائتَمَّ بِهِ وبِفَضلِهِ ، وبِأَوصِيائي بَعدَهُ ، وحَقٌّ عَلى رَبّي أن يَستَجيبَ لي فيهِم ، إنَّهُمُ اثنا عَشَرَ وَصِيّا ، ومَن تَبِعَهُ فَإِنَّهُ مِنّي ، إنّي مِن إبراهيمَ وإبراهيمُ مِنّي ، وديني دينُهُ ودينُهُ ديني ، ونِسبَتُهُ نِسبَتي ونِسبَتي نِسبَتُهُ ، وفَضلي فَضلُهُ ، وأَنَا أفضَلُ مِنهُ ولا فَخرَ ، يُصَدِّقُ قَولي قَولُ رَبّي : «ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» (3) . (4)

.


1- .كمال الدين : ص 280 ح 29 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 64 ح 31 ، كشف الغمّة : ج 3 ص 299 كلّها عن ابن عبّاس .
2- .كمال الدين : ص 280 ح 27 ، كشف الغمّة : ج 3 ص 297 ، إعلام الورى : ج 2 ص 173 ، بحار الأنوار : ج 51 ص 71 ح 12 .
3- .آل عمران : 34 .
4- .الغيبة للنعماني : ص 91 ح 22 عن عبد الوهّاب الثقفي ، بحار الأنوار : ج 36 ص 280 ح 99 .

ص: 323

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من سَرور پيامبرانم و على بن ابى طالب، سَرور اوصياست . اوصياى پس از من، دوازده نفرند كه نخستينِ آنها ، على بن ابى طالب و آخرينشان قائم است .

كمال الدين_ به نقل از عبد اللّه بن عبّاس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «جانشينان و اوصياى من و حجّت هاى خدا بر خلق پس از من ، دوازده نفرند كه نخستينِ ايشان ، برادرم خواهد بود و آخرينشان فرزندم» . گفته شد : اى پيامبر خدا ! برادرت چه كسى است ؟ فرمود : «على بن ابى طالب» . گفته شد : فرزندت چه كسى است ؟ فرمود : «مهدى كه زمين را به همان سان كه از بيداد و ستمْ آكنده شده است ، از عدل و داد مى آكَنَد . سوگند به آن كه مرا به حق ، به پيامبرى بر انگيخت ، اگر از [عمر ]دنيا جز يك روز باقى نمانده باشد ، خداوند عز و جل آن روز را چندان به درازا مى كشانَد تا در آن ، فرزندم مهدى ظهور كند . پس روح خدا عيسى بن مريم ، فرود مى آيد و پشت سر او نماز مى گزارد ، و زمين به نور او روشن مى شود و حكومت او ، شرق و غرب را فرا مى گيرد» .

امام صادق عليه السلام :پدرم [امام باقر عليه السلام ] به حُمران نگريست و گريست . سپس فرمود : «اى حمران! شگفتا از مردم كه چگونه غفلت ورزيدند يا فراموش كردند و يا خود را به فراموشى زدند و سخن پيامبر خدا در بستر بيمارى اش را از ياد بردند ! مردم براى عيادت و عرض سلام ، خدمت ايشان آمدند ، تا جايى كه اتاق از جمعيت پر شد و على عليه السلام آمد و سلام كرد و جا نبود كه بنشيند و جمعيت نيز برايش جا باز نكردند . چون پيامبر خدا اين وضع را ديد ، بالش خود را بلند كرد و فرمود : «نزد من بيا، اى على!» . چون مردم اين برخورد را ديدند ، جمع تر نشستند و جا باز كردند و على عليه السلام از ميان آنان گذشت و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله او را كنار خود نشاند و آن گاه فرمود : «اى مردم! شما در زمان حيات من ، با اهل بيتم چنين رفتار مى كنيد كه مى بينم . پس از وفاتم چه خواهيد كرد؟ به خدا سوگند ، گامى به اهل بيت من ، نزديك نمى شويد ، مگر آن كه درجه اى به خدا نزديك مى گرديد، و گامى از آنان دور نمى شويد و از ايشان روى نمى گردانيد ، مگر آن كه خداوند از شما روى مى گرداند» . سپس فرمود : «اى مردم! بشنويد كه چه به شما مى گويم ! بدانيد كه خشنودى و رضوان و بهشت ، از آنِ كسى است كه على را دوست بدارد و ولايت او را بپذيرد و به او و به فضل او و به اوصياى من پس از او ، اقتدا كند ، و بر پروردگار من است كه دعاى مرا در باره آنان اجابت فرمايد . آنان ، دوازده وصى اند . هر كه از او پيروى كند ، از من است . من از ابراهيم هستم و ابراهيم از من است . دين من ، دين اوست و دين او ، دين من است . پيوند با او ، پيوند با من است و پيوند با من ، پيوند با اوست . فضل من ، فضل اوست و من از او افضلم _ و اين ، فخرفروشى نيست _ . سخن مرا اين سخن پروردگارم تأييد مى كند كه : «فرزندانى از نسل يكديگرند و خدا شنواى داناست» » .

.

ص: 324

1 / 5 _ 5ما رُوِيَ بِلَفظِ «اِثنا عَشَرَ مُحَدَّثا»الكافي عن سماعة بن مهران :كُنتُ أنَا وأبو بَصيرٍ ومُحَمَّدُ بنُ عِمرانَ _ مَولى أبي جَعفَرٍ عليه السلام _ في مَنزِلِهِ بِمَكَّةَ ، فَقالَ مُحَمَّدُ بنُ عِمرانَ : سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَقولُ : نَحنُ اثنا عَشَرَ مُحَدَّثا . فَقالَ لَهُ أبو بَصيرٍ : سَمِعتَ مِن أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام ؟ فَحَلَّفَهُ مَرَّةً أو مَرَّتَينِ أنَّهُ سَمِعَهُ . فَقالَ أبو بَصيرٍ : لكِنّي سَمِعتُهُ من أبي جَعفَرٍ عليه السلام . (1)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 534 ح 20 ، الخصال : ص 478 ح 45 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 56 ح 23 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 393 ح 7 .

ص: 325

1 / 5 - 5 تعبير «دوازده مُحدَّث»

1 / 5 _ 5تعبير «دوازده مُحدَّث»الكافى_ به نقل از سَماعة بن مهران _ :من و ابو بصير و محمّد بن عمران ، غلام آزاده شده امام باقر عليه السلام ، در منزل او در مكّه بوديم . محمّد بن عمران گفت : از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد : «ما ، دوازده مُحدَّث هستيم» . ابو بصير به او گفت : آيا [تو خود] از امام صادق عليه السلام شنيدى ؟ آن گاه او را يك يا دو بار سوگند داد كه بگويد اين مطلب را شنيده است . سپس ابو بصير خود گفت : امّا من ، اين را از امام باقر عليه السلام شنيده ام .

.

ص: 326

الغيبة للنعماني عن المفضّل بن عمر :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : ما مَعنى قَولِ اللّهِ عز و جل : «بَلْ كَذَّبُواْ بِالسَّاعَةِ وَ أَعْتَدْنَا لِمَن كَذَّبَ بِالسَّاعَةِ سَعِيرًا» (1) ؟ قالَ لي : إنَّ اللّهَ خَلَقَ السَّنَةَ اثنَي عَشَرَ شَهرا ، وجَعَلَ اللَّيلَ اثنَتَي عَشرَةَ ساعَةً ، وجَعَلَ النَّهارَ اثنَتَي عَشرَةَ ساعَةً ، ومِنَّا اثنَي عَشَرَ مُحَدَّثا ، وكانَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام مِن تِلكَ السّاعاتِ . (2)

1 / 5 _ 6ما رُوِيَ بِلَفظِ «اِثنا عَشَرَ مَهدِيّا»الإمام الصادق عليه السلام :مِنَّا اثنا عَشَرَ مَهدِيّا . (3)

كمال الدين عن سماعة بن مهران :كُنتُ أنَا وأبو بَصيرٍ ومُحَمَّدُ بنُ عِمرانَ _ مَولى أبي جَعفَرٍ عليه السلام _ في مَنزِلٍ بِمَكَّةَ ، فَقالَ مُحَمَّدُ بنُ عِمرانَ : سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَقولُ : نَحنُ اثنا عَشَرَ مَهدِيّا . فَقالَ لَهُ أبو بَصيرٍ : تَاللّهِ لَقَد سَمِعتَ ذلِكَ من أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام ؟ فَحَلَفَ مَرَّةً أو مَرَّتَينِ أنَّهُ سَمِعَ ذلِكَ مِنهُ . فَقالَ أبو بَصيرٍ : لكِنّي سَمِعتُهُ من أبي جَعفَرٍ عليه السلام . (4)

.


1- .الفرقان : 11 .
2- .الغيبة للنعماني : ص 84 ح 13 و ص 85 ح 15 عن أبي السائب نحوه و ح 14 عن أبي بصير عن الإمام الباقر عليه السلام وفيه «منّا اثنا عشر محدثا» فقط ، بحار الأنوار : ج 36 ص 398 ح 6 .
3- .كمال الدين : ص 339 ح 14 عن أبي حمزة و ص 317 ح 3 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 68 ح 36 كلاهما عن عبد الرحمن بن سليط عن الإمام الحسين عليه السلام و ص 69 ح 37 عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 36 ص 398 ح 4 .
4- .كمال الدين : ص 335 ح 6 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 398 ح 3 .

ص: 327

1 / 5 - 6 تعبير «دوازده مهدى»

الغيبة ، نعمانى_ به نقل از مفضّل بن عمر _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : معناى اين سخن خداوند عز و جل: «بلكه قيامت را دروغ شمردند و ما براى كسى كه قيامت را دروغ بشمرد ، آتشى سوزان آماده كرده ايم» چيست ؟ به من فرمود : «خداوند ، سال را دوازده ماه آفريد و شب را دوازده ساعت قرار داد و روز را دوازده ساعت ، و از ما نيز دوازده محدَّث قرار داد ، و امير مؤمنان عليه السلام از اين ساعت ها بود» .

1 / 5 _ 6تعبير «دوازده مهدى»امام صادق عليه السلام :از ما ، دوازده مهدى (هدايت شده) است .

كمال الدين_ به نقل از سماعة بن مهران _ :من و ابو بصير و محمّد بن عمران ، آزاد شده امام باقر عليه السلام ، در منزلى در مكّه بوديم . محمّد بن عمران گفت : از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد : «ما ، دوازده مهدى هستيم» . ابو بصير به او گفت : تو را به خدا ، اين را از امام صادق عليه السلام شنيدى؟ آن گاه محمّد بن عمران ، يك يا دو بار سوگند خورد كه اين سخن را از ايشان شنيده است . سپس ابو بصير گفت : امّا من ، اين را از امام باقر عليه السلام شنيده ام .

.

ص: 328

1 / 5 _ 7ما رُوِيَ بِلَفظِ «اِثنا عَشَرَ ، عَدَدُ نُقَباءِ بَني إسرائيلَ»مسند ابن حنبل عن مسروق :كُنّا جُلوسا عِندَ عَبدِ اللّهِ بنِ مَسعودٍ وهُوَ يُقرِئُنَا القُرآنَ ، فَقالَ لَهُ رَجُلٌ : يا أبا عَبدِ الرَّحمنِ ، هَل سَأَلتُم رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كَم تَملِكُ هذِهِ الاُمَّةَ مِن خَليفَةٍ ؟ فَقالَ عَبدُ اللّهِ بنُ مَسعودٍ : ما سَأَلَني عَنها أحَدٌ مُنذُ قَدِمتُ العِراقَ قَبلَكَ ! ثُمَّ قالَ : نَعَم ، ولَقَد سَأَلنا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ : اثنا عَشَرَ ، كَعِدَّةِ نُقَباءِ (1) بَني إسرائيلَ . (2)

الخصال عن قيس بن عبد :كُنّا جُلوسا في حَلقَةٍ فيها عَبدُ اللّهِ بنُ مَسعودٍ ، فَجاءَ أعرابِيٌّ فَقالَ : أيُّكُم عَبدُ اللّهِ بنُ مَسعودٍ ؟ فَقالَ عَبدُ اللّهِ : أنَا عَبدُ اللّهِ بنُ مَسعودٍ ، قالَ : هَل حَدَّثَكُم نَبِيُّكُم صلى الله عليه و آله كَم يَكونُ بَعدَهُ مِنَ الخُلَفاءِ ؟ قالَ : نَعَم ، اثنا عَشَرَ ، عَدَدَ نُقَباءِ بَني إسرائيلَ . (3)

اليقين عن ابن عبّاس :سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : مَعاشِرَ النّاسِ ، اعلَموا أنَّ للّهِِ بابا مَن دَخَلَهُ أمِنَ مِنَ النّارِ . فَقامَ إلَيهِ أبو سَعيدٍ الخُدرِيُّ فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، اهدِنا إلى هذَا البابِ حَتّى نَعرِفَهُ . قالَ : هُوَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ ، سَيِّدُ الوَصِييّنَ وأميرُ المُؤمِنينَ ... . فَقامَ جابِرُ بنُ عَبدِ اللّهِ الأَنصارِيُّ فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، وما عِدَّةُ الأَئِمَّةِ ؟ فَقالَ صلى الله عليه و آله : يا جابِرُ ، سَأَلتَني _ رَحِمَكَ اللّهُ _ عَنِ الإِسلامِ بِأَجمَعِهِ ؛ عِدَّتُهُم عِدَّةُ الشُّهورِ ، وَهِيَ «عِندَ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا فِى كِتَابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَْرْضَ» (4) ، وعِدَّتُهُم عِدَّةُ العُيونِ الَّتي انفَجَرَت لِموسَى بنِ عِمرانَ عليه السلام حينَ ضَرَبَ بِعَصاهُ الحَجَرَ «فَانفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا» (5) ، وعِدَّتُهُم عِدَّةُ نُقَباءِ بَني إسرائيلَ ، قالَ اللّهُ تَعالى : «وَلَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ بَنِى إِسْرَاءِيلَ وَبَعَثْنَا مِنْهُمُ اثْنَىْ عَشَرَ نَقِيبًا» (6) ، فَالأَئِمَّةُ يا جابِرُ : أوَّلُهُم عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ ، وآخِرُهُمُ القائِمُ . (7)

.


1- .النُقبَاءُ : جمع نقيب ، وهو كالعريف على القوم المُقدِّم عليهم ، الذي يتعرّف أخبارهم ويُنَقِّب عن أحوالهم : أي يُفتّش (النهاية : ج 5 ص 101 «نقب») .
2- .مسند ابن حنبل : ج 2 ص 55 ح 3781 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 546 ح 8529 ، المعجم الكبير : ج 10 ص 158 ح 10310 ، كنز العمّال : ج 12 ص 33 ح 33857 ؛ عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص49 ح10 ، الغيبة للنعماني : ص117 ح3 و ص118 ح5 ، بحار الأنوار : ج36 ص299 ح 132.
3- .الخصال : ص 467 ح 7 ، كمال الدين : ص 271 ح 17 عن قيس بن عبيد ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 48 ح 9 عن قيس بن عبد اللّه ، الأمالي للصدوق : ص 386 ح 496 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 230 ح 9 .
4- .التوبة : 36 .
5- .البقرة : 60 .
6- .المائدة : 12 .
7- .اليقين : ص 244 ، التحصين لابن طاووس : ص 570 ، نهج الإيمان : ص 27 نحوه ، الاستنصار : ص 20 ، مئة منقبة : ص 94 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 263 ح 84 .

ص: 329

1 / 5 - 7 تعبير «دوازه تن ، به شمار نُقباى بنى اسرائيل»

1 / 5 _ 7تعبير «دوازه تن ، به شمار نُقَباى بنى اسرائيل»مسند ابن حنبل_ به نقل از مسروق _ :نزد عبد اللّه بن مسعود نشسته بوديم و او به ما قرائت قرآن مى آموخت . مردى به او گفت: اى ابو عبد الرحمان! آيا از پيامبر خدا پرسيديد كه چند خليفه ، بر اين امّت حكومت خواهند كرد؟ عبد اللّه بن مسعود گفت: از زمانى كه به عراق آمده ام ، تا كنون هيچ كسى اين سؤال را از من نپرسيده است! سپس گفت: آرى، ما از پيامبر خدا پرسيديم و او فرمود: «دوازده تن ، به شمار نقباى (1) بنى اسرائيل» .

الخصال_ به نقل از قيس بن عبد _ :در انجمنى كه عبد اللّه بن مسعود در آن بود ، نشسته بوديم كه باديه نشينى وارد شد و گفت : كدام يك از شما ، عبد اللّه بن مسعود است ؟ عبد اللّه گفت : من، عبد اللّه بن مسعودم . باديه نشين گفت : آيا پيامبرتان به شما گفت كه خلفاى پس از او ، چند نفرند ؟ عبد اللّه گفت : آرى ؛ دوازده تن اند ، به شمار نُقَباى بنى اسرائيل .

اليقين_ به نقل از ابن عبّاس _ :از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمايد : «اى مردم! بدانيد كه خداوند را دَرى است كه هر كس از آن در وارد شود، از آتش، ايمن خواهد بود». ابو سعيد خُدرى برخاست و گفت : اى پيامبر خدا ! ما را به اين در ، راه نمايى كن تا آن را بشناسيم . فرمود: «آن در، على بن ابى طالب است كه سَروَر اوصيا و امير مؤمنان... است ». جابر بن عبد اللّه انصارى برخاست و گفت : اى پيامبر خدا! شمار امامان ، چند است؟ فرمود : «اى جابر! خدا تو را رحمت كند ! تو از من در باره اسلام ، به تمامى آن ، پرسيدى . شمار ايشان ، به شمار ماه هاست و آن ، «نزد خدا ، از روزى كه آسمان ها و زمين را آفريد، در كتاب [علمِ] خدا ، دوازده ماه است» . نيز شمارشان به شمار چشمه هايى است كه براى موسى بن عمران عليه السلام جوشيد ، آن گاه كه با عصايش بر سنگ زد «و از آن [سنگ] ، دوازده چشمه جوشيدن گرفت» . شمارشان به شمار نقباى بنى اسرائيل است . خداى بلندمرتبه فرموده است : «و هر آينه، خدا از بنى اسرائيل پيمان گرفت و از ايشان دوازده نقيب فرستاديم» . اى جابر! نخستينِ اين امامان على بن ابى طالب است و آخرينشان قائم» .

.


1- .واژه «نقباء» ، جمع نقيب است. نقيب، به سر كرده و جلودار گروه گفته مى شود كه از حال آنان جويا مى شود .

ص: 330

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :ذِكرُ اللّهِ عز و جل عِبادَةٌ ، وذِكري عِبادَةٌ ، وذِكرُ عَلِيٍّ عِبادَةٌ ، وذِكرُ الأَئِمَّةِ مِن وُلدِهِ عِبادَةٌ ، وَالَّذي بَعَثَني بِالنُّبُوَّةِ ، وجَعَلَني خَيرَ البَرِيَّةِ ، إنَّ وصِيّي لَأَفضَلُ الأَوصياءِ ، وإنَّهُ لَحُجَّةُ اللّهِ عَلى عِبادِهِ ، وخَليفَتُهُ عَلى خَلقِهِ ، ومِن وُلدِهِ الأَئِمَّةُ الهُداةُ بَعدي ... . اُولئِكَ أولِياءُ اللّهِ حَقّا ، وخُلَفائي صِدقا ، عِدَّتُهُم عِدَّةُ الشُّهورِ ، وهِيَ اثنا عَشَرَ شَهرا ، وعِدَّتُهُم عِدَّةُ نُقَباءِ موسى بنِ عِمرانَ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مِن وُلدِيَ اثنا عَشَرَ نَقيبا ، نُجَباءُ مُحَدَّثونَ مُفَهَّمونَ ، آخِرُهُمُ القائِمُ بِالحَقِّ ، يَملَؤُها عَدلاً كَما مُلِئَت جَورا . (2)

.


1- .الاختصاص : ص 224 عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 36 ص 370 ح 234 .
2- .الكافي : ج 1 ص 534 ح 18 ، الاُصول الستّة عشر : ص 139 ح 38 وفيه «أحد عشر» بدل «اثنا عشر» ، الاستنصار : ص 8 نحوه ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 1 ص 300 كلّها عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 36 ص 271 ح 92 .

ص: 331

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ياد خداوند عز و جل، عبادت است . ياد من، عبادت است . ياد على ، عبادت است و ياد امامان از نسل او نيز عبادت است . سوگند به آن كه مرا به پيامبرى بر انگيخت و مرا بهترينِ مردمان قرار داد ، وصىّ من ، برترينِ اوصياست و او پس از من ، حجّت خدا بر بندگان او و جانشين او در ميان خلقش است ، و همچنين اند امامانِ هدايتگرِ از نسل او ... . ايشان اولياى حقيقى خدا و جانشينيان راستين من اند ، شمارشان به شمار ماه هاست _ كه دوازده ماه است _ . شمارشان به شمار نقباى موسى بن عمران است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در ميان فرزندان من ، دوازده نقيب هست كه نجيب (1) و محدَّث و مفهَّم (2) اند . آخرينشان برپا دارنده حق است و زمينِ آكنده از بيداد را آكنده از داد مى كند .

.


1- .اصيل، ممتاز، بزرگ زاده و برگزيده .
2- .مُفهَّم ، يعنى فهميده . ائمّه عليهم السلام را مفهّم گويند ؛ زيرا پيامبر صلى الله عليه و آله ، تفسير و تأويل قرآن را به ايشان فهمانيده است .

ص: 332

1 / 5 _ 8ما رُوِيَ في بَيانِ عَدَدِ الأَئِمَّةِ عليهم السلام وأسمائِهِمأ _ عَلِيٌّ عليه السلام وأحَدَ عَشَرَ مِن وُلدِهِالإمام زين العابدين عليه السلام :إنَّ اللّهَ خَلَقَ مُحَمَّدا وعَلِيّا وأحَدَ عَشَرَ مِن وُلدِهِ مِن نورِ عَظَمَتِهِ ، فَأَقامَهُم أشباحا (1) في ضِياءِ نورِهِ ، يَعبُدونَهُ قَبلَ خَلقِ الخَلقِ ، يُسَبِّحونَ اللّهَ ويُقَدِّسونَهُ ، وهُمُ الأَئِمَّةُ مِن وُلدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . (2)

الإمام الباقر عليه السلام :الاِثنا عَشَرَ الأَئِمَّةُ مِن آلِ مُحَمَّدٍ كُلُّهُم مُحَدَّثٌ ، عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ وأحَدَ عَشَرَ مِن وُلدِهِ ، ورَسولُ اللّهِ وعَلِيٌّ هُمَا الوالِدانِ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِما . (3)

الإمام الجواد عليه السلام :إنَّ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام قالَ لِأَبي بَكرٍ يَوما : «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتَاً بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ» (4) وأشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله رَسولُ اللّهِ ماتَ شَهيدا ، وَاللّهِ لَيَأتِيَنَّكَ ، فَأَيقِن إذا جاءَكَ ؛ فَإِنَّ الشَّيطانَ غَيرُ مُتَخَيِّلٍ (مُتَمَثِّلٍ) بِهِ . فَأَخَذَ عَلِيٌّ بِيَدِ أبي بَكرٍ فَأَراهُ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ لَهُ : يا أبا بَكرٍ ، آمِن بِعَلِيٍّ وبِأَحَدَ عَشَرَ مِن وُلدِهِ ، إنَّهُم مِثلي إلَا النُّبُوَّةَ ، وتُب إلَى اللّهِ مِمّا في يَدِكَ ، فَإِنَّهُ لا حَقَّ لَكَ فيهِ . قالَ : ثُمَّ ذَهَبَ فَلَم يُرَ . (5)

.


1- .الأشباح : ظلُّ النّور ، أبدان نورانيّة ، بل أرواح ، جمعُ شَبَحٍ ، وهو الشّخص (مجمع البحرين : ج 2 ص 924 «شبح») .
2- .الكافي : ج 1 ص 530 ح 6 ، كمال الدين : ص 318 ح 1 ، الاُصول الستّة عشر : ص 139 ح 37 كلّها عن أبي حمزة ، بحار الأنوار : ج 57 ص 202 ح 146 .
3- .الإرشاد : ج 2 ص 347 ، كشف الغمّة : ج 3 ص 238 كلاهما عن زرارة .
4- .آل عمران : 169 .
5- .الكافي : ج 1 ص 533 ح 13 عن الحسن بن العبّاس بن الجريش ، وراجع : ح 12 والخصال : ص 480 ح 48 والإرشاد : ج 2 ص 345 والغيبة للنعماني : ص 82 ح 12 .

ص: 333

1 / 5 - 8 احاديث در بر دارنده شمار امامان و نام هاى آنان
اشاره

1 / 5 _ 8احاديث در بر دارنده شمار امامان و نام هاى آنانالف _ على عليه السلام و يازده تن از فرزندان اوامام زين العابدين عليه السلام :خداوند ، محمّد و على و يازده تن از فرزندان او را از نور عظمت خويش آفريد و ارواح آنان را در روشنايىِ نور خود، قرار داد كه پيش از آفرينش مخلوقات، او را عبادت مى كردند و خدا را به پاكى و قداست مى ستودند . ايشان، امامانِ از نسل پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هستند .

امام باقر عليه السلام :دوازده امام از خاندان محمّد صلى الله عليه و آله هستند كه همه آنان محدَّث اند : على بن ابى طالب و يازده تن از نسل او. پيامبر خدا و على ، هر دو ، پدرند . درود خدا بر آن دو باد !

امام جواد عليه السلام :امير مؤمنان عليه السلام روزى به ابو بكر فرمود : « «هرگز كسانى را كه در راه خدا كشته شده اند ، مرده مپندار ؛ بلكه زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند» ، و من گواهى مى دهم كه محمّد ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، شهيد از دنيا رفت ، و به خدا سوگند ، نزد تو مى آيد ، و هر گاه نزد تو آمد ، يقين كن [كه خود اوست] ؛ زيرا شيطان نمى تواند به صورت ايشان در خيال بيايد [و همانند او پديدار شود]» . سپس على عليه السلام دست ابو بكر را گرفت و پيامبر صلى الله عليه و آله را به او نماياند و پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اى ابو بكر! به على و به يازده تن از فرزندان او ايمان آور . آنان همانند من اند مگر در نبوّت ، و از آنچه در دست توست ، به درگاه خدا توبه كن ؛ زيرا آن ، حقّ تو نيست» . سپس پيامبر صلى الله عليه و آله رفت و ديده نشد .

.

ص: 334

ب _ الإِمامُ عَلِيٌّ وَالحَسَنانِ وتِسعَةٌ مِن وُلدِ الحُسَينِ عليهم السلامالإمام الحسين عليه السلام :جاءَ إلَيهِ [أي إلى أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام ] رَجُلٌ ، فَقالَ لَهُ : يا أبَا الحَسَنِ ، إنَّكَ تُدعى أميرَ المُؤمِنينَ ، فَمَن أمَّرَكَ عَلَيهِم ؟ قالَ عليه السلام : اللّهُ جَلَّ جَلالُهُ أمَّرَني عَلَيهِم . فَجاءَ الرَّجُلُ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، أيَصدُقُ عَلِيٌّ فيما يَقولُ : إنَّ اللّهَ أمَّرَهُ عَلى خَلقهِ ؟ فَغَضِبَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله وقالَ : إنَّ عَلِيّا أميرُ المُؤمِنينَ بِوِلايَةٍ مِنَ اللّهِ عز و جل ، عَقَدَها لَهُ فَوقَ عَرشِهِ ، وأشهَدَ عَلى ذلِكَ مَلائِكَتَهُ ، إنَّ عَلِيّا خَليفَةُ اللّهِ وحُجَّةُ اللّهِ ، وإنَّهُ لَاءِمامُ المُسلِمينَ ، طاعَتُهُ مَقرونَةٌ بِطاعَةِ اللّهِ ، ومَعصِيَتُهُ مَقرونَةٌ بِمَعصِيَةِ اللّهِ ، فَمَن جَهِلَهُ فَقَد جَهِلَني ، ومَن عَرَفَهُ فَقَد عَرَفَني ، ومَن أنكَرَ إمامَتَهُ فَقَد أنكَرَ نُبُوَّتي ، ومَن جَحَدَ إمرَتَهُ فَقَد جَحَدَ رِسالَتي ، ومَن دَفَعَ فَضلَهُ فَقَد تَنَقَّصَني ، ومَن قاتَلَهُ فَقَد قاتَلَني ، ومَن سَبَّهُ فَقَد سَبَّني ؛ لِأَنَّهُ مِنّي ، خُلِقَ مِن طينَتي ، وهُوَ زَوجُ فاطِمَةَ ابنَتي ، وأبو وَلَدَيَّ الحَسَنِ وَالحُسَينِ . ثُمَّ قالَ صلى الله عليه و آله : أنَا وعَلِيٌّ وفاطِمَةُ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ وتِسعَةٌ مِن وُلدِ الحُسَينِ حُجَجُ اللّهِ عَلى خَلقِهِ ، أعداؤُنا أعداءُ اللّهِ ، وأولِياؤُنا أولِياءُ اللّهِ . (1)

الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : مَن أحَبَّ أن يَتَمَسَّكَ بِديني ، ويَركَبَ سَفينَةَ النَّجاةِ بَعدي ، فَليَقتَدِ بِعَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ ، وَليُعادِ عَدُوَّهُ ، وَليُوالِ ولِيَّهُ ، فَإِنَّهُ وصِيّي وخَليفَتي عَلى اُمَّتي في حَياتي وبَعدَ وَفاتي ، وهُوَ إمامُ كُلِّ مُسلِمٍ ، وأميرُ كُلِّ مُؤمِنٍ بَعدي ، قَولُهُ قَولي ، وأمرُهُ أمري ، ونَهيُهُ نَهيي ، وتابِعُهُ تابِعي ، وناصِرُهُ ناصِري ، وخاذِلُهُ خاذِلي . ثُمَّ قالَ صلى الله عليه و آله : مَن فارَقَ عَلِيّا بَعدي لَم يَرَني ولَم أرَهُ يَومَ القِيامَةِ ، ومَن خالَفَ عَلِيّا حَرَّمَ اللّهُ عَلَيهِ الجَنَّةَ وجَعَلَ مَأواهُ النّارَ وبِئسَ المَصيرُ ، ومَن خَذَلَ عَلِيّا خَذَلَهُ اللّهُ يَومَ يُعرَضُ عَلَيهِ ، ومَن نَصَرَ عَلِيّا نَصَرَهُ اللّهُ يَومَ يَلقاهُ ولَقَّنَهُ حُجَّتَهُ عِندَ المُساءَلَةِ . ثُمَّ قالَ صلى الله عليه و آله : الحَسَنُ والحُسَينُ إماما اُمَّتي بَعدَ أبيهِما ، وسَيِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ ، واُمُّهُما سَيِّدةُ نِساءِ العالَمينَ ، وأبوهُما سَيِّدُ الوَصِيّينَ . ومِن وُلدِ الحُسَينِ تِسعَةُ أئِمَّةٍ ، تاسِعُهُمُ القائِمُ مِن وُلدي ، طاعَتُهُم طاعَتي ، ومَعصِيَتُهُم مَعصِيَتي ، إلَى اللّهِ أشكُو المُنكِرينَ لِفَضلِهِم ، والمُضَيِّعينَ لِحُرمَتِهِم بَعدي ، وكَفى بِاللّهِ ولِيّا وناصِرا لِعِترَتي ، وأئِمَّةِ اُمَّتي ، ومُنتَقِما مِنَ الجاحِدِينَ لِحَقِّهِم ، «وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُواْ أَىَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ» (2) . (3)

.


1- .الأمالي للصدوق : ص 194 ح 205 ، بشارة المصطفى : ص 24 كلاهما عن أبي حمزة عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، الصراط المستقيم : ج 2 ص 126 عن الإمام زين العابدين عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 36 ص 227 ح 5 .
2- .الشعراء : 227 .
3- .كمال الدين : ص 260 ح 6 ، التحصين لابن طاووس : ص 553 كلاهما عن الحسين بن خالد ، الصراط المستقيم : ج 2 ص 126 عن ابن ماجيلويه نحوه ، بحار الأنوار : ج 36 ص 254 ح 70 وراجع : تاريخ دمشق : ج 42 ص 240_243 .

ص: 335

ب _ على و حسن و حسين و نُه تن از نسل حسين عليهم السلامامام حسين عليه السلام :مردى خدمت امير مؤمنان عليه السلام آمد و گفت : اى ابو الحسن! تو را «امير مؤمنان» مى خوانند . چه كسى تو را بر ايشان امير كرده است؟ فرمود : «خداوند عز و جل مرا بر آنان امير كرده است» . آن مرد نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا ! آيا على راست مى گويد كه خدا او را بر خلقش امير كرده است؟ پيامبر صلى الله عليه و آله در خشم شد و فرمود : «على با ولايتى كه خداوند عز و جل بر فراز عرش خود ، براى او برقرار ساخت و فرشتگان را بر آن گواه گرفت، امير مؤمنان است . على خليفه خدا و حجّت خداست . او پيشواى مسلمانان است . اطاعت از او ، به اطاعت خدا گره خورده است و نافرمانى از او ، به نافرمانى از خدا پيوند خورده است . هر كه او را نشناسد ، مرا نشناخته ، و هر كه او را بشناسد ، مرا شناخته است . هر كه امامتِ او را انكار كند ، نبوّت مرا انكار كرده ، و هر كه اميرىِ او را نفى كند ، رسالت مرا نفى كرده است . هر كه برترىِ او را رد كند ، از من كاسته است ، و هر كه با او بجنگد ، با من جنگيده است، و هر كه او را دشنام دهد ، مرا دشنام داده است ؛ چرا كه او از من است و از سرشت و گِل من آفريده شده است ، و او شوهر دخترم فاطمه و پدر دو فرزندم حسن و حسين است». سپس فرمود : «من و على و فاطمه و حسن و حسين و نُه تن از نسل حسين ، حجّت هاى خدا بر خلق اوييم . دشمنان ما دشمنان خدا و دوستان ما دوستان خدايند» .

امام رضا عليه السلام_ به نقل از پدرانش عليهم السلام _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «هر كس دوست دارد كه به دين من چنگ زند و پس از من ، بر كشتى نجات بنشيند ، به على بن ابى طالب اقتدا كند، و با دشمن او دشمنى و با دوست او دوستى ورزد؛ چرا كه او ، هم در زندگى ام و هم پس از مرگم ، وصىّ من است. او جانشين من در ميان امّتم و پيشواى هر مسلمانى و امير هر مؤمنى پس از من است. سخن او ، سخن من است و فرمان او ، فرمان من و نهى او ، نهى من و پيرو او ، پيرو من و ياور او ، ياور من، و آن كه از يارى دادن به او دست كشد ، از يارى دادن به من دست كشيده است» . سپس فرمود : «هر كس پس از من، از على جدا شود ، در روز قيامت ، نه او مرا مى بيند و نه من او را مى بينم . هر كس با على مخالفت ورزد ، خداوند ، بهشت را بر او حرام مى گرداند و جايگاهش را آتش قرار مى دهد و اين ، بد فرجامى است . هر كس على را تنها بگذارد ، خداوند ، او را در آن روزى كه به پيشگاهش مى رود ، تنها مى گذارد ، و هر كس على را يارى دهد ، خداوند، او را در روزى كه به ديدارش مى رود ، يارى مى رساند و هنگام پرسش ، حجّتش را به او القا مى كند» . سپس فرمود : «حسن و حسين ، پيشوايان امّت من پس از پدرشان، و آقاى جوانان بهشت اند . مادرشان بانوى بانوان جهان است و پدرشان سَروَر اوصيا . از نسل حسين ، نُه امام اند كه نهمينِ آنان ، قائم از فرزندان من است . فرمانبرى از آنان ، فرمانبرى از من است و نافرمانى آنان ، نافرمانى من . از انكار كنندگانِ فضيلت و برترى آنان و از كسانى كه پس از من حرمت ايشان را زير پا نهند ، به خدا شِكوه مى كنم! و خداوند خود ، براى حمايت و يارى عترتم و امامان امّتم ، و براى انتقام گرفتن از منكرانِ حقّ آنان ، بسنده است، «و به زودى ، كسانى كه ستم كردند ، خواهند دانست كه به چه بازگشتگاهى باز مى گردند» » .

.

ص: 336

رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ :يا عَلِيُّ ، أنَا وأنتَ وَابناكَ الحَسَنُ وَالحُسَينُ ، وتِسعَةٌ مِن وُلدِ الحُسَينِ، أركانُ الدّينِ، ودَعائِمُ الإسلامِ، مَن تَبِعَنا نَجا، ومَن تَخَلَّفَ عَنَّا فإِلَى النّارِ. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :أنَا وعَلِيٌّ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ وتِسعَةٌ مِن وُلدِ الحُسَينِ ، مُطَهَّرونَ مَعصومونَ . (2)

.


1- .الأمالي للمفيد : ص 217 ح 4 ، بشارة المصطفى : ص 49 كلاهما عن جابر بن يزيد عن الإمام الباقر عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 36 ص 272 ح 93 وراجع : كمال الدين : ص 263 ح 10 وكتاب سليم بن قيس : ج 2 ص 565 وتأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 496 ح 9 .
2- .كمال الدين : ص 280 ح 28 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 64 ح 30 ، كفاية الأثر : ص 19 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 1 ص 295 ، كشف الغمّة : ج 3 ص 299 كلّها عن عبد اللّه بن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 36 ص 243 ح 50 .

ص: 337

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ خطاب به على عليه السلام _ :اى على! من و تو و دو پسرت ، حسن و حسين ، و نُه تن از نسل حسين ، اركان دين و تكيه گاه هاى اسلام هستيم . هر كه در پىِ ما آيد ، رهايى مى يابد و هر كه از ما وا پس مانَد ، به سوى آتش ره مى سپارد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من و على و حسن و حسين و نُه تن از فرزندان حسين ، پاك و معصوم هستيم .

.

ص: 338

ج _ تاسِعُهُم قائِمُهُمالخصال عن سلمان :دَخَلتُ عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، وإذَا الحُسَينُ عليه السلام عَلَى فَخِذَيهِ وهُوَ يُقَبِّلُ عَينَيهِ ويَلثِمُ فاهُ ، وهُوَ يَقولُ : أنتَ سَيِّدٌ ابنُ سَيِّدٍ ، أنتَ إمامٌ ابنُ إمامٍ أبُو الأَئِمَّةِ ، أنتَ حُجَّةٌ ابنُ حُجَّةٍ أبو حُجَجٍ تِسعَةٍ مِن صُلبِكَ ، تاسِعُهُم قائِمُهُم . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أنَا سَيِّدُ مَن خَلَقَ اللّهُ عز و جل ، وأنَا خيرٌ مِن جَبرَئيلَ وميكائيلَ وإسرافيلَ وحَمَلَةِ العَرشِ ، وجَميعِ مَلائِكَةِ اللّهِ المُقَرَّبينَ ، وأنبِياءِ اللّهِ المُرسَلينَ . وأنَا صاحِبُ الشَّفاعَةِ والحَوضِ الشَّريفِ ، وأنَا وعَلِيٌّ أبَوا هذِهِ الاُمَّةِ ، مَن عَرَفَنا فَقَد عَرَفَ اللّهَ عز و جل ، ومَن أنكَرَنا فَقَد أنكَرَ اللّهَ عز و جل . ومِن عَلِيٍّ سِبطا اُمَّتي ، وسَيِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ الحَسَنِ والحُسَينِ . ومِن وُلدِ الحُسَينِ تِسعَةُ أئِمَّةٍ ؛ طاعَتُهُم طاعَتي ، ومَعصِيَتُهُم مَعصِيَتي ، تاسِعُهُم قائِمُهُم ومَهدِيُّهُم . (2)

الإمام الحسين عليه السلام :سُئِلَ أميرُ المُؤمِنينَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ عَن مَعنى قَولِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «إنّي مُخَلِّفٌ فيكُمُ الثِّقلَينِ ؛ كِتابَ اللّهِ وعِترَتي» ، مَنِ العِترَةُ ؟ فَقالَ : أنَا ، وَالحَسَنُ ، وَالحُسَينُ ، وَالأَئِمَّةُ التِّسعَةُ مِن وُلدِ الحُسَينِ ، تاسِعُهُم مَهدِيُّهُم وقائِمُهم ، لا يُفارِقونَ كِتابَ اللّهِ ولا يُفارِقُهُم ، حَتَّى يَرِدوا عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَوضَهُ . (3)

.


1- .الخصال : ص475 ح38 ، كمال الدين : ص262 ح9، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج1 ص52 ح17، الاختصاص: ص207 عن حمّاد بن عيسى عن أبيه عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 36 ص 241 ح47 .
2- .كمال الدين : ص 261 ح 7 عن الحسين بن خالد عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 36 ص 255 ح 71 وراجع : كمال الدين : ص 281 ح 32 والغيبة للطوسي : ص 142 ح 107 والغيبة للنعماني : ص 67 ح 7 .
3- .كمال الدين : ص 240 ح 64 ، معاني الأخبار : ص 90 ح 4 ، قصص الأنبياء للراوندي : ص 360 ح 435 ، إعلام الورى : ج 2 ص 180 كلّها عن غياث بن إبراهيم عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام ، كشف الغمّة : ج 3 ص 299 عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عنه عليهم السلام وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 147 ح 110 .

ص: 339

ج _ نهمينِ ايشان ، قائمشان استالخصال_ به نقل از سلمان _ :بر پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شدم . ديدم حسين عليه السلام بر زانوى ايشان است و پيامبر صلى الله عليه و آله بر پيشانى و دهان او بوسه مى زند و مى فرمايد : «تو آقا و آقا زاده اى . تو امام و امام زاده، و پدر امامان هستى . تو حجّت و فرزند حجّت و پدر حجّت هاى نُه گانه اى هستى كه از پشت تو اند و نهمينِ ايشان ، قائمشان است» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من ، سَرور آفريدگانِ خداوند عز و جل هستم . من ، از جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و حاملان عرش و همه فرشتگان مقرّب خداوند و پيامبران فرستاده خدا ، بهترم . من صاحب شفاعت و حوض ارزشمند هستم . من و على ، پدران اين امّتيم . هر كه ما را بشناسد [و به ما ايمان آورد] ، در حقيقت ، خداوند عز و جل را شناخته [و به او ايمان آورده] است و هر كه ما را انكار كند ، در حقيقت ، خداى عز و جل را انكار كرده است . از على خواهند بود دو سِبط امّت من و دو آقاى جوانان بهشت ، حسن و حسين ، و از نسل حسين ، نُه امام مى آيند كه فرمان بردارى از آنان ، فرمان بردارى از من است و نافرمانى آنان ، نافرمانى من است . نهمينِ ايشان ، قائمشان و مهدى شان است .

امام حسين عليه السلام :از امير مؤمنان _ كه درودهاى خدا بر او باد _ در باره معناى اين سخن پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : «من در ميان شما ، دو چيز گران بها بر جاى مى گذارم : كتاب خدا و عترتم» ، سؤال شد كه : چه كسى عترت است ؟ فرمود : «من و حسن و حسين و نُه امام از نسل حسين ، كه نهمينِ ايشان ، مهدى و قائمشان است . اينان هرگز از كتاب خدا جدا نمى شوند و كتاب خدا هم از آنان جدا نمى شود ، تا اين كه بر پيامبر خدا ، در كنار حوض او ، وارد مى شوند» .

.

ص: 340

الإمام الباقر عليه السلام :يَكونُ تِسعَةُ أئِمَّةٍ بَعدَ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ ، تاسِعُهُم قائِمُهُم . (1)

د _ السّابِعُ مِن وُلدِ الخامِسِالغيبة للنعماني عن عليّ بن أبي حمزة :كُنتُ مَعَ أبي بَصيرٍ ، ومَعَنا مَولىً لاِ بي جَعفَرٍ الباقِرِ عليه السلام ، فَقالَ : سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام يَقولُ : مِنَّا اثنا عَشَرَ مُحَدَّثا ، السّابِعُ مِن بَعدِي وَلَدِيَ القائِمُ . فَقامَ إلَيهِ أبو بَصيرٍ فَقالَ : أشهَدُ أنّي سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام يَقولُهُ مُنذُ أربَعينَ سَنَةً . (2)

الغيبة للنعماني عن أبي حمزة الثمالي :كُنتُ عِندَ أبي جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ الباقِرِ عليه السلام ذاتَ يَومٍ ، فَلَمّا تَفَرَّقَ مَن كانَ عِندَهُ قالَ لي : يا أبا حَمزَةَ ، مِنَ المَحتومِ الَّذي لا تَبديلَ لَهُ عِندَ اللّهِ قِيامُ قائِمِنا ، فَمَن شَكَّ فيما أقولُ لَقِيَ اللّهَ سُبحانَهُ وهُوَ بِهِ كافِرٌ ولَهُ جاحِدٌ . ثُمَّ قالَ : بِأَبي واُمِّيَ المُسَمّى بِاسمي ، وَالمُكَنّى بِكُنيَتي ، السّابِعُ مِن بَعدي ، بِأَبي مَن يَملَأُ الأَرضَ عَدلاً وقِسطا كَما مُلِئَت ظُلما وجَورا . ثُمَّ قالَ : يا أبا حَمزَةَ ، مَن أدرَكَهُ فَلَم يُسَلِّم لَهُ فَما سَلَّمَ لِمُحَمَّدٍ وعَلِيٍّ عليهماالسلام ، وقَد حَرَّمَ اللّهُ عَلَيهِ الجَنَّةَ ، ومَأواهُ النّارُ وبِئسَ مَثوَى الظّالِمينَ . (3)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 533 ح 15 ، الإرشاد : ج 2 ص 347 ، الخصال : ص 419 ح 12 ، الغيبة للطوسي : ص 140 ح 104 كلّها عن أبي بصير ، كمال الدين : ص 350 ح 45 عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 36 ص 395 ح 10 .
2- .الغيبة للنعماني : ص 96 ح 28 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 395 ح 11 .
3- .الغيبة للنعماني : ص 86 ح 17 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 202 ح 11 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 393 ح 9 .

ص: 341

امام باقر عليه السلام :پس از حسين بن على ، نُه امام اند كه نهمينِ ايشان قائمشان است .

د _ هفتمين از نسل پنجمينالغيبة ، نعمانى_ به نقل از على بن ابى حمزه _ :من با ابو بصير بودم و يكى از وابستگان امام باقر عليه السلام نيز با ما بود . او گفت : از امام باقر عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد : «از ما ، دوازده تن محدَّث اند كه هفتمين نفر پس از من ، فرزندم قائم است» . ابو بصير رو به او كرد و گفت : گواهى مى دهم كه من نيز چهل سال پيش ، اين سخن را از امام باقر عليه السلام شنيدم .

الغيبة ، نعمانى_ به نقل از ابو حمزه ثمالى _ :روزى خدمت امام باقر عليه السلام بودم . چون كسانى كه نزد او بودند ، پراكنده شدند ، به من فرمود : «اى ابو حمزه! از امور قطعىِ تغييرناپذير نزد خداوند ، قيام قائم ماست . هر كه در آنچه مى گويم ، ترديد كند ، در حال كفر و انكار ، خداوند سبحان را ديدار مى كند» . سپس فرمود : «پدر و مادرم فداى آن كسى باد كه همنام و هم كُنيه من و هفتمين نفر پس از من است ! پدرم فداى آن كسى باد كه زمينِ آكنده از ستم و بيداد را پر از برابرى و داد مى كند ! سپس فرمود : «اى ابو حمزه! هر كه او را درك كند و در برابرش گردن ننهد ، در برابر محمّد و على عليهماالسلامگردن ننهاده است ، و خداوند عز و جل، بهشت را بر او حرام مى گرداند و جايگاهش آتش خواهد بود ، و چه بد جايگاهى براى ستمگران است!» .

.

ص: 342

ه _ الخامِسُ مِن وُلدِ السّابِعِكمال الدين عن صفوان بن مهران عليه السلام :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : مَن أقَرَّ بِجَميعِ الأَئِمَّةِ وجَحَدَ المَهدِيَّ ، كانَ كَمَن أقَرَّ بِجَميعِ الأَنبِياءِ وجَحَدَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله نُبُوَّتَهُ . فُقيلَ لَهُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، فَمَنِ المَهدِيُّ مِن وُلدِكَ ؟ قالَ : الخامِسُ مِن وُلدِ السّابِعِ ، يَغيبُ عَنكُم شَخصُهُ ، ولا يَحِلُّ لَكُم تَسمِيَتُهُ . (1)

و _ حَديثُ اللَّوحِالإمام الباقر عليه السلام عن جابر بن عبد اللّه الأَنصاريّ:دَخَلتُ عَلى فاطِمَةَ عليهاالسلاموبَينَ يَدَيها لَوحٌ (2) فيهِ أسماءُ الأَوصِياءِ مِن وُلدِها ، فَعَدَدتُ اثنَي عَشَرَ آخِرُهُمُ القائِمُ عليه السلام ، ثَلاثَةٌ مِنهُم مُحَمَّدٌ وثَلاثَةٌ مِنهُم عَلِيٌّ . (3)

عنه عليه السلام عن جابر بن عبد اللّه الأنصاري :دَخَلتُ عَلى فاطِمَةَ عليهاالسلاموبَينَ يَدَيها لَوحٌ فيهِ أسماءُ الأَوصِياءِ مِن وُلدِها ، فَعَدَدتُ اثنَي عَشَرَ ، أحَدُهُمُ القائِمُ ، ثَلاثَةٌ مِنهُم مُحَمَّدٌ ، وأَربَعَةٌ مِنهُم عَلِيٌّ عليهم السلام . (4)

الكافي عن عبدالرحمن بن سالم :قالَ أبو بَصيرٍ : قالَ أبو عَبدِاللّهِ عليه السلام : قالَ أبي لِجابِرِ بنِ عَبدِ اللّهِ الأَنصارِيِّ : إنَّ لي إلَيكَ حاجَةً ، فَمَتَى يَخِفُّ عَلَيكَ أن أخلُوَ بِكَ فأَسأَلَكَ عَنها ؟ فَقالَ لَهُ جابِرٌ : أيُّ الأَوقاتِ أحبَبتَهُ . فَخَلا بِهِ في بَعضِ الأَيّامِ فَقالَ لَهُ : يا جابِرُ ، أخبِرني عَنِ اللَّوحِ الَّذي رَأَيتَهُ في يَدِ اُمّي فاطِمَةَ عليهاالسلامبِنتِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وما أخبَرَتكَ بِهِ اُمّي أنَّهُ في ذلِكَ اللَّوحِ مَكتوبٌ ؟ فَقالَ جابِرٌ : أشهَدُ بِاللّهِ أنّي دَخَلتُ عَلى اُمِّكَ فاطِمَةَ عليهاالسلام في حَياةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَهَنَّيتُها بِوِلادَةِ الحُسَينِ ، ورَأَيتُ في يَدَيها لَوحا أخضَرَ ظَنَنتُ أنَّهُ مِن زُمُرُّدٍ ، ورأَيتُ فيهِ كِتابا أبيَضَ شِبهَ لَونِ الشَّمسِ ، فَقُلتُ لَها : بِأَبي واُمّي يا بِنتَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، ما هذَا اللَّوحُ ؟ فَقالَت : هذا لَوحٌ أهداهُ اللّهُ إلى رَسولِهِ صلى الله عليه و آله ، فيهِ اسمُ أبي وَاسمُ بَعلي وَاسمُ ابنَيَّ وَاسمُ الأَوصِياءِ مِن وُلدي ، وأَعطانيهِ أبي لِيُبَشِّرَني بِذلِكَ . قالَ جابِرٌ : فَأَعطَتنيهِ اُمُّكَ فاطِمَةُ عليهاالسلامفَقَرَأتُهُ واستَنسَختُهُ . فَقالَ لَهُ أبي : فَهَل لَكَ يا جابِرُ أن تَعرِضَهُ عَلَيَّ ؟ قالَ : نَعَم ، فَمَشى مَعَهُ أبي إلى مَنزِلِ جابِرٍ فأَخرَجَ صَحيفَةً مِن رِقٍّ ، فَقالَ : يا جابِرُ ، انظُر في كتابِكَ لاِقرَأَ أنا عَلَيكَ ، فَنَظَرَ جابِرٌ في نُسخَتِهِ ، فَقَرَأَهُ أبي فَما خالَفَ حَرفٌ حَرفا ، فَقالَ جابِرٌ : فَأَشهَدُ بِاللّهِ أنّي هكَذا رَأَيتُهُ فِي اللَّوحِ مَكتوبا : بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ، هذا كِتابٌ مِنَ اللّهِ العَزيزِ الحَكيمِ ، لِمُحَمَّدٍ نَبِيِّهِ ونورِهِ وسَفيرِهِ وحِجابِهِ ودَليلِهِ ، نَزَلَ بِهِ الرّوحُ الأَمينُ مِن عِندِ رَبِّ العالَمينَ ، عَظِّم يا مُحَمَّدُ أسمائي ، وَاشكُر نَعمائي ، ولا تَجحَد آلائي . إنّي أنَا اللّهُ لا إلهَ إلّا أنَا قاصِمُ الجَبّارينَ ، ومُديلُ (5) المَظلومينَ ، ودَيّانُ الدّينِ (6) ، إنّي أنَا اللّهُ لا إلهَ إلّا أنَا ، فَمَن رَجا غَيرَ فَضلي أو خافَ غَيرَ عَدلي ، عَذَّبتُهُ عَذابا لا اُعذِّبُهُ أحَدا مِنَ العالَمينَ ، فَإِيّايَ فَاعبُد وعَلَيَّ فَتَوَكَّل . إنّي لَم أبعَث نَبِيّا فَأُكمِلَت أيّامُهُ ، وَانقَضَت مُدَّتُهُ ، إلّا جَعَلتُ لَهُ وصِيّا ، وإنّي فَضَّلتُكَ عَلَى الأَنبِياءِ ، وفَضَّلتُ وَصِيَّكَ عَلَى الأَوصِياءِ ، وأكرَمتُكَ بِشِبلَيكَ وسِبطَيكَ حَسَنٍ وحُسَينٍ ، فَجَعَلتُ حَسنَا مَعدِنَ عِلمي بَعدَ انقِضاءِ مُدَّةِ أبيهِ ، وَجَعَلتُ حُسَينا خازِنَ وَحيي ، وأكرَمتُهُ بِالشَّهادَةِ ، وَخَتَمتُ لَهُ بِالسَّعادَةِ ، فَهُوَ أفضَلُ مَنِ استُشهِدَ ، وأرفَعُ الشُّهَداءِ دَرَجَةً ، جَعَلتُ كَلِمَتِيَ التّامَّةَ مَعَهُ ، وحُجَّتِيَ البالِغَةَ عِندَهُ ، بِعِترَتِهِ اُثيبُ واُعاقِبُ ، أوَّلُهُم عَلِيٌّ سَيِّدُ العابِدينَ وزَينُ أولِيائِيَ الماضينَ ، وَابنُهُ شِبهُ جَدِّهِ المَحمودِ مُحَمَّدٌ الباقِرُ عِلمي ، وَالمَعدِنُ لِحِكمَتي . سَيَهلِكُ المُرتابونَ في جَعفَرٍ ، الرادُّ عَلَيهِ كَالرّادِّ عَلَيَّ ، حَقَّ القَولُ مِنّي لاُكرِمَنَّ مَثوى جَعفَرٍ ، ولاُسِرَّنَّهُ في أشياعِهِ وأنصارِهِ وأوليائِهِ . اُتيحَت بَعدَهُ [ لِ ] (7) موسى فِتنَةٌ عَمياءُ حِندِسٌ (8) ، لِأَنَّ خَيطَ فَرضي لا يَنقَطِعُ ، وحُجَّتي لا تَخفى ، وأَنَّ أولِيائِيَ يُسقَونَ بِالكَأسِ الأَوفى ، مَن جَحَدَ واحِدا مِنهُم فَقَد جَحَدَ نِعمَتي ، ومَن غَيَّرَ آيَةً مِن كِتابي فَقَدِ افتَرى عَلَيَّ . وَيلٌ لِلمُفتَرِينَ الجَاحِدينَ عِندَ انقِضاءِ مُدَّةِ موسى عَبدي وحَبيبي وخِيَرَتَي ، في عَلِيٍّ وَلِيّي وناصِري ومَن أضَعُ عَلَيهِ أعباءَ النُّبُوَّةِ ، وأَمتَحِنُهُ بِالاِضطِلاعِ بِها ، يَقتُلُهُ عِفريتٌ (9) مُستَكبِرٌ ، يُدفَنُ فِي المَدينَةِ الَّتي بَناها العَبدُ الصَالِحُ ، إلى جَنبِ شَرِّ خَلقي ، حَقَّ القَولُ مِنّي لاُسِرَّنَهُ بِمُحَمَّدٍ ابنِهِ وخَليفَتِهِ مِن بَعدِهِ ، ووارِثِ عِلمِهِ ، فَهُوَ مَعدِنُ عِلمي ، ومَوضِعُ سِرّي ، وحُجَّتي عَلى خَلقي ، لا يُؤمِنُ عَبدٌ بِهِ إلّا جَعَلتُ الجَنَّةَ مَثواهُ ، وشَفَّعتُهُ في سَبعينَ مِن أهلِ بَيتِهِ ، كُلُّهُم قَدِ استَوجَبُوا النّارَ ، وأختِمُ بِالسَّعادَةِ لاِبنِهِ عَلِيٍّ وَلِيّي وناصِري وَالشّاهِدِ في خَلقي ، وأميني عَلى وَحيي ، اُخرِجُ مِنهُ الدّاعِيَ إلى سَبيلِي ، وَالخازِنَ لِعِلمي ، الحَسَنِ ، واُكمِلُ ذلِكَ بِابنِهِ م ح م د رَحمَةً لِلعالَمينَ ، عَلَيهِ كَمالُ موسى وبَهاءُ عيسى وصَبرُ أيّوبَ ، فَيُذَلُّ أولِيائي في زَمانِهِ ، وتُتَهادى رُؤوسُهُم كَما تُتَهادَى رُؤوسُ التُّركِ وَالدَّيلَمِ ، فَيُقتَلونَ ويُحرَقونَ ، ويَكونونَ خائِفينَ مَرعوبينَ وجِلينَ ، تُصبَغُ الأَرضُ بِدِمائِهِم ويَفشُو الوَيلُ وَالرَّنَّةُ (10) في نِسائِهِم ، اُولئِكَ أولِيائي حَقّا ، بِهِم أدفَعُ كُلَّ فِتنَةٍ عَمياءَ حِندِسٍ ، وبِهِم أكشِفُ الزَّلازِلَ ، وأدفَعُ الآصارَ (11) وَالأَغلالَ ، اُولئِكَ عَلَيهِم صَلَواتٌ مِن رَبِّهِم ورَحمَةٌ ، واُولئِكَ هُمُ المُهتَدونَ . قالَ أبو بَصيرٍ : لَو لَم تَسمَع في دَهرِكَ إلّا هذَا الحَديثَ لَكَفاكَ ، فَصُنهُ إلّا عَن أهلِهِ . (12)

.


1- .كمال الدين : ص 333 ح 1 و ص 338 ح 12 عن عبد اللّه بن أبي يعفور ، إعلام الورى : ج 2 ص 234 ، بحار الأنوار : ج 51 ص 143 ح 4 .
2- .اللَّوحُ : كلّ صَفيحة من خشب وكَتِف إذا كُتب عليه ، سُمّي لوحا (المصباح المنير : ص 560 «لاح») .
3- .الكافي : ج 1 ص 532 ح 9 ، الخصال : ص 478 ح 42 كلاهما عن أبي الجارود ، الغيبة للطوسي : ص 139 ح 103 عن جابر بن يزيد ، روضة الواعظين : ص 287 من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام .
4- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 180 ح 5408 ، الإرشاد : ج 2 ص 346 ، كمال الدين : ص 269 ح 13 و ص 313 ح 4 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 47 ح 6 و 7 كلّها عن أبي الجارود وفيها «آخرهم» بدل «أحدهم» ، بحار الأنوار : ج 36 ص 202 ح 5 .
5- .اُدِيلَ لنا على أعدائنا : أي نُصرنا عليهم (النهاية : ج 2 ص 141 «دول») .
6- .دَيّان الدِّين : الديّان في صفة اللّه عز و جل ، أي يقتصُّ ويجزي ، والدِّين : الجزاء والمكافأة (لسان العرب : ج 13 ص 169 «دين») .
7- .الظاهر أنّ ما بين المعقوفين سقط من المصدر ، وأضفناها ليستقيم السّياق .
8- .حِنْدِس : أي شديد الظُلمة (النهاية : ج 1 ص 450 «حندس») .
9- .العِفريتُ : العارِمُ الخبيث (مفردات ألفاظ القرآن : ص 573 «عفر») .
10- .الرَنَّةُ : الصيحة الحزينة (لسان العرب : ج 13 ص 187 «رنن») .
11- .الإصر : الإثم والعقوبة لِلَغوهِ وتضييعهِ عَملَه ، وأصلُه من الضيق والحبس (النهاية : ج1 ص52 «أصر») .
12- .الكافي : ج 1 ص 527 ح 3 ، الغيبة للطوسي : ص 143 ح 108 ، الأمالي للطوسي : ص 291 ح 566 ، الاحتجاج : ج 1 ص 162 ح 33 كلّها عن أبي بصير ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 204 ح 13 عن عبد اللّه بن سنان الأسدي نحوه ، بحار الأنوار : ج 36 ص 202 ح 6 .

ص: 343

ه _ پنجمين از نسل هفتمينكمال الدين_ به نقل از صفوان بن مهران _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «هر كس به همه امامان اقرار كند ، امّا منكر مهدى باشد ، همانند كسى است كه به همه پيامبران اقرار كند ، ولى منكر پيامبرىِ محمّد صلى الله عليه و آله باشد» . گفته شد : اى فرزند پيامبر خدا ! مهدىِ از نسل تو ، كيست؟ فرمود : «پنجمين از نسلِ هفتمين ، كه بدنش از شما غايب است و بردن نام او ، بر شما روا نيست» .

و _ حديث لوحامام باقر عليه السلام :جابر بن عبد اللّه انصارى گفت : بر فاطمه عليهاالسلام وارد شدم . ديدم در برابرش لوحى (1) است كه نام اوصياى از فرزندان او ، در آن است . شمردم . دوازده نفر بودند و آخرينشان قائم عليه السلام بود . در ميان آنها ، سه محمّد و سه على بود .

امام باقر عليه السلام :جابر بن عبد اللّه انصارى گفت : بر فاطمه عليهاالسلام وارد شدم . لوحى در برابر او بود كه نام اوصياى از فرزندانش ، در آن وجود داشت . شمردم . دوازده نفر بودند و يكى شان قائم بود و سه نفر محمّد و چهار نفر على .

الكافى_ به نقل از عبد الرحمان بن سالم _ :ابو بصير ، از امام صادق عليه السلام نقل كرد كه : «پدرم (امام باقر عليه السلام ) به جابر بن عبد اللّه انصارى فرمود : با تو كارى دارم . چه وقت برايت ميسّر است كه تو را تنها ببينم و از تو سؤالى بكنم؟ . جابر گفت : هر وقت كه شما دوست داشته باشيد . پس يك روز با او خلوت كرد و فرمود : اى جابر! در باره لوحى كه آن را در دست مادرم فاطمه عليهاالسلامدخت پيامبر خدا ديده اى ، و در باره نوشته آن لوح كه مادرم تو را از آن آگاه ساخت ، برايم بگو . جابر گفت : خدا را گواه مى گيرم كه من در زمان زنده بودن پيامبر خدا ، خدمت مادرت فاطمه عليهاالسلامرسيدم و تولّد حسين را به او تبريك گفتم . در دستش لوح سبزى ديدم كه انگار از زمرّد بود . در آن لوح ، نبشته اى سفيد به سان رنگ آفتاب ديدم . به ايشان گفتم : پدر و مادرم به فدايت ، اى دختر پيامبر خدا ! اين لوح چيست؟ فرمود : اين ، لوحى است كه خداوند، آن را به پيامبرش صلى الله عليه و آله اهدا فرمود و در آن ، نام پدرم و نام شوهرم و نام دو پسرم و نام اوصياى از فرزندانم نوشته است . پدرم اين لوح را براى بشارتم ، به من داد . جابر گفت : مادرت فاطمه عليهاالسلام آن را به من داد و من خواندمش و از روى آن ، نسخه بردارى كردم . پدرم به او فرمود : اى جابر! آن را به من نشان مى دهى؟ . گفت : آرى . پدرم همراه جابر ، به منزلش رفت . جابر نوشته اى از پوست بيرون آورد . پدرم فرمود : اى جابر! تو نوشته ات را بنگر تا من [از حفظ ]برايت بخوانم . جابر در نسخه خود نگريست و پدرم آن را خواند ، به طورى كه حتّى يك حرف نيز با آن ، اختلاف نداشت . جابر گفت : خدا را گواه مى گيرم كه در لوح ، اين گونه نوشته ديدم : به نام خداوند بخشنده بخشايشگر . اين ، نوشته اى است از جانب خداوند عزيز حكيم ، براى محمّد ، پيامبر او و نور و سفير و واسطه و راه نماى او كه روح الأمين آن را از سوى پروردگار جهانيان ، فرود آورْد . اى محمّد! نام هاى مرا به بزرگى ياد كن و نعمت هايم را سپاس بگزار و نعمت هاى مرا انكار مكن . منم من ، آن خدايى كه معبودى جز من نيست ، در هم شكننده زورگويانم و يارى دهنده ستم ديدگان و دهنده جزا . منم من ، آن خدايى كه معبودى جز من نيست . پس هر كه به غير فضل من [يعنى به عمل خودش] اميد ببندد يا از غير عدل من بترسد ، او را چنان عذابى مى كنم كه هيچ كس ازجهانيان را چنان عذاب نمى كنم. پس تنها مرا بندگى كن وتنها بر من توكّل نما . من هيچ پيامبرى نفرستادم ، مگر آن كه چون روزگارش به سر آمد و عمرش سپرى شد ، براى او وصى اى قرار دادم . من تو را بر ديگر پيامبران برترى دادم و وصىّ تو را بر ديگر اوصيا ، و دو شيرْ بچّه ات و دو نوه ات ، حسن و حسين ، را به تو عطا كردم . حسن را پس از سپرى شدن عمر پدرش، كان علم خويش قرار دادم و حسين را خزانه دار وحى خويش نمودم و او را به شهادت مفتخر ساختم و سرانجامش را سعادت قرار دادم . او برترينِ شهيدان است و مقامش از همه شهدا عالى تر است . كلمه تامّه خويش را همراه او ، و حجّت رسايم را نزد وى قرار دادم . به سبب [دوستى يا دشمنى با ]عترت او ، پاداش و كيفر مى دهم . نخستينِ آنان على ، سَرور عبادتْ پيشگان و زيور اولياى گذشته من است، و [سپس] فرزند او محمّد كه شبيه نياى پسنديده اش و شكافنده دانش من و كان حكمت من است ، و [سپس] جعفر كه به زودى ، آنان كه در باره او شك كنند ، هلاك خواهند شد و هر كه او را رد كند ، مرا رد كرده است . سخن ثابت من ، اين است كه مقام جعفر را گرامى بدارم و او را در باره شيعيان و ياران و دوستانش شادمان گردانم . بعد از او ، موسى است كه در باره اش فتنه اى كور و سختْ تاريك ، رخ خواهد داد؛ زيرا رشته حكم من (امامت) گسيخته نمى گردد و حجّتم پنهان نمى مانَد و اولياى من ، با جامى سرشار ، سيراب مى شوند . هر كس يكى از آنان را انكار كند ، در حقيقت ، نعمت مرا انكار كرده است ، و هر كس يك آيه از كتاب مرا تغيير دهد ، در حقيقت ، بر من افترا بسته است . واى بر آنان كه پس از سپرى شدنِ عمر بنده ام و حبيبم و برگزيده ام موسى ، بر على ، دوست و ياور من ، افترا ببندند و انكارش كنند ؛ همو كه بارهاى گرانِ نبوّت را بر دوش او مى نهم و او را با بر عهده گرفتن آن بار ، مى آزمايم . ديوى گردن فراز ، به قتلش مى رساند و در شهرى (طوس) كه بنده صالح آن را بنا كرده است ، در كنار بدترين مخلوق من ، به خاك سپرده مى شود . سخن من محقّق گرديده كه او را به وجود محمّد پسرش و جانشين و وارث علمش ، شادمان گردانم . او (محمّد بن على) كان دانش من و جايگاه راز من و حجّت من بر خلق من است . هيچ بنده اى به او ايمان نمى آورَد ، مگر آن كه بهشت را جايگاهش خواهم ساخت و شفاعتش را در باره هفتاد تن از خاندانش _ كه همگى سزاوار آتش گشته اند _ خواهم پذيرفت ، و فرجام كار فرزندش على را _ كه دوست و ياور من و گواه بر خلق من و امين وحى من است _ به سعادت ختم مى كنم . دعوتگر به راهم و خزانه دار دانشم ، حسن ، را از او به وجود مى آورم و اين رشته را با فرزند او محمّد ، از سر مهر و رحمت براى جهانيان ، كامل مى گردانم . او كمال موسى و نورانيت عيسى و شكيبايىِ ايّوب را دارد . در زمان [غيبتِ] او ، دوستان من ، خوار [و بى قدرت ]مى گردند و سرهاى آنان به ارمغان فرستاده مى شود ، چنان كه سرهاى تركان و ديلمان به ارمغان فرستاده مى شود . ايشان را مى كُشند و مى سوزانند ، و پيوسته در ترس و وحشت و هراس به سر خواهند برد ، و زمين از خون ايشان رنگين و واى و فغان ، در ميان زنانشان بلند خواهد شد . اين [نام برده]ها ، دوستانِ راستين من اند . به واسطه آنان ، هر فتنه كور و تار را دفع مى كنم و به بركت وجود آنان ، زلزله ها را مى زدايم و تنگناها و بند و زنجيرها را بر مى دارم . درودها و رحمت پروردگارشان ، بر ايشان باد ، و ايشان همان رستگاران اند » . ابو بصير گفت : اگر در همه عمرت جز همين حديث نشنيده باشى ، برايت بس است . پس آن را پنهان بدار ، مگر از اهلش .

.


1- .لوح ، صفحه كوچكى از تخته يا استخوان شانه حيوانات است كه بر آن مى نويسند و هر گاه چيزى بر آن نوشته شود ، به آن ، لوح مى گويند .

ص: 344

. .

ص: 345

. .

ص: 346

. .

ص: 347

. .

ص: 348

ز _ حَديثُ الخِضرِالإمام الجواد عليه السلام :أقبَلَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام ومَعَهُ الحَسَنُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام ، وهُوَ مُتَّكِئٌ عَلى يَدِ سَلمانَ ، فَدَخَلَ المَسجِدَ الحَرامَ فَجَلَسَ ، إذ أقبَلَ رَجُلٌ حَسَنُ الهَيئَةِ وَاللِّباسِ ، فَسَلَّمَ عَلى أميرِ المُؤمِنينَ فَرَدَّ عَلَيهِ السَّلامَ فَجَلَسَ ، ثُمَّ قالَ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، أسأَلُكَ عَن ثَلاثِ مَسائِلَ ، إن أخبَرتَني بِهِنَّ عَلِمتُ أنَّ القَومَ رَكِبوا مِن أمرِكَ ما قَضى عَلَيهِم ، وأن لَيسوا بمَأمونينَ في دُنياهُم وآخِرَتِهِم ، وإن تَكُنِ الاُخرى عَلِمتُ أنَّكَ وهُم شَرَعٌ سَواءٌ . فَقالَ لَهُ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : سَلني عَمّا بَدا لَكَ ، قالَ : أخبِرني عَنِ الرَّجُلِ إذا نامَ أينَ تَذهَبُ روحُهُ ؟ وعَنِ الرَّجُلِ كَيفَ يَذكُرُ ويَنسى ؟ وعَنِ الرَّجُلِ كَيفَ يُشبِهُ وَلَدُهُ الأَعمامَ وَالأَخوالَ ؟ فَالتَفَتَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام إلى الحَسَنِ عليه السلام فَقالَ : يا أبا مُحَمَّدٍ أجِبهُ . قالَ : فأَجابَهُ الحَسَنُ عليه السلام . فَقالَ الرَّجُلُ : أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ولَم أزَل أشهَدُ بِها ، وأشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ ولَم أزَل أشهَدُ بِذلِكَ ، وأشهَدُ أنَّكَ وَصِيُّ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وَالقائِمُ بِحُجَّتِهِ _ وأشارَ إلى أميرِ المُؤمِنينَ _ ولَم أزَل أشهَدُ بِها ، وأشهَدُ أنَّكَ وَصِيُّهُ وَالقائِمُ بِحُجَّتِهِ _ وأشارَ إلى الحَسَنِ عليه السلام _ وأشهَدُ أنَّ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ وَصِيُّ أخيهِ وَالقائِمُ بِحُجَّتِهِ بَعدَهُ ، وأشهَدُ عَلى عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ أنَّهُ القائِمُ بِأَمرِ الحُسَينِ بَعدَهُ ، وأشهَدُ عَلى مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ أنَّهُ القائِمُ بِأَمرِ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ ، وأشهَدُ عَلى جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ بِأَنَّهُ القائِمُ بِأَمرِ مُحَمَّدٍ ، وأشهَدُ عَلى موسى أنَّهُ القائِمُ بِأَمرِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ ، وأَشهَدُ عَلى عَلِيِّ بنِ موسى أنَّهُ القائِمُ بِأَمرِ موسَى بن جَعفَرٍ ، وأشهَدُ عَلى مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ أنَّهُ القائِمُ بِأَمرِ عَلِيِّ بن موسى ، وأشهَدُ عَلى عَلِيِّ بنِ مُحَمَّدٍ بِأَنَّهُ القائِمُ بِأَمرِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ ، وأشهَدُ عَلَى الحَسَنِ بنِ عَلِيٍّ بِأَنَّهُ القائِمُ بِأَمرِ عَلِيِّ بنِ مُحَمَّدٍ ، وأشهَدُ عَلى رَجُلٍ مِن وُلدِ الحَسَنِ لا يُكَنّى ولا يُسَمّى حَتّى يَظهَرَ أمرُهُ فَيَملَؤُها عَدلاً كَما مُلِئَت جَورا ، وَالسَّلامُ عَلَيكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ . ثُمَّ قامَ فَمَضى . فَقالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : يا أبا مُحَمَّدٍ اتبَعهُ فَانظُر أينَ يَقصِدُ ؟ فَخَرَجَ الحَسَنُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام فَقالَ : ما كانَ إلّا أن وَضَعَ رِجلَهُ خارِجا مِنَ المَسجِدِ فَما دَرَيتُ أينَ أخَذَ مِن أرضِ اللّهِ ، فَرَجَعتُ إلى أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام فَأَعلَمتُهُ ، فَقالَ : يا أبا مُحَمَّدٍ أتَعرِفُهُ ؟ قُلتُ : اللّهُ ورَسولُهُ وأميرُ المُؤمِنينَ أعلَمُ ، قالَ : هُوَ الخِضرُ عليه السلام . (1)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 525 ح 1 ، الغيبة للطوسي : ص 154 ح 114 ، كمال الدين : ص 313 ح 1 ، علل الشرائع : ص 96 ح 6 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 65 ح 35 والثلاثة الأخيرة نحوه وكلّها عن أبي هاشم الجعفري ، بحار الأنوار : ج 36 ص 414 ح 1 .

ص: 349

ز _ حديث خِضرامام جواد عليه السلام :امير مؤمنان عليه السلام ، در حالى كه به دست سلمان تكيه داشت و حسن بن على عليه السلام نيز با او بود ، آمد و وارد مسجد الحرام شد و نشست . در اين هنگام ، مردى خوش سيما و خوشپوش آمد و به اميرمؤمنان سلام كرد . ايشان جواب سلامش را داد . او نشست و آن گاه گفت : اى امير مؤمنان! سه پرسش از تو مى كنم كه اگر آنها را پاسخ گفتى ، دانم كه اين جماعت ، در باره تو مرتكب كارى شده اند كه محكوم به نابودى اند و در دنيا و آخرتشان ، در امان نيستند، و اگر پاسخ نگفتى ، دانم كه تو و آنان يك سانيد. امير مؤمنان فرمود: «هر چه مى خواهى ، از من بپرس». او گفت: به من بگو كه وقتى انسان مى خوابد ، روحش كجا مى رود؟ چگونه است كه انسان به ياد مى آورد و فراموش مى كند؟ و چرا فرزند انسان ، شبيه عموها و دايى هايش مى شود؟ امير مؤمنان رو به حسن عليه السلام كرد و فرمود: «اى ابو محمّد! تو پاسخش را بگو». پس چون حسن عليه السلام پاسخ او را داد ، مرد گفت: گواهى مى دهم كه معبودى جز خدا نيست، و پيوسته بدين گواهى مى دهم . گواهى مى دهم كه محمّد ، فرستاده خداست ، و پيوسته بدين گواهى مى دهم . گواهى مى دهم كه تو _ با اشاره به امير مؤمنان _ وصىّ پيامبر خدا و بر پا دارنده حجّت او هستى، و پيوسته بدين گواهى مى دهم . گواهى مى دهم كه تو _ با اشاره به حسن عليه السلام _ وصىّ برادر او و برپا دارنده حجّت او پس از او هستى. گواهى مى دهم كه حسين بن على ، وصىّ بردارش و بر پا دارنده حجّت او پس از وى است. گواهى مى دهم كه على بن الحسين ، بر پا دارنده امامت حسين پس از اوست. گواهى مى دهم كه محمّد بن على ، بر پا دارنده امر امامت على بن الحسين است. گواهى مى دهم كه جعفر بن محمّد ، بر پا دارنده امر امامت محمّد است. گواهى مى دهم كه موسى ، بر پا دارنده امر جعفر بن محمّد است. گواهى مى دهم كه على بن موسى ، برپا دارنده امر موسى بن جعفر است. گواهى مى دهم كه محمّد بن على ، بر پا دارنده امر على بن موسى است . گواهى مى دهم كه على بن محمّد ، بر پا دارنده امر محمّد بن على است. گواهى مى دهم كه حسن بن على ، بر پا دارنده امر على بن محمّد است . گواهى مى دهم به [امامت ]مردى از فرزندان حسن ، كه بردن نام و كنيه اش جايز نيست تا آن گاه كه ظهور كند و زمين را ، چنان كه از ستم آكنده شده است ، از عدل و داد پر كند . و سلام و رحمت و بركات خدا ، بر تو ، اى امير مؤمنان! سپس برخاست و رفت . امير مؤمنان عليه السلام فرمود : «اى ابو، محمّد! دنبال او برو و ببين كجا مى رود» . حسن بن على عليه السلام بيرون رفت و گفت: همين كه پايش را از مسجد بيرون نهاد ، نفهميدم به كدام سوى از زمين خدا رفت. پس نزد امير مؤمنان باز گشتم و ايشان را از اين امر آگاه ساختم. پس فرمود: «اى ابو محمّد! او را شناختى؟». گفتم: خدا و پيامبر او و امير مؤمنان ، بهتر مى دانند. امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «او خضر عليه السلام بود».

.

ص: 350

. .

ص: 351

. .

ص: 352

ح _ حَديثُ مَحضِ الإسلامعيون أخبار الرضا عليه السلام عن الفضل بن شاذان :سَأَلَ المَأمونُ عَلِيَّ بنَ موسَى الرِّضا عليه السلام أن يَكتُبَ لَهُ مَحضَ الإِسلامِ عَلى سَبيلِ الإيجازِ وَالاِختِصارِ . فَكَتَبَ عليه السلام لَهُ : إنَّ مَحضَ الإِسلامِ شَهادَةُ أن لا إلهَ إلّا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ ، إلها واحِدا أحَدا فَردا صَمَدا قَيّوما سَميعا بَصيرا قَديرا قَديما قائِما باقِيا ، عالِما لا يَجهَلُ ، قادِرا لا يَعجَزُ ، غَنِيّا لا يَحتاجُ ، عَدلاً لا يَجورُ ، وأنَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيءٍ ولَيسَ كَمِثلِهِ شَيءٌ ، لا شِبهَ لَهُ ولا ضِدَّ لَهُ ، ولا نِدَّ لَهُ ولا كُف ءَ لَهُ ، وأنَّهُ المَقصودُ بِالعِبادَةِ وَالدُّعاءِ ، وَالرَّغبَةِ وَالرَّهبَةِ ، وأنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ ، وأمينُهُ وصَفِيُّهُ ، وصَفوَتُهُ مِن خَلقِهِ ، وسَيِّدُ المُرسَلينَ ، وخاتَمُ النَّبِيّينَ ، وأفضَلُ العالَمينَ ، لا نَبِيَّ بَعدَهُ ، ولا تَبديلَ لِمِلَّتِهِ ، ولا تَغييرَ لِشَريعَتِهِ ، وأنَّ جَميعَ ما جاءَ بِهِ مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللّهِ هُوَ الحَقُّ المُبينُ ، وَالتَّصديقُ بِهِ وبِجَميعِ مَن مَضى قَبلَهُ مِن رُسُلِ اللّهِ وأنبِيائِهِ وحُجَجِهِ ، وَالتَّصديقُ بِكِتابِهِ الصّادِقِ العَزيزِ الَّذي لا يَأتيهِ الباطِلُ مِن بَينِ يَدَيهِ ولا مِن خَلفِهِ ، تَنزيلٌ مِن حَكيمٍ حَميدٍ ، وأنَّهُ المُهَيمِنُ عَلَى الكُتُبِ كُلِّها ، وأنَّهُ حَقٌّ مِن فاتِحَتِهِ إلى خاتِمَتِهِ ، نُؤمِنُ بِمُحكَمِهِ ومُتَشابِهِهِ ، وخاصِّهِ وعامِّهِ ، ووَعدِهِ ووَعيدِهِ ، وناسِخِهِ ومَنسوخِهِ ، وقِصَصِهِ وأَخبارِهِ ، لا يَقدِرُ أَحَدٌ مِنَ المَخلوقينَ أن يَأتِيَ بِمِثلِهِ . وأنَّ الدَّليلَ بَعدَهُ ، وَالحُجَّةَ عَلَى المُؤمِنينَ ، وَالقائِمَ بِأَمرِ المُسلِمينَ ، وَالنّاطِقَ عَنِ القُرآنِ ، وَالعالِمَ بِأَحكامِهِ ، أخوهُ وخَليفَتُهُ ووَصِيُّهُ ووَلِيُّهُ ، وَالَّذي كانَ مِنهُ بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسى عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام ، أميرُ المُؤمِنينَ ، وإمامُ المُتَّقينَ ، وقائِدُ الغُرِّ المُحَجَّلينَ (1) ، وأفضَلُ الوَصِيّينَ ، ووارِثُ عِلمِ النَّبِيّينَ وَالمُرسَلينَ ، وبَعدَهُ الحَسَنُ وَالحُسَينُ سَيِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ ، ثُمَّ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ زَينُ العابِدينَ ، ثُمَّ مُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍّ باقِرُ عِلمِ النَّبِيّينَ ، ثُمَّ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ الصّادِقُ وارِثُ عِلمِ الوَصِيّينَ ، ثُمَّ موسَى بنُ جَعفَرٍ الكاظِمِ ، ثُمَّ عَلِيُّ بنُ موسَى الرِّضا ، ثُمَّ مُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍّ ، ثُمَّ عَلِيُّ بنُ مُحَمَّدٍ ، ثُمَّ الحَسَنُ بنُ عَلِيٍّ ، ثُمَّ الحُجَّةُ القائِمُ المُنتَظَرُ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِم أجمَعينَ . أشهَدُ لَهُم بِالوَصِيَّةِ وَالإِمامَةِ ، وأنَّ الأَرضَ لا تَخلو مِن حُجَّةِ اللّهِ تَعالى عَلَى خَلقِهِ في كُلِّ عَصرٍ وأوانٍ ، وأنَّهُمُ العُروَةُ الوُثقى ، وأئِمَّةُ الهُدى ، وَالحُجَّةُ عَلَى أهلِ الدُّنيا ، إلى أن يَرِثَ اللّهُ الأَرضَ ومَن عَلَيها . (2)

.


1- .الغُرُّ المُحجَّلون : أي بِيضُ مواضع الوضوء من الأيدي والوجه والأقدام ، استعارة ... من البياض الذي يكون في وجه الفرس ويديه ورجليه (النهاية : ج 1 ص 346 «حجل») .
2- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 121 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 10 ص 352 ح 1 .

ص: 353

ح _ حديث حقيقتِ اسلامعيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از فضل بن شاذن _ :مأمون از امام رضا عليه السلام درخواست كرد كه حقيقتِ اسلام را به طور موجز و مختصر، برايش بنويسد. ايشان برايش چنين نوشت: «حقيقتِ اسلام ، گواهى دادن به اين است كه معبودى جز خداى يگانه و بى انباز نيست و معبودى است يكتا، يگانه، تك، بى نياز، قائم به ذات، شنوا، بينا، توانا، ديرين، پاينده، ماندگار، دانا كه هيچ نادانى اى در او راه ندارد، توانا كه هيچ ناتوانى اى در او نيست، بى نياز كه هرگز نيازمند نمى شود و دادگر كه هيچ گاه ستم نمى كند، و اين كه آفريننده همه چيز است و چيزى همانند او نيست و همتا و ضد و مانند و همسان ندارد و مقصود در پرستش و نيايش و اميد و بيم ، اوست. و [نيز گواهى دادن به] اين كه محمّد ، بنده و فرستاده و امين و برگزيده اوست و منتخب او از ميان خلقش، و سَرور رسولان و خاتم پيامبران و برترينِ جهانيان است، و پس از او ، پيامبرى نيست، و آيين او جاى گزينى ندارد و شريعتش تغيير نمى پذيرد، و همه آنچه محمّد بن عبد اللّه آورده ، حقّ آشكار است، و نيز تصديق او و همه فرستادگان خدا و پيامبران و حجّت هاى او كه پيش تر بوده اند . و نيز تصديق كتابِ راست و عزيز او ، كه باطل ، نه از پيش رو و نه از پشت سرش ، بدان راه ندارد و از سوى خداى حكيم و ستودنى ، فرو فرستاده شده است و در بردارنده همه كتاب ها[ى آسمانى پيشين ]است و از آغاز تا انجامش ، حق است. به آيات محكم و متشابه آن و خاص و عامّش و نويدها و بيم هايش و ناسخ و منسوخش و داستان ها و خبرهايش ، ايمان داريم، و هيچ مخلوقى نمى تواند همانند آن را بياورد. و [گواهى دادن به] اين كه راه نماى پس از او (پيامبر صلى الله عليه و آله ) و حجّت بر مؤمنان و عهده دار امر مسلمانان و سخنگوى قرآن و دانا به احكام آن ، برادر و جانشين و وصى و ولىّ اوست؛ همو كه براى پيامبر صلى الله عليه و آله به منزله هارون براى موسى بود، يعنى على بن ابى طالب، امير مؤمنان و پيشواى پرهيزگاران و جلودار خوبان و روسپيدان ، و برترينِ اوصيا و وارث دانش پيامبران و فرستادگان ، و پس از او ، حسن و حسين ، دو سَرور جوانان بهشتى، سپس على بن الحسين زين العابدين، سپس محمّد بن على، گستراننده دانش پيامبران، سپس جعفر بن محمّد صادق ، وارث دانش اوصيا، سپس موسى بن جعفر كاظم، سپس على بن موسى الرضا، سپس محمّد بن على، سپس على بن محمّد، سپس حسن بن على و سپس حجّت قائم منتظَر است . درودهاى خداوند ، بر ايشان باد! گواهى مى دهم كه ايشان وصى و امام اند، و زمين در هيچ عصر و زمانى ، از وجود حجّت خداى متعال بر خلقش ، خالى نيست، و ايشان اند دستگيره استوار و پيشوايان هدايت و حجّت بر مردم دنيا تا آن گاه كه [قيامت فرا رسد و] خدا زمين و زمينيان را به ارث برد».

.

ص: 354

ط _ حَديثُ طَلَبِ الحاجَةِكتاب من لا يحضره الفقيه عن عبد اللّه بن جندب عن الإمام الكاظم عليه السلام :تَقولُ في سَجدَةِ الشُّكرِ : اللّهُمَّ إنّي اُشهِدُكَ ، واُشهِدُ مَلائِكَتَكَ ، وأنبِياءَكَ ورُسُلَكَ ، وجَميعَ خَلقِكَ ، أَنَّكَ أنتَ اللّهُ رَبّي ، وَالإِسلامَ ديني ، ومُحَمَّدا نَبِيّي ، وعَلِيّا وَالحَسَنَ وَالحُسَينَ وعَلِيَّ بنَ الحُسَينِ ومُحمَّدَ بنَ عَلِي¨ِّ وجَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ وموسَى بنَ جَعفَرٍ وعَلِيِّ بنَ موسى ومُحَمَّدَ بنَ عَلِيٍّ وعَلِيَّ بنَ مُحَمَّدٍ وَالحَسَنَ بنَ عَلِيٍّ وَالحُجَّةَ بنَ الحَسَنِ بنِ عَلِيِّ أَئِمَّتي ، بِهِم أَتَوَلّى ومِن أعدائِهِم أَتَبَرَّأُ . اللّهُمَّ إنّي أنشُدُكَ دَمَ المَظلومِ _ ثَلاثا _ اللّهُمَّ إنّي أنشُدُكَ بِإيوائِكَ عَلى نَفسِكَ لِأَعدائِكَ لَتُهلِكَنَّهُم بِأَيدينا وأيدِي المُؤمِنينَ ، اللّهُمَّ إنّي أنشُدُكَ بِإيوائِكَ عَلَى نَفسِكَ لِأَولِيائِكَ لَتُظفِرَنَّهُم بِعَدُوِّكَ وعَدُوِّهِم ، أن تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وعَلى المُستَحفَظينَ مِن آلِ مُحَمَّدٍ _ ثَلاثا _ ، وتَقولُ : اللّهُمَّ إنّي أسأَلُكَ اليُسرَ بَعدَ العُسرِ _ ثَلاثا _ . ثُمَّ تَضَعُ خَدَّكَ الأَيمَنَ عَلَى الأَرضِ وتَقولُ : يا كَهفي حينَ تُعيينِيَ المَذاهِبُ ، وتَضيقُ عَلَيَّ الأَرضُ بِما رَحُبَت ، ويا بارِئَ خَلقي رَحمَةً بي ، وكُنتَ عَن خَلقي غَنِيّا ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وعَلَى المُستَحفَظينَ مِن آلِ مُحَمَّدٍ _ ثَلاثا _ ، ثُمَّ تَضَعُ خَدَّكَ الأَيسَرَ عَلَى الأَرضِ وتَقولُ : يا مُذِلَّ كُلِّ جَبّارٍ ، ويا مُعِزَّ كلِّ ذَليلٍ ، قَد وَعِزَّتِكَ بَلَغَ بي مَجهودي _ ثَلاثا _ ، ثُمَّ تَعودُ لِلسُّجودِ وتَقولُ مِئَةَ مَرَّةٍ : شُكرا شُكرا ، ثُمَّ تَسأَلُ حاجَتَكَ إن شاءَ اللّهُ . (1)

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 329 ح 967 ، الكافي : ج 3 ص 325 ح 17 ، تهذيب الأحكام : ج 2 ص 110 ح 416 ، منتقى الجمّان : ج 2 ص 91 وفيها «فلانا وفلانا إلى آخرهم» بدل ذكر أسماء الأئمّة عليهم السلام ، وسائل الشيعة : ج 4 ص 1078 ح 8588 .

ص: 355

ط _ حديث درخواست حاجتامام كاظم عليه السلام :در سجده شكر مى گويى: «بار خدايا! من تو را گواه مى گيرم و فرشتگانت و پيامبران و فرستادگانت را و همه آفريدگانت را نيز گواه مى گيرم [بر اين ]كه [معتقدم ]تويى خداى يگانه و پروردگار من و [بر اين كه] اسلام ، دين من است و محمّد ، پيامبر من است و على و حسن و حسين و على بن الحسين و محمّد بن على و جعفر بن محمّد و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمّد بن على و على بن محمّد و حسن بن على و حجّة بن الحسن بن على ، پيشوايانم اند و من ، دوستدار و پيرو ايشان هستم و از دشمنانشان بيزارم. بار خدايا! سوگندت مى دهم به خون ستم ديده (اين را سه بار مى گويى) . بار خدايا! سوگندت مى دهم به آن عهدى كه با خويش در باره دشمنانت كرده اى كه آنان را به دست ما و به دست مؤمنان ، نابود گردانى. بار خدايا! سوگندت مى دهم به آن عهدى كه با خويش در باره دوستانت كرده اى كه آنان را بر دشمن خودت و ايشان پيروز گردانى، [سوگندت مى دهم ]كه بر محمّد و بر رازداران از خاندان محمّد ، درود فرستى (اين را سه بار مى گويى)» . و سه بار مى گويى: «بار خدايا! از تو درخواست مى كنم كه پس از تنگى و دشوارى ، آسانى و آسايش را به من ارزانى دارى». سپس گونه راستت را بر خاك مى نهى و سه بار مى گويى: «اى پناهگاه من در آن هنگام كه همه راه ها بر من بسته و زمين با همه فراخى اش بر من تنگ مى شود! اى آن كه مرا از سر مِهر بر من ، آفريدى و به آفريدن من نيازى نداشتى! بر محمّد و خاندان محمّد و بر رازدارانِ از خاندان محمّد، درود فرست» . سپس گونه چپ خويش را بر خاك مى نهى و سه بار مى گويى: «اى خوار كننده هر گردن فرازى، و اى عزّت دهنده هر خوارى! به عزّتت سوگند كه طاقتم طاق گشته است». آن گاه ، دوباره به سجده مى روى و صد مرتبه مى گويى: «سپاس گزارم، سپاس گزارم !» . سپس حاجتت را از خدا درخواست مى كنى، به يارى خدا.

.

ص: 356

. .

ص: 357

. .

ص: 358

. .

ص: 359

پژوهشى در باره احاديث مربوط به تعداد امامان
1 . ارزيابى سند احاديث

پژوهشى در باره احاديث مربوط به تعداد امامانبر پايه احاديثى كه در فصل قبل آمد ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دوازده نفر از خاندان خود را يكى پس از ديگرى به عنوان جانشينان خود و امامان و رهبران آينده جهان اسلام ، به امّت معرّفى كرده است . اين متون را به دو دسته مى توان تقسيم كرد : دسته اوّل ، احاديثى كه در منابع روايى پيروان اهل بيت عليهم السلام آمده است . سند اين احاديث ، صحيح و معتبر است و دلالت آنها بر مبناى پيروان اهل بيت در موضوع امامت ، روشن و غير قابل ترديد است . بسيارى از اين احاديث ، در اين فصل نقل شد . دسته دوم ، احاديثى كه منابع اهل سنّت از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت كرده اند . اين احاديث، هر چند بر مبناى اهل سنّت از صحّت و اعتبار لازم برخوردارند ، ولى دلالت آنها به وضوح دلالت احاديث دسته اوّل نيست . از اين رو ، احتمالات مختلفى در تبيين مقصود از آنها ذكر شده است . در اين پژوهش ، علاوه بر ارزيابى سند اين دسته از احاديث ، روشن خواهد شد كه مقصود از آنها نيز چيزى جز مدلول احاديث دسته اوّل نيست .

1 . ارزيابى سند احاديثدر زمينه ارزيابى سند احاديث مربوط به تعداد خلفا ، چند نكته قابل ذكر است :

.

ص: 360

الف _ سند اين احاديث در منابع كهن و معتبر اهل سنّت به جابر بن سَمُره (1) و ابو جحيفه (2) مى رسد . ب _ گزارش جابر بن سَمُره (3) در نزد اهل سنّت ، صحيح و معتبر است . بغوى در ارزيابى اين حديث مى گويد : بر صحّت اين حديث ، اتّفاق وجود دارد . (4) افزون بر اين ، آلبانى برخى طُرُق اين حديث را صحيح مى داند . (5) اين حديث همچنين در صحيح مسلم (6) و صحيح البخارى (7) روايت شده كه اين نقل ها نيز نزد اهل سنّت معتبر شمرده مى شوند ، هر چند در نقل بخارى به جاى «اثنا عشر خليفة» ، «اثنا عشر أميرا» آمده است . ج _ گزارش جابر بن سَمُره با همان اسنادى كه در منابع اهل سنّت آمده ، در منابع حديثى شيعه نيز نقل شده است . (8) د _ احاديث ياد شده ، علاوه بر جابر بن سَمُره از طريق عبد اللّه بن عمر ، عبد اللّه

.


1- .الكافي ، ج 3 ، ص 19 ، ح 3 ، وص 278 ، ح 1 ، وج 4 ، ص 120 ، ح 1 ، وج 5 ، ص 119 ، ح 2 و ...
2- .. ر . ك : ص 310 و 312 _ 315 ح 77 _ 81 .
3- .. ر . ك : ص 314 ح 82 .
4- .جابر بن سَمُره ، از صحابيان كم سال و خواهرزاده سعد بن ابى وقّاص است (تهذيب الكمال : ج 4 ص 437 ش 867 ) . پدرش در سال فتح مكّه مسلمان شد ( الإصابة : ج3 ص149 ) . او در كوفه مى زيست و پس از سال 73 وفات يافت ( سير أعلام النبلاء : ج3 ص186 ) . از او 146 حديث ( با حفظ مكرّرات ) نقل شده كه 23 روايت آن، در صحيح مسلم است ( تهذيب الأسماء : ج 1 ص 142 ) .
5- .شرح السنّة : ج 15 ص 31.
6- .سلسلة الأحاديث الصحيحة : ج 1 ص 651 ش 376 .
7- .ر . ك : ص 310 ح 77 _ 79 .
8- .ر . ك : ص 316 ح 90 .

ص: 361

2 . زمان و مكان صدور احاديث

بن مسعود ، عبد اللّه بن عمرو بن عاص ، اَنَس بن مالك و عبد اللّه بن ابى اوفى نيز نقل شده اند ؛ ليكن منابعى كه اين گزارش ها را روايت كرده اند ، مصادر شيعى اند . (1) ه _ نكته قابل تأمّل ، اين است كه : سخنى سرنوشت ساز با آن اهمّيت كه آينده رهبرى در جامعه اسلامى را رقم مى زند ، چرا آن گونه كه بايد ، مورد توجّه صحابيان قرار نگرفته و كمتر به نقل آن پرداخته اند ، تا آن جا كه حديث «اِثنا عَشَرَ خليفة (دوازده خليفه)» به حديث جابر بن سَمُره معروف گرديده است ؟ بى ترديد ، سياسى بودن مضمون حديث در عدم نقل آن توسّط اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله ، مؤثّر بوده است . از اين رو، عدم شهرت نقل آن از طرق مختلف ، بر بى توجّهى صحابيان به اين موضوع مهم، دلالت ندارد .

2 . زمان و مكان صدور احاديثمُسلم ، در صحيح خود ، سخن پيامبر صلى الله عليه و آله در باره خلفاى پس از خود را مربوط به روز جمعه اى مى داند كه شخصى به نام اَسلَمى سنگسار شد (2) و چون اين واقعه در مدينه اتّفاق افتاده است ، (3) مى توان گفت كه مكان سخن پيامبر صلى الله عليه و آله ، مسجد مدينه بوده است ؛ امّا احمد بن حنبل ، در مسند خويش ، زمان صدور اين حديث را عرفه و مكان آن را سرزمين عرفات (4) ذكر كرده است و در گزارشى ديگر ، مكان صدور آن را مِنا مى داند . (5) با تأمّل در متن گزارش هايى كه مربوط به اين واقعه است ، به نظر مى رسد كه

.


1- .ر . ك : الخصال : ص 469 _ 473 ح 12 _ 30 (با 19 سند) ، المناقب ، ابن شهرآشوب : ج 1 ص 248 _ 250 ، العمدة : ص 416 ح 856 و ص 419 ح 871 ، كشف الغمّة : ج 1 ص 57 _ 58 ، إعلام الورى : ج 2 ص 158 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 239 ح 38 .
2- .ر . ك : ص 310 ح 79 .
3- .اُسد الغابة : ج 5 ص 6.
4- .مسند ابن حنبل : ج 7 ص 429 ح 20991 .
5- .مسند ابن حنبل: ج 7 ص 429 ح 20991.

ص: 362

3 . اختلاف در متن احاديث

جابر بن سَمُره، تنها يك واقعه را بيان مى كند و با توجّه به ويژگى هاى اختصاصى موجود در متن، احتمال تعدّد واقعه، بعيد است .

3 . اختلاف در متن احاديثمتن حديث جابر بن سَمُره ، به گونه هاى مختلفى گزارش شده است . در بيشتر گزارش ها «اثنا عشر خليفة (دوازده خليفه)» ، در صحيح البخارى «اثنا عشر أميرا (دوازده امير)» و در گزارش هاى ديگر ، «اثنا عشر إماما (دوازده امام)» ، «إثنا عشر ملكا (دوازده پادشاه)» و «اثنا عشر قيّما (دوازده سرپرست)» آمده است و مطابق برخى از نقل ها ، متن حديث با عبارت «لا يَزالُ أَمرُ النَّاسِ ماضيا ما وَليَهُم اثنا عَشَرَ رَجُلاً ؛ (1) همواره كارهاى مردم انجام مى شود ، مادام كه دوازده مرد ، سرپرست آنها باشند» گزارش شده است . همه اين گزارش ها ، نشان دهنده آن است كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، در پى معرّفى جانشينان خود و رهبران آينده جهان اسلام بوده و راوى و يا راويان حديث ، سخن پيامبر صلى الله عليه و آله را نقل به معنا كرده اند . نكته قابل توجّه ، اين كه : پس از معرّفى دوازده نفر به عنوان جانشينان پس از پيامبر صلى الله عليه و آله توسّط ايشان ، همهمه و هياهو مجلس را فرا مى گيرد ، (2) به گونه اى كه جابر بن سَمُره تصريح مى كند كه سخن پايانى پيامبر صلى الله عليه و آله را نشنيده (3) و از پدر يا عموى خود مى پرسد كه : ايشان چه گفت ؟ و او پاسخ مى دهد كه ايشان فرمود : «كلّهم من قريش ؛ (4) همه آنها از بنى هاشم اند» .

.


1- .. صحيح مسلم : ج 3 ص 1452 ح 6 ؛ الخصال : ص 473 ح 27 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 239 ح 35 .
2- .الرجال لابن الغضائري ، ص 54 ، الرقم 14 .
3- .الحسن بن محمّد بن يحيى كان كذّابا يضع الحديث ... « غض » « منه » ، كما ذكر في الرجال لابن الغضائري ص 54 ، الرقم 14 .
4- . همه آنها از قريش اند» ، يا «كلّهم من بنى هاشم ؛

ص: 363

4 . مقصود از «دوازده خليفه»
اشاره

اين صحنه نشان مى دهد كه فضاى سياسى براى اعلان رهبران آينده جهان اسلام ، مناسب نبوده است ، چنان كه جمله «وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ ؛ (1) خداوند ، تو را از آسيب مردمان حفظ مى كند» در جريان غدير ، اشاره به همين واقعيت است . البتّه بعد از غدير نيز هنگامى كه پيامبر اسلام در بيمارىِ منجر به وفاتش مى خواهد به صورت مكتوب ، مشكل رهبرى آينده جهان اسلام را حل كند ، با كارشكنى و همهمه و غوغا رو به رو مى شود و در نتيجه ، تصريح به اين امر ، ميسّر نمى گردد . (2)

4 . مقصود از «دوازده خليفه»تأمّل در واژه هاى «خليفه» ، (3) «امام» ، (4) «وصى» ، (5) «امير» (6) و الفاظ مشابه آنها كه در گزارش هاى مختلف حديث جابر آمده و نيز موقعيت خانوادگى و عدد كسانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله آنان را به عنوان جانشينان خود معرّفى مى كند و مهم تر از همه ، تأكيد ايشان بر اين كه قيام دين و عزّت اسلام و صلاح امّت تا قيامت در گرو خلافت آنهاست ، به روشنى نشان مى دهند كه پيامبر صلى الله عليه و آله در اين پيام مهم ، در صدد ارائه مشخّصات افرادى بوده كه شايستگى علمى ، عملى ، سياسى و مديريتى لازم را براى رهبرى جامعه اسلامى پس از او دارند ؛ كسانى كه از هر جهت مى توانند خليفه خدا و خليفه پيامبر خدا باشند . در آن هنگام ، اهمّيت اين پيام و رساندن آن، به گونه اى بود كه به گفته ابن عبّاس ،

.


1- .. ر . ك : ص 310 و 312 ح 77 _ 81 و مسند ابن حنبل : ج 7 ص 429 ح 20991 .
2- .ينابيع المودّة : ج2 ص316 ح908 .
3- .. ر .ك : ص 311 (اهل بيت عليهم السلام / فصل يكم / شمار امامان اهل بيت عليهم السلام / تعبير «دوازده خليفه») .
4- .. ر .ك : ص319 (اهل بيت عليهم السلام / فصل يكم / شمار امامان اهل بيت عليهم السلام / تعبير «دوازده امام») .
5- .. ر .ك : ص 323 (اهل بيت عليهم السلام / فصل يكم / شمار امامان اهل بيت عليهم السلام / تعبير «دوازده وصى») .
6- .. ر .ك : ص 319 (اهل بيت عليهم السلام / فصل يكم / شمار امامان اهل بيت عليهم السلام / تعبير «دوازده امير») .

ص: 364

ابو بكر در آغاز حكومتش ، خود را خليفه نمى خواند و در پاسخ كسى كه از او مى پرسد: «آيا تو خليفه پيامبر خدايى ؟» ، پاسخ مى دهد : نه . و در پاسخ اين سؤال كه : پس تو كيستى ؟ پاسخ مى دهد : «من ، جاى گزين پس از او هستم» . (1) دقّت و تأمّل در معناى واژه «خليفه» ، خود، بيانگر اين معناست . خليفه به معناى جانشين است و جانشين، كسى است كه وظيفه شخص پيشين را به عهده دارد و جاى خالى او را پُر مى كند، و چون وظيفه اصلى و محورى پيامبر صلى الله عليه و آله ، هدايتگرى و راه نمونى مردمان به سوى رستگارى است ، تنها ، فردى شايستگى عنوان خلافت را خواهد داشت كه به بهترين وجه به هدايت مردمان بپردازد . به همين دليل است كه پيامبر صلى الله عليه و آله ، مبلّغان دين را خلفاى خود شمرده است . در حديثى آمده است : قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله : اللّهُمَّ ارحَم خُلَفائى قيلَ : يا رَسولَ اللّهِ وَ مَن خُلَفاؤكَ؟ قالَ : الَّذينَ يَأتونَ مِن بَعدى يَروونَ حَديثى و سُنَّتى . (2) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «خدايا! جانشينان مرا رحمت فرما» . سؤال شد : جانشينان تو ، چه كسانى اند؟ فرمود : «كسانى كه پس از من مى آيند و حديث و سنّت مرا روايت مى كنند» . حكومت ، تنها وسيله و ابزارى بوده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله از آن استفاده كرده و هدف خويش را گسترش داده اند . پيامبر صلى الله عليه و آله چه حكومت داشته باشد يا آن را در اختيار نداشته باشد (همانند دوران سخت مكّه) ، وظيفه خويش را به انجام رسانده است . توجيهات و تأويلاتى كه به نقل از محقّقان حديثى اهل سنّت در پى مى آيد ، نشان دهنده اين مطلب است كه آنان بدون توجّه به علّت غايى بعثت پيامبران ، به معناى شايع «خليفه» توجّه كرده اند و در ميان حاكمان و قدرتمداران ، به دنبال

.


1- .النهاية : ج 2 ص 69 .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 420 ح 5919 .

ص: 365

خليفه گشته اند . بديهى است كه حاكمان ظالم و خونريزى همانند يزيد و عبد الملك را نمى توان خليفه بزرگ ترين پيامبران الهى و خاتم آنان دانست . بارى ! ترديدى نيست كه هدف پيامبر صلى الله عليه و آله از اين سخن ، معرّفى بهترين كسانى است كه پس از او شايستگى كامل را براى رهبرى امّت اسلامى دارند ؛ ليكن با عنايت به اين كه مقام نبوّت ، منزّه از سخن لغو يا معمّاگونه است ، مسئله مهم در فقه الحديث و فهم سخن پيامبر خدا ، تعيين مصداق خلفاى دوازده گانه اى است كه ايشان ، آنان را به عنوان خلفاى شايسته خود ، معرّفى نموده است ؟ از نگاه پيروان اهل بيت عليهم السلام ، پاسخ اين سؤال ، روشن است ؛ زيرا آنان بر اين باورند كه خلفاى دوازده گانه پيامبر صلى الله عليه و آله ، دوازده تن از اهل بيت ايشان اند كه اوّلين آنها امام على عليه السلام و آخرين آنها امام مهدى عليه السلام است كه هم اكنون ، زنده است و روزى جهان را پُر از عدل و داد خواهد كرد . (1) محدّثان اهل سنّت با اين كه حديث جابر بن سَمُره را صحيح مى دانند ، پاسخ روشنى براى تبيين مصاديق خلفاى دوازده گانه ندارند ، تا آن جا كه ابن جوزى در كتاب كشف المشكل مى گويد : اگر چه در باره اين حديث جستجوى بسيار كردم و در مورد آن سؤال نمودم ، ليكن كسى را نيافتم كه مقصود [واقعى ]آن را بداند . (2) مهلّب نيز چنين تصريح مى نمايد : كسى را نيافتم كه به معناى حقيقى اين حديث ، رسيده باشد . (3) همچنين ابن حجر ، اجمالاً عدم فهم حديث ياد شده را تأييد مى كند . (4)

.


1- .ر . ك : ص 333 (اهل بيت عليهم السلام / فصل يكم / احاديث در بر دارنده شمار امامان و نام هاى آن) .
2- .كشف المشكل : ج 1 ص 449 . نيز ، ر . ك : فتح البارى : ج 13 ص 212.
3- .ر . ك : فتح البارى : ج 13 ص 211.
4- .فتح البارى : ج 13 ص 212.

ص: 366

شمارى از آراى غير منطبق بر خلفاى دوازده گانه
نظريه اوّل : حكّام دوران اقتدار سياسى اسلام
نقد نظريه اوّل

البتّه عدّه اى از جمله افراد ياد شده خواسته اند كه ولو به صورت احتمال ، مقصود از خلفاى دوازده گانه را بيان كنند ؛ ليكن با تأمّل در آنچه گفته اند ، مشخّص مى گردد كه مدّعاى آنان ، نه از حيث عدد و نه از حيث ويژگى ها با آنچه پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده ، قابل انطباق نيست كه در اين جا به شمارى از آرا ، اشاره مى كنيم . (1)

شمارى از آراى غير منطبق بر خلفاى دوازده گانهنظريه اوّل : حكّام دوران اقتدار سياسى اسلامبيهقى (2) و قاضى عياض (3) گفته اند : مقصود از خلفاى دوازده گانه ، كسانى اند كه در دوران عزّت خلافت و قوّت اسلام ، حكومت كرده اند و مردم بر آنان اجماع داشته اند . اين دوران تا ايّام حكومت يزيد بن عبدالملك ، ادامه داشته است . طبق اين نظريه ، افزون بر خلفاى راشدين ، معاويه ، يزيد ، عبد الملك ، وليد ، سليمان ، عمر بن عبد العزيز ، يزيد بن عبد الملك ، هشام بن عبد الملك و وليد بن يزيد ، مصاديق خلفاى دوازده گانه اند .

نقد نظريه اوّلاشكال هايى كه به نظريه بيهقى و قاضى عياض وارد شده ، عبارت اند از : 1 . هيچ استدلالى بر اين ادّعا ارائه نشده است . 2 . مجموع اين افراد ، بيش از دوازده نفر است . 3 . حتّى بنا بر مبناى خود قائلان ، مشخّص نشده است كه چرا امام حسن عليه السلام ، معاوية بن يزيد و مروان ، از اين جمع خارج شده اند و چرا خلفاى عبّاسى در اين

.


1- .براى آگاهى بيشتر، ر.ك: فتح البارى : ج 13 ص 211 _ 215 و المسائل الخلافيّة ، على آل محسن : ص 15 _ 38 .
2- .رجال النجاشي ، ص 54 ، الرقم 123 ولم ترد فيه الكنية .
3- .دلائل النبوّة : ج 6 ص 520 .

ص: 367

نظريه دوم : حاكمان صدر اسلام تا عصر عمر بن عبد العزيز
اشاره

مجموعه جاى نگرفته اند ؟ آيا «كوتاه بودن مدّت خلافت» و يا «تغيير خانواده خليفه» ، خليفه را از خليفه بودن ساقط مى كند ؟! 4 . با قطع نظر از حكومت حاكمان اوّليه پس از پيامبر صلى الله عليه و آله ، واضح است كه به قدرت رسيدن معاويه و حاكمان پس از او ، از طريق زور و قوّه قهريه بوده است . از اين رو ، چنين حاكمانى (چه اُمَوى و چه عبّاسى)، شايسته عنوان خلافت پيامبر صلى الله عليه و آله نيستند ؛ زيرا مردم بدون اختيار و با اكراه و اجبار ، مجبور به پذيرش خلافت آنان گشته اند . 5 . اجتماع كامل بر خلافت تمام اين افراد ، وجود ندارد . ابتداى حكومت ابو بكر ، اين گونه است؛ چرا كه امام على عليه السلام ، اهل بيت عليهم السلام و بعضى از بزرگان صحابه ، حاكميت ابو بكر را تا چند ماه نپذيرفتند . نيمه دوم خلافت عثمان هم با شورش و اعتراض همراه بود و بنا بر اين ، اجتماع بر خلافت وجود نداشت . خلافت امام على عليه السلام از آغاز تا انجام ، مورد پذيرش معاويه و مردم شام قرار نگرفت . در برخى مواقع هم با مخالفت اصحاب جمل و اصحاب نهروان رو به رو شد . 6 . بيشتر اين افراد ، در پى اقامه معالم دين (بر پا داشتن احكام دين) نبوده اند . بنا بر اين ، مشمول توصيف پيامبر صلى الله عليه و آله نمى گردند . بيهقى ، خود به اين مطلب اشاره كرده و نوشته است : مقصود از اقامه دين ، بر پا داشتن نشانه هاى دين است _ خدا داناتر است _ ، هر چند برخى از آنان ، كارهاى نامشروع انجام مى دادند . (1)

نظريه دوم : حاكمان صدر اسلام تا عصر عمر بن عبد العزيزابن حجر عَسقَلانى ، پس از كلامى كه از واضح نبودن مطلب در نزد او حكايت

.


1- .دلائل النبوّة : ج 6 ص 521 .

ص: 368

نقد نظريه دوم

دارد ، در تبيين مقصود از «خلفاى دوازده گانه» مى گويد : اين سخن پيامبر صلى الله عليه و آله كه : «پس از من ، دوازده خليفه خواهند بود» ، بهتر است بر واقعيت زمان پس از پيامبر خدا حمل شود ؛ چرا كه همه كسانى كه پس از ايشان جامه خلافت بر تن كردند ، از ابو بكر تا عمر بن عبد العزيز ، چهارده تن بودند ، دو تن از آنها نه خلافت درستى داشتند و نه مدّت خلافتشان چندان قابل توجّه بود . آن دو ، معاويه پسر يزيد و مروان پسر حكم بود ، و بقيّه ، همان گونه كه پيامبر صلى الله عليه و آله خبر داده ، دوازده نفر بودند . و در ادامه اظهار داشته است : البتّه اين كه فرموده است : «مردم بر آنها اتّفاق نظر پيدا مى كنند» ، بر اين مسئله ، خدشه اى وارد نمى كند ؛ زيرا اتّفاق نظر ، در اكثر و غالب است و اين ويژگى هم همواره ، جز در حسن بن على عليه السلام و عبد اللّه زبير ، به رغم درستى خلافت آن دو ، و حكم به ثابت نبودن شايستگى مخالفانشان ، جز پس از مصالحه حسن عليه السلام و كشته شدن زبير ، بوده است . و خدا بهتر مى داند . (1)

نقد نظريه دومافزون بر شمارى از اشكال هاى نظريه اوّل ، اشكال هاى ديگرى بر اين نظريه وارد شده ، كه عبارت اند از : 1 . ابن حجر ، در توجيه خارج كردن معاوية بن يزيد و مروان بن حكم از شمار خلفا ، گفته است كه مدّت حكومت اين دو ، كوتاه بوده است . بر طبق اين نظريه بايد امام حسن عليه السلام نيز از اين مجموعه خارج شود ؛ زيرا مدّت حكومت ايشان نيز كوتاه بوده است . 2 . عبد اللّه بن زبير ، جزو اين گروه شمرده شده است ، در حالى كه خلافت او

.


1- .الاستبصار ، ج 4 ، ص 144 ، ح 5 ؛ تهذيب الأحكام ، ج 4 ، ص 2 ، ح 2 ، وص 7 ، ح 3 ، وج 8 ، ص 90 ، ح 227 .

ص: 369

نظريه سوم : دوازده خليفه نامشخّص تا قيامت
نقد نظريه سوم
نظريه چهارم : خلفاى بنى اميّه
اشاره

هيچ گاه فراگير و همه گستر نگرديد ؟

نظريه سوم : دوازده خليفه نامشخّص تا قيامتابن جوزى مى گويد : منظور ، وجود دوازده خليفه در دوره اسلامى تا روز قيامت است كه آنان ، بر اساس حق رفتار مى كنند ، هر چند دوران خلافتشان پشت سر هم نباشد . (1) ابن كثير نيز در تفسير خود از اين نظريه دفاع مى كند . (2)

نقد نظريه سوماشكال هاى اين نظريه، عبارت اند از: 1 . غير شفّاف كردن سخن پيامبر صلى الله عليه و آله ، ممكن است برخى از اشكالات وارد بر نظريات پيشين را حل كند ؛ ولى نتيجه اى روشن و مشخّص براى ما نخواهد داشت . نتيجه اين نظريه آن است كه پيامبر صلى الله عليه و آله جمله اى مبهم و معمّاگونه فرموده است كه هيچ نقشى در معرفت و عمل جامعه اسلامى نخواهد داشت ! 2 . سخن پيامبر صلى الله عليه و آله براى پى ريزى مسيرى هموار براى رسيدن به هدفى بزرگ است ، يعنى تبعيت مردم از اين رهبران كه موجب راهيابى و هدايت آنان خواهد گشت ، در صورتى كه با فرض نامشخّص بودن آن دوازده نفر ، اين هدف هرگز محقّق نخواهد شد و حتّى موجب سر در گمى آنان در شناخت مقتدا و سوء استفاده دنياطلبان از آن خواهد شد .

نظريه چهارم : خلفاى بنى اميّهخطابى و ابن جوزى گفته اند : مقصود پيامبر صلى الله عليه و آله از خلفاى دوازده گانه ، خلفاى

.


1- .الرجال لابن الغضائري ، ص 52 ، الرقم 9 ، وفيه : الحسن بن أسد .
2- .فتح البارى : ج 13 ص 213 ، مسائل الخلافية ، على آل محسن : ص 8 .

ص: 370

نقد نظريه چهارم

بنى اميّه هستند ؛ زيرا اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله مربوط به زمان پيامبرند و مشمول عنوان خلفاى دوازده گانه نيستند . بنا بر اين خلفاى اربعه ، معاويه و مروان بن حكم ، از اين گروه خارج مى شوند و دوازده نفر باقى خواهند ماند . (1) براى روشن شدن سخن اين دو نفر ، اين نكته را بايد ذكر كنيم كه حاكمان اموى پانزده نفر بوده اند كه دوران حكومت آنان سيزده سال پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله آغاز شده است (چون عثمان در اواخر سال 23 هجرى به خلافت رسيد) . اين دو نفر براى رفع مشكل تعداد افراد بنى اميّه و زمان حكومت آنان ، اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله را به پيامبر خدا ملحق نموده ، شايسته عنوان «خلافة النبىّ» ندانسته اند . در نتيجه ، دوران خلفاى اربعه ، معاويه و مروان بن حكم ، از اين حكم خارج شده و دوازده نفر ذيل آن باقى مانده اند . گفتنى است كه ابن جوزى در ابتداى سخن خويش گفته است كه دستيابى به مدلول اصلى سخن پيامبر صلى الله عليه و آله و فهم آن ، ممكن نيست . (2)

نقد نظريه چهارماشكال هاى اين نظريه، عبارت اند از: 1 . خلفاى چهارگانه ، از عنوان دوازده خليفه خارج شده اند و هيچ استدلالى بر آن ارائه نشده است . 2 . در متون اهل سنّت ، دوران خلافت پيامبر صلى الله عليه و آله تا سى سال پس از ايشان دانسته شده است . پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده است : الخِلافَةُ فى اُمَّتى ثَلاثونَ سَنَةً ثُمَّ مُلكٌ بَعدَ ذلِكَ . (3)

.


1- .اختيار معرفة الرجال ، ص 598 ، الرقم 1119 .
2- .ر . ك : فتح البارى : ج 13 ص 212 .
3- .سنن الترمذى : ج 4 ص 503 ح 2226 ، سنن أبى داوود : ج 4 ص 211 ح 4646 _ 4647 ، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 213 ح 21978 ، السنن الكبرى، نسائى : ج 5 ص 47 ح 8155 ، صحيح ابن حبّان : ج 9 ص 35 ح 6657 ، سلسلة الأحاديث الصحيحة : ج 1 ص 742 ح 459 .

ص: 371

نظريه پنجم : امارت دوازده امير در يك زمان
نقد نظريه پنجم

خلافت ، در امّت من ، سى سال است . سپس ، بعد از آن ، سلطنت است . در حالى كه اين نظريه خلافت را بعد از سال 60 هجرى (مرگ معاويه) تصوير كرده است . 3 . روايت «اثنا عشر خليفة (دوازده خليفه)» ، در مقام ستايش از اين افراد است . طبيعى است كه اين ستايشگرى نمى تواند شامل بنى اميّه گردد كه جنايات متعدّدى را نسبت به اسلام و مسلمانان و جامعه اسلامى مرتكب شده اند ، علاوه بر اين كه احاديث فراوانى نيز در مذمّت آنها صادر شده است . (1) 4 . حَكَم بن ابى العاص و پسر او مروان بن حكم ، به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله به جرم «نفاق» از مدينه تبعيد شدند . آيا عجيب نيست كه او را جزو اصحاب پيامبر بشمُرند و حكومت او را همانند حكومت زمان پيامبر صلى الله عليه و آله بدانند؟!

نظريه پنجم : امارت دوازده امير در يك زمانمُهَلَّب گفته است : گمان غالب ، اين است كه پيامبر _ كه درود و سلام خداوند بر او باد _ از فتنه هاى شگفتى پس از خود ، خبر داده است ، حتّى از اين كه مردم در يك زمان ، داراى دوازده امير مى شوند و اگر جز اين را مى خواست ، مى فرمود : دوازده اميرند كه فلان گونه عمل مى كنند . (2)

نقد نظريه پنجمبه نظر مى رسد مهلّب در صدد توضيح متن منقول در صحيح البخارى بوده و به ساير

.


1- .ر . ك : الغدير : ج 8 ص 248 ، مسائل الخلافية ، على آل محسن : ص 31 _ 35 .
2- .عيون أخبار الرضا عليه السلام ، ج 2 ، ص 70 _ 72 ، ح 1 .

ص: 372

پاسخ به دو اشكال
1 . بيشتر امامان شيعه به خلافت نرسيدند

گزارش هاى دقيق تر و مشروح تر حديث جابر بن سَمُره توجّه نداشته است . متن موجود در صحيح البخارى ، مختصر و مبهم است . در نتيجه ، احتمالات گوناگونى در باره آن متصوّر است . ابن حجر عسقلانى ، در نقد نظريه او به اين نكته اشاره كرده و معتقد است : متون موجود در صحيح مسلم ، مشخّص كرده اند كه در زمان اين دوازده نفر ، اسلام ، عزيز و منيع خواهد بود . آيا مى توان تصوّر كرد كه افتراق دوازده گانه در ميان مسلمانان رُخ دهد و باز هم عزّت اسلام را در پى داشته باشد ؟ (1) با توجّه به دلايل ارائه شده در صفحات پيشين ، حديث «خلفاى دوازده گانه» تنها بر نظريه شيعه دوازده امامى قابل انطباق است و ديگر تحليل ها و نظريه پردازى ها به جهت دارا بودن اشكالات متعدّد ، نادرست اند .

پاسخ به دو اشكالدر باره نظريه اى كه ما در تبيين حديث «خلفاى دوازده گانه» انتخاب كرديم ، دو اشكال بدين شرح قابل طرح است كه همراه با پاسخ آنها ارائه مى گردند :

1 . بيشتر امامان شيعه به خلافت نرسيدنداشكال اوّل ، اين است كه در ميان امامان دوازده گانه اى كه پيروان اهل بيت عليهم السلام به آنها معتقدند ، تنها امام على عليه السلام و امام حسن عليه السلام به خلافت رسيدند . بنا بر اين ، چگونه مى توان آنها را خليفه پيامبر صلى الله عليه و آله شمرد ؟ پاسخ اين اشكال ، اين است كه بر پايه نصوص معتبرى كه بخشى از آنها گذشت ، امامت و خلافت ، منصبى الهى است و پيامبر خدا ، به فرمان خداوند، دوازده تن از

.


1- .ر . ك : فتح البارى : ج 13 ص 211 .

ص: 373

2 . عدم اتّفاق امّت بر خلافت امامان شيعه
اشاره

اهل بيت خود را براى انجام اين مسئوليت تعيين كرده است و تبعيت نكردن اكثر مردم از آنها ، با خلافت واقعى آنها منافاتى ندارد . به تعبير ديگر ، بر پايه احاديث معتبرى كه گذشت ، از جمله حديث «خلفاى دوازده گانه» ، پيامبر خدا خبر از شايستگى امامان اهل بيت عليهم السلام براى خلافت و تعيين آنها به عنوان جانشين خود داده ؛ امّا اين كه مردم مى پذيرند ، يا نمى پذيرند ، موضوع ديگرى است كه در اين باره نيز پيامبر صلى الله عليه و آله در احاديث ديگرى ، حوادثِ آينده امّت اسلامى را پيشگويى كرده و خبر داده كه امّتش با اهل بيت او چه خواهند كرد . (1)

2 . عدم اتّفاق امّت بر خلافت امامان شيعهاشكال دوم ، اين است كه در برخى از گزارش هاى حديث در باره «خلفاى دوازده گانه» ، اين عبارت آمده است : كُلُّهُم تَجتَمِعُ عَلَيهِ الاُمَّةُ . (2) همه آنها ، مورد اتّفاق امّت اند . بديهى است كه هيچ يك از امامان شيعه مورد اتّفاق امّت نبوده اند . بنا بر اين ، چگونه مى توان حديث ياد شده را بر آنان منطبق دانست ؟ پاسخ ، اين است كه : اوّلاً بيشتر احاديثى كه «خلفاى دوازده گانه» را گزارش كرده اند ، فاقد تعبير ياد شده اند و گزارشى كه به اتّفاق امّت بر آنها اشاره كرده ، از اعتبار لازم برخوردار نيست .

.


1- .. ر . ك : همين دانش نامه : ج 10 ص 513 (فصل يازدهم : ستم به اهل بيت عليهم السلام ) و دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج 7 ص 253 (بخش هشتم / فصل يكم : خبر دادن پيامبر صلى الله عليه و آله از شهادت على عليه السلام ) .
2- .. سنن أبى داوود : ج 4 ص 106 ح 4279 .

ص: 374

ثانيا بر فرض كه سند گزارش ياد شده ، صحيح هم باشد ، مدلول ظاهرى آن را نمى توان به پيامبر صلى الله عليه و آله نسبت داد ؛ زيرا واقعيت ندارد ، چون اكثر قريب به اتّفاق زمامداران پس از پيامبر صلى الله عليه و آله مورد اتّفاق امّت نبوده اند . بنا بر اين ، براى تصحيح نسبت اين گزارش به پيامبر صلى الله عليه و آله بايد گفت كه مقصود از آن، خبر دادن از آينده نيست ؛ بلكه توصيه امّت به اتّفاق بر پيروى از آنهاست كه در اين صورت بر مذهب اماميه اثنا عشريه منطبق خواهد شد .

.

ص: 375

دسته بندى احاديث تفسير كننده آيه تطهير

دسته بندى احاديث تفسير كننده آيه تطهيراحاديثى كه مقصود از «اهل بيت» در آيه تطهير را به طور مستقيم و غير مستقيم بيان كرده اند ، به پنج دسته تقسيم مى شوند : دسته اوّل : احاديثى كه در شأن نزول آيه تطهير وارد شده اند . اين احاديث به طور مشخّص و روشن ، گروه خاصّى از خويشان پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله (على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السلام ) را به عنوان مصاديق «اهل بيت» معرّفى و اين عنوان را از ديگر خويشان پيامبر صلى الله عليه و آله ، سلب كرده اند . محدّثان اهل سنّت ، اين دسته از احاديث را از چهار تن از خويشان پيامبر صلى الله عليه و آله (على بن ابى طالب ، حسن بن على ، حسين بن على و على بن الحسين عليهم السلام ) (1) و دو تن از همسران پيامبر صلى الله عليه و آله (امّ سلمه و عايشه) (2) و هفت تن از اصحاب ايشان (ابو سعيد خدرى ، براء بن عازب ، جابر بن عبد اللّه انصارى ، زينب دختر ابو سلمه ، سعد بن ابى وقّاص ، صبيحْ غلام امّ سلمه و عبد اللّه بن جعفر) نقل كرده اند . (3)

.


1- .ر . ك : ص 287 (اهل بيت عليهم السلام / فصل يكم / اهل بيت عليهم السلام و مصداق «اهل بيت») .
2- .ر . ك : ص 231 (اهل بيت عليهم السلام / فصل يكم / همسران پيامبر صلى الله عليه و آله و مصداق «اهل بيت») .
3- .ر . ك : ص 261 (اهل بيت عليهم السلام / فصل يكم / اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله و مصداق اهل بيت عليهم السلام / ابو سعيد خدرى) و ص 265 (براء بن عازب) و ص 267 (جابر بن عبد اللّه ) و ص 271 (زينب دختر ابو سلمة و سعد بن ابى وقّاص) و ص 275 (صُبَيح ، غلام امّ سلمه و عبد اللّه بن جعفر) .

ص: 376

محدّثان شيعه نيز اين دسته از احاديث را از هفت تن از اهل بيت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله (امام على عليه السلام ، امام حسن عليه السلام ، امام حسين عليه السلام ، امام زين العابدين عليه السلام ، امام محمّد باقر عليه السلام ، امام جعفر صادق عليه السلام و امام رضا عليه السلام ) (1) و نيز دو تن از همسران پيامبر صلى الله عليه و آله (امّ سلمه و عايشه) (2) و دو تن از اصحاب ايشان صلى الله عليه و آله (جابر بن عبد اللّه و سعد بن ابى وقّاص 3 ) نقل كرده اند . دسته دوم : احاديثى كه در باره تفسير عملى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از آيه تطهير وارد شده اند؛ احاديثى كه تأكيد مى كنند كه پس از نزول آيه تطهير، ماه ها ، بلكه هر روز هنگام نماز صبح ، پيامبر صلى الله عليه و آله درِ خانه على و فاطمه عليهماالسلاممى آمد و پس از سلام و دعوت آنان به نماز ، آيه تطهير را قرائت مى فرمود . محدّثان بزرگ فريقين ، اين واقعه را از بزرگان اصحاب و اهل بيت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت كرده اند . (3) دسته سوم : احاديثى كه بدون اشاره به آيه تطهير ، مصاديق «اهل بيت» را معرّفى

.


1- .ر . ك : ص 287 (اهل بيت عليهم السلام / فصل يكم / اهل بيت عليهم السلام و مصداق «اهل بيت»)
2- .ر . ك : ص 231 (اهل بيت عليهم السلام / فصل يكم / همسران پيامبر صلى الله عليه و آله و مصداق «اهل بيت»)
3- .ر . ك : ص 301 (اهل بيت عليهم السلام / فصل يكم / درود فرستادن پيامبر صلى الله عليه و آله بر اهل بيت عليهم السلام و ويژه ساختن آنان در فراخوانى به نماز) .

ص: 377

مى كنند . شمار اين دسته از احاديث كه در فصول و ابواب گوناگون اين كتاب خواهند آمد ، بسيار فراوان است . (1) دسته چهارم : احاديثى كه بدون مشخّص كردن مصاديق «اهل بيت» ، فضايل يا حقوقى را براى اين عنوان مطرح مى كنند و احاديثى ديگر كه بدون ذكر اين عنوان ، همان فضايل و حقوق را براى اهل بيت عليهم السلام مطرح مى كنند . براى نمونه ، پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمايد : «هر كه ما اهل بيت را در راه خدا دوست بدارد ، با ما برانگيخته خواهد شد و ما او را با خود به بهشت مى بريم» (2) و در حديثى ديگر ، ايشان دست فرزندانش حسن و حسين عليهماالسلام را مى گيرد و مى فرمايد : «هر كه من و اين دو و والدين اين دو را دوست بدارد ، در روز رستاخيز با من هم منزلت خواهد بود» (3) و در حديثى ديگر مى فرمايد : «شما را در رعايت حقوق اهل بيتم ، به خدا سوگند مى دهم» (4) و در حديث ديگرى مى فرمايد : «خدا را ، خدا را در حقّ عترت و اهل بيتم ! همانا فاطمه پاره تن من است و دو فرزند او دو بازوى من اند و من و شوى او ، همانند پرتويم» . (5) شمار اين دسته از احاديث ، بيش از سه دسته پيشين است كه در بخش هاى مختلف ، شمار قابل توجّهى از آنها را ملاحظه خواهيد كرد . دسته پنجم : احاديثى كه وقتى آنها را در كنار هم مى نهيم ، روشن مى شود كه فرزندان حسين عليه السلام تا امام مهدى عليه السلام ، همگى در حكم «اصحاب كسا» هستند و آيه تطهير، آنها را در بر مى گيرد .

.


1- .ر . ك : ص 263 (اهل بيت عليهم السلام / فصل يكم / اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله و مصداق اهل بيت عليهم السلام / ابو ليلى انصارى) و ص 265 (ثوبان) و ص 267 (جابر بن عبد اللّه ) و ص 277 (عبد اللّه بن عبّاس) .
2- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 10 ص 469 ح 1174 .
3- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 10 ص 467 ح 1170 .
4- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 10 ص 325 ح 821 .
5- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 10 ص 329 ح 833 .

ص: 378

الفصل الثاني : معرفة أهل البيت عليهم السّلام2 / 1قيمَةُ مَعرِفَتِهِمرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن مَنَّ اللّهُ عَلَيهِ بِمَعرِفَةِ أهلِ بَيتي ووَلايَتِهِم ، فَقَد جَمَعَ اللّهُ لَهُ الخَيرَ كُلَّهُ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَعرِفَةُ آلِ مُحَمَّدٍ بَراءَةٌ مِنَ النّارِ ، وحُبُّ آلِ مُحَمَّدٍ جَوازٌ عَلَى الصِّراطِ ، وَالوَلايَةُ لِالِ مُحَمَّدٍ أمانٌ مِنَ العَذابِ . (2)

دلائل الإمامة عن سلمان الفارسي :قالَ لي رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى لَم يَبعَث نَبِيّا ولا رَسولاً إلّا جَعَلَ لَهُ اثنَي عَشَرَ نَقيبا ... . قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، بِأَبي أنتَ واُمّي ، فَما لمِنَ عَرَفَ هؤُلاءِ؟ فَقالَ : يا سَلمانُ ، مَن عَرَفَهُم حَقَّ مَعرِفَتِهِم ، وَاقتَدى بِهِم ، وَوالى وَلِيَّهُم ، وتَبَرَّأَ مِن عَدُوِّهِم ، فَهُوَ وَاللّهِ مِنّا ، يَرِدُ حَيثُ نَرِدُ ، ويَسكُنُ حَيثُ نَسكُنُ . (3)

.


1- .الأمالي للصدوق : ص 561 ح 751 عن أبي قدامة الفداني ، بشارة المصطفى : ص 176 عن أبي ورامة القدائي ، بحار الأنوار : ج 27 ص 88 ح 36 .
2- .الشفا : ج 2 ص 47 ، الصواعق المحرقة : ص 232 ، ينابيع المودّة : ج 3 ص 141 نقلاً عن أبي عبد اللّه محمّد بن علي الحكيم الترمذي في نوادر الاُصول عن المقداد بن الأسود .
3- .دلائل الإمامة : ص 448 ح 424 ، بحار الأنوار : ج 25 ص 6 ح 9 نقلاً عن كتاب المقتضب .

ص: 379

فصل دوم : شناخت اهل بيت عليهم السلام
2 / 1 ارزش شناخت اهل بيت عليهم السلام

فصل دوم : شناخت اهل بيت عليهم السّلام2 / 1ارزش شناخت اهل بيت عليهم السّلامپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه خداوند با شناخت اهل بيت من و ولايت ايشان ، بر او منّت نهاده باشد ، خداوند ، همه خير را براى او گرد آورده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شناخت خاندان محمّد ، برات رهايى از آتش است و دوست داشتن خاندان محمّد ، برگه عبور از صراط است و ولايت خاندان محمّد ، [موجب] امان از عذاب است .

دلائل الإمامة_ به نقل از سلمان فارسى _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من فرمود : «خداوند _ تبارك و تعالى _ پيامبر و رسولى را بر نينگيخت ، مگر آن كه براى او دوازده نقيب قرار داد» . گفتم : اى پيامبر خدا! پدر و مادرم فداى تو باد! براى آن كه ايشان را شناخته، چيست؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اى سلمان! كسى كه ايشان را آن چنان كه بايد ، بشناسد و به آنان اقتدا كند و دوست آنها را دوست بدارد و از دشمنشان بيزارى جويد ، _ به خدا سوگند _ چنين كسى از ماست و هر جا ما فرود آييم ، او فرود خواهد آمد و در جايى سكونت خواهد داشت كه ما هستيم» .

.

ص: 380

الإمام عليّ عليه السلام :أسعَدُ النّاسِ مَن عَرَفَ فَضلَنا ، وتَقَرَّبَ إلَى اللّهِ بِنا ، وأخلَصَ حُبَّنا ، وعَمِلَ بِما إلَيهِ نَدَبنا ، وَانتَهى عَمّا عَنهُ نَهَينا ، فَذاكَ مِنّا ، وهُوَ في دارِ المُقامَةِ مَعَنا . (1)

الإمام الباقر عليه السلام :إنَّما يَعرِفُ اللّهَ عز و جل ويَعبُدُهُ مَن عَرَفَ اللّهَ وعَرَفَ إمامَهُ مِنّا أهلَ البَيتِ . (2)

الكافي عن زرارة :قُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام : أخبِرني عَن مَعرِفَةِ الإِمامِ مِنكُم واجِبَةٌ عَلى جَميعِ الخَلقِ؟ فَقالَ : إنَّ اللّهَ عز و جل بَعَثَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله إلَى النّاسِ أجمَعينَ ، رَسولاً وحُجَّةً للّهِِ عَلى جَميعِ خَلقِهِ في أرضِهِ ، فَمَن آمَنَ بِاللّهِ وبِمُحَمَّدٍ رَسولِ اللّهِ وَاتَّبَعَهُ وصَدَّقَهُ فَإِنَّ مَعرِفَةَ الإِمامِ مِنّا واجِبَةٌ عَلَيهِ . (3)

الكافي عن سالم :سَأَلتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَ مِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ» (4) . قالَ : السّابِقُ بِالخَيراتِ الإِمامُ ، وَالمُقتَصِدُ العارِفُ لِلإِمامِ ، وَالظّالِمُ لِنَفسِهِ الَّذي لا يَعرِفُ الإِمامَ . (5)

الإمام الصادق عليه السلام :خَرَجَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام عَلى أصحابِهِ فَقالَ : أيُّهَا النّاسُ ! إنَّ اللّهَ جَلَّ ذِكرُهُ ما خَلَقَ العِبادَ إلّا لِيَعرِفوهُ ، فَإِذا عَرَفوهُ عَبَدوهُ ، فَإِذا عَبَدوهُ استَغنَوا بِعِبادَتِهِ عَن عِبادَةِ مَن سِواهُ . فَقالَ لَهُ رَجُلٌ : يَا بنَ رَسولِ اللّهِ ، بِأَبي أنتَ واُمّي ، فَما مَعرِفَةُ اللّهِ؟ قالَ : مَعرِفَةُ أهلِ كُلِّ زَمانٍ إمامَهُمُ الَّذي يَجِبُ عَلَيهِم طاعَتُهُ . (6)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 461 ح 3297 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 124 ح 2829 .
2- .الكافي : ج 1 ص 181 ح 4 عن جابر .
3- .الكافي : ج 1 ص 180 ح 3 .
4- .فاطر : 32 .
5- .الكافي : ج 1 ص 214 ح 1 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 130 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 223 ح 35 .
6- .علل الشرائع : ص 9 ح 1 ، كنز الفوائد : ج 1 ص 328 كلاهما عن سلمة بن عطاء ، نزهة الناظر : ص 126 ح 231 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 312 ح 1 .

ص: 381

امام على عليه السلام :نيك بخت ترينِ مردم، كسى است كه فضل ما را شناخت و به وسيله ما به خدا تقرّب جست و محبّت ما را خالص گرداند و به چيزى كه ما به آن مى خوانيم، پرداخت و از آنچه ما باز مى داريم ، دست شست . چنين كسى از ما و در فردوس برين با ماست .

امام باقر عليه السلام :كسى خداوند عز و جل را شناخته و پرستش كرده كه خدا و امام او را كه از ما اهل بيت است ، بشناسد .

الكافى_ به نقل از زراره _ :به امام باقر عليه السلام گفتم : بفرماييد كه آيا شناخت امام از خاندان شما ، بر همه خلايق واجب است؟ فرمود : «همانا خداوند عز و جل محمّد را فرستاده و حجّت الهى براى همه خلايقش در زمين بر انگيخت . پس هر كه به خدا و محمّد ، پيامبر خدا، ايمان آورَد و از او پيروى كند و تصديقش نمايد ، شناخت امامِ خاندان ما بر او واجب خواهد بود» .

الكافى_ به نقل از سالم _ :از امام باقر عليه السلام در باره آيه شريف : «سپس اين كتاب را به آن بندگان خود كه [آنان را] برگزيده بوديم، به ميراث داديم. پس برخى از آنان بر خود ستمكارند و برخى از ايشان ميانه رو، و برخى از آنان در كارهاى نيك به فرمان خدا پيش گام اند» پرسيدم . فرمود : «پيشى گام در كارهاى نيك ، امام است و ميانه رو ، شناسنده امام است ؛ و ستمگرِ بر خويش ، كسى است كه امام را نشناسد» .

امام صادق عليه السلام :حسين بن على عليه السلام به سوى اصحابش آمد و فرمود : «اى مردم! خداوند والا نام ، بندگان را نيافريد ، مگر براى اين كه او را بشناسند . پس هر گاه او را شناختند ، او را خواهند پرستيد و هر گاه او را بپرستند ، با پرستش او، از پرستش جز او ، بى نياز خواهند گشت» . مردى به ايشان گفت : اى فرزند پيامبر خدا! پدر و مادرم فداى تو باد ! شناخت خدا چيست؟ فرمود : «اين كه مردم هر زمان ، امامشان را كه فرمانبرى از او واجب است ، بشناسند» .

.

ص: 382

الأمالي للطوسي عن زرعة :قُلتُ لِلصّادِقِ عليه السلام : أيُّ الأَعمالِ هُوَ أفضَلُ بَعدَ المَعرِفَةِ؟ قالَ : ما مِن شَيءٍ بَعدَ المَعرِفَةِ يَعدِلُ هذِهِ الصَّلاةَ ، ولا بَعدَ المَعرِفَةِ وَالصَّلاةِ شَيءٌ يَعدِلُ الزَّكاةَ ، ولا بَعدَ ذلِكَ شَيءٌ يَعدِلُ الصَّومَ ، ولا بَعدَ ذلِكَ شَيءٌ يَعدِلُ الحَجَّ ، وفاتِحَةُ ذلِكَ كُلِّهِ مَعرِفَتُنا ، وخاتِمَ_تُهُ مَعرِفَتُنا . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :نَحنُ الَّذينَ فَرضَ اللّهُ طاعَتَنا ، لا يَسَعُ النّاسَ إلّا مَعرِفَتُنا ، ولا يُعذَرُ النّاسُ بِجَهالَتِنا ... ومَن لَم يَعرِفنا ولم يُنكِرنا كانَ ضالّاً حَتّى يَرجِعَ إلَى الهُدَى الَّذِي افتَرَضَ اللّهُ عَلَيهِ مِن طاعَتِنَا الواجِبَةِ ، فَإِن يَمُت عَلى ضَلالَتِهِ يَفعَلُ اللّهُ بِهِ ما يَشاءُ . (2)

عنه عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِىَ خَيْرًا كَثِيرًا» (3) _ :طاعَةَ اللّهِ ومَعرِفَةَ الإِمامِ . (4)

عنه عليه السلام_ في دُعاءٍ عَلَّمَهُ زُرارَةَ _ :اللّهُمَّ عَرِّفنينَفسَكَ فَإِنَّكَ إن لَم تُعَرِّفني نَفسَكَ لَم أعرِف نَبِيَّكَ ، اللّهُمَّ عَرِّفني رَسولَكَ فَإِنَّكَ إن لَم تُعَرِّفني رَسولَكَ لَم أعرِف حُجَّتَكَ ، اللّهُمَّ عَرِّفني حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إن لَم تُعَرِّفني حُجَّتَكَ ضَلَلتُ عَن ديني . (5)

الإمام الرضا عليه السلام_ في زِيارَةِ قُبورِ الأَئِمَّةِ عليهم السلام _ :السَّلامُ عَلى مَحالِّ مَعرِفَةِ اللّهِ ... مَن عَرَفَهُم فَقَد عَرَفَ اللّهَ ، ومَن جَهِلَهُم فَقَد جَهِلَ اللّهَ . (6)

.


1- .الأمالي للطوسي : ص 694 ح 1478 ، بحار الأنوار : ج 27 ص 202 ح 71 .
2- .الكافي : ج 1 ص 187 ح 11 عن أبي سلمة ، بحار الأنوار : ج 32 ص 325 ح 300 .
3- .البقرة : 269 .
4- .الكافي : ج 1 ص 185 ح 11 ، المحاسن : ج 1 ص 245 ح 455 ، تفسير العياشي : ج 1 ص 151 ح 496 ، شرح الأخبار : ج 3 ص 578 ح 1347 كلّها عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 24 ص 86 ح 2 .
5- .الكافي : ج 1 ص 337 ح 5 ، كمال الدين : ص 342 ح 24 ، الغيبة للنعماني : ص 166 ح 6 ، إعلام الورى : ج 2 ص 237 كلّها عن زرارة ، بحار الأنوار : ج 52 ص 146 ح 70 .
6- .الكافي : ج 4 ص 578 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 102 ح 178 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 608 ح 3212 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 271 ح 1 وفي الثلاثة الأخيرة «في زيارة الإمام الكاظم عليه السلام » وكلّها عن عليّ بن حسّان ، المقنعة : ص 488 ح 40 ، بحار الأنوار : ج 102 ص 126 ح 1 .

ص: 383

الأمالى، طوسى_ به نقل از زرعه _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : پس از شناخت [خدا]، كدام عمل ها فضيلت بيشترى دارند؟ فرمود : «پس از شناخت ، هيچ چيز ، همسنگ همين نماز نيست و پس از شناخت و نماز ، هيچ چيز ، همسنگ با زكات نيست و پس از اينها چيزى با روزه برابر نيست و پس از اينها چيزى همسنگ با حج نيست و آغاز و پايان همه اينها، شناخت ماست» .

امام صادق عليه السلام :ماييم كسانى كه خداوند ، فرمانبرى از آنها را واجب كرده است . مردم را نرسد ، مگر شناختن ما و مردم در نشناختن ما معذور نيستند ... . هر كه ما را نشناسد و انكارمان هم نكند ، گم راه است تا به هدايتى كه همان وجوب اطاعت از ماست و خداوند بر او واجب نموده ، باز گردد و اگر بر گم راهىِ خويش بميرد ، خداوند با او هر چه خواهد ، مى كند .

امام صادق عليه السلام_ در باره آيه شريف : «و به هر كس حكمت داده شود، به يقين، خيرى فراوان داده شده است» _ :مقصود ، فرمانبرى از خدا و شناخت امام است .

امام صادق عليه السلام_ در دعايى كه به زراره آموخت _ :خدايا! خود را به من بشناسان ؛ زيرا اگر تو خود را به من نشناسانى ، پيامبرت را نخواهم شناخت . خدايا! پيامبرت را به من بشناسان؛ زيرا اگر پيامبرت را به من نشناسانى ، حجّت تو را نخواهم شناخت . خدايا ! حجّت خود را به من بشناسان؛ زيرا اگر حجّت خود را به من نشناسانى ، از دينت به كژراهه خواهم افتاد .

امام رضا عليه السلام_ در زيارت قبور امامان عليهم السلام _ :سلام بر جايگاههاى شناخت الهى ... ! هر كه ايشان را بشناسد ، خداى را شناخته است و هر كه ايشان را نشناسد ، خداى را نشناخته است .

.

ص: 384

2 / 2مَكانَتُهُم2 / 2 _ 1مَثَلُهُم مَثَلُ سَفينَةِ نوحٍ عليه السلامالمستدرك على الصحيحين عن حنش الكنانيّ :سَمِعتُ أبا ذَرٍّ رضى الله عنه يَقولُ _ وهُوَ آخِذٌ بِبابِ الكَعبَةِ _ : مَن عَرَفَني فَأَنَا مَن عَرَفَني ، ومَن أنكَرَني فَأَنَا أبو ذَرٍّ ، سَمِعتُ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله يَقولُ : ألا إنَّ مَثَلَ أهلِ بَيتي فيكُم مَثَلُ سَفينَةِ نوحٍ مِن قَومِهِ ؛ مَن رَكِبَها نَجا ، ومَن تَخَلَّفَ عَنها غَرِقَ . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّما مَثَلي ومَثَلُ أهلِ بَيتي كَسَفينَةِ نوحٍ ؛ مَن رَكِبَها نَجا ، ومَن تَخَلَّفَ عَنها غَرِقَ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَثَلُ أهلِ بَيتي فيكُم كَمَثَلِ سَفينَةِ نوحٍ في قَومِ نوحٍ ؛ مَن رَكِبَها نَجا ومَن تَخَلَّفَ عَنها هَلَكَ . (3)

.


1- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 163 ح 4720 ، المعجم الكبير : ج 3 ص 46 ح 2637 نحوه ، المعجم الأوسط : ج 5 ص 354 ح 5536 ، كنز العمال : ج 12 ص 94 ح 34144 ؛ كمال الدين : ص 239 ح 59 ، الأمالي للطوسي : ص 60 ح 88 عن رافع مولى أبي ذرّ ، بحار الأنوار : ج 23 ص 105 ح 3 نقلاً عن بشارة المصطفى .
2- .تاريخ بغداد : ج 12 ص 91 الرقم 6506 عن أنس بن مالك ، المعجم الكبير : ج 3 ص 45 ح 2636 عن أبي ذرّ ، المعجم الأوسط : ج 6 ص 85 ح 5870 عن أبي سعيد الخدري وليس فيها «مثلي» ، كنز العمّال : ج 12 ص 95 ح 34151 ؛ عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 27 ح 10 عن داود بن سليمان الفراء عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، الغيبة للنعماني : ص 44 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 124 ح 50 .
3- .المعجم الصغير : ج 1 ص 139 ، المعجم الأوسط : ج 5 ص 306 ح 5390 كلاهما عن أبي ذرّ ، المناقب لابن المغازلي : ص 132 ح 173 عن ابن عباس وكلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 12 ص 98 ح 34169 ؛ الطرائف : ص 132 ح 207 ، الثاقب في المناقب : ص 135 كلاهما عن ابن عباس نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 124 ح 49 .

ص: 385

2 / 2 منزلت اهل بيت عليهم السلام
2 / 2 - 1 اهل بيت عليهم السلام ، چونان كشتى نوح عليه السلام

2 / 2منزلت اهل بيت عليهم السّلام2 / 2 _ 1اهل بيت عليهم السلام ، چونان كشتى نوح عليه السلامالمستدرك على الصحيحين_ به نقل از حنش كنانى _ :از ابو ذر ، در حالى كه درِ كعبه را گرفته بود ، شنيدم كه مى گفت : هر كه مرا مى شناسد كه مى شناسد و هر كه مرا نمى شناسد ، بداند كه من ابو ذرم . از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود : «هان ! مَثَل اهل بيت من در ميان شما، چونان كشتى نوح است در ميان قوم اوست . هر كه بر آن سوار ، نجات يافت و هر كه از آن باز مانْد ، غرق گشت» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اهل بيت من ، چونان كشتى نوح است كه هر كس بر آن سوار شد ، نجات يافت و هر كه از آن باز مانْد ، غرق گشت .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اهل بيت من در ميان شما ، چونان كشتى نوح در ميان قوم نوح است كه هر كس بر آن سوار شد ، نجات يافت و هر كه از آن باز مانْد ، نابود گشت .

.

ص: 386

عنه صلى الله عليه و آله :نَحنُ سَفينَةُ النَّجاةِ ؛ مَن تَعَلَّقَ بِها نَجا ، ومَن حادَ عَنها هَلَكَ ، فَمَن كانَ لَهُ إلَى اللّهِ حاجَةٌ فَليَسأَل بِنا أهلَ البَيتِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَثَلُ أهلِ بَيتي فيكُم كَمَثَلِ سَفينهِ نوحٍ؛ مَن رَكِبَها نَجا، ومَن تَخَلَّفَ عَنها زُجَّ فِي النّارِ. (2)

الإمام عليّ عليه السلام :يا كُمَيلُ ، قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لي قَولاً وَالمُهاجِرونَ وَالأَنصارُ مُتَوافِرونَ يَوما بَعدَ العَصرِ ، يَومَ النِّصفِ مِن شَهرِ رَمَضانَ ، قائِما عَلى قَدَمَيهِ فَوقَ مِنبَرِهِ : عَلِيٌّ وَابنايَ مِنهُ الطَّيِّبونَ مِنّي وأنَا مِنهُم ، وهُمُ الطَّيِّبونَ بَعدَ اُمِّهِم ، وهُم سَفينَةٌ ؛ مَن رَكِبَها نَجا ، ومَن تَخَلَّفَ عَنها هَوى ، النّاجي فِي الجَنَّةِ وَالهاوي في لَظى . (3)

عنه عليه السلام :إنَّ الحَسَنَ وَالحُسَينَ سِبطا هذِهِ الاُمَّةِ ، وهُما مِن مُحَمَّدٍ كَمَكانِ العَينَينِ مِنَ الرَّأسِ ، وأمّا أنَا فَكَمَكانِ اليَدَينِ مِنَ البَدَنِ ، وأمّا فاطِمَةُ فَكَمَكانِ القَلبِ مِنَ الجَسَدِ . مَثَلُنا مَثَلُ سَفينَةِ نوحٍ ؛ مَن رَكِبَها نَجا ، ومَن تَخَلَّفَ عَنها غَرِقَ . (4)

عنه عليه السلام :مَنِ اتَّبَعَ أمرَنا سَبَقَ ، مَن رَكِبَ غَيرَ سَفينَتِنا غَرِقَ . (5)

.


1- .فرائد السمطين : ج 1 ص 37 عن أبي هريرة ، إحقاق الحقّ : ج 9 ص 203 نقلاً عن أرجح المطالب .
2- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 27 ح 10 ، صحيفة الرضا عليه السلام : ص 116 ح 77 كلاهما عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 107 ص 190 ؛ ذخائر العقبى : ص 54 ، ينابيع المودّة : ج 2 ص 118 ح 340 نقلاً عن ابن السري وكلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وفيهما بزيادة من تعلّق بها فاز» بعد «نجا» .
3- .بشارة المصطفى : ص 30 عن بصير بن زيد بن أرطاة ، بحار الأنوار : ج 77 ص 276 ح 1 .
4- .كتاب سُليم بن قيس : ج 2 ص 830 ح 40 ، بحار الأنوار : ج 39 ص 353 ح 26 .
5- .غرر الحكم : ج 5 ص 184 ح 7893 و 7894 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 424 ح 7164 و 7165 و ص 453 ح 8140 و 8141 ، تحف العقول : ص 116 ، تفسير فرات : ص 368 ح 499 والأربعة الأخيرة نحوه .

ص: 387

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ما كشتى نجاتيم . هر كه بدان در آويخت ، از خطر نجات يافت و هر كه از آن كناره گرفت ، نابود شد . هر كه از خدا حاجتى دارد ، بايد به وسيله ما اهل بيت بخواهد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اهل بيت من در ميان شما ، همچون كشتى نوح اند كه هر كه بدان سوار ، نجات يافت و هر كه از آن باز مانْد ، به آتش افكنده شد .

امام على عليه السلام :اى كميل! پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، روزى بعد از نماز عصر ، در نيمه ماه رمضان _ در حالى كه مهاجران و انصار گرد آمده بودند _ ، ايستاده بر دو پاى بر منبر ، به من سخنى فرمود كه : «على و دو پسرم از او _ كه [هر سه] پاك اند _ ، از من اند و من از آنهايم . پس از مادرشان ، ايشان هم پاك اند . آنان كشتى اند . هر كه بر آن سوار شود ، نجات مى يابد و هر كه از آن باز مانَد ، فرو مى افتد . نجات يافته [با آن]، در فردوس و فرو افتاده [از آن]، در آتش خواهد بود» .

امام على عليه السلام :حسن و حسين ، دو نوه [پيامبر در] اين امّت اند . آنها نسبت به محمّد، چونان جاى دو چشم اند در سر ، و من چونان جاى دو دستم در پيكر ، و فاطمه چونان قلب براى جسم است . مَثَل ما همچون كشتى نوح است كه هر كس بدان سوار شود ، نجات يافت و هر كه از آن باز مانْد ، غرق شد .

امام على عليه السلام :هر كه از امر ما پيروى كرد ، پيشى گرفت و هر كه به كشتى اى جز كشتى ما سوار شد ، غرق گشت .

.

ص: 388

الإمام زين العابدين عليه السلام :نَحنُ الفُلكُ الجارِيَةُ فِي اللُّجَجِ الغامِرَةِ ، يَأمَنُ مَن رَكِبَها ويَغرَقُ مَن تَرَكَها . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :كانَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام إذا زالَتِ الشَّمسُ صَلّى ثُمَّ دَعا ، ثُمَّ صَلّى عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، شَجَرَةِ النُّبُوَّةِ ، ومَوضِعِ الرِّسالَةِ ، ومُختَلَفِ المَلائِكَةِ ، ومَعدِنِ العِلمِ ، وأهلِ بَيتِ الوَحيِ . اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، الفُلكِ الجارِيَةِ فِي اللُّجَجِ الغامِرَةِ ، يَأمَنُ مَن رَكِبَها ، ويَغرَقُ مَن تَرَكَها ، المُتَقَدِّمُ لَهُم مارِقٌ ، وَالمُتَأَخِّرُ عَنهُم زاهِقٌ ، وَاللّازِمُ لَهُم لاحِقٌ . (2)

2 / 2 _ 2مَثَلُهُم مَثَلُ بابِ حِطَّةٍرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّما مَثَلُ أهلِ بَيتي فيكُم مَثَلُ بابِ حِطَّةٍ 3 في بَني إسرائيلَ ؛ مَن دَخَلَهُ غُفِرَ لَهُ . (3)

.


1- .ينابيع المودّة : ج 1 ص 76 ح 12 و ج 3 ص 359 .
2- .جمال الاُسبوع : ص 251 ، مصباح المتهجّد : ص 361 ح 485 و ص 828 ح 888 ، الإقبال : ج 3 ص 299 كلاهما عن العباس بن مجاهد عن أبيه ، المزار الكبير : ص 400 ح 1 عن العباس بن مجاهد ، بحار الأنوار : ج 87 ص 67 ذيل ح 19 نقلاً عن فلاح السائل .
3- .المعجم الأوسط : ج 6 ص 85 ح 5870 ، المعجم الصغير : ج 2 ص 22 كلاهما عن أبي سعيد الخدري ، الصواعق المحرقة : ص 152 من دون إسنادٍ إلى أحدِ من أهل البيت عليهم السلام ؛ الغيبة للنعماني : ص 44 ح 2 عن محمّد بن الحسين عن أبيه عن جدّه عن الإمام زين العابدين عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 30 ص 40 ح 2 .

ص: 389

2 / 2 - 2 اهل بيت عليهم السلام، به سان باب حِطّه

امام زين العابدين عليه السلام :ماييم كشتى روانِ در درياهاى عميق و گود . هر كه بر آن سوار شود ، ايمن مى مانَد و هر كه از آن چشم پوشد ، غرق مى شود .

امام صادق عليه السلام :چون ظهر مى شد ، على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام نماز مى گزارد و دعا مى كرد . سپس به پيامبر صلى الله عليه و آله درود مى فرستاد و مى فرمود : «خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد _ كه درخت نبوّت و جايگاه رسالت و مكان آمد و شد فرشتگان و كان دانش و اهل بيت وحى اند _ ، درود فرست . خدايا ! درود فرست بر محمّد و خاندان محمّد ، كشتى روان در درياهاى عميق و گود . هر كس بدان سوار شود ، ايمنى مى يابد و هر كه از آن چشم پوشد ، غرق مى شود . هر كه از ايشان پيشى گيرد ، از دين بيرون رفته است و هر كه از ايشان عقب مانَد ، نابود مى شود و هر كه همواره با ايشان باشد ، به مقصد مى رسد» .

2 / 2 _ 2اهل بيت عليهم السلام ، به سان باب حِطّهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مَثَل اهل بيت من در ميان شما ، همچون باب حِطّه 1 است در ميان بنى اسرائيل . هر كس از آن وارد شود ، آمرزيده مى گردد .

.

ص: 390

عنه صلى الله عليه و آله :مَن دانَ بِديني وسَلَكَ مِنهاجي وَاتَّبَعَ سُنَّتي ، فَليَدِن بِتَفضيلِ الأَئِمَّةِ مِن أهلِ بَيتي عَلى جَميعِ اُمَّتي ؛ فَإِنَّ مَثَلَهُم في هذِهِ الاُمَّةِ مَثَلُ بابِ حِطَّةٍ في بَني إسرائيلَ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :الأَئِمَّةُ بَعدِي اِثنا عَشَرَ ، تِسعَةٌ مِن صُلبِ الحُسَينِ عليه السلام ، تاسِعُهُم قائِمُهُم ، ألا إنَّ مَثَلَهُم فيكُم مَثَلُ سَفينَةِ نوحٍ ؛ مَن رَكِبَها نَجا ومَن تَخَلَّفَ عَنها هَلَكَ ، ومَثَلُ بابِ حِطَّةٍ في بَني إسرائيلَ . (2)

كنز العمّال عن عبّاد بن عبداللّه الأسدي :بَينا أنَا عِندَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام فِي الرَّحبَةِ ، إذ أتاهُ رَجُلٌ فَسَأَلَهُ عَن هذِهِ الآيَةِ : «أَفَمَن كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِّنْهُ» (3) ، فَقالَ : ما مِن رَجُلٍ مِن قُرَيشٍ جَرَت عَلَيهِ المَواسي إلّا قَد نَزَلَت فيهِ طائِفَةٌ مِنَ القُرآنِ ، وَاللّهِ وَاللّهِ! لَأَن يَكونوا يَعلَموا ما سَبَقَ لَنا أهلَ البَيتِ عَلى لِسانِ النَّبِيِّ الاُمِّيِّ صلى الله عليه و آله ، أحَبُّ إلَيَّ مِن أن يَكونَ لي مِل ءُ هذِهِ الرَّحبَةِ ذَهَبا وفِضَّةً ، وَاللّهِ إنَّ مَثَلَنا في هذِهِ الاُمَّةِ كَمَثَلِ سَفينَةِ نوحٍ في قَومِ نوحٍ ، و إنَّ مَثَلَنا في هذِهِ الاُمَّةِ كَمَثَلِ بابِ حِطَّةٍ في بَني إسرائيلَ . (4)

.


1- .الأمالي للصدوق : ص 133 ح 126 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 156 كلاهما عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 23 ص 119 ح 39 .
2- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 1 ص 295 ، كفاية الأثر : ص 38 كلاهما عن أبي ذرّ ، بحار الأنوار : ج 36 ص 293 ح 123 .
3- .هود : 17 .
4- .كنز العمّال : ج 2 ص 434 ح 4429 نقلاً عن أبي سهل القطّان في أماليه وابن مردويه ؛ الأمالي للمفيد : ص 145 ح 5 ، تفسير فرات : ص 198 ح 242 و ص 190 ح 243 كلّها عن عبّاد بن عبد اللّه ، شرح الأخبار : ج 2 ص 480 ح 843 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 35 ص 390 ح 9 .

ص: 391

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه دين مرا در پيش گرفت و روش مرا پيمود و از سنّت من پيروى كرد ، بايد برترى امامان اهل بيت مرا بر همه امّت باور داشته باشد . مَثَل آنها در ميان اين امّت، همچون باب حطّه در ميان بنى اسرائيل است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امامان پس از من ، دوازده تن اند ؛ نُه تن از پشت حسين عليه السلام كه نهمين ايشان ، قائم آنهاست . هان ! مَثَل آنها در ميان شما ، همچون كشتى نوح است كه هر كس بر آن سوار شود ، نجات يافت و هر كه از آن باز مانْد ، نابود شد . آنها همچون باب حطّه در ميان بنى اسرائيل اند .

كنز العمّال_ به نقل از عبّاد بن عبد اللّه اسدى _ :در حياط ، نزد على بن ابى طالب عليه السلام نشسته بودم كه مردى آمد و مفهوم آيه : «آيا كسى كه از جانب پروردگارش بر حجّتى روشن است و شاهدى از [خويشان] او پيرو آن است» را از ايشان جويا شد . امام عليه السلام در پاسخ آن مرد فرمود : «در قريش ، مردى در برابر تيغ قرار نگرفته (پا به كارزار نگذاشته) ، مگر آن كه بخشى از قرآن در حقّ او نازل شده است . به خدا سوگند ، به خدا سوگند اگر آنچه را كه در حقّ ما اهل بيت بر زبان پيامبر اُمّى صلى الله عليه و آله جارى شده مى دانستند ، اين براى من محبوب تر بود از آن كه اين حياط، براى من پر از زر و سيم گردد . به خدا سوگند ، مَثَل ما در ميان اين امّت ، چونان كشتى نوح در ميان قوم نوح است و ما در ميان اين امّت، همچون باب حطّه در ميان بنى اسرائيل هستيم» .

.

ص: 392

كفاية الأثر عن أبي سعيد الخدري :صَلّى بِنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله الصَّلاةَ الاُولى ، ثُمَّ أقبَلَ بِوَجهِهِ الكَريمِ عَلَينا فَقالَ : مَعاشِرَ أصحابي ، إنَّ مَثَلَ أهلِ بَيتي فيكُم مَثَلُ سَفينَةِ نوحٍ وبابِ حِطَّةٍ في بَني إسرائيلَ ، فَتَمَسَّكوا بِأَهلِ بَيتي بَعدي وَالأَئِمَّةِ الرّاشِدينَ مِن ذُرِّيَّتي ، فَإِنَّكُم لَن تَضِلّوا أبَدا . فَقيلَ : يا رَسولَ اللّهِ ، كَمِ الأَئِمَّةُ بَعدَكَ ؟ فَقالَ : اِثنا عَشَرَ مِن أهلِ بَيتي _ أو قالَ : مِن عِترَتي _ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :نَحنُ بابُ حِطَّةٍ وهُوَ بابُ السَّلامِ ، مَن دَخَلَهُ نَجا ، ومَن تَخَلَّفَ عَنهُ هَوى . (2)

عنه عليه السلام :ألا إنَّ العِلمَ الَّذي هَبَطَ بِهِ آدَمُ ، وجَميعَ ما فُضِّلَت بِهِ النَّبِيّونَ إلى خاتَمِ النَّبِيِّينَ وَ المُرسَلينَ في عِترَةِ خاتَمِ النَّبِيِّينَ وَالمُرسَلينَ ، فَأَينَ يُتاهُ بِكُم ، وأينَ تَذهَبونَ ؟ يا مَعاشِرَ مَن نُسِخَ مِن أصلابِ أصحابِ السَّفينَةِ! فَهذا مَثَلُ ما فيكُم ، فَكَما نَجا في هاتيكَ مِنهُم مَن نَجا ، وكَذلِكَ يَنجو في هذِهِ مِنكُم مَن نَجا ، ورَهنُ ذِمَّتي ، ووَيلٌ لِمَن تَخَلَّفَ عَنهُم ، إنَّهُم فيكُم كَأَصحابِ الكَهفِ ، ومَثَلُهُم بابُ حِطَّةٍ ، وهُم بابُ السِّلم ، فَ_ «ادْخُلُواْ فِى السِّلْمِ كَآفَّةً وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ» (3) . (4)

.


1- .كفاية الأثر : ص 33 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 293 ح 120 .
2- .الخصال : ص 626 ح 10 ، تحف العقول : ص 115 ، تفسير فرات : ص 367 ح 499 ، غرر الحكم : ج 6 ص 186 ح 10002 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 499 ح 9205 ، بحار الأنوار : ج 10 ص 104 ح 1 .
3- .البقرة : 208 .
4- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 102 ح 300 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام ، الغيبة للنعماني : ص 44 ، المسترشد : ص 406 كلاهما نحوه .

ص: 393

كفاية الأثر_ به نقل از ابو سعيد خدرى _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با ما نماز ظهر گزارْد و سپس چهره شريفش را به سوى ما گرداند و فرمود : «اى گروه اصحاب من! اهل بيت من در ميان شما، همچون كشتى نوح و باب حطّه در ميان بنى اسرائيل اند . پس از من، به اهل بيت من و امامان ره يافته از ذرّيه من چنگ در زنيد كه هرگز گم راه نشويد» . گفته شد : اى پيامبر خدا! شمار امامانِ پس از تو ، چند است؟ فرمود : «دوازده تن از اهل بيت من» يا فرمود : «از عترت من» .

امام على عليه السلام :ما باب حطّه هستيم و آن ، باب السلام است . هر كه به آن وارد شود ، نجات مى يابد و هر كه از آن كنار مانَد ، هلاك مى شود .

امام على عليه السلام :هان ! علمى كه آدم آن را فرود آورد و هر آنچه پيامبران تا واپسينِ ايشان بدان ترجيح داده مى شوند ، در عترت خاتم پيامبران و رسولان قرار دارد . پس به كدام سو، شما را سرگردان كرده اند؟ و به كجا روانيد؟ اى منسوخ شدگان نسل اصحاب كشتى! اين ، نمونه آن چيزى است كه در ميان شماست . همان گونه كه نجات يافتگان از ميان آنان [با سوار شدن بر كشتى] نجات يافتند، همين طور كسى از شما نجات پيدا مى كند [كه بر گروه اهل بيت وارد شود]. ذمّه من، گرو [اين گفته ام ]است . واى بر كسى كه از اهل بيت روى گرداند . آنان در ميان شما، همچون اصحاب كهف اند و مَثَل آنان، چونان باب حطّه است . آنها دروازه سلامت اند در سخن خداوند متعال : «اى كسانى كه ايمان آورديد ! پس همگى به سلامت وارد شويد و گام هاى شيطان را پيروى مكنيد» .

.

ص: 394

الإمام الباقر عليه السلام :نَحنُ بابُ حِطَّتِكُم . (1)

2 / 2 _ 3مَثَلُهُم مَثَلُ بَيتِ اللّهِ عز و جلرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لِعَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام _ :مَثَلُكُم يا عَلِيُّ مَثَلُ بَيتِ اللّهِ الحَرامِ ، مَن دَخَلَهُ كانَ آمِناً ، فَمَن أحَبَّكُم ووالاكُم كانَ آمِنا مِن عَذابِ النّارِ ، ومَن أبغَضَكُم اُلقِيَ فِي النّارِ . يا عَلِيُّ «وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً» (2) ومَن كانَ لَهُ عُذرٌ فَلَهُ عُذرُهُ ، ومَن كانَ فَقيرا فَلَهُ عُذرُهُ ، ومَن كانَ مَريضا فَلَهُ عُذرُهُ ، وإنَّ اللّهَ لا يَعذِرُ غَنِيّا ولا فَقيرا ، ولا مَريضا ولا صَحيحا ، ولا أعمى ولا بَصيرا في تَفريطِهِ في مُوالاتِكُم ومَحَبَّتِكُم . (3)

2 / 2 _ 4مَثَلُهُم مَثَلُ النُّجومِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :النُّجومُ أمانٌ لِأَهلِ الأَرضِ مِنَ الغَرَقِ ، وأهلُ بَيتي أمانٌ لِاُمَّتي مِنَ الِاختِلافِ ، فَإِذا خالَفَتها قَبيلَةٌ مِنَ العَرَبِ ، اختَلَفوا فَصاروا حِزبَ إبليسَ . (4)

.


1- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 45 ح 47 عن سليمان الجعفري عن الإمام الرضا عليه السلام ، مجمع البيان : ج 1 ص 247 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 122 ح 46 .
2- .آل عمران : 97 .
3- .خصائص الأئمّة : ص 77 عن عيسى بن المنصور عن الإمام العسكريّ عن آبائه عليهم السلام .
4- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 162 ح 4715 عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 13 ص 102 ح 34189 .

ص: 395

2 / 2 - 3 اهل بيت عليهم السلام ، مانند بيت خدا
2 / 2 - 4 اهل بيت عليهم السلام ، همچون ستارگان

امام باقر عليه السلام :ما باب حطّه شماييم .

2 / 2 _ 3اهل بيت عليهم السلام ، مانند خانه خداپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به على بن ابى طالب عليه السلام _ :اى على! شما همانند بيت اللّه الحرام هستيد كه هر كس وارد آن شود ، ايمن گردد . پس هر كه شما را دوست بدارد و از مواليان شما شود ، از عذاب آتش در امان خواهد بود و هر كه به شما كينه ورزد ، به آتش افكنده مى شود . اى على! «حجّ آن خانه، بر عهده مردم است، [البتّه بر] كسى كه بتواند به سوى آن راه يابد» . پس هر كه عذرى دارد، كه دارد، و هر كه كم توشه است ، عذر او كم توشگى است و هر كه بيمار است ، عذرش بيمارى اوست ؛ ولى خداوند ، در خصوص كوتاهى كردن در موالات و دوستى آنان ، نه عذر توانگر را مى پذيرد ، نه عذر فقير را و نه عذر بيمار و تن درست و نه عذر كور و بينا را .

2 / 2 _ 4اهل بيت عليهم السلام ، همچون ستارگانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ستارگان، موجب امنيت ساكنان زمين از غرق شدن هستند و اهل بيت من ، موجب ايمنى امّت من از اختلاف هستند . پس هر گاه قبيله اى از عرب با آنها به مخالفت برخاستند و امّتْ اختلاف يافتند ، ديگر حزب شيطان گشته اند .

.

ص: 396

عنه صلى الله عليه و آله :يا عَلِيُّ ... مَثَلُكَ ومَثَلُ الأَئِمَّةِ مِن وُلدِكَ بَعدي مَثَلُ سَفينةِ نوحٍ ، مَن رَكِبَها نَجا ، ومَن تَخَلَّفَ عَنها غَرِقَ ، ومَثَلُكُم كَمَثَلِ النُّجومِ ، كُلَّما غابَ نَجمٌ طَلَعَ نَجمٌ ، إلى يَومِ القِيامَةِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَثَلُهُم [أهلِ بَيتي] في اُمَّتي كَمَثَلِ نُجومِ السَّماءِ ، كُلَّما غابَ نَجمٌ طَلَعَ نَجمٌ ، إنَّهُم أئِمَّةٌ هُداةٌ مَهدِيّونَ ، لا يَضُرُّهُم كَيدُ مَن كادَهُم ، ولا خِذلانُ مَن خَذَلَهُم ، بَل يَضُرُّ اللّهُ بِذلِكَ مَن كادَهُم وخَذَلَهُم ، هُم حُجَجُ اللّهِ في أرضِهِ ، وشُهَداؤُهُ عَلى خَلقِهِ ، مَن أطاعَهُم أطاعَ اللّهَ ، ومَن عَصاهُم عَصَى اللّهَ . هُم مَعَ القُرآنِ وَالقُرآنُ مَعَهُم ، لا يُفارِقُهُم ولا يُفارِقونَهُ حَتّى يَرِدوا عَلَيَّ حَوضي . وأوَّلُ الأَئِمَّةِ أخي عَلِيٌّ خَيرُهُم ، ثُمَّ ابني حَسَنٌ ، ثُمَّ ابني حُسَينٌ ، ثُمَّ تِسعَةٌ مِن وُلدِ الحُسَينِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :ألا إنَّ مَثَلَ آلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله كَمَثَلِ نُجومِ السَّماءِ ، إذا خَوى نَجمٌ طَلَعَ نَجمٌ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :لَيسَ مِن عالِمٍ يَموتُ ويَترُكُ خَلَفا إلّا نَحنُ ، كُلَّما ذَهَبَ مِنّا عالِمٌ طَلَعَ مَكانَهُ عالِمٌ ، نَحنُ النُّجومُ فِي السَّماءِ . (4)

.


1- .كمال الدين : ص 241 ح 65 ، الأمالي للصدوق : ص 342 ح408 ، بشارة المصطفى : ص 32 ، جامع الأخبار : ص 53 ح 59 ، مئة منقبة : ص 65 كلّها عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 23 ص 126 ح 53 .
2- .الغيبة للنعماني : ص 84 ح 12 عن سُليم بن قيس عن الإمام عليّ عليه السلام ، الفضائل : ص 114 عن أبي ذرّ والمقداد وسلمان عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، كتاب سُليم بن قيس : ج 2 ص 686 ح 14 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، مشارق أنوار اليقين : ص 192 عن سُليم بن قيس ، بحار الأنوار : ج 36 ص 278 ح 98 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 100 ، بحار الأنوار : ج 34 ص 215 ح 990 .
4- .جامع الأحاديث للقمّي : ص 249 عن حصين بن مخارق .

ص: 397

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى على! ... مَثَل تو و امامان از نسل تو پس از من ، همچون كشتى نوح است كه هر كس بر آن سوار شد ، رهايى يافت و هر كه از آن باز ماند ، غرق گشت و مَثَل شما، همچون اختران است كه هر گاه يكى ناپديد شود، ديگرى پيدا مى گردد تا به روز رستاخيز .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مَثَل ايشان (اهل بيت من) در ميان امّتم ، همچون ستارگان سپهر است كه هر گاه يكى از آنها ناپديد شود ، ديگرى پيدا آيد . آنها امامانى ره نما و ره يافته اند . نه كينه كسى كه بديشان كينه ورزد و نه ترك يارى كسانى كه از يارى ايشان دريغ ورزند ، به آنها زيان نمى رساند ؛ بلكه خداوند به كسانى كه كينه آنها را در دل دارند و از يارى كردن ايشان دريغ مى ورزند ، زيان مى رساند . آنها حجّت هاى خدا بر زمين و گواهان اويند بر خلقش . هر كس از آنها فرمان بَرد ، از خدا فرمان برده است و هر كه از ايشان سر پيچد ، از خدا سر پيچيده است . آنها با قرآن اند و قرآن با آنهاست . نه قرآن از آنها جدايى مى پذيرد و نه آنان از قرآن جدايى مى پذيرند ، تا آن كه در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند . نخستين امام ، برادرم على است كه بهترين آنهاست ، سپس فرزندم حسن و پس از او فرزندم حسين و در پى ايشان ، نُه تن از فرزندان حسين .

امام على عليه السلام :هان ! خاندان محمّد ، همچون اختران آسمان اند كه هر گاه يكى ناپديد شود ، ديگرى پيدا مى آيد .

امام صادق عليه السلام :عالِمى نيست كه بميرد و جانشينى از خود گذارد ، مگر ما . پس هر گاه عالِمى از ما برود ، ديگرى در جايگاه او ظهور مى كند . ما ستارگان در آسمان هستيم .

.

ص: 398

2 / 2 _ 5مَثَلُهُم مَثَلُ الرَّأسِ وَالعَينَينِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :اِجعَلوا أهلَ بَيتي مِنكُم مَكانَ الرَّأسِ مِنَ الجَسَدِ ، ومَكانَ العَينَينِ مِنَ الرَّأسِ ، فَإِنَّ الجَسَدَ لا يَهتَدي إلّا بِالرَّأسِ ، ولا يَهتَدِي الرَّأسُ إلّا بِالعَينَينِ . (1)

2 / 3مكانَتُهُم يَومَ القِيامَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أوَّلُ مَن يَرِدُ عَلَيَّ الحَوضَ أهلُ بَيتي ومَن أحَبَّني مِن اُمَّتي . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :أوَّلُكُم وارِدا عَلَيَّ الحَوضَ ، أوَّلُكُم إسلاما : عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :دَخَلَ عَلَيَّ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وأنَا نائِمٌ عَلَى المَنامَةِ ، فَاستَسقَى الحَسَنُ _ أوِ الحُسَينُ _ فَقامَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إلى شاةٍ لَنا بَكيءٍ (4) فَحَلَبَها فَدَرَّت ، فَجاءَهُ الحَسَنُ فَنَحّاهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله ، فَقالَت فاطِمَةُ : يا رَسولَ اللّهِ ، كَأَنَّهُ أحَبُّهُما إلَيكَ ؟ قالَ : لا ، ولكِنَّهُ استَسقى قَبلَهُ ، ثُمَّ قالَ : إنّي وإيّاكِ وهذَينِ وهذَا الراقِدَ في مَكانٍ واحِدٍ يَومَ القِيامَةِ . (5)

.


1- .الأمالي للطوسي : ص 482 ح 1053 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 35 ، شرح الأخبار : ج 2 ص 269 ح 574 وفيه «أنزلوا آل محمّد» بدل «اجعلوا أهل بيتي» وكلّها عن أبي ذرّ ، كفاية الأثر : ص 111 عن واثلة بن الأسقع نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 121 ح 43 .
2- .السنّة لابن أبي عاصم : ص 334 ح 748 عن سفيان بن الليل عن الحسن عن الإمام عليّ عليه السلام ، الاوائل للطبراني : ص 66 ح 38 عن سفيان بن الليل عن الإمام الحسن عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، كنز العمّال : ج 12 ص 100 ح 34178 ؛ الملاحم والفتن : ص 229 ح 331 ، المناقب للكوفي : ج 2 ص 129 ح 614 كلاهما عن سفيان عن الإمام الحسن عن أبيه عنه عليهم السلام .
3- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 147 ح 4662 ، تاريخ بغداد : ج 2 ص 81 الرقم 459 ، المناقب لابن المغازلي : ص 16 ح 22 ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 4 ص 117 كلّها عن سلمان ، كنز العمّال : ج 11 ص 616 ح 32991 .
4- .بَكَأَتِ الناقَةُ والشّاةُ تبكأُ بَكْأً ... وهي بَكي و بَكيئَةٌ : قلّ لبنها ، وقيل: انقطع (لسان العرب : ج 1 ص 34 «بكأ») .
5- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 217 ح 792 ، اُسد الغابة : ج 7 ص 220 الرقم 7183 كلاهما عن عبدالرحمن الأزرق ، المعجم الكبير : ج 3 ص 41 ح 2622 ، مسند الطيالسي : ص 26 ح 190 كلاهما عن أبي فاختة نحوه ، كنز العمّال : ج 13 ص 638 ح 37612 ؛ كتاب سُليم بن قيس : ج 2 ص 732 ح 21 عن سليم نحوه ، بحار الأنوار : ج 37 ص 72 ح 39 نقلاً عن العمدة .

ص: 399

2 / 2 - 5 اهل بيت عليهم السلام ، به منزله سر و دو چشم
2 / 3 منزلت اهل بيت عليهم السلام در روز رستاخيز

2 / 2 _ 5اهل بيت عليهم السلام ، به منزله سر و دو چشمپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اهل بيت مرا نسبت به خود (امّت)، همچون سر بدانيد براى پيكر و دو چشم براى سر ، كه پيكر ، جز با سر ، ره نمى يابد و سر ، جز با چشم ، هدايت نمى شود .

2 / 3منزلت اهل بيت عليهم السّلام در روز رستاخيزپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نخستين كسى كه در كنار حوض كوثر بر من وارد مى شود ، اهل بيت من و كسانى از امّت من اند كه مرا دوست دارند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نخستين كسى از شما كه در كنار حوض كوثر بر من وارد مى شود ، على بن ابى طالب است ؛ نخستين كسى از شما كه اسلام آورده است .

امام على عليه السلام :پيامبر صلى الله عليه و آله بر من وارد شد ، در حالى كه در بستر خفته بودم . حسين ، آب خواست . پيامبر صلى الله عليه و آله به سوى گوسفندمان رفت كه شيرش كم شده بود . پيامبر صلى الله عليه و آله آن را دوشيد و شير از پستانش جارى شد . حسن به سوى پيامبر صلى الله عليه و آله رفت ؛ ولى پيامبر او را دور كرد . فاطمه گفت : اى پيامبر خدا! گويى آن يكى را بيشتر دوست مى دارى؟ فرمود : «چنين نيست ؛ بلكه او زودتر آب خواسته بود» . سپس فرمود : «من و تو و اين دو و اين كه در بستر است ، در روز رستاخيز در يك جا خواهيم بود» .

.

ص: 400

عنه عليه السلام :أخبَرَني رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أنَّ أوَّلَ مَن يَدخُلُ الجَنَّةَ أنَا وفاطِمَةُ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ ، قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، فَمُحِبّونا ؟ قالَ : مِن وَرائِكُم . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أنَا وعَلِيٌّ وفاطِمَةُ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ يَومَ القِيامَةِ في قُبَّةٍ تَحتَ العَرشِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :الوَسيلَةُ دَرَجَةٌ عِندَ اللّهِ لَيسَ فَوقَها دَرَجَةٌ ، فَسَلُوا اللّهَ أن يُؤتِيَنِي الوَسيلَةَ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :قالَ النَّبيُّ صلى الله عليه و آله : فِي الجَنَّةِ دَرَجَةٌ تُدعَى «الوَسيلَةَ» فَإِذا سَأَلتُمُ اللّهَ فَسَلوا لِيَ الوَسيلَةَ ، قالوا : يا رَسولَ اللّهِ ، مَن يَسكُنُ مَعَكَ [فيها] (4) ؟ قالَ : عَلِيٌّ وفاطِمَةُ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ . (5)

.


1- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 164 ح 4723 ، تاريخ دمشق : ج 14 ص 169 ح 3509 نحوه وكلاهما عن سلمان ، ذخائر العقبى : ص 214 ، كنز العمّال : ج 12 ص 98 ح 34166 ؛ بشارة المصطفى : ص 46 عن عاصم بن ضمرة ، بحار الأنوار : ج 68 ص 127 ح 56 .
2- .كنز العمّال : ج 12 ص 100 ح 34177 نقلاً عن الطبرانيّ عن أبي موسى و ص 98 ح 34167 نقلاً عن ابن عساكر ، المناقب للخوارزمي : ص 303 ح 298 كلاهما عن عمر نحوه ؛ بشارة المصطفى : ص 48 عن عمر نحوه ، شرح الأخبار : ج 3 ص 4 ح 914 عن أبي موسى الأشعري .
3- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص 165 ح 11783 ، المعجم الأوسط : ج 1 ص 89 ح 263 كلاهما عن أبي سعيد الخدري و ج 4 ص 184 ح 3923 عن أبي هريرة ، المعجم الكبير : ج 12 ص 66 ح 12554 عن ابن عبّاس و كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 14 ص 401 ح 39071 و راجع : صحيح البخاري : ج 1 ص 222 ح 589 .
4- .ما بين المعقوفين أثبتناه من المصادر الاُخرى لاقتضاء السياق لها .
5- .تفسير ابن كثير : ج 3 ص 98 ، المناقب لابن المغازلي : ص 247 ح 295 نحوه و كلاهما عن الحارث ، كنز العمّال : ج 12 ص 103 ح 34195 نقلاً عن ابن مردويه ؛ بشارة المصطفى : ص 270 ، كشف اليقين : ص 440 ح 545 كلاهما عن الحارث عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه وراجع : معاني الأخبار : ص 116 ح 1 وبصائر الدرجات : ص 416 ح 11 وشواهد التنزيل : ج 1 ص 446 ح 474 .

ص: 401

امام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مرا آگاهانيد كه نخستين كسانى كه به بهشت وارد مى شوند ، منم و فاطمه ، حسن و حسين . گفتم : اى پيامبر خدا! دوستداران ما، چه؟ فرمود : «پشت سر شما به بهشت وارد خواهند شد» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من و على و فاطمه و حسن و حسين ، روز رستاخيز در خانه اى گنبدى زير عرش قرار داريم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :«وسيله» ، درجه اى است نزد خدا كه بالاتر از آن درجه اى نيست . پس ، از خدا بخواهيد كه به من «وسيله» دهد .

امام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «در بهشت ، جايگاهى است كه وسيله خوانده مى شود . پس هر گاه از خدا چيزى خواستيد ، براى من هم وسيله بخواهيد» . گفتند : اى پيامبر خدا! چه كسى با تو در آن جا خواهد بود؟ فرمود : «على و فاطمه و حسن و حسين» .

.

ص: 402

عنه صلى الله عليه و آله :وَسَطُ الجَنَّةِ لي ولِأَهلِ بَيتي . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :أنَا الشَّجَرَةُ ، وفاطِمَةُ فَرعُها ، وعَلِيٌّ لِقاحُها ، وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ ثَمَرَتُها ، وشيعَتُنا وَرَقُها ، وأصلُ الشَّجَرَةِ في جَنَّةِ عَدنٍ ، وسائِرُ ذلِكَ في سائِرِ الجَنَّةِ . (2)

مسند ابن حنبل عن حذيفة :سَأَلَتني اُمّي : مُنذُ مَتى عَهدُكَ بِالنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ؟ فَقُلتُ لَها : مُنذُ كَذا وكَذا ، فَنالَت مِنّي وسَبَّتني ، فَقُلتُ لَها : دَعيني ، فَإِنّي آتِي النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَاُصَلّي مَعَهُ المَغرِبَ ، ثُمَّ لا أدَعُهُ حَتّى يَستَغفِرَ لي ولَكِ . قالَ : فَأَتَيتُ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَصَلَّيتُ مَعَهُ المَغرِبَ ، فَصَلَّى النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله العِشاءَ ، ثُمَّ انفَتَلَ فَتَبِعتُهُ فَعَرَضَ لَهُ عارِضٌ فَناجاهُ ، ثُمَّ ذَهَبَ ، فَأَتبَعتُهُ فَسَمِعَ صَوتي ، فَقالَ : مَن هذا ؟ فَقُلتُ : حُذَيفَةُ ، قالَ : ما لَكَ ؟ فَحَدَّثتُهُ بِالأَمرِ ، فَقالَ : غَفَرَ اللّهُ لَكَ ولِاُمِّكَ . ثُمَّ قالَ : أما رَأَيتَ العارِضَ الَّذي عَرَضَ لي قُبَيلُ ؟ قُلتُ : بَلى ، قالَ : فَهُوَ مَلَكٌ مِنَ المَلائِكَةِ لَم يَهبِطِ الأَرضَ قَبلَ هذِهِ اللَّيلَةِ ، فَاستَأذَنَ رَبَّهُ أن يُسَلِّمَ عَلَيَّ ويُبَشِّرَني أنَّ الحَسَنَ وَالحُسَينَ سَيِّدا شَبابَ أهلِ الجَنَّةِ ، وأنَّ فاطِمَةَ سَيِّدَةُ نِساءِ أهلِ الجَنَّةِ رَضِيَ اللّهُ عَنهُم . (3)

.


1- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 68 ح 314 عن الحسن بن عبداللّه التميميّ عن أبيه عن الإمام الرضا عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 8 ص 178 ح 131 .
2- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 174 ح 4755 عن مينا بن أبي مينا مولى عبد الرحمن بن عوف ، تاريخ دمشق : ج 14 ص 168 ح 3507 عن عبد الرحمن بن عوف نحوه ؛ الأمالي للطوسي : ج 610 ح 1262 عن مينا بن أبي مينا مولى عبد الرحمن بن عوف و ص 611 ح 1263 عن جابر بن عبد اللّه و ح 1264 عن عبّاد بن صهيب عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 35 ص 31 ح 27 .
3- .مسند ابن حنبل: ج 9 ص 91 ح 23389 ، سنن الترمذي : ج 5 ص 660 ح 3781 نحوه ، السنن الكبرى للنسائي : ج 5 ص 80 ح 8298 ، الأمالي للمفيد : ص 23 ح 4 وفيه ذيله من «أما رأيت العارض» ، بشارة المصطفى : ص 276 نحوه .

ص: 403

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مركز بهشت ، از آنِ من و اهل بيت من است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من درخت هستم و فاطمه شاخه آن است و على ، لقاح (مايه بارورى) آن و حسن و حسين ، ميوه آن اند و شيعيان ما برگ هاى آن هستند . ريشه اين درخت در فردوس برين قرار دارد و ديگر قسمت هاى آن در ديگر قسمت هاى بهشت است .

مسند ابن حنبل_ به نقل از حذيفه _ :مادرم از من پرسيد : از چه هنگام پيامبر صلى الله عليه و آله را نديده اى؟ به او گفتم : از فلان وقت . او به من ناسزا گفت و دشنامم داد . به او گفتم : رهايم كن . من نزد پيامبر صلى الله عليه و آله مى روم تا نماز مغرب را با او بگزارم و او را رها نخواهم كرد تا براى من و تو طلب آمرزش كند . خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيدم و نماز مغرب را با ايشان گزاردم و پيامبر صلى الله عليه و آله نماز عشا را هم خواند . ايشان سپس باز گشت و كسى در سر راه با ايشان برخورد و با ايشان زمزمه اى كرد و رفت . من در پى ايشان رفتم. ايشان صداى مرا شنيد و فرمود : «تو كيستى؟» . گفتم : حذيفه . فرمود : «چه مى خواهى؟» . من ماجرا را باز گفتم . «خداوند ، تو و مادرت را بيامرزد !» . سپس فرمود : «آيا كسى را كه اندكى پيش بر سر راه من قرار گرفت ، ديدى؟» . گفتم : آرى . فرمود : «او فرشته اى از فرشتگان بود كه پيش از امشب به زمين فرود نيامده بود و از پروردگار ، اذن خواسته بود تا بر من درودى فرستد و مژده ام دهد كه حسن و حسين ، سَرور جوانان بهشتى اند و فاطمه بانوى زنان بهشتى است . خداوند، از آنان خشنود باد!» .

.

ص: 404

الفصل الثّالث : خصائص أهل البيت عليهم السّلام3 / 1أهمّ خصائصهم3 / 1 _ 1الطَّهارَةُالكتاب«إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنّا أهلُ بَيتٍ قَد أذهَبَ اللّهُ عَنَّا الفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنها وما بَطَنَ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ عز و جل قَسَّمَ الخَلقَ قِسمَينِ ، فَجَعَلَنِي في خَيرِهِما قِسما ، وذلِكَ قَولُهُ عز و جلفي ذِكرِ أصحابِ اليَمينِ وأصحابِ الشِّمالِ ، وأَنَا مِن أصحابِ الَيمينِ ، وأنَا خَيرُ أصحابِ الَيمينِ . ثُمَّ جَعَلَ القِسمَينِ أثلاثا ، فَجَعَلَني في خَيرِها ثُلُثاً ، وذلِكَ قَولُهُ عز و جل : «فَأَصحَابُ المَيمَنَةِ مَآ أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ * وَ أَصْحَابُ الْمَشْئمَةِ مَآ أَصْحَابُ الْمَشْئمَةِ * والسّابِقونَ السّابِقونَ» (3) وأَنَا مِنَ السّابِقينَ ، وأنَا خَيرُ السّابِقينَ . ثُمَّ جَعَلَ الأَثلاثَ قَبائِلَ ، فَجَعَلَني في خَيرِها قَبيلَةً ، وذلِكَ قَولُهُ عز و جل : «وَ جَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَ قَبَآئِلَ لِتَعَارَفُواْ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ» (4) فَأنَا أتقى وُلدِ آدَمَ وأكرَمُهُم عَلَى اللّهِ جَلَّ ثَناؤُهُ ولا فَخرَ . ثُمَّ جَعَلَ القَبائِلَ بُيوتا ، فَجَعَلَني في خَيرِها بَيتا ، وذلِكَ قَولُهُ عز و جل : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» . (5)

.


1- .الأحزاب : 33 .
2- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 176 عن الإمام عليّ عليه السلام ، الصراط المستقيم : ج 1 ص 187 ، كشف الغمّة : ج 1 ص 53 بزيادة «الرجس» بعد «عنّا» ، بحار الأنوار : ج 23 ص 116 ح 29 ؛ الفردوس : ج 1 ص 54 ح 144 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وراجع : الدعاء للطبراني : ص 423 ح 1430 .
3- .الواقعة : 8 _ 10 .
4- .الحُجرات : 13 .
5- .الأمالي للصدوق : ص 729 ح 999 ، مجمع البيان : ج 9 ص 207 ، إعلام الورى : ج 1 ص 49 كلّها عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 16 ص 315 ح 4 ؛ دلائل النبوّة للبيهقي : ج 1 ص 170 ، البداية والنهاية : ج 2 ص 257 كلاهما عن ابن عبّاس ، عيون الأخبار في مناقب الأخيار : ص 246 عن حذيفة .

ص: 405

فصل سوم : ويژگى هاى اهل بيت عليهم السلام
3 / 1 مهم ترين ويژگى هاى اهل بيت عليهم السلام
3 / 1 - 1 پاكى

فصل سوم : ويژگى هاى اهل بيت عليهم السّلام3 / 1مهم ترين ويژگى هاى اهل بيت عليهم السّلام3 / 1 _ 1پاكىقرآن«خداوند خواسته است كه پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاك گرداند».

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، هر گونه بدكارىِ پنهان و پيدا را از ما اهل بيت، دور كرده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل خلايق را به دو گروه تقسيم كرده است و ما را بهترين آن دو گروه قرار داده است . اين ، همان سخن خداى عز و جلاست : «و اصحاب يمين» و «اصحاب شمال» . من از اصحاب يمين و از بهترين اصحاب يمين هستم . سپس خداوند، اين دو گروه را به سه گروه تقسيم كرده و مرا بهترين آن سه گروه قرار داده است. اين همان سخن خداى عز و جل است كه : «پس اصحاب ميمنه. اصحاب ميمنه كدام اند؟ و اصحاب مشئمه. اصحاب مشئمه كدام اند؟ آنها كه سبقت گرفته اند ، پيش افتاده اند» . من جزء سبقت گيرندگان و بهترين ايشان هستم . سپس خداوند ، اين سه گروه را قبيله ها ساخته ، مرا در بهترين قبيله نهاده است و اين، همان سخن خداى عز و جل است كه : «و شما را جماعت ها و قبيله ها كرديم تا يكديگر را بشناسيد . هر آينه گرامى ترين شما نزد خدا ، پرهيزگارترين شماست» . من پرهيزگارترين فرزند آدم و گرامى ترينِ ايشان در نزد خدا عز و جلام ، بدون آن كه بِدان ببالم . سپس خداوند ، قبايل را خانه خانه گرداند و مرا در بهترين خانه نهاد . اين، همان سخن خداوند است : «خداوند خواسته است كه پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاك گرداند» .

.

ص: 406

عنه صلى الله عليه و آله :أنَا وعَلِيٌّ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ وتِسعَةٌ مِن وُلدِ الحُسَينِ مُطَهَّرونَ مَعصومونَ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :الأَئِمَّةُ بَعدِي اثنا عَشَرَ عَدَدُ نُقَباءِ بَني إسرائيلَ ، كُلُّهمُ اُمَناءُ أتقِياءُ مَعصومونَ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :نَحنُ أهلُ بَيتٍ طَهَّرَهُمُ اللّهُ ، مِن شَجَرَةِ النُّبُوَّةِ ، ومَوضِعِ الرِّسالَةِ ، ومُختَلَفِ المَلائِكَةِ ، وبَيتِ الرَّحمَةِ ، ومَعدِنِ العِلمِ . (3)

.


1- .كمال الدين : ص 280 ح 28 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 64 ح 30 ، كفاية الأثر : ص 19 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 1 ص 295 كلّها عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 25 ص 201 ح 13 ؛ ينابيع المودّة : ج3 ص291 ح9 عن ابن عبّاس .
2- .جامع الأخبار : ص 62 ح 80 ، كفاية الأثر : ص 78 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 1 ص 295 كلاهما عن أنس نحوه وليس فيها ذيله من «كلّهم» .
3- .الدرّ المنثور : ج 6 ص 606 نقلاً عن ابن جرير وابن أبي حاتم عن الضحّاك بن مزاحم ، الصواعق المحرقة : ص 238 عن ابن عبّاس نحوه .

ص: 407

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من و على و حسن و حسين و نُه تن از فرزندان حسين ، پاك و معصوم هستيم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امامان پس از من، دوازده تن اند _ به شمار نقيبان بنى اسرائيل _ كه همه آنها امين و پرهيزگار و معصوم اند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ما خاندانى هستيم كه خداوند ، پاكشان گردانيده است . اين خاندان از شجره نبوّت و جايگاه رسالت و محلّ آمد و شد فرشتگان و خانه رحمت و كان دانش اند .

.

ص: 408

عنه صلى الله عليه و آله :مَن سَرَّهُ أن يَنظُرَ إلَى القَضيبِ الياقوتِ الأَحمَرِ الَّذي غَرَسَهُ اللّهُ بِيَدِهِ ويَكونَ مُستَمسِكا بِهِ ، فَليَتَوَلَّ عَلِيّا وَالأَئِمَّةَ مِن وُلدِهِ ، فَإِنَّهُم خِيَرَةُ اللّهِ عز و جلوصَفوَتُهُ ، وهُمُ المَعصومونَ مِن كُلِّ ذَنبٍ وخَطيئَةٍ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّما أمَرَ اللّهُ عز و جل بِطاعَةِ الرَّسولِ لِأَنَّهُ مَعصومٌ مُطَهَّرٌ ، لا يَأمُرُ بِمَعصِيَتِهِ . وإنَّما أمَرَ بِطاعَةِ اُولِي الأَمرِ لِأَنَّهُم مَعصومونَ مُطَهَّرونَ ، لا يَأمُرونَ بِمَعصِيَتِهِ . (2)

عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل قَد فَضَّلَنا أهلَ البَيتِ بِمَنِّهِ ، حَيثُ يَقولُ : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» ، فَقَد طَهَّرَنا مِنَ الفَواحِشِ ما ظَهَرَ مِنها وما بَطَنَ ، ومِن كُلِّ دَنِيَّةٍ وكُلِّ رَجاسَةٍ ، فَنَحنُ عَلى مِنهاجِ الحَقِّ . (3)

الإمام الحسن عليه السلام :إنّا أهلُ بَيتٍ أكرَمَنَا اللّهُ بِالإِسلامِ ، وَاختارَنا وَاصطَفانا واجتَبانا ، فَأَذهَبَ عَنَّا الرِّجسَ وطَهَّرَنا تَطهيرا ، وَالرِّجسُ هُوَ الشَّكُّ ، فَلا نَشُكُّ فِي اللّهِ الحَقِّ ودينِهِ أبَدا ، وطَهَّرَنا مِن كُلِّ أفنٍ وغَيَّةٍ . (4)

الإمام الباقر عليه السلام :إنّا لا نوصَفُ ، وكَيفَ يوصَفُ قَومٌ رَفَعَ اللّهُ عَنهُمُ الرِّجسَ ؛ وهُوَ الشَّكُّ ؟ ! (5)

.


1- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 57 ح 211 الأمالي للصدوق : ص 679 ح 925 ، كلاهما عن محمّد بن عليّ التميميّ عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 25 ص 193 ح 2 .
2- .الخصال : ص 139 ح 158 ، علل الشرائع : ص 123 ح 1 كلاهما عن سُليم بن قيس ، كتاب سليم بن قيس : ج 2 ص 884 ح 54 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 338 ح 8 .
3- .المسترشد : ص 400 ح 133 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 458 ح 22 عن محمّد بن عمارة عن الإمام الصادق عن أبيه عن الإمام عليّ عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 25 ص 213 ح 4 .
4- .الأمالي للطوسي : ص 562 ح 1174 ، بحار الأنوار : ج 72 ص 152 ح 29 نقلاً عن البرهان و كلاهما عن عبدالرحمن بن كثير عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام ؛ ينابيع المودّة : ج 3 ص 366 ح 3 عن الإمام الصادق عن آبائه عنه عليهم السلام نحوه وراجع : العقد النضيد : ص 112 ح 86 .
5- .الكافي : ج 2 ص 182 ح 16 عن زرارة ، المؤمن : ص 30 ح 55 وفيه «وهو الشرك» بدل «وهو الشكّ» ، بحار الأنوار : ج 76 ص 30 ح 26 .

ص: 409

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس نگريستن به شاخه ياقوت سرخى كه خداوند با دستِ خود آن را نشانده ، شادش مى كند و مى خواهد بِدان چنگ در زند ، بايد على و امامان از نسل او را دوست بدارد ، كه آنها منتخب و برگزيدگان خداوند عز و جل هستند و از هر گونه گناه و خطايى مصون اند .

امام على عليه السلام :خداوند به فرمانبرى از پيامبر فرمان داده است؛ زيرا او معصوم و پاك است و به معصيتِ او فرمان نمى دهد . خداوند به فرمانبرى از اولو الأمر فرمان داده ؛ زيرا آنها معصوم و پاك اند و به معصيتِ او فرمان نمى دهند .

امام على عليه السلام :همانا خداوند با منّت خويش، ما اهل بيت را برترى داده است ، آن جا كه در كتابش فرموده است : «خداوند خواسته است كه پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاك گرداند» ؟!خداوند ، ما را از پليدى هاى پنهان و پيدا و هر پَلَشتى و آلودگى پاك كرده است . پس ما راه حق را مى پوييم .

امام حسن عليه السلام :ما از خاندانى هستيم كه خداوند با اسلام ، گرامى مان داشته است و ما را بر گزيده و انتخاب كرده و اختيار نموده است و هر گونه پليدى را از ما دور كرده و كاملاً پاكمان گردانيده است . پليدى ، همان شك است و ما هرگز در وجود خداى حق و دين او ترديد نمى كنيم . خداوند ، ما را از هر گونه سست رأيى و گم راهى، پاك گردانيده است .

امام باقر عليه السلام :ما قابل توصيف نيستيم ، و چگونه گروهى كه خداوند ، رجس را _ كه همان شك است _ از ايشان دور كرده است ، توصيف مى شوند؟!

.

ص: 410

الإمام الصادق عليه السلام :الأَنبِياءُ وَالأَوصِياءُ لا ذُنوبَ لَهُم ؛ لِأَنَّهُم مَعصومونَ مُطَهَّرونَ . (1)

عنه عليه السلام :إنَّ الشَّكَّ وَالمَعصِيَةَ فِي النّارِ ، لَيسا مِنّا ولا إلَينا . (2)

عنه عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» _ :الرِّجسُ هُوَ الشَّكُّ . (3)

الإمام الرضا عليه السلام :إنَّ الإِمامَةَ خَصَّ اللّهُ عز و جل بِها إبراهيمَ الخَليلَ عليه السلام بَعدَ النُّبُوَّةِ وَالخُلَّةِ ، مَرتَبَةً ثالِثَةً ، وفَضيلَةً شَرَّفَهُ بِها وأشادَ بِها ذِكرَهُ ، فَقالَ : «إِنِّى جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا» ، فَقالَ الخَليلُ عليه السلام سُرورا بِها : «وَ مِن ذُرِّيَّتِى» ؟ قالَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : «لَا يَنَالُ عَهْدِى الظَّالِمِينَ» (4) . فَأَبطَلَت هذِهِ الآيَةُ إمامَةَ كُلِّ ظالِمٍ إلى يَومِ القِيامَةِ ، وصارَت فِي الصَّفوَةِ . ثُمَّ أكرَمَهُ اللّهُ تَعالى بِأَن جَعَلَها في ذُرِّيَّتِهِ أهلِ الصَّفوَةِ وَالطَّهارَةِ ، فَقالَ : «وَ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ نَافِلَةً وَ كُلاًّ جَعَلْنَا صَالِحِينَ * وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَ أَوْحَيْنَآ إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَ إِقَامَ الصَّلَاةِ وَ إِيتَآءَ الزَّكَاةِ وَ كَانُواْ لَنَا عَابِدِينَ» (5) . (6)

.


1- .الخصال : ص 608 ح 9 عن الأعمش ، بحار الأنوار : ج 10 ص 227 ح 1 .
2- .الكافي : ج 2 ص 400 ح 5 عن بكر بن محمّد ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 573 ح 4959 بزيادة «صاحب» قبل «الشكّ» ، المحاسن : ج 1 ص 388 ح 863 ، قرب الإسناد : ص 35 ح 112 كلّها عن بكر بن محمّد عن الإمام الصادق عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 72 ص 127 ح 10 .
3- .معاني الأخبار : ص 138 ح 1 عن عبدالغفّار الجازيّ ، العمدة : ص 34 ح 15 عن واثلة بن الأسقع من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 35 ص 208 ح 5 ؛ اُسد الغابة : ج 2 ص 27 الرقم 1173 ، ذخائر العقبى : ص 59 كلاهما عن واثلة بن الأسقع من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام نحوه .
4- .البقرة : 124 .
5- .الأنبياء : 72 و 73 .
6- .الكافي : ج 1 ص 199 ح 1 ، كمال الدين : ص 676 ح 31 ، معاني الأخبار : ص 97 ح 2 ، تحف العقول : ص 437 ، الاحتجاج : ج 2 ص 440 ح 310 كلّها عن عبدالعزيز بن مسلم ، بحار الأنوار : ج 25 ص 121 ح 4 .

ص: 411

امام صادق عليه السلام :انبيا و اوصيا گناهى ندارند ؛ زيرا معصوم و پاك اند .

امام صادق عليه السلام :شك و گناه ، در آتش است. اين دو نه از ما هستند و نه به سوى ما مى آيند .

امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند : «خداوند خواسته است كه پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاك گرداند» _ :رجس، همان شك است .

امام رضا عليه السلام :خداوند عز و جل پس از پيامبرى و دوستى ، امامت را در مرتبه سوم به ابراهيم خليل اختصاص داد و اين را فضيلتى قرار داد كه او را بدان شرافت داد و با آن ستودش و فرمود : «من تو را پيشواى مردم گردانيدم» . ابراهيم خليل عليه السلام از سرِ شادى گفت : «فرزندانم را هم؟» . خداوند در پاسخ او فرمود : «پيمان من ، ستمكاران را در بر نمى گيرد» . بدين ترتيب ، اين آيه، امامت هر ستمگرى را تا روز رستاخيز باطل گرداند و امامت ، تنها در برگزيدگان خواهد بود . سپس خداوند، او را چنين گرامى داشت كه امامت را در نسل او _ كه اهل طهارت و برگزيدگى بودند _ ، قرار داد و فرمود : «و به او اسحاق و يعقوب را [به عنوان نعمتى افزون] بخشيديم وهمه را از شايستگان گردانيديم و آنها را پيشوايانى ساختيم كه به امر ما هدايت مى كردند، و انجام دادن كارهاى نيك و بر پاى داشتن نماز و دادن زكات را به آنها وحى كرديم و آنان پرستنده ما بودند» .

.

ص: 412

الإمام الهادي عليه السلام_ فِي الزِّي_ارَةِ الجامِعَ_ةِ الَّتي يُ_زارُ بِهَا الأَئِمَّةُ _ :أشهَدُ أنَّكُمُ الأَئِمَّةُ الرّاشِدونَ ، المَهدِيّونَ المَعصومونَ المُكَرَّمونَ ... عَصَمَكُمُ اللّهُ مِنَ الزَّلَلِ ، وآمَنَكُم مِنَ الفِتَنِ ، وطَهَّرَكُم مِنَ الدَّنَسِ ، وأذهَبَ عَنكُمُ الرِّجسَ وطَهَّرَكُم تَطهيرا . (1)

.


1- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 97 ح 177 .

ص: 413

امام هادى عليه السلام_ در زيارت جامعه كه با آن، امامان عليهم السلام را زيارت مى كنند _ :من گواهى مى دهم كه شما امامانِ ره يافته و هدايت شدگان معصوم و گرامى هستيد ... كه خداوند از هر گونه لغزشى مصونتان داشته و از فتنه ها ايمنتان ساخته و از ناپاكى ، پاكتان گردانيده و از پليدى دور و كاملاً پاكتان كرده است .

.

ص: 414

. .

ص: 415

سخنى در استدلال اهل بيت عليهم السلام به ويژگى «طهارت»
اشاره

سخنى در استدلال اهل بيت به ويژگى «طهارت»پيش تر اشاره كرديم كه ويژگى «طهارت كامل در عقيده ، اخلاق و عمل» براى اهل بيت عليهم السلام زيرساز ويژگى هايى است كه موجب شايستگى آنان براى هدايت و راهبرى امّت اسلام مى گردد و از همين رو در صدر همه ويژگى هاى آنهاست، چنان كه در مقام اثباتِ حقّانيت آنان در برابر كسانى كه حقوق ايشان را ناديده مى انگاشتند ، بارها بدان استدلال شده است . امام على عليه السلام در جريان سقيفه (1) و خوددارى از بيعت با ابو بكر ، ضمن بر شمردن فضايل خود ، خطاب به او فرمود : «تو را به خدا سوگند مى دهم آيا در روز كسا، من و خانواده ام و فرزندانم مشمول دعاى پيامبر خدا گشتيم يا تو، آن جا كه فرمود : اينان خاندان من اند . به سوى تو روان باشند نه آتش ؟» .او در پاسخ گفت : تو و خانواده و فرزندانت . (2) نيز در جريان فدك ، براى اثبات حقّانيت فاطمه عليهاالسلام خطاب به ابو بكر به آيه تطهير استدلال مى كند و مى فرمايد : «در باره آيه شريف : «خداوند خواسته است كه پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاك گرداند» به من بگو در حقّ چه كسى نازل شده است ؟ در حقّ ما يا ديگران؟» . ابو بكر گفت : در حقّ شما . (3)

.


1- .نقد الرجال ، ج 3 ، ص 237 ، الرقم 54 .
2- .ر.ك : شرح نهج البلاغة ، ابن ابى الحديد : ج 2 ص 21 .
3- .الخصال : ص 550 ، الاحتجاج : ج 1 ص 308 .

ص: 416

همچنين در ماجراى شورايى كه به فرمان عمر براى تعيين خليفه بعد از او تشكيل شد ، امام على عليه السلام براى اثبات شايستگى خود ، به آيه تطهير استدلال مى فرمايد و خطاب به شورا مى گويد : «شما را به خدا آيا كسى در ميان شما هست كه آيه تطهير در حقّ او نازل شده باشد؟» . گفتند : خير . (1) نيز در زمان خلافت عثمان در جمع مهاجران و انصار ، هنگامى كه آنها در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله فضايل خود را مى گفتند و از او مى خواستند او هم چيزى بگويد ، او ضمن تأييد خدمات آنان به اسلام ، در بيان فضيلت خود به واقعه كسا و آيه تطهير اشاره كرد . (2) همچنين در جريان فتنه ناكِثان و جنگ افروزان جمل ، هنگامى كه آنان را به بيعت مجدّد دعوت فرمود ، براى اثبات حقّانيت خود، ضمن بر شمردن فضايل خويش ، به ويژگى «طهارت» اشاره كرد و فرمود : «هان ! ما اهل بيتى هستيم كه خداوند ، هر گونه پليدى را از آنها دور كرده و كاملاً پاكشان گردانيده است» . (3) نيز در نامه به معاوية بن ابى سفيان به همين ويژگى تأكيد مى فرمايد و مى نويسد : «ما خاندانى هستيم كه خداوند ، هر گونه پليدى و پلشتى را از آنها دور كرده و كاملاً پاكشان گردانيده است» (4) و در واقعه صفّين ، هنگامى كه دو لشكر در برابر هم صف آرايى كردند ، امام عليه السلام ضمن خطابه اى ، به رويداد كسا اشاره مى فرمايد . (5) همچنين فرزندان آن بزرگوار _ چه آنها كه در واقعه كسا حضور داشتند ، مانند:

.


1- .الاحتجاج : ج 1 ص 238 ، علل الشرائع : ص 191 ، تفسير القمّى : ج 2 ص 156 .
2- .المناقب ، ابن مغازلى : ص 118 . نيز ، ر . ك : شرح الأخبار : ص 189 _ 190 ح 529 ، الاحتجاج : ج 1 ص 322 .
3- .الاحتجاج : ج 1 ص 345 ، كتاب سليم بن قيس : ج 2 ص 646 .
4- .الاحتجاج : ج 1 ص 371 ، بحار الأنوار : ج 30 ص 136 .
5- .الغارات : ج 1 ص 199 . نيز ، ر. ك : بحار الأنوار : ج 33 ص 133 .

ص: 417

امام حسن عليه السلام (1) و امام حسين عليه السلام (2) و چه آنها كه حضور نداشتند ، مانند: امام زين العابدين عليه السلام ، (3) امام باقر عليه السلام (4) و امام رضا عليه السلام (5) _ ، در مقام اثبات حقّانيت اهل بيت، به رويداد كسا و آيه تطهير استناد كرده اند . نيز يكى از همسران پيامبر صلى الله عليه و آله (6) و جمعى از اصحاب پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مانند : ابن عبّاس ، (7) سعد بن ابى وقّاص (8) و واثلة بن اسقع (9) در موارد گوناگون به طهارت اهل بيت عليهم السلام استدلال نموده اند .

.


1- .كتاب سليم بن قيس : ج 2 ص 761 .
2- .ر . ك : ص 291 و 293 ح 59 _ 61 .
3- .ر . ك : ص 293 ح 63 .
4- .ر . ك : ص 295 ح 64 و 65 .
5- .ر . ك : ص 297 ح 66 و همين دانش نامه : ج 10 ص 341 ح 857 .
6- .ر . ك : ص 301 ح 70 .
7- .ر . ك : ص 235 ح 6 ، تفسير فرات : ص 335 _ 336 .
8- .ر . ك : ص 277 ح 40 .
9- .ر . ك : ص 273 ح 36 .

ص: 418

3 / 1 _ 2عِدلُ القُرآنِالف _ حَديثُ الثِّقلَينِ بِرِوايَةِ أتباعِ أهلِ البَيتِ عليهم السلامالإمام الصادق عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «إنّي قَد تَرَكتُ فيكُمُ الثِّقلَينِ : كِتابَ اللّهِ ، وعِترَتي أهلَ بَيتي» ، فَنَحنُ أهلُ بَيتِهِ . (1)

عيون أخبار الرضا عليه السلام عن الريّان بن الصلت :حَضَرَ الرِّضا عليه السلام مَجلِسَ المَأمونِ بِمَروٍ ، وقَدِ اجتَمَعَ في مَجلِسِهِ جَماعَةٌ مِن عُلَماءِ أهلِ العِراقِ وخُراسانَ ، ... قالَ المَأمونُ : مَنِ العِترَةُ الطّاهِرَةُ ؟ فَقالَ الرِّضا عليه السلام : الَّذينَ وَصَفَهُمُ اللّهُ في كِتابِهِ ، فَقالَ عز و جل : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» (2) وهُمُ الَّذينَ قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنّي مُخَلِّفٌ فيكُمُ الثِّقلَينِ : كِتابَ اللّهِ ، وعِترَتي (3) أهلَ بَيتي ، ألا وإنَّهُما لَن يَفتَرِقا ، حَتّى يَرِدا عَلَيَّ الحَوضَ ، فَانظُروا كَيفَ تَخلُفونّي (4) فيهِما . أيُّهَا النّاسُ ! لا تُعَلِّموهُم فَإِنَّهُم أعلَمُ مِنكُم. (5)

الإمام الباقر عليه السلام :اِنتَفِعوا بِمَوعِظَةِ اللّهِ ، وَالزَموا كِتابَهُ ، فَإِنَّهُ أبلَغُ المَوعِظَةِ ، وخَيرُ الاُمورِ فِي المَعادِ عاقِبَةً ، ولَقَدِ اتَّخَذَ اللّهُ الحُجَّةَ ، فَلا يَهلِكُ مَن هَلَكَ إلّا عَن بَيِّنَةٍ ، ولا يَحيا مَن حَيَّ إلّا عَن بَيِّنَةٍ ، وقَد بَلَّغَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله الَّذي اُرسِلَ بِهِ ، فَالزَموا وَصِيَّتَهُ ، وما تَرَكَ فيكُم مِن بَعدِهِ مِنَ الثِّقلَينِ : كِتابَ اللّهِ وأهلَ بَيتِهِ ، اللَّذَينِ لا يَضِلُّ مَن تَمَسَّكَ بِهِما ، ولا يَهتَدي مَن تَرَكَهُما . (6)

.


1- .مختصر بصائر الدرجات : ص 90 عن ذريح المحاربي ، الاُصول الستّة عشر : ص 262 ح 360 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 140 ح 88 .
2- .الأحزاب : 33 .
3- .العترةُ : وُلدُ الرَّجُل وذرّيتهُ من صُلبِه ، فلذلك سُمّيت ذرّية محمّد صلى الله عليه و آله من عليّ وفاطمة عليهماالسلامعترة محمّد صلى الله عليه و آله . وقد سئل أمير المؤمنين عليه السلام : مَن العترة ؟ فقال : أنا والحَسَنُ والحسين والأئمّة التِّسعَة مِن وُلدِ الحُسَينِ ، تاسعهم مهديّهم وقائمهم (مجمع البحرين : ج 1 ص 1160 «عتر») .
4- .في المصدر : «تخلفون» ، والتصويب من الأمالي .
5- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 229 ح 1 ، الأمالي للصدوق : ص 615 ح 843 ، تحف العقول : ص 425 ، بشارة المصطفى : ص 228 ، بحار الأنوار : ج 25 ص 220 ح 20 .
6- .الكافي : ج 3 ص 423 ح 6 عن محمّد بن مسلم وراجع : بصائر الدرجات : ص 414 ح 6 ومختصر بصائر الدرجات : ص 90 و 91 ورجال الكشّي : ج 2 ص 483 ح 394 .

ص: 419

3 / 1 - 2 همتايى با قرآن
اشاره
الف - حديث ثقلين ، به روايت پيروان اهل بيت عليهم السلام

3 / 1 _ 2همتايى با قرآنالف _ حديث ثقلين ، به روايت پيروان اهل بيت عليهم السلامامام صادق عليه السلام :پيامبر خدا فرمود: «من دو چيز گران سنگ در ميان شما بر جاى مى گذارم: كتاب خدا، و عترتم اهل بيتم». اهل بيت او ، ما هستيم.

عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از ريّان بن صلت _ :امام رضا عليه السلام در مجلس مأمون در مرو حاضر شد. جمعى از دانشمندان عراق و خراسان ، در آن مجلس گرد آمده بودند... . مأمون گفت: عترت پاك، كيان اند؟ امام رضا عليه السلام فرمود: «همانان كه خداوند در كتاب خود ، از ايشان ياد كرده و فرموده است: «خداوند خواسته است كه پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاك گرداند» و همانان كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: من در ميان شما ، دو چيز گران سنگ بر جاى مى نهم: كتاب خدا و عترتم (1) اهل بيتم. بدانيد كه اين دو ، هرگز از يكديگر جدا نمى شوند تا در كنار حوض [كوثر] بر من وارد شوند. پس مراقب باشيد كه پس از من ، چگونه با آن دو ، رفتار مى كنيد. اى مردم! به آنان چيزى نياموزيد ؛ چرا كه آنان از شما داناترند ».

امام باقر عليه السلام :از پند خداوند ، بهره مند شويد و به كتاب او چنگ زنيد؛ زيرا آن ، رساترين پند و خوش فرجام ترينِ چيزها در قيامت است. خداوند ، حجّت قرار داده است ، بنا بر اين، آن كه هلاك شود ، با وجود دليل روشن هلاك مى شود و آن كه زنده بماند ، با وجود دليل روشن زنده مى ماند. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پيامى را كه به خاطر آن فرستاده شده بود ، ابلاغ كرد. پس به وصيّت او و دو چيز گران سنگى كه پس از خود در ميان شما بر جاى نهاد _ يعنى كتاب خدا و اهل بيتش _ ، بچسبيد؛ دو چيزى كه هر كس به اين دو چنگ در زند ، گم راه نمى شود و هر كس آنها را وا گذارد ، به راه راست نمى رود.

.


1- .عترت ، عبارت است از فرزندان مرد و نسل او. از همين رو ، نسل پيامبر صلى الله عليه و آله از على و فاطمه عليهماالسلام را «عترت محمّد» ناميده اند. از اميرمؤمنان عليه السلام پرسيدند: عترت ، كيان اند؟ فرمود: «من و حسن و حسين و نُه امامِ از نسل حسين، كه نهمينِ آنان ، مهدى و قائم ايشان است» (مجمع البحرين: ج 2 ص 1160 مادّه «عتر»).

ص: 420

الأمالي للطوسي عن معاوية بن وهب :كُنتُ جالِسا عِندَ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عليه السلام ، إذ جاءَ شَيخٌ قَدِ انحَنى مِنَ الكِبَرِ ، فَقالَ : السَّلامُ عَلَيكَ ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ . فَقالَ لَهُ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : وعَلَيكَ السَّلامُ ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ ، يا شَيخُ ، ادنُ مِنّي . فَدَنا مِنهُ فَقَبَّلَ يَدَهُ فَبَكى ، فَقالَ لَهُ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : وما يُبكيكَ يا شَيخُ ؟ قالَ لَهُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، أنَا مُقيمٌ عَلى رَجاءٍ مِنكُم مُنذُ نَحوٍ مِن مِئَةِ سَنَةٍ ، أقولُ هذِهِ السَّنَةُ وهذَا الشَّهرُ وهذَا اليَومُ ، ولا أراهُ فيكُم ، فَتَلومُني أن أبكِيَ ! قالَ : فَبَكى أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام ثُمَّ قالَ : يا شَيخُ ، إن اُخِّرَت مَنِيَّتُكَ كُنتَ مَعَنا ، وإن عُجِّلَت كُنتَ يَومَ القيِامَةِ مَعَ ثِقلِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ الشَّيخُ : ما اُبالي ما فاتَني بَعدَ هذا يَابنَ رَسولِ اللّهِ . فَقالَ لَهُ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : يا شَيخُ ، إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ : «إنّي تارِكٌ فيكُمُ الثِّقلَينِ ، ما إن تَمَسَّكتُم بِهِما لَن تَضِلّوا : كِتابَ اللّهِ المُنزَلَ ، وعِترَتي أهلَ بَيتي» ، تَجيءُ وأنتَ مَعَنا يَومَ القِيامَةِ . (1)

معاني الأخبار عن أبي بصير :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : مَن آلُ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ؟ قالَ : ذُرِّيَتُهُ . فَقُلتُ : مَن أهلُ بَيتِهِ ؟ قالَ : الأَئِمَّةُ الأَوصِياءُ . فَقُلتُ : مَن عِترَتُهُ ؟ قالَ : أصحابُ العَباءِ . فَقُلتُ : مَن اُمَّتُهُ ؟ قالَ : المُؤمِنونَ الَّذينَ صَدَّقوا بِما جاءَ بِهِ مِن عِندِ اللّهِ عز و جل ، المُتَمَسِّكونَ بِالثِّقلَينِ اللَّذَينِ اُمِروا بِالتَّمَسُّكِ بِهِما : كِتابِ اللّهِ عز و جل ، وعِترَتِهِ أهلِ بَيتِهِ ، الَّذينَ أذهَبَ اللّهُ عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهَّرَهُم تَطهيرا ، وهُمَا الخَليفَتانِ عَلَى الاُمِّةِ بَعدَهُ عليه السلام . (2)

.


1- .الأمالي للطوسي : ص 161 ح 268 ، بشارة المصطفى : ص 275 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 313 ح 14 .
2- .معاني الأخبار : ص 94 ح 3 ، الأمالي للصدوق : ص 312 ح 362 .

ص: 421

الأمالى ، طوسى_ به نقل از معاوية بن وهب _ :نزد امام صادق عليه السلام نشسته بودم كه پيرمردى كه از پيرى خميده شده بود، وارد شد و گفت: سلام و رحمت و بركات خداوند ، بر تو باد! امام صادق عليه السلام فرمود: «سلام و رحمت و بركات خدا بر تو، اى پير! نزديك من آى». او نزديك امام عليه السلام آمد و دست ايشان را بوسيد و گريست. امام صادق عليه السلام به او فرمود: «چرا گريه مى كنى ، اى پير؟». گفت: اى پسر پيامبر خدا! حدود صد سال است كه به اميد شما نشسته ام، و با خود مى گويم: امسال، اين ماه ، و امروز؛ امّا خبرى نمى شود. حال ملامتم مى كنيد كه مى گريم؟ امام صادق عليه السلام گريست و سپس فرمود: «اى پير! اگر مرگت به تأخير افتد ، تو با ما هستى، و اگر در آن تعجيل شود ، روز قيامت با ثِقل پيامبر خدا هستى». پيرمرد گفت: اى پسر پيامبر خدا! اكنون ديگر مرا باكى نيست كه به آرزويم نرسم. امام صادق عليه السلام به او فرمود: «اى پير! پيامبر خدا فرمود: من دو چيز گران سنگ در ميان شما باقى مى گذارم كه تا وقتى كه به آن دو چنگ زنيد ، هرگز گم راه نخواهيد شد: كتاب آسمانىِ خدا، و عترتم اهل بيتم . تو در روز قيامت ، با ما هستى».

معانى الأخبار_ به نقل از ابو بصير _ :به امام صادق عليه السلام گفتم: آل محمّد ، چه كسانى اند؟ فرمود: «ذريّه او». گفتم: اهل بيت او، چه كسانى اند؟ فرمود: «امامان وصى». گفتم: عترت او ، چه كسانى اند؟ فرمود: «اصحاب كسا». گفتم: امّت او ، چه كسانى اند؟ فرمود: «مؤمنانى كه آنچه را پيامبر خدا از جانب خداوند عز و جل آورده ، تصديق كنند و به دو گران سنگى كه فرمان دارند به آنها چنگ زنند ، چنگ در زنند: يعنى به كتاب خداوند عز و جل و عترت و اهل بيت او؛ همانان كه خداوند ، پليدى را از ايشان زدوده و پاكِ پاكشان گردانيده است. اين دو ، جانشين پيامبر صلى الله عليه و آله در ميان امّت اويند».

.

ص: 422

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :كَأَنّي قَد دُعيتُ فَأَجَبتُ ، وإنّي تارِكٌ فيكُمُ الثِّقلَينِ ، أحدُهُما أكبَرُ مِنَ الآخَرِ : كِتابَ اللّهِ ، حَبلٌ مَمدودٌ مِنَ السَّماءِ إلَى الأَرضِ ، وعِترَتي أهلَ بَيتي ، فَانظُروا كَيفَ تَخلُفونّي فيهِما . (1)

ب _ حَديثُ الثِّقلَينِ بِرِوايَةِ أهلِ السُّنَّةِصحيح مسلم عن يزيد بن حيّان :اِنطَلَقتُ أنَا وحُصَينُ بنُ سَبرَةَ ، وعُمَرُ بنُ مُسلِمٍ ، إلى زَيدِ بنِ أرقَمَ ، فَلَمّا جَلَسنا إلَيهِ ، قالَ لَهُ حُصينٌ : لَقَد لَقيتَ يا زَيدُ خَيرا كَثيرا ، رَأَيتَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وسَمِعتَ حَديثَهُ ، وغَزَوتَ مَعَهُ ، وصَلَّيتَ خَلفَهُ ، لَقَد لَقيتَ يا زَيدُ خَيرا كَثيرا ، حَدِّثنا يا زَيدُ ما سَمِعتَ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . قالَ : يَابنَ أخي ، وَاللّهِ لَقَد كَبِرَت سِنّي ، وقَدِمَ عَهدي ، ونَسيتُ بَعضَ الَّذي كُنتُ أعي مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَما حَدَّثتُكُم فَاقبَلوا وما لا فَلا تُكَلِّفونيهِ . ثُمَّ قالَ : قامَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَوما فينا خَطيبا بِماءٍ يُدعى خُمّا ، بَينَ مَكَّةَ وَالمَدينَةِ ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ ، ووَعَظَ وذَكَّرَ ، ثُمَّ قالَ : أمّا بَعدُ ألا أيُّهَا النّاسُ ، فَإِنَّما أنا بَشَرٌ يُوشِكُ أن يَأتِيَ رَسولُ رَبّي فَاُجيبَ ، وأنَا تارِكٌ فيكُمُ ثَقَلَينِ : أوَّلُهُما كِتابُ اللّهِ ، فيهِ الهُدى وَالنّورُ ، فَخُذوا بِكِتابِ اللّهِ وَاستَمسِكوا بِهِ _ فَحَثَّ عَلى كِتابِ اللّهِ ورَغَّبَ فيهِ ، ثُمَّ قالَ : _ وأهلُ بَيتي ، اُذَكِّرُكُمُ اللّهَ في أهلِ بَيتي ، اُذَكِّرُكُمُ اللّهَ في أهلِ بَيتي ، اُذَكِّرُكُمُ اللّهَ في أهلِ بَيتي . فَقالَ لَهُ حُصَينٌ : ومَن أهلُ بَيتِهِ يا زَيدُ ، ألَيسَ نِساؤُهُ مِن أهلِ بَيتِهِ؟ قال : نِساؤُهُ مِن أهلِ بَيتِه ، ولكِنَّ أهلَ بَيتِهِ مَن حُرِمَ الصَّدقَةَ بَعدَهُ . (2)

.


1- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 30 ح 40 ، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 135 ح 84 كلاهما عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 23 ص 145 ح 101 .
2- .صحيح مسلم : ج 4 ص 1873 ح 36 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 75 ح 19285 ، صحيح ابن خزيمة : ج 4 ص 62 ح 2357 ، كنز العمّال : ج 1 ص 178 ح 898 ؛ العمدة : ص 102 ح 136 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 114 ح 23 .

ص: 423

ب - حديث ثقلين ، به روايت اهل سنّت

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :گويا فرا خوانده شده ام و بايد بروم. پس من در ميان شما ، دو گران سنگ بر جاى مى گذارم كه يكى از آنها بزرگ تر از ديگرى است: كتاب خدا _ كه رشته اى كشيده شده از آسمان به زمين است _ و عترتم اهل بيتم. پس مراقب باشيد كه پس از من ، چگونه با آن دو ، رفتار مى كنيد.

ب _ حديث ثقلين ، به روايت اهل سنّتصحيح مسلم_ به نقل از يزيد بن حيّان _ :من و حُصَين بن سَبره و عُمر بن مسلم ، نزد زيد بن ارقم رفتيم و چون نشستيم، حصين به او گفت: اى زيد! تو توفيقات فراوانى داشته اى: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را ديده اى، حديثش را شنيده اى، با او به جنگ رفته اى، پشت سرش نماز خوانده اى. اى زيد! به راستى كه تو توفيقات فراوانى داشته اى. اى زيد! آنچه از پيامبر خدا شنيده اى ، براى ما باز گو. زيد گفت: اى برادرزاده! به خدا سنّم بالا رفته و سال خورده گشته ام و پاره اى از مطالبى را كه از پيامبر خدا به ياد داشته ام ، فراموش كرده ام. پس آنچه را براى شما بازگو كردم ، بپذيريد و آنچه را نگفتم ، به زور از من نخواهيد. سپس گفت: روزى پيامبر خدا در آبگيرى به نام خُم، واقع در ميان مكّه و مدينه، براى ما خطبه خواند و نخست حمد و ثناى خدا به جاى آورد و پند و اندرز داد و آن گاه فرمود: «اينك، اى مردم! من نيز يك بشر هستم و زودا كه پيك پروردگارم بيايد و اجابتش كنم. من دو چيز گران سنگ در ميان شما بر جاى مى گذارم: نخستينِ آنها كتاب خداست كه در آن ، هدايت و نور است. پس، كتاب خدا را بگيريد و بدان چنگ زنيد» . ايشان به كتاب خدا تشويق و ترغيب فرمود و سپس فرمود : «و ديگرى اهل بيتم. خدا را خاطر نشانتان مى كنم در باره اهل بيتم. خدا را خاطر نشانتان مى كنم در باره اهل بيتم. خدا را خاطر نشانتان مى كنم در باره اهل بيتم».

.

ص: 424

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنّي تارِكٌ فيكُم ما إن تَمَسَّكتُم بِهِ لَن تَضِلّوا بَعدي ، أحَدُهُما أعظَمُ مِنَ الآخَرِ : كِتابَ اللّهِ حَبلٌ مَمدودٌ مِنَ السَّماءِ إلَى الأَرضِ ، وعِترَتي أهلَ بَيتي ، ولَن يَتَفَرَّقا حَتّى يَرِدا عَلَيَّ الحَوضَ ، فَانظُروا كَيفَ تَخلُفوني فيهِما . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إنِّي قَد تَرَكتُ فيكُم ما إن أخَذتُم بِهِ لَن تَضِلّوا بَعدي ؛ الثِّقلَينِ ، أحدُهُما أكبَرُ مِنَ الآخَرِ : كِتابَ اللّهِ حَبلٌ مَمدودٌ مِنَ السَّماءِ إلَى الأَرضِ ، وعِترَتي أهلَ بَيتي ، ألا وإنَّهُما لَن يَفتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَيَّ الحَوضَ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إنّي تارِكٌ فيكُمُ الثِّقلَينِ : كِتابَ اللّهِ ، وأهلَ بَيتي ، وإنَّهُما لَن يَتَفَرَّقا حَتّى يَرِدا عَلَيَّ الحَوضَ . (3)

.


1- .سنن الترمذي : ج 5 ص 663 ح 3788 ، تفسير ابن كثير : ج 7 ص 190 كلاهما عن زيد بن أرقم ، كنز العمّال : ج 1 ص 173 ح 873 ؛ العمدة : ص 72 ح 89 عن زيد بن أرقم ، الطرائف : ص 115 ح 175 وفيه «في عترتي» بدل «فيهما» ، بحار الأنوار : ج 23 ص 108 ح 11 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص 118 ح 11561 ، مسند أبي يعلى : ج 2 ص 47 ح 1135 كلاهما عن أبي سعيد الخدري ، كنز العمّال : ج 1 ص 381 ح 1657 ؛ كمال الدين : ص 238 ح 57 عن أبي سعيد الخدري ، الطرائف : ص 114 ح 171 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 106 ح 7 .
3- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 161 ح 4711 ، المعجم الكبير : ج 5 ص 170 ح 4980 و 4981 وفيهما «وعترتي أهل بيتي» وكلّها عن زيد بن أرقم .

ص: 425

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من در ميان شما چيزى بر جاى مى گذارم كه اگر به آن تمسّك جوييد ، پس از من هرگز گم راه نخواهيد شد. يكى از آن دو ، باعظمت تر از ديگرى است: كتاب خدا _ كه رشته اى كشيده شده از آسمان به زمين است _ و [ديگرى ]عترتم ، [يعنى] اهل بيتم. اين دو ، هيچ گاه از يكديگر جدا نمى شوند تا در كنار حوض [كوثر] ، بر من وارد شوند. پس بنگريد كه پس از من ، چگونه با آنها رفتار مى كنيد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من در ميان شما چيزى بر جاى نهاده ام كه اگر به آن چنگ زنيد ، پس از من هرگز گم راه نخواهيد شد؛ دو چيز گران سنگ كه يكى از آنها بزرگ تر از ديگرى است: كتاب خدا _ كه رشته اى كشيده شده از آسمان به زمين است _ و عترتم [يعنى ]اهل بيتم. بدانيد كه اين دو ، هرگز از هم جدا نمى شوند تا در كنار حوض [كوثر] ، بر من وارد شوند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من در ميان شما ، دو چيز گران سنگ بر جاى مى گذارم: كتاب خدا و اهل بيتم. اين دو ، هرگز از هم جدا نمى شوند تا آن كه در كنار حوض ، بر من وارد شوند.

.

ص: 426

سنن الدارمي عن زيد بن أرقم :قامَ رَسولُ اللّه صلى الله عليه و آله يَوما خَطيبا ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ ، ثُمَّ قالَ : يا أَيُّهَا النّاسُ ، إنَّما أنَا بَشَرٌ يُوشِكَ أن يَأتِيَني رَسولُ رَبّي فَاُجيبَهُ ، وإنّي تارِكٌ فيكُمُ الثِّقلَينِ ، أوَّلُهُما كِتابُ اللّهِ فيهِ الهُدى وَالنُّورُ ، فَتَمَسَّكوا بِكِتابِ اللّهِ وخُذوا بِهِ ، فَحَثَّ عَلَيهِ ورَغَّبَ فيهِ ، ثُمَّ قالَ : وأهلَ بَيتي ، اُذَكِّرُكُمُ اللّهَ في أهلِ بَيتي _ ثَلاثَ مَرّاتٍ _ . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنّي تارِكٌ فيكُمُ الثِّقلَينِ ، أحَدُهُما أكبَرُ مِنَ الآخَرِ : كِتابَ اللّهِ حَبلٌ مَمدودٌ مِنَ السَّماءِ إلَى الأَرضِ ، وعِترَتي أهلَ بَيتي ، وإنَّهُما لَن يَفتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَيَّ الحَوضَ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إنّي اُوشِكُ أن اُدعى فَاُجيبَ ، وإنّي تارِكٌ فيكُمُ الثِّقلَينِ : كِتابَ اللّهِ عز و جل ، وعِترَتي ، كِتابُ اللّهِ حَبلٌ مَمدودٌ مِنَ السَّماءِ إلَى الأَرضِ ، وعِترَتي أهلُ بَيتي ، وإنَّ اللَّطيفَ الخَبيرَ أخبَرَني أنَّهُما لَن يَفتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَيَّ الحَوضَ ، فَانظُروني بِمَ تَخلُفوني فيهِما . (3)

.


1- .سنن الدارمي : ج 2 ص 889 ح 3198 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 48 ح 13238 و ج 10 ص 194 ح 20335 ، المنتخب من مسند عبد بن حميد : ص 114 ح 265 ، كنز العمّال : ج 1 ص 178 ح 898 ؛ الطرائف : ص 122 ح 186 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 108 ذيل ح 10 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص 30 ح 11104 و ص 54 ح 11211 نحوه ، مسند أبي يعلى : ج 2 ص 9 ح 1023 كلّها عن أبي سعيد الخدري ، كنز العمّال : ج 1 ص 172 ح 872 ؛ كمال الدين : ص 240 ح 61 ، الأمالي للطوسي : ص 255 ح 460 كلاهما عن أبي سعيد الخدري ، بحار الأنوار : ج 23 ص 136 ح 76 .
3- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص 37 ح 11131 ، مسند أبي يعلى : ج 2 ص 6 ح 1017 كلاهما عن أبي سعيد الخدري ، كنز العمّال : ج 1 ص 186 ح 944 ؛ كمال الدين : ص 235 ح 46 ، معاني الأخبار : ص 90 ح 2 كلاهما عن أبي سعيد الخدري ، بحار الأنوار : ج 23 ص 147 ح 109 .

ص: 427

سنن الدارمى_ به نقل از زيد بن ارقم _ :روزى پيامبر خدا براى ما به سخنرانى ايستاد و خدا را حمد و ثنا گفت و سپس فرمود: «اى مردم! من هم يك بشرم و زودا كه پيك پروردگارم نزد من آيد و اجابتش كنم. پس در ميان شما دو چيز گران سنگ بر جاى مى نهم: نخستينِ آنها كتاب خداست كه در آن ، راه نمايى و روشنايى است. پس به كتاب خدا چنگ زنيد و آن را از دست مَنَهيد» و به آن ، ترغيب و تشويق كرد و آن گاه فرمود : «و ديگرى اهل بيتم. خداى را در باره اهل بيتم به ياد شما مى آورم» . اين جمله را سه بار فرمود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من در ميان شما ، دو چيز گران سنگ بر جاى مى نهم كه يكى از آن دو ، بزرگ تر از ديگرى است: كتاب خدا _ كه رشته اى كشيده شده از آسمان به زمين است _ و عترتم اهل بيتم . اين دو ، هيچ گاه از يكديگر جدا نمى شوند تا آن كه در كنار حوض ، بر من وارد شوند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به زودى ، من [به سوى آخرت] فرا خوانده مى شوم و از ميان شما خواهم رفت، در حالى كه دو چيز گران سنگ در ميانتان بر جاى مى نهم: كتاب خداوند عز و جل و عترتم. كتاب خدا ، رشته كشيده از آسمان به زمين است، و عترتم همان اهل بيت من اند. خداوند نكته دان و آگاه ، به من خبر داد كه اين دو ، هرگز از يكديگر جدا نمى شوند تا در كنار حوض بر من وارد شوند. پس بنگريد كه پس از من ، با آن دو چگونه رفتار مى كنيد.

.

ص: 428

ج _ مَواضِعُ صُدورِ حَديثِ الثِّقلَينِ1 . عَرَفاتٌسنن الترمذي عن جابر بن عَبدِ اللّهِ :رَأَيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله في حَجَّتِهِ يَومَ عَرَفَةَ ، وهُوَ عَلى ناقَتِهِ القَصواءِ يَخطُبُ ، فَسَمِعتُهُ يَقولُ : يا أيُّهَا النّاسُ ! إنّي قَد تَرَكتُ فيكُم ما إن أخَذتُم بِهِ لَن تَضِلّوا : كِتابَ اللّهِ ، وعِترَتي أهلَ بَيتي . (1)

2 . مِنىالإمام الباقر عليه السلام :دَعا رسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله النّاسَ بِمِنى ، فَقالَ : أيُّهَا النّاسُ ، إنّي تارِكٌ فيكُمُ الثِّقلَينِ ، ما إن تَمَسَّكتُم بِهِما لَن تَضِلّوا : كِتابَ اللّهِ ، وعِترَتي أهلَ بَيتي ، فَإِنَّهُما لَن يَفتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَيَّ الحَوضَ . (2)

الإقبال :كانَ مِن قَولِ رَسولِ اللّهِ في حَجَّةِ الوَداعِ بِمِنى : يا أيُّهَا النّاسُ ! إنّي قَد تَرَكتُ فيكُم أمرَينِ إن أخَذتُم بِهِما لَن تَضِلّوا : كِتابَ اللّهِ ، وعِترَتي أهلَ بَيتي ، وإنَّهُ قَد نَبَّأَنِيَ اللَّطيفُ الخَبيرُ ، أَنَّهُما لَن يَفتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَيَّ الحَوضَ كَإِصبَعَيَّ هاتَينِ _ وجَمَعَ بَينَ سَبّابَتَيهِ _ ألا فَمَنِ اعتَصَمَ بِهِما فَقَد نَجا ، ومَن خالَفَهُما فَقَد هَلَكَ ، ألا هَل بَلَّغتُ أيُّهَا النّاسُ ؟ قالوا : نَعَم ، قالَ : اللّهُمَّ اشهَد (3) . (4)

.


1- .سنن الترمذي : ج 5 ص 662 ح 3786 ، المعجم الكبير : ج 3 ص 66 ح 2680 ، المعجم الأوسط : ج 5 ص 89 ح 4757 ، كنز العمّال : ج 1 ص 172 ح 870 ؛ بحار الأنوار : ج 29 ص 340 ح 6 نقلاً عن جامع الاُصول .
2- .بصائر الدرجات : ص 413 ح 3 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 90 كلاهما عن جابر بن يزيد الجعفي ، بحار الأنوار : ج 23 ص 140 ح 91 .
3- .في المصدر : «قال : اشهد» ، والتصويب من بحار الأنوار .
4- .الإقبال : ج 2 ص 242 ، بحار الأنوار : ج 37 ص 128 ذيل ح 24 نقلاً عن كتاب النشر والطيّ .

ص: 429

ج - مكان هاى صدور حديث ثقلين
1 . عرفات
2 . مِنا

ج _ مكان هاى صدور حديث ثقلين1 . عرفاتسنن الترمذى_ به نقل از جابر بن عبد اللّه _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را در حَجّش به روز عرفه ديدم كه سوار بر ناقه اش قَصواء (1) خطبه مى خوانَد. شنيدم كه مى فرمايد: «اى مردم! من چيزى در ميان شما بر جاى مى گذارم كه اگر به آن چنگ زنيد ، هرگز گم راه نمى شويد: كتاب خدا ، و عترتم [يعنى] اهل بيتم».

2 . مِناامام باقر عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در مِنا ، مردم را فرا خواند و فرمود: «اى مردم! من دو چيز گران سنگ را در ميان شما بر جاى مى گذارم كه تا وقتى بدانها چنگ زنيد ، هرگز گم راه نمى شويد: كتاب خدا، و عترتم [يعنى] اهل بيتم. اين دو ، هرگز از يكديگر جدا نمى شوند تا آن گاه كه در كنار حوض كوثر ، بر من وارد شوند».

الإقبال:از جمله سخنان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در حجّة الوداع ، در مِنا اين بود: «اى مردم! من دو چيز در ميان شما بر جاى مى گذارم كه اگر بدانها چنگ زنيد ، هرگز گم راه نخواهيد شد: كتاب خدا و عترتم ، [يعنى] اهل بيتم. خداوند لطيف و آگاه ، به من خبر داد كه اين دو ، هرگز از يكديگر جدا نمى شوند تا آن كه در كنار حوض ، بر من وارد شوند، مانند اين دو انگشتم» و دو انگشت نشانه اش را كنار هم نهاد _ . [پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:] «بدانيد كه هر كس به اين دو چنگ زند ، نجات مى يابد و هر كس با آنان مخالفت كند ، نابود مى شود. هان! آيا ابلاغ كردم ، اى مردم؟». مردم همگى گفتند: آرى. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «بار خدايا! گواه باش».

.


1- .قَصواء: تيزرو، گوش بريده. نام ناقه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بوده است.

ص: 430

3 . مَسجِدُ الخَيفِتفسير القمّي :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله في حَجَّةِ الوَداع في مَسجِدِ الخَيفِ : إنّي فَرَطُكُم (1) ، وإنَّكُم وارِدونَ عَلَيَّ الحَوضَ ، حَوضٌ عَرضُهُ ما بَينَ بُصرى (2) وصَنعاءَ (3) ، فيهِ قِدحانٌ مِن فِضَّةٍ عَدَدَ النُّجومِ ، ألا وإنّي سائِلُكُم عَنِ الثِّقلَينِ . قالوا : يا رَسولَ اللّهِ ومَا الثَّقَلانِ ؟ قالَ : كِتابُ اللّهِ ، الثَّقَلُ الأَكبَرُ ، طَرَفٌ بِيَدِ اللّهِ وطَرَفٌ بِأَيديكُم ، فَتَمَسَّكوا بِهِ لَن تَضِلّوا ولَن تَزِلّوا ، وَالثَّقَلُ الأَصغَرُ عِترَتي وأهلُ بَيتي ، فَإِنَّهُ قَد نَبَّأَنِيَ اللَّطيفُ الخَبيرُ أنَّهُما لَن يَفتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَيَّ الحَوضَ كَإِصبَعَيَّ هاتَينِ _ وجَمَعَ بَينَ سَبّابَتَيهِ _ ولا أقولُ كَهاتَينِ _ وجَمَعَ بَينَ سَبّابَتِهِ وَالوُسطى _ فَتَفضُلَ هذِهِ عَلى هذِهِ . (4)

الإقبال_ في ذِكرِ أحداثِ حَجَّةِ الوَداعِ _ :فَلَمّا كانَ في آخِرِ يَومٍ مِن أيّامِ التَّشريقِ (5) ، أنزَلَ اللّهُ عَلَيهِ : «إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ» (6) إلى آخِرِها ، فَقالَ صلى الله عليه و آله : نُعِيَت إلَيَّ نَفسي . فَجاءَ إلى مَسجِدِ (7) الخَيفِ فَدَخَلَهُ ، ونادى الصَّلاةَ جامِعَةً ، فَاجتَمَعَ النّاسُ ، فَحَمِدَ اللّهُ وأثنى عَلَيهِ ، وذَكَرَ خُطبَتَهُ عليه السلام ، ثُمَّ قالَ فيها : أيُّهَا النّاسُ إنّي تارِكٌ فيكُمُ الثِّقلَينِ : الثِّقلُ الأَكبَرُ كِتابُ اللّهِ عز و جل ، طَرَفٌ بِيَدِ اللّهِ عز و جل ، وطَرَفٌ بِأَيديكُم ، فَتَمَسَّكوا بِهِ . وَالثِّقلُ الأَصغَرُ عِترَتي أهلُ بَيتي ، فَإِنَّهُ قَد نَبّأَنِيَ اللَّطيفُ الخَبيرُ أنَّهُما لَن يَفتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَيَّ الحَوضَ كَإِصبَعَيَّ هاتَينِ _ وجَمَعَ بَينَ سَبّابَتَيهِ _ ولا أقولُ كَهاتَينِ _ وجَمَعَ بَينَ سَبّابَتِهِ (8) وَالوُسطى _ فَتَفضُلَ هذِهِ عَلى هذِهِ . (9)

.


1- .فَرَطُكم : أي مُتقدّمكم إليه (النهاية : ج 3 ص 434 «فرط») .
2- .بُصرى : في موضعين : بالشام من أعمال دمشق . وبُصرى من قرى بغداد قرب عكبراء (معجم البلدان : ج 1 ص 441) .
3- .صَنعاء : قصبة باليمن وأحسن بلادها (معجم البلدان : ج 3 ص 426) .
4- .تفسير القمّي : ج 1 ص 3 ، الغيبة للنعماني : ص 42 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 129 ح 61 .
5- .أيّام التشريق : وهي ثلاثة أيّام تلي عيد النحر ، سُمّيت بذلك من تشريق اللحم ، وهو تقديدهُ وبسطه في الشمس ليجفّ (النهاية : ج 2 ص 464 «شرق») .
6- .النصر : 1 .
7- .في المصدر : «المسجد» ، وما أثبتناه هو الصواب كما في بحار الأنوار .
8- .في المصدر : «سَبّابَتَيهِ» ، والتصويب من بحار الأنوار .
9- .الإقبال : ج 2 ص 242 ، بحار الأنوار : ج 37 ص 128 ذيل ح 24 نقلاً عن كتاب النشر والطيّ .

ص: 431

3 . مسجد خَيف

3 . مسجد خَيفتفسير القمّى:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در حجّة الوداع در مسجد خَيف فرمود: «من پيش از شما مى روم و شما در كنار حوض [كوثر] ، بر من وارد مى شويد؛ حوضى كه پهنايش از بُصرى (1) تا صنعاست، (2) و در آن ، جام هايى سيمين به شمار ستارگان وجود دارد. بدانيد كه من در باره دو چيز گران سنگ ، از شما خواهم پرسيد». گفتند: اى پيامبر خدا! دو چيز گران سنگ چيست؟ فرمود: «كتاب خدا كه گران سنگِ بزرگ تر است. يك طرف آن در دست خداست و طرف ديگرش در دست شما. پس بدان چنگ زنيد تا هرگز گم راه نشويد و هيچ گاه نلغزيد. و گران سنگ كوچك تر ، عترت من ، يعنى اهل بيت من اند. خداوند لطيف و آگاه ، به من خبر داد كه اين دو ، هرگز از يكديگر جدا نمى شوند تا آن كه در كنار حوض بر من وارد شوند. آن دو ، به سان اين دو انگشت من اند» و دو انگشت نشانه اش را كنار هم قرار داد . سپس انگشت نشانه و ميانه اش را كنار هم نهاد [و فرمود:] «كه يكى بر ديگرى فزونى دارد».

الإقبال_ در بيان رخدادهاى حجّة الوداع _ :چون آخرين روز از روزهاى تشريق (3) شد، خداوند، سوره «إِذَا جَآءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ» را تا آخر آن بر پيامبر صلى الله عليه و آله فرو فرستاد. پيامبر فرمود: «خبرِ درگذشتم ، به من داده شد». پس به سوى مسجد خيف رفت و وارد مسجد شد و مردم را بانگ زد كه جمع شوند. مردم ، گرد آمدند. پيامبر صلى الله عليه و آله حمد و ثناى الهى را به جاى آورد و به سخنرانى پرداخت و در آن فرمود: «اى مردم! من دو چيز گران سنگ در ميان شما بر جاى مى گذارم: گران سنگ بزرگ تر ، كتاب خداست كه يك سوى آن در دست خداوند عز و جلاست و سوى ديگرش در دست شما. پس بدان چنگ زنيد. و گران سنگ كوچك تر ، عترت من، يعنى اهل بيت من اند. خداى لطيف و آگاه ، مرا خبر داد كه اين دو ، هيچ گاه از يكديگر جدا نخواهند شد تا در كنار حوض كوثر ، بر من وارد شوند. آن دو ، به سان اين دو انگشت من اند» و دو انگشت نشانه اش را به هم چسباند . سپس انگشت نشانه و ميانه اش را به هم چسباند [و فرمود: ]«نمى گويم همانند اين دو هستند كه اين بر اين فزونى دارد».

.


1- .دو بُصرى داريم: يكى در شام و از توابع دمشق است، و ديگرى از روستاهاى بغداد كه نزديك عُكبراء قرار دارد (معجم البلدان: ج 1 ص 441).
2- .صنعا، قصبه اى است در يمن و از نيكوترين شهرهاى آن است (معجم البلدان: ج 3 ص 426).
3- .ايّام التشريق ، سه روزِ پس از عيد قربان است. از آن روى آنها را بدين نام خوانده اند كه در اين سه روز ، گوشت [قربانى] را «تشريق» يعنى قطعه قطعه مى كنند و در آفتاب پهن مى كنند تا بخشكد (النهاية: ج 2 ص 464 مادّه «شرق»).

ص: 432

4 . المَسجِدُ الحَرامُتاريخ اليعقوبي عن سعد بن أبي وقّاص _ في بَيانِ حَجَّةِ النَّبيِّ صلى الله عليه و آله وهي حَجَّةُ الوَداعِ _ :أهَلَّ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُتَمَتِّعا بِالعُمرَةِ إلَى الحَجِّ ... ووَقَفَ عِندَ زَمزَمَ ، وأمرَ رَبيعَةَ بنَ اُمَيَّةَ بنِ خَلَفٍ فَوَقَفَ تَحتَ صَدرِ راحِلَتِهِ _ وكانَ صَبِيّا _ فَقالَ : يا رَبيعَةُ ، قُل : يا أيُّهَا النّاسُ ، إنَّ رَسولَ اللّهِ يَقولُ : لَعَلَّكُم لا تَلقَونَني عَلى مِثلِ حالي هذِهِ وعَلَيكُم هذا ، هَل تَدرونَ أيُّ بَلَدِ هذا ؟ وهَل تَدرونَ أيُّ شَهرٍ هذا ؟ وهَل تَدرونَ أيُّ يَومٍ هذا ؟ فَقالَ النّاسُ : نَعَم ! هذَا البَلَدُ الحَرامُ وَالشَّهرُ الحَرامُ واليَومُ الحَرامُ . قالَ : فإِنَّ اللّهَ حَرَّمَ عَلَيكُم دِماءَكُم وأموالَكُم كَحُرمَةِ بَلَدِكُم هذا ، وكَحُرمَةِ شَهرِكُم هذا ، وكَحُرمَةِ يَومِكُم هذا ، ألا هَل بَلَّغتُ ؟ قالوا : نَعَم ، قالَ : اللّهُمَّ اشهَد ... . ثُمَّ قالَ : لا تَرجِعوا بَعدي كُفّارا مُضِلّينَ يَملِكُ بَعضُكُم رِقابَ بَعضٍ ، إنّي قَد خَلَّفتُ فيكُم ما إن تَمَسَّكتُم بِهِ لَن تَضِلّوا : كِتابَ اللّهِ ، وعِترَتي أهلَ بَيتي ، ألا هَل بَلَّغتُ ؟ قالوا : نَعَم ! قالَ : اللّهُمَّ اشهَد . ثُمَّ قالَ : إنَّكُم مَسؤولونَ ، فَليُبَلِّغِ الشَّاهِدُ مِنكُمُ الغائِبَ . (1)

.


1- .تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 109 _ 112 .

ص: 433

4 . مسجد الحرام

4 . مسجد الحرامتاريخ اليعقوبى_ به نقل از سعد بن ابى وقّاص ، در بيان حجّة الوداع _ :پيامبر صلى الله عليه و آله براى عمره حجّ تمتّع ، مُحرم شد... و در محلّ زمزم ، توقّف كرد و به ربيعة بن اُميّة بن خَلَف _ كه كودك بود _ دستور داد زير سينه اُشتر ايشان بِايستد و به او فرمود: «اى ربيعه! بگو: اى مردم! پيامبر خدا مى گويد: شايد شما ديگر مرا در چنين حالى نبينيد. چنين موقعيتى را در يابيد. آيا مى دانيد اين جا ، چه شهرى است؟ آيا مى دانيد اين ماه ، چه ماهى است؟ آيا مى دانيد امروز ، چه روزى است؟». مردم گفتند: آرى! شهر حرام و ماه حرام و روز حرام است. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «پس خداوند ، خون ها و اموال شما را همانند حرمت اين شهرتان و حرمت اين ماهتان و حرمت اين روزتان ، بر شما حرام [و محترم] قرار داد. هان! آيا ابلاغ كردم؟». همگى گفتند: آرى. ايشان فرمود: «بار خدايا! گواه باش...». سپس فرمود: «مبادا پس از من ، به كفر و گم راهى باز گرديد و برخى بر گرده برخى ديگر سوار شوند. من در ميان شما چيزى بر جاى مى گذارم كه اگر به آن تمسّك جوييد ، هرگز گم راه نمى شويد: كتاب خدا و عترتم [يعنى] اهل بيتم. هان! آيا ابلاغ كردم؟». همگى گفتند: آرى. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «بار خدايا! گواه باش». سپس فرمود: «شما مسئوليد . (1) پس حاضرانِ شما به غايبان برسانند».

.


1- .يعنى: از شما در باره اين دو يادگارم ، سؤال و بازخواست خواهد شد.

ص: 434

5 . غَديرُ خُمٍّالسنن الكبرى عن أبي الطفيل عن زيد بن أرقم :لَمّا رَجَعَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَن حَجَّةِ الوَداعِ ونَزَلَ غَديرَ خُمٍّ ، أمَرَ بِدَوحاتٍ (1) فَقُمِمنَ (2) ، ثُمَّ قالَ : كَأَنّي دُعيتُ فَأَجَبتُ ، وإنّي قَد تَرَكتُ فيكُمُ الثِّقلَينِ ، أحدُهُما أكبَرُ مِنَ الآخَرِ : كِتابَ اللّهِ ، وعِترَتي أهلَ بَيتي ، فَانظُروا كَيفَ تُخَلِّفونّي فيهِما ، فَإِنَّهُما لَن يَتَفَرَّقا حَتّى يَرِدا عَلَيَّ الحَوضَ . ثُمَّ قالَ : إنَّ اللّهَ مَولايَ ، وأنَا وَلِيُّ كُلِّ مُؤمِنٍ . ثُمَّ أخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ فَقالَ : مَن كُنتُ وَلِيَّهُ فَهذا وَلِيُّهُ ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ ، وعادِ مَن عاداهُ . فَقُلتُ لِزَيدٍ : سَمِعتَهُ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ؟ فَقالَ : ما كانَ فِي الدَّوحاتِ أحَدٌ إلّا رآهُ بِعَينَيهِ ، وسَمِعَهُ بِاُذُنَيهِ . (3)

المستدرك على الصحيحين عن زيد بن أرقم :نَزَلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بَينَ مَكَّةَ وَالمَدينَةِ عِندَ شَجَراتٍ خَمسٍ ، دَوحاتٍ عِظامٍ ، فَكَنَسَ النّاسُ ما تَحتَ الشَّجَراتِ ، ثُمَّ راحَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَشِيَّةً فَصَلّى ، ثُمَّ قامَ خَطيبا ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ ، وذَكَّرَ وَوَعَظَ ، فَقالَ ما شاءَ اللّهُ أن يَقولَ ، ثُمَّ قالَ : أيُّهَا النّاسُ ، إنّي تارِكٌ فيكُم أمرَينِ لَن تَضِلُّوا إنِ اتَّبَعتُموهُما ، وهُما : كِتابُ اللّهِ ، وأهلُ بَيتي عِترَتي . ثُمَّ قالَ : أتَعلَمونَ أنّي أولى بِالمُؤمِنينَ مِن أنفُسِهِم ؟ _ ثَلاثَ مَرّاتٍ _ ، قالوا : نَعَم ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : مَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِيٌّ مَولاهُ . (4)

.


1- .الدَّوحَةُ : الشَّجَرةُ العَظيمةُ (الصحاح : ج 1 ص 361 «دوح») .
2- .قَمَمتُ البيتَ : كَنَستُه (الصحاح : ج 5 ص 2015 «قمم») .
3- .السنن الكبرى للنسائي : ج 5 ص 130 ح 8464 ، المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 118 ح 4576 ، خصائص أمير المؤمنين للنسائي : ص 150 ح 79 ، المعجم الكبير : ج 5 ص 166 ح 4969 ، كنز العمّال : ج 13 ص 104 ح 36340 ؛ المناقب للكوفي : ج 2 ص 435 ح 919 .
4- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 118 ح 4577 ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 216 ح 8702 ، كنز العمّال : ج 1 ص 186 ح 950 .

ص: 435

5 . غدير خم

5 . غدير خمالسنن الكبرى_ به نقل از ابو طفيل _ :زيد بن ارقم گفت: چون پيامبر صلى الله عليه و آله از حجّة الوداع باز گشت و در غدير خم فرود آمد، دستور داد زير چند درخت تناور را جارو كردند. سپس فرمود: «گويا من [به سراى جاويد ]فرا خوانده شده ام و بايد از ميان شما بروم. من دو چيز گران سنگ را در ميانتان بر جاى مى گذارم كه يكى بزرگ تر از ديگرى است: كتاب خدا و عترتم [يعنى] اهل بيتم. پس مراقب باشيد كه پس از من ، چگونه با اين دو رفتار مى كنيد؛ چرا كه اين دو ، هرگز از يكديگر جدا نمى شوند تا آن كه در كنار حوض ، بر من وارد شوند». سپس فرمود: «خدا مولاى من است و من ولىّ هر مؤمنى». آن گاه ، دست على عليه السلام را گرفت و فرمود: «هر كه من ولىّ او هستم ، اين ، ولىّ اوست. بار خدايا! هر كه او را دوست مى دارد، دوست بدار، و هر كه را با او دشمنى مى كند ، دشمن بدار». من به زيد گفتم: آيا تو خود ، اين را از پيامبر خدا شنيدى؟ گفت: هيچ كس در زير آن درختان نبود ، مگر اين كه با چشم خود ، آن صحنه را ديد و با گوش خود ، اين سخنان را شنيد.

المستدرك على الصحيحين_ به نقل از زيد بن ارقم _ :پيامبر صلى الله عليه و آله ميان مكّه و مدينه ، در زير پنج درخت تناور فرود آمد. مردم زير آن درخت ها را جارو كردند. آن گاه ، پيامبر خدا نماز عصر را خواند و سپس به سخنرانى ايستاد و خداوند را حمد و ثنا گفت و پند و اندرز داد و آنچه را خدا خواست بگويد، گفت. سپس فرمود: «اى مردم! من دو چيز در ميان شما بر جاى مى نهم كه اگر از آنها پيروى كنيد ، هرگز گم راه نخواهيد شد. آن دو، كتاب خدا و اهل بيت [يعنى] عترتم اند». سپس سه بار فرمود: «آيا مى دانيد كه من به مؤمنان ، از خود آنان سزاوارتر (اَولى) هستم؟». مردم گفتند: آرى . پيامبر خدا فرمود: «هر كه من مولاى اويم ، پس على مولاى اوست».

.

ص: 436

المعجم الكبير عن يزيد بن حيّان عن زيد بن أرقم :دَخَلنا عَلَيهِ [زيدِ بنِ أرقَمَ ]فقُلنا : لَقَد رَأَيتَ خَيرا ؛ صاحَبتَ (1) رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله وصَلَّيتَ خَلفَهُ. قالَ : لَقَد رَأَيتُ خَيرا وخَشيتُ أن أكونَ إنَّما اُخِّرتُ لِشَرٍّ ، ما حَدَّثتُكُم (2) فَاقبَلوا ، وما سَكَتُّ عَنهُ فَدَعوهُ . قامَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِوادٍ بَينَ مَكَّةَ وَالمَدينَةِ فَخَطَبَنا ، ثُمَّ قالَ : أنَا بَشَرٌ يُوشِكُ أن اُدعى فَاُجيبَ ، وإنّي تارِكٌ فيكُمُ اثنَينِ : أحَدُهُما كِتابُ اللّهِ فيهِ حَبلُ اللّهِ ، مَنِ اتَّبَعَهُ كانَ عَلَى الهُدى ، ومَن تَرَكَهُ كانَ عَلى ضَلالَةٍ ، وأهلُ بَيتي ، اُذَكِّرُكُمُ اللّهَ في أهلِ بَيتي _ ثَلاثَ مَرّاتٍ _ . فَقُلنا : مِن أهلِ بَيتِهِ؟ نِساؤُهُ؟ قالَ : لا ، إنَّ المَرأَةَ قَد يَكونُ يَتَزَوَّجُ بِهَا الرَّجُل العَصرَ مِنَ الدَّهرِ ، ثُمَّ يُطَلِّقُها فَتَرجِعُ إلى أبيها واُمِّها . (3)

6 . آخِرُ خُطبَةٍ خَطَبَهَا النَّبِيُّ صلى الله عليه و آلهالأمالي للمفيد عن معروف بن خربوذ :سَمِعتُ أبا عُبيدِ اللّهِ _ مَولَى العَبّاسِ _ يُحَدِّثُ أبا جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام ، قالَ : سَمِعتُ أبا سَعيدٍ الخُدرِيَّ يَقولُ : إنَّ آخِرَ خُطبَةٍ خَطَبَنا بِها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَخُطبَةٌ خَطَبَنا في مَرَضِهِ الَّذي تُوُفِّيَ فيهِ ، خَرَجَ مُتَوَكِّئا عَلى عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام ، ومَيمونَةَ مَولاتِهِ ، فَجَلَسَ عَلَى المِنبَرِ ، ثُمَّ قالَ : يا أيُّهَا النّاسُ ، إنّي تارِكٌ فيكُمُ الثِّقلَينِ ، وسَكَتَ ، فَقامَ رَجُلٌ فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، ما هذانِ الثَّقَلانِ ؟ فَغَضِبَ حَتَّى احمَرَّ وَجهُهُ ثُمَّ سَكَنَ ، وقالَ : ما ذَكرتُهُما إلّا وأنَا اُريدُ أن اُخبِرَكُم بِهِما ، ولكِن رَبَوتُ (4) فَلَم أستَطِع . سَبَبٌ طَرَفُهُ بِيَدِ اللّهِ ، وَطَرَفٌ بِأَيديكُم ، تَعمَلونَ فيهِ كَذا وكَذا ، ألا وهُوَ القُرآنُ ، وَالثَّقَلُ الأَصغَرُ أهلُ بَيتي . ثُمَّ قالَ : وايمُ اللّهِ إنّي لَأَقولُ لَكُم هذا ، ورِجالٌ في أصلابِ أهلِ الشِّركِ أرجى عِندي مِن كَثيرٍ مِنكُم ، ثُمَّ قالَ : وَاللّهِ لا يُحِبُّهُم عَبدٌ إلّا أعطاهُ اللّهُ نورا يَومَ القِيامَةِ حَتّى يَرِدَ عَلَيَّ الحَوضَ ، ولا يُبغِضُهُم عَبدٌ إلَا احتَجَبَ اللّهُ عَنهُ يَومَ القِيامَةِ . (5)

.


1- .في المصدر : «أصحبتَ» ، والتصويب من بحار الأنوار .
2- .في المصدر : «حدّثكم» ، والتصويب من تاريخ دمشق .
3- .المعجم الكبير : ج 5 ص 182 ح 5026 ، تاريخ دمشق : ج 41 ص 19 ح 8194 .
4- .الرَّبُو : هو التهيُّج وتواتر النّفَس (النهاية : ج 2 ص 192 «ربا») .
5- .الأمالي للمفيد : ص 135 ح 3 ، بحار الأنوار : ج 22 ص 475 ح 25 .

ص: 437

6 . آخرين خطبه پيامبرصلى الله عليه وآله

المعجم الكبير_ به نقل از يزيد بن حيّان _ :نزد زيد بن ارقم رفتيم و گفتيم: تو خير ديده اى؛ صحابىِ پيامبر خدا بوده اى و پشت سر او نماز خوانده اى. زيد گفت: من خير ديده ام و مى ترسم كه براى شرّى ، مرگم به تأخير افتاده باشد. آنچه برايتان گفتم ، بپذيريد و آنچه را كه در باره اش خاموش ماندم ، رها كنيد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در وادى اى ميان مكّه و مدينه برخاست و برايمان سخنرانى كرد. سپس فرمود: «من هم يك بشرم و به زودى فرا خوانده مى شوم و بايد از ميان شما بروم. دو چيز در ميانتان بر جاى مى گذارم: يكى كتاب خدا كه رشته [اتّصال به] خدا ، در آن است. هر كه از آن پيروى كند ، بر راه راست است و هر كه آن را رها كند ، در گم راهى است. و [دوم ،] اهل بيتم. خدا را در باره اهل بيتم به شما يادآور مى شوم» و اين جمله را سه بار فرمود . گفتيم : آيا همسران ايشان هم از اهل بيت ايشان اند؟ [زيد] گفت : نه . زن ، گاهى دورانى از روزگار را با مردى ازدواج مى كند ، و بعد ، آن مرد ، او را طلاق مى دهد ، و او به خانه پدر و مادرش باز مى گردد .

6 . آخرين خطبه پيامبر صلى الله عليه و آلهالأمالى ، مفيد_ به نقل از معروف بن خرّبوذ _ :از ابو عبيد اللّه (غلامِ آزاد شده عبّاس) شنيدم كه براى امام باقر عليه السلام نقل مى كرد و مى گفت: از ابو سعيد خُدرى شنيدم كه مى گويد : آخرين خطبه اى كه پيامبر خدا ، براى ما خواند ، خطبه اى بود كه در بيمارى موتش براى ما خواند. ايشان در حالى كه به دست على بن ابى طالب عليه السلام و خادمه اش ميمونه تكيه داده بود ، بيرون آمد و بر منبر نشست. سپس فرمود: «اى مردم! من در ميان شما ، دو چيز گران سنگ بر جاى مى گذارم» و ساكت شد. مردى برخاست و گفت: اى پيامبر خدا! اين دو چيز گران سنگ چيست؟ پيامبر صلى الله عليه و آله چنان خشمگين شد كه رنگ رخسارش سرخ شد. سپس آرام گرفت و فرمود: «من اين را نگفتم ، جز آن كه مى خواستم شما را از آن دو خبر دهم ؛ امّا نفسم تنگ آمد و نتوانستم. يكى از آن دو ، ريسمانى است كه يك سوى آن در دست خداست و سوى ديگرش در دست شما. شما در باره آن ، چنين و چنان مى كنيد. اين ريسمان ، همان قرآن است. و گران سنگ كوچك تر ، اهل بيت من اند». سپس فرمود: «به خدا سوگند ، من اين را به شما مى گويم ؛ امّا مردانى در اصلاب مشركان اند كه اميد من به آنان ، از اميدم به بسيارى از شما بيشتر است». سپس فرمود: «به خدا سوگند ، هيچ بنده اى آنان (اهل بيتم) را دوست ندارد، مگر آن كه خداوند در روز قيامت ، به او نورى مى بخشد تا آن گاه كه در كنار حوض [كوثر] ، بر من وارد شود، و هيچ بنده اى دشمنشان نمى دارد ، مگر آن كه روز قيامت ، خداوند از او پوشيده خواهد بود».

.

ص: 438

الإمام عليّ عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله في آخِرِ خُطبَتِهِ يَومَ قَبَضَهُ اللّهُ عز و جل إلَيهِ : إنّي قَد تَرَكتُ فيكُم أمرَينِ لَن تَضِلّوا بَعدي ما إن تَمَسَّكتُم بِهِما : كِتابَ اللّهِ ، وعِترَتي أهلَ بَيتي ، فَإِنَّ اللَّطيفَ الخَبيرَ قَد عَهِدَ إلَيَّ أنَّهُما لَن يَفتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَيَّ الحَوضَ كَهاتَينِ _ وجَمَعَ بَينَ مُسَبِّحَتَيهِ _ ولا أقولُ كَهاتَينِ _ وجَمَعَ بَينَ المُسَبِّحَةِ وَالوُسطى _ فَتَسبِقَ إحداهُما الاُخرى ، فَتَمَسَّكوا بِهِما لا تَزِلُّوا ولا تَضِلّوا ، ولا تَقَدَّموهُم فَتَضِلّوا . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ جَعَلَ وِلايَتَنا _ أهلَ البَيتِ _ قُطبَ (2) القُرآنِ ، وقُطبَ جَميعِ الكُتُبِ ، عَلَيها يَستَديرُ مُحكَمُ القُرآنِ ، وبِها نَوَّهَتِ الكُتُبُ ، ويَستَبينُ الإيمانُ ، وقَد أمَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أن يُقتَدى بِالقُرآنِ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وذلِكَ حَيثُ قالَ في آخِرِ خُطبَةٍ خَطَبَها : إنّي تارِكٌ فيكُمُ الثِّقلَينِ : الثَّقَلَ الأَكبَرَ والثَّقَلَ الأَصغَرَ ، فَأَمَّا الأَكبَرُ فَكِتابُ رَبّي ، وأمَّا الأَصغَرُ فَعِترَتي أهلُ بَيتي ، فَاحفَظوني فيهِما فَلَن تَضِلّوا ما تَمَسَّكتُم بِهِما . (3)

7 . اللَّحَظاتُ الأَخيرَةُ مِن حَياتِهِ صلى الله عليه و آلهدعائم الإسلام :رُوينا عَن أبي ذَرٍّ أنَّهُ شَهِدَ المَوسِمَ بَعدَ وَفَاةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَلَمَّا احتَفَلَ النّاسُ فِي الطَّوافِ ، وَقَفَ بِبابِ الكَعبَةِ وأخَذَ بِحلَقَةِ البابِ وقالَ : يا أيُّهَا النّاسُ _ ثَلاثاً _ ، واجتَمَعوا ووَقَفوا وأنصَتوا ، فَقالَ : مَن عَرَفَني فَقَد عَرَفَني ومَن لَم يَعرِفني فَأَنا أبو ذَرٍّ الغِفارِيُّ ، اُحَدِّثُكُم بِما سَمِعتُهُ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، سَمِعتُهُ يَقولُ حينَ احتُضِرَ : إنّي تارِكٌ فيكُمُ الثِّقلَينِ ، كِتابَ اللّهِ ، وعِترَتي أهلَ بَيتي ، فَإِنَّهُما لَن يَفتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَيَّ الحَوضَ كَهاتَينِ _ وجَمَعَ بينَ إصبَعَيهِ المُسَبِّحَتَينِ مِن يَدَيهِ ، وقَرَنَهُما وساوى بَينَهُما ، وقالَ : _ ولا أقولُ كَهاتَينِ _ وقَرَنَ بَينَ إصبَعَيهِ الوُسطى والمُسَبِّحَةِ مِن يَدِهِ اليُمنى _ لِأَنَّ إحداهُما تَسبِقُ الاُخرى ، ألا وإنَّ مَثَلَهُما فيكُم مَثَلُ سَفينَةِ نوحٍ ، مَن رَكِبَها نَجا ، ومَن تَرَكَها غَرِقَ . (4)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 415 ح 1 ، كتاب سليم بن قيس : ج 2 ص 655 نحوه وكلاهما عن سليم بن قيس .
2- .قُطب الشيء : مداره ، ويقال هو قُطب بني فلان : أي سيّدهم الَّذي يدور عليه أمرهم (تاج العروس : ج 2 ص 330 «قطب») .
3- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 5 ح 9 عن مسعدة بن صدقة ، بحار الأنوار : ج 92 ص 27 ح 29 .
4- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 27 ؛ عيون الأخبار في مناقب الأخيار : ص 26 نحوه .

ص: 439

7 . واپسين لحظات زندگى پيامبرصلى الله عليه وآله

امام على عليه السلام :پيامبر صلى الله عليه و آله در آخرين خطبه خود _ كه در روز رحلتش به سوى خداوند عز و جلايراد كرد _ فرمود: «من دو چيز در ميان شما بر جاى نهاده ام كه تا وقتى به آنها تمسّك جوييد ، هرگز گم راه نخواهيد شد: كتاب خدا، و عترتم [يعنى] اهل بيتم. خداوند لطيف و آگاه ، به من خبر داد كه اين دو ، هيچ گاه از يكديگر جدا نخواهند شد تا آن كه در كنار حوض بر من وارد شوند ، همانند اين دو» و ايشان دو انگشت نشانه اش را كنار هم نهاد. سپس انگشت نشانه و ميانه اش را كنار هم گذاشت [و فرمود:] «نمى گويم همانند اين دو كه يكى از ديگرى جلوتر باشد. پس به اين دو ، چنگ زنيد تا نلغزيد و گم راه نشويد، و از آنها پيشى نگيريد كه به گم راهى در مى افتيد».

امام صادق عليه السلام :خداوند ، ولايت ما اهل بيت را محور قرآن و محور همه كتاب ها[ى آسمانى ]قرار داد. قرآنِ مُحكم بر اين محور مى چرخد، و كتاب ها[ى آسمانى] از آن به نيكى ياد كرده اند، و ايمان با ، آن شناخته و روشن مى شود. پيامبر خدا به پيروى از قرآن و خاندان محمّد ، امر فرمود ، آن جا كه در آخرين خطبه اش فرمود: «من در ميان شما ، دو چيز گران سنگ بر جاى مى گذارم: گران سنگ بزرگ تر و گران سنگ كوچك تر. آن بزرگ تر ، كتاب پروردگار من است و آن كوچك تر ، عترت من [يعنى] اهل بيتم. پس مرا در اين دو پاس بداريد؛ زيرا تا زمانى كه به آنها چنگ در زنيد ، گم راه نخواهيد شد».

7 . واپسين لحظات زندگى پيامبر صلى الله عليه و آلهدعائم الإسلام:از ابو ذر برايمان روايت شده است كه وى پس از درگذشت پيامبر صلى الله عليه و آله ، در مراسم حج حاضر شد و چون مردم در طواف گرد آمدند ، بر در كعبه ايستاد و حلقه در را گرفت و سه بار صدا زد: آى مردم! مردم گرد آمدند و به گوش ايستادند. ابو ذر گفت: آن كه مرا مى شناسد ، مى شناسد و آن كه مرا نمى شناسد ، بداند كه من ابو ذر غِفارى هستم. حديثى را كه از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيده ام ، برايتان باز مى گويم. شنيدم كه ايشان در هنگام احتضارش، مى فرمايد: «من دو چيز گران سنگ در ميان شما بر جاى مى نهم: كتاب خدا و عترتم [يعنى] اهل بيتم. اين دو هرگز از يكديگر جدا نمى شوند تا آن كه در كنار حوض ، بر من وارد شوند، مانند اين دو» و دو انگشت نشانه دو دستش را كنار هم گذاشت و برابر قرارشان داد و سپس انگشت ميانه و نشانه دست راستش را كنار هم قرار داد [و فرمود: ]«نمى گويم مانند اين دو ؛ زيرا يكى از آنها جلوتر از ديگرى است. بدانيد كه حكايت اين دو در ميان شما ، حكايت كشتى نوح است كه هر كس در آن نشست ، نجات يافت و آن كه ننشست ، غرق شد».

.

ص: 440

مسند زيد عن الإمام زين العابدين عن أبيه عن الإمام عليّ عليهم السلام :لَمّا ثَقُلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله في مَرَضِهِ ، وَالبَيتُ غاصٌّ بِمَن فيهِ ، قالَ : ادعوا لِيَ الحَسَنَ والحُسَينَ ، فَدَعَوتُهُما ، فَجَعَلَ يَلثِمُهُما حَتّى اُغمِيَ عَلَيهِ ، قالَ : فَجَعَلَ عَلِيٌّ عليه السلام يَرفَعُهُما عَن وَجهِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، قالَ : فَفَتَحَ عَينَيهِ ، فَقالَ : دَعهُما يَتَمَتَّعانِ مِنّي وأتَمَتَّعُ مِنهُما ، فَإِنَّهُ سَيُصيبُهُما بَعدي أثَرَةٌ (1) . ثُمَّ قالَ : يا أَيُّهَا النّاسُ ! إنّي خَلَّفتُ فيكُم كِتابَ اللّهِ وسُنَّتي وعِترَتي أهلَ بَيتي ، فَالمُضَيِّعُ لِكِتابِ اللّهِ كَالمُضَيِّعِ لِسُنَّتي ، وَالمُضَيِّعُ لِسُنَّتي كَالمُضَيِّعُ لِعِترَتي ، أما إنَّ ذلِكَ لَن يَفتَرِقا حَتّى ألقاهُ عَلى الحَوضِ . (2)

د _ مَعنَى العِترَةِ في حَديثِ الثِّقلَينِالإمام الحسين عليه السلام :سُئِلَ أميرُ المُؤمِنينَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ عَن مَعنى قَولِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «إنّي مُخَلِّفٌ فيكُمُ الثِّقلَينِ : كِتابَ اللّهِ وعِترَتي» مَنِ العِترَةُ ؟ فَقالَ : أنَا وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ وَالأَئِمَّةُ التِّسعَةُ مِن وُلدِ الحُسَينِ ، تاسِعُهُم مُهدِيُّهُم وقائِمُهُم ، لا يُفارِقونَ كِتابَ اللّهِ ولا يُفارِقُهُم ، حَتّى يَرِدوا عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَوضَهُ . (3)

.


1- .استأثر فُلانٌ بالشّي : استبدَّ به ، والاسم الأَثرَةُ _ بالتحريك _ (مجمع البحرين : ج 1 ص 15 «أثر») .
2- .مسند زيد : ص 404 .
3- .كمال الدين : ص 240 ح 64 ، معاني الأخبار : ص 90 ح 4 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 57 ح 25 ، قصص الأنبياء للراوندي : ص 360 ح 435 كلّها عن غياث بن إبراهيم عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 23 ص 147 ح 110 .

ص: 441

د - معناى «عترت» در حديث ثقلين

مسند زيد_ به نقل از امام زين العابدين عليه السلام ، از پدرش ، از امام على عليه السلام _ :چون بيمارى پيامبر خدا شدّت يافت، در حالى كه اتاق، آكنده از جمعيت بود، فرمود: «حسن و حسين را برايم صدا بزنيد». من آن دو را صدا زدم. پيامبر صلى الله عليه و آله شروع به بوسيدن آن دو كرد تا آن كه از هوش رفت. من آنان را از روى صورت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بلند كردم. پيامبر خدا چشمانش را گشود و فرمود: «بگذارشان تا از من لذّت ببرند و من از آنان لذّت ببرم؛ زيرا به زودى پس از من ، به اين دو ، ستم خواهد رسيد». سپس فرمود: «اى مردم! من در ميان شما كتاب خدا و سنّتم و عترتم ، [يعنى] اهل بيتم را جانشين خود قرار مى دهم. پس كسى كه كتاب خدا را وا نهد ، همچون كسى است كه سنّت مرا وا نهاده باشد و كسى كه سنّت مرا وا نهد ، چنان است كه عترت مرا وا نهاده باشد. بدانيد كه اين دو از يكديگر جدا نمى شوند تا آن كه در كنار حوض ، ملاقاتشان كنم».

د _ معناى «عترت» در حديث ثقلينامام حسين عليه السلام :از امير مؤمنان _ كه درودهاى خداوند بر او باد _ در باره اين سخن پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه: «من در ميان شما ، دو چيز گران سنگ بر جاى مى گذارم: كتاب خدا و عترتم» سؤال شد: عترت ، كيان اند؟ فرمود: «من و حسن و حسين و نُه امام از نسل حسين كه نهمين آنان ، مهدى و قائم ايشان است. نه اينان از كتاب خدا جدا مى شوند و نه كتاب خدا از ايشان، تا آن كه بر پيامبر خدا در كنار حوضش وارد شوند».

.

ص: 442

الإمام عليّ عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنّي مُخَلِّفٌ فيكُمُ الثِّقلَينِ : كِتابَ اللّهِ وعِترَتي أهلَ بَيتي ، فَإِنَّهُما لَن يَفتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَيَّ الحَوضَ كَهاتَينِ _ وضَمَّ بَينَ سَبّابَتَيهِ _ . فَقامَ إلَيهِ جابِرُ بنُ عَبدِ اللّهِ الأَنصارِيُّ وقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، مَن عِترَتُكَ ؟ قالَ : عَلِيٌّ ، وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ ، وَالأَئِمَّةُ مِن وُلدِ الحُسَينِ إلى يَومِ القِيامَةِ . (1)

الخصال عَن عطيّة العوفي عَن أبي سعيد الخدري :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنّي تارِكٌ فيكُم أمرَينِ أحدُهُما أطوَلُ مِنَ الآخَرِ ، كِتابَ اللّهِ _ حَبلٌ مَمدودٌ مِنَ السَّماءِ إلَى الأَرضِ _ وعِترَتي ، ألا وإنَّهُما لَن يَفتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَيَّ الحَوضَ . فَقُلتُ لِأَبي سَعيدٍ : مَن عِترَتُهُ ؟ قالَ : أهلُ بَيتِهِ . (2)

.


1- .كمال الدين : ص 244 ، معاني الأخبار : ص 91 ح 5 كلاهما عن محمّد بن عمارة عن أبيه عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 23 ص 147 ح 111 .
2- .الخصال : ص 65 ح 97 ، كمال الدين : ص 236 ح 50 ، معاني الأخبار : ص 90 ح 1 فيهما بزيادة «طرف بيد اللّه » بعد «إلى الأرض» ، بحار الأنوار : ج 23 ص 131 ح 64 .

ص: 443

امام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «من در ميان شما ، دو چيز گران سنگ را جانشين خود مى كنم: كتاب خدا و عترتم [يعنى] اهل بيتم. اين دو ، هرگز از يكديگر جدا نمى شوند تا آن كه در كنار حوض بر من وارد شوند، همانند اين دو» و دو انگشت سبّابه اش را كنار هم نهاد . جابر بن عبد اللّه انصارى برخاست و گفت: اى پيامبر خدا! عترت تو، كيان اند؟ فرمود: «على و حسن و حسين و امامانِ از نسل حسين تا روز قيامت».

الخصال_ به نقل از عطيّه عوفى _ :ابو سعيد خدرى گفت كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «من دو چيز را در ميان شما از خود بر جاى مى گذارم كه يكى از آنها طولانى تر از ديگرى است: كتاب خدا _ كه رشته اى كشيده شده از آسمان به زمين است _ و عترتم. آگاه باشيد كه اين دو ، هرگز از هم جدا نمى شوند تا آن كه در كنار حوض ، بر من وارد شوند». من به ابو سعيد گفتم: عترت او ، چه كسانى هستند؟ گفت: اهل بيتش.

.

ص: 444

پژوهشى در باره حديث ثقلين و دلالت آن بر استمرار امامت اهل بيت عليهم السلام
يك . متن حديث ثقلين

پژوهشى در باره حديث ثقلين و دلالت آن بر استمرار امامت اهل بيت عليهم السّلامحديث ثقلين كه در آن ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله اهل بيت خود را «همسنگ قرآن» معرّفى كرده و با تأكيد تمام ، جامعه اسلامى را به پيروى از آنان در كنار قرآن فرا خوانده است ، يكى از مبانى استوار و خدشه ناپذير شناخت اهل بيت عليهم السلام و اثبات مرجعيت علمى و استمرار امامت و رهبرى آنان تا دامنه قيامت ، و نيز يكى از دلايل متقن امامتِ امام مهدى عليه السلام محسوب مى گردد . با عنايت به اهمّيت اين حديث و نقش راهبردى آن در تبيين مسئوليت سنگين امّت اسلامى در پيروى و حمايت از «عترت» در كنار «قرآن» و زمينه سازى جهت تداوم و توسعه حاكميت اسلام در جهان ، مسائل مربوط به آن را در چند بند ، تحقيق و بررسى مى كنيم .

يك . متن حديث ثقلينمتن حديث ثقلين كه در منابع معتبر حديثى با اندكى تفاوت در لفظ ، از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده است ، اين است : إِنِّى تارِكٌ فيكُمُ الثَّقَلَينِ ، ما إِن تَمَسَّكتُم بِهِما لَن تَضِلُّوا : كِتابَ اللّهِ وَ عِترَتى أهلَ بَيتى ؛ فَإِنَّهُما لَن يَفتَرِقا حَتَّى يَرِدا عَلَىَّ الحَوضَ . من دو چيز گران سنگ در ميان شما بر جا مى گذارم . بدانيد كه اگر به آن دو چنگ بزنيد ، هرگز گم راه نمى شويد : كتاب خدا و عترتم [يعنى] اهل بيتم . اين دو ، هرگز از هم جدا نمى شوند تا در كنار حوض ، بر من وارد شوند .

.

ص: 445

دو . سند حديث ثقلين
الف - راويان حديث ثقلين از ميان اصحاب پيامبرصلى الله عليه وآله

دو . سند حديث ثقلينحديث ثقلين ، يكى از معدود احاديث متواترى است كه در منابع حديثى اهل سنّت و پيروان اهل بيت عليهم السلام با طرق مختلف ، روايت شده و صدور آنها از پيامبر خدا ، قطعى ، غير قابل ترديد و مورد اتّفاق مسلمانان است .

الف _ راويان حديث ثقلين از ميان اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله44 نفر از اصحاب پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، حديث ثقلين را گزارش (روايت) كرده اند كه اسامى آنان ، بدين شرح است : 1 . ابو ايّوب انصارى ، (1) 2 . ابو ذر غِفارى ، (2) 3 . ابو رافع ، (3) 4 . ابو سعيد خُدرى ، (4) 5 . ابو شريح خُزاعى ، (5)

.


1- .نقد الرجال ، ج 3 ، ص 238 ، الرقم 57 .
2- .ر . ك : كمال الدين : ص 274 ح 25 ، الولاية ، ابن عقده : ص 197 ح 30 ، جواهر العقدين : ص236 و استجلاب ارتقاء الغرف : ج1 ص349 ح73.
3- .ر . ك : الولاية ، ابن عقده : ص193 ح26 ، عيون الأخبار فى مناقب الأخيار، شريف بغدادى : ص26 ، جواهر العقدين : ص 239 ، كمال الدين : ص239 ح59 ، شرح الأخبار : ج 2 ص 479 و دعائم الإسلام : ج1 ص28 .
4- .ر . ك : الولاية ، ابن عقده : ص 224 ح 55 ، جواهر العقدين : ص 239 ، استجلاب ارتقاء الغرف : ج 1 ص 361 ح 88 و ينابيع المودّة : ج 1 ص 122 ح 52 .
5- .ر . ك : مسند ابن حنبل : ج 4 ص 30 ح 11104 و ص 37 ح 11131 و ص 118 ح 11561 ، مسند ابن الجعد : ص 397 ح 2711 ، السنّة ، ابن ابى عاصم : ص629 ح1553 و ص 630 ح 1554 ، مسند أبى يعلى : ج 2 ص 9 ح 1023 و ص 47 ح1135 ، المعجم الكبير : ج 3 ص 65 ح 2678 ، المعجم الصغير : ج 1 ص 131 ، المعجم الأوسط : ج 3 ص 374 ح 3439 ، كمال الدين : ص240 ح61 ، الأمالى ، طوسى : ص255 ح460 ، الطرائف : ص114 ح171 و كشف الغمّة: ج2 ص175.

ص: 446

6 . ابو قدامه انصارى ، (1) 7 . ابو هيثم بن تيّهان ، (2) 8 . ابو ليلى انصارى . (3) 9 . ابو هُرَيره ، (4) 10 . اُبَىّ بن كعب ، (5) 11 . اُمّ سلمه ، (6) 12 . اُمّ هانى ، (7) 13 . اَنَس بن مالك ، (8) 14 . بَراء بن عازب ، (9)

.


1- .ر . ك : الولاية ، ابن عُقده : ص 197 ح 30 ، جواهر العقدين : ص 236 و استجلاب ارتقاء الغرف : ج 1 ص 349 ح 73 .
2- .ر . ك : الولاية ، ابن عُقده : ص 197 ح 30، جواهر العقدين : ص 236 و استجلاب ارتقاء الغرف : ج 1 ص 349 ح 73 .
3- .ر . ك : كمال الدين : ص 274 ح 25 ، الولاية ، ابن عُقده : ص 197 ح 30 ، جواهر العقدين : ص 236 و استجلاب ارتقاء الغرف : ج 1 ص 349 .
4- .ر . ك : كمال الدين : ص 275 ح 25 و الولاية ، ابن عُقده : ص 197 ح 30 و جواهر العقدين : ص 236 و استجلاب ارتقاء الغرف : ج 1 ص 349 ح 73 .
5- .ر . ك : المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 172 ح 319 ، السنن الكبرى : ج 10 ص 195 ح 20337 ، سنن الدارقطنى : ج 4 ص 245 ح 149 ، كنز العمّال : ج 1 ص 172 ح 875 _ 876 و كمال الدين : ص 235 ح 47 .
6- .ر . ك : كمال الدين : ص 274 ح 25 .
7- .ر . ك : الولاية ، ابن عُقده : ص 244 ح 85 _ 86 و ص 245 ح 87 ، استجلاب ارتقاء الغرف : ج 1 ص 363 ح 92 ، الأمالى ، طوسى : ص 479 ح 1045 و كشف الغمّة : ج 2 ص 34 .
8- .ر . ك : الولاية ، ابن عُقده : ص 245 ح 88 ، جواهر العقدين : ص 239 ، استجلاب ارتقاء الغرف : ج 1 ص 363 ح 93 .
9- .ر . ك : نفحات الأزهار : ج 2 ص 234 (به نقل از ابو نعيم اصفهانى) ، كمال الدين : ص 275 ح 25 .

ص: 447

15 . جابر بن عبد اللّه انصارى ، (1) 16 . جُبَير بن مُطعِم ، (2) 17 . حُذَيفة بن اَسيد غِفارى ، (3) 18 . حذيفة بن يمان ، (4) 19 . خُزَيمة بن ثابت (ذو شهادتين) ، (5) 20 . زبير ، (6) 21 . زيد بن اَرقم ، (7) 22 . زيد بن ثابت ، (8)

.


1- .ر . ك : كمال الدين : ص 274 ح 25 .
2- .ر . ك : نفحات الأزهار : ج 2 ص 234 (به نقل از ابو نعيم اصفهانى) .
3- .ر . ك : سنن الترمذى : ج 5 ص 662 ح 3786 ، المعجم الأوسط : ج 5 ص 89 ح 4757 ، المعجم الكبير : ج 3 ص 66 ح 2680 ، تفسير ابن كثير : ج 7 ص 191 ، كمال الدين : ص 237 ح 53 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 90 .
4- .ر . ك : السنّة ، ابن ابى عاصم : ص 613 ح 1465 ، ينابيع المودّة : ج 1 ص 102 ح 17 و ج 2 ص 272 ح 776 .
5- .ر . ك : نوادر الاُصول : ج 1 ص 163 ، المعجم الكبير : ج 3 ص 180 ح 3052 ، حلية الأولياء : ج 1 ص 355 ، كنز العمّال : ج 5 ص 289 ح 12911 ، الولاية ، ابن عُقده : ص 233 ح 69 ، جواهر العقدين : ص 237 ، استجلاب ارتقاء الغرف : ج 1 ص 353 ح 77 ، كفاية الأثر : ص 128 و المناقب ، كوفى : ج 2 ص 150 ح 626 .
6- .ر . ك : كفاية الأثر : ص 137 .
7- .ر . ك : الولاية ، ابن عُقده : ص 196 ح 30 ، جواهر العقدين : ص 236 و استجلاب ارتقاء الغرف : ج 1 ص 349 ح 73 .
8- .ر . ك : صحيح مسلم : ج 4 ص 1873 ح 36 ، سنن الترمذى : ج 5 ص 663 ح3788 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 75 ح 19285 ، سنن الدارمى : ج 2 ص 889 ح3198 ، صحيح ابن خزيمة : ج4 ص62 ح2357 ، المستدرك على الصحيحين : ج3 ص118 ح 4576 _ 4577 ، السنن الكبرى : ج 10 ص 194 ح20335 ، منتخب مسند عبد بن حميد : ص114 ح265 ، عيون الأخبار فى مناقب الأخيار : ص27 ، الطرائف : ص114 ح174 .

ص: 448

23 . سعد بن ابى وقّاص ، (1) 24 . سلمان فارسى ، (2) 25 . سهل بن سعد ، (3) 26 . ضَمْره ( / ضَميره) سُلَمى ( / اَسلَمى) ، (4) 27 . طلحة بن عبيد اللّه تميمى ، (5) 28 . عامر بن ليلى بن ضَمْره ، (6) 29 . عامر بن واثله ، (7) 30 . عبد الرحمان بن عوف ، 8 31 . عبد اللّه بن ابى اَوفى ، 9

.


1- .ر . ك : الولاية ، ابن عُقده : ص 196 ح 30 ، جواهر العقدين : ص 236 و استجلاب ارتقاء الغرف : ج 1 ص 349 ح 73 .
2- .ر . ك : مسند ابن حنبل : ج 8 ص 153 ح 21711 ، المعجم الكبير : ج 5 ص 153 ح 4921 و ص 154 ح 4922 _ 4923 ، المصنّف ، ابن ابى شيبه : ج 7 ص 418 ح41 ، منتخب مسند عبد بن حميد : ص 108 ح 240 ، السنّة ، ابن ابى عاصم : ص337 ح 754 ، كمال الدين : ص 236 ح 52 ، الأمالى ، صدوق : ص500 ح686 ، شرح الأخبار : ج 3 ص 12 ح 941 ، سعد السعود : ص 228 و الطرائف : ص114 ح 173 .
3- .ر . ك : كمال الدين : ص 274 ح 25 ، ينابيع المودّة : ج 1 ص 113 ح 35 .
4- .ر . ك : ينابيع المودّة : ج 1 ص 114 .
5- .ر . ك : الولاية ، ابن عُقده : ص 227 ح 60 ، جواهر العقدين : ص 237 ، استجلاب ارتقاء الغرف : ج 1 ص 352 ح 76 .
6- .ر . ك : الولاية ، ابن عُقده : ص 233 ح 69 ، جواهر العقدين : ص 237 و استجلاب ارتقاء الغرف : ج 1 ص 353 ح 77 .
7- .كنز العمّال : ج13 ص104 ح36340 (به نقل از ابن جرير) .

ص: 449

32 . عبد اللّه بن جعفر ، (1) 33 . عبد اللّه بن حَنطَب ، (2) 34 . عبد اللّه بن عبّاس ، (3) 35 . عبد اللّه بن عمر ، (4) 36 . عَدىّ بن حاتم ، (5) 37 . عُقبة بن عامر ، (6) 38 . عمّار بن ياسر ، (7) 39 . عمر بن خطّاب ، 8 40 . عمرو بن عاص ، 9 41 . قيس بن سعد بن عُباده ، 10 42 . محمّد بن مسلمه ، 11

.


1- .ر . ك : كمال الدين : ص 274 ح 25 .
2- .ر . ك : الولاية ، ابن عُقده : ص 196 ح 30 ، جواهر العقدين : ص 236 و استجلاب ارتقاء الغرف : ج 1 ص 349 ح 73 .
3- .ر . ك : كمال الدين : ص 275 ح 25 .
4- .ر . ك : اُسد الغابة : ج 3 ص 219 ش 2907 .
5- .ر . ك : المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 171 ح 318، السنن الكبرى : ج 10 ص 194 ح 20336 ، السنّة ، ابن ابى عاصم : ص 630 ح 1557 ، كنز العمّال : ج10 ص 187 ح 954 و كمال الدين : ص 274 ح 25 .
6- .ر . ك : كفاية الأثر : ص 91 .
7- .ر . ك : نفحات الأزهار : ج 2 ص 234 (به نقل از موفّق بن احمد خوارزمى) .

ص: 450

43 . مقداد بن اسود ، (1) 44 . هاشم بن عُتبه . (2) تأمّل در گزارش هاى حديث ثقلين ، بيانگر آن است كه : 1 . روايت بعضى از اين افراد ، در كتاب هاى معتبر يا مشهور اهل سنّت (همانند كتب تسعه و كتاب هاى هم رديف آنها در حديث و رجال و تراجم) آمده است . (3) 2 . روايت برخى ديگر از صحابه ، در منابع معمولى و متوسّط اهل سنّت (از جهت اعتبار) موجود است . (4) 3 . برخى از افراد ، در روايت هاى كتاب هايى همچون عبقات الأنوار (به نقل از مصادر اهل سنّت) (5) و ينابيع المودّة ، ياد شده اند . (6) 4 . روايت دو نفر از اين افراد ، اختصاصا در مصادر شيعى ذكر شده است . (7) 5 . حضور برخى از اصحاب ، در مجلسِ مُناشده (اقرار گرفتن) امام على عليه السلام بر حادثه غدير ، گزارش شده است . 8

.


1- .ر . ك : كمال الدين : ص 274 ح 25 .
2- .ر . ك : كمال الدين : ص 275 ح 25 .
3- .بجز امام على عليه السلام (كه در ضمن بند «ب» مورد اشاره قرار مى گيرد) اين افراد ، عبارت اند از: ابو سعيد خُدرى ، ابو هُرَيره ، جابر بن عبد اللّه انصارى ، جبير بن مُطعَم ، حذيفة بن اَسيد غفارى ، زيد بن اَرقَم ، زيد بن ثابت ، عبد اللّه بن حنطب و عبد اللّه بن عبّاس .
4- .اين افراد ، عبارت اند از: ابو ذر ، ابو رافع ، اُمّ سلمه ، اُمّ هانى ، ضمره اسلمى و عامر بن ليلى بن ضمره .
5- .كتاب فارسى و مفصّل عبقات الأنوار ، تعريب و تلخيص و تحت عنوان نفحات الأزهار ، منتشر شده است .
6- .اين افراد ، عبارت اند از: انس بن مالك ، براء بن عازب ، سلمان فارسى و عمرو بن عاص .
7- .اين دو نفر ، حذيفة بن يمان و عمر بن خطّاب هستند .

ص: 451

ب - راويان حديث ثقلين از ميان اهل بيت پيامبرصلى الله عليه وآله
ج - راويان حديث ثقلين از ميان تابعيان

ب _ راويان حديث ثقلين از ميان اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آلهافزون بر اصحاب پيامبر خدا ، اهل بيت ايشان نيز متن حديث ثقلين را روايت كرده اند . بررسى ها نشان مى دهند كه امام على عليه السلام ، (1) فاطمه زهرا عليهاالسلام ، (2) امام حسن عليه السلام ، (3) امام حسين عليه السلام ، (4) امام زين العابدين عليه السلام ، (5) امام باقر عليه السلام ، (6) امام صادق عليه السلام ، (7) امام رضا عليه السلام (8) و امام هادى عليه السلام (9) ، اين حديث را روايت كرده اند .

ج _ راويان حديث ثقلين از ميان تابعيانعلاوه بر شمارى از اهل بيت عليهم السلام _ كه نامشان گذشت _ ، هفده تن از طبقه بعد از اصحاب پيامبر خدا _ كه اصطلاحا «تابعيان» ناميده مى شوند _ حديث ثقلين را به طبقه پس از خود ، منتقل كرده اند . (10) آنان عبارت اند از :

.


1- .ر . ك : السنّة ، ابن ابى عاصم : ص 631 ح 1558 ، كنز العمّال : ج 1 ص 379 ح1650 ، الكافى : ج 2 ص 415 ح 1 و كمال الدين : ص 237 ح 54 .
2- .ر . ك : الولاية ، ابن عُقده : ص 242 ح 83 .
3- .ر . ك : كفاية الأثر : ص 163 .
4- .ر . ك : كمال الدين : ص 240 ح 64 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 57 ح 25 و معانى الأخبار : ص90 ح4 .
5- .ر . ك : معانى الأخبار : ص 90 ح 4 ، كمال الدين : ص 240 ح 64 و عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 57 ح 25 .
6- .ر . ك : الكافى : ج 3 ص 422 ح 6 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 90 و بصائر الدرجات : ص 413 ح 3 و ص 414 ح 5 .
7- .ر . ك : الكافى : ج 1 ص 293 ح 3 ، كمال الدين : ص 244 ، تفسير العيّاشى : ج 1 ص 5 ح 9 و مختصر بصائر الدرجات : ص 90 .
8- .ر . ك : عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 229 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 10 ص 369 ح18 .
9- .ر . ك : تحف العقول : ص 458 ، الاحتجاج : ج 2 ص 488 ح 328 .
10- .الكافي ، ج 4 ، ص 536 ، ح 2 .

ص: 452

د - راويان حديث ثقلين از قرن دوم تا قرن چهاردهم

1 . اصبغ بن نُباته ، 2 . حارث هَمْدانى ، 3 . حبيب بن ابى ثابت ، 4 . حسن بن حسن بن على بن ابى طالب عليه السلام ، 5 . يزيد بن حيّان ، 6 . حنش بن معتمِر ، 7 . عبد الرحمان بن ابى سعيد ، 8 . عبد اللّه بن ابى رافع ، 9 . عطيّة بن سعيد عوفى ، 10 . على بن ربيعه ، 11 . عمر بن على بن ابى طالب عليه السلام ، 12 . عمرو بن مسلم ، 13 . فاطمه بنت على بن ابى طالب عليه السلام ، 14 . قاسم بن حَسّان ، 15 . مسلم بن صبيح ، 16 . مطّلب بن عبد اللّه بن حنطب ، 17 . يحيى بن جَعده .

د _ راويان حديث ثقلين از قرن دوم تا قرن چهاردهمپس از صحابيان و تابعيان ، بسيارى از علما و ائمّه حديث و بزرگان اهل سنّت ، از قرن دوم تا قرن چهاردهم هجرى ، اين حديث را در آثار خود آورده اند . در برخى از

.

ص: 453

سه . صحّت و صدور حديث ثقلين

كتاب هايى كه بدين موضوع پرداخته اند ، نام بيش از سيصد تن از آنان آمده است . (1)

سه . صحّت و صدور حديث ثقلينتأمّل در «تواتر معنوى» و بلكه «تواتر لفظىِ» حديث ثقلين و كثرت راويان آن در همه طبقات از يك سو ، و ناهمگونى گروه هاى فكرى و سياسى گزارش كننده اين حديث از سوى ديگر ، هر گونه ترديد در صدور آن را برطرف مى سازد و پژوهشگر را از ارزيابى سند ، بى نياز مى كند . با اين وصف ، بررسى موردى اسناد حديث ثقلين نيز صحّت و اعتبار بسيارى از آنها را نشان مى دهد . موارد زير ، از بررسى موردىِ اسناد ، به دست آمده است : الف _ متن صحيح مسلم به نقل از زيد بن ارقم ، «صحيح» و مورد قبول اهل سنّت است . (2) ب _ ناصر الدين آلبانى ، روايت سنن الترمذى به نقل از جابر بن عبد اللّه انصارى را «صحيح» شمرده است . 3 ج _ آلبانى ، روايت ترمذى به نقل از زيد بن ارقم و ابو سعيد خُدرى را «صحيح» دانسته است . (3) د _ حاكم نيشابورى ، گزارش زيد بن ارقم در باره خطبه پيامبر صلى الله عليه و آله در غدير خُم را «صحيح» دانسته و ذهبى نيز اين سخن را تأييد كرده است . (4) ابن كثير ، صحّت اين

.


1- .ر . ك : نفحات الأزهار : ج 1 ص 199 و ج 2 ص 91 .
2- .ر . ك : نفحات الأزهار : ج 1 ص 161 .
3- .الكافي ، ج 1 ، ص 450 ، ح 34 .
4- .ر . ك : سلسلة الأحاديث الصحيحة : ج 4 ص 356 ح 1761 .

ص: 454

چهار . موارد صدور حديث ثقلين

حديث را به نقل از استاد خود ، ذهبى ، گزارش كرده است . (1) ه _ هيثمى ، روايت زيد بن ثابت را «معتبر» دانسته و گفته است : سندهاى آن ، خوب است... . (2) طبرانى، آن را در المعجم الكبير نقل كرده است و رجال حديث ، ثقه هستند . (3) سيوطى و آلبانى نيز آن را «صحيح» شمرده اند . (4) و _ ابن حجر ، نقل امام على عليه السلام را «صحيح» دانسته است . (5) بوصيرى نيز آن را «صحيح» شمرده است . (6)

چهار . موارد صدور حديث ثقليننقش سرنوشت ساز اهل بيت عليهم السلام در كنار قرآن و ضرورت مرجعيت علمى و سياسى آنان براى امّت اسلامى ، ايجاب مى كرد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در ماه هاى آخر عمر پربركت خود ، از هر فرصتى براى تبيين جايگاه آنان استفاده كند و در مناسبت هاى مختلف ، اين موضوع را تكرار نمايد تا به گوش همگان برسد و حجّت بر آنان تمام شود . موارد گزارش شده ، عبارت اند از : 1 . در سرزمين عرفات ، در روز عرفه ، (7) 2 . در مسجد خَيف ، (8)

.


1- .ر . ك : صحيح الجامع الصغير : ج 1 ص 482 ح 2458 .
2- .تقريب التهذيب ، ج 1 ، ص 690 .
3- .ر . ك : المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 118 ح 4576 و ص161 ح4711 .
4- .ر . ك : البداية و النهاية : ج 5 ص 209 .
5- .ر . ك : مجمع الزوائد : ج 9 ص 256 ح 14957 .
6- .ر . ك : مجمع الزوائد : ج 1 ص 413 ح 784 .
7- .ر . ك : سنن الترمذى : ج 5 ص 662 ح 3786، المعجم الأوسط : ج 5 ص 89 ح 4757 و تفسير ابن كثير : ج 7 ص 191 .
8- .ر . ك : تفسير القمّى : ج 1 ص 3، الإقبال : ج 2 ص 242 .

ص: 455

3 . در مِنا ، (1) 4 . در مسجد الحرام ، (2) 5 . در غدير خُم ، در بازگشت از حَجّة الوداع ، (3) 6 . در مدينه ، در آخرين سخنرانى ، (4) 7 . در منزل ، در بستر بيمارى اى كه به رحلت ايشان انجاميد . (5) ابن حجر هيثمى ، در باره طُرُق حديث ثقلين و اهمّيت تكرار آن مى گويد : بدان كه حديثِ «تمسّك به ثقلين» ، طُرُق بسيارى دارد و از بيست و چند صحابى، نقل شده است . طرق فراوانى هم در صفحات گذشته ذكر شد ... . در برخى از اين طرق ، آمده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله آن را در سرزمين عرفات در حجّة الوداع گفت . در برخى ديگر آمده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله آن را در مدينه به هنگام بيمارى اش ، وقتى كه اتاقش آكنده از اصحاب بود ، فرمود . در پاره اى از آنها آمده كه آن را در غدير خُم گفته است . در برخى ديگر گفته شده كه پيامبر صلى الله عليه و آله هنگام بازگشت از طائف ، به سخنرانى ايستاد و در آن جا فرمود . البتّه ميان اينها منافاتى وجود ندارد ؛ چرا كه ممكن است پيامبر صلى الله عليه و آله به خاطر توجّه ويژه اش به كتاب خدا و عترت پاك ، آن را در جاهاى ياد شده و جاهاى ديگر ، بارها گفته باشد . (6)

.


1- .ر . ك : الإقبال : ج 2 ص 242، بصائر الدرجات : ص 413 ح 3 .
2- .ر . ك : تاريخ اليعقوبى : ج 2 ص 111 .
3- .ر . ك : السنن الكبرى ، نسايى : ج 5 ص 130 ح 8464 ، المستدرك على الصحيحين : ج3 ص118 ح4576، السنن الكبرى : ج2 ص 212 ح 2857، خصائص أمير المؤمنين ، نسايى : ص 112 ح 78 و السيرة النبويّة ، ابن كثير : ج 4 ص 416 .
4- .ر . ك : الكافى : ج 2 ص 415 ح 1 ، تفسير العيّاشى : ج 1 ص 5 ح 9 و بحار الأنوار : ج 92 ص 27 ح 29 .
5- .ر . ك : دعائم الإسلام : ج 1 ص 28، مسند زيد : ص 404 .
6- .الصواعق المحرقة : ص 150 .

ص: 456

پنج . مقصود از «عترت» و «اهل بيت»
اهل بيت ، در آيه تطهير

پنج . مقصود از «عترت» و «اهل بيت»پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در تبيين آيه تطهير ، شخصا مقصود از «عترت» و «اهل بيتِ» خود را بيان كرده است ، به گونه اى كه جاى هيچ گونه ابهام و ترديد و يا تفسير و تأويلى نيست . بى شك ، در حديث ثقلين نيز كه ايشان در آن ، اهل بيتِ خود را همتاى قرآن به امّت معرّفى مى نمايد ، مقصود از «اهل بيت» ، همان جمعى است كه آيه تطهير در باره آنان نازل شده است . بدين ترتيب ، براى روشن شدن مقصود از «اهل بيت» در حديث ثقلين ، توضيح كوتاهى در باره آيه تطهير ، ضرور مى نمايد .

اهل بيت ، در آيه تطهيرمتن آيه تطهير ، اين است : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا . (1) خدا خواسته است كه پليدى را فقط از شما «اهل بيت» بزدايد و شما را كاملاً پاك گرداند» . جالب توجّه است كه اين آيه در اواخر عمر پيامبر خدا نازل شده است ، 2 چنان

.


1- .احزاب : آيه 33 .

ص: 457

كه حديث ثقلين نيز در همان ايّام از ايشان صادر گرديده است . آيه تطهير در خانه اُمّ سلمه بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد . پس از نزول آن ، پيامبر صلى الله عليه و آله ، على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام را فرا خواند و عباى خيبرىِ خود را بر آنها كشيد و فرمود : هؤلاءِ أهلُ بَيتى . (1) اينان ، اهل بيت من اند . اُمّ سلمه گفت : اى پيامبر خدا! من از «اهل بيت» نيستم ؟ پيامبر خدا فرمود : إنَّكِ أهلى خَيرٌ ، وَ هؤلاءِ أهلُ بَيتى ، اللّهُمَّ أهلى أحَقُّ ! (2) تو ، خانواده من و در راه درست هستى و اينان ، اهل بيت من اند . خداوندا! خانواده ام شايسته ترين اند . در حديث ديگرى آمده كه پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : إنَّكِ مِن أزواجِ رَسولِ اللّهِ . (3) تو ، از همسران پيامبر خدايى . در حديثى ديگر آمده است كه به او فرمود : إنَّكِ إلى خَيرٍ ، أنتِ مِن أزواجِ النَّبِىِّ . (4) تو در راه درست و از همسران پيامبر خدايى .

.


1- .سنن الترمذى : ج 5 ص 351 ح 3205 ، مسند ابن حنبل : ج 10 ص 197 ح 26659 ، المصنّف ، ابن ابى شيبه : ج 7 ص 501 ح 40 .
2- .المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 451 ح 3558 .
3- .تاريخ دمشق : ج 13 ص 207 ح 3188 .
4- .تفسير الطبرى : ج 12 جزء 22 ص 7 ، تفسير ابن كثير : ج 6 ص 409 .

ص: 458

در حديثى ديگر ، آمده است كه اُمّ سلمه گفت : من عبا را كنار زدم تا همراه على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام زير آن قرار گيرم ؛ ولى پيامبر صلى الله عليه و آله آن را از دست من كشيد و فرمود : إنَّكِ عَلى خَيرٍ . (1) تو در راه درست هستى . از مجموع آنچه دو تن از همسران پيامبر صلى الله عليه و آله (اُمّ سلمه و عايشه) در معناى «اهل بيت» از پيامبر خدا روايت كرده اند (2) و آنچه هفده تن از اصحاب پيامبر خدا در باره آن ، گزارش نموده اند ، (3) و آنچه اهل بيت عليهم السلام ، خود در تفسير «اهل بيت» گفته اند ، (4) چنين بر مى آيد كه تنها گروهى خاص از نزديكان پيامبر صلى الله عليه و آله ، «اهل بيت» شمرده مى شوند و حتّى همسران پيامبر صلى الله عليه و آله جزو آن نيستند . بدين ترتيب ، مجال كمترين شك در مقصود از «اهل بيت» براى محقّق منصف ، باقى نمى ماند . (5) مضمون و سياق آيه تطهير نيز مؤيّد احاديثى است كه «اهل بيت» را به جمع خاصّى از نزديكان پيامبر صلى الله عليه و آله تفسير كرده اند . به علاوه ، سيره عملى پيامبر خدا در تبيين اين آيه شريف از همان ابتداى نزول آن _ يعنى آن گاه كه براى دفع احتمال ورود همسرانش در عنوان «اهل بيت» ، مانع از ملحق شدن همسر بزرگوارش اُمّ سلمه به «اصحاب كسا» شد _ ، تا هنگام مرگ ، (6) به

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 10 ص 228 ح 26808 ، المعجم الكبير : ج 3 ص 53 ح2664 و ج 23 ص 336 ح 779 ، مسند أبى يعلى : ج 6 ص 249 ح 6876 .
2- .ر . ك : ص 231 (اهل بيت عليهم السلام / فصل يكم / همسران پيامبر صلى الله عليه و آله و مصداق «اهل بيت») .
3- .ر . ك : ص 261 (اهل بيت عليهم السلام / فصل يكم / اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله و مصداق «اهل بيت») .
4- .ر . ك : ص 287 (اهل بيت عليهم السلام / فصل يكم / اهل بيت عليهم السلام و مصداق «اهل بيت») .
5- .اين نكته بديهى مى نمايد كه «اهل بيت» در آيه تطهير ، شامل پيامبر صلى الله عليه و آله نيز مى شود ؛ ولى در حديث ثقلين كه «اهل بيت» به عنوان جانشينان پيامبر خدا مطرح شده اند ، پيامبر صلى الله عليه و آله از «اهل بيت» خارج است .
6- .ر . ك : ص 301 (درود فرستادن بر پيامبر صلى الله عليه و آله بر اهل بيت عليهم السلام و ويژه ساختن آنان در فرا خوانى به نماز) .

ص: 459

گونه اى بود كه هيچ گونه اختلافى در مفهوم و مصداق «اهل بيت» باقى نمى گذاشت و در زمان حيات ايشان ، جز گروه خاصّى از نزديكان پيامبر صلى الله عليه و آله كه از نظر علمى و عملى ، شايستگى هدايت و رهبرى امّت اسلامى را داشتند ، كسى مدّعى اين عنوان نبود . (1) بنا بر اين ، هر گونه شبهه در مفهوم و مصداق «اهل بيت» در آيه تطهير و حديث ثقلين ، در برابر سخنان صريح و روشن پيامبر صلى الله عليه و آله در تفسير اين عنوان و سيره عملى ايشان در اين زمينه ، فاقد ارزش علمى است . قابل توجّه ، اين كه : مضمون حديث ثقلين و تأكيد پيامبر خدا بر اين نكته كه قرآن و اهل بيت ، تا قيامت با هم هستند و جامعه اسلامى موظّف به پيروى از آنان است ، به روشنى دلالت دارد كه مصاديق «اهل بيت» ، به اصحاب كسا _ كه آخرين آنان (امام حسين عليه السلام ) ، پنجاه سال پس از رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله به شهادت رسيد _ منحصر نيستند ؛ بلكه چنان كه در شمارى از احاديث اهل بيت عليهم السلام بدان تصريح گرديده است ، نُه تن از فرزندان حسين عليه السلام نيز بدان افزوده مى شوند . امام على عليه السلام در تبيين معناى «عترت پيامبر صلى الله عليه و آله » مى فرمايد : أنا وَ الحَسَنُ وَ الحُسَينُ وَ الأئِمَّةُ التِّسعَةُ مِن وُلدِ الحُسَينِ ، تاسِعَهُم مَهدِيُّهُم وَ قائِمُهُم ، لا يُفارِقونَ كِتابَ اللّهِ وَ لا يُفارِقُهُم حَتَّى يَرِدوا عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَوضَهُ . (2) من و حسن و حسين و نُه امام از فرزندان حسين _ كه نهمين آنان ، مهدى و قائم آنهاست _ [امامانى هستيم كه] از كتاب خدا جدا نمى شوند و كتاب خدا هم از آنان جدا نمى شود تا در كنار حوض [كوثر] بر پيامبر خدا وارد شوند . البتّه در احاديث معتبر در نزد اهل سنّت ، با اين صراحت ، «عترت» بر دوازده

.


1- .براى آگاهى بيشتر، ر . ك : ص 231 (اهل بيت عليهم السلام / فصل يكم : مصاديق «اهل بيت») .
2- .ر . ك : ص 288 ح 54 و ص 338 ح 120 .

ص: 460

شش . معناى حديث ثقلين
اشاره

نفر از خاندان رسالت ، تطبيق نشده است ، ولى بايد توجّه داشت كه احاديثى كه تأكيد مى كنند خلفاى پيامبر خدا دوازده نفرند ، جز با مبناى اعتقادى پيروان اهل بيت عليهم السلام قابل توجيه نيستند . (1) نمونه هايى از اين احاديث ، به شرح زيرند : لا يَزالُ الدِّينُ قائِما حَتَّى تَقومَ السّاعَةُ ، أو يَكونَ عَلَيكُم اثنا عَشَرَ خَليفَةً ، كُلُّهُم مِن قُرَيشٍ . (2) دين خدا ، همواره پا بر جاست تا اين كه قيامت بر پا شود و يا دوازده نفر بر شما خليفه شوند كه همگى از قريش اند . در نقلى ديگر ، آمده است : لا يَزالُ الإِسلامُ عَزيزا إلَى اثنَى عَشَرَ خَليفَةً . (3) اسلام تا دوازده خليفه، همواره عزّتمند است . بدين سان ، مى توان گفت كه اين گونه احاديث ، به شمول مفهوم «عترت» بر ساير امامان اشاره دارد ، چنان كه در احاديث اهل بيت عليهم السلام بدان تصريح شده است .

شش . معناى حديث ثقلينبر اساس اسناد معتبرى كه بدانها اشارت رفت ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در اواخر عمر شريف خود ، خطاب به امّت اسلامى تا دامنه قيامت فرمود : إنِّى تارِكٌ فيكُمُ الثَّقَلَينِ ما إن تَمَسَّكتُم بِهِما لَن تَضِلُّوا ؛ كِتابَ اللّهِ وَ عِترَتى أهلَ بَيتى ، فَإنَّهُما لَن يَفتَرِقا حَتَّى يَرِدا عَلَىَّ الحَوضَ . من دو چيز گران سنگ در ميان شما به جا مى گذارم . بدانيد كه اگر به آن دو چنگ بزنيد ، هرگز گم راه نمى شويد : كتاب خدا و عترتم [يعنى] اهل بيتم . اين دو ، هرگز از هم جدا نمى شوند تا در كنار حوض [كوثر] ، بر من وارد شوند .

.


1- .ر . ك : ص 359 (اهل بيت عليهم السلام / فصل يكم / پژوهشى در باره احاديث مربوط به تعداد امامان) .
2- .ر . ك : ص 310 ح 79 .
3- .ر . ك : ص 310 ح 77 .

ص: 461

1 . عصمت اهل بيت عليهم السلام

بر پايه اين سخن نورانى ، «قرآن» و «عترت» ، دو امانت گران سنگ به هم پيوسته اى هستند كه خاتم انبيا به امّت خود سپرده و از آنان خواسته است كه تا دامنه قيامت ، از آنها پاسدارى كنند . يكى از مهم ترين نكات در تبيين معناى حديث ثقلين ، دلالت اين حديث شريف بر امامت امام مهدى عليه السلام و لزوم تمسّك به ايشان است ؛ امّا قبل از هر گونه توضيح در اين باره ، مقدّمتا به سه پيام سرنوشت ساز اين سخن نورانى در باره امامت و رهبرى اهل بيت عليهم السلام اشاره اى كوتاه مى كنيم :

1 . عصمت اهل بيت عليهم السلامخداوند متعال ، خود، عصمت قرآن و مصون بودن آن از هر گونه خطا را تضمين كرده است ، چنان كه مى فرمايد : «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ . (1) بى ترديد، ما ذكر (قرآن) را فرو فرستاديم و قطعا ما نگهبان آنيم» . نيز تأكيد مى فرمايد : «لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ . (2) باطل، از پيش رو و از پشت سر آن ، به سويش نمى آيد . وحى[نامه اى ]است از حكيمى ستوده» . پيام روشن «همتايىِ اهل بيت با قرآن» در حديث ثقلين ، عصمت اهل بيت عليهم السلام است ؛ زيرا : اوّلاً ، فرمان پيامبر صلى الله عليه و آله در باره تمسّك به «اهل بيت» در كنار «قرآن» ، به معناى

.


1- .حجر : آيه 9 .
2- .فصّلت : آيه 42 .

ص: 462

2 . مرجعيت علمى اهل بيت عليهم السلام

وجوب اطاعت از آنان است و اگر اهل بيت مانند قرآن ، مصون از خطا نباشند، وجوب فرمانبرى از آنان غير قابل توجيه است. امام على عليه السلام در تبيين اين برهان و در باره وجوب اطاعت از اولو الامر مى فرمايد : إنَّما أمَرَ بِطاعَةِ أولى الأمرِ (1) لأنَّهُم مَعصومونَ مُطَهَّرونَ ، لا يَأمُرونَ بِمَعصِيَتِهِ . (2) خداوند به فرمانبرى از اولو الأمر دستور داده است ، به اين جهت كه آنان [از گناه و خطا ]مبرّا و پاك اند و به گناه، دستور نمى دهند . ثانيا ، عدم مصونيت اهل بيت عليهم السلام از خطا ، پيوستگى آنان با قرآن را مخدوش مى سازد ، در حالى كه حديث ثقلين ، با صراحت ، پيوستگى و جداناپذيرى قرآن و اهل بيت را اعلام نموده است . شيخ مفيد ، در اين باره مى گويد : اين ، موجب پاكى آنان از گناه و مانع از دچار شدن آنها به غفلت و فراموشى است ؛ زيرا اگر از آنها ، نافرمانى سر بزند و يا در احكام، سهو كنند ، از قرآن ، در چيزى كه برهان ، آن را اثبات كرده است (عصمت) ، جدا شده اند . (3) بنا بر اين ، حديث ثقلين ، دليل ديگرى است بر عصمت اهل بيت و مصونيت آنان از گناه و اشتباه در كنار آيه تطهير و احاديثى كه در تبيين طهارت اهل بيت عليهم السلام ، صادر شده اند . (4)

2 . مرجعيت علمى اهل بيت عليهم السلامدومين پيام روشن حديث ثقلين براى امّت اسلام ، مرجعيت علمى اهل بيت عليهم السلام است . در واقع ، پذيرش همتايىِ اهل بيت با قرآن و مصونيت علم آنان ، براى اثبات

.


1- .اشاره است به آيه «أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِى الْأَمْرِ مِنكُمْ» (نساء: آيه 59).
2- .الخصال : ص 139 ح 158 ، علل الشرائع : ص 123 ح 1 .
3- .المسائل الجاروديّة : ص 42 .
4- .ر . ك : ص 405 (اهل بيت عليهم السلام / فصل سوم / مهم ترين ويژگى هاى اهل بيت عليهم السلام / پاكى) .

ص: 463

اين پيام ، كافى است . اين ، بدان معناست كه هيچ كس جز اهل بيت عليهم السلام نمى تواند حقايق قرآن را براى مردم ، بازگو كند و آنان را با معارف ناب اسلام ، آشنا سازد . امام صادق عليه السلام مى فرمايد : إنَّ اللّهَ عَلَّمَ نَبِيَّهُ التَّنزيلَ وَ التَّأويلَ ، فَعَلَّمَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلِيّا عليه السلام ، قالَ : وَ عَلَّمَنا وَ اللّهِ . (1) خداوند به پيامبرش تنزيل و تأويل آموخت . پيامبر خدا هم آنها را به على عليه السلام آموخت و به خدا سوگند ، به ما هم ياد داد . همه احاديثى كه بر جايگاه علمى اهل بيت عليهم السلام تأكيد دارند (مانند احاديثى كه آنان را «خزانه داران علم خداوند» و «وارثان علم انبيا» معرّفى مى كنند ، يا سخن آنان را سخن پيامبر خدا مى شمرند) ، (2) در واقع ، بيانگر اين پيام و تأكيد كننده بر مرجعيت علمى اهل بيت عليهم السلام اند . جالب توجّه است كه در برخى از گزارش هاى حديث ثقلين ، به جايگاه علمى اهل بيت عليهم السلام نيز اشاره شده است . (3) افزون بر اين، حديث ثقلين در تبيين مرجعيت علمى اهل بيت عليهم السلام در كنار قرآن تصريح مى كند (إنِّى تارِكٌ فيكُمُ الثَّقَلَينِ ما إن تَمَسَّكتُم بِهِما لَن تَضِلُّوا : كِتابَ اللّهِ وَ عِترَتى أهلَ بَيتى) و اين، بدان معناست كه مرجعيت علمى اهل بيت عليهم السلام در كنار قرآن ، موجب مصونيت از گم راهى در مسائل دينى است و كسانى

.


1- .الكافى : ج 7 ص 442 ح 15 ، تهذيب الأحكام : ج 8 ص 286 ح 1052 .
2- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 10 ص 7 (اهل بيت عليهم السلام / فصل چهارم / ويژگى هاى علمى اهل بيت عليهم السلام ) .
3- .«من دو چيز در ميان شما مى نهم كه اگر به آن دو چنگ زنيد ، هرگز گم راه نمى شويد: كتاب خداوند عز و جل و اهل بيتم كه همان عترت من اند. اى مردم! گوش كنيد. به من خبر رسيده است كه در كنار حوض [كوثر ]بر من وارد خواهيد شد و من در باره اين كه با اين دو چيز سترگ چه كرده ايد، از شما پرسش خواهم كرد. اين دو چيز سترگ، كتاب خداوند عز و جل و اهل بيت من اند. پس، از آنها پيشى نگيريد كه نابود مى شويد ، و به آنها نياموزيد ، كه داناتر از شمايند» (همين دانش نامه : ج 10 ص 21 ح 412) .

ص: 464

3 . تلازم مهجوريت اهل بيت عليهم السلام و مهجوريت قرآن

كه مرجعيت علمى آنان را نپذيرند ، نمى توانند به مجموعه باورهاى دينى خود ، مطمئن باشند .

3 . تلازم مهجوريت اهل بيت عليهم السلام و مهجوريت قرآنحديث ثقلين ، در واقع ، وصيّت نامه سياسى _ الهى پيامبر خداست . پيامبر صلى الله عليه و آله خوب مى دانست كه مرجعيت علمى اهل بيت عليهم السلام ، جدا از رهبرى سياسى آنان عملاً امكان پذير نيست و تا رهبرى امّت بر عهده آنان نباشد ، جامعه اسلامى و جوامع ديگر دنيا نمى توانند به طور شايسته از اقيانوس بى كران علم آنان ، بهره مند شوند . از اين رو ، حديث ثقلين ، حامل اين پيام مهمّ سياسى _ الهى براى امّت اسلامى است كه سرنوشت قرآن و عترت ، به هم پيوسته است . به سخن ديگر ، قرآن _ كه پيام تكامل مادّى و معنوى انسان است _ نمى تواند از عترت _ كه پاسداران اين پيام و تداوم بخش سنّت نبوى اند _ جدا گردد و در يك جمله ، دين ، از سياست ، جدا نيست و مهجوريت هر يك از قرآن و عترت در جامعه اسلامى ، به معناى مهجوريت ديگرى است . امام خمينى قدس سره در آغاز وصيّت نامه گران بار خود كه الهام گرفته از وصيّت نامه سياسى _ الهى پيامبر خداست ، در شرح حديث ثقلين ، به اين نكته مهم اشاره مى كند كه: شايد جمله «لَن يَفتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَىَّ الحَوضَ» اشاره باشد به اين كه بعد از وجود مقدّس رسول خدا ، هر چه بر يكى از اين دو گذشته است ، بر ديگرى گذشته است و مهجوريت هر يك ، مهجوريت ديگرى است . (1) تاريخ سياسى اسلام ، به روشنى اثبات مى كند كه _ چنان كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نيز پيش بينى نموده بود _ ، تحقّق احكام قرآن در جامعه ، بدون رهبرى سياسى اهل

.


1- .صحيفه امام : ج 21 ص 394 .

ص: 465

هفت . دلالت حديث ثقلين بر امامت امام مهدى عليه السلام
1 . غيبت امام عصرعليه السلام
اشاره

بيت ، امكان پذير نيست ؛ چرا كه جداسازى اهل بيت عليهم السلام از قرآن، حتّى با اجراى ظاهرى اين كتاب آسمانى ، به تعطيل فرهنگ قرآن و آموزه هاى كليدى آن در جامعه اسلامى انجاميد . (1)

هفت . دلالت حديث ثقلين بر امامت امام مهدى عليه السلاميكى از روشن ترين پيام هاى حديث ثقلين ، بقاى اهل بيت تا دامنه قيامت است ؛ زيرا اگر اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله تا قيامت باقى نباشند ، توصيه به تمسّك به آنها تا قيامت ، بى معناست . (2) براى توضيح اين پيام ، تبيين سه مسئله ضرور است :

1 . غيبت امام عصر عليه السلامحديث ثقلين ، در حقيقت ، يكى از ادلّه امامت و غيبت امام مهدى عليه السلام نيز هست .

.


1- .امام خمينى ، در وصيّت نامه سياسى _ الهى خود آورده است : «خودخواهان و طاغوتيان ، قرآن كريم را وسيله اى كردند براى حكومت هاى ضدّ قرآنى ، و مفسّران حقيقىِ قرآن و آشنايان به حقايق را كه سراسر قرآن را از پيامبر اكرم دريافت كرده بودند و نداى «إنّى تاركٌ فيكم الثقلين» در گوششان بود ، با بهانه هاى مختلف و توطئه هاى از پيش تعيين شده ، آنان را عقب زدند و با قرآن ، در حقيقت ، قرآن را كه با بشريت تا ورود به حوض ، بزرگ ترين دستور زندگانى مادّى معنوى بود و هست ، از صحنه خارج كردند و بر حكومت عدل الهى كه يكى از آرمان هاى اين كتاب مقدّس بوده و هست ، خطّ بطلان كشيدند» (صحيفه امام : ج 21 ص 394) .
2- .الكافي ، ج 8 ، ص 110 ، ح 91 ، وفيه : بياع السابري .

ص: 466

پاسخ يك شبهه

اين مدّعا با بيان يك مقدّمه قابل اثبات است . بر اساس اين حديث ، همان گونه كه متن قرآن تا قيامت باقى خواهد ماند ، يكى از امامان اهل بيت عليه السلام نيز تا قيامت، حيات خواهد داشت و در كنار قرآن خواهد بود . در متن حديث ثقلين ، سه قرينه وجود دارد كه به روشنى بر اين مدّعا دلالت مى كند : الف _ جمله «إنِّى تارِكٌ فيكُم الثَّقَلَينِ» . بى ترديد ، خطاب در اين جمله ، اختصاص به اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله ندارد ؛ بلكه شامل همه امّت اسلامى تا قيامت مى گردد . در غير اين صورت ، «لَن تَضِلُّوا» و «حَتَّى يَرِدا عَلَىَّ الحَوضَ» بى معنا خواهند بود . بنا بر اين ، يكى از اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله ، بايد تا قيامت حيات داشته باشد تا جمله «إنِّى تارِكٌ ...» صادق باشد . ب _ جمله «إن تَمَسَّكتُم بِهِما لَن تَضِلُّوا» . اين جمله ، قرينه ديگرى بر استمرار امامتِ يكى از اهل بيت عليهم السلام براى هميشه است ؛ زيرا اگر يكى از آنان تا قيامت در كنار قرآن نباشد، وجوب استمرار تمسّك به اهل بيت عليهم السلام بى معنا خواهد بود . ج _ جمله «لَن يَفتَرِقا حَتَّى يَرِدا عَلَىَّ الحَوضَ» . اين جمله در كنار دو جمله گذشته ، بر اين مطلب دلالت دارد كه همان كسانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله آنها را در ميان امّت تا قيامت به جاى خود گذاشته و تمسّك به آنها را توصيه نموده است ، تا قيامت از قرآن جدا نخواهند شد .

پاسخ يك شبههممكن است گفته شود كه شبيه اين تعبير ، در باره امام على عليه السلام نيز از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده است : عَلىٌّ مَعَ القُرآنِ وَ القُرآنُ مَعَ عَلىٍّ ، لَن يَتَفَرَّقا حَتَّى يَرِدا عَلَىَّ الحَوضَ . (1)

.


1- .الكافي ، ج 1 ، ص 388 ، ح 7 .

ص: 467

على با قرآن است و قرآن با على است و اين دو ، هرگز از هم جدا نمى شوند تا در كنار حوض [كوثر] بر من وارد شوند . يا فرموده است : عَلِىٌّ مَعَ الحَقِّ وَ الحَقُّ مَعَهُ ، لا يَفتَرِقانِ حَتَّى يَرِدا عَلَىَّ الحَوضَ . (1) على با حق است و حق با على است و اين دو ، تا زمانى كه در روز قيامت در كنار حوض [كوثر ]بر من وارد شوند ، از هم جدا نخواهند شد . بنا بر اين ، اگر استظهار از حديث ثقلين در استدلال به آن براى اثبات استمرار امامت اهل بيت عليهم السلام صحيح باشد ، طبق اين احاديث بايد بگوييم امام على عليه السلام تا قيامت ، زنده است . پاسخ اين شبهه ، اين است كه قياس اين دو حديث با حديث ثقلين، قياس مع الفارق است ؛ زيرا جمله «لَن يَفتَرِقا» در حديث ثقلين ، مسبوق به جمله «إنِّى تارِكٌ فيكُم الثَّقَلَينِ» و «إن تَمَسَّكتُم بِهِما لَن تَضِلُّوا» است و اين دو جمله _ كه دو قرينه روشن بر استمرار امامت اهل بيت عليهم السلام اند _ در دو حديث ياد شده وجود ندارند . به سخن ديگر، پيوستگى امام با قرآن و حق ، اگر با موضوع جانشينى و ضرورت تمسّك به جانشين مطرح شود ، يك معنا دارد و اگر بدون آن مطرح گردد ، معنايى ديگر دارد . در حديث ثقلين ، پيوستگى اهل بيت با قرآن ، همراه با جانشينى آن دو براى پيامبر خدا و وجوب تمسّك به آنها تا قيامت آمده است . از اين رو ، حديث ثقلين بر استمرار حيات يكى از اهل بيت عليهم السلام تا قيامت دلالت

.


1- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 134 ح 4628 ، المعجم الأوسط : ج5 ص 135 ح 4880، المعجم الصغير : 1 ص 255 ح 705 ، كنز العمّال : ج11 ص603 ح 32912 ؛ الأمالى ، طوسى : ص 460 ح 1028 ، الطرائف : ص 103 ح152 ، الصراط المستقيم : ج 3 ص 163 ، كشف الغمّة : ج 1 ص 148 .

ص: 468

2 . مقصود از تمسّك به اهل بيت عليهم السلام
3 . چگونگى تمسّك به امام غايب

دارد ؛ امّا پيوستگى امام على عليه السلام با قرآن و حق در دو حديث پيش گفته ، با موضوع جانشينى ايشان و وجوب تمسّك به اين امام تا قيامت ، همراه نيست . بدين جهت ، پيوستگى ياد شده ، بيانگر مطلبى جز جدا نشدن قطعى امام على عليه السلام از مسير قرآن و حق نيست . بقاى هر يك از اهل بيت عليهم السلام در كنار قرآن، اعم از حضور و غيبت اوست . از آن جا كه پس از امام حسن عسكرى عليه السلام تا كنون ، امامى از اهل بيت ، حاضر و ظاهر نيست ، مقتضاى حديث ثقلين ، وجود امام غايب از اهل بيت است ؛ زيرا در غير اين صورت ، قرآن از عترت ، جدا خواهد شد . اين امام غايب ، شخصى جز امام مهدى عليه السلام نيست .

2 . مقصود از تمسّك به اهل بيت عليهم السلامپيامبر خدا ، علاوه بر حديث ثقلين ، در احاديث فراوان ديگرى (1) بر «تمسّك به اهل بيت عليهم السلام » پس از رحلت خود ، تأكيد دارد . ترديدى نيست كه معناى تمسّك به پيامبر صلى الله عليه و آله در زمان حياتشان ، پيروى دينى و سياسى از ايشان است . بنا بر اين ، وجوب تمسّك به اهل بيت آن بزرگوار پس از ايشان ، به روشنى ، بر مرجعيت دينى و سياسى آنان و وجوب پيروى از آنان دلالت دارد . البتّه تمسّك و تبعيت دينى و سياسى در مورد امام حاضر و امام غايب ، متفاوت است ، چنان كه توضيح خواهيم داد .

3 . چگونگى تمسّك به امام غايبتا اين جا روشن شد كه بر پايه حديث ثقلين ، اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله ، تا قيامت

.


1- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 10 ص 343 (اهل بيت عليهم السلام / فصل هشتم / عناوين حقوق اهل بيت عليهم السلام / تمسّك) .

ص: 469

هشت . بررسى گزارشى ديگر از حديث ثقلين
اشاره

باقى اند و تمسّك به آنان در دين و سياست ، واجب است ؛ امّا مسئله مهم، اين است كه : جامعه اسلامى چگونه مى تواند به امامى كه غايب است ، تمسّك بجويد ؟ با اندكى تأمّل ، روشن مى شود كه تمسّك به امام غايب ، به معناى پيروى از نايبان خاص و عامّ او ، تبليغ و ترويج مكتب اهل بيت ، پيكار با موانع ظهور او ، تلاش براى برقرارى پيوند ميان قرآن و عترت و دين و سياست ، و در نهايت ، زمينه سازى فرهنگى ، سياسى و اقتصادى براى حكومت جهانى اسلام به رهبرى اهل بيت عليهم السلام است و اين ، كارى است كارستان و بس دشوار . امام صادق عليه السلام در اين باره مى فرمايد : إنَّ لِصاحِبِ هذا الأمرِ غَيبَةً ، المُتَمَسِّكُ فيها بِدينِهِ كَالخارِطِ لِلقَتادِ . (1) صاحب اين امر ، غيبتى دارد . چنگ زننده به دين در زمان غيبت ، همانند كسى است كه خارهاى مغيلان را [با كشيدن شاخه آن در داخل مُشت] مى كَنَد . بدين سان است كه ولايت مداران واقعى و متمسّكان به اهل بيت عليهم السلام در عصر غيبت ، «پاداش هزار شهيد همچون شهداى بدر و اُحُد» (2) دارند . (3)

هشت . بررسى گزارشى ديگر از حديث ثقليندر برابر متن متواتر حديث ثقلين كه در آن ، پيامبر خدا امّت را به تمسّك به قرآن و

.


1- .الكافى: ج1 ص335 ح1 ، كمال الدين : ص346 ح34 ، الغيبة ، نعمانى : ص169 ح11، الغيبة ، طوسى : ص455 ح465، بحار الأنوار : ج52 ص111 ح21 .
2- .ر . ك : كمال الدين : ص 323 ح 7 ، إعلام الورى : ج 2 ص 232 ، كشف الغمّة : ج 3 ص 312 .
3- .اگر اشكال شود كه با اين فرض ، مى توان گفت: مقصود از تمسّك، پيروى كردن از سنّت (روش) اهل بيت است ، در نتيجه به حضور اهل بيت عليهم السلام در جامعه نياز نيست ، اين گونه پاسخ گفته مى شود كه: اين سخن، تمسّك به «سنّت» شمرده مى شود ، نه تمسّك به «عترت» ، در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله صراحتاً تمسّك به عترت را توصيه و گوشزد كرده است . تمسّك به سنّت در عصر غيبت و پيروى از نايبان امامان عليهم السلام ، به جهت آن است كه در اين دوران، ارتباط با امام غايب عليه السلام و پيروىِ بى واسطه از او ممكن نيست و در نتيجه ، چاره اى جز اين راه وجود ندارد .

ص: 470

بررسى سند

عترتْ توصيه مى فرمايد ، در برخى از منابع حديثى به جاى «عترت» ، «سنّت» آمده است ، چنان كه مالك در الموطّأ از پيامبر صلى الله عليه و آله (به طور مُرسَل) چنين نقل كرده است : تَرَكتُ فيكُم أمرَينِ لَن تَضِلُّوا ما مَسَكتُم بِهِما : كِتابَ اللّهِ و سُنَّةَ نَبِيِّهِ . (1) دو چيز را در ميان شما بر جا گذاشتم كه اگر به آن دو چنگ زنيد ، هرگز گم راه نمى شويد : كتاب خدا و سنّت پيامبرش . حاكم ، در المستدرك ، روايت را اين گونه آورده است : يا أيُّهَا النَّاسُ ! إنِّى قَد تَرَكتُ فيكُم ما إنِ اعتَصَمتُم بِهِ فَلَن تَضِلُّوا أبَدا : كِتابَ اللّهِ و سُنَّةَ نَبِيِّهِ . (2) اى مردم! من در ميان شما چيزى را بر جاى گذاشتم كه اگر به آن چنگ بزنيد ، هرگز گم راه نمى شويد : كتاب خدا و سنّت پيامبرش . با توجّه به ناهمگونى اين دو متن با گزارش مشهور حديث ثقلين ، بررسى آنها ، ضرورى است .

بررسى سندالف _ مهم ترين مصدرِ روايت «كِتابَ اللّهِ وَ سُنَّةَ نَبِيِّهِ» ، الموطّأ مالك است كه اين روايت را به گونه «مُرسَل» نقل كرده است . با توجّه به اين كه هيچ يك از اصحاب صحاح ششگانه ، اين عبارت را نقل نكرده اند و منابعى مانند : صحيح مسلم ، سنن الترمذى ، سنن النسائى ، سنن الدارمى و مسند ابن حنبل ، عبارت «كِتابَ اللّهِ وَ عِترَتى» را گزارش كرده اند ، آنچه در الموطّأ آمده ، از اعتبار لازم برخوردار نيست . ب _ حاكم نيشابورى ، روايت ياد شده (كِتابَ اللّهِ وَ سُنَّةَ نَبِيِّهِ) را از دو طريق ، نقل

.


1- .الموطّأ : ج 2 ص 899 ح 3 .
2- .المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 171 ح 318 ، السنن الكبرى : ج 10 ص 194 ح 2033 .

ص: 471

كرده كه هر دو ، شامل برخى راويانِ «ضعيف» اند . صالح بن موسى طلحى و اسماعيل بن ابى اويس ، جزو گزارشگران اين متن هستند كه از طرف رجاليان اهل سنّت ، به شدّت ، تضعيف شده و مورد انكار قرار گرفته اند . در باره صالح بن موسى ، الفاظ : «ضعيف الحديث جدّا(احاديث جدّا ضعيف نقل مى كند)» ، «متروك الحديث (احاديث مطرود ، نقل مى كند)» ، «يَروِى المَناكير (احاديث منكَر، نقل مى كند)» و ... آمده است . (1) علاوه بر اين ، او جزو رجال بخارى و مُسلِم نيست و حديث او ، به اشتباه ، در كتاب المستدرك على الصحيحين آمده است . اسماعيل بن ابى اويس نيز ، اگرچه از رجال مُسلِم است ، ولى تضعيفات بسيار و شديدى دارد . در باره او گفته اند : «مُخلِّط (پريشان حال)» ، «كذّاب (بسيار دروغ زن)» ، «ليس بشى ء (بى ارزش است)» ، «كان يَضَعَ الحديث (حديث ، جعل مى كرده است)» ، «يَسرق الحديث (حديث مى دزدد)» و ... . همچنين از قول او آورده اند : هنگامى كه ميان اهل مدينه در باره چيزى اختلاف مى شد ، من برايشان حديث، جعل مى كردم . (2) اين دو نفر در تمام نقل هاى «كِتابَ اللّهِ وَ سُنَّتى» حضور دارند و موجب بى اعتبارى همه آنها شده اند . ج _ حاكم نيشابورى ، اصل روايت ثقلين را «صحيح» دانسته است ؛ ولى گزارش لفظ «سنّتى» را «غريب» شمرده است :

.


1- .ر . ك : تهذيب التهذيب : ج 3 ص 535 .
2- .تهذيب الأحكام ، ج 9 ، ص 371 ، ح 1326 .

ص: 472

تذكر مهم

آن روايت از خطبه پيامبر صلى الله عليه و آله كه بر صحيح بودنش بر اساس تخريج از مصادر ، اتّفاق نظر است ، اين است : «يا أيُّها النَّاسُ ! إنِّى قَد تَرَكتُ فيكُم ما لَن تَضِلُّوا بَعدَهُ إن اعتَصَمتُم بِهِ : كِتابَ اللّهِ و أنتُم مَسؤولونَ عَنهُ . فما أنتم قائلون؟ ؛ اى مردم! من در ميان شما چيزى را بر جا گذاشتم كه اگر به آن چنگ بزنيد ، هرگز گم راه نمى شويد و آن ، كتاب خداست و شما از آن ، بازخواست خواهيد شد . پس پاسخى براى آن داريد؟» ؛ امّا ذكر «چنگ زدن به سنّت» در [روايت ديگر] اين حديث ، امرى غريب (نادر) است ، گرچه لازم به نظر مى رسد . (1)از اين رو ، بايد پذيرفت كه گزارش ياد شده از حديث ثقلين (كِتابَ اللّهِ وَ سُنَّتى) ، معتبر نيست و نمى تواند جاى گزين «كتاب اللّه و عترتى» گردد . د _ در برخى از احاديث شيعى نيز «كِتابَ اللّهِ و سُنَّتى» ، به جاى «كِتابَ اللّهِ وَ عِترَتى» آمده است . شيخ صدوق رحمه اللهدر كتاب كمال الدين ، پس از نقل روايت مشهور حديث ثقلين ، اين متن را از ابو هُرَيره نقل كرده است . (2) سند اين حديث ، ضعيف است و احتمالاً وى براى اشاره به تفاوت ياد شده ، اين گزارش را آورده است ؛ زيرا اين اقدام ، با هدف او از نگارش كتاب كمال الدين و نيز با عنوان باب : «اتّصال الوصيّة من لدن آدم عليه السلام » هماهنگ نيست .

تذكّر مهمتذكّر چند نكته در خاتمه بحث ، مفيد است : 1 . آنچه گفتيم ، به معناى نفى حجّيت سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله نيست ؛ زيرا دلايل قرآنى ، روايى و عقلىِ حجّيت سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله ، چنان محكم و قوى است كه احتمال عدم اعتبار و حجّيت آن ، منتفى است . بنا بر اين ، انكار صدور اين گزارش ها ، به معناى

.


1- .نقد الرجال ، ج 3 ، ص 242 و243 ، الرقم 64 .
2- .تهذيب التهذيب : ج 1 ص 257 .

ص: 473

انكار سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله نيست . 2 . وجوب تمسّك به عترت در كنار حجّيت قرآن و سنّت ، دلالت مى كند كه پيامبر صلى الله عليه و آله در صدد بيان اين مطلب بوده كه هدايتگرى قرآن و سنّت ، با تمسّك به عترت ، امكان پذير است . ممكن است قرائت هاى مختلفى از «سنّت» وجود داشته باشد _ چنان كه در گروه هاى فكرى متفاوت شيعه و سنّى چنين است _ ؛ ولى تنها گزارشى از سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله حجّت است كه از طريق «عترت» به دست بيايد . اين معناست كه كمال تلازم عترت و سنّت را در بر خواهد داشت . 3 . اين احتمال ، بسيار قوى مى نمايد كه حكومت طولانى بنى اميّه و بنى عبّاس ، موجب شد كه نقل احاديث فضايل اهل بيت عترت ، بسيار سخت و مشكل شود . طبيعى است كه در چنان موقعيت خطرناكى ، نقل چنين حديثى با اين صراحت ، ممكن نبوده و پيامدهاى خطرناكى داشته است . از اين رو ، برخى مطابق با تصوّر خويش ، به «نقل به معنا» روى آوردند و «عترتى» را به «سنّتى» تبديل نمودند تا زندگى آسوده اى داشته باشند ، خصوصا آن كه راوىِ مورد بحث (اسماعيل بن ابى اويس) تصريح كرده كه در موارد اختلاف اهل مدينه ، براى آنان حديثْ جعل مى كند . 4 . در برابر احتمال گذشته ، احتمال صدور «كتاب اللّه و سنّتى» و نقل به معنا شدن آن به «كتاب اللّه و عترتى» بسيار بعيد و غير قابل قبول است ؛ چرا كه در فضاى آن روزگار ، انگيزه چنين نقل به معنايى _ كه براى نقل كننده خطرساز باشد _ وجود نداشته است .

.

ص: 474

3 / 1 _ 3خُلَفاءُ اللّهِ عز و جلنهج البلاغة عن كميل بن زياد :أخَذَ بِيَدي أميرُ المُؤمِنينَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام ، فَأَخرَجَني إلَى الجَبّانِ (1) ، فَلَمّا أصحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَداءَ ، ثُمَّ قالَ : ... اللّهُمَّ بَلى ! لا تَخلُو الأَرضُ مِن قائِمٍ للّهِِ بِحُجَّةٍ ، إمّا ظاهِرا مَشهورا ، وإمّا خائِفا مَغمورا ، لِئَلّا تَبطُلَ حُجَجُ اللّهِ وبَيِّناتُهُ ، وكَم ذا وأينَ اُولئِكَ ؟! اُولئِكَ _ وَاللّهِ _ الأَقَلّونَ عَدَدا ، وَالأَعظَمونَ عِندَ اللّهِ قَدرا ، يَحفَظُ اللّهُ بِهِم حُجَجَهُ وبَيِّناتِهِ ، حَتّى يودِعوها نُظَراءَهُم ، ويَزرَعوها في قُلوبِ أشباهِهِم . هَجَمَ بِهِمُ العِلمُ عَلى حَقيقَةِ البَصيرَةِ ، وباشَروا روحَ اليَقينِ ، وَاستَلانوا مَا استَعوَرَهُ (2) المُترَفونَ ، وأنِسوا بِمَا استَوحَشَ مِنهُ الجاهِلونَ ، وصَحِبُوا الدُّنيا بِأَبدانٍ أرواحُها مُعَلَّقَةٌ بِالمَحَلِّ الأَعلى . اُولئِكَ خُلَفاءُ اللّهِ في أرضِهِ ، وَالدُّعاةُ إلى دينِهِ ، آه آه شَوقا إلى رُؤيَتِهِم ! (3)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ في دعائِهِ يَومَ عَرَفَةَ _ :رَبِّ صَلِّ عَلى أطائِبِ أهلِ بَيتِهِ الَّذينَ اختَرتَهُم لِأَمرِكَ ، وجَعَلتَهُم خَزَنَةَ عِلمِكَ ، وحَفَظَةَ دينِكَ ، وخُلَفاءَكَ في أرضِكَ ، وحُجَجَكَ عَلى عِبادِكَ ، وطَهَّرتَهُم مِنَ الرِّجسِ وَالدَّنَسِ تَطهيرا بِإِرادَتِكَ ، وجَعَلتَهُمُ الوَسيلَةَ إلَيكَ ، وَالمَسلَكَ إلى جَنَّتِكَ . (4)

الإمام الرضا عليه السلام :الأَئِمَّةُ خُلَفاءُ اللّهِ عز و جل في أرضِهِ . (5)

.


1- .الجبّان والجبّانة : الصحراء (الصحاح : ج 5 ص 2091 «جبن») .
2- .أي ما عدّوه وعرًا وخشنًا .
3- .نهج البلاغة : الحكمة 147 ، الخصال : ص 186 ح 257 نحوه ، خصائص الأئمّة : ص 105 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 187 ح 4 ؛ حلية الأولياء : ج 1 ص 79 ، تاريخ دمشق : ج 14 ص 17 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 10 ص 262 ح 29391 .
4- .الصحيفة السجّاديّة : ص 190 الدعاء 47 ، الإقبال : ج 2 ص 91 ، المصباح للكفعمي : ص 890 .
5- .الكافي : ج1 ص193 ح1 عن الجعفري ، الاحتجاج : ج1 ص353 ح56 ، كتاب سليم بن قيس : ج 2 ص 653 ح 11 كلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه .

ص: 475

3 / 1 - 3 جانشينان خدا

3 / 1 _ 3جانشينان خدانهج البلاغة_ به نقل از كميل بن زياد _ :امير مؤمنان ، على بن ابى طالب عليه السلام ، دست مرا گرفت و به صحرا برد . چون به بيرون شهر رسيد ، چونان اندوهگينان آهى كشيد و فرمود : «... خدايا! البتّه زمين از پيشوايى كه حجّت خداوند است ، تهى نمى ماند و اين كس ، يا پيداست يا ترسان و پنهان تا حجّت ها و دلايل روشنِ خدا از بين نرود . ايشان چندند و كجايند؟! به خدا سوگند ، شمارشان بسيار اندك است و در قدر و منزلت، نزد خدا بسيار بزرگوارند. خداوند، حجّت ها و دلايل روشن خود را با ايشان حفظ مى كند تا آنها را به مانندهايشان سپرده ، در دل هايشان كشت كنند . دانش با بينايى حقيقى ، يك باره به ايشان روى آورده است و با آسودگى و خوشى يقين و باور به كار بسته اند و آنچه را كه اشخاصِ به ناز و نعمت پرورده سختى مى شمرند، آسان يافته اند و به آنچه نادانان از آن دورى مى گزينند ، اُنس گرفته اند و با بدن هايى در دنيا زندگى مى كنند كه روح هاى آنها به جايى بسيار بلند دل بسته است . آنان اند جانشينان خدا در زمين و دعوت كنندگان به سوى دين او . آه ، آه! چه مشتاق ديدار آنان هستم» .

امام زين العابدين عليه السلام_ در دعايش در روز عرفه _ :خدايا! درود بفرست بر پاك ترين هاى اهل بيت او كه آنها را براى امر خود برگزيدى و آنها را گنجوران علم خود و پاسداران دينت و جانشينان در زمينت و حجّت هاى بندگانت قرارشان دادى و با اراده ات آنان را از هر گونه پليدى و پلشتى كاملاً پاكشان گرداندى و آنان را وسيله به سوى خود و راهِ به سوى بهشت قرار دادى .

امام رضا عليه السلام :امامان ، جانشينان خداوند عز و جل در زمين اند .

.

ص: 476

عنه عليه السلام :سُئِلَ أبي عَن إتيانِ قَبرِ الحُسَينِ عليه السلام ، فَقالَ : صَلّوا فِي المَساجِدِ حَولَهُ ، ويُجزِئُ فِي المَواضِعِ كُلِّها أن تَقولَ : السَّلامُ عَلى أولِياءِ اللّهِ وأصفِيائِهِ ، السَّلامُ عَلى اُمَناءِ اللّهِ وأحِبّائِهِ ، السَّلامُ عَلى أنصارِ اللّهِ وخُلَفائِهِ ... . (1)

الإمام الهادي عليه السلام_ فِي الزِّيارَةِ الجامِعَةِ الَّتي يُزارُ بِهَا الأَئِمَّةُ عليهم السلام _ :أشهَدُ أنَّكُمُ الأَئِمَّةُ الرّاشِدونَ المَهدِيّونَ ... أيَّدَكُم بِروحِهِ ، ورَضِيَكُم خُلَفاءَ في أرضِهِ . (2)

3 / 1 _ 4خُلَفاءُ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آلهكمال الدين عن ابن عبّاس عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ خُلَفائي وأوصِيائي وحُجَجَ اللّهِ عَلَى الخَلقِ بَعدِي اثنا عَشَرَ ، أوَّلُهُم أخي وآخِرُهُم وَلَدي . قيلَ : يا رَسولَ اللّهِ ، ومَن أخوكَ ؟ قالَ : عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ . قيلَ : فَمَن وَلَدُكَ ؟ قالَ : المَهدِيُّ الَّذي يَملَؤُها قِسطا وعَدلاً كَما مُلِئَت جَورا وظُلما . (3)

الإمام عليّ عليه السلام_ في صِفَةِ الإِمامِ المَهدِيِّ عليه السلام _ :قَد لَبِسَ لِلحِكمَةِ جُنَّتَها (4) ، وأخَذَها بِجَميعِ أدَبِها ، مِنَ الإِقبالِ عَلَيها وَالمَعرِفَةِ بِها وَالتَّفَرُّغِ لَها ، فَهِيَ عِندَ نَفسِهِ ضالَّتُهُ الَّتي يَطلُبُها ، وحاجَتُهُ الَّتي يَسأَلُ عَنها . فَهُوَ مُغتَرِبٌ إذَا اغتَرَبَ الإِسلامُ ، وضَرَبَ بِعَسيبِ (5) ذَنَبِهِ ، وألصَقَ الأَرضَ بِجِرانِهِ (6) . بَقِيَّةٌ مِن بَقايا حُجَّتِهِ ، خَليفَةٌ مِن خَلائِف أنبِيائِهِ . (7)

.


1- .الكافي : ج 4 ص 579 ح 2 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 608 ح 3212 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 102 ح 178 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 271 ح 1 ، كامل الزيارات : ص 522 ح 803 كلّها عن عليّ بن حسّان وفى الأربعة الأخيرة «سئل الرضا عليه السلام في إتيان قبر أبي الحسن (موسى) عليه السلام ...» بدل «سئل أبي عن إتيان قبر الحسين عليه السلام » ، بحار الأنوار : ج 102 ص 126 ح 1 .
2- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 97 ح 177 ، وراجع : ص 217 ح 6495 من كتابنا هذا .
3- .كمال الدين : ص 280 ح 27 ، إعلام الورى : ج 2 ص 173 ، بحار الأنوار : ج 51 ص 71 ح 12 ؛ فرائد السمطين : ج 2 ص 312 ح 562 ، وراجع : المناقب لابن شهرآشوب : ج 1 ص 296 .
4- .الجُنَّة : هيالسترة أو الدرع (لسان العرب : ج 13 ص 94 «جنن») .
5- .العسيب : عظم الذَّنَب (لسان العرب : ج 1 ص 599 «عسب») .
6- .جِران البعير : مقدّم عنقه من مذبحه إلى منحره (القاموس المحيط : ج 4 ص 209 «جرن») .
7- .نهج البلاغة : الخطبة 182 عن نوف البكائي ، بحار الأنوار : ج 51 ص 113 ح 10 .

ص: 477

3 / 1 - 4 جانشينان پيامبرصلى الله عليه وآله

امام رضا عليه السلام :از پدرم در باره زيارت قبر امام حسين عليه السلام پرسيده شد . فرمود : «در مساجدِ اطراف آن نماز بخوانيد و در همه اين مكان ها كافى است بگوييد : «سلام بر ياران و برگزيدگان خدا! سلام بر امينان و دوستان خدا! سلام بر يارى دهندگان و جانشينان خدا!» .

امام هادى عليه السلام_ در زيارت جامعه كه با آن ، امامان عليهم السلام زيارت مى شوند _ :گواهى مى دهم كه شما ، امامان راه يافته و هدايت شده ايد ... . شما را با روح خود، تأييد كرده و شما را در زمينش به جانشينىِ خود ، برگزيده است .

3 / 1 _ 4جانشينان پيامبر صلى الله عليه و آلهكمال الدين_ به نقل از ابن عبّاس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «جانشينان و اوصياى من و حجّت هاى خدا بر خلق ، پس از من ، دوازده تن اند كه نخستين آنها برادر من است و آخرين ايشان ، فرزند من» . گفته شد : اى پيامبر خدا! برادر تو كيست؟ فرمود : «على بن ابى طالب» . گفتند : فرزندت كيست؟ فرمود : «مهدى ، كه زمين را همان گونه كه از جور و ستم آكنده شده است ، از داد و عدل مى آكند» .

امام على عليه السلام_ در توصيف امام مهدى عليه السلام _ :زره حكمت را پوشيده و آدابش را _ كه همان توجّه و شناختن و فارغ ساختن خود [از علاقه به دنيا ]است _ فرا گرفته است . پس حكمت، نزد او گم شده اى است كه آن را مى جويد و نيازى است كه آن را مى طلبد . پس او ، غريب است ، هر گاه اسلام ، غريب گردد و [مانند شترى خسته] دُم بر زمين نهد و گردن بر زمين بچسباند . او جانشينى از جانشين هاى پيامبران خداست .

.

ص: 478

عنه عليه السلام_ في صِفَةِ آلِ مُحَمَّدٍ عليهم السلام _ :هُمُ الأَئِمَّةُ الطّاهِرونَ ، وَالعِترَةُ المَعصومونَ ، وَالذُّرِّيَّةُ الأَكرَمونَ ، وَالخُلَفاءُ الرّاشِدونَ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :الأَئِمَّةُ بِمَنزِلَةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلّا أنَّهُم لَيسوا بِأَنبِياءَ ، ولا يَحِلُّ لَهُم مِنَ النِّساءِ ما يَحِلُّ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، فَأَمّا ما خَلا ذلِكَ فَهُم فيهِ بِمَنزِلَةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . (2)

3 / 1 _ 5أوصِياءُ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آلهرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أنَا سَيِّدُ الأَنبِياءِ وَالمُرسَلينَ وأفضَلُ مِنَ المَلائِكَةِ المُقَرَّبينَ ، وأوصِيائي سادَةُ أوصِياءِ النَّبِيّينَ وَالمُرسَلينَ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :أنَا سَيِّدُ النَّبِيّينَ ، وعَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ سَيِّدُ الوَصِيّينَ ، وإنَّ أوصِيائي بَعدِي اثنا عَشَرَ ، أوَّلُهُم عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ وآخِرُهُمُ القائِمُ . (4)

.


1- .مشارق أنوار اليقين : ص 118 عن طارق بن شهاب ، بحار الأنوار : ج 25 ص 174 ح 38 .
2- .الكافي : ج 1 ص 270 ح 7 عن محمّد بن مسلم ، بحار الأنوار : ج 27 ص 50 ح 2 .
3- .الأمالي للصدوق : ص 245 ح 12 ، بشارة المصطفى : ص 34 ، التحصين لابن طاووس : ص 561 كلّها عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 8 ص 22 ح 15 .
4- .كمال الدين : ص 280 ح 29 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 64 ح 31 ، إعلام الورى : ج 2 ص 181 كلّها عن ابن عبّاس ؛ فرائد السمطين : ج 2 ص 313 ح 564 عن ابن عبّاس .

ص: 479

3 / 1 - 5 اوصياى پيامبرصلى الله عليه وآله
اشاره

امام على عليه السلام :_ در توصيف خاندان محمّد صلى الله عليه و آله _ :آنان ، امامان پاك و عترت معصوم و ذرّيه ارجمند و جانشينان ره يافته اند .

امام صادق عليه السلام :امامان ، به منزله پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هستند ، جز آن كه پيامبر نيستند و از زنان ، آنچه براى پيامبر صلى الله عليه و آله حلال است ، براى ايشان حلال نيست و جز در آن ، به منزله پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شمرده مى شوند .

3 / 1 _ 5اوصياى پيامبر صلى الله عليه و آلهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من ، سَرور پيامبران و رسولان و برتر از فرشتگان مقرّب هستم ، و اوصياى من نيز سَرور اوصياى پيامبران و رسولان هستند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من ، سَرور انبيا هستم و على بن ابى طالب ، سَرور اوصياست . اوصياى من پس از من، دوازده نفرند كه نخستين آنها، على بن ابى طالب و آخرين ايشان، قائم است .

.

ص: 480

عنه صلى الله عليه و آله :لِكُلِّ نَبِيٍّ وَصِيٌّ ووارِثٌ ، وإنَّ وَصِيّي ووارِثي عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ . (1)

المعجم الكبير عن سلمان :قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، لِكُلِّ نَبِيٍّ وَصِيٌّ ، فَمَن وَصِيُّكَ ؟ فَسَكَتَ عَنّي ، فَلَمّا كانَ بَعدُ رَآني فَقالَ : يا سَلمانُ ، فَأَسرَعتُ إلَيهِ قُلتُ : لَبَّيكَ ، قالَ : تَعلَمُ مَن وَصِيُّ موسى ؟ قُلتُ : نَعَم ، يوشَعُ بنُ نونٍ ، قالَ : لِمَ ؟ قُلتُ : لِأَنَّهُ كانَ أعلَمَهُم . قالَ : فَإِنَّ وَصِيّي ومَوضِعَ سِرِّي وخَيرَ مَن أترُكُ بَعدي ويُنجِزُ عِدَتي ويَقضي دَيني عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في حَديثِ المِعراجِ _ :... فَقُلت : يا رَبِّ ، ومَن أوصِيائي ؟ فَنوديتُ : يا مُحَمَّدُ ، إنّ أوصِياءَكَ المَكتوبونَ عَلى ساقِ العَرشِ ، فَنَظَرتُ وأنَا بَينَ يَدَي رَبّي إلى ساقِ العَرشِ ، فَرَأَيتُ اثنَي عَشَرَ نورا ، في كُلِّ نورٍ سَطرٌ أخضَرُ مَكتوبٌ عَلَيهِ اسمُ كُلِّ وَصِيٍّ مِن أوصِيائي ، أوَّلُهُم عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ ، وآخِرُهُم مَهدِيُّ اُمَّتي . فَقُلتُ : يا رَبِّ ، أ هؤُلاءِ أوصِيائي مِن بَعدي ؟ فَنوديتُ : يا مُحَمَّدُ ، هؤُلاءِ أولِيائي وأحِبّائي وأصفِيائي وحُجَجي بَعدَكَ عَلى بَرِيَّتي ، وهُم أوصِياؤُكَ وخُلَفاؤُكَ وخَيرُ خَلقي بَعدَكَ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله_ لِابنَتِهِ فاطِمَةَ عليهاالسلام وقَد بَكَت لَمّا رَأتهُ في مَرَضِهِ الَّذي قُبِضَ فيهِ وشَكَت إلَيهِ خَوفَها عَلى نَفسِها ووَلَدَيها الضَّيعَةَ بَعدَهُ _ :يا فاطِمَةُ ، أما عَلِمتِ أنّا أهلُ بَيتٍ اختارَ اللّهُ عز و جللَنَا الآخِرَةَ عَلَى الدُّنيا ، وأنَّهُ حَتَمَ الفَناءَ عَلى جَميعِ خَلقِهِ ، وأنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالَى اطَّلَعَ إلَى الأَرضِ اطِّلاعَةً فَاختارَني مِن خَلقِهِ فَجَعَلَني نَبِيّا . ثُمَّ اطَّلَعَ إلَى الأَرضِ اطِّلاعَةً ثانِيَةً فَاختارَ مِنها زَوجَكِ ، وأوحى إلَيَّ أن اُزَوِّجَكِ إيّاهُ ، وأتَّخِذَهُ وَلِيّا ووَزيرا ، وأن أجعَلَهُ خَليفَتي في اُمَّتي ، فَأَبوكِ خَيرُ أنبِياءِ اللّهِ ورُسُلِهِ ، وبَعلُكِ خَيرُ الأَوصِياءِ ، وأنتِ أوَّلُ مَن يَلحَقُ بي مِن أهلي . ثُمَّ اطَّلَعَ إلَى الأَرضِ اطِّلاعَةً ثالِثَةً فَاختارَكِ ووَلَدَيكِ ، فَأَنتِ سَيِّدَةُ نِساءِ أهلِ الجَنَّةِ ، وَابناكِ حَسَنٌ وحُسَينٌ سَيِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ ، وأبناءُ بَعلِكِ أوصِيائي إلى يَومِ القِيامَةِ ، كُلُّهُم هادونَ مَهدِيّونَ ، وأوَّلُ الأَوصِياءِ بَعدي أخي عَلِيٌّ ، ثُمَّ حَسَنٌ ، ثُمَّ حُسَينٌ ، ثُمَّ تِسعَةٌ مِن وُلدِ الحُسَينِ في دَرَجَتي ، ولَيسَ فِي الجَنَّةِ دَرَجَةٌ أقرَبُ إلَى اللّهِ مِن دَرَجَتي ودَرَجَةِ أبي إبراهيمَ . (4)

.


1- .الطرائف : ص 23 ح 19 ، العمدة : ص 234 ح 365 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 2 ص 188 نحوه وكلّها عن بريدة ، بحار الأنوار : ج 38 ص 147 ح 115 ؛ تاريخ دمشق : ج 42 ص 392 ح 9005 و 9006 ، الفردوس : ج 3 ص 336 ح 5009 كلاهما نحوه ، المناقب لابن المغازلي : ص 201 ح 238 كلّها عن بريدة .
2- .المعجم الكبير : ج 6 ص 221 ح 6063 ، كنز العمّال : ج 11 ص 610 ح 32952 ؛ الأمالي للصدوق : ص 63 ح 25 ، شرح الأخبار : ج 1 ص 125 ح 58 كلاهما نحوه ، كشف الغمّة : ج 1 ص 157 ، بحار الأنوار : ج 38 ص 11 ذيل ح 17 .
3- .كمال الدين : ص 256 ح 4 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 264 ح 22 ، علل الشرائع : ص 6 ح 1 كلّها عن عبدالسلام بن صالح الهروي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج26 ص337 ح1.
4- .كمال الدين : ص 263 ح 10 ، كتاب سليم بن قيس : ج 2 ص 565 ح 1 نحوه وكلاهما عن سلمان ، بحار الأنوار : ج 28 ص 52 ح 21 .

ص: 481

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر پيامبرى وصى و وارثى دارد و على، وصى و وارث من است .

المعجم الكبير_ به نقل از سلمان _ :گفتم : اى پيامبر خدا! هر پيامبرى وصى اى دارد . وصىّ شما كيست؟ پيامبر صلى الله عليه و آله در پاسخ من، سكوت كرد . بعداً چون مرا ديد ، فرمود : «اى سلمان!» . من با سرعت گفتم : بله . فرمود : «مى دانى وصىّ موسى كه بود؟» . گفتم : آرى ، يوشع بن نون . فرمود : «چرا؟». گفتم : زيرا او داناترين ايشان بود . فرمود : «وصى و رازدان من و بهترين كسى كه پس از خود به يادگار مى نهم كه به وعده من تحقّق مى بخشد و بدهى ام را مى پردازد ، على بن ابى طالب است» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در حديث معراج _ :[گفتم:] بار خدايا! اوصياى من، كيان اند؟ ندا در رسيد كه :«اى محمّد! نام اوصياى تو بر پايه عرش نوشته شده است» . من در حالى كه در برابر پروردگارم قرار داشتم ، به پايه عرش نگريستم و دوازده نور ديدم كه در هر نور ، سطرى سبز رنگ بود و نام هر وصى از اوصياى من بر آن نوشته شده بود . نخستين آنها ، على بن ابى طالب و آخرين ايشان ، مهدى امّتم بود . گفتم : بار خدايا! اينان ، اوصياى پس از من اند؟ ندا در رسيد كه : «اى محمّد! اينان اوليا ، دوستان ، برگزيدگان و حجّت هاى من بر مردم ، پس از تو هستند و ايشان اند اوصيا و جانشينان تو و بهترينِ خلقم پس از تو» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ خطاب به دُختر خود ، فاطمه عليهاالسلام كه از ديدن بيمارى ايشان كه منجر به رحلت ايشان شد، گريسته بود و نزد ايشان از هراسِ بر خود و نابودى دو فرزندش پس از وفات ايشان، شِكوه مى كرد _ :اى فاطمه! آيا هنوز ندانسته اى ما از خاندانى هستيم كه خداوند عز و جل براى ما آخرت را بر دنيا ترجيح داده است، و اين كه او مرگ را بر همه خلايقش حتمى ساخته است و اين كه خداوند _ تبارك و تعالى _ به زمين نگريسته و از ميان خلقش مرا برگزيده و پيامبر گردانيده است و با دومين نگريستن ، همسر تو را برگزيده و به من وحى كرده است كه تو را به ازدواج او در آورم و او را ياور و وزير خود بگيرم و او را جانشين خود در ميان امّتم قرار دهم . پس پدر تو بهترين پيامبر و فرستاده خدا و شوىِ تو بهترينِ اوصياست _ و تو نخستين كس از خاندان من هستى كه به من مى پيوندى _ . سپس خداوند براى سومين بار به زمين نگريسته و تو و دو فرزندت را برگزيده است . پس تو بانوى زنان بهشتى هستى و دو فرزند تو ، حسن و حسين ، سَرور جوانان بهشتى اند و فرزندان شوهر تو ، اوصياى من تا روز رستاخيزند و همه آنها هدايتگر و ره يافته اند . نخستينِ اوصياى پس از من ، برادرم على و سپس حسن ، در پى او حسين و به دنبال او نُه تن از فرزندان حسين هستند كه منزلتى چون من دارند و در بهشت، جايگاهى نزديك تر به خدا از جايگاه من و پدرم ابراهيم نيست .

.

ص: 482

الإمام الحسين عليه السلام :إنَّ اللّهَ اصطَفى مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله عَلى خَلقِهِ ، وأكرَمَهُ بِنُبُوَّتِهِ ، واختارَهُ لِرِسالَتِهِ ، ثُمَّ قَبَضَهُ اللّهُ إلَيهِ وقَد نَصَحَ لِعِبادِهِ ، وبَلَّغَ ما اُرسِلَ بِهِ صلى الله عليه و آله . وكُنّا أهلَهُ وأولِياءَهُ وأوصِياءَهُ ووَرَثَتَهُ وأحَقَّ النّاسِ بِمَقامِهِ فِي النّاسِ ، فَاستَأثَرَ عَلَينا قَومُنا بِذلِكَ ، فَرَضينا ، وكَرِهنَا الفُرقَةَ ، وأحبَبنَا العافِيَةَ ، ونَحنُ نَعلَمُ أنّا أحَقُّ بِذلِكَ الحَقِّ المُستَحَقِّ عَلَينا مِمَّن تَوَلّاهُ . (1)

الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ أقرَبَ النّاسِ إلَى اللّهِ عز و جل وأعلَمَهُم بِهِ وأرأَفَهُم بِالنّاسِ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله وَالأَئِمَّةُ عليهم السلام ، فَادخُلوا أينَ دَخَلوا وفارِقوا مَن فارَقوا _ عَنى بِذلِكَ حُسَينا ووُلدَهُ عليهم السلام _ فَإِنّ الحَقَّ فيهِم ، وهُمُ الأَوصِياءُ ، ومِنهُمُ الأَئِمَّةُ ، فَأَينَما رَأَيتُموهُم فَاتَّبِعوهُم . (2)

.


1- .تاريخ الطبري : ج 5 ص 357 ، البداية والنهاية : ج 8 ص 157 كلاهما عن أبي عثمان النهدي .
2- .كمال الدين : ص 328 ح 8 عن أبي حمزة الثمالي ، بحار الأنوار : ج 51 ص 136 ح 2 .

ص: 483

امام حسين عليه السلام :خداوند ، محمّد صلى الله عليه و آله را براى خلقش برگزيد و با پيامبرى گرامى اش داشت و او را براى رسالت خود برگزيد . سپس خداوند ، او را در حالى نزد خود برد كه او براى بندگان خدا خير خواسته بود و آنچه را كه به سوى او فرستاده شده بود ، رسانده بود . ما خاندان و ياوران و اوصيا و وارثان او و سزاوارترين مردم براى دست يافتن به مقام او در ميان مردم هستيم ؛ امّا قومِ ما اين مقام را از ما گرفتند و به خود اختصاص دادند . ما هم بدين، تن داديم و از تفرقه تنفّر و عافيت را خوش داشتيم . اين، در حالى است كه مى دانيم ما به اين حق كه حقّ ماست ، سزاوارتر از كسانى هستيم كه آن را در اختيار گرفته اند .

امام باقر عليه السلام :نزديك ترين مردم به خداوند عز و جل و آگاه ترين ايشان به او و مهرورزترين آنها به مردم ، محمّد صلى الله عليه و آله و امامان عليهم السلام هستند . پس به جايى وارد شويد كه آنها وارد شدند و از كسانى دورى گزينيد كه آنها دورى گزيدند (مقصود، حسين و فرزندان اويند) كه حق در ميان آنهاست و ايشان اوصيايند و امامان ، از آنها هستند . پس هر كجا ايشان را ديديد ، پيروى شان كنيد .

.

ص: 484

التوحيد عن محمّد بن مسلم :سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَقولُ : إنَّ للّهِِ عز و جل خَلقا مِن رَحمَتِهِ خَلَقَهُم مِن نورِهِ ورَحمَتِهِ ، مِن رَحمَتِهِ لِرَحمَتِهِ ، فَهُم عَينُ اللّهِ النّاظِرَةُ ، واُذنُهُ السّامِعَةُ ، ولِسانُهُ النّاطِقُ في خَلقِهِ بِإِذنِهِ ، واُمَناؤُهُ عَلى ما أنزَلَ مِن عُذرٍ أو نُذُرٍ أو حُجَّةٍ ، فَبِهِم يَمحُو السَّيِّئاتِ ، وبِهِم يَدفَعُ الضَّيمَ ، وبِهِم يُنزِلُ الرَّحمَةَ ، وبِهِم يُحيي مَيتا ، وبِهِم يُميتُ حَيّا ، وبِهِم يَبتَلي خَلقَهُ ، وبِهِم يَقضي في خَلقِهِ قَضِيَّتَهُ . قُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، مَن هؤُلاءِ؟ قالَ : الأَوصِياءُ . (1)

الإمام الهادي عليه السلام_ فِي الزِّيارَةِ الجامِعَةِ الَّتي يُزارُ بِهَا الأَئِمَّةُ عليهم السلام _ :السَّلامُ عَلى مَحالِّ مَعرِفَةِ اللّهِ ، ومَساكِنِ بَرَكَةِ اللّهِ ، ومَعادِنِ حِكمَةِ اللّهِ ، وحَفَظَةِ سِرِّ اللّهِ ، وحَمَلَةِ كِتابِ اللّهِ ، وأوصِياءِ نَبِيِّ اللّهِ ، وذُرِّيَّةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ . (2)

أقول : إنّ الأحاديث التي تدلّ على أنّ الأئمّة من أهل البيت عليهم السلام هم أوصياء النبيّ صلى الله عليه و آله كثيرة جدّا . قال أبو جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين بن بابويه القمّيّ : قد وردت الأخبار الصحيحة بالأسانيد القويّة أنّ رسول اللّه صلى الله عليه و آله أوصى بأمر اللّه تعالى إلى عليّ بن أبي طالب عليه السلام ، وأوصى عليّ بن أبي طالب الى الحسن ، وأوصى الحسن إلى الحسين ، وأوصى الحسين إلى عليّ بن الحسين ، وأوصى عليّ بن الحسين إلى محمّد بن عليّ الباقر ، وأوصى محمّد بن عليّ الباقر إلى جعفر بن محمّد الصادق ، وأوصى جعفر بن محمّد الصادق إلى موسى بن جعفر ، وأوصى موسى بن جعفر إلى ابنه عليّ بن موسى الرضا ، وأوصى عليّ بن موسى الرضا إلى ابنه محمّد بن عليّ ، وأوصى محمّد بن عليّ إلى ابنه عليّ بن محمّد ، وأوصى عليّ بن محمّد إلى ابنه الحسن بن عليّ ، وأوصى الحسن بن عليّ إلى ابنه حجّة اللّه القائم بالحقّ ، الذي لو لم يبق من الدنيا إلّا يوم واحد لطوَّل اللّه ذلك اليوم حتّى يخرج فيملأها عدلاً وقسطا كما ملئت جورا وظلما ، صلوات اللّه عليه وعلى آبائه الطاهرين . (3)

.


1- .التوحيد : ص 167 ح 1 ، معاني الأخبار : ص 16 ح 10 ، بحار الأنوار : ج 26 ص 240 ح 2 .
2- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 96 ح 177 ، وراجع : هذه الموسوعة : ج 10 ص 460 ح 1059 .
3- .كما نقل في إعلام الورى ، ص 295 .

ص: 485

توضيح

التوحيد_ به نقل از محمّد بن مسلم _ :از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود : «همانا خداوند عز و جل خلقى از رحمت خود دارد كه آنها را از نور و رحمتش خلق كرده است ، از رحمتش براى [پراكندن] رحمتش . آنها به اذن او، چشم بيناى خداوندى و گوش شنوا و زبان گوياى او در ميان خلايق اند و معتمدان اويند در آنچه فرو فرستاده از هر دليل و انذار و حجّتى . خداوند به سبب آنها بدى ها را محو مى كند ، ستم را كنار مى زند ، رحمت را فرو مى فرستد ، مرده را زنده مى گرداند و زنده را مى ميراند و با ايشان خلقش را مى آزمايد و در پرتو وجود آنها ، در ميان خلقش داورى مى كند» . گفتم : قربانت گردم! اينان، كيان اند؟ فرمود : «اوصيا» .

امام هادى عليه السلام_ در زيارت جامعه كه با آن ، امامان عليهم السلام را زيارت مى كنند _ :درود و رحمت و بركات خدا بر جايگاه هاى شناخت خدا و جايباش هاى بركت خداوندى و كان هاى حكمت خدا و حافظان سرّ خدا و حاملان كتاب خدا و اوصياى پيغمبر خدا و نسل پيامبر خدا !

توضيحاحاديثى كه دلالت دارند كه امامانِ اهل بيت ، همان جانشينان پيامبر صلى الله عليه و آله اند ، بسيار فراوان اند . ابو جعفر محمّد بن على بن حسين بن بابويه قمى (شيخ صدوق) مى گويد : اخبار صحيح با اسانيد خدشه ناپذير، حاكى از آن اند كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به امر خداوند ، على بن ابى طالب را وصى قرار داد و على بن ابى طالب، حسن را و حسن، حسين را و حسين، على بن الحسين را و على بن الحسين، محمّد بن على الباقر را و محمّد بن على باقر، جعفر بن محمّد الصادق را و جعفر بن محمّد الصادق، موسى بن جعفر را و موسى بن جعفر، پسرش على بن موسى الرضا را و على بن موسى الرضا پسرش محمّد بن على التقى را و محمّد بن على، پسرش على بن محمّد الهادى را و على بن محمّد، پسرش حسن بن على عسكرى را و حسن بن على، پسرش حجّت خدا و بر پا دارنده حق را كه [مهدى امّت است و] اگر از دنيا يك روز بيشتر باقى نمانده باشد ، خداوند، اين روز را آن قدر بلند مى گرداند تا او خروج كند و زمين را همان گونه كه از ظلم و ستم آكنده شده ، از عدل و داد ، بياكَنَد . درود خدا بر او و پدران پاكش!

.

ص: 486

3 / 1 _ 6أحَبُّ الخَلقِ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آلهكشف الغمّة عن اُمّ سلمة :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله بَينا هُوَ ذاتَ يَومٍ جالِسا إذ أتَتهُ فاطِمَةُ عليهاالسلامبِبُرمَةٍ فيها عَصيدَةٌ ، فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : أينَ عَلِيٌّ وَابناهُ ؟ قالَت : فِي البَيتِ ، قالَ : ادعيهِم لي . فَأَقبَلَ عَلِيٌّ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ عليهم السلام بَينَ يَدَيهِ وفاطِمَةُ عليهاالسلام أمامَهُ ، فَلَمّا بَصُرَ بِهِمُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله تَناوَلَ كِساءً كانَ عَلَى المَنامَةِ خَيبَرِيّا ، فَجَلَّلَ بِهِ نَفسَهُ وعَلِيّا وَالحَسَنَ وَالحُسَينَ وفاطِمَةَ عليهم السلام ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ إنَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتي ، وأحَبُّ الخَلقِ إلَيَّ ، فَأَذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهيرا . فَأَنزَلَ اللّهُ تَعالى : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ...» (1) . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :أتى رَجُلٌ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، أيُّ الخَلقِ أحَبُّ إلَيكَ ؟ قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله _ وأنَا إلى جَنبِهِ _ : هذا وَابناهُ واُمُّهُما ، هُم مِنّي وأنَا مِنهُم ، وهُم مَعي فِي الجَنَّةِ هكَذا _ وجَمَعَ بَينَ إصبَعَيهِ _ . (3)

سنن الترمذي عن جميع بن عمير التّيميّ :دَخَلتُ مَعَ عَمَّتي عَلى عائِشَةَ ، فَسُئِلَت : أيُّ النّاسِ كانَ أحَبَّ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ؟ قالَت : فاطِمَةُ ، فَقيلَ : مِنَ الرِّجالِ ؟ قالَت : زَوجُها ، إن كانَ ما عَلِمتُ صَوّاما قَوّاما . (4)

.


1- .الأحزاب : 33 .
2- .كشف الغمّة : ج 1 ص 45 ، الطرائف : ص 126 ح 194 ، المناقب للكوفي : ج 2 ص 151 ح 627 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 25 ص 240 ح 21 ؛ مسند ابن حنبل : ج 10 ص 186 ح 26612 ، ذخائر العقبى : ص 57 كلاهما نحوه .
3- .الأمالي للطوسي : ص 452 ح 1007 عن زيد بن عليّ عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 37 ص 44 ح 21 .
4- .سنن الترمذي : ج 5 ص 701 ح 3874 ، المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 171 ح 4744 ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 264 وليس فيه ذيله من «إن كان ما علمت ...» ؛ الطرائف : ص 157 ح 244 ، شرح الأخبار : ج 1 ص 140 ح 70 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 38 ص 313 ح 15 .

ص: 487

3 / 1 - 6 محبوب ترين مردم نزد پيامبرصلى الله عليه وآله

3 / 1 _ 6محبوب ترين مردم نزد پيامبر صلى الله عليه و آلهكشف الغمّة_ به نقل از امّ سلمه _ :يك روز، پيامبر صلى الله عليه و آله نشسته بود كه فاطمه عليهاالسلام قابلمه اى آورد كه در آن، كاچى بود . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «على و دو پسرش كجايند؟». فاطمه گفت : در خانه . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «آنان را به پيش من بخوان» . على عليه السلام در حالى كه حسن و حسين ، جلوى او بودند و فاطمه عليهاالسلامپيشاپيش آنها در حركت بود ، به سوى پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند . پيامبر صلى الله عليه و آله همين كه آنها را ديد ، عباى خيبرى خود را كه بر بستر بود ، برداشت و خود را به همراه على و حسن و حسين و فاطمه با آن پوشاند و سپس فرمود : «خدايا! اينان، اهل بيت من و محبوب ترين مردم نزد من اند . پس پليدى را از آنها دور بدار و كاملاً پاكشان گردان» . در اين هنگام، خداوند، اين آيه : «خداوند خواسته است كه پليدى را فقط از شما اهل بيت بزدايد...» را نازل فرمود .

امام على عليه السلام :مردى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد و گفت : اى پيامبر خدا! چه كسى نزد تو محبوب تر است؟ پيامبر صلى الله عليه و آله _ در حالى كه من در كنارش بودم _ فرمود : «اين و دو فرزندش و مادر فرزندانش . آنها از من اند و من از آنهايم . آنان در بهشت با من چنين اند» و دو انگشتش را به يكديگر چسباند .

سنن الترمذى_ به نقل از جُميع بن عُمير تيمى _ :با عمّه ام بر عايشه وارد شديم . از او پرسيدند : چه كسى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله از همه محبوب تر بود؟ گفت : فاطمه . گفتند : از مردان، چه كسى؟ گفت : همسرش كه تا آن جا كه من مى دانم، پيوسته روزه دار و شب زنده دار بود .

.

ص: 488

المناقب للكوفي عن جميع بن عمير :دَخَلتُ مَعَ اُمّي إلى عائِشَةَ فَسَأَلَتها عَن عَلِيٍّ عليه السلام ، فَقالَت : تَسأَليني عَن رَجُلٍ كانَ مِن أحَبِّ النّاسِ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وكانَت تَحتَهُ ابنَتُهُ وهِيَ أحَبُّ النّاسِ إلَيهِ ؟! لَقَد رَأَيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله دَعا عَلِيّا وفاطِمَةَ وَالحَسَنَ وَالحُسَينَ ، فَأَلقى عَلَيهِم ثَوبا فَقالَ : «اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلُ بَيتي ، أذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهيرا» . قالَت : فَدَنَوتُ مِنهُ فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، وأنَا مِن أهلِ البَيتِ ؟ فَقالَ : تَنَحَّي فَإِنَّكِ عَلى خَيرٍ . (1)

3 / 1 _ 7أفضَلُ الخَلقِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :خَيرُ رِجالِكُم عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ ، وخَيرُ شَبابِكُمُ الحَسَنُ وَالحُسَينُ ، وخَيرُ نِسائِكُم فاطِمَةُ بِنتُ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِما . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :أنَا وأهلُ بَيتي صَفوَةُ اللّهِ وخِيَرَتُهُ مِن خَلقِهِ . (3)

.


1- .المناقب للكوفي : ج 2 ص 132 ح 617 ، العمدة : ص 40 ح 23 ، الطرائف : ص 127 ح 196 وليس فيه ذيله من «قالت فدنوت» ، كشف الغمّة : ج 1 ص 47 كلّها عن مجمع نحوه ، بحار الأنوار : ج 35 ص 222 ح 30 .
2- .تاريخ بغداد : ج 4 ص 392 الرقم 2280 ، تاريخ دمشق : ج 14 ص 167 ح 3505 كلاهما عن عبداللّه ، كنز العمّال : ج 12 ص 102 ح 34191 ؛ المناقب لابن شهرآشوب : ج 3 ص 70 عن عبد اللّه ، بحار الأنوار : ج 38 ص 9 ح 13 .
3- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 1 ص 256 عن أنس ، بحار الأنوار : ج 23 ص 74 ح 22 .

ص: 489

3 / 1 - 7 برترين مردم

المناقب، كوفى_ به نقل از جميع بن عمير _ :با مادرم بر عايشه وارد شدم و مادرم در باره على عليه السلام از او پرسيد . او گفت : از مردى مى پرسى كه در نگاه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از همه محبوب تر بود و دختر پيامبر را _ كه او هم محبوب ترين مردم نزد پيامبر صلى الله عليه و آله بود _ ، در خانه داشت! ديدم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، على و فاطمه و حسن و حسين را فرا خواند و بر آنها جامه اى افكند و فرمود : «خدايا! اينان، اهل بيت من اند . پليدى را از آنها دور كن و كاملاً پاكشان گردان» . [عايشه گفت :] من به پيامبر صلى الله عليه و آله نزديك شدم و گفتم : اى پيامبر خدا! من هم در شمار اهل بيت هستم؟ فرمود : «كنار برو . تو در راه درست هستى» .

3 / 1 _ 7برترين مردمپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهترينِ مردانِ شما ، على بن ابى طالب و بهترينِ جوانانتان ، حسن و حسين و بهترينِ زنانتان ، فاطمه دختر محمّد _ كه درود خدا بر آن دو باد _ است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من و اهل بيتم، برگزيدگان خدا و منتخبان او از ميان خلايقش هستيم.

.

ص: 490

عنه صلى الله عليه و آله :يا فاطِمَةُ ، ونَحنُ أهلُ بَيتٍ قَد أعطانَا اللّهُ سَبعَ خِصالٍ لَم يُعطَ أحَدٌ قَبلَنا ولا يُعطى أحَدٌ بَعدَنا : أنَا خاتِمَةُ النَّبِيّينَ وأكرَمُ النَّبِيّينَ عَلَى اللّهِ وأحَبُّ الَمخلوقينَ إلَى اللّهِ عز و جل ، وأنَا أبوكِ ووَصِيّي خَيرُ الأَوصِياءِ وأحَبُّهُم إلَى اللّهِ وهُوَ بَعلُكِ ، وشَهيدُنا خَيرُ الشُّهَداءِ وأحَبُّهُم إلَى اللّهِ ، وهُوَ عَمُّكِ حَمزَةُ بنُ عَبدِ المُطَّلِبِ وهُوَ عَمُّ أبيكِ وعَمُّ بَعلِكِ ، ومِنّا مَن لَهُ جَناحانِ أخضَرانِ يَطيرُ فِي الجَنَّةِ مَعَ المَلائِكَةِ حَيثُ يَشاءُ وهُوَ ابنُ عَمِّ أبيكِ وأخو بَعلِكِ ، ومِنّا سِبطا هذِهِ الاُمَّةِ وهُمَا ابناكِ الحَسَنُ وَالحُسَينُ وهُما سَيِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ ، وأبوهُما _ وَالَّذي بَعَثَني بِالحَقِّ _ خَيرٌ مِنهُما . يا فاطِمَةُ وَالَّذي بَعَثَني بِالحَقِّ ! إنَّ مِنهُما مَهدِيُّ هذِهِ الاُمَّةِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :أنَا سَيِّدُ النَّبِيّينَ ، وعَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ سَيِّدُ الوَصِيِّينَ ، وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ سَيِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ ، وَالأَئِمَّةُ بَعدَهُما ساداتُ المُتَّقينَ ، وَلِيُّنا وَلِيُّ اللّهِ ، وعَدُوُّنا عَدُوُّ اللّهِ ، وطاعَتُنا طاعَةُ اللّهِ ، ومَعصِيَتُنا مَعصِيَةُ اللّهِ عز و جل . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ وَالأَئِمَّةُ مِن وُلدِهِ بَعدي سادَةُ أهلِ الأَرضِ وقادَةُ الغُرِّ الُمحَجَّلينَ يَومَ القِيامَةِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :يا عَلِيُّ ، أنَا وأنتَ وَالأَئِمَّةُ مِن وُلدِكَ سادَةٌ فِي الدُّنيا ومُلوكٌ فِ_ي الآخِرَةِ ، مَن عَرَفَنا فَقَد عَرَفَ اللّهَ ، ومَن أنكَرَنا فَقَد أنكَرَ اللّهَ عز و جل . (4)

.


1- .المعجم الكبير : ج 3 ص 57 ح 2675 عن عليّ المكّي الهلاليّ ؛ الخصال : ص 412 ح 16 وليس فيه ذيله من «الحسن والحسين» ، الأمالي للطوسي : ص 155 ح 256 كلاهما عن أبي أيّوب الأنصاري ، الغيبة للطوسي : ص 191 ح 154 عن أبي سعيد الخدري ، كفاية الأثر : ص 63 عن جابر وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 36 ص 307 ح 146 .
2- .الأمالي للصدوق : ص 652 ح 888 عن أبي الطفيل عن الإمام الحسن عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 36 ص 228 ح 6 ، وراجع : كمال الدين : ص 211 ح 1 .
3- .الأمالي للصدوق : ص 678 ح 923 عن اُمّ سلمة ، بحار الأنوار : ج 23 ص 127 ح 56 .
4- .الأمالي للصدوق : ص 755 ح 6 عن سليمان بن مهران عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، كمال الدين : ص 261 ح 7 وليس فيه صدره إلى «في الآخرة» ، بحار الأنوار : ج 22 ص 128 ح 59 ، وراجع : عيون الأخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 57 ح 210 .

ص: 491

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى فاطمه! ما خاندانى هستيم كه خداوند ، هفت خصلت به ما بخشيده كه به هيچ كس پيش از ما نداده و پس از ما نيز نخواهد داد : من، خاتم پيامبران و گرامى ترين ايشان نزد خدا و محبوب ترين خلق نزد او عز و جل هستم ؛ من پدر تو اَم و وصىّ من، بهترين اوصيا و محبوب ترينِ ايشان نزد پروردگار است كه همان شوىِ توست ؛ شهيدِ ما، بهترينِ شهدا و محبوب ترينِ آنها نزد خداست كه همان عموى تو حمزة بن عبد المطّلب است و عموى پدر تو و عموى شوىِ تو نيز هست ؛ از ماست كسى كه با دو بال سبز در بهشت به همراه فرشتگان به هر سو كه بخواهد ، پرواز مى كند . او همان پسرعموى پدر تو و برادر شوىِ توست ؛ از ماست دو نوه اين امّت، كه دو فرزند تو ، حسن و حسين اند و سَرور جوانان بهشتيان اند، و پدر آن دو ، سوگند به آن كه مرا به حق بر انگيخت، از آن دو، بهتر است . اى فاطمه! سوگند به كسى كه مرا به حق بر انگيخت ، مهدى اين امّت ، از همين دو تن است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من ، سَرور پيامبران و على بن ابى طالب ، سَرور اوصيا و حسن و حسين ، دو سالار جوانان بهشتى اند و امامان پس از آن دو ، سَروران پرهيزگاران اند . دوستدار ما، دوستدار خدا و دشمن ما دشمن خداست. فرمانبرى از ما، فرمانبرى از خدا و سركشى از ما، سركشى از خداوند عز و جلاست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :على بن ابى طالب و امامان از نسل او پس از من ، سَروران زمينيان و جلودار روسپيد و دست و پا سپيدان (1) به روز رستاخيزند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى على! من و تو و امامانِ از نسل تو، سَروران دنيا و شهرياران سراى ديگريم . هر كه ما را بشناسد ، خدا را شناخته است و هر كه منكر ما شود ، منكر خداوند عز و جل شده است .

.


1- .مقصود، مؤمنان هستند كه در ارجمندى، به اسبان پيشانى سفيد، مانند شده اند .

ص: 492

ينابيع المودّة عن ابن عبّاس :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِعَبدِ الرَّحمنِ بنِ عَوفٍ : يا عَبدَالرَّحمنِ ، إنَّكُم أصحابي ، وعَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ أخي ومِنّي ، وأنَا مِن عَلِيٍّ ، فَهُوَ بابُ عِلمي ووَصِيّي ، وهُوَ وفاطِمَةُ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ هُم خَيرُ الأَرضِ عُنصُرا وشَرَفا وكَرَما . (1)

الإمام عليّ عليه السلام_ في خُطبَةٍ يَصِفُ بِهَا النَّبِيَّ الأَعظَمَ صلى الله عليه و آله _ :عِترَتُهُ خَيرُ العِتَرِ ، واُسرَتُهُ خَيرُ الاُسَرِ ، وشَجَرَتُهُ خَيرُ الشَّجَرِ . (2)

3 / 1 _ 8مُباهَلَةُ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله بِهِمتفسير الفخر الرازي :رُوِيَ أنَّهُ صلى الله عليه و آله لَمّا أورَدَ الدَّلائِلَ عَلى نَصارى نَجرانَ ، ثُمَّ إنَّهُم أصَرّوا عَلى جَهلِهِم ، فَقالَ صلى الله عليه و آله : إنَّ اللّهَ أمَرَني إن لَم تَقبَلُوا الحُجَّةَ أن اُباهِلَكُم . فَقالوا : يا أبَا القاسِمِ ، بَل نَرجِعُ فَنَنظُرُ في أمرِنا ثُمَّ نَأتيكَ . فَلَمّا رَجَعوا قالوا لِلعاقِبِ (3) _ وكانَ ذا رَأيِهِم _ : يا عَبدَ المَسيحِ ، ما تَرى ؟ فَقالَ : وَاللّهِ ! لَقَد عَرَفتُم يا مَعشَرَ النَّصارى أنَّ مُحَمَّدا نَبِيٌّ مُرسَلٌ ، ولَقَد جاءَكُم بِالكَلامِ الحَقِّ في أمرِ صاحِبِكُم . وَاللّهِ ! ما باهَلَ قَومٌ نَبِيّا قَطُّ فَعاشَ كَبيرُهُم ولا نَبَتَ صَغيرُهُم ، ولَئِن فَعَلتُم لَكانَ الاِستِئصالُ ، فَإِن أبَيتُم إلَا الإِصرارَ عَلى دينِكُم وَالإِقامَةِ عَلى ما أنتُم عَلَيهِ ، فَوادِعُوا الرَّجُلَ وَانصَرِفوا إلى بِلادِكُم . وكانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله خَرَجَ وعَلَيهِ مِرطٌ (4) مِن شَعرٍ أسوَدَ ، وكانَ قَدِ احتَضَنَ الحُسَينَ وأَخَذَ بِيَدِ الحَسَنِ ، وفاطِمَةُ تَمشي خَلفَهُ ، وعَلِيٌّ رَضِيَ اللّهُ عَنهُ خَلفَها ، وهُوَ يَقولُ : إذا دَعَوتُ فَأَمِّنوا . فَقالَ اُسقُفُّ نَجرانَ : يا مَعشَرَ النَّصارى ! إنّي لَأَرى وُجوها لَو سَأَلُوا اللّهَ أن يُزيلَ جَبَلاً مِن مَكانِهِ لَأَزالَهُ بِها ، فَلا تُباهِلوا فَتَهلِكوا ولا يَبقى عَلى وَجهِ الأَرضِ نَصرانِيٌّ إلى يَومِ القِيامَةِ . ثُمَّ قالوا : يا أبَا القاسِمِ ، رَأَينا أن لا نُباهِلَكَ وأَن نُقِرَّكَ عَلى دينِكَ . فَقالَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ : فَإِذا أبَيتُمُ المُباهَلَةَ فَأَسلِموا ؛ يَكُن لَكُم ما لِلمُسلِمينَ وعَلَيكُم ما عَلَى المُسلِمينَ ، فَأَبَوا ، فَقالَ : فَإِنّي اُناجِزُكُمُ القِتالَ ، فَقالوا : ما لَنا بِحَربِ العَرَبِ طاقَةٌ ، ولكِن نُصالِحُكَ عَلى أن لا تَغزُوَنا ولا تَرُدَّنا عَن دينِنا ، عَلى أن نُؤَدِّيَ إلَيكَ في كُلِّ عامٍ ألفَي حُلَّةٍ : ألفاً في صَفَرٍ ، وأَلفاً في رَجَبٍ ، وثَلاثينَ دِرعا عادِيَةً مِن حَديدٍ . فَصالَحَهُم عَلى ذلِكَ . وقالَ : وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ ، إنَّ الهَلاكَ قَد تَدَلّى عَلى أهلِ نَجرانَ ، ولو لاعَنوا لَمُسِخوا قِرَدَةً وخَنازيرَ ، ولَاضطَرَمَ عَلَيهِمُ الوادي نارا ، ولَاستَأَصَلَ اللّهُ نَجرانَ وأَهلَهُ ، حَتَّى الطَّيرَ عَلى رُؤوسِ الشَّجَرِ ، ولَما حالَ الحَولُ عَلَى النَّصارى كُلِّهِم حَتّى يَهلِكوا . ورُوِيَ أنَّهُ صلى الله عليه و آله لَمّا خَرَجَ فِي المِرطِ الأَسوَدِ ، فَجاءَ الحَسَنُ رَضِيَ اللّهُ عَنهُ فَأَدخَلَهُ ، ثُمَّ جاءَ الحُسَينُ رَضِيَ اللّهُ عَنهُ فَأَدخَلَهُ ، ثُمَّ فاطِمَةُ ، ثُمَّ عَلِيٌّ رَضِيَ اللّهُ عَنهُما ، ثُمَّ قالَ : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» (5) . وَاعلَم أنَّ هذِهِ الرِّوايَةَ كُالمُتَّفَقِ عَلى صِحَّتِها بَينَ أهلِ التَّفسيرِ وَالحَديثِ . (6)

.


1- .ينابيع المودّة : ج 2 ص 333 ح 973 ، وراجع : مئة منقبة : ص 122 ومقتل الحسين للخوارزمي : ص 60 .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 94 ، بحار الأنوار : ج 16 ص 379 ح 91 .
3- .وهو عبد المسيح بن ثوبان اُسقف نجران ( شرح الأخبار : ج 2 ص 339 ) ، والعاقب يُطلق على من يكون بعد السيّد ؛ أي يعقبه ( راجع : بحار الأنوار : ج 35 ص 264 ) .
4- .المِرطُ : كِساءٌ من صوفٍ أو خَزٍّ كان يؤتَزَرُ به (مجمع البحرين : ج 3 ص 1688 «مرط») .
5- .الأحزاب : 33 .
6- .تفسير الفخر الرازي : ج 8 ص 88 .

ص: 493

3 / 1 - 8 همراهى با پيامبرصلى الله عليه وآله در مباهله

ينابيع المودّة_ به نقل از ابن عبّاس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به عبد الرحمان بن عوف فرمود : «اى عبد الرحمان! شما اصحاب من هستيد و على بن ابى طالب، از من است و من از على اَم . او درِ دانش و وصىّ من است . او و فاطمه و حسن و حسين ، بهترين مردم در تيره و شرافت و كرامت اند» .

امام على عليه السلام_ در سخنرانى اى در توصيف پيامبر والامقام صلى الله عليه و آله _ :خاندان او، بهترينِ خاندان ها و خانواده او بهترينِ خانواده ها و تبار او بهترينِ تبارهاست .

3 / 1 _ 8همراهى با پيامبر صلى الله عليه و آله در مُباهلهتفسير الفخر الرازى :روايت شده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله چون در برابر نصاراى نجران دلايل [خود را] اقامه كرد، ولى آنها همچنان بر جهل خويش پاى فشردند ، فرمود : «خدا به من دستور داده است كه اگر قبول حجّت نكنيد، با شما مباهله كنم» . نصارا گفتند : نه ، اى ابو القاسم ! بر مى گرديم و در اين باره مى انديشيم . آن گاه نزدت مى آييم . چون باز گشتند ، به نايب _ كه خردمند آنان بود _ ، گفتند : چه كنيم، اى عبد المسيح ؟ گفت : به خدا سوگند، شما _ اى گروه نصارا _ مى دانيد كه محمّد، پيامبر و فرستاده الهى است ، و در باره پيامبر شما، سخن حق آورده است . به خدا سوگند، هر قومى با پيامبرى مباهله كرد، بزرگشان به پيرى و خردسالشان به بزرگى نرسيد . اگر شما مباهله كنيد، ريشه تان كنده خواهد شد ، و اگر اصرار داريد كه همچنان بر دين و عقيده خود بمانيد ، با اين مرد مصالحه كنيد و به شهرتان باز گرديد . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بيرون آمد، در حالى كه ردايى از موى سياه بر تن داشت و حسين را بغل كرده و دست حسن را گرفته بود و فاطمه پشت سرش حركت مى كرد و على عليه السلام پشت سر فاطمه بود ، و مى فرمود : «هر گاه من دعا كردم، شما آمين بگوييد» . اُسقف نجران گفت : اى گروه نصارا ! من چهره هايى را مى بينم كه اگر از خدا بخواهند كوهى را از جايش بر كَنَد، به حرمت آنها آن كوه را از جا بر مى كند . پس با او مباهله نكنيد، كه نابود مى شويد و تا روز قيامت، يك نصرانى بر روى زمين باقى نخواهد ماند . پس گفتند : اى ابو القاسم ! تصميم گرفته ايم كه با تو مباهله نكنيم و بر دين تو، صحّه گذاريم . پيامبر _ كه درودهاى خدا بر او باد _ فرمود : «حال كه مباهله را نپذيرفتيد ، اسلام آوريد تا شما نيز حقوق و وظايف مسلمانان را داشته باشيد» . آنها نپذيرفتند . فرمود : «پس من با شما مى جنگم» . گفتند : ما را توان جنگ با عرب نيست ؛ بلكه با تو مصالحه مى كنيم به اين كه با ما نجنگى و ما را از دينمان باز ندارى . در مقابل، متعهّد مى شويم كه سالى دو هزار جامه به تو بدهيم : هزار جامه در ماه صفر و هزار جامه در رجب ، و نيز سى زره آهنين عادى (منسوب به قوم عاد) . پيامبر صلى الله عليه و آله با آنان مصالحه كرد و فرمود : «سوگند به آن كه جانم در دست اوست ، نابودى از بيخ گوش نجرانيان گذشت . اگر تن به مباهله مى دادند، به بوزينه و خوك تبديل مى شدند ، و اين وادى، يك پارچه بر آنان آتش مى شد و خداوند، نجران و مردم آن را ريشه كن مى ساخت ، حتّى پرندگان روى درختان را ، و يك سال نمى گذشت كه همه نصارا نابود مى شدند» . روايت شده است كه چون پيامبر صلى الله عليه و آله با رداى سياه بيرون آمد ، حسن عليه السلام بيامد و پيامبر صلى الله عليه و آله او را داخل كرد . سپس حسين رضى الله عنه بيامد و پيامبر صلى الله عليه و آله او را نيز داخل گردانيد . سپس فاطمه و آن گاه على رضى الله عنه بيامدند . سپس پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «تحقيقا خداوند خواسته است كه پليدى را از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاك گرداند» . بدان كه ميان اهل تفسير و حديث ، بر صحّت اين حديث، تقريبا اتّفاق است .

.

ص: 494

. .

ص: 495

. .

ص: 496

3 / 1 _ 9اُولُو الأَمرِالكتاب«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِى الْأَمْرِ مِنكُمْ» . (1)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : شُرَكائِيَ الَّذينَ قَرَنَهُمُ اللّهُ بِنَفسِهِ وبي وأنزَلَ فيهِم : «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ» ، فَإِن خِفتُم تَنازُعا في أمرٍ فَأَرجِعوهُ إلَى اللّهِ وَالرَّسولِ واُولِي الأَمرِ . قُلتُ : يا نَبِيَّ اللّهِ ، مَن هُم ؟ قالَ : أنتَ أوَّلُهُم . (2)

عنه عليه السلام_ لَمّا قَدِمَ إلَى الكوفَةِ _ :عَلَيكُم يا أهلَ هذَا المِصرِ بِتَقوَى اللّهِ وطاعَةِ مَن أطاعَ اللّهَ مِن أهلِ بَيتِ نَبِيِّكُم ، الَّذينَ هُم أولى بِطاعَتِكُم فيما أطاعُوا اللّهَ فيهِ مِنَ المُنتَحِلينَ المُدَّعينَ المُقابِلينَ إلَينا ، يَتَفَضَّلونَ بِفَضلِنا ويُجاحِدوناهُ ، ويُنازِعونا حَقَّنا ويَدفَعونا عَنهُ . وقَد ذاقوا وَبالَ مَا اجتَرَحوا فَسَوفَ يَلقَونَ غَيّا . (3)

.


1- .النساء : 59 .
2- .شواهد التنزيل : ج 1 ص 189 ح 202 عن سليم بن قيس الهلالي ؛ تفسير العيّاشي : ج 1 ص 14 ح 2 ، الغيبة للنعماني : ص 81 ح 10 كلاهما عن سليم بن قيس ، كتاب سليم بن قيس الهلالي : ج 2 ص 626 وفيه «الأوصياء» بدل «أنت أوّلهم» وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 36 ص 275 ح 96 ، وراجع : الاعتقادات للصدوق : ص 121 .
3- .الأمالي للمفيد : ص 127 ح 5 عن عبدالرحمن بن عبيد ، الإرشاد : ج 1 ص 259 نحوه ، بحار الأنوار : ج 32 ص 351 ح 334 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 3 ص 103 نحوه .

ص: 497

3 / 1 - 9 اولو الأمر

3 / 1 _ 9اولو الأمرقرآن«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولو الأمر خود را اطاعت كنيد» .

حديثامام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «شريكان من، كسانى هستند كه خداوند ، آنها را به خود و به من پيوند داد و اين آيه را در باره آنها نازل فرمود : «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولو الأمر خود را اطاعت كنيد» . پس اگر از اختلاف در امرى ترسيديد ، آن را به خدا و پيامبر و اولو الأمر (اختيارداران)، ارجاع دهيد» . گفتم : اى پيامبر خدا! ايشان، كيان اند؟ فرمود : «تو نخستينِ آنهايى» .

امام على عليه السلام_ هنگام آمدن به كوفه _ :اى مردم اين شهر! بر شما باد پروامندى از خدا و فرمانبرى از كسى كه از خاندان پيامبر شماست و از خدا فرمان مى برد . آنها در آنچه از خدا فرمان مى برند ، به فرمانبرىِ شما شايسته ترند تا كسانى كه دروغ پرداز و مدّعى اند و در برابر ما قرار دارند . در پرتو برترى ما ، برترى مى فروشند و ما را انكار مى كنند و با حقّ ما به ستيز بر مى خيزند و ما را از آن دور مى دارند . آنها كيفر جنايت خود را چشيده اند و به زودى [در آخرت] به سزاى اين تبهكارى خواهند رسيد .

.

ص: 498

الأمالي للمفيد عن هشام بن حسّان :سَمِعتُ أبا مُحَمَّدٍ الحَسَنَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام يَخطُبُ النّاسَ بَعدَ البَيعَةِ لَهُ بِالأَمرِ فَقالَ : نَحنُ حِزبُ اللّهِ الغالِبونَ،وعِترَةُ رَسولِهِ الأقرَبونَ...فَأَطيعونا فَإِنَّ طاعَتَنا مَفروضَةٌ، إذ كانَت بِطاعَةِ اللّهِ عز و جلورَسولِهِ مَقرونَةً ؛ قالَ اللّهُ عز و جل : «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِى الْأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِى شَىْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ» ، «وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُوْلِى الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ» (1) . (2)

الإمام الحسين عليه السلام_ في خُطبَتِهِ لِمَن جاءَ إلى مُحاصَرَتِهِ بِكَربَلاءَ _ :أمّا بَعدُ ، أيُّهَا النّاسُ ! فَإِنَّكُم إن تَتَّقوا اللّهَ وتَعرِفُوا الحَقَّ لِأَهلِهِ يَكُن أرضى للّهِِ عَنكُم ، ونَحنُ أهلُ بَيتِ مُحَمَّدٍ وأولى بِوَلايَةِ هذَا الأَمرِ عَلَيكُم مِن هؤُلاءِ المُدَّعينَ ما لَيسَ لَهُم ، وَالسّائِرينَ فيكُم بِالجَورِ وَالعُدوانِ . وإن أبَيتُم إلّا كَراهِيَةً لَنا وَالجَهلَ بِحَقِّنا فَكانَ رَأيُكُمُ الآنَ غَيرَ ما أتَتني بِهِ كُتُبُكُم وقَدِمَت بِهِ عَلَيَّ رُسُلُكُم ، انصَرَفتُ عَنكُم . (3)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ فِي الدُّعاءِ _ :وصَلِّ عَلى خِيَرَتِكَ اللّهُمَّ مِن خَلقِكَ مُحَمَّدٍ وعِترَتِهِ الصَّفوَةِ مِن بَرِيَّتِكَ الطّاهِرينَ ، وَاجعَلنا لَهُم سامِعينَ ومُطيعينَ كَما أمَرتَ . (4)

الإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِى الْأَمْرِ مِنكُمْ» _ :إيّانا عَنى خَاصَّةً ، أمَرَ جَميعَ المُؤمِنينَ إلى يَومِ القِيامَةِ بِطاعَتِنا . (5)

.


1- .النساء : 83 .
2- .الأمالي للمفيد : ص 348 ح 4 ، الأمالي للطوسي : ص 121 ح 188 ، الاحتجاج : ج 2 ص 94 ح 165 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 67 كلاهما عن موسى بن عقبة عن الإمام الحسين عليه السلام ، بشارة المصطفى : ص 106 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 359 ح 2 .
3- .الإرشاد : ج 2 ص 79 عن عليّ بن الطعّان المحاربي ، إعلام الورى : ج 1 ص 448 ، وقعة الطفّ : ص 170 نحوه ، بحار الأنوار : ج 44 ص 377 ؛ تاريخ الطبري : ج 5 ص 402 ، الكامل في التاريخ : ج 2 ص 552 .
4- .الصحيفة السجّاديّة : ص 138 الدعاء 34 .
5- .الكافي : ج 1 ص 276 ح 1 ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 247 ح 153 كلاهما عن بريد بن معاوية ، شرح الأخبار : ج 1 ص 249 ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 21 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 290 ح 17 .

ص: 499

الأمالى، مفيد_ به نقل از هشام بن حسّان _ :شنيدم كه ابو محمّد حسن بن على عليه السلام پس از بيعت مردم با او براى خلافت، سخنرانى كرد و فرمود : «ما حزب غالب خدا و عترت پيامبر خدا و از نزديكان اوييم ... . پس، از ما فرمان بريد كه فرمانبرى از ما واجب است ؛ زيرا فرمانبرى از ما به فرمانبرى از خداوند عز و جل و پيامبر او پيوسته است . خداوند مى فرمايد : «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولو الأمر خود را اطاعت كنيد. پس چون در امرى اختلاف كرديد ، آن به خدا و پيامبر عرضه بداريد» «و اگر آن را به پيامبر و اولو الأمر خود ارجاع دهند، قطعا از ميان آنان، كسانى اند كه [حقيقت] آن را در مى يابند» » .

امام حسين عليه السلام_ در سخنرانى خود ، خطاب به كسانى كه براى محاصره او به كربلا آمده بودند _ :امّا بعد ، اى مردم! اگر شما تقوا در پيش گيريد و حق را براى اهلش بشناسيد ، خدا از شما خشنودتر خواهد گشت و ما خاندان محمّد به داشتن ولايت اين امر بر شما شايسته تريم از اين مدّعيانى كه از آن، بى بهره اند و در ميان شما به ظلم و تجاوز مى گردند، و اگر ما را خوش نمى داريد و اين حق را براى ما نمى شناسيد ، اين نظرِ شما ، جز آن چيزى است كه نامه هاى شما به من مى گويد و پيك هاى شما به من گفته اند . پس من از نزد شما بر مى گردم .

امام زين العابدين عليه السلام_ در دعا _ :و درود بفرست _ بار خدايا _ بر برگزيده آفريدگانت محمّد و خاندان برگزيده از مردمان پاكت و ما را شنواى ايشان و فرمانبر آنها _ چنان كه دستور داده اى _ قرار ده.

امام باقر عليه السلام_ در باره آيه شريف : «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولو الأمر خود را اطاعت كنيد» _ :مقصود آيه، تنها ما هستيم . خداوند ، همه مؤمنان را دستور داده تا روز رستاخيز ، از ما فرمان برند .

.

ص: 500

الكافي عن أبي بصير :سَأَلتُ أبا عَبدِاللّهِ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِى الْأَمْرِ مِنكُمْ» فَقالَ : نَزَلَت في عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ وَالحَسَنِ وَالحُسَينِ عليهم السلام . فَقُلتُ لَهُ : إنَّ النّاسَ يَقولونَ : فَما لَهُ لَم يُسَمِّ عَلِيّا وأهلَ بَيتِهِ عليهم السلام في كِتابِ اللّهِ عز و جل؟ فَقالَ : قولوا لَهُم : إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله نَزَلَت عَلَيهِ الصَّلاةُ ولَم يُسَمِّ اللّهُ لَهُم ثَلاثا ولا أربَعا حَتّى كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله هُوَ الَّذي فَسَّرَ ذلِكَ لَهُم ، ونَزَلَت عَلَيهِ الزَّكاةُ ولَم يُسَمِّ لَهُم مِن كُلِّ أربَعينَ دِرهَما دِرهَمٌ حَتّى كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله هُوَ الَّذي فَسَّرَ ذلِكَ لَهُم ، ونَزَلَ الحَجُّ فَلَم يَقُل لَهُم طوفوا اُسبوعا حَتّى كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله هُوَ الَّذي فَسَّرَ ذلِكَ لَهُم ، ونَزَلَت : «أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِى الْأَمْرِ مِنكُمْ» ونزلت في عَلِيٍّ وَالحَسَنِ وَالحُسَينِ عليهم السلام . (1)

الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِى الْأَمْرِ مِنكُمْ» _ :الأَئِمَّةُ مِن أهلِ بَيتِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . (2)

الزهد للحسين بن سعيد عن ابن أبي يعفور :دَخَلتُ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام وعِندَهُ نَفَرٌ مِن أصحابِهِ ، فَقالَ لي : ... يَابنَ أبي يَعفورٍ ، إنَّ اللّهَ عز و جل هُوَ الآمِرُ بِطاعَتِهِ وطاعَةِ رَسولِهِ وطاعَةِ اُولِي الأَمرِ الَّذينَ هُم أوصِياءُ رَسولِهِ . يَابنَ أبي يَعفورٍ ، فَنَحنُ حُجَجُ اللّهِ في عِبادِهِ ، وشُهداؤُهُ عَلى خَلقِهِ ، واُمناؤُهُ في أرضِهِ ، وخُزّانُهُ عَلى عِلمِهِ ، وَالدّاعونَ إلى سَبيلِهِ ، وَالقائِلونَ بِذلِكَ ، فَمَن أطاعَنا أطاعَ اللّهَ ، ومَن عَصانا فَقَد عَصَى اللّهَ . (3)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 286 ح 1 ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 249 ح 169 ، تفسير فرات : ص 110 ح 112 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 35 ص 210 ح 12 ؛ شواهد التنزيل : ج 1 ص 191 ح 203 نحوه .
2- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 3 ص 15 عن الحسن بن صالح ، التبيان في تفسير القرآن : ج 3 ص 236 ، مجمع البيان : ج 3 ص 100 كلاهما عن الإمام الباقر والإمام الصادق عليهماالسلام ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 249 ح 165 عن محمد بن الفضيل عن الإمام الرضا عليه السلام وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 284 ، وراجع : الإحتجاج : ج 1 ص 370 ح 66 والغارات : ج 1 ص 196 .
3- .الزهد للحسين بن سعيد : ص 186 ح 19 ، بصائر الدرجات : ص 61 ح 4 نحوه وليس فيه صدره إلى «أوصياء رسوله» ، بحار الأنوار : ج 7 ص 285 ح 9 ، وراجع : الكافي : ج 1 ص 193 ح 5 و بصائر الدرجات : ص 104 ح 7 .

ص: 501

الكافى_ به نقل از ابو بصير _ :از امام صادق عليه السلام در باره آيه شريف : «خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولو الأمر خود را اطاعت كنيد» پرسيدم . فرمود : «اين آيه در حقّ على بن ابى طالب و حسن و حسين عليهم السلام نازل شده است» . به ايشان گفتم : مردم مى گويند : پس چرا نامى از على و اهل بيت او در كتاب خداوند عز و جل به ميان نيامده است؟ فرمود : «به آنها بگوييد : بر پيامبر صلى الله عليه و آله نماز نازل شد ، در حالى كه سه و چهار ركعت بودن آن از سوى خداوند، مورد تصريح قرار نگرفت و اين پيامبر صلى الله عليه و آله بود كه آن را براى مردم تفسير كرد . نيز زكات بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد و تصريح نشد كه در هر چهل درهم ، يك درهم زكات بدان تعلّق مى گيرد و پيامبر صلى الله عليه و آله ، آن را براى مردم تفسير فرمود. نيز حج بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد و گفته نشد : هفت بار طواف كنيد و خود پيامبر ، اين حقيقت را براى آنها باز گفت و آيه : «خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولو الأمر خود را اطاعت كنيد» نازل شد كه در حقيقت در حقّ على ، حسن و حسين نازل شده است» .

امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند : «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولو الأمر خود را اطاعت كنيد» _ :اولو الأمر ، همان امامان از اهل بيت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله اند .

الزهد ، حسين بن سعيد_ به نقل از ابن ابى يعفور _ :بر امام صادق عليه السلام وارد شدم ، در حالى كه گروهى از اصحابش نزد ايشان بودند . به من فرمود : «... اى پسر ابو يعفور! خداوند عز و جل كسى است كه دستور داده از او و پيامبر و اولو الأمرى فرمان برند كه همان اوصياى پيامبر صلى الله عليه و آله هستند . اى پسر ابو يعفور! ما حجّت هاى خداونديم در ميان بندگان و گواهان او در ميان خلقش و امينان او در زمينش و خزانه داران دانش او و دعوتگران به سوى راهش كه بدان عمل هم مى كنيم . پس كسى كه از ما فرمان برد ، از خدا فرمان برده است و كسى كه از ما نافرمانى كند ، از خدا نافرمانى كرده است» .

.

ص: 502

3 / 1 _ 10أهلُ الذِّكرِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «فَسْئلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» (1) _ :الذِّكرُ أنا ، وَالأَئِمَّةُ أهلُ الذِّكرِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :نَحنُ أهلُ الذِّكرِ . (3)

شواهد التنزيل عن الحارث :سَأَلتُ عَلِيّا عليه السلام عَن هذِهِ الآيَةِ : «فَسْئلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ» ، فَقالَ : وَاللّهِ إنّا لَنَحنُ أهلُ الذِّكرِ ، نَحنُ أهلُ العِلمِ ، ونَحنُ مَعدِنُ التَّأويلِ وَالتَّنزيلِ ، ولَقَد سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : أنَا مَدينَةُ العِلمِ وعَلِيٌّ بابُها ، فَمَن أرادَ العِلمَ فَليَأتِهِ مِن بابِهِ . (4)

.


1- .النحل : 43 .
2- .الكافي : ج 1 ص 210 ح 1 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 255 ح 8 كلاهما عن عبداللّه بن عجلان عن الإمام الباقر عليه السلام ، بصائر الدرجات : ص 40 ح 11 عن عبد الرحمن بن كثير عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 179 ح 25 .
3- .تفسير الثعلبي : ج 6 ص 270 عن جابر الجعفي ؛ العمدة : ص 288 ح 468 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 3 ص 98 كلاهما عن جابر الجعفي ، بصائر الدرجات : ص 38 ح 8 عن بريد بن معاوية ، كشف الغمّة : ج 2 ص 338 عن معاوية بن عمار الدهني وكلاهما عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 36 ص 177 ح 169 .
4- .شواهد التنزيل : ج 1 ص 432 ح 459 ؛ المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 179 وليس فيه ذيله من «ولقد سمعت» ، بحار الأنوار : ج 23 ص 173 ح 1 ، وراجع : الأمالي للصدوق : ص 625 ح 843 وتحف العقول : ص 430 .

ص: 503

3 / 1 - 10 اهل ذكر

3 / 1 _ 10اهل ذكرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در باره اين سخن خداى عز و جل : «پس اگر نمى دانيد ، از اهل ذكر بپرسيد» _ :مقصود از «ذكر»، منم و مراد از «اهل ذكر» ، امامان اند .

امام على عليه السلام :اهل ذكر ، ما هستيم .

شواهد التنزيل_ به نقل از حارث _ :از على عليه السلام در باره آيه : «پس، از اهل ذكر بپرسيد» پرسش كردم . فرمود : «به خدا سوگند ، همانا ماييم اهل ذكر. ماييم اهل علم و ماييم كان تأويل و تنزيل . از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود : من، شهر علمم و على ، دروازه آن است . هر كه جوياى علم است ، بايد از درِ آن بيايد » .

.

ص: 504

الإمام عليّ عليه السلام :ألا إنَّ الذِّكرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ونَحنُ أهلُهُ ، ونَحنُ الرّاسِخونَ فِي العِلمِ ، ونَحنُ مَنارُ الهُدى وأعلامُ التُّقى ، ولَنا ضُرِبَتِ الأَمثالُ . (1)

الإمام الرضا عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «فَسْئلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» _ :نَحنُ أهلُ الذِّكرِ . (2)

الإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «فَسْئلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ» _ :هُمُ الأَئِمَّةُ مِن عِترَةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . (3)

الكافي عن أبي بكر الحضرمي :كُنتُ عِندَ أبي جَعفَرٍ عليه السلام ودَخَلَ عَلَيهِ الوَردُ أخُو الكُمَيتِ ، فَقالَ : قَولُ اللّهِ تَبارَكَ وتَعالى : «فَسْئلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» مَن هُم ؟ قالَ : نَحنُ . قالَ قُلتُ : عَلَينا أن نَسأَلَكُم ؟ قالَ : نَعَم . قُلتُ : عَلَيكُم أن تُجيبونا ؟ قالَ : ذاكَ إلَينا . (4)

.


1- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 3 ص 98 عن أبي العبّاس الفلكي ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 239 ح 1 عن الريّان بن الصلت ، تحف العقول : ص 435 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 184 ح 50 .
2- .الكافي : ج 1 ص 210 ح 3 عن الوشّاء ، الإرشاد : ج 2 ص 162 عن معاوية بن عمّار الدهني عن الإمام الباقر عليه السلام ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 178 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الباقر عليه السلام ، بصائر الدرجات : ص 40 ح 12 عن سليمان بن جعفر الجعفري نحوه ، بحار الأنوار ج 23 ص 179 ح 23 ؛ تفسير الطبري : ج 10 الجزء 17 ص 5 عن جابر الجعفي عن الإمام عليّ عليه السلام .
3- .شواهد التنزيل : ج 1 ص 437 ح 466 عن الفضيل بن يسار .
4- .الكافي : ج 1 ص 211 ح 6 ، الأمالي للطوسي : ص 664 ح 1390 عن هشام عن الإمام الصادق عليه السلام ، بصائر الدرجات : ص 39 ح 6 عن زرارة عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 23 ص 178 ح 19 .

ص: 505

امام على عليه السلام :بدانيد كه مقصود از «ذكر» ، پيامبر خداست و «اهل ذكر» ، ما هستيم و ماييم راسخان در علم و نشان هدايت و پرچم هاى پرهيز كه براى ما مَثَل زده مى شود .

امام باقر عليه السلام_ در باره آيه شريفِ : «پس اگر نمى دانيد، از اهل ذكر بپرسيد» _ :اهل ذكر ، ما هستيم .

امام باقر عليه السلام_ درباره آيه شريفِ : «پس، از اهل ذكر بپرسيد» _ :ايشان، امامان از خاندان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله اند .

الكافى_ به نقل از ابو بكر حضرمى _ :در محضر امام باقر عليه السلام بودم كه وَرد، برادر كُمَيت، وارد شد و در باره اين سخن خداى _ تبارك و تعالى _ : «پس اگر نمى دانيد، از اهل ذكر بپرسيد» پرسيد كه: ايشان كيان اند؟ فرمود : «ماييم» . گفتم : ما بايد از شما سؤال كنيم؟ فرمود : «آرى». گفتم : پس شما بايد به ما پاسخ دهيد؟ فرمود : «آن با ماست [كه پاسخ بدهيم يا ندهيم]» .

.

ص: 506

الإمام الصادق عليه السلام :لِلذِّكرِ مَعنَيانِ : القُرآنُ ومُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله ، ونَحنُ أهلُ الذِّكرِ بِكِلا مَعنَيَيهِ (1) ، أمّا مَعناهُ القُرآنُ فَقَولُهُ تَعالى : «وَ أَنزَلْنَآ إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ» (2) وقَولُهُ تَعالى : «وَ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَّكَ وَ لِقَوْمِكَ وَ سَوْفَ تُسْئلُونَ» (3) ، وأمّا مَعناهُ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله فَالآيَةُ في سورَةِ الطَّلاقِ : «فَاتَّقُواْ اللَّهَ يَاأُوْلِى الْأَلْبَابِ الَّذِينَ ءَامَنُواْ قَدْ أَنزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْرًا * رَّسُولًا يَتْلُواْ عَلَيْكُمْ ءَايَاتِ اللَّهِ مُبَيِّنَاتٍ لِّيُخْرِجَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ» (4) . (5)

عنه عليه السلام_ في حَديثٍ طَويلٍ _ :قالَ جَلَّ ذِكرُهُ : «فَسْئلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» قالَ : الكِتابُ هُوَ الذِّكرُ ، وأهلُهُ آلُ مُحَمَّدٍ عليهم السلام ، أمَرَ اللّهُ عز و جلبِسُؤالِهِم ، ولَم يُؤمَروا بِسُؤالِ الجُهّالِ . (6)

عنه عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ تَعالى : «وَ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَّكَ وَ لِقَوْمِكَ وَ سَوْفَ تُسْئلُونَ» _ :الذِّكرُ القُرآنُ ، ونَحنُ قَومُهُ ، ونَحنُ المَسؤولونَ . (7)

الكافي عن ابن بكير عن حمزة بن الطيّار :أنَّهُ عَرَضَ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام بَعضَ خُطَبِ أبيهِ ، حَتّى إذا بَلَغَ مَوضِعا مِنها قالَ لَهُ : كُفَّ وَاسكُت . ثُمَّ قالَ أبو عَبدِ اللّه عليه السلام : لا يَسَعُكُم فيما يَنزِلُ بِكُم مِمّا لا تَعلَمونَ إلّا الكَفُّ عَنهُ وَالتَّثَبُّتُ وَالرَّدُّ إلى أئِمَّةِ الهُدى حَتّى يَحمِلوكُم فيهِ عَلَى القَصدِ ، ويَجلوا عَنكُم فيهِ العَمى ، ويُعَرِّفوكُم فيهِ الحَقَّ ، قالَ اللّهُ تَعالى : «فَسْئلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» . (8)

.


1- .وفي المصدر : «معنيه» ، والصحيح ما أثبتناه في المتن .
2- .النحل : 44 .
3- .الزخرف : 44 .
4- .الطلاق : 10 و 11 .
5- .ينابيع المودّة : ج 1 ص 357 ح 14 عن عبد الحميد بن أبي الديلم وراجع : الكافي : ج 1 ص 295 ح 3 وبصائر الدرجات : ص 41 ح 19 .
6- .الكافي : ج 1 ص 295 ح 3 عن عبد الحميد بن أبي الديلم ، بصائر الدرجات : ص 41 ح 19 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 181 ح 33 .
7- .الكافي : ج 1 ص 211 ح 5 ، بصائر الدرجات : ص 37 ح 1 كلاهما عن الفضيل و ح 6 عن بريد بن معاوية عن الإمام الباقر عليه السلام ، تفسير القمّي : ج 2 ص 286 عن عبد الرحمن بن كثير ، بحار الأنوار : ج 23 ص 175 ح 5 .
8- .الكافي : ج 1 ص 50 ح 10 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 260 ح 30 نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 183 ح 43 ، وراجع : المحاسن : ج 1 ص 341 ح 703 .

ص: 507

امام صادق عليه السلام :ذكر، دو معنا دارد : قرآن و محمّد صلى الله عليه و آله و به هر دو مفهوم ، اهل ذكر ، ما هستيم . ذكر به معناى قرآن ، همان سخن خداى عز و جلاست كه : «و ذكر (قرآن) را براى مردم بر تو نازل كرديم تا آنچه را به سوى ايشان نازل شده است ، بيان كنى» و اين سخن خداى متعال كه : «و به راستى، ذكر (قرآن) براى تو و براى قوم تو [تذكّرى ]است و زودا كه [در مورد آن] بازخواست شويد» . امّا ذكر به معناى محمّد صلى الله عليه و آله ، [همان ]آيه در سوره طلاق است : «پس _ اى خردمندانى كه ايمان آورده ايد _ از خدا بترسيد . به راستى كه خدا بر شما ذكر را فرو فرستاده است ؛ پيامبرى كه آيات روشنگر خدا را برايتان مى خواند تا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند ، از تاريكى به روشنايى در آورد» .

امام صادق عليه السلام_ در حديثى طولانى _ :خداوندِ والانام مى فرمايد : «پس اگر نمى دانيد، از اهل ذكر بپرسيد» . كتاب ، همان «ذكر» است و اهل آن، همان خاندان محمّدند كه خداوند [به مردمْ] دستور داده است از آنها پرسش كنند و [مردم] به پرسش كردن از نادانان، مأمور نگشته اند .

امام صادق عليه السلام_ در باره آيه شريف : «و به راستى، ذكر براى تو و براى قوم توست و زودا كه [براى فهم آن،] مورد پرسش قرار مى گيريد» _ :مقصود از «ذكر» ، قرآن است و ما ، قوم آن هستيم و ما همان هاييم كه [در باره معانى آن، به وسيله مردمْ] مورد پرسش قرار مى گيريم .

الكافى_ به نقل از ابن بكير _ :حمزة بن طيّار، يكى از خطبه هاى پدرِ امام صادق عليه السلام را بر ايشان عرضه كرد، تا اين كه به بخشى از آن رسيد . امام فرمود : «خُب! خاموش باش» و سپس فرمود : «شما را در آنچه برايتان نازل شده و از آن آگاهى نداريد ، نرسد ، مگر توقّف و درنگ و باز گردانيدن آن به امامان هدايت تا شما را در آن به راه راست وا دارند و نابينايى را از شما بر گيرند و حق را در آن به شما بشناسانند . خداوند مى فرمايد : «پس اگر نمى دانيد، از اهل ذكر بپرسيد» » .

.

ص: 508

الإمام الصادق عليه السلام_ في رِسالةٍ إلى أصحابِهِ _ :أيَّتُهَا العِصابَةُ المَرحومَةُ المُفلِحَةُ ، إنَّ اللّهَ أتَمَّ لَكُم ما آتاكُم مِنَ الخَيرِ ، وَاعلَموا أنَّهُ لَيسَ مِن عِلمِ اللّهِ ولا مِن أمرِهِ أن يَأخُذَ أحَدٌ مِن خَلقِ اللّهِ في دينِهِ بِهَوًى ولا رَأيٍ ولا مَقاييسَ ، قَد أنزَلَ اللّهُ القُرآنَ ، وجَعَلَ فيهِ تِبيانَ كُلِّ شَيءٍ ، وجَعَلَ لِلقُرآنِ ولِتَعَلُّمِ القُرآنِ أهلاً ، لا يَسَعُ أهلَ عِلمِ القُرآنِ الَّذينَ آتاهُمُ اللّهُ عِلمَهُ أن يَأخُذوا فيهِ بِهَوىً ولا رَأيٍ ولا مَقاييسَ ، أغناهُمُ اللّهُ عَن ذلِكَ بِما آتاهُم مِن عِلمِهِ ، وخَصَّهُم بِهِ ووَضَعَهُ عِندَهُم ، كَرامَةً مِنَ اللّهِ أكرَمَهُم بِها ، وهُم أهلُ الذِّكرِ الَّذينَ أمَرَ اللّهُ هذِهِ الاُمَّةَ بِسُؤالِهِم . (1)

3 / 1 _ 11حَفَظَةُ الدّينِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لِعَليِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام _ :يا عَلِيُّ ، أنا وأنتَ وَابناكَ الحَسَنُ وَالحُسَينُ وتِسعَةٌ مِن وُلدِ الحُسَينِ أركانُ الدّينِ ودَعائِمُ الإِسلامِ ، مَن تَبِعَنا نَجا ، ومَن تَخَلَّفَ عَنّا فَإِلَى النّارِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ في كُلِّ خَلَفٍ مِن اُمَّتي عَدلاً مِن أهلِ بَيتي ، يَنفي عَن هذَا الدّينِ تَحريفَ الغالينَ وَانتِحالَ المُبطِلينَ وتَأويلَ الجاهِلينَ . وإنَّ أئِمَّتَكُم قادَتُكُم إلَى اللّهِ عَزَّوجَلَّ ، فَانظُروا بِمَن تَقتَدونَ في دينِكُم وصَلاتِكُم . (3)

.


1- .الكافي : ج 8 ص 5 ح 1 عن إسماعيل بن مخلّد السرّاج ، بحار الأنوار : ج 78 ص 214 ح 93 .
2- .الأمالي للمفيد : ص 217 ح 4 ، بشارة المصطفى : ص 49 بزيادة «هوى» في آخره وكلاهما عن جابر بن يزيد عن الإمام الباقر عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 36 ص 272 ح 93 .
3- .كمال الدين: ص 221 ح 7 عن أبي الحسن الليثيّ عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، قرب الإسناد : ص 77 ح 250 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، المناقب لابن شهرآشوب: ج 1 ص 245 وليس فيه ذيله من «وإن أئمّتكم» ، كنز الفوائد: ج 1 ص 330 وليس فيه «وصلاتكم» وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 30 ح 46 .

ص: 509

3 / 1 - 11 پاسداران دين

امام صادق عليه السلام_ در نامه اى به اصحاب خود _ :اى گروه رحمت شده رستگار! همانا خداوند با خيرى كه به شما بخشيده، نعمتش را بر شما كامل گردانيده است . بدانيد كه در علم و امر خدا چنين نيست كه كسى از خلق خدا در دين او به دلخواه و رأى و قياس عمل كند . خداوند، قرآن را فرو فرستاده و در آن، بيان هر چيز را نهاده است . خداوند براى قرآن و آموختن آن ، اهلى را قرار داده است و اهل آگاهى از قرآن را _ كه خداوند، علم آن را بديشان بخشيده _ نرسد كه در آن به دلخواه و بر اساس رأى و قياس عمل كنند . خداوند با دادن علم خود بديشان، آنها را از اين كار بى نياز ساخته است و آن را ويژه ايشان كرده و آن علم را نزد ايشان نهاده است و اين، كرامتى است كه خداوند ، ايشان را با آن ارجمند داشته است . اينها همان اهل ذكرى هستند كه خداوند به اين امّت دستور داده از ايشان بپرسند .

3 / 1 _ 11پاسداران دينپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به على بن ابى طالب عليه السلام _ :اى على! من و تو و دو فرزندت حسن و حسين و نُه فرزند حسين، بنيان ها و پايه هاى اسلام هستيم . هر كه از ما پيروى كند ، رهايى مى يابد و هر كه از ما باز ماند ، رو به سوى آتش دارد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در هر نسلى از امّت من ، دادگرى از اهل بيتم حضور دارد كه تحريف زياده روان ، در لباس دين در آمدن مُبطلان و تأويل جاهلان را از اين دين دور مى كند . امامان شما، همان راهبران شما به سوى خداوند عز و جلاند . پس بنگريد كه در دين و نماز خود، به چه كسانى اقتدا مى كنيد؟

.

ص: 510

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ العُلَماءَ وَرَثَةُ الأَنبِياءِ ، وذاكَ أنَّ الأَنبِياءَ لَم يورِّثوا دِرهَما ولا دينارا ، وإنَّما أورَثوا أحاديثَ مِن أحاديثِهِم ، فَمَن أخَذَ بِشَيءٍ مِنها فَقَد أخَذَ حَظّا وافِرا ، فَانظُروا عِلمَكُم هذا عَمَّن تَأخُذونَهُ ؟ فَإِنَّ فينا أهلَ البَيتِ في كُلِّ خَلَفٍ عُدولاً ، يَنفونَ عَنهُ تَحريفَ الغالينَ وَانتِحالَ المُبطِلينَ وتَأويلَ الجاهِلينَ . (1)

الإمام الرضا عليه السلام_ في صِفَةِ الإِمامِ _ :ناصِحٌ لِعِبادِ اللّهِ ، حافِظٌ لِدينِ اللّهِ . (2)

3 / 1 _ 12أبوابُ اللّهِ عز و جلرسول اللّه صلى الله عليه و آله :نَحنُ بابُ اللّهِ الَّذي يُؤتى مِنهُ ، بِنا يَهتَدِي المُهتَدونَ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام_ في خُطبَةٍ يَذكُرُ فيها فَضائِلَ أهلِ البَيتِ عليهم السلام _ :نَحنُ الشِّعارُ (4) وَالأَصحابُ ، وَالخَزَنَةُ وَالأَبوابُ ، ولا تُؤتَى البُيوتُ إلّا مِن أبوابِها ، فَمَن أتاها مِن غَيرِ أبوابِها سُمِّيَ سارِقا . (5)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 32 ح 2 ، بصائر الدرجات : ص 10 ح 1 كلاهما عن أبي البختريّ ، مجمع البحرين : ج 1 ص 542 وفيه ذيله من «فإنّ فينا» ، بحار الأنوار : ج 2 ص 92 ح 21 .
2- .الكافي : ج 1 ص 202 ح 1 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 221 ح 1 ، الأمالي للصدوق : ص 778 ح 1049 ، الاحتجاج : ج 2 ص 445 ح 310 ، الغيبة للنعماني : ص 222 ح 6 كّلها عن عبدالعزيز بن مسلم ، بحار الأنوار : ج 25 ص 126 ح 4 .
3- .فضائل الشيعة : ص 50 ح 7 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 509 ح 11 كلاهما عن أبي سعيد الخدري ، الاحتجاج : ج 1 ص 540 ح 540 ، شرح الأخبار : ج 2 ص 343 ح 687 كلاهما عن الأصبغ بن نباتة عن الإمام عليّ عليه السلام وليس فيهما ذيله ، بحار الأنوار : ج 25 ص 2 ح 3 .
4- .الشعار: الثوب الذي يلي الجسد لأنّه يلي شعره، ويراد به الخاصّة والبطانة (النهاية : ج2 ص480).
5- .نهج البلاغة : الخطبة 154 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 499 ح 9209 بزيادة «السدنة» بعد «والأصحاب» ، بحار الأنوار : ج 26 ص 266 ح 53 .

ص: 511

3 / 1 - 12 باب هاى خداوند

امام صادق عليه السلام :عالمان ، وارثان انبيايند و اين از آن روست كه پيامبران، نه درهمى به ارث مى نهند ، نه دينارى؛ بلكه احاديثى از احاديث خود را به ارث مى نهند . پس هر كه قدرى از احاديث را فرا گيرد، به بهره اى فراوان دست يافته است . پس بنگريد دانش خود را از چه كسى فرا مى گيريد؛ زيرا در هر نسل، افراد عادلى از ما اهل بيت هستند كه تحريف زياده روان ، در لباس دين در آمدن مُبطلان و تأويل جاهلان را از اين دين دور مى كنند .

امام رضا عليه السلام_ در توصيف امام _ :خيرخواه بندگان خدا و پاسدار دين خداست .

3 / 1 _ 12باب هاى خداوندپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ما، باب خداييم كه از آن وارد مى شوند . با ما ، هدايت جويان ره مى يابند .

امام على عليه السلام_ در سخنرانى اى كه در آن فضايل اهل بيت عليهم السلام را بر مى شمارد _ :ماييم خواص و اصحاب و خزانه داران و درها ، و جز از در ، به خانه در نمى آيند و هر كس جز از درِ خانه وارد شود ، او را دزد مى نامند .

.

ص: 512

عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى لَو شاءَ لَعَرَّفَ العِبادَ نَفسَهُ ، ولكِن جَعَلَنا أبوابَهُ وصِراطَهُ ، وسَبيلَهُ وَالوَجهَ الَّذي يُؤتى مِنهُ ، فَمَن عَدَلَ عَن وَلايَتِنا أو فَضَّلَ عَلَينا غَيرَنا فَإِنَّهُم عَنِ الصِّراطِ لَناكِبونَ ، فَلا سَواءٌ مَنِ اعتَصَمَ النّاسُ بِهِ (1) ، ولا سَواءٌ حَيثُ ذَهَبَ النّاسُ إلى عُيونٍ كَدِرَةٍ يَفرُغُ بَعضُها في بَعضٍ ، وذَهَبَ مَن ذَهَبَ إلَينا إلى عُيونٍ صافِيَةٍ تَجري بِأَمرِ رَبِّها ، لا نَفادَ لَها ولَا انقِطاعَ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :الأَوصِياءُ هُم أبوابُ اللّهِ عز و جل الَّتي يُؤتى مِنها ، ولَولاهُم ما عُرِفَ اللّهُ عز و جل ، وبِهِمُ احتَجَّ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى عَلى خَلقِهِ . (3)

3 / 1 _ 13عُرفاءُ اللّهِ عز و جلرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ :ثَلاثٌ اُقسِمُ أنَّهُنَّ حَقٌّ : إنَّكَ وَالأَوصِياءَ مِن بَعدِكَ عُرفاءُ لا يُعرَفُ اللّهُ إلّا بِسَبيلِ مَعرِفَتِكُم ، وعُرفاءُ لا يَدخُلُ الجَنَّةَ إلّا مَن عَرَفَكُم وعَرَفتُموهُ ، وعُرفاءُ لا يَدخُلُ النّارَ إلّا مَن أنكَرَكُم وأنكَرتُموهُ . (4)

.


1- .قال الفيض الكاشانيّ قدس سره : يعنيليس كلّ من اعتصم به الناس سواء في الهداية ، ولا سواء فيما يسقيهم ، بل بعضهم يهديهم إلى الحقّ وإلى صراط مستقيم ، ويسقيهم من عيون صافية ، وبعضهم يذهب بهم إلى الباطل وإلى طريق الضلال، ويسقيهم من عيون كدرة، كما يفسّره فيما بعد، «يفرغ» أي يصبّ بعضها في بعض حتّى يفرغ (الوافي : ج 22 ص 87) .
2- .الكافي : ج 1 ص 184 ح 9 ، بصائر الدرجات : ص 497 ح 8 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 55 كلّها عن مقرن عن الإمام الصادق عليه السلام ، تفسير فرات : ص 143 ح 174 عن الأصبغ بن نباتة وكلاهما نحوه ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 176 ح 13 وفيه صدره إلى «لناكبون» ، بحار الأنوار : ج 24 ص 253 ح 14 .
3- .الكافي : ج 1 ص 193 ح 2 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 86 ح 72 كلاهما عن أبي بصير .
4- .الخصال : ص 150 ح 183 ، بصائر الدرجات : ص 498 ح 10 و ص 499 ح 12 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 99 ح 2 .

ص: 513

3 / 1 - 13 كدخدايان خدا

امام على عليه السلام :اگر خداوند _ تبارك و تعالى _ بخواهد ، خود را به بندگانش مى شناساند ؛ ليكن ما را درها و راه خود گردانيد و طريق و سويى قرار داد كه از آن مى آيند . پس هر كه از ولايت ما كناره گيرد ، يا ديگرى را بر ما برترى دهد ، از راه، منحرف شده است . پس كسانى كه مردم بديشان چنگ در مى زنند ، (1) [در هدايت ]يك سان نيستند و كسانى كه مردم را به چشمه هاى كدر و آلوده راه مى برند ، برابر نيستند، و آنها كه با ما باشند ، به چشمه هايى گوارا مى رسند كه به امر پروردگارشان در جوشش اند و هيچ خشكى و پايانى ندارند .

امام صادق عليه السلام :اوصيا همان درهاى خداوند عز و جل هستند كه از آن وارد مى شوند و اگر ايشان نبودند ، خداوند عز و جل شناخته نمى شد . خداوند _ تبارك و تعالى _ با آنها بر خلقش حجّت مى آورد .

3 / 1 _ 13كدخدايان خداپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به على عليه السلام _ :سه چيز است كه به حق بودنشان سوگند مى خورم : اين كه تو و اوصياى پس از تو، كدخدايانى هستيد كه خداوند، جز از راه شناختِ شما شناخته نمى شود و كدخدايانى هستيد كه كسى به بهشت وارد نمى شود ، مگر كسى كه شما را بشناسد و شما هم او را بشناسيد و كدخدايانى هستيد كه در آتش وارد نمى شود ، مگر كسى كه شما را [بر حق] نشناسد و شما هم او را [بر صراط حق ]نشناسيد .

.


1- .فيض كاشانى مى گويد : كسانى كه بديشان چنگ در مى زنند ، در هدايت ، برابر نيستند و كسانى كه از آبشخور آنان مى نوشند نيز يك سان نيستند ؛ بلكه برخى از آنان ، مردم را به حق و به راه مستقيم ، ره نمون مى شوند و از چشمه هاى خالص مى نوشانند ، و برخى ديگر، مردم را به باطل و گم راهى مى برند و از چشمه هاى آلوده مى آشامانند .

ص: 514

عنه صلى الله عليه و آله_ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ :يا عَلِيُّ ، أنتَ وَالأَوصِياءُ مِن وُلدِكَ أعرافُ اللّه بَينَ الجَنَّةِ وَالنّارِ ، لا يَدخُلُها إلّا مَن عَرَفَكُم وعَرَفتُموهُ ، ولا يَدخُلُ النّارَ إلّا مَن أنكَرَكُم وأنكَرتُموهُ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّما الأَئِمَّةُ قُوّامُ اللّهِ عَلى خَلقِهِ ، وعُرفاؤُهُ عَلى عِبادِهِ ، ولا يَدخُلُ الجَنَّةَ إلّا مَن عَرَفَهُم وعَرَفوهُ ، ولا يَدخُلُ النّارَ إلّا مَن أنكَرَهُم وأنكَروهُ . (2)

عنه عليه السلام :الأَوصياءُ أصحابُ الصِّراطِ وُقوفٌ عَلَيهِ ، لا يَدخُلُ الجَنَّةَ إلّا مَن عَرَفَهُم وعَرَفوهُ ، ولا يَدخُلُ النّارَ إلّا مَن أنكَرَهُم وأنكَروهُ ، لِأَنَّهُم عُرَفاءُ اللّهِ ، عَرَّفَهُم عَلَيهِم عِندَ أخذِ المَواثيقِ عَلَيهِم ، ووَصَفَهُم في كِتابِهِ ، فَقالَ جَلَّ وعَزَّ : «وَعَلَى الأَْعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيمَاهُمْ» (3) هُمُ الشُّهداءُ عَلى أولِيائِهِم ، وَالنَّبِيُّ الشَّهيدُ عَلَيهِم . (4)

تفسير العيّاشي عن هلقام عن الإمام الباقر عليه السلام ، قالَ :سَأَلتُهُ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ : «وَعَلَى الأَْعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيمَاهُمْ» : ما يَعني بِقَولِهِ «وَعَلَى الأَْعْرَافِ رِجَالٌ» ؟ قالَ: ألَستُم تُعَرِّفونَ عَلَيكُم عُرَفاءَ (5) عَلى قَبائِلِكُم لِيَعرِفونَ (لِيَعرِفوا) مَن فيها مِن صالِحٍ أو طالِحٍ ؟ قُلتُ : بَلى ، قَال : فَنَحنُ اُولئِكَ الرِّجالُ الَّذينَ يَعرِفونَ كُلّاً بِسيماهُم . (6)

.


1- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 25 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 18 ح 44 عن سلمان وفيه «بعدك» بدل «ولدك» ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 3 ص 233 ، إرشاد القلوب : ص 298 ، بحار الأنوار : ج 24 ص 253 ح 13 .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 152 ، كشف المحجّة : ص 273 نحوه ، غرر الحكم : ج 3 ص 94 ح 3911 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 179 ح 3688 ، بحار الأنوار : ج 29 ص 623 ح 36 .
3- .الأعراف : 46 .
4- .بصائر الدرجات : ص 498 ح 9 عن زرّ بن حبيش ، كشف المحجّة : ص 273 نحوه ، مختصر بصائر الدرجات : ص 53 ، بحار الأنوار : ج 6 ص 232 ح 46 .
5- .عريف القوم : سيّدهم ، والعريف : القيّم والسيّد لمعرفته بسياسة القوم (لسان العرب : ج 9 ص 238 «عرف») .
6- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 18 ح 43 ، بصائر الدرجات : ص 496 ح 3 نحوه ، بحار الأنوار : ج 8 ص 336 ح 8 .

ص: 515

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به على عليه السلام _ :اى على! تو و اوصيا از نسل تو ، اعرافِ ميان بهشت و دوزخ هستيد كه بدان وارد نمى شود ، مگر كسى كه شما را بشناسد و شما هم او را بشناسيد ، و به آتش وارد نمى شود ، مگر كسى كه شما را [بر حق] نشناسد و شما هم او را [بر صراط حق] نشناسيد .

امام على عليه السلام :همانا امامان ، كارگزاران خدايند در ميان خلق او و كدخدايان او در ميان بندگانش . به بهشت وارد نمى شود ، مگر كسى كه آنها را بشناسد و ايشان هم او را بشناسند و به آتش وارد نمى شود ، مگر كسى كه آنها را نشناسد و آنها هم او را نشناسند .

امام على عليه السلام :اوصيا، صاحبان صراط اند و بر آن ايستاده اند . به بهشت وارد نمى شود ، مگر كسى كه آنها را بشناسد و آنها هم او را بشناسند ، و به آتش وارد نمى شود ، مگر كسى كه ايشان را نشناسد و آنها هم او را نشناسند ؛ زيرا آنها كدخدايان خدايند و خداوند، هنگام گرفتن پيمان از ايشان، اوصيا را بديشان شناسانده است و در كتابِ خود، چنين توصيفشان كرده است : «و بر اعراف (بلندى هاى حايل ميان بهشت و دوزخ) مردانى هستند كه هر يك را به سيمايشان مى شناسند» . آنها گواهانِ دوستان خودند و پيامبر ، گواه بر ايشان است .

تفسير العيّاشى_ به نقل از هِلقام _ :از امام باقر عليه السلام در باره اين سخن خداوند : «و بر اعراف، مردانى هستند كه هر يك را از سيمايشان مى شناسند» پرسيدم كه: مقصود از «و بر اعراف، مردانى هستند» چيست؟ امام عليه السلام فرمود : «آيا شما كدخدايانى را بر قبيله هايتان نمى گماريد تا نيكوكار و بدكردار ايشان را شناسايى كنند؟» . گفتم : آرى . فرمود : «ما همان مردانى هستيم كه هر يك را از سيمايشان مى شناسيم» .

.

ص: 516

مقتضب الأثر عن أبان بن عمر :كُنتُ عِندَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام فَدَخَلَ عَلَيهِ سُفيانُ بنُ مُصعَبٍ العَبدِيُّ فَقالَ : جَعَلَنِي اللّهُ فِداكَ ، ما تَقولُ في قَولِهِ تَعالى ذِكرُهُ : «وَعَلَى الأَْعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيمَاهُمْ» ؟ قالَ : هُمُ الأَوصِياءُ مِن آلِ مُحَمَّدٍ الاِثنا عَشَرَ ، لا يَعرِفُ اللّهَ إلّا مَن عَرَفَهُم وعَرَفوهُ ، قالَ : فَمَا الأَعرافُ جُعِلتُ فِداكَ ؟ قالَ : كَثائِبُ (1) مِن مِسكٍ عَلَيها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وَالأَوصِياءُ ، يَعرِفونَ كُلّاً بِسيماهُم . (2)

3 / 1 _ 14أركانُ الأَرضِالإمام الباقر عليه السلام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله بابُ اللّهِ الَّذي لا يُؤتى إلّا مِنهُ ، وسَبيلُهُ الَّذي مَن سَلَكَهُ وَصَلَ إلَى اللّهِ عز و جل ، وكَذلِكَ كانَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام مِن بَعدِهِ ، وجَرى لِلأَئِمَّةِ عليهم السلام واحِدا بَعدَ واحِدٍ ، جَعَلَهُمُ اللّهُ عز و جل أركانَ الأَرضِ أن تَميدَ بِأَهلِها ، وعُمُدَ الإِسلامِ ، ورابِطَةً عَلى سَبيلِ هُداهُ ، لا يَهتَدي هادٍ إلّا بِهُداهُم ، ولا يَضِلُّ خارِجٌ مِنَ الهُدى إلّا بِتَقصيرٍ عَن حَقِّهِم ، اُمَناءُ اللّهِ عَلى ما أهبَطَ مِن عِلمٍ أو عُذرٍ أو نُذرٍ ، وَالحُجَّةُ البالِغَةُ عَلى مَن فِي الأَرضِ ، يَجري لِاخِرِهِم مِنَ اللّهِ مِثلُ الَّذي جَرى لِأَوَّلِهِم ، ولا يَصِلُ أحدٌ إلى ذلِكَ إلّا بِعَونِ اللّهِ . (3)

.


1- .الكثائب جمع الكثيب ، وهو التلّ المستطيل المُحدَودِب من الرمل (تاج العروس : ج 2 ص 354 «كثب») .
2- .مقتضب الأثر : ص 48 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 3 ص 233 نحوه ، بحار الأنوار : ج 24 ص 252 ح 13 .
3- .الكافي : ج 1 ص 198 ح 3 ، بصائر الدرجات : ص 199 ح 1 وفيه «عهد» بدل «عمد» وكلاهما عن أبي الصامت الحلواني ، بحار الأنوار : ج 25 ص 354 ح 3 ، وراجع : الاختصاص : ص 21 .

ص: 517

3 / 1 - 14 اركان زمين

مقتضب الأثر_ به نقل از ابان بن عمر _ :نزد امام صادق عليه السلام بودم كه سفيان بن مصعبِ عبدى وارد شد و گفت : خدا مرا قربان تو گرداند ! نظرت در باره آيه شريف : «و بر اعراف، مردانى هستند» چيست؟ فرمود : «آنها جانشينان دوازده گانه از خاندان محمّدند كه خدا را نمى شناسد ، مگر كسى كه ايشان را بشناسد و آنها هم او را بشناسند» . گفت : قربانت گردم! مقصود از اعراف چيست؟ فرمود : «پشته هايى از مُشك است كه پيامبر خدا و اوصياى او بر آنها ايستاده اند و هر كس را از سيمايش مى شناسند» .

3 / 1 _ 14اركان زمينامام باقر عليه السلام :همانا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله باب [معرفت] خداست كه جز از آن در نمى آيند و راه اوست كه هر كس آن را بپيمايد ، به خداوند عز و جلمى رسد . امير مؤمنان عليه السلام نيز پس از او چنين است و همين طور است هر امام در پِى ديگرى . خداوند عز و جل آنها را اركان زمين قرار داده تا [زمين،] اهلش را نلرزاند و نيز بنيان هاى اسلام و مرزداران راه هدايت او، قرار داده است. هيچ كس جز به هدايت آنها ره نمى يابد و بيرون رونده از هدايتى گم راه نمى شود ، مگر با كوتاهى كردن در حقّ ايشان . آنها معتمدان خدايند در علم و حجّت ها و هشدارهايى كه فرو فرستاده است و دليلى رسايند براى زمينيان كه براى آخرين آنها از سوى خدا همان جارى است كه براى نخستين ايشان جارى بوده و هيچ كس جز به يارى خدا به اين حد نمى رسد .

.

ص: 518

الإمام الصادق عليه السلام_ في زِيارَةِ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام _ :أنتُم أهلُ بَيتِ الرَّحمَةِ ، ودَعائِمُ الدّينِ ، وأركانُ الأَرضِ ، وَالشَّجَرَةُ الطَّيِّبَةُ . (1)

عنه عليه السلام :نَحنُ فِي الأَرضِ بُنيانٌ ، وشيعَتُنا عُرَى (2) الإِسلامِ . (3)

3 / 1 _ 15أركانُ العالَمِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في صِفَةِ الأَئِمَّةِ مِن وُلدِ عَلِيٍّ عليهم السلام _ :خُلَفائي وأوصِيائي وأولادي وعِترَتي ... بِهِم يُمسِكُ اللّهُ عز و جل السَّماءَ أن تَقَعَ عَلَى الأَرضِ إلّا بِإِذنِهِ ، وبِهِم يَحفَظُ اللّهُ الأَرضَ أن تَميدَ بِأَهلِها . (4)

الإمام زين العابدين عليه السلام :نَحنُ أئِمَّةُ المُسلِمينَ ، وحُجَجُ اللّهِ عَلَى العالَمينَ ، وسادَةُ المُؤمِنينَ ، وقادَةُ الغُرِّ المُحَجَّلينَ ، ومَوالِي المُؤمِنينَ ، ونَحنُ أمانُ أهلِ الأَرضِ كَما أنَّ النُّجومَ أمانٌ لِأَهلِ السَّماءِ ، ونَحنُ الَّذينَ بِنا يُمسِكُ اللّهُ السَّماءَ أن تَقَعَ عَلَى الأَرضِ إلّا بِإِذنِهِ ، وبِنا يُمسِكُ الأَرضَ أن تَميدَ بِأَهلِها ، وبِنا يُنزِلُ الغَيثَ ، تُنشَرُ الرَّحمَةُ ، وتَخرُجُ بَرَكاتُ الأَرضِ ، ولَولا ما فِي الأَرضِ مِنّا لَساخَت بِأَهلِها . (5)

.


1- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 28 ح 53 عن يونس بن ظبيان ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 591 ح 3197 ، المزار للمفيد : ص 81 ، كامل الزيارات : ص 102 ح 95 ، مصباح المتهجّد : ص 744 ح 836 ، بحار الأنوار : ج 100 ص 274 ح 14 نقلاً عن فرحة الغري .
2- .العروة : المقبض ، وجمعها عُرى (لسان العرب : ج 15 ص 45 «عرا») .
3- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 243 ح 18 عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 68 ص 35 ح 75 .
4- .كمال الدين : ص 258 ح 3 ، الاحتجاج : ج 1 ص 168 ح 34 ، كفاية الأثر : ص 145 ، قصص الأنبياء للراوندي : ص 368 ح 440 كلّها عن عليّ بن أبي حمزة عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 36 ص 252 ح 68 .
5- .كمال الدين : ص 207 ح 22 ، الأمالي للصدوق : ص 253 ح 277 ، كلاهما عن سليمان بن مهران عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، روضة الواعظين : ص 220 عن عمرو بن دينار ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 167 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 6 ح 10 .

ص: 519

3 / 1 - 15 اركان جهان

امام صادق عليه السلام_ در زيارت امير مؤمنان عليه السلام _ :شما ، اهل خانه رحمت و بنيان هاى دين و اركان زمين و شجره طيّبه هستيد .

امام صادق عليه السلام :ما در زمين ، شالوده هستيم و شيعيان ما ، دستگيره هاى اسلام اند .

3 / 1 _ 15اركان جهانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در توصيف امامان فرزند على عليه السلام _ :آنها خلفا ، اوصيا، فرزندان و خاندان من اند... . خداوند عز و جل با آنها، آسمان را نگاه داشته ، تا جز به اذن او بر زمين فرو نيفتد و خداوند ، با آنها زمين را از اين كه اهلش را بلرزاند ، حفظ كرده است .

امام زين العابدين عليه السلام :ما ، امامان مسلمانان و حجّت هاى خداوند بر جهانيان و سَروران مؤمنان و جلودار سپيدرويان دست و پا سفيد و سالار مؤمنان هستيم . ما موجب امنيت زمينيانيم ، چنان كه ستارگان سبب امان آسمانيان اند . ماييم كه خداوند به سبب ما آسمان را نگاه داشته تا مبادا _ جز به اذن او _ بر زمين فرو افتد و با ما زمين را حفظ كرده تا زمين، اهل خود را نلرزاند و به سبب ما باران را فرو مى فرستد و رحمت را در پرتو وجود ما مى پراكند و بركت هاى زمين بيرون مى آيد . اگر كسى از ما در زمين نمى بود ، اهل خود را فرو مى كشيد .

.

ص: 520

الإمام الهادي عليه السلام_ فِي الزِّيارَةِ الجامِعَةِ الَّتي يُزارُ بِهَا الأَئِمَّةُ عليهم السلام _ :مَوالِيَّ لا اُحصي ثَناءَكُم ، ولا أبلُغُ مِنَ المَدحِ كُنهَكُم ، ومِنَ الوَصفِ قَدرَكُم ، وأنتُم نورُ الأَخيارِ ، وهُداةُ الأَبرارِ ، وحُجَجُ الجَبّارِ ، بِكُم فَتَحَ اللّهُ ، وبِكُم يَختِمُ ، وبِكُم يُنزِلُ الغَيثَ ، وبِكُم يُمسِكُ السَّماءَ أن تَقَعَ عَلَى الأَرضِ إلّا بِإِذنِهِ . (1)

3 / 1 _ 16أمانُ أهلِ الأَرضِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :النُّجومُ أمانٌ لِأَهلِ السَّماءِ ، إذا ذَهَبَتِ النُّجومُ ذَهَبَ أهلُ السَّماءِ ، وأهلُ بَيتي أمانٌ لِأَهلِ الأَرضِ ، فَإِذا ذَهَبَ أهلُ بَيتي ذَهَبَ أهلُ الأَرضِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :النُّجومُ أمانٌ لِأَهلِ السَّماءِ ، وأهلُ بَيتي أمانٌ لِأَهلِ الأَرضِ ، فَإِذا ذَهَبَ أهلُ بَيتي جاءَ أهلَ الأَرضِ مِنَ الآياتِ ما كانوا يوعَدونَ . (3)

.


1- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 99 ح 177 ، وراجع : هذه الموسوعة : ج 10 ص 460 ح 1059 .
2- .فضائل الصحابة لابن حنبل : ج 2 ص 671 ح 1145 عن عنترة عن الإمام عليّ عليه السلام ، الفردوس : ج 4 ص 311 ح 6913 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، كنزل العمّال : ج 12 ص 96ح 34155 ؛ كمال الدين : ج 1 ص 205 ح 19 عن عنترة عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، الأمالي للطوسي : ص 379 ح 812 عن ابن عبّاس نحوه ، بحار الأنوار : ج 27 ص 309 ح 3 ، وراجع : عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 27 ح 14 .
3- .ينابيع المودّة : ج 1 ص 71 ح 2 عن أنس ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 486 ح 3676 عن جابر نحوه ؛ شرح الأخبار : ج 2 ص 502 ح 888 ، المناقب للكوفي : ج 2 ص 142 ح 623 عن سلمة بن الأكوع وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 19 ح 14 نقلاً عن علل الشرائع .

ص: 521

3 / 1 - 16 امان زمينيان

امام هادى عليه السلام_ در زيارت جامعه كه امامان عليهم السلام را با آن زيارت مى كنند _ :اى سَرورانم! من نمى توانم ستايش شما را شماره كنم و به كُنه مدح شما برسم و به توصيف منزلت شما دست يابم . شما نور برگزيدگان و هدايتگر نيكان و حجّت هاى خداوند جبّار هستيد كه خداوند به سبب شما هر كارى را آغاز مى كند و به سبب شما پايان هر كارى را مقرّر مى نمايد و در پرتو وجود شما باران را فرو مى ريزد وبا شما آسمان را نگاه مى دارد تا _ مگر به اذن او _ فرو نيفتد .

3 / 1 _ 16امان زمينيانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ستارگان ، [موجب] امان آسمانيان اند و هر گاه ستارگان ناپديد شوند ، آسمانيان نيز مى روند و اهل بيت من ، [موجب] امان زمينيان اند و هر گاه اهل بيت من بروند ، زمينيان نيز خواهند رفت .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ستارگان ، [موجب] امان آسمانيان و اهل بيت من ، [موجب] امان زمينيان اند . پس هر گاه اهل بيت من بروند ، براى زمينيان، نشانه هاى تهديد، ظاهر مى شود .

.

ص: 522

الإمام عليّ عليه السلام :نَحنُ بَيتُ النُّبُوَّةِ ، ومَعدِنُ الحِكمَةِ ، أمانٌ لِأَهلِ الأَرضِ ، ونَجاةٌ لِمَن طَلَبَ . (1)

3 / 1 _ 17مَعدِنُ الرِّسالَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :نَحنُ أهلُ بَيتِ شَجَرَةِ النُّبُوَّةِ ، ومَعدِنُ الرِّسالَةِ ، لَيسَ أحَدٌ مِنَ الخَلائِقِ يَفضُلُ أهلَ بَيتي غَيري . (2)

الإمام الحسين عليه السلام_ لِعُتبَةَ بنِ أبي سُفيانَ _ :إنّا أهلُ بَيتِ الكَرامَةِ ، ومَعدِنُ الرِّسالَةِ ، وأعلامُ الحَقِّ الَّذينَ أودَعَهُ اللّهُ عز و جل قُلوبَنا ، وأنطَقَ بِهِ ألسِنَتَنا . (3)

عنه عليه السلام_ لِلوَليدِ والِي المَدينَةِ _ :أيُّهَا الأَميرُ ، إنّا أهلُ بَيتِ النُّبُوَّةِ ، ومَعدِنُ الرِّسالَةِ ، ومُختَلَفُ المَلائِكَةِ ، ومَهبَطُ الرَّحمَةِ ، بِنا فَتَحَ اللّهُ وبِنا خَتَمَ . (4)

الإمام الرضا عليه السلام_ في خُطبَةٍ لَهُ _ :الحَمدُ للّهِِ الَّذي حَمِدَ فِي الكِتابِ نَفسَهُ ... وصَلَّى اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ خاتَمِ النُّبُوَّةِ ، وخَيرِ البَرِيَّةِ ، وعَلى آلِهِ آلِ الرَّحمَةِ ، وشَجَرَةِ النِّعمَةِ ، ومَعدِنِ الرِّسالَةِ ، ومُختَلَفِ المَلائِكَةِ . (5)

.


1- .نثر الدرّ : ج 1 ص 310 ، بحار الأنوار : ج 31 ص 404 ؛ تاريخ الطبري : ج 4 ص 236 ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 429 ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 1 ص 195 .
2- .الأمالي للشجري : ج 1 ص 154 عن الإمام عليّ عليه السلام ، إحقاق الحقّ : ج 9 ص 378 نقلاً عن المناقب لابن المغازلي .
3- .الأمالي للصدوق : ص 216 ح 239 عن عبد اللّه بن منصور عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 44 ص 312 .
4- .مقتل الحسين للخوارزمي : ج 1 ص 184 ؛ الملهوف : ص 98 وليس فيه «ومهبط الرحمة» ، بحار الأنوار : ج 44 ص 325 ح 2 .
5- .الكافي : ج 5 ص 373 ح 7 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 297 ح 77 كلاهما عن معاوية بن حكيم .

ص: 523

3 / 1 - 17 كان رسالت

امام على عليه السلام :ما خانه نبوّت و كان حكمت و [موجب] امان زمينيان و [وسيله] رهايى كسانى هستيم كه طالب رهايى اند .

3 / 1 _ 17كان رسالتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ما ، خاندان شجره نبوّت و كان رسالت هستيم و هيچ كس جز من ، بر اهل بيتم برترى ندارد .

امام حسين عليه السلام_ خطاب به عُتبة بن ابى سفيان _ :ما ، اهل خانه كرامت و كان رسالت و نشانه هاى حقّى هستيم كه خداوند ، آن (حق) را در دل ما به وديعت نهاده و زبان ما را بدان گويا ساخته است .

امام حسين عليه السلام_ خطاب به وليد ، والى مدينه _ :اى امير! ما ، خاندان نبوّت و كان رسالت و جايگاه آمد و شدِ فرشتگان و محلّ فرود رحمتيم كه خداوند ، كارها را با ما آغاز مى كند و با ما به پايان مى بَرد .

امام رضا عليه السلام_ در سخنرانى خود _ :سپاس، خدايى را كه خود را در كتابش ستوده است... و درود خدا بر محمّد ، خاتم نبوّت و بهترينِ مردم، و بر خاندان او كه خاندان رحمت و شجره نعمت و كان رسالت و جايگاه آمد و شدِ فرشتگان اند .

.

ص: 524

الطرائف عن ابن عبّاس_ في قَولِهِ تَعالى : «فَسْئلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ» _ :يَعني أهلَ بَيتِ مُحَمَّدٍ وعَلِيٍّ وفاطِمَةَ وَالحَسَنِ وَالحُسَينِ عليهم السلام . هُم أهلُ الذِّكرِ وَالعِلمِ وَالعَقلِ وَالبَيانِ ، وهُم أهلُ بَيتِ النُّبُوَّةِ ومَعدِنُ الرِّسالَةِ ومُختَلَفُ المَلائِكَةِ . (1)

إحقاق الحقّ عن ابن عبّاس :لَمّا كانَ يَومُ وَفاةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وَقَفَ مَلَكُ المَوتِ عَلَى البابِ فَقالَ : السَّلامُ عَلَيكُم أهلَ بَيتِ النُّبُوَّةِ ومَعدِنَ الرِّسالَةِ ومُختَلَفَ المَلائِكَةِ ، فَاستَأذَنَ لِلدُّخولِ ، فَقالَت فاطِمَةُ : إنَّهُ لَمشغولٌ عَنكَ ، حَتَّى استَأذَنَ ثَلاثا ، فَالتَفَتَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ : هُوَ مَلَكُ المَوتِ . (2)

الإمام الهادي عليه السلام_ فِي الزِّيارَةِ الجامِعَةِ الَّتي يُزارُ بِهَا الأَئِمَّةُ عليهم السلام _ :السَّلامُ عَلَيكُم يا أهلَ بَيتِ النُّبُوَّةِ ، ومَعدِنَ الرِّسالَةِ ، ومُختَلَفَ المَلائِكَةِ ، ومَهبَطَ الوَحيِ ، ومَعدِنَ الرَّحمَةِ . (3)

3 / 1 _ 18دَعائِمُ الحَقِّرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في صِفَةِ الأَئِمَّةِ عليهم السلام _ :أئِمَّةٌ أبرارٌ ، هُم مَعَ الحَقِّ وَالحَقُّ مَعَهُم . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :ألا وإنَّ اللّهَ سُبحانَهُ قَد جَعَلَ لِلخَيرِ أهلاً ، ولِلحَقِّ دَعائِمَ ، ولِلطّاعَةِ عِصَما . (5)

.


1- .الطرائف : ص 94 ح 131 ، نهج الحقّ : ص 210 ح 83 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 186 ح 55 .
2- .إحقاق الحقّ : ج 9 ص 402 نقلاً عن عطاء اللّه الدشتكي .
3- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 96 ح 177 ، وراجع : ص 215 ح 6495 من كتابنا هذا .
4- .كفاية الأثر : ص 177 عن عطاء عن الإمام الحسين عليه السلام ، الاحتجاج : ج 1 ص 344 ح 56 ، الغيبة للنعماني : ص 70 ، التحصين لابن طاووس : ص 634 والثلاثة الأخيرة عن سلمان وليس فيها «أئمّة أبرار» ، بحار الأنوار : ج 36 ص 345 ح 211 .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 214 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 195 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 69 ص 311 ح 32 .

ص: 525

3 / 1 - 18 بنيان هاى حق

الطرائف_ به نقل از ابن عبّاس، در باره آيه شريف : «پس، از اهل ذكر بپرسيد» _ :مقصود ، اهل بيت محمّد و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام اند كه اهل ذكر و علم و عقل و بيان اند و اهل بيت نبوّت و كان رسالت و جايگاه آمد و شد فرشتگان اند .

إحقاق الحقّ_ به نقل از ابن عبّاس _ :چون روز رحلت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرا رسيد ، ملك الموت بر در ايستاد و گفت : سلام بر شما، اى اهل بيت نبوّت و كان رسالت و جايگاه آمد و شد فرشتگان! سپس اذن دخول خواست . فاطمه فرمود : «او به جاى پرداختن به تو ، به كار ديگرى مشغول است» . ملك الموت سه بار اذن خواست . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به طرف او نگاه كرد و فرمود : «او ملك الموت است» .

امام هادى عليه السلام_ در زيارت جامعه كه امامان عليهم السلام را با آن زيارت مى كنند _ :سلام بر شما، اى اهل بيت نبوّت و كان رسالت و جايگاه آمد و شدِ فرشتگان و محلّ فرود وحى و كان رحمت!

3 / 1 _ 18بنيان هاى حقپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در توصيف امامان عليهم السلام _ :امامانى نيكوكارند . آنها با حق هستند و حق با آنهاست .

امام على عليه السلام :بدانيد كه خداوند سبحان ، براى خير ، اهلى و براى حق، بنيان هايى و براى طاعت ، نگاه دارندگانى قرار داده است .

.

ص: 526

عنه عليه السلام :نَحنُ دُعاةُ الحَقِّ وأئِمَّةُ الخَلقِ وألسِنَةُ الصِّدقِ ، مَن أطاعَنا مَلَكَ ، ومَن عَصانا هَلَكَ . (1)

عنه عليه السلام :نَحنُ أقَمنا عَمودَ الحَقِّ ، وهَزَمنا جُيوشَ الباطِلِ . (2)

عنه عليه السلام :نَحنُ اُمَناءُ اللّهِ عَلى عِبادِهِ ، ومُقيمُو الحَقِّ في بِلادِهِ ، بِنا يَنجُو المُوالي وبِنا يَهلِكُ المُعادِي . (3)

عنه عليه السلام :لا تَزولوا عَنِ الحَقِّ ووَلايَةِ أهلِ الحَقِّ ، فَإِنَّ مَنِ استَبدَلَ بِنا هَلَكَ ، وفاتَتهُ الدُّنيا ، وَخَرَجَ مِنها بِحَسرَةٍ . (4)

الإمام الحسين عليه السلام :إنّا أهلُ بَيتِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وَالحَقُّ فينا، وبِالحَقِّ تَنطِقُ ألسِنَتُنا. (5)

الإمام الهادي عليه السلام_ فِي الزِّيارَةِ الجامِعَةِ الَّتي يُزارُ بِهَا الأَئِمَّةُ عليهم السلام _ :الحَقُّ مَعَكُم وفيكُم، ومِنكُم وإلَيكُم، وأنتُم أهلُهُ ومَعدِنُهُ. (6)

3 / 1 _ 19اُمَراءُ الكَلامِالإمام عليّ عليه السلام :إنّا لَاُمَراءُ الكَلامِ ، وفينا تَنَشَّبَت عُروقُهُ (7) ، وعَلَينا تَهَدَّلَت غُصونُهُ . (8)

.


1- .غرر الحكم : ج 6 ص 185 ح 10001 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 499 ح 9204 .
2- .غرر الحكم : ج 6 ص 173 ح 9969 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 499 ح 9200 .
3- .غرر الحكم : ج 6 ص 187 ح 10004 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 499 ح 9207 .
4- .الخصال : ص 626 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، فقه الرضا عليه السلام : ص 381 ح 106 عن العالم عليه السلام ، تحف العقول : ص 115 ، غرر الحكم : ج 6 ص 337 ح 10413 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 519 ح 9425 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 70 ص 179 ح 44 .
5- .الفتوح : ج 5 ص 17 ، مقتل الحسين للخوارزمي : ج 1 ص 185 نحوه .
6- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 97 ح 177 ، وراجع : ص 217 ح 6495 من كتابنا هذا .
7- .نشب الشيء في الشيء : أي علق فيه ، فانتشب (الصحاح : ج 1 ص 224 «نشب») .
8- .نهج البلاغة : الخطبة 233 ، أعلام الدين : ص 321 ، غرر الحكم : ج 2 ص 336 ح 2774 وفيه «تشبّثت فروعه» بدل «تنشّبت عروقه» ، بحار الأنوار : ج 31 ص245.

ص: 527

3 / 1 - 19 سرداران سخن

امام على عليه السلام :ما دعوتگران به سوى حق و امامان مردم و زبان هاى صداقتيم . هر كه از ما فرمان بَرد ، چيرگى مى يابد و هر كه از ما سركشى كند ، نابود مى شود .

امام على عليه السلام :ستون حق را ما بر افراشتيم و لشكريان باطل را ما شكست داديم .

امام على عليه السلام :ما معتمدان خداييم در ميان خلقش و برافرازندگان حقّيم در سرزمين هايش . دوست ، با ما نجات مى يابد و دشمن ، با ما نابود مى گردد .

امام على عليه السلام :از حق و ولايت اهل آن، منحرف نشويد كه هر كس به جاى ما ديگرى را بگيرد ، هلاك مى شود و دنيا را از دست مى دهد و از آن حسرتمندانه بيرون مى رود .

امام حسين عليه السلام :ما خاندان پيامبر خداييم . حق در ميان ماست و زبان ما به حق گوياست .

امام هادى عليه السلام_ در زيارت جامعه كه امامان عليهم السلام را با آن زيارت مى كنند _ :حق با شما و در ميان شما و از شما و به سوى شماست . شماييد اهل حق و معدن آن .

3 / 1 _ 19سرداران سخنامام على عليه السلام :ماييم سرداران سخن كه ريشه هاى آن به ما پيوسته و شاخه هايش به سوى ما سرازير شده است .

.

ص: 528

الإمام الصادق عليه السلام_ في صِفَةِ الأَئِمَّةِ عليهم السلام _ :جَعَلَهُمُ اللّهُ حَياةً لِلأَنامِ ، ومَصابيحَ لِلظَّلامِ ، ومَفاتيحَ لِلكَلامِ . (1)

3 / 1 _ 20سِلمُهُم سِلمُ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله وحَربُهُم حَربُهُسنن الترمذي عن زيد بن أرقم :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ لِعَلِيٍّ وفاطِمَةَ وَالحَسَنِ وَالحُسَينِ عليهم السلام : أنَا حَربٌ لِمَن حارَبتُم ، وسِلمٌ لِمَن سالَمتُم . (2)

تاريخ دمشق عن زيد بن أرقم :حَنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله في مَرَضِهِ الَّذي قُبِضَ فيهِ عَلى عَلِيٍّ وفاطِمَةَ وحَسَنٍ وحُسَينٍ عليهم السلام ، فَقالَ : أنَا حَربٌ لِمَن حارَبَكُم ، وسِلمٌ لِمَن سالَمَكُم . (3)

مسند ابن حنبل عن أبي هريرة :نَظَرَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إلى عَلِيٍّ وحَسَنٍ وحُسَينٍ وفاطِمَةَ عليهم السلام ، فَقالَ : أنَا حَربٌ لِمَن حارَبَكُم ، وسِلمٌ لِمَن سالَمَكُم . (4)

شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد عن زيد بن أرقم :كُنّ_ا مَ_عَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وهُ_وَ فِي الحُجرَةِ يوحى إلَيهِ ونَحنُ نَنتَظِرُهُ ، حَتَّى اشتَدَّ الحَرُّ ، فَجاءَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ ومَعَهُ فاطِمَةُ وحَسَنٌ وحُسَينٌ عليهم السلام ؛ فَقَعَدوا في ظِلِّ حائِطٍ يَنتَظِرونَهُ ، فَلَمّا خَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله رَآهُم فَأَتاهُم ، ووَقَفنا نَحنُ مَكانَنا ، ثُمَّ جاءَ إلَينا وهُوَ يُظِلُّهُم بِثَوبِهِ ، مُمسِكا بِطَرَفِ الثَّوبِ ، وعَلِيٌّ مُمسِكٌ بِطَرَفِهِ الآخَرِ وهُوَ يَقولُ : «اللّهُمَّ إنّي اُحِبُّهُم فَأَحِبَّهُم ، اللّهُمَّ إنّي سِلمٌ لِمَن سالَمَهُم ، وحَربٌ لِمَن حارَبَهُم» ، فَقالَ ذلِكَ ثَلاثَ مَرّاتٍ . (5)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 204 ح 2 ، الغيبة للنعماني : ص 225 ح 7 كلاهما عن إسحاق بن غالب .
2- .سنن الترمذي : ج 5 ص 699 ح 3870 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 52 ح 145 نحوه ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 52 ح 145 نحوه ، المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 161 ح 4714 ، كنز العمّال : ج 13 ص 640 ح 37618 ؛ الأمالي للطوسي : ص 336 ح 680 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 59 ح 223 عن أبي محمّد الحسن بن عبد اللّه بن محمّد بن العبّاس الرازي التميمي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 37 ص 43 ح 18 .
3- .تاريخ دمشق : ج 14 ص 157 ح 3481 ، الأمالي للمحاملي : ص 447 ح 532 .
4- .مسند ابن حنبل : ج 3 ص 446 ح 9704 ، المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 161 ح 4713 ، المعجم الكبير : ج 3 ص 40 ح 2621 ، كنز العمّال : ج 12 ص 97 ح 34164 ؛ شرح الأخبار : ج 2 ص 608 ح 907 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 3 ص 217 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 321 ح 292 .
5- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 3 ص 207 ، بحار الأنوار : ج 37 ص 95 ح 58 .

ص: 529

3 / 1 - 20 آشتى با آنها، آشتى با پيامبرصلى الله عليه وآله و جنگ با آنها، جنگ با پيامبرصلى الله عليه وآله است

امام صادق عليه السلام_ در توصيف امامان عليهم السلام _ :خداوند ، آنها را موجب زندگى مردم و چراغ تاريكى و كليدهاى سخن قرار داده است .

3 / 1 _ 20آشتى با آنها، آشتى با پيامبر صلى الله عليه و آله و جنگ با آنها، جنگ با پيامبر صلى الله عليه و آله استسنن الترمذى_ به نقل از زيد بن ارقم _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام فرمود : «من با هر كه با شما سر جنگ داشته باشد ، سر جنگ دارم و با هر كه آشتى شما را در پيش گيرد ، آشتى در پيش مى گيرم» .

تاريخ دمشق_ به نقل از زيد بن ارقم _ :پيامبر صلى الله عليه و آله _ در بيمارى اى كه در آن ، جان داد _ به على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام مهر ورزيد و فرمود : «من با هر كه با شما سر جنگ داشته باشد ، سر جنگ دارم و با هر كه آشتى شما را در پيش گيرد ، آشتى در پيش مى گيرم» .

مسند ابن حنبل_ به نقل از ابو هريره _ :پيامبر صلى الله عليه و آله به على و حسن و حسين و فاطمه عليهم السلام نگريست و فرمود : «من با هر كه با شما سر جنگ داشته باشد ، سر جنگ دارم و با هر كه آشتى شما را در پيش گيرد ، آشتى در پيش مى گيرم» .

شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد_ به نقل از زيد بن ارقم _ :در خدمت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بوديم . به ايشان در اتاقِ خود وحى مى شد و ما منتظر او بوديم ، تا اين كه گرما شدّت گرفت . على بن ابى طالب به همراه فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام آمدند و در سايه ديوارى به انتظار پيامبر صلى الله عليه و آله نشستند . چون پيامبر صلى الله عليه و آله بيرون آمد ، آنها را ديد و به سوى آنها رفت ، در حالى كه ما در جاى خود ايستاده بوديم . سپس پيامبر صلى الله عليه و آله به سوى ما آمد ، در حالى كه با جامه اش بر سر آنها سايه انداخته بود . يك سرِ جامه را پيامبر و سرِ ديگر آن را على عليه السلام گرفته بود و پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمود : «خدايا! من آنها را دوست دارم . پس آنها را دوست بدار . خدايا! من با هر كه با آنها آشتى در پيش گيرد ، آشتى در پيش مى گيرم و با هر كه با آنها سرِ جنگ داشته باشد ، سرِ جنگ دارم» . پيامبر صلى الله عليه و آله اين سخن را سه بار تكرار نمود .

.

ص: 530

المناقب للخوارزمي عن أبي بكر :رَأيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله خَيَّمَ خَيمةً وهُوَ مُتَّكِئٌ عَلى قَوسٍ عَرَبِيَّةٍ ، وفِي الخَيمَةِ عَلِيٌّ وفاطِمَةَ وَالحَسَنَ وَالحُسَينَ عليهم السلام ، فَقالَ : يا مَعاشِرَ المُسلِمينَ ، أنَا سِلمٌ لِمَن سالَمَ أهلَ الخَيمَةِ ، وحَربٌ لِمَن حارَبَهُم ، ووَلِيٌّ لِمَن والاهُم ، لا يُحِبُّهُم إلّا سَعيدُ الجَدِّ (1) ، طَيِّبُ المَولِدِ ، ولا يُبغِضُهُم إلّا شَقِيُّ الجَدِّ ، رَديءُ الوِلادَةِ . (2)

الإمام زين العابدين عليه السلام :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ذاتَ يَومٍ جالِسا وعِندَهُ عَلِيٌّ وفاطِمَةُ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ عليهم السلام ، فَقالَ : وَالَّذي بَعَثَني بِالحَقِّ بَشيرا ، ما عَلى وَجهِ الأَرضِ خَلقٌ أحَبَّ إلَى اللّهِ عز و جل ولا أكرَمَ عَلَيهِ مِنّا ، إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى شَقَّ لِيَ اسما مِن أسمائِهِ فَهُوَ مَحمودٌ وأنَا مُحَمَّدٌ ، وشَقَّ لَكَ يا عَلِيُّ اسما مِن أسمائِهِ فَهُوَ العَلِيُّ الأَعلى وأنتَ عَلِيٌّ ، وشَقَّ لَكَ يا حَسَنُ اسما مِن أسمائِهِ فَهُوَ الُمحسِنُ وأنتَ حَسَنٌ ، وشَقَّ لَكَ يا حُسَينُ اسما مِن أسمائِهِ فَهُوَ ذُو الإِحسانِ وأنتَ حُسَينٌ ، وشَقَّ لَكِ يا فاطِمَةُ اسما مِن أسمائِهِ فَهُوَ الفاطِرُ وأنتِ فاطِمَةُ . ثُمَّ قالَ صلى الله عليه و آله : اللّهُمَّ إنّي اُشهِدُكَ أنّي سِلمٌ لِمَن سالَ_مَ_هُم ، وحَربٌ لِمَن حارَبَهُم ، ومُحِبٌّ لِمَن أحَبَّهُم ، ومُبغِضٌ لِمَن أبغَضَهُم ، وعَدُوٌّ لِمَن عاداهُم ، ووَلِيٌّ لِمَن والاهُم ، لِأَنَّهُم مِنّي وأنَا مِنهُم . (3)

.


1- .الجدّ : الحظّ (القاموس المحيط : ج 1 ص 281 «جدّ») .
2- .المناقب للخوارزمي : ص 297 ح 291 ، شرح الأخبار : ج 3 ص 515 ح 928 كلاهما عن أبي بكر .
3- .معاني الأخبار : ص 55 ح 3 عن عبد اللّه بن الفضل الهاشميّ عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 37 ص 47 ح 23 .

ص: 531

المناقب، خوارزمى_ به نقل از ابو بكر _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را كه خيمه اى برپا كرده و بر كمان عربى تكيه داده بود و در آن خيمه ، على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام بودند . فرمود : «اى گروه مسلمانان! من با هر كه با اهل خيمه (على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السلام ) آشتى در پيش گيرد، آشتى در پيش مى گيرم و با هر كه با ايشان سرِ جنگ داشته باشد ، سر جنگ دارم و دوستدار كسى هستم كه دوستدار آنهاست . آنها را دوست ندارد ، مگر انسان نيك بخت حلال زاده و آنها را دشمن نمى دارد ، مگر نگون بختِ ناپاك زاده» .

امام زين العابدين عليه السلام :روزى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نشسته بود و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام نزد او بودند ، كه فرمود : «سوگند به كسى كه مرا به حق مژده رسان بر انگيخت ، بر روى زمين ، هيچ كس نزد خداوند عز و جل محبوب تر و گرامى تر از ما نيست . خداوند _ تبارك و تعالى _ نام مرا از يكى از نام هاى خودش مشتق ساخت ؛ او محمود است و من محمّدم . اى على! خداوند ، نام تو را از نام هاى خود، مشتق ساخته است ؛ اوست علىِ اعلا و تويى على . و تو _ اى حسن _ ، خداوند، نامت را از نام هاى خود بر گرفته ؛ او محسن است و تو حسن هستى . و تو _ اى حسين _ ، خداوند ، نام تو را نيز از نام هاى خود گرفته؛ او ذوالإحسان است و تو حسين هستى . و تو _ اى فاطمه _ ، خداوند ، نام تو را نيز از نام هاى خود بر گرفته؛ او فاطر است و تو فاطمه اى» . سپس فرمود : «خدايا! تو را گواه مى گيرم كه با هر كه با ايشان آشتى در پيش گيرد، آشتى در پيش مى گيرم و با هر كه با ايشان سر جنگ داشته باشد ، سر جنگ دارم و دوستدار كسى هستم كه ايشان را دوست داشته باشد و كينه كسى را در دل دارم كه كينه ايشان را در دل دارد و دشمن كسى هستم كه دشمن آنهاست و دوست كسى هستم كه دوست آنهاست ؛ زيرا آنها از من اند و من از آنهايم» .

.

ص: 532

3 / 1 _ 21بِهِم فُتِحَ الدّينُ وبِهِم يُختَمُرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ :يا عَلِيُّ ، إنَّ بِنا خَتَمَ اللّهُ الدّينَ كَما بِنا فَتَحَهُ ، وبِنا يُؤَلِّفُ اللّهُ بَينَ قُلوبِكُم بَعدَ العَداوَةِ وَالبَغضاءِ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام_ في حَديثٍ أخبَرَهُ فيهِ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله ما يَقَعُ عَلى اُمَّتِهِ مِنَ الفِتَنِ بَعدَهُ صلى الله عليه و آله حَتّى يُدرِكَهُمُ العَدلُ _ :يا رَسولَ اللّهِ ، العَدلُ مِنّا أم مِن غَيرِنا ؟ فَقالَ : بَل مِنّا ، بِنا يَفتَحُ اللّهُ وبِنا يَختِمُ ، وبِنا ألَّفَ اللّهُ بَينَ القُلوبِ بَعدَ الشِّركِ ، وبِنا يُؤَلِّفُ اللّهُ بَينَ القُلوبِ بَعدَ الفِتنَةِ ، فَقُلتُ : الحَمدُ للّهِِ عَلى ما وَهَبَ لَنا مِن فَضلِهِ . (2)

المعجم الأوسط عن عمر بن عليٍّ عن أبيه الإمام عليّ عليه السلام_ أنَّهُ قالَ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله _ :أ مِنّا المَهدِيُّ أم مِن غَيرِنا يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : بَل مِنّا ، بِنا يَختِمُ اللّهُ كَما بِنا فَتَحَ ، وبِنا يُستَنقَذونَ مِنَ الشِّركِ ، وبِنا يُؤَلِّفُ اللّهُ بَينَ قُلوبِهِم بَعدَ عَداوَةٍ بَيِّنَةٍ ، كَما بِنا ألَّفَ بَينَ قُلوبِهِم بَعدَ عَداوَةِ الشِّركِ . قالَ عَلِيٌّ عليه السلام : أ مُؤمِنونَ أم كافِرونَ ؟ فَقالَ صلى الله عليه و آله : مَفتونٌ وكافِرٌ . (3)

.


1- .الأمالي للمفيد : ص 251 ح 4 ، الأمالي للطوسي : ص 21 ح 24 كلاهما عن عمر بن عليّ عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 23 ص 142 ح 94 .
2- .الأمالي للمفيد : ص 289 ح 7 ، الأمالي للطوسي : ص 66 ح 96 كلاهما عن عمر بن عليّ ، بحار الأنوار : ج 32 ص 298 ح 257 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 9 ص 206 .
3- .المعجم الأوسط : ج 1 ص 56 ح 157 ، كنز العمّال : ج 14 ص 598 ح 39682 ؛ الملاحم والفتن : ص 177 ح 240 و ص 318 ح 455 كلاهما عن مكحول ، شرح الأخبار : ج 3 ص 384 ح 1258 وليس فيها ذيله من «قال الإمام عليّ» ، بحار الأنوار : ج 51 ص 93 ذيل ح 38 .

ص: 533

3 / 1 - 21 دين با آنان آغاز مى گردد و با آنان پايان مى گيرد

3 / 1 _ 21دين با آنان آغاز مى گردد و با آنان پايان مى گيردپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به على عليه السلام _ :اى على! خداوند ، دين را با ما به پايان برده ، چنان كه آن را با ما آغاز كرده است و در پرتو ما ، خداوند ، دل هاى شما را پس از دشمنى و نفرت ، الفت بخشيده است .

امام على عليه السلام_ در بيان حديثى كه پيامبر صلى الله عليه و آله فتنه هايى را به آگاهى او مى رساند كه پس از ايشان به امّت مى رسد، تا اين كه عدالت به داد آنها مى رسد _ :[گفتم:] اى پيامبر خدا! عدالت از ماست يا از جز ما؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «از ماست . خداوند با ما آغاز مى كند و با ما به پايان مى برد و در پرتو وجود ما ، پس از شرك ، ميان دل ها انس مى افكند و پس از فتنه ، به دل ها الفت مى بخشد» . گفتم : ستايش، خداى را براى آنچه از فضل خود به ما بخشيده است .

المعجم الأوسط_ به نقل از عمر بن على، در بيان گفتگوى پدرش امام على عليه السلام با پيامبر صلى الله عليه و آله _ :[پدرم] گفت: اى پيامبر خدا! آيا مهدى از ماست يا از جز ما؟ فرمود : «از ماست . خداوند ، [با ما ]پايان مى بخشد و با ما مى آغازد و همه با ما از شرك، رهايى مى يابند و خداوند با ما دل ها را پس از خصومتى آشكار، الفت مى بخشد ، چنان كه پس از دشمنىِ [روزگار] شرك ، دل هايشان را با يكديگر مأنوس ساخت» . على عليه السلام گفت : آيا آنها مؤمن اند يا كافر؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «فريب خورده و كافر» .

.

ص: 534

الإمام عليّ عليه السلام :قالَ لي رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا عَلِيُّ ، بِكُم يُفتَحُ هذَا الأَمرُ ، وبِكُم يُختَمُ ، عَلَيكُم بِالصَّبرِ ، فَإِنَّ العاقِبَةَ لِلمُتَّقينَ . (1)

عنه عليه السلام :بِنا فَتَحَ اللّهُ الإِسلامَ ، وبِنا يَختِمُهُ . (2)

عنه عليه السلام :بِنا يَفتَحُ اللّهُ ، وبِنا يَختِمُ اللّهُ . (3)

عنه عليه السلام :يا أيُّهَا النّاسُ ! إنّا أهلُ بَيتٍ بِنا مَيَّزَ اللّهُ الكَذِبَ ، وبِنا يُفَرِّجُ اللّهُ الزَّمانَ الكَلِبَ ، وبِنا يَنزِعُ اللّهُ رَبَقَ الذُّلِّ مِن أعناقِكُم ، وبِنا يَفتَحُ اللّهُ ، وبِنا يَختِمُ اللّهُ . (4)

الإمام الباقر عليه السلام :أيُّهَا النّاسُ ! أينَ تَذهَبونَ وأينَ يُرادُ بِكُم ؟ بِنا هَدَى اللّهُ أوَّلَكُم ، وبِنا يَختِمُ آخِرَكُم . (5)

.


1- .الأمالي للمفيد : ص 110 ح 9 عن محمّد بن عبداللّه بن عليّ بن الحسين بن زيد عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 23 ص 142 ح 93 .
2- .الاحتجاج : ج 1 ص 544 ح 131 عن الأصبغ بن نباتة ، مختصر بصائر الدرجات : ص 203 عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله نحوه ، إعلام الورى : ج 1 ص 508 ، بحار الأنوار : ج 10 ص 83 ح 1 ؛ كنز العمّال : ج 16 ص 196 ح 44216 نقلاً عن وكيع .
3- .الخصال : ص 626 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، كمال الدين : ج 1 ص 206 ح 20 ، بصائر الدرجات : ص 63 ح 10 ، الأمالي للطوسي : ص 654 ح 1354 كلّها عن خيثمة عن الإمام الباقر عليه السلام ، سعد السعود : ص 107 ، بحار الأنوار : ج 10 ص 104 ح 1 .
4- .كتاب سُليم بن قيس : ج 2 ص 717 ح 17 ، شرح الأخبار : ج 3 ص 362 ح 1231 نحوه ، بحار الأنوار : ج 34 ص 263 ح 1006 .
5- .الكافي : ج 1 ص 471 ح 5 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 189 كلاهما عن أبي بكر الحضرميّ ، بحار الأنوار : ج 46 ص 264 ح 63 .

ص: 535

امام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من فرمود : «اى على! اين امر با شما آغاز مى شود و با شما پايان مى پذيرد . شكيبايى در پيش گيريد كه انجام كار ، از آنِ پرهيزگاران است» .

امام على عليه السلام :خداوند ، اسلام را با ما آغاز كرد و با ما به پايان مى بَرد .

امام على عليه السلام :خداوند ، با ما آغاز مى كند و با ما به پايان مى بَرد .

امام على عليه السلام :اى مردم! ما خاندانى هستيم كه خداوند ، دروغ را با ما مشخّص مى سازد و بيمارى سخت را با ما از ميان مى برد و ريسمان خوارى را با ما از گردن هاى شما مى گشايد و با ما آغاز مى كند و با ما به پايان مى برد .

امام باقر عليه السلام :اى مردم! كجا مى رَويد و شما را به كجا مى برند؟ خداوند ، با ما ، نخستينِ شما را هدايت كرد و با ما ، آخرين شما را پايان خواهد بخشيد .

.

ص: 536

الإمام الرضا عليه السلام :بِنا فَتَحَ اللّهُ الدّينَ ، وبِنا يَختِمُهُ . (1)

الإمام الهادي عليه السلام_ فِي الزِّيارَةِ الجامِعَةِ الَّتي يُزارُ بِهَا الأَئِمَّةُ عليهم السلام _ :بِكُم فَتَحَ اللّهُ ، وبِكُم يَختِمُ . (2)

3 / 1 _ 22لا يُقاسُ بِهِم أحَدٌرسول اللّه صلى الله عليه و آله :نَحنُ أهلُ بَيتٍ لا يُقاسُ بِنا أحَدٌ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :نَحنُ أهلَ البَيتِ لا يُقابَلُ بِنا أحَدٌ ، مَن عادانا فَقَد عادَى اللّهَ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :لا يُقاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله مِن هذِهِ الاُمَّةِ أحَدٌ ، ولا يُسَوّى بِهِم مَن جَرَت نِعمَتُهُم عَلَيهِ أبَدا . (5)

عنه عليه السلام :نَحنُ أهلَ البَيتِ لا يُقاسُ بِنا أحَدٌ ، فينا نَزَلَ القرُآنُ ، وفينا مَعدِنُ الرِّسالَةِ . (6)

.


1- .تفسير القمّي : ج 2 ص 104 عن عبداللّه بن جندب ، تفسير فرات : ص 284 ح 384 عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 26 ص 242 ح 5 .
2- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 99 ح 177 ، وراجع : هذه الموسوعة : ج 10 ص 460 ح 1059 .
3- .الفردوس : ج 4 ص 283 ح 6838 ، ذخائر العقبى : ص 17 كلاهما عن أنس ، كنز العمّال : ج 12 ص 104 ح 34201 ؛ معاني الأخبار : ص 179 ح 2 ، الاختصاص : ص 13 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 68 ص 45 ح 90 .
4- .إرشاد القلوب : ص 404 ، الأمالي للصدوق : ص 563 ح 758 عن الأصبغ بن نباتة عن الإمام عليّ عليه السلام ، بشارة المصطفى : ص 151 وفيهما ذيله من «من عادانا ...» .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 2 ، غرر الحكم : ج 6 ص 432 ح 10902 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 535 ح 9802 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 117 ح 32 .
6- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 66 ح 297 عن الحسن بن عبد اللّه التميمي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، شرح الأخبار : ج 2 ص 202 ح 532 ، نهج الحقّ : ص 253 ، كشف الغمّة : ج 1 ص 30 وفيها صدره إلى قوله «بنا أحد» ، بحار الأنوار : ج 26 ص 269 ح 5 .

ص: 537

3 / 1 - 22 هيچ كس با آنان سنجيده نمى شود

امام رضا عليه السلام :خداوند ، دين را با ما آغاز نموده و با ما[هم] پايان مى بخشد .

امام هادى عليه السلام_ در زيارت جامعه كه با آن ، امامان عليهم السلام را زيارت مى كنند _ :خداوند با شما آغاز كرد و با شما پايان مى بخشد .

3 / 1 _ 22هيچ كس با آنان سنجيده نمى شودپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ما خاندانى هستيم كه هيچ كس با ما سنجيده نمى شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ما خاندانى هستيم كه هيچ كس با ما برابر نهاده نمى شود و هر كه به دشمنى با ما بر خيزد ، به دشمنى با خدا برخاسته است .

امام على عليه السلام :هيچ كس از اين امّت، با خاندان محمّد ، سنجيده نمى شود و هرگز كسى كه نعمت هاى اين خاندان به سوى او روان است ، با آنها مساوى دانسته نمى شود .

امام على عليه السلام :ما اهل بيتى هستيم كه هيچ كس با ما سنجيده نمى شود . قرآن در ميان ما نازل شده است و خاستگاه رسالت ، در ميان ماست .

.

ص: 538

عنه عليه السلام :نَحنُ النُّجَباءُ ، وأفراطُنا أفراطُ الأَنبِياءِ ، حِزبُنا حِزبُ اللّهِ ، وَحِزبُ الفِئَةِ الباغِيَةُ حِزبُ الشَّيطانِ ، ومَن سَوّى بَينَنا وبَينَ عَدُوِّنا فَلَيسَ مِنّا . (1)

المناقب لابن شهرآشوب عن الحارث :قالَ لي عَلِيٌّ عليه السلام : نَحنُ أهلُ بَيتٍ لا نُقاسُ بِالنّاسِ ، فَقامَ رَجُلٌ فَأَتَى ابنَ عَبّاسٍ فَأَخبَرَهُ بِذلِكَ ، فَقالَ : صَدَقَ عَلِيٌّ ، أوَلَيسَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله لا يُقاسُ بِالنّاسِ ؟ وقَد نَزَلَ في عَلِيٍّ «إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُوْلَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ» (2) . (3)

علل الشرائع عن عبّاد بن صهيب : قُلتُ لِلصّادِقِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عليه السلام : أخبِرني عَن أبي ذَرٍّ ، أ هُوَ أفضَلُ أم أنتُم أهلَ البَيتِ ؟ فَقالَ : يَابنَ صُهَيبٍ ، كَم شُهورُ السَّنَةِ ؟ فَقُلتُ : اِثنا عَشَرَ شَهرا ، فَقالَ : وكَمِ الحُرُمُ مِنها ؟ قُلتُ : أربَعَةُ أشهُرٍ ، قالَ : فَشَهرُ رَمَضانَ مِنها ؟ قُلتُ : لا ، قالَ : فَشَهرُ رَمَضانَ أفضَلُ أم أشهُرُ الحُرُمِ ؟ فَقُلتُ : بَل شَهرُ رَمَضانَ ، قالَ : فَكَذلِكَ نَحنُ أهلَ البَيتِ لا يُقاسُ بِنا أحَدٌ ، وإنَّ أبا ذَرٍّ كانَ في قَومٍ مِن أصحابِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَتَذاكَروا فَضائِلَ هذِهِ الاُمَّةِ ، فَقالَ أبو ذَرٍّ : «أفضَلُ هذِهِ الاُمَّةِ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام ، وهُوَ قَسيمُ الجَنَّةِ وَالنّارِ ، وهُوَ صِدّيقُ هذِهِ الاُمَّةِ وفاروقُها ، وحُجَّةُ اللّهِ عَلَيها» ، فَما بَقِيَ مِنَ القَومِ أحَدٌ إلّا أعرَضَ عَنهُ بِوَجهِهِ ، وأنكَرَ عَلَيهِ قَولَهُ وكَذَّبَهُ . فَذَهَبَ أبو اُمامَةَ الباهِلِيُّ مِن بَينِهِم إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَأَخبَرَهُ بِقَولِ أبي ذَرٍّ وإعراضِهِم عَنهُ وتَكذيبِهِم لَهُ ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ما أظَلَّتِ الخَضراءُ ، ولا أقَلَّتِ الغَبراءُ _ يَعني مِنكُم يا أبا اُمامَةَ _ مِن ذي لَهجَةٍ أصدَقَ مِن أبي ذَرٍّ . (4)

.


1- .فضائل الصحابة لابن حنبل : ج 2 ص 679 ح 1160 ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 459 ح 1189 كلاهما عن حبّة العرنيّ ، كنز العمّال : ج 11 ص 356 ح 31728 ؛ الأمالي للطوسي : ص 270 ح 502 ، بشارة المصطفى : ص 128 ، العمدة : ص 273 ح 432 كلّها عن حبّة العرني ، الأمالي للمفيد : ص 334 ح 4 عن حنش بن المعتمر وفيه صدره إلى قوله «أفراط الأنبياء» ، بحار الأنوار : ج 23 ص 106 ح 5 ، وراجع : الكافي : ج 1 ص 223 ح 1 .
2- .البيّنة : 7 .
3- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 3 ص 68 نقلاً عن أبي نعيم الإصفهانيّ فيما نزل القرآن في عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 38 ص 8 .
4- .علل الشرائع : ص 177 ح 2 ، بحار الأنوار : ج 22 ص 406 ح 21 .

ص: 539

337 . امام على عليه السلام :علل الشرائع عن عبّاد بن صهيب : قُلتُ لِلصّادِقِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عليه السلام : أخبِرني عَن أبي ذَرٍّ ، أ هُوَ أفضَلُ أم أنتُم أهلَ البَيتِ ؟ فَقالَ : يَابنَ صُهَيبٍ ، كَم شُهورُ السَّنَةِ ؟ فَقُلتُ : اِثنا عَشَرَ شَهرا ، فَقالَ : وكَمِ الحُرُمُ مِنها ؟ قُلتُ : أربَعَةُ أشهُرٍ ، قالَ : فَشَهرُ رَمَضانَ مِنها ؟ قُلتُ : لا ، قالَ : فَشَهرُ رَمَضانَ أفضَلُ أم أشهُرُ الحُرُمِ ؟ فَقُلتُ : بَل شَهرُ رَمَضانَ ، قالَ : فَكَذلِكَ نَحنُ أهلَ البَيتِ لا يُقاسُ بِنا أحَدٌ ، وإنَّ أبا ذَرٍّ كانَ في قَومٍ مِن أصحابِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَتَذاكَروا فَضائِلَ هذِهِ الاُمَّةِ ، فَقالَ أبو ذَرٍّ : «أفضَلُ هذِهِ الاُمَّةِ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام ، وهُوَ قَسيمُ الجَنَّةِ وَالنّارِ ، وهُوَ صِدّيقُ هذِهِ الاُمَّةِ وفاروقُها ، وحُجَّةُ اللّهِ عَلَيها» ، فَما بَقِيَ مِنَ القَومِ أحَدٌ إلّا أعرَضَ عَنهُ بِوَجهِهِ ، وأنكَرَ عَلَيهِ قَولَهُ وكَذَّبَهُ . فَذَهَبَ أبو اُمامَةَ الباهِلِيُّ مِن بَينِهِم إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَأَخبَرَهُ بِقَولِ أبي ذَرٍّ وإعراضِهِم عَنهُ وتَكذيبِهِم لَهُ ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ما أظَلَّتِ الخَضراءُ ، ولا أقَلَّتِ الغَبراءُ _ يَعني مِنكُم يا أبا اُمامَةَ _ مِن ذي لَهجَةٍ أصدَقَ مِن أبي ذَرٍّ . (1)

.


1- .علل الشرائع : ص 177 ح 2 ، بحار الأنوار : ج 22 ص 406 ح 21 .

ص: 540

337 . امام على عليه السلام : بزرگواران، ماييم و جلودارانِ ما، جلوداران انبيايند . حزب ما حزب خداست و حزب گروهِ سركش ، حزب شيطان است . هر كس ما را همسنگ دشمنمان بداند ، از ما نيست .

المناقب، ابن شهرآشوب_ به نقل از حارث _ :على عليه السلام به من فرمود : «ما خاندانى هستيم كه با مردم سنجيده نمى شويم» . مردى برخاست و اين خبر را به ابن عبّاس رساند . او گفت : على راست گفته است ؛ آيا چنين نيست كه پيامبر صلى الله عليه و آله با مردم سنجيده نمى شود؟ در باره على نيز اين آيه نازل شده است : «آنها كه ايمان آورده اند و كار شايسته كرده اند ، آنها بهترين مردمان اند» .

علل الشرائع_ به نقل از عبّاد بن صُهَيب _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : بفرماييد كه آيا ابو ذر برتر است يا شما اهل بيت؟ فرمود : «اى پسر صهيب! شمارِ ماه هاى سال ، چند است؟» . گفتم : دوازده ماه . فرمود : «شمار ماه هاى حرام ، چند است؟» . گفتم : چهار تا . فرمود : «آيا ماه رمضان در شمارِ آنهاست؟» . گفتم : خير . فرمود : «ماه رمضان ، برتر است يا ماه هاى حرام؟» . گفتم : ماه رمضان . فرمود : «با ما اهل بيت نيز هيچ كس سنجيده نمى شود . ابو ذر در ميان جماعتى از اصحاب پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بود كه در باره فضايل اين امّت با يكديگر سخن مى گفتند . ابو ذر گفت : برترين فرد در ميان اين امّت ، على بن ابى طالب عليه السلام است كه تقسيم كننده بهشت و دوزخ است . او هماره راستگوى اين امّت و جدا كننده حق از باطل و حجّت خدا بر امّت است . از ميان شنوندگانِ ابو ذر ، كسى نماند ، مگر آن كه روى از او بتافت و سخنش را انكار كرد و دروغگويش خواند . از آن ميان ، ابو اُمامه باهلى نزد پيامبر خدا رفت و سخن ابو ذر و روى بر تافتن مردم از او و دادن نسبت دروغ به او را به آگاهى پيامبر صلى الله عليه و آله رساند . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : آسمان بر كسى سايه نيفكنده و زمين بر پشت خود، هيچ كس را در ميان شما _ اى ابو اُمامه _ حمل نكرده است كه زبانى راستگوتر از ابو ذر داشته باشد » .

3 / 2جَوامِعُ خَصائِصِهِمرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ تَعالى جَمَعَ فِيَّ وفي أهلِ بَيتِيَ الفَضلَ ، وَالشَّرَفَ ، وَالسَّخاءَ ، وَالشَّجاعَةَ ، وَالعِلمَ ، وَالحِكمَةَ ، وإنَّ لَنَا الآخِرَةَ ولَكُمُ الدُّنيا . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :اُعطينا أهلَ البَيتِ سَبعَةً لَم يُعطَهُنَّ أحَدٌ قَبلَنا ولا يُعطاها أحَدٌ بَعدَنا : الصَّباحَةَ (2) ، وَالفَصاحَةَ ، وَالسَّماحَةَ ، وَالشَّجاعَةَ ، وَالحِلمَ ، وَالعِلمَ ، وَالمَحَبَّةَ مِنَ النِّساءِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :لَقَد دَعَوتُ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى أن يَجعَلَ العِلمَ وَالحِكمَةَ في عَقِبي وعَقِبِ عَقِبي ، وفي زَرعي وزَرعِ زَرعي إلى يَومِ القِيامَةِ ، فَاستُجيبَ لي . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :جَمَعَ اللّهُ عز و جل لَنا عَشرَ خِصالٍ لَم يَجمَعها لِأَحَدٍ قَبلَنا ولا تَكونُ في أحَدٍ غَيرِنا: فينَا الحُكمُ ، وَالحِلمُ ، وَالعِلمُ ، وَالنُّبُوَّةُ ، وَالسَّماحَةُ ، وَالشَّجاعَةُ ، وَالقَصدُ (5) ، وَالصِّدقُ ، وَالطَّهورُ ، وَالعَفافُ . ونَحنُ كَلِمَةُ التَّقوى ، وسَبيلُ الهُدى ، وَالمَثَلُ الأَعلى ، وَالحُجَّةُ العُظمى ، وَالعُروَةُ الوُثقى ، وَالحَبلُ المَتينُ ، ونَحنُ الَّذينَ أمَرَ اللّهُ لَنا بِالمَوَدَّةِ «فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ» (6) . (7)

.


1- .المودّة في القربى : ص 1321 ، ينابيع المودّة : ج 2 ص 302 ح 863 كلاهما عن ابن عمر .
2- .الصَّباحَةُ : الجَمالُ (مجمع البحرين : ج 2 ص 1003 «صبح») .
3- .الجعفريّات : ص 182 ، النوادر للراوندي : ص 123 ح 138 وفيه «المحبّة للنساء» بدل «المحبّة عن النساء» وكلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 26 ص 265 ح 51 ؛ المناقب لابن المغازلي : ص 295 ح 337 عن موسى بن إسماعيل عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام وراجع : ذخائر العقبى : ص 45 .
4- .ينابيع المودّة : ج 1 ص 74 ح 9 ، كفاية الأثر : ص 165 كلاهما عن عبد اللّه بن الحسن عن أبيه عن جدّه الإمام الحسن عليه السلام وص 138 عن حذيفة اليمان وكلاهما نحوه وليس فيهما ذيله من «إلى يوم القيامة» ، بحار الأنوار : ج 36 ص 340 ح 201 .
5- .القَصدُ : العَدلُ ، والقَصدُ : بين الإسراف والتقتير (مجمع البحرين : ج 2 ص 525 «قصد») .
6- .يونس : 32 .
7- .الخصال : ص 432 ح 14 ، تفسير فرات : ص 307 ح 412 نحوه وكلاهما عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 26 ص 244 ح 5 .

ص: 541

3 / 2 ويژگى هاى جامع ايشان
اشاره

3 / 2ويژگى هاى جامع ايشانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند متعال، فضيلت ، شرافت ، سخاوت ، دليرى ، دانش و حكمت را در من و خاندانم گرد آورده است و آخرت ، از آنِ ما و دنيا از آنِ شماست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به ما اهل بيت ، هفت ويژگى داده شده است كه به هيچ كس پيش از ما يا پس از ما داده نشده و نخواهد شد : زيبايى ، گشاده زبانى ، گذشت ، دليرى ، بردبارى ، دانش ، دوست داشتن زنان .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من از خداوند _ تبارك و تعالى _ خواسته ام كه علم و حكمت را در فرزندان و نوادگان من و در كِشته هاى من و كِشته هاى ايشان تا روز رستاخيز قرار دهد و خداوند هم دعاى مرا مستجاب كرده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل ده سرشت را در ما گرد آورده كه نه براى پيشينيان و نه براى ديگران گرد نياورده است . در ماست حكمت ، بردبارى ، دانش ، نبوّت ، گذشت ، دليرى ، ميانه روى ، راستى ، پاكى و پاك دامنى . ماييم كلمه تقوا و راه هدايت و الگوهاى والا و برترين حجّت و دستگيره استوار و ريسمان سخت و ماييم كه خداوند به دوستى با ما فرمان داده است : «پس از حق ، جز گم راهى چه خواهد بود؟ پس چگونه [از حق] باز گردانده مى شويد؟» .

.

ص: 542

عنه صلى الله عليه و آله_ في صِفَةِ عَلِيٍّ عليه السلام _ :هُوَ سَيِّدُ الأَوصِياءِ ، اللُّحوقُ بِهِ سَعادَةٌ ، وَالمَوتُ في طاعَتِهِ شَهادَةٌ ، وَ اسمُهُ فِي التَّوراةِ مَقرونٌ إلَى اسمِي ، وزَوجَتُهُ الصِّدّيقَةُ الكُبرَى ابنَتي ، وَابناهُ سَيِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ ابنايَ ، وهُوَ وهُما وَالأَئِمَّةُ بَعدَهُم حُجَجُ اللّهِ عَلى خَلقِهِ بَعدَ النَّبِيّينَ ، وهُم أبوابُ العِلمِ في اُمَّتي ، مَن تَبِعَهُم نَجا مِنَ النّارِ ، ومَنِ اقتَدى بِهِم هُدِيَ إلى صِراطٍ مُستَقيمٍ ، لَم يَهَبِ اللّهُ عز و جل مَحَبَّتَهُم لِعَبدٍ إلّا أدخَلَهُ اللّهُ الجَنَّةَ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إنّا أهلَ البَيتِ أهلُ بَيتِ الرَّحمَةِ ، وشَجَرَةُ النُّبُوَّةِ ، ومَوضِعُ الرِّسالَةِ ، ومُختَلَفُ المَلائِكَةِ ، ومَعدِنُ العِلمِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :خُصِّصنا بِخَمسَةٍ : بِفَصاحَةٍ ، وصَباحَةٍ ، وسَماحَةٍ ، ونَجدَةٍ ، وحُظوَةٍ عِندَ النِّساءِ . (3)

.


1- .الأمالي للصدوق : ص 74 ح 42 عن جابر ، مشارق أنوار اليقين : ص 56 نحوه ، بحار الأنوار : ج 38 ص 92 ح 6 .
2- .بصائر الدرجات : ص 56 ح 1 عن الضحّاك بن مزاحم و ص 58 ح 8 عن عليّ بن جعفر عن أخيه الإمام الكاظم عن أبيه عليهماالسلام عنه صلى الله عليه و آله ، الكافي : ج 1 ص 221 ح 2 عن إسماعيل بن أبي زياد عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 26 ص 246 ح 11 ؛ اُسد الغابة : ج 3 ص 292 عن ابن عبّاس من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام نحوه .
3- .الخصال : ص 286 ح 40 ، بحار الأنوار : ج 41 ص 131 ح 44 .

ص: 543

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در توصيف على عليه السلام _ :او سَرور اوصياست . پيوستن به او، نيك بختى است و مرگِ در راه فرمانبرى از او، شهادت است . نام او در تورات ، كنار نام من است . همسر او صدّيقه كبرا ، دختر من است . دو پسرِ او ، سَروران جوانان بهشتى ، دو پسر من اند . او با آن دو و امامانِ پس از ايشان، حجّت هاى خدا بر خلق او پس از پيامبران اند . آنها درهاى دانش در ميان امّت من اند . هر كه از ايشان پيروى كند ، از آتش رهايى مى يابد و هر كه به آنها اقتدا كند ، به راه راست هدايت مى شود . خداوند عز و جل، محبّت آنها را به بنده اى نبخشيده ، مگر آن كه او را در بهشت وارد كرده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ما اهل بيت ، شجره نبوّت و جايگاه رسالت و مكان آمد و شدِ فرشتگان و كان دانشيم .

امام على عليه السلام :پنج سرشت ، تنها از آنِ ماست : گشاده زبانى ، زيبايى ، گذشت ، دليرى و منزلت نزد زنان .

.

ص: 544

عنه عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ عَن قُرَيشٍ _ :أمّا بَنو مَخزومٍ فَرَيحانَةُ قُرَيشٍ ، نُحِبُّ حَديثَ رِجالِهِم ، وَالنّكاحَ في نِسائِهِم . وأمّا بَنو عَبدِ شَمسٍ فَأَبعَدُها رَأيا ، وأمنَعُها لِما وَراءَ ظُهورِها . وأمّا نَحنُ فَأَبذَلُ لِما في أيدينا ، وأسمَحُ عِندَ المَوتِ بِنُفوسِنا ، وهُم أكثَرُ وأمكَرُ وأنكَرُ ، ونَحنُ أفصَحُ وأنصَحُ وأصبَحُ . (1)

عنه عليه السلام_ في خُطبَةٍ يَذكُرُ فيها فَضائِلَ أهلِ البَيتِ عليهم السلام _ :فيهِم كَرائِمُ القُرآنِ ، وهُم كُنوزُ الرَّحمنِ ، إن نَطَقوا صَدَقوا ، وإن صَمَتوا لَم يُسبَقوا . (2)

عنه عليه السلام :تَاللّهِ ، لَقَد عُلِّمتُ تَبليغَ الرِّسالاتِ ، وإتمامَ العِداتِ ، وتَمامَ الكَلِماتِ ، وعِندَنا أهلَ البَيتِ أبوابُ الحِكَمِ ، وضِياءُ الأَمرِ . (3)

عنه عليه السلام :بِنَا اهتَدَيتُم فِي الظَّلماءِ ، وتَسَنَّمتُم (4) ذُروَةَ العَلياءِ ، وبِنا أفجَرتُم عَنِ السِّرارِ . وُقِرَ سَمعٌ لم يَفقَهِ الواعِيَةَ ، وكَيفَ يُراعِي النَّبأَةَ (5) مَن أصَمَّتهُ الصَّيحَةُ ؟! رُبِطَ جَنانٌ لَم يُفارِقهُ الخَفَقانُ . (6)

عنه عليه السلام :ألا وإنّا أهلَ البَيتِ أبوابُ الحِكَمِ ، وأنوارُ الظُّلَمِ ، وضِياءُ الاُمَمِ . (7)

عنه عليه السلام :نَحنُ أنوارُ السَّماواتِ وَالأَرضِ ، وسُفُنُ النَّجاةِ ، وفينا مَكنونُ العِلمِ ، وإلَينا مَصيرُ الاُمورِ ، وبِمَهدِيِّنا تُقطَعُ الحُجَجُ ، فَهُوَ خاتَمُ الأَئِمَّةِ ، ومُنقِذُ الاُمَّةِ ، ومُنتَهَى النّورِ ، وغامِضُ السِّرِّ ، فَليَهنَ مَنِ استَمسَكَ بِعُروَتِنا ، وحُشِرَ عَلى مَحَبَّتِنا . (8)

.


1- .نهج البلاغة : الحكمة 120 ، بحار الأنوار : ج 34 ص 343 ح 1163 .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 154 ، بحار الأنوار : ج 26 ص 266 ح 53 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 120 ، بشارة المصطفى : ص 202 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 2 ص 38 عن حنش الكناني وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 34 ص 221 ح 993 ، وراجع : كنز العمّال : ج 14 ص 594 ح 39679 .
4- .تَسَنَّمَ الشيء : عَلاهُ (لسان العرب : ج 12 ص 306 «سنم») .
5- .النَبأَةُ : الصوت الخفيّ (لسان العرب : ج 1 ص 164 «نبأ») .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 4 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 196 ح 4006 نحوه ، بحار الأنوار : ج 32 ص 237 ح 190 نقلاً عن الإرشاد .
7- .غرر الحكم : ج 2 ص 341 ح 2786 .
8- .تذكرة الخواص : ص 130 عن أحمد بن عبد اللّه الهاشميّ عن الإمام العسكريّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 77 ص 300 ح 6 ؛ مروج الذهب : ج 1 ص 33 نحوه .

ص: 545

امام على عليه السلام_ هنگامى كه از در باره اوصاف قريش پرسيدند _ :امّا بنى مخزوم ، گل خوش بوى قريش اند . هم صحبتى با مردانشان و زناشويى با زنانشان را دوست داريم . امّا بنى عبد شمس ، دورانديش ترينِ قريش اند و در حمايت و نگهدارى آنچه پشت سرشان دارند ، استوارترند . و امّا ما در آنچه را كه در دستمان است، بخشنده تريم و به جان دادن هنگام مرگ، سخاوتمندتريم و ايشان (بنى عبد شمس) بيشترند و فريبنده تر و زشت روتر و ما فصيح تر و نيكخواه تر و خوش روتريم .

امام على عليه السلام_ در سخنانى كه در باره فضايل اهل بيت عليهم السلام بيان نمود _ :[آياتِ مدح و ]منقبت قرآن، در باره ايشان نازل شده و آنان گنج هاى خداوند بخشنده اند . اگر به گفتارْ لب بگشايند ، راست مى گويند و اگر خاموش باشند ، ديگرى بر آنان پيشى نمى گيرد .

امام على عليه السلام :سوگند به خدا ، رساندن پيغام ها و وفا به وعده ها و همه معانى را ياد گرفتم . ابواب علم و معرفت و راه روشن ، در نزد ما اهل بيت است .

امام على عليه السلام :آن هنگام كه در تاريكى [گم راهى و نادانى] بوديد ، به وسيله ما به راه راست قدم نهاديد و بر كوهان بلندى سوار شديد ، و به واسطه ما از تيرگى [شب]، داخل روشنايى [صبح] گشتيد . كر باد گوشى كه از فرياد راه نما، پند نگرفته است! چگونه گوشى كه از صداى رسا سنگين و كر گشته ، صداى آهسته را مى شنود ؟ و [چگونه ]دلى كه از خوف خدا مضطرب و نگران است ، مطمئن باشد؟

امام على عليه السلام :آگاه باشيد ! ما اهل بيت، درهاى حكمت و پرتو تاريكى ها و نور امّت هاييم.

امام على عليه السلام :ما نورهاى آسمان ها و زمين، و كشتى هاى نجاتيم . نهفته هاى دانش ، در ميان ماست و سرنوشت امور ، در دست ماست . با مهدىِ ماست كه حجّت ها تمام مى شوند و اوست خاتم امامان و رهايى بخش امّت و پايانه روشنى و سرّ سَر به مُهر . پس خوش حال باشد كسى كه به حلقه ما چنگ در مى زند و بر محبّت ما بر انگيخته مى شود !

.

ص: 546

عنه عليه السلام :أيُّهَا النّاسُ ! نَحنُ أبوابُ الحِكمَةِ ، ومَفاتيحُ الرَّحمَةِ ، وسادَةُ الاُمَّةِ ، واُمَناءُ الكِتابِ ، وفَصلُ الخِطابِ ، وبِنا يُثيبُ اللّهُ ، وبِنا يُعاقِبُ . (1)

بصائر الدرجات عن أبي حمزة الثّمالي :خَطَبَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ ، ثُمَّ قالَ : إنَّ اللّهَ اصطَفى مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله بِالرِّسالَةِ وأنبَأَهُ بِالوَحيِ ، وأنالَ فِي النّاسِ وأنالَ ، وفينا أهلَ البَيتِ مَعاقِلُ (2) العِلمِ وأبوابُ الحِكمَةِ وضِياءُ الأَمرِ ، فَمَن يُحِبُّنا مِنكُم نَفَعَهُ إيمانُهُ ويُقبَلُ مِنهُ عَمَلُهُ ، ومَن لَم يُحِبَّنا مِنكُم لَم يَنفَعهُ إيمانُهُ ولا يُقبَلُ مِنهُ عَمَلُهُ . (3)

فاطمة الزّهراء عليهاالسلام_ مِن كلامٍ لَها تُخاطِبُ فيهِ أبا بَكرٍ وعُمَرَ وجَماعَةً مِنَ المُهاجِرينَ وَالأَنصارِ _ :فَرَضَ اللّهُ الإِيمانَ تَطهيرا لَكُم مِنَ الشِّركِ ... وطاعَتَنا نِظاما ، وإمامَتَنا أمنا مِنَ الفُرقَةِ ، وحُبَّنا عِزّا لِلإِسلامِ ... لا نَبرَحُ نَأمُرُكُم وتَأمُرونَ حَتّى دارَت لَكُم بِنا رَحَى الإِسلامِ ، ودَرَّ حَلَبُ الأَنامِ ، وخَضَعَت نَعرَةُ الشِّركِ ، وباخَت (4) نيرانُ الحَربِ ، وهَدَأَت دَعوَةُ الهَرجِ ، وَاستَوسَقَ نِظامُ الدّينِ . (5)

.


1- .مشارق أنوار اليقين : ص 51 عن أبي سعيد الخدريّ ، بحار الأنوار : ج 26 ص 260 ح 37 .
2- .مَعاقِلُ : حُصون (النهاية : ج 3 ص 281 «عقل») .
3- .بصائر الدرجات : ص 365 ح 12 ، بحار الأنوار : ج 27 ص 181 ح 31 .
4- .باخت : سكنت وفترت (لسان العرب : ج 3 ص 9 «بَوَخَ») .
5- .بلاغات النساء : ص 28 عن زيد بن عليّ عن عمّته زينب عليهاالسلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 567 ح 4940 عن جابر عن زينب بنت عليّ عليهماالسلام ، الاحتجاج : ج 1 ص 258 و 271 ح 49 عن عبد اللّه بن الحسن عن أبيه عن جدّه الإمام الحسن عليه السلام ، دلائل الإمامة : ص 113 ح 36 عن زيد بن عليّ عن آبائه عليهم السلام ، كشف الغمّة : ج 2 ص 109 كلّها نحوه وراجع : المناقب لابن شهرآشوب : ج 2 ص 207 .

ص: 547

امام على عليه السلام :اى مردم! ماييم درهاى حكمت و كليدهاى رحمت و سَروران امّت و معتمدان قرآن و سخن پايانى . خداوند به سبب ما پاداش مى دهد و به سبب ما كيفر مى كند .

بصائر الدرجات_ به نقل از ابو حمزه ثمالى _ :امير مؤمنان عليه السلام خطبه خواند و خدا را ستود و ستايش كرد و سپس فرمود : «همانا خداوند ، محمّد صلى الله عليه و آله را براى رسالت بر انگيخت و او را با وحى، آگاه ساخت و سنگرهاى دانش و دروازه هاى حكمت و پرتو امور را در ميان مردم و ما اهل بيت قرار داد . پس هر كه از شما ما را دوست بدارد ، ايمانش بدو سود مى رساند و عملش پذيرفته مى گردد و هر كه از شما ما را دوست نداشته باشد ، ايمانش به او سود نمى رساند و عملش پذيرفته نمى گردد» .

فاطمه عليهاالسلام_ در كلامى كه در آن ، ابو بكر ، عمر و گروهى از مهاجران و انصار را مخاطب قرار مى دهد _ :خداوند ، ايمان را بر شما واجب كرده تا از شرك پاك شويد... و فرمانبرى از ما را واجب كرده تا نظام يابيد و پيشوايى ما را واجب كرده تا از پراكندگى امان يابيد... . ما پيوسته به شما فرمان مى داده ايم و شما فرمان مى برديد، تا اين كه آسياى اسلام با ما به گردش در آمد و باران بركات بر مردم فرو باريد و نعره شرك فرو نشست و آتش جنگ، خاموشى گرفت و دعوت هرج و مرج ، به آرامى گراييد و سامانه دين نظم يافت .

.

ص: 548

عنها عليهاالسلام :اِتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقاتِهِ ... نَحنُ وَسيلَتُهُ في خَلقِهِ ، ونَحنُ خاصَّتُهُ ، ومَحَلُّ قُدسِهِ ، ونَحنُ حُجَّتُهُ في غَيبِهِ ، ونَحنُ وَرَثَةُ أنبِيائِهِ . (1)

الإمام الحسين عليه السلام_ في يَومِ عاشوراءَ _ : أنَا ابنُ عَلِيِّ الخَيرِ مِن آلِ هاشِمٍكَفاني بِهذا مَفخَرًا حينَ أفخَرُ وجَدّي رَسولُ اللّهِ أكرَمُ خَلقِهِونَحنُ سِراجُ اللّهِ فِي الأَرضِ يَزهَرُ وفاطِمُ اُمّي مِن سُلالَةِ أحمَدَوعَمِّيَ يُدعى ذَا الجَناحَينِ جَعفَرُ وفينا كِتابُ اللّهِ اُنزِلَ صادِقًاوفينَا الهُدى وَالوَحيُ بِالخَيرِ يُذكَرُ ونَحنُ أمانُ اللّهِ لِلخَلقِ كُلِّهِمُنُسِرُّ بِهذا فِي الأَنامِ ونَجهَرُ ونَحنُ وُلاةُ الحَوضِ نَسقي وَلِيَّنابِكَأسِ رَسولِ اللّهِ ما لَيسَ يُنكَرُ وشيعَتُنا فِي النّاسِ أكرَمُ شيعَةٍومُبغِضُنا يَومَ القِيامَةِ يَخسَرُ (2)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ مِن خُطبَةٍ لَهُ في مَجلِسِ يَزيدَ _ :أيُّهَا النّاسُ ! اُعطينا سِتّا ، وفُضِّلنا بِسَبعٍ : اُعطينَا العِلمَ ، وَالحِلمَ ، وَالسَّماحَةَ ، وَالفَصاحَةَ ، وَالشَّجاعَةَ ، وَالَمحَبَّةَ في قُلوبِ المُؤمِنينَ . وفُضِّلنا بِأَنَّ مِنَّا النَّبِيَّ الُمختارَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله ، ومِنَّا الصِّدّيقُ ، ومِنَّا الطَيّارُ ، ومِنّا أسدُ اللّهِ وأسَدُ الرَّسولِ ، ومِنّا سَيِّدَةُ نِساءِ العالَمينَ فاطِمَةُ البَتولُ ، ومِنّا سِبطا هذِهِ الاُمَّةِ وسَيِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ . (3)

عنه عليه السلام_ في صِفَةِ أهلِ البَيتِ عليهم السلام _ :مِن فُروعِ الشَّجَرَةِ المُبارَكَةِ ، وبَقايَا الصَّفوَةِ الَّذينَ أذهَبَ اللّهُ عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهَّرَهُم تَطهيرا ، وبَرَأَهُم مِنَ الآفاتِ ، وَافتَرَضَ مَوَدَّتَهُم فِي الكِتابِ . هُمُ العُروَةُ الوُثقى ، وهُم مَعدِنُ التُّقىوخَيرُ حِبالِ العالَمينَ وَثيقُها (4)

.


1- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 16 ص 211 عن عبد اللّه بن الحسن بن الحسن و عن جابر الجعفي عن الإمام الباقر عليه السلام وعن زينب عليهاالسلام ؛ دلائل الإمامة : ص 114 ح 36 عن زيد بن عليّ عن آبائه عليهم السلام نحوه .
2- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 80 ، الاحتجاج : ج 2 ص 103 ح 168 ، مطالب السؤول : ج 2 ص 60 نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 49 ح 324 .
3- .مقتل الحسين للخوارزمي : ج 2 ص 69 ؛ بحار الأنوار : ج 45 ص 138 .
4- .كشف الغمّة : ج 2 ص 311 ، بحار الأنوار : ج 27 ص 194 ح 52 .

ص: 549

فاطمه عليهاالسلام :پروامندى از خدا را آن گونه كه بايد ، در پيش گيريد... . ما وسيله خداييم در ميان بندگانش و ما خواصّ اوييم و ما جايگاه قدس اوييم و ما حجّت او در غيب اوييم و ما وارثان پيامبرانيم .

امام حسين عليه السلام_ در روز عاشورا _ :من پسرِ على، برگزيده خاندان هاشم هستم . براى به خود باليدن ، همين افتخار برايم كافى است . نياى من ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است كه بهترينِ خلق خداست. ما چراغ خداييم كه در زمين مى درخشد . فاطمه ، مادر من است كه از سلاله احمد است. عموى من جعفر است كه «دارنده دو بال» ناميده مى شود . كتاب خدا در ميان ما به حق نازل شد. هدايت در ميان ماست و وحى ، از ما به نيكى ياد مى كند . ما امان خداييم براى همه خلايق و اين را در ميان مردم ، پنهان و پيدا مى گوييم . ماييم عهده داران حوض كوثر كه دوستان خود را سيراب مى كنيم با جام پيامبر خدا و اين چيزى است كه هرگز انكار نمى شود . طرفداران ما در ميان مردم ، بهترين ها هستند و بدخواه ما ، در روز رستاخيز، زيان مى كند .

امام زين العابدين عليه السلام_ در سخنرانى اى در مجلس يزيد _ :اى مردم! به ما شش سرشت بخشيده شده و به هفت امر فضيلت داده شده ايم . به ما علم ، بردبارى ، گذشت ، گشاده زبانى ، دليرى و محبّت در دل مؤمنان بخشيده شده است، و برترى داده شده ايم به اين كه پيامبرِ برگزيده ، محمّد صلى الله عليه و آله ، از ماست و صدّيق، از ماست و طيّار، از ماست و شير خدا و شير پيامبر، از ماست و سَرور بانوان جهان ، فاطمه بتول، از ماست و دو نوه اين امّت و سالار جوانان بهشتى، از مايند .

امام زين العابدين عليه السلام_ در توصيف اهل بيت عليهم السلام _ :آنها از شاخه هاى شجره مبارك و باقى مانده برگزيدگانى هستند كه خداوند ، هر گونه پلشتى را از آنها زدوده و كاملاً پاكشان گردانيده و از آفات، مبرّايشان داشته و دوستى با آنها را در كتابش واجب كرده است . آنها دستاويز استوار و كان پرهيزگارى و نيكو ريسمانى استوار براى جهانيان اند .

.

ص: 550

الإمام الباقر عليه السلام :نَحنُ حُجَّةُ اللّهِ ، ونَحنُ بابُ اللّهِ ، ونَحنُ لِسانُ اللّهِ ، ونَحنُ وَجهُ اللّهِ ، ونَحنُ عَينُ اللّهِ في خَلقِهِ ، ونَحنُ وُلاةُ أمرِ اللّهِ في عِبادِهِ . (1)

عنه عليه السلام :نَحنُ أهلُ بَيتِ الرَّحمَةِ ، وشَجَرَةُ النَّبُوَّةِ ، ومَعدِنُ الحِكمَةِ ، ومَوضِعُ المَلائِكَةِ ، ومَهبَطُ الوَحيِ . (2)

عنه عليه السلام :نَحنُ مَن بِنا يُفتَحُ ، وبِنا يُختَمُ ، ونَحنُ أئِمَّةُ الهُدى ، ونَحنُ مَصابيحُ الدُّجى ، ونَحنُ مَنارُ الهُدى ، ونَحنُ السّابِقونَ ، ونَحنُ الآخِرونَ . (3)

عنه عليه السلام :إنّا لَنَعرِفُ الرَّجُلَ إذا رَأَيناهُ بِحَقيقَةِ الإيمانِ وحَقيقَةِ النِّفاقِ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :نَحنُ قَومٌ فَرَضَ اللّهُ عز و جل طاعَتَنا ، لَنَا الأَنفالُ (5) ، ولَنا صَفوُ المالِ ، ونَحنُ الرّاسِخونَ فِي العِلمِ ، ونَحنُ الَمحسودونَ الَّذينَ قالَ اللّهُ : «أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَآ ءَاتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ» (6) . (7)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 145 ح 7 ، بصائر الدرجات : ص 61 ح 1 ، الخرائج والجرائح : ج 1 ص 288 ح 21 كلّها عن أسود بن سعيد ، بحار الأنوار : ج 25 ص 384 ح 40 .
2- .الإرشاد : ج 2 ص 168 ، الخرائج والجرائح : ج 2 ص 892 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 206 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 340 ، روضة الواعظين : ص 227 ، بحار الأنوار : ج 46 ص 288 ح 11 .
3- .كمال الدين : ص 206 ح 20 ، الأمالي للطوسي : ص 654 ح 1354 ، بصائر الدرجات : ص 63 ح 10 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 206 كلّها عن خيثمة ، بحار الأنوار : ج 26 ص 248 ح 18 .
4- .الكافي : ج 1 ص 438 ح 2 ، الاختصاص : ص 278 ، المناقب لابن شهرآشوب: ج 4 ص 188 كلّها عن جابر بن يزيد ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 227 ح 1 ، بصائر الدرجات : ص 118 ح 1 كلاهما عن عبد الرحمن بن أبي نجران عن الإمام الرضا عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 23 ص 313 ح 20 نقلاً عن تفسير فرات .
5- .الأنفال : الغَنائِمُ ، وهو ما يحصل للمسلمين بغير قتال (مفردات ألفاظ القرآن : ص 820 «نقل») .
6- .النساء : 54 .
7- .الكافي : ج 1 ص 186 ح 6 ، تهذيب الأحكام : ج 4 ص 132 ح 367 ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 247 ح 155 ، بصائر الدرجات : ص 202 ح 1 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 1 ص 285 كلّها عن أبي الصباح الكناني ، بحار الأنوار : ج 23 ص 194 ح 20 .

ص: 551

امام باقر عليه السلام :ما حجّت خداييم. ما درِ خداييم. ما زبان خداييم. ما وجه خداييم . ما چشم خدا در ميان مردميم. ما عهده داران امر خدا در ميان بندگان اوييم .

امام باقر عليه السلام :ما ، اهل خانه رحمت، و درخت نبوّت و معدن حكمت و جايگاه فرشتگان و مكان فرو آمدن وحى ايم .

امام باقر عليه السلام :ما كسانى هستيم كه با ما آغاز و با ما پايان مى پذيرد. ما، امامانِ هدايت و چراغ هاى تاريكى و گل دسته راه نمايى هستيم. ماييم نخستينيان و پايانيان.

امام باقر عليه السلام :ما هر گاه فردى را ببينيم، حقيقت ايمان وحقيقت نفاق را در او در مى يابيم.

امام صادق عليه السلام :ما گروهى هستيم كه خداوند عز و جل فرمانبرى از ما را واجب كرده است . انفال (1) و برگزيده اموال، از آنِ ماست . ما راسخانِ در دانشيم . ما آن گرفتاران حسادت ديگرانيم كه خداوند در باره آنها فرموده : «يا مردم بر آنها به سبب آنچه خداوند از فضلِ خود بديشان داده ، حسادت مى ورزند» .

.


1- .انفال ، به غنائمى گفته مى شود كه بدون جنگ به دست مسلمانان افتاده باشند .

ص: 552

عنه عليه السلام :إنّا أهلُ بَيتٍ عِندَنا مَعاقِلُ العِلمِ ، وآثارُ النُّبُوَّةِ ، وعِلمُ الكِتابِ ، وفَصلُ ما بَينَ النّاسِ . (1)

عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل أوضَحَ بِأَئِمَّةِ الهُدى مِن أهلِ بَيتِ نَبِيِّنا عَن دينِهِ ، وأبلَجَ بِهِم عَن سَبيلِ مِنهاجِهِ ، وفَتَحَ بِهِم عَن باطِنِ يَنابِيعِ عِلمِهِ . (2)

عنه عليه السلام :نَحنُ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ ، وبَيتُ الرَّحمَةِ ، ومَفاتيحُ الحِكمَةِ ، ومَعدِنُ العِلمِ ، ومَوضِعُ الرِّسالَةِ ، ومُختَلَفُ المَلائِكَةِ ، ومَوضِعُ سِرِّ اللّهِ ، ونَحنُ وَديعَةُ اللّهِ في عِبادِهِ ، ونَحنُ حَرَمُ اللّهِ الأَكبَرُ ، ونَحنُ ذِمَّةُ اللّهِ ، ونَحنُ عَهدُ اللّهِ . فَمَن وَفى بِعَهدِنا فَقَد وَفى بِعَهدِ اللّهِ ، ومَن خَفَرَها (3) فَقَد خَفَرَ ذِمَّةَ اللّهِ وعَهدَهُ . (4)

عنه عليه السلام :نَحنُ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ ، ومَعدِنُ الرِّسالَةِ ، ومُختَلَفُ المَلائِكَةِ ، ونَحنُ عَهدُ اللّهِ وذِمَّتُهُ ، ونَحنُ ودائِعُ اللّهِ وحُجَّتُهُ . (5)

عنه عليه السلام :نَحنُ حُجَّةُ اللّهِ في عِبادِهِ ، وشُهَداؤُهُ عَلى خَلقِهِ ، واُمَناؤُهُ عَلى وَحيِهِ ، وخُزّانُهُ عَلى عِلمِهِ ، ووَجهُهُ الَّذي يُؤتى مِنهُ ، وعَينُهُ في بَرِيَّتِهِ ، ولِسانُهُ النّاطِقُ ، وقَلبُهُ الواعي ، وبابُهُ الَّذي يَدُلُّ عَلَيهِ . ونَحنُ العالِمونَ بِأَمرِهِ ، وَالدّاعونُ إلى سَبيلِهِ. بِنا عُرِفَ اللّهُ ، وبِنا عُبِدَ اللّهُ . نَحنُ الأَدِلّاءُ عَلَى اللّهِ ، ولَولانا ما عُبِدَ اللّهُ . (6)

.


1- .الاختصاص : ص 309 ، بصائر الدرجات : ص 363 ح 4 وفيه «ذلك» بدل «الناس» وكلاهما عن الحسن بن يحيى ، بحار الأنوار : ج 2 ص 215 ح 4 .
2- .الكافي : ج 1 ص 203 ح 2 ، الغيبة للنعماني : ص 224 ح 7 كلاهما عن إسحاق بن غالب ، بحار الأنوار : ج 25 ص 150 ح 25 .
3- .حَفَرَ : أي نقض عَهدَهُ وغدر (اُنظر : مجمع البيان : ج 1 ص 528 «خفر») .
4- .الكافي : ج 1 ص 221 ح 3 ، بصائر الدرجات : ص 57 ح 6 كلاهما عن خيثمة ، بحار الأنوار : ج 26 ص 245 ح 8 .
5- .تفسير القمّي : ج 2 ص 228 عن شهاب بن عبد ربّه ، بحار الأنوار : ج 24 ص 87 ح 2 .
6- .التوحيد : ص 152 ح 9 عن ابن أبي يعفور ، بحار الأنوار : ج 26 ص 260 ح 38 .

ص: 553

امام صادق عليه السلام :ما خاندانى هستيم كه سنگرهاى دانش و نشانه هاى نبوّت و آگاهى از قرآن و داورى بين مردم ، در ميان ما نهاده شده است .

امام صادق عليه السلام :خداوند عز و جل با امامانِ هدايت كه از خاندان پيامبر ما هستند ، از دينش پرده بر داشته و با آنها راه روشنش را آشكار نموده و با ايشان كليد از نهفته هاى دانشش بر گرفته است .

امام صادق عليه السلام :ما ، درخت نبوّت و خانه رحمت و كليدهاى حكمت و كان دانش و جايگاه رسالت و مكان آمد و شدِ فرشتگان و جاى اسرار الهى هستيم . ما سپرده خدا در ميان بندگان اوييم. ما حرم بزرگ خداييم. ما پيمان خداييم . پس هر كس به پيمان ما وفا كند ، به پيمان خدا وفا كرده و هر كه آن را پاس ندارد ، عهد و پيمان خدا را پاس نداشته است .

امام صادق عليه السلام :ما ، درخت نبوّت و كان رسالت و جايگاه آمد و شدِ فرشتگان و عهد و پيمان خداييم . ماييم سپرده هاى خدا و حجّت او .

امام صادق عليه السلام :ما حجّت خداييم در ميان بندگانش و گواهان او در ميان خلايقش و معتمدان او در وحيَش و گنجوران او در دانشش و وجه او _ كه بدان روى مى آورند _ و چشم او در ميان مردم و زبان گوياى او و دل ديده ور او و درى كه بدان هدايت مى كند . ماييم آگاهان از امر او و دعوتگران به راهش . خدا با ما شناخته و با ما پرستيده مى شود . ما ره نمايان به سوى خداييم و اگر ما نمى بوديم ، خداوند پرستش نمى شد .

.

ص: 554

عنه عليه السلام :نَحنُ أصلُ كُلِّ خَيرٍ ، ومِن فُروعِنا كُلُّ بِرٍّ ، فَمِنَ البِرِّ : التَّوحيدُ ، وَالصَّلاةُ ، وَالصِّيامُ ، وكَظمُ الغَيظِ ، وَالعَفوُ عَنِ المُسيءِ ، ورَحمَةُ الفَقيرِ ، وتَعَهُّدُ الجارِ ، وَالإِقرارُ بِالفَضلِ لِأَهلِهِ . وعَدُوُّنا أصلُ كُلِّ شَرٍّ ، ومِن فُروعِهِم كُلُّ قَبيحٍ وفاحِشَةٍ ، فَمِنهُمُ : الكَذِبُ ، وَالبُخلُ ، وَالَّنميمَةُ ، وَالقَطيعَةُ ، وأكلُ الرِّبا ، وأكلُ مالِ اليَتيمِ بِغَيرِ حَقِّهِ ، وتَعَدِّي الحُدودِ الَّتي أمَرَ اللّهُ ، ورُكوبُ الفَواحِشِ ما ظَهَرَ مِنها وما بَطَنَ ، وَالزِّنا ، وَالسَّرِقَةُ ، وكُلُّ ما وافَقَ ذلِكَ مِنَ القَبيحِ . فَكَذَبَ مَن زَعَمَ أنَّهُ مَعَنا وهُوَ مُتَعَلِّقٌ بِفُروعِ غَيرِنا . (1)

الإمام الكاظم عليه السلام :نَحنُ مِفتاحُ الكِتابِ ، فَبِنا نَطَقَ العُلَماءُ ، ولَولا ذلِكَ لَخَرِسوا . (2)

الإمام الرضا عليه السلام :نَحنُ حُجَجُ اللّهِ في خَلقِهِ ، وخُلَفاؤُهُ في عِبادِهِ ، واُمَناؤُهُ عَلى سِرِّهِ . ونَحنُ كَلِمَةُ التَّقوى ، وَالعُروَةُ الوُثقى . (3)

عنه عليه السلام :نَحنُ آلَ مُحَمَّدٍ النَّمَطُ (4) الأَوسَطُ ، الَّذي لا يُدرِكُنا الغالي ولا يَسبِقُنَا التّ_الِ_ي . (5)

.


1- .الكافي : ج 8 ص 242 ح 336 ، شرح الأخبار : ج 3 ص 9 ح 930 نحوه وكلاهما عن عبد اللّه بن مسكان ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 20 ح 3 عن الفضل بن شاذان ، بحار الأنوار : ج 24 ص 303 ح 15 .
2- .الاختصاص : ص 90 عن أبي المغرا ، بحار الأنوار : ج 26 ص 257 ح 32 .
3- .كمال الدين : ص 202 ح 6 ، إرشاد القلوب : ص 417 نحوه وكلاهما عن إبراهيم بن أبي محمود ، بحار الأنوار : ج 23 ص 35 ح 59 .
4- .النمط : الطريقة من الطرائق ، والضرب من الضروب (النهاية : ج 5 ص 119 «نمط») .
5- .الكافي : ج 1 ص 101 ح 3 ، التوحيد : ص 114 ح 13 كلاهما عن إبراهيم بن محمّد الخزّاز ومحمّد بن الحسين ، مجمع البحرين : ج 3 ص 1836 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 40 ح 18 .

ص: 555

امام صادق عليه السلام :ما ريشه هر گونه خيرى هستيم و هر نيكى، از شاخ و برِ ماست . از اين نيكى هاست : يكتاپرستى ، نماز ، روزه ، فرو خوردن خشم ، گذشت از بدى كننده ، رَحم بر نادار ، پرداختن به كار همسايه ، اقرار به فضيلتِ فضيلت مندان . دشمن ما، ريشه هر گونه بدى است و هر زشتى و پليدكارى اى، از شاخ و برِ ايشان است كه از جمله آنهاست : دروغ ، تنگ چشمى ، سخن چينى ، گسستن پيوند ، رباخوارى ، خوردن نارواى مال يتيم ، گذشتن از حدودى كه خداوند بدان دستور داده است ، ارتكاب پنهان و پيداى پليدكارى ، زنا ، دزدى و هر كار زشتى كه با اينها همسو باشد . پس دروغ گفته است هر كه گمان برده با ماست و به شاخه هاى ديگران چنگ افكنده است .

امام كاظم عليه السلام :ما كليد قرآن هستيم . علما در پرتو ما سخن مى گويند و اگر اين [كليد ]نبود ، هر آينه لال مى شدند .

امام رضا عليه السلام :ما حجّت هاى خداييم در ميان خلايق و جانشينان او در ميان بندگانش و معتمدان او در اسرارش . ما كلمه تقوا و دستاويز استواريم .

امام رضا عليه السلام :ما خاندان محمّديم و بر راهِ ميانه اى قرار داريم كه نه تندرو به ما مى رسد و نه آن كه از پس مى آيد ، از ما پيشى مى گيرد .

.

ص: 556

عنه عليه السلام :إنّا أهلُ بَيتٍ يَتَوارَثُ أصاغِرُنا عَن أكابِرِنا القُذَّةَ بِالقُذَّةِ (1) . (2)

عنه عليه السلام :لَنا أعيُنٌ لا تُشبِهُ أعيُنَ النّاسِ ، وفيها نورٌ لَيسَ لِلشَّيطانِ فيها نَصيبٌ . (3)

الإمام الجواد عليه السلام :ما مِنّا إلّا وهُوَ قائِمٌ بِأَمرِ اللّهِ عز و جل ، وهادٍ إلى دينِ اللّهِ . (4)

عنه عليه السلام :نَحنُ خُزّانُ اللّهِ عَلى عِلمِهِ وغَيبِهِ وحِكمَتِهِ ، وأوصِياءُ أنبِيائِهِ ، وعِبادٌ مُكرَمونَ . (5)

عنه عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ الَّذي خَلَقَنا مِن نورِهِ بِيَدِهِ ، وَاصطَفانا مِن بَرِيَّتِهِ ، وجَعَلَنا اُمناءَهُ عَلى خَلقِهِ . (6)

الإمام الهادي عليه السلام :نَحنُ كَلِماتُ اللّه الَّتي لا تَنفَدُ ، وَلا تُدرَكُ فَضائِلُنا . (7)

.


1- .القذّة _ بضمّ القاف وفتح الذال _ : ريش السهم ، جمعها : القُذَذ ، يضرب مثلاً للشيئين يستويان ولا يتفاوتان (النهاية : ج 4 ص 28 «قذذ») .
2- .الكافي : ج 1 ص 320 ح 2 ، الإرشاد : ج 2 ص 276 ، الصراط المستقيم : ج 2 ص 166 ، بصائر الدرجات : ص 296 ح 4 كلّها عن معمّر بن خلّاد ، الخرائج والجرائح : ج 2 ص 899 ، بحار الأنوار : ج 26 ص 179 ح 62 نقلاً عن الاختصاص .
3- .الأمالي للطوسي : ص 245 ح 427 عن أبي هاشم داود بن القاسم بن إسحاق الجعفريّ ، بصائر الدرجات : ص 419 ح 1 عن محمّد بن مقرن ، بحار الأنوار : ج 24 ص 126 ح 3 .
4- .كمال الدين : ص 378 ح 2 ، الاحتجاج : ج 2 ص 481 ح 324 ، إعلام الورى : ج 2 ص 242 كلّها عن عبد العظيم الحسني ، بحار الأنوار : ج 51 ص 157 ح 4 .
5- .الثاقب في المناقب : ص 522 ح 455 عن عليّ بن أسباط .
6- .دلائل الإمامة : ص 384 ح 342 عن محمّد بن إسماعيل عن الإمام العسكريّ عليه السلام ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 387 .
7- .تحف العقول : ص 479 ، الاختصاص : ص 94 كلاهما عن موسى المبرقع ، الاحتجاج : ج 2 ص 499 ح 331 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 404 كلّها نحوه ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 440 ح 12 ، بحار الأنوار : ج 24 ص 174 ح 1 .

ص: 557

امام رضا عليه السلام :ما خاندانى هستيم كه كوچك ترهاى ما از بزرگ ترهامان ارث مى برند ، بى هيچ گونه تفاوتى .

امام رضا عليه السلام :ما چشم هايى داريم كه به چشم هاى مردم نمى مانَد و در آنها، نورى است و شيطان در آنها بهره اى ندارد .

امام جواد عليه السلام :از ما نيست، مگر كسى كه به امر خداوند عز و جل كمر بسته و به سوى دين خدا هدايت مى كند .

امام جواد عليه السلام :ما گنجوران خداونديم در علم و غيب و حكمت او و اوصياى پيامبرانش و بندگان ارجمند او .

امام جواد عليه السلام :سپاس ، خدايى را كه ما را با دست خود از نور خويش آفريد و از ميان بندگانش ما را برگزيد و ما را معتمدان در ميان خلايقش قرار داد .

امام هادى عليه السلام :ما كلمات خدا هستيم كه پايان نمى پذيرند و فضيلت هاى ما درك نمى شوند .

.

ص: 558

تهذيب الأحكام عن موسى بن عبد اللّه النّخعيّ :قُلتُ لِعَلِيِّ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيِّ بنِ موسَى بنِ جَعفَرِ ابنِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ بنِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليهم السلام : عَلِّمني يَابنَ رَسولِ اللّهِ قَولاً أقولُهُ بَليغا كامِلاً إذا زُرتُ واحِدا مِنكُم ، فَقالَ : إذا صِرتَ إلَى البابِ فَقِف وَاشهَدِ الشَّهادَتَين ، وأنتَ عَلى غُسلٍ ... ثُمَّ قُل : السَّلامُ عَلَيكُم يا أهلَ بَيتِ النُّبُوَّةِ ، ومَعدِنَ الرِّسالَةِ ، ومُختَلَفَ المَلائِكَةِ ، ومَهبَطَ الوَحيِ ، ومَعدِنَ الرَّحمَةِ ، وخُزّانَ العِلمِ ، ومُنتَهَى الحِلمِ ، واُصولَ الكَرَمِ ، وقادَةَ الاُمَمِ ، وأولِياءَ النِّعَمِ ، وعناصِرَ الأَبرارِ ، ودَعائِمَ الأَخيارِ ، وساسَةَ العِبادِ ، وأركانَ البِلادِ ، وأبوابَ الإِيمانِ ، واُمَناءَ الرَّحمنِ ، وسُلالَةَ النَّبِيّينَ ، وصَفوَةَ المُرسَلينَ ، وعِترَةَ خِيَرَةِ رَبِّ العالَمينَ ، ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ ... . (1) أقول : راجع تمام الزيارة ، فإنّها من جوامع الكلم في خصائص أهل البيت عليهم السلام .

الإمام العسكريّ عليه السلام :نَحنُ كَهفٌ لِمَنِ التَجَأَ إلَينا ، ونورٌ لِمَنِ استَضاءَ بِنا ، وعِصمَةٌ لِمَنِ اعتَصَمَ بِنا ، مَن أحَبَّنا كانَ مَعَنا فِي السَّنامِ الأَعلى ، ومَنِ انحَرَفَ عَنّا فَإِلَى النّارِ . (2)

الإمام المهديّ عليه السلام_ في صِفَةِ الأَوصِياءِ _ :أحيى بِهِم دينَهُ ، وأتَمَّ بِهِم نورَهُ ، وجَعَلَ بَينَهُم وبَينَ إخوانِهِم وبَني عَمِّهِم وَالأَدنَينَ فَالأَدنَينَ مِن ذَوي أرحامِهِم فُرقانا بَيِّنا ، يُعرَفُ بِهِ الحُجَّةُ مِنَ المَحجوجِ ، وَالإِمامُ مِنَ المَأمومِ ، بِأَن عَصَمَهُم مِنَ الذُّنوبِ ، وبَرَّأَهُم مِنَ العُيوبِ ، وطَهَّرَهُم مِنَ الدَّنَسِ ، ونَزَّهَهُم مِنَ اللَّبسِ (3) ، وجَعَلَهُم خُزّانَ عِلمِهِ ، ومُستَودَعَ حِكمَتِهِ ، ومَوضِعَ سِرِّهِ ، وأيَّدَهُم بِالدَّلائِلِ ، ولَولا ذلِكَ لَكانَ النّاسُ عَلى سَواءٍ ، ولَادَّعى أمرَ اللّهِ عز و جل كُلُّ أحَدٍ ، ولَما عُرِفَ الحَقُّ مِنَ الباطِلِ ، ولا العالِمُ مِنَ الجاهِلِ . (4)

.


1- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 95 ح 177 ، كتاب من لايحضره الفقيه : ج 2 ص 609 ح 3213 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 272 ح 1 عن موسى بن عمران النخعي ، المزار الكبير : ص 523 ، المختصر : ص 215 ح 282 ، بحار الأنوار : ج 102 ص 127 ح 4 .
2- .رجال الكشّي : ج 2 ص 814 ح 1018 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 435 ، الخرائج والجرائح : ج 2 ص 740 ح 54 ، كشف الغمّة : ج 3 ص 211 كلّها عن محمّد بن الحسن بن ميمون ، بحار الأنوار : ج 50 ص 299 ذيل ح 72 .
3- .اللِّبسُ : الخَلطُ (النهاية : ج 4 ص 225 «لبس») .
4- .الغيبة للطوسي : ص 288 ح 246 ، الاحتجاج : ج 2 ص 540 ح 343 كلاهما عن أحمد بن إسحاق ، بحار الأنوار : ج 25 ص 182 ح 4 .

ص: 559

توضيح

تهذيب الأحكام_ به نقل از موسى بن عبد اللّه نخعى _ :به على بن محمّد بن على بن موسى بن جعفر بن محمّد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب عليهم السلام (امام هادى عليه السلام ) گفتم : اى فرزند پيامبر خدا! به من كلامى بليغ و كامل بياموز كه هر گاه به زيارت يكى از شما آمدم ، عرض كنم . فرمود : «هر گاه به در رسيدى ، بِايست و شهادتين بگو و اين در حالى باشد كه تو غسل كرده اى... . سپس بگو : سلام بر شما، اى خاندان نبوّت و معدن رسالت و جايگاه آمد و شدِ فرشتگان و مكان فرود آمدن وحى و كان رحمت و گنجوران دانش و پايان هاى خِرد و ريشه هاى كرامت و جلوداران امّت ها و ولىّ نعمت ها و بنيادهاى نيكان و پايه هاى نيكوكاران و اداره كنندگان بندگان و بنيان هاى شهرها و درهاى ايمان و معتمدان خداى رحمان و سلاله پيامبران و برگزيده رسولان و خاندان نيك خداى جهانيان و رحمت و بركات خدا بر شما باد!...» .

توضيحبه متن كامل اين زيارت (زيارت «جامعه كبيره») مراجعه كنيد كه در بيان ويژگى هاى اهل بيت عليهم السلام ، جامع ترين سخنان را در بر دارد . (1)

امام عسكرى عليه السلام :ما پناهگاهى هستيم براى كسى كه به ما پناه آورَد و نورى هستيم براى آن كه از ما پرتو طلبد و موجب مصونيت كسى هستيم كه از ما پناه جويد . هر كه ما را دوست بدارد ، در مراتب بالا با ما خواهد بود و هر كه از راه ما كج گردد ، به سوى آتش ره خواهد برد .

امام مهدى عليه السلام_ در توصيف اوصيا _ :خداوند ، دين خود را با آنها احيا كرده و نورش را با آنها به كمال رسانده و ميان آنها و برادرانشان و پسرعموهاشان و خويشان نزديك و نزديك ترشان فرقانى آشكار قرار داده است كه با آن ، حجّت از آن كه حجّت براى او آورده شده و امام از مأموم شناسايى مى شود و اين از آن روست كه خداوند ، آنها را از هر گونه پلشتى مصون داشته و از عيوب، مبرّايشان كرده و از ناپاكى پاكشان گردانده و از در هم شدگى، منزّهشان داشته و آنها را گنجوران علم خود و مخزن حكمتش و جايگاه سرّش قرار داده است . خداوند ، آنها را با دلايل خود، تأييد كرده و اگر چنين نمى بود ، مردم همه يك سان بودند و هر كس مدّعى امر [ منصوب شدن از سوى ]خداوند عز و جلمى شد و ديگر حق از باطل و دانا از نادان شناخته نمى شد .

.


1- .نقد الرجال ، ج 3 ، ص 250 ، الرقم 77 ؛ خلاصة الأقوال ، ص 98 ، الرقم 34 .

ص: 560

. .

ص: 561

. .

ص: 562

. .

ص: 563

. .

ص: 564

. .

ص: 565

. .

ص: 566

. .

ص: 567

. .

ص: 568

. .

ص: 569

. .

ص: 570

. .

ص: 571

. .

ص: 572

. .

ص: 573

. .

ص: 574

. .

ص: 575

. .

ص: 576

. .

ص: 577

. .

ص: 578

. .

ص: 579

. .

ص: 580

. .

ص: 581

. .

ص: 582

. .

ص: 583

. .

ص: 584

. .

ص: 585

. .

ص: 586

. .

ص: 587

. .

ص: 588

. .

ص: 589

. .

ص: 590

. .

ص: 591

. .

ص: 592

. .

ص: 593

. .

ص: 594

. .

ص: 595

. .

ص: 596

. .

ص: 597

. .

ص: 598

. .

ص: 599

. .

ص: 600

. .

ص: 601

فهرست تفصيلى .

ص: 602

. .

ص: 603

. .

ص: 604

. .

ص: 605

. .

ص: 606

. .

ص: 607

. .

ص: 608

. .

ص: 609

. .

ص: 610

. .

ص: 611

. .

جلد 10

اشاره

ص: 1

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

الفصل الرابع : علم أهل البيت عليهم السّلام4 / 1خَصائِصُهُم فِي العِلمِ4 / 1 _ 1خَزَنَةُ عِلمِ اللّهِ عز و جلرسول اللّه صلى الله عليه و آله عن اللّه عز و جل_ في خَصائِصِ أهلِ البَيتِ عليهم السلام _ :وهُم خُزّاني عَلى عِلمي مِن بَعدِكَ . (1)

الإمام الباقر عليه السلام :وَاللّهِ إنّا لَخُزّانُ اللّهِ في سَمائِهِ وأرضِهِ ، لا عَلى ذَهَبٍ ولا عَلى فِضَّةٍ إلّا عَلى عِلمِهِ . (2)

عنه عليه السلام :نَحنُ خُزّانُ عِلمِ اللّهِ ، ونَحنُ تَراجِمَةُ وَحيِ اللّهِ . (3)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 193 ح 4 ، و ص 209 ح 4 ، بصائر الدرجات : ص 54 ح 3 كلاهما عن أبي حمزة الثماليّ عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 26 ص 107 ح 12 .
2- .الكافي : ج 1 ص 192 ح 2 ، بصائر الدرجات : ص 104 ح 1 ، إعلام الورى : ج 1 ص 509 كلّها عن سورة بن كليب ، بحار الأنوار : ج 26 ص 105 ح 1 .
3- .الكافي : ج 1 ص 192 ح 3 ، بصائر الدرجات : ص 104 ح 6 كلاهما عن سدير ، إعلام الورى : ج 1 ص 535 عن سدير الصيرفي عن الإمام الصادق عليه السلام ، بشارة المصطفى : ص 158 عن جابر بن عبد اللّه فيه «ورثة» بدل «تراجمة» ،بحار الأنوار : ج 26 ص 105 ح 4 .

ص: 7

ادامه عنوان اهل بيت عليهم السلام

فصل چهارم : دانش اهل بيت عليهم السلام

4 / 1 ويژگى هاى علمى اهل بيت عليهم السلام
4 / 1 - 1 گنجوران دانش خداوند

فصل چهارم : دانش اهل بيت عليهم السّلام4 / 1ويژگى هاى علمى اهل بيت عليهم السّلام4 / 1 _ 1گنجوران دانش خداوندپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به نقل از خداوند عز و جل، در توصيف ويژگى هاى اهل بيت عليهم السلام _ :و آنها پس از تو، گنجُوران علم من اند .

امام باقر عليه السلام :به خدا سوگند ، ما گنجوران خدا در آسمان و زمين هستيم ، نه بر زر و سيم ، كه گنجوران علم اوييم .

امام باقر عليه السلام :ما ، گنجوران علم خدا و بازگو كنندگان وحى خداييم .

.

ص: 8

عنه عليه السلام :إنَّ للّهِِ تَعالى عِلما خاصّا وعِلما عامّا ، فَأَمَّا العِلمُ الخاصُّ فَالعِلمُ الَّذي لَم يُطلِع عَلَيهِ مَلائِكَتَهُ المُقَرَّبينَ وأنبِياءَهُ المُرسَلينَ ، وأمّا عِلمُهُ العامُّ فَإِنَّهُ عِلمُهُ الّذي أطلَعَ عَلَيهِ مَلائِكَتَهُ المُقَرَّبينَ وأنبِياءَهُ المُرسَلينَ ، وقَد وَقَعَ إلَينا مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :نَحنُ وَرِثنَا النَّبِيّينَ ، وعِندَنا عَصا موسى ، وإنّا لَخُزّانُ اللّهِ فِي الأَرضِ ، لا بِخُزّانِ ذَهَبٍ ولا فِضَّةٍ . (2)

عنه عليه السلام :نَحنُ شَجَرَةُ العِلمِ ، ونَحنُ أهلُ بَيتِ النَّبِيِّ ، وفي دارِنا مَهبَطُ جَبرَئيلَ ، ونَحنُ خُزّانُ عِلمِ اللّهِ ، ونَحنُ مَعادِنُ وَحيِ اللّهِ . مَن تَبِعَنا نَجا ، ومَن تَخَلَّفَ عَنّا هَلَكَ ، حَقّا عَلَى اللّهِ عز و جل . (3)

4 / 1 _ 2عَيبَةُ عِلمِ اللّهِ عز و جلالإمام زين العابدين عليه السلام :نَحنُ أبوابُ اللّهِ ، ونَحنُ الصِّراطُ المُستَقيمُ ، ونَحنُ عَيبَةُ عِلمِهِ ، ونَحنُ تَراجِمَةُ وَحيِهِ ، ونَحنُ أركانُ تَوحيدِهِ ، ونَحنُ مَوضِعُ سِرِّهِ . (4)

.


1- .التوحيد : ص 138 ح 14 عن ابن سنان عن الإمام الصادق عليه السلام ، بصائر الدرجات : ص 111 ح 12 عن حنّان الكندي عن أبيه و ص 109 ح 1 عن حنّان بن سدير كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 4 ص 85 ح 19 .
2- .تفسير فرات : ص 107 ح 101 عن إبراهيم ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 28 عن أبي حمزة الثمالي وفيه صدره إلى «موسى» نحوه وراجع : شرح الأخبار : ج 3 ص 402 ح 1287 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 299 ح 50 .
3- .الأمالي للصدوق : ص 383 ح 490 ، بشارة المصطفى : ص 54 كلاهما عن أبي بصير ، روضة الواعظين : ص 299 ، بحار الأنوار : ج 26 ص 240 ح 1 ، وراجع : إعلام الورى : ج 1 ص 508 .
4- .معاني الأخبار : ص 35 ح 5 عن أبي حمزة الثمالي ، بحار الأنوار : ج 24 ص 12 ح 5 .

ص: 9

4 / 1 - 2 ظرفِ دانش خداوند

امام باقر عليه السلام :خداوند متعال ، علم خاصّى دارد وعلم عامّى . علم خاصّ او، همان علمى است كه [حتّى] فرشتگان مقرّب و پيامبرانِ فرستاده او ، بر آن، آگاهى ندارند و علم عامّ او، همان علمى است كه فرشتگان مقرّب و پيامبران فرستاده او، بر آن ، آگاهى دارند و از پيامبر خدا به ما رسيده است .

امام صادق عليه السلام :ما از پيامبران ارث مى بريم . عصاى موسى، نزد ماست و ما گنجوران خدا در زمين هستيم ، نه گنجوران زر و سيم .

امام صادق عليه السلام :ما شجره علم و اهل بيت پيامبر هستيم . جايگاه فرود جبرئيل، در خانه ماست و ما گنجوران علم خدا و معادن وحى خدا هستيم . هر كه از ما پيروى كند، رهايى مى يابد و هر كه از ما باز ماند ، نابود مى گردد و حقّ خداست كه چنين كند .

4 / 1 _ 2ظرفِ دانش خداوندامام زين العابدين عليه السلام :ما ، درهاى خداييم. ما راه راستيم . ما ظرف علم اوييم. ما بازگوكننده وحى اوييم . ما پايه هاى توحيد اوييم. ما جايگاه راز اوييم .

.

ص: 10

الإمام الصادق عليه السلام :نَحنُ وُلاةُ أمرِ اللّهِ ، وخَزَنَةُ عِلمِ اللّهِ ، وعَيبَةُ وَحيِ اللّهِ . (1)

عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالَى انتَجَبَنا لِنَفسِهِ ، فَجَعَلَنا صَفوَتَهُ مِن خَلقِهِ ، واُمَناءَهُ عَلى وَحيِهِ ، وخُزّانَهُ في أرضِهِ ، ومَوضِعَ سِرِّهِ ، وعَيبَةَ عِلمِهِ . (2)

مقتضب الأثر عن وهب بن منبّه_ في ذِكرِ ما اُوحِيَ إلى موسى عليه السلام _ :تَمَسَّك بِذِكرِهِم [مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله وَالأَوصِياءِ مِن بَعدِهِ] فَإِنَّهُم خَزَنَةُ عِلمي، وعَيبَةُ حِكمَتي، ومَعدِنُ نوري. (3)

الاحتجاج عن فاطمة الصّغرى_ لِأَهلِ الكوفَةِ بَعدَ وَقعَةِ كَربَلاءَ وما جَرى عَلى أهلِ البَيتِ _ :أمّا بَعدُ ، يا أهلَ الكوفَةِ ، يا أهلَ المَكرِ وَالغَدرِ وَالخُيَلاءِ ، إنّا أهلُ بَيتٍ ابتَلانَا اللّهُ بِكُم ، وَابتَلاكُم بِنا ، فَجَعَلَ بَلاءَنا حَسَنا ، وجَعَلَ عِلمَهُ عِندَنا وفَهمَهُ لَدَينا ، فَنَحنُ عَيبَةُ عِلمِهِ ، ووِعاءُ فَهمِهِ وحِكمَتِهِ ، وحُجَّتُهُ فِي الأَرضِ في بِلادِهِ لِعِبادِهِ ، أكرَمَنَا اللّهُ بِكَرامَتِهِ ، وفَضَّلَنا بِنَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله عَلى كَثيرٍ مِن خَلقِهِ تَفضيلاً . (4)

4 / 1 _ 3وَرَثَةُ عِلمِ الأَنبِياءِ عليهم السلامالإمام الباقر عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنَّ أوَّلَ وَصِيٍّ كانَ عَلى وَجهِ الأَرضِ هِبَةُ اللّهِ بنُ آدَمَ ، وما مِن نَبِيٍّ مَضى إلّا ولَهُ وَصِيٌّ ، وكانَ جَميعُ الأَنبِياءِ مِئَةُ ألفِ نَبِيٍّ وعِشرينَ ألفَ نَبِيٍّ ، مِنهُم خَمسَةٌ اُولُو العَزمِ : نوحٌ ، وإبراهيمُ ، وموسى ، وعيسى ، ومُحَمَّدٌ عليهم السلام . وإنَّ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ كانَ هِبةَ اللّهِ لُِمحَمَّدٍ ، ووَرِثَ عِلمَ الأَوصِياءِ وعِلمَ مَن كانَ قَبلَهُ ، أما إنَّ مُحَمَّدا وَرِثَ عِلمَ مَن كانَ قَبلَهُ مِنَ الأَنبِياءِ وَالمُرسَلينَ . (5)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 192 ح 1 ، بصائر الدرجات : ص 61 ح 3 كلاهما عن عبد الرحمن بن كثير ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 206 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 26 ص 106 ح 9 .
2- .بصائر الدرجات : ص 62 ح 7 عن عبّاد بن سليمان عن أبيه ، بحار الأنوار : ج 26 ص 247 ح 16 .
3- .مقتضب الأثر : ص 76 ح 24 ، بحار الأنوار : ج 51 ص 149 ح 24 .
4- .الاحتجاج : ج 2 ص 106 ح 169 عن زيد _ بن موسى بن جعفر _ عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، الملهوف : ص 195 عن زيد عن الإمام الكاظم عن الإمام الصادق عليهماالسلام ، مثير الأحزان : ص 87 نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 110 ح 1 .
5- .الكافي : ج 1 ص 224 ح 2 عن عبد الرحمن بن كثير عن الإمام الباقر عليه السلام ، بصائر الدرجات : ص 121 ح 1 عن عبدالرحمن بن بكير الهجريّ عن الإمام الباقر عليه السلام ، أعلام الدين : ص 464 عن عبد اللّه بن بكير عن الإمام الباقر عليه السلام ، وفيهما «مئة ألف نبيّ وأربعة وعشرين» بدل «مئة ألف نبيّ وعشرين ألف نبيّ» ، بحار الأنوار : ج 11 ص 41 ح 43 .

ص: 11

4 / 1 - 3 وارثان دانش پيامبران

امام صادق عليه السلام :ما ، واليان امر الهى و گنجوران دانش خدا و ظرف وحى خداونديم .

امام صادق عليه السلام :خداوند _ تبارك و تعالى _ ما را براى خود برگزيد و سپس ما را برگزيده مردمان و معتمدان بر وحى و گنجوران زمين و جايگاه راز و ظرف علم خود قرار داد .

مقتضب الأثر_ به نقل از وهب بن منبّه، در يادكرد آنچه به موسى عليه السلام وحى شد _ :به ذكر ايشان (محمّد و اوصياى پس از او) متوسّل شو ؛ چرا كه آنها گنجوران علم من و ظرف حكمت من و كان پرتو من اند .

الاحتجاج_ به نقل از فاطمه صغرا كه پس از رويداد كربلا و آنچه بر اهل بيت گذشت ، به اهل كوفه چنين خطاب كرد _ :امّا پس از سپاس خداوند ، اى كوفيان! اى اهل نيرنگ و دغل و خودپسندى! ما خاندانى هستيم كه خداوند ، ما را با شما و شما را با ما آزمود . پس آزمون ما را خوب قرار داد و علم خود را در ميان ما گذاشت و فهمش را نزد ما نهاد . ما ظرف دانش و فهم و حكمت اوييم و حجّت اوييم در زمين در بلاد او براى بندگانش . خداوند، ما را به سبب كرامت خود، ارجمند داشته و به سبب پيامبرش ما را بر بسيارى از خلايقش برترى داده است .

4 / 1 _ 3وارثان دانش پيامبرانامام باقر عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «نخستين جانشينى كه بر زمين بود ، هِبَةُ اللّه پسرِ آدم عليه السلام بود و پيامبرى رحلت نكرده است ، مگر آن كه جانشينى داشته است . شمارِ همه پيامبران، صد و بيست هزار پيامبر بوده كه پنج تن از ايشان : نوح ، ابراهيم ، موسى ، عيسى و محمّد عليهم السلام ، اولو العزم بوده اند . على بن ابى طالب ، به منزله هبة اللّه براى محمّد است و دانش [همه] اوصيا و دانش كسانى را كه پيش از او بوده اند ، به ارث برده است و محمّد ، دانش پيامبران و رسولان پيش از خود را به ارث برده است» .

.

ص: 12

الإمام عليّ عليه السلام :أيُّها النّاسُ ! عَلَيكُم بِالطّاعَةِ وَالمَعرِفَةِ بِمَن لا تُعذَرونَ بِجَهالَتِهِ ، فَإِنَّ العِلمَ الَّذي هَبَطَ بِهِ آدَمُ وجَميعُ ما فُضِّلَت بِهِ (1) النَّبِيّونَ إلى خاتَمِ النَّبِيّينَ ، في عِترَةِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، فَأَينَ يُتاهُ بِكُم بَل أينَ تَذهَبونَ ؟ ! (2)

الخصال عن ذريح بن محمّد المحاربي :سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَقولُ : نَحنُ وَرَثَةُ الأَنبِياءِ . ثُمَّ قالَ : جَلَّلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلى عَلِيٍّ عليه السلام ثَوبا ، ثُمَّ عَلَّمَهُ ألفَ كَلِمَةٍ ، كُلُّ كَلِمَةٍ تَفتَحُ (3) ألفَ كَلِمَةٍ . (4)

الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ العِلمَ الَّذي نَزَلَ مَعَ آدَمَ عليه السلام لَم يُرفَع وَالعِلمُ يُتَوارثُ ، وكانَ عَلِيٌّ عليه السلام عالِمُ هذِهِ الاُمَّةِ ، وإنَّهُ لَم يَهلِك مِنّا عالِمٌ قَطُّ إلّا خَلَفَهُ مِن أهلِهِ مَن عَلِمَ مِثلَ عِلمِهِ ، أو ما شاءَ اللّهُ . (5)

.


1- .في بعض نسخ المصدر : «فَصّلَت» بدل «فُضّلَت» .
2- .الإرشاد : ج 1 ص 232 عن إسماعيل بن زياد ، كشف اليقين : ص 89 ح 87 ، الغيبة للنعماني : ص 44 نحوه ، تفسير العيّاشي: ج 1 ص 102 ح 300 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، تفسير القمّي : ج 1 ص 367 عن ابن اُذينة عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 2 ص 100 ح 59 .
3- .في المصدر : «يفتح» والمثبَت من بحار الأنوار .
4- .الخصال : ص 651 ح 49 ، بصائر الدرجات : ص 309 ح 4 ، الاختصاص : ص 285 عن إسماعيل بن جابر ، شرح الأخبار : ج 2 ص 286 ح 599 وليس فيهما صدره إلى «رسول اللّه صلى الله عليه و آله » نحوه ، بحار الأنوار : ج 40 ص 133 ح 16 ؛ كنز العمّال : ج 13 ص 165 ح 36500 ، وراجع : الاُصول الستّة عشر : ص 262 ح 361 .
5- .الكافي : ج 1 ص 222 ح 2 ، بصائر الدرجات : ص 115 ح 4 نحوه وكلاهما عن زرارة و ص 116 ح 10 عن الفضيل ، علل الشرائع : ص 591 ح 40 عن محمّد بن مسلم ، كمال الدين : ص 223 ح 14 عن الفضيل بن يسار عن الإمام الصادق والإمام الباقر عليهماالسلام وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 39 ح 70 ، وراجع : المحاسن : ج 1 ص 366 ح 796 .

ص: 13

امام على عليه السلام :اى مردم! به اطاعت و شناخت كسانى رو آوريد كه عذر «بى اطّلاعى از آنان» ، پذيرفته نيست . آگاه باشيد علمى كه آدم ، آن را فرود آورد و هر آنچه پيامبران تا خاتم الأنبيا، بدان فضيلت داده شده اند ، در خاندان محمّد صلى الله عليه و آله است . پس به كدام كژراهه مى رويد ؟ بلكه به كدام سو روانيد؟

الخصال_ به نقل از ذريح بن محمّد محاربى _ :از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود : «ما وارثان پيامبرانيم . پيامبر صلى الله عليه و آله بر على عليه السلام جامه اى پوشاند و سپس هزار كلمه به او آموخت كه هر كلمه ، آغازگر هزار كلمه بود» .

امام باقر عليه السلام :علمى كه با آدم عليه السلام فرود آمد ، ديگر بالا نرفت و علم، به ارث برده مى شود و على عليه السلام عالِم اين امّت است و هرگز در ميان ما عالِمى رحلت نكرده ، مگر آن كه از خاندان خود، كسى را به جانشينى نهد كه علمى همچون او يا آنچه خدا بخواهد را بداند .

.

ص: 14

عنه عليه السلام :أيُّهَا النّاسُ ! إنَّ أهلَ بَيتِ نَبِيِّكُم شَرَّفَهُمُ اللّهُ بِكَرامَتِهِ ، وأعَزَّهُم بِهُداهُ ، واختَصَّهُم لِدينِهِ ، وفَضَّلَهُم بِعِلمِهِ ، وَاستَحفَظَهُم وأودَعَهُم عِلمَهُ ... فَهُمُ الأَئِمَّةُ الدُّعاةُ ، وَالقادَةُ الهُداةُ ، وَالقُضاةُ الحُكّامُ ، وَالنُّجومُ الأَعلامُ ، وَالاُسوَةُ المُتَخَيَّرَةُ ، وَالعِتَرةُ المُطَهَّرَةُ ، وَالاُمَّةُ الوُسطى ، وَالصِّراطُ الأَعلَمُ ، وَالسَّبيلُ الأَقوَمُ ، زينَةُ النُّجَباءِ ، ووَرَثَةُ الأَنبِياءِ . (1)

الكافي عن أبي بصير :دَخَلتُ عَلى أبي جَعفَرٍ عليه السلام فَقُلتُ لَهُ : أنتُم وَرَثَةُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ؟ قالَ : نَعَم ، قُلتُ : رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وارِثُ الأَنبِياءِ ، عَلِمَ كُلَّ ما عَلِموا ؟ قالَ لي : نَعَم . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ عَلِيّا عليه السلام كانَ عالِما وَالعِلمُ يُتَوارَثُ ، ولَن يهلِكَ عالِمٌ إلّا بَقِيَ مِن بَعدِهِ مَن يَعلَمُ عِلمَهُ أو ما شاءَ اللّهُ . (3)

عنه عليه السلام :إنَّ العِلمَ الَّذي نَزَلَ مَعَ آدَمَ عليه السلام لَم يُرفَع ، وما ماتَ عالِمٌ إلّا وقَد وَرَّثَ عِلمَهُ ، إنَّ الأَرضَ لا تَبقى بِغَيرِ عالِمٍ . (4)

.


1- .تفسير فرات : ص 337 ح 460 عن الفضل بن يوسف القصبانيّ ، بشارة المصطفى : ص 161 ، الدرّ النظيم : ص 769 عن جابر وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 26 ص 253 ح 27 .
2- .الكافي : ج 1 ص 470 ح 3 ، بصائر الدرجات : ص 269 ح 1 ، دلائل الإمامة : ص 226 ح 153 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 184 ، الخرائج والجرائح : ج 2 ص 711 ح 8 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 46 ص 237 ح 13 .
3- .الكافي: ج 1 ص 221 ح 1 ، علل الشرائع : ص 591 ح 40 ، بصائرالدرجات : ص 118 ح 2 ، الإمامة والتبصرة : ص 225 ح 75 كلّها عن محمّدبن مسلم ، كمال الدين : ص 223 ح 13 عن محمّدبن مسلم عن الإمام الباقر عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 26 ص 169 ح 33 .
4- .الكافي : ج 1 ص 223 ح 8 ، كمال الدين : ص 224 ح 19 ، بصائر الدرجات : ص 116 ح 9 كلّها عن الحارث بن المغيرة ، بحار الأنوار : ج 23 ص 40 ح 75 .

ص: 15

امام باقر عليه السلام :اى مردم! خداوند، خاندان پيامبر شما را به كرامتِ خود، ارجمندى بخشيده و به هدايت خود، عزيز داشته و به دين خود، اختصاص داده و به علم خود، فضيلت بخشيده و دانش خود را بديشان سپرده و از آنها خواهان پاسدارى آن شده است ... . آنان امامان دعوتگر و جلوداران هدايتگر و داوران حاكم و اخگران راه نما و الگوى نيكو و خاندان پاك و امّت ميانه و مشخّص ترين نشانه و راست ترين راه و آرايش مردم نژاده و وارثان پيامبران اند .

الكافى_ به نقل از ابو بصير _ :بر امام باقر عليه السلام وارد شدم . گفتم : شما ، وارثان پيامبرِ خداييد؟ فرمود : «آرى» . گفتم : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وارث پيامبران بود و هر چه آنها مى دانستند ، مى دانست؟ به من فرمود : «آرى» .

امام صادق عليه السلام :على عليه السلام عالِم بود و علم، ارث برده مى شود و عالِم هرگز نمى ميرد ، مگر اين كه پس از او كسى بماند كه علم او يا آنچه را خدا بخواهد، بداند .

امام صادق عليه السلام :علمى كه با آدم عليه السلام فرود آمد ، ديگر بالا نرفت (/ نابود نشد) و عالِمى در نگذشت ، مگر آن كه علمش را به ارث نهاد . زمين ، بدون عالِم، باقى نمى ماند .

.

ص: 16

عنه عليه السلام :نَحنُ وَرَثَةُ الأَنبِياءِ ، ووَرَثَةُ كِتابِ اللّهِ ، ونَحنُ صَفوَتُهُ . (1)

الكافي عن ضريس الكناسي :كُنتُ عِندَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام وعِندَهُ أبو بَصيرٍ ، فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : إنَّ داوودَ وَرِثَ عِلمَ الأَنبِياءِ ، وإنَّ سُلَيمانَ وَرِثَ داوودَ ، وإنَّ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله وَرِثَ سُلَيمانَ ، وإنّا وَرِثنا مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله ، وإنَّ عِندَنا صُحُفَ إبراهيمَ وألواحَ موسى . فَقالَ أبو بَصيرٍ : إنَّ هذا لَهُوَ العِلمُ ، فَقالَ : يا أبا مُحَمَّدٍ ، لَيسَ هذا هُوَ العِلمَ ، إنّمَا العِلمُ ما يَحدُثُ بِاللَّيلِ وَالنَّهارِ ، يَوما بِيَومٍ ، وساعَةً بِساعَةٍ . (2)

الإمام الهادي عليه السلام_ فِي الزِّيارَةِ الجامِعَةِ الَّتي يُزارُ بِهَا الأَئِمَّةُ عليهم السلام _ :السَّلامُ عَلى أئِمَّةِ الهُدى ، ومَصابيحِ الدُّجى ، وأعلامِ التُّقى ، وذَوِي النُّهى ، واُولِي الحِجى ، وكَهفِ الوَرى ، ووَرَثَةِ الأَنبِياءِ ، وَالمَثَلِ الأَعلى ، وَالدَّعوَةِ الحُسنى ، وحُجَجِ اللّهِ عَلى أهلِ الدُّنيا وَالآخِرَةِ وَالاُولى ، ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ . (3)

4 / 1 _ 4حَديثُهُم حَديثُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آلهالإمام الباقر عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ عَنِ الحَديثِ يُرسِلُهُ ولا يُسنِدُهُ _ :إذا حَدَّثتُ الحَديثَ فَلَم اُسنِدهُ فَسَنَدي فيهِ أبي عَن جَدّي عَن أبيهِ عَن جَدِّهِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَن جَبرَئيلَ عليه السلام عَنِ اللّهِ عز و جل . (4)

.


1- .مختصر بصائر الدرجات : ص 63 عن عبد الغفّار الجازيّ ، بحار الأنوار : ج 92 ص 100 ح 70 ، وراجع : الهداية الكبرى : ص 243 .
2- .الكافي : ج 1 ص 225 ح 4 ، بصائر الدرجات : ص 135 ح 1 نحوه ، بحار الأنوار : ج 17 ص 132 ح 8 .
3- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 96 ح 177 ، وراجع : ص 217 ح 6495 من كتابنا هذا .
4- .الإرشاد : ج 2 ص 167 ، الخرائج والجرائح : ج 2 ص 893 ، روضة الواعظين : ص 226 ، إعلام الورى : ج 1 ص 509 ، بحار الأنوار : ج 46 ص 288 ح 11 .

ص: 17

4 / 1 - 4 حديث آنها، همان حديث پيامبر خداست

امام صادق عليه السلام :ما ، وارثان انبيا و ميراث بران كتاب خدا و برگزيدگان اوييم .

الكافى_ به نقل از ضريس كُناسى _ :نزد امام صادق عليه السلام بودم و ابو بصير نيز در خدمت ايشان بود . امام صادق عليه السلام فرمود : «داوود، علم پيامبران را به ارث برد و سليمان، علم داوود را و محمّد، علم سليمان را و ما علم محمّد را به ارث برده ايم . نزد ماست صحف ابراهيم و ده فرمان موسى» . ابو بصير گفت : اين، همان علم است . فرمود : «اى ابو محمّد! اين، همان علم نيست . علم، آن است كه شب و روز و روز به روز و ساعت به ساعت رخ مى دهد» .

امام هادى عليه السلام_ در زيارت جامعه كه امامان عليهم السلام را با آن ، زيارت مى كنند _ :سلام بر امامانِ هدايت و چراغ هاى تاريكى و نشانه هاى تقوا و صاحبان خرد و فرزانگان و پناهگاه مردم و وارثان پيامبران و الگوهاى والا و صاحبان دعوت نيكو و حجّت هاى خدا بر اهل دنيا و آخرت و نخستينيان ، و رحمت و بركات خدا بر ايشان باد!

4 / 1 _ 4حديث آنها، همان حديث پيامبر خداستامام باقر عليه السلام_ وقتى از ايشان پرسيدند كه: چرا ايشان حديث را مرسل مى گويد و اِسناد نمى دهد ؟ _ :هر گاه من حديثى گفتم و آن را اسناد ندادم ، سند من در آن ، پدرم است به نقل از جدّم به نقل از پدرش به نقل از جدّش پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به نقل از جبرئيل به نقل از خداوند عز و جل .

.

ص: 18

عنه عليه السلام :لَو أنَّا حَدَّثنا بِرَأيِنا ضَلَلنا كَما ضَلَّ مَن كانَ قَبلَنا ، ولكِنّا حَدَّثنا بِبَيِّنَةٍ مِن رَبِّنا بَيَّنَها لِنَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله فَبَيَّنَها لَنا . (1)

الإرشاد عن جابر :قُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ الباقِرِ عليه السلام : إذا حَدَّثتَني بِحَديثٍ فَأَسنِدهُ لي . فَقالَ : حَدَّثَني أبي عَن جَدّي عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَن جَبرَئيلَ عليه السلام عَنِ اللّهِ عز و جل . وكُلُّ ما اُحَدِّثُكَ بِهذَا الإِسنادِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :حَديثي حَديثُ أبي ، وحَديثُ أبي حَديثُ جَدّي ، وحَديثُ جَدّي حَديثُ الحُسَينِ ، وحَديثُ الحُسَينِ حَديثُ الحَسَنِ ، وحَديثُ الحَسَنِ حَديثُ أميرِ المُؤمِنينَ عليهم السلام ، وحَديثُ أميرِ المُؤمِنينَ حَديثُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وحَديثُ رَسولِ اللّهِ قَولُ اللّهِ عز و جل . (3)

عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ فَرَضَ وَلايَتَنا ، وأوجَبَ مَوَدَّتَنا . وَاللّهِ ! ما نَقولُ بِأَهوائِنا ، ولا نَعمَلُ بِآرائِنا ، ولا نَقولُ إلّا ما قالَ رَبُّنا عز و جل . (4)

الإمام الكاظم عليه السلام_ في جَوابِ خَلَفِ بنِ حَمّادٍ الكوفِيِّ لَمّا سَأَلَهُ عَن مَسأَلَةٍ مُشكِلَةٍ _ :وَاللّهِ ! إنّي ما اُخبِرُكَ إلّا عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَن جَبرَئيلَ عَنِ اللّهِ عز و جل . (5)

.


1- .بصائر الدرجات : ص 299 ح 2 ، الاختصاص : ص 281 نحوه ، إعلام الورى : ج 1 ص 508 كلّها عن الفضيل عن الفضيل بن يسار ، بحار الأنوار : ج 2 ص 172 ح 2 .
2- .الأمالي للمفيد : ص 42 ح 10 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 178 ح 27 .
3- .الكافي : ج 1 ص 53 ح 14 ، منية المريد : ص 373 كلاهما عن حمّاد بن عثمان ، الإرشاد : ج 2 ص 186 ، الخرائج والجرائح : ج 2 ص 895 ، روضة الواعظين: ص 233 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 2 ص 179 ح 28 .
4- .الأمالي للمفيد : ص 60 ح 4 ، بصائر الدرجات : ص 300 ح 5 ، إعلام الورى : ج 1 ص 537 كلاهما نحوه وكلّها عن محمّد بن شريح ، بحار الأنوار : ج 27 ص 102 ح 65 .
5- .الكافي : ج 3 ص 94 ح 1 ، المحاسن : ج 2 ص 21 ح 1093 ، منتقى الجمان : ج 1 ص 197 كلها عن خلف بن حمّاد ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 311 ، بحار الأنوار : ج 48 ص 113 ح 22 .

ص: 19

امام باقر عليه السلام :اگر ما بر اساس رأى و نظر خود حديث بگوييم ، گم راه شده ايم ، همچون كسانى كه پيش از ما بودند ؛ ليكن ما از روى بيّنه اى از سوى خدايمان حديث مى گوييم كه خداوند ، آن را براى پيامبرش و او نيز براى ما تبيين كرده است .

الإرشاد_ به نقل از جابر _ :به امام باقر عليه السلام گفتم : هر گاه حديثى براى من مى گويى ، سند آن را نيز براى من باز گو . فرمود : «پدرم به نقل از جدّم به نقل از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به نقل از جبرئيل به نقل از خداوند عز و جلبه من حديث كرده است . هر آنچه من به تو حديث كنم ، اين گونه اِسنادى دارد» .

امام صادق عليه السلام :حديث من حديث پدرم و حديث پدرم حديث نِيايم و حديث نِيايم ، حديث حسين و حديث حسين حديث حسن و حديث حسن حديث امير مؤمنان و حديث امير مؤمنان حديث پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و حديث پيامبر خدا حديث خداوند عز و جلاست .

امام صادق عليه السلام :خداوند ، ولايت ما و دوستى ما را واجب ساخته است. به خدا سوگند ، ما از روى هوسِ خود، سخن نمى گوييم و بر طبق آراى خود، عمل نمى كنيم، و نمى گوييم مگر آنچه را كه خداوند عز و جل فرموده است .

امام كاظم عليه السلام_ در پاسخ خَلَف بن حمّاد كوفى كه سؤال دشوارى از ايشان پرسيد _ :به خدا سوگند ، من تو را آگاه نمى كنم ، مگر به نقل از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به نقل از جبرئيل به نقل از خداوند عز و جل .

.

ص: 20

الإمام الرضا عليه السلام :إنّا عَنِ اللّهِ وعَن رَسولِهِ نُحَدِّثُ . (1)

4 / 1 _ 5أعلَمُ النّاسِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنّي تارِكٌ فيكُم أمرَينِ إن أخَذتُم بِهِما لَن تَضِلّوا : كِتابَ اللّهِ عَزَّوجَلَّ ، وأهلَ بَيتي عِترَتي . أيُّهَا النّاسُ ! اِسمَعوا وقَد بَلَّغتُ ، إنَّكُم سَتَرِدونَ عَلَيَّ الحَوضَ ، فَأَسأَلُكُم عَمّا فَعَلتُم فِي الثَّقَلَينِ ، وَالثَّقَلانِ كِتابُ اللّهِ جَلَّ ذِكرُهُ وأهلُ بَيتي ، فَلا تَسبِقوهُم فَتَهلِكوا ، ولا تُعَلِّموهُم فَإِنَّهُم أعلَمُ مِنكُم . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :ألا إنَّ أبرارَ عِترَتي وأطائِبَ أرومَتي أحلَمُ النّاسِ صِغارا وأعلَمُ النّاسِ كِبارا ، فَلا تُعَلِّموهُم فَإِنَّهُم أعلَمُ مِنكُم ، لا يُخرِجونَكُم مِن بابِ هُدىً ولا يُدخِلونَكُم في بابِ ضَلالَةٍ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :ولَقَد عَلِمَ المُستَحفِظونَ مِن أصحابِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله أ نَّهُ قالَ : إنّي وأهلُ بَيتي مُطَهَّرونَ ، فَلا تَسبِقوهُم فَتَضِلّوا ، ولا تَتَخَلَّفوا عَنهُم فَتَزِلّوا ، ولا تُخالِفوهُم فَتَجهَلوا ، ولا تُعَلِّموهُم فَإِنَّهُم أعلَمُ مِنكُم ، هُم أعلَمُ النّاسِ كِبارا ، وأحلَمُ النّاسِ صِغارا . (4)

.


1- .رجال الكشّي : ج 2 ص 490 ح 401 عن يونس بن عبد الرحمن ، بحار الأنوار : ج 2 ص 250 ح 62 .
2- .الكافي: ج 1 ص 294 ح 3 عن عبدالحميد بن أبي الديلم عن الإمام الصادق عليه السلام ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 229 ، الأمالي للصدوق : ص 616 ، تحف العقول : ص 426 ، كلّها عن الريّان بن الصّلت عن الإمام الرضا عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، تفسير العيّاشي: ج 1 ص 250 ح 169 عن أبي بصير عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 152 ح 114 .
3- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 204 ح 1 ، الاحتجاج : ج 2 ص 436 ح 308 ، كلاهما عن عليّ بن محمّد بن الجهم عن الإمام الرضا عليه السلام .
4- .تفسير القمّي : ج 1 ص 4 ، الغيبة للنعماني : ص 44 وفيه «اأعلم الناس صغارا» بدل «أحلم الناس صغارا» ، بحار الأنوار : ج 23 ص 130 ح 62 .

ص: 21

4 / 1 - 5 آگاه ترينِ مردم

امام رضا عليه السلام :ما از سوى خدا و پيامبر او حديث مى گوييم .

4 / 1 _ 5آگاه ترينِ مردمپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من دو چيز در ميان شما مى نهم كه اگر به آن دو چنگ زنيد، هرگز گم راه نمى شويد : كتاب خداوند عز و جل و اهل بيتم كه همان عترت من اند . اى مردم! گوش كنيد . به من خبر رسيده است كه در كنار حوض [كوثر] بر من وارد خواهيد شد و من در باره اين كه با اين دو چيز گران سنگ چه كرديد ، از شما پرسش خواهم كرد . اين دو چيز گران سنگ ، كتاب خداوندِ والانام و اهل بيت من اند . پس ، از آنها پيشى نگيريد كه نابود مى شويد و به آنها نياموزيد كه داناتر از شمايند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آگاه باشيد كه نيكان خاندان من و پاك ترين هاى تبار من ، در خردسالى، خردمندترين مردم و در بزرگ سالى، داناترين ايشان اند . پس به آنها نياموزيد كه داناتر از شمايند . آنها شما را از درِ هدايت بيرون نمى برند و به درِ گم راهى واردتان نمى سازند .

امام على عليه السلام :اصحاب سر از اصحاب محمّد صلى الله عليه و آله مى دانند كه ايشان فرموده است : «من و خاندانم پاك هستيم . پس، از آنها پيشى نگيريد كه گم راه مى شويد و از آنها عقب نمانيد كه مى لغزيد و با آنها به مخالفت بر نخيزيد كه نادانى مى يابيد و به آنها نياموزيد كه آنها از شما داناترند . آنها داناترينِ مردم اند در بزرگ سالى و خردمندترينِ آنها در خردسالى» .

.

ص: 22

كمال الدين عن جابر بن يزيد_ في حَديثٍ طَويلٍ _ :دَخَلَ جابِرُ بنُ عَبدِ اللّهِ الأَنصارِيُّ عَلى عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام ، فَبَينَما هُوَ يُحَدِّثُهُ إذ خَرَجَ مُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍّ الباقِرُ عليه السلام مِن عِندِ نِسائِهِ ، وعَلى رَأسِهِ ذُؤابَةٌ وهُوَ غُلامٌ ، فَلَمّا بَصُرَ بِهِ جابِرٌ اِرتَعَدَت فَرائِصُهُ ، وقامَت كُلُّ شَعرَةٍ عَلى بَدَنِهِ ، ونَظَرَ إلَيهِ مَلِيّا ، ثُمَّ قالَ لَهُ : ياغُلامُ أقبِل ، فَأَقبَلَ . ثُمَّ قالَ لَهُ : أدبِر ، فَأَدبَرَ ، فَقالَ جابِرٌ : شَمائِلُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ورَبِّ الكَعبَةِ ! ثُمَّ قامَ فَدَنا مِنهُ ، فَقالَ لَهُ : مَا اسمُكَ يا غُلامُ ؟ فَقالَ : مُحَمَّدٌ ، قالَ : اِبنُ مَن ؟ قالَ : اِبنُ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ . قالَ : يا بُنَيَّ فَدَتكَ نَفسي ، فَأَنتَ إذا الباقِرُ ؟ فَقالَ : نَعَم . ثُمَّ قالَ : فَأَبلِغني ما حَمَّلَكَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ جابِرٌ : يا مَولايَ ، إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله بَشَّرَني بِالبَقاءِ إلى أن ألقاكَ ، وقالَ لي : إذا لَقيتَهُ فَأَقرِئهُ مِنِّي السَّلامَ ، فَرَسولُ اللّهِ يا مَولايَ يَقرَأُ عَلَيكَ السَّلامَ . فَقالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : يا جابِرُ ، عَلى رَسولِ اللّهِ السَّلامُ ما قامَتِ السَّماواتُ وَالأَرضُ ، وعَلَيكَ يا جابِرُ كَما بَلَّغتَ السَّلامَ . فَكانَ جابِرٌ بَعدَ ذلِكَ يَختَلِفُ إلَيهِ ويَتَعَلَّمُ مِنهُ ، فَسَأَلَهُ مُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام عَن شَيءٍ ، فَقالَ لَهُ جابِرٌ : وَاللّهِ ما دَخَلتُ في نَهيِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَقَد أخبَرَني أنَّكُم الأَئِمَّةُ الهُداةِ مِن أهلِ بَيتِهِ مِن بَعدِهِ ، أحلَمُ النّاسِ صِغارا ، وأعلَمُ النّاسِ كِبارا ، وقالَ : «لا تُعَلِّموهُم فَهُم أعلَمُ مِنكُم» ، فَقالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : صَدَقَ جَدّي رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، إنّي لَأَعلَمُ مِنكَ بِما سَأَلتُكَ عَنهُ ، ولَقَد اُوتيتُ الحُكمَ صَبِيّا ، كُلُّ ذلِكَ بِفَضلِ اللّهِ عَلَينا ورَحمَتِهِ لَنا أهلَ البَيتِ . (1)

.


1- .كمال الدين : ص 253 ح 3 ، كفاية الأثر : ص 55 ، الكافي : ج 1 ص 469 ح 2 ، الاختصاص : ص 62 كلاهما عن أبان بن تغلب ، روضة الواعظين : ص 227 والثلاثة الأخيرة نحوه ، بحار الأنوار : ج 36 ص 250 ح 67 .

ص: 23

كمال الدين_ در حديثى طولانى _ :جابر بن عبد اللّه انصارى بر امام زين العابدين عليه السلام وارد شد. در حالى كه امام عليه السلام با جابر بن عبد اللّه سخن مى گفت ، ناگاه محمّد بن على (امام باقر عليه السلام ) از نزد خانواده اش بيرون آمد و زلف امام _ كه هنوز جوان بود _ ، به چشم مى خورد . هنگامى كه جابر او را ديد ، پيكرش به لرزه افتاد و موى بر بدنش راست گرديد و اندكى بدو نگريست . سپس به او گفت : رو به من كن ، جوان! و او، رو به جابر كرد . جابر، سپس به او گفت : بر گرد . او بر گشت . جابر گفت : به خداى كعبه سوگند ، شكل و شمايل پيامبر صلى الله عليه و آله را دارد . سپس جابر برخاست و به او نزديك شد و گفت : نام تو چيست ، اى جوان؟ فرمود : «محمّد» . جابر پرسيد : پسر كه هستى؟ فرمود : «پسر على بن الحسين» . جابر گفت : فرزندم! جانم فدايت باد! بنا بر اين تو بايد باقر باشى . پاسخ داد : «آرى» . و سپس فرمود : «به من بگو پيامبر خدا صلى الله عليه و آله چه مسئوليتى بر دوش تو نهاده است؟» . جابر گفت : سَرورم! پيامبر صلى الله عليه و آله به من بشارت زنده ماندن داد تا تو را ملاقات كنم و به من فرمود : «هر گاه او را ديدى ، سلام مرا به او برسان» . سَرورم! پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به تو سلام مى رساند . امام باقر عليه السلام فرمود : «اى جابر! سلام و درود بر پيامبر خدا، تا زمانى كه آسمان ها و زمين بر قرارند و بر تو _ اى جابر _ سلامى باد، به گونه اى كه ابلاغ كردى!» . جابر از اين پس نزد امام عليه السلام مى رفت و از ايشان آموزش مى گرفت . يك بار امام باقر عليه السلام در باره چيزى از او پرسش كرد . جابر در پاسخ گفت : به خدا سوگند ، من بر خلاف نهى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رفتار نمى كنم . او به من فرموده است كه شما ، امامان هدايتگرِ از خاندانش پس از او هستيد كه در خردسالى ، خردمندترين مردم و در بزرگ سالى ، داناترين مردم هستيد و نيز فرمود : «به آنها چيزى نياموزيد، كه آنها از شما داناترند» . امام باقر عليه السلام فرمود : «جدّم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله راست گفت . من در آنچه از تو پرسيدم ، آگاه ترم و از كودكى ، حكمت را دريافته ام و همه اينها در پرتو فضل خدا و رحمت او به ما اهل بيت است» .

.

ص: 24

الطبقات الكبرى عن جبلة بنت المصفّح عن أبيها :قالَ لي عَلِيٌّ عليه السلام : يا أخا بَني عامِرٍ ، سَلني عَمّا قالَ اللّهُ ورَسولُهُ ، فَإِنّا نَحنُ أهلَ البَيتِ أعلَمُ بِما قالَ اللّهُ ورَسولُهُ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :غايَةُ كُلِّ مُتَعَمِّقٍ في عِلمِنا أن يَجهَلَ. (2)

الإمام الباقر عليه السلام_ لِسَلَمَةَ بنِ كُهَيلٍ وَالحَكَمِ بنِ عُتَيبَةَ _ :شَرِّقا وغَرِّبا ، فَلا تَجِدانِ عِلما صَحيحا إلّا شَيئا خَرَجَ مِن عِندِنا أهلَ البَيتِ . (3)

الإمام الباقر عليه السلام :لَيسَ عِندَ أحَدٍ مِنَ النّاسِ حَقٌّ ولا صَوابٌ ، ولا أحَدٌ مِنَ النّاسِ يَقضي بِقَضاءٍ حَقٍّ إلّا ما خَرَجَ مِنّا أهلَ البَيتِ . وإذا تَشَعَّبَت بِهِمُ الاُمورُ كانَ الخَطَأُ مِنهُم وَالصَّوابُ مِن عَلِيٍّ عليه السلام . (4)

الكافي عن زرارة :كُنتُ عِندَ أبي جَعفَرٍ عليه السلام فَقالَ لَهُ رَجُلٌ مِن أهلِ الكوفَةِ يَسأَلُهُ عَن قَولِ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام : «سَلوني عَمّا شِئتُم ، فَلا تَسأَلوني عَن شَيءٍ إلّا أنبَأتُكُم بِهِ» . قالَ : إنَّهُ لَيسَ أحَدٌ عِندَهُ عِلمُ شَيءٍ إلّا خَرَجَ مِن عِندِ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام ، فَليَذهَبِ النّاسُ حَيثُ شاؤوا ، فَوَاللّهِ لَيسَ الأَمرُ إلّا مِن هاهُنا _ وأشارَ بِيَدِهِ إلى بَيتِهِ _ . (5)

الإمام الباقر عليه السلام :كُلُّ ما لَم يَخرُج مِن هذَا البَيتِ فَهُوَ باطِلٌ . (6)

.


1- .الطبقات الكبرى : ج 6 ص 240 .
2- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 307 ح 515 .
3- .الكافي : ج 1 ص 399 ح 3 ، بصائر الدرجات : ص 10 ح 4 ، رجال الكشّي : ج 2 ص 469 ح 369 كلّها عن أبي مريم الأنصاري ، بحار الأنوار : ج 2 ص 92 ح 20 .
4- .الكافي : ج 1 ص 399 ح 1 ، الأمالي للمفيد : صص 96 ح 6 ، بصائر الدرجات : ص 519 ح 2 ، المحاسن : ج 1 ص 243 ح 448 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 10 كلّها عن محمّد بن مسلم نحوه ، بحار الأنوار : ج 2 ص 95 ح 35 .
5- .الكافي : ج 1 ص 399 ح 2 ، بصائر الدرجات : ص 12 ح 1 نحوه ، بحار الأنوار : ج 2 ص 94 ح 34 .
6- .بصائر الدرجات : ص 511 ح 21 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 62 ، كلاهما عن فضيل بن يسار ، مستدرك الوسائل : ج 17 ص 309 ح 21432 نقلاً عن الاختصاص نحوه ، بحار الأنوار : ج 2 ص 94 ح 32 .

ص: 25

الطبقات الكبرى_ به نقل از جبله دختر مصفّح، از پدرش _ :على عليه السلام به من گفت : «اى مرد بنى عامرى! در باره آنچه خدا و پيامبرش فرموده اند ، از من پرسش كن كه ما اهل بيت به آنچه خدا و پيامبرش فرموده اند ، آگاه ترينيم» .

امام على عليه السلام_ در سخنان حكيمانه منسوب به ايشان _ :غايت هر ژرف انديش در دانش ما ، آن است كه نداند .

امام باقر عليه السلام_ به سلمة بن كُهَيل و حَكَم بن عُتَيبه _ :نه در شرق و نه در غرب، دانش صحيحى را نمى يابيد ، مگر آن كه از نزد ما اهل بيت بيرون آمده باشد .

امام باقر عليه السلام :هيچ يك از مردم ، به حق و صوابى دست نيافته و هيچ كس داورىِ حقّى نكرده است ، مگر از آنچه از سوى ما اهل بيت صادر شده باشد و هر گاه امور آنها شاخه شاخه گردد ، خطا از آنِ ايشان و صواب، از آنِ على عليه السلام خواهد بود .

الكافى_ به نقل از زراره _ :نزد امام باقر عليه السلام بودم . مردى از اهل كوفه از ايشان در باره اين سخن امير مؤمنان عليه السلام كه : «در باره هر چه مى خواهيد ، از من بپرسيد . شما در باره نكته اى از من نخواهيد پرسيد ، مگر آن كه شما را از آن آگاه مى كنم» پرسش كرد . فرمود : «هيچ كس به علمى دست نيافته است ، مگر اين كه آن علمْ از سوى امير مؤمنان عليه السلام صادر شده باشد . مردم هر كجا مى خواهند بروند . به خدا سوگند ، امر نيست ، مگر از اين جا» و با دست به خانه اش اشاره كرد .

امام باقر عليه السلام :هر چه از اين خانه صادر نشده باشد ، باطل است .

.

ص: 26

الكافي عن عبد اللّه بن سليمان :سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام يَقولُ وعِندَهُ رَجُلٌ مِن أهلِ البَصرَةِ يُقالُ لَهُ : عُثمانُ الأَعمى وهُوَ يَقولُ : إنَّ الحَسَنَ البَصرِيَّ يَزعُمُ أنَّ الَّذينَ يَكتُمونَ العِلمَ يُؤذي ريحُ بُطونِهِم أهلَ النّارِ . فَقالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : فَهَلَكَ إذَن مُؤمِنُ آلِ فِرعَونَ ! ما زالَ العِلمُ مَكتوما مُنذُ بَعَثَ اللّهُ نوحا عليه السلام ، فَليَذهَبِ الحَسَنُ يَمينا وشِمالاً ، فَوَاللّهِ ما يوجَدُ العِلمُ إلّا هاهُنا . (1)

الكافي عن أبي بَصيرٍ :سَأَلتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام عَن شَهادَةِ وَلَدِ الزِّنا : تَجوزُ ؟ فَقالَ : لا ، فَقُلتُ : إنَّ الحَكَمَ بنَ عُتَيبَةَ يَزعُمُ أنَّها تَجوزُ . فَقالَ : اللّهُمَّ لا تَغفِر ذَنبَهُ ، ما قالَ اللّهُ لِلحَكَمِ : «وَ إِنَّهُ لَذِكْرٌ لَّكَ وَ لِقَوْمِكَ» (2) ، فَليَذهَبِ الحَكَمُ يَمينا وشِمالاً ، فَوَاللّهِ لا يُؤخَذُ العِلمُ إلّا مِن أهلِ بَيتٍ نَزَلَ عَلَيهِم جَبرَئيلُ عليه السلام . (3)

الإمام الصادق عليه السلام_ لِأَبي بَصيرٍ _ :إنَّ الحَكَمَ بنَ عُتَيبَةَ مِمَّن قالَ اللّهُ : «وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْيَوْمِ الْأَخِرِ وَ مَا هُم بِمُؤْمِنِينَ» (4) ، فَليُشَرِّقِ الحَكَمُ وَليُغَرِّب ، أما وَاللّهِ ، لا يُصيبُ العِلمَ إلّا مِن أهلِ بَيتٍ نَزَلَ عَلَيهِم جَبرَئيلُ (5) .

.


1- .الكافي : ج 1 ص 51 ح 15 ، الاحتجاج : ج 2 ص 193 ح 212 نحوه ، بصائر الدرجات : ص 9 ح 1 ، منية المريد : ص 188 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 65 ح 3 .
2- .الزخرف : 44 .
3- .الكافي : ج 1 ص 400 ح 5 ، بصائر الدرجات : ص 9 ح 3 ، رجال الكشّي : ج 2 ص 469 ح 370 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 91 ح 19 .
4- .البقرة : 8 .
5- .بصائر الدرجات : ص 9 ح 2 عن أبي بصير ، الكافي : ج 1 ص 399 ح 4 مضمرًا ، رجال الكشّي : ج 2 ص 469 ح 370 عن أبي بصير عن الإمام الباقر عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 2 ص 91 ح 18 .

ص: 27

الكافى_ به نقل از عبد اللّه بن سليمان _ :مردى از بصريان به نام عثمانِ اعمى در خدمت امام باقر عليه السلام بود و شنيدم كه مى گفت : حسن بصرى گمان مى كند كسانى كه دانش خود را پنهان مى دارند ، دوزخيان از باد شكم آنها در آزار خواهند بود . امام باقر عليه السلام فرمود : «بنا بر اين ، مؤمن خاندان فرعون، نابود شده است ؛ زيرا از هنگامى كه خداوند، نوح عليه السلام را بر انگيخت ، دانش، پنهان بوده است . به خدا سوگند ، حَسَن چه به شمال برود چه به جنوب ، دانشى جز در اين جا يافت نمى شود» .

الكافى_ به نقل از ابو بصير _ :از امام باقر عليه السلام در باره شهادت دادن زنازاده پرسش كردم كه: آيا جايز است؟ فرمود : «خير» . گفتم : حَكَم بن عتيبه مى گويد جايز است . فرمود : «خدايا! از گناه او در مگذر . خداوند به حَكَم نفرموده است : «و اين قرآن براى تو و قومت تذكّرى است» . حَكَم، چه به راست برود و چه به چپ، به خدا سوگند، علم به دست نمى آيد ، مگر از اهل بيتى كه جبرئيل بر آنها نازل شده است» .

امام صادق عليه السلام_ به ابو بصير _ :حكم بن عتيبه، از كسانى است كه خداوند در باره آنها فرموده است : «برخى از مردم مى گويند كه به خدا و روز واپسين ايمان آورده ايم ، در حالى كه ايمان ندارند» . حَكَم ، چه به شرق برود چه به غرب، به خدا سوگند، به علمى دست نمى يابد ، مگر از اهل بيتى كه جبرئيل بر آنان نازل شده است .

.

ص: 28

الإمام الصادق عليه السلام :يا يونُسُ ، إذا أرَدتَ العِلمَ الصَّحيحَ فَخُذ عَن أهلِ البَيتِ ، فَإِنّا رُويناهُ ، واُوتينا شَرحَ الحِكمَةِ وفَصلَ الخِطابِ ، إنَّ اللّهَ اصطَفانا وآتانا ما لَم يُؤتِ أحَدا مِنَ العالَمينَ . (1)

عنه عليه السلام_ وعِندَهُ اُناسٌ مِن أهلِ الكوفَةِ _ :عَجَبا لِلنّاسِ ، إنَّهُم أخَذوا عِلمَهُم كُلَّهُ عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَعَمِلوا بِهِ وَاهتَدَوا ، ويَرَونَ أنَّ أهلَ بَيتِهِ لَم يَأخُذوا عِلمَهُ ! ونَحنُ أهلُ بَيتِهِ وذُرِّيَّتُهُ ، في مَنازِلِنا نَزَلَ الوَحيُ ، ومِن عِندِنا خَرَجَ العِلمُ إلَيهِم ، أفَيَرَونَ أنَّهُم عَلِموا وَاهتَدَوا وجَهِلنا نَحنُ وضَلَلنا ؟! إنَّ هذا لَمُحالٌ . (2)

الإمام الرضا عليه السلام :إنَّ الأَنبِياءَ وَالأَئِمَّةَ _ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِم _ يُوَفِّقُهُمُ اللّهُ ويُؤتيهِم مِن مَخزونِ عِلمِهِ وحُكمِهِ ما لا يُؤتيهِ غَيرَهُم ، فَيَكونُ عِلمُهُم فَوقَ عِلمِ أهلِ الزَّمانِ في قَولِهِ تَعالى : «أَفَمَن يَهْدِى إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لَا يَهِدِّى إِلَّا أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ» (3) وقَولِهِ تَبارَكَ وتَعالى : «وَمَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِىَ خَيْرًا كَثِيرًا» (4) وقَولِهِ في طالوتَ : «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِى الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ يُؤْتِى مُلْكَهُ مَن يَشَآءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ» (5) . (6)

.


1- .بحار الأنوار : ج 26 ص 158 ح 5 نقلاً عن كتاب المحتضر ، مختصر بصائر الدرجات : ص 122 ، كفاية الأثر : ص 254 ، الصراط المستقيم : ج 2 ص 157 كلّها عن يونس بن ظبيان والثلاثة الأخيرة نحوه .
2- .الكافي : ج 1 ص 398 ح 1 ، الأمالي للمفيد : ص 122 ح 6 نحوه ، بصائر الدرجات : ص 12 ح 3 كلّها عن يحيى بن عبداللّه ، بحار الأنوار : ج 2 ص 179 ح 2 .
3- .يونس : 35 .
4- .البقرة : 269 .
5- .البقرة : 247 .
6- .الكافي : ج 1 ص 202 ح 1 ، كمال الدين : ص 680 ح 31 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 221 ح 1 ، تحف العقول : ص 441 نحوه ، الاحتجاج : ج 2 ص 445 ح 310 كلّها عن عبد العزيز بن مسلم ، بحار الأنوار : ج 25 ص 127 ح 4 .

ص: 29

امام صادق عليه السلام :اى يونس! هر گاه طالب علمِ صحيح بودى ، آن را از اهل بيت بستان ؛ زيرا آن براى ما روايت شده است و به ما شرح حكمت و سخنِ فصل داده اند . خداوند، ما را برگزيده است و به ما آن داده كه به هيچ يك از جهانيان نداده است .

امام صادق عليه السلام_ در حالى كه گروهى از كوفيان در خدمت ايشان بودند _ :شگفت از مردمى كه همه علم خود را از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ستاندند و بدان عمل كردند و ره يافتند و گمان مى كنند اهل بيت او علمش را نستانده اند ، در حالى كه ما، اهل بيت و ذرّيه او هستيم ؛ وحى در خانه هاى ما فرود آمد و علم از سوى ما بديشان صادر شد . آيا آنها گمان مى كنند كه آگاه شده اند و ره يافته اند ؛ ولى ما نمى دانيم و گم راه شده ايم؟! اين، محال است» .

امام رضا عليه السلام :خداوند ، پيامبران و امامان را _ كه درودهاى خداوند بر آنان باد _ توفيق داده است و بديشان از گنجينه علم و حكمت خود ، آن بخشيده كه به ديگران نبخشيده است . علم آنها، برتر از علم مردم زمانشان است در اين سخن خداوند متعال : «آيا آن كه به سوى حق هدايت مى كند ، براى پيروى، سزاوارتر است يا كسى كه هدايت نمى كند ، مگر خود هدايت شود؟ پس شما را چه شده؟! چگونه داورى مى كنيد» و اين سخن خداى _ تبارك و تعالى _ : «هر كه حكمتْ داده شده ، خير فراوانى بدو داده شده است» و سخن او در باره طالوت : «خداوند، او را بر شما برگزيده و به دانش و توان او افزوده است و خداوند ، مُلك خويش را به هر كس بخواهد ، مى بخشد و خداوند، گشايشگرى داناست» .

.

ص: 30

4 / 1 _ 6الرّاسِخونَ فِي العِلمِالإمام عليّ عليه السلام :أينَ الَّذينَ زَعَموا أنَّهُمُ الرّاسِخونَ فِي العِلمِ دونَنا ، كَذِبا وبَغيا عَلَينا أن رَفَعَنَا اللّهُ ووَضَعَهُم ، وأعطانا وحَرَمَهُم ، وأدخَلَنا وأَخرَجَهُم ؟! بِنا يُستَعطَى الهُدى ، ويُستَجلَى العَمى . (1)

عنه عليه السلام :فُرِضَ عَلَى الاُمَّةِ طاعَةُ وُلاةِ أمرِهِ القُوّامِ بِدينِهِ ، كَما فُرِضَ عَلَيهِم طاعَةُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ : «أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِى الْأَمْرِ مِنكُمْ» (2) . ثُمَّ بَيَّنَ مَحَلَّ وُلاةِ أمرِهِ مِن أهلِ العِلمِ بِتَأويلِ كِتابِهِ ، فَقالَ عز و جل : «وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُوْلِى الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ» (3) . وعَجَزَ كُلُّ أحَدٍ مِنَ النّاسِ عَن مَعرِفَةِ تَأويلِ كِتابِهِ غَيرَهُم ، لِأَنَّهُم هُمُ الرّاسِخونَ فِي العِلمِ ، المَأمونونَ عَلى تَأويلِ التَّنزيلِ ، قالَ اللّهُ تَعالى : «وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِى الْعِلْمِ» (4) . (5)

تفسير العياشي عن بريد بن معاوية :قُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام : قَولُ اللّهِ : «وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِى الْعِلْمِ» قالَ : يَعني تَأويلَ القُرآنِ كُلَّهُ إلَا اللّهُ وَالرّاسِخونَ فِي العِلمِ ، فَرَسولُ اللّهِ أفضَلُ الرّاسِخينَ ، قَد عَلَّمَهُ اللّهُ جَميعَ ما أنزَلَ عَلَيهِ مِنَ التَّنزيلِ وَالتَّأويلِ ، وما كانَ اللّهُ مُنزِلاً عَلَيهِ شَيئا لَم يُعَلِّمهُ تَأويلَهُ ، وأوصِياؤُهُ مِن بَعدِهِ يَعلَمونَهُ كُلَّهُ ، فَقالَ الَّذينَ لا يَعلَمونَ : ما نَقولُ إذا لَم نَعلَم تَأويلَهُ ؟ فَأَجابَهُمُ اللّهُ : «يَقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا» . وَالقُرآنُ لَهُ خاصٌّ وعامٌّ ، وناسِخٌ ومَنسوخٌ ، ومُحكَمٌ ومُتَشابِهٌ ، فَالرّاسِخونَ فِي العِلمِ يَعلَمونَهُ . (6)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 144 ، غرر الحكم : ج 2 ص 365 ح 2826 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 130 ح 2948 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 1 ص 285 كلّها بزيادة «وحسدا لنا» بعد «وبغيا علينا» ، بحار الأنوار : ج 23 ص 205 ح 53 .
2- .النساء : 59 .
3- .النساء : 83 .
4- .آل عمران : 7 .
5- .بحار الأنوار : ج 69 ص 79 ح 29 و ج 93 ص 55 كلاهما نقلاً عن تفسير النعماني .
6- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 164 ح 6 ، الكافي : ج 1 ص 213 ح 2 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 100 ح 3 وليس فيه ذيله من «فقال الذين» ، بصائر الدرجات : ص 204 ح 8 كلّها عن بريد العجلي عن أحدهما عليهماالسلام ، تفسير القمّي : ج 1 ص 96 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 199 ح 33 .

ص: 31

4 / 1 - 6 راسخان در دانش

4 / 1 _ 6راسخان در دانشامام على عليه السلام :كجايند كسانى كه گمان كرده اند كه راسخان در دانش، آنهايند، نه ما؟ آنان دروغ مى گويند و به حقّ ما تجاوز مى كنند . خداوند ، ما را بالا برده و آنها را پست كرده است و به ما بخشيده و آنها را محروم ساخته است و ما را داخل كرده و آنها را بيرون برده است . در پرتو وجود ماست كه هدايت ، اعطا مى شود و پرده از نابينايى برگرفته مى شود .

امام على عليه السلام :خداوند ، فرمانبرى از واليان امر خود را كه به دين او مى پردازند، واجب ساخته است ، چنان كه فرمانبرى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را بر آنها واجب كرده است . خداوند مى فرمايد : «خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولو الأمرتان را اطاعت كنيد» . سپس خداوند، جايگاه واليان امرش را كه به تأويل كتابش علم و آگاهى دارند ، روشن كرده و مى فرمايد : «و اگر آن را به پيامبر و اولو الأمر خود ارجاع دهند ، قطعا از ميان آنان، كسانى اند كه [حقيقت] آن را در مى يابند» . همه مردم ، جز ايشان از شناخت كتاب او ناتوان اند ؛ زيرا آنان راسخان در دانش اند و در تأويل قرآن ، [از خطا] ايمن قرار داده شده اند . خداوند مى فرمايد : «و تأويل آن را هيچ كس نمى داند ، مگر خدا و راسخان در دانش» .

تفسير العيّاشى_ به نقل از بريد بن معاويه _ :از امام باقر عليه السلام مفهوم اين سخن خداوند را كه : «و تأويل آن را هيچ كس نمى داند ، مگر خدا و راسخان در دانش» جويا شدم . فرمود : «يعنى : تأويل همه قرآن را [نمى داند] ، مگر خدا و راسخان در دانش . پس پيامبر خدا، بالاترينِ راسخان است كه خداوند متعال ، هر تنزيل و تأويلى را كه بر او نازل كرده ، بدو آموخته است و خداوند ، چيزى بر او نازل نفرموده كه تأويل آن را بدو نياموخته باشد و جانشينانِ پس از او، همه آن را مى دانند . آنهايى كه نمى دانند ، گفتند : اينك كه تأويل آن را نمى دانيم ، چه بگوييم؟ خداوند به آنها پاسخ داد : «[راسخان در علم] مى گويند : ما به آن ايمان آورديم . همه آن، از جانب پروردگار ماست» . قرآن ، خاص دارد و عامّى و ناسخ و منسوخى و محكم و متشابهى و راسخان در دانش ، آن را مى دانند» .

.

ص: 32

الإمام الصادق عليه السلام :نَحنُ الرّاسِخونَ فِي العِلمِ ، ونَحنُ نَعلَمُ تَأويلَهُ . (1)

عنه عليه السلام :الرّاسِخونَ فِي العِلمِ : أميرُ المُؤمِنينَ وَالأَئِمَّةُ عليهم السلام مِن بَعدِهِ . (2)

4 / 1 _ 7مَعدِنُ العِلمِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنّا أهلَ البَيتِ ، أهلُ بَيتِ الرَّحمَةِ ، وشَجَرَةُ النُّبُوَّةِ ، ومَوضِعُ الرِّسالَةِ ، ومُختَلَفُ المَلائِكَةِ ، وَمعدِنُ العِلمِ . (3)

العمدة عن حميد بن عبد اللّه بن يزيد المدني :أنَّهُ ذَكَرَ عِندَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله قَضاءً قَضى بِهِ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ ، فَأَعجَبَ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ : الحَمدُ للّهِِ الَّذي جَعَلَ فينَا الحِكمَةَ أهلَ البَيتِ . (4)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 213 ح 1 ، بصائر الدرجات : ص 204 ح 5 ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 164 ح 8 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 100 ح 2 كلّها عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 23 ص 199 ح 31 .
2- .الكافي : ج 1 ص 213 ح 3 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 421 كلاهما عن عبد الرحمن بن كثير ، الصراط المستقيم : ج 1 ص 292 نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 208 ح 12 ، وراجع : تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 100 ح 1 .
3- .بصائر الدرجات : ص 56 ح 1 عن الضحّاك بن مزاحم و ص 58 ح 8 عن عليّ بن جعفر عن الإمام الكاظم عن أبيه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه ، الكافي : ج 1 ص 221 ح 2 عن إسماعيل بن أبي زياد عن الإمام الصادق عن أبيه عن الإمام عليّ عليهم السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 26 ص 245 ح 8 ؛ الدرّ المنثور : ج 6 ص 606 عن الضحّاك بن مزاحم نحوه .
4- .العمدة : ص 254 ح 392 ، الصراط المستقيم : ج 2 ص 10 نحوه ، بحار الأنوار : ج 101 ص 412 ح 19 ؛ فضائل الصحابة لابن حنبل : ج 2 ص 654 ح 1113 ، تفسير ابن أبي حاتم : ج 2 ص 533 ح 2830 كلاهما نحوه ، ذخائر العقبى : ص 154 .

ص: 33

4 / 1 - 7 معدن دانش

امام صادق عليه السلام :ما ، راسخان در دانش هستيم و ما تأويل قرآن را مى دانيم .

امام صادق عليه السلام :راسخان در دانش ، امير مؤمنان و امامان پس از او هستند .

4 / 1 _ 7معدن دانشپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ما، اهل بيت رحمت و درخت نبوّت و جايگاه رسالت و محلّ آمد و شدِ فرشتگان و كان دانش هستيم .

العمدة_ به نقل از حميد بن عبد اللّه بن يزيد مدنى _ :نزد پيامبر صلى الله عليه و آله در باره يكى از داورى هاى على بن ابى طالب عليه السلام سخن به ميان آمد. پيامبر صلى الله عليه و آله به شگفت آمد و فرمود: «ستايش، خدايى را كه حكمت را در ميان ما اهل بيت نهاد» .

.

ص: 34

الإمام عليّ عليه السلام :نَحنُ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ ، ومَحَطُّ الرِّسالَةِ ، ومُختَلَفُ المَلائِكَةِ ، ومَعادِنُ العِلمِ ، ويَنابيعُ الحُكمِ ، ناصِرُنا ومُحِبُّنا يَنتَظِرُ الرَّحمَةَ ، وعَدُوُّنا ومُبغِضُنا يَنتَظِرُ السَّطوَةَ . (1)

عنه عليه السلام_ وقَد خَطَبَ النَّاسَ بِالمَدينَةِ _ :وَالَّذي فَلَقَ الحَبَّةَ وبَرَأَ النَّسَمَةَ ، لَوِ اقتَبَستُمُ العِلمَ مِن مَعدِنِهِ ، وشَرِبتُمُ الماءَ بِعُذوبَتِهِ ، وَادَّخَرتُمُ الخَيرَ مِن مَوضِعِهِ ، وأخَذتُمُ الطَّريقَ من واضِحِهِ ، وسَلَكتُم مِنَ الحَقِّ نَهجَهُ ، لَنَهَجَت بِكُمُ السُّبُلُ ، وبَدَت لَكُمُ الأَعلامُ ، وأضاءَ لَكُمُ الإِسلامُ . (2)

الإمام الحسين عليه السلام :ما نَدري ما تَنقِمُ الناسُ مِنّا ! إنّا لَبَيتُ الرَّحمَةِ ، وشَجَرَةُ النُّبُوَّةِ ، ومَعدِنُ العِلمِ . (3)

الإمام زين العابدين عليه السلام :ما يَنقِمُ النّاسُ مِنّا ؟! فَنَحنُ وَاللّهِ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ ، وبَيتُ الرَّحمَةِ ، ومَعدِنُ العِلمِ ، ومُختَلَفُ المَلائِكَةِ . (4)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 109 ، الكافي : ج 1 ص 221 ح 2 وفيه صدره إلى «معادن العلم» ، غرر الحكم : ج 6 ص 187 ح 10005 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 499 ح 9208 ، بحار الأنوار : ج 26 ص 265 ح 52 .
2- .الكافي : ج 8 ص 32 ح 5 عن أبي الهيثم بن التيّهان ، بحار الأنوار : ج 28 ص 240 ح 27 .
3- .نزهة الناظر : ص 85 ح 21 .
4- .الكافي : ج 1 ص 221 ح 1 ، بصائر الدرجات : ص 56 ح 2 نحوه و ص 58 ح 9 كلّها عن أبي الجارود ، الإرشاد : ج 2 ص 168 ، الخرائج والجرائح : ج 2 ص 892 كلاهما عن الإمام الباقر عليه السلام ، إعلام الورى : ج 1 ص 508 عن عبد الرحمن بن الحجّاج عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 26 ص 246 ح 10 .

ص: 35

امام على عليه السلام :ما ، درخت نبوّت و فرودگاه رسالت و مكان آمد و شدِ فرشتگان و كان هاى دانش و سرچشمه هاى حكمتيم . يار و دوستدار ما، رحمت را انتظار مى كشد و دشمن و كينه توز ما ، يورش را انتظار مى بَرد .

امام على عليه السلام_ در سخنرانى براى مردم مدينه _ :آگاه باشيد! سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و انسان را آفريد ، اگر دانش را از كانش برگيريد و آب را با گوارايى اش بنوشيد و خير را از جايگاهش بيندوزيد و راه روشن را در پيش گيريد و در پيمودن حق ، مسير آن را بپيماييد ، راه ها بر شما هويدا مى شوند و نشانه ها بر شما رخ مى نمايند و اسلام براى شما پرتوافشانى مى كند .

امام حسين عليه السلام :ما نمى دانيم چرا مردم، كينه ما را مى جويند ، در حالى كه ما خانه رحمت و درخت نبوّت و كان دانش و معرفتيم!

امام زين العابدين عليه السلام :چرا مردم، كينه ما را مى جويند ، در حالى كه _ به خدا سوگند _ ما درخت نبوّت و خانه رحمت و كان دانش و معرفت، و مكان آمد و شد فرشتگانيم .

.

ص: 36

الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ العِلمَ بِكِتابِ اللّهِ عز و جل وسُنَّةِ نَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله لَيَنبُتُ في قَلبِ مَهدِيِّنا كما يَنبُتُ الزَّرعُ عَلى أحسَنِ نَباتِهِ ، فَمَن بَقِيَ مِنكُم حَتّى يَراهُ فَليَقُل حينَ يَراهُ : السَّلامُ عَلَيكُم يا أهلَ بَيتِ الرَّحمَةِ وَالنُّبُوَّةِ ، ومَعدِنَ العِلمِ ، ومَوضِعَ الرِّسالَةِ . (1)

عنه عليه السلام :شَجَرَةٌ أصلُها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وفَرعُها أميرُ المُؤمِنينَ عَلِيٌّ عليه السلام ، وأغصانُها فاطِمَةُ بِنتُ مُحَمَّدٍ عليهاالسلام ، وثَمَرَتُهَا الحَسَنُ وَالحُسَينُ عليهماالسلام ، فَإِنَّها شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ ، ونَبتُ (2) الرَّحمَةِ ، ومِفتاحُ الحِكمَةِ ، ومَعدِنُ العِلمِ ، ومَوضِعُ الرِّسالَةِ ، ومُختَلَفُ المَلائِكَةِ ، وموضِعُ سِرِّ اللّهِ ووَديعَتِهِ ، وَالأَمانَةُ الَّتي عُرِضَت عَلَى السَّماواتِ وَالأَرضِ ، وحَرَمُ اللّهِ الأَكبَرُ ، وبَيتُ اللّهِ العَتيقُ وحَرَمُهُ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :كانَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام إذا زالَتِ الشَّمسُ صَلّى ، ودَعا ، ثُمَّ صَلّى عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، شَجَرَةِ النُّبُوَّةِ ، ومَوضِعِ الرِّسالَةِ ، ومُختَلَفِ المَلائِكَةِ ، ومَعدِنِ العِلمِ ، وأهلِ بَيتِ الوَحيِ . (4)

4 / 1 _ 8عَيشُ العِلمِالإمام عليّ عليه السلام_ مِن خُطبَةٍ لَهُ يَذكُرُ فيها آلَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله _ :هُم عَيشُ العِلمِ ، ومَوتُ الجَهلِ ، يُخبِرُكُم حِلمُهُم عَن عِلمِهِم ، وظاهِرُهُم عَن باطِنِهِم ، وصَمتُهُم عَن حُكمِ مَنطِقِهِم ، لا يُخالِفونَ الحَقَّ ولا يَختَلِفونَ فيهِ . (5)

.


1- .كمال الدين : ص 653 ح 18 عن جابر ، العدد القويّة : ص 65 ح 90 ، بحار الأنوار : ج 51 ص 36 ح 5 .
2- .في بعض نسخ المصدر : «وبيت الرحمة» .
3- .اليقين : ص 318 ، تفسير فرات : ص 395 ح 527 كلاهما عن زياد بن المنذر نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 245 ح 16 .
4- .مصباح المتهجّد : ص 361 ح 485 ، المزار الكبير : ص 400 ح 1 عن العبّاس بن مجاهد نحوه ، جمال الاُسبوع : ص 250 ، بحار الأنوار : ج 90 ص 19 ذيل ح 3 ، وراجع : الكافي : ج 1 ص 221 ح 3 .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 239 ، تحف العقول : ص 227 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 514 ح 9359 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 26 ص 266 ح 54 .

ص: 37

4 / 1 - 8 زنده دارندگان علم و دانش

امام باقر عليه السلام :آگاهى از كتاب خداوند عز و جل و سنّت پيامبر او در دل مهدى ما مى رويد ، چنان كه كشت به بهترين شكل آن مى رويد . پس اگر كسى از شما ماند تا او را ديد ، بايد هنگام ديدن او بگويد : سلام بر شما، اى اهل خانه رحمت و نبوّت و كان دانش و جايگاه رسالت !

امام باقر عليه السلام :درختى كه ريشه آن ، پيامبر خدا و شاخه آن ، امير مؤمنان على عليه السلام و نوشاخه هاى آن، فاطمه دخت محمّد صلى الله عليه و آله است و ميوه هاى آن، حسن و حسين اند ، درخت نبوّت است كه روييده رحمت و كليد حكمت و كان معرفت و جايگاه رسالت و مكان آمد و شدِ فرشتگان و موضع سر و سپرده خداوند و امانتى است كه بر آسمان ها و زمين عرضه شده و حرم بزرگ خدا و بيت و حرم قديم اوست .

امام صادق عليه السلام :چون ظهر مى شد ، على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام نماز مى گزارْد و دعا مى كرد و پس از آن بر پيامبر صلى الله عليه و آله چنين درود مى فرستاد : «خدايا! درود فرست بر محمّد و خاندان محمّد كه درخت نبوّت و جايگاه رسالت و مكان آمد و شدِ فرشتگان و كان دانش و معرفت و اهل بيت وحى اند» .

4 / 1 _ 8زنده دارندگان علم و دانشامام على عليه السلام_ در سخنرانى اى در توصيف خاندان محمّد صلى الله عليه و آله _ :آنان، حيات دانش و مرگ نادانى اند . خردمندى ايشان، خبر از علم آنان مى دهد و ظاهرشان حكايت از باطنشان دارد و سكوتشان پرده از حكمت گفتارشان بر مى گيرد . آنها مخالف حق نيستند و در آن با يكديگر اختلاف نمى كنند .

.

ص: 38

عنه عليه السلام :اعلَموا أنَّكُم لَن تَعرِفُوا الرُّشدَ حَتّى تَعرِفُوا الَّذي تَرَكَهُ ، ولَن تَأخُذوا بِميثاقِ الكِتابِ حَتّى تَعرِفُوا الَّذي نَقَضَهُ ، ولَن تَمَسَّكوا بِهِ حَتّى تَعرِفُوا الَّذي نَبَذَهُ ، فَالَتمِسوا ذلِكَ مِن عِندِ أهلِهِ ، فَإِنَّهُم عَيشُ العِلمِ ومَوتُ الجَهلِ ، هُمُ الَّذينَ يُخبِرُكُم حُكمُهُم عَن عِلمِهِم ، وصَمتُهُم عَن مَنطِقِهِم ، وظاهِرُهُم عَن باطِنِهِم ، لا يُخالِفونَ الدّينَ ولا يَختَلِفونَ فيهِ ، فَهُوَ بَينَهُم شاهِدٌ صادِقٌ ، وصامِتٌ ناطِقٌ . (1)

4 / 2أبوابُ عُلومِهِم4 / 2 _ 1عِلمُ الكِتابِشواهد التنزيل عن أبي سعيد الخدريّ :سَأَلتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَن قَولِ اللّهِ تَعالى : «وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» (2) ، قالَ : ذاكَ أخي عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ . (3)

الأمالي للصدوق عن أبي سعيد الخدريّ :سَأَلتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَن قَولِ اللّهِ جَلَّ شَأنُهُ : «قَالَ الَّذِى عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ» (4) ، قالَ : ذاكَ وَصِيُّ أخي سُلَيمانَ بنِ داوودَ . فَقُلتُ لَهُ : يا رَسولَ اللّهِ ، فَقَولُ اللّهِ عز و جل : «قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدَاً بَيْنِى وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» ، قالَ : ذاكَ أخي عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ . (5)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 147 ، الكافي : ج 8 ص 390 ح 586 عن محمّد بن الحسين عن أبيه عن جدّه عن أبيه نحوه ، بحار الأنوار : ج 34 ص 233 ح 997 .
2- .الرعد : 43 .
3- .شواهد التنزيل : ج 1 ص 400 ح 422 ، تفسير الثعلبي : ج 5 ص 303 عن ابن الحنفيه من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام نحوه ؛ بصائر الدرجات : ص 216 ح 19 عن أبي حمزة الثمالي عن الإمام الباقر عليه السلام ، روضة الواعظين : ص 118 عن الإمام الباقر عليه السلام وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 35 ص 430 ح 4 .
4- .النمل : 40 .
5- .الأمالي للصدوق : ص 659 ح 892 ، روضة الواعظين : ص 125 ، بصائر الدرجات : ص 213 ح 4 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، شرح الأخبار : ج 2 ص 311 ح 637 عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلاموكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 35 ص 429 ح 1 .

ص: 39

4 / 2 درهاى علوم اهل بيت عليهم السلام
4 / 2 - 1 علم كتاب

امام على عليه السلام :بدانيد هرگز به راه راست پى نخواهيد برد تا كسى را كه آن را وا گذاشته ، بشناسيد و هرگز به پيمان قرآن وفا نمى كنيد تا كسى را كه نقض پيمان كرده ، بشناسيد و هرگز به كتاب خدا چنگ نمى زنيد تا كسى را كه آن را دور انداخته ، بشناسيد . پس آن (راه راست و وفا به پيمان و چنگ زدن به قرآن) را از اهل آن درخواست نماييد؛ زيرا ايشان حيات دانش و مرگ نادانى اند . آنان كسانى اند كه حكمتشان خبر از علمشان مى دهد و سكوتشان پرده از گفتارشان بر مى گيرد و ظاهرشان حكايت از باطنشان دارد . آنها مخالف حق نيستند و در آن با يكديگر اختلاف ندارند . پس دين در باره آنان گواهى است راستگو و خاموشى است گويا .

4 / 2درهاى علوم اهل بيت عليهم السّلام4 / 2 _ 1علم كتابشواهد التنزيل_ به نقل از ابو سعيد خدرى _ :از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در باره سخن خداى متعال : «و آن كس كه نزد او علم كتاب است» پرسيدم . فرمود : «مقصود ، برادرم على بن ابى طالب است» .

الأمالى، صدوق_ به نقل از ابو سعيد خدرى _ :از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در باره اين سخن خداى عز و جل : «و آن كس كه نزد او علم كتاب است» پرسيدم . فرمود : «مقصود، وصىّ برادرم سليمان بن داوود است» . گفتم : اى پيامبر خدا! مقصود از اين آيه شريف : «بگو : كافى است خدا و آن كس كه نزد او علم كتاب است، ميان من و شما گواه باشد» كيست؟ فرمود : «برادرم على بن ابى طالب» .

.

ص: 40

الإمام عليّ عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ تَبارَكَ وتَعالى : «قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدَاً بَيْنِى وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» _ :أنَا هُوَ الَّذي عِندَهُ عِلمُ الكِتابِ . (1)

الإمام الحسين عليه السلام :نَحنُ الَّذينَ عِندَنا عِلمُ الكِتابِ وبَيانُ ما فيهِ ، ولَيسَ لِأَحَدٍ مِن خَلقِهِ ما عِندَنا ؛ لِأَنّا أهلُ سِرِّ اللّهِ . (2)

المناقب لابن المغازلي عن عبد اللّه بن عطاء :كُنتُ عِندَ أبي جَعفَرٍ جالِسا إذ مَرَّ عَلَيهِ ابنُ عَبدِاللّهِ بنِ سَلامٍ ، قُلتُ : جَعَلَنِي اللّهُ فِداكَ ، هذَا ابنُ الَّذي عِندَهُ عِلمٌ مِنَ الكِتابِ ؟ قالَ : لا ، ولكِنَّهُ صاحِبُكُم عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ الَّذي نَزَلَت فيهِ آياتٌ مِن كِتابِ اللّهِ عز و جل : «الَّذِى عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ» . (3)

الإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدَاً بَيْنِى وَ بَيْنَكُمْ وَ مَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» _ :إيّانا عَنى ، وعَلِيٌّ أوَّلُنا وأفضَلُنا وخَيرُنا بَعدَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله . (4)

الكافي عن عبد الرّحمن بن كثير عن الصّادق عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «قَالَ الَّذِى عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا ءَاتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ» (5) ، قال _ :فَفَرَّجَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام بَينَ أصابِعِهِ فَوَضَعَها في صَدرِهِ ، ثُمَّ قالَ : وعِندَنا وَاللّهِ عِلمُ الكِتابِ كُلُّهُ . (6)

.


1- .بصائر الدرجات : ص 216 ح 21 عن سلمان ، بحار الأنوار : ج 35 ص 432 ح 12 .
2- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 52 عن الأصبغ بن نباتة ، بحار الأنوار : ج 31 ص 592 ح 20 .
3- .المناقب لابن المغازلي : ص 314 ح 358 ، شواهد التنزيل : ج 1 ص 402 ح 425 ، تفسير القرطبي : ج 9 ص 336 ، تفسير الثعلبي : ج 5 ص 303 كلّها نحوه ؛ العمدة : ص 290 ح 476 ، بحار الأنوار : ج 35 ص 199 ح 22 .
4- .الكافي: ج 1 ص 229 ح 6 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 220 ح 76 كلاهما عن بريد بن معاوية ، بصائر الدرجات : ص 214 ح 7 عن عبد الرحمن بن كثير عن الإمام الصادق عليه السلام ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 22 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 400 عن يزيد بن معاوية عن الإمام الصادق عليه السلام .
5- .النمل : 40 .
6- .الكافي : ج 1 ص 229 ح 5 و ص 257 ح 3 عن سدير نحوه ، بصائر الدرجات : ص 212 ح 2 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 108 عن الحسين بن علوان ، عيون المعجزات : ص 88 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 239 ح 22 ، بحار الأنوار : ج 26 ص 170 ح 37 .

ص: 41

امام على عليه السلام_ در باره اين آيه : «بگو: كافى است خدا و آن كس كه نزد او علم كتاب است، ميان من و شما گواه باشد» _ :من هستم كه علم كتاب نزد اوست .

امام حسين عليه السلام :ما همانهايى هستيم كه علم كتاب و بيان آنچه در آن است ، نزد ماست و آنچه نزد ماست ، نزد هيچ يك از خلايق نيست؛ زيرا ما ، اهل سرّ خداييم .

المناقب، ابن مغازلى_ به نقل از عبد اللّه بن عطا _ :نزد امام باقر عليه السلام نشسته بودم كه پسر عبد اللّه بن سلام بر ايشان گذشت . گفتم : قربانت گردم! اين پسرِ كسى است كه علمى از كتاب نزد اوست؟ فرمود : «خير ؛ بلكه دوست شما ، على بن ابى طالب است كه آياتى از كتاب خدا در حقّ او نازل شده است : «الّذى عِنْدَه عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ» » .

امام باقر عليه السلام :مقصود از اين سخن خداى متعال : «بگو: كافى است خدا و آن كس كه نزد او علم كتاب است، ميان من و شما گواه باشد» ، ما هستيم . على پس از پيامبر صلى الله عليه و آله ، نخستينِ ما و برترين و بهترينِ ماست .

الكافى_ به نقل از عبد الرحمان بن كثير، در باره اين آيه : «كسى كه نزد او دانشى از كتاب بود، گفت: من آن را پيش از آن كه چشم خود را بر هم بزنى، برايت مى آورم» _ :امام صادق عليه السلام ميان انگشتان خود را باز كرد و آنها را روى سينه اش نهاد و سپس فرمود : «به خدا سوگند، همه علم كتاب، نزد ماست» .

.

ص: 42

عيون أخبار الرضا عليه السلام عن أبي الحسن محمّد بن يحيى الفارسي :نَظَرَ أبو نُواسٍ إلى أبِي الحَسَنِ عَلِيِّ بنِ موسىَ الرِّضا عليهماالسلام ذاتَ يَومٍ وقَد خَرَجَ مِن عِندِ المَأمونِ عَلى بَغلَةٍ لَهُ ، فَدَنا مِنهُ أبو نُواسٍ ، فَسَلَّمَ عَلَيهِ وقالَ : يَا بنَ رَسولِ اللّهِ ، قَد قُلتُ فيكَ أبياتا فَاُحِبُّ أن تَسمَعَها مِنّي ، قالَ : هاتِ ، فَأَنشَأَ يَقولُ : مُطَهَّرونَ نَقِيّاتٌ ثِيابُهُمُتَجرِي الصَّلاةُ عَلَيهِم أينَما ذُكِروا مَن لَم يَكُن عَلَوِيّا حينَ تَنسِبُهُفَما لَهُ مِن قَديمِ الدَّهرِ مُفتَخَرُ فَاللّهُ لَمّا بَرا خَلقًا فَأَتقَنَهُصَفّاكُمُ وَاصطَفاكُم أيُّهَا البَشَرُ فَأَنتُمُ المَلَأُ الأَعلى وعِندَكُمُعِلمُ الكِتاب وما جاءَت بِهِ السُّوَرُ فَقالَ الرِّضا عليه السلام : قَد جِئتَنا بِأَبياتٍ ما سَبَقَكَ إلَيها أحَدٌ . (1)

4 / 2 _ 2تَأويلُ القُرآنِشواهد التنزيل عن أنس عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عَلِيٌّ يُعَلِّمُ النّاسَ بَعدي مِن تَأويلِ القُرآنِ ما لا يَعلَمونَ _ أو [قالَ :] يُخبِرُهُم _ . (2)

.


1- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 143 ح 10 ، إعلام الورى : ج 2 ص 65 ، بشارة المصطفى : ص 81 عن ياسر ، كشف الغمّة : ج 3 ص 107 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 366 والثلاثة الأخيرة نحوه ، بحار الأنوار : ج 49 ص 236 ح 5 .
2- .شواهد التنزيل : ج 1 ص 39 ح 28 ؛ مئة منقبة : ص 81 ح 31 ، اليقين : ص 179 ح 34 ، التحصين لابن طاووس : ص 555 ح 15 ، المناقب للكوفي : ج 1 ص 394 ح 317 كلّها عن أنس ، بحار الأنوار : ج 32 ص 224 ح 174 ، وراجع : كشف الغمّة : ج 1 ص 343 .

ص: 43

4 / 2 - 2 تأويل قرآن

عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از ابو الحسن محمّد بن يحيى فارسى _ :روزى ابو نُواس به امام على بن موسى الرضا عليه السلام نگريست، در حالى كه امام عليه السلام سوار بر استرى از نزد مأمون، خارج مى شد . ابو نؤاس به ايشان نزديك شد و درود فرستاد و گفت : اى پسر پيامبر خدا! ابياتى در باره تو سروده ام كه مى خواهم آنها را از من بشنوى . امام عليه السلام فرمود : «آنچه سروده اى ، بياور» . پس او چنين سرود : پاكانى هستند كه جامه شان پاكيزه است و هر گاه از ايشان ياد شود ، بر آنها درود فرستاده مى شود . هر كه به هنگام انتساب، علوى نباشد از روزگار كهن، افتخارى ندارد . خداوند ، آن گاه كه خلق را بيافريد و سامانش داد اى جماعت! شما را گزين كرد و برگزيد . شماييد گروه برتر و نزد شماست علم كتاب و آنچه سوره هاى قرآن آورده است . امام رضا عليه السلام فرمود : «ابياتى را آوردى كه هيچ كس در سرودن آنها ، از تو پيشى نگرفته است» .

4 / 2 _ 2تأويل قرآنشواهد التنزيل:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «على، پس از من ، تأويل آنچه را مردم از قرآن نمى دانند ، به آنها مى آموزد» يا فرمود : «به آنها خبر مى دهد».

.

ص: 44

الإمام عليّ عليه السلام :سَلوني عَن كِتابِ اللّهِ ؛ فَإِنَّهُ لَيسَ مِن آيَةٍ إلّا وقَد عَرَفتُ بِلَيلٍ نَزَلَت أم بِنَهارٍ ، في سَهلٍ أم في جَبَلٍ . (1)

الأمالي للطوسي عن المجاشعي عن الإمام الرضا عليه السلام عن آبائه عليهم السلام :قالَ عليّ عليه السلام : سَلوني عَن كِتابِ اللّهِ عز و جل ، فَوَاللّهِ ما نَزَلَت آيَةٌ مِنهُ في لَيلٍ أو نَهارٍ ، ولا مَسيرٍ ولا مُقامٍ ، إلّا وقَد أقرَأَنيها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وعَلَّمَني تَأويلَها . فَقالَ ابنُ الكَوّاءِ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، فَما كانَ يَنزِلُ عَلَيهِ وأنتَ غائِبٌ عَنهُ ؟ قالَ : كانَ يَحفَظُ عَلَيَّ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ما كانَ يَنزِلُ عَلَيهِ مِنَ القُرآنِ وأنَا عَنهُ غائِبٌ ، حَتّى أقدَمَ عَلَيهِ فَيُقرِئَنيهِ ويَقولَ لي : يا عَلِيُّ ، أنزَلَ اللّهُ عَلَيَّ بَعدَكَ كَذا وكَذا وتَأويلُهُ كَذا وكَذا ، فَيُعَلِّمُني تَنزيلَهُ وتَأويلَهُ . (2)

عنه عليه السلام :ما نَزَلَت عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله آيَةٌ مِنَ القُرآنِ إلّا أقرَأَنيها وأملاها عَلَيَّ فَكَتَبتُها بِخَطّي ، وعَلَّمَني تَأويلَها وتَفسيرَها ، وناسِخَها ومَنسوخَها ، ومُحكَمَها ومُتشابِهَها ، وخاصَّها وعامَّها . (3)

حلية الأولياء عن عبد اللّه بن مسعود :إنَّ القُرآنَ اُنزِلَ عَلى سَبعَةِ أحرُفٍ ، ما مِنها حَرفٌ إلّا لَهُ ظَهرٌ وبَطنٌ ، وإنَّ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام عِندَهُ عِلمُ الظّاهِرِ وَالباطِنِ . (4)

.


1- .الطبقات الكبرى : ج 2 ص 338 ، تاريخ الخلفاء : ص 218 ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 397 ، المناقب للخوارزمي : ص 64 ح 92 كلّها عن أبي الطفيل ، كنز العمّال : ج 2 ص 565 ح 4740 ؛ تفسير العيّاشي : ج 2 ص 283 ح 31 ، وراجع : الأمالي للصدوق : ص 523 ح 1158 والعمدة : ص 264 ح 416 و شواهد التنزيل : ج 1 ص 42 ح 32 .
2- .الأمالي للطوسي : ص 523 ح 1158 ، بشارة المصطفى : ص 219 ، الإحتجاج : ج 1 ص 617 ح 140 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 10 ص 125 ح 4 ، وراجع : كتاب سُليم بن قيس : ج 2 ص 802 ح 31 وبصائر الدجات : ص 198 ح 3 .
3- .الكافي : ج 1 ص 64 ح 1 ، الخصال : ص 257 ح 131 ، كمال الدين : ص 284 ح 37 ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 253 ح 177 كلّها عن سُليم بن قيس الهلالي ، تحف العقول : ص 196 نحوه ، بحار الأنوار : ج 2 ص 230 ح 11 ؛ شواهد التنزيل : ج 1 ص 48 ح 41 عن سُليم بن قيس .
4- .حلية الأولياء : ج 1 ص 65 الرقم 4 ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 400 ؛ المناقب لابن شهرآشوب : ج 2 ص 43 ، بحار الأنوار : ج 40 ص 157 ح 53 .

ص: 45

امام على عليه السلام :در باره كتاب خدا از من بپرسيد . آيه اى نازل نشده است ، مگر آن كه من مى دانم در شب، فرود آمده يا در روز ، در دشت يا در كوهستان .

الأمالى، طوسى_ به نقل از مجاشعى ، از امام رضا عليه السلام ، از پدرانش عليهم السلام _ :امام على عليه السلام فرمود : «در باره كتاب خداوند عز و جل از من بپرسيد كه به خدا سوگند ، آيه اى از آن در شب يا روز و در طول راه يا جايباشى نازل نشده ، مگر آن كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله قرائت آن را با تأويلش به من آموخته است» . ابو كوّا گفت : اى امير مؤمنان! در باره آياتى كه بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد و تو حضور نداشتى ، چه مى گويى؟ [على عليه السلام ] فرمود : «هنگامى كه من حضور نداشتم ، پيامبر صلى الله عليه و آله آياتى را كه بر ايشان نازل مى شد ، حفظ مى كرد تا آن كه خدمتشان مى رسيدم و پيامبر صلى الله عليه و آله قرائت آن را به من مى آموخت و مى فرمود : اى على! پس از رفتن تو ، خداوند، اين آيات را بر من نازل نمود و تأويل آن، چنين و چنان است و بدين ترتيب، تنزيل و تأويل آن را به من مى آموخت» .

امام على عليه السلام :آيه اى از قرآن بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل نشده است، مگر اين كه آن را برايم خوانده و بر من املا نموده است و من آنها را با خطّ خود نوشته ام و تأويل و تفسير و ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه و خاص وعامّ آن را به من ياد داده است.

حلية الأولياء_ به نقل از عبد اللّه بن مسعود _ :قرآن بر هفت حرف، نازل شده است و حرفى از آن نيست ، مگر آن كه ظاهرى و باطنى دارد، و علم ظاهر و باطن آن، نزد على بن ابى طالب عليه السلام است .

.

ص: 46

الإمام الحسن عليه السلام_ في مَجلِسِ مُعاوِيَةَ _ :أنَا ابنُ خِيرَةِ الإِماءِ وسَيِّدَةِ النِّساءِ ، غَذّانا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِعِلمِ اللّهِ تَبارَكَ وتَعالى ، فَعَلَّمَنا تَأويلَ القُرآنِ ، ومُشكِلاتِ الأَحكامِ ، لَنَا العِزَّةُ الغَلباءُ وَالكَلِمَةُ العَلياءُ ، وَالفَخرُ وَالسَّناءُ . (1)

الإمام الباقر عليه السلام :ما يَستَطيعُ أحَدٌ أن يَدَّعِيَ أنَّ عِندَهُ جَميعَ القُرآنِ كُلَّهُ ظاهِرَهُ وباطِنَهُ غَيرَ الأَوصِياءِ . (2)

عنه عليه السلام :مَا ادَّعى أحَدٌ مِنَ النّاسِ أ نَّهُ جَمَعَ القُرآنَ كُلَّهُ كَما اُنزِلَ إلّا كَذّابٌ ، وما جَمَعَ_هُ وحَفِظَهُ كَما نَزَّلَهُ اللّهُ تَعالى إلّا عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام وَالأَئِمَّةُ عليهم السلام مِن بَعدِهِ . (3)

تفسير العيّاشي عن الفضيل بن يسار :سَأَلتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام عَن هذِهِ الرِّوايَةِ : «ما فِي القُرآنِ آيَةٌ إلّا ولَها ظَهرٌ وبَطنٌ ، وما فيهِ حَرفٌ إلّا ولَهُ حَدٌّ ، ولِكُلِّ حَدٍّ مُطَّلَعٌ» ، ما يَعني بِقَولِهِ : لَها ظَهرٌ وبَطنٌ ؟ قالَ : ظَهرُهُ وبَطنُهُ تَأويلُهُ ، مِنهُ ما مَضى ومِنهُ ما لَم يَكُن بَعدُ ، يَجري كَما تَجرِي الشَّمسُ وَالقَمَرُ ، كُلَّما جاءَ مِنهُ شَيءٌ وَقَعَ ، قالَ اللّهُ تَعالى : «وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّا سِخُونَ فِى الْعِلْمِ» (4) ، نَحنُ نَعلَمُهُ . (5)

.


1- .الاحتجاج : ج 2 ص 47 ح 151 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 94 ح 8 .
2- .الكافي : ج 1 ص 228 ح 2 ، بصائر الدرجات : ص 193 ح 1 كلاهما عن جابر ، بحار الأنوار : ج 92 ص 88 ح 26 .
3- .الكافي : ج 1 ص 228 ح 1 ، بصائر الدرجات : ص 193 ح 2 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 239 ح 20 كلّها عن جابر ، بحار الأنوار : ج 92 ص 88 ح 27 .
4- .آل عمران : 7 .
5- .تفسير العيّاشي : ج1 ص11 ح5 ، بصائر الدرجات : ص203 ح2 و ص 196 ح7 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 94 ح 47 .

ص: 47

امام حسن عليه السلام_ در مجلس معاويه _ :من پسر بهترين كنيزان [خدا] و سَرور زنانم . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ما را با علم خداوند _ تبارك و تعالى _ تغذيه كرده است و تأويل قرآن و احكام دشوار را به ما آموخته است . سترگ ترين ارجمندى و والاترين كلمه و افتخار و بلندى، از آنِ ماست .

امام باقر عليه السلام :هيچ كس نمى تواند ادّعا كند كه همه قرآن اعمّ از ظاهر و باطن آن را مى داند ، مگر اوصيا .

امام باقر عليه السلام :كسى از مردم ادّعا نكرده است كه همه قرآن را چنان كه فرو آمده، گرد آورده است، مگر آن كه دروغ مى گويد. قرآن را آن گونه كه خداوند متعال فرو فرستاده، گرد نياورده و حفظ نكرده، مگر على بن ابى طالب عليه السلام و امامان پس از او.

تفسير العيّاشى_ به نقل از فضيل بن يسار _ :از امام باقر عليه السلام در باره اين حديث : «در قرآن آيه اى نيست، مگر آن كه پيدايى دارد و پنهانى و حرفى در آن نيست، مگر آن كه نهايتى دارد و هر نهايتى را آغازى است» پرسيدم كه: مفهوم پيدا و پنهان چيست؟ امام عليه السلام فرمود: «پيدا و پنهان آن، همان تأويل آن است، چه رويدادهايى كه گذشته است و چه آنچه هنوز تحقّق نيافته است.اين تأويل، جريان دارد، همچون جريان خورشيد و ماه. هر گاه چيزى از آن بيايد، واقع مى گردد . خداوند متعال مى فرمايد: «و تأويلش را [كسى] جز خدا و ريشه داران در دانش نمى داند» . ما آن را مى دانيم».

.

ص: 48

الكافي عن أبي الصّباح :وَاللّهِ ، لَقَد قالَ لي جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ عليه السلام : إنَّ اللّهَ عَلَّمَ نَبِيَّهُ التَّنزيلَ وَالتَّأويلَ ، فَعَلَّمَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلِيّا عليه السلام ، قالَ : وعَلَّمَنا وَاللّهِ . (1)

الإمام الهادي عليه السلام_ في زِيارَةِ صاحِبِ الأَمرِ _ :اللّهُمَّ وصَلِّ عَلَى الأَئِمَّةِ الرّاشِدينَ ، وَالقادَةِ الهادينَ ، وَالسّادَةِ المَعصومينَ ، الأَتقِياءِ الأَبرارِ ، مَأوَى السَّكينَةِ وَالوَقارِ ، خُزّانِ العِلمِ ، ومُنتَهَى الحِلمِ وَالفَخارِ ، وساسَةِ العِبادِ ، وأركانِ البِلادِ ، وأدِلَّةِ الرَّشادِ ، الأَلِبّاءِ الأَمجادِ ، العُلَماءِ بِشَرعِكَ الزُّهّادِ ، مَصابيحِ الظُّلَمِ ، ويَنابيعِ الحِكَمِ ، وأولِياءِ النِّعَمِ ، وعِصَمِ الاُمَمِ ، قُرَناءِ التَّنزِيل وآياتِهِ ، واُمَناءِ التَّأويلِ ووُلاتِهِ ، وتَراجِمَةِ الوَحيِ ودَلالاتِهِ . (2)

راجع : ص 30 (أهل البيت عليهم السلام / الفصل الرابع / الراسخون في العلم) .

4 / 2 _ 3اِسمُ اللّهِ الأَعظَمُالإمام الباقر عليه السلام :إنَّ اسمَ اللّهِ الأَعظَمَ عَلى ثَلاثَةٍ وسَبعينَ حَرفا ، وكانَ عِندَ آصَفَ مِنها حَرفٌ واحِدٌ فَتَكَلَّمَ بِهِ فَخَسَفَ بِالأَرضِ ما بَينَهُ وبَينَ سَريرِ بِلقيسَ ، حَتّى تَناوَلَ السَّريرَ بِيَدِهِ ، ثُمَّ عادَتِ الأَرضُ كَما كانَت أسرَعَ مِن طَرفَةِ عَينٍ . ونَحنُ عِندَنا مِنَ الاِسمِ الأَعظَمِ اثنانِ وسَبعونَ حَرفا ، وحَرفٌ واحِدٌ عِندَ اللّهِ عز و جل استَأثَرَ بِهِ في عِلمِ الغَيبِ عِندَهُ ، ولا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ العَلِيِّ العَظيمِ . (3)

.


1- .الكافي : ج 7 ص 442 ح 15 ، تهذيب الأحكام : ج 8 ص 286 ح 1052 ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 17 ح 13 ، بصائر الدرجات : ص 295 ح 2 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 97 ح 61 .
2- .مصباح الزائر : ص 479 ، المزار الكبير : ص 560 ح 1 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 102 ص 180 .
3- .الكافي : ج 1 ص 230 ح 1 ، بصائر الدرجات : ص 208 ح 1 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 403 وليس فيه «ولا حول ولا قوّة إلّا باللّه » وكلّها عن جابر ، بحار الأنوار : ج 4 ص 210 ح 4 .

ص: 49

4 / 2 - 3 نام اعظم خدا

الكافى_ به نقل از ابو الصباح _ :به خدا سوگند ، امام صادق عليه السلام به من فرمود : «خداوند، تنزيل و تأويل را به پيامبرش آموخت و پيامبر صلى الله عليه و آله آن را به على عليه السلام آموخت و او _ به خدا سوگند _ آن را به ما آموخت» .

امام هادى عليه السلام_ در زيارت صاحب الأمر _ :بار الها! بر امامانِ راست رو و جلوداران هدايتگر و سَروران معصوم و پرهيزگاران نيك كه جايگاه آرامش و وقار و گنجوران علم و پايان بردبارى و باليدن، و گردانندگان بندگان و پايه هاى بلاد و ره نمايان راست رفتارى و خردمندان بزرگوار و عالمان شريعت تو كه تقواپيشه اند و چراغ هاى تاريكى و سرچشمه هاى حكمت و صاحبان نعمت و نگاه دارنده امّت ها و همسنگ هاى قرآن و آيات آن و معتمدان در تأويل و عهده داران آن و بازگو كنندگان وحى و ره نمودهاى آن اند، درود فرست.

ر.ك : ص 31 (اهل بيت عليهم السلام / فصل چهارم / راسخان در دانش).

4 / 2 _ 3نام اعظم خداامام باقر عليه السلام :نام اعظم خداوند ، هفتاد و سه حرف دارد و آصف، تنها يك حرف از آن را مى دانست كه آن را به زبان راند و زمين ، آنچه را ميان او و تخت بلقيس بود ، فرو برد تا جايى كه آصف با دست خود، تخت را بر گرفت و سپس زمين در مدّتى كمتر از يك چشم بر هم زدن به وضع نخست خود باز گشت، و هفتاد و دو حرف از اسم اعظم نزد ماست و يك حرف ، نزد خداوند عز و جل كه آن را در علم غيبش به خود اختصاص داده است و نيرو و توانى نيست، مگر از سوى خداى والا و بزرگ .

.

ص: 50

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ عيسَى بنَ مَريَمَ عليه السلام اُعطِيَ حَرفَينِ كانَ يَعمَلُ بِهِما ، واُعطِيَ موسى أربَعَةَ أحرُفٍ ، واُعطِيَ إبراهيمُ ثَمانِيَةَ أحرُفٍ ، واُعطِيَ نوحٌ خَمسَةَ عَشَرَ حَرفا ، واُعطِيَ آدَمُ خَمسَةً وعِشرينَ حَرفا ، وإنَّ اللّهَ تَعالى جَمَعَ ذلِكَ كُلَّهُ لُِمحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله . وإنَّ اسمَ اللّهِ الأَعظَمَ ثَلاثَةٌ وسَبعونَ حَرفا ، اُعطِيَ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله اِثنَينِ وسَبعينَ حَرفا وحُجِبَ عَنهُ حَرفٌ واحِدٌ . (1)

الإمام الهادي عليه السلام :اِسمُ اللّهِ الأَعظَمُ ثَلاثَةٌ وسَبعونَ حَرفا ، كانَ عِندَ آصَفَ حَرفٌ فَتَكَلَّمَ بِهِ فَانخَرَقَت لَهُ الأَرضُ فيما بَينَهُ وبَينَ سَبَأٍ ، فَتَناوَلَ عَرشَ بِلقيسَ حَتّى صَيَّرَهُ إلى سُلَيمانَ عليه السلام ، ثُمَّ انبَسَطَتِ الأَرضُ في أقَلَّ مِن طَرفَةِ عَينٍ ، وعِندَنا مِنهُ اثنانِ وسَبعونَ حَرفا ، وحَرفٌ عِندَ اللّهِ مُستَأثَرٌ بِهِ في عِلمِ الغَيبِ . (2)

4 / 2 _ 4جَميعُ اللُّغاتِالمناقب لابن شهرآشوب_ في أحوالِ الإِمامِ عَلِيٍّ عليه السلام _ :رُوِيَ أ نَّهُ قالَ عليه السلام لِابنَةِ يَزدَجِردَ : مَا اسمُكِ ؟ قالَت : جَهان بانويَه . فَقالَ : بَل شَهرَبانويَه ، وأجابَها بِالعَجَمِيَّةِ . (3)

الاختصاص عن سماعة بن مهران عن شيخ من أصحابنا عن أبي جعفر عليه السلام ، قال :جِئنا نُريدُ الدُّخولَ عَلَيهِ ، فَلَمّا صِرنا فِي الدِّهليزِ سَمِعنا قِراءَةً سُريانِيَّةً بِصَوتٍ حَسَنٍ ، يَقرَأُ ويَبكي حَتّى أبكى بَعضَنا . (4)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 230 ح 2 ، بصائر الدرجات : ص 208 ح 2 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 125 نحوه ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 489 ح 7 ، بحار الأنوار : ج 17 ص 134 ح 11 .
2- .الكافي : ج 1 ص 230 ح 3 ، بصائر الدرجات : ص 211 ح 3 ، دلائل الإمامة : ص 414 ح 377 ، إثبات الوصيّة : ص 254 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 406 كلّها عن عليّ بن محمّد النوفلي ، بحار الأنوار : ج 14 ص 113 ح 6 .
3- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 2 ص 56 ، بحار الأنوار : ج 40 ص 171 ح 54 .
4- .الاختصاص : ص 291 ، بصائر الدرجات : ص 340 ح 1 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 195 ، الخرائج والجرائح : ج 1 ص 286 ح 19 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 357 نحوه ، بحار الأنوار : ج 26 ص 180 ح 1 .

ص: 51

4 / 2 - 4 آشنايى با همه زبان ها

امام صادق عليه السلام :به عيسى بن مريم عليه السلام دو حرف داده شد كه به وسيله آن دو ، عمل مى كرد و به موسى عليه السلام ، چهار حرف و به ابراهيم عليه السلام ، هشت حرف و به نوح عليه السلام ، پانزده حرف و به آدم عليه السلام بيست و پنج حرف . خداوند _ تبارك و تعالى _ همه اينها را براى محمّد صلى الله عليه و آله گرد آورده است و اسم اعظم خداوند ، هفتاد و سه حرف است كه هفتاد و دو حرف از آن را به محمّد داده اند و يك حرف را از او ممنوع داشته اند .

امام هادى عليه السلام :اسم اعظم خداوند ، هفتاد و سه حرف دارد كه آصف، تنها يك حرف از آن را مى دانست و آن را بر زبان جارى ساخت و زمينِ ميان او و سبأ شكافته شد و او تخت بلقيس را بر گرفت و آن را به سليمان عليه السلام رساند . سپس زمين در مدّتى كمتر از يك چشم بر هم زدن، هموار گشت ، و هفتاد و دو حرفِ آن، نزد ماست و خداوند ، يك حرف را در علم غيب به خود، اختصاص داده است .

4 / 2 _ 4آشنايى با همه زبان هاالمناقب، ابن شهرآشوب_ در احوال امام على عليه السلام _ :روايت شده است كه امام عليه السلام از دختر يزدگرد پرسيد : «نامت چيست؟». گفت : جهان بانويه . امام عليه السلام به فارسى فرمود : «بلكه شهربانويه» .

الاختصاص_ به نقل از سماعة بن مهران، از يكى از مشايخ شيعه _ :آمديم تا خدمت امام باقر عليه السلام برسيم . چون به دالان رسيديم ، خواندنى با صداى خوب و غمگين به زبان سريانى شنيديم. ايشان چيزى را مى خواند و مى گريست، تا جايى كه برخى از ما نيز گريستند .

.

ص: 52

المناقب لابن شهرآشوب عن موسى بن أكيل النّميريّ :جِئنا إلى بابِ دارِ أبي جَعفَرٍ عليه السلام نَستَأذِنُ عَلَيهِ ، فَسَمِعنا صَوتا حَزينا يَقرَأُ بِالعِبرانِيَّةِ ، فَدَخَلنا عَلَيهِ وسَأَلنا عَن قارِئِهِ فَقالَ : ذَكَرتُ مُناجاةَ إيلِيا فَبَكَيتُ مِن ذلِكَ . (1)

الخرائج والجرائح عن أحمد بن قابوس عن أبيه عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال :دَخَلَ عَلَيهِ قَومٌ مِن أهلِ خُراسانَ ، فَقالَ _ ابتِداءً قَبلَ أن يُسأَلَ _ : مَن جَمَعَ مالاً يَحرُسُهُ عَذَّبَهُ اللّهُ عَلى مِقدارِهِ ، فَقالوا لَهُ _ بِالفارِسِيَّةِ _ : لا نَفهَمُ بِالعَرَبِيَّةِ ، فَقالَ لَهُم : «هر كه درم اندوزد جزايش دوزخ باشد» . (2)

الكافي عن أبي بصير :قُلتُ لِأَبِي الحَسَنِ عليه السلام : جُعِلتُ فِداكَ ، بِمَ يُعرَفُ الإِمامُ ؟ فَقالَ : بِخِصالٍ : أمّا أوَّلُها فَإِنَّهُ بِشَيءٍ قَد تَقَدَّمَ مِن أبيهِ فيهِ بِإِشارَةٍ إلَيهِ لِتَكونَ عَلَيهِم حُجَّةً ، ويُسأَلُ فَيُجيبُ ، وإن سُكِتَ عَنهُ ابتَدَأَ ، ويُخبِرُ بِما في غَدٍ ، ويُكَلِّمُ النّاسَ بِكُلِّ لِسانٍ . ثُمَّ قالَ لي : يا أبا مُحَمَّدٍ ، اُعطيكَ عَلامَةً قَبلَ أن تَقومَ ، فَلَم ألبَث أن دَخَلَ عَلَينا رَجُلٌ من أهِل خُراسانَ ، فَكَلَّمَهُ الخُراسانِيُّ بِالعَرَبِيَّةِ ، فَأَجابَهُ أبُو الحَسَنِ عليه السلام بِالفارِسيَّةِ ، فَقالَ لَهُ الخُراسانِيُّ : وَاللّهِ ، جُعِلتُ فِداكَ ما مَنَعَني أن اُكَلِّمَكَ بِالخُراسانِيَّةِ غَيرُ أنّي ظَنَنتُ أنَّكَ لاتُحسِنُها ! فَقالَ : سُبحانَ اللّهِ ! إذا كُنتُ لا اُحسِنُ اُجيبُكَ فَما فَضلي عَلَيكَ ؟! ثُمَّ قالَ لي : يا أبا مُحَمَّدٍ ، إنَّ الإِمامَ لا يَخفى عَلَيهِ كَلامُ أحَدٍ مِنَ النّاسِ ولا طَيرٍ ولا بَهيمَةٍ ولا شَيءٍ فيهِ الرّوحُ ، فَمَن لَم يَكُن هذِهِ الخِصالُ فيهِ فَلَيسَ هُوَ بِإِمامٍ . (3)

.


1- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 195 ، بصائر الدرجات : ص 341 ح 3 عن موسى التميري نحوه ، بحار الأنوار : ج 26 ص 180 ح 3 .
2- .الخرائج والجرائح : ج 2 ص 753 ح 70 ، بحار الأنوار : ج 47 ص 119 ح 162 .
3- .الكافي : ج 1 ص 285 ح 7 ، الإرشاد : ج 2 ص 224 ، دلائل الإمامة : ص 337 ح 294 ، قرب الإسناد : ص 339 ح 1244 ، الخرائج والجرائح : ج 1 ص 333 ح 24 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 48 ص 47 ح 33 .

ص: 53

المناقب، ابن شهرآشوب_ به نقل از موسى بن اَكيل نُمَيرى _ :به درِ خانه امام باقر عليه السلام آمديم تا اجازه ورود بگيريم . در اين هنگام ، صداى حزينى را شنيديم كه به عبرانى مى خواند . پس بر ايشان وارد شديم و از صاحب اين صدا پرسش كرديم . فرمود : «مناجات ايليا را به ياد آوردم و از آن به گريه افتادم» .

الخرائج و الجرائح_ به نقل از احمد بن قابوس، از پدرش _ :گروهى از مردم خراسان بر امام عليه السلام صادق وارد شدند . پيش از اين كه آنها چيزى بپرسند ، ايشان فرمود : «هر كه مالى جمع كند و آن را نگه دارد ، خداوند به همان مقدار كيفرش مى كند» . آنها به فارسى گفتند : ما عربى نمى فهميم . امام عليه السلام به زبان فارسى فرمود : «هر كه دِرَم اندوزد ، جزايش دوزخ باشد» .

الكافى_ به نقل از ابو بصير _ :به امام كاظم عليه السلام گفتم : فدايت گردم! امام چگونه شناخته مى شود؟ فرمود : «با ويژگى هايى . نخستين آنها، اين است كه پيش تر در موردى، از پدر او اشاره اى به او شده تا همين اشاره بر مردم حجّت باشد . از او مى پرسند و او پاسخ مى دهد و اگر در موردى خاموشى ورزند ، او سخن آغاز مى كند (پاسخ سؤالى را كه در ذهن دارند ، مى دهد) و خبر از فردا مى دهد و با مردم با هر زبانى سخن مى گويد» . سپس به من فرمود : «اى ابو محمّد! پيش از آن كه بلند شَوى ، نشانه اى را به آگاهى تو مى رسانم» . طولى نكشيد كه مردى از اهالى خراسان بر ما وارد شد . او با امام عليه السلام با زبان عربى سخن گفت و امام عليه السلام به فارسى پاسخ او را داد . مرد خراسانى به امام گفت : قربانت گردم! به خدا سوگند ، آنچه مانع از اين شد كه با تو به زبان خراسانى سخن بگويم ، اين بود كه گمان مى كردم تو زبان خراسانى را نيكو نمى دانى . امام عليه السلام فرمود : «سبحان اللّه ! اگر من نمى توانستم به خوبى پاسخ تو را بدهم ، ديگر فضل من بر تو در چه بود؟» . سپس به من فرمود : «اى ابو محمّد! سخن هيچ يك از مردم يا پرنده يا چرنده و نه هيچ جاندارى بر امام، پوشيده نيست . هر كه اين ويژگى ها را نداشته باشد ، امام نيست» .

.

ص: 54

عيون أخبار الرضا عليه السلام عن أبي الصّلت الهرويّ :كانَ الرِّضا عليه السلام يُكَلِّمُ النّاسَ بِلُغاتِهِم ، وكانَ وَاللّهِ أفصَحَ النّاسِ وأعلَمَهُم بِكُلِّ لِسانٍ ولُغَةٍ ، فَقُلتُ لَهُ يَوما : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، إنّي لَأَعجَبُ مِن مَعرِفَتِكَ بِهذِهِ اللُّغاتِ عَلَى اختِلافِها ! فَقالَ : يا أبَا الصَّلتِ ، أنَا حُجَّةُ اللّهِ عَلى خَلقِهِ ، وما كانَ اللّهُ لِيَتَّخِذَ حُجَّةً عَلى قَومٍ وهُوَ لا يَعرِفُ لُغاتِهِم ، أوَما بَلَغَكَ قَولُ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام : اُوتينا فَصلَ الخِطابِ ؟! فَهَل فَصلُ الخِطابِ إلّا مَعرِفَةُ اللُّغاتِ ؟ ! (1)

إعلام الورى عن أبي هاشم الجعفريّ :كُنتُ بِالمَدينَةِ حينَ مَرَّ بِها بُغاءٌ أيّامَ الواثِقِ في طَلَبِ الأَعرابِ ، فَقالَ أبُو الحَسَنِ عليه السلام : اُخرجوا بِنا حَتّى نَنظُرَ إلى تَعبِيَةِ (2) هذَا التُّركِيِّ ، فَخَرَجنا فَوَقَفنا ، فَمَرَّت بِنا تَعبِيَتُهُ ، فَمَرَّ بِنا تُركِيٌّ فَكَلَّمَهُ أبُو الحَسَنِ عليه السلام بِالتُّركِيَّةِ ، فَنَزَلَ عَن فَرَسِهِ فَقَبَّلَ حافِرَ دابَّتِهِ. قالَ: فَحَلَّفتُ التُّركِيَّ وقُلتُ لَهُ: ما قالَ لَكَ الرَّجُلُ؟ قالَ: هذا نَبِيٌّ ؟ قُلتُ: لَيسَ هذا بِنَبِيٍّ، قالَ: دَعاني بِاسمٍ سُمّيتُ بِهِ في صِغَري في بِلادِ التُّركِ ما عَلِمَهُ أحَدٌ إلَى السّاعَةِ ! (3)

.


1- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 228 ح 3 ، إعلام الورى : ج 2 ص 70 ، كشف الغمّة : ج 3 ص 119 ، مشارق أنوار اليقين : ص 83 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 333 ، بحار الأنوار : ج 26 ص 190 ح 1 .
2- .عبّيت الجيش تعبيةً وتعبئة وتعبيئًا ، إذا هيّأته في مواضعه (الصحاح : ج 6 ص 2418 «عبى») .
3- .إعلام الورى : ج 2 ص 117 ، الخرائج والجرائح : ج 2 ص 674 ح 4 ، الثاقب في المناقب : ص 538 ح 478 ، كشف الغمّة : ج 3 ص 187 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 408 نحوه ، بحار الأنوار : ج 50 ص 124 ح 1 .

ص: 55

عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از ابو صلت هروى _ :امام رضا عليه السلام به زبان هاى مختلف مردم، سخن مى گفت . به خدا سوگند ، در هر زبان و گويشى، فصيح ترين و داناترينِ مردم بود . روزى به ايشان گفتم : اى پسر پيامبر خدا! من از آشنايى شما با اين زبان هاى گونه گون، تعجّب مى كنم . امام عليه السلام فرمود : «اى ابو صلت! من حجّت خدا بر خلق اويم و خداوند ، حجّتى را بر مردم نمى گيرد كه زبان هاى ايشان را نداند . آيا اين سخن امير مؤمنان عليه السلام به تو نرسيده كه : به ما سخن انجامين و فصل الخطاب داده شده است ؟ و آيا فصل الخطاب ، چيزى جز دانستن زبان هاست؟!» .

اِعلام الورى_ به نقل از ابو هاشم جعفرى _ :هنگامى كه بُغا (1) در جستجوى باديه نشينان ، در روزگار واثق از مدينه عبور كرد ، من در مدينه بودم . امام ابو الحسن [هادى] عليه السلام فرمود : «برويم تا آرايش جنگى اين تُرك را ببينيم» . پس رفتيم و به نظاره ايستاديم و لشكرِ او از جلوى ما رژه رفت . در اين هنگام ، تركى از جلوى ما گذشت و ابو الحسن عليه السلام با زبان تركى با او سخن گفت . او از اسبش فرود آمد و سُم مركب امام عليه السلام را بوسيد . من آن تُرك را سوگند دادم و به او گفتم : اين مرد به تو چه گفت؟ او پاسخ داد : آيا اين مرد ، پيامبر است؟ گفتم : نه ، او پيامبر نيست . او گفت : اين مرد، مرا به اسمى خواند كه در كودكى در سرزمين تُركان (توران) با آن اسم مرا مى خواندند و تا اين ساعت ، هيچ كس از آن آگاهى نداشت .

.


1- .از فرماندهان قدرتمند نظامى در عصر عبّاسى كه خود و سپاهش از تُركان آسياى ميانه بودند .

ص: 56

بصائر الدرجات عن عليّ بن مهزيار_ في ذِكرِ الإِمامِ الهادي عليه السلام _ :دَخَلتُ عَلَيهِ فَابتَدَأَني وكَلَّمَني بِالفارِسِيَّةِ . (1)

الاختصاص عن عليّ بن مهزيار :أرسَلتُ إلى أبِي الحَسَنِ الثّالِثِ عليه السلام غُلامي _ وكانَ صِقلابِيّا _ (2) فَرَجَعَ الغُلامُ إلَيَّ مُتَعَجِّبا ، فَقُلتُ لَهُ : ما لَكَ يا بُنَيَّ ؟ قالَ : وكَيفَ لا أتَعَجَّبُ ؟! ما زالَ يُكَلِّمُني بِالصِّقلابِيَّةِ كَأَنَّهُ واحِدٌ مِنّا ، فَظَنَنتُ أنَّهُ إنَّما أرادَ بِهذَا اللِّسانِ كي لا يَسمَعَ بَعضُ الغِلمانِ ما دارَ بَينَهُم . (3)

الكافي عن أبي حمزة نصير الخادم :سَمِعتُ أبا مُحَمَّدٍ [العَسكَرِيَّ عليه السلام ] غَيرَ مَرَّةٍ يُكَلِّمُ غِلمانَهُ بِلُغاتِهِم : تُركٍ ورومٍ وصَقالِبَةَ ، فَتَعَجَّبتُ مِن ذلِكَ وقُلتُ : هذا وُلِدَ بِالمَدينَةِ ولَم يَظهَر لِأَحَدٍ حَتّى مَضى أبُو الحَسَنِ عليه السلام ولا رَآهُ أحَدٌ ، فَكَيفَ هذا ؟ اُحَدِّثُ نَفسي بِذلِكَ ، فَأَقبَلَ عَلَيَّ فَقالَ : إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى بَيَّنَ حُجَّتَهُ مِن سائِرِ خَلقِهِ بِكُلِّ شَيءٍ ، ويُعطيهِ اللُّغاتِ ومَعرِفَةَ الأَنسابِ والآجالِ وَالحَوادِثِ ، ولَولا ذلِكَ لَم يَكُن بَينَ الحُجَّةِ وَالَمحجوجِ فَرقٌ . (4)

.


1- .بصائر الدرجات : ص 333 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 50 ص 130 ح 10 ، وراجع : بصائر الدرجات : ص 338 ح 2 والخرائج والجرائح : ج 2 ص 760 ح 79 .
2- .الصقالبة : جِيْلٌ حُمر الألوان ، صُهب الشعور ، يُتاخِمُون الخزر وبعض جبال الروم، وقيل للرجل الأحمر : صِقلاب تشبيهًا بهم (لسان العرب : ج 1 ص 526 «صقلب») .
3- .الاختصاص : ص 289 ، بصائر الدرجات : ص 333 ح 3 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 408 كلاهما نحوه ، كشف الغمّة : ج 3 ص 179 وفيه صدره إلى «كأنه واحد منّا» ، بحار الأنوار : ج 26 ص 191 ح 3 .
4- .الكافي : ج 1 ص 509 ح 11 ، الإرشاد : ج2 ص330 ، روضة الواعظين : ص273 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 428 نحوه ، كشف الغمّة : ج 3 ص 202 ، بحار الأنوار : ج 50 ص 268 ح 28 .

ص: 57

بصائر الدرجات_ به نقل از على بن مهزيار، در يادكرد امام هادى عليه السلام _ :بر امام عليه السلام وارد شدم و ايشان بدون مقدّمه سخن آغاز كرد و به زبان فارسى با من سخن گفت .

الاختصاص_ به نقل از على بن مهزيار _ :غلامم را كه از اسلاوها بود ، به سوى امام هادى عليه السلام فرستادم . غلام با تعجّب به سوى من باز گشت . به او گفتم : فرزندم! چه شده است؟ گفت : چگونه تعجّب نكنم؟! او چنان به اسلاوى با من سخن مى گفت كه گويى يكى از ماست و من گمان بردم كه ايشان با سخن گفتن به اين زبان مى خواسته است بعضى از غلامان ، گفتگوى آنان را نفهمند .

الكافى_ به نقل از ابو حمزه نصير، خادم امام عسكرى عليه السلام _ :بارها شنيدم كه امام عسكرى عليه السلام با غلام هاى خود به زبان هاى ايشان اعم از تركى ، رومى و اسلاوى سخن مى گويد . من شگفت زده شدم و گفتم : اين مرد در مدينه زاده شده است و تا رحلت امام هادى عليه السلام خود را ننموده است و هيچ كس او را نديده است. چگونه چنين چيزى ممكن است؟ با خود، سخن مى گفتم كه ايشان به سوى من آمد و فرمود : «خداوند _ تبارك و تعالى _ حجّت خود را با همه چيز ، از ديگر خلايقش متمايز كرده و آشنايى به زبان هاى گوناگون و نَسَب ها و لحظات وفات و رويدادها را بدو بخشيده است و اگر چنين نمى بود ، ميان حجّت و كسى كه حجّت براى او تعيين شده است ، تفاوتى نبود» .

.

ص: 58

4 / 2 _ 5مَنطِقُ الطَّيرِ وكُلِّ دابَّةٍالإمام عليّ عليه السلام :عُلِّمنا مَنطِقَ الطَّيرِ كَما عُلِّمَهُ سُلَيمانُ بنُ داوودَ ، وكُلِّ دابَّةٍ في بَرٍّ أو بَحرٍ . (1)

عنه عليه السلام :عُلِّمنا مَنطِقَ الطَّيرِ ، واُوتينا مِن كُلِّ شَيءٍ ، إنَّ هذا لَهُوَ الفَضلُ العَظيمُ . (2)

بصائر الدرجات عن عليّ بن أبي حمزة :دَخَلَ رَجُلٌ مِن مَوالي أبِي الحَسَنِ عليه السلام فَقالَ : جُعِلتُ فِداكَ ، اُحِبُّ أن تَتَغَدّى عِندي ، فَقامَ أبُو الحَسَنِ عليه السلام حَتّى مَضى مَعَهُ فَدَخَلَ البَيتَ ، فَإِذا فِي البَيتِ سَريرٌ ، فَقَعَدَ عَلَى السَّريرِ ، وتَحتَ السَّريرِ زَوجُ حَمامٍ ، فَهَدَرَ الذَّكَرُ عَلَى الاُنثى . وذَهَبَ الرَّجُلُ لِيَحمِلَ الطَّعامَ فَرَجَعَ وأبُو الحَسَنِ عليه السلام يَضحَكُ ، فَقالَ : أضحَكَ اللّهُ سِنَّكَ ، مِمَّ ضَحِكتَ ؟ فَقالَ : إنَّ هذَا الحَمامَ هَدَرَ عَلى هذِهِ الحَمامَةِ فَقالَ لَها : يا سَكَني وعِرسي ، وَاللّهِ ما عَلى وَجهِ الأَرضِ أحَدٌ أحَبُّ إلَيَّ مِنكِ ، ما خَلا هذَا القاعِدَ عَلَى السَّريرِ ، قالَ : قُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ وتَفهَمُ كَلامَ الطَّيرِ ؟ فَقالَ : نَعَم ، عُلِّمنا مَنطِقَ الطَّيرِ ، واُوتينا مِن كُلِّ شَيءٍ . (3)

الثاقب في المناقب عن عليّ بن أسباط :خَرَجتُ مَعَ أبي جَعفَرٍ [الجَوادَ] عليه السلام مِنَ الكوفَةِ وهُوَ راكِبٌ عَلى حِمارٍ ، فَمَرَّ بِقَطيعِ غَنَمٍ ، فَتَرَكَت شاةٌ الغَنَمَ وعَدَت إلَيهِ وهِيَ تَرغو ، فَاحتَبَسَ عليه السلام وأمَرَني أن أدعُوَ الرّاعِيَ إلَيهِ ، فَفَعَلتُ . فَقالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : أيُّهَا الرّاعي ، إنَّ هذِهِ الشّاةَ تَشكوكَ وتَزعُمُ أنَّ لَها رَجَلَينِ (4) وأنَّكَ تَحيفُ عَلَيها بِالحَلبِ ، فَإِذا رَجَعَت إلى صاحِبِها بِالعَشِيِّ لَم يَجِد مَعَها لَبَنا ، فَإِن كَفَفتَ مِن ظُلمِها ، وإلّا دَعَوتُ اللّهَ تَعالى أن يَبتُرَ عُمُرَكَ . فَقالَ الرّاعي : إنّي أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وأشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ ، وأنَّكَ وَصِيُّهُ ، أسأَلُكَ لَمّا أخبَرتَني مِن أينَ عَلِمتَ هذَا الشَّأنَ ؟ فَقالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : نَحنُ خُزّانُ اللّهِ عَلى عِلمِهِ وغَيبِهِ وحِكمَتِهِ ، وأوصِياءُ أنبِيائِهِ ، وعِبادٌ مُكرَمونَ . (5)

.


1- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 2 ص 54 ، بصائر الدرجات : ص 344 ح 12 كلاهما عن زرارة عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 27 ص 264 ح 10 .
2- .إثبات الوصيّة : ص 160 ، الاختصاص : ص 293 ، بصائر الدرجات : ص 345 ح 18 كلاهما عن محمّد بن مسلم عن الإمام الباقر عليه السلام ، الخرائج والجرائح : ج 2 ص 835 ح 50 عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 27 ص 264 ح 12 .
3- .بصائر الدرجات : ص 346 ح 25 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 114 ، الخرائج والجرائح : ج 2 ص 833 ح 49 ، بحار الأنوار : ج 48 ص 56 ح 65 .
4- .الرَّجَلُ : أن يُترك الفصيلُ والمُهر والبَهمَة مع اُمّه يرضعها متى شاء . [يقال :] بَهمَةٌ رَجَلٌ ورَجِلٌ (لسان العرب : ج 11 ص 272 «رجل») .
5- .الثاقب في المناقب : ص 522 ح 455 .

ص: 59

4 / 2 - 5 آشنايى با زبان پرندگان و هر جانور ديگر

4 / 2 _ 5آشنايى با زبان پرندگان و هر جانور ديگرامام على عليه السلام :ما همچون سليمان بن داوود ، با زبان پرندگان و هر جانورِ خشكى يا دريايى آشنايى يافته ايم .

امام على عليه السلام :ما با زبان پرندگان آشنايى يافته ايم و از هر چيزى بهره برده ايم كه اين خود، فضلى بزرگ است .

بصائر الدرجات_ به نقل از على بن ابى حمزه _ :مردى از وابستگان امام ابو الحسن[كاظم] عليه السلام خدمت ايشان رسيد و گفت : فدايت گردم! دوست دارم با من غذا بخورى . امام ابو الحسن عليه السلام با او به راه افتاد تا به خانه رسيدند . در خانه ، تختى بود. امام عليه السلام بر تخت نشست . زير تخت، يك جفت كبوتر بود . كبوتر نر با ماده بغبغو مى كرد . آن مرد براى آوردن طعام، بيرون رفت و وقتى باز گشت ، امام عليه السلام را ديد كه مى خندد . گفت : خداوند بر لب و دندانت خنده بنشاند! براى چه مى خندى؟ امام عليه السلام فرمود : «اين كبوتر نر براى ماده خود، آواز مى خوانْد و به او مى گفت : آرام دلم ! عروسم ! به خدا سوگند ، نزد من هيچ كس در زمين، محبوب تر از تو نيست، مگر آن كه بر اين تخت نشسته است». گفتم : قربانت گردم! مگر تو سخن پرندگان را مى فهمى؟ فرمود : «آرى . زبان پرندگان را به ما آموخته اند و از هر چيزى بهره اى داريم» .

الثاقب فى المناقب_ به نقل از على بن اسباط _ :با امام جواد عليه السلام _ در حالى كه بر الاغى سوار بود _ از كوفه خارج شديم . امام عليه السلام به گلّه گوسفندى رسيد . گوسفندى گلّه را ترك كرد و در حالى كه ضجّه مى زد ، به سوى امام عليه السلام دويد . امام عليه السلام او را نگاه داشت و به من دستور داد چوپان را به سوى او بخوانم . من نيز چنين كردم . امام عليه السلام به او فرمود : «اى چوپان! اين گوسفند از تو مى نالد و ادّعا مى كند كه دو مرد را مأمور [دوشيدن شير] او كرده اى و در دوشيدن شير بر او ستم مى كنى و وقتى شامگاه به سوى صاحبش مى رود ، ديگر در او شير نمى يابد . اگر از ستمِ بر او دست شستى ، چه بهتر، و گرنه ، از خدا مى خواهم عمر تو را كوتاه كند» . چوپان گفت : گواهى مى دهم خدايى جز خداى يكتا نيست و محمّد، پيامبر خداست و تو جانشين اويى . از تو مى خواهم به من بگويى از كجا اين مقام را يافته اى؟ امام جواد عليه السلام فرمود : «ما گنجوران علم و غيب و حكمت خدا و جانشينان پيامبران او و بندگانى ارجمنديم» .

.

ص: 60

دلائل الإمامة عن عبد اللّه بن سعيد :قالَ لي مُحَمَّدُ بنُ عَلِيِّ بنِ عُمَرَ التَّنوخِيُّ : رَأَيتُ مُحَمَّدَ بنَ عَلِيٍّ [الجواد] عليه السلام وهُوَ يُكَلِّمُ ثَورا فَحَرَّكَ الثَّورُ رأسَهُ ، فَقُلتُ : لا ، ولكِن تَأمُرُ الثَّورَ أن يُكَلِّمَكَ . فَقالَ : وعُلِّمنا مَنطِقَ الطَّيرِ ، واُوتينا مِن كُلِّ شَيءٍ . ثُمَّ قالَ لِلثَّورِ : قُل : «لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ» ، فَقالَ . ثُمَّ مَسَحَ بِكَفِّهِ عَلى رَأسِهِ . (1)

4 / 2 _ 6ما كانَ وما يَكونُالإمام عليّ عليه السلام :لَولا آيَةٌ في كِتابِ اللّهِ لَأَخبَرتُكُم بِما كانَ وبِما يَكونُ وما هُوَ كائِنٌ إلى يَومِ القِيامَةِ ، وهِيَ هذِهِ الآيَةُ : «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَآءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ» (2) . (3)

.


1- .دلائل الإمامة : ص 400 ح 356 ، وراجع : الاختصاص : ص 293 وبصائر الدرجات : ص 341 باب أنّهم يعرفون منطق الطير .
2- .الرعد : 39 .
3- .التوحيد : ص 305 ح 1 ، الأمالي للصدوق : ص 423 ح 560 ، الاختصاص : ص 235 ، الاحتجاج : ج 1 ص 610 ح 138 ، روضة الواعظين : ص 133 كلّها عن الأصبغ بن نباتة ، بحار الأنوار : ج 4 ص 97 ح 4 .

ص: 61

4 / 2 - 6 آگاهى از آنچه بوده و خواهد بود

دلائل الإمامة_ به نقل از عبد اللّه بن سعيد _ :محمّد بن على بن عمر تَنوخى به من گفت : امام جواد عليه السلام را ديدم كه با گاوى سخن مى گفت و آن گاو، سرش را تكان مى داد. به ايشان گفتم :نه؛ بلكه [اگر راست مى گويى ،] دستور بده گاو با تو سخن بگويد . فرمود : «زبان پرندگان را به ما آموخته اند و ما از هر چيزى بهره داريم» . امام عليه السلام سپس به گاو گفت : «بگو : لا إله إلّا اللّه وحده لا شريك له» . گاو ، آن را گفت و سپس امام عليه السلام با دست خود ، سر او را نوازش داد .

4 / 2 _ 6آگاهى از آنچه بوده و خواهد بودامام على عليه السلام :اگر يك آيه در كتاب خدا نبود ، من در باره آنچه بوده و هست و تا روز رستاخيز خواهد بود ، آگاهتان مى كردم و آن آيه شريف ، اين است : «خدا آنچه را بخواهد ، محو يا اثبات مى كند و اصل كتاب، نزد اوست» .

.

ص: 62

الإمام الصادق عليه السلام :اللّهُمَّ يامَن أعطانا عِلمَ ما مَضى وما بَقِيَ ، وجَعَلَنا وَرَثَةَ الأَنبِياءِ ، وخَتَمَ بِنَا الاُمَمَ السّالِفَةَ ، وخَصَّنا بِالوَصِيَّةِ . (1)

الكافي عن معاوية بن وهب :اِستَأذَنتُ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام فَقيلَ لي : اُدخُل ، فَدَخلتُ فَوَجَدتُهُ في مُصَلّاهُ في بَيتِهِ ، فَجَلَستُ حَتّى قَضى صَلاتَهُ ، فَسَمِعتُهُ وهُوَ يُناجي رَبَّهُ ويَقولُ : يا مَن خَصَّنا بِالكَرامَةِ ، وخَصَّنا بِالوَصِيَّةِ ، ووَعَدَنَا الشَّفاعَةَ ، وأعطانا عِلمَ ما مَضى وما بَقِيَ ، وجَعَلَ أفئِدَةً مِنَ النّاسِ تَهوي إلَينا ، اِغفِر لي ولِاءِخواني ولِزُوّارِ قَبرِ أبي عَبدِ اللّهِ الحُسَينِ عليه السلام . (2)

الكافي عن سيف التّمّار :كُنّا مَعَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام جَماعَةً مِنَ الشّيعَةِ فِي الحِجرِ... . فَقالَ : ورَبِّ الكَعبَةِ ، ورَبِّ البَنِيَّةِ _ ثَلاثَ مَرّاتٍ _ لَو كُنتُ بَينَ موسى وَالخِضرِ عليهماالسلاملَأَخبَرتُهُما أنّي أعلَمُ مِنهُما ، ولَأَنبَأتُهُما بِما لَيسَ في أيديهِما ، لِأَنَّ موسى وَالخِضرَ عليهماالسلاماُعطِيا عِلمَ ما كانَ ولَم يُعطَيا عِلمَ ما يَكونُ وما هُوَ كائِنٌ حَتّى تَقومَ السّاعَةُ ، وقَد وَرِثناهُ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وِراثَةً . (3)

.


1- .بصائر الدرجات : ص 129 ح 3 عن معاوية بن وهب ، بحار الأنوار : ج 26 ص 112 ح 11 .
2- .الكافي : ج 4 ص 582 ح 11 ، ثواب الأعمال : ص 120 ح 44 ، كامل الزيارات : ص 228 ح 336 ، بصائر الدرجات : ص 129 ح 2 نحوه ، المزار الكبير : ص 334 ح 14 ، بحار الأنوار : ج 101 ص 8 ح 30 .
3- .الكافي: ج 1 ص 260 ح 1 ، بصائر الدرجات : ص 129 ح 1 ، وص 230 ح 4 نحوه ، دلائل الإمامة : ص280 ح218 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 103 ح 8 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 300 ح 20 .

ص: 63

امام صادق عليه السلام :بار خدايا! اى كسى كه آگاهى از گذشته و آينده را به ما بخشيده و ما را وارثان پيامبران قرار داده و امّت هاى گذشته را با ما به پايان برده و ما را به جانشينى، اختصاص داده است!

الكافى_ به نقل از معاوية بن وهب _ :براى رسيدن به خدمت امام صادق عليه السلام اجازه ورودخواستم . به من گفته شد وارد شوم . من وارد شدم و امام عليه السلام را در مصلّاى خانه اش ديدم . نشستم تا ايشان نمازش را به جاى آورد . شنيدم كه ايشان در مناجات با خداى خود ، فرمود : «اى كسى كه ما را به كرامت و وصايت، اختصاص داده و شفاعت را به ما وعده كرده و آگاهى از گذشته و آينده را به ما بخشيده و دل هايى از مردم را چنان قرار داده است كه به سوى ما جذب شوند ! من و برادرانم و زائران حرم ابا [عبد اللّه ]الحسين عليه السلام را بيامرز» .

الكافى_ به نقل از سيف تمّار _ :در حِجر با گروهى از شيعيان ، همراه امام صادق عليه السلام بوديم ... كه فرمود : «به پروردگار كعبه و پروردگار خانه خدا سوگند ( سه بار ) ، اگر ميان موسى عليه السلام و خضر عليه السلام بودم ، به آن دو مى گفتم كه از ايشان داناترم و آنها را از چيزهايى مى آگاهاندم كه آنها بدان دسترس نداشتند ؛ چرا كه به موسى و خضر، آگاهىِ از گذشته داده شده بود و آگاهى از وضع موجود و آينده تا روز رستاخيز نيافته بودند ، در حالى كه ما آن را به كمال از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به ارث برده ايم» .

.

ص: 64

الكافي عن الحارث بن المغيرة :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : إنّي لَأَعلَمُ ما فِي السَّماواتِ وما فِي الأَرضِ ، وأعلَمُ ما فِي الجَنَّةِ ، وأعلَمُ ما فِي النّارِ ، وأعلَمُ ما كانَ وما يَكونُ . ثُمَّ مَكَثَ هُنَيئَةً فَرَأى أنَّ ذلِكَ كَبُرَ عَلى مَن سَمِعَهُ مِنهُ ، فَقالَ : عَلِمتُ ذلِكَ مِن كِتابِ اللّهِ عز و جل ، إنَّ اللّهَ عز و جل يَقولُ : فيهِ تِبيانُ كُلِّ شَيءٍ (1) . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :قَد وَلَدَني رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وأنَا أعلَمُ كِتابَ اللّهِ وفيهِ بَدءُ الخَلقِ ، وما هُوَ كائِنٌ إلى يَومِ القِيامَةِ ، وفيهِ خَبَرُ السَّماءِ وخَبَرُ الأَرضِ ، وخَبَرُ الجَنَّةِ وخَبَرُ النّارِ ، وخَبَرُ ما كانَ وخَبَرُ ما هُوَ كائِنٌ ، أعلَمُ ذلِكَ كَما أنظُرُ إلى كَفّي ، إنَّ اللّهَ يَقولُ : فيهِ تِبيانُ كُلِّ شَيءٍ . (3)

الإمام الرضا عليه السلام :أوَلَيسَ اللّهُ يَقولُ : «عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ» (4) ؟ فَرَسولُ اللّهِ عِندَ اللّهِ مُرتَضىً ، ونَحنُ وَرَثَةُ ذلِكَ الرَّسولِ الَّذي أطلَعَهُ اللّهُ عَلى ما شاءَ مِن غَيبِهِ ، فَعَلَّمَنا ما كانَ وما يَكونُ إلى يَومِ القِيامَةِ . (5)

عيون أخبار الرضا عليه السلام عن عبد اللّه بن محمّد الهاشميّ :دَخَلتُ عَلَى المَأمونِ يَوما ، فَأَجلَسَني وأخرَجَ مَن كانَ عِندَهُ ، ثُمَّ دَعا بِالطَّعامِ فَطَعِمنا ، ثُمَّ طَيَّبَنا ، ثُمَّ أمَرَ بِسِتارَةٍ فَضُرِبَت ، ثُمَّ أقبَلَ عَلى بَعضِ مَن كانَ فِي السِّتارَةِ فَقالَ : بِاللّهِ لَمّا رَثَيتَ لَنا مَن بِطوسَ ! فَأَخَذتُ أقولُ : سَقيًا بِطوسَ ومَن أضحى بِها قَطَنا (6)مِن عِترَةِ المُصطَفى أبقى لَنا حَزَنًا قالَ : ثُمَّ بَكى ، وقالَ لي : يا عَبدَ اللّهِ ، أيَلومُني أهلُ بَيتي وأهلُ بَيتِكَ أن نَصَبتُ أبَا الحَسَنِ الرِّضا عَلَما ؟! فَوَاللّهِ لَاُحَدِّثُكَ بِحَديثٍ تَتَعَجَّبُ مِنهُ . جِئتُهُ يَوما فَقُلتُ لَهُ : جُعِلتُ فِداكَ ، إنَّ آباءَكَ موسَى بنَ جَعفَرٍ ، وجَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ ، ومُحَمَّدَ بنَ عَلِيٍّ ، وعَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام كانَ عِندَهُم عِلمُ ما كانَ وما هُوَ كائِنٌ إلى يَومِ القِيامَةِ ، وأنتَ وَصِيُّ القَومِ ووارِثُهُم ، وعِندَكَ عِلمُهُم ، وقَد بَدَت لي إلَيكَ حاجَةٌ . قالَ : هاتِها . فَقُلتُ : هذِهِ الزّاهِرِيَّةُ خطتني (7) ، ولا اُقَدِّم عَلَيها مِن جَوارِيَّ ، قَد حَمَلَت غَيرَ مَرَّةٍ وأسقَطَت ، وهِيَ الآنَ حامِلٌ ، فَدُلَّني عَلى ما تَتَعالَجُ بِهِ فَتَسلَمُ . فَقالَ : لا تَخَف مِن إسقاطِها ، فَإِنَّها تَسلَمُ وتَلِدُ غُلاما أشبَهَ النّاسِ بِاُمِّهِ ، ويَكونُ لَهُ خِنصِرٌ زائِدَةٌ في يَدِهِ الُيمنى لَيسَت بِالمُدَلّاةِ ، وفي رِجلِهِ اليُسرى خِنصِرٌ زائِدَةٌ لَيسَت بِالمُدَلّاةِ . فَقُلتُ في نَفسي : أشهَدُ أنَّ اللّهَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ . فَوَلَدَتِ الزّاهِرِيَّةُ غُلاما أشبَهَ النّاسِ بِاُمِّهِ ، في يَدِهِ الُيمنى خِنصِرٌ زائِدَةٌ لَيسَت بِالمُدَلّاةِ ، وفي رِجلِهِ اليُسرى خِنصِرٌ زائِدَةٌ لَيسَت بِالمُدَلّاةِ ، عَلى ما كانَ وَصَفَهُ لِيَ الرِّضا ، فَمَن يَلومُني عَلى نَصبي إيّاهُ عَلَما ؟! (8)

.


1- .يشير عليه السلام بالمعنى إلى قوله تعالى : «تِبيانًا لِكُلِّ شَيءٍ» (النحل : 89) .
2- .الكافي : ج 1 ص 261 ح 2 ، بصائر الدرجات : ص 128 ح 5 و 6 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 249 عن العلاء بن سيابة نحوه ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 103 ح 7 ، بحار الأنوار : ج 26 ص 111 ح 8 ، وراجع : تفسير العيّاشي : ج 2 ص 266 ح 56 وكشف الغمّة : ج 2 ص 418 .
3- .الكافي : ج 1 ص 61 ح 8 ، بصائر الدرجات : ص 197 ح 2 كلاهما عن عبد الأعلى بن أعين ، بحار الأنوار : ج 92 ص 98 ح 68 ؛ ينابيع المودّة : ج 1 ص 80 ح 20 عن عبد الأعلى بن أعين وراجع : تفسير العيّاشي : ج 2 ص 266 ح 56 .
4- .الجنّ : 26 و 27 .
5- .الخرائج والجرائح : ج 1 ص 343 ح 6 ، الثاقب في المناقب : ص 189 ح 171 كلاهما عن محمّد بن الفضل الهاشميّ ، بحار الأنوار : ج 49 ص 175 ح 1 .
6- .قَطَنَ : أي أقام به وتوطنّ (لسان العرب : ج 13 ص 343 «قطن») .
7- .كذا في عيون أخبار الرضا عليه السلام ، والصحيح «حَظِيَّتي» كما في الغيبة للطوسي . يقال : حَظِيت المرأة عند زوجها ... : أي سَعِدت ودنت من قلبه وأحبّها (لسان العرب : ج 14 ص 185 «حظا») .
8- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 223 ح 43 ، الغيبة للطوسي : ص 74 ح 81 عن محمّد بن عبد اللّه بن الحسن الأفطس ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 333 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 49 ص 29 ح 2 ، وراجع : الثاقب في المناقب : ص 486 ح 415 والدر النظيم : ص 685 .

ص: 65

الكافى_ به نقل از حارث بن مغيره _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «بدون ترديد ، من به آنچه در آسمان ها و زمين و بهشت و دوزخ است و آنچه تحقّق يافته و تحقّق خواهد يافت ، آگاهى دارم». ايشان سپس لحظه اى درنگ كرد و چون ديد اين سخن بر شنوندگان گران آمده ، فرمود : «اين را من از كتاب خداوند عز و جل يافته ام؛ چرا كه خداوند مى فرمايد : در آن ، بيان هر چيزى هست» .

امام صادق عليه السلام :من ، فرزند پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هستم . من از كتاب خدا آگاهى دارم ؛ كتابى كه آغاز آفرينش و آنچه تا روز رستاخيز وجود مى يابد و خبر آسمان ها و زمين و بهشت و دوزخ و خبر گذشته و حال ، در آن نهفته است . اينها را مانندِ كف دستم مى شناسم . خداوند مى فرمايد : در آن (قرآن)، بيان هر چيزى هست.

امام رضا عليه السلام :آيا چنين نيست كه خداوند مى فرمايد : «او داناى غيب است و غيب خود را بر هيچ كس آشكار نمى سازد ، مگر بر آن پيامبرى كه از او خشنود باشد» ؟ و پيامبر صلى الله عليه و آله است كه خدا از او خشنود است و ما وارثان آن پيامبريم؛ همو كه خداوند ، او را بر هر چه از غيبش خواست ، آگاه نمود و او ما را از آنچه بوده و تا روز رستاخيز خواهد بود ، آگاه كرده است .

عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از عبد اللّه بن محمّد هاشمى _ :روزى بر مأمون وارد شدم . او مرا نشاند و هر كه را نزدش بود ، بيرون كرد . سپس دستور داد خوراك بياورند و با هم غذايى خورديم و عطر زديم . سپس دستور داد پرده اى بياويزند . پرده آويخته شد . او به يكى از كسانى كه در اين سوى پرده بودند ، روى كرد و گفت : بر آن كه در توس خفته ، براى ما مرثيه اى نخواندى! در اين هنگام من شروع كردم و چنين خواندم : سيراب باد توس و آن كه در آن اقامت دارد و از خاندان مصطفى است و براى ما اندوه گذارده است ! او گريست و به من گفت : اى عبد اللّه ! آيا خانواده من و خانواده تو ، مرا سرزنش مى كنند كه ابو الحسن رضا را به رياست منصوب كردم؟! به خدا سوگند ، به تو حديثى مى گويم كه از آن شگفت زده مى شوى : روزى خدمت او رسيدم و گفتم : فدايت گردم! پدران تو: موسى بن جعفر و جعفر بن محمّد و محمّد بن على و على بن الحسين، از آنچه بود و تا روز قيامت خواهد بود ، آگاهى داشتند و تو جانشين و وارث ايشان هستى و علم آنها نزد توست . اينك ، مرا به تو نيازى افتاده است . گفت : «نيازت را بگو» . گفتم : اين «زاهريه» دل مرا ربوده است و هيچ يك از كنيزكانم را بر او مقدّم نمى دارم . او بارها از من حامله شده است ؛ ولى هر بار جنين را سقط مى كند . او هم اينك ، بار ديگر حامله است . مرا به راهى ره نمون كن كه او را درمان كند و او سلامت خويش را باز يابد . گفت : «از سقط آن نترس . او سلامت خود را مى يابد و كودكى مى زايد كه شبيه ترين مردم به مادر خود است و در دست راستش انگشت كوچك زائدى دارد كه آويزان نيست و در پاى چپش انگشت كوچك زائدى دارد كه آن هم آويزان نيست» . با خود گفتم : گواهى مى دهم كه خداوند بر هر چيزى تواناست . زاهريه ، همان گونه كه رضا براى من توصيف كرده بود ، فرزندى به دنيا آورد كه شبيه ترينِ مردم به مادر خود بود و در دست راستش انگشت كوچك زائدى بود كه آويزان نبود ، چنان كه در پاى چپش نيز انگشت كوچك زائدى داشت كه آويزان نبود . پس چه كسى مرا براى منصوب كردن او به رياست، نكوهش مى كند؟!

.

ص: 66

. .

ص: 67

. .

ص: 68

4 / 2 _ 7المَنايا والبَلاياالإمام عليّ عليه السلام :إنّا أهلُ بَيتٍ عُلِّمنا عِلمَ المَنايا وَالبَلايا وَالأَنسابِ . وَاللّهِ ! لَو أنَّ رَجُلاً مِنّا قامَ عَلى جِسرٍ ثُمَّ عُرِضَت عَلَيهِ هذِهِ الاُمَّةُ لَحَدَّثَهُم بِأَسمائِهِم وأنسابِهِم . (1)

الإمام زين العابدين عليه السلام :عِندَنا عِلمُ المَنايا وَالبَلايا ، وفَصلُ الخِطابِ ، وأنسابُ العَرَبِ ، ومَولِدُ الإِسلامِ . (2)

الكافي عن إسحاق بن عمّار :سَمِعتُ العَبدَ الصّالِحَ يَنعى إلى رَجُلٍ نَفسَهُ ، فَقُلتُ في نَفسي : وإنَّهُ لَيَعلَمُ مَتى يَموتُ الرَّجُلُ مِن شيعَتِهِ ؟! فَالتَفَتَ إلَيَّ شِبهَ المُغضَبِ ، فَقالَ : يا إسحاقُ ، قَد كانَ رُشَيدٌ الهَجَرِيُّ (3) يَعلَمُ عِلمَ المَنايا وَالبَلايا ، وَالإِمامُ أولى بِعِلمِ ذلِكَ . ثُمَّ قالَ : يا إسحاقُ ، اِصنَع ما أنتَ صانِعٌ ، فَإِنّ عُمُرَكَ قَد فَنِيَ ، وإنَّكَ تَموتُ إلى سَنَتَينِ ، وإخوَتُكَ وأهلُ بَيتِكَ لا يَلبَثونَ بَعدَكَ إلّا يَسيرا حَتّى تَتَفَرَّقَ كَلِمَتُهُم ، ويَخونَ بَعضُهُم بَعضا حَتّى يَشمَتَ بِهِم عَدُوُّهُم ، فَكانَ هذا فينَفسِكَ ؟ فَقُلتُ : فَإِنّي أستَغفِرُ اللّهَ بِما عَرَضَ في صَدري . فَلَم يَلبَث إسحاقُ بَعدَ هذَا الَمجلِسِ إلّا يَسيرا حَتّى ماتَ ، فَما أتى عَلَيهِم إلّا قَليلٌ حَتّى قامَ بَنو عَمّارٍ بِأَموالِ النّاسِ فَأَفلَسوا . (4)

.


1- .بصائر الدرجات : ص 268 ح 12 عن الأصبغ بن نباتة ، مختصر بصائر الدرجات : ص 120 ، الخرائج والجرائح : ج 2 ص 866 ح 80 كلاهما عن قتيبة بن الجهم وليس فيهما صدره إلى «والأنساب» ، بحار الأنوار : ج 26 ص 147 ح 28 .
2- .بصائر الدرجات : ص 266 ح 3 عن عبد الرحمن بن أبي نجران عن الإمام الرضا عليه السلام ، و ص 267 ح 4 عن عمّار بن هارون عن الإمام الباقر عليه السلام ، تفسير فرات : ص 396 ح 527 وفيه «البلايا والقضايا والوصايا» ، اليقين : ص 318 ح 121 كلاهما عن زياد بن المنذر عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 26 ص 142 ح 16 .
3- .قال العلاّمة المجلسيّ رحمه الله : كان أميرالمؤمنين عليه السلام يسميّه رُشَيد البلايا ، وكان قد اُلقي إليه علم البلايا والمنايا، وكان في حياته إذا لقي الرجل قال له : فلان يموت بميتة كذا ... إلخ ، فيكون كما يقول رُشيد (مرآة العقول : ج 6 ص 68) .
4- .الكافي : ج 1 ص 484 ح 7 ، بصائر الدرجات : ص 265 ح 13 ، دلائل الإمامة : ص 325 ح 278 ، الخرائج والجرائح : ج 2 ص 712 ح 9 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 287 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 48 ص 68 ح 91 .

ص: 69

4 / 2 - 7 آگاهى از مرگ و ميرها و بلايا

4 / 2 _ 7آگاهى از مرگ و ميرها و بلاياامام على عليه السلام :ما خاندانى هستيم كه آگاهى از مرگ و ميرها و بلاها و نَسَب ها را به ما آموخته اند . به خدا سوگند ، اگر كسى از ما بر سر پُلى بايستد و اين امّت، همگى بر او عرضه شوند ، اسم و نسب همه ايشان را به آنها مى گويد .

امام زين العابدين عليه السلام :آگاهى از مرگ و ميرها و بلاها و سخن انجامين و نَسَب هاى عرب و زادگاه اسلام، نزد ماست .

الكافى_ به نقل از اسحاق بن عمّار _ :شنيدم كه عبد صالح (امام كاظم عليه السلام ) خبر مرگ مردى را بدو مى دهد . با خود گفتم : او مى داند شيعه او كِى مى ميرد؟! ايشان با چهره اى تقريباً خشمگين به من نگريست و فرمود : «اى اسحاق! رُشَيد هَجَرى از مرگ و ميرها و بلاها آگاهى داشت. امام كه به داشتن اين علم، سزاوارتر است!» . سپس فرمود : «اى اسحاق! كارهاى خود را بكن كه عمرت تمام شده است و تا دو سال ديگر خواهى مُرد و طولى نمى كشد كه پس از تو برادران و خانواده ات پراكنده مى شوند و به يكديگر خيانت مى ورزند، تا جايى كه دشمنانشان شاد مى شوند . آيا اين ، از خاطرت گذر كرده بود؟». گفتم : از آنچه در دلم گذشت ، از خداوند، طلب آمرزش مى كنم . پس از اين مجلس ، طولى نكشيد كه اسحاق مُرد و اندكى بعد ، خاندان عمّار ، دست نياز به سوى اموال مردم بردند و كارشان به ورشكستگى كشيد .

.

ص: 70

الإمام الرضا عليه السلام_ فيما كَتَبَ إلى عَبدِاللّهِ بنِ جُندَبٍ _ :أمّا بَعدُ ، فَإِنَّ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله كانَ أمينَ اللّهِ في خَلقِهِ ، فَلَمّا قُبِضَ صلى الله عليه و آله كُنّا أهلَ البَيتِ وَرَثَتَهُ ، فَنَحنُ اُمَناءُ اللّهِ في أرضِهِ ، عِندَنا عِلمُ البَلايا وَالمَنايا ، وأنسابُ العَرَبِ ، ومَولِدُ الإِسلامِ . (1)

4 / 2 _ 8ما فِي الأَرضِ والسَّماءِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما يَنقَلِبُ جَناحُ طائِرٍ فِي الهَواءِ إلّا وعِندَنا فيهِ عِلمٌ . (2)

الكافي عن أبي حمزة :سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام يَقولُ : لا وَاللّهِ! لا يَكونُ عالِمٌ جاهِلاً أبَدا ، عالِما بَشَيءٍ جاهِلاً بِشَيءٍ . ثُمَّ قالَ : اللّهُ أجَلُّ وأعَزُّ وأكرَمُ مِن أن يَفرِضَ طاعَةَ عَبدٍ يَحجُبُ عَنهُ عِلمَ سَمائِهِ وأرضِهِ . ثُمَّ قالَ : لا يَحجُبُ ذلِكَ عَنهُ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ أجَلُّ وأعظَمُ مِن أن يَحتَجَّ بِعَبدٍ مِن عِبادِهِ ثُمَّ يُخفِيَ عَنهُ شَيئا مِن أخبارِ السَّماءِ وَالأَرضِ . (4)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 223 ح 1 ، تفسير القمّي : ج 2 ص 104 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 174 ، بصائر الدرجات : ص 267 ح 5 كلّها عن عبد اللّه بن جندب ، أعلام الدين : ص 463 عن عبد الرحمن بن أبي نجران ، بحار الأنوار : ج 26 ص 249 ح 19 .
2- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 32 ح 54 عن أحمد بن عبد اللّه الشيباني عن داود بن سليمان الفرّاء عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، صحيفة الرضا عليه السلام : ص 62 ح 100 عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 26 ص 19 ح 4 .
3- .الكافي : ج 1 ص 262 ح 6 ، بصائر الدرجات : ص 124 ح 2 عن الإمام الصادق عليه السلام ، الخرائج والجرائح : ج 2 ص 780 ح 103 عن ضريس نحوه ، بحار الأنوار : ج 26 ص 109 ح 2 .
4- .بصائر الدرجات : ص 126 ح 6 عن صفوان ، بحار الأنوار : ج 26 ص 110 ح 4 .

ص: 71

4 / 2 - 8 آگاهى از هر آنچه در زمين و آسمان است

امام رضا عليه السلام_ در نامه اى به عبد اللّه بن جندب _ :امّا پس از سپاس خداوند ، محمّد صلى الله عليه و آله ، امينِ خدا در ميان مردم بود و چون رحلت نمود ، ما اهل بيت ، وارثان او گشتيم و اينك ماييم امينان خدا بر زمين، و آگاهى از مرگ و ميرها و بلاها و نَسَب هاى عرب و زادگاه اسلام ، در ميان ماست .

4 / 2 _ 8آگاهى از هر آنچه در زمين و آسمان استپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بال پرنده اى در آسمان به هم نمى خورد ، مگر اين كه ما از آن آگاهيم .

الكافى_ به نقل از ابو حمزه _ :از امام باقر عليه السلام شنيدم كه مى فرمود : «نه ! به خدا سوگند ، هرگز نمى شود عالِمى جاهل باشد و نسبت به چيزى ، علم و به چيزى ديگر ، جهل داشته باشد» . سپس فرمود : «خداوند، بزرگ تر و گرامى تر و ارجمندتر از آن است كه فرمانبرىِ بنده اى را واجب كند كه بر آسمان و زمينش آگاه نباشد» و سپس فرمود كه اينها بر او پوشيده نيست .

امام صادق عليه السلام :همانا خداوند ، برتر و بزرگ تر از آن است كه بنده اى از بندگانش را حجّت قرار دهد و سپس چيزى از اخبار آسمان و زمين را بر او پوشيده بدارد .

.

ص: 72

عنه عليه السلام :اللّهُ أكرَمُ وأرحَمُ وأَرأَفُ بِعِبادِهِ مِن أن يَفرِضَ طاعَةَ عَبدٍ عَلى العِبادِ ، ثُمَّ يَحجُبُ عَنهُ خَبَرَ السَّماءِ صَباحا ومَساءً . (1)

4 / 2 _ 9ما يُحدِثُ اللّهُ عز و جل بِاللَّيلِ والنَّهارِالكافي عن سلمة بن محرز :سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام يَقولُ : إنَّ مِن عِلمِ ما اُوتينا تَفسيرَ القُرآنِ وأحكامَهُ ، وعِلمَ تَغييرِ الزَّمانِ وحَدَثانِهِ . إذا أرادَ اللّهُ بِقَومٍ خَيرا أسمَعَهُم ، ولَو أسمَعَ مَن لَم يَسمَع لَوَلّى مُعرِضا كَأَن لَم يَسمَع . ثُمَّ أمسَكَ هُنَيئَةً . ثُمَّ قالَ : ولَو وَجَدنا أوعِيَةً أو مُستَراحا لَقُلنا ، وَاللّهُ المُستعانُ . (2)

مختصر بصائر الدرجات عن ضريس :كُنتُ أنَا وأبو بَصيرٍ عِندَ أبي جَعفَرٍ عليه السلام فَقالَ لَهُ أبو بَصيرٍ : بِمَ يَعلَمُ عالِمُكُم ؟ قالَ : إنَّ عالِمَنا لا يَعلَمُ الغَيبَ ، ولَو وَكَلَهُ اللّهُ إلى نَفسِهِ لَكانَ كَبَعضِكُم ، ولكِن يُحَدَّثُ فِي السّاعَةِ بِما يَحدُثُ بِاللَّيل ، وفِي السّاعَةِ بِما يَحدُث بِالنَّهارِ ، الأَمرِ بَعدَ الأَمرِ ، وَالشَّيءِ بَعدَ الشَّيءِ بِما يَكونُ إلى يَومِ القِيامَةِ . (3)

بصائر الدرجات عن حمران بن أعين :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : عِندَكُمُ التَّوراةُ وَالإِنجيلُ وَالزَّبورُ وما فِي الصُّحُفِ الاُولى صُحُفِ إبراهيمَ وموسى ؟ قالَ : نَعَم ، قُلتُ : إنَّ هذا لَهُوَ العِلمُ الأَكبَرُ ! قالَ : يا حُمرانُ ، لَو لَم يَكُن غَيرُ ما كانَ ، ولكِن ما يُحدِثُ اللّهُ بِاللَّيلِ وَالنَّهارِ عِلمُهُ عِندَنا أعظَمُ . (4)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 261 ح 3 ، بصائر الدرجات : ص 125 ح 5 ، الغيبة للنعماني : ص 326 ح 4 كلاهما نحوه وكلّها عن المفضّل بن عمر ، بحار الأنوار : ج 26 ص 109 ح 1 ، وراجع : صحيح البخاري : ج 4 ص 1581 ح 4094 وصحيح مسلم : ج 2 ص 742 ح 144 ومسند ابن حنبل : ج 4 ص 10 ح 11008 وكنز العمّال : ج 11 ص 310 ح 31597 .
2- .الكافي : ج 1 ص 229 ح 3 ، بصائر الدرجات : ص 194 ح 1 عن عمرو بن مصعب عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 23 ص 194 ح 21 .
3- .مختصر بصائرالدرجات : ص 113 ، بصائر الدرجات : ص 325 ح 2 و 3 عن أبي بصير وكلاهما نحوه، الخرائج والجرائح : ج 2 ص 831 ح 47 ، بحار الأنوار : ج 26 ص 60 ح 136 .
4- .بصائر الدرجات : ص 140 ح 5 ، بحار الأنوار : ج 26 ص 20 ح 7 ، وراجع : الكافي : ج 1 ص 225 ح 5 وتأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 785 ح 2 .

ص: 73

4 / 2 - 9 آگاهى از آنچه خداوند، در شب و روز پديد مى آورد

امام صادق عليه السلام :خداوند ، كريم تر و مهربان تر و دلسوزتر از آن است كه فرمانبرىِ بنده اى از بندگانش را واجب گرداند و صبح و شام ، خبر آسمان بر او پوشيده مانَد .

4 / 2 _ 9آگاهى از آنچه خداوند، در شب و روز ، پديد مى آوردالكافى_ به نقل از سَلَمة بن مُحْرِز _ :از امام باقر عليه السلام شنيدم كه مى فرمود : «از جمله علومى كه به ما داده شده ، تفسير قرآن و احكام آن و علم تغيير زمان و رخدادهاى آن است . هر گاه خدا براى قومى اراده خير كند ، آنها را مى شنواند و اگر آن را به گوش كسى برساند كه نمى شنود ، او روى بر مى گرداند ، چنان كه گويى اصلاً نشنيده است» . آن گاه امام عليه السلام لحظه اى خاموش ماند و سپس فرمود : «ما اگر رازنگهدار يا فرد مورد اعتمادى را مى يافتيم ، البته [حقايق را] مى گفتيم و خداست كه همه از او كمك مى خواهند» .

مختصر بصائر الدرجات_ به نقل از ضريس _ :من و ابو بصير در خدمت امام باقر عليه السلام بوديم . ابو بصير به ايشان گفت : عالِم شما، چگونه شناخته مى شود؟ فرمود : «عالِم ما، غيب نمى داند و اگر خدا او را به خود وا نهد ، همچون يكى از شما خواهد بود ؛ ليكن او در هر لحظه ، از آنچه در شب يا روز ، يكى پس از ديگرى رخ مى دهد و از هر آنچه تا روز رستاخيز پيش مى آيد ، سخن مى گويد» .

بصائر الدرجات_ به نقل از حُمران بن اَعيَن _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : تورات و انجيل و زبور و آنچه در صحف نخستين (صحف ابراهيم و موسى) است ، نزد شماست؟ امام عليه السلام فرمود : «آرى» . گفتم : اين، همان علم بزرگ تر است ! فرمود : «اى حُمران! اگر به همين منحصر مى شد ، آرى ؛ امّا علمِ به آنچه خداوند در شب و روز پديد مى آورَد ، نزد ما بزرگ تر است» .

.

ص: 74

الاختصاص عن محمّد بن مسلم :قُلتُ لِأَبي عَبدِاللّهِ عليه السلام : كَلامٌ قَد سَمِعتُهُ مِن أبِي الخَطّابِ ، فَقالَ : اِعرِضهُ عَلَيَّ ، فَقُلتُ : يَقولُ : إنَّكُم تَعلَمونَ الحَلالَ وَالحَرامَ وفَصلَ ما بَينَ النّاسِ . فَسَكَتَ ، فَلَمّا أرَدتُ القِيامَ أخَذَ بِيَدي فَقالَ عليه السلام : يا مُحَمَّدُ ، كَذا عِلمُ القُرآنِ وَالحَلالِ وَالحَرامِ يَسيرٌ في جَنبِ العِلمِ الَّذي يَحدُثُ فِي اللَّيلِ وَالنَّهارِ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :ما مِن لَيلَةٍ تَأتي عَلَينا إلّا وأخبارُ كُلِّ أرضٍ عِندَنا ، وما يَحدُثُ فيها ، وأخبارُ الجِنِّ ، وأخبارُ أهلِ الهَوى مِنَ المَلائِكَةِ . (2)

4 / 3مَبادِئُ عُلومِهِم4 / 3 _ 1تَعليمُ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آلهالإمام عليّ عليه السلام :كُنتُ إذا سَأَلتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله أعطاني ، وإذا سَكَتُّ ابتَدَأَني . (3)

.


1- .الاختصاص : ص 314 ، بصائر الدرجات : ص 394 ح 11 عن هشام بن سالم ، تفسير القمّي : ج 1 ص 97 عن يزيد بن معاوية عن الإمام الباقر عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 26 ص 94 ح 27 .
2- .كامل الزيارات : ص 541 ح 830 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 886 ح 12 كلاهما عن عبد اللّه بن بكير الأرجاني ، بحار الأنوار : ج 25 ص 374 ح 24 .
3- .سنن الترمذي : ج 5 ص 637 ح 3722 و ص 640 ح 3729 ، المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 135 ح 4630 ، اُسد الغابة : ج 4 ص 104 الرقم 3789 كلّها عن عبداللّه بن عمرو بن هند الحُبَلي ، كنز العمّال : ج 13 ص 120 ح 36387 ؛ الأمالي للصدوق: ص 202 ح 365 عن عبداللّه بن عمرو بن هند ، بحار الأنوار : ج 40 ص 185 ح 67 ، وراجع : الكافي : ج 1 ص 64 ح 1 والاحتجاج : ج 1 ص 616 ح 139 .

ص: 75

4 / 3 سرچشمه هاى علوم اهل بيت عليهم السلام
4 / 3 - 1 آموزش پيامبرصلى الله عليه وآله

الاختصاص_ به نقل از محمّد بن مسلم _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : سخنى از ابو خطّاب شنيده ام . فرمود : «آن را بر من عرضه كن» . گفتم : او مى گويد : شما حلال و حرام و چگونگى فيصله دادن به آنچه در ميان مردم است را مى دانيد . امام عليه السلام سكوت كرد و چون خواستم برخيزم ، دست مرا گرفت و فرمود : «اى محمّد! آگاهى از قرآن و حلال و حرام ، در كنار علمى كه در شب و روز پديد مى آيد ، ناچيز است» .

امام صادق عليه السلام :شبى نيست كه بر ما بگذرد و اخبار همه زمين و آنچه در آن رخ مى دهد و اخبار جن و فرشتگان شيفته ، نزد ما نباشد .

4 / 3سرچشمه هاى علوم اهل بيت عليهم السّلام4 / 3 _ 1آموزش پيامبر صلى الله عليه و آلهامام على عليه السلام :هر گاه از پيامبر صلى الله عليه و آله نكته اى طلب مى كردم ، در اختيار من مى نهاد و اگر سكوت مى كردم ، ايشان سخن آغاز مى نمود .

.

ص: 76

الطبقات الكبرى عن محمّد بن عمر بن عليّ عليه السلام :إنَّهُ قيلَ لِعَلِيٍّ عليه السلام : ما لَكَ أكثَرُ أصحابِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَديثا ؟ فَقالَ : إنّي كُنتُ إذا سَأَلتُهُ أنبَأَني ، وإذا سَكَتُّ ابتَدَأَني . (1)

المناقب لابن المغازلي عن اُمّ سلمة :كانَ جَبرَئيلُ يُمِلُّ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، ورَسولُ اللّهِ يُمِلُّ عَلى عَلِيٍّ عليه السلام . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :لَيسَ كُلُّ أصحابِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مَن كانَ يَسأَلُهُ ويَستَفهِمُهُ ، حَتّى إن كانوا لَيُحِبّونَ أن يَجيءَ الأَعرابِيُّ وَالطّارِئُ فَيَسأَلَهُ عليه السلام حَتّى يَسمَعوا . وكانَ لا يَمُرُّ بي مِن ذلِكَ شَيءٌ إلّا سَأَلتُهُ عنهُ وحَفِظتُهُ . (3)

عنه عليه السلام_ لَمّا قالَ لَهُ بَعضُ أصحابِهِ : لَقَد اُعطيتَ يا أميرَ المُؤمِنينَ عِلمَ الغَيبِ ! فَضَحِكَ عَلَيهِ السَّلامُ وقالَ لِلرَّجُلِ ، وكانَ كَلِبيّا _ :يا أخا كَلبٍ ، لَيسَ هُوَ بِعِلمِ غَيبٍ ، وإنَّما هُوَ تَعَلُّمٌ مِن ذي عِلمٍ . وإنَّما عِلمُ الغَيبِ عِلمُ السّاعَةِ ، وما عَدَّدَهُ اللّهُ سُبحانَهُ بِقَولِهِ : «إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ مَا فِى الْأَرْحَامِ وَ مَا تَدْرِى نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَ مَا تَدْرِى نَفْسٌ بِأَىِّ أَرْضٍ تَمُوتُ ...» (4) ، فَيَعلَمُ اللّهُ سُبحانَهُ ما فِي الأَرحامِ مِن ذَكَرٍ أو اُنثى ، وقَبيحٍ أو جَميلٍ ، وسَخِيٍّ أو بَخيلٍ ، وشَقِيٍّ أو سَعيدٍ ، ومَن يَكونُ فِي النّارِ حَطَبا ، أو فِي الجِنانِ لِلنَّبِيّينَ مُرافِقا . فَهذا عِلمُ الغَيبِ الَّذي لا يَعلَمُهُ أحَدٌ إلَا اللّهُ ، وما سِوى ذلِكَ فَعِلمٌ عَلَّمَهُ اللّهُ نَبِيَّهُ فَعَلَّمَنيهِ ، ودَعا لي بِأَن يَعِيَهُ صَدري ، وتَضطَمَّ عَلَيهِ جَوانِحي . (5)

.


1- .الطبقات الكبرى : ج 2 ص 338 ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 378 ، الصواعق المحرقة : ص 123 ، تاريخ الخلفاء : ص 202 ، كنز العمّال : ج 13 ص 128 ح 36405 ؛ المناقب لابن شهرآشوب : ج 2 ص 45 ، بحار الأنوار : ج 40 ص 160 ح 54 .
2- .المناقب لابن المغازلي : ص 253 ح 302 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 210 ، الكافي : ج 1 ص 64 ح 1 ، الخصال : ص 257 ح 131 كلاهما عن سليم بن قيس نحوه ، الإحتجاج : ج 1 ص 631 ح 146 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 2 ص 230 ح 13 ؛ المعيار والموازنة : ص 304 .
4- .لقمان : 34 .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 128 ، بحار الأنوار : ج 26 ص 103 ح 6 ، شرح ابن ميثم على المئة كلمة : ص 246 .

ص: 77

الطبقات الكبرى_ به نقل از محمّد بن عمر بن على عليه السلام _ :به على عليه السلام گفته شد : چگونه است كه در ميان ياران پيامبر صلى الله عليه و آله ، تو بيش از همه حديث مى دانى؟ فرمود : «زيرا هر گاه از او پرسش مى كردم ، مرا آگاه مى ساخت و هر گاه خاموشى مى گزيدم ، او سخن آغاز مى كرد» .

المناقب، ابن مغازلى_ به نقل از امّ سلمه _ :جبرئيل بر پيامبر صلى الله عليه و آله و پيامبر صلى الله عليه و آله بر على عليه السلام املا مى كرد .

امام على عليه السلام :چنين نبود كه همه اصحاب پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از ايشان بپرسند و براى فهم آن، كنجكاوى نمايند . حتّى دوست داشتند باديه نشين و غريبى از راه برسد و از ايشان بپرسد تا آنان بشنوند ؛ ولى در اين باب چيزى بر من نگذشت ، مگر اين كه از ايشان پرسيدم و آن را حفظ كردم .

امام على عليه السلام_ در پاسخ يكى از اصحابش از قبيله كلب، كه گفت : اى امير مؤمنان! خداوند به تو علم غيب عطا فرموده است ، پس از آن كه خنده اى كرد _ :اى مرد كلبى! آنچه گفتم ، علم غيب نيست ؛ بلكه آموختنى است از صاحب دانش . دانش غيب ، منحصر است به دانستن وقت قيامت و آنچه خداوند سبحان در گفتارش شمرده است : «خداست كه مى داند قيامت چه وقت مى آيد . اوست كه باران مى باراند و از آنچه در رحِم هاست ، آگاه است و هيچ كس نمى داند فردا چه چيز به دست خواهد آورد و كسى نمى داند در كدام زمين خواهد مرد...» . پس خداوند سبحان مى داند آنچه در رحِم هاست، پسر است يا دختر ، زشت است يا نيكو ، بخشنده است يا بخيل ، بدبخت است يا نيك بخت، و مى داند چه كسى هيزمِ آتش دوزخ و چه كسى در بهشت با پيامبران همراه است . پس اينها _ كه شمرده شد _ ، علم غيب است كه هيچ كس آن را نمى داند، مگر خدا ؛ ليكن جز اينها علمى هست كه خداوند به پيامبر خود آموخت و او هم به من ياد داد و دعا نمود كه سينه من آن را نگاه دارد و دنده هايم احاطه اش نمايد .

.

ص: 78

عنه عليه السلام_ في صِفَةِ آلِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله _ :هُم مَوضِعُ سِرِّهِ ، ولَجَأُ أمرِهِ ، وعَيبَةُ عِلمِهِ ، ومَوئِلُ حُكمِهِ ، وكُهوفُ كُتُبِهِ ، وجِبالُ دينِهِ ، بِهِم أقامَ انحِناءَ ظَهرِهِ ، وأذهَبَ ارتِعادَ فَرائِصِهِ . (1)

عنه عليه السلام :إنّا أهلُ بَيتٍ مِن عِلمِ اللّهِ عُلِّمنا ، وبِحُكمِ اللّهِ حَكَمنا ، وبِقَولِ صادِقٍ أخَذنا ، فَإِن تَتَّبِعوا آثارَنا تَهتَدوا بِبَصائِرِنا . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ عِلمَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام مِن عِلمِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَعَلِمناهُ نَحنُ فيما عَلِمناهُ . (3)

4 / 3 _ 2اُصولُ العلِمِالإمام عليّ عليه السلام :عِندَنا أهلَ البَيتِ مَفاتيحُ العِلمِ ، وأبوابُ الحِكمَةِ ، وضِياءُ الأَمرِ ، وفَصلُ الخِطابِ . (4)

الإمام الباقر عليه السلام :لو كُنّا نُفتِيالنّاسَ بِرَأيِنا وهَوانا لَكُنّا مِنَ الهالِكينَ ، ولكِنّا نُفتيهِم بِآثارٍ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله واُصولِ عِلمٍ عِندَنا نَتَوارَثُها كابِرا (5) عَن كابِرٍ ، نَكنِزُها كَما يَكنِزُ هؤُلاءِ ذَهَبَهُم وفِضَّتَهُم . (6)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 2 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 514 ح 9353 نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 117 ح 32 .
2- .الإرشاد : ج 1 ص 240 عن معمّر بن المثنّى ، الطرائف : ص 417 ، بصائر الدرجات : ص 514 ح 34 عن جابر بن يزيد عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 2 ص 94 ح 33 ؛ جواهر المطالب : ج 1 ص 343 ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 1 ص 276 .
3- .الاختصاص : ص 279 ، بصائر الدرجات : ص 295 ح 1 كلاهما عن أبي يعقوب الأحول ، بحار الأنوار : ج 26 ص 173 ح 42 .
4- .المحاسن : ج 1 ص 316 ح 629 ، شرح الأخبار : ج 3 ص 9 ح 931 كلاهما عن أبي الطفيل ، بصائر الدرجات : ص 364 ح 10 عن أبي المفضّل ، بحار الأنوار : ج 68 ص 95 ح 40 .
5- .في المصدر «كابر» ، والصحيح ما أثبتناه .
6- .بصائر الدرجات : ص 300 ح 4 عن جابر ، الاختصاص : ص280 عن جابر بن يزيد نحوه ، بحار الأنوار : ج 26 ص 28 ح 30 .

ص: 79

4 / 3 - 2 اصول علم

امام على عليه السلام_ در توصيف خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله _ :خاندان پيامبر ، جايگاه راز او (خدا) و پناه فرمان او و خزانه دانش او و مرجع حكمت هاى او و حافظان كتاب هاى اويند و مانند كوه هايى براى دين او (پيامبر صلى الله عليه و آله ) اند . پيامبر صلى الله عليه و آله به كمك آنها پشتش را راست كرد و لرزش بدنش را زايل نمود .

امام على عليه السلام :ما خاندانى هستيم كه از علم خدا آموزش ديده ايم و با حكمت خدا صاحب حكمت شده ايم و سخن راست را گرفته ايم . پس اگر از ما پيروى كنيد ، با بصيرت ره مى يابيد .

امام صادق عليه السلام :علمِ على بن ابى طالب عليه السلام ، از علم پيامبر خداست . پس آنچه را مى دانيم ، او به ما آموخته است .

4 / 3 _ 2اصول علمامام على عليه السلام :كليدهاى دانش و درهاى حكمت و روشنى امر و فصل الخطاب، نزد ماست .

امام باقر عليه السلام :اگر ما بر اساس نظر و هوس خود فتوا مى داديم ، بدون ترديد نابود مى شديم . ما براى مردم بر اساس اخبارِ مانده از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و اصولِ علمى اى كه نزد ماست و آنها را از بزرگى به بزرگ ديگر، به ارث برده ايم، فتوا مى دهيم. ما آنها (اصول علمى) را مى اندوزيم ، همچنان كه اين جماعت ، زر و سيمشان را مى اندوزند .

.

ص: 80

الإمام الصادق عليه السلام :لَولا أنَّ اللّهَ فَرَضَ طاعَتَنا ووَلايَتَنا وأمَرَ مَوَدَّتَنا ما أوقَفناكُم عَلى أبوابِنا ، ولا أدخَلناكُم بُيوتَنا ، إنّا وَاللّهِ ما نَقولُ بِأَهوائِنا ، ولا نَقولُ بِرَأيِنا ، ولا نَقولُ إلّا ما قالَ رَبُّنا ، واُصولٌ عِندَنا نَكنِزُها كَما يَكنِزُ هؤُلاءِ ذَهَبَهُم وفِضَّتَهُم . (1)

الاختصاص عن محمّد بن مسلم :قالَ أبو عَبدِاللّهِ عليه السلام : إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قَد أنالَ فِي النّاسِ وأنالَ وأنالَ _ يُشيرُ كَذا وكَذا _ وعِندَنا أهلَ البَيتِ اُصولُ العِلمِ وعُراهُ ، وضِياؤُهُ وأواخيهِ (2) . (3)

4 / 3 _ 3كُتُبُ الأَنبِياءِ عليهم السلامالإمام الصادق عليه السلام :ألواحُ موسى عليه السلام عِندَنا ، وعَصا موسى عِندَنا ، ونَحنُ وَرَثَةُ النَّبِيّينَ . (4)

.


1- .بصائر الدرجات : ص 301 ح 10 ، إعلام الورى : ج 1 ص 537 كلاهما عن محمّد بن شريح ، بحار الأنوار : ج 2 ص 173 ح 5 .
2- .قال المجلسي قدس سره : «قد أنال» : أي أعطى وأفاد في الناس العلوم الكثيرة وفرّقها في الناس يمينًا وشمالاً ، وفي سائر الجهات لكلّ من سأله ... و«العروة» : ما يتمسّك به من الحبل وغيره . و«الأواخي» : جمع الأخيّة _ بفتح الهمزة وكسر الخاء وتشديد الياء _ وقد يخفّف : عود فيالحائط يدفن طرفاه ويبرز وسطه وتشدّ فيه الدابّة ، أي عندنا ما يشدّ به العلم ويحفظ عن الضياع والتفرّق والتشتّت (بحار الأنوار : ج 26 ص 31) .
3- .الاختصاص : ص 308 ، بصائر الدرجات : ص 363 ح 6 كلاهما عن محمّد بن مسلم ، بحار الأنوار : ج 26 ص 31 ح 44 .
4- .الكافي : ج 1 ص 231 ح 2 ، الإرشاد : ج 2 ص 187 ، بصائر الدرجات : ص 183 ح 32 ، إعلام الورى : ج 1 ص 537 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 382 كلّها عن أبي حمزة الثمالي ، بحار الأنوار : ج 26 ص 218 ح 36 .

ص: 81

4 / 3 - 3 كتاب هاى پيامبران

امام صادق عليه السلام :اگر نبود اين كه خداوند ، فرمانبرى از ما و ولايت ما و دوستى ما را واجب كرده است ، ما شما را بر درهاى خانه مان نمى ايستانديم و به سرايمان واردتان نمى كرديم . به خدا سوگند ، ما از سر هوس، سخن نمى گوييم، و نظر خود را بيان نمى داريم، و نمى گوييم ، مگر آنچه خداى ما گفته است، و اصولى نزد ماست كه آنها را مى اندوزيم ، چنان كه اين جماعت ، زر و سيم خود را مى اندوزند .

الاختصاص_ به نقل از محمّد بن مسلم _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «همانا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله علوم را در ميان مردم پراكنْد و پراكنْد و پراكنْد» با دست خود ، مرتّب اشاره مى نمود [و در ادامه فرمود:] «ولى اصول علم و دستاويزهاى آن و پرتو و بندهاى آن [كه موجب حفظ آن است]، نزد ما اهل بيت است» .

4 / 3 _ 3كتاب هاى پيامبرانامام صادق عليه السلام :ده فرمان موسى و عصاى او نزد ماست و ما، وارثان پيامبران هستيم .

.

ص: 82

الكافي عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال :قالَ عليه السلام لي : يا أبا مُحَمَّدٍ ، إنَّ اللّهَ عز و جللَم يُعطِ الأَنبِياءَ شَيئا إلّا وقَد أعطاهُ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله . قالَ : وقَد أعطى مُحَمَّدا جَميعَ ما أعطَى الأَنبِياءَ ، وعِندَنَا الصُّحُفُ الَّتي قالَ اللّهُ عز و جل : «صُحُفِ إِبْرَاهِيمَ وَ مُوسَى» (1) . قُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، هِيَ الأَلواحُ ؟ قالَ : نَعَم . (2)

الإمام الكاظم عليه السلام_ لِمَن سَأَلَهُ : أنّى لَكُمُ التَّوراةُ وَالإِنجيلُ وكُتُبُ الأَنبِياءِ ؟ _ :هِيَ عِندَنا وِراثَةٌ مِن عِندِهِم ، نَقرَؤُها كَما قَرَؤوها ، ونَقولُها كما قالوا ، إنَّ اللّهَ لا يَجعَلُ حُجَّةً في أرضِهِ يُسأَلُ عَن شَيءٍ فَيَقولُ : لا أدري . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله اُفضِيَت إلَيهِ صُحُفُ إبراهيمَ وموسى عليهماالسلامفَائتَمَنَ عَلَيها عَلِيّا عليه السلام ، ثُمَّ ائتَمَنَ عَلَيها عَلِيٌّ عليه السلام الحَسَنَ عليه السلام ، ثُمَّ ائتَمَنَ عَلَيها الحَسَنُ عليه السلام الحُسَينَ عليه السلام أخاهُ ، وَائتَمَنَ الحُسَينُ عليه السلام عَلَيها عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام ، ثُمَّ ائتَمَنَ عَلَيها عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام مُحَمَّدَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام ، وَائتَمَنَني عَلَيها أبي فَكانَت عِندي ، وقَد ائتَمَنتُ ابني هذا عَلَيها عَلى حَداثَتِهِ وهِيَ عِندَهُ . (4)

الكافي عن عبد اللّه بن سنان عن الإمام الصادق عليه السلام :أنَّهُ سَأَلَهُ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «وَ لَقَدْ كَتَبْنَا فِى الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ» (5) مَا الزَّبورُ ومَا الذِّكرُ؟ قال عليه السلام : الذِّكرُ عِندَ اللّهِ (6) ، وَالزَّبورُ الَّذي اُنزِلَ عَلى داوودَ عليه السلام ، وكُلُّ كِتابٍ نَزَلَ فَهُوَ عِندَ أهلِ العِلمِ ، ونَحنُ هُم . (7)

.


1- .الأعلى : 19 .
2- .الكافي : ج 1 ص 225 ح 5 ، بصائر الدرجات : ص 136 ح 5 ، بحار الأنوار : ج 26 ص 184 ح 14 .
3- .الكافي : ج 1 ص 227 ح 1 ، التوحيد : ص 275 ح 1 ، بصائر الدرجات : ص 136 ح 4 كلّها عن هشام بن الحكم ، بحار الأنوار : ج 26 ص 182 ح 7 .
4- .الغيبة للنعماني : ص 325 ح 2 ، رجال الكشّي : ج 2 ص 643 ح 663 كلاهما عن الفيض بن المختار ، بحار الأنوار : ج 47 ص 260 ح 27 .
5- .الأنبياء : 105 .
6- .المراد بالذكر المحفوظ عند اللّه تعالى كما قال سبحانه : «وعِندَهُ أُمّ الكِتابِ» (مرآة العقول : ج 3 ص 21) .
7- .الكافي : ج 1 ص 225 ح 6 ، بصائر الدرجات : ص 136 ح 6 ، بحار الأنوار : ج 26 ص 184 ح 15 .

ص: 83

الكافى_ به نقل از ابو بصير _ :امام صادق عليه السلام به من فرمود : «اى ابو محمّد! همانا خداوند عز و جل به پيامبران چيزى نداده است كه به محمّد صلى الله عليه و آله نداده باشد . خداوند، هر آنچه به پيامبران بخشيده ، به محمّد صلى الله عليه و آله نيز بخشيده است و نزد ماست صحفى كه خداوند در باره آن مى فرمايد : «صُحُف ابراهيم و موسى» » . گفتم : قربانت گردم! همان لوح ها؟ فرمود : «آرى» .

امام كاظم عليه السلام_ در جواب كسى كه از ايشان پرسيد : تورات ، انجيل و كتب پيامبران از كجا به شما رسيده است ؟ _ :اين كتاب ها از ايشان (پيامبران) به ما به ارث رسيده است . ما هم آنها را مى خوانيم، چنان كه ايشان مى خوانده اند ، و به آنها اعتقاد داريم ، چنان كه آنها اعتقاد داشته اند . خداوند ، در زمين حجّتى قرار نمى دهد كه در باره مسئله اى از او پرسش كنند و او بگويد : نمى دانم .

امام صادق عليه السلام :صحف ابراهيم و موسى عليهماالسلام به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رسيد و پيامبر صلى الله عليه و آله ، آنها را نزد على عليه السلام به امانت نهاد و على عليه السلام آنها را به حسن عليه السلام و حسن عليه السلام به برادرش حسين عليه السلام و حسين عليه السلام به على بن الحسين عليه السلام و على بن الحسين عليه السلام به محمّد بن على عليه السلام و پدرم به من امانت داد و آنها نزد من بود و من آنها را نزد فرزندم كه هنوز كودك است ، به امانت نهادم و آنها هم اينك نزد اوست .

الكافى_ به نقل از عبد اللّه بن سنان _ :از امام صادق عليه السلام در باره آيه شريف : «و پس از ذكر در زبور نوشتيم» و اين كه «زبور» چيست و «ذكر» چيست ، پرسش كردم . فرمود : «ذكر ، نزد خداست و زبور ، همان كتابى است كه بر داوود نازل شد و هر كتابى كه نازل شود ، نزد اهل علم است و ماييم اهل علم» .

.

ص: 84

4 / 3 _ 4كِتابُ الإِمامِ عَلِيٍّ عليه السلامالإمامة والتبصرة عن اُمّ سلمة :أقعَدَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلِيّا عليه السلام في بَيتِهِ ، ثُمَّ دَعا بِجِلدِ شاةٍ ، فَكَتَبَ فيهِ حَتّى أكارِعِهِ . (1)

أدب الإملاء والاستملاء للسمعاني عن اُمّ سلمة :دَعا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِأَديمٍ وعَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام عِندَهُ ، فَلَم يَزَل رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يُملي وعَلِيٌّ عليه السلام يَكتُبُ ، حَتّى مَلَأَ بَطنَ الأَديمِ وظَهرَهُ وأكارِعَهُ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :دَعا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلِيّا عليه السلام ودَعا بِدَفتَرٍ ، فَأَملى عَلَيهِ رَسولُ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِما بَطنَهُ . (3)

الإمام الحسن عليه السلام :إنَّ العِلمَ فينا ، ونَحنُ أهلُهُ ، وهُوَ عِندَنا مَجموعٌ كُلُّهُ بِحَذافيرِهِ ، وإنَّهُ لا يَحدُثُ شَيءٌ إلى يَومِ القِيامَةِ حَتّى أرشُ الخَدشِ إلّا وهُوَ عِندَنا مَكتوبٌ بِإِملاءِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وخَطِّ عَلِيٍّ عليه السلام بِيَدِهِ . (4)

.


1- .الإمامة والتبصرة : ص 174 ح 28 ، بصائر الدرجات : ص 163 ح 4 وفيه «حتّى ملأ أكارعه» ، بحار الأنوار : ج 26 ص 49 ح 94 .
2- .أدب الإملاء والاستملاء للسمعاني : ص 12 .
3- .الاختصاص : ص 275 عن حنان بن سدير ، بحار الأنوار : ج 39 ص 152 ح 5 .
4- .الاحتجاج : ج 2 ص 63 ح 155 ، العدد القويّة : ص 50 ح 61 كلاهما عن ابن عبّاس ، الدرّ النظيم : ص 500 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 100 ح 9 .

ص: 85

4 / 3 - 4 كتاب امام على عليه السلام

4 / 3 _ 4كتاب امام على عليه السلامالإمامة و التبصرة_ به نقل از امّ سلمه _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله على عليه السلام را در خانه اش نشاند و دستور داد پوست گوسفندى بياورند و همه آن گوسفند را تا پاچه هايش نوشت .

أدب الإملاء و الاستملاء_ به نقل از امّ سلمه _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دستور داد پوستى بياورند و على بن ابى طالب عليه السلام نيز حضور داشت. پيامبر عليه السلام همچنان مى گفت و على عليه السلام مى نوشت تا شكم و پشت و پاچه هاى پوست ، پُر از نوشته شد .

امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله على عليه السلام را فرا خواند و دستور داد دفترى بياورند و آن قدر بر على املا كرد كه شكم آن (پوست) ، پُر شد .

امام حسن عليه السلام :علم در ميان ماست و ما اهل آنيم و همه آن ، نزد ماست و تا روز رستاخيز ، حتّى ديه خراشى تعلّق نخواهد گرفت ، مگر آن كه با املاى پيامبر صلى الله عليه و آله و دست خطّ على عليه السلام ، نزد ما نوشته موجود است .

.

ص: 86

العلل لابن حنبل عن عبد الرحمن بن أبي ليلى :سَألتُ الحَسَنَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام عَن قَولِ عَلِيٍّ فِي الخِيارِ (1) ، فَدَعا بِرَبعَةٍ ، فَأَخرَجَ مِنها صَحيفَةً صَفراءَ مَكتوبٌ فيها قَولُ عَلِيٍّ عليه السلام فِي الخِيارِ . (2)

الإمام الباقر عليه السلام :في كِتابِ عَلِيٍّ عليه السلام كُلُّ شَيءٍ يُحتاجُ إلَيهِ ؛ حتَّى الخَدشِ وَالأَرشِ وَالهَرشِ . (3)

عنه عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِأَميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام : اُكتُب ما اُملي عَلَيكَ ، قالَ : يا نَبِيَّ اللّهِ ، أتَخافُ عَلَيَّ النِّسيانَ ؟ فَقالَ صلى الله عليه و آله : لَستُ أخافُ عَلَيكَ النِّسيانَ ، وقَد دَعَوتُ اللّهَ لَكَ أن يُحَفِّظَكَ ولا يُنسِيَكَ ، ولكِنِ اكتُب لِشُرَكائِكَ . قالَ : قُلتُ : ومَن شُرَكائي يا نَبِيَّ اللّهِ ؟ قالَ : الأَئِمَّةُ مِن وُلدِكَ ، بِهِم تُسقى اُمَّتِي الغَيثَ ، وبِهِم يُستَجابُ دُعاؤُهُم ، وبِهِم يَصرِفُ اللّهُ عَنهُمُ البَلاءَ ، وبِهِم تَنزِلُ الرَّحمَةُ مِنَ السَّماءِ ، وهذا أوَّلُهُم _ وأومَأَ بِيَدِهِ إلَى الحَسَنِ عليه السلام _ ، ثُمَّ أومَأَ بِيَدِهِ إلَى الحُسَينِ عليه السلام ، ثُمَّ قالَ عليه السلام : الأَئِمَّةُ مِن وُلدِهِ . (4)

رجال النجاشي عن عذافر الصّيرفي :كُنتُ مَعَ الحَكَمِ بنِ عُتَيبَةَ عِندَ أبي جَعفَرٍ عليه السلام ، فَجَعَلَ يَسأَلُهُ ، وكانَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام لَهُ مُكرِما ، فَاختَلَفا في شَيءٍ . فَقالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : يا بُنَيَّ ، قُم فَأَخرِج كِتابَ عَلِيٍّ عليه السلام . فَأَخرَجَ كِتابا مَدروجا عَظيًما ، فَفَتَحَهُ وجَعَلَ يَنظُرُ حَتّى أخرَجَ المَسأَلَةَ ، فَقالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : هذا خَطُّ عَلِيٍّ عليه السلام وإملاءُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . وأقبَلَ عَلَى الحَكَمِ وقالَ : يا أبا مُحَمَّدٍ ، اِذهَب أنتَ وسَلَمَةُ وأبُو المِقدامِ حَيثُ شِئتُم يَمينا وشِمالاً ، فَوَاللّهِ لا تَجِدونَ العِلمَ أوثَقَ مِنهُ عِندَ قَومٍ كانَ يَنزِلُ عَلَيهِم جَبرَئيلُ عليه السلام . (5)

.


1- .من مباحث البيوع والمعاملات .
2- .العلل لابن حنبل : ج 1 ص 346 ح 639 .
3- .بصائر الدرجات : ص 164 ح 5 ، و ص 148 ح 6 وليس فيه «والهرش» وكلاهما عن عبد اللّه بن ميمون عن الإمام الصادق عليه السلام ، الكافي : ج 1 ص 239 ح 1 عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 26 ص 50 ح 95 .
4- .كمال الدين : ص 206 ح 21 ، علل الشرائع : ص208 ح8 ، الأمالي للطوسي : ص441 ح989 ، الإمامة والتبصرة : ص 183 ح 38 كلّها عن أبي الطفيل ، بشارة المصطفى : ص 79 نحوه ، بحار الأنوار : ج 36 ص 232 ح 14 .
5- .رجال النجاشي : ج 2 ص 261 ح 967 .

ص: 87

العلل، ابن حنبل_ به نقل از عبد الرحمان بن ابى ليلى _ :از امام حسن عليه السلام در باره نظر پدرش على عليه السلام در مسئله «خيار (حقّ به هم زدن معامله)» كه از مباحث خريد و فروش و معاملات است ، پرسش شد . امام صندوقى را خواست و از ميان آن ، صحيفه زردرنگى بيرون آورد كه نظر على عليه السلام در باره خيار ، در آن نوشته شده بود .

امام باقر عليه السلام :در كتاب على عليه السلام ، هر چه بدان نياز افتد، حتّى خراش و ديه آن و خراش ناشى از خارِش، هست .

امام باقر عليه السلام :پيامبر صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود : «آنچه را بر تو املا مى كنم ، بنويس» . [پدرم] گفت : اى پيامبر خدا! بيم دارى چيزى را فراموش كنم؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «از فراموشى تو نمى ترسم، كه من به درگاه خداوند، دعا كرده ام كه حافظه تو را قوى گرداند و از فراموشى بر كنارت دارد ! ليكن براى شريك هاى خود بنويس» . على عليه السلام گفت : شريكان من، چه كسانى هستند، اى پيامبر خدا ؟ فرمود : «آن فرزندان تو كه امام اند. به بركت وجود آنهاست كه بر امّت من باران مى بارد و در پرتو وجود آنها دعايشان مستجاب مى گردد و خداوند به سبب آنها بلا را از امّتم مى گرداند و به بركت وجود آنها از آسمان رحمت مى بارد و اين ، نخستين ايشان است» و با دست به حسن عليه السلام اشاره كرد . سپس به حسين عليه السلام اشاره كرد و فرمود : «فرزندان او، امام اند» .

رجال النجاشى_ به نقل از عذافر صيرفى _ :به همراه حكم بن عتيبه در خدمت امام باقر عليه السلام بوديم . حكم بن عتيبه از امام عليه السلام _ كه براى ايشان جايگاه ارجمندى قائل بود _ سؤال مى كرد، تا اين كه در يك مورد با هم اختلاف كردند . امام باقر عليه السلام فرمود : «فرزندم! برخيز و كتاب على عليه السلام را بياور» . فرزند امام ، كتابِ نوشته شده بزرگى را براى ايشان آورد . امام عليه السلام آن را گشود و بدان مى نگريست تا مسئله مورد نظر را از آن بيرون آورد . امام باقر عليه السلام سپس فرمود : «اين، دست خطّ على عليه السلام و املاى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است» و به حَكَم رو كرد و فرمود : «اى ابو محمّد! تو و سلمه و ابو مقدام، به هر كجا كه برويد ، _ به خدا سوگند _ نزد هيچ قومى علمى استوارتر از علم قومى كه جبرئيل بر آنها نازل مى شد ، نخواهيد يافت» .

.

ص: 88

الإمام الباقر عليه السلام :وَجَدنا في كِتابِ عَلِيٍّ عليه السلام : قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إذا مُنِعَتِ الزَّكاةُ مَنَعَتِ الأَرضُ بَرَكاتِها . (1)

تهذيب الأحكام عن محمّد بن مسلم :أقرَأَني أبو جَعفَرٍ عليه السلام صَحيفَةَ كِتابِ الفَرائِضِ الَّتي هِيَ إملاءُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وخَطُّ عَلِيٍّ عليه السلام بِيَدِهِ ، فَإِذا فيها : إنَّ السِّهامَ لا تَعولُ . (2)

الكافي عن أبي الجارود :قالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : إنَّ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام لَمّا حَضَرَهُ الَّذي حَضَرَهُ ، دَعَا ابنَتَهُ الكُبرى فاطِمَةَ بِنتَ الحُسَينِ عليه السلام فَدَفَعَ إلَيها كِتابا مَلفوفا ووَصِيَّةً ظاهِرَةً ، وكانَ عَلِيُّ بنُ الحُسينِ عليه السلام مَبطونا مَعَهُم لا يَرَونَ إلّا أنَّهُ لِما بِهِ ، فَدَفَعَت فاطِمَةُ الكِتابَ إلى عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام ، ثُمَّ صارَ وَاللّهِ ذلِكَ الكِتابُ إلَينا يا زِيادُ . قُلتُ : ما في ذلِكَ الكِتابِ جَعَلَنِي اللّهُ فِداكَ ؟ قالَ : فيهِ واللّهِ ما يَحتاجُ إلَيهِ وُلدُ آدَمَ مُنذُ خَلَقَ اللّهُ آدَمَ إلى أن تَفنَى الدُّنيا ، وَاللّهِ إنَّ فيهِ الحُدودَ ، حَتّى إنَّ فيهِ أرشَ الخَدشِ . (3)

.


1- .الكافي : ج 3 ص 505 ح 17 ، الأمالي للصدوق : ص 385 ح 493 ، الأمالي للطوسي : ص 210 ح 363 ، منتقى الجمان : ج 2 ص 360 كلّها عن أبي حمزة ، روضة الواعظين : ص 461 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 155 ح 129 ، وراجع : تحف العقول : ص 51 .
2- .تهذيب الأحكام : ج 9 ص 247 ح 959 ، الكافي : ج 7 ص 81 ح 3 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 254 ح 5600 ، علل الشرائع : ص 568 ح 2 كلاهما عن أبي بصير ، عوالي اللآلي : ج 2 ص 152 ح 424 عن الإمام الباقر عن أبيه عليهماالسلام وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 104 ص 333 ح 6 .
3- .الكافي : ج 1 ص 303 ح 1 ، بصائر الدرجات : ص 148 ح 9 ، الإمامة والتبصرة : ص 197 ح 51 وفيهما «وصيّة ظاهرة ووصيّة باطنة» ، إعلام الورى : ج 1 ص 482 نحوه ، بحار الأنوار : ج 26 ص 35 ح 62 .

ص: 89

امام باقر عليه السلام :در كتاب على عليه السلام چنين ديده ايم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «هر گاه از پرداخت زكات خوددارى شود ، زمين از بيرون دادن بركاتش خوددارى مى كند» .

تهذيب الأحكام_ به نقل از محمّد بن مسلم _ :امام باقر عليه السلام كتاب «فرائض» را كه به املاى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و دست خطّ على عليه السلام بود ، براى من قرائت كرد . در آن آمده بود : سهم ارث در ميان خويشان، كاهش همگانى نمى يابد .

الكافى_ به نقل از ابو جارود _ :امام باقر عليه السلام فرمود : «هنگامى كه به حسين بن على عليه السلام ، آن رسيد كه رسيد ، دختر بزرگش فاطمه بنت الحسين را فرا خواند و به او كتابى سر به مُهر و وصيّتى سرگشاده سپرد و على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام چنان درد شكمى داشت كه گمان مى كردند در خواهد گذشت . فاطمه كتاب را به على بن الحسين عليه السلام سپرد . اى زياد (1) ! به خدا سوگند ، اين كتاب به ما منتقل شد» . گفتم : قربانت گردم! در اين كتاب، چه آمده است؟ فرمود : «به خدا سوگند، آنچه فرزندان آدم از هنگام آفرينش آدم تا پايان دنيا بدان نياز دارند، در آن است و به خدا سوگند، حدود ، حتّى ديه خراش ، در آن آمده است» .

.


1- .اسمِ ابو جارود است.

ص: 90

الأمالي للطوسي عن يعقوب بن ميثم الّّتمارمَولى عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام : دَخَلتُ عَلى أبي جَعفَرٍ عليه السلام فَقُلتُ لَهُ : جُعِلتُ فَداكَ يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، إنّي وَجَدتُ فيكُتُبِ أبي أنَّ عَلِيّا عليه السلام قالَ لِأَبي مَيثَمٍ : ... إنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله وهُوَ يَقولُ : «إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ أُوْلَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ» (1) ، ثُمَّ التَفَتَ إلَيَّ وقالَ : هُم وَاللّهِ أنتَ وشيعَتُكَ يا عَلِيُّ ، وميعادُكَ وميعادُهُمُ الحَوضُ غَدا غُرّا مُحَجَّلينَ مُكتَحِلينَ مُتَوَّجينَ . فَقالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : هكَذا هُوَ عِياناً في كِتابِ عَلِيٍّ عليه السلام . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ عِندَنا ما لا نَحتاجُ مَعَهُ إلَى النّاسِ ، وإنَّ النّاسَ لَيَحتاجونَ إلَينا . وإنَّ عِندَنا كِتابا إملاءُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وخَطُّ عَلِيٍّ عليه السلام ، صَحيفَةً فيها كُلُّ حَلالٍ وحَرامٍ . (3)

عنه عليه السلام :دَفَعَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى عَلِيٍّ عليه السلام صَحيفَةً مَختومَةً بِاثنَي عَشَرَ خاتَما وقالَ : فُضَّ الأَوَّلَ وَاعمَل بِهِ ، وَادفَعها إلَى الحَسَنِ يَفُضَّ الثّانِيَ ويَعمَل بِهِ ، ويَدفَعها إلَى الحُسَينِ يَفُضَّ الثّالِثَ ويَعمَل بِما فيهِ ، ثُمَّ إلى واحِدٍ واحِدٍ مِن وُلدِ الحُسَينِ . (4)

.


1- .البيّنة : 7 .
2- .الأمالي للطوسي : ص 405 ح 909 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 831 ح 4 نحوه ، بحار الأنوار : ج 27 ص 220 ح 5 .
3- .الكافي : ج 1 ص 241 ح 6 ، بصائر الدرجات : ص 142 ح 1 نحوه و كلاهما عن بكر بن كرب الصيرفي ، بحار الأنوار : ج 26 ص 21 ح 8 .
4- .الغيبة للنعماني : ص 54 ح 4 عن يونس بن يعقوب ، بحار الأنوار : ج 36 ص 210 ح 11 .

ص: 91

الأمالى، طوسى_ به نقل از يعقوب بن ميثم تمّار، وابسته امام زين العابدين عليه السلام _ :بر امام باقر عليه السلام وارد شدم و گفتم : قربانت گردم، اى پسر پيامبر خدا! در كتاب هاى پدرم ديده ام كه على عليه السلام به پدرم ميثم فرموده است : «... از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود : «همانا كسانى كه ايمان آورده اند و عمل شايسته كرده اند ، ايشان بهترين مردمان اند» . سپس به من رو كرد و فرمود : به خدا سوگند ، مقصود از ايشان، تو و شيعيان تو اَند _ اى على _ و وعده تو با آنها فردا بر سر حوض [كوثر] است . شما سپيدرويانِ دست و پا سفيدِ سرمه كشيده تاجدار خواهيد بود » . امام باقر عليه السلام فرمود : «اين عيناً در كتاب على عليه السلام آمده است» .

امام صادق عليه السلام :نزد ما چيزى است كه ما با وجود آن ، ديگر نيازى به مردم نداريم و مردم اند كه نيازمندِ مايند . نزد ما كتابى است كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله املا كرده و على عليه السلام با خطّ خود نوشته است ؛ كتابى كه هر حلال و حرامى در آن، نگاشته شده است .

امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به على عليه السلام كتابى داد كه با دوازده مُهر ، ممهور بود و فرمود : «اوّلى را باز كن و بدان عمل كن و آن را به حسن بده تا دومى را باز كند و بدان عمل كند و آن را به حسين دهد تا سومى را باز كند و به آنچه در آن است ، عمل كند و همين طور ، يك يك به فرزندان حسين برسد» .

.

ص: 92

الكافي عن معلّى بن خنيس :كُنتُ عِندَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام إذ أقبَلَ مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللّهِ (1) فَسَلَّمَ ثُمَّ ذَهَبَ ، فَرَقَّ لَهُ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام ودَمَعَت عَيناهُ ، فَقُلتُ لَهُ : لَقَد رَأَيتُكَ صَنَعتَ بِهِ ما لَم تَكُن تَصنَعُ ! قالَ : رَقَقتُ لَهُ لِأَ نَّهُ يُنسَبُ إلى أمرٍ لَيسَ لَهُ ، لَم أجِدهُ في كِتابِ عَلِيٍّ عليه السلام مِن خُلَفاءِ هذِهِ الاُمَّةِ ولا مِن مُلوكِها . (2)

الكافي عن عبد الرّحمن بن أبي عبد اللّه :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن جَنائِزِ الرِّجالِ وَالنِّساءِ إذَا اجتَمَعَت ، فَقالَ : يُقَدَّمُ الرِّجالُ في كِتابِ عَلِيٍّ عليه السلام . (3)

4 / 3 _ 5مُصحَفُ فاطِمَةَ عليهاالسلامالكافي عن أبي بصير :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : إنَّ عِندَنا لَمُصحَفَ فاطِمَةَ عليهاالسلام ، وما يُدريهِم ما مُصحَفُ فاطِمَةَ عليهاالسلام ؟! قُلتُ : وما مُصحَفُ فاطِمَةَ عليهاالسلام ؟ قالَ : مُصحَفٌ فيهِ مِثلُ قُرآنِكُم هذا ثَلاثَ مَرّاتٍ ، وَاللّهِ ما فيهِ مِن قُرآنِكُم حَرفٌ واحِدٌ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :مُصحَفُ فاطِمَةَ عليهاالسلام ما فيهِ شَيءٌ مِن كِتابِ اللّهِ ، وإنَّما هُوَ شَيءٌ اُلقِيَ عَلَيها بَعدَ مَوتِ أبيها صَلَّى اللّهُ عَلَيهِما . (5)

عنه عليه السلام_ لِوَليدِ بنِ صَبيحٍ _ :يا وَليدُ ، إنّي نَظَرتُ في مُصحَفِ فاطِمَةَ عليهاالسلام فَلَم أجِد لِبَني فُلانٍ فيهِ إلّا كَغُبارِ النَّعلِ . (6)

.


1- .هو محمّد بن عبداللّه بن الحسن بن الحسن بن أميرالمؤمنين عليّ عليه السلام .
2- .الكافي : ج 8 ص 395 ح 594 ، بصائر الدرجات : ص 168 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 26 ص 155 ح 1 .
3- .الكافي : ج 3 ص 175 ح 6 ، تهذيب الأحكام : ج 3 ص 322 ح 1003 ، وراجع : مسند زيد : ص 168 .
4- .الكافي : ج 1 ص 239 ح 1 ، بصائر الدرجات : ص 152 ح 3 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 102 ح 6 ، بحار الأنوار : ج 26 ص 39 ح 70 .
5- .بصائر الدرجات : ص 159 ح 27 عن أبي حمزة ، بحار الأنوار : ج 26 ص 48 ح 89 .
6- .بصائر الدرجات : ص 170 ح 7 عن الوليد بن صبيح ، بحار الأنوار : ج 26 ص 48 ح 91 .

ص: 93

4 / 3 - 5 مُصحف فاطمه عليها السلام

الكافى_ به نقل از معلّى بن خنيس _ :نزد امام صادق عليه السلام بودم كه محمّد بن عبد اللّه آمد و سلام كرد و رفت . امام صادق عليه السلام دلش براى او سوخت و اشكش روان شد . گفتم : مى بينم براى او كارى را مى كنى كه پيش تر نمى كردى! فرمود : «دلم براى او مى سوزد ؛ زيرا به چيزى منسوب است كه براى او نيست . در كتاب على عليه السلام نام او را نه در شمار جانشينان اين امّت ديده ام و نه در جرگه حاكمان آن» .

الكافى_ به نقل از عبد الرحمان بن ابى عبد اللّه _ :از امام صادق عليه السلام در باره حُكم جنازه هاى زنان و مردانى پرسيدم كه در كنار هم نهاده اند . فرمود : «در كتاب على عليه السلام آمده است كه جنازه مردان مقدّم مى شود» .

4 / 3 _ 5مُصحف فاطمه عليهاالسلامالكافى_ به نقل از ابو بصير _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «مصحف فاطمه، نزد ماست و آنها چه مى دانند مصحف فاطمه چيست!». گفتم : مصحف فاطمه چيست؟ فرمود : «مصحفى است كه سه برابر قرآن شما در آن است . به خدا سوگند ، از قرآنِ شما يك حرف هم در آن نيست» .

امام صادق عليه السلام :در مصحف فاطمه، چيزى از كتاب خدا نيامده است و آن كتابى است كه بر فاطمه پس از مرگ پدرش صلى الله عليه و آله القا شده است .

امام صادق عليه السلام_ به وليد بن صبيح _ :اى وليد! من در مصحف فاطمه نگريستم و براى بنى فلان، در حكومت ، بهره اى به اندازه غبار كفش نيافتم .

.

ص: 94

الكافي عن حمّاد بن عثمان :سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَقولُ : تَظهَرُ الزَّنادِقَةُ في سَنَةِ ثَمانٍ وعِشرينَ ومِئَةٍ ، وذلِكَ أنّي نَظَرتُ في مُصحَفِ فاطِمَةَ عليهاالسلام . قُلتُ : وما مُصحَفُ فاطِمَةَ ؟ قالَ : إنَّ اللّهَ تَعالى لَمّا قَبَضَ نَبِيَّهُ صلى الله عليه و آله دَخَلَ عَلى فاطِمَةَ عليهاالسلاممِن وَفاتِهِ مِنَ الحُزنِ ما لا يَعلَمُهُ إلَا اللّهُ عز و جل ، فَأَرسَلَ اللّهُ إلَيها مَلَكا يُسَلّي غَمَّها ويُحَدِّثُها ، فَشَكَت ذلِكَ إلى أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام فَقالَ : إذا أحسَستِ بِذلِكَ وسَمِعتِ الصَّوتَ قولي لي ، فَأَعلَمَتهُ بِذلِكَ فَجَعَلَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام يَكتُبُ كُلَّ ما سَمِعَ حَتّى أثبَتَ مِن ذلِكَ مُصحَفا . ثُمَّ قالَ : أما إنَّهُ لَيسَ فيهِ شَيءٌ مِنَ الحَلالِ وَالحَرامِ ، ولكِن فيهِ عِلمُ ما يَكونُ . (1)

4 / 3 _ 6الجامِعَةُالكافي عن أبي بصير :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : يا أبا مُحَمَّدٍ ، وإنَّ عِندَنَا الجامِعَةَ ، وما يُدريهِم مَا الجامِعَةُ ؟ قُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، ومَا الجامِعَةُ ؟ قالَ : صَحيفَةٌ طولُها سَبعونَ ذِراعا بِذِراعِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وإملائِهِ مِن فَلقِ فيهِ وخَطِّ عَلِيٍّ بِيَمينِهِ ، فيها كُلُّ حَلالٍ وحَرامٍ ، وكُلُّ شَيءٍ يَحتاجُ النّاسُ إلَيهِ حَتَّى الأَرشِ فِي الخَدشِ . وضَرَبَ بِيَدِهِ إلَيَّ فَقالَ : تَأذَنُ لي يا أبا مُحَمَّدٍ ؟ قُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، إنَّما أنَا لَكَ فَاصنَع ما شِئتَ ، فَغَمَزَني بِيَدِهِ وقالَ : حَتّى أرشِ هذا ، كَأَنَّهُ مُغضَبٌ . قُلتُ : هذا وَاللّهِ العِلمُ ، قالَ : إنَّهُ لَعِلمٌ ولَيسَ بِذاكَ . (2)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 240 ح 2 ، بصائر الدرجات : ص 157 ح 18 ، بحار الأنوار : ج 26 ص 44 ح 77 ، وراجع : الكافي : ج 1 ص 238 (باب فيه ذكر الصحيفة والجفر والجامعة ومصحف فاطمة عليهاالسلام) وبصائر الدرجات : ص 142 (باب 12 في أنّ الأئمّة عندهم الصحيفة الجامعة التي هي إملاء رسول اللّه صلى الله عليه و آله وخطّ عليّ عليه السلام بيده وهي سبعون ذراعا) و ص 147 (باب 13 باب آخر فيه أمر الكتب) و ص 150 (باب 14 في الأئمّة عليهم السلام أ نّهم اُعطوا الجفر والجامعة ومصحف فاطمة عليهاالسلام) وبحار الأنوار : ج 26 ص 18 (باب 1 جهات علومهم عليهم السلام وما عندهم من الكتب وأنّه يُنقر في آذانهم ويُنكت في قلوبهم) وروضة الواعظين : ص 232 .
2- .الكافي : ج 1 ص 239 ح 1 ، بصائر الدرجات : ص 152 ح 3 و ص 143 ح 4 وفيه صدره إلى «في الخدش» ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 102 ح 6 ، بحار الأنوار : ج 26 ص 22 ح 11 ، وراجع : المناقب لابن شهرآشوب : ج 1 ص 253 .

ص: 95

4 / 3 - 6 جامعه
اشاره

الكافى_ به نقل از حمّاد بن عثمان _ :از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود : «زنادقه در سال يكصد و بيست و هشت ظهور خواهند كرد . من اين را با نگاه كردن به مصحف فاطمه در يافته ام» . گفتم : مصحف فاطمه چيست؟ فرمود : «هنگامى كه خداوند متعال ، جان محمّد صلى الله عليه و آله را ستانْد ، فاطمه عليهاالسلام از رحلت او چنان اندوهگين شد كه جز خداوند عز و جل هيچ كس از آن آگاهى نداشت . خداوند ، فرشته اى به سوى او فرستاد تا او را تسلّى دهد و با او سخن بگويد . فاطمه عليهاالسلاماين را به امير مؤمنان عليه السلام باز گفت و على عليه السلام به او گفت : هر گاه اين تماس را احساس كردى و صداى او را شنيدى ، به من بگو . فاطمه عليهاالسلامنيز آن را به على عليه السلام گفت و امير مؤمنان عليه السلام آنچه را مى شنيد ، مى نوشت، تا از اينها مصحفى ثبت كرد» . امام عليه السلام سپس فرمود : «در اين مصحف ، چيزى از حلال و حرام نيامده است و تنها علمِ [پيشامدهاى ]آينده در آن است» .

4 / 3 _ 6ج_ام_ع_هالكافى_ به نقل از ابو بصير _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «اى ابو محمّد! جامعه نزد ماست و آنها چه مى دانند جامعه چيست؟» . گفتم : قربانت گردم! جامعه چيست؟ فرمود : «صحيفه اى است با طول هفتاد ذرع به ذرع پيامبر خدا و املاى ايشان از دهان مباركش و دست خطّ على عليه السلام . هر حلال و حرام و هر چيزى كه مردم بِدان نياز داشته باشند حتّى ديه خراش هاى كوچك ، در آن آمده است» . امام عليه السلام با دستش به من زد و فرمود : «اى ابو محمّد! به من اجازه مى دهى؟» . گفتم : قربانت گردم! من در اختيار تو هستم . هر چه مى خواهى، بكن . امام عليه السلام همچون كسى كه خشمگين است ، دست مرا نيشگون گرفت و فرمود : «حتّى ديه اين» . گفتم : به خدا اين، علم است . فرمود : «اين، علم است ؛ ولى نه همه آن» .

.

ص: 96

الكافي عن أبي عبيدة :سَأَلَ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام بَعضُ أصحابِنا عَنِ الجَفرِ ، فَقالَ : هُوَ جِلدُ ثَورٍ مَملوءٌ عِلما . قالَ لَهُ : فَالجامِعَةُ ؟ قالَ : تِلكَ صَحيفَةٌ طولُها سَبعونَ ذِراعا في عَرضِ الأَديمِ مِثلِ فَخِذِ الفالِجِ (1) ، فيها كُلُّ ما يَحتاجُ النّاسُ إلَيهِ ، ولَيسَ مِن قَضِيَّةٍ إلّا وهِيَ فيها ، حَتّى أرشِ الخَدشِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :ضَلَّ عِلمُ ابنِ شُبرُمَةَ (3) عِندَ الجامِعَةِ ، إملاءِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وخَطِّ عَلِيٍّ عليه السلام بِيَدِهِ . إنَّ الجامِعَةَ لَم تَدَع لِأَحَدٍ كَلاما ، فيها عِلمُ الحَلالِ وَالحَرامِ . (4)

تعليقإنّ ما ورد في الروايات من مواصفات الجامعة ؛ كإملاء رسول اللّه صلى الله عليه و آله ، وخطّ عليّ عليه السلام ، ومقدار طولها ، تنطبق بمجملها على كتاب الإمام عليّ عليه السلام . وعلى هذا فإنّ الجامعة _ كما قيل _ (5) هي نفس كتاب عليّ عليه السلام على الظاهر ، واللّه العالم .

.


1- .الأديم : الجلد . والفالج : الجمل الضخم ذو السنامَين. (لسان العرب : ج 12 ص 9 و ج 2 ص 346) .
2- .الكافي : ج 1 ص 241 ح 5 ، بصائر الدرجات : ص 153 ح 6 و ص 142 ح 2 عن عليّ بن رئاب نحوه ، بحار الأنوار : ج 26 ص 41 ح 72 .
3- .هو عبداللّه بن شبرمة ، كان قاضيا على الكوفة للمنصور ، وكان يعمل بالقياس .
4- .الكافي : ج 1 ص 57 ح 14 ، بصائر الدرجات : ص 146 ح 23 و ص 150 ح 16 كلّها عن أبي شيبة ، بحار الأنوار : ج 43 ص 195 ح 22 ، وراجع : الكافي : ج 1 ص 238 باب فيه ذكر الصحيفة والجفر والجامعة ومصحف فاطمة عليهاالسلام ، بحار الأنوار : ج 26 ص 18 باب جهات علومهم عليهم السلام وما عندهم من الكتب وأنّه يُنقر في آذانهم وينكت في قلوبهم ، والاحتجاج : ج 2 ص 63 ح 155 وكمال الدين : ص 352 ح 50 وعلل الشرائع : ص 171 ح 1 وبصائر الدرجات : ص 142 ح 1 و ص 143 ح 5 و ص 144 ح 9 وينابيع المودّة : ج 3 ص 199 .
5- .راجع : مكاتيب الرسول : ج 1 ص 89 ، تدوين السنّة : ج 1 ص 62 _ 77 وأعيان الشيعة : ج 1 ص 94 ، والإمامة وأهل البيت للدكتور محمّد بيّومي مهران: ج 1 ص 265 _ 268 .

ص: 97

يادداشت

الكافى_ به نقل از ابو عبيده _ :يكى از اصحاب ما از امام صادق عليه السلام در باره «جفر» پرسيد . امام عليه السلام فرمود : «آن، پوست گاوى است آكنده از علم» . پرسيد : «جامعه» چيست؟ امام عليه السلام فرمود : «آن صحيفه اى است به طول هفتاد ذرع و با عرضِ پوستى مثل پوست ران يك شتر سترگ . در آن، هر چه مردم بدان نياز دارند ، يافت مى شود و رويدادى نيست ، مگر آن كه در آن آمده است ، حتّى ديه خراشى» .

امام صادق عليه السلام :دانشِ ابن شُبرُمه (1) در برابر «جامعه» _ كه به املاى پيامبر صلى الله عليه و آله و دست خطّ على عليه السلام است _ گم است . جامعه، براى هيچ كس جاى سخنى باقى نگذاشته و در آن ، علم حلال و حرام است .

يادداشتمشخّصاتى كه براى «جامعه» در احاديث آمده ، همچون : املاى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، خطّ امام على عليه السلام و بزرگى آن ، نوعاً با مشخّصات «كتاب امام على عليه السلام » تطبيق مى كند . بنا بر اين ظاهراً مقصود از جامعه ، همان كتاب امام على عليه السلام است . و اللّه العالم .

.


1- .او عبد اللّه بن شُبرُمه است كه از طرف منصور، قاضى كوفه بود و به «قياس» عمل مى كرد.

ص: 98

4 / 3 _ 7الجَف_رُالكافي عن أبي بصير :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : إنَّ عِندَنَا الجَفرَ ، ومايُدريهِم مَا الجَفرُ ؟ قُلتُ : ومَا الجَفرُ ؟ قالَ : وِعاءٌ مِن أدَمٍ فيهِ عِلمُ النَّبِيّينَ وَالوَصِيّينَ ، وعِلمُ العُلَماءِ الَّذينَ مَضَوا مِن بَني إسرائيلَ . قُلتُ : إنَّ هذا هُوَ العِلمُ . قالَ : إنَّهُ لَعِلمٌ ولَيسَ بِذاكَ . (1)

الكافي عن الحسين بن أبي العلاء :سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَقولُ : إنَّ عِندِيَ الجَفرَ الأَبيَضَ. قُلتُ : فَأَيُّ شَيءٍ فيهِ ؟ قالَ : زَبورُ داودَ ، وتَوراةُ موسى ، وإنجيلُ عيسى ، وصُحُفُ إبراهيمَ عليهم السلام ، وَالحَلالُ وَالحَرامُ ، ومُصحَفُ فاطِمَةَ عليهاالسلام . ما أزعُمُ أنَّ فيهِ قُرآناً ، وفيهِ ما يَحتاجُ النّاسُ إلَينا ولا نَحتاجُ إلى أحَدٍ ، حَتّى فيهِ الجَلدَةُ ونِصفُ الجَلدَةِ ورُبعُ الجَلدَةِ وأرشُ الخَدشِ . (2)

الإمام الرضا عليه السلام_ في بَيانِ عَلاماتِ الإِمامِ _ :يَكونُ عِندَهُ الجَفرُالأَكبَرُ وَالأَصغَرُ _ إهابُ ماعِزٍ وإهابُ كَبشٍ _ فيهِما جَميعُ العُلومِ حَتّى أرشُ الخَدشِ ، وحَتَّى الجَلدَةِ ونِصفِ الجَلدَةِ وثُلُثِ الجَلدَةِ . ويَكونُ عِندَهُ مُصحَفُ فاطِمَةَ عليهاالسلام . (3)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 239 ح 1 ، بصائر الدرجات : ص 152 ح 3 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 102 ح 6 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 26 ص 39 ح 70 .
2- .الكافي : ج 1 ص 240 ح 3 ، بصائر الدرجات : ص 150 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 26 ص 37 ح 68 .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 419 ح 5914 ، الخصال : ص 528 ح 1 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 213 ح 1 ، الاحتجاج : ج 2 ص 449 ح 311 كلّها عن الحسن بن على بن فضّال ، كشف الغمّة : ج 3 ص 80 ، بحار الأنوار : ج 25 ص 117 ح 1 .

ص: 99

4 / 3 - 7 جَفْر
اشاره

4 / 3 _ 7جَ_فْ__رالكافى_ به نقل از ابو بصير _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «جَفْر، نزد ماست و آنها چه مى دانند جفر چيست!؟» . گفتم : جفر چيست؟ فرمود : «ظرفى از چرم كه علم انبيا و اوصيا و علماى درگذشته بنى اسرائيل در آن است» . گفتم : اين ، همان علم است . فرمود : «البتّه اين، علم است ؛ ولى همه آن نيست» .

الكافى_ به نقل از حسين بن ابى علاء _ :از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود : «جفرِ سفيد، نزد من است» . گفتم : در آن چيست؟ فرمود : «زبور داوود و تورات موسى و انجيل عيسى و صحف ابراهيم عليهم السلام و حلال و حرام و مصحف فاطمه عليهاالسلام . نمى گويم در آن، چيزى از قرآن هست ؛ [بلكه ]در آن امورى هست كه مردم را نيازمند ما مى كند و ما به كسى نيازى نداريم . در آن، حتّى [مجازات] يك تازيانه و نيم تازيانه و يك چهارم تازيانه و ديه خراش وجود دارد» .

امام رضا عليه السلام_ در بيان نشانه هاى امام _ :جفر اكبر و اصغر (پوست بز و پوست قوچ ) نزد اوست، كه در اين دو، همه علوم ، حتّى ديه خراش و يك تازيانه و نيم تازيانه و يك سومِ تازيانه وجود دارد و مصحف فاطمه عليهاالسلام نزد اوست .

.

ص: 100

. .

ص: 101

جَفر چيست ؟

جَفر چيست ؟در باره اين كه جَفر چيست ، آراى گوناگونى هست كه پرداختن به آنها در اين جا ضرورتى ندارد (1) . آنچه از جمع بندى احاديث مختلف _ در باره آن به عنوان يكى از مبادى علوم اوصياى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله _ به دست مى آيد ، اين است كه : «جفر» اشاره به دو صندوق پوستى است كه كتب مختلف پيامبران گذشته و كتبى كه از پيامبر صلى الله عليه و آله و امام على و فاطمه عليهماالسلام به اهل بيت عليهم السلام به ارث رسيده و نيز سلاح پيامبر خدا، در آنها نگهدارى مى شده است و به ديگر سخن ، «جفر» و نيز «جفر سفيد» و «جفر سرخ» (2) اشاره به كتاب خانه و موزه سيّار اهل بيت است كه نزد ائمّه عليهم السلام دست به دست مى گشته و هم اكنون نزد امام زمان عليه السلام است .

.


1- .ر.ك : أعيان الشيعة : ج 1 ص 95 _ 96 ، تدوين السنّة الشريفة ، جلالى حسينى : ج 1 ص 62 _ 77 ، مكاتيب الرسول صلى الله عليه و آله ، احمدى ميانجى : ج 1 ص 89 ، الإمامة و أهل البيت ، محمّد بيّومى مهران : ج 1 ص 265 _ 268 .
2- .ر.ك : ص 99 ح 543 ، الكافى : ج 1 ص 240 ح 3 ، بحار الأنوار : ج 26 ص 18 ح 1 و ص 37 ح 68 و ج 47 ص 26 ح 26 و ج 52 ص 313 ح 7 .

ص: 102

4 / 3 _ 8الإِلهامُالإمام الرضا عليه السلام :إنَّ العَبدَ إذَا اختارَهُ اللّهُ عز و جل لِاُمورِ عِبادِهِ شَرَحَ صَدرَهُ لِذلِكَ ، وأودَعَ قَلبَهُ يَنابيعَ الحِكمَةِ ، وألهَمَهُ العِلمَ إلهاما ، فَلَم يَعيَ بَعدَهُ بِجَوابٍ ، ولا يَحيرُ فيهِ عَنِ الصَّوابِ ، فَهُوَ مَعصومٌ مُؤَيَّدٌ ، مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ ، قَد أمِنَ الخَطايا وَالزَّلَلَ وَالعِثارَ ، يَخُصُّهُ اللّهُ بِذلِكَ لِيَكونَ حُجَّتَهُ عَلى عِبادِهِ ، وشاهِدَهُ عَلى خَلقِهِ ، و «ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَآءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ» (1) . (2)

الكافي عن الحارث بن المغيرة عن الإمام الصّادق عليه السلام ، قال :قُلتُ [لَهُ عليه السلام ] : أخبِرني عَن عِلمِ عالِمِكُم . قالَ : وِراثَةٌ من رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ومِن عَلِيٍّ عليه السلام . قُلتُ : إنّا نَتَحَدَّثُ أنَّهُ يُقذَفُ في قُلوبِكُم ويُنكَتُ في آذانِكُم ! قالَ : أو ذاكَ . (3)

الأمالي للطوسي عن الحارث النّصريّ :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : الَّذي يُسأَلُ عَنهُ الإِمامُ ولَيسَ عِندَهُ فيهِ شَيءٌ ، مِن أينَ يَعلَمُهُ؟ قالَ : يُنكَتُ فِي القَلبِ نَكتا ، أو يُنقَرُ فِي الاُذُنِ نَقرا . (4)

الأمالي للطوسي عن أبي بصير :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : كانَ عَلِيٌّ عليه السلام مُحَدَّثاً ، وكانَ سَلمانُ مُحَدَّثاً . قُلتُ : فَما آيَةُ المُحَدَّثِ ؟ قالَ : يَأتيهِ مَلَكٌ ، فَيَنكُتُ في قَلبِهِ كَيتَ وكَيتَ . (5)

.


1- .الجمعة : 4 ، الحديد : 21 .
2- .الكافي : ج 1 ص 202 ح 1 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 221 ح1 ، معاني الأخبار : ص 101 ح 2 ، كمال الدين : ص 680 ح 31 ، الاحتجاج : ج 2 ص 446 ح 310 كلّها عن عبد العزيز بن مسلم ، بحار الأنوار : ج 25 ص 127 ح 4 .
3- .الكافي : ج 1 ص 264 ح 2 ، بصائر الدرجات : ص 326 ح 3 وفيه «قلوبهم وينكت في آذانهم» بدل «قلوبكم وينكت في آذانكم» و ص 327 ح 5 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 174 ح 10 .
4- .الأمالي للطوسي : ص 408 ح 916 ، بصائر الدرجات : ص 316 ح 1 عن أبي بصير وص 317 ح 7 نحوه ، بحار الأنوار : ج 26 ص 19 ح 2 .
5- .الأمالي للطوسي : ص 407 ح 914 ، رجال الكشّي : ج 1 ص 64 ح 36 نحوه ، مختصر بصائر الدرجات : ص 113 ، الخرائج والجرائح : ج 2 ص 830 ح 46 وليس فيهما «وكان سلمان محدّثا» ، بصائر الدرجات : ص 322 ح4 ، بحار الأنوار : ج 22 ص 327 ح 31 .

ص: 103

4 / 3 - 8 الهام

4 / 3 _ 8الهامامام رضا عليه السلام :هر گاه خداوند ، بنده اى را براى امور بندگانش برگزيند ، براى اين كار، سينه اش را گشاده مى گرداند و چشمه هاى حكمت را به دل او مى سپارد و علم را به كمال، بر او الهام مى نمايد و از اين پس ، او ديگر در پاسخى درمانده نمى گردد و در [تشخيصِ ]صواب سرگشته نمى شود . او معصوم است و تأييد شده [از جانب خدا ]و توفيق يافته و ره نمون گشته و از خطا و لغزش و افتادن ، در امان است . خداوند ، او را به اين امور اختصاص داده تا حجّتش بر بندگانش و گواهش بر خلقش باشد و «اين، فضل خداست كه به هر كس بخواهد ، مى دهد و خدا صاحب فضل بزرگ است» .

الكافى_ به نقل از حارث بن مغيره _ :[به امام صادق عليه السلام ] گفتم : مرا از علم عالِمتان آگاه گردان . فرمود : «ارثى است از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و على عليه السلام » . گفتم : ما مى گوييم كه آن به دل شما الهام و در گوشتان نجوا مى شود . فرمود : «اين هم هست» .

الأمالى، طوسى_ به نقل از حارث نصرى _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : اگر نكته اى از امام بپرسند و او نداند ، از كجا بدان آگاهى مى يابد؟ فرمود : «به دلش الهام مى گردد يا در گوشَش نجوا مى شود» .

الأمالى، طوسى_ به نقل از ابو بصير _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «على عليه السلام ، محدَّث بود و سلمان هم محدَّث بود» . گفتم : نشانه محدَّث چيست؟ فرمود : «فرشته اى نزد او مى آيد و به دلش چنين و چنان الهام مى كند» .

.

ص: 104

الاختصاص عن بريد العجليّ :سَأَلتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام عَنِ الرَّسولِ وَالنَّبِيِّ وَالمُحَدَّثِ ، فَقالَ : الرَّسولُ : الَّذي تَأتيهِ المَلائِكَةُ ويُعايِنُهُم وتُبَلِّغُهُ عَنِ اللّهِ تَعالى . وَالنَّبِيُّ : الَّذي يَرى في مَنامِهِ ، فَما رَأى فَهُوَ كَما رَأى . وَالمُحَدَّثُ : الَّذي يَسمَعُ الكَلامَ _ كَلامَ المَلائِكَةِ _ ويُنقَرُ في اُذُنَيهِ ، ويُنكَتُ في قَلبِهِ . (1)

الاختصاص عن الحارث بن المغيرة :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : ما عِلمُ عالِمِكُم ، أجُملَةٌ يُقذَفُ في قَلبِهِ أو يُنكَتُ في اُذُنِهِ ؟ فَقالَ : وَحيٌ كَوَحيِ اُمِّ موسى . (2)

الإمام الكاظم عليه السلام :مَبلَغُ عِلمِنا عَلى ثَلاثَةِ وُجوهٍ : ماضٍ وغابرٍ وحادِثٍ ، فَأَمَّا الماضي فَمُفَسَّرٌ ، وأمَّا الغابِرُ فَمَزبورٌ ، وأمَّا الحادِثُ فَقَذفٌ فِي القُلوبِ ، ونَقرٌ فِي الأَسماعِ ، وهُوَ أفضَلُ عِلمِنا ، ولا نَبِيَّ بَعدَ نَبِيِّنا . (3)

الكافي عن المفضّل بن عمر :قُلتُ لِأَبِي الحَسَنِ عليه السلام : رُوّينا عَن أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام أنَّهُ قالَ : إنَّ عِلمَنا غابِرٌ ومَزبورٌ ونَكتٌ فِي القُلوبِ ونَقرٌ فِي الأَسماعِ . فَقالَ : أمَّا الغابِرُ فَما تَقَدَّمَ مِن عِلمِنا ، وأمَّا المَزبورُ فَما يَأتينا ، وأمَّا النَّكتُ فِي القُلوبِ فَإِلهامٌ ، وأمَّا النَّقرُ فِي الأَسماعِ فَأَمرُ المَلَكِ . (4)

.


1- .الاختصاص : ص 328 ، الكافي : ج 1 ص 176 ح 3 عن الأحول ، مختصر بصائر الدرجات : ص 114 ، الخرائج والجرائح : ج 2 ص 832 ذيل ح 47 كلّها نحوه ، بصائر الدرجات : ص 368 ح 1 عن بريد العجليّ عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 26 ص 74 ح 25 .
2- .الاختصاص : ص 286 ، بصائر الدرجات : ص 317 ح 10 ، بحار الأنوار : ج 26 ص 58 ح 128 .
3- .الكافي : ج 1 ص 264 ح 1 عن عليّ السائيّ ، و ج 8 ص 125 ح 95 عن عليّ بن سويد ، بصائر الدرجات : ص 319 ح 3 عن عليّ السائيّ ، و ص 318 ح 1 عن عليّ السائيّ عن الإمام الصادق عليه السلام ، دلائل الإمامة : ص 524 ح 495 عن عليّ بن محمّد السمريّ عن الإمام المهديّ عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 26 ص 59 ح 132 .
4- .الكافي : ج 1 ص 264 ح 3 ، الإرشاد : ج 2 ص 186 ، الاحتجاج : ج 2 ص 294 ح 246 ، روضة الواعظين : ص 232 كلّها عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، بصائر الدرجات : ص 318 ح 2 عن محمّد بن الفضيل ، بحار الأنوار : ج 26 ص 18 ح 1 .

ص: 105

الاختصاص_ به نقل از بُرَيد عجلى _ :از امام باقر عليه السلام در باره «رسول» و «نبى» و «محدَّث» پرسش كردم . فرمود : «رسول ، كسى است كه فرشتگان نزد او مى آيند و او آنها را مى بيند و آنها پيام خداى متعال را به او ابلاغ مى كنند و نبى، كسى است كه در خواب مى بيند و هر آنچه در خواب ديده ، در بيدارى براى او محقّق مى شود و محدَّث، كسى است كه سخن فرشتگان را مى شنود و در گوشَش نجوا و به دلش الهام مى شود» .

الاختصاص_ به نقل از حارث بن مغيره _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : علم عالِم شما چگونه است؟ آيا جمله اى است كه در قلبش افكنده مى شود يا در گوشش الهام مى شود؟ فرمود : «وحيى است همچون وحى مادر موسى» .

امام كاظم عليه السلام :دانش ما به سه گونه : گذشته ، آينده و پديد شونده است . گذشته ، كه تفسير شده است و آينده ، كه در «جامعه» و «مصحف» نوشته شده است و پديد شونده ، كه از راه الهام به دل و تأثيرِ در گوش است و اين، بهترين دانش ماست و پس از پيامبر ما، ديگر پيامبرى نيست .

الكافى_ به نقل از مفضّل بن عمر _ :به امام كاظم عليه السلام گفتم : به ما گفته اند كه امام صادق عليه السلام فرموده : «علم ما ، يا به گذشته است ، يا نوشته شده است و يا به الهام به دل و يا نجواى در گوش است» . فرمود : «گذشته ، همان علم آشكار شده ماست و نوشته شده ، آن است كه مى آيد و الهام ، كه به دل مى نشيند و نجواى در گوش ، كه دستور فرشتگان است» .

.

ص: 106

4 / 4صِفَةُ عُلومِهِم4 / 4 _ 1يَعلَمونَ إذا شاؤواالإمام الصادق عليه السلام :إنَّ الإِمامَ إذا شاءَ أن يَعلَمَ عَلِمَ . (1)

الكافي عن عمّار السّاباطي :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَنِ الإِمامِ يَعلَمُ الغَيبَ ؟ فَقالَ : لا ، ولكِن إذا أرادَ أن يَعلَمَ الشَّيءَ أعلَمَهُ اللّهُ ذلِكَ . (2)

الإمام الهادي عليه السلام :إنَّ اللّهَ لم يُظهِر عَلى غَيبِهِ أحَدا إلّا مَنِ ارتَضى مِن رَسولٍ ، فَكُلُّ ما كانَ عِندَ الرَّسولِ كانَ عِندَ العالِمِ ، وكُلُّ مَا اطَّلَعَ عَلَيهِ الرَّسولُ فَقَدِ اطَّلَعَ أوصِياؤُهُ عَلَيهِ ، لِئَلّا تَخلُوَ أرضُهُ مِن حُجَّةٍ ، يَكونُ مَعَهُ عِلمٌ يَدُلُّ عَلى صِدقِ مَقالَتِهِ وجَوازِ عَدالَتِهِ . (3)

4 / 4 _ 2يُبسَطُ لَهُمُ العِلمُ ويُقبَضُ عَنهُمالإمام الصادق عليه السلام :يُبسَطُ لَنا فَنَعلَمُ ، ويُقبَضُ عَنّا فَلا نَعلَمُ ، وَالإِمامُ يولَدُ وَيلِدُ ، ويَصِحُّ ويَمرَضُ ، ويَأكُلُ ويَشرَبُ ، ويَبولُ ويَتَغَوَّطُ ، ويَفرَحُ ويَحزَنُ ، ويَضحَكُ ويَبكي ، ويَموتُ ويُقبَرُ ، ويُزادُ فَيَعلَمُ . ودَلالَتُهُ في خَصلَتَينِ : فِي العِلمِ ، وَاستِجابَةِ الدَّعوَةِ . وكُلُّ ما أخبَرَ بِهِ مِنَ الحَوادِثِ الَّتي تَحدُثُ قَبلَ كَونِها كَذلِكَ ، بِعَهدٍ مَعهودٍ إلَيهِ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله تَوارَثَهُ مِن آبائِهِ عليهم السلام . (4)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 258 ح 1 و ح 2 وفيه «اُعلم» بدل «علم» ، بصائر الدرجات : ص 315 ح 3 كلّها عن أبي الربيع ، و ح 2 عن يزيد بن فرقد النهدي ، بحار الأنوار : ج 26 ص 56 ح 117 .
2- .الكافي : ج 1 ص 257 ح 4 ، بصائر الدرجات : ص 315 ح 4 ، الاختصاص : ص 286 ، بحار الأنوار : ج 26 ص 57 ح 119 .
3- .كشف الغمّة : ج 3 ص 177 عن فتح بن يزيد الجرجانيّ ، بحار الأنوار : ج 50 ص 179 ح 56 .
4- .الخصال : ص 528 ح 3 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام :ج 1 ص 214 ح 2 ، كشف الغمّة : ج 3 ص 81 كلاهما عن الإمام الرضا عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 25 ص 117 ح 2 .

ص: 107

4 / 4 چگونگى علم اهل بيت عليهم السلام
4 / 4 - 1 هر گاه كه بخواهند، مى دانند
4 / 4 - 2 علم براى اهل بيت عليهم السلام قبض و بسط مى يابد

4 / 4چگونگى علم اهل بيت عليهم السّلام4 / 4 _ 1هر گاه كه بخواهند، مى دانندامام صادق عليه السلام :امام هر گاه بخواهد كه بداند ، مى داند .

الكافى_ به نقل از عمّار ساباطى _ :از امام صادق عليه السلام پرسيدم : آيا امام، علم غيب مى داند؟ فرمود : «نه ؛ ليكن هر گاه بخواهد بر چيزى آگاهى يابد ، خداوند، او را بِدان آگاه مى گرداند» .

امام هادى عليه السلام :خداوند ، غيب خود را بر هيچ كس آشكار نمى سازد ، مگر رسولى (فرستاده اى) كه [خود] برگزيند . هر آنچه نزد رسول است ، نزد عالِم نيز هست و هر چه رسول بر آن آگاهى دارد ، جانشينانش نيز بر آن آگاهى دارند تا زمين از حجّت، تهى نماند، و علمى با او همراه است كه گواه درستى گفتار او و نافذ بودن عدالت اوست .

4 / 4 _ 2علم براى اهل بيت عليهم السلام قبض و بسط مى يابدامام صادق عليه السلام :علم براى ما گشايش مى يابد و ما آگاهى مى يابيم و گرفتگى مى يابد و ما آگاهى نمى يابيم . امام ، زاده مى شود و از او زاده مى شود و تن درستى مى يابد و بيمار مى شود و مى خورد و مى آشامد و بول و غائط مى كند و شاد مى شود و محزون مى گردد و مى خندد و مى گريد و مى ميرد و به خاك سپرده مى شود و رشد مى كند و آگاهى مى يابد و نشانه او، برخوردارى از دو ويژگى است : برخوردارى از علم و استجابت دعا. هر رويدادى كه او پيش تر، از آن خبر دهد ، همان مى شود و اين در پرتو عهدى است كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به او سپرده و او آن را از پدرانش به ارث برده است .

.

ص: 108

الكافي عن معمّر بن خلّاد :سَأَلَ أبَا الحَسَنِ رَجُلٌ مِن أهلِ فارِسَ ، فَقالَ لَهُ : أتَعلَمونَ الغَيبَ ؟ فَقالَ : قالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : يُبسَطُ لَنَا العِلمُ فَنَعلَمُ ، ويُقبَضُ عَنّا فَلا نَعلَمُ . وقالَ : سِرُّ اللّهِ عز و جل أسَرَّهُ إلى جَبرَئيلَ عليه السلام ، وأسَرَّهُ جَبرَئيلُ إلى مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، وأسَرَّهُ مُحَمَّدٌ إلى مَن شاءَ اللّهُ . (1)

4 / 4 _ 3يَزدادُ عِلمُهُمالكافي عن زرارة :سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام يَقولُ : لَولا أنّا نَزدادُ لَأَنفَدنا . قُلتُ : تَزدادونَ شَيئا لا يَعلَمُهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ؟ قالَ : أما إنَّهُ إذا كانَ ذلِكَ عُرِضَ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، ثُمَّ عَلَى الأَئِمَّةِ ثُمَّ انتَهَى الأَمرُ إلَينا . (2)

الأمالي للطوسي عن أبي بصير :سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَقولُ : لَولا أنّا نُزاد لَأَنفَدنا ، قالَ : قُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، تَزدادونَ شَيئا لَيسَ عِندَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ؟ قالَ : إنَّهُ إذا كانَ ذلِكَ اُتِيَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فَاُخبِرَ ثُمَّ إلى عَلِيٍّ عليه السلام ، ثُمَّ إلى واحِدٍ بَعدَ واحِدٍ حَتّى يَنتَهِيَ إلى صاحِبِ هذَا الأَمرِ . (3)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 256 ح 1 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 63 ، بصائر الدرجات : ص 513 ح 32 وليس فيهما ذيله من «وقال : سرّ اللّه عز و جل» ، بحار الأنوار : ج 26 ص 96 ح 35 .
2- .الكافي : ج 1 ص 255 ح 3 ، الاختصاص : ص 312 ، بصائر الدرجات : ص 394 ح 8 ، بحار الأنوار : ج 17 ص 136 ح 16 .
3- .الأمالي للطوسي : ص 409 ح 920 ، الاختصاص : ص 313 ، بصائر الدرجات : ص 392 ح 3 ، بحار الأنوار : ج 26 ص 86 ح 2 .

ص: 109

4 / 4 - 3 علم اهل بيت عليهم السلام فزونى مى يابد

الكافى_ به نقل از معمّر بن خلّاد _ :مردى ايرانى از امام كاظم عليه السلام پرسيد : آيا شما غيب مى دانيد؟ فرمود : «امام باقر عليه السلام فرموده است : علم براى ما گشايش مى يابد و ما آگاهى مى يابيم و گرفتگى مى يابد و ديگر آگاهى نمى يابيم . خدا سرّ الهى را به جبرئيل مى سپارد و جبرئيل به محمّد صلى الله عليه و آله مى سپارد و محمّد به هر كه خدا بخواهد» .

4 / 4 _ 3علم اهل بيت عليهم السلام فزونى مى يابدالكافى_ به نقل از زراره _ :از امام باقر عليه السلام شنيدم كه مى فرمود : «اگر علم ما فزونى نمى يافت ، پايان مى پذيرفت» . گفتم : چيزى بر شما افزوده مى شود كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آن را نمى دانست؟ فرمود : «هر گاه چنين (بناى افزايش علم) باشد ، نخست بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سپس بر امامان عرضه مى شود تا به ما مى رسد» .

الأمالى، طوسى_ به نقل از ابو بصير _ :از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود : «اگر علم ما فزونى نمى يافت ، هر آينه پايان مى پذيرفت» . گفتم : قربانت گردم! چيزى بر شما افزوده مى شود كه نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نيست؟ فرمود : «اگر چنين باشد ، نخست به پيامبر صلى الله عليه و آله مى رسد و او آگاه مى گردد و سپس به على عليه السلام مى رسد و به همين ترتيب تا به صاحب الأمر برسد .

.

ص: 110

الأمالي للطوسي عن عبد اللّه بن بكير :قُلتُ لِأَبي عَبدِاللّه عليه السلام : أخبَرَني أبو بَصيرٍ أنَّهُ سَمِعَكَ تَقولُ : «لَولا أنّا نُزادُ لَأَنفَدنا» ! قالَ : نَعَم . قُلتُ : تَزدادونَ شَيئا لَيسَ عِندَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ؟ فَقالَ : لا ، إذا كانَ ذلِكَ كانَ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وَحيا وإلَينا حَديثا . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :لَيسَ يَخرُجُ شَيءٌ مِن عِندِ اللّه عز و جل حَتّى يُبدَأَ بِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، ثُمَّ بِأَميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام ، ثُمَّ بِواحِدٍ بَعدَ واحِدٍ ؛ لِكَي لا يَكونَ آخِرُنا أعلَمَ مِن أوَّلِنا . (2)

الاختصاص عن سليمان الدّيلمي :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام فَقُلتُ لَهُ : سَمِعتُكَ وأنتَ تَقولُ غَيرَ مَرَّةٍ : «لَولا أنّا نَزدادُ لَأَنفَدنا» ! فَقالَ : أمَّا الحَلالُ وَالحَرامُ فَقَد أنزَلَ اللّهُ عَلى نَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله بِكَمالِهِ ، وما يُزادُ الإِمامُ في حَلالٍ ولا حَرامٍ . قُلتُ لَه : فَما هذِهِ الزِّيادَةُ ؟ فَقالَ : في سائِرِ الأَشياءِ سِوَى الحَلالِ وَالحَرامِ . قُلتُ : تَزدادونَ شَيئا يَخفى عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ولا يَعلَمُهُ ؟ فَقالَ : لا ، إنَّما يَخرُجُ العِلمُ مِن عِندِ اللّهِ فَيَأتي بِهِ المَلَكُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَيَقولُ : يا مُحَمَّدُ ، رَبُّكَ يَأمُرُكَ بِكَذا وكَذا ، فَيَقولُ : اِنطَلِق بِهِ إلى عَلِيٍّ ، فَيَأتي بِهِ عَلِيّا عليه السلام فَيَقولُ : اِنطَلِق بِهِ إلَى الحَسَنِ ، فَلا يَزالُ هكَذا يَنطَلِقُ بِهِ إلى واحِدٍ بَعدَ واحِدٍ ، حَتّى يَخرُجَ إلَينا ، ومُحالٌ أن يَعلَمَ الإِمامُ شَيئا لَم يَعلَمهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله والإِمامُ مِن قَبلِهِ . (3)

.


1- .الأمالي للطوسي : ص 409 ح 919 ، بحار الأنوار : ج 26 ص 86 ح 1 .
2- .الكافي : ج 1 ص 255 ح 4 ، الاختصاص : ص 313 ، بصائر الدرجات : ص 392 ح 2 ، بحار الأنوار : ج 26 ص 92 ح 20 .
3- .الاختصاص : ص 313 ، بصائر الدرجات : ص 393 ح 5 نحوه ، بحار الأنوار : ج 22 ص 552 ح 8 .

ص: 111

الأمالى، طوسى_ به نقل از عبد اللّه بن بكير _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : ابو بصير به من گفته كه از شما شنيده است كه فرموده اى : «اگر علم ما فزونى نمى يافت ، هر آينه پايان مى پذيرفت» . امام عليه السلام فرمود : «آرى» . من گفتم : چيزى بر شما افزوده مى شود كه نزد پيامبرخدا صلى الله عليه و آله نبوده است؟ فرمود : «خير . اگر چنين (افزايش علم) باشد، [ابتدا] بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وحى و براى ما باز گفته مى شود» .

امام صادق عليه السلام :چيزى از درگاه خداوند عز و جل صادر نمى شود ، مگر آن كه نخست از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آغاز شود و سپس به امير مؤمنان عليه السلام برسد و همين طور ، يكى پس از ديگرى، تا آخرينِ ما از نخستينِ ما اعلم نباشد .

الاختصاص_ به نقل از سليمان ديلمى _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : شنيده ام كه بارها فرموده اى : «اگر به علم ما افزوده نمى شد ، هر آينه پايان مى پذيرفت» . فرمود : «امّا علم به حلال و حرام را خداوند به كمال براى پيامبرش صلى الله عليه و آله فرو مى فرستد و در حلال و حرام ، بر امام، چيزى افزوده نمى گردد» . به ايشان گفتم : پس اين افزايش چيست؟ فرمود : «در امور ديگرى جز حلال و حرام است» . گفتم : چيزى بر شما افزوده مى شود كه بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پوشيده مانَد و آن را نداند؟ فرمود : «نه . علم از سوى خداوند مى آيد و جبرئيل آن را به پيامبر خدا مى رساند و مى گويد : اى محمّد! خداوند به تو چنين و چنان دستور مى دهد و مى فرمايد : آن را نزد على ببر و او آن را نزد على مى بَرد و مى فرمايد : آن را به حسن بسپار و به همين ترتيب به يكى پس از ديگرى تحويل داده مى شود تا به ما مى رسد و محال است امام ، چيزى را بداند كه پيامبر و امامِ پيش از او آن را ندانسته باشند» .

.

ص: 112

الفصل الخامس : مذهب أهل البيت عليهم السّلام5 / 1تَفسيرُ الدّينِ عِندَهُمالكافي عن أبي الجارود :قُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام : يَا بنَ رَسولِ اللّهِ ، هَل تَعرِفُ مَوَدَّتي لَكُم وانقِطاعي إلَيكُم ، ومُوالاتي إيّاكُم ؟ فَقالَ : نَعَم . فَقُلتُ : فَإِنّي أسأَلُكَ مَسأَلَةً تُجيبُني فيها ، فَإِنّي مَكفوفُ البَصَرِ قَليلُ المَشيِ ، ولا أستَطيعُ زِيارَتَكُم كُلَّ حينٍ . قالَ : هاتِ حاجَتَكَ . قُلتُ : أخبِرني بِدينِكَ الَّذي تَدينُ اللّهَ عز و جل بِهِ أنتَ وأهلُ بَيتِكَ لِأَدينَ اللّهَ عز و جل بِهِ . قالَ : إن كُنتَ أقصَرتَ الخُطبَةَ فَقَد أعظَمتَ المَسأَلَةَ ، وَاللّهِ لَاُعطِيَنَّكَ ديني ودينَ آبائِيَ الَّذي نَدينُ اللّهَ عز و جل بِهِ : شَهادَةُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وأنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وَالإِقرارُ بِما جاءَ بِهِ مِن عِندِ اللّهِ ، وَالوَلايَةُ لِوَلِيِّنا ، وَالبَراءَةُ مِن عَدُوِّنا ، وَالتَّسليمُ لِأَمرِنا ، وَانتِظارُ قائِمِنا ، وَالاِجتِهادُ وَالوَرَعُ . (1)

الكافي عن أبي بصير :كُنتُ عِندَ أبي جَعفَرٍ عليه السلام فَقالَ لَهُ سَلامٌ : إنَّ خَيثَمَةَ بنَ أبي خَيثَمَةَ يُحَدِّثُنا عَنكَ أنَّهُ سَأَلَكَ عَنِ الإِسلامِ ، فَقُلتَ لَهُ : إنَّ الإِسلامَ مَنِ استَقبَلَ قِبلَتَنا، وشَهِدَ شَهادَتَنا ، ونَسَكَ نُسُكَنا ، ووالى وَلِيَّنا ، وعادى عَدُوَّنا ، فَهُوَ مُسلِمٌ . فَقالَ : صَدَقَ خَيثَمَةُ . قُلتُ : وسَأَلَكَ عَنِ الإِيمانِ ، فَقُلتَ : الإيمانُ بِاللّهِ ، وَالتَّصديقُ بِكِتابِ اللّهِ وأن لا يَعصِيَ اللّهَ . فَقالَ : صَدَقَ خَيثَمَةُ . (2)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 21 ح 10 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 14 ح 5 .
2- .الكافي : ج 2 ص 38 ح 5 ، المحاسن : ج 1 ص 443 ح 1026 وفيه «وأن أحبّ في اللّه وأبغض في اللّه » بدل «وأن لا يعصي اللّه » ، بحار الأنوار : ج 68 ص 296 ح 54 ، وراجع : الجعفريّات : ص 77 والنوادر للراوندي : ص 140 ح 188 .

ص: 113

فصل پنجم : مكتب اهل بيت عليهم السلام
5 / 1 تفسير دين در نزد اهل بيت عليهم السلام

فصل پنجم : مكتب اهل بيت عليهم السّلام5 / 1تفسير دين در نزد اهل بيت عليهم السّلامالكافى_ به نقل از ابو جارود _ :به امام باقر عليه السلام گفتم : اى فرزند پيامبر خدا! آيا مى دانى كه من شما را دوست دارم و خود را وقف شما كرده ام و از شما طرفدارى مى كنم؟ فرمود : «آرى» . گفتم : اينك پرسشى دارم كه مى خواهم پاسخ مرا بدهى . من نابينا هستم و كم راه مى روم و نمى توانم هميشه به ديدار شما بيايم . فرمود : «اينك نيازت چيست؟» . گفتم : مرا از دينى كه خود و خاندانت خداى را بدان مى پرستيد ، آگاه كن تا من هم با آن ، خداوند عز و جل را بپرستم . فرمود : «اگر چه كوتاه سخن گفتى ، امّا مسئله مهمّى را مطرح كردى . به خدا سوگند ، دين خود و پدرانم را كه با آن ، خداى عز و جل را مى پرستيم، به تو عرضه مى كنم : گواهى دادن به اين كه معبودى جز خداى يكتا نيست و محمّد صلى الله عليه و آله پيامبر خداست و اعتراف به آنچه پيامبر ، از نزد خدا آورده است و دوست داشتن ولىّ ما و بيزارى از دشمن ما و تسليم در برابر امر ما و انتظار قائم ما و سختكوشى و پاك دامنى» .

الكافى_ به نقل از ابو بصير _ :در خدمت امام باقر عليه السلام بودم . سلام به ايشان گفت : خيثمة بن ابى خيثمه از طرف شما براى ما حديثى نقل كرده كه در باره اسلام از شما پرسش كرده است و شما در پاسخ به او گفته ايد : «مسلمان، كسى است كه رو به سوى قبله ما آورد و شهادت ما را بر زبان جارى سازد و عبادت ما را در پيش گيرد و دوستدار ما را دوست بدارد و دشمن ما را دشمن بشمارد. در اين صورت است كه مسلمان تلقّى مى شود» . امام عليه السلام فرمود : «خيثمه راست گفته است» . گفتم : و در باره ايمان از شما پرسيده و شما پاسخ داده ايد : «ايمان حقيقى، يعنى : ايمان به خدا و اعتقاد به كتاب خدا و نافرمانى نكردن از خدا» . امام عليه السلام فرمود : «خيثمه راست گفته است» .

.

ص: 114

الكافي عن عليّ بن حمزة عن أبي بصير ، قال :سَمِعتُهُ يَسأَلُ أبا عَبدِاللّهِ عليه السلام فَقالَ لَهُ : جُعِلتُ فِداكَ ، أخبِرني عَنِ الدّينِ الَّذِي افتَرَضَ اللّهُ عز و جلعَلَى العِبادِ ، ما لا يَسَعُهُم جَهلُهُ ولا يُقبَلُ مِنهُم غَيرُهُ ما هُوَ ؟ فَقالَ : أعِد عَلَيَّ ، فَأَعادَ عَلَيهِ ، فَقالَ : شَهادَةُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وأنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وإقامُ الصَّلاةِ ، وإيتاءُ الزَّكاةِ ، وحِجُّ البَيتِ مَنِ استَطاعَ إلَيهِ سَبيلاً ، وصَومُ شَهرِ رَمَضانَ ، ثُمَّ سَكَتَ قَليلاً ، ثُمَّ قالَ : وَالوَلايَةُ _ مَرَّتَينِ _ . (1)

الكافي عن عمرو بن حريث :دَخَلتُ عَلى أبي عَبدِاللّهِ عليه السلام وهُوَ في مَنزِلِ أخيهِ عَبدِاللّهِ بنِ مُحَمَّدٍ ، فَقُلتُ لَهُ : جُعِلتُ فِداكَ ، ما حَوَّلَكَ إلى هذَا المَنزِلِ ؟ قالَ : طَلَبُ النُّزهَةِ ، فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، ألا أقُصُّ عَلَيكَ ديني ؟ فَقالَ : بَلى . قُلتُ : أدينُ اللّهَ بِشَهادَةِ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ ، وأنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ ، وأنَّ السّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيبَ فيها ، وأنَّ اللّهَ يَبعَثُ مَن فِي القُبورِ ، وإقامِ الصَّلاةِ ، وإيتاءِ الزَّكاةِ ، وصَومِ شَهرِ رَمَضانَ ، وحَجِّ البَيتِ ، وَالوَلايَةِ لِعَلِيٍّ أميرِ المُؤمِنينَ بَعدَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وَالوَلايَةِ لِلحَسَنِ وَالحُسَينِ ، وَالوَلايَةِ لِعَلِيِّ بنِ الحُسَينِ ، وَالوَلايَةِ لُِمحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ ولَكَ مِن بَعدِهِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِم أجمَعينَ ، وأنَّكُم أئِمَّتي ، عَلَيهِ أحيا وعَلَيهِ أموتُ وأدينُ اللّهَ بِهِ . فَقالَ : يا عَمرُو ، هذا وَاللّهِ دينُ اللّهِ ودينُ آبائِيَ الَّذي أدينُ اللّهَ بِهِ فِي السِّرِّ وَالعَلانِيَةِ . (2)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 22 ح 11 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 15 ح 16 .
2- .الكافي : ج 2 ص 23 ح 14 ، رجال الكشّي : ج 2 ص 717 ح 792 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 5 ح 7 ، وراجع : المحاسن : ج 2 ص 461 ح 2595 .

ص: 115

الكافى_ به نقل از على بن حمزه _ :شنيدم كه ابو بصير از امام صادق عليه السلام پرسيد : قربانت گردم! به من بگو آن كدام دين است كه خداوند عز و جل بر بندگان، فرض كرده است و ندانستن آن را بر نمى تابد و جز آن را از ايشان نمى پذيرد؟ امام عليه السلام فرمود : «سخنت را تكرار كن» . او سخنش را باز گفت . امام عليه السلام فرمود : «گواهى به اين كه معبودى جز خداى يكتا نيست و محمّد صلى الله عليه و آله پيامبر خداست. نيز بر پا كردن نماز و پرداخت زكات و حجّ خانه خدا _ براى كسى كه توانايى آن را دارد _ و روزه ماه رمضان» . امام عليه السلام اندكى سكوت كرد و سپس دو بار _ فرمود : «و ولايت» .

الكافى_ به نقل از عمرو بن حُريث _ :بر امام صادق عليه السلام وارد شدم ، در حالى كه ايشان در خانه برادرش عبد اللّه بن محمّد بود . به ايشان گفتم : قربانت گردم! چگونه شده كه به اين سراى آمده ايد؟ فرمود : «براى آن كه گوشه تنهايى بر گزينم» . گفتم : قربانت گردم! آيا دين خود را به تو باز گويم؟ فرمود : «آرى» . گفتم : من خدا را مى پرستم با گواهى دادن به اين كه معبودى جز خداى يكتا نيست و تنها اوست و انبازى ندارد و محمّد ، بنده و فرستاده اوست و رستاخيز خواهد آمد و ترديدى در آن نيست و خداوند ، هر آن كه را در گور آرميده ، بر خواهد انگيخت . نيز با بر پا داشتن نماز و پرداخت زكات و روزه ماه رمضان و حجّ خانه خدا و ولايت امير مؤمنان پس از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و ولايت حسن و حسين و على بن الحسين و محمّد بن على و تو پس از او _ كه درودهاى خدا بر همه آنان باد _ و اين كه شما امامان من هستيد. بر اين آيين، زندگى مى كنم و مى ميرم و خدا را بدان مى پرستم . امام عليه السلام فرمود : «اى عمرو! به خدا سوگند ، اين، دينِ خدا و دين پدران من است كه خدا را در پنهان و پيدا بِدان اطاعت مى كنم» .

.

ص: 116

المحاسن عن معاذ بن مسلم :أدخَلتُ عُمَرَ أخي عَلى أبي عَبدِاللّهِ عليه السلام فَقُلتُ لَهُ : هذا عُمَرُ أخي ، وهُوَ يُريدُ أن يَسمَعَ مِنكَ شَيئا ، فَقالَ لَهُ : سَل عَمّا شِئتَ . فَقالَ : أسأَلُكَ عَنِ الَّذي لا يَقبَلُ اللّهُ مِنَ العِبادِ غَيرَهُ ولا يَعذِرُهُم عَلى جَهلِهِ . فَقالَ : شَهادَةُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وأنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وَالصَّلواتُ الخَمسُ ، وصِيامُ شَهرِ رَمَضانَ ، وَالغُسلُ مِنَ الجَنابَةِ ، وحَجُّ البَيتِ ، وَالإِقرارُ بِما جاءَ مِن عِندِ اللّهِ جُملَةً ، وَالاِئتِمامُ بِأَئِمَّةِ الحَقِّ مِن آلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله . فَقالَ عُمَرُ : سَمِّهِم لي أصلَحَكَ اللّهُ . فَقالَ : عَلِيٌّ أميرُ المُؤمِنينَ ، وَالحَسَنُ ، وَالحُسَينُ ، وعَلِيُّ بنُ الحُسَينِ ، ومُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍّ عليهم السلام ، وَالخَيرُ يُعطيهِ اللّهُ مَن يَشاءُ . فَقالَ لَهُ : فَأَنتَ جُعِلتُ فِداكَ ؟ قالَ : هذَا الأَمرُ يَجري لِاخِرِنا كَما يَجري لِأَوَّلِنا . (1)

تحف العقول :رُوِيَ أنَّ المَأمونَ بَعَثَ الفَضلَ بنَ سَهلٍ ذَا الرِّياسَتَينِ إلَى الرِّضا عليه السلام ، فَقالَ لَهُ : إنّي اُحِبُّ أن تَجمَعَ لي مِنَ الحَلالِ وَالحَرامِ وَالفَرائِضِ وَالسُّنَنِ ، فَإِنَّكَ حُجَّةُ اللّهِ عَلى خَلقِهِ ومَعدِنُ العِلمِ . فَدَعَا الرِّضا عليه السلام بِدَواةٍ وقِرطاسٍ ، وقالَ عليه السلام لِلفَضلِ : اُكتُب : بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ حَسبُنا شَهادَةُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، أحَدا صَمَدا ، لَم يَتَّخِذ صاحِبَةً ولا وَلَدا ، قَيّوما ، سَميعا بَصيرا ، قَوِيّا قائِما ، باقِيا نورا ، عالِما لا يَجهَلُ ، قادِرا لا يَعجَزُ ، غَنِيّا لا يَحتاجُ ، عَدلاً لا يَجورُ ، خَلَقَ كُلَّ شَيءٍ ، لَيسَ كَمِثلِهِ شَيءٌ ، لا شِبهَ لَهُ ولا ضِدَّ ولا نِدَّ ولا كُفوَ . وأنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ وأمينُهُ وصَفوَتُهُ مِن خَلقِهِ ، سَيِّدُ المُرسَلينَ وخاتَمُ النَّبِيّينَ ، وأفضَلُ العالَمينَ ، لا نَبِيَّ بَعدَهُ ، ولا تَبديلَ لِمِلَّتِهِ ولا تَغييرَ . وأنَّ جَميعَ ما جاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله أنَّهُ هُوَ الحَقُّ المُبينُ ، نُصَدِّقُ بِهِ وبِجَميعِ مَن مَضى قَبلَهُ مِن رُسُلِ اللّهِ وأنبِيائِهِ وحُجَجِهِ . ونُصَدِّقُ بِكِتابِهِ الصّادِقِ «لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ» . (2) وأنَّهُ كِتابُهُ المُهَيمِنُ عَلَى الكُتُبِ كُلِّها ، وأنَّهُ حَقٌّ مِن فاتِحَتِهِ إلى خاتِمَتِهِ ، نُؤمِنُ بِمُحكَمِهِ ومُتَشابِهِهِ ، وخاصِّهِ وعامِّهِ ، ووَعدِهِ ووَعيدِهِ ، وناسِخِهِ ومَنسوخِهِ وأخبارِهِ ، لا يَقدِرُ واحِدٌ مِنَ الَمخلوقينَ أن يَأتِيَ بِمِثلِهِ . وأنَّ الدَّليلَ وَالحُجَّةَ مِن بَعدِهِ عَلَى المُؤمِنينَ وَالقائِمَ بِاُمورِ المُسلِمينَ ، وَالنّاطِقَ عَنِ القُرآنِ وَالعالِمَ بِأَحكامِهِ ، أخوهُ وخَليفَتُهُ ووَصِيُّهُ ، وَالَّذي كانَ مِنهُ بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسى : عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام ، أميرُالمُؤمِنينَ ، وإمامُ المُتَّقينَ ، وقائِدُ الغُرِّ الُمحَجَّلينَ ، يَعسوبُ المُؤمِنينَ ، وأفضَلُ الوَصِيّينَ بَعدَ النَّبِيّينَ ، وبَعدَهُ الحَسَنُ وَالحُسَينُ عليهماالسلام ، واحِدا بَعدَ واحِدٍ إلى يَومِنا هذا ، عِترَةُ الرَّسولِ ، وأعلَمُهُم بِالكِتابِ وَالسُّنَّةِ ، وأعدَلُهُم بِالقَضِيَّةِ ، وأولاهُم بِالإِمامَةِ في كُلِّ عَصرٍ وزَمانٍ ، وأنَّهُمُ العُروَةُ الوُثقى ، وأئِمَّةُ الهُدى ، وَالحُجَّةُ عَلى أهلِ الدُّنيا ، حَتّى يَرِثَ اللّهُ الأَرضَ ومَن عَلَيها وهُوَ خَيرُ الوارِثينَ . وأنَّ كُلَّ مَن خَالَفَهُم ضالٌّ مُضِلٌّ ، تارِكٌ لِلحَقِّ وَالهُدى. وأنَّهُمُ المُعَبِّرونَ عَنِ القُرآنِ ، النّاطِقونَ عَنِ الرَّسولِ بِالبَيانِ ، مَن ماتَ لا يَعرِفُهُم ولا يَتَوَلّاهُم بِأَسمائِهِم وأسماءِ آبائِهِم ماتَ ميتَةً جاهِلِيَّةً . (3)

.


1- .المحاسن : ج 1 ص 450 ح 1037 ، شرح الأخبار : ج 1 ص 224 ح 209 نحوه ، بحار الأنوار : ج 69 ص 4 ح 5 .
2- .فصّلت : 42 .
3- .تحف العقول : ص 415 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 121 ح 1 نحوه ، بحار الأنوار : ج 10 ص 360 ح 2 .

ص: 117

المحاسن_ به نقل از معاذ بن مسلم _ :برادرم عمر را خدمت امام صادق عليه السلام بردم و گفتم : اين برادر من ، عمر است . او مى خواهد از شما چيزى بشنود . امام عليه السلام به او فرمود : «در باره هر چه مى خواهى ، بپرس» . عمر گفت : از شما در باره چيزى پرسش دارم كه خداوند ، جز با آن ، عمل بندگان را نمى پذيرد و عذر ندانستن آن را از هيچ كس قبول نمى كند . امام عليه السلام فرمود : «گواهى به اين كه معبودى جز خداى يكتا نيست و محمّد صلى الله عليه و آله فرستاده خداست و نيز پرداختن به نمازهاى پنجگانه و روزه ماه رمضان و غُسل جنابت و حجّ خانه خدا و اعتراف به هر آنچه از نزد خدا آمده است و پيشوا قرار دادن امامان حق از خاندان محمّد صلى الله عليه و آله » . عمر گفت : آنها را براى من نام ببريد . امام عليه السلام فرمود : «على امير مؤمنان ، حسن، حسين ، على بن الحسين و محمّد بن على و خداوند، خير را به هر كس بخواهد ، مى دهد» . او گفت : قربانت گردم! شما چه؟ امام عليه السلام فرمود : «اين امر براى آخرين ما، همچون نخستين ما جريان دارد» .

تحف العقول :روايت شده است كه مأمون ، فضل بن سهل (ذو الرياستين) را به سوى امام رضا عليه السلام فرستاد . او به امام عليه السلام گفت : دوست دارم حلال و حرام و فريضه ها و سنن را يك جا براى من گِرد آورى ؛ چرا كه تو حجّت خدا بر مردم و كان دانشى . امام رضا عليه السلام دوات و كاغذى طلبيد و به فضل فرمود: «بنويس : به نام خداوند بخشاينده مهربان . ما را همين بس كه گواهى دهيم مبعودى جز خداى يكتا نيست و اوست يكتا و بى نياز . نه همسرى دارد و نه فرزندى . قائم به ذات است و شنوا و بينا ، نيرومند و برپا و پاينده و نور است . دانايى است كه نادان نمى شود . توانايى است كه ناتوان نمى گردد . توانگرى است كه نياز نمى يابد . دادگرى است كه ستم نمى كند . همه چيز را او آفريده است . همچون او و شبيه او چيزى نيست . نه ضدّى دارد و نه مانند و نه همسنگى . و [گواهى دهيم به] اين كه محمّد ، بنده و فرستاده او و امين و برگزيده او در ميان بندگانش است و سَرور رسولان و خاتم پيامبران است . او برترينِ جهانيان است كه پيامبرى پس از او نخواهد آمد . آيين او تحوّل و دگرگونى نمى پذيرد و هر آنچه محمّد صلى الله عليه و آله به ارمغان آورده ، حقّ آشكار است . ما هر آنچه را محمّد صلى الله عليه و آله آورده ، و [نيز ]رسولان الهى و پيامبران پيشين و حجّت هاى خدا را تصديق مى كنيم و كتاب صادق او را كه «نه از پيش روى و نه از پس آن ، باطل بِدان راه نمى يابد از جانب خداوندى حكيم و ستودنى نازل شده است» تصديق مى كنيم . و اين كه قرآن ، پاسدار همه كتاب هاى آسمانى ديگر است و از آغاز تا انجام آن ، حقّ خالص است . به محكم و متشابه و خاص و عام و وعده و وعيد و ناسخ و منسوخ و اخبار آن ايمان داريم و كسى از آفريده ها نمى تواند مانند آن را بياورد . و اين كه راه نما و حجّت پس از او براى مؤمنان و عهده دار امور مسلمانان و قرآنِ گويا و دانا به احكام آن ، برادر و جانشين و وصىّ او ، و همان كسى كه براى پيامبر صلى الله عليه و آله ، همچون هارون نسبت به موسى بود ، على بن ابى طالب است؛ امير مؤمنان و امام پرهيزگاران و جلودار سپيدرويان دست و پا سفيد و راهبر مؤمنان و برترينِ جانشينان پس از هر پيامبرى، و پس از او حسن و حسين عليهماالسلام ، يكى پس از ديگرى تا امروز، كه همه از خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله اند و به كتاب و سنّت از همه آگاه تر و در داورى از همه دادگرتر و در هر عصر و زمانى از همگان به امامت، شايسته ترند . آنها استوارترين دستاويز و امامان هدايت و حجّت اهل دنيايند تا آن گاه كه خداوند ، زمين و هر آنچه را بر آن است ، به ارث بَرَد كه او بهترين ارث برنده است. و اين كه هر كس با ايشان (اهل بيت عليهم السلام ) به مخالفت برخيزد ، گم راهِ گم راه كننده است و حق و هدايت را كنار نهاده است . تنها ايشان بيان كننده قرآن و گويندگان بيانِ نبوى هستند . هر كس بميرد و آنها را نشناسد و مشخّصاً با نام آنها و پدرانشان ، بديشان محبّت نورزد ، به مرگى جاهلى مرده است» .

.

ص: 118

. .

ص: 119

. .

ص: 120

الأمالي للصدوق عن عبد العظيم بن عبد اللّه الحسنيّ :دَخَلتُ عَلى سَيِّدي عَلِيِّ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيِّ ابنِ موسَى بنِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ بنِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليهم السلام ، فَلَمّا بَصُرَ بي قالَ لي : مَرحَبا بِكَ يا أبَا القاسِمِ ، أنتَ وَلِيُّنا حَقّا . قالَ : فَقُلتُ لَهُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، إنّي اُريدُ أن أعرِضَ عَلَيكَ ديني ، فَإِن كانَ مَرضِيّا ثَبَتُّ عَلَيهِ حَتّى ألقَى اللّهَ عز و جل . فَقالَ : هاتِ يا أبَا القاسِمِ . فَقُلتُ : إنّي أقولُ : إنَّ اللّهَ تَعالى واحِدٌ لَيسَ كَمِثلِهِ شَيءٌ ، خارِجٌ مِنَ الحَدَّينِ : حَدِّ الإِبطالِ وحَدِّ التَّشبيهِ ، وإنَّهُ لَيسَ بِجِسمٍ ولا صورَةٍ ولا عَرَضٍ ولا جَوهَرٍ ، بَل هُوَ مُجَسِّمُ الأَجسامِ ومُصَوِّرُ الصُّوَرِ ، وخالِقُ الأَعراضِ وَالجَواهِرِ ، ورَبُّ كُلِّ شَيءٍ ومالِكُهُ وخالِقُهُ وجاعِلُهُ ومُحدِثُهُ . وأنَّ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله عَبدُهُ ورَسولُهُ خاتَمُ النَّبِيّينَ ، فَلا نَبِيَّ بَعدَهُ إلى يَومِ القِيامَةِ ، وأنَّ شَريعَتَهُ خاتِمَةُ الشَّرائِعِ فَلا شَريعَةَ بَعدَها إلى يَومِ القِيامَةِ . وأقولُ : إنَّ الإِمامَ وَالخَليفَةَ ووَلِيَّ الأَمرِ بَعدَهُ أميرُ المُؤمِنينَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام ، ثُمَّ الحَسَنُ ، ثُمَّ الحُسَينُ ، ثُمَّ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ ، ثُمَّ مُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍّ ، ثُمَّ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ ، ثُمَّ موسَى بنُ جَعفَرٍ ، ثُمَّ عَلِيُّ بنُ موسى ، ثُمَّ مُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍّ ، ثُمَّ أنتَ يا مَولايَ . فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : ومِن بَعدِيَ الحَسَنُ ابني ، فَكَيفَ لِلنّاسِ بِالخَلَفِ مِن بَعدِهِ ؟ قالَ : فَقُلتُ : وكَيفَ ذاكَ يا مَولايَ ؟ قالَ : لِأَ نَّهُ لا يُرى شَخصُهُ ، ولا يَحِلُّ ذِكرُهُ بِاسمِهِ ، حَتّى يَخرُجَ فَيَملَأَ الأَرضَ قِسطا وعَدلاً كَما مُلِئَت ظُلما وجَورا . قال : فَقُلتُ : أقرَرتُ . وأقولُ : إنَّ وَلِيَّهُم وَلِيُّ اللّهِ ، وعَدُوَّهُم عَدُوُّ اللّهِ ، وطاعَتَهُم طاعَةُ اللّهِ ، ومَعصِيَتَهُم مَعصِيَةُ اللّهِ . وأقولُ : إنَّ المِعراجَ حَقٌّ ، وَالمُساءَلَةَ فِي القَبرِ حَقٌّ ، وإنَّ الجَنَّةَ حَقٌّ ، وَالنّارَ حَقٌّ ، وَالصِّراطَ حَقٌّ ، وَالميزانَ حَقٌّ ، وإنَّ السّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيبَ فيها ، وإنَّ اللّهَ يَبعَثُ مَن فِي القُبورِ . وأقولُ : إنَّ الفَرائِضَ الواجِبَةَ بَعدَ الوَلايَةِ : الصَّلاةُ ، وَالزَّكاةُ ، وَالصَّومُ ، وَالحَجُّ ، وَالجِهادُ ، وَالأَمرُ بِالمَعروفِ وَالنَّهيُ عَنِ المُنكَرِ . فَقالَ عَلِيُّ بنُ مُحَمَّدٍ عليه السلام : يا أبَا القاسِمِ ، هذا وَاللّهِ دينُ اللّهِ الَّذِي ارتَضاهُ لِعِبادِهِ ، فَاثبُت عَلَيهِ ثبَّتَكَ اللّهُ بِالقَولِ الثّابِتِ فِي الحَياةِ الدُّنيا وفِي الآخِرَةِ . (1)

.


1- .الأمالي للصدوق : ص 419 ح 557 ، كمال الدين : ص 379 ح 1 ، التوحيد : ص 81 ح 37 ، كفاية الأثر : ص 282 ، روضة الواعظين : ص 39 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 412 ح 2 .

ص: 121

الأمالى، صدوق_ به نقل از عبد العظيم بن عبد اللّه حسنى _ :بر سَرورم [امام هادى ]على بن محمّد بن على بن موسى بن جعفر بن محمّد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب عليهم السلام وارد شدم . چون مرا ديد ، فرمود : «اى ابو القاسم! خوش آمدى . تو به راستى، دوستدار مايى» . گفتم : اى فرزند پيامبر خدا! مى خواهم دينم را بر شما عرضه كنم تا اگر پسنديده است ، تا هنگام ديدار خداوند عز و جل بر آن پايدارى ورزم . امام عليه السلام فرمود : «عرضه كن ، اى ابو القاسم!» . گفتم : من اعتقاد دارم كه خداوند متعال، يكى است و چيزى مانند او وجود ندارد و از دو حدّ ابطال و تشبيه، بيرون است . نه جسمى دارد و نه صورتى و نه عَرَضى و نه جوهرى ؛ بلكه اوست كه به اجسام ، جسميّت و به صورت ها تصوير مى بخشد و عَرَض ها و جوهرها را مى آفريند و پروردگار و مالك و آفريننده و پديد آورنده هر پديده اى است ، و اين كه محمّد ، بنده و فرستاده او ، خاتم پيامبران است و تا روز رستاخيز ، پيامبرى پس از او نخواهد بود و آيين او، آيين پايانى است كه تا روز قيامت ، آيينى پس از آن نخواهد بود . من معتقدم امام و جانشين و ولىّ امر پس از او، امير مؤمنان ، على بن ابى طالب، سپس حسن، سپس حسين سپس على بن الحسين، سپس محمّد بن على، سپس جعفر بن محمّد، سپس موسى بن جعفر، سپس على بن موسى، سپس محمّد بن على عليهم السلام و سپس تويى ، اى سَرورم! امام هادى عليه السلام فرمود : «و پس از من، فرزندم حسن، جانشين من خواهد بود ؛ ولى جانشينِ او در ميان مردم چگونه خواهد بود؟» . گفتم : چگونه خواهد بود، سَرورم؟ فرمود : «شخصِ او ديده نمى شود و روا نيست نامش برده شود تا خروج كند و زمين را همان گونه كه از ظلم و ستم آكنده شده ، از داد و عدل بياكند» . گفتم : بِدان اقرار مى كنم . من معتقدم كه دوستدار آنها، دوستدار خدا و دشمن آنها، دشمن خداست . فرمانبرى از آنها، فرمانبرى از خدا و سركشى از آنها، سركشى از خداست . اعتقاد دارم كه معراج، حق است و سؤال و جواب در قبر، حق است و بهشت، حق است و دوزخ، حق است و رستاخيز، حق است و ترديدى در آن نيست و خداوند، هر آن كه را در گور خفته ، بر خواهد انگيخت . اعتقاد دارم كه فرايض واجب پس از ولايت، نماز و زكات و روزه و حج و جهاد و امر به معروف و نهى از منكرند . امام هادى عليه السلام فرمود : «اى ابو القاسم! به خدا سوگند ، اين، همان دينى است كه خداوند براى بندگانش برگزيده است . بر آن، پايدار باش . خداوند ، تو را در دنيا و آخرت بر اين عقيده استوار، پايدار بدارد!» .

.

ص: 122

5 / 2صِفَةُ شيعَتِهِمالإمام عليّ عليه السلام :شيعَتُنَا المُتَباذِلونَ في وَلايَتِنا ، المُتَحابّونَ في مَوَدَّتِنا ، المُتَزاوِرونَ في إحياءِ أمرِنا ، الَّذينَ إن غَضِبوا لَم يَظلِموا ، وإن رَضوا لَم يُسرِفوا ، بَرَكَةٌ عَلى مَن جاوَروا ، سِلمٌ لِمَن خالَطوا . (1)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 236 ح 24 عن أبي المقدام عن الإمام الباقر عليه السلام ، الخصال : ص 397 ح 104 عن عمرو بن أبي المقدام عن الإمام الباقر عليه السلام ، صفات الشيعة : ص 91 ح 23 ، تحف العقول : ص 300 ، مشكاة الأنوار : ص 123 ح 290 والثلاثة الأخيرة عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 68 ص 190 ح 46 ؛ مطالب السؤول : ص 224 .

ص: 123

5 / 2 ويژگى شيعيان اهل بيت عليهم السلام

5 / 2ويژگى شيعيان اهل بيت عليهم السّلامامام على عليه السلام :شيعيان ما در راه دوستى ما، به يكديگر بخشش مى كنند و در پرتو محبّت ما، يكديگر را دوست مى دارند و براى زنده نگاه داشتن ياد ما، به ديدار يكديگر مى شتابند . آنها كسانى هستند كه هر گاه خشمگين مى شوند ، ستم روا نمى دارند و هر گاه خشنود شوند ، زياده روى نمى كنند . براى همسايگان خود ، مايه بركت اند و با هر كه آميزش يابند ، راه آشتى در پيش مى گيرند .

.

ص: 124

عنه عليه السلام :شيعَتُنا هُمُ العارِفونَ بِاللّهِ ، العامِلونَ بِأَمرِ اللّهِ ، أهلُ الفَضائِلِ ، وَالنّاطِقونَ بِالصَّوابِ ، مَأكولُهُمُ القوتُ ، ومَلبَسُهُمُ الاِقتِصادُ ، ومَشيُهُمُ التَّواضُعُ ... تَحسَبُهُم مَرضى وقَد خولِطوا وما هُم بِذلِكَ ، بَل خامَرَهُم مِن عَظَمَةِ رَبِّهِم وشِدَّةِ سُلطانِهِ ما طاشَت لَهُ قُلوبُهُم وذَهَلَت مِنهُ عُقولُهُم ، فَإِذَا استَقاموا مِن ذلِكَ بادَروا إلَى اللّهِ بِالأَعمالِ الزّاكِيَةِ ، لا يَرضَونَ لَهُ بِالقَليلِ ، ولا يَستَكثِرونَ الجَزيلَ . (1)

الأمالي للطوسي عن نوف بن عبداللّه البكالي :قال لي عَلِيٌّ عليه السلام : يا نَوفُ ، خُلِقنا مِن طينَةٍ طَيِّبَةٍ ، وخُلِقَ شيعَتُنا مِن طينَتِنا ، فَإِذا كانَ يَومُ القِيامَةِ اُلحِقوا بِنا . فَقُلتُ : صِف لي شيعَتَكَ يا أميرَالمُؤمِنينَ . فَبَكى لِذِكري شيعَتَهُ ، ثُمَّ قالَ : يا نَوفُ ، شيعَتي وَاللّهِ الحُلَماءُ العُلَماءُ بِاللّهِ ودينِهِ ، العامِلونَ بِطاعَتِهِ وأمرِهِ ، المُهتَدونَ بِحُبِّهِ ، أنضاءُ عِبادَةٍ ، أحلاسُ زَهادَةٍ (2) ، صُفرُ الوُجوهِ مِنَ التَّهَجُّدِ ، عُمشُ العُيونِ مِنَ البُكاءِ ، ذُبُلُ الشِّفاهِ مِنَ الذِّكرِ ، خُمصُ البُطونِ مِنَ الطَّوى ، تُعرَفُ الرَّبّانِيَّةُ في وُجوهِهِم ، وَالرَّهبانِيَّةُ في سَمتِهِم . مَصابيحُ كُلِّ ظُلمَةٍ ، ورَيحانُ كُلِّ قَبيلٍ (3) ، لا يَثنونَ مِنَ المُسلِمينَ سَلَفا ، ولا يَقفونَ لَهُم خَلَفا . شُرورُهُم مَكنونَةٌ ، وقُلوبُهُم مَحزونَةٌ ، وأنفُسُهُم عَفيفَةٌ ، وحَوائِجُهُم خَفيفَةٌ ، أنفُسُهُم مِنهُم في عَناءٍ ، وَالنّاسُ مِنهُم في راحَةٍ ، فَهُمُ الكاسَةُ الأَلِبّاءُ ، وَالخالِصَةُ النُّجَباءُ ، وهُمُ الرَّوّاغونَ فِرارا بِدينِهِم . إن شَهِدوا لَم يُعرَفوا ، وإن غابوا لَم يُفتَقَدوا . اُولئِكَ شيعَتِيَ الأَطيَبونَ ، وإخوانِيَ الأَكرَمونَ ، ألا هاهِ شَوقا إلَيهِم ! (4)

.


1- .مطالب السؤول : ج 1 ص 227 عن نوف البكاليّ ، الصواعق المحرقة : ص 154 ؛ بحار الأنوار : ج 78 ص 29 ح 96 .
2- .قال المجلسي قدس سره : «أحلاسُ زَهاده» : أي ملازمون للزهد ، أو ملازمون للبيوت لزهدهم (بحار الأنوار : ج 68 ص 177) .
3- .قال المجلسي قدس سره : «رَيحان كلّ قَبيلٍ» : أي الشيعة عزيز كريم بين كلّ قبيلة بمنزلة الريحان (بحار الأنوار : ج 68 ص 177) .
4- .الأمالي للطوسي : ص 576 ح 1189 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 70 ، أعلام الدين : ص 144 و 209 ، إرشاد القلوب : ص 144 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 68 ص 177 ح 34 .

ص: 125

امام على عليه السلام :شيعيان ما خداشناس اند و به امر خداوند، عمل مى كنند . آنها اهل فضيلت اند وسخن به درستى مى گويند . خوراكشان اندك است و پوشاكشان ميانه رَوى و رفتارشان به فروتنى است... . آنها را بيمار مى انگارى و مى پندارى كه ديوانه اند ، در حالى كه چنين نيست و عظمت خدايشان آنها را به بيمارى افكنده و شدّت هيبت پروردگار ، دل هاى آنها را بى پروا و عقل هايشان را پريشان كرده است و هر گاه از اينها فارغ آيند ، با انجام اعمال نيكو ، به درگاه الهى مى شتابند . آنها نه به [عملِ ]كم، راضى اند و نه اعمال زياد را فراوان مى شمارند .

الأمالى، طوسى_ به نقل از نوف بن عبد اللّه بكالى _ :امام على عليه السلام به من فرمود : «اى نوف! ما از سرشتى پاك، آفريده شده ايم و شيعيان ما، از سرشت ما آفريده شده اند . پس هر گاه روز رستاخيز فرا رسد ، آنها به ما مى پيوندند» . گفتم : اى امير مؤمنان! شيعه خودت را براى من توصيف كن . امام عليه السلام از اين كه من نام شيعه او را آوردم ، گريست و سپس فرمود : «اى نوف! به خدا سوگند ، شيعه من شكيبا و به خدا و دين، آگاه اند و به طاعت و امر او مشغول اند و در پرتو محبّت او، ره مى يابند . فرسودگان عبادت و ملازمان زهدند و به خاطر شب زنده دارى، چهره هايى نزار دارند . چشمانشان از گريه فرو رفته و لب هايشان از ذكر، به خشكى گراييده است . شكم هايشان از گرسنگى تو رفته و رنگ خدايى در چهره شان هويدا و پارسايى در سيماى آنها پيداست . چراغ هاى هر تاريكى و گُل هر قبيله و گروهى هستند . نه مسلمانان پيشين را مى ستايند و نه در پى پسينيان به راه مى افتند . شرّ آنها پنهان است و دل هاشان غمگين و دامنشان پاك و نيازهايشان اندك و جانشان از دست آنها در زحمت و مردم از آنها در آسايش اند . آنها با ذكاوت و خردمند و پاك و شريف اند و هنگام رهايى دادن دينشان بسيار زيرك اند . اگر در جايى حاضر شوند ، شناخته نمى شوند و اگر حضور نداشته باشند ، از غيبتشان پرسش نمى شود . اينها پاك ترين شيعيان من و ارجمندترين برادران من اند . آه كه چه قدر مشتاقم آنها را ببينم!» .

.

ص: 126

صفات الشيعة عن محمّد بن الحنفيّة :لَمّا قَدِمَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام البَصرَةَ بَعدَ قِتالِ أهلِ الجَمَلِ ، دَعاهُ الأَحنَفُ بنُ قَيسٍ وَاتَّخَذَ لَهُ طَعاما ، فَبَعَثَ إلَيهِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ وإلى أصحابِهِ ، فَأَقبَلَ ثُمَّ قالَ : يا أحنَفُ ، اُدعُ لي أصحابي ، فَدَخَلَ عَلَيهِ قَومٌ مُتَخَشِّعونَ كَأَنَّهُم شِنانٌ بَوالي . فَقالَ الأحنَفُ بنُ قَيسٍ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، ما هذَا الَّذي نَزَلَ بِهِم ؟ أمِن قِلَّةِ الطَّعامِ ، أو مِن هَولِ الحَربِ ؟! فَقالَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ : لا يا أحنَفُ ، إنَّ اللّهَ سُبحانَهُ أحَبَّ أقواما تَنَسَّكوا لَهُ في دارِ الدُّنيا تَنَسُّكَ مَن هَجَمَ عَلى ما عَلِمَ مِن قُربِهِم مِن يَومِ القِيامَةِ مِن قَبلِ أن يُشاهِدوها ، فَحَمَلوا أنفُسَهُم عَلى مَجهودِها . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :اِمتَحِنوا ش_يعَتَنا عِندَ ثَ_لاثٍ : عِندَ مَواقيتِ الصَّ_لاةِ كَيفَ مُحافَظَتُهُم عَلَيها ، وعِندَ أسرارِهِم كَيفَ حِفظُهُم لَها عِندَ (2) عَدُوِّنا ، وإلى أموالِهِم كَيفَ مُواساتُهُم لِاءِخوانِهِم فيها . (3)

عنه عليه السلام :إنَّما شيعَةُ جَعفَرٍ مَن عَفَّ بَطنُهُ وفَرجُهُ ، وَاشتَدَّ جِهادُهُ ، وعَمِلَ لِخالِقِهِ ، ورَجا ثَوابَهُ ، وخَافَ عِقابَهُ . فَإِذا رَأَيتَ اُولئِكَ فَاُولئِكَ شيعَةُ جَعفَرٍ . (4)

.


1- .صفات الشيعة : ص 118 ح 63 ، بحار الأنوار : ج 7 ص 219 ح 132 .
2- .في سائر المصادر : «عن» بدل «عند» .
3- .الخصال : ص 103 ح 62 عن الليثيّ ، قرب الإسناد : ص 78 ح 253 عن مسعدة بن صدقة ، مشكاة الأنوار : ص 150 ح 361 ، أعلام الدين : ص 130 ، روضة الواعظين : ص 321 ، بحار الأنوار : ج 83 ص 22 ح 40 .
4- .صفات الشيعة : ص 89 ح 21 ، الخصال : ص 296 ح 63 ، الكافي : ج 2 ص 233 ح 9 كلّها عن المفضّل بن عمر ، مشكاة الأنوار : ص 119 ح 277 وفيهما «إنّما شيعة عليّ» بدل «إنّما شيعة جعفر» ، بحار الأنوار : ج 68 ص 187 ح 42 ، وراجع : تحف العقول : ص 515 .

ص: 127

صفات الشيعة_ به نقل از محمّد بن حنيفه _ :هنگامى كه امير مؤمنان عليه السلام پس از جنگ با اهل جمل به بصره آمد ، احنف بن قيس، ايشان را دعوت كرد و خوراكى براى ايشان فراهم آورد . امام عليه السلام كسى را در پى احنف و اصحابش فرستاد . احنف، حاضر شد . امام عليه السلام به او فرمود : «اى احنف! اصحاب مرا هم فرا بخوان» . پس جماعتى فروتن به مجلس آمدند كه چونان مشك خشكيده بودند . احنف بن قيس گفت : اى امير مؤمنان! اين چه وضعيتى است كه اينها دارند ؟ آيا اين وضع، از كمى خوراك است، يا هراس از جنگ؟ امام عليه السلام فرمود : «چنين نيست ، اى احنف! خداوند سبحان، دوست دارد مردمى را كه در دنيا عبادت او را چنان در پيش مى گيرند كه گويى پيش از ديدن روز رستاخيز ، آن را به غايت، نزديك مى شمارند و خود را براى آن به سختى مى افكنند» .

امام صادق عليه السلام :شيعيان ما را در سه هنگام بيازماييد : هنگام نماز كه چگونه آن را پاس مى دارند و در اسرار كه چگونه آن را در نزد دشمنان ما پنهان مى دارند و در دارايى هاشان كه چگونه برادرانشان را در آن سهيم مى كنند .

امام صادق عليه السلام :شيعه جعفرى، كسى است كه شكم و شهوت خويش را نگاه دارد و سختكوش باشد و براى آفريدگارش كار كند و پاداشِ او را اميد بَرد و از كيفر او بهراسد . هر گاه چنين كسانى را ديدى ، [بدان كه] ايشان شيعيان جعفرى اند .

.

ص: 128

عنه عليه السلام :شيعَتُنا مَن قَدَّمَ مَا استَحسَنَ ، وأمسَكَ مَا استَقبَحَ ، وأظهَرَ الجَميلَ ، وسارَعَ بِالأَمرِ الجَليلِ رَغبَةً إلى رَحمَةِ الجَليلِ ، فَذاكَ مِنّا وإلَينا ومَعَنا حَيثُ ما كُنّا . (1)

عنه عليه السلام :شيعَتُنا أهلُ الوَرَعِ وَالاِجتِهادِ ، وأهلُ الوَفاءِ وَالأَمانَةِ ، وأهلُ الزُّهدِ وَالعِبادَةِ ، أصحابُ إحدى وخَمسينَ رَكعَةً فِي اليَومِ وَاللَّيلَةِ ، القائِمونَ بِاللَّيلِ ، الصّائِمونَ بِالنَّهارِ ، يُزَكّونَ أموالَهُم ، ويَحُجّونَ البَيتَ ، ويَجتَنِبونَ كُلَّ مُحَرَّمٍ . (2)

عنه عليه السلام :إنَّما شيعَتُنا يُعرَفونَ بِخِصالٍ شَتّى : بِالسَّخاءِ ، وَالبَذلِ لِلإِخوانِ ، وبِأَن يُصَلُّوا الخَمسينَ لَيلاً ونَهارا . (3)

عنه عليه السلام :الشّيعَةُ ثَلاثٌ : مُحِبٌّ وادٌّ فَهُوَ مِنّا ، ومُتَزَيِّنٌ بِنا ونَحنُ زَينٌ لِمَن تَزَيَّنَ بِنا ، ومُستَأكِلٌ بِنَا النّاسَ ؛ ومَنِ استَأكَلَ بِنَا افتَقَرَ . (4)

عنه عليه السلام :اِفتَرَقَ النّاسُ فينا عَلى ثَلاثِ فِرَقٍ : فِرقَةٌ أحَبّونَا انتِظارَ قائِمِنا لِيُصيبوا مِن دُنيانا ، فَقالوا وحَفِظوا كَلامَنا وقَصَّروا عَن فِعلِنا ، فَسَيَحشُرُهُمُ اللّهُ إلَى النّارِ . وفِرقَةٌ أحَبّونا وسَمِعوا كَلامَنا ولَم يُقَصِّروا عَن فِعلِنا ، لِيَستَأكِلُوا النّاسَ بِنا ، فَيَملَأُ اللّهُ بُطونَهُم نارا ، يُسَلِّطُ عَلَيهِمُ الجوعَ وَالعَطَشَ . وفِرقَةٌ أحَبّونا وحَفِظوا قَولَنا وأطاعوا أمرَنا ولَم يُخالِفوا فِعلَنا ، فَاُولئِكَ مِنّا ونَحنُ مِنهُم . (5)

.


1- .صفات الشيعة : ص 95 ح 32 عن مسعدة بن صدقة ، بحار الأنوار : ج 68 ص 169 ح 29 .
2- .صفات الشيعة : ص 81 ح 1 عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 68 ص 167 ح 23 .
3- .تحف العقول : ص 303 ، العقد النضيد : ص 46 ح 33 عن المفضّل بن عمر نحوه ، بحار الأنوار : ج 78 ص 281 ح 1 .
4- .الخصال : ص 103 ح 61 ، أعلام الدين : ص 130 كلاهما عن معاوية بن وهب ، روضة الواعظين : ص 321 ، مشكاة الأنوار : ص 150 ح 360 ، بحار الأنوار : ج 68 ص 153 ح 8 .
5- .تحف العقول : ص 514 عن المفضّل ، بحار الأنوار : ج 78 ص 382 ح 1 .

ص: 129

امام صادق عليه السلام :شيعه ما، كسى است كه آنچه را نيكو مى دارد ، پيش مى اندازد و از آنچه زشت مى شمارد ، دست نگه مى دارد و زيبايى را آشكار مى سازد و به اميد رحمت نيكوى الهى ، به انجام امر نيكو مى شتابد . چنين كسى با ماست و به سوى ماست ، هر كجا كه باشيم .

امام صادق عليه السلام :شيعيان ما، اهل پاك دامنى و سختكوشى و وفادارى و امانتدارى و زهد و عبادت اند و در شب و روز ، پنجاه و يك ركعت نماز مى گزارند و شب را به عبادت مى ايستند و روز را روزه مى گيرند و زكات مالشان را مى پردازند و به حجّ خانه خدا مى روند و از هر حرامى كناره مى گيرند .

امام صادق عليه السلام :شيعيان ما با ويژگى هاى گوناگونى شناخته مى شوند : سخاوت ، فداكارى در برابر برادران و گزاردن پنجاه ركعت نماز در شبانه روز .

امام صادق عليه السلام :شيعيان سه گروه اند : آن كه دوستدار ماست و به ما مِهر مى ورزد . چنين كسى از ماست ؛ آن كه با ما خود را مى آرايد و ما موجب زيبايىِ كسى هستيم كه خود را با ما بيارايد؛ و آن كه با نام ما مال و مردم را مى ستاند و هر كه با نام ما مال مردم بستاند ، تهى دست مى گردد .

امام صادق عليه السلام :مردم در باره ما ، سه گروه شده اند : گروهى كه به انتظار قائم ما دوستمان دارند تا از دنياى ما بهره بگيرند . آنها سخن ما را مى گويند و حفظ مى كنند ؛ ولى از كردار ما كوتاهى مى ورزند . خداوند ، اين گروه را به آتش در مى اندازد . گروهى كه ما را دوست دارند و سخن ما را مى شنوند و از كردار ما كوتاهى نمى ورزند تا با نام ما اموال مردم را بستانند . خداوند ، شكم آنان را از آتش مى آكنَد و گرسنگى و تشنگى بر ايشان حاكم مى كند . گروهى كه ما را دوست دارند و سخن ما را حفظ مى كنند و فرمان ما مى برند و با رفتار ما مخالفت نمى ورزند . آنها از مايند و ما از ايشان هستيم .

.

ص: 130

تحف العقول :دَخَلَ عَلَيهِ [الصّادِقِ عليه السلام ] رَجُلٌ ، فَقالَ عليه السلام لَهُ : مِمَّنِ الرَّجُلُ ؟ فَقالَ : مِن مُحِبّيكُم ومُواليكُم ، فقال لَهُ جَعفَرٌ عليه السلام : لا يُحِبُّ اللّهَ عَبدٌ حَتّى يَتَولّاهُ ، ولا يَتَوَلّاهُ حَتّى يوجِبَ لَهُ الجَنَّةَ . ثُمَّ قالَ لَهُ : مِن أيِّ مُحِبّينا أنتَ ؟ فَسَكَتَ الرَّجُلُ ، فَسَأَلَهُ سَديرٌ (1) : وكَم مُحِبّوكُم يَا بنَ رَسولِ اللّهِ؟ فَقالَ : عَلى ثَلاثِ طَبَقاتٍ : طَبَقَةٌ أحَبّونا فِي العَلانِيَةِ ولَم يُحِبّونا فِي السِّرِّ ، وطَبَقَةٌ يُحِبّونا فِي السِّرِّ ولَم يُحِبّونا فِيالعَلانِيَةِ ، وطَبَقَةٌ يُحِبّونا فِي السِّرِّ وَالعَلانِيَةِ هُمُ النَّمَطُ الأَعلى ... . وَالطَّبَقَةُ الثّانِيَةُ النَّمَطُ الأَسفَلُ ، أحَبّونا فِي العَلانِيَةِ وساروا بِسيرَةِ المُلوكِ ، فَأَلسِنَتُهُم مَعَنا وسُيوفُهُم عَلَينا . وَالطَّبَقَةُ الثّالِثَةُ الَّنمَطُ الأَوسَطُ ، أحَبّونا فِي السِّرِّ ولَم يُحِبّونا فِي العَلانِيَةِ . ولَعَمري لَئِن كانوا أحَبّونا فِي السِّرِّ دونَ العَلانِيَةِ فَهُمُ الصَّوّامونَ بِالنَّهارِ القَوّامونَ بِاللَّيلِ تَرى أثَرَ الرَّهبانِيَّةِ في وُجوهِهِم ، أهلُ سِلمٍ وَانقِيادٍ. قالَ الرَّجُلُ : فَأَنَا مِن مُحِبّيكُم فِي السِّرِّ وَالعَلانِيَةِ . قالَ جَعفَرٌ عليه السلام : إنَّ لُِمحِبّينا فِي السِّرِّ وَالعَلانِيَةِ عَلاماتٍ يُعرَفونَ بِها. قالَ الرَّجُلُ : وما تِلكَ العَلاماتُ ؟ قالَ عليه السلام : تِلكَ خِلالٌ أوَّلُها أنَّهُم عَرَفُوا التَّوحيدَ حَقَّ مَعرِفَتِهِ وأحكَموا عِلمَ تَوحيدِهِ . (2)

.


1- .سدير بن حكيم بن صهيب الصيرفيّ ، من أصحاب السجّاد والباقر والصادق عليهم السلام (راجع : رجال الطوسي : ص 91 و 125 و 217) .
2- .تحف العقول : 325 ، بحار الأنوار : ج 68 ص 275 ح 31 .

ص: 131

تحف العقول :مردى خدمت امام صادق عليه السلام رسيد . امام به او فرمود : «از كدام طايفه اى ؟». گفت : از دوستداران و علاقه مندان به شما هستم . امام صادق عليه السلام به او فرمود : «هيچ بنده اى خدا را دوست نمى دارد، مگر اين كه خداوند، او را به ولايت خود در مى آورد و هر كه خدا او را تحت ولايت خود در آورد ، بهشت را برايش قطعى مى كند» . آن گاه به او فرمود : «تو از كدام دوستداران ما هستى؟». آن مرد، خاموش ماند . سدير پرسيد : اى فرزند پيامبر خدا! دوستداران شما چند گروه هستند؟ امام عليه السلام فرمود : «آنها سه گروه اند : گروهى كه ما را در ظاهر، دوست دارند و در خفا دوستمان ندارند و گروهى كه ما را در خفا دوست دارند و در ظاهر، دوست ندارند و گروهى كه هم در ظاهر و هم در خفا ما را دوست دارند . اينان، طبقه والا هستند... . گروه دوم ، پايين ترين طبقه هستند كه فقط در ظاهر، ما را دوست دارند و شيوه سلاطين را در پيش مى گيرند ؛ يعنى زبانشان با ما و شمشيرهايشان بر ماست . گروه سوم ، طبقه ميانى هستند كه ما را در پنهان دوست مى دارند و در آشكار دوستمان نمى دارند . به جان خودم سوگند ، آنها كه ما را در پنهان، دوست مى دارند و نه در ظاهر ، همانهايى هستند كه روزها روزه دار و شب ها به عبادت مى ايستند و رنگ خدايى را در رخسارشان مى بينى و اهل سازگارى و فرمان بردارى اند» . آن مرد گفت : من از آنهايى هستم كه در ظاهر و خفا شما را دوست مى دارم . امام صادق عليه السلام فرمود : «كسانى كه ما را در ظاهر و باطن دوست دارند ، نشانه هايى دارند كه بِدان شناخته مى شوند» . آن مرد گفت : اين نشانه ها كدام اند؟ امام عليه السلام فرمود : «صفاتى است كه نخستين آنها، اين است كه توحيد را چنان كه بايد ، شناخته اند و علم توحيد را استوار ساخته اند» .

.

ص: 132

الفصل السادس : خُلق أهل البيت عليهم السّلام6 / 1إيثارُهُمالكتاب«وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا * إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَآءً وَ لَا شُكُورًا» . (1)

«وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» . (2)

الحديثالكشّاف عن ابن عبّاس_ في بَيانِ سَبَبِ نُزول سورَةِ الإِنسانِ _ :إنَّ الحَسَنَ وَالحُسَينَ مَرِضا ، فَعادَهُما رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله في ناسٍ مَعَهُ ، فَقالوا : يا أبَا الحَسَنِ ، لَو نَذَرتَ عَلى وَلَدِكَ . فَنَذَرَ عَلِيٌّ وفاطِمَةُ وفِضَّةُ _ جارِيَةٌ لَهُما _ إن بَرِئا مِمّا بِهِما أن يَصوموا ثَلاثَةَ أيّامٍ ، فَشُفِيا وما مَعَهُم شَيءٌ ، فَاستَقرَضَ عَلِيٌّ مِن شَمعونَ الخَيبَرِيِّ اليَهودِيِّ ثَلاثَ أصوُعٍ مِن شَعيرٍ ، فَطَحَنَت فاطِمَةُ صاعا وَاختَبَزَت خَمسَةَ أقراصٍ عَلى عَدَدِهِم ، فَوَضَعوها بَينَ أيديهِم لِيُفطِروا ، فَوَقَفَ عَلَيهِم سائِلٌ فَقالَ : السَّلامُ عَلَيكُم أهلَ بَيتِ مُحَمَّدٍ ، مِسكينٌ مِن مَساكينِ المُسلِمينَ ، أطعِموني أطعَمَكُمُ اللّهُ مِن مَوائِدِ الجَنَّةِ ، فَآثَروهُ ، وباتوا لَم يَذوقوا إلَا الماءَ ، وأصبَحوا صِياما . فَلَمّا أمسَوا ووَضَعُوا الطَّعامَ بَينَ أيديهِم وَقَفَ عَلَيهِم يَتيمٌ ، فَآثَروهُ . ووَقَفَ عَلَيهِم أسيرٌ فِي الثّالِثَةِ ، فَفَعَلوا مِثلَ ذلِكَ . فَلَمّا أصبَحوا أخَذَ عَلِيٌّ عليه السلام بِيَدِ الحَسَنِ وَالحُسَينِ وأقبَلوا إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَلَمّا أبصَرَهُم وهُم يَرتَعِشونَ كَالفِراخِ مِن شِدَّةِ الجوعِ قالَ : ما أشَدَّ ما يَسوؤُني ما أرى بِكُم ! وقامَ فَانطَلَقَ مَعَهُم فَرَأى فاطِمَةَ في مِحرابِها قَدِ التَصَقَ ظَهرُها بِبَطنِها وغارَت عَيناها ، فَساءَهُ ذلِكَ ، فَنَزَلَ جَبرَئيلُ وقالَ : خُذها يا مُحَمَّدُ هَنَّأَكَ اللّهُ في أهلِ بَيتِكَ ، فَأَقرَأَهُ السّورَةَ (3) . (4)

.


1- .الإنسان : 8 و 9 .
2- .الحشر : 9 .
3- .يعني سورة الإنسان .
4- .الكشّاف : ج 4 ص 169 ، البداية والنهاية : ج 5 ص 329 نحوه ؛ سعد السعود : ص 141 ، كشف الغمّة : ج 1 ص 302 ، الخرائج والجرائح : ج 2 ص 539 ح 15 والثلاثة الأخيرة نحوه ، بحار الأنوار : ج 35 ص 243 ح 4 .

ص: 133

فصل ششم : اخلاق اهل بيت عليهم السلام
6 / 1 ايثار اهل بيت عليهم السلام

فصل ششم : اخلاق اهل بيت عليهم السّلام6 / 1ايثار اهل بيت عليهم السّلامقرآن«و خوراك را با وجودِ دوست داشتنش به بينوا و يتيم و اسير اطعام مى كنند [و در دل مى گويند]: ما فقط براى خشنودى خداوند، شما را اطعام مى كنيم. از شما نه پاداشى مى خواهيم و نه سپاسى» .

«و هر چند خود، نيازمندى داشته باشند، [ديگران را] بر خود ترجيح مى دهند ، و كسانى كه از آزمندىِ نفس خويش در امان مانند، آنان اند كه رستگاران اند».

حديثالكشّاف_ به نقل از ابن عبّاس، در بيان سبب نزول سوره انسان _ :حسن و حسين عليهماالسلام بيمار شدند و پيامبر صلى الله عليه و آله به همراه گروهى به عيادت آن دو رفت . آنها [به على عليه السلام ] گفتند : اى ابو الحسن! خوب است كه براى فرزندانت نذرى كنى . على و فاطمه و فضّه (كنيز آنها) نذر كردند كه اگر حسن و حسين از بيمارى خود بهبود يابند ، سه روز روزه بدارند . حسن و حسين عليهماالسلام از بيمارى شفا يافتند ، در حالى كه خانواده چيزى نداشت . على عليه السلام از شمعون خيبرىِ يهودى، سه صاع جو قرض گرفت و فاطمه يك صاع آن را آرد كرد و از آن ، پنج گرده نان به شمار اعضاى خانواده پخت . آنها نان ها را در پيش روى خود نهادند تا افطار كنند ، كه ناگهان فقيرى بر در ايستاد و گفت : سلام بر شما، اى اهل بيت نبوّت! من مسكينى از مساكين مسلمانم . مرا اطعام كنيد تا خدا شما را از مائده هاى بهشت اطعام كند . آنها او را بر خود ترجيح دادند و شب را به صبح رساندند ، در حالى كه تنها آب آشاميده بودند و همچنان در حال روزه ، بام را شام كردند . چون هنگام اذان مغرب رسيد و آنها نان را در پيش روى خود نهادند تا افطار كنند ، يتيمى سر رسيد و آنها او را نيز بر خود ترجيح دادند و در روز سوم نيز اسيرى آمد و با او نيز چنين كردند و نان خود را بدو دادند . چون صبح رسيد ، على عليه السلام دست حسن و حسين را گرفت و به سوى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به راه افتاد . هنگامى كه چشم پيامبر به آنها افتاد _ كه از شدّت گرسنگى همچون جوجه به خود مى لرزند _ فرمود : «چه قدر بر من ناگوار است آنچه را در شما مى بينم!» . پيامبر صلى الله عليه و آله به همراه آنها حركت كرد تا نزد فاطمه عليهاالسلام آمد و او را در محرابش يافت كه شكمش به پشتش چسبيده بود و دو چشمش فرو رفته بود . پيامبر صلى الله عليه و آله از اين منظره ناراحت شد . پس جبرئيل نازل شد و گفت : اى محمّد! سوره [انسان] را بگير . خداوند، چنين خاندانى را به تو تبريك مى گويد . آن گاه، سوره [انسان] را براى او خواند .

.

ص: 134

الإمام الصادق عليه السلام_ في بَيانِ سَبَبِ نُزولِ قَولِهِ تَعالى : «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا ...» _ :كانَ عِندَ فاطِمَةَ عليهاالسلامشَعيرٌ فَجَعَلوهُ عَصيدَةً ، فَلَمّا أنضَجوها ووَضَعوها بَينَ أيديهِم ، جاءَ مِسكينٌ ، فَقالَ المِسكينُ : رَحِمَكُمُ اللّهُ ، أطعِمونا مِمّا رَزَقَكُمُ اللّهُ ، فَقامَ عَلِيٌّ عليه السلام فَأَعطاهُ ثُلُثَها . فَما لَبِثَ أن جاءَ يَتيمٌ ، فَقالَ اليَتيمُ : رَحِمَكُمُ اللّهُ أطعِمونا مِمّا رَزَقَكُمُ اللّهُ ، فَقامَ عَلِيٌّ عليه السلام فَأَعطاهُ ثُلُثَها الثّاني ، فَما لَبِثَ أن جاءَ أسيرٌ ، فَقالَ الأَسيرُ : يرحَمكُمُ اللّهُ ، أطعِمونا مِمّا رَزَقَكُمُ اللّهُ ، فَقامَ عَلِيٌّ عليه السلام فَأَعطاهُ الثُّلُثَ الباقِيَ وما ذاقوها ، فَأَنزَلَ اللّهُ فيهِم هذِهِ الآيَةَ إلى قَولِهِ : «وَ كَانَ سَعْيُكُم مَّشْكُورًا» . (1)

.


1- .تفسير القمّي : ج 2 ص 398 ، مجمع البيان : ج 10 ص 612 نحوه وكلاهما عن عبد اللّه بن ميمون القدّاح ، بحار الأنوار : ج 35 ص 243 ح 3 .

ص: 135

امام صادق عليه السلام_ در توضيح سبب نزول اين سخن خداوند متعال : «و خوراك را با وجودِ دوست داشتنش به بينوا و يتيم و اسير اطعام مى كنند» _ :فاطمه عليهاالسلاممقدارى جو داشت كه از آن كاچى فراهم آوردند . چون آن را پختند و براى خوردن در پيش روى خود نهادند ، مسكينى بيامد و گفت : خداوند به شما رحم كند! از آنچه خداوند، روزى تان كرده ، به ما غذا بدهيد . على عليه السلام برخاست و يك سومِ خوراك را بدو داد . طولى نكشيد كه يتيمى آمد و گفت : خداوند به شما رحم كند! از آنچه خداوند، روزى تان كرده ، به ما غذا بدهيد . على عليه السلام برخاست و يك سومِ خوراك را بدو داد و سپس اسيرى بيامد و گفت : خداوند بر شما رحم كند! از آنچه خداوند، روزى تان كرده ، به ما غذا بدهيد . على عليه السلام برخاست و يك سومِ باقى مانده خوراك را بدو داد و هيچ كدام، آن خوراك را نچشيدند . پس خداوند سبحان در حقّ آنها اين آيه را نازل فرمود ، تا «و كوشش شما مقبول افتاده است» .

.

ص: 136

الإمام الباقر عليه السلام : «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ» يَقولُ : عَلى شَهوَتِهِم لِلطَّعامِ وإيثارِهِم لَهُ ، «مِسْكِينًا» مِن مَساكينِ المُسلِمينَ ، و «يَتِيمًا» مِن يَتامَى المُسلِمينَ ، «وَ أَسِيرًا» مِن اُسارَى المُشرِكينَ ، ويَقولونَ إذا أطعَموهُم : «إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَآءً وَ لَا شُكُورًا» . قالَ : وَاللّهِ ما قالوا هذا لَهُم ، ولكِنَّهُم أضمَروهُ في أنفُسِهِم فَأَخبَرَ اللّهُ بِإِضمارِهِم ، يَقولونَ : لا نُريدُ جَزاءً تُكافِئونَنا بِهِ ولا شُكورا تُثنونَ عَلَينا بِهِ ، ولكِنّا إنَّما أطعَمناكُم لِوَجهِ اللّهِ وطَلَبِ ثَوابِهِ . (1)

مجمع البيان عن ابن عبّاس :إنَّ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام أجَّرَ نَفسَهُ لِيَستَقِيَ نَخلاً بِشَيءٍ مِن شَعيرٍ لَيلَةً حَتّى أصبَحَ . فَلَمّا أصبَحَ وقَبَضَ الشَّعيرَ طَحَنَ ثُلُثَهُ فَجَعَلوا مِنهُ شَيئا لِيَأكُلوهُ يُقالُ لَهُ الحَريرَةُ (2) ، فَلَمّا تَمَّ إنضاجُهُ أتى مِسكينٌ فَأَخرَجوا إلَيهِ الطَّعامَ ، ثُمَّ عَمِلَ الثُّلُثَ الثّانِيَ ، فَلَمّا تَمَّ إنضاجُهُ أتى يَتيمٌ فَسَأَلَ فَأَطعَموهُ ، ثُمَّ عَمِلَ الثُّلُثَ الثّالِثَ ، فَلَمّا تَمَّ إنضاجُهُ أتى أسيرٌ مِنَ المُشرِكينَ فَسَأَلَ فَأَطعَموهُ ، وطَوَوا يَومَهُم ذلِكَ . (3)

شواهد التنزيل عن ابن عبّاس_ في قَولِ اللّهِ : «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ» _ :نَزَلَت في عَلِيٍّ وفاطِمَةَ وَالحَسَنِ وَالحُسَينِ عليهم السلام . (4)

الأمالي للطوسي عن أبي هريرة :جاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَشَكا إلَيهِ الجوعَ ، فَبَعَثَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى بُيوتِ أزواجِهِ ، فَقُلنَ : ما عِندَنا إلَا الماءُ ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : مَن لِهذَا الرَّجُلِ اللَّيلَةَ ؟ فَقالَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام : أنَا لَهُ يا رَسولَ اللّهِ . وأتى فاطِمَةَ عليهاالسلامفَقالَ : ما عِندَكِ يَابنَةَ رَسولِ اللّهِ ؟ فَقالَت : ما عندَنا إلّا قوتُ الصِّبيَةِ لكِنّا نُؤثِرُ ضَيفَنا ، فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : يَابنَةَ مُحَمَّدٍ ، نَوِّمِي الصِّبيَةَ وأطفِئِي المِصباحَ ، فَلَمّا أصبَحَ عَلِيٌّ عليه السلام غَدا عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَأَخبَرَهُ الخَبَرَ ، فَلَم يَبرَح حَتّى أنزَلَ اللّهُ عز و جل : «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» . (5)

.


1- .الأمالي للصدوق : ص 333 ح 390 عن سلمة بن خالد عن الإمام الصادق عليه السلام ، العمدة : ص 348 ذيل ح 668 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 35 ص 240 ح 1 ؛ تفسير الثعلبي : ج 10 ص 102 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام نحوه .
2- .الحريرة : الحساء من الدسم والدقيق (لسان العرب : ج 4 ص 184 «حرر») .
3- .مجمع البيان : ج 10 ص 612 ، كشف الغمّة : ج 1 ص 169 نحوه ، بحار الأنوار : ج 35 ص 244 ح 5 ؛ أسباب النزول : ص 470 ح 844 ، مطالب السؤول : ج 1 ص 146 وكلاهما نحوه ، شواهد التنزيل : ج 2 ص 405 ح 1056 .
4- .شواهد التنزيل : ج 2 ص 332 ح 973 ؛ إرشاد القلوب : ص 136 نحوه .
5- .الأمالي للطوسي : ص 185 ح 309 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 678 ح 4 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 2 ص 74 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 36 ص 59 ح 1 ؛ شواهد التنزيل : ج 2 ص 331 ح 972 نحوه .

ص: 137

امام باقر عليه السلام : «و خوراك را با وجودِ دوست داشتنش اطعام مى كنند» ، يعنى : با در نظر گرفتن اشتهايشان به آن غذا و گذشتن از آن و بخشيدنش به آنان . «بينوا» ، بينوايى از مسلمانان بود . «يتيم» ، يتيمى از مسلمانان بود و «اسير» ، اسيرى از مشركان بود. هر گاه على عليه السلام آنها را اطعام مى كرد ، مى فرمود : «ما فقط براى خشنودى خداوند، شما را اطعام مى كنيم. از شما نه پاداشى مى خواهيم و نه سپاسى» . به خدا سوگند ، اين را براى آنها نگفتند و در دلشان پنهان داشتند و خداوند از نهفته هاى دل آنها خبر داده است كه آنها مى گفتند : ما از شما پاداشى نمى خواهيم تا با آن ، هزينه ما را بپردازيد و نه سپاسى كه با آن ما را بستاييد ؛ بلكه ما شما را به خاطر خدا و گرفتن پاداش او، اطعام مى كنيم .

مجمع البيان_ به نقل از ابن عبّاس _ :على بن ابى طالب عليه السلام كار آب دادن شب تا صبح نخلستانى را پذيرفت تا در برابر آن ، قدرى جو بگيرد . چون صبح شد و جو را گرفت ، يك سوم آن را آرد كرد و از آن حريره اى فراهم آوردند تا بخورند . چون پختن آن تمام شد ، مسكينى آمد و آنها طعام را به او دادند و يك سومِ دوم را پختند و چون پختن آن تمام شد ، يتيمى آمد و غذا خواست و او را اِطعام كردند و سپس يك سومِ آخر را پختند و چون پختن آن تمام شد ، اسيرى از مشركان آمد و غذا خواست و اين بار، او را اطعام كردند و روزشان را به گرسنگى سپرى نمودند .

شواهد التنزيل_ به نقل از ابن عبّاس، در باره آيه شريف : «و هر چند خود، نيازمندى داشته باشند، [ديگران را] بر خود ترجيح مى دهند» _ :اين آيه در حقّ على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام نازل شده است .

الأمالى، طوسى_ به نقل از ابو هريره _ :مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و از گرسنگى ناليد . پيامبر صلى الله عليه و آله ، كسى را به خانه هاى همسرانش فرستاد و آنها در پاسخ گفتند : جز آب ، در خانه يافت نمى شود . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «چه كسى اين مرد را امشب مهمان مى كند؟» . على بن ابى طالب عليه السلام گفت : من ، اى پيامبر خدا! على عليه السلام نزد فاطمه عليهاالسلام آمد و گفت : «اى دختر پيامبر خدا! در خانه چه دارى؟» . فاطمه گفت : جز غذاى كودكان ، خوراكى نداريم و همان را به ميهمانمان مى دهيم . على عليه السلام فرمود : «اى دختر محمّد! كودكان را بخوابان و چراغ را خاموش كن» . چون صبح شد ، على عليه السلام به خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رفت و ايشان را از ماجرا آگاه كرد و طولى نكشيد كه خداوند، اين آيه : «و هر چند خود، نيازمندى داشته باشند، [ديگران را] بر خود ترجيح مى دهند، و كسانى كه از آزمندىِ نفس خويش در امان مانند، آنان اند كه رستگاران اند» را نازل نمود .

.

ص: 138

الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله جالِسٌ ذاتَ يَومٍ وأصحابُهُ جُلوسٌ حَولَهُ ، فَجاءَ عَلِيٌّ عليه السلام وعَلَيهِ سَمَلُ (1) ثَوبٍ مُنخَرِقٍ عَن بَعضِ جَسَدِهِ ، فَجَلَسَ قَريبا مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَنَظَرَ إلَيهِ ساعَةً ثُمَّ قَرَأَ : «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» . ثُمَّ قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِعَلِيٍّ عليه السلام : أما إنَّكَ رَأسُ الَّذينَ نَزَلَت فيهِم هذِهِ الآيَةُ وسَيِّدُهُم وإمامُهُم . ثُمَّ قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِعَلِيٍّ : أينَ حُلَّتُكَ الَّتي كَسَوتُكَها يا عَلِيُّ ؟ فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّ بَعضَ أصحابِكَ أتاني يَشكو عُريَهُ وعُريَ أهلِ بَيتِهِ ، فَرَحِمتُهُ وآثَرتُهُ بِها عَلى نَفسي ، وعَرَفتُ أنَّ اللّهَ سَيَكسوني خَيرا مِنها ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : صَدَقتَ ، أما إنَّ جَبرائيلَ قَد أتاني يُحَدِّثُني أنَّ اللّهَ (قَد) اتَّخَذَ لَكَ مَكانَها فِي الجَنَّةِ حُلَّةً خَضراءَ مِن إستَبرَقٍ ، وصِنفَتُها (2) مِن ياقوتٍ وزَبَرجَدٍ ، فَنِعمَ الجَوازُ جَوازُ رَبِّكَ بِسَخاوَةِ نَفسِكَ ، وصَبرِكَ عَلى سَمَلَتِكَ هذِهِ المُنخَرِقَةِ ، فَأَبشِر يا عَلِيُّ . فَانصَرَفَ عَلِيٌّ عليه السلام فَرِحا مُستَبشِرا بِما أخبَرَهُ بِهِ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله . (3)

.


1- .السمل : الخَلَق من الثياب (النهاية : ج 2 ص 403 «سمل») .
2- .الصِّنفَة : الطرف والزاوية من الثوب وغيره (لسان العرب : ج 9 ص 198 «صنف») .
3- .تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 680 ص 7 عن جابر بن يزيد ، بحار الأنوار : ج 36 ص 60 ح 4 .

ص: 139

امام باقر عليه السلام :روزى پيامبر صلى الله عليه و آله نشسته بود و اصحاب ايشان در محضر ايشان نشسته بودند . در اين هنگام ، على عليه السلام با جامه اى پوسيده كه نقاطى از بدن ايشان را مى نمود ، آمد و در نزديكى پيامبر صلى الله عليه و آله نشست . پيامبر صلى الله عليه و آله لحظاتى به او نگريست و سپس اين آيه را تلاوت فرمود : «و هر چند خود، نيازمندى داشته باشند، [ديگران را ]بر خود ترجيح مى دهند، و كسانى كه از آزمندىِ نفس خويش در امان مانند، آنان اند كه رستگاران اند» . سپس به على عليه السلام فرمود : «آگاه باش كه تو سر و سَرور و پيشواى كسانى هستى كه اين آيه در باره آنها نازل شده است» . سپس فرمود : «كجاست جامه اى كه بر تن تو كردم ، اى على؟». على عليه السلام گفت : اى پيامبر خدا! يكى از اصحاب شما نزد من آمد ، در حالى كه از برهنگى خود و خانواده اش مى ناليد . دلم رحم آمد و ترجيح دادم آن را بدو دهم و مى دانم كه خداوند ، مرا با جامه اى بهتر از آن خواهد پوشاند . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «راست گفتى . جبرئيل براى من خبر آورد كه خداوند به جاى آن براى تو در بهشت، جامه اى سبز از استبرق، برگزيده كه حاشيه هاى آن از ياقوت و زبرجد است . بهترين پاداش ، پاداش پروردگارت است در برابر بخشش و شكيبايى تو بر همين جامه پوسيده . پس مژده باد تو را، اى على!» . على عليه السلام شاد و خوش حال از خبرى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بدو داده بود ، باز گشت .

.

ص: 140

تفسير الثعلبي :رَأَيتُ في الكُتُبِ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَمّا أرادَ الهِجرَةَ خَلَّفَ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام بِمَكَّةَ لِقَضاءِ دُيونِهِ ورَدِّ الوَدائِعِ الَّتي كانَت عِندَهُ ، فَأمَرَهُ لَيلَةَ خَرَجَ إلَى الغارِ _ وقَد أحاطَ المُشرِكونَ بِالدّارِ _ أن يَنامَ عَلى فِراشِهِ صلى الله عليه و آله ، وقالَ لَهُ : اِتَّشِح بِبُردِيَ الحَضرَمِيِّ الأَخضَرِ ونَم عَلى فِراشي ، فَإِنَّهُ لا يَخلُصُ إلَيكَ مِنهُم مَكروهٌ إن شاءَ اللّهُ فَفَعَلَ ذلِكَ عَلِيٌّ ، فَأَوحَى اللّهُ تَعالى إلى جَبرَئيلَ وميكائيلَ عليهماالسلام : إنّي قَد آخَيتُ بَينَكُما ، وجَعَلتُ عُمُرَ أحَدِكُما أطوَلَ مِن عُمُرِ الآخَرِ ، فَأَيُّكُما يُؤثِرُ صاحِبَهُ بِالبَقاءِ وَالحَياةِ ؟ فَاختارَ كِلاهُمَا الحَياةَ ، فَأَوحَى اللّهُ تَعالى إلَيهِما : أفَلا كُنتُما مِثلَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ ؟! آخَيتُ بَينَهُ وبَينَ مُحَمَّدٍ ، فَباتَ عَلى فِراشِهِ يَفديهِ نَفسَهُ ويُؤثِرُهُ بِالحَياةِ ؟! اِهبِطا إلَى الأَرضِ فَاحفَظاهُ مِن عَدُوِّهِ . فَنَزَلا ، فَكانَ جَبرَئيلُ عِندَ رَأسِ عَلِيٍّ ، وميكائيلُ عِندَ رِجلَيهِ ، وجَبرَئيلُ يُنادي : بَخٍ بَخٍ ! مَن مِثلُكَ يَا بنَ أبي طالِبٍ فَنادى (1) اللّهُ عز و جلالمَلائِكَةَ ؟! وَأنزَلَ اللّهُ عز و جلعَلى رَسولِهِ صلى الله عليه و آله وهُوَ مُتَوَجِّهٌ إلَى المَدينَةِ _ في شَأنِ عَلِيٍّ _ : «وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِى نَفْسَهُ ابْتِغَآءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ» (2) . (3)

6 / 2تَواضُعُهُمالمعجم الكبير عن ابن عمر عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَقَد هَبَطَ عَلَيَّ مَلَكٌ مِنَ السَّماءِ ما هَبَطَ عَلى نَبِيٍّ قَبلي ، ولا يَهبِطُ عَلى أحَدٍ مِن بَعدي ، وهُوَ إسرافيلُ وعِندَهُ جِبريلُ ، فَقالَ : السَّلامُ عَلَيكَ يا مُحَمَّدُ ، ثُمَّ قالَ : أنَا رَسولُ رَبِّكَ إلَيكَ ، أمَرَني أن اُخبِرَكَ (4) إن شِئتَ نَبِيّا عَبدا ، وإن شِئتَ نَبِيّا مَلِكا ؟ فَنَظَرتُ إلى جِبريلَ ، فَأَومَأَ جِبريلُ إلَيَّ أن تَواضَع ، فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله عِندَ ذلِكَ : نَبِيّا عَبدا . (5)

.


1- .كذا ، والظاهر أنّها تصحيف من النسّاخ أو خطأ مطبعى ، وفي سائر المصادر : «يباهي» .
2- .البقرة : 207 .
3- .تفسير الثعلبي : ج 2 ص 125 ح 103 ، اُسد الغابة : ج 4 ص 98 الرقم 3789 ، شواهد التنزيل : ج 1 ص 123 ح 133 عن أبي سعيد الخدري وكلاهما نحوه ؛ العمدة : ص 239 ح 367 ، تنبيه الخواطر : ج 1 ص 173 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 89 ح 76 والثلاثة الأخيرة نحوه ، بحار الأنوار : ج 19 ص 86 ح 37 .
4- .كذا في المتن ، والظاهر أنّ الصواب : «اُخَيّرك» .
5- .المعجم الكبير : ج 12 ص 267 ح 13309 ، حلية الأولياء : ج 3 ص 256 الرقم 246 ، سبل الهدى والرشاد : ج 7 ص 76 ، إمتاع الأسماع : ج 2 ص 222 ، كنز العمّال : ج 11 ص 431 ح 32027 .

ص: 141

6 / 2 فروتنى اهل بيت عليهم السلام

تفسير الثعلبى :در كتاب ها ديده ام كه چون پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آهنگ هجرت كرد ، على بن ابى طالب عليه السلام را در مكّه به جانشينى خود نهاد تا قرض هاى ايشان را ادا كند و امانت هايى را كه نزد او بود ، به صاحبانشان بازگرداند . پيامبر صلى الله عليه و آله شبى كه به غار رفت _ در حالى كه خانه را محاصره كرده بودند _ ، به على عليه السلام دستور داد در بستر او بيارَمد و به او فرمود : «بُردِ حضرمىِ سبز مرا بر دوش افكن و به جاى من بخواب، كه به خواست خداوند متعال، آسيبى از ايشان به تو نمى رسد» . على عليه السلام نيز چنين كرد . پس خداوند متعال به جبرئيل و ميكائيل وحى كرد كه : «من ميان شما دو نفر، برادرى بر قرار كردم و عُمر يكى از شما را بيش از ديگرى قرار دادم . كدام يك از شما زندگى را بر مى گزيند؟» . هر دو زندگى را برگزيدند . خداوند متعال به آن دو، وحى كرد كه : «آيا شما همچون على بن ابى طالب نيستيد؟! من ميان او و محمّد ، برادرى بر قرار كردم و على در بستر محمّد آرميد و خود را فداى او كرد و زندگى او را بر خود ترجيح داد؟! به زمين فرود آييد و او را از دشمنش حفظ كنيد» . آن دو، فرود آمدند و جبرئيل ، در كنار سر پيامبر و ميكائيل ، در كنار دو پاى ايشان ايستاد . جبرئيل ندا مى داد : «خوشا ، خوشا ، اى على بن ابى طالب! چه كسى همچون توست كه خداوند عز و جل [با او] به فرشتگان مباهات كند؟!» و خداوند به پيامبرش كه در راه مدينه بود ، اين آيه را در شأن على عليه السلام نازل فرمود : «و از ميان مردم، كسى است كه براى طلب خشنودى خدا جان خويش را فدا مى فروشد» .

6 / 2فروتنى اهل بيت عليهم السّلامالمعجم الكبير_ به نقل از عبد اللّه بن عمر _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «فرشته اى از آسمان بر من نازل شد كه نه پيش از من بر پيامبرى نازل شده بود و نه پس از من بر كسى نازل خواهد شد . او اسرافيل بود كه جبرئيل را همراه خود داشت . گفت : درود بر تو، اى محمّد! و سپس ادامه داد : من فرستاده پروردگارت به سوى تو هستم . او به من دستور داده كه تو را اگر مى خواهى ، به عنوان پيامبرى بنده، و اگر مايلى ، به عنوان پيامبرى پادشاه برگزينم . من به جبرئيل نگريستم . جبرئيل به من اشاره كرد كه فروتنى كن» . اين جا بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «ترجيح مى دهم پيامبرى بنده باشم» .

.

ص: 142

الإمام الباقر عليه السلام_ في ذِكرِ فَضائِلِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله _ :ولَقد أتاهُ جَبرَئيلُ عليه السلام بِمَفاتيحِ خَزائِنِ الأَرضِ ثَلاثَ مَرّاتٍ يُخَيِّرُهُ ، مِن غَيرِ أن يَنقُصَهُ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى مِمّا أعَدَّ اللّهُ لَهُ يَومَ القِيامَةِ شَيئا ، فَيَختارُ التَّواضُعَ لِرَبِّهِ جَلَّ وعَزَّ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ جَبرَئيلَ عليه السلام أتى رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَخَيَّرَهُ ، وأشارَ عَلَيهِ بِالتَّواضُعِ ، وكانَ لَهُ ناصِحا ، فَكانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يأكُلُ إكلَةَ العَبدِ ، ويَجلِسُ جِلسَةَ العَبدِ ، تَواضُعا للّهِِ تَبارَكَ وتَعالى . (2)

الطبقات الكبرى عن حمزة بن عبداللّه بن عتبة :كانَت فِي النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله خِصالٌ لَيسَت فِي الجَبّارينَ ، كانَ لا يَدعوهُ أحمَرُ ولا أسوَدُ مِنَ النّاسِ إلّا أجابَهُ ، وكانَ رُبَّما وَجَدَ تَمرَةً مُلقاةً فَيَأخُذُها فَيُهوي بِها إلى فيهِ ، وإنَّهُ لَيَخشى أن تَكونَ مِنَ الصَّدَقَةِ ، وكانَ يَركَبُ الحِمارَ عُريا لَيسَ عَلَيهِ شَيءٌ . (3)

.


1- .الكافي : ج 8 ص 130 ح 100 ، الأمالي للطوسي : ص 692 ح 1470 كلاهما عن محمّد بن مسلم ، دلائل الإمامة : ص 225 ح 151 عن جابر ، مشكاة الأنوار : ص 397 ح 1307 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 16 ص 277 ح 116 .
2- .الكافي : ج 8 ص 131 ح 101 عن عليّ بن المغيرة ، و ج 6 ص 270 ح 1 ، المحاسن : ج 2 ص 245 ح 1762 كلاهما عن زيد الشحّام نحوه ، بحار الأنوار : ج 16 ص 278 ح 117 ، وراجع : مجمع البيان : ج 9 ص 133 .
3- .الطبقات الكبرى : ج1 ص370 ، تاريخ دمشق : ج4 ص80 عن أبي هريرة، سبل الهدى والرشاد : ج 7 ص 31 كلاهما نحوه .

ص: 143

امام باقر عليه السلام_ در يادكرد فضيلت هاى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله _ :جبرئيل ، سه بار كليدهاى خزانه هاى زمين را براى پيامبر صلى الله عليه و آله آورد ، بى آن كه خداوند _ تبارك و تعالى _ از آنچه براى او در روز رستاخيز آماده كرده است ، چيزى بكاهد و پيامبر ، در برابر خداوند عز و جل ، فروتنى را برگزيد .

امام صادق عليه السلام :جبرئيل ، نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و او را مخيّر ساخت و به او اشاره كرد تا فروتنى را برگزيند . جبرئيل ، خيرخواه پيامبر بود . پيامبر صلى الله عليه و آله براى فروتنى در برابر خداوند متعال ، همچون بندگان، غذا مى خورد و همچون بندگان مى نشست .

الطبقات الكبرى_ به نقل از حمزة بن عبد اللّه بن عتبه _ :پيامبر صلى الله عليه و آله صفاتى داشت كه در زورگويان نبود . اگر سرخ و سياهى او را دعوت مى كرد ، مى پذيرفت و گاه كه خرماى به كنار افتاده اى مى يافت ، آن را در دهان مى نهاد و تنها از اين مى ترسيد كه صدقه باشد . او بر الاغِ كاملاً برهنه سوار مى شد .

.

ص: 144

الطبقات الكبرى عن يزيد بن عبداللّه بن قسيط :كانَ أهلُ الصُّفَّةِ ناسا مِن أصحابِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله لا مَنازِلَ لَهُم ، فَكانوا يَنامونَ عَلى عَهدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فِيالمَسجِدِ ويَظَلّونَ فيهِ ما لَهُم مَأوىً غَيرُهُ ، فَكانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَدعوهُم إلَيهِ بِاللَّيلِ إذا تَعَشّى فَيُفَرِّقُهُم عَلى أصحابِهِ ، وتَتَعَشّى طائِفَةٌ مِنهُم مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، حَتّى جاءَ اللّهُ تَعالى بِالغِنى . (1)

سنن أبي داود عن أبي ذرّ :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَجلِسُ بَينَ ظَهرَي (2) أصحابِهِ ، فَيَجيءُ الغَريبُ فَلا يَدري أيُّهُم هُوَ حَتّى يَسأَلَ . فَطَلَبنا إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله أن نَجعَلَ لَهُ مَجلِسا يَعرِفُهُ الغَريبُ إذا أتاهُ ، فَبَنَينا لَهُ دُكّانا مِن طينٍ ، كانَ فَجَلَسَ عَلَيهِ . (3)

سنن ابن ماجة عن أبي مسعود :أتَى النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله رَجُلٌ فَكَلَّمَهُ ، فَجَعَلَ تَرعَدُ فَرائِصُهُ ، فَقالَ لَهُ : هَوِّن عَلَيكَ فَإِنّي لَستُ بِمَلِكٍ ، إنَّما أنَا ابنُ امرَأَةٍ تَأكُلُ القَديدَ (4) . (5)

سنن أبي داود عن مطرف عن أبيه :اِنطَلَقتُ في وَفدِ بَني عامِرٍ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَقُلنا : أنتَ سَيِّدُنا ، فَقالَ : السَّيِّدُ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى . قُلنا : وأفضَلُنا فَضلاً ، وأعظَمُنا طَولاً ، فَقالَ : قولوا بِقَولِكُم أو بَعضِ قَولِكُم ولا يَستَجرِيَنَّكُمُ الشَّيطانُ . (6)

.


1- .الطبقات الكبرى : ج 1 ص 255 ، وراجع : فتح الباري : ج 11 ص 286 ذيل ح 6460 .
2- .هكذا في المصدر ، وفي سائر المصادر : «ظَهرانَي» بدل «ظَهرَي» .
3- .سنن أبي داود : ج 4 ص 225 ح 4698 ، سنن النسائي : ج 8 ص 101 ، مسند إسحاق بن راهويه : ج 1 ص 209 ح 165 ؛ مكارم الأخلاق : ج 1 ص 48 ح 8 ، بحار الأنوار : ج 16 ص 229 ح 35 .
4- .القديد : اللحم المملوح المجفّف في الشمس (لسان العرب : ج 3 ص 344 «قدد») .
5- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1101 ح 3312 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 506 ح 3733 ، المعجم الأوسط : ج 2 ص 64 ح 1260 كلاهما عن جرير بن عبد اللّه نحوه ، كنز العمّال : ج 6 ص 88 ح 14965 ؛ مكارم الأخلاق : ج 1 ص 48 ح 7 نحوه ، بحار الأنوار : ج 16 ص 229 ح 35 .
6- .سنن أبي داود : ج 4 ص 254 ص 4806 ، السنن الكبرى للنسائي : ج 6 ص 70 ح 10075 ، الأدب المفرد : ص 72 ح 211 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 499 ح 16311 ، الطبقات الكبرى : ج 7 ص 34 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 651 ح 8334 .

ص: 145

الطبقات الكبرى_ به نقل از يزيد بن عبد اللّه بن قسيط _ :اهل صُفّه (سكّونشينان) ، جماعتى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله بودند كه خانه اى نداشتند و در زمان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در مسجد مى خوابيدند و چون مأوايى نداشتند ، در آن جا به سر مى بردند . پيامبر خدا هنگام شام ، آنها را فرا مى خواند و در ميان اصحابش تقسيمشان مى كرد و گروهى از آنها نيز با پيامبر صلى الله عليه و آله شام مى خوردند، تا وقتى كه خداوند ، توانگرى را به ارمغان آورد .

سنن أبى داوود_ به نقل از ابو ذر _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در ميان يارانش مى نشست و هر گاه بيگانه اى مى آمد ، نمى فهميد كدام پيامبر است تا اين كه مى پرسيد . از پيامبر صلى الله عليه و آله خواستيم كه جايگاهى برايش درست كنيم تا اگر بيگانه اى آمد ، او را بشناسد . بدين ترتيب ، سكّويى از گِل براى او ساختيم، كه بر آن نشست .

مسند ابن ماجة_ به نقل از ابو مسعود _ :مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و هنگام صحبت با ايشان بدنش مى لرزيد . پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «آرام باش . من كه پادشاه نيستم ؛ بلكه پسرِ زنى هستم كه گوشت نمك سود مى خورد» .

سنن أبى داوود_ به نقل از مطرّف، از پدرش _ :با هيئت نمايندگى بنى عامر ، خدمت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رسيديم . گفتيم : تو سَرور مايى . فرمود : «سَرور ، خداوند _ تبارك و تعالى _ است» . گفتيم : تو كاملاً از ما برتر و از ما بخشنده ترى . فرمود : «هر چه مى خواهيد ، بگوييد ؛ ولى مواظب باشيد كه شيطان، شما را نماينده خود قرار ندهد [و مدح و ستايش مبالغه آميز نكنيد]» .

.

ص: 146

الإمام الصادق عليه السلام :ما أكَلَ نَبِيُّ اللّهِ صلى الله عليه و آله وهُوَ مُتَّكِئٌ مُنذُ بَعَثَهُ اللّهُ عز و جل ، وكانَ يَكرَهُ أن يَتَشَبَّهَ بِالمُلوكِ . ونَحنُ لا نَستَطيعُ أن نَفعَلَ . (1)

فضائل الصحابة لابن حنبل عن زاذان :رَأَيتُ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ يُمسِكُ الشُّسوعَ بِيَدِهِ ، يَمُرُّ فِي الأَسواقِ فَيُناوِلُ الرَّجُلَ الشِّسعَ ، ويُرشِدُ الضّالَّ ويُعينُ الحَمّالَ عَلَى الحُمولَةِ ، وهُوَ يَقرَأُ هذِهِ الآيَةَ : «تِلْكَ الدَّارُ الْأَخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِى الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ» (2) . ثُمَّ يَقولُ : هذِهِ الآيَةُ اُنزِلَت فِي الوُلاةِ وذَوِي القُدرَةِ مِنَ النّاسِ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :خَرَجَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام وهُوَ راكِبٌ ، فَمَشَوا مَعَهُ فَقالَ : ألَكُم حاجَةٌ ؟ قالوا : لا ، ولكِنّا نُحِبُّ أن نَمشِيَ مَعَكَ ، فَقالَ لَهُم : اِنصَرِفوا ؛ فَإِنَّ مَشيَ الماشي مَعَ الرّاكِبِ مَفسَدَةٌ لِلرّاكِبِ ومَذَلَّةٌ لِلماشي . (4)

تفسير الطبري :إنّ الحسن بن عليٍّ عليه السلام كانَ يَجلِسُ إلَى المَساكينِ ، ثُمَّ يَقولُ : «إِنَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرِينَ» (5) . (6)

.


1- .الكافي : ج 6 ص 272 ح 8 المحاسن : ج 2 ص 247 ح 1768 كلاهما عن المعلّى بن خنيس ، بحار الأنوار : ج 16 ص 262 ح 54 .
2- .القصص : 83 .
3- .فضائل الصحابة لابن حنبل : ج 2 ص 621 ح 1064 ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 489 ، تفسير الآلوسي : ج 20 ص 125 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 13 ص 180 ح 36538 ؛ مجمع البيان : ج 7 ص 420 نحوه ، العمدة : ص 308 ح 511 .
4- .الكافي : ج 6 ص 540 ح 16 ، المحاسن : ج 2 ص 470 ح 2632 ، مشكاة الأنوار : ص 364 ح 1189 من دون إسنادٍ إليه عليه السلام وكلّها عن هشام بن سالم ، بحار الأنوار : ج 41 ص 55 ح 2 ، وراجع : تحف العقول : ص 209 .
5- .النحل : 23 .
6- .تفسير الطبري : ج 8 جزء 14 ص 94 ، الدرّ المنثور : ج 5 ص 120 نقلاً عن عبد اللّه بن أحمد وعبد بن حميد وابن أبي حاتم ؛ العمدة : ص 400 ح 812 .

ص: 147

امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از هنگامى كه خداوند عز و جل او را به پيامبرى برانگيخت ، هرگز تكيه كرده خوراكى نخورد و كراهت داشت به سلاطين مانند شود و ما توان چنين كارى نداريم .

فضائل الصحابة، ابن حنبل_ به نقل از زادان _ :على بن ابى طالب عليه السلام را ديدم كه بند كفش را با دست خود مى گرفت و از بازار مى گذشت تا بند كفش را به دست صاحبش مى داد و رهْ گم كرده را ره مى نمود و در برداشتن بار به باركش كمك مى كرد و اين آيه را تلاوت مى نمود : «اين، سراى آخرت را از آنِ كسانى قرار داديم كه در اين جهان ، نه خواهان برترى جويى و نه خواهان فسادند ، و فرجام نيك ، از آنِ پرهيزگاران است» . سپس مى فرمود : «اين آيه در حقّ واليان و مردمان قدرتمند، نازل شده است» .

امام صادق عليه السلام :امير مؤمنان عليه السلام ، سواره از خانه خارج شد و گروهى پياده همراه او راه افتادند . فرمود : «آيا كارى داريد؟» . گفتند : نه ؛ ليكن دوست داريم با شما همراهى كنيم . به آنها فرمود : «باز گرديد. پياده رفتن به همراه سواره، موجب تباهىِ سواره و خوارىِ پياده است» .

تفسير الطبرى :حسن بن على عليه السلام در كنار مساكين مى نشست و سپس اين آيه : «خداوند ، مستكبران را دوست ندارد» » را تلاوت مى كرد .

.

ص: 148

المناقب لابن شهرآشوب :رُوِيَ أنَّهُ مَرَّ الحَسَنُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام عَلى فُقَراءَ وقَد وَضَعوا كُسَيراتٍ عَلَى الأَرضِ وهُم قُعودٌ يَلتَقِطونَها ويَأكُلونَها ، فَقالوا لَهُ : هَلُمَّ يَا بنَ بِنتِ رَسولِ اللّهِ إلَى الغَداءِ . قالَ : فَنَزَلَ وقالَ : «إنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ المُستَكبِرينَ» ، وجَعَلَ يَأكُلُ مَعَهُم حَتَّى اكتَفَوا وَالزّادُ عَلى حالِهِ بِبَرَكَتِهِ . ثُمَّ دَعاهُم إلى ضِيافَتِهِ وأطعَمَهُم وكَساهُم . (1)

تاريخ دمشق عن محمّد بن عمرو بن حزم :مَرَّ الحُسَينُ بِمَساكينَ يَأكُلونَ فِي الصُّفَّةِ (2) فَقالوا : الغَداءَ ، فَنَزَلَ وقالَ : إنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ المُتَكَبِّرينَ ، فَتَغَدّى مَعَهُم ثُمَّ قالَ لَهُم : قَد أجَبتُكُم فَأَجيبوني . قالوا : نَعَم . فَمَضى بِهِم إلى مَنزِلِهِ ، فَقالَ لِلرَّبابِ : أخرِجي ما كُنتِ تَدَّخِرينَ . (3)

الكافي عن أبي بصير :دَخَلَ أبو عَبدِاللّهِ عليه السلام الحَمّامَ ، فَقالَ لَهُ صاحِبُ الحَمّامِ : اُخليهِ لَكَ ؟ فَقالَ : لا حاجَةَ لي في ذلِكَ ، المُؤمِنُ أخَفُّ مِن ذلِكَ . (4)

المناقب لابن شهرآشوب :دَخَلَ [الرِّضا عليه السلام ] الحَمّامَ فَقالَ لَهُ بَعضُ النّاسِ : دَلِّكني يا رَجُلُ ، فَجَعَلَ يُدَلِّكُهُ ، فَعَرَفوهُ ، فَجَعَلَ الرَّجُلُ يَستَعذِرُ مِنهُ ، وهُوَ يُطَيِّبُ قَلبَهُ ويُدَلِّكُهُ . (5)

.


1- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 23 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 352 ح 28 .
2- .أهل الصُفّة : هم فقراء المهاجرين ، ومَن لم يكن له منزل يسكنه ، فكانوا يأوون إلى موضع مُظلّل في مسجد المدينة يسكنونه (النهاية : ج 3 ص 37 «صفف») .
3- .تاريخ دمشق : ج 14 ص 181 ؛ تفسير العيّاشي : ج 2 ص 257 ح 15 عن مسعدة بن صدقة نحوه ، بحار الأنوار : ج 44 ص 189 ح 1 .
4- .الكافي : ج 6 ص 503 ح 37 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 117 ح 249 نحوه ، بحار الأنوار : ج 47 ص 47 ح 69 .
5- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 362 ، بحار الأنوار : ج 49 ص 99 ح 16 .

ص: 149

المناقب، ابن شهرآشوب :حسن بن على عليه السلام بر گروهى از فقرا گذشت كه تكّه هاى نان را بر زمين نهاده و گرد يكديگر نشسته بودند و از آن بر مى داشتند و مى خوردند . اين جماعت به امام عليه السلام گفتند : اى پسر دختر پيامبر خدا! بفرماييد . امام عليه السلام فرود آمد و فرمود : «خداوند ، مستكبران را دوست ندارد» و همراه آنان به خوردن نشست تا از خوردن دست كشيدند . اين، در حالى بود كه به بركت وجود امام عليه السلام چيزى از نان ها كم نشده بود . سپس امام عليه السلام آنها را به مهمانى دعوت كرد و اطعامشان نمود و به آنان جامه بخشيد .

تاريخ دمشق_ به نقل از محمّد بن عمرو بن حزم _ :امام حسين عليه السلام بر گروهى از مساكين گذشت كه بر سكّو[ى مسجد] غذا مى خوردند . آنها به امام عليه السلام ، غذا تعارف كردند . ايشان فرود آمد و فرمود : «خداوند ، متكبّران را دوست ندارد» .پس با آنها غذا خورد . سپس به آنها فرمود : «من دعوت شما را پذيرفتم ؛ شما هم دعوت مرا بپذيريد» . گفتند : باشد . امام عليه السلام آنها را با خود به منزلش برد و به رباب فرمود : «آنچه را ذخيره كرده اى ، بيرون بياور» .

الكافى_ به نقل از ابو بصير _ :امام صادق عليه السلام به حمّام رفت . صاحب حمّام به ايشان گفت : آيا حمّام را قُرق كنم؟ امام عليه السلام فرمود : «نيازى به اين كار نيست . كار مؤمن ، ساده تر از اين امور است» .

المناقب، ابن شهرآشوب :روايت شده است كه امام رضا عليه السلام به حمّام رفت . فردى به ايشان گفت : اى مرد! مرا كيسه بكش . امام عليه السلام او را كيسه كشيد . مردم ، امام عليه السلام را به آن مرد معرّفى كردند . او از امام عليه السلام پوزش طلبيد؛ ولى ايشان عليه السلام دل آن مرد را آرام مى كرد و همچنان كيسه اش مى كشيد .

.

ص: 150

6 / 3عَفوُهُمرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مُروءَتُنا أهلَ البَيتِ العَفوُ عَمَّن ظَلَمَنا ، وإعطاءُ مَن حَرَمَنا . (1)

سنن الترمذي عن أبي عبداللّه الجدلي :سَأَلتُ عائِشَةَ عَن خُلقِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَت : لَم يَكُن فاحِشا ولا مُتَفَحِّشا ولا صَخّابا (2) فِي الأَسواقِ ، ولا يَجزي بِالسَّيِّئَةِ السَّيِّئَةَ ، ولكِن يَعفو ويَصفَحُ . (3)

صحيح البخاري عن عبد اللّه :كَأَنّي أنظُرُ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله يَحكي نَبِيّا مِنَ الأَنبِياءِ ، ضَرَبَهُ قَومُهُ فَأَدمَوهُ ، وهُوَ يَمسَحُ الدَّمَ عَن وَجهِهِ ويَقولُ : اللّهُمَّ اغفِر لِقَومي فَإِنَّهُم لا يَعلَمونَ . (4)

الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله اُتِيَ بِاليَهودِيَّةِ الَّتي سَمَّتِ الشّاةَ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ لَها: ما حَمَلَكِ عَلى ما صَنَعتِ ؟ فَقالَت : قُلتُ : إن كانَ نَبِيّا لَم يَضُرَّهُ وإن كانَ مَلِكا أرَحتُ النّاسَ مِنهُ ، قالَ : فَعَفا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَنها . (5)

.


1- .تحف العقول : ص 38 ، الخصال : ص 10 ح 33 ، الأمالي للصدوق : ص 364 ح 450 كلاهما عن زرارة عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 141 ح 27 .
2- .الصخب والسخب : الضجّة واضطراب الأصوات للخصام (النهاية : ج 3 ص 14 «صخب») .
3- .سنن الترمذي : ج 4 ص 369 ح 2016 ، مسند ابن حنبل : ج 9 ص 532 ح 25472 و ج 10 ص 75 ح 26049 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 72 ح 13301 ، كنز العمّال : ج 7 ص 222 ح 18717 ؛ شرح الأخبار : ج 2 ص 368 ح 730 ، المناقب للكوفي : ج 1 ص 144 ح 80 كلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 15 ص 213 ذيل ح 26 ، وراجع : صحيح البخاري : ج 4 ص 1831 ح 4558 .
4- .صحيح البخاري : ج 3 ص 1282 ح 3290 و ج 6 ص 2539 ح 6530 ، صحيح مسلم : ج 3 ص 1417 ح 1792 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1335 ح 4025 ، كنز العمّال : ج 12 ص 473 ح 35563 ؛ مجمع البيان : ج 2 ص 831 ، بحار الأنوار : ج 20 ص 20 .
5- .الكافي : ج 2 ص 108 ح 9 عن زرارة ، مشكاة الأنوار : ص 404 ح 1337 ، بحار الأنوار : ج 16 ص 265 ح 62 ؛ سنن أبي داود : ج 4 ص 174 ح 4510 ، سنن الدارمي : ج 1 ص 36 ح 68 كلاهما عن جابر نحوه ، وراجع : الأمالي للصدوق : ص 294 ح 328 .

ص: 151

6 / 3 گذشت اهل بيت عليهم السلام

6 / 3گذشت اهل بيت عليهم السّلامپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مردانگى ما اهل بيت ، گذشت است از كسى كه به ما ستم كرده و عطاست به كسى كه از ما دريغ ورزيده است .

سنن الترمذى_ به نقل از ابو عبد اللّه جدلى _ :در باره اخلاق پيامبر صلى الله عليه و آله از عايشه پرسيدم . گفت : نه زشتكار بود ، نه زشتگوى و نه در بازار ، اهل جنجال و سر و صدا بود . بدى را با بدى پاسخ نمى داد و از آن، در مى گذشت و چشم مى پوشيد .

صحيح البخارى_ به نقل از عبد اللّه _ :گويى به پيامبر صلى الله عليه و آله مى نگرم كه همچون پيامبرى از پيامبران بود كه قومش او را زدند و خونين اش كردند و او _ در حالى كه خون از چهره اش مى زدود _ مى گفت : خدايا! از قوم من در گذر، كه آنها نمى دانند .

امام باقر عليه السلام :آن زن يهودى را كه گوسفندى براى پيامبر صلى الله عليه و آله مسموم كرده بود ، نزد ايشان آوردند . پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «چه چيز، تو را به اين كار وا داشت؟» . آن زن گفت : به خود گفتم : اگر او پيامبر است ، اين كار به او زيانى نمى رساند و اگر سلطان است ، مردم را از شرّ او آسوده گردانيده ام . پس پيامبر صلى الله عليه و آله از گناه او در گذشت .

.

ص: 152

الجمل عن معاذ بن عبد اللّه التميميّ :وَاللّهِ ، لَقَد رَأَيتُ أصحابَ عَلِيٍّ عليه السلام وقَد وَصَلوا إلَى الجَمَلِ ، وصاحَ مِنهُم صائِحٌ : اِعقِروهُ ، فَعَقَروهُ فَوَقَعَ ، فَنادى عَلِيٌّ عليه السلام : مَن طَرَحَ السِّلاحَ فَهُوَ آمِنٌ ، ومَن دَخَلَ بَيتَهُ فَهُوَ آمِنٌ ، فَوَاللّهِ ما رَأَيتُ أكرَمَ عَفوا مِنهُ . (1)

أنساب الأشراف :قامَ عَلِيٌّ عليه السلام حينَ ظَهَرَ وظَفِرَ خَطيبا فَقالَ : يا أهلَ البَصرَةِ ، قَد عَفَوتُ عَنكُم ، فَإِيّاكُم وَالفِتنَةَ ، فَإِنَّكُم أوَّلُ الرَّعِيَّةِ نَكَثَ البَيعَةَ وشَقَّ عَصَا الاُمَّةِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ مِن كَلامِهِ بِالبَصرَةِ حينَ ظَهَرَ عَلَى القَومِ ، بَعدَ حَمدِ اللّهِ وَالثَّناءِ عَلَيهِ _ :أمّا بَعدُ ، فَإِنَّ اللّهَ ذو رَحمَةٍ واسِعَةٍ ، ومَغفِرَةٍ دائِمَةٍ ، وعَفوٍ جَمٍّ ، وعِقابٍ أليمٍ ، قَضى أنَّ رَحمَتَهُ ومَغفِرَتَهُ وعَفوَهُ لِأَهلِ طاعَتِهِ مِن خَلقِهِ ، وبِرَحمَتِهِ اهتَدَى المُهتَدونَ ، وقَضى أنَّ نَقمَتَهُ وسَطَواتِهِ وعِقابَهُ عَلى أهلِ مَعصِيَتِهِ مِن خَلقِهِ ، وبَعدَ الهُدى وَالبَيِّناتِ ما ضَلَّ الضّالّونَ . فَما ظَنُّكُم _ يا أهلَ البَصرَةِ _ وقَد نَكَثتُم بَيعَتي وظاهَرتُم عَلَيَّ عَدُوّي؟ فَقامَ إلَيهِ رَجُلٌ فَقالَ : نَظُنُّ خَيرا ، ونَراكَ قَد ظَفِرتَ وقَدَرتَ ، فَإِن عَاقَبتَ فَقَدِ اجتَرَمنا ذلِكَ ، وإن عَفَوتَ فَالعَفوُ أحَبُّ إلَى اللّهِ . فَقالَ : قَد عَفَوتُ عَنكُم ، فَإِيّاكُم وَالفِتنَةَ ، فَإِنَّكُم أوَّلُ الرَّعِيَّةِ نَكَثَ البَيعَةَ وشَقَّ عَصا هذِهِ الاُمَّةِ . ثُمَّ جَلَسَ لِلنّاسِ فَبايَعوهُ . (3)

.


1- .الجمل : ص 365 ، الأمالي للمفيد : ص 59 ح 3 عن حذيفة بن اليمان ، تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 183 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 10 ص 387 ح 1 نقلاً عن تحف العقول نحوه ؛ الأخبار الطوال : ص 151 نحوه وراجع : السنن الكبرى : ج 8 ص 314 ح 16748 والمصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 710 ح 22 .
2- .أنساب الأشراف : ج 3 ص 58 .
3- .الإرشاد : ج 1 ص 257 ، الجمل : ص 407 عن الحارث بن سريع نحوه ، بحار الأنوار : ج 32 ص 230 ح 182 .

ص: 153

الجمل_ به نقل از معاذ بن عبد اللّه تميمى _ :به خدا سوگند ، اصحاب على عليه السلام را ديدم كه [در جنگ جمل] به شتر، رسيده بودند و كسى فرياد زد : شتر را پِى كنيد و آنها شتر را پِى كردند و آن بر زمين افتاد و على عليه السلام ندا در داد : «هر كه سلاح بر زمين افكند ، در امان خواهد بود و هر كه به خانه خود برود ، در امان خواهد بود» . به خدا سوگند! با گذشت تر از على نديده ام .

أنساب الأشراف :هنگامى كه على عليه السلام [بر اصحاب جمل] چيرگى يافت ، برخاست و چنين خطبه خواند : «اى اهل بصره! از شما در گذشتم؛ ليكن از فتنه كناره بگيريد، كه شما ، نخستين مردمانى هستيد كه بيعت شكستيد و اجتماع امّت را پراكنديد» .

الإرشاد_ در بيان سخنان امام على عليه السلام در بصره ، هنگام چيرگى بر آنان _ :پس از سپاس و ستايش خداوند، فرمود : «امّا بعد ، همانا خداوند ، رحمتى گسترده و آمرزشى پيوسته و گذشتى فراوان و كيفرى دردناك دارد و حُكم كرده است كه رحمت و آمرزش و گذشتش براى اهل اطاعت از خَلق او باشد _ و ره يافتگان، در پرتو رحمت او ره يافته اند _ و حُكم كرده است كه انتقام و هيبت و كيفرش بر اهل سركشى از خَلق او باشد و ديگر پس از هدايت و دلايل آشكار ، گم راهان، گم راه نمى شوند. اى اهل بصره! اينك ، گمان شما چيست كه بيعت مرا شكستيد و دشمنم را يارى رسانديد؟» . مردى برخاست و گفت : گمان خير داريم و تو را مى بينيم كه چيرگى و توانايى يافته اى . اگر ما را به كيفر رسانى ، آن ، مقتضاى جُرم ما خواهد بود و اگر در گذرى ، پس در نزد خدا، گذشت، محبوب تر است . على عليه السلام فرمود : «از شما در گذشتم ؛ ليكن از فتنه بر كنار باشيد كه شما نخستين مردمانى هستيد كه بيعت شكستيد و اجتماع امّت را پراكنديد» . آن گاه امام عليه السلام در برابر مردم نشست و آنها با او بيعت كردند .

.

ص: 154

الإمام زين العابدين عليه السلام :دَخَلتُ عَلى مَروانَ بنِ الحَكَمِ فَقالَ : ما رَأَيتُ أحَدا أكرَمَ غَلَبَةً مِن أبيكَ ، ما هُوَ إلّا أن وَلِيَنا يَومَ الجَمَلِ ، فَنادى مُناديهِ : لا يُقتَلُ مُدبِرٌ ، ولا يُذَفَّفُ (1) عَلى جَريحٍ . (2)

شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد_ في صِفَةِ عَلِيٍّ عليه السلام _ :وأمَّا الحِلمُ وَالصَّفحُ فَكانَ أحلَمَ النّاسِ عَن ذَنبٍ ، وأصفَحَهُم عَن مُسيءٍ . وقَد ظَهَرَ صِحَّةُ ما قُلناهُ يَومَ الجَمَلِ ، حَيثُ ظَفِرَ بِمَروانَ بنِ الحَكَمِ _ وكانَ أعدَى النّاسِ لَهُ ، وأشَدَّهُم بُغضا _ فَصَفَحَ عَنهُ . وكانَ عَبدُ اللّهِ بنُ الزُّبَيرِ يَشتِمُهُ عَلى رُؤوسِ الأَشهادِ ، وخَطَبَ يَومَ البَصرَةِ فَقالَ : قَد أتاكُمُ الوَغدُ اللَّئيمُ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ . وكانَ عَلِيٌّ عليه السلام يَقولُ : ما زالَ الزُّبَيرُ رَجُلاً مِنّا أهلَ البَيتِ حَتّى شَبَّ عَبدُاللّهِ . فَظَفِرَ بِهِ يَومَ الجَمَلِ ، فَأَخَذَهُ أسيرا ، فَصَفَحَ عَنهُ ، وقالَ : «اِذهَب فَلا أرَيَنَّكَ» ، لَم يَزِدهُ عَلى ذلِكَ . وظَفِرَ بِسَعيدِ بنِ العاصِ بَعدَ وَقعَةِ الجَمَلِ بِمَكَّةَ _ وكانَ لَهُ عَدُوّا _ فَأَعرَضَ عَنهُ ، ولَم يَقُل لَهُ شَيئا . وقَد عَلِمتُم ما كانَ مِن عائِشَةَ في أمرِهِ ، فَلَمّا ظَفِرَ بِها أكرَمَها ، وبَعَثَ مَعَها إلَى المَدينَةِ عِشرينَ امرَأَةً مِن نِساءِ عَبدِالقَيسِ عَمَّمَهُنَّ بِالعَمائِمِ وقَلَّدَهُنَّ بِالسُّيوفِ ، فَلَمّا كانَت بِبَعضِ الطَّريقِ ذَكَرَتهُ بِما لا يَجوزُ أن يُذكَرَ بِهِ ، وتَأَفَّفَت وقالَت : هَتَكَ سِتري بِرِجالِهِ وجُندِهِ الَّذينَ وَكَّلَهُم بي . فَلَمّا وَصَلَتِ المَدينَةَ ألقَى النِّساءُ عَمائِمَهُنَّ ، وقُلنَ لَها : إنَّما نَحنُ نِسوَةٌ . وحارَبَهُ أهلُ البَصرَةِ ، وضَرَبوا وَجهَهُ ووُجوهَ أولادِهِ بِالسُّيوفِ ، وشَتَموهُ ولَعَنوهُ ، فَلَمّا ظَفِرَ بِهِم رَفَعَ السَّيفَ عَنهُم ، ونادى مُناديهِ في أقطارِ العَسكَرِ : ألا لا يُتبَعُ مُوَلٍّ ، ولا يُجهَزُ عَلى جَريحٍ ، ولا يُقتَلُ مُستَأسَرٌ ، ومَن ألقى سِلاحَهُ فَهُوَ آمِنٌ ، ومَن تَحَيَّزَ إلى عَسكَرِ الإِمامِ فَهُوَ آمِنٌ . ولَم يَأخُذ أثقالَهُم ، ولا سَبى ذَرارِيَهُم ، ولا غَنِمَ شَيئا مِن أموالِهِم ، ولَو شاءَ أن يَفعَلَ كُلَّ ذلِكَ لَفَعَلَ ، ولكِنَّهُ أبى إلَا الصَّفحَ وَالعَفوَ ، وتَقَيَّلَ سُنَّةَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَومَ فَتحِ مَكَّةَ ، فَإِنَّهُ عَفا وَالأَحقادُ لم تَبرُد ، وَالإِساءَةُ لَم تُنسَ . (3)

.


1- .الذَّفُّ : الإجهاز على الجريح ، وكذلك الذفاف . وقد ذفّفت على الجريح تذفيفا : إذا أسرعتَ في قتله (الصحاح : ج 4 ص 1362 «ذفف») .
2- .السنن الكبرى : ج 8 ص 314 ح 16746 عن إبراهيم بن محمّد عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، معرفة السنن : ج 6 ص 282 ح 5000 عن الإمام الصادق عن أبيه عنه عليهم السلام ، فتح الباري : ج 13 ص 57 ذيل ح 7105 ؛ المبسوط للطوسي : ج 7 ص 264 عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام وفيه «يدنف» بدل «يذفف» .
3- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 1 ص 22 ؛ بحار الأنوار : ج 41 ص 144 ذيل ح 45 ، وراجع : الصراط المستقيم : ج 1 ص 162 .

ص: 155

امام زين العابدين عليه السلام :بر مروان بن حَكَم وارد شدم . او گفت : به هنگام چيرگى ، كسى را از پدر تو كريم تر نيافتم . او همان كسى بود كه در جنگ جمل ، ما را تعقيب مى كرد و منادى اش ندا در مى داد كه : هيچ گريزنده اى كشته نخواهد شد و هيچ زخم خورده اى از پاى در نخواهد آمد .

شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد_ در توصيف امام على عليه السلام _ :در بردبارى و گذشت از جُرم ، بردبارترينِ مردم ، و نسبت به بدكار ، با گذشت ترينِ ايشان بود . درستىِ سخن ما ، در جنگ جمل آشكار شده است ، آن گاه كه به مروان بن حَكَم _ كه دشمن ترين و كينه توزترين دشمن او بود _ دست يافت و از او در گذشت . عبد اللّه بن زبير ، او را در برابر همه دشنام داد و در هنگام اشغال بصره سخنرانى كرد و گفت : فرومايه دون پايه ، على بن ابى طالب ، به سوى شما آمده است ، در حالى كه على عليه السلام مى گفت : «زبير ، همچنان از ما اهل بيت بود، تا آن كه عبد اللّه ، جوان گشت» . [على عليه السلام ]در جنگ جمل بر او چيره شد و او را به اسارت گرفت و از او در گذشت و به او فرمود : «برو تا ديگر تو را نبينم» و بر اين، سخنى نيفزود . على عليه السلام پس از جنگ جمل ، در مكّه به سعيد بن عاص _ كه دشمن ايشان بود _ دست يافت و از او روى بر تافت و سخنى بدو نگفت . از رفتار عايشه در كار على عليه السلام آگاهى داريد ؛ امّا چون بر او چيرگى يافت ، گرامى اش داشت و به همراه بيست زن از زنان عبد القيس _ كه [چون مردان] بر سر آنان عمامه نهاده و شمشير به ميانشان بسته بود _ ، راهى مدينه اش كرد . چون بخشى از راه را پيمودند ، عايشه سخنانى را بر زبان آورد كه نبايد و آه و ناله سر داد و گفت : پرده مرا با مردان و سربازانى كه بر من گماشت ، دريد . چون به مدينه رسيدند ، زنان ، عمامه از سر انداختند و به او گفتند : ما زن هستيم . اهل بصره با على عليه السلام به جنگ برخاستند و با شمشير به صورت او و فرزندانش نواختند و دشنامش دادند و نفرينش كردند ؛ ولى چون حضرت عليه السلام بر آنان چيرگى يافت ، شمشير از آنان بر گرفت و منادى او در همه اردوگاه ندا در داد كه : هان! هيچ گريزنده اى پيگرد نمى شود و هيچ زخم خورده اى از پاى در نخواهد آمد و جان هيچ تسليم شده اى ستانده نمى شود . هر كه سلاح بر زمين نهد ، در امان است و هر كه به اردوى امام بگرايد ، در امان است و بارش گرفته نمى شود و فرزندانش اسير نمى شوند و چيزى از اموال آنها به غنيمت گرفته نمى شود . در حالى كه اگر مى خواست ، مى توانست همه آنها را انجام دهد ؛ ليكن جز گذشت و عفو را نپسنديد . او به سنّت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در روز فتحِ مكّه همانندى جُست ؛ چرا كه پيامبر صلى الله عليه و آله در حالى گذشت كرد كه هنوز كينه ها سرد و بدرفتارى فراموش نشده بود .

.

ص: 156

الإمام الحسن عليه السلام :اُخِذَ ابنُ مُلجَمٍ فَاُدخِلَ عَلى عَلِيٍّ عليه السلام ، فَقالَ : أطيبوا طَعامَهُ وألينوا فِراشَهُ ، فَإِن أعِش فَأَنَا وَلِيُّ دَمي ؛ عَفوٌ أو قِصاصٌ ، وإن مِتُّ فَأَلحِقوهُ بي اُخاصِمهُ عِندَ رَبِّ العالَمينَ . (1)

الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ عَلِيّا عليه السلام قالَ فِي ابنِ مُلجَمٍ بَعدَما ضَرَبَهُ : أطعِموهُ وَاسقوهُ ، أحسِنوا إسارَهُ ، فَإِن عِشتُ فَأَنَا وَلِيُّ دَمي ، أعفو إن شِئتُ وإن شِئتُ استَقَدتُ ، وإن مِتُّ فَقَتَلتُموهُ فَلا تُمَثِّلوا . (2)

.


1- .اُسد الغابة : ج 4 ص 113 الرقم 3789 ، الطبقات الكبرى : ج 3 ص 37 ، أنساب الأشراف : ج 3 ص 256 كلاهما نحوه ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 559 ؛ تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 212 نحوه .
2- .السنن الكبرى : ج 8 ص 317 ح 16759 عن إبراهيم بن محمّد عن الإمام الصادق عليه السلام ، تاريخ الإسلام للذهبي : ج 3 ص 649 عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام نحوه ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 557 عن أنس عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام وليس فيه ذيله من «وإن متّ» ، كنز العمّال : ج 13 ص 197 ح 36488 ؛ قرب الإسناد : ص 143 ح 515 عن أبي البختري عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام ، الجعفريّات : ص 53 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام وليس فيه ذيله من «وإن متُّ» وكلاهما نحوه .

ص: 157

امام حسن عليه السلام :ابن ملجم، دستگير و به حضور على عليه السلام برده شد . فرمود : «خوراكش را نيكو و بسترش را نرم گردانيد . اگر زنده ماندم، كه صاحبِ خون ، خودم هستم ؛ بخواهم در مى گذرم يا قصاص مى كنم، و اگر مُردم ، او را به من مُلحق كنيد كه نزد خداوندِ جهانيان از او دادخواهى مى كنم» .

امام باقر عليه السلام :على عليه السلام پس از ضربت خوردن به دست ابن ملجم ، در حقّ وى فرمود : «به او خوراك دهيد و سيرابش گردانيد و در اسارتش نيكو رفتار كنيد . اگر زنده ماندم، كه صاحب خون ، خودم هستم ؛ اگر خواستم از او در مى گذرم و اگر خواستم قصاص مى كنم، و اگر مُردم و او را كشتيد ، اندامش را مُثله نكنيد» .

.

ص: 158

كشف الغمّة_ في ذِكرِ شَيءٍ مِن فَضائِلِ الإمامِ الحُسَينِ عليه السلام _ :جَنى لَهُ غُلامٌ جِنايَةً توجِبُ العِقابَ عَلَيهِ ، فَأَمَرَ بِهِ أن يُضرَبَ ، فَقالَ : يا مَولايَ «وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ» ، قالَ : أخلوا عَنهُ . فَقالَ : يا مَولايَ «وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ» ، قالَ : قَد عَفَوتُ عَنكَ . قالَ : يا مَولايَ «وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ» (1) ، قالَ : أنتَ حُرٌّ لِوَجهِ اللّهِ ، ولَكَ ضِعفُ ما كُنتُ اُعطيكَ . (2)

تاريخ الطبري عن عديّ بن حرملة_ في خَبَرِ التحاقِ الحُرِّ بنِ يَزيدَ الرِّياحِيِّ بِرَكبِ الحُسَينِ عليه السلام يَومَ عاشوراء _ :ثُمَّ ضَرَبَ فَرَسَهُ فَلَحِقَ بِحُسَينٍ عليه السلام فَقالَ لَهُ : جَعَلَنِي اللّهُ فِداكَ يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، أنَا صاحِبُكَ الَّذي حَبَستُكَ عَنِ الرُّجوعِ ، وسايَرتُكَ فِي الطَّريقِ ، وجَعجَعتُ بِكَ في هذَا المَكانِ . وَاللّهِ الَّذي لا إلهَ إلّا هُوَ ما ظَنَنتُ أنَّ القَومَ يَرُدّونَ عَلَيكَ ما عَرَضتَ عَلَيهِم أبَدا ... وإنّي قَد جِئتُكَ تائِبا مِمّا كانَ مِنّي إلى رَبّي ، ومُواسِيا لَكَ بِنَفسي حَتّى أموتَ بَينَ يَدَيكَ ، أ فَتَرى ذلِكَ لي تَوبَةً ؟ قالَ : نَعَم ، يَتوبُ اللّهُ عَلَيكَ ، ويَغفِرُ لَكَ ، مَا اسمُكَ ؟ قالَ : أنَا الحُرُّ بنُ يَزيدَ . قالَ : أنتَ الحُرُّ كَما سَمَّتكَ اُمُّكَ ، أنتَ الحُرُّ إن شاءَ اللّهُ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ ، اِنزِل . قالَ : أنَا لَكَ فارِسا خَيرٌ مِنّي راجِلاً ، اُقاتِلُهُم عَلى فَرَسي ساعَةً ، وإلَى النُّزولِ ما يَصيرُ آخِرُ أمري . قالَ الحُسَينُ : فَاصنَع يَرحَمكَ اللّهُ ما بَدا لَكَ . (3)

الإرشاد عن عبد الرزّاق :سَمِعتُ عَبدَ الرَّزّاقِ يَقولُ : جَعَلَت جارِيَةٌ لِعَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليهماالسلام تَسكُبُ عَلَيهِ الماءَ لِيَتَهَيَّأَ لِلصَّلاةِ ، فَنَعِسَت فَسَقَطَ الإبريقُ مِن يَدِ الجارِيَةِ فَشَجَّهُ ، فَرَفَعَ رَأسَهُ إلَيها ، فَقالَت لَهُ الجارِيَةُ : إنَّ اللّهَ عز و جليَقولُ : «وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ» ، قالَ : قَد كَظَمتُ غَيظي . قالَت : «وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ» ، قالَ لَها : عَفَا اللّهُ عَنكِ . قالَت : «وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ» . قالَ : اِذهَبي فَأَنتِ حُرَّةٌ . (4)

.


1- .آل عمران : 134 .
2- .كشف الغمّة : ج 2 ص 243 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 352 ح 29 نقلاً عن بعض الكتب المعتبرة في فضل الإمام الحسن عليه السلام ، الفصول المهمّة : ص 175 نحوه .
3- .تاريخ الطبري : ج 5 ص 427 ، الكامل في التاريخ : ج 2 ص 563 وليس فيه ذيله من «ما اسمك ؟» ؛ الإرشاد : ج 2 ص 99 ، إعلام الورى : ج 1 ص 460 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 11 .
4- .الإرشاد : ج 2 ص 146 ، الأمالي للصدوق : ص 168 ح 294 نحوه ، مجمع البيان : ج 2 ص 838 ، إعلام الورى : ج 1 ص 491 ، بحار الأنوار : ج 46 ص 67 ح 36 ؛ البداية والنهاية : ج 9 ص 107 ، تاريخ دمشق : ج 41 ص 387 كلاهما نحوه .

ص: 159

كشف الغمّة_ در ياد كرد برخى از فضايل امام حسين عليه السلام _ :يكى از غلامان ايشان مرتكب جرمى شد كه كيفر داشت . امام عليه السلام دستور داد او را بزنند . او گفت : سَرورم! «و آنان كه خشم خويش را فرو مى خورند» . امام عليه السلام فرمود : «از او دست بداريد» . او گفت : سَرورم! «و از خطاى مردم در مى گذرند» . امام عليه السلام فرمود : «از تو در گذشتم» . او گفت : سَرورم! «و خدا نيكوكاران را دوست مى دارد» . امام عليه السلام فرمود : «تو در راه خدا آزادى و از آنِ تو باد دو برابر آنچه به تو مى دادم» .

تاريخ الطبرى_ به نقل از عدى بن حرمله ، در يادكرد پيوستن حرّ بن يزيد رياحى به كاروان امام حسين عليه السلام در روز عاشورا _ :آن گاه اسبش را هى كرد و به حسين عليه السلام پيوست و به ايشان گفت: خداوند ، مرا فداى تو كند ، اى فرزند پيامبر خدا! منم آن همراه تو كه جلوى بازگشت تو را گرفتم و در راه، گام به گامِ تو آمدم و در اين مكان ، تو را باز داشتم . به خدايى كه جز او معبودى نيست، سوگند كه هرگز گمان نمى كردم اين جماعت، پيشنهاد تو را رد كنند... . من در حالى به سوى تو آمدم كه از آنچه از من سر زد ، به خدايم توبه مى كنم و با جانم به تو يارى مى رسانم تا آن كه در برابرت جان دهم . آيا اين عملِ مرا توبه مى بينى؟ امام عليه السلام فرمود : «آرى . خداوند بر تو مى بخشد و تو را مى آمرزد . نامت چيست؟» . گفت : حرّ بن يزيد . فرمود : «تو حر (آزاده) هستى ، همان گونه كه مادرت ناميدت . تو به خواست خدا در اين سرا و آن سرا آزادى . پياده شو» . او گفت : اى امام! اگر سواره باشم ، براى تو بهتر از آنم كه پياده باشم . ساعتى با اسبم با آنها پيكار خواهم كرد و فرود آمدن من ، پايان كار من خواهد بود . امام عليه السلام فرمود : «رحمت خدا بر تو باد! هر چه مى خواهى ، بكن» .

الإرشاد_ به نقل از عبد الرزّاق _ :كنيز زين العابدين عليه السلام بر ايشان آب مى ريخت تا ايشان براى نماز آماده شود . ناگهان آبريزْ از دست كنيز بيفتاد و ايشان را مجروح كرد . امام زين العابدين عليه السلام سرش را به طرف آن كنيزك بلند كرد . كنيزك گفت : خداوند عز و جلمى فرمايد : «آنان كه خشم خود را فرو مى خورند» . امام عليه السلام به او فرمود : «خشمم را فرو خوردم». كنيزك گفت : «و از خطاى مردم در مى گذرند» . امام عليه السلام فرمود : «خداوند از تو در گذرد!» . او گفت : «و خدا نيكوكاران را دوست دارد» . امام عليه السلام فرمود : «برو كه آزادى» .

.

ص: 160

6 / 4سيرَتُهُم فِي العِبادَةِ6 / 4 _ 1إخلاصُهُم فِي العِبادَةِالإمام عليّ عليه السلام :ما عَبَدتُكَ طَمَعا في جَنَّتِكَ ، ولا خَوفا مِن نارِكَ ، ولكِن وَجَدتُكَ أهلاً لِلعِبادَةِ فَعَبَدتُكَ . (1)

عنه عليه السلام :إنَّ قَوما عَبَدُوا اللّهَ رَغبَةً فَتِلكَ عِبادَةُ التُّجّارِ ، وإنَّ قَوما عَبَدُوا اللّهَ رَهبَةً فَتِلكَ عِبادَةُ العَبيدِ ، وإنَّ قَوما عَبَدُوا اللّهَ شُكرا فَتِلكَ عِبادَةُ الأَحرارِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ العُبّادَ ثَلاثَةٌ : قَومٌ عَبَدُوا اللّهَ عز و جل خَوفا فَتِلكَ عِبادَةُ العَبيدِ ، وقَومٌ عَبَدُوا اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى طَلَبَ الثَّوابِ فَتِلكَ عِبادَةُ الاُجَراءِ ، وقَومٌ عَبَدُوا اللّهَ عز و جلحُبّا لَهُ فَتِلكَ عِبادَةُ الأَحرارِ ، وهِيَ أفضَلُ العِبادَةِ . (3)

.


1- .عوالي اللآلي : ج 1 ص 404 ح 63 و ج 2 ص 11 ح 18 وفيه «شوبا» بدل «طمعا» ، بحار الأنوار : ج 72 ص 278 .
2- .نهج البلاغة : الحكمة 237 ، تحف العقول : ص 246 عن الإمام الحسين عليه السلام بزيادة «وهي أفضل العبادة» في آخره ، نزهة الناظر : ص 156 ح 300 عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 41 ص 14 ح 4 ؛ البداية والنهاية : ج 9 ص 105 عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، حلية الأولياء : ج 3 ص 135 عن إبراهيم العلوي عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام وكلاهما نحوه .
3- .الكافي : ج 2 ص 84 ح 5 عن هارون بن خارجة ، بحار الأنوار : ج 70 ص 255 ح 12 .

ص: 161

6 / 4 شيوه اهل بيت عليهم السلام در عبادت
6 / 4 - 1 اخلاص اهل بيت عليهم السلام در عبادت

6 / 4شيوه اهل بيت عليهم السّلام در عبادت6 / 4 _ 1اخلاص اهل بيت عليهم السلام در عبادتامام على عليه السلام :خدايا! تو را نه به آزِ بهشتت پرستيدم و نه از هراسِ دوزخت ؛ ليكن تو را شايسته پرستش يافتم و پرستيدمَت .

امام على عليه السلام :جماعتى خدا را از سر اميد پرستيدند، كه اين ، پرستش بازرگانان است و جماعتى از سرِ ترس، كه اين ، پرستش بردگان است و جماعتى او را از سرِ سپاس پرستيدند، كه اين ، پرستش آزادگان است .

امام صادق عليه السلام :بندگان ، سه گروه اند : گروهى خدا را از سرِ هراس مى پرستند، كه اين ، پرستش بردگان است و گروهى در جستجوى پاداش، كه اين ، پرستش مزدوران است و گروهى خداوند را به سبب محبّت به او مى پرستند، كه اين ، پرستش آزادگان و برترين پرستش است .

.

ص: 162

تنبيه الخواطر :قالَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام : إنّي لأَكرَهُ أن أعبُدَ اللّهَ لا غَرَضَ لي إلّا ثَوابَهُ ، فَأَكونَ كَالعَبدِ الطَّمِعِ المُطيعِ ، إن طَمِعَ عَمِلَ وإلّا لَم يَعمَل . وأكرَهُ أن أعبُدَهُ إلّا لِخَوفِ عِقابِهِ ، فَأَكونَ كَالعَبدِ السَّوءِ إن لَم يَخَف لَم يَعمَل . قيلَ : فَلِمَ تَعبُدُهُ ؟ قالَ : لِما هُوَ أهلُهُ ؛ بِأَياديهِ عَلَيَّ وإنعامِهِ . (1)

6 / 4 _ 2اِجتِهادُهُم فِي العِبادَةِالإمام الباقر عليه السلام :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عِندَ عائِشَةَ لَيلَتَها ، فَقالَت : يا رَسولَ اللّهِ ، لِمَ تُتعِبُ نَفسَكَ وقَد غَفَرَ اللّهُ لَكَ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وما تَأَخَّرَ؟ فَقالَ : يا عائِشَةُ ، ألا أكونُ عَبدا شَكورا ؟! قالَ : وكانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقومُ عَلى أطرافِ أصابِعِ رِجلَيهِ ، فَأَنزَلَ اللّهُ سُبحانَهُ وتَعالى : «طه * مَآ أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْءَانَ لِتَشْقَى» . (2)

صحيح البخاري عن عروة عن عائشة :أنَّ نَبِيَّ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ يَقومُ مِنَ اللَّيلِ حَتّى تَتَفَطَّرَ قَدَماهُ ، فَقالَت عائِشَةُ : لِمَ تَصنَعُ هذا يا رَسولَ اللّهِ وقَد غَفَرَ اللّهُ لَكَ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وما تَأَخَّرَ ؟ قالَ : أفَلا اُحِبُّ أن أكونَ عَبدا شَكورا ؟ ! (3)

.


1- .تنبيه الخواطر : ج 2 ص 108 ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 328 ح 180 بزيادة «لا غرض لي» بعد «أن أعبده» ، بحار الأنوار : ج 70 ص 198 .
2- .الكافي : ج 2 ص 95 ح 6 ، تفسير القمّي : ج 2 ص 58 وفيه ذيله من «وكان رسول اللّه صلى الله عليه و آله يقوم» وكلاهما عن أبي بصير ، الاحتجاج : ج 1 ص 520 ح 127 عن الإمام الكاظم عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 16 ص 264 ح 59 ؛ فتح الباري : ج 8 ص 432 ، تفسير القرطبي : ج 11 ص 167 كلاهما عن أنس وفيهما ذيله من «وكان رسول اللّه صلى الله عليه و آله يقوم» نحوه .
3- .صحيح البخاري : ج 4 ص 1830 ح 4557 ، صحيح مسلم : ج 4 ص 2172 ح 81 ، سنن الترمذي : ج 2 ص 269 ح 412 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 456 ح 1420 عن أبي هريرة وكلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 7 ص 180 ح 18581 ؛ الأمالي للطوسي : ص 637 ح 1314 عن عمرو بن عبد اللّه بن هند عن الإمام الباقر عليه السلام عن جابر عن الإمام زين العابدين عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 16 ص 287 ح 143 .

ص: 163

6 / 4 - 2 سختكوشى اهل بيت عليهم السلام در عبادت

تنبيه الخواطر :امام زين العابدين عليه السلام فرمود: «من خوش نمى دارم خدا را چنان بپرستم كه مقصودى جز پاداش نداشته باشم تا چونان برده اى باشم آزمند و تسليم كه اگر طمع ورزد ، مى كوشد و گر نه، نه، و خوش نمى دارم خدا را چنان بپرستم كه [مقصودى ]جز هراسِ از كيفر او در سر نداشته باشم تا چونان برده بدكارى باشم كه اگر نهراسد ،گامى بر نمى دارد» . به امام عليه السلام گفته شد : پس چرا خدا را مى پرستى؟ فرمود : «چون او با نواختن و نعمت دادن به من ، شايسته عبادت است» .

6 / 4 _ 2سختكوشى اهل بيت عليهم السلام در عبادتامام باقر عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در شبى كه بايد نزد عايشه مى بود ، در كنار او بود . عايشه گفت : اى پيامبر خدا! چرا خود را خسته مى كنى ، در حالى كه خداوند ، گناهان گذشته و آينده تو را آمرزيده است؟ فرمود : «اى عايشه! آيا نبايد بنده اى شكرگزار باشم؟!» . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بر سر انگشتان پايش مى ايستاد كه خداوند پاك والا ، اين آيه را نازل فرمود : «طه! ما قرآن را بر تو نازل نكرديم تا در رنج افتى» .

صحيح البخارى_ به نقل از عروه ، از عايشه _ :پيامبر صلى الله عليه و آله آن قدْر شب زنده دارى نمود تا دو پايش ورم كرد . به ايشان گفت[م] : اى پيامبر خدا! چرا چنين مى كنى ، در حالى كه خداوند، گناهان گذشته و آينده تو را آمرزيده است؟ فرمود : «آيا دوست نداشته باشم كه بنده اى شكرگزار گردم؟!» .

.

ص: 164

الأمالي للطوسي عن بكر بن عبداللّه :إنَّ عُمَرَ بنَ الخَطّابِ دَخَلَ عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله وهُوَ مَوقوذٌ _ أو قالَ : مَحمومٌ _ فَقالَ لَهُ عُمَرُ : يا رَسولَ اللّهِ ، ما أشَدَّ وَعكَكَ ! فَقالَ : ما مَنَعَني ذلِكَ أن قَرَأتُ اللَّيلَةَ ثَلاثينَ سورَةً فيهِنَّ السَّبعُ الطِّوالُ . فَقالَ عُمَرُ : يا رَسولَ اللّهِ ، غَفَرَ اللّهُ لَكَ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وما تَأَخَّرَ وأنتَ تَجهَدُ هذَا الاِجتِهادَ ؟! فَقالَ : يا عُمَرُ ، أ فَلا أكونُ عَبدا شَكورا ؟! (1)

الإمام الصادق عليه السلام :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يُصَلّي مِنَ التَّطَوُّعِ مِثلَيِ الفَريضَةِ . (2)

صحيح مسلم عن عائشة :كانَ [رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ] يُصَلّي لَيلاً طَويلاً قائِما ، ولَيلاً طَويلاً قاعِدا . (3)

السنن الكبرى للنسائي عن عائشة :قَلَّ ما كانَ يَنامُ [رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ] مِنَ اللَّيلِ لَمّا قالَ اللّهُ عز و جل لَهُ : «قُمِ الَّيْلَ إِلَّا قَلِيلاً» (4) . (5)

.


1- .الأمالي للطوسي : ص 403 ح 903 ، بحار الأنوار : ج 16 ص 222 ح 20 ؛ الطبقات الكبرى : ج 2 ص 208 نحوه .
2- .الكافي : ج 3 ص 443 ح 3 ، تهذيب الأحكام : ج 2 ص 4 ح 3 ، منتقى الجمان : ج 1 ص 384 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 65 ح 7 كلّها عن الفضيل بن يسار والفضل بن عبدالملك وبكير بن أعين .
3- .صحيح مسلم : ج 1 ص 504 ح 105 ، سنن أبي داود : ج 1 ص 251 ح 955 ، سنن الترمذي : ج 2 ص 213 ح 375 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 388 ح 1228 ، سنن النسائي : ج 3 ص 219 ، كنز العمّال : ج 8 ص 388 ح 23382 .
4- .المزّمّل : 2 .
5- .السنن الكبرى للنسائي : ج 6 ص 501 ح 11628 ، مسند أبي يعلى : ج 4 ص 466 ح 4918 ، الدرّ المنثور : ج 8 ص 312 نقلاً عن عبد اللّه بن أحمد في زوائد الزهد .

ص: 165

الأمالى، طوسى_ به نقل از بكر بن عبد اللّه _ :عمر بن خطّاب بر پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شد ، در حالى كه ايشان آسيب ديده بود _ يا گفت : تبدار بود _ . عمر گفت : اى پيامبر خدا! چه بيمارى سختى دارى! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اين مانع نشد كه در شب ، سى سوره از قرآن كه در آن هفت سوره طوال بود، قرائت نكنم» . عمر گفت : اى پيامبر خدا! خداوند ، گناهان گذشته و آينده تو را آمرزيده است و تو چنين خود را به سختى مى افكنى؟! فرمود : «اى عمر! آيا نبايد بنده اى شكرگزار باشم؟!» .

امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دو برابرِ نماز واجب ، نماز نافله مى گزارد .

صحيح مسلم_ به نقل از عايشه _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شبى طولانى را ايستاده و شبى طولانى را نشسته نماز مى گزارد .

السنن الكبرى، نسايى_ به نقل از عايشه _ :از هنگامى كه خداوند عز و جل فرمود : «شب را زنده بدار، مگر اندكى را» ، پيامبر صلى الله عليه و آله شب ها كم مى خوابيد .

.

ص: 166

صحيح البخاري عن عائشة :كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله يَذكُرُ اللّهَ عَلى كُلِّ أحيانِهِ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ فاطِمَةَ عليهاالسلام أتَتِ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله تَسأَلُهُ خادِما ، فَقالَ : ألا اُخبِرُكِ ما هُوَ خَيرٌ لَكِ مِنهُ ؟ تُسَبِّحينَ اللّهَ عِندَ مَنامِكِ ثَلاثا وثَلاثينَ ، وتَحمَدينَ اللّهَ ثَلاثا وثَلاثينَ ، وتُكَبِّرينَ اللّهَ أربَعا وثَلاثينَ . فَما تَركتُها بَعدُ ، قيلَ : ولا لَيلَةَ صِفّينَ ؟ قالَ : ولا لَيلَةَ صِفّينَ . (2)

الأمالي للصدوق عن عروة بن الزّبير :كُنّا جُلوسا في مَجلِسٍ في مَسجِدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَتَذاكَرنا أعمالَ أهلِ بَدرٍ وبَيعَةِ الرِّضوانِ ، فَقالَ أبُو الدَّرداءِ : يا قَومِ ، ألا اُخبِرُكُم بِأَقَلِّ القَومِ مالاً وأكثَرِهِم وَرَعا وأشَدِّهِمُ اجتِهادا فِي العِبادَةِ ؟ قالوا : مَن ؟ قالَ : عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام . (3)

فلاح السائل عن أبي المقدام عن حبّة العرني :بَينا أنَا ونَوفٌ نائِمَينِ في رُحبَةِ المَسجِدِ ، إذ نَحنُ بِأَميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام في بَقِيَّةٍ مِنَ اللَّيلِ واضِعا يَدَهُ عَلَى الحائِطِ شِبهَ الوالِهِ ، وهُوَ يَقولُ : «إِنَّ فِى خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ... » (4) إلى آخِرِ الآيَةِ . قالَ : ثُمَّ جَعَلَ يَقرَأُ هذِهِ الآياتِ ويَمُرُّ شِبهَ الطائِرِ عَقلُهُ ، فَقالَ : أ راقِدٌ يا حَبَّةُ أم رامِقٌ؟ قالَ : قُلتُ : رامِقٌ ، هذا أنتَ تَعمَلُ هذَا العَمَلَ فَكَيفَ نَحنُ ؟! قالَ : فَأَرخى عَينَيهِ فَبَكى ، ثُمَّ قالَ لي : يا حَبَّةُ ، إنَّ للّهِِ مَوقِفا ، ولَنا بَينَ يَدَيهِ مَوقِفٌ لا يَخفى عَلَيهِ شَيءٌ مِن أعمالِنا . يا حَبَّةُ ، إنَّ اللّهَ أقرَبُ إلَيَّ وإلَيكَ مِن حَبلِ الوَريدِ . يا حَبَّةُ ، إنَّهُ لَن يَحجُبَني ولا إيّاكَ عَنِ اللّهِ شَيءٌ . قالَ : ثُمَّ قالَ : أ راقِدٌ أنتَ يا نَوفُ؟ قالَ : قالَ : لا يا أميرَ المُؤمِنينَ ، ما أنَا بِراقدٍ ولَقَد أطَلتَ بُكائي هذِهِ اللَّيلَةَ . فَقالَ : يا نَوفُ ، إن طالَ بُكاؤُكَ في هذَا اللَّيلِ مَخافَةً مِنَ اللّهِ عز و جلقَرَّت عَيناكَ غَدا بَينَ يَدَيِ اللّهِ عز و جل . يا نَوفُ ، إنَّهُ لَيسَ مِن قَطرَةٍ قَطَرَت مِن عَينِ رَجُلٍ مِن خَشيَةِ اللّهِ إلّا أطفَأَت بِحارا مِنَ النّيرانِ . يا نَوفُ ، إنَّهُ لَيسَ مِن رَجُلٍ أعظَمَ مَنزِلَةً عِندَ اللّهِ مِن رَجُلٍ بَكى مِن خَشيَةِ اللّهِ وأحَبَّ فِي اللّهِ وأبغَضَ فِي اللّهِ . يا نَوفُ ، مَن أحَبَّ فِي اللّهِ لَم يَستَأثِر عَلى مَحَبَّتِهِ ، ومَن أبغَضَ فيِ اللّهِ لَم يُنِل مُبغِضيهِ خَيراً ، عِندَ ذلِكَ استَكمَلتُم حَقائِقَ الإِيمانِ . ثُمَّ وَعَظَهُما وذَكَّرَهُما ، وقالَ في أواخِرِهِ : فَكونوا مِنَ اللّهِ عَلى حَذَرٍ ، فَقَد أنذَرتُكُما . ثُمَّ جَعَلَ يَمُرُّ وهُوَ يَقولُ : لَيتَ شِعري في غَفَلاتي أمُعرِضٌ أنتَ عَنّي أم ناظِرٌ إلَيَّ ؟ ! ولَيتَ شِعري في طولِ مَنامي وقِلَّةِ شُكري في نِعَمِكَ عَلَيَّ ما حالي ؟ قالَ : فَوَاللّهِ ما زالَ في هذَا الحالِ حَتّى طَلَعَ الفَجرُ . (5)

.


1- .صحيح البخاري : ج 1 ص 227 ذيل ح 607 ، صحيح مسلم : ج 1 ص 282 ح 117 ، سنن أبي داود : ج 1 ص 5 ح 18 ، سنن الترمذي : ج 5 ص 463 ح 3384 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 110 ح 302 ، كنز العمّال : ج 7 ص 65 ح 17980 .
2- .صحيح البخاري : ج 5 ص 2051 ح 5047 ، صحيح مسلم : ج 4 ص 2091 ح 80 ، مسند الحميدي : ج 1 ص 24 ح 43 ، تاريخ بغداد : ج 3 ص 24 الرقم 945 كلّها عن عبدالرحمن بن أبي ليلى ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 322 ح 1312 عن ابن أعبد وكلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 15 ص 505 ح 41982 ؛ الغارات : ج 2 ص 739 عن السائب نحوه .
3- .الأمالي للصدوق : ص 137 ح 136 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 156 ، روضة الواعظين : ص 125 ، بحار الأنوار : ج 41 ص 11 ح 1 ، وراجع : المناقب لابن شهرآشوب : ج 2 ص 124 .
4- .آل عمران : 190 .
5- .فلاح السائل : ص 466 ح 315 ، بحار الأنوار : ج 41 ص 22 ح 13 .

ص: 167

صحيح البخارى_ به نقل از عايشه _ :پيامبر صلى الله عليه و آله در هر حال به ياد خدا بود .

امام على عليه السلام :فاطمه عليهاالسلام نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رفت تا از او خدمتكارى بخواهد . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «آيا آنچه را براى تو بهتر است ، به آگاهى تو برسانم؟ هنگام خوابيدن ، سى و سه بار سبحان اللّه بگو و سى و سه بار الحمد للّه بگو و سى و چهار بار اللّه أكبر بگو . من هنوز آن را ترك نكرده ام» . پرسيدند : حتّى در شب صفّين . فرمود : «حتّى در شب صفّين» .

الأمالى، صدوق_ به نقل از عروة بن زبير _ :در مسجد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نشسته بوديم و در باره كارهاى اهل بدر و بيعت رضوان سخن مى گفتيم . ابو دردا گفت : اى جماعت! آيا كسى را به شما معرّفى بكنم كه دارايى اش از همه كمتر و پاك دامنى اش از همه بيشتر و در عبادت از همه سختكوش تر است؟ گفتند : او كيست؟ گفت : على بن ابى طالب .

فلاح السائل_ به نقل از ابو المقدام، از حبّه عرنى _ :در حالى كه من و نوف در آستانه مسجد خوابيده بوديم ، در باقى مانده شب ، امير مؤمنان عليه السلام را ديديم كه چون شيدايى دستش را بر ديوار نهاده بود و مى فرمود : «همانا در آفرينش آسمان ها و زمين» تا پايان آيه . امام عليه السلام اين آيات را چنان تلاوت مى كرد و مى گذشت كه گويى هوش از سرش پريده است . آن گاه فرمود : «اى حبّه! خوابى يا بيدار؟» . گفتم : بيدار . تو كه چنين مى كنى، ديگر ما بايد چه كنيم؟! امام عليه السلام ديده بر هم نهاد و گريست و سپس فرمود : «اى حبّه! خداوند ، جايگاهى دارد و ما در برابر او جايگاهى داريم كه چيزى از اعمال ما بر او پنهان نمى مانَد . اى حبّه! خداوند از رگ گردن به من و تو نزديك تر است . اى حبّه! هرگز چيزى من و تو را در برابر خدا پنهان نمى كند» . سپس فرمود : «اى نوف! تو خواب هستى؟» . گفت : خير ، اى امير مؤمنان! من خواب نيستم و امشب فراوان گريسته ام . امام عليه السلام فرمود : «اى نوف! اگر امشب از هراس خدا گريسته باشى ، فردا روز ، چشمت در برابر خداوند عز و جل روشن خواهد بود . اى نوف! قطره اى اشك از ترس خدا از ديده كسى فرو نمى غلتد ، مگر آن كه درياهايى از آتش را فرو مى نشانَد . اى نوف! منزلت هيچ كس نزد خدا از كسى كه از هراسِ خدا بگريد و براى خدا دوست بدارد و در راه خدا كينه ورزد، بيشتر نيست . اى نوف! هر كس در راه خدا محبّت ورزد ، چيزى را بر محبّت او ترجيح نمى دهد و هر كس در راهِ خدا كينه ورزد ، خيرى به كينه توزانِ او نمى رسد . در اين هنگام است كه حقايق ايمان را به كمال رسانده ايد» . سپس امام عليه السلام آن دو را پند و اندرز داد و در پايانِ سخن فرمود : «از خدا ترسان باشيد كه شما را بيم دادم» . سپس در حالى كه مى گذشت ، فرمود : «اى كاش مى دانستم كه در غفلت هاى خويش ، تو از من روى بر تافته اى يا بر من مى نگرى! و اى كاش در خواب طولانى و كمىِ سپاس گزارى ام به خاطر نعمت هاى تو بر خود ، مى دانستم كه چه وضعى دارم!» . به خدا سوگند ، امام عليه السلام همچنان در اين حال بود تا سپيده دميد .

.

ص: 168

حلية الأولياء عن أبي صالح :دَخَلَ ضِرارُ بنُ ضَمرَةَ الكِنانِيُّ عَلى مُعاوِيَةَ ، فَقالَ لَهُ : صِف لي عَلِيّا ، فَقالَ : أوَ تُعفيني يا أميرَ المُؤمِنينَ ؟ قالَ : لا اُعفيكَ . قالَ : أمّا إذ لابُدَّ ... فَأَشهَدُ بِاللّهِ لَقَد رَأَيتُهُ في بَعضِ مَواقِفِهِ وقَد أرخَى اللَّيلُ سُدولَهُ ، وغارَت نُجومُهُ ، يَميلُ في مِحرابِهِ قابِضاً عَلى لِحيَتِهِ ، يَتَمَلمَلُ تَمَلمُلَ السَّليمِ ، ويَبكي بُكاءَ الحَزينِ ، فَكَأَنّي أسمَعُهُ الآنَ وهُوَ يَقولُ : يا رَبَّنا يا رَبَّنا _ يَتَضَرَّعُ إلَيهِ _ ثُمَّ يَقولُ لِلدُّنيا : إلَيَّ تَغَرَّرتِ ؟ ! إلَيَّ تَشَوَّفتِ ؟ ! هَيهاتَ هَيهاتَ ، غُرّي غَيري ، قَد بَتَتُّكِ ثَلاثا ، فَعُمُرُكِ قَصيرٌ ، ومَجلِسُكِ حَقيرٌ ، وخَطَرُكِ يَسيرٌ ، آهِ آهِ مِن قِلَّةِ الزّادِ ، وبُعدِ السَّفَرِ ، ووَحشَةِ الطَّريقِ . فَوَكَفَت دُموعُ مُعاوِيَةَ عَلى لِحيَتِهِ ما يَملِكُها ، وجَعَلَ يُنَشِّفُها بِكُمِّهِ وقَدِ اختَنَقَ القَومُ بِالبُكاءِ ، فَقالَ : كَذا كانَ أبُو الحَسَنِ ؛ كَيفَ وَجدُكَ عَلَيهِ يا ضِرارُ ؟ قالَ : وَجدُ مَن ذُبِحَ واحِدُها في حِجرِها ، لا ترَقَأُ دَمعَتُها ولا يَسكُنُ حُزنُها . ثُمَّ قامَ فَخَرَجَ . (1)

.


1- .حلية الأولياء : ج 1 ص 84 و 85 الرقم 4 ، الاستيعاب : ج 3 ص 209 الرقم 1875 ، مروج الذهب : ج 2 ص 433 كلاهما نحوه ؛ نهج البلاغة : الحكمة 77 ، الأمالي للصدوق : ص 724 ح 990 عن الأصبغ بن نباتة وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 33 ص 250 ح 524 .

ص: 169

حلية الأولياء_ به نقل از ابو صالح _ :ضرار بن ضمره كنانى بر معاويه وارد شد . معاويه به او گفت : على را براى من توصيف كن . او گفت : اى امير مؤمنان! آيا مرا معذور نمى دارى؟ گفت : نه ، معذورت نمى دارم . ضرار گفت : اگر گريزى نيست... ، خدا را گواه مى گيرم در برخى حالات ، در حالى كه شب ، پرده خود را فكنده بود و ستارگانِ آن فرو رفته بودند ، در محرابش و در حالى كه ريشش را به دست گرفته بود ، از اين سو به آن سو مى رفت و چونان مار گزيده اى به خود مى پيچيد و مانند غم زدگان مى گريست و گويى هم اينك صداى او را مى شنوم كه مى گويد : «بار الها! بار الها!» . به درگاه او زارى مى كرد و سپس خطاب به دنيا مى فرمود : «مرا مى فريبى، يا چشم به راه من هستى؟ دور است ، دور ! ديگرى را بفريب . سه باره تو را طلاق داده ام . عمر تو كوتاه و محفلَت ناچيز است و خطرت به آسانى مى رسد . آه! آه! از كمىِ توشه و دورى سفر و وحشت راه» . اشك معاويه بى اختيار بر ريشش فرو ريخت و با آستينش آنها را خشك مى كرد و گريه، جماعت را گلوگير كرده بود . معاويه گفت : آرى ، ابو الحسن چنين بود . اى ضرار! شور و عشقت نسبت بدو چگونه است؟ ضرار گفت : شور و عشق زنى كه تنها فرزندش را در دامانش سر ببرند، كه اشك از ديده اش بند نمى آيد و غمش آرام نمى گيرد . سپس برخاست و بيرون رفت .

.

ص: 170

الإمام الحسن عليه السلام :رَأَيتُ اُمّي فاطِمَةَ عليهاالسلام قامَت في مِحرابِها لَيلَةَ جُمعَتِها ، فَلَم تَزَل راكِعَةً ساجِدَةً حَتَّى اتَّضَحَ عَمودُ الصُّبحِ ، وسَمِعتُها تَدعو لِلمُؤمِنينَ والمُؤمِناتِ وتُسَمّيهِم وتُكثِرُ الدُّعاءَ لَهُم ولا تَدعو لِنَفسِها بِشَيءٍ ، فَقُلتُ لَها : يا اُمّاه ، لِمَ لا تَدعينَ لِنَفسِكِ كَما تَدعينَ لِغَيرِكِ ؟ فَقالَت : يا بُنَيَّ ، الجارَ ثُمَّ الدّارَ . (1)

المناقب لابن شهرآشوب عن الحسن البصري :ما كانَ في هذِهِ الاُمَّةِ أعبَدُ مِن فاطِمَةَ ، كانَت تَقومُ حَتّى تَوَرَّمَت قَدَماها . (2)

.


1- .علل الشرائع : ص 182 ح 1 عن عبادة الكليني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، دلائل الإمامة : ص 152 ح 65 عن عبّاد الكلبي عن الإمام الصادق عن آبائه عنه عليهم السلام ، كشف الغمّة : ج 2 ص 94 ، بحار الأنوار : ج 89 ص 313 ح 19 نقلاً عن مصباح الأنوار وكلاهما عن الإمام الصادق عن آبائه عنه عليهم السلام وفيها «ليلة الجمعة» بدل «ليلة جمعتها» .
2- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 3 ص 341 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 76 ح 62 ؛ ربيع الأبرار : ج 2 ص 104 .

ص: 171

امام حسن عليه السلام :مادرم فاطمه عليهاالسلام را در شب جمعه در محراب ديدم كه به عبادت ايستاده بود . او همچنان در ركوع بود تا روشنى بامداد بر آمد . شنيدم كه او به مردان و زنان مؤمن دعا مى كرد و آنها را نام مى بُرد و براى آنها فراوان دعا مى كرد ، در حالى كه براى خود دعايى نمى كرد . به ايشان گفتم : مادر! چرا همان گونه كه براى ديگران دعا مى كنى ، براى خود دعا نمى كنى؟ فرمود : «فرزندم! نخست همسايه و سپس [ اهل ]خانه» .

المناقب، ابن شهرآشوب_ به نقل از حسن بصرى _ :در ميان اين امّت ، عابدتر از فاطمه نبوده است . او آن قدر [ براى عبادت ]مى ايستاد كه دو پايش ورم مى كرد .

.

ص: 172

تاريخ الطبري عن عبد اللّه بن الزّبير_ لَمّا سَمِعَ بِمَقتَلِ الحُسَينِ عليه السلام _ :أمَا وَاللّهِ لَقَد قَتَلوهُ ! طَويلاً بِاللَّيلِ قِيامُهُ ، كَثيرا فِي النَّهارِ صِيامُهُ . (1)

تاريخ اليعقوبي :قيلَ لِعَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام : ما أقَلَّ وُلدَ أبيكَ! قالَ : العَجَبُ كَيفَ وُلِدتُ لَهُ ، إنَّهُ كانَ يُصَلّي فِي اليَومِ وَاللَّيلَةِ ألفَ رَكعَةٍ ، فَمَتى كانَ يَفرُغُ لِلنِّساءِ ؟ ! (2)

الإمام الصادق عليه السلام :كانَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام شَديدَ الاِجتِهادِ فِي العِبادَةِ ؛ نَهارَهُ صائِمٌ ، ولَيلَهُ قائِمٌ ، فَأَضَرَّ ذلِكَ بِجِسمِهِ ، فَقُلتُ لَهُ : يا أبَه (3) ، كَم هذَا الدُّؤوبُ (4) ؟ ! فَقالَ : أتَحَبَّبُ إلى رَبّي لَعَلَّهُ يُزلِفُني . (5)

عنه عليه السلام :كانَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام إذا أخَذَ كِتابَ عَلِيٍّ عليه السلام فَنَظَرَ فيهِ قالَ : مَن يُطيقُ هذا ؟ مَن يُطيقُ ذا ؟ قالَ : ثُمَّ يَعمَلُ بِهِ . وكانَ إذا قامَ إلَى الصَّلاةِ تَغَيَّرَ لَونُهُ حَتّى يُعرَفُ ذلِكَ في وَجهِهِ ، وما أطاقَ أحَدٌ عَمَلَ عَلِيٍّ عليه السلام مِن وُلدِهِ مِن بَعدِهِ إلّا عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام . (6)

الأمالي للطوسي عن عمرو بن عبد اللّه بن هند الجمليّ عن الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ فاطِمَةَ بِنتَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ لَمّا نَظَرَت إلى ما يَفعَلُ ابنُ أخيها عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام بِنَفسِهِ مِنَ الدَّأبِ فِي العِبادَةِ أتَت جابِرَ بنَ عَبدِاللّهِ بنِ عَمرِو بنِ حِزامٍ الأَنصارِيَّ فَقالَت لَهُ : يا صاحِبَ رَسولِ اللّهِ ، إنَّ لَنا عَلَيكُم حُقوقا ، ومِن حَقِّنا عَلَيكُم أن إذا رَأَيتُم أحَدَنا يُهلِكُ نَفسَهُ اجتِهادا أن تُذَكِّروهُ اللّهَ وتَدعوهُ إلَى البُقيا عَلى نَفسِهِ ، وهذا عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ بَقِيَّةُ أبيهِ الحُسَينِ قَدِ انخَرَمَ أنفُهُ وثَفِنَت جَبهَتُهُ ورُكَبتاهُ وراحَتاهُ ، دَأبا مِنهُ لِنَفسِهِ فِي العِبادَةِ . فَأَتى جابِرُ بنُ عَبدِ اللّهِ بابَ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام ، وبِالبابِ أبو جَعفَرٍ مُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام في اُغَيلِمَةٍ مِن بَني هاشِمٍ قَدِ اجتَمَعوا هُناكَ ، فَنَظَرَ جابِرٌ إلَيهِ مُقبِلاً فَقالَ : هذِهِ مِشيَةُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وسَجِيَّتُهُ ، فَمَن أنتَ يا غُلامُ ؟ فَقالَ : أنَا مُحَمَّدُ بنُ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ ، فَبَكى جابِرُ بنُ عَبدِ اللّهِ رضى الله عنه ، ثُمَّ قالَ : أنتَ وَاللّهِ الباقِرُ عَنِ العِلمِ حَقّاً ، اُدنُ مِنّي بِأَبي أنتَ واُمّي ، فَدَنا مِنهُ فَحَلَّ جابِرٌ إزارَهُ ووَضَعَ يَدَهُ في صَدرِهِ فَقَبَّلَهُ وجَعَلَ عَلَيهِ خَدَّهُ ووَجهَهُ وقالَ لَهُ : اُقرِئُكَ عَن جَدِّكَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله السَّلامَ ، وقَد أمَرَني أن أفعَلَ بِكَ ما فَعَلتُ ، وقالَ لي : يوشِكُ أن تَعيشَ وتَبقى حَتّى تَلقى مِن وُلدِي مَنِ اسمُهُ مُحَمَّدٌ يَبقَرُ العِلمَ بَقرا ، وقالَ لي : إنَّكَ تَبقى حَتّى تَعمى ثُمَّ يُكشَفُ لَكَ عَن بَصَرِكَ . ثُمَّ قالَ لي : اِيذَن لي عَلى أبيكَ . فَدَخَلَ أبو جَعفَرٍ عَلى أبيهِ فَأَخبَرَهُ الخَبَرَ وقالَ : إنَّ شَيخا بِالبابِ وقَد فَعَلَ بي كَيتَ وكَيتَ ، فَقالَ : يا بُنَيَّ ، ذلِكَ جابِرُ بنُ عَبدِ اللّهِ . ثُمَّ قالَ : أمِن بَين وِلدانِ أهلِكَ قالَ لَكَ ما قالَ وفَعَلَ بِكَ ما فَعَلَ؟ قالَ : نَعَم ، [قالَ :] (7) إنّا للّهِِ ، إنَّهُ لَم يَقصُدكَ فيهِ بِسوءٍ ولَقَد أشاطَ بِدَمِكَ . (8) ثُمَّ أذِنَ لِجابِرٍ فَدَخَلَ عَلَيهِ ، فَوَجَدَهُ في مِحرابِهِ قَد أنضَتهُ العِبادَةُ ، فَنَهَضَ عَلِيٌّ عليه السلام فَسَأَلَهُ عَن حالِهِ سُؤالاً حَفِيّا ثُمَّ أجلَسَهُ بِجَنبِهِ ، فَأَقبَلَ جابِرٌ عَلَيهِ يَقولُ : يَا بنَ رَسولِ اللّهِ ، أماعَلِمتَ أنَّ اللّهَ تَعالى إنَّما خَلَقَ الجَنَّةَ لَكُم ولِمَن أحَبَّكُم وخَلَقَ النّارَ لِمَن أبغَضَكُم وعاداكُم ، فَما هذَا الجَهدُ الَّذي كَلَّفتَهُ نَفسَكَ ؟ قالَ لَهُ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام : يا صاحِبَ رَسولِ اللّهِ ، أما عَلِمتَ أنَّ جَدّي رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قَد غَفَرَ اللّهُ لَهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِهِ وما تَأَخَّرَ فَلَم يَدَعِ الاِجتِهادَ لَهُ ، وتَعَبَّدَ _ بِأَبي هُوَ واُمّي _ حَتَّى انتَفَخَ السّاقُ ووَرِمَ القَدَمُ ، وقيلَ لَهُ : أتَفعَلُ هذا وقَد غُفِرَ لَكَ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وما تَأَخَّرَ ؟ قالَ : أفَلا أكونُ عَبدا شَكورا ؟! فَلَمّا نَظَرَ جابِرٌ إلى عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام ولَيسَ يُغني فيهِ مِن قَولٍ يَستَميلُهُ مِنَ الجَهدِ وَالتَّعَبِ إلَى القَصدِ قالَ لَهُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، البُقيا عَلى نَفسِكَ ، فَإِنَّكَ لَمِن اُسرَةٍ بِهِم يُستَدفَعُ البَلاءُ وتُستَكشَفُ اللَأواءُ (9) وبِهِم تُستَمطَرُ السَّماءُ . فَقالَ : يا جابِرُ ، لا أزالُ عَلى مِنهاجِ أبَوَيَّ مُؤتَسِيا بِهِما صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِما حَتّى ألقاهُما . فَأَقبَلَ جابِرٌ عَلى مَن حَضَرَ فَقالَ لَهُم : وَاللّهِ ، ما أرى في أولادِ الأَنبِياءِ مِثلَ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ إلّا يوسُفَ بنَ يَعقوبَ عليهماالسلام . وَاللّهِ لَذُرِّيَّةُ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام أفضَلُ مِن ذُرِّيَّةِ يوسُفَ بنِ يَعقوبَ ، إنَّ مِنهُم لَمَن يَملَأُ الأَرضَ عَدلاً كَما مُلِئَت جَورا . (10)

.


1- .تاريخ الطبري : ج 5 ص 475 ، الكامل في التاريخ : ج 2 ص 585 ، البداية والنهاية : ج 8 ص 195 نحوه .
2- .تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 247 ، فلاح السائل : ص 470 ح 319 ، الملهوف : ص 154 (الهامش عن نسخة من المصدر) ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 201 وفيه «قيل لمحمّد بن عليّ بن الحسين عليهم السلام » ، بحار الأنوار : ج 82 ص 311 ح 17 ؛ العقد الفريد : ج 2 ص 343 .
3- .مضى عليّ بن الحسين عليه السلام في عام خمسة و تسعين من الهجرة ، و كان مولد جعفر بن محمّد عليه السلام سنة ثلاث و ثمانين من الهجرة ، فكان مقامه مع جدّه اثنتي عشرة سنة (راجع : تاريخ أهل بيت عليهم السلام : ص 77 و 81 ؟؟؟؟) .
4- .دأب في العمل : إذا جدَّ وتَعِب (النهاية : ج 2 ص 95 «دأب») .
5- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 155 عن معتب ، بحار الأنوار : ج 46 ص 91 ح 78 .
6- .الكافي : ج 8 ص 163 ح 172 عن سلمة بيّاع السابريّ وحفص بن البختري عبد الرحمن بن الحجّاج ، وسائل الشيعة : ج 1 ص 63 ح 200 ، وراجع : المناقب لابن شهرآشوب : ج 2 ص 20 .
7- .إضافة من عندنا يقتضيها السياق .
8- .أي عمل في هلاكك (اُنظر : لسان العرب : ج 7 ص 338 «شيط») .
9- .الّلأْواءُ : المشقّة والشدّة (لسان العرب : ج 15 ص 238 «لأي») .
10- .الأمالي للطوسي : ص 636 ح 1314 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 148 من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام نحوه ، بشارة المصطفى : ص 66 عن عمر بن عبداللّه بن هند الجمليّ عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 46 ص 60 ح 18 .

ص: 173

تاريخ الطبرى_ به نقل از عبد اللّه بن زبير ، چون خبر شهادت امام حسين عليه السلام را شنيد _ :هان! به خدا سوگند ، او را كشتند ؛ كسى را كه در شب ، زمانى دراز به عبادت مى ايستاد و در روز ، فراوان روزه مى گرفت!

تاريخ اليعقوبى :به على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام گفته شد : فرزندان پدر تو، چه اندك اند! فرمود : «شگفت از آن كه خودِ من، چگونه براى او زاده شدم! او در شبانه روز ، هزار ركعت نماز مى گزارد . پس كِى به زنان مى رسيد؟!».

امام صادق عليه السلام :على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام در عبادت ، سختكوش بود ، روزش را روزه مى داشت و شبش را به عبادت مى ايستاد . پس اين كار به پيكر او آسيب رساند . به او گفتم : اى پدر! اين همه تلاش براى چه؟ فرمود : «به درگاه خدايم اظهار محبّت مى كنم . شايد مرا به خود، نزديك كند» .

امام صادق عليه السلام :على بن الحسين عليه السلام هنگامى كه كتاب على عليه السلام را ستاند ، در آن نگريست و فرمود : «چه كسى چنين توانى دارد؟ چه كسى چنين توانى دارد؟» . على بن الحسين عليه السلام از آن پس بِدان عمل مى كرد و هر گاه براى نماز بر مى خاست ، رنگش دگرگون مى شد تا آن جا كه در چهره اش نمايان مى گشت و هيچ كس در ميان فرزندان على عليه السلام ، جز على بن الحسين عليه السلام توان عمل او را نداشت .

الأمالى، طوسى_ به نقل از عمرو بن عبد اللّه بن هند جملى، در باره امام باقر عليه السلام _ :چون فاطمه دختر على بن ابى طالب عليه السلام ، سختكوشىِ پسر برادرش على بن الحسين عليه السلام را در عبادت ديد ، نزد جابر بن عبد اللّه بن عمرو بن حزام انصارى آمد و به او گفت : اى صحابى پيامبر خدا! ما بر شما حقوقى داريم و از حقّ ما بر شما اين است كه هر گاه شما يكى از ما را ديديد كه با سختكوشى ، خود را نابود مى كند ، خدا را به او ياد آوريد و از او بخواهيد جانش را حفظ كند . اين ، على بن الحسين است كه از سختكوشى در عبادت ، بينى اش ترك برداشته و پيشانى و زانوان و دو كف دستش پينه بسته است . جابر بن عبد اللّه به درِ خانه على بن الحسين عليه السلام رفت و بر كنارِ در ، امام باقر را در ميان جمعى نوجوان از بنى هاشم ديد كه در آن جا گرد آمده بودند . جابر در حالى كه به آن سو مى رفت ، بدو نگريست و گفت : اين راه رفتن و خوى پيامبر خداست . اى نوجوان! تو كيستى؟ فرمود : «من محمّد بن على بن الحسين هستم» . جابر بن عبد اللّه گريست و آن گاه گفت : به خدا ، تو به حق، شكافنده علم هستى . نزديك من آى ، پدرم و مادرم فداى تو باد! امام عليه السلام نزديك او رفت . جابر جامه اش را گشود و دست ايشان را بر سينه اش گذاشت و آن را بوسيد و چهره اش را بر دست و چهره امام عليه السلام نهاد و به ايشان گفت : سلامِ نيايَت ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را به تو مى رسانم . او به من دستور داده است كه سلامش را به تو برسانم. پيامبر صلى الله عليه و آله به من فرمود : «باشد كه تو آن قدر زندگى كنى و باقى باشى تا فرزندى از فرزندان مرا ديدار كنى كه نامش محمّد است و علم را به كمال مى شكافد» . پيامبر صلى الله عليه و آله به من فرمود : «تو آن قدر زنده خواهى ماند كه كور شوى و سپس نور به ديدگانت باز گردد» . امام باقر عليه السلام فرمود : «او به من گفت : از پدرت اجازه بگير تا به ديدارش روم» . امام باقر عليه السلام بر پدرش وارد شد و او را آگاه كرد و فرمود : پيرمردى بر درِ خانه است كه با من چنين و چنان كرد . امام [زين العابدين] عليه السلام فرمود : «فرزندم! او جابر بن عبد اللّه است» و سپس فرمود : «آيا او از ميان كودكانِ خويشانت، تنها به تو چنين گفت و با تو چنين كرد؟» . امام باقر عليه السلام فرمود : «آرى» . [امام زين العابدين عليه السلام فرمود :] «ما از آنِ خداييم . او قصد سويى به تو نكرده است ؛ امّا [به سبب شناساندن ارج تو] در خون تو كوشيده است» . امام زين العابدين عليه السلام به جابر اجازه داد. او وارد شد و امام عليه السلام را در محرابش ديد كه عبادت ، او را فرسوده است . امام عليه السلام برخاست و با گرمى از حال او پرسش كرد و او را در كنار خود نشاند . جابر به ايشان روى كرد و گفت : اى فرزند پيامبر خدا! آيا نمى دانيد كه خداوند ، بهشت را براى شما و دوستداران شما آفريده و آتش را براى بدخواهان و دشمنان شما خلق كرده است؟! پس اين همه تلاش كه خود را بدان ملزم كرده اى ، چيست؟ امام زين العابدين عليه السلام به او فرمود : «اى صحابى پيامبر خدا! آيا نمى دانى كه خداوند، گناهان گذشته و آينده نياى مرا بخشوده بود ؛ ولى پيامبر صلى الله عليه و آله ، سختكوشى در راه خدا را كنار ننهاد و همچنان عبادتش مى كرد _ پدر و مادرم فداى او باد _ تا آن كه ساق و كف پاهايش ورم كرد ؟ به ايشان صلى الله عليه و آله گفته شد : آيا چنين مى كنى و حال آن كه خداوند ، گناهان گذشته وآينده ات را بخشوده است؟ پيامبر صلى الله عليه و آله پاسخ فرمود : آيا بنده اى شكرگزار نباشم؟! » . چون جابر به امام زين العابدين عليه السلام نگريست و ديد كه سخن او در منصرف كردن امام از سختكوشى و اعمال طاقت فرسا و راضى كردن ايشان به ميانه روى سودى ندارد ، به ايشان گفت : اى فرزند پيامبر خدا! خود را حفظ كن كه تو از خاندانى هستى كه در پرتو وجود آنها بلا دفع مى شود و سختى [و مشقّت] برطرف مى گردد و آسمان از براى ايشان باران مى بارد . امام عليه السلام فرمود : «اى جابر! من همچنان بر شيوه پدر و نياى خود خواهم بود و آن دو _ كه درودهاى خدا بر آن دو باد _ را الگوى خود مى دانم تا ديدارشان كنم» . جابر ، روى به حاضران كرد و گفت : به خدا سوگند ، من در ميان فرزندان پيامبران ، همچون على بن الحسين (زين العابدين) نديده ام ، مگر يوسف بن يعقوب عليه السلام . به خدا سوگند ، ذريّه على بن الحسين عليه السلام از ذريّه يوسف بن يعقوب برترند . از آنهاست كسى كه زمين را از داد مى آكَند ، آن گونه كه از ستم آكنده شده است.

.

ص: 174

. .

ص: 175

. .

ص: 176

الإمام الصادق عليه السلام :كانَ أبي رضى الله عنه يُصَلّي في جَوفِ اللَّيلِ ، فَيَسجُدُ السَّجدَةَ فَيُطيلُ حَتّى نَقولُ : إنَّهُ راقِدٌ . (1)

.


1- .قرب الإسناد : ص 5 ح 15 عن مسعدة بن صدقة ، بحار الأنوار : ج 87 ص 197 ح 4 .

ص: 177

امام صادق عليه السلام :پدرم در دل شب، نماز مى گزارد و آن قدر ، سجده را طولانى مى گردانْد كه ما گمان مى كرديم خوابيده است .

.

ص: 178

عنه عليه السلام :إنّي كُنتُ اُمَهِّدُ لِأَبي فِراشَهُ فَأَنتَظِرُهُ حَتّى يَأتِيَ ، فَإِذا أوى إلى فِراشِهِ ونامَ قُمتُ إلى فِراشي . وإنَّهُ أبطَأَ عَلَيَّ ذاتَ لَيلَةٍ فَأَتَيتُ المَسجِدَ في طَلَبِهِ ، وذلِكَ بَعدَما هَدَأَ النّاسُ ، فَإِذا هُوَ فِيالمَسجِدِ ساجِدٌ ولَيسَ فِي المَسجِدِ غَيرُهُ ، فَسَمِعتُ حَنينَهُ وهُوَ يَقولُ : سُبحانَكَ اللّهُمَّ! أنتَ رَبّي حَقّا حَقّا ، سَجَدتُ لَكَ يا رَبِّ تَعَبُّدا ورِقّا ، اللّهُمَّ إنَّ عَمَلي ضَعيفٌ فَضاعِفهُ لي ، اللّهُمَّ قِني عَذابَكَ يَومَ تَبعَثُ عِبادَكَ ، وتُب عَلَيَّ إنَّكَ أنتَ التَّوّابُ الرَّحيمُ . (1)

عنه عليه السلام :كانَ أبي عليه السلام كَثيرَ الذِّكرِ ، لَقَد كُنتُ أمشي مَعَهُ وإنَّهُ لَيَذكُرُ اللّهَ ، وآكُلُ مَعَهُ الطَّعامَ وإنَّهُ لَيَذكُرُ اللّهَ ، ولَقَد كانَ يُحَدِّثُ القَومَ وما يَشغَلُهُ ذلِكَ عَن ذِكرِ اللّهِ ، وكُنتُ أرى لِسانَهُ لازِقا بِحَنَكِهِ يَقولُ : «لا إلهَ إلَا اللّهُ» ، وكانَ يَجمَعُنا فَيَأمُرُنا بِالذِّكرِ حَتّى تَطلُعَ الشَّمسُ ، ويَأمُرُ بِالقِراءَةِ مَن كان يَقرَأُ مِنّا ، ومَن كانَ لا يَقرَأُ مِنّا أمَرَهُ بِالذِّكرِ . (2)

تهذيب الكمال عن يحيى بن الحسن العلويّ :كانَ موسَى بنُ جَعفَرٍ عليه السلام يُدعَى العَبدَ الصّالِحَ مِن عِبادَتِهِ وَاجتِهادِهِ . رَوى أصحابُنا أنَّهُ دَخَلَ مَسجِدَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَسَجَدَ سَجدَةً في أوَّلِ اللَّيلِ ، فَسَمِعَ وهُوَ يَقولُ في سُجودِهِ : «عَظُمَ الذَّنبُ عِندي فَليَحسُنِ العَفوُ مِن عِندَكَ ، يا أهلَ التَّقوى ويا أهلَ المَغفِرَةِ» ، فَجَعَلَ يُرَدِّدُها حَتّى أصبَحَ . (3)

الكافي عن حفص :ما رَأَيتُ أحَدا أشَدَّ خَوفا عَلى نَفسِهِ مِن موسَى بنِ جَعفَرٍ عليه السلام ولا أرجَى النّاسِ مِنهُ ، وكانَت قِراءَتُهُ حُزنا ، فَإِذا قَرَأَ فَكَأَنَّهُ يُخاطِبُ إنسانا . (4)

.


1- .الكافي : ج 3 ص 323 ح 9 عن إسحاق بن عمّار ، بحار الأنوار : ج 46 ص 301 ح 45 .
2- .الكافي : ج 2 ص 499 ح 1 ، عدّة الداعي : ص 233 كلاهما عن ابن القدّاح ، بحار الأنوار : ج 46 ص 297 ح 29 .
3- .تهذيب الكمال : ج 29 ص 44 الرقم 6247 ، تاريخ بغداد : ج 13 ص 27 الرقم 6987 ، سير أعلام النبلاء : ج 6 ص 271 الرقم 118 ؛ دلائل الإمامة : ص 310 ذيل ح 260 وفيه «الذنب من عبدك» بدل «الذنب عندي» وراجع : المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 318 .
4- .الكافي : ج 2 ص 606 ح 10 ، بحار الأنوار : ج 48 ص 111 ح 18 .

ص: 179

امام صادق عليه السلام :من بستر پدرم را مى گستردم و منتظر آمدنش مى ماندم . پس هر گاه در بسترش جاى مى گرفت و مى خوابيد ، من نيز به بستر خود مى رفتم . شبى او دير كرد و من در جستجوى او به مسجد رفتم و اين، در حالى بود كه مردم خوابيده بودند . ناگاه او را در مسجد يافتم كه به سجده رفته و در مسجد كسى جز او نبود . ناله او را شنيدم كه مى گفت : «پاك هستى بار الها! بى شك و ترديد ، تو خداى پاك منى . خدايا! در برابر تو از سرِ تعبّد و بندگى، به سجده افتاده ام . خدايا! عمل من، ناچيز است . پس آن را براى من دو چندان كن! خدايا! مرا از عذابِ روزى كه بندگانت را بر مى انگيزى ، حفظ كن ، و توبه ام را بپذير كه تو توبه پذير و مهرورزى» .

امام صادق عليه السلام :پدرم فراوان ذكر مى گفت . من با او راه مى رفتم ، در حالى كه او ذكر خدا بر لب داشت و با او غذا مى خوردم ، در حالى كه او خدا را ياد مى آورد . او با مردم سخن مى گفت و اين هم ، او را از ذكر خدا، باز نمى داشت . زبان او را مى ديدم كه از ذكر «لا إله إلّا اللّه » ، به سقف دهانش چسبيده بود . او ما را گرد مى آورد و از ما مى خواست تا بر آمدن آفتاب، ذكر بگوييم . هر كه را از ما [كه مى توانست] قرائت كند ، دستور قرائت قرآن مى داد و به هر كه قرائت نمى كرد ، دستور ذكر مى داد .

تهذيب الكمال_ به نقل از يحيى بن حسن علوى _ :امام كاظم عليه السلام به سبب عبادت و سختكوشى ، «عبد صالح» ناميده مى شد . اصحاب ما روايت كرده اند كه ايشان داخل مسجد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شد و در آغاز شب ، سجده اى كرد و شنيده مى شد كه در سجده اش مى فرمود : «گناه من، بزرگ گشته است . پس گذشت تو بايد نيكو گردد ، اى اهل تقوا و اى اهل گذشت!» . ايشان اين جمله را آن قدر تكرار كرد تا صبح شد .

الكافى_ به نقل از حفص _ :من هيچ كس را نديدم كه از امام كاظم عليه السلام بر خويش هراسان تر باشد و در ميان مردم از او اميدوارتر هم نديدم . تلاوت قرآن او، با اندوه همراه بود و هر گاه قرآن تلاوت مى كرد ، گويى با انسانى سخن مى گفت .

.

ص: 180

عيون أخبار الرضا عليه السلام عن الثّوباني :كانَت لِأَبِي الحَسَنِ موسَى بنِ جَعفَرٍ عليه السلام ، بِضعَ عَشرَةَ سَنَةً ، كُلَّ يَومٍ سَجدَةٌ بَعدَ انقِضاضِ الشَّمسِ إلى وَقتِ الزَّوالِ ، فَكانَ هارونُ رُبَّما صَعِدَ سَطحا يُشرِفُ مِنهُ عَلَى الحَبسِ الَّذي حَبَسَ فيهِ أبَا الحَسَنِ عليه السلام ، فَكانَ يَرى أبَا الحَسَنِ عليه السلام ساجِدا ، فَقالَ لِلرَّبيعِ : يا رَبيعُ ، ما ذاكَ الثَّوبُ الَّذي أراهُ كُلَّ يَومٍ في ذلِكَ المَوضِعِ ؟ فَقالَ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، ما ذاكَ بِثَوبٍ وإنَّما هُوَ موسَى بنُ جَعفَرٍ ، لَهُ كُلَّ يَومٍ سَجدَةٌ بَعدَ طُلوعِ الشَّمسِ إلى وَقتِ الزَّوالِ . قالَ الرَّبيعُ : فَقالَ لي هارونُ : أما إنَّ هذا مِن رُهبانِ بَني هاشِمٍ . قُلتُ : فَما لَكَ قَد ضَيَّقتَ عَلَيهِ فِي الحَبسِ ؟! قالَ : هَيهاتَ ، لابُدَّ مِن ذلِكَ ! (1)

عيون أخبار الرضا عليه السلام عن عبد السلام بن صالح الهرويّ :جِئتُ إلى بابِ الدّارِ الَّتي حُبِسَ فيهَا الرِّضا عليه السلام بِسَرَخسَ وقَد قُيِّدَ عليه السلام ، فَاستَأذَنتُ عَلَيهِ السَّجّانَ فَقالَ : لا سَبيلَ لَكَ إلَيهِ ، قُلتُ : ولِمَ ؟ قالَ : لِأَنَّهُ رُبَّما صَلّى في يَومِهِ ولَيلَتِهِ ألفَ رَكعَةٍ ، وإنَّما يَنفَتِلُ مِن صَلاتِهِ ساعَةً في صَدرِ النَّهارِ وقَبلَ الزَّوالِ وعِندَ اصفِرارِ الشَّمسِ ، فَهُوَ في هذِهِ الأَوقاتِ قاعِدٌ في مُصَلّاهُ ويُناجي رَبَّهُ . (2)

6 / 4 _ 3صَلاتُهُمرسول اللّه صلى الله عليه و آله :جُعِلَ قُرَّةُ عَيني فِي الصَّلاةِ . (3)

.


1- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 95 ح 14 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 318 عن اليوناني وفيه صدره إلى «بعد انقضاض الشمس إلى وقت الزوال» ، بحار الأنوار : ج 48 ص 220 ح 24 .
2- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 183 ح 6 ، بحار الأنوار : ج 49 ص 91 ح 5 .
3- .الكافي : ج 5 ص 321 ح 7 عن بكار بن كردم عن الإمام الصادق عليه السلام و ح 9 عن عمر بن يزيد عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، الخصال : ص 165 ح 217 و 218 عن أنس ، بحار الأنوار : ج 82 ص 193 ؛ سنن النسائي : ج 7 ص 62 وفيه «جعلت» بدل «جعل» ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 256 ح 12295 ، كنز العمّال : ج 7 ص 287 ح 18912 نقلاً عن الطبراني والثلاثة الأخيرة عن أنس .

ص: 181

6 / 4 - 3 نماز اهل بيت عليهم السلام

عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از ثوبانى _ :امام كاظم عليه السلام بيش از ده سال بود كه هر روز ، پس از طلوع خورشيد تا وقت زوال به سجده مى افتاد . گاهى هارون الرشيد به بام مى رفت و از آن جا به محبسى مشرِف مى شد كه امام كاظم عليه السلام را در آن زندانى كرده بود و او را در حال سجده مى ديد . روزى به ربيع گفت : اى ربيع! اين جامه اى كه همه روزه در آن جا مى بينم ، چيست؟ ربيع گفت : يا امير المؤمنين! اين جامه نيست ؛ موسى بن جعفر است كه همه روزه پس از طلوع خورشيد تا هنگام زوال ، به سجده مى افتد . ربيع گفت : هارون به من گفت : اين مرد، از راهبان بنى هاشم است . گفتم : پس چرا در زندان ، بر او تنگ مى گيرى؟ گفت : هيهات! گزيرى از اين كار نيست .

عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از عبد السلام بن صالح هروى _ :در سرخس به درِ خانه اى رفتم كه امام رضا عليه السلام را در آن محبوس كرده و به بندش كشيده بودند . از زندانبان اجازه ورود خواستم . او گفت : نمى توانى او را ديدار كنى . گفتم : چرا؟ گفت : زيرا او گاه ، در شبانه روز هزار ركعت نماز مى گزارد . فقط در اوّل روز و قبل از زوال ظهر و هنگام زردى آفتاب ، ساعتى از نماز دست مى كشد و در اين هنگام ، در مصلّاى خود نشسته است و با خدايش مناجات مى كند .

6 / 4 _ 3نماز اهل بيت عليهم السلامپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :روشنىِ ديده من ، در نماز، نهاده شده است .

.

ص: 182

تاريخ بغداد عن عبد اللّه بن مسعود :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لا يَكونُ ذاكِرينَ إلّا كانَ مَعَهُم ، ولا مُصَلّينَ (1) إلّا كانَ أكثَرَهُم صَلاةً . (2)

المعجم الكبير عن فضالة بن عبيد :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا نَزَلَ مَنزِلاً في سَفَرٍ أو دَخَلَ بَيتَهُ لَم يَجلِس حَتّى يَركَعَ رَكعَتَينِ . (3)

عدّة الداعي عن عائشة :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يُحَدِّثُنا ونُحَدِّثُهُ ، فَإِذا حَضَرَتِ الصَّلاةُ فَكَأَنَّهُ لَم يَعرِفنا ولَم نَعرِفهُ . (4)

سنن النسائي عن مطرّف عن أبيه :أتَيتُ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله وهُوَ يُصَلّي ولِجَوفِهِ أزيزٌ (5) كَأَزيزِ المِرجَلِ . (6)

فلاح السائل عن جعفر بن عليّ القمّي_ في كتابِ زُهدِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله _ :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله كانَ إذا قامَ إلَى الصَّلاةِ كَأَنَّهُ ثَوبٌ مُلقىً . (7)

.


1- .في حلية الأولياء : «ذاكرون ... مصلّون» وفي كنز العمّال : «في المصلّين ... في الذاكرين» بدل : «ذاكرين ... مصلّين» .
2- .تاريخ بغداد : ج 10 ص 94 الرقم 5213 ، حلية الأولياء : ج 7 ص 112 الرقم 395 ، تاريخ دمشق : ج 4 ص 153 ، كنز العمّال : ج 7 ص 56 ح 17931 .
3- .المعجم الكبير : ج 18 ص 300 ح 770 ، مسند الشاميّين : ج 3 ص 243 ح 2176 ، حلية الأولياء : ج 5 ص 148 الرقم 314 ، سبل الهدى والرشاد : ج 7 ص 423 ، كنز العمّال : ج 7 ص 100 ح 18156 .
4- .عدّة الداعي : ص 139 ، عوالي اللآلي : ج 1 ص 324 ح 61 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 400 ح 72 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 10 ص 206 عن اُمّ سلمة .
5- .أزيزٌ : أي خنين من ا لخوف ، وهو صوت البكاء . وقيل : هو أن يجيش جوفه ويغلي بالبكاء (النهاية : ج 1 ص 45 «أزز») .
6- .سنن النسائي : ج 3 ص 13 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 500 ح 16317 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 396 ح 971 كلاهما نحوه ؛ الخصال : ص 282 ذيل ح 27 ، الاحتجاج : ج 1 ص 519 عن الإمام عليّ عليه السلام وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 17 ص 257 ح 4 .
7- .فلاح السائل : ص 289 ح 183 ، مستدرك الوسائل : ج 4 ص 93 ح 4216 نقلاً عن جعفر بن أحمد القمّي في كتاب زهد النبيّ صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 84 ص 248 ح 39 و راجع : المصنّف لعبد الرزّاق : ج 2 ص 265 ح 3303 .

ص: 183

تاريخ بغداد_ به نقل از عبد اللّه بن مسعود _ :ذكر گويانى نبودند ، مگر آن كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هم همراه آنها بود و نمازگزارانى نبودند ، مگر آن كه پيامبر صلى الله عليه و آله در ميان آنان بيش از همه نماز مى گزارْد .

المعجم الكبير_ به نقل از فضالة بن عبيد _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هر گاه در سفر به سرايى در مى آمد يا به خانه خود وارد مى شد ، نمى نشست ، مگر آن كه دو ركعت نماز مى گزارْد .

عدّة الداعى_ به نقل از عايشه _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با ما سخن مى گفت و ما نيز با او سخن مى گفتيم ؛ ولى همين كه هنگام نماز مى رسيد ، ديگر گويى نه او ما را مى شناخت و نه ما او را مى شناختيم . (1)

سنن النسائى_ به نقل از مطرّف، از پدرش _ :خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيدم ، در حالى كه مشغول نماز بود و درونش چونان ديگى در جوش بود .

فلاح السائل_ به نقل از جعفر بن على قمى، در كتاب زهد النبىّ صلى الله عليه و آله _ :پيامبر صلى الله عليه و آله هر گاه براى نماز بر مى خاست ، گويى جامه اى بود كه در گوشه اى افكنده بودند .

.


1- .در عوالى اللآلى ، در پايان حديث آمده است : از همه چيز بريده بود و تنها به خدا مشغول بود .

ص: 184

الإمام الباقر عليه السلام عن جابر بن عبد اللّه :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لا يُؤَخِّرُ الصَّلاةَ لِطَعامٍ ولا لِغَيرِهِ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لا يُؤثِرُ عَلى صَلاةِ المَغرِبِ شَيئا إذا غَرَبَتِ الشَّمسُ حَتّى يُصَلِّيَها (2) . (3)

مسند ابن حنبل عن مطرّف بن عبد اللّه بن الشّخّير :صَلَّيتُ أنَا وعِمرانُ بنُ حُصَينٍ بِالكوفَةِ خَلفَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ ، فَكَبَّرَ بِنا هذَا التَّكبيرَ حينَ يَركَعُ وحينَ يَسجُدُ ، فَكَبَّرَهُ كُلَّهُ ، فَلَمَّا انصَرَفنا قالَ لي عِمرانُ : ما صَلَّيتُ مُنذُ حينٍ _ أو قالَ : مُنذُ كَذا وكَذا _ أشبَهَ بِصَلاةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِن هذِهِ الصَّلاةِ ؛ يَعني صَلاةَ عَلِيٍّ عليه السلام . (4)

كشف اليقين :كانَ [الإمامُ عَلِيُّ عليه السلام ] يَوما في حَربِ صِفّينَ مُشتَغِلاً بِالحَربِ وَالقِتالِ ، وكانَ مَعَ ذلِكَ بَينَ الصَّفَّينِ يُراقِبُ الشَّمسَ ، فَقالَ لَهُ ابنُ عَبّاسٍ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، ما هذَا الفِعلُ ؟ فَقالَ أنظُرُ إلَى الزَّوالِ حَتّى نُصَلِّيَ ، فَقالَ لَهُ ابنُ عَبّاسٍ : هَل هذا وَقتُ (ال)صَّلاةِ ؟! إنَّ عِندَنا لَشُغلاً بِالقِتالِ عَنِ الصَّلاةِ ! فَقالَ لَهُ عليه السلام : فَعَلى ما نُقاتِلُهُم ؟! إنَّما نُقاتِلُهُم عَلَى الصَّلاةِ . (5)

.


1- .السنن الكبرى : ج 3 ص 105 ح 5043 ، سنن أبي داود : ج 3 ص 345 ح 3758 وفيه «قال ... لا تؤخّر» بدل «كان ... يؤخّر» ، سنن الدار قطني : ج 1 ص 260 ح 12 ، تهذيب الكمال : ج 26 ص 543 الرقم 5650 كلّها عن محمّد بن ميمون عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلامعن جابر ، سبل الهدى والرشاد : ج 8 ص 76 ، كنز العمّال : ج 7 ص 521 ح 20056 .
2- .في المصدر «يصلّها» ، والصحيح ما أثبتناه .
3- .علل الشرائع : ص 350 ح 5 عن ليث ، بحار الأنوار : ج 83 ص 66 ح 31 ، وراجع : تنبيه الخواطر : ج 2 ص 78 .
4- .مسند ابن حنبل : ج 7 ص 200 ح 19881 ، المعجم الكبير : ج 18 ص 117 ح 230 نحوه ، المصنّف لعبد الرزاق : ج 2 ص 63 ح 2498 ، فتح الباري : ج 2 ص 271 ح 786 ، عمدة القاري : ج 6 ص 59 كلاهما نحوه .
5- .كشف اليقين : ص 144 ح 140 ، منهاج الكرامة : ص 161 ، نهج الحقّ : ص 247 كلاهما نحوه ، إرشاد القلوب : ص 217 ، بحار الأنوار : ج 83 ص 23 ح 43 .

ص: 185

امام باقر عليه السلام_ به نقل از جابر بن عبد اللّه _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نماز را نه براى غذا و نه براى چيز ديگرى به تأخير نمى انداخت .

امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هنگامى كه خورشيد غروب مى كرد ، هيچ چيز را بر نماز مغرب ترجيح نمى داد تا آن كه آن را به جاى مى آورد .

مسند ابن حنبل_ به نقل از مطرّف بن عبد اللّه بن شخّير _ :من و عمران بن حُصَين ، پشت سر على بن ابى طالب عليه السلام در كوفه نماز گزارديم . ايشان هنگام ركوع و سجود و همواره در طول نماز ، چنان تكبيرهايى مى گفت كه چون باز گشتيم ، عمران گفت : از مدّت ها پيش _ يا گفت : از فلان وقت _ نمازى نخوانده بودم كه از اين نماز _ يعنى نماز على عليه السلام _ به نماز پيامبر صلى الله عليه و آله ، شبيه تر باشد.

كشف اليقين :[امام على عليه السلام ] در جنگ صفّين كه به جنگ و نبرد مشغول بود ، در ميانه جنگ، خورشيد را زير نظر داشت . ابن عبّاس به او گفت : يا امير مؤمنان! چه مى كنى؟ فرمود : «مى نگرم كه چه هنگام ، زوال ظهر مى شود تا نماز بگزاريم» . ابن عبّاس به ايشان گفت: آيا حالا وقت نماز است؟! جنگ ، ما را از نماز باز داشته است . فرمود : «ما چرا با آنها مى جنگيم؟! ستيز ما با آنها بر سر نماز است» .

.

ص: 186

الإمام الصادق عليه السلام :كانَ عَلِيٌّ عليه السلام يَركَعُ فَيَسيلُ عَرَقُهُ حَتّى يَطَأَ في عَرَقِهِ مِن طولِ قِيامِهِ . (1)

المناقب لابن شهرآشوب :روي أنَّهُ كانَ عَلِيٌّ عليه السلام إذا حَضَرَهُ وَقتُ الصَّلاةِ تَلَوَّنَ وتَزَلزَلَ ، فَقيلَ لَهُ : ما لَكَ ؟ فَيَقولُ : جاءَ وَقتُ أمانَةٍ عَرَضَهَا اللّهُ تَعالى عَلَى السَّماواتِ وَالأَرضِ وَالجِبالِ فَ_أَبَينَ أن يَحمِلنَها وحَمَلَهَا الإِنسانُ ، في ضَعفي ، فَلا أدري اُحسِنُ إذا ما حَمَلتُ أم لا . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أمَّا ابنَتي فاطِمَةُ ... مَتى قامَت في مِحرابِها بَينَ يَدَي رَبِّها جَلَّ جَلالُهُ ، زَهَرَ نورُها لِمَلائِكَةِ السَّماءِ كَما يَزهَرُ نورُ الكَواكِبِ لِأَهلِ الأَرضِ ، ويَقولُ اللّهُ عز و جللِمَلائِكَتِهِ : يا مَلائِكَتِي ، اُنظُروا إلى أمَتي فاطِمَةَ سَيِّدَةِ إمائي قائِمَةً بَينَ يَدَيَّ تَرتَعِدُ فَرائِصُها مِن خيفَتي ، وقَد أقبَلَت بِقَلبِها عَلى عِبادَتي . (3)

عدّة الدّاعي :كانَت فاطِمَةُ عليهاالسلام تَنهَجُ فِي الصَّلاةِ مِن خيفَةِ اللّهِ تَعالى . (4)

الإمام زين العابدين عليه السلام :إنَّ الحَسَنَ بنَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام كانَ أعبَدَ النّاسِ في زَمانِهِ وأزهَدَهُم وأفضَلَهُم ، وكانَ إذا حَجَّ حَجَّ ماشِيا ، ورُبَّما مَشى حافِيا ، وكانَ إذا ذَكَرَ المَوتَ بَكى ، وإذا ذَكَرَ القَبرَ بَكى ، وإذا ذَكَرَ البَعثَ وَالنُّشورَ بَكى ، وإذا ذَكَرَ المَمَرَّ عَلَى الصِّراطِ بَكى ، وإذا ذَكَرَ العَرضَ عَلَى اللّهِ تَعالى ذِكرُهُ شَهَقَ شَهقَةً يُغشى عَلَيهِ مِنها ، وكانَ إذا قامَ في صَلاتِهِ تَرتَعِدُ فَرائِصُهُ بَينَ يَدَي رَبِّهِ عز و جل ، وكانَ إذا ذَكَرَ الجَنَّةَ وَالنّارَ اضطَرَبَ اضطِرابَ السَّليمِ ، وسَأَلَ اللّهَ تَعالى الجَنَّةَ وتَعَوَّذَ بِهِ مِنَ النّارِ . وكانَ عليه السلام لا يَقرَأُ مِن كِتابِ اللّهِ عز و جل : «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ» إلّا قالَ : «لَبَّيكَ اللّهُمَّ لَبَّيكَ» ، ولَم يُرَ في شَيءٍ مِن أحوالِهِ إلّا ذاكِرا للّهِِ سُبحانَهُ . (5)

.


1- .فلاح السائل : ص 213 ح 123 ، مستدرك الوسائل : ج 4 ص 440 ح 5114 نقلاً عن أبي جعفر بن بابويه في كتاب «زهد مولانا عليّ بن أبي طالب عليه السلام » وكلاهما عن أبي الصباح ، بحار الأنوار : ج 85 ص 110 ح 20 .
2- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 2 ص 124 ، عوالي اللآلي : ج 1 ص 324 ح 62 نحوه وليس فيه ذيله من «وحملها الإنسان» ، بحار الأنوار : ج 41 ص 17 ح 10 .
3- .الأمالي للصدوق : ص 175 ح 178 ، الفضائل : ص 9 ، بشارة المصطفى : ص 198 كلاهما نحوه وكلّها عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 28 ص 38 ح 1 .
4- .عدّة الدّاعي : ص 139 ، أعلام الدين : ص 247 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 400 ح 72 .
5- .الأمالي للصدوق : ص 244 ح 262 ، فلاح السائل : ص 469 ح 318 ، عدّة الدّاعي : ص 139 وليس فيه ذيله من «وكان عليه السلام لا يقرأ» وكلّها عن المفضّل بن عمر عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 43 ص 331 ح 1 .

ص: 187

امام صادق عليه السلام :على عليه السلام آن قدر ركوع خود را ادامه مى داد كه عرقش روان مى شد، تا جايى كه در عرق خود ، گام مى نهاد .

المناقب، ابن شهرآشوب :روايت شده است: هنگامى كه وقت نماز مى رسيد ، رنگ على عليه السلام دگرگون مى شد و به لرزه مى افتاد . به ايشان گفته شد : تو را چه مى شود؟ فرمود : «هنگام [ اداى ]امانتى رسيده است كه خداوند متعال ، آن را بر آسمان ها و زمين و كوه ها عرضه كرد و آنها از به دوش كشيدنش ابا ورزيدند و آدمى ، آن را به دوش كشيد و من با ناتوانى ام نمى دانم كه آيا مى توانم اين بار را به خوبى حمل كنم يا نه» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امّا دخترم فاطمه... آن گاه كه در محرابش در برابر خداوند جليل خود مى ايستد ، نور او براى فرشتگان آسمان، چنان پيدا بود كه درخشش اخترانْ براى زمينيان پيداست و خداوند ، به فرشتگانش مى فرمايد : اى فرشتگان من! به كنيزم فاطمه ، سَرور كنيزان من ، بنگريد كه چگونه در برابر من ايستاده ، شانه هايش از بيم من ، به لرزه افتاده و از صميم دل ، به عبادت من روى آورده است .

عدّة الداعى :فاطمه عليهاالسلام در نماز ، از ترس خداى متعال ، نفس نفس مى زد .

امام زين العابدين عليه السلام :حسن بن على بن ابى طالب عليه السلام در زمان خود، از همه عابدتر ، زاهدتر و بافضليت تر بود و هر گاه حج مى رفت ، پياده و چه بسا پابرهنه مى رفت و هر گاه مرگ و گور را به خاطر مى آورْد ، مى گريست و هر گاه رستاخيز و زنده شدن را از نظر مى گذراند ، اشك از ديده مى ريخت و هر گاه گذر از صراط را در انديشه مى آورد، گريان مى شد و هر گاه عرضه [اعمال] را به خداى متعال به ياد مى آورد ، فريادى مى كشيد كه از آن ، بيهوش مى شد و هر گاه به نماز بر مى خاست ، شانه هايش در برابر خداوند عز و جل ، به لرزه مى افتاد و هر گاه بهشت و دوزخ را به ياد مى آورْد ، چونان مارْ گزيده، بى تابى مى كرد و از خداوند متعال ، بهشت را طلب مى كرد و از آتش دوزخ به او پناه مى بُرد . او هر گاه عبارت : «اى كسانى كه ايمان آورده ايد!» را از قرآن مى خوانْد ، مى گفت : «لبّيك اللّهم لبّيك» و در هيچ حالى ديده نشد ، مگر آن كه خداوند سبحان را ذكر مى گفت .

.

ص: 188

عنه عليه السلام :كانَ الحَسَنُ بنُ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام يُصَلّي ، فَمَرَّ بَينَ يَدَيهِ رَجُلٌ فَنَهاهُ بَعضُ جُلَسائِهِ ، فَلَمَّا انصَرَفَ مِن صَلاتِهِ قالَ لَهُ : لِمَ نَهَيتَ الرَّجُلَ ؟ قالَ : يَا بنَ رَسولِ اللّهِ ، حَظَرَ (1) فيما بَينَكَ وبَينَ الِمحرابِ ، فَقالَ : وَيحَكَ ! إنَّ اللّهَ عز و جلأقرَبُ إلَيَّ مِن أن يَحظُرَ فيما بَيني وبَينَهُ أحَدٌ . (2)

جامع الأخبار :كانَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام إذا تَوَضَّأَ تَغَيَّرَ لَونُهُ وَارتَعَدَت مَفاصِلُهُ ، فَقيلَ لَهُ في ذلِكَ ، فَقالَ : حَقٌّ لِمَن وَقَفَ بَينَ يَدَيِ اللّهِ المَلِكِ الجَبّارِ أن يَصفَرَّ لَونُهُ وتَرتَعِدَ مَفاصِلُهُ . (3)

.


1- .الحَظْرُ : المنع (مجمع البحرين : ج 1 ص 424 «حظر») .
2- .التوحيد : ص 184 ح 22 عن منيف عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 3 ص 329 ح 30 .
3- .جامع الأخبار : ص 166 ح 397 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 14 ، مستدرك الوسائل : ج 1 ص 354 ح 830 نقلاً عن ابن طاووس في كتاب فلاح السائل وفيهما «الحسن بن عليّ عليه السلام » بدل «الحسين بن عليّ عليه السلام » ، بحار الأنوار : ج 43 ص 339 ح 13 .

ص: 189

امام زين العابدين عليه السلام :حسن بن على بن ابى طالب عليه السلام نماز مى گزارْد كه مردى از برابر ايشان گذشت . يكى از هم نشينانش او را از اين كار نهى كرد . چون امام عليه السلام از نمازش فارغ شد ، به آن مرد فرمود : «چرا او را باز داشتى؟». گفت : اى پسر پيامبر خدا! او ميان شما و محراب حايل شد . امام عليه السلام فرمود : «واى بر تو! خداوند عز و جل به من نزديك تر از آن است كه كسى بتواند ميان من و او حايل شود» .

جامع الأخبار :حسين بن على عليه السلام هر گاه وضو مى گرفت ، رنگش تغيير مى كرد و بندهاى بدنش به لرزه مى افتاد . سبب را از ايشان جويا شدند . فرمود : «حق است بر كسى كه در برابر خداوند جبّار مى ايستد ، رنگش زرد شود و بندهايش به لرزه افتند» .

.

ص: 190

الإمام الباقر عليه السلام :كانَ أبي عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام إذا حَضَرَتِ الصَّلاةُ يَقشَعِرُّ جِلدُهُ ، ويَصفَرُّ لَونُهُ ، وتَرتَعِدُ فَرائِصُهُ (1) ، ويَقِفُ شَعرُهُ ، ويَقولُ ودُموعُهُ تَجري عَلى خَدَّيهِ : لَو عَلِمَ العَبدُ مَن يُناجي مَا انفَتَلَ (2) . (3)

الإرشاد عن عبد اللّه بن محمد القرشي :كانَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام إذا تَوَضَّأَ اصفَرَّ لَونُهُ ، فَيقولُ لَهُ أهلُهُ : ما هذَا الَّذي يَغشاكَ ؟ فَيَقولُ : أتَدري لِمَن أتَأَهَّبُ لِلقِيامِ بَينَ يَدَيهِ ؟ ! (4)

الإمام الصادق عليه السلام :كانَ أبي عليه السلام يَقولُ : كانَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِما إذا قامَ فِي الصَّلاةِ كَأَنَّهُ ساقُ شَجَرَةٍ ، لا يَتَحَرَّكُ مِنهُ شَيءٌ إلّا ما حَرَّكَهُ الرّيحُ مِنهُ . (5)

علل الشرائع عن أبان بن تغلب :قُلتُ لِأَبي عَبدِاللّهِ عليه السلام : إنّي رَأَيتُ عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام إذا قامَ فِي الصَّلاةِ غَشِيَ لَونَهُ لونٌ آخَرُ ! فَقالَ لي : وَاللّهِ إنَّ عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام كانَ يَعرِفُ الَّذي يَقومُ بَينَ يَدَيهِ . (6)

.


1- .الفريصة : لحمة عند نغض الكتف في وسط الجنب عند منبض القلب ، وهما فريصتان ترتعدان عند الفزع (لسان العرب : ج 7 ص 64 «فرص») .
2- .انفتل فلان عن صلاته : أي انصرف ، ولفت فلانًا عن رأيه وفتله أي صرفه ولواه ، وفتله عن وجهه فانفتل : أي صرفه فانصرف (لسان العرب : ج 11 ص 514 «فتل») .
3- .مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 2 ص 124 عن سدير ؛ فلاح السائل : ص 203 ح 117 عن عبد اللّه بن أبي يعفور عن الإمام الصادق عليه السلام وليس فيه ذيله من «ويقف شعره» ، بحار الأنوار : ج 46 ص 55 ح 4 .
4- .الإرشاد : ج 2 ص 142 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 97 ح 2277 ، إعلام الورى : ج 1 ص 488 ، بحار الأنوار : ج 46 ص 74 ح 61 ؛ تهذيب الكمال : ج 20 ص 390 الرقم 4050 عن عبد الرحمن بن حفص القرشي ، تاريخ دمشق : ج 41 ص 378 عن عبد الرحمن بن جعفر الهاشمي .
5- .الكافي : ج 3 ص 300 ح 4 ، فلاح السائل : ص 290 ح 185 كلاهما عن جهم بن حميد ، بحار الأنوار : ج 46 ص 64 ح 22 .
6- .علل الشرائع : ص 231 ح 7 ، بحار الأنوار : ج 46 ص 66 ح 30 ، وراجع : الخصال : ص 517 ح 4 .

ص: 191

امام باقر عليه السلام :پدرم على بن الحسين عليه السلام به هنگام نماز ، پوست بدنش مى ترنجيد و رنگش زرد مى شد و شانه هايش به لرزه مى افتاد و موى بر تنش راست مى شد و در حالى كه اشكش بر گونه روان بود ، مى فرمود : «اگر بنده مى دانست با كه مناجات مى كند ، از نماز دست نمى كشيد» .

الإرشاد_ به نقل از عبد اللّه بن محمّد قرشى _ :امام زين العابدين عليه السلام هر گاه وضو مى گرفت ، رنگش زرد مى گشت . خانواده اش به ايشان مى گفتند : اين، چه حالى است كه شما را در بر مى گيرد؟ مى فرمود : «آيا مى دانى آماده ايستادن در برابر چه كسى مى گردم؟» .

امام صادق عليه السلام :پدرم عليه السلام مى فرمود : هر گاه على بن الحسين _ كه درودهاى خدا بر آن دو باد _ به نماز بر مى خاست ، گويى ساقه درختى بود ؛ چيزى از آن حركت نمى كرد ، مگر آنچه باد آن را به حركت در مى آوَرد» .

علل الشرائع_ به نقل از ابان بن تغلب _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام را ديدم كه هنگام ايستادن به نماز ، رنگش دگرگون مى گشت . امام صادق عليه السلام به من فرمود : «به خدا سوگند ، على بن الحسين عليه السلام مى دانست در برابر چه كسى ايستاده است» .

.

ص: 192

فلاح السائل عن أبي أيّوب :كانَ أبو جَعفَرٍ وأبو عَبدِاللّهِ عليهماالسلام إذا قاما إلَى الصَّلاةِ تَغَيَّرَت ألوانُهُما حُمرَةً ومَرَّةً صُفرَةً ، وكَأَنَّما يُناجِيانِ شَيئا يَرَيانِهِ . (1)

الاُصول الستّة عشر عن جابر الجعفيّ عن الإمام الصّادق عليه السلام :لَقَد صَلّى أبو جَعفَرٍ عليه السلام ذاتَ يَومٍ فَوَقَعَ عَلى رَأسِهِ شَيءٌ ، فَلَم يَنزَعهُ مِن رَأسِهِ حَتّى قامَ إلَيهِ جَعفَرٌ فَنَزَعَهُ (2) مِن رَأسِهِ ، تَعظيما للّهِِ وإقبالاً عَلى صَلاتِهِ ، وهُوَ قَولُ اللّهِ : «أَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا» (3) . (4)

فلاح السّائل :رُوِيَ أنَّ مَولانا جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ الصّادِقَ عليه السلام كانَ يَتلُو القُرآنَ في صَلاتِهِ فَغُشِيَ عَلَيهِ ، فَلَمّا أفاقَ سُئِلَ : مَا الَّذي أوجَبَ مَا انتَهَت حالُكَ إلَيهِ ؟ فَقالَ ما مَعناهُ : ما زِلتُ اُكَرِّرُ آياتِ القُرآنِ حَتّى بَلَغتُ إلى حَالٍ كَأَنّي سَمِعتُها مُشافَهَةً مِمَّن أنزَلَها عَلَى المُكاشَفَةِ وَالعِيانِ ، فَلَم تَقُمِ القُوَّةُ البَشَرِيَّةُ بِمُكاشَفَةِ الجَلالَةِ الإِلهِيَّةِ . (5)

6 / 4 _ 4صَلاتُهُم بِاللَّيلِالإمام الباقر والإمام الصادق عليهماالسلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَ مِنَ الَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَ إِدْبَارَ النُّجُومِ» (6) _ :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ يَقومُ مِنَ اللَّيلِ ثَلاثَ مَرّاتٍ ، فَيَنظُرُ في آفاقِ السَّماءِ ويَقرَأُ الخَمسَ مِن آلِ عِمرانَ ، الَّتي آخِرُها : «إِنَّكَ لَا تُخْلِفُ الْمِيعَادَ» (7) ، ثُمَّ يَفتَتِحُ صَلاةَ اللَّيلِ . (8)

.


1- .فلاح السائل : ص 290 ح 186 ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 159 ، بحار الأنوار : ج 84 ص 248 ح 39 .
2- .كذا في المتن والصحيح : «حتّى قُمتُ إليه فَنَزَعتُهُ» .
3- .يونس : 105 .
4- .الاُصول الستّة عشر : ص 231 ح 263 ، بحار الأنوار : ج 84 ص 253 ح 48 .
5- .فلاح السائل : ص 210 ح 121 ، بحار الأنوار : ج 47 ص 58 ح 108 .
6- .الطور : 49 .
7- .آل عمران : 194 .
8- .مجمع البيان : ج 9 ص 257 عن زرارة وحمران ومحمّد بن مسلم ، عوالي اللآلي : ج 2 ص 26 ح 62 ، بحار الأنوار : ج 82 ص 329 .

ص: 193

6 / 4 - 4 نماز شب اهل بيت عليهم السلام

فلاح السائل_ به نقل از ابو ايّوب _ :امام باقر و امام صادق عليهماالسلام هر گاه به نماز مى ايستادند ، رنگشان گاهى سرخ مى شد و گاهى زرد و گويى با چيزى گفتگو مى كنند كه آن را مى بينند .

الاُصول الستّة عشر_ به نقل از جابر جعفى ، از امام صادق عليه السلام _ :روزى [پدرم] باقر عليه السلام نماز مى گزارْد كه چيزى روى سرش افتاد . ايشان آن را از سرش بر نداشت، تا آن كه رفت_[م] و آن را از سر مبارك ايشان برداشت_[م] . اين (آرامش و بى توجّهى به اطراف) ، براى بزرگداشت مقام خداوند و توجّه به نمازش بود و اين، همان سخن پروردگار است : «به اين دين ، با گرايش تمام به حق، روى آور» .

فلاح السائل :روايت شده است كه سَرور ما امام جعفر صادق عليه السلام در نماز خود، قرآن تلاوت مى كرد كه بيهوش شد و چون به هوش آمد ، از ايشان پرسيده شد : چه چيز ، حال شما را چنين كرد؟ ايشان سخنى فرمود كه مفهومش چنين بود : «همچنان آيات قرآن را تكرار مى كردم كه به حالى رسيدم كه گويى به مكاشفه و بالعيان ، آن را از زبان كسى مى شنيدم كه نازلش كرده است . پس قدرت بشرى، توان تحمّل مكاشفه هيبت الهى را نداشت» .

6 / 4 _ 4نماز شب اهل بيت عليهم السلامامام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «و در پاره اى از شب و به هنگام ناپديد شدن ستارگان، تسبيح گوى» _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شبانه سه بار بر مى خاست و در افق هاى آسمان مى نگريست و پنج آيه از سوره آل عمران تلاوت مى كرد كه پايان آن ، «به راستى كه تو خلف وعده نمى كنى» است و سپس نماز شب را آغاز مى كرد .

.

ص: 194

صحيح مسلم عن عائشة :كانَ [رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ] يَنامُ أوَّلَ اللَّيلِ ويُحيي آخِرَهُ . (1)

سنن أبي داود عن عائشة :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ لا يَدَعُهُ [قِيامُ اللَّيلِ ]وكانَ إذا مَرِضَ أو كَسِلَ صَلّى قاعِدا . (2)

تفسير الطبري عن مجاهد :ذَكَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله قِيامَ اللَّيلِ فَفاضَت عَيناهُ حَتّى تَحادَرَت دُموعُهُ ، فَقالَ : «تَتَجَافَي جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ» (3) . (4)

سنن أبي داود عن عبد اللّه بن عبّاس :بِتُّ لَيلَةً عِندَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، فَلَمَّا استَيقَظَ مِن مَنامِهِ أتى طَهورَهُ فَأَخَذَ سِواكَهُ فَاستاكَ ، ثُمَّ تَلا هذِهِ الآياتِ : «إِنَّ فِى خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لَأَيَاتٍ لِّأُوْلِى الْأَلْبَابِ» (5) حَتّى قارَبَ أن يَختِمَ السّورَةَ أو خَتَمَها ، ثُمَّ تَوَضَّأَ فَأَتى مُصَلّاهُ فَصَلّى رَكعَتَينِ ، ثُمَّ رَجَعَ إلى فِراشِهِ فَنامَ ما شاءَ اللّهُ ، ثُمَّ استَيقَظَ فَفَعَلَ مِثلَ ذلِكَ ، ثُمَّ رَجَعَ إلى فِراشِهِ فَنامَ ، ثُمَّ استَيقَظَ فَفَعَلَ مِثلَ ذلِكَ ، ثُمَّ رَجَعَ إلى فِراشِهِ فَنامَ ، ثُمَّ استَيقَظَ فَفَعَلَ مِثلَ ذلِكَ ، كُلُّ ذلِكَ يَستاكُ ويُصَلّي رَكعَتَينِ ، ثُمَّ أوتَرَ . (6)

الإمام الصادق عليه السلام_ وذَكَرَ صَلاةَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله _ :كانَ يُؤتى بِطَهورٍ فَيُخَمِّرُ عِندَ رَأسِهِ ، ويوضِعُ سِواكَهُ تَحتَ فِراشِهِ ، ثُمَّ يَنامُ ما شاءَ اللّهُ ، فَإِذَا استَيقَظَ جَلَسَ ، ثُمَّ قَلَّبَ بَصَرَهُ فِي السَّماءِ ، ثُمَّ تَلَا الآياتِ مِن آلِ عِمرانَ : «إِنَّ فِى خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ ...» ، ثُمَّ يَستَنُّ ويَتَطَهَّرُ ، ثُمَّ يَقومُ إلَى المَسجِدِ فَيَركَعُ أربَعَ رَكَعاتٍ ، عَلى قَدرِ قِراءَتِهِ رُكوعُهُ ، وسُجودُهُ عَلى قَدرِ رُكوعِهِ ، يَركَعُ حَتّى يُقالَ : مَتى يَرفَعُ رَأسَهُ ؟! ويَسجُدُ حَتّى يُقالَ : مَتى يَرفَعُ رَأسَهُ ؟! ثُمَّ يَعودُ إلى فِراشِهِ فَيَنامُ ما شاءَ اللّهُ ، ثُمَّ يَستَيقِظُ فَيَجلِسُ ، فَيَتلُو الآياتِ مِن آلِ عِمرانَ ، ويُقَلِّبُ بَصَرَهُ فِي السَّماءِ ، ثُمَّ يَستَنُّ ويَتَطَهَّرُ ، ويَقومُ إلَى المَسجِدِ فَيُصَلّي أربَعَ رَكَعاتٍ كَما رَكَعَ قَبلَ ذلِكَ ، ثُمَّ يَعودُ إلى فِراشِهِ فَيَنامُ ما شاءَ اللّهُ ، ثُمَّ يَستَيقِظُ فَيَجلِسُ فَيَتلُو الآياتِ مِن آلِ عِمرانَ ويُقَلِّبُ بَصَرَهُ فِي السَّماءِ ، ثُمَّ يَستَنُّ ويَتَطَهَّرُ ، ويَقومُ إلَى المَسجِدِ فَيوتِرُ ويُصَلِّي الرَّكعَتَينِ ثُمَّ يَخرُجُ إلَى الصَّلاةِ . (7)

.


1- .صحيح مسلم : ج 1 ص 510 ح 129 ، سنن النسائي : ج 3 ص 218 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 434 ح 1365 ، مسند ابن حنبل : ج 9 ص 400 ح 24762 ، كنز العمّال : ج 7 ص 181 ح 18586 ؛ منتهى المطلب : ج 4 ص 97 .
2- .سنن أبي داود : ج 2 ص 32 ح 1307 ، مسند ابن حنبل : ج 10 ص 98 ح 26174 ، الأدب المفرد : ص 238 ح 800 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 452 ح 1158 وفيهما «لا يذره» بدل «لا يدعه» ، السنن الكبرى : ج 3 ص 22 ح 4722 ، كنز العمّال : ج 7 ص 67 ح 17990 .
3- .السجدة : 16 .
4- .تفسير الطبري : ج 11 الجزء 21 ص 103 ، حلية الأولياء : ج 5 ص 87 الرقم 302 عن ابن عبّاس .
5- .آل عمران : 190 .
6- .سنن أبي داود : ج 1 ص 15 ح 58 و ج 2 ص 44 ح 1353 ، المعجم الكبير : ج 18 ص 297 ح 761 كلاهما نحوه وراجع : مسند ابن حنبل : ج 1 ص 798 ح 3541 .
7- .تهذيب الأحكام : ج 2 ص 334 ح 1377 ، مجمع البيان : ج 2 ص 908 ، منتقى الجمان : ج 2 ص 248 كلّها عن معاوية بن وهب ، بحار الأنوار : ج 16 ص 276 ح 115 .

ص: 195

صحيح مسلم_ به نقل از عايشه _ :[پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ] در آغاز شب مى خوابيد و پايان آن را شب زنده دارى مى كرد .

سنن أبى داوود_ به نقل از عايشه _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله [را عبادتِ شبانه] رها نمى كرد و هر گاه بيمار يا سنگين مى شد ، نشسته نماز مى گزارْد .

تفسير الطبرى_ به نقل از مجاهد _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله عبادت شبانه را ياد كرد و دو چشمش پر از اشك شد تا جايى كه اشكش جارى شد و فرمود : «پهلوهايشان از خوابگاه جدا مى گردد» .

سنن أبى داوود_ به نقل از عبد اللّه بن عبّاس _ :شبى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله ماندم . پس چون از خواب بيدار شد ، ظرف آبش را آورده ، مسواكش را برداشت و مسواك كرد و اين آيه را تلاوت فرمود : «همانا در آفرينش آسمان ها و زمين و آمد و شدِ شب و روز ، بى گمان، نشانه هايى براى خردمندان است» تا تقريباً يا كاملاً سوره را به پايان بُرد . سپس وضو ساخت و به مصلّاى خود آمد و دو ركعت نماز گزارْد. آن گاه به بسترش باز گشت و آن قدر كه خدا خواست ، آرميد . سپس از خواب بيدار شد و همچون گذشته همان كرد . آن گاه به بسترش باز گشت و خوابيد . سپس بيدار شد و باز همان كارها را كرد . آن گاه به بسترش باز گشت و خوابيد و در پىِ آن، بيدار شد و همان كرد كه پيش تر كرده بود . او هر بار مسواك مى كرد و دو ركعت نماز مى گزارْد و سپس [در پايان] ، وتر به جاى مى آورد .

امام صادق عليه السلام_ در ذكر نماز پيامبر صلى الله عليه و آله _ :براى پيامبر صلى الله عليه و آله ظرف آبى مى آوردند . پس روى آن را مى پوشاند و بالاى سر خود مى گذاشت و مسواكش را زير بسترش مى نهاد و قدرى مى آرميد . سپس بيدار مى شد و مى نشست و در پىِ آن، ديده در آسمان مى گردانْد و اين آيات را از [سوره] آل عمران، تلاوت مى نمود : «همانا در آفرينش آسمان ها و زمين و آمد و شدِ شب و روز، بى گمان، نشانه هايى براى خردمندان است...» . آن گاه دندان هايش را مسواك مى زد و وضو مى گرفت و به مسجد مى رفت و چهار ركعت نماز مى گزارْد كه هر ركوعش به قدر قيامش بود و هر سجودش به قدر ركوعش . ركوع او، آن قدر طول مى كشيد كه گفته مى شد : كِى قامت راست مى كند؟ و سجده اش آن قدر طولانى مى گشت كه گفته مى شد : كِى سر از سجده بر مى دارد؟ او سپس به بسترش باز مى گشت و قدرى مى آرميد . آن گاه بيدار مى شد و مى نشست و آياتى از سوره آل عمران را قرائت مى كرد و ديده در آسمان مى گرداند . سپس مسواك مى زد و وضو مى گرفت و به مسجد مى رفت و همانند دفعه قبل ، چهار ركعت نماز مى گزارد . آن گاه به بستر بر مى گشت و هر مقدار كه خواست خدا بود ، مى خوابيد . سپس بيدار مى شد و مى نشست و آيات [سوره] آل عمران را تلاوت مى كرد و به اطراف آسمان مى نگريست. سپس مسواك مى زد و وضو مى گرفت و به مسجد مى رفت و وَتر به جاى مى آورْد و دو ركعت نماز مى گزارْد و آن گاه براى نماز [صبح ]بيرون مى رفت .

.

ص: 196

المناقب لابن شهرآشوب عن الإمام عليّ عليه السلام_ أنَّهُ قالَ _ :ما تَرَكتُ صَلاةَ اللَّيلِ مُنذُ سَمِعتُ قَولَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله : «صَلاةُ اللَّيلِ نورٌ» . فَقالَ ابنُ الكَوّاءِ : ولا لَيلَةَ الهَريرِ ؟ قالَ : ولا لَيلَةَ الهَريرِ . (1)

كتاب من لا يحضره الفقيه :كانَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام سَيِّدُ العابِدينَ يَقولُ : «العَفوَ العَفوَ» ثَلاثَمِئَةِ مَرَّةٍ فِي الوِترِ فِي السَّحَرِ . (2)

عيون أخبار الرضا عليه السلام عن إبراهيم بن العبّاس :كانَ [الرِّضا] عليه السلام قَليلَ النَّومِ بِاللَّيلِ ، كَثيرَ السَّهَرِ . (3)

.


1- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 2 ص 123 ، إرشاد القلوب : ص 217 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 41 ص 17 ح 10 .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 489 ح 1408 ، بحار الأنوار : ج 87 ص 277 ح 69 .
3- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 184 ح 7 ، إعلام الورى : ج 2 ص 63 ، بحار الأنوار : ج 49 ص 91 ح 4 .

ص: 197

المناقب، ابن شهرآشوب:امام على عليه السلام فرمود : «از هنگامى كه اين سخن پيامبر صلى الله عليه و آله : نماز شب ، نور است را شنيدم ، ديگر آن را ترك نكردم» . ابن كوّاء گفت : حتّى در شب هرير؟ امام عليه السلام فرمود : «حتّى در شب هرير» .

كتاب من لا يحضره الفقيه :زين العابدين عليه السلام سَرور عابدان ، در نماز وَتر، سحرگاهان، سيصد بار مى فرمود : «العفو! العفو!» .

عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از ابراهيم بن عبّاس _ :امام رضا عليه السلام شب ، كم مى خوابيد و بيشتر بيدار بود .

.

ص: 198

الخرائج والجرائح :روي أنَّ الإِمامَ الهادِيَ عليه السلام كانَ بِاللَّيلِ مُقبِلاً عَلَى القِبلَةِ لا يَفتُرُ ساعَةً ، عَلَيهِ جُبَّةُ صوفٍ ، وسَجّادَتُهُ عَلى حَصيرٍ . (1)

6 / 4 _ 5صَومُهُمالكافي عن حمّاد بن عثمان عن الإمام الصادق عليه السلام ، قالَ :سَمِعتُهُ عليه السلام يَقولُ : صامَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَتّى قيلَ : ما يُفطِرُ ، ثُمَّ أفطَرَ حَتّى قيلَ : ما يَصومُ ، ثُمَّ صامَ صَومَ داوودَ عليه السلام ؛ يَوما ويَوما لا (2) ، ثُمَّ قُبِضَ عَلى صِيامِ ثَلاثَةِ أيّامٍ فِي الشَّهرِ ، قالَ : إنَّهُنَّ يَعدِلنَ صَومَ الشَّهرِ ويَذهَبنَ بِوَحَرِ الصَّدرِ _ وَالوَحَرُ : الوَسوَسَةُ _ . قالَ حَمّادٌ : فَقُلتُ : وأيُّ الأَيّامِ هِيَ ؟ قالَ عليه السلام : أوَّلُ خَميسٍ فِي الشَّهرِ ، وأوَّلُ أربَعاءَ بَعدَ العَشرِ مِنهُ ، وآخِرُ خَميسٍ فيهِ . فَقُلتُ : كَيفَ صارَت هذِهِ الأَيّامُ الَّتي تُصامُ ؟ فَقالَ عليه السلام : إنَّ مَن قَبلَنا مِنَ الاُمَمِ كانَ إذا نَزَلَ عَلى أحَدِهِمُ العَذابُ نَزَلَ في هذِهِ الأَيّامِ ، فَصامَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله هذِهِ الأَيّامَ المَخوفَةَ . (3)

صحيح مسلم عن عائشة_ حينَ سُئِلَت عَن صَومِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله _ :كانَ يَصومُ حَتّى نَقولَ : قَد صامَ ، ويُفطِرُ حَتّى نَقولَ : قَد أفطَرَ ، ولَم أرَهُ صائِما مِن شَهرٍ قَطُّ أكثَرَ مِن صِيامِهِ مِن شَعبانَ ؛ كانَ يَصومُ شَعبانَ كُلَّهُ ، كانَ يَصومُ شَعبانَ إلّا قَليلاً . (4)

.


1- .الخرائج والجرائح : ج 2 ص 901 .
2- .أي يومًا يصوم ويومًا لا يصوم (مرآة العقول : ج 16 ص 252) .
3- .الكافي : ج 4 ص 89 ح 1 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 82 ح 1786 تهذيب الأحكام : ج 4 ص 302 ح 913 وفيه «صوم الدهر» بدل «صوم الشهر» ، ثواب الأعمال : ص 104 ح 1 نحوه عن محمّد بن مروان ، الدروع الواقية : ص 55 ، بحار الأنوار : ج 97 ص 101 ح 27 .
4- .صحيح مسلم : ج 2 ص811 ح176، سنن النسائي : ج4 ص200، الموطّأ : ج 1 ص 309 ح 56 وليس فيهما ذيله من «كان يصوم شعبان كلّه» ، مسند ابن حنبل : ج 9 ص 474 ح 25155 ، صحيح ابن حبّان : ح 8 ص 399 ح 3637 كلّها نحوه وراجع : فضائل الأشهر الثلاثة : ص 66 ح 50 .

ص: 199

6 / 4 - 5 روزه اهل بيت عليهم السلام

الخرائج و الجرائح :روايت شده كه امام هادى عليه السلام شب ، رو به قبله مى نشست و ساعتى نمى آرميد . بر او جبّه اى از پشم بود و سجّاده اش بر حصير قرار داشت .

6 / 4 _ 5روزه اهل بيت عليهم السلامالكافى_ به نقل از حمّاد بن عثمان _ :از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود : «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آن قدر روزه گرفت كه گفته شد ديگر روزه را ترك نمى كند. سپس آن قدر روزه[ى مستحبى] نگرفت كه گفته شد ديگر روزه نمى گيرد . سپس همچون داوود يك روز در ميان روزه گرفت ؛ ولى بعد از آن تا آخر عمر ، سه روز از هر ماه را روزه مى گرفت . پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمود : اين سه روز ، همسنگ روزه يك ماه است و وسوسه هاى نفسانى را دور مى كند » . به امام صادق عليه السلام گفتم : اين ، كدام سه روز بود؟ فرمود : «پنجشنبه آغازين هر ماه و چهارشنبه نخستِ پس از دهم ماه و آخرين پنجشنبه هر ماه» . گفتم : چرا در اين روزها بايد روزه گرفت؟ فرمود : «زيرا هر گاه بر يكى از امّت هاى پيشين ، عذابى نازل مى شد ، در يكى از اين روزها اتّفاق مى افتاد و پيامبر صلى الله عليه و آله در اين روزهاى هراسناك ، روزه مى گرفت» .

صحيح مسلم_ به نقل از عايشه، هنگامى كه از وى پرسيده شد : پيامبر صلى الله عليه و آله چگونه روزه مى گرفت _ :پيامبر صلى الله عليه و آله آن قدر روزه مى گرفت كه ما مى گفتيم : ديگر روزه را ترك نخواهد كرد ، و آن قدر روزه نمى گرفت كه مى گفتيم : ديگر روزه نخواهد گرفت . نديدم در ماهى بيش از ماه شعبان روزه بگيرد . او همه ماه شعبان ، جز چند روزى از آن ، و بلكه همه شعبان را روزه مى گرفت .

.

ص: 200

الإمام عليّ عليه السلام :حُبِّبَ إلَيَّ الصَّومُ بِالصَّيفِ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :كانَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام يَدخُلُ إلى أهلِهِ ويَقولُ : عِندَكُم شَيءٌ وإلّا صُمتُ ؟ فَإِن كانَ عِندَهُم شَيءٌ أتَوهُ بِهِ وإلّا صامَ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :كانَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام إذا كانَ اليَومُ الَّذي يَصومُ فيهِ أمَرَ بِشاةٍ فَتُذبَحُ وتُقطَعُ أعضاءً وتُطبَخُ ، فَإِذا كانَ عِندَ المَساءِ أكَبَّ عَلَى القُدورِ حَتّى يَجِدَ ريحَ المَرَقِ وهُوَ صائِمٌ ، ثُمَّ يَقولُ : هاتُوا القِصاعَ ، اِغرِفوا لِالِ فُلانٍ ، وَاغرِفوا لِالِ فُلانٍ ، ثُمَّ يُؤتى بِخُبزٍ وتَمرٍ فَيَكونُ ذلِكَ عَشاءَهُ ، صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ وعَلى آبائِهِ . (3)

عيون أخبار الرضا عليه السلام عن إبراهيم بن العبّاس :كانَ [الرِّضا عليه السلام ] كَثيرَ الصِّيامِ فَلا يَفوتُهُ صِيامُ ثَلاثَةِ أيّامٍ فِي الشَّهرِ ، ويَقولُ : ذلِكَ صَومُ الدَّهرِ . (4)

الإمام الباقر عليه السلام_ في ذِكرِ فَضائِلِ أبيهِ الإمامِ زَينِ العابِدينَ عليه السلام_ ولَقَد سُئِلَت عَنهُ مَولاة لَهُ ، فَقالَت : اُطنِبُ أو أختَصِرُ ؟ فَقيلَ لَها : بَلِ اختَصِري ، فَقالَت : ما أتَيتُهُ بِطَعامٍ نَهارا قَطُّ ، وما فَرَشتُ لَهُ فِراشا بِلَيلٍ قَطُّ . (5)

.


1- .مستدرك الوسائل : ج 7 ص 505 ح 8758 نقلاً عن لبّ اللباب للراوندي .
2- .تهذيب الأحكام : ج 4 ص 188 ح 531 ، منتقى الجمان : ج 2 ص 554 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 135 ح 15 كلّها عن هشام بن سالم .
3- .الكافي : ج 4 ص 68 ح 3 ، المحاسن : ج 2 ص 158 ح 1432 كلاهما عن حمزة بن حمران ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 134 ح 1955 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 297 ح 930 كلاهما من دون إسناد إلى الإمام الصادق عليه السلام ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 155 ، بحار الأنوار : ج 46 ص 72 ح 53 .
4- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 184 ح 7 ، كشف الغمّة : ج 3 ص 106 ، إعلام الورى : ج 2 ص 63 ، بحار الأنوار : ج 97 ص 96 ح 14 .
5- .الخصال : ص 518 ح 4 عن حمران بن أعين ، علل الشرائع : ص 232 ح 9 عن عليّ بن حمزة من دون إسناد إلى الإمام الباقر عليه السلام ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 155 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 350 ح 587 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 2 ص 274 وج 5 ص 80 كلاهما من دون إسناد إلى الإمام الباقر عليه السلام والقضية فيهما منسوبة إلى الإمام عليّ عليه السلام .

ص: 201

امام على عليه السلام :روزه گرفتن در تابستان ، نزد من محبوب است .

امام صادق عليه السلام :امير مؤمنان عليه السلام به خانه مى آمد و مى فرمود : «آيا چيزى نزد شما هست ، و گر نه ، روزه بگيرم» . اگر نزد آنها چيزى يافت مى شد ، نزد امام عليه السلام مى آوردند و در غير اين صورت ، روزه مى گرفت .

امام صادق عليه السلام :على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام در آن روزى كه روزه مى گرفت ، دستور مى داد گوسفندى را سر ببرند و تكّه تكّه كنند و بپزند . چون هنگام افطار مى رسيد ، به ديگ ها سر مى كشيد تا در حالى كه روزه است ، بوى آب گوشت را به مشام رسانَد . سپس مى فرمود : «كاسه ها را بياوريد و براى خانواده فلانى و فلانى غذا بكشيد» . سپس نان و خرمايى آورده مى شد و امام عليه السلام افطار مى كرد . درود خدا بر او و پدرانش باد!

عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از ابراهيم بن عبّاس _ :امام رضا عليه السلام فراوان روزه مى گرفت و روزه سه روز در ماه را ترك نمى كرد و مى فرمود : «اين، روزه روزگار است» .

امام باقر عليه السلام_ در يادكرد فضيلت هاى پدرش امام زين العابدين عليه السلام _ :وقتى كه از كنيز ايشان در باره ايشان پرسيده شد ، گفت : به تفصيل يا به اختصار؟ به وى گفته شد : به اختصار . گفت : هرگز در روز ، براى او خوراكى نياوردم و در شب براى او بسترى نگستردم .

.

ص: 202

6 / 4 _ 6حَجُّهُمالمستدرك على الصحيحين عن عبد اللّه بن عبيد بن عمير :لَقَد حَجَّ الحَسَنُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام خَمسا وعِشرينَ حَجَّةً ماشِيا ، وإنَّ النَّجائِبَ لَتُقادُ مَعَهُ . (1)

المعجم الكبير عن مصعب بن عبد اللّه :حَجَّ الحُسَينُ عليه السلام خَمسا وعِشرينَ حَجَّةً ماشِيا . (2)

ربيع الأبرار :رُئِيَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام يَطوفُ بِالبَيتِ ، ثُمَّ صارَ إلَى المَقامِ فَصَلّى ، ثُمَّ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى المَقامِ فَجَعَلَ يَبكي ويَقولُ : «عُبَيدُكَ بِبابِكَ ... سائِلُكَ بِبابِكَ ، مِسكينُكَ بِبابِكَ» ، يُرَدِّدُ ذلِكَ مِرارا . (3)

الإمام الباقر عليه السلام :كانَت لِعَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام ناقَةٌ حَجَّ عَلَيهَا اثنَتَينِ وعِشرينَ حَجَّةً ما قَرَعَها قَرعَةً قَطُّ . قالَ : فَجاءَت بَعدَ مَوتِهِ وما شَعَرنا بِها إلّا وقَد جاءَني بَعضُ خَدَمِنا أو بَعضُ المَوالي ، فَقالَ : إنَّ النّاقَةَ قَد خَرَجَت فَأَتَت قَبرَ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام فَانبَرَكَت عَلَيهِ فَدَلَكَت بِجِرانِهَا القَبرَ وهِيَ تَرغو ، فَقُلتُ : أدرِكوها وجيئوني بِها قبلَ أن يَعلَموا بِها أو يَرَوها . فَقالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : وما كانَت رَأَتِ القَبرَ قَطُّ . (4)

.


1- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 185 ح 4788 ، السنن الكبرى : ج 4 ص 542 ح 8645 ، سير أعلام النبلاء : ج 3 ص 260 كلاهما عن ابن عبّاس ، تهذيب الكمال : ج 6 ص 233 الرقم 1248 عن عليّ بن زيد بن جدعان ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 14 عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 43 ص 339 ح 13 .
2- .المعجم الكبير : ج 3 ص 115 ح 2844 ، تهذيب الكمال : ج 6 ص 406 الرقم 1323 ، سير أعلام النبلاء : ج 3 ص 287 الرقم 48 ، اُسد الغابة : ج 2 ص 27 الرقم 1173 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 69 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 193 ح 5 .
3- .ربيع الأبرار : ج 2 ص 149 وراجع : تاريخ دمشق : ج 41 ص 380 .
4- .الكافي : ج 1 ص 467 ح 2 ، الاختصاص : ص 300 ، بصائر الدرجات : ص 353 ح 15 كلّها عن زرارة ، بحار الأنوار : ج 27 ص 270 ح 22 ، وراجع : العدد القويّة : ص 62 ح 81 .

ص: 203

6 / 4 - 6 حجّ اهل بيت عليهم السلام

6 / 4 _ 6حجّ اهل بيت عليهم السلامالمستدرك على الصحيحين_ به نقل از عبد اللّه بن عبيد بن عُمير _ :حسن بن على عليه السلام ، بيست و پنج بار پياده به حج رفت ، در حالى كه اسبان اصيل ، همراه او بود .

المعجم الكبير_ به نقل از مصعب بن عبد اللّه _ :حسين عليه السلام بيست و پنج بار ، پياده به حج رفت .

ربيع الأبرار :حسين بن على عليه السلام را ديدند كه خانه خدا را طواف مى كند و سپس به مقام مى رود و نماز مى گزارَد و آن گاه گونه اش را بر مقام مى نهد و مى گريد و مى گويد : «بنده ناچيز تو به درگاهت آمده است... . گداى تو به درگاهت آمده است . مسكين تو به درگاهت آمده است» و اين سخن را بارها تكرار مى كرد .

امام باقر عليه السلام :[پدرم] على بن الحسين عليه السلام شترى داشت كه با آن، بيست و دو بار به حج رفته بود و هرگز آن را شلّاق نزد . پس از رحلت [پدرم] على بن الحسين عليه السلام آن شتر ، بى آن كه ما بفهميم ، خارج شد . يكى از خادمان يا غلامان ما خبر آورد كه شتر بر سرِ قبر على بن الحسين عليه السلام رفته و گردن خود را به خاك مى مالد و مى نالد . من گفتم : «آن را در يابيد و پيش از آن كه آن را بشناسند و ببينند ، نزد من بياوريد» . اين شتر ، هرگز قبر را نديده بود .

.

ص: 204

تهذيب الكمال عن سفيان بن عيينة :حَجَّ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام ، فَلَمّا أحرَمَ وَاستَوَت بِهِ راحِلَتُهُ اصفَرَّ لَونُهُ وَانتَفَضَ ووَقَعَ عَلَيهِ الرِّعدَةُ ولَم يَستَطِع أن يُلَبِّيَ ، فَقيلَ لَهُ : ما لَكَ لا تُلَبّي ؟ فَقالَ : أخشى أن أقولَ : لَبَّيكَ فَيَقولُ لي : لا لَبَّيكَ . فَقيلَ لَهُ : لابُدَّ مِن هذا . فَلَمّا لَبّى غُشِيَ عَلَيهِ وسَقَطَ مِن راحِلَتِهِ ، فَلَم يَزَل يَعتَريهِ ذلِكَ حَتّى قَضى حَجَّهُ . (1)

صفة الصفوة عن أفلح مولى الإمام الباقر عليه السلام :خَرَجتُ مَعَ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام حاجّا ، فَلَمّا دَخَلَ المَسجِدَ نَظَرَ إلَى البَيتِ فَبَكى حَتّى عَلا صَوتُهُ ، فَقُلتُ : بِأَبي أنتَ واُمّي ، إنَّ النّاسَ يَنظُرونَ إلَيكَ فَلَو رَفَقتَ بِصَوتِكَ قَليلاً ! قالَ : وَيحَكَ يا أفلَحُ ! ولِمَ لا أبكي؟! لَعَلَّ اللّهَ يَنظُرَ إلَيَّ مِنهُ بِرَحمَةٍ ، فَأَفوزَ بِها عِندَهُ غَدا . قالَ : ثُمَّ طافَ بِالبَيتِ ، ثُمَّ جاءَ حَتّى رَكَعَ عِندَ المَقامِ فَرَفَعَ رَأسَهُ مِن سُجودِهِ ، فَإِذا مَوضِعُ سُجودِهِ مُبتَلٌّ مِن دُموعِ عَينَيهِ . (2)

الإقبال عن القاسم بن حسين النّيسابوريّ :رَأَيتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام عِندَما وَقَفَ بِالمَوقِفِ مَدَّ يَدَيهِ جَميعا ، فَما زالَتا مَمدودَتَينِ إلى أن أفاضَ ، فَما رَأَيتُ أحَدا أقدَرَ عَلى ذلِكَ مِنهُ . (3)

.


1- .تهذيب الكمال : ج 20 ص 390 الرقم 405 ، تهذيب التهذيب : ج 4 ص 185 الرقم 5516 ، سير أعلام النبلاء : ج 4 ص 392 الرقم 157 ، تاريخ الإسلام للذهبي : ج 6 ص 435 ؛ عوالي اللآلي : ج 4 ص 35 ح 121 .
2- .صفة الصفوة : ج 2 ص 110 الرقم 171 ، تاريخ دمشق : ج 54 ص 280 ، تذكرة الخواص : ص 339 كلاهما نحوه ، مطالب السؤول : ج 2 ص 104 ؛ كشف الغمّة : ج 2 ص 329 ، بحار الأنوار : ج 46 ص 290 ح 14 .
3- .الإقبال : ج 2 ص 73 ، بحار الأنوار : ج 98 ص 215 ح 3 .

ص: 205

تهذيب الكمال_ به نقل از سفيان بن عيينه _ :امام زين العابدين عليه السلام حج گزارد و چون احرام بست و مركبش آماده گشت ، رنگش زرد شد و لرزه بر اندامش افتاد و نتوانست لبّيك بگويد . گفته شد : چرا لبّيك نمى گويى؟ فرمود : «مى ترسم بگويم: لبّيك و خداوند بفرمايد : لا لبّيك» . گفته شد : ولى بايد لبّيك بگويى . چون لبّيك گفت ، بيهوش شد و از مركب به زير افتاد و پيوسته همين حال را داشت تا حجّش را گزارْد .

صفة الصفوة_ به نقل از افلح، غلام امام باقر عليه السلام _ :با امام باقر عليه السلام به حج رفتيم . چون امام عليه السلام به مسجد الحرام وارد شد و به خانه خدا نگريست ، گريست تا صداى گريه اش بلند شد . گفتم : پدر و مادرم فداى تو باد! اگر ممكن است، صداى خود را پايين بياور كه مردم به تو مى نگرند . فرمود : «اى افلح ، واى بر تو! چرا گريه نكنم؟ شايد كه خدا با رحمت خود به من بنگرد و نزد او رستگارى يابم» . سپس خانه خدا را طواف كرد و نزد مقام نماز خواند و هنگامى كه سر از سجده برداشت ، جايگاهش از اشك ، خيس شده بود .

الإقبال_ به نقل از قاسم بن حسين نيشابورى _ :امام باقر عليه السلام را ديدم كه هنگام ايستادن در موقف ، دو دستش را دراز كرد و همچنان دو دست او دراز بود تا ازببب موقف بيرون آمد . من هيچ كس را در اين كار ، از او تواناتر نديدم .

.

ص: 206

الخصال عن مالك بن أنس :كُنتُ أدخُلُ عَلَى الصّادِقِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عليه السلام فَيُقَدِّمُ لي مِخَدَّةً ويَعرِفُ لي قَدرا ويَقولُ : يا مالِكُ ، إنّي اُحِبُّكَ ، فَكُنتُ اُسَرُّ بِذلِكَ وأحمَدُ اللّهَ عَلَيهِ . وكانَ عليه السلام لا يَخلو مِن إحدى ثَلاثِ خِصالٍ : إمّا صائِما وإمّا قائِما وإمّا ذاكِرا ، وكانَ مِن عُظَماءِ العُبّادِ وأكابِرِ الزُّهّادِ الَّذين يَخشَونَ اللّهَ عز و جل ، وكانَ كَثيرَ الحَديثِ ، طَيِّبَ الُمجالَسَةِ ، كَثيرَ الفَوائِدِ ، فَإِذا قالَ : قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله اخضَرَّ مَرَّةً وَاصفَرَّ اُخرى حَتّى يُنكِرُهُ مَن يَعرِفُهُ . ولَقَد حَجَجتُ مَعَهُ سَنَةً ، فَلَمَّا استَوَت بِهِ راحِلَتُهُ عِندَ الإِحرامِ كانَ كُلَّما هَمَّ بِالتَّلبِيَةِ انقَطَعَ الصَّوتُ في حَلقِهِ وكادَ يَخِرُّ مِن راحِلَتِهِ ، فَقُلتُ : قُل يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، فَلابُدَّ لَكَ مِن أن تَقولَ ، فَقالَ عليه السلام : يَابنَ أبي عامِرٍ ، كَيفَ أجسُرُ أن أقولَ : «لَبَّيكَ اللّهُمَّ لَبَّيكَ» ، وأخشى أن يَقولَ عز و جل (لي) : لا لَبَّيكَ ولا سَعدَيكَ ؟! (1)

الكافي عن عليّ بن مهزيار :رَأَيتُ أبا جَعفَرٍ الثّانِيَ عليه السلام في سَنَةِ مِئَتَينِ وخَمسٍ وعِشرينَ (2) وَدَّعَ البَيتَ بَعدَ ارتِفاعِ الشَّمسِ ، وطافَ بِالبَيتِ يَستَلِمُ الرُّكنَ الَيمانِيَّ في كُلِّ شَوطٍ ، فَلَمّا كانَ فِي الشَّوطِ السّابِعِ استَلَمَهُ وَاستَلَمَ الحَجَرَ ومَسَحَ بِيَدِهِ ثُمَّ مَسَحَ وَجهَهُ بِيَدِهِ ، ثُمَّ أتَى المَقامَ فَصَلّى خَلفَهُ رَكعَتَينِ ، ثُمَّ خَرَجَ إلى دُبُرِ الكَعبَهِ إلَى المُلتَزَمِ فَالتَزَمَ البَيتَ وكَشَفَ الثَّوبَ عَن بَطنِهِ ، ثُمَّ وَقَفَ عَلَيهِ طَويلاً يَدعو ، ثُمَّ خَرَجَ مِن بابِ الحَنّاطينَ وتَوَجَّهَ . قالَ : فَرَأَيتُهُ في سَنَةِ سَبعَ عَشرَةَ ومِئَتَينِ وَدَّعَ البَيتَ لَيلاً ، يَستَلِمُ الرُّكنَ الَيمانِيَّ وَالحَجَرَ الأَسوَدَ في كُلِّ شَوطٍ ، فَلَمّا كانَ فِي الشَّوطِ السّابِعِ التَزَمَ البَيتَ في دُبُرِ الكَعبَةِ قَريبا مِنَ الرُّكنِ الَيمانِيِّ وفَوقَ الحَجَرِ المُستَطيلِ ، وكَشَفَ الثَّوبَ عَن بَطنِهِ ، ثُمَّ أتَى الحَجَرَ فَقَبَّلَهُ ومَسَحَهُ ، وخَرَجَ إلَى المَقامِ فَصَلّى خَلفَهُ ، ثُمَّ مَضى ولَم يَعُد إلَى البَيتِ ، وكانَ وُقوفُهُ عَلَى المُلتَزَمِ بِقَدرِ ما طافَ بَعضُ أصحابِنا سَبعَةَ أشواطٍ وبَعضُهُم ثَمانِيَةً . (3)

.


1- .الخصال : ص 167 ح 219 ، علل الشرائع : ص 235 ح 4 ، العدد القويّة : ص 155 ح 86 وليس فيه صدره إلى «واحمد اللّه عليه» وذيله من «ولقد حججت» ، روضة الواعظين : ص 233 ، فلاح السائل : ص 470 ح 320 ، بحار الأنوار : ج 47 ص 16 ح 1 .
2- .روى الشيخ في التهذيب هذا الخبر من الكافي ، وفي أكثر نسخه سنة خمس عشرة ومئتين ، وفي بعضها كما هنا ، وفي تلك النسخ زيادة بعد نقل الخبر ، وهي هذه : قال محمّد بن الحسن مصنّف هذا الكتاب : هذا غلط لأنّ أبا جعفر عليه السلام مات سنة عشرين ومئتين والصحيح أن يقول : خمس عشرة . انتهى (مرآة العقول : ج 18 ص 229) .
3- .الكافي : ج 4 ص 532 ح 3 ، تهذيب الأحكام : ج 5 ص 281 ح 959 وفيه «تسع عشرة» بدل «سبع عشرة» ، منتقى الجمان : ج 3 ص 455 .

ص: 207

الخصال_ به نقل از مالك بن انس _ :من بر امام صادق ، جعفر بن محمّد عليه السلام ، وارد مى شدم و ايشان براى من پشتى مى آورد و به من زياد احترام مى نمود و مى فرمود : «اى مالك! من تو را دوست دارم» . من شاد مى شدم و خداى را بر آن، سپاس مى گزاردم . امام عليه السلام از يكى از اين سه حالت بيرون نبود : يا روزه بود ، يا به عبادت ايستاده بود و يا ذكر مى گفت . ايشان از بزرگ ترين عابدان و زاهدانى بود كه از خداوند عز و جلمى هراسند . او فراوان حديث مى گفت و خوش مجلس و پر فايده بود . هر گاه مى فرمود : «پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود» ، رنگ پوستش يك بار، سبز و بار ديگر چنان زرد مى شد كه هر كه او را مى شناخت ، ديگر چهره اش را به جا نمى آورْد . سالى در خدمت ايشان حج گزاردم . هنگام احرام چون بر مركبش سوار شد ، هر گاه كه آهنگ گفتن لبّيك مى كرد ، صدا از حلقومش بيرون نمى آمد و نزديك بود از مركب به زير افتد . گفتم : بگو، اى فرزند پيامبر خدا! تو ناگزير ، بايد لبّيك بگويى . امام عليه السلام فرمود : «اى فرزند ابى عامر! من چگونه جسارت كنم و بگويم : لبّيك ، اللّهمّ لبّيك (چَشم! خدايا چشم) ، در حالى كه مى هراسم خداوند بفرمايد : لا لبّيك و لا سَعدَيك (نه چَشم گفتنت را مى خواهم و نه خدمتت را)» .

الكافى_ به نقل از على بن مهزيار _ :امام جواد عليه السلام را در سال دويست و پانزده (1) ديدم كه پس از بالا آمدن آفتاب ، از خانه خدا وداع كرد و به طواف خانه خدا پرداخت و در هر دور ، ركن يمانى و حجر الأسود را استلام مى كرد و چون دور هفتم رسيد ، آن را با حَجَر الأسود استلام كرد و با دستش آن را لمس نمود و آن گاه دستش را به صورتش كشيد . سپس به مقام رفت و در پشت آن ، دو ركعت نماز گزارد . آن گاه به ملتَزَم ، در پشت كعبه رفت و به كعبه چسبيد و شكم خود را برهنه كرد و در همين حال ، مدّتى طولانى به دعا پرداخت . سپس از درِ حنّاطين بيرون آمد و رفت . در سال دويست و هفده ، امام عليه السلام را ديدم كه شبانه بيت اللّه را وداع مى كند و در هر شوط ، ركن يمانى و حجر الأسود را استلام مى كند و چون به شوط هفتم رسيد ، در پشت كعبه ، نزديك ركن يمانى و بالاى سنگ مستطيل ، ملتزِمِ بيت شد و شكمش را برهنه كرد . سپس به سوى سنگ آمد و آن را بوسيد و مسحش كرد و به سوى مقام رفت و در پشت آن ، نماز گزارد. آن گاه رفت و ديگر به بيت باز نگشت . ايستادن او در ملتَزَم ، به قدر هفت شوط طوافِ برخى از اصحاب ما و يا هشت شوط بعضى ديگر بود .

.


1- .در متن، سال دويست و بيست و پنج آمده است؛ امّا چون بيشتر نسخه ها دويست و پانزده دارند و امام جواد عليه السلام نيز در سال دويست و بيست به شهادت رسيده است، تاريخ درست را آورديم.

ص: 208

كتاب من لا يحضره الفقيه عن محمّد بن عثمان العمريّ :وَاللّهِ إنَّ صاحِبَ هذَا الأَمرِ لَيَحضُرُ المَوسِمَ كُلَّ سَنَةٍ ، فَيَرَى النّاسَ ويَعرِفُهُم ، ويَرَونَهُ ولا يَعرِفونَهُ . (1)

6 / 5سيرَتُهُم فِي الصَّبرِ والرِّضاالإمام الحسين عليه السلام_ مِن خُطبَتِهِ لَمّا عَزَمَ عَلَى الخُروجِ إلَى العِراقِ _ :الحَمدُ للّهِِ وما شاءَ اللّهُ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ ، وصَلَّى اللّهُ عَلى رَسولِهِ وسَلَّمَ ، خُطَّ المَوتُ عَلى وُلدِ آدَمَ مَخَطَّ القِلادَةِ عَلى جيدِ الفَتاةِ ، وما أولَهَني إلى أسلافِي اشتِياقي كَاشتِياقِ يَعقوبَ إلى يوسُفَ ، وخِيرَ لي مَصرَعٌ أنَا لاقيهِ ، كَأَنّي بِأَوصالي تَتَقَطَّعُها عَسَلانُ الفَلَواتِ بَينَ النَّواويسِ وكَربَلاءَ ، فَيَملَأَنَّ مِنّي أكراشا جَوفا وأجرِبَةً سُغبا ، لا مَحيصَ عَن يَومٍ خُطَّ بِالقَلَمِ ، رِضَا اللّهِ رِضانا أهلَ البَيتِ ، نَصبِرُ عَلى بَلائِهِ ويُوَفّينا اُجورَ الصّابِرينَ ، لَن تَشِذَّ عَن رَسولِ اللّه صلى الله عليه و آله لُحمَتُهُ ، هِيَ مَجموعَةٌ لَهُ في حَظيرَةِ القُدسِ تَقَرُّ بِهِم عَينُهُ ، ويُنجَزُ لَهُم وَعدُهُ . مَن كانَ باذِلاً فينا مُهجَتَهُ ، ومُوَطِّنا عَلى لِقائِنا نَفسَهُ ، فَليَرحَل ، فَإِنّي راحِلٌ مُصبِحا إن شاءَ اللّهُ . (2)

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 520 ح 3115 ، كمال الدين : ص 440 ح 8 ، الغيبة للطوسي : ص 363 ح 329 ، الخرائج والجرائح : ج 3 ص 1174 ح 68 عن أحمد بن إسحاق عن الإمام العسكري عليه السلام وليس فيه ذيله من «فيرى الناس» ، بحار الأنوار : ج 51 ص 350 ح 3 .
2- .نثر الدرّ : ج 1 ص 333 ، الملهوف : ص 126 ، مثير الأحزان : ص 41 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 241 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 366 .

ص: 209

6 / 5 شيوه اهل بيت عليهم السلام در شكيبايى و خرسندى

كتاب من لا يحضره الفقيه_ به نقل از محمّد بن عثمان عَمْرى _ :به خدا ، صاحب اين امر (ولىّ عصر عليه السلام ) هر ساله در موسم [حج] حضور مى يابد و مردم را مى بيند و آنها را مى شناسد و مردم هم او را مى بينند؛ ولى نمى شناسندش .

6 / 5شيوه اهل بيت عليهم السّلام در شكيبايى و خرسندىامام حسين عليه السلام_ در خطبه خود ، هنگام آهنگ خروج به سوى عراق _ :سپاس، خداى را و همان خواهد شد كه خدا مى خواهد و نيرو و توانى نيست ، مگر از سوى خدا . درود و سلام خدا بر پيامبر او باد! بر فرزندان آدم ، مرگ، چونان گردنبندِ بر گردن دختركان، نقش بسته است . چه قدر شيفته ديدار گذشتگان خود هستم ! و شيفتگى من، چونان اشتياق يعقوب به يوسف است. براى من قتلگاهى اختيار شده كه آن را خواهم ديد . گويى مى بينم كه گرگ هاى بيابان ، بندهاى پيكرم را ميان نواويس و كربلا پاره پاره مى كنند و از تن من ، شكم هايى گرسنه و خالى پُر مى شود . از روزى كه با قلم [قضاى الهى ]نگاشته شده ، گريزى نيست . خشنودى خدا ، خشنودى ما اهل بيت است . ما بر آزمون او شكيب مى ورزيم و او پاداش شكيبايان را به كمال، به ما مى پردازد . پاره هاى تن پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از او دور نمى شوند و اينان در فردوس برين ، بر ايشان صلى الله عليه و آله گرد آمده اند و پيامبر صلى الله عليه و آله ديدگانش از ديدن آنها آرام مى گيرد و وعده اش را براى آنها بر مى آورَد . هر كه در راهِ ما خون مى دهد و براى ديدار ما (/ ديدار خدا) آماده است ، پس كوچ كند كه من به خواست خدا صبحْ كوچنده ام .

.

ص: 210

الإمام زين العابدين عليه السلام :لَمَّا اشتَدَّ الأَمرُ بِالحُسَينِ بنِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام نَظَرَ إلَيهِ مَن كانَ مَعَهُ فَإِذا هُوَ بِخِلافِهِم ؛ لِأَنَّهُم كُلَّمَا اشتَدَّ الأَمرُ تَغَيَّرَت ألوانُهُم وَارتَعَدَت فَرائِصُهُم ووَجَبَت (1) قُلوبُهُم . وكانَ الحُسَينُ عليه السلام وبَعضُ مَن مَعَهُ مِن خَصائِصِهِ تُشرِقُ ألوانُهُم وتَهدَأُ جَوارِحُهُم وتَسكُنُ نُفوسُهُم ، فَقالَ بَعضُهُم لِبَعضٍ : اُنظُروا ، لا يُبالي بِالمَوتِ ! فَقالَ لَهُمُ الحُسَينُ عليه السلام : صَبرا بَنِي الكِرامِ ، فَمَا المَوتُ إلّا قَنطَرَةٌ تَعبُرُ بِكُم عَنِ البُؤسِ وَالضَّرّاءِ إلَى الجِنانِ الواسِعَةِ وَالنَّعيمِ الدّائِمَةِ ، فَأَيُّكُم يَكرَهُ أن يَنتَقِلَ مِن سِجنٍ إلى قَصرٍ ؟! وما هُوَ لِأَعدائِكُم إلّا كَمَن يَنتَقِلُ مِن قَصرٍ إلى سِجنٍ وعَذابٍ . إنَّ أبي حَدَّثَني عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله أنَّ الدُّنيا سِجنُ المُؤمِنِ وجَنَّةُ الكافِرِ ، وَالمَوتُ جِسرُ هؤُلاءِ إلى جَنّاتِهِم وجِسرُ هؤُلاءِ إلى جَحيمِهِم ، ما كَذَبتُ ولا كُذِبتُ . (2)

ينابيع المودّة عن أبي مخنف :بَقِيَ الحُسَينُ عليه السلام ثَلاثَ ساعاتٍ مِنَ النَّهارِ مُلَطَّخا بِدَمِهِ رامِقا بِطَرفِهِ إلَى السَّماءِ ويُنادي : «يا إلهي ، صَبرا عَلى قَضائِكَ ، ولا مَعبودَ سِواكَ ، يا غِياثَ المُستَغيثينَ» . فَتَبادَرَ إلَيهِ أربَعونَ فارِسا يُريدونَ حَزَّ رَأسِهِ الشَّريفِ المُكَرَّمِ المُبارَكِ المُقَدَّسِ المُنَوَّرِ ، ويَقولُ عُمَرُ بنُ سَعدٍ : وَيلَكُم ! عَجِّلوا بِقَتلِهِ . (3)

.


1- .وجب القلب وجيبًا : إذا خَفَقَ (النهاية : ج 5 ص 154 «وجب») .
2- .معاني الأخبار : ص 288 ح 3 ، الاعتقادات للصدوق : ص 52 من دون إسناد إلى الإمام زين العابدين عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 6 ص 154 ح 9 .
3- .ينابيع المودّة : ج 3 ص 82 .

ص: 211

امام زين العابدين عليه السلام :چون كار بر حسين بن على بن ابى طالب عليه السلام دشوار شد ، همراهيان او بدو نگريستند و او را بر خلاف خود يافتند ؛ چرا كه هر گاه كار دشوار مى شد ، رنگ آنها تغيير مى يافت و گوشت تنشان به لرزه و دل هاشان به تپش مى افتاد ، در حالى كه حسين عليه السلام و برخى از نزديكان او رنگشان مى درخشيد و تن و جانشان آرام مى گرفت . آنها به يكديگر مى گفتند : ببينيد ، از مرگ هيچ هراسى ندارد ، و حسين عليه السلام بديشان مى فرمود : «شكيبايى، اى بزرگ زادگان! مرگ نيست ، مگر پُلى كه شما را از بينوايى و سختى به بهشت هاى فراخ و نعمت هاى جاودان مى رسانَد . كدام يك از شما خوش نمى دارد كه از زندان به قصر وارد شود؟! چنان كه مرگْ براى دشمنان شما نيست ، مگر در آمدن از كاخ به زندان و شكنجه . پدرم به نقل از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : دنيا زندان مؤمن و فردوس كافر است و مرگ ، پُل اين جماعت است كه آنها را به بهشتشان و اينها را به دوزخشان مى رسانَد . من نه دروغ مى گويم و نه به من دروغ گفته شده است» .

ينابيع المودّة_ به نقل از ابو مِخنف: _حسين عليه السلام ، سه ساعت از روز را خون آلوده با گوشه چشم به آسمان مى نگريست و چنين نجوا مى كرد : «خدايا! بر قضاى تو شكيبايى مى ورزم و معبودى جز تو نيست. اى فريادرس فريادخواهان!». پس چهل سوار ، به سوى او شتافتند تا سَر شريف ارجمندِ مبارك و مقدّس و منوّر او را از تن جدا كنند و عمر بن سعد فرياد مى زد : واى بر شما! در كشتنش شتاب كنيد .

.

ص: 212

تاريخ الطبري عن حميد بن مسلم :لَمّا دُخِلَ بِرَأسِ حُسَينٍ وصِبيانِهِ وأخَواتِهِ ونِسائِهِ عَلى عُبَيدِ اللّهِ بنِ زِيادٍ ... فَقالَ لَها [زَينَبُ عليهاالسلام ]عُبَيدُ اللّهِ : الحَمدُ للّهِِ الَّذي فَضَحَكُم وقَتَلَكُم ، وأكذَبَ أحدوثَتَكُم ! فَقالَت : الحَمدُ للّهِِ الَّذي أكرَمَنا بِمُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله وطَهَّرَنا تَطهيرا ، لا كَما تَقولُ أنتَ ، إنَّما يُفتَضَحُ الفاسِقُ ويُكذَبُ الفاجِرُ . قالَ : فَكَيفَ رَأَيتِ صُنعَ اللّهِ بِأَهلِ بَيتِكِ ؟! قالَت : كُتِبَ عَلَيهِمُ القَتلُ فَبَرَزوا إلى مَضاجِعِهِم ، وسَيَجمَعُ اللّهُ بَينَكَ وبَينَهُم فَتُحاجّونَ إلَيهِ . (1)

مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي عن الشافعي :ماتَ ابنٌ للحسين عليه السلام فَلَم يُرَ بِهِ كَآبَةٌ ، فَعوتِبَ عَلى ذلِكَ فَقالَ : إنّا أهلُ بَيتٍ نَسأَلُ اللّهَ عز و جلفَيُعطينا ، فَإِذا أرادَ ما نَكرَهُ فيما يُحِبُّ رَضينا . (2)

تهذيب الكمال عن إبراهيم بن سعد :سَمِعَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام واعِيَةً في بَيتِهِ وعِندَهُ جَماعَةٌ ، فَنَهَضَ إلى مَنزِلِهِ ثُمَّ رَجَعَ إلى مَجلِسِهِ ، فَقيلَ لَهُ : أمرٌ حَدَثَ ؟ قالَ : نَعَم ، فَعَزَّوهُ وتَعَجَّبوا مِن صَبرِهِ ، فَقالَ : إنّا أهلُ بَيتٍ نُطيعُ اللّهَ فيما نُحِبُّ ، ونَحمَدُهُ فيما نَكرَهُ . (3)

.


1- .تاريخ الطبري : ج 5 ص 457 ، الكامل في التاريخ : ج 2 ص 574 ، البداية والنهاية : ج 8 ص 193 ، جواهر المطالب : ج 2 ص 292 نحوه ؛ الإرشاد : ج 2 ص 115 نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 117 ح 1 نقلاً عن كتاب الملهوف على أهل الطفوف .
2- .مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 1 ص 147 ؛ الدعوات للراوندي : ص 286 ح 16 عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 82 ص 133 ح 16 .
3- .تهذيب الكمال : ج 20 ص 393 الرقم 4050 ، البداية والنهاية : ج 9 ص 114 ، تاريخ دمشق : ج 41 ص 386 ؛ المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 165 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 314 ، بحار الأنوار : ج 46 ص 95 ح 84 .

ص: 213

تاريخ الطبرى_ به نقل از حميد بن مسلم _ :وقتى سر حسين عليه السلام و نيز فرزندان و خواهران و زن هاى او را بر عبيد اللّه بن زياد وارد كردند ... ، عبيد اللّه [به زينب عليهاالسلام ]گفت : سپاس، خدايى را كه شما را رسوا كرد و نابودتان ساخت و پرده از دروغ بودن سخن شما برداشت . زينب گفت : سپاس، خدايى را كه ما را به بركت وجود محمّد صلى الله عليه و آله ، گرامى داشت و به كمال ، پاكمان گرداند ؛ نه چونان كه تو مى گويى. تبهكار رسوا مى شود و پرده از دروغِ بدكار برداشته مى شود . ابن زياد گفت : ديدى خدا با خاندان تو چه كرد ؟ زينب عليهاالسلام گفت : خداوند ، كشته شدن را بر آنها رقم زد و آنها در قتلگاه خود ، حاضر شدند و خداوند ، تو و ايشان را گِرد خواهد آورد و نزد او دادرسى مى شويد .

مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمى_ به نقل از شافعى _ :حسين عليه السلام فرزندش مرد و غمى در چهره اش ديده نمى شد ، و به اين جهت، مورد نكوهش قرار گرفت . فرمود : «ما خاندانى هستيم كه از خداوند عز و جل مى خواهيم و او به ما عطا مى كند. پس هر گاه براى ما چيزى را بخواهد كه خوش نمى داريم ولى او دوست مى دارد ، ما نيز خشنود خواهيم بود» .

تهذيب الكمال_ به نقل از ابراهيم بن سعد _ :امام زين العابدين عليه السلام _ در حالى كه جماعتى نزد او بودند _ صداى عزادارى از خانه خود شنيد . به منزل خود رفت و سپس به مجلس باز گشت . به ايشان گفته شد : اتّفاقى افتاده است ؟ فرمود : «آرى» . حاضران، او را تسليت دادند و از شكيبايى او شگفت زده شدند . امام عليه السلام فرمود : «ما خاندانى هستيم كه در آنچه دوست مى داريم ، از خدا فرمان مى بريم و در آنچه ناخوش مى داريم ، سپاسش مى گوييم» .

.

ص: 214

الإمام الباقر عليه السلام :نَدعُو اللّهَ فيما نُحِبُّ ، فَإِذا وَقَعَ ما نَكرَهُ لَم نُخالِفِ اللّهَ عز و جلفيما أحَبَّ . (1)

الكافي عن علاء بن كامل :كُنتُ جالِسا عِندَ أبي عَبدِاللّهِ عليه السلام فَصَرَخَت صارِخَةٌ مِنَ الدّارِ ، فَقامَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام ثُمَّ جَلَسَ فَاستَرجَعَ وعادَ في حَديثِهِ حَتّى فَرَغَ مِنهُ . ثُمَّ قالَ : إنّا لَنُحِبُّ أن نُعافى في أنفُسِنا وأولادِنا وأموالِنا ، فَإِذا وَقَع القَضاءُ فَلَيسَ لَنا أن نُحِبَّ ما لَم يُحِبَّ اللّهُ لَنا . (2)

الكافي عن قتيبة الأعشى :أتَيتُ أبا عَبدِاللّهِ عليه السلام أعودُ ابنا لَهُ ، فَوَجَدتُهُ عَلَى البابِ فَإِذا هُوَ مُهتَمٌّ حَزينٌ ، فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، كَيفَ الصَّبِيُّ ؟ فَقالَ : وَاللّهِ إنَّهُ لِما بِهِ ، ثُمَّ دَخَلَ فَمَكَثَ ساعَةً ، ثُمَ خَرَجَ إلَينا وقَد أسفَرَ (3) وَجهُهُ وذَهَبَ التَّغَيُّرُ وَالحُزنُ. قالَ : فَطَمِعتُ أن يَكونَ قَد صَلَحَ الصَّبِيُّ ، فَقُلتُ : كَيفَ الصَّبِيُّ جُعِلتُ فِداكَ ؟ فَقالَ : وقَد مَضى لِسَبيلِهِ ، فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، لَقَد كُنتَ وهُوَ حَيٌّ مُهتًَّما حَزينا ، وقَد رَأَيتُ حالَكَ السّاعَةَ وقَد ماتَ ، غَيرَ تِلكَ الحالِ ، فَكَيفَ هذا ؟! فَقالَ : إنّا أهلَ البَيتِ إنَّما نَجزَعُ قَبلَ المُصيبَةِ ، فَإِذا وَقَعَ أمرُ اللّهِ رَضينا بِقَضائِهِ وسَلَّمنا لِأَمرِهِ . (4)

6 / 6سيرَتُهُم في طَلَبِ المَعاشِالإمام الصادق عليه السلام :لا تَكسَلوا في طَلَبِ مَعايِشِكُم ؛ فَإِنَّ آباءَنا كانوا يَركُضونَ فيها ويَطلُبونَها . (5)

.


1- .سير أعلام النبلاء : ج 4 ص 407 الرقم 158 ، تاريخ دمشق : ج 54 ص 294 كلاهما عن سفيان الثوري ، حلية الأولياء : ج 3 ص 187 عن عمرو بن دينار الرقم 241 ؛ كشف الغمّة : ج 2 ص 363 .
2- .الكافي : ج 3 ص 226 ح 13 ، بحار الأنوار : ج 47 ص 49 ح 78 .
3- .أسفَرَ : أي أضاء وأشرق (لسان العرب : ج 4 ص 369 «سفر») .
4- .الكافي : ج 3 ص 225 ح 11 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 187 ح 567 وفيه ذيله من «إنّا أهل بيت» ، بحار الأنوار : ج 47 ص 49 ح 76 .
5- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 157 ح 3576 عن حمّاد اللحّام .

ص: 215

6 / 6 شيوه اهل بيت عليهم السلام در طلب معاش

امام باقر عليه السلام :خدا را در آنچه مى خواهيم ، مى خوانيم و اگر آن بر ما افتد كه خوش نمى داريم ، در آنچه خداوند عز و جل خواسته است ، به مخالفت بر نمى خيزيم .

الكافى_ به نقل از علاء بن كامل _ :در خدمت امام صادق عليه السلام نشسته بودم كه زنى از خانه ايشان فرياد زد . امام عليه السلام برخاست و سپس نشست و استرجاع گفت و به سخن خود باز گشت تا آن را به پايان بُرد . سپس فرمود : «ما سلامت را در جان و مال و فرزند دوست داريم ؛ امّا آن گاه كه قضا واقع شود ، ديگر آنچه را خداوند براى ما دوست ندارد ، دوست نخواهيم داشت» .

الكافى_ به نقل از قتيبه اعشى _ :نزد امام صادق عليه السلام رفتم تا پسرش را عيادت كنم . ايشان را بر درِ خانه غمگين وحزنآلود ديدم . گفتم : فدايت گردم! پسرك چگونه است؟ فرمود : «به خدا ، حالش خوب نيست» . آن گاه به درون خانه رفت و ساعتى درنگ كرد و سپس بيرون آمد ، در حالى كه چهره اى گشاده داشت و رنگ پريدگى وحزن، از سيماى او رخت بر بسته بود . خيال كردم كودكش بهبود يافته است . گفتم : قربانت گردم ! كودك چگونه است؟ فرمود : «در گذشت» . گفتم : قربانت گردم! چگونه است ؟ آن گاه كه او زنده بود ، غمگين و گرفته بودى و در اين لحظه كه او مرده است ، جز آن وضع را در تو مى بينم؟! امام عليه السلام فرمود : «ما اهل بيت، پيش از رسيدن مصيبت ، ناله مى كنيم و هر گاه امر خدا واقع شد ، به قضاى او خشنود و در برابر امرش تسليميم» .

6 / 6شيوه اهل بيت عليهم السّلام در طلب معاشامام صادق عليه السلام :در طلب معاش خود، كاهلى نكنيد كه پدران ما براى آن مى دويدند و آن را جستجو مى كردند .

.

ص: 216

صحيح البخاري عن جابر بن عبد اللّه :كُنّا مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِمَرِّ الظَّهرانِ (1) نَجنِي الكَباثَ (2) . فَقالَ : عَلَيكُم بِالأَسوَدِ مِنهُ فَإِنَّهُ أيطَبُ (3) ، فَقيلَ : أكُنتَ تَرعَى الغَنَمَ ؟ قالَ : نَعَم ، وهَل مِن نَبِيٍّ إلّا رَعاها ؟ (4)

السنن الكبرى للنسائي عن ابنحزن:افتخر أهلُ الإِبِلِ والشّاةِ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : بُعِثَ موسى عليه السلام وهُوَ راعي غَنَمٍ ، وبُعِثَ داودُ عليه السلام وهُوَ راعي غَنَمٍ ، وبُعِثتُ أنَا أرعى غَنًَما لِأَهلي بِأَهلي (5) بِأَجيادٍ . (6)

الإمام الصادق عليه السلام :قَسَّمَ نَبِيُّ اللّهِ صلى الله عليه و آله الفَيءَ ، فَأَصابَ عَلِيّا عليه السلام أرضا ، فَاحتَفَرَ فيها عَينا فَخَرَجَ ماءٌ يَنبُعُ فِي السَّماءِ كَهَيئَةِ عُنُقِ البَعيرِ فَسَمّ_اها يَنبُعَ ، فَجاءَ البَشيرُ يُبَشِّرُ فَقالَ عليه السلام : بَشِّرِ الوارِثَ ، هِيَ صَدَقَةٌ بَتَّةً بَتلاً في حَجيجِ بَيتِ اللّهِ وعابِري سَبيلِ اللّهِ ، لا تُباعُ ولا توهَبُ ولا تورَثُ ، فَمَن باعَها أو وَهَبَها فَعَلَيهِ لَعنَةُ اللّهِ وَالمَلائِكَةِ وَالنّاسِ أجمَعينَ ، لا يَقبَلُ اللّهُ مِنهُ صَرفا ولا عَدلاً . (7)

.


1- .الظهران: وادٍ قرب مكّة وعنده قرية يقال لها: «مَرّ» تضاف إلى هذا الوادي، فيقال: مَرّ الظّهران (معجم البلدان : ج 4 ص 63) .
2- .الكَباث : هو النضيج من ثمر الأراك (النهاية : ج 4 ص 139 «كبث») .
3- .مقلوب «أطيب»، وهو في معناه .
4- .صحيح البخاري : ج 5 ص 2077 ح 5138 ، صحيح مسلم : ج 3 ص 1621 ح 163 ، السنن الكبرى للنسائي : ج 4 ص 169 ح 6734 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 75 ح 14504 ، كنز العمّال : ج 12 ص 343 ح 35326 ؛ قصص الأنبياء للراوندي : ص 284 ح 349 وفيه «يرعى الكباش» بدل «نجني الكباث» ، بحار الأنوار : ج 16 ص 224 ح 24 .
5- .لا توجد كلمة : «بأهلي» في سائر المصادر ، ولعلّها نسخة بدل أو زيادة من النّساخ .
6- .السنن الكبرى للنسائي : ج 6 ص 396 ح 11324 ، الأدب المفرد : ص 175 ح 577 عن عبدة بن حزم ، الطبقات الكبرى : ج 1 ص 126 ، مسند الطيالسي : ص 185 ح 1311 ، فتح الباري : ج 4 ص 441 ذيل ح 2262 عن أبي هريرة نحوه ، كنز العمّال : ج 11 ص 494 ح 32326 .
7- .الكافي : ج 7 ص 54 ح 9 ، تهذيب الأحكام : ج 9 ص 148 ح 609 كلاهما عن أيّوب بن عطيّة الحذّاء ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 341 ح 1283 ، بحار الأنوار : ج 41 ص 39 ح 18 .

ص: 217

صحيح البخارى_ به نقل از جابر بن عبد اللّه _ :در مرّ الظَّهران (1) با پيامبر صلى الله عليه و آله ميوه هاى رسيده چوج (2) را مى چيديم . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «سياهش را بچينيد كه گواراتر است» . گفته شد : آيا تو گوسفند مى چراندى؟ فرمود : «آرى. پيامبرى هم هست كه گوسفند نچرانده باشد؟!» .

السنن الكبرى، نسايى_ به نقل از ابنحزن_ :شترداران و گوسفندداران مى نازيدند . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «موسى عليه السلام برانگيخته شد، در حالى كه گوسفندچران بود. داوود عليه السلام برانگيخته شد، در حالى كه چوپان گوسفند بود و من نيز در حالى برانگيخته شدم كه براى خانواده ام در اجياد ، گوسفند مى چراندم» .

امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله غنايم را تقسيم كرد و به على عليه السلام قطعه زمينى رسيد . امام عليه السلام در آن، چاهى حفر كرد و از آن ، آبى به قُطر گردن شتر به آسمان جهيد . امام عليه السلام آن را «يَنبع» ناميد . پس مردى آمد و آن را بشارت داد . امام عليه السلام فرمود : «به وارث من بشارت ده كه آن را صدقه اى حتمى و قطعى قرار دادم براى حاجيان بيت اللّه و عابران راه خدا . نه فروخته مى شود و نه بخشيده مى گردد و نه به ارث مى رسد . هر كه آن را بفروشد يا هبه كند ، لعنت خدا ، فرشتگان و همه مردم بر او باد كه خداوند ،نه بازگشت و توبه اش را بپذيرد و نه عوض و فديه اش را!» .

.


1- .روستايى نزديك مكّه .
2- .درخت مسواك، كه آن را در بندر عبّاس «چوج» مى نامند و ميوه اش «كَباث» نام دارد.

ص: 218

الإمام عليّ عليه السلام :جُعتُ مَرَّةً بِالمَدينَةِ جوعا شَديدا ، فَخَرَجتُ أطلُبُ العَمَلَ في عَوالِي المَدينَةِ ، فَإِذا أنَا بِامرَأَةٍ قَد جَمَعَت مَدَرا ، فَظَنَنتُها تُريدُ بَلَّهُ ، فَأَتَيتُها فَقاطَعتُها كُلَّ ذَنوبٍ (1) عَلى تَمرَةٍ ، فَمَدَدتُ سِتَّةَ عَشَرَ ذَنوبا ، حَتّى مَجَلَت يَدايَ (2) ، ثُمَّ أتَيتُ الماءَ فَأَصَبتُ مِنهُ ، ثُمَّ أتَيتُها فَقُلتُ بِكَفَّيَّ هكَذا بَينَ يَدَيها فَعَدَّت لي سِتَّ عَشرَةَ تَمرَةً ، فَأَتَيتُ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَأَخبَرتُهُ ، فَأَكَلَ مَعي مِنها . (3)

كتاب من لا يحضره الفقيه :كانَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام يَخرُجُ فِي الهاجِرَةِ فِي الحاجَةِ قَد كُفِيَها ، يُريدُ أن يَراهُ اللّهُ يُتعِبُ نَفسَهُ في طَلَبِ الحَلالِ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام_ عِندَ ذِكرِ عَلِيٍّ عليه السلام _ :وَاللّهِ ، لَقَد أعتَقَ ألفَ مَملوكٍ لِوَجهِ اللّهِ عز و جلدَبِرَت فيهِم يَداهُ . (5)

.


1- .الذَّنوب : الدَّلْو الملأى ماءً (الصحاح : ج 1 ص 129 «ذنب») .
2- .مَجَلت يده : إذا ثخن جلدها، وظهر فيها ما يشبه البثر من العمل بالأشياء الصلبة الخشنة (النهاية : ج 4 ص 300 «مجل») .
3- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 286 ح 1135 ، فضائل الصحابة لابن حنبل : ج 2 ص 717 ح 1229 ، صفة الصفوة : ج 1 ص 320 كلّها عن مجاهد ، ذخائر العقبى : ص 185 ، كنز العمّال : ج 13 ص 179 ح 36532 ؛ كشف الغمّة : ج 1 ص 175 عن مجاهد ، بحار الأنوار : ج 41 ص 33 ح 4 .
4- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 163 ح 3596 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 200 ح 24 .
5- .الكافي : ج 8 ص 165 ح 175 عن معاوية بن وهب ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 326 ح 895 ، المحاسن : ج 2 ص 464 ح 2608 كلاهما عن زيد الشحّام وفيهما «من كدّ يده» بدل «دبرت فيهم يداه» ، الأمالي للصدوق : ص 356 ح 437 ، مجمع البيان : ج 9 ص 133 كلاهما عن محمّد بن قيس عن الإمام الباقر عليه السلام وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 41 ص 130 ح 41 .

ص: 219

امام على عليه السلام :يك بار ، در مدينه به شدّت گرسنه شدم . براى پيدا كردن كارى ، به بخش هاى بالاى مدينه رفتم . ناگاه زنى را ديدم كه كلوخ جمع كرده است. فهميدم كه مى خواهد آنها را خيس كند . نزد آن زن رفتم و با او توافق كردم كه براى آوردن هر دلو آب ، يك خرما بگيرم . شانزده دلو پُر ، آب آوردم تا دستانم تاول زد . آن گاه آبى آوردم و بر دستم ريختم و نزد آن زن رفتم و گفتم : «[ببين] كف دستانم چنين شد» و زن ، براى من شانزده خرما شمرد . نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمدم و او را آگاه گردانيدم و پيامبر صلى الله عليه و آله هم از آن خرما با من خورد .

كتاب من لا يحضره الفقيه :امام على عليه السلام در گرماى روز براى بر آوردن نيازى، از خانه بيرون مى رفت كه برآورده شده بود . امام عليه السلام مى خواست خدا ، او را در حالى ببيند كه در طلب روزى حلال ، خود را به زحمت مى اندازد .

امام صادق عليه السلام_ در يادكرد از امام على عليه السلام _ :به خدا سوگند ، او هزار برده را در راه خداوند عز و جل آزاد كرد . دستان ايشان به خاطر آزاد كردن اين برده ها زخم شده بود .

.

ص: 220

الغارات عن عبد اللّه بن الحسن (بن الحسن) بن عليّ بن أبي طالب عليه السلام :أعتَقَ عَلِيٌّ عليه السلام ألفَ أهلِ بَيتٍ بِما مَجَلَت يَداهُ وعَرِقَ جَبينُهُ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ مُحَمَّدَ بنَ المُنكَدِرِ كانَ يَقولُ : ما كُنتُ أرى أنَّ عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام يَدَعُ خَلَفا أفضَلَ مِنهُ حَتّى رَأَيتُ ابنَهُ مُحَمَّدَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام ، فَأَرَدتُ أن أعِظَهُ فَوَعَظَني ، فَقالَ لَهُ أصحابُهُ : بِأَيِّ شَيءٍ وَعَظَكَ ؟ قالَ : خَرَجتُ إلى بَعضِ نَواحِي المَدينَةِ في ساعَةٍ حارَّةٍ ، فَلَقِيَني أبو جَعفَرٍ مُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام _ وكانَ رَجُلاً بادِنا ثَقيلاً _ وهُوَ مُتَّكِئٌ عَلى غُلامَينِ أسوَدَينِ أو مَولَيَينِ ، فَقُلتُ في نَفسي : سُبحانَ اللّهِ ! شَيخٌ مِن أشياخِ قُرَيشٍ في هذِهِ السّاعَةِ عَلى هذِهِ الحالِ في طَلَبِ الدُّنيا ! أما لَأَعِظَنَّهُ ، فَدَنَوتُ مِنهُ فَسَلَّمتُ عَلَيهِ ، فَرَدَّ عَلَيَّ السَّلامَ بِنَهرٍ (2) وهُوَ يَتَصابُّ عَرَقا ، فَقُلتُ : أصلَحَكَ اللّهُ ، شَيخٌ مِن أشياخِ قُرَيشٍ في هذِهِ السّاعَةِ عَلى هذِهِ الحالِ في طَلَبِ الدُّنيا ! أرَأَيتَ لَو جاءَ أجَلُكَ وأنتَ عَلى هذِهِ الحالِ ماكُنتَ تَصنَعُ ؟ فَقالَ : لَو جاءَنِي المَوتُ وأنَا عَلى هذِهِ الحالِ ، جاءَني وأنَا في (طاعَةٍ مِن) طاعَةِ اللّهِ ، أكُفُّ بِها نَفسي وعِيالي عَنكَ وعَنِ النّاسِ ، وإنَّما كُنتُ أخافُ أن لَو جاءَنِي المَوتُ وأنَا عَلى مَعصِيَةٍ مِن مَعاصِي اللّهِ . فَقُلتُ : صَدَقتَ يَرحَمُكَ اللّهُ ، أرَدتُ أن أعِظَكَ فَوَعَظتَني . (3)

.


1- .الغارات : ج 1 ص 92 ، بحار الأنوار : ج 34 ص 354 ح 1175 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 2 ص 202 نحوه .
2- .النَّهْر : الزَّجْر ، يقال : نَهَره وانْتَهَره (المصباح المنير : ص 628 «نهر») .
3- .الكافي : ج 5 ص 73 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 325 ح 894 ، الإرشاد : ج 2 ص 161 كلّها عن عبدالرحمن بن الحجّاج ، شرح الأخبار : ج 3 ص 282 ح 1192 ، بحار الأنوار : ج 46 ص 287 ح 5 ؛ الفصول المهمّة لابن الصبّاغ : ص 210 ، وراجع : تهذيب التهذيب : ج 5 ص 211 الرقم 7274 .

ص: 221

الغارات_ به نقل از عبد اللّه بن الحسن [بن الحسن] بن على بن ابى طالب عليه السلام _ :على عليه السلام هزار خانوار را با درآمدى كه با پينه دست و عرق جبين ، به دست آورده بود ، آزاد كرد .

امام صادق عليه السلام :محمّد بن منكدر مى گفت : من گمان نمى كردم امام زين العابدين عليه السلام جانشينى برتر از خود بنهد، تا آن كه پسرش امام باقر عليه السلام را ديدم و خواستم بدو پند دهم ؛ ولى او مرا پند داد . دوستانش به منكدر گفتند : امام عليه السلام به چه چيزى تو را پند داد؟ گفت : در ساعات گرم روز به يكى از مناطق مدينه رفتم . امام باقر _ كه مردى تنومند و سنگين بود _ مرا ديد . او به دو غلام سياه يا دو برده تكيه كرده بود . با خود گفتم : سبحان اللّه ! در اين ساعت ، بزرگى از بزرگان قريش، در طلب دنياست! خوب است او را اندرز دهم . به او نزديك شدم و سلام كردم . او در حالى كه عرق مى ريخت ، به تندى جواب سلام مرا داد . گفتم : خدا حالت را نيكو گردانَد! بزرگى از بزرگان قريش ، در اين ساعت در طلب دنياست!؟ هيچ مى دانى اگر در اين وضع، مرگ تو فرا رسد ، چه مى كنى؟ فرمود : «اگر مرگم در اين وضع فرا رسد ، در حالى فرا رسيده است كه من در حال فرمانبرى از خدا هستم و با اين فرمانبرى و اطاعت ، خود و خانواده ام را از نياز به تو و مردم باز مى دارم . من از اين مى هراسم كه اگر مرگم ، در حال معصيت خدا رسد ، چه كنم» . گفتم : خدا بر تو رحمت آورَد! راست مى گويى . من خواستم به تو پند دهم ؛ ليكن تو به من پند دادى .

.

ص: 222

الكافي عن أبي عمرو الشّيبانيّ :رَأَيتُ أبا عَبدِاللّهِ عليه السلام وبِيَدِهِ مِسحاةٌ وعَلَيهِ إزارٌ غَليظٌ يَعمَلُ في حائِطٍ لَهُ وَالعَرَقُ يَتَصابُّ عَن ظَهرِهِ ، فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، أعطِني أكفِكَ . فَقالَ لي : إنّي اُحِبُّ أن يَتَأَذَّى الرَّجُلُ بِحَرِّ الشَّمسِ في طَلَبِ المَعيشَةِ . (1)

الكافي عن عبد الأعلى مولى آل سام :اِستَقبَلتُ أبا عَبدِاللّهِ عليه السلام في بَعضِ طُرُقِ المَدينَةِ في يَومٍ صائفٍ شَديدِ الحَرِّ ، فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، حالُكَ عِندَ اللّهِ عز و جلوقَرابَتُكَ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وأنتَ تَجهَدُ لِنَفسِكَ في مِثلِ هذَا اليَومِ ؟! فَقالَ : يا عَبدَ الأَعلى ، خَرَجتُ في طَلَبِ الرِّزقِ لِأَستَغنِيَ عَن مِثلِكَ . (2)

الكافي عن أبي حمزة :رَأَيتُ أبَا الحَسَنِ عليه السلام يَعمَلُ في أرضٍ لَهُ قَدِ استَنقَعَت قَدَماهُ فِي العَرَقِ ، فَقُلتُ لَهُ : جُعِلتُ فِداكَ ، أينَ الرِّجالُ ؟ فَقالَ : يا عَلِيُّ ، قَد عَمِلَ بِاليَدِ مَن هُوَ خَيرٌ مِنّي في أرضِهِ ومِن أبي ، فَقُلتُ لَهُ : ومَن هُوَ ؟ فَقالَ : رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وأميرُ المُؤمِنينَ ، وآبائي عليهم السلام كُلُّهُم كانوا قَد عَمِلوا بِأَيديهِم ، وهُوَ مِن عَمَلِ النَّبِيّينَ وَالمُرسَلينَ وَالأَوصِياءِ وَالصّالِحينَ . (3)

6 / 7سيرَتُهُم فِي العَطاء وَالصِّلَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنّا لَنُعطي غَيرَ المُستَحِقِّ حَذَرا مِن رَدِّ المُستَحِقِّ . (4)

.


1- .الكافي : ج 5 ص 76 ح 13 ، بحار الأنوار : ج 47 ص 57 ح 101 ، وراجع : كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 163 ح 3595 .
2- .الكافي : ج 5 ص 74 ح 3 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 325 ح 893 ، بحار الأنوار : ج 47 ص 55 ح 96 .
3- .الكافي : ج 5 ص 75 ح 10 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 162 ح 3593 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 200 ح 22 ، بحار الأنوار : ج 48 ص 115 ح 27 .
4- .عدّة الداعي : ص 91 ، بحار الأنوار : ج 96 ص 159 ح 37 .

ص: 223

6 / 7 روش اهل بيت عليهم السلام در بخشش و صله

الكافى_ به نقل از ابو عمرو شيبانى _ :امام صادق عليه السلام را ديدم كه بيلى در دست و جامه اى زبر بر تن دارد و در باغ خود، مشغول كار است و عرق از پشتش مى ريزد . گفتم : قربانت گردم! اجازه بده من اين كار را برايَت انجام دهم . فرمود : «من دوست دارم انسان ، در طلب معاش ، خود را در گرماى آفتاب به رنج اندازد» .

الكافى_ به نقل از عبد الأعلى، وابسته خاندان سام _ :در روزى از روزهاى بسيار گرم تابستان ، با امام صادق عليه السلام رو به رو شدم . گفتم : قربانت گردم! وضع تو در درگاه خداوندى و خويشاوندى ات با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله چنين است ؛ ولى با اين حال ، در چنين روزى، خود را به سختى مى افكنى؟! امام عليه السلام فرمود : «اى عبد الأعلى! در طلب روزى بيرون آمده ام تا از امثال تو بى نياز باشم» .

الكافى_ به نقل از ابو حمزه _ :امام كاظم عليه السلام را ديدم كه در زمينش كار مى كرد و دو پايش خيس عرق شده بود . گفتم : قربانت گردم! مَردانت كجا هستند؟ فرمود : «اى على! كسانى با دستشان در زمينِ خود كار كرده اند كه از من و پدرم بهتر بودند» . گفتم : آنها چه كسانى بودند؟ فرمود : «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، امير مؤمنان عليه السلام و پدرانم، همگى با دست خويش كار مى كرده اند . اين ، كارِ پيامبران و فرستادگان و جانشينان و نيكان است» .

6 / 7روش اهل بيت عليهم السّلام در بخشش و صلهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ما از بيم آن كه مستحق را رد نكرده باشيم ، به غير مستحق هم مى بخشيم .

.

ص: 224

ربيع الأبرار عن محمّد بن الحنفيّة :كانَ أبي يَدعو قَنبَرا بِاللَّيلِ فَيُحمِّلُهُ دَقيقا وتَمرا فَيَمضي إلى أبياتٍ قَد عَرَفَها ولا يَطَّلِعُ عَلَيهِ أحَدٌ . فَقُلتُ لَهُ : يا أبَتِ ، مايَمنَعُكَ أن يَدفَعَ إلَيهِم نَهارا ؟ قالَ : يا بُنَيَّ ، صَدَقَةَ السِّرِّ تُطفِئُ غَضَبَ الرَّبِّ عز و جل . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ الحَسَنَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام قاسَمَ رَبَّهُ ثَلاثَ مَرّاتٍ ، نَعلاً ونَعلاً ، وثَوبا وثَوبا ، ودينارا ودينارا . (2)

مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي عن الحسن البصريّ :كانَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام سَيِّدا زاهِدا وَرِعا صالِحا ناصِحا حَسَنَ الخُلُقِ ، فَذَهَبَ ذاتَ يَومٍ مَعَ أصحابِهِ إلى بُستانِهِ ، وكانَ في ذلِكَ البُستانِ غُلامٌ لَهُ اسمُهُ «صافي» ، فَلَمّا قَرُبَ مِنَ البُستانِ رَأَى الغُلامَ قاعِدا يَأكُلُ خُبزا ، فَنَظَرَ الحُسَينُ عليه السلام إلَيهِ وجَلَسَ عِندَ نَخلَةٍ مُستَتِرا لا يَراهُ ، فَكانَ يَرفَعُ الرَّغيفَ فَيَرمي بِنِصفِهِ إلَى الكَلبِ ويَأكُلُ نِصفَهُ الآخَرَ . فَتَعَجَّبَ الحُسَينُ عليه السلام مِن فِعلِ الغُلامِ ، فَلَمّا فَرَغَ مِن أكلِهِ قالَ : الحَمدُ للّهِِ رَبِّ العالَمينَ ، اللّهُمَّ اغفِر لي ، وَاغفِر لِسَيِّدي ، وبارِك لَهُ كَما بارَكتَ عَلى أبَوَيهِ ، بِرَحمَتِكَ يا أرحَمَ الرّاحِمينَ . فَقامَ الحُسَينُ عليه السلام وقالَ : يا صافي ! فَقامَ الغُلامُ فَزِعا وقالَ : يا سَيِّدي وسَيِّدَ المُؤمِنينَ ، إنّي ما رَأَيتُكَ ، فَاعفُ عَنّي . فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام : اِجعَلني في حِلٍّ يا صافي ، لِأَنّي دَخَلتُ بُستانَكَ بِغَيرِ إذنِكَ . فَقالَ صافي : بِفَضلِكَ يا سَيِّدي وكَرَمِكَ وسُؤدُدِكَ تَقولُ هذا . فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام : رَأَيتُكَ تَرمي بِنِصفِ الرَّغيفِ لِلكَلبِ وتَأكُلُ النِّصفَ الآخَرَ ، فَما مَعنى ذلِكَ ؟ فَقالَ الغُلامُ : إنَّ هذَا الكَلبَ يَنظُرُ إلَيَّ حينَ آكُلُ ، فَأَستَحي مِنهُ يا سَيِّدي لِنَظَرِهِ إلَيَّ ، وهذا كَلبُكَ يَحرُسُ بُستانَكَ مِنَ الأَعداءِ ، فَأَنَا عَبدُكَ ، وهذا كَلبُكَ ، فَأَكَلنا رِزقَكَ مَعا . فَبَكَى الحُسَينُ وقالَ : أنتَ عَتيقٌ للّهِِ ، وقَد وَهَبتُ لَكَ ألفَي دينارٍ بِطيبَةٍ مِن قَلبي . فَقالَ الغُلامُ : إن أعتَقتَني فَأَنَا اُريدُ القِيامَ بِبُستانِكَ . فَقالَ الحُسَينُ : إنَّ الرَّجُلَ إذا تَكَلَّمَ بِكَلامٍ فَيَنبَغي أن يُصَدِّقَهُ بِالفِعلِ ، فَأَنَا قَد قُلتُ : دَخَلتُ بُستانَكَ بِغَيرِ إذنِكَ ، فَصَدَّقتُ قَولي ، ووَهَبتُ البُستانَ وما فيهِ لَكَ ، غَيرَ أنَّ أصحابي هؤُلاءِ جاؤوا لِأكلِ الِّثمارِ وَالرُّطَبِ فَاجعَلهُم أضيافا لَكَ وأكرِمهُم مِن أجلي ، أكرَمَكَ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ وبارَك لَكَ في حُسنِ خُلقِكَ وأدَبِكَ . فَقالَ الغُلامُ : إن وَهَبتَ لي بُستانَكَ فَأَنَا قَد سَبَّلتُهُ لِأَصحابِكَ وشيعَتِكَ . قالَ الحَسَنُ [ البَصرِيُّ ] : فَيَنبَغي لِلمُؤمِنِ أن يَكونَ كَنافِلَةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . (3)

.


1- .ربيع الأبرار : ج 2 ص 148 ؛ المناقب للكوفي : ج 2 ص 69 ح 552 ، وراجع : الكافي : ج 4 ص 7 ح 1 و تهذيب الأحكام : ج 4 ص 105 ح 299 .
2- .تهذيب الأحكام : ج 5 ص 11 ح 29 عن الحلبي ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 14 عن القاسم بن عبد الرحمن عن الإمام الباقر عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 43 ص 339 ح 13 ؛ السنن الكبرى : ج 4 ص 542 ح 8645 ، سير أعلام النبلاء : ج 3 ص 260 الرقم 47 كلاهما عن ابن عبّاس ، تاريخ دمشق : ج 13 ص 243 عن عليّ بن زيد بن جدعان وكلّها نحوه .
3- .مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 1 ص 153 ؛ مستدرك الوسائل : ج 7 ص 192 ح 8006 نقلاً عن السيّد وليّ اللّه الرضوي في مجمع البحرين في مناقب السبطين .

ص: 225

ربيع الأبرار_ به نقل از محمّد بن حنفيّه _ :پدرم ، شبانه قنبر را مى خواند و آرد و خرما بر دوش او مى گذاشت و بى آن كه كسى آگاهى يابد ، به خانه هايى كه مى شناخت ، مى رساند . به او گفتم : پدر جان! چرا آن را در روز بديشان نمى بخشى؟ فرمود : «فرزندم! صدقه پنهانى ، آتش خشم خداوند عز و جل را خاموش مى كند» .

امام صادق عليه السلام :حسن بن على عليه السلام سه بار ، هر آنچه از كفش و جامه و دينار داشت ، با خدا تقسيم كرد .

مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمى_ به نقل از حسن بصرى _ :حسين بن على عليه السلام ، سَرورى زاهد ، پارسا ، شايسته ، خيرخواه و خوش اخلاق بود . ايشان روزى با اطرافيانش به باغ خود رفت . در اين باغ، غلامى كار مى كرد كه نامش «صافى» بود . چون امام عليه السلام به باغ نزديك شد ، غلام را ديد كه نشسته و نان مى خورد . امام حسين عليه السلام بدو نگريست و زير درخت خرمايى نشست كه ايشان را مى پوشانْد و غلام نمى توانست ايشان را ببيند . غلام ، يك گرده نان را بر مى داشت و نصف آن را به طرف سگش مى انداخت و نيم ديگر را خودش مى خورد . حسين عليه السلام از اين كار غلام در شگفت شد . چون غلام از خوردنْ آسوده گشت ، گفت : سپاس ، خداوند جهانيان را . خدايا! مرا بيامرز و سَرورم را بيامرز و به او بركت بده ، چنان كه به پدر و مادر او بركت دادى ، به رحمت خودت ، اى مهربان ترينِ مهربانان! در اين هنگام ، حسين عليه السلام برخاست و فرمود : «اى صافى!». غلام ، وحشت زده برخاست و گفت : سَرورم و سَرور همه مؤمنان! من شما را نديدم. مرا ببخش . حسين عليه السلام فرمود : «مرا حلال كن ، اى صافى ؛ زيرا من ، بدون اجازه تو به باغت وارد شدم» . صافى گفت : به سبب فضيلت و كرم و سَرورى خودت چنين سخنى را مى گويى، سَرورم! حسين عليه السلام فرمود : «ديدم كه نيمى از گرده نان را به سگَت مى دهى و نيم ديگر آن را خود مى خورى . اين كار چه معنا دارد؟» . غلام گفت : سَرورم! هنگامى كه من نان مى خوردم ، اين سگ به من مى نگريست . من از نگاه او شرم كردم . آخر ، اين هم سگِ توست كه باغت را در برابر دشمنان حفظ مى كند . من برده تو ام و اين ، سگ توست و هر دو با هم ، روزىِ از تو رسيده را خورديم . حسين عليه السلام گريست و فرمود : «تو در راه خدا آزادى و با طيبِ خاطر ، دو هزار دينار به تو مى بخشم» . غلام گفت : اگر مرا آزاد مى كنى ، من باز هم مى خواهم عهده دار باغ تو باشم . حسين عليه السلام فرمود : «مرد، هر گاه سخنى بر زبان مى آورد ، شايسته است كه آن را با عمل خود تأييد كند . من گفتم : بدون اجازه تو به باغت وارد شدم و سخن خود را تأييد كردم و باغ را با هر آنچه در آن است ، به تو بخشيدم ؛ ولى اين گروه از اطرافيان من آمده اند تا ميوه و خرما بخورند . آنها را به خاطر من ، ميهمان خود بدار و ارجشان نِه. خداوند در روز رستاخيز ، بر تو ارج نهد و به سبب خوش اخلاقى و ادبت ، به تو بركت دهد!» . غلام گفت : اگر تو باغت را به من بخشيدى ، من هم آن را وقف اطرافيان و شيعيان تو مى كنم . بر مؤمن شايسته است كه همچون نوه پيامبر خدا باشد .

.

ص: 226

علل الشرائع عن أبي حمزة الثّمالي :سَمِعتُ عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام يَقولُ لِمَولاةٍ لَهُ : لا يَعبُرُ عَلى بابي سائِلٌ إلّا أطعَمتُموهُ ، فَإِنَّ اليَومَ يَومُ الجُمُعَةِ . قُلتُ لَهُ : لَيسَ كُلُّ مَن يَسأَلُ مُستَحِقّا ! فَقالَ عليه السلام : أخافُ أن يَكونَ بَعضُ مَن يَسأَلُنا مُحِقّا فَلا نُطعِمَهُ ونَرُدَّهُ ، فَيَنزِلَ بِنا أهلَ البَيتِ ما نَزَلَ بِيَعقوبَ . (1)

.


1- .علل الشرائع : ص 45 ح 1 ، قصص الأنبياء للراوندي : ص 126 ح 127 نحوه ، بحار الأنوار : ج 12 ص 271 ح 48 .

ص: 227

علل الشرائع_ به نقل از ابو حمزه ثمالى _ :شنيدم امام زين العابدين عليه السلام به كنيز خود مى فرمايد : «بر درِ خانه من ، فقيرى گذر نكند ، مگر آن كه او را اطعام كنيد» . آن روز ، جمعه بود . به امام عليه السلام گفتم : هر كه چيزى مى خواهد كه مستحق نيست . امام عليه السلام فرمود : «مى ترسم يكى از كسانى كه گدايى مى كند ، مستحق باشد و ما او را اطعام نكنيم و بازش گردانيم و آن گاه بر ما اهل بيت ، آن نازل شود كه بر يعقوب نازل شد» .

.

ص: 228

الإمام الباقر عليه السلام :إنّا أهلَ البَيتِ نَصِلُ مَن قَطَعَنا ونُحسِنُ إلى مَن أساءَ إلَينا ، فَنَرى وَاللّهِ في ذلِكَ العاقِبَةَ الحَسَنَةَ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :كانَ أبي عليه السلام أقَلَّ أهلِ بَيتِهِ مالاً وأعظَمَهُم مَؤونَةً ، وكانَ يَتَصَدَّقُ كُلَّ جُمُعَةٍ بِدينارٍ ، وكانَ يَقولُ : الصَّدَقَةُ يَومَ الجُمُعَةِ تُضاعَفُ ؛ لِفَضلِ يَومِ الجُمُعَةِ عَلى غَيرِهِ مِنَ الأَيّامِ . (2)

مكارم الأخلاق لابن أبي الدنيا عن سلمى مولاة أبي جعفر عليه السلام :كانَ يَدخُلُ عَلَيهِ إخوانُهُ فَلا يَخرُجونَ مِن عِندِهِ حَتّى يُطعِمَهُمُ الطَّيِّبَ ويَكسُوَهُمُ الثِّيابَ الحَسَنَةَ ويَهَبَ لَهُمُ الدَّراهِمَ ، قالَت : فَأَقولُ لَهُ : بَعضَ ما تَصنَعُ! قالَ : فَيَقولَ : يا سَلمى ، ما نُؤَمِّلُ فِي الدُّنيا بَعدَ المَعارِفِ وَالإِخوانِ ؟! (3)

الإرشاد عن الحسن بن كثير :شَكَوتُ إلى أبي جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام الحاجَةَ وجَفاءَ الإِخوانِ ، فَقالَ : بِئسَ الأَخُ أَخٌ يَرعاكَ غَنِيّا ويَقطَعُكَ فَقيرا . ثُمَّ أمَرَ غُلامَهُ فَأَخرَجَ كيسا فيهِ سَبعُمِئَةِ دِرهَمٍ ، وقالَ : اِستَنفِق هذِهِ فَإِذا نَفِدَت فَأَعلِمني . (4)

الكافي عن هشام بن سالم :كانَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام إذا أعتَمَ (5) وذَهَبَ مِنَ اللَّيلِ شَطرُهُ أخَذَ جِرابا فيهِ خُبزٌ ولَحمٌ وَالدَّراهِمُ فَحَمَلَهُ عَلى عُنُقِهِ ، ثُمَّ ذَهَبَ بِهِ إلى أهلِ الحاجَةِ مِن أهلِ المَدينَةِ فَقَسَّمَهُ فيهِم ولا يَعرِفونَهُ ، فَلَمّا مَضى أبو عَبدِ اللّه عليه السلام فَقَدوا ذلِكَ فَعَلِموا أنَّهُ كانَ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام . (6)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 488 ح 1 عن أحمد بن محمّد بن أبي نصر عن الإمام الرضا عليه السلام ، قرب الإسناد : ص 386 ح 1358 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 367 ح 1 .
2- .ثواب الأعمال : ص 220 ح 1 عن أبي محمّد الوابشي وعبداللّه بن بكير ، بحار الأنوار : ج 46 ص 294 ح 23 .
3- .مكارم الأخلاق لابن أبي الدنيا : ص 212 ح 312 ، الإخوان : ص 214 ح 177 ، مطالب السؤول : ج 2 ص 105 ، الفصول المهمّة لابن الصبّاغ : ص 212 وفي الأخيرين «ما حسنةُ الدنيا إلّا صلة الإخوان والمعارف» بدل «ما نؤمّل في الدنيا...» ؛ كشف الغمّة : ج 2 ص 330 ، بحار الأنوار : ج 46 ص 290 ح 15 .
4- .الإرشاد : ج 2 ص 166 ، روضة الواعظين : ص 225 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 207 ، بحار الأنوار : ج 46 ص 287 ح 6 ؛ الإخوان : ص 215 ح 179 ، مطالب السؤول : ج 2 ص 105 .
5- .عَتَم الليل وأعتم : إذا مرّ قطعة من الليل ، والعَتَمة : ثلث الليل الأوّل بعد غيبوبة الشفق ، وقيل : وقت صلاة العشاء الأخيرة ، وأعتم الرجل : صار في ذلك الوقت (اُنظر: لسان العرب : ج 12 ص 381 «عتم»).
6- .الكافي : ج 4 ص 8 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 47 ص 38 ح 40 .

ص: 229

امام باقر عليه السلام :ما اهل بيت، به هر كه از ما بگلسد ، مى پيونديم و به كسى كه به ما بدى كند ، نيكى مى كنيم . به خدا سوگن اق اق فرجام نيك را در اين مى بينيم .

امام صادق عليه السلام :پدر من در ميان اهل بيتش ، مالش از همه كمتر و مخارجش از همه بيشتر بود . او هر جمعه ، يك دينار صدقه مى داد و مى فرمود : «صدقه در روز جمعه ، به سبب فضيلت روز جمعه بر ديگر روزها دو چندان مى شود» .

مكارم الأخلاق، ابن ابى الدنيا_ به نقل از سلمى، كنيز امام باقر عليه السلام _ :برادران امام عليه السلام بر ايشان وارد مى شدند و از پيش ايشان نمى رفتند ، مگر آن كه امام عليه السلام آنان را خوراك نيكو مى داد و جامه فاخر بر تنشان مى كرد و چند درهم بديشان صله مى داد . من به ايشان عرض مى كردم : كارها مى كنى! امام عليه السلام مى فرمود : «اى سلمى! ما در دنيا چيزى جز بخشش و احسان به برادران، آرزويى نداريم» .

الإرشاد_ به نقل از حسن بن كثير _ :نزد امام باقر عليه السلام از فقر و جفاى برادران، شكوه كردم . فرمود : «بدترين برادر ، برادرى است كه تو را به وقت توانگرى در نظر داشته باشد و هنگام فقر ، از تو ببُرد» . سپس به غلامش دستور داد هميانى بياورد كه در آن هفتصد درهم بود . و فرمود : «اين را خرج كن و هر گاه تمام شد ، مرا آگاه كن» .

الكافى_ به نقل از هشام بن سالم _ :امام صادق عليه السلام هر گاه تاريك مى شد و نيمى از شب سپرى مى گشت ، كيسه اى پوستين بر مى گرفت كه در آن، نان و گوشت و درهم بود. آن را بر گردن مى افكنْد و براى نيازمندان مدينه مى بُرد و در حالى كه او را نمى شناختند ، ميانشان تقسيم مى كرد . چون امام عليه السلام رحلت كرد و آنها اين كمك ها را از دست دادند ، دانستند كه آن شخص ، امام صادق عليه السلام بوده است .

.

ص: 230

الكافي عن معلّى بن خنيس :خَرَجَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام في لَيلَةٍ قَد رَشَّت وهُوَ يُريدُ ظُلَّةَ بَني ساعِدَةَ ، فَأَتبَعتُهُ فَإِذا هُوَ قَد سَقَطَ مِنهُ شَيءٌ ، فَقالَ : بِسمِ اللّهِ ، اللّهُمَّ رُدَّ عَلَينا ، فَأَتَيتُهُ فَسَلَّمتُ عَلَيهِ ، فَقالَ : مُعَلًّى ؟ قُلتُ : نَعَم جُعِلتُ فِداكَ ، فَقالَ لي : اِلَتمِس بِيَدِكَ ، فَما وَجَدتَ مِن شَيءٍ فَادفَعهُ إلَيَّ . قالَ : فَإِذا أنَا بِخُبزٍ مُنتَشِرٍ كَثيرٍ ، فَجَعَلتُ أدفَعُ إلَيهِ ما وَجَدتُ ، فَإِذا أنَا بِجِرابٍ أعجَزُ عَن حَملِهِ مِن خُبزٍ ، فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، أحمِلُهُ عَلى رَأسي ؟ فَقالَ : لا ، أنَا أولى بِهِ مِنكَ ولكِنِ امضِ مَعي . قالَ : فَأَتَينا ظُلَّةَ بَني ساعِدَةَ ، فَإِذا نَحنُ بِقَومٍ نِيامٍ فَجَعَلَ يَدُسُّ الرَّغيفَ وَالرَّغيفَينِ حَتّى أتى عَلى آخِرِهِم ثُمَّ انصَرَفنا ، فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، يَعرِفُ هؤُلاءِ الحَقَّ ؟ فَقالَ : لَوعَرَفوا لَواسَيناهُم بِالدُّقَّةِ . (1)

الأمالي للطوسي عن أبي جعفر الخثعمي :أعطاني أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام خَمسينَ دينارا فِي صُرَّةٍ ، فَقالَ لي : اِدفَعها إلى رَجُلٍ مِن بَني هاشِمٍ ولا تُعلِمهُ أنّي أعطَيتُكَ شَيئا . فَأَتَيتُهُ فَقالَ : مِن أينَ هذِهِ ؟ جَزاهُ اللّهُ خَيرا ، فَما يَزالُ كُلَّ حينٍ يَبعَثُ بِها فَنَكونُ مِمّا نَعيشُ فيهِ إلى قابِلٍ ، ولكِن لا يَصِلُني جَعفَرٌ بِدِرهَمٍ في كَثرَةِ مالِهِ ! (2)

.


1- .الكافي : ج 4 ص 8 ح 3 ، تهذيب الأحكام : ج 4 ص 105 ح 300 ، ثواب الأعمال : ص 173 ح 2 ، بحار الأنوار : ج 47 ص 21 ح 17 ، وراجع : المناقب لابن شهرآشوب : ج 2 ص 75 .
2- .الأمالي للطوسي : ص 677 ح 1433 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 273 نحوه ، بحار الأنوار : ج 47 ص 23 ح 26 .

ص: 231

الكافى_ به نقل از معلّى بن خنيس _ :امام صادق عليه السلام در شبى كه نم نم باران مى آمد ، آهنگ سقيفه بنى ساعده كرد . من هم او را تعقيب كردم . ناگهان چيزى از او افتاد . امام عليه السلام فرمود : «بسم اللّه ، خدايا! آن را به ما باز گردان» . به خدمتش رسيدم و سلام كردم . فرمود : «معلّى! تو هستى؟» . گفتم : بله ، قربانت گردم! فرمود : «با دستت زمين را لمس كن و هر چه يافتى ، به من بده» . ناگهان ديدم مقدار زيادى نان ريخته است . آنچه را مى يافتم ، به ايشان مى دادم و اين چنين ، كيسه اى چرمى از نان پر شد كه من نمى توانستم آن را حمل كنم . گفتم : قربانت گردم! آن را بر سر خود حمل بكنم؟ فرمود : «نه . من به اين كار از تو شايسته ترم ؛ ولى همراه من بيا» . به سقيفه بنى ساعده رسيديم و به جماعتى برخورديم كه خواب بودند . امام عليه السلام يك يا دو گرده نان ، زير سر هر يك مى نهاد تا به آخرين آنها رسيد و آن گاه باز گشتيم . گفتم : قربانت گردم! اينها حق را مى شناسند (شيعه هستند)؟ فرمود : «اگر حق را مى شناختند ، از دل و جان بديشان يارى مى رسانديم» .

الأمالى، طوسى_ به نقل از ابو جعفر خثعمى _ :امام صادق عليه السلام پنجاه دينار را در هميانى به من داد و فرمود : «آن را به مردى از بنى هاشم بده و به او نگو كه من چيزى به تو داده ام» . نزد آن مرد رفتم . او گفت : اين از كجاست؟ خدا به او جزاى خير دهد! او هر بار كه اين مال را مى فرستد ، ما با آن تا دفعه بعد زندگى مى كنيم ؛ ولى جعفر [صادق ]با آن فراوانىِ مال ، يك درهم هم براى ما نمى فرستد!

.

ص: 232

العدد القويّة :كانَ جَعفَرٌ عليه السلام يُطعِمُ حَتّى لا يَبقى لِعِيالِهِ شَيءٌ . (1)

الإمام الكاظم عليه السلام :نَحنُ فِي العِلمِ وَالشَّجاعَةِ سَواءٌ ، وفِي العَطايا عَلى قَدرِ ما نُؤمَرُ . (2)

الكافي عن اليسع بن حمزة :كُنتُ في مَجلِسِ أبِي الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام اُحَدِّثُهُ ، وقَدِ اجتَمَعَ إلَيهِ خَلقٌ كَثيرٌ يَسأَلونَهُ عَنِ الحَلالِ وَالحَرامِ ، إذ دَخَلَ عَلَيهِ رَجُلٌ طُوالٌ آدَمٌ (3) فَقالَ : السَّلامُ عَلَيكَ يَا بنَ رَسولِ اللّهِ ، رَجُلٌ مِن مُحِبّيكَ ومُحِبّي آبائِكَ وأجدادِكَ ، مَصدَري مِنَ الحَجِّ ، وقَدِ افتَقَدتُ نَفَقَتي وما مَعِيَ ما أبلُغُ مَرحَلَةً ، فَإِن رَأَيتَ أن تُنهِضَني إلى بَلَدي وللّهِِ عَلَيَّ نِعمَةٌ ، فَإِذا بَلَغتُ بَلَدي تَصَدَّقتُ بِالَّذي توليني عَنكَ فَلَستُ مَوضِعَ صَدَقَةٍ ، فقالَ لَهُ : اِجلِس رَحِمَكَ اللّهُ . وأقبَلَ عَلَى النّاسِ يُحَدِّثُهُم حَتّى تَفَرَّقوا ، وبَقِيَ هُوَ وسُلَيمانُ الجَعفَرِيُّ وخَيثَمَةُ وأنَا ، فَقالَ : أتَأذَنونَ لي فِي الدُّخولِ ؟ فَقالَ لَهُ سُلَيمانُ : قَدَّمَ اللّهُ أمرَكَ . فَقامَ فَدَخَلَ الحُجرَةَ وبَقِيَ ساعَةً ، ثُمَّ خَرَجَ ورَدَّ البابَ وأخرَجَ يَدَهُ مِن أعلَى البابِ وقالَ : أينَ الخُراسانِيُّ ؟ فَقالَ : ها أنَا ذا ، فَقالَ : خُذ هذِهِ المِائَتَي دينارٍ وَاستَعِن بِها في مَؤونَتِكَ ونَفَقَتِكَ ، وتَبَرَّك بِها ولا تَصَدَّق بِها عَنّي ، وَاخرُج فَلا أراكَ ولا تَراني . ثُمَّ خَرَجَ ، فَقالَ لَهُ سُلَيمانُ : جُعِلتُ فِداكَ ، لَقَد أجزَلتَ ورَحِمتَ فَلِماذا سَتَرتَ وَجهَكَ عَنهُ ؟ فَقالَ : مَخافَةَ أن أرى ذُلَّ السُّؤالِ في وَجهِهِ لِقَضائي حاجَتَهُ ، أما سَمِعتَ حَديثَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله : المُستَتِرُ بِالحَسَنَةِ يَعدِلُ سَبعينَ حَجَّةً ، وَالمُذيعُ بِالسَّيِّئَةِ مَخذولٌ وَالمُستَتِرُ بِها مَغفورٌ لَهُ ؟ أما سَمِعتَ قَولَ الاُوَلِ (4) : مَتى آتِهِ يَومًا لِأَطلُبَ حاجَةًرَجَعتُ إلى أهلي ووَجهي بِمائِهِ (5)

.


1- .العدد القويّة : ص 152 ح 77 عن الهيّاج بن بسطام ، بحار الأنوار : ج 47 ص 33 ح 30 ؛ تهذيب الكمال : ج 5 ص 87 الرقم 950 ، حلية الأولياء : ح 3 ص 194 الرقم 242 ، سير أعلام النبلاء : ج 6 ص 262 الرقم 117 ، مطالب السؤول : ج 2 ص 112 كلّها عن الهيّاج بن بسطام .
2- .الكافي : ج 1 ص 275 ح 2 ، مسائل عليّ بن جعفر : ص 327 ح 814 ، بصائر الدرجات : ص 480 ح 3 كلّها عن عليّ بن جعفر ، بحار الأنوار : ج 25 ص 357 ح 7 .
3- .الآدَمُ من الناسِ : الأسمر (لسان العرب : ج 12 ص 11 «أدم») .
4- .أي القدماء الذين تقدّم عهدهم (كما في الوافي) .
5- .الكافي : ج 4 ص 23 ح 3 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 360 نحوه ، بحار الأنوار : ج 49 ص 101 ح 19 .

ص: 233

العدد القويّة_ به نقل از هياج بن بسطام _ :امام صادق عليه السلام آن قدر اطعام مى كرد كه ديگر براى خانواده اش چيزى باقى نمى ماند .

امام كاظم عليه السلام :ما همه در علم و شجاعت ، يك سانيم؛ ولى در بخشش ، به اندازه اى هستيم كه مأموريم .

الكافى_ به نقل از يسع بن حمزه _ :در خدمت امام رضا عليه السلام بودم و با ايشان سخن مى گفتم . گروه فراوانى در خدمت ايشان بودند و از ايشان در باره حلال و حرام مى پرسيدند كه مردى بلندقامت و گندمگون وارد شد و گفت : سلام بر تو، اى فرزند پيامبر خدا! مردى از دوستداران تو و دوستداران پدران و نياكان تو ام . از حج باز مى گردم . خرجى خود را گم كرده ام و چيزى ندارم تا خود را با آن به جايى برسانم . اگر صلاح مى دانى ، مرا به شهرم برسان . از فضل خدا توانگر هستم و هر گاه به شهر خود رسيدم ، آن مقدار كه به من داده اى ، به عوضِ تو صدقه مى دهم ؛ چرا كه به من صدقه تعلّق نمى گيرد . امام عليه السلام فرمود : «بنشين . رحمت خدا بر تو باد!» و به مردم رو كرد و با آنها سخن گفت تا همه پراكنده شدند و آن مرد ماند به همراه سليمان جعفرى و خيثمه و من . امام عليه السلام فرمود : «آيا به من اجازه مى دهيد به اندرونى بروم؟». سليمان گفت : خداوند ، كار شما را پيش ببرد ! امام عليه السلام برخاست و داخل اتاق شد و اندكى باقى ماند و بيرون آمد و در را بست و دستش را از بالاى در بيرون آورد و فرمود : «آن خراسانى كجاست؟» . گفت : اين جا هستم . امام عليه السلام فرمود : «اين دويست دينار را بگير و آن را كمك خرج خود كن و با آن ، بركت بجوى و از سوى من صدقه نده و برو تا نه من تو را ببينم و نه تو مرا ببينى» . آن مرد رفت . سليمان به امام عليه السلام گفت : قربانت گردم! با نظر بلندى بخشيدى و رحم آوردى ؛ امّا چرا چهره ات را از او پوشاندى؟ امام عليه السلام فرمود : «از ترس اين كه خوارىِ خواهش را به سبب اين كه آن را بر آوردم ، در چهره اش ببينم . آيا اين سخن پيامبر صلى الله عليه و آله را نشنيده اى كه : نيكويى كردن پنهانى ، همسنگ هفتاد حج است و آن كه پرده از بدى بر دارد ، بى يار وا نهاده مى شود و آن كه بدى را بپوشاند ، خدا او را مى آمرزد؟ . آيا اين سخن پيشينيان را نشنيده اى كه : هر گاه من براى طلب نيازى نزد او آيم به سوى خانواده ام باز مى گردم ، در حالى كه آبرويم باقى است» .

.

ص: 234

تفسير العياشي عن محمّد بن عيسى بن زياد :كُنتُ في ديوانِ ابنِ عَبّادٍ فَرَأيتُ كِتابا يُنسَخُ ، سَأَلتُ (1) عَنهُ فَقالوا : كِتابُ الرِّضا إلَى ابنِهِ عليهماالسلاممِن خُراسانَ ، فَسَأَلتُهُم أن يَدفَعوهُ إلَيَّ فَدَفَعوهُ إلَيَّ ، فَإِذا فيهِ : بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ، أبقاكَ اللّهُ طَويلاً وأعاذَكَ مِن عَدُوِّكَ يا وَلَدي فِداكَ أبوكَ ، قَد فَسَّرتُ لَكَ ما لي وأنَا حَيٌّ سَوِيٌّ رَجاءَ أن يَمُنَّكَ اللّهُ بِالصِّلَةِ لِقَرابَتِكَ ولِمُوالي موسى وجَعفَرٍ رَضِيَ اللّهُ عَنهُما ... ، قالَ اللّهُ : «مَن ذَا الَّذي يُقرِضُ اللّهَ قَرضًا حَسَنًا فَيُضاعِفَهُ لَهُ أضعافًا كَثيرَةً» (2) وقالَ : «لِيُنفِق ذو سَعَةٍ مِن سَعَتِهِ ومَن قُدِرَ عَلَيهِ رِزقُهُ فَليُنفِق مِمّا آتاهُ اللّهُ» (3) وقَد أوسَعَ اللّهُ عَلَيكَ كَثيرا ... . (4)

الكافي عن أحمد بن محمّد بن أبي نصر البزنطي :قَرَأتُ كِتابَ أبِي الحَسَنِ الرِّضا إلى أبي جَعفَرٍ عليهماالسلام : يا أبا جَعفَرٍ ، بَلَغَني أنَّ المَوالِيَ إذا رَكِبتَ أخرَجوكَ مِنَ البابِ الصَّغيرِ ، فَإِنَّما ذلِكَ مِن بُخلٍ مِنهُم لِئَلّا يَنالَ مِنكَ أحَدٌ خَيرا ، وأسأَلُكَ بِحَقّي عَلَيكَ لا يَكُن مَدخَلُكَ ومَخرَجُكَ إلّا مِنَ البابِ الكَبيرِ ، فَإِذا رَكِبتَ فَليَكُن مَعَكَ ذَهَبٌ وفِضَّةٌ ، ثُمَّ لا يَسأَلُكَ أحَدٌ إلّا أعطَيتَهُ ، ومَن سَأَلَكَ مِن عُمومَتِكَ أن تَبِرَّهُ فَلا تُعطِهِ أقَلَّ مِن خَمسينَ دينارا وَالكَثيرُ إلَيكَ ، ومَن سَأَلَكَ مِن عَمّاتِكَ فَلا تُعطِها أقَلَّ مِن خَمسَةٍ وعِشرينَ دينارا وَالكَثيرُ إلَيكَ ، إنّي إنَّما اُريدُ بِذلِكَ أن يَرفَعَكَ اللّهُ ، فَأَنفِق ولا تَخشَ مِن ذِي العَرشِ إقتارا . (5)

.


1- .كذا في المصدر ، وفي البرهان «فسألت» وهو الأصحّ .
2- .البقرة : 245 .
3- .الطلاق : 7 .
4- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 131 ح 436 ، بحار الأنوار : ج 50 ص 103 ح 18 .
5- .الكافي : ج 4 ص 43 ح 5 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 8 ح 20 ، مشكاة الأنوار : ص 409 ح 1369 ، الدرّ النظيم : ص 692 ، منتقى الجمان : ج 2 ص 452 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 50 ص 102 ح 16 .

ص: 235

تفسير العيّاشى_ به نقل از محمّد بن عيسى بن زياد _ :در ديوان ابن عَبّاد بودم و ديدم كه از نامه اى نسخه بر مى دارند . در باره آن پرسش كردم . گفتند : نامه امام رضاست از خراسان به پسرش . از آنها خواستم آن را به من بدهند . آنها نامه را به من دادند . در آن، چنين آمده بود : «به نام خداوند بخشنده مهربان. خداوند ، عُمر تو را دراز گردانَد و از دشمنت پناهت دهد! فرزندم! پدرت فدايت باد! آنچه را لازم مى دانستم ، براى تو بيان كردم ، در حالى كه زنده و تن درستم، به اميد آن كه خداوند ، با صله دادنِ تو به نزديكانت و وابستگان موسى و جعفر _ كه خداوند از آن دو، خشنود باد _ بر تو منّت نهد... . خداوند مى فرمايد : «كيست آن كس كه به [بندگانِ] خدا وامى نيكو دهد تا [خدا] آن را براى او چند برابر بيفزايد؟ و خداست كه [در معيشت بندگان،] تنگنا و گشايش پديد مى آورد و به سوى او باز گردانده مى شويد» و نيز مى فرمايد : «بر توانگر است كه از دارايى خود، انفاق كند و هر كه روزى اش تنگ شده است ، [در همان حد] از آنچه خداوند به او داده است ، انفاق كند» و خداوند ، به تو گشايش فراوان [ در روزى ]داده است...» .

الكافى_ به نقل از احمد بن محمّد بن ابى نصر بزنطى _ :نامه امام رضا عليه السلام به امام جواد عليه السلام را خواندم . در آن، چنين آمده بود : «اى ابو جعفر! به من خبر رسيده است كه هر گاه [براى خروج] بر مركب خود سوار مى شوى ، اطرافيان ، تو را از در پشتى بيرون مى برند . اين از تنگ نظرى آنهاست تا مبادا كسى از تو به خير رسد . به حقّم بر تو ، مى خواهم كه رفت و آمدت ، از درِ اصلى باشد و هر گاه [براى خروج] بر مركبْ سوار مى شوى، با خود ، طلا و نقره داشته باشى و كسى از تو چيزى نخواهد ، مگر آن كه بدو عطا كنى، و اگر يكى از عموهايت خواهان نيكىِ تو بدو شد ، كمتر از پنجاه دينار به او نده و بيشتر از اين مبلغ را خود دانى و اگر يكى از عمّه هايت خواهان نيكى تو بدو شد ، كمتر از بيست و پنج دينار به او نده . من مى خواهم با اين كار ، خداوند، تو را رفعت بخشد . انفاق كن و از پروردگار ، بيم فقر نداشته باش» .

.

ص: 236

كشف الغمّة عن عليّ بن عيسى :أتاهُ [أيِ الإِمامَ الجَوادَ] عليه السلام رَجُلٌ فَقالَ لَهُ : أعطِني عَلى قَدرِ مُرُوَّتِكَ ، فَقالَ : لا يَسَعُني . فَقالَ : عَلى قَدري ، قالَ : أمّا ذا فَنَعَم ، يا غُلامُ أعطِهِ مِئَةَ دينارٍ . (1)

6 / 8سيرَتُهُم مَعَ الخَدَمِصحيح البخاري عن أنس :قَدِمَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله المَدينَةَ لَيسَ لَهُ خادِمٌ ، فَأَخَذَ أبو طَلحَةَ بِيَدي ، فَانطَلَقَ بي إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّ أنَسا غُلامٌ كَيِّسٌ فَليَخدِمكَ . قالَ : فَخَدَمتُهُ فِي السَّفَرِ وَالحَضَرِ ، ما قالَ لي لِشَيءٍ صَنَعتُهُ : لِمَ صَنَعتَ هذا هكَذا ؟ ولا لِشَيءٍ لَم أصنَعهُ : لِمَ لَم تَصنَع هذا هكَذا ؟ (2)

سنن الترمذي عن أنس :خَدَمتُ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله عَشرَ سِنينَ ... وما قالَ لِشَيءٍ صَنَعتُهُ : لِمَ صَنَعتَهُ ؟ ولا لِشَيءٍ تَرَكتُهُ : لِمَ تَرَكتَهُ ؟ (3)

.


1- .كشف الغمّة : ج 3 ص 158 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 360 عن يعقوب ابن إسحاق النوبختي نحوه ، بحار الأنوار : ج 49 ص 100 ح 16 .
2- .صحيح البخاري : ج 3 ص 1018 ح 2616 ، صحيح مسلم : ج 4 ص 1804 ح 52 ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 204 ح 11988 ، الأدب المفرد : ص 60 ح 164 ، الطبقات الكبرى : ج 7 ص 19 .
3- .سنن الترمذي : ج 4 ص 368 ح 2015 ، الشمائل المحمديّة : ص 171 ح 339 ، المعجم الكبير : ج 20 ص 330 ح 783 ، اُسد الغابة : ج 5 ص 266 ح 5137 ، البداية والنهاية : ج 5 ص 339 والثلاثة الأخيرة عن مهاجر مولى اُمّ سلمة .

ص: 237

6 / 8 رفتار اهل بيت عليهم السلام با خدمت گزاران

كشف الغمّة_ به نقل از على بن عيسى _ :مردى خدمت امام جواد عليه السلام رسيد و گفت : به قدر مروّتِ خود به من بخششى كن . فرمود : «توان آن را ندارم» . آن مرد گفت : پس به قدر مروّت من ، بخشش كن . فرمود : «اين شدنى است . اى غلام! صد دينار بدو بده» .

6 / 8رفتار اهل بيت عليهم السّلام با خدمت گزارانصحيح البخارى_ به نقل از اَنَس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بى هيچ خدمت گزارى به مدينه آمد . ابو طلحه دست مرا گرفت و نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله برد و گفت : اى پيامبر خدا! انس ، غلامى زيرك است كه مأمور خدمت توست . در سفر و حضر ، خدمت پيامبر خدا كردم و هيچ گاه براى كارى كه كردم، نفرمود : «چرا چنين كردى؟» ، يا اگر كارى را انجام ندادم ، نفرمود : «چرا آن را انجام ندادى؟» .

سنن الترمذى_ به نقل از اَنَس _ :ده سال به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله خدمت كردم و هيچ گاه براى كارى كه كردم ، نفرمود : «چرا چنين كردى؟» ، و براى كارى كه انجام ندادم ، نفرمود : «چرا آن را انجام ندادى؟» .

.

ص: 238

صحيح مسلم عن أنس :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِن أحسَنِ النّاسِ خُلقا ، فَأَرسَلَني يَوما لِحاجَةٍ ، فَقُلتُ : وَاللّهِ لا أذهَبُ ، وفي نَفسي أن أذهَبَ لِما أمَرَني بِهِ نَبِيُّ اللّه صلى الله عليه و آله ، فَخَرَجتُ حَتّى أمُرُّ عَلى صِبيانٍ وهُم يَلعَبونَ فِي السّوقِ ، فَإِذا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله قَد قَبَضَ بِقَفايَ مِن وَرائي . قالَ : فَنَظَرتُ إلَيهِ وهُوَ يَضحَكُ ، فَقالَ : يا اُ نَيسُ ، أذَهَبتَ حَيثُ أمَرتُكَ ؟ قالَ : قُلتُ : نَعَم ، أنَا أذهَبُ يا رَسولَ اللّهِ . (1)

مسند ابن حنبل عن زياد بن أبي زياد عن خادم للنّبيّ صلى الله عليه و آله :كانَ [النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله ]مِمّا يَقولُ لِلخادِمِ : ألَكَ حاجَةٌ ؟ (2)

فضائل الصحابة لابن حنبل عن أبي النّوار بيّاع الكرابيس :أتاني عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام ومَعَهُ غُلامٌ لَهُ ، فَاشتَرى مِنّي قَميصَ كَرابيسَ ، قالَ لِغُلامِهِ : اِختَر أيَّهُما شِئتَ ، فَأَخَذَ أحَدَهُما وأخَذَ عَلِيٌّ عليه السلام الآخَرَ فَلَبِسَهُ ، ثُمَّ مَدَّ يَدَهُ فَقالَ : اِقطَعِ الَّذي يَفضُلُ مِن قَدرِ يَدي ، فَقَطَعَهُ وكَفَّهُ (3) فَلَبِسَهُ وذَهَبَ . (4)

الغارات عن مختار التمّار عن أبي مطر :أتى [عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام ]سوقَ الكَرابيسِ ، فَإِذا هُوَ بِرَجُلٍ وَسيمٍ ، فَقالَ : يا هذا ، عِندَك ثَوبانِ بِخَمسَةِ دَراهِمَ ؟ فَوَثَبَ الرَّجُلُ فَقالَ : نَعَم يا أميرَ المُؤمِنينَ ، فَلَمّا عَرَفَهُ مَضى عَنهُ وتَرَكَهُ ، فَوَقَفَ عَلى غُلامٍ فَقالَ لَهُ : يا غُلامُ ، عِندَكَ ثَوبانِ بِخَمسَةِ درَاهِمَ ؟ قالَ : نَعَم عِندي ثَوبانِ ، أحدُهُما أخيَرُ مِنَ الآخَرِ ، واحِدٌ بِثَلاثَةٍ وَالآخَرُ بِدِرهَمَينِ . قالَ : هَلُمَّهُما . فَقالَ : يا قَنبَرُ ، خُذِ الَّذي بِثَلاثَةٍ ، قالَ : أنتَ أولى بِهِ يا أميرَ المُؤمِنينَ ، تَصعَدُ المِنبَرَ وتَخطُبُ النّاسَ. فَقالَ : يا قَنبَرُ ، أنتَ شابٌّ ولَكَ شِرَّةُ الشَّبابِ وأنَا أستَحيي مِن رَبّي أن أتَفَضَّلَ عَلَيكَ ، لِأَنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : ألبِسوهُم مِمّا تَلبَسونَ وأطعِموهُم مِمّا تَأكُلونَ . ثُمَّ لَبِسَ القَميصَ ومَدَّ يَدَهُ في رُدنِهِ فَإِذا هُوَ يَفضُلُ عَن أصابِعِهِ ، فَقالَ : يا غُلامُ ، اِقطَع هذَا الفَضلَ ، فَقَطَعَهُ ، فَقالَ الغُلامُ : هَلُمَّهُ أكُفُّهُ يا شَيخُ ، فَقالَ : دَعهُ كَما هُوَ فَإِنَّ الأَمرَ أسرَعُ مِن ذلِكَ . (5)

.


1- .صحيح مسلم : ج 4 ص 1805 ح 54 ، سنن أبي داود : ج 4 ص 246 ح 4773 ، البداية والنهاية : ج 6 ص 37 ، إمتاع الأسماع : ج 2 ص 195 ، سبل الهدى والرشاد : ج 7 ص 7 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 5 ص 439 ح 16076 ، كنز العمّال : ج 7 ص 138 ح 18385 .
3- .كفَّ الثوبَ : تركه بلا هُدْب ، كففت الثوب أي خِطْت حاشيته، وهي الخياطة الثانية بعد الشَّلّ ، كفاف الثوب : نواحيه (لسان العرب : ج 9 ص 304 «كفف») .
4- .فضائل الصحابة لابن حنبل : ج 1 ص 544 ح 911 ، اُسد الغابة : ج 4 ص 97 الرقم 3789 ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 9 ص 235 نحوه ؛ عوالي اللآلي : ج 1 ص 278 ح 109 نحوه ، بحار الأنوار : ج 41 ص 161 ح 56 .
5- .الغارات : ج 1 ص 106 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 225 ح 659 وليس فيه «عن أبي مطر» ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 2 ص 97 عن الإمام الباقر عليه السلام ، روضة الواعظين : ص 121 والثلاثة الأخيرة نحوه ، بحار الأنوار : ج 40 ص 324 ح 6 .

ص: 239

صحيح مسلم_ به نقل از انس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از خوش اخلاق ترين مردم بود . روزى ، مرا براى كار فرستاد . گفتم : به خدا نمى روم . ولى در نظر داشتم براى اجراى دستور پيامبر خدا صلى الله عليه و آله راهى شوم . بيرون آمدم، تا به كودكانى برخوردم كه در بازار ، بازى مى كردند . ناگهان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، مرا از پشت گرفت . پس به او نگريستم . ديدم مى خندد . آن گاه فرمود : «انس كوچك! به آن جا كه گفتم، رفتى؟» . گفتم : آرى ، مى روم، اى پيامبر خدا!

مسند ابن حنبل_ به نقل از زياد بن ابى زياد، از خادم پيامبر صلى الله عليه و آله _ :از جمله هايى كه [پيامبر صلى الله عليه و آله ] به خدمت گزار خود مى فرمود ، اين بود : «آيا نيازى دارى؟» .

فضائل الصحابة، ابن حنبل_ به نقل از ابو نوارِ كرباس فروش _ :على بن ابى طالب عليه السلام با غلامش نزد من آمد و پيراهنِ كرباسى خريد و به غلامش گفت : «هر كدام را كه مى خواهى ، انتخاب كن» . او يكى از آن دو را برداشت و على عليه السلام ديگرى را برداشت و پوشيد و سپس دستش را دراز كرد و فرمود : «آن مقدار از آستين را كه از دستم بلندتر است ، ببُر» . آن را بريد[م] و پس دوزى اش كرد[م] و على عليه السلام همان را پوشيد و رفت .

الغارت_ به نقل از مختار تمار، از ابو مَطَر بصرى _ :[على بن ابى طالب عليه السلام ] به بازار كرباس فروش ها آمد و به مردى خوب رو برخورد كرد و فرمود : «فلانى! آيا دو پيراهن به قيمت پنج درهم دارى؟» . مرد از جاى خود پريد و گفت : آرى، اى امير مؤمنان! چون او امام عليه السلام را شناخت ، امام عليه السلام او را ترك كرد و رفت و نزد جوانى ايستاد و به او فرمود : «اى جوان! آيا دو پيراهن به قيمت پنج درهم دارى؟» . او گفت : آرى ، دارم . يكى از آن دو، بهتر از ديگرى است . قيمتِ يكى سه درهم و ديگرى دو درهم است . امام عليه السلام فرمود : «هر دو را بياور» . سپس فرمود : «اى قنبر! تو پيراهن سه درهمى را بردار» . قنبر گفت : اى امير مؤمنان! شما بِدان سزاوارترى ؛ شما به منبر مى روى و براى مردم خطبه مى خوانى . امام عليه السلام فرمود : «اى قنبر! تو جوانى و شور جوانى دارى و من از خداى خود شرم دارم كه بر تو برترى يابم ؛ چرا كه از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود : آنها را از آنچه خود مى پوشيد ، بپوشانيد و از آنچه خود مى خوريد ، بخورانيد » . امام عليه السلام آن گاه پيراهن را پوشيد و دستش را كه در آستين بود ، دراز كرد و آستين از انگشتان او افزون بود . امام عليه السلام به جوان فروشنده گفت : «اين اضافه را قطع كن» و او قطع كرد . جوان گفت : بگذار آن را پس دوزى كنم ، اى شيخ! امام عليه السلام فرمود : «بگذار همان طور باشد كه روزگار، بسى شتابان تر مى گذرد» .

.

ص: 240

المناقب للكوفي عن بكر بن عبد اللّه المزني :إنَّ عَلِيّا عليه السلام دَعا غُلاما لَهُ فَلَم يُجِبهُ ، فَخَرَجَ فَإذا هُوَ بِبابِ البَيتِ ، فَقالَ : ما مَنَعَكَ مِن إجابَتي ؟ أما سَمِعتَ دُعائي ؟ قالَ : بَلى ، ولكِنّي كَسِلتُ عَن إجابَتِكَ وأمِنتُ عُقوبَتَكَ ، فَقالَ [عليّ عليه السلام ] : الحَمدُ للّهِِ الَّذي جَعَلَني مِمّن يَأمَنُهُ خَلقُهُ ، اِذهَب فَأَنتَ حُرٌّ لِوَجهِ اللّهِ . (1)

نثر الدرّ عن أنس :كُنتُ عِندَ الحُسَينِ عليه السلام فَدَخَلَت عَلَيهِ جارِيَةٌ بِيَدِها طاقَةُ رَيحانٍ ، فَحَيَّتهُ بِها فَقالَ لَها : أنتِ حُرَّةٌ لِوَجهِ اللّهِ تَعالى . فَقُلتُ : تُحَيّيكَ بِطاقَةِ رَيحانٍ لا خَطَرَ لَها فَتُعتِقُها ؟! قالَ : كَذا أدَّبَنَا اللّهُ تَعالى ، قالَ : «وَإِذَا حُيِّيتُم بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَآ أَوْ رُدُّوهَآ» (2) فَكانَ أحسَنُ مِنها عِتقَها . (3)

.


1- .المناقب للكوفي : ج 2 ص 86 ح 572 ، الأمالي للسيد المرتضى : ج 2 ص 162 نحوه ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 2 ص 113 ، تنبيه الخواطر : ص 100 نحوه ، بحار الأنوار : ج 41 ص 48 ح 1 .
2- .النساء : 86 .
3- .نثر الدرّ : ج 1 ص 335 ، نزهة الناظر : ص 130 ح 236 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 18 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 243 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 195 ح 8 ؛ الفصول المهمّة لابن الصبّاغ : ص 175 .

ص: 241

المناقب، كوفى_ به نقل از بكر بن عبد اللّه مزنى _ :على عليه السلام غلامش را صدا كرد و او پاسخ ايشان را نداد . امام عليه السلام بيرون آمد و ناگهان او را كنارِ در يافت . به او فرمود : «چه چيز موجب شد پاسخ مرا ندهى ؟ مگر صداى مرا نشنيدى ؟» . گفت : چرا، شنيدم ؛ ولى سستى كردم و خود را از كيفرِ تو در امان مى ديدم . فرمود : «سپاس، خداى را كه مرا از كسانى قرار داد كه خَلقش از او در امان اند . برو كه در راه خدا آزادى» .

نثر الدرّ_ به نقل از اَنَس _ :نزد حسين عليه السلام بودم كه كنيزكى با دسته گلى در دست وارد شد و با آن به امام عليه السلام درود فرستاد . امام عليه السلام به او فرمود : «تو در راه خدا آزادى» . من گفتم : او با يك دسته گل كه هيچ اهمّيتى ندارد ، به تو درود مى فرستد و تو او را آزاد مى كنى؟! فرمود : «خداوند ، ما را چنين تربيت كرده و فرموده است : «چون شما را به درودى نواختند ، به درودى بهتر از آن يا همانند آن، پاسخ گوييد» و بهتر از آن دسته گل ، آزاد كردن او بود» .

.

ص: 242

الإمام الصادق عليه السلام :في كِتابِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إذَا استَعمَلتُم ما مَلَكَت أيمانُكُم في شَيءٍ يَشُقُّ عَلَيهِم فَاعمَلوا مَعَهُم فيهِ . قالَ : وكانَ أبي يَأمُرُهُم فَيَقولُ : كَما أنتُم ، فَيَأتي فَيَنظُرُ فَإِن كانَ ثَقيلاً قالَ : «بِسمِ اللّهِ» ، ثُمَّ عَمِلَ مَعَهُم ، وإن كانَ خَفيفا تَنَحّى عَنهُم . (1)

الكافي عن حفص بن أبي عائشة :بَعَثَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام غُلاما لَهُ في حاجَةٍ فَأَبطَأَ ، فَخَرَجَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَلى أثَرِهِ لَمّا أبطَأَ فَوَجَدَهُ نائِما ، فَجَلَسَ عِندَ رَأسِهِ يُرَوِّحُهُ حَتَّى انتَبَهَ ، فَلَمَّا تَنَبَّهَ قالَ لَهُ أبو عَبدِ اللّه عليه السلام : يا فُلانُ ، وَاللّهِ ما ذلِكَ لَكَ ، تَنامُ اللَّيلَ وَالنَّهارَ ! لَكَ اللَّيلُ ولَنا مِنكَ النَّهارُ . (2)

العدد القويّة :روي أنَّهُ دَخَلَ سُفيانُ الثَّورِيُّ عَلَى الصّادِقِ عليه السلام فَرَآهُ مُتَغَيِّرَ اللَّونِ ، فَسَأَلَهُ عَن ذلِكَ ، فَقالَ : كُنتُ نَهَيتُ أن يَصعَدوا فَوقَ البَيتِ ، فَدَخَلتُ فَإِذا جارِيَةٌ مِن جَوارِيَّ مِمَّن تُرَبّي بَعضَ وُلدي قَد صَعِدَت في سُلَّمٍ وَالصَّبِيُّ مَعَها ، فَلَمّا بَصُرَت بِي ارتَعَدَت وتَحَيَّرَت وسَقَطَ الصَّبِيُّ إلَى الأَرضِ فَماتَ ، فَما تَغَيَّرَ لَوني لِمَوتِ الصَّبِيِّ وإنَّما تَغَيَّرَ لَوني لِما أدخَلتُ عَلَيها مِنَ الرُّعبِ . وقالَ لَها : أنتِ حُرَّةٌ لِوَجهِ اللّهِ ، لا بَأسَ عَلَيكِ _ مَرَّتَينِ _ . (3)

عيون أخبار الرضا عليه السلام عن ياسر الخادم :كانَ الرِّضا عليه السلام إذا كانَ خَلا جَمَعَ حَشَمَهُ عِندَهُ ؛ الصَّغيرَ وَالكَبيرَ ، فَيُحَدِّثُهُم ويَأنَسُ بِهِم ويُؤنِسُهُم . وكانَ عليه السلام إذا جَلَسَ عَلَى المائِدَةِ لا يَدَعُ صَغيرا ولا كَبيرا _ حَتَّى السّائِسَ (4) وَالحَجّامَ _ إلّا أقعَدَهُ مَعَهُ عَلى مائِدَتِهِ . (5)

.


1- .الزهد للحسين بن سعيد : ص 111 ح 2 عن داود بن فرقد ، بحار الأنوار : ج 46 ص 303 ح 51 .
2- .الكافي : ج 2 ص 112 ح 7 وج 8 ص 87 ح 50 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 274 عن جعفر بن أبي عائشة ، بحار الأنوار : ج 47 ص 56 ح 97 .
3- .العدد القويّة ع ص 155 ح 85 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 274 ، بحار الأنوار : ج 47 ص 24 ح 26 .
4- .السائس : هو يسوس الدوابّ إذا قام عليها وراضَها (لسان العرب : ج 6 ص 108 «سوس») .
5- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 159 ح 24 ، بحار الأنوار : ج 49 ص 164 ح 5 .

ص: 243

امام صادق عليه السلام :در نامه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمده است : «هر گاه خدمت گزارانتان را به كارى گمارديد كه بر آنها دشوار است ، شما هم با آنها در آن كار، شركت جوييد» . پدرم هر گاه به آنان دستورى مى داد ، به آنها مى فرمود : «همچنان استوار باشيد» . پس مى آمد و بديشان مى نگريست و اگر كارْ سنگين بود ، مى فرمود : «بسم اللّه » و همراه آنان كار مى كرد و اگر كار سبك بود ، آنها را به حال خود مى گذاشت .

الكافى_ به نقل از حفص بن ابى عايشه _ :امام صادق عليه السلام غلامش را براى انجام كارى فرستاد و غلام دير كرد . امام عليه السلام چون تأخير او را ديد ، در پىِ او رفت و او را خوابيده يافت . امام عليه السلام نزديكِ سر او نشست و او را باد زد تا غلام بيدار شد . امام عليه السلام به او فرمود : «فلانى! به خدا سوگند ، تو را نرسد كه شب و روز بخوابى . شب ، از آنِ توست و روز تو ، از آنِ ما» .

العدد القويّة :روايت شده است كه سفيانِ ثورى بر امام صادق عليه السلام وارد شد و رخسارِ ايشان را دگرگونه يافت . دليل آن را جويا شد . امام فرمود : «آنها را از اين كه بالاى بام بروند ، نهى كرده بودم ؛ ولى هنگام ورود ديدم كنيزى از كنيزكان من كه يكى از فرزندان مرا پرورش مى دهد ، از نردبان بالا مى رود ، در حالى كه كودك را هم در آغوش دارد . همين كه مرا ديد ، به لرزه افتاد و سر در گم شد و كودك به زمين افتاد و مُرد . دگرگونىِ رخسارم نه به سبب مرگ كودك، بلكه به سبب رعبى است كه آن كنيز را فرا گرفت» . امام عليه السلام پيش از آن، دو بار به آن كنيز فرموده بود : «تو در راه خدا آزادى و هيچ باكى بر تو نيست» .

عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از ياسر خادم _ :امام رضا عليه السلام هر گاه تنها مى شد ، اطرافيان و خدمتكارانِ خُرد و كلان خود را گرد مى آورْد و با آنها سخن مى گفت و همدمشان مى شد و سرگرمشان مى كرد و هر گاه بر سر سفره مى نشست ، هيچ كوچك و بزرگى ، حتّى مهترِ اسبان و رگزن را فروگذار نمى كرد و او را بر سر سفره مى نشانْد .

.

ص: 244

الكافي عن نادر الخادم :كانَ أبُو الحَسَنِ عليه السلام إذا أكَلَ أحَدُنا لا يَستَخدِمُهُ حَتّى يَفرُغَ مِن طَعامِهِ . (1)

الكافي عن ياسر الخادم ونادر جميعا قالا :قالَ لَنا أبُو الحَسَنِ عليه السلام : إن قُمتُ عَلى رُؤوسِكُم وأنتُم تَأكُلونَ فَلا تَقوموا حَتّى تَفرُغوا . ولَرُبَّما دَعا بَعضَنا فَيُقالُ لَهُ : هُم يَأكُلونَ ، فَيَقولُ : دَعهُم حَتّى يَفرُغوا . (2)

الكافي عن عبد اللّه بن الصّلت عن رجل من أهل بلخ :كُنتُ مَعَ الرِّضا عليه السلام في سَفَرِهِ إلى خُراسانَ ، فَدَعا يَوما بِمائِدَةٍ لَهُ ، فَجَمَعَ عَلَيها مَوالِيَهُ مِنَ السّودانِ وغَيرِهِم . فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، لَو عَزَلتَ لِهؤُلاءِ مائِدَةً ، فَقالَ : مَه ! إنَّ الرَّبَّ تَبارَكَ وتَعالى واحِدٌ ، وَالاُمَّ واحِدَةٌ ، وَالأَبَ واحِدٌ ، وَالجَزاءَ بِالأَعمالِ . (3)

6 / 9جَوامِعُ مَكارِمِ أخلاقِهِمالإمام عليّ عليه السلام_ في صِفَةِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله _ :أجوَدُ النّاسِ كَفّاً ، وأشرَحُهُم صَدرا ، وأصدَقُ النّاسِ لَهجَةً ، وأليَنُهُم عَريكَةً ، وأكرَمُهُم عِشرَةً . مَن رَآهُ بَديهَةً هابَهُ ، ومَن خالَطَهُ مَعرِفَةً أحَبَّهُ . (4)

.


1- .الكافي : ج 6 ص 298 ح 11 ، بحار الأنوار : ج 49 ص 102 ح 22 .
2- .الكافي : ج 6 ص 298 ح 10 ، المحاسن : ج 2 ص 199 ح 1583 ، بحار الأنوار : ج 49 ص 102 ح 22 .
3- .الكافي : ج 8 ص 230 ح 296 ، بحار الأنوار : ج 49 ص 101 ح 18 .
4- .سنن الترمذي : ج 5 ص 599 ح 3638 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 7 ص 445 ح 167 ، الطبقات الكبرى : ج 1 ص 412 كلاهما نحوه وكلّها عن إبراهيم بن محمّد من ولد الإمام عليّ عليه السلام ، كنز العمّال : ج 7 ص 176 ح 18568 ؛ مكارم الأخلاق : ج 1 ص 51 ح 20 ، الغارات : ج 1 ص 167 عن إبراهيم بن محمّد من ولد الإمام عليّ عليه السلام وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 16 ص 194 ح 33 .

ص: 245

6 / 9 كلّيات مكارم اخلاقى اهل بيت عليهم السلام

الكافى_ به نقل از نادر خادم _ :هر گاه يكى از ما [خدمت گزاران] مشغول خوردن غذا بود ، امام رضا عليه السلام او را به كارى نمى خواند تا از خوردن، آسوده گردد .

الكافى_ به نقل از ياسر خادم و نادر، هر دو _ :امام رضا عليه السلام به ما فرمود : «هر گاه من ، در حالى كه مشغول خوردن هستيد ، بالاى سر شما آمدم ، بر نخيزيد تا از خوردن، فارغ شويد» ، و چه بسا جمعى از ما را احضار مى كرد و به ايشان گفته مى شد كه آنان مشغول خوردن هستند و امام عليه السلام مى فرمود : «رهايشان كن تا از خوردن، فارغ گردند» .

الكافى_ به نقل از عبد اللّه بن صلت، از مردى بلخى _ :در سفر امام رضا عليه السلام به خراسان ، همراه ايشان بودم . روزى دستور داد برايش سفره بگسترانند و همه غلامان خود را از سياه گرفته تا ديگران ، بر سفره گرد آورد . گفتم : قربانت گردم! كاش ، سفره ايشان را جدا مى كردى! فرمود :« دست بردار . خداوند _ تبارك و تعالى _ يكى است و پدر هم يكى و مادر هم يكى و پاداش ، به اعمال است» .

6 / 9كلّيات مكارم اخلاقى اهل بيت عليهم السّلامامام على عليه السلام_ در توصيف پيامبر صلى الله عليه و آله _ :پيامبر صلى الله عليه و آله بخشنده ترين ، با ظرافت ترين ، راستگوترين ، نرم خوترين و خوش مشرب ترينِ مردم بود . هر كس در آغازْ او را مى ديد ، از او مى هراسيد و چون با او حشر و نشر مى يافت ، محبّت او در دلش رسوخ مى كرد .

.

ص: 246

الإمام الحسن عليه السلام :سَأَلتُ خالي هِندَ بنَ أبي هالَةَ الَّتميمِيَّ _ وكانَ وَصّافا _ عَن حِليَةِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ... قُلتُ : صِف لي مَنطِقَهُ . قالَ : كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُتَواصِلَ الأَحزانِ ، دائِمَ الفِكرَةِ ، لَيسَت لَهُ راحَةٌ ، لا يَتَكَلَّمُ في غَيرِ حاجَةٍ ، طَويلَ السَّكتَةِ ، يَفتَتِحُ الكَلامَ ويَختِمُهُ بِأَشداقِهِ (1) ، ويَتَكَلَّمُ بِجَوامِعِ الكَلِمِ ، فَصلٌ لا فُضولٌ ولا تَقصيرٌ ، دَمِثٌ (2) لَيسَ بِالجافي ولَا المَهينِ ، يُعَظِّمُ النِّعمَةَ وإن دَقَّت ، لا يَذُمُّ مِنها شَيئا ، لا يَذُمُّ ذَواقا ولا يَمدَحُهُ ، لا يَقومُ لِغَضَبِهِ إذا تَعَرَّضَ الحَقَّ شَيءٌ حَتّى يَنتَصِرَ لَهُ ، لا يَغضَبُ لِنَفسِهِ ولا يَنتَصِرُ لَها . إذا أشارَ أشارَ بِكَفِّه كُلِّها ، وإذا تَعَجَّبَ قَلَبَها ، وإذا تَحَدَّثَ اتَّصَلَ بِها ، يَضرِبُ بِراحَتِهِ الُيمنى باطِنَ إبهامِهِ اليُسرى ، وإذا غَضِبَ أعرَضَ وأشاحَ (3) ، وإذا فَرِحَ غَضَّ طَرفَهُ . جُلُّ ضِحكِهِ التَّبَسُّمُ ، ويَفتَرُّ عَن مِثلِ حَبِّ الغَمامِ (4) . (5)

الإمام الحسين عليه السلام :سَأَلتُ أبي عليه السلام عَن ... مَجلِسِهِ [أي رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ] فَقالَ : كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لا يَجلِسُ ولا يَقومُ إلّا عَلى ذِكرٍ ، ولا يوطِنُ الأَماكِنَ ، ويَنهى عَن إيطانِها ، وإذَا انتَهى إلى قَومٍ جَلَسَ حَيثُ يَنتَهي بِهِ الَمجلِسُ ويَأمُرُ بِذلِكَ ، يُعطي كُلَّ جُلَسائِهِ نَصيبَهُ ، لا يَحسَبُ جَليسُهُ أنَّ أحَدا أكرَمُ عَلَيهِ (مِنهُ) ، مَن جالَسَهُ أو قاوَمَهُ في حاجَةٍ صابَرَهُ حَتّى يَكونَ هُوَ المُنصَرِفَ ، ومَن سَأَلَهُ حاجَةً لَم يَرُدَّهُ إلّا بِها أو بِمَيسورٍ مِنَ القَولِ ، قَد وَسِعَ النّاسَ مِنهُ بَسطُهُ وخُلُقُهُ ، فَصارَ لَهُم أبا وصاروا عِندَهُ فِي الحَقِّ سَواءً ، مَجلِسُهُ مَجلِسُ حِلمٍ وحَياءٍ وصَبرٍ وأمانَةٍ ، لا تُرفَعُ فيهِ الأَصواتُ ، ولا تُؤبَنُ فيهِ الحُرَمُ (6) ، ولا تُنثى فَلَتاتُهُ (7) ، مُتعادِلينَ يَتَفاضَلونَ فيهِ بِالتَّقوى ، مُتَواضِعينَ ، يُوَقِّرونَ فيهِ الكَبيرَ ، ويَرحَمونَ فيهِ الصَّغيرَ ، ويُؤثِرونَ ذَا الحاجَةِ ، ويَحفَظونَ الغَريبَ . قُلتُ : كَيفَ كانَ سيرَتُهُ في جُلَسائِهِ ؟ فَقالَ : كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله دائِمَ البِشرِ ، سَهلَ الخُلُقِ ، لَيِّنَ الجانِبِ ، لَيسَ بِفَظٍّ ولا غَليظٍ ، ولا سَخّابٍ ولا فَحّاشٍ ولا عَيّابٍ ولا مَزّاحٍ ، يَتَغافَلُ عَمّا لا يَشتَهي ، ولا يُؤيِسُ مِنهُ ولا يُحَبِّبُ فيهِ ، قد تَرَكَ نَفسَهُ مِن ثَلاثٍ : المِراءِ ، وَالإِكثارِ ، وما لا يَعنيهِ ، وتَرَكَ النّاسَ مِن ثَلاثٍ : كانَ لا يَذُمُّ أحَدا ولا يُعَيِّرُهُ ، ولا يَطلُبُ عَورَتَهُ ، ولا يَتَكَلَّمُ إلّا فيما رَجا ثَوابَهُ . إذا تَكَلَّمَ أطرَقَ جُلَساؤُهُ كَأَنَّما عَلى رُؤوسِهِمُ الطَّيرُ ، فَإِذا سَكَتَ تَكَلَّموا ولا يَتَنازَعونَ عِندَهُ ، مَن تَكَلَّمَ أنصَتوا لَهُ حَتّى يَفرُغَ . حَديثُهُم عِندَهُ حَديثُ أوَّلِهِم ، يَضحَكُ مِمّا يَضحَكونَ مِنهُ ، ويَتَعَجَّبُ مِمّا يَتَعَجَّبونَ مِنهُ ، ويَصبِرُ لِلغَريبِ عَلَى الجَفوَةِ فيمَنطِقِهِ ومَسأَلَتِهِ حَتّى إذا كانَ أصحابُهُ لَيَستَجلِبونَهُم ، ويَقولُ : إذا رَأَيتُم طالِبَ الحاجَةِ يَطلُبُها فَأَرفِدوهُ . ولا يَقبَلُ الثَّناءَ إلّا مِن مُكافِئٍ (8) ، ولا يَقطَعُ عَلى أحَدٍ حَديثَهُ حَتّى يَجوزَ فَيَقطَعَهُ بِنَهيٍ أو قِيامٍ . (9)

.


1- .الأشداق : جوانب الفم (لسان العرب : ج 10 ص 173 «شدق») ، والمراد أنّه لا يفتح فاه كلّه .
2- .الدماثة : سهولة الخلق (لسان العرب : ج 2 ص 149 «دمث») .
3- .أشاح : جَدَّ في الإعراض (لسان العرب : ج 2 ص 501 «شيح») .
4- .حبّ الغمام : البَرَد ، شُبّه به ثغرُه صلى الله عليه و آله في بياضه وصفائه وبرده (لسان العرب : ج 1 ص 293 «حبب») .
5- .دلائل النبوّة للبيهقي : ج 1 ص 286 ، الشمائل المحمّدية : ص 109 ح 226 ، المعجم الكبير : ج 22 ص 155 و 156 ح 414 كلاهما نحوه وكلّها عن ابنٍ لابن أبي هالة التميمي ، كنز العمّال : ج 7 ص 164 ح 18535 ؛ عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 317 ح 1 ، معاني الأخبار : ص 81 ح 1 كلاهما عن إسماعيل بن محمّد بن إسحاق عن الإمام الرضا عن آبائه عنه عليهم السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 16 ص 149 ح 4 .
6- .لا تؤبّن فيه الحُرَم : أي لا يُذْكَرنَ بقبيح ، كان يصان مجلسه عن رَفث القول (النهاية : ج 1 ص 17 «أبن») .
7- .لا تنثى فلتاته : أي لاتُشاع ولاتُذاع ، ولايُتحدّث بتلك الفلتات (لسان العرب : ج 15 ص 304 «نثا») .
8- .معناه : مَن صحّ عنده إسلامه حَسُن موقع ثنائه عليه عنده ، ومن استشعر منه نفاقًا وضعفًا في ديانته ألقى ثناءه عليه ولم يَحْفِل به (معاني الأخبار : ص 89) .
9- .دلائل النبوة للبيهقي : ج 1 ص 290 ، وراجع : نفس المصادر في الحديث السابق .

ص: 247

امام حسن عليه السلام :از دايى خود ، هند بن ابى هاله تميمى _ كه توصيفگر آراستگى هاى پيامبر صلى الله عليه و آله بود _ پرسيدم و گفتم : سخن گفتن او را براى من توصيف كن . گفت : پيامبر صلى الله عليه و آله پيوسته غمگين بود و هماره در انديشه . آسودگى نداشت و بدون نياز ، سخن نمى گفت . سكوتش طولانى بود . از آغاز تا پايان سخن ، دهانش را كاملاً باز نمى كرد و سخنانى فراگير مى فرمود . كلامَش فصل بود كه در آن ، نه فزونى ديده مى شد و نه كاستى . نرم خو بود و از خشكى و جسارت، بركنار . نعمت را هر چند ناچيز ، بزرگ مى داشت و چيزى از آن را نمى نكوهيد . تغيير ذائقه دهندگانِ مدام را نه مى نكوهيد و نه مى ستود . دنيا و آنچه در آن است ، او را به خشم نمى آورد . چون چيزى مانع حق مى گشت ، سر از پا نمى شناخت. هيچ چيز، ياراى خشم او را نداشت تا آن كه حق را يارى كند . او براى خود، خشمگين نمى شد و براى خود، چيرگى نمى خواست . هر گاه اشاره مى كرد ، با تمام كَفَش اشاره مى كرد و هر گاه شگفت زده مى شد ، دست خود را مى گَرداند و هر گاه سخن مى گفت ، دست خود را به يكديگر مى پيوست و شستِ دست چپش را به گودى كف دست راستش مى زد و هر گاه خشمگين مى شد ، رويَش را بر مى گرداند و چهره اش را بر مى تافت و هر گاه شاد مى شد ، ديدگان خود را بر هم مى گذاشت . بيشتر خنده او لبخند بود و هر گاه لبخند مى زد ، دندان هايش چونان دانه هاى تگرگ خودنمايى مى كرد .

امام حسين عليه السلام :از پدرم عليه السلام در باره نشستن او (پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ) پرسش كردم . پس فرمود : «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نمى نشست و بر نمى خاست ، مگر آن كه ذكرْ بر لب داشت و جايى را به خود اختصاص نمى داد و از اين كار نهى مى داشت و هر گاه نزد جماعتى مى رفت ، در پايين مجلس مى نشست و به اين كار فرمان مى داد . بهره هر يك از هم نشينانش را ادا مى كرد، تا آن جا كه هم نشين او فكر نمى كرد كسى نزد پيامبر خدا از او ارجمندتر است . هر كه با او هم نشين مى شد يا پىِ كارى را با هم مى گرفتند ، پيامبر صلى الله عليه و آله آن قدر شكيبايى مى ورزيد تا اين كه او خود مى رفت. كسى كه از ايشان [ بر آوردنِ ]حاجتى مى طلبيد ، ايشان يا نيازش را بر مى آورْد و يا كلامى خوش به او مى گفت . گشاده رويى و اخلاقش همه مردم را در بر مى گرفت و [ديگر ]پدر آنها گشته بود و آنها در [دادن و گرفتن ]حق ، نزد او يك سان بودند . مجلس ايشان، مجلس بردبارى ، شرم ، شكيبايى و امانتدارى بود و در آن ، نه صدايى بلند مى گرديد و نه سخن زشتى بر زبان رانده مى شد و نه خطاهاى آن مجلس، فاش مى شد . همه [در مجلس او] برابر بودند و با تقوا بر يكديگر برترى داده مى شدند و فروتن بودند و بزرگ را احترام مى كردند و بر كوچك ، رحم مى آوردند و نيازمند را بر خود ترجيح مى دادند و بيگانه را پاس مى داشتند» . [به پدرم] گفتم : شيوه پيامبر صلى الله عليه و آله با هم نشينانش چگونه بود؟ فرمود : «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گشاده رو و خوش اخلاق و نرم خو بود و نه خشن و زمخت . نه فرياد مى كشيد و ناسزا مى گفت و نه عيبجويى مى كرد و نه بسيار شوخى مى نمود . در باره آنچه دوست نمى داشت ، خود را به غفلت مى زد و ديگران را نه از آن نوميد مى ساخت و نه بدان ترغيب مى كرد . سه چيز را از خود، دور كرده بود : لجاجت ، پرگويى و آنچه به او مربوط نبود، و سه چيز را از مردم ، كنار نهاده بود : هيچ كس را نه مى نكوهيد و نه عيب مى كرد و در پى جستن زشتى هاى او نبود. سخنى نمى گفت ، مگر در آنچه اميد ثوابش را مى بُرد . هر گاه سخن مى گفت ، هم نشينانش خاموشى مى گزيدند، تا آن جا كه گويى پرنده بر سر ايشان نشسته است و هر گاه پيامبر صلى الله عليه و آله سكوت مى كرد ، آنها سخن مى گفتند و در خدمت ايشان كشمكش نمى كردند و اگر كسى سخن مى گفت ، به او گوش مى دادند تا از سخن گفتن فارغ شود . سخن آنها نزد پيامبر صلى الله عليه و آله ، همان سخن نخستين نفر مجلس بود .از آنچه مى خنديدند ، او هم مى خنديد و از آنچه تعجّب مى كردند ، او هم تعجّب مى كرد . پيامبر صلى الله عليه و آله بر خشك و زمخت سخن گفتنِ غريبه و تقاضاى او شكيبايى مى كرد تا آن كه اصحابش آنها را گرد مى آوردند و مى فرمود : هر گاه كسى را ديديد كه حاجتى مى طلبد ، او را يارى رسانيد . پيامبر صلى الله عليه و آله ، ستايش را از كسى جز مسلمان حقيقى نمى پذيرفت و سخن كسى را قطع نمى كرد، مگر آن كه از حد مى گذراند . پس با نهى يا برخاستن ، كلام او را قطع مى كرد» .

.

ص: 248

. .

ص: 249

. .

ص: 250

الإمام الصادق عليه السلام :ما أكَلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُتَّكِئا مُنذُ بَعَثَهُ اللّهُ عز و جل إلى أن قَبَضَهُ تَواضُعا للّهِِ عز و جل ، وماأرى رُكبَتَيهِ أمامَ جَليسِهِ في مَجلِسٍ قَطُّ ، ولا صافَحَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله رَجُلاً قَطُّ فَنَزَعَ يَدَيهِ مِن يَدِهِ حَتّى يَكونَ الرَّجُلُ هُوَ الَّذي يَنزِعُ يَدَهُ ، ولا كافَأَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِسَيِّئَةٍ قَطُّ ، قالَ اللّهُ تَعالى لَهُ : «ادْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ» (1) فَفَعَلَ ، وما مَنَعَ سائِلاً قَطُّ ، إن كانَ عِندَهُ أعطى وإلّا قالَ : يَأتِي اللّهُ بِهِ . ولا أعطى عَلَى اللّهِ عز و جلشَيئا قَطُّ إلّا أجازَهُ اللّهُ ، إن كانَ لَيُعطِي الجَنَّةَ فَيُجيزُ اللّهُ عز و جل لَهُ ذلِكَ . (2)

السنن الكبرى للبيهقي عن زيد بن ثابت_ وقَد قيلَ لَهُ : حَدِّثنا عَن بَعضِ أخلاقِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ _ :كُنتُ جارَهُ ، فَكانَ إذا نَزَلَ الوَحيُ بَعَثَ إلَيَّ فَآتيهِ فَأَكتُبُ الوَحيَ . وكُنّا إذا ذَكَرنَا الدُّنيا ذَكَرَها مَعَنا ، وإذا ذَكَرنَا الآخِرَةَ ذَكَرَها مَعَنا ، وإذا ذَكَرنَا الطَّعامَ ذَكَرَهُ مَعَنا ، أوَكُلُّ هذا نُحَدِّثُكُم عَنهُ ؟ (3)

المغني عن حمل الأسفار_ في آدابِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله _ :كانَ لا يَجلِسُ إلَيهِ أحَدٌ وهُوَ يُصَلّي إلّا خَفَّفَ صَلاتَهُ وأقبَلَ عَلَيهِ ، فَقالَ : ألَكَ حاجَةٌ ؟ فَإِذا فَرَغَ مِن حاجَتِهِ عادَ إلى صَلاتِهِ . (4)

.


1- .المؤمنون : 96 .
2- .الكافي : ج 8 ص 164 ح 175 عن معاوية بن وهب ، بحار الأنوار : ج 41 ص 130 ح 41 ، وراجع : الطبقات الكبرى : ج 1 ص 378 .
3- .السنن الكبرى : ج 7 ص 83 ح 13340 ، الشمائل المحمّدية : ص 169 ح 337 ، المعجم الكبير : ج 5 ص 140 ح 4882 ، المعجم الأوسط : ج 8 ص 301 ح 8697 ، تاريخ دمشق : ج 3 ص 369 والثلاثة الأخيرة نحوه ، كنز العمّال : ج 13 ص 394 ح 37054 .
4- .المغني عن حمل الأسفار : ج 1 ص 629 ح 2369 ، إحياء العلوم : ج 2 ص 527 ، الشفا : ج 1 ص 122 ، عيون الأثر : ج 2 ص 424 كلاهما نحوه ؛ المناقب لابن شهرآشوب : ج 1 ص 147 وليس فيه ذيله ، بحار الأنوار : ج 16 ص 228 ح 34 .

ص: 251

امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از آن هنگام كه خداوند عز و جل او را به پيامبرى برانگيخت تا آن هنگام كه او را به سوى خود بر گرفت ، براى فروتنى در پيشگاه خدا ، هرگز لميده چيزى نخورد و در هيچ مجلسى، دو زانوى خود را در برابر هم نشينش نشان نداد ، و هيچ گاه با مردى دست نداد كه دستش را از دست او بكشد، مگر آن كه آن مرد ، دست خود را [عقب] كشد و هرگز كار كسى را با بدى جبران نكرد . خداوند _ تبارك و تعالى _ به او فرموده است : «سخن بدِ آنان را به هرچه نيكوترت مى آيد ، پاسخ گوى» و او نيز چنين كرد و هرگز گدايى را پس نزد . اگر چيزى نزدش بود ، مى بخشيد و گرنه مى فرمود : «خدا بدو بدهد!» . پيامبر صلى الله عليه و آله هرگز به حساب خداوند عز و جلچيزى را نبخشيد ، مگر آنكه خداوند ، آن را اجازه داد و اگر بهشت را هم [به حساب خدا به كسى مى بخشيد] ، خداوند عز و جل آن را اجازه مى داد .

السنن الكبرى ، بيهقى_ به نقل از زيد بن ثابت، وقتى به وى گفته شد : براى ما در باره بخشى از اخلاق پيامبر صلى الله عليه و آله سخن بگو _ :من همسايه او بودم . هر گاه وحى نازل مى شد ، به دنبال من مى فرستاد و من نزد او مى آمدم و وحى را مى نگاشتم . هر گاه ياد دنيا در ميان بود ، او هم با ما ياد دنيا مى كرد و هر گاه ياد آخرت در ميان بود ، او هم با ما ياد آخرت مى كرد و هرگاه از خوراك ، سخن به ميان مى آورديم ، او هم با ما سخن از آن به ميان مى آورد . آيا مى خواهيد همه آنها را برايتان بگويم؟

المغنى عن حمل الأسفار_ در باره آداب پيامبر خدا صلى الله عليه و آله _ :نمى شد كه در حال نماز ، كسى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله بنشيند ، مگر اين كه ايشان نمازش را كوتاه مى ساخت و به او روى مى كرد و مى فرمود : «آيا نيازى دارى؟» . وقتى از تأمين نياز او فارغ مى شد ، به نمازش باز مى گشت .

.

ص: 252

سنن أبي داود عن جابر بن عبد اللّه :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَتَخَلَّفُ فِي المَسيرِ ، فَيُزجِي الضَّعيفَ ويُردِفُ ويَدعو لَهُم . (1)

السنن الكبرى للبيهقي عن أبي امامة عَن بَعضِ أصحابِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ يَعودُ مَرضى مَساكينِ المُسلِمينَ وضُعَفائِهِم ، ويَتَّبِعُ جَنائِزَهُم ، ولا يُصَلّي عَلَيهِم أحَدٌ غَيرُهُ ، وإنَّ امرَأَةً مِسكينَةً مِن أهلِ العَوالي طالَ سُقمُها فَكانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَسأَلُ عَنها مَن حَضَرَها مِن جيرانِها ، وأمَرَهُم أن لايَدفِنوها إن حَدَثَ بِها حَدَثٌ فَيُصَلِّيَ عَلَيها ، فَتُوُفِّيَت تِلكَ المَرأَةُ لَيلاً وَاحتَمَلوها فَأَتَوا بِها مَعَ الجَنائِزِ _ أو قالَ : موضِعَ الجَنائِزِ _ عِندَ مَسجِدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِيُصَلِّيَ عَلَيها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله كَما أمَرَهُم ، فَوَجَدوهُ قَد نامَ بَعدَ صَلاةِ العِشاءِ فَكَرِهوا أن يُهَجِّدوا (2) رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِن نَومِهِ ، فَصَلَّوا عَلَيها ثُمَّ انطَلَقوا بِها ، فَلَمّا أصبَحَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله سَأَلَ عَنها مَن حَضَرَهُ مِن جيرانِها ، فَأَخبَروهُ خَبرَها وأنَّهُم كَرِهوا أن يُهَجِّدوا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَها . فَقالَ لَهُم رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ولِمَ فَعَلتُم ؟ اِنطَلِقوا ، فَانطَلَقوا مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَتّى قاموا عَلى قَبرِها ، فَصَفّوا وَراءَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله كَما يُصَفُّ لِلصَّلاةِ عَلَى الجَنائِزِ ، فَصَلّى عَلَيها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله . (3)

حلية الأولياء عن أنس :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِن أشَدِّ النّاسِ لُطفا بِالنّاسِ ، فَوَاللّهِ ما كانَ يَمتَنِعُ في غَداةٍ بارِدَةٍ مِن عَبدٍ ولا أمَةٍ ولا صَبِيٍّ أن يَأتِيَهُ بِالماءِ فَيَغسِلَ وَجهَهُ وذِراعَيهِ ، وما سَأَلَهُ سائِلٌ قَطُّ إلّا أصغى إلَيهِ ، فَلَم يَنصَرِف حَتّى يَكونَ هُوَ الَّذي يَنصَرِفُ عَنهُ ، وما تَناوَلَ أحَدٌ بِيَدِهِ قَطُّ إلّا ناوَلَها إيّاهُ ، فَلَم يَنزِع حَتّى يَكونَ هُوَ الَّذي يَنزِعُها مِنهُ . (4)

.


1- .سنن أبي داود : ج 3 ص 44 ح 2639 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 126 ح 2541 ، السنن الكبرى : ج 5 ص 422 ح 10352 ، رياض الصالحين : ص 395 ، إمتاع الأسماع : ج 8 ص 162 ، كنز العمّال : ج 7 ص 101 ح 18162 .
2- .هجّد : أيقظ (لسان العرب : ج 3 ص 432 «هجد») .
3- .السنن الكبرى : ج 4 ص 79 ح 7019 ، وراجع : اُسد الغابة : ج 6 ص 398 الرقم 6562 .
4- .حلية الأولياء : ج 3 ص 26 الرقم 206 ، المطالب العالية : ج 4 ص 24 ح 3859 نحوه وراجع : تاريخ دمشق : ج 26 ص 334 .

ص: 253

سنن أبى داوود_ به نقل از جابر بن عبد اللّه _ :پيامبر صلى الله عليه و آله در راه ، پشت سر همه حركت مى كرد و ناتوان را يارى مى رساند و پشت سر خود، سوار مى كرد و براى او دعا مى نمود .

السنن الكبرى ، بيهقى_ به نقل از ابو اُمامه، از يكى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مسلمانان مسكين و ضعيف را كه بيمار بودند ، عيادت مى نمود و جنازه شان را تشييع مى كرد و هيچ كس جز او بر آنها نماز نمى خواند . زنى درمانده از اهالىِ عوالى ، (1) بيمارى اش طولانى شد و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از همسايگانى كه به ديدار او مى رفتند ، حال آن زن را جويا مى شد و به آنان فرمان داد اگر آن زن از دنيا رفت ، به خاكش نسپرند تا اين كه ايشان بر او نماز بگزارد . شبى اين زن در گذشت و او را با جنازه ها _ يا گفت : به مكان جنازه ها _ به مسجد پيامبر خدا آوردند تا پيامبر صلى الله عليه و آله ، آن گونه كه از آنان خواسته بود _ بر او نماز بگزارد ؛ امّا ديدند پيامبر صلى الله عليه و آله پس از نماز عشا خوابيده است و خوش نداشتند پيامبر صلى الله عليه و آله را از خواب بيدار كنند . از اين رو، خود بر او نماز گزاردند و او را بردند . چون صبح شد ، پيامبر صلى الله عليه و آله از همسايگان آن زن كه نزد ايشان بودند ، حال آن زن را جويا شد و آنها خبر مرگ او را به پيامبر صلى الله عليه و آله دادند و گفتند كه نخواسته اند پيامبر صلى الله عليه و آله را براى او بيدار كنند . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به آنها فرمود : «چرا چنين كرديد؟ راه بيفتيد» . آنها با پيامبر صلى الله عليه و آله به راه افتادند تا به گور او رسيدند و چنان كه براى نماز ميّت مى ايستند ، پشت سر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به صف ايستادند و پيامبر صلى الله عليه و آله بر آن زن، نماز گزارد .

حلية الأولياء_ به نقل از اَنَس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مهربان ترين فرد با مردم بود . به خدا سوگند ، اِبايى نداشت كه در بامدادى سرد ، براى برده اى يا كنيزى يا كودكى آب بياورد تا او دست و رويش را بشويد، و هيچ درخواست كننده اى از ايشان چيزى درخواست نكرد ، مگر اين كه به سخنان او گوش مى داد و از نزد وى نمى رفت، تا آن كه او ايشان را ترك كند و هيچ كس دست به طرف پيامبر صلى الله عليه و آله دراز نمى كرد ، مگر آن كه ايشان آن را مى گرفت و دستش را از دست او نمى كشيد تا وقتى كه وى دستش را [عقب] بكشد .

.


1- .عوالى ، به روستاهاى اطراف مدينه از دو ميلى تا هشت ميلى گفته مى شود .

ص: 254

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ اللّهَ كَريمٌ حَليمٌ عَظيمٌ رَحيمٌ ، دَلَّنا عَلى أخلاقِهِ وأمَرَنا بِالأَخذِ بِها وحَمَلَ النّاسَ عَلَيها ، فَقَد أدَّيناها غَيرَ مُتَخَلِّفينَ ، وأرسَلناها غَيرَ مُنافِقينَ ، وصَدَّقناها غَيرَ مُكَذِّبينَ ، وقَبِلناها غَيرَ مُرتابينَ . (1)

عنه عليه السلام :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُكَفَّرا لا يُشكَرُ مَعروفُهُ (2) ، ولَقَد كانَ مَعروفُهُ عَلَى القُرَشِيِّ وَالعَرَبِيِّ وَالعَجَمِيِّ . ومَن كانَ أعظَمَ مَعروفا مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلى هذَا الخَلقِ ؟! وكَذلِكَ نَحنُ أهلَ البَيتِ مُكَفَّرونَ لا يَشكُرونَنا ، وخِيارُ المُؤمِنينَ مُكَفَّرونَ لا يُشكَرُ مَعروفُهُم . (3)

عنه عليه السلام :إنّا أهلُ بَيتٍ اُمِرنا أن نُطعِمَ الطَّعامَ ، ونُؤَدِّيَ فِي النّاسِ البائِنَةَ ، ونُصَلِّيَ إذا نامَ النّاسُ . (4)

الإمام الحسن عليه السلام :إنّا أهلُ بَيتٍ إذا عَلِمنَا الحَقَّ تَمَسَّكَنا بِهِ . (5)

.


1- .تحف العقول : ص 175 ، بشارة المصطفى : ص 29 عن كميل نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 416 ح 38 .
2- .في المصدر «معروف» ، والصحيح ما في المتن .
3- .علل الشرائع : ص 560 ح 3 عن الحسين بن موسى عن أبيه الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 16 ص 223 ح 21 .
4- .الكافي : ج 4 ص 50 ح 4 ، المحاسن : ج 2 ص 142 ح 1368 وفيه «النائبة» بدل «البائنة» وكلاهما عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 74 ص 149 ح 4 .
5- .مقاتل الطالبيّين : ص 76 عن سفيان بن الليل ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 16 ص 44 عن سفيان بن أبي ليلى ؛ بحار الأنوار : ج 44 ص 60 .

ص: 255

امام على عليه السلام :خداوند ، كريم و شكيبا و بزرگ و مهربان است و ما را به اخلاق خود، هدايت كرده و دستور داده آنها را فرا ستانيم و مردم را به [ستاندنِ ]آن وا داشته است . ما بدون كوتاهى و كاستى ، آنها را ادا كرده ايم و بى هيچ نفاقى آنها را جارى ساخته ايم و بدون دروغگويى ، آنها را تصديق كرده ايم و بى هيچ ترديدى آنها را پذيرفته ايم .

امام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ناسپاسى مى شد و از كار نيكش سپاس گزارى نمى شد . احسان ايشان، هم قريشى را فرا مى گرفت و هم عرب و هم عجم را ، و چه كسى كار نيك و احسانش براى اين مردم ، بيش از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بود؟! ما اهل بيت نيز ناسپاسى مى شويم و از ما سپاس گزارى نمى كنند، و مؤمنان برگزيده هم ناسپاسى مى شوند و احسانشان سپاس گزارى نمى شود .

امام على عليه السلام :ما خاندانى هستيم كه فرمان يافته ايم خوراك اطعام كنيم و به مردم عطايا و صله دهيم و هنگامى كه مردم خواب اند ، نماز بگزاريم .

امام حسن عليه السلام :ما خاندانى هستيم كه هر گاه حق را شناختيم ، بدان چنگ در مى زنيم .

.

ص: 256

الإحتجاج عن مصعب بن عبد اللّه :لَمَّا استَكَفَّ (1) النّاسُ بِالحُسَينِ عليه السلام رَكِبَ فَرَسَهُ وَاستَنصَتَ النّاسَ ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ ، ثُمَّ قالَ : ... ألا وإنَّ الدَّعِيَّ ابنَ الدَّعِيِّ قَد تَرَكَني بَينَ السِّلَّةِ وَالذِّلَّةِ ، وهَيهاتَ لَهُ ذلِكَ مِنّي ، هَيهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ ، أبَى اللّهُ ذلِكَ لَنا ورَسولُهُ وَالمُؤمِنونَ وحُجورٌ طَهُرَت وجُدودٌ طابَت أن نُؤثِرَ طاعَةَ اللِّئامِ عَلى مَصارِعِ الكِرامِ . (2)

الإمام زين العابدين عليه السلام :إنَّ اللّهَ أعطانَا الحِلمَ وَالعِلمَ وَالشَّجاعَةَ وَالسَّخاءَ وَالَمحَبَّةَ في قُلوبِ المُؤمِنينَ . (3)

علل الشرائع عن أبي بصير :قُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام : كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَتَعَوَّذُ مِنَ البُخلِ ؟ فَقالَ : نَعَم يا أبا مُحَمَّدٍ في كُلِّ صَباحٍ ومَساءٍ ، ونَحنُ نَتَعَوَّذُ بِاللّهِ مِنَ البُخلِ ، يَقولُ اللّهُ : «وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (4) . (5)

الإمام الصادق عليه السلام :إنّا أهلُ بَيتٍ إذا عَلِمنا مِن أحَدٍ خَيرا لَم تُزِل ذلِكَ عَنهُ مِنّا أقاويلُ الرِّجالِ . (6)

الأمالي للصدوق عن حريز بن عبد اللّه أو غيره:نَزَلَ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ الصّادِقِ عليه السلام قَومٌ من جُهَينَةَ فَأَضافَهُم ، فَلَمّا أرادُوا الرِّحلَةَ زَوَّدَهُم ووَصَلَهُم وأعطاهُم ، ثُمَّ قالَ لِغِلمانِهِ : تَنَحَّوا لا تُعينوهُم ، فَلَمّا فَرَغوا جاؤوا لِيُوَدِّعوهُ ، فَقالوا لَهُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، لَقَد أضَفتَ فَأَحسَنتَ الضِّيافَةَ وأعطَيتَ فَأَجزَلتَ العَطِيَّةَ ! ثُمَّ أمَرتَ غِلمانَكَ أن لا يُعينونا عَلَى الرِّحلَةِ ! فَقالَ عليه السلام : إنّا أهلُ بَيتٍ لا نُعينُ أضيافَنا عَلَى الرِّحلَةِ مِن عِندِنا . (7)

.


1- .استكفّ به الناس : إذا أحدقوا به ، واستكفّوا حوله : ينظرون إليه (النهاية : ج 4 ص 190 «كفف») .
2- .الاحتجاج : ج 2 ص 97 _ 99 ح 167 ، تحف العقول : ص 241 ، الملهوف : ص 156 ، مثير الأحزان : ص 55 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 83 ح 10 ؛ تاريخ دمشق : ج 14 ص 219 عن أبي بكر بن دريد نحوه .
3- .كامل البهائي : ج 2 ص 269 ، تفسير فرات : ص 178 ح 230 عن الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام نحوه ، وراجع : ص 212 ح 6473 من كتابنا هذا .
4- .الحشر : 9 .
5- .علل الشرائع : ص 548 ح 4 ، قصص الأنبياء للراوندي : ص 118 ح 118 نحوه ، بحار الأنوار : ج 12 ص 147 ح 1 .
6- .بصائر الدرجات : ص 362 ح 3 عن داود بن فرقد ، بحار الأنوار : ج 36 ص 130 ح 36 .
7- .الأمالي للصدوق : ص 638 ح 859 ، روضة الواعظين : ص 233 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 451 ح 5 .

ص: 257

الاحتجاج_ به نقل از مصعب بن عبد اللّه _ :آن گاه كه مردم ، حسين عليه السلام را احاطه كردند ، امام عليه السلام بر اسبش سوار شد و از مردم خواست بدو گوش فرا دهند . او خدا را حمد و ثنا كرد و سپس فرمود : «هان! اين حرام زاده فرزند حرام زاده، مرا ميان درگيرى و خوارى، مخيّر كرده است. هيهات از من كه چنين كنم و هيهات از ما كه تن به خوارى بسپاريم! خدا و پيامبر او و مؤمنان و مادران و پدران پاكمان اِبا دارند از اين كه ما فرمانبرى از پَستان را بر مرگى بزرگوارانه ترجيح دهيم» .

امام زين العابدين عليه السلام :خداوند متعال به ما بردبارى و دانش و دليرى و سخاوت و مِهرِ در دل مؤمنان را ارمغان داده است .

علل الشرائع_ به نقل از ابو بصير _ :به امام باقر عليه السلام گفتم : آيا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از تنگ چشمى ، [به خدا ]پناه مى بُرد؟ فرمود : «آرى ، اى ابو محمّد! هر بام و شام. ما نيز از تنگ چشمى به خدا پناه مى بريم . خداوند مى فرمايد : «و هر كه از بخل خويش در امان مانده باشد ، آنان اند كه رستگاران اند» » .

امام صادق عليه السلام :ما خاندانى هستيم كه هر گاه خيرى در كسى سراغ داشته باشيم ، گفته هاى مردم ، اين خير را از نظر ما نمى بَرد .

الأمالى، صدوق_ به نقل از حريز بن عبد اللّه يا ديگرى _ :جماعتى از جُهينه بر امام صادق عليه السلام وارد شدند. امام عليه السلام از آنها پذيرايى كرد و چون آهنگ رفتن كردند ، ايشان براى آنها توشه گذارد و صله و عطايشان داد و به غلامان خود فرمود : «از آنها كناره بگيريد و يارى شان نرسانيد» . چون ميهمانان از كارشان آسوده شدند ، براى خداحافظى خدمت امام عليه السلام رسيدند و به ايشان گفتند : اى فرزند پيامبر خدا! پذيرايى كردى و نيكو ميهمان نواختى و بخشش فراوان كردى . آن گاه به غلامانت دستور دادى ما را در [آمادگى براى ]رفتن ، يارى نرسانند؟! فرمود : «ما خاندانى هستيم كه ميهمانانمان را در رفتن از نزد خود ، يارى نمى رسانيم» .

.

ص: 258

مصباح الشريعة_ فيما نَسَبَهُ إلى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام _ :لَيسَ فِي الجُملَةِ مِن أخلاقِ الصّالِحينَ ولا مِن شِعارِ المُتَّقينَ التَّكَلُّفُ ! مِن أيِّ بابٍ كانَ . قالَ اللّهُ تَعالى لِنَبِيِّهِ : «قُلْ مَآ أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ مَآ أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ» (1) . وقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : نَحنُ مَعاشِرَ الأَنبِياءِ وَالاُمَناءِ وَالأَتقِياءِ بُرَآءُ مِنَ التَّكَلُّفِ . (2)

الكافي عن حمّاد بن عثمان :أصابَ أهلَ المَدينَةِ غَلاءٌ وقَحطٌ ، حَتّى أقبَلَ الرَّجُلُ الموسِرُ يَخلِطُ الحِنطَةَ بِالشَّعيرِ ويَأكُلُهُ ويَشتَري بِبَعضِ الطَّعامِ . وكانَ عِندَ أبي عَبدِاللّهِ عليه السلام طَعامٌ جَيِّدٌ قَدِ اشتَراهُ أوَّلَ السَّنَةِ ، فَقالَ لِبَعضِ مَواليهِ : اِشتَرِ لَنا شَعيرا فَاخلِط بِهذَا الطَّعامِ أو بِعهُ ، فَإِنّا نَكرَهُ أن نَأكُلَ جَيِّدا ويَأكُلَ النّاسُ رَدِيّا . (3)

الإمام الكاظم عليه السلام :_ لَمّا طَلَبَ مِنهُ السِّندِيُّ بنُ شاهَكَ أن يُكَفِّنَهُ _ :إنّا أهلُ بَيتٍ حَجُّ صَرورَتِنا ومُهورُ نِسائِنا وأكفانُنا مِن طَهورِ أموالِنا . (4)

.


1- .ص : 86 .
2- .مصباح الشريعة : ص 208 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 394 ح 1 .
3- .الكافي : ج 5 ص 166 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 160 ح 709 نحوه .
4- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 189 ح 577 ، الإرشاد : ج 2 ص 243 ، الغيبة للطوسي : ص 30 ح 6 عن محمّد النوفلي ، فلاح السائل : ص 152 ح 71 كلّها نحوه ، تحف العقول : ص 412 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 324 ح 28 .

ص: 259

مصباح الشريعة_ در آنچه به امام صادق عليه السلام نسبت داده شده است _ :به طور كلّى، تكلّف [و رنج پذيرىِ بيهوده] ، از اخلاق صالحان و شعار پرهيزگاران نيست ، هر گونه كه باشد . خداوند به پيامبرش فرمود : «بگو : من از شما مزدى نمى طلبم و من از متكلّفان نيستم» . پيامبر صلى الله عليه و آله نيز فرمود : «ما ، پيامبران و امانتداران و پرهيزگاران ، از تكلّف بيزاريم» .

الكافى_ به نقل از حمّاد بن عثمان _ :مردم مدينه به گرانى و قحطى گرفتار آمدند ، تا جايى كه ثروتمندان نيز گندم را با جو در مى آميختند و مى خوردند و [تنها] پاره اى از مواد خوراكى را مى خريدند . امام صادق عليه السلام گندم خوبى داشت كه آن را در آغاز سال خريده بود . ايشان به يكى از غلامان خود فرمود : «براى ما قدرى جو بخر و با اين گندم در هم آميز يا آن را بفروش ؛ زيرا ما خوش نداريم كه خوراك نيكو بخوريم و مردم ، خوراك نامرغوب بخورند» .

امام كاظم عليه السلام_ به سِندى بن شاهَك كه خواستار به عهده گرفتن تكفين ايشان بود _ :ما خاندانى هستيم كه [هزينه ]نخستين حج و كابين زنان و [هزينه ]كفنمان ، از پاك ترين اموال ماست .

.

ص: 260

الإمام الرضا عليه السلام :إنّا أهلُ بَيتٍ وَرِثنَا العَفوَ مِن آلِ يَعقوبَ ، ووَرِثنَا الشُّكرَ مِن آلِ داودَ . (1)

عنه عليه السلام_ في كِتابِهِ لِلفَضلِ بنِ سَهلٍ _ :إنَّ مِن دينِهِم [أيِ الأَئِمَّةِ عليهم السلام ] الوَرَعَ وَالعِفَّةَ ، وَالصِّدقَ وَالصَّلاحَ وَالاِجتِهادَ ، وأداءَ الأَمانَةِ إلَى البَرِّ وَالفاجِرِ ، وطولَ السُّجودِ ، وَالقِيامَ بِاللَّيلِ ، وَاجتِنابَ الَمحارِمِ ، وَانتِظارَ الفَرَجِ بِالصَّبرِ ، وحُسنَ الصُّحبَةِ ، وحُسنَ الجِوارِ ، وبَذلَ المَعروفِ ، وكَفَّ الأَذى ، وبَسطَ الوَجهِ ، وَالنَّصيحَةَ ، وَالرَّحمَةَ لِلمُؤمِنينَ . (2)

عنه عليه السلام :إنّا أهلُ بَيتٍ نَرى وَعدَنا عَلَينا دَينا كَما صَنَعَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله . (3)

عنه عليه السلام :لَنا أهلَ البَيتِ عِندَ نَومِنا عَشرُ خِصالٍ (4) : الطَّهارَةُ ، وتَوَسُّدُ الَيمينِ ، وتَسبيحُ اللّهِ ثَلاثا وثَلاثينَ مرّة ، وتَحميدُهُ ثَلاثا وثَلاثينَ ، وتَكبيرُهُ أربَعا وثَلاثينَ ، ونَستَقبِلُ القِبلَةَ بِوَجهِنا ، ونَقرَأُ فاتِحَةَ الكِتابِ ، وآيَةَ الكُرسِيِّ ، وشَهِدَ اللّهُ أنَّهُ لا إلهَ إلّا هُوَ إلى آخِرِها، فَمَن فَعَلَ ذلِكَ فَقَد أخَذَ بِحَظِّهِ مِن لَيلَتِهِ . (5)

.


1- .الكافي : ج 8 ص 308 ح 480 عن محمّد بن الحسين بن يزيد . وقال عليّ بن أسباط بعد ذكر الحديث عن محمّد بن الحسين : زعم أنّه كان كلمة اُخرى ونسيها محمّد ، فقلت له : لعلّه قال : «وورثنا الصبر من آل أيّوب» ! فقال : ينبغي .
2- .تحف العقول : ص 416 ، الخصال : ص 479 ح 46 ، كمال الدين : ص 337 ح 9 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 55 ح 20 كلّها عن عبد اللّه بن أبي الهذيل من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام و ج 2 ص 122 ح 1 عن الفضل بن شاذان وليس فيها ذيله من «وبذل المعروف» ، بحار الأنوار : ج 10 ص 361 ح 2 .
3- .تحف العقول : ص 446 ، مشكاة الأنوار : ص 301 ح 928 وفيه «ما وعدنا» بدل «وعدنا» ، بحار الأنوار : ج 75 ص 97 ح 20 .
4- .قال عليّ بن موسى بن جعفر بن محمّد بن محمّد الطاووس : هكذا وجدتُ هذا الحديث ، فإنّ الراوي ذكر عشر خصال ثمّ عدّد تسع خصال ، فلعلّه سها في الجملة أو التفصيل ، والظاهر أنّه في التفصيل لأنّ خصالهم عند النوم أكثر من تسع كما رويناه. ولعلّه قد وقع السهو عن ذكر قراءة «قل هواللّه أحد» أوقراءة «إنّا أنزلناه» (بحار الأنوار : ج 76 ص 210) .
5- .فلاح السائل : ص 485 ح 331 عن الحسن بن عليّ العلويّ ، بحار الأنوار : ج 76 ص 210 .

ص: 261

امام رضا عليه السلام :ما خاندانى هستيم كه گذشت را از خاندان يعقوب عليه السلام و سپاس گزارى را از خاندان داوود عليه السلام به ارث برده ايم .

امام رضا عليه السلام_ در نامه اش به فضل بن سهل _ :جزو دينِ ايشان (امامان عليهم السلام ) است پارسايى و خويشتندارى ، راستى و صلاح و سختكوشى ، بازگرداندن امانتْ به نيكوكار و تبهكار ، سجده طولانى ، عبادت شبانه ، دورى از حرام ، انتظار گشايش با شكيبايى ، هم نشينىِ شايسته، همسايگىِ شايسته ، نيكى كردن ، دست از آزار شستن ، گشاده رويى ، خيرخواهى و گذشت از مؤمنان .

امام رضا عليه السلام :ما خاندانى هستيم كه چونان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پيمان خود را بدهىِ خويش مى دانيم .

امام رضا عليه السلام :ما اهل بيت ، هنگام خواب، ده خوى داريم : داشتن طهارت ، خوابيدن به طرف راست ، سى و سه بار تسبيح خدا گفتن ، سى و سه بار حمد خدا گفتن ، سى و چهار بار تكبير گفتن ، رو به قبله بودن چهره ، خواندن سوره حمد و آية الكرسى و آيه : «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ» تا پايان آن . هر كه چنين كند ، بهره خود را از شَبَش بُرده است .

.

ص: 262

الكافي عن عبيد بن أبي عبد اللّه البغداديّ عمّن أخبره :نَزَلَ بِأَبِي الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام ضَيفٌ ، وكانَ جالِسا عِندَهُ يُحَدِّثُهُ في بَعضِ اللَّيلِ ، فَتَغَيَّرَ السِّراجُ ، فَمَدَّ الرَّجُلُ يَدَهُ لِيُصلِحَهُ ، فَزَبَرَهُ أبُو الحَسَنِ عليه السلام ، ثُمَّ بادَرَهُ بِنَفسِهِ فَأَصلَحَهُ ، ثُمَّ قالَ لَهُ : إنّا قَومٌ لا نَستَخدِمُ أضيافَنا . (1)

عيون أخبار الرضا عليه السلام عن إبراهيم بن العبّاس :مارَأَيتُ أبَا الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام جَفا أحَدا بِكَلِمَةٍ قَطُّ ، ولا رَأَيتُهُ قَطَعَ عَلى أحَدٍ كَلامَهُ حَتّى يَفرُغَ مِنهُ ، وما رَدَّ أحَدا عَن حاجَةٍ يَقدِرُ عَلَيها ، ولا مَدَّ رِجلَهُ بَينَ يَدَي جَليسٍ لَهُ قَطُّ ، ولَا اتَّكَأَ بَينَ يَدَي جَليسٍ لَهُ قَطُّ ، ولا رَأَيتُهُ شَتَمَ أحَدا مِن مَواليهِ ومَماليكِهِ قَطُّ ، ولا رَأَيتُهُ تَفَلَ ، ولا رَأَيتُهُ يُقَهقِهُ في ضِحكِهِ قَطُّ ، بَل كانَ ضِحكُهُ التَّبَسُّمَ . وكانَ إذا خَلا ونَصَبَ مائِدَتَهُ أجلَسَ مَعَهُ عَلى مائِدَتِهِ مَماليكَهُ ومَوالِيَهُ حَتَّى البَوّابَ [ و ] (2) السّائِسَ . وكانَ عليه السلام قَليلَ النَّومِ بِاللَّيلِ كَثيرَ السَّهَرِ ، يُحيي أكثَرَ لَياليهِ مِن أوَّلِها إلَى الصُّبحِ ، وكانَ كَثيرَ الصِّيامِ ، فَلا يَفوتُهُ صِيامُ ثَلاثَةِ أيّامٍ فِي الشَّهرِ ، ويَقولُ : ذلِكَ صَومُ الدَّهرِ . وكانَ عليه السلام كَثيرَ المَعروفِ وَالصَّدَقَةِ فِي السِّرِّ ، وأكثَرُ ذلِكَ يَكونُ مِنهُ فِي اللَّيالي المُظلِمَةِ ، فَمَن زَعَمَ أنَّهُ رَأى مِثلَهُ في فَضلِهِ فَلا تُصَدِّق . (3)

الإمام الهادي عليه السلام_ فِي الزِّيارَةِ الجامِعَةِ الَّتي يُزارُ بِهَا الأَئِمَّةُ عليهم السلام _ :كَلامُكُم نورٌ ، وأمرُكُم رُشدٌ ، ووَصِيَّتُكُمُ التَّقوى ، وفِعلُكُمُ الخَيرُ ، وعادَتُكُمُ الإِحسانُ ، وسَجِيَّتُكُمُ الكَرَمُ ، وشَأنُكُمُ الحَقُّ وَالصِّدقُ وَالرِّفقُ . (4)

.


1- .الكافي : ج 6 ص 283 ح 2 ، بحار الأنوار : ج 49 ص 102 ح 20 .
2- .سقطت الواو من المصدر وأثبتناها من بحار الأنوار .
3- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 184 ح 7 ، إعلام الورى : ج 2 ص 63 ، كشف الغمّة : ج 3 ص 109 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 49 ص 90 ح 4 .
4- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 100 ح 177 ، وراجع : ص 217 ح 6495 من كتابنا هذا .

ص: 263

الكافى_ به نقل از عبيد بن ابى عبد اللّه بغدادى، از كسى كه به او خبر داد _ :ميهمانى بر امام رضا عليه السلام وارد شد . شب ، نزد امام عليه السلام نشسته بود و امام عليه السلام با او سخن مى گفت كه چراغ دگرگون شد و مَرد ، دست خود را دراز كرد تا آن را درست كند . امام عليه السلام مانع او شد و خود ، در درست كردن آن، پيش دستى كرد و سپس به او فرمود : «ما جماعتى هستيم كه از مهمانانمان كار نمى كشيم» .

عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از ابراهيم بن عبّاس _ :هرگز نديدم كه امام رضا عليه السلام با سخنى بر كسى درشتى كند و نديدم كه سخن كسى را قطع كند تا وقتى كه گوينده از كلام، فارغ گردد و هيچ كس را در نيازى كه توان بر آوردنش را داشت ، پس نمى زد و هرگز در حضور كسى، پاى خود را دراز نمى كرد و در برابر هم نشينش تكيه نمى داد و نديدم كه به يكى از وابستگان يا غلامانش دشنام دهد و نديدم كه آب دهان بيندازد و هرگز نديدم كه در خنده خود، قهقهه كند و خنده اش لبخندى بيش نبود . هر گاه تنها مى شد و سفره گسترده مى گشت ، وابستگان و غلامان ، حتّى دربان و مهترِ اسبان را نيز بر سر سفره مى نشاند . در شب ، كم خواب و بيدارى اش فراوان بود . بيشتر شب ها را تا صبح ، زنده مى داشت و فراوان روزه مى گرفت و در سه روز از ماه ، روزه را از دست نمى داد و مى فرمود : «اين، روزه روزگار است» . فراوان احسان مى كرد و پنهانى صدقه مى داد و بيشتر آن در شب هاى تاريك بود . هر كه گمان كرد نظير ايشان را در فضيلت ديده است ، باور مكن .

امام هادى عليه السلام- در زيارت جامعه كه امامان عليهم السلام را با آن زيارت مى كنند _ :سخن شما نور و فرمان شما هدايت و سفارش شما تقوا و كار شما خير و عادت شما احسان و سرشت شما بخشندگى و شأن شما حق و راستى و نرم خويى است .

.

ص: 264

الفصل السّابع : وصايا أهل البيت (1)7 / 1الاِجتِهادُ فِي العَمَلِالإمام الصادق عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام_ مِن خُطبَةٍ لَهُ خَطَبَها فِي البَصرَةِ _ :مَعاشِرَ شيعَتِي ، اِصبِروا عَلى عَمَلٍ لا غِنىً بِكُم عَن ثَوابِهِ ، وَاصبِروا عَن عَمَلٍ لا صَبرَ لَكُم عَلى عِقابِهِ ، إنّا وَجَدنَا الصَّبرَ عَلى طاعَةِ اللّهِ أهوَنَ مِنَ الصَّبرِ عَلى عَذابِ اللّهِ عز و جل . اِعلَموا أنَّكُم في أجَلٍ مَحدودٍ وأمَلٍ مَمدودٍ ونَفَسٍ مَعدودٍ ، ولابُدَّ لِلأَجَلِ أن يَتَناهى ولِلأَمَلِ أن يُطوى ولِلنَّفَسِ أن يُحصى . ثُمَّ دَمَعَت عَيناهُ وقَرَأ : «وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ * كِرَامًا كَاتِبِينَ * يَعْلَمُونَ مَا تَفْعَلُونَ» (2) . (3)

.


1- .لابدّ أن نشير إلى أنّ وصايا أهل البيت عليهم السلام لاتقتصر على ما جاء هنا ، بل ينبغي لمن أراد جمع وصاياهم في شتّى المواضيع أن يُفرد لذلك كتابا خاصّا . وسوف نلاحظ في هذا الفصل أبرز مواعظ أهل البيت عليهم السلام _ الخُلقيّة منها والسياسيّة والاجتماعيّة _ للاُمّة الإسلاميّة وبخاصّة أتباعهم والعلماء ، ومع أخذ الظروف الحاكمة في العالم الإسلاميّ بعين الاعتبار .
2- .الانفطار : 10 _ 12 .
3- .الأمالي للصدوق : ص 170 ح 169 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، روضة الواعظين : ص 535 عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 77 ص 380 ح 4 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 281 ح 223 وفيه ذيله من «اعلموا أنّكم» نحوه ، وراجع : عيون الحكم والمواعظ : ص 52 ح 1354 .

ص: 265

فصل هفتم : سفارش هاى اهل بيت عليهم السلام
7 / 1 سختكوشى در عمل

فصل هفتم : سفارش هاى اهل بيت (1)7 / 1سختكوشى در عملامام صادق عليه السلام_ به نقل از پدرانش عليهم السلام ، در يادكرد سخنان امام على عليه السلام در بصره _ :فرمود : «اى گروه شيعيان من! بر كارى كه از پاداش آن بى نياز نيستيد ، شكيبا باشيد و در ترك كارى كه تاب كيفرش را نداريد هم شكيبايى كنيد ؛ [زيرا] ما شكيبايى بر طاعت خدا را آسان تر از شكيبايى بر عذاب خداى عز و جل يافته ايم . بدانيد كه شما عمرى محدود و آرزويى دراز و نَفَسى شماره شده داريد و لاجرم ، عمر به سر مى آيد و بساط آرزو در هم پيچيده مى شود و نَفَس ها به شماره مى افتند» . سپس اشك ريخت و اين آيه را خواند : «همانا بر شما نگهبانانى گماشته شده اند ، [فرشتگانى ]بزرگوار كه نويسندگان [اعمال شما ]هستند . آنچه را مى كنيد ، مى دانند» .

.


1- .توجّه به اين نكته را ضرورى مى دانيم كه سفارش هاى اهل بيت عليهم السلام به آنچه در اين جا آمده ، منحصر نيست و شايسته است هر كه خواستار مطالعه همه سفارش هاى آنان در زمينه هاى مختلف است ، براى آنها كتاب ويژه اى را در نظر بگيرد . آنچه در اين بخش ملاحظه مى كنيم ، برجسته ترين ره نمودهاى اخلاقى ، سياسى و اجتماعى اهل بيت عليهم السلام به امّت مسلمان ، بويژه پيروان خود و دانشمندان، با توجّه به شرايط حاكم بر جهان اسلام است .

ص: 266

الإمام زين العابدين عليه السلام_ لِجَماعَةٍ مِن أصحابِهِ _ :معاشِرَ أصحابي ، اُوصيكُم بِالآخِرَةِ ولَستُ اُوصيكُم بِالدُّنيا ، فَإِنَّكُم بِها مُستَوصَونَ وعَلَيها حَريصونَ وبِها مُستَمسِكونَ . معاشِرَ أصحابي ، إنَّ الدُّنيا دارُ مَمَرٍّ وَالآخِرَةَ دارُ مَقَرٍّ ، فَخُذوا مِن مَمَرِّكُم لِمَقَرِّكُم ، ولا تَهتِكوا أستارَكُم عِندَ مَن لا يَخفى عَلَيهِ أسرارُكُم ، وأخرِجوا مِنَ الدُّنيا قُلوبَكُم قَبلَ أن تَخرُجَ مِنها أبدانُكُم . (1)

مشكاة الأنوار عن عمرو بن سعيد بن هلال :دَخَلتُ عَلى أبي جَعفَرٍ عليه السلام ونَحنُ جَماعَةٌ فَقالَ : كونُوا ال_نُّمرُقَةَ الوُسطى يَرجِعُ إلَيكُمُ الغالي ، ويَلحَقُ بِكُمُ التّالي ، وَاعمَلوا يا شيعَةَ آلِ مُحَمَّدٍ ، وَاللّهِ ما بَينَنا وبَينَ اللّهِ مِن قَرابَةٍ ولا لَنا عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ ، ولا يُتَقَرَّبُ إلَى اللّهِ إلّا بِالطّاعَةِ ، مَن كانَ مُطيعا نَفَعَتهُ وَلايَتُنا ، ومَن كانَ عاصِيا لَم تَنفَعهُ وَلايَتُنا . قالَ : ثُمَّ التَفَتَ إلَينا وقالَ : لا تَغتَرّوا ولا تَفتُروا ، قُلتُ : ومَا ال_نُّمرُقَةُ الوُسطى ؟ قالَ : ألا تَرَونَ أهلاً تَأتونَ أن تَجعَلوا لِلنَّمَطِ الأَوسَطِ فَضلَهُ . (2)

الكافي عن جابر ، عن الإمام الباقر عليه السلام ، قال :قالَ عليه السلام لي : يا جابِرُ ، أيَكتَفي مَن يَنتَحِلُ (3) التَّشَيُّعَ أن يَقولَ بِحُبِّنا أهلَ البَيتِ ؟! فَوَاللّهِ ماشيعَتُنا إلّا مَنِ اتَّقَى اللّهَ وأطاعَهُ ، وما كانوا يُعرَفونَ ، يا جابِرُ ، إلّا بِالتَّواضُعِ وَالتَّخَشُّعِ ، وَالأَمانَةِ وكَثرَةِ ذِكرِ اللّهِ ، وَالصَّومِ وَالصَّلاةِ ، وَالبِرِّ بِالوالِدَينِ ، وَالتَّعاهُدِ لِلجيرانِ مِنَ الفُقَراءِ وأهلِ المَسكَنَةِ وَالغارِمينَ وَالأَيتامِ ، وصِدقِ الحَديثِ وتِلاوَةِ القُرآنِ ، وكَفِّ الأَلسُنِ عَنِ النّاسِ إلّا مِن خَيرٍ ، وكانوا اُمناءَ عَشائِرِهِم فِي الأَشياءِ . قالَ جابِرٌ : فَقُلتُ : يَا بنَ رَسولِ اللّهِ ، ما نَعرِفُ اليَومَ أحَدا بِهذِهِ الصِّفَةِ . فَقالَ : يا جابِرُ ، لاتَذهَبَنَّ بِكَ المَذاهِبُ ، حَسبُ الرَّجُلِ أن يَقولَ : اُحِبُّ عَلِيّا وأتَوَلّاهُ ثُمَّ لا يَكونَ مَعَ ذلِكَ فَعّالاً ؟ ! فَلَو قالَ : إنّي اُحِبُّ رَسولَ اللّهِ فَرَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله خَيرٌ مِن عَلِيٍّ عليه السلام ثُمَّ لا يَتَّبِعُ سيرَتَهُ ولا يَعمَلُ بِسُنَّتِهِ ما نَفَعَهُ حُبُّهُ إيّاهُ شَيئا ، فَاتَّقُوا اللّهَ وَاعمَلوا لِما عِندَ اللّهِ ، لَيسَ بَينَ اللّهِ وبَينَ أحَدٍ قَرابَةٌ ، أحَبُّ العِبادِ إلَى اللّهِ عز و جل (وأكرَمُهُم عَلَيهِ) أتقاهُم وأعمَلُهُم بِطاعَتِهِ . يا جابِرُ ، وَاللّهِ ما يُتَقَرَّبُ إلَى اللّهِ تَبارَكَ وتَعالى إلّا بِالطّاعَةِ ، وما مَعَنا بَراءَةٌ مِنَ النّارِ ولا عَلَى اللّهِ لِأَحَدٍ مِن حُجَّةٍ ، مَن كانَ للّهِِ مُطيعا فَهُوَ لَنا وَلِيٌّ ، ومَن كانَ للّهِِ عاصِيا فَهُوَ لَناعَدُوٌّ ، وما تُنالُ وَلايَتُنا إلّا بِالعَمَلِ وَالوَرَعِ . (4)

.


1- .الأمالي للصدوق : ص 289 ح 321 عن طاووس اليمانيّ ، بحار الأنوار : ج 78 ص 147 ح 7 .
2- .مشكاة الأنوار : ص 121 ح 285 ، الكافي : ج 2 ص 75 ح 6 عن عمرو بن خالد ، شرح الأخبار : ج 3 ص 502 ح 1440 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 360 ، نزهة الناظر : ص 160 ح 316 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 68 ص 178 ح 36 ، وراجع : نهج البلاغة : الحكمة 109 .
3- .يَنتَحِلُ : إذا ادّعاه لنفسه ، أو إذا انتسب إليه (الصحاح : ج 5 ص 1826 «نحل») .
4- .الكافي : ج 2 ص 74 ح 3 ، صفات الشيعة : ص 90 ح 22 ، الأمالي للطوسي : ص 735 ح 1535 ، الأمالي للصدوق : ص 725 ح 991 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 185 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 70 ص 97 ح 4 .

ص: 267

امام زين العابدين عليه السلام_ به شمارى از يارانش _ :اى گروه اصحاب من! شما را به آخرت سفارش مى كنم و به دنيا سفارشتان نمى كنم ؛ زيرا خود بِدان سفارش شده ايد و بِدان آزمنديد و به دامن آن، چنگ افكنده ايد . اى گروه اصحاب من! دنيا سراى گذر است و آخرت ، سراى ماندن . پس، از گذرگاه خود براى قرارگاهتان توشه بر گيريد و پرده هاى خود را در پيشگاه كسى كه رازهايتان بر او پوشيده نيست ، مَدَريد و دل هاى خود را از دنيا بيرون كنيد ، پيش از آن كه كالبدهايتان از آن بيرون رود .

مشكاة الأنوار_ به نقل از عمرو بن سعيد بن هلال _ :من و گروهى به خدمت امام باقر عليه السلام رسيديم . ايشان فرمود : «شما نمونه ميانه باشيد، كه تندرونده ، به سوى شما بر مى گردد و واپس مانده ، به شما مى پيوندد . اى شيعه خاندان محمّد! عمل كنيد (1) كه به خدا سوگند ، ميان ما و خدا هيچ خويشاوندى و ما را بر خداوند، حجّتى نيست و جز با طاعت ، به خداوند، نزديك نتوان شد . كسى كه فرمان بردار [خدا] باشد ، ولايت ما او را سود مى بخشد و كسى كه نافرمان باشد ، ولايت ما او را سودى نمى بخشد» . ايشان سپس رو به ما كرد و فرمود : «مغرور نشويد و [در كار و عمل] ، سستى مورزيد» . من گفتم : نمونه ميانه چيست؟ فرمود : «نمى بينيد كه وقتى وارد بر خانواده اى مى شويد، به طرف وسط جايگاه مى رويد وآن را ترجيح مى دهيد» .

الكافى_ به نقل از جابر _ :امام باقر عليه السلام به من فرمود : «اى جابر! آيا كسى را كه ادّعاى تشيّع مى كند ، همين كافى است كه دَم از محبّت ما خاندان زَنَد؟! به خدا سوگند ، شيعه ما نيست ، مگر آن كسى كه از خدا پروا كند و او را فرمان برد . اى جابر! اينان شناخته نمى شوند ، مگر با فروتنى و خشوع و امانتدارى و بسيار به ياد خدا بودن و روزه دارى و گزاردن نماز و نيكى به پدر و مادر و رسيدگى به همسايگان تهى دست و مستمند و بدهكاران و يتيمان، و راستگويى و تلاوت قرآن و در باره مردمْ چيزى جز خوبى نگفتن و اين كه در همه چيز ، امانتدارِ معاشران خود باشند» . گفتم : اى پسر پيامبر خدا! امروزه ما هيچ كس را با اين صفات سراغ نداريم . فرمود : «اى جابر! زنهار كه عقايد [باطل] گوناگون ، تو را به بيراهه بكشاند! آيا همين بس است كه فردى بگويد : من على را دوست دارم و او را ولىّ خود مى دانم ؛ امّا با اين حال ، در كار [آخرت] كوشا نباشد؟! اگر بگويد : من پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را دوست دارم _ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه بهتر از على عليه السلام است _ ؛ امّا از روش او پيروى نكند و به سنّت وى رفتار ننمايد ، محبّتش به پيامبر ، او را هيچ سودى نمى رساند . پس ، از [كيفرِ ]خدا بترسيد و براى [رسيدن به ]آنچه نزد خداست ، كار كنيد . خدا با هيچ كس خويشاوندى ندارد . محبوب ترينِ بندگان نزد خداى عز و جل [و گرامى ترين آنان در پيشگاه او ]پرهيزگارترين و فرمان بردارترينِ آنان است . اى جابر! به خدا سوگند كه جز با طاعت ، به خداى _ تبارك و تعالى _ نزديك نتوان شد و ما بَراتِ آزادى [از دوزخ ، براى كسى ]نداريم و هيچ كس را بر خداوند ، حجّتى نيست . هر كه فرمان بردار خدا باشد ، همو دوست ماست و هر كه نافرمانى خدا كند ، همو دشمن ماست و ولايت و دوستى ما ، جز با عمل و پارسايى به دست نمى آيد» .

.


1- .در نسخه بحار الأنوار، «بدانيد» آمده است.

ص: 268

الإمام الباقر عليه السلام :أعينونا بِالوَرَعِ ، فَإِنَّهُ مَن لَقِيَ اللّهَ عز و جل مِنكُم بِالوَرَعِ كانَ لَهُ عِندَ اللّهِ فَرَجٌ ، وإنَّ اللّهَ عز و جل يَقولُ : «وَمَن يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِم مِّنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَآءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُوْلَئِكَ رَفِيقًا» (1) فَمِنَّا النَّبِيُّ ومِنَّا الصِّدّيقُ وَالشُّهَداءُ وَالصالِحونَ . (2)

عنه عليه السلام_ لِفُضَيلٍ _ :بَلِّغ مَن لَقيتَ مِن مُوالينا عَنَّا السَّلامَ ، وقُل لَهُم : إنّي أقولُ : إنّي لا اُغني عَنكُم مِنَ اللّهِ شَيئا إلّا بِوَرَعٍ ، فَاحفَظوا ألسِنَتَكُم وكُفّوا أيدِيَكُم ، وعَلَيكُم بِالصَّبرِ وَالصَّلاةِ ، إنَّ اللّهَ مَعَ الصّابِرينَ . (3)

.


1- .النساء : 69 .
2- .الكافي : ج 2 ص 78 ح 12 عن أبي الصباح الكنانيّ ، بحار الأنوار : ج 70 ص 301 ح 11 .
3- .تفسير العيّاشي: ج 1 ص 68 ح 123 ، مستطرفات السرائر : ص 74 ح 17 ، مشكاة الأنوار : ص 94 ح 203 و ص 97 ح 217 كلاهما عن الفضيل عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، دعائم الإسلام: ج 1 ص 133 بزيادة «واجتهاد» بعد «بورعٍ» ، بحار الأنوار : ج 82 ص 232 ح 57 .

ص: 269

امام باقر عليه السلام :ما را با پارسايى [خود]، يارى رسانيد ؛ زيرا هر كس از شما خداى عز و جل را با پارسايى ديدار كند ، او را نزد خداوند ، گشايش است و خداى عز و جلمى فرمايد : «و آنها كه از خدا و پيامبر فرمان برند ، در زمره كسانى خواهند بود كه خدا ايشان را گرامى داشته است، [يعنى] با پيامبران و صدّيقان و شهيدان و شايستگان اند و آنان چه نيكو همدمان اند!» . پيامبر صلى الله عليه و آله از ماست و صدّيق و شهيدان و شايستگان [نيز ]از مايند .

امام باقر عليه السلام_ به فضيل _ :دوستان ما را كه ديدى ، از جانب ما سلام برسان و به ايشان بگو : من مى گويم : در نزد خدا از دست من براى شما كارى ساخته نيست ، جز اين كه پارسايى پيشه كنيد . پس زبان هاى خود را حفظ كنيد و دست هايتان را باز داريد و بر شما باد شكيبايى و نماز كه خداوند ، با شكيبايان است .

.

ص: 270

الإمام الصادق عليه السلام_ مِن وَصيَّتِهِ لِعَبدِ اللّهِ بنِ جُندَبٍ _ :يَابنَ جُندَبٍ ، بَلِّغ معاشِرَ شيعَتِنا وقُل لَهُم : لا تَذهَبَنَّ بِكُمُ المَذاهِبُ ، فَوَاللّهِ لا تُنالُ وَلايَتُنا إلّا بِالوَرَعِ وَالاِجتِهادِ فِي الدُّنيا ، ومُواساةِ الإِخوانِ فِي اللّهِ ، ولَيسَ مِن شيعَتِنا مَن يَظلِمُ النّاسَ . (1)

عنه عليه السلام :عَلَيكَ بِتَقوَى اللّهِ وَالوَرَعِ وَالاِجتِهادِ وصِدقِ الحَديثِ وأداءِ الأَمانَةِ وحُسنِ الخُلُقِ وحُسنِ الجِوارِ ، وكونوا دُعاةً إلى أنفُسِكُم بِغَيرِ ألسِنَتِكُم ، وكونوا زَينا ولا تَكونوا شَينا ، وعَلَيكُم بِطولِ الرُّكوعِ وَالسُّجودِ ، فَإِنَّ أحَدَكُم إذا أطالَ الرُّكوعَ وَالسُّجودَ هَتَفَ إبليسُ مِن خَلفِهِ وقالَ : يا وَيلَهُ ! أطاعَ وعَصَيتُ ، وسَجَدَ وأبَيتُ . (2)

عنه عليه السلام :مَعاشِرَ الشّيعَةِ ، كونوا لَنا زَينا ولا تَكونوا عَلَينا شَينا ، قولوا لِلنّاسِ حُسنا ، واِحفَظوا ألسِنَتَكُم وكُفّوها عَنِ الفُضولِ وقَبيحِ القَولِ . (3)

عنه عليه السلام :كونوا دُعاةً لِلنّاسِ بِغَيرِ ألسِنَتِكُم ، لِيَرَوا مِنكُمُ الوَرَعَ وَالاِجتِهادَ وَالصَّلاةَ وَالخَيرَ ، فَإِنَّ ذلِكَ داعِيَةٌ . (4)

عنه عليه السلام_ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ _ :أي مَفَضَّلُ ، قُل لِشيعَتِنا : كونوا دُعاةً إلَينا بِالكَفِّ عَن مَحارِمِ اللّهِ وَاجتِنابِ مَعاصيهِ وَاتِّباعِ رِضوانِ اللّهِ ، فَإِنَّهُم إذا كانوا كَذلِكَ كانَ النّاسُ إلَينا مُسارِعينَ . (5)

.


1- .تحف العقول : ص 303 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 281 ح 1 ، وراجع : الكافي : ج 2 ص 73 ح 1 .
2- .الكافي : ج 2 ص 77 ح 9 ، المحاسن : ج 1 ص 83 ح 50 كلاهما عن أبي اُسامة ، بحار الأنوار : ج 70 ص 299 ح 9 .
3- .الأمالي للصدوق : ص 484 ح 657 ، الأمالي للطوسي : ص 440 ح 987 ، بشارة المصطفى : ص 170 كلّها عن سليمان بن مهران ، مشكاة الأنوار : ص 162 ح 417 ، روضة الوعظين : ص 513 ، بحار الأنوار : ج 68 ص 151 ح 6 .
4- .الكافي : ج 2 ص 78 ح 14 و ص 105 ح 10 ، مشكاة الأنوار : ص 96 ح 215 كلّها عن ابن أبي يعفور وص 300 ح 926 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 70 ص 303 ح 13 .
5- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 58 ، شرح الأخبار : ج 3 ص 506 ح 1453 .

ص: 271

امام صادق عليه السلام_ در توصيه اش به عبد اللّه بن جندب _ :اى پسر جندب! به گروه شيعيان ما [پيام ]برسان و به آنان بگو : مبادا راه هاى گوناگون ، شما را به بيراهه بكشاند ؛ زيرا به خدا سوگند كه ولايت و دوستى ما ، جز با پارسايى و سختكوشى در دنيا و هميارى و همدردى با برادران دينى به دست نمى آيد و كسى كه به مردم ستم كند ، شيعه ما نيست .

امام صادق عليه السلام :بر تو باد پروا داشتن از خدا و پارسايى و سختكوشى [در كار و عمل ]و راستگويى و امانتدارى و خوش خويى وحُسن همسايگى . مردم را [عملاً و ]با غير زبان ، به [مذهب] خود، دعوت كنيد و زيور ما باشيد و مايه ننگ [و زشتىِ] ما نباشيد . بر شما باد طول دادن ركوع و سجود ؛ زيرا هر گاه فردى از شما ركوع و سجود را به درازا كشاند ، شيطان از پشت سر او فرياد بر مى آورد و مى گويد : «اى واى! او فرمان بُرد و من نافرمانى كردم . او سجده كرد و من سرپيچى كردم» .

امام صادق عليه السلام :اى گروه شيعيان! زيور ما باشيد و مايه ننگ [و زشتى]ِ ما نباشيد . با مردم ، نيكو سخن بگوييد . زبان هايتان را نگه داريد و آنها را از زياده گويى و زشتگويى باز داريد .

امام صادق عليه السلام :مردم را با غير زبانِ خود [به مذهب خويش] دعوت كنيد تا پارسايى و سختكوشى [در عمل و عبادت] و نماز و خوبى را از شما ببينند ؛ زيرا اينها خود، [بهترين] مبلّغ اند .

امام صادق عليه السلام_ به مفضّل بن عمر _ :اى مفضّل! به شيعيان ما بگو : با خويشتندارى از حرام هاى خدا و دورى از گناهان و در پىِ [جلبِ] خشنودى خدا بودن ، دعوتگر [مردم] به سوى ما باشيد ؛ زيرا اگر چنين باشند ، مردم، خود به جانب ما مى شتابند .

.

ص: 272

عنه عليه السلام :إيّاكُم أن تَعمَلوا عَمَلاً يُعَيِّرونا بِهِ ، فَإِنَّ وَلَدَ السَّوءِ يُعَيَّرُ والِدُهُ بِعَمَلِهِ ، كونوا لِمَنِ انقَطَعتُم إلَيهِ زَينا ولا تَكونوا عَلَيهِ شَينا . (1)

7 / 2حُسنُ العِشرَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أحسِن مُصاحَبَةَ مَن صاحَبَكَ تَكُن مُسلِما . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِبَنيهِ عِندَ احتِضارِهِ _ :يا بَنِيَّ ، عاشِرُوا النّاسَ عِشرَةً إن غِبتُم حَنّوا إلَيكُم ، وإن فُقِدتُم بَكَوا عَلَيكُم . (3)

عنه عليه السلام :اِبذِل لِأَخيكَ دَمَكَ ومالَكَ ، ولِعَدُوِّكَ عَدلَكَ وإنصافَكَ ، ولِلعامَّةِ بِشرَكَ وإحسانَكَ . (4)

عنه عليه السلام :اِبذِل لِصَديقِكَ نُصحَكَ ، ولِمَعارِفِكَ مَعونَتَكَ ، ولِكافَّةِ النّاسِ بِشرَكَ . (5)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 219 ح 11 عن هشام الكنديّ ، بحار الأنوار : ج 75 ص 431 ح 91 .
2- .الأمالي للمفيد : ص 350 ح 1 ، الأمالي للصدوق : ص 269 ح 295 ، الأمالي للطوسي : ص 120 ح 187 ، المناقب للكوفي : ج 2 ص 276 ح 744 كلّها عن إسماعيل بن أبي زياد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 69 ص 368 ح 4 ؛ مسند الشهاب : ج 1 ص 372 ح 642 عن أبي هريرة وفيه «مؤمنا» بدل «مسلما» .
3- .الأمالي للطوسي : ص 595 ح 1232 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، أعلام الدين : ص 215 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 75 ، بحار الأنوار : ج 42 ص 247 ح 50 .
4- .تحف العقول : ص 212 ، الخصال : ص 147 ح 178 عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 78 ص 50 ح 76 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 312 ح 586 نحوه .
5- .غرر الحكم : ج 2 ص 235 ح 2466 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 80 ح 1946 نحوه وليس فيه ذيله .

ص: 273

7 / 2 حُسن معاشرت

امام صادق عليه السلام :مبادا كارى كنيد كه به سبب آن، ما را سرزنش كنند ؛ زيرا به سبب كردار فرزند بد ، پدر او سرزنش مى شود . براى كسى كه به او دل سپرده ايد (امام خود) ، مايه آراستگى باشيد و باعث ننگ [و زشتى اش] نباشيد .

7 / 2حُسن معاشرتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :با آن كس كه هم نشين توست ، نيكو هم نشينى كن تا مسلمان باشى .

امام على عليه السلام_ در سفارش به فرزندان خود ، هنگام احتضار _ :فرزندان من! با مردم چنان معاشرت كنيد كه هر گاه غايب شديد ، مشتاق ديدار شما باشند و هر گاه از دست رفتيد ، بر شما بگريند .

امام على عليه السلام :جان و مالت را به برادرت، دادگرى و انصافت را به دشمنت و خوش رويى و احسانت را به عموم مردم، نثار كن .

امام على عليه السلام :خيرخواهى [و اخلاصِ] خود را به دوستت، يارى ات را به آشنايانت و خوش رويى ات را به همه مردم ارزانى دار .

.

ص: 274

الإمام الصادق عليه السلام :صانِعِ المُنافِقَ بِلِسانِكَ ، وأخلِص وُدَّكَ لِلمُؤمِنِ ، وإن جالَسَكَ يَهودِيٌّ فَأَحسِن مُجالَسَتَهُ . (1)

دعائم الإسلام :رُوينا عَن أبي عَبدِ اللّهِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ أنَّ نَفَرا أتَوهُ مِنَ الكوفَةِ مِن شيعَتِهِ ... فَلَمّا حَضَرَهُمُ الاِنصِرافُ ووَدَّعوهُ قالَ لَهُ بَعضُهُم : أوصِنا يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، فَقالَ : اُوصيكُم بِتَقوَى اللّهِ ، وَالعَمَلِ بِطاعَتِهِ ، وَاجتِنابِ مَعاصيهِ ، وأداءِ الأَمانَةِ لِمَنِ ائتَمَنَكُم ، وحُسنِ الصَّحابَةِ لِمَن صَحِبتُموهُ ، وأن تَكونوا لَنا دُعاةً صامِتينَ . فَقالوا : يَا بنَ رَسولِ اللّهِ ، وكَيفَ نَدعوا إلَيكُم ونَحنُ صُموتٌ ؟ قالَ : تَعمَلونَ ما أمَرناكُم بِهِ مِنَ العَمَلِ بِطاعَةِ اللّهِ ، وتَتَناهَونَ عَمّا نَهَيناكُم عَنهُ مِنِ ارتِكابِ مَحارِمِ اللّهِ ، وتُعامِلونَ النّاسَ بِالصِّدقِ وَالعَدلِ ، وتُؤَدّونَ الأَمانَةَ ، وتَأمُرونَ بِالمَعروفِ ، وتَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ ، ولا يَطَّلِعُ النّاسُ مِنكُم إلّا عَلى خَيرٍ ، فَإِذا رَأَوا ما أنتُم عَلَيهِ قالوا : هؤُلاءِ الفُلانِيَةُ ، رَحِمَ اللّهُ فُلانا ، ما كانَ أحسَنَ ما يُؤَدِّبُ أصحابَهُ ، وعَلِموا فَضلَ ما كانَ عِندَنا ، فَسارَعوا إلَيهِ . أشهَدُ عَلى أبي مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ رِضوانُ اللّهِ عَلَيهِ ورَحمَتُهُ وبَرَكاتُهُ ، لَقَد سَمِعتُهُ يَقولُ : كانَ أولِياؤُنا وشيعَتُنا فيما مَضى خَيرُ مَن كانوا فيهِ ، إن كانَ إمامُ مَسجِدٍ فِي الحَيِّ كانَ مِنهُم ، وإن كانَ مُؤَذِّنٌ فِي القَبيلَةِ كانَ مِنهُم ، وإن كان صاحِبُ وَديعَةٍ كانَ مِنهُم ، وإن كانَ صاحِبُ أمانَةٍ كانَ مِنهُم ، وإن كانَ عالِمٌ مِنَ النّاسِ يَقصُدونَهُ لِدينِهِم ومَصالِحِ اُمورِهِم كانَ مِنهُم ، فَكونوا أنتُم كَذلِكَ ، حَبِّبونا إلَى النّاسِ ، ولا تُبَغِّضونا إلَيهِم . (2)

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 404 ح 5872 ، الأمالي للمفيد : ص 185 ح 10 ، الزهد للحسين بن سعيد : ص 83 ح 10 كلاهما عن سعد بن طريف عن الإمام الباقر عليه السلام ، الأمالي للصدوق : ص 727 ح 996 ، تحف العقول : ص 292 عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 74 ص 152 ح 11 .
2- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 56 ، صفات الشيعة : ص 103 ح 39 ، مشكاة الأنوار : ص 255 ح 753 كلاهما عن عبد اللّه بن زياد نحوه ، بحار الأنوار : ج 74 ص 162 ح 25 ، وراجع : الكافي : ج 2 ص 636 ح 5 ومصنّفات الشيخ المفيد (الحكايات) : ص 93 ح 2 وأعلام الدين : ص 143 .

ص: 275

امام صادق عليه السلام :با منافق ، به زبانت سازگارى كن و دوستى ات را براى مؤمن ، خالص گردان و اگر يهودى اى با تو هم نشين شد ، با او نيكو هم نشينى كن .

دعائم الإسلام :در باره امام جعفر صادق _ كه درودهاى خدا بر او باد _ براى ما روايت شده كه تعدادى از شيعيان كوفه ... خدمت ايشان رسيدند . وقتى زمان خداحافظى فرا رسيد ، كسانى از ميان آنان گفتند : اى پسر پيامبر خدا! به ما سفارشى كن . فرمود : «شما را سفارش مى كنم به پروا داشتن از خدا و به كار بستن فرمان او و دورى از نافرمانى اش و باز گرداندن امانت به كسى كه به شما امانتى سپرده است و حُسن معاشرت با كسى كه با او هم نشينى مى كنيد و اين كه براى ما دعوتگرانى خاموش باشيد» . گفتند : اى پسر پيامبر خدا! چگونه با خاموشى به سوى شما دعوت كنيم؟ فرمود : «اين كه به طاعت خدا _ كه شما را بِدان فرمان داده ايم _ عمل كنيد و از ارتكاب حرام هاى خدا _ كه شما را از آن باز داشته ايم _ باز ايستيد و با مردم به راستى و دادگرى رفتار كنيد و امانت را ادا كنيد و به خوبى ها فرا خوانيد و از زشتى ها باز داريد و مردم ، جز خوبى چيزى از شما نبينند ؛ زيرا هر گاه اين صفات را در شما بيابند ، مى گويند : اينان فلانى ها هستند . خدا رحمت كند فلان را! چه نيكو، ياران خود را تربيت كرده است ! و به ارزش آنچه ما داريم ، پى مى برند و در نتيجه به سوى ما مى شتابند . گواهى مى دهم كه شنيدم پدرم محمّد بن على _ كه رضوان و رحمت و بركات خداوند بر او باد _ مى فرمود : در گذشته دوستان و شيعيان ما، بهترين افراد جامعه خود بودند . اگر در ميان تيره اى، پيش نمازِ مسجدى بود ، از آنها بود . اگر در قبيله اى مؤذّنى بود، از آنان بود . اگر كسى بود كه به او وديعه اى مى سپرد ، از آنان بود . اگر امانتدارى بود ، از آنان بود . اگر عالِمى بود كه مردم ، در مسائل دينى و مصلحت امورِ خود به او مراجعه مى كردند ، از آنان بود . پس شما نيز چنين باشيد . ما را محبوب مردم گردانيد و ما را نزد آنان منفور نگردانيد » .

.

ص: 276

الإمام العسكريّ عليه السلام_ لِشيعَتِهِ _ :اُوصيكُم بِتَقوَى اللّهِ ، وَالوَرَعِ في دينِكُم ، وَالاِجتِهادِ للّهِِ ، وصِدقِ الحَديثِ ، وأداءِ الأَمانَةِ إلى مَنِ ائتَمَنَكُم مِن بَرٍّ أو فاجِرٍ ، وطولِ السُّجودِ ، وحُسنِ الجِوارِ ، فَبِهذا جاءَ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله . صَلّوا في عَشائِرِهِم ، وَاشهَدوا جَنائِزَهُم ، وعودوا مَرضاهُم ، وأدّوا حُقوقَهُم ، فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنكُم إذا وَرَعَ في دينِهِ وصَدَقَ في حَديثِهِ وأدَّى الأَمانَةَ وحَسَّنَ خُلُقَهُ مَعَ النّاسِ قيلَ : هذا شيعِيٌّ ، فَيَسُرُّني ذلِكَ. اِتَّقُوا اللّهَ وكونوا زَينا ولا تَكونوا شَينا ، جُرّوا إلَينا كُلَّ مَوَدَّةٍ وَادفَعوا عَنّا كُلَّ قَبيحٍ ، فَإِنَّهُ ما قيلَ فينا مِن حَسَنٍ فَنَحنُ أهلُهُ ، وما قيلَ فينا مِن سوءٍ فَما نَحنُ كَذلِكَ . لَنا حَقٌّ في كِتابِ اللّهِ وقَرابَةٌ مِن رَسولِ اللّهِ وتَطهيرٌ مِنَ اللّهِ ، لا يَدَّعيهِ أحَدٌ غَيرُنا إلّا كَذّابٌ . أكثِروا ذِكرَ اللّهِ وذِكرَ المَوتِ وتِلاوَةَ القُرآنِ وَالصَّلاةَ عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، فَإِنَّ الصَّلاةَ عَلى رَسولِ اللّهِ عَشرُ حَسَناتٍ . اِحفَظوا ما وَصَّيتُكُم بِهِ ، وأستَودِعُكُمُ اللّهَ ، وأقرَأُ عَلَيكُمُ السَّلامَ . (1)

7 / 3مَسؤولِيَّةُ العُلَماءالإمام عليّ عليه السلام :أمَا وَالَّذي فَلَقَ الحَبَّةَ وبَرَأَ النَّسَمَةَ ، لَولا حُضورُ الحاضِرِ وقِيامُ الحُجَّةِ بِوُجودِ النّاصِرِ وما أخَذَ اللّهُ عَلَى العُلَماءِ أن لا يُقارّوا عَلى كِظَّةِ ظالِمٍ ولا سَغَبِ مَظلومٍ لَأَلقَيتُ حَبلَها عَلى غارِبِها ، ولَسَقَيتُ آخِرَها بِكَأسِ أوَّلِها ، ولَأَلفَيتُم دُنياكُم هذِهِ أزهَدَ عِندي مِن عَفطَةِ عَنزٍ . (2)

.


1- .تحف العقول : ص 487 ، مشكاة الأنوار : ص 132 ح 301 عن أبي اُسامة عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 78 ص 372 ح 12 ، وراجع : الكافي : ج 2 ص 219 ح 11 .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 3 ، معاني الأخبار : ص 362 ح 1 ، علل الشرائع : ص 151 ح 12 ، الإحتجاج : ج 1 ص 458 ح 105 والثلاثة الأخيرة عن ابن عبّاس ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 2 ص 205 ، بحار الأنوار : ج 29 ص 499 ح 1 .

ص: 277

7 / 3 مسئوليت عالمان

امام عسكرى عليه السلام_ به شيعيان خود _ :شما را سفارش مى كنم به پروا داشتن از خدا و پارسايى در دينتان و كوشش براى خدا و راستگويى و اداى امانت به كسى كه امانتى به شما سپرده است ، نيكوكار باشد يا تبهكار، و سجده طولانى و نيكو همسايه دارى ؛ زيرا محمّد صلى الله عليه و آله براى اين امور آمده است . در ميان عشيره هايشان نماز بخوانيد ، در تشييع جنازه هايشان شركت ورزيد ، از بيمارانشان عيادت كنيد و حقوق آنان را بگزاريد ؛ زيرا هر گاه فردى از شما در دينَش پارسا و در گفتارش راستگو باشد و امانت را ادا كند و با مردم خوش خويى كند ، گفته مى شود : «اين، شيعه است» و اين ، مرا شاد مى سازد . از خدا پروا كنيد و مايه آراستگى ما باشيد ، نه مايه ننگ [و زشتى] . هر گونه دوستى را براى ما جلب كنيد و هر گونه زشتى را از ما دور سازيد ؛ زيرا هر خوبى كه در حقّ ما گفته شود ، ما اهل آن هستيم و هر بدى كه در باره ما گفته آيد ، نه چنانيم . ما را در كتاب خدا حقّى است و با پيامبر خدا خويشاونديم وخداوند ، ما را پاك شمرده است و جز ما ، هر كس چنين ادّعايى كند ، دروغگوست . خدا و مرگ را فراوان ياد كنيد و بسيار قرآن بخوانيد و فراوان بر پيامبر صلى الله عليه و آله صلوات بفرستيد ؛ زيرا صلوات بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ده ثواب دارد . آنچه را به شما سفارش كردم ، پاس داريد . شما را به خدا مى سپارم و بدرودتان مى گويم .

7 / 3مسئوليت عالمانامام على عليه السلام :هان! سوگند به آن كسى كه دانه را شكافت و خلايق را آفريد ، اگر حضور مردم نبود و اين كه با وجود يار و ياور ، حجّت، تمام است و اگر خدا از عالِمان پيمان نگرفته بود كه در برابر شكم بارگىِ ستمگر و گرسنگىِ ستم ديده آرام نگيرند ، بى گمان ، افسار آن [اشتر خلافت] را بر گردنش مى انداختم [و رهايش مى ساختم] و در پايان ، آن را با همان جامى آب مى دادم كه در آغاز، آب دادم و هر آينه مى ديديد كه اين دنياى شما در نظر من از باد معده (/ آب بينىِ) بزى هم پست تر است .

.

ص: 278

عنه عليه السلام_ في بَيانِ صِفاتِ المُتَّقينَ وصِفاتِ الفُسّاقِ ، وَالتَّنبيهِ إلى مَكانِ العِترَةِ الطَّيِّبَةِ وَالظَّنِّ الخاطِىَ لِبَعضِ النّاسِ _ :عِبادَ اللّهِ ! إنَّ مِن أحَبِّ عِبادِ اللّهِ إلَيهِ عَبدا أعانَهُ اللّهُ عَلى نَفسِهِ ، فَاستَشعَرَ الحُزنَ وتَجَلبَبَ الخَوفَ ، فَزَهَرَ مِصباحُ الهُدى في قَلبِهِ ، وأعَدَّ القِرى لِيَومِهِ النّازِلِ بِهِ ... فَهُوَ مِن مَعادِنِ دينِهِ وأوتادِ أرضِهِ . قَد ألزَمَ نَفسَهُ العَدلَ ، فَكانَ أوَّلَ عَدلِهِ نَفيُ الهَوى عَن نَفسِهِ ، يَصِفُ الحَقَّ ويَعمَلُ بِهِ ، لا يَدَعُ لِلخَيرِ غايَةً إلّا أمَّها ، ولا مَظِنَّةً إلّا قَصَدَها ، قَد أمكَنَ الكِتابَ مِن زِمامِهِ ، فَهُوَ قائِدُهُ وإمامُهُ ، يَحُلُّ حَيثُ حَلَّ ثِقلُهُ ، ويَنزِلُ حَيثُ كانَ مَنزِلُهُ . وآخَرُ قَد تَسَمّى عالِما ولَيسَ بِهِ ، فَاقتَبَسَ جَهائِلَ مِن جُهّالٍ ، وأضاليلَ مِن ضُلّالٍ ، ونَصَبَ لِلنّاسِ أشراكا مِن حَبائِلِ غُرورٍ ، وقَولِ زورٍ ، قَد حَمَلَ الكِتابَ عَلى آرائِهِ ، وعَطَفَ الحَقَّ عَلى أهوائِهِ ، يُؤمِنُ النّاسَ مِنَ العَظائِمِ ، ويُهَوِّنُ كَبيرَ الجَرائِمِ ، يَقولُ : أقِفُ عِندَ الشُّبُهاتِ وفيها وَقَعَ ، ويَقولُ : أعتَزِلُ البِدَعَ وبَينَهَا اضطَجَعَ ، فَالصّورَةُ صورَةُ إنسانٍ ، وَالقَلبُ قَلبُ حَيَوانٍ ، لا يَعرِفُ بابَ الهُدى فَيَتَّبِعَهُ ، ولا بابَ العَمى فَيَصُدَّ عَنهُ ، وذلِكَ مَيِّتُ الأَحياءِ . فَأَينَ تَذهَبونَ ؟! وأنّى تُؤفَكونَ ؟! وَالأَعلامُ قائِمَةٌ ، وَالآياتُ واضِحَةٌ ، وَالمَنارُ مَنصوبَةٌ ، فَأَينَ يُتاهُ بِكُم ؟! وكَيفَ تَعمَهونَ وبَينَكُم عِترَةُ نَبِيِّكُم وهُم أزِمَّةُ الحَقِّ ، وأعلامُ الدّينِ ، وألسِنَةُ الصِّدقِ ؟! فَأَنزِلوهُم بِأَحسَنِ مَنازِلِ القُرآنِ ، ورِدوهُم وُرودَ الهِيمِ العِطاشِ . أيُّهَا النّاسُ ! خُذوها عَن خاتَمِ النَّبِيّينَ صلى الله عليه و آله : إنَّهُ يَموتُ مَن ماتَ مِنّا ولَيسَ بَمَيِّتٍ ، ويَبلى مَن بَلِيَ مِنّا ولَيسَ بِبالٍ ، فَلا تَقولوا بِما لا تَعرِفونَ ، فَإِنَّ أكثَرَ الحَقِّ فيما تُنكِرونَ ، وَاعذِروا مَن لا حُجَّةَ لَكُم عَلَيهِ وهُوَ أنَا . ألَم أعمَل فيكُم بِالثَّقَلِ الأَكبَرِ وأترُك فيكُمُ الثَّقَلَ الأَصغَرَ ؟! قَد رَكَزتُ فيكُم رايَةَ الإِيمانِ ، ووَقَفتُكُم عَلى حُدودِ الحَلالِ وَالحَرامِ ، وألبَستُكُمُ العافِيَةَ مِن عَدلي ، وفَرَشتُكُمُ المَعروفَ مِن قَولي وفِعلي ، وأرَيتُكُم كَرائِمَ الأَخلاقِ مِن نَفسي ، فَلا تَستَعمِلُوا الرَّأيَ فيما لا يُدرِكُ قَعرَهُ البَصَرُ ، ولا تَتَغَلغَلُ إلَيهِ الفِكَرُ . (1)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 87 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 56 ح 36 .

ص: 279

امام على عليه السلام_ در شرح ويژگى هاى پرهيزگاران، صفات نابه كاران، توجّه دادن به منزلت اهل بيت پاك و گمان نادرست برخى مردم _ :بندگان خدا! همانا يكى از محبوب ترين بندگان خدا نزد او، بنده اى است كه خداوند ، او را در برابر نفْسش يارى رسانده است و از اين رو ، اندوه را جامه زيرين خود و ترس [از خدا و معاد] را بالاپوش خويش ساخته است . چراغ هدايت در دلش فروزان است وبراى روز مرگ خود ، توشه اى فراهم ساخته است ... . او يكى از كان هاى دين خدا و كوه هاى زمين اوست . خود را وادار به عدالت كرده و آغاز عدالتِ او، دور ساختن هواى نفْس خويش است . حق مى گويد و بِدان عمل مى كند . هيچ كار نيكى نمى يابد ، مگر اين كه قصدِ آن مى كند و در هر چيزى سودى بيابد ، آهنگِ آن مى نمايد . عنان خويش را به كتاب خدا سپرده و آن ، جلودار و پيشواى اوست . هر كجا بار اندازد ، او نيز بار مى اندازد و هر جا منزل كند ، او نيز منزل مى كند . ديگرى، بنده اى است كه خود را دانشمند مى نامد ، در حالى كه چنين نيست ؛ بلكه مُشتى نادانى و گم راهى از عدّه اى نادان و گم راه به چنگ آورده و دام هايى از فريب و سخن دروغين ، بر سر راه مردم گسترانيده است . كتابِ خدا را بر حسب انديشه هاى خود، توجيه مى كند و حق (حقيقت) را به هوس هاى خويش متمايل مى گرداند ، مردم را از خطرها[ى قيامت] ، آسوده خاطر مى گرداند و گناهان بزرگ را كوچك جلوه مى دهد . مى گويد : «به هنگام رو به رو شدن با شبهات درنگ مى كنم» ، حال آن كه در دام آنها گرفتار آمده است و مى گويد : «از بدعت ها كناره مى گيرم» ، در حالى كه ميان آنها غنوده است . چهره[اش ]چهره انسان است ؛ امّا دلش ، دل حيوان است . نه راه راست را مى شناسد تا آن را بپويد و نه بيراهه را تا از آن ، باز دارد . اين است آن مرده در ميان زندگان . پس به كجا مى رويد؟! و به كدام سو از حق منحرف مى شويد؟! علامت ها برپايند و نشانه ها آشكار و مناره ها برافراشته اند . پس اين سرگردانى تا چند؟! چرا سرگشته ايد ، با آن كه خاندان پيامبرتان _ كه زمامداران حق [و حقيقت] اند و نشانه هاى دين و زبان هاى راستى اند _ ، در ميان شمايند؟! پس آنان را همچون قرآن، حرمت نهيد و فرمان بريد و بر [چشمه فيض] ايشان در آييد ، چونان اشتران تشنه اى كه بر گِرد آب، هجوم مى برند . اى مردم! اين سخن را از خاتم پيامبران صلى الله عليه و آله فرا گيريد كه فرمود : «آن كه از ما مى ميرد ، به ظاهر مرده است و [در حقيقت] نمرده است، و آن كه از ما پوسيده شود، به ظاهر پوسيده است و [در حقيقت] نپوسيده است . پس چيزى را كه نمى دانيد ، نگوييد ؛ زيرا بيشترِ حق (حقيقت) در چيزى است كه انكار مى كنيد. و معذور داريد كسى كه شما را بر او حجّتى نيست و آن كس، منم . آيا من در ميان شما ثقل اكبر (قرآن) را به كار نبستم؟! و [همانند پيامبر صلى الله عليه و آله ] ثقل اصغر (عترت) را در ميان شما باقى گذاشتم من پرچم ايمان را در ميان شما بر زمين فرو كردم و شما را با مرزهاى حلال و حرام آشنا ساختم و از عدالت خويش ، جامه عافيت بر قامت شما پوشاندم و بساط معروف را با گفتار و كردارم در ميان شما گسترانيدم و خويهاى والا را با رفتار و منش خويش به شما نماياندم . پس در آنچه كه بصيرت به ژرفايش نمى رسد و انديشه را بدان راه نيست ، رأى وانديشه خود را به كار نزنيد» .

.

ص: 280

الإمام الحسين عليه السلام_ فِي الأَمرِ بِالمَعروفِ وَالنَّهيِ عَنِ المُنكَرِ _ :اِعتَبِروا أيُّهَا النّاسُ بِما وَعَظَ اللّهُ بِهِ أولِياءَهُ مِن سوءِ ثَنائِهِ عَلَى الأَحبارِ إذ يَقولُ : «لَوْلَا يَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ عَن قَوْلِهِمُ الْاءِثْمَ» (1) وقالَ : «لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن بَنِى إِسْرَاءِيلَ _ إلى قوله : _ لَبِئْسَ مَا كَانُواْ يَفْعَلُونَ» (2) . وإنَّما عابَ اللّهُ ذلِكَ عَلَيهِم لِأَنَّهُم كانوا يَرَونَ مِنَ الظَّلَمَةِ الَّذينَ بَينَ أظهُرِهِمُ المُنكَرَ وَالفَسادَ فَلا يَنهَونَهُم عَن ذلِكَ ؛ رَغبَةً فيما كانوا يَنالونَ مِنهُم ، ورَهبَةً مِمّا يَحذَرونَ ، وَاللّهُ يَقولُ : «فَلَا تَخْشَوُاْ النَّاسَ وَاخْشَوْنِ» (3) . وقالَ : «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَآءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ» (4) ، فَبَدَأَ اللّهُ بِالأَمرِ بِالمَعروفِ وَالنَّهيِ عَنِ المُنكَرِ فَريضَةً مِنهُ ؛ لِعلمِهِ بِأَنَّها إذا اُدِّيَت واُقيمَتِ استَقامَتِ الفَرائِضُ كُلُّها هَيِّنُها وصَعبُها ، وذلِكَ أنَّ الأَمرَ بِالمَعروفِ وَالنَّهيَ عَنِ المُنكَرِ دُعاءٌ إلَى الإِسلامِ ، مَعَ رَدِّ المَظالِمِ ومُخالَفَةِ الظّالِمِ وقِسمَةِ الفَيءِ وَالغَنائِمِ وأخذِ الصَّدَقاتِ مِن مَواضِعِها ووَضعِها في حَقِّها . ثُمَّ أنتُم أيَّتُهَا العِصابَةُ عِصابَةٌ بِالعِلمِ مَشهورَةٌ ، وبِالخَيرِ مَذكورَةٌ ، وبِالنَّصيحَةِ مَعروفَةٌ ، وبِاللّهِ في أنفُسِ النّاسِ مُهابَةٌ ، يَهابُكُمُ الشَّريفُ ، ويُكرِمُكُمُ الضَّعيفُ ، ويُؤثِرُكُم مَن لا فَضلَ لَكُم عَلَيهِ ولا يَدَ لَكُم عِندَهُ ، تَشفَعونَ فِي الحَوائِجِ إذَا امتَنَعَت مِن طُلّابِها ، وتَمشونَ فِي الطَّريقِ بِهَيبَةِ ( / بِهَيئَةِ) المُلوكِ وكَرامَةِ الأَكابِرِ ، ألَيسَ كُلُّ ذلِكَ إنَّما نِلتُموهُ بِما يُرجى عِندَكُم مِنَ القِيامِ بِحَقِّ اللّهِ وإن كُنتُم عَن أكثَرِ حَقِّه تُقَصِّرونَ ؟! فَاستَخفَفتُم بِحَقِّ الأَئِمَّةِ ، فَأَمّا حَقَّ الضُّعَفاءِ فَضَيَّعتُم ، وأمّا حَقَّكُم بِزَعمِكُم فَطَلَبتُم ، فَلا مالاً بَذَلُتموهُ ، ولا نَفسا خاطَرتُم بِها لِلَّذي خَلَقَها ، ولا عَشيرَةً عادَيتُموها في ذاتِ اللّهِ ، أنتُم تَتَمَنَّونَ عَلَى اللّهِ جَنَّتَهُ ومُجاوَرَةَ رُسُلِهِ وأمانا مِن عَذابِهِ . لَقَد خَشيتُ عَلَيكُم أيُّهَا المُتَمَنّونَ عَلَى اللّهِ أن تَحُلَّ بِكُم نَقِمَةٌ مِن نَقِماتِهِ ؛ لِأَنَّكُم بَلَغتُم مِن كَرامَةِ اللّهِ مَنزِلَةً فُضِّلتُم بِها ، ومَن يُعرَفُ بِاللّهِ لا تُكرِمونَ وأنتُم بِاللّهِ في عِبادِهِ تُكرَمونَ ، وقَد تَرَونَ عُهودَ اللّهِ مَنقوضَةً فَلا تَفزَعونَ ، وأنتُم لِبَعضِ ذِمَمِ آبائِكُم تَفزَعونَ، وذِمَّةُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مَحقورَةٌ ( / مَخفورَةٌ)، وَالعُميُ وَالبُكمُ وَالزَّمنى (5) فِي المَدائِنِ مُهمَلَةٌ، لا تَرحَمونَ ، ولا في مَنزِلَتِكُم تَعمَلونَ ، ولا مَن عَمِلَ فيها تُعينونَ ، وبِالاِدِّهانِ وَالمُصانَعَةِ عِندَ الظَّلَمَةِ تَأمَنونَ ، كُلُّ ذلِكَ مِمّا أمَرَكُمُ اللّهُ بِهِ مِنَ النَّهيِ وَالتَّناهي وأنتُم عَنهُ غافِلونَ . وأنتُم أعظَمُ النّاسِ مُصيبَةً لِما غُلِبتُم عَلَيهِ مِن مَنازِلِ العُلَماءِ لَو كُنتُم تَشعُرونَ ( / تَعنونَ) . ذلِكَ بِأَنَّ مَجارِيَ الاُمورِ وَالأَحكامِ عَلى أيدِي العُلَماءِ بِاللّهِ الاُمَناءِ عَلى حَلالِهِ وحَرامِهِ ، فَأَنتُمُ المَسلوبونَ تِلكَ المَنزِلَةَ ، وما سُلِبتُم ذلِكَ إلّا بِتَفَرُّقِكُم عَنِ الحَقِّ وَاختِلافِكُم فِي السُّنَّةِ بَعدَ البَيِّنَةِ الواضِحَةِ . ولَو صَبَرتُم عَلَى الأَذى وتَحَمَّلتُمُ المَؤونَةَ في ذاتِ اللّهِ كانَت اُمورُ اللّهِ عَلَيكُم تَرِدُ وعَنكُم تَصدُرُ وإلَيكُم تَرجِعُ ، ولكِنَّكُم مَكَّنتُمُ الظَّلَمَةَ مِن مَنزِلَتِكُم ، وأسلَمتُم (6) اُمورَ اللّهِ في أيديهِم ، يَعمَلونَ بِالشُّبُهاتِ ويَسيرونَ فِي الشَّهَواتِ ، سَلَّطَهُم عَلى ذلِكَ فِرارُكُم مِنَ المَوتِ وإعجابُكُم بِالحَياةِ الَّتي هِيَ مُفارِقَتُكُم ، فَأَسلَمتُمُ الضُّعَفاءَ في أيديهِم ، فَمِن بَينِ مُستَعبَدٍ مَقهورٍ وبَينَ مُستَضعَفٍ عَلى مَعيشَتِهِ مَغلوبٍ ، يَتَقَلَّبونَ فِي المُلكِ بِآرائِهِم ( / بآراءِكُم) ويَستَشعِرونَ الخِزيَ بِأَهوائِهِمُ ، اقتِداءً بِالأَشرارِ وجُرأَةً عَلَى الجَبّارِ . في كُلِّ بَلَدٍ مِنهُم عَلى مِنبَرِهِ خَطيبٌ يَصقَعُ ، فَالأَرضُ لَهُم شاغِرَةٌ ، وأيديهِم فيها مَبسوطَةٌ ، وَالنّاسُ لَهُم خَوَلٌ (7) ، لا يَدفَعونَ يَدَ لامِسٍ ، فَمِن بَينِ جَبّارٍ عَنيدٍ وذي سَطوَةٍ عَلَى الضَّعَفَةِ شَديدٍ ، مُطاعٍ لا يَعرِفُ المُبدِئَ المُعيدَ . فَيا عَجَبا ! وما ليَ [لا] أعجَبُ وَالأَرضُ مِن غاشٍّ غَشومٍ ، ومُتَصَدِّقٍ ظَلومٍ ، وعامِلٍ عَلَى المُؤمِنينَ بِهِم غَيرِ رَحيمٍ ، فَاللّهُ الحاكِمُ فيما فيهِ تَنازَعنا ، وَالقاضي بِحُكمِهِ فيما شَجَرَ بَينَنا . اللّهُمَّ إنَّكَ تَعلَمُ أنَّهُ لَم يَكُن ما كانَ مِنّا تَنافُسا في سُلطانٍ ولَا الِتماسا مِن فُضولِ الحُطامِ ، ولكِن لِنُرِيَ المَعالِمَ مِن دينِكَ ، ونُظهِرَ الإِصلاحَ في بِلادِكَ ، ويَأمَنَ المَظلومونَ مِن عِبادِكَ ، ويُعمَلَ بِفَرائِضِكَ وسُنَنِكَ وأحكامِكَ ، فَإِن لَم تَنصُرونا وتُنصِفونا قَوِيَ الظَّلَمَةُ عَلَيكُم وعَمِلوا في إطفاءِ نورِ نَبِيِّكُم . وحَسبُنَا اللّهُ ، وعَلَيهِ تَوَكَّلنا وإلَيهِ أنَبنا وإلَيهِ المَصيرُ . (8)

.


1- .المائدة : 63 .
2- .المائدة : 78 و 79 .
3- .المائدة : 44 .
4- .التوبة : 71 .
5- .الزَّمنى: جمع زَمِن : جنس للبلايا التي يصابون بها ويدخلون فيها وهم لها كارهون (لسان العرب : ج 13 ص 199 «زمن»).
6- .في الطبعة المعتمدة «واستسلمتم» ، والصواب ما أثبتناه كما في طبعة النجف سنة 1380 ه : ص 169 .
7- .الخَوَل : الخدم والحشم (المصباح المنير : ص 184 «خال») .
8- .تحف العقول : ص 237 ، بحار الأنوار : ج 100 ص 79 ح 37 ؛ المعيار والموازنة : ص 274 نحوه .

ص: 281

امام حسين عليه السلام_ در باره امر به معروف و نهى از منكر _ :اى مردم! از بدگويى خداوند نسبت به ملّايان يهود پند گيريد كه خداوند، بدين وسيله دوستان خويش را اندرز داده است ، آن جا كه مى فرمايد : «چرا عالمان ربّانى و دانشمندان ، آنان را از گفتار گناه آلودشان نهى نمى كنند؟» و فرمود : «كافران بنى اسرائيل لعنت شدند» تا آن جا كه فرمايد : «چه بد بود آنچه انجام مى دادند!» . خداوند، آنان را از اين رو نكوهش كرده است كه ايشان از ستمگرانى كه در ميانشان بودند ، زشتكارى و تباهى مى ديدند ؛ امّا به طمع بهره اى كه از آن ستمگران مى بردند و به سبب هراس از آنچه از آن مى ترسيدند ، آنان را از كردارهايشان باز نمى داشتند ، در حالى كه خداوند مى فرمايد : «از مردم نترسيد و از من بترسيد» . و فرمود : «مردان و زنان مؤمن ، دوستان يكديگرند ، به نيكى فرمان مى دهند و از زشتكارى باز مى دارند» . خداوند از امر به معروف و نهى از منكر به عنوان فريضه اى از جانب خود، آغاز كرده است ؛ چون مى دانسته كه هر گاه اين فريضه ادا گردد و بر پاى داشته شود ، تمام فرايض ديگر از آسان و دشوارْ بر پاى داشته خواهند شد ؛ چرا كه امر به معروف و نهى از منكر ، دعوتِ به اسلام ، همراه با ردّ مظالم و مخالفت با ستمكار و تقسيم بيت المال و غنايم و گرفتنِ به جاىِ صدقات (زكات) و هزينه كردنِ به جاى آنهاست . بارى ، شما _ اى جماعت _ گروهى هستيد كه به دانش شهره ايد و به نيكى ناموَر و به خيرخواهى معروف و به لطف خداوند ، در دل هاى مردمان، شكوه و هيبت داريد . بزرگان [و قدرتمندان] از شما پروا مى كنند و ناتوانان گرامى تان مى دارند و آن كسى هم كه شما را بر او مزيتى نيست و وامدار احسانتان نيست ، شما را بر خويشتن ترجيح مى دهد . نيازمندان ، هر گاه از رسيدن به نياز خود در مانند ، شما را واسطه قرار مى دهند و در كوچه و خيابان با شوكت شهرياران و كرامت بزرگان، گام بر مى داريد . آيا اين همه، از آن رو نيست كه شما به منزلتى رسيده ايد كه از شما انتظار مى رود به بر پا داشتن حقّ خدا قيام كنيد ، هرچند در بر پاى داشتن بيشتر حقّ او كوتاهى مى ورزيد؟! شما حقّ امامان را خوار شمرديد و حقّ ناتوانان را تباه ساختيد ؛ ولى آنچه را حقّ خود مى پنداشتيد ، طلب كرديد . نه مالى را بخشيديد و نه جانى را در راه جان آفرين به خطر افكنديد و نه به خاطر خدا با عشيره اى دشمنى ورزيديد و با اين حال از خداوند، تمنّاى بهشت او و هم جوارى با رسولانش و ايمنى از عذابش را داريد ! اى كسانى كه از خداوند، اين گونه آرزوها داريد! بيم آن دارم كه كيفرى از كيفرهاى او بر شما فرود آيد ؛ چرا كه شما از كرامت الهى به چنان پايگاهى رسيديد كه به واسطه آن بر ديگران برترى يافتيد . شما كسانى را كه به خداشناسى معروف اند ، گرامى نمى داريد ، حال آن كه شما به خاطر خدا در ميان بندگان او گرامى داشته مى شويد . شما پيمان هاى خدا را شكسته شده مى بينيد ؛ امّا به هراس نمى افتيد ، در حالى كه براى شكسته شدن برخى از پيمان هاى پدرانتان به وحشت مى افتيد و نگران مى شويد . عهد و زنهار پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را تحقير شده و نابينايان و لالان و زمينگيران را در شهرها[ى جهان اسلام] وا نهاده مى بينيد ؛ امّا نه دل مى سوزانيد و نه در مقام و منزلتى كه داريد ، كارى مى كنيد و نه بدان كس كه در اين باره كارى مى كند ، يارى مى رسانيد و با تملّق و چاپلوسى پيش ستمگران ، خود را ايمن [و آسوده خاطر ]مى سازيد . همه اينها از آن مواردى است كه خداوند به شما فرمان داده است تا هم خود از آن كناره گيريد و هم يكديگر را از آن باز داريد ؛ امّا شما از آن [مأموريت ]غفلت مى ورزيد . اگر شعور داشتيد ، [در مى يافتيد كه ]مصيبت شما از همه مردم، بزرگ تر است ؛ چرا كه مقام و منزلت عالمان ، از شما ستانده شده است، و اين از آن روست كه مجارى امور و احكام ، به دست كسانى است كه خدا را مى شناسند و بر حلال و حرام او امين اند ؛ امّا اين منزلت از شما گرفته شده است و اين از شما سلب نگشت ، مگر به سبب پراكنده شدن شما از پيرامون حق و اختلافتان در سنّت [پيامبر صلى الله عليه و آله ] كه آشكار و روشن بود . اگر بر آزارها شكيبا بوديد و در راه خدا رنج تحمّل مى كرديد ، در كارهاى خداوند ، مرجع همگان مى شديد ؛ ليكن شما خود ، ستمگران را بر منزلت خويش مسلّط ساختيد و زمام امور خدا را به دست آنان سپرديد؛ آنان كه به شبهات عمل مى كنند و در راه خواهش هاى نفسانى گام بر مى دارند . گريز شما از مرگ و علاقه تان به اين زندگى كه به هر حال از شما جدا خواهد شد ، آنان را بر اين مقام، تسلّط بخشيده است . شما ناتوانان را به چنگال آنان سپرديد كه برخى بنده و مقهور و برخى ديگر در تأمين معاش خود ، درمانده و مغلوب گشته اند . در كار كشوردارى، خودسرانه عمل مى كنند و جامه رسوايى هوسرانى هايشان را [بى محابا ]به تن كرده اند ؛ چرا كه تبهكاران را الگوى خويش ساخته اند و بر خداوند جبّار، گستاخ شده اند . در هر يك از شهرهايشان خطيبى زبان آور بر منبر دارند. پس ميدان برايشان خالى گشته و دست هايشان در آن، باز است و مردم ، چاكران و غلامان آنها گشته اند و دست تعرّضى را از خود دور نتوانند كرد . برخى زورگوى و سرسخت اند و بر ناتوانان مى تازند و سخت مى گيرند و برخى فرمان روايانى هستند كه آفريننده باز گرداننده را نمى شناسند . شگفتا! و چرا در شگفت نباشم ، در حالى كه زمين در اختيار دغلكارى غاصب و سركش و باجگيرى ستم پيشه و حاكمى است كه به مؤمنان رحم نمى كند؟! در كشمكشى كه ما داريم و در مشاجره اى كه ميان ماست ، خداوند ، تنها حَكم و داور است . بار خدايا! تو خود مى دانى كه آنچه از ما سر زده ، نه از روى رقابت در قدرت بود و نه براى به دست آوردن حطام دنيايى ؛ بلكه به خاطر آن بود كه نشانه هاى دين تو را نمايان سازيم و صلاح [و آبادانى] را در سرزمينت آشكار گردانيم و بندگان ستم ديده ات آسايش و امنيت يابند و فرايض و سنّت ها و احكامت به كار بسته شود . پس اگر شما (مردم) ، ما را يارى نرسانيد و به ما حق ندهيد ، ستمگران بر شما زور مى شوند و در راه خاموش ساختن نور پيامبرتان مى كوشند . خداوند ، ما را بس است . به او توكّل مى كنيم و به او روى مى آوريم و بازگشت ، به سوى اوست .

.

ص: 282

. .

ص: 283

. .

ص: 284

. .

ص: 285

. .

ص: 286

الإمام زين العابدين عليه السلام_ في كِتابِهِ إلى مُحَمَّدِ بنِ مُسلِمٍ الزُّهرِيِّ يَعِظُهُ _ :كَفانَا اللّهُ وإيّاكَ مِنَ الفِتَنِ ورَحِمَكَ مِنَ النّارِ ، فَقَد أصبَحتَ بِحالٍ يَنبَغي لِمَن عَرَفَكَ بِها أن يَرحَمَكَ ، فَقَد أثقَلَتكَ نِعَمُ اللّهِ بِما أصَحَّ من بَدَنِكَ وأطالَ مِن عُمُرِكَ ، وقامَت عَلَيكَ حُجَجُ اللّهِ بِما حَمَّلَكَ مِن كِتابِهِ ، وفَقَّهَكَ فيهِ مِن دينِهِ ، وعَرَّفَكَ مِن سُنَّةِ نَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، فَرَضِيَ لَكَ في كُلِّ نِعمَةٍ أنعَمَ بِها عَلَيكَ ، وفي كُلِّ حُجَّةٍ اِحتَجَّ بِها عَلَيكَ الفَرضَ بِما قَضى ، فَما قَضى إلَا ابتَلى شُكرَكَ في ذلِكَ وأبدى فيهِ فَضلَهُ عَلَيكَ ، فَقالَ : «لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِى لَشَدِيدٌ» . (1) فَانظُر أيَّ رَجُلٍ تَكونُ غَدا إذا وَقَفتَ بَينَ يَدَيِ اللّهِ فَسَأَلَكَ عَن نِعَمِهِ عَلَيكَ كَيفَ رَعَيتَها ؟ وعَن حُجَجِهِ عَلَيكَ كَيفَ قَضَيتَها ؟ ولا تَحسَبَنَّ اللّهَ قابِلاً مِنكَ بِالتَّعذيرِ ولا راضِيا مِنكَ بِالتَّقصيرِ ، هَيهاتَ هَيهاتَ ! لَيسَ كَذلِكَ ، أخَذَ عَلَى العُلَماءِ في كِتابِهِ إذ قالَ : «لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلَا تَكْتُمُونَهُ» . (2) وَاعلَم أنَّ أدنى ما كَتَمتَ وأخَفَّ مَا احتَمَلتَ أن آنَستَ وَحشَةَ الظّالِمِ وسَهَّلتَ لَهُ طَريقَ الغَيِّ بِدُنُوِّكَ مِنهُ حينَ دَنَوتَ وإجابَتِكَ لَهُ حينَ دُعيتَ ، فَما أخوَفَني أن تَكونَ تَبوءُ بِإِثمِكَ غَدا مَع الخَوَنَةِ ، وأن تُسأَلَ عَمّا أخَذتَ بِإِعانَتِكَ عَلى ظُلمِ الظَّلَمَةِ ، إنَّكَ أخَذتَ ما لَيسَ لَكَ مِمَّن أعطاكَ ، ودَنَوتَ مِمَّن لَم يَرُدَّ عَلى أحَدٍ حَقّا ولَم تَرُدَّ باطِلاً حينَ أدناكَ ، وَأحبَبتَ ( / وَأجَبتَ) مَن حادَّ اللّهَ . أوَلَيسَ بِدُعائِهِ إيّاكَ حينَ دَعاكَ جَعَلوكَ قُطبا أداروا بِكَ رَحى مَظالِمِهِم ، وجِسرا يَعبُرونَ عَلَيكَ إلى بَلاياهُم ، وسُلَّما إلى ضَلالَتِهِم ؟! داعِيا إلى غَيِّهِم ، سالِكا سَبيلَهُم ، يُدخِلونَ بِكَ الشَّكَّ عَلَى العُلَماءِ ، ويَقتادونَ بِكَ قُلوبَ الجُهّالِ إلَيهِم ، فَلَم يَبلُغ أخَصُّ وُزَرائِهِم ولا أقوى أعوانِهِم إلّا دونَ ما بَلَغتَ مِن إصلاحِ فَسادِهِم وَاختِلافِ الخاصَّةِ وَالعامَّةِ إلَيهِم ، فَما أقَلَّ ما أعطَوكَ في قَدرِ ما أخَذوا مِنكَ ؟! وما أيسَرَ ما عَمَروا لَكَ فَكَيفَ ما خَرَّبوا عَلَيكَ ؟! فَانظُر لِنَفسِكَ فَإِنَّهُ لا يَنظُرُ لَها غَيرُكَ ، وحاسِبها حِسابَ رَجُلٍ مَسؤولٍ . وَانظُر كَيفَ شُكرُكَ لِمَن غَذّاكَ بِنِعَمِهِ صَغيرا وكَبيرا ؟ فَما أخوَفَني أن تَكونَ كَما قالَ اللّهُ في كِتابِهِ : «فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُواْ الْكِتَابَ يَأْخُذُونَ عَرَضَ هَذَا الأَْدْنَى وَ يَقُولُونَ سَيُغْفَرُ لَنَا» (3) . إنَّكَ لَستَ في دارِ مُقامٍ ، أنتَ في دارٍ قَد آذَنَت بِرَحيلٍ ، فَما بَقاءُ المَرءِ بَعدَ قُرَنائِهِ ؟! طوبى لِمَن كانَ فِي الدُّنيا عَلى وَجَلٍ ، يا بُؤسَ لِمَن يَموتُ وتَبقى ذُنوبُهُ مِن بَعدِهِ ! اِحذَر فَقَد نُبِّئتَ ، وبادِر فَقَد اُجِّلتَ ، إنَّكَ تُعامِلُ مَن لا يَجهَلُ ، وإنَّ الَّذي يَحفَظُ عَلَيكَ لا يَغفُلُ ، تَجَهَّز فَقَد دَنا مِنكَ سَفَرٌ بَعيدٌ ، وداوِ ذَنبَكَ فَقَد دَخَلَهُ سُقمٌ شَديدٌ . ولا تَحسَب أنّي أرَدتُ تَوبيخَكَ وتَعنيفَكَ وتَعييرَكَ ، لكِنّي أرَدتُ أن يَنعَشَ اللّهُ ما [قَد] فاتَ مِن رَأيِكَ ويَرُدَّ إلَيكَ ما عَزَبَ مِن دينِكَ ، وذَكَرتُ قَولَ اللّهِ تَعالى في كِتابِهِ : «وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَى تَنفَعُ الْمُؤْمِنِينَ» . (4) أغفَلتَ ذِكرَ مَن مَضى مِن أسنانِكَ وأقرانِكَ ، وبَقيتَ بَعدَهُم كَقَرنٍ أعضَبَ . اُنظُر هَلِ ابتُلوا بِمِثلِ مَا ابتُليتَ ؟ أم هَل وَقَعوا في مِثلِ ما وَقَعتَ فيهِ ؟ أم هَل تَراهُم ذَكرتَ خَيرا أهمَلوهُ وعَلِمتَ شَيئا جَهِلوهُ ؟ بَل حَظيتَ بِما حَلَّ مِن حالِكَ في صُدورِ العامَّةِ وكَلَفِهِم (5) بِكَ ، إذ صاروا يَقتَدونَ بِرَأيِكَ ويَعمَلونَ بِأَمرِكَ ؛ إن أحلَلتَ أحَلّوا وإن حَرَّمتَ حَرَّموا ، ولَيسَ ذلِكَ عِندَكَ ، ولكِن أظهَرَهُم عَلَيكَ رَغبَتُهُم فيما لَدَيكَ ، [ و ] (6) ذَهابُ عُلَمائِهِم ، وغَلَبَةُ الجَهلِ عَلَيكَ وعَلَيهِم ، وحُبُّ الرِّئاسَةِ وطَلَبُ الدُّنيا مِنكَ ومِنهُم . أما تَرى ما أنتَ فيهِ مِنَ الجَهلِ وَالغِرَّةِ ومَا النّاسُ فيهِ مِنَ البَلاءِ وَالفِتنَةِ ؟! قَدِ ابتَلَيتَهُم وفَتَنتَهُم بِالشُّغلِ عَن مَكاسِبِهِم مِمّا رَأَوا ، فَتاقَت نُفوسُهُم إلى أن يَبلُغوا مِنَ العِلمِ ما بَلَغتَ ، أو يُدرِكوا بِهِ مِثلَ الَّذي أدرَكتَ ، فَوَقَعوا مِنكَ في بَحرٍ لايُدرَكُ عُمقُهُ ، وفي بَلاءٍ لايُقدَرُ قَدرُهُ ، فَاللّهُ لَنا ولَكَ وهُوَ المُستَعانُ . أمّا بَعدُ ، فَأَعرِض عَن كُلِّ ما أنتَ فيهِ حَتّى تَلحَقَ بِالصّالِحينَ ، الّذينَ دُفِنوا في أسمالِهِم ، لاصِقَةً بُطونُهُم بِظُهورِهِم ، لَيسَ بَينَهُم وبَينَ اللّهِ حِجابٌ ، ولا تَفتِنُهُمُ الدُّنيا ولا يُفتَنونَ بِها ، رَغِبوا فَطَلَبوا فَما لَبِثوا أن لَحِقوا . فَإِذا كانَتِ الدُّنيا تَبلُغُ مِن مِثلِكَ هذَا المَبلَغَ _ مَعَ كِبَرِ سِنِّكَ ورُسوخِ عِلمِكَ وحُضورِ أجَلِكَ _ فَكَيفَ يَسلَمُ الحَدَثُ في سِنِّهِ ، الجاهِلُ في عِلمِهِ ، المَأفونُ في رَأيِهِ ، المَدخولُ في عَقلِهِ ؟! إنّا للّهِِ وإنّا إلَيهِ راجِعونَ . عَلى مَنِ المُعَوَّلُ ؟ وعِندَ مَنِ المُستَعتَبُ ؟ نَشكو إلَى اللّهِ بَثَّنا وما نَرى فيكَ ، ونَحتَسِبُ عِندَ اللّهِ مُصيبَتَنا بِكَ . فَانظُر كَيفَ شُكرُكَ لِمَن غَذّاكَ بِنِعَمِهِ صَغيرا وكَبيرا ؟ وكَيفَ إعظامُكَ لِمَن جَعَلَكَ بِدينِهِ فِي النّاسِ جَميلاً ؟ وكَيفَ صِيانَتُكَ لِكِسوَةِ مَن جَعَلَكَ بِكِسوَتِهِ فِي النّاسِ سَتيرا ؟ وكَيفَ قُربُكَ أو بُعدُكَ مِمَّن أمَرَكَ أن تَكونَ مِنهُ قَريبا ذَليلاً ؟ ما لَكَ لا تَنتَبِهُ مِن نَعسَتِكَ وتَستَقيلُ مِن عَثرَتِكَ ؟! فَتَقولَ : وَاللّهِ ما قُمتُ للّهِِ مَقاما واحِدا أحيَيتُ بِهِ لَهُ دينا أو أمَتُّ لَهُ فيهِ باطِلاً ، فَهذا شُكرُكَ مَنِ استَحمَلَكَ ( / استَعمَلَكَ) ! ما أخوَفَني أن تَكونَ كَمَن قالَ اللّهُ تَعالى في كِتابِهِ : «أَضَاعُواْ الصَّلَاةَ وَ اتَّبَعُواْ الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ يَلْقَوْنَ غَيًّا» (7) اِستَحمَلَكَ كِتابَهُ وَاستَودَعَكَ عِلمَهُ فَأَضَعتَها ، فَنَحمَدُ اللّهَ الَّذي عافانا مِمَّا ابتَلاكَ بِهِ ، وَالسَّلامُ . (8)

.


1- .إبراهيم : 7 .
2- .آل عمران : 187 .
3- .الأعراف : 169 .
4- .الذاريات : 55 .
5- .كَلِف بالشيء كَلَفًا وكُلفةً فهو كلِف ومكلّف : لهج به ، كلِف بها أشدّ الكَلَف أي أحبّها . الكَلَف : الولوع بالشيء مع شغل قلب ومشقّة (لسان العرب : ج 9 ص 307 «كلف») .
6- .ما بين المعقوفين إضافة منّا يقتضيها السياق ، ولعلّها سقطت من النسّاخ .
7- .مريم : 59 .
8- .تحف العقول : ص 274 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 132 ح 2 ؛ تاريخ دمشق : ج 22 ص 41 نحوه .

ص: 287

امام زين العابدين عليه السلام_ در اندرزنامه اش به محمّد بن مسلم زهرى _ :خداوند ، ما و تو را از فتنه ها نگه دارد و بر تو از آتش [دوزخ ]رحم كند . تو اينك به حالى در افتاده اى كه هر كس تو را بدين حال ببيند ، سزد كه بر تو رحم آورد ؛ كه نعمت هاى خداوند ، تو را سنگين بار ساخته كه تنى سالم و عمرى دراز ارزانى ات داشته است . حجّت هاى او بر تو تمام گشته است ، بدان سبب كه بار كتابش را بر دوش تو نهاده [و قرآن را مى شناسى] و تو را در دينش فقيه [و آگاه ]ساخته و سنّت پيامبرش محمّد صلى الله عليه و آله را به تو شناسانده است . در هر نعمتى كه به تو ارزانى داشته و در هر حجّتى كه بدان وسيله برايت حجّت آورده ، فريضه اى بر تو واجب گردانيده است و مُرادش جز اين نيست كه سپاس گزارى تو را در آن بيازمايد و تفضّلى را كه به تو نموده ، آشكار گرداند و فرموده است : «اگر سپاس بگزاريد ، بى گمان، [نعمت] شما را افزون مى گردانم و اگر ناسپاسى كنيد ، به راستى كه عذاب من سخت است» . پس بنگر كه فرداى قيامت، چگونه مَردى خواهى بود ، آن گاه كه در پيشگاه خداوند بِايستى و او از نعمت هايش بر تو بپرسد كه: آنها را چگونه پاس داشتى؟ و از حجّت هايش بر تو بازخواستت كند كه: آنها را چگونه به جاى آوردى؟ هرگز مپندار كه خداوند ، از تو عذر و بهانه اى خواهد پذيرفت و يا به كوتاهى كردن هاى تو رضايت خواهد داد . هيهات ، هيهات! نه چنين است . او در كتاب خويش از علما پيمان گرفته ، آن جا كه فرموده است : «بايد آن (حقايق كتاب) را براى مردم بيان كنيد و آن را كتمان مكنيد» . بدان كه كمترين حقيقتى را كه كتمان كرده اى و سبك ترين بارى را كه بر دوش دارى ، اين است كه با نزديك شدنت به ستمگر و پذيرش دعوت او _ آن گاه كه تو را دعوت كرد _ مونس تنهايى ستمگر شدى و راه گم راهى را برايش سهل و هموار ساختى . وه! چه مى ترسم كه فردا[ى قيامت] همراه خيانتكاران به كيفر گناهت گرفتار آيى و از آنچه در برابر يارى رساندنت به ستم ستمگران گرفته اى ، بازخواست شوى . تو چيزى را از كسى كه به تو بخشيده است ، گرفته اى كه از آنِ تو نيست و به كسى نزديك شده اى كه حقّ هيچ كس را نپرداخته است و تو نيز از زمانى كه به او نزديك گشته اى ، از باطلى جلوگيرى نكرده اى . تو كسى را به دوستى گرفته اى [و دعوتش را اجابت كرده اى] كه با خدا به دشمنى برخاسته است . آيا نه اين است كه با دعوت او از تو _ آن گاه كه تو را [به همكارى] دعوت كرد _ تو را محورى براى به چرخش در آوردن آسياب ستمگرى هايشان و پلى براى عبور به سوى بلا آفرينى هايشان و نردبانى براى ضلالتشان و مبلّغ گم راهى شان و پوينده راهشان قرار دادند؟! به واسطه تو كارى كرده اند كه مسلمانان به علما[ى راستين ]نيز به ديده شك و بدگمانى بنگرند و به وسيله تو، دل هاى نادانان را به دنبال خود مى كشانند . [حتّى ]مقرّب ترين وزيران و نيرومندترين ياران آنها هم در درست جلوه دادن تباهكارى هاى آنان و كشاندن مردم از خاص و عام به سوى آنان به پاى تو نرسيدند . چه اندك است آنچه به تو دادند در مقايسه با آنچه از تو گرفتند و چه ناچيز است آنچه [از دنيا] برايت آباد ساختند و چه عظيم است آنچه از تو (خانه ايمان و آخرتت را) ويران ساختند! پس مراقب نفْس خود باش كه كسى جز تو آن را نپايد و چونان مردى مسئول ، به حساب نفست رسيدگى كن . بنگر كه چگونه از كسى كه تو را در خُردى و بزرگى ات با نعمت هايش پرورانده ، سپاس مى گزارى؟ وه! چه مى ترسم كه تو آن گونه باشى كه خداوند در كتابش فرموده است : «پس بعد از آنان، جانشينانى وارثِ كتاب [آسمانى] شدند كه متاع اين دنياى پست را مى گيرند و مى گويند : بخشيده خواهيم شد» . تو در سراى ماندگارى نيستى . تو در سرايى هستى كه بانگ رحيل سر داده است . مگر انسان پس از همگنانش [كه رفته اند] ، چه اندازه مى زِيَد؟! خوشا به حال كسى كه در دنيا هراسناك به سر برد و بدا به حال آن كسى كه بميرد و پس از او گناهانش بماند! بر حذر باش ؛ زيرا خبردار شده اى و بشتاب ؛ زيرا مهلتت محدود است . تو با كسى معامله مى كنى كه نادان نيست و آن كه مراقب توست ، [لحظه اى ]غافل نمى شود . آماده شو ؛ زيرا سفرى دور و دراز به تو نزديك شده است و [درد ]گناهت را درمان كن ؛ زيرا مرضى سخت به جانت راه يافته است . گمان مبر كه قصدم توبيخ و سرزنش و نكوهش كردن توست ؛ بلكه مى خواهم خداوند ، انديشه از دست رفته ات را جان دهد و دين از كف رفته ات را به تو باز گرداند و اين سخن خداى متعال در كتابش را يادآور شوم كه فرموده است : «يادآورى كن كه يادآورى ، مؤمنان را سود مى بخشد» . تو ياد آن عدّه از همسالان و همگنانت را كه رفته اند ، به دست غفلت سپرده اى و پس از آنان، چونان تك شاخ قوچى هستى كه شاخ ديگرش شكسته است [و تنها و بى ياور مانده اى] . بنگر كه آيا آنان نيز به همان بلايى گرفتار شدند كه تو شده اى يا آنها هم در همان مهلكه اى افتادند كه تو افتاده اى؟ و يا آيا فكر مى كنى خيرى را يادآور شده اى كه آنان فرو گذاشتند و چيزى را مى دانى كه آنان نمى دانستند؟ [نه چنين است؛] بلكه تو از مقام [و منزلتى] بهره مند گشته اى كه سبب شده است تا در دل هاى توده مردم جاى گيرى و به تو عشق ورزند . پس، از انديشه ات پيروى مى كنند و فرمان تو را به كار مى بندند . اگر تو چيزى را روا شمارى ، آنان نيز روايَش مى شمارند و اگر چيزى را ناروا دانى ، آنها نيز آن را ناروا مى دانند ، حال آن كه تو از اين شايستگى برخوردار نيستى ؛ امّا علاقه آنان به آنچه تو دارى (علم) و از دست رفتن علمايشان و چيره آمدن نادانى بر تو و بر ايشان و رياست طلبى و دنياخواهى تو و آنان، موجب شده است تا از تو پشتيبانى و پيروى كنند . آيا نمى بينى كه تو خود، گرفتار چه جهل و غفلتى شده اى و مردم دچار چه بلا و فتنه اى گشته اند؟! بى گمان، تو آنان را گرفتار كرده اى و به فتنه در افكنده اى و از كار و زندگى بازشان داشته اى ؛ زيرا همه مشتاق آن اند كه در دانش، به پايه تو برسند يا به مانند آنچه تو دست يافته اى ، دست يابند . از اين رو ، به واسطه تو به دريايى كه ژرفايش ناپيداست و به بلايى كه اندازه اش نامعلوم است ، در افتادند . خدا به داد ما و تو برسد و اوست كه دست مدد به سويش دراز مى شود ! پس اينك از اين وضعى كه دارى ، روى بگردان تا بِدان شايستگانى بپيوندى كه در جامه هاى ژنده و فرسوده خويش مدفون گشته اند و شكم هايشان [از شدّت گرسنگى و روزه دارى] به پشت هايشان چسبيده است . ميان آنان و خداوند، حجابى نيست ، دنيا فريبشان نمى دهد و آنها نيز فريفته دنيا نمى شوند . خواستند و طلبيدند و ديرى نپاييد كه [به خواسته اخروى خود] رسيدند . وقتى دنيا با چون تويى كه سال خورده و دانشمند و دم مرگ هستى ، چنين كند ، پس جوان نورسته اى كه از دانش، بى بهره است و انديشه اى ناپخته و خردى ناقص دارد ، چگونه ايمن مى ماند؟! إنّا للّه و إنّا إليه راجعون . به كه بايد تكيه كرد و از چه كسى بايد عذر خواست؟ از اندوه خود و وضعى كه در تو مى بينيم ، به خدا شِكوه مى كنيم و مصيبتى را كه به واسطه تو بر ما وارد شده است ، به حساب خدا مى گذاريم . پس بنگر كه سپاس گزارىِ تو از كسى كه در خُردى و بزرگى ات تو را با نعمت هايش پرورده ، چگونه است و كسى را كه به واسطه دينش تو را در ميان مردم، خوش نام كرده است ، چگونه بزرگ مى دارى و از خلعت كسى كه با پوشاندن آن بر قامت تو ، تو را در ميان مردم پوشيده [و آبرومند] داشته است ، چگونه نگهدارى مى كنى و نزديكى يا دورى تو از كسى كه به تو فرمان داده است كه خود را به او نزديك كنى و در برابرش خوار [و فروتن] باشى ، تا چه حد است ؟ تو را چه شده كه از خواب [غفلتِ] خود، بيدار نمى شوى و از لغزشت توبه نمى كنى كه بگويى : به خدا سوگند كه من حتّى يك بار هم براى خدا به زنده كردن [حكمى از احكام] دين او و ميراندن باطلى اقدام نكردم ؛ زيرا همين خود ، سپاس گزارى تو از كسى است كه اين بار [دانش] را بر دوش تو نهاده [و به كارت گرفته] است! وه چه قدر مى ترسم كه تو از آنانى باشى كه خداوند متعال ، در كتابش فرموده است : «نماز را تباه ساختند و از خواهش هاى نفسانى پيروى نمودند . پس زودا كه كيفر گم راهى را بيابند!» . خداوند ، كتابش را بر دوش تو نهاد و عملش را به امانتْ ، نزد تو سپرد ؛ امّا تو آن را تباه كردى . خداى را سپاس و ستايش مى گوييم كه ما را از آنچه تو را بدان گرفتار ساخت ، به سلامت داشت . والسلام .

.

ص: 288

. .

ص: 289

. .

ص: 290

. .

ص: 291

. .

ص: 292

الكافي عن يزيد بن عبد اللّه عمّن حدّثه :كَتَبَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام إلى سَعدِ الخَيرِ : بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ أمّا بَعدُ ، فَإِنّي اُوصيكَ بِتَقوَى اللّهِ فَإِنَّ فيهَا السَّلامَةَ مِنَ التَّلَفِ وَالغَنيمَةَ فِي المُنقَلَبِ ، إنَّ اللّهَ عز و جل يَقي بِالتَّقوى عَنِ العَبدِ ما عَزُبَ عَنهُ عَقلُهُ (1) ، ويَجلي بِالتَّقوى عَنهُ عَماهُ وجَهلَهُ ، وبِالتَّقوى نَجا نوحٌ ومَن مَعَهُ فِي السَّفينَةِ وصالِحٌ ومَن مَعَهُ مِنَ الصّاعِقَةِ ، وبِالتَّقوى فازَ الصّابِرونَ ونَجَت تِلكَ العُصَبُ (2) مِنَ المَهالِكِ ، ولَهُم إخوانٌ عَلى تِلكَ الطَريقَةِ يَلتَمِسونَ تِلكَ الفَضيلَةَ ، نَبَذوا طُغيانَهُم مِنَ الإِيرادِ بِالشَّهَواتِ لِما بَلَغَهُم فِي الكِتابِ مِنَ المَثُلاتِ ، حَمِدوا رَبَّهُم عَلى مارَزَقَهُم وهُوَ أهلُ الحَمدِ ، وذَمّوا أنفُسَهُم عَلى مافَرَّطوا وهُم أهلُ الذَّمِّ ، وعَلِموا أنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى الحَليمَ العَليمَ ، إنَّما غَضَبُهُ عَلى مَن لَم يَقبَل مِنهُ رِضاهُ ، وإنَّما يَمنَعُ مَن لَم يَقبَل مِنهُ عَطاهُ ، وإنَّما يُضِلُّ مَن لَم يَقبَل مِنهُ هُداهُ . ثُمَّ أمكَنَ أهلَ السَّيِّئاتِ مِنَ التَّوبَةِ بِتَبديلِ الحَسَناتِ ، دَعا عِبادَهُ فِي الكِتابِ إلى ذلِكَ بِصَوتٍ رَفيعٍ لَم يَنقَطِع ولَم يَمنَع دُعاءَ عِبادِهِ ، فَلَعَنَ اللّهُ الَّذينَ يَكتُمونَ ما أنزَلَ اللّهُ ، وكَتَبَ عَلى نَفسِهِ الرَّحمَةَ فَسَبَقَت قَبلَ الغَضَبِ ، فَتَمَّت صِدقا وعَدلاً . فَلَيسَ يَبتَدِئُ العِبادَ بِالغَضَبِ قَبلَ أن يُغضِبوهُ ، وذلِكَ مِن عِلمِ اليَقينِ وعِلمِ التَّقوى . وكُلُّ اُمَّةٍ قَد رَفَعَ اللّهُ عَنهُم عِلمَ الكِتابِ حينَ نَبَذوهُ ووَلّاهُم عَدُوَّهُم حينَ تَوَلَّوهُ . وكانَ مِن نَبذِهِمُ الكِتابَ أن أقاموا حُروفَهُ وحَرَّفوا حُدودَهُ ، فَهُم يَروونَهُ ولا يَرعَونَهُ ، وَالجُهّالُ يُعجِبُهُم حِفظُهُم لِلرِّوايَةِ ، وَالعُلَماءُ يَحزُنُهُم تَركُهُم لِلرِّعايَةِ . وكانَ مِن نَبذِهِمُ الكِتابَ أن وَلَّوهُ الَّذينَ لايَعلَمونَ (3) ، فَأَورَدوهُمُ الهَوى ، وأصدَروهُم إلَى الرَّدى ، وغَيَّروا عُرى الدّينِ ، ثُمَّ وَرَّثوهُ فِي السَّفَهِ وَالصِّبا (4) ، فَالاُمَّةُ يَصدُرونَ عَن أمرِ النّاسِ بَعدَ أمرِ اللّهِ تَبارَكَ وتَعالى وعَلَيهِ يَرِدونَ ، فَبِئسَ لِلظّالِمينَ بَدَلاً وَلايَةُ النّاسِ (5) بَعدَ وَلايَةِ اللّهِ ، وثَوابُ النّاسِ بَعدَ ثَوابِ اللّهِ ، ورِضَا النّاسِ بَعدَ رِضَا اللّهِ ، فَأَصبَحَتِ الاُمَّةُ كَذلِكَ وفيهِمُ الُمجتَهِدونَ فِي العِبادَةِ عَلى تِلكَ الضَّلالَةِ ، مُعجَبونَ مَفتونونَ ، فَعِبادَتُهُم فِتنَةٌ لَهُم ولِمَنِ اقتَدى بِهِم . وقَد كانَ فِي الرُّسُلِ ذِكرى لِلعابِدينَ ، إنَّ نَبِيّا مِنَ الأَنبِياءِ كانَ يَستَكمِلُ الطّاعَةَ ، ثُمَّ يَعصِي اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى فِي البابِ الواحِدِ ، فَخَرَجَ بِهِ مِنَ الجَنَّةِ (6) . و (7) يُنبَذُ بِهِ في بَطنِ الحوتِ ، ثُمَّ لا يُنجيهِ إلَا الاِعتِرافُ وَالتَّوبَةُ . فَاعرِف أشباهَ الأَحبارِ وَالرُّهبانِ الَّذينَ ساروا بِكِتمانِ الكِتابِ وتَحريفِهِ ، فَما رَبِحَت تِجارَتُهُم وما كانوا مُهتَدينَ . ثُمَّ اعرِف أشباهَهُم مِن هذِهِ الاُمَّةِ الَّذينَ أقاموا حُروفَ الكِتابِ وحَرَّفوا حُدودَهُ (8) ، فَهُم مَعَ السّادَةِ وَالكَبَرَةِ ( / وَالكَثرَةِ) ، فَإِذا تَفَرَّقَت قادَةُ الأَهواءِ كانوا مَعَ أكثَرِهِم دُنيا ، وذلِكَ مَبلَغُهُم مِنَ العِلمِ (9) . لايَزالونَ كَذلِكَ في طَبَعٍ (10) وطَمَعٍ ، لايَزالُ يُسمَعُ صَوتُ إبليسَ عَلى ألسِنَتِهِم بِباطِلٍ كَثيرٍ . يَصبِرُ مِنهُمُ العُلَماءُ عَلَى الأَذى وَالتَّعنيفِ ، ويَعيبونَ عَلَى العُلَماءِ بِالتَّكليفِ (11) . وَالعُلَماءُ في أنفُسِهِم خانَةٌ إن كَتَمُوا النَّصيحَةَ ، إن رَأَوا تائِها ضالّاً لايَهدونَهُ أو مَيِّتا لا يُحيونَهُ ، فَبِئسَ ما يَصنَعونَ ! لِأَنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى أخَذَ عَلَيهِمُ الميثاقَ فِي الكِتابِ أن يَأمُروا بِالمَعروفِ وبِما اُمِروا بِهِ ، وأن يَنهَوا عَمّا نُهوا عَنهُ ، وأن يَتَعاوَنوا عَلَى البِرِّ وَالتَّقوى ولايَتَعاوَنوا عَلَى الإِثمِ وَالعُدوانِ ، فَالعُلَماءُ مِنَ الجُهّالِ في جَهدٍ وجِهادٍ ؛ إن وَعَظَت قالوا : طَغَت ، وإن عَلِموا ( / عَمِلوا) الحَقَّ الَّذي تَرَكوا قالوا : خالَفَت ، وإنِ اعتَزَلوهُم قالوا : فارَقَت ، وإن قالوا : هاتوا بُرهانَكُم عَلى ما تُحَدِّثونَ قالوا : نافَقَت ، وإن أطاعوهُم قالوا : عَصَيتَ اللّهَ عز و جل ، فَهَلَكَ جُهّالٌ فيما لايَعلَمونَ ، اُمِّيّونَ فيما يَتلونَ ، يُصَدِّقونَ بِالكِتابِ عِندَ التَّعريفِ ويُكَذِّبونَ بِهِ عِندَ التَّحريفِ ، فَلا يُنكَرونَ . اُولئِكَ أشباهُ الأَحبارِ وَالرُّهبانِ ، قادَةٌ فِي الهَوى ، سادَةٌ فِي الرَّدى . وآخَرونَ مِنهُم جُلوسٌ بَينَ الضَّلالَةِ وَالهُدى ، لايَعرِفونَ إحدَى الطّائِفَتَينِ مِنَ الاُخرى ، يَقولونَ ما كانَ النّاسُ يَعرِفونَ هذا ولا يَدرونَ ما هُوَ ، وصَدَقوا ، تَرَكَهُم رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلَى البَيضاءِ (12) لَيلُها مِن نَهارِها ، لَم يَظهَر فيهِم بِدعَةٌ ولَم يُبَدَّل فيهِم سُنَّةٌ ، لا خِلافَ عِندَهُم ولَا اختِلافَ ، فَلَمّا غَشِيَ النّاسَ ظُلمَةُ خَطاياهُم صاروا إمامَينِ : داعٍ إلَى اللّهِ تَبارَكَ وتَعالى وداعٍ إلَى النّارِ ، فَعِندَ ذلِكَ نَطَقَ الشَّيطانُ ، فَعَلا صَوتُهُ عَلى لِسانِ أولِيائِهِ ، وكَثُرَ خَيلُهُ ورَجِلُهُ (13) ، وشارَكَ فِي المالِ وَالوَلَدِ مَن أشرَكَهُ ، فَعَمِلَ بِالبِدعَةِ وتَرَكَ الِكتابَ وَالسُّنَّةَ . ونَطَقَ أولِياءُ اللّهِ بِالحُجَّةِ وأخَذوا بِالكِتابِ وَالحِكمَةِ ، فَتَفَرَّقَ مِن ذلِكَ اليَومِ أهلُ الحَقِّ وأهلُ الباطِلِ ، وتَخاذَلَ (14) وتَهادَنَ أهلُ الهُدى ، وتَعاوَنَ أهلُ الضَّلالَةِ ، حَتّى كانَتِ الجَماعَةُ مَعَ فُلانٍ وأشباهِهِ ، فَاعرِف هذَا الصِّنفَ . وصِنفٌ آخَرُ ، فَأَبصِرهُم رَأيَ العَينِ نُجَباءَ (15) ، وَالزَمهُم حَتّى تَرِدَ أهلَكَ ، فَ «إِنَّ الْخَاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ وَ أَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَلَا ذَ لِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ» (16) . (17)

.


1- .عزب : أي بعُد (النهاية : ج 3 ص 226 «عزب») ، وفي بعض النسخ «نفى بالتقوى عن العبد ماعزب عنه عقله» (كما في هامش الكافي) .
2- .العصب : جمع العصبة ، و هي الجماعة من الناس من العشرة إلى الأربعين (النهاية : ج 3 ص 243 «عصب») .
3- .أي جعلوا وليّ الكتاب والقيّم عليه والحاكم به الذين لايعلمونه ، وجعلوهم رؤساء على أنفسهم يتّبعونهم في الفتاوى وغيرها (مرآة العقول : ج 25 ص 115) .
4- .أي جعلوه ميراثًا يرثه كلّ سفيه جاهل أو صبيّ غير عاقل . وقوله الآتي : «بعد أمراللّه » أي صدوره أو الاطّلاع عليه أو تركه ، والورود والصدور كنايتان عن الإتيان للسؤال والأخذ والرجوع بالقبول (مرآة العقول : ج 25 ص 116) .
5- .ولاية الناس : هو المخصوص بالذم (مرآة العقول : ج 25 ص 116) .
6- .أشار به إلى آدم عليه السلام ، والمراد بالعصيان هنا ترك الأولى .
7- .الواو هنا بمعنى «أو» ، أشار به إلى يونس عليه السلام .
8- .إنّما شبّه هؤلاء العباد وعلماء العوام المفتونين بالحُطام بالأحبار والرهبان لشرائهم الدنيا بالآخرة بكتمانهم العلم ، وتحريفهم الكلم عن مواضعه وأكلهم أموال الناس بالباطل ، وصدّهم عن سبيل اللّه ، كما أنّهم كانوا كذلك على ما وصفهم اللّه في القرآن في عدّة مواضع ، والمراد بالسادة والكبرة : السلاطين والحكّام وأعوانهم الظلمة (الوافي : ج 26 ص 93) .
9- .إشارة إلى الآية 31 من سورة النجم .
10- .الطبع _ بالتحريك _ : الرين ، و _ بالسكون _ : الختم (كما في هامش الكافي) .
11- .«منهم» أي من أشباه الأحبار والرهبان«العلماء» يعني العلماء باللّه الربّانيّين . «بالتكليف» يعني تكليفهم بالحقّ (الوافي : ج 26 ص 94) .
12- .يعني الشريعة ، الواضح مجهولها عن معلومها ، وعالمها عن جاهلها (الوافي : ج 26 ص 94) .
13- .خيله وَرَجلُه : أي فرسانَه ورجّالته ، قوله تعالى : «وَ أَجْلِبْ عَلَيْهِم بِخَيْلِكَ وَ رَجِلِكَ» أي بفرسانِكَ ورجّالتك (مجمع البحرين : ج 2 ص 681 «رجل») .
14- .أي تركوا نصرة الحقّ . وفي بعض النسخ «تخادن» من الخِدْن وهو الصديق . وتهادن من المهادنة بمعنى المصالحة ، وفي بعض النسخ «تهاون» أي عن نصرة الحقّ ، وهذا أنسب للتخاذل ، كما أنّ التهادن أنسب للتخادن (مرآة العقول : ج 25 ص 121) .
15- .بالنون والجيم والباء الموحّدة ، وفي بعض النسخ «تحيا» من الحياة (الوافي : ج 26 ص 94) .
16- .الزمر : 15 .
17- .الكافي : ج 8 ص 52 ح 16 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 359 ح 2 .

ص: 293

الكافى_ به نقل از يزيد بن عبد اللّه ، از شخصى كه برايش حديث كرد _ :امام باقر عليه السلام به سعد الخير نوشت : «به نام خداوند بخشاينده مهربان . امّا پس از سپاس پروردگار، من تو را به پروا داشتن از خدا سفارش مى كنم ؛ زيرا تقوا سبب ايمن ماندن از تباهى دنيا و سود بردن در فرجامين جايگاه است . خداوند عز و جل به واسطه تقوا بنده را از چيزهايى (خطرات و مهلكه هايى) حفظ مى كند كه از دسترس انديشه و خرد او به دورند و به واسطه تقوا، كورى و نادانى او را مى زدايد . به واسطه تقوا بود كه نوح و آنها كه در كشتى با او بودند ، [از مهلكه طوفان] و صالح و پيروانش از [بلاى ]صاعقه رستند . به واسطه تقوا بود كه شكيبايان به رستگارى رسيدند و آن جماعت برگزيده و شريف (نوح و صالح و پيروان آنها و شكيبايان امّت هاى پيشين)، از مهلكه ها نجات يافتند . اينان را [هم اينك] برادرانى است كه همان راه را مى پويند و همان فضيلت را مى جويند . به سبب [شنيدن ]كيفرهايى كه از طريق كتاب خدا [در باره گنهكاران و جنايتكاران و شهوت پرستان ]به آنان ابلاغ شده ، جلوى طغيان شهوات خود را گرفته اند و خداوند را براى آنچه روزى شان فرموده ، ستوده اند _ كه اوست شايسته ستايش _ و خويشتن را به خاطر كوتاهى كردن هايشان [در طاعت و عبادتْ] نكوهيده اند، كه اينان، خود را [به سبب كوتاهى در طاعت و عبادت خدا] همواره شايسته نكوهش مى دانند ، و دانستند كه خداوند _ تبارك و تعالى _ كه بردبار و داناست ، در حقيقت، بر كسى خشم مى گيرد كه خشنودى او را پذيرا نگشته باشد و [رحمت و نعمت خود را] از كسى دريغ مى دارد كه عطاى او را نپذيرفته باشد و كسى را گم راه مى سازد كه هدايت او را قبول نكرده باشد . سپس به گنهكاران، اين امكان را داده تا با جايگزين كردن خوبى ها به جاى بدى هايشان توبه كنند و در قرآن با صدايى بلند و پيوسته بندگانش را به اين كار فرا خوانده و مانع دعاى بندگانش نشده است . پس لعنت خدا بر كسانى كه آنچه را خدا فرو فرستاده است ، كتمان مى كنند! خداوند، رحمت را بر خويشتن فرض نمود . پس رحمت او بر خشمش پيشى گرفت و بدين سان، راستى و عدل [او ]تحقّق يافت . بنا بر اين ، پيش از آن كه بندگان ، او را به خشم آورند ، او به آنان خشم آغاز نمى كند و اين [علم كه خداوند بر كسى خشم مى گيرد كه خشنودى او را پذيرا نگشته باشد و ...]، برخاسته از دانش يقين و شناخت تقواست . خداوند ، علم كتاب را زمانى از امّتى گرفت كه خود ، آن را دور افكندند و دشمنِ آنان را زمانى بر آنها حاكم نمود كه خود ، او را به حاكميت پذيرفتند . يكى از نشانه هاى به دور افكندن كتاب، اين است كه حروف [و كلمات و اِعراب و] آن را پاس داشتند ؛ امّا حدود [و احكام و قوانين] آن را تحريف و باژگونه ساختند . پس، آن را روايت مى كنند ؛ ليكن به كارش نمى بندند. نادانان از اين كه آن را براى روايت حفظ كنند ، دل شادند و علما و دانايان از اين كه آن را به كار نبندند ، اندوهگين اند . ديگر از نشانه هاى به دور افكندن كتاب ، اين است كه مشتى نادان را متولّى كتاب [خدا ]كردند (1) و آنها هم ، ايشان را به آبشخور هوس بردند و از آن جا به سوى هلاكت و نابودى در آوردند و دستگيره هاى دين را تغيير دادند و سپس آن را در ميان كم خِردان و كودكان نادان، به ارث گذاشتند . (2) در نتيجه، امّت با وجود فرمان خداى _ تبارك و تعالى _ به فرمان انسان ها مراجعه مى كنند و از آنها دستور مى گيرند . بدا به حال ستمگران كه ولايت انسان ها را جايگزين ولايت خدا كردند و پاداش آدميان را جاى گزين پاداش خداوند نمودند و خشنودى مردم را جايگزين خشنودى خدا ساختند و امّت به چنين حال و روزى گرفتار آمدند كه در ميان آنان، كسانى هستند كه در كار عبادت كوشايند ؛ امّا در آن گم راهى . [به عبادت خود] دل شادند و فريفته [شيطان] . عبادتشان ، هم براى خود آنان مايه فتنه [و گم راهى ]است و هم براى كسى كه بدانها اقتدا كند . براى عابدان ، در ميان فرستادگان الهى، پندهاست . پيامبرى از پيامبران (آدم عليه السلام )، كار طاعت را به سر حدّ كمال مى رساند و سپس تنها در يك مورد، خداى _ تبارك و تعالى _ را نافرمانى مى كند و خداوند ، او را از بهشت بيرون مى راند و يا [پيامبرى ديگر (يونس عليه السلام ) را ]در دل نهنگ مى افكند و چيزى جز اعتراف و توبه ، او را رهايى نمى بخشد . پس تو [اى سعد] ، اين عالِم نمايان و ترسانماها را بشناس ؛ همانان كه كتاب [خدا] را كتمان و تحريف كردند و اين سوداگرى شان سودى به بار نياورد و مردمانى ره يافته نبودند . آن گاه امثال آنها را در ميان اين امّت بشناس ؛ همانان كه حروف و كلمات قرآن را پاس داشتند ؛ امّا حدود آن را تحريف و باژگونه ساختند . (3) اينان بر گِرد بزرگان و سران [اكثريت ]مى چرخند و هر گاه [اين ]رهبرانِ هوس ، دچار تفرقه و چند دستگى شوند ، آنان در كنار آن يك قرار مى گيرند كه از دنياى بيشترى برخوردار باشد . نهايتِ دانش آنان، همين است . (4) اينان پيوسته در كوردلى و طمعكارى، دست و پا مى زنند و هماره صداى ابليس از زبان آنان شنيده مى شود، كه سخن باطل ، فراوان مى گويند . علما[ى راستين و ربّانى] در برابر آزاررسانى ها و درشتى ها و سركوفت زدن هاى آنان، شكيبايى مى ورزند و از اين كه علما آنان را به اداى تكليف الهى فرا مى خوانند ، بر آنها خرده مى گيرند ، در حالى كه علما از اين كه خيرخواهى و ارشاد را فرو گذارند ، يا سرگشته گم راهى را ببينند و راه نمايى اش نكنند ، يا مرده اى را ببينند و بدو زندگى نبخشند ، خود را خيانتكار مى شمارند . پس چه بد مى كنند؛ زيرا خداى _ تبارك و تعالى _ در قرآن از آنان پيمان گرفته است كه به معروف و به آنچه بدان فرمان داده شده اند ، فرا خوانند و از آنچه از آن باز داشته شده اند ،نهى كنند و در راه نيكى و پرهيزگارى، همكارى نمايند و در كار گناه و تجاوز ، به يكديگر كمك نرسانند ! علما از دست اين نادانان، به ستوه آمده اند ؛ [چرا كه] اگر اندرز دهند ، [آن نادانان] مى گويند : ياغى شده است اگر حق را _ كه رهايش كرده اند _ تعليم دهد [و به آن عمل كند] ، مى گويند : [با حق] به مخالفت برخاسته است ] ؛ چرا كه فقط عقايد خودشان را بر حق مى دانند و سخنان علماى راستين را باطل مى شمارند] و اگر گوشه گيرى اختيار كنند ، مى گويند : راه جدايى [از امّت] را در پيش گرفته اند ، و اگر بگويند : براى سخنان خود، برهان بياوريد ، مى گويند : منافق شده اند ، و اگر از آنها اطاعت كنند ، مى گويند : از خداوند، نافرمانى كرده اند . نابودند اين نادانان؛ چرا كه نمى دانند و ناآگاهان از آنچه [از كتاب خدا ]تلاوت مى كنند ، به سبب اين كه به زبان ، كتاب خدا را تصديق مى كنند ؛ امّا با تحريف آن ، آن را تكذيب مى كنند و اين عمل خود را زشت هم نمى دانند . اينان، شبيه همان احبار و راهبان اند ، پيشاهنگان در هوس اند و مهترانِ وادى هلاكت . گروه ديگرى از آنان نيز هستند كه بر سر دو راهى گم راهى و هدايت نشسته اند و ره يافتگان را از گم راهان باز نمى شناسند . مى گويند : مردم [در عهد پيامبر صلى الله عليه و آله ]با چنين چيزى (اختلاف و چند دستگى امّت در امر دين) آشنايى نداشتند و نمى دانستند [اختلاف ]يعنى چه . راست هم مى گويند ؛ [چون] زمانى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آنان (امّت عصر خود) را ترك كرد و رفت ، شريعتى آشكار برايشان باقى گذاشت كه شب و روزش از هم متمايز بود؛ [چرا كه] نه بدعتى در ميان ايشان آشكار شده بود و نه سنّتى در بينشان تغيير يافته بود و نه با هم مخالفتى داشتند و نه اختلافى ؛ امّا هنگامى كه ظلمت گناهان مردم ، آنان را فرو پوشاند ، دو امام [و رهبر] به وجود آمد : يكى دعوتگر به سوى خداى _ تبارك و تعالى _ و ديگر ، دعوتگر به سوى آتش دوزخ . در اين هنگام، شيطان به سخن آمد و صدايش را از زبان دوستان خود، بلند كرد و شمار سواران و پيادگانش فزونى گرفت و در مال و فرزند هر كس كه او را شريك خود ساخت ، شريك گشت و از اين رو [آن كس ]بدعت ها را به كار گرفت و كتاب و سنّت را فرو گذاشت . [از طرف ديگر ، ]دوستان خدا زبان به حجّت و برهان گشودند و به كتاب و حكمت (عقل) چنگ در زدند . از همان روز ، پيروان حق و پيروان باطل از هم جدا شدند و ره يافتگان از هميارى دست شستند و در مدد رساندن به حق سستى ورزيدند ؛ امّا گم راهان به يارى يكديگر برخاستند، تا جايى كه جماعت ، با فلانى و امثال او شد . بنا بر اين ، اين گروه را نيك بشناس . گروه ديگرى هم هستند كه مردمانى نجيب و بزرگوارند . آنها را با ديده خِرد بنگر و از آنان جدا مشو تا اين كه به اهل خود (بهشتيان و سعادتمندان) بپيوندى ؛ زيرا «زيانكاران، در حقيقت، كسانى هستند كه به خود و كسانشان در روز قيامت، زيان رساندند . بدانيد اين ، همان زيان آشكار است» » .

.


1- .يعنى ولى و كارگزار كتاب ومسئول آن را كسانى قرار دادند كه از آن آگاهى ندارند . آنان را سردمدار خودشان انتخاب كردند و در فتوا و امور ديگر از آنها پيروى مى كنند .
2- .يعنى آن را به گونه اى به ارث گذاشتند كه هر سفيه نادان يا بچّه كم خردى ، صاحب آن مى شود .
3- .دليل تشبيه اينان و عالمان عوامِ فريب خورده با مال ناچيز دنيا ، به احبار و رهبان ، معاوضه آخرت با دنياست با كتمان علم و تحريف كتاب و خوردن مال مردم به باطل ، و جلوگيرى از راه خدا، همان گونه كه واقعا چنين اند ، بنا به توصيفى كه خداوند در چند جاى قرآن از آنها نموده است . منظور از «السادة و الكبرة» در متن عربى، پادشاهان و حاكمان ظالم و دستياران آنهايند .
4- .اشاره به آيه 31 از سوره نجم است .

ص: 294

. .

ص: 295

. .

ص: 296

. .

ص: 297

. .

ص: 298

7 / 4جَوامِعُ وَصاياهُمالكافي عن عبد الرّحمن بن الحجّاج :بَعثَ إلَيَّ أبُو الحَسَنِ موسى عليه السلام بِوَصِيَّةِ أميرِالمُؤمِنينَ عليه السلام وهِيَ : بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ هذا ما أوصى بِهِ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ ، أوصى أنَّهُ يَشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ ، وأنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ ، أَرْسَلَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ ، صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ وآلِهِ ، ثُمَّ إنَّ صَلاتي ونُسُكي ومَحيايَ ومَماتي للّهِِ رَبِّ العالَمينَ لا شَريكَ لَهُ وبِذلِكَ اُمِرتُ وأنَا مِنَ المُسلِمينَ . ثُمَّ إنّي اُوصيكَ يا حَسَنُ وجَميعَ أهلِ بَيتي ووُلدي ومَن بَلَغَهُ كِتابي بِتَقوَى اللّهِ رَبِّكُم ، ولا تَموتُنَّ إلّا وأنتُم مُسلِمونَ ، وَاعتَصِموا بِحَبلِ اللّهِ جَميعا ولا تَفَرَّقوا ، فَإِنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : صَلاحُ ذاتِ البَينِ أفضَلُ مِن عامَّةِ الصَّلاةِ وَالصِّيامِ ، و إنَّ المُبيرَةَ (1) الحالِقَةَ (2) لِلدّينِ فَسادُ ذاتِ البَينِ ، ولاقُوَّةَ إلّا بِاللّهِ العَلِيِّ العَظيمِ ، اُنظُروا ذَوي أرحامِكُم فَصِلوهُم يُهَوِّنِ اللّهُ عَلَيكُمُ الحِسابَ . اللّهَ اللّهَ فِي الأَيتامِ ، فَلا تُغِبّوا أفواهَهُم ولا يَضيعوا بِحَضرَتِكُم ، فَقَد سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : مَن عالَ يَتيًما حَتّى يَستَغنِيَ أوجَبَ اللّهُ عز و جل لَهُ بِذلِكَ الجَنَّةَ ، كَما أوجَبَ لِاكِلِ مالِ اليَتيمِ النّارَ . اللّهَ اللّهَ فِي القُرآنِ ، فَلا يَسبِقكُم إلَى العَمَلِ بِهِ أحَدٌ غَيرُكُم . اللّهَ اللّهَ في جيرانِكُم ، فَإِنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله أوصى بِهِم ، وما زالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يوصي بِهِم حَتّى ظَنَنّا أنَّهُ سَيُوَرِّثُهُم . اللّهَ اللّهَ في بَيتِ رَبِّكُم ، فَلا يَخلُ مِنكُم ما بَقيتُم ، فَإِنَّهُ إن تُرِكَ لَم تُناظَروا ، وأدنى ما يَرجِعُ بِهِ مَن أمَّهُ أن يُغفَرَ لَهُ ما سَلَفَ . اللّهَ اللّهَ فِي الصَّلاةِ ، فَإِنَّها خَيرُ العَمَلِ ، إنَّها عَمودُ دينِكُم . اللّهَ اللّهَ فِي الزَّكاةِ ، فَإِنَّها تُطفِئُ غَضَبَ رَبِّكُم . اللّهَ اللّهَ في شَهرِ رَمَضانَ ، فَإِنَّ صِيامَهُ جُنَّةٌ مِنَ النّارِ . اللّهَ اللّهَ فِي الفُقَراءِ وَالمَساكينِ ، فَشارِكوهُم في مَعايِشِكُم . اللّهَ اللّهَ فِي الجِهادِ بِأَموالِكُم وأنفُسِكُم وألسِنَتِكُم ، فَإِنّما يُجاهِدُ رَجُلانِ : إمامُ هُدىً ، أو مُطيعٌ لَهُ مُقتَدٍ بِهُداهُ . اللّهَ اللّهَ في ذُرِّيَّةِ نَبِيِّكُم ، فَلا يُظلَمُنَّ بِحَضرَتِكُم وبَينَ ظَهرانَيكُم وأنتُم تَقدِرونَ عَلَى الدَّفعِ عَنهُم . اللّهَ اللّهَ في أصحابِ نَبِيِّكُمُ الَّذينَ لَم يُحدِثوا حَدَثا ولَم يُؤوُا مُحدِثا ، فَإِنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله أوصى بِهِم ، ولَعَنَ المُحدِثَ مِنهُم ومِن غَيرِهِم وَالمُؤوِيَ لِلمُحدِثِ . اللّهَ اللّهَ فِي النِّساءِ وفيما مَلَكَت أيمانُكُم ، فَإِنَّ آخِرَ ماتَكَلَّمَ بِهِ نَبِيُّكُم عليه السلام أن قالَ : اُوصيكُم بِالضَّعيفَينِ : النِّساءِ وما مَلَكَت أيمانُكُم . الصَّلاةَ الصَّلاةَ الصَّلاةَ ، لا تَخافوا فِي اللّهِ لَومَةَ لائِمٍ ، يَكفِكُمُ اللّهُ مَن آذاكُم وبَغى عَلَيكُم ، قولوا لِلنّاسِ حُسنا كَما أمَرَكُمُ اللّهُ عز و جل ، ولا تَترُكُوا الأَمرَ بِالمَعروفِ وَالنَّهيَ عَنِ المُنكَرِ فَيُوَلِّيَ اللّهُ أمرَكُم شِرارَكُم ، ثُمَّ تَدعونَ فَلا يُستَجابُ لَكُم عَلَيهِم . وعَلَيكُم يا بُنَيَّ بِالتَّواصُلِ وَالتَّباذُلِ وَالتَّبارِّ ، وإيّاكُم وَالتَّقاطُعَ وَالتَّدابُرَ وَالتَّفَرُّقَ ، وتَعاوَنوا عَلَى البِرِّ وَالتَّقوى ولاتَعاوَنوا عَلَى الإِثمِ وَالعُدوانِ ، وَاتَّقُوا اللّهَ إنَّ اللّهَ شَديدُ العِقابِ ، حَفِظَكُمُ اللّهُ مِن أهلِ بَيتٍ ، وحَفِظَ فيكُم نَبِيَّكُم ، أستَودِعُكُمُ اللّهَ وأقرَأُ عَلَيكُمُ السَّلامَ ورَحمَةَ اللّهِ وبَرَكاتِهِ . (3)

.


1- .مُبيرة : مُهلكة (لسان العرب : ج 4 ص 86 «بور») .
2- .الحالقة : الخصلة التي من شأنها أن تحلِق ، أي تُهلك وتستأصل الدين كما يستأصل الموس الشَّعر ، وقيل : هي قطيعة الرحم والتظالم (النهاية : ج 1 ص 428 «حلق») .
3- .الكافي : ج 7 ص 51 ح 7 ، تهذيب الأحكام : ج 9 ص 176 ح 714 عن سليم بن قيس ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 191 ح 5433 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 42 ص 248 ح 51 ؛ المعجم الكبير : ج 1 ص 101 ح 168 عن اسماعيل بن راشد ، مقاتل الطالبيّين : ص 51 عن عمر بن تميم وكلاهما نحوه .

ص: 299

7 / 4 سفارش هاى جامع اهل بيت عليهم السلام

7 / 4سفارش هاى جامع اهل بيت عليهم السّلامالكافى_ به نقل از عبد الرحمان بن حجّاج _ :امام كاظم عليه السلام وصيّت امير مؤمنان عليه السلام را براى من فرستاد و آن، بدين شرح است : «به نام خداوند بخشاينده مهربان . اين است آنچه على بن ابى طالب بدان سفارش مى كند : گواهى مى دهد كه معبودى جز خداى يگانه بى انباز نيست و محمّد ، بنده و فرستاده اوست . او را «با هدايت و دين حق فرستاد تا بر همه اديان، چيره اش گرداند ، هر چند مشركان خوش نداشته باشند» . درود خدا بر او و خاندانش باد! سپس نماز و عبادت و زندگى و مرگم همه براى خداوند است كه پروردگار جهانيان است و او انبازى ندارد. بدين كار، فرمان يافته ام و من از تسليم شدگان [در برابر فرمان او] هستم . امّا بعد ، من تو را _ اى حسن _ و همه اعضاى خانواده ام و فرزندانم را و هر كسى را كه نوشته ام به او مى رسد ، به پروا داشتن از پروردگارتان ، اللّه ، سفارش مى كنم و به اين كه جز در حالت مسلمانى [و تسليم فرمان خدا بودن] از دنيا نرويد و همگى به ريسمان خدا چنگ در زنيد و پراكنده نشويد ؛ زيرا شنيدم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد : آشتى [و سازگارى] ، از بيشتر نمازها و روزه ها برتر است . و راستى كه آنچه دين را نابود و ريشه كن مى كند ، همان اختلاف [و ناسازگارى] است و نيرويى جز از سوى خداوند والا و بزرگ نيست . به خويشاوندان خود، توجّه كنيد و به آنان رسيدگى نماييد تا خداوند در كار حسابرسى ، بر شما آسان گيرد . خدا را ، خدا را در حقّ يتيمان ! مبادا خوراك آنان را دير به دير رسانيد و در برابر ديدگان شما تباه شوند ؛ زيرا شنيدم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد : هر كس يتيمى را سرپرستى كند تا اين كه بى نياز شود ، خداوند عز و جل به سبب اين كار ، بهشت را بر او واجب مى سازد ، همان گونه كه براى خوردن مال يتيم ، دوزخ را واجب فرموده است . خدا را ، خدا را در باره قرآن ! مبادا در عمل به آن، ديگران بر شما سبقت جويند . خدا را ، خدا را در حقّ همسايگانتان ؛ چرا كه پيامبر صلى الله عليه و آله در باره آنان سفارش كرده است ! پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پيوسته در حقّ آنها سفارش مى كرد، تا جايى كه گمان برديم براى آنان ميراث قرار مى دهد . خدا را ، خدا را در باره خانه پروردگارتان ! تا زنده ايد، آن را از وجود خود، خالى مگذاريد ؛ زيرا اگر رها شود ، مهلت داده نخواهيد شد [و به زودى، انتقام و عذاب الهى بر شما فرود خواهد آمد] و كمترين دستاوردِ كسى كه آهنگ زيارت آن مى كند ، اين است كه گناهان گذشته او آمرزيده مى شوند . خدا را ، خدا را در باره نماز ؛ زيرا بهترين عمل است و ستونِ دينِ شماست . خدا را ، خدا را در باره زكات ؛ زيرا خشم پروردگارتان را فرو مى نشاند . خدا را ، خدا را در باره ماه رمضان ؛ زيرا روزه ، آن محافظى در برابر آتش است . خدا را ، خدا را در باره حقّ درويشان و مستمندان ! پس آنان را در زندگى خود شريك گردانيد . خدا را ، خدا را در باره جهاد كردن با مال و جان و زبان خود ؛ زيرا در حقيقت ، دو كس جهاد مى كنند : پيشواى هدايت يا كسى كه از او فرمان بَرَد و از رهبرى او پيروى كند . خدا را ، خدا را در باره فرزندان پيامبرتان ! مبادا با حضور شما و در ميان شما ستمى ببينند ، در حالى كه مى توانيد از آنان دفاع كنيد . خدا را ، خدا را در باره آن دسته از ياران پيامبرتان كه بدعتى ننهادند و بدعت گذارى را پناه ندادند ؛ زيرا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در حقّ آنان سفارش فرمود و بدعت گذار از آنها و جز آنها را و نيز پناه دهنده بدعت گذار را لعنت كرد . خدا را ، خدا را در باره زنان و مملوكانتان ؛ زيرا آخرين سخن پيامبرتان اين بود كه فرمود : شما را در حقّ دو موجودِ ناتوان، سفارش مى كنم : زنان و مملوكانتان . نماز ، نماز ، نماز! در راه خدا از سرزنش هيچ سرزنشگرى مهراسيد تا [در نتيجه ]خداوند ، شما را از شرّ هر آن كه آزارتان مى دهد و بر شما ستم مى كند ، نگه دارد . با مردم، همان گونه كه خداوند عز و جل فرمانتان داده است ، نيكو سخن بگوييد و امر به معروف و نهى از منكر را فرو مگذاريد كه [اگر چنين كنيد ،] خداوند، بَدان شما را زمامدار امور شما مى گرداند و آن گاه هر چه در حقّ آنان نفرين كنيد ، مستجاب نمى شود . اى فرزندان من! بر شما باد كه به يكديگر بپيونديد و به يكديگر بذل و بخشش كنيد و نسبت به هم نيكى روا داريد و از قطع رابطه و پشت كردن به همديگر و پراكندگى بپرهيزيد . در راه نيكى و پرهيزگارى، هميارى كنيد و در كار گناه و ستم، همكارى نكنيد . از خدا بترسيد، كه كيفر خدا سخت است . خداوند ، شما خانواده را حفظ كند و [حرمت] پيامبرتان را در ميان شما نگه دارد! شما را به خدا مى سپارم و بدرود مى گويم و رحمت و بركات خدا را برايتان خواهانم» .

.

ص: 300

. .

ص: 301

. .

ص: 302

. .

ص: 303

. .

ص: 304

الإمام الباقر عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِجابِرِ بنِ يَزيدَ الجُعفِيِّ _ :اِعلَم بِأَنَّكَ لا تَكونُ لَنا وَلِيّا حَتّى لَوِ اجتَمَعَ عَلَيكَ أهلُ مِصرِكَ وقالوا : «إنَّكَ رَجُلُ سَوءٍ» لَم يَحزُنكَ ذلِكَ ، ولَو قالوا : «إنَّك رَجُلٌ صالِحٌ» لَم يَسُرَّكَ ذلِكَ ، ولكِنِ اعرِض نَفسَكَ عَلى كِتابِ اللّهِ ، فَإِن كُنتَ سالِكا سَبيلَهُ ، زاهِدا في تَزهيدِهِ ، راغِبا في تَرغيبِهِ ، خائِفا مِن تَخويفِهِ فَاثبُت وأبشِر ، فَإِنَّهُ لا يَضُرُّكَ ما قيلَ فيكَ ، وإن كُنتَ مُبائِنا لِلقُرآنِ فَماذَا الَّذي يَغُرُّكَ مِن نَفسِكَ ؟ ! (1)

عنه عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِبَعضِ شيعَتِهِ _ :يا مَعشَرَ شيعَتِنا ؛ اِسمَعوا وَافهَموا وَصايانا وعَهدَنا إلى أولِيائِنَا ، اُصدُقوا في قَولِكُم ، وبَرّوا في أيمانِكُم لِأَولِيائِكُم وأعدائِكُم ، وتَواسَوا بِأَموالِكُم ، وتَحابّوا بِقُلوبِكُم ، وتَصَدَّقوا عَلى فُقَرائِكُم ، وَاجتَمِعوا عَلى أمرِكُم ، ولا تُدخِلوا غِشّا ولا خِيانَةً عَلى أحَدٍ ، ولا تَشُكّوا بَعدَ اليَقينِ ، ولا تَرجِعوا بَعدَ الإِقدامِ جُبنا ، ولا يُوَلِّ أحَدٌ مِنكُم أهلَ مَوَدَّتِهِ قَفاهُ ، ولا تَكونَنَّ شَهوَتُكُم في مَوَدَّةِ غَيرِكُم ، ولا مَوَدَّتُكُم فيما سِواكُم ، ولا عَمَلُكُم لِغَيرِ رَبِّكُم ، ولا إيمانُكُم وقَصدُكُم لِغَيرِ نَبِيِّكُم ، وَاستَعينوا بِاللّهِ وَاصبِروا ، «إِنَّ الأَْرْضَ لِلَّهِ يُورِثُهَا مَن يَشَآءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ» (2) ، وإنَّ الأَرضَ للّهِِ يورِثُها عِبادَهُ الصّالِحينَ . _ ثُمَّ قالَ عليه السلام _ : إنَّ أولِياءَ اللّهِ وأولِياءَ رَسولِهِ مِن شيعَتِنا : مَن إذا قالَ صَدَقَ ، وإذا وَعَدَ وفى ، وإذَا ائتُمِنَ أدّى ، وإذا حُمِّلَ فِي الحَقِّ احتَمَلَ ، وإذا سُئِلَ الواجِبَ أعطى ، وإذا اُمِرَ بِالحَقِّ فَعَلَ . شيعَتُنا مَن لا يَعدو عِلمَهُ سَمعُهُ (3) ، شيعَتُنا مَن لا يَمدَحُ لَنا مُعَيِّبا ، ولا يُواصِلُ لَنا مُبغِضا ، ولا يُجالِسُ لَنا قالِيا ، إن لَقِيَ مُؤمِنا أكرَمَهُ ، وإن لَقِيَ جاهِلاً هَجَرَهُ . شيعَتُنا مَن لا يَهِرُّ هَريرَ الكَلبِ ، ولا يَطمَعُ طَمَعَ الغُرابِ ، ولا يَسأَلُ أحَدا إلّا مِن إخوانِهِ وإن ماتَ جوعا . شيعَتُنا مَن قالَ بِقَولِنا وفارَقَ أحِبَّتَهُ فينا ، وأدنَى البُعَداءَ في حُبِّنا ، وأبعَدَ القُرَباءَ في بُغضِنا . (4)

.


1- .تحف العقول : ص 284 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 162 ح 1 .
2- .الأعراف : 128 .
3- .كذا في المصدر وفي صفات الشيعة : ص 92 «صَوتُهُ سَمعَهُ» .
4- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 64 .

ص: 305

امام باقر عليه السلام_ در سفارش خود به جابر بن يزيد جعفى _ :بِدان كه تو دوستدار ما نخواهى بود ، مگر آن گاه كه اگر همه همشهريانت عليه تو هم داستان شوند و [يك زبان] بگويند : «تو آدم بدى هستى» ، اين اندوهگينت نسازد و اگر بگويند : «تو آدم خوبى هستى» ، اين [نيز] شادمانت نكند ؛ بلكه خود را با كتاب خدا بسنج . اگر ديدى پوينده راه آنان هستى و از آنچه قرآن به اِعراض از آن فرا خوانده ، روى گردانى و به آنچه ترغيب كرده ، راغبى و از آنچه بيم داده است ، بيمناكى ، پس ثابت قدم باش و مژده ات باد كه آنچه در باره تو گفته مى شود ، زيانت نمى رساند ؛ امّا اگر ديدى از قرآن جدايى ، پس چرا بايد خود را بفريبى؟!

امام باقر عليه السلام_ در سفارش به برخى شيعيان خود _ :اى گروه شيعيان ما! توصيه ها و سفارش ما به دوستانمان را بشنويد و نيك در يابيد : راست گفتار باشيد ، به سوگندتان با دوستان و دشمنانتان وفادار باشيد ، با اموالتان به مدد يكديگر بشتابيد ، قلباً يكديگر را دوست بداريد ، به درويشانتان صدقه دهيد ، در كار خود، متّحد باشيد ، به هيچ كس، دغل و خيانتى روا مداريد ، بعد از يقين [در عقيده به حقّانيت ما] ، دچار شك و ترديد نشويد ، پس از پيشروى، از ترس، گام وا پس ننهيد ، هيچ يك از شما به دوستدار خود پشت نكند ، زنهار كه به دوستى با غير خود، ميل كنيد و، به اغيار ، دست مودّت ندهيد و كارتان جز براى پروردگارتان نباشد و ايمان و عقيده تان به كسى جز پيامبرتان نباشد و از خدا يارى طلبيد و شكيبا باشيد كه «زمين ، از آنِ خداست و آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد ، به ارث مى دهد و فرجام [نيك] ، از آنِ پرهيزگاران است» . زمين ، از آنِ خداوند است و او آن را به بندگان شايسته اش به ارث مى دهد . از شيعيان ما، آن كسى دوستدار خدا و دوستدار پيامبر اوست كه هر گاه سخن گويد ، راست گويد و هر گاه وعده اى دهد ، بدان وفا كند و هر گاه امانتى بدو سپرده شود ، آن را برگرداند و هر گاه در راه حق بارى بر دوش او نهند ، آن را به دوش كشد و هر گاه حقّ واجبى از او خواسته شود ، عطا كند و هر گاه به كار حقّى فرمان داده شود ، انجامش دهد . شيعه ما، كسى است كه علم او از گوشش فراتر نرود (اسرار ما را كه مى شنود ، حفظ كند) . شيعه ما، كسى است كه عيبجوى ما را مدح نمى گويد و با كسى كه به ما بغض مى ورزد ، پيوند بر قرار نمى سازد و با كينه جوى ما هم نشينى نمى كند، و اگر به مؤمنى برسد ، به او احترام مى گذارد و اگر به نادانى برخورَد ، از او دورى مى كند . شيعه ما، كسى است كه [از سختى ها و گرفتارى ها] چونان سگ زوزه نمى كشد و مانند كلاغ ، طمّاع نيست و به سوى هيچ كس جز برادران خود، دست نياز، دراز نمى كند ، حتّى اگر از گرسنگى بميرد . شيعه ما، كسى است كه به عقيده ما معتقد است و به خاطر ما دوستان خود را ترك مى گويد و كسانى را كه با او بيگانه اند ، امّا دوستدار مايند ، به خود نزديك مى كند و نزديكان خود را كه با ما دشمن اند ، از خود دور مى گرداند .

.

ص: 306

الكافي عن عبد اللّه بن بكير عَن رَجُلٍ عَن أبي جَعفَرٍ عليه السلام قال :دَخَلنا عَلَيهِ عليه السلام جَماعةً ، فَقُلنا : يَا بنَ رَسولِ اللّهِ ، إنّا نُريدُ العِراقَ فأَوصِنا . فَقالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : لِيُقَوِّ شَديدُكُم ضَعيفَكُم ، وَليَعُد غَنِيُّكُم عَلى فَقيرِكُم ، ولا تَبُثُّوا سِرَّنا ولا تُذيعوا أمرَنا ، وإذا جاءَكُم عَنّا حَديثٌ فَوَجَدتُم عَلَيهِ شاهِدا أو شاهِدَينِ مِن كِتابِ اللّهِ فَخُذوا بِهِ وإلّا فَقِفوا عِندَهُ ، ثُمَّ رُدّوهُ إلَينا حَتّى يَستَبينَ لَكُم ... . (1)

المحاسن عن الخطّاب الكوفي ومصعب بن عبد اللّه الكوفي :دَخَلَ سَديرٌ الصَّيرَفِيُّ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام وعِندَهُ جَماعَةٌ مِن أصحابِهِ ، فَقالَ لَهُ : يا سَديرُ ، لا تَزالُ شيعَتُنا مَرعِيّينَ مَحفوظينَ مَستورينَ مَعصومينَ ما أحسَنُوا النَّظَرَ لِأَنفُسِهِم فيما بَينَهُم وبَينَ خالِقِهِم ، وصَحَّت نِيّاتُهُم لِأَئِمَّتِهِم ، وبَرّوا إخوانَهُم ، فَعَطَفوا عَلى ضَعيفِهِم ، وتَصَدَّقوا عَلى ذَوِيالفاقَةِ مِنهُم ، إنّا لا نَأمُرُ بِظُلمٍ ، ولكِنّا نَأمُرُكُم بِالوَرَعِ الوَرَعِ الوَرَعِ ، وَالمُواساةِ المُواساةِ لِاءِخوانِكُم ، فَإِنَّ أولِياءَ اللّهِ لَم يَزالوا مُستَضعَفينَ قَليلينَ مُنذُ خَلَقَ اللّهُ آدَمَ عليه السلام . (2)

الإمام الصادق عليه السلام_ في رِسالَةٍ كَتَبَها إلى أصحابِهِ وأمَرَهُم بِمُدارَسَتِها وَالنَّظَرِ فيها وتَعاهُدِها وَالعَمَلِ بِها ، فَكانوا يَضَعونَها في مَساجِدِ بُيوتِهِم ، فَإِذا فَرَغوا مِنَ الصَّلاةِ نَظَروا فيها _ :بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ أمّا بَعدُ ، فَاسأَلوا رَبَّكُمُ العافِيَةَ ، وعَلَيكُم بِالدَّعَةِ وَالوَقارِ وَالسَّكينَةِ ، وعَلَيكُم بِالحَياءِ وَالتَّنَزُّهِ عَمّا تَنَزَّهَ عَنهُ الصّالِحونَ قَبلَكُم ... وإيّاكُم أن تَزلِقوا ألسِنَتَكُم بِقَولِ الزّورِ وَالبُهتانِ وَالإِثمِ وَالعُدوانِ ، فَإِنَّكُم إن كَفَفتُم ألسِنَتَكُم عَمّا يَكرَهُهُ اللّهُ مِمّا نَهاكُم عَنهُ كانَ خَيرا لَكُم عِندَ رَبِّكُم مِن أن تَزلِقوا ألسِنَتَكُم بِهِ ، فَإِنَّ زَلقَ اللِّسانِ فيما يَكرَهُ اللّهُ وما (يَ)نهى عَنهُ مَرداةٌ لِلعَبدِ عِندَ اللّهِ ومَقتٌ مِنَ اللّهِ وصَمٌّ وعَمىً وبَكَمٌ يورِثُهُ اللّهُ إيّاهُ يَومَ القِيامَةِ فَتَصيروا كَما قالَ اللّهُ : «صُمُّ بُكْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لَا يَرْجِعُونَ» (3) يَعني لا يَنطِقون «وَ لَا يُؤْذَنُ لَهُمْ فَيَعْتَذِرُونَ» (4) . وإيّاكُم وما نَهاكُمُ اللّهُ عَنهُ أن تَركَبوهُ ، وعَلَيكُم بِالصَّمتِ إلّا فيما يَنفَعُكُمُ اللّهُ بِهِ مِن أمرِ آخِرَتِكُم ويَأجُرُكُم عَلَيهِ . وأكثِروا مِنَ التَّهليلِ وَالتَّقديسِ وَالتَّسبيحِ وَالثَّناءِ عَلَى اللّهِ ، وَالتَّضَرُّعِ إلَيهِ ، وَالرَّغبَةِ فيما عِندَهُ مِنَ الخَيرِ الَّذي لا يَقدِرُ قَدرَهُ ولا يَبلُغُ كُنهَهُ أحَدٌ ، فَاشغَلوا ألسِنَتَكُم بِذلِكَ عَمّا نَهَى اللّهُ عَنهُ مِن أقاويلِ الباطِلِ الَّتي تُعقِبُ أهلَها خُلودا فِي النّارِ ، مَن ماتَ عَلَيها ولَم يَتُب إلَى اللّهِ ولَم يَنزِع عَنها . وعَلَيكُم بِالدُّعاءِ فَإِنَّ المُسلِمينَ لَم يُدرِكوا نَجاحَ الحَوائِجِ عِندَ رَبِّهِم بِأَفضَلَ مِنَ الدُّعاءِ وَالرَّغبَةِ إلَيهِ وَالتَّضَرُّعِ إلَى اللّهِ وَالمَسأَلَةِ لَهُ ، فَارغَبوا فيما رَغَّبَكُمُ اللّهُ فيهِ ، وأجيبُوا اللّهَ إلى ما دَعاكُم إلَيهِ لِتُفلِحوا وتَنجوا مِن عَذابِ اللّهِ ، وإيّاكُم أن تَشرَهَ أنفُسُكُم إلى شَيءٍ مِمّا حَرَّمَ اللّهُ عَلَيكُم ، فَإِنَّهُ مَنِ انتَهَكَ ما حَرَّمَ اللّهُ عَلَيهِ هاهُنا فِي الدُّنيا حالَ اللّهُ بَينَهُ وبَينَ الجَنَّةِ ونَعيمِها ولَذَّتِها وكَرامَتِها القائِمَةِ الدّائِمَةِ لِأَهلِ الجَنَّةِ أبَدَ الآبِدينَ . وَاعلَموا أنَّهُ بِئسَ الحَظُّ الخَطَرُ لِمَن خاطَرَ اللّهَ بِتَركِ طاعَةِ اللّهِ ورُكوبِ مَعصِيَتِهِ ، فَاختارَ أن يَنتَهِكَ مَحارِمَ اللّهِ في لَذّاتِ دُنيا مُنقَطِعَةٍ زائِلَةٍ عَن أهلِها ، عَلى خُلودِ نَعيمٍ فِي الجَنَّةِ ولَذَّاتِها وكَرامَةِ أهلِها ، وَيلٌ لِاُولئِكَ! ما أخيَبَ حَظَّهُم وأخسَرَ كَرَّتَهُم وأسوَأَ حالَهُم عِندَ رَبِّهِم يَومَ القِيامَةِ ! اِستَجيرُوا اللّهَ أن يُجيرَكُم في مِثالِهم أبَدا وأن يَبتَلِيَكُم بِمَا ابتَلاهُم بِهِ ، ولا قُوَّةَ لَنا ولَكُم إلّا بِهِ ... أكثِروا مِن أن تَدعُوا اللّهَ فَإِنَّ اللّهَ يُحِبُّ مِن عِبادِهِ المُؤمِنينَ أن يَدعوهُ ، وقَد وَعَدَ اللّهُ عِبادَهُ المُؤمِنينَ بِالاِستِجابَةِ ، وَاللّهُ مُصَيِّرُ دُعاءَ المُؤمِنينَ يَومَ القِيامَةِ لَهُم عَمَلاً يَزيدُهُم بِهِ فِي الجَنَّةِ ، فَأَكثِروا ذِكرَ اللّهِ مَا استَطَعتُم في كُلِّ ساعَةٍ مِن ساعاتِ اللَّيلِ وَالنَّهارِ ، فَإِنَّ اللّهَ أمَرَ بِكَثرَةِ الذِّكرِ لَهُ ، وَاللّهُ ذاكِرٌ لِمَن ذَكَرَهُ مِنَ المُؤمِنينَ . وَاعلَموا أنَّ اللّهَ لَم يَذكُرهُ أحَدٌ مِن عِبادِهِ المُؤمِنينَ إلّا ذَكَرَهُ بِخَيرٍ ، فَأَعطُوا اللّهَ مِن أنفُسِكُمُ الاِجتِهادَ في طاعَتِهِ ، فَإِنَّ اللّهَ لا يُدرَكُ شَيءٌ مِنَ الخَيرِ عِندَهُ إلّا بِطاعَتِهِ وَاجتِنابِ مَحارِمِهِ الَّتي حَرَّمَ اللّهُ في ظاهِرِ القُرآنِ وباطِنِهِ ، فَإِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى قالَ في كِتابِهِ وقَولُهُ الحَقُّ : «وَذَرُواْ ظَاهِرَ الْاءِثْمِ وَبَاطِنَهُ» (5) . وَاعلَموا أنَّ ما أمَرَ اللّهُ بِهِ أن تَجتَنِبوهُ فَقَد حَرَّمَهُ . وَاتَّبِعوا آثارَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وسُنَّتَهُ فَخُذوا بِها ، ولا تَتَّبِعوا أهواءَكُم وآراءَكُم فَتَضِلّوا ، فَإِنَّ أضَلَّ النّاسِ عِندَ اللّهِ مَنِ اتَّبَعَ هَواهُ ورَأيَهُ بِغَيرِ هُدىً مِنَ اللّهِ . وأحسِنوا إلى أنفُسِكُم مَا استَطَعتُم ، فَ «إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِكُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا» (6) ... أيَّتُهَا العِصابَةُ الحافِظُ اللّهُ لَهُم أمرَهُم عَلَيكُم بِآثارِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وسُنَّتِهِ وآثارِ الأَئِمَّةِ الهُداةِ مِن أهلِ بَيتِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِن بَعدِهِ وسُنَّتِهِم ، فَإِنَّهُ مَن أخَذَ بِذلِكَ فَقَدِ اهتَدى ومَن تَرَكَ ذلِكَ ورَغِبَ عَنهُ ضَلَّ ، لِأَنَّهُم هُمُ الَّذينَ أمَرَ اللّهُ بِطاعَتِهِم ووَلايَتِهِم ، وقَد قالَ أبونا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : المُداوَمَةُ عَلَى العَمَلِ فِي اتِّباعِ الآثارِ وَالسُّنَنِ وإن قَلَّ أرضى للّهِِ وأنفَعُ عِندَهُ فِي العاقِبَةِ مِنَ الاِجتِهادِ فِي البِدَعِ وَاتِّباعِ الأَهواءِ . ألا إنَّ اتِّباعَ الأَهواءِ وَاتِّباعَ البِدَعِ بِغَيرِ هُدىً مِنَ اللّهِ ضَلالٌ ، وكُلُّ ضَلالَةٍ بِدعَةٌ وكُلُّ بِدعَةٍ فِي النّارِ . ولَن يُنالَ شَيءٌ مِنَ الخَيرِ عِندَ اللّهِ إلّا بِطاعَتِهِ وَالصَّبرِ وَالرِّضا ؛ لِأَنَّ الصَّبرَ وَالرِّضا مِن طاعَةِ اللّهِ . وَاعلَموا أنَّهُ لَن يُؤمِنَ عَبدٌ مِن عَبيدِهِ حَتّى يَرضى عَنِ اللّهِ فيما صَنَعَ اللّهُ إلَيهِ وصَنَعَ بِهِ ، عَلى ما أحَبَّ وكَرِهَ . ولَن يَصنَعَ اللّهُ بِمَن صَبَرَ ورَضِيَ عَنِ اللّهِ إلّا ما هُوَ أهلُهُ وهُوَ خَيرٌ لَهُ مِمّا أحَبَّ وكَرِهَ . وعَلَيكُم بِالُمحافَظَةِ عَلَى الصَّلواتِ وَالصَّلاةِ الوُسطى ، وقوموا للّهِِ قانِتينَ كَما أمَرَ اللّهُ بِهِ المُؤمِنينَ في كِتابِهِ مِن قَبلِكُم وإيّاكُم . وعَلَيكُم بِحُبِّ المَساكينِ المُسلِمينَ ، فَإِنَّهُ مَن حَقَّرَهُم وتَكَبَّرَ عَلَيهِم فَقَد زَلَّ عَن دينِ اللّهِ ، وَاللّهُ لَهُ حاقِرٌ ماقِتٌ ، وقَد قالَ أبونا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أمَرَني رَبّي بِحُبِّ المَساكينِ المُسلِمينَ مِنهُم . وَاعلَموا أنَّ مَن حَقَّرَ أحَدا مِنَ المُسلِمينَ ألقَى اللّهُ عَلَيهِ المَقتَ مِنهُ وَالَمحقَرَةَ حَتّى يَمقُتَهُ النّاسُ وَاللّهُ لَهُ أشدُّ مَقتا . فَاتَّقُوا اللّهَ في إخوانِكُمُ المُسلِمينَ المَساكينَ ، فَإِنَّ لَهُم عَلَيكُم حَقّا أن تُحِبّوهُم ، فَإِنَّ اللّهَ أمَرَ رَسولَهُ صلى الله عليه و آله بِحُبِّهِم ، فَمَن لَم يُحِبَّ مَن أمَرَ اللّهُ بِحُبِّهِ فَقَد عَصَى اللّهَ ورَسولَهُ ، ومَن عَصَى اللّهَ ورَسولَهُ وماتَ عَلى ذلِكَ ماتَ وهُوَ مِنَ الغاوينَ . وإيّاكُم وَالعَظَمَةَ وَالكِبرَ ؛ فَإِنَّ الكِبرَ رِداءُ اللّهِ عز و جل ، فَمَن نازَعَ اللّهَ رِداءَهُ قَصَمَهُ اللّهُ وأَذلَّهُ يَومَ القِيامَةِ . وإيّاكُم أن يَبغِيَ بَعضُكُم عَلى بَعضٍ ، فَإِنَّها لَيسَت مِن خِصالِ الصّالِحينَ ، فَإِنَّهُ مَن بَغى صَيَّرَ اللّهُ بَغيَهُ عَلى نَفسِهِ وصارَت نُصرَةُ اللّهِ لِمَن بُغِيَ عَلَيهِ ، ومَن نَصَرَهُ اللّهُ غَلَبَ وأصابَ الظَّفَرَ مِنَ اللّهِ . وإيّاكُم أن يَحسِدَ بَعضُكُم بَعضا ؛ فَإِنَّ الكُفرَ أصلُهُ الحَسَدُ . وإيّاكُم أن تُعينوا عَلى مُسلِمٍ مَظلومٍ فَيَدعُوَ اللّهَ عَلَيكُم ويُستَجابَ لَهُ فيكُم ، فَإِنَّ أبانا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ يَقولُ : إنَّ دَعوَةَ المُسلِمِ المُظلومِ مُستَجابَةٌ . وَليُعِن بَعضُكُم بَعضا ، فَإِنَّ أبانا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ يَقولُ : إنَّ مَعونَةَ المُسلِمِ خَيرٌ وأعظَمُ أجرا مِن صِيامِ شَهرٍ وَاعتِكافِهِ فِي المَسجِدِ الحَرامِ . وإيّاكُم وإعسارَ أحَدٍ مِن إخوانِكُمُ المُسلِمينَ أن تُعسِروهُ بِالشَّيءِ يَكونُ لَكُم قِبَلُهُ وهُوَ مُعسِرٌ ، فَإِنَّ أبانا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ يَقولُ : لَيسَ لِمُسلِمٍ أن يُعسِرَ مُسلِما ، ومَن أنظَرَ مُعسِرا أظَلَّهُ اللّهُ بِظِلِّهِ يَومَ لا ظِلَّ إلّا ظِلَّهُ ... وَاعلَموا أنَّ الإِسلامَ هُوَ التَّسليمُ ، وَالتَّسليمَ هُوَ الإِسلامُ ، فَمَن سَلَّمَ فَقَد أسلَمَ ، ومَن لَم يُسَلِّم فَلا إسلامَ لَهُ ، ومَن سَرَّهُ أن يُبلِغَ إلى نَفسِهِ فِي الإِحسانِ فَليُطِعِ اللّهَ ، فَإِنَّهُ مَن أطاعَ اللّهَ فَقَد أبلَغَ إلى نَفسِهِ فِي الإِحسانِ . وإيّاكُم ومَعاصِيَ اللّهِ أن تَركَبوها ، فَإِنَّهُ مَنِ انتَهَكَ مَعاصِيَ اللّهِ فَرَكِبَها فَقَد أبلَغَ فِي الإِساءَةِ إلى نَفسِهِ . ولَيسَ بَينَ الإِحسانِ وَالإِساءَةِ مَنزِلَةٌ ، فَلِأَهلِ الإِحسانِ عِندَ رَبِّهِمُ الجَنَّةُ ، ولِأَهلِ الإِساءَةِ عِندَ رَبِّهِمُ النّارُ ، فَاعمَلوا بِطاعَةِ اللّهِ وَاجتَنِبوا مَعاصِيَهُ . وَاعلَموا أنَّهُ لَيسَ يُغني عَنكُم مِنَ اللّهِ أحَدٌ مِن خلَقِهِ شَيئا ، لا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ ولا نَبِيٌّ مُرسَلٌ ولا مَن دونَ ذلِكَ ، فَمَن سَرَّهُ أن تَنفَعَهُ شَفاعَةُ الشّافِعينَ عِندَ اللّهِ فَليَطلُب إلَى اللّهِ أن يَرضى عَنهُ . وَاعلَموا أنَّ أحَدا مِن خَلقِ اللّهِ لَم يُصِب رِضَا اللّهِ إلّا بِطاعَتِهِ وطاعَةِ رَسولِهِ وطاعَةِ وُلاةِ أمرِهِ مِن آلِ مُحَمَّدٍ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِم ، ومَعصِيَتُهُم مِن مَعصِيَةِ اللّهِ ، ولَم يُنكِر لَهُم فَضلاً عَظُمَ أو صَغُرَ ... سَلُوا اللّهَ العافِيَةَ وَاطلُبوها إلَيهِ ، ولا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ . صَبِّرُوا النَّفسَ عَلَى البَلاءِ فِي الدُّنيا ، فَإِنّ تَتابُعَ البَلاءِ فيها وَالشِّدَّةَ في طاعَةِ اللّهِ ووَلايَتِهِ ووَلايَةِ مَن أمَرَ بِوَلايَتِهِ خَيرٌ عاقِبَةً عِندَ اللّهِ فِي الآخِرَةِ مِن مُلكِ الدُّنيا وإن طالَ تَتابُعُ نَعيمِها وزَهرَتِها وغَضارَةُ عَيشِها في مَعصِيَةِ اللّهِ ووَلايَةِ مَن نَهَى اللّهُ عَن وَلايَتِهِ وطاعَتِهِ ، فَإِنَّ اللّهَ أمَرَ بِوَلايَةِ الأَئِمَّةِ الَّذينَ سَمّاهُمُ اللّهُ في كِتابِهِ في قَولِهِ : «وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا» (7) وهُمُ الَّذينَ أمَرَ اللّهُ بِوَلايَتِهم وطاعَتِهِم ... وَاعلَموا أنَّ اللّهَ إذا أرادَ بِعَبدٍ خَيرا شَرَحَ صَدرَهُ لِلإِسلامِ ، فَإِذا أعطاهُ ذلِكَ أنطَقَ لِسانَهُ بِالحَقِّ وعَقَدَ قَلبَهُ عَلَيهِ فَعَمِلَ بِهِ ، فَإِذا جَمَعَ اللّهُ لَهُ ذلِكَ تَمّ لَهُ إسلامُهُ وكانَ عِندَ اللّهِ _ إن ماتَ عَلى ذلِكَ الحالِ _ مِنَ المُسلِمينَ حَقّا ، وإذا لَم يُرِدِ اللّهُ بِعَبدٍ خَيرا وَكَلَهُ إلى نَفسِهِ وكانَ صَدرُهُ ضَيِّقا حَرَجا ، فَإِن جَرى عَلى لِسانِهِ حَقٌّ لَم يَعقِد قَلبَهُ عَلَيهِ ، وإذا لَم يَعقِد قَلبَهُ عَلَيهِ لَم يُعطِهِ اللّهُ العَمَلَ بِهِ ، فَإِذَا اجتَمَعَ ذلِكَ عَلَيهِ حَتّى يَموتَ وهُوَ عَلى تِلكَ الحالِ كانَ عِندَ اللّهِ مِنَ المُنافِقينَ ، وصارَ ما جَرى عَلى لِسانِهِ _ مِنَ الحَقِّ الَّذي لَم يُعطِهِ اللّهُ أن يَعقِدَ قَلبَهُ عَلَيهِ ولَم يُعطِهِ العَمَلَ بِهِ _ حُجَّةً عَلَيهِ يَومَ القِيامَةِ . فَاتَّقُوا اللّهَ وسَلوهُ أن يَشرَحَ صُدورَكُم لِلإِسلامِ ، وأن يَجعَلَ ألسِنَتَكُم تَنطِقُ بِالحَقِّ حَتّى يَتَوَفّاكُم وأنتُم عَلى ذلِكَ ، وأن يَجعَلَ مُنقَلَبَكُم مُنقَلَبَ الصّالِحينَ قَبلَكُم ، ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ ، وَالحَمدُ للّهِِ رَبِّ العالَمينَ . ومَن سَرَّهُ أن يَعلَمَ أنَّ اللّهَ يُحِبُّهُ فَليَعمَل بِطاعَةِ اللّهِ وليَتَّبِعنا ، ألَم يَسمَع قَولَ اللّهِ عز و جللِنَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله : «قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِى يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ» (8) ؟ وَاللّهِ ! لا يُطيعُ اللّهَ عَبدٌ أبَدا إلّا أدخَلَ اللّهُ عَلَيهِ في طاعَتِهِ اتِّباعَنا ، ولا وَاللّهِ ! لا يَتَّبِعُنا عَبدٌ أبَدا إلّا أحَبَّهُ اللّهُ ، ولا وَاللّهِ ! لا يَدَعُ أحَدٌ اِتِّباعَنا أبَدا إلّا أبغَضَنا ، ولا وَاللّهِ ! لا يُبغِضُنا أحَدٌ أبَدا إلّا عَصَى اللّهَ ، وَمن ماتَ عاصِيا للّهِِ أخزاهُ اللّهُ وأكَبَّهُ عَلى وَجهِهِ فِي النّارِ ، وَالحَمدُ للّهِِ رَبِّ العالَمينَ . (9)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 222 ح 4 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 73 ح 21 .
2- .المحاسن : ج 1 ص 258 ح 492 ، بحار الأنوار : ج 68 ص 154 ح 10 .
3- .البقرة : 18 .
4- .المرسلات : 36 .
5- .الأنعام : 120 .
6- .الإسراء : 7 .
7- .الأنبياء : 73 .
8- .آل عمران : 31 .
9- .الكافي : ج 8 ص 2 ح 1 عن حفص المؤذّن وإسماعيل بن جابر ، تحف العقول : ص 313 نحوه ، بحار الأنوار : ج 78 ص 210 ح 93 .

ص: 307

الكافى_ به نقل از عبد اللّه بن بكير، از مردى _ :ما دسته جمعى به خدمت امام باقر عليه السلام رسيديم و گفتيم : اى پسر پيامبر خدا! ما عازم عراق هستيم . به سفارشى بفرما . امام باقر عليه السلام فرمود : «تواناى شما به ناتوانتان يارى رساند و توانگر شما به تهى دستتان كمك كند . راز ما را فاش نكنيد و امر [امامتِ] ما را بر ملا نسازيد و هر گاه حديثى از ما به شما رسيد ، اگر يك يا دو گواه از كتاب خدا برايش پيدا كرديد ، آن را بپذيريد، و گرنه نسبت به آن درنگ كنيد و بعداً آن را به ما ارجاع دهيد تا [حقيقت ]برايتان روشن شود» .

المحاسن_ به نقل از خطّاب كوفى و مصعب بن عبد اللّه كوفى _ :سديرِ صيرفى خدمت امام صادق عليه السلام رسيد ، در حالى كه گروهى از ياران ايشان در محضر ايشان بودند . امام عليه السلام به سدير فرمود : «اى سدير! شيعيان ما همواره [از جانب خداوند]، تحت مراقبت ، محفوظ ، در پناه و مصون خواهند بود ، به شرط آن كه كاملاً مراقب رابطه خود با آفريدگارشان باشند ، نيّتشان در باره امامانشان درست باشد ، به برادرانشان نيكى كنند ، با ناتوانان خود، مهربان باشند و به نيازمندانشان كمك رسانند . ما هرگز به ستم كردن دستور نمى دهيم ؛ بلكه ما شما را به پارسايى، فرمان مى دهيم ، پارسايى ، پارسايى و [نيز] به همدردى ، همدردى با برادرانتان ؛ زيرا از زمانى كه خداوند، آدم عليه السلام را آفريد ، دوستان خدا پيوسته ضعيف نگه داشته شده و در اقليت به سر برده اند» .

امام صادق عليه السلام_ در نامه اى كه به ياران خود نوشت و به آنان دستور داد كه پيوسته آن را مطالعه كنند و در آن بينديشند و از آن مراقبت به عمل آورند و به كارش بندند و آنها نيز اين نامه را در نمازخانه منازل خود مى گذاشتند و بعد از نماز ، در آن تدبّر مى كردند _ :به نام خداوند بخشنده مهربان. امّا پس از سپاس پروردگار ، از پروردگارتان عافيت بطلبيد و آرام و باوَقار و سنگين باشيد . حيا را از دست ندهيد و از آنچه صُلحاى پيش از شما دورى كرده اند ، دورى كنيد... . مبادا زبان هاى خود را به دروغ و بهتان و گناه و تجاوز بيالاييد ، كه اگر زبان هاى خود را از آنچه خداوند، ناخوش مى دارد و شما را از آن نهى كرده است ، نگه داريد ، براى شما نزد پروردگارتان بهتر است از اين كه زبان هايتان را به آنها بيالاييد ؛ زيرا آلودن زبان به آنچه خداوند، آن را ناخوش مى دارد و از آن نهى فرموده است ، موجب هلاكت بنده نزد خدا و خشم خدا مى گردد و در روز قيامت ، خداوند، او را كر و كور و لال مى گرداند و در نتيجه مصداق اين سخن خداوند مى گرديد كه : «كرند ، لال اند ، كورند . پس به راه نمى آيند» ، يعنى : سخن نمى گويند «و به آنان رخصت داده نمى شود تا عذر [و بهانه ]آورند» . مبادا مرتكب چيزهايى شويد كه خداوند ، شما را از آنها نهى فرموده است . بر شما باد خاموشى ، مگر در آنچه به آخرتتان مربوط مى شود و خداوند به واسطه آنها به شما سود مى رساند و اجر و پاداشتان مى دهد . تا مى توانيد، تهليل (لا إله إلّا اللّه ) و تقديس و تسبيح و ثناى خدا بگوييد و به درگاه او زارى كنيد و به خوبى هايى كه در نزد اوست و هيچ كس نمى تواند اندازه و كنه آنها را معلوم سازد ، رغبت نشان دهيد و با مشغول ساختن زبان خود به اين امور ، آن را از سخنان باطل _ كه خداوند از آنها نهى فرموده است و براى گويندگانش ، اگر با چنين سخنانى از دنيا بروند و به درگاه خدا توبه نكنند و از آنها دست بر ندارند ، جاودانگى در آتش خواهد بود _ ، باز داريد. بر شما باد دعا كردن ؛ زيرا مسلمانان با وسيله اى بهتر از دعا و التماس و زارى به درگاه خدا و خواهش از او، به خواست هاى خود از خداوند، دست نيافته اند . به آنچه خداوند، شما را بدانها ترغيب كرده است ، رغبت نشان دهيد و به دعوت خدا در آنچه شما را بِدان فرا خوانده است ، پاسخ دهيد تا رستگار شويد و از عذاب خدا برهيد . زنهار كه نفْس هاى شما آزمند چيزهايى گردد كه خداوند، آنها را بر شما حرام كرده است ؛ چرا كه هر كس آنچه را خداوند در اين دنيا بر او حرام ساخته است ، زير پا نهد ، خداوند، او را از بهشت و نعمت ها و خوشى ها و كرامت هاى آن _ كه تا ابد الدهر براى بهشتيان پايدار است _ ، محروم مى گرداند . بدانيد كه بد بهره اى است بهره كسى كه با فرو گذاشتن طاعت خدا و ارتكاب معصيت او ، در برابر خدا خطر مى كند و به خاطر لذّت هاى دنياى ناپايدار و گذرا ، هتك حرمت هاى خدا را بر نعمت هاى جاويدان بهشت و لذّت هاى آن و كرامت بهشتيان، ترجيح دهد ! واى بر اينان! وه كه چه ناكام اند و چه بازگشت زيانبارى دارند و در روز رستاخيز ، چه حال بدى نزد پروردگارشان دارند! به خدا پناه بريد از اين كه شما را به حال و روز اينان در آورد وبه بلايى گرفتارتان كند كه آنها را گرفتار كرده است، كه ما و شما را نيرويى جز از سوى خدا نيست... . خدا را بسيار بخوانيد ؛ زيرا خداوند، دعاى بندگان مؤمن خود را دوست مى دارد و به بندگان مؤمنش وعده اجابت داده است . خداوند ، دعاى مؤمنان را در روز قيامت به عملى تبديل مى كند كه به سبب آن در بهشت بر نعمت هايشان مى افزايد . تا مى توانيد در هر ساعت از ساعات شب و روز، خدا را فراوان ياد كنيد ؛ زيرا خداوند دستور داده است كه او را بسيار ياد كنند و خدا به ياد مؤمنى است كه او را ياد مى كند . بدانيد كه هيچ يك از بندگان مؤمنِ خدا او را ياد نكرد ، مگر اين كه خداوند از او به نيكى ياد كرد . پس در طاعت خدا كوشا باشيد ؛ زيرا به كمترين چيز از خير و خوبى هايى كه نزد خداست ، نتوان رسيد ، مگر با طاعت او و دورى كردن از حرام هايش كه خداوند در ظاهر و باطن قرآن ، آنها را حرام ساخته است . خداوند _ تبارك و تعالى _ در كتاب خود، فرموده و سخن او حق است كه : «گناه آشكار و پنهان را رها كنيد» . بدانيد كه هر آنچه خداوند به اجتناب از آن فرمان داده ، بى گمان، آن را حرام كرده است . از شيوه و سنّت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پيروى كنيد و آن را فراچنگ داريد و از خواهش دل و آراى خود، پيروى نكنيد، كه گم راه مى شويد ؛ زيرا گم راه ترينِ مردم از نظر خدا، كسى است كه از دلخواه و رأى خويش پيروى كند ، بى آن كه ره نمودى از جانب خدا داشته باشد . تا مى توانيد به خودتان خوبى كنيد ؛ چرا كه «اگر نيكى كنيد ، به خويشتن نيكى كرده ايد و اگر بدى كنيد ، به زيان خود كرده ايد» ... . اى جماعتى كه خداوند ، نگهبان امور شماست! بر شما باد پيروى از آثار و سنّت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و پيروى از آثار و سنّت پيشوايان هدايتگر از خاندان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ؛ زيرا هر كس به آنها تمسّك جويد ، بى گمان، قدم در راه راست نهاده است و هر كس آنها را فرو گذارد و روى از آنها بر تابد ، گمراه مى شود ؛ چرا كه اينان، همان كسانى هستند كه خداوند به اطاعت و ولايتشان فرمان داده است . پدرمان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرموده است : «مداومت بر عمل، همراه با پيروى از آثار و سنّت ها ، گرچه اندك باشد ، خدا را خشنودتر مى سازد و در آخرت، سودمندتر است تا كوشش در عبادتى كه توأم با بدعت ها و پيروى از هوس ها باشد» . بدانيد كه پيروى از هوس ها و تبعيت از بدعت ها و نداشتن ره نمودى از جانب خدا گم راهى است و هر گم راهى اى، بدعت است و هر بدعتى، در آتش جاى دارد . هرگز به چيزى از خوبى هايى كه نزد خداست ، نتوان رسيد ، مگر به واسطه طاعت او و شكيبايى و خرسندى ؛ زيرا شكيبايى و خرسندى [نيز] در زمره طاعت از خداست . بدانيد كه هرگز بنده اى از بندگان او (خدا) ايمان نياورده است ، مگر اين كه در آنچه خدا با او مى كند ، چه خوشايند او باشد يا ناخوشايندش ، از خدا خرسند باشد ، و خداوند براى كسى كه شكيبا و از او خرسند باشد ، كارى خوشايند يا ناخوشايند پيش نمى آورد، مگر آنچه را كه شايسته و خير و صلاح اوست . بر شما باد مواظبت بر نمازها و [بويژه] نماز ميانه (1) و خاضعانه براى خدا به پا خيزيد كه خداوند در كتاب خود ، مؤمنان پيش از شما و شما را به اين ، فرمان داده است . مسلمانان مستمند را دوست بداريد ؛ زيرا هر كس آنان را تحقير كند و بر ايشان بزرگى فروشد ، بى گمان، از دين خدا منحرف شده است و خداوند ، او را تحقير مى كند و او را منفور مى دارد . پدرمان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرموده است : «پروردگارم مرا به دوست داشتن مسلمانان مستمند، فرمان داده است . بدانيد كه هر كس يكى از مسلمانان را حقير شمارد ، خداوند ، نفرت و تحقير خود را بر او مى افكند تا اين كه مردم از او كينه و نفرت به دل گيرند و البتّه كينه و نفرت خدا سخت تر است . در باره برادران مسلمان مستمند خود، از خدا بترسيد ؛ زيرا آنان اين حق را بر گردن شما دارند كه دوستشان بداريد» . خداوند ، پيامبر خود را به دوست داشتن ايشان فرمان داده است . بنا بر اين ، هر كس كسى را كه خداوند به دوست داشتن او فرمان داده است ، دوست ندارد ، بى گمان، خدا و پيامبر او را نافرمانى كرده است و هر كس خدا و پيامبرش را نافرمانى كند و با اين نافرمانى از دنيا برود ، در زمره گم راهان است . از غرور و كبر بپرهيزيد ؛ زيرا كبر، رداى خداوند عز و جل است و هر كه بر سر اين ردا با خدا كشمكش كند ، خداوند، او را در هم مى شكند و روز قيامت، خوارش مى گرداند . زنهار از زورگويى و تعدّى به يكديگر، كه اين خصلت از خصلت هاى مردمان صالح نيست . هر كه تعدّى كند ، خداوند، زورگويى او را به خودش بر مى گرداند و يارى خدا نصيب كسى مى شود كه به او زورگويى شده است و هر كه خدا يارى اش رساند ، چيره مى گردد و از جانب خدا به پيروزى دست مى يابد . زنهار از حسد ورزيدن به يكديگر، كه كفر ، ريشه اش حسادت است ! زنهار از يارى رساندن بر ضدّ مسلمانى ستم ديده كه اگر نفرينتان كند ، نفرينش در حقّ شما مستجاب مى شود ! پدرمان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمود : «دعاى مسلمان ستمديده مستجاب مى شود» . به يكديگر يارى رسانيد ؛ زيرا پدرمان رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمود : «يارى رساندن به مسلمان، از يك ماه روزه گرفتنِ همراه با اعتكاف در مسجد الحرام ، بهتر و اجرش بيشتر است» . مبادا بر هيچ كس از برادران مسلمان تنگ دست خود ، در خصوص طلبى كه از او داريد و از عهده پرداختنش بر نمى آيد ، فشار آوريد ؛ زيرا پدرمان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمود : «مسلمان نبايد بر [در ستاندن طلب خود] مسلمان بدهكارِ تنگ دست سختگيرى كند و هر كس بدهكار تنگ دستى را مهلت دهد ، خداوند ، او را در آن روزى كه سايه اى جز سايه او نيست ، در سايه اش پناه مى دهد...» . بدانيد كه اسلام، همان تسليم [در برابر خدا و پيامبر او و اولو الأمر و اطاعت از فرامين آنها] و تسليم، همان اسلام است . پس هر كه تسليم باشد ، مسلمان است و هر كه تسليم نباشد ، اسلامى ندارد . هر كه دوست دارد كه در نيكى كردن به خود بكوشد ، بايد از خدا اطاعت كند ؛ زيرا هر كه از خدا اطاعت كند ، بى گمان، در نيكى كردن به خويش كوشيده است . زنهار از اين كه مرتكب معاصى خدا شويد ؛ زيرا هر كس با معاصى خدا ، هتكِ حرمت كند و مرتكب آنها شود ، هر آينه در بدى كردن به خويشتن كوشيده است و نيكى كردن و بدى كردن ، حالت ميانه ندارند . پس نيكوكاران در نزد پروردگارشان ، بهشت و بدكرداران در نزد پروردگارشان دوزخ دارند . پس طاعت خدا را به كار بنديد و از معاصى او دورى كنيد . بدانيد كه هيچ يك از آفريدگان خدا ، نه فرشته اى مقرّب و نه پيامبرى مرسل و نه جز اينها نمى توانند براى شما در پيشگاه خدا كارى بكنند . پس هر كس دوست دارد كه شفاعت شفاعت كنندگانِ نزد خدا ، او را سود بخشد ، از خدا بخواهد كه از او خشنود گردد . بدانيد هيچ يك از آفريده هاى خدا به خشنودى او دست نيافت ، مگر به اطاعت از خدا و اطاعت از پيامبر او و اطاعت از اولو الأمر از خاندان محمّد _ كه درودهاى خدا بر آنان باد _ ، و نافرمانى از آنان را نافرمانى از خدا بداند و فضايل آنان را از كوچك و بزرگ ، انكار نكند . از خدا عافيت طلب كنيد و آن را با التماس از او بخواهيد و هيچ نيرو و توانى نيست ، مگر از سوى خدا . نفْس را بر [تحمّل] بلا [و آزمايش هاى الهى] در دنيا شكيبا سازيد ؛ زيرا كه بلاهاى پياپى در دنيا و سختى چشيدن در راه طاعت خدا و ولايت او و ولايت كسانى كه خداوند به [پذيرش ]ولايتشان فرمان داده است ، فرجامش نزد خداوند در آخرت ، بهتر از مُلك دنيايى است كه نعمت ها و لذّت ها و خرّمىِ عيش آن براى روزگارى دراز استمرار يابد ؛ امّا در راه معصيت خدا و در ولايت آن كسى باشد كه خداوند از ولايت و فرمانبرى اش نهى فرموده است . خداوند به [پذيرش] ولايت پيشوايانى فرمان داده كه در كتاب خود به آنها اشاره كرده و فرموده است : «و آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما رهبرى مى كردند» . اينان ، همان كسانى هستند كه خداوند به ولايت آنان و فرمانبرى از آنان دستور داده است و كسانى كه خداوند از ولايت آنان و فرمانبرى شان نهى فرموده است ، در واقع ، همان پيشوايان گم راهى اند ... . بدانيد كه خداوند ، هر گاه خير بنده اى را بخواهد ، تاب تحمّل اسلام را بدو مى دهد و هر گاه اين [نعمت] را به او دهد ، زبانش را به حق گويا مى سازد و دلش را بر آن گره مى زند و در نتيجه حق را به كار مى بندد . پس هر گاه خداوند ، اين صفات را در او گرد آورد ، اسلامش كامل است و اگر با چنين حالى از دنيا برود ، نزد خدا از مسلمانان راستين به شمار مى آيد . و امّا هر گاه خداوند ، خير بنده اى را نخواهد ، او را به خودش وا مى نهد و سينه اش تنگ و بى تحمّل مى خواهد بود ، به طورى كه اگر حقّى بر زبانش جارى شود ، دلش با آن گره نمى خورد [و قلباً بِدان عقيده نخواهد داشت] و هر گاه دلش با آن گره نخورد ، خداوند ، عمل به آن را به او عطا نمى كند . پس هر گاه چنين صفاتى در وجود او گرد آيد و با چنين حالى از دنيا برود ، نزد خداوند از منافقان به شمار مى آيد و آنچه از حقيقت كه بر زبانش جارى گشته و خداوند، [توفيق ]اعتقاد بِدان و به كار بستنش را به او نداده است ، در روز قيامت، حجّتى به زيان وى مى گردد . بنا بر اين ، از خدا بترسيد و از او بخواهيد كه سينه هاى شما را براى اسلام فراخ گرداند و زبان هايتان را تا زنده هستيد ، به حق گويا سازد و آخرت شما را آخرت شايستگان پيش از شما قرار دهد . هيچ نيرويى جز از سوى خدا نيست و ستايش از آنِ خداوند پروردگار جهانيان است . هر كس خوش دارد كه بداند خداوند، او را دوست مى دارد ، بايد طاعت خدا را به كار بندد و از ما پيروى كند . مگر نشنيده است اين سخن خداى عز و جل به پيامبرش را كه : «بگو : اگر خدا را دوست مى داريد ، از من پيروى كنيد تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشايد» ؟ به خدا سوگند ، هيچ بنده اى هرگز از خدا اطاعت نمى كند ، مگر اين كه خداوند، پيروى از ما را در اين اطاعت او جاى داده است . به خدا سوگند ، هيچ بنده اى هرگز از ما پيروى نمى كند ، مگر اين كه خداوند، او را دوست بدارد . به خدا سوگند ، هيچ كس پيروى از ما را فرو نمى گذارد ، مگر اين كه با ما دشمنى كرده باشد . به خدا سوگند ، هيچ كس نيست كه با ما دشمنى ورزد ، مگر اين كه خدا را نافرمانى كرده است و هر كس با نافرمانى خدا از دنيا رود ، خداوند، رسوايش مى كند و او را در آتش، سرنگون مى سازد . سپاس، خداى را كه پروردگار جهانيان است .

.


1- .نماز عصر، و به احتمالى، نماز ظهر.

ص: 308

. .

ص: 309

. .

ص: 310

. .

ص: 311

. .

ص: 312

. .

ص: 313

. .

ص: 314

. .

ص: 315

. .

ص: 316

. .

ص: 317

. .

ص: 318

عيون أخبار الرضا عليه السلام عن عبد السّلام بن صالح الهروي :سَمِعتُ أبَا الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام يَقولُ : رَحِمَ اللّهُ عَبدا أحيا أمرَنا . فَقُلتُ لَهُ : وكَيفَ يُحيِي أمرَكُم ؟ قالَ : يَتَعَلَّمُ عُلومَنا ويُعَلِّمُهَا النّاسَ ، فَإِنَّ النّاس لَو عَلِموا مَحاسِنَ كَلامِنا لَاتَّبَعونا . (1)

الإمام الرضا عليه السلام_ لِعَبدِ العَظيمِ الحَسَنِيِّ _ :يا عَبدَ العَظيمِ ، أبلِغ عَنّي أولِيائِيَ السَّلامَ ، وقُل لَهُم أن لا يَجعَلوا لِلشَّيطانِ عَلى أنفُسِهِم سَبيلاً ، ومُرهُم بِالصِّدقِ فِي الحَديثِ وأداءِ الأَمانَةِ ، ومُرهُم بِالسُّكوتِ ، وتَركِ الجِدالِ فيما لا يَعنيهِم ، وإقبالِ بَعضِهِم عَلى بَعضٍ ، وَالمُزاوَرَةِ ، فَإِنَّ ذلِكَ قُربَةٌ إلَيَّ . ولا يَشغَلوا (2) أنفُسَهُم بِتَمزيقِ بَعضِهِم بَعضا ؛ فَإِنّي آلَيتُ عَلى نَفسي أنَّهُ مَن فَعَلَ ذلِكَ وأسخَطَ وَلِيّا مِن أولِيائي دَعَوتُ اللّهَ لِيُعَذِّبَهُ فِي الدُّنيا أشَدَّ العَذابِ وكانَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الخاسِرينَ . وعَرِّفهُم أنَّ اللّهَ قَد غَفَرَ لُِمحسِنِهِم وتَجاوَزَ عَن مُسيئِهِم إلّا مَن أشرَكَ بِهِ أو آذى وَلِيّا مِن أولِيائي أو أضمَرَ لَهُ سوءا فَإِنَّ اللّهَ لا يَغفِرُ لَهُ حَتّى يَرجِعَ عَنهُ ، فَإِن رَجَعَ ، وإلّا نَزَعَ روحَ الإيمانِ عَن قَلبِهِ وخَرَجَ عَن وَلايَتي ، ولَم يَكُن لَهُ نَصيبا (3) في وَلايَتِنا ، وأعوذُ بِاللّهِ مِن ذلِكَ . (4)

.


1- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 307 ح 69 ، معاني الأخبار : ص 180 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 30 ح 13 .
2- .في المصدر «يشتغلوا» والصواب ما أثبتناه كما في بحار الأنوار : ج 74 ص 230 ح 27 نقلاً عنه .
3- .كذا في المصدر والظاهر أنّه : نصيبٌ .
4- .الاختصاص : ص 247 عن عبد العظيم ، بحار الأنوار : ج 74 ص 230 ح 27 .

ص: 319

عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از عبد السلام بن صالح هروى _ :از ابو الحسن الرضا عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد : «رحمت خدا بر آن بنده اى كه قضيّه ما را زنده گردانَد!» . گفتم : چگونه قضيّه شما را زنده مى كند؟ فرمود : «تعاليم ما را فرا مى گيرد و آنها را به مردم مى آموزد ؛ زيرا مردم اگر زيبايى هاى سخن ما را بدانند ، بى گمان، از ما پيروى مى كنند» .

امام رضا عليه السلام_ به عبد العظيم حسنى _ :اى عبد العظيم! دوستانم را از جانب من سلام برسان و به آنان بگو كه شيطان را به خود راه ندهند و ايشان را به راستگويى و امانتدارى سفارش كن . به آنان توصيه كن كه خاموشى گزينند و بحث هاى بيهوده را رها كنند و به يكديگر روى آورند و به ديدن هم بروند ؛ زيرا اين كارها، موجب نزديك شدن به من مى شوند . خود را سرگرم تكّه پاره كردن يكديگر نكنند ؛ زيرا من به جان خودم سوگند ياد كرده ام كه هر كس چنين كند و دوستى از دوستان مرا خشمگين سازد ، از خدا بخواهم كه در دنيا سخت ترين عذاب را به او بچشاند و در آخرت از زيانكاران باشد . به آنان بگو كه خداوند ، نيكوكارِ ايشان را آمرزيده و از بدكارشان گذشت كرده است ، مگر كسى كه بدو شرك آورد يا دوستى از دوستان مرا آزار دهد و يا در باره به او قصد بدى داشته باشد ؛ زيرا [در اين صورت ،] خداوند، او را نمى بخشد، تا زمانى كه از اين كارها [يا از اين بدانديشى] دست بر دارد و اگر دست بر نداشت ، روح ايمان از دلش كنده مى شود و از ولايت و دوستى من خارج مى گردد و نصيبى در ولايت ما نخواهد داشت . پناه مى برم به خدا از اين، پناه مى برم !

.

ص: 320

الفصل الثامن : حقوق أهل البيت عليهم السّلام8 / 1مَعرِفَةُ حُقوقِهِمرسول اللّه صلى الله عليه و آله :وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ ! لا يَنتَفِعُ عَبدٌ بِعَمَلِهِ إلّا بِمَعرِفَتِهِ بِحَقِّنا . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :سِراجُ المُؤمِنِ مَعرِفَةُ حَقِّنا ، وأشَدُّ العَمى مَن عَمِيَ عَن فَضلِنا . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :لَنا حَقٌّ ، فَإِن اُعطيناهُ ، وإلّا رَكِبنا أعجازَ الإِبِلِ وإن طالَ السُّرى . (3)

عنه عليه السلام :مَن ماتَ مِنكُم عَلى فِراشِهِ وهُوَ عَلى مَعرِفَةِ حَقِّ رَبِّهِ وحَقِّ رَسولِهِ وأهلِ بَيتِهِ ماتَ شَهيدا ، ووَقَعَ أجرُهُ عَلَى اللّهِ ، وَاستَوجَبَ ثَوابَ ما نَوى مِن صالِحِ عَمَلِهِ ، وقامَت النِّيَّةُ مَقامَ إصلاتِهِ لِسَيفِهِ ، فَإِنَّ لِكُلِّ شَيءٍ مُدَّةً وأجَلاً . (4)

.


1- .الأمالي للمفيد : ص 44 ح 2 ، الأمالي للطوسي : ص 187 ح 314 ، المحاسن : ج 1 ص 135 ح 169 كلّها عن عبدالرحمن ابن أبي ليلى عن الإمام الحسين عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 27 ص 91 ح 45 ؛ المعجم الأوسط : ج 2 ص 360 ح 2230 عن ابن أبي ليلى عن الإمام الحسن عليه السلام نحوه .
2- .جامع الأخبار : ص 505 ح 1399 ، الخصال : ص 633 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام ، تفسير فرات : ص 368 ح 499 عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 10 ص 111 ح 1 .
3- .نهج البلاغة : الحكمة 22 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 1 ص 274 نحوه ، بحار الأنوار : ج 29 ص 446 ح 37 ؛ تاريخ الطبري : ج 4 ص 236 ، النهاية في غريب الحديث : ج 3 ص 185 ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 429 كلّها نحوه .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 190 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 668 ح 26 وليس فيه ذيله ، غرر الحكم : ج 5 ص 435 ح 9061 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 464 ح 8456 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 52 ص 144 ح 63 .

ص: 321

فصل هشتم : حقوق اهل بيت عليهم السلام
8 / 1 شناخت حقوق اهل بيت عليهم السلام

فصل هشتم : حقوق اهل بيت عليهم السّلام8 / 1شناخت حقوق اهل بيت عليهم السّلامپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سوگند به آن كه جانم در دست اوست ، هيچ بنده اى از كردارش سودى نمى برد ، مگر در پرتو شناخت حقّ ما .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چراغ مؤمن ، شناخت حقّ ماست و بدترين كورى ، [كورىِ] كسى است كه برترى ما را نبيند .

امام على عليه السلام :ما را حقّى است . اگر به ما داده شد [، چه بهتر] ، و گر نه [در پى آن]، بر دنباله اُشتر مى نشينيم [و تن به سختى ها مى دهيم] ، هر اندازه هم كه [اين] سفر شبانه (حق كشى) به درازا كشد .

امام على عليه السلام :هر كس از شما در بستر خود بميرد ، در حالى كه حقّ پروردگار خويش و پيامبر او و حقّ خاندان پيامبر او را شناخته باشد ، شهيد مرده است و مزدش با خداى سبحان است و مستوجب ثواب كردار شايسته اى خواهد بود كه نيّت انجام آن را داشته است و نيّت او به جاى شمشير كشيدنش است ؛ زيرا هر چيزى را عُمرى و سررسيدى است .

.

ص: 322

الخصال عن جابر بن يزيد الجعفي عن الإمام الباقر عليه السلام ، قال :سَأَلتُهُ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَ مِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ» (1) . فَقالَ : الظّالِمُ مِنّا (2) مَن لا يَعرِفُ حَقَّ الإِمامِ ، وَالمُقتَصِدُ العارِفُ بِحَقِّ الإِمامِ ، وَالسّابِقُ بِالخَيراتِ بِإِذنِ اللّهِ هُوَ الإِمامُ «جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا» (3) يَعنِي السّابِقَ وَالمُقتَصِدَ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل أوضَحَ بِأَئِمَّةِ الهُدى مِن أهلِ بَيتِ نَبِيِّنا عَن دينِهِ ، وأبلَجَ بِهِم عَن سَبيلِ مِنهاجِهِ ، وفَتَحَ بِهِم عَن باطِنِ يَنابيعِ عِلمِهِ ، فَمَن عَرَفَ مِن اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله واجِبَ حَقِّ إمامِهِ، وَجَدَ طَعمَ حَلاوَةِ إيمانِهِ وعَلِمَ فَضلَ طَلاوَةِ إسلامِهِ. (5)

.


1- .فاطر : 32 .
2- .أي: من هذه الاُمّة.
3- .فاطر : 33 .
4- .معاني الأخبار : ص 104 ح 2 ، الكافي : ج 1 ص 215 ح 3 عن أحمد بن عمر عن الإمام الرضا عليه السلام ، الاعتقادات للصدوق : ص 112 عن الإمام الصادق عليه السلام ، الاحتجاج : ج 2 ص 301 ح 253 عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 214 ح 3 ؛ تفسير الآلوسي : ج 22 ص 196 عن ميسر بن عبد العزيز عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه .
5- .الكافي : ج 1 ص 203 ح 2 ، الغيبة للنعماني : ص 224 ح 7 ، بصائر الدرجات : ص 413 ح 2 وفيه «طلاقة» بدل «تلاوة» نحوه ، مختصر بصائر الدرجات : ص 89 وفيه «طراوة» بدل «تلاوة» وكلّها عن إسحاق بن غالب ، بحار الأنوار : ج 25 ص 151 ح 25 .

ص: 323

الخصال_ به نقل از جابر بن يزيد جُعفى _ :از امام باقر عليهماالسلامدر باره اين سخن خداى عز و جل : «سپس اين كتاب را به آن بندگان خود كه [آنان را] برگزيده بوديم ، به ميراث داديم . پس برخى از آنان بر خود ستمكارند و برخى از ايشان ميانه رو و برخى از آنان در كارهاى نيك به فرمان خدا، پيش گام اند» پرسيدم . فرمود : «ستمگرِ از ميان ما [امّت اسلام]، كسى است كه حقّ امام را نشناسد و ميانه رو ، كسى است كه حقّ امام را مى شناسد و پيشى گيرنده در خوبى ها به اذن خدا ، همان امام است . «[در] بهشت هاى هميشگى [كه] به آنها وارد مى شوند» ، يعنى پيشى گيرنده و ميانه رو [وارد بهشت مى شوند]» .

امام صادق عليه السلام :خداوند عز و جل به وسيله پيشوايانِ هدايتِ از خاندان پيامبر ما، دينش را آشكار ساخت و به وسيله آنان، راهش را روشن نمود و به واسطه آنان، چشمه هاى پنهان دانش خود را گشود . پس، از امّت محمّد صلى الله عليه و آله ، هر كه حقّ واجب امامش را بشناسد ، مزه شيرين ايمانش را مى چشد و به ارزش دل پذيرىِ اسلام خود، پى مى برد .

.

ص: 324

8 / 2الحَثُّ عَلى رِعايَةِ حُقوقِهِمرسول اللّه صلى الله عليه و آله :اُذَكِّرُكُمُ اللّهَ في أهلِ بَيتي ، اُذَكِّرُكُمُ اللّهَ في أهلِ بَيتي ، اُذَكِّرُكُمُ اللّهَ في أهلِ بَيتي . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :أنشُدُكُمُ اللّهَ في أهلِ بَيتي . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :اُوصيكُم بِأَهلِ بَيتي خَيرا . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :أنَا أوَّلُ وافِدٍ عَلَى العَزيزِ الجَبّارِ يَومَ القِيامَةِ وكِتابُهُ وأهلُ بَيتي ثُمَّ اُمَّتي ، ثُمَّ أسأَلُهُم : ما فَعَلتُم بِكِتابِ اللّهِ وبِأَهلِ بَيتي ؟ (4)

عنه صلى الله عليه و آله :أيُّهَا النّاسُ ! اللّهَ اللّهَ في أهلِ بَيتي ، فَإِنَّهُم أركانُ الدّينِ ومَصابيحُ الظُّلَمِ ومَعدِنُ العِلمِ . (5)

.


1- .صحيح مسلم : ج 4 ص 1873 ح 2408 ، سنن الدارمي : ج 2 ص 890 ح 3198 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 75 ح 19285 كلّها عن زيد بن أرقم ، كنز العمّال : ج 1 ص 178 ح 898 ؛ الطرائف : ص 115 ح 174 ، كشف المحجّة : ص 132 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 108 ح 10 .
2- .المعجم الكبير : ج 5 ص 183 ح 5027 ، الشفا : ج 2 ص 47 بزيادة «ثلاثا» في آخره ، تفسير الثعلبي : ج 8 ص 44 كلّها عن زيد بن أرقم ، سبل الهدى والرشاد : ج 12 ص 397 كلاهما بزيادة «مرّتين» في آخره ، كنز العمّال : ج 13 ص 640 ح 37619 ؛ العمدة : ص 41 ح 26 عن زيد بن أرقم .
3- .الإرشاد : ج 1 ص 184 ، اليقين : ص 448 عن يحيى بن عبد اللّه بن الحسن عن جدّه عن الإمام عليّ عليه السلام ، الاحتجاج : ج 1 ص 298 ح 52 عن يحيى بن عبد اللّه بن الحسن عن أبيه عن جدّه عن الإمام عليّ عليه السلام ، كفاية الأثر : ص 41 عن سلمان وفيه «عترتي» بدل «أهل بيتي» ، بحار الأنوار : ج 22 ص 468 ح 19 ؛ المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 131 ح 2559 عن عبد الرحمن بن عوف وفيه «عترتي» بدل «أهل بيتي» ، كنز العمّال : ج 12 ص 101 ح 34184 .
4- .الكافي : ج 2 ص 600 ح 4 عن أبي الجارود عن الإمام الباقر عليه السلام وراجع : مختصر بصائر الدرجات : ص 89، الملهوف : ص 207 .
5- .خصائص الأئمّة : ص 75 عن عيسى الضرير عن الإمام الكاظم عن أبيه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 22 ص 487 ح 31 .

ص: 325

8 / 2 تشويق به پاسداشت حقوق اهل بيت عليهم السلام

8 / 2تشويق به پاسداشت حقوق اهل بيت عليهم السّلامپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در باره خاندانم، خدا را به ياد شما مى آورم ! در باره خاندانم، خدا را به ياد شما مى آورم ! در باره خاندانم، خدا را به ياد شما مى آورم !

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شما را به خدا در باره اهل بيتم سوگند مى دهم [كه حق و حرمتشان را پاس بداريد] .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شما را در باره عترتم، سفارش به نيكى مى كنم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من و كتاب خدا و اهل بيتم، نخستين كسانى هستيم كه در روز قيامت بر خداى عزيز جبّار وارد مى شويم و سپس امّتم وارد مى شوند . آن گاه از ايشان مى پرسم كه: «با كتاب خدا و اهل بيت من، چه كرديد؟» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى مردم! خدا را ، خدا را در باره اهل بيتم [در نظر بگيريد] ؛ چرا كه آنان اركان دين و چراغ هاى تاريكى ها و كان دانش اند .

.

ص: 326

عنه صلى الله عليه و آله :اللّهُمَّ أهلُ بَيتي وأنَا مُستَودِعُهُم كُلَّ مُؤمِنٍ وَمُؤمِنَةٍ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن حَفِظَني في أهلِ بَيتي فَقَدِ اتَّخَذَ عِندَ اللّهِ عَهدا . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :اِحفَظوني في عِترَتي . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :اُخلُفوني في أهلِ بَيتي . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :مُؤمِنو اُمَّتي يَحفَظونَ وَديعَتي في أهلِ بَيتي إلى يَومِ القِيامَةِ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أحَبَّ أن يُبارَكَ لَهُ في أجَلِهِ ، وأن يُمَتِّعَهُ اللّهُ بِما خَوَّلَهُ فَليَخلُفني في أهلي خِلافَةً حَسَنَةً . (6)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّكُم سَتُبتَلَونَ في أهلِ بَيتي مِن بَعدي . (7)

الأمالي للصدوق عن ابن عبّاس :صَعِدَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله المِنبَرَ ، فَخَطَبَ وَاجتَمَعَ النّاسُ إلَيهِ فَقالَ صلى الله عليه و آله : يا مَعشَرَ المُؤمِنينَ ، إنَّ اللّهَ عز و جل أوحى إلَيَّ أنّي مَقبوضٌ _ إلى أن قالَ : _ أيُّهَا النّاسُ ! اِسمَعوا قَولي وَاعرِفوا حَقَّ نَصيحَتي ، ولا تَخلُفوني في أهلِ بَيتي إلّا بِالَّذي اُمِرتُم بِهِ مِن حِفظِهِم ، فَإِنَّهُم حامَّتي وقَرابَتي وإخوَتي وأولادي ، وإنَّكُم مَجموعونَ ومُساءَلونَ عَنِ الثَّقَلَينِ ، فَانظُروا كَيفَ تَخلُفونّي فيهِما ، إنَّهُم أهلُ بَيتي . (8)

.


1- .بشارة المصطفى : ص 127 عن أنس ، بحار الأنوار : ج 22 ص 461 ح 8 ؛ تاريخ دمشق : ج 14 ص 170 ح 3510 عن أنس ، كنز العمّال : ج 12 ص 101 ح 34185 .
2- .ذخائر العقبى : ص 18 ، وراجع : بحار الأنوار : ج 87 ص 305 .
3- .الأمالي للطوسي : ص 703 ح 1504 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 42 كلاهما عن زيد عن الإمام زين العابدين عن الإمام الحسين عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 3 ص 51 ح 2 ؛ مسند الشهاب : ج 1 ص 419 ح 474 عن أنس .
4- .المعجم الأوسط : ج 4 ص 157 ح 3860 ، الصواعق المحرقة : ص 150 والحديث مقبول عند المؤلّف وكلاهما عن ابن عمر .
5- .الكافي : ج 2 ص 46 ح 3 ، بشارة المصطفى : ص 157 كلاهما عن عبد العظيم الحسنيّ عن الإمام الجواد عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 68 ص 342 ح 13 .
6- .الإصابة : ج 1 ص 406 ح 604 عن عبد اللّه بن بدر عن أبيه ، كنز العمّال : ج 12 ص 99 ح 34171 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 116 ح 31 .
7- .المعجم الكبير : ج 4 ص 192 ح 4111 عن خالد بن عرفطة ، مجمع الزوائد : ج 9 ص 311 ح 15142 نقلاً عن البزّار ، كنز العمّال : ج 11 ص 124 ح 30877 .
8- .الأمالي للصدوق : ص 121 و 122 ح 112 ، بشارة المصطفى : ص 16 نحوه ، التحصين لابن طاووس : ص 598 ، نهج الإيمان : ص 155 ، بحار الأنوار : ج 38 ص 94 ح 10 .

ص: 327

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خدايا! اهل بيتم ! من، آنان را نزد هر زن و مرد مؤمنى به امانت مى سپارم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس مرا با [پاسداشت] اهل بيتم پاس بدارد ، در درگاه خداوند، به عهدى دست يافته است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مرا با اهل بيتم پاس بداريد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :براى اهل بيتم، جانشين من باشيد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمنان امّت من، اهل بيت مرا كه وديعه من [در ميان ايشان] اند، تا روز قيامت، پاس مى دارند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه دوست دارد به عمرش بركت داده شود و خداوند ، او را از آنچه عطايش فرموده ، بهره مند سازد ، براى خانواده ام ، جانشين خوبى براى من باشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شما پس از من در مورد اهل بيتم آزموده خواهيد شد .

الأمالى، صدوق_ به نقل از ابن عبّاس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بر منبر رفت و خطبه خواند و مردم گرد او جمع شدند . پس فرمود : «اى گروه مؤمنان! خداوند عز و جل به من وحى فرمود كه جانم ستانده خواهد شد» تا آن جا كه فرمود : «اى مردم! سخنم را بشنويد و حقّ خيرخواهى و اندرز مرا بشناسيد و پس از من ، همچنان كه فرمان داده شده ايد ، اهل بيت مرا پاس بداريد ؛ زيرا آنان بستگان و نزديكان و برادران و فرزندان من اند و شما [در روز قيامت] گرد آمده ، نسبت به رفتارتان با ثقلين ، مورد سؤال قرار خواهيد گرفت . پس مواظب باشيد كه پس از من با اين دو، چه مى كنيد . آنان، اهل بيت من اند .

.

ص: 328

بحار الأنوار عن ابن عبّاس :لَمّا رَجَعنا مِن حَجَّةِ الوَداعِ جَلَسنا مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله في مَسجِدِهِ فَقالَ . . . _ وذكر الحديث إلى أن قال : _ أيُّهَا النّاسُ ! اللّهَ اللّهَ في عِترَتي وأهلِ بَيتي ، فَإِنَّ فاطِمَةَ بَضعَةٌ مِنّي ، ووَلَدَيها عَضُدايَ ، وأنَا وبَعلُها كَالضَّوءِ ، اللّهُمَّ ارحَم مَن رَحِمَهُم ، ولا تَغفِر لِمَن ظَلَمَهُم . (1)

الإمام عليّ عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ _ :اللّهَ اللّهَ في ذُرِّيَّةِ نَبِيِّكُم ، فَلا يُظلَمُنَّ بِحَضرَتِكُم وبَينَ ظَهرانيكُم وأنتُم تَقدِرونَ عَلَى الدَّفعِ عَنهُم . (2)

عنه عليه السلام_ لَمّا وَلّى مُحَمَّدَ بنَ أبي بَكرٍ مِصرَ _ :يا عِبادَ اللّهِ ، إنِ اتَّقَيتُم اللّهَ وحَفِظتُم نَبِيَّكُم في أهلِ بَيتِهِ فَقَد عَبَدتُموهُ بِأَفضَلِ ما عُبِدَ ، وذَكَرتُموهُ بِأَفضَلِ ما ذُكِرَ ، وشَكَرتُموهُ بِأَفضَلِ ما شُكِرَ ، وأخَذتُم بِأَفضَلِ الصَّبرِ وَالشُّكرِ ، وَاجتَهَدتُم بِأَفضَلِ الاِجتِهادِ ، وإن كانَ غَيرُكُم أطوَلَ مِنكُم صَلاةً ، وأكثَرَ مِنكُم صِياما ، فَأَنتُم أتقى للّهِِ عز و جلمِنهُم ، وأنصَحَ لِاُولِي الأَمرِ . (3)

.


1- .بحار الأنوار : ج 23 ص 143 ح 97 نقلاً عن شاذان بن جبرئيل في كتاب «الروضة في فضائل أمير المؤمنين عليه السلام » و«الفضائل» .
2- .الكافي : ج 7 ص 52 ح 7 ، تهذيب الأحكام : ج 9 ص 177 ح 714 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 191 ح 5433 كلاهما عن سليم بن قيس نحوه ، بحار الأنوار : ج 42 ص 249 ح 51 ؛ جواهر المطالب : ج 2 ص 102 ، سبل الهدى والرشاد : ج 11 ص 306 وليس فيهما ذيله .
3- .الأمالي للمفيد : ص 263 ح 3 ، الأمالي للطوسي : ص 27 ح 31 كلاهما عن أبي إسحاق الهمداني ، تحف العقول : ص 178 ، الغارات : ج 1 ص 236 عن عباية وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 33 ص 544 ح 720 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 6 ص 68 عن عبد اللّه بن الحسن بن الحسن نحوه .

ص: 329

بحار الأنوار_ به نقل از ابن عبّاس _ :چون از حجّة الوداع بر گشتيم ، با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در مسجد ايشان نشستيم . فرمود : «... اى مردم! خدا را ، خدا را در باره عترت و اهل بيتم [در نظر بگيريد] ؛ زيرا فاطمه پاره تن من است و دو پسر او، دو بازوى من اند ومن و شوهرش همچون نوريم . خدايا! رحم كن بر كسى كه به آنان رحم مى كند و نيامرز كسى را كه بر ايشان ستم مى كند!» .

امام على عليه السلام_ در وصيّتش _ :خدا را ، خدا را در حقّ فرزندان پيامبرتان [در نظر بگيريد]! مبادا در حضور شما و در ميان شما بر آنان ستمى رود ، در حالى كه شما مى توانيد آن ستم را از ايشان دور كنيد .

امام على عليه السلام_ هنگامى كه محمّد بن ابى بكر را استاندار مصر نمود _ :اى بندگان خدا! اگر از خدا پروا كنيد و سفارش پيامبرتان را در باره اهل بيتش پاس بداريد ، بى گمان، خداوند را به بهترين وجه، عبادت كرده ايد و به نيكوترين شكل، يادش نموده ايد و به برترين وجه، سپاسش گفته ايد و به عالى ترين نوع شكيبايى و شكرگزارى، دست يافته ايد و برترين كوشش [در عبادت] را به عمل آورده ايد ، هرچند ديگران نمازشان را طولانى تر از شما به جاى آورند و بيشتر از شما روزه بگيرند ؛ چرا كه [در اين صورت ،] شما پرواى خدا را بيشتر از آنان داريد و نسبت به زمامداران ، خيرخواه تريد .

.

ص: 330

الإمام الصادق عليه السلام :اِحفَظوا فينا ما حَفِظَ العَبدُ الصّالِحُ فِي اليَتيمَينِ ، وكانَ أبوهُما صالِحا . (1)

8 / 3عَناوينُ حُقوقِهِم8 / 3 _ 1المَوَدَّةُالكتاب«قُل لَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى وَ مَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ» . (2)

گ «قُلْ مَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ شَهِيدٌ» . (3)

«قُلْ مَآ أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَن شَآءَ أَن يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلاً» . (4)

الحديثالإمام الصادق عليه السلام :إنَّ الأَنصارَ جاؤوا إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالوا : يا رَسولَ اللّهِ ، إنّا كُنّا ضُلّالاً فَهَدانَا اللّهُ بِكَ ، وعَيلَةً فَأَغنانَا اللّهُ بِكَ ، فَاسأَلنا مِن أموالِنا ما شِئتَ فَهُوَ لَكَ ، فَأَنزَلَ اللّهُ عز و جل : «قُل لَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى» . ثُمَّ رَفَعَ أبو عَبدِ اللّهِ يَدَهُ إلَى السَّماءِ وبَكى حَتَّى اخضَلَّت لِحيَتُهُ وقالَ : الحَمدُ للّهِِ الَّذي فَضَّلَنا . (5)

.


1- .الأمالي للطوسي : ص 273 ح 514 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 374 كلاهما عن البرذون بن شبيب ، بحار الأنوار : ج 27 ص 203 ح 4 .
2- .الشورى : 23 .
3- .سبأ : 47 .
4- .الفرقان : 57 .
5- .دعائم الإسلام : ج1 ص67 ، تفسير القمي : ج2 ص275 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الباقر عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 238 ح 5 ؛ المعجم الكبير : ج 12 ص 26 ح 12384 ، المعجم الأوسط : ج 6 ص 49 ح 5758 كلاهما عن ابن عبّاس ، الدرّ المنثور : ج 7 ص 348 نقلاً عن ابن مردويه عن سعيد بن جبير وكلّها نحوه .

ص: 331

8 / 3 عناوين حقوق اهل بيت عليهم السلام
8 / 3 - 1 دوستى

امام صادق عليه السلام :در باره ما همان چيزى را نگهدارى كنيد كه آن بنده شايسته (خضر عليه السلام ) براى آن دو كودك يتيم _ كه پدرشان مردى صالح بود _ نگهدارى كرد .

8 / 3عناوين حقوق اهل بيت عليهم السّلام8 / 3 _ 1دوستىقرآن«بگو: من به ازاى آن [رسالتْ]، از شما مزدى نمى خواهم، مگر دوستى كردن با خويشاوندان و هر كس نيكى به جاى آورد، براى او در ثواب آن، خواهيم افزود . قطعاً خدا آمرزنده و قدردان است» .

«بگو: هر مزدى كه از شما خواستم، از آنِ خودتان است. مزد من، جز بر خدا نيست و او بر هر چيزى گواه است».

«بگو: براى اين [رسالت]، مزدى از شما نمى خواهم،مگر كسى كه بخواهد راهى به سوى پروردگارش در پيش گيرد».

حديثامام صادق عليه السلام :انصار، نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمدند و گفتند : اى پيامبر خدا! ما مردمى گم راه بوديم و خداوند به واسطه تو ما را راه نمايى كرد و تنگ دست بوديم و خدا به بركت وجود تو توانگرمان ساخت . بنا بر اين ، از دارايى هاى ما هر چه مى خواهى ، از ما بخواه تا به تو بدهيم . پس خداوند عز و جل اين آيه را فرو فرستاد : «بگو : من به ازاى آن، از شما مزدى نمى خواهم ، مگر دوستى كردن با خويشاوندان» . در اين هنگام، امام صادق عليه السلام دستش را به طرف آسمان بالا برد و چندان گريست كه محاسنش تر شد و فرمود : «سپاس، خداى را كه به ما برترى بخشيد» .

.

ص: 332

صحيح البخاري عن ابن عبّاس_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى» _ :قَالَ سَعيدُ بنُ جُبَيرٍ : قُربى آلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله . (1)

فضائل الصحابة لابن حنبل عن ابن عبّاس :لَمّا نَزَلَت : «قُل لَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى» قالوا : يا رَسولَ اللّهِ ، مَن قَرابَتُكَ هؤُلاءِ الَّذينَ وَجَبَت عَلَينا مَوَدَّتُهُم ؟ قالَ : عَلِيٌّ وفاطِمَةُ وَابناها عليهم السلام . (2)

الدرّ المنثور عن ابن عبّاس :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «لَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى» أن تَحفَظوني في أهلِ بَيتي وتَوَدّوهُم بي . (3)

حلية الأولياء عن جابر :جاءَ أعرابيٌّ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا مُحَمَّدُ ، اِعرِض عَلَيَّ الإِسلامَ ، فَقالَ : تَشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ ، وأنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ . قالَ : تَسأَلُني عَلَيهِ أجرا ؟ قالَ : لا ، إلَا المَوَدَّةَ فِي القُربى . قالَ : قُربايَ أو قُرباكَ ؟ قالَ : قُربايَ ، قالَ : هاتِ اُبايِعكَ ، فَعَلى مَن لا يُحِبُّكَ ولا يُحِبُّ قُرباكَ لَعنَةُ اللّهِ ، قالَ صلى الله عليه و آله : آمينَ . (4)

.


1- .صحيح البخاري : ج 4 ص 1819 ح 4541 ، سنن الترمذي : ج 5 ص 377 ح 3251 ، السنن الكبرى للنسائي : ج 6 ص 453 ح 11474 مسند ابن حنبل : ج 1 ص 614 ح 2599 ؛ العمدة : ص 47 ح 35 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 250 ح 24 .
2- .فضائل الصحابة لابن حنبل : ج 2 ص 669 ح 1141 ، المعجم الكبير: ج 3 ص 47 ح 2641 ، الكشّاف : ج 3 ص 402 ، تفسير الثعلبي : ج 8 ص 37 ؛ مجمع البيان : ج 9 ص 43 نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 233 .
3- .الدرّ المنثور : ج 7 ص 348 نقلاً عن أبي نعيم والديلمي ، مجمع البيان : ج 9 ص 43 نحوه .
4- .حلية الأولياء : ج 3 ص 201 الرقم 242 ، كفاية الطالب : ص 90 ؛ الأمالي للمفيد : ص 152 ح 3 عن عبد اللّه بن مسعود نحوه ، بحار الأنوار : ج 27 ص 102 ح 67 .

ص: 333

صحيح البخارى_ به نقل از ابن عبّاس، در باره آيه شريف : «جز دوستى كردن با خويشاوندان» _ :سعيد بن جبير گفت : [مقصود] ، خويشاوندان خاندان محمّد صلى الله عليه و آله اند .

فضائل الصحابة، ابن حنبل_ به نقل از ابن عبّاس _ :چون آيه : «بگو : من براى اين از شما مزدى نمى خواهم ، جز دوستى كردن با خويشاوندان» نازل شد ، گفتند : اى پيامبر خدا! اين خويشاوندان تو كه دوستى آنان بر ما واجب گشته است ، چه كسانى هستند؟ فرمود : «على و فاطمه و دو پسر او» .

الدرّ المنثور_ به نقل از ابن عبّاس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : « «من به ازاى اين از شما مزدى نمى خواهم ، جز دوستى كردن با خويشاوندان» ، به اين است كه مرا با اهل بيتم پاس داريد و آنها را به خاطر من دوست بداريد» .

حلية الأولياء_ به نقل از جابر _ :باديه نشينى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى محمّد! اسلام را به من بشناسان . پيامبر خدا فرمود : «گواهى مى دهى كه معبودى جز خداى يگانه و بى انباز نيست و محمّد ، بنده و فرستاده اوست» . باديه نشين گفت : براى اين كار، مزدى هم از من مى خواهى؟ فرمود : «نه ، «مگر دوستى با خويشاوندان» » . گفت : خويشاوندان خودم، يا خويشاوندان تو؟ فرمود : «خويشاوندان من» . باديه نشين گفت : بيا تا با تو بيعت كنم . لعنت خدا بر كسى كه تو و خويشاوندانت را دوست نداشته باشد! پيامبر صلى الله عليه و آله گفت : «آمين» .

.

ص: 334

ينابيع المودّة عن ابن عبّاس :قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله _ وقَد أرسَلَني إلى حاجَةٍ _ : فَإِن أرَدتَ حاجَتَكَ فَأَحِبَّ عَلِيّا وذُرِّيَّتَهُ ، فَإِنَّ حُبَّهُم فرَضٌ مِنَ اللّهِ عز و جل لِلعِبادِ . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن أحَبَّ أن يَتَمَسَّكَ بِالعُروَةِ الوُثقى فَليَتَمَسَّك بِحُبِّ عَلِيٍّ وأهلِ بَيتي . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أرادَ أن يَتَمَسَّكَ بِعُروَةِ اللّهِ الوُثقَى الَّتي قالَ اللّهُ تَعالى في كِتابِهِ ، فَليُوالِ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ وَالحَسَنَ وَالحُسَينَ ، فَإِنَّ اللّهَ يُحِبُّهُما (3) مِن فَوقِ عَرشِهِ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :عَلَيكُم بِحُبِّ آلِ نَبِيِّكُم ، فَإِنَّهُ حَقُّ اللّهِ عَلَيكُم وَالموجِبُ عَلَى اللّهِ حَقَّكُم ، ألا تَرَونَ إلى قَولِ اللّهِ تَعالى : «قُل لَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى» . (5)

تاريخ أصبهان عن زادان عن الإمام عليّ عليه السلام :فينا آلُ حم ، إنَّهُ لا يَحفَظُ مَوَدَّتَنا إلّا كُلُّ مُؤمِنٍ ، ثُمَّ قَرَأَ : «قُل لَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى» . (6)

.


1- .ينابيع المودّة : ج 2 ص 292 ح 842 .
2- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 58 ح 216 عن الحسن بن عبد اللّه التميميّ عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 3 ص 76 ، الصراط المستقيم : ج 1 ص 286 كلاهما عن الإمام الرضا عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، نهج الإيمان : ص 545 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 43 ص 270 ح 31 ؛ ينابيع المودّة : ج 2 ص 268 ح 761 عن الإمام عليّ عليه السلام .
3- .هكذا في المصدر ، والظاهر أنّ الصواب «يحبّهم» .
4- .كامل الزيارات : ص 51 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 292 ح 43 ، الأمالي للصدوق : ص 70 ح 37 كلاهما عن الحسين بن خالد عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، روضة الواعظين : ص 174 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 43 ص 270 ح 31 ؛ شواهد التنزيل : ج 1 ص 168 ح 177 عن الحسين بن خالد عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه .
5- .غرر الحكم : ج 4 ص 307 ح 6169 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 342 ح 5847 .
6- .تاريخ أصبهان : ج 2 ص 134 ح 1309 ، الصواعق المحرقة : ص 170 والحديث مقبول عند المؤلّف ، شواهد التنزيل : ج 2 ص 205 ح 838 ، تفسير الآلوسي : ج 25 ص 31 كلّها عن زاذان ، كنز العمّال : ج 2 ص 290 ح 4030 ؛ مجمع البيان : ج 9 ص 43 عن زاذان ، بحار الأنوار : ج 23 ص 230 .

ص: 335

ينابيع المودّة_ به نقل از ابن عبّاس _ :پيامبر صلى الله عليه و آله مرا در پى حاجتى فرستاد و فرمود : «اگر به حاجتت رسيدى ،آن گاه على و نسل او را دوست بدار ؛ زيرا خداوند عز و جلدوست داشتن آنان را بر بندگان واجب نموده است» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه دوست دارد به دستگيره محكم چنگ زند ، به دوستى على و اهل بيت من چنگ در زند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه مى خواهد به دستگيره محكم خداوند _ كه خداى متعال در كتاب خود فرموده است _ چنگ در زند ، على بن ابى طالب و حسن و حسين را دوست بدارد ؛ زيرا خداوند از فراز عرش ، آنان را دوست مى دارد .

امام على عليه السلام :بر شما باد دوست داشتن خاندان پيامبرتان ؛ زيرا آن حقّ خدا بر گردن شماست و موجب حقّ شما بر خدا مى شود . آيا نمى بينيد اين سخن خداى متعال را كه : «بگو : من در ازاى اين از شما مزدى نمى خواهم، مگر دوستى با خويشاوندان» ؟ .

تاريخ أصبهان_ به نقل از زادان _ :امام على عليه السلام فرمود: «آل حا . ميم ، در ميان ماست . دوستىِ ما را پاس نمى دارد ، مگر آن كه مؤمن است» . سپس اين آيه را خواند : «بگو : من به ازاى اين از شما مزدى نمى خواهم ، مگر دوستى با خويشاوندان» .

.

ص: 336

الإمام عليّ عليه السلام :العُروَةُ الوُثقى المَوَدَّةُ لِالِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله . (1)

الإمام زين العابدين عليه السلام :خَطَبَ الحَسَنُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام النّاسَ حينَ قُتِلَ عَلِيٌّ عليه السلام ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ ثُمَّ قالَ : . . . وأنَا مِن أهلِ البَيتِ الَّذِي افتَرَضَ اللّهُ مَوَدَّتَهُم عَلى كُلِّ مُسلِمٍ ، فَقالَ تَبارَكَ وتَعالى لِنَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله : «قُل لَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى وَ مَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا» فَاقتِرافُ الحَسَنَةِ مَوَدَّتُنا أهلَ البَيتِ . (2)

الإمام الحسين عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «قُل لَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى» _ :إنَّ القَرابَةَ الَّتي أمَرَ اللّهُ بِصِلَتِها وعَظَّمَ مِن حَقِّها وجَعَلَ الخَيرَ فيها ، قَرابَتُنا أهلَ البَيتِ الَّذينَ أوجَبَ اللّهُ حَقَّنا عَلى كُلِّ مُسلِمٍ . (3)

تفسير فرات عن حكيم بن جبير :سَأَلتُ عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام عَن هذِهِ الآيَةِ : «قُل لَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى» ، قالَ : هِيَ قَرابَتُنا أهلَ البَيتِ مِن مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله . (4)

تفسير الطبري عن أبي الدّيلم :لَمّا جيءَ بِعَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام أسيرا فَاُقيمَ عَلى دَرَجِ دِمَشقَ ، قامَ رَجُلٌ مِن أهلِ الشّامِ فَقالَ : الحَمدُ للّهِِ الَّذي قَتَلَكُم وَاستَأصَلَكُم وقَطَعَ قُربَى (5) الفِتنَةِ ، فَقالَ لَهُ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام : أقَرَأتَ القُرآنَ ؟ قالَ : نَعَم ، قالَ : أقَرَأتَ آلَ حم ؟ قالَ : قَرَأتُ القُرآنَ ولَم أقرَأ آلَ حم ؟ قالَ : ما قَرَأتَ : «قُل لَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى» ؟ قالَ : وإنَّكُم لَأَنتُم هُم ؟ قالَ : نَعَم . (6)

.


1- .ينابيع المودّة : ج 1 ص 331 ح 2 عن حصين بن مخارق عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ؛ تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 439 ح 11 عن زيد بن علي .
2- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 189 ح 4802 عن عمر بن عليّ ، المعجم الأوسط : ج 2 ص 336 ح 2155 عن أبي الطفيل ، مقاتل الطالبيّين : ص 62 عن زيد بن عليّ بن الحسين بن زيد بن الحسن ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 16 ص 30 عن هبيرة بن مريم وكلّها من دون إسنادٍ إلى الإمام زين العابدين عليه السلام نحوه ؛ الأمالي للطوسي : ص 270 ح 501 عن أبي الطفيل من دون إسنادٍ إلى الإمام زين العابدين عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 43 ص 361 ح 3 .
3- .تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 545 ح 9 عن عبد الملك بن عمير ، بحار الأنوار : ج 23 ص 251 ح 27 نقلاً عن كنز جامع الفوائد .
4- .تفسير فرات : ص 392 ح 523 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 247 ح 17 .
5- .كذا في المصدر ، وفي تفسير ابن كثير : «قرني» ، وفي تفسير الثعلبي والعمدة : «قرن» ، وكلاهما موافق للسياق .
6- .تفسير الطبري : ج 13 الجزء 25 ص 25 ، تفسير ابن كثير : ج 7 ص 188 ، تفسير الثعلبي : ج 8 ص 311 ، تفسير الآلوسي : ج 25 ص 31 نحوه ؛ العمدة : ص 51 ح 46 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 252 ح 31 .

ص: 337

امام على عليه السلام :آن دستگيره محكم ، دوستى با خاندان محمّد صلى الله عليه و آله است .

امام زين العابدين عليه السلام :حسن بن على عليه السلام پس از كشته شدن على عليه السلام ، براى مردم سخنرانى كرد و پس از حمد و ثناى خداوند فرمود : «... من از خانواده اى هستم كه خداوند ، دوستى آنان را بر هر مسلمانى فرض كرده است . او _ تبارك و تعالى _ به پيامبرش فرمود : «بگو : من به ازاى اين از شما مزدى نمى خواهم ، مگر دوستى كردن با خويشاوندان و هر كس نيكى به جاى آورد ، براى او در ثواب آن، خواهيم افزود» . انجام دادن نيكى، همان دوستى ما اهل بيت است» .

امام حسين عليه السلام_ در باره آيه شريف : «بگو : من به ازاى اين از شما مزدى نمى خواهم ، مگر دوستى با خويشاوندان» _ :آن خويشاوندى اى كه خداوند به صله [و نگهداشت پيوند آن] فرمان داده و آن را حقّى بزرگ داشته و خوبى را در آن قرار داده ، خويشاوندى ما اهل بيت است كه خداوند ، حقّ ما را بر هر مسلمانى واجب ساخته است .

تفسير فرات_ به نقل از حكيم بن جُبير _ :از امام زين العابدين عليه السلام در باره اين آيه : «بگو : من به ازاى اين از شما مزدى نمى خواهم ، مگر دوستى با خويشاوندان» پرسيدم . فرمود : «مقصود ، خويشاوندى ما اهل بيت محمّد صلى الله عليه و آله است» .

تفسير الطبرى_ به نقل از ابو ديلم _ :هنگامى كه على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام را به اسيرى آوردند و بر روى پلكان [مسجد] دمشق نگه داشتند ، مردى از اهل شام برخاست و گفت : سپاس، خدايى را كه شما را بكُشت و ريشه تان را بر كَنْد و شاخِ فتنه را قطع كرد ! على بن الحسين عليه السلام به او فرمود : «آيا قرآن خوانده اى؟». مرد گفت : آرى . فرمود : «آيا آل حا . ميم را خوانده اى؟». مرد گفت : قرآن خوانده ام ؛ امّا آل «حا . ميم» را نخوانده ام . فرمود : «نخوانده اى : «بگو : من به ازاى اين از شما مزدى نمى خواهم ، مگر دوستى خويشاوندان» ؟» . مرد گفت : شماييد آن خويشاوندان؟ فرمود : «آرى» .

.

ص: 338

المحاسن عن سلام بن المستنير :سَأَلتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ تَعالى : «قُل لَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى» ، فَقالَ : هِيَ وَاللّهِ فَريضَةٌ مِنَ اللّهِ عَلَى العِبادِ لُِمحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله في أهلِ بَيتِهِ . (1)

الإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «قُل لَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى» _ :هُمُ الأَئِمَّةُ عليهم السلام . (2)

عنه عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «قُل مَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ» _ :الأَجرُ الَّذي هُوَ المَوَدَّةُ فِيالقُربَى الَّتي لَم أسأَلكُم غَيرَها فَهُوَ لَكُم ، تَهتَدونَ بِها وتَسعَدونَ بِها ، وتَنجونَ مِن عَذابِ اللّهِ يَومَ القِيامَةِ . (3)

الكافي عن الفضيل عن الإمام الباقر عليه السلام ، قال :نَظَرَ [أبو جَعفَرٍ عليه السلام ] إلَى النّاسِ يَطوفونَ حَولَ الكَعبَةِ فَقالَ : هكَذا كانوا يَطوفونَ فِي الجاهِلِيَّةِ ، إنّما اُمِروا أن يَطوفوا بِها ثُمَّ يَنفِروا إلَينا فَيُعلِمونا وَلايَتَهُم ومَوَدَّتَهُم ويَعرِضوا عَلَينا نُصرَتَهُم . ثُمَّ قَرَأَ هذِهِ الآيَةَ : «فَاجْعَلْ أَفْئدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِى إِلَيْهِمْ» (4) . (5)

.


1- .المحاسن : ج 1 ص 240 ح 441 ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 68 نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 239 ح 7 .
2- .الكافي : ج 1 ص 413 ح 7 ، المحاسن : ج 1 ص 241 ح 443 كلاهما عن عبد اللّه بن عجلان ، بحار الأنوار : ج 23 ص 240 ح 9 ، وراجع : المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 189 ح 4802 .
3- .ينابيع المودّة : ج 1 ص 316 ح 5 نقلاً عن المناقب ؛ الكافي : ج 8 ص 379 ح 574 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 547 ح 14 كلاهما عن جابر نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 253 ح 32 .
4- .إبراهيم : 37 .
5- .الكافي : ج 1 ص 392 ح 1 ، تفسير العياشي : ج 2 ص 234 ح 43 بزيادة «فقال : آل محمّد آل محمّد ، ثم قال : إلينا إلينا» في آخره ، بحار الأنوار : ج 68 ص 87 ح 12 .

ص: 339

المحاسن_ به نقل از سلام بن مستنير _ :از امام باقر عليه السلام در باره اين سخن خداى متعال : «بگو : من به ازاى اين از شما مزدى نمى خواهم ، مگر دوستى با خويشاوندان» پرسيدم . فرمود : «به خدا سوگند، اين (دوستى) ، فريضه اى است كه خداوند نسبت به اهل بيت محمّد بر عهده بندگان نهاده است» .

امام باقر عليه السلام_ در باره آيه : «بگو : من به ازاى اين از شما مزدى نمى خواهم ، مگر دوستى با خويشاوندان» _ :«[مقصود ،] امامان عليهم السلام اند» .

امام باقر عليه السلام_ در باره آيه : «بگو : هر مزدى كه از شما خواستم ، از آنِ خودتان» _ :[يعنى : ]اين مزد _ كه دوستى با خويشاوندان است و من جز آن، چيزى از شما نمى خواهم، در حقيقت براى خود شماست ؛ زيرا شما به واسطه آن، هدايت مى شويد و به خوش بختى مى رسيد و در روز قيامت ، از عذاب خدا رهايى مى يابيد .

الكافى_ به نقل از فضيل _ :امام باقر عليه السلام به مردمى كه گرد كعبه طواف مى كردند ، نگاه كرد و فرمود : «در زمان جاهليت [هم] اين گونه طواف مى كردند . در حقيقت ، مردم مأمورند كه گِرد آن طواف كنند و سپس به سوى ما بيايند و مراتب ولايت و دوستى خود را به اطّلاع ما برسانند و يارى و حمايت خود را به ما اعلام كنند» و آن گاه اين آيه : «دل هاى برخى مردم را به سوى آنان گرايش ده» را قرائت نمود .

.

ص: 340

الإمام الباقر عليه السلام :لَمّا قُبِضَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله باتَ آلُ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله بِأَطوَلِ لَيلَةٍ _ إلى أن قالَ : _ فَبَينا هُم كَذلِكَ إذ أتاهُم آتٍ لا يَرَونَهُ ويَسمَعونَ كَلامَهُ فَقالَ : السَّلامُ عَلَيكُم أهلَ البَيتِ ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ . . . فَأَنتُمُ الأَمانَةُ المُستَودَعَةُ ، ولَكُمُ المَوَدَّةُ الواجِبَةُ وَالطّاعَةُ المَفروضَةُ . (1)

الكافي عن إسماعيل بن عبد الخالق :سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَقولُ لِأَبي جَعفَرٍ الأَحوَلِ وأنَا أسمَعُ : أتَيتَ البَصرَةَ ؟ فَقالَ : نَعَم ، قالَ : كَيفَ رَأيتَ مُسارَعَةَ النّاسِ إلى هذَا الأَمرِ ودُخولَهُم فيهِ ؟ قالَ : وَاللّهِ إنَّهُم لَقَليلٌ ، ولَقَد فَعَلوا وإنَّ ذلِكَ لَقَليلٌ ، فَقالَ : عَلَيكَ بِالأَحداثِ فَإِنَّهُم أسرَعُ إلى كُلِّ خَيرٍ . ثُمَّ قالَ : ما يَقولُ أهلُ البَصرَةِ في هذِهِ الآيَةِ : «قُل لَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى» ؟ قُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، إنَّهُم يَقولونَ : إنَّها لِأَقارِبِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ : كَذَبوا ، إنَّما نَزَلَت فينا خاصَّةً في أهلِ البَيتِ في عَلِيٍّ وفاطِمَةَ وَالحَسَنِ وَالحُسَينِ أصحابِ الكِساءِ عليهم السلام . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ الرَّجُلَ رُبَّما يُحِبُّ الرَّجُلَ ويُبغِضُ وُلدَهُ ، فَأَبَى اللّهُ عز و جل إلّا أن يَجعَلَ حُبَّنا مَفتَرَضا _ أخَذَهُ مَن أخَذَهُ ، وتَرَكَهُ مَن تَرَكَهُ _ واجِبا ، فَقالَ : «قُل لَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى» . (3)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 445 ح 19 ، الاُصول الستّة عشر : ص 337 ح 558 ، بحار الأنوار : ج 22 ص 537 ح 39 .
2- .الكافي : ج 8 ص 93 ح 66 ، قرب الإسناد : ص 128 ح 450 نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 236 ح 2 .
3- .المحاسن : ج 1 ص 240 ح 440 عن محمّد بن مسلم ، بحار الأنوار : ج 23 ص 239 ح 6 .

ص: 341

امام باقر عليه السلام :چون پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در گذشت ، خاندان محمّد صلى الله عليه و آله [از شدّت تأثّر و اندوه]، طولانى ترين شب را گذراندند... . در چنان حال و هوايى، ناگهان يكى بر آنان وارد شد كه خودش را نمى ديدند ؛ امّا سخنش را مى شنيدند . او گفت : درود و رحمت و بركات خدا بر شما اهل بيت باد ... ! شماييد آن امانتِ سپرده شده . دوستى شما [بر مردم ]واجب است و اطاعت از شما فريضه .

الكافى_ به نقل از اسماعيل بن عبد الخالق _ :شنيدم امام صادق عليه السلام به ابو جعفرِ احول مى فرمايد _ و من هم مى شنيدم _ كه : «به بصره هم رفتى؟». گفت : آرى . فرمود : «استقبال مردم از اين قضيّه (امامت و ولايت) را چگونه ديدى؟». گفت : به خدا سوگند كه شمارِ چنين كسانى، اندك است . كارهايى كرده اند ؛ امّا اندك است . فرمود : «بر تو باد نوجوانان ؛ زيرا اين گروه ، بيشتر به سوى كارهاى خوب مى شتابند» و سپس فرمود : «مردم بصره در باره اين آيه : «بگو : من به ازاى اين از شما مزدى نمى خواهم ، مگر دوستى با خويشاوندان» ؟» . چه مى گويند. گفتم : فدايت شوم! آنها مى گويند : اين آيه در باره نزديكان پيامبر خداست . فرمود : «اشتباه مى كنند . اين آيه در خصوص ما اهل بيت نازل شده است ؛ در باره على و فاطمه و حسن و حسين ؛ يعنى : اصحاب كسا عليهم السلام » .

امام صادق عليه السلام :گاه انسان به كسى مهر مى ورزد ؛ امّا فرزند او را دشمن مى دارد ؛ ليكن خداوند عز و جل جز اين نخواست كه مهروَرزى به ما را واجب گرداند كه عدّه اى آن را گرفتند و عدّه اى رهايش كردند ؛ فرموده است : «بگو : من به ازاى اين از شما مزدى نمى خواهم ، مگر دوستى با خويشاوندان» .

.

ص: 342

الإمام الهادي عليه السلام_ فِي الزِّيارَةِ الجامِعَةِ الَّتي يُزارُ بِهَا الأَئِمَّةُ عليهم السلام _ :بِأَبي أنتُم واُمّي ونَفسي ، بِمُوالاتِكُم عَلَّمَنَا اللّهُ مَعالِمَ دينِنا ، وأصلَحَ ما كانَ فَسَدَ مِن دُنيانا ، وبِمُوالاتِكُم تَمَّتِ الكَلِمَةُ وعَظُمَتِ النِّعمَةُ وَائتَلَفَتِ الفُرقَةُ ، وبِمُوالاتِكُم تُقبَلُ الطّاعَةُ المُفتَرَضَةُ ، ولَكُمُ المَوَدَّةُ الواجِبَةُ . (1)

مصباح الزائر في دعاء النّدبة :ثُمَّ جَعَلتَ أجرَ مُحَمَّدٍ _ صَلَواتُكَ عَلَيهِ وآلِهِ _ مَوَدَّتَهُم في كِتابِكَ ، فَقُلتَ : «قُل لَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى» ، وقُلتَ : «مَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ» ، وقُلتَ : «مَآ أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَن شَآءَ أَن يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلاً» ، فَكانوا هُمُ السَّبيلَ إلَيكَ ، وَالمَسلَكَ إلى رِضوانِكَ . (2)

8 / 3 _ 2التَّمَسُّكُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أنَا وأهلُ بَيتي شَجَرَةٌ فِي الجَنَّةِ وأغصانُها فِي الدُّنيا ، فَمَن تَمَسَّكَ بِنَا اتَّخَذَ إلى رَبِّهِ سَبيلاً . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن تَمَسَّكَ بِعِترَتي مِن بَعدي كانَ مِنَ الفائِزينَ . (4)

.


1- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 100 ح 177 ، وراجع : ص 217 ح 6495 من كتابنا هذا .
2- .مصباح الزائر : ص 447 ، المزار الكبير : ص 576 نحوه ، الإقبال : ج 1 ص 506 ، بحار الأنوار : ج 102 ص 105 ذيل ح 2 .
3- .ذخائر العقبى : ص 48 ، الصواعق المحرقة : ص 236 والحديث مقبول عند المؤلّف وراجع : ينابيع المودّة : ج 2 ص 113 ح 317 و ص 439 ح 209 .
4- .كفاية الأثر : ص 22 عن ابن عبّاس و ص 137 عن حذيفة بن اليمان ، بحار الأنوار : ج 36 ص 287 ح 109 .

ص: 343

8 / 3 - 2 تمسّك
اشاره

امام هادى عليه السلام_ در زيارت جامعه كه امامان عليهم السلام را بِدان زيارت مى كنند _ :پدر و مادرم و جانم فداى شما! به واسطه ولايت [و دوستى] شماست كه خداوند ، نشانه هاى دينمان را به ما آموخت و تباهى هاى دنياى ما را به سامان آورد و به واسطه ولايت [و دوستى] شماست كه كلمه[ى توحيد] ، كامل گشت و نعمت ، تمام شد و جدايى به اتّحاد انجاميد و به واسطه ولايت [و دوستى] شماست كه طاعت [و عباداتِ ]واجب، پذيرفته مى شود و آن دوستى اى كه واجب گشته است، مخصوص شماست .

مصباح الزائر_ در دعاى ندبه _ :آن گاه در كتاب خود ، مُزد محمّد _ كه درودهايت بر او و خاندانش باد _ را دوستى با خاندان او قرار دادى و فرمودى : «بگو : من به ازاى اين ، مزدى از شما نمى خواهم ، جز دوستى با خويشاوندان» و نيز فرمودى : «هر مزدى كه از شما خواستم ، از آنِ خودتان است» و باز فرمودى : «براى اين از شما مزدى نمى خواهم ، مگر كسى كه بخواهد راهى به سوى پروردگارش در پيش گيرد» . اينان، همان راهى هستند كه به تو مى رسد و همان مسيرى هستند كه به خشنودى تو مى انجامد .

8 / 3 _ 2تمسّكپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من و اهل بيتم، درختى هستيم كه در بهشت است و شاخه هاى آن در دنياست . پس هر كه به ما چنگ آويزد ، راهى به سوى پروردگارش در پيش گرفته است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه پس از من به عترتم تمسّك جويد ، از رستگاران است .

.

ص: 344

عنه صلى الله عليه و آله :الأَئِمَّةُ بَعدِي اثنا عَشَرَ ، تِسعَةٌ مِن صُلبِ الحُسَينِ ، ومِنّا مَهدِيُّ هذِهِ الاُمَّةِ . مَن تَمَسَّكَ مِن بَعدي بِهِم فَقَدِ استَمسَكَ بِحَبلِ اللّهِ ، ومَن تَخَلّى مِنهُم فَقَد تَخَلّى مِنَ اللّهِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :تَمَسَّكوا بِطاعَةِ أئِمَّتِكُم ولا تُخالِفوهُم ، فَإِنَّ طاعَتَهُم طاعَةُ اللّهِ ، وإنَّ مَعصِيَتَهُم مَعصِيَةُ اللّهِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أحَبَّ أن يَركَبَ سَفينَةَ النَّجاةِ ويَستَمسِكَ بِالعُروَةِ الوُثقى ويَعتَصِمَ بِحَبلِ اللّهِ المَتينِ ، فَليُوالِ عَلِيّا بَعدي ، وَليُعادِ عَدُوَّهُ ، وَليَأتَمَّ بِالأَئِمَّةِ الهُداةِ مِن وُلدِهِ ، فَإِنَّهُم خُلَفائي وأوصِيائي ، وحُجَجُ اللّهِ عَلَى الخَلقِ بَعدي ، وسادَةُ اُمَّتي ، وقادَةُ الأَتقِياءِ إلَى الجَنَّةِ ، حِزبُهُم حِزبي وحِزبي حِزبُ اللّهِ ، وحِزبُ أعدائِهِم حِزبُ الشَّيطانِ . (3)

كفاية الأثر عن أبي ذرّ :سَمِعتُهُ [أيِ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله ] يَقولُ لِعَلِيٍّ عليه السلام : يا عَلِيُّ ، مَن أحَبَّكُم وتَمَسَّكَ بِكُم فَقَد تَمَسَّكَ بِالعُروَةِ الوُثقى . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :قالَ لي رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا عَلِيُّ ، . . . أنتُم حُجَّةُ اللّهِ عَلى خَلقِهِ وَالعُروَةُ الوُثقى ، مَن تَمَسَّكَ بِهَا اهتَدى ، ومَن تَرَكَها ضَلَّ . (5)

.


1- .كفاية الأثر : ص 94 عن عثمان بن عفّان عن أبيه ، الصراط المستقيم : ج 2 ص 122 عن عمر وليس فيه ذيله نحوه ، بحار الأنوار : ج 36 ص 317 ح 166 .
2- .المعجم الكبير: ج 22 ص 374 ح 935 و 936 ، الإصابة : ج 7 ص 293 الرقم 10482 ، السنّة لابن أبي عاصم : ص 499 ح 1080 ، تاريخ دمشق: ج 26 ص 91 ح 5500 ، اُسد الغابة : ج 6 ص 263 الرقم 6210 كلّها عن أبي ليلى الأشعري ، كنز العمّال : ج 6 ص 59 ح 14838 .
3- .الأمالي للصدوق : ص 70 ح 37 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 292 ح 43 ، إرشاد القلوب : ص 424 ، وكلّها عن الحسين بن خالد عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بشارة المصطفى : ص 15 عن داود بن سليمان عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام وفيه «وأحبائى» بدل «وأوصيائى» ، روضة الواعظين : ص 174 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 144 ح 100 .
4- .كفاية الأثر : ص 71 ، إرشاد القلوب : ص 415 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 302 ح 140 .
5- .الأمالي للمفيد : ص 110 ح 9 عن محمّد بن عبد اللّه بن عليّ بن الحسين بن زيد بن عليّ بن الحسين عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 23 ص 142 ح 93 .

ص: 345

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امامان پس از من ، دوازده نفرند كه نُه نفر آنان از پشت حسين هستند و مهدى اين امّت، از ماست . هر كه پس از من به ايشان تمسّك جويد ، هر آينه به ريسمان خدا چنگ زده است و هر كه آنان را ترك گويد، خدا را ترك گفته است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به [رشته] فرمان بردارى از امامانتان چنگ زنيد و از فرمانشان سرپيچى نكنيد ؛ زيرا اطاعت از آنان، اطاعت از خدا و نافرمانى كردن از آنها، نافرمانى از خداست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه دوست دارد بر كشتى نجات بنشيند و به دستگيره محكم، چنگ آويزد و ريسمان استوار خدا را بگيرد ، بايد پس از من، على را دوست بدارد و با دشمن او دشمنى كند و امامانِ هدايتگر از نسل او را به پيشوايى بپذيرد ؛ زيرا آنان پس از من ، جانشينان و اوصياى من و حجّت خدا بر خلق و سَروران امّت اند و پرهيزگاران را به سوى بهشت مى برند . حزب آنان، حزب من است و حزب من، حزب خداست و حزب دشمنان آنان، حزب شيطان است .

كفاية الأثر_ به نقل از ابو ذر _ :شنيدم پيامبر صلى الله عليه و آله به على عليه السلام مى فرمايد : «اى على! هر كه شما را دوست بدارد و به دامن شما چنگ زند ، هر آينه به دستگيره محكم چنگ زده است» .

امام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من فرمود : «اى على! ... شما حجّت خدا بر خلق او و آن دستگيره محكم هستيد كه هر كس بِدان چنگ زند ، هدايت مى شود و هر كه رهايش كند ، گم راه مى گردد» .

.

ص: 346

عنه عليه السلام :مَن تَمَسَّكَ بِنا لَحِقَ ، مَن تَخَلَّفَ عَنّا غَرِقَ . (1)

عنه عليه السلام :أينَ تَذهَبونَ وأنّى تُؤفَكونَ ، وَالأَعلامُ قائِمَةٌ ، وَالآياتُ واضِحَةٌ ، وَالمَنارُ مَنصوبَةٌ ؟! فَأَينَ يُتاهُ بِكُم ؟! وكَيفَ تَعمَهونَ وبَينَكُم عِترَةُ نَبِيِّكُم ، وهُم أزِمَّةُ الحَقِّ ، وأعلامُ الدّينِ ، وألسِنَةُ الصِّدقِ ؟! فَأَنزِلوهُم بِأَحسَنِ مَنازِلِ القُرآنِ ، ورِدوهُم وُرودَ الهيمِ العِطاشِ . (2)

عنه عليه السلام :عَلَيكُم بِتَقوَى اللّهِ وطاعَةِ مَن أطاعَ اللّهَ مِن أهلِ بَيتِ نَبِيِّكُم ، الَّذينَ هُم أولى بِطاعَتِكُم فيما أطاعُوا اللّهَ فيهِ مِنَ المُنتَحِلينَ المُدَّعينَ المُقابِلينَ إلَينا ، يَتَفَضَّلونَ بِفَضلِنا ويُجاحِدونّا أمرَنا ، ويُنازِعونّا حَقَّنا ، ويُدافِعونّا عَنهُ ، فَقَد ذاقوا وَبالَ مَا اجتَرَحوا ، فَسَوفَ يَلقَون غَيّا . (3)

عنه عليه السلام :اُنظُروا أهلَ بَيتِ نَبِيِّكُم ، فَالزَموا سَمتَهُم ، وَاتَّبِعوا أثَرَهُم ، فَلَن يُخرِجوكُم مِن هُدىً ، ولَن يُعيدوكُم في رَدىً ، فَإِن لَبَدوا فَالبُدوا وإن نَهَضوا فَانهَضوا ، ولا تَسبِقوهُم فَتَضِلّوا ولا تَتَأَخَّروا عَنهُم فَتَهلِكوا . (4)

عنه عليه السلام :لَنا رايَةُ الحَقِّ ، مَنِ استَظَلَّ بِها كَنَّتهُ ، ومَن سَبَقَ إلَيها فازَ ، ومَن تَخَلَّفَ عَنها هَلَكَ ، ومَن فارَقَها هَوى ، ومَن تَمَسَّكَ بِها نَجا . (5)

.


1- .الأمالي للطوسي : ص 654 ح 1354 ، كمال الدين : ص 206 ح 20 وفيه «تأخّر» بدل «تخلّف» ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 206 ، كلّها عن خيثمة الجعفيّ عن الإمام الباقر عليه السلام ، الخصال : ص 627 ح 10 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام نحوه ، تحف العقول : ص 116 ، بحار الأنوار : ج 27 ص 88 ح 39 .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 87 ، أعلام الدين : ص 128 وليس فيه «وأعلام الدين» ، عيون الحكم والمواعظ : ص 130 ح 2942 نحوه ، بحار الأنوار : ج 2 ص 57 ح 36 .
3- .وقعة صفّين : ص 4 ، الإرشاد : ج 1 ص 259 وفيه «القائلين» بدل «المقابلين» كما في بعض نسخ وقعة صفّين ، الأمالي للمفيد : ص 127 ح 5 عن عبد الرحمن بن عبيد بن الكنود ، بحار الأنوار : ج 32 ص 351 ح 334 ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 3 ص 103 وفيه «المستحلّين» بدل «المنتحلين» .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 97 ، بحار الأنوار : ج 34 ص 82 ح 938 .
5- .الخصال : ص 633 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 10 ص 111 ح 1 ، وراجع : تفسير فرات : ص 368 ح 499 .

ص: 347

امام على عليه السلام :هركه به ما چنگ زند ، به ساحل نجات مى رسد و هر كه رهايمان كند ، غرق مى شود .

امام على عليه السلام :به كجا مى رويد و به كدامين سو منحرفتان مى كنند ، در حالى كه علامت ها برپايند و نشانه ها آشكارند و مناره ها بر افراشته اند؟! از چه رو ، اين چنين سرگشته و گم راهيد، با اين كه عترت پيامبرتان _ كه زمامداران حق و نشانه هاى دين و زبان هاى راستى اند _ ، در ميان شمايند؟! پس آنان را همچون قرآن ، حرمت نهيد و فرمان بريد و به [سرچشمه فيض] آنان در آييد ، آن گونه كه اشتران تشنه كام به آبشخور هجوم مى برند .

امام على عليه السلام :بر شما باد پروا داشتن از خداوند و فرمانبرى از كسانى از اهل بيت پيامبرتان كه از خدا فرمان مى برد؛ همانان كه به دليل اطاعتشان از خدا، سزاوارترند كه فرمانشان بريد تا از كسانى كه به دروغ ، خود را به حقّ منتسب مى كنند و دَم از آن مى زنند و رو در روى ما ايستاده اند و فضايل ما را به خود مى بندند و امر ما را انكار مى كنند و بر سر غصب حقّ ما ، با ما مى ستيزند و ما را از آن كنار مى زنند . البتّه اينان كيفر آنچه را مرتكب شدند ، چشيدند و به زودى، كيفر تبهكارى خود را خواهند ديد .

امام على عليه السلام :به اهل بيت پيامبرتان بنگريد و راه و روش آنان را در پيش گيريد و پيرو ايشان باشيد ؛ زيرا آنان هرگز شما را از راه راست بيرون نمى برند و هيچ گاه به نابودى نمى كشانند . اگر آنها نشستند ، شما نيز بنشينيد و اگر برخاستند ، برخيزيد و بر ايشان پيشى نگيريد، كه گم راه مى شويد، و از آنها عقب نمانيد، كه به هلاكت مى افتيد .

امام على عليه السلام :رايت حق، در دست ماست . هر كه در سايه آن در آيد ، او را پناه مى دهد و هر كه به سوى آن بشتابد ، رستگار مى گردد و هر كه از آن وا پس ماند ، نابود مى شود و هر كه از آن جدا گردد ، [به وادى هلاكت وضلالت ]فرو مى افتد و هر كه بِدان چنگ زند ، نجات مى يابد .

.

ص: 348

عنه عليه السلام :مَن تَمَسَّكَ بِنَا لَحِقَ ، ومَن سَلَكَ غَيرَ طَريقَتِنا غَرِقَ . لُِمحِبّينا أفواجٌ مِن رَحمَةِ اللّهِ ، ولِمُبغِضينا أفواجٌ مِن غَضَبِ اللّهِ . وطَريقُنَا القَصدُ ، وفي أمرِنَا الرُّشدُ . (1)

عنه عليه السلام_ في أوَّلِ خُطبَةٍ خَطَبَها بَعدَ بَيعَةِ النّاسِ لَهُ عَلَى الأَمرِ _ :ألا إنَّ أبرارَ عِترَتي وأطائِبَ أرومَتي أحلَمُ النّاسِ صِغارا ، وأعلَمُ النّاسِ كِبارا . ألا وإنّا أهلُ بَيتٍ مِن عِلمِ اللّهِ عَلِمنا ، وبِحُكمِ اللّهِ حَكَمنا ، وبِقَولٍ صادِقٍ أخَذنا ، فَإِن تَتَّبِعوا آثارَنا تَهتَدوا بِبَصائِرِنا ، وإن لَم تَفعَلوا يُهلِككُمُ اللّهُ بِأَيدينا . مَعَنا رايَةُ الحَقِّ ، مَن تَبِعَها لَحِقَ ، ومَن تَأَخَّرَ عَنها غَرِقَ ، ألا وبِنا تُدرَكَ تِرَةُ كُلِّ مُؤمِنٍ ، وبِنا تُخلَعُ رِبقَةُ الذُّلِّ مِن أعناقِهِم ، وبِنا فُتِحَ لا بِكُم ، وبِنا يُختَمُ لا بِكُم . (2)

الإمام الباقر عليه السلام :آلُ مُحَمَّدٍ عليهم السلام هُم حَبلُ اللّهِ الَّذي أمَرَنا بِالاِعتِصامِ بِهِ ، فَقالَ : «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُواْ» (3) . (4)

الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا» _ :نَحنُ الحَبلُ . (5)

.


1- .الخصال : ص 627 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، تحف العقول : ص 116 ، تفسير فرات : ص 368 ح 499 وفيهما «من اتّبع أمرنا» بدل «من تمسّك بنا» .
2- .الإرشاد : ج 1 ص 240 عن أبي عبيدة معمّر بن المثنّى ، الطرائف : ص 417 نحوه ، بحار الأنوار : ج 32 ص 10 ح 3 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 1 ص 276 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، العقد الفريد : ج 3 ص 119 عن الإمام الصادق عليه السلام وليس فيه «وان لم تفعلوا يهلكم اللّه بايدينا» ، كنز العمّال : ج 13 ص 130 ح 36413 نقلاً عن عبد الغني بن سعيد في إيضاح الإشكال عن أبي الزعراء نحوه .
3- .آل عمران : 103 .
4- .تفسيرالعيّاشي : ج 1 ص 194 ح 123 و ص 102 ح 298 ، بحار الأنوار : ج 24 ص 85 ح 9 ، وراجع : شرح الأخبار : ج 2 ص 265 ح 570 .
5- .الأمالي للطوسي : ص 272 ح 510 عن عمر بن راشد ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 3 ص 75 عن أبي جعفر الصايغ، مجمع البيان : ج2 ص805 عن أبان بن تغلب نحوه ، بحار الأنوار : ج24 ص52 ح5 .

ص: 349

امام على عليه السلام :هر كه به ما چنگ زند ، به ساحل نجات مى رسد و هر كه جز راه ما را بپيمايد ، غرق مى گردد . براى دوستداران ما، فوج هايى از رحمت خداست و براى كينه توزان ما، فوج هايى از خشم خدا . راه ما مستقيم است و امر ما، موجب هدايت و رستگارى است .

امام على عليه السلام :_ در نخستين سخنرانى اش پس از بيعتِ مردم با او بر امر خلافت _ :بدانيد كه نيكانِ خاندان من و پاكانِ نژاد من ، در خردسالى بردبارترين مردم و در بزرگى ، داناترين مردم اند . بدانيد ما اهل بيتى هستيم كه علم ما بر گرفته از علم خداست و به حُكم خدا حُكم مى كنيم و سخن راست را گرفته ايم . پس اگر از ما پيروى كنيد ، به وسيله بينش هاى ما ، راه را مى يابيد و اگر چنين نكنيد ، خداوند با دست هاى ما، شما را نابود خواهد كرد . رايتِ حق، با ماست . هر كه در پى آن حركت كند ، به ساحل نجات مى رسد و هر كه از آن عقب ماند ، غرق مى شود . بدانيد كه به واسطه ما انتقام هر مؤمنى گرفته مى شود و به واسطه ما طوقِ خوارى از گردن هايشان باز مى گردد و با ما آغاز مى شود ، نه با شما ، و با ما پايان مى پذيرد ، نه با شما .

امام باقر عليه السلام :خاندان محمّد عليهم السلام ، همان ريسمان خدايند كه ما را به چنگ زدن بِدان فرمان داده و فرموده است : «و همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده مشويد» .

امام صادق عليه السلام_ در باره آيه : «همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد» _ :آن ريسمان ، ما هستيم .

.

ص: 350

عنه عليه السلام :ما يَمنَعُكُم إذا كَلَّمَكُمُ النّاسُ أن تَقولوا لَهُم : ذَهَبنا مِن حَيثُ ذَهَبَ اللّهُ ، وَاختَرنا مِن حَيثُ اختارَ اللّهُ . إنَّ اللّهَ سُبحانَهُ اختارَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله وَاختارَ لَنا آلَ مُحَمَّدٍ ، فَنَحنُ مُتَمَسِّكونَ بِالخِيَرَةِ مِنَ اللّهِ عز و جل . (1)

عنه عليه السلام :كَذَبَ منَ زَعَمَ أنَّهُ يَعرِفُنا وهُوَ مُتَمَسِّكٌ بِعُروَةِ غَيرِنا . (2)

الكافي عن يونس بن عبد الرّحمن :قُلتُ لِأَبِي الحَسَنِ الأَوَّلِ عليه السلام : بِمَ اُوَحِّدُ اللّهَ ؟ فَقالَ : يا يونُسُ ، لا تَكونَنَّ مُبتَدِعا ، مَن نَظَرَ بِرَأيِهِ هَلَكَ ، ومَن تَرَكَ أهلَ بَيتِ نَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله ضَلَّ ، ومَن تَرَكَ كِتابَ اللّهِ وقَولَ نَبِيِّهِ كَفَرَ . (3)

الإمام الكاظم عليه السلام_ مِن كِتابِهِ إلى عَلِيِّ بنِ سُوَيدٍ _ :إنَّ أوَّلَ ما اُنهي إلَيكَ أنّي أنعى إلَيكَ نَفسي في لَيالِيَّ هذِهِ ، غَيرَ جازِعٍ ولا نادِمٍ ، ولا شاكٍّ فيما هُوَ كائِنٌ مِمّا قَد قَضَى اللّهُ عز و جلوحَتَمَ ، فَاستَمسِك بِعُروةِ الدّينِ ؛ آلِ مُحَمَّدٍ عليهم السلام ، وَالعُروَةِ الوُثقى الوَصِيِّ بَعدَ الوَصِيِّ ، وَالمُسالَمَةِ لَهُم وَالرِّضا بِما قالوا . (4)

تعليق:الأحاديث التي تدلّ على وجوب التمسّك بأهل البيت فوق حدّ التواتر ، منها حديث الثقلين. راجع: ج 9 ص 418 «أهل البيت / الفصل الثالث / عِدل القرآن».

.


1- .الأمالي للطوسي : ص 227 ح 397 ، بشارة المصطفى : ص 111 كلاهما عن كليب بن معاوية الصيداوي ، بحار الأنوار : ج 27 ص 326 ح 5 ، وراجع : الكافي : ج 2 ص 212 ح 1 .
2- .معاني الأخبار : ص 399 ح 57 عن إبراهيم بن زياد ، صفات الشيعة : ص 82 ح 4 عن المفضّل بن عمر وفيه «من شيعتنا» بدل «يعرفنا» ، بحار الأنوار : ج 2 ص 83 ح 7 .
3- .الكافي : ج 1 ص 56 ح 10 .
4- .الكافي : ج 8 ص 124 ح 95 ، قرب الإسناد : ص 333 ح 1235 كلاهما عن عليّ بن سويد ، بحار الأنوار : ج 48 ص 229 ح 34 ، وراجع : الخرائج والجرائح : ج 1 ص 325 ح 18 .

ص: 351

يادداشت

امام صادق عليه السلام :چه مانعى دارد كه هر گاه مردم با شما سخن گفتند ، به آنها بگوييد : ما از همان راهى رفته ايم كه خدا رفته است و همان چيزى را برگزيده ايم كه خدا برگزيده است . خداوند سبحان، محمّد صلى الله عليه و آله را برگزيد و ما را خاندان محمّد، گزينش نمود . پس ما به برگزيدگان از جانب خداى عز و جل، تمسّك جسته ايم .

امام صادق عليه السلام :دروغ مى گويد كسى كه مدّعى است ما را شناخته ؛ امّا به دستاويز ديگران چنگ آويخته است .

الكافى_ به نقل از يونس بن عبد الرحمان _ :به امام كاظم عليه السلام گفتم : چگونه موحّد باشم؟ فرمود : «اى يونس! بدعت گذار مباش . كسى كه به رأى خود نظر دهد ، هلاك مى شود و هر كه اهل بيت پيامبرش را رها كند ، گم راه مى گردد و كسى كه كتاب خدا و گفتار پيامبرش را فرو گذارد ، كافر مى شود» .

امام كاظم عليه السلام_ در نامه اى كه به على بن سويد نوشت _ :قبل از هر چيز، لازم است به تو بگويم كه من در همين شب ها از دنيا خواهم رفت و از اين بابت نه بى تابم و نه نادِم ، و نه در آنچه خداوند عز و جل حُكم كرده و تحقّق آن قطعى است ، ترديد دارم . پس به دستگيره دين _ يعنى : خاندان محمّد عليهم السلام _ و به دستگيره استوار _ يعنى : اوصياى آنها _ يكى پس از ديگرى چنگ زن و در برابر آنچه گفتند ، تسليم و راضى باش .

يادداشتاحاديثى كه بر وجوب تمسّك به اهل بيت عليهم السلام دلالت دارند ، بيش از حدّ تواترند، از جمله حديث ثقلين كه در همين مَدخل (اهل بيت) ، فصل سوم، در عنوان «هم تاىِ قرآن» گذشت (ر . ك : ج 9 ص 419) .

.

ص: 352

8 / 3 _ 3الوَلايَةُالمستدرك على الصحيحين عن زيد بن أرقم :لَمّا رَجَعَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِن حَجَّةِ الوَداعِ ونَزَلَ غَديرَ خُمٍّ أمَرَ بِدَوحاتٍ فَقُمِمنَ . . . ثُمَّ قالَ : إنَّ اللّهَ مَولايَ وأنَا وَلِيُّ كُلِّ مُؤمِنٍ . ثُمَّ أخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ عليه السلام فَقالَ : مَن كُنتُ وَلِيَّهُ فَهذا وَلِيُّهُ ، اللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وعادِ مَن عاداهُ . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن أحَبَّ أن يَحيا حَياتي ويَموتَ ميتَتي ويَدخُلَ الجَنَّةَ الَّتي وَعَدَني رَبّي فَليَتَوَلَّ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ ووَرَثَتَهُ الطّاهِرينَ ، أئِمَّةَ الهُدى ومَصابيحَ الدُّجى مِن بَعدي ، فَإِنَّهُم لَن يُخرِجوكُم مِن بابِ الهُدى إلى بابِ الضَّلالَةِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أرادَ أن يَحيا حَياتي ويَموتَ ميتَتي ، ويَدخُلَ جَنَّةَ عَدنٍ الَّتي غَرَسَهَا اللّهُ رَبّي بِيَدِهِ (3) ، فَليَتَوَلَّ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ ، وَليَتَوَلَّ وَلِيَّهُ ، وَليُعادِ عَدُوَّهُ ، وَليُسَلِّم لِلأَوصِياءِ مِن بَعدِهِ ، فَإِنَّهُم عِترَتي مِن لَحمي ودَمي ، أعطاهُمُ اللّهُ فَهمي وعِلمي . إلَى اللّهِ أشكو أمرَ اُمَّتِيَ المُنكِرينَ لِفَضلِهِم ، القاطِعينَ فيهِم صِلَتي . وايمُ اللّهِ لَيَقتُلُنَّ ابنيّ (4) ، لا أنالَهُمُ اللّهُ شَفاعَتي . (5)

.


1- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 118 ح 4576 ، السنن الكبرى للنسائي : ج 5 ص 45 ح 8148 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 43 ح 116 عن براء بن عازب نحوه ، كنز العمّال : ج 13 ص 104 ح 36340 ؛ كمال الدين : ص 238 ح 55 نحوه وليس فيه ذيله من «اللّهم وال» ، بحار الأنوار : ج 37 ص 137 ح 25 ، وراجع : سنن الترمذي : ج 5 ص 633 ح 3713 .
2- .الأمالي للشجري : ج 1 ص 136 عن محمّد بن عبداللّه عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، الأمالي للطوسي : ص 493 ح 1079 عن زيد بن أرقم وليس فيه «وورثته الطاهرين» إلى «من بعدي» ، الأمالي للصدوق : ص 88 ح 60 ، روضة الواعظين : ص 114 كلاهما عن ابن عبّاس وليس فيهما ذيله وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 36 ص 269 ح 91 ؛ مجمع الزوائد : ج 9 ص 137 ح 14639 نقلاً عن الطبراني عن زيد بن أرقم وليس فيه «وورثته الطاهرين» إلى «من بعدي» ، كنز العمّال : ج 11 ص 611 ح 32960 نقلاً عن مطير والباوردي وابن شاهين وابن مندة عن زياد بن مطرف وفيه «وذرّيّته من بعده» بدل «ورثته الطاهرين أئمّة الهدى ومصابيح الدجى بعدي» كلاهما نحوه .
3- .أي بقوّته وقدرته .
4- .المراد بالابن الحسين عليه السلام وربّما يُقرأ [ابنَيَّ] بصيغة التثنية إشارة إلى الحسن والحسين عليهماالسلام(مرآة العقول : ج 2 ص 424) .
5- .الكافي : ج 1 ص 209 ح 5 عن أبان بن تغلب عن الإمام الصادق عليه السلام ، كامل الزيارات : ص 146 ح 171 عن سعد الإسكاف عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، الأمالي للصدوق : ص 88 ح 60 ، بشارة المصطفى : ص 191 كلاهما عن ابن عبّاس ، الإمامة والتبصرة : ص 172 ح 24 عن أبان بن تغلب عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلامعنه صلى الله عليه و آله وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 44 ص 259 ح 10 .

ص: 353

8 / 3 - 3 ولايت

8 / 3 _ 3ولايتالمستدرك على الصحيحين_ به نقل از زيد بن ارقم _ :چون پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از حَجّة الوداع باز گشت و در غدير خُم فرود آمد ، دستور داد زير درخت ها را از خار و خاشاك جارو كردند... . سپس فرمود : «همانا خداوند ، مولاى من است و من ولىّ هر مؤمنى هستم» . آن گاه دست على عليه السلام را گرفت و فرمود : «هر كه من ولىّ اويم ، اين، ولىّ اوست . بار خدايا! دوستدار او را دوست بدار و دشمنش را دشمن» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه دوست دارد چون من زندگى كند و مانند من بميرد و به همان بهشتى كه پروردگارم مرا وعده داده است ، وارد شود ، پس بايد ولايت على بن ابى طالب و وارثان پاك او را كه پس از من، امامان هدايتگر و چراغ هاى تاريكى ها هستند، بپذيرد ؛ زيرا آنان هرگز شما را از راه راست به كج راهه گم راهى نمى كشانند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه مى خواهد چون من زندگى كند و مانند من بميرد و به بهشت برينى كه پروردگارم ، خداى يكتا با دست [قدرت ]خود ، آن را نشانده است، وارد شود ، بايد ولايت على بن ابى طالب را بپذيرد و با دوست او دوستى كند و با دشمنش دشمنى ورزد و در برابر اوصياى پس از او، گردن نهد ؛ زيرا آنان عترت من و از گوشت و خون من هستند . خداوند، فهم و دانش مرا به آنان عطا نموده است . به خدا شِكوه مى كنم از دست امّتم كه فضيلت ايشان را منكر مى شوند و حرمت خويشاوندى مرا با آنان نگه نمى دارند . به خدا سوگند كه اينان دو فرزند مرا مى كشند! (1) خدا شفاعتم را شامل حال آنان نكند!

.


1- .در متن عربى، «اِبنى (فرزند من)» آمده است، كه مقصود، امام حسين عليه السلام است. همين واژه، «اِبنَىَّ (دو فرزندم)» نيز خوانده مى شود كه در اين صورت، اشاره به امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام است.

ص: 354

عنه صلى الله عليه و آله_ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ :مَن سَرَّهُ أن يَلقَى اللّهَ عز و جل آمِنا مُطَهَّرا لا يَحزُنُهُ الفَزَعُ الأَكبَرُ فَليَتَوَلَّكَ ، وَليَتَوَلَّ بَنيكَ الحَسَنَ وَالحُسَينَ ، وعَلِيَّ بنَ الحُسَينِ ، ومُحَمَّدَ بنَ عَلِيٍّ ، وجَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ ، وموسَى بنَ جَعفَرٍ ، وعَلِيَّ بنَ موسى ، ومُحَمَّدا ، وعَلِيّا ، وَالحَسَنَ ، ثُمَّ المَهدِيَّ وهُوَ خاتَمُهُم . (1)

عنه صلى الله عليه و آله_ فِي الأَئِمَّةِ عليهم السلام _ :يَابنَ عَبّاسٍ ، وَلايَتُهُم وَلايتي ووَلايَتي وَلايَةُ اللّهِ ، وحَربُهُم حَربي وحَربي حَربُ اللّهِ (2) ، وسِلمُهُم سِلمي وسِلمي سِلمُ اللّهِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :وَلايَتي ووَلايَةُ أهلِ بَيتي أمانٌ مِنَ النّارِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :ما بالُ أقوامٍ إذا ذُكِرَ عِندَهُم آلُ إبراهيمَ فَرِحوا وَاستَبشَروا ، وإذا ذُكِرَ عِندَهُم آلُ مُحَمَّدٍ عليه السلام اِشمَأَزَّت قُلوبُهُم ؟! وَالَّذي نَفسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ ، لَو أنَّ عَبدا جاءَ يَومَ القِيامَةِ بِعَمَلِ سَبعينَ نَبِيّا ما قَبِلَ اللّهُ ذلِكَ مِنهُ حَتّى يَلقاهُ بِوَلايَتي ووَلايَةِ أهلِ بَيتي . (5)

.


1- .الغيبة للطوسي : ص 136 ح 100 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 1 ص 293 كلاهما عن عيسى بن أحمد بن عيسى بن المنصور عن الإمام العسكريّ عن آبائه عليهم السلام ، الصراط المستقيم : ج 2 ص 151 وفيه «قائمهم» بدل «خاتمهم» ، الدرّ النظيم : ص 796 عن أحمد بن عيسى عن المنصور عن الإمام العسكريّ عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 36 ص 258 ح 77 .
2- .وفي نسخة «حزبهم حزبي وحزبي حزب اللّه » .
3- .كفاية الأثر : ص 18 عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 36 ص 286 ح 107 .
4- .الأمالي للصدوق : ص 560 ح 750 ، بشارة المصطفى : ص 176 بزيادة «براءة و» بعد «أهل بيتي» وكلاهما عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 27 ص 88 ح 35 .
5- .الأمالي للطوسي : ص 140 ح 229 ، بشارة المصطفى : ص 81 و 133 ، الاُصول الستّة عشر : ص 332 ح 552 كلّها عن يونس بن حبّاب عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، كشف الغمّة : ج 2 ص 10 عن الإمام زين العابدين عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 23 ص 221 ح 23 .

ص: 355

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به على عليه السلام _ :هر كه خوش حال مى شود كه خداى عز و جل را ايمن و پاك ديدار كند و از آن وحشت بزرگ (قيامت)، اندوهى به دل راه ندهد ، بايد ولايت تو و ولايت دو فرزندت حسن و حسين و على بن الحسين و محمّد بن على و جعفر بن محمّد و موسى بن جعفر و على بن موسى و محمّد و على و حسن و سرانجام ، مهدى را كه آخرين آنهاست ، بپذيرد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در باره امامان عليهم السلام _ :اى پسر عبّاس! ولايت آنان، ولايت من است و ولايت من، ولايت خداست . جنگ با آنان، جنگ با من است و جنگ با من، جنگ با خدا . آشتى با آنان، آشتى با من است و آشتى با من، آشتى بودن با خداست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ولايت من و ولايت اهل بيت من ، مايه ايمنى از آتش دوزخ است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عدّه اى را چه مى شود كه هر گاه در حضور آنان از خاندان ابراهيم ياد مى شود ، خوش حال و شادمان مى شوند ؛ امّا هر زمان كه نزد آنان از خاندان محمّد صلى الله عليه و آله نام برده مى شود ، ناراحت مى شوند؟! سوگند به آن كه جان محمّد در دست اوست ، اگر در روز قيامت ، بنده اى با عملِ هفتاد پيامبر حاضر شود ، خداوند، آنها را از او نپذيرد ، مگر اين كه با ولايت من و ولايت اهل بيتم خدا را ديدار كند .

.

ص: 356

الإمام عليّ عليه السلام :لا يُقاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله مِن هذِهِ الاُمَّةِ أحَدٌ ، ولا يُسَوّى بِهِم مَن جَرَت نِعمَتُهُم عَلَيهِ أبَدا ، هُم أساسُ الدّينِ ، وعِمادُ اليَقينِ ، إلَيهِم يَفيءُ الغالي ، وبِهِم يَلحَقُ التّالي ، ولَهُم خَصائِصُ حَقِّ الوَلايَةِ ، وفيهِمُ الوَصِيَّةُ وَالوِراثَةُ . (1)

عنه عليه السلام :لَنا عَلَى النّاسِ حَقُّ الطّاعَةِ وَالوَلايَةِ ، ولَهُم مِنَ اللّهِ سُبحانَهُ حُسنُ الجَزاءِ. (2)

الإمام الباقر عليه السلام :بُنِيَ الإِسلامُ عَلى خَمسِ دَعائِمَ : إقامِ الصَّلاةِ ، وإيتاءِ الزَّكاةِ ، وصَومِ شَهرِ رَمَضانَ ، وحَجِّ البَيتِ الحَرامِ ، وَالوَلايَةِ لَنا أهلَ البَيتِ . (3)

عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ جَلَّ وعَزَّ طَهَّرَ أهلَ بَيتِ نَبِيِّهِ عليهم السلام وسَأَلَهُم (4) أجرَ المَوَدَّةِ ، وأجرى لَهُمُ الوَلايَةَ ، وجَعَلَهُم أوصِياءَهُ وأحِبّاءَهُ ثابِتَةً بَعدَهُ (5) في اُمَّتِهِ ، فَاعتَبِروا يا أيُّهَا النّاسُ فيما قُلتُ ، حَيثُ وَضَعَ اللّهُ عز و جل وَلايَتَهُ وطاعَتَهُ ومَوَدَّتَهُ وَاستِنباطَ عِلمِهِ وحُجَجَهُ ، فَإِيّاهُ فَتَقَبَّلوا ، وبِهِ فَاستَمسِكوا ، تَنجوا بِهِ وتَكونُ لَكُم الحُجَّةُ يَومَ القِيامَةِ ، وطَريقُ رَبِّكُم جَلَّ وعَزَّ ، ولا تَصِلُ وَلايَةٌ إلَى اللّهِ عز و جل إلّا بِهِم ، فَمَن فَعَلَ ذلِكَ كانَ حَقّا عَلَى اللّهِ أن يُكرِمَهُ ولا يُعَذِّبَهُ ، ومَن يَأتِ اللّهَ عز و جل بِغَيرِ ما أمَرَهُ كانَ حَقّا عَلَى اللّهِ عز و جل أن يُذِلَّهُ وأن يُعَذِّبَهُ . (6)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 2 ، المسترشد : ص 399 ح 133 نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 117 ح 32 .
2- .غرر الحكم : ج 5 ص 129 ح 7628 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 420 ح 7113 .
3- .الأمالي للمفيد : ص 353 ح 4 ، الكافي : ج 2 ص 18 ح 1 نحوه ، الخصال : ص 278 ح 21 ، بشارة المصطفى : ص 69 كلّها عن أبي حمزة الثماليّ ، تهذيب الأحكام : ج 4 ص 151 ح 418 عن زرارة نحوه ، بحار الأنوار : ج 68 ص 376 ح 21 .
4- .في بحار الأنوار نقلاً عن الكافي : «وجَعَلَ لَهُم أجَر . . .» وهو الأنسب .
5- .في بحار الأنوار نقلاً عن الكافي : «وأحِبّاءَهُ وأئِمَّتَهُ في اُمَّتِهِ . .» وهو الأنسب .
6- .الكافي : ج 8 ص 120 ح 92 ، كمال الدين : ص 219 ح 2 نحوه وكلاهما عن أبي حمزة ، بحار الأنوار : ج 11 ص 50 ح 49 .

ص: 357

امام على عليه السلام :از اين امّت، كسى با خاندان محمّد صلى الله عليه و آله سنجيده نمى شود و كسانى كه از نعمت آنان برخوردار بودند ، با آنها برابر نيستند . آنان (خاندان محمّد) بنياد دين و تكيه گاه يقين اند . تند رونده ، به سوى ايشان بر مى گردد و وا پس مانده ، به آنان ملحق مى شود . ويژگى هاى حقّ ولايت [و امامت]، در آنهاست و بس ، و وصيّت و وراثت، منحصر به آنان است .

امام على عليه السلام :ما را بر عهده مردم ، حقّ فرمانبرى و ولايت است و براى اين كار ، از خداوند سبحان، پاداش نيك خواهند گرفت .

امام باقر عليه السلام :اسلام بر پنج پايه استوار شده است : نماز خواندن ، زكات دادن ، گرفتن روزه ماه رمضان ، گزاردن حجّ خانه خدا و پذيرشِ ولايت ما اهل بيت .

امام باقر عليه السلام :خداوند عز و جل، اهل بيت پيامبر خود را پاك گردانيد و مزد رسالت را دوستى با ايشان قرار داد و ولايت را براى آنان مقرّر داشت و ايشان را اوصيا و دوستان او قرار داد كه پس از وى در ميان امّتش پايدارند . پس _ اى مردم _ در آنچه گفتم ، بينديشيد كه خداوند عز و جل، ولايت و طاعت و دوستى خود را در او نهاده و وى را استنباط كننده علمش و حجّت هايش گردانيده است . بنا بر اين ، فقط او را بپذيريد و تنها به او تمسّك جوييد تا به واسطه او نجات يابيد و در روز قيامت ، حجّت داشته باشيد . راه پروردگارتان عز و جل ، جز به واسطه آنان پيموده نمى شود و هيچ ولايتى جز به واسطه آنان به خداى عز و جل نمى پيوندد . هر كه چنين كند ، بر خداوند است كه او را گرامى بدارد و عذابش نكند و هر كه با چيزى جز آنچه خداوند عز و جلبدان فرمان داده ، بر او وارد شود ، بر خداى عز و جل است كه او را خوار گرداند و عذابش كند .

.

ص: 358

الكافي عن أبي حمزة :قالَ لي أبو جَعفَرٍ عليه السلام : إنَّما يَعبُدُ اللّهَ مَن يَعرِفُ اللّهَ ، فَأَمّا مَن لا يَعرِفُ اللّهَ فَإِنَّما يَعبُدُهُ هكَذا ضَلالاً . قُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، فَما مَعرِفَةُ اللّهِ ؟ قالَ : تَصديقُ اللّهِ عز و جل ، وتَصديقُ رَسولِهِ صلى الله عليه و آله ، ومُوالاةُ عَلِيٍّ عليه السلام ، وَالاِئتمامُ بِهِ وبِأَئِمَّةِ الهُدى عليهم السلام ، وَالبَراءَةُ إلَى اللّهِ عز و جل مِن عَدُوِّهِم ، هكَذا يُعرَفُ اللّهُ عز و جل . (1)

الإمام الباقر عليه السلام :مَن دَخَلَ في وَلايَةِ آلِ مُحَمَّدٍ دَخَلَ الجَنَّةَ ، ومَن دَخَلَ في وَلايَةِ عَدُوِّهِم دَخَلَ النّارَ . (2)

الكافي عن محمّد بن عليّ الحلبيّ عن الإمام الصّادق عليه السلام_ في قَولِهِ عز و جل : «رَّبِّ اغْفِرْ لِى وَ لِوَالِدَىَّ وَ لِمَن دَخَلَ بَيْتِىَ مُؤْمِنًا» (3) _ :يَعنِي الوَلايَةَ ، مَن دَخَلَ فِي الوَلايَةِ دَخَلَ في بَيتِ الأَنبِياءِ عليهم السلام . وقَولِهِ : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» (4) يَعنِي الأَئِمَّةَ عليهم السلام ووَلايَتَهُم ، مَن دَخَلَ فيها دَخَلَ في بَيتِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله . (5)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ جَعَلَ وَلايَتَنا أهلَ البَيتِ قُطبَ القُرآنِ ، وقُطبَ جَميعِ الكُتُبِ ، عَلَيها يَستَديرُ مُحكَمُ القُرآنِ ، وبِها نَوَّهَتِ الكُتُبُ ويَستَبينُ الإِيمانُ . وقَد أمَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أن يُقتَدى بِالقُرآنِ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وذلِكَ حَيثُ قالَ في آخِرِ خُطبَةٍ خَطَبَها : «إنّي تارِكٌ فيكُمُ الثَّقَلَينِ : الثَّقَلَ الأَكبَرَ ، وَالثَّقَلَ الأَصغَرَ ، فَأَمَّا الأَكبَرُ فَكِتابُ رَبّي ، وأمَّا الأَصغَرُ فَعِترَتي أهلُ بَيتي ، فَاحفَظوني فيهِما فَلَن تَضِلّوا ما تَمَسَّكتُم بِهِما» . (6)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 180 ح 1 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 116 ح 155 نحوه ، بحار الأنوار : ج 27 ص 57 ح 16 .
2- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 160 ح 66 ، تفسير القمي : ج 2 ص 329 ، بصائر الدرجات : ص 77 ح 5 كلاهما عن أبي حمزة ، تفسير فرات : ص 441 ح 583 وفيها «من استقام» بدل «من دخل» و«عليّ عليه السلام » بدل «آل محمّد» وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 8 ص 348 ح 7 .
3- .نوح : 28 .
4- .الأحزاب : 33 .
5- .الكافي : ج 1 ص 423 ح 54 ، تفسير القمّي : ج 2 ص 388 نحوه ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 727 ح 1 وفيهما صدره إلى «بيت الأنبياء عليهم السلام » ، بحار الأنوار : ج 23 ص 330 ح 12 .
6- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 5 ح 9 عن مسعدة بن صدقة ، بحار الأنوار : ج 92 ص 27 ح 29 .

ص: 359

الكافى_ به نقل از ابو حمزه _ :امام باقر عليه السلام به من فرمود : « در حقيقت ، خدا را كسى بندگى مى كند كه خداشناس باشد ؛ امّا كسى كه خداشناس نيست ، او را اين گونه [مانند عامّه مردم] ، گم راهانه مى پرستد» . گفتم : فدايت شوم! شناخت خدا به چيست؟ فرمود : «باور داشتن خداى عز و جل و باور داشتن پيامبر او و پذيرش ولايت على عليه السلام و پيروى از او و از امامان هدايت عليهم السلام و پناه بردن به خداى عز و جل از دشمنان آنان . اين است شناخت خداى عز و جل» .

امام باقر عليه السلام :هر كه به ولايت خاندان محمّد در آيد ، به بهشت مى رود و هر كه به ولايت دشمنان آنان در آيد ، به دوزخ مى رود .

الكافى_ به نقل از محمّد بن على حلبى _ :امام صادق عليه السلام در باره آيه : «پروردگارا! مرا و پدر و مادرم را و هر كس را كه با ايمان وارد خانه من شود، بيامرز!» فرمود : «مقصود، ولايت است . هر كس به ولايت وارد شود ، به خانه پيامبران عليهم السلام وارد شده است» و در باره آيه : «خداوند خواسته است كه پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاكيزه گرداند» فرمود: «مقصود، امامان عليهم السلام و ولايت آنان است . هر كه به اين ولايت وارد شود ، به خانه پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شده است» .

امام صادق عليه السلام :خداوند ، ولايت ما اهل بيت را محور قرآن و محور همه كتاب ها[ى آسمانى] قرار داد كه قرآنِ استوار ، بر گِرد آن مى چرخد و به واسطه آن ، همه كتاب ها ارج يافته اند و به واسطه آن ، حقيقت ايمان روشن مى شود . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دستور داد كه به قرآن و خاندان محمّد اقتدا شود ، آن گاه كه در آخرين خطبه خود فرمود : «من در ميان شما، دو چيز گران سنگ بر جاى مى نهم : يكى بزرگ تر و ديگرى كوچك تر . امّا بزرگ تر ، كتاب پروردگار من است و كوچك تر ، عترت يا همان اهل بيت من اند . پس با پاسداشت آن دو مرا پاس بداريد ؛ زيرا تا زمانى كه به آن دو، چنگ زنيد ، هرگز گم راه نخواهيد شد» .

.

ص: 360

الإمام الكاظم عليه السلام :مَن تَقَدَّمَ إلى وَلايَتِنا اُخِّرَ عَن سَقَرَ ، ومَن تَأَخَّرَ عَنّا تَقَدَّمَ إلى سَقَرَ . (1)

الأمالي للطوسي عن عبد السّلام بن صالح الهرويّ :كُنتُ مَعَ الرِّضا عليه السلام لَمّا دَخَلَ نَيسابورَ ، وهُوَ راكِبٌ بَغلَةً شَهباءَ وقَد خَرَجَ عُلَماءُ نَيسابورَ فِي استِقبالِهِ ، فَلَمّا سارَ إلَى المَرتَعَةِ تَعَلَّقوا بِلِجامِ بَغلَتِهِ وقالوا : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، حَدِّثنا بِحَقِّ آبائِكَ الطّاهِرينَ ، حَدِّثنا عَن آبائِكَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِم أجمَعينَ . فَأَخرَجَ رَأسَهُ مِنَ الهَودَجِ وعَلَيهِ مَطرَفُ (2) خَزٍّ فَقالَ: حَدَّثَني أبي موسَى بنُ جَعفَرٍ، عَن أبيهِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ، عَن أبيهِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ ، عَن أبيهِ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ، عَن أبيهِ الحُسَينِ سَيِّدِ شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ ، عَن أبيهِ أميرِ المُؤمِنينَ ، عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ : أخبَرَني جَبرَئيلُ الرّوحُ الأَمينُ ، عَنِ اللّهِ تَقَدَّسَت أسماؤُهُ وجَلَّ وَجهُهُ قالَ : «إنّي أنَا اللّهُ ، لا إلهَ إلَا أنَا وَحدي ، عِبادي ! فَاعبُدوني ، وَليَعلَم مَن لَقِيَني مِنكُم بِشَهادَةِ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ مُخلِصا بِها أنَّهُ قَد دَخَلَ حِصني ، ومَن دَخَلَ حِصني أمِنَ عَذابي» . قالوا : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، وما إخلاصُ الشَّهادَةِ للّهِِ ؟ قالَ : «طاعَةُ اللّهِ ورَسولِهِ ووَلايَةُ أهلِ بَيتِهِ عليهم السلام » . (3)

.


1- .الكافي: ج 1 ص 434 ح 91 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 737 ح 7 كلاهما عن محمّد بن الفضيل ، مجمع البيان : ج 10 ص 591 عن أبي الفضل نحوه ، بحار الأنوار : ج 24 ص 338 ح 59 .
2- .المطْرَف : بكسر الميم وفتحها وضمّها : الثوب الذي في طرفَيه عَلَمان ، والميم زائدة (النهاية : ج 3 ص 121 «طرف») .
3- .الأمالي للطوسي : ص 589 ح 1220 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 75 ، أعلام الدين : ص 214 ، بحار الأنوار : ج 27 ص 134 ح 130 وراجع : التوحيد : ص 24 ح 22 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 134 ح 1 .

ص: 361

امام كاظم عليه السلام :هر كه به سوى ولايت ما پيش رود ، از دوزخ وا پس مى ماند و هر كه از ولايت ما عقب ماند ، به سوى دوزخ پيش مى رود .

الأمالى، طوسى_ به نقل از عبد السلام بن صالح هروى _ :زمانى كه امام رضا عليه السلام وارد نيشابور شد ، من با ايشان بودم . امام عليه السلام بر قاطر خاكسترى رنگى سوار بود . علماى نيشابور براى استقبال از ايشان بيرون آمده بودند . چون به جانب مرتعه به راه افتاد ، آنان لگام قاطر ايشان را گرفتند و گفتند : اى پسر پيامبر خدا! تو را به حقّ پدران پاكت براى ما حديثى بگو . از پدران خويش _ كه درود خدا بر همه آنان باد_ برايمان حديثى بگو . در اين هنگام، امام عليه السلام سرش را از كجاوه اى كه روى آن پارچه ابريشمى نگارين آويخته بود ، بيرون آورد و فرمود : «پدرم موسى بن جعفر، از پدرش جعفر بن محمّد، از پدرش محمّد بن على، از پدرش على بن الحسين، از پدرش حسين ، سَرور جوانان بهشتى ، از پدرش امير مؤمنان، از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله برايم حديث كرد كه فرمود : جبرئيل ، روح الأمين ، از جانب خداوند پاك و بزرگ به من خبر داد كه فرمود : اين منم خدا . معبودى نيست ، مگر تنها من . بندگان من! پس مرا بندگى كنيد، كه هر كس از شما كه با شهادت دادن مخلصانه به اين كه معبودى جز خداى يكتا نيست ، مرا ديدار كند ، به حصار من وارد مى گردد و هر كس به حصار من وارد شود ، از عذابم ايمن است » . گفتند : اى پسر پيامبر خدا! شهادت دادن مخلصانه به خدا چگونه است؟ فرمود : «به اطاعت از خدا و پيامبر او و ولايت اهل بيتش عليهم السلام » .

.

ص: 362

الإمام الرّضا عليه السلام :كَمالُ الدّينِ وَلايَتُنا وَالبَراءَةُ مِن عَدُوِّنا . (1)

الإمام الهادي عليه السلام_ فِي الزِّيارَةِ الجامِعَةِ الَّتي يُزارُ بِهَا الأَئِمَّةُ عليهم السلام _ :وأشرَقَتِ الأَرضُ بِنورِكُم ، وفازَ الفائِزونَ بِوَلايَتِكُم ، بِكُم يُسلَكُ إلَى الرِّضوانِ ، وعَلى مَن جَحَدَ وَلايَتَكُم غَضَبُ الرَّحمنِ . (2)

8 / 3 _ 4التَّقديمُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أيُّهَا النّاسُ ! إنّي فَرَطُكُم وأنتُم وارِدونَ عَلَيَّ الحَوضَ ، ألا وإنّي سائِلُكُم عَنِ الثَّقَلَينِ ، فَانظُروا كَيفَ تَخلُفونّي فيهِما ، فَإِنَّ اللَّطيفَ الخَبيرَ نَبَّأَني أنَّهُما لَن يَفتَرِقا حَتّى يَلقَياني ، وسَأَلتُ رَبّي ذلك فَأَعطانيهِ ، ألا وإنّي قَد تَرَكتُهُما فيكُم : كِتابَ اللّهِ وعِترَتي أهلَ بَيتي ، فَلا تَسبِقوهُم فَتَفَرَّقوا ، ولا تُقَصِّروا عَنهُم فَتَهلِكوا ، ولا تُعَلِّموهُم فَإِنَّهُم أعلَمُ مِنكُم . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :أيُّهَا النّاسُ ! قَد بَيَّنتُ لَكُم مَفزَعَكُم بَعدي وإمامَكُم ودَليلَكُم وهادِيَكُم ، وهُوَ أخي عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ ، وهُوَ فيكُم بِمَنزِلَتي فيكُم ، فَقَلِّدوهُ دينَكُم وأطيعوهُ في جَميعِ اُمورِكُم ، فَإِنَّ عِندَهُ جَميعَ ماعَلَّمَنِيَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى وحِكمَتَهُ ، فَسَلوهُ وتَعَلَّموا مِنهُ ومِن أوصِيائِهِ بَعدَهُ ، ولا تُعَلِّموهُم ولا تَتَقَدَّموهُم ولا تَخَلَّفوا عَنهُم ، فَإِنَّهُم مَعَ الحَقِّ وَالحَقَّ مَعَهُم ، لا يُزايِلونَهُ ولا يُزايِلُهُم . (4)

.


1- .مستطرفات السرائر : ص 149 ح 3 ، بحار الأنوار : ج 27 ص 58 ح 19 .
2- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 100 ح 177 ، وراجع : ص 217 ح 6495 من كتابنا هذا .
3- .الإرشاد : ج 1 ص 180 ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 4 ح 3 نحوه ، بحار الأنوار : ج 22 ص 465 ح 19 .
4- .كمال الدين : ص 277 ح 25 ، الإحتجاج : ج 1 ص 344 ح 56 ، الغيبة للنعماني : ص 71 ح 8 ، التحصين لابن طاووس : ص 634 ح 25 كلّها عن سُليم بن قيس ، كتاب سُليم بن قيس : ج 2 ص 646 ح 11 وفيه «وليّكم» بدل «دليلكم» وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 33 ص 149 ح 421 .

ص: 363

8 / 3 - 4 مقدّم داشتن

امام رضا عليه السلام :كمال دين ، در داشتن ولايت ما و بيزارى جستن از دشمن ماست .

امام هادى عليه السلام_ در زيارت جامعه كه بِدان امامان عليهم السلام را زيارت مى كنند _ :و زمين به نور شما روشن گشت و رستگاران ، به واسطه ولايت شما رستگار شدند . به سبب وجود شماست كه راه رضوان [الهى] پيموده مى شود و خشم خدا بر كسى است كه ولايت شما را انكار كند .

8 / 3 _ 4مقدّم داشتنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى مردم! من جلوتر از شما مى روم و شما در كنار حوض [كوثر]، بر من وارد مى شويد . آگاه باشيد كه من از شما در باره ثَقَلين خواهم پرسيد . پس بنگريد كه پس از من با آن دو، چه مى كنيد ؛ زيرا خداوندِ لطيف خبير ، مرا خبر داد كه اين دو هرگز از يكديگر جدا نخواهند شد تا اين كه به ديدار من بيايند و من اين امر را از پروردگارم خواستم و او خواهش مرا بر آورد . آگاه باشيد كه من در ميان شما اين دو را بر جاى گذاشته ام : كتاب خدا و عترتم [يعنى] اهل بيتم را . پس ، از آنان پيشى نگيريد كه پراكنده مى شويد و از آنان عقب نمانيد كه نابود مى شويد و به آنان چيز ياد ندهيد ؛ زيرا آنان از شما داناترند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى مردم! من هشدار دهنده و پيشوا و راه نما و رهبر پس از خود را براى شما مشخّص كردم و او برادرم على بن ابى طالب است . او در ميان شما به منزله من در ميان شماست . پس در دين خود، از او پيروى كنيد و در همه كارهايتان از وى فرمان بريد ؛ زيرا تمام آنچه را كه خداوند _ تبارك و تعالى _ به من تعليم داده و حكمت الهى ، در نزد اوست . بنا بر اين ، از او و از اوصياى پس از او بپرسيد و تعليم گيريد و به آنان چيز ياد ندهيد و بر ايشان پيشى نگيريد و از آنان عقب نمانيد ؛ چرا كه آنان با حق هستند و حق با آنان است . نه آنان از حق جدا مى شوند و نه حق از آنان جدا مى شود .

.

ص: 364

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ تَعالى جَعَلَ ذُرِّيَّةَ كُلِّ نَبِيٍّ مِن صُلبِهِ وجَعَلَ ذُرِّيَّتي مِن صُلبِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام . . . فَقَدِّموهُم ولا تَتَقَدَّموا عَلَيهِم ، فَإِنَّهُم أحلَمُكُم صِغارا وأعلَمُكُم كِبارا ، فَاتَّبِعوهُم فَإِنَّهُم لا يُدخِلونَكُم في ضَلالٍ ولا يُخرِجونَكُم مِن هُدىً . (1)

الإحتجاج عن عثمان بن حنيف :سَمِعنا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : أهلُ بَيتي نُجومٌ لِأَهلِ الأَرضِ ، فَلا تَتَقَدَّموهُم وقَدِّموهُم فَهُمُ الوُلاةُ بَعدي . فَقامَ إلَيهِ رَجُلٌ ، فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، وأيُّ أهلِ بَيتِكَ ؟ فَقالَ : عَلِيٌّ وَالطّاهِرونَ مِن وُلدِهِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ في خُطبَةٍ لَهُ في رَسولِ اللّهِ وأهلِ بَيتِهِ عليهم السلام _ :أرسَلَهُ بِأَمرِهِ صادِعا ( / ناطِقا) ، وبِذِكرِهِ ناطِقا ( / قاطِعا) ، فَأَدّى أمينا ، ومَضى رَشيدا ، وخَلَّفَ فينا رايَةَ الحَقِّ ، مَن تَقَدَّمَها مَرَقَ ، ومَن تَخَلَّفَ عَنها زَهَقَ ، ومَن لَزِمَها لَحِقَ . (3)

.


1- .الفضائل : ص 130 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 23 ص 144 ح 98 .
2- .الاحتجاج : ج 1 ص 198 ح 11 ، اليقين : ص 341 نحوه ، بحار الأنوار : ج 28 ص 201 ح 11 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 100 ، كمال الدين : ص 654 ح 23 عن عبيد بن كرب نحوه وليس فيه صدره إلى «ومضى رشيدا» ، بحار الأنوار : ج 34 ص 215 ح 990 ؛ كنز العمّال : ج 14 ص 592 ح 39679 نقلاً عن ابن المنادى عن الاصبغ بن نباته نحوه وليس فيه «صدره» إلى «ومضى رشيدا» .

ص: 365

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداى متعال، ذريّه هر پيامبرى را از پشت خود او قرار داده ؛ امّا ذريّه مرا از پشت على بن ابى طالب عليه السلام قرار داده است... . پس آنان را پيشرو قرار دهيد و از ايشان جلو نيفتيد ؛ زيرا آنان در خردسالى، بردبارترين شما و در بزرگ سالى، داناترينتان هستند . بنا بر اين ، از آنان پيروى كنيد ؛ چرا كه ايشان شما را به گم راهى نمى كشانند و از راه راست بيرونتان نمى برند .

الاحتجاج_ به نقل از عثمان بن حنيف _ :شنيديم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد : «اهل بيت من ، ستارگان اهل زمين اند . پس ، از آنان جلو نيفتيد و ايشان را جلودار خود سازيد ؛ چرا كه آنان، واليانِ پس از من اند» . مردى برخاست و گفت : اى پيامبر خدا!كدام اهل بيتت؟ فرمود : «على و فرزندان پاك او» .

امام على عليه السلام_ در سخنانى در باره پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و اهل بيت او _ :خداوند ، او (محمّد صلى الله عليه و آله ) را فرستاد تا فرمانش را بيان كند و يادش را بر سر زبان ها اندازد ، و او رسالت خود را با امانت ادا كرد و ره يافته و رستگار ، جهان را وداع گفت و پرچم حق را در ميان ما گذاشت . هر كه از آن پيشى گيرد ، از دين بيرون مى رود و هر كه از آن وا پس ماند ، هلاك مى شود و هر كه همراهىِ آن كند ، [به ساحل رستگارى و نجات] مى رسد .

.

ص: 366

عنه عليه السلام :لَمّا خَطَبَ أبو بَكرٍ قامَ إلَيهِ اُبَيُّ بنُ كَعبٍ ، وكانَ يَومُ الجُمُعَةِ أوَّلُ يَومٍ مِن شَهرِ رَمَضانَ ، فَقالَ : . . . أَلَستُم تَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ قالَ : اُوصيكُم بِأَهلِ بَيتي خَيرا ، فَقَدِّموهُم ولا تَقَدَّموهُم ، وأمِّروهُم ولا تَأَمَّروا عَلَيهِم . . . فَقامَت إلَيهِ رِجالٌ مِنَ الأَنصارِ فَقالوا (لَهُ) : اُقعُد رَحِمَكَ اللّهُ يا اُبَيُّ ، فَقَد أدَّيتَ ما سَمِعتَ ووَفَيتَ بِعَهدِكَ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :مَن تَوَلّى آلَ مُحَمَّدٍ وقَدَّمَهُم عَلى جَميعِ النّاسِ بِما قَدَّمَهُم مِن قَرابَةِ رَسولِ اللّهِ فَهُوَ مِن آلِ مُحَمَّدٍ لِتَوَلّيهِ آلَ مُحَمَّدٍ ، لا أنَّهُ مِنَ القَومِ بِأَعيانِهِم وإنَّما هُوَ مِنهُم بِتَوَلّيهِ إلَيهِم وَاتِّباعِهِ إيّاهُم ، وكَذلِكَ حُكمُ اللّهِ في كِتابِهِ : «وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ» (2) وقولُ إبراهيمَ عليه السلام : «فَمَن تَبِعَنِى فَإِنَّهُ مِنِّى وَ مَنْ عَصَانِى فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» (3) . (4)

8 / 3 _ 5الاقتِداءُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن سَرَّهُ أن يَحيا حَياتي ويَموتَ مَماتي ، ويَسكُنَ جَنَّةَ عَدنٍ غَرَسَها رَبّي ، فَليُوالِ عَلِيّا مِن بَعدي وَليُوالِ وَلِيَّهُ ، وَليَقتَدِ بِالأَئِمَّةِ مِن بَعدي ، فَإِنَّهُم عِترَتي ، خُلِقوا مِن طينَتي ، رُزِقوا فَهما وعِلما ، ووَيلٌ لِلمُكَذِّبينَ بِفَضلِهِم مِن اُمَّتي ، القاطِعينَ فيهِم صِلَتي ، لا أنالَهُمُ اللّهُ شَفاعَتي . (5)

.


1- .الاحتجاج : ج 1 ص 297 و 303 ح 52 ، المناقب للكوفي : ج 1 ص 224 و 228 ح 142 كلاهما عن محمّد ويحيى ابنَي عبد اللّه بن الحسن عن أبيهما عن جدّهما ، اليقين : ص 448 و 452 عن يحيى بن عبد اللّه بن الحسن عن جدّه عنه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 29 ص 83 و 89 ح 2 .
2- .المائدة : 51 . .
3- .إبراهيم : 36
4- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 231 ح 34 عن أبي عمرو الزبيريّ ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 30 نحوه ، بحار الأنوار : ج 68 ص 35 ح 73 .
5- .حلية الأولياء : ج 1 ص 86 الرقم 4 ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 240 ح 8751 ، كنز العمّال : ج 12 ص 103 ح 34198 نقلاً عن المعجم الكبير وكلّها عن ابن عبّاس ؛ الأمالي للطوسي : ص 578 ح 1195 عن أبي ذرّ ، الأمالي للصدوق : ص 88 ح 60 عن ابن عبّاس وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 139 ح 85 ، وراجع : بصائر الدرجات : ص 48 _ 52 .

ص: 367

8 / 3 - 5 پيروى

امام على عليه السلام :هنگامى كه ابو بكر خطبه [ى خلافت] خواند _ و آن روز ، آدينه بود و مصادف با نخستين روز از ماه رمضان _ ، اُبىّ بن كعب برخاست و به او گفت : ... آيا نه اين كه مى دانيد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «شما را در باره اهل بيتم سفارش به نيكى مى كنم . آنان را جلودار خود سازيد و بر ايشان پيشى نگيريد و آنان را فرمان روا سازيد و بر ايشان فرمان روايى و امارت نكنيد...» . در اين هنگام، گروهى از مردان انصار برخاستند و به اُبىّ گفتند : رحمت خدا بر تو اى اُبىّ! بنشين ؛ تو آنچه را شنيده بودى ، گفتى و به پيمانت وفا كردى .

امام صادق عليه السلام :هر كس ولايت خاندان محمّد را بپذيرد و آنان را به سبب خويشاوندى شان با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بر همه مردم مقدّم دارد ، چنين كسى از خاندان محمّد است ؛ چون ولايت خاندان محمّد را دارد ، نه به اين معنا كه در واقع ، جزء اين خاندان است ؛ بلكه از آنان است به سبب پذيرش ولايتشان و پيروى كردن از آنها . خداوند در كتاب خود، اين گونه حُكم كرده است ، آن جا كه فرموده : «و هر كس از شما آنان را به ولايت گيرد ، از آنان خواهد بود» و ابراهيم عليه السلام فرمود : «پس هر كه از من پيروى كند، بى گمان، او از من است و هر كه نافرمانى ام كند ، بى گمان، تو آمرزنده مهربانى» .

8 / 3 _ 5پي_روىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هركس خوش حال مى شود كه مانند من زندگى كند و مانند من از دنيا برود و در بهشت برينى كه پروردگارم آن را كاشته است ، ساكن شود ، بايد پس از من، على را دوست بدارد و دوست او را نيز دوست دارد و به امامان پس از من اقتدا كند ؛ زيرا آنان عترت من اند ، از طينت من آفريده شده اند و فهم و دانش، روزى شده اند . واى بر آن دسته از امّتم كه فضل و برترى ايشان را انكار كنند و حرمت خويشاوندى من با آنان را نگه ندارند! خدا شفاعتم را نصيب ايشان نكند!

.

ص: 368

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أحَبَّ أن يَحيا حَياةً تُشبِهُ حَياةَ الأَنبِياءِ ، ويَموتَ ميتَةً تُشبِهُ ميتَةَ الشُّهَداءِ ، ويَسكُنَ الجِنانَ الَّتي غَرَسَهَا الرَّحمنُ ، فَليَتَوَلَّ عَلِيّا وَليُوالِ وَلِيَّهُ وَليَقتَدِ بِالأَئِمَّةِ مِن بَعدِهِ ، فَإِنَّهُم عِترَتي خُلِقوا مِن طينَتي . اللّهُمَّ ارزُقهُم فَهمي وعِلمي ، ووَيلٌ لِلمُخالِفينَ لَهُم مِن اُمَّتي ، اللّهُمَّ لا تُنِلهُم شَفاعَتي . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :أهلُ بَيتي يُفَرِّقونَ بَينَ الحَقِّ وَالباطِلِ ، وهُمُ الأَئِمَّةُ الَّذينَ يُقتَدى بِهِم . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :الرَّوحُ وَالرّاحَةُ ، وَالرَّحمَةُ وَالنُّصرَةُ ، وَاليُسرُ وَاليَسارُ ، وَالرِّضا وَالرِّضوانُ ، وَالَمخرَجُ وَالفَلجُ (3) ، وَالقُربُ وَالَمحَبَّةُ مِنَ اللّهِ ومِن رَسولِهِ ، لِمَن أحَبَّ عَلِيّا وَائتَمَّ بِالأَوصِياءِ مِن بَعدِهِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :طوبى لِمَن أدرَكَ قائِمَ أهلِ بَيتي وهُوَ مُقتَدٍ بِهِ قَبلَ قِيامِهِ ، يَأتَمُّ بِهِ وبِأَئِمَّهِ الهُدى مِن قَبلِهِ ، ويَبرَأُ إلَى اللّهِ عز و جل مِن عَدُوِّهِم ، اُولئِكَ رُفَقائي وأكرَمُ اُمَّتي عَلَيَّ . (5)

الأمالي للطوسي عن جابر بن عبد اللّه الأنصاريّ :صَلّى بِنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَوما صَلاةَ الفَجرِ ، ثُمَّ انفَتَلَ وأقبَلَ عَلَينا يُحَدِّثُنا ، فَقالَ : أيُّهَا النّاسُ ! مَن فَقَدَ الشَّمسَ فَليَتَمَسَّك بِالقَمَرِ ، ومَن فَقَدَ القَمَرَ فَليَتَمَسَّك بِالفَرقَدَينِ . قالَ : فَقُمتُ أنَا وأبو أيّوبَ الأَنصارِيُّ ومَعَنا أنَسُ بنُ مالِكٍ فَقُلنا : يا رَسولَ اللّهِ ، مَنِ الشَّمسُ ؟ قالَ : أنَا . فَإِذا هُوَ صلى الله عليه و آله ضَرَبَ لَنا مَثَلاً فَقالَ : إنَّ اللّهَ تَعالى خَلَقَنا وجَعَلَنا بِمَنزِلَةِ نُجومِ السَّماءِ كُلَّما غابَ نَجمٌ طَلَعَ نَجمٌ ، فَأَنَا الشَّمسُ ، فَإِذا ذَهَبَ بي فَتَمَسَّكوا بِالقَمَرِ . قُلنا : فَمَنِ القَمَرُ ؟ قالَ : أخي ووَصِيّي ووَزيري ، وقاضي دَيني ، وأبو وُلدي ، وخَليفَتي في أهلي عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ . قُلنا : فَمَنِ الفَرقَدانِ ؟ قالَ : الحَسَنُ وَالحُسَينُ . ثُمَّ مَكَثَ مَلِيّا وقالَ : فاطِمَةُ هِيَ الزُّهرَةُ ، وعِترَتي أهلُ بَيتي هُم مَعَ القُرآنِ وَالقُرآنُ مَعَهُم ، لا يَفتَرِقانِ حَتّى يَرِدا عَلَيَّ الحَوضَ . (6)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 208 ح 3 ، الإمامة والتبصرة : ص 174 ح 27 ، بصائر الدرجات : ص 48 ح 2 نحوه وكلّها عن سعد بن طريف عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 23 ص 136 ح 78 .
2- .الخصال : ص 464 ح 4 ، الاحتجاج : ج 1 ص 197 ح 8 كلاهما عن خزيمة بن ثابت ، اليقين : ص 341 عن اُبي بن كعب ، بحار الأنوار : ج 28 ص 200 ح 8 .
3- .الفَلجْ : الفوز والظفر (لسان العرب : ج 2 ص 347 «فلج») .
4- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 169 ح 33 ، المحاسن : ج 1 ص 237 ح 432 وفيه «وائتم به» بدل «وائتمّ بالأوصياء من بعده» وكلاهما عن أبي كلدة عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 23 ص 227 ح 47 ، وراجع : بشارة المصطفى : ص 21 وبصائر الدرجات : ص 53 ح 1 .
5- .كمال الدين : ص 286 ح 3 عن سدير عن الإمام الصادق عليه السلام ، و ح 2 عن أبي حمزة عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، الغيبة للطوسي : ص 456 ح 466 عن معاوية بن وهب عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 51 ص 72 ح 15 ، وراجع : الخرائج والجرائح : ج 3 ص 1148 ح 57 .
6- .الأمالي للطوسي : ص 516 ح 1131 ، العدد القويّة : ص 85 ح 147 ، الدرّ النظيم : ص 791 كلاهما عن أنس ، كفاية الأثر : ص 41 ، الصراط المستقيم : ج 2 ص 142 كلاهما عن سلمان وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 24 ص 75 ح 11 .

ص: 369

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه دوست دارد مانند پيامبران زندگى كند و مرگى چون مرگ شهيدان داشته باشد و در بهشتى كه خداى رحمان كاشته است ، ساكن شود ، بايد از على پيروى كند و با دوست او دوستى كند و به امامانِ پس از او اقتدا نمايد ؛ زيرا آنان عترت من اند و از طينت من آفريده شده اند . بار خدايا! فهم و دانش مرا روزىِ ايشان فرما! واى بر آن دسته از امّتم كه با آنان مخالفت كنند! بار خدايا! شفاعت مرا شامل حال اين مردمان مگردان!

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اهل بيت من ، حق را از باطل جدا مى كنند و هم ايشان اند آن امامانى كه بايد به آنها اقتدا كرد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آسايش و آسودگى و رحمت و يارى و توانگرى و آسانى و خشنودى و خُرسندى و گشايش و كاميابى و تقرّب و دوستى خدا و پيامبر او، براى كسى است كه على را دوست بدارد و به جانشينان او اقتدا كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خوشا به حال كسى كه قائم اهل بيت را درك كند و پيش از قيامش به او اقتدا نمايد و از او و از امامان هدايتگرِ پيش از او پيروى كند و از دشمنان آنان به خداى عز و جل پناه ببرد و بيزارى جويد! اينان رفيقان من و گرامى ترين افراد امّت من در نزد من اند .

الأمالى، طوسى_ به نقل از جابر بن عبد اللّه انصارى _ :روزى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نماز صبح را به جماعت با ما خواند و سپس به طرف ما بر گشت و برايمان سخن گفت و فرمود : «اى مردم! هر كه خورشيد را از دست داد ، به دامن ماه چنگ زَنَد و هر كه ماه را از دست داد ، به فَرقَدان (1) تمسّك جويد» . من و ابو ايّوب انصارى و انس بن مالك برخاستيم و گفتيم : اى پيامبر خدا! چه كسى خورشيد است؟ فرمود : «من» . در اين هنگام، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى ما مَثَلى زد و فرمود : «خداى متعال ، ما را آفريد و چونان ستارگان آسمان قرارمان داد كه هر گاه ستاره اى غروب كند ، ستاره اى ديگر طلوع مى كند . پس من خورشيد هستم و هر گاه بُرده شدم ، به ماه چنگ زنيد» . گفتيم : چه كسى ماه است؟ فرمود : «برادر و وصى و وزيرم و ادا كننده دِينَم و پدر فرزندانم و جانشين من در ميان خانواده ام ، على بن ابى طالب» . گفتيم : فرقدان كيستند؟ فرمود : «حسن و حسين» . پيامبر صلى الله عليه و آله سپس لختى درنگ كرد و آن گاه فرمود : «فاطمه هم [ستاره ]زهره است و عترتم ، اهل بيتم ، با قرآن اند و قرآن با آنان است . از هم جدا نمى شوند تا اين كه در كنار حوض [كوثر] بر من وارد شوند» .

.


1- .دوستاره درخشان كه به آنها «دو برادران» نيز مى گويند.

ص: 370

الإمام الرضا عليه السلام :مَن سَرَّهُ أن يَنظُرَ إلَى اللّهِ بِغَيرِ حِجابٍ ويَنظُرَ اللّهُ إلَيهِ بِغَيرِ حِجابٍ ، فَليَتَوَلَّ آلَ مُحَمَّدٍ ، وَليَتَبَرَّأ مِن عَدُوِّهِم ، وَليَأتَمَّ بِإِمامِ المُؤمِنينَ مِنهُم ، فَإِنَّهُ إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ نَظَرَ اللّهُ إلَيهِ بِغَيرِ حِجابٍ ونَظَرَ إلَى اللّهِ بِغَيرِ حِجابٍ . (1)

.


1- .المحاسن : ج 1 ص 133 ح 165 عن بكر بن صالح ، قرب الإسناد : ص 351 ح 1260 عن أحمد بن محمّد بن أبي نصر عن الإمام الرضا عن الإمام الباقر عليهماالسلام ، الاُصول الستّة عشر : ص 213 ح 205 عن جابر بن يزيد الجعفي عن الإمام الباقر عليه السلام وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 27 ص 90 ح 42 .

ص: 371

امام رضا عليه السلام :هر كه خوش حال مى شود كه خدا را بى پرده ببيند و خدا نيز بى پرده به او بنگرد ، ولايت خاندان محمّد را بپذيرد و از دشمنان آنان بيزارى جويد و از ايشان كه پيشواى مؤمنان هستند ، پيروى كند . در اين صورت ، چون روز قيامت شود ، خداوند، بى پرده به او مى نگرد و او نيز بدون پرده، خدا را مشاهده مى كند .

.

ص: 372

8 / 3 _ 6الإِكرامُالكتاب«فِى بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَ الْأَصَالِ» . (1)

الحديثتفسير الثعلبي عن أنس بن مالك وبريدة :قَرَأَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله هذِهِ الآيَةَ : «فِى بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ» إلى قَولِهِ : «وَالْأَبْصَارُ» (2) فَقامَ رَجُلٌ فَقالَ : أيُّ بُيوتٍ هذِهِ يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : بُيوتُ الأَنبِياءِ . قالَ : فَقامَ إلَيهِ أبو بَكرٍ ، فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، هذَا البَيتُ مِنها ؟ _ لِبَيتِ عَلِيٍّ وفاطِمَةَ _ قالَ : نَعَم ، مِن أفاضِلِها . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أربَعَةٌ أنَا لَهُم شَفيعٌ يَومَ القِيامَةِ : المُكرِمُ لِذُرِّيَّتي مِن بَعدي ، وَالقاضِي لَهُم حَوائِجَهُم ، وَالسّاعِي لَهُم في اُمورِهِم عِندَ اضطِرارِهِم إلَيهِ ، وَالُمحِبُّ لَهُم بِقَلبِهِ ولِسانِهِ . (4)

.


1- .النور : 36 .
2- .النور: 36 _ 37.
3- .تفسير الثعلبي : ج 7 ص 107 ح 63 ، تفسير الآلوسي : ج 18 ص 174 ، شواهد التنزيل : ج 1 ص 534 ح 568 ، الدرّ المنثور : ج 6 ص 203 نقلاً عن ابن مردويه ؛ مجمع البيان : ج 7 ص 227 نحوه ، بحار الأنوار : ج 36 ص 118 ح 64 .
4- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 254 ح 2 عن دعبل بن عليّ عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، الأمالي للطوسي : ص 366 ح 779 عن عليّ بن عليّ بن رزين عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 96 ص 220 ح 1 ؛ ذخائر العقبى : ص 50 عن الإمام الرضا عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، عيون الأخبار في مناقب الاخيار: ص 29 عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه، الفصول المهمّة لابن الصبّاغ : ص 25 ، كنز العمّال : ج 12 ص 100 ح 34180 وراجع : الأمالي للطوسي : ص 279 ح 535 .

ص: 373

8 / 3 - 6 گراميداشت

8 / 3 _ 6گراميداشتقرآن«در خانه هايى كه خدا رخصت داده كه [قدر و منزلتِ] آنها رفعت يابد و نامش در آنها ياد شود، در آن خانه ها، هر بامداد و شامگاه، او را نيايش مى كنند» .

حديثتفسير الثعلبى_ به نقل از اَنَس بن مالك و بُرَيده _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آيه «در خانه هايى كه خدا رخصت داده كه [قدر و منزلت] آنها رفعت يابد و نامش در آنها ياد شود...» را تا «... و [آنها ]از روزى كه دل ها و ديده ها در آن، زير و رو مى شوند، مى هراسند» قرائت كرد . مردى برخاست و گفت : اى پيامبر خدا! اينها كدام خانه يند؟ فرمود : «خانه هاى پيامبران» . ابو بكر برخاست و گفت : اى پيامبر خدا! اين خانه (خانه على و فاطمه) هم جزو آنهاست؟ فرمود : «آرى . از بهترين هاى آنهاست» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چهار نفرند كه روز قيامت ، من شفيع آنها خواهم بود : كسى كه پس از من، فرزندانم را گرامى بدارد ؛ كسى كه نيازهاى آنان را برآورده سازد ؛ كسى كه وقتى آنان به او محتاج شدند ، در رفع گرفتارى هايشان بكوشد؛ و كسى كه با دل و زبان خويش آنان را دوست بدارد .

.

ص: 374

عنه صلى الله عليه و آله :أيُّهَا النّاسُ ! عَظِّموا أهلَ بَيتي في حَياتي وبَعدَ مَماتي ، وأكرِموهُم وفَضِّلوهُم . (1)

الإمام الحسن عليه السلام :أرسَلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلَى الأَنصارِ فَأَتَوهُ ، فَقالَ لَهُم : يا مَعشَرَ الأَنصارِ ، ألا أدُلُّكُم عَلى ما إن تَمَسَّكتُم بِهِ لَن تَضِلّوا بَعدَهُ ؟ قالوا : بَلى يا رَسولَ اللّهِ . قالَ : هذا عَلِيٌّ ، فَأَحِبّوهُ بِحُبّي وكَرِّموهُ لِكَرامَتي ، فَإِنَّ جَبرَئيلَ عليه السلام أمَرَني بِالَّذي قُلتُ لَكُم عَنِ اللّهِ عز و جل . (2)

الأمالي للصدوق عن ابن عبّاس :صَعِدَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله المِنبَرَ فَخَطَبَ وَاجتَمَعَ النّاسُ إلَيهِ فَقالَ : ... أيُّهَا النّاسُ ! ... إنَّكُم مَجموعونَ ومُساءَلونَ عَنِ الثَّقَلَينِ ، فَانظُروا كَيفَ تَخلُفونّي فيهِما . إنَّهُم أهلُ بَيتي ، فَمَن آذاهُم آذاني ، ومَن ظَلَمَهُم ظَلَمَني ، ومَن أذَلَّهُم أذَلَّني ، ومَن أعَزَّهُم أعَزَّني ، ومَن أكرَمَهُم أكرَمَني ، ومَن نَصَرَهُم نَصَرَني ، ومَن خَذَلَهُم خَذَلَني . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما تَقَدَمُ عَلَى اللّهِ اُمَّةٌ يَومَ القِيامَةِ أكرَمُ عَلَيهِ مِن اُمَّتي ، ولا أهلُ بَيتٍ أكرَمُ عَلَيهِ مِن أهلِ بَيتي ، ألا فَاتَّقُوا اللّهَ فيهِم . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ للّهِِ تَعالى حُرُماتٍ ثَلاثاً ، مَن حَفِظَهُنَّ حَفِظَ اللّهُ لَهُ أمرَ دينِهِ ودُنياهُ ، ومَن لَم يَحفَظهُنَّ لَم يَحفَظِ اللّهُ لَهُ شَيئا : حُرمَةَ الإِسلامِ ، وحُرمَتي ، وحُرمَةَ عِترَتي . (5)

.


1- .الفضائل : ص 135 ، كتاب سُليم بن قيس : ج 2 ص 687 ح 14 ، إحقاق الحقّ : ج 5 ص 42 نقلاً عن درّ بحر المناقب وكلّها عن أبي ذرّ والمقداد وسلمان عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 75 ص 467 ح 14 وراجع : مشارق أنوار اليقين : ص 192 .
2- .المعجم الكبير : ج 3 ص 88 ح 2749 ، حلية الأولياء : ج 1 ص 63 الرقم 4 كلاهما عن ابن أبي ليلى ؛ المناقب لابن شهرآشوب : ج 3 ص 13 عن عبد الرحمن بن أبي ليلى نحوه ، بحار الأنوار : ج 38 ص 150 ح 121 ، وراجع : الأمالي للطوسي : ص 223 ح 386 والأمالي للصدوق : ص 564 ح 763 .
3- .الأمالي للصدوق : ص 121 ح 112 ، التحصين لابن طاووس : ص 599 ، بشارة المصطفى : ص 17 ، مشارق أنوار اليقين : ص 53 نحوه ، بحار الأنوار : ج 38 ص 94 ح 10 .
4- .جامع الأحاديث للقمّي (المسلسلات) : ص 261 عن ابن عبّاس .
5- .الخصال : ص 146 ح 173 عن أبي سعيد الخدريّ ، روضة الواعظين: ص 297 ، بحار الأنوار : ج 24 ص 185 ح 2 ؛ المعجم الأوسط : ج 1 ص 72 ح 203 ، مقتل الحسين للخوارزمي : ج 2 ص 97 ، كنز العمّال : ج 1 ص 77 ح 308 نقلاً عن المعجم الكبير وابو نعيم وكلّها عن أبي سعيد الخدريّ وفيها «حرمة رحمي» بدل «حرمة عترتي» .

ص: 375

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى مردم! اهل بيت مرا در زمان حياتم و پس از من بزرگ داريد و به آنان احترام گزاريد و برترى شان دهيد .

امام حسن عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در پى انصار فرستاد و آنان نزدش آمدند . پس به آنان فرمود : «اى جماعت انصار! آيا شما را به چيزى راه نمايى نكنم كه اگر به دامنش چنگ زنيد ، پس از آن هرگز گم راه نمى شويد؟» . گفتند : چرا ، اى پيامبر خدا! فرمود : «اين، على است. به دوستى من او را دوست بداريد و به احترام من به او احترام نهيد ؛ زيرا جبرئيل ، از جانب خداى عز و جل به من دستور داد كه اين مطلب را به شما بگويم» .

الأمالى، صدوق_ به نقل از ابن عبّاس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بر منبر رفت و برايمان سخنرانى كرد و مردم، جمع شدند . فرمود : «... اى مردم! شما [در روز قيامت] گرد آورده خواهيد شد و در باره آن دو گران سنگ (ثقلين) از شما خواهند پرسيد . پس مواظب باشيد كه پس از من با آن دو، چه مى كنيد . آنان، اهل بيت من اند . هر كه ايشان را آزار دهد ، مرا آزار داده و هر كه به ايشان ستم كند ، به من ستم كرده است . هر كه ايشان را خوار دارد ، مرا خوار داشته و هر كه ايشان را عزيز شمارد ، مرا عزيز شمرده است . هر كه ايشان را گرامى دارد ، مرا گرامى داشته و هر كه ايشان را يارى دهد ، مرا يارى داده و هر كه ايشان را تنها گذارد ، مرا تنها گذاشته است» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :روز قيامت ، هيچ امّتى به پيشگاه خدا وارد نمى شود كه نزد او گرامى تر از امّت من باشد و نه هيچ خانواده اى كه نزد او گرامى تر از خانواده من باشد . هان! پس در باره ايشان از خدا بترسيد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداى متعال را سه حرمت است كه هر كس آنها را نگه دارد، خداوند ، كار دين و دنياى او را حفظ مى كند و هر كه آنها را نگه ندارد ، خداوند ، هيچ چيز او را حفظ نمى كند : حرمت اسلام ، حرمت من و حرمت عترتم .

.

ص: 376

الإمام الباقر عليه السلام :دَعا رَسولُ اللّهِ أصحابَهُ بِمِنى فَقالَ : . . . يا أيُّهَا النّاسُ ! إنّي تارِكٌ فيكُم حُرُماتِ اللّهِ : كِتابَ اللّهِ ، وعِترَتي ، وَالكَعبَةَ البَيتَ الحَرامَ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :للّهِِ عز و جل في بِلادِهِ خَمسُ حُرَمٍ : حُرمَةُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وحُرمَةُ آلِ رَسولِ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِم ، وحُرمَةُ كِتابِ اللّهِ عز و جل ، وحُرمَةُ كَعبَةِ اللّهِ ، وحُرمَةُ المُؤمِنِ . (2)

عنه عليه السلام :إنَّ للّهِِ عز و جل حُرُماتٍ ثَلاثا لَيسَ مِثلَهُنَّ شَيءٌ : كِتابَهُ وهُوَ حِكمَ_تُهُ ونورُهُ ، وبَيتَهُ الَّذي جَعَلَهُ قِبلَةً لِلنّاسِ لا يُقبَلُ مِن أحَدٍ تَوَجُّها إلى غَيرِهِ ، وعِترَةَ نَبِيِّكُم صلى الله عليه و آله . (3)

8 / 3 _ 7الخُمسُالكتاب«وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَىْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِى الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ» . (4)

الحديثتفسير الطبري عن ابن الدّيلميّ :قالَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام لِرَجُلٍ مِن أهلِ الشّامِ : أما قَرَأتَ فِي الأَنفالِ : «وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَىْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ ...» ؟ قالَ : نَعَم ، قالَ : فَإِنَّكُم لَأَنتُم هُم ؟ قالَ : نَعَم . (5)

.


1- .بصائر الدرجات : ص 413 ح 3 عن جابر ، مختصر بصائر الدرجات : ص 90 عن جابر بن يزيد الجعفي ، بحار الأنوار : ج 23 ص 141 ح 91 .
2- .الكافي : ج 8 ص 107 ح 82 عن عليّ بن شجرة ، بحار الأنوار : ج 2 ص 186 ح 4 .
3- .معاني الأخبار : ص 117 ح 1 ، الأمالي للصدوق : ص 336 ح 456 كلاهما عن عبداللّه بن سنان ، الخصال : ص 146 ح 174 عن ابن عبّاس من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، روضة الواعظين : ص 297 ، بحار الأنوار : ج 24 ص 185 ح 1 .
4- .الأنفال : 41 .
5- .تفسير الطبري : ج 6 الجزء 10 ص 5 ؛ تفسير فرات : ص 154 ح 191 عن ديلم بن عمرو نحوه ، بحار الأنوار : ج 96 ص 203 ح 21 ، وراجع : تفسير الآلوسي : ج 25 ص 31 .

ص: 377

8 / 3 - 7 خُمس

امام باقر عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در مِنا ، اصحاب خود را فرا خواند و فرمود :«... اى مردم! من حرمت هاى خدا را در ميان شما بر جاى مى گذارم : كتاب خدا ، عترتم و كعبه _ كه خانه امن خداست _ » .

امام صادق عليه السلام :خداى عز و جل را در سرزمينش، پنج حرمت است : حرمت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، حرمت خاندان پيامبر خدا _ كه خدا بر آنان درود فرستد _ ، حرمت كتاب خداى عز و جل ، حرمت كعبه خدا و حرمت مؤمن .

امام صادق عليه السلام :خداى عز و جل را سه حرمت است كه هيچ چيز [در حرمت ]مانند آنها نيست : كتاب او كه آن حكمت و نور اوست ؛ خانه او كه آن را قبله مردم قرار داده و روى كردن به غير آن را از هيچ كس نمى پذيرد، و عترت پيامبرتان صلى الله عليه و آله .

8 / 3 _ 7خُمسقرآن«بدانيد كه هر چيزى را به غنيمت گرفتيد، يك پنجم آن براى خدا و براى پيامبر و براى خويشاوندان [او] و يتيمان و بينوايان و در راه ماندگان است».

حديثتفسير الطبرى_ به نقل از ابن ديلمى _ :على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام به مردى از اهل شام فرمود : «آيا در سوره انفال نخوانده اى كه : «بدانيد كه هر چيزى را به غنيمت گرفتيد ، يك پنجم آن براى خدا و براى پيامبر و براى خويشاوندان [او] و يتيمان و بينوايان و در راهْ ماندگان است؟» » . گفت : چرا . آيا شما همانان هستيد؟ فرمود : «آرى» .

.

ص: 378

تفسير الطبري عن المنهال بن عمرو :سَأَلتُ عَبدَ اللّهِ بنَ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ وعَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام عَنِ الخُمسِ ، فَقالَ : هُوَ لَنا ، فَقُلتُ لِعَلِيٍّ : إنَّ اللّهَ يَقولُ : «وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ» فَقالَ : يَتامانا ومَساكينِنا . (1)

الإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ تَعالى : «وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا غَنِمْتُم مِّن شَىْ ءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ» _ :هُم قَرابَةُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وَالخُمسُ للّهِِ ولِلرَّسولِ ولَنا . (2)

الإمام الكاظم عليه السلام :وإنَّما جَعَلَ اللّهُ هذَا الخُمسَ خاصَّةً لَهُم [أي لِاهلِ البيتِ عليهم السلام ]دونَ مَساكينِ النّاسِ وأبناءِ سَبيلِهِم ، عِوَضا لَهُم مِن صَدَقاتِ النّاسِ ، تَنزيها مِنَ اللّهِ لَهُم لِقَرابَتِهِم بِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وكَرامَةً مِنَ اللّهِ لَهُم عَن أوساخِ النّاسِ ، فَجَعَلَ لَهُم خاصَّةً مِن عِندِهِ ما يُغنيهِم بِهِ عَن أن يُصَيِّرَهُم في مَوضِعِ الذُّلِّ وَالمَسكَنَةِ . (3)

8 / 3 _ 8الصِّلَةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن صَنَعَ إلى أحَدٍ مِن أهلِ بَيتي يَدا كافَيتُهُ يَومَ القِيامَةِ . (4)

.


1- .تفسير الطبري : ج 6 الجزء 10 ص 8 ، تفسير الثعلبي : ج 4 ص 361 ، تفسير ابن كثير : ج 4 ص 6 ؛ مجمع البيان : ج 4 ص 837 .
2- .الكافي : ج 1 ص 539 ح 2 عن محمّد بن مسلم ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 62 ح 56 عن محمّد بن الفضيل عن الإمام الرضا عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 96 ص 201 ح 15 ، وراجع : السنن الكبرى : ج 6 ص 480 ذيل ح 12718 .
3- .الكافي : ج 1 ص 540 ح 4 ، تهذيب الأحكام : ج 4 ص 129 ح 366 .
4- .الكافي : ج 4 ص 60 ح 8 ، تهذيب الأحكام : ج 4 ص 110 ح 322 كلاهما عن عيسى بن عبد اللّه عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 65 ح 1725 ، المحاسن : ج 1 ص 137 ح 175 عن عيسى بن عبد اللّه العلويّ عن أبيه عن جدّه عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 26 ص 228 ح 6 ؛ ذخائر العقبى : ص 52 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، كنز العمّال : ج 12 ص 95 ح 34152 .

ص: 379

8 / 3 - 8 صله دادن

تفسير الطبرى_ به نقل از مِنهال بن عمرو _ :از عبد اللّه بن محمّد بن على و على بن الحسين عليه السلام در باره خمس پرسيدم . فرمود : «آن، متعلق به ماست» . به على گفتم : [امّا] خداوند مى فرمايد : «و براى يتيمان و بينوايان و در راه ماندگان» . گفت : «مقصود ، يتيمان و بينوايانِ ماست» .

امام باقر عليه السلام_ در باره آيه : «و بدانيد كه هر چيزى را به غنيمت گرفتيد ، يك پنجم آن براى خدا و براى پيامبر و...» _ :مقصود ، خويشاوندان پيامبر خداست . خمس، از آنِ خدا و پيامبر و ماست .

امام كاظم عليه السلام :خداوند، در حقيقت ، اين خمس را مختصّ آنان (اهل بيت عليهم السلام ) قرار داد و نه براى بينوايان و در راه ماندگان ساير مردم ، و اين براى آنها به جاى صدقات مردم است [كه بر سادات حرام گرديده] و براى آن است كه خداوند، خواسته است ايشان را به سبب خويشاوندى شان با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از چرك هاى [اموال] مردم [يعنى : صدقات و زكات] پاك گرداند و بدين وسيله كرامتشان بخشد . از اين رو، مال مخصوصى را از جانب خود براى آنان مقرّر داشت تا به واسطه آن ، بى نياز شوند و در معرض خوارى و درويشى قرار نگيرند .

8 / 3 _ 8صله دادنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس به يكى از افراد خاندان من احسانى كند ، در روز قيامت، آن را جبران مى كنم .

.

ص: 380

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أرادَ التَّوَسُّلَ إلَيَّ وأن تَكونَ لَهُ عِندي يَدٌ أشفَعُ لَهُ بِها يَومَ القِيامَةِ فَليَصِل أهلَ بَيتي ويُدخِلِ السُّرورَ عَلَيهِم . (1)

عنه صلى الله عليه و آله_ في صِفَةِ الأَئِمَّةِ مِن وُلدِ الإِمامِ عَلِيٍّ عليه السلام _ :مَن جَفا واحِدا مِنكُم فَقَد جَفاني ، ومَن وَصَلَكُم فَقَد وَصَلَني . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :لا تَدَعوا صِلَةَ آلِ مُحَمَّدٍ عليهم السلام مِن أموالِكُم ، مَن كانَ غَنِيّا فَبِقَدرِ غِناهُ ، ومَن كانَ فَقيرا فَبِقَدرِ فَقرِهِ ، فَمَن أرادَ أن يَقضِيَ اللّهُ لَهُ أهَمَّ الحَوائِجِ إلَيهِ ، فَليَصِل آلَ مُحَمَّدٍ وشيعَتَهُم بِأَحوَجَ ما يَكونُ إلَيهِ مِن مالِهِ . (3)

عنه عليه السلام :مَن لَم يَقدِر عَلى صِلَتِنا فَليَصِل صالِحي مُوالينا ، يُكتَب لَهُ ثَوابُ صِلَتِنا ، ومَن لَم يَقدِر عَلى زِيارَتِنا فلَيَزُر صالِحي مُوالينا ، يُكتَب لَهُ ثَوابُ زِيارَتِنا . (4)

تفسير العياشي عن عمر بن مريم :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ تَعالى : «وَ الَّذِينَ يَصِلُونَ مَآ أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ» (5) قالَ : مِن ذلِكَ صِلَةُ الرَّحِمِ ، وغايَةُ تَأويلِها صِلَتُكَ إيّانا . (6)

.


1- .الأمالي للطوسي : ص 424 ح 947 ، الأمالي للصدوق : ص 462 ح 615 كلاهما عن أبان بن تغلب عن الإمام الباقر عن آبائه عليهم السلام ، كشف الغمّة : ج 2 ص 25 عن الإمام الباقر عن أبيه عن جدّه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 26 ص 227 ح 1 ؛ الفصول المهمّة لابن الصبّاغ : ص 25 ، ينابيع المودّة : ج 2 ص 379 ح 75 نقلاً عن الديلميّ فيالفردوس وكلاهما عن الإمام الباقر عن أبيه عن جدّه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله .
2- .كمال الدين : ص 413 ح 13 عن محمّد بن الفضيل عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 23 ص 97 ح 4 .
3- .تحف العقول : ص 514 عن المفضل بن عمر ، بشارة المصطفى : ص 6 عن عمران بن معقل ، بحار الأنوار : ج 96 ص 216 ح 6 .
4- .ثواب الأعمال : ص 124 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 104 ح 181 ، المزار للمفيد : ص 216 ح 1 كلاهما عن عليّ بن عثمان الرازي عن الإمام الكاظم عليه السلام نحوه ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 73 ح 1765 ، كامل الزيارات : ص 528 ح 807 عن عمرو بن عثمان عن الإمام الرضا عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 74 ص 354 ح 29 .
5- .الرعد : 21 .
6- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 208 ح 30 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 268 ح 14 .

ص: 381

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه مى خواهد به من توسّل جويد و او را بر من منّتى باشد كه به واسطه آن ، روز قيامت شفاعتش كنم ، به خاندانم صله (هديه) دهد و آنان را شاد سازد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در وصف امامان از نسل امام على عليه السلام _ :هر كس به يكى از شما جفا كند ، به من جفا كرده و هر كس به شما صله اى (هديه اى) دهد ، به من صله داده است .

امام صادق عليه السلام :صله (هديه) دادن از اموال خود به خاندان محمّد عليهم السلام را فرو مگذاريد . هر كه داراست، به قدر دارايى اش [صله دهد] و هر كه نادار است ، به فراخور نادارى اش . هر كه مى خواهد خداوند ، مهم ترين حاجت هايى را كه از خدا مى خواهد ، برايش برآورده سازد ، از مال خود ، آنچه را بيشتر از همه مورد نياز اوست ، به خاندان محمّد و شيعيان آنان صله دهد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه قادر نيست به ما صله (هديه) دهد ، به دوستان نيك ما صله دهد كه همان ثوابِ صله دادن به ما برايش نوشته مى شود و هر كه قادر نيست به زيارت ما بيايد ، به زيارت دوستان نيك ما برود كه همان ثوابِ زيارت ما برايش نوشته مى شود .

تفسير العيّاشى_ به نقل از عمر بن مريم _ :از امام صادق عليه السلام در باره آيه : «و آنان كه آنچه را خدا به پيوستنش فرمان داده است ، مى پيوندند» پرسيدم . فرمود : «از آن جمله است صله رحِم و نهايت تأويل آن ، صله (هديه) دادن تو به ماست» .

.

ص: 382

8 / 3 _ 9الصَّلاةُصحيح البخاري عن أبي سعيد الخدري :قُلنا : يا رَسولَ اللّهِ ، هذَا التَّسليمُ ، فَكَيفَ نُصَلّي عَلَيكَ ؟ قالَ : قولوا : اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ عَبدِكَ ورَسولِكَ كَما صَلَّيتَ عَلى آلِ إبراهيمَ ، وبارِك عَلى مُحَمَّدٍ وعَلى آلِ مُحَمَّدٍ كَما بارَكتَ عَلى إبراهيمَ . (1)

صحيح البخاري عن عبد الرّحمن بن أبي ليلى :لَقِيَني كَعبُ بنُ عُجرَةَ فَقالَ : ألا اُهدي لَكَ هَدِيَّةً سَمِعتُها مِنَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ؟ فَقُلتُ : بَلى ، فَأَدّاها لي ، فَقالَ : سَأَلنا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقُلنا : يا رَسولَ اللّهِ ، كَيفَ الصَّلاةُ عَلَيكُم أهلَ البَيتِ ؟ فَإِنَّ اللّهَ قَد عَلَّمَنا كَيفَ نُسَلِّمُ عَلَيكُم . قالَ : قولوا : اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وعَلى آلِ مُحَمَّدٍ كَما صَلَّيتَ عَلى إبراهيمَ وعَلى آلِ إبراهيمَ ، إنَّكَ حَميدٌ مَجيدٌ . اللّهُمَّ بارِك عَلى مُحَمَّدٍ وعَلى آلِ مُحَمَّدٍ كَما بارَكتَ عَلى إبراهيمَ وعَلى آلِ إبراهيمَ ، إنَّكَ حَميدٌ مَجيدٌ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :سَمِعَ أبي رَجُلاً مُتَعَلِّقا بِالبَيتِ وهُوَ يَقولُ : اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ ، فَقالَ لَهُ أبي : يا عَبدَ اللّهِ ، لا تَبتُرها ، لا تَظلِمنا حَقَّنا ، قُلِ : اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وأهلِ بَيتِهِ . (3)

.


1- .صحيح البخاري : ج 4 ص 1802 ح 4520 ، صحيح مسلم : ج 1 ص 305 ح 65 ، سنن الدارمي : ج 1 ص 330 ح 1317 كلاهما عن بشير بن سعد ، سنن النسائي : ج 3 ص 49 كلّها نحوه ؛ العمدة : ص 48 ح 38 ، بحار الأنوار : ج 27 ص 259 ح 11 .
2- .صحيح البخاري : ج 3 ص 1233 ح 3190 ، صحيح مسلم : ج 1 ص 305 ح 66 ، سنن أبي داود : ج 1 ص 257 ح 976 ، سنن الدارمي : ج 1 ص 329 ح 1316 كلّها نحوه ؛ كنز العمّال : ج 2 ص 274 ح 3993 ؛ الأمالي للطوسي : ص 429 ح 958 نحوه ، بحار الأنوار : ج 94 ص 48 ح 6 .
3- .الكافي : ج 2 ص 495 ح 21 ، عدّة الداعي : ص 149 كلاهما عن ابن القدّاح .

ص: 383

8 / 3 - 9 صلوات فرستادن

8 / 3 _ 9صلوات فرستادنصحيح البخارى_ به نقل از ابو سعيد خدرى _ :گفتيم : اى پيامبر خدا! نحوه سلام گفتن [بر شما] را دانستيم . چگونه بر شما صلوات بفرستيم؟ فرمود : «بگوييد : اللّهُمَّ صَلِّ عَلى محمّدٍ عبدِكَ و رَسولِكَ كَما صَلَّيتَ عَلى آلِ إبراهيمَ وَ بارِك عَلى مُحمّدٍ وَ عَلى آلِ مُحمّدٍ كَما بارَكتَ عَلى إبراهيمَ» .

صحيح البخارى_ به نقل از عبد الرحمان بن ابى ليلى _ :كعب بن عجره به من بر خورد و گفت : نمى خواهى به تو هديه اى دهم كه آن را از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيدم؟ گفتم : چرا. پس اين را به من هديه داد كه : از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پرسيديم : اى پيامبر خدا! بر شما اهل بيت، چگونه صلوات بفرستيم؟ چون نحوه سلام گفتن بر شما را خداوند به ما تعليم داده است . فرمود : «بگوييد : اللّهمّ صَلِّ عَلى محمّدٍ و عَلى آلِ محمّدٍ كَما صلّيتَ عَلى إبراهيمَ وَ عَلى آلِ إبراهيمَ إنّكَ حَميدٌ مَجيد . اللّهمَّ بارِك على محمّدٍ و على آلِ محمّدٍ كَما باركتَ على إبراهيم وَ على آلِ إبراهيم إنّكَ حَميدٌ مَجيد» .

امام صادق عليه السلام :پدرم از مردى كه به كعبه آويخته بود ، شنيد كه مى گويد : اللّهُمَّ صَلِّ عَلى محمّدٍ . پدرم به او فرمود : «اى بنده خدا! آن را ناقص مگو و حقّ ما را ضايع مگردان . بگو : اللّهمَّ صَلِّ على محمّدٍ و أهلِ بَيتِه» .

.

ص: 384

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن صَلّى صَلاةً لَم يُصَلِّ فيها عَلَيَّ ولا عَلى أهلِ بَيتي لَم تُقبَل مِنهُ . (1)

الشّافعي في ديوانه : يا أهلَ بَيتِ رَسولِ اللّهِ ، حُبُّكُمُفَرضٌ مِنَ اللّهِ فِي القُرآنِ أنزَلَهُ كَفاكُمُ مِن عَظيمِ القَدرِ أنَّكُمُمَن لَم يُصَلِّ عَلَيكُم لا صَلاةَ لَهُ . (2)

8 / 3 _ 10الذِّكرُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما مِن قَومٍ يَذكُرونَ فَضلَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام إلّا هَبَطَت عَلَيهِم مَلائِكَةٌ تَحُفُّ بِهِم ، وإِذا تَفَرَّقوا عَرَجَتِ المَلائِكَةُ إلَى السَّماءِ ، فَتَقولُ لَهُمُ المَلائِكَةُ : إنّا نَشُمُّ مِنكُم رائِحَةً لَم نَشُمَّها مِنَ المَلائِكَةِ ، فَلَم نَرَ رائِحَةً أطيَبَ مِنها ! فَيَقولونَ : إنّا كُنّا عِندَ قَومٍ يَذكُرونَ مُحَمَّدا وأهلَ بَيتِهِ فَعَبِقَ فينا مِن ريحِهِم فَعُطِّرنا . فَيَقولونَ : اِهبِطوا بِنا إلَيهِم ، فَيَقولونَ لَهُم : قَد تَفَرَّقوا ومَضى كُلُّ واحِدٍ إلى مَنزِلِهِ ، فَيَقولونَ : اِهبِطوا إلَى المَكانِ الَّذي كانوا فيهِ حَتّى نَتَعَطَّرَ بِذلِكَ المَكانِ . (3)

.


1- .سنن الدارقطني : ج 1 ص 355 ح 6 ، عن أبي مسعود الأنصاري ، الشفا : ج 2 ص 64 عن ابن مسعود ، سبل الهدى والرشاد : ج 11 ص 10 عن أبي مسعود البدري ؛ تهذيب الأحكام : ج 2 ص 159 ح 625 ، المقنعة : ص 264 كلاهما عن زرارة عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 85 ص 279 .
2- .ديوان الشافعي : ص 68 ، الصواعق المحرقة : ص 148 والكلام موجّه عند المؤلّف ، نور الأبصار : ص 127 وفيه «الفخر» بدل «القدر» ، سبل الهدى والرشاد : ج 11 ص 11 من دون إسنادٍ إلى الشافعي .
3- .الروضة في فضائل أمير المؤمنين : ص 189 ح 163 ، بحار الأنوار : ج 38 ص 199 ح 7 نقلاً عن الفضائل نحوه وكلاهما عن اُمّ سلمة ؛ ينابيع المودّة : ج 2 ص 271 ح 773 عن اُمّ سلمة نحوه .

ص: 385

8 / 3 - 10 ياد كردن

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه نمازى بخواند و در آن بر من و اهل بيتم صلوات نفرستد ، نمازش پذيرفته نمى شود .

ديوان الشافعى :اى اهل بيت پيامبر خدا! خداوند ، دوستى شما را در قرآنى كه فرو فرستاده، واجب ساخته است. در عظمت مقام شما همين بس كه هر كس بر شما صلوات نفرستد ، نمازش درست نيست .

8 / 3 _ 10ياد كردنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ مردمى نيستند كه فضيلت على بن ابى طالب را ياد كنند ، مگر اين كه فرشتگان، آنها را در ميان مى گيرند و به انجمن آنان ملحق مى شوند و با ايشان همسخن مى گردند و چون پراكنده مى شوند ، فرشتگان به آسمان عروج مى كنند . پس فرشتگان ديگر به آنها مى گويند : ما از شما رايحه اى استشمام مى كنيم كه تا كنون آن را از فرشتگان نبوييده ايم و از آن خوش بوتر نديده ايم . آن فرشتگان مى گويند : ما نزد جماعتى بوديم كه از فضايل محمّد و خاندان محمّد، سخن مى گفتند و ما از رايحه آنان برخوردار شديم و عطرآگين گشته ايم . آن فرشتگان ديگر مى گويند : ما را نيز نزد ايشان فرود آوريد . آن فرشتگان مى گويند : آنان متفرّق گشتند و هر يك از آنها به خانه خويش رفت . آن فرشتگان ديگر مى گويند : ما را به آن جايى كه اجتماع كرده بودند ، فرود آوريد تا خود را با [بوى خوشِ] آن مكان ، خوش بو سازيم .

.

ص: 386

الإمام عليّ عليه السلام :ذِكرُنا أهلَ البَيتِ شِفاءٌ مِنَ العِلَلِ وَالأَسقامِ ووَسواسِ الرَّيبِ . (1)

الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ ذِكرَنا مِن ذِكرِ اللّهِ ، وذِكرَ عَدُوِّنا مِن ذِكرِ الشَّيطانِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ ذِكرَنا مِن ذِكرِ اللّهِ ، إنّا إذا ذُكِرنا ذُكِرَ اللّهُ ، وإذا ذُكِرَ عَدُوُّنا ذُكِرَ الشَّيطانُ . (3)

عنه عليه السلام_ لِداوُدَ بنِ سَرحانَ _ :يا داوُدُ ، أبلِغ مُوالِيَّ عَنِّي السَّلامَ ، وأنّي أقولُ : رَحِمَ اللّهُ عَبدا اجتَمَعَ مَعَ آخَرَ فَتَذاكَرا أمرَنا ، فَإِنَّ ثالِثَهُما مَلَكٌ يَستَغفِرُ لَهُما . ومَا اجتَمَعَ اثنانِ عَلى ذِكرِنا إلّا باهَى اللّهُ تَعالى بِهِمَا المَلائِكَةَ ، فَإِذَا اجتَمَعتُم فَاشتَغِلوا بِالذِّكرِ ، فَإِنَّ فِي اجتِماعِكُم ومُذاكَرَتِكُم إحياءَنا . وخَيرُ النّاسِ مِن بَعدِنا مَن ذاكَرَ بِأَمرِنا ودَعا إلى ذِكرِنا . (4)

عنه عليه السلام :إنَّ مِنَ المَلائِكَةِ الَّذينَ فِي السَّماءِ لَيَطَّلِعونَ عَلَى الواحِدِ وَالاِثنَينِ وَالثَّلاثَةِ وهُم يَذكُرونَ فَضلَ آلِ مُحَمَّدٍ ، فَيَقولونَ : أما تَرَونَ إلى هؤُلاءِ في قِلَّتِهِم وكَثرَةِ عَدُوِّهِم يَصِفونَ فَضلَ آلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ؟! فَتَقولُ الطّائِفَةُ الاُخرى مِنَ المَلائِكَةِ : «ذَ لِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَآءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ» (5) . (6)

.


1- .الخصال : ص 625 ح 10 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، المحاسن : ج 1 ص 135 ح 171 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام ، تحف العقول : ص 114 كلّها نحوه ، تفسير فرات : ص 367 ح 499 ، بحار الأنوار : ج 10 ص 104 ح 1 ، وراجع : التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 585 ح 348 .
2- .الكافي : ج 2 ص 496 ح 2 عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام ، عدّة الداعي : ص 241 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 468 ح 20 .
3- .الكافي : ج 2 ص 186 ح 1 عن عليّ بن أبي حمزة ، بحار الأنوار : ج 74 ص 258 ح 55 .
4- .الأمالي للطوسي : ص 224 ح 390 ، بشارة المصطفى : ص 110 وفيه «إحياء لأمرنا» بدل «إحياءنا» نحوه وكلاهما عن معتب مولى أبي عبداللّه عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 1 ص 200 ح 8 .
5- .الجمعة : 4 .
6- .الكافي : ج 8 ص 334 ح 521 ، و ج 2 ص 187 ح 4 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص692 ح2، بحار الأنوار : ج 74 ص 260 ح 58 .

ص: 387

امام على عليه السلام :ياد ما اهل بيت ، شفابخش بيمارى ها و ناخوشى ها و درمانگر وسوسه شك است .

امام باقر عليه السلام :همانا ياد كردن از ما، ياد كردن از خداست و ياد كردن از دشمن ما، ياد كردن از شيطان است .

امام صادق عليه السلام :همانا ياد كردن از ما، ياد كردن از خداست . هر گاه ما ياد شويم ، خدا ياد شده است و هر گاه دشمن ما ياد شود ، شيطان ياد شده است .

امام صادق عليه السلام_ به داوود بن سرحان _ :اى داوود! سلام مرا به دوستدارانم برسان و به آنان ابلاغ كن كه من مى گويم : رحمت خدا بر آن بنده اى كه با ديگرى گرد آيد و دو نفرى در باره قضيّه ما گفتگو كنند، كه در اين حال ، سومين نفر آنان، فرشته اى است كه براى آن دو، آمرزش مى طلبد . هيچ دو نفرى گرد هم نيامدند و از ما ياد نكردند ، مگر اين كه خداوند متعال ، به وجود آنان بر فرشتگان باليد . پس هر گاه گرد هم آمديد ، به ذكر، مشغول شويد ؛ زيرا گردهمايى و مذاكره شما با يكديگر، موجب زنده شدن ما مى شود . بهترين مردم بعد از ما، كسى است كه در باره كار ما مذاكره كند و به ياد و نام ما فرا خواند .

امام صادق عليه السلام :برخى از فرشتگان آسمان ، يكى دو سه نفر [از اهل زمين ]را مى بينند كه مشغول سخن گفتن از فضايل خاندان محمّد صلى الله عليه و آله هستند . پس مى گويند : نمى بينيد اين عدّه را كه با تعداد اندكشان و داشتن دشمنان فراوان ، از فضايل خاندان محمّد صلى الله عليه و آله ياد مى كنند؟! گروه ديگرى از فرشتگان مى گويند : «اين، فضل خداست كه آن را به هر كه بخواهد، عطا مى كند و خدا داراى فضل بسيار است» .

.

ص: 388

8 / 3 _ 11ذِكرُ المَصائِبِالأمالي للمفيد عن عثمان بن أحمد الدقّاق عن جعفر بن محمّد بن مالك عن أحمد بن يحيى الأودي عن مخول بن إبراهيم عن الربيع بن المنذر عن أبيه عَنِ الإِمامِ الحُسَينِ عليه السلام :ما مِن عَبدٍ قَطَرَت عَيناهُ فينا قَطرَةً أو دَمَعَت عَيناهُ فينا دَمعَةً إلّا بَوَّأَهُ اللّهُ تَعالى بِها فِي الجَنَّةِ حُقبا . قالَ أحمَدُ بنُ يَحيَى الأَودِيُّ : فَرَأَيتُ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام فِي المَنامِ فَقُلتُ : حَدَّثَني مُخَوَّلُ بنُ إبراهيمَ عَنِ الرَّبيعِ بنِ المُنذِرِ عَن أبيهِ عَنكَ أنَّكَ قُلتَ : ما مِن عَبدٍ قَطَرَت عَيناهُ فينا قَطرَةً أو دَمَعَت عَيناهُ فينا دَمعَةً إلّا بَوَّأَهُ اللّهُ بِها فِي الجَنَّةِ حُقبا . قالَ : نَعَم . قُلتُ : سَقَطَ الإِسنادُ بَيني وبَينَكَ . (1)

الأمالي للطوسي عن الحسين بن أبي فاختة :كُنتُ أنا وأبو سَلَمَةَ السَّرّاجُ ويونُسُ بنُ يَعقوبَ وَالفَضلُ بنُ يَسارٍ عِندَ أبي عَبدِ اللّهِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عليه السلام ، فَقُلتُ لَهُ : جُعِلتُ فِداكَ ، إنّي أحضُرُ مَجالِسَ هؤُلاءِ القَومِ فَأَذكُرُكُم في نَفسي ، فَأَيَّ شَيءٍ أقولُ ؟ فَقالَ : يا حُسَينُ ، إذا حَضَرتَ مَجالِسَهُم فَقُل : اللّهُمَّ أرِنَا الرَّخاءَ وَالسُّرورَ ، فَإِنَّك تَأتي عَلى ما تُريدُ . قالَ : فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، إنّي أذكُرُ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام ، فَأَيَّ شَيءٍ أقولُ إذا ذَكَرتُهُ ؟ فَقالَ : قُل : صَلَّى اللّهُ عَلَيكَ يا أبا عَبدِ اللّهِ ، تُكَرِّرُها ثَلاثا . ثُمَّ أقبَلَ عَلَينا وقالَ : إنَّ أبا عَبدِ اللّهِ الحُسَينَ عليه السلام لَمّا قُتِلَ بَكَت عَلَيهِ السَّماواتُ السَّبعُ وَالأَرَضونَ السَّبعُ وما فيهِنَّ وما بَينَهُنَّ ، ومَن يَتَقَلَّبُ فِي الجَنَّةِ وَالنّارِ ، وما يُرى وما لا يُرى إلّا ثَلاثَةَ أشياءَ ، فَإِنَّها لَم تَبكِ عَلَيهِ . فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، وما هذِهِ الثَّلاثَةُ الأَشياءُ الَّتي لَم تَبكِ عَلَيهِ ؟ فَقالَ عليه السلام : البَصرَةُ ، ودِمَشقُ ، وآلُ الحَكَمِ بنِ أبِي العاصِ . (2)

.


1- .الأمالي للمفيد : ص 341 ح 6 ، الأمالي للطوسي : ص 117 ح 181 ، بشارة المصطفى : ص 62 ، كلاهما عن الربيع بن المنذر عن أبيه ، كامل الزيارات : ص 202 ح 288 عن الربيع بن المنذر عن أبيه عن الإمام زين العابدين عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 44 ص 279 ح 8 ؛ ذخائر العقبى : ص 52 عن الربيع بن المنذر عن أبيه نحوه .
2- .الأمالي للطوسي : ص 54 ح 73 ، الكافي : ج 4 ص 575 ح 2 ، كامل الزيارات : ص 362 ح 618 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 201 ح 3 .

ص: 389

8 / 3 - 11 ذكر مصائب

8 / 3 _ 11ذكر مصائبالأمالى، مفيد_ به نقل از عثمان بن احمد دقّاق ، از جعفر بن محمّد بن مالك _ :احمد بن يحيى اَوَدى ، از مُخوّل بن ابراهيم ، از ربيع بن منذر ، از پدرش ، نقل كرد كه امام حسين عليه السلام فرمود : «هيچ بنده اى نيست كه دو چشم او براى ما قطره اى بيفشاند يا دو ديده اش به خاطر ما اشكى بريزد ، مگر اين كه خداوند به سبب آن ، او را يك قَرن ، (1) در بهشت ، جاى مى دهد» . احمد بن يحيى اَودى گفت : من ، حسين بن على عليه السلام را در خواب ديدم و گفتم : مخوّل بن ابراهيم، از ربيع بن مُنذِر، از پدرش برايم گفت كه شما فرموده ايد : «هيچ بنده اى نيست كه دو چشم او براى ما قطره اى بيفشاند يا دو ديده اش به خاطر ما اشكى بريزد ، مگر اين كه خداوند به سبب آن، او را يك قَرن در بهشت جاى مى دهد؟» . امام صلى الله عليه و آله فرمود : «درست است» . گفتم : اينك سند [اين حديث] ميان من و شما ساقط گشت [و من آن را بى واسطه از شما شنيدم و از اين پس ، بدون واسطه از شما روايت مى كنم] .

الأمالى، طوسى_ به نقل از حسين بن ابى فاخته _ :من و ابو سَلَمه سرّاج و يونس بن يعقوب و فضل بن يسار در خدمت امام صادق عليه السلام بوديم . من گفتم : فدايت شوم! من در مجالس اين قوم، حاضر مى شوم ؛ امّا در دلم شما را ياد مى كنم . چه ذكرى بگويم؟ فرمود : «اى حسين! هر گاه در مجالس آنان حاضر شدى ، بگو : خدايا! آسايش و شادمانى را نصيب ما فرما! . در اين صورت، تو به آنچه مى خواهى ، مى رسى» . گفتم : فدايت شوم! من حسين بن على عليه السلام را ياد مى كنم . در هنگام ياد كردن از او، چه بگويم؟ فرمود : «بگو : صلّى اللّه عليك يا أبا عبد اللّه . اين ذكر را سه بار تكرار كن» . امام عليه السلام سپس رو به ما كرد و فرمود : «هنگامى كه ابو عبد اللّه الحسين عليه السلام به قتل رسيد ، هفت آسمان و هفت زمين و هر آنچه در آنها و در ميان آنهاست و همه بهشتيان و دوزخيان و همه موجودات مرئى و نامرئى براى او گريستند ، مگر سه چيز كه برايش گريه نكردند» . گفتم : فدايت شوم! آن سه چيزى كه بر او گريه نكردند ، كدام اند؟ فرمود : «بصره ، دمشق و خاندان حَكَم بن ابى العاص» .

.


1- .در متن عربى حديث ، «حُقب» آمده كه به معناى : يك قرن ، يك عمر ، هشتاد سال يا بيشتر است (ر . ك : منتهى الأرب ؛ الطراز المتضمّن : ماده «حقب») .

ص: 390

الإمام الصادق عليه السلام :مَن دَمَعَت عَينُهُ فينا دَمعَةً لِدَمٍ سُفِكَ لَنا ، أو حَقٍّ لَنا نُقِصناهُ ، أو عِرضٍ اُنتُهِكَ لَنا أو لِأَحَدٍ مِن شيعَتِنا ، بَوَّأَهُ اللّهُ تَعالى بِها فِي الجَنَّةِ حُقبا . (1)

ثواب الأعمال عن بكر بن محمّد الأزديّ عن الإمام الصّادق عليه السلام :قالَ عليه السلام : تَجلِسونَ وتَتَحَدَّثونَ ؟ قُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، نَعَم . قالَ : إنَّ تِلكَ الَمجالِسَ اُحِبُّها فَأَحيوا أمرَنا ، إنَّهُ مَن ذَكَرَنا أو ذُكِرنا عِندَهُ فَخَرَجَ مِن عَينَيهِ مِثلُ جَناحِ الذُّبابِ ، غَفَرَ اللّهُ لَهُ ذُنوبَهُ ولَو كانَت أكثَرَ مِن زَبَدِ البَحرِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :مَن ذُكِرنا عِندَهُ فَفاضَت عَيناهُ ، حَرَّمَ اللّهُ وَجهَهُ عَلَى النّارِ . (3)

.


1- .الأمالي للمفيد : ص 175 ح 5 ، الأمالي للطوسي : ص 194 ح 330 ، بشارة المصطفى : ص 105 كلّها عن محمّد بن أبي عمارة الكوفيّ ، بحار الأنوار : ج 44 ص 279 ح 7 .
2- .ثواب الأعمال : ص 223 ح 1 ، مصادقة الإخوان : ص 134 ح 1 ، قرب الإسناد : ص 36 ح 117 ، بشارة المصطفى : ص 275 ، مستطرفات السرائر : ص 125 ح 9 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 44 ص 282 ح 14 ، وراجع : المحاسن : ج 1 ص 136 ح 174 وكامل الزيارات : ص 207 ح 293 .
3- .كامل الزيارات : ص 207 ح 296 عن فضيل بن فضالة ، بحار الأنوار : ج 44 ص 285 ح 22 .

ص: 391

امام صادق عليه السلام :هر كس به خاطر خونى كه از ما ريخته شده يا حقّى كه از ما گرفته شده و يا هتك حرمتى كه نسبت به ما يا يكى از شيعيان ما شده ، قطره اى اشك بريزد ، خداوند متعال ، به سبب آن، او را يك قَرن در بهشت جاى مى دهد .

ثواب الأعمال_ به نقل از بكر بن محمّد اَزدى _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «آيا با هم مى نشينيد و گفتگو مى كنيد؟» . گفتم : آرى ، فدايت شوم! فرمود : «من اين گونه مجالس را دوست دارم . پس ياد ما را زنده كنيد كه هر كس از ما ياد كند يا در حضور او از ما ياد شود و به اندازه پر مگسى اشك از ديدگانش بيرون آيد ، خداوند، گناهان او را مى آمرزد ، حتّى اگر بيشتر از كف دريا باشد» .

امام صادق عليه السلام :هر كس در نزد او از ما ياد شود و او بگريد ، خداوند ، چهره اش را بر آتش حرام مى گرداند .

.

ص: 392

الأمالي للمفيد عن أبان بن تغلب عن الإمام الصّادق عليه السلام :نَفَسُ المَهمومِ لِظُلمِنا تَسبيحٌ ، وهَمُّهُ لَنا عِبادَةٌ ، وكِتمانُ سِرِّنا جِهادٌ في سَبيلِ اللّهِ . ثُمَّ قالَ أبو عَبدِاللّهِ عليه السلام : يَجِبُ أن يُكتَبَ هذَا الحَديثُ بِالذَّهَبِ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام_ لِمِسمَعِ بنِ عَبدِ المَلِكِ _ :يا مِسمَعُ ، إنَّ الأَرضَ وَالسَّماءَ لَتَبكي مُنذُ قُتِلَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام رَحمَةً لَنا ، وما بَكى لَنا مِنَ المَلائِكَةِ أكثَرُ ، وما رَقَأَت دُموعُ المَلائِكَةِ مُنذُ قُتِلنا . وما بَكى أحَدٌ رَحمَةً لَنا ولِما لَقينا إلّا رَحِمَهُ اللّهُ تَعالى قَبلَ أن تَخرُجَ الدَّمعَةُ مِن عَينِهِ ، فَإِذا سالَت دُموعُهُ عَلى خَدِّهِ فَلَو أنَّ قَطرَةً مِن دُموعِهِ سَقَطَت في جَهَنَّمَ لَأَطفَأَت حَرَّها حَتّى لا يوجَدَ لَها حَرٌّ . وإنَّ الموجَعَ قَلبُهُ لَنا لَيَفرَحُ يَومَ يَرانا عِندَ مَوتِهِ فَرحَةً لا تَزالُ تِلكَ الفَرحَةُ في قَلبِهِ حَتّى يَرِدَ عَلَينَا الحَوضَ . (2)

الإمام الرضا عليه السلام :مَن تَذَكَّرَ مُصابَنا وبَكى لِمَا ارتُكِبَ مِنّا كانَ مَعَنا في دَرَجَتِنا يَومَ القِيامَةِ . ومَن ذَكَّرَ بِمُصابِنا فَبَكى وأبكى ، لَم تَبكِ عَينُهُ يَومَ تَبكِي العُيونُ . ومَن جَلَسَ مَجلِسا يُحيي فيهِ أمرَنا ، لَم يَمُت قَلبُهُ يَومَ تَموتُ القُلوبُ . (3)

بحار الأنوار عن دعبل الخزاعي :دَخَلتُ عَلى سَيِّدي ومَولايَ عَلِيِّ بنِ موسَى الرِّضا عليه السلام في مِثلِ هذِهِ الأَيّامِ ، فَرَأَيتُهُ جالِسا جِلسَةَ الحَزينِ الكَئيبِ وأصحابُهُ مِن حَولِهِ ، فَلَمّا رَآني مُقبِلاً قالَ لي : مَرحَبا بِكَ يا دِعبِلُ ، مَرحَبا بِناصِرِنا بِيَدِهِ ولِسانِهِ . ثُمَّ إنَّهُ وَسَّعَ لي في مَجلِسِهِ وأجلَسَني إلى جانِبِهِ . ثُمَّ قالَ لي : يا دِعبِلُ ، اُحِبُّ أن تُنشِدَني شِعرا ؛ فَإِنَّ هذِهِ الأَيّامَ أيّامُ حُزنٍ كانَت عَلَينا أهلَ البَيتِ ، وأيّامُ سُرورٍ كانَت عَلى أعدائِنا خُصوصا بَني اُمَيَّةَ . يا دِعبِلُ ، مَن بَكى وأبكى عَلى مُصابِنا ولَو واحِدا كانَ أجرُهُ عَلَى اللّهِ . يا دِعبِلُ ، مَن ذَرَفَت عَيناهُ عَلى مُصابِنا وبَكى لِما أصابَنا مِن أعدائِنا حَشَرَهُ اللّهُ مَعَنا في زُمرَتِنا . يا دِعبِلُ ، مَن بَكى عَلى مُصابِ جَدِّيَ الحُسَينِ غَفَرَ اللّهُ لَهُ ذُنوبَهُ البَتَّةَ . (4)

.


1- .الأمالي للمفيد : ص 338 ح 3 ، الكافي : ج 2 ص 226 ح 16 عن عيسى بن أبي منصور نحوه ، الأمالي للطوسي : ص 115 ح 178 ، بشارة المصطفى : ص 257 ، الدرّ النظيم : ص 642 وليس فيه ذيله ، بحار الأنوار : ج 44 ص 278 ح 4 .
2- .كامل الزيارات : ص 203 ح 291 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 290 ح 31 .
3- .الأمالي للصدوق : ص 131 ح 119 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 294 ح 48 وليس فيه صدره إلى «يوم القيامة» وكلاهما عن الحسن بن عليّ بن فضّال ، الدعوات : ص 278 ح 806 عن الإمام الصادق عليه السلام وفيه ذيله من «من جلس مجلسا» ، بحار الأنوار : ج 44 ص 278 ح 1 ، وراجع : مكارم الأخلاق : ج 2 ص 93 ح 2663 .
4- .بحار الأنوار : ج 45 ص 257 ح 15 نقلاً عن بعض مؤلّفات المتأخّرين ، الدمعة الساكبة : ج 4 ص 173 نقلاً عن كتاب المنتخب في جمع المراثي والخطب .

ص: 393

الأمالى، مفيد_ به نقل از ابان بن تغلب _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «نفس كشيدن غم ديده از براى ستمى كه بر ما رفته ، تسبيح است و اندوه او به خاطر ما ، عبادت است و پرده پوشى اسرار ما، جهاد در راه خداست» . امام صادق عليه السلام سپس فرمود : «بايد اين حديث را با طلا نوشت» .

امام صادق عليه السلام_ خطاب به مسمع بن عبد الملك _ :اى مسمع! از زمانى كه امير مؤمنان عليه السلام كشته شد ، آسمان و زمين، دلسوزانه براى ما مى گريند و فرشتگانى كه براى ما گريه مى كنند ، بيشترند [از آسمان و زمين] و از زمانى كه ما كشته شديم ، اشك فرشتگان، نخشكيده است و هيچ كس از روى دلسوزى ، براى ما و به خاطر آنچه بر سر ما آمده است، نمى گريد ، مگر اين كه خداوند متعال ، پيش از آن كه اشكْ از ديدگانش بيرون آيد ، او را رحمت مى كند و چون اشك هايش بر گونه اش جارى گردد ، اگر قطره اى از آن اشك ها در جهنّم افتد ، حرارت آن را فرو مى نشاند ، چندان كه ديگر حرارتى برايش نمى نمانَد و كسى كه به خاطر [مصائبِ] ما دلى دردمند داشته باشد ، هنگام مرگش كه ما را مى بيند ، چنان سُرورى به او دست مى دهد كه تا وقتى در كنار حوض [كوثر] بر ما وارد شود، آن سُرور همچنان در قلبش باقى است .

امام رضا عليه السلام :هر كس مصيبت ما را به ياد آورد و به خاطر ستم هايى كه بر ما رفته است، بگِريد ، روز قيامت ، با ما در يك درجه خواهد بود و هر كه ياد مصيبت ما كند و بگريد و بگرياند ، در آن روزى كه چشم ها مى گريند ، چشم او نمى گريد و هر كس در مجلسى بنشيند كه ياد و نام ما در آن زنده مى شود ، در آن روزى كه دل ها مى ميرند ، دل او نمى ميرد .

بحار الأنوار_ به نقل از دعبل خزاعى _ :در يك چنين روزهايى به خدمت سَرور و مولايم على بن موسى الرضا عليه السلام رسيدم . ديدم كه همچون شخص اندوهگينِ دل شكسته اى نشسته است و يارانش گرد او جمع اند . چون مرا ديد ، فرمود : «خوش آمدى، اى دعبل! خوش آمدى، اى آن كه با دست و زبانَت يارى مان مى كنى» . سپس برايم جا باز كرد و مرا پهلوى خود نشانيد و آن گاه فرمود : «اى دعبل! دوست دارم برايم شعرى بسرايى ؛ زيرا اين روزها، روزهاى غم و اندوه ما اهل بيت و ايّام شادمانى دشمنان ما ، بويژه بنى اميّه بوده است . اى دعبل! هر كس در مصيبت ما بگريد و ديگرى را _ و لو يك نفر _ بگرياند ، پاداش او با خداست . اى دعبل! هر كس ديدگانش بر مصيبت ما اشك بريزد و به خاطر آنچه از دشمنانمان به ما رسيده است، بگِريد ، خداوند، او را در زمره ما محشور مى نمايد . اى دعبل! هر كس براى مصيبت جدّم حسين گريه كند ، خداوند قطعاً گناهان او را مى آمرزد» .

.

ص: 394

الملهوف:رُوِيَ عَن آلِ الرَّسول أَنَّهُم قالوا: مَن بَكى وأبكى فينا مِئَةً فَلَهُ الجَنَّةُ ، ومَن بَكى وأبكى خَمسينَ فَلَهُ الجَنَّةُ ، ومن بَكى وأبكى ثَلاثينَ فَلَهُ الجَنَّةُ ، ومَن بَكى وأبكى عِشرينَ فَلَهُ الجَنَّةُ ، ومَن بَكى وأبكى عَشرَةً فَلَهُ الجَنَّةُ ، ومَن بَكى وأبكى واحِدا فَلَهُ الجَنَّةُ ، ومَن تَباكى فَلَهُ الجَنَّةُ . (1)

.


1- .الملهوف : ص 86 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 288 ذيل ح 27 .

ص: 395

الملهوف:از اهل بيت عليهم السلام روايت شده است كه فرموده اند: «هر كس به خاطر ما بگِريد و صد نفر را بگرياند ، به بهشت مى رود . هر كس بگِريد و پنجاه نفر را بگرياند ، به بهشت مى رود . هر كس بگريد و سى نفر را بگرياند ، به بهشت مى رود . هر كس بگريد و بيست نفر را بگرياند ، به بهشت مى رود . هر كس بگريد و ده نفر را بگرياند ، به بهشت مى رود . هر كس بگريد و يك نفر را بگرياند ، به بهشت مى رود و هر كس وانمود به گريه كردن هم كند ، به بهشت مى رود» .

.

ص: 396

الفصل التّاسع : حبّ أهل البيت عليهم السّلام9 / 1فَضلُ حُبِّهِم9 / 1 _ 1أساسُ الإِسلامِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الإِسلامُ عُريانٌ ، فَلِباسُهُ الحَياءُ ، وزينَتُهُ الوَقارُ ، ومُروءَتُهُ العَمَلُ الصّالِحُ ، وعِمادُهُ الوَرَعُ . ولِكُلِّ شَيءٍ أساسٌ ، وأساسُ الإِسلامِ حُبُّنا أهلَ البَيتِ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :قالَ لي رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا عَلِيُّ ، إنَّ الإِسلامَ عُريانٌ ، لِباسُهُ التَّقوى ، ورِياشُهُ الهُدى ، وزينَتُهُ الحَياءُ ، وعِمادُهُ الوَرَعُ ، ومِلاكُهُ العَمَلُ الصّالِحُ ، وأساسُ الإِسلامِ حُبّي وحُبُّ أهلِ بَيتي . (2)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 46 ح 2 ، المحاسن : ج 1 ص 445 ح 1031 كلاهما عن مدرك بن عبدالرحمن عن الإمام الصادق عليه السلام كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 364 ح 5762 عن حمّاد بن عمرو عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، الأمالي للصدوق : ص 341 ح 406 عن مبارك بن عبدالرحمن عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، تحف العقول : ص 307 عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 68 ص 343 ح 15 .
2- .تاريخ دمشق : ج 43 ص 241 ح 9170 عن عليّ بن حمزة الصوفي عن أبيه عن موسى بن جعفر عن آبائه عليهم السلام ، كنز العمّال : ج 13 ص 645 ح 37631 ؛ الدرّ النظيم : ص 320 عن ابن عبّاس نحوه وليس فيه «حبّي وحبّ» .

ص: 397

فصل نهم : دوست داشتن اهل بيت عليهم السلام
9 / 1 فضيلت دوست داشتن اهل بيت عليهم السلام
9 / 1 - 1 بنياد اسلام

فصل نهم : دوست داشتن اهل بيت عليهم السّلام9 / 1فضيلت دوست داشتن اهل بيت عليهم السّلام9 / 1 _ 1بنياد اسلامپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اسلام، برهنه است وجامه آن، حياست و زيورش وقار و مردانگى اش كردار نيك و ستونش پارسايى . هر چيزى، بنيادى دارد و بنياد اسلام ، دوست داشتن ما اهل بيت است .

امام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من فرمود : «اى على! اسلام [به منزله پيكرى ]برهنه است كه لباس آن ، پرهيزگارى و اثاث خانه اش، هدايت و زيورش حيا و ستونش پارسايى و قوامش كردار نيك است و بنياد اسلام ، دوست داشتن من و دوست داشتن اهل بيت من است» .

.

ص: 398

الإمام الحسين عليه السلام :لَمّا قَضى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مَناسِكَهُ مِن حَجَّةِ الوَداعِ رَكِبَ راحِلَتَهُ وأنشَأَ يَقولُ : لا يَدخُلُ الجَنَّةَ إلّا مَن كانَ مُسلِما . فَقامَ إلَيهِ أبو ذَرٍّ الغِفارِيُّ رحمه اللهفَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، ومَا الإِسلامُ ؟ فَقالَ صلى الله عليه و آله : الإِسلامُ عُريانٌ ، لِباسُهُ التَّقوى ، وزينَتُهُ الحَياءُ ، ومِلاكُهُ الوَرَعُ ، وجَمالُهُ (1) الدّينُ ، وثَمَرُهُ العَمَلُ الصّالِحُ ، ولِكُلِّ شَيءٍ أساسٌ وأساسُ الإِسلامِ حُبُّنا أهلَ البَيتِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ مِن خُطبَةٍ لَهُ يَذكُرُ فيها آلَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله _ :هُم دعائم الإسلام ، ووَلائِجُ الاِعتِصامِ ، بِهِم عادَ الحَقُّ إلى نِصابِهِ ، وَانزاحَ الباطِلُ عَن مَقامِهِ ، وَانقَطَعَ لِسانُهُ عَن مَنبِتِهِ . (3)

الإمام الباقر عليه السلام :حُبُّنا أهلَ البَيتِ نِظامُ الدّينِ . (4)

عنه عليه السلام :بُنِيَ الإِسلامُ عَلى خَمسٍ : عَلَى الصَّلاةِ ، وَالزَّكاةِ ، وَالصَّومِ ، وَالحَجِّ ، وَالوَلايَةِ ، ولَم يُنادَ بِشَيءٍ كَما نودِيَ بِالوَلايَةِ . (5)

راجع: ص 352 (أهل البيت عليهم السلام / الفصل الثامن : حقوق أهل البيت / عناوين حقوقهم / الولاية) .

.


1- .كماله (خ ل) .
2- .الأمالي للطوسي : ص 84 ح 126 ، بشارة المصطفى : ص 92 كلاهما عن جابر (بن يزيد) عن الإمام الباقر عن أبيه عليهماالسلام ، تحف العقول : ص 52 من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 27 ص 82 ح 22 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 239 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 514 ح 9352 ، بحار الأنوار : ج 26 ص 266 ح 54 .
4- .الأمالي للطوسي : ص 296 ح 582 عن جابر بن يزيد الجعفي ، بحار الأنوار : ج 78 ص 183 ح 8 .
5- .الكافي : ج 2 ص 18 ح 3 عن فضيل بن يسار و ح 1 ، المحاسن : ج 1 ص 445 ح 1033 كلاهما عن أبي حمزة ، بحار الأنوار : ج 68 ص 329 ح 1 .

ص: 399

امام حسين عليه السلام :چون پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مناسك حجّة الوداع را به پايان برد ، بر اشتر خود سوار شد و شروع به گفتن اين جمله كرد : «به بهشت نمى رود ، مگر كسى كه مسلمان باشد» . ابو ذر غفارى رحمه الله برخاست و گفت : اى پيامبر خدا! اسلام چيست؟ فرمود : «اسلام ، برهنه است و جامه اش پرهيزگارى است و زيورش حيا و قوامش پارسايى و جمالش ديندارى و ميوه اش كردار نيك . هر چيزى، بنيادى دارد و بنياد اسلام ، دوست داشتن ما اهل بيت است» .

امام على عليه السلام_ در خطبه اى كه در آن از خاندان محمّد صلى الله عليه و آله سخن مى گويد _ :آنان، تكيه گاه هاى اسلام و پناهگاه هاى امن اند . به واسطه [پايمردىِ ]ايشان، حق به جايگاه خود باز گشت و باطل از جايش بركنده شد و زبانش از بيخ، قطع گرديد .

امام باقر عليه السلام :دوست داشتن ما اهل بيت ، نظام دين است .

امام باقر عليه السلام :اسلام بر پنج چيز، بنا شده است : بر نماز و زكات و روزه و حج و ولايت، و به هيچ چيزى به اندازه ولايت، فرا خوانده نشده است .

ر . ك : ص 353 (اهل بيت عليهم السلام / فصل هشتم : حقوق اهل بيت عليهم السلام / عناوين حقوق اهل بيت عليهم السلام / ولايت) .

.

ص: 400

9 / 1 _ 2حُبُّهُم حُبُّ اللّهِ عز و جلالإمام عليّ عليه السلام :سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : أنَا سَيِّدُ وُلدِ آدَمَ ، وأنتَ يا عَلِيُّ وَالأَئِمَّةُ مِن بَعدِكَ سادَةُ اُمَّتي ، مَن أحَبَّنا فَقَد أحَبَّ اللّهَ ، ومَن أبغَضَنا فَقَد أبغَضَ اللّهَ ، ومَن والانا فَقَد والَى اللّهَ ، ومَن عادانا فَقَد عادَى اللّهَ ، ومَن أطاعَنا فَقَد أطاعَ اللّهَ ، ومَن عَصانا فَقَد عَصَى اللّهَ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :مَن عَرَفَ حَقَّنا وأحَبَّنا فَقَد أحَبَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى . (2)

الإمام الهادي عليه السلام_ فِي الزِّيارَةِ الجامِعَةِ الَّتي يُزارُ بِهَا الأَئِمَّةُ عليهم السلام _ :مَن والاكُم فَقَد والَى اللّهَ ، ومَن عاداكُم فَقَد عادَى اللّهَ ، ومَن أحَبَّكُم فَقَد أحَبَّ اللّهَ ، ومَن أبغَضَكُم فَقَد أبغَضَ اللّهَ . (3)

9 / 1 _ 3حُبُّهم حُبُّ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آلهرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أحِبُّوا اللّهَ لِما يَغذوكُم مِن نِعَمِهِ ، وأحِبّوني بِحُبِّ اللّهِ ، وأحِبّوا أهلَ بَيتي لِحُبّي . (4)

.


1- .الأمالي للصدوق : ص 563 ح 758 ، بشارة المصطفى : ص 151 كلاهما عن الأصبغ بن نباتة ، بحار الأنوار : ج 27 ص 88 ح 38 ، وراجع : المناقب للكوفي : ج 2 ص 168 ح 647 .
2- .الكافي : ج 8 ص 129 ح 98 عن حفص بن غياث ، تحف العقول : ص 357 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 137 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 226 ح 95 .
3- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 97 ح 177 ، وراجع : ص 217 ح 6495 من كتابنا هذا .
4- .سنن الترمذي : ج 5 ص 664 ح 3789 ، المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 163 ح 4716 ، شعب الإيمان : ج 1 ص 366 ح 408 ، اُسد الغابة : ج 2 ص 18 الرقم 1165 كلّها عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 12 ص 95 ح 34150 ؛ علل الشرائع : ص 139 ح 1 عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 27 ص 76 ح 5 نقلاً عن الأمالي للصدوق .

ص: 401

9 / 1 - 2 دوست داشتن اهل بيت عليهم السلام، دوست داشتن خداست
9 / 1 - 3 دوست داشتن اهل بيت عليهم السلام، دوست داشتن پيامبر خداصلى الله عليه وآله است

9 / 1 _ 2دوست داشتن اهل بيت عليهم السلام ، دوست داشتن خداستامام على عليه السلام :از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمايد : «من ، سَرور فرزندان آدم هستم و تو _ اى على _ و امامان پس از تو ، سَروران امّت من هستيد . هر كس به ما مهر بوَرزد ، به خدا مهر ورزيده است و هر كس با ما كين بورزد ، با خدا كينه ورزيده است . هر كه ما را به دوستى بگيرد ، خدا را به دوستى گرفته و هر كس با ما دشمنى كند ، با خدا دشمنى كرده است . هر كس از ما اطاعت كند ، از خدا اطاعت كرده و هر كه از ما نافرمانى كند ، خدا را نافرمانى كرده است» .

امام صادق عليه السلام :هر كه [مقام و حقّ] ما را بشناسد و دوستمان بدارد ، بى گمان، خداى _ تبارك و تعالى _ را دوست داشته است .

امام هادى عليه السلام_ در زيارت جامعه كه امامان عليهم السلام را بِدان زيارت مى كنند _ :هر كه با شما دوستى كند، با خدا دوستى كرده و هر كه با شما دشمنى كند ، با خدا دشمنى نموده است . هر كه شما را دوست بدارد ، خدا را دوست داشته است و هر كه شما را دشمن بدارد ، خدا را دشمن داشته است .

9 / 1 _ 3دوست داشتن اهل بيت عليهم السلام ، دوست داشتن پيامبر خدا صلى الله عليه و آله استپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خدا را به خاطر نعمت هايش كه به شما مى دهد ، دوست بداريد و مرا به خاطر خدا دوست بداريد و اهل بيتم را به خاطر من دوست بداريد .

.

ص: 402

تاريخ دمشق عن زيد بن أرقم :كُنتُ عِندَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله جالِسا ، فَمَرَّت فاطِمَةُ عليهاالسلامعَلَيها كِليمٌ (1) ، وهِيَ خارِجَةٌ مِن بَيتِها إلى حُجرَةِ نَبِيِّ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، ومَعَهَا ابناهَا الحَسَنُ وَالحُسَينُ عليهماالسلام ، وعَلِيٌّ عليه السلام في آثارِهِم ، فَنَظَرَ إلَيهِمُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : مَن أحَبَّ هؤُلاءِ فَقَد أحَبَّني ، ومَن أبغَضَهُم فَقَد أبغَضَني . (2)

الإمام الباقر عليه السلام :أحِبُّوا اللّهَ ، وأحِبّوا رَسولَ اللّهِ لِحُبِّ اللّهِ ، وأحِبّونا لِحُبِّ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . (3)

9 / 1 _ 4هَدِيَّةٌ مِنَ اللّهِ عز و جلرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ خَلَقَ الإِسلامَ فَجَعَلَ لَهُ عَرصَةً ، وجَعَلَ لَهُ نورا ، وجَعَلَ لَهُ حِصنا ، وجَعَلَ لَهُ ناصِرا ، فَأَمّا عَرصَتُهُ فَالقُرآنُ ، وأمّا نورُهُ فَالحِكمَةُ ، وأمّا حِصنُهُ فَالمَعروفُ ، وأمّا أنصارُهُ فَأَنَا وأهلُ بَيتي وشيعَتُنا ، فَأَحِبّوا أهلَ بَيتي وشيعَتَهُم وأنصارَهُم ، فَإِنَّهُ لَمّا اُسرِيَ بي إلَى السَّماءِ الدُّنيا فَنَسَبَني جَبرَئيلُ عليه السلام لِأَهلِ السَّماءِ ، استَودَعَ اللّهُ حُبّي وحُبَّ أهلِ بَيتي وشيعَتِهِم في قُلوبِ المَلائِكَةِ ، فَهُوَ عِندَهُم وَديعَةٌ إلى يَومِ القِيامَةِ ، ثُمَّ هَبَطَ بي إلى أهلِ الأَرضِ ، فَنَسَبَني إلى أهلِ الأَرضِ فَاستَودَعَ اللّهُ عز و جل حُبّي وحُبَّ أهلِ بَيتي وشيعَتِهِم في قُلوبِ مُؤمِني اُمَّتي ، فَمُؤمِنو اُمّتي يَحفَظونَ وَديعَتي في أهلِ بَيتي إلى يَومِ القِيامَةِ . (4)

.


1- .كتب المصحّح (شيري) في هامش المصدر : «كليم» كذا بالأصل وترجمة أهل البيت عليهم السلام من تاريخ دمشق المطبوعة ، وكتب محقّقها [محمّدباقر المحمودي]بحاشيتها : والظاهر أنّ اللفظة فارسيّة [بالكاف الفارسيّة] ، والمراد منها اللباس الخشن .
2- .تاريخ دمشق : ج 14 ص 154 ح 3473 ، كنز العمّال : ج 12 ص 103 ح 34194 ؛ كشف الغمّة : ج 2 ص 151 ، وراجع : سنن ابن ماجة : ج 1 ص 51 ح 143 والأمالي للطوسي : ص 251 ح 446 .
3- .المناقب للكوفي : ج 2 ص 160 ح 637 عن عبيداللّه بن محمّد بن عمر بن عليّ بن أبي طالب .
4- .الكافي : ج 2 ص 46 ح 3 ، بشارة المصطفى : ص 157 وكلاهما عن عبد العظيم الحسنيّ عن الإمام الجواد عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 68 ص 341 ح 13 .

ص: 403

9 / 1 - 4 هديه اى الهى

تاريخ دمشق_ به نقل از زيد بن ارقم _ :در خدمت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نشسته بودم. فاطمه عليهاالسلام، در حالى كه جامه اى پشمى به تن داشت و از خانه اش بيرون آمده بود و به اتاق پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى رفت، از كنار ما گذشت . فرزندان او حسن و حسين عليهماالسلام نيز همراهش بودند و على عليه السلام در پى آنان حركت مى كرد . پيامبر صلى الله عليه و آله نگاهى به ايشان كرد و فرمود : «هر كس اينان را دوست بدارد ، مرا دوست داشته است و هر كس ايشان را دشمن بدارد ، مرا دشمن داشته است» .

امام باقر عليه السلام :خدا را دوست بداريد و پيامبر خدا را به خاطر خدا دوست بداريد و ما را به خاطر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دوست بداريد .

9 / 1 _ 4هديه اى الهىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، اسلام را آفريد و براى آن، عرصه اى و نورى و حصارى و ياورى قرار داد . عرصه آن ، قرآن است و نورش حكمت و حصارش نيكى و ياورانش من و اهل بيت من و شيعيان ما هستيم . پس اهل بيت من و شيعيان و ياوران آنان را دوست بداريد ؛ زيرا شبى كه مرا به آسمان دنيا بالا بردند و جبرئيل مرا به اهل آسمان معرّفى كرد ، خداوند ، محبّت مرا و محبّت اهل بيت من و شيعيان آنها را در دل هاى فرشتگان به وديعت نهاد و اين محبّت تا روز قيامت در دل هاى آنان سپرده است . سپس [جبرئيل] ، مرا به سوى زمينيان فرود آورد و مرا به اهل زمين معرّفى كرد و خداوند عز و جل محبّت مرا و محبّت اهل بيت من و شيعيان آنها را در دل هاى مؤمنان امّتم به وديعت نهاد . بنا بر اين ، مؤمنان امّتم، اين وديعه مرا در باره اهل بيتم تا روز قيامت حفظ مى كنند .

.

ص: 404

الإمام الباقر عليه السلام :إنّي لَأَعلَمُ أنَّ هذَا الحُبَّ الَّذي تُحِبّونا لَيسَ بِشَيءٍ صَنَعتُموهُ ، ولكِنَّ اللّهَ صَنَعَهُ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ حُبَّنا أهلَ البَيتِ يُنَزِّلُهُ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِن خَزائِنَ تَحتَ العَرشِ كَخَزائِنِ الذَّهَبِ وَالفِضَّةِ ، ولا يُنزِلُهُ إلّا بِقَدَرٍ ، ولا يُعطيهِ إلّا خَيرَ الخَلقِ ، وإنَّ لَهُ غَمامَةً كَغَمامَةِ القَطرِ ، فَإِذا أرادَ اللّهُ أن يَخُصَّ بِهِ مَن أحَبَّ مِن خَلقِهِ أذِنَ لِتِلكَ الغَمامَةِ فَتَهَطَّلَت كَما تَهَطَّلَتِ السَّحابُ ، فَتُصيبُ الجَنينَ في بَطنِ اُمِّهِ . (2)

9 / 1 _ 5أفضَلُ العِبادَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :حُبُّ آلِ مُحَمَّدٍ يَوما خَيرٌ مِن عِبادَةِ سَنَةٍ، ومَن ماتَ عَلَيهِ دَخَلَ الجَنَّةَ. (3)

عنه صلى الله عليه و آله_ في وَصِيَّتِهِ لِأَبي ذَرٍّ _ :اِعلَم أنَّ أوَّلَ عِبادَتِهِ المَعرِفَةُ بِهِ... ثُمَّ الإيمانُ بي وَالإِقرارُ بِأَنَّ اللّهَ عز و جل أرسَلَني إلى كافَّةِ النّاسِ، بَشيرا ونَذيرا وداعِيا إلَى اللّهِ بِإِذنِهِ وسِراجا مُنيرا، ثُمَّ حُبُّ أهلِ بَيتِيَ الَّذينَ أذهَبَ اللّهُ عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهَّرَهُم تَطهيرا. (4)

.


1- .المحاسن : ج 1 ص 246 ح 457 عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 5 ص 222 ح 4 .
2- .تحف العقول : ص 313 عن أبي جعفر محمّد بن النعمان الأحول ، بحار الأنوار : ج 78 ص 292 ح 2 .
3- .كشف اليقين : ص 261 ح 288 ، كشف الغمّة : ج 1 ص 53 كلاهما عن ابن مسعود ، بحار الأنوار : ج 27 ص 104 ح 72 ؛ الفردوس : ج 2 ص 142 ح 2721 ، الفصول المهمّة لابن الصبّاغ : ص 25 كلاهما عن ابن مسعود .
4- .الأمالي للطوسي: ص 526 ح 1162 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 363 ح 2661 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 51 ، أعلام الدين : ص 189 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 74 ح 3 .

ص: 405

9 / 1 - 5 برترين عبادت

امام باقر عليه السلام :من مى دانم كه اين محبّت شما به ما ، چيزى نيست كه خود شما آن را ساخته باشيد ؛ بلكه كار خداست .

امام صادق عليه السلام :محبّت به ما [اهل بيت] را خداوند از خزانه هايى كه زير عرش اوست و مانند خزانه هاى زر و سيم اند ، از آسمان فرو مى فرستد و آن را جز به اندازه نمى فرستد و جز به بهترين آفريدگان عطايش نمى كند . اين محبّت، ابرى همچون ابرهاى باران زا دارد . پس هر گاه خداوند بخواهد آن را به بنده اى كه دوستش مى دارد ، اختصاص دهد ، به آن ابر فرمان مى دهد و باران محبّت فرو مى ريزد ، همچنان كه ابرهاى باران زا مى بارند و اين باران به جنين در شكم مادرش مى رسد .

9 / 1 _ 5برترين عبادتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :يك روز مِهر ورزيدن به خاندان محمّد ، بهتر از يك سال عبادت است و هر كه با اين محبّت از دنيا رود ، وارد بهشت مى شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در سفارش خود به ابو ذر _ :بِدان كه نخستين گام عبادت خدا ، شناخت اوست ... و سپس ايمان داشتن به من و اقرار به اين كه خداوند عز و جل مرا به سوى همه مردم فرستاد تا آنان را به امر خدا نويد و هشدار دهم و به سوى خدا فرا خوانم و چراغى فروزان باشم، و سپس دوست داشتن اهل بيت من كه خداوند، ناپاكى را ازايشان زدود و كاملاً پاكيزه شان گردانيد .

.

ص: 406

الإمام عليّ عليه السلام :أحسَنُ الحَسَناتِ حُبُّنا ، وأسوَأُ السَّيِّئاتِ بُغضُنا . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ فَوقَ كُلِّ عَبادَةٍ عِبادَةً ، وحُبُّنا أهلَ البَيتِ أفضَلُ عِبادَةٍ . (2)

المحاسن عن الفضيل :قُلتُ لِأَبِي الحَسَنِ عليه السلام : أيُّ شَيءٍ أفضَلُ ما يَتَقَرَّبُ بِهِ العِبادُ إلَى اللّهِ فيَما افتَرَضَ عَلَيهِم ؟ فَقالَ : أفضَلُ ما يَتَقَرَّبُ بِهِ العِبادُ إلَى اللّهِ طاعَةُ اللّهِ ، وطاعَةُ رَسولِهِ ، وحُبُّ رَسولِهِ صلى الله عليه و آله واُولِي الأَمرِ . (3)

9 / 1 _ 6حُبُّهُم مِنَ الباقِياتِ الصّالِحاتِالاختصاص عن محمّد بن إسماعيل بن عبد الرّحمن الجعفي :دَخَلتُ أنَا وعَمِّيَ الحُصَينُ بنُ عَبدِ الرَّحمنِ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام فَأَدناهُ وقالَ : اِبنُ مَن هذا مَعَكَ ؟ قالَ : اِبنُ أخي إسماعيلَ ، فَقالَ : رَحِمَ اللّهُ إسماعيلَ وتَجاوَزَ عَنهُ سَيِّئَ عَمَلِهِ ، كَيفَ خَلَفتُموهُ ؟ قالَ : بِخَيرٍ ما آتاهُ اللّهُ لَنا مِن مَوَدَّتِكُم ، فَقالَ : يا حُصَينُ ، لا تَستَصغِروا مَوَدَّتَنا ، فَإِنَّها مِنَ الباقِياتِ الصّالِحاتِ ، قالَ : يَا بنَ رَسولِ اللّهِ ، مَا استَصغَرتُها ، ولكِن أحمَدُ اللّهَ عَلَيها . (4)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 480 ح 3363 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 126 ح 2881 .
2- .المحاسن : ج 1 ص 247 ح 462 عن حفص الدّهان ، بحار الأنوار : ج 27 ص 91 ح 48 .
3- .المحاسن : ج 1 ص 247 ح 463 ، الكافي : ج 1 ص 187 ح 12 عن محمّد بن الفضيل مضمراً نحوه ، بحار الأنوار : ج 27 ص 91 ح 49 .
4- .الاختصاص : ص 86 ، مجمع البيان : ج 6 ص 731 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 215 وفيهما ذيله من «لا تستصغروا» ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 297 ح 8 ، بحار الأنوار : ج 47 ص 340 ح 22 .

ص: 407

9 / 1 - 6 دوست داشتن اهل بيت عليهم السلام، از جمله باقياتِ صالحات است

امام على عليه السلام :بهترينِ نيكى ها، دوست داشتن ماست و بدترينِ بدى ها، دشمن داشتن ماست .

امام صادق عليه السلام :بالادستِ هر عبادتى، عبادتى است و مهر وَرزيدن به ما اهل بيت، بالاترين عبادت است .

المحاسن_ به نقل از فُضَيل _ :به ابو الحسن عليه السلام (1) گفتم : در ميان چيزهايى كه خداوند بر بندگانْ واجب كرده ، برترين چيزى كه مايه تقرّب آنان به خدا مى شود ، چيست؟ فرمود : «برترين چيزى كه بندگان به وسيله آن به خدا نزديك مى شوند ، اطاعت از خدا و اطاعت از پيامبر او و دوست داشتن پيامبر خدا و اولو الأمر است» .

9 / 1 _ 6دوست داشتن اهل بيت عليهم السلام ، از جمله باقياتِ صالحات استالاختصاص_ به نقل از محمّد بن اسماعيل بن عبد الرحمان جُعفى _ :من و عمويم حصين بن عبد الرحمان به حضور امام صادق عليه السلام رسيديم . امام عليه السلام ، عمويم را نزديك خود نشاند و فرمود : «اين كه با توست ، پسر كيست؟» . گفت : پسر برادرم اسماعيل . فرمود : «خدا اسماعيل را رحمت كند و از گناهانش در گذرد! چگونه جانشينى براى او بوده ايد؟» . گفت : در بهترين چيزى كه خداوند به ما عطا فرموده _ يعنى : محبّت به شما _ هستيم . فرمود : «اى حصين! دوستى ما را دست كم نگيريد ؛ چرا كه از جمله باقياتُ الصالحات است» . گفت : اى پسر پيامبر خدا! من آن را دست كم نگرفته ام ؛ بلكه خدا را هم به خاطر آن، سپاس مى گويم .

.


1- .مقصود ، در اين جا ، امام كاظم عليه السلام يا امام رضا عليه السلام است .

ص: 408

9 / 2خَصائِصُ حُبِّهِم9 / 2 _ 1عَلامَةُ طيبِ الوِلادَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في صِفَةِ عَلِيٍّ عليه السلام _ :يا أيُّهَا النّاسُ ! امتَحِنوا أولادَكُم بِحُبِّهِ ، فَإِنَّ عَلِيّا لا يَدعو إلى ضَلالَةٍ ولا يُبعِدُ عَن هُدىً ، فَمَن أحَبَّهُ فَهُوَ مِنكُم ، ومَن أبغَضَهُ فَلَيسَ مِنكُم . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : يا أبا ذَرٍّ ، مَن أحَبَّنا أهلَ البَيتِ فَليَحمَدِ اللّهَ عَلى أوَّلِ النِّعَمِ . قالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، وما أوَّلُ النِّعَمِ ؟ قالَ : طيبُ الوِلادَةِ ، إنَّهُ لا يُحِبُّنا أهلَ البَيتِ إلّا مَن طابَ مَولِدُهُ . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا عَلِيُّ ، مَن أحَبَّني وأحَبَّكَ وأحَبَّ الأَئِمَّةَ مِن وُلدِكَ فَليَحمَدِ اللّهَ عَلى طيبِ مَولِدِهِ ؛ فَإِنَّهُ لا يُحِبُّنا إلّا مَن طابَت وِلادَتُهُ ، ولا يُبغِضُنا إلّا مَن خَبُثَت وِلادَتُهُ . (3)

.


1- .تاريخ دمشق : ج 42 ص 288 ح 8818 عن أنس .
2- .الأمالي للطوسي : ص 455 ح 1018 ، معاني الأخبار : ص 161 ح 1 ، علل الشرائع : ص 141 ح 1 ، المحاسن : ج 1 ص 232 ح 419 كلّها عن الحسين بن زيد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، مشكاة الأنوار : ص 153 ح 373 عنه صلى الله عليه و آله وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 27 ص 150 ح 18 .
3- .معاني الأخبار : ص 161 ح 3 ، علل الشرائع : ص 141 ح 3 ، الأمالي للصدوق : ص 562 ح 756 ، بشارة المصطفى : ص 150 كلّها عن زيد بن عليّ عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 27 ص 146 ح 5 .

ص: 409

9 / 2 ويژگى هاى دوست داشتن اهل بيت عليهم السلام
9 / 2 - 1 نشانه حلال زادگى

9 / 2ويژگى هاى دوست داشتن اهل بيت عليهم السّلام9 / 2 _ 1نشانه حلال زادگىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در توصيف على عليه السلام _ :اى مردم! فرزندان خود را با محكِ محبّت على بيازماييد ؛ زيرا على هرگز به گم راهى فرا نمى خواند و از راه راست، دور نمى شود . پس هر يك از فرزندان شما كه على را دوست داشت، از شماست و هر كدام او را دشمن داشت ، از شما نيست .

امام على عليه السلام :پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اى ابو ذر! هر كه ما اهل بيت را دوست دارد ، پس خدا را بر نخستين نعمت سپاس گويد» . ابو ذر پرسيد : اى پيامبر خدا! نخستين نعمت، كدام است؟ فرمود : «حلال زادگى . ما اهل بيت را دوست نمى دارد ، مگر كسى كه حلال زاده باشد» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى على! هر كه مرا و تو و امامان از نسل تو را دوست دارد ، پس خدا را بر حلال زادگى خود، سپاس گويد ؛ زيرا ما را دوست ندارد ، مگر حلال زاده و ما را دشمن نمى دارد ، مگر حرام زاده .

.

ص: 410

عنه صلى الله عليه و آله_ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ :لَن يُبغِضَكَ مِنَ العَرَبِ إلّا دَعِيٌّ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :لا يُحِبُّني كافِرٌ ولا وَلَدُ زِنا . (2)

معاني الأخبار عن أبي محمّد الأنصاري عن غير واحد عن الإمام الباقر عليه السلام :مَن أصبَحَ يَجِدُ بَردَ حُبِّنا عَلى قَلبِهِ ، فَليَحمَدِ اللّهَ عَلى بادِئِ النِّعَمِ . قيلَ : وما بادِئُ النِّعَمِ ؟ فَقالَ عليه السلام : طيبُ المَولِدِ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :مَن وَجَدَ بَردَ حُبِّنا عَلى قَلبِهِ فَليُكثِرِ الدُّعاءَ لِاُمِّهِ ، فَإِنَّها لَم تَخُن أباهُ . (4)

معاني الأخبار عن ابن بكير عن الإمام الصّادق عليه السلام :مَن كانَ يُحِبُّنا وهُوَ في مَوضِعٍ لا يَشينُهُ فَهُوَ مِن خالِصِ اللّهِ تَبارَكَ وتَعالى . قُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، ومَا المَوضِعُ الَّذي لا يَشينُهُ؟ قالَ : لا يُرمى فيمَولِدِهِ. _ وفيخبر آخر : لَم يُجعَل وَلَدَ زِنا _ . (5)

الإمام الصادق عليه السلام :وَاللّهِ لا يُحِبُّنا مِنَ العَرَبِ وَالعَجَمِ إلّا أهلُ البُيوتاتِ وَالشَّرَفِ وَالمَعدِنِ ، ولا يُبغِضُنا مِن هؤُلاءِ وهؤُلاءِ إلّا كُلُّ دَنِسٍ مُلَصَّقٍ (6) . (7)

.


1- .الخصال : ص 577 ح 1 عن محكول ، علل الشرايع : ص 143 ح 7 عن جابر ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 267 ، بحار الأنوار : ج 31 ص 441 ح 2 ؛ المناقب للخوارزمي : ص 323 ح 330 عن ابن عبّاس .
2- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 4 ص 110 عن أبي مريم الأنصاري ؛ المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 314 و ج 3 ص 206 عن الاصبغ بن نباته ، نهج الإيمان : ص 456 ، شرح الأخبار : ج 1 ص 152 ح92 عن بريدة عن أبيه وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 34 ص 336 .
3- .معاني الأخبار : ص 161 ح 2 ، بشارة المصطفى : ص 176 ، تهذيب الأحكام : ج 4 ص 143 ح 401 عن الفضيل عن الإمام الصادق عليه السلام ، المحاسن : ج 1 ص 232 ح 420 عن أبي عبد اللّه المدائني عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 27 ص 146 ح 4 .
4- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 493 ح 4745 ، معاني الأخبار : ص 161 ح 4 ، علل الشرائع : ص 142 ح 5 ، الأمالي للصدوق : ص 707 ح 973 ، بشارة المصطفى : ص 9 كلّها عن المفضّل بن عمر ، بحار الأنوار : ج 27 ص 147 ح 6 .
5- .معاني الأخبار : ص 166 ح 1 ، مشكاة الأنوار : ص 573 ح 1915 ، بحار الأنوار : ج 27 ص 87 ح 32 .
6- .قال المجلسي قدس سره : الملصّق _ بتشديد الصاد ويخفّف _ : الدعيّ المتّهم في نسبه ، والرجل المقيم في الحيّ وليس منهم ، ووردت الأخبار المتواترة على أنّ حبّ أهل البيت علامة طيب الولادة وبغضهم علامة خبثها (مرآة العقول : ج 26 ص 420) .
7- .الكافي : ج 8 ص 316 ح 497 عن ربعيّ ، مستطرفات السرائر : ص 42 ح 11 عن محمّد بن قيس العطّار عن الإمام الباقر عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 27 ص 149 ح 16 .

ص: 411

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به على عليه السلام _ :هر گز كسى از عرب تو را دشمن نمى دارد ، مگر حرام زاده .

امام على عليه السلام :كافر و زنازاده ، مرا دوست ندارند .

معانى الأخبار_ به نقل از ابو محمّد انصارى ، از چندين نفر _ :امام باقر عليه السلام فرمود : «هر كه صبح كرد و خُنَكاى محبّت ما را در دلش احساس كرد ، خداوند را بر نخستين نعمت، سپاس گويد» . گفته شد : نخستين نعمت كدام است؟ فرمود : «حلال زادگى» .

امام صادق عليه السلام :هر كه خنكاى محبّت ما را در دلش يافت ، براى مادرش زياد دعا كند ؛ زيرا [معلوم مى شود كه] به پدرش خيانت نكرده است .

معانى الأخبار_ به نقل از ابن بكير _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «هر كس ما را دوست بدارد و در وضعى هم نباشد كه مايه ننگ او باشد ، چنين كسى ، از مخلصان خداى _ تبارك و تعالى _ است» . گفتم : فدايت شوم! يعنى چه در وضعى نباشد كه مايه ننگ او باشد؟ فرمود : «در نَسَبش متّهم نباشد» و در روايت ديگرى آمده است : «زنازاده نباشد» .

امام صادق عليه السلام :به خدا سوگند كه از عرب و عجم، ما را دوست ندارند ، مگر كسانى كه خانواده دار و شريف و اصيل باشند. از اين رو ، از اينان و آنان، ما را دشمن نمى دارد ، مگر كسى كه آلوده و بى نسب باشد .

.

ص: 412

تاريخ دمشق عن عبادة بن الصّامت :كُنّا نَبورُ (1) أولادَنا بِحُبِّ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام ، فَإِذا رَأَينا أحَداً لا يُحِبُّ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عَلِمنا أنَّهُ لَيسَ مِنّا وأنَّهُ لِغَيرِ رَشدَةٍ (2) . (3)

تاريخ دمشق عن محبوب بن أبي الزّناد :قالَتِ الأَنصارُ : إن كُنّا لَنَعرِفُ الرَّجُلَ لِغَيرِ أبيهِ بِبُغضِهِ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ . (4)

مروج الذهب :ذَكَرَ عيسَى بنُ أبي دُلَفُ أنَّ أخاهُ دُلَفَ _ وبِهِ كانَ يُكَنّى أبوهُ أبا دُلَفَ _ كانَ يَنتَقِصُ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ ، ويَضَعُ مِنهُ ومِن شيعَتِهِ ، ويَنسِبُهُم إلَى الجَهلِ ، وأنَّهُ قالَ يَوما _ وهُوَ في مَجلِسِ أبيهِ ، ولَم يَكُن أبوهُ حاضِرا _ : إنَّهُم يَزعُمونَ أن لا يَنتَقِصَ عَلِيّا أحَدٌ إلّا كانَ لِغَيرِ رَشدَةٍ ، وأنتُم تَعلَمونَ غَيرَةَ الأَميرِ _ يَعني أباهُ _ وأنَّهُ لا يَتَهَيَّأُ الطَّعنُ عَلى أحَدٍ مِن حَرَمِهِ ، وأنَا اُبغِضُ عَلِيّاً ! قالَ : فَما كانَ بأَوشَكَ مِن أن خَرَجَ أبو دُلَفَ ، فَلَمّا رَأيناهُ قُمنا لَهُ ، فَقالَ : قَد سَمِعتُ ما قالَهُ دُلَفُ ، وَالحَديثُ لا يَكذِبُ ، وَالخَبَرُ الوارِدُ في هذَا المَعنى لا يَختَلِفُ ، هُوَ وَاللّهِ لِزَنيَةٍ وحَيضَةٍ ، وذلِكَ أنّي كُنتُ عَليلاً فَبَعَثَت إلَيَّ اُختي جارِيَةً لَها كُنتُ بِها مُعجَباً ، فَلَم أتَمالَك أن وَقَعتُ عَلَيها وكانَت حائِضا فَعَلِقَت بِهِ ، فَلَمّا ظَهَرَ حَملُها وَهَبَتها لي . فَبَلَغَ مِن عَداوَةِ دُلَفَ هذا لِأَبيهِ ونَصبِهِ ومُخالَفَتِهِ لَهُ _ لِأَنَّ الغالِبَ عَلى أبيهِ التَّشَيُّعُ وَالمَيلُ إلى عَلِيٍّ _ أن شَنَّعَ عَلَيهِ بَعدَ وَفاتِهِ . (5)

.


1- .في الطبعة المعتمدة : «ننور» ، والتصويب من الترجمة المطبوعة بتحقيق الشيخ المحمودي (ج 2 ص 224) . وبارَهُ : أي جرّبه واختبره (الصحاح : ج 2 ص 597 «بور») .
2- .يقال هو لِرَشدَة : أي صحيح النسب ، ولغَير رشدة بخلافه (مجمع البحرين : ج 2 ص 702 «رشد») .
3- .تاريخ دمشق : ج 42 ص 287 ، النهاية في غريب الحديث : ج 1 ص 161 وفيه صدره ، شواهد التنزيل : ج 1 ص 449 عن جابر نحوه ؛ مجمع البيان : ج 9 ص 160 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 207 نحوه ، بحار الأنوار : ج 36 ص 178 ذيل ح 171 .
4- .تاريخ دمشق : ج 42 ص 287 ، فرائد السمطين : ج 1 ص 365 ح 293 ، وراجع : المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 207 .
5- .مروج الذهب : ج 4 ص 62 ؛ كشف اليقين : ص 476 ح 573 .

ص: 413

تاريخ دمشق_ به نقل از عبادة بن صامت _ :ما فرزندان خود را با محكِ دوستى على بن ابى طالب عليه السلام مى آزموديم . اگر يكى از آنها را مى ديديم كه على بن ابى طالب را دوست ندارد ، مى فهميديم كه از [نطفه ]ما نيست و حرام زاده است .

تاريخ دمشق_ به نقل از محبوب بن ابى زَنّاد _ :انصار مى گفتند : ما حرام زاده بودنِ افراد را از طريق دشمنى با على بن ابى طالب مى شناختيم .

مروج الذهب :عيسى بن ابى دُلَف مى گفت كه برادرش دُلَف _ كه به مناسبت نام او، پدرش را ابو دُلَف مى گفتند _ از على بن ابى طالب ، بد مى گفت و او و پيروانش را تحقير مى كرد و آنان را به نادانى نسبت مى داد . يك روز كه در مجلس پدر خود نشسته بود و پدرش حضور نداشت ، گفت : اينها مى گويند كه : هر كس از على عيبجويى كند ، حرام زاده است. شما غيرت امير را _ مقصود او پدرش بود _ مى دانيد و امكان ندارد به هيچ يك از اهل حرم او، گمان بد برده شود ؛ ولى با اين حال ، من على را دشمن مى دارم! هنوز اين سخن را تمام نكرده بود كه ابو دُلَف وارد شد و ما با ديدن او به احترامش بلند شديم . او گفت : آنچه را دُلَف گفت ، شنيدم . حديث ، دروغ نيست و خبرى كه در اين باره وارد شده ، محلّ اختلاف نيست . به خدا سوگند! او (دُلَف) ، زنازاده و نطفه حيض است ؛ زيرا من بيمار بودم و خواهرم كنيزى را كه متعلّق به او بود و من دل بسته اش بودم ، نزد من فرستاد . طاقت نياوردم و با او كه حيض بود ، هم بستر شدم و آن كنيز ، دُلَف را حامله شد و وقتى معلوم شد كه حامله است ، خواهرم او را به من بخشيد . پس دشمنى دلف با پدرش و عداوت و مخالفتش با وى _ كه اظهار تشيّع و علاقه به على عليه السلام مى كرد _ به آن جا رسيد كه پس از مرگِ پدرش نيز از او بدگويى مى كرد .

.

ص: 414

9 / 2 _ 2عَلامَةُ طَهارَةِ القَلبِالإمام الباقر عليه السلام :لا يُحِبُّنا عَبدٌ ويَتَوَلّانا حَتّى يُطَهِّرَ اللّهُ قَلبَهُ ، ولا يُطَهِّرُ اللّهُ قَلبَ عَبدٍ حَتّى يُسَلِّمَ لَنا ويَكونَ سِلما لَنا ، فَإِذا كانَ سِلما لَنا سَلَّمَهُ اللّهُ مِن شَديدِ الحِسابِ ، وآمَنَهُ مِن فَزَعِ يَومِ القِيامَةِ الأَكبَرِ . (1)

دعائم الإسلام [عن عبد العليّ بن أعين] عن الإمام الصادق عليه السلام :لا يُحِبُّنا عَبدٌ إلّا كانَ مَعَنا يَومَ القِيامَةِ ، فَاستَظَلَّ بِظِلِّنا ورافَقَنا في مَنازِلِنا . وَاللّهِ وَاللّهِ ، لا يُحِبُّنا عَبدٌ حَتّى يُطَهِّرَ اللّهُ قَلبَهُ ، ولا يُطَهِّرُ قَلبَهُ حَتّى يُسَلِّمَ لَنا ، وإذا سَلَّمَ لَنا سَلَّمَهُ اللّهُ مِن سوءِ الحِسابِ يَومَ القِيامَةِ ، وأمِنَ مِنَ الفَزَعِ الأَكبَرِ . إنَّمَا يَغتَبِطُ أهلُ هذَا الأَمرِ إذَا انتَهَت نَفسُ أحَدِهِم إلى هذِهِ _ وأومَأَ بِيَدِهِ إلى حَلقِهِ _ . (2)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 194 ح 1 ، تفسير القمّي : ج 2 ص 372 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 696 ح 2 و كلّها عن أبي خالد الكابلي ، مختصر بصائر الدرجات : ص 96 عن أبي خالد يزيد الكناسي وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 308 ح 5 .
2- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 73 ، شرح الأخبار : ج 3 ص 471 ح 1367 عن عبد العليّ بن أعين وليس فيه ذيله من «إنما يغتبط» وراجع : بشارة المصطفى : ص 87 .

ص: 415

9 / 2 - 2 نشانه پاكى دل

9 / 2 _ 2نشانه پاكى دلامام باقر عليه السلام :هيچ بنده اى نيست كه ما را دوست بدارد و ولايت ما را بپذيرد ، مگر اين كه خداوند ، دل او را پاك مى گرداند و خداوند ، دل هيچ بنده اى را پاك نكرد ، مگر اين كه تسليم ما شد و از ما فرمان بردارى كرد و چون فرمان بردار ما شد ، خداوند ، او را از سختى حساب، به سلامت داشت و از هراس بزرگ روز قيامت، ايمنش گردانْد .

دعائم الإسلام[ _ به نقل از عبد العلى بن اَعيَن _ ] :امام صادق عليه السلام فرمود : «هيچ بنده اى ما را دوست ندارد ، مگر اين كه روز قيامت با ماست و در سايه ما پناه مى گيرد و در منازل ما همراه ما . به خدا سوگند ، به خدا سوگند ، هيچ بنده اى نيست كه ما را دوست بدارد ، مگر اين كه خداوند ، دلش را پاك مى گرداند و دلش را پاك نمى كند ، مگر اين كه تسليم ما مى شود و چون تسليم ما شود ، خداوند ، او را از سختى حساب روز قيامت به سلامت مى دارد و از هراس بزرگ [روز قيامت]، ايمنش مى سازد . بى گمان ، اهل اين موضوع ، هنگامى شادمان مى شوند كه نَفَس هر يك از آنان به اين جا رسد» و با دست خود به گلويش اشاره نمود .

.

ص: 416

9 / 2 _ 3شَرطُ التَّوحيدِالأمالي للطوسي عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام عن جابر بن عبد اللّه الأنصاري :جاءَ أعرابِيٌّ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، هَل لِلجَنَّةِ مِن ثَمَنٍ ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : ما ثَمَنُها ؟ قالَ : «لا إلهَ إلَا اللّهُ» ، يَقولُهَا العَبدُ الصّالِحُ مُخلِصا بِها . قالَ : وما إخلاصُها ؟ قالَ : العَمَلُ بِما بُعِثتُ بِهِ في حَقِّهِ ، وحُبُّ أهلِ بَيتي . قالَ : وحُبُّ أهلِ بَيتِكَ لَمِن حَقِّها ؟ قالَ : أجَل ، إنَّ حُبَّهُم لَأَعظَمُ حَقِّها . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ لِ «لا إلهَ إلَا اللّهُ» شُروطا ، وإنّي وذُرِّيَّتي مِن شُروطِها . (2)

التوحيد عن إسحاق بن راهويه :لَمّا وافى أبُو الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام بِنيسابورَ وأرادَ أن يَخرُجَ مِنها إلَى المَأمونِ اجتَمَعَ إلَيهِ أصحابُ الحَديثِ ، فَقالوا لَهُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، تَرحَلُ عَنّا ولا تُحَدِّثُنابِحَديثٍ فَنَستَفيدَهُ مِنكَ ؟! وكانَ قَد قَعَدَ فِي العُمارِيةِ ، فَأَطلَعَ رَأسَهُ وقالَ : سَمِعتُ أبي موسَى بنَ جَعفَرٍ يَقولُ : سَمِعتُ أبي جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ يَقولُ : سَمِعتُ أبي مُحَمَّدَ بنَ عَلِيٍّ يَقولُ : سَمِعتُ أبي عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ يَقولُ : سَمِعتُ أبِيَ الحُسَينَ بنَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ يَقولُ : سَمِعتُ أبي أميرَ المُؤمِنينَ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ يَقولُ : سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : سَمِعتُ جَبرَئيلَ يَقولُ : سَمِعتُ اللّهَ جَلَّ جَلالُهُ يَقولُ : «لا إلهَ إلَا اللّهُ حِصني ، فَمَن دَخَلَ حِصني أمِنَ مِن عَذابي» . قالَ : فَلَمّا مَرَّتِ الرّاحِلَةُ نادانا : «بِشُروطِها ، وأنَا مِن شُروطِها» . (3)

.


1- .الأمالي للطوسي : ص 583 ح 1207 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 13 ح 30 .
2- .غرر الحكم : ج 2 ص 514 ح 3479 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 151 ح 3312 .
3- .التوحيد : ص 25 ح 23 ، معاني الأخبار : ص 371 ح 1 ، صحيفة الرضا عليه السلام : ص 79 ح 1 وفيه «يقول اللّه عزّوجلّ : لا إله إلّا اللّه ... عذابي» فقط ، بشارة المصطفى : ص 269 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 3 ص 101 عن عليّ بن بلال نحوه ، بحار الأنوار : ج 3 ص 7 ص 16 .

ص: 417

9 / 2 - 3 شرط توحيد

9 / 2 _ 3شرط توحيدالأمالى، طوسى_ به نقل از امام صادق عليه السلام از پدرش ، از جابر بن عبد اللّه انصارى _ :باديه نشينى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا! آيا بهشت ، بهايى دارد؟ فرمود : «آرى» . گفت : بهايش چيست؟ فرمود : «كلمه لا إله إلّا اللّه كه بنده صالح، آن را از روى اخلاص بگويد» . گفت : اخلاصِ آن چيست؟ فرمود : «عمل كردن به آنچه براى آن فرستاده شده ام و دوست داشتن اهل بيت من» . گفت : دوست داشتن اهل بيت شما، از حقوق اين كلمه است؟ فرمود : «آرى ؛ دوست داشتن آنان ، بزرگ ترين حقّ آن است» .

امام على عليه السلام :لا إله إلّا اللّه ، شروطى دارد كه من و فرزندانم از جمله شروط آن هستيم .

التوحيد_ به نقل از اسحاق بن راهويه _ :هنگامى كه امام رضا عليه السلام به نيشابور رسيد و خواست كه آن جا را به قصد رفتن به نزد مأمون ترك گويد ، راويان حديث ، گِردش را گرفتند و گفتند : اى پسر پيامبر خدا! از پيش ما مى روى و برايمان حديثى كه از محضرتان فيضى ببريم ، نمى گويى؟! امام عليه السلام كه در كجاوه نشسته بود ، سرش را بيرون آورد و فرمود : «از پدرم موسى بن جعفر شنيدم كه مى فرمايد : از پدرم جعفر بن محمّد شنيدم كه مى فرمايد : از پدرم محمّد بن على شنيدم كه مى فرمايد : از پدرم على بن الحسين شنيدم كه مى فرمايد : از پدرم حسين بن على بن ابى طالب شنيدم كه مى فرمايد : از پدرم امير مؤمنان على بن ابى طالب شنيدم كه مى فرمايد : از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمايد : از جبرئيل شنيدم كه مى فرمايد : از خداوند عز و جل شنيدم كه مى فرمايد : [كلمه] لا إله إلّا اللّه ، حصار من است و هر كس وارد حصار من شود ، از عذابم در امان است » . چون شتر به راه افتاد ، امام عليه السلام با صداى بلند به ما فرمود : «امّا اين ، شرط هايى دارد و من، از شرط هاى آن هستم» .

.

ص: 418

9 / 2 _ 4آيَةُ الإِيمانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :عاهَدَني رَبّي أن لا يَقبَلَ إيمانَ عَبدٍ إلّا بِمَحَبَّةِ أهلِ بَيتي . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :لا يُؤمِنُ عَبدٌ حَتّى أكونَ أحَبَّ إلَيهِ مِن نَفسِهِ ، وأهلي أحَبَّ إلَيهِ مِن أهلِهِ ، وعِترَتي أحَبَّ إلَيهِ مِن عِترَتِهِ ، وذاتي أحَبَّ إلَيهِ مِن ذاتِهِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :لا يَتِمُّ الإِيمانُ إلّا بِمَحَبَّتِنا أهلَ البَيتِ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :أما إنَّهُ لَيسَ عَبدٌ مِن عِبادِ اللّهِ مِمَّنِ امتَحَنَ اللّهُ قَلبَهُ لِلإِيمانِ إلّا وهُوَ يَجِدُ مَوَدَّتَنا عَلى قَلبِهِ ، فَهُوَ يُحِبُّنا . ولَيسَ عَبدٌ مِن عِبادِ اللّهِ مِمَّن سَخِطَ اللّهُ عَلَيهِ إلّا وهُوَ يَجِدُ بُغضَنا عَلى قَلبِهِ ، فَهُوَ يُبغِضُنا . فَأَصبَحَ مُحِبُّنا يَنتَظِرُ الرَّحمَةَ ، وكَأَنَّ أبوابَ الرَّحمَةِ قَد فُتِحَت لَهُ . وأصبَحَ مُبغِضُنا عَلى شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانهارَ بِهِ فِي نارِ جَهَنَّمَ ، فَهَنيئا لِأَهلِ الرَّحَمةِ رَحمَتُهُم ، وتَعسا لِأَهلِ النّارِ مَثواهُم . (4)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن أبغَضَ عَلِيّا فَقَد أبغَضَني ، ومَن أبغَضَني فَقَد أبغَضَ اللّهَ . لا يُحِبُّكَ إلّا مُؤمِنٌ ، ولا يُبغِضُكَ إلّا كافِرٌ أو مُنافِقٌ . (5)

.


1- .إحقاق الحقّ : ج 9 ص 454 نقلاً عن محمّد صالح الكشفي الحنفي في المناقب المرتضويّة و عن خلاصة الأخبار .
2- .المعجم الأوسط : ج 6 ص 59 ح 5790 ، المعجم الكبير : ج 7 ص 75 ح 6416 وليس فيه «وعترتي أحبّ إليه من عترته» وكلاهما عن أبي ليلى ، الفردوس : ج 5 ص 154 ح 7796 عن عبد الرحمن بن أبي ليلى ، كنز العمّال : ج 1 ص 41 ح 93 ؛ علل الشرائع : ص 140 ح 3 ، الأمالي للصدوق : ص 414 ح 542 كلاهما عن أبي ليلى ، بحار الأنوار : ج 27 ص 76 ح 4 .
3- .كفاية الأثر : ص 110 ، الصراط المستقيم : ج 2 ص 116 كلاهما عن واثلة بن الأسقع ، بحار الأنوار : ج 36 ص 322 ح 178 .
4- .الأمالي للطوسي : ص 34 ح 34 ، الأمالي للمفيد : ص 270 ح 2 ، بشارة المصطفى : ص 48 ، كشف الغمّة : ج 1 ص 140 كلاهما نحوه وكلّها عن الحارث الأعور ، بحار الأنوار : ج 27 ص 80 ح 19 .
5- .تاريخ دمشق : ج 42 ص 270 ح 8800 و ص 280 ح 8810 وفيه ذيله وكلاهما عن يعلى بن مرّة الثقفي ، المعجم الأوسط : ج 5 ص 87 ح 4751 ، مجمع الزوائد : ج 9 ص 180 ح 14760 كلاهما عن ابن عباس ؛ بشارة المصطفى : ص 274 ، المناقب للكوفي : ج 2 ص 481 ح 980 كلاهما عن يعلى بن مرّة الثقفي وكلّها نحوه وراجع : الخصال : ص 558 ح 31 .

ص: 419

9 / 2 - 4 نشانه ايمان

9 / 2 _ 4نشانه ايمانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پروردگارم با من عهد بست كه ايمان هيچ بنده اى را نپذيرد ، مگر آن كه با محبّت اهل بيت من همراه باشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ بنده اى ايمان نياورده است ، مگر آن گاه كه مرا از خودش بيشتر دوست داشته باشد و كسانِ مرا بيشتر از كسان خودش و خاندان مرا بيشتر از خاندان خودش و مرا بيشتر از خودش .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان، كامل نمى شود ، مگر با دوست داشتن ما اهل بيت .

امام على عليه السلام :هان! هيچ بنده اى از بندگان خدا نيست كه خداوند ، دلش را براى ايمان خالص كرده باشد ، مگر اين كه دوستى ما را در دلش مى يابد. از اين رو، ما را دوست مى دارد، و هيچ بنده اى از بندگان خدا نيست كه خداوند ، بر او خشم گرفته باشد ، مگر اين كه دشمنى با ما را در دلش مى يابد و از اين رو ، ما را دشمن مى دارد . بنا بر اين ، دوستدار ما، چشم به راهِ رحمت است و گويى درهاى رحمت به رويَش گشوده شده است و كينه توز به ما بر لبه پرتگاهى در حال ريزش است كه با آن در آتش دوزخ فرو مى افتد . پس گوارا باد براى اهل رحمت، رحمتشان و ناگوار باد براى دوزخيان، جايگاه آنان!

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه على را دشمن بدارد ، مرا دشمن داشته است و هر كه مرا دشمن بدارد ، خدا را دشمن داشته است . تو را [اى على] جز مؤمن ، دوست ندارد و كسى جز كافر يا منافق ، دشمنت نمى دارد .

.

ص: 420

الإمام عليّ عليه السلام :عَهِدَ إلَيَّ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أن لا يُحِبَّني إلّا مُؤمِنٌ ، ولا يُبغِضَني إلّا مُنافِقٌ . (1)

مسند ابن حنبل عن اُمّ سلمة :سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ لِعَلِيٍّ عليه السلام : لا يُبغِضُكَ مُؤمِنٌ ، ولا يُحِبُّكَ مُنافِقٌ . (2)

تاريخ دمشق عن أبي ذرّ :سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ لِعَلِيٍّ عليه السلام : إنَّ اللّهَ أخَذَ مِيثاقَ المُؤمِنينَ عَلى حُبِّكَ ، وأخَذَ ميثاقَ المُنافِقينَ عَلى بُغضِكَ . ولَو ضَرَبتَ خَيشومَ (3) المُؤمِنِ ما أبغَضَكَ ، ولَو نَثَرتَ الدَّنانيرَ عَلَى المُنافِقِ ما أحَبَّكَ . يا عَلِيُّ ، لا يُحِبُّكَ إلّا مُؤمِنٌ ، ولا يُبغِضُكَ إلّا مُنافِقٌ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :لَو ضَرَبتُ خَيشومَ المُؤمِنِ بِسَيفي هذا عَلى أن يُبغِضَني ما أبغَضَني ، ولَو صَبَبتُ الدُّنيا بِجَمّاتِها عَلَى المُنافِقِ عَلى أن يُحِبَّني ما أحَبَّني ، وذلِكَ أنَّهُ قُضِيَ فَانقَضى عَلى لِسانِ النَّبِيِّ الاُمِّيِّ صلى الله عليه و آله أنَّهُ قالَ : يا عَلِيُّ ، لا يُبغِضُكَ مُؤمِنٌ ، ولا يُحِبُّكَ مُنافِقٌ . (5)

.


1- .سنن النسائي : ج 8 ص 117 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 204 ح 731 ، فضائل الصحابة لابن حنبل : ج 2 ص 564 ح 948 كلّها عن زرّ بن حبيش ؛ كنز الفوائد : ج 2 ص 83 ، الغارات : ج 2 ص 520 كلاهما عن زرّ بن حبيش ، بحار الأنوار : ج 34 ص 362 ح 1196 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 10 ص 176 ح 26569 ، سنن الترمذي : ج 5 ص 635 ح 3717 فضائل الصحابة لابن حنبل : ج 2 ص 623 ح 1066 كلاهما عن عبد اللّه بن حنطب نحوه ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 279 ح 8807 ، كنز العمّال : ج 11 ص 622 ح 33026 ؛ المناقب لابن شهرآشوب : ج 3 ص 206 ، بحار الأنوار : ج 39 ص 262 ذيل ح 33 .
3- .الخَيشومُ : أقصى الأنف ومنهم من يُطلقُه على الأنف (المصباح المنير : ص 170 «خشم») .
4- .تاريخ دمشق : ج 42 ص 277 ح 8804 ؛ الغارات : ج 2 ص 520 عن حبّة العرنيّ نحوه وليس فيه ذيله من «يا عليّ» وراجع : الخصال : ص 577 ح 1 .
5- .نهج البلاغة : الحكمة 45 ، الأمالي للطوسي : ص 206 ح 353 عن سويد بن غفلة ، الغارات : ج 1 ص 43 عن فرقد البجلي ، روضة الواعظين : ص 323 كلّها نحوه ، مشكاة الأنوار : ص 151 ح 365 ، بحار الأنوار : ج 34 ص 344 ح 1168 ؛ تفسير الآلوسي : ج 16 ص 143 .

ص: 421

امام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من فرمود كه مرا جز مؤمن ، دوست ندارد و جز منافق ، كسى دشمنم نمى دارد .

مسند ابن حنبل_ به نقل از امّ سلمه _ :شنيدم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به على عليه السلام مى فرمايد : «مؤمن ، تو را دشمن نمى دارد و منافق ، دوستت نمى دارد» .

تاريخ دمشق_ به نقل از ابو ذر _ :شنيدم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به على عليه السلام مى فرمايد : «خداوند ، بر مهروَرزى به تو، از مؤمنان، پيمان گرفته است و از منافقان بر كين وَرزى به تو . اگر بينىِ مؤمن را بزنى ، باز تو را دشمن نخواهد داشت و اگر دينارها به پاى منافقان بريزى ، باز هم دوستت نخواهند داشت . اى على! تو را دوست ندارد ، مگر مؤمن و تو را دشمن نمى دارد ، مگر منافق» .

امام على عليه السلام :اگر با اين شمشيرم بر بينى مؤمن بكوبم كه با من دشمن شود ، دشمن نمى شود و اگر همه دنيا را به پاى منافق بريزم كه مرا دوست بدارد ، باز هم مرا دوست نخواهد داشت و اين ، از آن روست كه حُكم خدا ، بر زبان پيامبر اُمّى صلى الله عليه و آله گذشت كه فرمود : «اى على! هيچ مؤمنى با تو دشمنى نمى كند و هيچ منافقى دوستدار تو نمى گردد» .

.

ص: 422

الإمام الباقر عليه السلام :حُبُّنا إيمانٌ ، وبُغضُنا كُفرٌ . (1)

عنه عليه السلام :وَاعلَم _ يا أبَا الوَردِ ويا جابِرُ _ أنَّكُما لَم تُفَتِّشا مُؤمِنا إلى أن تَقومَ السّاعَةُ عَن ذاتِ نَفسِهِ إلّا عَن حُبِّ أميرِالمُؤمِنينَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام ، وأنَّكُما لَم تُفَتِّشا كافِرا إلى أن تَقومَ السّاعَةُ عَن ذاتِ نَفسِهِ إلّا وَجَدتُماهُ يُبغِضُ أميرَ المُؤمِنينَ عَلِيّا ، وذلِكَ أنَّ اللّهَ تَعالى قَضى عَلى لِسانِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله لِعَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام : إنَّهُ لا يُبغِضُكَ مُؤمِنٌ ، ولا يُحِبُّكَ كافِرٌ أو مُنافِقٌ «وقَد خابَ مَن حَمَلَ ظُلمًا» (2) ، ولكِن أحِبّونا حُبَّ قَصدٍ تَرشُدوا وتُفلِحوا ، أحِبّونا مَحَبَّةَ الإِسلامِ . (3)

عنه عليه السلام :مَن أرادَ أن يَعلَمَ أنَّهُ مِن أهلِ الجَنَّةِ فَيَعرِضُ حُبَّنا عَلى قَلبِهِ ، فَإِن قَبِلَهُ فَهُوَ مُؤمِنٌ . (4)

شواهد التنزيل عن عليّ بن محمّد بن بشر :كُنتُ عِندَ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ (5) جالِسا إذ جاءَ راكِبٌ أناخَ بَعيرَهُ ، ثُمَّ أقبَلَ حَتّى دَفَعَ إلَيهِ كِتابا ، فَلَمّا قَرَأَهُ قالَ : ما يُريدُ مِنّا المُهَلَّبُ ؟! فَوَاللّهِ ، ما عِندَنا اليَومَ مِن دُنيا ، ولا لَنا مِن سُلطانٍ . فَقالَ : جَعَلَنِي اللّهُ فِداكَ ، إنَّهُ مَن أرادَ الدُّنيا وَالآخِرَةَ فَهُوَ عِندَكُم أهلَ البَيتِ . قالَ : ما شاءَ اللّهُ ، أما إنَّهُ مَن أحَبَّنا فِي اللّهِ نَفَعَهُ اللّهُ بِحُبِّنا ، ومَن أحَبَّنا لِغَيرِ اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ يَقضي فِي الاُمورِ مايَشاءُ . إنَّما حُبُّنا أهلَ البَيتِ شَيءٌ يَكتُبُهُ اللّهُ في قَلبِ العَبدِ ، فَمَن كَتَبَهُ اللّهُ في قَلبِهِ لَم يَستَطِع أحَدٌ أن يَمحُوَهُ ، أما سَمِعتَ اللّهَ يَقولُ : «اُولئِكَ كَتَبَ في قُلوبِهِمُ الإِيمانَ وأيَّدَهُم بِروحٍ مِنهُ» (6) ، فَحُبُّنا أهلَ البَيتِ مِن أصلِ الإِيمانِ . (7)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 188 ح 12 ، المحاسن : ج 1 ص 247 ح 463 كلاهما عن محمّد بن الفضيل ، تفسير فرات : ص 428 ح 566 عن زياد بن المنذر ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 206 عن جابر الجعفي ، بحار الأنوار : ج 32 ص 325 ح 303 .
2- .طه : 111 .
3- .تفسير فرات : ص 260 ح 355 عن جابر بن يزيد وأبي الورد ، بحار الأنوار : ج 40 ص 62 ح 95 ، وراجع : الإرشاد : ج 2 ص 141 .
4- .كامل الزيارات : ص 356 ح 613 عن أبي بكر الحضرمي ، بحار الأنوار : ج 101 ص 4 ح 16 .
5- .محمّد بن عليّ بن أبي طالب (ابن الحنفيّة) .
6- .المجادلة : 22 .
7- .شواهد التنزيل : ج 2 ص 330 ح 971 ؛ تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 676 ح 8 نحوه وفيه ذيله من «إنّما حبّنا» ، بحار الأنوار : ج 23 ص 366 ح 31 .

ص: 423

امام باقر عليه السلام :دوست داشتن ما، ايمان است و دشمن داشتنمان، كفر .

امام باقر عليه السلام :بدانيد _ اى ابو وَرد و اى جابر _ كه اگر تا قيام قيامت ، دل هر مؤمنى را بشكافيد ، در آن ، جز محبّت امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام را نخواهيد يافت و اگر تا قيام قيامت ، دل هر كافرى را بشكافيد ، در آن ، جز اين نخواهيد يافت كه امير مؤمنان على را دشمن مى دارد ؛ چرا كه خداى متعال ، از زبان محمّد صلى الله عليه و آله به على بن ابى طالب عليه السلام فرمود : «هيچ مؤمنى تو را دشمن نمى دارد و هيچ كافر يا منافقى دوستدار تو نمى شود» «و آن كس كه ظلمى بر دوش دارد ، نوميد مى ماند» . امّا ما را به اعتدال دوست بداريد تا هدايت و رستگار شويد . ما را دوست بداريد به ميزان دوست داشتن اسلام .

امام باقر عليه السلام :هر كه مى خواهد بداند كه اهل بهشت است [يا نه] ، محبّت ما را به قلبش عرضه كند . اگر آن را پذيرفت ، مؤمن است .

شواهد التنزيل_ به نقل از على بن محمّد بن بشر _ :در خدمت محمّد حَنفيّه (پسر امام على عليه السلام ) نشسته بودم كه سواره اى از راه رسيد و شترش را خواباند و سپس جلو آمد و نامه اى به ايشان داد . امام عليه السلام چون نامه را خواند ، فرمود : «مهلّب از ما چه مى خواهد؟! به خدا سوگند كه امروز نه دنيايى در دست ماست و نه قدرتى داريم» . او گفت : خدا مرا فداى شما كند! هر كه دنيا و آخرت را بخواهد ، نزد شما خاندان است . فرمود : «هر چه خدا بخواهد ! بدانيد كه هر كس به خاطر خدا ما را دوست بدارد، خداوند به واسطه اين دوست داشتنِ به ما، او را سود مى بخشد و هر كه ما را براى غير خدا دوست بدارد ، خداوند، هر طور بخواهد ، عمل خواهد كرد . دوست داشتن ما اهل بيت ، چيزى است كه خداوند ، آن را در [صفحه] دل بنده رقم مى زند . پس هر كه خداوند، اين محبّت را در دل او رقم زند ، كسى نمى تواند آن را پاك كند . نشنيده اى كه خداوند مى فرمايد : «در دل اينهاست كه [خدا] ايمان را نوشته و آنها را با روحى از جانب خود، تأييد كرده است» (تا آخر آيه)؟ بنا بر اين ، دوست داشتن ما اهل بيت ، [از بُنِ] ايمان است» .

.

ص: 424

9 / 2 _ 5أوَّلُ ما يُسأَلُ عَنهُ يَومَ القِيامَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أوَّلُ ما يُسأَلُ عَنهُ العَبدُ حُبُّنا أهلَ البَيتِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :لا تَزولُ قَدَما عَبدٍ يَومَ القِيامَةِ حَتّى يُسأَلَ عَن أربَعٍ : عَن عُمُرِهِ فيما أفناهُ ، وعَن شَبابِهِ فيما أبلاهُ ، وعَن مالِهِ مِن أينَ كَسَبَهُ ، وفيما أنفَقَهُ ، وعَن حُبِّنا أهلَ البَيتِ . (2)

المعجم الأوسط عن أبي برزة :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لا تَزولُ قَدَما عَبدٍ حَتّى يُسأَلَ عَن أربَعَةٍ : عَن جَسَدِهِ فيما أبلاهُ ، وعُمُرِهِ فيما أفناهُ ، ومالِهِ مِن أينَ اكتَسَبَهُ وفيما أنفَقَهُ ، وعَن حُبِّ أهلِ البَيتِ . فَقيلَ : يا رَسولَ اللّهِ ، فَما عَلامَةُ حُبِّكُم ؟ فَضَرَبَ صلى الله عليه و آله بِيَدِهِ عَلى مَنكِبِ عَلِيٍّ . (3)

.


1- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 62 ح 258 عن الحسن بن عبداللّه الرازيّ التميميّ عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 7 ص 260 ح 8 .
2- .الخصال : ص 253 ح 125 عن إسحاق بن موسى بن جعفر عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، الأمالي للطوسي : ص 593 ح 1227 عن أبي بريدة الأسلميّ ، تحف العقول : ص 56 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 7 ص 258 ح 1 ؛ المعجم الكبير : ج 11 ص 84 ح 11177 ، تفسير الثعلبي : ج 10 ص 208 نحوه وكلاهما عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 14 ص 379 ح 39013 .
3- .المعجم الأوسط : ج 2 ص 348 ح 2191 تاريخ دمشق : ج 42 ص 259 ح 8790 عن أبي ذرّ ، المناقب للخوارزميّ : ص 77 ح 59 كلاهما نحوه ، مجمع الزوائد : ج 10 ص 626 ح 18371 ؛ الأمالي للمفيد : ص 353 ح 5 ، بشارة المصطفى : ص 160 عن أبي بردة وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 7 ص 261 ح 11 .

ص: 425

9 / 2 - 5 نخستين چيزى كه در روز قيامت از آن سؤال مى شود

9 / 2 _ 5نخستين چيزى كه در روز قيامت از آن سؤال مى شودپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نخستين چيزى كه در باره آن از بنده سؤال مى شود ، دوست داشتن ما اهل بيت است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در روز قيامت ، هيچ بنده اى قدم از جاى خود بر نمى دارد تا اين كه در باره چهار چيز از او سؤال شود : از عمرش كه در چه راهى صرف كرده است ، از جوانى اش كه در چه راهى آن را فرسوده است ، از مالَش كه از كجا به دست آورده و در چه راهى خرج كرده است و از دوست داشتن ما خاندان .

المعجم الأوسط_ به نقل از ابو برزه _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «[در روز قيامت] ، هيچ بنده اى قدم از جاى خود بر نمى دارد تا اين كه در باره چهار چيز از او سؤال شود : از جسمش كه در چه راهى آن را فرسوده است ، از عمرش كه در چه راهى صرف كرده است ، از مالَش كه از كجا آورده و در چه راهى خرج كرده است و از دوست داشتن ما خاندان» . گفته شد : اى پيامبر خدا! نشانه دوست داشتن شما چيست؟ ايشان دست خود را بر شانه على عليه السلام زد .

.

ص: 426

تفسير فرات عن حنان بن سدير :حَدَّثَني أبي قالَ : كُنتُ عِندَ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عليه السلام فَقَدَّمَ إلَينا طَعاما ما أكَلتُ طَعاما مِثلَهُ قَطُّ ، فَقالَ لي : يا سَديرُ ، كَيفَ رَأَيتَ طَعامَنا هذا ؟ قُلتُ : بِأَبي أنتَ واُمّي يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، ما أكَلتُ مِثلَهُ قَطُّ ، ولا أظُنُّ آكُلُ أبَدا مِثلَهُ . ثُمَّ إنَّ عَيني تَغَرغَرَت فَبَكَيتُ ، فَقالَ : يا سَديرُ ، ما يُبكيكَ ؟ قُلتُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، ذَكَرتُ آيَةً في كِتابِ اللّهِ تَعالى . قالَ : وما هِيَ ؟ قُلتُ : قَولُ اللّهِ في كِتابِهِ : «ثُمَّ لَتُسأَلُنَّ يَومَئِذٍ عَنِ النَّعيمِ» (1) ، فَخِفتُ أن يَكونَ هذَا الطَّعامُ مِن النَّعيمِ الَّذي يَسأَلُنَا اللّهُ عَنهُ . فَضَحِكَ حَتّى بَدَت نَواجِذُهُ ، ثُمَّ قالَ : يا سَديرُ ، لا تُسأَلُ عَن طَعامٍ طَيِّبٍ ، ولا ثَوبٍ لَيِّنٍ ، ولا رائِحَةٍ طَيِّبَةٍ ، بل لَنا خُلِقَ ولَهُ خُلِقنا ، ولنَعمَلَ فيهِ بِالطّاعَةِ . قُلتُ لَهُ : بِأَبي أنتَ واُمّي يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، فَمَا النَّعيمُ ؟ قالَ : حُبُّ عَلِيٍّ وعِترَتِهِ ، يَسأَلُهُمُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ : كَيفَ كانَ شُكرُكُم لي حينَ أنعَمتُ عَلَيكُم بِحُبِّ عَلِيٍّ وعِترَتِهِ ؟ (2)

9 / 3تَأديبُ الأَولادِ بِحُبِّهِمرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أدِّبوا أولادَكُم عَلى حُبّي وحُبِّ أهلِ بَيتي وَالقُرآنِ . (3)

.


1- .التكاثر : 8 .
2- .تفسير فرات : ص 605 ح 763 ، بحار الأنوار : ج 24 ص 58 ح 32 .
3- .إحقاق الحقّ : ح 18 ص 498 نقلاً عن محمّد عز الدين العربي في الروضة البهيّة وعن وليّ اللّه الكهنوئي في «مرآة المؤمنين» .

ص: 427

9 / 3 تربيت فرزندان بر دوستى اهل بيت عليهم السلام

تفسير فرات_ به نقل از حنان بن سَدير _ :پدرم به من گفت : نزد امام صادق عليه السلام بودم . ايشان غذايى در برابرم نهاد كه هرگز غذايى مانند آن را نخورده بودم . پس به من فرمود : «اى سدير! غذاى ما را چگونه يافتى؟» . گفتم : پدر و مادرم فدايت، اى پسر پيامبر خدا! تا كنون چنين غذايى نخورده ام و گمان هم نمى كنم كه ديگر ، غذايى مانند آن بخورم . آن گاه چشمانم پر از اشك شد و گريستم . فرمود : «اى سدير! چرا گريه مى كنى؟» . گفتم : اى پسر پيامبر خدا! آيه اى از كتاب خدا را به ياد آوردم . فرمود : «كدام آيه؟» . گفتم : اين آيه : «سپس در آن روز از نعمت، بازخواست مى شويد» . مى ترسم اين غذا جزو همان نعمتى باشد كه خداوند ، در باره آن، بازخواست مى كند . امام عليه السلام خنده اى كرد، به طورى كه دندان هاى عقلش نمايان شد . سپس فرمود : «اى سدير! از تو ، نه در باره خوراك لذيذ، سؤال خواهد شد و نه در باره جامه نرم و نه درباره بوى خوش ؛ بلكه اينها براى ما آفريده شده و ما براى استفاده از آنها خلق شده ايم و ما بايد در آنها به طاعت خدا عمل كنيم» . گفتم : پدر و مادرم فدايت، اى پسر پيامبر خدا! پس آن نعمت، كدام است؟ فرمود : «دوستى على و عترت او . در روز قيامت، خداوند مى پرسد : در برابر نعمت دوستى على و عترت او كه آن را به شما عطا كردم ، چگونه شكر مرا به جا آورديد؟ » .

9 / 3تربيت فرزندان بر دوستى اهل بيت عليهم السّلامپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :فرزندان خود را دوستدار من و دوستدار اهل بيتم و قرآن، بار آوريد .

.

ص: 428

عنه صلى الله عليه و آله :أدِّبوا أولادَكُم عَلى ثَلاثِ خِصالٍ : حُبِّ نَبِيِّكُم ، وحُبِّ أهلِ بَيتِهِ ، وقِراءَةِ القُرآنِ ؛ فَإِنَّ حَمَلَةَ القُرآنِ في ظِلِّ اللّهِ يَومَ لا ظِلَّ إلّا ظِلُّهُ مَعَ أنبِيائِهِ وأصفِيائِهِ . (1)

علل الشرائع عن أبي الزّبير المكّي :رَأَيتُ جابِرا مُتَوَكِّئا عَلى عَصاهُ وهُوَ يَدورُ في سِكَكِ الأَنصارِ ومَجالِسِهِم ، وهُوَ يَقولُ : . . . يا مَعشَرَ الأَنصارِ ، أدِّبوا أولادَكُم عَلى حُبِّ عَلِيٍّ ، فَمَن أبى فَانظُروا في شَأنِ اُمِّهِ . (2)

المناقب لابن شهرآشوب عن أبي الزّبير وعطيّة العوفيّ وجوّاب (3)_ قالَ كُلُّ واحِدٍ مِنهُم _ :المناقب لابن شهرآشوب عن أبي الزّبير وعطيّة العوفيّ وجوّاب (4) رَأَيتُ جابِرا يَتَوَكَّأُ عَلى عَصاهُ وهُوَ يَدورُ في سِكَكِ المَدينَةِ ومَجالِسِهِم ، وهُوَ يَروي هذَا الخَبَرَ (5) ثُمَّ يَقولُ : مَعاشِرَ الأَنصارِ ، أدِّبوا أولادَكُم عَلى حُبِّ عَلِيٍّ ، فَمَن أبى فَليَنظُر في شَأنِ اُمِّهِ . (6)

الإمام الصادق عليه السلام :يا مَعشَرَ الشّيعَةِ ، عَلِّموا أولادَكُم شِعرَ العَبدِيِّ ، فَإِنَّهُ عَلى دينِ اللّهِ . 7

.


1- .كنز العمّال : ج 16 ص 456 ح 45409 نقلاً عن عبد الكريم الشيرازيّ في فوائده والديلميّ وابن النجّار عن الإمام عليّ عليه السلام .
2- .علل الشرائع : ص 142 ح 4 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 493 ح 4744 ، رجال الكشّي : ج 1 ص 236 ح 93 ، الأمالي للصدوق : ص 136 ح 133 ، الثاقب في المناقب : ص 124 ح 123 ، بحار الأنوار : ج 39 ص 300 ح 108 .
3- .جوّاب _ بتثقيل الواو وآخره موحّدة _ : ابن عبداللّه التيميّ الكوفيّ ، صدوق رُمي بالإرجاء ، من السادسة .
4- .أي : «عَلِيٌّ خَيرُ البَشَر ، فَمَن أبى فَقَد كَفَر» .
5- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 3 ص 67 ، الصراط المستقيم : ج 2 ص 68 عن الزبير عطيّة وخوّات ، بحار الأنوار : ج 38 ص 7 ح 13 .
6- .رجال الكشّي : ج 2 ص 704 ح 748 عن سماعة ، خلاصة الأقوال : ص 82 الرقم 2 وفيه «يشير إلى الشيعة» بدل «فإنّه على دين اللّه » ، رجال ابن داود : ص 108 الرقم 752 ، بحار الأنوار : ج 79 ص 293 ح 16 .

ص: 429

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :فرزندان خود را با سه خصلت بار آوريد : دوست داشتن پيامبرتان ، دوست داشتن اهل بيت او و قرآن خواندن ؛ زيرا در آن روزى كه سايه اى جز سايه خدا نيست ، حاملان قرآن به همراه پيامبران و برگزيدگان او در سايه خدا هستند .

علل الشرائع_ به نقل از ابو زبير مكّى _ :جابر را ديدم كه عصازنان در كوى و برزن انصار و در انجمن هاى آنان مى گشت و مى گفت : ... اى گروه انصار! فرزندان خود را دوستدار على بار آوريد و هر كه نپذيرفت ، در حال مادر او بينديشيد .

المناقب، ابن شهرآشوب_ به نقل از ابو زبير و عطيّه عوفى و جوّاب (1) _ :جابر را ديدم كه تكيه زنان بر عصاى خويش در كوچه هاى مدينه و محلّ تجمّع مردم مدينه مى گردد و اين خبر را روايت مى كند (2) و سپس مى گويد : اى گروه انصار! فرزندان خود را دوستدار على بار آوريد و هر كه آن را نپذيرفت ، بايد در حال مادر او انديشه كرد .

امام صادق عليه السلام :اى گروه شيعيان! به فرزندانتان اشعار عبدى 3 را بياموزيد ؛ چرا كه او بر دين خداست .

.


1- .جوّاب ، پسر عبد اللّه تيمى كوفى، فردى درست و راستگو بوده و به ارجا متّهم شده و از طبقه ششم است .
2- .اين خبر كه: «على، بهترين مردم است و هر كسى انكار كند، كفر ورزيده است».

ص: 430

. .

ص: 431

. .

ص: 432

. .

ص: 433

. .

ص: 434

9 / 4الحَثُّ عَلى تَحبيبِهِم إلَى النّاسِالإمام الصادق عليه السلام :رَحِمَ اللّهُ عَبدا حَبَّبَنا إلَى النّاسِ ولَم يُبَغِّضنا إلَيهِم . (1)

عنه عليه السلام :رَحِمَ اللّهُ عَبدا اِجتَرَّ مَوَدَّةَ النّاسِ إلَينا ، فَحَدَّثَهُم بِما يَعرِفون وتَرَكَ ما يُنكِرونَ . (2)

الحكايات عن كثير بن علقمة :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : أوصِني ، فَقالَ : اُوصيكَ بِتَقوَى اللّهِ ، وَالوَرَعِ ، وَالعِبادَةِ ، وطولِ السُّجودِ ، وأداءِ الأَمانَةِ ، وصِدقِ الحَديثِ ، وحُسنِ الجِوارِ ، فبهذا جاءَنا مُحمّدٌ صلى الله عليه و آله صِلوا عَشائِرَكُم ، وعودوا مَرضاكُم وَاحضُروا جَنائِزَكُم (3) ، وكونوا لَنا زَينا ولا تَكونوا عَلَينا شَينا ، حِبِّبونا إلَى الناس ولا تُبَغِّضونا إلَيهِم ، جُرّوا إلَينا كُلَّ مَوَدَّةٍ وَادفَعوا عَنّا كُلَّ قَبيحٍ ، فَما قيلَ فينا مِن خَيرٍ فَنَحنُ أهلُهُ ، وما قيلَ فينا مِن شَرٍّ فَوَاللّهِ ما نَحنُ كَذلِكَ ، لَنا حَقٌّ في كِتابِ اللّهِ وقَرابَةٌ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ووِلادَةٌ طَيِّبَةٌ ، فَهكَذا فَقولوا . (4)

راجع : ص 272 (أهل البيت عليهم السلام / الفصل السابع : وصايا أهل البيت / حُسن العِشرة) .

.


1- .الكافي : ج 8 ص 229 ح 293 عن أبي بصير ، الاعتقادات للصدوق : ص 109 ، مشكاة الأنوار : ص 317 ح 1002 عن عليّ بن أبي حمزة ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 61 عن الإمام الباقر عليه السلام ، فقه الرضا : ص 356 عن العالم عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 78 ص 348 ح 5 .
2- .الأمالي للصدوق : ص 159 ح 156 عن مدرك بن الهزهاز ، بشارة المصطفى : ص 15 ، شرح الأخبار : ج 3 ص 590 ح 1456 ، الأمالي للطوسي : ص 86 ح 131 كلّها عن مدرك بن زهير ، الكافي : ج 2 ص 223 ح 5 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 101 كلاهما عن عبد الاعلى مولى آل سام نحوه ، بحار الأنوار : ج 2 ص 65 ح 4 .
3- .في النسخ : «جنائزهم» (هامش المصدر) .
4- .الحكايات : ص 93 ح 2 ، مستطرفات السرائر : ص 163 ح 3 ، بشارة المصطفى : ص 222 نحوه وراجع : ح 767 من كتابنا هذا .

ص: 435

9 / 4 تشويق به ايجاد محبّت اهل بيت عليهم السلام در دل مردم

9 / 4تشويق به ايجاد محبّت اهل بيت عليهم السّلام در دل مردمامام صادق عليه السلام :رحمت خدا بر آن بنده اى كه ما را محبوب مردم گرداند و كارى نكند كه مبغوض مردم شويم !

امام صادق عليه السلام :رحمت خدا بر آن بنده اى كه دوستىِ مردم را به سوى ما بكشاند ، [اين گونه كه] احاديثى را كه مى پذيرند ، برايشان بگويد و آنچه را انكار مى كنند ، وا نهد!

الحكايات_ به نقل از كثير بن علقمه _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : مرا سفارشى فرما . فرمود : «تو را به پروا داشتن از خدا و پارسايى و عبادت و طول دادن سجده و اداى امانت و راستگويى و حسن همسايگى، سفارش مى كنم كه محمّد صلى الله عليه و آله براى اينها آمده است . با كسانتان رفت و آمد كنيد و از بيمارانتان عيادت كنيد و در تشييع جنازه هايتان (1) حاضر شويد . براى ما زيور باشيد و مايه زشتى ما نباشيد . كارى كنيد كه مردم دوستمان بدارند و كارى نكنيد كه مبغوض آنها واقع شويم . همه محبّت ها را به سوى ما بكشانيد و هر گونه زشتى را از ما بگردانيد . هر خوبى كه در حقّ ما گفته شود ، ما اهل آن هستيم و هر بدى كه در باره ما گفته شود ، نه چنانيم . ما را در كتاب خدا حقّى است و با پيامبر خدا خويشاونديم و پاك، زاده شده ايم . اين چنين بگوييد» .

ر . ك: ص 273 (اهل بيت عليهم السلام / فصل هفتم : سفارش هاى اهل بيت عليهم السلام / حُسن معاشرت) .

.


1- .در نسخه هايى، «جنازهايشان» آمده است .

ص: 436

9 / 5عَلاماتُ حُبِّهِم9 / 5 _ 1الاِجتِهادُ فِي العَمَلِالإمام عليّ عليه السلام :أنَا مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ومَعي عِترَتي وسِبطَيَّ عَلَى الحَوضِ ، فَمَن أرادَنا فَليَأخُذ بِقَولِنا وَليَعمَل عَمَلَنا . (1)

عنه عليه السلام :مَن أحَبَّنا فَليَعمَل بِعَمَلِنا ، وليَتَجَلبَبِ الوَرَعَ . (2)

عنه عليه السلام :مَن أحَبَّنا فَليَعمَل بَعَمَلِنا ، وَليَستَعِن بِالوَرَعِ ، فَإِنَّهُ أفضَلُ مايُستعانُ بِهِ في أمرِ الدُّنيا وَالآخِرَةِ . (3)

الإمام الباقر عليه السلام_ لِوَلَدِه الصّادِقِ عليه السلام يوصيهِ _ :يا بُنَيَّ ، إنَّكَ إن خالَفتَني فِي العَمَلِ لَم تَنزِل مَعي غَدا فِي المَنزِلِ ... . أبَى اللّهُ عز و جل أن يَتَوَلّى قَومٌ قَوما يُخالِفونَهُم في أعمالِهِم ، يَنزِلونَ مَعَهُم يَومَ القِيامَةِ ، كَلّا ورَبِّ الكَعبَةِ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :خَرَجتُ أنَا وأبي حَتّى إذا كُنّا بَينَ القَبرِ وَالمِنبَرِ ، إذا هُوَ بِاُناسٍ مِنَ الشّيعَةِ فَسَلَّمَ عَلَيهِم ، ثُمَّ قالَ : إنّي وَاللّهِ لاُحِبُّ رِياحَكُم وأرواحَكُم ، فَأَعينوني عَلى ذلِكَ بِوَرَعٍ وَاجتِهادٍ ، وَاعلَموا أنَّ وَلايَتَنا لا تُنالُ إلّا بِالوَرَعِ وَالاِجتِهادِ ، ومَنِ ائتَمَّ مِنكُم بِعَبدٍ فَليَعمَل بِعَمَلِهِ . (5)

.


1- .الخصال : ص 624 ح 10 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، تفسير فرات : ص 367 ح 499 ، جامع الأخبار : ص 495 ح 1376 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 165 ح 3496 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 10 ص 103 ح 1 .
2- .غرر الحكم : ج 5 ص 303 ح 8483 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 456 ح 8244 .
3- .الخصال : ص 614 ح 10 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، تحف العقول : ص 104 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 306 ح 30 .
4- .الكافي : ج 8 ص 253 ح 358 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 176 .
5- .الكافي : ج 8 ص 212 ح 259 عن عمرو بن أبي المقدام ، فضائل الشيعة : ص 51 ح 8 عن محمّد بن حمران عن أبيه ، الأمالي للصدوق : ص 725 ح 992 عن أبي بصير وكلاهما نحوه ، روضة الواعظين : ص 322 ، شرح الأخبار : ج 3 ص 436 ح 1294 عن عمران بن مقدم وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 68 ص 80 ح 141 ، وراجع : الأمالي للطوسي : ص 679 ح 1441 .

ص: 437

9 / 5 نشانه هاى دوست داشتن اهل بيت عليهم السلام
9 / 5 - 1 سختكوشى در عمل

9 / 5نشانه هاى دوست داشتن اهل بيت عليهم السّلام9 / 5 _ 1سختكوشى در عملامام على عليه السلام :من با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و خاندانم و دو فرزندم در كنار حوض [كوثر ]هستيم . پس هر كه ما را مى خواهد ، بايد به سخن ما چنگ زند و به كردار ما عمل كند .

امام على عليه السلام :هر كه ما را دوست دارد ، بايد مطابق كردار ما عمل كند و رداى پارسايى در بر كند .

امام على عليه السلام :هر كه ما را دوست دارد ، بايد مطابق كردار ما عمل كند و از پارسايى مدد گيرد ؛ چرا كه پارسايى ، بهترين ياور در كار دنيا و آخرت است .

امام باقر عليه السلام_ در سفارش به پسرش امام صادق عليه السلام _ :فرزندم! تو هم اگر بر خلاف عمل من رفتار كنى ، فردا[ى قيامت] با من در يك منزل فرود نخواهى آمد... . خداوند عز و جلنپذيرفته است كه مردمى ولايت و دوستى عدّه اى را بپذيرند و بر خلاف كردار آنها عمل كنند و با اين حال ، روز قيامت با آنها هم منزل [و هم درجه ]شوند . به خداوندِ كعبه سوگند كه هرگز چنين نمى شود !

امام صادق عليه السلام :من و پدرم بيرون آمديم تا اين كه به ميان قبر و منبر [پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ]رسيديم . جمعى از شيعيان در آن جا بودند . پدرم به آنها سلام كرد و آن گاه فرمود : «به خدا سوگند كه من بوى شما و روح شما را دوست دارم . پس با پارسايى و كوشيدن در عمل خود ، مرا در اين محبّت يارى رسانيد و بدانيد كه ولايت [و دوستىِ] ما جز با پارسايى و كوشش به دست نمى آيد . هر كدام از شما بنده اى را به امامت گيرد ، بايد به كردار او عمل كند .

.

ص: 438

الإمام المهديّ عليه السلام_ فيما كَتَبَهُ إلَى الشَّيخِ المُفيدِ _ :فَليَعمَل كُلُّ امرِىً مِنكُم بِما يَقرُبُ بِهِ مِن مَحَبَّتِنا ، وَليَتَجَنَّب ما يُدنيهِ مِن كَراهَتِنا وسَخَطِنا ، فَإِنَّ أمرَنا بَغتَةٌ فُجأَةٌ حينَ لا تَنفَعُهُ تَوبَةٌ ولا يُنجيهِ مِن عِقابِنا نَدَمٌ عَلى حَوبَةٍ . (1)

راجع : ص 264 (أهل البيت عليهم السلام / الفصل السابع: وصايا أهل البيت / الاجتهاد في العمل) .

9 / 5 _ 2حُبُّ مُحِبّيهِمالأمالي للطوسي عن حنش بن المعتمر :دَخَلتُ عَلى أميرِ المُؤمِنينَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام فَقُلتُ : السَّلامُ عَلَيكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ ، كَيفَ أمسَيتَ ؟ قالَ : أمسَيتُ مُحِبّا لُِمحِبِّنا ، ومُبغِضا لِمُبغِضِنا ، وأمسى مُحِبُّنا مُغتَبِطا بِرَحمَةٍ مِنَ اللّهِ كانَ يَنتَظِرُها ، وأمسى عَدُوُّنا يُؤَسِّسُ بُنيانَهُ عَلى شَفا جُرُفٍ هارٍ ، وكَأَنَّ ذلِكَ الشَّفا قَدِ انهارَ بِهِ في نارِ جَهَنَّمَ ، وكَأَنَّ أبوابَ الرَّحمَةِ قَد فُتِحَت لِأَهلِها ، فَهَنيئا لِأَهلِ الرَّحمَةِ رَحمَتُهُم ، وَالتَّعسُ لِأَهلِ النَّارِ وَالنّارُ لَهُم . يا حَنَشُ ، مَن سَرَّهُ أن يَعلَمَ أمُحِبٌّ لَنا أم مُبغِضٌ فَليَمتَحِن قَلبَهُ ، فَإِن كانَ يُحِبُّ وَلِيّا لَنا فَلَيسَ بِمُبغِضٍ لَنا ، وإن كانَ يُبغِضُ وَلِيَّنا فَلَيسَ بِمُحِبٍّ لَنا ، إنَّ اللّهَ تَعالى أخَذَ الميثاقَ لُِمحِبِّنا بِمَوَدَّتِنا ، وكَتَبَ فِي الذِّكرِ اسمَ مُبغِضِنا ، نَحنُ النُّجَباءُ وأفراطُنا أفراطُ الأَنبِياءِ . (2)

.


1- .الاحتجاج : ج 2 ص 599 ح 359 ، بحار الأنوار : ج 53 ص 176 ح 7 .
2- .الأمالي للطوسي : ص 113 ح 172 ، الأمالي للمفيد : ص 334 ح 4 ، بشارة المصطفى : ص 45 عن الحسن بن المعتمر ، كشف الغمّة : ج 2 ص 8 عن الحبش بن المعتمر ، الغارات : ح 2 ص 585 عن الحبيش بن المعتمر نحوه ، بحار الأنوار : ج 27 ص 53 ح 6 .

ص: 439

9 / 5 - 2 دوست داشتن دوستداران اهل بيت عليهم السلام

امام مهدى عليه السلام_ در نامه اى از آن حضرت به شيخ مفيد _ :هريك از شما بايد كارى كند كه به محبّت ما نزديك شود و از كارى كه او را به نفرت و خشم ما نزديك مى سازد ، دورى كند ؛ زيرا كه قضيه [ظهور] ما ناگهانى و بى خبر اتفاق مى افتد به طورى كه ديگر نه توبه اى به حالش سودمند مى افتد و نه پشيمانى از گناه از كيفر ما مى رهاندش .

ر . ك: ص 265 (اهل بيت عليهم السلام / فصل هفتم : سفارش هاى اهل بيت عليهم السلام / سختكوشى در عمل) .

9 / 5 _ 2دوست داشتن دوستداران اهل بيت عليهم السلامالأمالى، طوسى_ به نقل از حَنَش بن مُعتمر _ :بر امير مؤمنان ، على بن ابى طالب عليه السلام ، وارد شدم و گفت : سلام و رحمت و بركات خداوند بر تو باد، اى امير مؤمنان! چگونه روز خود را به شب رساندى؟ فرمود : «روز خود را به شب رساندم ، در حالى كه دوستدار خود را دوست مى دارم و دشمنم را دشمن . دوستدار ما ، در حالى روز خود را به شب مى رساند كه به رحمت خداوند كه در انتظار آن است ، شادمان است و دشمن ما ، در حالى روز خود را به شب مى رساند كه بناى كار خود را بر لبه پرتگاهى در حال ريزش مى سازد، و گويى آن لبه او را در آتش فرو مى افكند و گويى درهاى رحمت به روى اهل آن، گشوده شده اند . پس گوارا باد اهل رحمت را رحمتشان و هلاكت و دوزخ ، ارزانى دوزخيان باد! اى حنش! هر كه خوش حال مى شود كه بداند آيا دوستدار ماست يا دشمن ما، دلش را بيازمايد . اگر دوست ما را دوست داشته باشد ، دشمن ما نيست و اگر دوست ما را دشمن داشته باشد ، دوستدار ما نيست . خداوند متعال از دوستدار ما بر دوستى ما پيمان گرفته و در لوح محفوظ ، نام دشمن ما را نوشته است . ماييم برگزيدگان[خدا] و پيشتازان ما [به سوى حوض كوثر]، پيشتازان پيامبران اند» .

.

ص: 440

الإمام عليّ عليه السلام :مَن أحَبَّ اللّهَ أحَبَّ النَّبِيَّ ، ومَن أحَبَّ النَّبِيَّ أحَبَّنا ، ومَن أحَبَّنا أحَبَّ شيعَتَنا . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :مَن تَوَلّى مُحِبَّنا فَقَد أحَبَّنا . (2)

9 / 5 _ 3بُغضُ عَدُوِّهِمالأمالي للطوسي عن صالح بن ميثم التّمار رحمه الله :وَجَدتُ في كِتابِ مَيثَمٍ رضى الله عنهيَقولُ : تَمَسَّينا لَيلَةً عِندَ أميرِ المُؤمِنينَ عَلِيِّ بن أبي طالِبٍ عليه السلام ، فَقالَ لَنا : لَيسَ مِن عَبدٍ اِمتَحَنَ اللّهُ قَلبَهُ بِالإِيمانِ إلّا أصبَحَ يَجِدُ مَوَدَّتَنا عَلى قَلبِهِ ، ولا أصبَحَ عَبدٌ مِمَّن سَخَطَ اللّهُ عَلَيهِ إلّا يَجِدُ بُغضَنا عَلى قَلبِهِ ، فَأَصبَحنا نَفرَحُ بِحُبِّ المُؤمِنِ لَنا ، ونَعرِفُ بُغضَ المُبغِضِ لَنا ، وأصبَحَ مُحِبُّنا مُغتَبِطا بِحُبِّنا بِرَحمَةٍ مِنَ اللّهِ يَنتَظِرُها كُلَّ يَومٍ ، وأصبَحَ مُبغِضُنا يُؤَسِّسُ بُنيانَهُ عَلى شَفا جُرُفٍ هارٍ ، فَكَأَنَّ ذلِكَ الشَّفا قَدِ انهارَ بِهِ في نارِ جَهَنَّمَ ، وكَأَنَّ أبوابَ الرَّحمَةِ قَد فُتِحَت لِأَصحابِ الرَّحمَةِ ، فَهَنيئا لِأَصحابِ الرَّحمَةِ رَحمَتُهُم ، وتَعسا لِأَهلِ النّارِ مَثواهُم . إنَّ عَبدا لَن يُقَصِّرَ في حُبِّنا لِخَيرٍ جَعَلَهُ اللّهُ في قَلبِهِ ، ولَن يُحِبَّنا مَن يُحِبُّ مُبغِضَنا ، إنَّ ذلِكَ لا يَجتَمِعُ في قَلبٍ واحِدٍ و «مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَيْنِ فِى جَوْفِهِ» (3) يُحِبُّ بِهذا قَوما ويُحِبُّ بالآخَرِ عَدُوَّهُم ، وَالَّذي يُحِبُّنا فَهُوَ يُخلِصُ حُبَّنا كَما يَخلُصُ الذَّهَبُ لا غِشَّ فيهِ . نَحنُ النُّجَباءُ وأفراطُنا أفراطُ الأَنبِياءِ ، وأنَا وَصِيُّ الأَوصِياءِ ، وأنَا حِزبُ اللّهِ ورَسولِهِ ، وَالفِئَةُ الباغِيَةُ حِزبُ الشَّيطانِ ، فَمَن أحَبَّ أن يَعلَمَ حالَهُ في حُبِّنا فَليَمتَحِن قَلبَهُ ، فَإِن وَجَد فيهِ حُبَّ مَن ألَّبَ (4) عَلَينا فَليَعلَم أنَّ اللّهَ عَدُوُّهُ وجَبرَئيلُ وميكائيلُ ، وَاللّهُ عَدُوٌّ لِلكافِرينَ . (5)

.


1- .تفسير فرات : ص 128 ح 146 عن زيد بن حمزة بن محمّد بن عليّ بن زياد القصّار معنعنا ، بحار الأنوار : ج 35 ص 199 ح 21 .
2- .المقنعة : ص 486 ، المزار للمفيد : ص 201 ح 3 ، المزار الكبير : ص 41 ح 23 كلاهما عن عبد الرحمن بن مسلم ، جامع الأخبار : ص 97 ح 155 ، بحار الأنوار : ج 100 ص 124 ح 34 .
3- .الأحزاب : 4 .
4- .الالب بالفتح والكسر : القوم يجتمعون على عداوة إنسان وألّبهم : جمّعهم (لسان العرب : ج 1 ص 215 «ألب») .
5- .الأمالي للطوسي : ص 148 ح 243 ، بشارة المصطفى : ص 87 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 11 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 27 ص 83 ح 24 .

ص: 441

9 / 5 - 3 دشمن داشتنِ دشمن اهل بيت عليهم السلام

امام على عليه السلام :هر كه خدا را دوست داشته باشد ، پيامبر را نيز دوست مى دارد و هر كه پيامبر را دوست داشته باشد ، ما را نيز دوست مى دارد و هر كه ما را دوست داشته باشد ، شيعيان ما را نيز دوست دارد .

امام صادق عليه السلام :هر كه دوستدار ما را دوست بدارد ، هر آينه ما را دوست داشته است .

9 / 5 _ 3دشمن داشتنِ دشمن اهل بيت عليهم السلامالأمالى، طوسى_ به نقل از صالح بن ميثم تمّار _ :در كتاب [پدرم] ميثم رضى الله عنه ديدم كه مى گويد : شبى را در خدمت امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام بوديم . به ما فرمود : «هيچ بنده اى نيست كه خداوند ، دلش را براى ايمان، صاف [و خالص] كرده باشد ، مگر اين كه محبّت ما را در قلبش احساس مى كند و هيچ بنده اى نيست كه خداوند از او در خشم [و ناخشنود] باشد ، مگر اين كه در قلبش نسبت به ما احساس بغض مى كند . بنا بر اين ، ما از اين كه مؤمن ، دوستمان مى دارد ، شاد مى شويم و دشمنىِ كسى را كه با ما بغض مى ورزد ، مى دانيم . دوستدار ما، از رحمت خداوند _ كه به واسطه محبّت ما هر روز ، انتظار آن را مى كشد _ ، شادمان است و دشمن ما بناى خود را در لبه پرتگاهى در حال ريزش، پى ريزى مى كند و گويى اين لبه او را در آتش دوزخ فرو مى افكند و گويى درهاى رحمت به روى اهل رحمت، گشوده شده اند . پس گوارا باد اهل رحمت را رحمتشان و مايه نابودى باد جايگاه اهل دوزخ براى آنها ! هر بنده اى كه خداوند ، در دل او خيرى قرار داده باشد ، هرگز در دوست داشتن ما كوتاهى نمى كند و كسى كه دشمن ما را دوست بدارد ، هيچ گاه ما را دوست نخواهد داشت . اين دو با هم در يك قلب جمع نمى شوند و «خدا براى هيچ مردى در درونش دو دل ننهاده است» كه با يكى عدّه اى را دوست بدارد و با ديگرى، دشمن آنها را . كسى كه ما را دوست مى دارد ، اين محبّت به ما را همچون زر نابى كه در آن ناخالصى نيست ، خالص مى گرداند . ماييم برگزيدگان [خدا] و پيشتازان ما [به سوى حوض كوثر] ، پيشتازان پيامبران اند . من وصىّ اوصيا هستم . من حزب خدا و پيامبر او هستم و آن گروه سركش و ياغى، حزب شيطان اند . پس هر كه دوست دارد حال خود را در باره محبّت ما بداند ، دلش را بيازمايد ؛ اگر در آن ، نسبت به كسى كه مردم را بر ضد ما مى شوراند ، احساس دوستى كرد ، بداند كه خدا و جبرئيل و ميكائيل ، دشمن او هستند و خداوند ، دشمن كافران است» .

.

ص: 442

الإمام عليّ عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَيْنِ فِى جَوْفِهِ» _ :لا يَجتَمِعُ حُبُّنا وحُبُّ عَدُوِّنا في جَوفِ إنسانٍ ، إنَّ اللّهَ لَم يَجعَل لِرَجُلٍ مِن قَلبَينِ في جَوفِهِ فَيُحِبَّ هذا ويُبغِضَ هذا ، فَأَمّا مُحِبُّنا فَيُخلِصُ الحُبَّ لَنا كَما يَخلُصُ الذَّهَبُ بِالنّارِ لا كَدَرَ فيهِ ، فَمَن أرادَ أن يَعلَمَ حُبَّنا فَليَمتَحِن قَلبَهُ ، فَإِن شارَكَهُ في حُبِّنا حُبُّ عَدُوِّنا فَلَيسَ مِنّا ولَسنا مِنهُ ، وَاللّهُ عَدُوُّهُم وجَبرَئيلُ وميكائيلُ ، وَاللّهُ عَدُوٌّ لِلكافِرينَ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام_ لِمَن قالَ لَهُ : إنَّ فُلانا يُواليكُم إلّا أنَّهُ يَضعُفُ عَنِ البَراءَةِ مِن عَدُوِّكُم _ :هَيهاتَ ، كَذَبَ مَنِ ادَّعى مَحَبَّتَنا ولَم يَتَبَرَّأ مِن عَدُوِّنا . (2)

.


1- .تفسير القمّي : ج 2 ص 71 عن أبي الجارود عن الإمام الباقر عليه السلام ، الأمالي للمفيد : ص 233 ح 4 عن حنش بن المعتمر نحوه ، بحار الأنوار : ج 68 ص 38 ح 81 .
2- .مستطرفات السرائر : ص 149 ح 2 ، بحار الأنوار : ج 27 ص 58 ح 18 .

ص: 443

امام على عليه السلام_ در باره آيه : «خدا براى هيچ مردى در درونش دو دل ننهاده است» _ :دوست داشتن ما و دوست داشتن دشمن ما با هم در دل يك انسان جمع نمى شوند . [اين از آن روست كه] خداوند براى هيچ مردى در درونش دو دل ننهاده است كه با اين، دوست بدارد و با آن يكى، دشمن بدارد . دوستدار ما دوستى اش به ما را خالص مى گرداند ، همان گونه كه طلا با آتش، خالص مى گردد و ناخالصى اش گرفته مى شود . پس هر كه مى خواهد محبّتش به ما را بداند ، دل خود را بيازمايد . اگر در كنار محبّت ما، دشمن ما را نيز دوست داشت ، بداند كه نه او از ماست و نه ما از اوييم و خدا و جبرئيل و ميكائيل ، دشمن اويند و خداوند، دشمن كافران است» .

امام صادق عليه السلام_ در جواب كسى كه گفت : فلانى، شما را دوست مى دارد، منتها در برائت از دشمن شما ضعيف است _ :هيهات! دروغ مى گويد كسى كه دَم از محبّت ما مى زند ؛ ولى از دشمن ما بيزارى نمى جويد .

.

ص: 444

9 / 5 _ 4الاِستِعدادُ لِلبَلاءِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لَمّا شَكا إلَيهِ أبو سَعيدٍ الخُدرِيُّ حاجتَهُ _ :اِصبِر أبا سَعيدٍ ، فَإِنَّ الفَقرَ إلى مَن يُحِبُّني مِنكُم أسرَعُ مِنَ السَّيلِ عَلى (1) أعلَى الوادي ، ومِن أعلَى الجَبَلِ إلى أسفَلِهِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله_ لاِبي ذَرٍّ لَمّا قالَ لَهُ : إنّي اُحِبُّكُم أهلَ البَيتِ _ :اللّهَ اللّهَ ! فَأَعِدَّ لِلفَقرِ تِجفاف_ا (3) ، فَإِنَّ الفَقرَ أس_رَعُ إلى مَن يُحِبُّنا مِنَ السَّيلِ مِن أعلَى الأَكَمَةِ إلى أسفَلِها . (4)

السنن الكبرى عن ابن عبّاس :أصابَ نَبِيَّ اللّهِ صلى الله عليه و آله خَصاصَةٌ فَبَلَغَ ذلِكَ عَلِيّا عليه السلام ، فَخَرَجَ يَلتَمِس عَمَلاً لِيُصيبَ مِنهُ شَيئا يَبعَثُ بِهِ إلى نَبِيِّ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَأَتى بُستانا لِرَجُلٍ مِنَ اليَهودِ ، فَاستَقى لَهُ سَبعَةَ عَشَرَ دَلوا كُلَّ دَلوٍ بِتَمرَةٍ ، فَخَيَّرَهُ اليَهودِيُّ مِن تَمرِهِ سَبعَ عَشرَةَ تَمرَةً عَجوَةً ، فَجاءَ بِها إلى نَبِيِّ اللّهِ صلى الله عليه و آله . فَقالَ : مِن أينَ هذا يا أبَا الحَسَنِ ؟ قالَ : بَلَغَني ما بِكَ مِنَ الخَصاصَةِ يا نَبِيَّ اللّهِ فَخَرَجتُ ألَتمِسُ عَمَلاً لِاُصيبَ لَكَ طَعاما . قالَ : فَحَمَلَكَ عَلى هذا حُبُّ اللّهِ ورَسولِهِ ؟ قالَ عَلِيٌّ : نَعَم يا نَبِيَّ اللّهِ . فَقالَ نَبِيُّ اللّهِ صلى الله عليه و آله : وَاللّهِ! ما مِن عَبدٍ يُحِبُّ اللّهَ ورَسولَهُ إلّا الفَقرُ أسرَعُ إلَيهِ مِن جَريَةِ السَّيلِ عَلى وَجهِهِ ، مَن أحَبَّ اللّهَ ورَسولَهُ فَليُعِدَّ تِجفافا _ وإنَّما يَعنِي الصَّبرَ _ . (5)

.


1- .في المصادر الاُخرى : «من» بدل «على» .
2- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص 85 ح 11379 ، شُعب الإيمان : ج 7 ص 318 ح 10442 ، الفردوس : ج 3 ص 155 ح 4421 كلّها عن أبي سعيد ، كنز العمّال : ج 6 ص 483 ح 16645 .
3- .تِجْفافًا _ بكسر التاء وسكون الجيم _ : شيء من سلاح يترك على الفرس يقيه الأذى (النهاية : ج 1 ص 279 «جفف») .
4- .المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 367 ح 7944 عن أبي ذرّ ، سنن الترمذي : ج 4 ص 576 ح 2350 ، شُعب الإيمان : ج 2 ص 174 ح 1471 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 6 ص 471 ح 16598 ؛ روضة الواعظين : ص 498 نحوه ، بحار الأنوار : ج 61 ص 239 ح 1 .
5- .السنن الكبرى : ج 6 ص 197 ح 11649 ، تاريخ دمشق : ج 6 ص 385 ح 1565 نحوه ، سير أعلام النبلاء : ج 3 ص 54 الرقم 14 ، تاريخ الإسلام للذهبي : ج 4 ص 294 والقضية فيهما منسوبة إلى الكعب بن عجرة نحوه ، كنز العمّال : ج 6 ص 618 ح 17111 .

ص: 445

9 / 5 - 4 آمادگى براى گرفتارى

9 / 5 _ 4آمادگى براى گرفتارىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به ابو سعيد خُدْرى كه از تهى دستى خود به ايشان شكايت كرد _ :شكيبا باش _ اى ابو سعيد _ ؛ زيرا فقر به جانب كسانى از شما كه مرا دوست دارند ، شتابنده تر مى آيد از حركت سيل بر بالاى درّه و از بالاى كوه به پايين آن .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در جواب ابو ذر كه گفت : من شما اهل بيت را دوست دارم _ :خدا را ، خدا را ! پس پوششى در برابر فقر، آماده كن ؛ زيرا فقر به سوى كسى كه ما را دوست دارد ، شتابنده تر است تا شتاب سيل از بالاى تپّه به پايين آن .

السنن الكبرى_ به نقل از ابن عبّاس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نيازمند شد . اين خبر به گوش على عليه السلام رسيد و او از خانه بيرون رفت تا بلكه كارى پيدا كند و از طريق آن ، چيزى به دست آورد و براى پيامبر صلى الله عليه و آله بفرستد . پس به باغ مردى يهودى رفت و در برابر دريافت هفده دانه خرما برايش هفده دَلْو آب از چاه كشيد . مرد يهودى ، على عليه السلام را در بر داشتن هفده خرماى انباشته [در ظرف خرما] مخيّر كرد و على عليه السلام آنها را براى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آورد . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اينها از كجاست ، اى ابو الحسن؟» . گفت : اى پيامبر خدا! مطّلع شدم كه شما نيازمند شده ايد. پس در جستجوى كار، بيرون رفتم تا برايتان غذايى فراهم آورم . پيامبر خدا فرمود : «پس عشق و محبّت به خدا و پيامبر او ، تو را به اين كار وا داشت؟» . على گفت : آرى ، اى پيامبر خدا! پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «به خدا سوگند، هيچ بنده اى نيست كه خدا و پيامبر او را دوست داشته باشد ، مگر اين كه فقر به سوى او شتابنده تر مى رود تا حركت سيلاب به سمت جلو . هر كه خدا و پيامبرش را دوست مى دارد ، بايد پوششى تهيّه كند» . منظور ايشان، شكيبايى بود .

.

ص: 446

المعجم الكبير عن عنمة الجهني :خَرَجَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله ذاتَ يَومٍ فَلَقِيَهُ رَجُلٌ مِنَ الأَنصارِ ، فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ بِأَبي واُمّي أنتَ ، إنَّهُ لَيَسوؤُنِي الَّذي أرى بِوَجهِكَ ، وعَمّا هُوَ ؟ قالَ : فَنَظَرَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إلى وَجهِ الرَّجُلِ ساعَةً ثُمَّ قالَ : الجوعُ . فَخَرَجَ الرَّجُلُ يَعدو _ أو شَبيها بِالعَدوِ _ حَتّى أتى بَيتَهُ فَالَتمَسَ فيهِ الطَّعامَ فَلَم يَجِد شَيئا ، فَخَرَجَ إلى بَني قُرَيظَةَ فَأَجَّرَ نَفسَهُ بِكُلِّ دَلوٍ يَنزَعُها تَمرَةً حَتّى جَمَعَ حَفنَةً أو كَفّا مِن تَمرٍ ، ثُمَّ رَجَعَ بِال_تَّمرِ حَتّى وَجَدَ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله في مَجلِسٍ لَم يَرِم (1) ، فَوَضَعَهُ بَينَ يَدَيهِ وقالَ : كُل أي رَسولَ اللّهِ ، فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : مِن أينَ لَكَ هذَا الَّتمرُ ؟ فَأَخبَرَهُ الخَبَرَ . فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنّي لَأَظُنُّكَ تُحِبُّ اللّهَ ورَسولَهُ ؟ قالَ : أجَل ، وَالَّذي بَعَثَكَ بِالحَقِّ لَأَنتَ أحَبُّ إلَيَّ مِن نَفسي ووُلدي وأهلي ومالي . فَقالَ : أمّا لا فَاصطَبِر لِلفاقَةِ ، وأعِدَّ لِلبَلاءِ تِجفافا ، فَوَالَّذي بَعَثَني بِالحَقِّ! لَهُما إلى مَن يُحِبُّني أسرَعُ مِن هُبوطِ الماءِ مِن رَأسِ الجَبَلِ إلى أسفَلِهِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن أحَبَّنا فَليُعِدَّ لِلبَلاءِ جِلبابا . (3)

عنه عليه السلام :مَن تَوَلّانا فَليَلبَس لِلمِحَنِ إهابا . (4)

.


1- .رام بالمكان : أقام وثبت ، ولم يزل فيه (المنجد : ص 290 «رام») .
2- .المعجم الكبير : ج 18 ص 84 ح 155 ، الإصابة : ج 4 ص 611 الرقم 6097 نحوه ، اُسد الغابة : ج 4 ص 294 ح 4112 وفيه صدره إلى «قال : الجوع» ، كنز العمّال : ج 6 ص 483 ح 16644 .
3- .غرر الحكم : ج 5 ص 427 ح 9037 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 464 ح 8443 .
4- .غرر الحكم : ج 5 ص 427 ح 9038 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 464 ح 8444 .

ص: 447

المعجم الكبير_ به نقل از عنمه جُهَنى _ :روزى پيامبر صلى الله عليه و آله بيرون آمد. در راه ، مردى از انصار به ايشان بر خورد و گفت : پدر و مادرم، فدايت اى پيامبر خدا! حالت ناراحت كننده اى در چهره شما مى بينم . علّتش چيست؟ پيامبر صلى الله عليه و آله لختى به صورت آن مرد نگاه كرد و سپس فرمود : «گرسنگى» . آن مرد ، دوان دوان يا با حالتى شبيه دويدن به منزل خود رفت و در جستجوى غذايى بر آمد ؛ امّا چيزى نيافت . پس نزد بنى قريظه رفت و به كارگرى پرداخت و قرار گذاشت در قبال هر دلو آبى كه از چاه مى كشد ، يك دانه خرما بگيرد . او از اين طريق ، يك مشت يا يك كف دست، خرما جمع كرد و آن گاه با خرماها بر گشت و ديد پيامبر صلى الله عليه و آله از همان جايى كه نشسته بود ، تكان نخورده است . خرماها را در برابر پيامبر صلى الله عليه و آله گذاشت . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود : «اين خرماها را از كجا آوردى؟» . مرد انصارى، ماجرا را براى ايشان بازگو كرد . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود : «من گمان مى كنم كه تو خدا و پيامبر او را دوست دارى؟» . گفت : آرى . سوگند به آن كه تو را به حق بر انگيخت، تو را از خودم و فرزندانم و عيالم و دارايى ام بيشتر دوست دارم . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «پس در اين صورت براى فقر ، تمرين شكيبايى كن و براى گرفتارى، پوششى فراهم آر ؛ زيرا _ سوگند به آن كه مرا به حق بر انگيخت _ ، فقر و گرفتارى، به سوى كسى كه دوستدار من است ، شتابنده تر مى آيد تا فرود آمدن آب از فراز كوه به پايين آن» .

امام على عليه السلام :هر كه ما را دوست دارد ، پس بالاپوشى براى گرفتارى آماده كند .

امام على عليه السلام :هر كه ولايت ما را پذيرفت ، بايد كه براى رنج ها ، لباسى پوستيان بپوشد .

.

ص: 448

عنه عليه السلام :مَن أحَبَّنا أهلَ البَيتِ فَليَستَعِدَّ عُدَّةً لِلبَلاءِ . (1)

عنه عليه السلام :مَن أحَبَّنا أهلَ البَيتِ فَليَستَعِدَّ لِلفَقرِ جِلبابا . (2)

المؤمن عن الأصبغ بن نباتة :كُنتُ عِندَ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام قاعِدا ، فَجاءَ رَجُلٌ فَقالَ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، وَاللّهِ إنّي لَاُحِبُّكَ فِي اللّهِ ، فَقالَ : صَدَقتَ ، إنَّ طينَتَنا مَخزونَةٌ ، أخَذَ اللّهُ ميثاقَها مِن صُلبِ آدَمَ ، فَاتَّخِذ لِلفَقرِ جِلبابا ، فَإِنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : وَاللّهِ يا عَلِيُّ ، إنَّ الفَقرَ لَأَسرَعُ إلى مُحِبّيكَ مِنَ السَّيلِ إلى بَطنِ الوادي . (3)

الأمالي للطوسي عن الأصبغ بن نباتة :كُنتُ جالِسا عِندَ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام فَأَتاهُ رَجُلٌ فَقالَ : يا أميرَ المُؤمِنينَ إنّي لَاُحِبُّكَ فِي السِّرِّ كَما اُحِبُّكَ فِي العَلانِيَةِ . قالَ : فَنَكَتَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام الأَرضَ بِعودٍ كانَ في يَدِهِ ساعَةً ، ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ فَقالَ : كَذَبتَ وَاللّهِ ، ما أعرِفُ وَجهَكَ فِي الوُجوهِ ، ولَا اسمَكَ فِي الأَسماءِ . فَعَجِبتُ مِن ذلِكَ عَجَبا شَديدا ، فَلَم أبرَح حَتّى أتاهُ رَجُلٌ آخَرُ فَقالَ : وَاللّهِ يا أميرَ المُؤمِنينَ ، إنّي لَاُحِبُّكَ فِي السِّرِّ كَما اُحِبُّكَ فِي العَلانِيَةِ . فَنَكَتَ بِعودِهِ ذلِكَ فِي الأَرضِ طَويلاً ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ فَقالَ : صَدَقتَ ، إنّ طينَتَنا طينَةٌ مَرحومَةٌ ، أخَذَ اللّهُ ميثاقَها يَومَ أخَذَ الميثاقَ ، فَلا يَشُذُّ مِنها شاذٌّ ، ولا يَدخُلُ فيها داخِلٌ إلى يَومِ القِيامَةِ . أما إنَّهُ فَاتَّخِذ لِلفاقَةِ جِلبابا ، فَإِنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : «الفاقَةُ إلى مُحِبّيكَ أسرَعُ مِنَ السَّيلِ المُنحَدِرِ مِن أعلَى الوادي إلى أسفَلِهِ» . (4)

.


1- .الغارات : ج 2 ص 588 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 802 ح 9 ، بحار الأنوار : ج 34 ص 336 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 4 ص 105 .
2- .نهج البلاغة : الحكمة 112 ، الأمالي للسيّد المرتضى : ج 1 ص 13 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 802 ح 9 ، بحار الأنوار : ج 34 ص 284 ح 1032 ؛ الفائق في غريب الحديث : ج 1 ص 229 ، النهاية فى غريب الحديث : ج 1 ص 283 ح 37615 ، كنز العمّال : ج 13 ص 639 .
3- .المؤمن : ص 16 ح 5 ، أعلام الدين : ص 432 ، بحار الأنوار : ج 72 ص 3 ح 1 .
4- .الأمالي للطوسي : ص 409 ح 921 ، بصائر الدرجات : ص 390 ح 1 ، الاختصاص : ص 311 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 67 ص 227 ح 36 .

ص: 449

امام على عليه السلام :هر كه ما اهل بيت را دوست دارد ، پس ساز و برگى براى گرفتارى فراهم آورد .

امام على عليه السلام :هر كه ما اهل بيت را دوست دارد ، بايد كه جامه اى براى فقر آماده سازد .

المؤمن_ به نقل از اصبغ بن نُباته _ :در خدمت امير مؤمنان عليه السلام نشسته بودم كه مردى آمد و گفت : اى امير مؤمنان! به خدا سوگند كه من تو را [به خاطر خدا ]دوست مى دارم . فرمود : «راست گفتى . همانا طينت ما ، در خزانه الهى بود و خداوند براى آن از پشت آدم، پيمان گرفت . پس تن پوشى براى فقر بر گير ؛ زيرا شنيدم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد : اى على! به خدا سوگند كه فقر ، به سوى دوستداران تو شتابنده تر است تا شتاب سيل به درون درّه » .

الأمالى، طوسى_ به نقل از اصبغ بن نباته _ :در خدمت امير مؤمنان عليه السلام نشسته بودم كه مردى آمد و گفت : اى امير مؤمنان! من تو را در باطن ، همان قدر دوست دارم كه در ظاهر دوستت مى دارم . امير مؤمنان عليه السلام با نوك چوبى كه در دست داشت ، مدّتى متفكّرانه به زمين زد و آن گاه سر بر داشت و فرمود : «به خدا كه دروغ مى گويى . من نه چهره تو را در ميان چهره ها[ى دوستدارانم] مى بينم و نه نامت را در ميان نام ها» . من از اين سخن ، سخت تعجّب كردم . چندى نگذشت كه مرد ديگرى آمد و گفت : به خدا سوگند _ اى امير مؤمنان _ من تو را در باطن ، همان گونه دوست دارم كه در ظاهر دوستت مى دارم . امام عليه السلام اين بار نيز با نوك همان چوبش مدّت طولانى به زمين زد و سپس سرش را بلند كرد و فرمود : «راست مى گويى . به راستى كه طينت ما، طينتى رحمت شده است . خداوند در روزِ پيمان گيرى، پيمانش را گرفت . بنا بر اين ، تا روز قيامت ، نه عضوى از آن جدا مى شود و نه بيگانه اى وارد آن مى گردد . هان! پس بالاپوشى براى فقر بر گير ؛ زيرا شنيدم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد : حركت فقر به سوى دوستداران تو، شتابنده تر است از حركت سيل از بالاى درّه به پايين آن » .

.

ص: 450

رجال الكشّي عن محمّد بن مسلم :خَرَجتُ إلَى المَدينَةِ وأنَا وَجِعٌ ثَقيلٌ ، فَقيلَ لَهُ [أي لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام ] : مُحَمَّدُ بنُ مُسلِمٍ وَجِعٌ ، فَأَرسَلَ إلَيَّ أبو جَعفَرٍ بِشَرابٍ مَعَ الغُلامِ مُغَطًّى بِمِنديلٍ ، فَناوَلَنيهِ الغُلامُ وقالَ لي : اِشرَبهُ فَإِنَّهُ قَد أمَرَني أن لا أرجِعَ حَتّى تَشرَبَهُ ، فَتَناوَلتُهُ فَإِذا رائِحَةُ المِسكِ مِنهُ ، وإذا شَرابٌ طَيِّبُ الطَّعمِ بارِدٌ ، فَلَمّا شَرِبتُهُ قالَ لِيَ الغُلامُ : يَقولُ لَكَ إذا شَرِبتَ فَتَعالَ . فَفَكَّرتُ فيما قالَ لي ولا أقدِرُ عَلَى النُّهوضِ قَبلَ ذلِكَ عَلى رِجلي ، فَلَمَّا استَقَرَّ الشَّرابُ في جَوفي كَأَنَّما نَشَطتُ مِن عِقالٍ ، فَأَتَيتُ بابَهُ فَاستَأذَنتُ عَلَيهِ ، فَصَوَّتَ بي : صَحَّ الجِسمُ ، ادخُل ادخُل . فَدَخَلتُ وأنا باكٍ ، فَسَلَّمتُ عَلَيهِ وقَبَّلتُ يَدَهُ ورَأسَهُ ، فَقالَ لي : وما يُبكيكَ يا مُحَمَّدُ ؟ فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، أبكي عَلَى اغتِرابي وبُعدِ الشُّقَّةِ وقِلَّةِ المَقدِرَةِ عَلَى المُقامِ عِندَكَ وَالنَّظَرِ إليكَ . فَقالَ لي : أمّا قِلَّةُ المَقدِرَةِ فَكَذلِكَ جَعَلَ اللّهُ أولِياءَنا وأهلَ مَوَدَّتِنا وجَعَلَ البَلاءَ إلَيهِم سَريعا . وأمّا ما ذَكَرتَ مِنَ الغُربَةِ فَلَكَ بِأَبي عَبدِاللّهِ اُسوَةٌ بِأَرضٍ ناءٍ عَنّا بِالفُراتِ . وأمّا ما ذَكَرتَ مِن بُعدِ الشُّقَّةِ ، فَإِنَّ المُؤمِنَ في هذِهِ الدّارِ غَريبٌ وفي هذَا الخَلقِ المَنكوسِ حَتّى يَخرُجَ مِن هذِهِ الدّارِ إلى رَحمَةِ اللّهِ . وأمّا ما ذَكَرتَ مِن حُبِّكَ قُربَنا وَالنَّظَرَ إلَينا وأنَّكَ لا تَقدِرُ عَلى ذلِكَ ، فَاللّهُ يَعلَمُ ما في قَلبِكَ وجَزاؤُكَ عَلَيهِ . (1)

.


1- .رجال الكشّي : ج 1 ص 391 ح 281 ، الاختصاص : ص 52 ، كامل الزيارات : ص 462 ح 705 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 181 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 46 ص 334 ح 18 .

ص: 451

رجال الكشّى_ به نقل از محمّد بن مسلم _ :با جسمى دردمند و سنگين ، به مدينه رفتم . به ايشان (امام باقر عليه السلام ) گفته شد : محمّد بن مسلم ، دردمند و عليل است . امام عليه السلام به وسيله خدمتكار خود ، ظرف شربتى كه روى آن با دستمالى پوشيده شده بود ، برايم فرستاد . خدمتكار، ظرف را به دست من داد و گفت : بنوش ؛ زيرا امام عليه السلام به من دستور داده است كه تا آن را ننوشى ، بر نگردم . من ظرف را گرفتم . ديدم بوى مُشك از آن، بلند است و شربت خوش مزه و خنكى است. چون آن را نوشيدم ، خدمتكار به من گفت : امام عليه السلام به تو مى فرمايد كه وقتى نوشيدى ، بيا . من در باره آنچه به من گفت ، انديشيدم ، حال آن كه پيش از آن، قادر نبودم بر پاى خود بايستم ؛ امّا همين كه آن شربت در معده ام جا گرفت ، گويى بند از پايم گشوده شد . به در خانه امام عليه السلام رفتم و اجازه ورود خواستم . ايشان با صداى بلند به من فرمود : «تن درست باشى . داخل شو . داخل شو» . من گريه كنان داخل شدم و به ايشان سلام كردم و دست و سرش را بوسيدم . فرمود : «اى محمّد! چرا گريه مى كنى؟» . گفتم : فدايت شوم! براى غربتم و درازى سفر و تنگ دستى و اين كه نمى توانم پيش شما بمانم و ببينمتان، مى گريم . فرمود : «در باره تنگ دستى ، بدان كه خداوند، دوستان و محبّان ما را اين گونه قرار داده و بلا و سختى را به سوى آنان شتابانده است، و در باره آنچه از غربت گفتى ، بدان كه ابا عبد اللّه را كه در سرزمينى دور از ما در كنار فرات است ، سرمشق خود قرار ده، و در باره آنچه از دورى سفر گفتى ، بدان كه مؤمن ، در اين دنيا و در ميان اين مردم ، باژگونه و غريب است تا آن كه از اين سراى به رحمت خدا رود ، و امّا اين كه گفتى دوست دارى نزديك ما باشى و ما را ببينى ؛ ولى نمى توانى اين كار را بكنى ، بِدان كه خداوند ، از آنچه در قلبت مى گذرد ، آگاه است و تو را پاداش خواهد داد» .

.

ص: 452

9 / 6آثارُ حُبِّهِم9 / 6 _ 1تَمحيصُ الذُّنوبِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :حُبُّنا أهلَ البَيتِ يُكَفِّرُ الذُّنوبَ ، ويُضاعِفُ الحَسَناتِ . (1)

الإمام الحسن عليه السلام :وَاللّهِ ، لا يُحِبُّنا عَبدٌ أبَدا ولَو كانَ أسيرا بِالدَّيلَمِ إلّا نَفَعَهُ اللّهُ بِحُبِّنا ، وإنَّ حُبَّنا لَيُساقِطُ الذُّنوبَ مِنِ ابنِ آدَمَ كَما يُساقِطُ الرّيحُ الوَرَقَ مِنَ الشَّجَرِ . (2)

الإمام زين العابدين عليه السلام :مَن أحَبَّنا للّهِِ نَفَعَهُ حُبُّنا ولَو كانَ في جَبَلِ الدَّيلَمِ ، ومَن أحَبَّنا لِغَيرِ ذلِكَ فَإِنَّ اللّهَ يَفعَلُ ما يَشاءُ ، إنَّ حُبَّنا أهلَ البَيتِ يُساقِطُ عَنِ العِبادِ الذُّنوبَ كَما يُساقِطُ الرّيحُ الوَرَقَ مِنَ الشَّجَرِ . (3)

الإمام الباقر عليه السلام :بِحُبِّنا تُغفَرُ لَكُمُ الذُّنوبُ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ حُبَّنا أهلَ البَيتِ لَيَحُطُّ الذُّنوبَ عَنِ العِبادِ كَما تَحُطُّ الرّيحُ الشَّديدَةُ الوَرَقَ عَنِ الشَّجَرِ . (5)

.


1- .الأمالي للطوسي : ص 164 ح 274 عن عليّ بن مهديّ عن أبيه عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، إرشاد القلوب : ص 253 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 384 ح 23 كلاهما عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 68 ص 100 ح 5 .
2- .الاختصاص : ص 82 ، رجال الكشّي : ج 1 ص 329 ح 178 كلاهما عن أبي حمزة الثماليّ عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 44 ص 24 ح 7 ، وراجع : خلاصة الأقوال : ص 81 ح 2 .
3- .بشارة المصطفى : ص 3 عن أبي رزين ، قرب الإسناد : ص 39 ح 126 عن بكر بن محمّد عن الإمام الصادق عليه السلام ، شرح الأخبار : ج 2 ص 513 ح 906 عن الإمام الحسين عليه السلام كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 68 ص 116 ح 37 .
4- .الأمالي للطوسي : ص 453 ح 1010 عن شجرة ، بشارة المصطفى : ص 67 عن خالد بن طهماز أبي العلاء الخفّاف نحوه ، بحار الأنوار : ج 68 ص 116 ح 40 .
5- .ثواب الأعمال : ص 223 ح 1 ، قرب الإسناد : ص 39 ح 126 ، بشارة المصطفى : ص 270 كلّها عن بكر بن محمّد الأزديّ ، بحار الأنوار : ج 27 ص 77 ح 9 .

ص: 453

9 / 6 آثار دوست داشتن اهل بيت عليهم السلام
9 / 6 - 1 پاك شدن گناهان

9 / 6آثار دوست داشتن اهل بيت عليهم السّلام9 / 6 _ 1پاك شدن گناهانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دوست داشتن ما اهل بيت ، گناهان را پاك مى كند و حسنات را دو چندان مى سازد .

امام حسن عليه السلام :به خدا سوگند ، هيچ بنده اى نيست كه ما را دوست بدارد ، حتّى اگر در ديلم اسير باشد ، مگر اين كه خداوند به واسطه اين محبّت ما ، او را سود مى بخشد . همانا دوست داشتن ما ، گناهان را از آدمى فرو مى ريزاند ، همچنان كه باد ، برگ هاى درختان را مى ريزد .

امام زين العابدين عليه السلام :هر كه ما را به خاطر خدا دوست بدارد ، اين محبّت او نسبت به ما وى را سود مى بخشد ، حتّى اگر در كوه ديلم باشد، و هر كه ما را به خاطر چيزى غير از خدا دوست بدارد ، خداوند، هر گونه كه بخواهد، عمل خواهد كرد . همانا دوست داشتن ما اهل بيت ، گناهان را از بندگان فرو مى ريزاند ، همان گونه كه باد ، برگ هاى درخت را مى ريزد .

امام باقر عليه السلام :به واسطه دوست داشتن ما، گناهان شما آمرزيده مى شود .

امام صادق عليه السلام :دوست داشتن ما اهل بيت ، گناهان بندگان را مى ريزد ، همان گونه كه باد شديد برگ هاى درختان را مى ريزد .

.

ص: 454

عنه عليه السلام :مَن أحَبَّنا للّهِِ وأحَبَّ مُحِبَّنا لا لِغَرَضِ دُنيا يُصيبُها مِنهُ ، وعادى عَدُوَّنا لا لإِحنَةٍ (1) كانَت بَينَهُ وبَينَهُ ، ثُمَّ جاءَ يَومَ القِيامَةِ وعَلَيهِ مِنَ الذُّنوبِ مِثلُ رَملِ عالِجٍ وزَبَدِ البَحرِ غَفَرَ اللّهُ تَعالى لَهُ . (2)

9 / 6 _ 2اِطمِئنانُ القَلبِالإمام عليّ عليه السلام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَمّا نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ : «أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (3) قالَ : ذاكَ مَن أحَبَّ اللّهَ ورَسولَهُ ، وأحَبَّ أهلَ بَيتي صادِقا غَيرَ كاذِبٍ ، وأحَبَّ المُؤمِنينَ شاهِدا وغائِبا ، ألا بِذِكرِ اللّهِ يَتَحابّونَ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» _ :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِعَلِيٍّ عليه السلام : تَدري فيمَن نَزَلَت ؟ قالَ : اللّهُ ورَسولُهُ أعلَمُ ، قالَ : فيمَن صَدَّقَ لي ، وآمَنَ بي ، وأحَبَّكَ وعِترَتَكَ مِن بَعدِكَ ، وسَلَّمَ الأَمرَ لَكَ ولِلأَئِمَّةِ مِن بَعدِكَ . (5)

.


1- .الإحنَةُ : الحِقدُ (النهاية : ج 1 ص 27 «أحن») .
2- .الأمالي للطوسي : ص 156 ح 259 ، بشارة المصطفى : ص 90 كلاهما عن الحسين بن مصعب ، إرشاد القلوب : ص 253 ، شرح الأخبار : ج 3 ص 490 ح 1419 عن عبد اللّه بن الحسين بن علي عن أبيه عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 27 ص 54 ح 7 وراجع : أعلام الدين : ص 448 .
3- .الرعد : 28 .
4- .كنز العمّال : ج 2 ص 442 ح 4448 ، الدرّ المنثور : ج 4 ص 642 كلاهما نقلاً عن ابن مردويه ؛ الجعفريّات : ص 224 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه .
5- .تفسير فرات : ص 207 ح 274 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 367 ح 36 .

ص: 455

9 / 6 - 2 آرامش دل

امام صادق عليه السلام :هر كس ما را و دوستدار ما را به خاطر خدا دوست بدارد ، نه براى دست يافتن به غرض دنيايى، و دشمن ما را نيز دشمن بدارد ، امّا نه به خاطر كينه اى شخصى كه ميان آنهاست ، اگر در روز قيامت با گناهانى به اندازه ريگ هاى ريگستان و كف دريا بيايد ، خداوند متعال، او را مى آمرزد .

9 / 6 _ 2آرامش دلامام على عليه السلام :هنگامى كه آيه : «هان! با ياد خداست كه دل ها آرام مى گيرد» نازل شد ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «اين در باره كسى است كه خدا و فرستاده او را دوست بدارد و اهل بيت مرا صادقانه و نه به دروغ دوست بدارد و مؤمنان را در پيشِ رو و پشت سر آنان، دوست بدارد . هان! با ياد خداست كه همديگر را دوست مى دارند» .

امام صادق عليه السلام_ در باره آيه : «كسانى كه ايمان آورده اند و دل هايشان به ياد خدا آرام مى گيرد . هان! با ياد خداست كه دل ها آرام مى گيرد» _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود : «مى دانى در باره چه كسى نازل شده است؟» . گفت : خدا و رسول او بهتر مى دانند . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «در باره كسى كه مرا تصديق كند و به من ايمان آورد و تو و عترت تو را دوست بدارد و كار را به تو و امامانِ پس از تو وا گذارد» .

.

ص: 456

تأويل الآيات الظاهرة عن ابن عبّاس :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» ، أتَدري يَابنَ اُمِّ سُلَيمٍ مَن هُم ؟ قُلتُ : مَن هُم يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : نَحنُ أهلَ البَيتِ وشيعَتُنا . (1)

9 / 6 _ 3الحِكمَةُالإمام الصادق عليه السلام :مَن أحَبَّنا أهلَ البَيتِ وحَقَّقَ حُبَّنا في قَلبِهِ ، جَرى يَنابيعُ الحِكمَةِ عَلى لِسانِهِ ، وجُدِّدَ الإِيمانُ في قَلبِهِ . (2)

راجع : ص 482 (أهل البيت عليهم السلام / الفصل التاسع / خير الدنيا والآخرة) .

9 / 6 _ 4اِستِكمالُ الدّينِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :حُبُّ أهلِ بَيتي وذُرِّيَّتِي استِكمالُ الدّينِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :فَضلُ عَشيرَتي وأهلِ بَيتي وذُرِّيَّتي كَفَضلِ الماءِ عَلى كُلِّ شَيءٍ ، بِالماءِ يَبقى كُلٌّ ويَحيى ، كَما قالَ رَبّي تبارَكَ وتَعالى : «وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَآءِ كُلَّ شَىْ ءٍ حَىٍّ أَفَلَا يُؤْمِنُونَ» (4) ومَحَبَّةُ (5) أهلِ بَيتي وعَشيرَتي وذُرِّيَّتي يَستَكمِلُ الدّينَ . (6)

.


1- .تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 233 ح 11 ، الدرّ النظيم : ص 806 عن أنس وفيه «يابن سليمان» بدل «يابن اُمّ سليم» ، بحار الأنوار : ج 35 ص 405 ح 29 .
2- .المحاسن : ج 1 ص 134 ح 167 عن المفضّل بن عمر ، بحار الأنوار : ج 27 ص 90 ح 43 .
3- .الأمالي للصدوق : ص 259 ح 279 عن الحسن بن عبد اللّه عن أبيه عن جدّه الإمام الحسن عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 37 ص 37 ح 4 .
4- .الأنبياء : 30 .
5- .كذا ، ولعلّ الأنسب «وبمحبّة» .
6- .الاختصاص : ص 37 عن الحسين بن عبد اللّه عن أبيه عن جدّه عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام .

ص: 457

9 / 6 - 3 حكمت
9 / 6 - 4 كامل شدن دين

تأويل الآيات الظاهرة_ به نقل از ابن عبّاس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آيه : «كسانى كه ايمان آورده اند و دل هايشان به ياد خدا آرام مى گيرد . هان! با ياد خداست كه دل ها آرام مى گيرد» را تلاوت كرد و فرمود : «اى پسر اُمّ سليم! آيا مى دانى اينها چه كسانى هستند؟» . گفتم : چه كسانى هستند ، اى پيامبر خدا؟ فرمود : «ما اهل بيت و شيعيان ما» .

ر . ك : ص 483 (اهل بيت عليهم السلام / فصل نهم / خير دنيا و آخرت)

9 / 6 _ 3حكمتامام صادق عليه السلام :هر كه ما اهل بيت را دوست بدارد و مهر ما را در قلبش جاى دهد ، چشمه هاى حكمت بر زبانش جارى مى گردند و ايمان در دلش نو مى شود .

9 / 6 _ 4كامل شدن دينپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دوست داشتن اهل بيت من و فرزندانم ، كمال دين است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :برترى خاندان و اهل بيت و ذريّه من، مانند برترى آب بر چيزهاى ديگر است . با آب است كه همه چيز، باقى و زنده مى ماند ، چنان كه خداى _ تبارك و تعالى _ فرموده : «و هر چيز زنده اى را از آب پديد آورديم . آيا ايمان نمى آورند؟» . با محبّت اهل بيت و خاندان و ذريّه من است كه دين كامل مى شود .

.

ص: 458

9 / 6 _ 5الاِغتِباطُ عِندَ المَوتِالكافي عن عبد اللّه بن الوليد :دَخَلنا عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام في زَمَنِ مَروانَ فَقالَ : مَن أنتُم ؟ فقُلنا : مِن أهلِ الكوفَةِ ، فَقالَ : ما مِن بَلدَةٍ مِنَ البُلدانِ أكثَرُ مُحِبّا لَنا مِن أهلِ الكوفَةِ ، ولاسِيَّما هذِهِ العِصابَةَ . إنَّ اللّهَ جَلَّ ذِكرُهُ هَداكُم لِأَمرٍ جَهِلَهُ النّاسُ ، وأحبَبتُمونا وأبغَضَنَا النّاسُ ، وَاتَّبَعتُمونا وخالَفَنَا النّاسُ ، وصَدَّقتُمونا وكَذَّبَنَا النّاسُ ، فَأَحياكُمُ اللّهُ مَحيانا ، وأماتَكُم (اللّهُ) مَماتَنا ، فَأَشهَدُ عَلى أبي أنَّهُ كانَ يَقولُ : ما بَينَ أحَدِكُم وبَينَ أن يَرى ما يُقِرُّ اللّهُ بِهِ عَينَهُ وأن يَغتَبِطَ إلّا أن تَبلُغَ نَفسُهُ هذِهِ _ وأهوى بِيَدِهِ إلى حَلقِهِ _ وقَد قالَ اللّهُ عز و جل في كِتابِهِ : «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلاً مِّن قَبْلِكَ وَ جَعَلْنَا لَهُمْ أَزْوَاجًا وَ ذُرِّيَّةً» (1) ، فَنَحنُ ذُرِّيَّةُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . (2)

9 / 6 _ 6شَفاعَةُ أهلِ البَيتِ عليهم السلامرسول اللّه صلى الله عليه و آله :شَفاعَتي لِاُمَّتي مَن أحَبَّ أهلَ بَيتي ، وهُم شيعَتي . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :اِلزَموا مَوَدَّتَنا أهلَ البَيتِ ؛ فَإِنَّهُ مَن لَقِيَ اللّهَ عز و جل يَومَ القِيامَةِ وهُوَ يَوَدُّنا ، دَخَلَ الجَنَّةَ بِشَفاعَتِنا . (4)

.


1- .الرعد : 38 .
2- .الكافي : ج 8 ص 81 ح 38 ، الأمالي للطوسي : ص 144 ح 234 ، بشارة المصطفى : ص 81 وفيهما «بني مروان» بدل «مروان» وهو الصحيح لأنّ ولادة الإمام الصادق عليه السلام كانت في أيّام عبدالملك بن مروان ، بحار الأنوار : ج 100 ص 393 ح 24 ، وراجع : الاُصول الستة عشر : ص 246 ح 312 .
3- .تاريخ بغداد : ج 2 ص 146 الرقم 563 عن عمر بن عليّ عن الإمام عليّ عليه السلام ، كنز العمّال : ج 12 ص 100 ح 34179 .
4- .المعجم الأوسط : ج 2 ص 360 ح 2230 عن ابن أبي ليلى عن الإمام الحسن عليه السلام ؛ الأمالي للمفيد : ص 13 ح 1 وفيه «يحبّنا» بدل «يودّنا» ، المحاسن : ج 1 ص 135 ح 169 كلاهما عن عبد الرحمن بن أبي ليلى عن الإمام الحسين عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، الأمالي للطوسي : ص 187 ح 314 ، بشارة المصطفى : ص 100 كلاهما عن أبي ليلى عن الإمام الحسين عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، إرشاد القلوب : ص 254 عن الإمام الحسين عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 27 ص 101 ح 63 .

ص: 459

9 / 6 - 5 خوش حالى هنگام مرگ
9 / 6 - 6 شفاعت اهل بيت عليهم السلام

9 / 6 _ 5خوش حالى هنگام مرگالكافى_ به نقل از عبد اللّه بن وليد _ :در زمان مروان به خدمت امام صادق عليه السلام رسيديم . پرسيد : «شما كيستيد؟» . گفتيم : از مردم كوفه هستيم . فرمود : «مردم هيچ شهرى به اندازه كوفه دوستدار ما نيستند ، بويژه اين گروه . خداوند عز و جل شما را به موضوعى ره نمون شد كه ديگر مردم ، آن را نمى دانند . شما ما را دوست داريد و مردم ، دشمنمان مى دارند . شما از ما پيروى مى كنيد و مردم از ما سرپيچى مى كنند . شما ما را قبول داريد و مردم ، ما را قبول ندارند . خداوند ، زندگى و مرگ شما را چون زندگى و مرگ ما قرار دهد! گواهى مى دهم كه پدرم مى فرمود : هريك از شما ، زمانى كه نفَسش به اين جا رسد _ و با دست خود به گلويش اشاره نمود _ ، چيزى را مشاهده خواهد كرد كه خداوند به واسطه آن ، چشمش را روشن كند و خوش حال شود . خداى عز و جل در كتاب خود فرموده است : «و قطعاً پيش از تو نيز رسولانى فرستاديم و براى آنان زنان و فرزندانى قرار داديم» . ما ، فرزندان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هستيم» .

9 / 6 _ 6شفاعت اهل بيت عليهم السلامپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شفاعت من از امّتم، شامل كسانى مى شود كه اهل بيت مرا دوست داشته باشند و آنان، شيعيان من هستند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :همواره دوستدار ما اهل بيت باشيد ؛ زيرا هر كس در روز قيامت، خداى عز و جل را در حالى كه ما را دوست داشته باشد ديدار كند ، با شفاعت ما به بهشت مى رود .

.

ص: 460

الإمام عليّ عليه السلام :لا تُعَنّونا فِي الطَّلَبِ وَالشَّفاعَةِ لَكُم يَومَ القِيامَةِ فيما قَدَّمتُم . . . لَنا شَفاعَةٌ ولِأَهلِ مَوَدَّتِنا شَفاعَةٌ ، فَتَنافَسوا في لِقائِنا عَلَى الحَوضِ ، فَإِنّا نَذودُ عَنهُ أعداءَنا ونَسقي مِنهُ أحِبّاءَنا وأولِياءَنا . (1)

9 / 6 _ 7نورُ يَومِ القِيامَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أكثَرُكُم نورا يَومَ القِيامَةِ أكثَرُكُم حُبّا لِالِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :أما وَاللّهِ لا يُحِبُّ أهلَ بَيتي عَبدٌ إلّا أعطاهُ اللّهُ عز و جل نورا حَتّى يَرِدَ عَلَيَّ الحَوضَ ، ولا يُبغِضُ أهلَ بَيتي عَبدٌ إلَا احتَجَبَ اللّهُ عَنهُ يَومَ القِيامَةِ . (3)

9 / 6 _ 8الأَمنُ يَومَ القِيامَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن أحَبَّنا أهلَ البَيتِ حَشَرَهُ اللّهُ تَعالى آمِنا يَومَ القِيامَةِ . (4)

.


1- .الخصال : ص614 _ 624 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 8 ص 34 ح 3 .
2- .شواهد التنزيل : ج 2 ص 310 ح 948 عن سالم عن أبيه .
3- .شواهد التنزيل : ج 2 ص 310 ح 947 عن أبي سعيد الخدريّ ؛ الأمالي للمفيد : ص 135 ح 3 عن أبي سعيد الخدريّ نحوه ، بحار الأنوار : ج 22 ص 476 ح 25 وراجع : ص 143 ح 6331 من كتابنا هذا .
4- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 58 ح 220 عن أبي محمّد الحسن بن عبد اللّه الرازي التميميّ عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 27 ص 79 ح 15 .

ص: 461

9 / 6 - 7 روشنايى در روز قيامت
9 / 6 - 8 ايمنى در روز قيامت

امام على عليه السلام :با كارهايى كه مى كنيد ، مانع از آن نشويد كه ما در روز قيامت برايتان خواهش و شفاعت كنيم... . ما حقّ شفاعت داريم و دوستداران ما نيز حقّ شفاعت دارند . پس براى ديدار ما در كنار حوض كوثر با يكديگر رقابت كنيد ؛ زيرا ما دشمنان خود را از حوض دور مى كنيم و دوستان و علاقه مندان خود را از آن ، آب مى دهيم .

9 / 6 _ 7روشنايى در روز قيامتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پرنورترين شما در روز قيامت ، كسى است كه خاندان محمّد صلى الله عليه و آله را بيشتر دوست بدارد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هان! به خدا سوگند، هيچ بنده اى اهل بيت مرا دوست ندارد ، مگر اين كه خداوند عز و جل به او نورى عطا مى فرمايد تا اين كه در كنار حوض بر من وارد شود، و هيچ بنده اى اهل بيت مرا دشمن نمى دارد ، مگر اين كه در روز قيامت ، خداوند ، از او محجوب مى شود .

9 / 6 _ 8ايمنى در روز قيامتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه ما اهل بيت را دوست بدارد ، خداوند متعال، در روز قيامت ، او را در [امن و] امان، محشور مى فرمايد .

.

ص: 462

عنه صلى الله عليه و آله :ألا ومَن أحَبَّ آلَ مُحَمَّدٍ أمِنَ مِنَ الحِسابِ وَالميزانِ وَالصِّراطِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :حُبّي وحُبُّ أهلِ بَيتي نافِعٌ في سَبعَةِ مَواطِنَ أهوالُهُنَّ عَظيمَةٌ : عِندَ الوَفاةِ ، وفِي القَبرِ ، وعِندَ النُّشورِ ، وعِندَ الكِتابِ ، وعِندَ الحِسابِ ، وعِندَ الميزانِ ، وعِندَ الصِّراطِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ حُبَّنا أهلَ البَيتِ لَيُنتَفَعُ بِهِ في سَبعَةِ مَواطِنَ : عِندَ اللّهِ (3) ، وعِندَ المَوتِ ، وعِندَ القَبرِ ، ويَومَ الحَشرِ ، وعِندَ الحَوضِ ، وعِندَ الميزانِ ، وعِندَ الصِّراطِ . (4)

9 / 6 _ 9الثَّباتُ عَلَى الصِّراطِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أثبَتُكُم عَلَى الصِّراطِ ، أشَدُّكُم حُبّا لي ولِأَهلِ بَيتي . (5)

.


1- .فضائل الشيعة : ص 47 ح 1 ، بشارة المصطفى : ص 37 ، كشف اليقين : ص 263 ح 294 ، مئة منقبة : ص 149 ح 95 ، إرشاد القلوب : ص 235 كلّها عن ابن عمر ، بحار الأنوار : ج 27 ص 120 ح 100 ؛ المناقب للخوارزمي : ص 73 ح 51 ، مقتل الحسين للخوارزمي : ج 1 ص 40 كلاهما عن ابن عمر .
2- .الخصال : ص 360 ح 49 عن جابر عن الإمام الباقر عن أبيه عليهماالسلام ، فضائل الشيعة : ص 47 ح 2 ، الأمالي للصدوق : ص 60 ح 17 ، بشارة المصطفى : ص 17 كلّها عن جابر عن الإمام الباقر عن أبيه عن جدّه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، جامع الأخبار : ص 513 ح 1441 عن جابر بن عبد اللّه الأنصاريّ وليس فيه «حبّي» ، كفاية الأثر : ص 108 عن واثلة بن الأسقع ، بحار الأنوار : ج 27 ص 158 ح 3 .
3- .قال المجلسيّ رحمه الله بعد نقل الخبر : «عند اللّه » أي في الدّنيا بقربه لديه ، أو استجابة دعائه وقبول أعماله ، أو في درجات الجنّة ، أو عند الحضور عند اللّه للحساب ، أو استجابة دعائه وقبول أعماله (بحار الأنوار : ج 27 ص 158 ح 3) .
4- .المحاسن : ج 1 ص 250 ح 471 عن محمّد بن الفضل الهاشميّ ، بحار الأنوار : ج 27 ص 158 ح 4 .
5- .جامع الأحاديث للقمّي (الغايات) : ص 231 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام .

ص: 463

9 / 6 - 9 استوارى بر صراط

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بدانيد كه هر كس ، خاندان محمّد را دوست داشته باشد ، از حساب و ميزان و صراط، در امان خواهد بود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دوست داشتن من و دوست داشتن اهل بيت من ، در هفت جاى بسيار وحشتناك، سود مى بخشد : هنگام مردن ، در قبر ، روز محشر ، هنگام دادن نامه اعمال ، هنگام حساب ، نزد ميزان و در عبور از صراط .

امام صادق عليه السلام :دوست داشتن ما اهل بيت ، در هفت جا مفيد خواهد بود : در پيشگاه خدا ، هنگام مردن ، در قبر ، روز محشر ، در كنار حوض كوثر ، نزد ميزان و در عبور از صراط .

9 / 6 _ 9استوارى بر صراطپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :استوارترينِ شما بر صراط ، كسى است كه علاقه اش نسبت به من و اهل بيتم بيشتر باشد .

.

ص: 464

عنه صلى الله عليه و آله :أثبَتُكُم قَدَما عَلَى الصِّراطِ ، أشَدُّكُم حُبّا لِأَهلِ بَيتي . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :ما أحَبَّنا أهلَ البَيتِ أحَدٌ فَزَلَّت بِهِ قَدَمٌ إلّا ثَبَّتَتهُ قَدَمٌ اُخرى ، حَتّى يُنجِيَهُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :لا تَجِدُ وَلِيّا لَنا تَزِلُّ قَدَماهُ جَميعا ، ولكِن إذا زَلَّت بِهِ قَدَمٌ اِعتَمَدَ عَلى الاُخرى حَتّى تَرجِعَ الَّتي زَلَّت . (3)

9 / 6 _ 10النَّجاةُ مِنَ النّارِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في بَيانِ فَضلِ فاطِمَةَ عليهاالسلام يَومَ القِيامَةِ _ :يوحِي اللّهُ عز و جلإلَيها : يا فاطِمَةُ ، سَليني اُعطِكِ ، وتَمَنَّي عَلَيَّ اُرضِكِ . فَتَقولُ : إلهي أنتَ المُنى وفَوقَ المُنى ، أسأَلُكَ أن لا تُعَذِّبَ مُحِبّي ومُحِبَّ عِترَتي بِالنّارِ . فَيوحِي اللّهُ إلَيها : يا فاطِمَةُ ، وعِزَّتي وجَلالي وَارتِفاعِ مَكاني ، لَقَد آلَيتُ عَلى نَفسي ، مِن قَبلِ أن أخلُقَ السَّماواتِ وَالأَرضَ بِأَلفَي عامٍ ، أن لا اُعَذِّبَ مُحِبّيكِ ومُحِبّي عِترَتِكِ بِالنّارِ . (4)

تاريخ بغداد عن بلال بن حمامة :خَرَجَ عَلَينا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ذاتَ يَومٍ ضاحِكا مُستَبشِرا ، فَقامَ إلَيهِ عَبدُ الرَّحمنِ بنُ عَوفٍ فَقالَ : ما أضحَكَكَ يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : بِشارَةٌ أتَتني مِن عِندِ رَبّي ، إنَّ اللّهَ لَمّا أرادَ أن يُزَوِّجَ عَلِيّا فاطِمَةَ أمَرَ مَلَكا أن يَهُزَّ شَجَرَةَ طوبى ، فَهَزَّها فَنَثَرَت رِقاقا _ يَعني صِكاكا _ وأنشَأَ اللّهُ مَلائِكَةً اِلتَقَطوها ، فَإِذا كانَتِ القِيامَةُ ثارَتِ المَلائِكَةُ فِي الخَلقِ ، فَلا يَرَونَ مُحِبّا لَنا أهلَ البَيتِ مَحضا إلّا دَفَعوا إلَيهِ مِنها كِتابا : بَراءَةٌ لَهُ مِنَ النّارِ ، مِن أخي وَابنِ عَمّي وَابنَتي فِكاكُ رِقابِ رِجالٍ ونِساءٍ مِن اُمَّتي مِنَ النّارِ . (5)

.


1- .فضائل الشيعة : ص 48 ح 3 عن إسماعيل بن مسلم الشعيريّ عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، الجعفريّات : ص 182 ، النوادر للراوندي : ص 123 ح 139 بزيادة «ولأصحابي» في آخره وكلاهما عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 8 ص 69 ح 16 ؛ الصواع المحرقة : ص 187 ، كنز العمّال : ج 12 ص 97 ح 34163 كلاهما نقلاً عن الديلمي عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وزاد فيهما «ولأصحابي» .
2- .درر الأحاديث النبوية : ص 51 ، تنبيه الغافلين عن فضائل الطالبيّين : ص 119 عن الإمام عليّ عليه السلام وفيه «اختار» بدل «أحبّنا» .
3- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 63 .
4- .تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 485 ح 12 عن أبي ذرّ ، بحار الأنوار : ج 27 ص 140 ح 144 .
5- .تاريخ بغداد : ج 4 ص 210 الرقم1897 ، اُسد الغابة : ج 1 ص 415 الرقم 492 ، المناقب للخوارزمي : ص 341 ح 361 كلاهما نحوه ؛ مائة منقبة : ص 145 ح 92 ، الخرائج والجرائح : ج 2 ص 536 ح 11 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 3 ص 346 ، كشف الغمّة : ج 1 ص 92 عن مالك بن حمامة وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 43 ص 123 ح 31 .

ص: 465

9 / 6 - 10 رهايى از آتش دوزخ

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پابرجاترينِ شما بر صراط ، كسى است كه محبّتش به اهل بيت من، بيشتر باشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ كس نيست كه ما اهل بيت را دوست داشته باشد ، مگر اين كه هر گاه يك گامش بلغزد ، گام ديگرش او را استوار مى گرداند تا اين كه خداوند ، در روز قيامت نجاتش بخشد .

امام صادق عليه السلام :هيچ يك از دوستان ما را نخواهى يافت كه هر دو پايش بلغزد ؛ بلكه هر گاه يك پايش بلغزد ، به پاى ديگر خود تكيه مى كند تا اين كه پاى لغزيده اش به حال اوّل بر گردد .

9 / 6 _ 10رهايى از آتش دوزخپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در بيان فضيلت و مقام فاطمه عليهاالسلام در روز قيامت _ :خداوند عز و جل به او وحى مى فرمايد كه : «اى فاطمه! از من بخواه تا به تو عطا كنم و از من تمنّا كن تا راضى ات گردانم» . پس فاطمه مى گويد : خداى من! تو خود، آرزويى و فوق آرزو هستى . از تو مى خواهم كه دوستدار من و دوستدار عترتم را به آتش ، عذاب نكنى . خداوند به او وحى مى فرمايد كه : «اى فاطمه! به عزت و جلال و عظمتِ مقامَم سوگند كه من دو هزار سال پيش از آن كه آسمان ها و زمين را بيافرينم ، به خود سوگند خورده ام كه دوستداران تو و دوستداران عترتت را به آتش ، عذاب نكنم» .

تاريخ بغداد_ به نقل از بلال بن حمامه _ :روزى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله خندان و شادان به سوى ما آمد . عبد الرحمان بن عوف گفت : اى پيامبر خدا! براى چه مى خنديد؟ فرمود : «بشارتى از جانب پروردگارم به من رسيد : هنگامى كه خدا خواست فاطمه را به همسرى على در آورد ، به فرشته اى دستور داد درخت طوبى را تكان دهد و او آن را تكان داد و اوراق مكتوبى پراكنده شدند . خداوند ، فرشتگانى را ايجاد كرد كه آنها را جمع كردند . پس چون قيامت شود ، آن فرشتگان در ميان خلايق مى گردند و هريك از دوستداران مخلص ما اهل بيت را ببينند ، يكى از آن نوشته ها را به او مى دهند كه در آن، نوشته شده است : اين، امان نامه اى است از آتش، از جانب برادرم و پسرعمويم و دخترم براى رهايى مردان و زنانى از امّتم از آتش دوزخ».

.

ص: 466

الإمام الصادق عليه السلام :وَاللّهِ ، لا يَموتُ عَبدٌ يُحِبُّ اللّهَ ورَسولَهُ ويَتَوَلَّى الأَئِمَّةَ عليهم السلام فَتَمَسَّهُ النّارُ . (1)

9 / 6 _ 11الحَشرُ مَعَ أهلِ البَيتِ عليهم السلامالإمام عليّ عليه السلام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله أخَذَ بِيَدِ حَسَنٍ وحُسَينٍ فَقالَ : مَن أحَبَّني وأحَبَّ هذَينِ وأباهُما واُمَّهُما ، كانَ مَعي في دَرَجَتي يَومَ القِيامَةِ . (2)

.


1- .رجال النجاشيّ : ج 1 ص 138 الرقم 79 عن إلياس بن عمرو البجلي ، الدعوات : ص 275 ح 788 عن عليّ بن عبد العزيز الخراز ، شرح الأخبار : ج 3 ص 463 ح 1355 عن الحضرميّ نحوه ، بحار الأنوار : ج 68 ص 115 ح 35 .
2- .سنن الترمذي : ج 5 ص 641 ح 3733 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 168 ح 576 ، فضائل الصحابة لابن حنبل : ج 2 ص 694 ح 1185 ، تهذيب الكمال : ج 6 ص 228 الرقم 1248 ، تاريخ بغداد : ج 13 ص 287 الرقم 7255 ، تاريخ دمشق : ج 13 ص 196 ح 3163 و 3164 كلّها عن عليّ بن جعفر عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، كنز العمّال : ج 13 ص 639 ح 37613 ؛ الأمالي للصدوق : ص 299 ح 337 ، بشارة المصطفى : ص 32 كلاهما عن عليّ بن جعفر عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 23 ص 116 ح 27 .

ص: 467

9 / 6 - 11 محشور شدن با اهل بيت عليهم السلام

امام صادق عليه السلام :به خدا سوگند، هر بنده اى كه خدا و پيامبرش را دوست داشته و ولايت امامان عليهم السلام را پذيرفته باشد و از دنيا برود ، آتش دوزخ به او نمى رسد .

9 / 6 _ 11محشور شدن با اهل بيت عليهم السلامامام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دست حسن و حسين را گرفت و فرمود : «هر كه مرا و اين دو و پدر و مادر اين دو را دوست داشته باشد ، روز قيامت در كنارم هم درجه من خواهد بود» .

.

ص: 468

عنه عليه السلام :عَنِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله قالَ : أنَا وفاطِمَةُ وحَسَنٌ وحُسَينٌ مُجتَمِعونَ ومَن أحَبَّنا يَومَ القِيامَةِ ، نَأكُلُ ونَشرَبُ حَتّى يُفَرَّقَ بَينَ العِبادِ . فَبَلَغَ ذلِكَ رَجُلاً مِنَ النّاسِ ، فَسَأَلَ عَنهُ فَأَخبَرتُهُ فَقالَ : كَيفَ بِالعَرضِ وَالحِسابِ ؟ فَقُلتُ لَهُ : كَيفَ كانَ لِصاحِبِ ياسينَ بِذلِكَ حينَ اُدخِلَ الجَنَّةَ مِن ساعَتِهِ ؟ (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :يَرِدُ عَلَيَّ الحَوضَ أهلُ بَيتي ومَن أحَبَّهُم مِن اُمَّتي كَهاتَينِ _ يَعنِي السَّبّابَتَينِ _ . (2)

كفاية الأثر عن أبي ذرٍّ عن رسولِ اللّه صلى الله عليه و آله :مَن أحَبَّني وأهلَ بَيتي كُنّا نَحنُ وهُوَ كَهاتَينِ _ وأشارَ بِالسَّبّابَةِ وَالوُسطى _ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أحَبَّنا أهلَ البَيتِ فِي اللّهِ حُشِرَ مَعَنا وأدخَلناهُ مَعَنَا الجَنَّةَ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أحَبَّنا كانَ مَعَنا يَومَ القِيامَةِ ، ولَو أنَّ رَجُلاً أحَبَّ حَجَرا لَحَشَرَهُ اللّهُ مَعَهُ . (5)

الأمالي للطوسي عن أبي ذرّ :قُلتُ : يا نَبِيَّ اللّهِ ، إنّي اُحِبُّ أقواما ما أبلُغُ أعمالَهُم . فَقالَ : يا أبا ذَرٍّ ، المَرءُ مَعَ مَن أحَبَّ ولَهُ مَا اكتَسَبَ . قُلتُ : فَإِنّي اُحِبُّ اللّهَ ورَسولَهُ وأهلَ بَيتِ نَبِيِّهِ . قالَ : فَإِنَّكَ مَعَ مَن أحبَبتَ . (6)

.


1- .المعجم الكبير : ج 3 ص 41 ح 2623 ، تاريخ دمشق : ج 13 ص 727 وفيه صدره إلى «العباد» وكلاهما عن عمرو بن عليّ ، كنز العمّال : ج 12 ص 98 ح 34165 .
2- .مقاتل الطالبيّين : ص 76 ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 16 ص 45 كلاهما عن سفيان عن الإمام الحسن عن أبيه عليهماالسلام ، ذخائر العقبى : ص 51 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ؛ الغارات : ج 2 ص 586 عن الإمام الحسن عن أبيه عليهماالسلامعنه صلى الله عليه و آله ، الملاحم والفتن : ص 229 ح 331 ، المناقب للكوفي : ج 2 ص 129 ح 614 كلاهما عن سفيان بن أبي ليلى عن الإمام الحسن عن أبيه عليهماالسلام عنه صلى الله عليه و آله وفيهما «أحبّني» بدل «أحبّهم» ، بحار الأنوار : ج 44 ص 60 ح 7 .
3- .كفاية الأثر : ص 35 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 293 ح 122 .
4- .كفاية الأثر : ص 296 عن زيد بن عليّ عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 46 ص 202 ح 77 .
5- .مشكاة الأنوار : ص 156 ح 390 و ص 220 ح 609 ، الأمالي للصدوق : ص 278 ح 308 ، أعلام الدين : ص 187 كلاهما عن نوف البكالي عن الإمام عليّ عليه السلام ، روضة الواعظين : ص 457 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 383 ح 9 .
6- .الأمالي للطوسي : ص 632 ح 1303 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 41 ، بحار الأنوار : ج 27 ص 105 ح 75 ؛ سنن أبي داود : ج 4 ص 333 ح 5126 ، سننن الدارمي : ج 2 ص 777 ح 2685 ، الأدب المفرد : ص 112 ح 351 ، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 107 ح 21519 والأربعة الأخيرة نحوه ، كنز العمّال : ج 9 ص 11 ح 24684 .

ص: 469

امام على عليه السلام :پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «در روز قيامت ، من و فاطمه و حسن و حسين و دوستداران ما گرد هم مى آييم و مى خوريم و مى آشاميم تا زمانى كه حسابرسى بندگان تمام شود» . اين خبر به گوش يكى از مردم رسيد و در باره آن سؤال كرد و من خبر را براى او گفتم . او گفت : پس عرضه اعمال و حسابرسى ، چه مى شود؟ به او گفتم : اين ، براى صاحب ياسين (1) چگونه بود ، كه در دَم ، به بهشت رفت؟

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اهل بيت من و كسانى از امّت من كه آنان را دوست دارند ، مانند اين دو _ دو انگشت اشاره كه در پهلوى هم قرار گرفته باشند _ در كنار حوض كوثر بر من وارد مى شوند .

كفاية الأثر_ به نقل از أبو ذر:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «هر كه من و اهل بيتم را دوست داشته باشد ، ما و او، مانند اين دو خواهيم بود» و انگشت اشاره و ميانه خود را نشان داد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه ما اهل بيت را به خاطر خدا دوست داشته باشد ، با ما محشور مى شود و ما او را با خود به بهشت مى بريم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه ما را دوست بدارد ، روز قيامت با ما خواهد بود . انسان ، حتّى اگر سنگى را دوست بدارد ، خداوند، او را با همان سنگ، محشور مى كند .

الأمالى، طوسى_ به نقل از ابو ذر _ :گفتم : اى پيامبر خدا! من مردمى را دوست دارم ؛ امّا در اعمالشان به پاى آنها نمى رسم . فرمود : «اى ابو ذر! آدمى با كسى محشور مى شود كه دوستش مى دارد و نتيجه عمل خود را مى بيند» . گفتم : من ، خدا و فرستاده خدا و اهل بيت پيامبرش را دوست دارم . فرمود : «پس تو با همان كسى محشور مى شوى كه دوست دارى» .

.


1- .مقصود ، قهرمانِ ياد شده در آيات 20 تا 27 از سوره «ياسين» (مؤمن آل فرعون) است كه خداوند، ميان ايمان آوردنش و دعوتش از مردم و ورودش به بهشت، هيچ فاصله اى حتّى شهادتش را ذكر نمى كند.

ص: 470

المعجم الكبير عن بشر بن غالب عن الإمام الحسين عليه السلام :مَن أحَبَّنا لِلدُّنيا فَإِنَّ صاحِبَ الدُّنيا يُحِبُّهُ البَرُّ وَالفاجِرُ ، ومَن أحَبَّنا للّهِِ كُنّا نَحنُ وهُوَ يَومَ القِيامَةِ كَهاتَينِ _ وأشارَ بِالسَّبّابَةِ وَالوُسطى _ . (1)

الأمالي للطوسي عن بشر بن غالب عن الإمام الحسين عليه السلام :مَن أحَبَّنا للّهِِ وَرَدنا نَحنُ وهُوَ عَلى نَبِيِّنا صلى الله عليه و آله هكَذا _ وضَمَّ إصبَعَيهِ _ ، ومَن أحَبَّنا لِلدُّنيا فَإِنَّ الدُّنيا تَسَعُ البَرَّ وَالفاجِرَ . (2)

المحاسن عن بشر بن غالب الأسدي :حَدَّثَنِي الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام ، قال : قالَ لي : يا بِشرَ بنَ غالِبٍ ، مَن أحَبَّنا لا يُحِبُّنا إلّا للّهِِ ، جِئنا نَحنُ وهُوَ كَهاتَينِ _ وقَدَّرَ بَينَ سَبّابَتَيهِ _ ومَن أحَبَّنا لا يُحِبُّنا إلّا لِلدُّنيا ، فَإِنَّهُ إذا قامَ قائِمُ العَدلِ وَسِعَ عَدلُهُ البَرَّ وَالفاجِرَ . (3)

أعلام الدين عن الإمام الصادق عليه السلام عن آبائه عليهم السلام عن الإمام الحسين عليه السلام :قَصيرَةٌ عَنْ طَويلَةٍ (4) : مَن أحَبَّنا لَم يُحِبَّنا لِقَرابَةٍ بَينَنا وبَينَهُ ، ولا لِمَعروفٍ أسدَيناهُ إلَيهِ ، إنَّما أحَبَّنا للّهِِ ورَسولِهِ ، فَمَن أحَبَّنا جاءَ مَعَنا يَومَ القِيامَةِ كَهاتَينِ _ وقَرَنَ بَينَ سَبّابَتَيهِ _ . (5)

الإمام زين العابدين عليه السلام :قَصيرَةٌ مِن طَويلَةٍ : مَن أحَبَّنا لا لِدُنيا يُصيبُها مِنّا ، وعادى عَدُوَّنا لا لِشَحناءَ كانَت بَينَهُ وبَينَهُ ، أتَى اللّهَ يَومَ القِيامَةِ مَعَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله وإبراهيمَ وعَلِيٍّ عليهماالسلام . (6)

.


1- .المعجم الكبير : ج 3 ص 125 ح 2880 ؛ شرح الأخبار : ج 1 ص 444 ذيل ح 116 .
2- .الأمالي للطوسي : ص 253 ح 455 ، بشارة المصطفى : ص 123 كلاهما عن بشر بن غالب ، بحار الأنوار : ج 27 ص 84 ح 26 ؛ تاريخ دمشق : ج 14 ص 184 عن بشر بن غالب .
3- .المحاسن : ج 1 ص 134 ح 168 عن بشر بن غالب الأسديّ ، شرح الأخبار : ج 2 ص 488 ح 864 عن الإمام الحسن عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 27 ص 90 ح 44 .
4- .مثلٌ يُضرب لاختصار الكلام . والقصيرة هي التمرة ، والطويلة هي النخلة (اُنظر : مجمع الأمثال : ج 2 ص 499) .
5- .أعلام الدين : ص 460 عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 27 ص 128 ح 118 .
6- .المحاسن : ج 1 ص 267 ح 517 عن أبي خالد الكابليّ ، بحار الأنوار : ج 27 ص 56 ذيل ح 12 .

ص: 471

المعجم الكبير_ به نقل از بِشر بن غالب _ :امام حسين عليه السلام فرمود: «هر كه ما را به خاطر دنيا دوست بدارد ، [بايد بداند كه] دنيادار را خوب و بد ، دوست دارند و هر كس ما را براى خدا دوست بدارد ، ما و او در روز قيامت ، مانند اين دو خواهيم بود» و انگشت اشاره و ميانه خود را نشان داد .

الأمالى، طوسى_ به نقل از بِشر بن غالب _ :امام حسين عليه السلام فرمود: «هر كه ما را به خاطر خدا دوست بدارد ، من و او، اين چنين بر پيامبرمان صلى الله عليه و آله وارد خواهيم شد» و دو انگشت خود را به هم چسباند، و [افزود] : «و هر كه ما را به خاطر دنيا دوست بدارد ، [بداند كه] دنيا نيكوكار و بدكار را در بر مى گيرد» .

المحاسن_ به نقل از بشر بن غالب اسدى _ :حسين بن على عليه السلام برايم روايت كرد و فرمود : «اى بشر بن غالب ! هر كه ما را دوست بدارد و اين محبّت او جز به خاطر خدا نباشد ، [در روز قيامت ،] ما و او، مانند اين دو، وارد مى شويم» و دو انگشت اشاره اش را به موازات هم قرار داد، و [افزود] : «و هر كه ما را دوست بدارد و اين محبّت او جز براى دنيا نباشد ، [بايد بداند كه] هر گاه برپا كننده عدالت قيام كند ، دادگرى او شامل نيكوكار و بدكار خواهد شد» .

أعلام الدين:امام حسين عليه السلام فرمود: «سخن ، مختصر كنم : هر كس ما را دوست بدارد ، نه به خاطر قرابتى كه ميان ما و اوست و يا به خاطر خوبى و احسانى كه به او كرده ايم ، بلكه فقط به خاطر خدا و پيامبر او ما را دوست بدارد ، در روز قيامت با ما مانند اين دو، وارد خواهد شد» و دو انگشت اشاره خود را به هم نزديك نمود .

امام زين العابدين عليه السلام :سخن ، كوتاه كنم : هر كس ما را دوست بدارد ، ولى نه به خاطر آن كه از قِبَل ما به دنيايى برسد و دشمن ما را دشمن بدارد ، ولى نه به سبب كينه اى كه ميان آن دو است ، روز قيامت، به همراه محمّد صلى الله عليه و آله و ابراهيم عليه السلام و على عليه السلام به پيشگاه خدا وارد مى شود .

.

ص: 472

تفسير العيّاشي عن بريد بن معاوية العجليّ :كُنتُ عِندَ أبي جَعفَرٍ عليه السلام إذ دَخَلَ عَلَيهِ قادِمٌ مِن خُراسانَ ماشِيا ، فَأَخرَجَ رِجلَيهِ وقَد تَغَلَّفَتا وقالَ : أما وَاللّهِ ، ما جاءَ بي مِن حَيثُ جِئتُ إلّا حُبُّكُم أهلَ البَيتِ . فَقالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : وَاللّهِ ، لَو أحَبَّنا حَجَرٌ حَشَرَهُ اللّهُ مَعَنا ، وهَلِ الدّينُ إلَا الحُبُّ . (1)

الكافي عن يوسف بن ثابت بن أبي سعيدة عن الإمام الصادق عليه السلام أنَّهُم قالوا حينَ دَخَلوا عَلَيهِ :إنَّما أحبَبناكُم لِقَرابَتِكُم مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ولِما أوجَبَ اللّهُ عز و جلمِن حَقِّكُم ، ما أحببَناكُم لِلدُّنيا نُصيبُها مِنكُم إلّا لِوَجهِ اللّهِ وَالدّارِ الآخِرَةِ ، ولِيَصلُحَ لاِمرِىٍ مِنّا دينُهُ . فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : صَدَقتُم صَدَقتُم ، ثُمَّ قالَ : مَن أحَبَّنا كانَ مَعَنا _ أو جاءَ مَعَنا _ (2) يَومَ القِيامَةِ هكَذا _ ثُمَّ جَمَعَ بَينَ السَّبّابَتَينِ _ . (3)

الكافي عن الحكم بن عتيبة :بَينا أنَا مَعَ أبي جَعفَرٍ عليه السلام وَالبَيتُ غاصٌّ بِأَهلِهِ ، إذ أقبَلَ شَيخٌ يَتَّكِئُ عَلى عَنَزَةٍ (4) لَهُ حَتّى وَقَفَ عَلى بابِ البَيتِ ، فَقالَ : السَّلامُ عَلَيكَ يَابنَ رَسولِ اللّهِ ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ ، ثُمَّ سَكَتَ ، فَقالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : وعَليكَ السَّلامُ ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ . ثُمَّ أقبَلَ الشَّيخُ بِوَجهِهِ عَلى أهلِ البَيتِ وقالَ : السَّلامُ عَلَيكُم ، ثُمَّ سَكَتَ ، حَتّى أجابَهُ القَومُ جَميعا ورَدّوا عَلَيهِ السَّلامَ ، ثُمَّ أقبَلَ بِوَجهِهِ عَلى أبي جَعفَرٍ عليه السلام ثُمَّ قالَ : يَا بنَ رَسولِ اللّهِ ، أدنِني مِنكَ جَعَلَنِي اللّهُ فِداكَ ، فَوَاللّهِ إنّي لَاُحِبُّكُم واُحِبُّ مَن يُحِبُّكُم ، ووَاللّهِ ما اُحِبُّكُم واُحِبُّ مَن يُحِبُّكُم لِطَمَعٍ في دُنيا ، وَاللّهِ إنّي لَاُبغِضُ عَدُوَّكُم وأبرَأُ مِنهُ ، ووَاللّهِ ما اُبغِضُهُ وأبرَأُ مِنهُ لِوَترٍ (5) كانَ بَيني وبَينَهُ ، وَاللّهِ إنّي لَاُحِلُّ حَلالَكُم ، واُحَرِّمُ حَرامَكُم ، وأنتَظِرُ أمَرَكُم ، فَهَل تَرجو لي جَعَلَنِي اللّهُ فِداكَ ؟ فَقالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : إلَيَّ إلَيَّ ، حَتّى أقعَدَهُ إلى جَنبِهِ ، ثُمَّ قالَ : أيُّهَا الشَّيخُ ، إنَّ أبي عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام أتاهُ رَجُلٌ فَسَأَلَهُ عَن مِثلِ الَّذي سَأَلتَني عَنهُ ، فَقالَ لَهُ أبي عليه السلام : إن تَمُت تَرِد عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وعَلى عَلِيٍّ وَالحَسَنِ وَالحُسَينِ وعَلِيِّ بنِ الحُسَينِ ، ويَثلَج قَلبُكَ ، ويَبرُد فُؤادُكَ ، وتَقَرَّ عَينُكَ ، وتُستَقبَل بِالرَّوحِ وَالرَّيحانِ مَعَ الكِرامِ الكاتِبينَ لَو قَد بَلَغَت نَفسُكَ هاهُنا _ وأهوى بِيَدِهِ إلى حَلقِهِ _ ، وإن تَعِش تَرَ ما يُقِرُّ اللّهُ به عَينَكَ ، وتَكونُ مَعَنا فِي السَّنامِ الأَعلى . فَقالَ الشَّيخُ : كَيفَ قُلتَ يا أبا جَعفَرٍ ؟ فَأَعادَ عَلَيهِ الكَلامَ ، فَقالَ الشَّيخُ : اللّهُ أكبَرُ يا أبا جَعفَرٍ ، إن أنَا مُتُّ أرِد عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وعَلى عَلِيٍّ وَالحَسَنِ وَالحُسَينِ وعَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليهم السلام ، وتَقَرَّ عَيني ، ويَثلَج قَلبي ، ويَبرُد فُؤادي ، واُستَقبَل بِالرَّوحِ وَالرَّيحانِ مَعَ الكِرامِ الكاتِبينَ لَو قَد بَلَغَت نَفسي إلى هاهُنا ، وإن أعِش أرَ ما يُقِرُّ اللّهُ بِهِ عَيني فَأَكونَ مَعَكُم فِيالسَّنامِ الأَعلى ! ثُمَّ أقبَلَ الشَّيخُ يَنتَحِبُ ، يَنشِجُ ها ها ها حَتّى لَصِقَ بِالأَرضِ ، وأقبَلَ أهلُ البَيتِ يَنتَحِبونَ ويَنشِجون لِما يَرَونَ مِن حالِ الشَّيخِ ، وأقبَلَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام يَمسَحُ بِإِصبَعِهِ الدُّموعَ مِن حَماليقِ (6) عَينَيهِ ويَنفُضُها . ثُمَّ رَفَعَ الشَّيخُ رَأسَهُ ، فَقالَ لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام : يَا بنَ رَسولِ اللّهِ ، ناوِلني يَدَكَ جَعَلَنِي اللّهُ فِداكَ . فَناوَلَهُ يَدَهُ ، فَقَبَّلَها ووَضَعَها عَلى عَينَيهِ وخَدِّهِ ، ثُمَّ حَسَرَ (7) عَن بَطنِهِ وصَدرِهِ فَوَضَعَ يَدَهُ عَلى بَطنِهِ وصَدرِهِ ، ثُمَّ قامَ فَقالَ : السَّلامُ عَلَيكُم . وأقبَلَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام يَنظُرُ في قَفاهُ وهُوَ مُدبِرٌ ، ثُمَّ أقبَلَ بِوَجهِهِ عَلَى القَومِ فَقالَ : مَن أحَبَّ أن يَنظُرَ إلى رَجُلٍ مِن أهلِ الجَنَّةِ فَليَنظُر إلى هذا . فَقالَ الحَكَمُ بنُ عُتَيبَةَ : لَم أرَ مَأتَما قَطُّ يُشبِهُ ذلِكَ الَمجلِسَ . (8)

.


1- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 167 ح 27 ، بحار الأنوار : ج 27 ص 95 ح 57 ، وراجع : دعائم الإسلام : ج 1 ص 71 .
2- .الشكّ من الراوي .
3- .الكافي : ج 8 ص 106 ح 80 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 89 ح 61 ، أعلام الدين : ص 447 عن صفوان ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 209 ح 19 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 27 ص 190 ح 47 .
4- .العَنَزة : عصا في قدر نصف الرمح أو أكثر شيئًا ، في طرفها الأسفل زُجٌّ كزُجِّ الرمح يتوكّأ عليها الشيخ الكبير (لسان العرب : ج 5 ص 384 «عنز») .
5- .الوَتْر بالفتح : الذحل وهو الحقد والعداوة (الصحاح : ج 2 ص 842 «وتر») .
6- .الحماليق : ما يلي المقلة من لحمها ، وقيل : هو ما في المقلة من نواحيها (لسان العرب : ج 10 ص 69 «حملق») .
7- .حَسَر : كشف (المصباح المنير : ص 135 «حسر») .
8- .الكافي : ج 8 ص 76 ح 30 ، بحار الأنوار : ج 46 ص 361 ح 3 .

ص: 473

تفسير العيّاشى_ به نقل از بُريد بن معاويه عجلى _ :در خدمت امام باقر عليه السلام بودم كه مردى بر او وارد شد كه با پاى پياده از خراسان آمده بود . او دو پاى خود را كه پوست انداخته بود ، نشان داد و گفت : به خدا سوگند كه مرا چيزى جز محبّت شما اهل بيت ، از خراسان به اين جا نكشاند . امام باقر عليه السلام فرمود : «به خدا سوگند ، اگر حتّى سنگى ، ما را دوست داشته باشد ، خداوند، او را با ما محشور مى كند . مگر دين ، چيزى جز محبّت است» .

الكافى_ به نقل از يوسف بن ثابت بن ابى سعيده _ :آنان هنگامى كه بر امام صادق عليه السلام وارد شدند، گفتند : ما شما را فقط به خاطر خويشاوندى با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و به خاطر حقّى كه خداوند عز و جل برايتان واجب نموده است ، دوست مى داريم . ما شما را براى اين دوست نمى داريم كه از قِبَلتان به دنيايى برسيم ؛ بلكه فقط به خاطر خدا و قيامت و براى اين كه هر يك از ما دينش را درست كرده باشد ، دوست داريم . امام صادق عليه السلام فرمود : «راست مى گوييد . راست مى گوييد» و سپس فرمود : «هر كه ما را دوست داشته باشد ، در روز قيامت، اين چنين، با ما خواهد بود» و دو انگشتِ اشاره اش را در كنار هم گذاشت .

الكافى_ به نقل از حَكَم بن عُتَيبه _ :من در خدمت امام باقر عليه السلام بودم و اتاق از جمعيت ، پر بود . ناگاه پيرمردى تكيه زنان بر عصاى خود آمد و جلوى در اتاق ايستاد و گفت : سلام بر تو _ اى پسر پيامبر خدا _ و رحمت خدا و بركات او بر تو باد! و ساكت شد . امام عليه السلام جواب داد : «و بر تو باد سلام و رحمت خدا و بركات او!» . سپس پيرمرد ، رو به جمعيت داخل اتاق كرد و گفت : سلام بر شماها! و خاموش شد، تا اين كه آن جمعيت ، همگى جواب سلام او را دادند . آن گاه رو به امام باقر عليه السلام كرد و گفت : اى پسر پيامبر خدا! خدا مرا فدايت كند! مرا نزديك خود بنشان ؛ زيرا _ به خدا سوگند _ من شما و دوستداران شما را دوست دارم . به خدا سوگند، من شما و دوستداران شما را براى طمع در دنيا دوست ندارم . به خدا سوگند، من از دشمن شما نفرت دارم و از او بيزارم . به خدا سوگند، نفرت و بيزارى من از او، به خاطر اين نيست كه ميان من و او، كينه و عداوتى باشد . به خدا سوگند، من آنچه را شما حلال شماريد ، حلال مى شمارم و آنچه را شما حرام بدانيد ، حرام مى دانم و منتظر امر (حكومتِ) شما هستم . فدايت شوم! آيا با چنين وضعى ، براى من اميد [رستگارى و نجات ]دارى؟ امام باقر عليه السلام فرمود : «جلوتر بيا . جلوتر بيا»، تا اين كه او را پهلوى خود نشاند . سپس فرمود : «اى پير! مردى نزد پدرم على بن الحسين آمد و از او همين سؤال را كرد كه تو از من پرسيدى و پدرم به او فرمود : تو اگر از دنيا بروى ، بر پيامبر خدا و بر على و حسن و حسين و على بن الحسين، وارد خواهى شد و قلبت شاد و دلت خنك و ديدگانت روشن خواهد شد و آن گاه كه نفَست به اين جا [و با دست خود به گلويش اشاره فرمود ]رسد ، كرام الكاتبين با شور و شادى به استقبالت خواهند آمد و اگر زنده بمانى ، شاهد چيزى (قيام قائم و حكومت اهل بيت) خواهى بود كه خداوند ، با آن ، ديدگانت را روشن مى گرداند و با ما در عالى ترين مراتب خواهى بود ». پيرمرد گفت : چه فرمودى، اى ابو جعفر؟ امام عليه السلام ، سخن خود را برايش تكرار كرد . پيرمرد گفت : اللّه اكبر ، اى ابو جعفر! اگر از دنيا بروم ، بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و بر على و حسن و حسين و على بن الحسين عليهم السلام وارد خواهم شد و ديدگانم روشن و قلبم شاد و دلم خنك خواهد گشت و آن گاه كه نفَسم به اين جا رسد ، كرام الكاتبين با شور و شادى به استقبالم خواهند آمد و اگر زنده بمانم ، شاهد چيزى خواهم بود كه خداوند به سبب آن ، چشم مرا روشن مى گرداند و با شما در عالى ترين مراتب خواهم بود؟! پيرمرد سپس با آواى بلند گريست و هِق هِق كنان اشك ريخت، تا جايى كه به زمين چسبيد . حاضرانِ در خانه نيز با ديدن حال پيرمرد ، بلندبلند گريستند و هق هق كنان اشك ريختند . امام باقر عليه السلام پيش آمد و با انگشت خود ، اشك هاى او را از پلك هايش پاك مى كرد و به زمين مى ريخت . پيرمرد سپس سرش را بلند كرد و به امام عليه السلام گفت : اى پسر پيامبر خدا! فدايت شوم! دستت را به من بده . امام عليه السلام دست خود را به او داد . پيرمرد، آن را بوسيد و بر ديده و گونه خود نهاد . سپس پيراهن خود را از روى شكم و سينه اش كنار زد و دست امام عليه السلام را بر شكم و سينه خود نهاد و آن گاه برخاست و خداحافظى كرد و رفت . امام باقر عليه السلام به پشت سر او نگاه مى كرد . سپس رو به جمعيت نمود و فرمود : «هر كه دوست دارد مردى از اهل بهشت را ببيند ، به اين مرد بنگرد» . من در عُمرم مجلس اندوهى مانند آن مجلس نديدم .

.

ص: 474

. .

ص: 475

. .

ص: 476

9 / 6 _ 12الجَنَّةُمقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي عن حذيفة :رَأَيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله أخَذَ بِيَدِ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام فَقالَ : أيُّهَا النّاسُ ! جَدُّ الحُسَينِ أكرَمُ عَلَى اللّهِ مِن جَدِّ يوسُفَ بنِ يَعقوبَ ، وإنَّ الحُسَينَ فِي الجَنَّةِ ، وأباهُ فِي الجَنَّةِ ، واُمَّهُ فِي الجَنَّةِ ، وأخاهُ فِي الجَنَّةِ ، ومُحِبَّهُم فِي الجَنَّةِ ، ومُحِبَّ مُحِبِّهِم فِي الجَنَّةِ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :بَينا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله في سَفَرٍ إذ نَزَلَ فَسَجَدَ خَمسَ سَجَداتٍ ، فَلَمّا رَكِبَ قالَ لَهُ بَعضُ أصحابِهِ : رَأَيناكَ يا رَسولَ اللّهِ صَنَعتَ ما لَم تَكُن تَصنَعُهُ ! قالَ : نَعَم ، أتاني جَبرَئيلُ عليه السلام فَبَشَّرَني أنَّ عَلِيّا فِي الجَنَّةِ ، فَسَجَدتُ شُكرا للّهِِ تَعالى ، فَلَمّا رَفَعتُ رَأسي قالَ : وفاطِمَةُ فِي الجَنَّةِ ، فَسَجَدتُ شُكرا للّهِِ تَعالى ، فَلَمّا رَفعتُ رَأسي قالَ : وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ سَيِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ ، فَسَجَدتُ شُكرا للّهِِ تَعالى ، فَلَمّا رَفَعتُ رَأسي قالَ : ومَن يُحِبُّهُم فِي الجَنَّةِ ، فَسَجَدتُ للّهِِ تَعالى شُكرا ، فَلَمّا رَفَعتُ رَأسي قالَ : ومَن يُحِبُّ مَن يُحِبُّهُم فِي الجَنَّةِ فَسَجَدتُ شُكرا للّهِِ تَعالى . (2)

.


1- .مقتل الحسين للخوارزمي : ج 1 ص 67 ، كشف اليقين : ص 328 ح 390 نحوه .
2- .الأمالي للمفيد : ص 21 ح 2 عن أبي عبد الرحمن ، بحار الأنوار : ج 68 ص 111 ح 24 ، وراجع : الكافي : ج 2 ص 98 ح 24 ومكارم الأخلاق : ج 1 ص 564 ح 1956 .

ص: 477

9 / 6 - 12 بهشت

9 / 6 _ 12بهشتمقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمى_ به نقل از حذيفه _ :ديدم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دست حسين بن على عليه السلام را گرفت و فرمود : «اى مردم! جدّ حسين، نزد خداوند، گرامى تر از جدّ يوسف بن يعقوب است . حسين ، اهل بهشت است و پدر او اهل بهشت است و مادرش اهل بهشت است و برادرش اهل بهشت است و دوستدار آنان اهل بهشت است و دوستدار دوستدار آنان نيز اهل بهشت است» .

امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در سفرى از مركب خود، پياده شد و پنج سجده به جاى آورد . چون بر مركب نشست ، يكى از اصحابش گفت : اى پيامبر خدا! ما كارى از شما ديديم كه قبلاً نكرده بوديد! فرمود : «آرى . جبرئيل عليه السلام نزد من آمد و بشارتم داد كه على اهل بهشت است و من به شكرانه آن در پيشگاه خداى متعال، سجده كردم . چون سر برداشتم ، گفت : فاطمه هم اهل بهشت است . من به شكرانه آن نيز خداى متعال را سجده كردم . چون سر برداشتم ، گفت : حسن و حسين ، سَرور جوانان بهشتى اند . و من باز به شكرانه آن ، خداى متعال را سجده كردم . چون سر برداشتم ، گفت : دوستدار آنان نيز اهل بهشت است . من به خاطر اين نيز براى خداى متعال ، سجده شكر به جاى آوردم . چون سر برداشتم گفت : و هر كس دوستدار ايشان را دوست بدارد ، او نيز اهل بهشت است . و من باز به شكرانه آن ، در پيشگاه خداى متعال سجده كردم» .

.

ص: 478

الفضائل عن جابر بن عبد اللّه الأنصاريّ :بَينا نَحنُ بَينَ يَدَي رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله في مَسجِدِهِ بِالمَدينَةِ فَذَكَرَ بَعضُ الصَّحابَةِ الجَنَّةَ ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنَّ للّهِِ لِواءً مِن نورٍ وعَمودُهُ مِن زَبَرجَدٍ ، خَلَقَهُ اللّهُ تَعالى قَبلَ أن يَخلُقَ السَّماءَ بِأَلفَي عامٍ ، مَكتوبٌ عَلَيهِ : لا إلهَ إلَا اللّهُ مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وآلُ مُحَمَّدٍ خَيرُ البَرِيَّةِ ، وأنتَ يا عَلِيُّ أكرَمُ القَومِ . فَعِندَ ذلِكَ قالَ عَلِيٌّ عليه السلام : الحَمدُ للّهِِ الَّذي هَدانا لِهذا وأكرَمَنا بِكَ وشَرَّفَنا بِكَ . فَقالَ صلى الله عليه و آله : يا عَلِيُّ ، أما عَلِمتَ أنَّ مَن أحَبَّنا وَاتَّخَذَ مَحَبَّتَنا أسكَنَهُ اللّهُ تَعالى مَعَنا . وتَلا هذِهِ الآيَةَ : «فِى مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُّقْتَدِرِ» (1) . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :ياعَلِيُّ ، مَن أحَبَّ وُلدَكَ فَقَد أحَبَّكَ ، ومَن أحَبَّكَ فَقَد أحَبَّني ، ومَن أحَبَّني فَقَد أحَبَّ اللّهَ ، ومَن أحَبَّ اللّهَ أدخَلَهُ الجَنَّةَ . ومَن أبغَضَهُم فَقَد أبغَضَكَ ، ومَن أبغَضَكَ فَقَد أبغَضَني ، ومَن أبغَضَني فَقَد أبغَضَ اللّهَ ، ومَن أبغَضَ اللّهَ كانَ حَقيقا عَلَى اللّهِ أن يُدخِلَهُ النّارَ . (3)

.


1- .القمر : 55 .
2- .الفضائل : ص 104 ، تفسير فرات : ص 456 ح 597 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 629 ح 2 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 26 ص 318 ح 87 ؛ تفسير الثعلبي : ج 9 ص 174 ح 162 ، شواهد التنزيل : ج 2 ص 470 ح 1141 كلاهما نحوه .
3- .درر الأحاديث النبويّة : ص 51 ؛ تاريخ دمشق : ج 42 ص 283 ح 8814 عن صلصال بن الدلهمس ، الفصول المهمّة لابن الصبّاغ : ص 124 عن عمر بن الخطّاب و كلاهما نحوه وراجع : دلائل الإمامة : ص 102 ح 30 وتفسير فرات : ص 598 ح 760 والمناقب للخوارزمي : ص 200 ح 240 .

ص: 479

الفضائل_ به نقل از جابر بن عبد اللّه انصارى _ :ما در مسجد پيامبر خدا در مدينه نزد ايشان بوديم كه يكى از صحابه ، سخن از بهشت به ميان آورد . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «خداوند ، بيرقى از نور دارد كه دسته اش از زبرجد است . خداوند متعال ، دو هزار سال پيش از آن كه آسمان را بيافريند ، اين بيرق را آفريد و بر آن نوشته شده است : معبودى جز خداى يكتا نيست . محمّد ، فرستاده خداست و خاندان محمّد ، بهترين مردم اند و تو _ اى على _ گرامى ترين خلق هستى» . در اين هنگام، على عليه السلام فرمود : سپاس، خداى را كه ما را بدين ره نمون شد و به واسطه تو، ما را كرامت و شرافت بخشيد . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «اى على! آيا نمى دانى كه هر كس ما را دوست بدارد و دوستى ما را به دل گيرد ، خداوند متعال، او را با ما سكونت مى دهد؟» و آن گاه اين آيه را تلاوت فرمود : «در قرارگاه صدق ، نزد پادشاهى توانايند» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى على! هر كس فرزندان تو را دوست بدارد ، تو را دوست داشته است و هر كس تو را دوست بدارد ، مرا دوست داشته است و هر كس مرا دوست بدارد ، خدا را دوست داشته است و هر كس خدا را دوست بدارد ، خداوند، او را به بهشت مى برد، و هر كس فرزندان تو را دشمن بدارد ، تو را دشمن داشته است و هر كس تو را دشمن بدارد ، مرا دشمن داشته است و هر كس مرا دشمن بدارد ، خدا را دشمن داشته است و هر كس خدا را دشمن بدارد ، بر خداوند ، سزاوار است كه او را به دوزخ برد .

.

ص: 480

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أحَبَّنا بِقَلبِهِ وأعانَنا بِيَدِهِ ولِسانِهِ كُنتُ أنَا وهُوَ في عِلِّيّينَ ، ومَن أحَبَّنا بِقَلبِهِ وأعانَنا بِلِسانِهِ وكَفَّ يَدَهُ فَهُوَ فِي الدَّرَجَةِ الَّتي تَليها ، ومَن أحَبَّنا بِقَلبِهِ وكَفَّ عَنّا لِسانَهُ ويَدَهُ فَهُوَ فِي الدَّرَجَةِ الَّتي تَليها . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :فِي الجَنَّةِ ثَلاثُ دَرَجاتٍ وفِي النّارِ ثَلاثُ دَرَكاتٍ ، فَأَعلى دَرَجاتِ الجَنَّةِ لِمَن أحَبَّنا بِقَلبِهِ ونَصَرَنا بِلِسانِهِ ويَدِهِ ، وفِي الدَّرَجَةِ الثّانِيَةِ مَن أحَبَّنا بِقَلبِهِ ونَصَرَنا بِلِسانِهِ ، وفِي الدَّرَجَةِ الثّالِثَةِ مَن أحَبَّنا بِقَلبِهِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن أحَبَّنا بِقَلبِهِ وأعانَنا بِلِسانِهِ وقاتَلَ مَعَنا أعدَاءَنا بِيَدِهِ فَهُوَ مَعَنا فِي الجَنَّةِ في دَرَجَتِنا. ومَن أحَبَّنا بِقَلبِهِ وأعانَنا بِلِسانِهِ ولَم يُقاتِل مَعَنا أعداءَنا فَهُوَ أسفَلُ مِن ذلِكَ بِدَرَجَتَينِ ، ومَن أحَبَّنا بِقَلبِهِ ولَم يُعِنّا بِلِسانِهِ ولا بِيَدِهِ فَهُوَ فِي الجَنَّةِ . (3)

نور الأبصار :يُروى أنَّهُ [عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام ] مَرِضَ ، فَدَخَلَ عَلَيهِ جَماعَةٌ مِن أصحابِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَعودونَهُ ، فَقالوا : كَيفَ أصبَحتَ يَا بنَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَدَتكَ أنفُسُنا ؟ قالَ : في عافِيَةٍ وَاللّهُ الَمحمودُ عَلى ذلِكَ ، فَكَيفَ أصبَحتُم أنتُم جَميعا ؟ قالوا : أصبَحنا وَاللّهِ لَكَ يَا بنَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُحِبّينَ وادّينَ . فَقالَ لَهُم : مَن أحَبَّنا للّهِِ أسكَنَهُ اللّهُ في ظِلٍّ ظَليلٍ يَومَ القِيامَةِ يَومَ لا ظِلَّ إلّا ظِلَّهُ ، ومَن أحَبَّنا يُريدُ مُكافَأَتَنا كافَأَهُ اللّهُ عَنَّا الجَنَّةَ ، ومَن أحَبَّنا لِغَرَضِ دُنيا آتاهُ اللّهُ رِزقَهُ مِن حَيثُ لا يَحتَسِبُ . (4)

.


1- .إحقاق الحقّ : ج 9 ص 484 نقلاً عن وسيلة المآل قال : رواه أبو نعيم بن حمّاد عن الإمام عليّ عليه السلام .
2- .المحاسن : ج 1 ص 251 ح 472 عن أبي حمزة الثماليّ عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 27 ص 93 ح 53 .
3- .الخصال : ص 629 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، الأمالي للمفيد : ص 33 ح 8 عن عمرو بن أبي المقدام عن أبيه عن الإمام الحسن بن عليّ عليهماالسلام ، تحف العقول : ص 118 ، جامع الأخبار : ص 506 ح 1400 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 27 ص 88 ح 39 .
4- .نور الأبصار : ص 245 ، الفصول المهمّة لابن الصباغ : ص 203 .

ص: 481

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس ما را در دل دوست بدارد و با دست و زبانش يارى مان رساند ، من و او در عليّين خواهيم بود و هر كس ما را در دل دوست بدارد و با زبانش يارى مان رساند ، امّا با دست خود ، ما را يارى نرساند ، در درجه پايين تر آن خواهد بود و هر كس ما را در دل دوست بدارد ، امّا دست و زبانش را از ما دريغ كند ، در درجه فروتر قرار خواهد گرفت .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهشت ، سه درجه دارد و دوزخ ، سه دَرَك (درجه نزولى يا طبقه زيرين) . بالاترين درجه بهشت، براى كسى است كه در دل ، ما را دوست بدارد و با زبان و دستش يارى مان كند . در درجه دوم، كسى جاى مى گيرد كه در دل ، ما را دوست بدارد و با زبانش يارى مان رساند و در درجه سوم ، كسى قرار مى گيرد كه در دل ، ما را دوست بدارد .

امام على عليه السلام :هر كه در دل ، ما را دوست بدارد و با زبانش يارى مان رساند و در كنار ما عملاً با دشمنانمان بجنگد ، در بهشت با ما هم درجه خواهد بود و هر كه در دل ، ما را دوست بدارد و با زبانش يارى مان رساند ، ولى در كنار ما با دشمنانمان نجنگد ، دو درجه پايين تر از آن قرار خواهد گرفت و هر كه در دل ، ما را دوست بدارد ، امّا با زبان و دست خود، يارى مان نرساند ، او نيز در بهشت خواهد بود .

نور الأبصار :روايت شده كه امّام زين العابدين عليه السلام بيمار شد . جماعتى از اصحاب پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به عيادت ايشان آمدند و گفتند : فدايت شويم، اى پسر پيامبر خدا! حالتان چگونه است؟ فرمود : «بحمد اللّه ، خوبم . شما در چه حاليد؟». گفتند : به خدا سوگند _ اى پسر پيامبر خدا _ كه همگى دوستدار و علاقه مند شما هستيم . فرمود : «هر كه ما را به خاطر خدا دوست بدارد ، خداوند، در روز قيامت كه سايه اى جز سايه او نيست ، وى را در سايه اى پايدار جاى مى دهد و هر كس ما را به خاطر پاداش ما دوست بدارد ، خداوند از جانب ما به او بهشت را پاداش خواهد داد و هر كس ما را به خاطر مقصودى دنيايى دوست بدارد ، خداوند، روزىِ او را از جايى مى رساند كه گمانش را نمى برد» .

.

ص: 482

تحف العقول :قالَ لَهُ [لِلإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام ] يونُسُ (1) : لَوِلائي لَكُم وما عَرَّفَنِي اللّهُ مِن حَقِّكُم أحَبُّ إلَيَّ مِنَ الدُّنيا بِحَذافيرِها . قالَ يونُسُ : فَتَبَيَّنتُ الغَضَبَ فيهِ . ثُمَّ قالَ عليه السلام : يا يونُسُ ، قِستَنا بِغَيرِ قِياسٍ ، مَا الدُّنيا وما فيها هَل هِيَ إلّا سَدُّ فَورَةٍ ، أو سَترُ عَورَةٍ ؟! وأنتَ لَكَ بِمَحَبَّتِنَا الحَياةُ الدّائِمَةُ . (2)

9 / 6 _ 13خَيرُ الدُّنيا وَالآخِرَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن أرادَ التَّوَكُّلَ عَلَى اللّهِ فَليُحِبَّ أهلَ بَيتي ، ومَن أرادَ أن يَنجُوَ مِن عَذابِ القَبرِ فَليُحِبَّ أهلَ بَيتي ، ومَن أرادَ الحِكمَةَ فَليُحِبَّ أهلَ بَيتي ، ومَن أرادَ دُخولَ الجَنَّةِ بِغَيرِ حِسابٍ فَليُحِبَّ أهلَ بَيتي ، فَوَاللّهِ ما أحَبَّهُم أحَدٌ إلّا رَبِ_حَ الدُّنيا وَالآخِرَةَ . (3)

راجع : ص 484 ح 1096 .

.


1- .الظاهر أنّه أبو عليّ يونس بن يعقوب بن قيس البجليّ الكوفيّ ، من أصحاب الإمام الصادق والإمام الكاظم والإمام الرضا عليهم السلام (كما في هامش تحف العقول) .
2- .تحف العقول : ص 379 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 265 ح 177 .
3- .مقتل الحسين للخوارزمي : ج 1 ص 59 ، فرائد السمطين : ج 2 ص 294 ح 551 كلاهما عن ابن عمر ؛ مئة منقبة : ص 106 ح 51 ، جامع الأخبار : ص 62 ح 77 وليس فيه «ومن أرد دخول الجنّة بغير حساب فليحبّ أهل بيتي» ، بحار الأنوار : ج 27 ص 116 ح 92 نقلاً عن كتاب المناقب لابن شاذان وكلّها عن ابن عمر .

ص: 483

9 / 6 - 13 خير دنيا و آخرت

تحف العقول :يونس به امام صادق عليه السلام گفت : علاقه مندىِ من به شما و شناختى كه خداوند در باره حقّ شما به من داده ، مرا خوش تر از ملك سراسر دنياست . يونس گفت: پس آثار خشم را در چهره امام عليه السلام مشاهده كردم . سپس امام عليه السلام فرمود : «اى يونس! مقايسه اى نادرست كردى . دنيا و آنچه در آن است ، چيست؟ آيا آن ، چيزى جز سير شدن شكمى و پوشاندن عورتى است ، در حالى كه تو با دوستدارى ما، به زندگى جاويد دست مى يابى؟!» .

9 / 6 _ 13خير دنيا و آخرتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه خواهان توكّل كردن بر خداست ، اهل بيت مرا دوست بدارد و هر كه خواهان رستن از عذاب قبر است ، اهل بيت مرا دوست بدارد و هر كه خواهان حكمت است ، اهل بيت مرا دوست بدارد و هر كه مى خواهد بى حسابْ به بهشت رود ، اهل بيت مرا دوست بدارد ؛ زيرا _ به خدا سوگند _ هيچ كس دوستدار آنان نشد ، مگر اين كه دنيا و آخرت را بُرد .

ر . ك : ص 485 ح 1096 .

.

ص: 484

9 / 7جَوامِعُ آثارِ حُبِّهِمرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن رَزَقَهُ اللّهُ حُبَّ الأَئِمَّةِ مِن أهلِ بَيتي فَقَد أصابَ خَيرَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ ، فَلا يَشُكَّنَّ أحَدٌ أنَّهُ فِي الجَنَّةِ ، فَإِنَّ في حُبِّ أهلِ بَيتي عِشرينَ خَصلَةً ، عَشرٌ مِنها فِي الدُّنيا ، وعَشرٌ مِنها فِي الآخِرَةِ . أمَّا الَّتي فِي الدُّنيا : فَالزُّهدُ ، وَالحِرصُ عَلَى العَمَلِ ، وَالوَرَعُ فِي الدّينِ ، وَالرَّغبَةُ فِي العِبادَةِ ، وَالتَّوبَةُ قَبلَ المَوتِ ، وَالنَّشاطُ في قِيامِ اللَّيلِ ، وَاليَأسُ مِمّا في أيدِي النّاسِ ، وَالحِفظُ لِأَمرِ اللّهِ ونَهيِهِ عز و جل ، وَالتّاسِعَةُ بُغضُ الدُّنيا ، وَالعاشِرَةُ السَّخاءُ . وأمَّا الَّتي فِي الآخِرَةِ : فَلا يُنشَرُ لَهُ ديوانٌ ، ولا يُنصَبُ لَهُ ميزانٌ ، ويُعطى كِتابَهُ بِيَمينِهِ ، وتُكتَبُ لَهُ بَراءَةٌ مِنَ النّارِ ، ويَبيَضُّ وَجهُهُ ، ويُكسى مِن حُلَلِ الجَنَّةِ ، ويُشَفَّعُ في مِئَةٍ مِن أهلِ بَيتِهِ ، ويَنظُرُ اللّهُ عز و جل إلَيهِ بِالرَّحمَةِ ، ويُتَوَّجُ مِن تيجانِ الجَنَّةِ ، وَالعاشِرَةُ يَدخُلُ الجَنَّةَ بِغَيرِ حِسابٍ ، فَطوبى لُِمحِبّي أهلِ بَيتي . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ ماتَ شَهيدا . ألا ومَن ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ ماتَ مَغفورا لَهُ . ألا ومَن ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ ماتَ تائِبا . ألا ومَن ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ ماتَ مُؤمِنا مُستَكمِلَ الإِيمانِ . ألا ومَن ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ بَشَّرَهُ مَلَكُ المَوتِ بِالجَنَّةِ ثُمَّ مُنكَرٌ ونَكيرٌ . ألا ومَن ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ يُزَفُّ إلَى الجَنَّةِ كَما تُزَفُّ العَروسُ إلى بَيتِ زَوجِها . ألا ومَن ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ فُتِحَ لَهُ في قَبرِهِ بابانِ إلَى الجَنَّةِ . ألا ومَن ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ جَعَلَ اللّهُ قَبرَهُ مَزارَ مَلائِكَةِ الرَّحمَةِ . ألا ومَن ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ماتَ عَلَى السُّنَّةِ وَالجَماعَةِ . (2)

.


1- .الخصال : ص 515 ح 1 عن أبي سعيد الخدري ، مشكاة الأنوار : ص 153 ح 376 ، روضة الواعظين : ص 298 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 344 ح 58 62 عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه ، أعلام الدين : ص 451 عن جابر ، بحار الأنوار : ج 27 ص 78 ح 12 .
2- .الكشّاف : ج 3 ص 403 ، تفسير القرطبي : ج 16 ص 23 وليس فيه الفقرة الثانية والثالثة والخامسة ، تفسير الثعلبي : ج 8 ص 314 ح 181 عن جرير بن عبد اللّه وليس فيه الفقرة الخامسة ؛ العمدة : ص 54 ح 52 ، الطرائف : ص 159 ح 248 ، بشارة المصطفى : ص 197 كلّها عن جرير بن عبداللّه ، جامع الأخبار : ص 473 ح 1335 وليس فيه الفقرة السادسة ، بحار الأنوار : ج 27 ص 111 ح 84 .

ص: 485

9 / 7 كلّيات آثار دوست داشتن اهل بيت عليهم السلام

9 / 7كلّيات آثار دوست داشتن اهل بيت عليهم السّلامپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه خداوند ، محبّت اهل بيت مرا روزى اش كند ، بى گمان به خير دنيا و آخرت رسيده است و در اين كه او اهل بهشت است ، هيچ كس نبايد شك كند ؛ زيرا دوست داشتن اهل بيت من ، بيست نتيجه به بار مى آورد : ده تا در دنيا و ده تا در آخرت . امّا نتايج آن در دنيا عبارت اند از : زهد ، شوق به عمل ، پارسايى در دين ، رغبت به عبادت ، توبه پيش از مرگ ، نشاط در شب زنده دارى ، چشم بر كندن از آنچه مردم دارند ، حفظ اوامر و نواهى خداوند عز و جل ، نهم : دشمن داشتن دنيا و دهم : سخاوت (بخشندگى) . و امّا نتايج آن در آخرت : نامه اعمالى برايش گشوده نمى شود ، ميزانى برايش برپا نمى شود ، نامه اعمالش به دست راست او داده مى شود ، براتِ آزادى از آتش دوزخ برايش نوشته مى شود ، روسفيد مى شود ، از جامه هاى بهشت بر قامت او پوشيده مى شود ، شفاعت او در باره صد نفر از خانواده اش پذيرفته مى گردد ، خداوند عز و جل به او با مِهر و رحمت مى نگرد ، از تاج هاى بهشت بر سرش مى نهند، و دهم اين كه بدون حسابرسى به بهشت مى رود . پس خوشا به حال دوستداران اهل بيت من!

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه با دوستى خاندان محمّد بميرد ، شهيد از دنيا رفته است . بدانيد كه هر كس با دوستى خاندان محمّد بميرد ، آمرزيده از دنيا رفته است . بدانيد كه هر كس با دوستى خاندان محمّد بميرد ، توبه گر از دنيا رفته است . بدانيد كه هر كس با دوستى خاندان محمّد بميرد ، مؤمن و با ايمان كامل از دنيا رفته است . بدانيد كه هر كس با دوستى خاندان محمّد بميرد ، ابتدا فرشته مرگ و سپس منكر و نكير ، مژده بهشت به او مى دهند . بدانيد كه هر كس با دوستى خاندان محمّد بميرد ، همان گونه كه عروس را به خانه شوهرش مى فرستند ،او را به سوى بهشت روانه مى كنند . بدانيد كه هر كس با دوستى خاندان محمّد بميرد ، در قبر ، دو در به سوى بهشت برايش باز مى شود . بدانيد كه هر كس با دوستى خاندان محمّد بميرد ، خداوند ، گور وى را مزار فرشتگان رحمت قرار مى دهد . بدانيد كه هر كس با دوستى خاندان محمّد بميرد ، بر طريق سنّت و جماعت از دنيا رفته است .

.

ص: 486

الإمام عليّ عليه السلام_ لِلحارِثِ الأَعوَرِ _ :لَيَنفَعَنَّكَ حُبُّنا عِندَ ثَلاثٍ : عِندَ نُزولِ مَلَكِ المَوتِ ، وعِندَ مَسأَلَتِكَ في قَبرِكَ ، وعِندَ مَوقِفِكَ بَينَ يَدَيِ اللّهِ . (1)

عنه عليه السلام :مَن أحَبَّنا أهلَ البَيتِ عَظُمَ إحسانُهُ ، ورَجَحَ (2) ميزانُهُ ، وقُبِلَ عَمَلُهُ وغُفِرَ زَلَلُهُ ، ومَن أبغَضَنا لا يَنفَعُهُ (3) إسلامُهُ . (4)

.


1- .أعلام الدين : ص 461 عن جابر الجعفيّ عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 27 ص 164 ح 19 .
2- .في المصدر : «رجع» ، والتصويب من بحار الأنوار .
3- .في المصدر : «ينفع» ، والتصويب من بحار الأنوار .
4- .مشارق أنوار اليقين : ص 51 عن أبي سعيد الخدريّ ، بحار الأنوار : ج 26 ص 260 ح 37 .

ص: 487

امام على عليه السلام_ خطاب به حارث اعور _ :محبّت به ما ، بى گمان در سه جا تو را سود خواهد بخشيد : هنگام فرود آمدن فرشته مرگ ، هنگام سؤال قبر و آن گاه كه در پيشگاه خداوند مى ايستى .

امام على عليه السلام :هر كه ما اهل بيت را دوست بدارد ، نيكوكارى او زياد مى گردد و در ترازوى اعمالش كفه حسناتش سنگين تر مى شود و عملش [در درگاه حق] پذيرفته و لغزش هايش بخشوده مى گردد و كسى كه ما را دشمن بدارد ، اسلامش او را سودى نمى بخشد .

.

ص: 488

الفصل العاشر : بغض أهل البيت عليهم السّلام10 / 1التَّحذيرُ مِن بُغضِهِمرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الأَئِمَّةُ بَعدِي اثنا عَشَرَ ، تِسعَةٌ مِن صُلبِ الحُسَينِ ، وَالتّاسِعُ قائِمُهُم ، فَطوبى لِمَن أحَبَّهُم ، وَالوَيلُ لِمَن أبغَضَهُم . (1)

المناقب لابن شهرآشوب عن سلمان الفارسي رحمه الله عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله :الأَئِمَّةُ بَعدي بِعَدَدِ نُقَباءِ بَني إسرائيلَ كانُوا اثنَي عَشَرَ . ثُمَّ وَضَعَ يَدَهُ عَلى صُلبِ الحُسَينِ عليه السلام وقالَ : مِن صُلبِهِ تِسعَةٌ أئِمَّةٌ أبرارٌ ، وَالتّاسِعُ مَهدِيُّهُم ، يَملَأُ الأَرضَ قِسطا وعَدلاً كَما مُلِئَت جَورا وظُلما ، فَالوَيلُ لِمُبغِضيهِم . (2)

تاريخ دمشق عن أبي اُمامة الباهلي عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَو أنَّ عَبدا عَبَدَ اللّهَ بَينَ الصَّفا وَالمَروَةِ ألفَ عامٍ ، ثُمَّ ألفَ عامٍ ، ثُمَّ ألفَ عامٍ ، ثُمَّ لَم يُدرِك مَحَبَّتَنا إلّا أكَبَّهُ اللّهُ عَلى مِنخَرَيهِ فِي النّارِ . ثُمَّ تَلا صلى الله عليه و آله : «قُل لَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى» (3) . (4)

.


1- .كفاية الأثر : ص 30 عن أبي سعيد الخدري ، بحار الأنوار : ج 36 ص 291 ح 315 .
2- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 1 ص 295 ، كفاية الأثر : ص 47 كلاهما عن سلمان الفارسي ، بحار الأنوار : ج 36 ص 290 ح 112 ، وراجع : الصراط المستقيم : ج 2 ص 122 .
3- .الشورى : 23 .
4- .تاريخ دمشق : ج 42 ص 65 ح 8412 : شواهد التنزيل : ج 1 ص 554 ح 588 كلاهما عن أبي أمامة الباهليّ ، كفاية الطالب : ص 317 وفيه «صحبتنا» بدل «محبّتنا» ؛ مجمع البيان : ج 9 ص 43 ، تاريخ الآيات الظاهرة : ج 2 ص 548 ح 15 كلاهما عن أبي أمامة الباهليّ نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 230 .

ص: 489

فصل دهم : دشمنى با اهل بيت عليهم السلام
10 / 1 بر حذر داشتن از دشمنى با اهل بيت عليهم السلام

فصل دهم : دشمنى با اهل بيت عليهم السّلام10 / 1بر حذر داشتن از دشمنى با اهل بيت عليهم السّلامپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امامانِ پس از من ، دوازده نفرند كه نُه تن آنان، از پشت حسين اند و نهمين آنان، قائمشان است . پس خوشا به حال كسى كه آنان را دوست بدارد! و بدا به حال كسى كه ايشان را دشمن بدارد!

المناقب، ابن شهرآشوب_ به نقل از سلمان فارسى _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «امامانِ پس از من، به تعداد نقيبان بنى اسرائيل اند كه دوازده نفر بودند» و سپس دست خود را بر پشت حسين عليه السلام نهاد و فرمود : «از پشت اين ، نُه امام پاك ، پا به عرصه هستى مى گذارند كه نهمين نفر ، مهدى آنان است . او زمين را از انصاف و عدل، پر مى كند ، همان گونه كه از بيداد و ستم، پر شده است . پس واى بر كسانى كه آنان را دشمن بدارند!

تاريخ دمشق_ به نقل از ابو اُمامه باهلى _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «اگر بنده اى هزار سال در ميان صفا و مروه خدا را عبادت كند و هزار سال ديگر و هزار سال ديگر ، امّا محبّت ما را نداشته باشد ، خداوند، او را حتما در آتش دوزخ، سرنگون مى سازد» و سپس اين آيه را تلاوت نمود : «بگو : من براى آن (رسالت)، از شما مزدى نمى خواهم ، مگر دوست داشتن خويشاوندان را» .

.

ص: 490

عنه صلى الله عليه و آله :لَو أنَّ عَبدا عَبَدَ اللّهَ ألفَ عامٍ ، ثُمَّ ذُبِحَ كَما يُذبَحُ الكَبشُ ، ثُمَّ أتَى اللّهَ بِبُغضِنا أهلَ البَيتِ لَرَدَّ اللّهُ عَلَيهِ عَمَلَهُ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ عز و جل يُبغِضُ الآكِلَ فَوقَ شِبَعِهِ ، وَالغافِلَ عَن طاعَةِ رَبِّهِ ، وَالتّارِكَ لِسُنَّةِ نَبِيِّهِ ، وَالُمخفِرَ ذِمَّتَهُ ، وَالمُبغِضَ عِترَةَ نَبِيِّهِ ، وَالمُؤذِيَ جيرانَهُ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :لا يُبغِضُنا إلّا مَن خَبُثَت وِلادَتُهُ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :أشَدُّ العَمى مَن عَمِيَ عَن فَضلِنا وناصَبَنَا العَداوَةَ بِلا ذَنبٍ سَبَقَ إلَيهِ مِنّا ، إلّا أنّا دَعَونا إلَى الحَقِّ ، ودَعاهُ مَن سِوانا إلَى الفِتنَةِ وَالدُّنيا ، فَأَتاهُما ونَصَبَ البَراءَةَ مِنّا وَالعَداوَةَ لَنا . (4)

عنه عليه السلام :ما مِن عَبدٍ إلّا وعَلَيهِ أربَعونَ جُنَّةً (5) حَتّى يَعمَلَ أربَعينَ كَبيرةً ، فَإِذا عَمِلَ أربَعينَ كَبيرَةً اِنكَشَفَت عَنهُ الجُنَنُ ، فَيوحِي اللّهُ إلَيهِم أنِ استُروا عَبدي بِأَجنِحَتِكُم ، فَتَستُرُهُ المَلائِكَةُ بِأَجنِحَتِها . فَما يَدَعُ شَيئا مِنَ القَبيحِ إلّا قارَفَهُ ، حَتّى يَمتَدِحَ إلَى النّاسِ بِفِعلِهِ القَبيحِ . فَيَقولُ المَلائِكَةُ : يا رَبِّ ، هذا عَبدُكَ ما يَدَعُ شَيئا إلّا رَكِبَهُ ، وإنّا لَنَستَحيي مِمّا يَصنَعُ . فَيوحِي اللّهُ عز و جل إلَيهِم أنِ ارفَعوا أجنِحَتَكُم عَنهُ ، فَإِذا فَعَلَ ذلِكَ أخَذَ في بُغضِنا أهلَ البَيتِ ، فَعِندَ ذلِكَ يَنهَتِكُ سِترُهُ فِي السَّماءِ وسِترُهُ فِيالأَرضِ . فَيَقولُ المَلائِكَةُ : يا رَبِّ ، هذا عَبدُكَ قَد بَقِيَ مَهتوكَ السِّترِ ، فَيوحِي اللّهُ عز و جل إلَيهِم : لَو كانَت للّهِِ فيهِ حاجَةٌ ما أمَرَكُم أن تَرفَعوا أجنِحَتَكُم عَنهُ . (6)

.


1- .المحاسن : ج 1 ص 271 ح 527 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 27 ص 185 ح 43 .
2- .كنز العمّال : ج 16 ص 87 ح 44029 نقلاً عن الديلميّ عن أبي هريرة .
3- .معاني الأخبار : ج 161 ح 1 عن الحسين بن زيد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، علل الشرائع : ص 141 ح 3 ، الأمالي للصدوق : ص 562 ح 756 ، بشارة المصطفى : ص 150 كلّها عن زيد بن عليّ عن الإمام زين العابدين عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 96 ح 203 عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 27 ص 146 ح 5 .
4- .الخصال : ص 633 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، تفسير فرات : ص 368 ح 499 ، غرر الحكم : ج 2 ص 861 ح 3296 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 124 ح 2828 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 10 ص 111 ح 1 .
5- .الجُنّة _ بالضمّ _ : السُّترة ، والجمع : جُنن _ بضمّ الجيم وفتح النون _ (لسان العرب : ج 13 ص 94 «جنن») .
6- .الكافي : ج 2 ص 279 ح 9 ، علل الشرائع : ص 532 ح 1 نحوه وكلاهما عن عبد اللّه بن مسكان عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 73 ص 355 ح 61 ، وراجع : الاختصاص : ص 220 والنوادر للراوندي : ص 97 ح 49 .

ص: 491

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اگر بنده اى هزار سال ، خدا را عبادت كند و سپس چون قوچ، قربانى شود ، امّا با بغض به ما اهل بيت، نزد خداوند آيد ، خدا عملش را به خودش بر مى گرداند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند، نفرت دارد از كسى كه از روى سيرى، چيزى بخورد و از كسى كه از طاعت پروردگارش غافل گردد و از كسى كه سنّت پيامبر او را فرو گذارد و از كسى كه پيمان او را بشكند و از كسى كه عترت پيامبر او را دشمن دارد و از كسى كه همسايگانش را بيازارد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ما را دشمن نمى دارد ، مگر كسى كه ناپاك زاده باشد .

امام على عليه السلام :بدترين كورى ، كورى كسى است كه از ديدنِ برترىِ ما كور باشد و بى آن كه از ما نسبت به او خطايى سر زده باشد ، در برابرمان به دشمنى برخيزد ، جز اينكه [تنها گناه ما اين است كه] ما او را به سوى حقّ فرا خوانده ايم و ديگران وى را به سوى فتنه و دنيا و او فتنه و دنيا را برگزيد و پرچم بيزارى و دشمنى در برابر ما بر افراشت .

امام على عليه السلام :هيچ بنده اى نيست ، مگر اين كه براى او چهل پرده كشيده شده است تا چهل گناه كبيره مرتكب شد . چون چهل كبيره مرتكب مى شوند ، پرده ها از او برداشته شود . پس خداوند به آنها (فرشتگان) وحى مى فرمايد كه : «بنده ام را با بال هاى خود بپوشانيد» و فرشتگان با بال هايشان او را مى پوشانند . سپس هيچ كار زشتى نيست ، مگر اين كه آن را انجام مى دهد، تا جايى كه به واسطه كردار زشت خود بر مردم فخر مى فروشد . آن گاه فرشتگان مى گويند : پروردگارا! اين بنده تو، هر كار زشتى را مرتكب مى شود و ما از آنچه او مى كند ، خجالت مى كشيم . پس خداوند عز و جل به آنها وحى مى فرمايد كه : «بال هاى خود را از روى او برداريد» و چون كارش بدين جا كشد ، دشمنى با ما اهل بيت را در پيش مى گيرد و در اين هنگام است كه پرده او در آسمان و زمين دريده مى شود و فرشتگان مى گويند : پروردگارا! اين بنده تو، بى پرده شده است . خداوند عز و جل به آنان وحى مى فرمايد كه : «اگر خدا به او نيازى [و توجّهى] داشت ، به شما دستور نمى داد كه بال هاى خود را از او برداريد» .

.

ص: 492

المحاسن عن جميل بن ميسّر عن أبيه النّخعي :قالَ لي أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : يا مُيَسِّرُ ، أيُّ البُلدانِ أعظَمُ حُرمَةً ؟ قالَ : فَما كانَ مِنّا أحَدٌ يُجيبُهُ حَتّى كانَ الرّادَّ عَلى نَفسِهِ ، فَقالَ : مَكَّةُ ، فَقالَ : أيُّ بِقاعِها أعظَمُ حُرمَةً ؟ قالَ : فَما كانَ مِنّا أحَدٌ يُجيبُهُ حَتّى كانَ الرّادَّ عَلى نَفسِهِ ، فَقالَ : ما بَينَ الرُّكنِ إلَى الحَجَرِ ، وَاللّهِ ! لَو أنَّ عَبدا عَبَدَ اللّهَ ألفَ عامٍ حَتّى يَنقَطِعَ عِلباؤُهُ (1) هَرَما ، ثُمَّ أتَى اللّهَ بِبُغضِنا أهلَ البَيتِ لَرَدَّ اللّهُ عَلَيهِ عَمَلَهُ . (2)

10 / 2آثارُ بُغضِهِم10 / 2 _ 1سَخَطُ اللّهِ عز و جلرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَيلَةَ عُرِجَ بي إلَى السَّماءِ رَأَيتُ عَلى بابِ الجَنَّةِ مَكتوبا : لا إلهَ إلَا اللّهُ، مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ ، عَلِيٌّ حَبيبُ (3) اللّهِ ، وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ صَفوَةُ اللّهِ ، فاطِمَةُ خِيَرَةُ اللّهِ ، عَلى باغِضِهِم لَعنَةُ اللّهِ . (4)

.


1- .العلباء : عصب العنق (لسان العرب : ج 1 ص 622 «علب») .
2- .المحاسن : ج 1 ص 271 ح 528 ، بحار الأنوار : ج 27 ص 185 ح 44 .
3- .في المصدر «حبّ اللّه » ، والصواب ما أثبتناه كما في سائر المصادر .
4- .تاريخ بغداد : ج 1 ص 259 ، تاريخ دمشق : ج 14 ص 170 ح 3511 ، المناقب للخوارزمي : ص 302 ح 297 وفيهما «أمة اللّه » بدل «خيرة اللّه » وكلّها عن ابن عبّاس ؛ الأمالي للطوسي : ص 355 ح 737 ، الطرائف : ص 64 ح 65 ، كشف اليقين : ص 449 ح 551 كلّها عن ابن عبّاس وفيها «أمة اللّه » بدل «خيرة اللّه » ، بحار الأنوار : ج 43 ص 303 ح 65 .

ص: 493

10 / 2 آثار دشمنى با اهل بيت عليهم السلام
10 / 2 - 1 ناخشنودى خداوند

المحاسن_ به نقل از جميل بن ميسّر، از پدرش نخعى _ :امام صادق عليه السلام به من فرمود : «اى ميسّر! حرمت كدام يك از شهرها بيشتر است؟» . هيچ يك از ما پاسخى نداشت كه بگويد، تا اين كه خود امام عليه السلام ، جواب سؤالش را داد و فرمود : «مكّه» . سپس فرمود : «حرمت كدام نقطه مكّه بيشتر است؟» . اين بار نيز هيچ يك از ما پاسخى نداشت كه بگويد و امام عليه السلام خود، جواب داد : «فاصله ميان ركن تا حجر . به خدا سوگند ، اگر بنده اى هزار سال خدا را عبادت كند ، چندان كه از پيرى و فرتوتى ، رگ گردنش قطع شود و با اين حال با دشمنى نسبت به ما اهل بيت بر خدا وارد شود ، خداوند ، عملش را به او بر مى گرداند» .

10 / 2آثار دشمنى با اهل بيت عليهم السّلام10 / 2 _ 1ناخشنودى خداوندپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شبى كه مرا به معراج بردند ، ديدم كه بر درِ بهشت نوشته شده است : معبودى جز خداى يكتا نيست . محمّد ، رسول خداست . على ، حبيب خداست . حسن وحسين ، برگزيده خدايند. فاطمه منتخب خداست . لعنت خدا بر دشمن آنان باد!

.

ص: 494

عنه صلى الله عليه و آله :لَمّا اُسرِيَ بي إلَى السَّماءِ رَأَيتُ عَلى بابِ الجَنَّةِ مَكتوبا بِالذَّهَبِ : لا إلهَ إلَا اللّهُ ، مُحَمَّدٌ حَبيبُ اللّهِ ، عَلِيٌّ وَلِيُّ اللّهِ ، فاطِمَةُ أمَةُ اللّهِ ، الحَسَنُ وَالحُسَينُ صَفوَةُ اللّهِ ، عَلى مُبغِضيهِم لَعنَةُ اللّهِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ لِكُلِّ بَني أبٍ عَصَبَةً يَنتَمونَ إلَيها إلّا وُلدَ فاطِمَةَ ، فَأَنَا وَلِيُّهُم وأنَا عَصَبَتُهُم ، وهُم عِترَتي خُلِقوا مِن طينَتي ، وَيلٌ لِلمُكَذِّبينَ بِفَضلِهِم ، مَن أحَبَّهُم أحَبَّهُ اللّهُ ، ومَن أبغَضَهُم أبغَضَهُ اللّهُ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :ألا ومَن ماتَ عَلى بُغضِ آلَ مُحَمَّدٍ جاءَ يَومَ القِيامَةِ مَكتوبا بَينَ عَينَيهِ : آئِسٌ مِن رَحمَةِ اللّهِ ... ألا ومَن ماتَ عَلى بُغض آلِ مُحَمَّدٍ لَم يَشُمَّ رائِحَةَ الجَنَّةِ . (3)

.


1- .مقتل الحسين للخوارزمي : ج 1 ص 108 عن إسماعيل بن موسى عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ؛ الخصال : ص 324 ح 10 ، مئة منقبة : ص 109 ح 54 وفيه «بالنور» بدل «بالذهب» ، كنز الفوائد : ج 1 ص149 وفيه«آيه اللّه »بدل«أمه اللّه »،الدرّ النظيم:ص771 كلّها عن إسماعيل بن موسى عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام وفيها «دخلت الجنّة» بدل «لمّا اُسري بي إلى السماء»، بحار الأنوار: ج27 ص228 ح30.
2- .تاريخ دمشق : ج 36 ص 313 ح 7351 عن جابر بن عبد اللّه ، كنز العمّال : ج 12 ص 98 ح 34168 ؛ بشارة المصطفى : ص 40 عن جابر بن عبد اللّه ، بحار الأنوار : ج 37 ص 70 ، وراجع : المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 179 ح 4770 و المعجم الكبير : ج 3 ص 44 ح 2632 وتهذيب الكمال : ج 19 ص 484 الرقم 3857 .
3- .تفسير الثعلبي : ج 8 ص 314 ح 181 عن جرير بن عبد اللّه البجلي ، الكشاف : ج 3 ص 403 ، تفسير القرطبي : ج 16 ص 23 ، المناقب للخوارزمي : ص 73 ح 51 عن ابن عمر وليس فيه ذيله ؛ بشارة المصطفى : ص 197 ، العمدة : ص 54 ح 52 ، الطرائف : ص 160 ح 248 كلّها عن جرير بن عبد اللّه البجلي ، جامع الأخبار : ص 474 ح 1335 ، مئة منقبة : ص 150 ح 95 ، كشف الغمّة : ج 1 ص 104 كلاهما عن ابن عمر وليس فيهما ذيله ، بحار الأنوار : ج 27 ص 120 ح 100 .

ص: 495

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شبى كه مرا به آسمان بردند ، ديدم كه بر درِ بهشت، با زر نوشته شده است : معبودى جز خداى يكتا نيست . محمّد ، حبيب خداست . على ، ولىّ خداست . فاطمه ، كنيز خداست . حسن و حسين ، برگزيده خدايند . لعنت خدا بر دشمنان آنان باد!

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :فرزندان هر پدرى براى خود ، قوم و گروهى دارند كه خود را به او نسبت مى دهند ، مگر فرزندان فاطمه كه من ولىّ و گروه آنها هستم و آنان، عترت من اند و از طينت من آفريده شده اند . واى بر كسانى كه فضيلت آنان را تكذيب كنند! هر كه آنها را دوست بدارد ، خداوند دوستش مى دارد و هر كه آنان را دشمن بدارد ، خداوند، دشمنش مى دارد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بدانيد كه هر كس بميرد و خاندان محمّد را دشمن بدارد ، روز قيامت، در حالى مى آيد كه بر پيشانى اش نوشته شده است : محروم از رحمت خدا ... . بدانيد كه هر كس بميرد و كينه خاندان محمّد را در دل داشته باشد ، بوى بهشت را استشمام نمى كند .

.

ص: 496

الإمام عليّ عليه السلام :لِمُبغِضينا أفواجٌ مِن سَخَطِ اللّهِ . (1)

10 / 2 _ 2اللَّحاقُ بِالمُنافِقينَرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن أبغَضَنا أهلَ البَيتِ فَهُوَ مُنافِقٌ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :لا يُحِبُّنا أهلَ البَيتِ إلّا مُؤمِنٌ تَقِيٌّ ، ولا يُبغِضُنا إلّا مُنافِقٌ شَقِيٌّ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ ! لا تُفارِقُ روحٌ جَسَدَ صاحِبِها حَتّى يَأكُلَ مِن ثَمَرِ الجَنَّةِ أو مِن شَجَرِ الزَّقّومِ ، وحَتّى يَرى مَلَكَ المَوتِ ، ويَراني ويَرى عَلِيّا وفاطِمَةَ وَالحَسَنَ وَالحُسَينَ ، فَإِن كانَ يُحِبُّنا قُلتُ : يا مَلَكَ المَوتِ ، اِرفَق بِهِ فَإِنَّهُ كانَ يُحِبُّني وأهلَ بَيتي ، وإن كانَ يُبغِضُني ويُبغِضُ أهلَ بَيتي قُلتُ : يا مَلَكَ المَوتِ ، شَدِّد عَلَيهِ فَإِنَّهُ كانَ يُبغِضُني ويُبغِضُ أهلَ بَيتي . لا يُحِبُّنا إلّا مُؤمِنٌ ، ولا يُبغِضُنا إلّا مُنافِقٌ شَقِيٌّ . (4)

.


1- .تحف العقول : ص 116 ، الخصال : ص 627 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام وفيه «غضب» بدل «سخط» ، تفسير فرات : ص 368 ح 499 وفيه «عذاب» بدل «سخط» ، غرر الحكم : ج 5 ص 32 ح 7342 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 405 ح 6851 وفيهما «أمواج» بدل «أفواج» ، بحار الأنوار : ج 68 ص 62 ح 113 .
2- .فضائل الصحابة لابن حنبل : ج 2 ص 661 ح 1126 ، تاريخ دمشق : ج 44 ص 225 ح 9756 كلاهما عن أبي سعيد الخدري ، كنز العمّال : ج 12 ص 15 ح 33753 ؛ العمدة : ص 217 ح 339 ، كشف الغمّة : ج 1 ص 47 ، الصراط المستقيم : ج 2 ص 50 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 3 ص 205 كلّها عن أبي سعيد ، بحار الأنوار : ج 39 ص 261 ح 33 .
3- .ذخائر العقبى : ص 18 عن جابر بن عبد اللّه ، الصواعق المحرقة : ص 173 ، كفاية الأثر : ص 110 ، الصراط المستقيم : ج 2 ص 116 كلاهما عن واثلة بن الاسقع ، المناقب للكوفي : ج 2 ص 181 عن زرّين بن حبيش عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه ، بحار الأنوار : ج 36 ص 323 ح 178 ، وراجع : الخصال : ص 577 ح 1 و كشف اليقين : ص 476 ح 573 .
4- .مقتل الحسين للخوارزمي : ج 1 ص 109 عن زيد بن عليّ عن آبائه عليهم السلام ؛ بشارة المصطفى : ص 6 عن زيد بن عليّ عن الإمام زين العابدين عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه وليس فيه ذيله من «لا يحبّنا الّا مؤمن...» ، الدرّ النظيم : ص 767 عن زيد بن عليّ ، بحار الأنوار : ج 6 ص 194 ح 43 .

ص: 497

10 / 2 - 2 پيوستن به جرگه منافقان

امام على عليه السلام :براى كينه توزان به ما، فوج هايى از ناخشنودى خداست .

10 / 2 _ 2پيوستن به جرگه منافقانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه ما اهل بيت را دشمن بدارد ، منافق است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ما اهل بيت را جز مؤمنِ پرهيزگار دوست ندارد و كسى جز منافق بدبخت ، دشمنمان نمى دارد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سوگند به آن كه جانم در دست اوست ، هر روحى كه از پيكر خود جدا شود ، بى گمان از ميوه بهشت يا از درخت زَقّوم خواهد خورد و مَلَكُ المَوت (فرشته مرگ) را خواهد ديد و من و على و فاطمه و حسن و حسين را مشاهده خواهد كرد . اگر دوستدار ما باشد ، من خواهم گفت : «اى ملك الموت! با او مدارا كن ؛ زيرا وى دوستدار من و اهل بيت من بوده است» و اگر با من و اهل بيتم دشمنى مى ورزيده است ، خواهم گفت : «اى مَلَكُ المَوت! بر او سخت گير ؛ زيرا وى ، من و اهل بيتم را دشمن مى داشته است» . ما را جز مؤمن دوست نمى دارد و كسى جز منافق شوربخت ، با ما دشمنى نمى ورزد .

.

ص: 498

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أبغَضَ عِترَتي فَهُوَ مَلعونٌ ومُنافِقٌ خاسِرٌ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :ألا فَلَو أنَّ الرَّجُلَ مِن اُمَّتي عَبَدَ اللّهَ عز و جل عُمُرَهُ أيّامَ الدُّنيا ، ثُمَّ لَقِيَ اللّهَ عز و جلمُبغِضا لِأَهلِ بَيتي وشيعَتي ، ما فَرَجَ اللّهُ صَدرَهُ إلّا عَنِ النِّفاقِ . (2)

كفاية الأثر عن أبي سعيد الخدري :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : الأَئِمَّةُ بَعدِي اثنا عَشَرَ ، تِسعَةٌ مِن صُلبِ الحُسَينِ ، وَالتّاسِعُ قائِمُهُم . ثُمَّ قالَ صلى الله عليه و آله : لا يُبغِضُنا إلّا مُنافِقٌ . (3)

سنن الترمذي عن أبي سعيد الخدري :إنّا كُنّا لَنَعرِفُ المُنافِقينَ _ نَحنُ مَعشَرَ الأَنصارِ _ بِبُغضِهِم عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام . (4)

10 / 2 _ 3اللَّحاقُ بِالكُفّارِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ألا ومَن ماتَ عَلى بُغضِ آلِ مُحَمَّدٍ ماتَ كافِرا ، ألا ومَن ماتَ عَلى بُغضِ آلِ مُحَمَّدٍ لَم يَشُمَّ رائِحَةَ الجَنَّةِ . (5)

.


1- .جامع الأخبار : ص 214 ح 527 .
2- .الكافي : ج 2 ص 46 ح 3 ، بشارة المصطفى : ص 157 نحوه وكلاهما عن عبد العظيم بن عبد اللّه الحسنيّ عن الإمام الجواد عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 68 ص 342 ح 13 .
3- .كفاية الأثر : ص 31 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 292 ح 117 .
4- .سنن الترمذي : ج 5 ص 635 ح 3717 ، فضائل الصحابة لابن حنبل : ج 2 ص 579 ح 979 كلاهما عن أبي سعيد الخدري ، تاريخ الإسلام : ج 3 ص 634 ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 282 كلاهما عن جابر بن عبد اللّه ، تاريخ بغداد : ج 13 ص 153 الرقم 7131 عن ابن عبّاس ، المعجم الأوسط : ج 4 ص 264 ح 4151 عن الإمام الباقر عليه السلام عن جابر بن عبداللّه ، اُسد الغابة : ج 4 ص 104 الرقم 3789 عن أبي سعيد الخدري وكلّها نحوه ؛ عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 67 ح 305 عن الحسن بن عبد اللّه الرازي عن الإمام الرضا عليه السلام عن آبائه عن الإمام الحسين عليه السلام نحوه ، قرب الإسناد : ص 62 ح 86 عن عبد اللّه بن عمر ، مجمع البيان : ج 9 ص 160 ، بحار الأنوار : ج 27 ص 238 ح 57 .
5- .تفسير الثعلبي : ج 8 ص 314 ح 181 عن جرير بن عبد اللّه البجلي ، الكشّاف : ج 3 ص 403 ، تفسير القرطبي : ج 16 ص 23 ؛ بشارة المصطفى : ص 197 ، الطرائف : ص 160 ح 248 كلاهما عن جرير بن عبد اللّه البجلي ، جامع الأخبار : ص 474 ح 1335 ، مئة منقبة : ص 90 ح 37 عن عبد اللّه بن عمر ، بحار الأنوار : ج 27 ص 112 ح 84 .

ص: 499

10 / 2 - 3 پيوستن به جرگه كفّار

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه عترت مرا دشمن بدارد ، ملعون و منافقى زيانكار است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آگاه باشيد كه اگر مردى از امّت من در همه روزهاى عمرش خداى عز و جلرا عبادت كند ، ولى با دشمنى با اهل بيت من و شيعيانم، خداى عز و جل را ديدار كند ، خداوند، سينه او را جز با نفاق نمى گشايد . (1)

كفاية الأثر_ به نقل از ابو سعيد خُدْرى _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «امامانِ پس از من، دوازده نفرند كه نُه نفرشان از پشت حسين اند و نهمين آنان قائمشان است» . سپس فرمود : «ما را كسى جز منافق ، دشمن نمى دارد» .

سنن الترمذى_ به نقل از ابو سعيد خُدْرى _ :ما (جماعت انصار)، منافقان را از دشمنى شان با على بن ابى طالب مى شناختيم .

10 / 2 _ 3پيوستن به جرگه كفّارپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بدانيد كه هر كس با دشمنى به خاندان محمّد بميرد ، كافر مرده است . بدانيد كه هر كس با دشمنى به خاندان محمّد بميرد ، بوى بهشت را نخواهد شنيد .

.


1- .يعنى: چون خداوند، باطنش را آشكار سازد، مردم در مى يابند كه او منافق بوده است.

ص: 500

عنه صلى الله عليه و آله :ثَلاثٌ مَن كُنَّ فيهِ فَلَيسَ مِنّي ولا أنَا مِنهُ : بُغضُ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ ، ونَصبٌ لأهلِ بَيتي ، ومَن قالَ : الإِيمانُ كَلامٌ . (1)

10 / 2 _ 4اللَّحاقُ بِاليَهودِ وَالنَّصارىالإمام الباقر عليه السلام عن جابر بن عبد اللّه عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أيُّهَا النّاسُ ! مَن أبغَضَنا أهلَ البَيتِ حَشَرَهُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ يَهودِيّا . فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، وإن صامَ وصَلّى ؟ قالَ : وإن صامَ وصَلّى وزَعَمَ أنَّهُ مُسلِمٌ . (2)

الأمالي للطوسي عن حنّان بن سدير عن سديف المكّي عن الإمام الباقر عليه السلام عن جابر بن عبد اللّه الأنصاريّ :أقبَلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَتّى صَعِدَ المِنبَرَ ، وَاجتَمَعَ المُهاجِرونَ وَالأَنصارُ فِي الصَّلاةِ ، فَقالَ : أيُّهَا النّاسُ ! مَن أبغَضَنا أهلَ البَيتِ بَعَثَهُ اللّهُ يَهودِيّا . قالَ جابِرٌ : فَقُمتُ إلَيهِ ، فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، وإن شَهِدَ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وأنَّكَ رَسولُ اللّهِ ؟ قالَ : نَعَم وإن شَهِدَ ، إنَّمَا احتَجَزَ بِذلِكَ مِن أن يُسفَكَ دَمُهُ أو يُؤَدِّيَ الجِزيَةَ عَن يَدٍ وهُوَ صاغِرٌ . ثُمَّ قالَ : أيُّهَا النّاسُ ! مَن أبغَضَنا أهلَ البَيتِ بَعَثَهُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ يَهودِيّا ، وإن أدرَكَ الدَّجّالَ آمَنَ بِهِ ، وإن لَم يُدرِكهُ بُعِثَ مِن قَبرِهِ حَتّى يُؤمِنَ بِهِ ، إنَّ رَبّي عز و جلمَثَّلَ لي اُمَّتي فِي الطّينِ ، وعَلَّمَني أسماءَ اُمَّتي كَما عَلَّمَ آدَمَ الأَسماءَ كُلَّها ، فَمَرَّ بي أصحابُ الرّاياتِ ، فَاستَغفَرتُ لِعَلِيٍّ وشيعَتِهِ . قالَ حَنانُ : وقالَ لي أبي : اُكتُب هذَا الحَديثَ فَكَتَبتُهُ ، وخَرَجنا مِن غَدٍ إلَى المَدينَةِ فَقَدِمنا فَدَخَلنا عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام ، فَقُلتُ لَهُ : جُعِلتُ فِداكَ ، إنَّ رَجُلاً مِنَ المَكِّيّينَ يُقالُ لَهُ سُدَيفٌ حَدَّثَني عَن أبيكَ بِحَديثٍ . فَقالَ : وتَحفَظُهُ ؟ فَقُلتُ : كَتَبتُهُ ، قالَ : فَهاتِهِ ، فَعَرَضتُهُ عَلَيهِ ، فَلَمَّا انتَهى إلى «مَثَّلَ لي اُمَّتي فِي الطّينِ ، وعَلَّمَني أسماءَ اُمَّتي كَما عَلَّمَ آدَمَ الأَسماءَ كُلَّها» ، قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : يا سَديرُ ، مَتى حَدَّثَكَ بِهذا عَن أبي ؟ قُلتُ : اليَومُ السّابِعُ مُنذُ سَمِعناهُ مِنهُ يَرويهِ عَن أبيكَ . فَقالَ : قَد كُنتُ أرى أنَّ هذَا الحَديثَ لا يَخرُجُ عَن أبي إلى أحَدٍ . (3)

.


1- .تاريخ دمشق : ج 42 ص 284 ح 8816 ، الفردوس : ج 2 ص 85 ح 2459 ، مقتل الحسين للخوارزمي : ج 2 ص 97 كلّها عن جابر بن عبد اللّه ، كنز العمّال : ج 11 ص 623 ح 33031 ، المناقب للكوفي : ج 2 ص 473 ح 969 عن جابر بن عبد اللّه نحوه ، بحار الأنوار : ج 27 ص 227 ح 25 .
2- .المعجم الأوسط : ج 4 ص 212 ح 4002 ، تاريخ دمشق : ج 20 ص 148 ح 4630 نحوه ، شواهد التنزيل : ج 1 ص 496 ح 524 وفيه صدره إلى «يهوديا» وكلّها عن سديف المكّي ؛ الأمالي للصدوق : ص 412 ح 535 عن سديف المكّي ، روضة الواعظين : ص 297 من دون إسنادٍ إلى الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 27 ص 218 ح 1 .
3- .الأمالي للطوسي : ص 649 ح 1347 ، الأمالي للمفيد : ص 126 ح 4 نحوه ، بحار الأنوار : ج 27 ص 135 ح 132 وراجع : ثواب الأعمال : ص 243 ح 1 و المحاسن : ج 1 ص 173 ح 266 و دعائم الإسلام : ج 1 ص 75 و تاريخ جرجان : ص 415 الرقم 620 .

ص: 501

10 / 2 - 4 پيوستن به جرگه يهود و نصارا

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه چيز است كه در هر كس باشد ، نه او از من است و نه من از اويم : دشمن داشتن على بن ابى طالب ، كينه توزى با اهل بيت من و هر كه بگويد ايمان ، در گفتارْ خلاصه مى شود .

10 / 2 _ 4پيوستن به جرگه يهود و نصاراامام باقر عليه السلام_ به نقل از جابر بن عبد اللّه _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «اى مردم! هر كه ما اهل بيت را دشمن بدارد ، خداوند ، در روز قيامت، او را يهودى محشور مى كند» . گفتم : اى پيامبر خدا! هر چند روزه بگيرد و نماز بخواند؟ فرمود : «هر چند روزه بگيرد و نماز بخواند و خود را مسلمان بداند» .

الأمالى، طوسى_ به نقل از حنّان بن سدير ، از سديف مكّى، از امام باقر عليه السلام ، از جابر بن عبد اللّه انصارى _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله تشريف آورد و بر منبر رفت و مهاجران و انصار براى نماز جمع شدند . آن گاه فرمود : «اى مردم! هر كه ما اهل بيت را دشمن بدارد ، خداوند ، او را يهودى محشور مى كند» . من برخاستم و گفتم : اى پيامبر خدا! اگر چه شهادت دهد كه معبودى جز خداى يكتا نيست و تو پيامبر خدا هستى ؟ فرمود : «آرى ، اگر چه شهادت دهد . او با شهادت دادن [به يگانگى خدا و رسالت من] ، فقط سبب مى شود كه خونش ريخته نشود يا با دست خود و ذليلانه جزيه ندهد» . سپس فرمود : «اى مردم! هر كس ما اهل بيت را دشمن بدارد ، خداوند در روز قيامت ، او را يهودى محشور مى كند و اگر به زمان دجّال برسد ، به او ايمان مى آورد و اگر آن زمان را درك نكند ، از گورش برانگيخته مى گردد تا به او ايمان بياورد . همانا پروردگارم عز و جل ، در ابتداى خِلقت كه گِل آدميان را مى سرشتند ، امّت مرا برايم مجسّم نمود و نام همه افراد امّتم را به من آموخت ، همان گونه كه تمام نام ها را به آدم، تعليم داد . پس پرچمداران از برابر من گذشتند و من براى على و شيعيان او آمرزش طلبيدم» . حنّان گفت : پدرم به من گفت : اين حديث را بنويس و من نوشتم . فردا به جانب مدينه حركت كرديم و وارد آن شديم و خدمت امام صادق عليه السلام رسيديم . من به ايشان گفتم : فدايت شوم! مردى از مكّيان به نام سديف ، حديثى از پدرتان به من گفته است. فرمود : «آن را حفظ دارى؟» . گفتم : مكتوبش كرده ام . فرمود : «بده ببينم» . من آن را به امام عليه السلام نشان دادم . چون به جمله «در آن هنگام كه گل آدميان را مى سرشتند ، خداوند، امّت مرا برايم مجسّم نمود و نام همه افراد امّتم را به من آموخت ، همان گونه كه تمام نام ها را به آدم، تعليم داد» رسيد ، فرمود : «اى سدير! چه هنگام ، اين حديث را از قول پدرم برايت نقل كرد؟» . گفتم : هفت روز است كه روايت او را از پدرتان شنيده ام . فرمود : «من فكر مى كردم كه اين حديث ، از دهان پدرم براى هيچ كسى خارج نخواهد شد» .

.

ص: 502

الإمام الباقر عن آبائه عليهم السلام :جاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، أكُلُّ مَن قالَ : «لا إلهَ إلَا اللّهُ» مُؤمِنٌ ؟ قالَ : إنَّ عَداوَتَنا تُلحِقُ بِاليَهودِ وَالنَّصارى ، إنَّكُم لا تَدخُلونَ الجَنَّةَ حَتّى تُحِبّوني ، وكَذَبَ مَن زَعَمَ أنَّهُ يُحِبُّني ويُبغِضُ هذا _ يَعني عَلِيّا عليه السلام _ . (1)

.


1- .الأمالي للصدوق : ص 341 ح 407 ، بشارة المصطفى : ص 120 كلاهما عن جابر بن يزيد الجعفي ، روضة الواعظين : ص 52 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 3 ص 101 والثلاثة الأخيرة عنه عليه السلام من دون إسنادٍ إلى آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 27 ص 75 ح 2 ، وراجع : الأمالي للطوسي : ص 605 ح 1252 .

ص: 503

امام باقر_ به نقل از پدرانش عليهم السلام _ :مردى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا! آيا هر كس بگويد : «لا إله إلّا اللّه »، مؤمن است؟ فرمود : «دشمنى با ما ، موجب پيوستن به جرگه يهود و نصارا مى شود . شما به بهشت نخواهيد رفت ، مگر اين كه مرا دوست بداريد ، و دروغ مى گويد كسى كه گمان مى كند مرا دوست دارد ؛ امّا اين (على عليه السلام ) را دشمن مى دارد» .

.

ص: 504

10 / 2 _ 5الحِرمانُ مِن رُؤيَةِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فِي القِيامَةِعيون أخبار الرضا عليه السلام عن عبد السّلام بن صالح الهرويّ عن الإمام الرّضا عليه السلام_ في حَديثٍ _ :فَقُلتُ لَهُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، فَما مَعنَى الخَبَرِ الَّذي رَوَوهُ : «إنَّ ثَوابَ لا إلهَ إلَا اللّهُ النَّظَرُ إلى وَجهِ اللّهِ تَعالى ؟» . فَقالَ عليه السلام : يا أبَا الصَّلتِ ، مَن وَصَفَ اللّهَ تَعالى بِوَجهٍ كَالوُجوهِ فَقَد كَفَرَ ، ولكِن وَجهُ اللّهِ تَعالى أنبِياؤُهُ ورُسُلُهُ وحُجَجُهُ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِم ، هُمُ الَّذينَ بِهِم يُتَوَجَّهُ إلَى اللّهِ عز و جلوإلى دينِهِ ومَعرِفَتِهِ ، وقالَ اللّهُ تَعالى : «كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ * وَ يَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَ الْاءِكْرَامِ» (1) ، وقالَ عز و جل : «كُلُّ شَىْ ءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ» (2) ، فَالنَّظَرُ إلى أنبِياءِ اللّهِ تَعالى ورُسُلِهِ وحُجَجِهِ عليهم السلام في دَرَجاتِهِم ثَوابٌ عَظيمٌ لِلمُؤمِنينَ يَومَ القِيامَةِ ، وقَد قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : مَن أبغَضَ أهلَ بَيتي وعِترَتي لَم يَرَني ولَم أرَهُ يَومَ القِيامَةِ . (3)

10 / 2 _ 6الجُذامُ يَومَ القِيامَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يُبغِضُنا أهلَ البَيتِ أحَدٌ إلّا بَعَثَهُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ أجذَمَ (4) . (5)

.


1- .الرحمن : 26 و 27 .
2- .القصص : 88 .
3- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 115 ح 3 ، التوحيد : ص 117 ح 21 ، الأمالي للصدوق : ص 545 ح 728 ، الاحتجاج : ج 2 ص 380 ح 286 ، بحار الأنوار : ج 24 ص 201 ح 35 .
4- .أجذم : أي مقطوع اليد ، من الجذم (النهاية : ج 1 ص 251 «جذم») .
5- .ثواب الأعمال : ص 243 ح 2 ، المحاسن : ج 1 ص 174 ح 269 كلاهما عن إسماعيل الجعفيّ عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 27 ص 233 ح 45 ، وراجع : الكافي : ج 2 ص 337 ح 2 و ج 1 ص 405 ح 5 .

ص: 505

10 / 2 - 5 محروم شدن از ديدن پيامبرصلى الله عليه وآله در قيامت
10 / 2 - 6 ابتلا به خوره در روز قيامت

10 / 2 _ 5محروم شدن از ديدن پيامبر صلى الله عليه و آله در قيامتعيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از عبد السلام بن صالح هروى، در حديثى _ :به امام رضا عليه السلام گفتم : اى پسر پيامبر خدا! اين خبرى كه روايت كرده اند : «ثوابِ لا إله إلّا اللّه [گفتن] ، نگاه كردن به چهره خداى متعال است»، به چه معناست؟ فرمود : «اى ابو صلت! هر كه براى خداى متعال ، چهره اى مانند اين چهره ها قائل باشد ، كافر است ؛ بلكه چهره خداى متعال ، همان پيامبران و فرستادگان و حجّت هاى اويند. درودهاى خدا بر آنان باد ! به واسطه اينان است كه به جانب خداى عز و جلو به دين او و معرفت او روى آورده مى شود . خداى متعال فرموده است : «هرچه بر روى زمين است ، فانى شونده است و وَجهِ (ذاتِ) باشكوه و ارجمند پروردگارت، باقى خواهد ماند» و نيز فرموده است : «جز وجه او، همه چيز نابود شونده است» . پس ، نظر كردن به پيامبران خداى متعال و فرستادگان و حجّت هاى او _ با درجاتى كه دارند _ در روز قيامت، ثواب بزرگى براى مؤمنان در بر دارد . پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده است : هر كه اهل بيت و عترت مرا دشمن دارد ، در روز قيامت، نه او مرا مى بيند و نه من او را مى بينم » .

10 / 2 _ 6ابتلا به خوره در روز قيامتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ كس ما اهل بيت را دشمن ندارد ، مگر اين كه خداوند در روز قيامت ، او را خوره دار (/ دست بريده) بر مى انگيزد . (1)

.


1- .از سَكونى از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه : «هر كس در بيعت با امام [حقّى] نيرنگ كند ، در روز قيامت با دهنى كج شده مى آيد، تا اين كه وارد آتش دوزخ مى شود و هر كس بيعت پيشوا[ى حقّى ]را بشكند ، روز قيامت، خوره دار (/ دست بريده) مى آيد و در آتش دوزخ وارد مى شود» . در روايت ديگرى آمده است : «هر كس از جماعت مسلمانان خارج شود و بيعت امام را بشكند ، در پيشگاه خداوند، خوره دار (/ دست بريده) حاضر خواهد شد» .

ص: 506

10 / 2 _ 7الحِرمانُ مِنَ الشَّفاعَةِالأمالي للطوسي عن أنس بن مالك :رَأَيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَوما مُقبِلاً عَلى عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام وهُوَ يَتلو هذِهِ الآيَةَ : «وَ مِنَ الَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ عَسَى أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَّحْمُودًا» (1) ، فَقالَ : يا عَلِيُّ ، إنَّ رَبّي عز و جل مَلَّكَنِي الشَّفاعَةَ في أهلِ التَّوحيدِ مِن اُمَّتي ، وحَظَرَ ذلِكَ عَمَّن ناصَبَكَ وناصَبَ وُلدَكَ مِن بَعدِكَ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ المُؤمِنَ لَيَشفَعُ لِحَميمِهِ إلّا أن يَكونَ ناصِبا ، ولَو أنَّ ناصِبا شَفَعَ لَهُ كُلُّ نَبِيٍّ مُرسَلٍ ومَلَكٍ مُقَرَّبٍ ما شُفِّعوا . (3)

10 / 2 _ 8دُخولُ النّارِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ ! لا يُبغِضُنا أهلَ البَيتِ أحَدٌ إلّا أدخَلَهُ اللّهُ النّارَ . (4)

.


1- .الإسراء : 79 .
2- .الأمالي للطوسي : ص 455 ح 1017 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 27 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 285 ح 24 .
3- .ثواب الأعمال : ص 251 ح 21 ، المحاسن : ج 1 ص 296 ح 595 كلاهما عن عليّ الصائغ ، تفسير القمّي : ج 1 ص 46 عن أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام وج 2 ص 395 من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام وكلاهما نحوه وليس فيهما صدره ، بحار الأنوار : ج 27 ص 236 ح 53 .
4- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 162 ح 4717 ، صحيح ابن حبّان : ج 15 ص 435 ح 6978 ، موارد الظمآن : ص 555 ح 2246 ، سير أعلام النبلاء : ج 2 ص 123 الرقم 18 كلّها عن أبي سعيد الخدري ، كنز العمّال : ج 12 ص 104 ح 34204 ؛ المناقب للكوفي : ج 2 ص 120 ح 607 عن أبي سعيد الخدري .

ص: 507

10 / 2 - 7 محروم شدن از شفاعت
10 / 2 - 8 دوزخى شدن

10 / 2 _ 7محروم شدن از شفاعتالأمالى، طوسى_ به نقل از انس بن مالك _ :روزى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را ديدم كه به طرف على بن ابى طالب عليه السلام مى رود و اين آيه را تلاوت مى كند : «و پاسى از شب را زنده بدار تا براى تو ، به منزله نافله اى باشد . اميد كه پروردگارت تو را به مقامى ستوده برساند» . آن گاه فرمود : «اى على! پروردگارم عز و جل به من در باره يكتاپرستان امّتم، حقّ شفاعت بخشيد ؛ ولى اين شفاعت را بر كسى كه نسبت به تو و فرزندانِ پس از تو دشمنى ورزد ، حرام گردانيد» .

امام صادق عليه السلام :مؤمن براى خويشاوند خود، شفاعت مى كند ، مگر اين كه ناصبى باشد . در حقّ ناصبى ، حتّى اگر پيامبرى مرسل يا فرشته اى مقرّب هم شفاعت كند ، شفاعت، پذيرفته نمى شود .

10 / 2 _ 8دوزخى شدنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سوگند به آن كه جانم در دست اوست ، هيچ كس ما اهل بيت را دشمن نمى دارد ، مگر اين كه خداوند ، او را به دوزخ مى برد .

.

ص: 508

عنه صلى الله عليه و آله :وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ! لا يُبغِضُنا أهلَ البَيتِ أحَدٌ إلّا أكَبَّهُ اللّهُ فِي النّارِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :يا بَني عَبدِ المُطَّلبِ ، إنّي سَأَلتُ اللّهَ لَكُم ثَلاثا : أن يُثَبِّتَ قائِمَكُم ، وأن يَهدِيَ ضالَّكُم ، وأن يُعَلِّمَ جاهِلَكُم ، وسَأَلتُ اللّهَ أن يَجعَلَكُم جُوَداءَ نُجَداءَ رُحَماءَ ، فَلَو أنَّ رَجُلاً صَفَنَ (2) بَينَ الرُّكنِ وَالمَقامِ فَصَلّى وصامَ ، ثُمَّ لَقِيَ اللّهَ وهُوَ مُبغِضٌ لِأَهلِ بَيتِ مُحَمَّدٍ دَخَلَ النّارَ . (3)

المعجم الكبير عن معاوية بن حديج :أرسَلَني مُعاوِيَةُ بنُ أبي سُفيانَ إلَى الحَسَنِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام أخطُبَ عَلى يَزيدَ بِنتا لَهُ أو اُختا لَهُ ، فَأَتَيتُهُ فَذَكَرتُ لَهُ يَزيدَ ، فَقالَ : إنّا قَومٌ لا تُزَوَّجُ نِساؤُنا حَتّى نَستَأمِرَهُنَّ ، فَائتِها . فَأَتَيتُها فَذَكَرتُ لَها يَزيدَ ، فَقالتَ : وَاللّهِ لا يَكونُ ذاكَ حَتّى يَسيرَ فينا صاحِبُكَ كَما سارَ فِرعَونُ في بَني إسرائيلَ ، يُذَبِّحُ أبناءَهُم ، ويَستَحيي نِساءَهُم . فَرَجَعتُ إلَى الحَسَنِ فَقُلتُ : أرسَلتَني إلى فِلقَةٍ (4) مِنَ الفِلَقِ تُسَمّي أميرَ المُؤمِنينَ فِرعَونَ ! فَقالَ عليه السلام : يا مُعاوِيَةُ ، إيّاكَ وبُغضَنا ، فَإِنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ : لا يُبغِضُنا ولا يَحسُدُنا أحَدٌ إلّا ذيدَ (5) يَومَ القِيامَةِ بِسِياطٍ مِن نارٍ . (6)

.


1- .المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 392 ح 8036 ، عيون الأخبار في مناقب الأخيار: ص 27، المناقب لابن المغازلي : ص 138 ح 181 ، شواهد التنزيل : ج 1 ص 550 ح 584 بزيادة «على وجهه» في آخره وكلّها عن أبي سعيد الخدري ، كنز العمّال : ج 15 ص 304 ح 39955 ؛ الأمالي للمفيد : ص 217 ح 3 ، شرح الأخبار : ج 1 ص 161 ح 110 ، كلاهما عن أبي سعيد الخدريّ وفيهما «على وجهه في النار» ، بحار الأنوار : ج 75 ص 150 ح 12 .
2- .صَفَنَ : كلُّ صافٍّ قدميه قائما فهو صافن (النهاية : ج 3 ص 39 «صفن») .
3- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 161 ح 4712 ، المعجم الكبير : ج 11 ص 142 ح 11412 ، السنّة لابن أبي عاصم : ص 628 ح 1546 نحوه وفيه «ينقص» بدل «مبغض» ، عيون الأخبار في مناقب الأخيار: ص 30 نحوه وفيه «قطن» بدل «صفن» وكلّها عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 12 ص 42 ح 33910 ؛ الأمالي للمفيد : ص 252 ح 2 ، بشارة المصطفى : ص 260 ، الأمالي للطوسي : ص 117 ح 184 كلّها عن ابن عبّاس نحوه ، بحار الأنوار : ج 27 ص 171 ح 13 .
4- .الفلقة : الداهية والأمر العجيب (لسان العرب : ج 10 ص 311 «فلق») .
5- .ذيدَ : أي طُرِدَ ، (لسان العرب : ج 3 ص 267 «ذود») وفي المصدر «زيد» والصحيح ما أثبتناه في المتن كما في المعجم الأوسط .
6- .المعجم الكبير : ج 3 ص 81 ح 2726 ، المعجم الأوسط : ج 3 ص 39 ح 2405 وفيه ذيله من «يا معاوية...» ، كنز العمّال : ج 12 ص 104 ح 34203 .

ص: 509

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سوگند به آن كه جانم در دست اوست ، هيچ كس ما اهل بيت را دشمن نمى دارد ، مگر اين كه خداوند، او را در آتش ، سرنگون مى كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى پسران عبد المطّلب! من از خداوند ، سه چيز براى شما خواسته ام : اين كه ايستاده شما را ثابت قدم بدارد ؛ اين كه گم راه شما را هدايت كند و اين كه نادان شما را دانا گرداند، و نيز از خدا خواسته ام كه شما را بخشنده و دلير و مهربان قرار دهد . پس اگر مردى از شما در ميان ركن و مقام ، راست بِايستد و نماز بخواند و روزه بگيرد ، امّا با كينه به اهل بيت محمّد ، خدا را ديدار كند ، به دوزخ خواهد رفت .

المعجم الكبير_ به نقل از معاوية بن حُديج _ :معاوية بن ابى سفيان ، مرا نزد حسن بن على فرستاد تا دختر يا خواهر او را براى يزيد، خواستگارى كنم . من نزد حسن آمدم و موضوع خواستگارى براى يزيد را به اطّلاعش رساندم . او گفت : «ما مردمى هستيم كه زنانمان ازدواج نمى كنند ، مگر اين كه نظر خود آنها را جويا شويم . پس خودت پيش او برو» . من پيش او رفتم و موضوع خواستگارىِ يزيد را برايش گفتم . او جواب داد : به خدا سوگند ، تا هنگامى كه فرمان رواى تو با ما همان مى كند كه فرعون با بنى اسرائيل كرد و پسرانشان را سر مى بريد و زنانشان را زنده نگه مى داشت، اين كار نخواهد شد . من نزد حسن بر گشتم و گفتم : مرا پيش آتش پاره اى فرستاده اى كه امير المؤمنين [معاويه] را فرعون مى نامد! حسن فرمود : «اى معاويه! از دشمنى با ما بپرهيز ؛ زيرا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : هيچ كس نسبت به ما بغض و حسد نمى ورزد ، مگر اين كه در روز قيامت با تازيانه هايى از آتش رانده مى شود » .

.

ص: 510

الإمام الباقر عليه السلام :لَو أنَّ كُلَّ مَلَكٍ خَلَقَهُ اللّهُ عز و جل ، وكُلَّ نَبِيٍّ بَعَثَهُ اللّهُ ، وكُلَّ صِدّيقٍ وكُلَّ شَهيدٍ شَفَعوا في ناصِبٍ لَنا أهلَ البَيتِ ، أن يُخرِجَهُ اللّهُ عز و جلمِنَ النّارِ ما أخرَجَهُ اللّهُ أبَدا ، وَاللّهُ عز و جل يَقولُ في كِتابِهِ : «مَّاكِثِينَ فِيهِ أَبَدًا» (1) . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :مَن سَرَّهُ أن يَعلَمَ أنَّ اللّهَ يُحِبَّهُ فَليَعمَل بِطاعَةِ اللّهِ وَليَتَّبِعنا ، ألَم يَسمَع قَولَ اللّهِ عز و جل لِنَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله : «قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِى يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ» (3) ؟ وَاللّهِ لا يُطيعُ اللّهَ عَبدٌ أبَدا إلّا أدخَلَ اللّهُ عَلَيهِ في طاعَتِهِ اتِّباعَنا ، ولا وَاللّهِ لا يَتَّبِعُنا عَبدٌ أبَدا إلّا أحَبَّهُ اللّهُ ، ولا وَاللّهِ لا يَدَعُ أحَدٌ اِتِّباعَنا أبَدا إلّا أبغَضَنا ، ولا وَاللّهِ لا يُبغِضُنا أحَدٌ أبَدا إلّا عَصَى اللّهَ ، ومَن ماتَ عاصِيا للّهِِ أخزاهُ اللّهُ وأكَبَّهُ عَلى وَجهِهِ فِي النّارِ ، وَالحَمدُ للّهِِ رَبِّ العالَمينَ . (4)

الإمام الكاظم عليه السلام :مَن أبغَضَنا فَقَد أبغَضَ مُحَمَّدا ، ومَن أبغَضَ مُحَمَّدا فَقَد أبغَضَ اللّهَ ، ومَن أبغَضَ اللّهَ عز و جل كانَ حَقّا عَلَى اللّهِ أن يُصلِيَهُ النّارَ وما لَهُ مِن نَصيرٍ . (5)

.


1- .الكهف : 3 .
2- .ثواب الأعمال : ص 247 ح 5 عن حمران بن أعين ، بحار الأنوار : ج 27 ص 234 ح 47 .
3- .آل عمران : 31 .
4- .الكافي : ج 8 ص 14 ح 1 عن إسماعيل بن جابر واسماعيل بن مخلّد السراج ، بحار الأنوار : ج 78 ص 224 ح 93 .
5- .كامل الزيارات : ص 553 ح 842 عن عبد الرحمن بن مسلم ، بحار الأنوار : ج 100 ص 122 ح 26 وراجع : الأمالي للصدوق : ص 563 ح 758 .

ص: 511

امام باقر عليه السلام :اگر حتّى همه فرشتگانى كه خداوند عز و جل آفريده و همه پيامبرانى كه خدا بر انگيخته و همه صدّيقان و شهيدان ، در حقّ دشمنِ كينه توزِ ما اهل بيت ، شفاعت كنند كه خداى عز و جل او را از آتش دوزخ بيرون آورد ، هرگز خداوند، او را بيرون نخواهد آورد . خداوند عز و جل در كتاب خود مى فرمايد : «براى هميشه در آن ، ماندگارند» .

امام صادق عليه السلام :هر كس خوش حال مى شود كه بداند خداوند، او را دوست مى دارد ، طاعت خدا را به كار بندد و از ما پيروى كند . مگر اين سخن خداى عز و جل را به پيامبرش نشنيده است كه : «بگو : اگر خدا را دوست داريد ، پس ، از من پيروى كنيد تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را بيامرزد» ؟! به خدا سوگند ، هيچ بنده اى نيست كه خدا را اطاعت كند ، مگر اين كه خداوند در اطاعت او پيروى از ما را وارد مى كند و به خدا سوگند ، هيچ بنده اى نيست كه از ما پيروى كند ، مگر اين كه خداوند، دوستش مى دارد و به خدا سوگند ، هيچ بنده اى نيست كه پيروى از ما را فرو گذارد ، مگر اين كه دشمن ما مى شود و به خدا سوگند ، هيچ بنده اى نيست كه ما را دشمن بدارد ، مگر اين كه خدا را معصيت مى كند و هر كه با معصيت خدا از دنيا رود ، خداوند، او را خوار مى سازد و در آتش سرنگون مى كند و سپاس ، خداى را كه پروردگار جهانيان است .

امام كاظم عليه السلام :هر كس ما را دشمن بدارد ، محمّد را دشمن داشته است و هر كس محمّد را دشمن بدارد ، خدا را دشمن داشته است و هر كه خداى عز و جل را دشمن بدارد ، بر خداوند، حق است كه او را در آتش افكند و او هيچ ياورى نخواهد داشت .

.

ص: 512

الفصل الحادي عشر : ظلم أهل البيت عليهم السّلام11 / 1تَحذيرُ النَّبِيِّ مِن ظُلمِهِمرسول اللّه صلى الله عليه و آله :وَيلٌ لِأَعداءِ أهلِ بَيتِيَ المُستَأثِرينَ عَلَيهِم ، لا نالَتهُم شَفاعَتي ، ولا رَأَوا جَنَّةَ رَبّي . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :اِشتَدَّ غَضَبُ اللّهِ عَلى مَن آذاني في عِترَتي . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :اِشتَدَّ غَضَبُ اللّهِ وغَضَبُ رَسُولِهِ عَلى مَن أهرَقَ دَمي وآذاني في عِترَتي . (3)

.


1- .الأمالي للشجري : ج 1 ص 154 عن الإمام عليّ عليه السلام .
2- .المناقب لابن المغازلي : ص 292 ح 334 ، كنز العمّال : ج 12 ص 93 ح 34143 نقلاً عن الديلمي وكلاهما عن أبي سعيد الخدري ؛ شرح الأخبار : ج 1 ص 161 ح 109 عن فضل بن عمرو و ج 2 ص 481 ح 845 .
3- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 27 ح 11 ، صحيفة الرضا عليه السلام : ص 155 ح 99 وفيه «دم ذرّيتي» بدل «دمي» وكلاهما عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، الأمالي للصدوق : ص 552 ح 739 عن إسماعيل بن موسى عن أبيه ، الجعفريّات : ص 183 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 27 ص 205 ح 9 ؛ المناقب لابن المغازلي : ص 42 ح 64 عن إسماعيل بن موسى عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، مقتل الحسين للخوارزمي : ج 2 ص 84 عن أحمد بن عامر الطائيّ عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، كنز العمّال : ج 4 ص 530 ذيل ح 11558 .

ص: 513

فصل يازدهم : ستم كردن به اهل بيت عليهم السلام
11 / 1 هشدار پيامبرصلى الله عليه وآله در باره ستم كردن به اهل بيت عليهم السلام

فصل يازدهم : ستم كردن به اهل بيت عليهم السّلام11 / 1هشدار پيامبر9 در باره ستم كردن به اهل بيت عليهم السّلامپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :واى بر دشمنان اهل بيتم و اختصاص دهندگان حقوق آنان به خود! شفاعتم نصيب آنان مباد و بهشت پروردگارم را نبينند!

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خشم خداوند، بر كسى كه مرا با آزردن عترتم بيازارد ، سخت است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خشم خدا و خشم پيامبر خدا بر كسى كه خون مرا بريزد و مرا با آزُردن عترتم بيازارد، سخت است .

.

ص: 514

عنه صلى الله عليه و آله :أيُّهَا النّاسُ ! لا تَأتوني غَدا بِالدُّنيا تَزِفّونَها زَفّا ، ويَأتي أهلُ بَيتي شُعثا غُبرا مَقهورينَ مَظلومينَ تَسيلُ دِماؤُهُم . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن سَبَّ أهلَ بَيتي فَأَنَا بَريءٌ مِنهُ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن آذاني في أهلي فَقَد آذَى اللّهَ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :سِتَّةٌ لَعَنتُهُم ولَعَنَهُمُ اللّهُ وكُلُّ نَبِيٍّ مُجابٍ : الزّائِدُ في كِتابِ اللّهِ ، وَالمُكَذِّبُ بِقَدَرِ اللّهِ ، وَالمُتَسَلِّطُ بِالجَبَروتِ لِيَذِلَّ مَن أعَزَّ اللّهُ ويَعِزَّ مَن أذَلَّ اللّهُ ، وَالتّارِكُ لِسُنَّتي ، وَالمُستَحِلُّ مِن عِترَتي ما حَرَّمَ اللّهُ ، وَالمُستَحِلُّ لِحَرَمِ اللّهِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :خَمسَةٌ لَعَنتُهُم وكُلُّ نَبِيٍّ مُجابٍ : الزّائِدُ في كِتابِ اللّهِ ، وَالتّارِكُ لِسُنَّتي ، وَالمُكَذِّبُ بِقَدَرِ اللّهِ ، وَالمُستَحِلُّ مِن عِترَتي ما حَرَّمَ اللّهُ ، وَالمُستَأثِرُ بِالفَيءِ المُستَحِلُّ لَ_هُ . (5)

الإمام زين العابدين عليه السلام :إنَّ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام أتى عُمَرَ بنَ الخَطّابِ وهُوَ عَلَى المِنبَرِ يَومَ الجُمُعَةِ ، فَقالَ لَهُ : اِنزِل عَن مِنبَرِ أبي . فَبَكى عُمَرُ ثُمَّ قالَ : صَدَقتَ يا بُنَيَّ ، مِنبَرُ أبيكَ لا مِنبَرُ أبي ، فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : ما هُوَ وَاللّهِ عَن رَأيي ، قالَ : صَدَقتَ ، وَاللّهِ مَا اتَّهَمتُكَ يا أبَا الحَسَنِ . ثُمَّ نَزَلَ عَنِ المِنبَرِ فَأَخَذَهُ فَأَجلَسَهُ إلى جانِبِهِ عَلَى المِنبَرِ ، فَخَطَبَ النّاسَ وهُوَ جالِسٌ مَعَهُ عَلَى المِنبَرِ ، ثُمَّ قالَ : أيُّهَا النّاسُ ، سَمِعتُ نَبِيَّكُم صلى الله عليه و آله يَقولُ : اِحفَظوني في عِترَتي وذُرِّيَّتي ، فَمَن حَفِظَني فيهِم حَفِظَهُ اللّهُ ، ألا لَعنَةُ اللّهِ عَلى مَن آذاني فيهِم _ ثَلاثا _ . (6)

.


1- .خصائص الأئمّة : ص 74 عن أبي موسى البجلي عن الإمام الكاظم عن أبيه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 22 ص 486 ح 31 .
2- .ينابيع المودّة : ج 2 ص 378 ح 74 نقلاً عن الجعابي في الطالبيّين عن فاطمة الصغرى عن أبيها الحسين عليه السلام .
3- .كنز العمّال : ج 12 ص 103 ح 34197 نقلاً عن أبي نعيم عن الإمام عليّ عليه السلام .
4- .المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 572 ح 3940 عن عبيداللّه بن عبد الرحمن عن الإمام زين العابدين عن أبيه عن جدّه عليهم السلام ، و ح 3941 ، صحيح ابن حبّان : ج 13 ص 60 ح 5749 ، المعجم الكبير : ج 3 ص 127 ح 2883 كلّها عن عائشة و ج 17 ص 43 ح 89 عن عمرو بن سعواء اليافعي وكلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 85 ص 44024 ؛ الخصال : ص 338 ح 41 عن عبد اللّه بن ميمون عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، المحاسن : ج 1 ص 74 ح 33 عن عبد المؤمن الأنصاري عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 44 ص 300 ح 6 .
5- .الكافي : ج 2 ص 293 ح 14 عن ميسّر عن أبيه عن أبي جعفر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 72 ص 116 ح 14 .
6- .الأمالي للطوسي : ص 703 ح 1504 ، كشف الغمّة : ح 2 ص 42 كلاهما عن زيد بن علي ، بحار الأنوار : ج 30 ص 51 ح 2 ، وراجع : الإحتجاج : ج 2 ص 77 ح 161 وتهذيب الكمال : ج 6 ص 404 الرقم 1323 وتاريخ بغداد : ج 1 ص 141 الرقم 3 وتاريخ دمشق : ج 14 ص 175 وتاريخ المدينة : ج 3 ص 799 وتاريخ الإسلام : ج 5 ص 100 الرقم 24 .

ص: 515

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى مردم! نكند فرداى قيامت با دنيايى آراسته نزد من بياييد ، در حالى كه اهل بيت من ، آشفته و خاك آلوده و ستم كشيدگانى باشند كه خونشان روان است !

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس به اهل بيت من ناسزا گويد ، من از او بيزارم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه مرا با آزردن اهل بيتم بيازارد ، هر آينه خدا را آزرده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شش نفرند كه من و خداوند و هر پيامبر مستجاب الدعوه اى آنان را لعنت كرده ايم : كسى كه به كتاب خدا چيزى بيفزايد ؛ كسى كه تقدير خدا را دروغ شمارد ؛ كسى كه با قهر و زور و براى اين كه مسلّط شود ، كسى را كه خدا عزّت بخشيده ، ذليل گرداند وكسى را كه خدا ذليل كرده است ، بر سرير عزّت [و قدرت ]نشاند ؛ كسى كه سنّت مرا فرو گذارد ؛ كسى كه آنچه را خداوند در باره عترتم حرام كرده است ، حلال شمارد؛ و كسى كه حرام هاى خدا را روا گرداند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پنج نفرند كه من و هر پيامبر مستجاب الدعوه اى، آنان را لعنت كرده ايم : كسى كه به كتاب خدا چيزى بيفزايد ؛ كسى كه سنّت مرا فرو گذارد ؛ كسى كه تقدير خدا را باور نداشته باشد ؛ كسى كه آنچه را خدا در باره عترتم حرام كرده ، حلال شمارد؛ و كسى كه غنايم را [كه حقّ همه مسلمانان است ، ]به خود اختصاص دهد و آن را براى خود روا شمارد .

امام زين العابدين عليه السلام :عمر بن خطّاب در روز جمعه بر بالاى منبر ، سخنرانى مى كرد كه حسين بن على عليه السلام نزديك او رفت و گفت : «از منبرِ پدرم فرود آى» . عمر گريست و سپس گفت : راست گفتى، فرزندم! اين، منبر پدر توست ، نه منبر پدر من . در اين هنگام، على عليه السلام گفت : «به خدا سوگند ، اين حرف را من به او ياد نداده بودم» . عمر گفت : درست است . به خدا سوگند كه من هم تو را متّهم نكردم ، اى ابو الحسن! سپس از منبر پايين آمد و حسين عليه السلام را برداشت و بالاى منبر در كنار خود نشاند و آن گاه در حالى كه حسين عليه السلام در كنار او روى منبر نشسته بود ، شروع به سخنرانى براى مردم كرد و سپس گفت : اى مردم! از پيامبرتان شنيدم كه مى فرمود : «مرا با عترت و ذريّه ام پاس بداريد ؛ زيرا هر كس با حفظ آنان مرا حفظ كند ، خداوند، او را محفوظ مى دارد . هان! لعنت خدا بر كسى كه با آزردن آنان مرا بيازارد!» و اين جمله را سه بار فرمود .

.

ص: 516

الأمالي للطوسى عن أبي سعيد الخدري :لَمّا كانَ يَومُ اُحُدٍ شُجَّ النَبِيُّ صلى الله عليه و آله في وَجهِهِ وكُسِرَت رَباعِيَتُهُ ، فَقامَ صلى الله عليه و آله رافِعا يَدَيهِ يَقولُ : إنَّ اللّهَ اشتَدَّ غَضَبُهُ عَلَى اليَهودِ أن قالوا : عُزَيرٌ اِبنُ اللّهِ ، وَاشتَدَّ غَضَبُهُ عَلَى النَّصارى أن قالُوا : المَسيحُ ابنُ اللّهِ ، وإنَّ اللّهَ اشتَدَّ غَضَبُهُ عَلى مَن أراق دَمي وآذاني في عِترَتي . (1)

11 / 2الجَنَّةُ مُحَرَّمَةٌ عَلى مَن ظَلَمَهُمرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ حَرَّمَ الجَنَّةَ عَلى مَن ظَلَمَ أهلَ بَيتي أو قاتَلَهم أو أغارَ عَلَيهِم أو سَبَّهُم . (2)

.


1- .الأمالي للطوسي : ص 142 ح 231 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 86 ح 43 وليس فيه صدره إلى «رافعا يديه يقول :» ، بشارة المصطفى : ص 280 عن أبي سعيد الخدري ؛ كنز العمّال : ج 1 ص 267 ح 1343 نقلاً عن ابن النجّار عن أبي سعيد الخدري .
2- .ذخائر العقبى : ص 54 ، ينابيع المودّة : ج 2 ص 119 ح 344 و ص 377 ح 72 وفيه «أعان» بدل «أغار» وكلّها عن الإمام الرضا عن الإمام علي عليهماالسلام .

ص: 517

11 / 2 حرام بودن بهشت بر كسى كه به اهل بيت عليهم السلام ستم كند

الأمالى، طوسى_ به نقل از ابو سعيد خدرى _ :در جنگ اُحد ، هنگامى كه چهره پيامبر صلى الله عليه و آله شكاف برداشت و دندان پيشين ايشان شكست ، دست هايش را به آسمان برداشت و فرمود : «خشم خدا ، سخت است بر يهود كه گفتند : عزير ، پسر خداست و خشم خدا سخت است بر نصارا كه گفتند : مسيح ، پسر خداست و خشم خدا سخت است بر كسى كه خون مرا بريزد و با آزردن عترتم مرا بيازارد» .

11 / 2حرام بودن بهشت بر كسى كه به اهل بيت عليهم السّلام ستم كندپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، بهشت را بر كسى كه به اهل بيت من ستم كند يا با آنان بجنگد يا ايشان را مورد تاخت و تاز قرار دهد يا ناسزايشان گويد ، حرام كرده است .

.

ص: 518

عنه صلى الله عليه و آله :حُرِّمَتِ الجَنَّةُ عَلى مَن ظَلَمَ أهلَ بَيتي وآذاني في عِترَتي . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :حُرِّمَتِ الجَنَّةُ عَلى مَن ظَلَمَ أهلَ بَيتي ، وعَلى مَن قاتَلَهُم ، وعَلَى المُعينِ عَلَيهِم ، وعَلى مَن سَبَّهُم ، «أُوْلَئِكَ لَا خَلَاقَ لَهُمْ فِى الْأَخِرَةِ وَلَا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ وَلَا يَنظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَا يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» (2) . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :وَاللّهِ ! لَأَذودَنَّ بِيَدَيَّ هاتَينِ القَصيرَتَينِ عَن حَوضِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله أعداءَنا ، ولَاُورِدَنَّهُ أحِبّاءَنا . (4)

عنه عليه السلام :أنَا مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ومَعي عِترَتي وسِبطَيَّ عَلَى الحَوضِ ... فَإنّا نَذودُ عَنهُ أعداءَنا ونَسقي مِنهُ أَحِبّاءَنا وأولِياءَنا ، ومَن شَرِبَ مِنهُ شَربَةً لَم يَظمَأ بَعدَها أبَدا . (5)

المعجم الكبير عن أنس بن مالك :دَخَلتُ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ : قَد اُعطيتُ الكَوثَرَ ، قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، ومَا الكَوثَرُ ؟ قالَ : نَهرٌ فِي الجَنَّةِ عَرضُهُ وطولُهُ ما بَينَ المَشرِقِ وَالمَغرِبِ ، ولا يَشرَبُ مِنهُ أحَدٌ فَيَظمَأَ ، ولا يَتَوَضَّأُ مِنهُ أحَدٌ فَيَشعَثَ ، لا يَشرَبُهُ إنسانٌ خَفَرَ ذِمَّتي ولا قَتَلَ أهلَ بَيتي . (6)

.


1- .تفسير القرطبي : ج 16 ص 22 ، الكشّاف : ج 3 ص 402 ، تفسير الثعلبي : ج 8 ص 312 ح 178 عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ؛ العمدة : ص 53 ح 49 عن عبد اللّه بن أحمد بن عامر عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، سعد السعود : ص 141 ، كشف الغمّة : ج 1 ص 106 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 235 .
2- .آل عمران : 77 .
3- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 34 ح 65 ، الأمالي للطوسي : ص 164 ح 272 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 768 ح 12 كلّها عن داود بن سليمان الفرا عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، صحيفة الرضا عليه السلام : ص 99 ح 39 عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، روضة الواعظين : ص 300 ، جامع الأخبار : ص 456 ح 1284 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 15 عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، عنه صلى الله عليه و آله وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 27 ص 202 ح 1 .
4- .الأمالي للطوسي : ص 172 ح 288 ، بشارة المصطفى : ص 95 كلاهما عن أبي الأسود الدؤليّ ، كشف الغمّة : ج 2 ص 15 ، بحار الأنوار : ج 8 ص 20 ح 12 ، وراجع : شرح الأخبار : ج 3 ص 572 ح 1301 والمناقب لابن شهرآشوب : ج 2 ص 162 .
5- .الخصال : ص 624 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، غرر الحكم : ج 3 ص 37 ح 3763 ، تفسير فرات : ص 367 ح 499 نحوه ، بحار الأنوار : ج 8 ص 19 ح 9 .
6- .المعجم الكبير : ج 3 ص 126 ح 2882 ، شواهد التنزيل : ج 2 ص 487 ح 1163 ، تفسير الآلوسي : ج 30 ص 244 ، كنز العمّال : ج 14 ص 426 ح 39159 نقلاً عن ابن مردويه و ص 642 ح 39765 نقلاً عن أبي نعيم ؛ المناقب لابن شهرآشوب : ج 2 ص 161 ، بحار الأنوار : ج 8 ص 24 ح 20 .

ص: 519

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهشت بر كسى كه به اهل بيت من ستم كند و مرا با آزردن عترتم بيازارد ، حرام گرديده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهشت بر كسى كه به اهل بيت من ستم كند و بر كسى كه با آنان بجنگد و بر كسى كه بر ضدّ آنان يارى رساند و بر كسى كه ناسزايشان گويد ، حرام شده است. «اينان را در آخرت، بهره اى نيست و خدا روز قيامت با آنان سخن نمى گويد و به ايشان نمى نگرد و پاكشان نمى گرداند و عذابى دردناك خواهند داشت» .

امام على عليه السلام :به خدا سوگند كه من با همين دو دست كوتاه خود ، دشمنانمان را از رسيدن به حوض [كوثرِ] پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دور مى كنم و دوستدارانمان را به كنار آن مى آورم .

امام على عليه السلام :من با پيامبر خدا و عترتم و دو فرزندم ، در كنار حوض [كوثر] هستيم و ما دشمنان خود را از آن دور مى كنيم و ياران و دوستانمان را از آن ، آب مى دهيم . هر كه شربتى آب از آن بنوشد ، ديگر هرگز تشنه نمى شود .

المعجم الكبير_ به نقل از انس بن مالك _ :بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وارد شدم . فرمود : «به من، كوثر داده شد» . گفتم : اى پيامبر خدا! كوثر چيست؟ فرمود : «نهرى است در بهشت كه طول و عرض آن از مشرق تا مغرب است . هر كس از آن بياشامد ، ديگر هرگز تشنه نمى شود و هر كس با آب آن ، خود را بشويد ، ديگر هرگز خاك آلود نمى شود . هر انسانى كه پيمان مرا بشكند يا اهل بيت مرا به قتل رساند ، از آن نخواهد آشاميد» .

.

ص: 520

المعجم الكبير عن عليّ بن أبي طلحة مولى بني اميّة :حَجَّ مُعاوِيَةُ بنُ أبي سُفيانَ وحَجَّ مَعَهُ مُعاوِيَةُ بنُ حُدَيجٍ _ وكانَ مِن أسَبِّ النّاسِ لِعَلِيٍّ _ ، فَمَرَّ فِي المَدينَةِ في مَسجِدِ الرَّسولِ صلى الله عليه و آله وَالحَسَنُ بنُ عَلِيٍّ جالِسٌ في نَفَرٍ مِن أصحابِهِ ، فَقيلَ لَهُ : هذا مُعاوِيَةُ بن حُدَيجٍ السّابُّ لِعَلِيٍّ عليه السلام . فَقالَ : عَلَيَّ بِالرَّجُلِ ، فَأَتاهُ الرَّسولُ ، فَقالَ : أجِب ، قالَ : مَن ؟ قالَ : الحَسَنُ بنُ عَلِيٍّ يَدعوكَ . فَأَتاهُ فَسَلَّمَ عَلَيهِ . فَقالَ لَهُ الحَسَنُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام : أنتَ مُعاوِيَةُ بنُ حُدَيجٍ ؟ قالَ : نَعَم ، فَرَدَّ عَلَيهِ ثَلاثا . فَقالَ لَهُ الحَسَنُ : السّابُّ لِعَلِيٍّ ؟ فَكَأَنَّهُ استَحيى ، فَقالَ لَهُ الحَسَنُ عليه السلام : أمَ وَاللّهِ ، لَئِن وَرَدتَ عَلَيهِ الحَوضَ _ وما أراكَ أن تَرِدَهُ _ لَتَجِدَنَّهُ مُشَمِّرَ الإِزارِ عَلى ساقٍ يَذودُ المُنافِقينَ ذَودَ غَريبَةِ الإِبلِ ، قَولُ الصّادِقِ المَصدوقِ «وَ قَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَى» (1) . (2)

راجع : ص 460 ح 1056 و ص 512 ح 1136.

11 / 3عَذابُ ظالِميهِمرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الوَيلُ لِظالِمي أهلِ بَيتي ، عَذابُهُم مَعَ المُنافِقينَ فِي الدَّرَكِ الأَسفَلِ مِنَ النّارِ . (3)

.


1- .طه : 61 .
2- .المعجم الكبير : ج 3 ص 91 ح 2758 و ص 81 ح 2727 عن أبي كبير ، مسند أبي يعلى : ج 6 ص 175 ح 6738 ، تاريخ دمشق : ج 59 ص 27 ، سير أعلام النبلاء : ج 3 ص 39 الرقم 10 ، السنّة لابن أبي عاصم : ص 346 ح 776 كلّها نحوه وراجع : المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 148 ح 4669 .
3- .صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 122 ح 80 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 47 ح 177 وفيه «كأنّي بهم غدًا» بدل «عذابهم» وكلاهما عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، جامع الأحاديث للقمّي : ص 128 عن موسى بن إبراهيم عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 27 ص 205 ح 10 ؛ مقتل الحسين للخوارزمي : ج 2 ص 83 ، المناقب لابن المغازلي : ص 66 ح 94 كلاهما عن أحمد بن عامر الطائيّ عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله .

ص: 521

11 / 3 عذاب ستم كنندگان به اهل بيت عليهم السلام

المعجم الكبير_ به نقل از على بن ابى طلحه، وابسته بنى اميّه _ :معاوية بن ابى سفيان با معاوية بن حديج به حج رفتند . اين معاويه يكى از ناسزاگوترين مردمان به على بود . وى در مدينه از ميان مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله گذشت . حسن بن على ، در ميان جمعى از يارانش نشسته بودند . به وى گفته شد: اين معاويه بن حديج است كه پيوسته به على عليه السلام ناسزا مى گويد . فرمود : «اين مرد را نزد من آوريد» . يك نفر نزد معاوية رفت و گفت : تو را خواسته است ، اجابت كن . معاويه پرسيد : چه كسى؟ گفت : حسن بن على . معاوية بن حديج نزد ايشان آمد و سلام كرد . حسن بن على عليه السلام گفت : «تو معاوية بن حديج هستى؟». او سه بار گفت : آرى . حسن عليه السلام به او گفت : «همان كه به على ناسزا مى گويد؟» . گويى معاويه خجالت كشيد . حسن به او گفت : «هان! به خدا سوگند ، اگر در كنار حوض [كوثر] بر او وارد شوى _ كه البتّه گمان نمى كنم به كنار آن وارد شوى _ ، او را خواهى ديد كه دامن به كمر زده است و منافقان را همچون شتران بيگانه دور مى سازد . اين، سخن آن راستگوى راستين است كه : «و ناكام گشت هر كه دروغ بست» » .

ر . ك : ص 461 ح 1056 و ص 513 ح 1136 .

11 / 3عذاب ستم كنندگان به اهل بيت عليهم السّلامپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :واى بر ستمگران به اهل بيت من! آنان به همراه منافقان، در پايين ترين طبقه دوزخ، عذاب مى شوند .

.

ص: 522

عنه صلى الله عليه و آله :فِي الجَنَّةِ ثَلاثُ دَرَجاتٍ ، وفِي النّارِ ثَلاثُ دَرَكاتٍ . . . وفي أسفَلِ دَرَكٍ مِنَ النّارِ مَن أبغَضَنا بِقَلبِهِ وأعانَ عَلَينا بِلِسانِهِ ويَدِهِ ، وفِي الدَّرَكِ الثّانِيَةِ مِنَ النّارِ مَن أبغَضَنا بِقَلبِهِ وأعانَ عَلَينا بِلِسانِهِ ، وفِيالدَّرَكِ الثّالِثَةِ مِنَ النّارِ مَن أبغَضَنا بِقَلبِهِ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن أبغَضَنا بِقَلبِهِ وأعانَ عَلَينا بِلِسانِهِ ويَدِهِ فَهُوَ مَعَ عَدُوِّنا فِي النّارِ ، ومَن أبغَضَنا بِقَلبِهِ وأعانَ عَلَينا بِلِسانِهِ فَهُوَ فِي النّارِ ، ومَن أبغَضَنا بِقَلبِهِ ولَم يُعِن عَلَينا بِلِسانِهِ ولابِيَدِهِ فَهُوَ فِي النّارِ . (2)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ في فَضلِ كَربَلاءَ وزِيارَةِ الحُسَينِ عليه السلام _ :يوحِي اللّهُ إلَى السَّماواتِ وَالأَرضِ وَالجِبالِ وَالبِحارِ ومَن فيهِنَّ : . . . وعِزَّتي وجَلالي! لَاُعَذِّبَنَّ مَن وَتَرَ رَسولي وصَفِيّي ، وَانتَهَكَ حُرمَتَهُ ، وقَتَلَ عِترَتَهُ ، ونَبَذَ عَهدَهُ ، وظَلَمَ أهلَهُ ، عَذابا لا اُعَذِّبُهُ أحَدا مِنَ العالَمينَ . (3)

.


1- .المحاسن : ج 1 ص 251 ح 472 عن أبي حمزة الثماليّ عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 27 ص 93 ح 53 .
2- .الخصال : ص 629 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، تحف العقول : ص 119 ، شرح الأخبار : ج 1 ص 165 ح 120 عن الإمام الحسين عليه السلام ، جامع الأخبار : ص 496 ح 1377 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 27 ص 89 ح 39 .
3- .بحار الأنوار : ج 28 ص 59 ح 23 نقلاً عن كامل الزيارات عن قدامة بن زائدة عن أبيه ووجدناه في هامش النسخة التي بأيدينا : ص 447 .

ص: 523

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهشت سه درجه دارد و دوزخ سه درك... . در پايين ترين دَرَك دوزخ ، كسى جاى مى گيرد كه ما را در دلش دشمن بدارد و با زبان و دستش بر ضدّ ما يارى رساند . در دَرَك دوم دوزخ ، كسى جاى مى گيرد كه ما را در دلش دشمن بدارد و با زبانش به زيان ما كار كند و در دَرَك سوم دوزخ ، كسى جاى مى گيرد كه در دلش ما را دشمن بدارد .

امام على عليه السلام :هر آن كس كه در دلش ما را دشمن بدارد و با زبان و دستش بر ضدّ ما يارى رساند ، او به همراه دشمن ما در آتش است و هر آن كس كه در دلش ما را دشمن بدارد و با زبانش بر ضدّ ما يارى رساند ، او نيز در آتش است و هر آن كس كه در دلش ما را دشمن بدارد ، ولى با دست و زبانش بر ضدّ ما كارى نكند ، او هم در آتش است .

امام زين العابدين عليه السلام_ در فضيلت كربلا و زيارت امام حسين عليه السلام _ :خداوند به آسمان ها و زمين و كوه ها و درياها و همه كسانى كه در آنها هستند ، وحى مى فرمايد... : سوگند به عزّت و جلالم كه هر كس به فرستاده و برگزيده ام ستم كند و حرمت او را بشكند و عترتش را بكشد و پيمانش را زير پا نهد و به اهل بيت او ستم كند ، به وى عذابى را مى چشانم كه به هيچ يك از جهانيان چنان عذابى نچشانده ام .

.

ص: 524

11 / 4إخبارُ النَّبِيِّ بِما يَقَعُ عَلَيهِم مِنَ الظُّلمِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :وَيحَ الفِراخِ فِراخِ آلِ مُحَمَّدٍ مِن خَليفَةٍ مُستَخلِفٍ مُترَفٍ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :يَجيءُ يَومَ القِيامَةِ ثَلاثَةٌ يَشكونَ إلى اللّهِ عز و جل : المُصحَفُ ، وَالمَسجِدُ ، وَالعِترَةُ ، يَقولُ المُصحَفُ : يا رَبِّ ، حَرَّقوني ومَزَّقوني ، ويَقولُ المَسجِدُ : يا رَبِّ ، عَطَّلوني وضَيَّعوني ، وتَقولُ العِترَةُ : يا رَبِّ ، قَتَلونا وطَرَدونا وشَرَّدونا . فَأَجثو لِلرُّكبَتَينِ لِلخُصومَةِ ، فَيَقولُ اللّهُ جَلَّ جَلالُهُ لي : أنا أولى بِذلِكَ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ أهلَ بَيتي سَيَلقَونَ مِن بَعدي مِن اُمَّتي قَتلاً وتَشريدا ، وإنَّ أشَدَّ قَومِنا لَنا بُغضا بَنو اُمَيَّةَ وبَنُو المُغيرَةِ وبَنو مَخزومٍ . (3)

الإمام الباقر عليه السلام :لَ_مّا نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ : «يَوْمَ نَدْعُواْ كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ» (4) قالَ المُسلِمونَ : يا رَسولَ اللّهِ ، أ لَستَ إمامَ النّاسِ كُلِّهِم أجمَعينَ ؟ فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أنَا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلَى النّاسِ أجمَعينَ ، ولكِن سَيَكونُ مِن بَعدي أئِمَّةٌ عَلَى النّاسِ مِنَ اللّهِ مِن أهلِ بَيتي ، يَقومونَ فِي النّاسِ فَيُكَذَّبونَ ، ويَظلِمُهُم أئِمَّةُ الكُفرِ وَالضَّلالِ وأشياعُهُم ، فَمَن والاهُم وَاتَّبَعهُم وصَدَّقَهُم فَهُوَ مِنّي ومَعي وسَيَلقاني ، ألا ومَن ظَلَمَهُم وكَذَّبَهُم فَلَيسَ مِنّي ولا مَعي وأنَا مِنهُ بَريءٌ . (5)

.


1- .الفردوس : ج 4 ص 397 ح 7147 ، كنز العمّال : ج 12 ص 116 ح 34270 نقلاً عن ابن عساكر وكلاهما عن سلمة بن الأكوع ؛ بشارة المصطفى : ص 202 عن أبي طاهر عن أبيه عن جدّه عن الإمام عليّ عليه السلام بزيادة «عفريت» قبل «مترف» ، كتاب سليم بن قيس : ج 2 ص 717 ح 17 عن سليم عن الإمام عليّ عليه السلام بزيادة «جبار عتريف» قبل «مترف» .
2- .الخصال : ص 175 ح 232 عن جابر ، عيون الحكم والمواعظ : ص 214 ح 4255 عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 7 ص 222 ح 137 ؛ كنز العمّال : ج 11 ص 193 ح 31190 نقلاً عن الطبرانيّ وابن حنبل وسعيد بن منصور عن أبي أمامة والديلميّ عن جابر .
3- .المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 534 ح 8500 ، الفتن : ج 1 ص 131 ح 319 نحوه ، سبل الهدى والرشاد : ج 10 ص 152 ، إمتاع الأسماع : ج 12 ص 301 كلّها عن أبي سعيد الخدري ، كنز العمّال : ج 11 ص 169 ح 31074 ؛ الملاحم والفتن : ص 83 ح 29 عن أبي سعيد الخدري وفيه «قوم لنا عداوة» بدل «قومنا لنا بغضا» .
4- .الإسراء : 71 .
5- .الكافي : ج 1 ص 215 ح 1 ، المحاسن : ج 1 ص 254 ح 480 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 304 ح 121 كلّها عن جابر ، بصائر الدرجات : ص 33 ح 1 عن جابر عن الإمام الصادق عليه السلام وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 8 ص 13 ح 2 .

ص: 525

11 / 4 پيشگويى پيامبرصلى الله عليه وآله در باره ستم بر اهل بيت عليهم السلام

11 / 4پيشگويى پيامبر صلى الله عليه و آله در باره ستم بر اهل بيت عليهم السّلامپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آه و اندوها از ستم هايى كه از جانب خليفه اى مسلّط و عيّاش، به جوجه هاى خاندان محمّد مى رسد !

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :روز قيامت ، سه چيز مى آيند و به خداوند عز و جل شكايت مى كنند : قرآن و مسجد و عترت . قرآن مى گويد : پروردگارا! مرا سوزاندند و تكّه پاره كردند . مسجد مى گويد : پروردگارا! مرا خالى گذاشتند و تباهم ساختند . عترت مى گويند : پروردگارا! ما را كشتند و راندند و آواره ساختند . من براى دادخواهى زانو مى زنم . خداوند عز و جل به من مى فرمايد : من به آنها سزاوارترم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به زودى پس از من ، اهل بيتم توسّط امّتم با كشتار وآوارگى مواجه خواهند شد . همانا كينه توزترين قوم ما با ما ، بنى اميّه و بنى مغيره و بنى مخزوم اند .

امام باقر عليه السلام :وقتى آيه : «روزى كه هر گروهى را با پيشوايشان فرا مى خوانيم» نازل شد ، مسلمانان گفتند : اى پيامبر خدا! مگر شما ، پيشواى همه مردم نيستيد؟ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «من، فرستاده خدا به سوى همه مردم هستم ؛ ولى پس از من، پيشوايانى الهى از اهل بيتم براى مردم خواهند بود كه در ميان مردم [به رهبرى] بر مى خيزند ؛ ليكن تكذيب مى شوند و پيشوايان كفر و گم راهى و پيروانشان بر ايشان ستم روا مى دارند . هر كه آنان را دوست بدارد و از ايشان پيروى كند و تصديقشان نمايد ، از من است و با من است و مرا ملاقات خواهد كرد و آگاه باشيد هر كه به ايشان ستم روا دارد و تكذيبشان كند ، از من نيست و با من نيست و من از او بيزارم» .

.

ص: 526

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :الحَسَنُ وَالحُسَينُ إماما اُمَّتي بَعدَ أبيهِما ، وسَيِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ ، واُمُّهُما سَيِّدَةُ نِساءِ العالَمينَ ، وأبوهُما سَيِّدُ الوَصِيّينَ . ومِن وُلدِ الحُسَينِ تِسعَةُ أئِمَّةٍ ، تاسِعُهُمُ القائِمُ مِن وُلدي ، طاعَتُهُم طاعَتي ، ومَعصِيَتُهُم مَعصِيَتي ، إلَى اللّهِ أشكُو المُنكِرينَ لِفَضلِهِم ، وَالمُضَيِّعينَ لِحُرمَتِهِم بَعدي ، وكَفى بِاللّهِ وَليّا وناصِرا لِعِترَتي وأئِمَّةِ اُمَّتي ، ومُنتَقِما مِنَ الجاحِدينَ لِحَقِّهم ، «وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُواْ أَىَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ» (1) . (2)

كفاية الأثر عن جنادة بن أبي اُميّة :دَخَلتُ عَلَى الحَسَنِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام في مَرَضِهِ الَّذي تُوُفِّيَ فيهِ ، وبَينَ يَدَيهِ طَشتٌ يَقذِفُ فيهِ الدَّمَ ويَخرُجُ كَبِدُهُ قِطعَةً قِطعَةً مِنَ السَّمِّ الَّذي أسقاهُ مُعاوِيَةُ لَعَنَهُ اللّهُ ، فَقُلتُ : يا مَولايَ ، ما لَكَ لا تُعالِجُ نَفسَكَ ؟ فَقالَ : يا عَبدَ اللّهِ ، بِماذا اُعالِجُ المَوتَ ؟! قُلتُ : إنّا للّهِِ وإنّا إلَيهِ راجِعونَ . ثُمَّ التَفَتَ إلَيَّ وقالَ : وَاللّهِ ، إنَّهُ لَعَهدٌ عَهِدَهُ إلَينا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنَّ هذَا الأَمرَ يَملِكُهُ اثنا عَشَرَ إماما مِن وُلدِ عَلِيٍّ وفاطِمَةَ عليهماالسلام ، ما مِنّا إلّا مَسمومٌ أو مَقتولٌ . ثُمَّ رَفَعتُ الطَّشتَ وَاتَّكَأَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ . (3)

.


1- .الشعراء : 227 .
2- .كمال الدين : ص 260 ح 6 ، التحصين لابن طاووس : ص 553 ح 14 ، فرائد السمطين : ج 1 ص 54 ح 19 كلّها عن الحسين بن خالد عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 36 ص 254 ح 70 .
3- .كفاية الأثر : ص 226 ، الصراط المستقيم : ج 2 ص 128 نحوه ، بحار الأنوار : ج 27 ص 217 ح 19 .

ص: 527

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :حسن و حسين ، پس از پدرشان، امامان امّت من و سَرور جوانان اهل بهشت اند و مادر آن دو ، بانوى زنان جهان است و پدرشان سَرور اوصياست . از نسل حسين ، نُه امام پديد مى آيد كه نهمين ايشان ، قائم از نسل من است . اطاعت از آنان، اطاعت از من است و نافرمانى از آنان، نافرمانى از من است . به خدا شكايت مى برم از كسانى كه فضل ايشان را انكار كنند و پس از من ، حرمت آنان را بشكنند و كافى است كه خدا پشتيبان و ياور عترت و امامان امّت من باشد و انتقام گيرنده از منكران حقّ آنان «و كسانى كه ستم كرده اند ، به زودى خواهند دانست كه چه فرجامى در انتظار آنان است» .

كفاية الأثر_ به نقل از جنادة بن ابى اميّه _ :هنگامى كه حسن بن على عليه السلام در بستر بيمارى _ كه به درگذشت ايشان انجاميد _ افتاده بود ، بر ايشان وارد شدم ، در حالى كه در برابرش تَشتى بود و ايشان بر اثر زهرى كه معاويه _ خدايش لعنت كند _ به او خورانده بود ، در آن تشت ، خون استفراغ مى كرد و پاره هاى جگرش از دهانش خارج مى شد . گفتم : مولاى من! چرا خودتان را معالجه نمى كنيد؟ فرمود : «اى عبد اللّه ! مرگ را با چه علاج كنم؟!» . گفتم : إنّا للّه و إنّا إليه راجعون . ايشان سپس رو به من كرد و فرمود : «به خدا سوگند ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به ما سفارش فرمود كه اين امر (پيشوايى امّت) را دوازده امام از نسل على و فاطمه عليهماالسلامبه عهده خواهند گرفت و هيچ يك از ما نيست، مگر اين كه يا زهر خورانده مى شود و يا كشته مى شود» . در اين هنگام ، من تَشت را برداشتم و ايشان _ كه درودهاى خدا بر او باد _ تكيه داد .

.

ص: 528

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله نَظَرَ إلى عَلِيٍّ وَالحَسَنِ وَالحُسَينِ عليهم السلام فَبَكى وقالَ : أنتُمُ المُستَضعَفونَ بَعدي . (1)

عنه عليه السلام :لَمَّا احتُضِرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله غُشِيَ عَلَيهِ ، فَبَكَت فاطِمَةُ عليهاالسلام فَأَفاقَ وهِيَ تَقولُ : مَن لَنا بَعدَكَ يا رَسولَ اللّهِ ؟! فَقالَ : أنتُمُ المُستَضعَفونَ بَعدي وَاللّهِ . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لِبَني هاشِمٍ _ :أنتُمُ المُستَضعَفونَ بَعدي . (3)

الأمالي للصدوق عن ابن عبّاس :قالَ عَلِيٌّ عليه السلام لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّكَ لَتُحِبُّ عَقيلاً ؟ قالَ : إي وَاللّهِ إنّي لَاُحِبُّهُ حُبَّينِ : حُبّا لَهُ ، وحُبّا لِحُبِّ أبي طالِبٍ لَهُ . وإنَّ وَلَدَهُ لَمَقتولٌ في مَحَبَّةِ وَلَدِكَ ، فَتَدمَعُ عَلَيهِ عُيونُ المُؤمِنينَ ، وتُصَلّي عَلَيهِ المَلائِكَةُ المُقَرَّبونَ. ثُمَّ بَكى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَتّى جَرَت دُموعُهُ عَلى صَدرِهِ ، ثُمَّ قالَ : إلَى اللّهِ أشكو ما تَلقى عِترَتي مِن بَعدي . (4)

المستدرك على الصحيحين عن أنس :دَخَلتُ مَعَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله عَلى عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام يَعودُهُ وهُوَ مَريضٌ وعِندَهُ أبو بَكرٍ وعُمَرُ ، فَتَحَوَّلا حَتّى جَلَسَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ أحَدُهُما لِصاحِبِهِ : ما أراهُ إلّا هالِكا (5) . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنَّهُ لَن يَموتَ إلّا مَقتولاً ، ولَن يَموتَ حَتّى يُملَأَ غَيظا . (6)

.


1- .معاني الأخبار : ص 79 ح 1 عن المفضّل بن عمر ، بحار الأنوار : ج 24 ح 168 ح 1 ؛ شواهد التنزيل : ج 1 ص 555 ح 589 عن المفضّل بن عمر .
2- .عائم الإسلام : ج 1 ص 225 ، بحار الأنوار : ج 82 ص 168 ح 3 ، وراجع : الإرشاد : ج 1 ص 184 والأمالي للمفيد : ص 212 ح 2 ومسند ابن حنبل : ج 10 ص 257 ح 26940 .
3- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 61 ح 244 عن الحسن بن عبد اللّه التميمي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، كفاية الأثر : ص 118 عن عبد القيس عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 28 ص 50 ح 15 ؛ شواهد التنزيل : ج 1 ص 559 ح 595 عن جابر بن عبد اللّه نحوه .
4- .الأمالي للصدوق : ص 191 ح 200 ، بحار الأنوار : ج 22 ص 288 ح 58 .
5- .في المصدر : «هالك» ، والصواب ما أثبتناه .
6- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 150 ح 4673 ، تاريخ أصبهان : ج 2 ص 113 الرقم 1250 ، الكامل في التاريخ : ج 2 ص 433 ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 536 ح 9050 كلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 11 ص 618 ح 32999 ؛ المناقب لابن شهرآشوب : ج 3 ص 216 عن عمران بن حصين نحوه ، بحار الأنوار : ج 29 ص 453 ح 44 .

ص: 529

امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به على و حسن و حسين عليهم السلام نگاه كرد و سپس گريست و فرمود : «پس از من، شما مستضعف خواهيد بود» .

امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هنگام احتضار، از هوش رفت و فاطمه عليهاالسلامشروع به گريه كرد . پيامبر صلى الله عليه و آله به هوش آمد و [شنيد ]فاطمه مى گويد : اى پيامبر خدا! بعد از تو چه بر سر ما خواهد آمد؟! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «به خدا سوگند كه شما پس از من، مستضعف خواهيد بود» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به بنى هاشم _ :پس از من، شما به استضعاف كشيده مى شويد .

الأمالى، صدوق_ به نقل از ابن عبّاس _ :على عليه السلام به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گفت : اى پيامبر خدا! شما عقيل را دوست داريد؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «آرى . به خدا او را به دو سبب دوست دارم : يكى به خاطر خودش و ديگرى به خاطر آن كه ابوطالب ، او را دوست مى داشت . همانا فرزند او در راه محبّت و دوستىِ فرزند تو كشته خواهد شد و ديدگان مؤمنان برايش خواهند گريست و فرشتگان مقرّب ، بر او درود مى فرستند» . سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله چندان گريه كرد كه اشكهايش بر سينه اش جارى گشت . آن گاه فرمود : «به خدا شِكوه مى كنم از ستمهايى كه پس از من به عترتم مى رسد» .

المستدرك على الصحيحين_ به نقل از انس بن مالك _ :با پيامبر صلى الله عليه و آله به عيادت على بن ابى طالب كه بيمار بود ، رفتيم . ابو بكر و عمر نيز نزد على عليه السلام بودند . آن دو كنار رفتند تا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نشست . يكى از آنها به ديگرى گفت : حتماً مى ميرد . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «او جز با كشته شدن ، از دنيا نخواهد رفت . او زمانى خواهد مُرد كه از غيظ و خشم ، لبريز شده باشد» .

.

ص: 530

المعجم الكبير عن جابر (1) :المعجم الكبير عن جابر (2) : قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِعَلِيٍّ عليه السلام : إنَّكَ امرُؤٌ مُستَخلَفٌ ، وإنَّكَ مَقتولٌ ، وهذِهِ مَخضوبَةٌ مِن هذِهِ _ لِحيَتُهُ مِن رَأسِهِ _ . (3)

مسند أبي يعلى عن عائشة :رَأَيتُ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله التَزَمَ عَلِيّا وقَبَّلَهُ ويَقولُ : بِأَبِي الوَحيدُ الشَّهيدُ ، بِأَبِي الوَحيدُ الشَّهيدُ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :بَينَما رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله آخِذٌ بِيَدي ونَحنُ نَمشي في بَعضِ سِكَكِ المَدينَةِ ، إذ أتَينا عَلى حَديقَةٍ ، فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، ما أحسَنَها مِن حَديقَةٍ ! قالَ : لَكَ فِي الجَنَّةِ أحسَنُ مِنها . ثُمَّ مَرَرنا بِاُخرى فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، ما أحسَنَها مِن حَديقَةٍ ! قالَ : لَكَ فِي الجَنَّةِ أحسَنُ مِنها . حَتّى مَرَرنا بِسَبعِ حَدائِقَ ، كُلّ ذلِكَ أقولُ : ما أحسَنَها ! ويَقولُ : لَكَ فِي الجَنَّةِ أحسَنُ مِنها . فَلَمّا خَلا لَهُ الطَّريقُ اعتَنَقَني ، ثُمَّ أجهَشَ باكِيا . قالَ : قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، ما يُبكيكَ ؟ قالَ : ضَغائِنُ في صُدورِ أقوامٍ لا يُبدونَها لَكَ إلّا مِن بَعدي . قالَ : قُلتُ : يارَسولَ اللّهِ في سَلامةٍ مِن ديني ؟ قالَ : في سَلامةٍ مِن دينِكَ . 5

.


1- .الظاهر أنّه جابر بن سمرة بقرينة ما قبله وبعده من الروايات في المصدر ، إضافة إلى ما صُرِّح به في سائر المصادر .
2- .المعجم الكبير : ج 2 ص 247 ح 2038 ، المعجم الأوسط : ج 7 ص 218 ح 7318 ، دلائل النبوّة لأبي نعيم : ج 2 ص 553 ح 491 وفيهما «مؤمّر» بدل «امرؤ» ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 536 ، سبل الهدى والرشاد : ج 10 ص 85 كلّها عن جابر بن سمرة ، كنز العمّال : ج 13 ص 136 ح 36428 .
3- .مسند أبي يعلى : ج 4 ص 318 ح 4558 ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 549 ح 9061 ، المناقب للخوارزمي : ص 65 ح 34 وليس فيه ذيله ، كنز العمّال : ج 11 ص 618 ح 33000 ؛ الأمالي للمفيد : ص 72 ح 6 نحوه ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 2 ص 220 .
4- .مسند أبي يعلى : ج 1 ص 285 ح 561 ، تاريخ بغداد: ج 12 ص 398 الرقم 6859 ، مسند البزّار : ج 2 ص 293 ح 716 ، تهذيب الكمال : ج 23 ص 239 الرقم 4741 كلّها عن أبي عثمان النهدي نحوه ، كنز العمّال : ج 13 ص 176 ح 36523 ؛ كشف اليقين : ص 450 ح 553 نحوه ، بحار الأنوار : ج 28 ص 75 ح 33 .

ص: 531

المعجم الكبير_ به نقل از جابر _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود : «تو كسى هستى كه خلافتت را مى گيرند ، كشته مى شوى و اين [محاسنت] از اين [خون سرت] رنگين خواهد شد» .

مسند أبى يعلى_ به نقل از عايشه _ :پيامبر صلى الله عليه و آله را ديدم كه على را در آغوش كشيد و بوسيد و فرمود : «پدرم فداى تو شهيدِ تنها! پدرم فداى تو شهيدِ تنها!» .

امام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دستم را گرفته بود و با هم در يكى از كوچه هاى مدينه راه مى رفتيم كه به باغى رسيديم . من گفتم : اى پيامبر خدا! چه باغ زيبايى! فرمود : «از اين زيباتر در بهشت براى توست» . سپس از باغ ديگرى گذشتيم و من دوباره گفتم : اى پيامبر خدا! عجب باغ زيبايى! فرمود : «از اين زيباتر در بهشت براى توست» . ما از هفت باغ گذشتيم و هر بار من مى گفتم : عجب باغ زيبايى! و پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمود : «از اين زيباتر در بهشت براى توست» . چون پيامبر خدا به جاى خلوتى رسيد ، مرا در آغوش گرفت و ناگهان گريست . من گفتم : اى پيامبر خدا! چرا گريه مى كنيد؟ فرمود : «به خاطر كينه هاى نهفته در دل هاى گروهى از مردم كه پس از من ، آنها را در مورد تو آشكار خواهند كرد . گفتم : اى پيامبر خدا! آيا دينم سالم خواهد ماند؟ فرمود : «دينت سالم خواهد ماند» .

.

ص: 532

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :يُقتَلُ ابنِيَ الحَسَنُ بِالسَّمِّ . (1)

المستدرك على الصحيحين عن اُمّ سلمة :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله اضطَجَعَ ذاتَ لَيلَةٍ لِلنَّومِ فَاستَيقَظَ وهُوَ حائِرٌ (2) ، ثُمَّ اضطَجَعَ فَرَقَدَ ، ثُمَّ استَيقَظَ وهُوَ حائِرٌ دونَ ما رَأَيتُ بِهِ المَرَّةَ الاُولى ، ثُمَّ اضطَجَعَ فَاستَيقَظَ وفي يَدِهِ تُربَةٌ حَمراءُ يُقَبِّلُها ، فَقُلتُ : ما هذِهِ التُّربَةُ يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : أخبَرَني جِبريلُ عَلَيهِ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ أنَّ هذا يُقتَلُ بِأَرضِ العِراقِ _ [يَعنِي ]الحُسَينَ _ فَقُلتُ لِجَبريلَ : أرِني تُربَةَ الأَرضِ الَّتي يُقتَلُ بِها ، فَهذِهِ تُربَتُها . (3)

دلائل النبوة لأبي نعيم عن سحيم عن أنس بن الحارث :سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : إنَّ ابني هذا يُقتَلُ بِأَرضِ العِراقِ ، فَمَن أدرَكَهُ مِنكُم فَليَنصُرهُ . قالَ : فَقُتِلَ أنَسٌ مَعَ الحُسَينِ عليه السلام . (4)

.


1- .كتاب سُليم بن قيس : ج 2 ص 838 ح 42 عن عبداللّه بن جعفر ، الخرائج والجرائح : ج 3 ص 1143 ح 55 ، عوالي اللآلي : ج 1 ص 199 ح 14 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 267 ح 534 .
2- .أي متحيّر ، وفي بعض المصادر «وهو خاثر» أو «خاثر النفس» معناه : ثقيل النفس غير طيّب ولا نشيط (النهاية : ج 2 ص 11 «خثر») .
3- .المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 440 ح 8202 ، المعجم الكبير : ج 3 ص 109 ح 2821 ، تاريخ الإسلام : ج 5 ص 103 الرقم 24 وفيهما «خاثر» بدل «حائر» الاُولى ، سير أعلام النبلاء : ج 3 ص 289 الرقم 48 وفيه «خاثر» بدل «حائر» في كلا الموضعين وكلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 13 ص 657 ح 37667 ؛ إعلام الورى : ج 1 ص 93 وفيه «خاثر» بدل «حائر» في كلا الموضعين ، بحار الأنوار : ج 18 ص 124 ح 36 .
4- .دلائل النبوّة لأبي نعيم : ج 2 ص 554 ح 493 ، اُسد الغابة : ج 1 ص 288 ح 246 ، الإصابة : ج 1 ص 271 الرقم 266 ، البداية والنهاية : ج 8 ص 199 كلاهما نحوه ؛ المناقب لابن شهرآشوب : ج 1 ص 140 ، بحار الأنوار : ج 18 ص 141 ح 40 .

ص: 533

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :فرزندم حسن، با زهر، كشته خواهد شد .

المستدرك على الصحيحين_ به نقل از امّ سلمه _ :شبى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى خواب به بستر رفت ؛ ولى حيرت زده بيدار شد . بار ديگر به بستر رفت و خوابيد و باز بيدار شد ؛ امّا اين بار از دفعه قبل كه ديده بودم ، كمتر متحيّر بود . سپس به بستر رفت و بعد از مدّتى مجدّداً بيدار شد ، در حالى كه مُشتى خاك سرخ رنگ در دست داشت و آن را مى بوسيد . گفتم : اين خاك چيست ، اى پيامبر خدا؟ فرمود : «جبرئيل _ عليه الصلاة و السلام _ به من خبر داد كه اين _ يعنى : حسين _ در خاك عراق كشته خواهد شد . من به جبرئيل گفتم : خاك آن سرزمينى را كه او در آن كُشته خواهد شد ، به من نشان بده . اين خاك آنجاست» .

دلائل النبوّة، ابو نعيم_ به نقل از سُحيم _ :اَنَس بن حارث گفت : شنيدم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمود : «اين فرزندم در خاك عراق كشته خواهد شد . پس هر يك از شما او را درك كرد ، يارى اش رساند» . اَنَس به همراه حسين عليه السلام كشته شد .

.

ص: 534

مسند ابن حنبل عن عمارة بن زاذان عن ثابت عن أنس :إنَّ مَلَكَ المَطَرِ استَأذَنَ رَبَّهُ أن يَأتِيَ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَأَذِنَ لَهُ ، فَقالَ لِاُمِّ سَلَمَةَ : اِملِكي عَلَينَا البابَ لا يَدخُل عَلَينا أحَدٌ . قالَ : وجاءَ الحُسَينُ لِيَدخُلَ فَمَنَعَتهُ ، فَوَثَبَ فَدَخَلَ ، فَجَعَلَ يَقعُدُ عَلى ظَهرِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله وعَلى مَنكِبِهِ وعَلى عاتِقِهِ . فَقالَ المَلَكُ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله : أتُحِبُّهُ ؟ قالَ : نَعَم ، قالَ : أما إنَّ اُمَّتَكَ سَتَقتُلُهُ ، وإن شِئتَ أرَيتُكَ المَكانَ الَّذي يُقتَلُ فيهِ ، فَضَرَبَ بِيَدِهِ فَجاءَ بِطينَةٍ حَمراءَ ، فَأَخَذَتها اُمُّ سَلَمَةَ فَصَرَّتها فِي خِمارِها . قالَ ثابِتٌ : بَلَغَنا أنَّها كَربَلاءُ . (1)

المعجم الكبير عن اُمّ سلمة :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله جالِسا ذاتَ يَومٍ في بَيتي فَقالَ : لا يَدخُل عَلَيَّ أحَدٌ ، فَانتَظَرتُ فَدَخَلَ الحُسَينُ عليه السلام ، فَسَمِعتُ نَشيجَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَبكي ، فَاطَّلَعتُ فَإِذا حُسَينٌ في حِجرِهِ وَالنَّبِيُّ صلى الله عليه و آله يَمسَحُ جَبينَهُ وهُوَ يَبكي ، فَقُلتُ : وَاللّهِ ، ما عَلِمتُ حينَ دَخَلَ ، فَقالَ : إنَّ جِبريلَ عليه السلام كانَ مَعَنا فِي البَيتِ فَقالَ : تُحِبُّهُ ؟ قُلتُ : أمّا مِنَ الدُّنيا فَنَعم ، قالَ : إنَّ اُمَّتَكَ سَتَقتُلُ هذا بِأَرضٍ يُقالُ لَها كَربَلاءُ ، فَتَناولَ جِبريلُ عليه السلام مِن تُربَتِها ، فَأَراهَا النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله . فَلَمّا اُحيطَ بِحُسَينٍ عليه السلام حينَ قُتِلَ ، قالَ : مَا اسمُ هذِهِ الأَرضِ ؟ قالوا : كَربَلاءَ ، قالَ : صَدَقَ اللّهُ ورَسولُهُ أرضُ كَربٍ وبَلاءٍ . (2)

مسند ابن حنبل عن عبد اللّه بن نُجَيّ عن أبيه :أنَّهُ سارَ مَعَ عَلِيٍّ عليه السلام ، وكانَ صاحِبَ مَطهَرَتِهِ ، فَلَمّا حاذى نَينَوى وهُوَ مُنطَلِقٌ إلى صِفّينَ فَنادى عَلِيٌّ عليه السلام : اِصبِر أبا عَبدِ اللّهِ ، اِصبِر أبا عَبدِ اللّهِ بِشَطِّ الفُراتِ . قُلتُ : وماذا ؟ قالَ : دَخَلتُ عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ذاتَ يَومٍ وعَيناهُ تَفيضانِ ، قُلتُ : يا نَبِيَّ اللّهِ ، أغضَبَكَ أحَدٌ ! ما شَأنُ عَينَيكَ تَفيضانِ ؟ قالَ : بَل قامَ مِن عِندي جِبريلُ قَبلُ فَحَدَّثَني أنَّ الحُسَينَ يُقتَلُ بِشَطِّ الفُراتِ . قالَ : فَقالَ : هَل لَكَ إلى أن اُشِمَّكَ مِن تُربَتِهِ ؟ قالَ : قُلتُ : نَعَم ، فَمَدَّ يَدَهُ فَقَبَضَ قَبضَةً مِن تُرابٍ فَأَعطانيها ، فَلَم أملِك عَينَيَّ أن فاضَتا . (3)

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص 482 ح 13539 ، المعجم الكبير: ج 3 ص 106 ح 2813 ، مسند أبي يعلى : ج 3 ص 370 ح 3389 ، دلائل النبوّة لأبي نعيم : ج 2 ص 553 ح 492 كلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 13 ص 657 ح 37669 ؛ الأمالي للطوسي : ص 330 ح 658 نحوه ، بحار الأنوار : ج 44 ص 231 ح 14 .
2- .المعجم الكبير : ج 3 ص 108 ح 2819 و ج 23 ص 289 ح 637 نحوه ، كنز العمّال : ج 13 ص 656 ح 37666 ؛ الملاحم والفتن : ص 235 ح 342 .
3- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 184 ح 648 ، المعجم الكبير : ج 3 ص 105 ح 2811 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 632 ح 259 عن عبد اللّه بن يحيى الحضرمي عن أبيه كلاهما نحوه ، مسند أبي يعلى : ج 1 ص 206 ح 358 ، كنز العمّال : ج 13 ص 655 ح 37663 ؛ الملاحم والفتن : ص 237 ح 344 نحوه ، بحار الأنوار : ج 44 ص 247 ح 46 .

ص: 535

مسند ابن حنبل_ به نقل از عمارة بن زادان _ :ثابت به نقل از اَنَس گفت: فرشته باران از پروردگارش اجازه خواست كه نزد پيامبر صلى الله عليه و آله برود و خدا به او اجازه داد . پيامبر صلى الله عليه و آله به امّ سلمه فرمود : «بيرون ، مواظب در باش كه كسى بر ما وارد نشود» . حسين عليه السلام آمد و خواست وارد اتاق شود ؛ امّا ام سلمه مانع او شد . حسين ، جستى زد و داخل شد و شروع كرد بر پشت پيامبر و بر روى شانه و گردن ايشان سوار شدن . آن فرشته به پيامبر صلى الله عليه و آله گفت : او را دوست دارى؟ فرمود : «آرى» . فرشته گفت : بدان كه امّت تو او را خواهند كشت و اگر بخواهى ، مكانى را كه در آن كشته مى شود ، به تو نشان مى دهم . سپس دستش را زد و مقدارى گِل سرخ رنگ آورد . امّ سلمه آن را گرفت و در گوشه چارقد خود بست . اطّلاع يافتيم كه آن سرزمين ، كربلاست .

المعجم الكبير_ به نقل از امّ سلمه _ :روزى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در اتاق من نشسته بود و فرمود : «كسى بر من وارد نشود» . من ، [بيرون اتاق] منتظر ماندم . در اين هنگام ، حسين عليه السلام وارد اتاق شد . صداى هق هق پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را شنيدم كه مى گريست . به داخل اتاق نگاهى افكندم . ديدم حسين در بغل پيامبر صلى الله عليه و آله است و ايشان به پيشانى او دست مى كشد و مى گريد . گفتم : به خدا، متوجّه نشدم كه او وارد شد ! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «جبرئيل در اتاق با ما بود و گفت : او را دوست دارى؟ گفتم : از دنيا، آرى [همين ها را دوست دارم] . جبرئيل گفت : بدان كه امّت تو اين را در سرزمينى به نام كربلا خواهند كشت» . جبرئيل ، از خاك آن جا مقدارى برداشت و به پيامبر صلى الله عليه و آله نشان داد . زمانى كه حسين عليه السلام را محاصره كردند تا او را بكشند ، فرمود : «نام اين سرزمين چيست؟» . گفتند : كربلا . فرمود : «خدا و پيامبر او راست گفتند . اين جا سرزمين كَرب (اندوه) و بلاست» .

مسند ابن حنبل_ به نقل از عبد اللّه بن نُجَى، از پدرش _ :زمانى كه على عليه السلام به صفّين مى فت[م] ، او ابريق دارِ ايشان بود[م] و همراه ايشان حركت مى كرد[م] . چون برابر نينوا رسيد ، صدا زد : «صبر كن ، ابو عبد اللّه ! در كنار شطّ فرات، صبر كن ، ابو عبد اللّه !» . گفتم : چه شده است؟ فرمود : «روزى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيدم . ديدم چشمانش گريان است . گفتم : اى پيامبر خدا! كسى شما را ناراحت كرده است؟ چرا ديدگانتان گريان است؟ فرمود : نه . اندكى پيش ، جبرئيل از پيش من رفت . او به من گفت كه حسين در نزديك شطّ فرات، كشته خواهد شد . جبرئيل به من گفت : آيا مى خواهى از شميم تربتش به تو ببويانم؟ گفتم : آرى . پس جبرئيل دستش را دراز كرد و مشتى خاك برداشت و آن را به من داد و بدين خاطر، بى اختيار، گريه ام گرفت » .

.

ص: 536

البداية والنهاية عن محمّد بن عمرو بن حسن :كُنّا مَعَ الحُسَين عليه السلام بِنَهرَي كَربَلاءَ ، فَنَظَرَ إلى شِمرِ بنِ ذِي الجَوشَنِ فَقالَ : صَدَقَ اللّهُ ورَسولُهُ ، قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «كَأَنّي أنظُرُ إلى كَلبٍ أبقَعَ يَلَغُ في دِماءِ أهلِ بَيتي» . وكانَ شِمرٌ قَبَّحَهُ اللّهُ أبرَصَ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :زارَنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَعَمِلنا لَهُ حَريرَةً ، وأهدَت لَنا اُمُّ أيمَنَ قَعبا مِن لَبَنٍ وزُبدا وصَحفَةً مِن تَمرٍ ، فَأَكَلَ النَّبِيُّ وأكَلنا مَعَهُ ، ثُمَّ وَضَّأتُ رَسولَ اللّهِ ، فَقامَ وَاستَقبَلَ القِبلَةَ فَدَعَا اللّهَ ما شاءَ . ثُمَّ أكَبَّ عَلَى الأَرضِ بِدُموعٍ غَزيرَةٍ مِثلِ المَطَرِ ، فَهِبنا رَسولَ اللّهِ أن نَسأَلَهُ ، فَوَثَبَ الحُسَينُ فَقالَ : يا أبَتي ، رَأَيتُكَ تَصنَعُ ما لَم أرَكَ تَصنَعُ مِثلَهُ ! فَقالَ : يا بُنَيَّ ، إنّي سُرِرتُ بِكُمُ اليَومَ سُرورا لَم اُسَرَّ بِكُم مِثلَهُ ، وإنَّ حَبيبي جَبرَئيلَ عليه السلام أتاني فَأَخبَرَني أنَّكُم قَتلى ، وأنَّ مَصارِعَكُم شَتّى ، فَدَعَوتُ اللّهَ لَكُم وأحزَنَني ذلِكَ . فَقالَ الحُسَينُ : يا رَسولَ اللّهِ ، فَمَن يَزورُنا عَلى تَشَتُّتِنا ، ويَتَعاهَدُ قُبورَنا ؟ قالَ : طائِفَةٌ مِن اُمَّتي يُريدونَ بِرّي وصِلَتي ، فَإِذا كانَ يَومُ القِيامَةِ شَهِدتُها بِالمَوقِفِ ، وأخَذتُ بِأَعضادِها فَأَنجَيتُها وَاللّهِ مِن أهوالِهِ وشَدائِدِهِ . (2)

.


1- .البداية والنهاية : ج 8 ص 188 ، تاريخ دمشق : ج 23 ص 190 ح 5031 و ج 55 ص 16 ح 11583 نحوه ، كنز العمّال : ج 13 ص 672 ح 37714 ؛ بحار الأنوار : ج 45 ص 56 نقلاً عن المناقب لابن شهرآشوب .
2- .مقتل الحسين للخوارزمي : ج 2 ص 166 عن حسين بن عليّ بن الحسين عن أبيه عن جدّه الإمام الحسين عليه السلام ؛ بشارة المصطفى : ص 195 عن حسين بن عليّ بن الحسين عن أبيه عن جدّه عليهماالسلام ، كامل الزيارات : ص 126 ح 141 عن محمّد بن الحسين بن علي عن أبيه عن جدّه الإمام زين العابدين عنه عليهماالسلام و ص 125 ح 140 عن جابر عن الإمام الباقر عنه عليهماالسلام ، إعلام الورى : ج 1 ص 94 عن الإمام زين العابدين عن أبيه عنه عليهم السلام وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 44 ص 234 ح 20 .

ص: 537

البداية و النهاية_ به نقل از محمّد بن عمرو بن حسن _ :ما به همراه حسين عليه السلام در كنار دو نهر كربلا بوديم . امام عليه السلام به شمر بن ذى الجوشن نگاهى كرد و فرمود : «خدا و پيامبر او راست گفتند . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : گويى سگِ پيسه اى را مى بينم كه در خون اهل بيت من، دهان مى زند » . شمر _ كه خداوند، رويَش را زشت كند _ پيس بود .

امام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به ديدن ما آمد . براى ايشان ، حريره اى تهيّه كرديم و امّ اَيمَن ، قدحى شير و كره و طبقى خرما آورد . پيامبر صلى الله عليه و آله ، شروع به خوردن كرد و ما نيز با ايشان خورديم . سپس پيامبر خدا را وضو دادم و ايشان برخاست و رو به قبله ايستاد و مقدارى دعا كرد . سپس چشمانش را به زمين دوخت و مانند باران، اشك ريخت . ما جرئت نكرديم علّت را از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله جويا شويم . حسين از جا پريد و گفت : پدر جان! عملى از شما ديدم كه قبلاً نديده بودم چنان كارى انجام دهيد! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «فرزند عزيزم! من امروز از ملاقات شما چنان خوش حال شدم كه سابقه نداشته است؛ ولى دوستم جبرئيل نزد من آمد و به من خبر داد كه شماها كشته خواهيد شد و هر كدامتان در جايى بر زمين خواهيد افتاد . از اين رو من براى شما دعا كردم و اين خبر، موجب اندوه من گشت» . حسين گفت : اى پيامبر خدا! با اين پراكندگى، چه كسى به زيارت ما خواهد آمد و چه كسى از قبرهاى ما مواظبت خواهد نمود؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «گروهى از امّتم كه خواهان نيكى و ارتباط با من اند . پس چون روز قيامت شود ، من اين عدّه را در موقف مى بينم و بازوانشان را مى گيرم و به خدا سوگند ، آنان را از هول و هراس ها و سختى هاى موقف، نجات مى دهم» .

.

ص: 538

11 / 5ما وَقَعَ عَلَيهِم مِنَ الظُّلمِالإمام الحسن عليه السلام_ في خُطبَتِهِ بَعدَ قَتلِ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام _ :لَقَد حَدَّثَني جَدّي رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أنَّ الأَمرَ يَملِكُهُ اثنا عَشَرَ إماما مِن أهلِ بَيتِهِ وصَفوَتِهِ ، ما منِّا إلّا مَقتولٌ أو مَسمومٌ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :. . . حَتّى إذا قَبَضَ اللّهُ رَسولَهُ صلى الله عليه و آله رَجَعَ قَومٌ عَلَى الأَعقابِ ، وغالَتهُمُ السُّبُلُ ، وَاتَّكَلوا عَلَى الوَلائِجِ ، ووَصَلوا غَيرَ الرَّحِمِ ، وهَجَرُوا السَّبَبَ الَّذي اُمِروا بِمَوَدَّتِهِ ، ونَقَلُوا البِناءَ عَن رَصِّ أساسِهِ ، فَبَنَوهُ في غَيرِ مَوضِعِهِ . مَعادِنُ كُلِّ خَطيئَةٍ ، وأبوابُ كُلِّ ضارِبٍ في غَمرَةٍ . (2)

المناقب لابن شهرآشوب عن المنهال بن عمرو :إنَّ مُعاوِيَةَ سَأَلَ الحَسَنَ عليه السلام أن يَصعَدَ المِنبَرَ ويَنتَسِبُ ، فَصَعِدَ فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ . . . ثُمَّ قالَ : أصبَحَت قُرَيشٌ تَفتَخِرُ عَلَى العَرَبِ بِأَنَّ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله مِنها ، وأصبَحَتِ العَرَبُ تَفتَخِرُ عَلَى العَجَمِ بِأَنَّ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله مِنها ، وأصبَحَتِ العَجَمُ تَعرِفُ حَقَّ العَرَبِ بِأَنَّ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله مِنها ، يَطلُبونَ حَقَّنا ولا يَرُدّونَ إلَينا حَقَّنا . (3)

.


1- .كفاية الأثر : ص 162 عن هشام بن محمّد عن أبيه ، بحار الأنوار : ج 27 ص 217 ح 18 .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 150 ، المسترشد : ص 401 ح 134 نحوه ، بحار الأنوار : ج 29 ص 616 ح 29 .
3- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 12 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 356 ح 34 .

ص: 539

11 / 5 ستم هاى رفته بر اهل بيت عليهم السلام

11 / 5ستم هاى رفته بر اهل بيت عليهم السّلامامام حسن عليه السلام_ در سخنانى كه پس از شهادت امير مؤمنان عليه السلام بيان نمود _ :جدّم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من فرمود كه امر [امامت] را دوازده امام از اهل بيت و برگزيدگان او، به عهده مى گيرند و هيچ يك از ما نيست ، مگر اين كه يا به قتل مى رسد و يا با زهر كشته مى شود .

امام على عليه السلام :... تا اين كه چون خداوند ، جان پيامبر خود را گرفت ، قومى به عقب بر گشتند و راه هاى گوناگون، آنان را نابود كرد و بر انديشه هاى نادرست خويش تكيه كردند و با غير خويشاوند، پيوند بر قرار كردند و از وسيله اى (اهل بيت) كه به دوستى آن مأمور شده بودند، دور گشتند و آن بنا را از روى بنيادِ استوارش حركت دادند و در غير جايش گذاشتند . اينان، معدن هر خطا و دروازه هايى گشوده به روى هر كسى بودند كه خواهان گام نهادن در باطل و گم راهى بود .

المناقب، ابن شهرآشوب_ به نقل از منهال بن عمرو _ :معاويه از حسن عليه السلام خواست كه بر منبر رود و نسب خود را بيان كند . حسن عليه السلام بر منبر رفت و حمد و ثناى خداوند گفت... و سپس فرمود : «قريش بر عرب ها فخر مى فروشد كه محمّد صلى الله عليه و آله از آنهاست و عرب ها بر عجم ها فخر مى فروشند كه محمّد صلى الله عليه و آله از آنهاست و عجم ها اين حق را براى عرب ها معترف اند كه محمّد صلى الله عليه و آله از آنان است . حقّ ما را [از غاصبانِ حقّ ما] مى طلبند و حقّمان را به ما بر نمى گردانند .

.

ص: 540

المعجم الكبير عن حبيب بن يسار :لمَّا اُصيبَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام قامَ زَيدُ بنُ أرقَمَ إلى بابِ المَسجِدِ فَقالَ : أفَعَلتُموها ؟! أشهَدُ أنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : «اللّهُمَّ أستَودِعُكَهُما (1) وصالِحَ المُؤمِنينَ» ، فَقيلَ لِعُبَيدِ اللّهِ بنِ زِيادٍ : إنَّ زَيدَ بنَ أرقَمَ قالَ كَذا وكَذا ، فَقالَ : ذلِكَ شَيخٌ قَد ذَهَبَ عَقلُهُ . (2)

تاريخ اليعقوبي_ في ذِكرِ وَفاةِ فاطِمَةَ عليهاالسلام _ :دَخَلَ إلَيها في مَرَضِها نِساءُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وغَيرُهُنَّ مِن نِساءِ قُرَيشٍ ، فَقُلنَ : كَيف أنتِ ؟ قالتَ : أجِدُني وَاللّهِ كارِهَةً لِدُنياكُم ، مَسرورَةً لِفِراقِكُم ، ألقَى اللّهَ ورَسولَهُ بِحَسَراتٍ مِنكُنَّ ، فَما حُفِظَ لِيَ الحَقُّ ، ولا رُعِيَت مِنِّي الذِّمَّةُ ، ولا قُبِلَتِ الوَصِيَّةُ ، ولا عُرِفَتِ الحُرمَةُ . (3)

الإمام الحسين عليه السلام :لَمّا قُبِضَت فاطِمَةُ عليهاالسلام دَفَنَها أميرُ المُؤمِنينَ سِرّا وعَفا عَلى مَوضِعِ قَبرِها ، ثُمَّ قامَ فَحَوَّلَ وَجهَهُ إلى قَبرِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ : السَّلامُ عَلَيكَ يا رَسولَ اللّهِ عَنّي ، وَالسَّلامُ عَلَيكَ عَنِ ابنَتِكَ وزائِرَتِكَ وَالبائِتَةِ فِي الثَّرى بِبُقعَتِكَ ، وَالُمختارِ اللّهِ لها سُرعَةَ اللَّحاقِ بِكَ ، قَلَّ يا رَسولَ اللّهِ عَن صَفِيَّتِكَ صَبري ، وعَفا عَن سَيِّدَةِ نِساءِ العالَمينَ تَجَلُّدي ، إلّا أنَّ لي فِي التَّأَسّي بِسُنَّتِكَ في فُرقَتِكَ مَوضِعَ تَعَزٍّ ، فَلَقَد وَسَّدتُكَ في مَلحودَةِ قَبرِكَ ، وفاضَت نَفسُكَ بَينَ نَحري وصَدري . بَلى ، وفي كِتابِ اللّهِ لي أنعَمُ القَبولِ ، إنّا للّهِِ وإنّا إلَيهِ راجِعونَ ، قَدِ استُرجِعَتِ الوَديعَةُ واُخِذَتِ الرَّهينَةُ ، واُخلِسَتِ الزَّهراءُ ، فَما أقبَحَ الخَضراءَ وَالغَبراءَ يا رَسولَ اللّهِ ! أمّا حُزني فَسَرمَدٌ ، وأمّا لَيلي فَمُسَهَّدٌ ، وهُمٌّ لا يَبرَحُ مِن قَلبي أو يَختارَ اللّهُ لي دارَكَ الَّتي أنتَ فيها مُقيمٌ ، كَمَدٌ مُقَيِّحٌ ، وهَمٌّ مُهَيِّجٌ ، سَرعانَ ما فُرِّقَ بَينَنا وإلَى اللّهِ أشكو ، وسَتُنَبِّئُكَ ابنَتُكَ بِتَظافُرِ اُمَّتِكَ عَلى هَضمِها ، فَأَحفِهَا السُّؤالَ وَاستَخبِرهَا الحالَ ، فَكَم مِن غَليلٍ مُعتَلِجٍ بِصَدرِها لَم تَجِد إلى بَثِّهِ سَبيلاً ، وسَتَقولُ ويَحكُمُ اللّهُ وهُوَ خَيرُ الحاكِمينَ . سَلامَ مُوَدِّعٍ لا قالٍ ولا سَئِمٍ ، فَإِن أنصَرِف فَلا عَن مَلالَةٍ ، وإن أقُم فَلا عَن سوءِ ظَنٍّ بِما وَعَدَ اللّهُ الصّابِرينَ . (4)

.


1- .أي الحسن والحسين عليهماالسلام .
2- .المعجم الكبير : ج 5 ص 185 ح 5037 ، تاريخ دمشق : ج 14 ص 236 ح 3546 عن أبي إسحاق السبيعي نحوه ؛ الأمالي للطوسي : ص 252 ح 450 عن أبي إسحاق السبيعي ، شرح الأخبار : ج 3 ص 170 ح 1116 عن حبيب بن بشّار و 1117 عن حزام بن عثمان وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 167 ح 11 .
3- .تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 115 من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام .
4- .الكافي : ج 1 ص 458 ح 3 عن عليّ بن محمّد الهرمزاني ، الأمالي للمفيد : ص 281 ح 7 ، الأمالي للطوسي : ص 109 ح 166 ، بشارة المصطفى : ص 258 كلّها عن عليّ بن محمّد الهرمزانيّ عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، نهج البلاغة : الخطبة 202 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 43 ص 193 ح 21 .

ص: 541

المعجم الكبير_ به نقل از حبيب بن يسار _ :چون حسين بن على عليه السلام كشته شد ، زيد بن ارقم به كنار درِ مسجد رفت و گفت : شمايان، اين كار را كرديد؟! گواهى مى دهم كه شنيدم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد : «بار خدايا! من اين دو (حسن و حسين) و شايسته از مؤمنان را به تو مى سپارم» . به عبيد اللّه بن زياد، خبر دادند كه زيد بن ارقم، چنين و چنان گفته است . ابن زياد گفت : او پيرمردى است كه عقلش را از دست داده است .

تاريخ اليعقوبى_ در بيان رحلت فاطمه عليهاالسلام _ :هنگامى كه فاطمه عليهاالسلام در بستر بيمارى افتاده بود ، همسران پيامبر خدا و ديگر زنان قريش، به عيادت او رفتند و گفتند : چگونه اى؟ فرمود : «به خدا سوگند ، از دنياى شما بيزارم و از جدايىِ شما شادمان . خدا و پيامبر او را با دردِ دل هايى كه از شما دارم ، ملاقات مى كنم ؛ زيرا نه حقّ من حفظ شد و نه عهدم رعايت شد و نه وصيّت به گوش گرفته شد و نه حرمتم پاس داشته شد» .

امام حسين عليه السلام :چون فاطمه عليهاالسلام از دنيا رفت ، امير مؤمنان عليه السلام او را مخفيانه به خاك سپرد و محلّ قبرش را ناپديد ساخت و سپس برخاست و رو به سوى قبر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كرد و گفت : «سلام من بر تو، اى پيامبر خدا و سلام بر تو، از جانب دخترت ؛ همو كه اينك به ديدار تو آمد و از من جدا گشت و در آرامگاه تو در خاك خُفت و خدا خواست كه زودتر به تو ملحق شود . اى پيامبر خدا! از فراق دختِ برگزيده ات، شكيبايى ام كم شده است و از جدايى سَرور زنان عالم ، توانم را از كف داده ام ؛ امّا تأسّى به سنّت تو و غم و دردى كه از فراقت كشيدم ، موجب تسليت من [در مصيبت دخترت فاطمه ]است ؛ زيرا من خود ، تو را در لحدِ آرامگاهت نهادم و در حالى جان دادى كه سَرت به سينه من چسبيده بود . آرى ، در كتاب خدا براى من، بهترين عامل پذيرش [و تحمّل اين مصيبتها] وجود دارد : «ما همه از آنِ خداييم و همه به سوى او باز مى گرديم» . هر آينه امانت، پس گرفته شد و گرو دريافت گرديد و زهرا از كفم ربوده شد . اى پيامبر خدا! اينك، اين آسمان نيلگون و اين زمين تيره، چه زشت در نظرم جلوه مى كنند! اندوهم هميشگى است و شب هايم به بيدارى مى گذرد و اندوه ، هرگز از دلم رخت بر نمى بندد، تا آن گاه كه خداوند ، خانه اى را كه تو در آن جاى گرفته اى ، برايم بر گزيند [و به تو ملحق شوم] . مرا غصّه اى است بس دل خراش و اندوهى كه آرام و قرار نمى گذارد . چه زود ميان ما جدايى افتاد . شكايت خود را پيشِ خدا مى برم . دخترت از همدست شدن امّتت در ستم بر او، به تو گزارش خواهد داد . همه ماجرا را از او بپرس و اوضاع و احوال را از او جويا شو ؛ زيرا چه بسا غم هاى سوزانى در سينه اش داشت و راهى براى بيان آنها نمى يافت ؛ ولى اكنون [به تو] خواهد گفت و خدا هم داورى مى كند و او بهترينِ داوران است . اينك با تو بدرود مى گويم ،بدرودِ وداع كننده اى كه نه خشمگين است و نه خسته و بيزار ؛ زيرا اگر از اين جا بروم، از روى ملال [و خستگى] نيست و اگر بمانم ، به واسطه بدگمانى به وعده اى كه خداوند به شكيبايان داده است ، نيست» .

.

ص: 542

سنن الترمذي عن عبد الرّحمن بن أبي نعم :إنَّ رَجُلاً مِن أهلِ العِراقِ سَأَلَ ابنَ عُمَرَ عَن دَمِ البَعوضِ يُصيبُ الثَّوبَ ، فَقالَ ابنُ عُمَرَ : اُنظُروا إلى هذا يَسأَلُ عَن دَمِ البَعوضِ وقَد قَتَلُوا ابنَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وسَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : إنَّ الحَسَنَ وَالحُسَينَ هُما رَيحانَتايَ مِنَ الدُّنيا . (1)

جامع الأخبار عن المنهال بن عمرو :دَخَلتُ عَلى عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام فَقُلتُ : السَّلامُ عَلَيكُم ، كَيفَ أصبَحتُم رَحِمَكُمُ اللّهُ ؟ قالَ : أنتَ تَزعُمُ أنَّكَ لَنا شيعَةٌ وأنتَ لا تَعرِفُ صَباحَنا ومَساءَنا !! أصبَحنا في قَومِنا بِمَنزِلَةِ بَني إسرائيلَ في آلِ فِرعَونَ ، يُذَبِّحونَ الأَبناءَ ويَستَحيونَ النِّساءَ ، وأصبَحَ خَيرُ البَرِيَّةِ بَعدَ نَبِيِّها صلى الله عليه و آله يُلعَنُ عَلَى المَنابِرِ ، ويُعطَى الفَضلُ وَالأَموالُ عَلى شَتمِهِ ، وأصبَحَ مَن يُحِبُّنا مَنقوصاً حَقُّهُ (2) عَلى حُبِّهِ إيّانا، وأصبَحَت قُرَيشٌ تَفَضَّلُ عَلى جَميعِ العَرَبِ بِأَنَّ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله مِنهُم ، يَطلُبونَ بِحَقِّنا ولا يَعرِفونَ لَنا حَقّا . اُدخُل فَهذا صَباحُنا ومَساؤُنا . (3)

.


1- .سنن الترمذي : ج 5 ص 657 ح 3770 ، صحيح البخاري : ج 5 ص 2234 ح 5648 ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 405 ح 5679 ، الأدب المفرد : ص 38 ح 85 كلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 13 ص 673 ح 37719 ؛ الأمالي للصدوق : ص 207 ح 228 .
2- .في المصدر : « منقوص بحقّه » والصحيح هو ما أثبتناه كما في تفسير القمّي .
3- .جامع الأخبار : ص 238 ح 607 ، تفسير القمّي : ج 2 ص 134 عن عاصم بن حميد عن الإمام الصادق عليه السلام عنه عليهماالسلامنحوه ، بحار الأنوار : ج 76 ص 16 ح 2 ؛ الطبقات الكبرى : ج 5 ص 219 ، تهذيب الكمال : ج 20 ص 399 الرقم 4050 ، تاريخ دمشق : ج 41 ص 396 كلّها نحوه .

ص: 543

سنن الترمذى_ به نقل از عبد الرحمان بن ابى نُعم _ :مردى عراقى از ابن عمر پرسيد : اگر لباس ، به خونِ پشه آلوده شود ، چه حكمى دارد؟ ابن عمر گفت : اين مرد را ببينيد كه از [حُكمِ ]خون پشه مى پرسد ، در حالى كه فرزند پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را كشتند ، با اين كه من از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمايد : «حسن و حسين ، دو گل خوش بوى من از دنيايند»!

جامع الأخبار_ به نقل از منهال بن عمرو _ :خدمت امام زين العابدين عليه السلام رسيدم و گفتم : سلام بر شما! رحمت خدا بر شما باد! حالتان چگونه است؟ فرمود : «تو مى گويى شيعه ما هستى و با اين حال نمى دانى كه روز و شب ما چگونه مى گذرد!؟ ما در ميان قوم خود ، چونان بنى اسرائيل در ميان آل فرعون هستيم ؛ پسرانمان را مى كشند و زنانمان را زنده نگه مى دارند و بهترينِ افرادِ امّت پس از پيامبرش، بر روى منبرها لعن مى شود و مال و منال مى دهند تا او را دشنام گويند و حقوق دوستداران ما به واسطه علاقه شان به ما، ضايع مى گردد . قريش به اين دستاويز كه محمّد از آنهاست ، خود را بر همه عرب ها برترى مى دهند ؛ حقّ ما را مى ستانند و كمترين حقّى براى ما قائل نيستند . وارد شو . روز و شبِ ما در اين حال مى گذرد» .

.

ص: 544

الإمام الباقر عليه السلام :مَن لَم يَعرِف سوءَ ما اُوتِيَ إلَينا مِن ظُلمِنا وذَهابِ حَقِّنا وما نُكِبنا بِهِ ، فَهُوَ شَريكُ مَن أتى إلَينا فيما وَلِيَنا بِهِ . (1)

الأمالي للطوسي عن المنهال بن عمرو :كُنتُ جالِسا مَعَ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ الباقِرِ عليه السلام إذ جاءَهُ رَجُلٌ فَسَلَّمَ عَلَيهِ ، فَرَدَّ عَلَيهِ السَّلامَ ، قالَ الرَّجُلُ : كَيفَ أنتُم ؟ فَقالَ لَهُ مُحَمَّدٌ عليه السلام : أوَما آنَ لَكُم أن تَعلَموا كَيفَ نَحنُ ؟! إنَّما مَثَلُنا في هذِهِ الاُمَّةِ مَثَلُ بَني إسرائيلَ ، كانَ يُذَبَّحُ أبناؤُهُم وتُستَحيى نِساؤهُم ، ألا وإنَّ هؤُلاءِ يُذَبِّحونَ أبناءَنا ويَستَحيونَ نِساءَنا ، زَعَمَتِ العَرَبُ أنّ لَهُم فَضلاً عَلَى العَجَمِ ، فَقالَتِ العَجَمُ : وبِماذا ؟ قالوا : كانَ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله عَرَبِيّا ، قالوا لَهُم : صَدَقتُم . وزَعَمَت قُرَيشٌ أنَّ لَها فَضلاً عَلى غَيرِها مِنَ العَرَبِ ، فَقالَت لَهُمُ العَرَبُ مِن غَيرِهِم : وبِما ذاكَ ؟ قالوا : كانَ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله قُرَشِيّا ، قالوا لَهُم : صَدَقتُم . فَإِن كانَ القَومَ صَدَقوا فَلَنا فَضلٌ عَلَى النّاسِ ؛ لِأَنّا ذُرِّيَّةُ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله وأهلُ بَيتِهِ خاصَّةً وعِترَتُهُ ، لا يَشرَكُهُ في ذلِكَ غَيرُنا . فَقالَ لَهُ الرَّجُلُ : وَاللّهِ إنّي لَاُحِبُّكُم أهلَ البَيتِ . قالَ : فَاتَّخِذ لِلبَلاءِ جِلبابا ، فَوَاللّهِ إنَّهُ لَأَسرَعُ إلَينا وإلى شيعَتِنا مِنَ السَّيلِ فِي الوادي ، وبِنا يَبدَأُ البَلاءُ ثُمَّ بِكُم ، وبِنا يَبدَأُ الرَّخاءُ ثُمَّ بِكُم . (2)

.


1- .ثواب الأعمال : ص 248 ح 6 عن جابر ، بحار الأنوار : ج 27 ص 55 ح 11 .
2- .الأمالي للطوسي : ص 154 ح 255 ، بشارة المصطفى : ص 89 ، بحار الأنوار : ج 46 ص 360 ح 1 ؛ الطبقات الكبرى : ج 5 ص 95 نحوه والقضية فيه منسوبة إلى محمّد بن علي المعروف بابن الحنفيّة وليس فيه ذيله من «لأنّا ذرّيّة» .

ص: 545

امام باقر عليه السلام :هر كس به بد و ناروا بودن ستم ها و حق كشى ها و رنج هايى كه به ما رسيده، معترف نباشد ، با كسى كه اين كارها را در حقّ ما كرده ، شريك است .

الأمالى، طوسى_ به نقل از منهال بن عمرو _ :با امام باقر عليهماالسلام نشسته بودم كه مردى وارد شد و به ايشان سلام كرد . امام عليه السلام جواب سلامش را داد . آن مرد گفت : حالتان چگونه است؟ امام باقر عليه السلام به او فرمود : «آيا زمان آن نرسيده است كه بدانيد ما چه حالى داريم؟! حكايت ما در ميان اين امّت ، همچون حكايت بنى اسرائيل است كه پسرانشان را سر مى بريدند و زنانشان را زنده نگه مى داشتند . بدانيد كه اينان نيز پسران ما را مى كشند و زنانمان را زنده مى گذارند . عرب ها مى گويند كه بر عجم ها برترى دارند و عجم ها مى پرسند : به چه علّت؟ و آنها مى گويند : چون محمّد صلى الله عليه و آله ، عرب بود . عجم ها پاسخ مى دهند : درست مى گوييد . قريش مى گويند كه بر ديگر عرب ها برترند و آن ديگر عرب ها مى گويند : به چه دليل؟ و قريش جواب مى دهند : چون محمّد صلى الله عليه و آله ، از قريش بود . عرب ها مى گويند : درست مى گوييد . اگر اين قومْ راست مى گويند ، پس ما بر همه مردم، برترى داريم ؛ چرا كه ما، ذريّه محمّد صلى الله عليه و آله و اهل بيت خاصّ او و عترتش هستيم و جز ما ، كسى اين ويژگى را ندارد» . آن مرد به امام عليه السلام گفت : به خدا سوگند كه من شما اهل بيت را دوست دارم . امام عليه السلام فرمود : «پس تن پوشى براى بلا آماده كن ؛ زيرا به خدا سوگند كه بلا به سوى ما و شيعيانمان، شتابنده تر حركت مى كند تا سيل در درّه . بَلا ، نخست به ما مى رسد و سپس به شما و آسايش نيز نخست به ما مى رسد و آن گاه به شما» .

.

ص: 546

شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد :رُوِيَ أنَّ أبا جَعفَرٍ مُحَمَّدَ بنَ عَلِيٍّ الباقِرِ عليه السلام قالَ لِبَعضِ أصحابِهِ : يا فُلانُ ، ما لَقينا مِن ظُلمِ قُرَيشٍ إيّانا وتَظاهُرِهِم عَلَينا ! وما لَقِيَ شيعَتُنا ومُحِبّونا مِنَ النّاسِ ! إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قُبِضَ وقَد أخبَرَ أنّا أولَى النّاسِ بِالنّاسِ ، فَتَمالَأَت عَلَينا قُرَيشٌ حَتّى أخرَجَتِ الأَمرَ عَن مَعدِنِهِ ، وَاحتَجَّت عَلَى الأَنصارِ بِحَقِّنا وحُجَّتِنا . ثُمَّ تَداوَلَتها قُرَيشٌ ، واحِدٌ بَعدَ واحِدٍ ، حَتّى رَجَعَت إلَينا ، فَنَكَثَت بَيعَتَنا ، ونَصَبَتِ الحَربَ لَنا ، ولَم يَزَل صاحِبُ الأَمرِ في صَعودٍ كَؤودٍ حَتّى قُتِلَ . فَبويِعَ الحَسَنُ ابنُهُ وعوهِدَ ، ثُمَّ غُدِرَ بِهِ واُسلِمَ ، ووَثَبَ عَلَيهِ أهلُ العِراقِ حَتّى طُعِنَ بِخَنجَرٍ في جَنبِهِ ، ونُهِبَت عَسكَرُهُ ، وعولِجَت خَلاليلُ (1) اُمَّهاتِ أولادِهِ ، فَوادَعَ مُعاوِيَةَ وحَقَنَ دَمَهَ ودِماءَ أهلِ بَيتِهِ ، وهُم قَليلٌ حَقَّ قَليلٍ . ثُمَّ بايَعَ الحُسَينَ عليه السلام مِن أهلِ العِراقِ عِشرونَ ألفا ، ثُمَّ غَدَروا بِهِ ، وخَرَجوا عَلَيهِ ، وبَيعَتُهُ في أعناقِهِم ، وقَتَلوهُ . ثُمَّ لَم نَزَل _ أهلَ البَيتِ _ نُستَذَلُّ ونُستَضامُ ، ونُقصى ونُمتَهَنُ ، ونُحرَمُ ونُقتَلُ ، ونَخافُ ولا نَأمَنُ عَلى دِمائِنا ودِماءِ أولِيائِنا . ووَجَدَ الكاذِبونَ الجاحِدونَ لِكَذِبِهِم وجُحودِهِم مَوضِعا يَتَقَرَّبونَ بِهِ إلى أولِيائِهِم ، وقُضاةِ السّوءِ وعُمّالِ السّوءِ في كُلِّ بَلدَةٍ ، فَحَدَّثوهُم بِالأَحاديثِ المَوضوعَةِ المَكذوبَةِ ، ورَوَوا عَنّا ما لَم نَقُلهُ وما لَم نَفعَلهُ ؛ لِيُبَغِّضونا إلَى النّاسِ . وكانَ عِظَمُ ذلِكَ وكِبَرُهُ زَمَنَ مُعاوِيَةَ بَعدَ مَوتِ الحَسَنِ عليه السلام ، فَقُتِّلَت شيعَتُنا بِكُلِّ بَلدَةٍ ، وقُطِّعَتِ الأَيدي وَالأَرجُلُ عَلَى الظِّنَّةِ ، وكانَ مَن يُذكَرُ بِحُبِّنا وَالاِنقِطاعِ إلَينا سُجِنَ أو نُهِبَ مالُهُ ، أو هُدِمَت دارُهُ . ثُمَّ لَم يَزَلِ البَلاءُ يَشتَدُّ ويَزدادُ إلى زَمانِ عُبَيدِ اللّهِ بنِ زِيادٍ قاتِلِ الحُسَينِ عليه السلام ، ثُمَّ جاءَ الحَجّاجُ فَقَتَلَهُم كُلَّ قَتلَةٍ ، وأخَذَهُم بِكُلِّ ظِنَّةٍ وتُهَمَةٍ ، حَتّى إنَّ الرَّجُلَ لَيُقالُ لَهُ : «زِنديقٌ» أو «كافِرٌ» أحَبُّ إلَيهِ مِن أن يُقالَ : «شيعَةُ عَلِيٍّ» ! (2)

.


1- .كذا في المصدر ، ولعلّ الصواب «خلاخيل» .
2- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 11 ص 43 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 68 .

ص: 547

شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد:روايت شده است كه امام باقر عليه السلام به يكى از يارانش فرمود : «فلانى! ما چه ستم ها و دشمنى هايى از قريش ديديم و چه ستم ها كه شيعيان و دوستداران ما از مردم ديدند! پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پيش از آن كه از دنيا برود ، فرموده بود كه ما از خود مردم به آنان سزاوارتريم ؛ امّا قريش ، عليه ما هم داستان شدند و كار [امامت و خلافت ]را از جايگاهش خارج ساختند و آنچه را كه حق و حجّت ما بود ، در اختيار خويش گرفتند و با آن در برابرِ انصار، حجّت آوردند . سپس قريش ، آن [پيشوايى و خلافت ]را در ميان خود، دست به دست كردند، تا اين كه سرانجام، اين حق به خود ما باز گشت ؛ امّا بيعت ما را شكستند و در برابرمان پرچم جنگ برافراشتند و امير مؤمنان عليه السلام پيوسته با رنج و مشقّت ، دست به گريبان بود، تا آن كه به شهادت رسيد . پس از او ، با فرزندش حسن ، بيعت و پيمان بسته شد ؛ امّا به وى خيانت شد و [در برابر دشمن ]وادار به تسليم گرديد و عراقيان بر وى شوريدند، تا جايى كه به پهلويش خنجر زدند و اردوگاهش غارت شد و خلخال از پاهاى مادران فرزندانش در آوردند . از اين رو ، [ناچار ]با معاويه صلح كرد و خون خود و خون خانواده اش را كه در اقليّتِ تمام به سر مى بردند ، حفظ كرد . سپس بيست هزار نفر از مردم عراق با حسين عليه السلام بيعت كردند ؛ امّا به او خيانت كردند و در برابرش برخاستند و در حالى كه بيعت او را به گردن داشتند ، او را به قتل رساندند . از آن پس ، ما اهل بيت، همچنان مورد قهر و ستم واقع مى شويم ، از حقّ خود، دورمان مى كنند و مورد خوارى قرار مى گيريم ، محروم مى شويم و كشته مى شويم، در رعب و وحشت به سر مى بريم و جان ما و جان شيعيانمان در امان نيست ؛ امّا دروغگويان و منكران [حقّ ما] ، به سبب دروغگويى و انكارشان، موقعيتى يافته اند كه به واسطه آن ، مقرّب درگاه حكمرانان خود و قاضيان جور و كارگزاران نابه كار در هر شهرى هستند ؛ چرا كه آنان (دروغگويان و منكران) ، براى اينان روايت هاى جعلى و دروغ مى گويند و از قول ما سخنان و كردارى نقل مى كنند كه ما آنها را نگفته ايم و انجام نداده ايم و هدفشان [از نقل اين روايت ها و سخنان و كردار]، اين است كه ما را منفور مردم گردانند . بيشترين و بدترين اين اعمال ، در زمان معاويه پس از درگذشت حسن عليه السلام اتّفاق افتاد ؛ زيرا در آن زمان، شيعيان ما در هر شهر و نقطه اى به قتل رسيدند و هر كس به صِرف اين كه مظنون [به شيعه بودن] واقع مى شد ، دست و پاهايش قطع مى گرديد و اگر معلوم مى شد كسى دوستدار و علاقه مند به ماست ، يا زندانى مى شد ، يا اموالش به غارت مى رفت و يا خانه اش ويران مى گشت . در زمان عبيد اللّه بن زياد ، قاتل حسين عليه السلام ، بلا [و مصيبت]، هر لحظه شديدتر و بيشتر مى شد . سپس حَجّاج آمد و همه آنها (دوستداران و شيعيان على و اهل بيت عليهم السلام ) را از دَم تيغ گذراند و با كمترين سوءظن و تهمتى، ايشان را دستگير و مجازات مى كرد، تا جايى كه اگر به كسى مى گفتند : «زنديق» يا «كافر»، اين را خوش تر از آن مى داشت كه به او گفته شود : «شيعه على» .

.

ص: 548

الأمالي للصدوق عن حمزة بن حمران :دَخَلتُ إلَى الصّادِقِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عليه السلام فَقالَ لي : يا حَمزَةُ ، مِن أينَ أقبَلتَ ؟ قُلتُ لَهُ : مِنَ الكوفَةِ . قالَ : فَبَكى عليه السلام حَتّى بَلَّت دُموعُهُ لِحيَتَهُ ، فَقُلتُ لَهُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، ما لَكَ أكثَرتَ البُكاءَ ؟! فَقالَ : ذَكَرتُ عَمّي زَيدا وما صُنِعَ بِهِ فَبَكَيتُ ، فَقُلتُ لَهُ : ومَا الَّذي ذَكَرتَ مِنهُ ؟ فَقالَ : ذَكَرتُ مَقتَلَهُ وقَد أصابَ جَبينَهُ سَهمٌ ، فَجاءَهُ ابنُهُ يَحيى فَانكَبَّ عَلَيهِ وقالَ لَهُ : أبشِر يا أبَتاه فَإِنَّكَ تَرِدُ عَلى رَسولِ اللّهِ وعَلِيٍّ وفاطِمَةَ وَالحَسَنِ وَالحُسَينِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِم . قالَ : أجَل يا بُنَيَّ ، ثُمَّ دَعا بِحَدّادٍ فَنَزَعَ السَّهمَ مِن جَبينِهِ فَكانَت نَفسُهُ مَعَهُ ، فَجيءَ بِهِ إلى ساقِيَةٍ تَجري عِندَ بُستانٍ زائِدَةٍ ، فَحُفِرَ لَهُ فيها ودُفِنَ واُجرِيَ عَلَيهِ الماءُ . وكانَ مَعَهُم غُلامٌ سِندِيٌّ لِبَعضِهِم ، فَذَهَبَ إلى يوسُفَ بنِ عُمَرَ مِنَ الغَدِ فَأَخبَرَهُ بِدَفنِهِم إيّاهُ ، فَأَخرَجَهُ يوسُفُ بنُ عُمَرَ فَصَلَبَهُ فِي الكُناسَةِ أربَعَ سِنينَ ، ثُمَّ أمَرَ بِهِ فَاُحرِقَ بِالنّارِ وذُرِّيَ فِي الرِّياحِ ، فَلَعَنَ اللّهُ قاتِلَهُ وخاذِلَهُ ، وإلَى اللّهِ جَلَّ اسمُهُ أشكو ما نَزَلَ بِنا أهلَ بَيتِ نَبِيِّهِ بَعدَ مَوتِهِ ، وبِهِ نَستَعينُ عَلى عَدُوِّنا وهُوَ خَيرُ مُستَعانٍ . (1)

تاريخ الطبري عن محمّد بن إبراهيم :اُتِيَ بِهِم [أي بِبَعضِ بَنِي الحَسَنِ عليه السلام ] أبو جَعفَرٍ (2) ، فَنَظَرَ إلى مُحَمَّدِ بنِ إبراهيمَ بنِ حَسَنٍ فَقالَ : أنتَ الدّيباجُ الأَصفَرُ ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : أما وَاللّهِ لَأَقتُلَنَّكَ قِتلَةً ما قَتَلتُها أحَدا مِن أهلِ بَيتِكَ . ثُمَّ أمَرَ بِاُسطُوانَةٍ مَبنِيَّةٍ فَفُرِقَت ، ثُمَّ اُدخِلَ فيها فَبَنى عَلَيهِ وهُوَ حَيٌّ . (3)

.


1- .الأمالي للصدوق : ص 477 ح 643 ، الأمالي للطوسي : ص 434 ح 973 نحوه ، بحار الأنوار : ج 46 ص 172 ح 22 .
2- .هو المنصور الدوانيقيّ .
3- .تاريخ الطبري : ج 7 ص 546 ، الكامل في التاريخ : ج 3 ص 562 ، تاريخ الإسلام : ج 9 ص 19 ، سير أعلام النبلاء : ج 6 ص 214 الرقم 105 كلّها نحوه ، مقاتل الطالبيّين : ص 181 الرقم 23 .

ص: 549

الأمالى، صدوق_ به نقل از حمزة بن حُمران _ :خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم . به من فرمود : «اى حمزه! از كجا مى آيى؟» . گفتم : از كوفه . امام عليه السلام آن قدر گريست كه محاسن او از اشكش، تر شد . گفتم : اى پسر پيامبر خدا! چه شده است كه اين قدر، گريه مى كنيد؟! فرمود : «به ياد عمويم زيد و آنچه با او كردند ، افتادم و گريه ام گرفت» . گفتم : به ياد چه چيزى از او افتاديد؟ فرمود : «به ياد كشته شدنش افتادم كه تيرى به پيشانى اش خورد و پسرش يحيى آمد و خودش را بر روى او انداخت و گفت : بشارت باد تو را، اى پدر كه بر پيامبر خدا و على و فاطمه و حسن و حسين _ كه درودهاى خدا بر آنان باد _ وارد مى شوى! زيد گفت : آرى ، فرزندم! سپس يحيى ، آهنگرى را آورد و آن تير را از پيشانى اش بيرون كشيد و زيد، جان سپرد . پيكر او را نزد نهر آبى كه از كنار باغى مى گذشت ، بردند و برايش در بستر آن نهر، گورى كندند و پيكرش را در آن دفن كردند و سپس آب را بر آن بستند . يكى از آنان، غلامى سِندى داشت كه او نيز همراهشان بود . فردايَش آن غلام ، نزد يوسف بن عمر رفت و محلّ دفن زيد را به او خبر داد . يوسف بن عمر ، جسد زيد را بيرون آورد و در كُناسه (محله اى در كوفه) به دار آويخت كه مدّت چهار سال ، همچنان بالاى دار بود . سپس دستور داد جسدش را سوختند و خاكسترش را به باد دادند . لعنت خدا بر قاتل او و بر كسانى كه او را تنها و بى ياور گذاشتند! به خداى بلندنام، شكايت مى برم از آنچه پس از مرگ پيامبرش به ما اهل بيت رسيد و در برابر دشمنمان از او يارى مى خواهم كه او بهترين يار است» .

تاريخ الطبرى_ در باره محمّد بن ابراهيم _ :گروهى از فرزندان حسن عليه السلام را نزد ابو جعفر (منصور دوانيقى) آوردند . او به محمّد بن ابراهيم بن حسن، نگاهى كرد و گفت : ديباجِ اَصفر ، (1) تويى؟ گفت : آرى . منصور گفت : به خدا سوگند ، تو را به چنان وضعى مى كشم كه تا كنون هيچ يك از افراد خاندانت را چنان نكشته باشم . سپس دستور داد ستونى را شكاف دادند و او را زنده زنده داخل آن كردند و رويش را بستند .

.


1- .ديباج اصفر: ديباى زرد (كنايه از زيبايى) . اين ، لقب مشهور محمّد بن ابراهيم بود .

ص: 550

مقاتل الطالبيّين عن موسى بن عبد اللّه :حُبِسنا فِي المُطبِقِ ، فَما كُنّا نَعرِفُ أوقاتَ الصَّلواتِ إلّا بِأَجزاءٍ يَقرَأُها عَلِيُّ بنُ الحَسَنِ بنِ الحَسَنِ بنِ الحَسَنِ . (1)

مقاتل الطالبيّين عن موسى بن عبد اللّه بن موسى :تُوُفِّيَ عَلِيُّ بنُ الحَسَنِ وهُوَ ساجِدٌ في حَبسِ أبي جَعفَرٍ ، فَقالَ عَبدُ اللّهِ : أيقِظُوا ابنَ أخي ، فَإِنّي أراهُ قَد نامَ في سُجودِهِ . قالَ : فَحَرَّكوهُ فَإِذا هُوَ قَد فارَقَ الدُّنيا . فَقالَ : رَضِيَ اللّهُ عَنكَ ، إنَّ عِلمي فيكَ أنَّكَ تَخافُ هذَا المَصرَعَ . (2)

مقاتل الطالبيّين عن محمّد بن المنصور المراديّ :قالَ يَحيَى بنُ الحُسَينِ بنِ زَيدٍ : قُلتُ لِأَبي : يا أبَه ، إنّي أشتَهي أن أرى عَمّي عيسَى بنَ زَيدٍ ، فَإِنَّهُ يَقبُحُ بِمِثلي أن لا يَلقى مِثلَهُ مِن أشياخِهِ . فَدَافَعَني عَن ذلِكَ مُدَّةً ، وقالَ : إنَّ هذا أمرٌ يَثقُلُ عَلَيهِ ، وأخشى أن يَنتَقِلَ عَن مَنزِلِهِ كَراهِيَةً لِلِقائِكَ إيّاهُ فَتَزعَجُهُ . فَلَم أزَل بِهِ اُداريهِ وألطُفُ بِهِ حَتّى طابَت نَفسُهُ لي بِذلِكَ ، فَجَهَّزَني إلَى الكوفَةِ وقالَ لي : إذا صِرتَ إلَيها فَاسأَل عَن دورِ بَني حَيٍّ ، فَإِذا دُلِلتَ عَلَيها فَاقصُدها فِي السِّكَّةِ الفُلانِيَّةِ ، وسَتَرى في وَسَطِ السِّكَّةِ دارا لَها بابٌ صِفَتُهُ كَذا وكَذا ، فَاعرِفهُ وَاجلِس بَعيدا مِنها في أوَّلِ السِّكَّةِ ، فَإِنَّهُ سَيُقبِلُ عَلَيكَ عِندَ المَغرِبِ كَهلٌ طَويلٌ مَسنونُ الوَجهِ قَد أثَّرَ السُّجودُ في جَبهَتِهِ ، عَلَيهِ جُبَّةُ صوفٍ ، يَستَقِي الماءَ عَلى جَمَلٍ ، وقَدِ انصَرَفَ يَسوقُ الجَمَلَ لا يَضَعُ قَدَما ولا يَرفَعُها إلّا ذَكَرَ اللّهَ عز و جلودُموعُهُ تَنحَدِرُ ، فَقُم وسَلِّم عَلَيهِ وعانِقهُ فَإِنَّهُ سَيَذعَرُ مِنكَ كَما يَذعَرُ الوَحشُ ، فَعَرِّفهُ نَفسَكَ وَانتَسِب لَهُ فَإِنَّهُ يَسكُنُ إلَيكَ ويُحَدِّثُكَ طَويلاً ، ويَسأَلُكَ عَنّا جَميعا ، ويُخبِرُكَ بِشَأنِهِ ولا يَضجَرُ بِجُلوسِكَ مَعَهُ ، ولا تُطِل عَلَيهِ ووَدِّعهُ ، فَإِنَّهُ سَوفَ يَستَعفيكَ مِن العَودَةِ إلَيهِ ، فَافعَل ما يَأمُرُكَ بِهِ مِن ذلِكَ ، فَإِنَّكَ إن عُدتَ إلَيهِ تَوارى عَنكَ وَاستَوحَشَ مِنكَ وَانتَقَلَ عَن مَوضِعِهِ وعَلَيهِ في ذلِكَ مَشَقَّةٌ . فَقُلتُ : أفعَلُ كَما أمَرتَني . ثُمَّ جَهَّزَني إلَى الكوفَةِ ووَدَّعتُهُ وخَرَجتُ . فَلَمّا وَرَدتُ الكوفَةَ قَصَدتُ سِكَّةَ بَني حَيٍّ بَعدَ العَصرِ ، فَجَلَستُ خارِجَها بَعدَ أن تَعَرَّفتُ البابَ الَّذي نَعَتَهُ لي ، فَلَمّا غَرَبَتِ الشَّمسُ إذا أنَا بِهِ قَد أقبَلَ يَسوقُ الجَمَلَ ، وهُوَ كَما وَصَفَ لي أبي لا يَرفَعُ قَدَما ولا يَضَعُها إلّا حَرَّكَ شَفَتَيهِ بِذِكرِ اللّهِ ، ودُموعُهُ تَرَقرَقُ في عَينَيهِ وتَذرِفُ أحيانا . فَقُمتُ فَعانَقتُهُ ، فَذَعِرَ مِنّي كَما يَذعَرُ الوَحشُ مِنَ الإِنسِ ، فَقُلتُ : يا عَمِّ ، أنَا يَحيَى بنُ الحُسَينِ بنِ زَيدٍ ، اِبنُ أخيكَ . فَضَمَّني إلَيهِ وبَكى حَتّى قُلتُ قَد جاءَت نَفسُهُ ، ثُمَّ أناخَ جَمَلَهُ وجَلَسَ مَعي فَجَعَلَ يَسأَلُني عَن أهلِهِ رَجُلاً رَجُلاً وَامرَأَةً اِمرَأَةً وصَبِيّا صَبِيّا ، وأنَا أشرَحُ لَهُ أخبارَهُم وهُوَ يَبكي . ثُمَّ قالَ : يا بُنَيَّ ، أنَا أستَقي عَلى هذَا الجَمَلِ الماءَ ، فَأَصرِفُ ما أكتَسِبُ _ يَعني مِن اُجرَةِ الجَمَلِ _ إلى صاحِبِهِ وأتَقَوَّتُ باقِيَهُ ، ورُبَّما عاقَني عائِقٌ عَنِ استِقاءِ الماءِ فَأَخرُجُ إلَى البَرِيَّةِ _ يَعني بِظَهرِ الكوفَةِ _ فَأَلتَقِطُ ما يَرمِي النّاسُ بِهِ مِنَ البُقولِ فَأَتَقَوَّتُهُ . وقَد تَزَوَّجتُ إلى هذَا الرَّجُلِ ابنَتَهُ ، وهُوَ لا يَعلَمُ مَن أنَا إلى وَقتي هذا ، فَوَلَدَت مِنّي بِنتا فَنَشَأَت وبَلَغَت وهِيَ أيضا لا تَعرِفُني ولا تَدري مَن أنَا ، فَقالَت لي اُمُّها : زَوِّجِ ابنَتَكَ بِابنِ فُلانٍ السَّقّاءِ _ لِرَجُلٍ مِن جيرانِنا يَسقِي الماءَ _ فَإِنَّهُ أيسَرُ مِنّا وقَد خَطَبَها ، وألَحَّت عَلَيَّ ، فَلَم أقدِر عَلى إخبارِها - بِأَنَّ ذلِكَ غَيرُ جائِزٍ ، ولا هُوَ بِكُف ءٍ لَها _ فَيَشيعَ خَبَري ، فَجَعَلَت تُلِحَّ عَلَيَّ ، فَلَم أزَل أستَكفِي اللّهَ أمرَها حَتّى ماتَت بَعدَ أيّامٍ ، فَما أجِدُني آسى عَلى شَيءٍ مِنَ الدّنيا أسايَ عَلى أنَّها ماتَت ولَم تَعلَم بِمَوضِعِها مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . قالَ : ثُمَّ أقسَمَ عَلَيَّ أن أنصَرِفَ ولا أعودَ إليهِ ، ووَدَّعَني ، فَلَمّا كانَ بَعدَ ذلِكَ صِرتُ إلَى المَوضِعِ الَّذِي انتَظَرتُهُ فِيهِ لِأَراهُ فَلَم أرَهُ ، وكانَ آخِرَ عَهدي بِهِ . (3)

.


1- .مقاتل الطالبيّين : ص 176 الرقم 19 .
2- .مقاتل الطالبيّين : ص 176 الرقم 19 .
3- .مقاتل الطالبيّين : ص 345 الرقم 35 .

ص: 551

مقاتل الطالبيّين_ به نقل از محمّد بن اسماعيل _ :از جدّم موسى بن عبد اللّه شنيدم كه مى گفت : در سياه چالى زندانى شديم ، به طورى كه وقت هاى نماز را تنها از طريق جزءهايى كه على بن حسن بن حسن بن حسن قرائت مى كرد ، تشخيص مى داديم .

مقاتل الطالبيّين_ به نقل از موسى بن عبد اللّه بن موسى _ :على بن حسن، در زندانِ ابو جعفر (منصور دَوانيقى) در حال سجده از دنيا رفت . عبد اللّه گفت : برادرزاده ام را بيدار كنيد ؛ چون فكر مى كنم در حال سجده خوابش برده است . امّا چون او را تكان دادند ، ديدند از دنيا رفته است . عبد اللّه گفت : خدا از تو خشنود بادا! من مى دانستم تو بيم آن دارى كه در اين جا بميرى .

مقاتل الطالبيّين_ به نقل از محمّد بن منصور مرادى _ :يحيى بن حسين بن زيد گفت : به پدرم گفتم : پدر جان! من دوست دارم عمويم عيسى بن زيد را ببينم ؛ زيرا براى فردى چون من، زشت است كه چنان پيرى از بزرگان خود را ملاقات نكند . پدرم مدّتى مرا از اين كار باز مى داشت و مى گفت : چنين ملاقاتى بر او سنگين مى آيد و مى ترسم چون دوست ندارد تو او را ديدار كنى ، منزل خود را به جاى ديگر منتقل كند و تو با اين كار ، موجب ناراحتى و زحمت او شوى . من همچنان با پدرم مدارا و مهربانى مى كردم، تا اين كه سرانجام به اين كار، رضايت داد و اسباب سفر مرا به كوفه فراهم كرد و به من گفت : چون به كوفه رسيدى ، سراغ محلّه «بنى حَى» را بگير و وقتى آن جا را به تو نشان دادند ، به فلان كوچه برو . در ميانه كوچه ، منزلى خواهى ديد كه درِ آن ، چنين و چنان است . آن در را نشانى كن و دور از آن منزل ، در ابتداى كوچه بنشين . هنگام غروب آفتاب ، مردى به طرف تو خواهد آمد ميان سال و بلندقامت و داراى چهره اى باريك و كشيده . بر پيشانى اش اثر سجده است و جبّه اى پشمى به تن دارد و با شتر خود ، سقّايى مى كند . او از سقّايى بر گشته و شترش را مى راند و با هر قدمى كه بر مى دارد و مى گذارد ، ذكر خداى عز و جل مى گويد و اشك هايش جارى است . برخيز و به او سلام كن و با وى معانقه نما . او همچون يك جانور صحرايى از تو خواهد رميد ؛ امّا تو خودت را به او معرّفى كن و نسبتت را برايش باز گو . در اين صورت آرام مى گيرد و مدّت ها با تو سخن مى گويد و در باره همه ما از تو مى پرسد و تو را از اوضاع و احوالِ خودش آگاه مى سازد . از نشستن با تو خسته نمى شود ؛ امّا تو زياد مزاحمش نشو و با او خداحافظى كن . از تو خواهش خواهد كرد كه ديگر به سراغش نروى و تو به اين دستور او عمل كن ؛ زيرا اگر دوباره نزدش بروى ، خودش را از تو پنهان مى كند و از تو مى گريزد و محلّ سكونت خود را تغيير مى دهد و اين كار ، موجب رنج و زحمت او مى شود . من گفتم : دستور شما را به كار مى بندم . آن گاه پدرم مرا عازم كوفه كرد و من خداحافظى كردم و به راه افتادم . چون وارد كوفه شدم ، نزديك غروب به كوچه بنى حَى رفتم و ابتدا درِ منزلى را كه پدرم برايم توصيف كرده بود ، شناسايى كردم و بيرون از كوچه نشستم . آفتاب كه غروب كرد ، ديدم شتر خود را مى راند و مى آيد . او همان گونه بود كه پدرم براى من توصيف كرده بود . هر قدمى كه بر مى داشت و مى گذاشت ، لبانش به ذكر خدا مى جنبيد و اشك هاى او در ديدگانش مى گشت و گاهى قطراتى از آن به زمين مى ريخت . من برخاستم و او را در آغوش كشيدم ؛ امّا او مانند يك جانور صحرايى كه از انسان وحشت مى كند ، از من وحشت كرد . گفتم : عمو جان! من يحيى بن حسين بن زيد ، برادرزاده شما هستم . در اين وقت ، مرا بغل كرد و آن قدر گريست كه گفتم مُرد . سپس شترش را خواباند و در كنار من نشست و در باره يكايك مردان و زنان و كودكان خانواده اش پرسيد و من اوضاع و احوال آنها را برايش شرح مى دادم و او مى گريست . سپس گفت : فرزندم! من با اين شتر، آب مى كشم و از درآمد آن ، مزد شتر را به صاحبش مى دهم و با بقيّه آن، امرار معاش مى كنم . گاهى اوقات ، مانعى پيش مى آيد كه نمى توانم آب كشى كنم . از اين رو، به صحرا _ يعنى پشت كوفه _ مى روم و از سبزى هايى كه مردم دور مى ريزند ، بر مى دارم و رفع گرسنگى مى كنم . من با دختر اين مرد، ازدواج كردم و او هنوز هم نمى داند من كيستم . همسرم دخترى به دنيا آورد و آن دختر، بزرگ شد و به سنّ بلوغ رسيد و او هم مرا نمى شناخت و نمى دانست كيستم . مادرش به من گفت : پسر فلان سقّا _ كه مردى از همسايگان ماست و آب كشى مى كند _ به خواستگارى دخترت آمده است و وضع زندگى شان از ما بهتر است . دخترت را به همسرى او در آور . همسرم اصرار مى كرد ؛ امّا من نمى توانستم به او بگويم كه اين كار، درست نيست و پسر او مناسب دختر ما نيست و وضعيت من لو مى رود . او همچنان اصرار مى كرد و من پيوسته از خدا مى خواستم كه خودش كارسازى كند، تا اين كه پس از چند روز، دخترم مُرد . فكر نمى كنم براى هيچ چيزِ دنيا اين قدر اندوهگين شده باشم كه براى مرگ دخترم شدم ؛ زيرا او مُرد و از نسبت خود با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آگاه نشد . او سپس مرا سوگند داد كه بروم و ديگر پيش او بر نگردم و با من خداحافظى كرد . بعد از اين ملاقات ، بار ديگر به همان جايى كه منتظرش نشسته بودم بر گشتم تا مجدّداً او را ببينم ؛ امّا نديدمش و اين ، آخرين ديدار من با او بود .

.

ص: 552

. .

ص: 553

. .

ص: 554

مقاتل الطالبيّين عن المنذر بن جعفر العبديّ عن أبيه :خَرَجتُ أنَا وَالحَسَنُ وعَلِيٌّ اِبنا صالِحِ بنِ حَيٍّ ، وعَبدُ رَبِّهِ بنُ عَلقَمَةَ ، وجَنابُ بنُ نِسطاسٍ مَعَ عيسَى بنِ زَيدٍ حُجّاجا بَعدَ مَقتَلِ إبراهيمَ ، وعيسى بَينَنا يَستُرُ نَفسَهُ في زِيِّ الجَمّالينَ ، فَاجتَمَعنا بِمَكَّةَ ذاتَ لَيلَةٍ فِي المَسجِدِ الحَرامِ ، فَجَعَلَ عيسَى بنُ زَيدٍ وَالحَسَنُ بنُ صالِحٍ يَتَذاكَرانِ أشياءَ مِنَ السّيرَةِ ، فَاختَلَفَ هُوَ وعيسى في مَسأَلَةٍ مِنها ، فَلَمّا كانَ مِنَ الغَدِ دَخَلَ عَلَينا عَبدُ رَبِّهِ بنُ عَلقَمَةَ فَقالَ : قَدِمَ عَلَيكُمُ الشِّفاءُ فيَما اختَلَفتُم فيهِ ، هذا سُفيانُ الثَّورِيُّ قَد قَدِمَ . فَقاموا بِأَجمَعِهِم فَخَرَجوا إلَيهِ ، فَجاؤوهُ وهُوَ فِي المَسجِدِ جالِسٌ ، فَسَلَّموا عَلَيهِ ، ثُمَّ سَأَلَهُ عيسَى بنُ زَيدٍ عَن تِلكَ المَسأَلَةِ ، فَقالَ : هذِهِ مَسأَلَةٌ لا أقدِرُ عَلَى الجَوابِ عَنها ؛ لِأَنَّ فيها شَيئا عَلَى السُّلطانِ ، فَقالَ لَهُ الحَسَنُ : إنَّهُ عيسَى بنُ زَيدٍ ، فَنَظَرَ إلى جَنابِ بنِ نِسطاسٍ مُستَثبِتا ، فَقالَ لَهُ جَنابٌ : نَعَم ، هُوَ عيسَى بنُ زَيدٍ . فَوَثَبَ سُفيانُ فَجَلَسَ بَينَ يَدَي عيسى وعانَقَهُ وبَكى بُكاءً شَديدا وَاعتَذَرَ إلَيهِ مِمّا خاطَبَهُ بِهِ مِنَ الرَّدِّ ، ثُمَّ أجابَهُ عَنِ المَسأَلَةِ وهُوَ يَبكي . وأقبَلَ عَلَينا فَقالَ : إنَّ حُبَّ بَني فاطِمَةَ وَالجَزَعَ لَهُم مِمّا هُم عَلَيهِ مِنَ الخَوفِ وَالقَتلِ وَالتَّطريدِ لَيُبكي مَن في قَلبِهِ شَيءٌ مِنَ الإِيمانِ . ثُمَّ قالَ لِعيسى : قُم بِأَبي أنتَ فَأَخفِ شَخصَكَ لا يُصيبَكَ مِن هؤُلاءِ شَيءٌ نَخافُهُ . فَقُمنا فَتَفَرَّقنا . (1)

.


1- .مقاتل الطالبيّين : ص 351 الرقم 35 .

ص: 555

مقاتل الطالبيّين_ به نقل از مُنذِر بن جعفر عبدى، از پدرش _ :پس از كشته شدن ابراهيم ، من و حسن و على ، فرزندان صالح بن حى و عبد ربّه بن علقمه و جَناب بن نِسطاس با عيسى بن زيد به حج رفتيم . عيسى براى آن كه شناخته نشود ، خود را در ميان ما به هيئت ساربانان در آورده بود . شبى در مسجد الحرام ، دور هم جمع شديم و باب گفتگو در باره مطالبى از سيره[ى پيامبر خدا] ، ميان عيسى بن زيد و حسن بن صالح باز شد و او و عيسى در باره يكى از مسائل آن، اختلاف نظر پيدا كردند . فرداى آن روز ، عبد ربّه بن علقمه نزد ما آمد و گفت : موضوع مورد اختلاف شما حل شد . اين، سفيان ثورى است كه آمده است . همگى برخاستند و نزد سفيان كه در مسجد نشسته بود ، رفتند و به او سلام كردند . عيسى بن زيد در باره آن مسئله از سفيان سؤال كرد . سفيان گفت : اين سؤالى است كه من نمى توانم جوابش را بدهم ؛ چون به حاكم بر مى خورد . حسن گفت : اين، عيسى بن زيد است . سفيان براى گرفتن تأييد به جَناب بن نِسطاس نگاه كرد . جناب گفت : آرى ، او عيسى بن زيد است . سفيان از جا پريد و رو به روى عيسى نشست و با او معانقه كرد و به شدّت گريست و از جواب ردّى كه به او داده بود ، پوزش خواست . سپس در همان حال كه مى گريست ، جواب سؤال او را داد و آن گاه رو به ما كرد و گفت : علاقه به فرزندان فاطمه و ناراحتى از رعب و وحشت و كشتار و آوارگى اى كه بر سر آنان آمده است ، هر كس را كه ذرّه اى ايمان در قلبش باشد ، به گريه مى اندازد . سپس به عيسى گفت : پدرم فدايت باد! برخيز و خودت را مخفى كن تا از اينها گزندى به تو نرسد . ما برخاستيم و پراكنده شديم .

.

ص: 556

مقاتل الطالبيّين عن عليّ بن جعفر الأحمر :حَدَّثَني أبي قالَ : كنُتُ أجتَمِعُ أنَا وعيسَى بنُ زَيدٍ ، وَالحَسَنُ وعَلِيٌّ اِبنا صالِحِ بنِ حَيٍّ ، وإسرائيلُ بنُ يونُسَ بنِ أبي إسحاقَ ، وجَنابُ بنُ نِسطاسٍ ، في جَماعَةٍ مِنَ الزَّيدِيَّةِ في دارٍ بِالكوفَةِ . فَسَعى ساعٍ إلَى المَهدِيِّ بِأَمرِنا ودَلَّهُ عَلَى الدّارِ ، فَكَتَبَ إلى عامِلِهِ بِالكوفَةِ بِوَضعِ الأَرصادِ عَلَينا ، فَإِذا بَلَغَهُ اجتِماعُنا كَبَسَنا وأخَذَنا ووَجَّهَ بِنا إلَيهِ . فَاجتَمَعنا لَيلَةً في تِلكَ الدّارِ ، فَبَلَغَهُ خَبرُنا فَهَجَمَ عَلَينا ، ونَذِرَ (1) القَومُ بِهِ وكانوا في عُلُوِّ الدّار ، فَتَفَرَّقوا ونَجَوا جَميعا غَيري ، فَأَخَذَني وحَمَلَني إلَى المَهدِيِّ ، فَاُدخِلتُ إلَيهِ ، فَلَمّا رَآني شَتَمَني بِالزِّنا ، وقالَ لي : يَا بنَ الفاعِلَةِ ! أنتَ الَّذي تَجتَمِعُ مَعَ عيسَى بنِ زَيدٍ وتَحُثُّهُ عَلَى الخُروجِ عَلَيَّ وتَدعو إلَيهِ النّاسَ ؟! فَقُلتُ لَهُ : يا هذا ، أما تَستَحيي مِنَ اللّهِ ، ولا تَتَّقِي اللّهَ ولا تَخافُهُ ، تَشتِمُ الُمحصَناتِ وتَقذِفُهُنَّ بِالفاحِشَةِ ، وقَد كانَ يَنبَغي لَكَ ويَلزَمُكَ في دينِكَ وما وُلّيتَهُ أن لَو سَمِعتَ سَفيها يَقولُ مِثلَ قَولِكَ أن تُقِيمَ عَلَيهِ الحَدَّ ؟! فَأَعادَ شَتمي ، ثُمَّ وَثَبَ إلَيَّ فَجَعَلَني تَحتَهُ ، وضَرَبَني بِيَدَيهِ وخَبَطَني بِرِجلَيهِ وشَتَمَني . فَقُلتُ لَهُ : إنَّكَ لَشُجاعٌ شَديدٌ أيِّدٌ حينَ قَوِيتَ عَلى شَيخٍ مِثلي تَضرِبُهُ لا يَقدِرُ عَلَى المَنعِ مِن نَفسِهِ ولَا انتِصارَ لَها . فَأَمَرَ بِحَبسي وَالتَّضييقِ عَلَيَّ ، فَقُيِّدتُ بِقَيدٍ ثَقيلٍ ، وحُبِستُ سِنينَ . فَلَمّا بَلَغَهُ وَفاةُ عيسَى بنِ زَيدٍ بَعَثَ إلَيَّ فَدَعاني ، فَقالَ لي : مِن أيِّ النّاسِ أنتَ ؟ قُلتُ : مِنَ المُسلِمينَ ، قالَ : أعرابِيٌّ أنتَ ؟ قُلتُ : لا ، قالَ : فَمِن أيِّ النّاسِ أنتَ ؟ قُلتُ : كانَ أبي عَبدا لِبَعضِ أهلِ الكوفَةِ وأعتَقَهُ فَهُوَ أبي ، فَقالَ لي : إنَّ عيسَى بنَ زَيدٍ قَد ماتَ ، فَقُلتُ : أعظِم بها مُصيبَةً ، رَحِمَهُ اللّهُ ؛ فَلَقَد كانَ عابِدا وَرِعا مُجتَهِدا في طاعَةِ اللّهِ غَيرَ خائِفٍ لَومَةَ لائِمٍ . قالَ : أفَما عَلِمتَ بِوَفاتِهِ ؟ قُلتُ : بَلى ، قالَ : فَلِمَ لَم تُبَشِّرني بِوَفاتِهِ ؟ فَقُلتُ : لَم اُحِبَّ أن اُبَشِّرَكَ بِأَمرٍ لَو عاشَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَعَرَفَهُ لَساءَهُ . فَأَطرَقَ طَويلاً ثُمَّ قالَ : ما أرى في جِسمِكَ فَضلاً لِلعُقوبَةِ ، وأخافُ أن أستَعمِلَ شَيئا مِنها فيكَ فَتَموتَ ، وقَد كُفيتُ عَدُوّي ، فَانصَرِف في غَيرِ حِفظِ اللّهِ ، وَاللّهِ لَئِن بَلَغَني أنَّكَ عُدتَ لِمِثلِ فِعلِكَ لَأَضرِبَنَّ عُنُقَكَ . قالَ : فَانصَرَفتُ إلَى الكوفَةِ ، فَقالَ المَهدِيُّ لِلرَّبيعِ : أما تَرى قِلَّةَ خَوفِهِ وشِدَّةَ قَلبِهِ ؟! هكَذا يَكونُ وَاللّهِ أهلُ البَصائِرِ . (2)

.


1- .الإنذار : الإعلام . ونَذِرْتُ به إذا عَلِمت (النهاية : ج 5 ص 39) .
2- .مقاتل الطالبيّين : ص 352 الرقم 35 .

ص: 557

مقاتل الطالبيّين_ به نقل از على بن جعفر احمر _ :پدرم برايم نقل كرد كه : من و عيسى بن زيد و حسن و على ، دو فرزند صالح بن حى، و اسرائيل بن يونس بن ابى اسحاق و جَناب بن نِسطاس، با گروهى از زيديّه، در يكى از خانه هاى كوفه جمع مى شديم . يك نفر سخن چين ، موضوع گردهمايى ما را به مهدى [عبّاسى]، گزارش داد و نشانى هاى آن منزل را برايش ذكر كرد . مهدى به كارگزار خود در كوفه نوشت كه براى ما كمين بگذارد و همين كه خبردار شد ما جمع شده ايم ، خانه را محاصره و ما را دستگير كند و نزد او بفرستد . شبى در آن خانه جمع شديم . خبر به كارگزار كوفه رسيد . به ما حمله كرد . افرادى كه بر بام خانه بودند ، اعلام خطر كردند . افراد، پراكنده شدند و همه آنها نجات يافتند ، بجز من . كارگزار ، مرا دستگير كرد و نزد مهدى فرستاد . وقتى مرا به حضور او بردند و چشمش به من افتاد ، مرا فحش مادر داد و گفت : اى مادر به خطا! تو با عيسى بن زيد جلسه تشكيل مى دهى و او را به قيام عليه من تشويق مى كنى و مردم را به سوى او فرا مى خوانى؟! گفتم : اى مرد! از خدا شرم نمى كنى ؟! از خدا پروا نمى كنى و از او نمى ترسى كه به زنان پاك دامن، دشنام مى دهى و آنها را به فاحشگى متّهم مى سازى ، در حالى كه دين تو و مقام و منصبى كه دارى ، اقتضا مى كند كه اگر شنيدى شخصِ نادانى، چنين ناسزاهايى به زبان مى آورد ، بر او حد جارى كنى؟! مهدى ، دوباره مرا دشنام داد و سپس به طرف من پريد و مرا زير ضربه هاى مشت و لگدش گرفت و مرتّب ناسزا مى گفت . گفتم : تو به راستى كه خيلى شجاع و پُر زور و نيرومندى كه پيرمردى مانند مرا كه قدرت انتقام و دفاع از خود ندارد ، مى زنى . او دستور داد مرا زندانى كنند و بر من سخت گيرند . با زنجيرى گران ، مرا بستند و دو سال زندانى شدم . چون خبر درگذشتِ عيسى بن زيد را شنيد، مرا احضار كرد و گفت : تو از چه مردمى هستى؟ گفتم : از مسلمانان . گفت : تو اعرابى هستى؟ گفتم : نه . گفت : پس از چه طايفه و مردمى هستى؟ گفتم : پدرم برده يكى از كوفيان بود و آن كوفى، او را آزاد كرد . بنا بر اين ، او پدر من است . گفت : عيسى بن زيد، مرده است . گفتم : مصيبت مرگ او را بزرگ بدان . خدايش رحمت كند! مردى عابد و پارسا و در طاعت خدا كوشا بود و از سرزنش هيچ كسى نمى هراسيد . گفت : نمى دانستى كه مرده است؟ گفتم : چرا . گفت : پس چرا بشارت مرگ او را به من ندادى؟ گفتم : دوست نداشتم تو را به چيزى بشارت دهم كه اگر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله زنده بود و آن را مى شنيد ، ناراحت مى شد . مهدى مدّتى دراز ، سر به زير افكند و آن گاه گفت : فكر نمى كنم بدن تو ، بيش از اين، طاقت مجازات داشته باشد و مى ترسم اگر كيفر بيشترى در باره تو به كار گيرم ، بميرى . از شرّ دشمنِ [اصلىِ ]خود خلاص شدم . اينك برخيز و گورت را گم كن . به خدا سوگند ، اگر بشنوم كه بار ديگر چنين كارهايى بكنى ، گردنت را مى زنم . من به كوفه باز گشتم و مهدى به ربيع گفت : مى بينى چه قدر بى باك و قوى دل است؟! به خدا سوگند كه اهل بصيرت ، همگى اين گونه اند .

.

ص: 558

الإمام الكاظم عليه السلام_ مِن دُعائِهِ بَعدَ صَلاةِ جَعفَرٍ (1) _ :أسأَلُكَ أن تُصَلَّيَ عَلى مُحَمَّدٍ عَبدِكَ ورَسولِكَ . . . اللّهُمَّ صَلِّ عَلى أهلِ بَيتِهِ أئِمَّةِ الهُدى ، ومَصابيحِ الدُّجى ، واُمَنائِكَ في خَلقِكَ ، وأصفِيائِكَ مِن عِبادِكَ ، وحُجَجِكَ في أرضِكَ ، ومَنارِكَ في بِلادِكَ ، الصّابِرينَ عَلى بَلائِكَ ، الطّالِبينَ رِضاكَ ، الموفينَ بِوَعدِكَ ، غَيرَ شاكّينَ فيكَ ولا جاحِدينَ عِبادَتَكَ ، وأولِيائِكَ ، وسَلائِلِ أولِيائِكَ ، وخُزّانِ عِلمِكَ ، الَّذين جَعَلتَهُم مَفاتيحَ الهُدى ، ونورَ مَصابيحِ الدُّجى ، صَلَواتُكَ عَلَيهِم ورَحمَتُكَ ورِضوانُكُ . اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وعَلى مَنارِكَ في عِبادِكَ ، الدّاعي إليكَ بِإِذنِكَ ، القائِمِ بِأَمرِكَ ، المُؤَدّي عَن رَسولِكَ عَلَيهِ وآلِهِ السَّلامُ . اللّهُمَّ إذا أظهَرتَهُ فَأَنجِز لَهُ ما وَعَدتَهُ ، وسُق إلَيهِ أصحابَهُ وَانصُرهُ ، وقَوِّ ناصِريهِ ، وبَلِّغهُ أفضَلَ أمَلِهِ ، وأعطِهِ سُؤلَهُ ، وجَدِّد بِهِ عَن مُحَمَّدٍ وأهلِ بَيتِهِ بَعدَ الذُّلِّ الَّذي قَد نَزَلَ بِهِم بَعدَ نَبِيِّكَ فَصاروا مَقتولينَ مَطرودينَ مُشَرَّدينَ خائِفينَ غَيرَ آمِنينَ . لَقوا في جَنبِكَ _ ابتِغاءَ مَرضاتِكَ وطاعَتِكَ _ الأَذى وَالتَّكذيبَ ، فَصَبَروا عَلى ما أصابَهُم فيكَ ، راضينَ بِذلِكَ ، مُسَلِّمينَ لَكَ في جَميعِ ما وَرَدَ عَلَيهِم وما يَرِدُ إلَيهِم . اللّهُمَّ عَجِّل فَرَجَ قائِمِهِم بِأَمرِكَ ، وَانصُرهُ وَانصُر بِهِ دينَكَ الَّذي غُيِّرَ وبُدِّلَ ، وجَدِّد بِهِ مَا امتَحى مِنهُ وبُدِّلَ بَعدَ نَبِيِّكَ صلى الله عليه و آله . (2)

.


1- .هي الصلاة المعروفة بصلاة التسبيح ، عَلّمها رسولُ اللّه صلى الله عليه و آله جعفرا الطيّار رضى الله عنه حين قدومه من أرض الحبشة ، فسُمّيت باسمه .
2- .جمال الاُسبوع : ص 186 ، مصباح المتهجّد : ص 309 ح 417 من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 91 ص 197 ح 3 .

ص: 559

امام كاظم عليه السلام_ در دعا پس از نماز جعفر [طيّار] (1) _ :بار خدايا! بر اهل بيت او (محمّد صلى الله عليه و آله ) درود فرست؛ همانان كه پيشوايان هدايت اند و چراغ هاى فروزان در تاريكى ها و امينان تو در ميان خلقَت و بندگان برگزيده ات و حجّت هاى تو در روى زمينت و مناره هاى تو در شهرهايت و شكيبايان بر بلايت و جويندگان خشنودى ات و وفا كنندگان به وعده ات هستند ؛ آنان كه در تو شك ندارند و منكر عبادت تو نيستند و دوستان تو و از نسل دوستان تو و خزانه داران دانش تو اند ؛ همانان كه كليدهاى هدايت، قرارشان دادى و پرتو چراغ هاى تاريكى ها . درود و رحمت و رضوان تو بر آنان باد! بار خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست و نيز بر او كه چراغ راه نماى تو در ميان بندگان توست ؛ همو كه به اذن تو به سوى تو دعوت مى كند و فرمان تو را بر پا مى دارد و پيام فرستاده تو را _ كه بر او و خاندانش سلام باد _ مى رساند . بار خدايا! آن گاه كه او را آشكار ساختى ، وعده اى را كه به او داده اى ، به كار بَند و يارانش را به سوى او روان كن و يارى اش رسان و يارانش را نيرو ده و او را به بهترين آرزويش برسان و خواسته اش را بر آور و به واسطه او محمّد و اهل بيتش را _ كه پس از پيامبرت، آن بلاها و ستم ها بر سرشان آمد _ ، قدرتى تازه بخش ؛ همانان كه دست خوش كشتار و طرد و آوارگى و رعب و ناامنى شدند و به خاطر آن كه جوياى خشنودى و طاعت تو بودند ، آزارها ديدند و تكذيب شدند ؛ ولى بر آنچه [از رنج و سختى و مِحنت كه ]در راه تو به آنان رسيد ، شكيبايى كردند و آنها را به جان خريدند و در تمام آنچه بر سرشان آمد و مى آيد ، تسليمِ [خواستِ] تو شدند . بار خدايا! در فَرَج قائم آنان كه فرمان تو را بر پا مى دارد ، تعجيل فرما! و او را يارى رسان! و به واسطه او، دينت را كه دست خوش تغيير و تبديل شده است ، نصرت عطا فرما! و به وسيله او، آنچه را از دينت كه پس از پيامبر تو نابود و تحريف گشته ، تجديد فرما!

.


1- .نمازى است معروف به نماز تسبيح كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آن را به جعفر طيّار آموخت ، آن گاه كه وى از سرزمين حبشه باز گشت . از اين رو، اين گونه نام بردار شده است .

ص: 560

كتاب من لا يحضره الفقيه عن أبي الصّلت الهروي :سَمِعتُ الرِّضا عليه السلام يَقولُ : وَاللّهِ ، ما مِنّا إلّا مَقتولٌ شَهيدٌ ، فَقيلَ لَهُ : فَمَن يَقتُلُكَ يَا بنَ رَسولِ اللّهِ ؟ قالَ : شَرُّ خَلقِ اللّهِ في زَماني ، يَقتُلُني بِالسَّمِّ ثُمَّ يَدفِنُني في دارٍ مُضَيَّقَةٍ وبِلادِ غُربَةٍ . (1)

الإمام الرضا عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ الَّذي حَفِظَ مِنّا ما ضَيَّعَ النّاسُ ، ورَفَعَ مِنّا ما وَضَعوهُ ، حَتّى لَقَد لُعِنّا عَلى مَنابِرِ الكُفرِ ثَمانينَ عاما ، وكُتِمَت فَضائِلُنا ، وبُذِلَتِ الأَموالُ فِي الكَذِبِ عَلَينا ، وَاللّهُ تَعالى يَأبى لَنا إلّا أن يُعلِيَ ذِكرَنا ، ويُبَيِّنَ فَضلَنا . وَاللّهِ ، ما هذا بِنا وإنَّما هُوَ بِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وقَرابَتِنا مِنهُ ، حَتّى صارَ أمرُنا وما نَروي عَنهُ أنَّهُ سَيَكونُ بَعدَنا مِن أعظَمِ آياتِهِ ودَلالاتِ نُبُوَّتِهِ . (2)

الإمام العسكريّ عليه السلام :قَد وَضَعَ بَنو اُمَيَّةَ وبَنُو العَبّاسِ سُيوفَهُم عَلَينا لِعِلَّتَينِ ، إحداهُما : أنَّهُم كانوا يَعلَمونَ أنَّهُ لَيسَ لَهُم فِي الخِلافَةِ حَقٌّ ، فَيَخافونَ مِنِ ادِّعائِنا إيّاها وتَستَقِرُّ في مَركَزِها . وثانيهِما : أنَّهُم قَد وَقَفوا مِنَ الأَخبارِ المُتَواتِرَةِ عَلى أنَّ زَوالَ مُلكِ الجَبابِرَةِ وَالظَّلَمَةِ عَلى يَدِ القائِمِ مِنّا ، وكانوا لا يَشُكّونَ أنَّهُم مِنَ الجَبابِرَةِ وَالظَّلَمَةِ ، فَسَعَوا في قَتلِ أهلِ بَيتِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وإبادَةِ نَسلِهِ ، طَمَعا مِنهُم فِي الوُصولِ إلى مَنعِ تَوَلُّدِ القائِمِ عَجَّلَ اللّهُ فَرَجَهُ ، أو قَتلِهِ ، فَأَبَى اللّهُ أن يَكشِفَ أمرَهُ لِواحِدٍ مِنهُم « إِلآَّ أَن يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ » (3) . (4)

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 585 ح 3192 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 256 ح 9 ، الأمالي للصدوق : ص 120 ح 109 ، جامع الأخبار : ص 93 ح 150 ، روضة الواعظين : ص 257 وفي الثلاثة الأخيرة «مضيعة» بدل «مضيقة» ، بحار الأنوار : ج 102 ص 22 ح 2 .
2- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 164 ح 26 ، بحار الأنوار : ج 49 ص 142 ح 18 .
3- .التوبة: 32.
4- .إثبات الهداة : ج 3 ص 570 ح 685 عن عبداللّه بن الحسين بن سعد الكاتب ، كمال الدين : ص 354 ح 50 ، الغيبة للطوسي : ص 169 ح 129 كلاهما عن سدير الصيرفي عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه وليس فيهما «لعلّتين إحداهما ... وثانيهما» ، بحار الأنوار : ج 51 ص 220 ح 9 .

ص: 561

كتاب من لا يحضره الفقيه_ به نقل از ابو صلت عبد السلام بن صالح هِرَوى _ :از امام رضا عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد : «به خدا سوگند ، هيچ فردى از ما نيست ، مگر اين كه كشته و شهيد مى شود» . گفته شد : اى پسر پيامبر خدا! چه كسى شما را خواهد كشت؟ فرمود : «بدترين خَلقِ خدا در زمان من . او مرا با زهر مى كشد و سپس در خانه اى محقّر و سرزمين غربت به خاك مى سپارد» .

امام رضا عليه السلام :سپاس، خدايى را كه آنچه را مردم ، در باره ما تباه كردند ، حفظ كرد و آنچه را آنان براى ما پَست كردند ، رفعت بخشيد، تا جايى كه ما ، هشتاد سال بر روى منبرهاى كفر، لعنت شديم و فضايل ما كتمان گرديد و در راه دروغ بستن به ما پول ها خرج شد ؛ امّا خداوند متعال براى ما جز اين نخواست كه نام ما را بلندآوازه گرداند و فضيلت ما را آشكار سازد . به خدا سوگند ، اين نه به خاطر شخص ما ، بلكه به واسطه وجود پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و خويشاوندى ما با اوست، تا جايى كه قضيّه ما و آنچه از او روايت مى كنيم ، به زودى ، پس از ما از بزرگ ترين آيات و نشانه هاى نبوّت او خواهد شد .

امام عسكرى عليه السلام :بنى اميّه و بنى عبّاس به دو دليل، شمشيرشان را بر ضدّ ما به كار گرفتند : يكى اين كه آنها خود مى دانستند كه خلافت ، حقّ آنان نيست . از اين رو مى ترسيدند كه ما ادّعاى خلافت كنيم و خلافت در جايگاه [اصلى ]خود، استقرار يابد . دوم، اين كه آنها از طريق اخبار متواتر، فهميده بودند كه حكومت جبّاران و ستمگران به دست قائم ما نابود خواهد شد و از طرفى در اين كه آنان از جبّاران و ستمگران هستند ، شك نداشتند . از اين رو ، در كشتار اهل بيت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و نابود كردن نسل او كوشيدند تا بلكه با اين كار ، مانع تولّد قائم _ كه خداوند، فَرَجش را نزديك فرمايد _ شوند يا او را به قتل رسانده باشند ؛ امّا خداوند نخواست كه قضيّه او (قائم) ، حتّى براى يك نفر از ايشان (خلفاى اموى و عبّاسى) معلوم شود «تا آن گاه كه نور خويش را كامل گرداند ، هر چند كافران، خوش نداشته باشند» .

.

ص: 562

مصباح الزائر_ في دُعاءِ النُّدبَةِ _ :... فَقُتِلَ مَن قُتِلَ ، وسُبِيَ مَن سُبِيَ ، واُقصِيَ مَن اُقصِيَ ، وجَرَى القَضاءُ لَهُم بِما يُرجى لَهُ حُسنَ المَثوبَةِ . . . فَعَلَى الأَطائِبِ مِن أهلِ بَيتِ مُحَمَّدٍ وعَلِيٍّ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِما وآلِهِما فَليَبكِ الباكونَ ، وإيّاهُم فَليَندُبِ النّادِبونَ ، ولِمِثلِهِم فَلتُذرَفِ الدُّموعُ ، وَليَصرُخِ الصّارِخونَ ، ويَعِجَّ العاجّونَ ؛ أينَ الحَسَنُ ؟ أينَ الحُسَينُ ؟ أينَ أبناءُ الحُسَينِ ؟ صالِحٌ بَعدَ صالِحٍ ، وصادِقٌ بَعدَ صادِقٍ . أينَ السَّبيلُ بَعدَ السَّبيلِ ؟ أينَ الخِيَرَةُ بَعدَ الخِيَرَةِ ؟ أينَ الشُّموسُ الطّالِعَةُ ؟ أينَ الأَقمارُ المُنيرَةُ ؟ أينَ الأَنجُمُ الزّاهِرَةُ ؟ أينَ أعلامُ الدّينِ وقَواعِدُ العِلمِ ؟ (1)

راجع : بحار الأنوار : ج 27 ص 207 باب 9 (شدّة محنهم وأنّهم أعظم الناس مصيبة وأنّهم عليهم السلام لا يموتون إلّا بالشهادة) ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 2 ص 201 (فصل في ظلامة أهل البيت عليهم السلام ) .

.


1- .مصباح الزائر : ص 449 ، المزار الكبير : ص 578 وفيه «فلتدر» بدل «فلتدرف» ، الإقبال : ج 1 ص 508 كلاهما بزيادة «واُقصي من اُقصي» بعد «سبي» ، بحار الأنوار : ج 102 ص 106 .

ص: 563

مصباح الزائر_ در دعاى ندبه _ :پس كشته شد آن كه كشته شد و به اسيرى رفت آن كه به اسيرى رفت و تبعيد شد آن كه تبعيد شد و قضاى الهى بر آنان چنان رفت كه اميد نيك فرجامى آن مى رود ... . پس بر پاكان اهل بيت پيامبر و على _ كه درود خدا بر آن دو باد _ بايد كه گريه كنندگان گريه كنند و ندبه گران بايد بر آنان ندبه كنند و براى همچون ايشان بايد اشك ها ببارند و ناله كنندگان، ناله سر دهند و شيون كنندگان، از دل، شيون بر آورند . [خداوندا! ]كجاست حسن؟ كجاست حسين؟ كجايند فرزندان حسين ؛ آن شايستگان و راستگويانى كه پس از يكديگر آمدند؟ كجايند آن راه ها[ى هدايت ]كه در پى هم آمدند و رفتند؟ كجايند آن برگزيدگان كه يكى از پى ديگرى آمدند؟ كجايند آن خورشيدهاى درخشان؟ كجايند آن ماه هاى تابان؟ كجايند آن ستارگان فروزان؟ كجايند آن نشانه هاى دين و اركان علم و معرفت ؟

ر . ك : بحار الأنوار: ج27 ص207 (باب 9 «شدة محنهم وانهم أعظم الناس مصيبة وأنّهم عليهم السلام لا يموتون إلّا بالشهادة») و المناقب، ابن شهرآشوب: ج 2 ص 201 (فصل «فى ظلامة أهل البيت عليهم السلام ») .

.

ص: 564

. .

ص: 565

. .

ص: 566

. .

ص: 567

. .

ص: 568

. .

ص: 569

. .

ص: 570

. .

ص: 571

. .

ص: 572

. .

ص: 573

. .

ص: 574

. .

ص: 575

. .

ص: 576

. .

ص: 577

. .

ص: 578

. .

ص: 579

. .

ص: 580

. .

ص: 581

. .

ص: 582

. .

ص: 583

. .

ص: 584

. .

ص: 585

. .

ص: 586

. .

ص: 587

. .

ص: 588

. .

ص: 589

فهرست تفصيلى .

ص: 590

. .

ص: 591

. .

ص: 592

. .

ص: 593

. .

ص: 594

. .

جلد 11

اشاره

ص: 1

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ص: 8

الفصل الثاني عشر : دولة أهل البيت عليهم السّلام12 / 1البِشاراتُ بِدَولَتِهِمالكتاب«وَ لَقَدْ كَتَبْنَا فِى الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّالِحُونَ» . (1)

«وَ نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ فِى الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ» . (2)

«هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا» . (3)

«هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ» . (4)

«وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِى ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِى لَا يُشْرِكُونَ بِى شَيْئا وَمَن كَفَرَ بَعْدَ ذَ لِكَ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ» . (5)

.


1- .الأنبياء : 105 .
2- .القصص : 5 .
3- .الفتح : 28 .
4- .الصفّ : 9 .
5- .النور : 55 .

ص: 9

ادامه عنوان اهل بيت عليهم السلام

فصل دوازدهم : دولت اهل بيت عليهم السلام

12 / 1 بشارت ها در باره دولت اهل بيت عليهم السلام

فصل دوازدهم : دولت اهل بيت عليهم السّلام12 / 1بشارت ها در باره دولت اهل بيت عليهم السلامقرآن«و در حقيقت، در زبور، پس از تورات نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته ما به ارث مى برند» .

«و مى خواهيم بر كسانى كه در زمين، فرودست نگه داشته شده اند، منّت نهيم و آنان را پيشوايان [مردم] قرار دهيم و ايشان را وارث [زمين] كنيم» .

«اوست كسى كه پيامبرِ خود را به [قصدِ] هدايت و با آيين حق فرستاد تا آن را بر همه دين ها پيروز گرداند و گواه بودنِ خدا كفايت مى كند» .

«اوست كسى كه پيامبر خود را به [قصدِ] هدايت و با آيين حق فرستاد تا آن را بر همه دين ها پيروز گرداند، هرچند مشركان را ناخوش آيد» .

«خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته كرده اند، وعده داده است كه حتماً آنان را در زمين، جانشين قرار دهد _ همان گونه كه كسانى را كه پيش از آنان بودند، جانشين قرار داد _ و آن دينى را كه برايشان پسنديده است، به سودشان مستقر كند و ترسشان را به آرامش و امنيّت مبدّل گردانَد تا مرا عبادت كنند و چيزى را با من شريك نگردانند و هر كس پس از آن به كفر گرايد، آنان همان نافرمانان اند» .

.

ص: 10

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا تَقومُ السّاعَةُ حَتّى يَلِيَ رَجُلٌ مِن أهلِ بَيتي يُواطِئُ اسمُهُ اسمي . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :لا تَذهَبُ الدُّنيا حَتّى يَملِكَ العَرَبَ رَجُلٌ مِن أهلِ بَيتي يُواطِئُ اسمُهُ اسمي . (2)

المناقب للخوارزمي عن أبي ليلى :قالَ [رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله _ لِعَلِيٍّ عليه السلام _] : أنا أوَّلُ مَن يَدخُلُ الجَنَّةَ وأنتَ مَعي ، تَدخُلُها وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ وفاطِمَةُ ... وقالَ لَهُ : اِتَّقِ الضَّغائِنَ الَّتي لَكَ في صُدورِ مَن لا يُظهِرُها إلّا بَعدَ مَوتي ، اُولئِكَ يَلعَنُهُمُ اللّهُ ويَلعَنُهُمُ اللّاعِنونَ . ثُمَّ بَكى صلى الله عليه و آله ، فَقيلَ : عَمَّ بُكاؤُكَ يا رَسولَ اللّهِ؟ فَقالَ : أخبَرَني جَبرَئيلُ عليه السلام أنَّهُم يَظلِمونَهُ ويَمنَعونَهُ حَقَّهُ ، ويُقاتِلونَهُ ويَقتُلونَ وُلدَهُ ويَظلِمُونَهُم بَعدَهُ . وأخبَرَني جَبرَئيلُ عَنِ اللّهِ عز و جل : أنَّ ذلِكَ الظُّلمَ يَزولُ إذا قامَ قائِمُهُم ، وعَلَت كَلِمَتُهُم ، وَاجتَمَعَتِ الاُمَّةُ عَلى مَحَبَّتِهِم ، وكانَ الشّانِئُ لَهُم قَليلاً وَالكارِهُ لَهُم ذَليلاً ، وكَثُرَ المادِحُ لَهُم ، وذلِكَ حينَ تَغَيَّرَ البِلادُ وضَعُفَ العِبادُ وَاليَأسُ مِنَ الفَرَجِ ، فَعِندَ ذلِكَ يَظهَرُ القائِمُ فيهِم ... هُوَ مِن وُلدِ ابنَتي فاطِمَةَ عليهاالسلام ، يُظهِرُ اللّهُ الحَقَّ بِهِم ويُخمِدُ الباطِلَ بِأَسيافِهِم ، ويَتبَعُهُم النّاسُ راغِبا إلَيهِم وخائِفا مِنهُم ... . فَقالَ : مَعاشِرَ النّاسِ ! أبشِروا بِالفَرَجِ ، فَإِنَّ وَعدَ اللّهِ لا يُخلَفُ ، وقَضاؤهُ لا يُرَدُّ وهُوَ الحَكيمُ الخَبيرُ ، وإنَّ فَتحَ اللّهِ قَريبٌ . اللّهُمَّ إنَّهُم أهلي ، فَأَذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهِّرهُم تَطهيرا ، اللّهُمَّ اكلَأهُم وَارعَهُم وكُن لَهُم وَانصُرهُم وأعِزَّهُم ولا تُذِلَّهُم وَاخلُفني فيهِم ، إنَّكَ عَلى ما تَشاءُ قَديرٌ . (3)

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 2 ص 10 ح 3571 ، صحيح ابن حبّان : ج 15 ص 237 ح 6824 ، المعجم الكبير : ج 10 ص 133 ح 10214 ، موارد الظمآن : ص 464 ح 1878 كلّها عن ابن مسعود والثلاثة الأخيرة نحوه ، كنز العمّال : ج 14 ص 271 ح 38692 ؛ كشف الغمّة : ج 3 ص 261 ح 19 عن ابن عمر نحوه .
2- .سنن الترمذي : ج 4 ص 505 ح 2230 ، سنن أبي داود : ج 4 ص 107 ح 4282 ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 11 ح 3573 ، المعجم الكبير : ج 10 ص 131 ح 10208 كلّها عن ابن مسعود والثلاثة الأخيرة نحوه ، كنز العمّال : ج 14 ص 263 ح 38655 ؛ بشارة المصطفى : ص 281 عن ابن مسعود نحوه ، بحار الأنوار : ج 36 ص 368 .
3- .المناقب للخوارزمي : ص 62 ح 31 ؛ الأمالي للطوسي : ص 351 ح 726 نحوه .

ص: 11

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :قيامت برپا نمى شود، تا آن كه مردى از اهل بيتم كه همنام من است ، حكومت يابد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دنيا به آخر نمى رسد، تا آن كه مردى از اهل بيتم كه همنام من است ، بر عرب ها فرمان روايى يابد .

المناقب، خوارزمى_ به نقل از ابو ليلى _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به على عليه السلام فرمود : «من نخستين كسى هستم كه وارد بهشت مى شود ، و تو هم با من وارد آن مى شوى و حسن و حسين و فاطمه ...» و به او فرمود : «اى على! هشدار از كينه هايى كه [نسبت به تو ]در سينه هاى برخى نهفته است و پس از مرگ من، آنها را آشكار مى كنند . اينان را خدا و لعنت گران ، لعنت مى كنند» . سپس پيامبر صلى الله عليه و آله گريست . به ايشان گفته شد : اى پيامبر خدا ! از چه روى گريه مى كنى ؟ فرمود : «جبرئيل عليه السلام به من خبر داد كه اين عدّه به او (على) ستم مى كنند و او را از حقّش باز مى دارند ، و با او مى جنگند و فرزندانش را مى كشند ، و بعد از من به آنها ستم مى كنند . جبرئيل به من از جانب خداى عز و جل خبر داد كه اين ستم برطرف مى شود، هر گاه قائم آنان (اهل بيت) قيام كند و كارشان بالا گيرد و امّت بر دوستى ايشان هم داستان شوند و دشمنانشان اندك شوند و كسانى كه آنان را ناخوش مى دارند ، به ذلّت افتند و ستايندگانشان زياد شوند و اين، زمانى است كه شهرها دگرگون مى شوند و بندگان ناتوان مى گردند و اميدى به فَرَج [و گشايش] باقى نمى مانَد . در اين زمان ، قائم در ميان آنان ظهور مى كند ... . او از فرزندان دخترم فاطمه عليهاالسلام است . خداوند به واسطه آنان حق را رو مى آورد و با شمشيرهاى ايشان، باطل را در هم مى شكند و مردم ، داوطلبانه و از ترس آنان پيروى مى كنند ...» . آن گاه فرمود : «اى مردم! بشارت باد شما را به فَرَج [و گشايش] ؛ زيرا وعده خدا تخلّف ناپذير است و حكم [و قضاى ]او برگشت ندارد و اوست حكيم و آگاه . فتح خدا نزديك است . بار خدايا! آنان خانواده من اند . پس پليدى را از آنان بزداى و كاملاً پاكشان گردان. بار خدايا! آنان را حفظ و نگهدارى كن و با آنان باش و يارى شان ده و عزّتشان بخش و خوارشان مگردان و به جاى من ، براى آنان باش. همانا تو بر آنچه بخواهى ، توانايى» .

.

ص: 12

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أبشِروا ثُمَّ أبشِروا _ ثَلاثَ مَرّاتٍ _ إنَّما مَثَلُ اُمَّتي كَمَثَلِ غَيثٍ لا يُدرى أوَّلُهُ خَيرٌ أم آخِرُهُ . إنَّما مَثَلُ اُمَّتي كَمَثَلِ حَديقَةٍ اُطعِمَ مِنها فَوجٌ عاما ، ثُمَّ اُطِعمَ مِنها فَوجٌ عاما ، لَعَلَّ آخِرَها فَوجٌ يَكونُ أعرَضَها بَحرا ، وأعمَقَها طولاً وفَرعا ، وأحسَنَها حَبّا ، وكَيفَ تَهلِكُ اُمَّةٌ أنَا أوَّلُها وَاثنا عَشَرَ مِن بَعدي مِنَ السُّعَداءِ واُولُو الأَلبابِ وَالمَسيحُ عيسَى بنُ مَريَمَ آخِرُها ؟! ولكِن يَهلِكُ مِن بَينَ ذلِكَ أنتُجُ الهَرجِ ، لَيسوا مِنّي ولَستُ مِنهُم . (1)

عقد الدرر عن حذيفة :سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : وَيحَ هذِهِ الاُمَّةِ مِن مُلوكٍ جَبابِرَةٍ ، كَيفَ يَقتُلونَ ويُخيفونَ المُطيعينَ إلّا مَن أظهَرَ طاعَتَهُم ، فَالمُؤمِنُ التَّقِيُّ يُصانِعُهُم بِلِسانِهِ ويَفِرُّ مِنهُم بِقَلبِهِ . فَإِذا أرادَ اللّهُ عز و جل أن يُعيدَ الإِسلامَ عَزيزا قَصَمَ كُلَّ جَبّارٍ ، وهُوَ القادِرُ عَلى ما يَشاءُ أن يُصلِحَ اُمَّةً بَعدَ فَسادِها . فَقالَ صلى الله عليه و آله : يا حُذَيفَةُ ، لَو لَم يَبقَ مِنَ الدُّنيا إلّا يَومٌ واحِدٌ لَطَوَّلَ اللّهُ ذلِكَ اليَومَ حَتّى يَملِكَ رَجُلٌ مِن أهلِ بَيتي ، تَجرِي المَلاحِمُ عَلى يَدَيهِ ، ويُظهِرُ الإِسلامَ ، لا يُخلِفُ وَعدَهُ ، وهُوَ سَريعُ الحِسابِ . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا تَقومُ السّاعَةُ حَتّى يَقومَ قائِمٌ لِلَحقِّ مِنّا ، وذلِكَ حينَ يَأذَنُ اللّهُ عز و جللَهُ ، ومَن تَبِعَهُ نَجا ومَن تَخَلَّفَ عَنهُ هَلَكَ . اللّهَ اللّهَ عِبادَ اللّهِ ، فَأتوهُ ولَو عَلَى الثَّلجِ ، فَإِنَّهُ خَليفَةُ اللّهِ عز و جل وخَليفَتي . (3)

.


1- .الخصال : ص 476 ح 39 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 52 ح 18 ، كمال الدين : ص 269 ح 14 كلّها عن الحسين بن زيد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، العمدة : ص 432 ح 906 عن مسعدة عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، كفاية الأثر : ص 231 عن أبي يحيى بن جعدة بن هُبيرة عن الإمام الحسين عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 36 ص 242 ح 48 .
2- .عقد الدرر : ص 62 ؛ كشف الغمّة : ج 3 ص 262 ح 28 ، بحار الأنوار : ج 51 ص 83 ح 28 .
3- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 59 ح 230 ، دلائل الإمامة : ص 452 ح 428 كلاهما عن الحسن بن عبداللّه الرازيّ عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، كفاية الأثر : ص 106 عن أبي اُمامة نحوه ، بحار الأنوار : ج 36 ص 322 ح 176 .

ص: 13

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بشارت! بشارت! (سه بار) . حكايت امّت من، در حقيقت ، حكايت بارانى است كه معلوم نيست آغازش بهتر است يا فرجامش . حكايت امّت من در حقيقت ، حكايت باغى است كه يك سال، گروهى را ميوه مى دهد و سال بعد ، گروهى ديگر را ، و شايد در آخر آن باغ، عدّه اى باشند كه آن جا داراى نهرى گسترده تر و طول و عرضى پهناورتر و ميوه هايى خوش دانه تر است . چگونه هلاك مى شود امّتى كه آغازش من هستم و پس از من ، دوازده سعادتمند و خردمند هستند و مسيح ، عيسى بن مريم ، در آخر آن قرار دارد؟! امّا از بين اين امّت ، كسانى كه در دوران فتنه ، فرصت طلبانه در پى خوشه چينى اند ، نابود مى شوند . اينان از من نيستند و من از آنان نيستم .

عقد الدرر_ به نقل از حذيفه _ :شنيدم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد : «دردا و دريغا بر اين امّت از دست فرمان روايانى جبّار و ستمگر كه اطاعت كنندگان را مى كُشند و دچار رعب مى سازند ، مگر كسانى را كه در برابر آنان اظهار اطاعت كنند . مؤمن پرهيزگار ، به زبان، با ايشان سازش مى كند و به دل از آنان مى گريزد . پس هر گاه خداوند عز و جل بخواهد عزّت را به اسلام باز گرداند ، هر ستمگر جبّارى را در هم مى شكند و او بر هر چه بخواهد ، قادر است و مى تواند امّتى را كه تباه شده است ، اصلاح گرداند» . فرمود : «اى حذيفه! اگر از عمر دنيا تنها يك روز باقى مانده باشد ، خداوند ، آن روز را چندان طولانى مى سازد تا اين كه مردى از اهل بيت من حكومت را به دست گيرد . جنگ ها به دست او صورت مى پذيرد و اسلام پيروز مى شود . خداوند ، خُلف وعده نمى كند و او حسابرسى سريع است» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :قيامت بر پا نمى شود تا اين كه قائمِ بر حقّ ما قيام كند و اين قيام، زمانى رخ مى دهد كه خداوند عز و جل به او اجازه دهد . هر كه از او پيروى كند ، نجات مى يابد و هر كه از وى تخلّف نمايد ، نابود مى شود . خدا را ، خدا را اى بندگان خدا! نزد او رَويد ، اگر چه ناچار شويد از روى يخ عبور كنيد ؛ زيرا او جانشين خداى عز و جل و جانشين من است .

.

ص: 14

المناقب للكوفي عن سلمان :لَمّا ثَقُلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله دَخَلنا عَلَيهِ ، فَقالَ لِلنّاسِ : أخلوا لي عَن أهلِ البَيتِ . فَقامَ النّاسُ وقُمتُ مَعَهُم فَقالَ : اُقعُد يا سَلمانُ ، إنَّكَ مِنّا أهلَ البَيتِ ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ ثُمَّ قالَ : ... فَاتَّقُوا اللّهَ في عِترَتي أهلِ بَيتي ، فَإِنَّ الدُّنيا لَم تَدُم لِأَحَدٍ قَبلَنا ، ولا تَبقى لَنا ولا تَدومُ لِأَحَدٍ بَعدَنا . ثُمَّ قالَ لِعَليٍّ : دَولَةُ الحَقِّ أبَرُّ الدُّوَلِ ، أما إنَّكُم سَتَملِكونَ بَعدَهُم بِاليَومِ يَومَينِ وبِالشَّهرِ شَهرَينِ وبالسَّنَةِ سَنَتَينِ . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :قالَ اللّهُ تَعالى : «أَنَّ الْأَرْضَ (2) يَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّالِحُونَ» (3) فَنَحنُ الصّالِحونَ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ زَوى لِيَ (5) الأَرضَ ، فَرَأَيتُ مَشارِقَها ومَغارِبَها وإنَّ اُمَّتي سَيَبلُغُ مُلكُها ما زُوِيَ لي مِنها . 6

.


1- .المناقب للكوفي : ج 2 ص 171 ح 650 .
2- .هناك ثلاثة آراء في معنى الأرض ، الأوّل : المقصود أرض الدنيا ، بقرينة قوله تعالى : «لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الْأَرْضِ» النور : 55 ، والروايات الواردة في النصّ . الثاني : أرض الجنّة ، بقرينة قوله تعالى : «وَ قَالُواْ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشَآءُ» الزمر : 74 ، والأحاديث المرويّة في الدرّ المنثور : ج 5 ص 685 ، و686 ، وتفسير الطبري : ج 10 الجزء 17 ص 104 ، ومجمع البيان : ج 7 ص 106 ، وغيرها . الثالث : مطلق الأرض ، وتشمل أرض الدنيا وأرض الجنّة . وهو ما اختاره ابن كثير في تفسيره المعروف ، والعلّامة الطباطبائيّ في الميزان في تفسير القرآن ، وهو الأقرب .
3- .الأنبياء : 105 .
4- .الدرّ المنثور : ج 5 ص 687 نقلاً عن ابن أبي حاتم وتاريخ البخاري : ج 7 ص 376 الرقم 1614 ، تاريخ دمشق : ج 61 ص 322 كلاهما عن أبي الدرداء من دون إسنادٍ إليه صلى الله عليه و آله .
5- .زويتُ الشيء : جمعته وقبضته (لسان العرب : ج 14 ص 363 «زوي») .

ص: 15

المناقب، كوفى_ به نقل از سلمان _ :چون بيمارى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سخت شد ، خدمت ايشان رسيديم . پيامبر صلى الله عليه و آله به مردم (عيادت كنندگان) فرمود : «مرا با اهل بيت ، تنها گذاريد» . مردم برخاستند و من هم به همراه آنان برخاستم . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «بنشين [اى سلمان!]. تو از ما اهل بيت هستى» . پس خدا را حمد و ثنا گفت و آن گاه فرمود : «... در باره عترت و اهل بيتم از خدا بترسيد ؛ زيرا دنيا براى هيچ كس پيش از ما دوام نياورْد و براى ما نيز باقى نمى ماند و براى هيچ كس پس از ما هم نمى پايد» . سپس به على فرمود : «دولت حق ، پُر خير و بركت ترينِ دولت هاست . بدانيد كه شما پس از آنان به ازاى هر روز [كه آنان حكومت كرده اند] ، دو روز و به ازاى هر ماه ، دو ماه و به ازاى هر سال ، دو سال حكومت خواهيد كرد» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداى متعال فرمود : «همانا زمين (1) را بندگان شايسته من به ارث مى برند» . آن شايستگان ، ما هستيم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، زمين را براى من فشرد و در هم پيچاند و من شرق و غرب آن را ديدم و به زودى، حاكميت امّت من ، به سراسر جهان خواهد رسيد . (2)

.


1- .در باره «زمين» در اين آيه، سه ديدگاه وجود دارد : 1 . منظور، همين كره زمين است ، به قرينه «ليستخلفنكم فى الأرض» (نور: آيه 55) و نيز احاديثى كه در اين باره هست . 2 . منظور، زمين بهشت است به قرينه اين سخن خداوند : «و گويند: سپاس، خدايى را كه وعده اش را بر ما راست گردانيد و سرزمين [بهشت] را به ما ميراث داد» (زمر : آيه 74) و نيز احاديث موجود در كتاب الدرّ المنثور : ج 5 ص 685 _ 686 و نيز تفسير الطبرى : ج 17 ص 104 و مجمع البيان : ج 7 ص 106 . 3 . مطلق زمين است و شامل زمين دنيا و بهشت مى شود . اين، همان ديدگاهى است كه ابن كثير در تفسير معروفش و علّامه طباطبايى در الميزان برگزيده است و همين هم به واقع، نزديك تر است .
2- .آلوسى بغدادى _ پس از نقل _ گفته است : اين، وعده اى است كه خداوند متعال داده در باره اظهار دين و عزّت بخشيدن به اهلش و چيره شدن آنان بر بيشترين مناطق، آباد دنيا كه مسافران زيادى به آن مناطق رفت و آمد مى كنند ، و گر نه سرزمين هايى مانند مناطق جديد دنيا و هند غربى هستند كه مسلمانان در آن جا حضور پيدا نكرده اند . و اگر بگوييم همه اينها در دوران ظهور مهدى عليه السلام و نزول عيسى عليه السلام در اختيار مؤمنان خواهد بود ، نيازى به ذكر آن نبود .

ص: 16

عنه صلى الله عليه و آله :لَمّا عُرِجَ بي إلَى السَّماءِ السّابِعَةِ ومِنها إلى سِدرَةِ المُنتَهى ومِنَ السِّدرَةِ إلى حُجُبِ النّورِ ، ناداني رَبّي جَلَّ جَلالُهُ : يا مُحَمَّدُ ... و بِالقائِمِ مِنكُم ... اُطَهِّرُ الأَرضَ مِن أعدائي واُورِثُها أولِيائي . (1)

الإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَ لَقَدْ كَتَبْنَا فِى الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّالِحُونَ» _ :نَحنُ هُم . (2)

عنه عليه السلام_ في تَفسيرِ الآيَةِ _ :هُم آلُ مُحَمَّدٍ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِم . (3)

عنه عليه السلام_ أيضا _ :هُم أصحابُ المَهدِيِّ عليه السلام في آخِرِ الزَّمانِ . (4)

عنه عليه السلام_ أيضا _ :إنَّ ذلِكَ وَعدٌ لِلمُؤمِنينَ بِأَنَّهُم يَرِثونَ جَميعَ الأَرضِ . (5)

الإمام عليّ عليه السلام_ في خُطبَةٍ لَهُ يَذكُرُ فيهاآلَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله _ :بِهِم عادَ الحَقُّ إلى نِصابِهِ ، وَانزاحَ الباطِلُ عَن مَقامِهِ . (6)

.


1- .الأمالي للصدوق : ص 731 ح 1002 عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 18 ص 341 و 342 ح 49 .
2- .تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 332 ح 20 عن أبي صادق ، بحار الأنوار : ج 24 ص 358 ح 79 .
3- .تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 332 ح 19 عن أبي الورد ، بحار الأنوار : ج 24 ص 358 ح 78 .
4- .مجمع البيان : ج 7 ص 106 ، تفسير القمّي : ج 2 ص 77 وفيه «القائم عليه السلام وأصحابه» بدل «هم أصحاب...» ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 332 ح 22 عن محمّد بن عبداللّه بن الحسن ، مجمع البحرين : ج 3 ص 1923 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 33 .
5- .التبيان في تفسير القرآن : ج 7 ص 284 .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 239 ، غرر الحكم : ج 6 ص 215 ح 10062 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 514 ح 9352 ، بحار الأنوار : ج 26 ص 266 ح 54 .

ص: 17

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هنگامى كه به آسمان هفتم و از آن جا به سِدرة المنتهى و از سِدره به حجاب هاى نور بُرده شدم ، پروردگارم عز و جل مرا ندا فرمود كه : «اى محمّد! ... به وسيله قائم شما... زمين را از دشمنان خود، پاك مى كنم و دوستانم را وارث آن مى گردانم» .

امام باقر عليه السلام_ در باره آيه شريف : «و در حقيقت ، در زبور، پس از تورات نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته ما به ارث خواهند برد» _ :آن بندگان شايسته، ما هستيم .

امام باقر عليه السلام_ در تفسير همين آيه _ :آن بندگان شايسته، خاندان محمّدند. درودهاى خدا بر آنان باد!

امام باقر عليه السلام_ در تفسير همين آيه _ :آنان، ياران مهدى عليه السلام در آخر الزمان هستند .

امام باقر عليه السلام_ در تفسير همين آيه _ :اين، وعده اى است به مؤمنان كه وارثِ سراسر زمين خواهند شد .

امام على عليه السلام_ در سخنانى كه در آن از خاندان محمّد صلى الله عليه و آله ياد مى كند _ :به واسطه [پايمردىِ] ايشان ، حق به محلّ خود باز گشت و باطل از جايگاهش رانده شد .

.

ص: 18

نهج البلاغة:وَقالَ [عليٌّ] عليه السلام : لَتَعطِفَنَّ الدُّنيا عَلَينَا بَعدَ شِماسِها عَطفَ الضَّروسِ (1) عَلى وَلَدِها . وتَلا عَقيبَ ذلِكَ : «وَ نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ فِى الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ» . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَ نُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ فِى الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَا رِثِينَ» _ :هُم آلُ مُحَمَّدٍ ، يَبعَثُ اللّهُ مَهدِيَّهُم بَعدَ جَهدِهِم ، فَيُعِزُّهُم ويُذِلُّ عَدُوَّهُم . (3)

الأمالي للطوسي عن محمّد بن سيرين :سَمِعتُ غَيرَ واحِدٍ مِن مَشيَخَةِ أهلِ البَصرَةِ يَقولونَ : لَمّا فَرَغَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام مِنَ الجَمَلِ ، عَرَضَ لَهُ مَرَضٌ ، وحَضَرَتِ الجُمُعَةُ فَتَأَخَّرَ عَنها ، وقالَ لاِبنِهِ الحَسَنِ عليه السلام : اِنطَلِق يا بُنَيَّ فَجَمِّع بِالنّاسِ . فَأَقبَلَ الحَسَنُ عليه السلام إلَى المَسجِدِ ، فَلَمَّا استَقَلَّ عَلَى المِنبَرِ حَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ وتَشَهَّدَ وصَلّى عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وقالَ : أيُّهَا النّاسُ ، إنَّ اللّهَ اختارَنا بِالنُّبُوَّةِ ، وَاصطَفانا عَلى خَلقِهِ ، وأنزَلَ عَلَينا كِتابَهُ ووَحيَهُ ، وأيمُ اللّهِ لا يَنتَقِصُنا أحَدٌ مِن حَقِّنا شَيئا إلّا تَنَقَّصَهُ اللّهُ في عاجِلِ دُنياهُ وآجِلِ آخِرَتِهِ ، ولا يَكونُ عَلَينا دَولَةٌ إلّا كانَت لَنَا العاقِبَةُ «وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِينِ» . (4) ثُمَّ جَمَّعَ بِالنّاسِ ، وبَلَغَ أباهُ كَلامُهُ ، فَلَمَّا انصَرَفَ إلى أبيهِ عليه السلام نَظَرَ إلَيهِ وما مَلَكَ عَبرَتَهُ أن سالَت عَلى خَدَّيهِ ، ثُمَّ استَدناهُ إلَيهِ فَقَبَّلَ بَينَ عَينَيهِ ، وقالَ : بِأَبي أنتَ واُمّي «ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» (5) . (6)

.


1- .الناقة الضروس : هي التي تعضّ حالبها (لسان العرب : ج 6 ص 118 «ضرس») .
2- .نهج البلاغة : الحكمة 209 ، خصائص الأئمّة : ص 70 عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام ، مجمع البيان : ج 7 ص 375 نحوه ، غرر الحكم : ج 5 ص 43 ح 7366 وليس فيه ذيله من «وتلا عقيب» ، بحار الأنوار : ج 24 ص 167 ؛ شواهد التنزيل : ج 1 ص 556 ح 590 عن ربيعة بن ناجذ وليس فيه «بعد شماسها» .
3- .الغيبة للطوسي : ص 184 ح 143 عن محمّد بن الحسين بن عليّ عن أبيه عن جدّه الإمام زين العابدين عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 51 ص 54 ح 35 .
4- .ص : 88 .
5- .آل عمران : 34 .
6- .الأمالي للطوسي : ص 82 ح 121و ص 104 ح 159 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 11 ، بشارة المصطفى : ص 262 كلاهما نحوه ، الدرّ النظيم : ص 509 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 228 ح 179 .

ص: 19

نهج البلاغة:امام على عليه السلام فرمود: «دنيا پس از چموشى هايش دوباره به ما روى خواهد كرد و مهربان خواهد شد ، آن گونه كه ماده شتر بدخوى ، با بچّه خود، مهربان مى شود» و به دنبال آن، اين آيه را قرائت نمود : «و مى خواهيم بر كسانى كه در زمين ، فرودست نگه داشته شده اند ، منّت نهيم و آنان را پيشوايان [مردم] قرار دهيم و ايشان را وارث [زمين ]كنيم» .

امام على عليه السلام_ در باره آيه : «و مى خواهيم بر كسانى كه در زمين ، فرودست نگه داشته شده اند ، منّت نهيم و آنان را پيشوايان قرار دهيم و ايشان را وارث [زمين ]كنيم» _ :آنان (مستضعفان) ، خاندان محمّدند . پس از آن كه سختى ها كشيدند ، خداوند، مهدى آنان را مى فرستد و ايشان را عزّت مى بخشد و دشمنشان را خوار مى گرداند .

الأمالى، طوسى_ به نقل از محمّد بن سيرين _ :از چندين نفر از مشايخ بصره شنيدم كه گفتند : على بن ابى طالب عليه السلام پس از جنگ جمل، ناخوش گرديد و نتوانست در نماز جمعه شركت كند . از اين رو به فرزندش حسن عليه السلام فرمود : «فرزندم! تو برو و نماز جمعه را با مردم بخوان» . حسن عليه السلام به مسجد آمد و منبر رفت و خدا را حمد و ثناى نمود و شهادتين گفت و بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله درود فرستاد و فرمود : «اى مردم! خداوند ، نبوّت را در ميان ما قرار داد و ما را بر خَلق خويش برگزيد و مقدّم داشت و كتاب و وحى خود را بر ما فرو فرستاد . به خدا سوگند كه هر كس چيزى از حقّ ما را كم گزارد ، خداوند در دنيا و آخرت از حقّ او مى كاهد و هيچ دولتى ضدّ ما نيست ، مگر اين كه عاقبت، از آنِ ما خواهد بود «و قطعاً پس از چندى، خبر آن را خواهيد دانست» . سپس نماز جمعه را با مردم خواند . سخنان او به گوش پدرش رسيد . چون نزد پدر خود باز گشت ، على به او نگاهى كرد و بى اختيار ، اشك هايش بر گونه هايش جارى شد و از حسن خواست كه به او نزديك شود و ميان چشمانش را بوسيد و فرمود : «پدر و مادرم، فدايت! «فرزندانى كه بعضى از آنان، از نسل برخى ديگرند و خداوند ، شنوا و داناست» .

.

ص: 20

الإمام الحسن عليه السلام_ لسُفيانَ بنِ أبي لَيلى _ :أبشِر يا سُفيانُ ، فَإِنَّ الدُّنيا تَسَعُ البَرَّ وَالفاجِرَ ، حَتّى يَبعَثَ اللّهُ إمامَ الحَقِّ مِن آلِ مُحَمِّدٍ صلى الله عليه و آله . (1)

عنه عليه السلام_ في خُطبَتِةِ يَومَ الجُمُعَةِ _ :إنَّ اللّهَ لَم يَبعَث نَبِيّا إلَا اختارَ لَهُ نَقيبا ورَهطا وبَيتا ، فَوَالَّذي بَعَثَ مُحَمَّدا بِالحَقِّ نَبِيّا ، لا يَنتَقِصُ مِن حَقِّنا أهلَ البَيتِ أحَدٌ إلّا نَقَّصَهُ اللّهُ مِن عَمَلِهِ مِثلَهُ ، ولا تَكونُ عَلَينا دَولَةٌ إلّا وتَكونُ لَنَا العاقِبَةُ ، «وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِينِ» . (2)

الإمام الباقر عليه السلام :وَجَدنا في كِتابِ عَلِيٍّ عليه السلام : «إِنَّ الأَْرْضَ لِلَّهِ يُورِثُهَا مَن يَشَآءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ» (3) أنَا وأهلُ بَيتي الَّذين أورَثَنَا اللّهُ الأَرضَ ونَحنُ المُتَّقونَ وَالأَرضُ كُلُّها لَنا ، فَمَن أحيا أرضا مِنَ المُسلِمينَ فَليُعَمِّرها ، وَليُؤَدِّ خَراجَها إلَى الإِمامِ مِن أهلِ بَيتي ولَهُ ما أكَلَ مِنها ، فَإِن تَرَكَها أو أخرَبَها وأخَذَها رَجُلٌ مِنَ المُسلِمينَ مِن بَعدِهِ فَعَمَّرَها وأحياها فَهُوَ أحَقُّ بِها مِنَ الَّذي تَرَكَها ، يُؤَدّي خَراجَها إلَى الإِمامِ مِن أهلِ بَيتي ولَهُ ما أكَلَ مِنها ، حَتّى يَظهَرَ القائِمُ مِن أهلِ بَيتي بِالسَّيفِ فَيَحوِيَها ويَمنَعَها ويُخرِجَهُم مِنها كَما حَواها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ومَنَعَها ، إلّا ما كانَ في أيدي شيعَتِنا فَإِنَّهُ يُقاطِعُهُم عَلى ما في أيديهِم ويَترُكُ الأَرضَ في أيديهِم . (4)

.


1- .الملاحم والفتن : ص 229 ح 331 عن سفيان بن أبي ليلى ، بحار الأنوار : ج 44 ص 60 ح 7 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 16 ص 45 عن سفيان بن أبي ليلى ، مقاتل الطالبيّين : ص 76 الرقم 4 عن سفيان بن أبي ليلى .
2- .مروج الذهب : ج 3 ص 9 ؛ نثر الدرّ : ج 1 ص 329 نحوه .
3- .الأعراف : 128 .
4- .الكافي : ج 1 ص 407 ح 1 و ج 5 ص 279 ح 5 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 152 ح 674 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 25 ح 66 وفيه «فيحوزها» بدل «فيحويها» ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 177 ح 15 نحوه وكلّها عن أبي خالد الكابلي ، بحار الأنوار : ج 52 ص 390 ح 211 .

ص: 21

امام حسن عليه السلام_ در سخنى با سفيان بن ابى ليلى _ :بشارتت باد، اى سفيان ؛ زيرا دنيا نيكوكار و بدكار را در خود جاى مى دهد تا اين كه خداوند ، پيشواى حق از خاندان محمّد صلى الله عليه و آله را بفرستد .

امام حسن عليه السلام_ در خطبه روز جمعه _ :خداوند ، هيچ پيامبرى نفرستاد ، مگر اين كه براى او نقيبى و قومى و خانواده اى برگزيد . سوگند به آن كه محمّد صلى الله عليه و آله را به حق پيامبر كرد ، هيچ كس نيست كه حقّ ما اهل بيت را كم گزارد ، مگر اين كه خداوند ، به همان مقدار، از عمل او مى كاهد و هيچ دولتى بر ضدّ ما نيست ، مگر اين كه عاقبت ، از آنِ ما خواهد بود «و قطعاً پس از چندى، خبر آن را خواهيد دانست» .

امام باقر عليه السلام :در كتاب على _ كه به املاى رسول خدا صلى الله عليه و آله و خطّ على عليه السلام است _ آمده است : «همانا زمين از آنِ خداست و آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد ، به ارث مى دهد و عاقبت ، از آنِ پرهيزگاران است» . من و اهل بيتم، همان كسانى هستيم كه خداوند ، زمين را به ما به ارث مى دهد و ماييم پرهيزگاران و زمين ، تماماً از آنِ ماست . پس هر يك از مسلمانان، زمينى را احيا كند ، بايد آبادش سازد و ماليات آن را به امامِ از اهل بيت من بپردازد و هر چه از آن زمين استفاده كند و بخورد ، حقّ اوست و اگر زمين را رها سازد يا خرابش كند و بعد از او مَرد ديگرى از مسلمانان آن را بگيرد و آباد و احيايش نمايد ، او نسبت به آن زمين از كسى كه آن را رها كرده ، سزاوارتر است و بايد مالياتش را به امامِ از خاندان من بپردازد و هر چه از آن زمين استفاده كند ، حقّ اوست، تا زمانى كه قائمِ از خاندان من با شمشير ظهور كند . در اين زمان ، او آن اراضى را تصرّف مى كند و جلوى آنها را مى گيرد و تصرّف كنندگانشان را از آنها اخراج مى كند _ همان گونه كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله زمين ها را تصرّف و آنها را حفظ كرد _ مگر زمين هايى كه در دست شيعيان ما باشد كه آن زمين ها را با آنان قرار داد اِقطاع مى بندد و زمين را در دست ايشان باقى مى گذارد» .

.

ص: 22

الكافي عن أبي بكر الحضرمي :لَمّا حُمِلَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام إلَى الشّامِ إلى هِشامِ بنِ عَبدِ المَلِكِ وصارَ بِبابِهِ ، قالَ لِأَصحابِهِ ومَن كانَ بِحَضرَتِهِ مِن بَني اُمَيَّةَ : إذا رَأَيتُموني قَد وَبَّختُ مُحَمَّدَ بنَ عَلِيٍّ ثُمَّ رَأَيتُموني قَد سَكَتُّ فَليُقبِل عَلَيهِ كُلُّ رَجُلٍ مِنكُم فَليُوَبِّخهُ . ثُمَّ أمَرَ أن يُؤذَنَ لَهُ ، فَلَمّا دَخَلَ عَلَيهِ أبو جَعفَرٍ عليه السلام قالَ بِيَدِهِ : السَّلامُ عَلَيكُم ، فَعَمَّهُم جَميعا بِالسَّلامِ ، ثُمَّ جَلَسَ ، فَازدادَ هِشامٌ عَلَيهِ حَنَقا بِتَركِهِ السَّلامَ عَلَيهِ بِالخِلافَةِ وجُلوسِهِ بِغَيرِ إذنٍ ، فَأَقبَلَ يُوَبِّخُهُ ويَقولُ فيما يَقولُ لَهُ : يا مُحَمَّدَ بنَ عَلِيٍّ ، لا يَزالُ الرَّجُلُ مِنكُم قَد شَقَّ عَصَا المُسلِمينَ ، ودَعا إلى نَفسِهِ وزَعَمَ أنَّهُ الإِمامُ سَفَها وقِلَّةَ عِلمٍ ، ووَبَّخَهُ بِما أرادَ أن يُوَبِّخَهُ ، فَلَمّا سَكَتَ أقبَلَ عَلَيهِ القَومُ رَجُلٌ بَعدَ رَجُلٍ يُوَبِّخُهُ حَتّى انقَضى آخِرُهُم . فَلَمّا سَكَتَ القَومُ نَهَضَ عليه السلام قائِما ، ثُمَّ قالَ : أيُّهَا النّاسُ ! أينَ تَذهَبونَ ؟! وأينَ يُرادُ بِكُم ؟! بِنا هَدَى اللّهُ أوَّلَكُم ، وبِنا يَختِمُ آخِرَكُم ، فَإِن يَكُن لَكُم مُلكٌ مُعجَّلٌ فَإِنّ لَنا مُلكا مُؤَجَّلاً ، ولَيسَ بَعدَ مُلكِنا مُلكٌ ؛ لِأَنّا أهلُ العاقِبَةِ ، يَقولُ اللّهُ عز و جل : «وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ» (1) . (2)

الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ لِبَني اُمَيَّةَ مُلكا لا يَستَطيعُ النّاسُ أن تَردَعَهُ ، وأنَّ لِأَهلِ الحَقِّ دَولَةً إذا جاءَت وَلّاهَا اللّهُ لِمَن يَشاءُ مِنّا أهلَ البَيتِ ، فَمَن أدرَكَها مِنكُم كانَ عِندَنا فِي السَّنامِ الأَعلى ، وإن قَبَضَهُ اللّهُ قَبلَ ذلِكَ خارَ لَهُ . (3)

.


1- .الأعراف : 128 ، القصص : 83 .
2- .الكافي : ج 1 ص 471 ح 5 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 189 نحوه ، بحار الأنوار : ج 46 ص 264 ح 63 ، وراجع : الملاحم والفتن : ص 240 ح 346 .
3- .الغيبة للنعماني : ص 195 ح 2 عن أبي الجارود ، بحار الأنوار : ج 52 ص 136 ح 41 ؛ الطبقات الكبرى : ج 5 ص 97 ، تاريخ الإسلام : ج 6 ص 188 الرقم 138 ، تاريخ دمشق : ج 54 ص 347 كلّها عن ابن الحنفية من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام .

ص: 23

الكافى_ به نقل از ابو بكر حضرمى _ :هنگامى كه امام باقر عليه السلام را به شام نزد هشام بن عبد الملك بردند و به دربارش رسيد ، هشام به ياران خود و امويان حاضر در مجلس گفت : وقتى ديديد من ، محمّد بن على را توبيخ كردم و سپس خاموش شدم ، هر يك از شما نيز رو به او كنيد و توبيخ و سرزنشش نماييد . سپس دستور داد كه به امام عليه السلام اجازه ورود دهند . چون امام باقر عليه السلام وارد شد ، با دست به همگان اشاره كرد كه : سلام بر شما ! و بدين ترتيب به همه سلام كرد و سپس نشست . از آن جا كه به هشام به عنوان خليفه، سلام نكرد و بى اجازه نشست ، هشام شروع به توبيخ و سرزنش ايشان كرد و از جمله گفت : اى محمّد بن على! هميشه يك نفر از شما خاندان ، ميان مسلمانان اختلاف انداخته و آنها را به سوى خود دعوت كرده و از روى بى خردى و نادانى ، خود را امام دانسته است . هشام تا جايى كه توانست، امام عليه السلام را توبيخ و نكوهش كرد و چون خاموش شد ، حاضران ، يكى پس از ديگرى تا آخرين نفر به توبيخ و نكوهش ايشان پرداختند . وقتى همه آنها ساكت شدند ، امام عليه السلام برخاست و فرمود : «اى مردم! به كجا مى رويد و مى خواهند شما را به كجا ببرند؟! به وسيله ما (خانواده) بود كه خداوند ، پيشينيان شما را هدايت كرد و [كار هدايتِ] آيندگانِ شما نيز به وسيله ما انجام مى پذيرد . اگر شما را سلطنتى زودگذر است ، در آينده ما را سلطنتى خواهد بود و پس از حكومت ما حكومتى نخواهد بود ؛ زيرا عاقبت كار ، از آنِ ماست و خداى عز و جل مى فرمايد : «و عاقبت، از آنِ پرهيزگاران است» .

امام باقر عليه السلام :براى بنى اميّه، سلطنتى است كه مردم نمى توانند مانع آن شوند و براى اهل حق، دولتى است كه چون [زمانش] فرا رسد ، خداوند، آن را به هر يك از ما اهل بيت كه بخواهد ، مى سپارد . پس هر يك از شما آن دولت را درك كند ، نزد ما مقامى والا خواهد داشت و هر كه پيش از آن ، خداوند، جانش را بستاند ، اجرش با خدا خواهد بود .

.

ص: 24

عنه عليه السلام_ في قَولِهِ عز و جل : «وَ قُلْ جَآءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ» (1) _ :إذا قامَ القائِمُ عليه السلام ذَهَبَت دَولَةُ الباطِلِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ لَنا أيّاما ودَولَةً يَأتي بِهَا اللّهُ إذا شاءَ . (3)

عنه عليه السلام :بِنا يَبدَأُ البَلاءُ ثُمَّ بِكُم ، وبِنا يَبدَأُ الرَّخاءُ ثُمَّ بِكُم ، وَالَّذي يُحلَفُ بِهِ لَيَنتَصِرَنَّ اللّهُ بِكُم كَمَا انتَصَرَ بِالحِجارَةِ . (4)

عنه عليه السلام :سُئِلَ أبي عَن قَولِ اللّهِ : «وَقَاتِلُواْ الْمُشْرِكِينَ كَآفَّةً كَمَا يُقَاتِلُونَكُمْ كَآفَّةً» (5) «حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ» (6) فَقالَ : إنَّهُ لَم يَجِئ تَأويلُ هذِهِ الآيَةِ ، ولَو قَد قامَ قائِمُنا بَعدَهُ سَيَرى مَن يُدرِكُهُ ما يَكونُ مِن تَأويلِ هذِهِ الآيَةِ ، ولَيَبلُغَنَّ دينُ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ما بَلَغَ اللَّيلُ ، حَتّى لا يَكونَ شِركٌ (7) عَلى ظَهرِ الأَرضِ ، كَما قالَ اللّهُ . (8)

.


1- .الإسراء : 81 .
2- .الكافي : ج 8 ص 287 ح 432 عن أبي حمزة ، بحار الأنوار : ج 24 ص 213 ح 18 .
3- .الأمالي للمفيد : ص 28 ح 9 ، الولاية لابن عقدة الكوفي : ص 162 ح 8 كلاهما عن محمّد بن نوفل الصيرفي ، بحار الأنوار : ج 47 ص 402 ح 4 .
4- .الأمالي للمفيد : ص 301 ح 2 ، الأمالي للطوسي : ص 74 ح 109 ، بشارة المصطفى : ص 8 كلّها عن سفيان بن إبراهيم الغامدي القاضي (القايدي الفامي» بدل «الغامدي القاضي») ، بحار الأنوار : ج 68 ص 43 ح 87 .
5- .التوبة : 36 .
6- .الأنفال : 39 .
7- .مشرك (خ ل) .
8- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 56 ح 48 عن زرارة ، مجمع البيان : ج 4 ص 834 عن زرارة وغيره ، بحار الأنوار : ج 51 ص 55 ح 41 ، وراجع : الكافي : ج 8 ص 201 ح 243 .

ص: 25

امام باقر عليه السلام_ در باره آيه : «و بگو : حق آمد و باطل نابود شد» _ :هر گاه قائم عليه السلام قيام كند ، دولت باطل از بين مى رود .

امام صادق عليه السلام :ما را ايّام و دولتى است كه هر زمان، خداوند بخواهد ، آن را خواهد آورد .

امام صادق عليه السلام :بلا (گرفتارى) از ما آغاز مى شود و سپس به شما مى رسد و آسايش [و رفاه] نيز از ما آغاز مى گردد و آن گاه به شما مى رسد . سوگند به آن كس كه بدو سوگند ياد مى شود ، بى گمان ، خداوند به دست شما پيروزى حاصل مى كند ، همان گونه كه [در واقعه اصحاب فيل] با سنگ ريزه ، پيروزى به بار آورد .

امام صادق عليه السلام :از پدرم در باره آيه : «و همگى با مشركان بجنگيد ، همان گونه كه آنان همگى با شما مى جنگند» و آيه : «تا فتنه اى بر جاى نماند و دين ، يكسره از آنِ خدا گردد» سؤال شد . فرمود : «زمان تأويل [و تحقّقِ] اين آيه، هنوز نرسيده است . پس از قيام قائم ما، كسانى كه او را درك مى كنند ، خواهند ديد كه تأويل [و تحقّقِ] اين آيه چگونه است . دين محمّد تا به هر جا كه شب مى رسد ، گسترش مى يابد، تا اين كه _ همچنان كه خداوند مى گويد _ اثرى از شرك [مشرك] ، بر روى زمين باقى نمانَد» .

.

ص: 26

عنه عليه السلام_ في مَعنى قَولِهِ عز و جل : «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِى الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِى ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِى لَا يُشْرِكُونَ بِى شَيْئا» (1) _ :نَزَلَت فِي القائِمِ وأصحابِهِ . (2)

مصباح الزائر_ في دعاء النّدبة _ :وجَرَى القَضاءُ لَهُم بِما يُرجى لَهُ حُسنُ المَثوبَةِ ، وكانَتِ الأَرضُ للّهِِ يورِثُها مَن يَشاءُ مِن عِبادِهِ ، وَالعاقِبَةُ لِلمُتَّقينَ ، وسُبحانَ رَبِّنا إن كانَ وَعدُ رَبِّنا لَمَفعولاً ، ولَن يُخلِفَ اللّهُ وَعدَهُ وهُوَ العَزيزُ الحَكيمُ . (3)

12 / 2المُمَهِّدونَ لِدَولَتِهِمرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يَخرُجُ ناسٌ مِنَ المَشرِقِ فَيُوَطِّئونَ لِلمَهدِيِّ . (4)

سنن ابن ماجة عن عبد اللّه :بَينَما نَحنُ عِندَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذ أقبَلَ فِتيَةٌ مِن بَني هاشِمٍ ، فَلَمّا رآهُمُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله اغرَورَقَت عَيناهُ وتَغَيَّرَ لَونُهُ . قالَ : فَقُلتُ : ما نَزالُ نَرى في وَجهِكَ شَيئا نَكرَهُهُ ! فَقالَ : إنّا أهلُ بَيتٍ اِختارَ اللّهُ لَنَا الآخِرَةَ عَلَى الدُّنيا ، وإنَّ أهلَ بَيتي سَيَلقَونَ بَعدي بَلاءً وتَشريدا وتَطريدا ، حَتّى يَأتِيَ قَومٌ مِن قِبَلِ المَشرِقِ مَعَهُم راياتٌ سودٌ فَيَسأَلونَ الخَيرَ فَلا يُعطَونَهُ ، فَيُقاتِلونَ فَيُنصَرونَ ، فَيُعطَونَ ما سَأَلوا فَلا يَقبَلونَهُ ، حَتّى يَدفَعوها إلى رَجُلٍ مِن أهلِ بَيتي فَيَملَأَها قِسطا كَما مَلَؤوها جَورا ، فَمَن أدرَكَ ذلِكَ مِنكُم فَليَأتِهِم ولَو حَبوا عَلَى الثَّلجِ . (5)

.


1- .النور : 55 .
2- .الغيبة للنعماني : ص 240 ح 35 عن أبي بصير ، تفسير القمّي : ج 1 ص 14 وليس فيه «وأصحابه» ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 369 ح 21 عن عبد اللّه بن سنان نحوه .
3- .مصباح الزائر : ص 449 ، الإقبال : ج 1 ص 508 ، المزار الكبير : ص 578 بزيادة «الصالحين» بعد «عباده» ، بحار الأنوار : ج 102 ص 106 .
4- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1368 ح 4088 ، المعجم الأوسط : ج 1 ص 94 ح 285 ، عقد الدرر : ص 125 كلّها عن عبداللّه بن الحارث بن جزء الزبيدي ، الصواعق المحرقة : ص 164 بزيادة «سلطانه» في آخره ، كنز العمّال : ج 14 ص 263 ح 38657 ؛ كشف الغمّة : ج 3 ص 267 عن عبد اللّه بن الحارث بن جزء الزبيدي ، بحار الأنوار : ج 51 ص 87 ح 38 .
5- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1366 ح 4082 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 511 ح 8434 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 697 ح 74 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 14 ص 267 ح 38677 ؛ العدد القويّة : ص 91 ح 157 ، الملاحم والفتن : ص 118 ح 111 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 51 ص 82 ح 27 .

ص: 27

12 / 2 زمينه سازان دولت اهل بيت عليهم السلام

امام صادق عليه السلام_ در باره معناى آيه : «خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند ، وعده داده است كه حتماً آنان را در زمين، جانشين قرار دهد ، همان گونه كه كسانى را كه پيش از آنان بودند ، جانشين قرار داد و آن دينى را كه برايشان پسنديده است ، به سودشان مستقر كند و بيمشان را به ايمنى مبدّل گرداند تا مرا عبادت كنند و چيزى را با من شريك نسازند» _ :اين آيه در باره قائم و ياران او نازل شده است .

مصباح الزائر_ در دعاى ندبه _ :قضاى الهى براى آنان در باره آنچه از پاداش نيك، اميد مى رود ، جارى گشت و زمين ، از آنِ خداست و آن را «به هر كس از بندگانش كه بخواهد ، ارث مى دهد» و «عاقبت ، از آنِ پرهيزگاران است» . «منزّه است پروردگار ما. همانا وعده پروردگار ما بى گمان، تحقّق يافتنى است» و «خداوند ، خُلف وعده نمى كند» و «او عزيز و حكيم است» .

12 / 2زمينه سازان دولت اهل بيت عليهم السلامپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از مشرق زمين ، مردمى قيام مى كنند و زمينه را براى [ظهورِ] مهدى آماده مى سازند .

سنن ابن ماجة_ به نقل از عبد اللّه _ :در خدمت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بوديم كه تعدادى از جوانان بنى هاشم آمدند . پيامبر صلى الله عليه و آله چون آنان را ديد ، اشك ديدگانش سرازير گشت و رنگش تغيير كرد . گفتم : ما هميشه در چهره شما حالتى مى بينيم كه ناراحتمان مى كند! پيامبر فرمود : «ما خاندانى هستيم كه خداوند براى ما آخرت را بر دنيا برگزيد و اهل بيتم پس از من ، بلا و آوارگى و در به درى خواهند ديد تا اين كه از جانب مشرق زمين ، مردمى با پرچم هاى سياه مى آيند و خواهانِ خير (حكومت) مى شوند ؛ امّا به آنها داده نمى شود . پس مى جنگند و پيروز مى شوند و آنچه خواسته اند ، به آنها داده مى شود ؛ امّا آن را نمى پذيرند تا اين كه حكومت را به مردى از اهل بيت من مى سپارند و او آن را پر از داد مى كند ، همان گونه كه پُر از بيدادش كرده اند . پس هر يك از شما آن زمان را درك كرد ، به آنها بپيوندد ، حتّى اگر ناچار شود روىِ يخ، سينه خيز رود» .

.

ص: 28

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :تَجيءُ الرّاياتُ السّودُ مِن قِبَلِ المَشرِقِ ، كَأَنَّ قُلوبَهُم زُبَرُ الحَديدِ ، فَمَن سَمِعَ بِهِم فَليَأتِهِم فَيُبايِعهُم ، ولَو حَبوا عَلَى الثَّلجِ . (1)

الإمام الباقر عليه السلام :كَأَنّي بِقَومٍ قَد خَرَجوا بِالمَشرِقِ يَطلُبونَ الحَقَّ فَلا يُعطَونَهُ ، ثُمَّ يَطلُبونَهُ فَلا يُعطَونَهُ ، فَإِذا رَأَوا ذلِكَ وَضَعوا سُيوفَهُم عَلى عَواتِقِهِم ، فَيُعطَون ما سَأَلوهُ فَلا يَقبَلونَهُ حَتّى يَقوموا ، ولا يَدفَعونَها إلّا إلى صاحِبِكُم . قَتلاهُم شُهَداءُ ، أما إنّي لَو أدرَكتُ ذلِكَ لَاستَبقَيتُ نَفسي لِصاحِبِ هذَا الأَمرِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :وَيحا لَكِ يا طالَقانُ ، فَإِنَّ للّهِِ عز و جل بِها كُنوزا لَيسَت مِن ذَهَبٍ ولا فِضَّةٍ ، ولكِن بِها رِجالٌ مُؤمِنونَ عَرَفُوا اللّهَ حَقَّ مَعرِفَتِهِ ، وهُم أنصارُ المَهدِيِّ عليه السلام في آخِرِ الزَّمانِ . (3)

الإمام الحسن عليه السلام :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله ذَكَرَ بَلاءً يَلقاهُ أهلُ بَيتِهِ عليهم السلام ، حَتّى يَبعَثَ اللّهُ رايَةً مِنَ المَشرِقِ سَوداءَ ، مَن نَصَرَها نَصَرَهُ اللّهُ ، ومَن خَذَلَها خَذَلَهُ اللّهُ ، حَتّى يَأتوا رَجُلاً اِسمُهُ كَاسمي ، فَيُوَلّونَهُ أمرَهُم ، فَيُؤَيِّدُهُ اللّهُ ويَنصُرُهُ . (4)

.


1- .عقد الدرر : ص 129 عن ثوبان ؛ كشف الغمّة : ج 3 ص 263 عن ثوبان ، بحار الأنوار : ج 51 ص 84 ح 33 .
2- .الغيبة للنعماني : ص 273 ح 50 عن أبي خالد الكابليّ ، بحار الأنوار : ج 52 ص 243 ح 116 .
3- .الفتوح : ج 2 ص 320 ، البيان في أخبار صاحب الزمان : ص 491 .
4- .عقد الدرر : ص 130 ، الفتن : ج 1 ص 313 ح 904 ؛ الملاحم والفتن : ص 121 ح 118 كلاهما عن العلاء بن عتبة .

ص: 29

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پرچم هايى سياه از جانب مشرق زمين خواهد آمد كه دل هاى صاحبان آنها به استوارى تكّه هاى آهن است . پس هر كس نداى آنان را شنيد ، به ايشان بپيوندد و با آنها بيعت كند ، حتّى اگر ناچار باشد از روى يخ ، سينه خيز بگذرد .

امام باقر عليه السلام :گويى مردمى را مى بينم كه در مشرق زمين قيام كرده اند و حق را مطالبه مى كنند ؛ امّا به آنان داده نمى شود و باز مطالبه مى كنند ؛ ولى باز هم به آنان نمى دهند و چون وضع را اين گونه ديدند ، شمشيرهاى خود را از نيام مى كشند و در اين زمان ، آنچه را طلب كرده اند ، به آنان مى دهند ؛ امّا آن را نمى پذيرند تا اين كه برخيزند و آن را به صاحب [و امام زمانِ] شما دهند . كشتگانِ آنان شهيدند . بدانيد كه اگر من آن زمان را درك كنم ، جانم را براى صاحب اين امر نگه مى دارم .

امام على عليه السلام :زهى بر تو، اى طالَقان! خداى عز و جل در آن جا گنج هايى دارد كه از زر و سيم نيستند ؛ بلكه در آن ، مردان مؤمنى هستند كه خداوند را چنان كه بايد ، شناخته اند . اينان ، ياران مهدى عليه السلام در آخر الزمان هستند .

امام حسن عليه السلام :پيامبر صلى الله عليه و آله از بلايى ياد كرد كه اهل بيتش عليهم السلام تا زمانى كه خداوند ، پرچم هاى سياهى را از مشرق مى فرستد ، مى بينند . هر كس آنها را يارى دهد ، خداوند، يارى اش مى رساند و هر كس تنهايشان گذارد ، خداوند، او را تنها و بى ياور مى گذارد . صاحبان اين پرچم ها ، نزد مردى كه همنام من است، مى روند و زمام امور خود را به دست او مى سپارند و خداوند ، او را پشتيبانى مى كند و نصرتش مى دهد .

.

ص: 30

المستدرك على الصحيحين عن محمّد بن الحنفيّة :كُنّا عِندَ عَلِيٍّ عليه السلام ، فَسَأَلَهُ رَجُلٌ عَنِ المَهدِيِّ ، فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : هَيهاتَ ! ثُمَّ عَقَدَ بِيَدِهِ سَبعا ، فَقالَ : ذاكَ يَخرُجُ في آخِرِ الزَّمانِ ، إذا قالَ الرَّجُل : «اللّه اللّه » ، قُتِلَ ، فَيَجمَعُ اللّهُ تَعالى لَهُ قَوما قَزَعٌ كَقَزَعِ السَّحابِ (1) ، يُؤَلِّفُ اللّهُ بَينَ قُلوبِهِم ، لا يَستَوحِشونَ إلى أحَدٍ ، ولا يَفرَحونَ بِأَحَدٍ يَدخُلُ فيهِم ، عَلى عِدَّةِ أصحابِ بَدرٍ ، لَم يَسبِقهُمُ الأَوَّلونَ ، ولا يُدرِكُهُمُ الآخِرونَ ، عَلى عَدَدِ أصحابِ طالوتَ الَّذينَ جاوَزوا مَعَهُ النَّهرَ . (2)

بحار الأنوار عن عفّان البصري عن الإمام الصّادق عليه السلام ، قال :قالَ عليه السلام لي : أتَدري لِمَ سُمِّيَ قُمُّ ؟ قُلتُ : اللّهُ ورَسولُهُ وأنتَ أعلَمُ ، قالَ : إنّما سُمِّيَ قُمُّ لِأَنَّ أهلَهُ يَجتَمِعونَ مَعَ قائِمِ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ ، ويَقومونَ مَعَهُ ويَستَقيمونَ عَلَيهِ ويَنصُرونَهُ . (3)

بحار الأنوار عن أبي مسلم العبدي :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : تُربَةُ قُمَّ مُقَدَّسَةٌ ، وأهلُها مِنّا ونَحنُ مِنهُم ، لا يُريدُهُم جَبّارٌ بِسوءٍ إلّا عُجِّلَت عُقوبَتُهُ ما لَم يَخونوا إخوانَهُم ، فَإِذا فَعَلوا ذلكَ سَلَّطَ اللّهُ عَلَيهِم جَبابِرَةَ سَوءٍ . أما إنَّهُم أنصارُ قائِمِنا ودُعاةُ حَقِّنا . ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ إلَى السَّماءِ وقالَ : اللّهُمَّ اعصِمهُم مِن كُلِّ فِتنَةٍ ، ونَجِّهِم مِن كُلِّ هَلَكَةٍ . (4)

.


1- .القزع : كلّ شيء يكون قطعًا متفرّقة ، قَزَع السحاب : قِطَعٌ من السحاب (المصباح المنير : ص 502 «فزع») .
2- .المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 597 ح 8659 ، عقد الدرر : ص 131 .
3- .بحار الأنوار : ج 60 ص 216 ح 38 نقلاً عن كتاب تاريخ قم .
4- .بحار الأنوار : ج 60 ص 218 ح 49 نقلاً عن كتاب تاريخ قم .

ص: 31

المستدرك على الصحيحين_ به نقل از محمّد بن حنفيّه _ :در خدمت على عليه السلام بوديم كه مردى در باره مهدى از ايشان سؤال كرد . على عليه السلام فرمود : «هيهات!» . آن گاه با [انگشت] دستش هفت عدد شمرد و فرمود : «او در آخر الزمان ظهور مى كند ، زمانى كه هر كس به خدا دعوت كند ، كشته مى شود . خداوند متعال براى او مردمى را گرد مى آورد كه همانند تكّه هاى پراكنده ابرند . پس خداوند ، دل هاى آنان را به هم الفت مى دهد ، به طورى كه از هيچ كس نمى هراسند و از اين كه فردى به آنان بپيوندد ، شادمان نمى شوند ، به تعداد جنگجويان بدر هستند . پيشينيان ، از آنان [در چيزى از فضايل] سبقت نجسته اند و آيندگان به پاى آنان نمى رسند . شمارشان به تعداد ياران طالوت است كه همراه او از نهر گذشتند» .

بحار الأنوار_ به نقل از عفّان بصرى _ :امام صادق عليه السلام به من فرمود : «آيا مى دانى چرا قم را قم ناميده اند؟». گفتم : خدا و پيامبر او و شما بهتر مى دانيد . فرمود : «از آن جهت ، قم ناميده شد كه مردم آن ، بر گِرد قائم خاندان محمّد _ كه درودهاى خدا بر او باد _ جمع مى شوند و همراه او قيام مى كنند و در راه او پايدارى مى ورزند و يارى اش مى رسانند» .

بحار الأنوار_ به نقل از ابو مسلم عبدى _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «خاك قم ، مقدّس است و مردم آن ، از مايند و ما از آنهاييم . هر جبّارى كه بخواهد به آنان بدى و گزندى برساند ، زود كيفر مى بيند و اين تا زمانى است كه آنان (اهل قم) ، به برادران خود، خيانت نكنند . اگر اين كار را بكنند ، خداوند، پادشاهانى نابه كار بر ايشان مسلّط مى گرداند . بدانيد كه مردم قم ، ياران قائم ما و دعوتگران به حقّ ما هستند» . امام عليه السلام سپس سرش را به طرف آسمان، بلند كرد و گفت : «بار خدايا! آنان را از هر فتنه اى نگه دار و از هر هلاكتى نجاتشان بخش» .

.

ص: 32

عنه عليه السلام :سَتَخلو كوفَةُ مِنَ المُؤمِنينَ ، ويَأرِزُ (1) عَنهَا العِلمُ كَما تأرِزُ الحَيَّةُ في جُحرِها ، ثُمَّ يَظهَرُ العِلمُ بِبَلدَةٍ يُقالُ لَها قُمُّ ، وتَصيرُ مَعدِنا لِلعِلمِ وَالفَضلِ حَتّى لايَبقى فِي الأَرضِ مُستَضعَفٌ فِي الدّينِ حَتّى الُمخَدَّراتُ فِي الحِجالِ ، وذلِكَ عِندَ قُربِ ظُهورِ قائِمِنا ، فَيَجعَلُ اللّهُ قُمَّ وأهلَهُ قائِمينَ مَقامَ الحُجَّةِ ، ولَولا ذلِكَ لَساخَتِ الأَرضُ بِأَهلِها ، ولَم يَبقَ فِي الأَرضِ حُجَّةٌ ، فَيَفيضُ العِلمُ مِنهُ إلى سائِرِ البِلادِ فِي المَشرِقِ وَالمَغرِبِ ، فَيَتِمُّ حُجَّةُ اللّهِ عَلَى الخَلقِ حَتّى لا يَبقى أحَدٌ عَلَى الأَرضِ لَم يَبلُغ إلَيهِ الدّينُ وَالعِلمُ ، ثُمَّ يَظهَرُ القائِمُ عليه السلام . (2)

عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ احتَجَّ بِالكوفَةِ عَلى سائِرِ البِلادِ ، وبِالمُؤمِنينَ مِن أهلِها عَلى غَيرِهِم مِن أهلِ البِلادِ ، وَاحتَجَّ بِبَلدَةِ قُمَّ على سائِرِ البِلادِ ، وبِأَهلِها عَلى جَميعِ أهلِ المَشرِقِ وَالمَغرِبِ مِنَ الجِنِّ وَالإِنسِ ، ولَم يَدَعِ اللّهُ قُمَّ وأهلَهُ مُستَضعَفا بَل وَفَّقَهُم ... وسَيَأتي زَمانٌ تَكونُ بَلدَةُ قُمَّ وأهلُها حُجَّةً عَلَى الخَلائِقِ ، وذلِكَ في زَمانِ غَيبَةِ قائِمِنا عليه السلام إلى ظُهورِهِ ، ولَولا ذلِكَ لَساخَتِ الأَرضُ بِأَهلِها . وإنَّ المَلائِكَةَ لَتَدفَعُ البَلايا عَن قُمَّ وأهلِهِ ، وما قَصَدَهُ جَبّارٌ بِسوءٍ إلّا قَصَمَهُ قاصِمُ الجَبّارينَ . (3)

عنه عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَّنَآ أُوْلِى بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُواْ خِلَالَ الدِّيَارِ» (4) _ :قَومٌ يَبعَثُهُمُ اللّهُ قَبلَ خُروجِ القائِمِ عليه السلام فَلا يَدَعون وِترا لِالِ مُحَمَّدٍ إلّا قَتَلوهُ . (5)

.


1- .وفي المصدر : يأزر ، والصحيح ما فيالمتن . يقال : أرزت الحيّة : أي لاذت بجحرهاورجعت إليه (لسان العرب : ج 5 ص 305) .
2- .بحار الأنوار : ج 60 ص 213 ح 23 نقلاً عن كتاب تاريخ قم .
3- .بحار الأنوار : ج 60 ص 212 ح 22 نقلاً عن كتاب تاريخ قم عن عليّ بن ميمون الصائغ .
4- .الإسراء : 5 .
5- .الكافي : ج 8 ص 206 ح 250 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 48 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 278 ح 7 كلّها عن عبداللّه بن القاسم البطل ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 281 ح 20 عن صالح بن سهل وفيه «حرقوه» بدل «قتلوه» ، بحار الأنوار : ج 51 ص 56 ح 46 .

ص: 33

امام صادق عليه السلام :به زودى، كوفه از مؤمنان خالى مى گردد و بساط علم از آن برچيده مى شود ، همان گونه كه مار در سوراخش مى خزد . سپس علم در شهرى به نام «قم» آشكار مى گردد و اين شهر به كانون علم و فضل تبديل مى شود، تا جايى كه در روى زمين ، مستضعفِ دينى باقى نمى ماند ، حتّى زنان پرده نشين . اينها همه در زمانى اتّفاق مى افتد كه ظهور قائم ما نزديك است . خداوند ، قم و اهل آن را به منزله حجّت قرار مى دهد . اگر نه چنين بود ، بى گمان، زمين ، مردم را در كام خود فرو مى برد و در زمين ، حجّتى باقى نمى ماند . علم از قم به ساير نقاط شرق و غرب عالَم سرازير مى شود و بدين سان ، حجّت خدا بر خَلق تمام مى شود، تا جايى كه در روى زمين ، كسى باقى نمى ماند كه دين و علم به او نرسيده باشد . پس از آن ، قائم عليه السلام ظهور مى كند .

امام صادق عليه السلام :خداوند ، كوفه را بر ساير شهرها حجّت قرار داد و مردمِ مؤمنِ آن را براى مؤمنان ديگر شهرها و شهر قم را براى ديگر شهرها حجّت قرار داد و مردمِ آن را بر همه مردمِ شرق و غرب عالم از جنّ و انس . خداوند ، قم و مردم آن را مستضعف [در دين و معارف دينى ] رها نكرد ؛ بلكه به آنان توفيق داد... و زمانى فرا مى رسد كه شهر قم و مردم آن ، بر مردمان، حجّت خواهند بود و اين ، در زمان غيبت قائم ما عليه السلام تا هنگام ظهور اوست . اگر چنين نبود ، بى گمان، زمين ، اهلش را در كام خود فرو مى بُرد . فرشتگان ، بلايا را از قم و اهل آن دور مى كنند و هيچ جبّارى نسبت به آنان قصد سوء نمى كند ، مگر اين كه [خداوندِ] در هم شكننده جبّاران ، او را در هم مى شكند .

امام صادق عليه السلام_ در باره آيه : «بندگانى از خود را كه سخت نيرومندند ، بر شما مى گماريم تا در ميان خانه ها[يتان براى قتل و كشتار شما] به جستجو در آيند» _ :اينان، مردمى هستند كه خداوند ، قبل از ظهور قائم عليه السلام ، آنان را مى فرستد و هر كس را كه در حقّ خاندان محمّد صلى الله عليه و آله ستم كرده باشد ، مى كُشند .

.

ص: 34

الإمام الكاظم عليه السلام :رَجُلٌ مِن أهلِ قُمَّ يَدعُو النّاسَ إلَى الحَقِّ ، يَجتَمِعُ مَعَهُ قَومٌ كَزُبَرِ الحَديدِ ، لا تُزِلُّهُمُ الرِّياحُ العَواصِفُ ، ولا يَمِلّونَ مِنَ الحَربِ ولا يَجبُنونَ ، وعَلَى اللّهِ يَتَوَكَّلونَ ، وَالعاقِبَةُ لِلمُتَّقينَ . (1)

12 / 3دَولَتُهُم آخِرُ الدُّوَلِالإمام الباقر عليه السلام :دَولَتُنا آخِرُ الدُّوَلِ ، ولَن يَبقَ (2) أهلُ بَيتٍ لَهُم دَولَةٌ إلّا مَلَكوا قَبلَنا ، لِئَلّا يَقولوا إذا رَأَوا سيرَتَنا : إذا مَلَكنا سِرنا مِثلَ سِيرَةِ هؤُلاءِ ! وهُوَ قَولُ اللّهِ عَزَّوجَلَّ : «وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ» (3) . (4)

الإمام الصادق عليه السلام : لِكُلِّ اُناسٍ دَولَةٌ يَرقُبونَهاودَولَتُنا فِي آخِرِ الدَّهرِ تَظهَرُ (5)

عنه عليه السلام :ما يَكونُ هذَا الأَمرُ حَتّى لا يَبقى صِنفٌ مِنَ النّاسِ إلّا وقَد وُلّوا عَلَى النّاسِ ، حَتّى لا يَقولَ قائِلٌ : «إنّا لَو وُلّينا لَعَدَلنا» ، ثُمَّ يَقومُ القائِمُ بِالحَقِّ وَالعَدلِ . (6)

.


1- .بحار الأنوار : ج 60 ص 216 ح 37 نقلاً عن كتاب تاريخ قم عن أيّوب بن يحيى الجندل .
2- .في الأصل : «لم يبقَ» (هامش المصدر) . فإمّا أن يكون الصواب ما في الأصل ، أو تكون العبارة : «لن يبقى» ، إلّا أنّنا أثبتناها كما في المطبوع .
3- .الأعراف : 128 ، القصص : 83 .
4- .الغيبة للطوسي : ص 472 ح 493 عن أبي صادق ، الإرشاد : ج 2 ص 385 عن عليّ بن عقبة عن أبيه عن الإمام الصادق عليه السلام ، إعلام الورى : ج 2 ص 290 ، روضة الواعظين : ص 291 كلاهما عن عليّ بن عقبة عن أبيه عن الإمام الباقر عليه السلام ، كشف الغمّة : ج 3 ص 255 عن عليّ بن عقبة عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 52 ص 332 ح 58 .
5- .الأمالي للصدوق : ص 578 ح 791 ، روضة الواعظين : ص 234 ، و ص 293 كلاهما بزيادة «كثيرا ما يقول» بعد «عليه السلام» ، بحار الأنوار : ج 51 ص 143 ح 3 .
6- .الغيبة للنعماني : ص 274 ح 53 عن هشام بن سالم ، بحار الأنوار : ج 52 ص 244 ح 119 .

ص: 35

12 / 3 دولت اهل بيت عليهم السلام، آخرين دولت است

امام كاظم عليه السلام :مردى از اهالى قم ، مردم را به سوى حق فرا مى خوانَد و عدّه اى بر گِردَش جمع مى شوند كه چونان قطعات آهن [ ، سخت] اند ، بادهاى توفنده ، آنان را از جاى نمى جنباند و از جنگ ، خسته نمى شوند و از آن ، نمى هراسند و به خدا توكّل دارند «و عاقبت ، از آنِ پرهيزگاران است» .

12 / 3دولت اهل بيت عليهم السلام ، آخرين دولت استامام باقر عليه السلام :دولت ما ، آخرين دولت است و هيچ خاندان داراى حكومتى باقى نمى ماند ، مگر اين كه قبل از ما ، به حكومت مى رسد تا وقتى شيوه [حكومتِ ]ما را ديدند ، نگويند : اگر ما به حكومت مى رسيديم ، به شيوه اينان رفتار مى كرديم . اين، همان سخن خداى عز و جل است كه : «و عاقبت ، از آنِ پرهيزگاران است» .

امام صادق عليه السلام : هر مردمى را دولتى است كه منتظر فرا رسيدن آن هستندو دولت ما ، در پايان روزگار، آشكار مى شود .

امام صادق عليه السلام :اين امر (حكومت ما اهل بيت) فرا نمى رسد تا اين كه هيچ گروهى از مردم باقى نماند ، مگر اين كه بر مردم ، حكومت كرده باشد تا كسى نگويد : اگر ما به حكومت مى رسيديم ، به عدالت رفتار مى كرديم . پس از آن ، قائم عليه السلام قيام مى كند و حق و عدالت را بر پا مى دارد .

.

ص: 36

12 / 4الاِنتِظارُ لِدَولَتِهِمالكافي عن إسماعيل الجعفيّ :دَخَلَ رَجُلٌ عَلى أبي جَعفَرٍ عليه السلام ومَعَهُ صَحيفَةٌ ، فَقالَ لَهُ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : هذِهِ صَحيفَةُ مُخاصِمٍ يَسأَلُ عَنِ الدّينِ الَّذي يُقبَلُ فيهِ العَمَلُ ، فَقالَ : رَحِمَكَ اللّهُ هذَا الَّذي اُريدُ . فَقالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : شَهادَةُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ ، وأنَّ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله عَبدُهُ ورَسولُهُ ، وتُقِرُّ بِما جاءَ مِن عِندِ اللّهِ ، وَالوَلايَةُ لَنا أهلَ البَيتِ ، وَالبَراءَةُ مِن عَدُوِّنا ، وَالتَّسليمُ لِأَمرِنا ، وَالوَرَعُ وَالتَّواضُعُ ، وَانتِظارُ قائِمِنا ، فَإِنَّ لَنا دَولَةً إذا شاءَ اللّهُ جاءَ بِها . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :المُنتَظِرُ لِأَمرِنا كَالمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ في سَبيلِ اللّهِ . (2)

الإمام الحسين عليه السلام :قالَ زَيدُ بنُ صَوحانَ لِأَميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام : أيُّ الأَعمالِ أحَبُّ إلَى اللّهِ عز و جل ؟ قالَ : اِنتِظارُ الفَرَجِ . (3)

الإمام الباقر عليه السلام :العارِفُ مِنكُم هذَا الأَمرَ المُنتَظِرُ لَهُ الُمحتَسِبُ فيهِ الخَيرَ ، كَمَن جاهَدَ وَاللّهِ مَعَ قائِمِ آلِ مُحَمَّدٍ عليه السلام بِسَيفِهِ . (4)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 22 ح 13 ، الأمالي للطوسي : ص 179 ح 299 ، الاُصول الستّة عشر : ص 233 ح 268 عن جابر وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 69 ص 2 ح 2 .
2- .الخصال : ص 625 ح 10 ، كمال الدين : ص 645 ح 6 كلاهما عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، تحف العقول : ص 115 ، تفسير فرات : ص 367 ح 499 ، بحار الأنوار : ج 52 ص 123 ح 7 .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 383 ح 5833 ، معاني الأخبار : ص 199 ح 4 ، الأمالي للصدوق : ص 479 ح 644 ، الأمالي للطوسي : ص 436 ح 974 كلّها عن عبداللّه بن بكر المراديّ عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، الخصال : ص 616 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عنه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 52 ص 123 ح 7 .
4- .مجمع البيان : ج 9 ص 359 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 665 ح 20 كلاهما عن الحارث بن المغيرة ، بحار الأنوار : ج 24 ص 38 ح 15 .

ص: 37

12 / 4 انتظار دولت اهل بيت عليهم السلام

12 / 4انتظار دولت اهل بيت عليهم السلامالكافى_ به نقل از اسماعيل جعفى _ :مردى خدمت امام باقر عليه السلام رسيد و كتابى با خود داشت . امام باقر عليه السلام به او فرمود : «اين ، كتاب مناظره كننده اى است كه در جستجوى دينى است كه در آن ، عمل، پذيرفته [ى درگاه خدا] مى شود» . مرد گفت : خدايت رحمت كند! اين، همان چيزى است كه من مى خواهم . امام باقر عليه السلام فرمود : «گواهى دادن به اين كه معبودى جز خداى يگانه و بى نياز نيست و محمّد صلى الله عليه و آله بنده و فرستاده اوست و اقرار به آنچه از جانب خدا آمده است و ولايت [و دوستى] ما خاندان و بيزارى از دشمن ما و گردن نهادن به فرمان ما و پارسايى و فروتنى و انتظار [ظهور] قائم ما ؛ زيرا براى او دولتى (حكومتى) است كه خدا، هر زمان كه بخواهد ، آن را [روى كار] مى آورد» .

امام على عليه السلام :آن كه منتظر حكومت ما (اهل بيت) باشد ، همچون كسى است كه در راه خدا ، به خون خود در مى غلتد .

امام حسين عليه السلام :زيد بن صوحان به امير مؤمنان عليه السلام گفت : چه عملى نزد خداى عز و جل، محبوب تر است؟ فرمود : «انتظار فَرَج» . (1)

امام باقر عليه السلام :آن كس از شما كه اين امر را بشناسد [و بِدان معتقد باشد] و منتظر آن باشد و خير را در آن بداند ، به خدا سوگند، همچون كسى است كه در كنار قائم خاندان محمّد صلى الله عليه و آله ، با شمشير او جهاد كند .

.


1- .فرج، يعنى «گشايش» و مقصود، اميد داشتن به لطف و گشايش خداوند در همه كارهاست؛ امّا _ چنان كه احاديث اين فصل، نشان مى دهند _ عالى ترين شكل گشايش، بازگشت دولت اهل بيت عليهم السلام از طريق ظهور قائم آنان، امام مهدى عليه السلام ، و فراگير شدن انصاف، عدالت، رحمت، ايمان، آگاهى و رفاه در سايه آن است.

ص: 38

عنه عليه السلام :لِيُقَوِّ شَديدُكُم ضَعيفَكُم ، وَليَعُد غَنِيُّكُم عَلى فَقيرِكُم ، ولا تَبُثّوا سِرَّنا ، ولا تُذيعوا أمرَنا ، وإذا جاءَكُم عَنّا حَديثٌ فَوَجَدتُم عَلَيهِ شاهِدا أو شاهِدَينِ مِن كِتابِ اللّهِ فَخُذوا بِهِ ، وإلّا فَقِفوا عِندَهُ ثُمَّ رُدّوهُ إلَينا حَتّى يَستَبينَ لَكُم . وَاعلَموا أنَّ المُنتَظِرَ لِهذَا الأَمرِ لَهُ مِثلُ أجرِ الصّائِمِ القائِمِ ، ومَن أدرَكَ قائِمَنا فَخَرَجَ مَعَهُ فَقَتَلَ عَدُوَّنا كانَ لَهُ مِثلُ أجرِ عِشرينَ شَهيدا ، ومَن قُتِلَ مَعَ قائِمِنا كانَ لَهُ مِثلُ أجرِ خَمسَةٍ وعِشرينَ شَهيدا . (1)

عنه عليه السلام :ما ضَرَّ مَن ماتَ مُنتَظِرا لِأَمرِنا ألّا يَموتَ في وَسَطِ فِسطاطِ المَهدِيِّ وعَسكَرِهِ ؟ ! (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ مَنِ انتَظَرَ أمرَنا وصَبَرَ عَلى ما يَرى مِنَ الأَذى وَالخَوفِ هُوَ غَداً في زُمرَتِنا . (3)

عنه عليه السلام :المُنتَظِرُ لِلثّاني عَشَرَ مِنهُم ، كَالشّاهِرِ سَيفَهُ بَينَ يَدَي رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَذُبُّ عَنهُ . (4)

عنه عليه السلام :مَن ماتَ مُنتَظِرا لِهذَا الأَمرِ كانَ كَمَن كانَ مَعَ القائِمِ في فِسطاطِهِ ، لا بَل كانَ كَالضّارِبِ بَينَ يَدَي رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِالسَّيفِ . (5)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 222 ح 4 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 73 ح 21 ، وراجع : الأمالي للطوسي : ص 232 ح 410 .
2- .الكافي : ج 1 ص 372 ح 6 عن عليّ بن هاشم عن أبيه وج 5 ص 22 ح 2 عن عبد اللّه بن المغيرة عن الإمام الرضا عليه السلام نحوه .
3- .الكافي : ج 8 ص 37 ح 7 عن حمران ، بحار الأنوار : ج 52 ص 256 ح 147 .
4- .كمال الدين : ص 335 ح 5 و ص 647 ح 8 ، الغيبة للنعماني : ص 91 ح 21 ، إعلام الورى : ج 2 ص 235 كلّها عن إبراهيم الكرخيّ ، بحار الأنوار : ج 36 ص 401 ح 12 .
5- .كمال الدين : ص 338 ح 11 عن المفضّل بن عمر ، بحار الأنوار : ج 52 ص 146 ح 69 .

ص: 39

امام باقر عليه السلام :تواناى شما به ناتوانتان يارى رساند و داراى شما به نادارتان كمك كند و راز ما را فاش نسازيد و امر [امامت] ما را آشكار نكنيد و هر گاه حديثى از ما به شما رسيد و يك يا دو دليل از كتاب خدا برايش پيدا كرديد ، آن را بپذيريد، و گرنه ، در باره آن درنگ كنيد و سپس آن را به ما ارجاع دهيد [و از ما بپرسيد] تا [حقيقت امر ]برايتان روشن شود . بدانيد كه انتظار كِشنده اين امر (ظهور قائم عليه السلام )، پاداشى همانند روزه دار شب زنده دار دارد و هر كس قائم ما را درك كند و همراهى اش كند و دشمن ما را بكُشد ، اجر بيست شهيد دارد و هر كس در ركاب قائم ما كشته شود ، اجر بيست و پنج شهيد دارد .

امام باقر عليه السلام :كسى كه در انتظار امر (فَرَج و ظهور ما) از دنيا رود ، او را چه زيان كه در ميان خيمه مهدى و سپاه او نميرد!؟

امام صادق عليه السلام :هر كس منتظر امر (حكومت و دولت) ما باشد و بر آزارها و بيمى كه به او مى رسد ، شكيبايى كند ، فردا در زمره ما خواهد بود .

امام صادق عليه السلام :كسى كه در انتظار دوازدهمين آنان (مهدى عليه السلام ) باشد ، همانند كسى است كه پيشاپيش پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شمشير بكشد و از او دفاع كند .

امام صادق عليه السلام :كسى كه در حال انتظار اين امر (ظهور قائم) از دنيا برود ، همانند كسى است كه با قائم ، در خيمه او باشد . نه ؛ بلكه همانند كسى است كه پيشاپيش پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شمشير زند .

.

ص: 40

عنه عليه السلام :مَن سَرَّهُ أن يَكونَ مِن أصحابِ القائِمِ ، فَليَنتَظِر وَليَعمَل بِالوَرَعِ ومَحاسِنِ الأَخلاقِ وهُوَ مُنتَظِرٌ ، فَإِن ماتَ وقامَ القائِمُ بَعدَهُ كانَ لَهُ مِنَ الأَجرِ مِثلُ أجرِ مَن أدرَكَهُ ، فَجُدّوا وَانتَظِروا هَنيئا لَكُم أيَّتُهَا العِصابَةُ المَرحومَةُ . (1)

الإمام الجواد عليه السلام_ في قُنوتِهِ _ :اللّهُمَّ أدِل لِأَولِيائِكَ مِن أعدائِكَ الظّالِمينَ ... الَّذينَ ... اتَّخَذوا _ اللّهُمَّ _ مالَكَ دُوَلاً ، وعِبادَكَ خَوَلاً ، وتَرَكُوا اللّهُمَّ عالَمَ أرضِكَ في بَكماءَ عَمياءَ ظَلماءَ مُدلَهِمَّةٍ ، فَأَعيُنُهُم مَفتوحَةٌ ، وقُلوبُهُم عَمِيَةٌ ، ولَم تُبقِ لَهُمُ اللّهُمَّ عَلَيكَ مِن حُجَّةٍ . لَقَد حَذَّرتَ اللّهُمَّ عَذابَكَ وبَيَّنتَ نَكالَكَ ، ووَعَدتَ المُطيعينَ إحسانَكَ ، وقَدَّمتَ إلَيهِم بِالنُّذرِ ، فَآمَنَت طائِفَةٌ ، فَأَيِّدِ اللّهُمَّ الَّذينَ آمَنوا عَلى عَدُوِّكَ وعَدُوِّ أولِيائِكَ ، فَأَصبَحوا ظاهِرينَ وإلَى الحَقِّ داعينَ ، ولِلإِمامِ المُنتَظَرِ القائِمِ بِالقِسطِ تابِعينَ . (2)

الإمام الهادي عليه السلام_ فِي الزِّيارَةِ الجامِعَةِ الَّتي يُزارُ بِهَا الأَئِمَّةُ عليهم السلام _ :اُشهِدُ اللّهَ واُشهِدُكُم أنّي ... مُؤمِنٌ بِإيابِكُم ، مُصَدِّقٌ بِرَجعَتِكُم ، مُنتَظِرٌ لِأَمرِكُم ، مُرتَقِبٌ لِدَولَتِكُم . (3)

12 / 5الدُّعاءُ لِدَولَتِهِمالإمام زين العابدين عليه السلام :رَبِّ صَلِّ عَلى أطائِبِ أهلِ بَيتِهِ الَّذينَ اختَرتَهُم لِأَمرِكَ ، وجَعَلتَهُم خَزَنَةَ عِلمِكَ ، وحَفَظَةَ دينِكَ ، وخُلفاءَكَ في أرضِكَ ، وحُجَجَكَ عَلى عِبادِكَ ، وطَهَّرتَهُم مِنَ الرِّجسِ وَالدَّنَسِ تَطهيرا بِإِرادَتِكَ ، وجَعَلتَهُمُ الوَسيلَةَ إلَيكَ وَالمَسلَكَ إلى جَنَّتِكَ ... اللّهُمَّ فَأَوزِع لِوَلِيِّكَ شُكرَ ما أنعَمتَ بِهِ عَلَيهِ ، وأوزِعنا مِثلَهُ فيهِ ، وآتِهِ مِن لَدُنكَ سُلطانا نَصيرا ، وَافتَح لَهُ فَتحا يَسيرا ، وأعِنهُ بِرُكنِكَ الأَعَزِّ ، وَاشدُد أزرَهُ ، وقَوِّ عَضُدَهُ ، وراعِهِ بِعَينِكَ ، وَاحمِهِ بِحِفظِكَ ، وَانصُرهُ بِمَلائِكَتِكَ ، وَامدُدهُ بِجُندِكَ الأَغلَبِ ، وأقِم بِهِ كِتابَكَ وحُدودَكَ وشَرائِعَكَ وسُنَنَ رَسولِكَ صَلَواتُكَ اللّهُمَّ عَلَيهِ وآلِهِ ، وأحيِ بِهِ ما أماتَهُ الظّالِمونَ مِن مَعالِمِ دينِكَ ، وَاجلُ بِهِ صَدَأَ الجَورِ عَن طَريقَتِكَ ، وأبِن بِهِ الضَّرّاءَ مِن سَبيلِكَ ، وأزِل بِهِ النّاكِبينَ عَن صِراطِكَ ، وَامحَق بِهِ بُغاةَ قَصدِكَ عِوَجا ، وألِن جانِبَهُ لِأَولِيائِكَ ، وَابسُط يَدَهُ عَلى أعدائِكَ ، وهَب لَنا رَأفَتَهُ ورَحمَتَهُ وتَعَطُّفَهُ وتَحَنُّنَهُ ، وَاجعَلنا لَهُ سامِعينَ مُطيعينَ ، وفي رِضاهُ ساعينَ ، وإلى نُصرَتِهِ وَالمُدافَعَةِ عَنهُ مُكنِفينَ ، وإلَيكَ وإلى رَسولِكِ صَلَواتُكَ اللّهُمَّ عَلَيهِ وآلِهِ بِذلِكَ مُتَقَرِّبينَ . (4)

.


1- .الغيبة للنعماني : ص 200 ح 16 عن أبي بصير .
2- .مهج الدعوات : ص 81 ، بحار الأنوار : ج 85 ص 225 ح 1 .
3- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 98 و 99 ح 177 ، وراجع : ص 217 ح 6495 من كتابنا هذا .
4- .الصحيفة السجّاديّة : ص 190 الدعاء 47 ، الإقبال : ج 2 ص 91 ، المصباح للكفعمي : ص 890 .

ص: 41

12 / 5 دعا براى دولت اهل بيت عليهم السلام

امام صادق عليه السلام :هر كه دوست دارد از ياران قائم باشد ، بايد انتظار كشد و در حالى كه منتظر است ، پارسايى و اخلاق نيك را در پيش گيرد . اگر [با چنين حالتى ]از دنيا برود و بعد از مرگ او ، قائمْ قيام كند ، همانند اجر كسى را دارد كه قائم را درك مى كند . پس [در كار و عمل] بكوشيد و منتظر باشيد . گوارايتان باد اى جماعتِ مشمول رحمت!

امام جواد عليه السلام_ در قنوت خود _ :بار خدايا! دوستانت را بر دشمنان ستمگرت پيروز گردان...؛ همانان كه... اموال تو را در ميان خود ، دست به دست چرخاندند و بندگانت را به بردگى گرفتند و جهان سرزمين تو را _ بار خدايا _ در كرى و كورى و تاريكى شديد رها كردند . چشمانشان باز است و دل هايشان كور و براى آنان _ بار خدايا _ بر تو حجّتى نمانده است . بار خدايا! تو آنان را از عذاب خود ، بر حذر داشتى و كيفرت را برايشان روشن ساختى و به فرمان برداران ، وعده احسانت را دادى و پيشاپيش به آنان هشدار دادى . پس طايفه اى ايمان آوردند _ بار خدايا! كسانى را كه ايمان آوردند ، در برابر دشمن خود و دشمن دوستانت، تأييد فرما _ و آشكار [و پيروز] گرديدند و دعوتگر به سوى حق شدند و پيروى از امام منتظر عدالت گستر را پيشه كردند .

امام هادى عليه السلام_ در زيارت جامعه _ :خدا را و شما را گواه مى گيرم كه من... به باز آمدن شما ايمان دارم و رجعت شما را تصديق مى كنم و منتظر حكومتِ شما و در آرزوى دولت شما هستم .

12 / 5دعا براى دولت اهل بيت عليهم السلامامام زين العابدين عليه السلام :اى پروردگار من! بر پاك تران اهل بيت او درود فرست ؛ همانان كه ايشان را براى امر خود (راه نمايى و هدايت مردم) برگزيدى و خزانه داران دانشت و نگهبانان دينت و جانشينان خود در زمينت و حجّت هاى خويش بر بندگانت قرارشان دادى و به خواست خود ، آنان را از پليدى و ناپاكى پاك ساختى و ايشان را وسيله رسيدن به مقام قرب خود و راه رسيدن به بهشتت قرار دادى... . بار خدايا! به ولىّ خود ، شُكر نعمتى را كه به او ارزانى داشته اى ، الهام فرما و به ما نيز همانندِ او چنين سپاسى را الهام ده و به او سلطنت و قدرتى ياريگر عطايش فرما و به او پيروزى و فتحى آسان ارزانى دار و با نيرومندترين ركن قدرت خود، يارى اش ده و پشتش را محكم و بازوانش را توانا گردان و تحت مراقبت خويش قرارش ده و در سايه حفظ خود، نگاهش دار و با فرشتگانت يارى اش نما و به وسيله لشكر پيروزمند خود ، مددش رسان و كتاب خود و حدود و شرايعت و سنّت هاى پيامبرت را _ كه درود تو اى پروردگار بر او و خاندانش باد _ به وسيله او بر پا دار و آنچه را از نشانه هاى دينت كه ستمگران از بين برده اند ، به واسطه او زنده گردان و به وسيله او ، زنگار ستم [ستمگران] را از آيين خود بزداى و به وسيله او ، دشوارى ها را از راه خود، دور گردان و به نيروى او ، منحرفان از راه خود را از ميان بردار و به وسيله او ، كسانى را كه خواهان كج ساختن راه راست تو هستند ، نابود كن و او را با دوستان خود ، نرم خو ساز و دست قدرت وى را بر دشمنانت بگشاى و رأفت و مهربانى و عطوفت و محبّتش را نصيب ما گردان و ما را گوش به فرمان و مطيع او قرار ده و چنان كن كه در راه خشنودى او بكوشيم و در حمايت و دفاع از او جِدّيت كنيم و بدين سبب ، به تو و پيامبر تو _ كه درود تو اى پروردگار بر او و خاندانش باد _ تقرّب جوييم .

.

ص: 42

الإمام الباقر عليه السلام_ في بَيانِ كَيفِيَّةِ الخُطبَةِ الثّانِيَةِ مِن صَلاةِ الجُمُعَةِ _ :اللّهُمَّ إنّا نَرغَبُ إلَيكَ في دَولَةٍ كَريمَةٍ ، تُعِزُّ بِهَا الإِسلامَ وأهلَهُ ، وتُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وأهلَهُ ، وتَجعَلُنا فيها مِنَ الدُّعاةِ إلى طاعَتِكَ وَالقادَةِ إلى سَبيلِكَ ، وتَرزُقُنا بِها كَرامَةَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام_ في دُعاءٍ لَهُ _ :اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وعَلى إمامِ المُسلِمينَ ، وَاحفَظهُ مِن بَينِ يَدَيهِ ومِن خَلفِهِ وعَن يَمينِهِ وعَن شِمالِهِ ومِن فَوقِهِ ومِن تَحتِهِ ، وَافتَح لَهُ فَتحا يَسيرا ، وَانصُرهُ نَصرا عَزيزا ، وَاجعَل لَهُ مِن لَدُنكَ سُلطان_ا نَصي_را . اللّهُ_مَّ عَجِّل فَرَجَ آلِ مُحَمَّدٍ ، وأهلِك أعداءَهُم مِنَ الجِنِّ وَالإِنسِ . (2)

.


1- .الكافي : ج 3 ص 424 ح 6 عن محمّد بن مسلم ، تهذيب الأحكام : ج 3 ص 111 ذيل ح 266 ، مصباح المتهجّد : ص 581 ح 690 ، المصباح للكفعمي : ص 772 كلّها من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، الإقبال : ج 1 ص 127 عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 91 ص 6 ح 2 .
2- .مصباح المتهجّد : ص 392 ح 517 ، جمال الاُسبوع : ص 293 عن عبد اللّه بن مهران عن أبيه ، المصباح للكفعمي : ص 571 ، بحار الأنوار : ج 90 ص 86 ح 3 .

ص: 43

امام باقر عليه السلام_ در بيان كيفيت خواندن خطبه دوم نماز جمعه _ :بار خدايا! ملتمسانه از تو مى خواهيم دولت باشكوهى را بر پا دارى كه به وسيله آن ، اسلام و مسلمانان را عزّت بخشى و نفاق و منافقان را به ذلّت كشانى و در آن ، ما را از دعوتگران به سوى طاعتت و پيشاهنگان راهت قرار دهى و به واسطه آن ، كرامت دنيا و آخرت را نصيبمان فرمايى .

امام صادق عليه السلام_ در يكى از دعاهاى خود _ :بار خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد و بر امام مسلمانان ، درود فرست و او را از پيش رو و از پشت سرش و از جانب راست و از جانب چپش و از بالاى سر و از زير پايش [از همه جهت] محافظت فرما و پيروزى و فتحى آسان [و بى رنج] نصيبش گردان و نصرتى عزّت بخش عطايش كن و از جانب خود براى او تسلّطى [و قدرتى] ياريگر قرار ده! بار خدايا! فَرَج خاندان محمّد را شتاب بخش و دشمنان آنان را ، از جنّ و انس ، نابود گردان.

.

ص: 44

الإمام الكاظم عليه السلام_ في بَيانِ ذِكرِ سَجدَةِ الشُّكرِ _ :اللّهُمَّ إنّي أنشُدُكَ بِإِيوائِكَ 1 عَلى نَفسِكَ لِأَولِيائِكَ لَتُظفِرَنَّهُم بِعَدُوِّكَ وعَدُوِّهِم أن تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وعَلَى المُستَحفِظينَ مِن آلِ مُحَمَّدٍ . اللّهُمَّ إنّي أسأَلُكَ اليُسرَ بَعدَ العُسرِ _ ثلاثا _ . (1)

الإمام الرضا عليه السلام_ مِمّا كان يَأمُرُ بِهِ مِنَ الدُّعاءِ لِصاحِبِ الأَمرِ عَجَّلَ اللّهُ فَرَجَهُ _ :اللّهُمَّ ادفَع عَن وَلِيِّكَ وخَليفَتِكَ وحُجَّتِكَ عَلى خَلقِكَ ، ولِسانِكَ المُعَبِّرِ عَنكَ النّاطِقِ بِحُكمِكَ ، وعَينِكَ النّاظِرَةِ بِإِذنِكَ ، وشاهِدِكَ عَلى عِبادِكَ ، الجَحجاحِ الُمجاهِدِ ، العائِذِ بِكَ ، العابِدِ عِندَكَ ، وأعِذهُ مِن شَرِّ جَميعِ ما خَلَقتَ وبَرَأتَ وأنشَأتَ وصَوَّرتَ ، وَاحفَظهُ مِن بَينِ يَدَيهِ ومِن خَلفِهِ ، وعَن يَمينِهِ وعَن شِمالِهِ ومِن فَوقِهِ ومِن تَحتِهِ ، بِحِفظِكَ الَّذي لا يَضيعُ مَن حَفِظتَهُ بِهِ ، وَاحفَظ فيهِ رَسولَكَ وآباءَهُ أئِمَّتَكَ ودَعائِمَ دينِكَ ، وَاجعَلهُ في وَديعَتِكَ الَّتي لا تَضيعُ ، وفي جِوارِكَ الَّذي لا يُخفَرُ ، وفي مَنعِكَ وعِزِّكَ الَّذي لا يُقهَرُ ، وآمِنهُ بِأَمانِكَ الوَثيقِ الَّذي لا يُخذَلُ مَن آمَنتَهُ بِهِ ، وَاجعَلهُ في كَنَفِكَ الَّذي لا يُرامُ مَن كانَ فيهِ ، وَانصُرهُ بِنَصرِكَ العَزيزِ ، وأيِّدهُ بِجُندِكَ الغالِبِ ، وقَوِّهِ بِقُوَّتِكَ ، وأردِفهُ بِمَلائِكَتِكَ ، ووالِ مَن والاهُ ، وعادِ مَن عاداهُ ، وألبِسهُ دِرعَكَ الحَصينَةَ ، وحُفَّهُ بِالمَلائِكَةِ حَفّا . اللّهُمَّ اشعَب بِهِ الصَّدع ، وَارتُق بِهِ الفَتقَ ، وأمِت بِهِ الجَورَ ، وأظهِر بِهِ العَدلَ ، وزَيِّن بِطولِ بَقائِهِ الأَرضَ ، وأيِّدهُ بِالنَّصرِ ، وَانصُرهُ بِالرُّعبِ ، وقَوِّ ناصِريهِ ، وَاخذُل خاذِليهِ ، ودَمدِم مَن نَصَبَ لَهُ ، ودَمِّر مَن غَشَّهُ ، وَاقتُل بِهِ جَبابِرَةَ الكُفرِ وعَمَدَهُ ودَعائِمَهُ ، وَاقصِم بِهِ رُؤوسَ الضَّلالَةِ وشارِعَةَ البِدَعِ ومُميتَةَ السُّنَّةِ ومُقَوِّيَةَ الباطِلِ ، وذَلِّل بِهِ الجَبّارينَ ، وأبِر بِهِ الكافِرينَ وجَميعَ المُلحِدينَ في مَشارِقِ الأَرضِ ومَغارِبِها ، وبَرِّها وبَحرِها وسَهلِها وجَبَلِها ، حَتّى لا تَدَعَ مِنهُم دَيّارا ولا تُبقِيَ لَهُم آثارا . اللّهُمَّ طَهِّر مِنهُم بِلادَكَ ، وَاشفِ مِنهُم عِبادَكَ ، وأعِزَّ بِهِ المُؤمِنينَ ، وأحيِ بِهِ سُنَنَ المُرسَلينَ ، ودارِسَ حُكمِ النَّبِيّينَ ، وجَدِّد بِهِ مَا امتُحي مِن دينِكَ وبُدِّلَ مِن حُكمِكَ ، حَتّى تُعيدَ دينَكَ بِهِ وعَلى يَدَيهِ جَديدا غَضّا مَحضا صَحيحا لا عِوَجَ فيهِ ولا بِدعَةَ مَعَهُ ، وحَتّى تُنيرَ بِعَدلِهِ ظُلَمَ الجَورِ ، وتُطفِئَ بِهِ نيرانَ الكُفرِ ، وتَوضِحَ بِهِ معاقِدَ الحَقِّ ومَجهولَ العَدلِ ، فَإِنَّهُ عَبدُكَ الَّذِي استَخلَصتَهُ لِنَفسِكَ وَاصطَفَيتَهُ عَلى غَيبِكَ ، وعَصَمتَهُ مِنَ الذُّنوبِ وبَرَّأتَهُ مِنَ العُيوبِ وطَهَّرتَهُ مِنَ الرِّجسِ وسَلَّمتَهُ مِنَ الدَّنَسِ . اللّهُمَّ فَإِنّا نَشهَدُ لَهُ يَومَ القِيامَةِ ويَومَ حُلولِ الطّامَّةِ أنَّهُ لَم يُذنِب ذَنبا ، ولا أتى حوبا ، ولَم يَرتَكِب مَعصِيَةً ، ولَم يُضِع لَكَ طاعَةً ، ولَم يَهتِك لَكَ حُرمَةً ، ولَم يُبَدِّل لَكَ فَريضَةً ، ولَم يُغَيِّر لَكَ شَريعَةً ، وأنَّهُ الهادِيُ المُهتَدِيُ الطّاهِرُ التَّقِيُّ النَّقِيُّ الرَّضِيُّ الزَّكِيُّ . اللّهُمَّ أعطِهِ في نَفسِهِ وأهلِهِ ووُلدِهِ وذُرِّيَّتِهِ واُمَّتِهِ وجَميعِ رَعِيَّتِهِ ما تُقِرُّ بِهِ عَينَهُ وتَسُرُّ بِهِ نَفسَهُ ، وتَجمَعُ لَهُ مُلكَ المَملَكاتِ كُلِّها قَريبِها وبَعيدِها وعَزيزِها وذَليلِها ، حَتّى يُجرِيَ حُكمَهُ عَلى كُلِّ حُكمٍ ويَغلِبَ بِحَقِّهِ كُلَّ باطِلٍ . اللّهُمَّ اسلُك بِنا عَلى يَدَيهِ مِنهاجَ الهُدى وَالَمحَجَّةَ العُظمى وَالطَّريقَةَ الوُسطَى ، الَّتي يَرجِعُ إليَها الغالي ويَلحَقُ بِهَا التّالي ، وقَوِّنا عَلى طاعَتِهِ ، وثَبِّتنا عَلى مُشايَعَتِهِ ، وَامنُن عَلَينا بِمُتابَعَتِهِ ، وَاجعَلنا في حِزبِهِ القَوّامينَ بِأَمرِهِ الصّابِرينَ مَعَهُ الطّالِبينَ رِضاكَ بِمُناصَحَتِهِ ، حَتّى تَحشُرَنا يَومَ القِيامَةِ في أنصارِهِ وأعوانِهِ ومُقَوِّيَةِ سُلطانِهِ . اللّهُمَّ وَاجعَل ذلِكَ لَنا خالِصا مِن كُلِّ شَكٍّ وشُبهَةٍ ورِياءٍ وسُمعَةٍ ، حَتّى لا نَعتَمِدَ بِهِ غَيرَكَ ولا نَطلُبَ بِهِ إلّا وَجهَكَ ، وحَتّى تُحِلَّنا مَحِلَّهُ وتَجعَلَنا فِي الجَنَّةِ مَعَهُ ، وأعِذنا مِنَ السَّأَمَةِ وَالكَسَلِ وَالفَترَةِ ، وَاجعَلنا مِمَّن تَنتَصِرُ بِهِ لِدينِكَ وتُعِزُّ بِهِ نَصرَ وَلِيِّكَ ، ولا تَستَبدِل بِنا غَيرَنا ؛ فَإِنَّ استِبدالَكَ بِنا غَيرَنا عَلَيكَ يَسيرٌ وهُوَ عَلَينا كَثيرٌ . اللّهُمَّ صَلِّ عَلى وُلاةِ عَهدِهِ وَالأَئِمَّةِ مِن بَعدِهِ ، وبَلِّغهُم آمالَهُم ، وزِد في آجالِهِم ، وأعِزَّ نَصرَهُم ، وتَمِّم لَهُم ما أسنَدتَ إلَيهِم مِن أمرِك لَهُم ، وثَبِّت دَعائِمَهُم ، وَاجعَلنا لَهُم أعوانا وعَلى دينِكَ أنصارا ؛ فَإِنَّهُم مَعادِنُ كَلِماتِكَ ، وخُزّانُ عِلمِكَ ، وأركانُ تَوحيدِكَ ، ودَعائِمُ دينِكَ ، ووُلاةُ أمرِكَ ، وخالِصَتُكَ مِن عِبادِكَ ، وصَفوَتُكَ مِن خَلقِكَ ، وأولِياؤُكَ وسَلائِلُ أولِيائِكَ ، وصَفوَةُ أولادِ نَبِيِّكَ ، وَالسَّلامُ عَلَيهِ وعَلَيهِم ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ . (2)

.


1- .الكافي : ج 3 ص 325 ح 17 ، تهذيب الأحكام : ج 2 ص 111 ح 416 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 330 ح 967 كلّها عن عبداللّه بن جندب وراجع : المزار للمفيد : ص 117 والمزار الكبير : ص 386 ، بحار الأنوار : ج 86 ص 235 ح 59 .
2- .مصباح المتهجّد : ص 409 ح 535 ، المصباح للكفعمي : ص 727 ، جمال الاُسبوع : ص 307 كلاهما نحوه وكلّها عن يونس بن عبدالرحمن ، بحار الأنوار : ج 95 ص 330 ح 4 .

ص: 45

امام كاظم عليه السلام_ در بيان ذكر سجده شكر _ :بار خدايا! تو را _ به حقّ وعده اى (1) كه به دوستانت داده اى و متعهّد شده اى كه آنان را بر دشمن خودت و دشمن آنان پيروز گردانى _ سوگند مى دهم كه بر محمّد و خاندان محمّد كه حافظانِ [دين و شريعت تو و امانتدارانت] هستند ، درود فرستى . بار خدايا! آسانى پس از دشوارى [و فَرَج بعد از شدّت ]را از تو مسئلت مى كنم (سه بار) .

امام رضا عليه السلام_ از جمله دعاهايى كه به خواندن آن براى صاحب الأمر عليه السلام دستور مى داد _ :بار خدايا! دور گردان [بلاها را] از ولىّ خودت و جانشينت و حجّتت بر خَلقت و آن كه زبان گوياى توست و سخنگوى حُكم تو و ديده توست كه به اجازه تو مى نگرد و گواه تو بر بندگانت است و سَرور است و مجاهد ، و پناه برنده به توست و عبادت كننده تو . او را از شرّ هر آنچه آفريده اى و ساخته اى و پديد آورده اى و صورت بخشيده اى ، در پناه خود بدار و با نگهداشت خود ، او را از پيش رو و راست و چپ و بالاى سر و زير پايش نگه دار ؛ نگهداشتى كه هر كس را با آن حفظ كنى ، از بين نرود و با حفظ او [راه و رسم ]فرستاده خودت و پدران او را كه امامان تو و اركان دين تو هستند ، حفظ فرما و او را در وديعه خود گير ؛ وديعه اى كه [چون تو امانتدار آن هستى ، ]هرگز تباه نمى شود و او را در امان و زنهار ناشكستنى خويش و در پناه حمايت و قدرت مقهور ناشدنى خود ، قرار ده و با امان استوارت، او را امان ده ؛ امانى كه هر كس را بدان امان دهى ، هرگز تنها و بى ياور نماند و او را در سايه حمايت و رحمت خويش نگه دار ؛ سايه حمايتى كه هر كس در آن باشد ، گزندى نبيند . با يارى عزّتمند خويش ، او را يارى رسان و با سپاهِ همواره چيره ات، تأييدش فرما و با نيروى خويش ، او را نيرو بخش و [شكر] فرشتگانت را پشت سر او قرار ده و دوستدار او را دوست بدار و با دشمن او دشمن باش و زره محكم خويش را بر قامت او بپوشان و او را در حلقه اى از انبوه فرشتگان ، محفوظ بدار. بار خدايا! به وسيله او ، از هم گسيختگى[مان] را به پيوستگى و تفرقه و جدايى[مان] را به هم بستگى مبدّل گردان و ستم را نابود كن و عدل را آشكار گردان و زمين را به طول عمر او ، آراسته گردان و او را نصرت عطا فرما و از طريق ايجاد رعب [در دل دشمنانش] او را يارى و پيروزى ده و يارانش را قدرت بخش و كسانى را كه بى ياورش مى گذارند ، تنها گذار و هر كه را كمر به دشمنى او مى بندد ، نابود كن و هر كه را با او دغلى [و ناراستى] مى كند ، نابود ساز و سران و استوانه ها و اركان كفر را با دست او ، از ميان بردار و سردمداران گم راهى و بدعت گذاران و از بين برندگان سنّت [پيامبر] و تقويت كنندگان باطل را به وسيله او در هم شكن و جبّاران را به دست او خوار گردان و كافران و همه ملحدان را در شرق و غرب عالَم و خشكى و دريا و دشت و كوه ، به دست او هلاك گردان، تا جايى كه هيچ يك از آنان را نگذارى و نشانى از آنها بر جاى ننهى. بار خدايا! شهرهايت را از [لوث وجود] آنان پاك گردان و دل هاى بندگانت را از [آزار ]ايشان تسكين بده و به وسيله او (امام زمان) ، مؤمنان را بر سرير عزّت [و قدرت] بنشان و سنّت هاى فرستادگان را به دست او زنده بگردان و حكمت ها [و تعاليم] پيامبران را آموزش ده و از دين و احكامت ، آنچه را كه محو و تحريف گشته است ، به دست او تجديد گردان تا اين كه دينت را به وسيله او و با دست او ، دوباره نو و تازه و ناب و درست و عارى از كژى و بدعت سازى و ظلمت ستم را به نور عدالتش روشن گردانى و آتش هاى كفر را به دست او فرو نشانى و حق را كه پيچيده و مبهم گشته و عدالت را كه ناشناخته مانده است ، روشن سازى ؛ زيرا او ، بنده توست كه وى را براى خودت برگزيده اى و بر عالَم غيب خويش ، ترجيحش داده اى و از گناهان ، مصونش داشته اى و از هر گونه عيبى ، مبرّايش ساخته اى و از پليدى ، پاكش كرده اى و از آلودگى ، سالم نگهش داشته اى . بار خدايا! در روز قيامت و در روز فرا رسيدن آن هنگامه بزرگ ، ما براى او گواهى مى دهيم كه هيچ گناهى نكرد و هيچ معصيتى مرتكب نشد و كمترين طاعتى از طاعت تو را فرو نگذاشت و حرمت تو را زير پا ننهاد و هيچ فريضه اى از فرايض تو را تغيير نداد و هيچ شريعتى از شرايع تو را عوض نكرد و او هدايتگر و هدايت شده و پاك و پرهيزگار و پاكيزه و پسنديده و وارسته است . بار خدايا! به او و همسر و فرزندان و ذريّه و امّت و همه رعيّتش ، آن عطا فرما كه مايه روشنىِ ديدگان او و شادمانى جانش گردد و سراسر گيتى از نزديك و دور و قدرتمند و ضعيف را در قلمرو او در آور تا فرمان او بر هر فرمانى جارى گردد و با حقّ خود ، بر هر باطلى چيره آيد . بار خدايا! ما را به دست او ، سالك طريق هدايت و شاه راه راه ميانه _ كه تند رونده پيش افتاده ، بدان باز مى گردد و واپس مانده ، به آن ملحق مى شود _ قرار ده و قدرت فرمانبرى از او را عطايمان فرما و در پيروى از او استوارمان بدار و نعمت پيروى از او را به ما ارزانى دار. ما را در حزب او در آور و از آنان قرارمان ده كه فرمان او را بر پا مى دارند و در ركاب او شكيبايى مى ورزند و با خيرخواهى و خلوص نسبت به او ، خشنودى تو را مى جويند، تا اين كه روز قيامت ، ما را در زمره ياران و مددكاران و تقويت كنندگان قدرت و سلطنت او محشور فرمايى . بار خدايا! ما را در اين امر ، از هر گونه شك و شبهه و ريا و شهرت طلبى خالص گردان تا در آن ، جز به تو تكيه نكنيم و چيزى جز رضاى تو نطلبيم، تا اين كه ما را در جايگاه او قرار دهى و در بهشت ، ما را در كنار او جاى دهى . ما را از بى حوصلگى و تنبلى و سستى نگه دار و از كسانى قرارمان ده كه به واسطه آنان دينت را يارى مى دهى و يارى دادن به ولىّ خود را تقويت مى كنى. [بار خدايا!] ديگران را جايگزين ما مگردان ؛ زيرا قرار دادن ديگران به جاى ما، براى تو آسان ؛ امّا براى ما بسى گران است . بار خدايا! بر ولى عهدان وى و پيشوايان پس از او ، درود فرست و آنان را به آرمان هايشان برسان و بر عمرشان بيفزاى و يارى خود را به آنان افزون گردان و فرمان خود را كه به دست آنان سپرده اى ، برايشان به اتمام رسان و پايه هايشان را استوار بدار و ما را يار آنان و ياور دينت قرار بده ؛ زيرا ايشان معدن هاى كلمات تو و خزانه داران دانش تو و اركان توحيد تو و تكيه گاه هاى دين تو و زمامداران امر تو و بندگان منتخب تو و برگزيدگان از خَلق تو و اولياى تو و سلاله اولياى تو و برگزيدگان فرزندان پيامبران تو هستند . سلام و رحمت و بركات خدا بر او و آنان باد!

.


1- .واژه «إيوائك» _ كه در متن عربى حديث آمده _ ، از وأى به معناى وعده است . ايواء در لغت به اين معنا نيامده است ؛ امّا ذكر نكردن آن در كتاب هاى لغت ، به معناى نداشتن اين معنا نيست . البتّه احتمال دارد اين كلمه از «آوى فلانا» باشد كه به معناى پناه و جا دادن است . در اين صورت، وعده دهنده ، به خودش وعده مى دهد ، كه چنين معنايى بعيد است . در النهاية در تفسير حديث وهب كه در آن آمده : إنّ اللّه تعالى قال : إنّى أويت على نفسى أن أذكر من ذكرنى ، آمده است : قتيبى گفته است : اين اشتباه است ، مگر اين كه كلمه تصحيف شده باشد . درستش چنين است : وأيت (من الوأى) ، يعنى وعده. در اين صورت معنا چنين مى شود : جعلته وعدا على نفسى؛ به خودم وعده دادم . وعده اى كه خداوند متعال داده ، اين است : «خداوند به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام داده اند، وعده داده است كه حتما آنان را در زمين جانشين [خود ]كند ، همان گونه كه كسانى را كه پيش از آنان بودند، جانشين [خود] كرد ، تا آن دينى را كه برايشان پسنديده است ، به سودشان مستقر نمايد و ناامنى آنان را به امنيت تبديل كند ، [تا] مرا بپرستند و هيچ چيزى را برايم شريك نگيرند» (نور: آيه 55) (مرآة العقول: ج 15 ص 135. نيز، ر.ك: بحار الأنوار: ج 101 ص 221 و ملاذ الأخيار: ج 9 ص 163).

ص: 46

. .

ص: 47

. .

ص: 48

الإمام الهادي عليه السلام_ في زِيارَةِ الإِمامِ المَهدِيِّ عليه السلام _ :اللّهُمَّ فَكَما وَفَّقتَني لِلإِيمانِ بِنَبِيِّكَ وَالتَّصديقِ لِدَعوَتِهِ ، ومَنَنتَ عَلَيَّ بِطاعَتِهِ وَاتِّباعِ مِلَّتِهِ ، وهَدَيتَني إلى مَعرِفَتِهِ ومَعرِفَةِ الأَئِمَّةِ مِن ذُرِّيَّتِهِ ، وأكمَلتَ بِمَعرِفَتِهِمُ الإِيمانَ ، وقَبِلتَ بِوَلايَتِهِم وطاعَتِهِمُ الأَعمالَ ، وَاستَعبَدتَ بِالصَّلاةِ عَلَيهِم عِبادَكَ ، وجَعَلتَهُم مِفتاحا لِلدُّعاءِ وسَبَبا لِلإِجابَةِ ، فَصَلِّ عَلَيهِم أجمَعينَ وَاجعَلني بِهِم عِندَكَ وَجيها فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ ومِنَ المُقرَّبينَ ... اللّهُمَّ أنجِز لَهُم وَعدَكَ ، وطَهِّر بِسَيفِ قائِمِهِم أرضَكَ ، وأقِم بِهِ حُدودَكَ المُعَطَّلَةَ وأحكامَكَ المُهمَلَةَ وَالمُبَدَّلَةَ ، وأحيِ بِهِ القُلوبَ المَيتَةَ ، وَاجمَع بِهِ الأَهواءَ المُتَفَرِّقَةَ ، وَاجلُ بِهِ صَدَأَ الجَورِ عَن طَريقَتِكَ حَتّى يَظهَرَ الحَقُّ عَلى يَدَيهِ في أحسَنِ صورَتِهِ ، ويَهلِكَ الباطِلُ وأهلُهُ بِنورِ دَولَتِهِ ، ولا يَستَخفِيَ بِشَيءٍ مِنَ الحَقِّ مَخافَةَ أحَدٍ مِنَ الخَلقِ . (1)

.


1- .مصباح الزائر : ص 480 ، المزار الكبير : ص 562 و 563 من دون إسناد إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام وهي زيارة جامعة للأئمّة عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 102 ص 182 ح 7 .

ص: 49

امام هادى عليه السلام_ در زيارت مهدى عليه السلام _ :بار خدايا! همان گونه كه مرا توفيق دادى تا به پيامبر تو ايمان آورم و دعوت او را تصديق كنم و بر من منّت نهادى كه از او فرمان برم و از آيينش پيروى كنم و مرا به شناخت او و شناخت امامانِ از نسل او هدايت نمودى و شناخت آنان را شرط كمال ايمان قرار دادى و پذيرش اعمال را در گرو دوستى و فرمانبرى از ايشان نهادى و درود فرستادن بندگانت بر آنان را عبادت شمردى و آنها را كليد دعا و وسيله اجابت قرار دادى ، پس بر همه آنان درود فرست و مرا در دنيا و آخرت نزد آنان آبرومند و مقرّب گردان... . بار خدايا! وعده اى را كه به آنان داده اى، تحقّق بخش و زمين خود را با شمشير قائمِ آنان پاك گردان و به وسيله او ، حدود تعطيل شده و احكام فرو نهاده و تغيير يافته ات را بر پا دار و به بركت وجود او ، دل هاى مرده را زنده ساز و خواست هاى پراكنده را يك پارچه گردان و زنگار ستم را از راه خود بزداى تا اين كه حق ، با دست او ، در زيباترين چهره اش آشكار شود و در پرتو نور دولت او ، باطل و باطل گرايان، نابود شوند و چيزى از حق [و حقيقت] به واسطه ترس از هيچ انسانى ، پوشيده نماند .

.

ص: 50

الإمام العسكريّ عليه السلام_ فِي الصَّلاةِ عَلى وَلِيِّ الأَمرِ المُنتَظَرِ عليه السلام _ :اللّهُمَّ صَلِّ عَلى وَلِيِّكَ وَابنِ أولِيائِكَ الَّذينَ فَرَضتَ طاعَتَهُم ، وأوجَبتَ حَقَّهُم ، وأذهَبتَ عَنهُمُ الرِّجسَ وطَهَّرتَهُم تَطهيرا . اللّهُمَّ انتَصِر بِهِ لِدينِكَ ، وَانصُر بِهِ أولِياءَكَ وأولِياءَهُ وشيعَتَهُ وأنصارَهُ وَاجعَلنا مِنهُم . اللّهُمَّ أعِذهُ مِن شَرِّ كُلِّ باغٍ وطاغٍ ومِن شَرِّ جَميعِ خَلقِكَ ، وَاحفَظهُ مِن بَينِ يَدَيهِ ومِن خَلفِهِ وعَن يَمينِهِ وعَن شِمالِهِ ، وَاحرُسهُ وَامنَعهُ أن يوصَلَ إلَيهِ بِسوءٍ ، وَاحفَظ فيهِ رَسولَكَ وآلَ رَسولِكَ ، وأظهِر بِهِ العَدلَ وأيِّدهُ بِالنَّصرِ ، وَانصُر ناصِريهِ ، وَاخذُل خاذِليهِ ، وَاقصِم بِهِ جَبابِرَةَ الكَفَرَةِ ، وَاقتُل بِهِ الكُفّارَ وَالمُنافِقينَ وجَميعَ المُلحِدينَ ، حَيثُ كانوا وأينَ كانوا مِن مَشارِقِ الأَرضِ ومَغارِبِها وبَرِّها وبَحرِها ، وَاملَأ بِهِ الأَرضَ عَدلاً ، وأظهِر بِهِ دينَ نَبِيِّكَ عَلَيهِ وآلِهِ السَّلامُ ، وَاجعَلنِي اللّهُمَّ مِن أنصارِهِ وأعوانِهِ وأتباعِهِ وشيعَتِهِ ، وأرِني في آلِ مُحَمَّدٍ ما يَأمُلونَ وفي عَدُوِّهِم ما يَحذَرونَ ، إلهَ الحَقِّ آمينَ . (1)

.


1- .مصباح المتهجّد : ص 405 ح 533 ، جمال الاُسبوع : ص 300 كلاهما عن أبي محمّد عبداللّه بن محمّد العابد ، الاحتجاج : ج 2 ص 595 ذيل ح 358 عن محمد بن عبد اللّه بن جعفر الحميري من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 53 ص 173 ح 5 .

ص: 51

امام عسكرى عليه السلام _در درود فرستادن بر ولىّ امر منتظَر عليه السلام _ :بار خدايا! بر ولىّ خود و فرزند اوليايت درود فرست ؛ همانان كه اطاعت از ايشان را فرض دانستى و حقّ آنان را واجب شمردى و پليدى را از وجودشان زدودى و كاملاً پاكيزه شان گردانيدى . بار خدايا! به واسطه او دينت را مدد كن و به وسيله او دوستان خود و دوستان او و شيعيان و يارانش را يارى رسان و ما را از آنان قرار ده. بار خدايا! او را از گزند هر بيدادگر و سركشى و از گزند همه آفريدگانت محفوظ بدار و از پيش رو و پشت سر و از راست و چپش ، او را نگه دار و از اين كه بدى و آسيبى به او برسد ، پاسدارى و حراستش فرما و با حفظ او ، پيامبر خود و خاندان پيامبر خود را حفظ كن . عدالت را با دست او آشكار ساز و او را يارى فرما و يارانش را يارى رسان و كسانى را كه بى ياورش مى گذارند ، بى ياور گذار و به دست او ، جبّاران كفرپيشه را در هم شكن و كافران و منافقان و ملحدان را ، هر كه باشند و هر كجا باشند ، در شرق عالَم و غرب آن ، در خشكى و در دريا ، همگى را نابود كن و به وسيله او زمين را آكنده از عدل گردان و دين پيامبرت _ كه درود بر او و خاندانش باد _ را رونق بخش و ما را _ بار خدايا _ از ياران و مددكاران و پيروان و شيعيان او قرار ده و مرا زنده بدار تا ببينم كه خاندان محمّد به آرمان هايشان رسيده اند و دشمنان آنان به آنچه از آن مى ترسيدند ، گرفتار آمده اند . آمين ، اى معبود راستين!

.

ص: 52

كمال الدين عن الشّيخ أبي عمرو العمري_ في الدُّعاءِ في غَيبَةِ القائِمِ عليه السلام _ :اللّهُمَّ عَرِّفني نَفسَكَ فَإِنَّكَ إن لَم تُعَرِّفني نَفسَكَ لَم أعرِف نَبِيَّكَ . اللّهُمَّ عَرِّفني نَبِيَّكَ فَإِنَّكَ إن لَم تُعَرِّفني نَبِيَّكَ لَم أعرِف حُجَّتَكَ . اللّهُمَّ عَرِّفني حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إن لَم تُعَرِّفني حُجَّتَكَ ضَلَلتُ عَن ديني . اللّهُمَّ لا تُمِتني ميتَةً جاهِلِيَّةً ، ولا تُزِغ قَلبي بَعدَ إذ هَدَيتَني ، اللّهُمَّ فَكَما هَدَيتَني بِوَلايَةِ مَن فَرَضتَ طاعَتَهُ عَلَيَّ مِن وُلاةِ أمرِكَ بَعدَ رَسولِكَ صَلَواتُكَ عَلَيهِ وآلِهِ ، حَتّى والَيتُ وُلاةَ أمرِكَ أميرَ المُؤمِنينَ وَالحَسَنَ وَالحُسَينَ وعَلِيّا ومُحَمَّدا وجَعفَرا وموسى وعَلِيّا ومُحَمَّدا وعَلِيّا وَالحَسَنَ وَالحُجَّةَ القائِمَ المَهدِيَّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِم أجمَعينَ ... اللّهُمَّ عَجِّل فَرَجَهُ وأيِّدهُ بِالنَّصرِ ،وَانصُر ناصِريهِ ، وَاخذُل خاذِليهِ ، ودَمِّر عَلى مَن نَصَبَ لَهُ وكَذَّبَ بِهِ ، وأظهِر بِهِ الحَقَّ ، وأمِت بِهِ الباطِلَ ، وَاستَنقِذ بِهِ عِبادَكَ المُؤمِنينَ مِنَ الذُّلِّ ، وَانعَش بِهِ البِلادَ ، وَاقتُل بِهِ جَبابِرَةَ الكُفرِ ، وَاقصِم بِهِ رُؤوسَ الضَّلالَةِ ، وذَلِّل بِهِ الجَبّارينَ وَالكافِرينَ ، وأبِر بِهِ المُنافِقينَ وَالنّاكِثينَ وجَميعَ الُمخالِفينَ وَالمُلحِدينَ في مَشارِقِ الأَرضِ ومَغارِبِها ، وبَرِّها وبَحرِها وسَهلِها وجَبَلِها ، حَتّى لا تَدَعَ مِنهُم دَيّارا ولا تُبقِيَ لَهُم آثارا ، وتُطَهِّرَ مِنهُم بِلادَكَ ، وَاشفِ مِنهُم صُدورَ عِبادِكَ ، وجَدِّد بِهِ مَا امتَحى مِن دينِكَ ، وأصلِح بِهِ ما بُدِّلَ مِن حُكمِكَ وغُيِّرَ مِن سُنَّتِكَ ، حَتّى يَعودَ دينُكَ بِهِ وعَلى يَدَيهِ غَضّا جَديدا صَحيحا لا عِوَجَ فيهِ ولا بِدعَةَ مَعَهُ ، حَتّى تُطفِئَ بِعَدلِهِ نيرانَ الكافِرينَ ؛ فَإِنَّهُ عَبدُكَ الَّذِي استَخلَصتَهُ لِنَفسِكَ ، وَارتَضَيتَهُ لِنُصرَةِ نَبِيِّكَ ، وَاصطَفَيتَهُ بِعِلمِكَ ، وعَصَمتَهُ مِنَ الذُّنوبِ ، وبَرَّأتَهُ مِنَ العُيوبِ ، وأطلَعتَهُ عَلى الغُيوبِ ، وأنعَمتَ عَلَيهِ ، وطَهَّرتَهُ مِنَ الرِّجسِ ، ونَقَّيتَهُ مِنَ الدَّنَسِ ... اللّهُمَّ إنّا نَشكو إليكَ فَقدَ نَبِيِّنا ، وغَيبَةَ وَلِيِّنا ، وشِدَّةَ الزَّمانِ عَلَينا ، ووُقوعَ الفِتَنِ بِنا ، وتَظاهُرَ الأَعداءِ عَلَينا ، وكَثرَةَ عَدُوِّنا ، وقِلَّةَ عَدَدِنا . اللّهُمَّ فَافرُج ذلِكَ بِفَتحٍ مِنكَ تُعَجِّلُهُ ، ونَصرٍ مِنكَ تُعِزُّهُ ، وإمامِ عَدلٍ تُظهِرُهُ ، إلهَ الحَقِّ رَبَّ العالَمينَ ... اللّهُمَّ وأحيِ بِوَلِيِّكَ القُرآنَ ، وأرِنا نورَهُ سَرمَدا لا ظُلمَةَ فيهِ ، وأحيِ بِهِ القُلوبَ المَيتَةَ ، وَاشفِ بِهِ الصُّدورَ الوَغِرَةَ ، وَاجمَع بِهِ الأَهواءَ الُمختَلِفَةَ عَلَى الحَقِّ ، وأقِم بِهِ الحُدودَ المُعَطَّلَةَ وَالأَحكامَ المُهمَلَةَ ، حَتّى لا يَبقى حَقٌّ إلّا ظَهَرَ ولا عَدلٌ إلّا زَهَرَ . وَاجعَلنا يا رَبِّ مِن أعوانِهِ ، ومُقَوّي سُلطانِهِ ، وَالمُؤتَمِرينَ لِأَمرِهِ ، وَالرّاضينَ بِفِعلِهِ ، وَالمُسَلِّمينَ لِأَحكامِهِ ، ومِمَّن لا حاجَةَ لَهُ بِهِ إلَى التَّقِيَّةِ مِن خَلقِكَ . أنتَ يارَبِّ الَّذي تَكشِفُ السّوءَ وتُجيبُ المُضطَرَّ إذا دَعاكَ ، وتُنجي مِنَ الكَربِ العَظيمِ ، فَاكشِف يارَبِّ الضُرَّ عَن وَلِيِّكَ ، وَاجعَلهُ خَليفَةً في أرضِكَ كَما ضَمِنتَ لَهُ . اللّهُمَّ ولا تَجعَلني مِن خُصَماءِ آلِ مُحَمَّدٍ ، ولا تَجعَلني مِن أعداءِ آلِ مُحَمَّدٍ ، ولا تَجعَلني مِن أهلِ الحَنَقِ وَالغَيظِ عَلى آلِ مُحَمَّدٍ ، فَإِنّي أعوذُ بِكَ مِن ذلِكَ فَأَعِذني ، وأستَجيرُ بِكَ فَأَجِرني . اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وَاجعَلني بِهِم فائِزا عِندَكَ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ ومِنَ المُقَرَّبينَ . (1)

.


1- .كمال الدين : ص 512 و 513 ح 43 ، مصباح المتهجّد : ص 411 ح 536 ، جمال الاُسبوع : ص 315 ، بحار الأنوار : ج 53 ص 187 ح 18 .

ص: 53

كمال الدين_ به نقل از شيخ ابو عمرو عَمرى، در دعا براى غيبت قائم عليه السلام _ :بار خدايا! خود را به من بشناسان ؛ زيرا اگر تو خودت را به من نشناسانى ، پيامبرت را نخواهم شناخت . بار خدايا! پيامبرت را به من بشناسان ؛ زيرا اگر پيامبرت را به من نشناسانى ، حجّت تو را نخواهم شناخت . بار خدايا! حجّت خود را به من بشناسان ؛ زيرا اگر حجّتت را به من نشناسانى ، از [صراطِ] دينم منحرف خواهم شد . بار خدايا! مرا به مرگ جاهلى نميران و پس از آن كه هدايتم نمودى ، دلم را دست خوش انحراف مگردان. بار خدايا! همان گونه كه مرا به ولايت [و دوستىِ] كسانى كه اطاعتشان را بر من واجب نمودى ، يعنى : زمامداران امر تو پس از پيامبرت _ كه درودهاى تو بر او و خاندانش باد _ ، ره نمون شدى تا آن كه از زمامداران امر تو ، يعنى : امير المؤمنين و حسن و حسين و على و محمّد و جعفر و موسى و على و محمّد و على و حسن و حجّت قائم ، مهدى _ كه درودهاى تو بر او و خاندانش باد _ پيروى كردم... . بار خدايا! در فَرَج او تعجيل فرما و او را يارى و تأييد فرما و يارانش را يارى رسان و كسانى را كه بى ياورش مى گذارند ، بى ياور گذار و هر كه را كمر به دشمنى او مى بندد و تكذيبش مى كند ، نابود كن و به وسيله او حق را آشكار ساز و باطل را بميران و با دست او بندگان مؤمنت را از خوارى بِرَهان و سرزمينت را به بركت وجود او ، آباد گردان و سران كفر را به دست او نابود كن و سردمداران گم راهى را در هم شكن و به وسيله او جبّاران و كافران را به خاك ذلّت نشان و منافقان و عهدشكنان و همه مخالفان و ملحدان [و كجروان] را در شرق و غرب عالَم و در خشكى و دريا و در دشت و كوه ازميان بردار تا اين كه هيچ يك از آنان را نگذارى و نشانى از ايشان بر جاى ننهى و سرزمينت را از [لوث وجود] آنان پاك سازى و دل بندگانت را از آزار آنان تسكين بده و آنچه را كه از دينَت محو [و فرسوده] شده است ، به دست او تجديد كن و احكام دگرگون گشته و قوانين تغيير يافته ات را به وسيله او درست گردان، تا اين كه دين تو به واسطه او و با دست او ، دوباره تازه و نو و سالم و به دور از هر گونه كجى و بدعت شود و تا اين كه با عدالت او ، آتش هاى كافران، خاموش گردد ؛ زيرا او ، بنده توست كه وى را براى خود برگزيده اى و براى يارى رساندن به پيامبرت ، انتخابش كرده اى و با علم خود ، گزينشش نموده اى و او را از گناهان مصون داشته اى و از عيب ها پاكش ساخته اى و بر اَسرار عالم غيب، آگاهش كرده اى و به او نعمت داده اى و از پليدى پاكش ساخته اى و از آلودگى پاكيزه اش گردانيده اى... . بار خدايا! از فقدان پيامبرمان و غيبت اماممان و سختگيرى روزگار بر ما و پيش آمدن فتنه ها در ميان ما و اتّحاد دشمنانمان بر ضدّ ما و فراوانى دشمنانمان و اندك بودن تعدادمان ، به تو شكايت مى كنيم . بار خدايا! با فتحى شتابان و نصرتى با عزّت و قدرت و آشكار ساختن امامى عادل ، در كار ما گشايشى فرما، اى معبود راستين و اى پروردگار جهانيان!... . بار خدايا! به وسيله ولىّ خود ، قرآن را زنده گردان و نور جاويدان او را كه با كمترين تاريكى آميخته نيست ، به ما نشان ده و به واسطه او دل هاى مرده را زنده ساز و به دست او سينه هاى پر خشم و كينه را آرام كن و انديشه ها و خواست هاى پراكنده را بر محور حق، متّحد گردان و به دست او حدود تعطيل شده و احكام فرو گذاشته شده را بر پا دار تا آن كه هر چه حق است ، آشكار شود و هر چه عدل است ، درخشيدن گيرد و _ پروردگارا _ ما را از ياوران او و تقويت كنندگان سلطنت او و فرمان برداران امر او و رضايت دهندگان به كردار او و گردن نهادگان در برابر احكام او و از كسانى كه با وجود او، ديگر از خَلق ترسى به دل راه نمى دهند و تقيّه نمى كنند ، قرار بده. خداوندا! تويى كه بدى ها [و ناراحتى ها] را مى زدايى و دعاى درمانده ناچار را اجابت مى كنى و از اندوه بزرگ مى رهانى . پس _ اى خداوند _ دشوارى را از ولىّ خود، برطرف و او را همان گونه كه برايش ضمانت داده اى ، در زمين خود، جانشين گردان. بار خدايا! مرا رو در روىِ خاندان محمّد و از دشمنان خاندان محمّد و از كسانى كه نسبت به خاندان محمّد، خشم و كين دارند ، قرار مده. من از اين امور به تو پناه مى برم . پس مرا پناه ده. بار خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست و به واسطه آنان مرا در دنيا و آخرت از رستگاران و مقرّبان گردان.

.

ص: 54

تهذيب الأحكام_ في دُعاءِ الاِفتِتاحِ _ :اللّهُمَّ إنّا نَرغَبُ إلَيكَ في دَولَةٍ كَريمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الإِسلامَ وأهلَهُ وتُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وأهلَهُ وتَجعَلُنا فيها مِنَ الدُّعاةِ إلى طاعَتِكَ وَالقادَةِ إلى سَبيلِكَ ، وتَرزُقُنا بِها كَرامَةَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ ، اللّهُمَّ ما عَرَّفتَنا مِنَ الحَقِّ فَحَمِّلناهُ ، وما قَصُرنا عَنهُ فَبَلِّغناهُ . اللّهُمَّ المُم بِهِ شَعَثَنا ، وَاشعَب بِهِ صَدعَنا ، وَارتُق بِهِ فَتقَنا ، وكَثِّر بِهِ قِلَّتَنا ، وأعِزَّ بِهِ ذِلَّتَنا ، وأغنِ بِهِ عائِلَنا ، وَاقضِ بِهِ عَن مَغرَمِنا ، وَاجبُر بِهِ فَقرَنا ، وسُدَّ بِهِ خَلَّتَنا ، ويَسِّر بِهِ عُسرَنا ، وبَيِّض بِهِ وُجوهَنا ، وفُكَّ بِهِ أسرَنا ، وأنجِ_ح بِهِ طَلِبَتَنا ، وأنجِز بِهِ مَواعيدَنا ، وَاستَجِب بِهِ دَعوَتَنا ، وأعطِنا بِهِ فَوقَ رَغبَتِنا . يا خَيرَ المَسؤولينَ وأوسَعَ المُعطينَ ! اِشفِ بِهِ صُدورَنا ، وأذهِب بِهِ غَيظَ قُلوبِنا ، وَاهدِنا بِهِ لِمَا اختُلِفَ فيهِ مِنَ الحَقِّ بِإِذنِكَ ، إنَّكَ تَهدي مَن تَشاءُ إلى صِراطٍ مُستَقيمٍ ، وَانصُرنا بِهِ عَلى عَدُوِّكَ وعَدُوِّنا إلهَ الحَقِّ آمينَ . اللّهُمَّ إنّا نَشكو إلَيكَ فَقدَ نَبِيِّنا ، وغَيبَةَ إمامِنا ، وكَثرَةَ عَدُوِّنا ، وشِدَّةَ الفِتَنِ بِنا ، وتَظاهُرَ الزَّمانِ عَلَينا ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وأعِنّا عَلى ذلِكَ بِفَتحٍ مِنكَ تُعَجِّلُهُ ، وبِضُرٍّ تَكشِفُهُ ، ونَصرٍ تُعِزُّهُ ، وسُلطانِ حَقٍّ تُظهِرُهُ ، ورَحمَةٍ مِنكَ تُجَلِّلُناها ، وعافِيَةٍ تُلبِسُناها ، بِرَحمَتِكَ يا أرحَمَ الرّاحِمينَ (1) . (2)

.


1- .محمّد بن أبي قرّة بإسناده قال : حدّثني أبو الغنائم محمّد بن محمّد بن محمّد ابن عبداللّه الحسنيّ قال : أخبرنا أبو عمرو محمّد بن محمّد بن نصر السكونيّ رضى الله عنه قال : سألت أبا بكر أحمد بن محمّد بن عثمان البغداديّ رحمه اللهأن يخرج إليَّ أدعية شهر رمضان التي كان عمّه أبو جعفر محمّد بن عثمان بن السعيد العمريّ رضي اللّه عنه وأرضاه يدعو بها ، فأخرج إليَّ دفترًا مجلّدًا بأحمر ، فنسخت منه أدعية كثيرة وكان من جملتها : وتدعو بهذا الدعاء في كلّ ليلة من شهر رمضان (الإقبال : ج 1 ص 142) .
2- .تهذيب الأحكام : ج 3 ص 111 ، الإقبال : ج 1 ص 142 وفيه بزيادة «وأعطنا به آمالنا» بعد «واستجب به دعوتنا» ، مصباح المتهجّد : ص 581 ح 690 ، المصباح للكفعمي : ص 772 نحوه ، بحار الأنوار : ج 97 ص 332 ح 1 .

ص: 55

تهذيب الأحكام_ در دعاى افتتاح _ :بار خدايا! ملتمسانه از تو مى خواهيم [كه با ظهور مهدى عليه السلام ] حكومتى ارجمند را _ كه با آن ، اسلام و مسلمانان را عزّت مى بخشى و نفاق و منافقان را خوار مى گردانى _ ، برقرار سازى و ما را در آن حكومت ، از كسانى قرار دهى كه به طاعت تو فرا مى خوانند و به راه تو هدايت مى كنند و به بركت آن حكومت ، كرامت دنيا و آخرت را روزىِ ما فرمايى . خداوندا! آنچه را كه از حق به ما شناسانده اى ، به اداى آن وادارمان كن و آنچه را كه از حق نشناخته ايم ، ما را از آن آگاهى بخش. بار خدايا! در سايه وجود او ، پراكندگى ما را به اتّحاد ، جدايى ما را به وصل، و از هم گسيختگى ما را به پيوستگى تبديل كن و شمار اندك ما را فزونى بخش و خوارى [و ضعفِ] ما را به عزّت [و قدرت] و نياز ما را به بى نيازى، مبدّل فرما و بدهكارى هاى ما را به بركت وجود او ادا فرما و فقر ما را بزداى و درويشىِ ما را برطرف ساز و دشوارى ما را به آسانى مبدّل كن و به واسطه او ، ما را روسپيد گردان و اسيرى مان را آزادى بخش و خواست هايمان را برآور و وعده هايى را كه به ما داده اى ، تحقّق بخش و دعاى ما را اجابت فرما و بيشتر از آنچه مى خواهيم، عطايمان فرما. اى بهترين كسى كه دست سؤال ، به سويش دراز مى شود و اى گشاده دست ترينِ بخشندگان! سينه هاى ما را به وسيله او شفا بخش و خشم دل هايمان را بزداى و با اذن [و عنايت] خويش ، ما را به آنچه از حق [و حقيقت] كه در آن اختلاف است [و بر ما مبهم گشته] ، ره نمون شو _ زيرا تو هر كس را بخواهى ، به راه راست ره نمون مى شوى _ و به وسيله او ما را بر دشمن خودت و دشمن ما پيروز گردان. آمين، اى معبود راستين! بار خدايا! از فقدان پيامبر خود و غيبت اماممان و فراوانى دشمنانمان و شدّت فتنه هايى كه ما را در ميان گرفته اند و دشمنى زمانه با ما ، از درگاه تو دادخواهى مى كنيم . پس بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست و ما را با فتحى شتابان از سوى خودت و برطرف ساختن گرفتارى ها و نصرتى شكست ناپذير و آشكار ساختن سلطنت حقيقى و فرو فرستادن رحمتت بر ما و پوشاندن جامه آسايش بر قامتمان، يارى رسان، به حقّ رحمتت، اى مهربان ترينِ مهربانان!

.

ص: 56

. .

ص: 57

. .

ص: 58

الفصل الثّالث عشر : الغلوّ في أهل البيت عليهم السّلام13 / 1التَّحذيرُ مِنَ الغُلُوِّالإمام عليّ عليه السلام :إيّاكُم وَالغُلُوَّ فينا، قولوا: إنّا عَبيدٌ مَربوبونَ ، وقولوا في فَضلِنا ما شِئتُم. (1)

الإمام الحسين عليه السلام :أحِبّونا بِحُبِّ الإِسلامِ ، فَإِنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ : لا تُعَرِّفوني فَوقَ حَقّي ؛ فَإِنَّ اللّهَ تَعالَى اتَّخَذَني عَبدا قَبلَ أن يَتَّخِذَني رَسولاً . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :مَن قالَ إنّا أنبِياءُ فَعَلَيهِ لَعنَةُ اللّهِ، ومَن شَكَّ في ذلِكَ فَعَليهِ لَعنَةُ اللّهِ. (3)

.


1- .الخصال : ص 614 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، تحف العقول : ص 104 ، غرر الحكم : ج 2 ص 324 ح 2740 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 101 ح 2306 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 25 ص 270 ح 15 .
2- .المعجم الكبير : ج 3 ص 128 ح 2889 عن يحيى بن سعيد عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 197 ح 4825 عن يحيى بن سعيد عن الإمام زين العابدين عن أبيه عليهماالسلامعنه صلى الله عليه و آله نحوه ، الزهد لابن المبارك : ص 350 ح 984 عن عبد الوهاب الثقفي عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله وليس فيه صدره ، كنز العمّال : ج 3 ص 652 ح 8337 ؛ عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 201 ح 1 عن الحسن بن الجهم عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله وليس فيه صدره ، النوادر للراوندي : ص 125 ح 143 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه ، بحار الأنوار : ج 25 ص 134 ح 6 .
3- .رجال الكشّي : ج 2 ص 590 ح 540 ، بحار الأنوار : ج 25 ص 296 ح 57 .

ص: 59

فصل سيزدهم : غلو كردن در باره اهل بيت عليهم السلام

13 / 1 بر حذر داشتن از غلو

فصل سيزدهم : غلو كردن در باره اهل بيت عليهم السّلام13 / 1بر حذر داشتن از غلوامام على عليه السلام :از غلو (تندرَوى) در باره ما بپرهيزيد . ما را بنده و دست پرورده خداوند بدانيد و آن گاه هر چه خواستيد ، در فضيلت ما بگوييد .

امام حسين عليه السلام :ما را به عشق اسلام دوست بداريد ؛ زيرا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «مرا بيش از آنچه سزاوارم ، معرّفى نكنيد ؛ چرا كه خداوند متعال ، پيش از آن كه مرا به رسالت برگزيند ، به بندگى برگزيد» .

امام صادق عليه السلام :هر كه بگويد ما پيامبر هستيم ، لعنت خدا بر او باد و لعنت خدا بر كسى كه در اين باره [كه ما پيامبر نيستيم] ، شك كند!

.

ص: 60

عنه عليه السلام_ في ذِكرِ الغُلاةِ _ :إنَّ فيهِم مَن يَكذِبُ ، حَتّى إنَّ الشَّيطانَ لَاحتاجَ إلى كَذِبِهِ . (1)

الكافي عن المفضّل بن عمر :كُنتُ أنَا وَالقاسِمُ شَريكي ونَجمُ بنُ حَطيمٍ وصالِحُ بنُ سَهلٍ بِالمَدينَةِ فَتَناظَرنا فِي الرُّبوبِيَّةِ ، فَقالَ بَعضُنا لِبَعضٍ : ما تَصنَعونَ بِهذا ، نَحنُ بِالقُربِ مِنهُ [يَعنِي الصّادِقَ عليه السلام ] ولَيسَ مِنّا في تَقِيَّةٍ ؟ قوموا بِنا إلَيهِ . قالَ : فَقُمنا ، فَوَاللّهِ ما بَلَغنَا البابَ إلّا وقَد خَرَجَ عَلَينا بِلا حِذاءٍ ولا رِداءٍ قَد قامَ كُلُّ شَعرَةٍ مِن رَأسِهِ مِنهُ وهُوَ يَقولُ : لا ، لا يا مُفَضَّلُ ويا قاسِمُ ويا نَجمُ ، لا ، لا «بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ * لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ» (2) . (3)

الإمام الصادق عليه السلام_ بَعدَ ذَمِّ بَعضِ الغُلاةِ _ :فَوَاللّهِ ما نَحنُ إلّا عَبيدُ الَّذي خَلَقَنا وَاصطَفانا ، ما نَقدِرُ عَلى ضُرٍّ ولا نَفعٍ ، وإن رَحِمَنا فَبِرَحمَتِهِ ، وإن عَذَّبَنا فَبِذُنوبِنا . وَاللّهِ ، ما لَنا عَلَى اللّهِ مِن حُجَّةٍ ، ولا مَعَنا مِنَ اللّهِ بَراءَةٌ ، وإنّا لَمَيِّتونَ ومَقبورونَ ومُنشَرونَ ومَبعوثونَ ومَوقوفونَ ومَسؤولونَ . (4)

رجال الكشّي عن صالح بن سهل :كُنتُ أقولُ في أبي عَبدِاللّهِ عليه السلام بِالرُّبوبِيَّةِ ، فَدَخَلتُ عَلَيهِ ، فَلَمّا نَظَرَ إلَيَّ قالَ : يا صالِحُ ، إنّا وَاللّهِ عَبيدٌ مَخلوقونَ ، لَنا رَبٌّ نَعبُدُهُ ، وإن لَم نَعبُدهُ عَذَّبَنا . (5)

بصائر الدرجات عن إسماعيل بن عبد العزيز :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : يا إسماعيلُ ، ضَع لي فِي المُتَوَضَّاَ ماءً ، فَقُمتُ فَوَضَعتُ لَهُ ، فَدَخَلَ ، فَقُلتُ في نَفسي : أنَا أقولُ فيهِ كَذا وكَذا ويَدخُلُ المُتَوَضَّأَ يَتَوَضَّأُ ! فَلَم يَلبَث أن خَرَجَ ، فَقالَ : يا إسماعيلُ لا تَرفَعِ البِناءَ فَوقَ طاقَتِهِ فَيَنهَدِمَ ، اِجعَلونا مَخلوقينَ وقولوا بِنا ما شِئتُم . (6)

.


1- .رجال الكشّي : ج 2 ص 587 ح 526 ، الكافي : ج 8 ص 254 ح 362 ، الأمالي للطوسي : ص 415 ح 933 وفيهما «إنَّ ممّن هذا الأمر» بدل «إنَّ فيهم» وكلّها عن هشام بن سالم ، بحار الأنوار : ج 25 ص 296 ح 56 .
2- .الأنبياء : 25 و 26 .
3- .الكافي : ج 8 ص 231 ح 303 .
4- .رجال الكشّي : ج 2 ص 491 ح 403 عن عبدالرحمن بن كثير ، بحار الأنوار : ج 25 ص 289 ح 46 .
5- .رجال الكشّي : ج 2 ص 632 ح 632 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 219 نحوه ، بحار الأنوار : ج 25 ص 303 ح 69 .
6- .بصائر الدرجات : ص 236 ح 5 ، الخرائج والجرائح : ج 2 ص 735 ح 45 بزيادة «إلّا النبوّة» في آخره ، الثاقب في المناقب : ص 402 ح 330 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 403 عن عبد العزيز القزاز نحوه ، بحار الأنوار : ج 25 ص 279 ح 22 .

ص: 61

امام صادق عليه السلام_ در وصف گزافه گويان _ :بعضى از آنها دروغ هايى مى گويند كه حتّى شيطان به دروغ آنها احتياج دارد .

الكافى_ به نقل از مفضّل بن عمر _ :من و شريكم قاسم و نجم بن حطيم و صالح بن سهل در مدينه بوديم و ميان ما در باره ربوبيّت [امام صادق عليه السلام ]مناظره اى در گرفت . به يكديگر گفتيم : چه طور است نزد خودش برويم؟ ما اينك ، نزديك او (امام صادق عليه السلام ) هستيم و از ما هم تقيّه نمى كند . برخيزيد نزد وى برويم . همگى به راه افتاديم . به خدا سوگند ، هنوز به درِ خانه نرسيده بوديم كه ديديم پاى برهنه و بدون ردا بيرون آمد و در حالى كه موهاى سرش راست شده بود ، مى فرمود : «نه ، نه ، اى مفضّل و اى قاسم و اى نجم! نه ، نه [چنين نيست كه شما مى گوييد]؛ «بلكه بندگانى ارجمندند كه در سخن، بر او پيشى نمى گيرند و خود، به فرمان او كار مى كنند» .

امام صادق عليه السلام_ پس از اين كه يكى از غاليان را نكوهش نمود _ :به خدا سوگند ، ما نيستيم ، مگر بندگانى كه خداوند ، ما را آفريد و برگزيدمان . نه مى توانيم سودى برسانيم و نه زيانى وارد كنيم . اگر به ما رحم كند ، از رحمت اوست و اگر عذابمان كند ، به واسطه گناهانمان است . به خدا سوگند ، ما را بر خدا حجّتى نيست و با خود از او براتى [براى آزادى از دوزخ ]نداريم . ما نيز مى ميريم و دفن مى شويم و در روز قيامت ، محشور و برانگيخته مى شويم و براى حسابرسى نگهمان مى دارند و بازخواست مى شويم .

رجال الكشّى_ به نقل از صالح بن سهل _ :من به ربوبيّت امام صادق عليه السلام قائل بودم . روزى خدمت ايشان رسيدم. همين كه چشمش به من افتاد ، فرمود : «اى صالح! به خدا سوگند ، ما بندگانى مخلوق هستيم . ما را پروردگارى است كه عبادتش مى كنيم و اگر عبادتش نكنيم ، عذابمان خواهد كرد» .

بصائر الدرجات_ به نقل از اسماعيل بن عبد العزيز _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «اى اسماعيل! در وضوخانه برايم آب بگذار» . من برخاستم و آب گذاشتم . امام عليه السلام رفت كه وضو بگيرد . با خودم گفتم : من در باره او چنين و چنان مى گويم و او به وضوخانه مى رود و وضو مى گيرد! لختى بعد ، ايشان بيرون آمد و فرمود : «اى اسماعيل! ساختمان را بيش از طاقتش بالا مبر كه ويران مى شود . ما را مخلوق بدانيد و آن گاه هر چه خواستيد ، در باره ما بگوييد» .

.

ص: 62

مختصر بصائر الدرجات عن كامل التّمار :كُنتُ عِندَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام ذاتَ يَومٍ فَقالَ لي : يا كامِلُ ! اِجعَل لَنا رَبّا نَؤوبُ إلَيهِ وقولوا فينا ما شِئتُم ، فَقُلتُ : نَجعَلُ لَكُم رَبّا تَؤوبونَ إلَيهِ ونَقولُ فيكُم ما شِئنا ! فَاستَوى جالِسا فَقالَ : ما عَسى أن تَقولوا ؟! وَاللّهِ ما خَرَجَ إلَيكُم مِن عِلمِنا إلّا ألِفٌ غَيرُ مَعطوفَةٍ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :لا تُصَلِّ خَلفَ الغالي وإن كانَ يَقولُ بِقَولِكَ ، وَالَمجهولِ وَالُمجاهِرِ بِالفِسقِ وإن كانَ مُقتَصِدا . (2)

عنه عليه السلام :اِحذَروا عَلى شَبابِكُمُ الغُلاةَ لا يُفسِدونَهُم ، فَإِنَّ الغُلاةَ شَرُّ خَلقِ اللّهِ ، يُصَغِّرونَ عَظَمَةَ اللّهَ ويَدَّعونَ الرُّبوبِيَّةَ لِعِبادِ اللّهِ . وَاللّهِ ، إنَّ الغُلاةَ أشَرُّ مِنَ اليَهودِ وَالنَّصارى وَالَمجوسِ وَالَّذينَ أشرَكوا . (3)

الإمام الرضا عليه السلام :نَحنُ آلَ مُحَمَّدٍ الَّنمَطُ الأَوسَطُ الَّذي لا يُدرِكُنا الغالي ولا يَسبِقُنَا التّالي . (4)

.


1- .مختصر بصائر الدرجات : ص 59 ، بصائر الدرجات : ص 507 ح 8 نحوه ، بحار الأنوار : ج 25 ص 283 ح 30 ، وراجع : الكافي : ج 1 ص 297 ح 9 .
2- .تهذيب الأحكام : ج 3 ص 31 ح 109 و ص 282 ح 837 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 379 ح 1110 ، الخصال : ص 154 ح 193 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 88 ص 23 ح 1 .
3- .الأمالي للطوسي : ص 650 ح 1349 عن فضيل بن يسار ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 1 ص 263 وليس فيه صدره إلى «لا يفسدونهم» ، مشارق أنوار اليقين : ص 69 عنهم عليهم السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 25 ص 265 ح 6 .
4- .الكافي : ج 1 ص 101 ح 3 ، التوحيد : ص 114 ح 13 كلاهما عن إبراهيم بن محمّد الخزّاز ومحمّد بن الحسين ، مجمع البحرين : ج 3 ص 1836 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 40 ح 18 .

ص: 63

مختصر بصائر الدرجات_ به نقل از كامل تمّار _ :روزى نزد امام صادق عليه السلام بودم . به من فرمود : «اى كامل! براى ما پروردگارى بگذاريد كه به سويش رو كنيم . آن گاه هر چه خواستيد ، در باره ما بگوييد» . گفتم : براى شما پروردگارى بگذاريم كه به سويش رو كنيد و آن گاه هر چه خواستيم ، در باره شما بگوييم! امام عليه السلام راست نشست و فرمود : «مثلاً چه خواهيد گفت؟! به خدا سوگند كه از دانش ما ، جز اَلِفى (1) به شما نرسيده است» .

امام صادق عليه السلام :پشت سر غالى مذهب نماز مخوان ، اگر چه به ظاهر، عقيده تو (تشيّع) را داشته باشد . همچنين پشت سر كسى كه [مذهب و عقيده اش] معلوم نيست و كسى كه آشكارا گناه مى كند ، نماز مخوان ، اگر چه ميانه رو باشد .

امام صادق عليه السلام :مواظب باشيد غاليان ، جوانانتان را فاسد نكنند ؛ زيرا غاليان، بدترينِ خَلق خدايند ؛ عظمت خدا را پايين مى آورند و براى بندگان خدا ادّعاى ربوبيّت مى كنند . به خدا سوگند كه غاليان، از يهود و نصارا و مَجوس و مشركان، براى اسلام، بدترند .

امام رضا عليه السلام :ما خاندان محمّد ، تكيه گاه ميانه ايم كه تند رونده (غالى) ، به ما نمى رسد ، [مگر اين كه به سوى ما باز گردد] و كُند رونده (مُنكر ولايت ما) از ما پيشى نمى گيرد .

.


1- .يعنى: به قدر يك حرف؛ به اندازه اوّلين حرف از مجموع الفبا.

ص: 64

13 / 2بَراءَةُ أهلِ البَيتِ عليهم السّلام مِنَ الغالينَالإمام عليّ عليه السلام :اللّهُمَّ إنّي بَريءٌ مِنَ الغُلاةِ كَبَراءَةِ عيسَى بنِ مَريَمَ مِنَ النَّصارى ، اللّهُمَّ اخذُلهُم أبَدا ولا تَنصُر مِنهُم أحَدا . (1)

عنه عليه السلام :لا تَتَجاوَزوا بِنَا العُبودِيَّةَ ، ثُمَّ قولوا ما شِئتُم ولَن تبلُغوا ، وإيّاكُم وَالغُلُوَّ كَغُلُوِّ النَّصارى ، فَإِنّي بَريءٌ مِنَ الغالينَ . (2)

الإمام زين العابدين عليه السلام :إنَّ اليَهودَ أحَبّوا عُزَيرا حَتّى قالوا فيهِ ما قالوا ، فَلا عُزَيرٌ مِنهُم ولا هُم مِن عُزَيرٍ . وإنَّ النَّصارى أحَبّوا عيسى حَتّى قالوا فيهِ ما قالوا ، فَلا عيسى مِنهُم ولا هُم مِن عيسى . وإنّا عَلى سُنَّةٍ مِن ذلِكَ ، إنَّ قَوما مِن شيعَتِنا سَيُحِبّونَنا حَتّى يَقولوا فينا ما قالَتِ اليَهودُ في عُزَيرٍ وما قالَتِ النَّصارى في عيسَى بنِ مَريَمَ ، فَلا هُم مِنّا ولا نَحنُ مِنهُم . (3)

عيون أخبار الرضا عليه السلام عن عبد السّلام بن صالح الهروي :قُلتُ لَهُ [أي لِلإِمامِ الرِّضا عليه السلام ] : يَابنَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، ما شَيءٌ يَحكيهِ عَنكُمُ النّاسُ ؟ قالَ : وما هُوَ ؟ قُلتُ : يَقولونَ إنَّكُم تَدَّعونَ أنَّ النّاسَ لَكُم عَبيدٌ . فَقالَ : اللّهُمَّ فاطِرَ السَّماواتِ وَالأَرضِ عالِمَ الغَيبِ وَالشَّهادَةِ ، أنتَ شاهِدٌ بِأَنّي لَم أقُل ذلِكَ قَطُّ ولا سَمِعتُ أحَدا مِن آبائي قالَهُ قَطُّ ، وأنتَ العالِمُ بِما لَنا مِنَ المَظالِمِ عِندَ هذِهِ الاُمَّةِ ، وإنَّ هذِهِ مِنها . ثُمَّ أقبَلَ عَلَيَّ فَقالَ لي : يا عَبدَ السَّلامِ ، إذا كانَ النّاسُ كُلُّهُم عَبيدَنا عَلى ما حَكَوهُ عَنّا فَمِمَّن نَبيعُهُم ؟ قُلتُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، صَدَقتَ . ثُمَّ قالَ : ياعَبدَ السَّلامِ ، أمُنكِرٌ أنتَ لِما أوجَبَ اللّهُ تَعالى لَنا مِنَ الوَلايَةِ كما يُنكِرُهُ غَيرُكَ ؟ قُلتُ : مَعاذَ اللّهِ ، بَل أنَا مُقِرٌّ بِوَلايَتِكُم . (4)

.


1- .الأمالي للطوسي : ص 650 ح 1350 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 1 ص 263 كلاهما عن الأصبغ بن نباتة ، بحار الأنوار : ج 25 ص 266 ح 7 .
2- .الاحتجاج : ج 2 ص 453 ح 314 عن الإمام العسكريّ عن الإمام الرضا عليهماالسلام ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكريّ عليه السلام : ص 50 ح 24 عن الإمام العسكري عنه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 4 ص 303 ح 31 .
3- .رجال الكشّي : ج 1 ص 336 ح 191 عن أبي خالد الكابليّ ، بحار الأنوار : ج 25 ص 288 ح 44 .
4- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 184 ح 6 ، بحار الأنوار : ج 25 ص 268 ح 10 .

ص: 65

13 / 2 بيزارى اهل بيت عليهم السلام از غاليان

13 / 2بيزارى اهل بيت عليهم السلام از غاليانامام على عليه السلام :بار خدايا! من از غاليان بيزارم ، همان گونه كه عيسى بن مريم از نصارا بيزار بود . بار خدايا! براى هميشه آنان را بى ياور گذار و هيچ يك از آنان را يارى نرسان.

امام على عليه السلام :ما را از مرز بندگى فراتر نبريد . آن گاه هر چه خواستيد ، [در فضيلت ما ]بگوييد كه باز هم كم گفته ايد [و حقّ مطلب را ادا نكرده ايد] . مبادا همچون نصارا غلوّ كنيد ، كه من از غلو كنندگان، بيزارم .

امام زين العابدين عليه السلام :يهود ، عزير را چندان دوست داشتند كه در باره او گفتند آنچه گفتند [و با اين حرف ها كار را به جايى رساندند] كه نه عزير از آنان است و نه آنان از عزيرند . نصارا نيز عيسى را چندان دوست داشتند كه در باره او گفتند آنچه گفتند . پس نه عيسى از آنان است و نه آنان از عيسى هستند . در باره ما نيز همين شيوه پيموده خواهد شد . گروهى از شيعيان ما ، آن قدر ما را دوست خواهند داشت كه در باره ما همان چيزى را مى گويند كه يهود در باره عزير و نصارا در باره عيسى بن مريم گفتند . اين گروه ، از ما نيستند و ما نيز از آنان نيستيم .

عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از عبد السلام بن صالح هروى _ :به امام رضا عليه السلام گفتم : اى پسر پيامبر خدا! اين چه مطالبى است كه مردم از قول شما نقل مى كنند؟ فرمود : «چه مى گويند؟» . گفتم : مى گويند شما ادّعا مى كنيد كه مردم، بندگان شما هستند . فرمود : «اى خداى آفريننده آسمان ها و زمين و اى داناى نهان و آشكار! تو گواهى كه من هرگز چنين سخنى نگفته ام و هيچ گاه از هيچ يك از پدرانم نيز نشنيده ام كه چنين حرف هايى بزنند و [خدايا!] تو مى دانى كه اين امّت، چه ستم ها به ما كرده اند و اين [نسبت دروغ ]نيز يكى از آنهاست» . امام عليه السلام سپس رو به من كرد و فرمود : «اى عبد السلام! اگر مردم ، آن گونه كه از قول ما نقل مى كنند ، بنده ما هستند ، پس آنان را از چه كسى مى خريم؟». گفتم : اى پسر پيامبر خدا! راست مى فرماييد . سپس فرمود : «اى عبد السلام! آيا تو هم مانند ديگران منكرى كه خداوند متعال، ولايت ما را واجب ساخته است؟» . گفتم : پناه به خدا! من به ولايت شما اقرار دارم .

.

ص: 66

عيون أخبار الرضا عليه السلام عن الحسن بن الجهم :حَضَرتُ مَجلِسَ المَأمونِ يَوما وعِندَهُ عَلِيُّ بنُ موسَى الرِّضا عليه السلام وقَدِ اجتَمَعَ الفُقَهاءُ وأهلُ الكَلامِ مِنَ الفِرَقِ الُمختَلِفَةِ ... قالَ لَهُ المَأمونُ : يا أبَا الحَسَنِ ، بَلَغَني أنَّ قَوما يَغلونَ فيكُم ويَتَجاوَزونُ فيكُمُ الحَدَّ. فَقالَ الرِّضا عليه السلام : حَدَّثَني أبي موسَى بنُ جَعفَرٍ ، عن أبيهِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ ، عَن أبيهِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ ، عَن أبيهِ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ ، عَن أبيهِ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ ، عَن أبيهِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليهم السلام قالَ : قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لا تَرفَعوني فَوقَ حَقّي ؛ فَإِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالَى اتَّخَذَني عَبدا قَبلَ أن يَتَّخِذَني نَبِيّا ، قالَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : «مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُواْ عِبَادًا لِّى مِن دُونِ اللَّهِ وَلَكِن كُونُواْ رَبَّانِيِّينَ بِمَا كُنتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ وَبِمَا كُنتُمْ تَدْرُسُونَ * وَلَا يَأْمُرَكُمْ أَن تَتَّخِذُواْ الْمَلَئِكَةَ وَالنَّبِيِّينَ أَرْبَابًا أَيَأْمُرُكُم بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ» (1) . قالَ عَلِيٌّ عليه السلام : يَهلِكُ فِيَّ اثنانِ ولا ذَنبَ لي : مُحِبٌّ مُفرِطٌ ومُبغِضٌ مُفَرِّطٌ ، وأنَا أبرَأُ إلَى اللّهِ تَبارَكَ وتَعالى مِمَّن يَغلو فينا ويَرفَعُنا فَوقَ حَدِّنا كَبَراءَةِ عيسَى بنِ مَريَمَ عليه السلام مِنَ النَّصارى ، قالَ اللّهُ تَعالى : «وَإِذْ قَالَ اللَّهُ يَاعِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ ءَأَنتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِى وَأُمِّىَ إِلَهَيْنِ مِن دُونِ اللَّهِ قَالَ سُبْحَانَكَ مَا يَكُونُ لِى أَنْ أَقُولَ مَا لَيْسَ لِى بِحَقٍّ إِن كُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِى نَفْسِى وَلَا أَعْلَمُ مَا فِى نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ * مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا مَآ أَمَرْتَنِى بِهِ أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ رَبِّى وَرَبَّكُمْ وَكُنتُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا مَّادُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِى كُنتَ أَنتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَأَنتَ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ شَهِيدٌ» (2) ، وقالَ عز و جل : «لَّن يَسْتَنكِفَ الْمَسِيحُ أَن يَكُونَ عَبْدًا لِّلَّهِ وَلَا الْمَلَئِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ» (3) ، وقالَ عز و جل : «مَّا الْمَسِيحُ ابْنُ مَرْيَمَ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَأُمُّهُ صِدِّيقَةٌ كَانَا يَأْكُلَانِ الطَّعَامَ» (4) ومَعناهُ أنَّهُما كانا يَتَغَوَّطانِ ، فَمَنِ ادَّعى لِلأَنبِياءِ رُبوبِيَّةً وَادَّعى لِلأَئِمَّةِ رُبوبِيَّةً أو نُبُوَّةً أو لِغَيرِ الأَئِمَّةِ إمامَةً ، فَنَحنُ مِنهُ بُرَآءُ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ . (5)

.


1- .آل عمران : 79 و 80 .
2- .المائدة : 116 و 117 .
3- .النساء : 172 .
4- .المائدة : 75 .
5- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 200 و 201 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 25 ص 134 ح 6 .

ص: 67

عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از حسن بن جهم _ :روزى در انجمن مأمون حاضر بودم و على بن موسى الرضا عليه السلام نيز نزد او بود و فقيهان و متكلّمان فِرقه هاى مختلف ، جمع بودند... . مأمون به ايشان گفت : شنيده ام كه گروهى در باره شما غُلو مى كنند و نسبت به شما پا را از حد فراتر مى گذارند . امام رضا عليه السلام فرمود : «پدرم موسى بن جعفر، از پدرش جعفر بن محمّد، از پدرش محمّد بن على، از پدرش على بن الحسين، از پدرش حسين بن على، از پدرش على بن ابى طالب عليهم السلام حديث كرد كه فرمود : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : مرا از آنچه سزاوارم ، فراتر نبريد ؛ زيرا خداوند _ تبارك و تعالى _ پيش از آن كه مرا پيامبر قرار دهد ، بنده خود قرار داد . خداى _ تبارك و تعالى _ فرموده است : «هيچ بشرى را نسزد كه خدا ، به او كتاب و حُكم و پيامبرى بدهد ، سپس او به مردم بگويد : به جاى خدا ، بنده من باشيد ؛ بلكه [بايد بگويد :] به سبب آن كه كتاب [آسمانى ]تعليم مى داديد و از آن رو كه درس مى خوانديد ، علماى دين باشيد . و [نيز] شما را فرمان نخواهد داد كه فرشتگان و پيامبران را به خدايى گيريد . آيا پس از آن كه سر به فرمان [خدا ]نهاده ايد ، [باز] شما را به كفر وا مى دارد؟!» . على عليه السلام فرمود : در باره من، دو گروه به هلاكت مى رسند ، در حالى كه تقصير من نيست : دوست افراطى و دشمن افراطى و من به پيشگاه خداى _ تبارك و تعالى _ اعلام بيزارى مى كنم از كسى كه در باره ما غلو كند و ما را از حدّمان فراتر برد، همان گونه كه عيسى بن مريم عليه السلام از نصارا بيزارى جست . خداوند متعال فرموده است : «و [ياد كن] هنگامى را كه خدا فرمود : اى عيسى بن مريم! آيا تو به مردم گفتى : من و مادرم را همچون دو خدا به به جاى خداوند بپرستيد ؟ گفت : منزّهى تو! مرا نزيبد كه [در باره خويشتن ،] چيزى را كه حقّ من نيست ، بگويم . اگر آن را گفته بودم ، قطعاً آن را مى دانستى . آنچه در نفْس من است ، تو مى دانى و آنچه در ذات توست ، من نمى دانم ، چرا كه تو خود، داناى رازهاى نهانى . من جز آنچه را بِدان فرمانم دادى ، به آنان نگفتم ، [گفته ام] كه : خدا ، پروردگار من و پروردگار خود را عبادت كنيد و تا وقتى در ميانشان بودم ، بر آنان گواه بودم . پس چون روح مرا گرفتى ، تو خود بر آنان ، نگهبان بودى و تو بر همه چيز ، گواهى» و فرموده است : «مسيح از اين كه بنده خدا باشد ، هرگز امتناع نمى ورزد و فرشتگان مقرّب نيز [امتناع ندارند]» و فرموده است : «مسيح پسر مريم ، جز پيامبرى نبود كه پيش از او [نيز] پيامبرانى آمده بودند و مادرش زنى بسيار راستگو بود . هر دو غذا مى خوردند» ؛ يعنى : هر دو، قضاى حاجت مى كردند . پس هر كه براى پيامبران، ادّعاى ربوبيّت و براى امامان، ادّعاى ربوبيّت يا نبوّت و براى غير امامان، ادّعاى امامت كند ، ما در دنيا و آخرت از او بيزاريم» .

.

ص: 68

الإمام الرضا عليه السلام_ كانَ يَقولُ في دُعائِهِ _ :اللّهُمَّ إنّي أبرَأُ مِنَ الحَولِ وَالقُوَّةِ فَلا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِكَ . اللّهُمَّ إنّي أبرَأُ إلَيكَ مِنَ الَّذينَ ادَّعَوا لَنا ما لَيسَ لَنا بِحَقٍّ ، اللّهُمَّ إنّي أبرَأُ إلَيكَ مِنَ الَّذينَ قالوا فينا ما لَم نَقُلهُ في أنفُسِنا . اللّهُمَّ لَكَ الخَلقُ ومِنكَ الأَمرُ ، وإيّاكَ نَعبُدُ وإيّاكَ نَستَعينُ . اللّهُمَّ أنتَ خالِقُنا وخالِقُ آبائِنَا الأَوَّلينَ وآبائِنَا الآخِرينَ ، اللّهُمَّ لا تَليقُ الرُّبوبِيَّةُ إلّا بِكَ ، ولا تَصلُحُ الإِلهِيَّةُ إلّا لَكَ ، فَالعَنِ النَّصارَى الَّذينَ صَغَّروا عَظَمَتَكَ ، وَالعَنِ المُضاهينَ لِقَولِهِم مِن بَرِيَّتِكَ . اللّهُمَّ إنّا عَبيدُكَ وأبناءُ عَبيدِكَ ، لا نَملِكُ لِأَنفُسِنا ضَرّا ولا نَفعا ولا مَوتا ولا حَياةً ولا نُشورا . اللّهُمَّ مَن زَعَمَ أنَّنا أربابٌ فَنَحنُ إلَيكَ مِنهُ بُرَآءُ ، ومَن زَعَمَ أنَّ إلَينَا الخَلقَ وعَلَينَا الرِّزقَ فَنَحنُ إلَيكَ بُرَآءُ مِنهُ كَبَراءَةِ عيسى عليه السلام مِنَ النَّصارى . اللّهُمَّ إنّا لَم نَدعُهُم إلى ما يَزعُمونَ ، فَلا تُؤاخِذنا بِما يَقولونَ ، وَاغفِر لَنا ما يَزعُمونَ ، و «رَّبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّارًا * إِنَّكَ إِن تَذَرْهُمْ يُضِلُّواْ عِبَادَكَ وَ لَا يَلِدُواْ إِلَّا فَاجِرًا كَفَّارًا» (1) . (2)

.


1- .نوح : 26 و 27 .
2- .الاعتقادات للصدوق : ص 99 ، بحار الأنوار : ج 25 ص 343 ح 25 .

ص: 69

امام رضا عليه السلام_ در دعاى خود مى فرمود _ :بار خدايا! من [به خودىِ خود] فاقد حركت و نيرويم ؛ زيرا هيچ توان و نيرويى جز از سوى تو نيست . بار خدايا! من از كسانى كه در حقّ ما چيزى را ادّعا مى كنند كه سزاوار ما نيست ، به درگاه تو بيزارى مى جويم . بار خدايا! من از كسانى كه در باره ما مطالبى مى گويند كه ما خود در حقّ خويش نگفته ايم ، به درگاه تو اعلام بيزارى مى كنم . بار خدايا! آفريدگار ، تويى و فرمان روا تو . تنها تو را مى پرستيم و تنها از تو يارى مى جوييم . بار خدايا! تويى آفريدگار ما و آفريدگار پدران نخستين و پدران آخرين ما . بار خدايا! ربوبيّت ، سزاوار كسى جز تو نيست و اُلوهيّت ، شايسته كسى جز تو نيست . پس لعن خود را نثار نصارا كن كه عظمت تو را پايين آوردند و لعن خود را نثار ديگر مردمانى كن كه اعتقادى همچون آنان دارند . بار خدايا! ما بندگان تو و زاده بندگان تو هستيم . نه مالك سود و زيانى در حقّ خود هستيم و نه اختيار مرگ و زندگى و حشر و نشر خود را داريم . بار خدايا! هر كس بگويد ما خدا هستيم ، به پيشگاه تو از او بيزارى مى جوييم و هر كس معتقد باشد كه كار آفريدن و روزى دادن ، در دست ماست ، به پيشگاه تو از او اعلام بيزارى مى كنيم ، همان گونه كه عيسى عليه السلام از نصارا بيزارى جست . بار خدايا! ما آنان را به چنين عقايدى فرا نخوانده ايم . پس به واسطه عقايد و گفته هاى آنان ، ما را مؤاخذه مفرما و آنچه را در باره ما مى گويند ، بر ما ببخش و «پروردگارا! هيچ كس از كافران را بر روى زمين مگذار ؛ زيرا اگر آنان را باقى بگذارى ، بندگانت را گم راه مى سازند و جز پليدكارِ ناسپاس نزايند» .

.

ص: 70

13 / 3كُفرُ الغاليرسول اللّه صلى الله عليه و آله :صِنفانِ مِن اُمَّتي لا نَصيبَ لَهُما فِي الإِسلامِ : النّاصِبُ لِأَهلِ بَيتي حَربا ، وغالٍ فِي الدّينِ مارِقٌ مِنهُ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :أدنى ما يَخرُجُ بِهِ الرَّجُلُ مِنَ الإِيمانِ أن يَجلِسَ إلى غالٍ فَيَستَمِعَ إلى حَديثِهِ ويُصَدِّقَهُ عَلى قَولِهِ ، إنَّ أبي حَدَّثَني عَن أبيهِ عَن جَدِّهِ عليهم السلام أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ : صِنفانِ مِن اُمَّتي لا نَصيبَ لَهُما فِي الإِسلامِ : الغُلاةُ ، وَالقَدَرِيَّةُ . (2)

عنه عليه السلام_ لِلمُفَضَّلِ بنِ مَزيدٍ بَعدَ ماذَكَرَ أصحابَ أبِي الخَطّابِ وَالغُلاةَ _ :يامُفَضَّلُ ، لاتُقاعِدوهُم ، ولاتُواكِلوهُم ، ولاتُشارِبوهُم ، ولاتُصافِحوهُم ، ولاتُؤاثِروهُم (3) . (4)

عنه عليه السلام :لَعَنَ اللّهُ المُغيرَةَ بنَ سَعيدٍ ، إنَّهُ كانَ يَكذِبُ عَلى أبي ، فَأَذاقَهُ اللّهُ حَرَّ الحَديدِ . لَعَنَ اللّهُ مَن قالَ فينا ما لا نَقولُهُ في أنفُسِنا ، ولَعَنَ اللّهُ مَن أزالَنا عَنِ العُبودِيَّةِ للّهِِ الَّذي خَلَقَنا ، وإلَيهِ مَآبُنا ومَعادُنا وبِيَدِهِ نَواصينا . (5)

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 408 ح 4425 ، وراجع : قرب الإسناد : ص 64 ح 204 والمعجم الكبير : ج 20 ص 214 ح 496 .
2- .الخصال : ص 72 ح 109 عن علي بن سالم عن أبيه ، بحار الأنوار : ج 5 ص 8 ح 9 .
3- .رجال الكشّي : ج 2 ص 586 ح 525 عن المفضّل بن مزيد ، بحار الأنوار : ج 25 ص 296 ح 55 ، وراجع : عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 202 ح 2 .
4- .قال السيد الميرداماد في تعليقته في هامش المصدر : قوله عليه السلام «ولا تؤاثروهم» بالهمز على المفاعلة من الأثر ، بمعنى الخبر ؛ أي لا تحادثوهم ولا تعاوضوهم بالآثار والأخبار . وفي نسخة «ولا توارثوهم» على المفاعلة من الوراثة ؛ أي لا تواصلوهم بالمصاهرة الموجبة للتوارث .
5- .رجال الكشّي : ج 2 ص 590 ح 542 ص 489 ح 400 ، بحار الأنوار : ج 25 ص 297 ح 59 ، وراجع : بصائر الدرجات : ص 460 ح 4 .

ص: 71

13 / 3 كافر بودن غالى

13 / 3كافر بودن غالىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دو گروه از امّت من اند كه بهره اى از اسلام ندارند : كسانى كه در برابر اهل بيتم پرچم دشمنى برافرازند و كسانى كه در دين غلو كنند و پا از مرز آن بيرون گذارند .

امام صادق عليه السلام :كمترين چيزى كه آدمى را از ايمان خارج مى سازد ، اين است كه نزد غالى مذهب بنشيند و به سخنانش گوش دهد و گفته اش را تأييد كند . پدرم ، از پدرش ، از جدّش عليهم السلام برايم روايت كرد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «دو گروه از امّت من اند كه بهره اى از اسلام ندارند : غالى مذهبان و قَدَريّه» .

امام صادق عليه السلام_ به مفضّل بن مزيد كه از پيروان ابو خطّاب و غالى مذهبان ، سخن به ميان آورد _ :اى مفضّل! با آنان هم نشينى نكن و در سر يك سفره با آنان غذا مخور و با آنها دست نده و با آنان به هم سخنى [و مبادله اخبار] مپرداز .

امام صادق عليه السلام :خدا ، مغيرة بن سعيد را لعنت كند! او به پدرم دروغ مى بست و خداوند ، داغىِ آهن (طعم شمشير) را به او چشاند . لعنت خدا بر كسى كه در باره ما چيزهايى بگويد كه ما خود نمى گوييم [و چنان اعتقادى نداريم] ! لعنت خدا بر كسى كه ما را بنده خدا نداند ؛ خدايى كه ما را آفريده و بازگشت و معاد ما به سوى اوست و زمام اختيار ما ، در كف اوست !

.

ص: 72

عيون أخبار الرضا عليه السلام عن أبي هاشم الجعفري :سَأَلتُ أبَا الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام عَنِ الغُلاةِ وَالمُفَوِّضَةِ ، فَقالَ : الغُلاةُ كُفّارٌ وَالمُفَوِّضَةُ مُشرِكونَ ، مَن جالَسَهُم أو خالَطَهُم أو آكَلَهُم أو شارَبَهُم ، أو واصَلَهُم أو زَوَّجَهُم أو تَزَوَّجَ مِنهُم ، أو آمَنَهُم أوِ ائتَمَنَهُم عَلى أمانَةٍ ، أو صَدَّقَ حَديثَهُم أو أعانَهُم بِشَطرِ كَلِمَةٍ ، خَرَجَ مِن وَلايَةِ اللّهِ عز و جلووَلايَةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ووَلايَتِنا أهلَ البَيتِ . (1)

الإمام الرّضا عليه السلام لحسين بن خالد :مَن قالَ بِالتَّشبيهِ وَالجَبرِ فَهُوَ كافِرٌ مُشرِكٌ ، ونَحنُ مِنهُ بُرَآءُ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ . يَا بنَ خالِدٍ ، إنَّما وَضَعَ الأَخبارَ عَنّا فِي التَّشبيهِ وَالجَبرِ ، الغُلاةُ الَّذين صَغَّروا عَظَمَةَ اللّهِ ، فَمَن أحَبَّهُم فَقَد أبغَضَن_ا ، ومَن أبغَضَهُم فَقَد أحَبَّنا ، ومَن والاهُم فَقَد عادانا ، ومَن عاداهُ_م فَقَد والان_ا ، ومَن وَصَلَهُم فَقَد قَطَعَنا ، ومَن قَطَعَهُ_م فَقَد وَصَلَنا ، ومَن جَفاهُ_م فَقَد بَرَّن_ا ، ومَن بَرَّهُم فَقَد جَفانا ، ومَن أكرَمَه_ُم فَقَد أهانَنا ، ومَن أهانَهُم فَقَد أكرَمَنا ، ومَن قَبِلَهُم فَقَد رَدَّنا ، ومَن رَدَّهُم فَقَد قَبِلنَا ، ومَن أحسَنَ إلَيهِم فَقَد أساءَ إلَينا ، ومَن أساءَ إلَيهِم فَقَد أحسَنَ إلَينا ، ومَن صَدَّقَهُم فَقَد كَذَّبَنا ، ومَن كَذَّبَهُم فَقَد صَدَّقَنا ، ومَن أعطاهُم فَقَد حَرَمَنا ، ومَن حَرَمَهُم فَقَد أعطانا . يَا بنَ خالِدٍ ، مَن كانَ مِن شيعَتِنا فَلا يَتَّخِذَنَّ مِنهُم وَلِيّا ولا نَصيرا . (2)

13 / 4هَلاكُ الغاليرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا عَلِيُّ ، إنَّ فيكَ مَثَلاً مِن عيسَى بنِ مَريَمَ : أحَبَّهُ قَومٌ فَأَفرَطوا في حُبِّهِ فَهَلَكوا فيهِ ، وأبغَضَهُ قَومٌ فَأَفرَطوا في بُغضِهِ فَهَلَكوا فيهِ ، وَاقتَصَدَ فيهِ قَومٌ فَنَجَوا . (3)

.


1- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 203 ح 4 ، بحار الأنوار : ج 25 ص 273 ح 19 .
2- .التوحيد : ص 364 ح 12 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 143 ح 45 ، الاحتجاج : ج 2 ص 400 ح 306 ، روضة الواعظين : ص 43 وفيه صدره إلى «أبغضنا» وليس فيه «والجبر» ، بحار الأنوار : ج 3 ص 294 ح 18 .
3- .الأمالي للطوسي : ص 345 ح 709 عن عبيداللّه بن عليّ عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، تفسير فرات : ص 404 ح 540 عن ربيعة بن ناجذ عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، كشف الغمّة : ج 1 ص 321 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وكلاهما نحوه وليس فيهما ذيله من «واقتصد» ، بحار الأنوار : ج 35 ص 319 ح 14 ؛ الاستيعاب : ج 3 ص 223 الرقم 1875 عن علقمة من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، شواهد التنزيل : ج 2 ص 235 ح 870 عن زادان عن الإمام عليّ عليه السلام وكلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 2 ص 500 ح 4596 .

ص: 73

13 / 4 هلاكت غالى

عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از ابو هاشم جعفرى _ :از امام رضا عليه السلام در باره غاليان و مفوّضه (معتقدان به تفويض ، در مقابل جبريّه) پرسيدم . فرمود : «غاليان، كافرند و مفوّضه، مشرك . هر كس با آنان هم نشينى يا آميزش كند يا با آنان بر سر يك سفره بنشيند يا رابطه بر قرار كند يا به آنان زن دهد يا از آنان زن بگيرد يا امانتدارشان شود يا به آنان امانت سپارد يا سخنشان را تصديق كند يا با نيم كلمه اى يارى شان رساند ، از ولايت خداى عز و جل و ولايت پيامبر خدا و ولايت ما اهل بيت خارج مى شود» .

امام رضا عليه السلام_ به حسين بن خالد _ :هر كه معتقد به تشبيه و جبر باشد ، كافر و مشرك است و ما در دنيا و آخرت از او بيزاريم . اى پسر خالد! غاليان ، اخبار مربوط به تشبيه و جبر را از قول ما جعل كرده اند ؛ همانان كه عظمت خداى بزرگ را پايين آورده اند . پس هر كه دوستدار آنان باشد ، دشمن ماست و هر كه دشمن آنان باشد ، دوستدار ماست . هر كه به آنان محبّت ورزد ، با ما دشمنى كرده است و هر كه با آنان دشمنى كند ، به ما محبّت ورزيده است . هر كه با آنان پيوند بر قرار كند ، از ما بريده است و هر كه از آنان ببُرد ، با ما پيوند بر قرار كرده است . هر كه به آنان جفا كند ، به ما نيكى كرده و هر كه به آنان نيكى كند ، به ما جفا كرده است . هر كه به آنان احترام گذارد ، به ما بى احترامى كرده است و هر كه به آنان بى احترامى كند ، به ما احترام گذاشته است . هر كه آنان را بپذيرد ، دستِ رد به سينه ما زده است و هر كه دست رد به سينه آنان زند ، ما را پذيرفته است . هركه به آنان خوبى كند ، به ما بدى كرده است و هر كه به آنان بدى كند ، به ما خوبى كرده است . هر كه آنان را تصديق كند ، ما را تكذيب كرده است و هر كه آنان را تكذيب كند ، ما را تصديق كرده است . هر كه به آنان عطا كند ، ما را محروم كرده است و هر كه آنان را محروم كند ، به ما عطا كرده است . اى پسر خالد! كسى كه شيعه ماست ، هرگز از اين جماعت ، دوست و ياورى براى خود نمى گيرد .

13 / 4هلاكت غالىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى على! تو در يك مورد ، همانند عيسى بن مريم خواهى شد : عدّه اى دوستدار او شدند و در اين دوستى ، چندان زياده روى كردند كه تباه شدند و گروهى با او دشمنى كردند و در اين دشمنى ، راه افراط پيمودند و در نتيجه تباه گشتند و جماعتى هم در باره او راه اعتدال در پيش گرفتند و رَستند .

.

ص: 74

مسند ابن حنبل عن ربيعة بن ناجذ عن الإمام عليّ عليه السلام قال عليه السلام :قالَ لِيَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : فيكَ مَثَلٌ مِن عيسى ، أبغَضَتهُ اليَهودُ حَتّى بَهَتوا اُمَّهُ ، وأحَبَّتهُ النَّصارى حَتّى أنزَلوهُ بِالمَنزِلَةِ الَّتي لَيسَ بِهِ . ثُمَّ قالَ عليه السلام : يَهلِكُ فِيَّ رَجُلانِ : مُحِبٌّ مُفرِطٌ يُقَرِّظُني بِما لَيسَ فِيَّ ، ومُبغِضٌ يَحمِلُهُ شَنَآني عَلى أن يَبهَتَني . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :يَهلِكُ فينا أهلَ البَيتِ فَريقانِ : مُحِبٌّ مُطرٍ ، وباهِتٌ مُفتَرٍ . (2)

عنه عليه السلام :يَهلِكُ فِيَّ رَجُلانِ : مُفرِطٌ غالٍ ، ومُبغِضٌ قالٍ . (3)

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 336 ح 1376 ، المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 133 ح 4622 ، مسند أبي يعلى : ج 1 ص 274 ح 530 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 13 ص 125 ح 36399 ؛ الأمالي للطوسي : ص 256 ح 462 ، الغارات : ج 2 ص 589 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 34 ص 361 ح 1176 ، وراجع : عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 63 ح 263 .
2- .السنّة لابن أبي عاصم : ص 470 ح 1005 عن النزّال بن سبرة ، المصنّف لعبد الرزّاق : ج 11 ص 318 ح 20647 عن ابن سيرين نحوه ، كنز العمّال : ج 11 ص 325 ح 31641 ؛ نهج البلاغة : الحكمة 469 ، خصائص الأئمّة : ص 124 ، الغارات : ج 2 ص 588 كّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 34 ص 344 ح 1167 .
3- .فضائل الصحابة لابن حنبل : ج 2 ص 571 ح 964 عن أبي مريم ، كنز العمّال : ج 11 ص 326 ح 31644 ؛ نهج البلاغة : الحكمة 117 ، خصائص الأئمّة : ص 124 وفيهما «محبّ» بدل «مفرط» ، العمدة : ص 212 ح 327 عن أبي مريم بزيادة «محبّ» قبل «مفرط» ، بحار الأنوار : ج 25 ص 285 ح 36 ، وراجع : الأمالي للطوسي : ص 626 ح 1292 .

ص: 75

مسند ابن حنبل_ به نقل از ربيعة بن ناجذ _ :امام على عليه السلام فرمود : «پيامبر صلى الله عليه و آله به من فرمود : تو در يك مورد حكايت عيسى را خواهى داشت : يهود تا بدان جا با او دشمنى ورزيدند كه به مادرش تهمت زدند و نصارا چندان دوستش داشتند كه او را به مقامى كه سزاوارش نبود ، رساندند » . سپس فرمود : «در باره من، دو كس تباه مى شوند : دوستدار افراطى كه از من ستايش هاى بى جا كُند و دشمنى كه عداوتش با من ، او را وا دارد كه به من بهتان زند .

امام على عليه السلام :دو گروه در باره ما اهل بيت، تباه مى شوند : دوستدارى كه در مدح و ستايش ما زياده روى كند و دشمنى كه به ما تهمت و افترا بندد .

امام على عليه السلام :دو كس در باره من، تباه مى شوند : يكى [دوست] افراطى غالى مذهب و ديگرى دشمن كينه توز .

.

ص: 76

عنه عليه السلام_ في خُطبَتِهِ _ :سَيَهلِكُ فِيَّ صِنفانِ : مُحِبٌّ مُفرِطٌ يَذهَبُ بِهِ الحُبُّ إلى غَيرِ الحَقِّ ، ومُبغِضٌ مُفرِّطٌ يَذهَبُ بِهِ البُغضُ إلى غَيرِ الحَقِّ ، وخَيرُ النّاسِ فِيَّ حالاً الَنمَطُ الأَوسَطُ فَالزَموهُ . (1)

13 / 5أخبارُ الغُلُوِّ مَوضوعَةٌعيون أخبار الرضا عليه السلام عن إبراهيم بن أبي محمود :قُلتُ لِلرِّضا عليه السلام : يَا بنَ رَسولِ اللّهِ ، إنَّ عِندَنا أخبارا في فَضائِلِ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام وفَضلِكُم أهلَ البَيتِ ، وهِيَ مِن رِوايَةِ مُخالِفيكُم ولا نَعرِفُ مِثلَها عِندَكُم ، أفَنَدينُ بِها ؟ فَقالَ : يَا بنَ أبي مَحمودٍ ، لَقَد أخبَرَني أبي عَن أبيهِ عَن جَدِّهِ عليهم السلام أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ : مَن أصغى إلى ناطِقٍ فَقَد عَبَدَهُ ، فَإِن كانَ النّاطِقُ عَنِ اللّهِ عز و جل فَقَد عَبَدَ اللّهَ ، وإن كانَ النّاطِقُ عَن إبليسَ فَقَد عَبَدَ إبليسَ . ثُمَّ قالَ الرِّضا عليه السلام : يَابنَ أبي مَحمودٍ ، إنَّ مُخالِفينا وَضَعوا أخبارا في فَضائِلِنا وجَعَلوها عَلى ثَلاثَةِ أقسامٍ : أحَدُهَا الغُلُوُّ ، وثانيهَا التَّقصيرُ في أمرِنا ، وثالِثُهَا التَّصريحُ بِمَثالِبِ أعدائِنا ، فَإِذا سَمِعَ النّاسُ الغُلُوَّ فينا كَفَّروا شيعَتَنا ونَسَبوهُم إلَى القَولِ بِرُبوبِيَّتِنا ، وإذا سَمِعُوا التَّقصيرَ اعتَقَدوهُ فينا ، وإذا سَمِعوا مَثالِبَ أعدائِنا بِأَسمائِهِم ثَلَبونا بِأَسمائِنا ، وقَد قالَ اللّهُ عز و جل : «وَلَا تَسُبُّواْ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّواْ اللَّهَ عَدْوَاً بِغَيْرِ عِلْمٍ» (2) . يَا بنَ أبي مَحمودٍ ، إذا أخَذَ النّاسُ يَمينا وشِمالاً فَالزَم طَريقَتَنا ، فَإِنَّ مَن لَزِمَنا لَزِمناهُ ومَن فارَقَنا فارَقناهُ . إنَّ أدنى ما يَخرُجُ بِهِ الرَّجُلُ مِنَ الإِيمانِ أن يَقولَ لِلحَصاةِ : هذِهِ نَواةٌ ، ثُمَّ يَدينَ بِذلِكَ ويَتَبَرَّأَ مِمَّن خالَفَهُ . يَا بنَ أبي مَحمودٍ ، اِحفَظ ما حَدَّثتُكَ بِهِ ، فَقَد جَمَعتُ لَكَ فيهِ خَيرَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ . (3)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 127 ، المناقب للكوفي : ج 2 ص 283 ح 747 وص 471 ح 966 كلاهما عن حجية بن عدي نحوه ، بحار الأنوار : ج 33 ص 373 ح 604 .
2- .الأنعام : 108 .
3- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 304 ح 63 ، بشارة المصطفى : ص 221 ، بحار الأنوار : ج 26 ص 239 ح 1 .

ص: 77

13 / 5 ساختگى بودن اخبار غلوآميز

امام على عليه السلام_ در يكى از سخنرانى هايش _ :به زودى، دو گروه در باره من، تباه مى شوند : يكى دوستدار افراطى كه دوستى اش [با من] ، او را از راه حق دور مى سازد و ديگرى دشمن افراطى كه دشمنى اش [با من] ، او را به ناحق، مى كشاند . بهترين حالت را نسبت به من مردمى دارند كه راه ميانه را برگزينند . با اينان، همراهى كنيد .

13 / 5ساختگى بودن اخبار غلوآميزعيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از ابراهيم بن ابى محمود _ :به امام رضا عليه السلام گفتم : اى پسر پيامبر خدا! نزد ما اخبارى در فضايل امير مؤمنان و فضيلت شما اهل بيت هست كه مخالفان شما روايت كرده اند و امثال اين اخبار را ما از شما نشنيده ايم . آيا آنها را بپذيريم؟ فرمود : «اى پسر ابو محمود! پدرم از قول پدرش از جدّش عليهم السلام به من خبر داد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : هر كس به گوينده اى گوش سپارد ، بى گمان ، او را اطاعت كرده است . پس اگر آن گوينده ، از خداى عز و جل بگويد ، شنونده ، خدا را اطاعت كرده است و اگر گوينده ، از شيطان بگويد ، شنونده شيطان را اطاعت كرده است » . سپس امام رضا عليه السلام فرمود : «اى پسر ابو محمود! مخالفان ما، اخبارى در فضايل ما ساخته اند كه به سه دسته تقسيم مى شوند : يكى اخبار غلوآميز ، ديگرى اخبارى كه در حقّ ما كوتاه آمده اند و سوم ، اخبارى كه از دشمنان ما به صراحت اسم مى برند و عيب هايشان را بازگو مى كنند . مردم ، چون اخبارى را كه در باره ما غلو كرده اند ، بشنوند ، شيعيان را تكفير مى كنند و اعتقاد به خدا بودنِ ما را به آنان نسبت مى دهند و هر گاه اخبارى را كه در حقّ ما كوتاهى كرده اند ، بشنوند ، آنها را در حقّ ما باور مى كنند و هر گاه اخبارى را كه از دشمنان ما به صراحت اسم مى برند و بدگويى مى كنند ، بشنوند ، به ما بى حرمتى مى كنند . خداوند عز و جل مى فرمايد : «و آنها كه جز خدا را مى خوانند ، دشنام مدهيد كه آنان از روى دشمنى و به نادانى ، خدا را دشنام خواهند داد» . اى پسر ابو محمود! هر گاه مردم به چپ و راست رفتند ، تو راه ما را در پيش گير ؛ زيرا هر كه با ما باشد ، ما با او هستيم و هر كس از ما جدا شود ، از او جدا مى شويم . كمترين چيزى كه آدمى به سبب آن از ايمان خارج مى شود، اين است كه به سنگ ريزه بگويد : اين، هسته [ى ميوه] است و بِدان معتقد شود و از هر كسى كه با اين نظر او مخالفت كند ، بيزارى جويد . اى پسر ابو محمود! اين حديث را كه به تو گفتم ، حفظ [و مراقبت] كن ؛ زيرا در آن ، خير دنيا و آخرت را برايت جمع كردم» .

.

ص: 78

. .

ص: 79

. .

ص: 80

الفصل الرّابع عشر : من هو من أهل البيت عليهم السّلام14 / 1صِفَةُ مَن هُوَ مِنهُمالكتاب«فَمَن تَبِعَنِى فَإِنَّهُ مِنِّى» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :آلُ مُحَمَّدٍ كُلُّ تَقِيٍّ . (2)

المعجم الأوسط عن أنس :سُئِلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : مَن آلُ مُحَمَّدٍ ؟ فَقالَ : كُلُّ تَقِيٍّ . وتَلا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «إِنْ أَوْلِيَآؤُهُ إِلَّا الْمُتَّقُونَ» (3) . (4)

.


1- .إبراهيم : 36 .
2- .تاريخ الإسلام للذهبي : ج 10 ص 488 الرقم 406 ، فتح الباري : ج 11 ص 161 ذيل ح 6358 ، الفردوس : ج 1 ص 418 ح 1692 كلّها عن أنس ، تفسير القرطبي : ج 16 ص 81 ، الصواعق المحرقة : ص 241 كلاهما من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، كنز العمّال : ج 3 ص 89 ح 5624 .
3- .الأنفال : 34 .
4- .المعجم الأوسط : ج 3 ص 338 ح 3332 ، المعجم الصغير : ج 1 ص 115 ، تاريخ الإسلام للذهبي : ج 10 ص 488 الرقم 406 ، فتح الباري : ج 11 ص 161 ذيل ح 6358 وليس فيهما ذيله ، تفسير ابن كثير : ج 3 ص 592 ، كنز العمّال : ج 3 ص 89 ح 5624 .

ص: 81

فصل چهاردهم : كسانى كه از «اهل بيت» اند

14 / 1 ويژگى كسانى كه از اهل بيت اند

فصل چهاردهم : كسانى كه از اهل بيت اند14 / 1ويژگى كسانى كه از اهل بيت اندقرآن«پس هر كه از من پيروى كند، او از من است» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر پرهيزگارى ، از خاندان محمّد است .

المعجم الأوسط_ به نقل از اَنس _ :از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سؤال شد : خاندان محمّد كيستند؟ فرمود : «هر پرهيزگارى» . سپس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله اين آيه را : «جز پارسايان ، كسى متولّى آن (مسجد الحرام) نمى تواند باشد» تلاوت كرد .

.

ص: 82

تفسير العياشي عن أبي عبيدة :قالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : مَن أحَبَّنا فَهُوَ مِنّا أهلَ البَيتِ . قُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، مِنكُم ؟ ! قالَ : مِنّا وَاللّهِ ، أما سَمِعتَ قَولَ إبراهيمَ عليه السلام : «فَمَن تَبِعَنِى فَإِنَّهُ مِنِّى» ! (1)

الإمام الباقر عليه السلام :سَمِعتُ أبي رِضوانُ اللّهِ عَلَيهِ يَقولُ : ... مَنِ اتَّقى مِنكُم وأصلَحَ فَهُوَ مِنّا أهلَ البَيتِ . قيلَ لَهُ : مِنكُم يَابنَ رَسولِ اللّهِ ؟ ! قالَ : نَعَم مِنّا ، أما سَمِعتَ قَولَ اللّهِ عز و جل : «وَمَن يَتَوَلَّهُم مِّنكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ» (2) ، وقَولَ إبراهيمَ عليه السلام : «فَمَن تَبِعَنِى فَإِنَّهُ مِنِّى» ! (3)

معاني الأخبار عن صالح بن حمّاد عن الحسن بن موسى الوشّاء البغداديّ :كُنتُ بِخُراسانَ مَعَ عَلِيِّ بنِ موسَى الرِّضا عليه السلام في مَجلِسِهِ ، وزَيدُ بنُ موسى حاضِرٌ قَد أقبَلَ عَلى جَماعَةٍ فِي الَمجلِسِ يَفتَخِرُ عَلَيهِم ويَقولُ : نَحنُ ونَحنُ ، وأبُو الحَسَنِ عليه السلام مُقبِلٌ عَلى قَومٍ يُحَدِّثُهُم ، فَسَمِعَ مَقالَةَ زَيدٍ فَالتَفَتَ إلَيهِ فَقالَ : يا زَيدُ ، أغَرَّكَ قَولُ بَقّالِي الكوفَةِ : إنَّ فاطِمَةَ أحصَنَت فَرجَها فَحَرَّمَ اللّهُ ذُرِّيَّتَها عَلَى النّارِ ؟! وَاللّهِ ، ما ذلِكَ إلّا لِلحَسَنِ وَالحُسَينِ ووُلدِ بَطنِها خاصَّةً ، فَأَمّا أن يَكونَ موسَى بنَ جَعفَرٍ عليه السلام يُطيعُ اللّهَ ويَصومُ نَهارَهُ ويَقومُ لَيلَهُ وتَعصيهِ أنتَ ، ثُمَّ تَجيئانِ يَومَ القِيامَةِ سَواءً ؟! لَأنتَ أعَزُّ عَلَى اللّهِ عز و جل مِنهُ ! إنَّ عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام كانَ يَقولُ : لُِمحسِنِنا كِفلانِ مِنَ الأَجرِ ولِمُسيئِنا ضِعفانِ مِنَ العَذابِ . وقالَ الحَسَنُ الوَشّاءُ : ثُمَّ التَفَتَ إلَيَّ فَقالَ : يا حَسَنُ ، كَيفَ تَقرَؤون هذِهِ الآيَةَ : «قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ» (4) ؟ فَقُلتُ : مِنَ النّاسِ مَن يَقرَأُ : «إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ» ومِنهُم مَن يَقرَأُ «إِنَّهُ عَمِلَ غَيْرَ صَالِحٍ» (5) ، فَمَن قَرَأَ : «إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ» نَفاهُ عَن أبيهِ ، فَقالَ عليه السلام : كَلّا ، لَقَد كانَ ابنَهُ ولكِن لَمّا عَصَى اللّهَ عز و جلنَفاهُ اللّهُ عَن أبيهِ ، كَذا مَن كانَ مِنّا لَم يُطِعِ اللّهَ عز و جلفَلَيسَ مِنّا ، وأنتَ إذا أطَعتَ اللّهَ فَأَنتَ مِنّا أهلَ البَيتِ . (6)

راجع : هذه الموسوعة : ج 10 ص 122 (اهل البيت عليهم السلام / الفصل الخامس : مذهب أهل البيت عليهم السلام / صفة شيعتهم) .

.


1- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 231 ح 32 ، نزهة الناظر : ص 134 ح 19 عن أبان بن تغلب عن الإمام الحسين عليه السلام نحوه .
2- .المائدة : 51 .
3- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 62 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 231 ح 33 ، شرح الأخبار : ج 3 ص 477 ح 1378 كلاهما عن محمّد الحلبي نحوه .
4- .هود : 46 .
5- .في مجمع البيان : ج 5 ص 251 قرأ الكسائيّ ويعقوب وسهل إنّه «عَمِلَ غَيْرَ صَالِحٍ» على الفعل ، ونصب «غير» والباقون «عَمَلٌ» اسم مرفوع منوّن و «غير» بالرفع .
6- .معاني الأخبار : ص 106 ح 1 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 232 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 230 ح 2 .

ص: 83

تفسير العيّاشى_ به نقل از ابو عبيده _ :امام باقر عليه السلام فرمود : «هر كه ما را دوست بدارد ، او از ما اهل بيت است» . به ايشان گفته شد : اى پسر پيامبر خدا! از شماست؟! فرمود : «به خدا سوگند ، از ماست . آيا نشنيده اى اين سخن ابراهيم را كه : «پس هر كه از من پيروى كند ، او از من است» ؟!» .

امام باقر عليه السلام :از پدرم شنيدم كه مى فرمود : «... هر يك از شما كه پرهيزگار و درستكار باشد ، او از ما اهل بيت است» . به ايشان گفته شد : اى پسر پيامبر خدا! از شماست؟! فرمود : «آرى ، از ماست . آيا نشنيده اى اين سخن خداى عز و جل را كه : «و هر كس از شما آنها را به دوستى گيرد ، از آنان خواهد بود» و اين سخن ابراهيم را كه : «پس هر كه از من پيروى كند ، او از من است» ؟!» .

معانى الأخبار_ به نقل از صالح بن عباد، از حسن بن موسى وشّاى بغدادى _ :من در خراسان در مجلس على بن موسى الرضا عليهماالسلامبودم و زيد بن موسى (برادر امام) نيز حضور داشت. او رو به عدّه اى از مجلسيان كرده بود و بر آنان فخر مى فروخت و مى گفت : ما چنين و چنانيم . امام رضا عليه السلام كه مشغول سخن گفتن براى عدّه اى ديگر بود ، سخنان زيد را شنيد. رو به او كرد و فرمود : «اى زيد! آيا اين سخن سبزى فروشانِ كوفه تو را مغرور ساخته است كه مى گويند : فاطمه ، دامن خود را پاك نگه داشت و از اين رو ، خداوند، آتش را بر ذريّه او حرام كرد؟! به خدا سوگند كه اين ، فقط اختصاص به حسن و حسين و فرزندى دارد كه از شكم او زاييده شده باشد ؛ امّا اين كه موسى بن جعفر ، خدا را اطاعت كند و روزها روزه بگيرد و شب ها را به عبادت گذرانَد و تو معصيت خدا كنى و سپس در روز قيامت، يك سان باشيد ، در اين صورت ، تو نزد خداى عز و جلعزيزتر از او خواهى بود! على بن الحسين عليه السلام مى فرمود : براى نيكوكار ما ، دو بهره از پاداش است و براى بدكردار ما ، دو برابر، عذاب » . امام عليه السلام سپس رو به من كرد و فرمود : «اى حسن! اين آيه : «قالَ يا نُوحُ اِنَّهُ لَيْسَ مِنْ اَهْلِكَ اِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ» را چگونه قرائت مى كنيد؟» . گفتم : بعضى ها آن را «إِنَّه عَمَلٌ غَيْرُ صالِحٍ» [به وصف «غير» براى «عمل»] قرائت مى كنند و برخى ديگر ، «إنَّهُ عَمَلُ غَيْرِ صالحٍ» [به اضافه «عمل» به «غير»] مى خوانند . پس كسى كه «إِنَّه عَمَلُ غَيْرِ صالحٍ» (به اضافه) قرائت مى كند ، او را از فرزندى نوح نفى مى كند . امام عليه السلام فرمود : «هرگز! او فرزند نوح بود ؛ امّا چون خداى عز و جل را نافرمانى كرد ، خداوند، او را از پدرش نفى كرد . همين طور ، هر يك از ما اهل بيت كه خداى عز و جل را نافرمانى كند ، از ما نيست و تو نيز چنانچه خداوند را فرمان برى ، از ما اهل بيت هستى» .

ر . ك: همين دانش نامه : ج 10 ص 123 (اهل بيت عليهم السلام / فصل پنجم : مكتب اهل بيت عليهم السلام / ويژگى شيعيان اهل بيت عليهم السلام ) .

.

ص: 84

14 / 2صِفَةُ مَن لَيسَ مِنهُمرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن أقَرَّ بِالذُّلِّ طائِعا فَلَيسَ مِنّا أهلَ البَيتِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :لَيسَ مِنّا مَن لَم يُوَقِّر كَبيرَنا ، ولَم يَرحَم صَغيرَنا ، ولَم يَعرِف فَضلَنا أهلَ البَيتِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :لَيسَ مِنّا مَن لَم يُوَقِّرِ الكَبيرَ ، ويَرحَمِ الصَّغيرَ ، ويَأمُر بِالمَعروفِ ، ويَنهَ عَنِ المُنكَرِ . (3)

.


1- .تحف العقول : ص 58 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 162 ح 181 ؛ معرفة السنن : ج 7 ص 13 نحوه .
2- .جامع الأحاديث للقمّي : ص 112 عن طلحة بن زيد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، الكافي : ج 2 ص 165 ح 2 عن الإمام الصادق عليه السلام وليس فيه ذيله ، الأمالي للمفيد : ص 18 ح 6 عن محمّد بن الحنفية ، وفيه «حقّنا» بدل «فضلنا أهل البيت» ، الجعفريّات : ص 183 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 75 ص 138 ح 3 ؛ المعجم الكبير : ج 11 ص 355 ح 12276 عن ابن عباس وفيه «لنا حقنا» بدل «فضلنا أهل البيت» ، كنز العمّال : ج 3 ص 179 ح 6053 .
3- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 554 ح 2329 ، سنن التزمذي : ج 4 ص 322 ح 1921 ، صحيح ابن حبّان : ج 2 ص 211 ح 464 ، المنتخب من مسند عبد بن حميد : ص 202 ح 586 كلّها عن ابن عبّاس ، الأدب المفرد : ص 114 ح 358 عن عبد اللّه بن عمرو بن العاص وليس فيه ذيله من «ويأمر» وكلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 164 ح 5979 .

ص: 85

14 / 2 ويژگى كسانى كه از اهل بيت عليهم السلام نيستند

14 / 2ويژگى كسانى كه از اهل بيت عليهم السلام نيستندپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس با اختيار، تن به خوارى دهد ، از ما اهل بيت نيست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از ما نيست كسى كه به سال خوردگان ما احترام نگذارد و با خردسالانمان مهربانى نكند و فضل وبرترى ما اهل بيت را [به رسميت ]نشناسد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از ما نيست كسى كه به بزرگ ترها احترام نگذارد و با كوچك ترها مهربان نباشد و امر به معروف و نهى از منكر نكند .

.

ص: 86

عنه صلى الله عليه و آله :أيُّهَا النّاسُ ، إنّا أهلَ البَيتِ عَصَمَنَا اللّهُ مِن أن نَكونَ مَفتونينَ أو فاتِنينَ أو مُفتَّنينَ أو كَذّابينَ ، أو كاهِنينَ أو ساحِرينَ ، أو عائِقينَ أو خائِنينَ ، أو زاجِرينَ أو مُبتَدِعينَ ، أو مُرتابينَ أو صادِفينَ عَنِ الخَلقِ مُنافِقينَ ، فَمَن كانَ فيهِ شَيءٌ مِن هذِهِ الخِصالِ فَلَيسَ مِنّا ولا أنَا مِنهُ ، وَاللّهُ مِنهُ بَريءٌ ونَحنُ مِنهُ بُرَآءُ ، وَمن بَرِئَ اللّهُ مِنهُ أدخَلَهُ جَهَنَّمَ وبِئسَ المِهادُ . (1)

الإمام الرضا عليه السلام :لَيسَ مِنّا مَن لمَ يَأمَن جارُهُ بَوائِقَهُ (2) . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَيسَ مِنّا مَن غَشَّنا . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :لَيسَ مِنّا مَن غَشَّ مُسلِما . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :لَيسَ مِنّا مَن أخلَفَ بِالأَمانَةِ . (6)

الإمام الصادق عليه السلام :اِعلَموا أنَّهُ لَيسَ مِنّا مَن لَم يُحسِن مُجاوَرَةَ مَن جاوَرَهُ . (7)

.


1- .تفسير فرات : ص 307 ح 412 عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 16 ص 376 ح 85 .
2- .البائقة : الداهية (لسان العرب : ج 10 ص 30 «بوق») .
3- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 24 ح 3 عن إبراهيم بن أبي محمود ، بحار الأنوار : ج 74 ص 151 ح 7 ، وراجع : عوالي اللآلي : ج 1 ص 259 ح 33 .
4- .مسند ابن حنبل : ج 5 ص 544 ح 16489 عن أبي بردة بن نيار ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 749 ح 2224 وفيه «غشّ» بدل «غشنا» ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 11 ح 2153 كلاهما عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 4 ص 60 ح 9511 ؛ الكافي : ج 5 ص 160 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 12 ح 48 كلاهما عن هشام بن سالم عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 74 ص 244 .
5- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 273 ح 3986 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 29 ح 26 ، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 86 ح 13 كلاهما عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، تحف العقول : ص 42 وفيها بزيادة «أو ضرّه أو ماكره» في آخره ، بحار الأنوار : ج 10 ص 367 ح 4 ؛ كنز العمّال : ج 3 ص 546 ح 7825 نقلاً عن الرافعي عن الإمام عليّ عليه السلام بزيادة «أو ضرّه أو ماكره» في آخره .
6- .الكافي : ج 5 ص 133 ح 7 عن السكونيّ عن الإمام الصادق عليه السلام .
7- .الكافي : ج 2 ص 668 ح 11 عن أبي الربيع الشامي .

ص: 87

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى مردم! خداوند ، ما اهل بيت را از اين كه فريب بخوريم ، يا فريب بدهيم ، يا فتنه انگيزى كنيم ، يا دروغگو باشيم ، يا پيشگويى كنيم ، يا جادوگرى كنيم ، يا مانع تراشى كنيم ، يا خيانتكار باشيم ، يا با پرندگان فال بگيريم ، يا بدعت گذار باشيم ، يا دست خوش شك [و ترديد ]شويم ، يا از خَلق [خدا]، روى برتابيم و منافق باشيم ، مصون داشته است . بنا بر اين ، هر كس چيزى از اين صفات را دارا باشد ، از ما نيست و من از او نيستم و خدا از او بيزار است و ما از او بيزاريم و هر كه خدا از او بيزار باشد ، وى را به دوزخ مى بَرَد و چه بد جايگاهى است !

امام الرضا عليه السلام :از ما نيست كسى كه همسايه اش ، از بدى هاى او در امان نباشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از ما نيست كسى كه با ما ، از درِ فريب و خيانت، وارد شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از ما نيست كسى كه با مسلمانى، تقلّب و دَغَلى كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از ما نيست كسى كه در امانت، خيانت كند .

امام صادق عليه السلام :بدانيد از ما نيست كسى كه براى همسايه خود ، همسايه خوبى نباشد .

.

ص: 88

عنه عليه السلام :لَيسَ مِنّا مَن لَم يُصَلِّ صَلاةَ اللَّيلِ . (1)

عنه عليه السلام :لَيسَ مِنّا _ ولا كَرامَةَ _ مَن كانَ في مِصرٍ فيهِ مِئَةُ ألفٍ أو يزيدون ، وكانَ في ذلِكَ المِصرِ أحَدٌ أورَعَ مِنهُ . (2)

عنه عليه السلام :لَيسَ مِنّا مَن تَرَكَ دُنياهُ لِاخِرَتِهِ ، ولا آخِرَتَهُ لِدُنياهُ . (3)

عنه عليه السلام :لَيسَ مِن شيعَتِنا مَن وافَقَنا بِلِسانِهِ وخالَفَنا في أعمالِنا وآثارِنا . (4)

الكافي عن أبي الرّبيع الشّامي :دَخَلتُ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام وَالبَيتُ غاصٌّ بِأَهلِهِ ، فيهِ الخُراسانِيُّ وَالشّامِيُّ ومِن أهلِ الآفاقِ ، فَلَم أجِد مَوضِعا أقعُدُ فيهِ ، فَجَلَسَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام وكانَ مُتَّكِئا ، ثُمَّ قالَ : يا شيعَةَ آلِ مُحَمَّدٍ ، اِعلَموا أنَّهُ لَيسَ مِنّا مَن لَم يَملِك نَفسَهُ عِندَ غَضَبِهِ ، ومَن لَم يُحسِن صُحبَةَ مَن صَحِبَهُ ، ومُخالَقَةَ مَن خالَقَهُ ، ومُرافَقَةَ مَن رافَقَهُ ، ومُجاوَرَةَ مَن جاوَرَهُ ، ومُمالَحَةَ مَن مالَحَهُ . يا شيعَةَ آلِ مُحَمَّدٍ ، اِتَّقُوا اللّهَ مَا استَطَعتُم ، ولا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ . (5)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى أوجَبَ عَلَيكُم حُبَّنا ومُوالاتَنا ، وفَرَضَ عَلَيكُم طاعَتَنا ، ألا فَمَن كانَ مِنّا فَليَقتَدِ بِنا ، وإنَّ مِن شَأنِنَا الوَرَعَ وَالاِجتِهادَ وأداءَ الأَمانَةِ إلَى البَرِّ وَالفاجِرِ ، وصِلَةَ الرَّحِمِ ، وإقراءَ الضَّيفِ ، وَالعَفوَ عَنِ المُسيءِ ، ومَن لَم يَقتَدِ بِنا فَلَيسَ مِنّا . (6)

.


1- .المقنع : ص 131 ، المقنعة : ص 119 ، روضة الواعظين : ص 352 وفيهما «شيعتنا» بدل «منّا» ، بحار الأنوار : ج 87 ص 162 ح 53 .
2- .الكافي : ج 2 ص 78 ح 10 ، شرح الأخبار : ج 3 ص 501 ح 1437 وليس فيه «مائة» وكلاهما عن عليّ بن أبي زيد عن أبيه ، بحار الأنوار : ج 70 ص 300 ح 9 .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 3 ص 156 ح 3568 ، تحف العقول : ص 410 عن الإمام الكاظم عليه السلام وفيه «لدينه أو ترك دينه» بدل «لآخرته ولا آخرته» فقه الرضا عليه السلام : ص 337 من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام وفيه «لدينه ودينه» بدل «لآخرته ولا آخرته» ، بحار الأنوار : ج 78 ص 321 ح 18 .
4- .مشكاة الأنوار : ص 138 ح 325 ، مستطرفات السرائر : ص 147 ح 21 وفيه «قال» بدل «وافقنا» وكلاهما عن محمّد بن عمر بن حنظلة ، بحار الأنوار : ج 68 ص 164 ح 13 .
5- .الكافي : ج 2 ص 637 ح 2 ، تحف العقول : ص 380 ، مشكاة الأنوار : ص 339 ح 1089 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 78 ص 266 ح 178 ، وراجع : كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 274 ح 2423 .
6- .الاختصاص : ص 241 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 1115 ح 12 .

ص: 89

امام صادق عليه السلام :از ما نيست كسى كه نماز شب نخواند .

امام صادق عليه السلام :از ما نيست _ و ارزشى ندارد _ كسى كه در شهرى صد هزار نفرى يا بيشتر زندگى كند و در آن شهر ، پارساتر از او وجود داشته باشد .

امام صادق عليه السلام :از ما نيست كسى كه دنياى خود را به خاطر آخرتش و يا آخرت خود را به خاطر دنيايش رها كند .

امام صادق عليه السلام :شيعه ما نيست كسى كه به زبان ، دَم از ما زند ؛ ولى بر خلاف كردار و رفتار ما عمل كند .

الكافى_ به نقل از ابو ربيع شامى _ :بر امام صادق عليه السلام وارد شدم . ديدم اتاق ، پر از جمعيت است و از خراسانى و شامى تا ديگر نقاط ، در آن جا حضور دارند و من جايى براى نشستن نيافتم . امام عليه السلام كه تكيه داده بود ، [راست ]نشست و آن گاه فرمود : «اى شيعيان خاندان محمّد! بدانيد كه از ما نيست كسى كه در هنگام خشم، خويشتندارى نكند و با هم نشين خود، خوش ننشيند و با كسى كه با او خوش خلقى مى كند ، خوش خُلق نباشد و با رفيق خود ، نيكو رفاقت نكند و براى همسايه اش همسايه خوبى نباشد و نمكِ هم نمك خود را پاس ندارد . اى شيعيان خاندان محمّد! تا مى توانيد ، پرهيزگار باشيد . و هيچ نيرو و توانى نيست مگر از سوى خداوند» .

امام صادق عليه السلام :خداوند _ تبارك و تعالى _ دوستى و ولايت ما را بر شما واجب و اطاعت از ما را بر شما فرض كرده است . پس آگاه باشيد كه هر كسْ از ماست ، بايد به ما اقتدا كند و از جمله صفات ماست : پارسايى، كوشش در عمل، باز گرداندن امانت به نيكوكار و بدكار ، به جاى آوردن صله رحم، مهماندارى و گذشت كردن از كسى كه [به ما] بدى كند . هر كه به ما اقتدا نكند ، از ما نيست .

.

ص: 90

الإمام الكاظم عليه السلام :لَيسَ مِنّا مَن لَم يُحاسِب نَفسَهُ في كُلِّ يَومٍ ، فَإِن عَمِلَ حَسَنا اِستَزادَ اللّهَ ، وإن عَمِلَ سَيِّئا اِستَغفَرَ اللّهَ مِنهُ وتابَ إلَيهِ . (1)

الإمام الرضا عليه السلام :مَن واصَلَ لَنا قاطِعا أو قَطَعَ لَنا واصِلاً ، أو مَدَحَ لَنا عائِبا أو أكرَمَ لَنا مُخالِفا ، فَلَيسَ مِنّا ولَسنا مِنهُ . (2)

التوحيد عن عبد السلام بن صالح الهروي :قُلتُ لِعَلِيِّ بنِ موسَى الرِّضا عليه السلام : ... يَا بنَ رَسولِ اللّهِ ، فَأَخبِرني عَنِ الجَنَّةِ وَالنّارِ أهُمَا اليَومَ مَخلوقَتانِ ؟ فَقالَ : نَعَم ، وإنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قَد دَخَلَ الجَنَّةَ ورَأَى النّارَ لَمّا عُرِجَ بِهِ إلَى السَّماءِ . قالَ : فَقُلتُ لَهُ : إنَّ قَوما يَقولونَ : إنَّهُما اليَومَ مُقَدَّرتانِ غَيرُ مخَلوقَتَينِ . فَقالَ عليه السلام : ما اُولئِكَ مِنّا ولا نَحنُ مِنهُم ، مَن أنكَرَ خَلقَ الجَنَّةِ وَالنّارِ فَقَد كَذَّبَ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله وكَذَّبَنا ، ولا مِن وَلايَتِنا عَلى شَيءٍ ، ويُخلَدُ فِي نارِ جَهَنَّمَ ، قالَ اللّهُ عز و جل : «هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِى يُكَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ * يَطُوفُونَ بَيْنَهَا وَ بَيْنَ حَمِيمٍ ءَانٍ» (3) . (4)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 453 ح 2 ، مشكاة الأنوار : ص 138 ح 323 ، الزهد للحسين بن سعيد : ص 145 ح 207 كلّها عن إبراهيم بن عمر اليمانيّ ، الاختصاص : ص 26 كلّها نحوه ، تحف العقول : ص 396 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 152 ح 30 .
2- .صفات الشيعة : ص 85 ح 10 عن ابن فضّال ، بحار الأنوار : ج 75 ص 391 ح 11 ، وراجع : الأمالي للصدوق : ص 111 ح 87 ومشكاة الأنوار : ص 157 ح 392 .
3- .الرحمن : 43 و 44 .
4- .التوحيد : ص 117 و 118 ح 21 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 116 ح 3 ، الاحتجاج : ج 2 ص 381 ح 286 ، الأمالي للصدوق : ص 546 ح 728 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 4 ح 4 .

ص: 91

امام كاظم عليه السلام :از ما نيست كسى كه هر روز به حساب اعمال خود رسيدگى نكند تا اگر ديدْ كار نيك كرده ، از خداوند، بيشتر بخواهد و اگر كار بد كرده ، براى آن از خداوند، آمرزش بخواهد و به درگاه او توبه كند .

امام رضا عليه السلام :هر كس با كسى كه از ما بريده ، پيوند بر قرار كند يا از كسى كه با ما پيوند دارد ، ببُرد يا نكوهش گرِ ما را ستايش كند يا مخالف ما را گرامى دارد ، از ما نيست و ما از او نيستيم .

التوحيد_ به نقل از عبد السلام بن صالح هروى _ :به على بن موسى الرضا عليه السلام گفتم : ... اى پسر پيامبر خدا! بفرما كه آيا بهشت و دوزخ ، هم اكنون آفريده شده اند؟ فرمود : «آرى . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله زمانى كه به معراج برده شد ، وارد بهشت گرديد و دوزخ را هم مشاهده كرد» . گفتم : عدّه اى مى گويند : بهشت و دوزخ فعلاً مقدّرند و هنوز آفريده نشده اند . فرمود : «اين عدّه، از ما نيستند و ما از آنها نيستيم . هر كس آفريده شدن بهشت و دوزخ را منكِر شود ، پيامبر صلى الله عليه و آله و ما را تكذيب كرده است و از ولايت ما بهره اى ندارد و در آتش دوزخ ، جاودانه خواهد شد . خداوند عز و جل فرموده است : «اين همان دوزخى است كه گنهكاران ، آن را دروغ مى شمرند . ميان آن و ميان آب جوشان ، سرگردان اند» » .

.

ص: 92

14 / 3طائِفَةٌ مِمَّن عُدَّ مِنهُم14 / 3 _ 1أبو ذَرٍّرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا أبا ذَرٍّ ، إنَّكَ مِنّا أهلَ البَيتِ . (1)

14 / 3 _ 2أبو عُبَيدَةَمستطرفات السرائر عن حمّاد :جاءَتِ امرَأَةُ أبي عُبَيدَةَ إلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام بَعدَ مَوتِهِ ، قالَت : إنَّما أبكي أنَّهُ ماتَ وهُوَ غَريبٌ ، فَقالَ لَها عليه السلام : لَيسَ هُوَ بِغَريبٍ ، إنَّ أبا عُبَيدَةَ مِنّا أهلَ البَيتِ . (2)

14 / 3 _ 3راهِبُ بَليخٍالمناقب للخوارزمي عن حبّة العرني :لَمّا نَزَلَ عَلِيٌّ عليه السلام بِمَكانٍ يُقالُ لَهُ البَليخُ (3) عَلى جانِبِ الفُراتِ ، نَزَلَ راهِبٌ مِن صَومَعَتِهِ فَقالَ لِعَلِيٍّ عليه السلام : إنَّ عِندَنا كِتابا تَوارَثناهُ مِن آبائِنا ، كَتَبَهُ أصحابُ عيسَى بنُ مَريَمَ عليه السلام ، أعرِضُهُ عَلَيكَ ؟ فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : نَعَم ، فَما هُوَ ؟ قالَ الرّاهِبُ : الَّذي قَضى فيما قَضى ، وسَطَّرَ فيما كَتَبَ ، أنَّهُ باعِثٌ فِي الاُمِيّينَ رَسولاً مِنهُم يُعَلِّمُهُمُ الكِتابَ وَالحِكمَةَ ويَدُلُّهُم عَلى سَبيلِ اللّهِ ، لا فَظٌّ ولا غَليظٌ ولا سَخّابٌ فِي الأَسواقِ ، ولا يَجزي بِالسَّيِّئَةِ السَّيِّئَةَ ، ولكِن يَعفو ويَصفَحُ . اُمَّتُهُ الحَمّادونَ الَّذين يَحمَدونَ اللّهَ عَلى كُلِّ نَشزٍ (4) ، وفي كُلِّ صُعودٍ وهُبوطٍ ، تَذِلُّ ألسِنَتُهُم بِالتَّهليلِ وَالتَّكبيرِ ، ويَنصُرُهُ اللّهُ عَلى كُلِّ مَن ناواهُ . فَإِذا تَوَفّاهُ اللّهُ اختَلَفَت اُمَّتُهُ ثُمَّ اجتَمَعَت ، فَلَبِثَت بِذلِكَ ما شاءَ . ثُمَّ يَمُرُّ رَجُلٌ مِن اُمَّتِهِ بِشاطِئِ هذَا الفُراتِ ، يَأمُرُ بِالمَعروفِ ويَنهى عَنِ المُنكَرِ ، ويَقضي بِالحَقِّ ولا يوكِسُ (5) الحُكمَ ، الدُّنيا أهوَنُ عَلَيهِ مِنَ الرَّمادِ في يَومٍ عَصَفَت بِهِ الرّيحُ ، وَالمَوتُ أهوَنُ عَلَيهِ مِن شُربِ الماءِ عَلَى الظَّماءِ ، يَخافُ اللّهَ فِي السِّرِّ ، ويَنصَحُ لَهُ فِي العَلانِيَةِ ، لا يَخافُ فِي اللّهِ لَومَةَ لائِمٍ ، فَمَن أدرَكَ ذلِكَ النَّبِيَّ مِن أهلِ هذِهِ البِلادِ فآمَنَ بِهِ كانَ ثَوابُهُ رِضواني (6) وَالجَنَّةَ ، ومَن أدرَكَ ذلِكَ العَبدَ الصّالِحَ فَليَنصُرهُ ، فَإِنّ القَتلَ مَعَهُ شَهادَةٌ ، [ ثُمَّ قالَ لَهُ : ] فَأَنا مُصاحِبُكَ لا اُفارِقُكَ حَتّى يُصيبَني ما أصابَكَ . قالَ : فَبَكى عَلِيٌّ وقالَ : الحَمدُ للّهِِ الَّذي لَم يَجعَلني عِندَهُ مَنسِيّا ، الحَمدُ للّهِِ الَّذي ذَكَرَني عِندَهُ في كُتُبِ الأَبرارِ . فَمَضَى الرّاهِبُ ، وكانَ فيما ذُكِرَ يَتَغَدّى مَعَ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام ويَتَعَشّى ، حَتّى اُصيبَ بِصِفّينَ ، فَلَمّا خَرَجَ النّاسُ يَدفِنونَ قَتلاهُم ، قالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : اُطلُبوهُ ، فَلَمّا وَجَدَهُ صَلّى عَلَيهِ ودَفَنَهُ وقالَ : هذا مِنّا أهلَ البَيتِ ، وَاستَغفَرَ لَهُ مِرارا . (7)

.


1- .الأمالي للطوسي : ص 525 ح 1162 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 363 ح 2661 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 51 كلّها عن أبي ذرّ ، بحار الأنوار : ج 77 ص 74 ح 3 .
2- .مستطرفات السرائر : ص 40 ح 4 ، بحار الأنوار : ج 47 ص 345 ح 38 .
3- .البليخ : اسم نهر بالرقّة يجتمع فيه الماء من عيون ... فإذا خرج من تحت الحصن يسمّى بَليخًا (معجم البلدان : ج 1 ص 493) .
4- .النشز : المتن المرتفع من الأرض ، جمعه : أنشاز ونُشوز (لسان العرب : ج 5 ص 417 «نشز») .
5- .الوكس : النقص (لسان العرب : ج 6 ص 257 «وكس») ، وفي «وقعة صفّين» : ولا يرتشي .
6- .في المصدر «رضوان» ، والصواب ما أثبتناه كما في وقعة صفّين .
7- .المناقب للخوارزمي : ص 242 ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 3 ص 205 ، الفتوح : ج 2 ص 556 كلاهما نحوه ؛ وقعة صفّين : ص 147 نحوه ، بحار الأنوار : ج 32 ص 416 ح 387 .

ص: 93

14 / 3 گروهى كه در زمره اهل بيت عليهم السلام به شمار آمده اند
14 / 3 - 1 ابو ذر
14 / 3 - 2 ابو عبيده
14 / 3 - 3 راهب بَليخ

14 / 3گروهى كه در زمره اهل بيت عليهم السلام به شمار آمده اند14 / 3 _ 1ابو ذرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى ابو ذر! تو از ما اهل بيت هستى .

14 / 3 _ 2ابو عبيدهمستطرفات السرائر_ به نقل از حمّاد _ :همسر ابو عبيده پس از مرگ او به خدمت امام صادق عليه السلام رسيد و گفت : من براى اين گريه مى كنم كه او غريب مُرد . امام عليه السلام فرمود : «او غريب نيست . ابو عبيده، از ما اهل بيت است» .

14 / 3 _ 3راهب بَليخالمناقب، خوارزمى_ به نقل از حَبّه عُرَنى _ :هنگامى كه على عليه السلام در محلّى به نام بَليخ، (1) در حاشيه فرات، بار افكند ، راهبى از صومعه خود آمد و به على عليه السلام گفت : نزد ما كتابى است كه از پدرانمان به ارث برده ايم و آن را ياران عيسى بن مريم عليه السلام نوشته اند . آيا آن را بر شما عرضه بدارم؟ على عليه السلام فرمود : «آرى . آن چيست؟» . راهب گفت : به نام خداوند بخشاينده مهربان. خداوندى كه حُكم كرد و نوشت كه در ميان درس ناخواندگان ، پيامبرى از خود آنان، بر خواهد انگيخت تا ايشان را كتاب و حكمت بياموزد و به راه خدا ره نمون گردد ؛ پيامبرى كه نه درشت خوى است و نه خشن ، و در كوچه و بازار ، هياهو به راه نمى اندازد و بدى را با بدى ، پاسخ نمى دهد ؛ بلكه مى بخشد و گذشت مى كند . امّت او، ستايندگانى هستند كه خدا را در هر بلندى اى و در هر فراز و نشيبى مى ستايند و زبانشان به تهليل و تكبير ، گوياست و خداوند ، آن پيامبر را بر هر كه با او به دشمنى برخيزد ، پيروز مى گرداند . پس از درگذشت او، امّتش [براى مدّتى ]دچار اختلاف مى شوند و سپس دوباره متّحد مى گردند و تا زمانى كه خدا بخواهد ، اين اتّحاد مى پايد . آن گاه مردى از امّت او از كرانه اين رود مى گذرد ، در حالى كه به معروف (نيكى) فرا مى خواند و از منكر (زشتى) باز مى دارد ، مطابق حق، داورى مى كند و در حُكم ، كوتاه نمى آيد . دنيا در نظر او بى ارزش تر از خاكسترى است كه در يك روز طوفانى ، باد، آن را پراكنده مى سازد و مرگ برايش گواراتر از آبى است كه تشنه كامان مى نوشند . در خلوت ، از خدا مى ترسد و در آشكار ، به خاطر او خيرخواهى مى كند و اندرز مى دهد و در راه خدا از سرزنش هيچ سرزنشگرى نمى هراسد. پس هر فردى از مردم اين شهرها، آن پيامبر را درك كند و به او ايمان آورد ، پاداشش خشنودى من و بهشت است و هر كه آن بنده صالح را ببيند ، بايد يارى اش كند ؛ زيرا كشته شدن در ركاب او ، شهادت است . آن گاه راهب به على عليه السلام گفت : من نيز همراه تو مى آيم و از تو جدا نمى شوم تا هر آنچه براى تو پيش مى آيد ، براى من نيز پيش آيد . على عليه السلام گريست و فرمود : «سپاس ، خدايى را كه مرا فراموش نكرد! سپاس ، پروردگارى را كه مرا نزد خود در شمار نيكان قرار داد!» . راهب ، همراه على عليه السلام به راه افتاد . گفته اند كه : وى چاشت و شام خود را با امير مؤمنان مى خورد تا اين كه در صفّين كشته شد . هنگامى كه مردم در صدد بر آمدند كشتگان خود را دفن كنند ، امير مؤمنان عليه السلام فرمود : «او را پيدا كنيد» . چون جسدش را يافتند ، على عليه السلام بر وى نماز خواند و به خاكش سپرد و فرمود : «اين مرد، از ما خاندان است» و چندين بار برايش آمرزش طلبيد .

.


1- .بليخ ، اسم رودخانه اى است در رقّه كه آب هاى چشمه هايى در آن مى ريزد ... و آن نقطه اى كه از زير درّه مسلمة بن عبد الملك بيرون مى آيد ، بليخ نام دارد .

ص: 94

. .

ص: 95

. .

ص: 96

14 / 3 _ 4سَعدُ الخَيرِالاختصاص عن أبي حمزة :دَخَلَ سَعدُ بنُ عَبدِ المَلِكِ _ وكانَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام يُسَمّيهِ سَعدَ الخَيرِ وهُوَ مِن وُلدِ عَبدِ العَزيزِ بنِ مَروانَ _ عَلى أبي جَعفَرٍ عليه السلام ، فَبَينا يَنشِجُ كَما تَنشِجُ النِّساءُ ، فَقالَ لَهُ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : ما يُبكيكَ يا سَعدُ ؟ قالَ : وكَيفَ لا أبكي وأنَا مِنَ الشَّجَرَةِ المَلعونَةِ فِي القُرآنِ ؟! فَقالَ لَهُ : لَستَ مِنهُم ، أنتَ أمَوِيٌّ مِنّا أهلَ البَيتِ ، أما سَمِعتَ قَولَ اللّهِ عز و جليَحكي عَن إبراهيمَ : «فَمَن تَبِعَنِى فَإِنَّهُ مِنِّى» (1) ؟ (2)

14 / 3 _ 5سَلمانُرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في حَديثٍ ذَكَر فيهِ أنَّ الجنّة تَشتاقُ إلى ثَلاثَةٍ ؛ مِنهُم عَلِيٌّ عليه السلام وعَمّارٌ ، إلى أن قالَ _ :وسَلمانُ ، وهُوَ مِنّا أهلَ البَيتِ ، وهُوَ ناصِحٌ فَاتَّخِذهُ لِنَفسِكَ . (3)

المناقب لابن شهرآشوب :كانَ النّاسُ يَحفِرونَ الخَندَقَ ويُنشِدونَ سِوى سَلمانَ ، فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : اللّهُمَّ أطلِق لِسانَ سَلمانَ ولَو عَلى بَيتَينِ مِنَ الشِّعرِ ، فَأَنشَأَ سَلمانُ : ما لي لِسانٌ فَأَقولَ شِعراأسأَلُ رَبّي قُوَّةً ونَصرا عَلى عَدُوّي وعَدُوِّ الطُّهرامُحَمَّدِ المُختارِ حازَ الفَخرا حَتّى أنالَ (4) فِي الجِنان قَصرامَع كُلِّ حَوراءَ تُحاكِي البَدرا فَضَجَّ المُسلِمونَ ، وجَعَلَت كُلُّ قَبيلَةٍ تَقولُ : سَلمانُ مِنّا ، فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : سَلمانُ مِنّا أهلَ البَيتِ . (5)

.


1- .إبراهيم : 36 .
2- .الاختصاص : ص 85 ، بحار الأنوار : ج 46 ص 337 ح 25 .
3- .مسند أبي يعلى : ج 6 ص 178 ح 6739 عن سعد الإسكاف عن الإمام الباقر عن أبيه عن جدّه عليهم السلام ، المطالب العالية : ج 4 ص 84 ح 4025 عن الإمام الباقر عن أبيه عن جدّه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، تاريخ دمشق : ج 21 ص 412 ح 4839 عن أبي سعد الإسكاف عن الإمام الباقر عن أبيه عن جدّه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، الفردوس : ج 2 ص 337 ح 3522 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، كنز العمّال : ج13 ص257 ح36759.
4- .كذا في بحار الأنوار : ج 18 ص 19 ح 45 ، وفي المصدر «أتاك» .
5- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 1 ص 85 ، بحار الأنوار : ج 18 ص 19 ح 45 .

ص: 97

14 / 3 - 4 سعدُ الخَير
14 / 3 - 5 سلمان

14 / 3 _ 4سعدُ الخَيرالاختصاص_ به نقل از ابو حمزه _ :سعد بن عبد الملك _ همو كه از فرزندان عبد العزيز بن مروان بود و امام باقر عليه السلام وى را «سعد الخير» مى ناميد _ بر امام باقر عليه السلام وارد شد ، در حالى كه مانند زنان مى گريست و اشك مى ريخت . امام عليه السلام فرمود : «اى سعد! چرا گريه مى كنى؟» . گفت : چگونه گريه نكنم ، حال آن كه من از شجره [و تبارى ]هستم كه در قرآن، لعنت شده است؟! امام عليه السلام به او فرمود : «تو از اين شجره (بنى اُميّه) نيستى . تو اُمَوى اى هستى كه از ما خاندان شمرده مى شوى . مگر نشنيده اى اين سخن خداى عز و جل را كه از قول ابراهيم نقل مى كند : «پس هر كه از من پيروى كند ، او از من است» ؟» .

14 / 3 _ 5سلمانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در حديثى كه در آن، يادآورى كرد كه بهشت، مشتاق سه كس است و پس از اين كه على عليه السلام و عمّار نام برد _ :و سلمان ، كه از ما اهل بيت است . او آدم خيرخواهى است . پس وى را براى خودت برگزين .

المناقب، ابن شهرآشوب:مردم همگى مشغول كندن خندق بودند و هر يك شعرى مى سرود ، بجز سلمان . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «بار خدايا! زبان سلمان را حتّى اگر شده به دو بيت شعر ، گويا كن» . در اين زمان ، سلمان شروع به خواندن اين ابيات كرد : مرا زبانى نيست كه شعرى بگويم از پروردگارم نيرو ونصرتى مى خواهم بر دشمنم و دشمن آن مرد پاك محمّد برگزيده كه به افتخار، نايل آمد تا اين كه در بهشت به قصرى رسم با سيه چشمانى چون ماه شب چهارده . مسلمانان ، فرياد شادى بر آوردند و هر قبيله اى مى گفت : سلمان، از ماست ؛ امّا پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «سلمان ، از ما خاندان است» .

.

ص: 98

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا سَلمانُ ، أنتَ مِنّا أهلَ البَيتِ ، وقَد آتاكَ اللّهُ العِلمَ الأَوَّلَ وَالعِلمَ الآخِرَ ، وَالكِتابَ الأَوَّلَ وَالكِتابَ الآخِرَ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :سَلمانُ أدرَكَ العِلمَ الأَوَّلِ والعِلمَ الآخِرِ ، بَحرٌ لا يُدرَكُ قَعرُهُ ، وهُوَ مِنّا أهلَ البَيتِ . (2)

عنه عليه السلام_ لَمّا قالَ لَهُ ابن الكوّاء : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، فَأَخبِرني عَن سَلمانَ الفارِسِيِّ _ :بَخٍ بَخٍ ، سَلمانُ مِنّا أهلَ البَيتِ ، ومَن لَكُم بِمِثلِ لُقمانَ الحَكيمِ ، عَلِمَ عِلمَ الأَوَّلِ وَالآخِرِ (3) ؟!

الإمام الباقر عليه السلام :دَخَلَ أبو ذَرٍّ عَلى سَلمانَ وهُوَ يَطبَخُ قِدرا لَهُ ، فَبَينا هُما يَتَحَدَّثانِ إذِ انكَبَّتِ القِدرُ عَلى وَجهِها عَلَى الأَرضِ ، فَلَم يَسقُط مِن مَرَقِها ولا وَدَكِها (4) شَيءٌ ، فَعَجِبَ مِن ذلِكَ أبو ذَرٍّ عَجَبا شَديدا ، وأخَذَ سَلمانُ القِدرَ فَوَضَعَها عَلى حالِهَا الأَوَّلِ عَلَى النّارِ ثانِيَةً ، وأقبَلا يَتَحَدَّثانِ ، فَبَينا هُمَا يَتَحَدَّثانِ إذِ انكَبَّتِ القِدرُ عَلى وَجهِها ، فَلَم يَسقُط مِنها شَيءٌ مِن مَرَقِها ولا وَدَكِها . قالَ : فَخَرَجَ أبو ذَرٍّ وهُوَ مَذعورٌ مِن عِندِ سَلمانَ ، فَبَينا هُوَ مُتَفَكِّرٌ إذ لَقِيَ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام فَقالَ لَهُ : يا أبا ذَرٍّ ، مَا الَّذي أخرَجَكَ مِن عِندِ سَلمانَ ؟ ومَا الَّذي ذَعَرَكَ ؟ فَقالَ لَهُ أبو ذَرٍّ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، رَأَيتُ سَلمانَ صَنَعَ كَذا وكَذا ، فَعَجِبتُ مِن ذلِكَ . فَقالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : يا أبا ذَرٍّ ، إنَّ سَلمانَ لَو حَدَّثَكَ بِما يَعلَمُ لَقُلتَ : رَحِمَ اللّهُ قاتِلَ سَلمانَ ... وإنَّ سَلمانَ مِنّا أهلَ البَيتِ . (5)

.


1- .المعجم الكبير : ج 5 ص 221 ح 5146 ، سير أعلام النبلاء : ج 1 ص 142 الرقم 6 وليس فيه ذيله من «والكتاب الاوّل» ، تاريخ دمشق : ج 21 ص 415 ، المناقب للخوارزمي : ص 151 ح 178 كلّها عن زيد بن أبي أوفى ، كنز العمّال : ج 9 ص 169 ح 25555 .
2- .تاريخ الإسلام للذهبي : ج 3 ص 515 ، سير أعلام النبلاء : ج 1 ص 541 الرقم 91 ، تاريخ دمشق : ج 21 ص 413 كلاهما عن أبي البختريّ ، كنز العمّال : ج 13 ص 254 ح 36754 ؛ الأمالي للصدوق : ص 324 ح 377 عن المسيّب بن نجبة ، الاختصاص : ص 11 عن زرارة عن الإمام الصادق عليه السلام وفيهما «لا ينزح» بدل «لا يدرك قعره» .
3- .الاحتجاج : ج 1 ص 616 ح 139 عن الأصبغ بن نباتة ، الغارات : ج 1 ص 177 عن أبي عمرو الكنديّ نحوه ، بحار الأنوار : ج 34 ص 317 ح 1088 ؛ الطبقات الكبرى : ج 4 ص 86 ، سير أعلام النبلاء : ج 1 ص 543 الرقم 91 كلاهما عن زاذان ، تهذيب الكمال : ج 11 ص 251 الرقم 2438 عن النزّال بن سبرة الهلالي وكلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 13 ص 160 ح 36492 .
4- .الودَك : الدسم (لسان العرب : ج 10 ص 509 «ودك») .
5- .رجال الكشّي : ج 1 ص 59 ح 33 عن جابر ، بحار الأنوار : ج 22 ص 373 ح 12 .

ص: 99

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى سلمان! تو از ما خاندان هستى . خداوند ، دانش اوّل و آخر و كتاب اوّل و كتاب آخر را به تو ارزانى داشته است .

امام على عليه السلام :سلمان به دانش اوّل و آخر رسيده است . دريايى است كه ژرفايش ناپيداست . او از ما خاندان است .

امام على عليه السلام_ وقتى كه ابن كوّاء به ايشان گفت : اى امير مؤمنان! از سلمان فارسى برايم بگو _ :بَه بَه! سلمان ، از ما خاندان است . چه كسى از شما مانند لقمان حكيم است كه علم اوّل و آخر را دارا باشد؟!

امام باقر عليه السلام :ابو ذر بر سلمان وارد شد . ديد ديگى را بر روى آتش گذاشته و چيزى مى پزد . با هم مشغول صحبت شدند كه ناگهان ديگ بر روى زمين، واژگون شد؛ امّا چيزى از خورشت و چربى آن بر زمين نريخت . ابو ذر سخت تعجّب كرد . سلمان ديگ را برداشت و دوباره به حالت اوّل برگرداند و به صحبت هاى خود ادامه دادند كه بار ديگر، ديگ، برگشت و اين بار نيز چيزى از خورشت و چربى آن به زمين نريخت . ابو ذر ، وحشت زده از نزد سلمان، خارج شد و در حال فكر كردن بود كه به امير مؤمنان عليه السلام بر خورد . امام عليه السلام فرمود : «اى ابو ذر! چه شد كه از خانه سلمان بيرون آمدى؟ و چرا هراسانى؟» . ابو ذر گفت : اى امير مؤمنان! سلمان را ديدم كه چنين و چنان كرد و من از كارهاى او شگفت زده شدم . امير مؤمنان عليه السلام فرمود : «اى ابو ذر! اگر سلمان از چيزهايى كه مى داند ، برايت بگويد ، خواهى گفت : خدا رحمت كند قاتل سلمان را... ! به راستى كه سلمان ، از ما اهل بيت است» .

.

ص: 100

الإمام الباقر عليه السلام_ لمّا ذُكِرَ عِندَهُ سَلمانُ الفارِسِيُّ _ :مَه ! لا تَقولوا سَلمانَ الفارِسِيَّ ، ولكِن قولوا سَلمانَ الُمحَمَّدِيَّ ، ذلِكَ رَجُلٌ مِنّا أهلَ البَيتِ . (1)

14 / 3 _ 6عُمَرُ بنُ يَزيدَالأمالي للطوسي عن عمر بن يزيد :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : يَا بنَ يَزيدَ ، أنتَ وَاللّهِ مِنّا أهلَ البَيتِ . قُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، مِن آلِ مُحَمَّدٍ ؟ ! قالَ : إي وَاللّهِ مِن أنفُسِهِم . قُلتُ : مِن أنفُسِهِم ، جُعِلتُ فِداكَ ؟ قالَ : إي وَاللّهِ مِن أنفُسِهِم . يا عُمَرُ ، أما تَقَرأُ كِتابَ اللّهِ عز و جل : «إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا النَّبِىُّ وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ وَاللَّهُ وَلِىُّ الْمُؤْمِنِينَ» (2) ؟ وما تَقرَأُ قَولَ اللّهِ عَزَّ اسمُهُ : «فَمَن تَبِعَنِى فَإِنَّهُ مِنِّى وَ مَنْ عَصَانِى فَإِنَّكَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» (3)(4) ؟

.


1- .رجال الكشّي : ج 1 ص 54 ح 26 عن الحسن بن صهيب و ص 71 ح 42 عن محمّد بن حكيم ، روضة الواعظين : ص 310 ، بحار الأنوار : ج 22 ص 349 ح 67 .
2- .آل عمران : 68 .
3- .إبراهيم : 36 .
4- .الأمالي للطوسي : ص 45 ح 53 ، بشارة المصطفى : ص 68 نحوه ، رجال الكشّي : ج 2 ص 623 ح 605 وليس فيه ذيله من «وما تقرأ» ، بحار الأنوار : ج 68 ص 20 ح 32 .

ص: 101

14 / 3 - 6 عمر بن يزيد

امام باقر عليه السلام_ وقتى كه در حضور ايشان از سلمان فارسى سخن به ميان آمد _ :نه ، نگوييد سلمان فارسى ؛ بگوييد سلمان محمّدى . او فردى از ما اهل بيت است .

14 / 3 _ 6عمر بن يزيدالأمالى، طوسى_ به نقل از عمر بن يزيد _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «اى پسر يزيد! به خدا سوگند ، تو از ما خاندان هستى» . گفتم : فدايت شوم! از خاندان محمّد؟! فرمود : «آرى ، به خدا از خود آنان» . گفتم : قربانت گردم! از خود آنان؟! فرمود : «آرى ، به خدا، از خود آنان . اى عمر! مگر كتاب خداى عز و جل را نخوانده اى كه مى فرمايد : «همانا نزديك ترين مردم به ابراهيم، كسانى هستند كه از او پيروى كرده اند و نيز اين پيامبر و كسانى كه [به آيين او ]ايمان آورده اند و خدا ولىّ مؤمنان است» و مگر نخوانده اى اين سخن خداى بلندنام را كه : «پس هر كه از من پيروى كند ، او از من است و هر كه از من نافرمانى كند ، همانا تو آمرزنده مهربانى» ؟» .

.

ص: 102

14 / 3 _ 7عِيسَى بنُ عَبدِ اللّهِ القُمِّيُّالأمالي للمفيد عن يونس بن يعقوب :كُنتُ بِالمَدينَةِ فَاستَقبَلَني جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ عليه السلام في بَعضِ أزِقَّتِها ، فَقالَ : اِذهَب يا يونُسُ ، فَإِنَّ بِالبابِ رَجُلاً مِنّا أهلَ البَيتِ ، قالَ : فَجِئتُ إلَى البابِ فَإِذا عيسَى بنُ عَبدِ اللّهِ جالِسٌ ، فَقُلتُ لَهُ : مَن أنتَ ؟ قالَ : أنَا رَجُلٌ مِن أهلِ قُمَّ . قالَ : فَلَم يَكنُ بِأَسرَعَ مِن أن أقبَلَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَلى حِمارٍ ، فَدَخَلَ عَلَى الحِمار الدّارَ ، ثُمَّ التَفَتَ إلَينا فَقالَ : اُدخُلا . ثُمَّ قالَ : يا يونُسُ ، أحسَبُ أنَّكَ أنكَرتَ قَولي لَكَ : «إنَّ عيسَى بنَ عَبدِ اللّهِ مِنّا أهلَ البَيتِ» ؟ قالَ : قُلتُ : إي وَاللّهِ جُعِلتُ فِداكَ ، لِأَنّ عيسَى بنَ عَبدِ اللّه رَجُلٌ مِن أهلِ قُمَّ ، فَكَيفَ يَكونُ مِنكُم أهلَ البَيتِ ؟ قالَ : يا يونُسُ ، عيسَى بنُ عَبدِ اللّهِ رَجُلٌ مِنّا حَيّا ، وهُوَ مِنّا مَيِّتا . (1)

الاختصاص عن يونس بن يعقوب :دَخَلَ عيسَى بنُ عَبدِ اللّهِ القُمِّيُّ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام ، فَلَمَّا انصَرَفَ قالَ لِخادِمِهِ : اُدعُهُ ، فَانصَرَفَ إلَيهِ فَأَوصاهُ بِأَشياءَ ، ثُمَّ قالَ : يا عيسَى بنَ عَبدِ اللّهِ ، إنَّ اللّهَ يَقولُ : «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ» (2) ، وإنَّكَ مِنّا أهلَ البَيتِ ، فَإِذا كانَتِ الشَّمسُ مِن هاهُنا مِقدارُها مِن هاهُنا مِنَ العَصرِ فَصَلِّ سِتَّ رَكَعاتٍ. قالَ : ثُمَّ وَدَّعَهُ وقَبَّلَ ما بَينَ عَينَي عيسى وَانصَرَفَ . (3)

.


1- .الأمالي للمفيد : ص 140 ح 6 ، الاختصاص : ص 68 ، رجال الكشّي : ج 2 ص 624 ح 607 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 47 ص 349 ح 47 .
2- .طه : 132 .
3- .الاختصاص : ص 195 ، رجال الكشّي : ج 2 ص 625 ح 610 نحوه ، بحار الأنوار : ج 47 ص 349 ح 49 .

ص: 103

14 / 3 - 7 عيسى بن عبد اللَّه قمى

14 / 3 _ 7عيسى بن عبد اللّه قمىالأمالى، مفيد_ به نقل از يونس بن يعقوب _ :من در مدينه بودم كه در يكى از كوچه هاى آن ، امام صادق عليه السلام به من بر خورد و فرمود : «يونس! برو كه مردى از ما خاندان ، جلوى درِ خانه است» . من به درِ خانه آمدم . ديدم عيسى بن عبد اللّه نشسته است . گفتم : تو كيستى؟ گفت : من مردى از اهل قم هستم . ديدم خيلى زود ، امام صادق عليه السلام سوار بر الاغى خود را رسانْد و همان طور سواره داخل منزل شد و سپس رو به ما كرد و فرمود : «داخل شويد» . آن گاه فرمود : «اى يونس! گمان مى كنم تو اين سخن مرا كه گفتم : عيسى بن عبداللّه ، از ما خاندان است ، باور ندارى؟» . گفتم : آرى، به خدا _ فدايت شوم _ ! به خاطر اين كه عيسى بن عبد اللّه ، مردى از اهالى قم است . پس چگونه از شما خاندان است؟ فرمود : «اى يونس! عيسى بن عبد اللّه ، فردى از ما خاندان است ، زنده باشد يا مرده» .

الاختصاص_ به نقل از يونس بن يعقوب _ :عيسى بن عبد اللّه قمى خدمت امام صادق عليه السلام رسيد. چون از نزد ايشان خارج شد ، امام عليه السلام به خادم خود فرمود : «او را صدا بزن» . عيسى نزد امام عليه السلام باز گشت و ايشان سفارش هايى به او نمود و آن گاه فرمود : «اى عيسى بن عبد اللّه ! خداوند مى فرمايد : «و خانواده ات را به نماز خواندن فرمان ده» . تو هم از ما خانواده هستى . پس هر گاه اندازه آفتاب در عصر ، از اين جا به آن جا رسيد ، شش ركعت نماز بخوان». سپس پيشانى عيسى را بوسيد و با او خداحافظى نمود وعيسى رفت.

.

ص: 104

14 / 3 _ 8فُضَيلُ بنُ يَسارٍالإمام الصادق عليه السلام :رَحِمَ اللّهُ الفُضَيلَ بنَ يَسارٍ ، هُوَ مِنّا أهلَ البَيتِ . (1)

14 / 3 _ 9يونُسُ بنُ يَعقوبَرجال الكشي عن يونس :ذَكَرَ لي أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام _ أو أبُو الحَسَنِ عليه السلام _ شَيئا أستَرُّ بِهِ ، فَقالَ لي : لا وَاللّهِ ما أنتَ عِندَنا مُتَّهَمٌ ، إنَّما أنتَ رَجُلٌ مِنّا أهلَ البَيتِ ، فَجَعَلَكَ اللّهُ مَعَ رَسولِهِ وأهلِ بَيتِهِ ، وَاللّهُ فاعِلُ ذلِكَ إن شاءَ اللّهُ . (2)

راجع : موسوعة معارف الكتاب والسنة : ج 6 ص 543 (طائفة ممّن عُدّ منهم) .

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 441 ، رجال الكشّي : ج 2 ص 473 ح 381 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 272 ح 3 .
2- .رجال الكشّي : ج 2 ص 685 ح 724 .

ص: 105

14 / 3 - 8 فُضَيل بن يَسار
14 / 3 - 9 يونس بن يعقوب

14 / 3 _ 8فُضَيل بن يَسارامام صادق عليه السلام :خدا فضيل بن يسار را رحمت كند! او از ما اهل بيت بود .

14 / 3 _ 9يونس بن يعقوبرجال الكشّى_ به نقل از يونس _ :امام صادق عليه السلام يا امام كاظم عليه السلام به من مطلبى فرمود كه مايه شادمانى من است . فرمود : «به خدا سوگند ، ما به تو اعتماد داريم . تو مردى از ما خاندان هستى . خداوند ، تو را با پيامبر خود و اهل بيتش قرار دهد و خدا _ إن شاء اللّه _ اين كار را خواهد كرد» .

ر . ك : ص 118 (چكيده زندگى نامه كسانى كه در زمره «اهل بيت» به شمار آمده اند) .

.

ص: 106

. .

ص: 107

چكيده زندگى نامه راويان احاديث تبيين معناى «اهل بيت»
اُمّ سلمه (همسر پيامبرصلى الله عليه وآله)

چكيده زندگى نامه راويان احاديث تبيين معناى «اهل بيت»اُمّ سلمه (همسر پيامبر صلى الله عليه و آله )نامش هند _ و به قولى رمله _ دختر ابو اميّه است . نام پدرش حذيفه و به قولى سهيل بن مغيرة بن عبد اللّه است . او يكى از سخاوتمندان قريش بود كه به سخاوت و كرم، شهره بودند . براساس نقل هاى مختلف، پيامبر صلى الله عليه و آله در سال دوم، سوم و يا چهارم هجرى با او ازدواج كرد . امّ سلمه قبلاً همسر ابو سلمة بن عبد الأسد مخزومى بود . او و شوهرش نخستين كسانى بودند كه به حبشه هجرت كردند و گفته مى شود وى نخستين زنى بود كه به مدينه هجرت كرد . امّ سلمه از پيامبر صلى الله عليه و آله و فاطمه عليهاالسلام و همسرش ابو سلمة بن عبد اللّه حديث روايت كرده و گروهى هم از او روايت كرده اند . حدود نود سال، عمر كرد و پس از شهادت امام حسين عليه السلام در آخر سال 61 ق، از دنيا رفت . در ميان همسران پيامبر صلى الله عليه و آله او آخرين نفرى بود كه در گذشت .

.

ص: 108

عايشه (همسر پيامبرصلى الله عليه وآله)
ابو سعيد خُدرى
ابو بَرزه اَسلَمى

عايشه (همسر پيامبر صلى الله عليه و آله )عايشه دختر ابو بكر عبد اللّه بن ابى قحافه قرشى تميمى و كنيه اش امّ عبد اللّه بود . پيامبر صلى الله عليه و آله دو سال يا ده ماه و اندى قبل از هجرت ، با او ازدواج كرد . از پيامبر صلى الله عليه و آله حديث، روايت كرده و عدّه اى نيز از او روايت كرده اند . وى در سال 58 ق، از دنيا رفت .

ابو سعيد خُدرىنامش سعد فرزند مالك بن سنان بن ثعلبه خزرجى انصارى است . او از صحابه نامدار پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و از بزرگان و عالمان و فاضلان انصار بود . پدرش مالك در جنگ اُحد به شهادت رسيد . ابو سعيد ، در جنگ خندق و بيعت رضوان حضور داشت و از پيامبر صلى الله عليه و آله احاديث فراوان و صحيحى نقل كرده است . به گفته فضل بن شادان ، امام رضا عليه السلام او را از كسانى به شمار آورده كه راه و روش پيامبرشان را پيمودند و هيچ گونه تغيير و تبديلى در آن ايجاد نكردند . وى در سال 74 و به قولى در سال 63 ق و به قولى يك سال پس از واقعه حرّه در گذشت .

ابو بَرزه اَسلَمىنامش فضلة بن عبيد است كه به صورت فضلة بن عمرو ، فضلة بن عائذ ، ابن عبد اللّه و خالد بن فضله نيز از او نام برده شده است . وى خيلى زود مسلمان شد و در فتح مكّه و خيبر و نيز در جنگ با حَروريّه (خوارج) در كنار على عليه السلام حضور داشت . ابو نعيم مى گويد : او كسى است كه عبد العزّى بن خطل را با اجازه پيامبر صلى الله عليه و آله در زير پرده هاى كعبه به هلاكت رساند .

.

ص: 109

ابو حَمرا
ابو ليلى انصارى (پدر عبد الرحمان بن ابى ليلى)
اَنَس بن مالك

چندين حديث از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت كرده است و فرزندش مغيره، نوه او منيه دختر عبيد، ابو عثمان نَهدى، ابو منهال سيّار وديگران ، از وى روايت كرده اند . او در سال 60 ق ، پيش از مرگ معاويه و به قولى در سال 64 ق، از دنيا رفت .

ابو حَمرانامش هلال بن حارث و به قولى هلال بن ظفر است و گفته مى شود كه كنيه اش ابو الجمل بوده است . او آزاد شده پيامبر صلى الله عليه و آله بود و از ايشان و نيز از امير مؤمنان عليه السلام روايت كرده است .

ابو ليلى انصارى (پدر عبد الرحمان بن ابى ليلى)اقوال مختلفى در باره نام او هست : يسار بن نمير ، اُوس بن خولى ، داوود بن بلال ، بلال بن بليل ، يسر . گفته اند كه نامش كنيه اش بوده است . بعضى هم گفته اند : بليل . برخى هم گفته اند كه نامش معلوم نيست . صحابى پيامبر صلى الله عليه و آله بود و در جنگ اُحد و ديگر غزوات ، همراه پيامبر صلى الله عليه و آله حضور داشت . او و فرزندش در كلّيه جنگ هاى امير مؤمنان عليه السلام ، ايشان را همراهى مى كردند . از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت كرده و فرزندش عبد الرحمان از وى حديث نقل كرده است . گفته مى شود كه وى در صفّين كشته شد .

اَنَس بن مالكنامش انس پسر مالك بن نضر بن ضمضم انصارى خزرجى نجارى و كنيه اش ابو حمزه بود . ده سال و به قولى هشت و يا هفت سال ، خدمت گزار پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بود و از آن حضرت روايت كرده است .

.

ص: 110

بَراء بن عازب
ثَوبان (آزاد شده پيامبر خداصلى الله عليه وآله)

او در سال 91 هجرى و بنا بر قول هاى ديگر، در سال هاى 92، 93 و يا 90 ق در گذشت و 103 سال و بنا بر اقوال ديگر 110، 107 و يا نود و اندى سال عمر كرد . انس ، آخرين صحابى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بود كه در بصره از دنيا رفت .

بَراء بن عازباو براء بن عازب بن حارث بن عدى انصارى اوسى ، مكنّى به ابو عامر و به قولى ابو عماره است . وى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله و ياران امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام بود و در پانزده غزوه همراه پيامبر صلى الله عليه و آله حضور داشت و نخستين جنگى كه شركت كرد ، جنگ احد و به قولى جنگ خندق بود . او در جنگ هاى جمل و صفّين و نهروان نيز در ركاب امير مؤمنان على عليه السلام جنگيد . از او عدى بن ثابت و ابو اسحاق و عدّه اى ديگر، روايت نقل كرده اند . وى در دوران مصعب بن زبير در كوفه وفات يافت .

ثَوبان (آزاد شده پيامبر خدا صلى الله عليه و آله )نامش ثوبان بن بجدد و به قولى ثوبان بن جحدر و كنيه اش ابو عبد اللّه است . بعضى هم كنيه او را ابو عبد الرحمان ذكر كرده اند . ثوبان ، در يكى از جنگ ها به اسارت در آمد و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله او را خريد و آزاد كرد و به وى فرمود : «اگر بخواهى ، مى توانى به كسان خود، ملحق شوى و اگر هم بخواهى، مى توانى بمانى و از ما خاندان باشى» . ثوبان ، وابستگى و وفادارى به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را ترجيح داد و تا زمانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله زنده بود ، ايشان را در سفر و حضر، همراهى كرد . از پيامبر صلى الله عليه و آله حديث روايت كرده است و شداد بن اوس و جبير از قول او روايت كرده اند . وى به سال 54 ق، در حمص از دنيا رفت .

.

ص: 111

جابر بن عبد اللَّه انصارى
زيد بن اَرقَم
زينب، دختر ابو سَلَمه مخزومى

جابر بن عبد اللّه انصارىجابر بن عبد اللّه بن عمرو بن حزام بن ثعلبه انصارى عقبى ، با كنيه ابو عبد اللّه و به قولى ابو عبد الرحمان ، از صحابه نامدار و عظيم الشأن و بلندپايه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است. او در عقيده و عمل ، از هر گونه انحراف و كجروى به دور بود و به اهل بيت عليهم السلام خالصانه عشق مى ورزيد . در جنگ هاى بدر و احد و خندق و ديگر غزوات ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را همراهى كرد . او نخستين فرد انصارى بود كه پيش از عقبه نخست ، اسلام آورد . او را در زمره اصحاب پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و امير مؤمنان على عليه السلام و امام حسن و امام حسين و امام زين العابدين و امام باقر عليهم السلام به شمار آورده اند . ابن عبّاس ، از او روايت كرده است . وى به سال 78 ق، در نود و چند سالگى از دنيا رفت .

زيد بن اَرقَمزيد بن ارقم بن زيد بن قيس بن نعمان انصارى خزرجى ، كنيه اش ابو عمر است . كنيه او را ابو عامر ، ابو سعد ، ابو سعيد و ابو انيسه نيز ذكر كرده اند . زيد ، در جنگ موته و جز آن شركت داشت و همو بود كه نفاق منافقان بنى خزرج را بر ملا ساخت . شيخ طوسى، او را در شمار كسانى كه از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت كرده اند و نيز در شمار اصحاب امير مؤمنان و حسن و حسين عليهم السلام نام برده است . زيد ، در سال 68 و به قولى در سال66 ق ، در گذشت .

زينب، دختر ابو سَلَمه مخزومىنامش زينب ، دختر ابو سلمة بن عبد الأسد بن هلال است . نادخترىِ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله

.

ص: 112

سعد بن ابى وقّاص

بود و مادرش اُمّ سلمه ، دختر ابو اُميّة بن مغيره ، همسر پيامبر صلى الله عليه و آله . پدر و مادر او به سرزمين حبشه هجرت كردند و زينب در آن جا متولّد شد و نامش را برّه گذاشتند ؛ امّا هنگامى كه به مدينه باز گشتند ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نام «زينب» را بر او نهاد . مى گويند : روزى پيامبر صلى الله عليه و آله مشغول غسل كردن بود كه زينب وارد شد . ايشان ، مقدارى آب به صورت او پاشيد . از اين رو ، تا زمانى كه پير و فرتوت شد ، شادابى جوانى ، همچنان در چهره زينب وجود داشت . گفته شده كه وى از فهيم ترين زنان روزگار خود بود . از مادر خود، روايت كرده و عروة بن زبير _ كه زينب ، خواهر شيرى او بود _ و نيز پسر زينب (ابو عبيدة بن عبد اللّه بن زمعه) و محمّد بن عطا و ديگران از وى روايت كرده اند . زينب در زمان فرمان روايى طارق بر مدينه ، در اين شهر در گذشت و جنازه او را بعد از نماز صبح ، در بقيع به خاك سپردند .

سعد بن ابى وقّاصسعد بن ابى وقّاص ، مالك بن اُهيب بن عبد مناف ، مكنّى به ابو اسحاق و ملقّب به زهرى است . وى در بدر و حديبيّه حضور داشت و يكى از شش عضو شورا بود . از كسانى است كه نه جانب على عليه السلام را گرفت و نه طرف معاويه را و در هيچ يك از جنگ هاى امير مؤمنان عليه السلام ، با ايشان همراهى نكرد . روايت شده است كه على عليه السلام به والى مدينه نوشت : «به سعد و ابن عمر، چيزى از غنيمت مده» . اين سخن امام عليه السلام ، حاكى از نكوهش و مذمّت سعد است . شيخ طوسى ، او را از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله به شمار آورده است . فرزندانش عامر و مصعب و ابراهيم و عمر و محمّد و عايشه و نيز بسر بن سعيد و سعيد بن مسيّب و

.

ص: 113

صُبَيْح (وابسته اُمّ سلمه)
عبد اللَّه بن جعفر

عدّه اى ديگر ، از او روايت نقل كرده اند . وى در سال 55 و به قولى در سال 58 يا 57 ق ، در هفتاد و چهار سالگى از دنيا رفت .

صُبَيْح (وابسته اُمّ سلمه)در كتاب الإصابة آمده است : طبرانى ، در كتاب المعجم الأوسط از طريق ابراهيم بن عبد الرحمان بن صبيح ، وابسته امّ سلمه ، از جدّش صُبيح، روايت كرده است كه گفت : من جلوى در خانه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بودم كه على و فاطمه و حسن و حسين آمدند و نشستند . پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و كساى خيبرى خود را بر روى آنان انداخت... [تا آخر حديث] . طبرانى مى گويد : از صبيح ، جز با اين سند، روايت نمى شود ، در حالى كه اين حديث را سُدّى نيز از صبيح از زيدبن ارقم روايت كرده است . مى گويم : اين صبيح را كه شيخ و استادِ سُدّى بوده ، با عناوين «وابسته زيد بن ارقم» و «تابعى» وصف كرده اند . بنا بر اين ، اگر روايت ابراهيم درست باشد ، بايد گفت كه اين صبيح ، غير از آن صبيح است ؛ امّا سخن ابو حامد، حاكى است كه اين دو ، يك نفرند .

عبد اللّه بن جعفراو ابو جعفر هاشمى ، عبد اللّه بن جعفر بن ابى طالب بن هاشم است . زادگاهش حبشه و محلّ سكونتش مدينه بود . پدرش جعفر بن ابى طالب (ذو الجناحين) و مادرش اسماء بنت عميس بود . او نخستين مسلمان زاده اى بود كه در خاك حبشه به دنيا آمد .

.

ص: 114

عبد اللَّه بن عبّاس

شخصيتى موثّق ، بزرگوار ، كريم النفس ، بخشنده و بردبار بود و به او درياى بخشندگى مى گفتند . داستان هاى او در باب كرم و بخشندگى، شهره است . در جنگ صفّين ، عموى خود ، امير مؤمنان عليه السلام را همراهى كرد و در عاشوراى حسينى ، گرچه خود از شركت در جنگ، معذور بود ، امّا فرزندانش عون و محمّد و عبد اللّه را فداى حسين عليه السلام كرد . برخوردهاى او با معاويه مشهور است . شيخ طوسى ، همچون ديگر عالمان رجال ، او را در شمار اصحاب پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و اصحاب امام على عليه السلام ذكر كرده و گفته : «كم روايت است» . همچنين او را در زمره اصحاب امام حسن عليه السلام به شمار آورده است و شكّى نيست كه از اصحاب امام حسين عليه السلام نيز بوده است . عبد اللّه از عموى خود ، امام على عليه السلام و از مادرش اسما، روايت كرده است و فرزندانش اسماعيل، اسحاق و معاويه و نيز امام باقر عليه السلام و عبد اللّه بن محمّد بن عقيل و عدّه اى ديگر از قول او روايت كرده اند . وى در سال 80 هجرى و به قولى در سال 84 يا 85 ، در زمان امامت امام زين العابدين از دنيا رفت و 90 سال ، يا به قولى 91 يا 92 سال، عمر كرد . او آخرين فرد از بنى هاشم بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله را ديده بود .

عبد اللّه بن عبّاسعبد اللّه بن عبّاس بن عبد المطّلب بن هاشم بن عبد مناف ، مكنّى به ابو العبّاس قريشى هاشمى ، پسرعموى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بود . زمانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و خاندانش در شعب ابى طالب به سر مى بردند ، عبد اللّه به دنيا آمد . او را نزد پيامبر صلى الله عليه و آله بردند و ايشان با آب دهان خود ، كام او را برداشت . اين واقعه ، سه سال پيش از هجرت بود . برخى هم گفته اند در غير اين تاريخ بوده است .

.

ص: 115

عمر بن ابى سَلَمه

عبد اللّه را به دليل دانش گسترده اى كه داشت ، «دريا» و «حبر الاُمّة (دانشمند امّت)» مى گفتند . امام على بن ابى طالب عليه السلام او را به امارت بصره گماشت. او همچنان عهده دار اين منصب بود ؛ ولى پيش از به شهادت رسيدن على بن ابى طالب عليه السلام ايشان را رها كرد و به حجاز باز گشت . او در جنگ صفّين ، يكى از سرداران لشكر امام على عليه السلام بود . او از پيامبر صلى الله عليه و آله و از على عليه السلام و ابو ذر و معاذ بن جبل و عمر، روايت كرده است و عبد اللّه بن عمر ، انس بن مالك ، ابو طفيل ، ابو امامة بن سهل بن حنيف ، برادرش كثير بن عبّاس ، فرزندش على بن عبد اللّه بن عبّاس و عدّه اى ديگر از او روايت كرده اند . وى در سال 80 ق در گذشت . سال وفات او را سال هاى 70 ، 73، 65 ، 67 و 68 نيز ذكر كرده اند . در هنگام وفات ، 70 سال و به قولى 72 يا 74 سال عمر داشت . محلّ درگذشت او را به اتّفاق، طائف دانسته اند .

عمر بن ابى سَلَمهنامش عمر بن ابى سلمة بن عبد الأسد قرشى مخزومى و كُنيه اش ابو سَلَمه است . او ناپسرى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بود ؛ چون پيامبر صلى الله عليه و آله با مادر او امّ سلمه ازدواج كرد . در سال دوم هجرى در حبشه به دنيا آمد و بنا به قولى، در زمانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله از دنيا رفت ، نُه سال داشت . در جنگ جمل ، امام على عليه السلام را همراهى كرد و امام عليه السلام او را به امارت بحرين و فارس گماشت . او احاديثى را از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت كرده است . عمر، در سال 83 ق ، در روزگار فرمان روايى عبد الملك بن مروان ، در مدينه از دنيا رفت .

.

ص: 116

عمر بن خطّاب
واثلة بن اَسقع

عمر بن خطّابعمر بن خطّاب بن نُفَيل بن عبد العزّى قرشى عدوى ، مكنّى به ابو حفص ، سيزده سال بعد از عام الفيل متولّد شد . ابن اثير مى گويد : هنگامى كه خداوند ، محمّد صلى الله عليه و آله را به نبوّت مبعوث كرد ، عمر با ايشان و مسلمانان به شدّت مخالفت مى كرد ؛ امّا بعداً مسلمان شد . در اين باره كه او چندمين نفرى بود كه اسلام آورد ، اختلاف نظر است . محمّد بن سعد گفته است كه وى در سال ششم به اسلام گرويد . هنگامى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله تصميم گرفت او را در روز حديبيّه به سوى مكّيان بفرستد ، عمر گفت : «اى پيامبر خدا! قريش مى دانند كه من چه قدر با آنان دشمنم . از اين رو اگر به من دست پيدا كنند ، مرا مى كشند» و پيامبر صلى الله عليه و آله از فرستادن او صرف نظر كرد . ابو بكر ، او را به عنوان خليفه پس از خود، تعيين كرد . عمر در سال بيست و سوم هجرى به قتل رسيد . وى ده سال و شش ماه و پنج شب خلافت كرد و در شصت و سه سالگى از دنيا رفت .

واثلة بن اَسقعنامش واثلة بن اسقع بن كعب بن عامر بن ليث است و به قولى، واثلة بن اسقع بن عبيد اللّه و به قولى ديگر ، واثلة بن اسقع بن عبد العزّى بن عبد ياليل بن ناشب . كنيه او نيز به اختلاف ذكر شده است : ابو الأسقع ، ابو قِرصافه ، ابو محمّد ، ابو الخطّاب و ابو شدّاد ليثى . واثله زمانى اسلام آورد كه پيامبر صلى الله عليه و آله براى جنگ تبوك آماده مى شد و او در اين جنگ ، پيامبر صلى الله عليه و آله را همراهى كرد . واثله از اهل صُفّه بود .

.

ص: 117

او پس از رحلت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، در بصره ساكن شد و سپس به شام رفت و محلّ سكونت خود را به روستاى «بَلاط» (در سه فرسنگى دمشق) برد . او در فتح دمشق، شركت كرد و در جنگ هاى دمشق و حِمص حضور داشت . سپس به فلسطين رفت و در بيت المقدّس مقيم شد و در همان جا و به قولى در دمشق از دنيا رفت . ابو مُسهِر مى گويد : وى در سال 85 ق ، در نود و هشت سالگى در گذشت ؛ امّا به گفته سعيد بن خالد ، وى به سال 83 ق ، در يكصد و پنج سالگى در حالى كه بينايى خود را از دست داده بود ، وفات يافت .

.

ص: 118

چكيده زندگى نامه كسانى كه در زمره «اهل بيت» به شمار آمده اند
ابو ذر غِفارى

چكيده زندگى نامه كسانى كه در زمره «اهل بيت» به شمار آمده اندابو ذر غِفارىدر باره نام ابو ذر ، اختلاف زيادى وجود دارد ؛ امّا بيشتر به نام جندب بن جناده از او ياد شده است كه به نظر مى رسد از ساير نام ها درست تر باشد . نام هاى ديگرى كه براى ابو ذر گفته شده ، عبارت اند از : برير بن عبد اللّه ، برير بن جناده ، برير بن عشرقه ، جندب بن عبد اللّه و جندب بن سكن ؛ ليكن آنچه بدان شهرت يافته ، همان جندب بن جنادة بن قيس غفارى است . ابو ذر از بزرگان و فضلاى صحابه است كه خيلى زود به اسلام گرويد ، در زمانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله هنوز در مكّه بود و اسلام ، روزهاى آغازين خود را سپرى مى كرد . او چهارمين و به قولى پنجمين نفرى بود كه اسلام آورد و نخستين كسى بود كه به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سلام و تحيّت اسلامى گفت . ابو ذر پس از آن كه مسلمان شد ، به ميان قوم و قبيله خود باز گشت و تا زمان هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله در سرزمين مردم خود، باقى ماند. او پس از جنگ بدر و اُحد و خندق به مدينه نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و تا زمان رحلت پيامبر صلى الله عليه و آله همراه ايشان بود . ابو ذر ، سه سال قبل از مبعوث شدن پيامبر صلى الله عليه و آله به

.

ص: 119

ابو عُبَيده حَذّا

پرستش خداى يگانه روى آورده بود . او با پيامبر صلى الله عليه و آله بر سر اين نكته بيعت كرد و قول داد كه در راه خدا از سرزنش هيچ سرزنشگرى نهراسد و همواره حقيقت را بگويد ، اگر چه تلخ باشد . در باره ابو ذر ، فضايل بسيارى نقل و روايت شده است . از جمله عبد اللّه بن عمرو روايت كرده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «آسمانِ نيلگون بر كسى سايه نيفكنده و زمينِ تيره كسى را بر روى خود حمل نكرده است كه راستگوتر از ابو ذر باشد» . همچنين فرمود : «ابو ذر در روى زمين به پارسايىِ عيسى بن مريم زندگى مى كند» . امام على عليه السلام نيز فرمود : «ابو ذر ، دانشى را فرا گرفت كه مردم از فرا گرفتن آن ناتوان اند» . شيخ طوسى ، او را در زمره اصحاب پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و اصحاب امير مؤمنان عليه السلام بر شمرده است . انتقادات شديد ابو ذر از عملكرد عثمان سبب شد كه عثمان ، او را به شام تبعيد كند . او در شام نيز به انتقاد از خلافكارى هاى معاويه پرداخت . از اين رو، معاويه از وى به خليفه شكايت كرد و عثمان ، او را از شام فرا خواند و به ربذه تبعيدش كرد كه تا آخر عمر در آن جا باقى ماند و در سال 31 يا 32، وفات يافت .

ابو عُبَيده حَذّانام او، زياد بن عيسى ، زياد بن رجا، زياد بن ابى رجا و زياد بن اَحزم (/ احرم) ذكر شده است . نام ابو رجا نيز منذر است . ابو عبيده، راوى ثقه و صحيح است . از اصحاب امام باقر و امام صادق عليهماالسلامبود و خواهرش حمادة بنت رجا و به قولى بنت الحسن از امام صادق عليه السلام حديث روايت كرده است . ابو عبيده در نزد خاندان محمّد صلى الله عليه و آله از منزلت والايى برخوردار بود . وى در سفر امام باقر عليه السلام به مكّه، هم كجاوه ايشان بود . او كتابى دارد كه على بن رئاب، آن

.

ص: 120

سَعدُ الخَير

را روايت مى كند . از جمله آنچه در شأن و منزلت او روايت شده ، اين است كه امام صادق عليه السلام پس از خاك سپارى ابو عبيده، بر سر قبر او رفت و فرمود : «بار خدايا! بر ابو عبيده آسان گير. بار خدايا! قبر او را نورانى گردان. بار خدايا! او را به پيامبرش ملحق كن» . واژه «حذّاء» در لغت به معناى كفّاش است . وى از امام باقر و امام صادق عليهماالسلامروايت كرده است و فضيل بن عثمان ، جميل بن صالح ، ابو ايّوب ابراهيم بن عثمان ، على بن زيد ، هشام بن حكم ، حمّاد بن عيسى ، هشام بن سالم و شمارى ديگر، از قول او روايت كرده اند . ابو عبيده در زمان حيات امام صادق عليه السلام از دنيا رفت .

سَعدُ الخَيرنامش سعد بن عبد الملك است . شمارى از اخبار، حاكى از آن است كه وى نزد امام باقر عليه السلام مقام و منزلت بالايى داشته است . مثلاً مفيد به سند خود، از ابو حمزه ثمالى روايت كرده است كه گفت : سعد _ كه از فرزندان عبد العزيز بن مروان بود و امام باقر عليه السلام او را «سعد الخير» مى ناميد _ بر امام باقر عليه السلام وارد شد و مانند زنان گريه و ناله مى كرد . امام عليه السلام به او فرمود : «چرا گريه مى كنى ، سعد؟» . گفت : چرا گريه نكنم، در حالى كه من از شجره اى هستم كه در قرآن لعنت شده اند!! امام عليه السلام فرمود : «تو از آنها نيستى . تو از ما خاندان هستى...» . امام باقر عليه السلام دو نامه مفصّل به او نوشته كه در يكى از آنها اين تعبيرات به كار رفته است : «رحمت خدا بر تو! بدان كه... ، اى برادر من! خداى عز و جل...» . طلب رحمت براى سعد، نشانگر بزرگى مقام و شدّت ديندارى و پرهيزگارى بسيار اوست و

.

ص: 121

سلمان فارسى

خطاب «اى برادر من!» نشان مى دهد كه وى در نظر امام باقر عليه السلام قدر و منزلتى عظيم داشته است .

سلمان فارسىاو پيش از آن كه مسلمان شود ، نامش روزبه پور خشنودان يا ماهويِه و يا بهبود پور بدخشان بود و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نام سلمان را بر او نهاد و با لقب سلمانُ الخَير و سلمان محمّدى، از او ياد مى شد . كنيه اش ابو عبد اللّه ، ابو البيّنات و ابو المرشد بود . سلمان، اصلاً اهل شيراز يا رامهرمز يا اهواز يا شوشتر و يا از روستاى جِى يا سِده اصفهان بود . او از اوصياى عيسى عليه السلام بود و شايد راز اين كه امير مؤمنان عليه السلام شخصاً او را غسل داده است ، همين باشد ؛ چرا كه وصى را كسى جز پيامبر يا وصىّ پيامبر ، حق ندارد غسل دهد . روايت شده كه وى به ظاهر ، اظهار مجوسيّت مى كرده ؛ امّا باطناً به خداى يگانه ايمان داشته و آن را پنهان نگه مى داشته است . بلندپايگى و جلالت قدر و بزرگوارى و والامقامى و دانش فراوان سلمان و پرهيزگارى و پارسايى و خردمندى او، پرآوازه تر از آن است كه نياز به شرح و توضيح داشته باشد . همه مسلمانان بر بلندپايگى او هم داستان اند . احاديث فراوانى در باره مقام و فضيلت او رسيده است ، از جمله اين كه نقل شده است كه در حضور امام باقر عليه السلام از سلمان فارسى سخن به ميان آمد . امام عليه السلام فرمود : «نه ، نگوييد سلمان فارسى ؛ بگوييد سلمان محمّدى . او مردى است از ما اهل بيت» . نيز روايت شده است كه ايشان فرمود : «سلمان از متوسّمان بود» . از امام صادق عليه السلام نيز نقل شده است كه فرمود : «سلمان ، اسم اعظم را مى دانست» . نخستين غزوه اى كه وى در آن شركت كرد ، جنگ خندق بود . از آن پس ، در بقيّه غزوات و نيز در فتوحات عراق حضور داشت و به روزگار عمر يا عثمان،

.

ص: 122

عمر بن يزيد
عيسى بن عبد اللَّه

فرماندارى مدائن را عهده دار شد، و تا زمان مرگ، حاكم مدائن (تيسفون) بود. سلمان از پيامبر صلى الله عليه و آله و امير مؤمنان على عليه السلام ، روايت كرده و ابو وقّاص و سُلَيم بن قيس هلالى از وى روايت كرده اند . سلمان در سال 36 يا 37 ق، از دنيا رفت، و در مدائن، دفن گرديد .

عمر بن يزيددر كتاب هاى رجالى ، از وى با نام هاى : ابو موسى عمر بن يزيد بن ذبيان صيقل ، ابو الأسود بيّاع سابرى ، عمر بن محمّد بن يزيد و عمر بن يزيد (ملقّب به) بيّاع سابرى ياد شده كه مراد از همه اينها يك شخص است . عمر ، راوى اى ثقه بود و كتابى در مناسك و واجبات و مستحبّات حج دارد كه همه آن را از امام صادق عليه السلام شنيده است . وى از امام صادق و امام كاظم عليهماالسلام روايت مى كند و ابو سعيد قماط، صفوان بن يحيى، محمّد بن عبّاس، محمّد بن عذافر و عدّه اى ديگر، از قول او روايت كرده اند .

عيسى بن عبد اللّهنجاشى مى نويسد : او عيسى بن عبد اللّه بن سعد بن مالك اشعرى است . شيخ طوسى مى نويسد : او عيسى بن عبد اللّه قمى است . مراد از اين دو عنوان، همان عيسى بن عبد اللّه بن مالك اشعرى قمى (جدّ احمد بن محمّد بن عيسى) است . كشّى از يونس بن يعقوب روايت كرده كه گفت : من در مدينه بودم كه امام صادق عليه السلام در يكى از كوچه هاى آن به من برخورد و فرمود : «يونس! زود برو كه مردى از ما خاندان بر درِ خانه منتظر است» . يونس گفت : من رفتم . ديدم عيسى بن عبد اللّه قمى جلوى در ايستاده است [بقيه روايت در نص كتاب گذشت] . اين

.

ص: 123

فُضَيل بن يسار
يونس بن يعقوب

روايت ، نشانگر ارجمندى و بلندپايگى عيسى بن عبد اللّه است . وى كتابى به نام مسائل دارد كه در آن از امام رضا عليه السلام نقل كرده است . عيسى از امام صادق و امام كاظم عليهماالسلام روايت كرده و فرزندش محمّد بن عيسى، محمّد بن حسن بن ابى خالد و ابان، از او روايت كرده اند .

فُضَيل بن يسارفضيل بن يسار نهدى، مكنّى به ابو القاسم يا به قولى ابو مسور ، راوى اى ثقه و جليل القدر است . كشّى ، او را در زمره كسانى شمرده است كه علماى اماميّه به اتّفاق ، آنان را تصديق كرده اند . شيخ مفيد در رساله عدديّهى خود مى نويسد : او از جمله فقهاى برجسته و سرآمدى است كه حلال و حرام و فتوا و احكام، از آنان گرفته مى شود و به هيچ يك از آنان نمى توان ايرادى گرفت . در فضيلت او احاديثى وارد شده است ، از جمله حديثى از امام صادق عليه السلام كه فرمود : «خدا رحمت كند فضيل بن يسار را! او از ما اهل بيت بود» . وى از امام باقر و امام صادق عليهماالسلام و از على بن حسن و زكريّا نقاض و عبد الواحد بن مختار انصارى روايت كرده و ابن بكير ، ابن رئاب ، ابان بن عثمان ، جميل بن درّاج و ديگران از او روايت كرده اند . فضيل ، در زمان حيات امام صادق عليه السلام از دنيا رفت .

يونس بن يعقوبيونس بن يعقوب بن قيس ، ابو على جلّاب بجلى دُهنى كوفى ، مادرش منيه (دختر عمّار و خواهر معاوية بن عمّار) بود .

.

ص: 124

راوى اى ثقه و جليل القدر است . شيخ مفيد در رساله عدديّه ى خود ، او را از شمار فقهاى برجسته و سرآمدى دانسته كه حلال و حرام و فتوا و احكام از آنان گرفته مى شود و به هيچ يك از آنان نمى توان كمترين ايرادى گرفت . نجاشى مى گويد : او از ياران خاصّ امام صادق و امام كاظم عليهماالسلام بود و نمايندگى امام كاظم عليه السلام را به عهده داشت . او از امام صادق و امام كاظم عليهماالسلام و از ابو بصير و ابو عبيده و عبد الأعلى بن اعين و ديگران روايت كرده است و ابن ابى عمير ، ابن ابى نصر ، ابن محبوب ، ابن فضّال ، احمد بن ابى عبد اللّه و عدّه اى ديگر، از او روايت كرده اند . يونس ، در ايّام حيات امام رضا عليه السلام در مدينه از دنيا رفت و امام عليه السلام ، هزينه كفن و دفن او را به عهده گرفت .

.

ص: 125

27 . درنگ ورزيدن

اشاره

27 . درنگ ورزيدندرآمدفصل يكم : ارزش درنگ ورزيدن و تشويق به آنفصل دوم : عوامل درنگ ورزيدنفصل سوم : آثار درنگ ورزيدنفصل چهارم : درنگ هاى ناپسند

.

ص: 126

درآمد

تأنّى ، در لغت

درآمدتأنّى ، در لغتواژه «تأنّى» از ريشه «أنى» ، بر چهار معنا دلالت دارد : درنگ ورزيدن ، مدّتى از زمان ، رسيدن به چيزى ، و جايگاهى از جايگاه ها . ابن فارس مى گويد : الهَمزَةُ وَ النّونُ وَ ما بَعدَهُما مِن المُعتَلِّ . لَهُ اُصولٌ أربَعَةٌ : البُط ءُ وَ ما أشبَهَهُ مِنَ الحِلمِ وَ غَيرِهِ ، وَ ساعَةٌ مِنَ الزَّمانِ ، وَ إدراكُ الشَّى ءِ ، وَ ظَرفٌ مِنَ الظُّروفِ . (1) همزه و نون و حرف علّه، چهار اصل معنايى دارند: كندى و شبيهِ آن (مانند بردبارى و امثال آن) ، مدّتى از زمان، به دست آوردن چيزى و ظرف . در اين جا «تأنّى» به معناى اوّل است . خليل بن احمد فراهيدى در اين باره گفته است : الأَنى مِنَ الأَناةِ وَ التُّؤَدَةِ ... وَ يُقالُ : إنَّهُ لَذو أناةٍ ، إذا كانَ لا يَعجَلُ فِى الاُمورِ ، أى : تَأَنّى ، فَهُوَ آنٍ ، أى مُتَأَنٍّ ... وَ الأَناةُ الحِلمُ ، وَ الفِعلُ : أنِىَ وَ تَأَنّى ، وَ استَأنى ، أى تَثَبَّتَ ... وَ يُقالُ للِمُتَمَكِّثِ فِى الأَمرِ ، المُتَأَنّى ، و فِى الحَديثِ «آذَيتَ و آنَيتَ» أى أخَّرتَ المُجى ءَ وَ أبطَأتَ . (2)

.


1- .. معجم مقاييس اللغة : ج 1 ص 141 مادّه «ءنى» .
2- .. ترتيب كتاب العين : ص 58 .

ص: 127

تأنّى ، در قرآن و حديث
1 . درنگ ورزيدن ، صفتى الهى

أنى از «أناة» و «تؤدة» است .. .. گفته مى شود : فلانى «ذو أناة» است . يعنى شتابى در انجام كارها ندارد ؛ يعنى درنگ مى كند . پس او، درنگ كننده است ، يعنى آرام است ... و «أناة» به معناى بردبارى است. فعل آن ، «أنِىَ ، تأنّى و استأنى» مى آيد، يعنى ثبات يافت... و به كسى كه در كارى درنگ مى كند، متأنّى گفته مى شود . در حديث آمده است: «آذيتَ و آنيتَ» يعنى «آمدن را به تأخير انداختى و كند كردى» . بنا بر اين ، واژه هاى «تأنّى» ، «تُؤدَة» ، «تثبّت» ، «تمكُّث» و «أناة» در لغت عرب ، همگى در مقابل «عجله كردن» و به معناى درنگ ورزيدن در كارها هستند .

تأنّى ، در قرآن و حديثدر قرآن كريم ، كلمه «تأنّى» به كار نرفته است ؛ ولى نيكو بودن اين خصلت از نگاه اين كتاب آسمانى را از نكوهشِ مكرّرِ واژه مقابل آن ، يعنى «عجله» مى توان دريافت . در احاديث اهل بيت عليهم السلام ، درنگ كردن در گفتار و كردار ، با تعبيرهاى مختلفى مانند : «تأنّى» ، «تثبّت» ، «تؤده» و «أناة» _ كه همگى واژه هاى مقابل «عجله» هستند _ بويژه در موضوعات مهم ، مورد توصيه و تأكيد قرار گرفته است . اين احاديث را بدين سان مى توان جمع بندى كرد :

1 . درنگ ورزيدن ، صفتى الهىنخستين نكته قابل توجّه در تبيين فضيلت صفت «تأنّى» ، اين است كه اين صفت ، از صفات فعل خداوند حكيم است ، بدين معنا كه آفريدگار جهان مى توانست جهان را در كمتر از يك چشم به هم زدن بيافريند ؛ ليكن حكمت ايجاب مى كرد كه آن را در شش مرحله بيافريند. بنا بر اين، يكى از دلايل حكمت آفرينش تدريجى جهان ، آموزش درنگ ورزى در كارها به آفريده هاست . (1)

.


1- .. ر . ك : ص 133 ح 4 .

ص: 128

2 . درنگ ورزيدن ، خوى پيامبران
3 . درنگ ورزيدن ، از سپاهيان عقل
4 . بركات درنگ ورزيدن

همچنين خداوند متعال در كيفر دادن تبهكاران عجله نمى كند و فرصت مى دهد ؛ بلكه در اثر عوامل هشيار كننده اى كه در مسير زندگى آنها قرار مى گيرد ، بيدار شوند و از تبهكارى دست بدارند . (1) درسى براى مسئولان سياسى ، فرهنگى و قضايى است كه براى سازندگى جامعه آرمانى در برخورد با تبهكاران ، از خداوند متعال سرمشق بگيرند .

2 . درنگ ورزيدن ، خوى پيامبرانپيامبران الهى ، سزاوارترين كسانى هستند كه صفات الهى را در افعال خود ، جلوه گر مى سازند تا ديگران نيز از آنان تبعيت نمايند .

3 . درنگ ورزيدن ، از سپاهيان عقليكى از نكات تأمّل برانگيز ، اين است كه «درنگ ورزيدن» ، از سپاهيان عقل ، و نقطه مقابل آن ، «شتاب كردن» ، از سپاهيان جهل شمرده شده است و اين بدان معناست كه انسان براى تأمين منافع مادّى و معنوى خود ، به اين خصلت نيازمند است ، و به همين دليل ، خداوند متعال دوست دارد كه انسان در گفتار و كردار خودش ، درنگ كند تا از منافع و بركات آن برخوردار گردد .

4 . بركات درنگ ورزيدندر احاديث اهل بيت عليهم السلام به بركات مختلفى براى خصلت «تأنّى» اشاره شده است كه در فصل سوم خواهد آمد ؛ امّا بى ترديد ، اصلى ترين بركت درنگ ، مصونيت از لغزش هاست . انسان مى تواند با تمرين «درنگ كردن» و بهره گيرى از تأمّل و تفكّر ، از

.


1- .. ر . ك : ص 135 ح 8 .

ص: 129

5 . درنگِ نكوهيده

لغزش هاى فكرى و عملى خود بكاهد و از اين راه ، آسايش و آرامش زندگى مادّى و معنوى خود را تأمين نمايد . به همين دليل ، علاوه بر توصيه هاى مؤكّدى كه پيشوايان الهى در باره اين خصلت دارند ، عقل و دورانديشى و بلندهمّتى نيز انسان را به ايمان و اين خصلت دعوت مى نمايند . (1)

5 . درنگِ نكوهيدهو آخرين نكته ، اين كه : حكمتِ درنگ ورزيدن در كارها ، تأخير در انجام دادن آنها به منظور تشخيص نيك و بد آنها ، و انجام دادن صحيح كارهاى نيك در فرصت مناسب است . بنا بر اين ، در صورتى كه نيكو بودن كارى مشخّص و فرصت براى انجام دادن آن ، مناسب باشد ، درنگ كردن ، نه تنها نيكو نيست ، بلكه نكوهيده است ، چنان كه از امام على عليه السلام روايت شده : مِنَ الخُرقِ المُعاجَلَةُ قَبلَ الإِمكانِ وَ الأَناةُ بَعدَ الفُرصَةِ . (2) شتاب كردن در كارى پيش از توانايى بر انجام دادن آن، و درنگ نمودن پس از فرصت پيدا كردن ، نشانه نادانى است . از اين رو ، در احاديث اهل بيت عليهم السلام ، درنگ نكردن در انجام دادن كارهاى نيك ، بويژه حضور در جبهه و جهاد و نماز جماعت و دفن اموات ، توصيه شده است . (3)

.


1- .. ر . ك : ص 151 (درنگ ورزيدن / فصل دوم : عوامل درنگ ورزيدن) .
2- .. ر . ك : ص 164 ح 69 .
3- .. ر . ك : ص 163 ح 68 .

ص: 130

الفَصلُ الأَوَّلُ: فضل التّأني والحثّ عليه1 / 1الأَناةُ مِن صِفاتِ اللّه عزّوجلِّرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الأَناةُ (1) مِنَ اللّهِ ، وَالعَجَلَةُ مِنَ الشَّيطانِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :التَّبَيُّنُ مِنَ اللّهِ ، وَالعَجَلَةُ مِنَ الشَّيطانِ ؛ فَتَبَيَّنوا (3) . (4)

عنه صلى الله عليه و آله_ في خُطبَةِ الغَديرِ _ :الحَمدُ للّهِِ الَّذي عَلا في تَوَحُّدِهِ ، ودَنا في تَفَرُّدِهِ ... مُتَفَضِّلٌ عَلى جَميعِ مَن بَرَأَهُ ، مُتَطَوِّلٌ عَلى مَن أدناهُ ، يَلحَظُ كُلَّ عَينٍ وَالعُيونُ لا تَراهُ ، كَريمٌ حَليمٌ ذو أناةٍ . (5)

.


1- .الأناة : الحلمُ والوقار والتّؤدة (لسان العرب : ج 14 ص 48 «أنا») .
2- .المحاسن : ج 1 ص 340 ح 698 عن أبي النعمان عن الإمام الباقر عليه السلام ، تحف العقول : ص 43 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 340 ح 12 ؛ سنن الترمذي : ج 4 ص 367 ح 2012 ، المعجم الكبير : ج 6 ص 122 ح 5702 كلاهما عن سهل بن سعد ، السنن الكبرى : ج 10 ص 178 ح 20270 ، مسند أبي يعلى : ج 4 ص 206 ح 4240 ، مكارم الأخلاق للخرائطي : ص 228 كلّها عن أنس وفيها «التأنّي» بدل «الأناة» ، كنز العمّال : ج 3 ص 98 ح 5674 .
3- .التَّبيُّن : التَّثبُّت (النهاية : ج 1 ص 175 «بين») .
4- .مكارم الأخلاق للخرائطي : ص 228 ح 687 عن الحسن ، تفسير الطبري : ج 13 الجزء 26 ص 124 وليس فيه ذيله ، النهاية في غريب الحديث : ج 1 ص 175 من دون إسنادٍ إلى النبيّ صلى الله عليه و آله ، كنز العمّال : ج 3 ص 99 ح 5680 نقلاً عن ابن أبي الدنيا في ذمّ الغضب عن الحسن .
5- .الاحتجاج : ج 1 ص 138 ح 32 ، اليقين : ص 346 كلاهما عن علقمة بن محمّد الحضرمي عن الإمام الباقر عليه السلام ، العدد القويّة : ص 169 ح 8 ، التحصين : ص 578 كلاهما عن زيد بن أرقم وفيهما «ذرأه» بدل «أدناه» ، بحار الأنوار : ج 37 ص 204 ح 86 وراجع : شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 4 ص 49 .

ص: 131

فصل يكم : ارزش درنگ ورزيدن و تشويق به آن
1 / 1 درنگ ورزى ، از صفات خداوند است

فصل يكم : ارزش درنگ ورزيدن و تشويق به آن1 / 1درنگ ورزى ، از صفات خداوند استپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :درنگ ورزيدن ، (1) از خداست و شتاب كردن ، از شيطان .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :درنگ ورزيدن ، از خداست و شتابكارى از شيطان . پس درنگ ، پيشه كنيد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در خطبه غدير _ :سپاس ، خدايى را كه در يكتايى اش بلندمرتبه است ، و در يگانگى اش نزديك است ... به همه آفريدگانش بخشنده است ، و به زيردستانش نعمت ده . هر چشمى را مى بيند و چشم ها او را نمى بينند . بزرگوار است و بردبار و بادرنگ و صبور .

.


1- .درنگ ورزيدن ، به عنوان معادل فارسى براى «تأنّى» آمده است و بايد توجّه داشت كه تأنّى ، معناى «پرهيز از شتابكارى» را نيز در خود دارد . م .

ص: 132

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ اللّهَ جَلَّ ذِكرُهُ أنزَلَ عَزائِمَ الشَّرائِعِ ، وآياتِ الفَرائِضِ ، في أوقاتٍ مُختَلِفَةٍ . كَما خَلَقَ السَّماواتِ وَالأَرضَ في سِتَّةِ أيّامٍ ، ولَو شاءَ أن يَخلُقَها في أقَلَّ مِن لَمحِ البَصَرِ لَخَلَقَ ، ولكِنَّهُ جَعَلَ الأَناةَ وَالمُداراةَ مِثالاً لِاُمَنائِهِ ، وإيجابا لِلحُجَّةِ عَلى خَلقِهِ . (1)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ مِن دُعائِهِ لِلمُهِمّاتِ _ :اللّهُمَّ هَدَيتَني فَلَهَوتُ ، ووَعَظتَ فَقَسَوتُ ، وأبلَيتَ الجَميلَ فَعَصَيتُ ، وعَرَّفتَ فَأَصرَرتُ ، ثُمَّ عَرَّفتَ فَاستَغفَرتُ فَأَقَلتَ ، فَعُدتُ فَسَتَرتَ ... فَلَكَ الحَمدُ إلهي مِن مُقتَدِرٍ لا يُغلَبُ ، وذي أناةٍ لا يَعجَلُ . (2)

عنه عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ الَّذي رَكَّبَ فينا آلاتِ البَسطِ ، وجَعَلَ لَنا أدَواتِ القَبضِ ، ومَتَّعَنا بِأَرواحِ الحَياةِ ، وأثبَتَ فينا جَوارِحَ الأَعمالِ ، وغَذّانا بِطَيِّباتِ الرِّزقِ وأغنانا بِفَضلِهِ ، وأقنانا بِمَنِّهِ . ثُمَّ أمَرَنا لِيَختَبِرَ طاعَتَنا ، ونَهانا لِيَبتَلِيَ شُكرَنا ، فَخالَفنا عَن طَريقِ أمرِهِ ، ورَكِبنا مُتونَ زَجرِهِ ، فَلَم يَبتَدِرنا بِعُقوبَتِهِ ، ولَم يُعاجِلنا بِنَقِمَتِهِ ، بَل تَأَنّانا بِرَحمَتِهِ تَكَرُّما ، وَانتَظَرَ مُراجَعَتَنا بِرَأفَتِهِ حِلما. (3)

عنه عليه السلام_ مِن دُعائِهِ لِلعيدَينِ وَالجُمُعَةِ _ :لا يَخيبُ مِنكَ الآمِلونَ ، ولا يَيأَسُ مِن عَطائِكَ المُتَعَرِّضونَ ، ولا يَشقى بِنَقِمَتِكَ المُستَغفِرونَ ، رِزقُكَ مَبسوطٌ لِمَن عَصاكَ ، وحِلمُكَ مُعتَرِضٌ لِمَن ناواكَ ، عادَتُكَ الإِحسانُ إلَى المُسيئينَ ، وسُنَّتُكَ الإِبقاءُ عَلَى المُعتَدينَ ، حَتّى لَقَد غَرَّتهُم أناتُكَ عَنِ الرُّجوعِ ، وصَدَّهُم إمهالُكَ عَنِ النُّزوعِ ، وإنَّما تَأَنَّيتَ بِهِم لِيَفيؤوا إلى أمرِكَ ، وأمهَلتَهُم ثِقَةً بِدَوامِ مُلكِكَ ، فَمَن كانَ مِن أهلِ السَّعادَةِ خَتَمتَ لَهُ بِها ، ومَن كانَ مِن أهلِ الشَّقاوَةِ خَذَلتَهُ لَها . كُلُّهُم صائِرونَ إلى حُكمِكَ ، واُمورُهُم آئِلَةٌ إلى أمرِكَ ، لَم يَهِن عَلى طولِ مُدَّتِهِم سُلطانُكَ ولَم يَدحَض لِتَركِ مُعاجَلَتِهِم بُرهانُكَ .. . فَقَد ظاهَرتَ الحُجَجَ ، وأبلَيتَ الأَعذارَ ، وقَد تَقَدَّمتَ بِالوَعيدِ ، وتَلَطَّفتَ فِي التَّرغيبِ ، وضَرَبتَ الأَمثالَ ، وأطَلتَ الإِمهالَ ، وأخَّرتَ وأنتَ مُستَطيعٌ لِلمُعاجَلَةِ ، وتَأَنَّيتَ وأنتَ مَليءٌ بِالمُبادَرَةِ . لَم تَكُن أناتُكَ عَجزا ، ولا إمهالُكَ وَهنا ، ولا إمساكُكَ غَفلَةً ، ولَا انتِظارُكَ مُداراةً ، بَل لِتَكونَ حُجَّتُكَ أبلَغَ ، وكَرَمُكَ أكمَلَ ، وإحسانُكَ أوفى ، ونِعمَتُكَ أتَمَّ . (4)

.


1- .الاحتجاج : ج 1 ص 601 ح 137 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 122 ح 1 .
2- .الأمالي للمفيد : ص 239 ح 3 ، الأمالي للطوسي : ص 15 ح 19 كلاهما عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام ، مهج الدعوات : ص 269 عن أبي الوضّاح عن أبيه عن الإمام الكاظم عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 94 ص 321 ح 1 .
3- .الصحيفة السجّادية : ص 21 الدعاء 1 .
4- .الصحيفة السجّادية : ص 182 الدعاء 46 ، المزار الكبير : ص 458 ، جمال الاُسبوع : ص 262 عن المتوكّل بن هارون عن الإمام الصادق عن أبيه عنه عليهم السلام ، مصباح المتهجّد : ص 369 ح 500 نحوه ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 6 ص 179 عن الإمام عليّ وعنه عليهماالسلام .

ص: 133

امام على عليه السلام :خداوند _ كه يادش بشكوه باد _ احكام واجب و آيات فرائض را در اوقات گوناگون فرو فرستاد ، همچنان كه آسمان ها و زمين را در شش روز آفريد ، در صورتى كه اگر مى خواست ، آنها را در كمتر از چشم بر هم زدنى خلق مى كرد ؛ امّا درنگ و مدارا را سرمشقى براى اُمنايش قرار داد ، و موجب حجّت بر آفريدگانش .

امام زين العابدين عليه السلام_ از دعاى ايشان در گرفتارى ها _ :بار خدايا ! تو مرا راه نمايى كردى و من غفلت ورزيدم . تو اندرزم دادى و من سخت دلى به خرج دادم . تو به من نيكى كردى و من نافرمانى كردم ، تو [خطاهايم را ]به من شناساندى [و گوشزدم كردى] و من [در انجام دادن آنها] پاى فشردم . بار ديگر به من شناساندى و من آمرزش طلبيدم و تو بخشودى . و دوباره گناه كردم و تو پوشاندى ... پس ، ستايشت باد _ اى معبود من _ كه تواناى چيره ناشدنى هستى و درنگ ورزى هستى كه شتاب نمى كند .

امام زين العابدين عليه السلام :سپاس ، خدايى را كه ابزارهاى گشودن و ادوات بستن را در وجود ما قرار داد و از جان هاى زندگى برخوردارمان ساخت و اندام هاى كار كردن را در ما نهاد و ما را با روزى هاى پاك ، تغذيه كرد و به فضل خويش ، بى نيازمان ساخت و به لطف خود ، توانگرمان نمود . سپس ما را به چيزهايى فرمان داد تا فرمان بردارى ما را بيازمايد ، و از چيزهايى نهى فرمود تا سپاس گزارى ما را امتحان كند ، و ما از راه فرمان او خارج گشتيم ، و بر مركب نهى هاى او نشستيم ؛ ليكن او بى درنگ ، كيفرمان نداد و در انتقام گرفتن از ما شتاب نورزيد ؛ بلكه از سرِ مهر و بزرگوارى خويش با ما درنگ نمود ، و از روى دلسوزى و بردبارى اش در انتظار بازگشت ما [به سويش ]نشست .

امام زين العابدين عليه السلام_ از دعاى ايشان در عيد فطر و قربان و جمعه _ :اميدواران از تو نوميد نمى شوند ، و جويندگان از دَهِش تو مأيوس نمى گردند ، و آمرزش خواهان به خشم و عذاب تو گرفتار نمى آيند . خوان روزى ات [حتّى] براى آنان كه نافرمانى ات كنند ، گسترده است ، و بردبارى ات براى آنان كه با تو دشمنى ورزند ، مهيّاست . عادت تو ، نيكى كردن در حقّ بد كنندگان است و شيوه تو بر جاى داشتنِ متجاوزان ، تا جايى كه درنگ ورزى تو آنان را از بازگشت [به درگاهت] غافل ساخته و مهلت دادنت ، ايشان را از باز ايستادن [از نافرمانى و گناه ،] باز داشته است ، حال آن كه درنگ تو نسبت به ايشان ، براى آن است كه به فرمانت باز گردند ، و مهلت دهى ات به آنان ، از آن روست كه به پايندگى مُلك خويش اعتماد دارى . پس هر كه از اهل سعادت باشد ، عمرش را با سعادت پايان مى دهى ، و آن كه را اهل شقاوت است ، در شقاوت رها مى كنى . همگى به سوى حكم تو روان اند ، و بازگشت امورشان ، به فرمان توست . هر چند مدّت عمرشان به درازا كشد ، از قدرت تو چيزى كاسته نمى شود ، و شتاب نكردنت در مجازات آنها ، حجّت تو را باطل نمى سازد ... ؛ چرا كه تو حجّت هايت را آشكار ساخته اى ، و [دلايل و ]عذرهايت را از ديرباز بيان داشته اى ، و پيشاپيش بيم داده اى ، و به طرق گوناگون تشويق كرده اى ، و مثال ها زده اى ، و مدت ها مهلت داده اى ، و [مجازاتت را] به تأخير افكنده اى ، در حالى كه مى توانستى در آن شتاب ورزى ، و درنگ ورزيده اى ، حال آن كه به در دم كيفر دادن ، توانا بودى . نه درنگ ورزيدنت از سر ناتوانى بوده است ، و نه مهلت دادنت از روى ضعف ، و نه خوددارى ورزيدنت از سر غفلت ، و نه منتظر ماندت از روى مدارا نمودن ؛ بلكه [اين همه ]از آن جهت است كه حجّتت رساتر ، و بزرگوارى ات كامل تر، و احسانت همه جانبه تر ، و نعمتت كامل تر شود .

.

ص: 134

عنه عليه السلام_ مِن دُعائِهِ فِي الاِستِقالَةِ _ :سُبحانَكَ ما أعجَبَ ما أشهَدُ بِهِ عَلى نَفسي ! واُعَدِّدُهُ مِن مَكتومِ أمري ! وأعجَبُ مِن ذلِكَ أناتُكَ عَنّي ، وإبطاؤُكَ عَن مُعاجَلَتي ، ولَيسَ ذلِكَ مِن كَرَمي عَلَيكَ ، بَل تَأَنِّيا مِنكَ لي ، وتَفَضُّلاً مِنكَ عَلَيَّ لِأَن أرتَدِعَ عَن مَعصِيَتِكَ المُسخِطَةِ ، واُقلِعَ عَن سَيِّئاتِي المُخلِقَةِ ، ولِأَنَّ عَفوَكَ عَنّي أحَبُّ إلَيكَ مِن عُقوبَتي . (1)

.


1- .الصحيفة السجّادية : ص 69 الدعاء 16 ، المزار الكبير : ص 158 وراجع : الصحيفة السجّادية : ص 22 الدعاء 1 و ص 71 الدعاء 16 و ص 124 الدعاء 31 والمزار الكبير : ص 160 وشرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 6 ص 182 .

ص: 135

امام زين العابدين عليه السلام_ از دعاى ايشان در پوزش خواهى از خداوند _ :منزّهى تو ! چه شگفت است كه من به زبان خويش گواهى مى دهم ، و اعمال نهان خويش را بر مى شمارم ! و شگفت تر از اين ، درنگ ورزى تو در برابر من ، و كندى ورزيدنت در مجازات سريع من است و اين ، نه از آن روست كه مرا در نزد تو ارج است ؛ بلكه به خاطر صبورى تو در برابر من و لطف تو بر من است تا بلكه از نافرمانى تو _ كه موجب خشم و ناخشنودى توست _ باز ايستم ، و از بدى هايم كه مرا فرسوده [و بى آبرو ]كرده است ، دست بردارم ، و [نيز] از آن روست كه بخشايشِ مرا از مجازات كردنم دوست تر مى دارى .

.

ص: 136

الإمام الصادق عليه السلام_ في دُعاءِ الاِستِغفارِ _ :اللّهُمَّ إنّي أستَغفِرُكَ مِن كُلِّ ذَنبٍ قَوِيَ عَلَيهِ بَدَني بِعافِيَتِكَ ... أوِ اتَّكَلتُ عِندَ خَوفي مِنهُ عَلى أناتِكَ . (1)

عنه عليه السلام_ فِي الدُّعاءِ بَعدَ زِيارَةِ الإِمامِ الحُسَينِ عليه السلام _ :تَعالَيتَ يا كَريمُ أنتَ شاهِدٌ غَيرُ غائِبٍ ، وعالِمٌ بِما أتى (2) إلى أهلِ صَلَواتِكَ (3) وأحِبّائِكَ مِنَ الأَمرِ الَّذي لا تَحمِلُهُ سَماءٌ ولا أرضٌ ، ولَو شِئتَ لَانتَقَمتَ مِنهُم ، ولكِنَّكَ حَليمٌ ذو أناةٍ ، وقَد أمهَلتَ الَّذينَ اجتَرَؤوا عَلَيكَ وعَلى رَسولِكَ وحَبيبِكَ . (4)

1 / 2جُزءٌ مِنَ النُّبُوَّةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :السَّمتُ (5) الحَسَنُ وَالتُّؤَدَةُ وَالاِقتِصادُ ، جُزءٌ مِن أربَعَةٍ وعِشرينَ جُزءا مِنَ النُّبُوَّةِ . (6)

.


1- .الإقبال : ج 2 ص 143 ، البلد الأمين : ص 39 عن الإمام علي عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 87 ص 326 ح 2 ؛ دستور معالم الحكم : ص 90 ، كنز العمّال : ج 2 ص 258 ح 3966 نقلاً عن ابن النجّار وكلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام .
2- .في المصادر الاُخرى : «اُوتِيَ» .
3- .في كامل الزيارات و بحار الأنوار : «صفوتك» بدل «صلواتك» .
4- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 64 ح 131 عن الحسين بن ثوير ، المزار للمفيد : ص 116 ، كامل الزيارات : ص 417 ، المزار الكبير : ص 385 ، بحار الأنوار : ج 101 ص 186 .
5- .السَّمت : حُسن الهيئة والمنظر في الدِّين ، وليس من الحسن والجمال (اُنظر : النهاية : ج 2 ص 397 «سمت») .
6- .سنن الترمذي : ج 4 ص 366 ح 2010 ، المعجم الأوسط : ج 1 ص 303 ح 1017 ، تاريخ أصبهان : ج 1 ص 135 الرقم 78 ، المنتخب من مسند عبد بن حميد : ص 183 ح 512 كلّها عن عبد اللّه بن سرجس المزني ، كنز العمّال : ج 3 ص 98 ح 5672 .

ص: 137

1 / 2 جزئى از نبوّت

امام صادق عليه السلام_ در دعاى آمرزش خواهى _ :بار خدايا ! از تو آمرزش مى خواهم براى هر گناهى كه بدنم به لطف عافيت بخشى تو بر آن توانا گشت ... يا [براى هر گناهى كه] ترسِ از آن مرا فرا گرفت و به درنگ تو تكيه كردم [و آن گناه را مرتكب شدم] .

امام صادق عليه السلام_ در دعا بعد از زيارت امام حسين عليه السلام _ :بلندمرتبه اى تو ، اى بزرگوار ! تو همه جا حاضرى و چيزى بر تو مخفى نيست ، و آنچه را كه بر سر اهل درودهايت و دوستانت مى رسد و آسمان و زمين تاب تحمّل آن را ندارند ، مى دانى ، در صورتى كه اگر مى خواستى ، بى گمان از آنان (دشمنانشان) انتقام مى گرفتى ؛ ليكن تو بردبار و درنگ ورزى و كسانى را كه بر تو و بر پيامبرت و دوستت گستاخى كردند ، مهلت دادى .

1 / 2جزئى از نبوّتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سيرت نيكو و درنگ ورزى و ميانه روى ، جزئى از بيست و چهار جزء نبوّت اند .

.

ص: 138

1 / 3خُلُقٌ يُحِبُّهُ اللّه عزّوجلُّسنن ابن ماجة عن أبي سعيد الخُدريّ :كُنّا جُلوسا عِندَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ : أتَتكُم وُفودُ عَبدِ القَيسِ . وما يَرى أحَدٌ فينا نَحنُ كَذلِكَ ، إِذ جاؤوا فَنَزَلوا . فَأَتَوا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وبَقِيَ الأشَجُّ العَصَرِيُّ ، فَجاءَ بَعدُ ، فَنَزَلَ مَنزِلاً ، فَأَناخَ راحِلَتَهُ ، ووَضَعَ ثِيابَهُ جانِبا ، ثُمَّ جاءَ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا أَشَجُّ ، إنَّ فيكَ لَخَصلَتَينِ يُحِبُّهُمَا اللّهُ : الحِلمَ وَالتُّؤَدَةَ ، قالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، أشَيءٌ جُبِلتُ عَلَيهِ (1) ، أم شَيءٌ حَدَثَ لي ؟ قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : بَل شَيءٌ جُبِلتَ عَلَيهِ . (2)

سنن أبي داود عن زارع_ وكانَ في وَفدِ عَبدِ القَيسِ _ :لَمّا قَدِمنَا المَدينَةَ فَجَعَلنا نَتَبادَرُ مِن رَواحِلِنا فَنُقَبِّلُ يَدَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ورِجلَهُ ، قالَ : وَانتَظَرَ المُنذِرُ الأَشَجُّ حَتّى أتى عَيبَتَهُ (3) فَلَبِسَ ثَوبَيهِ ثُمَّ أتَى النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله . فَقالَ لَهُ : إنَّ فيكَ خَلَّتَينِ يُحِبُّهُمَا اللّهُ : الحِلمَ وَالأَناةَ . قالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، أنَا أتَخَلَّقُ بِهِما أمِ اللّهُ جَبَلَني عَلَيهِما ؟ قالَ : بَلِ اللّهُ جَبَلَكَ عَلَيهِما ، قالَ : الحَمدُ للّهِِ الَّذي جَبَلَني عَلى خَلَّتَينِ يُحِبُّهُمَا اللّهُ ورَسولُهُ . (4)

.


1- .جُبِلتُ عليه : أي خُلِقتُ وطُبِعتُ عليه (النهاية : ج 1 ص 236 «جبل») .
2- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1401 ح 4187 ، صحيح ابن حبّان : ج 16 ص 178 ح 7203 ، مسند أبي يعلى : ج 6 ص 215 ح 6814 كلاهما عن المثنّى العبدي ، الطبقات الكبرى : ج 1 ص 314 و ج 5 ص 557 كلاهما عن عبد الحميد بن جعفر عن أبيه وكلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 129 ح 5812 .
3- .العَيبَةُ : مُستَودَعُ الثياب ، أو مُستَودَعُ أفضلِ الثياب (مجمع البحرين : ج 2 ص 1296 «عيب») .
4- .سنن أبي داود : ج 4 ص 357 ح 5225 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 164 ح 13587 ، المعجم الكبير : ج 5 ص 275 ح 5313 ، صحيح مسلم : ج 1 ص 49 ح 26 ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 47 ح 11175 وفيهما «إنّ فيك لَخَصلَتَينِ يحبّهما اللّه : الحلم والأناة» فقط ، كنز العمّال : ج 3 ص 133 ح 5837 ؛ تنبيه الخواطر : ج 1 ص 124 .

ص: 139

1 / 3 خويى كه خدا دوستش دارد

1 / 3خويى كه خدا دوستش داردسنن ابن ماجة_ به نقل از ابو سعيد خُدرى _ :نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نشسته بوديم كه فرمود : «نمايندگان عبد القيس نزد شما آمدند» ، در حالى كه كسى ديده نمى شد . در اين اثنا ناگهان از راه رسيدند و پياده شدند و نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمدند ، بجز اَشَج عَصَرى كه بعدا آمد و پياده شد و اشترش را خواباند و لباس [سفرش] را به كنارى نهاد و سپس نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود : «اى اشج ! در تو دو خصلت است كه خدا آنها را دوست مى دارد : بردبارى و درنگ ورزى» . اشج گفت : اى پيامبر خدا ! آيا اين دو خصلت ، ذاتىِ من است يا اكتسابى است ؟ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «نه ، ذاتى توست» .

سنن أبى داوود_ به نقل از زارع كه يكى از اعضاى هيئت نمايندگى عبد القيس بود _ :چون به مدينه در آمديم ، جلوتر از شترانمان سراسيمه خود را به پيامبر صلى الله عليه و آله رسانديم و شروع به بوسيدن دست و پاى ايشان كرديم ؛ امّا منذرِ اَشَج ، صبر كرد و به سراغ جامه دان خود رفت و دو جامه [تميزِ ]خود را پوشيد و آن گاه ، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد . پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «در تو دو خصلت وجود دارد كه خدا آنها را دوست مى دارد : بردبارى و درنگ ورزى» . او گفت : اى پيامبر خدا ! آيا اين دو خصلت ، اكتسابى من است يا خداوند ، مرا بر آنها سرشته است ؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «نه ؛ خداوند ، تو را بر آنها سرشته است» . اشج گفت : خدا را سپاس كه مرا بر دو خصلتى سرشت كه خدا و پيامبرش آنها را دوست دارند .

.

ص: 140

1 / 4الوَصِيَّةُ بِالأَناةِ وَالتُّؤَدَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا أرَدتَ أمرا فَعَلَيكَ بِالتُّؤَدَةِ ، حَتّى يُرِيَكَ اللّهُ مِنهُ المَخرَجَ ، أو حَتّى يَجعَلَ اللّهُ لَكَ مَخرَجا . (1)

اُسد الغابة عن عبدالرحمن بن عائذ :كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إذا بَعَثَ بَعثا قالَ لَهُم : تَأَ لَّفُوا النّاسَ وتَأَنَّوهُم _ أو كَلِمَةً نَحوَها _ ، [و] (2) لا تُغيروا عَلَيهِم حَتّى تَدعوهُم . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن دَفَعَ مُؤمِنا دَفعَةً لِيُذِلَّهُ بِها ، أو لَطَمَهُ لَطمَةً أو أتى إلَيهِ أمرا يَكرَهُهُ لَعَنَتهُ المَلائِكَةُ حَتّى يُرضِيَهُ مِن حَقِّهِ ويَتوبَ ويَستَغفِرَ ، فَإِيّاكُم وَالعَجَلَةَ إلى أحَدٍ ، فَلَعَلَّهُ مُؤمِنٌ وأنتُم لا تَعلَمونَ ، وعَلَيكُم بِالأَناةِ وَاللِّينِ . وَالتَّسَرُّعُ مِن سِلاحِ الشَّياطينِ ، وما مِن شَيءٍ أحَبُّ إلَى اللّهِ مِنَ الأَناةِ وَاللِّينِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :لا حَليمَ إلّا ذو أناةٍ . (5)

الإمام عليّ عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِابنِهِ الإِمامِ الحَسَنِ عليه السلام _ :اُوصيكَ بِمَغفِرَةِ الذَّنبِ ، وكَظمِ الغَيظِ ، وصِلَةِ الرَّحِمِ ، وَالحِلمِ عِندَ الجاهِلِ (6) ، وَالتَّفَقُّهِ فِي الدّينِ ، وَالتَّثَبُّتِ فِي الأَمرِ ، وَالتَّعَهُّدِ لِلقُرآنِ (7) . (8)

.


1- .الأدب المفرد : ص 262 ح 888 ، شعب الإيمان : ج 2 ص 68 ح 1187 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 6 ص 87 ح 10 ، المطالب العالية : ج 3 ص 36 ح 2813 كلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 99 ح 5677 ؛ تنبيه الخواطر : ج 1 ص 167 نحوه .
2- .ما بين المعقوفين أثبتناه من المصادر الاُخرى .
3- .اُسد الغابة : ج 3 ص 460 الرقم 3339 ، تاريخ دمشق : ج 34 ص 450 ح 7058 و 7059 وفيهما «وتأوّبوهم» بدل «وتأنّوهم» ، كنز العمّال : ج 4 ص 437 ح 11300 .
4- .علل الشرائع : ص 523 ح 2 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 75 ص 148 ح 4 .
5- .كنز العمّال : ج 3 ص 134 ح 5841 نقلاً عن العسكري عن أبي سعيد .
6- .في كشف الغمّة و بحار الأنوار : «والحلم عن الجاهل» .
7- .في كشف الغمّة و بحار الأنوار : «والتعاهد للقرآن» .
8- .تحف العقول : ص 222 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 57 ، بحار الأنوار : ج 42 ص 245 ح 46 ؛ المعجم الكبير : ج 1 ص 101 ، المناقب للخوارزمي : ص 384 ح 401 ، تاريخ الطبري : ج 5 ص 147 كلّها عن إسماعيل بن راشد ، مقتل أمير المؤمنين عليه السلام لابن أبي الدنيا : ص 48 ح 32 عن أبي عبد الرحمن السلمي وكلّها نحوه .

ص: 141

1 / 4 توصيه به درنگ ورزيدن و حوصله كردن

1 / 4توصيه به درنگ ورزى و حوصله كردنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه خواستى كارى انجام دهى با حوصله باش تا خداوند ، راه برون رفت آن را به تو بنماياند ( / خداوند براى تو برون رفتى قرار دهد) .

اُسد الغابة_ به نقل از عبد الرحمان بن عائذ _ :پيامبر صلى الله عليه و آله هر گاه نيرويى را اعزام مى كرد ، به آنان مى فرمود : «با مردم مدارا كنيد و حوصله به خرج دهيد» _ يا عبارتى مانند اين _ «و پيش از آن كه [به حق] دعوتشان كنيد ، بر ايشان متازيد» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس مؤمنى را طورى هُل دهد كه با آن تحقيرش كند ، يا به او سيلى زند ، يا با او رفتارى كند كه خوشايندش نيست ، فرشتگانْ لعنتش مى كنند تا آن گاه كه از وى رضايت بجويد و توبه و استغفار كند. بنا بر اين ، از عجله كردن نسبت به كسى بپرهيزيد ؛ زيرا ممكن است او مؤمن باشد و شما نمى دانيد. بر شما باد درنگ و نرمش ! شتاب زدگى ، از حربه هاى شيطان هاست ، و نزد خداوند ، چيزى دوست داشتنى تر از درنگ و نرمش نيست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بردبار نيست ، مگر كسى كه اهل درنگ و نرمش باشد .

امام على عليه السلام_ در سفارش ايشان به فرزندش امام حسن عليه السلام _ :سفارش مى كنم تو را به بخشيدن گناه [و تقصير ديگران ]و فرو خوردن خشم ، و به جا آوردن صله رحم ، و بردبارى در برابر نادان ، و فهم در دين ، و درنگ در كار ، و توجّه به قرآن .

.

ص: 142

عنه عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِابنِهِ الحَسَنِ عليه السلام _ :اُوصيكَ بِخَشيَةِ اللّهِ في سِرِّ أمرِكَ وعَلانِيَتِهِ وأنهاكَ عَنِ التَّسَرُّعِ بِالقَولِ وَالفِعلِ ، وإذا عَرَضَ شَيءٌ مِن أمرِ الآخِرَةِ فَابدَأ بِهِ ، وإذا عَرَضَ شَيءٌ مِن أمرِ الدُّنيا فَتَأَنَّهُ حَتّى تُصيبَ رُشدَكَ فيهِ . (1)

عنه عليه السلام :صِل عَجَلَتَكَ بِتَأَنّيكَ ، وسَطوَتَكَ بِرِفقِكَ ، وشَرَّكَ بِخَيرِكَ . (2)

عنه عليه السلام :الأَناةُ حُسنٌ . (3)

عنه عليه السلام :التَّأَنّي حَزمٌ . (4)

عنه عليه السلام :التَّثَبُّتُ حَزمٌ . (5)

الإمام الحسن عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ عَنِ الحَزمِ _ :طولُ الأَناةِ ، وَالرِّفقُ بِالوُلاةِ ، وَالاِحتِراسُ مِن جَميعِ النّاسِ . (6)

.


1- .الأمالي للمفيد : ص 221 ح 1 ، الأمالي للطوسي : ص 7 ح 8 كلاهما عن الفجيع العقيلي عن الإمام الحسن عليه السلام ، كشف الغمّة : ج 2 ص 162 عن الإمام الحسن عنه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 78 ص 98 ح 1 .
2- .غرر الحكم : ج 4 ص 207 ح 5849 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 302 ح 5362 .
3- .غرر الحكم : ج 1 ص 25 ح 60 .
4- .غرر الحكم : ج 1 ص 54 ح 193 .
5- .تحف العقول : ص 202 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 39 ح 13 ؛ دستور معالم الحكم : ص 19 .
6- .تحف العقول : ص 226 ، العدد القويّة : ص 53 ح 64 نحوه ، كشف الغمّة : ج 2 ص 195 وليس فيه ذيله ، بحار الأنوار : ج 78 ص 103 ح 2 ؛ تهذيب الكمال : ج 6 ص 239 الرقم 1248 ، تاريخ دمشق : ج 13 ص 256 كلاهما بزيادة «بسوء الظنّ هو الحزم» في آخره ، المعجم الكبير : ج 3 ص 69 ح 2688 وليس فيه ذيله وكلّها عن الحارث الأعور ، دستور معالم الحكم : ص 83 نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 216 ح 44237 .

ص: 143

امام على عليه السلام_ در سفارش به فرزندش امام حسن عليه السلام _ :تو را به ترس از خدا در كارهاى نهان و آشكارت سفارش مى كنم ، و از شتاب زدگى در گفتار و كردار بازَت مى دارم ، و اين كه هر گاه چيزى از كار آخرت پيش آمد ، نخست آن را انجام بده و هر گاه چيزى از كار دنيا پيش آمد ، در آن درنگ كن تا راه درست را در آن بيابى .

امام على عليه السلام :شتابَت را به درنگ ، وصل كن ، و خشونتت را به نرمش ، و بدى ات را به خوبى .

امام على عليه السلام :درنگ كردن ، يك حُسن است .

امام على عليه السلام :درنگ كردن ، دورانديشى است .

امام على عليه السلام :درنگ ورزى ، دورانديشى است .

امام حسن عليه السلام_ در پاسخ پرسشى در باره [تعريف] دورانديشى _ :بسيار با درنگ بودن ، و مدارا با فرمان روايان ، و برحذر بودن از جميع مردمان .

.

ص: 144

الإمام زين العابدين عليه السلام_ في رِسالَتِهِ المَعروفَةِ بِرِسالَةِ الحُقوقِ _ :فَأَمّا حُقوقُ رَعِيَّتِكَ بِالسُّلطانِ فَأَن تَعلَمَ أنَّكَ إنَّمَا استَرعَيتَهُم بِفَضلِ قُوَّتِكَ عَلَيهِم فَإِنَّهُ إنَّما أحَلَّهُم مَحَلَّ الرَّعِيَّةِ لَكَ ضَعفُهُم وذُلُّهُم فَما أولى مَن كَفاكَهُ ضَعفُهُ وذُلُّهُ حَتّى صَيَّرَهُ لَكَ رَعِيَّةً وصَيَّرَ حُكمَكَ عَلَيهِ نَافِذاً ، لا يَمتَنِعُ مِنكَ بِعِزَّةٍ ولا قُوَّةٍ ولا يَستَنصِرُ فيما تَعاظَمَهُ مِنكَ إِلّا بِاللّهِ بِالرَّحمَةِ وَالحِياطَةِ وَالأَناةِ وما أولاكَ إِذا عَرَفتَ ما أعطاكَ اللّهُ مِن فَضلِ هذِهِ العِزَّةِ وَالقُوَّةِ الَّتي قَهَرتَ بِها أن تَكونَ للّهِِ شاكِرا ومَن شَكَرَ اللّهَ أعطاهُ فيما أنعَمَ عَلَيهِ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :قالَ لُقمانُ لِابنِهِ : يا بُنَيَّ ، إيّاكَ وَالضَّجَرَ وسوءَ الخُلُقِ وقِلَّةَ الصَّبرِ ، فَلا يَستَقيمُ عَلى هذِهِ الخِصالِ صاحِبٌ ، وألزِم نَفسَكَ التُّؤَدَةَ في اُمورِكَ ، وصَبِّر عَلى مَؤُوناتِ الإِخوانِ نَفسَكَ ، وحَسِّن مَعَ جَميعِ النّاسِ خُلُقَكَ . (2)

عنه عليه السلام_ في كِتابِهِ إلَى النَّجاشِيِّ والِي الأَهوازِ _ :اِعلَم أنّي سَاُشيرُ عَلَيكَ بِرَأيٍ ، إن أنتَ عَمِلتَ بِهِ تَخَلَّصتَ مِمّا أنتَ مُتَخَوِّفُهُ ، وَاعلَم أنَّ خَلاصَكَ ونَجاتَكَ مِن حَقنِ (3) الدِّماءِ ، وكَفِّ الأَذى عَن أولياءِ اللّهِ ، وَالرِّفقِ بِالرَّعِيَّةِ ، وَالتَّأَنّي ، وحُسنِ المُعاشَرَةِ ، مَع لينٍ في غَيرِ ضَعفٍ ، وشِدَّةٍ مِن غَيرِ عُنفٍ (4) ، ومُداراةِ صاحِبِكَ ، ومَن يَرِدُ عَلَيكَ مِن رُسُلِهِ ، وَارتُق (5) فَتقَ رَعِيَّتِكَ بِأَن توقِفَهُم عَلى ما وافَقَ الحَقَّ وَالعَدلَ إن شاءَ اللّهُ . (6)

.


1- .تحف العقول : ص 261 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 14.
2- .قصص الأنبياء للراوندي: ص195 ح245 عن حمّاد بن عيسى، بحار الأنوار: ج13 ص419 ح14.
3- .في نسخة : «في حقن» .
4- .في المصدر : «أنف» ، والتصويب من بحار الأنوار .
5- .الرَّتقُ : إلحام الفَتقِ وإصلاحه (لسان العرب : ج 10 ص 114 «رتق») .
6- .كشف الريبة : ص 87 عن عبد اللّه بن سليمان النوفلي ، بحار الأنوار : ج 75 ص 361 ح 77 .

ص: 145

امام زين العابدين عليه السلام_ در رساله معروفش به «رساله حقوق» _ :و امّا حقوق رعيّت تو در حكومت ، اين است كه بدانى تو در پرتو قدرتت بر آنان ، ايشان را رعاياى خويش ساخته اى و آنچه آنان را در جايگاه رعيّت تو قرار داده ، ناتوانى و ضعف آنان است . پس كسى كه ناتوانى و ضعف او ، تو را از وى بى نياز گردانيده است _ تا جايى كه فرمان تو را بر او روان ساخته ، چندان كه هيچ نيرو و توانى ، در برابر تو ندارد و در قبال قدرت تو ياورى جز خدا ندارد _ ، بسى سزاوار مهربانى و حمايت و بردبارى است ، و چون بدانى كه نعمتِ اين نيرو و توانى را كه با آن ، سلطه يافته اى در آورده اى ، خداوند به تو عطا كرده است ، بسى سزاوار است كه سپاس گزار خدا باشى ، و هر كس خداى را سپاس بگزارد ، نعمتش را بر او افزون مى كند . و هيچ نيرويى نيست جز به يارى خدا .

امام صادق عليه السلاملقمان به فرزندش گفت : فرزند عزيزم ! از دل تنگى و بدخويى و كم صبرى دورى كن ؛ زيرا هيچ دوستى ، اين خصلت ها را بر نمى تابد . در كارهايت همواره آرامش و حوصله داشته باش و خويشتن را بر رنج و زحمت هاى برادران ، به شكيبايى وا دار و اخلاقت را با همه مردم ، نيك گردان .

امام صادق عليه السلام_ در نامه اش به نجاشى (حاكم اهواز) _ :بدان كه من تو را به نظرى راه نمايى مى كنم كه اگر به آن عمل كنى ، از آنچه بيمش را دارى ، نجات مى يابى: بدان كه رهايى و نجات تو در حفظ خون ها و آزار نرساندن به اولياى خدا و مهرورزى و مدارا با مردم و درنگ ورزى ، و خوش رفتارى است ، همراه با نرمشِ بدون ضعف ، و سختگيرىِ بدون خشونت ، و مدارا با بالادستت و [نيز] با فرستادگان او كه نزد تو مى آيند ، و اين كه بر پايه حق و عدل ، كارهاى رعيّتت را رتق و فتق كنى ، إن شاء اللّه .

.

ص: 146

الكافي عن حمزة بن محمّد الطيّار :أنَّهُ عَرَضَ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام بَعضَ خُطَبِ أبيهِ حَتّى إِذا بَلَغَ مَوضِعاً مِنها قالَ لَهُ : كُفَّ وَاسكُت . ثُمَّ قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : لا يَسَعُكُم فيما يَنزِلُ بِكُم مِمّا لا تَعلَمونَ إِلَا الكَفُّ عَنهُ وَالتَّثَبُّتُ وَالرَّدُّ إلى أئِمَّةِ الهُدى حَتّى يَحمِلوكُم فيهِ عَلَى القَصدِ ، ويَجلوا عَنكُم فيهِ العَمى ، ويُعَرِّفوكُم فيهِ الحَقَّ ؛ قالَ اللّهُ تَعالى : «فَسْئلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ » (1) . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :قِفوا عِندَ ما تُنهَونَ عَنهُ ، ولا تَعجَلوا في أمرٍ حَتّى تَتَبَيَّنوا . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا أرَدتَ أمرا فَعَلَيكَ بِالرِّفقِ وَالتُّؤَدَةِ ، حَتّى يَجعَلَ اللّهُ لَكَ مِنهُ فَرَجا . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :رَوِيَّةُ (5) المُتَأَنّي أفضَلُ مِن بَديهَةِ العَجِلِ . (6)

الإمام الرضا عليه السلام_ في بَيانِ كَيفِيَّةِ التَّصَرُّفِ مَعَ الحَديثِ الَّذي لَيسَ لَهُ وَجهٌ _ :عَلَيكُم بِالكَفِّ وَالتَّثَبُّتِ وَالوُقوفِ ، وأنتُم طالِبونَ باحِثونَ حَتّى يأتِيَكُمُ البَيانُ مِن عِندِنا . (7)

.


1- .النحل : 43 ، الأنبياء : 7 .
2- .الكافي : ج 1 ص 50 ح 10 ، المحاسن : ج 1 ص 341 ح701 و 703 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 260 ح 30 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 183 ح 43 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 173 ، شرح الأخبار : ج 1 ص 370 ح 316 وفيه «تنكرونه حتّى تسألونا عنه» بدل «حتّى تتبيّنوا» ، بحار الأنوار : ج 32 ص 17 .
4- .مستدرك الوسائل : ج 11 ص 294 ح 13069 نقلاً عن أبي القاسم الكوفي في كتاب الأخلاق .
5- .هي ما يروّي الإنسانُ نفسه من القول والفعل ، أي يُفكّر ، يُقال : روأتُ في الأمر (النهاية : ج 2 ص 279 «روى») .
6- .غرر الحكم : ج 4 ص 206 ح 5443 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 270 ح 4958 .
7- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 21 ح 45 عن أحمد بن الحسن الميثمي ، بحار الأنوار : ج 2 ص 234 ح 15 .

ص: 147

الكافى_ در باره حمزة بن محمّد طيّار _ :او يكى از خطبه هاى امام باقر عليه السلام را بر امام صادق عليه السلام خواند تا به جمله اى از آن رسيد . در اين هنگام ، امام صادق عليه السلام فرمود : «بس است . ادامه نده» و سپس فرمود : «در كارهايى كه براى شما پيش مى آيد و حكم آنها را نمى دانيد ، وظيفه اى جز باز ايستادن و درنگ كردن و ارجاع دادن آنها به پيشوايان هدايت نداريد تا ايشان راه درست آنها را به شما نشان دهند و كورىِ شما را در باره آنها از شما بزدايند و حق را به شما بشناسانند . خداى متعال فرموده است : «اگر نمى دانيد ، از اهل ذكر بپرسيد» » .

امام على عليه السلام :از آنچه از آن نهى مى شويد ، باز ايستيد و در هيچ كارى شتاب مَوَرزيد ، تا آن كه حقيقتِ آن بر شما روشن شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه آهنگ كارى كردى ، ملايمت و حوصله در پيش گير تا خداوند در آن ، گشايشى برايت قرار دهد .

امام على عليه السلام :انديشه كردن [و تأخير] شخص درنگ ورز ، بهتر از ناانديشى [و سرعت عمل] شتابكار است .

امام رضا عليه السلام_ در بيان چگونگىِ برخورد با حديثى كه حكم روشنى به دست نمى دهد _ :بر شما باد خويشتندارى و درنگ و توقّف ! و جستجو و تحقيق كنيد تا توضيح آنها از جانب ما به شما برسد .

.

ص: 148

فقه الرضا عليه السلام :إذا أرَدتَ أن تَقومَ إلَى الصَّلاةِ ، فَلا تَقُم (1) إلَيها مُتَكاسِلاً ، ولا مُتَناعِسا ، ولا مُستَعجِلاً ، ولا مُتَلاهِيا ، ولكِن تَأتيها عَلَى السُّكونِ وَالوَقارِ وَالتُّؤَدَةِ . (2)

.


1- .في المصدر : «فلا تقوم» ، والصواب ما أثبتناه كما في بحار الأنوار .
2- .فقه الرضا : ص 101 ، بحار الأنوار : ج 84 ص 204 ح 3 .

ص: 149

فقه الرضا عليه السلام :هر گاه خواستى به نماز بايستى ، با بى حالى و خواب آلودگى ، يا شتاب زدگى و حواس پرتى به اين كار مپرداز ؛ بلكه آن را با آرامش و وقار و تأنّى به جاى آور .

.

ص: 150

الفَصلُ الثّاني: أسباب التّأني2 / 1العَقلُالإمام عليّ عليه السلام :التَّثَبُّتُ (1) رَأسُ العَقلِ ، وَالحِدَّةُ (2) رَأسُ الحُمقِ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :التُّؤَدَةُ نِصفُ العَقلِ . (4)

عنه عليه السلام_ في بَيانِ جُنودِ العَقلِ وَما يُقابِلُها مِن جُنودِ الجَهلِ _ :التُّؤَدَةُ (5) وضِدُّهَا التَّسَرُّعُ . (6)

الإمام الكاظم عليه السلام_ أيضا _ :التُّؤَدَةُ ، العَجَلَةُ . (7)

.


1- .تثبّت في الأمر : تأنّى فيه ولم يعجل (لسان العرب : ج 2 ص 19 «ثبت») .
2- .الحِدَّةُ : السرعة في الاُمور والمضاء فيها ، مأخوذ من حدّ السيف (النهاية : ج 1 ص 352 «حدد») .
3- .كنز الفوائد : ج 1 ص 199 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 160 ح 42 .
4- .نثر الدرّ : ج 1 ص 356 .
5- .التُؤَدَة : التأنّي . يقال : اتّئِدْ في أمرك ؛ أي تَثَبَّت (النهاية : ج 1 ص 178 «تئد») .
6- .الكافي : ج 1 ص 21 ح 14 ، الخصال : ص 589 ح 13 ، علل الشرائع : ص 114 ح 10 ، المحاسن : ج 1 ص 312 ح 620 كلّها عن سماعة ، بحار الأنوار : ج 1 ص 110 ح 7 .
7- .تحف العقول : ص 401 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 158 ح 30 .

ص: 151

فصل دوم : عوامل درنگ ورزيدن
2 / 1 خرد

فصل دوم : عوامل درنگ ورزيدن2 / 1خردامام على عليه السلام :درنگ ورزى ، اوج خردمندى است و شتاب زدگى ، اوج نابخردى .

امام صادق عليه السلام :درنگ ورزى ، نصف خرد است .

امام صادق عليه السلام_ در بيان سربازان خرد و سربازان نادانى _ :درنگ ورزى ، كه ضدّ آن ، شتابكارى است .

امام كاظم عليه السلام_ در بيان سربازان خرد و سربازان نادانى _ :درنگ [و ضدّ آن] ، شتاب .

.

ص: 152

2 / 2الإِيمانُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ وَقّافٌ (1) وَالمُنافِقُ وَثّابٌ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ كَيِّسٌ فَطِنٌ حَذِرٌ وَقّافٌ ، ثَبتٌ (3) لا يَعجَلُ عالِمٌ وَرِ عٌ، وَالمُنافِقُ هُمَزَةٌ لُمَزَةٌ حُطَمَةٌ ، لا يَقِفُ عِندَ شُبهَةٍ ولا عِندَ مُحَرَّمٍ ؛ كَحاطِبِ اللَّيلِ لا يُبالي مِن أينَ كَسَبَ وفيما أنفَقَ . (4)

2 / 3عُلُوُّ الهِمَّةِالإمام عليّ عليه السلام :الحِلمُ وَالأَناةُ تَوأَمانِ يُنتِجُهُما عُلُوُّ الهِمَّةِ . (5)

.


1- .الوقّاف : الذي لا يستعجل في الاُمور (النهاية : ج 5 ص 216 «وقف») .
2- .ربيع الأبرار : ج 1 ص 660 .
3- .في المصدر : «مثبت» ، والتصويب من كنز العمّال .
4- .الفردوس : ج 4 ص 175 ح 6544 عن أنس ، كنز العمّال : ج 1 ص 162 ح 812 .
5- .نهج البلاغة : الحكمة 460 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 428 ح 76 .

ص: 153

2 / 2 ايمان
2 / 3 بلندهمّتى

2 / 2ايمانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، اهل درنگ است و منافق ، بى پروا [و شتابكار] .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، زيرك و هوشيار و محتاط و اهل درنگ و ثابت قدم است و عجله نمى كند و دانا و پارساست ، و منافق ، بدگو و عيبجو و آتش افروز است و از هيچ شبهه و حرامى باز نمى ايستد و مانند هيمه چين در شب است و برايش مهم نيست از كجا به دست مى آورد و در چه راهى خرج مى كند .

2 / 3بلندى همّتامام على عليه السلام :بردبارى و درنگ كردن ، دو همزادند كه از بلندهمّتى زاده مى شوند .

.

ص: 154

الفَصلُ الثّالِثُ: آثار التّأني3 / 1الإِصابَةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن تَأَنّى أصابَ أو كادَ ، ومَن عَجِلَ أخطَأَ أو كادَ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا تَأَنَّيتَ أصَبتَ أو كِدتَ تُصيبُ ، وإذَا استَعجَلتَ أخطَأتَ أو كِدتَ تُخطِئُ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :أصابَ مُتَأَنٍّ أو كادَ ، أخطَأَ مُستَعجِلٌ أو كادَ . (3)

عنه عليه السلام :مَقتَلُ الرَّجُلِ بَينَ لَحيَيهِ ، وَالرَّأيُ مَعَ الأَناةِ ، وبِئسَ الظَّهيرُ الرَّأيُ الفَطيرُ . (4)

عنه عليه السلام :الأَناةُ إصابَةٌ . (5)

.


1- .المعجم الكبير : ج 17 ص 310 ح 858 ، مسند الشهاب : ج 1 ص 231 ح 262 و ص 232 ح 362 ، المعجم الأوسط : ج 3 ص 259 ح 3082 كلّها عن عقبة بن عامر ، كنز العمّال : ج 3 ص 99 ح 5678 .
2- .السنن الكبرى : ج 10 ص 178 ح 20271 عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 3 ص 99 ح 5679 .
3- .غرر الحكم : ج 1 ص 341 ح 1290 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 71 ح 1789 و 1790 و ص 127 ح 2904 و 2905 .
4- .كشف الغمّة : ج 3 ص 139 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 81 ح 76 .
5- .غرر الحكم : ج 1 ص 42 ح 128 .

ص: 155

فصل سوم : آثار درنگ ورزيدن
3 / 1 رسيدن به حقيقت

فصل سوم : آثار درنگ ورزيدن3 / 1رسيدن به حقيقتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه با درنگْ عمل كند ، به حقيقت مى رسد يا به آن نزديك مى شود و كسى كه عجله كند ، به خطا مى رود و يا به آن نزديك مى شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه درنگ ورزى ، به حقيقت مى رسى يا به آن نزديك مى شوى ، و هر گاه شتاب ورزى ، خطا مى كنى يا به آن نزديك مى گردى .

امام على عليه السلام :درنگ كننده به حقيقت مى رسد ، يا به آن نزديك مى شود . شتابكار خطا مى كند ، يا به خطا نزديك مى شود .

امام على عليه السلام :قتلگاه مرد ، ميان دو چانه اوست (1) و رأى ، با درنگ كردن همراه است ، و بد پشتيبانى است رأى خام .

امام على عليه السلام :درنگ كردن ، ضامن رسيدن به حقيقت است .

.


1- .يعنى : زبان سرخ ، سر سبز مى دهد بر باد!

ص: 156

عنه عليه السلام :الرَّأيُ عِندي مَعَ الأَناةِ . (1)

عنه عليه السلام :عَلَيكَ بِالأَناةِ ؛ فَإِنَّ المُتَأَنِّيَ حَرِيٌّ بِالإِصابَةِ . (2)

عنه عليه السلام :المُتَأَنّي مُصيبٌ وإن هَلَكَ . (3)

عنه عليه السلام :لا إصابَةَ لِمَن لا أناةَ لَهُ . (4)

الإمام الجواد عليه السلام :اِتَّئِد تُصِب أو تَكَد . (5)

راجع : ص 142 ح 19 .

3 / 2الأَمنُ مِنَ الزَّلَلِالإمام عليّ عليه السلام :مَنِ اتَّأَدَ أمِنَ مِنَ الزَّلَلِ . (6)

عنه عليه السلام :التَّثَبُّتُ فِي القَولِ يُؤمِنُ العِثارَ وَالزَّلَلَ . (7)

عنه عليه السلام :التَّأَنّي فِي الفِعلِ يُؤمِنُ الخَطَلَ (8) . (9)

عنه عليه السلام :التَّرَوّي فِي القَولِ يُؤمِنُ الزَّلَلَ . (10)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 43 .
2- .غرر الحكم : ج 4 ص 286 ح 6090 و ج 1 ص 200 ح 791 وفيه ذيله فقط ، عيون الحكم والمواعظ : ص 335 ح 5741 .
3- .غرر الحكم : ج 1 ص 322 ح 1229 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 29 ح 421 .
4- .غرر الحكم : ج 6 ص 402 ح 10783 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 539 ح 9987 .
5- .الدرّة الباهرة : ص 40 ، نزهة الناظر : ص 210 ح 458 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 340 ح 13 .
6- .غرر الحكم : ج 5 ص 216 ح 8051 .
7- .غرر الحكم : ج 1 ص 356 ح 1359 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 47 ح 1195 وليس فيه «العثار» .
8- .خَطِلَ : أخطَأَ (المصباح المنير : ص 174 «خطل») .
9- .غرر الحكم : ج 1 ص 346 ح 1310 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 47 ح 1194 .
10- .غرر الحكم : ج 1 ص 346 ح 1311 .

ص: 157

3 / 2 مصون ماندن از لغزش

امام على عليه السلام :نظر من ، درنگ كردن است . (1)

امام على عليه السلام :درنگ پيشه كن ؛ زيرا درنگ كننده ، سزاوار رسيدن به حقيقت است .

امام على عليه السلام :آن كه درنگ مى كند ، [سرانجام] به حقيقت مى رسد ، اگرچه بميرد .

امام على عليه السلام :كسى كه اهل درنگ نباشد ، به حقيقت نمى رسد .

امام جواد عليه السلام :درنگ كن تا به حقيقت برسى ، يا به آن نزديك شوى .

ر . ك : ص 143 ح 19 .

3 / 2مصون ماندن از لغزشامام على عليه السلام :هر كه درنگ ورزد ، از لغزش در امان مى ماند .

امام على عليه السلام :درنگ كردن در گفتار ، از خطا و لغزش مصون مى دارد .

امام على عليه السلام :درنگ كردن در كردار ، از خطا در امان مى دارد .

امام على عليه السلام :درنگ كردن در گفتار ، از لغزش مصون مى دارد .

.


1- .. امام عليه السلام اين جمله را در پاسخ يارانش ، پس از آن كه جرير بن عبد اللّه بجلى را براى گرفتن بيعت ، نزد معاويه به شام فرستاد ، فرمود . گفتند : مصلحت ، در آن است كه براى جنگ با مردم شام آماده شويم . ايشان فرمود : «به نظر من ، فعلاً بايد درنگ كرد تا جرير برگردد» .

ص: 158

آدم عليه السلام_ لِوُلدِهِ _ :كُلُّ عَمَلٍ تُريدونَ أن تَعمَلوا فَقِفوا لَهُ ساعَةً ، فَإِنّي لَو وَقَفتُ لَم يَكُن أصابَني ما أصابَني . (1)

3 / 3السَّلامَةُالإمام عليّ عليه السلام :فِي الأَناةِ السَّلامَةُ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :مَعَ التَّثَبُّتِ تَكونُ السَّلامَةُ ، ومَعَ العَجَلَةِ تَكونُ النَّدامَةُ ، ومَنِ ابتَدَأَ بِعَمَلٍ في غَيرِ وَقتِهِ كانَ بُلوغُهُ في غَيرِ حينِهِ . (3)

3 / 4الاِستِظهارُالإمام عليّ عليه السلام :التَّأَنّي يوجِبُ الاِستِظهارَ (4) . (5)

عنه عليه السلام :فِي التَّأَنِّي استِظهارٌ . (6)

3 / 5الظَّفَرُالإمام عليّ عليه السلام :التَّأَنّي نِصفُ الظَّفَرِ ، كَما أنَّ الهَمَّ نِصفُ الهَرَمِ . (7)

.


1- .ربيع الأبرار : ج 1 ص 660 .
2- .غرر الحكم : ج 4 ص 411 ح 6526 .
3- .الخصال : ص 100 ح 52 عن أبان بن تغلب ، بحار الأنوار : ج 71 ص 338 ح 3 .
4- .الاستظهارُ : الاحتياط والاستيثاق (لسان العرب : ج 4 ص 528 «ظهر») .
5- .غرر الحكم : ج 3 ص 118 ح 433 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 33 ح 602 .
6- .غرر الحكم : ج 4 ص 400 ح 6477 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 353 ح 5956 .
7- .نزهة الناظر : ص 76 ح 19 .

ص: 159

3 / 3 سالم ماندن
3 / 4 محكم كارى
3 / 5 پيروزى

آدم عليه السلام_ به فرزندانش _ :هر كارى كه مى خواهيد بكنيد ، ساعتى در آن درنگ كنيد ؛ چرا كه اگر من درنگ ورزيده بودم ، گرفتار آن بلايى كه بر سرم آمد ، نمى شدم .

3 / 3سالم ماندنامام على عليه السلام :درنگ ورزيدن ، موجب سلامت ماندن است .

امام صادق عليه السلام :درنگ ورزيدن ، سلامت در پى دارد و شتاب كردن ، پشيمانى ، و هر كس كارى را بى موقع آغاز كند ، بى موقع به آن مى رسد .

3 / 4محكم كارىامام على عليه السلام :درنگ ورزيدن ، موجب محكم كارى (1) مى شود .

امام على عليه السلام :در درنگ ورزيدن ، محكم كارى كردن است .

3 / 5پيروزىامام على عليه السلام :درنگ ورزى ، نيمى از پيروزى است ، چنان كه اندوه [و نگرانى] ، نصف پيرى است .

.


1- .واژه «استظهار» كه در متن عربى حديث آمده به معناى چيره آمدن و غلبه كردن نيز به كار رفته كه احتمال اين معنا در هر دو حديثِ ياد شده ، وجود دارد .

ص: 160

3 / 6الخَيرُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا أرادَ اللّهُ بِأَهلِ بَيتٍ خَيرا ، أرشَدَهُم لِلرِّفقِ وَالتَّأَنّي ، ومَن حُرِمَ الرِّفقَ فَقَد حُرِمَ الخَيرَ . (1)

3 / 7البَقاءُ وَالرّاحَةُالإمام عليّ عليه السلام :اِعلَموا أنَّ الرِّفقَ يُمنٌ ، وفِي الأَناةِ بَقاءٌ وراحَةٌ . (2)

3 / 8الأَمنُ مِنَ الهَلكِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّما أهلَكَ النّاسَ العَجَلَةُ ، ولَو أنَّ النّاسَ تَثَبَّتوا لَم يَهلِك أحَدٌ . (3)

3 / 9تَسهيلُ الأَسبابِالإمام عليّ عليه السلام :بِالتَّأَنّي تَسهُلُ الأَسبابُ . (4)

عنه عليه السلام :بِالتَّأَنّي تَسهُلُ المَطالِبُ . (5)

.


1- .مستدرك الوسائل : ج 11 ص 294 ح 13069 نقلاً عن أبي القاسم الكوفي في كتاب الأخلاق .
2- .شرح نهج البلاغة لابن ميثم «طبعة دفتر نشر الكتاب» : ج 3 ص 9 ، بحار الأنوار : ج 51 ص 120 ح 23 .
3- .المحاسن : ج 1 ص 340 ح 697 عن زرارة عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 71 ص 340 ح 11 .
4- .غرر الحكم : ج 3 ص 231 ح 4309 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 189 ح 3911 .
5- .غرر الحكم : ج 3 ص 208 ح 4226 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 185 ح 3751 .

ص: 161

3 / 6 خير
3 / 7 ماندگارى و آسايش
3 / 8 ايمن ماندن از نابودى
3 / 9 آسان شدن عوامل

3 / 6خيرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه خداوند براى خانواده اى خيرى (خوبى اى) بخواهد ، آنان را به ملايمت و درنگ كردن ، راه نمايى مى كند ، و هر كس از ملايمتْ محروم شود ، در واقع ، از خير محروم شده است .

3 / 7ماندگارى و آسايشامام على عليه السلام :بدانيد كه ملايمت ، با ميمنت است و درنگ كردن ، موجب ماندگارى و آسايش .

3 / 8ايمن ماندن از نابودىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مردم را در حقيقت ، شتاب زدگى به نابودى كشانده است ، و اگر مردم درنگ مى ورزيدند ، هيچ كس نابود نمى شد .

3 / 9آسان شدن عواملامام على عليه السلام :با درنگ كردن است كه سبب ها آسان مى شوند .

امام على عليه السلام :درنگ ورزى ، رسيدن به خواسته ها را آسان مى سازد .

.

ص: 162

الفَصلُ الرّابِعُ: التّأني المذموم4 / 1التَّأَنّي في عَمَلِ الآخِرَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :التُّؤَدَةُ في كُلِّ شَيءٍ إلّا في عَمَلِ الآخِرَةِ . (1)

4 / 2التَّأَنّي فِي العَمَلِ الصّالِحِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الأَناةُ خَيرٌ إلّا فِي العَمَلِ الصّالِحِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :الأَناةُ في كُلِّ شَيءٍ خَيرٌ إلّا في ثَلاثٍ : إذا صيحَ في خَيلِ اللّهِ فَكونوا في أوَّلِ مَن يَشخَصُ . وإذا نودِيَ بِالصَّلاةِ فَكونوا في أوَّلِ مَن يَخرُجُ . وإذا كانَتِ الجِنازَةُ فَعَجِّلُوا الخُروجَ بِها . ثُمَّ الأَناةُ بَعدُ خَيرٌ ، ثُمَّ الأَناةُ بَعدُ خَيرٌ . (3)

.


1- .سنن أبي داود : ج 4 ص 255 ح 4810 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 132 ح 213 ، السنن الكبرى : ج 10 ص 327 ح 20803 كلاهما بزيادة «خير» بعد «شيء» وكلّها عن مصعب بن سعد عن أبيه ، كنز العمّال : ج 3 ص 98 ح 5673 .
2- .كنز العمّال : ج 3 ص 132 ح 5831 نقلاً عن العسكري عن جابر بن محمّد .
3- .تهذيب الكمال : ج 26 ص 531 الرقم 5643 ، كنز العمّال : ج 3 ص 132 ح 5832 نقلاً عن العسكري في الأمثال .

ص: 163

فصل چهارم : درنگ هاى ناپسند
4 / 1 درنگ كردن در كار آخرت
4 / 2 درنگ كردن در كار نيك

فصل چهارم : درنگ هاى ناپسند4 / 1درنگ كردن در كار آخرتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :درنگ كردن در هر كارى [پسنديده] است بجز در كار آخرت .

4 / 2درنگ كردن در كار نيكپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :درنگ ورزى خوب است ، مگر در كار نيك .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :درنگ كردن در هر كارى خوب است ، بجز در سه كار : هر گاه لشكر خدا [براى جهاد] فرا خوانده شد ، نخستين كسى باشيد كه بيرون مى آيد ؛ و هر گاه بانگ نماز بلند شد ، نخستين كسى باشيد كه [براى نماز] بيرون مى آيد ؛ و هر گاه جنازه اى بود ، در بيرون بردن [و خاك سپارى] آن ، شتاب ورزيد . از اينها كه گذشت ، درنگ كردن [در هر كارى] خوب است . از اينها كه گذشت ، درنگ كردن [در هر كارى] خوب است .

.

ص: 164

4 / 3التَّأَنّي في فُرَصِ الخَيرِالإمام عليّ عليه السلام :مِنَ الخُرقِ المُعاجَلَةُ قَبلَ الإِمكانِ ، وَالأَناةُ بَعدَ الفُرصَةِ . (1)

عنه عليه السلام_ مِن كتابِهِ إلى زِيادِ بنِ النَّضرِ حينَ أنفَذَهُ عَلى مُقَدَّمَتِهِ إلى صِفّينَ _ :عَلَيكَ بِالتَّأَنّي في حَربِكَ ، وإيّاكَ وَالعَجَلَةَ إلّا أن تُمكِنَكَ فُرصَةٌ . (2)

عنه عليه السلام :التُّؤَدَةُ مَمدوحَةٌ في كُلِّ شَيءٍ إلّا في فُرَصِ الخَيرِ . (3)

عنه عليه السلام :التَّثَبُّتُ خَيرٌ مِنَ العَجَلَةِ ، إلّا في فُرَصِ البِرِّ . (4)

.


1- .نهج البلاغة : الحكمة 363 ، نزهة الناظر : ص 76 ح 19 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 341 ح 14 .
2- .تحف العقول : ص 192 ، وقعة صفّين : ص 125 عن يزيد بن خالد بن قطن نحوه ، بحار الأنوار : ج 100 ص 24 ح 20 .
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 86 ح 1937 .
4- .غرر الحكم : ج 2 ص 89 ح 1949 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 58 ح 1487 .

ص: 165

4 / 3 درنگ كردن در فرصت كار خوب

4 / 3درنگ كردن در فرصت كار خوبامام على عليه السلام :شتاب كردن [در كارى] پيش از توانايى يافتن [بر آن] و درنگ كردن (تعلّل) بعد از به دست آوردن فرصت ، از نادانى است .

امام على عليه السلام_ از نامه ايشان به زياد بن نضر ، آن گاه كه او را در سِمَت فرماندهى مقدّمه سپاهش به صفّين فرستاد _ :در جنگ ، درنگ كردن پيش گير و از شتاب كردن بپرهيز ، مگر آن كه فرصت [خوبى] دست دهد .

امام على عليه السلام :درنگ كردن در هر چيزى ستودنى است ، مگر در فرصت هايى كه براى انجام دادن كارِ خوب دست مى دهد .

امام على عليه السلام :درنگ كردن ، بهتر از شتاب نمودن است ، مگر در فرصت هاى كارِ نيك .

.

ص: 166

. .

ص: 167

28 . آسيب

اشاره

28 . آسيبدرآمدفصل يكم : در هم تنيده بودن آسيب ها با زندگى دنيافصل دوم : آسيب هاى دانشفصل سوم : آسيب هاى خردفصل چهارم : آسيب هاى دانشمندانفصل پنجم : آسيب هاى دينفصل ششم : آسيب هاى اخلاقىفصل هفتم : آسيب هاى سياسى، اجتماعى و فرهنگىفصل هشتم : عوامل پيشگيرى از آسيب ها

.

ص: 168

درآمد

آفت ، در لغت

درآمدآفت ، در لغتواژه «آفت» ، اسم مصدر است از ريشه «أوف» يا «أيف» (1) به معناى آسيب ، گزند ، بيمارى و عيبى كه بر چيزى عارض شود و موجب فساد و تباهى آن گردد . ابن منظور مى گويد : أوف : الآفَةُ : العاهَةُ ، و فِى المُحكَمِ : عَرَضٌ مُفسِدٌ لِما أصابَ مِن شَى ءٍ ... وطَعامٌ مَؤوفٌ : أصابَتهُ آفَةٌ ، و فى غَيرِ المُحكَمِ طَعامٌ مَأْوُوفٌ . و إيفَ الطَّعامُ ، فَهُوَ مَئيفٌ ... الجَوهَرِىُّ : و قَد إيفَ الزَّرعُ عَلى ما لَم يُسَمَّ فاعِلُهُ ، أى أصابَتهُ آفَةٌ فَهُوَ مَؤوفٌ مِثلُ مَعوفٍ . (2) أوف: آفت : آسيب. در كتاب محكم [ابن سيرين] آمده : آفت، عارضه اى است كه به هر چه برسد، نابودش مى كند ... . غذاى مئوف، غذايى است كه آفت زده. در غير كتاب محكم ، «طعام مأوُوف» آمده است. «ايف الطعام» ، يعنى غذاى آسيب زده ... . جوهرى گفته است: «ايف الزرع» به صورت فعل مجهول ، آن جايى كه آفت ، مشخّص نباشد، پس آن ، «مؤوف» است . مقصود از اين واژه در اين بخش ، اشاره به موضوع آسيب شناسى از نگاه قرآن و احاديث اسلامى است .

.


1- .. از عبارت شمارى از لغت شناسان بر مى آيد كه اصل واژه «آفت» ، هم اجوف واوى تلقى شده و هم اجوف يائى (ر . ك : المحيط فى اللغة : ج 10 ص 437) .
2- .. لسان العرب : ج 9 ص 16 مادّه «أوف» .

ص: 169

آفت ، در قرآن و حديث
1 . آسيب هاى غير قابل پيشگيرى

آفت ، در قرآن و حديثدر قرآن كريم ، واژه «آفت (آسيب)» نيامده است ؛ امّا آسيب شناسى ، يكى از آموزه هاى مهمّ اسلامى است كه با الفاظ گوناگون و به طور گسترده در قرآن و احاديث آمده و در بخش هاى مختلف اين دانش نامه ، مطرح گرديده است . از اين رو ، براى آسيب شناسى هر موضوع ، مراجعه به كليدْواژه مربوط به آن ، ضرورى است . بنا بر اين ، آنچه در اين جا تحت عنوان «آفت» مى آيد ، تنها بخش كوچكى از احاديث آسيب شناسى است كه واژه «آفت» در آنها به كار رفته ، و منظور از تشكيل اين بخش ، جلب توجّه خوانندگان به اهمّيت اين موضوع از نگاه اهل بيت عليهم السلام و آشنايى اجمالى با آسيب هايى است كه زندگى مادّى و معنوى انسان را تهديد مى نمايند . در جمع بندى اين احاديث ، مى توان گفت كه آسيب هاى زندگى ، دو نوع اند :

1 . آسيب هاى غير قابل پيشگيرىبخشى از آسيب ها با زندگى انسان ، پيوندى ناگسستنى دارند ، چنان كه در حديثى از امام على عليه السلام در توصيف انسان آمده : غَرَضِ الأَسقامِ ... حَليفِ الهُمومِ و قَرينِ الأَحزانِ و نُصُبِ الآفاتِ . (1) [انسان] در تيررس بيمارى ها... هم پيمان غصّه ها ، همنشين اندوه ها ، و ملازم آسيب هاست . انسان در اين جهان ، گرفتار انواع آسيب هاى غير قابل پيشگيرى و غم و

.


1- .. ر . ك : ص 174 ح 1 .

ص: 170

غصّه هاى ناشى از آن است . از اين رو در حكمت هاى منسوب به امام على عليه السلام آمده كه وقتى ايشان شنيد كه مردى براى دوستش دعا مى كند كه غم و گرفتارى نبيند، فرمود : إنَّما دَعَوتَ لَهُ بِالمَوتِ لِأَنَّ مَن عاشَ فِى الدُّنيا لابُدَّ أن يَرَى المَكروهَ . (1) تو در واقع ، براى مرگش دعا كردى ؛ زيرا هر كه در دنيا زندگى مى كند ، به ناچار ، گرفتارى مى بيند . آفتِ همه آرزوها مرگ است كه هيچ چاره اى ندارد و هيچ كس نمى تواند از آن پيشگيرى كند : آفَةُ الآمالِ حُضورُ الآجالِ . (2) آفت آرزوها، وجود [هميشگى] اجل هاست . به سخن ديگر ، بخشى از آسيب هاى زندگى ، تقدير غير قابل تغيير زندگى اند . در اين موارد ، از انسان براى پيشگيرى از آنها كارى ساخته نيست ، چنان كه از امام على عليه السلام روايت شده است : يَغلِبُ المِقدارُ عَلَى التَّقديرِ ، حَتّى تَكونَ الآفَةُ فِى التَّدبيرِ . (3) تقدير [ حق] بر حسابگرى [ ما] چنان چيره است كه تدبير ، مايه آسيب مى شود . در روايتى ديگر از ايشان آمده است : تَذِلُّ الأُمورُ لِلمَقاديرِ ، حَتّى يَكونَ الحَتفُ فِى التَّدبيرِ . (4) كارها در تسخير تقديرات اند ، تا جايى كه تدبير، مرگ آور مى شود . گفتنى است كه هر چند اين گونه آسيب ها غير قابل پيشگيرى اند ، با اين حال ،

.


1- .. شرح نهج البلاغة : ج 20 ص 289 ح 301 .
2- .. غرر الحكم : ج 3 ص 110 ح 3959 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 181 ح 3712 .
3- .. نهج البلاغة : حكمت 459 ، تحف العقول : ص 223 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 126 ح 77 .
4- .. نهج البلاغة ، حكمت 16 .

ص: 171

2 . آسيب هاى قابل پيشگيرى
راه هاى پيشگيرى از آسيب ها
1 . شناخت

شناخت آنها ضرورى است تا با توجّه به آنها بتوان براى زندگى برنامه ريزى كرد ؛ بلكه از آنها به عنوان فرصت ، براى كمالات نفسانى بهره بردارى نمود .

2 . آسيب هاى قابل پيشگيرىنكته مهم در باب آسيب شناسى ، اين است كه بخش عمده آسيب هايى كه زندگى مادّى و معنوى را تهديد مى كنند ، قابل پيش بينى و پيشگيرى اند . مهم تر ، اين كه حتّى پيشگيرى بسيارى از آسيب هاى غير قابل پيش بينى ، امكان پذير است ؛ بلكه مى توان گفت كه آسيب هاى غير قابل پيشگيرى ، در برابر آنچه قابل پيشگيرى است ، اندك اند . بسيارى از بيمارى هاى جسمى و روحى و بسيارى از مرگ هاى زودرس را مى توان پيشگيرى كرد . همچنين بسيارى از آسيب هايى را كه زندگى فردى ، خانوادگى ، اجتماعى ، فرهنگى ، سياسى ، اقتصادى و زيستىِ انسان را تهديد مى كنند ، پيش از وقوع مى توان علاج نمود . بنا بر اين ، آسيب شناسى ، در واقع ، اوّلين و اصلى ترين و مهم ترين مسئله زندگى است كه سعادت و خوش بختى انسان در گرو آن قرار دارد .

راه هاى پيشگيرى از آسيب هابا تأمّل در احاديث فصل هشتم ، مى توان گفت كه با بهره گيرى از چهار عامل ، مى توان از وقوع بسيارى از آسيب ها پيشگيرى كرد :

1 . شناختآسيب شناسى ، نخستين گام در جهت پيشگيرى از آسيب است ، چنان كه در ره نمود

.

ص: 172

2 . تقويت اراده
3 . خدمت به خلق

امام على عليه السلام آمده : العِلمُ حِجابٌ مِنَ الآفاتِ . (1) دانش، بازدارنده از آفات است . هر چه سطح علم و آگاهى مردم نسبت به آسيب هايى كه زندگىِ آنها را تهديد مى كند ، بالاتر باشد ، مصونيت آنها افزايش مى يابد . بنا بر اين براى سالم سازى جامعه ، برنامه ريزى جهت تقويت فرهنگ و آگاهى مردم ، ضرورى است .

2 . تقويت ارادهشمارى از آسيب هاى زندگى ، معلول ضعف اراده در برابر جاذبه ها و تمايلات نفسانى اند ؛ چرا كه ضعف اراده ، مانع پيروى از عقل و علم و آگاهى مى شود . از اين رو در اين گونه موارد ، تنها شناخت آسيب ، براى پيشگيرى از آن كافى نيست ؛ بلكه تقويت اراده از طريق خودسازى نيز ضرورى است . احاديثى كه براى مصونيت از آسيب ها به روزه دارى ، قناعت ، خوددارى از هوسرانى و زهد توصيه مى كنند ، اشاره به همين نكته دارند . از امام على عليه السلام نقل شده : لَو زَهِدتُم فِى الشَّهَواتِ لَسَلِمتُم مِنَ الآفاتِ . (2) اگر در خواسته هاى نفس ، زهد بورزيد ، حتما از آسيب ها در امان خواهيد ماند .

3 . خدمت به خلقيكى از آموزه هاى مهمّ اسلام براى پيشگيرى از آسيب هاى غير قابل پيش بينى ، كمك به نيازمندان ، شاد كردن ديگران و به طور كلّى ، نيكى كردن به مردم و خدمت به خلق است . از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده :

.


1- .. ر . ك : ص 216 ح 108 .
2- .. ر . ك : ص 216 ح 109 .

ص: 173

4 . استمداد از خداوند متعال

المَعروفُ إلَى النّاسِ يَقى صاحِبَها مَصارِعَ السَّوءِ وَ الآفاتِ وَ الهَلَكاتِ . (1) نيكى كردن به مردم، نيكوكار را از دام بدى ها و آسيب ها و مهلكه ها نجات مى دهد . اين سخن ، بدان معناست كه براى مصون ماندن از آسيب ها ، علاوه بر راه هاى متعارف ، عوامل و راه هاى غير متعارف نيز وجود دارند كه شمارى از آسيب هاى زندگى را از طريق آنها مى توان پيشگيرى نمود .

4 . استمداد از خداوند متعالدر كنار تلاش هاى علمى و عملى براى پيشگيرى از آسيب ها ، ذكر و دعا و يارى خواستن از حضرت احديت _ جلّ و علا _ نيز نقش مؤثّرى در اين زمينه دارند . بر اساس بسيارى از احاديث ، پيشوايان اسلام ، مكرّر از خداوند متعال مى خواستند كه آنان را از آسيب ها ، مصون بدارد و در برابر آسيب ها ، مصونيت بخشد .

.


1- .. ر . ك : ص 218 ح 115 .

ص: 174

الفَصلُ الأَوَّلُ: تآصر الآفات والحياة الدّنيا1 / 1الإِنسانُ فِي الدُّنيا مَرمَى الآفاتِ الدُّنياالإمام عليّ عليه السلام_ مِن كِتابٍ لَهُ إلَى ابنِهِ الحَسَنِ عليه السلام _ :مِنَ الوالِدِ الفانِ ... إلَى المَولودِ المُؤَمِّلِ ما لا يُدرَكُ ، السّالِكِ سَبيلَ مَن قد هَلَكَ ، غَرَضِ الأَسقامِ ورَهينَةِ الأَيّامِ ورَمِيَّةِ المَصائِبِ ... غَريمِ المَنايا ، وأسيرِ المَوتِ ، وحَليفِ الهُمومِ ، وقَرينِ الأَحزانِ ، ونُصُبِ الآفاتِ . (1)

عنه عليه السلام :وَيحَ ابنِ آدَمَ ؛ أسيرُ الجوعِ ، صَريعُ الشِّبَعِ ، غَرَضُ الآفاتِ ، خَليفَةُ الأَمواتِ . (2)

عنه عليه السلام_ في صِفَةِ الدُّنيا _ :ثُمَّ قَرَنَ [اللّهُ] بِسَعَتِها عَقابيلَ (3) فاقَتِها (4) ، وبِسَلامَتِها طَوارِقَ آفاتِها ، وبِفُرَجِ (5) أفراحِها غُصَصَ أتراحِها (6) . (7)

.


1- .نهج البلاغة: الكتاب31، خصائص الأئمّة : ص118، تحف العقول : ص 68 ، كشف المحجّة : ص 220 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 217 ح 2 ؛ كنز العمّال : ج 16 ص 167 ح 44215 نقلاً عن وكيع والعسكري في المواعظ .
2- .غرر الحكم : ج 6 ص 229 ح 10096 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 505 ح 9257 .
3- .العقابيل : بقايا المرض وغيره (لسان العرب : ج 11 ص 466 «عقبل») .
4- .الفاقة : الحاجة والفقر (النهاية : ج 3 ص 480 «فوق») .
5- .الفَرجَة : الخلوص من شدّة (المصباح المنير : ص 466 «فرجت») .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 91 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 77 ص 328 ح 17 .
7- .التَّرَحُ : ضدّ الفَرَحِ وهو الهلاك والانقطاع أيضا (النهاية : ج 1 ص 186 «ترح») .

ص: 175

فصل يكم : در هم تنيده بودن آسيب ها با زندگى دنيا
1 / 1 انسان در دنيا آماج آسيب هاست

فصل يكم : در هم تنيده بودن آسيب ها با زندگى دنيا1 / 1انسان در دنيا آماج آسيب هاستامام على عليه السلام_ از نامه ايشان به فرزندش حسن عليه السلام _ :از پدر سال خورده ... به فرزندى كه آرزوهاى نارسيدنى در سر دارد ، و در همان راهى مى رود كه گذشتگان رفتند ؛ فرزندى كه آماج بيمارى ها و گروگان روزگار و هدف تيرهاى گرفتارى ها و صدمات ... وامدار مقدّرات و اسير مرگ و هم پيمان رنج و تشويش ها و همدم اندوه ها و نشان آسيب هاست .

امام على عليه السلام :بيچاره فرزند آدم! اسير گرسنگى ، كُشته سيرى ، آماج آسيب ها ، و جانشين مردگان است .

امام على عليه السلام_ در توصيف دنيا_ :آن گاه [خداوند] ، گشايش در روزى را با سختى هاى فقر ، و سلامت آن را با هجوم آسيب ها، و لذّت شادى هاى آن را با رنج غصّه ها مقرون ساخت .

.

ص: 176

عنه عليه السلام :كَيفَ يُغتَرُّ بِسَلامَةِ جِسمٍ مُعَرَّضٍ لِلآفاتِ؟! (1)

1 / 2الدُّنيا مَكمَنُ الآفاتِالإمام عليّ عليه السلام :كُرورُ اللَّيلِ وَالنَّهارِ ، مَكمَنُ الآفاتِ وداعِي الشَّتاتِ . (2)

عنه عليه السلام :السّاعاتُ مَكمَنُ الآفاتِ . (3)

عنه عليه السلام :مِنَ السّاعاتِ تَوَلُّدُ الآفاتِ . (4)

عنه عليه السلام :الدُّنيا مَحَلُّ الآفاتِ . (5)

.


1- .غرر الحكم : ج 4 ص 561 ح 6984 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 384 ح 6486 .
2- .غرر الحكم : ج 4 ص 626 ح 7225 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 395 ح 6685 وفيه «وموطن» بدل «وداعي» .
3- .غرر الحكم : ج 1 ص 92 ح 336 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 39 ح 870 .
4- .غرر الحكم : ج 6 ص 10 ح 9250 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 467 ح 8507 .
5- .غرر الحكم : ج 1 ص 153 ح 576 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 25 ح 268 .

ص: 177

1 / 2 دنيا ، كمينگاه آسيب هاست

امام على عليه السلام :چگونه مى توان به سلامت جسمى مغرور شد كه در معرض آسيب هاست ؟ !

1 / 2دنيا ، كمينگاه آسيب هاستامام على عليه السلام :گذشت شب و روز ، كمينگاه آسيب ها و سبب پراكندگى ها (جدايى ها) است .

امام على عليه السلام :ساعت ها [و لحظات] ، كمينگاه آسيب هايند .

امام على عليه السلام :از ساعت ها، آسيب ها زاده مى شوند .

امام على عليه السلام :دنيا ، جايگاه آسيب هاست .

.

ص: 178

الفَصلُ الثاني: آفات العلم2 / 1النِّسيانُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :آفَةُ العِلمِ النِّسيانُ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :آفَةُ العِلمِ النِّسيانُ ، وإضاعَتُهُ أن تُحَدِّثَ بِهِ غَيرَ أهلِهِ . (2)

2 / 2الحَسَدُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :آفَةُ العِلمِ الحَسَدُ . (3)

.


1- .تحف العقول : ص 6 ، مستطرفات السرائر : ص 119 ح 1 عن حماد بن عمرو عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 335 ح 2656 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، كنز الفوائد : ج 1 ص 55 ، معدن الجواهر : ص 59 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 59 ؛ كنز العمّال : ج 16 ص 216 ح 44237 نقلاً عن الصابوني في المئتين .
2- .سنن الدارمي : ج 1 ص 158 ح 629 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 6 ص 190 ح 7 كلاهما عن الأعمش ، كنز العمّال : ج 10 ص 184 ح 28960 .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 373 ح 5762 ، مستطرفات السرائر : ص 119 وفيه «الحلم» بدل «العلم» وكلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام .

ص: 179

فصل دوم : آسيب هاى دانش
2 / 1 فراموشى
2 / 2 حسادت

فصل دوم : آسيب هاى دانش2 / 1فراموشىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آسيب دانش ، فراموشى است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آسيب دانش ، فراموشى است و تباه كردنش ، اين است كه آن را به كسى كه شايسته آن نيست ، بياموزى .

2 / 2حسادتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آسيب دانش ، حسادت است .

.

ص: 180

2 / 3الخُيَلاءُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :آفَةُ العِلمِ الخُيَلاءُ (1) . (2)

2 / 4الخُرقُالإمام عليّ عليه السلام :رَأسُ العِلمِ الرِّفقُ ، وآفَتُهُ الخُرقُ (3) . (4)

2 / 5تَركُ العَمَلِ بِهِالإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ العِلمِ تَركُ العَمَلِ بِهِ . (5)

2 / 6الشَّكُّالإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ اليَقينِ الشَّكُّ . (6)

راجع : موسوعة العقائد الإسلامية : ج 2 ص 163 (المعرفة / القسم السابع : موانع المعرفة) .

.


1- .الخُيَلاءُ : الكِبرُ والإعجاب (المصباح المنير : ص 186 «خيل») .
2- .بحار الأنوار : ج 73 ص 196 .
3- .الخُرقُ : ضدّ الرِّفق ، والخُرقُ : الحُمق (تاج العروس : ج 13 ص 109 «خرق») .
4- .تحف العقول : ص 89 و ص 100 ، كنز الفوائد : ج 1 ص 318 ، نزهة الناظر : ص 98 ح 172 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 58 ح 38 .
5- .غرر الحكم : ج 3 ص 107 ح 3948 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 181 ح 3700 .
6- .غرر الحكم : ج 3 ص 98 ح 3916 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 181 ح 3705 .

ص: 181

2 / 3 خودْبزرگ بينى
2 / 4 درشتى
2 / 5 به كار نبستن
2 / 6 شك

2 / 3خودْبزرگ بينىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آسيب دانش ، خودبزرگ بينى است .

2 / 4درشتىامام على عليه السلام :اساس دانش ، نرمش است و آسيب آن ، درشتى [خشونت] .

2 / 5به كار نبستنامام على عليه السلام :آسيب دانش ، به كار نبستن آن است .

2 / 6شكامام على عليه السلام :آسيب يقين ، شك است .

ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 2 ص 517 (معرفت شناسى / بخش هفتم : موانع شناخت) .

.

ص: 182

الفصل الثالث: آفات العقل3 / 1الهَوىالإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ العَقلِ الهَوى (1) . (2)

عنه عليه السلام :الهَوى آفَةُ الأَلبابِ (3) . (4)

3 / 2الكِبرُالإمام عليّ عليه السلام :شَرُّ آفاتِ العَقلِ الكِبرُ . (5)

.


1- .الهَوى : هوى النفس : إرادتها ، محبّة الإنسان الشيء وغلبته على قلبه (لسان العرب : ج 15 ص 372 «هوا») .
2- .غرر الحكم : ج 3 ص 101 ح 3925 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 182 ح 3731 وفيه «الوله بالدنيا» بدل «الهوى» .
3- .اللُّبُّ : العقل ، والجمع ألباب (المصباح المنير : ص 547 «لبب») .
4- .غرر الحكم : ج 1 ص 83 ح 314 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 24 ح 236 .
5- .غرر الحكم : ج 4 ص 178 ح 5752 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 295 ح 5293 .

ص: 183

فصل سوم : آسيب هاى خرد
3 / 1 هوس
3 / 2 تكبّر

فصل سوم : آسيب هاى خرد3 / 1هوس (1)امام على عليه السلام :آسيب خرد ، هوس است .

امام على عليه السلام :هوس ، آسيب خردهاست .

3 / 2تكبّرامام على عليه السلام :بدترينِ آسيب هاى خرد ، تكبّر است .

.


1- .. واژه «هوى» كه در متن عربى حديث آمده ، به معناى عشق و دل باختگى نيز آمده كه اين معنا نيز محتمل است .

ص: 184

3 / 3العُجبُالإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ اللُّبِّ العُجبُ . (1)

عنه عليه السلام_ في كِتابِهِ إلَى ابنِهِ الحَسَنِ عليه السلام _ :اِعلَم أنَّ الإِعجابَ ضِدُّ الصَّوابِ وآفَةُ الأَلبابِ . (2)

3 / 4اللَّجاجُالإمام عليّ عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :عَمَلُ الرَّجُلِ بِما يَعلَمُ أنَّهُ خَطَأٌ هَوىً ، وَالهَوى آفَةُ العَفافِ (3) ، وتَركُ العَمَلِ بِما يَعلَمُ أنَّهُ صَوابٌ تَهاوُنٌ ، وَالتَّهاوُنُ آفَةُ الدّينِ ، وإقدامُهُ عَلى ما لا يَدري أصَوابٌ هُوَ أم خَطَأٌ لَجاجٌ (4) ، وَاللَّجاجُ آفَةُ العَقلِ . (5)

راجع : موسوعة العقائد الإسلاميّة (المعرفة) : ج1 ص301 (القسم الثّاني / الفصل السادس : آفات العقل) .

.


1- .غرر الحكم : ج 3 ص 109 ح 3956 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 181 ح 3715 ؛ كنز العمّال : ج 16 ص 204 ح 44226 نقلاً عن وكيع في الغرر .
2- .نهج البلاغة : الكتاب 31 ، تحف العقول : ص 74 ، كشف المحجّة : ص 227 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 28 ح 405 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 222 ح 2 ؛ كنز العمّال : ج 16 ص 172 ح 44215 نقلاً عن وكيع والعسكري في المواعظ .
3- .العَفافُ : الكفُّ عن الحرام والسؤال من الناس (النهاية : ج 3 ص 264 «عفف») .
4- .لَجَّ في الأمر : تمادى عليه وأبى أن ينصرف عنه (لسان العرب : ج 2 ص 353 «لجج») .
5- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 295 ح 376 .

ص: 185

3 / 3 خودپسندى
3 / 4 خيره سرى

3 / 3خودپسندىامام على عليه السلام :آسيب خرد ، خودپسندى است .

امام على عليه السلام_ در نامه ايشان به فرزندش حسن عليه السلام _ :بدان كه خودپسندى ، دشمن [رسيدن به] حقيقت ، و آسيب خردهاست .

3 / 4خيره سرىامام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :عمل كردن انسان به چيزى كه مى داند درست نيست ، هوس است ؛ و هوس ، آسيبِ خوددارى [از حرام و خواهش از مردم] است ، و عمل نكردن به آنچه مى داند درست است ، سستى است ، و سستى ، آسيبِ دين است ، و پرداختنش به كارى كه نمى داند درست است يا نادرست ، خيره سرى است ، و خيره سرى ، آسيبِ خرد است .

ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 1 ص 451 (معرفت شناسى / بخش دوم / فصل ششم : آسيب هاى خرد) .

.

ص: 186

الفَصلُ الرابع: آفات العلماء4 / 1حُبُّ الرِّئاسَةِالإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ العُلَماءِ حُبُّ الرِّياسَةِ . (1)

4 / 2عَدَمُ الصِّيانَةِالإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ الفُقَهاءِ عَدَمُ الصِّيانَةِ . (2)

4 / 3تِلكَ الخِصالُمصباح الشريعة_ فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام _ :آفَةُ العُلَماءِ عَشَرَةُ أشياءَ : الطَّمَعُ ، وَالبُخلُ ، وَالرِّياءُ ، وَالعَصَبِيَّةُ ، وحُبُّ المَدحِ ، وَالخَوضُ فيما لَم يَصِلوا إلى حَقيقَتِهِ ، وَالتَّكَلُّفُ في تَزيينِ الكَلامِ بِزَوائِدِ الأَلفاظِ ، وقِلَّةُ الحَياءِ مِنَ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ ، وَالاِفتِخارُ ، وتَركُ العَمَلِ بِما عَلِموا . (3)

.


1- .غرر الحكم : ج 3 ص 103 ح 3930 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 181 ح 3702 .
2- .غرر الحكم : ج 3 ص 111 ح 3963 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 182 ح 3722 .
3- .مصباح الشريعة : ص 366 .

ص: 187

فصل چهارم : آسيب هاى دانشمندان
4 / 1 رياست خواهى
4 / 2 ناخويشتندارى
4 / 3 و اين چند آسيب

فصل چهارم : آسيب هاى دانشمندان4 / 1رياست خواهىامام على عليه السلام :آسيب دانشمندان ، رياست خواهى است .

4 / 2ناخويشتندارىامام على عليه السلام :آسيب فقيهان ، ناخويشتندارى است .

4 / 3و اين چند آسيبمصباح الشريعة_ در سخنى كه به امام صادق عليه السلام نسبت داده شده است _ :آسيب دانشمندان ، ده چيز است : چشمداشت ، بخل ، خودنمايى ، جانبدارى ، ستايش دوستى ، فرو رفتن در چيزى كه به حقيقت آن نرسيده اند، تكلّف درآراستن سخن به واژگان زايد ، شرم نداشتن از خداى عز و جل ، فخرفروشى ، و به كار نبستن آنچه مى دانند .

.

ص: 188

الفَصلُ الخامس:آفات الدّين5 / 1سوءُ الظَّنِّالإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ الدّينِ سوءُ الظَّنِّ . (1)

5 / 2الهَوىرسول اللّه صلى الله عليه و آله :آفَةُ الدّينِ الهَوى . (2)

5 / 3الحَسَدُالإمام الباقر عليه السلام :الحَسَدُ آفَةُ الدّينِ . (3)

.


1- .غرر الحكم : ج 3 ص 101 ح 3924 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 182 ح 3730 .
2- .مسند الشهاب : ج 1 ص 79 ح 75 عن السري بن خالد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، كنز العمّال : ج 16 ص117 ح 44121 نقلاً عن شعب الإيمان .
3- .الكافي : ج 8 ص 19 ح 4 عن جابر بن يزيد ، تحف العقول : ص 93 ، كنز الفوائد : ج 1 ص 136 كلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 73 ص 256 ح 29 ؛ دستور معالم الحكم : ص 23 عن الإمام عليّ عليه السلام .

ص: 189

فصل پنجم : آسيب هاى دين
5 / 1 بدگمانى
5 / 2 هوس
5 / 3 حسادت

فصل پنجم : آسيب هاى دين5 / 1بدگمانىامام على عليه السلام :آسيب دين ، بدگمانى است .

5 / 2هوسپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آسيب دين ، هوس است .

5 / 3حسادتامام باقر عليه السلام :حسادت ، آسيب دين است .

.

ص: 190

5 / 4الشِّركُالإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ الإِيمانِ الشِّركُ . (1)

5 / 5وُلاةُ السَّوءِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :آفَةُ الدّينِ وُلاةُ السَّوءِ . (2)

5 / 6الخُرافاتُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ آفَةَ هذَا الدّينِ هذِهِ الأَنواءُ (3) . (4)

5 / 7التَّهاوُنُالإمام عليّ عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :التَّهاوُنُ آفَةُ الدّينِ . (5)

.


1- .غرر الحكم : ج 3 ص 97 ح 3915 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 181 ح 3704 .
2- .تاريخ جرجان : ص 335 الرقم 521 ، كنز العمّال : ج 6 ص 23 ح 14672 نقلاً عن الحارث بزيادة «لكلٍ آفةٌ تفسده» في أوّله وكلاهما عن ابن مسعود .
3- .الأنواء : هي ثمان وعشرون منزلة ، ينزل القمر كلّ ليلة منزلة منها ، وكانت العرب تزعم أن مع سقوط المنزلة وطلوع رقيبها يكون مطر ، وينسبونه اليها فيقولون : مُطرنا بنوء كذا (النهاية : ج 5 ص 122 «نوأ») .
4- .تاريخ جرجان : ص 402 الرقم 618 عن كرز بن وبرة الحارثي .
5- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 295 ح 376 .

ص: 191

5 / 4 شرك
5 / 5 فرمان روايان بد
5 / 6 خرافات
5 / 7 خوارشمارى

5 / 4شركامام على عليه السلام :آسيب ايمان ، شرك است .

5 / 5فرمان روايان بدپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آسيب دين ، فرمان روايان بد هستند .

5 / 6خرافاتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :همانا آسيب اين دين ، اين نسبت دادن باران و بادها به اختران است . (1)

5 / 7خوارشمارىامام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :خوارشمارى ، (2) آسيب دين است .

.


1- .واژه «انواء (جمع نَوء)» _ كه در متن عربى حديث آمده _ ، عبارت است از بيست و هشت منزل كه ماه ، هر شب در يكى از آنها قرار مى گيرد . عرب ها معتقد بودند كه با غروب يك منزل و طلوع رقيب آن ، باران مى بارد و اين بارش را به آن ، نسبت مى دادند و مى گفتند : فلان نوء (منزلگاه) ، به ما باران داد (النهاية : ج 5 ص 122 «نوأ») .
2- .واژه «تهاون» _ كه در متن عربى حديث آمده _ ، يعنى : تحقير و استهزا كردن ، سهل انگارى و بى اعتنايى به چيزى .

ص: 192

5 / 8بَعْضُ الأَشخاصِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :آفَةُ الدّينِ ثَلاثَةٌ : فَقيهٌ فاجِرٌ ، وإمامٌ جائِرٌ ، ومُجتَهِدٌ جاهِلٌ . (1)

5 / 9تِلكَ الخِصالُالإمام الصادق عليه السلام :آفَةُ الدّينِ الحَسَدُ وَالعُجبُ وَالفَخرُ . (2)

مصباح الشريعة_ فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام _ :خَيرُ لِباسِكَ ما لا يَشغَلُكَ عَنِ اللّهِ تَعالى ، بَل يُقَرِّبُكَ مِن شُكرِهِ وذِكرِهِ وطاعَتِهِ ، ولا يَحمِلُكَ فيها إلَى العُجبِ وَالرِّياءِ ، وَالتَّزَيُّنِ ، وَالمُفاخَرَةِ ، وَالخُيَلاءِ ، فَإِنَّها مِن آفاتِ الدّينِ . (3)

.


1- .تاريخ أصبهان : ج 2 ص 302 الرقم 1803 عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 10 ص 183 ح 28954 نقلاً عن الفردوس .
2- .الكافي : ج 2 ص 307 ح 5 عن معاوية بن وهب ، منية المريد : ص 325 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 248 ح 5 .
3- .مصباح الشريعة : ص 61 و 62 .

ص: 193

5 / 8 برخى اشخاص
5 / 9 و اين چند آسيب

5 / 8برخى اشخاصپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه كس به دين ، آسيب مى زنند : فقيه فاسد ، پيشواى ستمگر ، و عابد نادان .

5 / 9و اين چند آسيبامام صادق عليه السلام :آسيب دين ، بدخواهى و خودپسندى و نازِش است .

مصباح الشريعة_ در سخنى كه به امام صادق عليه السلام نسبت داده شده است _ :بهترين جامه تو ، آن جامه اى است كه از خداى متعال ، بازت ندارد ؛ بلكه تو را به سپاس گزارى از او و ياد او و فرمانبرى اش نزديك گرداند ، و پوشيدن آن تو را به خودپسندى و خودنمايى و خودآرايى و فخرفروشى و غرور نكشاند ؛ زيرا اينها از آسيب هاى دين اند .

.

ص: 194

الفَصلُ السادس: الآفات الأخلاقيّة6 / 1الوَلَهُ بِاللَّذاتِ وَالشَّهَواتِالإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ النَّفسِ الوَلَهُ (1) بِالدُّنيا . (2)

عنه عليه السلام :رَأسُ الآفاتِ الوَلَهُ بِالدُّنيا . (3)

عنه عليه السلام :اللَّذّاتُ آفاتٌ . (4)

عنه عليه السلام :رَأسُ الآفاتِ الوَلَهُ بِاللَّذّاتِ . (5)

عنه عليه السلام :الشَّهَواتُ آفاتٌ . (6)

عنه عليه السلام :الشَّهَواتُ آفاتٌ قاتِلاتٌ ، وخَيرُ دَوائِهَا اقتِناءُ الصَّبرِ عَنها . (7)

.


1- .الوَلَهُ : ذهاب العقل ، والتحيّر من شدّة الوجد (النهاية : ج 5 ص 227 «وله») .
2- .غرر الحكم : ج 3 ص 102 ح 3926 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 182 ح 3731 وفيه «العقل» بدل «النفس» .
3- .غرر الحكم : ج 4 ص 54 ح 5264 .
4- .غرر الحكم : ج 1 ص 55 ح 203 .
5- .غرر الحكم : ج 4 ص 51 ح 5244 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 264 ح 4797 .
6- .غرر الحكم : ج 1 ص 23 ح 49 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 37 ح 756 .
7- .غرر الحكم : ج 2 ص 72 ح 1888 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 21 ح 137 وفيه صدره .

ص: 195

فصل ششم : آسيب هاى اخلاقى
6 / 1 شيفتگى به خوشى ها و هوس ها

فصل ششم : آسيب هاى اخلاقى6 / 1شيفتگى به خوشى ها و خواهش هاامام على عليه السلام :آسيب نفس ، شيفتگى به دنياست .

امام على عليه السلام :سرآمد آسيب ها ، شيفتگى به دنياست .

امام على عليه السلام :خوشى ها ، آسيب اند .

امام على عليه السلام :سرآمد آسيب ها ، دل باختگى به خوشى هاست .

امام على عليه السلام :خواهش هاى نفسانى ، آسيب اند .

امام على عليه السلام :خواهش هاى نفسانى ، آسيب هاى كُشنده اند و بهترين درمان آنها ، شكيب ورزيدن در برابر آنهاست .

.

ص: 196

عنه عليه السلام :مُدمِنُ (1) الشَّهَواتِ صَريعُ الآفاتِ . (2)

عنه عليه السلام :مَن تَسَرَّعَ إلَى الشَّهَواتِ ، تَسَرَّعَ إلَيهِ الآفاتُ . (3)

6 / 2الكَذِبُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :آفَةُ الحَديثِ الكَذِبُ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ النَّقلِ كِذبُ الرِّوايَةِ . (5)

6 / 3الإِسرافُ وَالتَّبذيرُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :آفَةُ الجودِ السَّرَفُ . (6)

الإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ الجودِ التَّبذيرُ . (7)

.


1- .أدمَنَ فلانٌ كذا : واظبه ولازمه (المصباح المنير : ص 200 «دمن») .
2- .غرر الحكم : ج 6 ص 141 ح 9843 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 488 ح 9025 .
3- .غرر الحكم : ج 5 ص 317 ح 8589 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 459 ح 8326 وفيه «تسرّعت» بدل «تسرّع» الثانية .
4- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 373 ح 5762 عن حمّاد بن عمرو ، الخصال : ص416 ح 7 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، المحاسن : ج 1 ص 81 ح 47 عن السري بن خالد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، تحف العقول : ص 6 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 61 ح 4 ؛ المعجم الكبير : ج 3 ص 69 ح 2688 عن الحارث عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، شعب الإيمان : ج 4 ص 158 ح 4647 عن عاصم بن ضمرة عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، كنز العمّال : ج 16 ص 216 ح 44237 .
5- .غرر الحكم : ج 3 ص 107 ح 3947 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 182 ح 3735 .
6- .مسند الشهاب : ج 1 ص 79 ح 75 عن السريّ بن خالد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، كنز العمّال : ج 16 ص113 ح 44091 نقلاً عن شعب الإيمان .
7- .غرر الحكم : ج 3 ص 111 ح 3964 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 182 ح 3723 .

ص: 197

6 / 2 دروغ
6 / 3 زياده روى و ريخت و پاش

امام على عليه السلام :شهوت ران را آسيب ها از پاى در مى آورند .

امام على عليه السلام :هر كه به سوى هوس ها بشتابد ، آسيب ها به سويش مى شتابند .

6 / 2دروغپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آسيب سخن ، دروغگويى است .

امام على عليه السلام :آسيب نقل ، دروغ بودن روايت است .

6 / 3زياده روى و ريخت وپاشپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آسيب بخشش ، زياده روى است .

امام على عليه السلام :آسيب بخشش ، ريخت وپاش كردن است .

.

ص: 198

6 / 4تِلكَ الخِصالُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :آفَةُ العِبادَةِ الفَترَةُ (1) . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :لِكُلِّ شَيءٍ آفَةٌ ، وآفَةُ هذَا الرَّأيِ الهَوى . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :آفَةُ الحَسَبِ (4) الفَخرُ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :آفَةُ الحَسَبِ الاِفتِخارُ وَالعُجبُ . (6)

عنه صلى الله عليه و آله :آفَةُ الجَمالِ البَغيُ . (7)

.


1- .الفَترَةُ : الإنكسار والضعف (مجمع البحرين : ج 3 ص 1358 «فتر») .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 373 ح 5762 عن حماد بن عمرو ، الخصال : ص416 ح 7 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، المحاسن : ج 1 ص 81 ح 47 عن السري بن خالد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، تحف العقول : ص 6 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 61 ح 4 ؛ المعجم الكبير : ج 3 ص 69 ح 2688 ، مسند الشهاب : ج 1 ص 78 ح 51 كلاهما عن الحارث عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، كنز العمّال : ج 16 ص 112 ح 44091 نقلاً عن شعب الإيمان .
3- .تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 103 ، كمال الدين : ص 573 نحوه من دون إسناد إليه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 51 ص 250 .
4- .الحَسَبُ : الشرف بالآباء وما يعدّه الناس من مفاخرهم (النهاية : ج 1 ص 381 «حسب») .
5- .الخصال : ص 416 ح 7 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، التوحيد : ص 376 ح 20 عن أبي البختري عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، المحاسن : ج 1 ص 81 ح 47 عن السريّ بن خالد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، تحف العقول : ص 6 ؛ المعجم الكبير : ج 3 ص 69 ح 2688 عن الحارث عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، مسند الشهاب : ج 1 ص 78 ح 51 .
6- .الكافي : ج 2 ص 328 ح 2 و ص 329 ح 6 كلاهما عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 357 ح 5762 ، مستطرفات السرائر : ص 114 ح 1 كلاهما عن حماد بن عمرو عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 323 ح 2656 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله وليس فيها «والعجب» ، بحار الأنوار : ج 73 ص 228 ح 20 .
7- .شعب الإيمان : ج 4 ص 158 ح 4647 عن عاصم بن ضمرة عن الإمام عليّ عليه السلام ، كنز العمّال : ج 16 ص 121 ح44136 .

ص: 199

6 / 4 و اين چند آسيب

6 / 4و اين چند آسيبپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آسيب عبادت ، سستى ورزيدن است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر چيزى ، آفتى دارد و آفت اين رأى ، گرايش [ و جانبدارى ]هوس است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آسيب بزرگ زادگى ، فخرفروشى است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آسيب بزرگ زادگى ، فخرفروشى و خودپسندى است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آسيب زيبايى ، زناست .

.

ص: 200

عنه صلى الله عليه و آله :آفَةُ الجَمالِ الخُيَلاءُ (1) . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :العُجبُ آفَةُ الشَّرَفِ . (3)

عنه عليه السلام :آفَةُ الغِنَى البُخلُ . (4)

عنه عليه السلام :آفَةُ النِّعَمِ الكُفرانُ . (5)

عنه عليه السلام :آفَةُ الطَّلَبِ عَدَمُ النَّجاحِ . (6)

عنه عليه السلام :آفَةُ المَجدِ عَوائِقُ القَضاءِ . (7)

عنه عليه السلام :مَن قَلَّت مَخافَتُهُ كَثُرَت آفَتُهُ . (8)

عنه عليه السلام :آفَةُ المُشاوَرَةِ انتِقاضُ الآراءِ . (9)

عنه عليه السلام :آفَةُ الذَّكاءِ المَكرُ . (10)

عنه عليه السلام :آفَةُ العَدلِ الظّالِمُ القادِرُ . (11)

.


1- .الخُيَلاء : الكبر والعجب (النهاية : ج 2 ص 93 «خيل») .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 373 ح 5762 عن حمّاد بن عمرو عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، التوحيد : ص 376 ح 20 عن أبي البختري عن الإمام الصادق عنه آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، الخصال : ص 416 ح 7 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، تحف العقول : ص 6 ؛ كنز العمّال : ج 16 ص 112 ح 44091 نقلاً عن شعب الإيمان .
3- .غرر الحكم : ج 1 ص 233 ح 940 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 41 ح 940 .
4- .غرر الحكم : ج 3 ص 112ح 3969 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 181 ح 3710 .
5- .غرر الحكم : ج 3 ص 98 ح 3917 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 182 ح 3725 .
6- .غرر الحكم : ج 3 ص 106 ح 3944 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 182 ح 3733 .
7- .مختصر بصائر الدرجات : ص 139 ، غرر الحكم : ج 3 ص 99 ح 3922 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 182 ح 3728 .
8- .غرر الحكم : ج 5 ص 280 ح 8364 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 447 ح 7899 .
9- .غرر الحكم : ج 3 ص 102 ح 3927 .
10- .غرر الحكم : ج 3 ص 99 ح 3920 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 181 ح 3707 .
11- .غرر الحكم : ج 3 ص 108 ح 3953 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 182 ح 3720 وفيه «السلطان الجائر» بدل «الظالم القادر» .

ص: 201

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آسيب زيبايى ، خودبزرگ بينى است .

امام على عليه السلام :خودپسندى ، آفت بزرگ زادگى است .

امام على عليه السلام :آسيب توانگرى ، بخل است .

امام على عليه السلام :آسيب نعمت ها ، ناسپاسى كردن است .

امام على عليه السلام :آسيبِ جستن ، نيافتن است .

امام على عليه السلام :آسيبِ [رسيدن به] بزرگى ، موانع قضا[ى الهى] است .

امام على عليه السلام :هر كه ترسيدنش اندك باشد ، آسيب [ديدن] او بسيار مى شود .

امام على عليه السلام :آسيب رايزنى ، شكسته شدن رأى هاست .

امام على عليه السلام :آسيب زيركى، حيله گرى است .

امام على عليه السلام :آسيب دادگرى ، ستمگرِ قدرتمند است .

.

ص: 202

عنه عليه السلام :آفَةُ العُمرانِ جَورُ السُّلطانِ . (1)

عنه عليه السلام :آفَةُ الاِقتِصادِ البُخلُ . (2)

عنه عليه السلام :آفَةُ الطّاعَةِ العِصيانُ . (3)

عنه عليه السلام :العَجزُ آفَةٌ . (4)

عنه عليه السلام :آفَةُ المَعاشِ سوءُ التَّدبيرِ . (5)

عنه عليه السلام :آفَةُ الشَّرَفِ الكِبرُ . (6)

عنه عليه السلام :رُبَّ مُتَحَرِّزٍ (7) مِن شَيءٍ فيهِ آفَتُهُ . (8)

عنه عليه السلام :آفَةُ الجَلَدِ (9) الفُحشُ . (10)

عنه عليه السلام :آفَةُ الجودِ الفَقرُ . (11)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :آفَةُ الشَّجاعَةِ البَغيُ . (12)

.


1- .غرر الحكم : ج 3 ص 109 ح 3954 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 181 ح 3717 .
2- .غرر الحكم:ج3 ص106 ح3942، عيون الحكم والمواعظ:ص181ح3710وفيه«الغِنى»بدل«الإقتصاد».
3- .غرر الحكم : ج 3 ص 98 ح 3918 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 182 ح 3726 .
4- .نهج البلاغة : الحكمة 4 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 68 ح 1735 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 160 ح 7 ؛ دستور معالم الحكم : ص 19 .
5- .غرر الحكم : ج 3 ص 111 ح 3965 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 182 ح 3724 .
6- .غرر الحكم : ج 3 ص 98 ح 3919 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 181 ح 3706 .
7- .احتَرَزَ منه وتحرّز : جعل نفسه في حرز منه (لسان العرب : ج 5 ص 333 «حرز») .
8- .غرر الحكم : ج 4 ص 72 ح 5336 .
9- .الجَلَد : الشدَّة والقُوَّة (القاموس المحيط : ج 1 ص 283 «جلد») .
10- .كنز العمّال : ج 16 ص 204 ح 44226 نقلا عن وكيع في الغرر .
11- .غرر الحكم : ج 3 ص 108 ح 3951 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 181 ح 3714 .
12- .التوحيد : ص 376 ح 20 عن أبي البختري عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، الخصال : ص 416 ح 7 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، تحف العقول : ص 6 ، بحار الأنوار : ج 69 ص389 ح 59 ؛ المعجم الكبير : ج 3 ص 69 ح 2688 ، تهذيب الكمال : ج 6 ص 240 ، مسند الشهاب : ج 1 ص 78 ح 51 ، تاريخ دمشق : ج 13 ص 257 ح 3269 كلّها عن الحارث عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، كنز العمّال : ج 16 ص112 ح 44091 نقلاً عن شعب الإيمان .

ص: 203

امام على عليه السلام :آسيب آبادانى ، ستمگرىِ فرمان رواست .

امام على عليه السلام :آسيب صرفه جويى ، بخل است .

امام على عليه السلام :آسيب فرمانبرى ، نافرمانى است .

امام على عليه السلام :ناتوانى ، آسيب است .

امام على عليه السلام :آسيب معاش ، سوء تدبير است .

امام على عليه السلام :آسيبِ بزرگى ، تكبّر است .

امام على عليه السلام :بسا كسى كه از چيزى پرهيز مى كند ، در حالى كه آسيبِ او در همان پرهيز اوست .

امام على عليه السلام :آسيب زورمندى ، ناسزاگويى است .

امام على عليه السلام :آسيب بخشندگى ، نادارى است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آسيب دلاورى ، زورگويى است .

.

ص: 204

عنه صلى الله عليه و آله :آفَةُ الشَّجاعَةِ الفَخرُ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ الشُّجاعِ إضاعَةُ الحَزمِ . (2)

عنه عليه السلام :آفَةُ النَّجابَةِ الكِبرُ . (3)

عنه عليه السلام :آفَةُ الوَفاءِ الغَدرُ . (4)

عنه عليه السلام :آفَةُ الحَزمِ فَوتُ الأَمرِ . (5)

عنه عليه السلام :آفَةُ الأَمانَةِ الخِيانَةُ . (6)

عنه عليه السلام :آفَةُ الهَيبَةِ المِزاحُ . (7)

عنه عليه السلام :آفَةُ العُهودِ قِلَّةُ الرِّعايَةِ . (8)

عنه عليه السلام :آفَةُ العُدولِ قِلَّةُ الوَرَعِ . (9)

عنه عليه السلام :لِكُلِّ شَيءٍ آفَةٌ وآفَةُ الخَيرِ قَرينُ السَّوءِ . (10)

.


1- .شعب الإيمان : ج 4 ص 158 ح 4647 عن عاصم بن ضمرة عن الإمام عليّ عليه السلام ، كنز العمّال : ج 16 ص 121 ح 44136 .
2- .غرر الحكم : ج 3 ص 105 ح 3938 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 182 ح 3742 وفيه «الشجاعة» بدل «الشجاع» .
3- .كنز العمّال : ج 16 ص 204 ح 44226 نقلا عن وكيع في الغرر .
4- .غرر الحكم : ج 3 ص 110 ح 3960 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 181 ح 3694 .
5- .غرر الحكم : ج 3 ص 110 ح 3961 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 181 ح 3695 .
6- .غرر الحكم : ج 3 ص 110 ح 3962 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 182 ح 3721 .
7- .غرر الحكم : ج 3 ص 106 ح 3943 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 182 ح 3732 .
8- .غرر الحكم : ج 3 ص 107 ح 3946 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 182 ح 3734 .
9- .غرر الحكم : ج 3 ص 105 ح 3937 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 182 ح 3737 .
10- .غرر الحكم : ج 5 ص 99 ح 7303 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 402 ح 6787 .

ص: 205

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آسيب دلاورى ، به خود نازيدن است .

امام على عليه السلام :آسيب دلاور ، وا نهادن احتياط است .

امام على عليه السلام :آسيب بزرگ زادگى ، خودبرتربينى است .

امام على عليه السلام :آسيب وفادارى ، پيمان شكنى است .

امام على عليه السلام :آسيب دورانديشى و احتياط ، كار از كار گذشتن [و از دست رفتن فرصت ]است .

امام على عليه السلام :آسيب امانت ، خيانت است .

امام على عليه السلام :آسيب هيبت ، شوخى است .

امام على عليه السلام :آسيب پيمان ها ، رعايت نكردن آنهاست .

امام على عليه السلام :آسيب اشخاص عادل ، ناپارسايى است .

امام على عليه السلام :هر چيزى آسيبى دارد و آسيب خوبى ، همدم بد است .

.

ص: 206

عنه عليه السلام :آفَةُ العِبادَةِ الرِّياءُ . (1)

عنه عليه السلام :آفَةُ العَمَلِ تَركُ الإِخلاصِ . (2)

عنه عليه السلام :آفَةُ العَمَلِ البِطالَةُ . (3)

عنه عليه السلام :آفَةُ الكَلامِ الإِطالَةُ . (4)

عنه عليه السلام :آفَةُ الوَرَعِ (5) قِلَّةُ القَناعَةِ . (6)

عنه عليه السلام :آفَةُ الرِّياضَةِ غَلَبَةُ العادَةِ . (7)

عنه عليه السلام :الجُبنُ آفَةٌ . (8)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :آفَةُ السَّماحَةِ (9) المَنُّ . (10)

عنه صلى الله عليه و آله :آفَةُ السَّخاءِ المَنُّ . (11)

.


1- .غرر الحكم : ج 3 ص 99 ح 3921 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 182 ح 3727 ؛ كنز العمّال : ج 16 ص 204 ح 44226 نقلاً عن وكيع في الغرر .
2- .غرر الحكم : ج 3 ص 108 ح 3949 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 181 ح 3701 بزيادة «فيه» في آخره .
3- .غرر الحكم : ج 3 ص 112 ح 3967 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 181 ح 3698 .
4- .غرر الحكم : ج 3 ص 111 ح 3966 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 181 ح 3696 .
5- .الوَرَعُ : الكفّ عن المحارم والتحرُّج منه (النهاية : ج 5 ص 174 «ورع») .
6- .غرر الحكم : ج 3 ص 104 ح 3935 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 182 ح 3741 .
7- .غرر الحكم : ج 3 ص 104 ح 3933 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 182 ح 3739 .
8- .غرر الحكم : ج 1 ص 33 ح 89 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 31 ح 499 .
9- .سَمَحَ يَسمَحُ سَماحةً : جاد وأعطى أو وافق على ما اُريد منه (المصباح المنير : ص 288 «سمح») .
10- .التوحيد : ص 376 ح 20 عن أبي البختري عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، المحاسن : ج 1 ص 81 ح 47 عن السريّ بن خالد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، تحف العقول : ص 6 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 61 ح 4 ؛ المعجم الكبير : ج 3 ص 69 ح 2688 ، مسند الشهاب : ج 1 ص 78 ح 74 ، تهذيب الكمال : ج 6 ص 240 كلّها عن الحارث عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، كنز العمّال : ج 16 ص 117 ح 44121 نقلاً عن شعب الإيمان .
11- .الخصال : ص 416 ح 7 عن مسعدة بن صدقة الربعي عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، غرر الحكم : ج 3 ص 99 ح 3923 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 182 ح 3729 كلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 69 ص 389 ح 59 .

ص: 207

امام على عليه السلام :آسيب عبادت ، رياكارى است .

امام على عليه السلام :آسيب عمل ، نداشتن اخلاص است .

امام على عليه السلام :آسيب كار ، بى كارى است .

امام على عليه السلام :آسيب سخن گفتن ، درازگويى است .

امام على عليه السلام :آسيب پارسايى ، نداشتن قناعت است .

امام على عليه السلام :آسيب رياضت ، چيره گشتن عادت است .

امام على عليه السلام :كم دلى (ترسو بودن) ، يك آسيب است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آسيب بخشش ، منّت نهادن است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آسيب دَهِش ، منّت نهادن است .

.

ص: 208

عنه صلى الله عليه و آله :آفَةُ الحِلمِ السَّفَهُ (1) . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ الحِلمِ الذُّلُّ . (3)

عنه عليه السلام :آفَةُ العَطاءِ المَطلُ (4) . (5)

عنه عليه السلام :آفَةُ النُّجحِ الكَسَلُ . (6)

عنه عليه السلام :آفَةُ الحَياءِ الضَّعفُ . (7)

.


1- .السَّفَهُ : نقص في العقل ، وأصله الخِفّةُ (المصباح المنير : ص 280 «سفه») .
2- .الخصال : ص 416 ح 7 عن مسعدة بن صدقة الربعي عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 69 ص 389 ح 59 ؛ المعجم الكبير : ج 3 ص 69 ح 2688 ، مسند الشهاب : ج 1 ص 78 ح 74 ، تاريخ دمشق : ج 13 ص 257 ح3269 كلّها عن الحارث عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، كنز العمّال : ج 16 ص 113 ح 44091 نقلاً عن شعب الإيمان .
3- .غرر الحكم : ج 3 ص 105 ح 3940 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 182 ح 3744 ؛ الزهد لابن المبارك : ص 286 ح 829 عن ابن أنعم من دون إسناد إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، كنز العمّال : ج 16 ص 204 ح 44226 نقلاً عن وكيع في الغرر .
4- .مطلَهُ بدينهِ : إذا سوّفه بوعد الوفاء مرّةً بعد اُخرى (المصباح المنير : ص 575 «مطل») .
5- .غرر الحكم : ج 3 ص 105 ح 3941 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 182 ح 3745 .
6- .غرر الحكم : ج 3 ص 112 ح 3968 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 181 ح 3708 .
7- .كنز العمّال : ج 16 ص 204 ح 44226 نقلاً عن وكيع في الغرر .

ص: 209

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آسيب بردبارى (/ خردمندى) سَبُكى كردن است .

امام على عليه السلام :آسيب بردبارى ، خوارى است .

امام على عليه السلام :آسيب بخشش ، تعلّل ورزيدن است .

امام على عليه السلام :آسيب كاميابى ، تنبلى است .

امام على عليه السلام :آسيب حيا ، ناتوانى است .

.

ص: 210

الفَصلُ السابع: الآفات السياسيّة والاجتماعيّة والثقافيّة7 / 1حُبُّ الدُّنيارسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ جَعَلَ لِكُلِّ شَيءٍ آفَةً تُفسِدُهُ ، وأعظَمُ الآفاتِ آفَةٌ تُصيبُ اُمَّتي: حُبُّهُمُ الدُّنيا وجَمعُهُمُ الدّينارَ وَالدِّرهَمَ ، لا خَيرَ في كَثيرٍ مِن جَمعِهِما إلّا مَن سَلَّطَهُ اللّهُ عَلى هَلَكَتِها فِي الحَقِّ . (1)

7 / 2العالِمُ الفاجِرُالإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ العامَّةِ العالِمُ الفاجِرُ . (2)

7 / 3خُبثُ السَّريرَةِالإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ الوُزَراءِ خُبثُ السَّريرَةِ (3) . (4)

.


1- .الفردوس : ج 1 ص 171 ح 641 عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 3 ص 221 ح 6248 .
2- .غرر الحكم : ج 3 ص 108 ح 3952 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 181 ح 3719 .
3- .السرائر : ما اُسرّ في القلوب والعقائد والنيّات وغيرها (مجمع البحرين : ج 2 ص 836 «سرر») .
4- .غرر الحكم : ج 3 ص 102 ح 3929 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 181 ح 3693 وفيه «سوء» بدل «خبث» .

ص: 211

فصل هفتم : آسيب هاى سياسى، اجتماعى و فرهنگى
7 / 1 دنيادوستى
7 / 2 دانشمند فاسد
7 / 3 بدجنسى

فصل هفتم : آسيب هاى سياسى، اجتماعى و فرهنگى7 / 1دنيادوستىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل براى هر چيزى ، آسيبى قرار داده است كه آن را تباه مى سازد . بزرگ ترينِ آسيب ها ، آسيبى است كه به امّت من مى رسد : دنيادوستى آنان و اندوختن دينار و دِرَم . در گرد آوردن بسيارِ اين دو خيرى نيست ، مگر براى كسى كه خداوند ، او را قدرت بر هزينه كردن آنها در راه حق دهد .

7 / 2دانشمند فاسدامام على عليه السلام :آسيب توده مردم ، دانشمند فاسد است .

7 / 3بدجنسىامام على عليه السلام :آسيب وزيران ، بدنهادى (بدجنسى) است .

.

ص: 212

7 / 4الطَّمَعُالإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ القُضاةِ الطَّمَعُ . (1)

7 / 5ضَعفُ السِّياسَةِالإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ الزُّعَماءِ ضَعفُ السِّياسَةِ . (2)

7 / 6ضَعفُ الحِمايَةِالإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ المُلكِ ضَعفُ الحِمايَةِ . (3)

7 / 7عَجزُ العُمّالِالإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ الأَعمالِ عَجزُ العُمّالِ . (4)

7 / 8اِستِضعافُ الخَصمِالإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ القَوِيِّ استِضعافُ الخَصمِ . (5)

.


1- .غرر الحكم : ج 3 ص 104 ح 3936 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 182 ح 3736 .
2- .غرر الحكم : ج 3 ص 103 ح 3931 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 181 ح 3703 .
3- .غرر الحكم : ج 3 ص 107 ح 3945 .
4- .غرر الحكم : ج 3 ص 109 ح 3958 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 181 ح 3711 .
5- .غرر الحكم : ج 3 ص 105 ح 3939 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 182 ح 3743 .

ص: 213

7 / 4 طمع
7 / 5 ضعف سياست
7 / 6 ضعف حمايت
7 / 7 ناتوانى كارگزاران
7 / 8 ناتوان شمردن دشمن

7 / 4طمعامام على عليه السلام :آسيب قاضيان ، طمع است .

7 / 5ضعف سياستامام على عليه السلام :آسيب پيشوايان ، ضعف سياست است .

7 / 6ضعف حمايتامام على عليه السلام :آسيب كشوردارى ، ضعف حمايت است .

7 / 7ناتوانى كارگزارانامام على عليه السلام :آسيب كارها ، ناتوانى كارگزاران است .

7 / 8ناتوان شمردن دشمنامام على عليه السلام :آسيب توانمند ، ناتوان شمردن دشمن است .

.

ص: 214

7 / 9سوءُ السّيرَةِالإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ المُلوكِ سوءُ السّيرَةِ . (1)

7 / 10البَغيُالإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ الاِقتِدارِ البَغيُ (2) وَالعُتُوُّ (3) . (4)

7 / 11الفَخرُالإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ الرِّياسَةِ الفَخرُ . (5)

7 / 12مَنعُ الإِحسانِالإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ القُدرَةِ مَنعُ الإِحسانِ . (6)

.


1- .غرر الحكم : ج 3 ص 102 ح 3928 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 181 ح 3692 .
2- .بغى على الناس : ظَلَمَ واعتدى (المصباح المنير : ص 57 «بغى») .
3- .العُتوّ : التكبُّر والتجبُّر (النهاية : ج 3 ص 181 «عتا») .
4- .غرر الحكم : ج 3 ص 113 ح 3972 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 181 ح 3699 .
5- .غرر الحكم : ج 3 ص 108 ح 3950 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 181 ح 3713 .
6- .غرر الحكم : ج 3 ص 109 ح 3955 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 181 ح 3718 .

ص: 215

7 / 9 بدرفتارى
7 / 10 زورگويى
7 / 11 تكبّر
7 / 12 خوددارى از نيكى كردن

7 / 9بدرفتارىامام على عليه السلام :آسيب شاهان ، بدرفتارى است .

7 / 10زورگويىامام على عليه السلام :آسيب قدرت ، زورگويى و گردَنكشى است .

7 / 11تكبّرامام على عليه السلام :آسيب رياست ، تكبّر (خودبرتربينى) است .

7 / 12خوددارى از نيكى كردنامام على عليه السلام :آسيب قدرت ، خوددارى از نيكى كردن است . (1)

.


1- .. روشن است كه مردمان ، بندگان احسان اند . پس احسان (نيكى) به ايشان ، سبب تمكّن و اقتدار احسان كننده مى گردد و خوددارى از احسان ، مانع اقتدار و سبب ضعف وى خواهد شد .

ص: 216

الفَصلُ الثامن: موانع الآفات8 / 1العِلمُالإمام عليّ عليه السلام :العِلمُ حِجابٌ مِنَ الآفاتِ . (1)

8 / 2الزُّهدُالإمام عليّ عليه السلام :لَو زَهِدتُم فِي الشَّهَواتِ لَسَلِمتُم مِنَ الآفاتِ . (2)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ في صِفَةِ الدُّنيا _ :المَحشُوَّةُ بِالآفاتِ ، المَشحونَةُ بِالنَّكَباتِ ؛ إلهي فَزَهِّدنا فيها وسَلِّمنا مِنها بِتَوفيقِكَ وعِصمَتِكَ . (3)

8 / 3القَناعَةُالإمام عليّ عليه السلام :القانِعُ ناجٍ مِن آفاتِ المَطامِعِ . (4)

.


1- .غرر الحكم : ج 1 ص 188 ح 720 .
2- .غرر الحكم : ج 5 ص 114 ح 7587 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 416 ح 7067 .
3- .بحار الأنوار : ج 94 ص 152 نقلاً عن بعض كتب الأصحاب .
4- .غرر الحكم : ج 2 ص 45 ح 1770 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 53 ح 1374 .

ص: 217

فصل هشتم : عوامل پيشگيرى از آسيب ها
8 / 1 دانش
8 / 2 زهد
8 / 3 قناعت

فصل هشتم : عوامل پيشگيرى از آسيب ها8 / 1دانشامام على عليه السلام :دانش ، مانع آسيب هاست .

8 / 2زهدامام على عليه السلام :اگر در خواسته هاى نفس زهد مى ورزيديد ، از آسيب ها به سلامت مى مانديد .

امام زين العابدين عليه السلام_ در توصيف دنيا _ :آكنده از آسيب ها، و مالامال از بدبختى هاست . پس _ اى معبود من _ ما را به دنيا بى رغبت گردان ، و با توفيق و نگهداشت خود ، ما را از [آسيب ها و مصيبت هاى] آن به سلامت بدار .

8 / 3قناعتامام على عليه السلام :قانع ، از آسيب طمع ها مى رهد .

.

ص: 218

8 / 4كَفُّ النَّفسِ عَنِ الشَّهَواتِالإمام عليّ عليه السلام :اِمنَع نَفسَكَ مِنَ الشَّهَواتِ ، تَسلَم مِنَ الآفاتِ . (1)

8 / 5الصَّومُمصباح الشريعة_ فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام _ :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «الصَّومُ جُنَّةٌ» أي سَترَةٌ مِن آفاتِ الدُّنيا ، وحِجابٌ مِن عَذابِ الآخِرَةِ ، فَإِذا صُمتَ ، فَانوِ بِصَومِكَ كَفَّ النَّفسِ عَنِ الشَّهَواتِ . (2)

8 / 6تَفويضُ الأَمرِ إلَى اللّه عزّوجلِّمصباح الشريعة_ فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام في بَيانِ ثَمَراتِ تَفويضِ الاُمورِ إلَى اللّهِ سُبحانَهُ _ :المُفَوِّضُ لا يُصبِحُ إلّا سالِما مِن جَميعِ الآفاتِ ، ولا يُمسي إلّا مُعافىً بِدينِهِ . (3)

8 / 7صَنائِعُ المَعروفِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المَعروفُ إلَى النّاسِ يَقي صاحِبَها مَصارِعَ السَّوءِ وَالآفاتِ وَالهَلَكاتِ ، وأهلُ المَعروفِ فِي الدُّنيا هُم أهلُ المَعروفِ فِي الآخِرَةِ . (4)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 224 ح 2440 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 85 ح 2059 .
2- .مصباح الشريعة : ص 133 ، بحار الأنوار : ج 96 ص 254 ح 28 .
3- .مصباح الشريعة : ص 470 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 149 ح 44 .
4- .المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 213 ح 429 ، شعب الإيمان : ج 6 ص 256 ح 8061 كلاهما عن أنس ، كنز العمّال : ج 6 ص 343 ح 15965 .

ص: 219

8 / 4 خويشتندارى در برابر خواهش هاى نفس
8 / 5 روزه
8 / 6 وا گذاردن كار به خدا
8 / 7 نيكى كردن

8 / 4خويشتندارى در برابر خواهش هاى نفسامام على عليه السلام :نفس خود را از خواهش ها باز دار تا از آسيب ها سالم بمانى .

8 / 5روزهمصباح الشريعة_ در سخنى كه به امام صادق عليه السلام نسبت داده شده است _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «روزه ، سپر است» ، يعنى پوششى در برابر آسيب هاى دنيا و پرده اى در برابر عذاب آخرت است . پس هر گاه روزه گرفتى ، نيّتت از آن ، خويشتندارى در برابر خواهش ها باشد .

8 / 6وا گذاردن كار به خدامصباح الشريعة_ در سخنى كه به امام صادق عليه السلام نسبت داده شده است ، در باره ثمرات وا گذاردن كارها به خداوند پاك _ :واگذارنده[ى كارها به خدا] ، صبح خود را در حالى آغاز مى كند كه از كلّيه آسيب ها در امان است و شب خود را در حالى آغاز مى كند كه دينش سالم است .

8 / 7نيكى كردنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نيكى كردن به مردم ، نيكوكار را از مرگ هاى بد و آسيب ها و هلاكت ها حفظ مى كند . نيكوكارانِ در دنيا ، در آخرت نيز نيكوكارند .

.

ص: 220

عنه صلى الله عليه و آله :صَدَقَةُ المُؤمِنِ تَدفَعُ عَن صاحِبِها آفاتِ الدُّنيا ، وفِتنَةَ القَبرِ ، وعَذابَ يَومَ القِيامَةِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أدخَلَ عَلى أخيهِ المُسلِمِ فَرَحا أو سُرورا في دارِ الدُّنيا ، خَلَقَ اللّهُ لَهُ مِن ذلِكَ خَلقا يَدفَعُ بِهِ عَنهُ الآفاتِ فِي الدُّنيا ، فَإِذا كانَ يَومُ القِيامَةِ كانَ مِنهُ قَريبا ، فَإِذا مَرَّ بِهِ [هَولٌ يُفزِعُهُ] (2) قالَ لَهُ : لا تَخَف ، فَيَقولُ لَهُ : ومَن أنتَ؟ فَيَقولُ : أنَا الفَرَحُ _ أوِ السُّرورُ _ الَّذي أدخَلتَهُ عَلى أخيكَ في دارِ الدُّنيا . (3)

8 / 8الذِّكرُ وَالدُّعاءُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما أنعَمَ اللّهُ تَعالى عَلى عَبدٍ نِعمَةً في أهلٍ ومالٍ ووَلَدٍ فَأَعجَبَهُ ، فَقالَ إذا رَأى ذلِكَ : «ما شاءَ اللّهُ ، لا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ» إلّا رَفَعَ اللّهُ تَعالى عَنهُ كُلَّ آفَةٍ حَتّى تَأتِيَهُ مَنِيَّتُهُ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله_ في دُعائِهِ يَومَ الأَحزابِ _ :اللّهُمَّ إنّي أعوذُ بِنورِ قُدسِكَ ، وعَظَمَةِ طَهارَتِكَ ، وبَرَكَةِ جَلالِكَ ، مِن كُلِّ آفَةٍ وعاهَةٍ . (5)

.


1- .إرشاد القلوب : ص 190 .
2- .ما بين المعقوفين أثبتناه من كنز العمّال .
3- .تاريخ بغداد : ج 13 ص 273 الرقم 7230 عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 6 ص 432 ح 16412 ؛ مصادقة الإخوان : ص 170 ح 1 عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه .
4- .كنز العمّال : ج 10 ص 65 ح 28385 نقلاً عن ابن صصرى في أماليه عن أنس .
5- .كنز العمّال : ج 10 ص 453 ح 30096 نقلاً عن مسند ابن عمر .

ص: 221

8 / 8 ذكر و دعا

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :صدقه مؤمن ، آسيب هاى دنيا و عذاب قبر و عذاب روز رستاخيز را از او دفع مى كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس به برادر مسلمانش در دنيا شادى اى يا خوش حالى اى برساند ، خداوند از آن شادى برايش مخلوقى مى آفريند و به واسطه آن ، در دنيا ، آسيب ها را از او دور مى كند . پس چون روز رستاخيز شود ، آن مخلوق ، در كنار او خواهد بود ، و چون با صحنه هراسناكى مواجه شود ، به او مى گويد : «نترس» . و او مى پرسد : تو كيستى ؟ و وى مى گويد : «من همان شادى يا خوش حالى اى هستم كه در سراى دنيا به برادرت رساندى» .

8 / 8ذكر و دعاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه خداوند متعال به بنده اى در خصوص زن و فرزند و اموال او نعمتى دهد و او از آن نعمت خوشش آيد و با ديدن آن بگويد : «آنچه خدا خواهد . هيچ نيرويى نيست ، مگر از خدا» ، تا زمانى كه مرگش فرا رسد ، خداوند متعال هر آسيبى را از او دور مى كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ از دعاى ايشان در روز جنگ احزاب _ :بار خدايا ! از هر آسيبى و معلوليتى ، به نور قُدست ، و عظمت پاكى ات ، و بركت شُكوهت پناه مى برم .

.

ص: 222

الإمام عليّ عليه السلام_ في مُناجاتِهِ _ :إلهي خَلَقتَ لي جِسما ، وجَعَلتَ لي فيهِ آلاتٍ اُطيعُكَ بِها وأعصيكَ ، واُغضِبُكَ بِها واُرضيكَ ، وجَعَلتَ لي مِن نَفسي داعِيَةً إلَى الشَّهَواتِ ، وأسكَنتَني دارا قَد مُلِئَت مِنَ الآفاتِ ، ثُمَّ قُلتَ لي : اِنزَجِر (1) ، فَبِكَ أنزَجِرُ ، وبِكَ أعتَصِمُ ، وبِكَ أستَجيرُ ، وبِكَ أحتَرِزُ ، وأستَوفِقُكَ لِما يُرضيكَ . (2)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ في دُعائِهِ إذا نَظَرَ إلَى الهِلالِ _ :أسأَلُ اللّهَ رَبّي ورَبَّكَ ... أن يُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ ، وأن يَجعَلَكَ ... هِلالَ أمنٍ مِنَ الآفاتِ ، وسَلامَةٍ مِنَ السَّيِّئاتِ . (3)

عنه عليه السلام_ في دُعائِهِ عِندَ خَتمِ القُرآنِ _ :اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ ، وَاجعَلِ القُرآنَ لَنا في ظُلَمِ اللَّيالي مُؤنِسا ... ولِأَلسِنَتِنا عَنِ الخَوضِ فِي الباطِلِ مِن غَيرِ ما آفَةٍ مُخرِسا . (4)

عنه عليه السلام_ في دُعائِهِ عِندَ سَماعِ الرَّعدِ _ :اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ ، وأنزِل عَلَينا نَفعَ هذِهِ السَّحائِبِ وبَرَكَتَها ، وَاصرِف عَنّا أذاها ومَضَرَّتَها ، ولا تُصِبنا فيها بِآفَةٍ ، ولا تُرسِل عَلى مَعايِشِنا عاهَةً . (5)

عنه عليه السلام_ في دُعائِهِ عِندَ الصَّباحِ وَالمَساءِ _ :اللّهُمَّ فَلَكَ الحَمدُ عَلى ما فَلَقتَ لَنا مِنَ الإِصباحِ ، ومَتَّعتَنا بِهِ مِن ضَوءِ النَّهارِ ، وبَصَّرتَنا مِن مَطالِبِ الأَقواتِ ، ووَقَيتَنا فيهِ مِن طَوارِقِ (6) الآفاتِ . (7)

.


1- .زَجَرتُه : مَنَعتُه (مجمع البحرين : ج 2 ص 767 «زجر») .
2- .البلد الأمين : ص 317 عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 94 ص 107 .
3- .الصحيفة السجّادية : ص 163 الدعاء 43 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 101 ح 1847 عن الإمام عليّ عليه السلام وفيه «العاهات» بدل «الآفات» ، الأمالي للطوسي : ص 496 ح 1086 عن اسحاق بن جعفر عن أخيه الإمام الكاظم عن أبيه عن جدّه عنه عليهم السلام ، مصباح المتهجّد : ص 542 ح 628 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 95 ص 344 ح 4 ؛ دستور معالم الحكم : ص 107 عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه .
4- .الصحيفة السجّادية : ص 159 الدعاء 42 ، مصباح المتهجّد : ص 520 ح 603 ، الإقبال : ج 1 ص 451 .
5- .الصحيفة السجّادية : ص 141 الدعاء 36 .
6- .طُرِقَ فُلان : قُصِدَ ليلاً (مفردات ألفاظ القرآن : ص 518 «طرق») .
7- .الصحيفة السجّادية : ص 40 الدعاء 6 ، مصباح المتهجّد : ص 245 ح 361 ، العدد القويّة : ص 362 من دون اسناد إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 58 ص 200 ح 37 .

ص: 223

امام على عليه السلام_ در راز و نيازش با خدا _ :معبودا ! تو براى من تَنى آفريدى ، و در آن برايم ابزارهايى نهادى تا با آنها تو را فرمان برم يا نافرمانى كنم ، تو را به خشم آورم يا خشنودت سازم ، و در درونم انگيزه هايى براى خواهش ها قرار دادى ، و در سرايى آكنده از آسيب ها جايم دادى ، سپس مرا فرمودى : «باز ايست» . پس من به واسطه تو [از گناه و نافرمانى] باز مى ايستم ، و از تو نگهدارى مى جويم ، و به تو پناه مى آورم ، و از تو حمايت مى طلبم ، و از تو مى خواهم كه مرا به هر كارى كه تو را خشنود مى سازد ، توفيق دهى .

امام زين العابدين عليه السلام_ در دعاى ايشان به هنگام ديدن هلال ماه _ :از خدا كه پروردگار من و پروردگار توست ، مى خواهم كه ... بر محمّد و خاندان او درود فرستد و تو را ... [براى من] هلالى ايمن از آسيب ها ، و سالم از بدى ها قرار دهد .

امام زين العابدين عليه السلام_ در دعاى ايشان هنگام ختم قرآن _ :بار خدايا ! بر محمّد و خاندان او درود فرست و قرآن را در تاريكى هاى شب مونس ما قرار ده ... و اين كه زبان هاى ما را از سخن گفتن در باره باطل لال گردانَد ، بى آن كه آسيبى به زبان هايمان برسد .

امام زين العابدين عليه السلام_ در دعاى ايشان هنگام شنيدن صداى رعد _ :بار خدايا ! بر محمّد و خاندان او درود فرست و سود و بركت اين ابرها را بر ما فرو فرست ، و گزند و زيان آنهارا از ما بگردان ، و با آنها به ما آسيبى مرسان ، و بر ارزاق ما خسارتى وارد مساز .

امام زين العابدين عليه السلام_ از دعاى ايشان در هر بامداد و شامگاه _ :بار خدايا ! پس ستايش ، تو را كه پرتو بامدادى را بر ما نمايان نمودى و ما را از فروغ روز ، برخوردار ساختى و جايگاه هاى طلب روزى را به ما نشان دادى و از شبيخون آسيب ها و گزندها نگاهمان داشتى .

.

ص: 224

عنه عليه السلام :إلهي فَلا تُخلِنا مِن حِمايَتِكَ ، ولا تُعرِنا مِن رِعايَتِكَ ، وذُدنا عَن مَوارِدِ الهَلَكَةِ ، فَإِنّا بِعَينِكَ وفي كَنَفِكَ ولَكَ . أسأَلُكَ بِأَهلِ خاصَّتِكَ مِن مَلائِكَتِكَ ، وَالصّالِحينَ مِن بَرِيَّتِكَ ، أن تَجعَلَ عَلَينا واقِيَةً تُنجينا مِنَ الهَلَكاتِ ، وتُجِنُّنا (1) مِنَ الآفاتِ ، وتُكِنُّنا مِن دَواهِي المُصيباتِ . (2)

عنه عليه السلام :اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وَاجعَلنا مِنَ الَّذينَ تَمَسَّكوا بِعُروَةِ العِلمِ ، وأدَّبوا أنفُسَهُم بِالفَهمِ ، وقَرَؤوا صَحيفَةَ السَّيِّئاتِ ، ونَشَروا ديوانَ الخَطيئاتِ ، وتَجَرَّعوا مَرارَةَ الكَمَدِ حَتّى سَلِموا مِنَ الآفاتِ ، ووَجَدُوا الرّاحَةَ فِي المُنقَلَبِ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام_ فِي الدُّعاءِ بَعدَ صَلاةِ العَصرِ _ :اللّهُمَّ اصرِف عَنّي مِنَ العاهاتِ وَالآفاتِ وَالبَلِيّاتِ ، ما اُطيقُ وما لا اُطيقُ صَرفَهُ إلّا بِكَ . (4)

عنه عليه السلام :تَقولُ في غُسلِ الجُمُعَةِ : اللّهُمَّ طَهِّر قَلبي مِن كُلِّ آفَةٍ تَمحَقُ (5) بِها ديني ، وتُبطِلُ بِها عَمَلي . (6)

.


1- .الجُنَّة : الوقاية (النهاية : ج 1 ص 308 «جنن») .
2- .بحار الأنوار : ج 94 ص 152 نقلاً عن بعض كتب الأصحاب .
3- .بحار الأنوار : ج 94 ص 127 نقلاً من كتاب العتيق الغروي .
4- .فلاح السائل : ص 363 ح 242 عن معاوية بن عمّار ، مصباح المتهجّد : ص 77 ح 124 عن معاوية بن عمّار من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 86 ص 90 ح 12 .
5- .المَحقُ : النَّقصُ والمَحو والإبطال (النهاية : ج 4 ص 303 «محق») .
6- .تهذيب الأحكام : ج 1 ص 146 ح 414 عن محمّد بن مروان وص 367 ح 1116 عن عمار الساباطي ، الكافي : ج 3 ص 43 ح 4 عن بعض اصحابنا مضمراً ، كامل الزيارات : ص 397 ح 639 عن أبي حمزة الثمالي ، بحار الأنوار : ج 81 ص 130 ح 22 .

ص: 225

امام زين العابدين عليه السلام :معبودا ! ما را از حمايتت بر كنار مدار ، و از مراقبتت برهنه مساز ، و از هلاكتگاه ها نگاهمان دار ؛ چرا كه ما تحت نظر تو و در سايه تو و از آنِ تو هستيم . به حقّ فرشتگان ويژه ات ، و آفريدگان شايسته ات ، از تو مى خواهم كه براى ما نگه دارنده اى قرار دهى كه ما را از هلاكت ها برهاند ، و از آسيب ها محافظت كند ، و از مصيبت هاى سخت ، نگاه دارد .

امام زين العابدين عليه السلام :بار خدايا ! بر محمّد و خاندان محمّد ، درود فرست و ما را از كسانى قرار ده كه دستگيره دانش را گرفتند ، و خويشتن را به فهمْ پروردند ، و نامه بدى ها را خواندند ، و دفتر گناهان را گشودند ، و شرنگ غم را جرعه جرعه نوشيدند تا آن كه از آسيب ها به سلامت ماندند ، و در بازگشتگاه (قيامت) به آسايش رسيدند .

امام صادق عليه السلام_ در دعاى بعد از نماز عصر _ :بار خدايا ! گزندها و آسيب ها و بلاها را ، چه آنها كه خود مى توانم دفع كنم و چه آنها كه جز به واسطه تو نمى توانم دور سازم ، از من دور گردان .

امام صادق عليه السلام :در هنگام غسل جمعه مى گويى : «بار خدايا ! دلم را از هر آسيبى كه به سبب آن ، دينم را از بين مى برى و عملم را بر باد مى دهى ، پاك گردان» .

.

ص: 226

عنه عليه السلام_ في غُسلِ الزِّيارَةِ إذا فَرَغَ مِنهُ _ :اللّهُمَّ اجعَلهُ لي نورا وطَهورا وحِرزا وكافِيا مِن كُلِّ داءٍ وسُقمٍ ، ومِن كُلِّ آفَةٍ وعاهَةٍ (1) . (2)

عنه عليه السلام :اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وَاحفَظني مِن كُلِّ مُصيبَةٍ ، ومِن كُلِّ بَلِيَّةٍ ، ومِن كُلِّ عُقوبَةٍ ، ومِن كُلِّ فِتنَةٍ ، ومِن كُلِّ بَلاءٍ ، ومِن كُلِّ شَرٍّ ، ومِن كُلِّ مَكروهٍ ، ومِن كُلِّ مُصيبَةٍ ، ومِن كُلِّ آفَةٍ نَزَلَت أو تَنزِلُ مِنَ السَّماءِ إلَى الأَرضِ ، في هذِهِ السّاعَةِ ، وفي هذِهِ اللَّيلَةِ ، وفي هذَا اليَومِ ، وفي هذَا الشَّهرِ ، وفي هذِهِ السَّنَةِ . (3)

.


1- .عاهة : أيّ آفةٍ من الوجع (مجمع البحرين : ج 2 ص 1296 «عوه») .
2- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 54 ح 130 ، كامل الزيارات : ص 345 ح 583 كلاهما عن إبراهيم بن محمّد الثقفي ، بحار الأنوار : ج 101 ص 146 ح 29 .
3- .مصباح المتهجّد : ص 762 ح 844 عن الحسين بن خالد ، الإقبال : ج 1 ص 221 من دون إسناد إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 98 ص 115 .

ص: 227

امام صادق عليه السلام_ در هنگام فارغ شدن از غسل زيارت _ :بار خدايا ! اين [غسل] را برايم روشنايى و پاكى و مايه نگهدارى از هر درد و بيمارى ، و [نيز] از هر آسيب و گزند جسمانى قرار ده .

امام صادق عليه السلام :بار خدايا ! بر محمّد و خاندان محمّد ، درود فرست و مرا از هر مصيبتى ، و از هر بليّه اى ، و از هر كيفرى ، و از هر فتنه اى ، و از هر بلايى ، و از هر بدى ، و از هر ناخوشايندى ، و از هر مصيبتى ، و از هر آسيبى كه در اين ساعت و در اين شب و در اين روز و در اين ماه و در اين سال از آسمان به زمين فرود آمده يا فرود خواهد آمد ، نگه دار .

.

ص: 228

. .

ص: 229

حرف «ب»29 . دريا [البحر] ج 11 / 23130 . بخ_ل [البخل] ج 11 / 29531 . بدعت [البدعة] ج 11 / 45532 . ابدال، اوتاد، اقطاب [الأبدال والأوتاد والأقطاب] ج 12 / 8133 . بَدا [البداء] ج 12 / 121التبذير -> الإسراف34 . نيكى [البرّ] ج 12 / 24735 . بركت [البركة] ج 12 / 34536 . برهان [البرهان] ج 13 / 9137 . بَسمَله [البسملة] ج 13 / 19538 . گشاده رويى و خوش رويى [البشاشة والبشر] ج 12 / 31739 . بصيرت [البصيرة] ج 13 / 36940 . كينه ( / نفرت) [البغض] ج 13 / 48541 . اشك ريختن [البكاء] ج 14 / 7742 . سرزمين [البلد] ج 14 / 339 .

ص: 230

43 . بلوغ [البلوغ] ج 14 / 46744 . رسايى و شيوايى گفتار [البلاغة] ج 14 / 52345 . تبليغ [التبليغ] ج 15 / 746 . آزمايش الهى [البلاء] ج 15 / 43147 . بهتان [البهتان] ج 16 / 8748 . مباهله (نفرين كردن به يكديگر) [المباهلة] ج 16 / 14749 . بيعت [البيعة] ج 16 / 345 .

ص: 231

29 . دريا

اشاره

29 _ دريادرآمدفصل يكم : دريا و سودها و شگفتى هاى آنفصل دوم : فرمان بُردارى و تسبيح گويى دريافصل سوم : سفر در دريافصل چهارم : انواع درياهافصل پنجم : تشبيه كردن به دريا ، براى بزرگ نشان دادنفصل ششم : تشبيه كردن به دريا براى هشدار دادنفصل هفتم : تشبيه كردن به مسافر دريا

.

ص: 232

درآمد

بحر ، در لغت

درآمدبحر ، در لغتواژه «بحر» ، در اصل به معناى هر چيز فراخ ، گسترده و پهناور است . دريا نيز به دليل گستردگى و پهناورىِ آن ، «بحر» ناميده شده است . ابن فارِس ، در اين باره مى نويسد : الباءُ وَ الحاءُ وَ الرّاءُ . قالَ الخَليلُ : سُمِّىَ البَحرُ بَحرا لِاستِبحارِهِ ؛ وَ هُوَ انبِساطُهُ وَ سَعَتُهُ . وَ استَبحَرَ فُلانٌ فِى العِلمِ ، وَ تَبَحَّرَ الرّاعى فى رِعىٍ كَثيرٍ . (1) با و حا و را . خليل گفته : بحر را از اين رو بحر گفته اند كه گسترده و وسيع است . «استَبحَرَ فُلانٌ فِى العِلمِ» ؛ يعنى : دانش فلانى ، بسيار شد ، و «تَبَحَّرَ الرّاعى فى رِعىٍ كَثيرٍ» ؛ يعنى : چوپان در چراندن ، مهارت فراوانى پيدا كرد . همچنين ، ابن منظور مى گويد : إنَّما سُمِّىَ البَحرُ بَحرا لِسَعَتِهِ وَ انبِساطِهِ ، وَ مِنهُ قَولُهُم : إنَّ فُلانا لَبَحرٌ ؛ أى واسِعُ المَعروفِ . (2) دريا را به جهت گستردگى و وسعتش ، بحر گفته اند . از همين روست اين گفته كه : «إنَّ فُلانا لَبَحْرٌ ؛ فلانى ، بحر است» ؛ يعنى نيكى اش بسيار است . امّا راغب اصفهانى ، اصل در واژه «بحر» را هر جاى پهناورى كه داراى آب باشد ،

.


1- .. معجم مقاييس اللغة : ج 1 ص 201 مادّه «بحر» .
2- .. لسان العرب : ج 4 ص 41 مادّه «بحر» .

ص: 233

مى داند و استعمال آن را در ساير موارد ، مُجاز مى شمارد . متن گفته او اين است : أصلُ البَحرِ كُلُّ مَكانٍ واسِعٍ جامِعٍ لِلماءِ الكَثيرِ ، هذا هُوَ الأَصلُ ، ثُمَّ اعتُبِرَ تارَةً سَعَتُهُ المُعايَنَةُ ، فَيُقالُ : بَحَرتُ كَذا : أوسَعتُهُ سَعَةَ البَحرِ ، تَشبيها بِهِ ، وَ مِنهُ : بَحَرتُ البَعيرَ : شَقَقتُ اُذُنَهَ شَقّا واسِعا ، وَ مِنهُ سُمِّيَتِ البَحيرَةُ . قالَ تَعالى : «مَا جَعَلَ اللَّهُ مِن بَحِيرَةٍ » (1) وَ ذلِكَ ما كانوا يَجعَلونَهُ بِالنّاقَةِ إذا وَلَدَت عَشَرَةَ أبطُنٍ شَقّوا اُذُنَها فَيُسَيِّبونَها ، فَلا تُركَبُ وَ لا يُحمَلُ عَلَيها . وَ سَمّوا كُلَّ مُتَوَسِّعٍ فى شَى ءٍ بَحرا ، حَتّى قالوا : فَرَسٌ بَحرٌ بِاعتِبارِ سَعَةِ جَريِهِ . وَ قالَ عَلَيهِ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ فى فَرَسٍ رَكِبَهُ : «وَجَدتُهُ بَحرا» ، وَ لِلمُتَوَسِّعِ فى عِلمِهِ بَحرٌ ، وَ قَد تَبَحَّرَ : أى تَوَسَّعَ فى كَذا ، وَ التَّبَحُّرُ فِى العِلمِ التَّوَسُّعُ . (2) اصل واژه «بحر» ، به هر جاى وسيعى كه آب فراوان داشته باشد ، گفته مى شود . اصل واژه، اين است ؛ امّا گاه گستردگىِ نمايانِ آن لحاظ مى شود . مثلاً گفته مى شود : «بَحَرتُ كَذا» ؛ يعنى : آن را به گستردگىِ دريا ، گسترش دادم ، به جهت تشبيه كردن به دريا . از همين جهت است : «بَحَرتُ البَعيرَ» ؛ يعنى : گوش شتر را شكافِ بزرگى دادم . «بَحيره» را هم از همين رو ، چنين ناميده اند . خداوند متعال ، فرموده است : «خداوند ، از بَحيره قرار نداده» ، و اين ، از آن رو بوده كه وقتى شتر ، ده شكم مى زاييد ، گوش او را مى شكافتند و رهايش مى كردند كه آزادانه بچرد و ديگر ، نه سوارش مى شدند ، و نه با آن ، بارى را حمل مى كردند . هر چيز بزرگ و گشادى را دريا مى ناميدند . حتّى مى گفتند : «اسبى ، دريا» ، به اعتبار پرسش هاى بلند و وسيعش در هنگام دويدن و پيامبر اسلام _ كه درود و سلام بر او باد _ در باره اسبى كه سوارش شد ، فرمود : «وَجَدْتَهُ بَحْرا ؛ آن را دريايى يافتم» . همچنين به كسى كه داراى دانش فراوانى است ، گفته مى شود : درياست . نيز «قَدْ تَبَحَّر فى كذا» ؛ يعنى : فلان چيز ، گسترش يافت و «التَّبَحُّرُ فِى العِلْمِ» ؛ يعنى : گستردگىِ دانش .

.


1- .. مائده : آيه 103 .
2- .. مفردات ألفاظ القرآن : ص 108 مادّه «بحر» .

ص: 234

بحر ، در قرآن و حديث

به هر حال ، واژه «بحر» در لغت عرب ، هم در مقابل دشت به كار مى رود ، و هم در باره هر چه كه گسترده و پهناور باشد .

بحر ، در قرآن و حديثواژه «بحر» در قرآن كريم ، 41 بار به صورت مفرد ، تثنيه و جمع ، در مقابل «بَرّ (دشت)» و يا به تنهايى به كار رفته است ؛ امّا در احاديث اسلامى ، در انواع امور گسترده و عميق ، كاربرد دارد ؛ مانند : «بحر العلم (درياى دانش)» ، «بحر النور (درياى نور)» ، «بحر الحياة (درياى زندگى)» و «بحر الرضا (درياى خشنودى)» . (1) همچنين با عنايت به خطرناك بودن سفر دريايى در دوره هاى گذشته ، اقدامات خطرناك ، مانند : اظهار نظر كردن در باره قرآن ، بدون بهره گيرى از ره نمودهاى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام ، مصاحبت با اشرار و نزديك شدن به فرمان روايان ستمگر هنگام آشفتگى آنان ، به مسافرت هاى دريايى تشبيه گرديده است . (2) نكته مهم و قابل تأمّل ، اين است كه دريا ، در مقابل دشت ، از منظر قرآن و حديث ، يكى از بزرگ ترين دلايل خداشناسى است . دريا ، مانند همه پديده هاى هستى ، از پديد آورنده خود ، اطاعت مى كند و از قوانين تكوينى او پيروى مى نمايد (3) و به بركت نام مقدّس او در محدوده اى كه در نظام آفرينش براى آن مشخّص كرده ، به تسبيح و تهليل آفريدگارِ جهان ، مشغول است (4) و با منابع متنوّع و پايان ناپذير خود ، در خدمت انسان ، قرار دارد . (5)

.


1- .. ر . ك : ص 273 (تشبيه كردن به دريا ، براى بزرگ نشان دادن) .
2- .. ر . ك : ص 291 (تشبيه كردن به مسافر دريا) .
3- .. ر . ك : ص 257 (فرمان بُرداى دريا) .
4- .. ر . ك : ص 259 (درياها، خدا را به پاكى و يگانگى مى ستايند) .
5- .. ر . ك : ص 241 (دريا در خدمت انسان) .

ص: 235

يك . نقش دريا در تأمين مواد غذايى

به همين جهت ، قرآن و احاديث اسلامى ، جامعه انسانى را به مطالعه در باره دريا ، آشنايى با شگفتى هاى دريا ، نقش آن در زندگى انسان و دلالت آن بر آفريدگار حكيم جهان ، تشويق مى نمايند ، تا آن جا كه در حديثى منقول از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، نگاه كردن به دريا ، عبادت شمرده شده است : النَّظَرُ فى ثَلاثَةِ أشياءَ عِبادَةٌ: النَّظَرُ فى وَجهِ الوالِدَينِ، وَ فِى المُصحَفِ، وَ فِى البَحرِ. (1) نگاه كردن به سه چيز ، عبادت است : نگاه كردن به صورت پدر و مادر ، به قرآن ، و به دريا . آنچه متون اسلامى ، در اين راستا بر آن تأكيد دارند ، به طور اجمال ، عبارت اند از :

يك . نقش دريا در تأمين مواد غذايىاز نگاه قرآن ، با عنايت به اين كه دريا بخش قابل توجّهى از منبع خوراكى انسان را تأمين مى كند ، نشانه تدبير در نظام آفرينش و دليل خداشناسى است : «وَ هُوَ الَّذِى سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُواْ مِنْهُ لَحْمًا طَرِيًّا . (2) اوست كسى كه دريا را مسخّر شما كرد تا از آن ، گوشت تازه بخوريد» . ماهى ها ، نه تنها در خوراك انسان ، نقش عمده اى دارند ، بلكه تأمين كننده خوراك بسيارى از پرندگان هستند ، چنان كه طبق محاسبات انجام شده ، تنها پرندگان دريايىِ سواحل جزاير صخره اى و كوه هاى ساحلى ، ساليانه ، دو ميليون و پانصد هزار تُن ماهى مى خورند . علاوه بر اين ، دريا ، تنها منبع تمام نشدنى نمك است كه در خدمت انسان ، قرار دارد .

.


1- .. صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 275 ح 18 ، بحار الأنوار : ج 10 ص 368 ح 10 ؛ الفردوس : ج 4 ص 297 ح 6873 ، كنز العمّال : ج 16 ص 478 ح 45536 .
2- .. نحل : آيه 14 .

ص: 236

دو . نقش دريا در تأمين لوازم زينتى
سه . نقش دريا در حمل و نقل

دو . نقش دريا در تأمين لوازم زينتىدريا ، افزون بر تأمين بخشى از مواد غذايى مورد نياز انسان ، برخى از لوازم زينتى را نيز براى وى آماده مى كند . قرآن در اشاره به اين حكمت دريا ، مى فرمايد : «وَ تَسْتَخْرِجُواْ مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَهَا . (1) و از آن ، زيورى براى به تن كردن ، بيرون مى كشيد» . و نيز مى فرمايد : «مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ * بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَا يَبْغِيَانِ * فَبِأَىِّ ءَالَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ * يَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجَانُ . (2) دو دريا را روانه كرد تا به هم برسند . ميان آن دو ، مانعى است كه به هم در نمى آميزند . پس كدام يك از نعمت ها (نشانه ها)ى خدايتان را دروغ مى انگاريد ؟! از آن دو ، مرواريد و مرجان ، بيرون مى آيد» . مرواريد ، گوهر گران بهايى است كه هر چه بزرگ تر باشد، ارزشمندتر است و در دل انواع صدف ها ، در عمق درياها به وجود مى آيد . مرجان نيز از جانوران زيبا و دل انگيز دريايى است كه كاربرد آرايشى دارد . اين دو ، فوايد پزشكى نيز دارند .

سه . نقش دريا در حمل و نقليكى ديگر از نكاتى كه در قرآن به عنوان نشانه اى براى به كار رفتن تدبير در آفرينش جهان و راهى براى خداشناسى مورد توجّه قرار گرفته ، مسئله حمل و نقل دريايى است : «وَ ءَايَةٌ لَّهُمْ أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّيَّتَهُمْ فِى الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ * وَ خَلَقْنَا لَهُم مِّن مِّثْلِهِ مَا يَرْكَبُونَ * وَ إِن نَّشَأْ نُغْرِقْهُمْ فَلَا صَرِيخَ لَهُمْ وَ لَا هُمْ يُنقَذُونَ . (3)

.


1- .. نحل : آيه 14 .
2- .. الرحمن : آيه 19 _ 22 .
3- .. يس : آيه 41 _ 43 .

ص: 237

چهار . در كنار هم قرار گرفتن دو دريا ، با حائلى نامرئى

و نشانه ديگر براى آنان ، اين كه : ما ذرّيه شان را در كِشتى گران بار ، سوار كرديم ، و مانند آن براى ايشان ، مَركوب هايى آفريديم ، و اگر بخواهيم ، آنان را غرق مى كنيم ، به گونه اى كه هيچ فريادرس و نجات دهنده اى برايشان نخواهد بود» . حتّى در عصر كنونى ، با وجود انواع وسايط نقليه زمينى و هوايى جديد ، كشتى ، هنوز نقش عمده اى در حمل و نقل ، ايفا مى نمايد .

چهار . در كنار هم قرار گرفتن دو دريا ، با حائلى نامرئىپديده شگفت انگيزِ كنار هم قرار گرفتن دو دريا با حائلى نامرئى ، به گونه اى كه هيچ يك بر ديگرى غلبه نمى كند ، دو بار در قرآن كريم به عنوان نشانه تدبير در نظام آفرينش و دليل خداشناسى ، مورد توجّه قرار گرفته است : 1 . مورد اوّل ، در سوره فرقان آمده : «وَ هُوَ الَّذِى مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَ هَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَ جَعَلَ بَيْنَهُمَا بَرْزَخًا وَ حِجْرًا مَّحْجُورًا . (1) و اوست كه دو دريا را به هم آميخت : يكى شيرين و گوارا ، و ديگرى شور [و] تلخ ؛ و ميان آن دو ، مانع و حريمى استوار ، قرار داد» . مانع و حريم نامرئى ميان آب شيرين و شور ، همان تفاوت درجه غلظت اين دو آب يا وزن ويژه آنهاست كه سبب مى شود تا مدّت مديدى ، اين دو آب با هم در نياميزند . توضيح ، اين كه تمام رودخانه هاى بزرگِ داراى آب شيرين كه به درياها مى ريزند ، در كنار ساحل ، آب هاى شور را عقب مى زنند و دريايى از آب شيرين ، تشكيل مى دهند . اين وضعيّت ، تا مدّتى طولانى ادامه دارد . و جالب اين كه به كمك

.


1- .. فرقان : آيه 53 .

ص: 238

پنج . شگفتى هاى دريا

جزر و مدّ آب دريا ، آب هاى شيرين ، براى كشاورزى قابل استفاده مى شود . 2 . مورد دوم ، در سوره الرحمان آمده : «مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَا يَبْغِيَانِ . (1) دو دريا را روانه كرد تا به هم برسند. ميان آن دو ، مانعى است كه به هم در نمى آميزند» . اين آيه ، علاوه بر معنايى كه گذشت ، مى تواند به رودهاى عظيمى اشاره داشته باشد كه در اقيانوس ها در حركت اند كه يكى از مهم ترين هاى آنها ، «گُلف اِستريم» نام دارد . اين آب ها كه از مناطق نزديك به خطّ استوا حركت مى كنند ، گرم اند و حتّى رنگ آنها ، گاه با رنگ آب هاى مجاور ، متفاوت است . عرض آنها ، حدود يكصد و پنجاه كيلومتر و عمقشان چند صد متر است و سرعت آنها در برخى از مناطق ، در طول يك روز ، تا يكصد و شصت كيلومتر مى رسد . جالب توجّه ، اين است كه اين رودهاى عظيم ، با آب هاى اطراف خود ، كمتر آميخته مى شوند . (2)

پنج . شگفتى هاى درياهر چند سراسر جهان آفرينش ، شگفت انگيز و نشانه قدرت و حكمت آفريدگار است ، بى ترديد ، برخى پديده ها شگفت انگيزتر هستند . از اين رو ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، ضمن نيايش خود ، به پيشگاه پروردگارش عرضه مى دارد : يا مَن فى كُلِّ شَى ءٍ دَلائِلُهُ ! يا مَن فِى البِحارِ عَجائِبُهُ! (3) اى آن كه دليل هاى [وجود] او در هر چيزى هست! اى آن كه شگفتى هايش در درياهاست!

.


1- .. الرحمن: آيه 19 و 20 .
2- .. برگرفته از: تفسير نمونه : ج 23 ص 131 _ 132 .
3- .. ر . ك : ص252 ح 18 .

ص: 239

شش . كشف تدريجى منافع دريا با پيشرفت دانش

تأمّل در آفرينش و زندگىِ ده ها هزار گونه از حيوانات دريايىِ كوچك و بزرگ ، گواه اين سخن است .

شش . كشف تدريجى منافع دريا با پيشرفت دانشآنچه از دلايل خداشناسى در زمينه آفرينش دريا و نقش آن در زندگى انسان برشمرديم ، مواردى بود كه براى مردم عصر نزول قرآن ، قابل فهم بوده است ؛ امّا بى ترديد ، منافع دريا و دلايل خداشناسى آن ، منحصر به موارد ياد شده نيست؛ بلكه دريا ، منافعى براى زندگى انسان دارد كه اگر اهمّيت آنها از فوايدى كه گذشت ، بيشتر نباشد ، بى ترديد ، كمتر نيست ، مانند نقش آن در : نزول باران ، تعديل هوا ، و تأمين رطوبت زمين . (1) همچنين ، عناصر فراوانى كه با پيشرفت دانش بشر ، از آب دريا گرفته شده و در صنايع مختلف و داروسازى ، كاربرد دارند ، مانند : مَنيزيم ، پتاسيم ، بُرُم و سولفات سُديم . امام صادق عليه السلام _ در حديث معروف به «توحيد مفضّل» _ ، با اشاره به برخى منافع دريا و دلايل كشف نشده در آن روزها ، مى فرمايد : إِذا أرَدتَ أن تَعرِفَ سَعَةَ حِكمَةِ الخالِقِ ، و قِصَرَ عِلمِ المَخلوقينَ ؛ فَانظُر إلى ما فِى البِحارِ مِن ضُروبِ السَّمَكِ ، و دَوابِّ الماءِ ، وَ الأَصدافِ وَ الأَصنافِ الَّتى لا تُحصى وَ ل تُعرَفُ مَنافِعُها إِلَا الشَّى ءُ بَعدَ الشَّى ءِ ، يُدرِكُهُ النّاسُ بِأَسبابٍ تُحدَثُ . (2) اگر مى خواهى گستردگى حكمت آفريدگار ، و كوتاهى و ناچيزىِ دانش آدميان را بدانى ، بر آنچه در درياهاست ، انديشه كن: از انواع ماهيان و آبزيان و صدف ها ، و ديگر گونه هاى بى شمار [جانوران دريايى] كه سودمندى آنها شناخته نمى شود ، مگر به تدريج كه با پيدايش اسباب، مردم به آنها پى مى برند .

.


1- .. در اين باره ، از جمله ، ر . ك : باد و باران در قرآن .
2- .. ر . ك : ص 254 ح 20 .

ص: 240

الفصل الأوّل : البحر و فوائده وعجائبه1 / 1البَحرُ في خِدمَةِ الإِنسانِالكتاب«وَ هُوَ الَّذِى سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُواْ مِنْهُ لَحْمًا طَرِيًّا وَ تَسْتَخْرِجُواْ مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَى الْفُلْكَ مَوَاخِرَ فِيهِ وَ لِتَبْتَغُواْ مِن فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» . (1)

«اللَّهُ الَّذِى سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِىَ الْفُلْكُ فِيهِ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُواْ مِن فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» . (2)

«وَ مَا يَسْتَوِى الْبَحْرَانِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ سَائغٌ شَرَابُهُ وَهَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَ مِن كُلٍّ تَأْكُلُونَ لَحْمًا طَرِيًّا وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْيَةً تَلْبَسُونَهَا وَ تَرَى الْفُلْكَ فِيهِ مَوَاخِرَ لِتَبْتَغُواْ مِن فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» . (3)

«أَلَمْ تَرَ أَنَّ الْفُلْكَ تَجْرِى فِى الْبَحْرِ بِنِعْمَتِ اللَّهِ لِيُرِيَكُم مِّنْ ءَايَاتِهِ إِنَّ فِى ذَلِكَ لَايَاتٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ * وَ إِذَا غَشِيَهُم مَّوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُاْ اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَ مَا يَجْحَدُ بِايَاتِنَا إِلَّا كُلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ» . (4)

.


1- .النحل : 14 .
2- .الجاثية : 12 .
3- .فاطر : 12 .
4- .لقمان : 31 و 32 .

ص: 241

فصل يكم : دريا و سودها و شگفتى هاى آن

1 / 1 دريا در خدمت انسان

فصل يكم : دريا و سودها و شگفتى هاى آن1 / 1دريا در خدمت انسانقرآن«و او كسى است كه دريا را رام گردانيد تا از آن ، گوشت تازه بخوريد، و زيورى را كه مى پوشيد ، از آن بيرون آوريد، و كِشتى ها را در آن ، شكافنده[ ى آب ] مى بينى، و تا از فضل او بجوييد و باشد كه سپاس بگزاريد».

«خداوند ، كسى است كه دريا را براى شما رام گردانيد تا كِشتى در آن ، به فرمان او روان گردد، و تا از فضل او بجوييد و باشد كه سپاس بگزاريد».

«و دو دريا ، يكسان نيستند: اين يك، شيرين و تشنگى زُدا و نوشيدنش گواراست، و آن يك، شور و تلخ مزه است ؛ و از هر يك ، گوشتى تازه مى خوريد و زيورى را كه مى پوشيد ، بيرون مى آوريد و كِشتى را در آن، موج شكاف مى بينى تا از فضل او بجوييد، و باشد كه سپاس بگزاريد».

«آيا نديده اى كه كِشتى ها ، به لطف خدا ، در دريا روان مى گردند تا برخى از نشانه هاى [قدرت] خدا را به شما بنمايانند؟ قطعا در اين [قدرت نمايى] ، براى هر شكيباى سپاس گزارى ، نشانه هاست. و چون موجى كوه آسا آنان را فرا بگيرد ، خدا را مى خوانند و دين را براى او خالص مى گردانند ؛ ولى چون نجاتشان داد و به خشكى رساند، برخى از آنان ، ميانه رو هستند ؛ و نشانه هاى ما را جز هر خائن ناسپاسى ، انكار نمى كند».

.

ص: 242

«وَ مِنْ ءَايَاتِهِ الْجَوَارِ فِى الْبَحْرِ كَالْأَعْلَامِ» . (1)

«وَ لَهُ الْجَوَارِ الْمُنشَئاتُ فِى الْبَحْرِ كَالْأَعْلَامِ * فَبِأَىِّ ءَالَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ» . (2)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ الَّذي سَخَّرَ لَنَا البَحرَ لِتَجرِيَ الفُلكُ فيهِ بِأَمرِهِ ، ولِنَبتَغِيَ مِن فَضلِهِ ، وجَعَلَ لَنا مِنهُ حِليَةً نَلبَسُها ، ولَحما طَرِيّا . (3)

عنه عليه السلام_ فِي احتِجاجِهِ عَلى أهلِ البَصرَةِ _ :سَخَّرَ لَكُمُ الماءَ يَغدو عَلَيكُم ويَروحُ صَلاحا لِمَعاشِكُم ، وَالبَحرَ سَبَبا لِكَثرَةِ أموالِكُم ، فَلَو صَبَرتُم وَاستَقَمتُم لَكانَت شَجَرَةُ طوبى لَكُم مَقيلاً (4) وظِلّاً ظَليلاً . (5)

عنه عليه السلام :عالِمُ السِّرِّ مِن ضَمائِرِ المُضمِرينَ ... وناشِئَةِ الغُيومِ ومُتلاحِمِها ، ودُرورِ قَطرِ السَّحابِ في مُتَراكِمِها ، وما تَسفِي (6) الأَعاصيرُ بِذُيولِها ، وتَعفُو الأَمطارُ بِسُيولِها ، وعَومِ بَناتِ (7) الأَرضِ في كُثبانِ الرِّمالِ ، ومُستَقَرِّ ذَواتِ الأَجنِحَةِ بِذُرا شَناخيبِ (8) الجِبالِ ، وتَغريدِ ذَواتِ المَنطِقِ في دَياجيرِ الأَوكارِ ، وما أوعَبَتهُ الأَصدافُ ، وحَضَنَت عَلَيهِ أمواجُ البِحارِ . (9)

.


1- .الشورى : 32 .
2- .الرحمن : 24 و 25 .
3- .الدروع الواقية : ص 182 ، بحار الأنوار : ج 97 ص 191 ح 3 .
4- .المَقيلُ : الاستراحة نصف النهار (النهاية : ج 4 ص 133 «قيل») .
5- .بحار الأنوار : ج 32 ص 256 ح 199 نقلاً عن كمال الدين لابن ميثم البحراني .
6- .تَسفي التراب : تَذْروهُ (مجمع البحرين : ج 2 ص 854 «سفا») .
7- .في بحار الأنوار : «نبات» بدل «بنات» وبنات الأرض : الحشرات والهوامّ التي تكون في الرمال وغيرها (بحار الأنوار : ج 57 ص 155) .
8- .الشناخيبُ : رؤوس الجبال العالية ، واحدها : شنخوب (النهاية : ج 2 ص 504 «شنخب») .
9- .نهج البلاغة : الخطبة 91 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 57 ص 113 ح 90 .

ص: 243

«و از نشانه هاى او، كِشتى هاى كوه آسا در درياست ».

«و او راست در دريا ، كِشتى هاى بادبان دارِ بلندِ كوه آسا . پس كدام يك از نعمت هاى پروردگارتان را منكريد؟» .

حديثامام على عليه السلام :سپاس ، خداى را كه دريا را براى ما رام ساخت تا كِشتى، به فرمان او، در آن روان گردد و از فضل [ و نعمت هاى ] او بجوييم، و از آن براى ما زيورى كه بپوشيم و گوشتى تازه [ كه بخوريم ] ، قرار داد.

امام على عليه السلام_ در اِتمام حجّتش با بصريان _ :[ خداوند ، ] آب را براى شما رام ساخت كه بام و شام براى تأمين معاشتان ، بر شما در گذر است، و دريا را [نيز براى شما رام ساخت] كه موجب افزونىِ دارايى هاى شماست . پس اگر [بر درستى راه خود ]شكيب بورزيد و پايدارى نماييد، درخت طوبا [در بهشت] نيز از آنِ شما خواهد بود كه نيم روزها را در سايه سار گسترده آن ، بياراميد.

امام على عليه السلام :[خداوند ،] به راز درونى كه در ضمير خود ، نهان مى دارند ، آگاه است... ، و به پيدايش ابرها و به هم پيوستن آنها، و به ريزش قطره هاى باران از ابرهاى متراكم، و به آنچه گردبادها با دامن هاى خود مى پراكنند و باران ها با سيلاب هايشان با خود مى برند، و به خزيدن خزندگان در پشته هاى ريگزارها، و قرارگاه پرندگان در ستيغ كوهساران، و آواز و نغمه مرغكان در آشيانه هاى تاريك، و به آنچه صدف ها در دل خود جاى داده اند و موج هاى درياها در آغوش خود گرفته اند.

.

ص: 244

عنه عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ الّذي لا يَفِرُهُ المَنعُ ولا يُكديهِ الإعطاءُ ... لَو وَهَبَ ما تَنَفَّسَت عَنهُ مَعادِنُ الجِبالِ ، وضَحِكَت عَنهُ أصدافُ البِحارِ ، مِن فِلَذِ (1) اللُّجَينِ (2) وسَبائِكِ العِقيانِ ونَضائِدِ المَرجانِ لِبَعضِ عَبيدِهِ ، لَما أثَّرَ ذلِكَ في وُجودِهِ ، ولا أنفَدَ سَعَةَ ما عِندَهُ ، ولَكانَ عِندَهُ مِن ذَخائِرِ الإِفضالِ ما لا يُنفِدُهُ مَطالِبُ السُّؤّالِ ، ولا يَخطِرُ لِكَثرَتِهِ عَلى بالٍ لِأَنَّهُ الجَوادُ الَّذي لا تَنقُصُهُ المَواهِبُ ، ولا يُنحِلُهُ (3) إلحاحُ المُلِحّينَ ، و «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئا أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ» (4) . (5)

الدرّ المنثور عن عمير بن سعد :كُنّا مَعَ عَلِيٍّ عَلى شَطِّ الفُراتِ ، فَمَرَّت سَفينَةٌ فَقَرَأَ هذِهِ الآيَةَ : «وَ لَهُ الْجَوَارِ الْمُنشَئاتُ فِى الْبَحْرِ كَالْأَعْلَامِ» (6) . (7)

الإمام الصادق عليه السلام_ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ _ :ومِن تَدبيرِ الحَكيمِ _ جَلَّ وعَلا _ في خَلقِهِ الأَرضَ ، أنَّ مَهَبَّ الشَّمالِ أرفَعُ مِن مَهَبِّ الجَنوبِ ، فَلَم يَجعَلِ اللّهُ عز و جل كَذلِكَ إلّا لِتَنحَدِرَ المِياهُ عَلى وَجهِ الأَرضِ فَتَسقِيَها وتَروِيَها ، ثُمَّ يُفيضَ آخِرَ ذلِكَ إلَى البَحرِ ، فَكَما يُرفَعُ أحَدُ جانِبَيِ السَّطحِ ويُخفَضُ الآخَرُ لِيَنحَدِرَ الماءُ عَنهُ ولا يَقومَ عَلَيهِ ، كَذلِكَ جُعِلَ مَهَبُّ الشَّمالِ أرفَعَ مِن مَهَبِّ الجَنوبِ لِهذِهِ العِلَّةِ بِعَينِها ، ولَولا ذلِكَ لَبَقِيَ الماءُ مُتَحَيِّرا عَلى وَجهِ الأَرضِ ، فَكانَ يَمنَعُ النّاسَ مِن أعمالِها ، ويَقطَعُ الطُّرُقَ وَالمَسالِكَ . ثُمَّ الماءُ لَولا كَثرَتُهُ وتَدَفُّقُهُ فِي العُيونِ وَالأَودِيَةِ وَالأَنهارِ ، لَضاقَ عَمّا يَحتاجُ النّاسُ إلَيهِ ، لِشُربِهِم وشُربِ أنعامِهِم ومَواشيهِم ، وسَقيِ زُروعِهِم وأشجارِهِم وأصنافِ غَلّاتِهِم ، وشُربِ ما يَرِدُهُ مِنَ الوُحوشِ وَالطَّيرِ وَالسِّباعِ ، وتَتَقَلَّبُ فيهِ الحيتانُ ودَوابُّ الماءِ ، وفيهِ مَنافِعُ اُخَرُ أنتَ بِها عارِفٌ وعَن عِظَمِ مَوقِعِها غافِلٌ . فَإِنَّهُ سِوَى الأَمرِ الجَليلِ المَعروفِ مِن غَنائِهِ في إحياءِ جَميعِ ما عَلَى الأَرضِ مِنَ الحَيَوانِ وَالنَّباتِ ، يَمزُجُ بِالأَشرِبَةِ فَتَلينُ وتَطيبُ لِشارِبِها ، وبِهِ تُنَظَّفُ الأَبدانُ وَالأَمتِعَةُ مِنَ الدَّرَنِ الَّذي يَغشاها ، وبِهِ يُبَلُّ التُّرابُ فَيَصلُحُ لِلاِعتِمالِ ، وبِهِ نَكُفُّ عادِيَةَ النّارِ إذَا اضطَرَمَت ، وأشرَفَ النّاسُ عَلَى المَكروهِ ، وبِهِ يَستَحِمُّ المُتعِبُ الكالُّ فَيَجِدُ الرّاحَةَ مِن أوصابِهِ ، إلى أشباهِ هذا مِنَ المَآرِبِ (8) الَّتي تَعرِفُ عِظَمَ مَوقِعِها في وَقتِ الحاجَةِ إلَيها ، فَإِن شَكَكتَ في مَنفَعَةِ هذَا الماءِ الكَثيرِ المُتَراكِمِ فِي البِحارِ ، وقُلتَ : مَا الإِربُ فيهِ ؟ فَاعلَم أنَّهُ مُكتَنَفٌ ومُضطَرَبٌ ما لا يُحصى مِن أصنافِ السَّمَكِ ، ودَوابِّ البَحرِ ، ومَعدِنِ اللُّؤلُؤِ وَالياقوتِ وَالعَنبَرِ ، وأصنافٍ شَتّى تُستَخرَجُ مِنَ البَحرِ ، وفي سواحِلِهِ مَنابِتُ العودِ اليَلنجوجِ (9) وضُروبٍ مِنَ الطّيبِ وَالعَقاقيرِ . ثُمَّ هُوَ بَعدُ مَركَبُ النّاسِ ، ومَحمِلٌ لِهذِهِ التِّجاراتِ الَّتي تُجلَبُ مِنَ البُلدانِ البَعيدةِ ، كَمِثلِ ما يُجلَبُ مِنَ الصّينِ إلَى العِراقِ ، ومِنَ العِراقِ إلَى العِراقِ (10) فَإِنَّ هذِهِ التِّجاراتِ لَو لَم يَكُن لَها مَحمِلٌ إلّا عَلَى الظَّهرِ لَبارَت وبَقِيَت في بُلدانِها وأيدي أهلِها . لِأَنَّ أجرَ حَملِها كانَ يُجاوِزُ أثمانَها ، فَلا يَتَعَرَّضُ أحَدٌ لِحَملِها ، وكانَ يَجتَمِعُ في ذلِكَ أمرانِ : أحَدُهُما فَقدُ أشياءَ كَثيرَةٍ تَعظُمُ الحاجَةُ إلَيها ، وَالآخَرُ انقِطاعُ مَعاشِ مَن يَحمِلُها ويَتَعَيَّشُ بِفَضلِها . (11)

.


1- .فِلَذ : جمع فِلذَة وهي القطعة المقطوعة طولاً (النهاية : ج 3 ص 470 «فلذ») .
2- .اللُّجَينُ : الفِضّة (النهاية : ج 4 ص 235 «لجن») .
3- .ينحله من الإنحال أو التنحيل بمعنى الإعطاء أي لا يعطيه إلحاح الملحّين شيئا يؤثّر فيه ، بل يعطي مسألة السائلين أو يمنعها حسب المصلحة (هامش المصدر) . وفي بحار الأنوار : «لا يبخله» .
4- .يس : 82 .
5- .التوحيد : ص 49 ح 13 ، نهج البلاغة : الخطبة 91 نحوه وكلاهما عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 4 ص 274 ح 16 .
6- .الرحمن : 24 .
7- .الدرّ المنثور : ج 7 ص 698 ، كنز العمّال : ج 2 ص 517 ح 4639 كلاهما نقلاً عن عبد بن حميد وابن المنذر والمحاملي في أماليه ؛ بحار الأنوار : ج 60 ص 46 ح 23 .
8- .المآرِبُ : الحوائج ، واحدها مأربة _ مثلثة الراء (مجمع البحرين : ج 1 ص 37 «أرب») .
9- .اليلنجوجُ : عُودُ البُخورِ (بحار الأنوار : ج 60 ص 90) .
10- .من العراق : أي البصرة ، إلى العراق : أي الكوفة أو بالعكس (المصدر) .
11- .بحار الأنوار : ج 60 ص 87 ح 11 نقلاً عن توحيد المفضّل .

ص: 245

امام على عليه السلام :ستايش ، خدايى را كه نبخشيدن ، بر دارايى او نمى افزايد، و دِهِش كردن نيز نادارش نمى گردانَد ... اگر آنچه را معادن كوه ها از دل خود بيرون مى ريزند، و صدف هاى درياها ، خنده كنان آشكار مى نمايند: يعنى پاره هاى نقره و گدازه هاى زرناب و دانه هاى مرجان را، به يكى از بندگانش ببخشد، اين همه ، تأثيرى در وجود ( / جود و بخشش ) او ندارد و نعمت هاىِ بى كران او را به پايان نمى رساند . نعمت هايى كه در خزانه هاى خويش دارد ، چندان است كه درخواست هاى خواهندگان ، آنها را تمام نمى كند و اندازه آنها به هيچ ذهنى خطور نمى كند؛ زيرا او بخشنده اى است كه هر اندازه ببخشد ، چيزى از او نمى كاهد و پافشارى پافشارى كنندگان ، در دِهِش او تأثيرى نمى گذارد ؛ (1) بلكه «چون چيزى را اراده كند ، چنين است كه به آن مى گويد: «باش !» پس [بى درنگ ]هست مى شود» .

الدرّ المنثور_ به نقل از عمير بن سعد _ :با على عليه السلام در كناره فرات بوديم كه كشتى اى عبور كرد . اين آيه را خواند: «و او راست در دريا ، كشتى هاى بادبان دار بلند كوه آسا» .

امام صادق عليه السلام_ به مفضّل بن عمر _ :و از نمونه هاى تدبير [ خداى ] دانا در آفرينش زمين ، اين است كه جهت [وزش باد] شمال را بلندتر از جهت جنوب ، قرار داده است . از آن رو ، خداوند عز و جل آن را چنين قرار داده است كه آب ها بر روى زمين ، روان شوند و آن را آبيارى و سيراب كنند و سرانجام ، به دريا بريزند. پس، همان گونه كه يك طرف بام را بلندتر از طرف ديگر قرار مى دهند تا آب از آن سرازير شود و بر بام نَايستد، درست به همين علّت ، جهت شمال [زمين] نيز بلندتر از جهت جنوب قرار داده شده است؛ و اگر چنين نبود ، آب بر روى زمين ، سرگردان مى مانْد و مردم را از كار و فعّاليت هايشان ، باز مى داشت و راه ها و گذرگاه ها را مسدود مى كرد. ديگر ، آن كه اگر اين فراوانى آب و روان شدن آن در چشمه ها و درّه ها و رودها نبود ، بى گمان ، پاسخگوى نياز مردمان براى آشاميدن خود و آشاميدن چارپايان و دام هايشان ، و آبيارى كِشت ها و درختان و انواع غلّاتشان، و نوشيدن وحوش و پرندگان و درندگان، و شنا كردن ماهيان و ديگر آبزيان نبود . افزون بر اينها، سودهاى ديگرى نيز در آن است كه تو بدان دانايى ، ليكن از اهمّيت جايگاه آنها غافلى ؛ زيرا بجز اين فوايد بزرگِ شناخته شده، يعنى تأثير آب در زنده نگه داشتن هر آنچه در روى زمين است، از حيوان و نبات، [فوايد ديگرى هم دارد ، از جمله اين كه] با نوشيدنى ها مى آميزند و بر اثر آن، نوشيدنى ها ، نرم و براى نوشنده ، گوارا مى شوند . [ديگر آن كه] با آن ، بدن ها و جامه ها ، از چرك و آلودگى ، پاكيزه مى شوند . با آن ، خاك را گِل مى سازند و در نتيجه ، مناسب كار و بنّايى مى شود . با آن ، جلوى آتش سوزى و صدمه زدن آن به مردم ، گرفته مى شود . شخص خسته از كار ، با آن استحمام مى كند و از رنج و خستگى اش آسودگى مى يابد . فوايد ديگرى نيز دارد كه در وقت نياز ، به اهمّيت آنها پى مى برى. اگر در سودمندى اين آب هاى فراوان انبوه در درياها ، ترديد دارى و مى گويى: «چه سودى در آن است؟» ، بدان كه ، آن آغوش و جولانگاه انواع بى شمارِ ماهيان و آبزيان ، و معدن مرواريد و ياقوت و عنبر و انواع گوناگون اشيايى است كه از دريا استخراج مى شوند، و سواحل آن، رويشگاه عود بخور و انواع گياهان خوش بو و دارويى است. از اينها گذشته، دريا ، مَركب آدميان، و طريقى براى حمل و نقل اين كالاهايى است كه از سرزمين هاى دوردست مى آورند ؛ كالاهايى نظير آنچه از چين به عراق، و از بصره به كوفه وارد مى كنند. اگر براى حمل و نقل اين كالاها ، وسيله اى جز چارپايان نبود ، هر آينه ، از رونق مى افتادند و در همان شهرهاى خود و در دست صاحبشانشان مى ماندند؛ چرا كه مزد و هزينه حمل و نقل آنها ، از بهاى خود آنها فراتر مى رفت و آن گاه ، هيچ كس حاضر نمى شد كه اين كالاها را حمل كند ؛ و در اين ، دو زيان بود: يكى ، ناياب شدن كالاهاى بسيارى [ در بيشتر سرزمين ها ] كه به شدّت مورد نياز است ؛ و ديگر ، قطع شدن درآمد كسانى كه آنها را حمل [و تجارت] مى كنند و به بركت آن ، امرار معاش مى نمايند.

.


1- .. يعنى پافشارى و سماجت كسان در خواهش ، تأثيرى در او نمى گذارد ؛ بلكه برحَسَب مصلحت، به درخواست كنندگان مى بخشد يا از آن ، دريغ مى ورزد. در بحار الأنوار ، «لا يبخله» آمده است ؛ يعنى: او را به بخل نمى كشانَد و هر چه بخواهند ، باز عطا مى كند و هيچ بخل و مضايقه اى نمى ورزد.

ص: 246

. .

ص: 247

. .

ص: 248

عنه عليه السلام_ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ _ :تَأَمَّل خَلقَ السَّمَكِ ... فَكِّرِ الآنَ في كَثرَةِ نَسلِهِ وما خُصَّ بِهِ مِن ذلِكَ ، فَإِنَّكَ تَرى في جَوفِ السَّمَكَةِ الواحِدَةِ مِنَ البَيضِ ما لا يُحصى كَثرَةً ، وَالعِلَّةُ في ذلِكَ أن يَتَّسِعَ لِما يَغتَذي بِهِ مِن أصنافِ الحَيَوانِ ، فَإِنَّ أكثَرَها يَأكُلُ السَّمَكَ حَتّى أنَّ السِّباعَ أيضا في حافاتِ الآجامِ (1) عاكِفَةٌ عَلَى الماءِ أيضا كَي تُرصِدُ السَّمَكَ ، فَإِذا مَرَّ بِها خَطِفَتهُ ، فَلَمّا كانَتِ السِّباعُ تَأكُلُ السَّمَكَ ، وَالطَّيرُ يَأكُلُ السَّمَكَ ، وَالنّاسُ يَأكُلونَ السَّمَكَ ، وَالسَّمَكُ يَأكُلُ السَّمَكَ ، كانَ مِنَ التَّدبيرِ فيهِ أن يَكونَ عَلى ما هُوَ عَلَيهِ مِنَ الكَثرَةِ . (2)

1 / 2البَرزَخُ بَينَ البَحرَينِالكتاب«وَ هُوَ الَّذِى مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ هَذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَ هَذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَ جَعَلَ بَيْنَهُمَا بَرْزَخًا وَ حِجْرًا مَّحْجُورًا» . (3)

«مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ * بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَا يَبْغِيَانِ» . (4)

«أَمَّن جَعَلَ الْأَرْضَ قَرَارًا وَ جَعَلَ خِلَالَهَا أَنْهَارًا وَ جَعَلَ لَهَا رَوَاسِىَ وَ جَعَلَ بَيْنَ الْبَحْرَيْنِ حَاجِزًا أَءِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ» . (5)

.


1- .الأَجَمَةُ : الشجر المُلتَفُّ ، والجمع أجمات ، وجمع الجمع : آجام (مجمع البحرين : ج 1 ص 20 «أجم») .
2- .بحار الأنوار : ج 64 ص 70 ح 32 نقلاً عن توحيد المفضّل .
3- .الفرقان : 53 .
4- .الرحمن : 19 و 20 .
5- .النمل : 61 .

ص: 249

1 / 2 فاصله ميان دو دريا

امام صادق عليه السلام_ به مفضّل بن عمر _ :در آفرينش ماهى تأمّل نما ... . اكنون در فراوانىِ نسل ماهى و اين ويژگى كه به او داده شده است ، انديشه كن. در شكم يك ماهى ، تخم هاى بى شمارى را مى بينى. علّت اين امر ، آن است كه پاسخگوى تغذيه انواع جانوران باشد؛ زيرا بيشتر جانوران ، ماهى مى خورند. حتّى درندگان حاشيه بيشه ها نيز در كنار آب مى ايستند تا ماهى صيد كنند و چون ماهى اى بر آنها بگذرد ، آن را مى رُبايند. پس، از آن جا كه درندگان ، ماهى مى خورند، پرندگان ، ماهى مى خورند، آدميان ، ماهى مى خورند، و حتّى ماهى نيز ماهى مى خورد ، تدبير [الهى] در اين خصوص ، آن بوده است كه ماهيان به اين فراوانى باشند.

1 / 2فاصله ميان دو درياقرآن«و او كسى است كه دو دريا را موج زنان ، به سوى هم روان كرد: اين يكى ، شيرين و گواراست ، و آن يكى ، شور و تلخ است؛ و ميان آن دو فاصله اى و حريمى استوار قرار داد».

«دو دريا را [به گونه اى] روان كرد كه با هم برخورد كنند. ميان آن دو ، فاصله اى است كه به هم تجاوز نمى كنند».

«يا آن كس كه زمين را قرارگاهى ساخت و در آن ، رودها ، پديد آورد و براى آن ، كوه ها را قرار داد و ميان دو دريا فاصله اى [از خشكى] نهاد؟ آيا معبودى با خداست؟ [نه ، ]بلكه بيشترشان نمى دانند».

.

ص: 250

الحديثالإمام الحسن عليه السلام :اللّهمّ يا مَن جَعَلَ بَينَ البَحرَينِ حاجِزا وبُروجا وحِجرا مَحجورا. (1)

1 / 3قِيامُ البِحارِ عَلى حُدودِهارسول اللّه صلى الله عليه و آله :اللّهمّ إنّي أسأَ لُكَ ... بِالاِسمِ الَّذِي استَقَرَّت بِهِ الأَرَضونَ عَلى قَرارِها ، وَالجِبالُ عَلى أماكِنِها ، وَالبِحارُ عَلى حُدودِها . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :أسأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّذي تَجري بِهِ الفُلكُ فِي البَحرِ المُسَلسَلِ المَحبوسِ بِقُدرَتِكَ ، يا اللّهُ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ لا مَقنوطا مِن رَحمَتِهِ ، ولا مَخلُوّا مِن نِعمَتِهِ ، ولا مُؤيَسا مِن رَوحِهِ ، ولا مُستَنكَفا عَن عِبادَتِهِ ، الَّذي بِكَلِمَتِهِ قامَتِ السَّماواتُ السَّبعُ ، وقَرَّتِ الأَرَضونَ السَّبعُ ، وثَبَتَتِ الجِبالُ الرَّواسي ، وجَرَتِ الرِّياحُ اللَّواقِحُ ، وسارَ في جَوِّ السَّماءِ السَّحابُ ، وقامَت عَلى حُدودِهَا البِحارُ . (4)

فاطمة عليهاالسلام :الحَمدُ للّهِِ الَّذي مَن تَوَكَّلَ عَلَيهِ كَفاهُ ، الحَمدُ للّهِِ سامِكِ (5) السَّماءِ ، وساطِحِ الأَرضِ ، وحاصِرِ البِحارِ . (6)

الإمام الصادق عليه السلام_ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ في وَصفِ البَحرِ _ :هُوَ الَّذي وَضَعَ لَهُ حَدّا لا يُجاوِزُهُ لِكَثرَةِ الماءِ ولا لِقِلَّتِهِ ، وأنَّ مِمّا يُستَدَلُّ عَلى ما أقولُ أنَّهُ يَقبَلُ بِالأَمواجِ أمثالَ الجِبالِ ، يُشرِفُ عَلَى السَّهلِ وَالجَبَلِ ، فَلَو لَم تُقبَض أمواجُهُ ولَم تُحبَس فِي المَواضِعِ الَّتي اُمِرَت بِالاِحتِباسِ فيها ، لَأَطبَقَت عَلَى الدُّنيا ، حَتّى إذَا انتَهَت عَلى تِلكَ المَواضِعِ الَّتي لَم تَزَل تَنتَهي إلَيها ذَلَّت أمواجُهُ وخَضَعَ أشرافُهُ . (7)

.


1- .مهج الدعوات : ص 355 ، المصباح للكفعمي : ص 289 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 373 ح 1 .
2- .مهج الدعوات : ص 112 ، بحار الأنوار : ج 95 ص 370 ح 23 .
3- .البلد الأمين : ص 412 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 255 ح 1 .
4- .مصباح المتهجّد : ص 659 ح 728 عن جندب بن عبد اللّه الأزدي عن أبيه ، بحار الأنوار : ج 91 ص 29 ح 5 .
5- .سَمَكَ الشيء : إذا رَفَعَهُ (النهاية : ج 2 ص 403 «سمك») .
6- .فلاح السائل : ص 440 ح 303 ، بحار الأنوار : ج 86 ص 115 ح 2 .
7- .بحار الأنوار : ج 3 ص 188 نقلاً عن توحيد المفضّل .

ص: 251

1 / 3 ايستادن درياها در كرانه ها و مرزهاى خود

حديثامام حسن عليه السلام :بار خدايا ! اى آن كه ميان دو دريا ، حائلى و باروهايى و حريمى استوار ، قرار داده است.

1 / 3ايستادن درياها در كرانه ها و مرزهاى خودپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بار خدايا ! از تو درخواست مى كنم... به آن نامى كه به سبب آن ، زمين ها در قرارگاه خود، و كوه ها در جايگاه هايشان، و درياها در مرزهايشان ، آرام گرفتند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى خدا! از تو درخواست مى كنم به حقّ آن نامت كه به سبب آن، كشتى در دريا _ كه با قدرت تو به زنجير كشيده و محبوس شده است _ ، روان مى شود.

امام على عليه السلام :سپاس ، خدايى را كه از رحمتش نوميدى نيست و هيچ كس از نعمتش ، بى بهره نيست و از لطفش جاى يأس نباشد و از عبادتش ، سر باز زده نمى شود؛ همو كه به فرمانش هفت آسمان ، برافراشته شدند و هفت زمين ، آرام گرفتند و كوه هاى استوارِ سر به فلك كشيده ، بر جاى شدند و بادهاى بارور كننده ، روان گرديدند و ابرها در ميان آسمان ، به حركت در آمد و درياها ، در مرزهايشان ايستادند.

فاطمه عليهاالسلام:سپاس ، خدايى را كه هر كه بر او توكّل كرد ، بسنده اش نمود. ستايش ، خدايى را كه آسمان را بر افراشت و زمين را گسترانْد و درياها را محصور كرد.

امام صادق عليه السلام_ به مفضّل بن عمر ، در وصف دريا _ :او كسى است كه براى دريا مرزى نهاد كه با افزايش و يا كاهش آب، از آن مرز ، تجاوز نمى كند. دليل بر آنچه مى گويم ، اين است كه دريا ، با امواج كوه آسا ، به دشت و كوه نزديك مى شود، و اگر موج هاى آن گرفته و در جاهايى كه مأمورند بمانند، نمانند ، دنيا را فرا مى گيرند ؛ ولى چون به آن جاهايى كه همواره به آن منتهى مى شوند، رسيدند، آرام مى گيرند و امواج كوه آسا ، فرو مى نشينند.

.

ص: 252

1 / 4تَفَجُّرُ البِحارِ وجَرَيانُهاالإمام عليّ عليه السلام :اُنظُر إلَى الشَّمسِ وَالقَمَرِ ، وَالنَّباتِ وَالشَّجَرِ ، وَالماءِ وَالحَجَرِ ، وَاختِلافِ هذَا اللَّيلِ وَالنَّهارِ ، وتَفَجُّرِ هذِهِ البِحارِ . (1)

عنه عليه السلام :يا مَنِ البِحارُ بِقُدرَتِهِ مَجرِيَّةٌ . (2)

الإمام زين العابدين عليه السلام :اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ يا مُدَبِّرَ الاُمورِ ، ويا عالِمَ ما فِي الصُّدورِ ، ويا مُجرِيَ البُحورِ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :اللّهُمَّ رَبَّ النُّجومِ السّائِرَةِ ، ورَبَّ البِحارِ الجارِيَةِ ، ورَبَّ الدُّنيا وَالآخِرَةِ . (4)

1 / 5عَجائِبُ البِحارِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا مَن في كُلِّ شَيءٍ دَلائِلُهُ ، يا مَن فِي البِحارِ عَجائِبُهُ . (5)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 185 ، الاحتجاج : ج 1 ص 482 ح 117 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 26 ح 1 .
2- .بحار الأنوار : ج 86 ص 192 ح 54 نقلاً عن اختيار ابن الباقي عن سلمان .
3- .الإقبال (الطبعة الحجرية) : ص 265 .
4- .الإقبال : ج 2 ص 210 عن سعد بن عبد اللّه ، بحار الأنوار : ج 91 ص 70 ح 3 .
5- .البلد الأمين : ص 407 ، المصباح للكفعمي : ص 342 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 391 .

ص: 253

1 / 4 شكافته شدن درياها و به حركت درآمدن آنها
1 / 5 شگفتى هاى درياها

1 / 4شكافته شدن درياها و به حركت درآمدن آنهاامام على عليه السلام :به خورشيد و ماه، و گياهان و درختان، و آب و سنگ، و آمد و شدِ اين شب و روز، و شكافته شدن اين درياها بنگر [و در آنها انديشه كن].

امام على عليه السلام :اى كسى كه درياها به قدرت او روان اند !

امام زين العابدين عليه السلام :بار خدايا ! از تو درخواست مى كنم ، اى تدبير كننده كارها ! و اى داننده آنچه در سينه هاست ! و اى روان كننده درياها !

امام صادق عليه السلام :بار خدايا ! اى خداوندگار ستارگان گردان ! و اى خداوندگار درياهاى روان ! و اى خداوندگار دنيا و آخرت !

1 / 5شگفتى هاى درياهاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى آن كه در هر چيزى نشانه هاى [هستى و قدرت] اوست ! اى آن كه در درياها ، شگفتى هاى اوست !

.

ص: 254

عنه صلى الله عليه و آله :أسأَ لُكَ بِاسمِكَ _ يا لا إلهَ إلّا أنتَ _ المَخزونِ المَكنونِ الَّذي لا يَعرِفُهُ أحَدٌ إلّا بِالآياتِ الواضِحاتِ ، وَالدَّلالاتِ البَيِّناتِ ، وَالعَلاماتِ الظّاهِراتِ ، مِن عَجائِبِ الخَلقِ مِنَ النّارِ وَالنّورِ وَالظُّلُماتِ ... وَالبِحارِ وما فيهِنَّ مِنَ الاُمَمِ المُختَلِفاتِ ، كُلٌّ يُسَبِّحُ لَكَ بِذلِكَ الاِسمِ العَظيمِ ، الَّذي لا تَفنى عَجائِبُهُ لَمّا عَظَّمتَهُ وشَرَّفتَهُ وكَرَّمتَهُ وكَبَّرتَهُ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :أنتَ الَّذي فِي السَّماءِ عَظَمَتُكَ ، وفِي الأَرضِ قُدرَتُكَ ، وفِي البِحارِ عَجائِبُكَ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام_ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ _ :إذا أرَدتَ أن تَعرِفَ سَعَةَ حِكمَةِ الخالِقِ وقِصَرَ عِلمِ المَخلوقينَ ، فَانظُر إلى ما فِي البِحارِ مِن ضُروبِ السَّمَكِ ، ودَوابِّ الماءِ وَالأَصدافِ ، وَالأَصنافِ الَّتي لا تُحصى ، ولا تُعرَفُ مَنافِعُها إلَا الشَّيءُ بَعدَ الشَّيءِ يُدرِكُهُ النّاسُ بِأَسبابٍ تُحدَثُ ، مِثلُ القِرمِزِ فَإِنَّهُ إنَّما عَرَفَ النّاسُ صِبغَهُ بِأَنَّ كَلبَةً تَجولُ عَلى شاطِئِ البَحرِ فَوَجَدَت شَيئا مِنَ الصِّنفِ الَّذي يُسَمَّى الحَلَزونَ فَأَكَلَتهُ ، فَاختَضَبَ خَطمُها (3) بِدَمِهِ فَنَظَرَ النّاسُ إلى حُسنِهِ فَاتَّخَذوهُ صِبغا ، وأشباهُ هذا مِمّا يَقِفُ النّاسُ عَلَيهِ حالاً بَعدَ حالٍ وزَمانا بَعدَ زمانٍ . (4)

الإمام الكاظم عليه السلام :سُبحانَ مَن ألَجَّ (5) البِحارُ بِقُدرَتِهِ . (6)

.


1- .البلد الأمين : ص 415 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 259 ح 1 .
2- .الدروع الواقية (طبعة مؤسسة النشر الإسلامي) : ص 181 ، بحار الأنوار : ج 97 ص 202 ح 3 .
3- .الخَطمُ : الأنفُ (النهاية : ج 2 ص 50 «خطم») .
4- .بحار الأنوار : ج 3 ص 109 نقلاً عن توحيد المفضّل .
5- .التجَّ البَحرُ : أي تلاطمت أمواجه (مجمع البحرين : ج 3 ص 1622 «لجج») .
6- .مهج الدعوات : 294 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 330 ح 3 .

ص: 255

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى آن كه خدايى جز تو نيست ! از تو مى خواهم به حقّ آن نامِ اندوخته و نهانت كه هيچ كس آن را نمى شناسد، مگر از طريق نشانه هاى روشن و دلايل آشكار و علامت هاى پيدا، يعنى شگفتى هاى آفرينش چون آتش و روشنايى و تاريكى ها ... ، و درياها و موجودات گوناگونى كه در آنها زيست مى كنند، و همگى به آن نام بزرگ ، تو را تسبيح مى گويند؛ نامى كه چنان باعظمت و ارجمند و گرامى و بزرگش داشتى كه شگفتى هايش را پايانى نيست.

امام على عليه السلام :تو آنى كه آسمان ، نشانه عظمت توست و زمين ، گواه قدرت تو، و در دريا، شگفتى هايت را پديد آورده اى.

امام صادق عليه السلام_ به مفضّل بن عمر _ :اگر مى خواهى گستردگى حكمت آفريدگار ، و كوتاهى و ناچيزىِ دانش آدميان را بدانى ، بر آنچه در درياهاست ، انديشه كن: از انواع ماهيان و آبزيان و صدف ها ، و ديگر گونه هاى بى شمار [جانوران دريايى ]كه سودمندى آنها شناخته نمى شود ، مگر به تدريج كه با پيدايش اسباب، مردم به آنها پى مى برند ؛ مانند رنگ قرمز كه مردم به اين رنگ ، از آن جا پى بردند كه ماده سگى در ساحل دريا مى گرديد و چيزى از رده [ آبزيان] موسوم به حلزون را يافت و آن را خورد و پوزه اش به خون آن ، آغشته شد و مردم ، زيبايىِ آن رنگ را ديدند و از آن رنگ براى رنگ كردن ، استفاده كردند؛ و امثال اين فوايد كه مردم ، هر از چند گاهى و زمانى به آن پى مى برند.

امام كاظم عليه السلام :پاكا خدايى كه درياها، به قدرت او، متلاطم اند !

.

ص: 256

الفصل الثاني : طاعة البحر وتسبحه2 / 1طاعَةُ البَحرِالكتاب«وَ لَقَدْ أَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِى فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقًا فِى الْبَحْرِ يَبَسًا لَا تَخَافُ دَرَكًا وَ لَا تَخْشَى» . (1)

«فَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنِ اضْرِب بِّعَصَاكَ الْبَحْرَ فَانفَلَقَ فَكَانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ» . (2)

الحديثالكافي :إنَّ موسى عليه السلام ناجاهُ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى ، فَقالَ لَهُ في مُناجاتِهِ : يا موسى ... الأَرضُ مُطيعَةٌ ، وَالسَّماءُ مُطيعَةٌ ، وَالبِحارُ مُطيعَةٌ ، وعِصياني شَقاءُ الثَّقَلَينِ . (3)

.


1- .طه : 77 .
2- .الشعراء : 63 .
3- .الكافي : ج 8 ص 42 و 45 ح 8 ، تحف العقول : ص 493 نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 35 ح 7 وراجع : موسوعة العقائد الإسلامية : ج 3 ص 213 (معرفة اللّه / القسم الأوّل / الفصل الخامس / الباب التاسع : خلق البحر) .

ص: 257

فصل دوم : فرمان بُردارى و تسبيح گويى دريا

2 / 1 فرمان بُردارى دريا

فصل دوم : فرمان بُردارى و تسبيح گويى دريا2 / 1فرمان بُردارى درياقرآن«و به موسى وحى كرديم كه: بندگان را شبانه ببر و راهى خشك در دريا براى آنان باز كن كه نه از فرا رسيدن [دشمن] بترسى و نه [از غرق شدن] بيمناك باشى ».

«به موسى وحى كرديم كه: «با عصاى خود بر دريا بزن» ، تا از هم شكافت و هر پاره اى ، همچون كوهى سِتُرگ بود».

حديثالكافى:خداوند _ تبارك و تعالى _ با موسى عليه السلام مناجات كرد و در مناجاتش به او فرمود: «اى موسى ! ... زمين ، سر به فرمان [من] است. آسمان ، سر به فرمان است. درياها ، سر به فرمان اند و نافرمانى از من ، [مايه] بدبختى جنّ و انس است» .

.

ص: 258

2 / 2تَسبيحُ البَحرِ وتَهليلُهُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أسأَ لُكَ بِاسمِكَ الَّذي يُسَبِّحُ لَكَ بِهِ البِحارُ الزّاخِراتُ الَّتي هِيَ بِالأَرضِ مُحيطاتٌ . (1)

بحار الأنوار_ مِن دُعاءٍ عَلَّمَهُ جَبرَئيلُ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله _ :وبِالَّذي تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ وَالأَرَضونَ بِأَطرافِها ، وَالبِحارُ بِأَمواجِها ، وَالحيتانُ في بِحارِها ، وَالأَشجارُ بِأَغصانِها ، وَالنُّجومُ بِزينَتِها . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ بِما حَمِدَ بِهِ بِحارُهُ بِما فيها ، وَاللّهُ أكبَرُ بِما كَبَّرَهُ بِهِ بِحارُهُ بِما فيها ، وسُبحانَ اللّهِ بِما سَبَّحَهُ بِحارُهُ بِما فيها ، ولا إلهَ إلَا اللّهُ بِما هَلَّلَهُ بِحارُهُ بِما فيها . (3)

راجع : ص 254 ح 19 .

.


1- .البلد الأمين : ص 416 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 259 ح 1 .
2- .بحار الأنوار : ج 95 ص 371 ح 23 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي.
3- .الدروع الواقية : ص 218 ، العدد القويّة : ص 209 من دون إسناد إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 95 ص 442 ح 44 نقلاً عن أصل قديم من مؤلفات قدماء الأصحاب .

ص: 259

2 / 2 درياها، خدا را به پاكى و يگانگى مى ستايند

2 / 2درياها، خدا را به پاكى و يگانگى مى ستايندپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از تو درخواست مى كنم به حقّ آن نامت كه درياهاى مالامال كه زمين را در ميان گرفته اند، با آن نام ، تو را به پاكى مى ستايند.

بحار الأنوار_ از دعايى كه جبرئيل عليه السلام به پيامبر صلى الله عليه و آله آموخت _ :و به حقّ آن كسى كه آسمان ها و زمين ها ، كران تا كرانشان، و درياها با خيزاب هايشان ، و ماهيان در درياها، و درختان با شاخسارانشان، و ستارگان با زيبايى هايشان ، او را به پاكى مى ستايند.

امام على عليه السلام :سپاس ، خداى را با آنچه درياهايش و هر آنچه در آنهاست ، با آن او را مى ستايند . خدا را به بزرگى ياد مى كنم با آنچه درياهايش و هر آنچه در آنهاست ، با آن او را به بزرگى ياد كنند. خدا را به پاكى مى ستايم با آنچه درياهايش و هر آنچه در آنهاست ، با آن او را به پاكى مى ستايند. خدا را به يگانگى مى ستايم با آنچه كه درياهايش و هر آنچه در آنهاست ، او را به يگانگى ستايند.

ر . ك : ص 255 ح 19 .

.

ص: 260

الفصل الثالث : ركوب البحر3 / 1كَراهَةُ رُكوبِ البَحرِ في هَيَجانِهِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ كَرِهَ لَكُم أيَّتُهَا الاُمَّةُ أربَعا وعِشرينَ خَصلَةً ، ونَهاكُم عَنها ... وكَرِهَ رُكوبَ البَحرِ في هَيَجانِهِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن رَكِبَ البَحرَ عِندَ ارتِجاجِهِ فَماتَ ، فَقَد بَرِئَت مِنهُ الذِّمَّةُ . (2)

3 / 2الأَمانُ مِنَ الغَرَقِ فِي البَحرِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا عَلِيُّ : أمانٌ لِاُمَّتي مِنَ الغَرَقِ إذا هُم رَكِبُوا السُّفُنَ فَقَرَؤوا بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ : «وَ مَا قَدَرُواْ اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَالْأَرْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ السَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ» (3) «بِسْمِ اللَّهِ مَجْراهَا وَ مُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّى لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ» (4) . (5)

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 556 ح 4914 ، الخصال : ص 520 ح 9 ، الأمالي للصدوق : ص 378 ح 478 كلّها عن الحسين بن زيد بن عليّ عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 76 ص 285 ح 2 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 7 ص 389 ح 20774 ، كنز العمّال : ج 15 ص 360 ح 41372 نقلاً عن شعب الإيمان عن زهير بن عبد اللّه السنوي .
3- .الزمر : 67 .
4- .هود : 41 .
5- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 370 ح 5762 عن حمّاد بن عمرو عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 333 ح 2656 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 77 ص 58 ح 3 ؛ المعجم الكبير : ج 12 ص 97 ح 12661 ، الدعاء للطبراني : ص 255 ح 804 كلّها عن ابن عباس ، كنز العمّال : ج 6 ص 714 ح 17537 .

ص: 261

فصل سوم : سفر در دريا

3 / 1 مكروه بودن سفر دريايى در هنگام متلاطم بودن آن
3 / 2 ايمنى از غرق شدن در دريا

فصل سوم : سفر در دريا3 / 1مكروه بودن سفر دريايى در هنگام متلاطم بودن آنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل براى شما _ اى امّت _ ، بيست و چهار كار را ناخوش داشته و از آنها ، نهى تان كرده است : ... و سفر كردن در دريا را به هنگام متلاطم بودن آن ، ناخوش داشته است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس در هنگام موّاج بودن دريا، در آن سفر كند و بميرد، خونش به گردن خود اوست.

3 / 2ايمنى از غرق شدن در درياپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى على! هر گاه امّت من بر كشتى بنشينند و بخوانند: «به نام خداى مهرگستر مهربان . «و خدا را آن چنان كه بايد ، به بزرگى نشناخته اند ، حال آن كه روز قيامت ، زمين ، يكسره در قبضه اوست و آسمان ها ، در پيچيده به دست اوست . او منزّه است و برتر است از آنچه با وى ، شريك مى گردانند» . «به نام خداست روان شدنش و لنگر انداختنش . بى گمان ، پروردگار من ، آمرزنده مهربان است» » ، از غرق شدن ، در امان خواهند بود.

.

ص: 262

عنه صلى الله عليه و آله :ما مِن رَجُلٍ يَقولُ إذا رَكِبَ السَّفينَةَ : «بِسْمِ اللَّهِ» المَلِكِ الرَّحمنِ «مَجْراهَا وَ مُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّى لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ» «وَ مَا قَدَرُواْ اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ...» الآيَةَ ، إلّا أعطاهُ اللّهُ أمانا مِنَ الغَرَقِ حَتّى يَخرُجَ مِنها . (1)

عنه صلى الله عليه و آله_ لِقَومٍ رَكِبُوا السَّفينَةَ وسَمُّوا اللّهَ _ :لَقَد سَلِموا ، وبَلَغوا إلى قَعرِ عَدَنٍ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن خافَ مِنكُمُ الغَرَقَ فَليَقرَأ : «بِسْمِ اللَّهِ مَجْراهَا وَ مُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّى لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ» بِسمِ اللّهِ المَلِكِ الحَقِّ «وَ مَا قَدَرُواْ اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَالْأَرْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ السَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌٌ بِيَمِينِهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ» . (3)

الكافي عن عليّ بن أسباط :قُلتُ لِابِي الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام : جُعِلتُ فِداكَ ما تَرى آخُذُ بَرّا أو بَحرا ، فَإِنَّ طَريقَنا مَخوفٌ شَديدُ الخَطَرِ ؟ فَقالَ : اُخرُج بَرّا ولا عَلَيكَ أن تأتِيَ مَسجِدَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وتُصَلِّيَ رَكعَتَينِ في غَيرِ وَقتِ فَريضَةٍ ، ثُمَّ لَتَستَخيرُ اللّهَ مِئَةَ مَرَّةٍ ومَرَّةً ، ثُمَّ تَنظُرُ فَإِن عَزَمَ اللّهُ لَكَ عَلَى البَحرِ ، فَقُلِ الَّذي قالَ اللّهُ عز و جل : «وَ قَالَ ارْكَبُواْ فِيهَا بِسْمِ اللَّهِ مَجْراهَا وَ مُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّى لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ» (4) فَإِنِ اضطَرَبَ بِكَ البَحرُ فَاتَّكِ عَلى جانِبِكَ الأَيمَنِ ، وقُل : «بِسمِ اللّهِ اسكُن بِسَكينَةِ اللّهِ وقِر بِوَقارِ اللّهِ وَاهدَأ بِإِذنِ اللّهِ ، ولا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ» . (5)

.


1- .الفردوس : ج 4 ص 20 ح 6056 عن ابن عباس ، كنز العمّال : ج 6 ص 715 ح 17538 نقلاً عن أبي شيخ عن ابن عباس .
2- .مستدرك الوسائل : ج 8 ص 236 ح 9337 نقلاً عن القطب الراوندي في لبّ اللباب .
3- .الخصال : ص 619 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، تحف العقول : ص 109 ، بحار الأنوار : ج 76 ص 286 ح 3 .
4- .هود : 41 .
5- .الكافي : ج 3 ص 471 ح 5 ، قرب الإسناد : ص 372 ح 1327 ، بحار الأنوار : ج 76 ص 288 ح 4 .

ص: 263

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ مردى نيست كه هر گاه بر كشتى بنشيند، بگويد: «به نام خدا» ، آن فرمان رواى مهربان «روان شدنش و لنگر انداختنش. بى گمان ، پروردگار من ، آمرزگار و مهربان است» . «و خدا را چنان كه بايد ، به بزرگى نشناختند...» (تا آخر آيه) ، مگر آن كه خداوند ، او را از غرق شدن ، در امان مى دارد تا آن گاه كه از كشتى خارج شود.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در باره عدّه اى كه سوار كشتى شدند و نام خدا را گفتند _ :سلامت خود را تضمين كردند و به عمق عَدَن مى رسند.

امام على عليه السلام :هر يك از شما بيمِ غرق شدن داشت، بخواند: «به نام خداست روان شدنش و لنگر انداختنش . بى گمان پروردگار من ، آمرزگار و مهربان است» . به نام خدا كه فرمان رواى حقيقى است «و خدا را چنان كه بايد ، به بزرگى نشناختند ، حال آن كه روز قيامت، زمين ، يكسره در قبضه اوست و آسمان ها ، در پچيده به دست اوست. او منزّه است و برتر است از آنچه با وى ، شريك مى گردانند» .

الكافى_ به نقل از على بن اسباط _ :به امام رضا عليه السلام گفتم : فدايت شوم ! به نظر تو از راه خشكى بروم يا دريا؛ زيرا راهمان ، ترسناك و پُرخطر است ؟ فرمود: «از خُشكى برو ؛ ولى بد نيست كه [قبل از رفتن] به مسجد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بروى و دو ركعت نماز، در غير وقتِ نماز واجب، بخوانى . سپس يكصد و يك مرتبه از خدا طلب خير كنى. سپس ببين اگر اراده خدا برايت اين بود كه از طريق دريا بروى، اين گفته خداى عز و جل را بخوان: «فرمود: بر آن بنشينيد. به نام خداست روان شدنش و لنگر انداختنش. بى گمان ، پروردگار من ، آمرزگار و مهربان است» . اگر دريا به تلاطم در آمد ، بر طرف راست خود ، تكيه بده و بگو: به نام خدا . با آرامش خدا ، آرام بگير و با وقار خدا ، قرار بگير، و به اذن خدا ، آرام شو . هيچ توان و نيرويى نيست ، مگر به [ يارى ]خدا ».

.

ص: 264

تفسير القمّي عن علي بن أسباط :حَمَلتُ مَتاعا إلى مَكَّةَ فَكَسَدَ عَلَيَّ ، فَجِئتُ إلَى المَدينَةِ فَدَخَلتُ إلى أبِي الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ إنّي قَد حَمَلتُ مَتاعا إلى مَكَّةَ فَكَسَدَ عَلَيَّ وقَد أرَدتُ مِصرَ ، فَأَركَبُ بَحرا أو بَرّا ؟ فَقالَ : ... لا عَلَيكَ أن تَأتِيَ مَسجِدَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَتُصَلِّيَ فيهِ رَكعَتَينِ ، وتَستَخيرَ اللّهَ مِئَةَ مَرَّةٍ ومَرَّةً ، فَإِذا عَزَمتَ عَلى شَيءٍ ورَكِبتَ البَرَّ (1) أو إذَا استَوَيتَ عَلى راحِلَتِكَ فَقُل : «سُبْحَانَ الَّذِى سَخَّرَ لَنَا هَذَا وَ مَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ * وَ إِنَّا إِلَى رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ» (2) فَإِنَّهُ ما رَكِبَ أحَدٌ ظَهرا فَقالَ هذا وسَقَطَ إلّا لَم يُصِبهُ كَسرٌ ، ولا وَنىً (3) ولا وَهنٌ . وإن رَكِبتَ بَحرا فَقُل حينَ تَركَبُ : «بِسْمِ اللَّهِ مَجْراهَا وَ مُرْسَاهَا» فَإِذا ضَرَبَت بِكَ الأَمواجُ فَاتَّكِ عَلى يَسارِكَ وأشِر إلَى المَوجِ بِيَدِكَ ، وقُل : اُسكُن بِسَكينَةِ اللّهِ وقِرَّ بِقَرارِ اللّهِ ، ولا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ . قالَ عَلِيُّ بنُ أسباطٍ : قَد رَكِبتُ البَحرَ ، فَكانَ إذا هاجَ المَوجُ قُلتُ كَما أمَرَني أبُو الحَسَنِ عليه السلام ، فَيَتَنَفَّسُ المَوجُ ، ولا يُصيبُنا مِنهُ شَيءٌ . (4)

.


1- .في المصدر : «البحر» والتصويب من بحارالأنوار .
2- .الزخرف : 13 و 14 .
3- .الوَنى : الفُتور والتقصير (مجمع البحرين : ج 3 ص 1983 «ونى») .
4- .تفسير القمّي : ج 2 ص 282 ، بحار الأنوار : ج 76 ص 286 ح 4 .

ص: 265

تفسير القمّى_ به نقل از على بن اَسباط _ :كالايى به مكّه بردم ؛ امّا فروش نرفت. از اين رو به مدينه آمدم و خدمت امام رضا عليه السلام رسيدم و گفتم : فدايت شوم ! كالايى را به مكّه بردم ، ولى فروش نرفت . و حال ، آهنگ مصر دارم . آيا از دريا بروم يا از خشكى؟ فرمود : «... بد نيست به مسجد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بروى و در آن جا ، دو ركعت نماز بخوانى و صد و يك مرتبه از خداوند ، طلب خير كنى و آن گاه هر تصميمى گرفتى ، و [اگر ]راه خشكى را در پيش گرفتى يا چون بر شترت نشستى، بگو: «منزّه است آن كه اين را رام ما ساخت ؛ و گر نه ما را ياراى [رام ساختن] آنها نبوده است و به سوى پروردگارمان ، باز خواهيم گشت» ؛ چرا كه هر كس بر مَركبى بنشيند و اين را بگويد و از مَركب بيفتد ، نه جايى از بدنش مى شكند، و نه ضعف و سستى به او مى رسد. و اگر از راه آب (دريا) رفتى، هنگامى كه بر كِشتى نشستى، بگو: «به نام خداست روان شدنش و لنگر انداختنش» ؛ و اگر امواج بر تو زد ، بر جانب چپ خود ، تكيه بده و با دستت به موج اشاره كن و بگو: «به آرامش خدا ، آرام بگير، و به قرار خدا ، قرار بگير . هيچ نيرو و توانى نيست ، مگر به [ يارى ] خدا» . من از راه دريا ره سپار شدم و هر گاه موج برمى خاست ، به دستور امام رضا عليه السلام عمل مى كردم و موج كنار مى رفت و چيزى از آن به ما نمى خورد.

.

ص: 266

الفصل الرابع : أصناف البحار4 / 1بِحارُ السَّماءِالكتاب«وَ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ» . (1)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :السَّقفُ المَرفوعُ السَّماءُ ، وَالبَحرُ المَسجورُ بَحرٌ فِي السَّماءِ تَحتَ العَرشِ . (2)

وقعة صفّين عن زيد بن وهب :إنَّ عَلِيّا خَرَجَ إلَيهِم [أي إلى جَيشِ مُعاوِيَةَ في يَومِ صِفّينَ] فَاستَقبَلوهُ . فَقالَ : اللّهُمَّ رَبَّ هذَا السَّقفِ المَحفوظِ المَكفوفِ (3) الَّذي جَعَلتَهُ مَغيضا لِلَّيلِ وَالنَّهارِ ... ورَبَّ البَحرِ المَسجورِ المُحيطِ بِالعالَمينَ . (4)

.


1- .الطور : 6 . والمسجورُ : أي المملوء (مجمع البحرين : ج 2 ص 820 «سجر») .
2- .بحار الأنوار : ج 58 ص 107 ح 54 .
3- .المكفوفُ : أي الممنوع من الإسترسال أن يقع على الأرض (مجمع البحرين : ج 3 ص 1582 «كفف») .
4- .وقعة صفّين : ص 232 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 461 ح 402 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 5 ص 177 .

ص: 267

فصل چهارم : انواع درياها

4 / 1 درياهاى آسمان

فصل چهارم : انواع درياها4 / 1درياهاى آسمانقرآن«سوگند به درياى مالامال ! ».

حديثامام على عليه السلام :[مراد از] «بام بلند»، (1) آسمان است و درياى مالامال، دريايى است در آسمان و زير عرش.

وقعة صِفّين_ به نقل از زيد بن وهب _ :على عليه السلام به سوى آنان (يعنى سپاه معاويه در جنگ صفّين ) تاخت و آنها به مقابله اش آمدند. فرمود : بار خدايا ! اى پروردگار اين بام (آسمان) كه از فرو افتادن ، آن را نگه داشته اى و آن را جايگاه فرو شدن شب و روز ، قرار داده اى ... و اى پروردگار درياى مالامال كه جهانيان را در ميان گرفته است !

.


1- .. در آيه شريف : «وَالسَّقْفِ الْمَرْفُوعِ» (طور : آيه 8) .

ص: 268

الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ عَلِيّا عليه السلام كانَ يَدعو عَلَى الخَوارِجِ ، فَيَقولُ في دُعائِهِ : اللّهُمَّ رَبَّ البَيتِ المَعمورِ ، وَالسَّقفِ المَرفوعِ ، وَالبَحرِ المَسجورِ ، وَالكِتابِ المَسطورِ ، أسأَ لُكَ الظَّفَرَ عَلى هؤُلاءِ الَّذينَ نَبَذوا كِتابَكَ وَراءَ ظُهورِهِم ، وفارَقوا اُمَّةَ أحمَدَ صلى الله عليه و آله عُتُوّا عَلَيكَ . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في حَديثِ المِعراجِ _ :ورَأَيتُ في عِلِّيِّينَ بِحارا وأنوارا وحُجُبا وغَيرَها ، لَولا تِلكَ لَاحتَرَقَ كُلُّ ما تَحتَ العَرشِ مِن نورِ العَرشِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله_ في حَديثِ المِعراجِ _ :ورَأَيتُ فِي السَّماءِ السّابِعَةِ بِحارا مِن نورٍ يَتَلَألَأُ يَكادُ تَلَألُؤُها يَخطِفُ بِالأَبصارِ ، وفيها بِحارٌ مُظلِمَةٌ وبِحارُ ثَلجٍ ورَعدٌ . (3)

مسند ابن حنبل عن عبّاس بن عبد المطلّب :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : هَل تَدرونَ كَم بَينَ السَّماءِ وَالأَرضِ ؟ قالَ : قُلنا : اللّهُ ورَسولُهُ أعلَمُ ، قالَ : بَينَهُما مَسيرَةُ خَمسِمِئَةِ سَنَةٍ ، ومِن كُلِّ سَماءٍ إلى سَماءٍ مَسيرَةُ خَمسِمِئَةِ سَنَةٍ ، وكَيفُ (4) كُلِّ سَماءٍ (مَسيرَةُ) خَمسِمِئَةِ سَنَةٍ ، وفَوقَ السَّماءِ السّابِعَةِ بَحرٌ بَينَ أسفَلِهِ وأعلاهُ كَما بَينَ السَّماءِ وَالأَرضِ . (5)

.


1- .قرب الإسناد : ص 12 ح 37 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 33 ص 381 ح 611 .
2- .بحار الأنوار : ج 58 ص 45 ح 13 نقلاً عن شرح النهج للكيدري .
3- .تفسير القمّي : ج 2 ص 9 عن هشام بن سالم عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 18 ص 326 ح 34 .
4- .في المصادر الاُخرى : «كِثَفُ» بدل «كَيفُ» . والكِثَفُ : الغلظة .
5- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 443 ح 1770 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 410 ح 3428 ، مسند أبي يعلى : ج 6 ص 150 ح 6682 ، كنز العمّال : ج 6 ص 145 ح 15185 .

ص: 269

امام باقر عليه السلام :على عليه السلام خوارج را نفرين مى كرد و در نفرينش مى گفت: «بار خدايا ! اى پروردگار خانه آباد، و بام بلند، و درياى مالامال، و كتاب نگاشته شده! از تو درخواست مى كنم پيروزى بر اين جماعتى را كه از سرِ سركشى بر تو، كتابت را پشت سر خويش افكندند و از امّت احمد صلى الله عليه و آله جدا گشتند» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در حديث معراج _ :در جهان بَرين ، درياها و نورها و پرده ها و ديگر چيزهايى را ديدم كه اگر آنها نبودند ، هر آينه ، همه آنچه در زير عرش است ، از نور عرش مى سوختند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در حديث معراج _ :در آسمان هفتم ، درياهايى از نور ديدم ، چنان درخشان كه درخشش آنها چشم ها را خيره مى كرد و در آن آسمان ، درياهايى تاريك و درياهايى از برف، و نيز تُندرى بود.

مسند ابن حنبل_ به نقل از عبّاس بن عبد المطّلب _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «آيا مى دانيد فاصله ميان آسمان و زمين ، چه قدر است؟» گفتيم : خدا و پيامبرش داناترند . فرمود: «ميان آن دو ، پانصد سال راه است و از هر آسمانى تا آسمانى ديگر ، پانصد سال راه است و چگونگى (1) هر آسمانى ، پانصد سال راه است و بالاى آسمان هفتم ، دريايى است كه فاصله ميان پايين و بالايش به اندازه آسمان تا زمين است» .

.


1- .. در منابع ديگر، (در متن عربى حديث) به جاى «كَيفُ»، «كِثَفِ» آمده كه به معناى ضخامت و سِتَبرى است.

ص: 270

التوحيد عن جميل بن درّاج :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام : هَل فِي السَّماءِ بِحارٌ ؟ قالَ : نَعَم ، أخبَرَني أبي عَن أبيهِ عَن جَدِّهِ عليهم السلام قالَ : قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنَّ فِي السَّماواتِ السَّبعِ لَبِحارا عُمقُ أحَدِها مَسيرَةُ خَمسِمِئَةِ عامٍ . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في حَديثِ مَسائِلِ عَبدِ اللّهِ بنِ سَلامٍ _ :قالَ : ... أخبِرني ما فَوقَ السَّماءِ السّابِعَةِ ؟ قالَ : بَحرُ الحَيَوانِ ، قالَ : فَما فَوقَهُ ؟ قالَ : بَحرُ الظُّلمَةِ ، قالَ : فَما فَوقَهُ ؟ قالَ : بَحرُ النّورِ ، قالَ : فَما فَوقَهُ ؟ قالَ : الحُجُبُ ... . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :جَعَلَ في كُلِّ سَماءٍ ساكِنا مِنَ المَلائِكَةِ خَلَقَهُم مَعصومينَ مِن نورٍ ، مِن بُحورٍ عَذَبَةٍ وهُوَ بَحرُ الرَّحمَةِ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :إذا نَظَرتَ إلَى السَّماءِ فَقُل : ... اللّهُمَّ رَبَّ السَّقفِ المَرفوعِ ، وَالبَحرِ المَكفوفِ . (4)

4 / 2بِحارُ الجَنَّةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ فِي الجَنَّةِ بَحرَ الماءِ ، وبَحرَ العَسَلِ ، وبَحرَ اللَّبَنِ ، وبَحرَ الخَمرِ ، ثُمَّ تُشَقَّقُ الأَنهارُ بَعدُ . (5)

.


1- .التوحيد : ص 281 ح 9 ، بحار الأنوار : ج 59 ص 182 ح 23 .
2- .بحار الأنوار : ج 60 ص 248 نقلاً عن بعض الكتب القديمة عن ابن عبّاس .
3- .تفسير فرات : ص 185 ح 235 عن الإمام الحسن عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 57 ص 92 ح 79 .
4- .الاُصول الستّة عشر : ص 208 ح 200 عن زيد ، بحار الأنوار : ج 58 ص 97 ح 19 .
5- .سنن الترمذي : ج 4 ص 699 ح 2571 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 242 ح 20072 ، صحيح ابن حبّان : ج 16 ص 424 ح 7409 ، المعجم الكبير : ج 19 ص 425 ح 1032 ، مسند عبد بن حميد : ص 155 ح 410 كلّها عن حكيم بن معاوية عن أبيه ، كنز العمّال : ج 14 ص 455 ح 39239 .

ص: 271

4 / 2 درياهاى بهشت

التوحيد_ به نقل از جميل بن دُرّاج _ :از امام صادق عليه السلام پرسيدم: آيا در آسمان هم درياهايى وجود دارد؟ فرمود: «آرى . پدرم [ امام باقر ] ، به نقل از پدرش از جدّش عليهم السلام مرا خبر داد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: در آسمان هاى هفتگانه ، درياهايى است كه ژرفاى هر يك از آنها به اندازه پانصد سال راه است » .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در حديث پرسش هاى عبد اللّه بن سلّام _ :عبد اللّه پرسيد: ... مرا خبر ده كه بالاى آسمان هفتم چيست؟ [ ]فرمود: «درياى زندگى» . گفت: بالاى آن چيست؟ فرمود: «درياى تاريكى». گفت: بالاى آن چيست؟ فرمود: «درياى نور» . گفت: بالاى آن چيست ؟ فرمود: «پرده ها...» .

امام على عليه السلام :[خداوند] در هر آسمانى ، ساكنانى از فرشتگان قرار داده كه آنها را معصوم و از نورى از درياهاى شيرين آفريده كه همان درياى رحمت است.

امام صادق عليه السلام :هر گاه به آسمان نگريستى ، بگو : « ... بار خدايا ! اى پروردگار بام بلند، و درياى نگه داشته شده !» .

4 / 2درياهاى بهشتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در بهشت، درياى آب است ، و درياى عسل، و درياى شير، و درياى باده . سپس رودها و جويبارها [از آنها] منشعب مى شوند.

.

ص: 272

الفصل الخامس : التمثيل بالبحر للتعظيم5 / 1بَحرُ العِلمِالإمام عليّ عليه السلام :إنَّ اللّهَ تَعالى خَلَقَ مِن نورِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله عِشرينَ بَحرا مِن نورٍ ، في كُلِّ بَحرٍ عُلومٌ لا يَعلَمُها إلَا اللّهُ تَعالى . (1)

الإمام الكاظم عليه السلام :إنَّ الإِمامَ بِمَنزِلَةِ البَحرِ لا يَنفَدُ ما عِندَهُ وعَجائِبُهُ أكثَرُ مِن ذلِكَ ، وَالطَّيرُ حينَ أخَذَ مِنَ البَحرِ قَطرَةً بِمِنقارِهِ لَم يَنقُص مِنَ البَحرِ شَيئا ، كَذلِكَ العالِمُ لا يَنقُصُهُ عِلمُهُ شَيئا ولا تَنفَدُ عَجائِبُهُ . (2)

الإمام الباقر عليه السلام :سَمِعتُ جابِرَ بنَ عَبدِ اللّهِ الأَنصارِيَّ يَقولُ : سَأَلتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَن سَلمانَ الفارِسِيِّ ، فَقالَ صلى الله عليه و آله : سَلمانُ بَحرُ العِلمِ لا يُقدَرُ عَلى نَزحِهِ ، سَلمانُ مَخصوصٌ بِالعِلمِ الأَوَّلِ وَالآخِرِ . (3)

.


1- .بحار الأنوار : ج 57 ص 199 ح 145 نقلاً عن أبي الحسن البكري في كتاب الأنوار .
2- .قرب الإسناد : ص 336 ح 1238 ، دلائل الإمامة : ص 338 ح 295 ، الخرائج والجرائح : ج 1 ص 313 ح 5 كلاهما نحوه وكلّها عن عليّ بن أبي حمزة ، بحار الأنوار : ج 26 ص 191 ح 2 .
3- .الإختصاص : ص 222 عن محمّد بن مسلم ، بحار الأنوار : ج 22 ص 347 ح 63 .

ص: 273

فصل پنجم : تشبيه كردن به دريا ، براى بزرگ نشان دادن

5 / 1 درياى دانش

فصل پنجم : تشبيه كردن به دريا ، براى بزرگ نشان دادن5 / 1درياى دانشامام على عليه السلام :خداى متعال ، از نور محمّد صلى الله عليه و آله ، بيست درياى نور آفريد، و در هر دريايى دانش هايى است كه كسى جز خداوند متعال ، آنها را نمى داند.

امام كاظم عليه السلام :امام ، به سان درياست كه آنچه در اوست ، پايان نمى يابد و شگفتى هايش از آن هم بيشتر است. همان گونه كه اگر پرنده اى با منقارش قطره اى از دريا برگيرد ، چيزى از دريا كاسته نمى گردد، دانشمند (امام) نيز چنين است. چيزى از دانش او كاسته نمى شود و شگفتى هايش پايان نمى پذيرد.

امام باقر عليه السلام :از جابر بن عبد اللّه انصارى شنيدم كه مى گويد: از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در باره سلمان پرسيدم. فرمود: «سلمان ، درياى دانش است كه نمى توان آب آن را كشيد. علم اوّل و آخر ، به سلمان عطا شده است» .

.

ص: 274

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :سَلمانُ بَحرٌ لا يُنزَفُ ، وكَنزٌ لا يُنفَدُ ، سَلمانُ مِنّا أهلَ البَيتِ ، سَلسالٌ (1) يَمنَحُ الحِكمَةَ . (2)

5 / 2بَحرُ النّورِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في حَديثِ المِعراجِ _ :ثُمَّ قُذِفتُ في بِحارِ النّورِ ، فَلَم تَزَلِ الأَمواجُ تَقذِفُني حَتّى تَلَقّاني جَبرَئيلُ عليه السلام في سِدرَةِ المُنتَهى . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ للّهِِ بَحرا مِن نورٍ ، حَولَهُ مَلائِكَةٌ مِن نورٍ ، عَلى جَبَلٍ مِن نورٍ ، بِأَيديهِم حِرابٌ مِن نورٍ ، يُسَبِّحونَ حَولَ ذلِكَ البَحرِ ، سُبحانَ ذِي المُلكِ وَالمَلَكوتِ ، سُبحانَ ذِي العِزَّةِ وَالجَبَروتِ ، سُبحانَ الحَيِّ الَّذي لا يَموتُ ، سُبّوحٌ قُدّوسٌ رَبُّ المَلائِكَةِ وَالرّوحِ ، فَمَن قالَها في يَومٍ مَرَّةً أو شَهرٍ أو سَنَةٍ مَرَّةً ، أو في عُمُرِهِ غَفَرَ اللّهُ لَهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِهِ وما تَأَخَّرَ ، ولَو كانَت ذُنوبُهُ مِثلَ زَبَدِ البَحرِ أو مِثلَ رَملِ عالِجٍ (4) ، أو فَرَّ مِنَ الزَّحفِ . (5)

5 / 3بَحرُ الحَياةِالإمام زين العابدين عليه السلام :اللّهُمَّ صَلَّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ ، وَاجعَلنا مِنَ الَّذينَ أسرَعَت أرواحُهُم فِي العُلى ، وخَطَطَت هِمَمُهُم في عِزِّ الوَرى ، فَلَم تَزَل قُلوبُهُم والِهَةً طائِرَةً حَتّى أناخوا في رِياضِ النَّعيمِ ، وجَنَوا مِن ثِمارِ النَّسيمِ ، وشَرِبوا بِكَأسِ العَيشِ ، وخاضوا لُجَّةَ السُّرورِ ، وغاصوا في بَحرِ الحَياةِ ، وَاستَظَلّوا في ظِلِّ الكَرامَةِ ، آمينَ رَبَّ العالَمينَ . (6)

.


1- .سَلسالٌ : سهل الدخول في الحلق لعذوبته وصفائه (مجمع البحرين : ج 2 ص 865 «سلسل») .
2- .الغارات : ج 2 ص 823 ، الإختصاص : ص 341 ، بحار الأنوار : ج 22 ص 348 ح 64 .
3- .بحار الأنوار : ج 18 ص 315 ح 26 نقلاً عن كتاب المحتضر للحسن بن سليمان ممّا رواه من كتاب المعراج .
4- .عالِج : رمال بين فيد والقريات على طريق مكّة ، لا ماء بها ولا يقدر أحد عليهم فيه ، وهو مسيرة أربع ليال (معجم البلدان : ج 4 ص 70) .
5- .كنز العمّال : ج 2 ص 218 ح 3480 نقلاً عن الديلمي عن أنس .
6- .بحار الأنوار : ج 94 ص 126 ح 19 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي .

ص: 275

5 / 2 درياى نور
5 / 3 درياى زندگى

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سلمان ، دريايى خشك ناشدنى و گنجى پايان ناپذير است . سلمان ، از ما خاندان (اهل بيت) است. چشمه زلالى است كه حكمت مى بخشد.

5 / 2درياى نورپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در حديث معراج _ :سپس در درياهاى نور ، افكنده شدم و امواج ، پيوسته ، مرا به جلو مى افكند تا آن كه جبرئيل عليه السلام در سِدرة المُنتهى (1) مرا گرفت.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، دريايى از نور دارد كه پيرامون آن ، فرشتگانى از نور بر فراز كوهى از نور هستند و در دست هايشان ، نيزه هايى از نور است كه پيرامون آن دريا ، به تسبيح گويى مشغول اند [و مى گويند:] «پاكا خداوندگار پادشاهى و سلطنت! پاكا خداوند فرّ و شكوه! پاكا آن زنده اى كه هرگز نمى ميرد! پاكا، مقدّسا، خداوندگار فرشتگان و روح » . بنا بر اين ، هر كس اينها را روزى يك بار يا ماهى يك بار يا سالى يك بار يا در تمام عمرش يك بار بگويد ، خداوند ، همگى گناهان او را مى آمرزد ؛ اگر چه گناهانش به اندازه كف دريا يا ريگ هاى عالِج (2) باشد يا از جهاد ، گريخته باشد.

5 / 3درياى زندگىامام زين العابدين عليه السلام :بار خدايا ! بر محمّد و دودمان او ، درود فرست و مرا از آنانى قرار ده كه جان هايشان به سوى بلندى شتافته است و همّت هايشان ، از عزّت در ميان مردمان ، فراتر رفته است و از اين رو، دل هايشان ، پيوسته شوريده است تا آن كه در باغ هاى پُرنعمت ، فرود آمده اند و از ميوه هاى نسيم (بادخوش) چيده اند و با جام جانبخش نوشيده اند و در اعماق شادى ، فرو شده اند و در درياى زندگى ، غوطه ور گشته اند و در سايه سار كرامت ، آرميده اند. آمين ، اى پروردگار جهانيان !

.


1- .. مكانى است در بهشت .
2- .. عالِج: ريگستانى است خشك و بى آب ، ميان «فيد» و قربانگاه در راه مكّه و از مكّه ، چهار شبانه روز راه است.

ص: 276

5 / 4بَحرُ الرِّضاالإمام زين العابدين عليه السلام :اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وَاجعَلنا مِمَّن جاسُوا (1) خِلالَ دِيارِ الظّالِمينَ ، وَاستَوحَشوا مِن مُؤانَسَةِ الجاهِلينَ ، وسَمَوا إلَى العُلُوِّ بِنُورِ الإِخلاصِ ، ورَكِبوا في سَفينَةِ النَّجاةِ ، وأقلَعوا بِريحِ اليَقينِ ، وأرسَوا بِشَطِّ بِحارِ الرِّضا يا أرحَمَ الرّاحِمينَ . (2)

5 / 5أغنى مِنَ البَحرِالإمام عليّ عليه السلام :البَدَنُ القانِعُ أغنى مِنَ البَحرِ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :غِنَى النَّفسِ أغنى مِنَ البَحرِ . (4)

.


1- .جاسوا خلال الديار : أي تخلّلوها فطلبوا ما فيها (مجمع البحرين : ج 1 ص 340 «جوس») .
2- .بحار الأنوار : ج 94 ص 126 ح 19 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي .
3- .جامع الأخبار : ص 383 ح 1071 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 31 ح 99 .
4- .الخصال : ص 348 ح 21 ، الأمالي للصدوق : ص 317 ح 369 كلاهما عن معاوية بن وهب ، معاني الأخبار : ص 177 ح 1 عن محمّد بن وهب ، الإختصاص : ص 247 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 105 ح 1 .

ص: 277

5 / 4 درياى خشنودى
5 / 5 غنى تر از دريا

5 / 4درياى خشنودىامام زين العابدين عليه السلام :بار خدايا ! بر محمّد و دودمان محمّد ، درود فرست و ما را از آنانى قرار ده كه ميان خانه هاى ستمگران ، [براى نابود كردن آنها ]به جستجو پرداخته اند و از همدمى با نادانان ، رَميده اند و با نور اخلاص ، به سوى تعالى اوج گرفته اند و بر كِشتى رهايى نشسته اند و با باد يقين ، به حركت در آمده اند و در ساحل درياهاى خشنودى ، لنگر انداخته اند، اى مهربان ترينِ مهربانان !

5 / 5غنى تر از درياامام على عليه السلام :تنِ قانع، غنى تر از درياست.

امام صادق عليه السلام :غناى نفس، غنى تر از درياست .

.

ص: 278

5 / 6بَحرٌ لا يُدرَكُ قَعرُهُالإمام عليّ عليه السلام_ في وَصفِ القُرآنِ _ :ثُمَّ أنزَلَ عَلَيهِ الكِتابَ ... سِراجا لا يَخبو تَوَقُّدُهُ ، وبَحرا لا يُدرَكُ قَعرُهُ . (1)

5 / 7أخذُ اللُّؤلُؤِ مِنَ البَحرِالإمام الباقر عليه السلام :ألا تَأخُذونَ اللُّؤلُؤَ مِنَ البَحرِ ؟ خُذُوا الكَلِمَةَ الطَّيِّبَةَ مِمَّن قالَها وإن لَم يَعمَل بِها ، فَإِنَّ اللّهَ يَقولُ : «الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ» (2) . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :يَغوصُ العَقلُ عَلَى الكَلامِ فَيَستَخرِجُهُ مِن مَكنونِ الصَّدرِ ، كَما يَغوصُ الغائِصُ عَلَى اللُّؤلُؤِ المُستَكِنَّةِ فِي البَحرِ . (4)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 198 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 21 ح 21 .
2- .الزمر : 18 .
3- .تحف العقول : ص 291 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 170 ح 4 .
4- .الاختصاص : ص 244 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 94 ح 21 .

ص: 279

5 / 6 دريايى كه ژرفايش نارسيدنى است
5 / 7 گرفتن مرواريد از دريا

5 / 6دريايى كه ژرفايش نارسيدنى استامام على عليه السلام_ در وصف قرآن _ :سپس كتاب را بر او فرو فرستاد... و آن ، چراغى است كه شعله اش خاموش نمى گردد، و دريايى است كه به قعر آن نمى توان رسيد .

5 / 7گرفتن مرواريد از درياامام باقر عليه السلام :آيا از دريا ، مرواريد نمى گيريد؟ سخن نيك را نيز از كسى كه آن را مى گويد ، بگيريد ؛ اگر چه خود ، آن را به كار نبندد؛ زيرا خداوند مى فرمايد: «كسانى كه سخن را مى شنوند و از نيكوترينش پيروى مى كنند، آنان ، كسانى هستند كه خداوند ، هدايتشان كرده است» .

امام صادق عليه السلام :خِرَد ، غوّاص سخن است و آن را از درون سينه ، استخراج مى كند، چنان كه غوّاص براى به دست آوردن مرواريد نهان در اعماق دريا ، به دلِ دريا مى زند.

.

ص: 280

الفصل السادس : التمثيل بالبحر للتحذير6 / 1بَحرُ القَدَرِالإمام عليّ عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ عَنِ القَدَرِ _ :طَريقٌ مُظلِمٌ فَلا تَسلُكوهُ ، وبَحرٌ عَميقٌ فَلا تَلِجوهُ (1) ، وسِرُّ اللّهِ فَلا تَتَكَلَّفوهُ . (2)

عنه عليه السلام_ في صِفَةِ القَدَرِ _ :إنَّهُ بَحرٌ زاخِرٌ خالِصٌ للّهِِ تَعالى ، عُمقُهُ ما بَينَ السَّماءِ وَالأَرضِ ، عَرضُهُ ما بَينَ المَشرِقِ وَالمَغرِبِ . (3)

6 / 2بَحرُ الدُّنياالإمام عليّ عليه السلام :اُحَذِّرُكُمُ الدُّنيا فَإِنَّها دارُ شُخوصٍ ، ومَحَلَّةُ تَنغيصٍ ، ساكِنُها ظاعِنٌ ، وقاطِنُها بائِنٌ ، تَميدُ بِأَهلِها مَيَدانَ السَّفينَةِ ، تقَصِفُهَا العَواصِفُ في لُجَجِ البِحارِ ، فَمِنهُمُ الغَرِقُ الوَبِقُ (4) ، ومِنهُمُ النّاجي عَلى بُطونِ الأَمواجِ تَحفِزُهُ الرِّياحُ بِأَذيالِها ، وتَحمِلُهُ عَلى أهوالِها ، فَما غَرِقَ مِنها فَلَيسَ بِمُستَدرَكٍ ، وما نَجا مِنها فَإِلى مَهلَكٍ . (5)

.


1- .تَلِجوهُ : تَدخلوه (النهاية : ج 5 ص 224 «ولج») .
2- .نهج البلاغة : الحكمة 287 ، غرر الحكم : ج 4 ص 261 ح 6034 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 210 .
3- .التوحيد : ص 383 ح 32 عن الأصبغ بن نباتة ، الاعتقادات : ص 35 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 153 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 97 ح 23 .
4- .وَبَقَ : إذا هَلَكَ (النهاية : ج 5 ص 146 «وَبَقَ») .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 196 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 133 ح 137 .

ص: 281

فصل ششم : تشبيه كردن به دريا براى هشدار دادن

6 / 1 درياى تقدير
6 / 2 درياى دنيا

فصل ششم : تشبيه كردن به دريا براى هشدار دادن6 / 1درياى تقديرامام على عليه السلام_ در پاسخ پرسش از تقدير _ :راهى است تاريك. پس آن را نپيماييد. دريايى است ژرف. پس در آن در نياييد. راز خداست. پس خود را براى [دريافت ]آن به رنج [بيهوده] ميفكنيد.

امام على عليه السلام_ در توصيف تقدير _ :آن ، دريايى است مالامال و ويژه خداوند متعال. ژرفايش ، به اندازه آسمان تا زمين است و پهنايش ، به اندازه مشرق تا مغرب .

6 / 2درياى دنياامام على عليه السلام :شما را از دنيا بر حذر مى دارم؛ زيرا كه دنيا ، سراى كوچيدن و جايگاه كدورت [و سختى] است . ساكن آن ، [سرانجام] رَخت بر مى بندد و مقيمش از آن جدا مى شود. اهل خود را به تلاطم مى اندازد ، چونان به تلاطم در آمدن كشتى كه توفان ها ، آن را در اعماق درياها در هم مى شكند و برخى از مسافران ، غرق مى شوند و برخى ديگر مى رَهند ، در حالى كه بر شكم موج ها دست و پا مى زنند و بادها با دامن هاى خود ، بر او مى كوبند و به وحشتش مى افكنند. پس، آن كه غرق شود ، به دادش نمى توان رسيد، و آن كه از آن (كشتى شكسته / بادهاى كوبنده) بِرَهد، به مهلكه اى ديگر ، فرو مى غلتد .

.

ص: 282

الإمام زين العابدين عليه السلام :أما بَلَغَكُم ما قالَ عيسَى بنُ مَريَمَ عليه السلام لِلحَوارِيّينَ ؟ قالَ لَهُم : الدُّنيا قَنطَرَةٌ فَاعبُروها ولا تَعمُروها ، وقالَ : أيُّكُم يَبني عَلى مَوجِ البَحرِ دارا ؟ تِلكُمُ الدّارُ الدُّنيا ، فَلا تَتَّخِذوها قَرارا . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :مَثَلُ الدُّنيا كَمَثَلِ ماءِ البَحرِ ، كُلَّما شَرِبَ مِنهُ العَطشانُ ازدادَ عَطَشا حَتّى يَقتُلَهُ . (2)

الإمام الكاظم عليه السلام :إنَّ لُقمانَ قالَ لِابنِهِ : ... يا بُنَيَّ إنَّ الدُّنيا بَحرٌ عَميقٌ ، قَد غَرِقَ فيها عالَمٌ كَثيرٌ . (3)

لُقمانُ الحَكيمُ :يا بُنَيَّ إنَّ الدُّنيا بَحرٌ عَميقٌ هَلَكَ فيها بَشَرٌ كَثيرٌ ، تَزَوَّد مِن عَمَلِها وَاتَّخِذ سَفينَةً حَشوُها تَقوَى اللّهِ ، ثُمَّ اركَب لُجَجَ الفُلكِ تَنجو وإنّي لَخائِفٌ أن لا تَنجُوَ . يا بُنَيَّ السَّفينَةُ إيمانٌ ، وشِراعُهَا التَّوَكُّلُ ، وسُكّانُهَا (4) الصَّبرُ ، ومَجاذيفُهَا الصَّومُ وَالصَّلاةُ وَالزَّكاةُ ، يا بُنَيَّ مَن رَكِبَ البَحرَ مِن غَيرِ سَفينَةٍ غَرِقَ . (5)

.


1- .الأمالي للمفيد : ص 43 ح 1 عن أبي حمزة الثمالي ، بحار الأنوار : ج 73 ص 107 ح 107 .
2- .الكافي : ج 2 ص 136 ح 24 عن طلحة بن زيد ، تحف العقول : ص 396 عن الإمام الكاظم عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 73 ص 79 ح 40 .
3- .الكافي : ج 1 ص 16 ح 12 عن هشام بن الحكم ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 282 ح 2457 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 540 ح 1875 كلاهما من دون اسناد الى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، تحف العقول : ص 386 ، تفسير القمّي : ج 2 ص 164 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 299 ح 1 .
4- .السُكّانُ : ذنب السفينة التي به تُعدَّل (لسان العرب : ج 13 ص 211 «سكن») .
5- .الاختصاص : ص 336 عن الأوزاعي من دون إسناد الى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 13 ص 427 ح 22 .

ص: 283

امام زين العابدين عليه السلام :آيا به شما نرسيده است آنچه عيسى بن مريم عليه السلام به حواريان فرمود؟ به آنان فرمود : «دنيا ، پُلى است. پس ، از آن بگذريد و آبادش مكنيد» . و فرمود : «كدام يك از شما بر موج دريا ، خانه مى سازد؟ ! چنين است خانه دنيا. پس، دنيا را جاى ماندن مگيريد».

امام صادق عليه السلام :دنيا ، مانند آب درياست كه شخص تشنه ، هر چه از آن بيشتر بنوشد ، تشنه تر مى شود تا اين كه او را از پا در مى آورد .

امام كاظم عليه السلام :لقمان به پسرش گفت:... پسرم! دنيا، درياى ژرفى است كه خلق بسيارى در آن غرق گشته اند.

لقمان حكيم:پسرم! دنيا، درياى ژرفى است كه آدميان بسيارى در آن نابود شده اند. از عمل [در] آن ، توشه برگير، و كشتى اى فراهم آور كه بارِ آن ، پرواى الهى باشد . پس با آن به [اين] دريا زن تا نجات يابى. با اين حال، مى ترسم كه نجات نيابى ! پسرم! [آن] كشتى، ايمان است و بادبانش ، توكّل و سكّانش ، شكيبايى و پاروهايش ، روزه و نماز و زكات. پسرم! هر كه بى كشتى به دريا برود ، غرق مى شود .

.

ص: 284

6 / 3بَحرُ الخَطاياالكتاب«أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِى بَحْرٍ لُّجِّىٍّ يَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَآ أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا وَ مَن لَّمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ» . (1)

الحديثالإمام الكاظم عليه السلام :يا سَيِّدي ، أنقِذ عَبدَكَ الغَريقَ في بَحرِ الخَطايا . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ في مُناجاتِهِ _ :إنَّكَ أنتَ عَلّامُ الغُيوبِ ، فَالطُف بي فَقَديما لَطَفتَ بِمُسرِفٍ عَلى نَفسِهِ ، غَريقٍ في بُحورِ خَطيئَتِهِ ، أسلَمَتهُ لِلحُتوفِ (3) كَثرَةُ زَلَلِهِ . (4)

عنه عليه السلام :إلهي أفحَمَتني ذُنوبي وقَطَعَت مَقالَتي فَلا حُجَّةَ لي ولا عُذرَ ، فَأَنَا المُقِرُّ بِجُرمي ، المُعتَرِفُ بِإِساءَتي ، الأَسيرُ بِذَنبي ، المُرتَهَنُ بِعَمَلي ، المُتَهَوِّرُ في بُحورِ خَطيئَتي . (5)

6 / 4بَحرُ الفِتنَةِالإمام عليّ عليه السلام :قَد خاضوا بِحارَ الفِتَنِ ، وأخَذوا بِالبِدَعِ دونَ السُّنَنِ ، وتَوَغَّلُوا الجَهلَ ، وَاطَّرَحُوا العِلمَ . (6)

.


1- .النور : 40 .
2- .جمال الاُسبوع : ص 185 عن الحسن بن القاسم العبّاسي ، مصباح المتهجّد : ص 307 ح 417 من دون إسناد إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 91 ص 196 ح 3 .
3- .الحَتفُ : الهلاك والجمع حتوف (النهاية : ج 1 ص 337 «حتف») .
4- .البلد الأمين : ص 128 ، جمال الاُسبوع : ص 73 من دون إسناد الى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 90 ص 194 ح 29 .
5- .البلد الأمين : ص 311 عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام ، المزار للشهيد الأوّل : ص 272 عن ميثم نحوه ، بحار الأنوار : ج 94 ص 100 ح 14 .
6- .غرر الحكم : ج 4 ص 487 ح 6701 .

ص: 285

6 / 3 درياى خطاها
6 / 4 درياى فتنه

6 / 3درياى خطاهاقرآن«يا [كارهايشان] مانند تاريكى هايى است در دريايى ژرف ، كه موجى آن را فرو مى پوشانَد و روى آن ، موجى ديگر است و بالاى آن ، ابرى است. تاريكى هايى است كه بعضى بر روى بعضى ديگر ، قرار گرفته است . هر گاه [غرقه ]دستش را بيرون آورد ، به زحمت ، آن را مى بيند. خدا به هر كس نورى نداده باشد ، او را هيچ نورى نخواهد بود».

حديثامام كاظم عليه السلام :آقاى من! اين بنده غرقه در درياى لغزش ها را نجات بخش .

امام على عليه السلام_ در مناجاتش _ :تو داناى نهان هايى. پس به من لطف نما كه از ديرباز ، همواره با آن كه بر خويش ، ستم روا داشته و در درياهاى خطاهايش غرقه گشته و فراوانى لغزش هايش ، او را به دست نابودى سپرده است، لطف داشته اى.

امام على عليه السلام :معبودا ! گناهانم ، زبانم را بند آورده و گفتارم را بُريده است و مرا هيچ عذر و بهانه اى نيست . پس به جرم خويش ، اقرار دارم و به بدكردارى ام ، معترفم در بندِ گناه خويشم و گروگانِ كردار [ بد ] خود هستم و بى باكانه ، خويشتن را در درياهاى خطا افكنده ام.

6 / 4درياى فتنهامام على عليه السلام :در درياهاى فتنه ها ، فرو رفتند و سنّت ها را رها كرده ، بدعت ها را گرفتند و در نادانى ، غرقه گشتند و دانش را به دور افكندند.

.

ص: 286

عنه عليه السلام_ مِن كِتابِهِ لِمُعاوِيَةَ _ :أردَيتَ (1) جيلاً مِنَ النّاسِ كَثيرا خَدَعتَهُم بِغَيِّكَ ، وألقَيتَهُم في مَوجِ بَحرِكَ . (2)

6 / 5بَحرُ الجَهالَةِالإمام عليّ عليه السلام :كَم مِن غَريقٍ هَلَكَ في بَحرِ الجَهالَةِ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ ... خَلَقَ الجَهلَ مِنَ البَحرِ الاُجاجِ (4) ظُلمانِيّا ، فَقالَ لَهُ : أدبِر ، فَأَدبَرَ ؛ ثُمَّ قالَ لَهُ : أقبِل ، فَلَم يُقبِل ، فَقالَ لَهُ : اِستَكبَرتَ ، فَلَعَنَهُ . (5)

6 / 6بَحرُ التَّسويفِالإمام الباقر عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِجابِرٍ الجُعفِيِّ _ :إيّاكَ وَالتَّسويفَ ، فَإِنَّهُ بَحرٌ يَغرَقُ فيهِ الهَلكى . (6)

.


1- .أرداكُم : أهلَكَكُم (مجمع البحرين : ج 2 ص 693 «ردى») .
2- .نهج البلاغة : الكتاب 32 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 85 ح 400 .
3- .مطالب السؤول : ص 234 ؛ بحار الأنوار : ج 78 ص 12 ح 8 .
4- .الاُجاجُ : الماء المالِحُ الشديد الملوحة (النهاية : ج 1 ص 25 «أجج») .
5- .الكافي : ج 1 ص 21 ح 14 ، الخصال : ص 589 ح 13 ، علل الشرائع : ص 114 ح 10 ، المحاسن : ج 1 ص 312 ح 620 كلّها عن سماعة بن مهران ، تحف العقول : ص 401 عن الإمام الكاظم عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 1 ص 109 ح 7 .
6- .تحف العقول : ص 285 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 164 ح 1 .

ص: 287

6 / 5 درياى نادانى
6 / 6 درياى امروز و فردا كردن

امام على عليه السلام_ از نامه ايشان به معاويه _ :مردان بسيارى را به نابودى كشاندى و با فريبكارى خود ، آنان را فريفتى و در موج درياى [فتنه گرى ]خويش ، در افكندى.

6 / 5درياى نادانىامام على عليه السلام :چه بسيار كسانى كه در درياى نادانى ، غرق و نابود شدند !

امام صادق عليه السلام :خداوند ، ... نادانى را از درياى شور و تاريك آفريد و به او فرمود : «پشت كن !» و او پشت كرد . سپس به او فرمود : «[به من] رو كن !» و او رو نكرد. خداوند به او فرمود: «گردن فرازى كردى» و لعنتش كرد.

6 / 6درياى امروز و فردا كردنامام باقر عليه السلام_ در سفارش به جابر جُعْفى _ :از امروز و فردا كردن بپرهيز؛ زيرا آن ، دريايى است كه انسان ها در آن ، نابود مى شوند.

.

ص: 288

6 / 7جارُ البَحرِالإمام الصادق عليه السلام :لَيسَ لِلبَحرِ جارٌ ، ولا لِلمَلِكِ صَديقٌ ، ولا لِلعافِيَةِ ثَمَنٌ . (1)

عنه عليه السلام_ وقَد قيلَ بِحَضرَتِهِ : جاوِر مَلِكا أو بَحرا _ :هذا كَلامٌ مُحالٌ ، وَالصَّوابُ : لا تُجاوِر مَلِكا ولا بَحرا ، لِأَنَّ المَلِكَ يُؤذيكَ ، وَالبَحرَ لا يُرويكَ . (2)

.


1- .الخصال : ص 223 ح 51 ، دلائل الإمامة : ص 253 ح 176 عن علي بن الحسن بن القاسم المعروف بابن الطبّال اليشكري الخزّاز ، بحار الأنوار : ج 76 ص 287 ح 5 .
2- .كشف الغمّة : ج 2 ص 415 ، نزهة الناظر : ص 184 ح 386 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 210 ح 89 .

ص: 289

6 / 7 همسايه دريا

6 / 7همسايه درياامام صادق عليه السلام :دريا، همسايه نمى شناسد و پادشاه ، دوست . و [نعمتِ] عافيت را قيمت نمى توان نهاد .

امام صادق عليه السلام_ آن گاه كه در حضور ايشان گفته شد: يا همسايه پادشاه باش يا همسايه دريا _ :اين، سخنى نادرست است. درستش اين است كه : «نه با پادشاه بايد همسايه شد ، نه با دريا» ؛ زيرا پادشاه ، تو را مى آزارد و دريا ، سيرابت نمى كند.

.

ص: 290

الفصل السابع : التمثيل براكب البحر7 / 1القائِلُ فِي القُرآنِ بِرَأيِهِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إن أخطَأَ القائِلُ فِي القُرآنِ بِرَأيِهِ فَقَد تَبَوَّأَ مَقعَدَهُ مِنَ النّارِ ، وكانَ مَثَلُهُ كَمَثَلِ مَن رَكِبَ بَحرا هائِجا بِلا مَلّاحٍ ولا سَفينَةٍ صَحيحَةٍ ، لا يَسمَعُ بِهَلاكِهِ أحَدٌ إلّا قالَ : هُوَ أهلٌ لِما لَحِقَهُ ، ومُستَحِقٌّ لِما أصابَهُ . (1)

7 / 2المُصاحِبُ لِلأَشرارِالإمام عليّ عليه السلام :مُصاحِبُ الأَشرارِ كَراكِبِ البَحرِ ، إن سَلِمَ مِنَ الغَرَقِ لَم يَسلَم مِنَ الفَرَقِ (2) . (3)

.


1- .التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 15 ح 1 عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 92 ص 183 ح 18 .
2- .الفَرَقُ : الخَوفُ والفَزعُ (مجمع البحرين : ج 3 ص 1388 «فرق») .
3- .غرر الحكم : ج 6 ص 138 ح 9835 .

ص: 291

فصل هفتم : تشبيه كردن به مسافر دريا

7 / 1 تفسير به رأىِ قرآن
7 / 2 همنشينى با بدان

فصل هفتم : تشبيه كردن به مسافر دريا7 / 1تفسير به رأىِ قرآنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اگر آن كه قرآن را به رأى خويش تفسير مى كند، خطا كند ، جايگاهش آتش جهنّم است و حكايت او ، حكايتِ كسى است كه بدون كشتيبان و كشتى سالم، به دريايى خروشان سفر كند. هر كس خبر غرق شدن چنين كسى را بشنود ، بى گمان خواهد گفت: سزاوار بود كه غرق شود. مستحق بود كه اين بلا بر سرش بيايد.

7 / 2همنشينى با بدانامام على عليه السلام :همنشينِ بَدان ، همچون مسافر درياست. اگر از غرق شدن به سلامت بماند ، از وحشت نمى رَهَد.

.

ص: 292

7 / 3المُلتَبِسُ بِالسُّلطانِ وَقتَ الاِضطِرابِالإمام عليّ عليه السلام :لا تَلتَبِس بِالسُّلطانِ في وَقتِ اضطِرابِ الاُمورِ عَلَيهِ ، فَإِنَّ البَحرَ لا يَكادُ يَسلَمُ مِنهُ راكِبُهُ مَعَ سُكونِهِ ، فَكَيفَ مَعَ اختِلافِ رِياحِهِ وَاضطِرابِ أمواجِهِ . (1)

7 / 4المُتَزَوِّجُالإمام عليّ عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :إذا تَزَوَّجَ الرَّجُلُ فَقَد رَكِبَ البَحرَ ، فَإِن وُلِدَ لَهُ فَقَد كُسِرَ بِهِ (2) . (3)

.


1- .غرر الحكم : ج 6 ص 334 ح 10408 .
2- .جدير بالذكر أنّ هذا النصّ منسوب للامام علي عليه السلام _ كما اشير لذلك في المتن _ وليس صدوره منه قطعيّا ، وعلى تقدير صدوره منه فالظاهر أنّه إشارة للمشاكل التي قد تقع بشكل طبيعي في الحياة العائلية .
3- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 301 ح 438 .

ص: 293

7 / 3 نزديك شدن به سلطان در وقت آشفته بودن
7 / 4 مرد ازدواج كرده

7 / 3نزديك شدن به سلطان در وقت آشفته بودنامام على عليه السلام :به سلطان، آن گاه كه كارها بر او آشفته گردد، نزديك مشو؛ زيرا دريا حتّى آن گاه كه آرام است، مسافرش تقريبا از آن در امان نيست، چه رسد آن گاه كه بادهايش وزيدن گيرد و خيزابه هايش به تلاطم در آيد.

7 / 4مرد ازدواج كردهامام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :هر گاه مرد ازدواج كند ، [چونان است كه] به دريا سفر كرده است، و چون فرزندى به دنيا آورد ، [مانند آن است كه كشتى او] شكسته شود. (1)

.


1- .. گفتنى است همان طور كه در متن اشاره شده، اين سخن ، منسوب به امام على عليه السلام است و صدور آن از امام عليه السلام قطعى نيست و در صورت صدور اين سخن از آن امام عليه السلام ، ظاهرا اشاره به مشكلاتى است كه معمولاً به طور طبيعى در زندگى خانوادگى پيش مى آيد.

ص: 294

. .

ص: 295

30. بخل و تنگ نظري

اشاره

30 _ بخل و تنگ نظرىدرآمدفصل يكم : شناخت بخل و تنگ نظرىفصل دوم : پرهيز دادن از بخلفصل سوم : ريشه هاى بخلفصل چهارم : پيامدهاى بخلفصل پنجم : عوامل باز دارنده از بخلفصل ششم : بخل پسنديده

.

ص: 296

. .

ص: 297

درآمد

بُخل و شُحّ ، در لغت

درآمدبُخل و شُحّ ، در لغتواژه «بُخل» ، (1) در لغت عرب به معناى «منع و اِمساك» (2) و ضدّ «كَرَم و جود» (3) است و در فارسى ، به معناى «زُفتى و تنگ چشمى» (4) است . فيروزآبادى ، در تبيين معناى «بخل» ، گفته است : البُخلُ وَ البُخولُ ، بِضَمِّهِما ، وَ كَجَبَلٍ وَ نَجْمٍ وَ عُنُقٍ : ضِدُّ الكَرَمِ . (5) بخل و بخول ، هر دو به ضمّ با ، و نيز بر وزن هاى جَبَل و نَجْم و عُنُق ، ضدّ كَرَم است . راغب اصفهانى نيز مى گويد : البُخلُ : إمساكُ المُقتَنَياتِ عَمّا لا يَحِقُّ حَبسُها عَنهُ ، وَ يُقابِلُهُ الجودُ . (6) بخل ، نگه داشتن دارايى ها از جاهايى است كه حبس از آن ، شايسته نيست [و در آن جاها بايد مصرف شود] . مقابل آن ، بخشش است .

.


1- .. مصدر اين واژه ، به صورت هاى : «بُخُل» و «بُخُول» و «بَخْل» و «بَخَل» نيز وارد شده (ر.ك : الصحاح : ج 4 ص 1632 ، لسان العرب : ج 11 ص 47 ، القاموس المحيط : ج 3 ص 333 و ...) .
2- .. ر . ك : مفردات ألفاظ القرآن : ص 109 ، نضرة النعيم : ج 3 ص 4029 ، مجمع البحرين : ج 1 ص 119 .
3- .. ر.ك : لسان العرب : ج 11 ص 47 ، القاموس المحيط ، ج 3 ، ص 333 ، مفردات ألفاظ القرآن : ص 109 .
4- .. ر.ك : لغت نامه دهخدا : ج 13 ص 3825 ، فرهنگ معين : ج 1 ص 477 .
5- .. القاموس المحيط : ج 3 ص 333 مادّه «بخل» .
6- .. مفردات ألفاظ القرآن : ص 109 مادّه «بخل» .

ص: 298

بخل و شُح ، در قرآن و حديث
اشاره

و امّا «شُحّ» ، به معناى بخل شديد و بازداشتن همراه با حرص ، تفسير شده است ، چنان كه ابن فارِس مى گويد : الشين وَ الحاء ، الأَصلُ فيهِ المَنعُ ، ثُمَّ يَكونُ مَنعا مَعَ حِرصٍ . مِن ذلِكَ الشُّحُّ وَ هُوَ البُخلُ مَعَ حِرصٍ . (1) شين و حا (شحّ) : اصل در اين واژه ، بازداشتن است ، و بعدها در بازداشتن همراه با حرص ، به كار برده شده است . از همين روست كه شُحّ ، همان بخل آزمندانه است . نيز راغب مى گويد : الشُّحُّ : بُخلٌ مَعَ حِرصٍ ، وَ ذلِكَ فيما كانَ عادَةً . (2) شُحّ ، بخل همراه با حرص است ، و اين ، در جايى است كه عادت شده باشد . ابن اثير نيز مى گويد : الشُّحُّ : أشَدُّ البُخلِ ، وَ هُوَ أبلَغُ ؛ فِى المَنعِ مِنَ البُخلِ . (3) شُح ، بخل شديد است و در خوددارى [از بخشيدن] ، رساتر از بخل است . شيخ طوسى ، اصل و حقيقت «بُخل» را دشوارى در بخشش مى داند . (4) گفتنى است كه به دليل نزديك بودن معناى لغوى «بخل» و «شُح» ، و كاربرد مشابه آنها در قرآن و حديث ، مطالب مربوط به آنها در اين جا با هم مطرح مى گردند .

بخل و شُح ، در قرآن و حديثواژه «بُخل» و مشتقّات آن ، در قرآن كريم ، دوازده بار و در هفت آيه ، (5) به صورت

.


1- .. معجم مقاييس اللغة : ج 3 ص 178 مادّه «بخل» .
2- .. مفردات ألفاظ القرآن : ص 446 مادّه «بخل» .
3- .. النهاية : ج 2 ص 448 مادّه «بخل» .
4- .. التبيان فى تفسير القرآن : ج 3 ص 196 ، مجمع البيان : ج 3 ص 73 .
5- .. آل عمران : آيه 180 ، نساء : آيه 37 ، توبه : آيه 76 ، محمّد : آيه 37 و 38 ، حديد : آيه 24 ، ليل : آيه 8 .

ص: 299

1 . معناى بخل و شحّ و نكوهيدگى آنها

مصدر و فعل ماضى و مضارع ، به كار رفته است . واژه «شُح» و «أشحّة» نيز پنج بار در چهار آيه (1) آمده است . افزون بر اين ، در موارد ديگرى ، مانند آيات 29 و 100 سوره اِسرا ، آيه 19 سوره معارج ، آيه 35 سوره ق ، آيه 53 سوره نساء ، و آيات 34 و 35 سوره نجم ، بدون به كار بردن واژه «بخل» و «شُح» ، اين صفت ها ، به شدّت نكوهش گرديده است . در احاديث اسلامى ، واژه هاى «بخل» و «شُح» ، كاربردهاى مختلفى دارند و پيشوايان اسلام ، ره نمودهاى قابل تأمّل ، ارزنده و آموزنده اى در باره صفت «بخل» ، ارائه كرده اند كه در پى ، خواهد آمد . امّا پيش از آن ، به چند نكته در جمع بندى آنها ، اشاره مى شود :

1 . معناى بخل و شح و نكوهيدگى آنهااز نگاه قرآن و حديث ، «بخل» و «شحّ» ، نكوهيده است و عبارت از منع و اِمساكى است كه عقل ، آن را زشت و نكوهيده مى شمارد . از اين رو ، در روايتى از امام صادق عليه السلام ، ضمن تبيين سپاهيان عقل و جهل ، «بخل» در مقابل «سخاء» ، از سپاهيان جهل (نادانى) ، شمرده شده است : وَ السَّخاءُ وَ ضِدُّهُ البُخلُ . (2) بخشندگى و ضدّ آن ، بخل است . و در روايتى ديگر از امام عسكرى عليه السلام آمده است : إنَّ ... لِلاِقتِصادِ مِقدارا فَإِن زادَ عَلَيهِ فَهُوَ بُخلٌ . (3) براى ميانه روى ، اندازه اى است كه اگر از آن فزون تر شود ، آن ، بخل است.

.


1- .. نساء : آيه 128 ، احزاب : آيه 19 ، حشر : آيه 9 ، تغابن : آيه 16 .
2- .. ر . ك : ص 308 ح 0 .
3- .. ر . ك : ص 308 ح 2 .

ص: 300

2 . مراتب بخل

اين سخن ، بدين معناست كه امساك در حدّ اعتدال ، عقلاً و شرعا ، نكوهيده نيست و بخل ، شمرده نمى شود . بر اين اساس ، بخل ، دو نوع ضد دارد : يكى ، ضدّى كه ارزش محسوب مى شود و آن ، انفاق در حدّ اعتدال و مشروع است كه سخا ، جود و كَرَم ، دانسته مى شود و بالاترين مراتب آن ، ايثار است . ديگرى ، انفاقِ خارج از حدّ اعتدال و مشروع است كه اسراف و تبذير ، شمرده مى گردد . بنا بر اين ، آنچه به شمارى از اخلاق پژوهان نسبت داده شده كه بخل ، ضدّ سخا و جود و كَرَم نيست ؛ بلكه ضدّ اسراف است ، (1) صحيح به نظر نمى رسد . و امّا واژه «شُحّ» در روايات ، گاه با بخل ، يكسان دانسته شده ، (2) و گاه براى مراتب بالاى بخل ، به كار رفته است . (3)

2 . مراتب بخلبخل ، مراتبى دارد كه پايين ترين مراتب آن ، اِمساك در چيزى است كه مورد نيازِ بخيل نيست و براى او سودى ندارد . بالاتر از آن ، بخل نسبت به چيزى است كه در تملّك بخيل نيست ؛ يعنى نه تنها از دادن مال خود به ديگران امتناع مى ورزد ؛ بلكه مايل نيست كه ديگرى نيز به شخص ديگرى ، چيزى ببخشد! و خسيس تر از وى ، كسى است كه نه تنها نسبت به ديگران ، بلكه نسبت به خودش نيز بخل مى ورزد و حرص در انباشتن ثروت ، نمى گذارد كه مالش را حتى براى رفع نيازهاى شخصى خود ، مصرف نمايد .

.


1- .. ر.ك : دائرة المعارف قرآن كريم : ج 5 ص 369، دانش نامه جهان اسلام : ج 3 ص 442 .
2- .. ر . ك : ص 313 ح 6 و ص 315 ح 16 و 18 و 20 ...
3- .. ر . ك : ص 311 (بخل و تنگ نظرى / فصل يكم / تنگ نظرى ، شديدتر از بخل است) .

ص: 301

3 . گونه هاى بخل
4 . بدترين گونه هاى بخل
5 . گستره بخل در اصطلاح شريعت

3 . گونه هاى بخلدر احاديث اسلامى ، بخل ، به امور اقتصادى اختصاص ندارد ؛ بلكه امورى مانند كتمانِ دانش هايى كه براى مردم مفيدند ، خوددارى از سلام كردن به ديگران و سستى در درود فرستادن بر پيامبر صلى الله عليه و آله نيز «بخل» دانسته شده است . اين احاديث ، مؤيّد نظريه كسانى است كه در تعريف بخل گفته اند : بخل ، منع چيزى است كه منع آن ، فايده اى و بذل آن ، زيانى ندارد . (1)

4 . بدترين گونه هاى بخلبخل ، مراتبى دارد كه شدّت و ضعف آن ، مرتبط با شخص بخيل و چيزى است كه امساك مى نمايد . بنا بر اين ، هر چه موقعيت بخيل ، والاتر باشد و امساك نكردن از چيزى كه نسبت به آن بخل مى ورزد ، ضرورتر باشد ، زشتىِ بخل ، افزون تر مى گردد . از اين رو ، در احاديث ، بخل ثروتمندان و كسانى كه داراى موقعيت هاى مهمّ اجتماعى هستند ، زشت تر از ديگران ، شمرده شده است . (2) همچنين ، بخل در پرداخت حقوق واجب مالى به افراد مستحق ، از قبيح ترين انواع بخل است . (3)

5 . گستره بخل در اصطلاح شريعتبسيارى از مفسّران ، براى بخل ، اصطلاحى شرعى قائل شده اند كه محدوده آن ، تنگ تر از معناى لغوى آن است . آنچه در بيان اين اصطلاح و تعيين محدوده آن ، مشهورتر است ، آن كه بخل ، پرداخت نكردن واجبات مالى اى مانند زكات است . (4)

.


1- .. دائرة المعارف قرآن كريم : ج 5 ص 369 (به نقل از : التعريفات : ص 62) .
2- .. ر . ك : ص 331 (بخل و تنگ نظرى / فصل يكم / بخل ورزيدن بزرگان) .
3- .. ر . ك : ص 327 (بخل و تنگ نظرى / فصل يكم / بخل ورزيدن از پرداخت واجبات مالى) .
4- .. دائرة المعارف قرآن كريم : ج 5 ص 368 (به نقل از : التبيان في تفسير القرآن : ج 5 ص 264 و ج 9 ص 566 ، مجمع البيان : ج 5 ص 92) .

ص: 302

6 . خاستگاه هاى بخل
7 . پيامدهاى خطرناك بخل
اشاره

بر اساس اين تعريف ، اگر كسى حقوقى را كه بر وى واجب است ، ادا كند ، بخيل ناميده نمى شود ؛ (1) امّا با تأمّل در رواياتى كه در معناى «بخل» و «شُح» ، وارد شده است و مراتب و اقسام بخل اقتصادى و غير اقتصادى و زشت ترين انواع بخل را بيان مى كنند ، همچنين آيات و رواياتى كه در نكوهش بخل ، خاستگاه ، زيان ها و موانع آن آمده ، مى توان گفت كه بخل در متون مورد اشاره ، اصطلاحى شرعى نيست ؛ بلكه به همان معناى لغوى و عرفى اش به كار رفته است ؛ ليكن علماى اسلام ، در مقام تطبيق اين واژه بر مفاهيم و موضوعات شرعى ، بخل را در عناوين احكامى همچون : واجب ، مستحب و غير آن ، قابل تقسيم مى بينند .

6 . خاستگاه هاى بخلدر متون اسلامى ، گاه جهل به عنوان خاستگاه بخل معرّفى شده ، گاه بيمارى هاى روانى و ناتوانى ، گاه وسوسه ها در القاى پديد آمدن فقر در صورت انفاق ، گاه كفر ، گاه نفاق ، و گاه بدگمانى به وعده هاى الهى . (2) شايان ذكر اين است كه اين عوامل با هم منافاتى ندارند و همه آنها در كنار هم نيز مى توانند خاستگاه رويش صفت ناپسند بخل و شحّ در انسان باشند . همچنين امورى مانند كفر و نفاق _ همان طور كه زمينه ساز بخل اند _ ، مى توانند آثار بخل نيز محسوب شوند . (3)

7 . پيامدهاى خطرناك بخلبخل ، يكى از زشت ترين رذايل اخلاقى است كه خطرهاى فراوانى را براى دنيا و

.


1- .. همان جا (به نقل از الفروق اللّغوية : ص 295 ، إحياء العلوم ، ج 3 ص 259) .
2- .. ر . ك : ص 365 (ريشه هاى بخل) .
3- .. ر . ك : ص395 (پيامدهاى بخل / زيان هاى دينى) .

ص: 303

دسته اوّل : زيان هاى معنوى
دسته دوم : خطرهاى اجتماعى و فرهنگى

آخرت بخيل ، در پى دارد . اين نتايج و پيامدها را مى توان به پنج دسته ، تقسيم كرد :

دسته اوّل : زيان هاى معنوىنخستين خطر و ضرر بخل براى بخيل ، اين است كه او را دچار فقرِ معنوى مى نمايد . در واقع ، بخيل در موازات بخل مادّى نسبت به ديگران ، از نظر معنوى نسبت به خود نيز بخل مى ورزد . لذا قرآن كريم ، تصريح مى فرمايد : «وَ مَن يَبْخَلْ فَإِنَّمَا يَبْخَلُ عَن نَّفْسِهِ . (1) و هر كس بخل ورزد ، تنها به زيان خود ، بخل ورزيده است» . اين فقر روحى ، سبب مى شود كه بخيل ، هر چه قدر داشته باشد ، باز هم احساس كمبود و نياز و تنگ دستى كند . احساس تنگ دستى نيز تنگ شدن سينه و روح را به دنبال دارد . (2) و بدين سان ، آرامش و آسايش روانى از بخيل ، سلب مى گردد و گرفتار رذايل اخلاقى ديگرى مانند : بى شرمى و ناجوانْ مردى هم مى شود . چنين شخصى ، آرزو مى كند تا همه مردم در فقر و تنگ دستى به سر ببرند . (3)

دسته دوم : خطرهاى اجتماعى و فرهنگىنكات مهمّى كه در زمينه خطرهاى اجتماعى بخل در روايات آمده ، عبارت است از : نفرت عمومى از بخيل ، نداشتن دوست واقعى ، بى آبرويى ، بُريدن دوستان شخص و حتّى اعضاى خانواده اش از او . (4)

.


1- .. محمّد : آيه 38 .
2- .. ر . ك : ص 379 (تنگ دلى) و (نداشتن آسايش) .
3- .. ر . ك : ص 381 (آرزوى فقر كردن براى مردم) .
4- .. ر . ك : ص383 (دشنام دادن مردم) و ص 385 (نفرت و دشمنى مردم) و ص387 (ننگ و شرمسارى در ميان مردم) و (خوارى در ميان مردم) و ص391 (بريدن پيوند خويشاوندى) و ص393 (نداشتن دوست) .

ص: 304

دسته سوم : خطرهاى دينى
دسته چهارم : خطرهاى اقتصادى

افزون بر زيان هاى اجتماعى بخل ، براى شخص بخيل ، اين رذيله يكى از عوامل بروز فساد فرهنگى در نيازمندان جامعه نيز هست . (1) از سوى ديگر ، از آن جا كه طبيعت آزمندى در نهاد بشر نهفته شده ، عموم مردم با ديدن ثروت انبوه افراد بخيل ، به اين خصلت ، رو مى آورند و در زندگى اجتماعى ، از آنها پيروى مى كنند . از اين رو ، افراد بخيل ، عملاً الگو و امر كننده به بخل نيز هستند و بدين سان ، فرهنگ بخل ، در جامعه توسعه مى يابد و پايه هاى دين و دنياى مردم ، سست مى گردد .

دسته سوم : خطرهاى دينىخطرهاى دينى بخل ، عبارت است از : سلبِ توفيق از بخيل در انجام دادن كارهاى خير ، هزينه كردن آنچه در راه خير بايد مصرف مى كرده ، در كارهاى زيانبار و گناه ، از بين رفتن پاداش كارهاى نيك ، زوال ايمان ، خشم الهى ، دورى از خدا ، گسستگى رابطه بخيل با ولايت و محبّت آفريدگار جهان و در نهايت ، هلاكت معنوى . (2)

دسته چهارم : خطرهاى اقتصادىافزون بر خطرهاى روانى ، اجتماعى و دينى ، از نظر اقتصادى نيز بخل براى بخيل ، زيانبار و خطرناك است ؛ زيرا اين رذيله سبب مى شود كه انسان نتواند از مال خود ، بهره مند شود ؛ بلكه زحمت تهيّه و نگهدارى ثروت با اوست و استفاده از آن براى ديگران ، افزون بر آن بخل ، بركت مال او را از بين مى برد و از اعتماد و رغبت

.


1- .. ر . ك : ص383 (فاسد شدن تهى دستان) .
2- .. ر . ك : ص395 (پيامدهاى بخل / زيان هاى دينى) .

ص: 305

دسته پنجم : خطرهاى اُخروى
8 . مانع بخل

ديگران در تعامل اقتصادى با او مى كاهد و گاه موجب مى شود كه نعمت الهى به ديگرى منتقل شود و گاه به تلف شدن آن مى انجامد . (1)

دسته پنجم : خطرهاى اُخروىبالاترين خطرهايى كه بخيل را تهديد مى كند : محروميت از بهشت ، و گرفتار شدن به آتش دوزخ در جهان پس از مرگ و در روز قيامت است . با عنايت به همه آثار و پيامدهاى خطرناك رذيله بُخل ، در متون اسلامى ، از اين صفت به عنوان بدترين بيمارى اخلاقى ، (2) ياد شده و در روايتى از امام على عليه السلام ، جامع همه زشتى ها و ريشه همه بدى ها دانسته شده است : البُخلُ جامِعٌ لِمَساوِىِ العُيوبِ وَ هُوَ زِمامٌ يُقادُ بِهِ إلى كُلِّ سوءٍ . (3) بخل، گِرد آورنده خوهاى زشت است . آن ، مهارى است كه با آن ، [شخص] به سوى هر بدى اى كشانده مى شود. و بدين سان ، انواع گناهان و رذايل اخلاقى و شرور ، مانند : نفاق ، قطع پيوند خانوادگى ، دروغ ، ظلم ، ريختن خون بى گناهان ، حلال شمردن محرّمات الهى و ناجوان مردى، در روايات اسلامى ، از آثار اين صفت ناپسند ، شمرده شده است. (4)

8 . مانع بخلاصلى ترين مانع بخل ، ايمان به خدا و روز جزاست . اگر كسى حقيقتا خدا را باور كرده و معتقد باشد كه پاداش آنچه را در راه او انفاق مى كند ، به بهترين نحو دريافت مى كند ، مال دوستى ، او را به بخل ، وادار نمى نمايد . لذا در حديثى نبوى ، در تبيين

.


1- .. ر . ك : ص413 (بخل و تنگ نظرى / فصل چهارم / پيامدهاى بخل / زيان هاى اقتصادى) .
2- .. ر . ك : ص 333 (بخل و تنگ نظرى / فصل دوم / نكوهش بخل) .
3- .. ر . ك : ص340 ح 76 .
4- .. ر . ك : ص419 (بخل و تنگ نظرى / فصل چهارم / پيامدهاى بخل / زيان هاى اُخروى) .

ص: 306

صفات مؤمن ، مى خوانيم : وَ لا يَغلِبُهُ الشُّحُّ عَن مَعروفٍ يُريدُهُ . (1) و بخل ورزيدن از احسانى كه اراده كرده تا آن را انجام دهد ، بر او چيره نمى آيد. كمترين نقش ايمان در پيشگيرى از بخل ، اين است كه شخص مؤمن ، نمى تواند نسبت به پرداخت حقوق واجب خود ، بى تفاوت باشد : لا يَجتَمِعُ الشُّحُّ وَ الإِيمانُ فى جَوفِ رَجُلٍ مُسلِمٍ . (2) بخل و ايمان ، در درون مرد مسلمان ، با هم گِرد نمى آيند . و در بالاترين مراتب ايمان ، نه تنها رذيله بخل از انسان ، زائل مى گردد ؛ بلكه به بالاترين مراتب سخاوت _ كه ايثار است _ ، دست مى يابد : «وَ الَّذِينَ تَبَوَّءُو الدَّارَ وَ الْاءِيمَانَ مِن قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَ لَا يَجِدُونَ فِى صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِّمَّا أُوتُواْ وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ . (3) و [ نيز ]كسانى كه قبل از [ مهاجران ]در [ مدينه ]جاى گرفته و ايمان آورده اند؛ هر كس را كه به سوى آنان كوچ كرده دوست دارند؛ و نسبت به آنچه به ايشان داده شده است در دلهايشان حسدى نمى يابند؛ و هر چند در خودشان احتياجى [ مبرم ]باشد، آنها را بر خودشان مقدّم مى دارند» . كرامت و بزرگوارى نفس نيز در پيشگيرى از صفت بخل ، نقشى اساسى دارد . ممكن است كسى مؤمن نباشد ، ولى سيادت و شرافتِ ذاتى ، او را به سخاوت و گشاده دستى وا دارد ، چنان كه در حديثى نبوى آمده است : إنَّ السَّيِّدَ لا يَكونُ بَخيلاً . (4) سَرور ( آقا ) ، بخيل نيست .

.


1- .. ر . ك : ص 436 ح 286 .
2- .. ر . ك : ص 436 ح 288 .
3- .. حشر : آيه 9 .
4- .. ر . ك : ص 444 ح 309 .

ص: 307

9 . بُخل نيكو!

در كنار تقويت ايمان و كرامت نفس ، دعا و استمداد از خداوند متعال نيز براى پيشگيرى از اين صفت رذيله ، مؤثّر است . لذا در روايات متعدّدى ، از پيشوايان اسلام گزارش شده كه آنان براى مصون ماندن از بخل ، به خداوند منّان ، پناه برده و از او استمداد كرده اند و بدين سان ، اهمّيت دعا و نقش آن را در زندگى ، به پيروان خود ، يادآورى نموده اند . (1)

9 . بُخل نيكو!پيش از اين ، اشاره كرديم كه بخل و شُحّ در متون اسلامى ، در معناى لغوى شان به كار رفته اند و لذا اين واژه ها ، نه تنها در مفاهيم ضدّ ارزشى و امساك هايى كه عقل آنها را ناپسند مى داند ، كاربرد دارند ؛ بلكه در مفاهيم ارزشى و اِمساك هايى كه از نظر عقل ، پسنديده اند نيز به كار رفته است ، مانند : بخل در ديندارى ، بخل در رازدارى ، بخل در صرف كردن بيهوده عمر و مال . گفتنى است كه واژه هاى بخل و شح ، در قرآن كريم ، مفهوم ارزشى ندارند ؛ امّا در حديث ، موارد متعدّدى وجود دارد كه اين واژه ها ، در مفاهيم ارزشى ، استعمال شده اند .

.


1- .. ر . ك : ص 445 (عوامل بازدارنده بخل / يارى خواستن از خدا) .

ص: 308

الفصل الأوّل : التعرّف على البخل والشح1 / 1مَعنَى البُخلِ وَالشُّحِّأ _ ضِدُّ السَّخاءِالإمام الصادق عليه السلام_ في بَيانِ جُنودِ العَقلِ _ :وَالسَّخاءُ وضِدُّهُ البُخلُ . (1)

ب _ ما زادَ الاِقتِصادَالإمام العسكري عليه السلام :إنَّ لِلسَّخاءِ مِقدارا فَإِن زادَ عَلَيهِ فَهُوَ سَرَفٌ ، ولِلحَزمِ مِقدارا ، فَإِن زادَ عَلَيهِ فَهُوَ جُبنٌ ، ولِلاِقتِصادِ مِقدارا ، فَإِن زادَ عَلَيهِ فَهُوَ بُخلٌ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :الفَرقُ بَينَ الاِقتِصادِ وَالبُخلِ : أنَّ الاِقتِصادَ تَمَسُّكُ الإِنسانِ بِما في يَدِهِ خَوفا عَلى حُرِّيَّتِهِ وجاهِهِ مِنَ المَسأَلَةِ ؛ فَهُوَ يَضَعُ الشَّيءَ مَوضِعَهُ ، ويَصبِرُ عَمّا لا تَدعو ضَرورَةٌ إلَيهِ ، ويَصِلُ صَغيرَ بِرِّهِ بِعَظيمِ بِشرِهِ ؛ ولا يَستَكثِرُ مِنَ المَوَدّاتِ خَوفا مِن فَرطِ الإِجحافِ (3) بِهِ ، وَالبَخيلُ لا يُكافِئُ عَلى ما يُسدى (4) إلَيهِ ، ويَمنَعُ أيضا اليَسيرَ مَنِ استَحَقَّ الكَثيرَ ، ويَصبِرُ لِصَغيرِ ما يَجري عَلَيهِ عَلى كَثيرٍ مِنَ الذِّلَّةِ . (5)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 23 ح 14 ، الخصال : ص 591 ح 3 ، علل الشرائع : ص 115 ح 10 ، المحاسن : ج 1 ص 314 ح 620 ، مشكاة الأنوار : ص 443 ح 1485 كلّها عن سماعة بن مهران ، بحار الأنوار : ج 1 ص 111 ح 7 .
2- .الدرّة الباهرة : ص 43 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 407 ح 115 .
3- .أجحفَتْ له : أذهَبَت مالَهُ ، وأفقرته الحاجة (تاج العروس : ج 12 ص 106 «جحف») .
4- .أسدى : وأولى وأعطى بمعنى (النهاية : ج 2 ص 356 «سدى») .
5- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 283 ح 239 .

ص: 309

فصل يكم : شناخت بخل و تنگ نظرى
1 / 1 معناى بخل و تنگ نظرى
الف - ضدّ سخاوتمندى
ب - افزون بر صرفه جويى (ميانه روى)

فصل يكم : شناخت بخل و تنگ نظرى1 / 1معناى بخل و تنگ نظرىالف _ ضدّ سخاوتمندىامام صادق عليه السلام_ در بيان لشكريان خِرد _ :و [ از ديگر لشكريان خِرد ، ] بخشندگى است كه ضدّ آن ، بخل است.

ب _ افزون بر صرفه جويى (ميانه روى)امام عسكرى عليه السلام :براى سخاوتمندى ، اندازه اى است كه اگر از آن فزون تر شود ، آن ، زياده روى است ؛ و براى دورانديشى (احتياط) ، اندازه اى است كه اگر از آن فزون تر شود ، آن ، ترسويى است ؛ و براى صرفه جويى ، اندازه اى است كه اگر از آن فزون تر شود ، آن ، بخل است.

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :فرق بين صرفه جويى با بخل ، اين است كه: در صرفه جويى، انسان آنچه را در دستش دارد ، نگه مى دارد ، چون نمى خواهد با درخواست كردن، آزادى و آبروى خويش را از بين ببرد. بنا بر اين ، به جا خرج مى كند و در برابر آنچه ضرورتى ندارد (نيازهاى غيرضرور) ، شكيبايى مى ورزد و اندكْ احسانش را با گشاده رويىِ بسيار ، همراه مى كند و در دوستى كردن زياده روى نمى كند ؛ زيرا مى ترسد كه دارايى اش به كلّى از بين برود. امّا بخيل، احسانى را كه به او مى شود ، جبران نمى كند و به كسى كه سزاوارِ عطاى بسيار است ، حتّى اندك هم عطا نمى كند و براى [رفع] اندكْ گرفتارى خود ، خوارى بسيار را به جان مى خرد.

.

ص: 310

ج _ الشُّحُّ أشَدُّ مِنَ البُخلِالكافي عن الفضل بن أبي قرّة :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : تَدري مَا الشَّحيحُ؟ قُلتُ : هُوَ البَخيلُ . فَقالَ : الشُّحُّ أشَدُّ مِنَ البُخلِ ، إنَّ البَخيلَ يَبخَلُ بِما في يَدِهِ ، وَالشَّحيحَ يَشُحُّ عَلى ما في أيدِي النّاسِ وعَلى ما في يَدَيهِ ، حَتّى لا يَرى مِمّا في أيدِي النّاسِ شَيئا ، إلّا تَمَنّى أن يَكونَ لَهُ بِالحِلِّ وَالحَرامِ ، ولا يَقنَعُ بِما رَزَقَهُ اللّهُ . (1)

راجع : العنوان الآتي .

1 / 2صِفَةُ البَخيلِ وَالشَّحيحِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الرِّجالُ أربَعَةٌ : سَخِيٌّ ، وكَريمٌ وبَخيلٌ ، ولَئيمٌ ، فَالسَّخِيُّ الَّذي يَأكُلُ ويُعطي ، وَالكَريمُ الَّذي لا يَأكُلُ ويُعطي ، وَالبَخيلُ الَّذي يَأكُلُ ولا يُعطي ، وَاللَّئيمُ الَّذي لا يَأكُلُ ولا يُعطي . (2)

.


1- .الكافي : ج 4 ص 45 ح 7 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 63 ح 1715 ، معاني الأخبار : ص 245 ح 1 عن الفضيل بن عياض ، إرشاد القلوب : ص 138 ، بحارالأنوار : ج 73 ص 306 ح 29 .
2- .جامع الأخبار : ص 308 ح 846 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 356 ح 18 .

ص: 311

ج - تنگ نظرى ، شديدتر از بخل است
1 / 2 ويژگى بخيل و تنگ نظر

ج _ تنگ نظرى ، شديدتر از بخل استالكافى_ به نقل از فضل بن ابى قرّه _ :امام صادق عليه السلام فرمود: «مى دانى تنگ نظرى چيست؟» . گفتم : همان بخيلى است. فرمود: «تنگ نظرى ، شديدتر از بخل است . بخيل ، نسبت به آنچه خود دارد ، بخل مى ورزد؛ امّا شخص تنگ نظر ، هم به مال مردم ، و هم به مال خود ، تنگ نظرى مى ورزد ، چندان كه هر چه در دست مردم مى بيند ، آرزو مى كند كه به حلال يا به حرام، از آنِ او باشد، و به آنچه خدا روزى اش كرده است ، قانع نيست» .

ر . ك : عنوان بعدى .

1 / 2ويژگى بخيل و تنگ نظرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مردان ، چهار گونه اند: سخاوتمند ، كريم ، بخيل ، و پست. سخاوتمند ، كسى است كه هم خود مى خورد و هم به ديگران مى دهد. كريم ، كسى است كه خود نمى خورد و به ديگران مى دهد. بخيل ، كسى است خود مى خورد و به ديگران نمى دهد؛ و پست ، كسى است كه نه خود مى خورد و نه به ديگران مى دهد.

.

ص: 312

عنه صلى الله عليه و آله :كَفى بِالمَرءِ مِنَ الشُّحِّ أن يَقولَ : آخُذُ حَقّي لا أترُكُ مِنهَ شَيئا . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :سُوء المُجالَسَةِ ، شُحٌّ وفُحشٌ وسوءُ خُلُقٍ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :سوءُ المُجالَسَةِ شُحٌّ وعُسرٌ ، وسوءُ الخُلُقِ شُؤمٌ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :البَخيلُ مُتَحَجِّجٌ بِالمَعاذيرِ وَالتَّعاليلِ . (4)

عنه عليه السلام :كَثرَةُ العِلَلِ آيَةُ البُخلِ . (5)

عنه عليه السلام :المُحتَكِرُ البَخيلُ جامِعٌ لِمَن لا يَشكُرُهُ ، وقادِمٌ عَلى مَن لا يَعذِرُهُ . (6)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :غَيظُ البَخيلِ عَلَى الجَوادِ أعجَبُ مِن بُخلِهِ . (7)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :الأَسخِياءُ يَشمَتونَ (8) بِالبُخَلاءِ عِندَ المَوتِ ، وَالبُخَلاءُ يَشمَتونَ بِالأَسخِياءِ عِندَ الفَقرِ . (9)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :البُخَلاءُ مِنَ النّاسِ يَكونُ تَغافُلُهُم عَن عَظيمِ الجُرمِ ، أسهَلَ عَلَيهِم مِنَ المُكافَأَةِ عَلى يَسيرِ الإِحسانِ . (10)

معاني الأخبار عن شريح بن هاني :سَأَلَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام ابنَهُ الحَسَنَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام ، فَقالَ : يا بُنَيَّ ... مَا الشُّحُّ ؟ قالَ : أن تَرَى القَليلَ سَرَفا ، وما أنفَقتَ تَلَفا . (11)

.


1- .المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 25 ح 2196 ، الفردوس : ج 3 ص 286 ح 4858 كلاهما عن أبي اُمامة ، كنزالعمّال : ج 3 ص 620 ح 8209 ؛ نثر الدرّ : ج 1 ص 186 .
2- .كنزالعمّال : ج 3 ص 440 ح 7348 نقلاً عن ابن المبارك عن سليمان بن موسى .
3- .كنز العمّال : ج 3 ص 443 ص 7362 نقلاً عن العسكري في الأمثال عن أبي هريرة .
4- .غرر الحكم : ج 1 ص 336 ح 1275 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 47 ح 1173 .
5- .تحف العقول : ص 81 ، غرر الحكم : ج 4 ص 589 ح 7090 وفيه «التعلّل» بدل «العلل» ، بحار الأنوار : ج 77 ص 209 ؛ دستور معالم الحكم : ص 20 ، كنز العمّال : ج 16 ص 178 .
6- .غرر الحكم : ج 2 ص 62 ح 1842 .
7- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 304 ح 478 .
8- .الشَّماتَةُ : فرح العدوّ ببليّة تنزل بمن يعاديه (النهاية : ج 2 ص 499 «شمت») .
9- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 331 ح 796 .
10- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 275 ح 180 .
11- .معاني الأخبار : ص 401 ح 62 ، بحارالأنوار : ج 72 ص 194 ح 14 .

ص: 313

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در تنگ نظرى آدمى همين بس كه بگويد: «حقّم را مى ستانم و از كمترينِ آن نمى گذرم» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :همنشينى بد ، تنگ نظرى و ناسزاگويى و بدخويى است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :همنشينى بد ، تنگ نظرى و سختگيرى است ، و بداخلاقى ، شوم است .

امام على عليه السلام :بخيل، [براى نبخشيدن] به انواع عذر و بهانه ها متوسّل مى شود .

امام على عليه السلام :بهانه تراشىِ فراوان ، نشانه بخل است.

امام على عليه السلام :مال اندوزِ بخيل، براى كسى گِرد مى آورد كه از او سپاس گزارى نمى كند و بر كسى (خداوند) وارد مى شود كه عذرش را نمى پذيرد.

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :خشم گرفتن بخيل بر بخشنده ، شگفت انگيزتر از بخل اوست .

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :سخاوتمندان ، هنگام مرگ بخيلان ، شادمان مى شوند، و بخيلان ، هنگام گرفتار آمدن سخاوتمندان به فقر ، شادمان مى گردند.

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :براى مردمانِ بخيل، ناديده گرفتن جرم بزرگ [ديگران] ، آسان تر است تا جبران كردنِ اندكْ احسان [ آنان ].

معانى الأخبار_ به نقل از شُرَيح بن هانى _ :امير مؤمنان عليه السلام از فرزندش حسن بن على عليه السلام پرسيد: «فرزندم !... تنگ نظرى چيست؟» . حسن عليه السلام پاسخ داد: اين كه [خرج كردن] اندك را اسراف بشمارى ، و آنچه را كه انفاق كرده اى ، هدر رفته بدانى.

.

ص: 314

معاني الأخبار عن الحارث الأعور :سَأَلَ عَلِيٌّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ ابنَهُ الحَسَنَ عليه السلام ، أن قالَ لَهُ : مَا الشُّحُّ ؟ فَقالَ : أن تَرى ما في يَدِكَ شَرَفا ، وما أنفَقتَ تَلَفا . (1)

الإمام الحسن عليه السلام :البُخلُ أن يَرَى الرَّجُلُ ما أنفَقَهُ تَلَفا ، وما أمسَكَهُ شَرَفا . (2)

الإمام الحسين عليه السلام :قالَ زَيدُ بنُ صوحانَ العَبدِيُّ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ... أيُّ الخَلقِ أشَحٌّ ؟ قالَ : مَن أخَذَ المالَ مِن غَيرِ حِلِّهِ ، فَجَعَلَهُ في غَيرِ حَقِّهِ . (3)

عنه عليه السلام :إنَّ البَخيلَ مَن كَسَبَ مالاً مِن غَيرِ حِلِّهِ ، وأنفَقَهُ في غَيرِ حَقِّهِ . (4)

عنه عليه السلام :إنَّمَا الشَّحيحُ مَن مَنَعَ حَقَّ اللّهِ ، وأنفَقَ في غَيرِ حَقِّ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ . (5)

1 / 3أصنافُ البُخلِ المالِيِّأ _ البُخلُ بِما لا يَنفَعُ البَخيلَالإمام عليّ عليه السلام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله مَرَّ عَلَى امرَأَةٍ وهِيَ تَبكي عَلى وَلَدِها ، وهِيَ تَقولُ : الحَمدُ للّهِِ ماتَ شَهيدا . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : كُفّي (6) أيَّتُهَا الاِمرَأَةُ ، فَلَعَلَّهُ كانَ يَبخَلُ بِما لا يَضُرُّهُ ، ويَقولُ فيما لا يَعنيهِ . (7)

.


1- .معاني الأخبار : ص 245 ح 3 ، تحف العقول : ص 225 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 194 ، بحارالأنوار : ج 78 ص 102 ح 2 ؛ حلية الأولياء : ج 2 ص 36 الرقم 132 ، تاريخ دمشق : ج 13 ص 256 ، كنزالعمّال : ج 16 ص 215 ح 44237 .
2- .الدرّة الباهرة : ص 22 ، العدد القويّة : ص 37 ح 34 ، نزهة الناظر : ص 112 ح 199 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 191 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 417 ح 38 .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 383 ح 5833 ، معاني الأخبار : ص 199 ح 4 ، الأمالي للطوسي : ص 436 ح 974 ، الأمالي للصدوق : ص 478 ح 644 كلّها عن عبد اللّه بن بكر المرادي عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، بحارالأنوار : ج 77 ص 378 ح 1 .
4- .معاني الأخبار : ص 245 ح 2 عن عبد الأعلى بن أعين ، تحف العقول : ص 372 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 305 ح 22 .
5- .معاني الأخبار : ص 246 ح 6 عن زرارة ، بحارالأنوار : ج 73 ص 305 ح 25 .
6- .في المصدر : «كُفّ» ، والصواب ما أثبتناه كما في مستدرك الوسائل .
7- .الجعفريّات : ص 207 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، مستدرك الوسائل : ج 7 ص 28 ح 7557 .

ص: 315

1 / 3 انواع بخل مالى
الف - بخل ورزيدن بدانچه سودى براى بخيل ندارد

معانى الأخبار_ به نقل از حارث اَعوَر _ :على _ كه درودهاى خدا بر او باد _ از فرزندش حسن عليه السلام پرسيد: «تنگ نظرى چيست؟» . حسن عليه السلام پاسخ داد : اين كه آنچه را در دستت دارى ( مال و منال را) ، بزرگى بپندارى و آنچه را انفاق كرده اى ، بر باد رفته بينگارى .

امام حسن عليه السلام :بخل ، آن است كه آدمى ، آنچه را انفاق كرده است ، بر باد رفته بداند و آنچه را نگه داشته است ، [ مايه ] بزرگى بشمارد .

امام حسين عليه السلام :زيد بن صُوحان عبدى گفت : اى امير مؤمنان ! ... تنگ نظرترين انسان كيست؟ فرمود: «كسى كه مال را از ناروا به دست آورد و به ناحق ، خرجش كند» .

امام حسين عليه السلام :بخيل ، كسى است كه مالى را از ناروا به دست آورد و نابه جا خرج كند.

امام حسين عليه السلام :تنگ نظر ، كسى است كه حقّ خدا را نپردازد و در غير حقّ خداوند عز و جلخرج كند.

1 / 3انواع بخل مالىالف - بخل ورزيدن بدانچه سودى براى بخيل نداردامام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بر زنى گذشت كه براى فرزندش مى گريست و مى گفت: سپاس ، خداى را كه شهيد از دنيا رفت ! پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «بس كن ، اى زن ! [از كجا مى دانى كه شهيد است . ]شايد او از آنچه به وى زيانى نمى رسانده است ، بخل ورزيده باشد و [ يا ] سخنان بيهوده بر زبان مى آورده است» .

.

ص: 316

مسند أبي يعلى عن أبي هريرة :قُتِلَ رَجُلٌ عَلى عَهدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله شَهيدا ، قالَ : فَبَكَت عَلَيهِ باكِيَةٌ فَقالَت : وا شَهيداه . قالَ : فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : مَه (1) ، ما يُدريكِ أنَّهُ شَهيدٌ ، ولَعَلَّهُ كانَ يَتَكَلَّمُ بِما لا يَعنيهِ ، ويَبخَلُ بِما لا يَنقُصُهُ ؟! (2)

شعب الإيمان عن أنس :اُصيبَ رَجُلٌ مِن أصحابِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله يَومَ اُحُدٍ ، فَجاءَت اُمُّهُ فَقالَت : يا بُنَيَّ ، لِيَهنِئكَ الشَّهادَةُ . فَقالَ لَها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : وما يُدريكِ ؟ لَعَلَّهُ كانَ يَتَكَلَّمُ بِما لا يَعنيهِ ، ويَبخَلُ بِما لا يُغنيهِ (3) . (4)

ب _ البُخلُ بِما لا يَملِكُهُ البَخيلُالإمام عليّ عليه السلام :مَن بَخِلَ بِما لا يَملِكُهُ ، فَقَد بالَغَ فِي الرَّذيلَةِ . (5)

.


1- .مَهْ : اسم مبنيّ على السكون بمعنى اسكت (النهاية : ج 4 ص 377 «مه») .
2- .مسند أبي يعلى : ج 6 ص 122 ح 6615 ، البُخلاء : ص 28 ، إحياء العلوم : ج 3 ص 373 ، كنز العمّال : ج 3 ص 885 ح 9031 نقلاً عن السكوني في الأمثال عن أبي هريرة ؛ مستدرك الوسائل : ج 15 ص 259 ح 18178 نقلا عن كتاب الأخلاق .
3- .في المصدر : «لا يعنيه» ، والتصويب من الدرّ المنثور : ج 8 ص 109 .
4- .شعب الإيمان : ج 7 ص 425 ح 10836 وح 10835 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 558 ح 2316 ، سير أعلام النبلاء : ج 6 ص 240 الرقم 110 كلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 885 ح 9030 .
5- .غرر الحكم : ج 5 ص 380 ح 8846 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 435 ح 7523 .

ص: 317

ب - بخل ورزيدن به چيزى كه مال بخيل نيست

مسند أبى يعلى_ به نقل از ابو هُرَيره _ :در روزگار پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، مردى شهيد شد. زنى بر او مى گريست و مى گفت: واى شهيدم! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «خاموش! از كجا مى دانى كه او شهيد است ؟ شايد سخنان بيهوده بر زبان مى رانده و به چيزى بخل مى ورزيده كه [اگر مى بخشيد] از او نمى كاست !» .

شُعَب الإيمان_ به نقل از اَ نَس _ :در جنگ اُحد، مردى از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله كشته شد. مادرش آمد و گفت: فرزندم! شهادت ، گوارايت باد ! پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود: «تو از كجا مى دانى؟ [ كه شهيد شده است .] شايد او سخنان بيهوده بر زبان مى رانده ، و به چيزى بخل مى ورزيده كه بدان ، نيازى نداشته است» .

ب _ بخل ورزيدن به چيزى كه مال بخيل نيستامام على عليه السلام :كسى كه به آنچه مال او نيست ، بخل ورزد، پستى را به اوج خود رسانيده است.

.

ص: 318

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ أميرَ المُؤمِنينَ _ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ _ بَعَثَ إلى رَجُلٍ بِخَمسَةِ أوساقٍ مِن تَمرِ البُغَيبِغَةِ (1) ، وكانَ الرَّجُلُ مِمَّن يَرجو نَوافِلَهُ ويُؤَمِّلُ نائِلَهُ ورِفدَهُ ، وكانَ لا يَسأَلُ عَلِيّا عليه السلام ولا غَيرَهُ شَيئا ، فَقالَ رَجُلٌ لِأَميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام : وَاللّهِ ما سَأَلَكَ فُلانٌ ، ولَقَد كانَ يُجزِئُهُ مِنَ الخَمسَةِ الأَوساقِ وَسقٌ (2) واحِدٌ . فَقالَ لَهُ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : لا كَثَّرَ اللّهُ فِي المُؤمِنينَ ضَربَكَ (3) اُعطي أنَا وتَبخَلُ أنتَ ، للّهِِ أنتَ! إذا أنَا لَم اُعطِ الَّذي يَرجوني إلّا مِن بَعدِ المَسأَلَةِ ، ثُمَّ اُعطيهِ بَعدَ المَسأَلَةِ ، فَلَم اُعطِهِ ثَمَنَ ما أخَذتُ مِنهُ ، وذلِكَ لِأَنّي عَرَّضتُهُ أن يَبذُلَ لي وَجهَهُ الَّذي يُعَفِّرُهُ فِي التُّرابِ لِرَبّي ورَبِّهِ عِندَ تَعَبُّدِهِ لَهُ وطَلَبِ حَوائِجِهِ إلَيهِ ، فَمَن فَعَلَ هذا بِأَخيهِ المُسلِمِ _ وقَد عَرَفَ أنَّهُ مَوضِعٌ لِصِلَتِهِ ومَعروفِهِ _ فَلَم يَصدُقِ اللّهَ عز و جل في دُعائِهِ لَهُ ، حَيثُ يَتَمَنّى لَهُ الجَنَّةَ بِلِسانِهِ ويَبخَلُ عَلَيهِ بِالحُطامِ مِن مالِهِ ، وذلِكَ أنَّ العَبدَ قَد يَقولُ في دُعائِهِ : اللّهُمَّ اغفِر لِلمُؤمِنينَ وَالمُؤمِناتِ . فَإِذا دَعا لَهُم بِالمَغفِرَةِ فَقَد طَلَب لَهُمُ الجَنَّةَ ، فَما أنصَفَ مَن فَعَلَ هذا بِالقَولِ ، ولَم يُحَقِّقهُ بِالفِعلِ . (4)

ج _ البُخلُ عَلَى النَّفسِالمستدرك على الصحيحين عن جابر :خَرَجنا مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله في بَعضِ مَغازيهِ ، فَخَرَجَ رَجُلٌ في ثَوبَينِ مُنخَرِقَينِ يُريدُ أن يَسوقَ بِالإِبِلِ . فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ما لَهُ ثَوبانِ غَيرَ هذا ؟ قيلَ : إنَّ في عَيبَتِهِ (5) ثَوبَينِ جَديدَينِ . قالَ : اِيتوني بِعَيبَتِهِ ، فَفَتَحَها فَإِذا فيها ثَوبانِ . فَقالَ لِلرَّجُلِ : خُذ هذَينِ فَالبَسهُما وألقِ المُنخَرِقَينِ ، فَفَعَلَ ، ثُمَّ ساقَ بِالإِبِلِ ، فَنَظَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله في أثَرِهِ كَالمُتَعَجِّبِ مِن بُخلِهِ عَلى نَفسِهِ بِالثَّوبَينِ . (6)

.


1- .البغيبغة : عين ماء كانت للإمام عليّ عليه السلام (معجم البلدان : ج 1 ص 469) .
2- .الوَسقُ : سِتّون صاعا ، وقيل : هو حمل بعير (الصحاح : ج 4 ص 1566 «وسق») .
3- .الضُرَباءُ : الأمثال والنظراء (النهاية : ج 3 ص 80 «ضرب») .
4- .الكافي : ج 4 ص 22 ح 1 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 71 ح 1762 كلاهما عن مسعدة بن صدقة ، بحار الأنوار : ج 41 ص 36 ح 12 .
5- .العَيبَةُ : ما يجعل فيه الثياب (الصحاح : ج 1 ص 190 «عيب») .
6- .المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 203 ح 7369 .

ص: 319

ج - بخل نسبت به خود

امام صادق عليه السلام :امير مؤمنان _ كه درودهاى خدا بر او باد _ ، پنج بارِ شتر از خرماى بُغَيبَغه (1) براى مردى فرستاد . آن مرد ، فردى بخشنده و اهل نيكى كردن و دستگيرى بود و نه از على ، و نه از ديگران ، چيزى درخواست نمى كرد. مردى به امير مؤمنان عليه السلام گفت : به خدا سوگند كه فلانى از تو چيزى نخواسته است و از اين پنج بارِ خرما ، يك بار آن براى او كافى است! امير مؤمنان عليه السلام به او فرمود : «خداوند ، افرادى همچون تو را در ميان مؤمنان ، افزون نكند ! من مى بخشم و تو بخل مى ورزى ؟! عجبا از تو! اگر به كسى كه به من چشم اميد دارد ، تا وقتى كه درخواستى نكرده است ، عطا نكنم و بعد از درخواست كردن ، به او عطا كنم ، بهاى آنچه را هم كه از او گرفته ام ، به وى نداده ام؛ زيرا باعث شده ام تا او به من رو بيندازد ؛ همان رويى را كه در هنگام عبادت پروردگارش و درخواست حاجت هايش از او، براى پروردگار من و خودش به خاك مى سايد. پس هر كه با برادر مسلمان خود چنين كند _ در حالى كه مى داند او سزامند پاداش و احسان اوست _ ، در دعايى كه برايش مى كند ، با خداوند عز و جلصداقت نشان نداده است؛ چرا كه با زبانش براى او آرزوى بهشت مى كند ، ولى از اندكْ مال خود از او بخل مى ورزد؛ چه، بنده گاه در دعايش مى گويد: بار خدايا ! مردان و زنان مؤمن را بيامرز ، و وقتى براى آنان آمرزش خواهى مى كند ، در واقع ، برايشان درخواستِ بهشت مى نمايد. بنا بر اين ، كسى كه در گفتار ، چنين كند و با كردار خود ، آن را تحقّق نبخشد ، راه انصاف را نپيموده است» .

ج _ بخل نسبت به خودالمستدرك على الصحيحين_ به نقل از جابر _ :در يكى از جنگ هاى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با ايشان همراه شديم. مردى نيز كه دو جامه ژنده و پاره پوشيده بود و وظيفه اش ، راندن شُتران بود ، ما را همراهى مى كرد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در باره او فرمود: «آيا جامه هاى ديگرى غير از اينها ندارد؟» . گفته شد: در جامه دانش ، دو جامه نو دارد . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «جامه دانش را برايم بياوريد». آن را باز كرد و ديد كه دو جامه نو در آن است. به آن مرد فرمود : «اين دو جامه را بردار و بپوش و آن جامه هاى ژنده و پاره را دور بينداز» . آن مرد ، چنين كرد و آن گاه ، شترها را حركت داد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، متعجّب از بخل آن مرد نسبت به خودش ، در پى او نگريست .

.


1- .. بُغَيبغه، چشمه آبى متعلّق به امام على عليه السلام بوده است .

ص: 320

الإمام عليّ عليه السلام :أبخَلُ النّاسِ مَن بَخِلَ عَلى نَفسِهِ بِمالِهِ ، وخَلَّفَهُ لِوُرّاثِهِ . (1)

عنه عليه السلام :مَن بَخِلَ عَلى نَفسِهِ ، كانَ عَلى غَيرِهِ أبخَلَ . (2)

عنه عليه السلام :مَن بَخِلَ بِمالِهِ عَلى نَفسِهِ ، جادَ بِهِ عَلى بَعلِ عِرسِهِ . (3)

1 / 4أصنافُ البُخلِ الغَيرِ المالِيِّأ _ البُخلُ بِالعِلمِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن بَخِلَ بِعِلمٍ اُوتِيَهُ ، اُتِيَ بِهِ يَومَ القِيامَةِ مَغلولاً (4) مَلجوما بِلِجامٍ مِن نارٍ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن كَتَمَ عِلما مِمّا يَنفَعُ اللّهُ بِهِ في أمرِ النّاسِ ، أمرِ الدّينِ ؛ ألجَمَهُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ بِلِجامٍ مِنَ النّارِ . (6)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 449 ح 3253 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 115 ح 2542 .
2- .غرر الحكم : ج 5 ص 335 ح 8625 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 460 ح 8345 .
3- .غرر الحكم : ج 5 ص 443 ح 9088 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 456 ح 8467 .
4- .مغلولة : أي ممنوعة مجعول فيها غُلّ ، وهو الحديدة التي تجمع يد الأسير (النهاية : ج 3 ص 380 «غلل») .
5- .كنز العمّال : ج 10 ص 216 ح 29143 نقلاً عن ابن الجوزي في العلل عن ابن عمر .
6- .سنن ابن ماجة : ج 1 ص 97 ح 265 عن أبي سعيد الخدري ، و ح 264 عن أنس ، سنن أبي داود : ج 3 ص 321 ح 3658 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 153 ح 7948 و ص 582 ح 10602 ، صحيح ابن حبّان : ج 1 ص 297 ح 95 والأربعة الأخيرة عن أبي هريرة وكلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 10 ص 196 ح 29031 ؛ الأمالي للطوسي : ص 377 ح 808 عن ابن مسعود ، منية المريد : ص 136 ، بصائر الدرجات : ص 10 ح 6 ، عوالي اللآلي : ج 4 ص 71 ح 40 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 2 ص 68 ح 19 .

ص: 321

1 / 4 انواع بخل غير مالى
الف - بخل ورزيدن در دانش

امام على عليه السلام :بخيل ترينِ مردم ، كسى است كه مال خود را از خويش ، دريغ ورزد و براى وارثانش بگذارد.

امام على عليه السلام :كسى كه نسبت به خود بخل ورزد ، نسبت به ديگران ، بخيل تر خواهد بود.

امام على عليه السلام :كسى كه مال خود را از خويش دريغ ورزد، آن را به شوهر همسرش بخشيده است . (1)

1 / 4انواع بخل غيرمالىالف _ بخل ورزيدن در دانشپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس نسبت به دانشى كه به او داده شده است ، بخل ورزد [و به ديگران نياموزد] ، روز قيامت ، او را دست بسته و در حالى كه لگامى از آتش بر او زده شده است، مى آورند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس دانشى را كه خداوند به سبب آن به كار مردم، كار دين، سود مى رسانَد ، پوشيده بدارد، خداوند در روز قيامت ، لگامى از آتش بر او مى زند.

.


1- .. يعنى بعد از مرگش ، اموالش نصيب مردى مى شود كه با بيوه او ازدواج مى كند.

ص: 322

عنه صلى الله عليه و آله :عُلَماءُ هذِهِ الاُمَّةِ رَجُلانِ : رَجُلٌ آتاهُ اللّهُ عِلما فَبَذَلَهُ لِلنّاسِ ... ورَجُلٌ آتاهُ اللّهُ عِلما فَبَخِلَ بِهِ عَن عِبادِ اللّهِ ، وأخَذَ عَلَيهِ طَمَعا ، وَاشتَرى بِهِ ثَمَنا ، فَذاكَ يُلجَمُ يَومَ القِيامَةِ بِلِجامٍ مِن نارٍ ، ويُنادي مُنادٍ : هذَا الَّذي آتاهُ اللّهُ عِلما فَبَخِلَ بِهِ عَن عِبادِ اللّهِ ، وأخَذَ عَلَيهِ طَمَعا ، وَاشتَرى بِهِ ثَمَنا ، وكَذلِكَ حَتّى يَفرُغَ مِنَ الحِسابِ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ النّارَ لا يَنقُصُها ما اُخِذَ مِنها ، ولكِن يُخمِدُها أن لا تَجِدَ حَطَبا ، وكَذلِكَ العِلمُ لا يُفنيهِ الاِقتِباسُ ، لكِن بُخلُ الحامِلينَ لَهُ سَبَبُ عُدمِهِ . (2)

راجع : العلم والحكمة في الكتاب والسنّة : ص 306 (القسم السادس : التعليم / الفصل الأوّل / حرمة كتمان العلم) .

ب _ البُخلُ بِالسَّلامِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ أبخَلَ النّاسِ مَن بَخِلَ بِالسَّلامِ . (3)

مسند ابن حنبل عن جابر :إنَّ رَجُلاً أتَى النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : إنَّ لِفُلانٍ في حائِطي عَذقا (4) ، وإنَّهُ قَد آذاني وشَقَّ عَلَيَّ مَكانُ عَذقِهِ ، فَأَرسَلَ إلَيهِ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله . فَقالَ : بِعني عَذقَكَ الَّذي في حائِطِ (5) فُلانٍ . قالَ : لا . قالَ : فَهَبهُ لي . قالَ : لا . قالَ : فَبِعنيهِ بِعَذقٍ فِي الجَنَّةِ . قالَ : لا . فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : ما رَأَيتُ الَّذي هُوَ أبخَلُ مِنكَ ، إلَا الَّذي يَبخَلُ بِالسَّلامِ . (6)

.


1- .المعجم الأوسط : ج 7 ص 171 ح 7187 ، إحياء العلوم : ج 1ص 92 كلاهما عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 10 ص 206 ح 29090 ؛ منية المريد : ص 136 وفيه «طعما» بدل «طمعا» في كلا الموضعين ، روضة الواعظين : ص 15 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 54 ح 25 .
2- .غرر الحكم : ج 2 ص 533 ح 3520 .
3- .الأمالي للمفيد : ص 317 ح 2 ، الأمالي للطوسي : ص 89 ح 136 كلاهما عن أبي هريرة ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 8 ح 1982 ، الجعفريّات : ص 76 ، النوادر للراوندي : ص 138 ح 183 كلاهما عن الإمام الكاظم عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 76 ص 4 ح 11 ؛ المعجم الأوسط : ج 5 ص 371 ح 5591 ، شعب الإيمان : ج 6 ص 429 ح 8767 كلاهما عن أبي هريرة ، المعجم الصغير : ج 1 ص 121 عن عبد اللّه بن معقل ، كنز العمّال : ج 9 ص 116 ح 25256 .
4- .العَذْقُ : بالفتح ، النخل : (النهاية : ج 3 ص 199 «عذق») .
5- .الحائطُ : البُستان من النخيل ، إذا كان عليه حائط وهو الجدار (النهاية : ج 1 ص 462 «حوط») .
6- .مسند ابن حنبل : ج 5 ص 79 ح 14524 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 24 ح 2195 ، السنن الكبرى : ج6 ص 260 ح 11884 ، شعب الإيمان : ج 6 ص 430 ح 8771 ، المنتخب من مسند عبد بن حميد : ص 317 ح 1037 ، كنز العمّال : ج 9 ص 113 ح 25239 .

ص: 323

ب - بخل ورزيدن از سلام كردن

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عالمان اين امّت ، دو دسته اند : مردى كه خداوند به او دانشى را ارزانى داشته است و او ، آن را به مردم بخشيده است... ؛ و مردى كه خداوند به او دانشى را ارزانى داشته است ، ولى او آن را از بندگان خدا ، مضايقه كرده و براى طمع ، به كار گرفته و دانش خود را به پولى فروخته است . به چنين كسى ، روز قيامت ، لگامى از آتش مى زنند و ندا دهنده اى ندا مى دهد : «اين است آن كسى كه خداوند ، به او دانشى را ارزانى داشت؛ ليكن آن را از بندگان خدا ، دريغ ورزيد و براى طمع ، به كار گرفت و آن را به پولى فروخت» ؛ و پيوسته ، چنين مى گويد، تا آن گاه كه حسابرسى به پايان برسد.

امام على عليه السلام :آتش ، اگر چيزى از آن برگرفته شود، نمى كاهد ؛ امّا اگر هيمه اى نيابد ، خاموش مى شود. دانش نيز چنين است. برگرفتن [از آن] نابودش نمى كند ؛ بلكه بخل ورزيدنِ دارندگانِ دانش ، سبب نابودى آن مى شود.

ر . ك : علم و حكمت در قرآن و حديث : ج 1 ص 445 (بخش ششم / فصل يكم / حرمت پنهان داشتن دانش) .

ب _ بخل ورزيدن از سلام كردنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بخيل ترينِ مردم ، كسى است كه از سلام كردن ، بخل ورزد .

مسند ابن حنبل_ به نقل از جابر _ :مردى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : فلانى ، در نخلستان من خرمابُنى دارد و وجود خرمابن او ، باعث آزار و زحمت من گشته است. پيامبر صلى الله عليه و آله در پىِ آن مرد فرستاد و [ به او ] فرمود: «خرمابُنى را كه در نخلستان فلانى دارى ، به من بفروش» . مرد گفت: نمى فروشم. فرمود: «پس آن را به من ببخش» . مرد گفت: نمى بخشم. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «به اِزاى خرمابُنى در بهشت، آن را به من بفروش» . مرد گفت: نمى فروشم. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «بخيل تر از تو نديده ام، مگر كسى كه از سلام كردن ، بخل مى ورزد» .

.

ص: 324

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أمّا أبخَلُ النّاسِ ، فَرَجُلٌ يَمُرُّ بِمُسلِمٍ ولَم يُسَلِّم عَلَيهِ . (1)

تنبيه الغافلين عن أبي ذرّ_ فيما سَأَلَ عَنهُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله حينَ خَلا _ :قُلتُ : يا نَبِيَّ اللّهِ ، فَأَيُّ النّاسِ أبخَلُ ؟ قالَ : مَن بَخِلَ بِالسَّلامِ . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :البَخيلُ مَن بَخِلَ بِالسَّلامِ ، وَالمَغبونُ (3) مَن لَم يَرُدَّهُ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل قالَ : إنَّ البَخيلَ مَن يَبخَلُ بِالسَّلامِ . (5)

ج _ البُخلُ بِالصَّلاةِ عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آلهرسول اللّه صلى الله عليه و آله :البَخيلُ الذي مَن ذُكِرتُ عِندَهُ فلَم يُصَلِّ عَلَيَّ . (6)

.


1- .عدّة الداعي : ص 34 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 237 ، إرشاد القلوب : ص 80 وفيه «اجتاز» بدل «يمرّ» ، بحار الأنوار : ج 76 ص 12 ح 48 .
2- .تنبيه الغافلين : ص 584 ح 939 .
3- .الغَبْنُ : ضعف الرأي (لسان العرب : ج 13 ص 309 «غبن») .
4- .الفردوس : ج 2 ص 37 ح 2231 .
5- .الكافي : ج 2 ص 645 ح 6 ، معاني الأخبار : ص 246 ح 8 كلاهما عن معاوية بن وهب ، تحف العقول : ص 248 عن الإمام الحسين عليه السلام ، مشكاة الأنوار : ص 346 ح 1108 و ص 407 ح 1355 وليس فيها «أنّ اللّه عز و جل قال» ، بحار الأنوار : ج 73 ص 305 ح 27 .
6- .سنن الترمذي : ج 5 ص 551 ح 3546 ، السنن الكبرى للنسائي : ج 6 ص 19 ح 9883 و ج 5 ص 34 ح 8100 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 734 ح 2015 كلّها عن عبد اللّه بن عليّ بن الحسين عن أبيه عن جدّه عليهماالسلام ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 429 ح 1736 عن عبد اللّه بن عليّ بن الحسين عن أبيه عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، كنز العمّال : ج 1 ص 489 ح 2146 ؛ مكارم الأخلاق : ج 2 ص 88 ح 2241 .

ص: 325

ج - بخل ورزيدن از درود فرستادن بر پيامبر صلى الله عليه وآله

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بخيل ترينِ مردم ، مردى است كه بر مسلمانى مى گذرد و بر او سلام نمى كند.

تنبيه الغافلين_ به نقل از ابو ذر ، از جمله پرسش هايى كه وى در خلوت خود با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از ايشان پرسيد _ :گفتم : اى پيامبر خدا ! بخيل ترين انسان ، چه كسى است ؟ فرمود: «كسى كه از سلام كردن ، بخل ورزد» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بخيل ، كسى است كه از سلام كردن بخل ورزد، و زيان ديده ، كسى است كه پاسخ سلام را ندهد.

امام صادق عليه السلام :خداوند عز و جل فرموده : «بخيل ، كسى است كه از سلام كردن ، بخل ورزد» .

ج _ بخل ورزيدن از درود فرستادن بر پيامبر صلى الله عليه و آلهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بخيل ، كسى است كه نام من در حضورش برده شود و بر من ، درود نفرستد.

.

ص: 326

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ البَخيلَ كُلَّ البَخيلِ ، الَّذي إذا ذُكِرتُ عِندَهُ لَم يُصَلِّ عَلَيَّ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ أبخلَ النّاسِ مَن ذُكِرتُ عِندَهُ فَلَم يُصَلِّ عَلَيَّ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :كَفى بِهِ شُحّا أن اُذكَرَ عِندَ رَجُلٍ فَلا يُصَلِّيَ عَلَيَّ . (3)

1 / 5أقبَحُ البُخلِأ _ البُخلُ بِالحُقوقِ المَفروضَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أبخَلُ النّاسِ مَن بَخِلَ بِمَا افتَرَضَ اللّهُ عز و جل عَلَيهِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :لَيسَ البَخيلُ مَن أدَّى الزَّكاةَ المَفروضَةَ مِن مالِهِ ، وأعطَى البائِنَةَ (5) في قَومِهِ ، إنَّمَا البَخيلُ حَقُّ البَخيلِ مَن لَم يُؤَدِّ الزَّكاةَ المَفروضَةَ مِن مالِهِ ، ولَم يُعطِ البائِنَةَ في قَومِهِ ، وهُوَ يُبَذِّرُ فيما سِوى ذلِكَ . (6)

.


1- .الإرشاد : ج 2 ص 169 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 340 كلاهما عن عبد اللّه بن عليّ بن الحسين عليهماالسلام ، معاني الأخبار : ص 246 ح 9 عن عبد اللّه بن عليّ بن الحسين عن أبيه عن جدّه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله وفيه «حقّا» بدل «كلّ البخيل» ، بحار الأنوار : ج 94 ص 61 ح 47 ؛ شعب الإيمان : ج 2 ص 213 ح 1565 عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 1 ص 508 ح 2246 .
2- .تفسير ابن كثير : ج 6 ص 459 ، تاريخ دمشق : ج 68 ص 117 ح 13673 و ج 59 ص 335 كلّها عن أبي ذرّ ، كنز العمّال : ج 1 ص 489 ح 2144 .
3- .الجامع الصغير : ج 2 ص 272 ح 6250 ، كنز العمّال : ج 1 ص 490 ح 2151 كلاهما نقلاً عن سنن سعيد بن منصور .
4- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 395 ح 5840 ، الأمالي للصدوق : ص 73 ح 41 كلاهما عن يونس بن ظبيان عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، معاني الأخبار : ص 195 ح 1 عن أبي حمزة الثمالي عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، كنز الفوائد : ج 1 ص 300 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، مشكاة الأنوار : ص 408 ح 1361 ، روضة الواعظين : ص 421 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 300 ح 2 .
5- .أبَنْتُ : أعطيتَ كلّ واحدٍ مالاً تبينه به ، أي تفرده والاسم البائنة (لسان العرب : ج 13 ص 63 «بين») .
6- .الكافي : ج 4 ص 46 ح 8 ، معاني الأخبار : ص 245 ح 4 كلاهما عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 62 ح 1714 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 306 ح 30 .

ص: 327

1 / 5 زشت ترين گونه بخل
الف - بخل ورزيدن از پرداخت واجبات مالى

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بخيل تمام عيار ، كسى است كه هر گاه نام من در حضورش برده شود ، بر من درود نفرستد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بخيل ترينِ مردم ، كسى است كه نام من در نزدش برده شود و بر من ، درود نفرستد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در بخل فرد ، همين بس كه نام من نزد مردى برده شود و بر من ، درود نفرستد .

1 / 5زشت ترين گونه بخلالف _ بخل ورزيدن از پرداخت واجبات مالىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بخيل ترينِ مردم ، كسى است كه از [ پرداختن] آنچه خداوند عز و جلبر او واجب گردانيده است، بخل ورزد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه زكات واجب مال خويش را بپردازد و به خويشانش دِهِش كند، بخيل به شمار نمى آيد ؛ بلكه بخيل حقيقى ، كسى است كه زكات واجب مال خود را نپردازد و به خويشانش دِهِش نكند ، حال آن كه در جز اين موارد ، ريخت و پاش مى كند.

.

ص: 328

عنه صلى الله عليه و آله :الجَوادُ مَن جادَ بِحُقوقِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ في مالِهِ ، وَالبَخيلُ مَن مَنَعَ حُقوقَ اللّهِ ، ولَيسَ الجَوادُ مَنِ اتَّخَذَ حَراما وأنفَقَ إسرافا . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :البُخلُ بِإِخراجِ مَا افتَرَضَهُ اللّهُ سُبحانَهُ مِنَ الأَموالِ ، أقبَحُ البُخلِ. (2)

عنه عليه السلام :أقبَحُ البُخلِ مَنعُ الأَموالِ مِن مُستَحِقِّها . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :البَخيلُ : الَّذي لا يُؤَدّي حَقَّ اللّهِ عز و جل عَلَيهِ في مالِهِ . (4)

الإمام الكاظم عليه السلام :البَخيلُ مَن بَخِلَ بِمَا افتَرَضَ اللّهُ عَلَيهِ . (5)

ب _ بُخلُ الغَنِيِّرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ ... يُبغِضُ ثَلاثَةً : يُبغِضُ الشَّيخَ الزّانِيَ ، وَالفَقيرَ المُختالَ (6) ، وَالمُكثِرَ البَخيلَ . (7)

.


1- .المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 25 ح 2196 ، الفردوس : ج 3 ص 286 ح 4858 كلاهما عن أبي أمامة ، كنز العمّال : ج 3 ص 447 ح 7378 .
2- .غرر الحكم : ج 2 ص 116 ح 2038 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 20 ح 114 .
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 430 ح 3154 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 117 ح 2587 .
4- .الأمالي للطوسي : ص 475 ح 1037 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 352 ح 9 ؛ البخلاء : ص 33 عن الإمام الباقر عليه السلام .
5- .الكافي : ج 4 ص 45 ح 4 ، الخصال : ص 43 ح 36 ، التوحيد : ص 373 ح 16 ، معاني الأخبار : ص 246 ح 7 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 141 ح 41 كلّها عن أحمد بن سليمان ، بحار الأنوار : ج 4 ص 172 ح 1 .
6- .اختال الرجل ، وبه خيلاء : وهو الكبر والإعجاب (المصباح المنير : ص 186 «الخيل») .
7- .مسند ابن حنبل : ج 8 ص 82 ح 21414 عن أبي ذرّ ، كنز العمّال : ج 16 ص 104 ح 44072 وراجع : سنن الترمذي : ج 4 ص 698 ح 2568 وسنن النسائي : ج 5 ص 84 والمستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 123 ح 2532 .

ص: 329

ب - بخل ورزيدن توانگر

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بخشنده ، كسى است كه حقوق خداوند عز و جل در دارايى اش را با طيبِ خاطر بپردازد ؛ و بخيل ، كسى است كه حقوق خدا را نپردازد. آن كسى كه از حرام به دست آورد و با اسراف ، خرج كند ، بخشنده نيست .

امام على عليه السلام :بخل ورزيدن از دادن آنچه خداوند سبحان در دارايى ها واجب گردانيده ، زشت ترين نوع بخل است.

امام على عليه السلام :زشت ترين گونه بخل ، نپرداختن [ از ] دارايى به مستحقّ آن است.

امام صادق عليه السلام :بخيل ، كسى است كه حقّ خداوند عز و جل را از دارايى خود نپردازد.

امام كاظم عليه السلام :بخيل ، كسى است كه از پرداخت آنچه خداوند بر او واجب فرموده است ، بخل ورزد.

ب _ بخل ورزيدن توانگرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل... از سه كس نفرت دارد: از پيرمرد زِناكار ، فقير متكبّر ، و توانگر بخيل.

.

ص: 330

الإمام عليّ عليه السلام :ما أقبَحَ البُخلَ مَعَ الإِكثارِ . (1)

عنه عليه السلام :أبعَدُ الخَلائِقِ مِنَ اللّهِ تَعالى ، البَخيلُ الغَنِيُّ . (2)

عنه عليه السلام :تِسعَةُ أشياءَ مِن تِسعَةِ أنفُسٍ أقبَحُ مِن غَيرِهِم : ... وَالبُخلُ مِنَ الأَغنِياءِ . (3)

ج _ بُخلُ ذَوِي النُّبلِالإمام عليّ عليه السلام :ما أقبَحَ البُخلَ بِذَوِي النُّبلِ . (4)

.


1- .غرر الحكم : ج 6 ص 68 ح 9539 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 476 ح 8743 .
2- .غرر الحكم : ج 2 ص 431 ح 3162 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 117 ح 2584 .
3- .النوادر للراوندي : ص 231 ح 474 ، الجعفريّات : ص 234 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 83 كلاهما نحوه ، غرر الحكم : ج 3 ص 457 ح 5080 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 243 ح 4637 وفيهما «خمس يستقبحن من خمس» بدل «تسعة اشياء .. . من غيرهم» .
4- .غرر الحكم : ج 6 ص 70 ح 9552 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 481 ح 8872 .

ص: 331

ج - بخل ورزيدن بزرگان

امام على عليه السلام :چه زشت است بخل ورزيدن با وجود توانگرى !

امام على عليه السلام :دورترين انسان ها از خداى متعال ، بخيل ثروتمند است.

امام على عليه السلام :نُه چيز از نُه كس ، زشت تر است تا از ديگران : ... و بخل ورزيدن ، از توانگران.

ج _ بخل ورزيدن بزرگانامام على عليه السلام :چه زشت است بخل ورزيدن بزرگان !

.

ص: 332

الفصل الثاني : التحذير من البخل2 / 1ذَمُّ البُخلِأ _ ما رُوِيَ بِلَفظِ الشُّحِّالكتاب«وَأُحْضِرَتِ الْأَنفُسُ الشُّحَّ وَإِن تُحْسِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا» (1) .

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّما أخافُ عَلى اُمَّتي : شُحّا مُطاعا ، وهَوىً مُتَّبَعا ، وإماما ضالّاً (2) .

عنه صلى الله عليه و آله :أخوَفُ ما أخافُ عَلى اُمَّتي : شُحٌّ مُطاعٌ ، وهَوىً مُتَّبَعٌ ، وإعجابُ كُلِّ ذي رَأيٍ بِرَأيِهِ . (3)

.


1- .النساء : 128 .
2- .اُسد الغابة : ج 4 ص 220 الرقم 3946 ، تاريخ دمشق : ج 46 ص 51 ح 9969 كلاهما عن أبي الأعور السلمي ، كنزالعمّال : ج 16 ص 45 ح 43865 ؛ تحف العقول : ص 58 وفيه «ضلالا» بدل «ضالّا» ، بحارالأنوار : ج 77 ص 161 ح 178 .
3- .كنز العمّال : ج 16 ص 45 ح 43863 نقلاً عن أبي نصر السجزي في الإبانة عن أنس.

ص: 333

فصل دوم : پرهيز دادن از بخل
2 / 1 نكوهش بخل
الف - حديث هايى كه با تعبير «شُحّ (تنگ نظرى)» روايت شده اند

فصل دوم : پرهيز دادن از بخل2 / 1نكوهش بخلالف _ حديث هايى كه با تعبير «شُحّ (تنگ نظرى)» روايت شده اندقرآن«ولى تنگ نظرى ، در نفوس ، حضور [و غلبه] دارد ؛ و اگر نيكى كنيد و پرهيزگارى نماييد، قطعا خدا به آنچه مى كنيد ، آگاه است» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من بر امّتم ، از چيره آمدن تنگ نظرى [ بر آنان ] ، و پيروى از هوس ، و پيشواى گم راه مى ترسم.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ترسناك ترين چيزى كه از آن بر امّتم مى ترسم: چيره شدن تنگ نظرى [ بر آنان ] ، پيروى از هوس، و مغرور شدن صاحب انديشه اى به انديشه خويش است.

.

ص: 334

عنه صلى الله عليه و آله :مِن شَرِّ ما اُعطِيَ العَبدُ شُحٌّ هالِعٌ ، أو جُبنٌ خالِعٌ (1) . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :شَرُّ ما في رَجُلٍ : شُحٌّ هالِعٌ ، وجُبنٌ خالِعٌ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله_ لَمّا سُئِلَ أيُّ سَيِّئَةٍ أعظَمُ عِندَ اللّهِ _ :سوءُ الخُلُقِ وَالشُّحُّ المُطاعُ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :طَعامُ السَّخِيِّ دَواءٌ ، وطَعامُ الشَّحيحِ داءٌ . (5)

الإمام عليّ عليه السلام :مِن أقبَحِ الخَلائِقِ الشُّحُّ . (6)

عنه عليه السلام :لا سَوءَةَ أسوَءُ مِنَ الشُّحِّ . (7)

عنه عليه السلام_ مِن كَلامٍ لَهُ لِبَعضِ أصحابِهِ و قَد سَأَلَهُ : كَيفَ دَفَعَكُم قَومُكُم عَن هذَا المَقامِ وأنتُم أحَقُّ بِهِ؟ _ :أمَّا الاِستِبدادُ عَلَينا بِهذَا المَقامِ ، ونَحنُ الأَعلَونَ نَسَبا ، وَالأَشَدّونَ بِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله نَوطا ، فَإِنَّها كانَت أثَرَةً شَحَّت عَلَيها نُفوسُ قَومٍ ، وسَخَت عَنها نُفوسُ آخَرينَ وَالحَكَمُ اللّهُ . (8)

.


1- .قال الشريف الرضيّ رحمة اللّه عليه : والهالع : المخيف المفزع ، والاسم منه الهلع ، وهو أشدّ الجزع . وقوله عليه الصلاة والسّلام : «أو جبن خالع» مجاز : أي يخلع قلب الجبان ، وهذا على المبالغة في وصفه بوهل الرّوع ، ونخب الرّوع ، وليس يبلغ الجبن على الحقيقة إلى أن يخلع قلب الجبان من مناطه ، ويزعجه عن قراره ، وإنّما المراد بذلك ما يعرض في القلب عند الخوف من نوازغ الأفكار ، ونوازع الحذار (المجازات النبويّة : ص 271) .
2- .المجازات النبويّة : ص 271 ح 223 ؛ الصحاح : ج 3 ص 1308 ، النهاية في غريب الحديث : ج 5 ص 269 ، تفسير القرطبي : ج 18 ص 290 .
3- .سنن أبي داود : ج 3 ص 12 ح 2511 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 165 ح 8016 ، المنتخب من مسند عبد بن حميد : ص 418 ح 1428 ، مسند إسحاق بن راهويه : ج 1 ص 346 ح 341 ، مسند الشهاب : ج 2 ص 270 ح1338 كلّها عن أبي هريرة ، كنزالعمّال : ج 3 ص 447 ح 7381 ؛ نزهة الناظر : ص 46 ح 83 .
4- .كنز العمّال : ج 16 ص 129 ح 44154 .
5- .البخلاء : ص 37 عن ابن عمر ، كنزالعمّال : ج 3 ص 448 ح 7384 ؛ بحارالأنوار : ج 71 ص 357 ح 22 نقلاً عن كتاب الإمامة والتبصرة .
6- .غرر الحكم : ج 6 ص 34 ح 9380 .
7- .عيون الحكم والمواعظ : ص 537 ح 9888 .
8- .نهج البلاغة : الخطبة 162 ، بحارالأنوار : ج 38 ص 159 ح 134 .

ص: 335

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از بدترين خصلت هايى كه به بنده داده شده، تنگ نظرى اى است كه او را بى تاب سازد، يا ترسى (جُبنى) كه بندِ دلش را پاره كند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بدترين خصلت يك مرد، تنگ نظرى اى است كه قرار از كف او برُبايد، و ترسى است كه بند دلش را پاره كند.

پيامبر خدا_ در پاسخ اين پرسش كه: كدام گناه ، نزد خدا بزرگ تر است؟ _ :بداخلاقى ، و تنگ نظرىِ چيره شده [ بر انسان ] .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :غذاى شخص بخشنده ، داروست، و غذاى شخص تنگ نظر ، درد .

امام على عليه السلام :يكى از زشت ترين خصلت ها، تنگ نظرى است.

امام على عليه السلام :هيچ عيبى بدتر از تنگ نظرى نيست.

امام على عليه السلام_ از سخن ايشان به يكى از يارانش كه پرسيد: چه شد كه خويشانتان ، شما را از اين مقام (خلافت) كنار زدند ، در حالى كه شما به آن سزاوارتريد؟ _ :علّت آن كه اين مقام را از ما غصب كردند _ با وجود آن كه نسب ما ، برتر و پيوند ما با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله استوارتر است _ ، اين بود كه خلافت ، يك امتياز بود و گروهى ، به آن تنگ نظرى و آزمندى نمودند و گروهى ديگر (اهل بيت عليهم السلام ) ، سخاوتمندانه ، از آن چشم پوشيدند ، و داور [ميان ما و ايشان] ، خداست.

.

ص: 336

الإمام الحسين عليه السلام :الإِخوانُ أربَعَةٌ : فَأَخٌ لَكَ ولَهُ ، وأخٌ لَكَ ، وأخٌ عَلَيكَ ، وأخٌ لا لَكَ ولا لَهُ ... وَالأَخُ الَّذي لا لَكَ ولا لَهُ فَهُوَ الَّذي قَد مَلَأَهُ اللّهُ حُمقا ، فَأَبعَدَهُ سُحقا ، فَتَراهُ يُؤثِرُ نَفسَهُ عَلَيكَ ، ويَطلُبُ شُحّا ما لَدَيكَ . (1)

الإمام الهادي عليه السلام :قالَ إبليسُ _ لِنوحٍ عليه السلام _ : إذا وَجَدنَا ابنَ آدَمَ شَحيحا ، أو حَريصا ، أو حَسودا ، أو جَبّارا ، أو عَجولاً تَلَقَّفناهُ تَلَقُّفَ الكُرَةِ ، فَإِنِ اجتَمَعَت لَنا هذِهِ الأَخلاقُ ، سَمَّيناهُ شَيطانا مَريدا . (2)

ب _ ما رُوِيَ بِلَفظِ البُخلِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :البُخلُ شَجَرَةٌ مِن أشجارِ النّارِ لَها أغصانٌ مُتَدَلِّيَةٌ فِي الدُّنيا ، فَمَن كانَ بَخيلاً تَعَلَّقَ بِغُصنٍ مِن أغصانِها ، فَساقَهُ ذلِكَ الغُصنُ إلَى النّارِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :ألا إنَّ السَّخاءَ مِنَ الإِيمانِ وَالإِيمانَ فِي الجَنَّةِ ، وخَلَقَ [اللّهُ] البُخلَ مِن مَقتِهِ (4) وجَعَلَ اُسَّهُ راسِخا في أصلِ شَجَرَةِ الزَّقومِ ، ودَلّى بَعضَ أغصانِها إلَى الدُّنيا ، فَمَن تَعَلَّقَ بِغُصنٍ مِنها أدخَلَهُ النّارَ ، ألا إنَّ البُخلَ مِنَ الكُفرِ وَالكُفرَ فِي النّارِ . (5)

.


1- .تحف العقول : ص 247 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 119 ح 113 .
2- .قصص الأنبياء للراوندي : ص 85 ح 77 عن عبد العظيم الحسني ، بحارالأنوار : ج 11 ص 288 ح 10 .
3- .الأمالي للطوسي : ص 475 ح 1036 عن سعيد بن مسلمة عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، قرب الإسناد : ص 117 ح 409 عن الحسين بن علوان عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام عنه صلى الله عليه و آله ، روضة الواعظين : ص 422 ، فقه الرضا : ص 362 ، الاختصاص : ص 253 كلاهما عن العالم عليه السلام وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 8 ص 171 ح 114 ؛ شعب الإيمان : ج 7 ص 434 ح 10875 ، البخلاء : ص 33 و ص34 كلاهما عن سعيد بن مسلمة عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، تاريخ بغداد : ج 4 ص 136 ، حلية الأولياء : ج 7 ص92 كلاهما عن جابر نحوه ، كنز العمّال: ج 6 ص 337 ح 15927 .
4- .مَقَتَهُ : أبغضه (الصحاح : ج 1 ص 266 «مقت») .
5- .البخلاء: ص34، إحياء العلوم : ج 3 ص374 كلاهما عن ابن عبّاس، كنزالعمّال : ج6 ص393 ح 16217 .

ص: 337

ب - حديث هايى كه با واژه «بخل» وارد شده اند

امام حسين عليه السلام :برادران (دوستان) ، چهار گونه اند: برادرى كه هم به تو سود مى رساند ، هم به خودش ؛ برادرى كه به تو سود مى رساند ؛ برادرى كه به زيان توست؛ و برادرى كه ، نه به تو سود مى رساند ، نه به خودش... . برادرى كه نه به تو سود مى رساند ، نه به خودش ، كسى است كه خداوند ، او را از حماقت ، آكنده و از رحمت ، دور داشته است. از اين روست كه مى بينى او خود را بر تو ترجيح مى دهد و آنچه را تو دارى ، تنگ نظرانه مى طلبد .

امام هادى عليه السلام :ابليس ، به نوح عليه السلام گفت: ما هر گاه فرزند آدم را تنگ نظر يا آزمند يا حسود يا متكبّر و يا شتابكار بيابيم ، او را چون گوى مى رُباييم، و اگر همه اين خصلت ها در وجود او براى ما گِرد آيد ، او را شيطانِ گردنكش مى ناميم.

ب _ حديث هايى كه با واژه «بخل» وارد شده اندپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بخل ، درختى از درخت هاى آتش [ دوزخ ] است كه شاخه هايش ، در دنيا آويزان شده است. پس شخص بخيل ، به شاخه اى از شاخه هاى آن ، آويخته است و آن شاخه ، او را به سوى آتش مى كشانَد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آگاه باشيد كه سخاوت ، از ايمان است و ايمان ، در بهشت جاى دارد . [خداوند ، ] بخل را از خشم [ و نفرت ] خويش آفريد و ريشه آن را در ريشه درخت زقّوم دوانيد و برخى شاخه هاى آن را در دنيا ، آويزان ساخت. پس هر كه به شاخه اى از آن بياويزد، آن شاخه ، او را به آتش [دوزخ] در مى آورد. آگاه باشيد كه بخل ، از كفر است و كفر ، در آتش جاى دارد .

.

ص: 338

عنه صلى الله عليه و آله :البُخلُ شَجَرَةٌ تَنبُتُ فِي النّارِ ، فَلا يَلِجُ النّارَ إلّا بَخيلٌ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :يا أيُّهَا النّاسُ ابتاعوا أنفُسَكُم مِنَ اللّهِ عز و جل ، فَإِن بَخِلَ أحَدُكُم أن يُعطِيَ مالَهُ النّاسَ ، فَليَتَصَدَّق عَلى نَفسِهِ ، فَليَأكُل وَليَلبَس مِمّا رَزَقَهُ اللّهُ عز و جل . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :أيُّ داءٍ أدوَى مِنَ البُخلِ (3) . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِبَني سَلِمَةَ : يا بَني سَلِمَةَ مَن سَيِّدُكُم ؟ قالوا : يا رَسولَ اللّهِ سَيِّدُنا رَجُلٌ فيهِ بُخلٌ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : وأيُّ داءٍ أدوى مِنَ البُخلِ ! ثُمَّ قالَ : بَل سَيِّدُكُمُ الأَبيَضُ الجَسَدِ ؛ البَراءُ بنُ مَعرورٍ 5 . (5)

.


1- .البخلاء : ص 35 عن عبد اللّه بن جواد ، الفردوس : ج 2 ص 341 ح 3543 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه ، كنز العمّال : ج 6 ص 391 ح 16207 .
2- .شعب الإيمان : ج 4 ص 136 ح 4570 ، الفردوس : ج 5 ص 272 ح 8159 وفيه «وليكتس» بدل «وليلبس» وكلاهما عن أنس ، كنز العمّال : ج 6 ص 386 ح 16179 .
3- .أيّ داءٍ أدوى من البخل : أي أيّ عيب أقبح منه (النهاية : ج 2 ص 142 «دوا») .
4- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 379 ح 5799 ، المجازات النبويّة : ص 385 ح 353 ، فقه الرضا : ص 277 ح 44 ؛ مسند الشهاب : ج 1 ص 192 ح 286 و 287 عن جابر ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 19 ص 317 ، كنز العمّال : ج 3 ص 449 ح 7389 ، وراجع : صحيح البخاري : ج 4 ص 1593 ح 4122 ومسند ابن حنبل : ج 5 ص 38 ح 14305 والسنن الكبرى : ج 6 ص 493 ح 12745 والمصنّف لابن أبي شيبة : ج 6 ص253 ح 4 .
5- .الكافي : ج 4 ص 44 ح 3 عن إسحاق بن عمّار ، بحار الأنوار : ج 22 ص 130 ح 106 .

ص: 339

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بخل، درختى است كه در آتش [ دوزخ ] مى رويد. بنا بر اين ، هر بخيلى به آتش مى رود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى مردم! خودتان را از خداوند عز و جل بخريد. اگر كسى از شما ، از دادن مال خود به مردم بخل مى ورزد، [لااقل] به خودش احسان كند و از آنچه خداوند عز و جلروزى اش فرموده است، بخورد و بپوشد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چه دردى بدتر از بخل؟!

امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به بنى سَلَمه فرمود : «اى بنى سَلَمه ! مِهتر شما كيست؟» . گفتند : اى پيامبر خدا ! مِهتر ما ، مردى است كه در او بخل است. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «چه دردى بدتر از بخل ؟!» . سپس فرمود: «نه. مِهتر [واقعى] شما ، آن مرد سفيدپوست، بَراء بن مَعرور (1) است» .

.


1- .. بَراء بن مَعرور ، از انصار و صحابى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بود . او يكى از هفتاد و پنج تنى بود كه در تابستان سال قبل از هجرت به هنگام مراسم حج در عقبه جمع شدند تا با پيامبر صلى الله عليه و آله بيعت كنند ، و چون پيامبر صلى الله عليه و آله اعلام داشت كه ميل دارد با انصار پيمان ببندد و بر ايشان است كه همچون زن و فرزند خود از وى حمايت كنند ، براء ، دست ايشان را در دست گرفت و از جانب همه حاضران عهد كرد كه از وى حمايت كنند ، و بدين سان با وى بيعت كرد . براء ، پيش از آن كه پيامبر صلى الله عليه و آله وارد مدينه شود ، وفات يافت و پيش از مرگ ، پيامبر صلى الله عليه و آله را وصى و وارث اموال خود نمود ، و بنا بر حديثى از امام صادق عليه السلام ، اين وصيّت او و دو عمل ديگرش مورد رضا و خشنودى خدا واقع شد .

ص: 340

شعب الإيمان عن عبد الرحمن بن عبد اللّه بن كعب بن مالك :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله قالَ : مَن سَيِّدُكُم يا بَني سَلِمَةَ ؟ قالوا : يا رَسولَ اللّهِ الجَدُّ بنُ قَيسٍ . قالَ : وبِمَ تُسَوِّدونَهُ ؟ قالوا : بِأَنَّهُ أكثَرُنا مالاً ، وإنّا عَلى ذلِكَ لَنَزِنُهُ بِالبُخلِ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : وأيُّ داءٍ أدوى مِنَ البُخلِ ! لَيسَ ذاكَ سَيِّدَكُم . قالوا : فَمَن سَيِّدُنا يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : سَيِّدُكُمُ البَراءُ بنُ مَعرورٍ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :لا سَوأَةَ أسوَأُ مِنَ البُخلِ . (2)

عنه عليه السلام :البُخلُ جامِعٌ لِمَساوِئِ الأَخلاقِ . (3)

عنه عليه السلام :البُخلُ جامِعٌ لِمَساوِئِ العُيوبِ ، وهُوَ زِمامٌ يُقادُ بِهِ إلى كُلِّ سوءٍ . (4)

عنه عليه السلام :تَجَنَّبُوا البُخلَ وَالنِّفاقَ ، فَهُما مِن أذَمِّ الأَخلاقِ . (5)

الإمام الهادي عليه السلام :البُخلُ أذَمُّ الأَخلاقِ . (6)

.


1- .شعب الإيمان : ج 7 ص 430 ح 10857 ، البخلاء : ص 40 و 41 ، الأمثال لأبي الشيخ : ص 135 ح 95 نحوه وراجع : المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 242 ح 4965 والأدب المفرد : ص 96 ح 296 والمعجم الكبير : ج19 ص 81 ح 163 وح 164 وج 2 ص 35 ح 1203 والمعجم الأوسط : ج 4 ص 75 ح 365 والمصنّف لعبد الرزّاق : ج 11 ص 338 ح 20705 وحلية الأولياء : ج 7 ص 317 الرقم 398 وتاريخ أصبهان : ج 2 ص 221 الرقم 1514 .
2- .غرر الحكم : ج6 ص399 ح 10764 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 537 ح 9871 .
3- .مطالب السؤول : ص 236 عن ابن عبّاس ؛ بحار الأنوار : ج 78 ص 13 ح 71 .
4- .نهج البلاغة : الحكمة 378 ، مشكاة الأنوار : ص 408 ح 1364 ، روضة الواعظين : ص 421 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 307 ح 36 ؛ ينابيع المودّة : ج 2 ص 414 ح 120 وفيه صدره .
5- .غرر الحكم : ج 3 ص 303 ح 4540 .
6- .الدرّة الباهرة : ص 42 ، نزهة الناظر : ص 218 ح 489 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 369 ح 2 .

ص: 341

شعب الإيمان_ به نقل از عبد الرحمان بن عبد اللّه بن كعب بن مالك _ :پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «سَرور شما كيست ، اى بنى سَلَمه؟» . گفتند : جدّ بن قيس، اى پيامبر خدا ! فرمود: «به چه سبب ، او را سَرور خود ساخته ايد؟» . گفتند : چون از ما ثروتمندتر است؛ امّا با وجود اين ، آدم بخيلى است. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «چه دردى بدتر از بخل ؟ او سَرور شما نيست» . گفتند : پس چه كسى سَرور ماست ، اى پيامبر خدا؟ فرمود: «سَرور شما ، بَراء بن مَعرور است» .

امام على عليه السلام :هيچ عيبى بدتر از بخل نيست.

امام على عليه السلام :بخل، گِرد آورنده همه خوى هاى بد است .

امام على عليه السلام :بخل، گِرد آورنده خوى هاى زشت است . آن ، مهارى است كه با آن ، [شخص] به سوى هر بدى اى كشانده مى شود.

امام على عليه السلام :از بخل و دورويى بپرهيزيد كه اين دو ، از نكوهيده ترينِ خوى هاست.

امام هادى عليه السلام :بخل، نكوهيده ترينِ خوى هاست.

.

ص: 342

الإمام عليّ عليه السلام :بِئسَ الخَليقَةُ البُخلُ . (1)

عنه عليه السلام :مِن سوءِ الخُلُقِ ، البُخلُ وسوءُ التَّقاضي . (2)

عنه عليه السلام :لَو رَأَيتُمُ البُخلَ رَجُلاً لَرَأَيتُموهُ شَخصا مُشَوَّها . (3)

عنه عليه السلام :لَو رَأَيتُمُ البُخلَ رَجُلاً لَرَأَيتُموهُ مُشَوَّها يَغُضُّ (4) عَنهُ كُلُّ بَصرٍ ، ويَنصَرِفُ عَنهُ كُلُّ قَلبٍ . (5)

عنه عليه السلام :أربَعٌ تَشينُ الرَّجُلَ : البُخلُ ، وَالكَذِبُ ، وَالشَّرَهُ (6) ، وسوءُ الخُلُقِ . (7)

عنه عليه السلام :مَن بَخِلَ عَلَيكَ بِبِشرِهِ ، لَم يَسمَح بِبِرِّهِ . (8)

عنه عليه السلام :آفَةُ الاِقتِصادِ البُخلُ . (9)

عنه عليه السلام :ما فِرارُ الكِرامِ مِنَ الحِمامِ (10) ، كَفِرارِهِم مِنَ البُخلِ ومُقارَنَةِ اللِّئامِ . (11)

.


1- .غرر الحكم : ج 3 ص 258 ح 4418 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 194 ح 3977 .
2- .غرر الحكم : ج 6 ص 23 ح 9324 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 472 ح 8652 وفيه «ضيق» بدل «سوء» في الموضع الأوّل .
3- .غرر الحكم : ج 5 ص 111 ح 7573 .
4- .غَضَّ طرفَهُ : أي كسره وأطرق ولم يفتح عينه (النهاية : ج 3 ص 371 «غضض») .
5- .غرر الحكم : ج 5 ص 118 ح 7598 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 416 ح 7064 .
6- .الشَّرهُ : غلبة الحرص (الصّحاح : ج 6 ص 2237 «شره») .
7- .غرر الحكم : ج 2 ص 151 ح 2143 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 74 ح 1808 .
8- .غرر الحكم : ج 5 ص 465 ح 9199 .
9- .غرر الحكم : ج 3 ص 106 ح 3942 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 181 ح 3710 وفيه «الغنى» بدل «الاقتصاد» .
10- .الحِمَامُ : الموت (النهاية : ج 1 ص 446 «حمم») .
11- .غرر الحكم : ج 6 ص 109 ح 9693 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 478 ح 8775 .

ص: 343

امام على عليه السلام :بدخصلتى است بخل !

امام على عليه السلام :بخل و بد مطالبه كردن [حقّ خود] ، از خصلت هاى بد است .

امام على عليه السلام :اگر بخل را به صورت مردى مى ديديد ، قطعا آن را شخصى بسيار زشت مى ديديد.

امام على عليه السلام :اگر بخل را [ به صورت انسان ] مى ديديد، آن را زشت و بدريخت مى ديديد ، به طورى كه هر چشمى ، بر آن بسته مى شد و هر دلى ، از آنْ روى مى گردانْد .

امام على عليه السلام :چهار خصلت براى مرد ، [ مايه ] ننگ است: بخل، دروغگويى، سيرى ناپذيرى، و بداخلاقى.

امام على عليه السلام :كسى كه خوش رويى خود را از تو دريغ دارد ، [به طريق اولى] نيكى [ و احسان ] خود را نيز از تو دريغ مى كند.

امام على عليه السلام :آفت ميانه روى، بخل است.

امام على عليه السلام :انسان هاى بخشنده ، آن چنان كه از بخل و همنشينى با افراد فرومايه مى گريزند، از مرگ نمى گريزند.

.

ص: 344

ج _ ما رُوِيَ بِلَفظِهِما أو في مَعناهُماعلل الشرائع عن أبي بصير :قُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام : كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَتَعَوَّذُ مِنَ البُخلِ ؟ فَقالَ : نَعَم يا أبا مُحَمَّدٍ في كُلِّ صَباحٍ ومَساءٍ ، ونَحنُ نَتَعَوَّذُ بِاللّهِ مِنَ البُخلِ ، يَقولُ اللّهُ : «وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (1) وسَاُخبِرُكَ عَن عاقِبَةِ البُخلِ . إنَّ قَومَ لوطٍ كانوا أهلَ قَريَةٍ أشِحّاءَ عَلَى الطَّعامِ فَأَعقَبَهُمُ البُخلُ داءً لا دَواءَ لَهُ في فُروجِهِم . فَقُلتُ : وما أعقَبَهُم ؟ فَقالَ : إنَّ قَريَةَ قَومِ لوطٍ كانَت عَلى طَريقِ السَّيّارَةِ إلَى الشّامِ ومِصرَ ، فَكانَتِ السَّيّارَةُ تَنزِلُ بِهِم فَيُضَيِّفونَهُم ، فَلَمّا كَثُرَ ذلِكَ عَلَيهِم ضاقوا بِذلِكَ ذَرعا بُخلاً ولُؤما ، فَدَعاهُمُ البُخلُ إلى أن كانوا إذا نَزَلَ بِهِمُ الضَّيفُ فَضَحوهُ مِن غَيرِ شَهوَةٍ بِهِم إلى ذلِكَ ، وإنَّما كانوا يَفعَلونَ ذلِكَ بِالضَّيفِ حَتّى يُنكَلَ (2) النّازِلُ عَنهُم ، فَشاعَ أمرُهُم فِي القَريَةِ وحَذِرَهُمُ النّازِلَةُ ، فَأَورَثَهُمُ البُخلُ بَلاءً لا يَستَطيعونَ دَفعَهُ عَن أنفُسِهِم مِن غَيرِ شَهوَةٍ لَهُم إلى ذلِكَ ، حَتّى صاروا يَطلُبونَهُ مِنَ الرِّجالِ فِي البِلادِ ويُعطونَهُم عَلَيهِ الجُعلَ (3) . ثُمَّ قالَ : فَأَيُّ داءٍ أدأى مِنَ البُخلِ ، ولا أضَرُّ عاقِبَةً ولا أفحَشُ عِندَ اللّهِ تَعالى ؟! (4)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا مَعشَرَ الأَنصارِ... كُنتُم فِي الجاهِلِيَّةِ إذ لا تَعبُدونَ اللّهَ، تَحمَلونَ الكَلَّ (5) وتَفعَلونَ في أموالِكُمُ المَعروفَ ، وتَفعَلونَ إلَى ابنِ السَّبيلِ ، حَتّى إذا مَنَّ اللّهُ عَلَيكُم بِالإِسلامِ وَمَنّ عَلَيكُم بِنَبِيِّهِ ، إذ أنتُم تُحَصِّنونَ أموالَكُم ، وفيما يَأكُلُ ابنُ آدَمَ أجرٌ ، وفيما يَأكُلُ السَّبُعُ أوِ الطَّيرُ أجرٌ . (6)

.


1- .الحشر : 9 .
2- .النَّكْلُ : هو المنع والتنحية عمّا يريد (النهاية : ج 5 ص 116 «نكل») .
3- .الجُعْلُ : وهو الاُجرة على الشيء (النهاية : ج 1 ص 276 «جعل») .
4- .علل الشرائع : ص 548 ح 4 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 245 ح 26 ، قصص الأنبياء للراوندي : ص 118 ح 118 وليس فيه ذيله من «ثمّ قال» وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 12 ص 147 ح 1 .
5- .الكَلُّ : الثِقلُ ، العيال ، اليتيم (المصباح المنير : ص 538 «الكل») .
6- .المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 148 ح 7183 ، المعجم الأوسط : ج 3 ص 33 ح 2379 نحوه وكلاهما عن جابر بن عبد اللّه ، كنز العمّال : ج 6 ص 387 ح 16184 .

ص: 345

ج - احاديثى كه با لفظ «شُح (تنگ نظرى)» و «بخل» و يا در معناى آن دو ، وارد شده است

ج _ احاديثى كه با لفظ «شُحّ (تنگ نظرى)» و «بخل» ويا در معناى آن دو، وارد شده استعلل الشرائع_ به نقل از ابو بصير _ :به امام باقر عليه السلام گفتم : آيا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از بخل [ به خدا ]پناه مى برد؟ فرمود: «آرى ، اى ابا محمّد ! در هر بام و شام. ما نيز از بخل ، به خدا پناه مى بريم. خداوند مى فرمايد: «هر كس از تنگ نظرى نفْس خود ، نگه داشته شود ، ايشان ، همان رستگاران اند » . از سرانجام بخل ، برايت بگويم ؟ قوم لوط ، اهل آبادى اى بودند كه نسبت به غذا ، حريص و بخيل بودند و همين بخل ، به پيدايش دردى بى درمان در شهوت جنسى آنان انجاميد» . گفتم : به چه چيز انجاميد؟ فرمود: «آبادى قوم لوط ، بر سرِ راه كاروان هاى شام و مصر ، قرار داشت و كاروانيان ، در شهر آنان فرود مى آمدند و لوطيان ، از آنها پذيرايى مى كردند و با بالا گرفتن اين وضع، قوم لوط به سبب بخل و خِسّتى كه داشتند، به ستوه آمدند و اين بخل ، كارشان را به آن جا كشاند كه هر گاه مسافرى در آبادىِ آنان فرود مى آمد ، او را بى سيرت مى كردند ، بدون آن كه اين كارشان از روى شهوت باشد ؛ بلكه بدان سبب اين عمل را با ميهمان انجام مى دادند تا از نزد آنان برود . بدين سان، كار آنان در آبادى ، شايع شد و كاروانيان ، از آنها دورى مى كردند . اين چنين بود كه بخل ، بلايى بر سرشان آورد كه ديگر نمى توانستند آن را از خود ، دور سازند، بدون آن كه ميلى به اين كار داشته باشند، و كارشان به جايى رسيد كه از مردان شهرها ، تقاضاى اين عمل را مى كردند و در برابر آن به آنها مزد هم مى دادند» . امام عليه السلام سپس فرمود: «پس چه دردى بدتر و فرجامش زيانبارتر و نزد خداوند متعال ، زشت تر از بخل است؟!» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى گروه انصار !... شما در زمان جاهليت، آن گاه كه خدا را نمى پرستيديد، به يتيمان رسيدگى مى كرديد و از اموالتان مى بخشيديد و به در راه ماندگان ، كمك مى نموديد، و اكنون كه خداوند با نعمت اسلام و پيامبرش ، شما را رَهين منّت خويش ساخته است ، اموالتان را نگه مى داريد، در صورتى كه به اِزاى آنچه آدمى زاده اى و حيوانى يا پرنده اى بخورد، مزدى [از جانب خدا] است.

.

ص: 346

الإمام عليّ عليه السلام :مَن لَم يُعطِ قاعِدا ، مُنِعَ قائِما . (1)

عنه عليه السلام :مَن لَم يُعطِ قاعِدا ، لَم يُعطَ قائِما . (2)

2 / 2ذَمُّ البَخيلِالكتاب«وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ أَنُطْعِمُ مَن لَّوْ يَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ» . (3)

«إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ مَن كَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا * الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَيَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَيَكْتُمُونَ مَا ءَاتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُّهِينًا» . 4

«وَمَاذَا عَلَيْهِمْ لَوْ ءَامَنُواْ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْأَخِرِ وَأَنفَقُواْ مِمَّا رَزَقَهُمُ اللَّهُ» . (4)

.


1- .الكافي : ج 8 ص 20 ح 4 عن جابر بن يزيد عن الإمام الباقر عليه السلام ، تحف العقول : ص 95 ، غرر الحكم : ح8200 .
2- .نهج البلاغة : الحكمة 396 ، عدّة الداعي : ص 73 ، غرر الحكم : ج 5 ص 248 ح 8199 .
3- .يس : 47 .
4- .النساء : 39 .

ص: 347

2 / 2 نكوهش بخيل

امام على عليه السلام :كسى كه به شخص افتاده عطا نكند [بخل ورزد] وقتى كه [نيازمند شد و به دنبال نيازش] برخاست به او چيزى داده نمى شود .

امام على عليه السلام :كسى كه به شخص افتاده [نيازمند] عطا نكند، در حال نيازمند شدن به او چيزى عطا نمى شود .

2 / 2نكوهش بخيلقرآن«و چون به آنان گفته شود : «از آنچه خداوند به شما روزى داده ، انفاق كنيد» ، كسانى كه كافر شده اند ، به آنان كه ايمان آورده اند ، مى گويند : «آيا به كسى خوراك دهيم كه اگر خدا مى خواست ، [خودش] به او مى خورانيد ؟» ».

«خداوند ، كسى را كه متكبّر و فخرفروش باشد ، دوست نمى دارد ؛ همان كسانى را كه بخل مى ورزند و مردم را به بخل ، وا مى دارند (1) و آنچه را خداوند از فضل خويش بدانها ارزانى داشته است ، پوشيده مى دارند ؛ و براى كافران ، عذابى خوار كننده ، آماده كرده ايم».

«اگر به خدا و روز بازپسين ايمان مى آوردند و از آنچه خدا به آنان روزى داده، انفاق مى كردند ، چه زيانى برايشان داشت؟».

.


1- .. «كسانى كه بخل مى ورزند و مردم را به بخل وا مى دارند ...» تا آخر آيه . وا داشتن مردم به بخل ، از طريق روش فاسدشان و در پيش گرفتن بخل است، چه با زبان ، مردم را به بخل فرا بخوانند ، چه فرا نخوانند؛ زيرا اين گروه ، به دليل آن كه داراى ثروت و مُكنت هستند ، مردم سعى مى كنند خود را به آنها نزديك كنند و در برابرشان ، خضوع نمايند ، و اين به دليل طمعى است كه در طبيعت بشر ، وجود دارد. بنا بر اين ، عملكرد بخيلان، همانند گفتارشان، تشويق كننده و باز دارنده است .

ص: 348

الحديثأسباب نزول القرآن عن ابن عبّاس وابن زيد :نَزَلَت في جَماعَةٍ مِنَ اليَهودِ ، كانوا يَأتونَ رِجالاً مِنَ الأَنصارِ يُخالِطونَهُم ويَنصَحونَهُم ويَقولونَ لَهُم : لا تُنفِقوا أموالَكُم ، فَإِنّا نَخشى عَلَيكُمُ الفَقرَ، فَأَنزَلَ اللّهُ تَعالى: «الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَيَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ» . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أبعَدُكُم بي شَبَها ، البَخيلُ البَذيءُ الفاحِشُ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :ألا اُخبِرُكُم بِأَبعَدِكم مِنّي شَبَها ؟ قالوا : بَلى يا رَسولَ اللّهِ . قالَ : الفاحِشُ المُتَفَحِّشُ ، البَذيءُ البَخيلُ المُختالُ (3) ، الحَقودُ الحَسودُ ، القاسِي القَلبِ ، البَعيدُ مِن كُلِّ خَيرٍ يُرجى ، غَيرُ المَأمونِ مِن كُلِّ شَرٍّ يُتَّقى . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ تَعالى يُبغِضُ البَخيلَ في حَياتِهِ ، السَّخِيَّ عِندَ مَوتِهِ! (5)

عنه صلى الله عليه و آله :يَابنَ آدَمَ ، كُنتَ بَخيلاً ما دُمتَ حَيّا (6) ، فَلَمّا حَضَرَتكَ الوَفاةُ عَمَدتَ إلى مالِكَ تُبَدِّدُهُ ، فَلا تَجمَع خَصلَتَينِ : إساءَةً فِي الحَياةِ وإساءَةً عِندَ المَوتِ ، اُنظُر إلى قَرابَتِكَ الَّذينَ يَحزَنونَ ولا يَرِثونَ ، فَأَوصِ (7) إلَيهِم بِمَعروفٍ . (8)

.


1- .أسباب النزول : ص 157 ح 315 ، تفسير الطبري : ج 4 الجزء 5 ص 86 نحوه .
2- .تحف العقول : ص 44 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 147 ح 61 .
3- .مختالٌ : أي متكبّر ذو خيلاء معجب بنفسه (تاج العروس : ج 14 ص 220 «خيل») .
4- .الكافي : ج 2 ص 291 ح 9 عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 72 ص 109 ح 9 .
5- .البخلاء : ص 44 ، الفردوس : ج 1 ص 168 ح 627 كلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام ، كنز العمّال : ج 3 ص 447 ح7376 ؛ نزهة الناظر : ص 36 ح 42 ، أعلام الدين : ص 295 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 173 ح 8 .
6- .في المصدر «سعيا» ، والتصويب من كنز العمّال .
7- .في المصدر «فأوصل» ، والتصويب من المصادر الاُخرى .
8- .الفردوس : ج 5 ص 284 ح 8198 عن زيد بن ثابت ، المصنّف لعبد الرزّاق : ج 9 ص 68 ح 16368 عن قتادة من دون إسنادٍ إليه صلى الله عليه و آله ، كنز العمّال : ج 3 ص 454 ح 7416 .

ص: 349

حديثأسباب نزول القرآن_ به نقل از ابن عبّاس و ابن زيد _ :گروهى از يهود ، نزد مردانى از انصار مى رفتند و با آنان از درِ رفاقت و خيرخواهى در مى آمدند و مى گفتند: «اموالتان را انفاق نكنيد؛ زيرا مى ترسيم كه شما دچار فقر شويد» . پس خداوند متعال ، [ اين آيه را ] فرو فرستاد: «كسانى كه بخل مى ورزند و مردم را به بخل ، وا مى دارند» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كم شباهت ترينِ شما به من، شخص بخيلِ بدزبانِ زشت كردار است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :«آيا شما را از كم شباهت ترينتان به من خبر ندهم؟» . گفتند : چرا، اى پيامبر خدا ! فرمود: «شخص زشت گوىِ زشت كردارِ بدزبانِ بخيلِ متكبّرِ كينه توزِ حسود و سنگ دل كه هرگز به خير او اميدى نمى رود و از شرّش كسى در امان نيست».

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند متعال ، از كسى كه در زمان حياتش بخيل است و هنگام مُردنش گشاده دست ، نفرت دارد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى پسر آدم كه تا زنده اى ، بخل مى ورزى و چون هنگام مرگت فرا مى رسد ، به سراغ دارايى ات مى روى و آن را پخش و پلا مى كنى ! (1) دو خصلت را در خويشتن ، گِرد مياور: بد عمل كردن در زمان حيات ، و بد عمل كردن ، هنگام فرا رسيدن مرگت. به خويشاوندانت كه [از رفتن تو] اندوه مى خورند و ارثى نمى برند، بنگر و به سود آنان ، وصيّتى كن .

.


1- .. يعنى مالت را به غريبه ها مى بخشى و به خيال خود ، اموالت را در راه خدا انفاق مى كنى ، در حالى كه نزديكانت ، نيازمند آن هستند.

ص: 350

عنه صلى الله عليه و آله :لَفاجِرٌ سَخِيٌّ أحَبُّ إلَى اللّهِ مِن عابِدٍ بَخيلٍ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :لَجاهِلٌ سَخِيٌّ أحَبُّ إلَى اللّهِ عَزَّ وجَلَّ مِن عابِدٍ بَخيلٍ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :السَّخِيُّ الجَهولُ أحَبُّ إلَى اللّهِ عَزَّ وجَلَّ مِنَ العالِمِ البَخيلِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :شابٌّ سَخِيٌّ حَسَنُ الخُلُقِ ، أحَبُّ إلَى اللّهِ تَعالى مِن شَيخٍ بَخيلٍ عابِدٍ سَيِّئِ الخُلُقِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :لَشابٌّ رَهِقٌ (5) فِي الذُّنوبِ سَخِيٌّ ، أحَبُّ إلَى اللّهِ مِن شَيخٍ عابِدٍ بَخيلٍ . (6)

الإمام الصادق عليه السلام :لَجاهِلٌ سَخِيٌّ أفضَلُ مِن ناسِكٍ بَخيلٍ . (7)

.


1- .شعب الإيمان : ج 7 ص 429 ح 10851 عن أبي هريرة .
2- .سنن الترمذي : ج 4 ص 342 ح 1961 ، البخلاء : ص 47 كلاهما عن أبي هريرة و ص 48 و 49 ، المعجم الأوسط : ج 3 ص 27 ح 2363 ، شعب الإيمان : ج 7 ص 428 ح 10847 والأربعة الأخيرة عن عائشة و ح10848 عن جابر بن عبد اللّه ، كنز العمّال : ج 6 ص 338 ح 15928 ؛ إرشاد القلوب : ص 136 .
3- .الفردوس : ج 2 ص 342 ح 3546 ، البخلاء : ص 45 كلاهما عن عائشة ، إحياء العلوم : ج 3 ص 374 عن أبي هريرة وفيهما «العابد» بدل «العالم» ، كنز العمّال : ج 6 ص 392 ح 16210 .
4- .كنز العمّال : ج 6 ص 361 ح 16061 نقلاً عن الفردوس : ج 2 ص 354 ح 3587 عن ابن عبّاس ، وفي النسخة التي بأيدينا «شابّ سخيّ سفيه أحبّ إليّ من شيخ بخيل عابد» .
5- .رَهقهُ : غشيهُ (النهاية : ج 2 ص 283 «رهق») .
6- .جامع الأخبار : ص 308 ح 844 عن الإمام الصادق عليه السلام ، الكافي : ج 4 ص 41 ح 14 عن أبي جعفر المدائني عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 61 ح 1708 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 295 ح919 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام ، فقه الرضا : ص 362 ، الاختصاص : ص 253 وفيهما «المقترف للذنوب» بدل «رهق في الذنوب» ، مشكاة الأنوار : ص 406 ح 1348 عن الإمام الباقر عليه السلام وفيه «مقارف» بدل «رهق» ، بحار الأنوار : ج 71 ص 356 ح 18 .
7- .الدرّة الباهرة : ص 30 ، جامع الأخبار : ص 307 ح 843 وفيه «شيخ» بدل «ناسك» ، نزهة الناظر : ص 168 ح 339 ، أعلام الدين : ص 303 وفيه «خير» بدل «أفضل» ، بحار الأنوار : ج 71 ص 356 ح 18 .

ص: 351

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :گنهكار سخاوتمند، نزد خداوند ، دوست داشتنى تر از عابد بخيل است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نادانِ سخاوتمند، نزد خداوند عز و جل ، دوست داشتنى تر از عابد بخيل است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سخاوتمند نادان ، نزد خداوند عز و جل ، دوست داشتنى تر از دانشمند بخيل است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :جوانِ بخشنده نيك خوى، نزد خداوند متعال ، دوست داشتنى تر از پيرمرد بخيلِ عبادت پيشه زشت خوى است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :جوانِ فرورفته در گناهان ، امّا بخشنده، نزد خداوند ، دوست داشتنى تر از پيرمرد عبادت پيشه بخيل است .

امام صادق عليه السلام :نادانِ سخاوتمند ، برتر از عابد بخيل است.

.

ص: 352

الإمام عليّ عليه السلام :لا يُبقِي المالَ إلَا البُخلُ ، وَالبَخيلُ مُعاقَبٌ مَلومٌ . (1)

عنه عليه السلام :دينارُ البَخيلِ حَجَرٌ (2) . (3)

عنه عليه السلام :هَل تُبصِرُ إلّا فَقيرا يُكابِدُ (4) فَقرا ، أو غَنِيّا بَدَّلَ نِعمَةَ اللّهِ كُفرا ، أو بَخيلاً اتَّخَذَ البُخلَ بِحَقِّ اللّهِ وَفرا ، أو مُتَمَرِّدا كَأَنَّ بِاُذُنِهِ عَن سَمعِ المَواعِظِ وَقرا (5) . (6)

2 / 3النَّهيُ عَنِ البُخلِالكتاب«وَلَا تَنسَوُاْ الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ » . (7)

«وَ لَا يَأْتَلِ أُوْلُواْ الْفَضْلِ مِنكُمْ وَ السَّعَةِ أَن يُؤْتُواْ أُوْلِى الْقُرْبَى وَالْمَسَاكِينَ وَ الْمُهَاجِرِينَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَ لْيَعْفُواْ وَلْيَصْفَحُواْ أَلَا تُحِبُّونَ أَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ » . (8)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يَأتي عَلَى النّاسِ زَمانٌ عَضوضٌ (9) يَعَضُّ كُلُّ امرِئٍ عَلى ما في يَدَيهِ ، ويَنسَونَ الفَضلَ بَينَهُم ، قالَ اللّهُ عز و جل : «وَلَا تَنسَوُاْ الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ» . (10)

.


1- .غرر الحكم : ج 6 ص 416 ح 10843 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 543 ح 10079 .
2- .أي لا يستفيد منه ، لأنّه يجمعه ولا يصرفه فيما ينفعه ، فلا فرق بين ديناره والحجر (هامش المصدر) .
3- .المواعظ العدديّة : ص 56 .
4- .كابدتُ الأمر : إذا قاسيت شدّته (الصحاح : ج 2 ص 530 «كبد») .
5- .الوَقْرُ : ثِقلُ السمع (النهاية : ج 5 ص 213 «وقر») .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 129 ، غرر الحكم : ج 6 ص 206 ح 10049 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 511 ح 9308 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 108 ح 8 .
7- .البقرة : 237 .
8- .النُّور : 22 . ويَأتَلِ : هو يفتعل من ألوت ، وقيل : هو من : آليتُ : حلفت (مفردات ألفاظ القرآن : ص 84 «إلى») .
9- .العَضُوضُ : الزمن الشديد الكَلِب (تاج العروس : ج 10 ص 100 «عضض») .
10- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 126 ح 414 عن ابن أبي حمزة عن الإمام الباقر عليه السلام ، الكافي : ج 5 ص 310 ح 28 عن معاوية بن وهب عن الإمام الصادق عليه السلام ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 18 ح 80 عن أبي أيوب عن الإمام الصادق عليه السلام ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 45 ح 168 عن داود بن سليمان الفرّاء عن الإمام الرضا عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام وفيه «المؤمن» بدل «كل امرئ» و «لم يؤمن بذلك» بدل «وينسون الفضل بينهم» ، بحار الأنوار : ج 74 ص 413 ح 28 .

ص: 353

2 / 3 نهى از بخل

امام على عليه السلام :مال [ و ثروت ] را چيزى جز بخل ، باقى نمى گذارد، و شخص بخيل ، [ در آخرت ] بازخواست و سرزنش مى شود.

امام على عليه السلام :دينارِ شخص بخيل، [همانند] سنگ است ! (1)

امام على عليه السلام :آيا جز فقيرى را مى بينى كه از فقر ، در رنج است، يا ثروتمندى را كه نعمت خدا را كفران كرده، يا بخيلى را كه براى افزودن بر دارايى خويش ، نسبت به حقّ خداوند ، بخل مى ورزد، يا سركشى را كه گويى گوشش از شنيدن پند و اندرزها ، كَر است ؟ !

2 / 3نهى از بخلقرآن«و [بخشش و] بزرگوارى كردن نسبت به يكديگر را فراموش مكنيد كه خداوند ، به آنچه انجام مى دهيد ، بيناست».

«و سرمايه داران و فراخ دولتان ، نبايد از دادنِ [مال] به خويشاوندان و تهى دستان و مهاجرانِ در راه خدا ، دريغ ورزند ، و بايد عفو كنند و گذشت نمايند. مگر دوست نداريد كه خداوند ، بر شما ببخشايد ؟! و خداوند ، آمرزنده مهربان است».

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چنان روزگارِ سختى بر مردمان خواهد رسيد كه هر كس ، آنچه را [از مال و دارايى] دارد ، با چنگ و دندان خود ، نگه مى دارد و بخشيدن به يكديگر را فراموش مى كنند، در حالى كه خداوند عز و جل فرموده است: «و [ بخشش و ]بزرگوارى نسبت به يكديگر را فراموش مكنيد» .

.


1- .. يعنى از دارايى اش استفاده نمى كند؛ زيرا آن را گِرد مى آورد و در آنچه به سود اوست ، خرج نمى نمايد . در اين صورت ، فرقى ميان دينار و سنگ نيست .

ص: 354

الإمام عليّ عليه السلام :سَيَأتي عَلَى النّاسِ زَمانٌ عَضوضٌ ، يَعَضُّ المُوسِرُ عَلى ما في يَدَيهِ ولَم يُؤمَر بِذلِكَ ، قالَ اللّهُ تَعالى : «وَلَا تَنسَوُاْ الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ» . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا رُزِقتَ فَلا تَخبَأ ، وإذا سُئِلتَ فَلا تَمنَع . (2)

2 / 4التَّحذيرُ مِن مَنعِ الماعونِالكتاب«فَوَيْلٌ لِّلْمُصَلِّينَ * الَّذِينَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ * الَّذِينَ هُمْ يُرَاءُونَ * وَ يَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ» . (3)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن مَنَعَ الماعونَ 4 جارَهُ ، مَنَعَهُ اللّهُ خَيرَهُ يَومَ القِيامَةِ ووَكَلَهُ إلى نَفسِهِ ، ومَن وَكَلَهُ إلى نَفسِهِ فَما أسوَأَ حالَهُ . (4)

.


1- .سنن أبي داود : ج 3 ص 255 ح 3382 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 246 ح 937 ، السنن الكبرى : ج 6 ص 29 ح 11076 ، كنز العمّال : ج 4 ص 168 ح 10008 ؛ نهج البلاغة : الحكمة 468 ، خصائص الأئمّة : ص124 ، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 270 ح 2 عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله وفيه «لم يؤثر» بدل «لم يؤمر» ، بحار الأنوار : ج 74 ص 418 ح 39 .
2- .المستدرك على الصحيحين:ج4 ص352 ح7887، المعجم الكبير:ج1 ص341 ح1021، حلية الأولياء: ج1 ص150 الرقم24، تاريخ دمشق : ج10 ص465 ح2671، الفردوس : ج1 ص434 ح1769 وكلّها عن بلال ، كنز العمّال : ج6 ص387 ح16183 .
3- .4 . الماعون : 4 _ 7 .
4- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 14 ح 4968 ، الأمالي للصدوق : ص 515 ح 707 كلاهما عن الحسين بن زيد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 314 ح 2655 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله وليس فيه «ومن وكله إلى نفسه» ، بحار الأنوار : ج 75 ص 46 ح 3 .

ص: 355

2 / 4 بر حذر داشتن از «دريغ ورزيدن كالاهاى خانه»

امام على عليه السلام :زمانى چنان سخت بر مردم خواهد رسيد كه توانگر ، آنچه را در اختيار دارد ، با چنگ و دندان نگه مى دارد ، در حالى كه به چنين كارى فرمان نيافته است ؛ [بلكه برعكس] خداوند متعال فرموده است: «و [بخشش و ]بزرگوارى كردن نسبت به يكديگر را فراموش مكنيد» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه نعمتى به تو روزى شد ، پنهانش مدار، و هر گاه از تو درخواست شد ، دريغ مَوَرز.

2 / 4بر حذر داشتن از «دريغ ورزيدن كالاهاى خانه»قرآن«واى بر نمازگزاران؛ آنان كه از نمازشان غافل اند ، آنان كه ريا مى كنند و از دادن كالاهاى خانه [ به ديگران ] ، خوددارى مى ورزند ! ». (1)

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس كالاهاى خانه اش را از همسايه اش دريغ ورزد [و به او عاريت ندهد] ، خداوند روز قيامت ، خير خود را از او دريغ مى ورزد و وى را به خودش وا مى گذارد؛ و كسى كه خداوند ، او را به خود وا بگذارد ، چه بد روز و حالى خواهد داشت !

.


1- .. واژه «ماعون» _ كه در متن آيه آمده _ ، نام جامعى است براى اثاث خانه ، مانند ديگ و تيشه و امثال آن. قماش خانه، كالاى خانه، اثاث، كارفرماى خانه و رخت خانه. در سخن خداوند متعال : «يَمْنَعُونَ الْماعُونَ» ، ماعون ، به هر چيزى كه به ديگرى در رفع نيازى از نيازهاى زندگى كمك كند ، مانند قرضى كه بدهى، احسانى كه انجام دهى ، و كالاهاى خانه كه به عاريه به كسى بدهى ، گفته مى شود . ديگر معانى متفرّقه آن كه در سخنان اهل بيت عليهم السلام در تفسير اين واژه آمده ، همگى به همين معنا باز مى گردند .

ص: 356

عنه صلى الله عليه و آله :مَن مَنَعَ الماعونَ مِن جارِهِ إذَا احتاجَ إلَيهِ ، مَنَعَهُ اللّهُ فَضلَهُ يَومَ القِيامَةِ ووَكَلَهُ إلى نَفسِهِ ، ومَن وَكَلَهُ اللّهُ عز و جل إلى نَفسِهِ هَلَكَ ولا يَقبَلُ اللّهُ عز و جللَهُ عُذرا . (1)

تفسير ابن كثير عن عليّ بن فلان النميري :سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : المُسلِمُ أخُو المُسلِمِ إذا لَقِيَهُ حَيّاهُ بِالسَّلامِ ويَرُدُّ عَلَيهِ ما هُوَ خَيرٌ مِنهُ ، لا يَمنَعُ الماعونَ قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، مَا الماعونُ ؟ قالَ : الحَجَرُ وَالحَديدُ وأشباهُ ذلِكَ . (2)

شعب الإيمان عن الحارث بن شريح :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنَّ المُسلِمَ أخُو المُسلِمِ ، إذا لَقِيَهُ رَدَّ عَلَيهِ مِنَ السَّلامِ بِمِثلِ ما حَيّاهُ بِهِ أو أحسَنَ مِن ذلِكَ ، وإذَا استَأمَرَهُ نَصَحَ لَهُ ، وإذَا استَنصَرَهُ عَلَى الأَعداءِ نَصَرَهُ ، وإذَا استَنعَتَهُ قَصدَ السَّبيلِ يَسَّرَهُ ونَعَتَ لَهُ ، وإذَا استَعارَهُ الحَدَّ (3) عَلَى العَدُوِّ أعارَهُ ، وإذَا استَعارَهُ الحَدَّ [عَلَى المُسلِمِ] (4) لَم يُعِرهُ ، وإذَا استَعارَهُ الجُبَّةَ أعارَهُ ، لا يَمنَعُهُ الماعونَ . قالوا : يا رَسولَ اللّهِ ومَا الماعونُ ؟ قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : الماعونُ فِي الحَجَرِ وَالماءِ وَالحَديدِ . قالوا : وأيُّ الحَديدِ ؟ قالَ : قِدرُ النُّحّاسِ وحَديدُ الفَأسِ الَّذي تَمتَهِنونَ بِهِ . قالوا : فَما هذَا الحَجَرُ ؟ قالَ : القِدرُ مِنَ الحِجارَةِ . (5)

.


1- .ثواب الأعمال : ص 334 ح 1 عن أبي هريرة وابن عبّاس ، أعلام الدين : ص 414 ، بحار الأنوار : ج 76 ص 363 ح 30 .
2- .تفسير ابن كثير : ج 8 ص 518 ، اُسد الغابة : ج 4 ص 199 الرقم 3795 بزيادة «والماء» بعد «والحديد» ، الدرّ المنثور : ج 8 ص 644 نقلاً عن ابن قانع عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله .
3- .في المصدر : «أحد» وكذا الذي بعده ، والتصويب في الموضعين من كنز العمّال .
4- .ما بين المعقوفين سقط من المصدر وأثبتناه من كنز العمّال .
5- .شعب الإيمان : ج 6 ص 116 ح 7654 ، كنز العمّال : ج 1 ص 151 ح 754 .

ص: 357

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس از همسايه خود ، وسيله اى را كه به آن نياز دارد ، مضايقه كند ، خداوند روز قيامت ، فضل و لطف خويش را از او مضايقه مى نمايد و وى را به خودش وا مى گذارد، و كسى كه خداوند عز و جل او را به خود وا گذارد ، تباه مى شود و خداى عز و جل ، هيچ عذرى را از وى نمى پذيرد.

تفسير ابن كثير_ به نقل از على بن فلان نميرى _ :از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمايد: «مسلمان ، برادر مسلمان است: هر گاه به او برخورَد ، سلامش مى كند ، و او نيز پاسخ سلامش را بهتر از آن مى دهد و ماعون را از وى ، دريغ نكند» . گفتم : اى پيامبر خدا ! ماعون چيست؟ فرمود: «سنگ و آهن و مانند اينها» .

شُعب الإيمان_ به نقل از حارث بن شُرَيح _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «مسلمان ، برادر مسلمان است: هر گاه به او بر خورَد ، سلامش را همان گونه كه به وى سلام كرده است يا بهتر از آن ، جواب مى دهد و هر گاه از وى مشورت خواست ، راه نمايى اش مى كند و هر گاه از او در برابر دشمنان يارى طلبيد، يارى اش مى دهد و هر گاه از او راه نمايى خواست ، راه را به او نشان مى دهد، و هر گاه براى مقابله با دشمن ، شمشيرش را عاريه خواست ، آن را به او عاريه مى دهد، و اگر براى مقابله با مسلمان ، شمشيرش را عاريه خواست ، به او عاريه نمى دهد و هر گاه رَدايى را عاريه خواست ، به او عاريه مى دهد و ماعون را از وى ، دريغ نمى ورزد» . گفتند : اى پيامبر خدا ! ماعون چيست؟ فرمود: «ماعون، سنگ و آب و آهن است» . گفتند : كدام آهن؟ فرمود: «ديگ مسى و تيشه آهنى كه با آن ، كار مى كنند» . گفتند : سنگ چيست؟ فرمود: «ديگ سنگى».

.

ص: 358

المعجم الكبير عن حفصة بنت سيرين :قالَت لَنا اُمُّ عَطِيَّةَ : أمَرَنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أن لا نَمنَعَ الماعونَ . قُلتُ : ومَا الماعونُ ؟ قالَت : هُوَ ما يَتَعاطاهُ النّاسُ بَينَهُم . (1)

الإمام عليّ عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَ يَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ» _ :هِيَ الزَّكاةُ المَفروضَةُ ، يُراؤونَ (2) بِصَلاتِهِم ويَمنَعونَ زَكاتَهُم . (3)

الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِهِ عز و جل : «وَ يَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ» _ :هُوَ القَرضُ يُقرِضُهُ ، وَالمَعروفُ يَصطَنِعُهُ ، ومَتاعُ البَيتِ يُعيرُهُ ، ومِنهُ الزَّكاةُ . (4)

المعجم الأوسط عن ابن مسعود :كُنّا نَقولُ في قَولِهِ : «وَ يَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ» : القِدرَ وَالدَّلوَ وأشباهَ ذلِكَ ، فَإِنَّهُ لاغِنى بِالنّاسِ عَنها . (5)

.


1- .المعجم الكبير : ج 25 ص 67 ح 162 ، مجمع الزوائد : ج 7 ص 300 ح 11522 .
2- .قوم مُراؤون ، والاسم الرياء ، يقال فعل ذلك رياءً وسمعة (الصحاح : ج 6 ص 2348 «رأى») .
3- .المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 585 ح 3977 ، السنن الكبرى : ج 4 ص 308 ح 7794 ، تفسير الطبري : ج15 الجزء 30 ص 315 وفيه «يمنعون زكاة اموالهم» وكلّها عن مجاهد .
4- .الكافي : ج 3 ص 499 ح 9 عن أبي بصير و ص 498 ح 8 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 48 ح 1666 كلاهما عن سماعة بن مهران نحوه ، مجمع البيان : ج 10 ص 834 عن أبي بصير ، الهداية : ص 44 وليس فيه ذيله ، بحار الأنوار : ج 96 ص 99 ح 27 .
5- .المعجم الأوسط : ج 2 ص 129 ح 1472 ، المعجم الكبير : ج 9 ص 207 ح 9010 و ح 9011 ، تفسير الطبري : ج 15 الجزء 30 ص 317 ، تفسير ابن كثير : ج 8 ص 517 كلّها نحوه .

ص: 359

المعجم الكبير_ به نقل از حَفْصه دختر سيرين _ :امّ عطيّه به ما گفت: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به ما دستور داد كه از [عاريه دادن] ماعون ، دريغ نورزيم. من (حفصه) پرسيدم: ماعون چيست؟ امّ عطيّه گفت: وسايلى كه مردم ميان خود [به عاريت] ردّ و بدل مى كنند.

امام على عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «و ماعون را دريغ مى ورزند» _ :ماعون ، همان زكات واجب است؛ يعنى در نمازشان ، ريا مى كنند و زكات خود را نمى پردازند.

امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند عز و جل : «و ماعون را دريغ مى ورزند» _ :ماعون، قرضى است كه شخص مى دهد، احسانى است كه مى كند، كالاى خانه اى است كه به عاريت مى دهد ، و زكات هم از جمله آن است.

المعجم الأوسط_ به نقل از ابن مسعود _ :ما در باره آيه « و ماعون را دريغ مى ورزند » مى گفتيم: [ماعون ، ]ديگ و دَلْو و مانند اينهاست ؛ زيرا مردم به اين چيزها نياز دارند.

.

ص: 360

سنن أبي داود عن ابن مسعود :كُنّا نَعُدُّ الماعونَ عَلى عَهدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله عارِيَّةَ الدَّلوِ وَالقِدرِ . (1)

الدرّ المنثور عن ابن مسعود :كانَ المُسلِمونَ يَستَعيرونَ مِنَ المُنافِقينَ الدَّلوَ وَالقِدرَ وَالفَأسَ وشِبهَهُ فَيَمنَعونَهُم ، فَأَنزَلَ اللّهُ «وَ يَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ» . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا تَمنَعُوا الخَميرَ (3) وَالخُبزَ ، فَإِنَّ مَنعَهُما يورِثُ الفَقرَ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :خَمسٌ لا يَحِلُّ مَنعُهُنَّ : الماءُ وَالمِلحُ وَالكِلاءُ وَالنّارُ وَالعِلمُ ، وفَضلُ العِلمِ خَيرٌ مِن فَضلِ العِبادَةِ ، وكَمالُ الدّينِ الوَرَعُ . (5)

سنن أبي داود عن بهيسة عن أبيها ، قالت :اِستَأذَنَ أبِيَ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَدَخَلَ بَينَهُ وبَينَ قَميصِهِ ، فَجَعَلَ يُقَبِّلُ ويَلتَزِمُ ، ثُمَّ قالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، مَا الشَّيءُ الَّذي لا يَحِلُّ مَنعُهُ ؟ قالَ : «الماءُ» قالَ : يا نَبِيَّ اللّهِ ، مَا الشَّيءُ الَّذي لا يَحِلُّ مَنعُهُ ؟ قالَ : «المِلحُ» قالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، مَا الشَّيءُ الَّذي لا يَحِلُّ مَنعُهُ ؟ قالَ : أن تَفعَلَ الخَيرَ خَيرٌ لَكَ . (6)

.


1- .سنن أبي داود : ج 2 ص 124 الرقم 1657 ، السنن الكبرى للنسائي : ج 6 ص 522 ح 11701 ، السنن الكبرى : ج 4 ص 308 ح 7789 ، المعجم الأوسط : ج 5 ص 31 ح 4589 ، المعجم الكبير : ج 9 ص 208 ح 9014 و ح 9013 بزيادة «وأشباه ذلك» في آخره ، تفسير الطبري : ج 15 الجزء 30 ص 317 كلّها بزيادة «والفأس» ، تفسير ابن كثير : ج 8 ص 517 .
2- .الدرّ المنثور : ج 8 ص 644 نقلاً عن ابن مردويه .
3- .الخَمِيرُ والخَمِيرةُ : الذي يُجعل في العجين (الصحاح : ج 2 ص 650 «خمر») .
4- .الهداية : ص 44 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 162 ح 718 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 269 ح3973 كلاهما عن السّكوني عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، الجعفريّات : ص 161 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله وليس فيه «والخبز» ، بحار الأنوار : ج 96 ص 99 ح 27 .
5- .الجعفريّات : ص 172 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام .
6- .سنن أبي داود : ج 2 ص 127 ح 1669 و ج 3 ص 278 ح 3476 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 399 ح 15947 ، سنن الدارمي : ج 2 ص 722 ح 2515 نحوه ، المعجم الكبير : ج 24 ص 206 ح 528 ، اُسد الغابة : ج 6 ص 344 الرقم 6405 .

ص: 361

سنن أبى داوود_ به نقل از ابن مسعود _ :ما در زمان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، ماعون را عاريه دادن دَلْو و ديگ مى دانستيم.

الدرّ المنثور_ به نقل از ابن مسعود _ :مسلمانان ، از منافقان ، دلو و ديگ و تيشه و مانند اينها را به عاريه مى خواستند ؛ ولى آنها نمى دادند. پس خداوند ، اين آيه را فرو فرستاد: «و ماعون را دريغ مى ورزند» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از [ دادن] خمير مايه و نان ، دريغ نكنيد؛ زيرا دريغ كردن آنها ، فقر مى آورد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پنج چيز است كه دريغ كردن آنها [از ديگران] ، روا نيست: آب ، نمك ، علوفه ، آتش ، و دانش . ارزش دانش ، بيشتر از ارزش عبادت است، و كمال دين [و ديندارى] ، پارسايى است.

سنن أبى داوود_ به نقل از بهيسه _ :پدرم از پيامبر صلى الله عليه و آله اجازه طلبيد و سرش را زير پيراهن ايشان كرد و به بدن پيامبر صلى الله عليه و آله چسبيد و شروع به بوسيدن بدن ايشان كرد. سپس گفت: اى پيامبر خدا ! آن چيست كه ممانعت كردن از آن ، روا نيست؟ فرمود: «آب» . [ دوباره ] گفت : اى پيامبر خدا ! آن چيست كه ممانعت كردن از آن ، روا نيست؟ فرمود: «نمك» . [ باز ] گفت : اى پيامبر خدا ! آن چيست كه مضايقه كردن از آن ، روا نيست؟ فرمود: «هر كار نيكى كه انجام دهى ، به سود توست».

.

ص: 362

الإمام عليّ عليه السلام :لا يَحِلُّ مَنعُ المِلحِ وَالنّارِ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :لا تَمانَعوا قَرضَ الخَميرِ وَالخُبزِ وَاقتِباسِ النّارِ ، فَإِنَّهُ يَجلِبُ الرِّزقَ عَلى أهلِ البَيتِ مَعَ ما فيهِ مِن مَكارِمِ الأَخلاقِ . (2)

.


1- .الكافي : ج 5 ص 308 ح 19 عن أبي البختري عن الإمام الصادق عليه السلام ، قرب الإسناد : ص 137 ح 483 عن أبي البختري عن الإمام الصادق عن أبيه عنه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 75 ص 46 ح 2 .
2- .الكافي : ج 5 ص 315 ح 47 عن معاوية بن عمّار ، وسائل الشيعة : ج 17 ص 446 ح 22960 .

ص: 363

امام على عليه السلام :دريغ داشتن نمك و آتش [ از ديگران ] ، روا نيست.

امام صادق عليه السلام :از قرض دادن خمير مايه و نان و اخگر آتش ، دريغ نورزيد؛ زيرا قرض دادن اينها براى اهل خانه ، روزى مى آورد، علاوه بر آن كه در اين كار ، بزرگوارى هاى اخلاقى است.

.

ص: 364

الفصل الثالث : مبادئ البخل3 / 1الجَهلُالكتاب«وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمَا ءَاتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ هُوَ خَيْرًا لَّهُم بَلْ هُوَ شَرٌّ لَّهُمْ سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُواْ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلِلَّهِ مِيرَاثُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ» . (1)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :الحِرصُ وَالشَّرَهُ وَالبُخلُ نَتيجَةُ الجَهلِ . (2)

عنه عليه السلام :ما عَقَلَ مَن بَخِلَ بِإِحسانِهِ . (3)

عنه عليه السلام_ وقَد مَرَّ بِقَذَرٍ عَلى مَزبَلَةٍ _ :هذا ما بَخِلَ بِهِ الباخِلونَ . (4)

.


1- .آل عمران : 180 .
2- .غرر الحكم : ج 2 ص 28 ح 1694 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 26 ح 304 وفيه «الشحّ» بدل «البخل» .
3- .غرر الحكم : ج 6 ص 76 ح 9588 .
4- .نهج البلاغة : الحكمة 195 ، خصائص الأئمّة : ص 112 عن الشعبيّ ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 102 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 512 ح 9333 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 144 ح 28 ؛ أنساب الأشراف : ج 2 ص 372 عن الشعبي .

ص: 365

فصل سوم : ريشه هاى بخل
3 / 1 نادانى

فصل سوم : ريشه هاى بخل3 / 1نادانىقرآن:«و كسانى كه به آنچه خدا از فضل خود به آنان عطا كرده ، بخل مى ورزند، هرگز تصوّر نكنند كه آن بخل براى آنان خوب است؛ بلكه برايشان بد است . به زودى ، آنچه را كه به آن بخل ورزيده اند ، روز قيامت ، طوق گردنشان مى شود. ميراث آسمان ها و زمين ، از آنِ خداست ؛ و خدا به آنچه مى كنيد ، آگاه است».

حديثامام على عليه السلام :آزمندى و سيرى ناپذيرى و بخل ، زاييده نادانى است.

امام على عليه السلام :خردمند نيست كسى كه از نيكى كردن ، بخل ورزد.

امام على عليه السلام_ هنگام گذشتن بر نجاستى در خرابه اى _ :اين ، [حاصل] چيزى است كه بخيلان از [ دادن ] آن ، بخل ورزيدند !

.

ص: 366

الإمام الصادق عليه السلام :أعجَبُ لِمَن يَبخَلُ بِالدُّنيا وهِيَ مُقبِلَةٌ عَلَيهِ ، أو يَبخَلُ عَلَيها وهِيَ مُدبِرَةٌ عَنهُ ، فَلَا الإِنفاقُ مَعَ الإِقبالِ يَضُرُّهُ ، ولَا الإِمساكُ مَعَ الإِدبارِ يَنفَعُهُ . (1)

3 / 2الأمراضُ النَّفسانِيَّةُ وَالضَّعفُالكتاب«وَأُحْضِرَتِ الْأَنفُسُ الشُّحَّ » . (2)

«إِنَّ الْاءِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا * وَ إِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا» . (3)

«وَكَانَ الْاءِنسَانُ قَتُورًا » . (4)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :مَن أحَسَّ بِضَعفِ حيلَتِهِ عَنِ الاِكتِسابِ بَخِلَ . (5)

3 / 3وَسوَسَةُ الشَّيطانِالكتاب«الشَّيْطَانُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَيَأْمُرُكُم بِالْفَحْشَاءِ وَاللَّهُ يَعِدُكُم مَّغْفِرَةً مِّنْهُ وَفَضْلاً وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ» . (6)

.


1- .الأمالي للصدوق : ص 234 ح 248 عن مالك بن أنس ، مشكاة الأنوار : ص 408 ح 1362 و ص 468 ح 1566 ، روضة الواعظين : ص 485 و ص 421 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 300 ح 3 .
2- .النساء : 128 .
3- .المعارج : 19 _ 21 .
4- .الإسراء : 100 .
5- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 327 ح 749 .
6- .البقرة : 268 .

ص: 367

3 / 2 بيمارى هاى نفسانى و ناتوانى
3 / 3 وسوسه شيطان

امام صادق عليه السلام :در شگفتم از كسى كه دنيا به او روى آورده است و او از [بخشيدن ]آن ، بخل مى ورزد، يا دنيا به او پشت كرده است و او بر آن ، بخل مى ورزد؛ زيرا با وجود رويكرد دنيا ، انفاق كردن به او زيانى نمى رساند، و با پشت كردن آن ، [بخل و خوددارى] به او سودى نمى رساند.

3 / 2بيمارى هاى نفسانى و ناتوانىقرآن«و تنگ نظرى در نفوس ، حضور [و غلبه] دارد».

«به راستى كه انسان ، سخت آزمند [و بى تاب] خلق شده است. چون صدمه اى به او برسد ، عجز و لابه مى كند ، و چون خيرى به او برسد ، بخل مى ورزد».

«و انسان ، همواره بخيل است».

حديثامام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :كسى كه احساس كند از چاره انديشى در كسب و كار ، ناتوان است، بخل مى ورزد .

3 / 3وسوسه شيطانقرآن«شيطان ، شما را از تهى دستى بيم مى دهد و به زشتكارى ، فرمان مى دهد ؛ و خداوند از جانب خود ، به شما وعده آمرزش و بخشش مى دهد ؛ و خدا ، گشايشگرِ داناست».

.

ص: 368

«قُل لَّوْ أَنتُمْ تَمْلِكُونَ خَزَائِنَ رَحْمَةِ رَبِّى إِذًا لَأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الْاءِنفَاقِ وَكَانَ الْاءِنسَانُ قَتُورًا» . (1)

الحديثالإمام الصادق عليه السلام :لِلشَّيطانِ لَمَّةٌ (2) ولِلمَلَكِ لَمَّةٌ ؛ فَلَمَّةُ الشَّيطانِ وَعدُهُ بِالفَقرِ ، وأمرُهُ بِالفاحِشَةِ ، ولَمَّةُ المَلَكِ أمرُهُ بِالإِنفاقِ ونَهيُهُ عَنِ المَعصِيَةِ . (3)

الإمام الكاظم عليه السلام :لا تُحَدِّثوا أنفُسَكُم بِفَقرٍ ولا بِطولِ عُمُرٍ ، فَإِنَّهُ مَن حَدَّثَ نَفسَهُ بِالفَقرِ بَخِلَ ، ومَن حَدَّثَها بِطولِ العُمُرِ يَحرِصُ . (4)

تفسير الطبري عن ابن عبّاس :اِثنانِ مِنَ اللّهِ وَاثنانِ مِنَ الشَّيطانِ : الشَّيطانُ يَعِدُكُمُ الفَقرَ ، يَقولُ : لا تُنفِق مالَكَ وأمسِكهُ عَلَيكَ فَإِنَّكَ تَحتاجُ إلَيهِ ، ويَأمُرُكُم بِالفَحشاءِ وَاللّهُ يَعِدُكُم مَغفِرَةً مِنهُ عَلى هذِهِ المَعاصي ، وفَضلاً فِي الرِّزقِ . (5)

3 / 4الكُفرُ وَالنِّفاقُالكتاب«وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ أَنفِقُواْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ لِلَّذِينَ ءَامَنُواْ أَنُطْعِمُ مَن لَّوْ يَشَاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا فِى ضَلَالٍ مُّبِينٍ» . (6)

.


1- .الاسراء : 100 .
2- .اللَّمَّةُ : الهِمَّةُ والخَطْرة تقع في القلب (النهاية : ج 4 ص 273 «لمم») .
3- .فقه القرآن : ج 1 ص 233 ، التبيان في تفسير القرآن : ج 2 ص 347 ، مجمع البيان : ج 2 ص 658 كلاهما عن ابن مسعود ، وراجع : سنن الترمذي : ج 5 ص 47 ح 2988 وصحيح ابن حبّان : ج 3 ص 278 ح 997 .
4- .تحف العقول : ص 410 ، فقه الرضا : ص 337 عن الإمام الكاظم عليه السلام ، كنز الفوائد : ج2 ص 194 عن الإمام الصادق عليه السلام وليس فيه ذيله من «فإنّه من حدّث نفسه ...» ، بحار الأنوار : ج 78 ص 321 ح18 .
5- .تفسير الطبري : ج 3 الجزء 3 ص 88 ؛ التبيان في تفسير القرآن : ج 2 ص 346 ، مجمع البيان : ج 2 ص 658 كلاهما نحوه .
6- .يس : 47 .

ص: 369

3 / 4 كفر و نفاق

گ «بگو: «اگر شما مالك گنجينه هاى رحمت پروردگارم [نيز] بوديد ، باز هم از بيم خرج كردن ، قطعا امساك مى ورزيديد؛ و انسان ، همواره بخيل است».

حديثامام صادق عليه السلام :هم شيطان ، القائاتى دارد ، هم فرشته. القائات شيطان ، ترساندن از دچار شدن به فقر و وا داشتن به زشتكارى است؛ و القائات فرشته ، امر كردن به انفاق و نهى كردن از گناه است.

امام كاظم عليه السلام :گرفتار آمدن به فقر و يا داشتن عمر طولانى را به خود ، تلقين نكنيد؛ زيرا كسى كه به خود ، فقر را تلقين كند ، بخيل مى شود، و كسى كه به خود ، طول عمر را تلقين كند ، دچار حرص مى گردد .

تفسير الطبرى_ به نقل از ابن عبّاس _ :دو كار ، از جانب خداست و دو كار ، از جانب شيطان: «شيطان ، شما را از تهى دستى بيم مى دهد» و مى گويد: «اموالت را انفاق مكن و براى خودت نگه دار؛ زيرا خودت به آن نياز دارى» و شما را «به زشتكارى فرمان مى دهد ؛ و خداوند از جانب خود به شما ، وعده آمرزش» اين گناهان «و افزودن» بر روزى اش را مى دهد.

3 / 4كفر و نفاققرآن«و هر گاه به آنان گفته شود : «از آنچه خدا به شما روزى كرده است ، انفاق كنيد»، كسانى كه كافر شده اند ، به آنان كه ايمان آورده اند ، مى گويند: «آيا به كسى بخورانيم كه اگر خدا مى خواست ، [خودش] به وى مى خورانيد؟ شما جز در گم راهى آشكار نيستيد » ».

.

ص: 370

«أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ فَإِذَا جَاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِى يُغْشَى عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُم بِأَلْسِنَةٍ حِدَادٍ أَشِحَّةً عَلَى الْخَيْرِ أُوْلَئِكَ لَمْ يُؤْمِنُواْ فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ وَ كَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ الشُّحَّ وَالبَذاءَ مِنَ النِّفاقِ ، وإنَّهُنَّ يَزِدنَ فِي الدُّنيا ويَنقُصنَ مِنَ الآخِرَةِ ، ولَما يَنقُصنَ فِي الآخِرَةِ أكثَرُ مِمّا يَزِدنَ فِي الدُّنيا (2) .

3 / 5سوءُ الظَّنِّ بِاللّه عزّوجلِّرسول اللّه صلى الله عليه و آله :السَّخِيُّ إنَّما يَجودُ مِن حُسنِ الظَّنِّ بِاللّهِ ، وَالبَخيلُ إنَّما يَبخَلُ مِن سوءِ الظَّنِّ بِاللّهِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :يا عَلِيُّ ، لا تُشاوِرَنَّ جَبانا فَإِنَّهُ يُضَيِّقُ عَلَيكَ المَخرَجَ ، ولا تُشاوِرَنَّ بَخيلاً فَإِنَّهُ يَقصُرُ بِكَ عَن غايَتِكَ ، ولا تُشاوِرَنَّ حَريصا فَإِنَّهُ يُزَيِّنُ لَكَ شَرَّها ، وَاعلَم أنَّ الجُبنَ وَالبُخلَ وَالحِرصَ غَريزَةٌ يَجمَعُها سوءُ الظَّنِّ . (4)

.


1- .الأحزاب : 19 .
2- .المعجم الكبير : ج 19 ص 30 ح 63 ، شعب الإيمان : ج 6 ص 135 ح 7711 ، مكارم الأخلاق لابن أبي الدنيا : ص 77 ح 87 ، تاريخ دمشق : ج 10 ص 6 ح 2472 والثلاثة الأخيره نحوه وكلّها عن قُرّة المُزني ، كنزالعمّال : ج 3 ص 124 ح 5787 .
3- .كنز العمّال : ج 6 ص 392 ح 16209 نقلاً عن أبي الشيخ عن أبي أمامة .
4- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 409 ح 5889 عن محمّد بن آدم عن أبيه عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، الخصال : ص 102 ح 57 ، علل الشرائع : ص 559 ح 1 كلاهما عن آدم ، بحار الأنوار : ج 7 ص 386 ح 47 .

ص: 371

3 / 5 بدگمانى به خدا

«بر شما بخيلان اند، و چون خطر فرا رسد ، آنان را مى بينى كه مانند كسى كه مرگ ، او را فرو گرفته است ، چشمانشان در حدقه مى چرخد و به سوى تو مى نگرند، و چون ترس برطرف شود ، به شما با زبان هايى تند ، نيش مى زنند. بر مال ، حريص اند. آنان ، ايمان نياورده اند و خداوند ، اعمالشان را تباه گردانيده است ؛ و اين كار ، همواره بر خدا آسان است».

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بخل و بدزبانى ، از نفاق است. اين دو ، بر دنيا [ ى شخص ]مى افزايند و از آخرت [او ]مى كاهند، و آنچه از آخرت [او] مى كاهند ، بيشتر از چيزى است كه بر دنيا[ى وى] مى افزايند.

3 / 5بدگمانى به خداپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سخاوتمند ، از آن رو مى بخشد كه به خداوند ، گمان نيك دارد؛ و بخيل ، بدان سبب بخل مى ورزد كه به خداوند ، بدگمان است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى على! هرگز با ترسو مشورت مكن؛ زيرا راه برون رفت [ از مشكل ]را بر تو تنگ مى گردانَد . هرگز با بخيل ، مشورت مكن؛ زيرا تو را از هدفت ، باز مى دارد . هرگز با حريص ، مشورت مكن؛ زيرا بدى (1) آن را در نظرت ، نيكو مى نمايانَد ، و بدان كه ترس و بخل و حرص ، خصلت هايى هستند كه بدگمانى [ به خدا] ، آنها را فراهم مى آورد.

.


1- .. احتمال دارد اين كلمه، «شَرَها» يا: «الشَرَه» _ بدون تشديد _ باشد كه به معناى آزمندى و طمع و سيرى ناپذيرى است . حديث بعد، اين احتمال را تقويت مى كند. كلمه «شرّها» در اين عبارت ، معناى قانع كننده اى ندارد. ملعوم نيست ضمير«ها» مرجعش چيست .

ص: 372

الإمام عليّ عليه السلام_ في عَهدِهِ إلى مالِكٍ الأَشتَر _ :لا تُدخِلَنَّ في مَشوَرَتِكَ بَخيلاً يَعدِلُ بِكَ عَنِ الفَضلِ ويَعِدُكَ الفَقرَ ، ولا جَبانا يُضعِفُكَ عَنِ الاُمورِ ، ولا حَريصا يُزَيِّنُ لَكَ الشَّرَهَ بِالجَورِ ، فَإِنَّ البُخلَ وَالجُبنَ وَالحِرصَ غَرائِزُ شَتّى يَجمَعُها سوءُ الظَّنِّ بِاللّهِ . (1)

عنه عليه السلام :البُخلُ بِالمَوجودِ ، سوءُ الظَّنِّ بِالمَعبودِ . (2)

عنه عليه السلام :عَلَى الشَّكِّ وقِلَّةِ الثِّقَةِ بِاللّهِ ، مَبنَى الحِرصِ وَالشُّحِّ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :الشُّحُّ المُطاعُ ، سوءُ الظَّنِّ بِاللّهِ عَزَّ وجَلَّ . (4)

عنه عليه السلام :مَنعُ الجودِ سوءُ الظَّنِّ بِالمَعبودِ . (5)

عنه عليه السلام :حَسبُ البَخيلِ مِن بُخلِهِ سوءُ الظَّنِّ بِرَبِّهِ . (6)

.


1- .نهج البلاغة : الكتاب 53 ، تحف العقول : ص 129 وفيه «الجور» بدل «الجبن» ، تنبيه الخواطر : ج 1 ص 63 ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 355 نحوه وفيه «غريرة واحدة» بدل «غرائز شتّى» ، عيون الحكم والمواعظ : ص525 ح 9560 و 9561 و ح 9563 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 602 ح 744 .
2- .غرر الحكم : ج 1 ص 329 ح 1258 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 18 ح 27 .
3- .غرر الحكم : ج 4 ص 316 ح 6195 .
4- .الخصال : ص 84 ذيل الحديث 11 ، معاني الأخبار : ص 314 ذيل الحديث 1 ، بحارالأنوار: ج 70 ص 6 ح 2 .
5- .كشف الغمّة : ج 2 ص 418 ، نثر الدرّ : ج 1 ص 355 وفيه «الموجود» بدل «الجود» ، بحار الأنوار : ج 78 ص207 ح 68 .
6- .الاختصاص : ص 234 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 307 ح 35 .

ص: 373

امام على عليه السلام_ در فرمانش به مالك اشتر _ :بخيل را طرف مشورت خود قرار مده ؛ زيرا تو را از داد و دِهِش ، منصرف مى كند و از تنگ دستى مى ترسانَد ؛ و نه ترسو را زيرا تو را از اقدام به كارها ، سست مى گرداند؛ و نه حريص را ؛ زيرا طمع ورزىِ ستمگرانه را در نظرت مى آرايد . بخل و ترس و حرص ، خصلت هاى پراكنده اى هستند كه بدگمانى به خدا ، آنها را گِرد هم مى آورد.

امام على عليه السلام :بخل ورزيدن از آنچه دارى، بدگمانى به معبود است.

امام على عليه السلام :شك و كم اعتمادى به خدا، زيربناى حرص و بخل است.

امام صادق عليه السلام :چيرگى بخل ، [برخاسته از] بدگمانى به خداوند عز و جل است.

امام صادق عليه السلام :خوددارى از داد و دِهش، بدگمانى به معبود است.

امام صادق عليه السلام :در بخل بخيل ، همين بس كه به پروردگار خويش ، بدگمان است.

.

ص: 374

الفصل الرابع : آثار البخل4 / 1المَضارُّ النَّفسِيَّةُأ _ فَقرُ النَّفسِالكتاب«وَ لَا يَسْئلْكُمْ أَمْوَالَكُمْ * إِن يَسْئلْكُمُوهَا فَيُحْفِكُمْ تَبْخَلُواْ وَ يُخْرِجْ أَضْغَانَكُمْ * هَاأَنتُمْ هَؤُلَاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنفِقُواْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ فَمِنكُم مَّن يَبْخَلُ وَ مَن يَبْخَلْ فَإِنَّمَا يَبْخَلُ عَن نَّفْسِهِ وَ اللَّهُ الْغَنِىُّ وَ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ وَ إِن تَتَوَلَّوْاْ يَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَيْرَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُونُواْ أَمْثَالَكُم» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن كانَ الفَقرُ في قَلبِهِ ، فَلا يُغنيهِ ما اُكثِرَ لَهُ فِي الدُّنيا ، وإنَّما يَضُرُّ نَفسَهُ شُحُّها . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :إيّاكَ وَالشُّحَّ ، فَإِنَّهُ جِلبابُ المَسكَنَةِ ، وزِمامٌ يُقادُ بِهِ إلى كُلِّ دَناءَةٍ (3) .

.


1- .محمّد : 36 _ 38 .
2- .المعجم الكبير : ج 2 ص 154 ح 1643 ، كنزالعمّال : ج 3 ص 206 ح 6188 نقلاً عن النسائي وصحيح ابن حبّان وكلاهما عن أبي ذرّ ، الدرّ المنثور : ج 8 ص 108 نقلاً عن ابن مردويه عن أبي زرعة .
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 294 ح 2658 .

ص: 375

فصل چهارم : پيامدهاى بخل
4 / 1 زيان هاى روانى
الف - فقر روحى

فصل چهارم : پيامدهاى بخل4 / 1زيان هاى روانىالف _ فقر روحىقرآن«اموالتان را [در عوض] نمى خواهد. اگر اموال شما را بخواهد و به اصرار از شما طلب كند ، بخل مى ورزيد و كينه هاى شما را بر ملا مى كند. شما ، همان مردمى هستيد كه براى انفاق در راه خدا ، فرا خوانده شده ايد. پس برخى از شما ، بخل مى ورزند و هر كس بخل ورزد ، تنها به زيان خود ، بخل ورزيده است ؛ و خدا بى نياز است و شما نيازمنديد، و اگر روى برتابيد ، خداوند ، جاى شما را به مردمى غير از شما خواهد داد كه مانند شما نخواهند بود» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه فقر در دلش باشد ، هر اندازه هم در دنيا بر [ثروت] او افزوده شود ، بى نيازش نمى گردانَد و بخل او ، تنها به خودش زيان مى رساند.

امام على عليه السلام :از بخل بپرهيز؛ زيرا بخل ، رَداى بينوايى، و مهارى است كه با آن ، شخص به سوى هر گونه پستى اى كشانده مى شود.

.

ص: 376

عنه عليه السلام :البُخلُ جِلبابُ المَسكَنَةِ . (1)

عنه عليه السلام :شَحيحٌ غَنِيٌّ ، أفقَرُ مِن فَقيرٍ سَخِيٍّ . (2)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :الشُّحُّ أضَرُّ عَلَى الإِنسانِ مِنَ الفَقرِ ، لِأَنَّ الفَقيرَ إذا وَجَدَ اتَّسَعَ ، وَالشَّحيحَ لا يَتَّسِعُ وإن وَجَدَ . (3)

عنه عليه السلام :البُخلُ فَقرٌ . (4)

عنه عليه السلام :البُخلُ أحَدُ الفَقرَينِ . (5)

عنه عليه السلام :آفَةُ الغِنى البُخلُ . (6)

عنه عليه السلام :البَخيلُ مُتَعَجِّلُ الفَقرِ . (7)

عنه عليه السلام :وَيحَ البَخيلِ المُتَعَجِّلِ الفَقرَ الَّذي مِنهُ هَرَبَ ، وَالتّارِكِ الغِنَى الَّذي إيّاهُ طَلَبَ. (8)

عنه عليه السلام :عَجِبتُ لِلبَخيلِ ! يَستَعجِلُ الفَقرَ الَّذي مِنهُ هَرَبَ ، ويَفوتُهُ الغِنَى الَّذي إيّاهُ طَلَبَ ، فَيَعيشُ فِي الدُّنيا عَيشَ الفُقَراءِ ، ويُحاسَبَ فِي الآخِرَةِ حِسابَ الأَغنِياءِ . (9)

.


1- .الكافي : ج 8 ص 23 ح 4 عن جابر بن يزيد الجعفي عن الإمام الباقر عليه السلام ، تحف العقول : ص 90 و 97 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 238 ؛ مطالب السؤول : ص 56 .
2- .المواعظ العدديّة : ص 57 .
3- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 335 ح 844 .
4- .غرر الحكم : ج 1 ص 37 ح 106 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 19 ح 58 .
5- .غرر الحكم : ج 2 ص 17 ح 1630 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 26 ح 307 وفيه «الحرص» بدل «البخل» .
6- .غرر الحكم : ج 3 ص 112 ح 3969 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 181 ح 3710 .
7- .غرر الحكم : ج 1 ص 183 ح 692 .
8- .غرر الحكم : ج 6 ص 230 ح 10098 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 504 ح 9237 .
9- .نهج البلاغة : الحكمة 126 ، خصائص الأئمّة : ص 100 ، مشكاة الأنوار : ص 408 ح 1364 ، نزهة الناظر : ص 84 ح 164 ، جامع الأخبار : ص 360 ح 1003 ، تنبيه الخواطر : ج 1 ص 62 ، بحار الأنوار : ج 72 ص 199 ح28 .

ص: 377

امام على عليه السلام :بخل، رَداى بينوايى است.

امام على عليه السلام :بخيل توانگر، از تهى دستِ سخاوتمند ، نيازمندتر است.

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :بخل ، براى آدمى زيانبارتر از فقر است؛ زيرا فقير هر گاه توانگر شود ، در گشايش قرار مى گيرد؛ امّا بخيل ، اگر چه توانگر شود ، در گشايش قرار نمى گيرد .

امام على عليه السلام :بخل، [ نوعى ] فقر است.

امام على عليه السلام :بخل، يكى از دو فقر است.

امام على عليه السلام :آفت توانگرى، بخل است.

امام على عليه السلام :بخيل، به فقر خود ، شتاب مى بخشد.

امام على عليه السلام :بيچاره بخيل ! به استقبال فقرى مى رود كه از آن مى گريزد، و توانگرى اى را وا مى گذارد كه آن را مى طلبد.

امام على عليه السلام :در شگفتم از بخيل ! فقرى را كه از آن گريزان است ، به سوى خود مى كشانَد ، و توانگرى اى را كه در پىِ آن است ، از دست مى دهد. پس در دنيا ، چونان تهى دستان زندگى مى كند، و در آخرت ، به سانِ توانگران ، از او حسابرسى مى شود.

.

ص: 378

عنه عليه السلام :البَخيلُ مُستَعجِلُ الفَقرَ ؛ يَعيشُ فِي الدُّنيا عَيشَ الفُقَراءِ ، ويُحاسَبُ فِي العُقبى حِسابَ الأَغنِياءِ . (1)

الإمام الحسين عليه السلام :الشُّحُّ فَقرٌ (2) .

ب _ ضيقُ الصَّدرِالإمام عليّ عليه السلام :ضاقَ صَدرُ مَن ضاقَت يَدُهُ . (3)

ج _ قِلَّةُ الرّاحَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أقَلُّ النّاسِ راحَةً البَخيلُ . (4)

الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام :كانَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام يَقولُ : خَلَقتَ الخَلائِقَ في قُدرَةٍفَمِنهُم سَخِيٌّ ومِنهُم بَخيلٌ فَأَمَّا السَّخِيُّ فَفي راحَةٍوأمَّا البَخيلُ فَشُومٌ طَويلٌ (5)

الإمام الصادق عليه السلام :خَمسٌ هُنَّ كَما أقولُ : لَيسَت لِبَخيلٍ راحَةٌ ، ولا لِحَسودٍ لَذَّةٌ ، ولا لِلمَملوكِ وَفاءٌ ، ولا لِكَذوبٍ مُروءَةٌ ، ولا يَسودُ سَفيهٌ . (6)

.


1- .مئة كلمة للجاحظ : ص 47 ح 98 .
2- .تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 246 .
3- .المواعظ العدديّة : ص 58 .
4- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 395 ح 5840 ، الأمالي للصدوق : ص 73 ح 41 كلاهما عن يونس بن ظبيان عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، معاني الأخبار : ص 195 ح 1 عن أبي حمزة الثمالي عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، كنز الفوائد : ج1 ص 300 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، مشكاة الأنوار : ص 408 ح 1361 ، روضة الواعظين : ص 421 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 300 ح 2 .
5- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 177 ح 6 عن الهيثم بن عبد اللّه الرّماني ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 18 عن الإمام الحسن عليه السلام وفيه «فحزن» بدل «فشوم» ، بحار الأنوار : ج 49 ص 111 ح 7 .
6- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 394 ح 5838 ، الخصال : ص 271 ح 10 ، تحف العقول : ص 450 عن الإمام الرضا عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 72 ص 193 ح 13 .

ص: 379

ب - تنگ دلى
ج - نداشتن آسايش

امام على عليه السلام :بخيل، به فقر خود ، شتاب مى بخشد. در دنيا ، چونان تهى دستان زندگى مى كند، و در آخرت ، به سان توانگران ، حسابرسى مى شود.

امام حسين عليه السلام :بخل، [ نوعى ] فقر است.

ب _ تنگ دلىامام على عليه السلام :انسان تنگ دست، تنگ دل است.

ج _ نداشتن آسايشپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كم آسايش ترينِ مردم، شخص بخيل است.

امام رضا عليه السلام_ به نقل از پدرانش عليهم السلام _ :امير مؤمنان عليه السلام مى فرمود : مردمان را با قدرت خويش آفريدى برخى بخشنده اند و برخى دگر ، بخيل . امّا بخشنده، در آسايش است و بخيل ، در رنج طولانى .

امام صادق عليه السلام :پنج چيز چنان اند كه من مى گويم : بخيل را آسايش نيست ؛ حسود را خوشى ؛ شاهان را وفا ؛ دروغگو را مردانگى ؛ و نابخرد ، هرگز سَروَرى نيابد .

.

ص: 380

د _ الوَقاحَةُالإمام عليّ عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :السَّخِيُّ شُجاعُ القَلبِ ، وَالبَخيلُ شُجاعُ الوَجهِ. (1)

ه _ ذَهابُ المُروءَةِالإمام عليّ عليه السلام :لا مُرُوَّةَ لِبَخيلٍ . (2)

الإمام الباقر عليه السلام :المُرُوَّةُ أن لا تَطمَعَ فَتَذِلَّ ، وتَسأَلَ فَتُقِلَّ ، ولا تَبخَلَ فَتُشتَمَ ، ولا تَجهَلَ فَتُخصَمَ . (3)

و _ تَمَنِّي الفَقرِ لِلنّاسِالإمام الصادق عليه السلام :إنَّ أحَقَّ النّاسِ بِأَن يَتَمَنّى لِلنّاسِ الغِنَى البُخَلاءُ ، لِأَنَّ النّاسَ إذَا استَغنَوا كَفّوا عَن أموالِهِم ، وإنَّ أحَقَّ النّاسِ بِأَن يَتَمَنّى لِلنّاسِ الصَّلاحَ أهلُ العُيوبِ ، لِأَنَّ النّاسَ إذا صَلُحوا كَفّوا عَن تَتَبُّعِ عُيوبِهِم ، وإنَّ أحَقَّ النّاسِ بِأَن يَتَمَنّى لِلنّاسِ الحِلمَ أهلُ السَّفَهِ الَّذينَ يَحتاجونَ أن يُعفى عَن سَفَهِهِم ، فَأَصبَحَ أهلُ البُخلِ يَتَمَنَّونَ فَقرَ النّاسِ ، وأصبَحَ أهلُ العُيوبِ يَتَمَنَّونَ مَعايِبَ النّاسِ ، وأصبَحَ أهلُ السَّفَهِ يَتَمَنَّونَ سَفَهَ النّاسِ ، وفِي الفَقرِ الحاجَةُ إلَى البَخيلِ ، وفِي الفَسادِ طَلَبُ عَورَةِ أهلِ العُيوبِ ، وفِي السَّفَهِ المُكافَأَةُ بِالذُّنوبِ . (4)

.


1- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 290 ح 323 .
2- .غرر الحكم : ج 6 ص 346 ح 10438 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 532 ح 9679 .
3- .تحف العقول : ص 293 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 172 ح 5 .
4- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 401 ح 5862 ، الخصال : ص 152 ح 188 ، الأمالي للطوسي : ص 430 ح 961 ، الأمالي للصدوق : ص 471 ح 629 كلّها عن عبد اللّه بن مسكان ، بحار الأنوار : ج 73 ص 301 ح 5 .

ص: 381

د - پُررويى
ه - از بين رفتن مردانگى
و - آرزوى فقر كردن براى مردم

د _ پُررويىامام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :سخاوتمند ، پُردل است، و بخيل ، پُررو.

ه _ از بين رفتن مردانگىامام على عليه السلام :بخيل را مردانگى نيست .

امام باقر عليه السلام :مردانگى ، آن است كه طمع نَوَرزى تا خوار شوى، و خواهش نكنى تا ندار شوى، و بخل نَوَرزى تا دشنام بشنوى، و نادانى نكنى تا [در بحث ]شكست بخورى.

و _ آرزو كردن فقر براى مردمامام صادق عليه السلام :سزاوارترين كسان به اين كه براى مردم ، آرزوى توانگرى كنند، بخيلان اند؛ زيرا وقتى مردم ، بى نياز شدند ، از دارايى آنان ، چشم بر مى دارند . سزاوارترين كسان به اين كه براى مردم ، آرزوى صلاح كنند ، عيبداران اند؛ زيرا وقتى مردم صالح شدند ، از پيجويىِ عيب هاى آنان ، خوددارى مى كنند . سزاوارترين كسان به اين كه براى مردم ، آرزوى بردبارى كنند ، نابخردان اند كه نياز دارند از نابخردى هاى آنان ، گذشت شود؛ امّا [بر عكس اين ، ] بخيلان ، آرزومند فقر مردم هستند، عيبداران ، آرزو دارند كه مردم ، همه عيب داشته باشند، و نابخردان ، آروزىِ نابخرد بودن مردم را دارند، در حالى كه فقير بودن ، سبب نيازمندى [فقير] به بخيل مى شود، فاسد بودن ، موجب عيبجويى در اهل عيب مى گردد ، و نابخردى ، باعث تلافى كردن با گناه مى شود .

.

ص: 382

4 / 2المَضارُّ الاِجتِماعِيَّةُأ _ فَسادُ الفُقَراءِالإمام عليّ عليه السلام :إذا بَخِلَ الغَنِيُّ بِمَعروفِهِ ، باعَ الفَقيرُ آخِرَتَهُ بِدُنياهُ . (1)

ب _ ذَمُّ النّاسِالإمام عليّ عليه السلام :البُخلُ يَكسِبُ الذَّمَّ . (2)

عنه عليه السلام :الباخِلُ فِي الدُّنيا مَذمومٌ ، وفِي الآخِرَةِ مُعَذَّبٌ مَلومٌ . (3)

عنه عليه السلام :البَخيلُ مَذمومٌ . (4)

عنه عليه السلام :الشُّحُّ يَجلِبُ المَلامَةَ (5) .

مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي :قيلَ : كانَ مَكتوبا عَلى سَيفِ الحُسَينِ عليه السلام : البَخيلُ مَذمومٌ ، وَالحَريصُ مَحرومٌ ، وَالحَسودُ مَغمومٌ . (6)

ج _ سَبُّ النّاسِالإمام عليّ عليه السلام :بِالبُخلِ تَكثُرُ المَسَبَّةُ . (7)

.


1- .نهج البلاغة : الحكمة 372 ، غرر الحكم : ج4 ص518 ح 6818 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 370 ح 6241 وفيهما «بماله» بدل «بمعروفه» ، بحار الأنوار : ج 2 ص 36 ح 44 ؛ المناقب للخوارزمي : ص 368 ح 388 عن جابر بن عبد اللّه الأنصاري .
2- .غرر الحكم : ج 1 ص 128 ح 474 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 41 ح 956 .
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 36 ح 1733 .
4- .غرر الحكم : ج 1 ص 36 ح 97 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 19 ح 56 .
5- .تحف العقول : ص 83 ، بحارالأنوار : ج 77 ص 211 ح 1 .
6- .مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 2 ص 172 .
7- .غرر الحكم : ج 3 ص 200 ح 4195 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 187 ح 3809 .

ص: 383

4 / 2 زيان هاى اجتماعى
الف - فاسد شدن تهى دستان
ب - نكوهش مردم
ج - دشنام دادن مردم

4 / 2زيان هاى اجتماعىالف _ فاسد شدن تهى دستانامام على عليه السلام :هر گاه توانگر از نيكى كردن بخل ورزد، تهى دست [ناچار مى شود ]آخرتش را به دنيايش بفروشد.

ب _ نكوهش مردمامام على عليه السلام :بخل، نكوهش مى آورد.

امام على عليه السلام :بخيل، در دنيا نكوهيده است، و در آخرت ، عذاب و ملامت مى شود.

امام على عليه السلام :بخيل، نكوهيده است.

امام على عليه السلام :بخل، سرزنش به بار مى آورد.

مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمى مى گويند: بر شمشير حسين عليه السلام نوشته شده بود:«بخيل ، نكوهيده است، آزمند ، محروم است ، و حسود ، افسرده است» .

ج _ دشنام دادن مردمامام على عليه السلام :بخل ورزيدن ، مايه دشنامِ بسيار مى شود.

.

ص: 384

عنه عليه السلام :اِحذَرُوا البُخلَ ، فَإِنَّهُ لُؤمٌ ومَسَبَّةٌ . (1)

عنه عليه السلام :الشُّحُّ مَسَبَّةٌ (2) .

عنه عليه السلام :لا مَسَبَّةَ كَالشُّحِّ (3) .

عنه عليه السلام :الشُّحُّ يَكسِبُ المَسَبَّةَ . (4)

عنه عليه السلام :كَثرَةُ الشُّحِّ توجِبُ المَسَبَّةَ (5) .

د _ بُغضُ الناسِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :البَخيلُ مُبَغَّضٌ فِي السَّماواتِ ، مُبَغَّضٌ فِي الأَرضِ . (6)

الإمام عليّ عليه السلام :البُخلُ يوجِبُ البَغضاءَ . (7)

عنه عليه السلام :اِحذَرُوا الشُّحَّ ، فَإِنَّهُ يَكسِبُ المَقتَ ، ويَشينُ المَحاسِنَ ، ويُشيعُ العُيوبَ (8) .

عنه عليه السلام :إيّاكَ وَالتَّحَلِّيَ بِالبُخلِ ؛ فَإِنَّهُ يُزري (9) بِكَ عِندَ القَريبِ ، ويُمَقِّتُكَ إلَى النَّسيبِ (10) . (11)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 272 ح 2583 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 104 ح 2346 .
2- .غرر الحكم : ج 1 ص 38 ح 110 .
3- .غرر الحكم : ج 6 ص 352 ح 10475 .
4- .عيون الحكم والمواعظ : ص 62 ح 1598 .
5- .غرر الحكم : ج 4 ص 591 ح 7102 .
6- .الكافي : ج 4 ص 39 ح 3 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام .
7- .غرر الحكم : ج 1 ص 199 ح 780 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 42 ح 986 وفيه «تفتح» بدل «يوجب» .
8- .غرر الحكم : ج 2 ص 284 ح 2626 .
9- .الازدراء : الإحتقار والانتقاص ، وهو افتعال من زريت (النهاية : ج 2 ص 302 «زرا») .
10- .نسيبُهُ : أي قريبه (لسان العرب : ج 1 ص 756 «نسب») .
11- .غرر الحكم : ج 2 ص 292 ح 2651 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 97 ح 2236 وفيه «الغريب» بدل «القريب» و «القريب» بدل «النسيب» .

ص: 385

د - نفرت و دشمنى مردم

امام على عليه السلام :از بخل بپرهيزيد؛ زيرا بخل ، پستى و مايه دشنام است .

امام على عليه السلام :بخل، مايه دشنام است.

امام على عليه السلام :هيچ صفتى چون بخل ، مايه دشنام نيست .

امام على عليه السلام :بخل، دشنام به بار مى آورد.

امام على عليه السلام :بخلِ بسيار ، موجب دشنام مى شود .

د _ نفرت و دشمنى مردمپيامبر خدا عليه السلام :بخيل، هم در آسمان ها و هم در زمين ، سخت منفور است .

امام على عليه السلام :بخل ، موجب نفرت و كينه مى شود.

امام على عليه السلام :از بخل بپرهيزيد؛ زيرا بخل ، دشمنى مى آورد، و خوبى ها را زشت، و عيب ها و بدى ها را [ در بخيل ] فاش مى گردانَد .

امام على عليه السلام :زنهار از متّصف شدن به بخل؛ زيرا بخل ، تو را نزد دوست ، خوار و نزد خويشاوند ، منفور مى سازد !

.

ص: 386

عنه عليه السلام :جودُ الرَّجُلِ يُحَبِّبُهُ إلى أضدادِهِ ، وبُخلُهُ يُبَغِّضُهُ إلى أولادِهِ . (1)

ه _ العارُ بَينَ النّاسِالإمام عليّ عليه السلام :البُخلُ عارٌ . (2)

عنه عليه السلام :البُخلُ يَكسِبُ العارَ ويُدخِلُ النّارَ . (3)

و _ الذِّلَّةُ بَينَ النّاسِالإمام عليّ عليه السلام :البَخيلُ ذَليلٌ بَينَ أعِزَّتِهِ . (4)

عنه عليه السلام :البُخلُ يُذِلُّ مُصاحِبَهُ ، ويُعِزُّ مُجانِبَهُ . (5)

عنه عليه السلام :جودُ الفَقيرِ يُجِلُّهُ ، وبُخلُ الغَنِيِّ يُذِلُّهُ . (6)

عنه عليه السلام :البَخيلُ أبَدا ذَليلٌ . (7)

عنه عليه السلام :مَن بَخِلَ بِمالِهِ ذَلَّ . (8)

عنه عليه السلام :المالُ يُكرِمُ صاحِبَهُ ما بَذَلَهُ ، ويُهينُهُ ما بَخِلَ بِهِ . (9)

.


1- .غرر الحكم : ج 3 ص 358 ح 4729 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 222 ح 4326 .
2- .نهج البلاغة : الحكمة 3 ، تحف العقول : ص 202 ، مشكاة الأنوار : ص 408 ح 1364 ، روضة الواعظين : ص421 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 307 ح 36 ؛ دستور معالم الحكم : ص 19 .
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 31 ح 1706 .
4- .غرر الحكم : ج 1 ص 377 ح 1441 .
5- .غرر الحكم : ج 1 ص 370 ح 1409 .
6- .غرر الحكم : ج 3 ص 358 ح 4728 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 221 ح 4305 .
7- .غرر الحكم : ج 1 ص 199 ح 781 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 30 ح 484 .
8- .غرر الحكم : ج 5 ص 190 ح 7921 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 424 ح 7173 .
9- .غرر الحكم : ج 2 ص 61 ح 1838 .

ص: 387

ه - ننگ و شرمسارى در ميان مردم
و - خوارى در ميان مردم

امام على عليه السلام :بخشندگىِ مرد ، او را نزد دشمنانش [نيز] محبوب مى سازد و بُخلش ، او را نزد فرزندانش [نيز] ، منفور مى گردانَد .

ه _ ننگ و شرمسارى در ميان مردمامام على عليه السلام :بخل، ننگ است.

امام على عليه السلام :بخل، ننگ [ و شرمسارى ] مى آورد و [بخيل را] به جهنّم ، وارد مى كند .

و _ خوارى در ميان مردمامام على عليه السلام :بخيل، در ميان عزيزانش [نيز] خوار است.

امام على عليه السلام :بخل، همنشين خود را خوار مى كند و كناره گير از خود را عزّت مى بخشد.

امام على عليه السلام :بخشندگىِ تهى دست ، او را بزرگ مى گردانَد ، و بخل ورزى توانگر ، او را خوار مى سازد.

امام على عليه السلام :بخيل، هميشه خوار است.

امام على عليه السلام :هر كه از بخشيدن مال خود بخل ورزد ، خوار مى شود.

امام على عليه السلام :ثروت ، صاحب خود را اگر بخشش كند، ارجمند مى سازد، و اگر از بخشيدن آن بخل ورزد، خوار مى كند.

.

ص: 388

عنه عليه السلام :لا راحَةَ لِحَسودٍ ، ولا مَوَدَّةَ لِمَلولٍ ، ولا مُرُوَّةَ لِكَذوبٍ (1) ، ولا شَرَفَ لِبَخيلٍ ، ولا هِمَّةَ لِمَهينٍ (2) . (3)

الإمام الحسين عليه السلام :مَن جادَ سادَ ، ومَن بَخِلَ رَذُلَ (4) . (5)

ز _ اللُّؤمُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :خَلَقَ اللّهُ اللُّؤمَ ، فَحَفَّهُ بِالبُخلِ وَالمالِ . (6)

الإمام عليّ عليه السلام :يُستَدَلُّ عَلَى اللَّئيمِ بِسوءِ الفِعلِ ، وقُبحِ الخُلُقِ ، وذَميمِ البُخلِ . (7)

عنه عليه السلام :مَن جُمِعَ لَهُ مَعَ الحِرصِ عَلَى الدُّنيا البُخلُ بِها ، فَقَدِ استَمسَكَ بِعَمودَيِ اللُّؤمِ . (8)

ح _ تَمزيقُ العِرضِالإمام عليّ عليه السلام :البَخيلُ يَسمَحُ مِن عِرضِهِ بِأَكثَرَ مِمّا أمسَكَ مِن عَرَضِهِ (9) ، ويُضَيِّعُ مِن دينِهِ أضعافَ ما حَفِظَ مِن نَشَبِهِ (10) . (11)

.


1- .في المصدر : «للكذوب» والتصويب من بحار الأنوار .
2- .المَهِينُ : من المهانة : الحقارة والصِّغر (النهاية : ج 4 ص 376 «مهن») .
3- .مطالب السؤول : ص 232 عن ابن عبّاس ؛ بحار الأنوار : ج 78 ص 10 ح 67 .
4- .الرَّذْلُ : الدونُ الخسيس (الصحاح : ج 4 ص 1708 «رذل») .
5- .نزهة الناظر : ص 128 ح 234 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 242 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 121 ح 4 ؛ تاريخ دمشق : ج 16 ص 142 ، تهذيب الكمال : ج 8 ص 112 الرقم 1627 كلاهما عن خالد القسري من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام .
6- .كنز العمّال : ج 3 ص 453 ح 7410 نقلاً عن أبي نعيم وبز عن ابن عبّاس .
7- .غرر الحكم : ج 6 ص 451 ح 10967 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 555 ح 10232 .
8- .غرر الحكم : ج 5 ص 442 ح 9082 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 425 ح 7200 .
9- .العَرَضُ : بالتحريك متاع الدنيا وحطامها (النهاية : ج 3 ص 214 «عرض») .
10- .النَّشَبُ : المال والعقار (الصحاح : ج 1 ص 224 «نشب») .
11- .غرر الحكم : ج 2 ص 130 ح 2084 .

ص: 389

ز - فرومايگى
ح - دريدن آبرو

امام على عليه السلام :حسود را آسايش نيست ، بيزار را دوستى، دروغگو را مردانگى ، بخيل را بزرگى، و زبون را همّت.

امام حسين عليه السلام :هر كه بخشندگى كند ، سَرورى مى يابد، و هر كه بخل ورزد ، پست شود .

ز _ فرومايگىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، فرومايگى را آفريد و آن را با بخل و ثروت ، در ميان گرفت.

امام على عليه السلام :كردارِ بد ، اخلاق زشت و صفت نكوهيده بخل ، از نشانه هاى انسان فرومايه است.

امام على عليه السلام :كسى كه حرص به دنيا و بخل نسبت به آن در وجودش جمع شود، در واقع ، به دو ستون فرومايگى چنگ انداخته است.

ح _ دريدن آبروامام على عليه السلام :بخيل ، بيش از آنچه از دارايى اش نگه مى دارد ، از آبرويش مى بخشد و چند برابر مال و املاكى كه براى خود حفظ مى كند ، از دينش از دست مى دهد.

.

ص: 390

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :البَخيلُ يَسخو مِن عِرضِهِ بِمِقدارِ ما يَبخَلُ بِهِ مِن مالِهِ ، وَالسَّخِيُّ يَبخَلُ مِن عِرضِهِ بِمِقدارِ ما يَسخو بِهِ مِن مالِهِ . (1)

عنه عليه السلام :أبخَلُ النّاسِ بِعَرَضِهِ أسخاهُم بِعِرضِهِ . (2)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :أبخَلُ النّاسِ بِمالِهِ أجوَدُهُم بِعِرضِهِ . (3)

عنه عليه السلام :البُخلُ يُزري بِصاحِبِهِ . (4)

عنه عليه السلام :ما أذَلَّ النَّفسَ كَالحِرصِ ، ولا شانَ (5) العِرضَ كَالبُخلِ . (6)

الإمام الرضا عليه السلام :البُخلُ يُمَزِّقُ العِرضَ . (7)

ط _ قَطعُ الرَّحِمِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إيّاكُم وَالشُّحَّ وَالبُخلَ ، فَإِنَّهُ دَعا مَن قَبلَكُم إلى أن يَقطَعوا أرحامَهُم فَقَطَعوها ، ودَعاهُم إلى أن يَستَحِلّوا مَحارِمَهُم فَاستَحَلّوها ، ودَعاهُم إلى أن يَسفِكوا دِماءَهُم فَسَفَكوها . (8)

الإمام الصادق عليه السلام :لا يَطمَعَنَّ ذُو الكِبرِ فِي الثَّناءِ الحَسَنِ ، ولَا الخِبُّ (9) في كَثرَةِ الصَّديقِ ، ولَا السَّيِّئُ الأَدَبِ فِي الشَّرَفِ ، ولَا البَخيلُ في صِلَةِ الرَّحِمِ . (10)

.


1- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 279 ح 208 .
2- .غرر الحكم : ج 2 ص 436 ح 3190 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 121 ح 2764 .
3- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 328 ح 755 ، البخلاء : ص 66 عن عبد اللّه بن المعتزّ من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام .
4- .غرر الحكم : ج 1 ص 116 ح 426 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 33 ح 589 .
5- .الشَّيْنُ : خِلافُ الزَّين (المصباح المنير : ص 330 «شانه») .
6- .غرر الحكم : ج 6 ص 69 ح 9550 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 481 ح 8870 .
7- .العدد القويّة : ص 299 ح 35 ، نزهة الناظر : ص 206 ح 448 ، أعلام الدين : ص 308 ، بحار الأنوار : ج 78 ص355 ح 9 .
8- .شعب الإيمان : ج 7 ص 425 ح 10833 ، صحيح ابن حبّان : ج 11 ص 580 ح 5177 كلاهما عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 3 ص 452 ح 7404 نقلاً عن ابن جرير وكلاهما نحوه .
9- .الخِبُّ : الخدّاع (المصباح المنير : ص 162 «الخبُّ») .
10- .الخصال : ص 434 ح 20 عن يحيى بن عمران الحلبي ، بحار الأنوار : ج 73 ص 304 ح 18 .

ص: 391

ط - بُريدن پيوند خويشاوندى

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :بخيل ، به اندازه اى كه از دارايى اش بخل مى ورزد ، از آبرويش مى بخشد، و سخاوتمند ، به اندازه اى كه از دارايى خود مى بخشد ، از آبروى خويش ، نگه مى دارد.

امام على عليه السلام :بخيل ترينِ مردم در مال و دارايى اش ، سخاوتمندترين آنهاست در [از دست دادن] آبروى خويش.

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :بخيل ترينِ مردم در دارايى اش ، بخشنده ترينِ آنها در آبروى خويش است.

امام على عليه السلام :بخل، صاحب خود را خوار [ و بى مقدار ] مى كند.

امام على عليه السلام :هيچ چيز مانند حرص ، آدمى را خوار نمى سازد، و چيزى همانند بخل ، آبرو را لكّه دار نمى كند.

امام رضا عليه السلام :بخل، آبرو را بر باد مى دهد.

ط _ بُريدن پيوند خويشاوندىپيامبر خدا عليه السلام :از تنگ نظرى و بخل بپرهيزيد؛ زيرا بخل و تنگ نظرى ، پيشينيان شما را به بُريدن از خويشان ، فرا خواند و آن را بُريدند، و آنان را به روا شمردن نارواها ، فرا خواند و آنها را روا شمردند، و به ريختن خون يكديگر فرا خواند و خون يكديگر را ريختند.

امام صادق عليه السلام :آدم متكبّر ، هرگز نبايد انتظارِ ستايش [به وسيله ديگران] را داشته باشد، و آدم فريبكار ، انتظارِ داشتن دوستان بسيار را ، و آدم بى ادب ، انتظار بزرگ داشته شدن را ، و آدم بخيل ، انتظار به جا آوردن صِله رحِم [ به وسيله بستگانش ]را .

.

ص: 392

ي _ عَدَمُ الحَبيبِالإمام عليّ عليه السلام :لَيسَ لِبَخيلٍ حَبيبٌ . (1)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :صَديقُ البَخيلِ مَن لَم يُجَرِّبهُ . (2)

عنه عليه السلام :إيّاكُم وَالبُخلَ ؛ فَإِنَّ البَخيلَ يَمقُتُهُ الغَريبُ ، ويَنفِرُ مِنهُ القَريبُ . (3)

عنه عليه السلام_ لِابنِهِ الإِمامِ الحَسَنِ عليه السلام _ :إيّاكَ ومُصادَقَةَ البَخيلِ ، فَإِنَّهُ يَقعُدُ عَنكَ أحوَجَ ما تَكونُ إلَيهِ . (4)

عنه عليه السلام :إيّاكَ وصُحبَةَ الفاجِرِ وَالكَذّابِ وَالأَحمَقِ وَالبَخيلِ وَالجَبانِ ... وأمَّا البَخيلُ فَأَقرَبُ ما تَكونُ أبعَدُ ما يَكونُ إذَا احتَجتَ . (5)

الإمام زين العابدين عليه السلام :إيّاكَ ومُصاحَبَةَ البَخيلِ ، فَإِنَّهُ يَخذُلُكَ في مالِهِ أحوَجَ ما تَكونُ إلَيهِ . (6)

.


1- .غرر الحكم : ج 5 ص 78 ح 7473 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 410 ح 6956 .
2- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 292 ح 346 .
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 326 ح 2748 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 101 ح 2304 وفيه «يلعنه» بدل «يمقته» .
4- .نهج البلاغة : الحكمة 38 ، نزهة الناظر : ص 94 ح 171 عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 74 ص 199 ح 35 ؛ الصواعق المحرقة : ص 131 وفيه «يخذلك في» بدل «يقعد عنك» ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 562 عن عقبة بن أبي الصهباء ، دستور معالم الحكم : ص 65 و 75 ، كنز العمّال : ج 16 ص 267 ح 44388 .
5- .كنز العمّال : ج 9 ص 180 ح 25597 نقلاً عن وكيع عن نهار البحري .
6- .الكافي : ج 2 ص 377 ح 7 و ص 641 ح 7 كلاهما عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، تحف العقول : ص 279 ، الاختصاص : ص 239 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن أبيه عنه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 74 ص 208 ح 44 ؛ الصواعق المحرقة : ص 131 عن الإمام عليّ عليه السلام ، تاريخ دمشق : ج 41 ص 409 عن أبي حمزة عن الإمام الباقر عنه عليهماالسلام .

ص: 393

ى - نداشتن دوست

ى _ نداشتن دوستامام على عليه السلام :بخيل ، هيچ دوستى ندارد .

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :كسى با بخيل دوست است كه او را نيازموده باشد .

امام على عليه السلام :از بخل ، دورى كنيد؛ زيرا بخيل را بيگانه ، دشمن مى دارد و آشنا ، از او مى گريزد.

امام على عليه السلام_ به فرزندش امام حسن عليه السلام _ :از دوستى با بخيل بپرهيز؛ زيرا انسان بخيل ، زمانى كه بيشترين نياز را به او دارى، از كمك به تو ، باز مى ايستد .

امام على عليه السلام :از همنشينى با منحرف (1) و دروغگو و احمق و بخيل و ترسو... بپرهيز . امّا بخيل؛ چون در نزديك ترين زمانت به او، يعنى وقتى به او نياز پيدا مى كنى، بيش از هر زمان از تو دورتر است.

امام زين العابدين عليه السلام :از همنشينى با بخيل ، دورى كن؛ زيرا زمانى كه بيشترين نياز را به او دارى ، از كمك مالى به تو دريغ مى ورزد.

.


1- .. واژه «فاجر» _ كه در متن عربى حديث آمده _ ، به معناى منحرف، گنهكار، زناكار و دروغگوست .

ص: 394

الإمام عليّ عليه السلام :لا غُربَةَ كَالشُّحِّ . (1)

عنه عليه السلام :لَيسَ لِشَحيحٍ رَفيقٌ . (2)

عنه عليه السلام :زِيادَةُ الشُّحِّ تَشينُ الفُتُوَّةَ ، وتُفسِدُ الاُخُوَّةَ . (3)

4 / 3المَضارُّ الدّينِيَّةُأ _ سَلبُ التَّوفيقِالكتاب«وَ أَمَّا مَن بَخِلَ وَ اسْتَغْنَى * وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنَى * فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى * وَ مَا يُغْنِى عَنْهُ مَالُهُ إِذَا تَرَدَّى» . (4)

الحديثالإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَ اتَّقَى * وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَى» _ :بِأَنَّ اللّهَ تَعالى يُعطي بِالواحِدَةِ عَشَرَةً إلى مِئَةِ ألفٍ فَما زادَ . «فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى» قالَ : لا يُريدُ شَيئا مِنَ الخَيرِ إلّا يَسَّرَهُ اللّهُ لَهُ . «وَ أَمَّا مَن بَخِلَ وَ اسْتَغْنَى» قالَ : بَخِلَ بِما آتاهُ اللّهُ عز و جل . «وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنَى» بِأَنَّ اللّهَ يُعطي بِالواحِدَةِ عَشَرَةً إلى مِئَةِ ألفٍ فَما زادَ . «فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى» قالَ : لا يُريدُ شَيئا مِنَ الشَّرِّ إلّا يَسَّرَهُ لَهُ . «وَ مَا يُغْنِى عَنْهُ مَالُهُ إِذَا تَرَدَّى» قالَ : أما وَاللّهِ ما هُوَ تَرَدّى في بِئرٍ ولا مِن جَبَلٍ ولا مِن حائِطٍ ، ولكِن تَرَدّى في نارِ جَهَنَّمَ . (5)

.


1- .غرر الحكم : ج 6 ص 357 ح 10505 .
2- .غرر الحكم : ج 5 ص 76 ح 7465 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 409 ح 6953 .
3- .غرر الحكم : ج 4 ص 118 ح 5508 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 277 ح 5051 .
4- .الليل : 8 _ 11 .
5- .الكافي : ج 4 ص 46 ح 5 ، تهذيب الأحكام : ج 4 ص 109 ح 316 كلاهما عن سعد بن ظريف ، المقنعة : ص266 .

ص: 395

4 / 3 زيان هاى دينى
الف - سلب توفيق

امام على عليه السلام :هيچ [ بى كسى و ] غربتى ، همچون بخل نيست.

امام على عليه السلام :براى بخيل ، هيچ رفيقى نباشد.

امام على عليه السلام :بخل زياد، جوان مردى را لكّه دار كرده ، برادرى را تباه مى كند.

4 / 3زيان هاى دينىالف _ سلب توفيققرآن«و امّا آن كه بخل ورزيد و خود را بى نياز ديد و [پاداش] نيكوتر را به دروغ گرفت ، به زودى ، راهِ دشوارى را به او خواهيم نمود، و چون فرو افتد ، مال او به كارش نمى آيد» .

حديثامام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند عز و جل : «امّا آن كه عطا كرد و پروا داشت و [پاداش ]نيكوتر را تصديق كرد» _ :يعنى اين را كه خداوند عز و جلدر عوضِ يكى ، ده برابر تا صد هزار برابر و بيشتر عطا مى كند ، تصديق كرد . «به زودى ، راه آسانى را پيشِ پاى او خواهيم گذاشت» ؛ يعنى هر خيرى را كه بخواهد ، خداوند ، آن را برايش آسان [و فراهم ]مى سازد . «و امّا كسى كه بخل ورزيد و خود را بى نياز ديد» ؛ يعنى از آنچه خداوند عز و جل به او داده است ، بخل ورزيد . «و [پاداش ]نيكوتر را به دروغ گرفت» ؛ يعنى اين را كه خداوند عز و جل در عوضِ يكى ، ده برابر تا صد هزار برابر و بيشتر عطا مى كند [، به دروغ گرفت] . «به زودى ، راهِ دشوارى را به او خواهيم نمود» ؛ يعنى هر بدى اى را كه بخواهد ، خداوند ، آن را برايش آماده و فراهم مى سازد . «و چون فرو افتد ، مال او به كارش نمى آيد» ، به خدا سوگند كه مراد ، فرو افتادن در چاهى يا از [فراز] كوهى يا از بالاى ديوارى نيست ؛ بلكه فرو افتادن در آتش جهنّم است.

.

ص: 396

أسباب النزول عن ابن عبّاس :إنَّ رَجُلاً كانَت لَهُ نَخلَةٌ فَرعُها في دارِ رَجُلٍ فَقيرٍ ذي عِيالٍ ، وكانَ الرَّجُلُ إذا جاءَ ودَخَلَ الدّارَ فَصَعِدَ النَّخلَةَ لِيَأخُذَ مِنهَا التَّمرَ ، فَرُبَّما سَقَطَتِ التَّمرَةُ فَيَأخُذُها صِبيانُ الفَقيرِ ، فَيَنزِلُ الرَّجُلُ مِن نَخلَتِهِ حَتّى يَأخُذَ التَّمرَةَ مِن أيديهِم ، فَإِن وَجَدَها في فَمِ أحَدِهِم أدخَلَ إصبَعَهُ حَتّى يُخرِجَ التَّمرَةَ مِن فيهِ . فَشَكَا الرَّجُلُ ذلِكَ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، وأخبَرَهُ بِما يَلقى مِن صاحِبِ النَّخلَةِ . فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : اِذهَب ، ولَقِيَ [رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ] صاحِبَ النَّخلَةِ وقالَ : تُعطيني نَخلَتَكَ المائِلَةَ الَّتي فَرعُها في دارِ فُلانٍ ، ولَكَ بِها نَخلَةٌ فِي الجَنَّةِ ؟ فَقالَ لَهُ الرَّجُلُ : لَقَد اُعطيتُ ، وإنَّ لي نَخلاً كَثيرا وما فيها نَخلَةٌ أعجَبُ إلَيَّ ثَمَرَةً مِنها ! ثُمَّ ذَهَبَ الرَّجُلُ ، فَلَقِيَ رَجُلاً كانَ يَسمَعُ الكَلامَ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله (1) ، فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ أتُعطيني ما أعطَيتَ الرَّجُلَ ، نَخلَةً فِي الجَنَّةِ إن أنَا أخَذتُها ؟ قالَ : نَعَم . فَذَهَبَ الرَّجُلُ فَلَقِيَ صاحِبَ النَّخلَةِ ، فَساوَمَها مِنهُ ، فَقالَ لَهُ : أشَعَرتَ أنَّ مُحَمَّدا أعطاني بِها نَخلَةً فِي الجَنَّةِ ، فَقُلتُ : يُعجِبُني ثَمَرُها ؟ فَقالَ لَهُ الآخَرُ : أتُريدُ بَيعَها ؟ قالَ : لا ، إلّا أن اُعطى بِها مالاً أظُنُّهُ اُعطي . قالَ : فَما مُناكَ ؟ قالَ : أربَعونَ نَخلَةً . قالَ لَهُ الرَّجُلُ : لَقَد جِئتَ بِعَظيمٍ ، تَطلُبُ بِنَخلَتِكَ المائِلَةِ أربَعينَ نَخلَةً ؟ ثُمَّ سَكَتَ عَنهُ ، فَقالَ لَهُ : أنَا اُعطيكَ أربَعينَ نَخلَةً ، فَقالَ لَهُ : أشهِد لي إن كُنتَ صادِقا . فَمَرَّ ناسٌ فَدَعاهُم ، فَأَشهَدَ لَهُ بِأَربَعينَ نَخلَةً ، ثُمَّ ذَهَبَ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّ النَّخلَةَ قَد صارَت في مِلكي ، فَهِيَ لَكَ . فَذَهَبَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى صاحِبِ الدّارِ ، فَقالَ : إنَّ النَّخلَةَ لَكَ ولِعِيالِكَ ، فَأَنزَلَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : «وَ الَّيْلِ إِذَا يَغْشَى * وَ النَّهَارِ إِذَا تَجَلَّى * وَ مَا خَلَقَ الذَّكَرَ وَ الْأُنثَى * إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّى» (2) . (3)

.


1- .هكذا في المصدر ، وفي بعض المصادر : «ثمّ ذهب الرجل فقال رجلٌ كان يسمع الكلام من رسول اللّه صلى الله عليه و آله » وهو الأنسب .
2- .الليل : 1 _ 4 .
3- .أسباب النزول : ص 477 ح 852 ، تفسير ابن كثير : ج 8 ص 441 و 442 ، الدرّ المنثور : ج 8 ص 532 و533 نقلاً عن ابن أبي حاتم ؛ مجمع البيان : ج 10 ص 759 _ 760 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 22 ص 60 .

ص: 397

أسباب نزول القرآن_ به نقل از ابن عبّاس _ :مردى درخت خرمايى داشت كه شاخه آن در خانه مردى تهى دست و عيالوار بود . آن مرد ، هر گاه مى آمد ، وارد خانه آن تهى دست مى شد و بالاى درخت مى رفت تا خرماهايش را بچيند. گاه خرمايى بر زمين مى افتاد و كودكان مرد تهى دست ، آن را بر مى داشتند. صاحب نخل ، از درخت پايين مى آمد تا آن را از دست كودكان بگيرد؛ و اگر خرمايى را در دهان يكى از آنها مى ديد ، انگشتش را داخل دهانش مى كرد و خرما را بيرون مى آورد. مرد تهى دست ، از اين كار آن مرد ، به پيامبر صلى الله عليه و آله شكايت بُرد و رفتارى را كه صاحب نخل با آنها مى كرد ، براى ايشان ، بازگو كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «تو برو» . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، خود ، صاحب درخت خرما را ديد و فرمود : «حاضرى آن درخت خرماى خميده ات را كه شاخه اش در خانه فلانى قرار دارد ، به اِزاى نخلى در بهشت ، به من بفروشى؟» . آن مرد گفت: من درختان خرماى بسيارى دارم ؛ امّا هيچ يك از آنها ميوه اى به خوبى آن ندارند! اين را گفت و رفت . [ پيامبر صلى الله عليه و آله ] به مردى برخورد كرد كه سخنان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را مى شنيد. (1) آن مرد گفت : اى پيامبر خدا ! اگر من ، نخل او را بگيرم، حاضرى آنچه را به او مى دادى ، يعنى نخل در بهشت را به من بدهى ؟ فرمود: «آرى» . آن مرد ، نزد صاحب نخل رفت و خواهان خريد درخت خرماى او شد. صاحب نخل گفت: مگر تو فهميدى كه محمّد به جاى آن ، نخلى در بهشت به من مى داد و من گفتم: ميوه آن را دوست مى دارم؟ مرد گفت: حاضرى آن را بفروشى؟ صاحب نخل گفت: نه؛ مگر اين كه به جاى آن ، مالى را به من بدهى كه البته گمان نمى كنم بدهى. مرد گفت: چه مى خواهى؟ صاحب نخل گفت: چهل نخل. مرد گفت: توقّع بسيارى است! به جاى يك نخل خميده ، چهل نخل طلب مى كنى؟ و سكوت كرد . [ سپس ]به آن مرد گفت: چهل نخل را به تو مى دهم. صاحب نخل گفت: گواه بياور ، اگر راست مى گويى. چند نفر از آن جا مى گذشتند. مرد ، آنان را صدا زد و آنها را گواه گرفت كه چهل درخت خرما به او بدهد. سپس نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رفت و گفت : اى پيامبر خدا ! آن درخت خرما ، از آنِ من شد. اينك ، مال تو باشد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، نزد صاحب آن خانه (يعنى همسايه صاحب نخل) رفت و فرمود: «نخل ، از آنِ تو و عائله ات باشد». در اين هنگام ، خداوند _ تبارك و تعالى _ فرو فرستاد: «سوگند به شب ، آن گاه كه پرده افكنَد ! و سوگند به روز ، آن گاه كه روشن شود ! و سوگند به آن كه نَر و مادّه را آفريد، كه همانا تلاش شما ، پراكنده است ! » .

.


1- .. در مأخذ چنين آمده ؛ امّا در پاره اى منابع ديگر ، آمده است: «مرد رفت. پس مردى كه سخنان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را شنيده بود ، گفت ...» كه اين ، مناسب تر است.

ص: 398

ب _ الإِنفاقُ في ما يُسخِطُ اللّهَ عز و جلالإمام الباقر عليه السلام :مَن بَخِلَ بِمَعونَةِ أخيهِ المُسلِمِ وَالقِيامِ لَهُ في حاجَتِهِ ، ابتُلِيَ بِمَعونَةِ مَن يَأثَمُ عَلَيهِ ولا يُؤجَرُ . (1)

عنه عليه السلام :لَم يَبخَل عَبدٌ ولا أمَةٌ بِنَفَقَةٍ فيما يُرضِي اللّهَ عَزَّ وجَلَّ ، إلّا أنفَقَ أضعافَها فيما يُسخِطُ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ . (2)

ج _ حَبطُ الأَعمالِالإمام الباقر عليه السلام :ذُكِرَ لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله امرَأَةٌ صَوّامَةٌ قَوّامَةٌ مُصَلِّيَةٌ ، امرَأَةُ صِدقٍ ، غَيرَ أنَّها بَخيلَةٌ ؛ قالَ : فَما خَيرُها إذا . (3)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 366 ح 1 عن حسين بن أمين ، ثواب الأعمال : ص 298 ح 2 عن الحسين بن أبان ، المحاسن : ج 1 ص 184 ح 299 عن الحسين بن أنس ، تحف العقول : ص 293 نحوه ، بحار الأنوار : ج 75 ص180 ح 20 وراجع : الاختصاص : ص 242 .
2- .الكافي : ج 4 ص 43 ح 7 عن الحسين بن أيمن ، تحف العقول : ص 293 ، الاختصاص : ص 242 عن إسماعيل بن جابر عن الإمام الصادق عليه السلام وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 75 ص 172 ح 12 .
3- .الزهد لابن المبارك : ص 257 ح 743 ، البخلاء : ص 64 كلاهما عن صدقة بن يسار .

ص: 399

ب - خرج كردن در امورى كه خداوند را ناخشنود مى سازد
ج - بر باد رفتن اعمال

ب _ خرج كردن در امورى كه خداوند را ناخشنود مى سازدامام باقر عليه السلام :كسى كه از كمك كردن به برادر مسلمانش و بر آوردن نياز او دريغ ورزد، گرفتار كمك به كسى مى شود كه براى آن كمك ، گنهكار شود و مزدى هم نَبَرد.

امام باقر عليه السلام :هيچ بنده اى از مرد و زن، از خرج كردن در آنچه خداوند عز و جل را خشنود مى گردانَد ، بخل نورزيد، مگر آن كه چند برابر آن را در چيزى خرج كرد كه خداوند عز و جل را ناخشنود مى گردانَد.

ج _ بر باد رفتن اعمالامام باقر عليه السلام :به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گفته شد: فلان زن ، اهل روزه و شب زنده دارى و نماز است . زن خوبى است ؛ امّا بخيل است. فرمود: «پس، چه خوبى اى دارد؟ !».

.

ص: 400

د _ مَحقُ الإِيمانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما يَمحَقُ (1) الإِيمانَ شَيءٌ كَتَمحيقِ البُخلِ لَهُ . (2)

الإمام الباقر عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ما مَحَقَ الإِسلامَ مَحقَ الشُّحِّ شَيءٌ ، ثُمَّ قالَ : إنَّ لِهذَا الشُّحِّ دَبيبا كَدَبيبِ النَّملِ ، وشُعَبا كَشُعَبِ الشَّرَكِ (3) . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :ما رَأَيتُ شَيئا هُوَ أضَرُّ في دينِ المُسلِمِ مِنَ الشُّحِّ (5) .

ه _ نِفاقُ القَلبِالكتاب«وَمِنْهُم مَّنْ عَاهَدَ اللَّهَ لَئنْ ءَاتَانَا مِن فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ * فَلَمَّا ءَاتَاهُم مِّن فَضْلِهِ بَخِلُواْ بِهِ وَتَوَلَّواْ وَّهُم مُّعْرِضُونَ» . (6)

الحديثالإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَمِنْهُم مَّنْ عَاهَدَ اللَّهَ» إلى قَولِهِ : «أَخْلَفُواْ اللَّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا كَانُواْ يَكْذِبُونَ» _ :هُوَ ثَعلَبَةُ بنُ حاطِبِ بنِ عَمرِو بنِ عَوفٍ ، كانَ مُحتاجا فَعاهَدَ اللّهَ ، فَلَمّا آتاهُ اللّهُ بَخِلَ بِهِ . (7)

.


1- .المحقُ : النّقصُ والمحو والإبطال (النهاية : ج 4 ص 303 «محق») .
2- .مستدرك الوسائل : ج 7 ص 27 ح 7554 نقلاً عن كتاب الأخلاق لأبي القاسم الكوفي .
3- .زاد هنا في المصدر : وفي نسخة اُخرى : «الشَّوك» بدل «الشرك» . وَالشَّرَكُ : حبائل الصيد .
4- .الكافي : ج 4 ص 45 ح 5 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 63 ح 1716 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 295 ح 921 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 307 ح 34 ؛ مسند أبي يعلى : ج 3 ص 405 ح 3475 ، المعجم الأوسط : ج 3 ص 175 ح 2843 كلاهما عن أنس وفيهما صدره فقط ، كنز العمّال : ج 3 ص 448 ح 7386 .
5- .الاُصول الستّة عشر : ص 198 ح 171 عن زيد النرسي ، بحار الأنوار : ج 70 ص 400 ح 73 .
6- .التوبة : 75 و 76 .
7- .تفسير القمّي : ج 1 ص 301 عن أبي الجارود ، بحار الأنوار : ج 22 ص 96 ح 49 .

ص: 401

د - از بين بردن ايمان
ه - نفاق دل

د _ از بين بردن ايمانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ چيزى مانند بخل، ايمان را از بين نمى برد.

امام باقر عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «هيچ چيز مانند بخل ، اسلام را از بين نمى برد» . سپس افزود : «اين بخل را حركتى همچون حركت مورچه و رشته هايى همانند رشته هاى دام صيّادى است» .

امام صادق عليه السلام :من براى دين مسلمان ، چيزى زيانبارتر از بخل نديده ام.

ه _ نفاق دلقرآن«و از آنان ، كسانى اند كه با خدا عهد كرده اند كه : «اگر [ خداوند ] از كَرَم خويش به ما عطا كند ، قطعا صدقه خواهيم داد و از شايستگان خواهيم شد». پس چون از فضل خويش به آنان بخشيد ، بدان بخل ورزيدند و به حال اِعراض ، روى بر تافتند».

حديثامام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «و از آنان ، كسانى اند كه با خدا عهد كرده اند» تا : «با خدا ، خُلفِ وعده كردند ، از آن رو كه دروغ مى گفتند» _ :مراد ، ثَعلَبة بن حاطِب بن عمرو بن عوف است كه فردى نيازمند بود و با خدا ، چنين عهدى كرد ؛ ولى چون خداوند به او مال عطا فرمود ، از دِهِش آن ، بخل ورزيد.

.

ص: 402

مجمع البيان_ فِي الآيَةِ السّابِقَةِ أيضا _ :قيلَ نَزَلَت في ثَعلَبَةَ بنِ حاطِبٍ وكانَ مِنَ الأَنصارِ ، فَقالَ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله : اُدعُ اللّهَ أن يَرزُقَني مالاً ، فَقالَ : يا ثَعلَبَةُ قَليلٌ تُؤَدّي شُكرَهُ خَيرٌ مِن كَثيرٍ لا تُطيقُهُ ، أما لَكَ في رَسولِ اللّهِ اُسوَةٌ حَسَنَةٌ ، وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ لَو أرَدتُ أن تَسيرَ الجِبالُ مَعي ذَهَبا وفِضَّةً لَسارَت . ثُمَّ أتاهُ بَعدَ ذلِكَ فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، ادعُ اللّهَ أن يَرزُقَني مالاً ، وَالَّذي بَعَثَكَ بِالحَقِّ لَئِن رَزَقَنِيَ اللّهُ مالاً لَاُعطِيَنَّ كُلَّ ذي حَقٍّ حَقَّهُ . فَقالَ صلى الله عليه و آله : اللّهُمَّ ارزُق ثَعلَبَةَ مالاً ، قالَ : فَاتَّخَذَ غَنَما فَنَمَت كَما يَنمُو الدّودُ ، فَضاقَت عَلَيهِ المَدينَةُ فَتَنَحّى عَنها فَنَزَلَ وادِيا مِن أودِيَتِها ، ثُمَّ كَثُرَت نُمُوّا حَتّى تَباعَدَ عَنِ المَدينَةِ ، فَاشتَغَلَ بِذلِكَ عَنِ الجُمُعَةِ وَالجَماعَةِ ، وبَعَثَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلَيهِ المُصَدِّقَ لِيَأخُذَ الصَّدَقَةَ فَأَبى وبَخِلَ ، وقالَ : ما هذِهِ إلّا اُختُ الجِزيَةِ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا وَيحَ (1) ثَعلَبَةَ ، يا وَيحَ ثَعلَبَةَ ، وأنزَلَ اللّهُ الآياتِ ، عَن أبي اُمامَةَ الباهِلِيِّ ورُوِيَ ذلِكَ مَرفوعا . وقيلَ : إنَّ ثَعلَبَةَ أتى مَجلِسا مِنَ الأَنصارِ فَأَشهَدَهُم ، فَقالَ : لَئِن آتانِيَ اللّهُ مِن فَضلِهِ تَصَدَّقتُ مِنهُ وآتَيتُ كُلَّ ذي حَقٍّ حَقَّهُ ، ووَصَلتُ مِنهُ القَرابَةَ ، فَابتَلاهُ اللّهُ فَماتَ ابنُ عَمٍّ لَهُ فَوَرِثَهُ مالاً ولَم يَفِ بِما قالَ فَنَزَلَت عَنِ ابنِ عَبّاسٍ وسَعيدِ بنِ جُبَيرٍ وقَتادَةَ . وقيلَ : نَزَلَت في ثَعلَبَةَ بنِ حاطِبٍ ومُعَتِّبِ بنِ قُشَيرٍ وهُما مِن بَني عَمرِو بنِ عَوفٍ ، قالا : لَئِن رَزَقَنَا اللّهُ مالاً لَنَصَّدَّقَنَّ ، فَلَمّا رَزَقَهُمَا اللّهُ المالَ بَخِلا بِهِ ، عَنِ الحَسَنِ ومُجاهِدٍ . وقيلَ : نَزَلَت في رِجالٍ مِنَ المُنافِقينَ : نَبتَلِ بنِ الحارِثِ وجَدِّ بنِ قَيسٍ وثَعلَبَةَ بنِ حاطِبٍ ومُعَتِّبِ بنِ قُشَيرٍ ، عَنِ الضَّحّاكِ . وقيلَ : نَزَلَت في حاطِبِ بنِ أبي بَلتَعَةَ ، كانَ لَهُ مالٌ بِالشّامِ فَأَبطَأَ عَلَيهِ وجَهَدَ لِذلِكَ جَهدا شَديدا فَحَلَفَ لَئِن آتاهُ اللّهُ ذلِكَ المالَ لَيَصَّدَّقَنَّ ، فَآتاهُ اللّهُ تَعالى ذلِكَ فَلَم يَفعَل ، عَنِ الكَلبِيِّ . (2)

راجع : ص 368 (البخل و الشحّ / الفصل الثالث : مبادئ البخل / الكفر والنفاق) .

.


1- .وَيحٌ : كلمة رحمة ، وويل كلمة عذاب (الصحاح : ج 1 ص 417 «ويح») .
2- .مجمع البيان : ج 5 ص 81 ، بحار الأنوار : ج 22 ص 40 ؛ تفسير الطبري : ج 6 الجزء 10 ص 189 ، تفسير ابن كثير : ج 4 ص 124 كلاهما نحوه .

ص: 403

مجمع البيان_ در باره همين آيه _ :گفته شده كه اين آيه ، در باره ثَعلَبة بن حاطِب ، نازل شد. او مردى از انصار بود و به پيامبر صلى الله عليه و آله گفت : دعا كن كه خداوند به من ، ثروتى روزى كند. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «اى ثَعلَبه ! مال اندكى كه شكرش را بگزارى ، بهتر از مال بسيارى است كه شكر آن نتوانى . آيا در پيامبر خدا ، براى تو سرمشق نيكويى نيست؟ سوگند به آن كه جانم در دست اوست ، اگر بخواهم كه كوه ها برايم طلا و نقره شوند، مى شوند !» . ثعلبه ، دوباره نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا ! دعا كن كه خداوند به من ، ثروتى روزى كند. سوگند به آن كه تو را به حق بر انگيخت ، اگر خداوند ، ثروتى روزى ام كند ، حقّ هر حقدارى را مى دهم ! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «بار خدايا ! به ثَعلَبه ، مالى روزى فرما» . ثعلبه ، گوسفندى چند خريد و آن گوسفندها ، مانند كِرم ، رشد كردند و افزون شدند ، چندان كه ديگر مدينه ، گنجايش آنها را نداشت. پس به بيرون مدينه رفت و در يكى از درّه هاى مدينه ، استقرار يافت. گوسفندانش ، همچنان افزايش يافتند تا اين كه از مدينه ، باز هم دورتر شد و از شركت در نماز جمعه و جماعت ، باز ماند. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، مأمور جمع آورى زكات را نزد او فرستاد تا زكاتش را بگيرد ؛ امّا ثعلبه ، زكاتش را نداد و بخل ورزيد و گفت: اين ، چيزى شبيه همان جزيه است ! پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «بيچاره ، ثَعلَبه ! بيچاره ، ثَعلَبه !» ، و خداوند ، اين آيات را فرو فرستاد. اين قول از ابو اُمامه باهِلى، روايت شده است كه سند آن را به پيامبر صلى الله عليه و آله رسانده است . بنا به قولى ، ثَعلَبه به ميان انجمنى از انصار آمد و آنان را گواه گرفته ، گفت: اگر خداوند ، از فضل خويش به من بدهد ، از آن صدقه مى دهم و حقّ هر حقدارى را مى پردازم و به خويشاوندان ، كمك مى نمايم. پس خداوند ، او را آزمود . پسر عموى او در گذشت و ثعلبه ، وارث اموال او گرديد ؛ ليكن به آنچه گفت ، وفا نكرد . پس اين آيات ، فرود آمد. اين قول از ابن عبّاس و سعيد بن جُبَير و قَتاده است. بنا به قولى، اين آيات در باره ثَعلَبة بن حاطِب و مُعَتِّب بن قُشَير _ كه هر دو از بنى عمرو بن عوف بودند _ ، فرود آمد. آن دو گفتند: اگر خداوند به ما مالى روزى كند ، صدقه (زكات) خواهيم داد ؛ ولى چون خداوند ، به آن دو ، مال [و ثروت ]روزى فرمود ، بخل ورزيدند . اين قول ، از حسن و مجاهد است. بنا به قولى ، اين آيات در باره نَبتَل بن حارث و جدّ بن قيس و ثَعلَبة بن حاطِب و مُعَتِّب بن قُشَير _ كه از منافقان بودند _ ، فرود آمد. اين قول ، از ضحّاك است . و به قولى، در باره حاطِب بن ابى بَلتَعه نازل شد كه مال التجاره اى در شام داشت و رسيدن آن به درازا كشيد و حاطِب ، براى آن ، كوشش بسيار نمود و سوگند خورد كه اگر خداوند ، آن مال را به او برگردانَد ، صدقه (زكات) خواهد داد . خداوند متعال ، آن مال التجاره را به او باز گرداند ؛ ليكن حاطِب به سوگند خويش ، عمل نكرد. اين قول ، از كَلْبى است .

ر . ك : ص 369 (بخل و تنگ نظرى / فصل سوم : ريشه هاى بخل / كفر و نفاق) .

.

ص: 404

و _ سَخَطُ اللّهِ عز و جلرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ثَلاثَةٌ يُبغِضُهُمُ اللّهُ ... يُبغِضُ الشَّيخَ الزّانِيَ وَالبَخيلَ المُتَكَبِّرَ ... . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :ثَلاثَةٌ يُبغِضُهُمُ اللّهُ تَعالى : البَخيلُ وَالمَنّانُ (2) ، وَالفاجِرُ . أو قالَ : التّاجِرُ الحَلّافُ ، وَالفَقيرُ المُختالُ (3) . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :خُلُقانِ يُبغِضُهُمَا اللّهُ عَزَّ وجَلَّ : سوءُ الخُلُقِ وَالبُخلُ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :ما شَيءٌ أبغَضُ إلَى اللّهِ عَزَّ وجَلَّ مِنَ البُخلِ وسوءِ الخُلُقِ . (6)

عنه صلى الله عليه و آله :خُلُقانِ يُحِبُّهُمَا اللّهُ ، وخُلُقانِ يُبغِضُهُمَا اللّهُ ، فَأَمَّا اللَّذانِ يُحِبُّهُمَا اللّهُ فَالسَّخاءُ وَالسَّماحَةُ ، وأمَّا اللَّذانِ يُبغِضُهُمَا اللّهُ فَسوءُ الخُلُقِ وَالبُخلُ ؛ وإذا أرادَ اللّهُ بِعَبدٍ خَيرا استَعمَلَهُ عَلى قَضاءِ حَوائِجِ النّاسِ . (7)

.


1- .صحيح ابن حبّان : ج 8 ص 138 ح 3350 عن أبي ذرّ ، إحياء العلوم : ج 3 ص 372 نحوه وفيه «المنان» بدل «المتكبر» .
2- .المَنّانُ : الذي لا يُعطي شيئا إلّا مَنّه واعتدّ به على من أعطاه (النهاية : ج 4 ص 366 «منن») .
3- .هكذا في المصدر ، ولعلّ الصّواب : «البخيلُ المنّان ، والتّاجر الحلّاف ، والفقير المختال» .
4- .البخلاء : ص 44 عن أبي ذرّ .
5- .الفردوس : ج 2 ص 199 ح 2989 عن عبد اللّه بن عمرو ، كنز العمّال : ج 3 ص 453 ح 7409 .
6- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 51 ح 19 عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 16 ص 231 .
7- .شعب الإيمان : ج 6 ص 117 ح 7659 و ج 7 ص 426 ح 10839 ، إحياء العلوم : ج 3 ص 358 _ 359 كلّها عن عبد اللّه بن عمرو ، كنز العمّال : ج 6 ص 351 ح 16014 ؛ تنبيه الخواطر : ج 1 ص 170 وليس فيه ذيله من «وإذا ...» .

ص: 405

و - خشم خدا

و _ خشم خداپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، سه كس را دشمن مى دارد : ... پيرمرد زِناكار و بخيل متكبّر و ... .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه كس اند كه خداوند متعال ، از آنان نفرت دارد: بخيل و منّت گذار و فاجر (يا فرمود :) بازرگانِ سوگندخوار، و تهى دستِ گردن فراز . (1)

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دو خوى اند كه خداوند عز و جل ، آنها را دشمن مى دارد: بداخلاقى و بخل .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ چيزى نزد خداوند عز و جل ، منفورتر از بخل و بداخلاقى نيست.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دو خوى اند كه خداوند ، آنها را دوست دارد، و دو خوى اند كه خداوند ، آنها را دشمن مى دارد . امّا آن دو خويى كه خداوند ، دوستشان دارد: بخشندگى و گذشت است ؛ و آن دو خويى كه خداوند ، آنها را دشمن مى دارد: بداخلاقى و بخل است. هر گاه خداوند ، براى بنده اى خيرى را بخواهد ، او را به رفع نيازهاى مردم مى گمارد.

.


1- .. در مأخذ ، همين گونه آمده، ليكن شايد درست آن ، چنين باشد: «بخيلِ منّت گذار، بازرگان سوگندخوار، و درويش گردن فراز».

ص: 406

الإمام عليّ عليه السلام :مَن بَخِلَ عَلَى المُحتاجِ بِما لَدَيهِ ، كَثُرَ سَخَطُ اللّهِ عَلَيهِ . (1)

عنه عليه السلام :مَا اجتُلِبَ سَخَطُ اللّهِ بِمِثلِ البُخلِ . (2)

ز _ التَّباعُدُ عَنِ اللّهِ عز و جلرسول اللّه صلى الله عليه و آله :البُخلُ وعُبوسُ الوَجهِ يَكسِبانِ البَغاضَةَ ، ويُباعِدانِ مِنَ اللّهِ ويُدخِلانِ النّارَ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :السَّخِيُّ قَريبٌ مِنَ اللّهِ ، قَريبٌ مِنَ الجَنَّةِ ، قَريبٌ مِنَ النّاسِ ، بَعيدٌ مِنَ النّارِ ، وَالبَخيلُ بَعيدٌ مِنَ اللّهِ ، بَعيدٌ مِنَ الجَنَّةِ ، بَعيدٌ مِنَ النّاسِ ، قَريبٌ مِنَ النّارِ . (4)

ح _ الحِرمانُ مِن مَحَبَّةِ اللّهِ عز و جل ووِلايَتِهِالكتاب«إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ مَن كَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا * الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَيَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَيَكْتُمُونَ مَا ءَاتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُّهِينًا» . (5)

.


1- .غرر الحكم : ج 5 ص 446 ح 9109 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 465 ح 8485 .
2- .غرر الحكم : ج 6 ص 74 ح 9575 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 476 ح 8713 .
3- .مستدرك الوسائل : ج 7 ص 27 ح 7554 نقلاً عن أبي القاسم الكوفي في كتاب الأخلاق ، الكافي : ج 2 ص103 ح 5 عن فضيل عن الإمام الباقر أو الإمام الصادق عليهماالسلام وليس فيه «يكسبان البغاضة» .
4- .سنن الترمذي : ج 4 ص 342 ح 1961 عن أبي هريرة ، المعجم الأوسط : ج 3 ص 27 ح 2363 عن عائشة ، شعب الإيمان : ج 7 ص 428 ح 10848 عن جابر بن عبد اللّه ، البخلاء : ص 47 عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج6 ص 338 ح 15928 ؛ عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 12 ح 27 ، جامع الأخبار : ص 308 ح 845 كلاهما عن الحسن بن عليّ الوشاء عن الإمام الرضا عليه السلام ، مشكاة الأنوار : ص 409 ح 1366 ، تنبيه الخواطر : ج 1 ص 171 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 355 ح 17 .
5- .النساء : 36 و 37 .

ص: 407

ز - دور شدن از خدا
ح - محروميت از دوستى و ولايت خدا

امام على عليه السلام :هر كس آنچه را دارد ، از نيازمند دريغ دارد ، ناخشنودى و خشم خدا بر او بسيار مى شود.

امام على عليه السلام :هيچ چيزى مانند بخل ، ناخشنودى خدا را به بار نمى آورد.

ز _ دور شدن از خداپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بخل و ترش رويى، منفورى و دشمنى به بار مى آورند و باعث دورى از خداوند و وارد شدن به آتش [ دوزخ ] مى شوند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :انسان بخشنده، به خداوند و بهشت و مردم ، نزديك است و از آتش [ دوزخ ] ، دور است ؛ و انسان بخيل ، از خدا و بهشت و مردم ، دور است و به آتش [ دوزخ ] ، نزديك است.

ح _ محروميت از دوستى و ولايت خداقرآن«خداوند ، كسى را كه متكبّر و فخرفروش است ، دوست نمى دارد ؛ همان كسانى كه بخل مى ورزند و مردم را به بخل ، دعوت مى كنند و آنچه را خداوند از فضل خويش ، بدانها ارزانى داشته است ، پوشيده مى دارند ؛ و براى كافران ، عذابى خوار كننده ، آماده كرده ايم».

.

ص: 408

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :إذا لَم يَكُن للّهِِ في عَبدٍ حاجَةٌ ابتَلاهُ بِالبُخلِ . (1)

المعجم الأوسط عن أنس :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : وَيلٌ لِلأَغنِياءِ مِنَ الفُقَراءِ يَومَ القِيامَةِ ، يَقولونَ : رَبَّنا ظَلَمونا حُقوقَنَا الَّتي فَرَضتَ لَنا عَلَيهِم . فَيَقولُ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ : وعِزَّتي وجَلالي لَاُدنِيَنَّكُم ولَاُباعِدَنَّهُم . ثُمَّ تَلا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «وَ الَّذِينَ فِى أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ * لِّلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ» (2) . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :يَقولُ اللّهُ تَعالى : ... أيُّما عَبدٍ خَلَقتُهُ فَهَدَيتُهُ إلَى الإِيمانِ ، وحَسَّنتُ خُلُقَهُ ، ولَم أبتَلِهِ بِالبُخلِ ، فَإِنّي اُريدُ بِهِ خَيرا . (4)

ط _ الهَلاكَةُالكتاب«وَ أَمَّا مَن بَخِلَ وَ اسْتَغْنَى * وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنَى * فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى * وَ مَا يُغْنِى عَنْهُ مَالُهُ إِذَا تَرَدَّى» . (5)

«فَخَسَفْنَا بِهِ وَ بِدَارِهِ الْأَرْضَ فَمَا كَانَ لَهُ مِن فِئَةٍ يَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَ مَا كَانَ مِنَ الْمُنتَصِرِينَ * وَ أَصْبَحَ الَّذِينَ تَمَنَّوْاْ مَكَانَهُ بِالْأَمْسِ يَقُولُونَ وَيْكَأَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَ يَقْدِرُ لَوْلَا أَن مَّنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا لَخَسَفَ بِنَا وَيْكَأَنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ» . (6)

.


1- .الكافي : ج 4 ص 44 ح 2 عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 63 ح 1717 ، وسائل الشيعة : ج 15 ص 256 ح 1 .
2- .المعارج : 24 و 25 .
3- .المعجم الأوسط : ج 5 ص 108 ح 4813 ، المعجم الصغير : ج 1 ص 246 ، تفسير القرطبي : ج 17 ص 39 ، كنز العمّال : ج 6 ص 310 ح 15822 .
4- .الأمالي للمفيد : ص 259 ح 1 ، الأمالي للطوسي : ص 24 ح 29 كلاهما عن بريد بن معاوية العجلي عن الإمام الباقر عن آبائه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 73 ص 307 ح 33 .
5- .الليل : 8 _ 11 .
6- .القصص : 81 و 82 .

ص: 409

ط - نابودى

حديثامام على عليه السلام :هر گاه بنده اى به كار خدا نيايد، خداوند ، او را به بخل ، مبتلا مى سازد.

المعجم الأوسط_ به نقل از اَ نَس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «واى به حال توانگران ، از دست تهى دستان در روز قيامت ! [ تهى دستان ] مى گويند: بار خدايا ! اينان ، حقوق ما را كه بر آنان واجب ساختى ، پايمال كردند. خداوند عز و جل مى فرمايد: «به عزّت و جلالم سوگند كه شما را [به خود] نزديك ، و آنان را دور مى گردانم !» . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، سپس اين آيات را خواند: «و كسانى كه در دارايى هاى آنان ، حقّى معلوم براى نيازخواه و محروم است» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند متعال مى فرمايد : « ... هر بنده اى را كه او را آفريدم و به ايمان ، هدايتش كردم و اخلاقش را نيكو ساختم و به بخل ، مبتلايش نكردم، خيرِ او را خواسته ام» .

ط _ نابودىقرآن«و امّا آن كه بخل ورزيد و خود را بى نياز ديد و [پاداش] نيكوتر را به دروغ گرفت ، به زودى ، راه دشوارى را به او خواهيم نمود، و چون هلاك شد، ديگر مال او به كارش نمى آيد».

«آن گاه ، او ( قارون ) را با خانه اش در زمين ، فرو برديم و گروهى نداشت كه در برابر [عذابِ ]خدا ، او را يارى كنند و [و خود نيز] نتوانست از خود ، دفاع كند. و همان كسانى كه ديروز ، آرزو داشتند تا به جاى او باشند، صبح مى گفتند: «واى ! مثل اين كه خداوند ، روزى را براى هر كس از بندگانش كه بخواهد ، گشاده يا تنگ مى گردانَد ؛ و اگر خدا بر ما منّت ننهاده بود ، ما را هم به زمين ، فرو بُرده بود. واى ! گويى كه كافران ، رستگار نمى گردند»».

.

ص: 410

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا عَلِيُّ ، ثَلاثٌ دَرَجاتٌ ، وثَلاثٌ كَفّاراتٌ ، وثَلاثٌ مُهلِكاتٌ ، وثَلاثٌ مُنجِياتٌ ... أمَّا المُهلِكاتُ : فَشُحٌّ مُطاعٌ ، وهَوىً مُتَّبَعٌ ، وإعجابُ المَرءِ بِنَفسِهِ (1) .

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ صَلاحَ أوَّلِ هذِهِ الاُمَّةِ بِالزُّهدِ وَاليَقينِ ، وهَلاكَ آخِرِها بِالشُّحِّ وَالأَمَلِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :أوَّلُ صَلاحِ هذِهِ الاُمَّةِ بِاليَقينِ وَالزُّهدِ ، وأوَّلُ فَسادِها بِالبُخلِ وَالأَمَلِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :نَجا أوَّلُ هذِهِ الاُمَّةِ بِاليَقينِ وَالزُّهدِ ، ويَهلِكُ آخِرُها بِالبُخلِ وَالأَمَلِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :صَلاحُ أوَّلِ هذِهِ الاُمَّةِ بِالزُّهدِ وَالتَّقوى ، وهَلاكُ آخِرِها بِالبُخلِ وَالفُجورِ . (5)

الإمام عليّ عليه السلام :ما بالُ مَن خالَفَكُم أشَدُّ بَصيرَةً في ضَلالَتِهِم ، وأبذَلُ لِما في أيديهِم مِنكُم ، ما ذاكَ إلّا أنَّكُم رَكَنتُم إلَى الدُّنيا فَرَضيتُم بِالضَّيمِ ، وشَحِحتُم عَلَى الحُطامِ وفَرَطتُم فيما فيهِ عِزُّكُم وسَعادَتُكُم . (6)

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 360 ح 5762 عن حماد بن عمرو عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، الخصال : ص 85 ح 12 عن أنس بن محمّد أبو مالك عن أبيه عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، المحاسن : ج 1 ص 63 ح 4 عن سعد بن طريف عن الإمام الباقر عليه السلام وفيه «موبقات» بدل «مهلكات» ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 325 ح 2656 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحارالأنوار : ج 70 ص 6 ح 3 .
2- .الخصال : ص 79 ح 128 ، الأمالي للصدوق : ص 297 ح 333 كلاهما عن فاطمة بنت الحسين عن أبيها عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 70 ص 173 ح 24 ؛ الزهد لابن حنبل : ص 16 عن عبد اللّه بن عمرو وفيه «بالبخل» بدل «بالشحّ» ، كنز العمّال : ج 3 ص 448 ح 7383 .
3- .شعب الإيمان : ج 7 ص 427 ح 10844 ، المعجم الأوسط : ج 7 ص 332 ح 7650 كلاهما عن شعيب عن أبيه وفيه «هلاكها» بدل «أوّل فسادها» ، الفردوس : ج 1 ص 35 ح 63 عن ابن عمر وفيه «آخر فسادها» بدل «أوّل فسادها» ، كنز العمّال : ج 3 ص 449 ح 7388 .
4- .تفسير القرطبي : ج 10 ص 3 .
5- .شعب الإيمان : ج 7 ص 428 ح 10845 عن عمرو بن شعيب عن أبيه عن جدّه .
6- .الخصال : ص 634 ح 10 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 73 ص 104 ح 95 .

ص: 411

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى على! سه چيز ، درجه است، سه چيز ، كفّاره است ، سه چيز ، نابود كننده است ، و سه چيز ، رهاننده... نابود كننده ها ، عبارت اند از: فرمانبرى از بخل، پيروى از هوس، و خودپسندى.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اين امّت، در آغاز، با زهد و يقين ، درست شده است و در پايان ، با بخل و آرزو ، تباه مى شود.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آغازِ درستى اين امّت ، با يقين و زهد بود، و آغاز تباهى اش ، با بخل و آرزوست.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اوّلِ اين امّت ، با يقين و زهد رَهيد و آخر آن ، با بخل و آرزو ، نابود مى شود.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اين امّت ، در آغاز با زُهد و پرهيزگارى ساخته شد ، و در پايان ، بر اثر بخل و ناپرهيزگارى ، نابود مى شود.

امام على عليه السلام :چه شده است كه مخالفانِ شما در گم راهىِ خويش ، بيناترند و در آنچه دارند ، بخشنده تر از شما هستند ؟ اين نيست ، مگر از آن روى كه شما به دنيا تكيه كرديد و به بى عدالتى و ستم ، رضايت داديد، و بر كالاى بى ارزش دنيا ، آزمند شديد ، و در آنچه سربلندى و خوش بختى شما در آن است ، كوتاهى نموديد.

.

ص: 412

4 / 4المَضارُّ الاِقتِصادِيَّةُأ _ عَدَمُ الانتِفاعِ مِنَ المالِالكتاب«وَ مَن يَبْخَلْ فَإِنَّمَا يَبْخَلُ عَن نَّفْسِهِ» . (1)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :البَخيلُ خازِنٌ لِوَرَثَتِهِ . (2)

عنه عليه السلام :البَخيلُ يَبخَلُ عَلى نَفسِهِ بِاليَسيرِ مِن دُنياهُ ، ويَسمَحُ لِوُرّاثِهِ بِكُلِّها . (3)

عنه عليه السلام :بَشِّر مالَ البَخيلِ بِحادِثٍ أو وارِثٍ . (4)

عنه عليه السلام :مَن مَنَعَ المالَ مَن يَحمَدُهُ ، وَرَّثَهُ مَن لا يَحمَدُهُ . (5)

عنه عليه السلام :لَم يُوَفَّق مَن بَخِلَ عَلى نَفسِهِ بِخَيرِهِ ، وخَلَّفَ مالَهُ لِغَيرِهِ . (6)

عنه عليه السلام :إنَّ ابنَ آدَمَ إذا كانَ في آخِرِ يَومٍ مِن أيّامِ الدُّنيا وأوَّلِ يَومٍ مِن أيّامِ الآخِرَةِ مُثِّلَ لَهُ مالُهُ ووَلَدُهُ وعَمَلُهُ، فَيَلتَفِتُ إلى مالِهِ فَيَقولُ: وَاللّه إِنّي كُنتُ عَلَيكَ حَريصا شَحيحا. (7)

.


1- .محمّد : 38 .
2- .غرر الحكم : ج 1 ص 127 ح 464 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 26 ح 295 .
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 71 ح 1884 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 56 ح 1446 .
4- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج 19 ص 251 ، المناقب للخوارزمي : ص 375 ح 395 عن أحمد بن أبي طاهر ؛ عيون الحكم والمواعظ : ص 195 ح 3981 .
5- .غرر الحكم : ج 5 ص 366 ح 8776 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 437 ح 7570 .
6- .غرر الحكم : ج 5 ص 93 ح 7535 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 414 ح 7028 .
7- .الكافي : ج 3 ص 231 ح 1 ، الأمالي للطوسي : ص 347 ح 719 ، تفسير القمّي : ج 1 ص 369 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 227 ح 20 كلّها عن سويد بن غفلة ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 137 ح 370 ، بحار الأنوار : ج 6 ص 224 ح 26 .

ص: 413

4 / 4 زيان هاى اقتصادى
الف - بهره مند نشدن از دارايى

4 / 4زيان هاى اقتصادىالف _ بهره مند نشدن از دارايىقرآن«و هر كس بخل ورزد ، در واقع ، نسبت به خودش بخل ورزيده است».

حديثامام على عليه السلام :بخيل، خزانه دارِ وارثان خويش است.

امام على عليه السلام :بخيل، [حتّى] اندكى از مال خود را از خويش ، دريغ مى كند ؛ ولى [به اجبار ،] همه آن را به وارثانش مى بخشد.

امام على عليه السلام :به دارايى بخيل ، نويد ده كه يا حادثه در انتظار اوست يا وارث.

امام على عليه السلام :آن كه مال را از كسى كه او را سپاس مى گويد ، دريغ دارد، آن را براى كسى به ميراث مى گذارد كه او را سپاس نگويد.

امام على عليه السلام :كسى كه خير [و ثروت] خود را از خويشتن ، دريغ ورزد و دارايى اش را براى ديگران بر جاى نهد، آدم موفّقى نيست.

امام على عليه السلام :آدمى زاده، آن گاه كه واپسين روز از روزهاى دنيا و نخستين روز از روزهاى آخرتش فرا رسد ، دارايى و فرزندان و كردارش ، در برابر چشم او مجسّم مى شوند و به دارايى خويش مى نگرد و مى گويد: به خدا سوگند كه من نسبت به تو حريص و بخيل بودم !

.

ص: 414

ب _ قِلَّةُ البَرَكَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ولا تَمنَعُوا المَوجودَ فَيَقِلَّ خَيرُكُم . (1)

صحيح البخاري عن أسماء :قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، ما لي مالٌ إلّا ما أدخَلَ عَلَيَّ الزُّبَيرُ ، فَأَتَصَدَّقُ ؟ قالَ[ صلى الله عليه و آله ] : تَصَدَّقي ولا توعي (2) فَيوعى عَلَيكِ . (3)

صحيح مسلم عن عبّاد بن عبد اللّه بن الزبير عن أسماء بنت أبي بكر :أنَّها جاءَتِ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَقالَت : يا نَبِيَّ اللّهِ لَيسَ لي شَيءٌ إلّا ما أدخَلَ عَلَيَّ الزُّبَيرُ ، فَهَل عَلَيَّ جُناحٌ أن أرضَخَ (4) مِمّا يُدخِلَ عَلَيَّ . فَقالَ : اِرضَخي مَا استَطَعتِ ، ولا توعي فَيوعِيَ اللّهُ عَلَيكِ . (5)

.


1- .أعلام الدين : ص 336 ح 14 عن أبي هريرة ، بحار الأنوار : ج 77 ص 179 ح 14 .
2- .لا توعي فيوعى عليك : أي لا تجمعي وتشحّي بالنفقة ، فيشحّ عليك وتجازي بتضييق رزقك (النهاية : ج5 ص 208 «وعا») .
3- .صحيح البخاري : ج 2 ص 915 ح 2450 و ص 520 ح 1366 ، كنز العمّال : ج 6 ص 342 ح 15954 .
4- .الرَّضخُ : العطيّة (النهاية : ج 2 ص 228 «رضخ») .
5- .صحيح مسلم : ج 2 ص 714 ح 89 ، سنن أبي داود : ج 2 ص 134 ح 1699 وفيه «أعطي ولا توكي ؛ فيوكي عليك» بدل «أرضخي .. . عليك» ، صحيح البخاري : ج 2 ص 520 ح 1367 ، سنن النسائي : ج 5 ص 74 وفيه «ولا توكي فيوكى» بدل «لا توعي فيوعي» ، مسند ابن حنبل : ج 10 ص 281 ح 27052 ، صحيح ابن حبّان : ج 8 ص 144 ح 3357 ، السنن الكبرى : ج 4 ص 314 ح 7814 و ج 6 ص 99 ح 13327 والخمسة الأخيرة نحوه ، كنز العمّال : ج 6 ص 341 ح 15948 .

ص: 415

ب - كم بركتى

ب _ كم بركتىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از [دِهِش] آنچه داريد ، دريغ مورزيد كه خير [و دارايى] شما ، كم مى شود.

صحيح البخارى_ به نقل از اَسماء _ :گفتم: اى پيامبر خدا ! من مالى ندارم ، مگر آنچه زبير برايم مى آورد . آيا صدقه بدهم؟ فرمود: «صدقه بده و مضايقه مكن كه [اگر چنين كنى ، متقابلاً از جانب خدا] از تو مضايقه مى شود» .

صحيح مسلم_ به نقل از عبّاد بن عبد اللّه بن زبير ، در باره اَسماء دختر ابو بكر _ :او (اسماء) نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رفت و گفت: اى پيامبر خدا ! من چيزى ندارم ، جز آنچه زبير برايم [به خانه] مى آورد . اگر از آنچه مى آورد ، بخشش كنم ، آيا بر من گناهى است . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «تا جايى كه مى توانى ، بپاشان و نگه مدار ، كه [اگر چنين كنى ، ]خدا [نيز] از تو نگه مى دارد».

.

ص: 416

رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لِأَسماءَ بِنتِ أبي بَكرٍ _ :اِنفَحي (1) (أوِ انضَحي أو أنفِقي) ولا تُحصي فَيُحصِيَ اللّهُ عَلَيكِ ، ولا توعي فيُوعِيَ اللّهُ عَلَيكِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :اِنفَحي وَانضَحي ، ولا توعي فَيُوعِيَ اللّهُ عَلَيكِ . 3

ج _ تَحويلُ النِّعمَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ للّهِِ عِبادا اختَصَّهُم بِالنِّعَمِ لِمَنافِعِ العِبادِ ، يُقِرُّهُم فيها ما بَذَلوها ، فَإِذا مَنَعوها نَزَعَها مِنهُم فَحَوَّلَها إلى غَيرِهِم . (3)

د _ تَلَفُ المالِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما مِن يَومٍ يُصبِحُ العِبادُ فيهِ إلّا مَلَكانِ يَنزِلانِ ، فَيَقولُ أحَدُهُما : «اللّهُمَّ أعطِ مُنفِقا خَلَفا» ، ويَقولُ الآخَرُ : «اللّهُمَّ أعطِ مُمسِكا تَلَفا» . (4)

.


1- .نَفَحَهُ : أعطاه (المصباح المنير : ص 616 «نفح») .
2- .صحيح مسلم : ج 2 ص 713 ح 88 ، صحيح البخاري : ج 2 ص 915 ح 2451 وليس «انفحي أو انضحي» ، مسند ابن حنبل : ج 10 ص 269 ح 27000 و 27001 و ص 282 ح 27059 ، صحيح ابن حبّان : ج 8 ص 5 ح 3209 ، كنز العمّال : ج 6 ص 341 ح 15950 .
3- .المعجم الأوسط : ج 5 ص 228 ح 5162 و ج 8 ص 186 ح 8350 ، تاريخ بغداد : ج 9 ص 459 الرقم 5089 ، حلية الأولياء : ج 6 ص 115 الرقم 356 و ج 10 ص 215 الرقم 556 كلّها عن عبد اللّه بن عمر ، كنز العمّال : ج 6 ص 350 ح 16008 ؛ نهج البلاغة : الحكمة 425 ، مشكاة الأنوار : ص 546 ح 1830 عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج74 ص 418 ح 39 .
4- .صحيح البخاري : ج 2 ص 523 ح 1374 ، صحيح مسلم : ج 2 ص 700 ح 57 ، السنن الكبرى للنسائي : ج 5 ص 375 ح 9178 ، السنن الكبرى : ج 4 ص 314 ح 7816 كلّها عن أبي هريرة ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 604 ح 8679 عن أبي سعيد الخدري وفيه «صباح» بدل «يوم يصبح العباد فيه» ، كنز العمّال : ج 6 ص 374 ح 16121 ؛ تفسير القمّي : ج 2 ص 7 عن هشام بن سالم عنه صلى الله عليه و آله ، عوالي اللآلي : ج 1 ص 366 ح 63 ، بحار الأنوار : ج 59 ص 172 ح 2 .

ص: 417

ج - انتقال نعمت
د - تلف شدن مال

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به اسماء دختر ابو بكر _ :بيفشان ( / بپاشان / انفاق نما) ، و شمارش مكن ، كه خدا بر تو شمارش مى كند، و نگه مدار ، كه خدا از تو نگه مى دارد» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بيفشان و بپاشان و نگه مدار ، كه خدا هم از تو نگه مى دارد. (1)

ج _ انتقال نعمتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :براى خداوند ، بندگانى است كه نعمت ها را به سود بندگان ، در اختيار آنان نهاده است و تا زمانى كه بخشش كنند ، آن نعمت ها را در دستشان باقى مى گذارد، و هر گاه از [ بخشش ] آنها دريغ ورزند ، نعمت ها را از آنها مى گيرد و به ديگران ، منتقل مى سازد.

د _ تلف شدن مالپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ روزى نيست كه بندگان ، آن را آغاز كنند ، مگر اين كه دو فرشته فرود مى آيند و يكى از آنها مى گويد: «بار خدايا ! به انفاق كننده ، عوض عطا فرما» و ديگرى مى گويد: «بار خدايا ! مالْ دريغ ورزنده را تلف گردان ».

.


1- .. شريف رضى رحمه الله مى گويد : اين فرموده پيامبر _ درود و سلام بر او باد _ كه: «بيفشان و بپاشان» ، استعاره است و مراد اين است كه: مال خود را در راه خدا ، انفاق كن و در مسير طاعت خدا ، بخشش نما و آن را بى درنگ و زود ، در جايگاه هاى واقعى اش قرار بده، همچنان كه باد ، دانه ها و بذرها را به هر سويى مى پراكَنَد ، و ابر ، قطرات خود را مى تراوانَد. مراد از «نگه مدار ، كه خدا از تو نگه مى دارد» نيز اين است كه امساك مكن كه خداوند ، از تو امساك مى نمايد؛ زيرا كسى كه چيزى را انبار كرده ، نگهدارى كند ، در واقع ، آن را براى خود نگه داشته و از ديگران ، باز داشته است.

ص: 418

عنه صلى الله عليه و آله :لا آبَت (1) شَمسٌ قَطُّ إلّا بُعِثَ بِجَنبَتَيها مَلَكانِ يُنادِيانِ ، يُسمِعانِ أهلَ الأَرضِ إلَا الثَّقَلَينِ (2) : اللّهُمَّ أعطِ مُنفِقا خَلَفا ، وأعطِ مُمسِكا مالاً تَلَفا . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ مَلَكا بِبابٍ مِن أبوابِ السَّماءِ يَقولُ : «مَن يَقرِضُ اليَومَ يُجزَ غَدا» ، ومَلَكا بِبابٍ آخَرَ يَقولُ : «اللّهُمَّ أعطِ مُنفِقا خَلَفا ، وعَجِّل لِمُمسِكٍ تَلَفا» . (4)

4 / 5المَضارُّ الاُخرَوِيَّةُأ _ الحِرمانُ مِنَ الجَنَّةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يَدخُلُ الجَنَّةَ بَخيلٌ . (5)

.


1- .آبَتِ الشمس : رجَعَت من مَشرِقها فغربت (المصباح المنير : ص 29 «آب») .
2- .الثَّقلان : الجِنّ والإنس (النهاية : ج 1 ص 217 «ثقل») .
3- .مسند ابن حنبل : ج 8 ص 168 ح 21780 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 483 ح 3662 ، صحيح ابن حبّان : ج 8 ص 121 ح 3329 ، موارد الظمآن : ص 613 ح 2476 ، مسند الطيالسي : ص 131 ح 979 ، البخلاء : ص 192 كلّها عن أبي الدرداء نحوه .
4- .مسند ابن حنبل : ج 3 ص 173 ح 8060 عن أبي هريرة ، صحيح ابن حبّان : ج 8 ص 124 ح 3323 ، المعجم الأوسط : ج 8 ص 380 ح 8935 ، موارد الظمآن : ص 208 ح 815 وفيه «الجنّة» بدل «السماء» وكلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 6 ص 374 ح 16119 .
5- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 20 ح 13 ، شعب الإيمان : ج 7 ص 431 ح 10862 ، البخلاء : ص 50 كلّها عن أبي بكر ، إحياء العلوم : ج 3 ص 372 و ص 491 .

ص: 419

4 / 5 زيان هاى اُخروى
الف - محروميت از بهشت

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هرگز خورشيدى غروب نكرد ، مگر آن كه دو فرشته ، در دو سوى آن گماشته شدند تا با صدايى كه جز جن و اِنس ، ديگر اهل زمين آن را مى شنوند، ندا مى دهند : «بار خدايا ! به انفاق كننده ، عوض عطا فرما و مالْ دريغ ورزنده را تلف گردان» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بر درى از درهاى آسمان ، فرشته اى مى گويد: «هر كه امروز قرض دهد ، فردا پاداش مى گيرد» ، و بر در ديگرى ، فرشته اى ديگر مى گويد: «بار خدايا ! به انفاق كننده ، جاى گزين عطا فرما، و مالْ دريغ ورزنده را هر چه زودتر ، تلف گردان » .

4 / 5زيان هاى اُخروىالف _ محروميت از بهشتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ بخيلى به بهشت ، وارد نمى شود .

.

ص: 420

عنه صلى الله عليه و آله :الشَّحيحُ لا يَدخُلُ الجَنَّةَ (1) .

عنه صلى الله عليه و آله :لَن يَلِجَ الجَنَّةَ شَحيحٌ (2) .

عنه صلى الله عليه و آله :لا يَدخُلُ الجَنَّةَ خِبٌّ ولا مَنّانٌ ولا بَخيلٌ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :قَسَمٌ مِنَ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ ، لا يَدخُلُ الجَنَّةَ بَخيلٌ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :أقسَمَ اللّهُ تَعالى بِعِزَّتِهِ وعَظَمَتِهِ وجَلالِهِ ، لا يُدخِلُ الجَنَّةَ بَخيلاً ولا شَحيحا . (5)

تفسير ابن كثير عن أنس :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : خَلَقَ اللّهُ جَنَّةَ عَدنٍ (6) ... ثُمَّ قالَ لَها : اِنطِقي! قالَت : «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» (7) فَقالَ اللّهُ : وعِزَّتي وجَلالي لا يُجاوِرُني فيكِ بَخيلٌ . ثُمَّ تَلا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (8) . (9)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ _ تَبارَكَ وتَعالى _ غَرَسَ جَنَّةَ عَدنٍ بِيَدِهِ وزَخرَفَها ، وأمَرَ المَلائِكَةَ فَشَقَّت فيهَا الأَنهارَ ، فَتَدَلَّت فيهَا الثِّمارُ ، فَلَمّا نَظَرَ إلى زَهرَتِها وحُسنِها ، قالَ : وعِزَّتي وجَلالي وَارتِفاعي فَوقَ عَرشي ، ما جاوَرَني فيكِ بَخيلٌ . (10)

.


1- .المعجم الأوسط : ج 4 ص 234 ح 4066 ، البخلاء : ص 51 كلاهما عن ابن عمر ، كنزالعمّال : ج 3 ص 448 ح 7382 .
2- .تاريخ دمشق : ج 27 ص 241 ح 5802 عن عبد اللّه بن جراد ، كنزالعمّال : ج 6 ص 578 ح 16997 .
3- .سنن الترمذي : ج 4 ص 343 ح 1963 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 27 ح 32 ، مسند أبي يعلى : ج 1 ص 81 ح90 ، تاريخ دمشق : ج 14 ص 265 ح 3551 ، تهذيب الكمال : ج 13 ص 153 الرقم 2870 كلّها عن أبي بكر ، كنز العمّال : ج 16 ص 76 ح 43995 .
4- .تاريخ دمشق : ج 57 ص 373 ح 12021 عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 3 ص 448 ح 7385 .
5- .تنبيه الخواطر : ج 1 ص 172 ؛ البخلاء : ص 55 عن أبي شجرة نحوه .
6- .عَدَنْتُ البَلَدَ : توطّنته ، جنّات عدن : أي جنّات إقامة (الصحاح : ج 6 ص 2162 «عدن») .
7- .المؤمنون : 1 .
8- .الحشر : 9 ، التغابن : 16 .
9- .تفسير ابن كثير : ج 5 ص 455 عن أنس ، المعجم الكبير : ج 12 ص 114 ح 12723 ، المعجم الأوسط : ج 5 ص349 ح 5518 كلاهما من دون إسنادٍ إليه صلى الله عليه و آله وليس فيهما ذيله من «ثمّ تلا ...» ، كنز العمّال : ج 3 ص 451 ح 7400 .
10- .البخلاء : ص 56 عن ابن عبّاس ، تفسير ابن كثير : ج 5 ص 455 من دون إسناد إليه صلى الله عليه و آله نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 451 ح 7400 .

ص: 421

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :تنگ نظر ، به بهشتْ وارد نمى شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ انسان تنگ نظرى به بهشت ، وارد نمى شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :فريبكار و منّت گذار و بخيل ، به بهشت ، وارد نمى شوند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سوگندِ خداوند عز و جل است كه : بخيل ، به بهشتْ وارد نمى شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند متعال ، به عزّت و عظمت و جلالش سوگند ياد كرده است كه هيچ بخيل و آزمندى را به بهشت ، وارد نخواهد كرد .

تفسير ابن كثير_ به نقل از اَ نَس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «خداوند ، بهشتِ ماندگارى را آفريد... سپس به او فرمود: سخن بگو ! . بهشت گفت: «مؤمنان ، رستگار شدند» . خداوند فرمود: به عزّت و جلالم سوگند كه هيچ بخيلى در تو ، همسايه من نخواهد شد ! » . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، سپس اين آيه را تلاوت كرد: «و هر كه از بخل ، نفسش نگه داشته شود، آنان ، رستگاران اند » .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند _ تبارك و تعالى _ ، بهشتِ ماندگارى را با دست خويش كاشت و آن را آراست و به فرشتگان دستور داد تا در آن ، جويبارهايى را ايجاد كردند و ميوه هايش [از درختان] آويزان گشت. پس چون نيكويى و زيبايى آن را ديد، فرمود: «به عزّت و جلالم و مقام بلندم بر فراز عرشم سوگند كه هيچ بخيلى در اين [ بهشت ] ، همسايه من نخواهد شد !» .

.

ص: 422

عنه صلى الله عليه و آله :لَمّا خَلَقَ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ جَنَّةَ عَدنٍ خَلَقَ فيها ما لا عَينٌ رَأَت ولا خَطَرَ عَلى قَلبِ بَشَرٍ ، ثُمَّ قالَ لَها : تَكَلَّمي ، فَقالَت : «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» أنَا حَرامٌ عَلى كُلِّ بَخيلٍ ومُراءٍ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :ثَلاثَةٌ لا يَجِدونَ ريحَ الجَنَّةِ وإنَّ ريحَها لَتوجَدُ مِن مَسيرَةِ خَمسِمِئَةِ عامٍ : العاقُّ لِوالِدَيهِ ، ومُدمِنُ الخَمرِ ، وَالبَخيلُ المَنّانُ . (2)

الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام :إنَّ أميرَ المُؤمِنينَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ سَمِعَ رَجُلاً يَقولُ : إنَّ الشَّحيحَ أعذَرُ (3) مِنَ الظّالِمِ ، فَقالَ لَهُ : كَذَبتَ ، إنَّ الظّالِمَ قَد يَتوبُ ويَستَغفِرُ ويَرُدُّ الظُّلامَةَ عَلى أهلِها ، وَالشَّحيحَ إذا شَحَّ مَنَعَ الزَّكاةَ وَالصَّدَقَةَ ، وصِلَةَ الرَّحِمِ ، وقِرَى الضَّيفِ ، وَالنَّفَقَةَ في سَبيلِ اللّهِ ، وأبوابَ البِرِّ ، وحَرامٌ عَلَى الجَنَّةِ أن يَدخُلَها شَحيحٌ (4) .

.


1- .تاريخ دمشق : ج 52 ص 151 ح 10964 عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 1 ص 55 ح 75 ؛ مستدرك الوسائل : ج 7 ص 32 ح 7572 نقلاً عن لبّ اللباب نحوه ، بحار الأنوار : ج 72 ص 305 نقلاً عن أسرار الصلاة وفيه ذيله .
2- .كنز العمّال : ج 16 ص 54 ح 43905 نقلاً عن ابن جرير ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 163 ح 7235 ، صحيح ابن حبّان : ج 16 ص 335 ح 7340 ، السنن الكبرى : ج 8 ص 501 ح 17342 ، المعجم الكبير : ج 12 ص 233 ح 13180 كلّها عن عبد اللّه بن عمر وفيها «ثلاثة لا ينظر اللّه إليهم يوم القيامة : العاقّ لوالديه ومدمن الخمر والمنان بما أعطى» .
3- .في المصدر : «أغدر» ، وما أثبتناه من المصادر الاُخرى .
4- .الكافي : ج 4 ص 44 ح 1 عن مسعدة بن صدقة ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 63 ح 1718 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، مستطرفات السرائر : ص 125 ح 10 ، قرب الإسناد : ص 72 ح 233 كلاهما عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، بحارالأنوار : ج 73 ص 302 ح 13 .

ص: 423

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چون خداوند عز و جل ، بهشتِ ماندگارى را آفريد ، در آن چيزهايى را خلق كرد كه هيچ چشمى نديده و بر دل هيچ بشرى خطور نكرده است . سپس به آن فرمود: «سخن بگو !» . بهشت گفت: «مؤمنان ، رستگار شدند» . من بر هر بخيل و رياكارى ، حرام هستم.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه كس ، بوى بهشت را _ كه از فاصله پانصد سال راه به مشام مى رسد _ استشمام نمى كنند : نافرمانِ از پدر و مادر ، باده گُسار ، و بخيلِ منّت گذار.

امام صادق عليه السلام_ به نقل از پدرانش عليهم السلام : امير مؤمنان _ كه درودهاى خدا بر او باد _ ، شنيد كه مردى مى گويد: تنگ نظر ، معذورتر از كسى است كه حقّ ديگران را مى خورَد . ايشان فرمود: «اشتباه مى كنى. ظلم كننده حق خور ، بسا كه توبه كرده ، طلبِ آمرزش كند و حق را به صاحبش برگردانَد ، در حالى كه تنگ نظر ، هر گاه بخل ورزد ، از دادن زكات و صدقه ، خوددارى مى ورزد، به خويشاوندانش كمك نمى كند، از ميهمان ، پذيرايى نمى كند، در راه خدا ، انفاق نمى كند و از ديگر نيكى كردن ها ، خوددارى مى ورزد. وارد شدن تنگ نظر به بهشت ، ممنوع است» .

.

ص: 424

الإمام الكاظم عليه السلام :كانَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام يوصي أصحابَهُ ، يَقولُ : ... وَليَكُن نَظَرُكُم عِبَرا ، وصَمتُكُم فِكرا ، وقَولُكُم ذِكرا ، وطَبيعَتُكُمُ السَّخاءَ ، فَإِنَّهُ لا يَدخُلُ الجَنَّةَ بَخيلٌ ، ولا يَدخُلُ النّارَ سَخِيٌّ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :مَن كانَت لَهُ دارٌ فَاحتاجَ مُؤمِنٌ إلى سُكناها فَمَنَعَهُ إيّاها ، قالَ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ : يا مَلائِكَتي أَبخِلَ عَبدي عَلى عَبدي بِسُكنَى الدّارِ الدُّنيا ؟ وعِزَّتي وجَلالي لا يَسكُنُ جِناني أبَدا . (2)

عنه عليه السلام :أيُّما مُؤمِنٍ حَبَسَ مُؤمِنا عَن مالِهِ وهُوَ مُحتاجٌ إلَيهِ ، لَم يَذُق وَاللّهِ مِن طَعامِ الجَنَّةِ ولا يَشرَبُ مِنَ الرَّحيقِ (3) المَختومِ . (4)

راجع : ص 336 ح 67 و 68 و ص 338 ح 69 .

ب _ دُخولُ النّارِالكتاب«وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنفِقُونَهَا فِى سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِيمٍ * يَوْمَ يُحْمَى عَلَيْهَا فِى نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هَذَا مَا كَنَزْتُمْ لأَِنفُسِكُمْ فَذُوقُواْ مَا كُنتُمْ تَكْنِزُونَ» . (5)

.


1- .تحف العقول : ص 390 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 141 _ 142 ح 30 .
2- .الكافي : ج 2 ص 367 ح 3 ، ثواب الأعمال : ص 287 ح 1 ، المحاسن : ج 1 ص 187 ح 307 كلّها عن مفضّل بن عمر ، عوالي اللآلي : ج 1 ص 344 ح 120 عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 75 ص 179 ح 18 .
3- .الرَّحيق المختوم : الرَّحيق من أسماء الخمر ، يريد خمر الجنّة ، والمختوم المصون الذي لم يبتذل لأجل ختامه (النهاية : ج 2 ص 208 «رحق») .
4- .ثواب الأعمال : ص 286 ح 2 ، المحاسن : ج 1 ص 186 ح 304 كلاهما عن المفضّل ، بحار الأنوار : ج 75 ص314 ح 31 .
5- .التوبة : 34 و 35 .

ص: 425

ب - در آمدن به آتش جهنّم

امام كاظم عليه السلام :امير مؤمنان عليه السلام به يارانش سفارش مى كرد و مى فرمود : «... نگاهتان ، بايد پندآموز باشد و سكوتتان ، انديشيدن و سخنتان ، ذكر [خدا]، و طبيعتتان ، بخشندگى ؛ زيرا هيچ بخيلى به بهشت ، و هيچ بخشنده اى به جهنّم ، وارد نمى شود» .

امام صادق عليه السلام :هر كس خانه اى داشته باشد و مؤمنى به سكونت در آن ، نياز داشته باشد و آن را از او دريغ دارد، خداوند عز و جل مى فرمايد: «اى فرشتگان من! آيا بنده ام از ساكن شدن بنده ام از براى دنيا ، بخل ورزيد؟ به عزّت و جلالم سوگند كه او هرگز در بهشت هاى من ، ساكن نخواهد شد !»

امام صادق عليه السلام :هر مؤمنى مال خود را از مؤمنى كه به آن مال نياز دارد ، مضايقه كند، به خدا سوگند كه از خوراك بهشت ، نمى چشد و از باده سر به مُهر بهشتى نخواهد نوشيد !

ر . ك : ص 337 ح 67 و 68 و ص 339 ح 69 .

ب _ در آمدن به آتش جهنّمقرآن«و كسانى كه زر و سيم را گنج مى كنند و آن را در راه خدا هزينه نمى كنند ، ايشان را از عذابى دردناك ، خبر ده. روزى كه آن گنجينه ها را در آتش جهنّم بگُدازند ، پيشانى و پهلو و پشت آنان را با آنها داغ مى كنند و مى گويند: «اين است آنچه براى خود اندوختيد . پس آنچه را كه مى اندوختيد ، بچشيد» ».

.

ص: 426

«أَلْقِيَا فِى جَهَنَّمَ كُلَّ كَفَّارٍ عَنِيدٍ * مَّنَّاعٍ لِّلْخَيْرِ مُعْتَدٍ مُّرِيبٍ» . (1)

«وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمَا ءَاتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ هُوَ خَيْرًا لَّهُم بَلْ هُوَ شَرٌّ لَّهُمْ سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُواْ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» . (2)

«كَلَّا إِنَّهَا لَظَى * نَزَّاعَةً لِّلشَّوَى * تَدْعُواْ مَنْ أَدْبَرَ وَ تَوَلَّى * وَ جَمَعَ فَأَوْعَى» . (3)

«خُذُوهُ فَغُلُّوهُ * ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ * ثُمَّ فِى سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعًا فَاسْلُكُوهُ * إِنَّهُ كَانَ لَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ * وَ لَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ * فَلَيْسَ لَهُ الْيَوْمَ هَاهُنَا حَمِيمٌ * وَلَا طَعَامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِينٍ» . (4)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذَا ابتَغَيتُمُ المَعروفَ فَابتَغوهُ في حِسانِ الوُجوهِ ، فَوَاللّهِ لا يَلِجَ النّارَ إلّا بَخيلٌ ، ولا يَلِجُ الجَنَّةَ شَحيحٌ ، إنَّ السَّخاءَ شَجَرَةٌ فِي الجَنَّةِ تُسَمَّى السَّخاءَ ، وإنَّ الشُّحَّ شَجَرَةٌ فِي النّارِ تُسَمَّى الشُّحَّ (5) .

عنه صلى الله عليه و آله :سِتَّةٌ يَدخُلونَ النّارَ بِلا حِسابٍ : الاُمَراءُ بِالجَورِ ، وَالعَرَبُ بِالعَصَبِيَّةِ ، وَالدَّهاقينُ (6) بِالكِبرِ ، وَالتُّجّارُ بِالكَذِبِ ، وَالفُقَراءُ بِالحَسَدِ ، وَالأَغنِياءُ بِالبُخلِ . (7)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ خَلَقَ الجَنَّةَ ثَوابا لِأَولِيائِهِ ، فَحَفَّها (8) بِالجودِ وَالكَرَمِ ، وخَلَقَ النّارَ عِقابا لِأَعدائِهِ ، فَحَفَّها بِاللُّؤمِ وَالبُخلِ . (9)

.


1- .ق : 24 و 25 .
2- .آل عمران : 180 .
3- .المعارج : 15 _ 18 .
4- .الحاقة : 30 _ 36 .
5- .شعب الإيمان : ج 7 ص 435 ح 10876 عن عبد اللّه بن جراد .
6- .الدّهقانُ : معرّب يطلق على رئيس القرية وعلى التاجر وعلى من له مال وعقار (المصباح المنير : ص 201 «دهقن») .
7- .الفردوس : ج 2 ص 329 ح 3491 عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 16 ص 87 ح 44030 .
8- .حفّوا حوله يحفّون حفّا ، أي أطافوا به واستداروا ، وحفّه بالشيء ، يحفّه ، كما يحفّ الهودج بالثياب (الصحاح : ج 4 ص 1345 «حفف») .
9- .مستدرك الوسائل : ج 15 ص 259 ح 18177 نقلاً عن كتاب الأخلاق لأبي القاسم الكوفي .

ص: 427

«[به آن دو فرشته ، خطاب مى شود:] هر كافر سرسختى را در جهنّم ، فرو افكنيد ؛ هر باز دارنده از خيرى را، هر متجاوزِ شكّاكى را».

«و كسانى كه به آنچه خدا از فضل خود به آنان عطا كرده، بخل مى ورزند ، هرگز تصوّر نكنند كه آن بخل براى آنان خوب است؛ بلكه برايشان بد است. به زودى ، آنچه كه بدان بخل ورزيده اند ، روز قيامت ، طوقِ گردنشان مى شود».

«نه چنين است. [ آتش ، ] زبانه مى كِشد. پوست سر و اندام را بركَنَنده است. هر كه را پشت كرده و روى برتافته و گِرد آورده و انباشته [و حسابش را نگه داشته] ، فرا مى خوانَد».

«او را بگيريد و در غُل بكشيد. آن گاه ، ميان آتشش بياندازيد. سپس در زنجيرى كه درازىِ آن هفتاد گز است ، به بند بكشيد ؛ چرا كه او به خداى بزرگ ، ايمان نياورد و به اِطعام مسكين ، تشويق نمى كرد. پس امروز ، او را در اين جا حمايتگرى نيست و خوراكى جز چركابه ندارد».

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اگر جوياى نيكى هستيد ، آن را نزد نكورويان بجوييد؛ (1) زيرا به خدا سوگند كه جز بخيل ، كسى به آتش [ دوزخ ] ، وارد نمى شود و هيچ تنگ نظرى به بهشت ، وارد نمى شود. سخاوت ، درختى است در بهشت كه به آن ، «سخاوت» مى گويند؛ و تنگ نظرى ، درختى است در جهنّم كه به آن ، «شُح (تنگ نظرى)» مى گويند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شش گروه اند كه بدون حسابرسى به آتش [ دوزخ ] ، وارد مى شوند : فرمان روايان ، به سبب ستمگرى ؛ عرب ، به سبب عصبيّت [ قبيله اى] ؛ دهقانان ( اربابان و ملّاكين) به سبب تكبّر؛ بازرگانان ، به سبب دروغگويى؛ تهى دستان ، به سبب حسادت؛ و توانگران ، به سبب بخل .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، بهشت را پاداشى براى دوستانش آفريد و آن را با بخشندگى و كَرَم ، در ميان گرفت، و آتش را كيفرى براى دشمنانش آفريد و آن را با پستى و بخل ، احاطه كرد.

.


1- .. در تاج العروس آمده است: مراد از نكورويان ، كسانى هستند كه در ميان مردم ، وجهه و جايگاهى دارند. به عبارت ديگر، منظور افراد معتبر هستند .

ص: 428

عنه صلى الله عليه و آله :ما مِن ذي كَنزٍ لا يُؤَدّي حَقَّهُ ، إلّا جيءَ بِهِ يَومَ القِيامَةِ يُكوى بِهِ جَبينُهُ وجَبهَتُهُ ، وقيلَ لَهُ : هذا كَنزُكَ الَّذي بَخِلتَ بِهِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :ما مِن رَجُلٍ لَهُ مالٌ لا يُؤَدّي حَقَّ مالِهِ ، إلّا جُعِلَ لَهُ طَوقا في عُنُقِهِ شُجاعٌ (2) أقرَعُ وهُوَ يَفِرُّ مِنهُ وهُوَ يَتبَعُهُ ، ثُمَّ قَرَأَ مِصداقَهُ مِن كِتابِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ : «وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمَا ءَاتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ هُوَ خَيْرًا لَّهُم بَلْ هُوَ شَرٌّ لَّهُمْ سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُواْ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» الآيَةَ (3) . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :ما مِن ذي رَحِمٍ يَأتي رَحِمَهُ فَيَسأَ لُهُ فَضلاً أعطاهُ اللّهُ إيّاهُ فَيَبخَلُ عَلَيهِ ، إلّا اُخرِجَ لَهُ يَومَ القِيامَةِ مِن جَهَنَّمَ حَيَّةٌ يُقالُ لَها : شُجاعٌ يَتَلَمَّظُ (5) فَيُطَوَّقُ بِهِ . (6)

عنه صلى الله عليه و آله :لا يَأتي رَجُلٌ مَولاهُ يَسأَ لُهُ مِن فَضلٍ عِندَهُ فَيَمنَعُهُ إيّاهُ ، إلّا دُعِيَ لَهُ يَومَ القِيامَةِ شُجاعٌ أقرَعُ ، يَتَلَمَّظُ فَضلَهُ الَّذي مَنَعَ . (7)

الإمام عليّ عليه السلام :وَقودُ النّارِ يَومَ القِيامَةِ كُلُّ غَنِيٍّ بَخِلَ بِمالِهِ عَلَى الفُقَراءِ ، وكُلُّ عالِمٍ باعَ الدّينَ بِالدُّنيا . (8)

.


1- .الدرّ المنثور : ج 4 ص 181 نقلاً عن ابن مردويه عن جابر .
2- .الشُّجاع : ضربٌ من الحيّات (الصحاح : ج 3 ص 1235 «شجع») .
3- .آل عمران : 180 .
4- .سنن النسائي : ج 5 ص 11 ، تفسير القرطبي : ج 4 ص 291 نحوه وكلاهما عن عبد اللّه بن مسعود ، كنز العمّال : ج 6 ص 303 ح 15798 ؛ مجمع البيان : ج 2 ص 896 نحوه .
5- .يتلمّظ : أي يدير لسانه في فيه ويحرّكه (النهاية : ج 4 ص 271 «لمظ») .
6- .المعجم الكبير : ج 2 ص 322 ح 2343 ، المعجم الأوسط : ج 5 ص 372 ح 5593 كلاهما عن جرير بن عبد اللّه ، تفسير الطبري : ج 3 الجزء 4 ص 191 ، تفسير ابن كثير : ج 2 ص 152 ، تفسير القرطبي : ج 4 ص 291 ، كنز العمّال : ج 3 ص 370 ح 6992 ؛ مجمع البيان : ج 2 ص 897 .
7- .سنن النسائي : ج 5 ص 82 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 237 ح 20052 و ص 242 ح 20067 ، السنن الكبرى : ج 4 ص 300 ح 7764 ، المعجم الكبير : ج 19 ص 410 ح 980 ، شعب الإيمان : ج 3 ص 225 ح 3390 كلّها عن بهز بن حكيم عن أبيه عن جدّه ، كنز العمّال : ج 9 ص 78 ح 25050 .
8- .غرر الحكم : ج 6 ص 240 ح 10126 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 503 ح 9227 .

ص: 429

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ صاحب اندوخته اى نيست كه حقّ آن را نپردازد ، مگر آن كه روز قيامت ، او را مى آورند و با آنچه اندوخته است ، پيشانى و صورتش را داغ مى كنند و به او گفته مى شود: «اين ، همان اندوخته اى است كه از بخشيدن آن ، بخل مى ورزيدى» .

سنن النسائى_ به نقل از عبد اللّه بن مسعود _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «هيچ مردى نيست كه مالى داشته باشد و حقّ مال خود را نپردازد ، مگر اين كه آن مال به صورت مارى گرزه بر گردنش حلقه بزند و او از آن مار بگريزد و مار ، دنبالش كند» . ايشان ، سپس در تأييد سخن خويش ، اين آيه از كتاب خداوند عز و جل را قرائت كرد: «و كسانى كه به آنچه خدا از فضل خود به آنان عطا كرده، بخل مى ورزند ، هرگز تصوّر نكنند كه آن بخل براى آنان خوب است ؛ بلكه برايشان بد است. به زودى ، آنچه كه بدان بخل مى ورزيده اند ، روز قيامت ، طوقِ گردنشان مى شود» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ خويشاوندى نيست كه نزد خويشاوند خود برود و از نعمتى كه خدا به او داده است ، چيزى بخواهد و او از وى ، دريغ بدارد ، مگر اين كه در روز قيامت ، مارى به نام شُجاع (افعى) ، از جهنّم بيرون آورده مى شود كه زبانش را دور دهانش مى چرخاند (1) و بر گردن او حلقه مى زند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه مردى نزد سَروَر خود برود و از نعمتى كه دارد ، چيزى را تقاضا كند و او به وى ندهد، روز قيامت ، مارى گرزه را برايش مى خوانند تا آن نعمتى را كه دريغ ورزيده است ، ببلعد.

امام على عليه السلام :هيزم آتش جهنّم در روز قيامت ، هر توانگرى است كه مال خود را از تهى دستان ، دريغ ورزيده، و هر عالِمى كه دين [ خود ] را به دنيا فروخته است.

.


1- .. يعنى چنان كه گويى آماده بلعيدن او مى شود .

ص: 430

الإمام الصادق عليه السلام :ما مِن عَبدٍ يَمنَعُ دِرهَما في حَقِّهِ إلّا أنفَقَ اثنَينِ في غَيرِ حَقِّهِ ، وما رَجُلٌ يَمنَعُ حَقّا مِن مالِهِ إلّا طَوَّقَهُ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ بِهِ حَيَّةً مِن نارٍ يَومَ القِيامَةِ . (1)

عنه عليه السلام_ في ذَيلِ قَولِهِ تَعالى : «وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمَا ءَاتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ هُوَ خَيْرًا لَّهُم بَلْ هُوَ شَرٌّ لَّهُمْ» _ :مَن بَخِلَ ولَم يُنفِق مالَهُ في طاعَةِ اللّهِ ، صارَ ذلِكَ يَومَ القِيامَةِ طَوقا مِن نارٍ في عُنُقِهِ ، وهُوَ قَولُهُ : «سَيُطَوَّقُونَ مَا بَخِلُواْ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» . (2)

راجع : ص 364 (البخل و الشحّ / الفصل الثالث : مبادئالبخل / الجهل) . وص 336 ح 67 و 68 و ص 338 ح 69 .

4 / 6أنواعُ الشُّرورِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ايّاكُم وَالشُّحَّ فَإِنَّما هَلَكَ مَن كانَ قَبلَكُم بِالشُّحِّ : أمَرَهُم بِالبُخلِ فَبَخِلوا ، وأمَرَهُم بِالقَطيعَةِ فَقَطَعوا ، وأمَرَهُم بِالفُجورِ فَفَجَروا . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إيّاكُم وَالشُّحَّ فَإِنَّما هَلَكَ مَن كانَ قَبلَكُم بِالشُّحِّ : أمَرَهُم بِالكَذِبِ فَكَذَبوا ، وأمَرَهُم بِالظُّلمِ فَظَلَموا ، وأمَرَهُم بِالقَطيعَةِ فَقَطَعوا . (4)

.


1- .الكافي : ج 3 ص 504 ح 7 و ص 546 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 4 ص 102 ح 290 و ص 112 ح 328 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 11 ح 1588 كلّها عن عبيد بن زرارة ، المقنعة : ص 268 عن ابن مسكان ، وسائل الشيعة : ج 6 ص 25 ح 1 .
2- .تفسير القمّي : ج 1 ص 127 عن أبي بصير .
3- .سنن أبي داود : ج 2 ص 133 ح 1698 ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 622 ح 6806 نحوه ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 56 ح 26 ، السنن الكبرى : ج 4 ص 314 ح 7818 كلّها عن عبد اللّه بن عمرو ، كنزالعمّال : ج 3 ص 447 ح 7377 .
4- .الخصال : ص 176 ح 234 عن عبد اللّه بن عمرو ، بحارالأنوار : ج 73 ص 303 ح 15 ؛ البخلاء : ص 26 عن عبد اللّه بن عمر .

ص: 431

4 / 6 انواع بدى ها

امام صادق عليه السلام :هيچ بنده اى نيست كه حقّ درهمى را نپردازد ، مگر اين كه دو درهم ، به ناحق ، هزينه كند ؛ و هيچ مردى نيست كه حقّ مال خود را نپردازد ، مگر اين كه در روز قيامت ، خداوند عز و جل آن را به صورت مارى از آتش بر گردن او حلقه مى كند.

امام صادق عليه السلام_ در باره آيه شريف : «و كسانى كه به آنچه خداوند از فضل خويش به آنان عطا كرده ، بخل مى ورزند ، هرگز تصوّر نكنند كه آن بخل ، براى آنان خوب است ؛ بلكه برايشان بد است» _ :هر كس بخل بورزد و مال خويش را در راه طاعت خدا انفاق نكند، روز قيامت ، آن مال ، طوق آتشينى در گردن او مى شود ؛ و اين است [معناى] سخن خداوند كه: «به زودى ، آنچه بدان بخل ورزيده اند ، روز قيامت ، طوقِ گردنشان مى شود» .

ر . ك : ص 365 (بخل و تنگ نظرى / فصل سوم / ريشه هاى بخل / نادانى) . و ص 337 ح 67 و 68 و ص 339 ح 69 .

4 / 6انواع بدى هاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از تنگ نظرى بپرهيزيد؛ زيرا پيشينيان شما، در حقيقت، به سبب همين تنگ نظرى ، نابود شدند: [تنگ نظرى] آنان را به بخل ، وا داشت ، و بخل ورزيدند؛ و آنان را به بُريدن از خويشاوندان ، وا داشت ، و پيوند را بُريدند؛ و آنان را به گناه (/ دروغ) وا داشت ، و مرتكبِ آن شدند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از تنگ نظرى بپرهيزيد؛ زيرا پيشينيان شما، در حقيقت، به سبب همين تنگ نظرى ، نابود شدند: آنان را به دروغ گفتن ، وا داشت ، و دروغ گفتند ؛ به ظلم و حق كُشى وا داشت ، و آنها ظلم و حق كُشى كردند ؛ و به بُريدن از خويشان ، وا داشت ، و آنان بُريدند.

.

ص: 432

عنه صلى الله عليه و آله :اِتَّقُوا الشُّحَّ ، فَإِنَّ الشُّحَّ أهلَكَ مَن كانَ قَبلَكُم ، حَمَلَهُم عَلى أن سَفَكوا دِماءَهُم ، وَاستَحَلّوا مَحارِمَهُم . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إيّاكُم وَالشُّحَّ ، فَإِنَّهُ دَعَا الَّذينَ مَن قَبلَكُم حَتّى سَفِكوا دِماءَهُم ، ودَعاهُم حَتّى قَطَعوا أرحامَهُم ، ودَعاهُم حَتَّى انتَهَكوا وَاستَحَلّوا مَحارِمَهُم . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :أنَا زَعيمٌ لِثَلاثَةٍ بِثَلاثَةٍ : لِلمُكِبِّ عَلَى الدُّنيا ، وَالحَريصِ عَلَيها ، وَالشَّحيحِ بِها ، بِفَقرٍ لا غِنى بَعدَهُ ، وشُغُلٍ لا فَراغَ مِنهُ ، وهَمٍّ لا فَرَحَ مَعَهُ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :لا بِرَّ مَعَ الشُّحِّ . (4)

عنه عليه السلام :مَن لَزِمَ الشُّحَّ عَدِمَ النَّصيحَ . (5)

عنه عليه السلام :لا مُرُوَّةَ مَعَ شُحٍّ . (6)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :إيّاكُم وَالشُّحَّ ، فَإِنَّهُ أهلَكَ مَن كانَ قَبلَكُم ، هُوَ الَّذي سَفَكَ دِماءَ الرِّجالِ ، وهُوَ الَّذي قَطَعَ أرحامَها ، فَاجتَنِبوهُ . (7)

.


1- .صحيح مسلم : ج 4 ص 1996 ح 56 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 69 ح 14468 ، السنن الكبرى : ج 10 ص 227 ح 20450 كلّها عن جابر بن عبد اللّه ، كنزالعمّال : ج 3 ص 505 ح 7636 ؛ نثر الدرّ : ج 1 ص 255 ، تنبيه الخواطر : ج 1 ص 56 عن جابر بن عبد اللّه .
2- .الخصال : ص 176 ح 235 عن أبي هريرة ، بحارالأنوار : ج 73 ص 303 ح 16 ؛ مسند ابن حنبل : ج 3 ص 424 ح 9574 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 57 ح 28 كلاهما عن أبي هريرة نحوه ، كنزالعمّال : ج 16 ص 53 ح 43901 .
3- .تنبيه الغافلين : ص 223 ح 281 .
4- .مئة كلمة للجاحظ : ص 31 ح 15 ، المناقب للخوارزمي : ص 375 ح 395 .
5- .غرر الحكم : ج 5 ص 228 ح 8105 .
6- .غرر الحكم : ج 6 ص 360 ح 10521 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 531 ح 9652 .
7- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 258 ح 17 .

ص: 433

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از تنگ نظرى بترسيد؛ زيرا همين تنگ نظرى ، پيشينيانِ شما را به نابودى كشاند: آنان را وا داشت كه خون يكديگر را بريزند و حرام ها را حلال بشمارند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از تنگ نظرى بپرهيزيد؛ زيرا همين تنگ نظرى ، مردمانى را كه پيش از شما بودند ، وا داشت تا خون يكديگر را بريزند، و وادارشان كرد تا از خويشاوندان خود ببُرند، و وادارشان كرد كه حرام ها را زير پا بگذارند و آنها را حلال بشمارند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من براى سه كس ، سه چيز را ضمانت مى كنم : براى پردازنده به دنيا، حريص بر آن و بخيل به آن [ضمانت مى كنم] فقرى را كه هرگز بى نيازى در پى ندارد، و گرفتارى اى را كه هرگز از آن ، آسودگى نباشد، و اندوهى را كه هرگز با آن ، شادمانى نباشد .

امام على عليه السلام :نيكى كردن ، با تنگ نظرى ، جمع نمى شود.

امام على عليه السلام :هر كه با تنگ نظرى همراه شود، دوست خيرخواه را از دست دهد .

امام على عليه السلام :با وجود تنگ نظرى ، از جوان مردى خبرى نيست.

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :از تنگ نظرى بپرهيزيد؛ زيرا پيشينيانِ شما را همين به نابودى كشانْد ، و همين [ تنگ نظرى ]بود كه خون مردان را ريخت، و همين بود كه پيوندهاى خويشاوندى را بُريد. پس ، از آن دورى كنيد .

.

ص: 434

الفصل الخامس : موانع البخل5 / 1الإِيمانُالكتاب«وَ الَّذِينَ تَبَوَّءُو الدَّارَ وَ الْاءِيمَانَ مِن قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَ لَا يَجِدُونَ فِى صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِّمَّا أُوتُواْ وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (1) .

الحديثالإمام الصادق عليه السلام :إنَّ مِمّا خَصَّ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ بِهِ المُؤمِنَ أن يُعَرِّفَهُ بِرَّ إخوانِهِ وإن قَلَّ ، ولَيسَ البِرُّ بِالكَثرَةِ وذلِكَ أنَّ اللّهَ عَزَّ وجَلَّ يَقولُ في كِتابِهِ : «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ» ثُمَّ قالَ : «وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ » ، ومَن عَرَّفَهُ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ بِذلِكَ أحَبَّهُ اللّهُ ، ومَن أحَبَّهُ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى وَفّاهُ أجرَهُ يَومَ القِيامَةِ بِغَيرِ حِسابٍ . (2)

.


1- .الحشر : 9 .
2- .الكافي : ج 2 ص 206 ح 6 ، مصادقة الإخوان : ص 172 ح 2 كلاهما عن جميل بن درّاج ، بحار الأنوار : ج 74 ص 299 ح 35 .

ص: 435

فصل پنجم : عوامل باز دارنده از بخل
5 / 1 ايمان

فصل پنجم : عوامل باز دارنده از بخل5 / 1ايمانقرآن«و كسانى كه قبل از ايشان (مهاجران) در آن (مدينه) جاى گرفته و ايمان آورده اند، هر كس را كه به سوى آنان مهاجرت كرده ، دوست دارند و نسبت به آنچه به ايشان داده شده است ، در دل هايشان حسدى نمى يابند، و هر چند در خودشان احتياجى [مبرم] باشد، آنها را بر خودشان مقدّم مى دارند، و هر كس از خسّت نفس خود مصون بمانَد ، ايشان رستگاران اند ».

حديثامام صادق عليه السلام :از جمله چيزهايى كه خداوند عز و جل به مؤمن ارزانى داشته ، اين است كه نيكى كردن به برادرانش را به او شناسانده است ، اگر چه اندك باشد، و نيكى كردن ، به كمّيتِ بسيار نيست؛ چرا كه خداوند عز و جل در كتاب خود مى فرمايد: «و آنها را بر خود مقدّم مى دارند ، هر چند در خودشان احتياجى [مبرم ]باشد» . سپس مى فرمايد: «و هر كس از تنگ نظرىِ نفس خود مصون بمانَد ، ايشان رستگاران اند» ، و هر كس كه خداوند عز و جل به او اين نكته را بشناسانَد ، خداوند او را دوست مى دارد و كسى كه خداوند _ تبارك و تعالى _ دوستش بدارد ، مزد او را در روز قيامت، بدون حساب و كامل ، عطا مى كند.

.

ص: 436

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ مِن أخلاقِ المُؤمِنِ قُوَّةً في دينٍ ... ولا يَغلِبُهُ الشُّحُّ عَن مَعروفٍ يُريدُهُ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :لا يَجتَمِعُ الشُّحُّ وَالإِيمانُ في قَلبِ عَبدٍ أبَدا . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :لا يَجتَمِعُ الشُّحُّ وَالإِيمانُ في جَوفِ رَجُلٍ مُسلِمٍ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :خَصلَتانِ لا تَجتَمِعانِ في مُؤمِنٍ : البُخلُ وسوءُ الخُلُقِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :خَلَّتانِ لا تَجتَمِعانِ في مُؤمِنٍ : البُخلُ وسوءُ الظَّنِّ بِالرِّزقِ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :لا يُجمَعُ الإِيمانُ وَالبُخلُ في قَلبِ رَجُلٍ مُؤمِنٍ أبَدا . (6)

عنه صلى الله عليه و آله :لا يَنبَغي لِلمُؤمِنِ أن يَكونَ بَخيلاً ولا جَبانا . (7)

.


1- .نوادر الاُصول : ج 2 ص 262 عن جندب بن عبد اللّه ، كنزالعمّال : ج 1 ص 140 ح 669 .
2- .سنن النسائي : ج 6 ص 13 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 66 ح 7485 ، الأدب المفرد : ص 92 ح 281 ، التاريخ الكبير : ج 4 ص 307 الرقم 2928 ، البخلاء : ص 45 كلّها عن أبي هريرة ، كنزالعمّال : ج 3 ص 453 ح 7411 ؛ الخصال : ص 74 ح 118 عن أبي هريرة ، بحارالأنوار : ج 73 ص 302 ح 10 .
3- .مسند ابن حنبل : ج 3 ص 445 ح 9699 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 4 ص 588 ح 178 كلاهما عن أبي هريرة ، كنزالعمّال : ج 3 ص 453 ح 7414 ؛ مجمع البيان : ج 9 ص 393 .
4- .سنن الترمذي: ج4ص343ح1962، الأدب المفرد: ص93ح282، البخلاء: ص46 كلّها عن أبيسعيد الخدري، كنزالعمّال: ج3 ص447 ح7379؛ تاريخ اليعقوبي: ج2 ص97، الخصال: ص75 ح117 عن أبي سعيد الخدري، مشكاة الأنوار : ص 407 ح 1357 وفي الأخيرين «مسلم» بدل «مؤمن» ، بحار الأنوار : ج 73 ص 297 ح 5 .
5- .أعلام الدين : ص 294 ، نزهة الناظر : ص 48 ح 86 وليس فيه «بالرزق» ، بحار الأنوار : ج 77 ص 172 ح 8 .
6- .الإصابة : ج 3 ص 100 الرقم 3307 عن عبد العزيز عن أبيه سعيد ، كنز العمّال : ج 3 ص 453 ح 7412 نقلاً عن الكامل في الضعفاء .
7- .البخلاء : ص 46 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، كنز العمّال : ج 3 ص 453 ح 7415 .

ص: 437

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از جمله خصلت هاى مؤمن ، اين است كه در دين خود ، قوى است... و بخل ورزيدن از احسانى كه اراده كرده تا آن را انجام دهد ، بر او چيره نمى آيد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :تنگ نظرى و ايمان ، هرگز در دل بنده با هم جمع نمى شوند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بخل و ايمان ، در درون مرد مسلمان ، با هم گِرد نمى آيند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دو خصلت ، در مؤمن جمع نمى شوند: بخل و اخلاق بد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دو خصوصيت ، در مؤمن جمع نمى شوند: بخل و بدگمانى به روزى.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان و بخل ، هرگز در دل مرد مؤمن ، با هم جمع نمى شوند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :براى مؤمن ، شايسته نيست كه بخيل و ترسو باشد.

.

ص: 438

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أيقَنَ بِالخَلَفِ ، جادَ بِالعَطِيَّةِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أيقَنَ بِالخَلَفِ ، سَخَت نَفسُهُ بِالنَّفَقَةِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :ما عَقَدَ إيمانَهُ مَن بَخِلَ بِإِحسانِهِ . (3)

عنه عليه السلام_ في صِفَةِ المُؤمِنِ _ :لا يَغلِبُهُ الهَوى ، ولا يَقهَرُهُ الشُّحُّ ، ولا يَطمَعُ فيما لَيسَ لَهُ (4) .

عنه عليه السلام_ في صِفَةِ المُطيعينَ _ :ويَنفونَ عَن أنفُسِهِمُ الشُّحَّ وَالبُخلَ ، فَيُؤَدّونَ ما فُرِضَ عَلَيهِم مِنَ الزَّكاةِ ولا يَمنَعونَها . (5)

الإمام زين العابدين عليه السلام :إنّي لَأَستَحي مِن رَبّي أن أرَى الأَخَ مِن إخواني فَأَسأَلَ اللّهَ لَهُ الجَنَّةَ وأبخَلَ عَلَيهِ بِالدّينارِ وَالدِّرهَمِ ، فَإِذا كانَ يَومُ القِيامَةِ قيلَ لي : لَو كانَتِ الجَنَّةُ لَكَ لَكُنتَ بِها أبخَلَ وأبخَلَ وأبخَلَ . (6)

.


1- .مسند الشهاب : ج 1 ص 233 ح 366 عن عبد اللّه بن الزبير عن الإمام عليّ عليه السلام ، الفردوس : ج 3 ص 496 ح5538 عن أنس، تذكرة الخواصّ : ص 133 عن الإمام عليّ عليه السلام ، كنز العمّال : ج 16 ص 118 ح 44124 ؛ كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 416 ح 5904 عن زرارة عن الإمام الصادق عليه السلام ، نهج البلاغة : الحكمة 138 ، خصائص الأئمّة : ص 104 عن الإمام عليّ عليه السلام ، الخصال : ص 621 ح 10 عن أبي بصير عن الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام ، تحف العقول : ص 403 عن الإمام الكاظم عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 10 ص99.
2- .الكافي : ج 4 ص 43 ح 3 عن سماعة عن أبي الحسن عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 62 ح 1712 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 291 ح 898 ، الخصال : ص 619 ح 10 عن أبي بصير عن الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام بزيادة «جادو» قبل «سخت» ، تحف العقول : ص 109 بزيادة «أنفق و» قبل «سخت» ، بحار الأنوار : ج 10 ص 98 ح 1 .
3- .غرر الحكم : ج 6 ص 73 ح 9570 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 481 ح 8875 .
4- .تحف العقول : ص 162 ، الأمالي للصدوق : ص 669 ح 897 عن عبد الرحمن بن كثير الهاشمي عن الإمام الصادق عن أبيه عنه عليهم السلام ، التمحيص : ص 73 ح 170 ، بحارالأنوار : ج 78 ص 27 ح 92 ؛ مطالب السؤول : ص 225 وفيه «ولا تملكه الشهوة» بدل «ولا يطمع فيما ليس له» .
5- .التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 554 ح 328 ، بحار الأنوار : ج 68 ص 163 ح 12 .
6- .مصادقة الإخوان : ص 169 ح 1 عن الإمام الرضا عليه السلام ، وسائل الشيعة : ج 16 ص 387 ح 21835 ؛ سير أعلام النبلاء : ج 4 ص 394 الرقم 157 ، تهذيب الكمال : ج 20 ص 393 الرقم 4050 ، تاريخ دمشق : ج 41 ص 385 الرقم 4875 والثلاثة الأخيرة عن الإمام الرضا عن أبيه عن جدّه عنه عليهم السلام .

ص: 439

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه به عوض [الهى] يقين دارد ، بخشش مى كند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه به عوض [الهى] يقين دارد ، سخاوتمندانه ، انفاق مى كند.

امام على عليه السلام :كسى كه از احسان خويش دريغ ورزد ، ايمانش را استوار نساخته است.

امام على عليه السلام_ در وصف مؤمن _ :هوس ، بر او چيره نمى آيد، و تنگ نظرى مقهورش نمى كند، و به آنچه مال او نيست ، طمع نمى بندد.

امام على عليه السلام_ در وصف فرمان بُرداران _ :تنگ نظرى و بُخل را از خود دور مى گردانند و زكاتى را كه بر آنان واجب گشته است ، مى پردازند و از پرداخت آن ، خوددارى نمى ورزند.

امام زين العابدين عليه السلام :من از پروردگارم شرم مى كنم كه برادرى از برادرانم را ببينيم و از خداوند ، برايش بهشت را مسئلت كنم و آن گاه ، در دينار و درهم ، بر وى بخل بورزم؛ زيرا چون روز قيامت بر پا شود ، به من مى گويند: «اگر بهشت ، از آنِ تو بود، بى گمان ، نسبت به آن بخيل تر و بخيل تر و بخيل تر بودى» .

.

ص: 440

الإمام الباقر عليه السلام :لا يُؤمِنُ رَجُلٌ فيهِ الشُّحُّ وَالحَسَدُ وَالجُبنُ ، ولا يَكونُ المُؤمِنُ جَبانا ولا شَحيحا ولا حَريصا (1) .

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ المُؤمِنَ لا يَكونُ سَجِيَّتُهُ الكَذِبَ وَالبُخلَ وَالفُجورَ ، ورُبَّما ألَمَّ مِن ذلِكَ شَيئا لا يَدومُ عَلَيهِ . (2)

عنه عليه السلام :إن كانَ الخَلَفُ مِنَ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ حَقّا ، فَالبُخلُ لِماذا ؟! (3)

الإمام الرضا عليه السلام_ فِي الفِقهِ المَنسوبِ إلَيهِ _ :إيّاكُم وَالبُخلَ ، فَإِنَّهُ عاهَةٌ لا يَكونُ في حُرٍّ ولامُؤمِنٍ ، إنَّهُ خِلافُ الإِيمانِ . (4)

5 / 2الإِنفاقُالكتاب«فَاتَّقُواْ اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَ اسْمَعُواْ وَ أَطِيعُواْ وَ أَنفِقُواْ خَيْرًا لِّأَنفُسِكُمْ وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (5) .

.


1- .صفات الشيعة : ص 116 ح 59 عن الحارثي ، الخصال : ص 83 ح 8 عن الحارثي عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام ، مشكاة الأنوار : ص 534 ح 1788 ، روضة الواعظين : ص 464 ، بحارالأنوار : ج 73 ص 161 ح 9 .
2- .الكافي : ج 2 ص 442 ح 6 عن ابن رئاب ، الخصال : ص 129 ح 134 عن الحلبيّ وفيه «بشيء من هذا» بدل «من ذلك» ، بحار الأنوار : ج 6 ص 20 ح 11 .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 393 ح 5836 ، التوحيد : ص 376 ح 21 ، الخصال : ص 450 ح 55 ، الأمالي للصدوق : ص 56 ح 12 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 138 كلّها عن أبان بن عثمان الأحمر ، بحار الأنوار : ج 73 ص 300 ح 1 .
4- .فقه الرضا : ص 338 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 346 ح 4 وراجع : دلائل الإمامة : ص 71 ح 9 .
5- .التغابن : 16 .

ص: 441

5 / 2 انفاق كردن

امام باقر عليه السلام :مؤمن نيست مردى كه در او تنگ نظرى و حسادت و كم دلى است. مؤمن، ترسو و تنگ نظر و حريص نخواهد بود .

امام صادق عليه السلام :مؤمن، خصلتش دروغگويى و بخل و زناكارى نيست. گاهى ممكن است به چيزى از اينها دست يازد ؛ امّا به آن ادامه نمى دهد.

امام صادق عليه السلام :اگر عوض دادن خداوند عز و جل راست است، پس ديگر بخل ورزيدن ، چرا؟!

امام رضا عليه السلام_ در فقه منسوب به ايشان _ :از بخل بپرهيزيد كه بخل ، آفت [ و بيمارى ]است و در مرد آزاده و مؤمن ، يافت نمى شود. بخل ، با ايمان ، ناسازگار است.

5 / 2انفاق كردنقرآن«پس تا مى توانيد ، از خدا پروا بداريد و بشنويد و فرمان ببريد و مالى از خودتان را [در راه خدا ]انفاق كنيد ؛ و كسانى كه از خسّت نفس خويش مصون بمانند ، آنان ، رستگاران اند».

.

ص: 442

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ثَلاثٌ مَن كُنَّ فيهِ فَقَد وُقِيَ الشُّحَّ : مَن أدَّى الزَّكاةَ ، وقَرَى الضَّيفَ ، وأعطى فِي النّائِبَةِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :ثَلاثٌ مَن كُنَّ فيهِ فَقَد بَرِئَ مِنَ الشُّحِّ : مَن أدّى زَكاةَ مالِهِ طَيِّبَةً بِها نَفسُهُ ، وقَرَى الضَّيفَ ، وأعطى فِي النَّوائِبِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أدَّى الزَّكاةَ ، وقَرَى الضَّيفَ ، وأدَّى الأَمانَةَ ، فَقَد وُقِيَ شُحَّ نَفسِهِ . (3)

الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام :إنَّ رَجُلاً أتَى النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ بِأَبي أنتَ واُمّي ، إنّي اُحسِنُ الوُضوءَ ، واُقيمُ الصَّلاةَ واُؤتِي الزَّكاةَ في وَقتِها ، وأقرِي الضَّيفَ طَيِّبَةً بِها نَفسي ، مُحتَسِبٌ بِذلِكَ أرجو ما عِندَ اللّهِ . فَقالَ : بَخٍ بَخٍ بَخٍ ما لِجَهَنَّمَ عَلَيكَ سَبيلٌ ، إنَّ اللّهَ قَد بَرَّأَكَ مِنَ الشُّحِّ إن كُنتَ كَذلِكَ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن أدّى زَكاةَ مالِهِ ، فَقَد وُقِيَ شُحَّ نَفسِهِ . (5)

عنه عليه السلام :عَلَيكَ بِالصَّدَقَةِ ، تَنجُ مِن دَناءَةِ الشُّحِّ . (6)

.


1- .اُسد الغابة : ج 2 ص 121 الرقم 1360 ، كنزالعمّال : ج 3 ص 449 ح 7393 نقلاً عن المعجم الكبير ومسند أبي يعلى وكلاهما عن خالد بن يزيد بن جارية .
2- .المعجم الصغير : ج 1 ص 49 ، الفردوس : ج 2 ص 84 ح 2456 كلاهما عن جابر ، كنزالعمّال : ج 3 ص 452 ح 7408 .
3- .تنبيه الغافلين : ص 311 ح 446 .
4- .قرب الإسناد : ص 75 ح 241 عن مسعدة بن صدقة ، بحارالأنوار : ج 75 ص 459 ح 5 .
5- .كنزالعمّال : ج 2 ص 523 ح 4656 نقلاً عن ابن المنذر ؛ مجمع البيان : ج 10 ص 453 عن الإمام الصادق عليه السلام ، عيون الحكم والمواعظ : ص 447 ح 7878 .
6- .غرر الحكم : ج 4 ص 298 ح 6147 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 333 ح 5683 .

ص: 443

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه خصلت است كه در هر كس وجود داشته باشد ، از تنگ نظرى ، مصون مانده است : كسى كه زكات بپردازد، ميهمان نوازى كند، و در هنگام سختى ها ، بخشش نمايد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه خصلت است كه در هر كس وجود داشته باشد ، از تنگ نظرى ، مبرّاست: كسى كه زكات مال خود را با رضايتِ خاطر بپردازد، ميهمان نوازى كند، و در سختى ها بخشش نمايد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه زكات بدهد، ميهمان نوازى كند و امانت را برگردانَد ، از خسّت نفس خويش ، مصون مانده است.

امام صادق عليه السلام_ به نقل از پدرانش عليهم السلام _ :مردى نزد پيامبر عليه السلام آمد و گفت : اى پيامبر خدا، پدر و مادرم فدايت باد ! من ، نيكْ وضو مى سازم و به موقع ، نماز مى خوانم و زكات مى دهم و با طيبِ خاطر از ميهمان ، پذيرايى مى كنم، و اين كارها را به اميد پاداش خداوند ، انجام مى دهم. ايشان فرمود: «بَه بَه ! بَه بَه ! جهنّم ، به تو دسترسى ندارد ، اگر به راستى چنين باشى . خداوند ، تو را از تنگ نظرى ، پاك گردانيده است» .

امام على عليه السلام :كسى كه زكات مال خود را بپردازد، از خسّت نفسش ، در امان مانده است.

امام على عليه السلام :صدقه بده تا از پَستى تنگ نظرى ، رهايى يابى.

.

ص: 444

5 / 3كَرامَةُ النَّفسِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ السَّيِّدَ لا يَكونُ بَخيلاً . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إيّاكَ وَالبُخلَ ، فَإِنُّه عاهَةٌ لا تَكونُ في كَريمٍ . (2)

تاريخ اليعقوبي :قالَ [رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ] لِبَني سَلِمَةَ : مَن سَيِّدُكُمُ اليَومَ يا بَني سَلِمَةَ ؟ قالوا : الجَدُّ بنُ قَيسٍ ، يا رَسولَ اللّهِ . قالَ : فَكَيفَ حالُهُ فيكُم ؟ قالوا : مِن رَجُلٍ نُبَخِّلُهُ . قالَ : وأيُّ داءٍ أدوَأُ مِنَ البُخلِ! لا سُؤدَدَ (3) لِبَخيلٍ ، بَل سَيِّدُكُمُ الأَبيَضُ الجَعدُ عمرُو بنُ الجَموحِ . أو قالَ ، قالَ : قَيسُ بنُ البَراءِ . (4)

راجع : ص 332 (البخل والشحّ / الفصل الثاني / ذمّ البخيل) .

5 / 4الاِستِعانَةُ بِاللّه عزّوجلِّرسول اللّه صلى الله عليه و آله :اللّهُمَّ إنّي أعوذُ بِكَ مِنَ البُخلِ . (5)

.


1- .البخلاء : ص 39 ، الأمثال لأبي الشيخ : ص 130 ح 89 كلاهما عن أنس ، كنز العمّال : ج 3 ص 449 ح 7392 .
2- .دلائل الإمامة : ص 71 ح 9 .
3- .السّؤددُ : السيادة والشرف (تاج العروس : ج 5 ص 32 «سود») .
4- .تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 97 ؛ البخلاء : ص 39 ، الأمثال لأبي الشيخ : ص 130 ح 89 كلاهما عن أنس نحوه .
5- .صحيح البخاري : ج 5 ص 2342 ح 6009 ، سنن النسائي : ج 8 ص 256 كلاهما عن سعد بن أبي وقّاص ، صحيح مسلم : ج 4 ص 2080 ح 52 ، سنن أبي داود : ج 4 ص 31 ح 3972 كلاهما عن أنس ، سنن الترمذي : ج 5 ص 562 ح 3567 عن مصعب بن سعد ، كنز العمّال : ج 2 ص 200 ح 3748 .

ص: 445

5 / 3 بزرگوارى نفس
5 / 4 يارى خواستن از خدا

5 / 3بزرگوارى نفسپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سَرور (/ رئيس) ، بخيل نيست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از بخل بپرهيز ؛ زيرا بخل ، [ بيمارى و ] آفتى است كه در انسان بزرگوار ، يافت نمى شود.

تاريخ اليعقوبى:[پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ] به بنى سَلَمه فرمود : «اى بنى سَلَمه! امروز سَرور شما ، چه كسى است؟» . گفتند : جدّ بن قيس، اى پيامبر خدا ! فرمود: «جايگاه او در ميان شما ، چگونه است؟» . گفتند : او را به بخل ورزيدن مى شناسيم. فرمود: «چه دردى بدتر از بخل ؟! براى بخيل ، سَرورى نباشد. سَرور شما ، آن مرد سفيدپوستِ مجعّدمو، عمرو بن جَموح است» يا فرمود: «قيس بن بَراء است» .

ر . ك : ص 333 (بخل و تنگ نظرى / فصل دوم / نكوهش بخل) .

5 / 4يارى خواستن از خداپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بار خدايا ! از بخل ، به تو پناه مى برم.

.

ص: 446

عنه صلى الله عليه و آله :اللّهُمَّ إنّي أعوذُ بِكَ مِنَ الهَمِّ وَالحَزَنِ ، وَالعَجزِ وَالكَسَلِ ، وَالبُخلِ . (1)

سنن أبي داود عن عمر بن الخطّاب :كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله يَتَعَوَّذُ مِن خَمسٍ : مِنَ الجُبنِ ، وَالبُخلِ ، وسوءِ العُمُرِ ، وفِتنَةِ الصَّدرِ ، وعَذابِ القَبرِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ مِن دُعائِهِ فِي اليَومِ الثّاني وَالعِشرينَ مِن كُلِّ شَهرٍ _ :اللّهُمَّ وقِني شُحَّ نَفسي ، وَاغفِر لي ولِوالِدَيَّ ولِمَن دَخَلَ بَيتي مُؤمِنا ولِلمُؤمِنينَ وَالمُؤمِناتِ يَومَ يَقومُ الحِسابُ . (3)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ مِن دُعائِهِ فِي اليَومِ الثّامِنِ وَالعِشرينَ مِن شَهرِ رَمَضانَ _ :اللّهُمَّ عافِني ، وَاعفُ عَنّي ، وسَدِّدني ، وَاهدِني ، وقِني شُحَّ نَفسي ، وبارِك لي فِي ما رَزَقتَني ، وأعِنّي عَلى ما كَلَّفتَني ، وقِني عَذابَ النّارِ . (4)

تفسير القمّي عن الفضل بن أبي قرّة :رَأَيتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَطوفُ مِن أوَّلِ اللَّيلِ إلَى الصَّباحِ ، وهُوَ يَقولُ : «اللّهُمَّ قِني شُحَّ نَفسي» فَقُلتُ ، جُعِلتُ فِداكَ ، ما سَمِعتُكَ تَدعو بِغَيرِ هذَا الدُّعاءِ . فَقالَ : وأيُّ شَيءٍ أشَدُّ مِن شُحِّ النَّفسِ ؟ إنَّ اللّهَ يَقولُ : «وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» . (5)

.


1- .صحيح البخاري : ج 5 ص 2069 ح 5109 و ص 2340 ح 6002 ، سنن الترمذي : ج 5 ص 520 ح 3484 ، سنن النسائي : ج 8 ص 257 ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 440 ح 13303 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 712 ح 1944 نحوه وكلّها عن أنس ، كنز العمّال : ج 2 ص 214 ح 3821 ؛ الكافي : ج 2 ص 586 ح 24 عن أبي يعفور ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 335 ح 981 عن حفص بن البختري عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 86 ص 187 ح 49 .
2- .سنن أبي داود : ج 2 ص 90 ح 1539 ، سنن النسائي : ج 8 ص 256 عن ابن مسعود ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1263 ح 3844 وليس فيه «من خمس» ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 58 ح 145 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 712 ح 1943 ، كنز العمّال : ج 2 ص 261 ح 3971 .
3- .الدروع الواقية : ص 226 و 138 ، بحار الأنوار : ج 97 ص 271 ح 3 .
4- .الإقبال (الطبعة الحجريّة) : ص 232 .
5- .تفسير القمّي : ج 2 ص 372 ، بحارالأنوار : ج 73 ص 301 ح 7 .

ص: 447

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بار خدايا ! از غم و اندوه و ناتوانى و تنبلى و بخل ، به تو پناه مى برم.

سنن أبى داوود_ به نقل از عمر بن خطّاب _ :پيامبر صلى الله عليه و آله ، از پنج چيز به خدا پناه مى بُرد : از كم دلى، بخل، بدىِ عمر، وسوسه سينه، و عذاب قبر» .

امام على عليه السلام_ از دعاى ايشان در روز بيست و دوم هر ماه _ :بار خدايا ! مرا از [ بخل و ]خسّت نفسم ، محفوظ بدار و در آن روز كه حسابرسى بر پا مى شود ، مرا ، پدر و مادرم را ، و هر مؤمنى را كه به خانه من در آمده، و همه مردان و زنان مؤمن را بيامرز.

امام زين العابدين عليه السلام_ از دعاى ايشان در روز بيست و هشتم ماه رمضان _ :بار خدايا ! مرا عافيتْ عطا فرما، و از من در گذر، و مرا بر درستى بدار، و به راه راست ، هدايتم كن، و از خسّت نفسم ، مصون بدار، و به آنچه روزى ام كرده اى ، بركت ده، و در انجام دادن تكاليفم ، يارى ام كن، و از عذاب آتش [دوزخ] ، نگاهم دار .

تفسير القمّى_ به نقل از فضل بن ابى قرّه _ :امام صادق عليه السلام را ديدم كه از سرِ شب تا صبح ، طواف مى كرد و مى گفت: «بار خدايا ! مرا از خسّت نفسم ، مصون بدار» . گفتم : فدايت شوم ! نشنيدم كه جز اين ، دعاى ديگرى كنى ؟ فرمود: «از خسّت نفسْ بدتر چيست؟ ! خداوند مى فرمايد: «و كسانى كه از خسّت نفس خويش ، مصون بمانند ، آنان ، رستگاران اند» » .

.

ص: 448

الفصل السادس : البخل الممدوح6 / 1البُخلُ بِالدّينِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :شِرارُ النّاسِ الزّارِعونَ وَالتُّجارُ إلّا مَن شَحَّ مِنهُم عَلى دينِهِ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن بَخِلَ بِدينِهِ جَلَّ . (2)

الإمام الحسن عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ عَنِ المُروءَةِ _ :شُحُّ الرَّجُلِ عَلى دينِهِ ، وإصلاحُهُ مالَهُ ، وقِيامُهُ بِالحُقوقِ . (3)

الإمام الباقر عليه السلام :المُؤمِنُ أشَدُّ في دينِهِ مِنَ الجِبالِ الرّاسِيَةِ ، وذلِكَ أنَّ الجَبَلَ قَد يُنحَتُ مِنهُ ، وَالمُؤمِنُ لا يَقدِرُ أحَدٌ عَلى أن يَنحِتَ مِن دينِهِ شَيئا ، وذلِكَ لِضَنِّهِ بِدينِهِ وشُحِّهِ عَلَيهِ . (4)

.


1- .جامع الأحاديث للقمي (الغايات) : ص 221 ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 17 ح 16 نحوه ، بحار الأنوار : ج 103 ص 103 ح54 ؛ الفردوس : ج 2 ص 12 ح 2096 عن ابن عبّاس نحوه ، كنز العمّال : ج 11 ص 443 ح 32088 .
2- .غرر الحكم : ج 5 ص 190 ح 7922 .
3- .معاني الأخبار : ص 257 ح 2 ، بحارالأنوار : ج 78 ص 109 ح 16 .
4- .علل الشرائع : ج 2 ص 558 ، صفات الشيعة : ص 106 ح 42 كلاهما عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 67 ص 299 ح 24 .

ص: 449

فصل ششم : بخل پسنديده
6 / 1 بخل نسبت به دين

فصل ششم : بخل پسنديده6 / 1بخل نسبت به دينپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بدترينِ مردمان ، برزيگران و بازرگانان اند ، مگر آن كس از ايشان كه بر دين خويش ، بخيل باشد.

امام على عليه السلام :هر كه نسبت به دين خود بخيل باشد ، بزرگى يابد.

امام حسن عليه السلام_ هنگامى كه از ايشان ، از جوان مردى پرسيدند _ :بخل ورزى مرد بر دينش، آباد كردن دارايى اش، و گزاردن حقوقش .

امام باقر عليه السلام :مؤمن در دينش محكم تر از كوه هاى استوار است؛ چه، گاه از كوه تراشيده مى شود ، امّا از دين مؤمن ، هيچ كس نمى تواند چيزى بتراشد؛ زيرا او نسبت به دين خود ، حريص و بخيل است.

.

ص: 450

6 / 2الشُّحُّ بِالنَّفسِ عَمّا لا يَحِلُّالإمام عليّ عليه السلام_ في كِتابِهِ إلَى الأَشتَرِ النَّخَعِيِّ لَمّا وَلّاهُ مِصرَ _ :فَاملِك هَواكَ ، وشُحَّ بِنَفسِكَ عَمّا لا يَحِلُّ لَكَ ، فَإِنَّ الشُّحَّ بِالنَّفسِ الإِنصافُ مِنها فيما أحَبَّت أو كَرِهَت . (1)

عنه عليه السلام :اِملِك هَواكَ وشُحَّ بِنَفسِكَ عَمّا لا يَحِلُّ لَكَ ، فَإِنَّ الشُّحَّ بِالنَفسِ حَقيقَةُ الكَرَمِ . (2)

6 / 3الشُّحُّ بِالعُمُرِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا أبا ذَرٍّ كُن عَلى عُمُرِكَ أشَحَّ مِنكَ عَلى دِرهَمِكَ ودينارِكَ . (3)

6 / 4البُخلُ بِالأَسرارِالإمام عليّ عليه السلام :كُن بِأَسرارِكَ بَخيلاً ، ولا تُذِع سِرّا اُودِعتَهُ ؛ فَإِنَّ الإِذاعَةَ خِيانَةٌ . (4)

.


1- .نهج البلاغة : الكتاب 53 ، تحف العقول : ص 126 ، بحارالأنوار : ج 33 ص 600 ح 744 .
2- .غرر الحكم : ج 2 ص 199 ح 2366 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 84 ح 2032 .
3- .الأمالي للطوسي : ص 527 ح 1162 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 364 ح 2661 ، أعلام الدين : ص 190 كلّها عن أبيذرّ ، بحار الأنوار : ج 77 ص 76 ح 3 .
4- .غرر الحكم : ج 4 ص 610 ح 7175 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 392 ح 6643 .

ص: 451

6 / 2 بخل ورزيدن در نارواها براى خود
6 / 3 بخل و آزمندى به عمر
6 / 4 بخل به رازها

6 / 2بخل ورزيدن در نارواها براى خودامام على عليه السلام_ در نامه اش به مالك اشتر نَخَعى ، آن گاه كه او را بر حكومت مصر گماشت _ :بر خواهش نفْس ، مسلّط باش و آنچه را بر تو روا نيست ، از نفس خود ، دريغ بدار؛ زيرا دريغ داشتن از نفس ، وا داشتن آن به پيمودنِ راه انصاف است در آنچه كه فرد دوست مى دارد و يا ناخوش مى دارد.

امام على عليه السلام :بر خواهش نفْس ، مسلّط باش و آنچه را بر تو روا نيست ، از نفست دريغ بدار؛ زيرا دريغ داشتن از نفس ، عين بخشندگى است .

6 / 3بخل و آزمندى به عمرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى ابو ذر ! بر عمر خود ، تنگ نظرتر [ و حريص تر ] باش تا بر درهم و دينارت.

6 / 4بخل به رازهاامام على عليه السلام :نسبت به رازهايت ، بخيل باش و رازى را كه به تو سپرده شده است ، فاش مكن ؛ زيرا فاش كردن راز [ديگران] ، خيانت است.

.

ص: 452

6 / 5الضِّنَّةُ بِالأَخِلّاءِالإمام عليّ عليه السلام_ في صِفَةِ المُؤمِنِ _ :ضَنينٌ بِخُلَّتِهِ (1) ، سَهلُ الخَليقَةِ ، لَيِّنُ العَريكَةِ . (2)

6 / 6البُخلُ بِصَرفِ المالِ الحَلالِ فِي الباطِلِالإمام عليّ عليه السلام :كُن جَوادا بِالحَقِّ ، بَخيلاً بِالباطِلِ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :قيلَ لَهُ [أي لِلإِمامِ الباقِرِ عليه السلام ] : ... «فَما بالُ المُؤمِنِ قَد يَكونُ أشَحَّ شَيءٍ» ؟ قالَ عليه السلام : لِأَنَّهُ يَكسِبُ الرِّزقَ مِن حِلِّهِ ، ومَطلَبُ الحَلالِ عَزيزٌ فَلا يُحِبُّ أن يُفارِقَهُ شَيئُهُ لِما يَعلَمُ مِن عِزِّ مَطلَبِهِ ، وإن هُوَ سَخَت نَفسُهُ لَم يَضَعهُ إلّا في مَوضِعِهِ . (4)

.


1- .الضنّة : البخل . والخلة بالضم الصداقة والمحبة التي تخللت القلب فصارت خلاله أي في باطنه كما في النهاية وفي المصباح : الخلة بالفتح الصداقة والضم لغة وبالفتح الفقر والحاجة . فالفقرة تحتمل وجوها : الأوّل : أنّه ضنين بخلته لترصّده مواقع الخلة وأهلها الذين هم إخوان الصدق في اللّه وهم قليلون . الثاني : أن يكون المراد أنّه إذا خال أحدا أي صادقه ضنّ أن يضيِّع خلته أو يهمل خليله فالمراد استحكام مودته . الثالث : أن يكون بفتح الخاء كما روي أي إذا عرضت له حاجة ضنّ بها أن يسأل أحدا فيها ويظهرها (بحار الأنوار : ج 67 ص 305) .
2- .نهج البلاغة : الحكمة 333 ، أعلام الدين : ص 130 ، بحار الأنوار : ج 67 ص 305 ح 37 .
3- .غرر الحكم : ج 4 ص 602 ح 7149 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 391 ح 6618 .
4- .كتاب من لايحضره الفقيه : ج 3 ص 560 ح 4924 ، علل الشرائع : ص 557 ، صفات الشيعة : ص 105 ح 42 كلّها عن مسعدة بن صدقة ، بحار الأنوار : ج 67 ص 299 ح 24 .

ص: 453

6 / 5 بخل به دوستان
6 / 6 بخل ورزيدن از خرج كردن مال حلال در راه نادرست

6 / 5بخل به دوستانامام على عليه السلام_ در توصيف مؤمن _ :در دوستى خويش ، بخيل است، نرم خوست، رام و سر به راه است.

6 / 6بخل ورزيدن از خرج كردن مال حلال در راه نادرستامام على عليه السلام :در [مصارف] حق ، بخشنده باش، و در [مصارف] باطل ، بخيل .

امام صادق عليه السلام :به ايشان ( امام باقر عليه السلام ) گفته شد:... چرا مؤمن ، گاه بخيل ترين فرد است ؟ فرمود: «چون روزى را از راه حلالش به دست مى آورد، و به دست آوردن حلال ، دشوار است . بنا بر اين ، دوست ندارد كه داشته اش از او جدا شود، چون از دشوارى به دست آوردنش آگاه است، و اگر هم چيزى ببخشد ، آن را جز در جايش نمى بخشد».

.

ص: 454

. .

ص: 455

31. بدعت

اشاره

31 _ بدعتدرآمدفصل يكم : معناى بدعتفصل دوم : معيار شناخت سنّت و بدعتفصل سوم : بر حذر داشتن از بدعتفصل چهارم : خاستگاه هاى بدعتفصل پنجم : زيان هاى بدعتفصل ششم : پيدايش بدعت ها در ميان امّت اسلامىفصل هفتم : مبارزه با بدعتفصل هشتم : آنچه بر بدعت بودنش تصريح شده استفصل نهم : آنچه بدعت پنداشته شده استفصل دهم : شمارى از بدعت گذاران

.

ص: 456

درآمد

بدعت ، در لغت

درآمدبدعت ، در لغتواژه «بدعت» ، مصدر است از ريشه «بدع» ، به معناى نوآورى و پديد آوردن چيزى بدون آن كه از پيش ، وجود داشته باشد و آفرينش يابد و يا يادكردى از آن شده باشد و يا شناختى نسبت به آن ، حاصل شده باشد . خليل بن احمد فراهيدى مى گويد : البَدعُ : إحداثُ شَى ءٍ لَم يَكُن لَهُ مِن قَبلُ خَلقٌ وَ لا ذِكرٌ وَ لا مَعرِفَةٌ . (1) بدع ، پديد آوردن چيزى است كه پيش تر وجود نداشته و نامى از آن نبوده و شناخته نبوده است . و ابن فارس ، در تبيين ريشه لغوى بدعت ، آورده : الباءُ وَ الدّالُ وَ العَينُ أصلانِ : أحَدُهُما : اِبتِداءُ الشَّى ءِ وَ صُنعُهُ لا عَن مِثالٍ ، وَ الآخَرُ الاِنقِطاعُ وَ الكَلالُ . (2) با و دال و عين (بدع) ، داراى دو اصل است : يكى ، شروع به چيزى و ساختن آن ، بدون داشتن نمونه است ؛ و دوم ، انقطاع و سستى است . بنا بر اين ، مادّه «بدع» ، از لحاظ لغوى ، به هر نوآورى اى اطلاق مى گردد ، همين طور است واژه «بدعت» ، (3) خواه مربوط به مسائل دينى باشد و خواه غير دينى .

.


1- .. ترتيب كتاب العين : ص 72 مادّه «بدع» .
2- .. معجم مقاييس اللغة : ج 1 ص 209 مادّه «بدع» .
3- .. لسان العرب : ج 8 ص 6 مادّه «بدع» .

ص: 457

بدعت ، در قرآن و حديث

بدعت ، در قرآن و حديثدر قرآن كريم ، واژه «بدع» و مشتقّات آن ، چهار بار به كار رفته است : دوبار به صورت «بديع» ، (1) به معناى مُبدع در مورد خداوند متعال ، و يك بار با واژه «بِدع» (2) در باره پيامبر صلى الله عليه و آله ، و يك بار با واژه «ابتداع» (3) در مورد نصارا ، استعمال شده است . گفتنى است كه در سه مورد نخست ، معناى لغوى بدعت ، مراد است ؛ امّا در مورد چهارم ، يعنى آيه 27 سوره حديد ، دو نظر وجود دارد : يكى اين كه در بدعتِ اصطلاحى و محرَّم ، استعمال شده است ؛ (4) و نظر ديگر اين كه در معناى لغوى بدعت ، به كار رفته است . (5) ليكن آيات مختلفى ، بر اين معنا تأكيد دارند كه احكام و قواعد دين ، توقيفى هستند و بايد از سوى خداوند متعال ، مشخّص شوند و هيچ كس حق ندارد آنها را تغيير دهد يا كم و زياد كند ، و هر گونه نوآورى در اصول و يا فروع دين ، ممنوع است . (6)

.


1- .. «بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ ؛ نوپديد آورنده آسمان ها و زمين است» (بقره : آيه 117 ، انعام : آيه 101) .
2- .. «قُلْ مَا كُنتُ بِدْعًا مِّنَ الرُّسُلِ ؛ بگو : من ، نوآمده اى از پيامبران نيستم» (احقاف : آيه 9) .
3- .. «وَ رَهْبَانِيَّةً ابْتَدَعُوهَا ؛ و رهبانيتى (گوشه گيرى اى) كه از پيش خود در آوردند» (حديد : آيه 27) .
4- .. ر . ك : تفسير ابن كثير : ج 4 ص 338 ، البدعة ، مفهومها ، حدّها ، آثارها : ص 13 و 33 .
5- .. ر . ك : الميزان فى تفسير القرآن : ج 19 ص 173 .
6- .. از آن جمله است : نساء : آيه 59 ، حشر : آيه 7 ، اعراف : آيه 156 ، آل عمران : آيه 32 ، احزاب : آيه 36 ، يونس : آيه 59 ، نحل : آيه 116 ، مائده : آيه 44 _ 47 . نيز ، ر . ك : ص 481 (بدعت / فصل سوم : بر حذر داشتن خدا از بدعت) .

ص: 458

احاديثِ در زمينه تبيين و تفسير بدعت را به شش دسته مى توان تقسيم كرد : دسته اوّل ، احاديثى كه به اصطلاح شرعى كلمه بدعت در هر گونه نوآورى در دين و روشن بودن مفهوم آن نزد متشرّعان ، اشاره دارد . در اين دسته روايات _ كه بيشترين احاديث بدعت را شامل مى شوند _ ، بدعت ، تفسير نشده است ؛ بلكه ضمن تبيين خاستگاه ها ، زيان ها و خطرهاى آن براى جامعه اسلامى ، به شدّت مورد نهى و تحريم قرار گرفته و تأكيد شده كه بر همه ، بويژه بر آگاهان و قدرتمندان جامعه ، واجب است با بدعت هايى كه تحقّق خواهند يافت ، قاطعانه مبارزه كنند . (1) با تأمّل در اين دسته از روايات ، معلوم مى شود كه مفهوم بدعت ، براى مخاطب آنها روشن بوده و نيازى به توضيح ، نداشته است . دسته دوم ، رواياتى اند كه نوآورى هاى دينى را بدترينِ امور توصيف كرده و آنها را به بدعت ، تفسير نموده اند ، (2) مانند اين روايت : شَرُّ الاُمورِ مُحدَثاتُها ، وَ كُلُّ مُحدَثَةٍ بِدعَةٌ وَ كُلُّ بِدعَةٍ ضَلالَةٌ . (3) بدترين كارها ، نوساخته هاست. (4) هر نوساخته اى ، بدعت است، و هر بدعتى ، گم راهى است . در اين گونه روايات ، دو نكته قابل توجّه است : نكته اوّل ، اين كه بدعت ، از لحاظ عقلى ، جايز نيست و وارد كردن آنچه جزو

.


1- .. ر . ك : فصل سوم تا ششم .
2- .. ر . ك : ص 483 (بدعت / فصل سوم / بر حذر داشتن پيامبر صلى الله عليه و آله از بدعت و بدعت گذار) .
3- .. ر . ك : ص 482 ح 16 .
4- .. عبارت «مُحدَثات الاُمور» كه در متن عربى حديث آمده ، به چيزهايى مى گويند كه نه در قرآن آمده باشد ، نه در سنّت ، و نه اجماعى بر آن شده باشد ؛ آيين نو و رسم تازه و بى سابقه در دين .

ص: 459

دين نيست ، در دين ، نه تنها عقلاً درست نيست ؛ بلكه «شرّ الاُمور (بدترينِ كارها)» محسوب مى گردد و از اين رو ، تحريم بدعت ، نياز به دليل خاصّى ندارد ؛ زيرا عقل ، پس از قبول مبدأ و معاد و دين ، خود حكم مى كند كه جز خداوند متعال و پيامبرِ او ، كس ديگرى حق ندارد چيزى بر دين بيفزايد يا از آن بكاهد و به خدا ، نسبت دهد . نكته دوم ، اين كه تفسير نوآورى هاى ممنوع به «بدعت» ، نشان مى دهد كه معناى واژه «بدعت» ، براى مسلمانان صدر اسلام ، به قدرى روشن بوده كه نه تنها نيازى به تفسير و تبيين نداشته است ؛ بلكه واژه معادل لغوى آن ، «مُحْدَث» ، به وسيله آن تعريف مى شده است . دسته سوم ، تفسير بدعت به نوآورى در دين ، پس از پيامبر صلى الله عليه و آله است . در روايتى آمده : السُّنَّةُ ما سَنَّ رَسولُ اللّهِ ، وَ البِدعَةُ ما اُحدِثَ مِن بَعدِهِ . (1) سنّت ، آن چيزى است كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وضع كرده باشد ؛ و بدعت ، آن چيزى است كه پس از او پديد آورده شود. اين روايت ، انواع نوآورى هاى دينى پس از پيامبر صلى الله عليه و آله را بدعت دانسته و ممنوع ، اعلام كرده است . دسته چهارم ، تفسير بدعت به نوآورى هايى است كه در جهت مخالف سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله باشد ، چنان كه آمده است : أمّا السُّنَّةُ فَسُنَّةُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وَ أمَّا البِدعَةُ فَما خالَفَها . (2) سنّت ، عبارت از سنّت (راه و روش) پيامبر صلى الله عليه و آله است ؛ و بدعت ، هر چيزى است كه مخالف اين سنّت باشد. دسته پنجم ، تفسير بدعت به نوآورى هايى كه بر خلاف فرمان خداوند متعال در

.


1- .. ر . ك : ص 468 ح 1 .
2- .. ر . ك : ص 468 ح 4 .

ص: 460

قرآن كريم و سنّت پيامبرِ او ، و بر پايه رأى و هوس باشد : وَ أمّا أهلُ البِدعَةِ فَالمُخالِفونَ لِأَمرِ اللّهِ تَعالى وَ لِكِتابِهِ وَ لِرَسولِهِ وَ العامِلونَ بِرَأيِهِم وَ أهوائِهِم وَ إن كَثُروا . (1) اهل بدعت، كسانى هستند كه با فرمان خداى متعال و با كتاب او و پيامبرش ، مخالفت بورزند و براساس رأى و گرايش خود ، عمل مى كنند ، هر چند شمارشان بسيار باشد. دسته ششم ، تفسير بدعت به نوآورى هايى كه متّكى به دليل و برهان الهى نباشد : إنَّمَا النّاسُ رَجُلانِ : مُتَّبِعٌ شِرعَةً ، وَ مُبتَدِعٌ بِدعَةً لَيسَ مَعَهُ مِنَ اللّهِ سُبحانَهُ بُرهانُ سُنَّةٍ وَ لا ضِياءُ حُجَّةٍ . (2) مردم ، دو دسته اند: پيرو شريعت، و بدعت گذار كه براى او از جانب خداوند ، نه برهانى از سنّت [پيامبر] است ، و نه پرتوى از حجّت [قرآن]. گفتنى است كه احاديثى كه گذشت ، با هم اختلافى ندارند ؛ زيرا بر پايه احاديث دسته اوّل ، نوآورى در دين ، مطلقا ممنوع است و احاديث ديگر ، در واقع ، بيان مصاديق بدعت اند . بر اين اساس ، علّامه مجلسى مى نويسد : بدعت در شريعت ، چيزهاى پديده آمده در دين ، پس از پيامبر صلى الله عليه و آله است كه نصّى در باره آن ، وارد نشده و داخل در عمومات ادلّه هم نيست و يا نهى بخصوصى در باره آن وارد شده يا نهى عامّى [كه شامل آن شود] بر آن دلالت دارد . پس بدعت ، شامل احكام برگرفته از عمومات نمى شود ، مانند : ساختن مدارس و همانند آنها كه داخل در عمومات ادلّه پناه دادن به مؤمنان ، جا دادن به آنها و كمك كردن به آنهاست ، يا مانند نگارش پاره اى كتاب هاى علمى و نوشتن تأليفاتى است كه به علوم شريعت مربوط است ، و يا [بافتن] لباس هايى كه در روزگار پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نبوده است و يا غذاهايى كه نوپديدند و داخل در عمومات حلّيت اند و نهيى

.


1- .. ر . ك : ص 470 ح 5 .
2- .. ر . ك : ص 470 ح 6 .

ص: 461

در باره آنها وارد نشده است . (1) بنا بر اين ، بدعت در لسان شارع ، مفهومى اصطلاحى دارد ، و آن ، عبارت است از افزودن به دين و يا كاستن از آن ، و اين معنا ، عقلاً و شرعا ، مطلقا مذموم و ممنوع است . از اين رو ، تقسيم بدعت به بدعتِ خوب و بد ، چنان كه خليفه دوم ، نماز تَراويح را به «بدعتى خوب» توصيف كرد و پس از وى ، براى توجيه اين اقدام ، بدعت ، به خوب و بد تقسيم شد ، (2) صحيح نيست . همچنين تقسيم بندى ابن عبد السلام (3) كه بدعت را به احكام خمسه : وجوب ، استحباب ، حرمت ، كراهت و اِباحه تقسيم كرده ، با مفهوم اصطلاحى بدعت ، سازگار نيست . آرى! اين تقسيم ، در مورد معناى لغوى بدعت ، بلا مانع است ، چنان كه شهيد اوّل ، از فقهاى مشهور اماميه نيز احكام خمسه را در مفهوم لغوى بدعت ، جارى دانسته است و در اين باره ، در كتاب القواعد خود مى گويد : پديد آمده هاى پس از پيامبر صلى الله عليه و آله ، چند دسته اند كه به نظر ما به آنها بدعت اطلاق نمى شود ، جز آنهايى كه حرام شده است . يكم . واجب ، همانند تدوين قرآن و سنّت ، هرگاه بيم فراموش شدن آنها برود ، كه رساندن آنها به نسل هاى آينده ، به دليل اجماع [علما] و دلالت آيه قرآن ، (4) واجب است ؛ و اين تكليف ، انجام نمى شود ، جز به نگهدارى آنها . اين كار در زمان غيبت ، واجب است ؛ امّا در زمان ظهور امام ، واجب نيست ، چون خودِ امام ،

.


1- .. بحار الأنوار : ج 71 ص 202 .
2- .. ر . ك : فتح البارى ، ابن حجر : ج 13 ص 212 .
3- .. ابن عبد السلام در كتابش [القواعد] گفته است : بدعت به انواع واجب و محرَّم و مندوب (مستحب) و مكروه و مباح ، تقسيم مى شود (ر ك : مغنى المحتاج : ج 4 ص 436 ، سبل الهدى و الرشاد : ج 1 ص 370) .
4- .. چه بسا منظور شهيد اوّل ، سخن خداوند در آيه 159 سوره بقره باشد كه : «آنان كه آنچه را كه ما از نشانه ها و هدايت فرو فرستاديم ، كتمان كردند ، پس از آن كه آن را براى مردم بيان كرديم ، خداوند و لعن كنندگان ، آنها را لعن مى كنند» (بقره : 159) .

ص: 462

حافظ آنهاست و كاستى و خللى به آنها راه پيدا نمى كند . دوم . حرام ، كه بدعتى است كه ادلّه تحريم ، شامل آنها مى شود و ادلّه آن در شريعت ، آمده است ، مانند : حرمت مقدّم داشتن غير امامان معصوم بر آنها و غصب منصب آنها ، اختصاص دادن اموال عمومى به وسيله حاكمان ستمگر به خود و جلوگيرى كردن از رسيدن آنها به نيازمندان ، جنگ با اهل حق ، تحت فشار قرار دادن و تبعيد آنان ، كُشتن بر اساس گمان ، وا داشتن به بيعت با فاسقان و ايستادگى بر آن ، حرام كردن مخالفت با آن [بيعت] و شستن پا در مسح ، مسح كردن بر روى غير پا ، نوشيدن بسيارى از نوشيدنى ها ، به جماعت خواندن نافله ها ، اذان دوم گفتن در [نماز] جمعه ، حرام كردن عمره تمتّع و مُتعه زنان، شورش بر امام [عادل] ، دادن ارث به خويشان دور ، محروم كردن خويشان نزديك ، جلوگيرى از رسيدن خمس به دست اهلش ، و افطار كردن در غيرِ زمان خود و جز اينها ، از بدعت هاى مشهور است . از جمله بدعت هاى حرام نيز كه ميان مسلمانان مورد اجماع است : چانه زنى (1) و گرفتن مناصب حكومتى با رشوه دادن و يا با ارث بردن براى افراد ناشايست و مانند اينهاست . سوم . مستحب ، كه آن دسته از نوآورى هايى است كه ادلّه استحباب ، شامل آنها مى شود ، مانند ساختن مدرسه و كاروان سراها . البته حَشَم و امكانات حاكمان به منظور بزرگ نمايى در نظر مردم ، از اين دسته نيست ، مگر براى به رُخ دشمنان كشيدن باشد . چهارم . مكروه ، كه نوپديدهاى مشمول ادلّه كراهت است ، همانند افزودن به عدد تسبيحات فاطمه زهرا عليهاالسلام و ساير وظايف دينى و يا كم كردن از آنها ، فرو رفتن در ناز و نعمتِ پوشاك و خوردنى ها ، البته به حدّى كه منجر به اسراف نشود ، و اى بسا كه منجر به حرمت شود ، آن جايى كه باعث ضرر زدن به شخص و عائله اش شود . پنجم . مباح ، كه نو پديدهايى است كه شمول ادلّه اباحه مى شوند ، مانند اَلَك كردن

.


1- .. رسمى است در داد و ستد كه قيمت را بالا مى گويند و افرادى با چانه زنى و گرفتن به اصطلاح حقّ كارْ چاق كنى ، اندكى از قيمت غير واقعى را كم و جنس را به خريدار ، قالب مى كنند .

ص: 463

پيشگويى در باره وقوع بدعت در امّت اسلامى

آرد . در خبر آمده كه نخستين چيزى كه پس از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، درست شد ، اَلَك بود ؛ زيرا آسايش و رفاه، از مباح هاست . بنا بر اين ، وسيله آن هم مباح است . (1) ملاحظه متن نوشتار ابن عبد السلام ، نشان مى دهد كه وى ، بدعت را به احكام خمسه تقسيم كرده است ؛ امّا شهيد اوّل ، مفهوم لغوى آن را . لذا انتقاد علّامه مجلسى به شهيد اوّل كه به تبعيّت از ديگران ، بدعت را به احكام خمسه تقسيم كرده ، صحيح نيست (2) . (3)

پيشگويى در باره وقوع بدعت در امّت اسلامىنكته قابل تأمّل ، اين است كه در بسيارى از احاديثِ بدعت ، هشدار داده شده كه به رغم زيان ها و خطرهاى اين پديده شوم براى جامعه اسلامى ، مسلمانان ، گرفتار آن خواهند شد . (4) در اين زمينه دو طايفه ، نقش محورى دارند : طايفه نخست ، امامانِ ضلالت اند ، چنان كه از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده كه فرمود : أخوَفُ عِندى عَلَيكُم مِنَ الدَّجّالِ أئِمَّةٌ مُضِلّونَ ، هُم رُؤَساءُ أهلِ البِدَعِ . (5) آنچه بيش از دجّال بر شما از آن مى ترسم ، رهبران گم راه كننده اند . آنان ، سران بدعت گذاران اند . و طايفه دوم ، مُحدّثان دين فروش هستند . در روايت آمده كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود :

.


1- .. القواعد والفوائد : ج 2 ص 144 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 203 _ 204 .
2- .. علّامه مجلسى ، پس از بيان معناى اصطلاحى بدعت مى گويد : با اين بيان ، باطل بودن سخن يكى از علماى شيعه كه در تبعيّت از علماى اهل سنّت گفته است : «بدعت به انواع احكام پنجگانه تقسيم مى شود» ، روشن مى شود (بحار الأنوار : ج 2 ص 264) .
3- .. براى آگاهى بيشتر در باره آراى در زمينه بدعت و مسائل مربوط به آن ، ر . ك : دائرة المعارف بزرگ اسلامى و دانش نامه جهان اسلام ، ذيل واژه «بدعت» .
4- .. ر . ك : ص 529 (بدعت / فصل ششم : پيدايش بدعت ها در ميان امت اسلامى) .
5- .. ر . ك : ص 530 ح 85 .

ص: 464

اقدامات پيامبر خداصلى الله عليه وآله براى مبارزه با بدعت
1 . معرّفى همتاى قرآن به امّت

سَيَكونُ فى اُمَّتى دَجّالونَ كَذّابونَ ، يُحَدِّثونَكُم بِبِدَعٍ مِنَ الحَديثِ بِما لَم تَسمَعوا أنتُم وَ لا آباؤُكُم ، فَإِيّاكُم وَ إيّاهُم لا يَفتِنونَكُم . (1) به زودى در ميان امّتم فريبكارانى دروغ پرداز ظهور خواهند كرد كه احاديثى برساخته ، برايشان بازگو مى كنند كه نه شما شنيده ايد و نه پدرانتان. زنهارتان از ايشان كه فريبتان ندهند ! اكنون با توجّه به اين پيشگويى ها ، بايد ديد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، چه پيش بينى هايى براى مبارزه با بدعت هايى كه در تاريخ اسلام به وقوع خواهد پيوست ، كرده است ؟

اقدامات پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى مبارزه با بدعتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، براى مبارزه با بدعت هايى كه پيش بينى كرده بود كه پس از او به وقوع خواهد پيوست ، چند اقدام اساسى انجام داد :

1 . معرّفى همتاى قرآن به امّتمهم ترين اقدام پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در جهت مبارزه با بدعت و بدعت گذاران ، اين بود كه در حديث متواتر ثقلين ، اهل بيتِ خود را همتاى قرآن ، معرّفى فرمود : إنّى تارِكٌ فيكُمُ الثَّقَلَينِ ، ما إن تَمَسَّكتُم بِهِما لَن تَضِلّوا : كِتابَ اللّهِ وَ عِترَتى أهلَ بَيتى ، فَإِنَّهُما لَن يَفتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَىَّ الحَوضَ . (2) من در ميان شما دو چيز گران بها به يادگار مى گذارم ، كه اگر به آن دو چنگ بزنيد ، هرگز گم راه نمى شويد : كتاب خدا و عترتم ، [يعنى ]دودمانم . اين دو از هم جدا نمى شوند تا در كنار حوض [كوثر ]بر من وارد شوند . اين حديث ، به روشنى دلالت دارد بر همتايى اهل بيت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با قرآن ،

.


1- .. ر . ك : ص 531 ح 85 .
2- .. براى آگاهى از سند و دلالت آن ، ر . ك : همين دانش نامه : ج 9 ص 444 (پژوهشى در باره حديث ثقلين و دلالت آن بر استمرار امامت اهل بيت عليهم السلام ) .

ص: 465

مرجعيت علمى آنان در اصول و فروع دين ، و مصونيت آنان از هر گونه خطا و اشتباه است و تأكيد مى كند كه تمسُّك به آنان ، از ضلالت امّت ، تا دامنه قيامت ، پيشگيرى مى نمايد . به سخن ديگر ، بر پايه حديث ثقلين و احاديث ديگر ، (1) اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله ، وارث دانش پيامبرند و آنچه در باره دين بگويند ، سخن و سنّت اوست ، چنان كه در روايتى از امام صادق عليه السلام آمده : حَديثى حَديثُ أبى ، وَ حَديثُ أبى حَديثُ جَدّى ، وَ حَديثُ جَدّى حَديثُ الحُسَينِ عليه السلام ، وَ حَديثُ الحُسَينِ عليه السلام حَديثُ الحَسَنِ عليه السلام ، وَ حَديثُ الحَسَنِ حَديثُ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام ، وَ حَديثُ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام حَديثُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وَ حَديثُ رَسولِ اللّهِ قَولُ اللّهِ عز و جل . (2) سخن من ، سخن پدرم است و سخن پدرم ، سخن جدّم است و سخن جدّم ، سخن حسين عليه السلام است و سخن حسين عليه السلام ، سخن حسن عليه السلام است و سخن حسن عليه السلام ، سخن امير مؤمنان عليه السلام است و سخن امير مؤمنان عليه السلام ، سخن پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است و سخن پيامبر خدا ، سخن خداوند متعال است . و در حديثى ديگر ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، در زمينه نقش اهل بيت خود در دفاع از سنّت او و مبارزه با بدعت هاى پس از ايشان ، مى فرمايد : إنَّ عِندَ كُلِّ بِدعَةٍ تَكونُ مِن بَعدى يُكادُ بِهَا الإِيمانُ وَلِيّا مِن أهلِ بَيتى مُوَكَّلاً بِهِ يَذُبُّ عَنهُ ، يَنطِقُ بِإِلهامٍ مِنَ اللّهِ ، وَ يُعلِنُ الحَقَّ وَ يُنَوِّرُهُ ، وَ يَرُدُّ كَيدَ الكائِدينَ . (3)

.


1- .. ر . ك : همين دانش نامه : ج 10 ص 7 (اهل بيت عليهم السلام / فصل چهارم : دانش اهل بيت عليهم السلام / ويژگى هاى علمى اهل بيت عليهم السلام و دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج 10 ص 473 (بخش يازدهم : دانش هاى امام على عليه السلام ) .
2- .. الكافى : ج 1 ص 53 ح 14 ، الإرشاد : ج 2 ص 186 ، منية المريد : ص 373 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 179 ح 28 . نيز ، ر . ك : همين دانش نامه : ج 10 ص 17 (اهل بيت عليهم السلام / فصل چهارم : حديث آنها همان حديث پيامبر خداست) .
3- .. ر . ك : همين دانش نامه : ج 12 ص 18 ح 118 .

ص: 466

2 . تبيين ، وظيفه علما
3 . تبيين وظيفه قدرتمندان

در برابر هر بدعتى كه پس از من براى آسيب رساندن به ايمان پيدا شود، حمايت كننده اى از خاندان من گماشته شده است كه از ايمان ، دفاع مى كند، و با الهام ، خدا سخن مى گويد و حق را آشكار و روشن مى گردانَد، و دسيسه دسيسه چينان را خنثا مى سازد . اين بود كه اهل بيت عليهم السلام در مقاطع مختلف تاريخ اسلام ، بدعت ها (1) و بدعت گذاران (2) را به مردم ، نشان مى دادند و آنچه را كه بدعت نبود ، ولى بدعت معرّفى شده بود ، (3) نيز مشخّص مى نمودند .

2 . تبيين ، وظيفه علمادومين اقدام پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى مبارزه با بدعت ها ، اين بود كه علماى راستين امّت را موظّف كرد تا حقيقت را كتمان نكنند و آنچه از سنّت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و بدعت ها را كه مى دانند ، براى مردم ، بازگو نمايند : إذا ظَهَرَتِ البِدَعُ فى اُمَّتى فَليُظهِرِ العالِمُ عِلمَهُ ، فَمَن لَم يَفعَل فَعَلَيهِ لَعنَةُ اللّهِ . (4) هر گاه بدعت ها در ميان امّت من آشكار شوند، عالِم بايد دانش خود را آشكار سازد. پس هر كه چنين نكند ، لعنت خدا بر او باد !

3 . تبيين وظيفه قدرتمندانسومين اقدام پيامبر صلى الله عليه و آله ، اين بود كه با عنايت به خطر بدعت گذاران ، قدرتمندان را موظّف فرمود تا آنان را از بين ببرند : أيُّهَا النّاسُ ! إنَّهُ لا نَبِىَّ بَعدى ، وَ ل سُنَّةَ بَعدَ سُنَّتى ، فَمَنِ ادَّعى بَعدَ ذلِكَ فَدَعواهُ وَ

.


1- .. ر.ك: همين دانش نامه: ج12 ص25 (بدعت / فصل هشتم: آنچه بر بدعت بودنش تصريح شده است).
2- .. ر . ك : همين دانش نامه : ج 12 ص 57 (بدعت / فصل دهم : شمارى از بدعت گذاران) .
3- .. ر . ك : همين دانش نامه : ج 12 ص 55 (بدعت / فصل نهم : آنچه بدعت پنداشته شده است) .
4- .. ر . ك : همين دانش نامه : ج 12 ص 8 ح 93 .

ص: 467

4 . تبيين وظيفه عموم مسلمانان

بِدْعَتُهُ فِى النّارِ ، فَاقتُلوهُ . (1) اى مردم! بعد از من ، نه پيامبرى است و نه بعد از سنّت من ، سنّتى. پس هر كه بعد از [رحلت] من ، چنين ادّعايى كند ، ادّعاى او و بدعتش ، [هر دو] در آتش اند. پس او را بكُشيد .

4 . تبيين وظيفه عموم مسلمانانچهارمين اقدام ايشان ، اين بود كه به مردم توصيه مى كرد از مجالست با بدعت گذاران ، احترام گذاشتن به آنان ، لبخند زدن به آنان و هر گونه همكارى و همراهى با آنان ، جدّا اجتناب كنند و با اِعراض از آنان و برخوردهاى تند و تحقيرآميز ، آنان را در جامعه ، منزوى نمايند : مَن أهانَ صاحِبَ بِدعَةٍ أمَّنَهُ اللّهُ يَومَ الفَزَعِ الأَكبَرِ . (2) هر كس بدعت گذارى را خوار بدارد ، خداوند در آن روز وحشت بزرگ ، او را در امان مى دارد. با تأمّل در آنچه در تبيين مفهوم بدعت و ضرورت مبارزه همه جانبه با آن گذشت ، و نيز متونى كه در ادامه خواهد آمد ، نمايان خواهد شد كه پيروان مذهب اهل بيت عليهم السلام ، بيش از پيروان ساير مذاهب اسلامى ، اصرار بر پيروى از سنّت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و اجتناب از هر گونه بدعت را دارند و همه مذاهب اسلامى ، مى توانند با عمل به ره نمود پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و پذيرفتن مرجعيت علمى اهل بيتِ آن بزرگوار و تمسّك جُستن به آنان ، به نقطه مشتركى در دستيابى به سيره و سنّت صحيح ايشان برسند ، و بدين سان ، بر آرمان بلند وحدت كلمه امّت اسلامى در برابر شرك و استكبار ، جامه عمل بپوشند .

.


1- .. ر . ك : همين دانش نامه : ج 12 ص 10 ح 98 .
2- .. ر . ك : همين دانش نامه : ج 12 ص 16 ح 110 .

ص: 468

الفصل الأوّل : معنى البدعة1 / 1ما اُحدِثَ بَعدَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آلهالإمام عليّ عليه السلام :السُّنَّةُ ما سَنَّ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وَالبِدعَةُ ما اُحدِثَ مِن بَعدِهِ . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن أحدَثَ في أمرِنا هذا ما لَيسَ فيهِ ، فَهُوَ رَدٌّ (2) . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن عَمِلَ عَمَلاً لَيسَ عَلَيهِ أمرُنا ، فَهُوَ رَدٌّ . (4)

1 / 2ما خالَفَ السُّنَّةَالإمام عليّ عليه السلام_ وقَد سَأَلَهُ رَجُلٌ عَنِ السُّنَّةِ وَالبِدعَةِ وَالفُرقَةِ وَالجَماعَةِ _ :أمَّا السُّنَّةُ فَسُنَّةُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وأمَّا البِدعَةُ فَما خالَفَها . (5)

.


1- .معاني الأخبار : ص 155 ح 3 ، مشكاة الأنوار : ص 265 ح 785 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 266 ح 23 .
2- .ردّ : أي مردود عليه ، يقال : أمر ردّ إذا كان مُخالفا لما عليه أهل السنّة (النهاية : ج 2 ص 213 «ردد») .
3- .صحيح البخاري : ج 2 ص 959 ح 2550 ، صحيح مسلم : ج 3 ص 1343 ح 17 ، سنن أبي داود : ج 4 ص200 ح 4606 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 7 ح 14 كلّها عن عائشة ، كنز العمّال : ج 1 ص 219 ح 1101 ؛ عوالي اللآلي : ج 1 ص 240 ح 160 نحوه .
4- .صحيح البخاري : ج 2 ص 753 ح 2034 ، صحيح مسلم : ج 3 ص 1344 ح 18 ، سنن الدارقطني : ج 4 ص 227 ح 81 ، مسند ابن حنبل : ج 10 ص 111 ح 26251 كلّها عن عائشة ؛ عوالي اللآلي : ج 1 ص 383 ح 10 .
5- .تحف العقول : ص 211 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 49 ح 69 ؛ كنز العمّال : ج 1 ص 378 ح 1644 نقلاً عن العسكري عن سليم بن قيس العامري نحوه .

ص: 469

فصل يكم : معناى بدعت
1 / 1 آنچه پس از پيامبر صلى الله عليه وآله پديد آيد
1 / 2 آنچه مخالف سنّت باشد

فصل يكم : معناى بدعت1 / 1آنچه پس از پيامبر صلى الله عليه و آله پديد آيدامام على عليه السلام :سنّت ، آن چيزى است كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وضع كرده باشد ؛ و بدعت ، آن چيزى است كه پس از او پديد آورده شود.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس در دين ما چيزى را پديد آورد كه در آن نيست، آن چيز ، مردود است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس عملى را انجام دهد كه شيوه ما بر آن نيست، آن عمل ، مردود است.

1 / 2آنچه مخالف سنّت باشدامام على عليه السلام_ در پاسخ مردى كه از سنّت و بدعت و جدايى و جماعت ، از ايشان پرسيد _ :سنّت ، عبارت از سنّتِ (راه و روش) پيامبر صلى الله عليه و آله است ؛ و بدعت ، هر چيزى است كه مخالف اين سنّت باشد.

.

ص: 470

1 / 3مَا اعتُمِدَ عَلَى الرَّأيِ وَالهَوى وخالَفَ الكِتابَ وَالسُّنَّةَالإمام عليّ عليه السلام_ عِندَ ما سُئِلَ عَن تَفسيرِ أهلِ البِدعَةِ _ :وأمّا أهلُ البِدعَةِ فَالمُخالِفونَ لِأَمرِ اللّهِ تَعالى ولِكِتابِهِ ولِرَسولِهِ وَالعامِلونَ بِرَأيِهِم وأهوائِهِم وإن كَثُروا ، وقَد مَضى مِنهُمُ الفَوجُ الأَوَّلُ وبَقِيَت أفواجٌ وعَلَى اللّهِ قَصمُها (1) وَاستيصالُها عَن جَدَدِ (2) الأَرضِ (3) .

1 / 4ما لَم يُعتَمَد عَلى بُرهانِ السُّنَّةِ وضِياءِ الحُجَّةِالإمام علي عليه السلام :إنَّمَا النّاسُ رَجُلانِ : مُتَّبِعٌ شِرعَةً ، ومُبتَدِعٌ بِدعَةً لَيسَ مَعَهُ مِنَ اللّهِ سُبحانَهُ بُرهانُ سُنَّةٍ ولا ضِياءُ حُجَّةٍ . (4)

.


1- .في بعض النسخ «قبضها» وفي البحار «فضّها» وقصمه اللّه : أذلّه وأهانه ، وقيل : قرّب موته (المصباح المنير : ص 506 «قصمت») .
2- .الجدُّ : وجهُ الأرض ويروى الجديد والجدد (تاج العروس : ج 4 ص 377 «جدد») .
3- .الاحتجاج : ج 1 ص 395 ح 83 عن عبد اللّه بن الحسن ، بحار الأنوار : ج 32 ص 222 ح 173 ؛ كنز العمّال : ج 16 ص 184 ح 44216 نقلاً عن وكيع عن عبد اللّه بن الحسن وفيه «جدبة» بدل «جدد» .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 176 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 178 ح 3659 وفيه صدره إلى «بدعة» ، بحار الأنوار : ج 2 ص 312 ح 76 .

ص: 471

1 / 3 آنچه بر رأى و گرايش شخصى ، استوار بوده ، با قرآن و سنّت ، ناسازگار باشد
1 / 4 آنچه بر سنّت آشكار و دليل روشن ، استوار نباشد

1 / 3آنچه بر رأى و گرايش شخصى ، استوار بوده ، با قرآن و سنّت ، ناسازگار باشدامام على عليه السلام_ در پاسخ پرسش از معناى اهل بدعت _ :اهل بدعت، كسانى هستند كه با فرمان خداى متعال و با كتاب او و پيامبرش ، مخالفت بورزند و بر اساس رأى و گرايش خود ، عمل مى كنند ، هر چند شمارشان بسيار باشد. گروه نخست ايشان ، از ميان رفتند و گروه هايى چند مانده اند كه خداوند ، آنان را نيز در هم خواهد شكست و ريشه آنها را از روى زمين ، بر خواهد كَنْد.

1 / 4آنچه بر سنّت آشكار و دليل روشن ، استوار نباشدامام على عليه السلام :مردم ، دو دسته اند: پيرو شريعت، و بدعت گذار كه براى او از جانب خداوند ، نه برهانى از سنّت [پيامبر صلى الله عليه و آله ] است ، و نه پرتوى از حجّت [قرآن].

.

ص: 472

الفصل الثاني : ميزان معرفة السنّة والبدعةالإمام علي عليه السلام_ في وَصفِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله _ :أظهَرَ بِهِ الشَّرائِعَ المَجهولَةَ ، وقَمَعَ بِهِ البِدَعَ المَدخولَةَ . (1)

عنه عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِكُمَيلِ _ :يا كُمَيلُ : الدّينُ للّهِِ ، فَلا يَقبَلُ اللّهُ مِن أحَدٍ القِيامَ بِهِ إلّا رَسولاً أو نَبِيّا أو وَصِيّا . يا كُمَيلُ ، هِيَ نُبُوَّةٌ ورِسالَةٌ وإمامَةٌ ، ولَيسَ بَعدَ ذلِكَ إلّا مُوالينَ مُتَّبِعينَ أو عامِهينَ (2) مُبتَدِعينَ ، إنَّما يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ المُتَّقينَ . (3)

عنه عليه السلام :إنَّ السُّنَنَ لَنَيِّرَةٌ لَها أعلامٌ ، وإنَّ البِدَعَ لَظاهِرَةٌ لَها أعلامٌ ، وإنَّ شَرَّ النّاسِ عِندَ اللّهِ إمامٌ جائِرٌ ضَلَّ وضُلَّ بِهِ ، فَأَماتَ سُنَّةً مَأخوذَةً ، وأحيا بِدعَةً مَتروكَةً . (4)

عنه عليه السلام_ مِن خُطبَةٍ لَهُ _ :فَبَعَثَ اللّهُ مُحَمَّداً صلى الله عليه و آله بِالحَقِّ لِيُخرِجَ عِبادَهُ مِن عِبادَةِ الأَوثانِ إلى عِبادَتِهِ ، ومِن طاعَةِ الشَّيطانِ إلى طاعَتِهِ ، بِقُرآنٍ قَد بَيَّنَهُ وأحكَمَهُ ، لِيَعلَمَ العِبادُ رَبَّهُم إذ جَهِلوهُ ، ولِيُقِرُّوا بِهِ بَعدَ إذ جَحَدوهُ ، ولِيُثبِتوهُ بَعدَ إذ أنكَروهُ ، فَتَجَلّى لَهُم سُبحانَهُ في كِتابِهِ مِن غَيرِ أن يَكونوا رَأَوهُ بِما أراهُم مِن قُدرَتِهِ ، وخَوَّفَهُم مِن سَطوَتِهِ ، وكَيفَ مَحَقَ مَن مَحَقَ بِالمَثُلاتِ ، وَاحتَصَدَ مَنِ احتَصَدَ بِالنَّقِماتِ . وإنَّهُ سَيَأتي عَلَيكُم مِن بَعدي زَمانٌ لَيسَ فيهِ شَيءٌ أخفى مِنَ الحَقِّ ، ولا أظهَرَ مِنَ الباطِلِ ، ولا أكثَرَ مِنَ الكَذِبِ عَلَى اللّهِ ورَسولِهِ ، ولَيسَ عِندَ أهلِ ذلِكَ الزَّمانِ سِلعَةٌ أبوَرَ مِنَ الكِتابِ إذا تُلِيَ حَقَّ تِلاوَتِهِ ، ولا أنفَقَ مِنهُ إذا حُرِّفَ عَن مَواضِعِهِ ، ولا فِي البِلادِ شَيءٌ أنكَرَ مِنَ المَعروفِ ، ولا أعرَفَ مِنَ المُنكَرِ ، فَقَد نَبَذَ الكِتابَ حَمَلَتُهُ ، وتَناساهُ حَفَظَتُهُ ، فَالكِتابُ يَومَئِذٍ وأهلُهُ طَريدانِ مَنفِيّانِ ، وصاحِبانِ مُصطَحِبانِ في طَريقٍ واحِدٍ لا يُؤويهِما مُؤوٍ ، فَالكِتابُ وأهلُهُ في ذلِكَ الزَّمانِ فِي النّاسِ ولَيسا فيهِم ، ومَعَهُم ولَيسا مَعَهُم ، لِأَنَّ الضَّلالَةَ لا تُوافِقُ الهُدى ، وإنِ اجتَمَعا ، فَاجتَمَعَ القَومُ عَلَى الفُرقَةِ ، وَافتَرَقوا عَلَى الجَماعَةِ ، كَأَنَّهُم أئِمَّةُ الكِتابِ ، ولَيسَ الكِتابُ إمامَهُم ، فَلَم يَبقَ عِندَهُم مِنهُ إلَا اسمُهُ ، ولا يَعرِفونَ إلّا خَطَّهُ وزَبرَهُ ، ومِن قَبلُ ما مَثَّلوا بِالصّالِحينَ كُلَّ مُثلَةٍ ، وسَمَّوا صِدقَهُم عَلَى اللّهِ فِريَةً ، وجَعَلوا فِي الحَسَنَةِ عُقوبَةَ السَّيِّئَةِ . وإنَّما هَلَكَ مَن كانَ قَبلَكُم بِطولِ آمالِهِم وتَغَيُّبِ آجالِهِم ، حَتّى نَزَلَ بِهِمُ المَوعودُ الَّذي تُرَدُّ عَنهُ المَعذِرَةُ ، وتُرفَعُ عَنهُ التَّوبَةُ ، وتَحُلُّ مَعَهُ القارِعَةُ وَالنَّقِمَةُ . أيُّهَا النّاسُ ، إنَّهُ مَنِ استَنصَحَ اللّهَ وُفِّقَ ، ومَنِ اتَّخَذَ قَولَهُ دَليلاً هُدِيَ «لِلَّتِى هِىَ أَقْوَمُ» ؛ فَإِنَّ جارَ اللّهِ آمِنٌ ، وعَدُوَّهُ خائِفٌ ، وإنَّهُ لا يَنبَغي لِمَن عَرَفَ عَظَمَةَ اللّهِ أن يَتَعَظَّمَ ؛ فَإِنَّ رِفعَةَ الَّذينَ يَعلَمونَ ما عَظَمَتُهُ أن يَتَواضَعوا لَهُ ، وسَلامَةَ الَّذينَ يَعلَمونَ ما قُدرَتُهُ أن يَستَسلِموا لَهُ ، فَلا تَنفِروا مِنَ الحَقِّ نِفارَ الصَّحيحِ مِنَ الأَجرَبِ ، وَالبارِئِ مِن ذِي السَّقَمِ ، وَاعلَموا أنَّكُم لَن تَعرِفُوا الرُّشدَ حَتّى تَعرِفُوا الَّذي تَرَكَهُ ، ولَن تَأخُذوا بِميثاقِ الكِتابِ حَتّى تَعرِفُوا الَّذي نَقَضَهُ ، ولَن تَمَسَّكوا بِهِ حَتّى تَعرِفُوا الَّذي نَبَذَهُ ، فَالتَمِسوا ذلِكَ مِن عِندِ أهلِهِ ، فَإِنَّهُم عَيشُ العِلمِ ، ومَوتُ الجَهلِ ، هُمُ الَّذينَ يُخبِرُكُم حُكمُهُم عَن عِلمِهِم ، وصَمتُهُم عَن مَنطِقِهِم ، وظاهِرُهُم عَن باطِنِهِم ، لا يُخالِفونَ الدّينَ ولا يَختَلِفونَ فيهِ ، فَهُوَ بَينَهُم شاهِدٌ صادِقٌ ، وصامِتٌ ناطِقٌ . (5)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 161 .
2- .العَمَهُ : هو التردُّدُ في الضَلال (تاج العروس : ج 19 ص 68 «عمه») .
3- .تحف العقول : ص 175 ، بشارة المصطفى : ص 29 نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 274 ح 1 .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 164 ، بحار الأنوار : ج 31 ص 489 ح 9 .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 147 .

ص: 473

فصل دوم : معيار شناخت سنّت و بدعت

فصل دوم : معيار شناخت سنّت و بدعتامام على عليه السلام_ در توصيف پيامبر خدا صلى الله عليه و آله _ :[خداوند] به واسطه او ، شريعت هاى (احكام و قوانين الهى) ناشناخته را آشكار نمود و بدعت هاى وارد شده [به دين ]را در هم كوبيد .

امام على عليه السلام_ در سفارش به كميل بن زياد _ :اى كميل! دين ، از آنِ خداست. پس خداوند از اَحَدى نمى پذيرد كه به [رهبرى] آن بپردازد ، مگر آن كه فرستاده[ ى خدا ]باشد يا پيامبر يا وصى [و جانشين پيامبر]. اى كميل! [زيرا از سه حال ، خارج نيست : ]نبوّت است و رسالت و امامت . از اينها كه بگذرد يا دنباله رو و پيرو هستند يا سرگردانِ بدعت گذار. خداوند، در حقيقت، از پرواپيشگان مى پذيرد.

امام على عليه السلام :سنّت ها ، روشن اند و نشانه هايى دارند، و بدعت ها نيز آشكارند و نشانه هايى دارند . بدترينِ مردم در نزد خدا ، پيشواى منحرفى است كه خود ، گم راه است و سبب گم راهى ديگران نيز مى شود ، سنّت هاى به كار رفته را مى ميرانَد ، و بدعت هاى وا نهاده شده را زنده مى گردانَد .

امام على عليه السلام_ در يكى از سخنرانى هايش _ :خداوند ، محمّد صلى الله عليه و آله را به حق برانگيخت ( / با پيام حق فرستاد) تا بندگانش را از بت پرستى به خداپرستى، و از فرمانبرى شيطان به فرمانبرى خويش بكشانَد و به واسطه قرآنى روشن و استوار ، بندگان ، پروردگار خود را كه نشناخته اند ، بشناسند، و به وجود او كه نفى اش كرده اند ، اقرار نمايند و او را كه منكرش گشته اند ، اثبات كنند ؛ چه، خداوند سبحان در كتاب خويش ، خود را بر آنان هويدا ساخت، بى آن كه [به چشم سر] او را ديده باشند ؛ بلكه با نشان دادن قدرت خويش به آنان، و ترسانيدنشان از خشم خويش، و اين كه چگونه مردمانى را كه بايد نابود مى كرده ، با كيفرها نابود كرده ، و آنان را كه بايد درو مى كرده ، با انتقام هايش درو كرده است . به زودى، پس از من، روزگارى بر شما مى آيد كه در آن روزگار ، چيزى پنهان تر از حق ، پيداتر از باطل، و فراوان تر از دروغ بستن به خدا و پيامبرش نباشد، و در ميان مردمِ آن روزگار ، كالايى بى رونق تر از كتاب [خدا] _ آن گاه كه به راستى خوانده شود _ ، نيست، و نه [ كالايى ] پُررونق تر از آن _ آن گاه كه دست خوش تحريف و جا به جايى گردد _ . در شهرها چيزى منكرتر از معروف و معروف تر از منكر نباشد . قرآن را ، حاملان آن ، به دور مى افكنند و حافظانش ، آن را به فراموشى مى سپارند . پس در آن روز، قرآن و پيروانش، دو رانده شده و تبعيدى اند، و دو يارِ همراهى كه كسى پناهشان نمى دهد. در آن روزگار، قرآن و پيروانش ، هم در ميان مردم اند و هم در ميانشان نيستند، هم با مردم اند و هم با آنان نيستند؛ زيرا گم راهى با هدايت نمى سازد، اگر چه در كنار يكديگر باشند . مردم [در آن روزگار] ، بر جدايى هم داستان اند و از جماعت ، پراكنده. تو گويى آنان ، پيشواى قرآن اند ، نه قرآن ، پيشواى آنان ! از قرآن در ميان ايشان ، جز نامش نمانده است، و جز خط و نوشته آن را نمى شناسند. پيش از آن [كه چنان زمانى فرا رسد] ، به نيكان ، انواع شكنجه ها را روا مى دارند، و سخن [و باور ]راستِ آنان را دروغ بستن بر خدا مى نامند و نيكى را به سانِ بدى ، كيفر مى دهند. كسانى كه پيش از شما بودند، در حقيقت، به سبب درازىِ آرزوهايشان و از ياد بردن اَجَل هايشان ، به هلاكت در افتادند، تا آن كه مرگ بر آنان فرود آمد ؛ مرگى كه عذرپذير نيست و مجال توبه اى را باقى نمى گذارد و مصيبت و كيفر را با خود مى آورد. اى مردم! هر كه از خدا راه نمايى جويد ، توفيق ، رفيقِ او مى شود، و هر كه سخن او را راه نما بر گيرد ، [به درست ترين راه ، ] راه نمايى مى شود؛ زيرا پناهنده به خدا ، در امان است و دشمن او در هراس . براى آن كه بزرگى خدا را بشناسد ، نسِزَد كه بزرگى بفروشد؛ زيرا بزرگى كسانىِ كه بزرگىِ خدا را مى شناسند ، در اين است كه براى او فروتنى كنند، و سلامت آنان كه قدرت خدا را مى دانند ، در آن است كه در برابرش سرِ تسليم ، فرود آورند . پس، از حق، به سانِ گريختن شخص سالم از آدم گَر، و چونان گريختن تن درست از بيمار، مگريزيد و بدانيد كه شما ، هرگز راه درست را نخواهيد شناخت ، مگر اين كه كسى را كه آن را رها كرده است ، بشناسيد . هرگز به پيمان قرآن ، وفا نمى كنيد ، مگر آن گاه كه كسى را كه پيمان آن را شكسته است ، بشناسيد ؛ و هرگز به قرآن چنگ نمى زنيد ، مگر آن گاه كه كسى را كه آن را به دور افكنده است ، بشناسيد . اين همه را از اهل قرآن بخواهيد؛ زيرا آنان ، [ مايه ] حيات دانش و مرگ نادانى اند ؛ همانان كه داورى شان ، به شما از [ميزان] دانش آنان ، خبر مى دهد، و سكوتشان ، از سخنشان، و برونشان ، از درونشان . نه با دين ، مخالفت مى ورزند و نه در آن ، اختلاف دارند. دين در ميان آنان ، گواهىْ راستگو و خاموشىْ گوياست.

.

ص: 474

. .

ص: 475

. .

ص: 476

الإمام الباقر والإمام الصادق عليهماالسلام :حَجَّ عُمَرُ أوَّلَ سَنَةٍ ، حَجَّ وهُوَ خَليفَةٌ ، فَحَجَّ تِلكَ السَّنَةَ المُهاجِرونَ وَالأَنصارُ ، وكانَ عَلِيٌّ عليه السلام قَد حَجَّ في تِلكَ السَّنَةِ بِالحَسَنِ وَالحُسَينِ عليهماالسلاموبِعَبدِ اللّهِ بنِ جَعفَرٍ . قالَ : فَلَمّا أحرَمَ عَبدُ اللّهِ لَبِسَ إزارا ورِداءً مُمَشَّقَينِ مَصبوغَينِ بِطينِ المِشقِ (1) ثُمَّ أتى فَنَظَرَ إلَيهِ عُمَرُ وهُوَ يُلَبّي وعَلَيهِ الإِزارُ وَالرِّداءُ وهُوَ يَسيرُ إلى جَنبِ عَلِيٍّ عليه السلام ، فَقالَ عُمَرُ مِن خَلفِهِم : ما هذِهِ البِدعَةُ الَّتي فِي الحَرَمِ؟ فَالتَفَتَ إلَيهِ عَلِيٌّ عليه السلام فَقالَ لَهُ : يا عُمَرُ لا يَنبَغي لِأَحَدٍ أن يُعَلِّمَنَا السُّنَّةَ ، فَقالَ عُمَرُ : صَدَقتَ يا أبَا الحَسَنِ ، لا وَاللّهِ ما عَلِمتُ أنَّكُم هُم . (2)

بحار الأنوار عن عبد اللّه بن مهران عن أبيه :إنَّ أبا عَبدِ اللّهِ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ عليهماالسلامدَفَعَ إلى مُحَمَّدِ بنِ الأَشعَثِ كِتابا فيهِ دُعاءٌ وَالصَّلاةُ عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله دَفَعَهُ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدِ [بنِ ]الأَشعَثِ إلَى ابنِهِ مِهرانَ ، وكانَتِ الصَّلاةُ عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله الَّتي فيهِ : ... ونَهَجتَ بِهِ لِخَلقِكَ صِراطَكَ المُستَقيمَ وبَيَّنتَ بِهِ العَلاماتِ وَالنُّجومَ الَّذي بِهِ يَهتَدونَ ، ولَم تَدَعهُم بَعدَهُ في عَمياءَ يَهيمونَ (3) ، ولا في شُبهَةٍ يَتيهونَ ، ولَم تَكِلهُم إلَى النَّظَرِ لِأَنفُسِهِم في دينِهِم بِآرائِهِم ولَا التَّخَيُّرِ مِنهُم بِأَهوائِهِم ، فَيَتَشَعَّبونَ في مُدلَهِمّاتِ البِدَعِ ، ويَتَحَيَّرونَ في مُطَبَّقاتِ الظُّلَمِ وتَتَفَرَّقُ بِهِمُ السُّبُلُ في ما يَعلَمونَ وفيما لا يَعلَمونَ . (4)

الإمام الرضا عليه السلام :إن قالَ قائِلٌ : ولِمَ جَعَلَ [اللّهُ] اُولِي الأَمرِ وأمَرَ بِطاعَتِهِم؟ قيلَ : لِعِلَلٍ كَثيرَةٍ ... مِنها : أنَّهُ لَو لَم يَجعَل لَهُم إماما قَيِّما أمينا حافِظا مُستَودَعا لَدَرَسَتِ المِلَّةُ وذَهَبَ الدّينُ وغُيِّرَتِ السُّنَنُ وَالأَحكامُ ، ولَزادَ فيهِ المُبتَدِعونَ ونَقَصَ مِنهُ المُلحِدونَ وشَبَّهوا ذلِكَ عَلَى المُسلِمينَ ، إذ قَد وَجَدنَا الخَلقَ مَنقوصينَ مُحتاجينَ غَيرَ كامِلينَ مَعَ اختِلافِهِم وَاختِلافِ أهوائِهِم وتَشَتُّتِ حالاتِهِم ، فَلَو لَم يَجعَل فيها قَيِّما حافِظا لِما جاءَ بِهِ الرَّسولُ الأَوَّلُ ، لَفَسَدوا عَلى نَحوِ ما بَيَّناهُ ، وغُيِّرَتِ الشَّرايِعُ وَالسُّنَنُ وَالأَحكامُ وَالإِيمانُ ، وكانَ في ذلِكَ فَسادُ الخَلقِ أجمَعينَ . (5)

.


1- .المِشْقُ : المَغْرَةُ ، وهو طين أحمر ، وثوب ممشَّق : أي مصبوغ به (مجمع البحرين : ج 3 ص 1699 «مشق»).
2- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 38 ح 105 عن عبد اللّه بن الحلبي ، بحار الأنوار : ج 99 ص 142 ح 3 .
3- .يَهِيْمُ : خرج على وجهه لا يدري أين يتوجّه (المصباح المنير : ص 645 «هام») .
4- .بحار الأنوار : ج 90 ص 82 ح 3 نقلاً عن جمال الاُسبوع ومصباح المتهجّد وغيرهما .
5- .علل الشرائع : ص 253 ح 9 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 100 و 101 ح 1 كلاهما عن فضل بن شاذان ، بحار الأنوار : ج 6 ص 60 ح 1 .

ص: 477

امام باقر و امام صادق عليهماالسلام :عمر ، در نخستين سال خلافتش حج گزارد. در آن سال ، مهاجران و انصار نيز حج گزاردند. على عليه السلام نيز در همان سال، به همراه حسن و حسين عليهماالسلام و عبد اللّه بن جعفر ، حج گزارد. چون عبد اللّه احرام بست، پاىْ جامه و رَدايى كه هر دو با گِل سرخ ، رنگ شده بودند، به تن كرد و آمد و لبّيك گويان ، در كنار على عليه السلام حركت كرد. عمر كه در پشت سرِ آنان بود ، عبد اللّه را با آن پاىْ جامه و رَدا ديد. گفت: اين ، چه بدعتى است در حرم؟ على عليه السلام رو به سوى او كرد و فرمود : «اى عمر! هيچ كس را نسِزَد كه به ما سنّت را بياموزد». عمر گفت: درست است اى ابو الحسن ! به خدا سوگند نمى دانستم كه شما ايشانيد !

بحار الأنوار_ به نقل از عبد اللّه بن مهران ، از پدرش _ :امام صادق عليه السلام به محمّد بن اشعث ، كتابى ( / نوشته اى) داد كه در آن ، دعايى و درودى بر پيامبر صلى الله عليه و آله بود . جعفر بن محمّد [بن] اشعث ، آن را به فرزندش مهران داد . در آن درودِ بر پيامبر صلى الله عليه و آله ، آمده بود : «... و به واسطه او ، خلق خود را بر راه راستت بُردى و به سبب او ، نشانه ها و ستارگان راه نما را نشان دادى و پس از او نيز ، آنان (مردم) را در كورى و بى هدفى و در شُبهات ، سرگردان ، رها نساختى و آنها را به خود ، وا نگذاشتى كه در دينشان ، به آراى خويش چنگ زنند و از گرايش هاى خود ، پيروى كنند و در نتيجه، در تاريكى بدعت ها ، شاخه شاخه شوند و در انباشتِ ظلمات ، سرگردان بمانند و هر يك ، دانسته و ندانسته ، به راهى پراكنده شوند».

امام رضا عليه السلام :اگر گوينده اى بگويد: «چرا[خدا ، ] زمامداران [و پيشوايان دينى] را گمارد و به فرمانبرى از ايشان ، فرمان داد؟» ، در پاسخ ، گفته مى شود: به دلايل بسيارى... از جمله اين كه: اگر براى آنان ، پيشوا و سرپرستى درستكار و نگهبان و امانتدار نمى گمارد ، آيين [الهى ] ، نيست مى شد و دين ، از ميان مى رفت و سنّت ها و احكام ، تغيير داده مى شدند. بدعت گذاران ، در آن مى افزودند و كج روان ، از آن مى كاستند و آن را بر مسلمانان ، مشتبه مى ساختند؛ زيرا ما مردم را ناقص و نيازمند و ناكامل يافته ايم، به علاوه ناهمسازى آنان و اختلاف در گرايش ها و پراكندگىِ حالات و آرايشان . بنا بر اين ، اگر در ميان آنان ، سرپرستى قرار نمى داد كه از آنچه كه فرستاده نخست آورد ، نگهبانى كند، همچنان كه گفتيم، مردمان ، تباه مى شدند و شرايع و سنّت ها و احكام و ايمان ، دست خوش دگرگونى مى شدند و در نتيجه، همه خلق ، تباه مى شدند.

.

ص: 478

. .

ص: 479

. .

ص: 480

الفصل الثالث : التحذير من البدعة3 / 1تَحذيرُ اللّه عزّوجلِّ مِنَ البِدعَةِالكتاب«وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أُوْلَئِكَ يُعْرَضُونَ عَلَى رَبِّهِمْ وَ يَقُولُ الْأَشْهَادُ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ كَذَبُواْ عَلَى رَبِّهِمْ أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ * الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونَهَا عِوَجًا وَ هُم بِالْأَخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ» . (1)

«إِنَّمَا النَّسِى ءُ زِيَادَةٌ فِى الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُواْ يُحِلُّونَهُ عَامًا وَيُحَرِّمُونَهُ عَامًا لِّيُوَاطِئواْ عِدَّةَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ فَيُحِلُّواْ مَا حَرَّمَ اللَّهُ زُيِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ وَاللَّهُ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ » . (2)

«وَ لَا تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هَذَا حَلَالٌ وَ هَذَا حَرَامٌ لِّتَفْتَرُواْ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لَا يُفْلِحُونَ » . (3)

«فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللَّهِ لِيَشْتَرُواْ بِهِ ثَمَنًا قَلِيلاً فَوَيْلٌ لَّهُم مِّمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَ وَيْلٌ لَّهُم مِّمَّا يَكْسِبُونَ » . (4)

.


1- .هود : 18 و19 .
2- .التوبة:37
3- .النحل: 116.
4- .البقرة : 79.

ص: 481

فصل سوم : بر حذر داشتن از بدعت
3 / 1 بر حذر داشتن خدا از بدعت

فصل سوم : بر حذر داشتن از بدعت3 / 1بر حذر داشتن خدا از بدعتقرآن«و چه كسى ستمكارتر از آن كس است كه بر خدا ، دروغ بندد؟ آنان بر پروردگارشان عرضه مى شوند و گواهان ، خواهند گفت: «ايشان بودند كه بر پروردگارشان ، دروغ بستند» . هان! لعنت خدا بر ستمكاران باد ؛ كسانى كه سدّ راه خدا شدند و در پىِ كژى آن بودند و به روز واپسين ، كافر بودند».

«جز اين نيست كه جا به جا كردن [ِ ماه هاى حرام ] ، فزونى در كفر است كه كافران ، به وسيله آن گم راه مى شوند؛ سالى آن را حلال مى شمارند و سالى [ ديگر ] آن را حرام مى دانند، تا با شماره ماه هايى كه خدا حرام كرده است ، موافق سازند و در نتيجه ، آنچه را خدا حرام كرده ، [ بر خود ]حلال گردانند. زشتىِ اعمالشان ، برايشان آراسته شده است ؛ و خدا ، گروه كافران را هدايت نمى كند» .

«و براى آنچه زبان شما به دروغ مى پردازد، مگوييد: «اين ، حلال است و آن ، حرام» تا بر خدا دروغ ببنديد ؛ زيرا كسانى كه بر خدا دروغ مى بندند ، رستگار نمى شوند» .

«پس واى بر كسانى كه كتابى [ تحريف شده ] را با دست هاى خود مى نويسند، سپس مى گويند: «اين ، از جانب خداست»، تا بدان ، بهاى ناچيزى را به دست آورند . پس واى بر ايشان از آنچه دست هايشان نوشته است ! و واى بر ايشان از آنچه [ از اين راه ] به دست مى آورند !» .

.

ص: 482

«وَإِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِيقًا يَلْوُنَ أَلْسِنَتَهُم بِالْكِتَابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْكِتَابِ وَمَا هُوَ مِنَ الْكِتَابِ وَيَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِندِ اللَّهِ وَمَا هُوَ مِنْ عِندِ اللَّهِ وَيَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ » . (1)

راجع : البقرة : 80 ، آل عمران : 93 و 94 ، النساء : 171 ، المائدة : 73 و 87 ، الأنعام : 136 _ 140 و 143 و 144 و 159 ، التوبة : 30 ، يونس : 15 .

الحديثحلية الأولياء عن عمر :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ : يا عائِشَةُ «إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمْ وَكَانُواْ شِيَعًا» (2) إنَّهُم أصحابُ البِدَعِ ، وأصحابُ الأَهواءِ ، وأصحابُ الضَّلالَةِ مِن هذِهِ الاُمَّةِ . يا عائِشَةُ ، إنَّ لِكُلِّ صاحِبِ ذَنبٍ تَوبَةً ، إلّا أصحابَ الأَهواءِ وَالبِدَعِ ، أنَا مِنهُم بَريءٌ وهُم مِنّي بُراءُ . (3)

مجمع البيان عن أنس بن مالك مرفوعا_ في تَفسيرِ قَولِهِ تَعالى : «وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْئولُونَ» (4) _ :إنَّهُم مَسؤولونَ عَمّا دَعَوا إلَيهِ مِنَ البِدَعِ . (5)

راجع : هذه الموسوعة : ج 12 ص 56 (البدعة / الفصل العاشر : عدّة من المبتدعين) .

3 / 2تَحذيرُ النَّبِيِّ مِنَ البِدعَةِ وَالمُبتَدِعِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :شَرُّ الاُمورِ مُحدَثاتُها (6) ، وكُلُّ مُحدَثَةٍ بِدعَةٌ ، وكُلُّ بِدعَةٍ ضَلالَةٌ . (7)

.


1- .آل عمران : 78.
2- .الأنعام : 159 .
3- .حلية الأولياء : ج 4 ص 138 الرقم 263 ، السنّة لابن أبي عاصم : ج 1 ص 8 ح 4 ، المعجم الصغير : ج 1 ص 203 ، شعب الإيمان : ج 5 ص 449 ح 7239 وليس فيهما من «وأصحاب الضلالة» إلى «والبدع» وكلها بزيادة «وليس لهم توبة» قبل «أنا منهم بريء» ، كنز العمّال : ج 2 ص 406 ح 4366 .
4- .الصافّات : 24 .
5- .مجمع البيان : ج 8 ص 688 .
6- .محدثات الاُمور : جمع محدثة ، وهي ما لم يكن معروفا في كتاب ولا سنّة ولا إجماع (النهاية : ج 1 ص 351 «حدث») .
7- .الأمالي للطوسي : ص 337 ح 686 عن جابر بن عبد اللّه ، الأمالي للمفيد : ص 211 ح 1 عن غياث بن إبراهيم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام وليس فيه «وكل محدثة بدعة» ، بحار الأنوار : ج 2 ص 301 ح 31 ؛ صحيح مسلم : ج 2 ص 592 ح 43 ، سنن الدارمي : ج 1 ص 74 ح 210 كلاهما عن جابر وليس فيهما «وكل محدثة بدعة» ، كنز العمّال : ج 11 ص 10 ح 30405 .

ص: 483

3 / 2 بر حذر داشتن پيامبرصلى الله عليه وآله از بدعت و بدعت گذار

«و از ميان آنان ، گروهى هستند كه زبان خود را به [ خواندن ] كتابى [ تحريف شده ]مى پيچانند، تا آن [ بربافته ] را از [ مطالب ] كتاب [ آسمانى ] بپنداريد، با اين كه آن ، از كتاب [ آسمانى ] نيست؛ و مى گويند: «آن ، از جانب خداست»، در صورتى كه از جانب خدا نيست؛ و بر خدا دروغ مى بندند، با اين كه خودشان [ هم ] مى دانند» .

ر . ك : بقره : 80 ، آل عمران : 93 و 94 ، نساء : 171 ، مائده : 73 و 87 ، انعام : 136 _ 140 و 143 و 144 و 159 ، توبه : 30 ، يونس : 15 .

حديثحلية الأولياء_ به نقل از عمر _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله [خطاب به عايشه] فرمود : اى عايشه ! «كسانى كه دين خود را پراكنده ساختند و فرقه فرقه شدند» ، اينان ، همان بدعت گذاران و فرقه سازان و گم راهان اين امّت هستند. اى عايشه! براى هر گنهكارى ، راه توبه باز است ، مگر فرقه سازان و بدعت گذاران، كه من از آنان بيزارم و آنان از من بيزارند .

مجمع البيان_ به نقل از اَ نَس بن مالك، در حديثى كه سند آن را به پيامبر صلى الله عليه و آله رسانده است ، در تفسير اين سخن خداوند متعال : «آنان را نگه داريد كه بازخواست شدنى اند» _ :يعنى از بدعت هايى كه بدانها فرا مى خواندند، بازخواست مى شوند .

ر . ك : همين دانش نامه : ج 12 ص 57 (بدعت / فصل دهم : شمارى از بدعت گذاران) .

3 / 2بر حذر داشتن پيامبر صلى الله عليه و آله از بدعت و بدعت گذارپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بدترينِ كارها ، نوساخته هاست. (1) هر نوساخته اى ، بدعت است، و هر بدعتى ، گم راهى است .

.


1- .. عبارت «مُحدَثات الاُمور» _ كه در متن عربى حديث آمده _ ، به چيزهايى مى گويند كه نه در قرآن آمده باشد ، نه در سنّت ، و نه اجماعى بر آن شده باشد ؛ آيين نو و رسم تازه و بى سابقه در دين.

ص: 484

المراسيل عن الحسن البصري :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله قالَ : «مَن أحدَثَ حَدَثا ، أو آوى مُحدِثا فَعَلَيهِ لَعنَةُ اللّهِ وَالمَلائِكَةِ وَالنّاسِ أجمَعينَ ، لا يُقبَلُ مِنهُ صَرفٌ ولا عَدلٌ» . قالوا : ومَا المُحدَثُ يا رَسولَ اللّهِ؟ قالَ : «بِدعَةٌ مُثلَةٌ (1) بِغَيرِ حَدٍّ ، نُهبَةٌ بِغَيرِ حَقٍّ» . (2)

معاني الأخبار عن اُميّة بن يزيد القرشي :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : مَن أحدَثَ حَدَثا ، أو آوى مُحدِثا ، فَعَلَيهِ لَعنَةُ اللّهِ وَالمَلائِكَةِ وَالنّاسِ أجمَعينَ ، لا يُقبَلُ مِنهُ عَدلٌ ولا صَرفٌ يَومَ القِيامَةِ . فَقيلَ : يا رَسولَ اللّهِ ، مَا الحَدَثُ؟ قالَ : مَن قَتَلَ نَفسا بِغَيرِ نَفسٍ . أو مَثَّلَ مُثلَةً بِغَيرِ قَوَدٍ (3) ، أوِ ابتَدَعَ بِدعَةً بِغَيرِ سُنَّةٍ ، أوِ انتَهَبَ نُهبَةً ذاتَ شَرَفٍ . قالَ : فَقيلَ : مَا العَدلُ يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : الفِديَةُ . قالَ : فَقيلَ : مَا الصَّرفُ يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : التَّوبَةُ . (4)

قرب الإسناد عن زيد بن أسلم :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله سُئِلَ عَمَّن أحدَثَ حَدَثا أو آوى مُحدِثا ما هُوَ ؟ فَقالَ : مَنِ ابتَدَعَ بِدعَةً فِي الإِسلامِ ، أو مَثَّلَ بِغَيرِ حَدٍّ (5) ، أو مَنِ انتَهَبَ نُهبَةً يَرفَعُ المُسلِمونَ إلَيها أبصارَهُم ، أو يَدفَعُ عَن صاحِبِ الحَدَثِ أو يَنصُرُهُ أو يُعينُهُ . (6)

.


1- .مَثَلَ بفلانٍ مَثلاً ومُثلَةً بالضم : نَكّلَ تنكيلاً بقطع أطرافه والتشويه به ، ومُثّل بالقتيل : جدع أنفه واُذنه أو مذاكيره (تاج العروس : ج 15 ص 683 «مثل») .
2- .المراسيل : ص 248 ح 3 .
3- .القَوَدُ : _ بفتحتين _ : القِصاص (المصباح المنير : ص 519 «قاد») .
4- .معاني الأخبار : ص 265 ح 2 ، بحار الأنوار : ج 27 ص 66 ح 6 نحوه .
5- .التمثيل : التنكيل والتعذيب البليغ كأن يقطع بعض أعضائه مثلاً ، أي إذا فعل ذلك في غير حدّ من الحدود الشرعية (بحار الأنوار : ج 2 ص 299) .
6- .قرب الإسناد : ص 104 ح 349 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 299 ح 27 .

ص: 485

المراسيل_ به نقل از حسن بصرى _ :پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «هر كس نوساخته اى را بياورد يا به آورنده آن پناه دهد ، لعنت خدا و فرشتگان و مردمان، همگى، بر او باد ! از چنين كسى ، نه توبه اى پذيرفته مى شود ، نه فِديه اى». گفتند : نوساخته چيست ، اى پيامبر خدا؟ فرمود: «بدعت ، [مانند] مُثله كردن ، (1) بدون آن كه پاى حدّى [و مجازاتى شرعى ]در ميان باشد و غارت كردن به ناحقّ» .

معانى الأخبار_ به نقل از اميّة بن يزيد قُرَشى _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «هر كس نوساخته اى را بياورد يا به آورنده آن پناه دهد ، لعنت خدا و فرشتگان و مردمان، همگى، بر او باد ! در روز قيامت ، از چنين كسى ، نه عدلى پذيرفته مى شوند ، نه صَرفى». گفته شد: اى پيامبر خدا ! نوساخته چيست؟ فرمود: «كسى كه شخصى را بدون قصاص بكُشد، يا از كسى، بدون قصاص، عضوى قطع كند، يا چيزى را كه در سنّت نيست ، بدعت بگذارد، يا چيز ارزشمندى را غارت كند» . گفته شد: عدل چيست، اى پيامبر خدا؟ فرمود: «فِديه» . گفته شد: صَرف چيست ، اى پيامبر خدا ؟ فرمود: «توبه».

قرب الإسناد_ به نقل از زيد بن اَسلَم _ :از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، در باره معناى «هر كس نوساخته اى را بياورد يا به آورنده آن پناه دهد» ، سؤال شد. فرمود: «[يعنى] كسى كه در اسلام بدعتى بگذارد ، يا بدون حد ، كسى را مُثله كند، يا دست به غارتى بزند كه نگاه هاى مسلمانان به سوى آن جلب شود، يا از بدعت گذارى دفاع كند، يا به او يارى برساند، يا به او كمك نمايد».

.


1- .. مُثله: مجازات كردن كسى با بُريدن دست و پا و بينى و گوش و ... .

ص: 486

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أصحابُ البِدَعِ كِلابُ النّارِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :كُلُّ بِدعَةٍ ضَلالَةٌ ، وكُلُّ ضَلالَةٍ فِي النّارِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :اِتَّبِعوا ولا تَبتَدِعوا ، فَكُلُّ بِدعَةٍ ضَلالَةٌ ، وكُلُّ ضَلالَةٍ فِي النّارِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :كُلُّ بِدعَةٍ ضَلالَةٌ ، وكُلُّ ضَلالَةٍ سَبيلُها إلَى النّارِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :مَعاشِرَ النّاسِ ، إنّي راحِلٌ عَن قَريبٍ ، ومُنطَلِقٌ إلَى المَغيبِ ، اُوصيكُم في عِترَتي خَيرا ، وإيّاكُم وَالبِدَعَ ، فَإِنَّ كُلَّ بِدعَةٍ ضَلالَةٌ ، وَالضَّلالَةَ وأهلَها فِي النّارِ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن غَشَّ اُمَّتي فَعَلَيهِ لَعنَةُ اللّهِ وَالمَلائِكَةِ وَالنّاسِ أجمَعينَ ، أن يَبتَدِعَ لِاُمَّتي بِدعَةَ ضَلالَةٍ فَيَعمَلَ بِها . (6)

.


1- .كنز العمّال : ج 1 ص 218 ح 1094 نقلاً عن أبي حاتم الخزاعي في جزئه عن أبي اُمامة .
2- .الكافي : ج 1 ص 57 ح 12 عن عبد الرحيم القصير عن الإمام الصادق عليه السلام ، الأمالي للمفيد : ص 188 ح 14 عن منصور بن أبي يحيى عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، الخصال : ص 606 ح 9 عن الأعمش عن الإمام الصادق عليه السلام ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 124 ح 1 عن الفضل بن شاذان عن الإمام الرضا عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 30 ص 358 ح 164 .
3- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 89 و 143 .
4- .تهذيب الأحكام : ج 3 ص 70 ح 226 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 137 ح 1964 كلاهما عن زرارة ومحمّد بن مسلم والفضيل عن الإمام الباقر والإمام الصادق عليهماالسلام ، ثواب الأعمال : ص 307 ح 2 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 303 ح 42 .
5- .كفاية الأثر : ص 40 عن سلمان ، بحار الأنوار : ج 36 ص 289 ح 111 .
6- .الفردوس : ج 3 ص 533 ح 5664 عن أنس ، كنز العمّال : ج 1 ص 221 ح 1118 .

ص: 487

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بدعت گذاران ، سگ هاى جهنّم اند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر بدعتى ، گم راهى است و هر گم راهى اى در آتش است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پيرو باشيد و بدعت مگذاريد؛ زيرا هر بدعتى ، گم راهى است و هر گم راهى اى در آتش است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر بدعتى ، گم راهى است، و هر گم راهى اى ، راهش به سوى آتش است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى مردم! من به زودى [از ميان شما] مى كوچم و به جهانِ ناديده مى روم. به شما سفارش مى كنم كه با خانواده ام به نيكى رفتار كنيد و از بدعت ها بپرهيزيد؛ زيرا هر بدعتى ، گم راهى است ، و گم راهى و اهل آن ، در آتش اند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس امّت مرا فريب دهد ، لعنت خدا و فرشتگان و همه مردمان ، بر او باد ؛ يعنى بدعتى گم راه كننده در ميان امّتم پديد آورد كه به آن ، عمل شود.

.

ص: 488

عنه صلى الله عليه و آله :سِتَّةٌ لَعَنَهُمُ اللّهُ ولَعَنتُهُم وكُلُّ نَبِيٍّ مُجابٍ : الزّائِدُ في كِتابِ اللّهِ ، وَالمُكَذِّبُ بِقَدَرِ اللّهِ ، وَالرّاغِبُ عَن سُنَّتي إلى بِدعَةٍ ... . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :الأَمرُ المُفظِعُ ، وَالحِملُ المُضلِعُ (2) ، وَالشَّرُّ الَّذي لايَنقَطِعُ : إظهارُ البِدَعِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :طوبى لِمَن أذَلَّ نَفسَهُ ... ووَسِعَتهُ السُّنَّةُ ولَم يَدَعها (4) إلَى البِدعَةِ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :أيُّهَا النّاسُ ، حَلالي حَلالٌ إلى يَومِ القِيامَةِ ، وحَرامي حَرامٌ إلى يَومِ القِيامَةِ ، ألا وقَد بَيَّنَهُمَا اللّهُ عز و جل فِي الكِتابِ ، وبَيَّنتُهُما في سيرَتي وسُنَّتي ، وبَينَهُما شُبُهاتٌ مِنَ الشَّيطانِ ، وبِدَعٌ بَعدي ، مَن تَرَكَها صَلَحَ أمرُ دينِهِ ، وصَلَحَت لَهُ مُرُوءَتُهُ وعِرضُهُ ، ومَن تَلَبَّسَ بِها ووَقَعَ فيها وَاتَّبَعَها ، كانَ كَمَن رَعى غَنَمَهُ قُربَ الحِمى ، ومَن رَعى ماشِيَتَهُ قُربَ الحِمى نازَعَتهُ نَفسُهُ إلى أن يَرعاها فِي الحِمى ، ألا وإنَّ لِكُلِّ مَلِكٍ حِمىً ، ألا وإنَّ حِمَى اللّهِ عز و جلمَحارِمُهُ ، فَتَوَقَّوا حِمَى اللّهِ ومَحارِمَهُ . (6)

.


1- .كنز العمّال : ج 16 ص 87 ح 44032 نقلاً عن الدارقطني في الافراد والخطيب في المتفق والمفترق عن الإمام عليّ عليه السلام .
2- .المُضْلِعُ : المُثْقِلُ (النهاية : ج 3 ص 97 «ضلع») .
3- .المعجم الكبير : ج 3 ص 219 ح 3194، اُسد الغابة : ج 2 ص 53 الرقم 1225، السنّة لابن أبي عاصم : ج 1 ص21 ح 36، الفردوس : ج 1 ص 127 ح 443 كلّها عن الحكم بن عمير، كنز العمّال : ج 1 ص 218 ح 93 ؛ الأمالي للشجري : ج 2 ص 307 عن الحكم بن عمير .
4- .في مسند الشهاب : «ولم يُعِدها» ، وفي تفسير القمي : «ولم يَتَعَدَّ» ، وفي أعلام الدين : «لم تستهوه» .
5- .كنز الفوائد : ج 1 ص 380، أعلام الدين : ص 331 ح 1 عن أنس نحوه، بحار الأنوار : ج 77 ص 175 ح 10 ؛ مسند الشهاب : ج 1 ص 358 ح 398 عن سفيان بن أسيد الحضرمي، كنز العمّال : ج 15 ص 865 ح 43444 .
6- .كنز الفوائد : ج 1 ص 352 عن سلام بن المستنير عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 2 ص 260 ح 17 .

ص: 489

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شش گروه اند كه خداوند ، آنها را لعنت كرده است و من و هر پيامبرِ مستجاب الدعوه اى هم آنان را لعنت كرده ايم: افزاينده در كتاب خدا، انكار كننده تقدير خدا، روى گردان از سنّت من به سوى بدعت .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آن كار زشتِ وحشتناك، و بارِ كمرشكن، و شرّ تمام ناشدنى ، عبارت است از: پديد آوردن بدعت ها .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خوشا به حال كسى كه نفس خود را رام ساخته ... و به سنّت ، بسنده كرده و آن را وا ننهاده ، به بدعت ، روى نياورده است !

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى مردم! حلال من تا روز قيامت ، حلال است و حرام من تا روز قيامت ، حرام است. بدانيد كه خداوند عز و جل ، اين دو را در كتاب خود ، بيان فرموده است و من نيز آنها را در سيره و سنّت خويش ، روشن ساخته ام . از اين دو كه گذشت، بقيّه ، شُبهات شيطان و بدعت هايى است كه پس از من ، گذارده مى شوند. هر كس آنها ( شُبهات و بدعت ها ) را ترك گويد ، كار دينش به صلاح مى آيد و مُروّت او [ باقى ] و آبرويش سالم خواهد ماند . هر كه به آنها چنگ زند و در آنها بيفتد و از آنها پيروى كند ، چونان كسى است كه گوسفندان خويش را در نزديك قُرُقگاه ، مى چرانَد . هر كه رَمه اش را در نزديكى قُرُقگاه بچرانَد ، وسوسه مى شود كه آنها را به قُرُقگاه در آورد. بدانيد كه هر پادشاهى ، قُرُقگاهى دارد ! آگاه باشيد كه قُرُقگاه خداوند عز و جل ، حرام هاى اوست ! پس خود را از [در آمدن به] قُرُقگاه خدا و حرام هاى او ، نگه داريد .

.

ص: 490

عنه صلى الله عليه و آله :أهلُ البِدَعِ شَرُّ الخَلقِ وَالخَليقَةِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا ماتَ صاحِبُ بِدعَةٍ ، فَقَد فُتِحَ فِي الإِسلامِ فَتحٌ . (2)

3 / 3تَحذيرُ أهلِ البَيتِ عليهم السّلام مِنَ البِدعَةِ وَالمُبتَدِعِالإمام علي عليه السلام :قَد قُلتُم : «رَبُّنَا اللّهُ» ، فَاستَقيموا عَلى كِتابِهِ ، وعَلى مِنهاجِ أمرِهِ ، وعَلَى الطَّريقَةِ الصّالِحَةِ مِن عِبادَتِهِ ، ثُمَّ لا تَمرُقوا (3) مِنها ، ولا تَبتَدِعوا فيها ، ولا تُخالِفوا عَنها فَإِنَّ أهلَ المُروقِ مُنقَطَعٌ بِهِم عِندَ اللّهِ يَومَ القِيامَةِ . (4)

عنه عليه السلام :طوبى لِمَن ذَلَّ في نَفسِهِ ، ... وعَزَلَ عَنِ النّاسِ شَرَّهُ ، ووَسِعَتهُ السُّنَّةُ ، ولَم يُنسَب إلَى البِدعَةِ . (5)

عنه عليه السلام_ فِي التَّحذيرِ مِنَ الفِتَنِ _ :فَلا تَكونوا أنصابَ (6) الفِتَنِ ، وأعلامَ البِدَعِ . (7)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :إنَّ أخوَفَ ما أخافُ عَلى هذِهِ الاُمَّةِ مِنَ الدَّجّالِ ، أئِمَّةٌ مُضِلّونَ ، وهُم رُؤَساءُ أهلِ البِدَعِ . (8)

.


1- .المعجم الأوسط : ج 4 ص 196 ح 3958 ، حلية الأولياء : ج 8 ص 291 الرقم 424 ، تاريخ أصبهان : ج 2 ص 51 الرقم 1054 ، الفردوس : ج 1 ص 410 ح 1655 كلّها عن أنس ، كنز العمّال : ج 1 ص 218 ح 1095 .
2- .تاريخ بغداد : ج 4 ص 159 الرقم 1831 ، الفردوس : ج 1 ص 285 ح 1118 كلاهما عن أنس ، كنز العمّال : ج1 ص 219 ح 1104 .
3- .يُمرقون من الدين : أي يجوزونه ويخرقونه ويتعدّونه (النهاية : ج 4 ص 320 «مرق») .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 176، بحار الأنوار : ج 69 ص 263 .
5- .نهج البلاغة : الحكمة 123، تفسير القمّي : ج 2 ص 71 وفيه «يتعد» بدل «ينسب»، بحار الأنوار : ج 69 ص 381 ح 40 .
6- .النَّصْبُ : العَلَمُ المنصوب ينصب للقوم (تاج العروس : ج 2 ص 434 «نصب») .
7- .نهج البلاغة : الخطبة 151 وفي بعض النُسخ : «أنصار» بدل «أنصاب» .
8- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 2 ص 316 ح 632 .

ص: 491

3 / 3 بر حذر داشتن اهل بيت عليهم السلام از بدعت و بدعت گذار

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بدعت گذاران، بدترينِ مردمان و آفريدگان اند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه بدعت گذارى بميرد، فتحى نصيب اسلام شده است.

3 / 3بر حذر داشتن اهل بيت عليهم السّلام از بدعت و بدعت گذارامام على عليه السلام :شما گفته ايد: «پروردگار ما ، اللّه است» . پس [در عمل نيز] بر كتاب او و بر شاه راه هدايت او، و در راه درستِ بندگى او ، پايدارى ورزيد و از آن ، بيرون نرويد. در آن ، بدعت مگذاريد و از آن ، سرپيچى نكنيد ؛ زيرا آنان كه از اين راه خارج شوند، روز قيامت نزد خداوند ، عذرى ندارند.

امام على عليه السلام :خوشا به حال كسى كه نفسش رام و مقهور [او] شود ... و شرّ خود را از مردم ، دور بدارد و در حيطه سنّت بمانَد و بدعت گذارى به او نسبت داده نشود !

امام على عليه السلام_ در بر حذر داشتن از فتنه ها _ :نشانه هاى فتنه ها و پرچم هاى بدعت ها مباشيد.

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :من آن اندازه كه از پيشوايان گم راه كننده، يعنى سران بدعتيان، بر اين امّت مى ترسم ، از دجّال بر آنان نمى ترسم.

.

ص: 492

عنه عليه السلام :اِحتَفِظوا بِهذِهِ الحُروفِ السَّبعَةِ فَإِنَّها مِن قَولِ أهلِ الحِجا (1) ، ومِن عَزائِمِ اللّهِ فِي الذِّكرِ الحَكيمِ ، أنَّهُ لَيسَ لِأَحَدٍ أن يَلقَى اللّهَ عز و جل بِخَلَّةٍ مِن هذِهِ الخِلالِ : الشِّركُ بِاللّهِ فيمَا افتَرَضَ اللّهُ عَلَيهِ ، أو إشفاءُ غَيظٍ بِهَلاكِ نَفسِهِ ، أو إقرارٌ بِأَمرٍ يَفعَلُ غَيرُهُ ، أو يَستَنجِحُ إلى مَخلوقٍ بِإِظهارِ بِدعَةٍ في دينِهِ ، أو يَسُرُّهُ أن يَحمَدُهُ النّاسُ بِما لَم يَفعَل ، وَالمُتَجَبِّرُ المُختالُ ، وصاحِبُ الاُبُّهَةِ (2) وَالزَّهوِ (3) . (4)

عنه عليه السلام :وآخَرُ قَد تَسَمّى عالِماً ولَيسَ بِهِ ، فَاقتَبَسَ جَهائِلَ مِن جُهّالٍ ، وأضاليلَ مِن ضُلّالٍ ، ونَصَبَ لِلنّاسِ أشراكاً مِن حِبالِ غُرورٍ وقَولِ زورٍ ، قَد حَمَلَ الكِتابَ عَلى آرائِهِ ، وعَطَفَ الحَقَّ عَلى أهوائِهِ ، يُؤمِنُ مِنَ العَظائِمِ ، ويُهَوِّنُ كَبيرَ الجَرائِمِ ، يَقولُ : «أقِفُ عِندَ الشُّبُهاتِ» وفيها وَقَعَ ويَقولُ : «أعتَزِلُ البِدَعَ» وبَينَهَا اضطَجَعَ ، فَالصُّورَةُ صورَةُ إنسانٍ ، وَالقَلبُ قَلبُ حَيَوانٍ ، لا يَعرِفُ بابَ الهُدى فَيَتَّبِعَهُ ، ولا بابَ العَمى فَيَصُدَّ عَنهُ ، وذلِكَ مَيِّتُ الأَحياءِ ، فَأَينَ تَذهَبونَ . (5)

الإمام زين العابدين عليه السلام :أيُّهَا المُؤمِنونَ لا يَفتِنَنَّكُمُ الطَّواغيتُ وأتباعُهُم مِن أهلِ الرَّغبَةِ في هذِهِ الدُّنيا ... إنَّ الاُمورَ الوارِدَةَ عَلَيكُم في كُلِّ يَومٍ ولَيلَةٍ مِن مُظلِماتِ الفِتَنِ وحَوادِثِ البِدَعِ وسُنَنِ الجَورِ وبَوائِقِ (6) الزَّمانِ وهَيبَةِ السُّلطانِ ووَسوَسَةِ الشَّيطانِ ، لَتُثَبِّطُ (7) القُلوبَ عَن تَنَبُّهِها، وتُذهِلُها عَن مَوجودِ الهُدى ومَعرِفَةِ أهلِ الحَقِّ إلّا قَليلاً مِمَّن عَصَمَ اللّهُ ، فَلَيسَ يَعرِفُ تَصَرُّفَ أيّامِها وتَقَلُّبَ حالاتِها وعاقِبَةَ ضَرَرِ فِتنَتِها إلّا مَن عَصَمَ اللّهُ ، ونَهَجَ سَبيلَ الرُّشدِ وسَلَكَ طَريقَ القَصدِ ، ثُمَّ استَعانَ عَلى ذلِكَ بِالزُّهدِ ، فَكَرَّرَ الفِكرَ وَاتَّعَظَ بِالعِبَرِ وَازدَجَرَ ، وزَهِدَ في عاجِلِ بَهجَةِ الدُّنيا ، وتَجافى عَن لَذّاتِها ، ورَغِبَ في دائِمِ نَعيمِ الآخِرَةِ وسَعى لَها سَعيَها ، وراقَبَ المَوتَ ، وشَنَأَ (8) الحَياةَ مَعَ القَومِ الظّالِمينَ . نَظَرَ إلى ما فِي الدُّنيا بِعَينٍ نَيِّرَةٍ حَديدَةِ البَصَرِ ، وأبصَرَ حَوادِثَ الفِتَنِ وضَلالَ البِدَعِ وجَورَ المُلوكِ الظَّلَمَةِ . فَلَقَد لَعَمرِي استَدبَرتُمُ الاُمورَ الماضِيَةَ فِي الأَيّامِ الخالِيَةِ مِنَ الفِتَنِ المُتَراكِمَةِ وَالاِنهِماكِ فيما تَستَدِلّونَ بِهِ عَلى تَجَنُّبِ الغَواةِ وأهلِ البِدَعِ ، وَالبَغيِ وَالفَسادِ فِي الأَرضِ بِغَيرِ الحَقِّ . فَاستَعينوا بِاللّهِ وَارجِعوا إلى طاعَةِ اللّهِ ، وطاعَةِ مَن هُوَ أولى بِالطّاعَةِ مِمَّنِ اتُّبِعَ واُطيعَ . (9)

.


1- .ذوي الحجا : ذوي العقول (النهاية : ج 1 ص 348 «حجا») .
2- .الاُبُّهَةُ : العظمةُ والبهاءُ (النهاية : ج 1 ص 18 «أبه») .
3- .الزَّهوُ : الكِبْرُ والفَخْر (الصحاح : ج 6 ص 2370 «زها») .
4- .الكافي : ج 5 ص 82 ح 9 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 322 ح 883 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام ، نهج البلاغة : الخطبة 153 ، تحف العقول : ص 156 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 409 ح 38 .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 87 ، أعلام الدين : ص 128 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 57 ح 36 .
6- .بَوَائِقُه : أي غوائله وشروره (النهاية : ج 1 ص 162 «بوق») .
7- .التَّثبيطُ : هو التعويق والشُّغل عن المراد (النهاية : ج 1 ص 207 «ثبط») .
8- .شَنَأهُ : أبغضه (القاموس المحيط : ج 1 ص 19 «شنأه») .
9- .الكافي : ج 8 ص 15 ح 2، الأمالي للمفيد : ص 2 ح 33 كلاهما عن أبي حمزة الثمالي، تحف العقول : ص 252، بحار الأنوار : ج 78 ص 149 ح 11 .

ص: 493

امام على عليه السلام :اين هفت جمله را به ياد بسپاريد؛ زيرا از سخنان اهل خِرد و از احكام قطعى خداوند در قرآنِ استوار است كه هيچ كس را نسِزَد تا با داشتن يكى از اين خصلت ها ، خداوند عز و جل را ديدار كند: شريك قرار دادن براى خدا در آنچه بر او واجب گردانيده است، يا با نابود ساختن خويش ، (1) خشمى را فرو نشانَد ، يا به كارى اقرار كند كه ديگرى انجام داده است، يا براى آن كه از مخلوقى به حاجتى برسد ، در دين خود بدعتى پديد آورد، يا خوش داشته باشد كه مردم او را براى كارى كه نكرده است ، بستايند، و متكبّرِ گردن فراز، و شخص بزرگ منش مغرور .

امام على عليه السلام :و ديگرى كه خود را «دانشمند» مى نامد ، ليكن چنان نيست ؛ بلكه از نادانان و گم راهان ، مُشتى نادانى و گم راهى را فرو گرفته و دام هايى از ريسمان هاى فريب و گفتار دروغ ، براى مردم گسترده است. قرآن را مطابق آراى خود ، تفسير مى كند و حق را بر محور گرايش ها و اميال خويش مى چرخانَد . [مردم را] از خطرهاى بزرگ ، آسودگىِ خاطر مى بخشد و گناهان بزرگ را [در نظرشان] آسان و كوچك مى نمايانَد . مى گويد: «به گاه در آمدن شُبهات ، درنگ مى كنم»، حال آن كه در آنها فرو افتاده است. مى گويد: «از بدعت ها ، كناره مى گيرم» ، حال آن كه ميان آنها ، فرو خفته است. صورتش ، صورت انسان است ؛ امّا دلش ، دل حيوان. نه راه هدايت را مى شناسد تا آن را بپويد، و نه باب كورى [و گم راهى] را تا از آن ، جلوگيرى كند. او مُرده اى در ميان زندگان است. پس به كجا مى رويد؟

امام زين العابدين عليه السلام :اى مؤمنان! زنهار كه طاغوت ها و پيروان آنها كه در پى اين دنيا هستند ، شما را نفريبند... پيشامدهايى كه در هر روز و شب بر شما مى رسد، از تيرگى فتنه ها گرفته تا رُخدادهاى بدعت آميز و راه و رسم هاى انحرافى، و رنج ها و ناگوارى هاى زمانه و هراس افكنى هاى حكومت و وسوسه شيطان، دل ها را از بيدار شدن ، باز مى دارند و آنها را از هدايت موجود و شناخت اهل حق ، غافل مى سازند ، مگر اندكى را كه خداوند ، آنان را مصون داشته است. بنا بر اين ، حوادث روزگار ، دگرگونى حالات و فرجام زيانبار فتنه ها را تنها آن كس مى شناسد كه خداوند ، او را مصون بدارد و راه درست را بپيمايد و در طريق حق ، حركت كند . سپس در اين راه ، از زُهد نيز كمك جويد و پيوسته بينديشد و از حوادث عبرت آموز ، پند گيرد و [از خلاف و كج روى] باز ايستد و به زرق و برق زودگذرِ دنيا ، پشت كند و از خوشى ها و كامجويى هاى آن ، كناره گيرد و به نعمت پايدار آخرت ، روى آورد و براى آن بكوشد و پيوسته ، مرگ و مُردن را در نظر داشته باشد و از زندگى با مردمان ستمگر ، بيزار باشد . [ چنين كسى ، ] به آنچه در دنياست ، با ديده اى روشن و تيزبين مى نگرد و فتنه هاى برخاسته و بدعت هاى گم راه كننده ، و ستم و كج روى حكمرانان ستمگر را نيك مى بيند. به جانم سوگند كه شما در روزگاران سپرى گشته ، چندان فتنه هاى انباشته را پشت سر نهاده و در آنها غرقه بوده ايد كه براى دور كردن شما از گم راهان و بدعت گذاران و ستمگران و آنان كه در زمين ، به ناحق ، تباهكارى و سركشى مى كنند ، مى توانند راه نماى شما باشند . پس، از خداوند ، يارى بجوييد و به فرمان بُردارى از خدا و فرمان بُردارى از كسى باز گرديد كه از ديگر كسانى كه پيروى و فرمان بُردارى مى شوند، به فرمان بُردارى ، سزاوارترند.

.


1- .در نهج البلاغة ، به جاى «إشفاءُ غيظٍ بهلاك نفسه» ، عبارت «يشفى غيظه بهلاك نفس» آمده است ؛ يعنى با از بين بردن ديگرى ، حسّ انتقام خود را ارضا كند.

ص: 494

الإمام الباقر عليه السلام_ في رِسالَتِهِ إلى سَعدِ الخَيرِ (1) يَصِفُ فيهَا العُبّادَ وَالعُلَماءَ مِن هذِهِ الاُمَّةِ الَّذينَ ساروا بِكِتمانِ الكِتابِ وتَحريفِهِ _ :اُولئِكَ أشباهُ الأَحبارِ (2) وَالرُّهبانِ (3) ، قادَةٌ فِي الهَوى سادَةٌ فِي الرَّدى ، وآخَرونَ مِنهُم جُلوسٌ بَينَ الضَّلالَةِ وَالهُدى ، لا يَعرِفونَ إحدَى الطّائِفَتَينِ مِنَ الاُخرى ، يَقولونَ : ما كانَ النّاسُ يَعرِفونَ هذا ، ولا يَدرونَ ما هُوَ ؟ وصَدَقوا ، تَرَكَهُم رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلَى البَيضاءِ (4) لَيلُها مِن نَهارِها ، لَم يَظهَر فيهِم بِدعَةٌ ولَم يُبَدَّل فيهِم سُنَّةٌ ، لا خِلافَ عِندَهُم ولَا اختِلافَ . فَلَمّا غَشِيَ النّاسَ ظُلمَةُ خَطاياهُم صاروا إمامَينِ : داعٍ إلَى اللّهِ تَبارَكَ وتَعالى ، وداعٍ إلَى النّارِ ، فَعِندَ ذلِكَ نَطَقَ الشَّيطانُ ، فَعَلا صَوتُهُ عَلى لِسانِ أولِيائِهِ ، وكَثُرَ خَيلُهُ ورَجِلُهُ ، وشارَكَ فِي المالِ وَالوَلَدِ مَن أشرَكَهُ ، فَعُمِلَ بِالبِدعَةِ وتُرِكَ الكِتابُ وَالسُّنَّةُ ، ونَطَقَ أولياءُ اللّهِ بِالحُجَّةِ ، وأخذوا بِالكِتابِ وَالحِكمَةِ ، فَتَفَرَّقَ مِن ذلِكَ اليَومِ أهلُ الحَقِّ وأهلُ الباطِلِ وتَخاذَلَ وتَهادَنَ أهلُ الهُدى ، وتَعاوَنَ أهلُ الضَّلالَةِ ، حَتّى كانَتِ الجَماعَةُ مَعَ فُلانٍ وأشباهِهِ ، فَاعرِف هذَا الصِّنفَ . وصِنفٌ آخَرُ ، فَأَبصِرهُم رَأيَ العَينِ نُجَباءَ ، وَالزَمهُم حَتّى تَرِدَ أهلَكَ ، فَإِنَّ الخاسِرينَ الذَّينَ خَسِروا أنفُسَهُم وأهليهِم يَومَ القِيامَةِ، ألا ذلِكَ هُوَ الخُسرانُ المُبينُ. (5)

.


1- .هو سعد بن عبد الملك الأُموي، ففي كتاب الاختصاص : ... عن أبي حمزة قال : دخل سعد بن عبد الملك على أبي جعفر عليه السلام ، فبينا ينشج كما تنشج النساء، قال : فقال له أبو جعفر عليه السلام : ما يبكيك يا سعد؟ قال : وكيف لا أبكي وأنا من الشجرة الملعونة في القرآن؟! فقال له : لست منهم أنت اُمويُّ منّا أهل البيت، أما سمعت قول اللّه عز و جل يحكي عن إبراهيم عليه السلام : «فَمَن تَبِعَنِى فَإِنَّهُ مِنِّى» . (معجم رجال الحديث : ج 8 ص 96) .
2- .الأحبارُ : وهم العلماء، جمع حَبْر وحِبْر (النهاية : ج 1 ص 328 «حبر») .
3- .الراهِبُ : واحد رُهبان النصارى، والتَرهُّبُ : التعبُّد (الصحاح : ج 1 ص 14 «رهب») .
4- .البَيضاءُ : وصف الشريعة _ الإسلامية _ بكونها بيضاء نقيّة (مجمع البحرين : ج 1 ص 208 «بيض») .
5- .الكافي : ج 8 ص 54 ح 16، بحار الأنوار : ج 78 ص 361 ح 2 .

ص: 495

امام باقر عليه السلام_ در نامه اش به سعد الخير (1) كه در آن ، آن دسته از عابدان و عالمان اين امّت را كه راه كتمان [حقايق] قرآن و تحريف آن را پيموده اند، وصف مى كند _ :اينان ، همانند اَحْبار و رُهبان[ ها ] هستند. پيشروان هوس و سردمدارانِ هلاكت اند . گروهى ديگرى هم از ايشان هستند كه ميان گم راهى و هدايت نشسته و سرگردان اند . اين دو طايفه (احبار و رُهبان نماها ، و عالمان راستين و پيشوايان هدايت) را از هم باز نمى شناسند. مى گويند كه مردم [در روزگار پيامبر صلى الله عليه و آله ] با چنين وضعى (اختلاف ميان امّت) رو به رو نبودند و آن را نمى شناختند. راست مى گويند ؛ [زيرا] زمانى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آنان را ترك كرد [و به جوار حق شتافت] ، آيينى روشن و آشكار ، برايشان بر جاى نهاد كه روز و شب ، آن ( / ظاهر و باطن / حق و باطل) مشخّص بود. نه بدعتى در ميانشان پديدار گشته بود و نه سنّتى [از سنّت هاى پيامبر صلى الله عليه و آله ]در بين آنان ، دست خوشِ تغيير و تبديل شد ، و نه ناسازگارى و اختلافى در ميان آنان به چشم مى خورد . امّا آن گاه كه تاريكى خطاهاى امّت ، آنان را فرو پوشانْد ، به دو دسته با دو پيشوا ، تقسيم شدند: پيشوايى كه به خداوند متعال ، فرا مى خوانْد ، و پيشوايى كه به سوى آتش [ دوزخ ]مى كشانْد. در اين جا بود كه شيطان ، زبان گشود و صداى خود را از زبان دوستان و پيروانش بلند كرد و سپاه سواره و پياده او فزونى گرفت و شريك دارايى ها و فرزندان كسانى شد كه او را شريك خود ساختند. در نتيجه، بدعت ها، به كار گرفته شد وقرآن و سنّت، فرو گذاشته شد. امّا دوستان خدا ، زبان به حجّت آورى گشودند و به كتاب خدا و حكمت و خِرد ، چنگ زدند. از آن روز، پيروان حق و پيروان باطل ، از هم جدا گشتند . اهل هدايت ، يكديگر را تنها گذاشتند و به كمك هم نشتافتند ، و اهل گم راهى ، به كمك هم آمدند تا آن كه جماعت ، طرفِ فلانى و همتايان او را گرفتند . پس، اين دسته [از گم راهان ]را بشناس. دسته ديگر را هم _ كه همان جماعتِ نجيب و شريف هستند _ ، با ديده بصيرت ، بشناس و از ايشان ، جدا مشو تا به اهل خود [در آخرت، يعنى پيامبران و امامان و مؤمنان] بپيوندى؛ زيرا بازندگان ، كسانى هستند كه خود و اهل خود را در روز قيامت ، در باخته اند ؛ و به راستى كه اين ، همان زيانِ آشكار است.

.


1- .. همان سعد بن عبد الملك اُموى است . در كتاب الاختصاص ، آمده است : ... از ابو حمزه ، روايت شده است كه گفت: سعد بن عبد الملك ، بر امام باقر عليه السلام وارد شد ، در حالى كه چونان زنان ، هِق هِق كُنان ، مى گريست. امام عليه السلام به او فرمود : «چرا گريه مى كنى، سعد؟» . گفت : چگونه نگِريم ، در حالى كه از درخت نفرين شده در قرآن هستم؟! امام عليه السلام به او فرمود : «تو از آنها نيستى . تو اُموى اى هستى كه از ما خاندانى. آيا سخن خداوند عز و جل را نشنيده اى كه از قول ابراهيم عليه السلام مى فرمايد: «هر كه از من پيروى كند ، او از من است» ؟» .

ص: 496

الإمام الباقر عليه السلام :أدنَى الشِّركِ أن يَبتَدِعَ الرَّجُلُ رَأياً فَيُحِبَّ عَلَيهِ ويُبغِضَ عَلَيهِ . (1)

كتاب من لا يحضره الفقيه عن أبي حمزة الثُّمالِيِّ :قُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام : ما أدنَى النَّصبِ ؟ فَقالَ : أن يَبتَدِعَ الرَّجُلُ شَيئاً فَيُحِبَّ عَلَيهِ ويُبغِضَ عَلَيهِ . (2)

معاني الأخبار عن الحلبي :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : ما أدنى ما يَكونُ بِهِ العَبدُ كافِرا ؟ قالَ : أن يَبتَدِعَ شَيئا فَيَتَوَلّى عَلَيهِ ويَبرَأَ مِمَّن خالَفَهُ . (3)

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 572 ح 4955 ، ثواب الأعمال : ص 307 ح 3 ، المحاسن : ج 1 ص 328 ح 666 كلّها عن محمّد بن مسلم ، بحار الأنوار : ج 2 ص 304 ح 43 .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 572 ح 4956 ، ثواب الأعمال : ص 307 ح 4 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 304 ح 44 .
3- .معاني الأخبار : ص 393 ح 43 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 301 ح 33 .

ص: 497

امام باقر عليه السلام :كمترين مرتبه شرك ، اين است كه كسى ، عقيده اى را بدعت بگذارد و در راه آن ، [با ديگران ]دوستى و دشمنى ورزد.

كتاب من لايحضره الفقيه_ به نقل از ابو حمزه ثُمالى _ :به امام باقر عليه السلام گفتم : كمترين مرتبه ناصبيگرى (1) چيست؟ فرمود: «اين كه شخص ، چيزى را بدعت بگذارد و بر پايه آن ، دوستى و دشمنى نمايد».

معانى الأخبار_ به نقل از حلبى _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : كمترين چيزى كه موجب كفر بنده مى شود ، چيست؟ فرمود: «اين كه چيزى را بدعت بگذارد و بر اساس آن ، دوست بدارد، و از هر كه با آن مخالفت ورزد ، بيزارى بجويد» .

.


1- .. در حاشيه مأخذ ، آمده است: «نَصب» ، به معناى عداوت و كينه توزى با اولياى حق عليهم السلام است كه بر اساس آن ، معناى حديث ، چنين مى شود كه شخص ، چيزى را به دروغ بر آنان ببندد . هر كسى را كه آن مطلب را بپذيرد ، دوست بدارد و هر كسى را كه نپذيرد ، دشمن بدارد. به قولى نيز مراد از «نصب» ، هر چيزى از قبيل بت است كه به جاى خدا ، پرستش شود . بنا بر اين قول ، معناى حديث اين است كه : كمترين مرتبه بت پرستى ، اين است كه ... .

ص: 498

الكافي عن مسعدة بن صدقة :دَخَلَ سُفيانُ الثَّورِيُّ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام فَرَأى عَلَيهِ ثِيابَ بيضٍ كَأَنَّها غِرْقِي (1) البَيضِ ، فَقالَ لَهُ : إنَّ هذَا اللِّباسَ ، لَيسَ مِن لِباسِكَ . فَقالَ لَهُ : اِسمَع مِنّي وعِ ما أقولُ لَكَ ، فَإِنَّهُ خَيرٌ لَكَ عاجِلاً وآجِلاً ، إن أنتَ مِتَّ عَلَى السُّنَّةِ وَالحَقِّ ، ولَم تَمُت عَلى بِدعَةٍ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام_ مِن رِسالَتِهِ إلى جَماعَةٍ مِنَ الشّيعَةِ _ :أيَّتُهَا العِصابَةُ الحافِظُ اللّهُ لَهُم أمرَهُم ، عَلَيكُم بِآثارِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وسُنَّتِهِ ، وآثارِ الأَئِمَّةِ الهُداةِ مِن أهلِ بَيتِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِن بَعدِهِ وسُنَّتِهِم ، فَإِنَّهُ مَن أخَذَ بِذلِكَ فَقَدِ اهتَدى ، ومَن تَرَكَ ذلِكَ ورَغِبَ عَنهُ ضَلَّ ، لِأَنَّهُم هُمُ الَّذينَ أمَرَ اللّهُ بِطاعَتِهِم ووِلايَتِهِم . وقَد قالَ أبونا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : المُداوَمَةُ عَلَى العَمَلِ فِي اتِّباعِ الآثارِ وَالسُّنَنِ وإن قَلَّ ، أرضى للّهِِ وأنفَعُ عِندَهُ فِي العاقِبَةِ مِنَ الاِجتِهادِ فِي البِدَعِ وَاتِّباعِ الأَهواءِ ، ألا إنَّ اتِّباعَ الأَهواءِ وَاتِّباعَ البِدَعِ بِغَيرِ هُدَىً مِنَ اللّهِ ضَلالٌ ، وكُلَّ ضَلالَةٍ بِدعَةٌ ، وكُلَّ بِدعَةٍ فِي النّارِ . (3)

عنه عليه السلام :ثَلاثَةُ أشياءَ مَنِ احتَقَرَها مِنَ المُلوكِ وأهمَلَها تَفاقَمَت عَلَيهِ : خامِلٌ قَليلُ الفَضلِ شَذَّ عَنِ الجَماعَةِ ، وداعِيَةٌ إلى بِدعَةٍ جَعَلَ جُنَّتَهُ الأَمرَ بِالمَعروفِ وَالنَّهيَ عَنِ المُنكَرِ ، وأهلُ بَلَدٍ جَعَلوا لِأَنفُسِهِم رَئيسا يَمنَعُ السُّلطانَ مِن إقامَةِ الحُكمِ فيهِم . (4)

.


1- .الغِرْقيّ : القشْرة المتّصلة ببياض البيض ، والغرقيّ البياض الذي يؤكل (لسان العرب : ج 10 ص 286 «غرق») .
2- .الكافي : ج 5 ص 65 ح 1 ، تحف العقول : ص 348 ، بحار الأنوار : ج 47 ص 232 ح 22 .
3- .الكافي : ج 8 ص 8 ح 1 و ص 402 كلاهما عن إسماعيل بن جابر وإسماعيل بن مخلّد السرّاج ، بحار الأنوار : ج 78 ص 216 ح 93 .
4- .تحف العقول : ص 319 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 233 ح 41 .

ص: 499

الكافى_ به نقل از مَسعَدة بن صدقه _ :سفيان ثورى ، بر امام صادق عليه السلام وارد شد . ديد كه امام عليه السلام جامه هايى سپيد ، چونان پوسته نازكِ روى سفيده تخم مرغ ، بر تن دارد: گفت: چنين جامه اى در شأن شما نيست ! امام عليه السلام به او فرمود: «از من بشنو و آنچه را به تو مى گويم ، نيك درياب؛ زيرا به نفع دنيا و آخرت توست، اگر بر سنّت و حق بميرى و بر بدعت ، از دنيا نروى» .

امام صادق عليه السلام_ از نامه ايشان به گروهى از شيعيان _ :اى گروهى كه خداوند ، نگهبان شماست ! بر شما باد پيروى از پيامبر خدا و سنّت او و پس از آن ، پيروى از پيشوايان هدايتگر از خاندان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، و پيمودن راه و رسم آنان ؛ زيرا هر كس بدين راه برود ، هدايت مى شود، و هر كس آن را ترك گويد و از آن روى بگرداند ، گم راه مى شود؛ چرا كه اينان ، همان كسانى هستند كه خداوند به فرمان بُردارى از آنان و ولايتشان ، فرمان داده است. پدرمان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «مداومت بر عمل ، همراه با پيروى از شيوه ها و سنّت ها[ى نبوى و دينى]، اگر چه اندك باشد، نزد خداوند ، پسنديده تر و فرجامش سودمندتر از سختكوشى [در عمل و عبادت] است كه تواَم با بدعت ها و پيروى از گرايش ها باشد ؛ زيرا پيروى از گرايش ها و دنباله روى از بدعت ها _ بى آن كه هدايتى از جانب خدا باشد _ ، گم راهى است و هر گم راهى اى ، بدعت است و هر بدعتى ، در آتش [ دوزخ ]جاى دارد».

امام صادق عليه السلام :سه كس اند كه هر حكمرانى آنها را دستِ كم بگيرد و در باره آنان [ غفلت كند و ] مسامحه بورزد ، كار آنها بر او بسى دشوار شود: گم نامِ فاقد فضيلتى كه از جماعت [_ِ مسلمانان] كناره گيرد؛ دعوت كننده به بدعت كه امر به معروف و نهى از منكر را سپرِ خويش ساخته است [و به بهانه آن و زير پوشش امر به معروف و نهى از منكر ، به بدعت ، فرا مى خوانَد]، و مردم شهرى كه براى خود ، رئيسى قرار داده اند و آن رئيس، مانع اجراى [ درست ] حكومت به وسيله سلطان در ميان آنان شود.

.

ص: 500

الكافي عن يونس بن عبد الرحمن :قُلتُ لِأَبِي الحَسَنِ الأَوَّلِ عليه السلام : بِما اُوَحِّدُ اللّهَ؟ فَقالَ : يا يونُسُ ، لا تَكونَنَّ مُبتَدِعا ، مَن نَظَرَ بِرَأيِهِ هَلَكَ ، ومَن تَرَكَ أهلَ بَيتِ نَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله ضَلَّ ، ومَن تَرَكَ كِتابَ اللّهِ وقَولَ نَبِيِّهِ كَفَرَ . (1)

3 / 4بَراءَةُ أهلِ البَيتِ عليهم السّلام مِنَ المُبتَدِعينَرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أيُّهَا النّاسُ ، إنّا أهلَ البَيتِ عَصَمَنَا اللّهُ مِن أن نَكونَ مَفتونينَ ، أو فاتِنينَ ، أو مُفتَنينَ ، أوكَذّابينَ ، أو كاهِنينَ ، أو ساحِرينَ ، أو عائِفينَ ، أو خائِنينَ ، أو زاجِرينَ ، أو مُبتَدِعينَ ، أو مُرتابينَ ، أو صادِفينَ عَنِ الحَقِّ مُنافِقينَ ، فَمَن كانَ فيهِ شَيءٌ مِن هذِهِ الخِصالِ فَلَيسَ مِنّا ، ولا نَحنُ مِنهُ ، وَاللّهُ مِنهُ بَريءٌ ، ونَحنُ مِنهُ بُرَآءُ ، ومَن بَرِئَ اللّهُ مِنهُ أدخَلَهُ جَهَنَّمَ ، وبِئسَ المِهادُ . (2)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 56 ح 10 .
2- .تفسير فرات : ص 307 ح 412 عن عبد اللّه بن عباس ، بحار الأنوار : ج 16 ص 376 ح 85 .

ص: 501

3 / 4 بيزارى اهل بيت عليهم السلام از بدعت گذاران

الكافى_ به نقل از يونس بن عبد الرحمان _ :به امام كاظم عليه السلام گفتم : از چه راهى خدا را به يگانگى بپرستم؟ فرمود: «اى يونس! بدعت گذار مباش . كسى كه با رأى خود بنگرد ، هلاك مى شود ؛ و هر كس اهل بيت پيامبرش را رها كند ، به گم راهى مى افتد ؛ و هر كس كتاب خدا و سخن پيامبرش را رها كند ، كافر مى گردد».

3 / 4بيزارى اهل بيت عليهم السّلام از بدعت گذارانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى مردم ! [خداوند ،] ما خاندان را مصون داشته است از اين كه فريب بخوريم ، يا بفريبيم ، يا فتنه انگيز ، يا دروغگو، يا پيشگو، يا جادوگر، يا فال زن، يا خيانتكارباشيم ، يا به پراندن پرنده ، فال بزنيم ، يا بدعت گذار ، يا دودل، يا روى گردان از حق و منافق باشيم. پس هر كس در او يكى از اين خصلت ها باشد ، از ما نيست و ما نيز از او نيستيم، و خدا از او بيزار است و ما هم از او بيزاريم، و هر كه خدا از او بيزار باشد ، به جهنّمش در مى آورد ؛ و بد جايگاهى است !

.

ص: 502

الفصل الرابع : مبادئ البدعة4 / 1الهَوى وطَلَبُ الدُّنياالكتاب«فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللَّهِ لِيَشْتَرُواْ بِهِ ثَمَنًا قَلِيلاً فَوَيْلٌ لَّهُم مِّمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَ وَيْلٌ لَّهُم مِّمَّا يَكْسِبُونَ » . (1)

«وَمِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مَنْ إِن تَأْمَنْهُ بِقِنطَارٍ يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ وَمِنْهُم مَّنْ إِن تَأْمَنْهُ بِدِينَارٍ لَا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلَّا مَادُمْتَ عَلَيْهِ قَائِمًا ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ لَيْسَ عَلَيْنَا فِى الْأُمِّيِّينَ سَبِيلٌ وَيَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَهُمْ يَعْلَمُونَ » . (2)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا تَرجِعوا بَعدي كُفّارا مُرتَدّينَ ، تَتَأَوَّلونَ الكِتابَ عَلى غَيرِ مَعرِفَةٍ ، وتَبتَدِعونَ السُّنَّةَ بِالأَهواءِ ، وكُلُّ سُنَّةٍ وحَديثٍ وكَلامٍ خالَفَ القُرآنَ فَهُوَ زورٌ وباطِلٌ . (3)

.


1- .البقرة : 79 .
2- .آل عمران : 75 .
3- .خصائص الأئمّة : ص 75 عن عيسى الضرير عن أبي الحسن عن أبيه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 22 ص 487 ح 31 .

ص: 503

فصل چهارم : خاستگاه هاى بدعت
4 / 1 هواى نفس و دنياطلبى

فصل چهارم : خاستگاه هاى بدعت4 / 1هواى نفس و دنياطلبىقرآن:«واى بر كسانى كه كتاب [تحريف شده اى] را با دستان خود مى نويسند، سپس مى گويند: «اين ، از جانب خداست» ، تا بدان ، بهاى ناچيزى به دست آورند. پس واى بر ايشان از آنچه دست هايشان نوشته است ! و واى بر ايشان ، از آنچه [از اين راه] به دست مى آورند ! ».

«و از اهل كتاب ، كسى است كه اگر او را بر خروارى امين شِمُرى ، آن را به تو بر مى گردانَد ؛ و از آنان ، كسى است كه اگر او را بر دينارى امين شِمُرى ، آن را به تو باز نمى گردانَد ، مگر آن كه دائما بر [سرِ] وى به پا ايستى. اين ، بدان سبب است كه آنان [به پندار خود] گفتند : «براى كسانى كه كتاب آسمانى ندارند ، بر زبان ما راهى نيست» ، و بر خدا دروغ مى بندند ، با اين كه خودشان هم مى دانند».

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بعد از من ، به كفر و ارتداد ، باز مگرديد : كتاب [ خدا ] را بدون شناخت ، تأويل و تفسير كنيد و به دلخواه خود ، سنّت تازه پديد آوريد؛ [ بدانيد كه ]هر سنّت و سخن و گفتارى كه با قرآن ناساز باشد، آن ، دروغ و باطل است.

.

ص: 504

الإمام علي عليه السلام :إنَّما بَدءُ وُقوعِ الفِتَنِ مِن أهواءٍ تُتَّبَعُ وأحكامٌ تُبتَدَعُ ، يُخالِفُ فيها حُكمَ اللّهِ يَتَوَلّى فيها رِجالٌ رِجالاً . (1)

راجع : ص 498 ح 44 و ص 524 ح 73 و ص 482 ح 14 و ص 498 ح 44 و ص 524 ح 73 .

4 / 2وَسوَسَةُ الشَّيطانِالكتاب«يَاأَيُّهَا النَّاسُ كُلُواْ مِمَّا فِى الْأَرْضِ حَلَالاً طَيِّبًا وَ لَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ * إِنَّمَا يَأْمُرُكُم بِالسُّوءِ وَ الْفَحْشَاءِ وَ أَن تَقُولُواْ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ » . (2)

راجع : الأنعام : 142 _ 144 .

الحديثالإمام الصادق عليه السلام :كانَ رَجُلٌ فِي الزَّمَنِ الأَوَّلِ طَلَبَ الدُّنيا مِن حَلالٍ فَلَم يَقدِر عَلَيها ، وطَلَبَها مِن حَرامٍ فَلَم يَقدِر عَلَيها ، فَأَتاهُ الشَّيطانُ فَقالَ لَهُ : يا هذا إنَّكَ قَد طَلَبتَ الدُّنيا مِن حَلالٍ فَلَم تَقدِر عَلَيها فَطَلَبتَها مِن حَرامٍ فَلَم تَقدِر عَلَيها ، أفَلا أدُلُّكَ عَلى شَيءٍ تُكثِرُ بِهِ دُنياكَ وتُكثِرُ بِهِ تَبَعَكَ؟ فَقالَ : بَلى ، قالَ : تَبتَدِعُ دينا وتَدعو إلَيهِ النّاسُ ، فَفَعَلَ ، فَاستَجابَ لَهُ النّاسُ فَأَطاعوهُ ، فَأَصابَ مِنَ الدُّنيا . ثُمَّ إنَّهُ فَكَّرَ فَقالَ : ما صَنَعتُ؟! اِبتَدَعتُ دينا ودَعَوتُ النّاسَ إلَيهِ وما أرى لي تَوبَةً إلّا أن آتِيَ مَن دَعَوتُهُ فَأَرُدَّهُ عَنهُ ، فَجَعَلَ يَأتي أصحابَهُ الَّذينَ أجابوهُ فَيَقولُ : إنَّ الَّذي دَعَوتُكُم إلَيهِ باطِلٌ وإنَّمَا ابتَدَعتُهُ ، فَجَعَلوا يَقولونَ : كَذَبتَ هُوَ الحَقُّ ولكِنَّكَ شَكَكتَ في دينِكَ فَرَجَعتَ عَنهُ . فَلَمّا رَأى ذلِكَ عَمَدَ إلىَ سِلسِلَةٍ فَوَتَدَ لَها وَتِدا ثُمَّ جَعَلَها في عُنُقِهِ وقالَ : لا أحُلُّها حَتّى يَتوبَ اللّهُ عَلَيَّ ، فَأَوحَى اللّهُ عز و جل إلى نَبِيٍّ مِنَ الأَنبِياءِ : قُل لِفُلانٍ : وعِزَّتي وجَلالي لَو دَعَوتَني حَتّى تَنقَطِعَ أوصالُكُ مَا استَجَبتُ لَكَ حَتّى تَرُدَّ مَن ماتَ عَلى ما دَعَوتَهُ إلَيهِ فَيَرجِعَ عَنهُ . (3)

راجع : ص 494 ح 39 و هذه الموسوعة : ج 12 ص 8 ح 95 .

.


1- .الكافي : ج 8 ص 58 ح 21 عن سليم بن قيس الهلالي ، نهج البلاغة : الخطبة 50 ، المحاسن : ج 1 ص 330 ح 672 وفيه «يقلّد» بدل «يتولّى» ، الاُصول الستّة عشر : ص 154 ح 71 كلاهما عن محمّد بن مسلم عن الإمام الباقر عنه عليهماالسلام وفي الثلاثة الأخيرة «كتاب» بدل «حكم» ، بحار الأنوار : ج 2 ص 290 ح 8 .
2- .البقرة : 168 و 169 .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 572 ح 4958 ، علل الشرائع : ص 492 ح 2 كلاهما عن هشام بن الحكم ، ثواب الأعمال : ص 306 ح 1 ، المحاسن : ج 1 ص 328 ح 668 كلاهما عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 2 ص 297 ح 16 .

ص: 505

4 / 2 وسوسه شيطان

امام على عليه السلام :جز اين نيست كه آغاز پيدايش فتنه ها ، پيروى از هواهاى نفس و احكامى است كه بدعت نهاده مى شوند و مخالف حكم خدا هستند ، و گروهى در اين هوس ها و بدعت ها ، از گروهى ديگر پيروى مى كنند. ر . ك : ص 499 ح 44 و ص 525 ح 73 و ص 482 ح 14 و ص 498 ح 44 و ص 524 ح 73 .

4 / 2وسوسه شيطانقرآن«اى مردم ! از آنچه در زمين است ، حلال و پاكيزه را بخوريد و از گام هاى شيطان ، پيروى مكنيد كه او ، دشمنِ آشكار شماست. او شما را فقط به بدى و زشتى فرمان مى دهد ، و اين كه چيزى را كه نمى دانيد ، بر خدا بر بنديد».

ر . ك : انعام : آيه 142 _ 144 .

حديثامام صادق عليه السلام :در روزگاران پيشين ، مردى بود كه دنيا را از راه حلال جُست و بدان ، دست نيافت. از راه حرام آن را جُست ، باز هم بدان نرسيد. پس شيطان نزد او آمد و گفت : اى مرد! تو دنيا را از راه حلال جُستى و بر آن دست نيافتى، سپس از راه حرام ، آن را جُستى و باز هم بدان نرسيدى. اينك ، آيا تو را به كارى ره نمون نشوم كه بدان ، به دنيا و ثروت بسيار دست يابى و پيروانت فراوان شوند؟ مرد گفت: چرا. شيطان گفت: دينى بساز و مردم را بدان ، فرا خوان . او چنين كرد و مردم ، دعوتش را پذيرفتند و او را فرمان بُردند و بدين سان، به دنيا [و ثروت] دست يافت. سپس با خود انديشيد و گفت: من چه كردم؟! دينى بر ساختم و مردم را بدان فرا خواندم، و اكنون ، راه توبه اى را براى خويش نمى بينم ، جز آن كه نزد هر آن كه دعوتش كردم ، بروم و او را از بدعتم بر گردانم. پس نزد پيروانش مى رفت و مى گفت: «آنچه شما را بدان خواندم ، باطل است . من ، آن را بدعت نهادم» ؛ امّا پيروانش مى گفتند: دروغ مى گويى. اين دين ، حقّ است ؛ امّا تو در دين خود ، شك كرده اى و از آن ، برگشته اى ! چون چنين ديد، زنجيرى بر گرفت و يك سرِ آن را به جايى ميخكوب كرد و سرِ ديگرش را به گردن خود بست و گفت: «آن را باز نمى كنم تا اين كه خداوند ، توبه ام را بپذيرد» ؛ ليكن خداوند عز و جل ، به پيامبرى از پيامبران وحى فرمود كه: «به فلان كس بگو : به عزّت و جلالم سوگند ، اگر مرا چندان بخوانى كه بندهاى بدنت از هم بگسلد ، دعايت را مستجاب نخواهم كرد ، مگر اين كه كسانى را هم كه با بدعت تو از دنيا رفته اند ، برگردانى تا از آن ، دست بردارند !» .

ر . ك : ص 495 ح 39 و همين دانش نامه : ج 12 ص 9 ح 95 .

.

ص: 506

4 / 3الجَهلُالكتاب«قَالُواْ يَامُوسَى اجْعَل لَّنَا إِلَهًا كَمَا لَهُمْ ءَالِهَةٌ قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ » . (1)

«فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا لِّيُضِلَّ النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ » . (2)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يَأتي عَلَى النّاسِ زَمانٌ يَكونُ عامَّتُهُم يَقرَؤونَ القُرآنَ ويَجتَهِدونَ فِي العِبادَةِ يَستَهِلّونَ بِأَهلِ البِدَعِ ، يُشرِكونَ (3) مِن حَيثُ لا يَعلَمونَ ، يَأخُذُ عَلى قِراءَتِهِم وعِلمِهِمُ الوَرِقَ (4) ، يَأكُلونَ الدُّنيا بِالدّينِ ، هُم أتباعُ الدَّجّالِ الأَعوَرِ . (5)

.


1- .الأعراف : 138 .
2- .الأنعام : 144 .
3- .في المصدر : «يشرون» ، والتصويب من كنز العمّال .
4- .في كنز العمّال : «الرزق» بدل «الورق» ، والوَرِقُ : الفِضّة (النهاية : ج 5 ص 175 «ورق») .
5- .الفردوس : ج 5 ص 443 ح 8685 عن ابن مسعود ، كنز العمّال : ج 10 ص 207 ح 29093 .

ص: 507

4 / 3 نادانى

4 / 3نادانىقرآن«گفتند: «اى موسى! همان گونه كه براى آنان خدايانى است ، براى ما نيز خدايانى قرار ده». گفت: راستى كه شما گروهى نادان هستيد ! ».

«كيست ستمكارتر از آن كس كه بر خدا دروغ بندد تا از روى نادانى ، مردم را گم راه كند؟ آرى ! خداوند ، گروه ستمكاران را راه نمايى نمى كند».

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :زمانى بر مردم مى آيد كه عموم آنان ، قرآن را مى خوانند و در عبادت مى كوشند ، امّا با بدعتيان مى آميزند، ندانسته ، شرك مى ورزند، براى قرآن خواندن و دانش خود ، پول مى گيرند و دنيا را به واسطه دين ، مى خورند. اينان ، پيروان دجّالِ يكْ چشم اند .

.

ص: 508

عنه صلى الله عليه و آله :تَسارَعوا في طَلَبِ العِلمِ وَالسُّنَّةِ وَالقُرآنِ ، وَاقتَبِسوها مِن صادِقٍ ، قَبلَ أن يَخرُجَ أقوامٌ مِن اُمَّتي مِن بَعدي يَدعونَكُم إلى تَأسيسِ البِدعَةِ وَالضَّلالَةِ . (1)

4 / 4التَّبَعِيَّةُ العَمياءُالكتاب«مَا جَعَلَ اللَّهُ مِن بَحِيرَةٍ وَلَا سَائِبَةٍ وَلَا وَصِيلَةٍ وَلَا حَامٍ وَ لَكِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَأَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ * وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ إِلَى مَا أَنزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ قَالُواْ حَسْبُنَا مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ ءَابَآءَنَا أَوَ لَوْ كَانَ ءَابَاؤُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ شَيْئا وَلَا يَهْتَدُونَ » . (2)

الحديثالإمام زين العابدين عليه السلام :إذا رَأَيتُمُ الرَّجُلَ قَد حَسُنَ سَمتُهُ (3) وهَديُهُ ، وتَماوَتَ في مَنطِقِهِ وتَخاضَعَ في حَرَكاتِهِ ، فَرُوَيدا لا يَغُرَّنَّكُم ... حَتّى تَنظُروا أمَعَ هَواهُ يَكونُ عَلى عَقلِهِ؟ أو يَكونُ مَعَ عَقلِهِ عَلى هَواهُ؟ وكَيفَ مَحَبَّتُهُ لِلرِّئاساتِ الباطِلَةِ وزُهدُهُ فيها؟ فَإِنَّ فِي النّاسِ مَن خَسِرَ الدُّنيا وَالآخِرَةَ ، يَترُكُ الدُّنيا لِلدُّنيا، ويَرى أنَّ لَذَّةَ الرِّئاسَةِ الباطِلَةِ أفضَلُ مِن لَذَّةِ الأَموالِ وَالنِّعَمِ المُباحَةِ المُحَلَّلَةِ ، فَيَترُكُ ذلِكَ أجمَعَ طَلَبا لِلرِّئاسَهِ الباطِلَةِ . حَتّى «إِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْاءِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ » (4) . فَهُوَ يَخبِطُ خَبطَ (5) عَشواءَ ، يَقودُهُ أوَّلُ باطِلٍ إلى أبعَدَ غاياتِ الخَسارَةِ ، ويُمِدُّهُ رَبُّهُ بَعدَ طَلَبِهِ لِما لا يَقدِرُ عَلَيهِ في طُغيانِهِ ، فَهُوَ يُحِلُّ ما حَرَّمَ اللّهُ ، ويُحَرِّمُ ما أحَلَّ اللّهُ ، لا يُبالي ما فاتَ مِن دينِهِ إذا سَلِمَت لَهُ رِئاسَتُهُ الَّتي قَد شَقِيَ مِن أجلِها ، فَاُولئِكَ الَّذينَ غَضِبَ اللّهُ عَلَيهِم ولَعَنَهُم وأعَدَّ لَهُم عَذابا مُهينا، ولكِنَّ الرَّجُلَ كُلَّ الرَّجُلِ ، نِعمَ الرَّجُلُ ، هُوَ الَّذي جَعَلَ هَواهُ تَبَعا لِأَمرِ اللّهِ . (6)

راجع : ص 520 ح 68 .

.


1- .الفردوس : ج 2 ص 45 ح 2261 عن الإمام عليّ عليه السلام .
2- .المائدة : 103 و 104 .
3- .السَّمتُ : حسن النحو في مذهب الدين (تاج العروس : ج 3 ص 73 «سمت») .
4- .البقرة : 206 .
5- .خَبَطَهُ خَبْطَ عَشواء : ركبه على غير بصيرة (القاموس المحيط : ج 4 ص 362 «العشا») .
6- .الاحتجاج : ج 2 ص 159 ح 192 عن الإمام العسكري عن الإمام الرضا عليهماالسلام، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 99، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 53 ح 27، بحار الأنوار : ج 2 ص 84 ح 10 .

ص: 509

4 / 4 پيروى كوركورانه

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در طلب دانش و سنّت و قرآن ، بشتابيد و آنها را از راستگو بگيريد، پيش از آن كه بعد از من ، مردمانى از امّتم ظاهر شوند كه شما را به پايه گذاردن بدعت و گم راهى ، فرا خوانند .

4 / 4پيروى كوركورانهقرآن«خداوند ، [چيزهاى ممنوعى از قبيل] بَحيره و سائبه و وَصيله و حام (1) را قرار نداده است ؛ ولى كسانى كه كفر مى ورزند ، بر خدا دروغ مى بندند ، و بيشترشان تعقّل نمى كنند. و چون به آنان گفته شود: «به سوى آنچه خدا نازل كرده و به سوى پيامبر بياييد» ، مى گويند: «آنچه پدران خود را بر آن يافته ايم ، ما را بس است». آيا هر چند پدرانشان چيزى نمى دانسته و هدايت نيافته بودند؟ ! ».

حديثامام زين العابدين عليه السلام :اگر ديديد كه كسى ظاهر الصلاح است و در گفتارش ، دَم از بى اعتنايى به دنيا و پارسايى مى زند و در حركات و رفتارهايش ، اظهار فروتنى مى كند، مراقب باشيد كه فريبتان ندهد... تا آن كه ببينيد آيا با هواى نفس خويش است و در جهت خلاف خِردش ، يا با خِرد خويش است و بر خلاف هوسش؟ و اين كه علاقه او به رياست هاى پوچ يا بى اعتنايى اش نسبت به آنها چگونه است؟ چرا كه در ميان مردمان ، كسانى هستند كه دنيا و آخرت را در يافته اند . دنيا را براى دنيا رها مى كنند و برآن اند كه لذّت رياست هاى پوچ و دروغين ، بهتر از لذّت دارايى ها و نعمت هاى حلال گشته است . بنا بر اين ، براى رسيدن به رياست هاى پوچ ، از همه آنها دست مى شويند، تا جايى كه «چون به او گفته شود: «از خدا بترس !» نخوت ، وى را به گناه مى كشانَد . پس جهنّم براى او بس است ؛ و چه بازگشتگاهى است ! » . چنين كسانى ، كوركورانه ، پيش مى روند . نخستين گامِ باطل ، آنان را به اوج زيانكارى مى كشانَد، و در پى جُستن چيزى كه نمى توانند آن را به دست آورند، پروردگارشان ، آنان را در طغيانشان فرو مى بَرَد. پس آنچه را خدا حرام كرده است ، حلال مى شمارند و آنچه را حلال شمرده ، حرام مى دارند . هر گاه رياستى كه به خاطر آن خود را به رنج و فلاكت افكنده اند، سالم بمانَد ، ديگر باكى ندارند كه دينشان را از دست بدهند. اينان ، كسانى هستند كه خداوند ، بر ايشان خشم گرفته و لعنتشان كرده و عذابى خوار كننده ، برايشان آماده ساخته است ؛ امّا مردِ به تمام معنا مرد ، نيكوْمرد ، آن كسى است كه هواى نفس خويش را پيرو فرمان خداوند ، قرار داده است.

ر . ك : ص 521 ح 68 .

.


1- .بَحيره، به مادّه شترى مى گفته اند كه پنج بار زاييده بود و پنجمين آنها ، مادّه بود. گوش اين حيوان را مى شكافتند و او را رها مى كردند. «سائبه» به مادّه شترى گفته مى شده كه دوازده شكم زاييده بود و او را آزاد مى كردند. «وصيله» به گوسفندى مى گفته اند كه هفت شكم مى زاييده است و به روايتى ، به گوسفندى مى گفته اند كه دوقلو مى زاييده است . «حام» به حيوان نرى گفته مى شده كه از آن براى آبستن كردن حيوانات مادّه ، استفاده مى شده است و ده بار كه از آن استفاده مى كردند ، رهايش مى نمودند .

ص: 510

. .

ص: 511

. .

ص: 512

الفصل الخامس : مضار البدعة5 / 1مَضارُّ البِدعَةِ لِلمُبتَدِعِأ _ الذِّلَّةُالكتاب«إِنَّ الَّذِينَ اتَّخَذُواْ الْعِجْلَ سَيَنَالُهُمْ غَضَبٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَذِلَّةٌ فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَكَذَلِكَ نَجْزِى الْمُفْتَرِينَ» . (1)

الحديثالكافي عن السنديّ :قالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : ما أخلَصَ العَبدُ الإِيمانَ بِاللّهِ عز و جل أربَعينَ يَوما _ أو قالَ : ما أجمَلَ عَبدٌ ذِكرَ اللّهَ عز و جل أربَعينَ يَوما _ إلّا زَهَّدَهُ اللّهُ عز و جل فِي الدُّنيا وبَصَّرَهُ داءَها ودَواءَها ، فَأَثبَتَ الحِكمَةَ في قَلبِهِ وأنطَقَ بِها لِسانَهُ ، ثُمَّ تَلا : «إِنَّ الَّذِينَ اتَّخَذُواْ الْعِجْلَ سَيَنَالُهُمْ غَضَبٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَذِلَّةٌ فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَكَذَلِكَ نَجْزِى الْمُفْتَرِينَ» ، فلا تَرى صاحِبَ بِدعَةٍ إلّا ذَليلاً ، ومُفتَرِيا عَلَى اللّهِ عز و جل وعَلى رَسولِهِ صلى الله عليه و آله وعَلى أهلِ بَيتِهِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِم إلّا ذَليلاً . (2)

.


1- .الأعراف : 152 .
2- .الكافي : ج 2 ص 16 ح 6 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 240 ح 8 .

ص: 513

فصل پنجم : زيان هاى بدعت
5 / 1 زيان هاى بدعت براى بدعت گذار
الف - خوارى

فصل پنجم : زيان هاى بدعت5 / 1زيان هاى بدعت براى بدعت گذارالف _ خوارىقرآن«كسانى كه گوساله را [به پرستش] گرفتند، به زودى خشمى از جانب پروردگارشان و ذلّتى در زندگى دنيا به ايشان خواهد رسيد، و ما اين گونه ، دروغ پردازان را كيفر مى دهيم».

حديثالكافى_ به نقل از سندى _ :امام باقر عليه السلام فرمود : «هيچ بنده اى چهل روز ايمانش به خداى عز و جلرا خالص نكرد» يا فرمود : «هيچ بنده اى چهل روز با اخلاص ، ذكر خداى عز و جل را نگفت ، مگر آن كه خداوند عز و جل ، او را به دنيا ، بى اعتنا گردانيد و درد و داروى دنيا را به او نمايانْد . پس حكمت را در دل او استوار ساخت و زبانش را به آن ، گويا نمود». سپس اين آيه را تلاوت كرد: «كسانى كه گوساله را [ به پرستش ] گرفتند ، به زودى خشمى از جانب پروردگارشان و ذلّتى در زندگى دنيا به ايشان خواهد رسيد، و ما اين گونه ، دروغ پردازان را كيفر مى دهيم» . [ آن گاه افزود : ] «بنا بر اين ، هيچ بدعت گذارى را نمى بينى ، مگر خوار، و هيچ افترا زننده اى بر خدا و بر پيامبر او و بر خاندانش _ كه درودهاى خدا بر ايشان باد _ را نمى بينى ، مگر آن كه ذليل است» .

.

ص: 514

ب _ جَوازُ الغيبَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ثَلاثَةٌ لا تَحرُمُ عَلَيكَ أعراضُهُم : المُجاهِرُ بِالفِسقِ ، وَالإِمامُ الجائِرُ ، وَالمُبتَدِعُ . (1)

الإمام الباقر عليه السلام :ثَلاثَةٌ لَيسَت لَهُم حُرمَةٌ : صاحِبُ هَوىً مُبتَدِعٌ ، وَالإِمامُ الجائِرُ ، وَالفاسِقُ المُعلِنُ بِالفِسقِ . (2)

الإمام الحسن عليه السلام :لَيسَ لِأَهلِ البِدَعِ غيبَةٌ . (3)

ج _ الحِرمانُ مِن مَحَبَّةِ اللّهِ عز و جل وَالفَلاحِ وقَبولِ الأَعمالِالكتاب«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُحَرِّمُواْ طَيِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ وَلَا تَعْتَدُواْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ» . (4)

«إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لَا يُفْلِحُونَ» . (5)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أبَى اللّهُ أن يَقبَلَ عَمَلَ صاحِبِ بِدعَةٍ حَتّى يَدَعَ بِدعَتَهُ . (6)

.


1- .كنز العمّال : ج 3 ص 595 ح 8068 نقلاً عن ابن أبي الدنيا .
2- .قرب الإسناد : ص 176 ح 645 عن أبي البختري عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 75 ص 253 ح 33 .
3- .شعب الإيمان : ج 7 ص 111 ح 9675 عن الرّبيع بن صبيح ، كنز العمّال : ج 3 ص 871 ح 8983 .
4- .المائدة : 87 .
5- .النحل : 116 .
6- .سنن ابن ماجة : ج 1 ص 19 ح 50 ، تاريخ بغداد : ج 13 ص 186 الرقم 7164 ، السنّة لابن أبي عاصم : ج 1 ص22 ح 39 كلّها عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 1 ص 219 ح 1103 .

ص: 515

ب - روا بودن غيبت از بدعت گذار
ج - محروميت از محبّت خدا و رستگارى و پذيرفته شدن اعمال

ب _ روا بودن غيبت از بدعت گذارپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه دسته اند كه آبروى آنان ، بر تو حرمتى ندارد: تظاهر كننده به گناه، پيشواى ستمگر ( / منحرف)، و بدعت گذار.

امام باقر عليه السلام :سه دسته اند كه حرمتى ندارند: فرقه گراى بدعت گذار ، پيشواى ستمگر ( / منحرف) ، و گنهكارى كه آشكارا گناه مى كند.

امام حسن عليه السلام :غيبت كردن از بدعت گذاران ، غيبت به شمار نمى آيد.

ج _ محروميت از محبّت خدا و رستگارى و پذيرفته شدن اعمالقرآن«اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! چيزهاى پاكيزه اى را كه خدا براى شما حلال كرده است ، حرام مشماريد ، و از حد مگذريد ، كه خدا از حد گذرندگان را دوست نمى دارد».

«كسانى كه بر خدا دروغ مى بندند ، رستگار نمى شوند».

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، عمل بدعت گذار را نمى پذيرد تا آن گاه كه بدعتش را رها كند.

.

ص: 516

عنه صلى الله عليه و آله :لا يَقبَلُ اللّهُ لِصاحِبِ بِدعَةٍ صَوما ، ولا صَلاةً ، ولا صَدَقَةً ، ولا حَجّا ، ولا عُمرَةً ، ولا جِهادا ، ولا صَرفا (1) ، ولا عَدلاً ، يَخرُجُ مِنَ الإِسلامِ كَما تَخرُجُ الشَّعرَةُ مِنَ العَجينِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :قَليلٌ في سُنَّةٍ ، خَيرٌ مِن كَثيرٍ في بِدعَةٍ . (3)

د _ عَدَمُ قَبولِ التَّوبَةِالكافي عن محمّد بن جمهور بإسناده عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله :قالَ صلى الله عليه و آله : أبَى اللّهُ لِصاحِبِ البِدعَةِ بِالتَّوبَةِ ، قيلَ : يا رَسولَ اللّهِ وكَيفَ ذلِكَ؟ قالَ صلى الله عليه و آله : إنَّهُ قَد اُشرِبَ قَلبُهُ حُبَّها . (4)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ حَجَبَ التَّوبَةَ عَن صاحِبِ كُلِّ بِدعَةٍ . (5)

راجع : ص 504 (البدعة / الفصل الرابع : مبادئ البدعة / وسوسة الشيطان) .

ه _ مَرَضُ القَلبِالإمام زين العابدين عليه السلام_ فِي المُناجاةِ الإِنجيلِيَّةِ _ :يا مَن هُوَ أرحَمُ لي مِنَ الوالِدِ الشَّفيقِ ، وأبَرُّ بي مِنَ الوَلَدِ الرَّفيقِ ، وأقرَبُ إلَيَّ مِنَ الجارِ اللَّصيقِ ، قَرِّبِ الخَيرَ مِن مُتَناوَلي ... وَارحَمني رَحمَةً تَشفي بِها قَلبي مِن كُلِّ شُبهَةٍ مُعتَرِضَةٍ وبِدعَةٍ مُمَرِّضَةٍ . (6)

.


1- .صَرفا ولا عَدلاً : الصرفُ : التوبة وقيل : النافلة ، والعدل : الفدية وقيل : الفريضة (النهاية : ج 3 ص 24 «صرف») .
2- .سنن ابن ماجة : ج 1 ص 19 ح 49 عن حذيفة ، كنز العمّال : ج 1 ص 220 ح 1108 .
3- .تهذيب الأحكام : ج 3 ص 70 ح 226 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 137 ح 1964 كلاهما عن زرارة عن الإمام الباقر أو الإمام الصادق عليهماالسلام ، الأمالي للطوسي : ص 385 ح 838 عن الحسن ، جامع الأحاديث للقمّي : ص 107 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 261 ح 1 ؛ الفردوس : ج 3 ص 41 ح4098 عن ابن مسعود .
4- .الكافي : ج 1 ص 54 ح 4 ، ثواب الأعمال : ص 307 ح 5 ، علل الشرائع : ص 492 ح 1 ، النوادر للراوندي : ص131 ح 165 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 296 ح 15 .
5- .المعجم الأوسط : ج 4 ص 281 ح 4202 ، شعب الإيمان : ج 7 ص 60 ح 9457 و ص 59 ح 9456 وفيه «حجر» بدل «حجب» ، السنّة لابن أبي عاصم : ج 1 ص 21 ح 37 ، الفردوس : ج 2 ص 143 ح 2732 كلّها عن أنس ، كنز العمّال : ج 1 ص 221 ح 1116 .
6- .بحار الأنوار : ج 94 ص 161 ح 22 نقلاً عن كتاب أنيس العابدين .

ص: 517

د - پذيرفته نشدن توبه
ه - بيمارى دل

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، از بدعت گذار ، نه روزه اى ، نه نمازى، نه صدقه اى [ و زكاتى ] ، نه حجّى، نه عمره اى، نه جهادى، نه توبه اى و نه فِديه اى را نمى پذيرد . (1) بدعت گرا ، از اسلام خارج مى شود ، همچنان كه مو از خمير ، بيرون كشيده مى شود.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :[عملِ] اندكِ مطابق با سنّت ، بهتر از [عملِ] بسيارِ تواَم با بدعت است.

د _ پذيرفته نشدن توبهالكافى_ به نقل از محمّد بن جمهور ، به سندش _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «خداوند ، توبه بدعت گذار را نمى پذيرد». گفته شد: چرا، اى پيامبر خدا؟ فرمود: «چون دلش سرشار از عشق به آن [ بدعت ] است» .

پيامبر خدا عليه السلام :خداوند ، هر بدعت گذارنده اى را از توبه ، محروم ساخته است.

ر . ك : ص 505 (بدعت / فصل چهارم : خاستگاه هاى بدعت / وسوسه شيطان) .

ه _ بيمارى دلامام زين العابدين عليه السلام_ در «مناجات انجيليه» _ :اى كسى كه از پدر مهربان به من مهربان تر است ، و از فرزند سازگار ، با من خوش رفتارتر است ، و از همسايه ديوار به ديوار ، به من نزديك تر است ! خير را در دسترس من قرار ده... و بر من چنان رحمتى آور كه بر اثر آن ، دلم را از هر شبهه پيش آمده اى و از هر بدعتِ بيمارى آورى ، بهبود بخشى .

.


1- .. بعضى گفته اند : «صَرف» و «عدل» _ كه در متن عربى حديث آمده _ ، به معناى «نافله» و «فريضه و واجب» است .

ص: 518

و _ الضَّلالَةُ وَالهَلاكَةُالكتاب«قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ قَتَلُواْ أَوْلَادَهُمْ سَفَهَاً بِغَيْرِ عِلْمٍ وَحَرَّمُواْ مَا رَزَقَهُمُ اللَّهُ افْتِرَاءً عَلَى اللَّهِ قَدْ ضَلُّواْ وَمَا كَانُواْ مُهْتَدِينَ» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :عَلَيكُم بِلا إلهَ إلَا اللّهُ وَالاِستِغفارِ فَأَكثِروا مِنهُما ، فَإِنَّ إبليسَ قالَ : أهلَكتُ النّاسَ بِالذُّنوبِ ، فَأَهلَكوني بِلا إلهَ إلَا اللّهُ وَالاِستِغفارِ ، فَلَمّا رَأَيتُ ذلِكَ أهلَكتُهُم بِالأَهواءِ ، وهُم يَحسَبونَ أنَّهُم مُهتَدونَ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ لِكُلِّ عابِدٍ شِرَّةٌ (3) ، ولِكُلِّ شِرَّةٍ فَترَةٌ ، فَإِمّا إلى سُنَّةٍ وإمّا إلى بِدعَةٍ ، فَمَن كانَت فَترَتُهُ إلى سُنَّةٍ فَقَدِ اهتَدى ، ومَن كانَت فَترَتُهُ إلى غَيرِ ذلِكَ فَقَد هَلَكَ . (4)

الإمام علي عليه السلام :إنَّ المُبتَدَعاتِ المُشَبَّهاتِ هُنَّ المُهلِكاتُ ، إلّا ماحَفِظَ (عَصَمَ) اللّهُ مِنها. (5)

.


1- .الأنعام : 140 .
2- .مسند أبي يعلى : ج 1 ص 99 ح 131 ، تفسير ابن كثير : ج 2 ص 105 ، السنّة لابن أبي عاصم : ج 1 ص 9 ح 7 نحوه وكلّها عن أبي بكر ، كنز العمّال : ج 1 ص 420 ح 1792 .
3- .الشِرَّةُ : النشاط والرغبة (النهاية : ج 2 ص 458 «شرر») .
4- .مسند ابن حنبل : ج 2 ص 550 ح 6487 عن عبد اللّه بن عمرو و ج 9 ص 124 ح 23533 عن مجاهد نحوه ؛ الكافي : ج 2 ص 85 ح 1 عن سلام بن المستنير عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه ، بحار الأنوار : ج 71 ص 209 ح 1 .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 169 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 265 ح 16 .

ص: 519

و - گم راهى و هلاكت

و _ گم راهى و هلاكتقرآن«كسانى كه از روى بى خِردى و نادانى ، فرزندان خود را كُشته اند و آنچه را كه خدا روزى شان كرده بود ، از راه افترا به خدا ، حرام شمرده اند، سختْ زيان كرده اند. آنان ، به راستى گم راه شده و هدايت نيافته اند».

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بر شما باد ذكر «لا إله إلّا اللّه » و استغفار . اين دو را بسيار بگوييد؛ زيرا ابليس گفت: من مردم را به سبب گناهان ، به هلاكت در افكندم و آنان با [ گفتن ]«لا إله إلّا اللّه » و طلب آمرزش ، مرا به هلاكت انداختند. پس چون چنين ديدم، ايشان را به واسطه هوس ها و گرايش ها[ى آنان] به تباهى كشاندم ، در حالى كه مى پندارند بر هدايت اند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :براى هر عبادت كننده اى ، نشاط و حركتى است و براى هر نشاط و حركتى [ ، سرانجام] ، سكون و آرامشى است ، به سبب سنّتى و يا به سبب بدعتى. كسى كه به سنّت آرام گيرد ، هدايت يافته است ، و كسى كه به بدعت آرام يابد ، به هلاكت در افتاده است .

امام على عليه السلام :بدعت هاى سنّت نما ، نابود كننده اند ، مگر اين كه خداوند ، [انسان را ]از آنها مصون بدارد.

.

ص: 520

الإمام الباقر عليه السلام :ما مِن أحَدٍ إلّا ولَهُ شِرَّةٌ وفَترَةٌ ، فَمَن كانَت فَترَتُهُ إلى سُنَّةٍ فَقَدِ اهتَدى ، ومَن كانَت فَترَتُهُ إلى بِدعَةٍ فَقَد غَوى . (1)

ز _ حَملُ وِزرِهِ و وِزرِ مَن تَبِعَهُالكتاب«لِيَحْمِلُواْ أَوْزَارَهُمْ كَامِلَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُم بِغَيْرِ عِلْمٍ أَلَا سَاءَ مَا يَزِرُونَ» . (2)

«وَ لَيَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَ أَثْقَالًا مَّعَ أَثْقَالِهِمْ وَ لَيُسْئلُنَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَمَّا كَانُواْ يَفْتَرُونَ» . (3)

الحديثالإمام علي عليه السلام :إنَّ مِن أبغَضِ الخَلقِ إلَى اللّهِ عز و جل لَرَجُلَينِ : رَجُلٌ وَكَلَهُ اللّهُ إلى نَفسِهِ ، فَهُوَ جائِرٌ (4) عَن قَصدِ (5) السَّبيلِ ، مَشعوفٌ (6) بِكَلامِ بِدعَةٍ ، قَد لَهِجَ بِالصَّومِ وَالصَّلاةِ ، فَهُوَ فِتنَةٌ لِمَنِ افتَتَنَ بِهِ ، ضالٌّ عَن هَديِ مَن كانَ قَبلَهُ ، مُضِلٌّ لِمَنِ اقتَدى بِهِ في حَياتِهِ وبَعدَ مَوتِهِ ، حَمّالُ خَطايا غَيرِهِ ، رَهنٌ بِخَطيئَتِهِ . (7)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 70 ح 10 عن جابر ، مشكاة الأنوار : ص 266 ح 789 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 211 ح 2 .
2- .النحل : 25 .
3- .العنكبوت : 13 .
4- .الجائرُ من الناس : هو الذي يمنع من التزام ما يأمر به الشرع (مفردات ألفاظ القرآن : ص 211 «جار») .
5- .القَصْدُ : استقامة الطريق (مفردات ألفاظ القرآن : ص 672 «قصد») .
6- .في نهج البلاغة : «مشغوف» . قال العلّامة المجلسي قدس سره : «في بعض النسخ بالغين المعجمة ، وفي بعضها بالمهملة ، وبهما قرئ قوله تعالى : «قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا» (يوسف : 30) . وعلى الأوّل معناه : دخل حبّ كلام البدعة شغاف قلبه أي حجابه ، وقيل سويداءه . وعلى الثاني : غلبه حبّه وأحرقه ، فإنّ الشعف بالمهملة شدّة الحبّ وإحراقه القلب» (مرآة العقول : ج 1 ص 187) .
7- .الكافي : ج 1 ص 55 ح 6 ، الإرشاد : ج 1 ص 231 ، نهج البلاغة : الخطبة 17 ، الاحتجاج : ج 1 ص 621 ح143 وفيهما «دعاء ضلالة» بدل «قد لهج بالصوم والصلاة» ، بحار الأنوار : ج 2 ص 100 ح 59 .

ص: 521

ز - بر دوش كشيدن بار گناه خود و پيروانش

امام باقر عليه السلام :هيچ كس نيست ، مگر آن كه براى او [در آغاز] جوش و خروشى است ، و [سرانجام ،] سكون و آرامشى است. آن كه آرامش و سكونش به سبب سنّت باشد ، هدايت يافته است ، و آن كه آرامش و سكونش به سبب بدعت باشد ، گم راه گشته است.

ز _ بر دوش كشيدن بار گناه خود و پيروانشقرآن«تا روز قيامت ، بار گناهان خود را بر دوش مى كِشند ، و نيز بخشى از بار گناهان كسانى را كه ندانسته ، آنان را گم راه مى سازند . آگاه باشيد كه چه بد بارى را مى كِشند !» .

«و قطعا بارهاى گرانِ خودشان و بارهاى گران [ديگران] را بر بارهاى گران خود ، بر خواهند گرفت ؛ و مسلّما روز قيامت ، از آنچه به دروغ بر مى بستند ، پرسيده خواهند شد».

حديثامام على عليه السلام :از منفورترين مردمان نزد خداى عز و جل ، دو مَردند: مردى كه خداوند ، او را به خود ، وا نهاده است و در نتيجه، از راه راست ، منحرف گشته و به گفتار بدعت ، دل بسته است . از روزه و نماز ، دَم مى زند ؛ ليكن كسانى را كه فريفته او گشته اند ، به گم راهى در مى افكند. از راه راستِ پيشينيانش ، به در رفته است و كسانى را كه از او پيروى مى كنند، چه در زمان حياتش و چه پس از مرگش، گم راه مى سازد . بار گناهان ديگران [و پيروانش ]را به دوش مى كِشد، و گروگانِ گناه خويش نيز هست .

.

ص: 522

عنه عليه السلام :اِعلَموا أنَّ عَلى كُلِّ شارِعِ بِدعَةٍ وِزرَهُ (1) ووِزرَ كُلِّ مُقتَدٍ بِهِ مِن بَعدِهِ ، مِن غَيرِ أن يَنقُصَ مِن أوزارِ العامِلينَ شَيءٌ . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في مَوعِظَتِهِ لاِبنِ مَسعودٍ _ :يَابنَ مَسعودٍ ، إيّاكَ أن تَسُنَّ سُنَّةً بِدعَةً ، فَإِنَّ العَبدَ إذا سَنَّ سُنَّةً سَيِّئَةً لَحِقَهُ وِزرُها ووِزرُ مَن عَمِلَ بِها . قالَ اللّهُ تَعالى : «وَ نَكْتُبُ مَا قَدَّمُواْ وَ ءَاثَارَهُمْ» (3) وقالَ سُبحانَهُ : «يُنَبَّؤُاْ الْاءِنسَانُ يَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَ أَخَّرَ» (4) . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :مَنِ ابتَدَعَ بِدعَةَ ضَلالَةٍ لا تُرضِي اللّهَ ورَسولَهُ ، كانَ عَلَيهِ مِثلُ آثامِ مَن عَمِلَ بِها لا يَنقُصُ ذلِكَ مِن أوزارِ النّاسِ شَيئا . (6)

ح _ الذِّلَّةُ فِي المَحشَرِالإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَ الَّذِينَ كَسَبُواْ السَّيِّئاتِ جَزَاءُ سَيِّئَةٍ بِمِثْلِهَا وَ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ مَّا لَهُم مِّنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ» (7) _ :هؤُلاءِ أهلُ البِدَعِ وَالشُّبُهاتِ وَالشَّهَواتِ يُسَوِّدُ اللّهُ وُجوهَهُم ثُمَّ يَلقَونَهُ ... ويُلبِسُهُمُ الذُّلَّ وَالصِّغارَ . (8)

.


1- .الوِزْرُ : الثِّقلُ ويعبَّر بذلك عن الإثم (مفردات ألفاظ القرآن : ص 867 «وزر») .
2- .تفسير القمّي : ج 1 ص 384 عن جميل عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 32 ص 42 ح 27 .
3- .يس : 12 .
4- .القيامة : 13 .
5- .مكارم الأخلاق : ج 2 ص 353 ح 2660 عن ابن مسعود ، بحار الأنوار : ج 77 ص 104 ح 1 .
6- .سنن الترمذي : ج 5 ص 45 ح 2677 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 76 ح 209 ، المعجم الكبير : ج 17 ص 16 ح10 ، السنّة لابن أبي عاصم : ج 1 ص 23 ح 42 كلّها عن عمرو بن عوف المزني والثلاثة الأخيرة نحوه ، كنز العمّال : ج 1 ص 180 ح 908 .
7- .يونس : 27 .
8- .تفسير القمّي : ج 1 ص 311 عن أبي الجارود ، بحار الأنوار : ج 2 ص 298 ح 20 .

ص: 523

ح - خوارى در محشر

امام على عليه السلام :بدانيد كه گناه هر بدعت گذارى و گناه تمام كسانى كه پس از مرگش راه او را مى روند ، بر عهده اوست، بدون آن كه از گناه عمل كنندگان [به بدعت او] هم چيزى كاسته شود.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در اندرزش به ابن مسعود _ :اى پسر مسعود! مبادا سنّتى را بدعت بگذارى؛ زيرا اگر بنده سنّت بدى را به وجود آورد ، گناه آن و گناه كسى كه به آن عمل مى كند ، به گردن اوست. خداى متعال فرموده است: «آنچه را از پيش فرستاده اند ، با آثارشان ، مى نويسيم» و فرموده است: «آن روز است كه انسان را از آنچه پيش فرستاده يا بعد از آن مى فرستد ، آگاهى دهند» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس بدعتى را كه موجب گم راهى است و خدا و پيامبرش از آن راضى نيستند ، به وجود آورد، به اندازه گناهان كسانى كه به آن بدعت ، عمل مى كنند ، بر عهده اوست ، بى آن كه از گناهان آن كسان ، چيزى كاسته گردد .

ح _ خوارى در محشرامام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «و كسانى كه مرتكب بدى ها شده اند، سزاى هر بدى ، مانند آن است و خوارى ، آنان را فرو مى گيرد. در مقابل خدا ، هيچ حمايتگرى براى ايشان نيست» _ :مقصود ، پيروان بدعت ها و شُبهات و خواهش هاى نفسانى اند كه خداوند ، آنها را روسياه مى كند . سپس او را ملاقات مى كنند... و خوارى و خفّت ، آنان را فرو مى گيرد.

.

ص: 524

ط _ سَوادُ الوَجهِ فِي المَحشَرِالإمام علي عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «الَّذِينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ» (1) _ :إنَّهُم أهلُ البِدَعِ وَالأَهواءِ مِن هذِهِ الاُمَّةِ . (2)

5 / 2مَضارُّ البِدعَةِ لِلاُمَّةِأ _ تَركُ السُّنَّةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما مِن اُمَّةٍ ابتَدَعَت بَعدَ نَبِيِّها في دينِها بِدعَةً ، إلّا أضاعَت بَدَلَها مِنَ السُّنَّةِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :ما أحدَثَ قَومٌ بِدعَةً ، إلّا رُفِعَ مِثلُها مِنَ السُّنَّةِ . (4)

الإمام علي عليه السلام :ما أحَدٌ ابتَدَعَ بِدعَةً إلّا تَرَكَ بِها سُنَّةً . (5)

عنه عليه السلام :ما اُحدِثَت بِدعَةٌ إلّا تُرِكَ بِها سُنَّةٌ ، فَاتَّقُوا البِدَعَ وَالزَمُوا المَهيَعَ (6) ، إنَّ عَوازِمَ الاُمورِ أفضَلُها ، وإنَّ مُحدَثاتِها شِرارُها . (7)

عنه عليه السلام_ في خُطبَتِهِ المَعروفَةِ بِالدّيباجِ _ :أفضَلُ اُمورِ الحَقِّ عَزائِمُها (8) ، وشَرُّها مُحدَثاتُها ، وكُلُّ مُحدَثَةٍ بِدعَةٌ ، وكُلُّ بِدعَةٍ ضَلالَةٌ ، وبِالبِدَعِ هَدمُ السُّنَنِ . (9)

.


1- .آل عمران : 106 .
2- .مجمع البيان : ج 2 ص 809 .
3- .المعجم الكبير : ج 18 ص 99 ح 178 ، الفردوس : ج 4 ص 40 ح 6127 وفيه «مثلها» بدل «بدلها» وكلاهما عن عفيف بن الحارث اليماني ، كنز العمّال : ج 1 ص 219 ح 1100 .
4- .مسند ابن حنبل : ج 6 ص 41 ح 16967 عن غضيف بن الحارث الثمالي ، فتح الباري : ج 13 ص 254 ، كنز العمّال : ج 1 ص 219 ح 1098 ؛ بحار الأنوار : ج 31 ص 14 .
5- .الكافي : ج 1 ص 58 ح 19 عن زرارة عن الإمام الصادق عليه السلام .
6- .طريقٌ مَهْيعٌ : طريق واسِعٌ بيّنٌ منبسط (تاج العروس : ج 11 ص 552 «هيع») .
7- .نهج البلاغة : الخطبة 145 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 264 ح 15 .
8- .خير الاُمورِ عزائمها : أي فرائضها التي عزم اللّه عليك بفعلها (النهاية : ج 3 ص 231 «عزم») .
9- .تحف العقول : ص 151 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 291 ح 2 .

ص: 525

ط - روسياهى در محشر
5 / 2 زيان هاى اجتماعى بدعت
الف - وا نهادن سنّت

ط _ روسياهى در محشرامام على عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال: «كسانى كه چهره هايشان سياه مى شود» _ :اينان ، بدعت گذاران و فرقه گرايانِ اين امّت اند.

5 / 2زيان هاى اجتماعى بدعتالف _ وا نهادن سنّتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ امّتى پس از پيامبرش در دين خود بدعتى را ننهاد ، مگر آن كه به جايش سنّتى را از دست داد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ قومى بدعتى را ننهاد ، مگر آن كه به همان اندازه ، سنّتى از ميان رفت.

امام على عليه السلام :هيچ كس بدعتى را ننهاد ، جز اين كه به سبب آن ، سنّتى را وا نهاد.

امام على عليه السلام :هيچ بدعتى پديد آورده نشد ، مگر اين كه بر اثر آن ، سنّتى وا نهاده شد. بنا بر اين ، از بدعت ها بپرهيزيد و شاه راه هدايت را در پيش گيريد. بهترينِ كارها ، كارهايى هستند كه [در دين] ثابت شده اند [ و داراى پيشينه هستند ] ، (1) و بدترينِ كارها ، آنهايى هستندكه نوساخته اند [ و پيشينه دينى ندارند ].

امام على عليه السلام_ در خطبه معروف به «ديباج» _ :برترين كارهاى درست ، آنهايى هستند كه پيشينه دارند، و بدترينِ آنها ، نوساخته هايند . هر نوساخته اى [در دين] ، بدعت است، و هر بدعتى ، گم راهى است و بر اثر بدعت هاست كه سنّت ها ، نابود مى شوند.

.


1- .. واژه «عوازم» _ كه در متن عربى حديث آمده _ ، جمع «عازمه» است و به معناى اعمال واجب و مستحبّى است كه سنّت بر آنها جارى گشته است ؛ امور ثابت شده با قرآن و سنّت ؛ امورى كه در درستى آنها ، قطع و يقين است .

ص: 526

ب _ وُقوعُ الفِتنَةِالإمام علي عليه السلام :إنَّما بَدءُ وُقوعِ الفِتَنِ مِن أهواءٍ تُتَّبَعُ وأحكامٌ تُبتَدَعُ ، يُخالَفُ فيها حُكمُ اللّهِ يَتَوَلّى فيها رِجالٌ رِجالاً . (1)

ج _ هَدمُ الدّينِالإمام علي عليه السلام :ما هَدَمَ الدّينَ مِثلُ البِدَعِ . (2)

.


1- .الكافي : ج 8 ص 58 ح 21 عن سليم بن قيس الهلالي ، نهج البلاغة : الخطبة 50 ، المحاسن : ج 1 ص 330 ح 672 وفيه «يقلّد» بدل «يتولّى» ، الاُصول الستّة عشر : ص 154 ح 71 كلاهما عن محمّد بن مسلم عن الإمام الباقر عنه عليهماالسلام وفي الثلاثة الأخيرة «كتاب» بدل «حكم» ، بحار الأنوار : ج 2 ص 290 ح 8 .
2- .كنز الفوائد : ج 1 ص 350 ، كشف الغمّة : ج 3 ص 136 عن الإمام الجواد عنه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 78 ص 79 ح 56 .

ص: 527

ب - پديد آمدن فتنه ها
ج - ويران كردن دين

ب _ پديد آمدن فتنه هاامام على عليه السلام :سرآغازِ پيدايش فتنه ها، چيزى نيست ، جز پيروى از گرايش ها و بدعت نهادنِ احكامى كه مخالف حكم خدا باشند ، و گروهى در اين گرايش ها و بدعت ها ، از گروهى ديگر پيروى مى كنند.

ج _ ويران كردن دينامام على عليه السلام :هيچ چيزى مانند بدعت ها ، دين را ويران نكرده است.

.

ص: 528

الفصل السادس : وقوع البدع في الاُمّة الإسلاميّة6 / 1إنباءُ النَّبِيِّ بِما يَقَعُ مِنَ البِدَعِ في اُمَّتِهِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يَابنَ مَسعودٍ ، إنَّهُ سَيَأتي مِن بَعدي رِجالٌ يُطفِئونَ السُّنَّةَ ويُحيونَ البِدعَةَ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :يَجى ءُ قَومٌ يُميتونَ السُّنَّةَ ويوغِلونَ فِي الدّينِ ، فَعَلى اُولئِكَ لَعنَةُ اللّهِ ولَعنَةُ اللّاعِنينَ وَالمَلائِكَةِ وَالنّاسِ أجمَعينَ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :سَيَجيءُ في آخِرِ الزَّمانِ أقوامٌ يَكونُ وُجوهُهُم وُجوهَ الآدَمِيّينَ وقُلوبُهُم قُلوبَ الشَّياطينِ ... السُّنَّةُ فيهِم بِدعَةٌ وَالبِدعَةٌ فيهِم سُنَّةٌ . (3)

.


1- .الفردوس : ج 5 ص 415 ح 8597 عن ابن مسعود وراجع : السنن الكبرى : ج 3 ص 177 ح 5314 وبحار الأنوار : ج 32 ص 470 ح 409 .
2- .الفردوس : ج 5 ص 499 ح 8879 و ص 500 ح 8882 كلاهما عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 1 ص 223 ح1124 .
3- .المعجم الكبير : ج 11 ص 81 ح 11169 ، تاريخ بغداد : ج 2 ص 399 الرقم 921 كلاهما عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 11 ص 190 ح 31175 ؛ جامع الأخبار : ص 355 ح 992 ، بحار الأنوار : ج 22 ص 453 ح 11 .

ص: 529

فصل ششم : پيدايش بدعت ها در ميان امّت اسلامى
6 / 1 خبر دادن پيامبر صلى الله عليه وآله از پديد آمدن بدعت ها در ميان امّتش

فصل ششم : پيدايش بدعت ها در ميان امّت اسلامى6 / 1خبر دادن پيامبر صلى الله عليه و آله از پديد آمدن بدعت ها در ميان امّتشپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى پسر مسعود! پس از من، مردمانى خواهند آمد كه سنّت را خاموش مى كنند و بدعت را زنده مى گردانند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مردمانى مى آيند كه سنّت را مى ميرانند و در دين ، غلو مى كنند. لعنت خدا و لعنت لعنت كنندگان و فرشتگان و همه مردمان بر آنان باد !

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در آخرْ زمان ، گروه هايى مى آيند كه چهره هايشان ، چهره آدميان است و دل هايشان ، دل هاى اهريمنان... سنّت ، در ميان آنان ، بدعت به شمار مى آيد و بدعت، سنّت.

.

ص: 530

عنه صلى الله عليه و آله :سَيَكونُ في اُمَّتي دَجّالونَ كَذّابونَ ، يُحَدِّثونَكُم بِبِدَعٍ مِنَ الحَديثِ بِما لَم تَسمَعوا أنتُم ولا آباؤُكُم ، فَإِيّاكُم وإيّاهُم لا يَفتِنونَكُم . (1)

الإمام علي عليه السلام :كُنّا عِندَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وهُو نائِمٌ ، فَذَكَرنَا الدَّجّالَ ، فَاستَيقَظَ مُحمَرّا وَجهُهُ فَقالَ : غَيرُ الدَّجّالِ أخوَفُ عِندي عَلَيكُم مِنَ الدَّجّالِ : أئِمَّةٌ مُضِلّونَ ، هُم رُؤَساءُ أهلِ البِدَعِ . (2)

مسند ابن حنبل عن عبد اللّه بن مسعود قال :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنَّهُ سَيَلي أمرَكُم مِن بَعدي رِجالٌ يُطفِئونَ السُّنَّةَ ويُحدِثونَ بِدعَةً ويُؤَخِّرونَ الصَّلاةَ عَن مَواقيتِها . قالَ ابنُ مَسعودٍ : يا رَسولَ اللّهِ كَيفَ بي إذا أدرَكتُهُم؟ قالَ صلى الله عليه و آله : لَيسَ يَا ابنَ اُمِّ عَبدٍ طاعَةٌ لِمَن عَصَى اللّهَ _ قالَها ثَلاثَ مَرّاتٍ _ . (3)

كنز العمّال عن عبد اللّه بن حسن :كانَ عَلِيٌّ عليه السلام يَخطُبُ ... فَقامَ إلَيهِ رَجُلٌ فَقالَ : يا أميرَ المُؤمِنينَ! أخبِرنا عَن أحاديثِ البِدَعِ ؟ قالَ : نَعَم ، سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : إنَّ أحاديثَ سَتَظهَرُ مِن بَعدي حَتّى يَقولَ قائِلُهُم : قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وسَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، كُلُّ ذلِكَ افتِراءً عَلَيَّ، وَالَّذي بَعَثَني بِالحَقِّ! لَتَفتَرِقَنَّ اُمَّتي عَلى أصلِ دينِها وجَماعَتِها عَلى ثِنتَينِ وسَبعينَ فِرقَةً ، كُلُّها ضالَّةٌ مُضِلَّةٌ تَدعو إلَى النّارِ ، فَإِذا كانَ ذلِكَ فَعَلَيكُم بِكِتابِ اللّهِ عز و جل ، فَإِنَّ فيهِ نَبَأَ ما كانَ قَبلَكُم ونَبَأَ ما يَأتي بَعدَكُم ، وَالحُكمُ فيهِ بَيِّنٌ . (4)

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 3 ص 262 ح 8604 ، صحيح مسلم : ج 1 ص 12 ح 7 نحوه وكلاهما عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 10 ص 194 ح 29024 .
2- .ربيع الأبرار : ج 2 ص 65 ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 316 ح 632 نحوه ، كنز العمّال : ج 10 ص 270 ح 29414 .
3- .مسند ابن حنبل : ج 2 ص 59 ح 3790 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 956 ح 2865 وفيه «يعملون البدعة» بدل «يحدثون بدعة» ، السنن الكبرى : ج 3 ص 182 ح 5336 ، دلائل النبوّة للبيهقي : ج 6 ص 396 ، كنز العمّال : ج 6 ص 70 ح 14889 .
4- .كنز العمّال : ج 16 ص 183 و 193 ح 44216 نقلاً عن وكيع .

ص: 531

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به زودى در ميان امّتم فريبكارانى دروغ پرداز ، ظهور خواهند كرد كه احاديث برساخته اى را برايشان بازگو مى كنند كه نه شما شنيده ايد و نه پدرانتان. زنهارتان از ايشان كه فريبتان ندهند !

امام على عليه السلام :نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بوديم و ايشان ، خوابيده بود. از دجّال ، سخن به ميان آورديم. در اين هنگام ، پيامبر صلى الله عليه و آله با چهره اى برافروخته ، بيدار شد و فرمود: «نزد من، كسانى غير دجّال براى شما خوفناك تر از دجّال هستند : پيشوايان گم راه كننده، يعنى سردمداران بدعت گذار .

مسند ابن حنبل:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «به زودى، پس از من، مردانى زمام امور شما را به دست خواهند گرفت كه سنّت را خاموش مى كنند (بدان عمل نمى كنند) ، بدعت مى آفرينند و نماز را از وقت آن ، به تأخير مى افكنند» . ابن مسعود گفت : اى پيامبر خدا ! اگر آنان را درك كردم ، چه كنم؟ سه بار فرمود : «اى پسر امّ عبد! از كسى كه خدا را نافرمانى مى كند ، نبايد فرمان بُرد» .

كنز العمّال_ به نقل از عبد اللّه بن حسن _ :على عليه السلام در حال سخنرانى بود... كه مردى برخاست و گفت: اى امير مؤمنان! از احاديث بدعتى (برساخته) به ما خبر بده. فرمود : «آرى . از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمايد: به زودى پس از من ، احاديثى پديد خواهند آمد، تا جايى كه گوينده آنها مى گويد: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود ، از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم ، در حالى كه همه آنها به دروغ بر من بسته شده اند. سوگند به آن كه مرا به حق بر انگيخت ، امّتم از ريشه دين و جماعت خود ، به هفتاد و دو فرقه تقسيم خواهند شد، كه همه آنها گم راه و گم راه كننده اند و به سوى آتش ، فرا مى خوانند. هر گاه چنان شد، بر شماست كه به كتاب خداوند عز و جل چنگ بزنيد؛ زيرا خبر آنچه پيش از شما بوده و خبر آنچه بعد از شما رُخ خواهد داد ، در آن وجود دارد و در آن ، به روشنى حكم شده است » .

.

ص: 532

6 / 2إخبارُ الإِمامِ عَلِيٍّ عليه السّلام بِما كانَ في عَصرِهِ مِنَ البِدَعِالإمام علي عليه السلام :قَد خاضوا بِحارَ الفِتَنِ ، وأخَذوا بِالبِدَعِ دونَ السُّنَنِ ، وأرَزَ (1) المُؤمِنونَ ، ونَطَقَ الضّالّونَ المُكَذِّبونَ . (2)

الكافي عن سليم بن قيس الهلالي :خَطَبَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ ، ثُمَّ صَلّى عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، ثُمَّ قالَ : ألا إنَّ أخوَفَ ما أخافُ عَلَيكُم خَلَّتانِ (3) : اِتِّباعُ الهَوى وطولُ الأَمَلِ ، أمَّا اتِّباعُ الهَوى فَيَصُدُّ عَنِ الحَقِّ ، وأمّا طولُ الأَمَلِ فَيُنسِي الآخِرَةَ ، ألا إنَّ الدُّنيا قَد تَرَحَّلَت مُدبِرَةً ، وإنَّ الآخِرَةَ قَد تَرَحَّلَت مُقبِلَةً ، ولِكُلِّ واحِدَةٍ بَنونَ ، فَكونوا مِن أبناءِ الآخِرَةِ ولا تَكونوا مِن أبناءِ الدُّنيا ، فَإِنَّ اليَومَ عَمَلٌ ولا حِسابَ ، وإنَّ غَدا حِسابٌ ولا عَمَلَ وإنَّما بَدءُ وُقوعِ الفِتَنِ مِن أهواءٍ تُتَّبَعُ وأحكامٍ تُبتَدَعُ ، يُخالَفُ فيها حُكمُ اللّهِ ، يَتَوَلّى فيها رِجالٌ رِجالاً ، ألا إنَّ الحَقَّ لَو خَلَصَ لَم يَكُنِ اختِلافٌ ، ولَو أنَّ الباطِلَ خَلَصَ لَم يَخفَ عَلى ذي حِجا (4) ، لكِنَّهُ يُؤخَذُ مِن هذا ضِغثٌ (5) ومِن هذا ضِغثٌ ، فَيُمزَجانِ فَيُجَلَّلانِ (6) مَعا ، فَهُنالِكَ يَستَولِي الشَّيطانُ عَلى أولِيائِهِ ، ونَجَا الَّذينَ سَبَقَت لَهُم مِنَ اللّهِ الحُسنى . إنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : كَيفَ أنتُم إذا لَبَسَتكُم فِتنَةٌ يَربو فيهَا الصَّغيرُ ويَهرَمُ فيهَا الكَبيرُ ، يَجرِي النّاسُ عَلَيها ويَتَّخِذونَها سُنَّةً ، فَإِذا غُيِّرَ مِنها شَيءٌ قيلَ : قَد غُيِّرَتِ السُّنَّةُ وقَد أتَى النّاسُ مُنكَرا ، ثُمَّ تَشتَدُّ البَلِيَّةُ وتُسبَى الذُّرِّيَّةُ ، وتَدُقُّهُمُ الفِتنَةُ كَما تَدُقُّ النّارُ الحَطَبَ ، وكَما تَدُقُّ الرَّحى بِثِفالِها (7) ، ويَتَفَقَّهونَ لِغَيرِ اللّهِ ، ويَتَعَلَّمونَ لِغَيرِ العَمَلِ ، ويَطلُبونَ الدُّنيا بِأَعمالِ الآخِرَةِ . ثُمَّ أقبَلَ بِوَجهِهِ وحَولَهُ ناسٌ مِن أهلِ بَيتِهِ وخاصَّتِهِ وشيعَتِهِ فَقالَ : قَد عَمِلَتِ الوُلاةُ قَبلي أعمالاً خالَفوا فيها رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُتَعَمِّدينَ لِخِلافِهِ ، ناقِضينَ لِعَهدِهِ ، مُغَيِّرينَ لِسُنَّتِهِ ، ولَو حَمَلتُ النّاسَ عَلى تَركِها وحَوَّلتُها إلى مَواضِعِها وإلى ما كانَت في عَهدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَتَفَرَّقَ عَنّي جُندي حَتّى أبقى وَحدي ، أو قَليلٌ مِن شيعَتِي الَّذينَ عَرَفوا فَضلي وفَرضَ إمامَتي مِن كِتابِ اللّهِ عز و جل وسُنَّةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، أرَأَيتُم لَو أمَرتُ بِمَقامِ إبراهيمَ عليه السلام فَرَدَدتُهُ إلَى المَوضِعِ الَّذي وَضَعَهُ فيهِ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، ورَدَدتُ فَدَكَ إلى وَرَثَةِ فاطِمَةَ عليهاالسلام ، ورَدَدتُ صاعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله كَما كانَ ، وأمضَيتُ قَطائِعَ أقطَعَها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِأَقوامٍ لَم تُمضَ لَهُم ولَم تُنفَذ ، ورَدَدتُ دارَ جَعفَرٍ إلى وَرَثَتِهِ وهَدَمتُها مِنَ المَسجِدِ ، ورَدَدتُ قَضايا مِنَ الجَورِ قُضِيَ بِها ونَزَعتُ نِساءً تَحتَ رِجالٍ بِغَيرِ حَقٍّ فَرَدَدتُهُنَّ إلى أزواجِهِنَّ ، وَاستَقبَلتُ بِهِنَّ الحُكمَ فِي الفُروجِ وَالأَحكامِ ، وسَبَيتُ ذَرارِيَّ بَني تَغلِبَ ، ورَدَدتُ ما قُسِمَ مِن أرضِ خَيبَرَ ، ومَحَوتُ دَواوينَ (8) العَطايا ، وأعطَيتُ كَما كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يُعطي بِالسَّوِيَّةِ ولَم أجعَلها دولَةً بَينَ الأَغنِياءِ ، وألقَيتُ المَساحَةَ ، وسَوَّيتُ بَينَ المَناكِحِ ، وأنفَذتُ خُمُسَ الرَّسولِ كَما أنزَلَ اللّهُ عز و جلوفَرَضَهُ ، ورَدَدتُ مَسجِدَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى ما كانَ عَلَيهِ ، وسَدَدتُ ما فُتِحَ فيهِ مِنَ الأَبوابِ ، وفَتَحتُ ما سُدَّ مِنهُ ، وحَرَّمتُ المَسحَ عَلَى الخُفَّينِ ، وحَدَدتُ عَلَى النَّبيذِ ، وأمَرتُ بِإِحلالِ المُتعَتَينِ ، وأمَرتُ بِالتَّكبيرِ عَلَى الجَنائِزِ خَمسَ تَكبيراتٍ وألزَمتُ النّاسَ الجَهرَ بِبِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ وأخرَجتُ مَن اُدخِلَ مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله في مَسجِدِهِ مِمَّن كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أخرَجَهُ ، وأدخَلتُ مَن اُخرِجَ بَعدَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِمَّن كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أدخَلَهُ وحَمَلتُ النّاسَ عَلى حُكمِ القُرآنِ ، وعَلَى الطَّلاقِ عَلَى السُّنَّةِ ، وأخَذتُ الصَّدَقاتِ عَلى أصنافِها وحُدودِها ، ورَدَدتُ الوُضوءَ وَالغُسلَ وَالصَّلاةَ إلى مَواقيتِها وشَرائِعِها ومَواضِعِها ورَدَدتُ أهلَ نَجرانَ إلى مَواضِعِهِم ، ورَدَدتُ سَبايا فارِسَ وسائِرَ الاُمَمِ إلى كِتابِ اللّهِ وسُنَّةِ نَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله إذا لَتَفَرَّقوا عَنّي . وَاللّهِ ، لَقَد أمَرتُ النّاسَ أن لا يَجتَمِعوا في شَهرِ رَمَضانَ إلّا في فَريضَةٍ ، وأعلَمتُهُم أنَّ اجتِماعَهُم فِي النَّوافِلِ بِدعَةٌ ، فَتَنادى بَعضُ أهلِ عَسكَري مِمَّن يُقاتِلُ مَعي : يا أهلَ الإِسلامِ غُيِّرَت سُنَّةُ عُمَرَ ، يَنهانا عَنِ الصَّلاةِ في شَهرِ رَمَضانَ تَطَوُّعا ، ولَقَد خِفتُ أن يَثوروا في ناحِيَةِ جانِبِ عَسكَري ، ما لَقيتُ مِن هذِهِ الاُمَّةِ مِنَ الفُرقَةِ وطاعَةِ أئِمَّةِ الضَّلالَةِ وَالدُّعاةِ إلَى النّارِ . وأعطَيتُ (9) مِن ذلِكَ سَهمَ ذِي القُربَى الَّذي قالَ اللّهُ عز و جل : «إِن كُنتُمْ ءَامَنتُم بِاللَّهِ وَمَا أَنزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ» (10) فَنَحنُ وَاللّهِ عَنى بِذِي القُربَى الَّذي قَرَنَنَا اللّهُ بِنَفسِهِ وبِرَسولِهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ تَعالى : «فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِى الْقُرْبَى وَ الْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ» فينا خاصَّةً «كَىْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنكُمْ وَ مَا ءَاتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُواْ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ» مِن ظُلمِ آلِ مُحَمَّدٍ «إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ» (11) لِمَن ظَلَمَهُم ، رَحمَةً مِنهُ لَنا وغِنىً أغنانَا اللّهُ بِهِ ووَصّى بِهِ نَبِيَّهُ صلى الله عليه و آله ، ولَم يَجعَل لَنا في سَهمِ الصَّدَقَةِ نَصيبا ، أكرَمَ اللّهُ رَسولَهُ صلى الله عليه و آله وأكرَمَنا أهلَ البَيتِ أن يُطعِمَنا مِن أوساخِ النّاسِ ، فَكَذَّبُوا اللّهَ وكَذَّبوا رَسولَهُ وجَحَدوا كِتابَ اللّهِ النّاطِقَ بِحَقِّنا ، ومَنَعونا فَرضا فَرَضَهُ اللّهُ لَنا ، ما لَقِيَ أهلُ بَيتِ نَبِيٍّ مِن اُمَّتِهِ ما لَقينا بَعدَ نَبِيِّنا صلى الله عليه و آله ، وَاللّهُ المُستَعانُ عَلى مَن ظَلَمَنا ، ولا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ العَلِيِّ العَظيمِ . (12)

.


1- .أرَزَ : انقبض وتجمّع وثَبَتَ (تاج العروس : ج 8 ص 4 «أرز») .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 154 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 367 ح 6187 نحوه ، بحار الأنوار : ج 29 ص 600 ح 20 .
3- .الخَلّةُ : الخَصْلَةُ ، والجمع خِلال (المصباح المنير : ص 180 «الخَلّ») .
4- .الحِجا : العقلُ (المصباح المنير: ص 123 «الحِجا») .
5- .الضِّغثُ : مل ء اليد من الحشيش ، وقيل : الحزمة منه (النهاية : ج 3 ص 90 «ضغث») .
6- .جلَّلتُ الشيء : إذا غطّيته (المصباح المنير : ص 106 «جلَّ») .
7- .الثُّفلُ : الدقيق والسويق ونحوهما (النهاية : ج 1 ص 215 «ثفل») .
8- .الديوان : هو الدفتر الذي يكتب فيه أسماء الجيش وأهل العطايا ، وأوّل من دوّن الدواوين عمر وهو فارسيّ معرّب (النهاية : ج 2 ص 150 «ديوان») .
9- .في الاحتجاج وعوالي اللآلي ج 3 ص 125 ح 3 : «أعظَمُ» بدل «أعطَيتُ» وهو الأنسب .
10- .الأنفال : 41 .
11- .الحشر : 7 .
12- .الكافي : ج 8 ص 58 ح 21 ، الاحتجاج : ج 1 ص 626 ح 146 عن مسعدة بن صدقة وليس فيه صدره إلى «من اللّه الحسنى» ، كتاب سليم بن قيس : ج 2 ص 718 ح 18 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 32 ص 354 ح 337 .

ص: 533

6 / 2 گزارش امام على عليه السلام از بدعت هايى كه در روزگارش بوده است

6 / 2گزارش امام على عليه السلام از بدعت هايى كه در روزگارش بوده استامام على عليه السلام :در درياهاى فتنه ها ، فرو رفتند، و بدعت ها را گرفتند و سنّت ها را وا نهادند و مؤمنان ، خانه نشين شدند و گم راهانِ دروغ پرداز ، زبان گشودند.

الكافى_ به نقل از سليم بن قيس هلالى _ :امير مؤمنان عليه السلام به سخنرانى پرداخت و خداى را سپاس و ستايش گفت و بر پيامبر ، درود فرستاد و سپس فرمود: «بيشترين ترس [ و نگرانى ] من براى شما ، از دو خصلت است: پيروى از هوس ، و درازىِ آرزو. پيروى از هوس ، از حق باز مى دارد، و آرزوى دراز ، آخرت را از ياد مى بَرَد. آگاه باشيد كه دنيا ، پشت كنان مى رود و آخرت ، روى كنان مى آيد. هر يك را نيز فرزندانى است . پس از فرزندان آخرت باشيد و از فرزندان دنيا مباشيد؛ زيرا امروز ، روز عمل است ، نه حسابرسى ، و فردا ، حسابرسى است ، نه عمل. سرآغاز پيدايش فتنه ها ، چيزى نيست ، جز پيروى از هوس ها و گرايش ها و بدعت نهادن احكامى كه با حكم خدا ، ناسازگارند و در آنها ، عدّه اى از ديگران پيروى مى كنند. بدانيد كه حقْ اگر ناآميخته مى بود ، اختلافى در ميان نبود، و اگر باطل نيز ناآميخته مى بود ، [بطلان آن] بر خِردمند ، پوشيده نمى مانْد . ليكن ، مُشتى از آن و مُشتى از اين ، گرفته مى شود و با هم در آميخته مى شوند و يكديگر را مى پوشانند. اين جاست كه شيطان ، بر دوستان خويش مسلّط مى گردد و كسانى كه پيش تر لطف خدا شامل حال آنان شده باشد ، نجات مى يابند» . من از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمايد: چگونه ايد آن گاه كه فتنه اى شما را فرا بگيرد كه در آن ، خُردسال ، بزرگ مى شود و بزرگ سال ، پير مى گردد ؟ (1) مردم ، بر وفق آن رفتار مى كنند و آن را به سنّت ، تبديل مى نمايند و آن گاه كه چيزى از آن تغيير داده شود ، مى گويند: سنّت ، دگرگون شد ؛ در حالى كه مردم ، مرتكب منكر شده اند. سپس ، بلا شدّت مى گيرد و فرزندان ، به اسارت مى روند و آن فتنه ، ايشان را خُرد و نرم مى كند ، چنان كه آتش ، هيزم را ، و چنان كه آسيا ، گندم را، و براى جز خدا ، فقه (علم دين) را مى آموزند و براى غير عمل ، دانش را فرا مى گيرند و كارهاى آخرتى را وسيله دنياطلبى قرار مى دهند . امام عليه السلام ، سپس به كسانى از خاندان و نزديكان و پيروانش كه پيرامونش بودند ، رو كرد و فرمود: «فرمان روايانِ پيش از من ، اعمالى را انجام دادند كه برخلاف راه و رسم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بود و با آن كارها ، آهنگِ مخالفت با ايشان را نمودند و پيمانش را شكستند و سنّتش را تغيير دادند و اگر من ، مردم را به ترك آن كارها وا مى داشتم و به جايگاهشان و جايگاهى كه در زمان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله داشتند ، باز مى گرداندم ، بى گمان ، سپاهيانم را از گِرد من مى پراكندند تا جايى كه يا تنها مى ماندم، يا فقط اندكى از پيروانم كه برترى مرا و وجوب پيشوايى از ره گذر كتاب خداوند عز و جل و سنّت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را مى دانستند ، با من مى ماندند. براى نمونه ، اگر دستور مى دادم تا مقام ابراهيم عليه السلام را به همان جايى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در آن جا نهاد ، برگردانند ، فَدَك را به وارثان فاطمه عليهم السلام بر مى گرداندم، پيمانه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را به اندازه اى كه بود ، بر مى گرداندم، زمين هايى را كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به اِقطاع عدّه اى داد _ ولى اين دستور ، اجرا نشد و در اختيار آنان قرار نگرفت _ ، در اختيار آن عدّه قرار مى دادم، سراى جعفر را به وارثانش بر مى گرداندم و آن را از مسجد ، جدا مى ساختم ، قضاوت هايى را كه به ناحق صورت گرفته ، به مسير درستش باز مى گرداندم ، زنانى را كه به باطل ، همسر مردانى ديگر شده اند ، از چنگ آن مردان ، بيرون مى آوردم و به شوهرانشان باز مى گرداندم و احكام ازدواج را در باره آنان از سر مى گرفتم ، فرزندان بنى تَغلِب را اسير مى كردم و آنچه از اراضى خيبر را كه تقسيم شده است ، بر مى گرداندم، ديوان هاى عطايا را از ميان بر مى داشتم و مانند پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، به يكسان ، عطا مى كردم و بيت المال را در اختيار توانگران قرار نمى دادم، مسّاحى [و مميّزى زمين] را مُلغا مى كردم، ميان ازدواج ها ، برابرى مى افكندم [و ازدواج هاى طبقاتى را از بين مى بُردم]، خمس پيامبر صلى الله عليه و آله را به همان گونه كه خداوند عز و جل فرو فرستاده و تعيين فرموده ، اجرا مى كردم، مسجد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را به وضعيت قبلى اش بر مى گرداندم و درهايى را كه به آن باز شده ، مى بستم و آن درى را كه [توسّط خليفه هاى پيشين ]بسته شده ، باز مى كردم، مسح كشيدن بر روى كفش را تحريم مى كردم، براى نوشيدن نبيذ ، حدّ مى زدم، به حلال بودن دو متعه ، فرمان مى دادم، به گفتن پنج تكبير [به جاى چهار تكبير ]بر جنازه ها امر مى كردم، مردم را به بلند گفتن بسم اللّه الرحمن الرحيم [در نماز] ، مُلزم مى نمودم، كسى را كه با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به مسجدش در آورده شده _ در حالى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله او را بيرون كرده بود _ ، بيرون مى كردم، و كسى را كه بعد از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله [از مسجد او ]بيرون كردند _ در حالى كه خودِ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، او را داخل كرده بود، داخل مى كردم، مردم را به گردن نهادن در برابر حكم قرآن بر طلاق دادن بر طبق سنّت ، وا مى داشتم، صدقات (زكات ها) را از انواع [نُه گانه] آن و طبق اندازه و نصاب آنها مى گرفتم، و وضو و غسل و نماز را به اوقات و احكام و جايگاه هاى آنها باز مى گرداندم، نجرانيان را به جايگاهشان بر مى گرداندم ، و با اسيران ايرانى و ديگر اقوام ، بر اساس كتاب خدا و سنّت پيامبرش عمل مى كردم، در اين صورت ، از گِرد من پراكنده مى شدند. به خدا سوگند، من به مردم فرمان دادم كه در ماه رمضان ، جز براى گزاردن نماز واجب ، جمع نشوند، و به آنان گفتم كه به جماعت خواندن نافله ها ، بدعت است؛ امّا يكى از همين سپاهيانم كه در كنار من مى جنگد ، فرياد بر آورد كه : اى مسلمانان! سنّت عمر ، دگرگون گشت . [على] ما را از نماز مستحبّى در ماه رمضان ، نهى مى كند ! ترسيدم كه در گوشه اى از سپاهم ، سر به شورش بردارد ، كه ديده ام اين امّت ، چه سان سر به تفرقه بر مى دارند و از پيشوايان گم راهى و دعوتگران به آتش [ دوزخ ] ، فرمان مى برند. من از آن خمس ، سهم خويشاوندان را دادم؛ همانان كه خداوند عز و جل فرموده است: «اگر به خدا و به آنچه ما در روز فرقان (بدر) بر بنده خود فرو فرستاديم ، ايمان داريد؛ همان روزى كه دو گروه ، روى در روى هم آوردند» . به خدا سوگند كه مقصود از خويشاوندان _ كه خداوند ، ما را در كنار خود و پيامبرش قرار داده است _ ، ما هستيم. خداوند متعال ، فرموده است: «پس [آن خمس] ، از آنِ خدا و پيامبر و خويشاوندان و يتيمان و مستمندان و در راه ماندگان است» . اين ، در خصوصِ ماست «تا ميان توانگرانِ شما ، دست به دست نگردد. و آنچه را فرستاده[ى او ]به شما داد ، آن را بگيريد و از آنچه شما را باز داشت ، باز ايستيد و از خدا بترسيد» و به خاندان محمّد ، ستم نكنيد «كه خداوند ، سختْ كيفر است» ، نسبت به كسى كه به آنان ، ستم كند . اين ، لطف و رحمتى است از جانب خداوند به ما، و ثروتى است كه خداوند به سبب آن ، ما را بى نياز كند . اين را به پيامبرش نيز سفارش فرمود و در سهم صدقه ، بهره اى براى ما قرار نداد. خداوند ، پيامبرش صلى الله عليه و آله و ما اهل بيت را گرامى تر از آن داشت كه از چرك دستِ مردم (صدقه) به ما بخورانَد ؛ امّا آنان ، خدا و فرستاده اش را تكذيب كردند و كتاب خدا را _ كه به حقّ ما گوياست _ ، انكار كردند و ما را از حقّى كه خدا برايمان نهاده ، محروم ساختند. رنج ها و ستم هايى كه ما بعد از پيامبرمان ديديم ، خاندان هيچ پيامبرى از امّتش نديد . از خدا در برابر آنان كه به ما ستم كردند ، يارى مى جوييم . هيچ نيرو و توانى نيست ، مگر به [ يارى ] خداى بلندمرتبه باعظمت.

.


1- .. كنايه از تداوم و استمرار آن فتنه است.

ص: 534

. .

ص: 535

. .

ص: 536

. .

ص: 537

. .

ص: 538

الإمام علي عليه السلام_ في ذَمِّ الطّالِبينَ بِدَمِ عُثمانَ _ :يَرتَضِعونَ اُمّا قَد فَطَمَت ، ويُحيونَ بِدعَةً قَد اُميتَت . (1)

6 / 3إخبارُ الإِمامِ عَلِيٍّ عليه السّلام بِما يَقَعُ بَعدَهُ مِنَ البِدَعِالإمام علي عليه السلام :فَوَالَّذي نَفسُ عَلِيٍّ بِيَدِهِ ، لا تَزالُ هذِهِ الاُمَّةُ بَعدَ قَتلِ الحُسَينِ ابني في ضَلالٍ وظُلمٍ وعَسفٍ وجَورٍ وَاختِلافٍ فِي الّدينِ ، وتَغييرٍ وتَبديلٍ لِما أنزَلَ اللّهُ في كِتابِهِ ، وإظهارِ البِدَعِ ، وإبطالِ السُّنَنِ ، وَاختِلالٍ وقِياسِ مُشتَبِهاتٍ ، وتَركِ مُحكَماتٍ ، حَتّى تَنسَلِخَ مِنَ الإِسلامِ وتَدخُلَ فِي العَمى وَالتَّلَدُّدِ (2) وَالتَّكَسُّعِ (3) . (4)

عنه عليه السلام :إنَّهُ سَيَأتي عَلَيكُم مِن بَعدي زَمانٌ لَيسَ في ذلِكَ الزَّمانِ شَيءٌ أخفى مِنَ الحَقِّ ، ولا أظهَرَ مِنَ الباطِلِ ، ولا أكثَرَ مِنَ الكَذِبِ عَلَى اللّهِ تَعالى ورَسولِهِ صلى الله عليه و آله . ولَيسَ عِندَ أهلِ ذلِكَ الزَّمانِ سِلعَةٌ أبوَرَ مِنَ الكِتابِ إذا تُلِيَ حَقَّ تِلاوَتِهِ ، ولا سِلعَةٌ أنفَقَ بَيعا ولا أغلى ثَمَنا مِنَ الكِتابِ إذا حُرِّفَ عَن مَواضِعِهِ . ولَيسَ فِي العِبادِ ولا فِي البِلادِ شَيءٌ هُوَ أنكَرَ مِنَ المَعروفِ ، ولا أعرَفَ مِنَ المُنكَرِ ولَيسَ فيها فاحِشَةٌ أنكَرَ ولا عُقوبَةٌ أنكى مِنَ الهُدى عِندَ الضَّلالِ في ذلِكَ الزَّمانِ . فَقَد نَبَذَ الكِتابَ حَمَلَتُهُ ، وتَناساهُ حَفَظَتُهُ ... . فَالكِتابُ وأهلُ الكِتابِ في ذلِكَ الزَّمانِ طَريدانِ مَنفِيّانِ ، وصاحِبانِ مُصطَحِبانِ في طَريقٍ واحِدٍ لا يُؤويهِما مُؤوٍ ... فَالكِتابُ وأهلُ الكِتابِ في ذلِكَ الزَّمانِ فِي النّاسِ ولَيسوا فيهِم ، ومَعَهُم ولَيسوا مَعَهُم ، وذلِكَ لِأَنَّ الضَّلالَةَ لا تُوافِقُ الهُدى وإنِ اجتَمَعا . وقَدِ اجتَمَعَ القَومُ عَلَى الفُرقَةِ ، وَافتَرَقوا عَنِ الجَماعَةِ ... كَأَنَّهُم أئِمَّةُ الكِتابِ ولَيسَ الكِتابُ إمامَهُم . لَم يَبقَ عِندَهُم مِنَ الحَقِّ إلَا اسمُهُ ، ولَم يَعرِفوا مِنَ الكِتابِ إلّا خَطَّهُ وزَبرَهُ (5) ... ومِن قَبلُ ما مَثَّلوا بِالصّالِحينَ كُلَّ مُثلَةٍ وسَمَّوا صِدقَهُم عَلَى اللّهِ فِريَةً (6) ، وجَعَلوا فِي الحَسَنَةِ العُقوبَةَ السَّيِّئَةَ . (7)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 22 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 54 ح 39 .
2- .اللُّدَدُ : الخصومة الشديدة ، والتلدُّدُ : التلفُّت يمينا وشمالاً تحيّرا (النهاية : ج 4 ص 245 «لدد») .
3- .في بحار الأنوار : «التسكُّع» بدل «التكسُّع» . وتَكَسَّعُوا : أي تأخّروا عن الجواب ولم يردّوا (النهاية : ج 4 ص 173 «كسع») والتسَكُّعُ : التمادي في الباطل (النهاية : ج 2 ص 384 «سكع») .
4- .الغيبة للنعماني : ص 143 ح 3 عن عمرو بن سعد ، بحار الأنوار : ج 28 ص 71 ح 31 .
5- .الزَّبْرُ : الكتابَةُ (الصحاح : ج 2 ص 667 «زبر») .
6- .الفريَةُ : الكِذْبَةُ (النهاية : ج 3 ص 443 «فرا») .
7- .الكافي : ج 8 ص 387 ح 586 عن محمّد بن الحسين عن أبيه عن جدّه عن أبيه ، نهج البلاغة : الخطبة 147 نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 66 ح 34 .

ص: 539

6 / 3 خبر دادن امام على عليه السلام از بدعت هايى كه پس از او رُخ مى نمايد

امام على عليه السلام_ در نكوهش خونخواهان عثمان _ :آنان ، از مادرى شير مى خواهند كه از شير دادن ، باز ايستاده است، و در پىِ زنده ساختن بدعتى هستند كه ميرانده شده است.

6 / 3خبر دادن امام على عليه السلام از بدعت هايى كه پس از او رُخ مى نمايدامام على عليه السلام :سوگند به آن كه جان على در دست اوست، اين امّت پس از كُشتن فرزندم حسين ، همواره در گم راهى و ستم و بيداد و بى عدالتى و اختلافِ دينى و تغيير و تحريفِ آنچه خدا در كتابش فرو فرستاده است و ساختن بدعت ها ، و از بين بُردن سنّت ها ، و آشفتگى و سنجيدن مُشتبهات و وا نهادن محكمات ، خواهد بود تا آن كه از اسلام ، بيرون مى آيند و به ورطه كورى و سرگردانى و گم راهى در مى افتند !

امام على عليه السلام :به زودى، پس از من، روزگارى بر شما مى آيد كه در آن روزگار ، چيزى نهان تر از حق ، و آشكارتر از باطل، و فراوان تر از دروغ بستن به خدا و پيامبرش نباشد . در ميان مردمان آن روزگار ، كالايى بى رونق تر از كتاب خدا _ آن گاه كه به راستى خوانده شود _ ، نيست، و نيز پُررونق تر از آن _ آن گاه كه دست خوشِ تحريف گردد _ . در ميان بندگان و در شهرها ، چيزى منكرتر از معروف ، و معروف تر از منكر نباشد، و فسادى بدتر ، و كيفرى سخت تر از پيمودن راه راست در فضاى آكنده از گم راهىِ آن زمان نيست، كه قرآن را حاملان آن به دور مى افكنند و حافظانش ، آن را به فراموشى مى سپارند.... در آن روزگار، قرآن و پيروانش ، دو رانده شده تبعيدى اند، و دو يارِ همراهى كه كسى پناهشان نمى دهد... در آن زمان، قرآن و پيروانش ، در ميان مردم هستند و نيستند، و با آنان هستند و نيستند؛ چرا كه گم راهى ، با هدايتْ سازگار نيست ، هر چند در كنار يكديگر باشند. مردم بر جدايى ، هم داستان اند و از جماعت ، پراكنده... تو گويى كه آنان ، پيشواى قرآن اند ، نه قرآنْ پيشواى آنان ! از حق (قرآن) در ميان ايشان ، جز نامش نمانده است ، و جز خط و نوشته آن را نمى شناسند ... و پيش از آن [كه چنان زمانى فرا برسد] ، به نيكان ، انواع شكنجه ها را روا مى دارند و سخن راست آنان را ، دروغ و افترا بر خدا مى نامند و براى نيكى ، كيفر بدى قرار مى دهند.

.

ص: 540

. .

ص: 541

. .

ص: 542

. .

ص: 543

. .

ص: 544

. .

ص: 545

. .

ص: 546

. .

ص: 547

. .

ص: 548

. .

ص: 549

. .

ص: 550

. .

ص: 551

. .

ص: 552

. .

ص: 553

. .

ص: 554

. .

ص: 555

. .

ص: 556

. .

ص: 557

. .

ص: 558

. .

ص: 559

. .

ص: 560

. .

ص: 561

. .

ص: 562

. .

ص: 563

. .

ص: 564

. .

ص: 565

. .

ص: 566

. .

ص: 567

. .

ص: 568

. .

ص: 569

. .

ص: 570

. .

ص: 571

. .

ص: 572

. .

ص: 573

فهرست تفصيلى .

ص: 574

. .

ص: 575

. .

ص: 576

. .

ص: 577

. .

ص: 578

. .

ص: 579

. .

ص: 580

. .

ص: 581

. .

ص: 582

. .

ص: 583

. .

ص: 584

. .

ص: 585

. .

ص: 586

. .

جلد 12

اشاره

ص: 1

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ص: 8

الفصل السابع : مكافحة البدعة7 / 1ما يَجِبُ عَلَى العالِمِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا ظَهَرَتِ البِدَعُ في اُمَّتي فَليُظهِرِ العالِمُ عِلمَهُ ، فَمَن لَم يَفعَل فَعَلَيهِ لَعنَةُ اللّهِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا ظَهَرَتِ البِدَعُ ولَعَنَ آخِرُ هذِهِ الاُمَّةِ أوَّلَها ، فَمَن كانَ عِندَهُ عِلمٌ فَليَنشُرهُ ، فَإِنَّ كاتِمَ العِلمِ يَومَئِذٍ كَكاتِمِ ما أنزَلَ اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ الشَّيطانَ يَضَعُ البِدعَةَ لِلنّاسِ فَيُبصِرُهَا العالِمُ فَيَنهى عَنها ، وَالعابِدُ مُقبِلٌ عَلى عِبادَتِهِ لا يَتَوَجَّهُ لَها ولا يَعرِفُها . (3)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 54 ح 2 ، المحاسن : ج 1 ص 361 ح 776 ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 2 ، عوالي اللآلي : ج 4 ص 70 ح 39 ، بحار الأنوار : ج 57 ص 234 ؛ الفردوس : ج 1 ص 321 ح 1271 عن أبي هريرة .
2- .كنز العمّال : ج 1 ص 179 ح 903 نقلاً عن ابن عساكر عن معاذ .
3- .روضة الواعظين : ص 17 ، منية المريد : ص 100 وفيه «فيزيلها» بدل «فينهى عنها» وليس فيه «لا يتوجّه لها ولا يعرفها» ، بحار الأنوار : ج 2 ص 24 ح 72 ؛ الفردوس : ج 3 ص 128 ح 4345 عن عبد اللّه بن عمرو ، كنز العمّال : ج 10 ص 175 ح 28914 .

ص: 9

ادامه عنوان بدعت

فصل هفتم : مبارزه با بدعت

7 / 1 وظيفه عالمان

فصل هفتم : مبارزه با بدعت7 / 1وظيفه عالمانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه بدعت ها در ميان امّت من آشكار شوند، عالِم بايد دانش خود را آشكار سازد. پس هر كه چنين نكند ، لعنت خدا بر او باد !

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه بدعت ها پديد آيند و پسينيانِ اين امّت ، پيشينيانِ آن را لعنت كنند، هر كه دانشى دارد ، بايد آن را منتشر كند؛ زيرا پنهان دارنده دانش در آن روز ، همانند كسى است كه آنچه را خدا بر محمّد نازل كرده است ، پنهان بدارد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شيطان ، براى مردم ، بدعت مى گذارد، عالِم ، آن را مى بيند و از آن نهى مى كند، و عابد ، به عبادتش روى مى آورد و به آن بدعت ، نه توجّهى مى كند و نه آن را مى شناسد.

.

ص: 10

عنه صلى الله عليه و آله :إذا لَعَنَ آخِرُ هذِهِ الاُمَّةِ أوَّلَها ، فَمَن كَتَمَ حَديثا فَقَد كَتَمَ ما أنزَلَ اللّهُ . (1)

الغيبة للطوسي عن يونس بن عبد الرحمن :ماتَ أبو إبراهيمَ عليه السلام ولَيسَ مِن قُوّامِهِ أحَدٌ إلّا وعِندَهُ المالُ الكَثيرُ ، وكانَ ذلِكَ سَبَبَ وَقفِهِم (2) وجَحدِهِم مَوتَهُ ، كانَ عِندَ زِيادِ بنِ مَروانَ القَندِيِّ سَبعونَ ألفَ دينارٍ ، وعِندَ عَلِيِّ بنِ أبي حَمزَةَ ثَلاثونَ ألفَ دينارٍ ، فَلَمّا رَأَيتُ ذلِكَ وتَبَيَّنتُ الحَقَّ وعَرَفتُ مِن أمرِ أبِي الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام ما عَلِمتُ ، تَكَلَّمتُ ودَعَوتُ النّاسَ إلَيهِ . فَبَعَثا إلَيَّ وقالا : ما يَدعوكَ إلى هذا؟! إن كُنتَ تُريدُ المالَ فَنَحنُ نُغنيكَ ، وضَمِنا لي عَشَرَةَ آلافِ دينارٍ ، وقالا [لي] : كُفَّ ، فَأَبَيتُ وقُلتُ لَهُما : إنّا رَوَينا عَنِ الصّادِقينَ عليهم السلام أنَّهُم قالوا : إذا ظَهَرَتِ البِدَعُ فَعَلَى العالِمِ أن يُظهِرَ عِلمَهُ ، فَإِن لَم يَفعَل سُلِبَ نورَ الإِيمانِ ، وما كُنتُ لِأَدَعَ الجِهادَ وأمرَ اللّهِ عَلى كُلِّ حالٍ ، فَناصَباني وأضمَرا لِيَ العَداوَةَ . (3)

7 / 2ما يَجِبُ عَلَى الحاكِمِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ وَالمُسلِمونَ حَولَهُ مُجتَمِعونَ _ :أيُّهَا النّاسُ ، إنَّهُ لا نَبِيَّ بَعدي ، ولا سُنَّةَ بَعدَ سُنَّتي ، فَمَنِ ادَّعى بَعدَ ذلِكَ فَدَعواهُ وبِدعَتُهُ فِي النّارِ ، فَاقتُلوهُ ، ومَنِ اتَّبَعَهُ فَإِنَّهُم فِي النّارِ . (4)

.


1- .سنن ابن ماجة : ج 1 ص 97 ح 263 عن جابر ، كنز العمّال : ج 1 ص 179 ح 905 .
2- .الواقِفيّةُ : من وقف على موسى الكاظم عليه السلام (مجمع البحرين : ج 3 ص 1963 «وقف») .
3- .الغيبة للطوسي : ص 64 ح 66 ، علل الشرائع : ص 235 ح 1 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 113 ح 2 ، رجال الكشّي : ج 2 ص 786 ح 946 وفيها «أبو الحسن عليه السلام » بدل «أبو إبراهيم عليه السلام » ، بحار الأنوار : ج 48 ص 252 ح 1 .
4- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 163 ح 5370 ، الأمالي للمفيد : ص 53 ح 15 كلاهما عن أبي بصير ، مشكاة الأنوار : ص 255 ح 751 كلّها عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 22 ص 475 ح 24 .

ص: 11

7 / 2 وظيفه زمامدار

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه پسينيانِ اين امّت ، پيشينيانِ آن را لعنت كنند، چنانچه كسى حديثى را پوشيده بدارد، در واقع، آنچه را خدا نازل كرده، پوشيده داشته است.

الغيبة ، طوسى_ به نقل از يونس بن عبد الرحمان _ :زمانى كه امام كاظم عليه السلام در گذشت ، اموال بسيارى نزد وكلاى ايشان بود. همين سبب شد كه آنان در آن امام ، توقّف كنند (1) و در گذشتش را منكر شوند. نزد زياد بن مروان قندى ، هفتاد هزار دينار بود، و نزد على بن ابى حمزه ، سى هزار دينار. چون چنين ديدم و به حقيقت ، پى بردم و حقّانيت امامت ابو الحسن الرضا عليه السلام را دانستم ، زبان به سخن گشودم و مردم را به ايشان ، فرا خواندم. آن دو (زياد و على بن ابى حمزه) به من پيغام دادند و گفتند: بر انگيزاننده تو به اين كار ، چيست؟! اگر پول مى خواهى ، ما تو را بى نياز مى گردانيم . آن گاه ، وعده ده هزار دينار را به من دادند و گفتند: دست از اين كار ، بدار. ليكن من نپذيرفتم و به آنها گفتم: از امامان راستگو عليهم السلام روايت داريم كه فرموده اند: «هر گاه بدعت ها آشكار شوند ، بر عالِم است كه دانش خويش را آشكار نمايد، و اگر چنين نكند ، نور ايمان از او گرفته مى شود» و من به هيچ وجه حاضر نيستم از جهاد و فرمان خدا ، دست بردارم. پس آن دو با من دشمن شدند و كينه مرا در دل گرفتند.

7 / 2وظيفه زمامدارپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در حالى كه مسلمانان ، پيرامون ايشان ، گِرد آمده بودند _ :اى مردم! نه بعد از من ، پيامبرى است و نه بعد از سنّت من ، سنّتى. پس هر كه بعد از [رحلت ]من ، چنين ادّعايى كند ، ادّعاى او و بدعتش ، [هر دو] در آتش اند. پس او را بكُشيد ! كسانى نيز كه از او پيروى كنند ، همگى در آتش اند .

.


1- .. واقفيه ، به كسانى مى گويند كه در امامت موسى بن جعفر عليه السلام ، توقّف كردند .

ص: 12

رجال الكشي عن محمّد بن عيسى بن عبيد :إنَّ أبَا الحَسَنِ العَسكَرِيَّ عليه السلام أمَرَ بِقَتلِ فارِسِ بنِ حاتِمٍ القَزوِينِيِّ وضَمِنَ لِمَن قَتَلَهُ الجَنَّةَ ، فَقَتَلَهُ جُنَيدٌ ، وكانَ فارِسٌ فَتّانا يَفتِنُ النّاسَ ، ويَدعو إلَى البِدعَةِ ، فَخَرَجَ مِن أبِي الحَسَنِ عليه السلام : هذا فارِسٌ لَعَنَهُ اللّهُ يَعمَلُ مِن قِبَلي فَتّانا داعِيا إلَى البِدعَةِ ودَمُهُ هَدَرٌ (1) لِكُلِّ مَن قَتَلَهُ ، فَمَن هذَا الَّذي يُريحُني مِنهُ ويَقتُلُهُ ، وأنَا ضامِنٌ لَهُ عَلَى اللّهِ الجَنَّةَ . (2)

7 / 3ما يَجِبُ عَلَى العامَّةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إيّاكُم وَالسُّكونَ إلى أصحابِ الأَهواءِ ، فَإِنَّهُم بَطِرُوا النِّعمَةَ وأظهَرُوا البِدعَةَ وخالَفُوا السُّنَّةَ ونَطَقوا بِالشُّبهَةِ ، عَلَيهِم لَعنَةُ اللّهِ وَالمَلائِكَةِ وَالنّاسِ أجمَعينَ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن مَشى إلى صاحِبِ بِدعَةٍ لِيُوَقِّرَهُ ، فَقَد أعانَ عَلى هَدمِ الإِسلامِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن تَبَسَّمَ في وَجهِ مُبتَدِعٍ فَقَد أعانَ عَلى هَدمِ دينِهِ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا رَأَيتُم أهلَ الرَّيبِ وَالبِدَعِ مِن بَعدي فَأَظهِرُوا البَراءَةَ مِنهُم وأكثِروا مِن سَبِّهِم وَالقَولِ فيهِم وَالوَقيعَةِ ، وباهِتوهُم (6) كَي لا يَطمَعوا فِي الفَسادِ فِي الإِسلامِ ويَحذَرَهُمُ النّاسُ ولا يَتَعَلَّمونَ مِن بِدَعِهِم ، يَكتُبِ اللّهُ لَكُم بِذلِكَ الحَسَناتِ ، ويَرفَع لَكُم بِهِ الدَّرَجاتِ فِي الآخِرَةِ . (7)

.


1- .ذَهَبَ دمهُ هدرا : بالسكون والتحريك : أي باطلاً لا قود فيه (المصباح المنير : ص 635 «هدر») .
2- .رجال الكشّي : ج 2 ص 807 ح 1006 .
3- .الفردوس : ج 1 ص 384 ح 1545 عن ابن عمر ؛ مستدرك الوسائل : ج 12 ص 322 ح 14202 نقلاً عن كتاب لبّ اللباب وفيه «الركون» بدل «السكون» وليس فيه ذيله من «وخالفوا السنّة» .
4- .المعجم الكبير : ج 20 ص 96 ح 188 ، حلية الأولياء : ج 6 ص 97 الرقم 345 كلاهما عن معاذ و ج 5 ص 218 الرقم 326 عن عبد اللّه بن بسر نحوه ، كنز العمّال : ج 1 ص 219 ح 1102 ؛ ثواب الأعمال : ص 307 ح 6 عن حفص بن عمر عن الإمام الصادق عن أبيه عن الإمام علي عليهم السلام وفيه «مشى» بدل «أعان» ، بحار الأنوار : ج 2 ص 304 ح45 و 46 .
5- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 251 عن عمرو بن عبيد عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 47 ص217 ح 4 .
6- .الظاهر كما قال المجلسي قدس سره أنّ المراد بالمباهتة إلزامهم بالحجج القاطعة وجعلهم متحيّرين لا يحيرون جوابا كما قال اللّه تعالى : «فَبُهِتَ الَّذِى كَفَرَ » (البقرة : 258) راجع : بحار الأنوار : ج 71 ص 204 .
7- .الكافي : ج 2 ص 375 ح 4 عن داود بن سرحان ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 162 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام وفيه «ناهبوهم» بدل «باهتوهم» ، بحار الأنوار : ج 74 ص 202 ح 41 .

ص: 13

7 / 3 وظيفه عموم مردم

رجال الكشّى_ به نقل از محمّد بن عيسى بن عبيد _ :امام هادى عليه السلام ، دستور قتل فارِس بن حاتم قزوينى را صادر فرمود و براى قاتل او ، بهشت را ضمانت كرد. جُنَيد ، او را به قتل رسانيد. فارِس ، شخص فتنه انگيز و فريبكارى بود كه مردم را مى فريفت و به بدعت ، فرا مى خواند. پس، از جانب امام هادى عليه السلام اين توقيع ، صادر شد: «ابن فارِس _ كه لعنت خدا بر او باد _ ، مردم را به نام من ، گم راه مى كند و به بدعت ، فرا مى خواند. خونش براى هر كه او را بكُشد ، مباح است. كيست كه او را بكُشد و مرا از شرّش آسوده گردانَد تا در عوض، من نزد خداوند ، بهشت را برايش ضمانت كنم ؟» .

7 / 3وظيفه عموم مردمپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :زنهار از گراييدن به فرقه گرايان؛ زيرا اين جماعت ، نعمت را ناسپاسى كردند و بدعت را پديد آوردند و با سنّت ، مخالفت ورزيدند و زبان به شُبهات گشودند. لعنت خدا و فرشتگان و همگى مردم، بر ايشان باد !

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس به نزد بدعت گذارى برود تا او را گرامى بدارد، به ويران كردن اسلام ، كمك كرده است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس به روى بدعت گذارى لبخند بزند ، به نابود كردن دين خود ، كمك كرده است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه پس از من ، شكّاكان و بدعت گذاران را ديديد ، از آنان بيزارى بجوييد و تا مى توانيد ، به آنان ناسزا بگوييد و از آنها ، بدگويى كنيد و محكومشان نماييد ، تا ديگر در تباه كردن اسلام ، طمع نكنند و مردم از آنها بر حذر باشند و از بدعت هايشان ، چيزى نياموزند. بدين سان ، خداوند، در عوضِ آن، براى شما پاداش هايى را مى نويسد و به سبب آن ، درجات شما را در آخرت ، رفعت مى بخشد.

.

ص: 14

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أعرَضَ عَن صاحِبِ بِدعَةٍ بُغضا لَهُ ، مَلَأَ اللّهُ قَلبَهُ يَقينا ورِضا . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أعرَضَ عَن صاحِبِ بِدعَةٍ بُغضا لَهُ فِي اللّهِ مَلَأَ اللّهُ قَلبَهُ أمنا وإيمانا ، ومَن شَهَّرَ بِصاحِبِ بِدعَةٍ أمَّنَهُ اللّهُ يَومَ الفَزَعِ الأَكبَرِ ، ومَن أهانَ صاحِبَ بِدعَةٍ رَفَعَهُ اللّهُ فِي الجَنَّةِ مِائَةَ دَرَجَةٍ ، ومَن سَلَّمَ عَلى صاحِبِ بِدعَةٍ أو لَقِيَهُ بِالبِشرِ أوِ استَقبَلَهُ بِما يَسُرُّهُ ، فَقَدِ استَخَفَّ بِما أنزَلَ اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا رَأَيتُم صاحِبَ بِدعَةٍ فَاكفَهَرّوا (3) في وَجهِهِ ، فَإِنَّ اللّهَ يُبغِضُ كُلَّ مُبتَدِعٍ ، ولا يَجوزُ أحَدٌ مِنهُمُ الصِّراطَ ، ولكِن يَتَهافَتونَ فِي النّارِ مِثلَ الجَرادِ وَالذِّبّانِ (4) . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :طوبى لِمَن تَواضَعَ للّهِِ عَزَّ ذِكرُهُ وزَهِدَ فيما أحَلَّ اللّهُ لَهُ مِن غَيرِ رَغبَةٍ عَن سيرَتي ، ورَفَضَ زَهرَةَ الدُّنيا مِن غَيرِ تَحَوُّلٍ عَن سُنَّتي ، وَاتَّبَعَ الأَخيارَ مِن عِترَتي مِن بَعدي ، وجانَبَ أهلَ الخُيَلاءِ وَالتَّفاخُرِ وَالرَّغبَةِ فِي الدُّنيا ، المُبتَدِعينَ خِلافَ سُنَّتي ، العامِلينَ بِغَيرِ سيرَتي . (6)

.


1- .تنبيه الخواطر : ج 2 ص 116 .
2- .تاريخ بغداد : ج 10 ص 264 الرقم 5378 ، حلية الأولياء : ج 8 ص 200 الرقم 408 ، مسند الشهاب : ج 1 ص 319 ح537 ، الفردوس : ج 3 ص 567 ح 5779 كلّها عن ابن عمر نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 82 ح 5599 .
3- .اكفَهَرَّ : إذا عَبَسَ (الصحاح : ج 2 ص 809 «كفهر») .
4- .في كنز العمّال : «الذباب» والذِّبان جمع الذباب .
5- .تاريخ دمشق : ج 43 ص 337 ح 9207 عن أنس ، كنز العمّال : ج 1 ص 388 ح 1676 .
6- .الكافي : ج 8 ص 169 ح 190 عن الإمام الباقر عليه السلام عن جابر بن عبد اللّه ، تحف العقول : ص 30 نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 126 ح 32 .

ص: 15

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس از سرِ دشمنى با بدعت گذارى، از او روى بگردانَد ، خداوند ، دل او را از يقين و خشنودى آكَنْده مى سازد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس از روى دشمنى با بدعت گذارى، از او روى بگردانَد ، خداوند ، دلش را از آرامش و ايمان ، آكَنده مى سازد، و هر كس بدعت گذارى را رسوا سازد ، خداوند ، او را در آن روز وحشت بزرگ (قيامت) ، آسوده خاطر مى دارد، و هر كس بدعت گذارى را خوار گردانَد ، خداوند ، او را در بهشت ، صد درجه بالا مى برد، و هر كس به بدعت گذارى سلام كند يا با خوش رويى با او برخورد كند يا از او به آنچه خوش مى دارد ، استقبال نمايد، آنچه را خداوند بر محمّد صلى الله عليه و آله فرو فرستاده ، خوار و خفيف كرده است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه بدعت گذارى را ديديد ، بر او روى ترش كنيد؛ زيرا خداوند از هر بدعت گذارى نفرت دارد، و هيچ يك از آنان ، از صراط نمى گذرد؛ بلكه مانند ملخ و مگس ، در آتش فرو مى ريزند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خوشا آن كه براى خداوند _ كه يادش بِشْكوه باد _ ، فروتنى كند و به آنچه خداوند برايش روا شمرده است، بى آن كه از روش من روى گردانَد، بى اعتنايى كند و زيور دنيا را، بدون برگشتن از سنّت من، كنار نهد، و پس از من ، از نيكانِ خاندانم پيروى كند، و از متكبّران و فخرفروشان و دنياخواهان و آنان كه بر خلاف سنّت من بدعت مى گذارند و به غيرِ روش من عمل مى كنند، دورى نمايد.

.

ص: 16

الإمام علي عليه السلام :ثَلاثٌ مَن حَفِظَهُنَّ كانَ مَعصوما مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيمِ ، ومِن كُلِّ بَلِيَّةٍ : مَن لَم يَخلُ بِامرَأَةٍ لَيسَ يَملِكُ مِنها شَيئا ، ولَم يَدخُل عَلى سُلطانٍ ، ولَم يُعِن صاحِبَ بِدعَةٍ بِبِدَعِهِ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :لا تَصحَبوا أهلَ البِدَعِ ولا تُجالِسوهُم فَتَصيروا عِندَ النّاسِ كَواحِدٍ مِنهُم . (2)

7 / 4فَضلُ مُكافَحَةِ البِدعَةِ وَالمُبتَدِعِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن أهانَ صاحِبَ بِدعَةٍ أمَّنَهُ اللّهُ يَومَ الفَزَعِ الأَكبَرِ . (3)

تاريخ دمشق عن ابن عمر :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «مَن أرعَبَ صاحِبَ بِدعَةٍ مَلَأَ اللّهُ قَلبَهُ يُمنا وإيمانا ، ومَنِ انتَهَرَ (4) صاحِبَ بِدعَةٍ» _ زادَ ابنُ القُشَيرِيِّ : «آمَنَهُ اللّهُ مِنَ الفَزَعِ الأَكبَرِ ، ومَن أهانَ صاحِبَ بِدعَةٍ» ، ثُمَّ اتَّفَقا فَقالا : _ «رَفَعَهُ اللّهُ فِي الجَنَّةِ دَرَجَةً ، ومَن لانَ لَهُ إذا لَقِيَهُ تَبشيشا فَقَدِ استَخَفَّ بِما اُنزِلَ عَلى مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله » . (5)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَنِ انتَهَرَ صاحِبَ بِدعَةٍ ، مَلَأَ اللّهُ قَلبَهُ أمنا وإيمانا . (6)

.


1- .النوادر للراوندي : ص 120 ح 130 ، الجعفريّات : ص 96 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 74 ص 197 ح 32 .
2- .الكافي : ج 2 ص 375 ح 3 عن عمر بن يزيد ، بحار الأنوار : ج 74 ص 201 ح 40 .
3- .مسند الشهاب : ج 1 ص 319 ح 537 و 538 كلاهما عن ابن عمر .
4- .انْتَهرتُهُ : زجرتُه (المصباح المنير : ص 628 «النهر») .
5- .تاريخ دمشق : ج 54 ص 199 ح 11447 ، كنز العمّال : ج 3 ص 82 ح 5598 .
6- .مسند الشهاب : ج 1 ص 319 ح 537 عن ابن عمر .

ص: 17

7 / 4 فضيلت مبارزه با بدعت و بدعت گذار

امام على عليه السلام :سه كار است كه هر كس آنها را رعايت كند ، از شيطان رانده شده ، از هر بلايى ، مصون مى ماند : كسى كه با زنى نامحرم ، خلوت نكند؛ و بر فرمان روايى در نيايد ؛ و بدعت گذارى را در بدعتش كمك نرساند.

امام صادق عليه السلام :با بدعت گذار ، همنشينى نكنيد كه [اگر چنين كنيد ، ] در نظر مردم ، يكى از آنان به شمار مى آييد.

7 / 4فضيلت مبارزه با بدعت و بدعت گذارپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس بدعت گذارى را خوار بدارد ، خداوند ، در آن روز وحشت بزرگ (قيامت) ، او را در امان مى دارد.

تاريخ دمشق_ به نقل از ابن عمر _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «هر كس بدعت گذارى را مرعوب گردانَد ، خداوند ، دل او را از بركت و ايمانْ مى آكَنَد» . ابن قُشَير در روايت خويش، اين افزوده را دارد كه: «و هر كس بدعت گذارى را از خود براند، خداوند ، او را از آن وحشت بزرگ (قيامت) ، آسوده خاطر مى دارد . ابن عمر و ابن قشيرى ، هر دو به اتّفاق، در روايت خويش آورده اند : «هر كس بدعت گذارى را خوار بدارد، خداوند ، او را در بهشت ، يك درجه بالا مى برد، و هر كس هنگام برخورد با بدعت گذار ، با او نرمى كند و خوش رويى نشان دهد ، آنچه را بر محمّد نازل شده ، خوار شمرده است».

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس بدعت گذارى را برانَد ( / سرزنش كند) ، خداوند ، دل او را آكَنْده از آرامش و ايمان مى گردانَد.

.

ص: 18

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أدّى إلى اُمَّتي حَديثا يُقامُ بِهِ سُنَّةٌ أو يُثلَمُ بِهِ بِدعَةٌ ، فَلَهُ الجَنَّةُ . (1)

الإمام علي عليه السلام :مَن رَدَّ عَلى صاحِبِ بِدعَةٍ بِدعَتَهُ ، فَهُوَ في سَبيلِ اللّهِ تَعالى . (2)

الإمام الرضا عليه السلام_ فِي الفِقهِ المَنسوبِ إلَيهِ _ :مَن رَدَّ صاحِبَ بِدعَةٍ عَن بِدعَتِهِ ، فَهُوَ سَبيلٌ مِن سُبُلِ (3) اللّهِ . (4)

الإمام علي عليه السلام :إنَّ أعلامَ الدّينِ لَقائِمَةٌ ، فَاعلَم أنَّ أفضَلَ عِبادِ اللّهِ عِندَ اللّهِ إمامٌ عادِلٌ هُدِيَ وهَدى ، فَأَقامَ سُنَّةً مَعلومَةً وأماتَ بِدعَةً مَجهولَةً . (5)

عنه عليه السلام :أوِّه (6) عَلى إخوانِي الَّذينَ تَلَوُا القُرآنَ فَأَحكَموهُ وتَدَبَّرُوا الفَرضَ فَأَقاموهُ أحيَوُا السُّنَّةَ وأماتُوا البِدعَةَ . (7)

7 / 5مَن يَذُبُّ عَنِ الدّينِ عِندَ كُلِّ بِدعَةٍرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ عِندَ كُلِّ بِدعَةٍ تَكونُ مِن بَعدي يُكادُ بِهَا الإيمانُ وَلِيّا مِن أهلِ بَيتي مُوَكَّلاً بِهِ يَذُبُّ عَنهُ ، يَنطِقُ بِإِلهامٍ مِنَ اللّهِ ، ويُعلِنُ الحَقَّ ويُنَوِّرُهُ ، ويَرُدُّ كَيدَ الكائِدينَ ، يُعَبِّرُ عَنِ الضُّعَفاءِ ، فَاعتَبِروا يا اُوِلي الأَبصارِ ، وتَوَكَّلوا عَلَى اللّهِ . (8)

.


1- .منية المريد : ص 371 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 152 ح 43 ؛ حلية الأولياء : ج 10 ص 44 الرقم 468 عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 10 ص 158 ح 28815 .
2- .الجعفريّات : ص 172 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 2 ص 308 ح 63 .
3- .في المصدر : «سبيل» والتصويب من بحار الأنوار .
4- .فقه الرضا عليه السلام : ص 383 ح 107 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 308 ح 63 .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 164 ، بحار الأنوار : ج 31 ص 489 ح 9 .
6- .أوْهِ : كلمة يقولها الرجل عند الشكاية والتوجّع ، وربّما شدّدوا الواو وكسروها وسكّنوا الهاء فقالوا : أوِّه (النهاية : ج 1 ص 82 «أوْهِ») .
7- .نهج البلاغة : الخطبة 182 عن نوف البكالي .
8- .الكافي : ج 1 ص 54 ح 5 ، المحاسن : ج 1 ص 329 ح 669 كلاهما عن معاوية بن وهب عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 2 ص 315 ح 79 .

ص: 19

7 / 5 كسانى كه از دين در برابر هر بدعتى ، دفاع مى كنند

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس به امّتم حديثى را برساند كه با آن ، سنّتى برپا شود يا بدعتى شكسته شود ، برايش بهشت باشد.

امام على عليه السلام :هر كس بدعتِ بدعت گذارى را رد كند، او در راه خداوند متعال است.

امام رضا عليه السلام_ در فقه منسوب به ايشان _ :هر كس بدعت گذارى را از بدعتش برگرداند ، او راهى از راه هاى خداست.

امام على عليه السلام :نشانه هاى دين ، بر پاست. پس بدان كه برترين بندگان خدا در نزد خداوند ، پيشواى دادگرى است كه ره يافته و راه نما باشد و سنّتى دانسته را بر پا بدارد و بدعتى ناشناخته را بميرانَد .

امام على عليه السلام :دردا و دريغا بر آن برادرانم كه قرآن را تلاوت مى كردند و آن را استوار مى داشتند ، در واجبات [الهى] مى انديشيدند و آنها را بر پا مى داشتند، سنّت را زنده نگه مى داشتند و بدعت را مى ميراندند !

7 / 5كسانى كه از دين در برابر هر بدعتى ، دفاع مى كنندپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در برابر هر بدعتى كه پس از من براى آسيب رساندن به ايمان پيدا شود، حمايت كننده اى از خاندان من گماشته شده است كه از ايمان ، دفاع مى كند، و با الهام خدا ، سخن مى گويد و حق را آشكار و روشن مى گردانَد، و دسيسه دسيسه چينان را خُنثا مى سازد و زبانِ گوياى ناتوانان است. پس _ اى صاحبان بصيرت _ پند گيريد و به خدا توكّل كنيد .

.

ص: 20

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ للّهِِ عِندَ كُلِّ بِدعَةٍ تَكيدُ الإِسلامَ وأهلَهُ مَن يَذُبُّ عَنهُ ويَتَكَلَّمُ بِعَلاماتِهِ فَاغتَنِموا تِلكَ المَجالِسَ بِالذَّبِّ عَنِ الضُّعَفاءِ ، وتَوَكَّلوا عَلَى اللّهِ ، وكَفى بِاللّهِ وَكيلاً . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ للّهِِ عَلى كُلِّ بِدعَةٍ كيدَ بِهَا الإِسلامُ ، وَلِيّا صالِحا يَذُبُّ عَنهُ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :ما ظَهَرَ أهلُ بِدعَةٍ ، إلّا أظهَرَ اللّهُ فيهِم حُجَّةً عَلى لِسانِ مَن شاءَ مِن خَلقِهِ . (3)

الأمالي للطوسي عن أبي سعيد الخدري :أخبَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلِيّا بِما يَلقى بَعدَهُ فَبَكى عليه السلام وقالَ : يا رَسولَ اللّهِ أسأَ لُكَ بِحَقّي عَلَيكَ وقَرابَتي مِنكَ وحَقِّ صُحبَتي إيّاكَ ، لَمّا دَعَوتَ اللّهَ عز و جل أن يَقبِضَني إلَيهِ . فَقالَ صلى الله عليه و آله : أتَسأَ لُني أن أدعُوَ رَبّي لِأَجَلٍ مُؤَجَّلٍ . قالَ : فَعَلى ما اُقاتِلُهُم؟ قالَ : عَلَى الإِحداثِ فِي الدّينِ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :أنَا اُحيي اُحيي سُنَّةَ رَسولِ اللّهِ وأنَا اُميتُ اُميتُ البِدعَةَ . (5)

7 / 6إمحاءُ البِدَعِ كُلِّهارسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في وَصفِ وِلايَةِ المَهدِيِّ عليه السلام _ :لا يَقرَعُ أحَدا في وِلايَتِهِ بِسَوطٍ إلّا في حَدٍّ يَمحُو اللّهُ بِهِ البِدَعَ كُلَّها ويُميتُ بِهِ الفِتَنَ كُلَّها ، يَفتَحُ اللّهُ بِهِ كُلَّ بابِ حَقٍّ ويُغلِقُ بِهِ كُلَّ بابِ باطِلٍ . (6)

.


1- .حلية الأولياء : ج 10 ص 400 الرقم 691 ، تاريخ أصبهان : ج 1 ص 378 الرقم 707 نحوه وكلاهما عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 12 ص 193 ح 34624 .
2- .ربيع الأبرار : ج 2 ص 59 .
3- .كنز العمّال : ج 1 ص 220 ح 1107 نقلاً عن الحاكم في تاريخه عن ابن عبّاس .
4- .الأمالي للطوسي : ص 502 ح 1098 ، بحار الأنوار : ج 28 ص 47 ح 11 ؛ المناقب للخوارزمي : ص 175 ح 211 نحوه وراجع : المعجم الكبير : ج 11 ص 294 ح 12042 والمناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 218 .
5- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 386 ، الإختصاص : ص 163 نحوه ، بحار الأنوار : ج 39 ص 348 ح 20 .
6- .الملاحم والفتن : ص 265 ح 384 عن حذيفة بن اليمان .

ص: 21

7 / 6 از ميان بردن همه بدعت ها

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، براى هر بدعتى كه با اسلام و مسلمانان در ستيز باشد ، كسى را دارد كه از آن ، دفاع مى كند و نشانه هاى اسلام را بازگو مى نمايد. پس، [حضور در ]آن مجالسِ دفاع از ناتوانان را غنيمت شماريد و بر خدا توكّل كنيد كه خداوند ، بهترينْ كارساز است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :براى خداوند ، در برابر هر بدعتى كه با آن به جنگ اسلام مى روند، حمايت كننده اى شايسته است كه از آن ، دفاع مى كند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ بدعت گذارى ظهور نمى كند ، مگر آن كه خداوند در ميان آنان ، حجّتى را بر زبان هر يك از بندگانش كه بخواهد ، آشكار مى سازد .

الأمالى ، طوسى_ به نقل از ابو سعيد خُدرى _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، على عليه السلام را از پيشامدهايى كه پس از [رحلت] او با آنها رو به رو خواهد شد ، آگاه كرد . على عليه السلام گريست و گفت : اى پيامبر خدا! به حقّى كه بر تو دارم و به خويشاوندى ام با تو و به حقّ همنشينى ام با تو ، از تو مى خواهم كه از خداوند عز و جلبخواهى تا جان مرا بگيرد. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «از من مى خواهى كه پروردگارم را براى اَجَلى تعيين شده ، بخوانم؟ !» . على عليه السلام گفت : پس، بر سرِ چه با آنان بجنگم؟ فرمود: «بر سرِ بدعت گذاردن در دين».

امام على عليه السلام :من زنده مى كنم ؛ سنّت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را زنده مى كنم. من مى ميرانم ؛ بدعت را مى ميرانم.

7 / 6از ميان بردن همه بدعت هاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در توصيف حكومت مهدى عليه السلام _ :در حكومتش ، هيچ كس را تازيانه نمى زند ، مگر براى اجراى حدّى. خداوند به وسيله او ، همه بدعت ها را از ميان مى بَرَد و به واسطه او ، همه فتنه ها را مى ميرانَد . خداوند ، به واسطه او ، همه درهاى حق را مى گشايد و همه درهاى باطل را مى بندد.

.

ص: 22

الإمام الباقر عليه السلام :إذا قامَ القائِمُ عليه السلام ... لا يَترُكُ بِدعَةً إلّا أزالَها ولا سُنَّةً إلّا أقامَها . (1)

عنه عليه السلام_ في قَولِهِ عز و جل : «الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فِى الْأَرْضِ أَقَامُواْ الصَّلَاةَ وَ ءَاتَوُاْ الزَّكَاةَ وَ أَمَرُواْ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْاْ عَنِ الْمُنكَرِ وَ لِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ» (2) _ :هذِهِ الآيَةُ لِالِ مُحَمَّدٍ ، المَهدِيِّ وأصحابِهِ ، يُمَلِّكُهُمُ اللّهُ مَشارِقَ الأَرضِ ومَغارِبَها ، ويُظهِرُ الدّينَ ويُميتُ اللّهُ عز و جل بِهِ وبِأَصحابِهِ البِدَعَ وَالباطِلَ . (3)

جمال الاُسبوع عن يونس بن عبد الرحمان :إنَّ الرِّضا عليه السلام كانَ يَأمُرُ بِالدُّعاءِ لِصاحِبِ الأَمرِ عليه السلام بِهذا : . . اللّهُمَّ ... اقصِم بِهِ رُؤوسَ الضَّلالَةِ ، وشارِعَةَ البِدَعِ ، ... اللّهُمَّ طَهِّر مِنهُم بِلادَكَ ، وَاشفِ مِنهُم عِبادَكَ ، وأعِزَّ بِهِ المُؤمِنينَ ، وأحيِ بِهِ سُنَنَ المُرسَلينَ ، ودارِسَ (4) حِكمَةِ النَّبِيّينَ ، وجَدِّد بِهِ مَا امتَحى مِن دينِكَ ، وبُدِّلَ مِن حُكمِكَ ، حَتّى تُعيدَ دينَكَ بِهِ وعَلى يَدَيهِ غَضّا مَحضا صَحيحا ، لا عِوَجَ فيهِ ولا بِدعَةَ مَعَهُ . (5)

.


1- .الإرشاد : ج 2 ص 385 ، إعلام الورى : ج 2 ص 291 كلاهما عن أبي بصير ، روضة الواعظين : ص 290 ، بحار الأنوار : ج 52 ص 339 ح 84 ؛ الفصول المهمّة لابن الصباغ : ص 298 وفيه «يدرك» بدل «يترك» .
2- .الحجّ : 41 .
3- .تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 343 ح 25 ، تفسير القمّي : ج 2 ص 87 نحوه وكلاهما عن أبي الجارود ، بحار الأنوار : ج 24 ص 166 ح 9 .
4- .دَرَسَ : عَفا وخفيت آثاره (المصباح المنير : ص 192 «درس») .
5- .جمال الاُسبوع : ص 308 و 312 ، كمال الدين : ص 514 ح 43 عن العمري نحوه ، بحار الأنوار : ج 95 ص 334 ح 5 .

ص: 23

امام باقر عليه السلام :زمانى كه قائم عليه السلام ظهور كند... هر چه را كه بدعت باشد ، از ميان مى برَد، و هر چه را كه سنّت باشد ، بر پا مى دارد.

امام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند عز و جل: «همان كسانى كه چون در زمين به آنان توانايى دهيم ، نماز را بر پا مى دارند و زكات را مى دهند و امر به معروف و نهى از منكر مى كنند؛ و فرجام همه كارها ، از آنِ خداست» _ :اين آيه ، در باره خاندان محمّد صلى الله عليه و آله است ؛ مهدى و يارانش. خداوند ، آنان را بر شرق و غرب عالم ، فرمان روايى مى بخشد و به واسطه او و يارانش ، دين [ اسلام ] را حاكم مى گردانَد و بدعت ها و باطل را از بين مى برَد.

جمال الاُسْبوع_ به نقل از يونس بن عبد الرحمان _ :امام رضا عليه السلام دستور مى داد كه براى [ ظهور ] صاحب امر ، اين دعا را بخوانيم : «... بار خدايا ! ... به وسيله او ، سردمداران گم راهى و بدعت گذاران را در هم بكوب... . بار خدايا ! سرزمينت را از لوثِ وجود آنان ، پاك گردان، و بندگانت را از شرّ آنان ، نجات ده، و به واسطه او ، مؤمنان را عزّت و قدرت ببخش، و سنّت هاى پيامبران را زنده گردان، و حكمت پيامبران را تعليم ده، و آنچه از دين را كه محو شده، و آن احكامت را كه تغيير داده شده است ، به وسيله او تجديد فرما تا آن كه دينت را به وسيله او و با دستان او ، دوباره ، تازه و ناب و درست و بدون هر گونه كژى و بدعتى گردانى» .

.

ص: 24

الفصل الثامن : ما نصّ على أنّه بدعة8 / 1الجِدالُ فِي القُرآنِالتوحيد عن محمّد بن عيسى بن عبيد اليقطيني :كَتَبَ عَلِيُّ بنُ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيِّ بنِ موسَى الرِّضا عليهم السلام إلى بَعضِ شيعَتِهِ بِبَغدادَ : بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ، عَصَمَنَا اللّهُ وإيّاكَ مِنَ الفِتنَةِ فَإِن يَفعَل فَقَد أعظَمَ بِها نِعمَةً ، وإن لا يَفعَل فَهِيَ الهَلَكَةُ . نَحنُ نَرى أنَّ الجِدالَ فِي القُرآنِ بِدعَةٌ ، اشتَرَكَ فيهَا السّائِلُ وَالمُجيبُ ، فَيَتَعاطَى السّائِلُ ما لَيسَ لَهُ ، ويَتَكَلَّفُ المُجيبُ ما لَيسَ عَلَيهِ ، ولَيسَ الخالِقُ إلَا اللّهُ عَزَّ وجَلَّ ، وما سِواهُ مَخلوقٌ، وَالقُرآنُ كَلامُ اللّهِ، لاتَجعَل لَهُ اسما مِن عِندِكَ فَتَكونَ مِنَ الضّالّينَ، جَعَلَنَا اللّهُ وإيّاكَ مِنَ الَّذينَ يَخشَونَ رَبَّهُم بِالغَيبِ وهُم مِنَ السّاعَةِ مُشفِقونَ . (1)

8 / 2الإِكراهُ فِي الدّينِالتوحيد عن أبي الصلت الهروي :سَأَلَ المَأمونُ يَوماً عَلِيَّ بنَ موسَى الرِّضا عليه السلام فَقالَ لَهُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ما مَعنى قَولِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ «وَ لَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَامَنَ مَن فِى الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ * وَ مَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ» (2) ؟ فَقالَ الرِّضا عليه السلام : حَدَّثَني أبي موسَى بنُ جَعفَرٍ عَن أبيهِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عَن أبيهِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ عَن أبيهِ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عَن أبيهِ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عَن أبيهِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليهم السلام أنَّ المُسلِمينَ قالوا لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَو أكرَهتَ يا رَسولَ اللّهِ مَن قَدَرتَ عَلَيهِ مِنَ النّاسِ عَلَى الإِسلامِ لَكَثُرَ عَدَدُنا وقَوينا عَلى عَدُوِّنا . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ما كُنتُ لِأَلقَى اللّهَ عَزَّ وجَلَّ بِبِدعَةٍ لَم يُحدِث إلَيَّ فيها شَيئا «وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ» (3) فَأَنزَلَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : يا مُحَمَّدُ «وَ لَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَامَنَ مَن فِى الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا» عَلى سَبيلِ الإِلجاءِ وَالاِضطِرارِ فِي الدُّنيا كَما يُؤمِنونَ عِندَ المُعايَنَةِ ورُؤيَةِ البَأسِ فِي الآخِرَةِ ولَو فَعَلتُ ذلِكَ بِهِم لَم يَستَحِقُّوا مِنّي ثَوابا ولا مَدحا لكِنّي اُريدُ مِنهُم أن يُؤمِنوا مُختارينَ غَيرَ مُضطَرّينَ لِيَستَحِقّوا مِنِّي الزُّلفى وَالكَرامَةَ ودَوامَ الخُلودِ في جَنَّةِ الخُلدِ «أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ» . وأمّا قَولُهُ عَزَّ وجَلَّ : «وَ مَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ» فَلَيسَ ذلِكَ عَلى سَبيلِ تَحريمِ الإِيمانِ عَلَيها ولكِن عَلى مَعنى أنَّها ما كانَت لِتُؤمِنَ إلّا بِإِذنِ اللّهِ وإذنُهُ أمرُهُ لَها بِالإِيمانِ ما كانَت مُكَلَّفَةً مُتَعَبِّدَةً وإلجاؤُهُ إيّاها إلَى الإِيمانِ عِندَ زَوالِ التَّكليفِ وَالتَّعَبُّدِ عَنها . فَقالَ المَأمونُ : فَرَّجتَ عَنّي يا أبَا الحَسَنِ فَرَّجَ اللّهُ عَنكَ . (4)

.


1- .التوحيد : ص 224 ح 4 ، الأمالي للصدوق : ص 639 ح 864 ، روضة الواعظين : ص 47 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 118 ح 4 .
2- .يونس : 99 و 100 .
3- .ص : 86 .
4- .التوحيد : ص 342 ح 11 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 135 ح 33 ، الإحتجاج : ج 2 ص 394 ح 302 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 49 ح 80 .

ص: 25

فصل هشتم : آنچه بر بدعت بودنش تصريح شده است

8 / 1 مجادله كردن در باره قرآن
8 / 2 اجبار در پذيرش دين

فصل هشتم : آنچه بر بدعت بودنش تصريح شده است8 / 1مجادله كردن در باره قرآنالتوحيد_ به نقل از محمّد بن عيسى بن عبيد يقطينى _ :على بن محمّد بن على بن موسى الرضا (امام هادى) عليه السلام به يكى از شيعيانش در بغداد ، نوشت: «به نام خداى مهرگستر مهربان. خداوند ، ما و تو را از فتنه ، نگه دارد، كه اگر چنين كند، چه نعمت بزرگى است، و اگر نكند ، هلاكت در انتظار است. ما بر آنيم كه جدل كردن در باره قرآن ، بدعت است و پرسنده و پاسخ دهنده (طرفين جدل) در اين بدعت ، شريك اند؛ زيرا پرسنده ، چيزى را مى گيرد كه حقّ او نيست، و پاسخ دهنده ، متحمّل چيزى مى شود كه بر عهده او نيست. آفريدگارى جز خداوند عز و جل نيست و هر چه جز او ، مخلوق است. قرآن ، كلام خداست. از پيش خود ، نامى براى آن مَنِه كه از گم راهان خواهى بود. خداوند ، ما و تو را از كسانى قرار دهد كه در نهان ، از پروردگارشان مى ترسند و از قيامت ، بيمناك اند !» .

8 / 2اجبار در پذيرش دينالتوحيد_ به نقل از ابو صلت هَرَوى _ :روزى مأمون از على بن موسى الرضا عليه السلام پرسيد: اى پسر پيامبر خدا ! معناى اين فرموده خداوند عز و جل چيست: «و اگر پروردگار تو مى خواست ، بى گمان ، همه آنان كه در زمين اند ، سراسر ، ايمان مى آوردند. پس آيا تو مردم را مجبور مى كنى كه مؤمن باشند؟ و هيچ كس را نسِزَد كه جز به اذن خدا ، ايمان بياورد» ؟ امام رضا عليه السلام فرمود: «پدرم موسى بن جعفر ، از پدرش جعفر بن محمّد ، از پدرش محمّد بن على ، از پدرش على بن الحسين ، از پدرش حسين بن على ، از پدرش على بن ابى طالب عليهم السلام برايم حديث كرد كه: مسلمانان به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گفتند : اى پيامبر خدا ! اگر كسانى را كه بر آنان چيره گشتى ، به پذيرش اسلام مجبور مى ساختى، شمارِ ما افزون مى گشت و در برابر دشمنان، نيرومند مى شديم . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: من حاضر نيستم خداوند عز و جل را با بدعتى كه در باره آن به من دستورى نرسيده است، ديدار كنم «و من ، از خودسران نيستم» (1) . در اين هنگام ، خداوند _ تبارك و تعالى _ نازل كرد: اى محمّد ! «اگر پروردگارت مى خواست ، بى گمان ، همه كسانى كه در زمين هستند، سراسر، ايمان مى آوردند» ؛ يعنى همه در دنيا ، از سرِ اجبار وناچارى ايمان مى آوردند، همچنان كه در آخرت، با ديدن و مشاهده عذاب، ايمان مى آورند، و اگر من اين كار را با آنان مى كردم ، ديگر سزاوارِ پاداش و ستايش از جانب من نمى بودند ؛ بلكه مى خواهم كه با اختيار و آزادانه ، ايمان بياورند تا سزاوار تقرّب [به من ]و كرامت و جاودانگى در بهشتِ جاويدان شوند . «پس آيا تو مردم را مجبور مى كنى كه مؤمن باشند ؟ » . و امّا اين سخن خداوند عز و جل كه: «هيچ كس را نسِزَد كه جز به اذن خدا ايمان بياورد» ، به معناى تحريم [ و ممنوع ساختن ] ايمان بر آنها نيست ؛ بلكه به اين معناست كه بدون اذن خدا ، نمى توانند ايمان بياورند، و اذن خدا هم عبارت است از: فرمان او به ايمان آوردن مردم [در دنيا] ، مادام كه داراى تكليف و موظّف به عبادت هستند، و مجبور ساختن آنها به ايمان ، در هنگامى است كه تكليف و تعبّد ، از آنها برداشته شود (يعنى در آخرت)» . مأمون گفت : خاطرت آسوده باد _ اى ابو الحسن _ كه خاطرم را آسوده نمودى !

.


1- .. در اصل آيه ، واژه «المُتكلّفين» آمده است و«متكلّف» ، به معناى كسى است كه كارى را انجام دهد كه به آن ، امر نشده است؛ كسى كه خودسر ، كارى را انجام دهد.

ص: 26

. .

ص: 27

. .

ص: 28

8 / 3صَلاةُ التَّطَوُّعِ في جَماعَةٍالإمام الصادق عليه السلام :لا يُصَلَّى التَّطَوُّعُ في جَماعَةٍ ، لِأَنَّ ذلِكَ بِدعَةٌ ، وكُلُّ بِدعَةٍ ضَلالَةٌ ، وكُلُّ ضَلالَةٍ فِي النّارِ . (1)

8 / 4صَلاةُ التَّراويحِصحيح البخاري عن عبد الرحمن بن عبد القاريِّ :خَرَجتُ مَعَ عُمَرَ بنِ الخَطّابِ لَيلَةً في رَمَضانَ إلَى المَسجِدِ ، فَإِذَا النّاسُ أوزاعٌ (2) مُتَفَرِّقونَ ، يُصَلِّي الرَّجُلُ لِنَفسِهِ ، ويُصَلِّي الرَّجُلُ فَيُصَلّي بِصَلاتِهِ الرَّهطُ (3) . فَقالَ عُمَرُ : إنّي أرى لَو جَمَعتُ هؤُلاءِ عَلى قارِئٍ واحِدٍ لَكانَ أمثَلَ . ثُمَّ عَزَمَ فَجَمَعَهُم عَلى اُبَيِّ بنِ كَعبٍ ، ثُمَّ خَرَجتُ مَعَهُ لَيلَةً اُخرى وَالنّاسُ يُصَلّونَ بِصَلاةِ قارِئِهِم . قالَ عُمَرُ : نِعمَ البِدعَةُ هذِهِ ، وَالَّتي يَنامونَ عَنها أفضَلُ مِنَ الَّتي يَقومونَ ، يُريدُ آخِرَ اللَّيلِ وكانَ النّاسُ يَقومونَ أوَّلَهُ . (4)

صحيح ابن خزيمة عن عائشة :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله خَرَجَ في جَوفِ اللَّيلِ ، فَصَلّى فِي المَسجِدِ ، فَصَلّى رِجالٌ بِصَلاتِهِ ، فَأَصبَحَ ناسٌ يَتَحَدَّثونَ بِذلِكَ ، فَلَمّا كانَتِ اللَّيلَةُ الثّالِثَةُ كَثُرَ أهلُ المَسجِدِ ، فَخَرَجَ فَصَلّى فَصَلّوا بِصَلاتِهِ ، فَلَمّا كانَتِ اللَّيلَةُ الرّابِعَةُ عَجَزَ المَسجِدُ عَن أهلِهِ ، فَلَم يَخرُج إلَيهِم رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَطَفِقَ رِجالٌ مِنهُم يُنادونَ الصَّلاةَ فَلا يَخرُجُ ، فَكَمَنَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَتّى خَرَجَ لِصَلاةِ الفَجرِ ، فَلَمّا قَضَى الفَجرَ قامَ ، فَأَقبَلَ عَلَيهِم بِوَجهِهِ ، فَتَشَهَّدَ ، فَحَمِدَ اللّهَ ، وأثنى عَلَيهِ ، ثُمَّ قالَ : أمّا بَعدُ فَإِنَّهُ لَم يَخفَ عَلَيَّ شَأنُكُم ، ولكِنّي خَشيتُ أن تُفتَرَضَ عَلَيكُم صَلاةُ اللَّيلِ ، فَتَعجِزوا عَنها . وكانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يُرَغِّبُهُم في قِيامِ رَمَضانَ مِن غَيرِ أن يَأمُرَ بِعَزيمَةِ أمرٍ ، فَيَقولُ : مَن صامَ رَمَضانَ إيمانا وَاحتِسابا ، غُفِرَ لَهُ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِهِ . فَتُوُفِّيَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَكانَ الأَمرُ كَذلِكَ في خِلافَةِ أبي بَكرٍ وصَدرا مِن خِلافَةِ عُمَرَ ، حَتّى جَمَعَهُم عُمَرُ عَلى اُبَيِّ بنِ كَعبٍ وصَلّى بِهِم ، فَكانَ ذلِكَ أوَّلَ مَا اجتَمَعَ النّاسُ عَلى قِيامِ رَمَضانَ . (5)

.


1- .الخصال : ص 606 ح 9 عن الأعمش ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 124 ح 1 عن الفضل بن شاذان عن الإمام الرضا عليه السلام وفيه «لا يجوز أن يصلّى» بدل «لا يصلى» ، بحار الأنوار : ج 10 ص 225 ح 1 .
2- .أوْزاعٌ : أي متفرّقون (النهاية : ج 5 ص 181 «وزع») .
3- .الرَّهْطُ : مادون عشرة من الرجال (المصباح المنير : ص 241 «الرهط») .
4- .صحيح البخاري : ج 2 ص 707 ح 1906 ، الموطّأ : ج 1 ص 114 ح 3 ، السنن الكبرى : ج 2 ص 694 ح4603 ، صحيح ابن خزيمة : ج 2 ص 155 ح 1100 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 8 ص 407 ح 23466 .
5- .صحيح ابن خزيمة : ج 3 ص 338 ح 2207 ، السنن الكبرى : ج 2 ص 694 ح 4602 ، مسند إسحاق بن راهويه : ج 2 ص 304 ح 827 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 7 ص 816 ح 21540 .

ص: 29

8 / 3 به جماعت خواندن نماز مستحبّى
8 / 4 نماز تَراويح

8 / 3به جماعت خواندن نماز مستحبّىامام صادق عليه السلام :نماز مستحبّى ، با جماعت خوانده نمى شود؛ چون اين كار ، بدعت است و هر بدعتى ، گم راهى است و هر گم راهى اى در آتش است.

8 / 4نماز تَراويحصحيح البخارى_ به نقل از عبد الرحمان بن عبد القارى _ :شبى در ماه رمضان با عمر بن خطّاب به مسجد رفتيم. ديديم كه مردم ، پخش و پراكنده اند: يكى ، تنها نماز مى خوانَد و ديگرى ، با جمعى كه به او اقتدا كرده اند ، مشغول نماز است. عمر گفت: به نظر من ، اگر اينها همه به يك پيش نماز اقتدا كنند ، بهتر است. سپس تصميم به اين كار گرفت و گفت كه همگى به اُبىّ بن كعب ، اقتدا كنند. شبى ديگر نيز با او آمديم . ديديم كه مردم با پيش نمازشان ، نماز مى گزارند. عمر گفت: اين ، خوبْ بدعتى بود ، و آن [نمازى] كه مردم از آن مى خوابند [و نمى خوانند] ، برتر از آن [نمازى] است كه مى خوانند ! مقصودش [خواندن نوافل] در آخرِ شب بود ، در حالى كه مردم ، [آنها را] اوّلِ شب مى خواندند.

صحيح ابن خزيمة_ به نقل از عايشه _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در دل شب [از اتاق ]خارج شد و در مسجد، نماز گزارد و چند نفرى پشت سرش نماز خواندند. صبح كه شد، عدّه اى شروع به بازگو كردن آن كردند. شب سوم ، جمعيت مردم در مسجد ، بيشتر شد. پيامبر صلى الله عليه و آله ، باز به مسجد رفت و نماز گزارد و مردم به ايشان ، اقتدا كردند. در شب چهارم ، مسجد ، لبريز از جمعيت شد ؛ امّا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به ميان آنان نرفت. عدّه اى از مردم ، صدا مى زدند: «نماز !» ؛ امّا پيامبر صلى الله عليه و آله [ از خانه ]خارج نشد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله همچنان [ در خانه ] ماند تا آن كه براى نماز صبح ، بيرون رفت. نماز صبح را كه خواند ، برخاست و رو به جمعيت كرد و شهادت (أشْهد أن لا إله إلّا اللّه ) گفت و حمد و ثناى الهى را به جا آورد . سپس فرمود: «امّا بعد ! من از حضور شما خبر داشتم ؛ امّا ترسيدم كه نماز شب بر شما واجب گردد و از عهده آن ، بر نياييد» . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، آنان را به خواندن نماز شب در ماه رمضان ، ترغيب مى كرد ، بى آن كه به وجوب چيزى فرمان دهد، و مى فرمود: «هر كس رمضان را از سرِ ايمان و اخلاص ، روزه بگيرد ، گناهان گذشته اش آمرزيده مى شود» . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، از دنيا رفت و كار [خواندن نماز شب به صورت فُرادا] ، به همين منوال در دوره خلافت ابو بكر و اوايل خلافت عمر ، ادامه يافت تا آن كه عمر دستور داد تا مسلمانان ، اين نماز را به جماعت با پيش نمازىِ اُبىّ بن كعب بخوانند ؛ و اين ، آغازِ به جماعت خواندن اين نماز در ماه رمضان بود.

.

ص: 30

تهذيب الأحكام عن زرارة وابن مسلم و الفضيل عن الصادقَين عليهماالسلام قالوا :سَأَلناهُما عليهماالسلام عَنِ الصَّلاةِ في رَمَضانَ نافِلَةً بِاللَّيلِ جَماعَةً فَقالا : إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله كانَ إذا صَلَّى العِشاءَ الآخِرَةَ انصَرَفَ إلى مَنزِلِهِ ، ثُمَّ يَخرُجُ مِن آخِرِ اللَّيلِ إلَى المَسجِدِ ، فَيَقومُ فَيُصَلّي ، فَخَرَجَ في أوَّلِ لَيلَةٍ مِن شَهرِ رَمَضانَ لِيُصَلِّيَ كَما كانَ يُصَلّي ، فَاصطَفَّ النّاسُ خَلفَهُ فَهَرَبَ مِنهُم إلى بَيتِهِ وتَرَكَهُم، فَفَعَلوا ذلِكَ ثَلاثَ لَيالٍ ، فَقامَ فِي اليَومِ الرّابِعِ عَلَى مِنبَرِهِ ، فَحَمِدَ اللّهَ وأثنى عَلَيهِ ثُمَّ قالَ : أيُّهَا النّاسُ ، إنَّ الصَّلاةَ بِاللَّيلِ في شَهرِ رَمَضانَ النّافِلَةَ في جَماعَةٍ بِدعَةٌ وصَلاةَ الضُّحى بِدعَةٌ ، ألا فَلا تَجتَمِعوا لَيلاً في شَهرِ رَمَضانَ لِصَلاةِ اللَّيلِ ولا تُصَلّوا صَلاةَ الضُّحى ؛ فَإِنَّ ذلِكَ مَعصِيَةٌ ، ألا وإنَّ كُلَّ بِدعَةٍ ضَلالَةٌ ، وكُلَّ ضَلالَةٍ سَبيلُها إلَى النّارِ ، ثُمَّ نَزَلَ وهُوَ يَقولُ : قَليلٌ في سُنَّةٍ خَيرٌ مِن كَثيرٍ في بِدعَةٍ . (1)

.


1- .تهذيب الأحكام : ج 3 ص 69 ح 226 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 137 ح 1964 ، دعائم الإسلام : ج1 ص 213 عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 97 ص 381 ح 4 .

ص: 31

تهذيب الأحكام_ به نقل از زُراره و ابن مسلم و فضيل _ :از آن دو (امام باقر و امام صادق عليهماالسلام) ، در باره به جماعت خواندن نماز شب در ماه رمضان پرسيديم. فرمودند: «پيامبر صلى الله عليه و آله ، نماز خفتن را كه مى خواند ، به خانه اش مى رفت. سپس آخرِ شب به مسجد مى آمد و به نماز مى ايستاد . در نخستين شب ماه رمضان، طبق معمول، براى گزاردن نماز به مسجد رفت. مردم ، پشت سرِ ايشان ، صف كشيدند. پيامبر صلى الله عليه و آله ، از دستِ آنان به خانه اش گريخت و آنان را به حال خود ، رها كرد. مسلمانان ، سه شب چنين كردند. روز چهارم ، پيامبر صلى الله عليه و آله بر منبر رفت و خدا را ستايش كرد و او را ثنا گفت . سپس فرمود: اى مردم! به جماعت خواندن نماز نافله شب در ماه رمضان و نيز نماز چاشت ، بدعت است. هان ! پس هيچ شبى را در ماه رمضان ، براى گزاردن نماز شب ، جمع نشويد و نماز چاشت را نيز [به جماعت ]نخوانيد؛ زيرا اين كار ، معصيت است. آگاه باشيد كه هر بدعتى ، گم راهى است و هر گم راهى اى ، راهش به سوى آتش است . آن گاه از منبر پايين آمد ، در حالى كه مى فرمود: [عمل] اندكِ همراه با سنّت ، بهتر از بسيارِ تواَم با بدعت است » .

.

ص: 32

الإمام الصادق عليه السلام_ لَمّا سَأَلَهُ عَمّارٌ السّاباطِيُّ عَنِ الصَّلاةِ في رَمَضانَ فِي المَساجِدِ _ :لَمّا قَدِمَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام الكوفَةَ أمَرَ الحَسَنَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام أن يُنادِيَ فِي النّاسِ : لا صَلاةَ في شَهرِ رَمَضانَ فِي المَساجِدِ جَماعَةً ، فَنادى فِي النّاسِ الحَسَنُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام بِما أمَرَهُ بِهِ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام ، فَلَمّا سَمِعَ النّاسُ مَقالَةَ الحَسَنِ بنِ عَلِيٍّ صاحوا : وا عُمَراه وا عُمَراه . فَلَمّا رَجَعَ الحَسَنُ إلى أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام قالَ لَهُ : ما هذَا الصَّوتُ ؟ فَقالَ : يا أميرَ المُؤمِنينَ النّاسُ يَصيحونَ : وا عُمَراه وا عُمَراه! فَقالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : قُل لَهُم صَلّوا . (1)

تفسير العياشي عن حريز عن بعض أصحابنا عن أحدهما عليهماالسلام :لَمّا كانَ أميرُ المُؤمِنينَ فِي الكوفَةِ أتاهُ النّاسُ فَقالوا : اِجعَل لَنا إماما يَؤُمُّنا في شَهرِ رَمَضانَ ، فَقالَ : لا ، ونَهاهُم أن يَجتَمِعوا فيهِ فَلَمّا أمسَوا جَعَلوا يَقولونَ : اِبكوا في رَمَضانَ وا رَمَضاناه ، فَأَتاهُ الحارِثُ الأَعوَرُ في اُناسٍ فَقالَ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ضَجَّ النّاسُ وكَرِهوا قَولَكَ فَقالَ عِندَ ذلِكَ : دَعوهُم وما يُريدونَ لِيُصَلِّيَ بِهِم مَن شاؤوا ، ثُمَّ قالَ : فَمَن «يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا » (2) . (3)

.


1- .تهذيب الأحكام : ج 3 ص 70 ح 227 وراجع : الصراط المستقيم : ج 3 ص 26 وكتاب سليم بن قيس : ج 2 ص721 .
2- .النساء : 115 .
3- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 275 ح 272 ، مستطرفات السرائر : ص 146 ح 18 ، بحار الأنوار : ج 96 ص 385 ح5 .

ص: 33

امام صادق عليه السلام_ در پاسخ سؤال عمّار ساباطى در باره خواندن نماز شب ، به جماعت ، در ماه رمضان در مساجد _ :چون امير مؤمنان عليه السلام به كوفه آمد، به حسن بن على عليه السلام فرمود تا در ميان مردم ، ندا دهد : «در ماه رمضان ، نماز [شب] را در مساجد ، به جماعت نبايد خواند». حسن بن على عليه السلام ، فرمان امير مؤمنان عليه السلام را در ميان مردم ، ندا داد . مردم ، چون سخن حسن بن على عليه السلام را شنيدند ، فرياد بر آوردند: وا عمرا، وا عمرا ! حسن عليه السلام به نزد امير مؤمنان عليه السلام باز گشت . امير مؤمنان عليه السلام پرسيد: «اين ، چه صدايى است؟» . حسن عليه السلام گفت : اى امير مؤمنان ! مردم فرياد مى زنند، وا عمرا، وا عمرا ! امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «به آنها بگو كه [ به جماعت ] بخوانند» .

تفسير العيّاشى_ به نقل از حريز ، از يكى از راويان شيعه ، از امام باقر يا امام صادق عليهماالسلام _ :زمانى كه امير مؤمنان عليه السلام در كوفه بود ، مردم نزد ايشان آمدند و گفتند: برايمان پيش نمازى قرار ده كه در ماه رمضان ، امام [ جماعت ] ما باشد . فرمود: «نه»، و آنان را از به جماعت خواندن [نماز شب] در اين ماه ، نهى كرد. شب كه شد ، مردم شروع كردن به گفتن اين جمله: «در رمضان بگِرييد . وا رمضانا!» . پس، حارث اَعوَر ، با عدّه اى از مردم ، نزد امير مؤمنان عليه السلام آمد و گفت: اى امير مؤمنان ! مردم ، فغان بر آورده اند و از فرمان شما ناراحت اند. در اين هنگام ، امير مؤمنان عليه السلام فرمود: «آزادشان بگذاريد كه بخوانند ، و هر كه را خواستند ، پيش نمازِ خود ، قرار دهند» . سپس فرمود: «و هر كس راهى غير راه مؤمنان را در پيش گيرد ، وى را بدانچه روى خود را بدان سو كرده ، وا مى گذاريم و به جهنّم مى كشانيم؛ و چه بد بازگشتگاهى است ! » .

.

ص: 34

مستدرك الوسائل عن أبي القاسم الكوفي في كتاب الاستغاثة :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله استَنَّ عَلَى المُصَلّينَ النَّوافِلَ ، في لَيلِ رَمَضانَ فُرادى ، وهِيَ الَّتي تُسَمَّى التَّراويحَ ، فَاجتَمَعَتِ الاُمَّةُ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَم يُرَخِّص في صَلاتِها جَماعَةً ، فَلَمّا وُلِّيَ عُمَرُ أمَرَهُم بِصَلاتِها جَماعَةً ، فَصَلّوا كَذلِكَ وجَعَلوها مِنَ السُّنَنِ المُؤَكَّدَةِ ، ثُمَّ والَوا عَلَيها وواظَبوا ، وهُم في ذلِكَ مُقِرّونَ بِأَنَّها بِدعَةٌ ، ثُمَّ يَزعُمونَ أنَّها بِدعَةٌ حَسَنَةٌ ... إلى آخِرِ ما قالَ . (1)

تاريخ الخلفاء :وفيها _ يَعني سَنَةَ أربَعَ عَشرَةَ _ جَمَعَ عُمَرُ النّاسَ عَلى صَلاةِ التَّراويحِ . (2)

8 / 5صَلاةُ الضُّحىصحيح البخاري عن عائشة :إن كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَيَدَعُ العَمَلَ _ وهُوَ يُحِبُّ أن يَعمَلَ بِهِ _ خَشيَةَ أن يَعمَلَ بِهِ النّاسُ فَيُفرَضَ عَلَيهِم ، وما سَبَّحَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله سُبحَةَ الضُّحى قَطُّ وإنّي لَاُسَبِّحُها . (3)

صحيح البخاري عن عائشة :ما رَأَيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله سَبَّحَ سُبحَةَ الضُّحى ، وإنّي لَاُسَبِّحُها . (4)

.


1- .مستدرك الوسائل : ج 6 ص 218 ح 6773 .
2- .تاريخ الخلفاء : ص 154 وراجع : فتح الباري : ج 4 ص 286 واُسد الغابة : ج 5 ص 190 الرقم 4961 وتاريخ دمشق : ج 22 ص 213 .
3- .صحيح البخاري : ج 1 ص 379 ح 1076 ، صحيح مسلم : ج 1 ص 497 ح 77 ، سنن أبي داود : ج 2 ص 28 ح1293 ، مسند ابن حنبل : ج 9 ص 371 ح 24613 و ج 10 ص 51 ح 25928 ، الموطّأ : ج 1 ص 152 ح 29 كلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 8 ص 402 ح 23446 .
4- .صحيح البخاري : ج 1 ص 395 ح 1123 ، صحيح مسلم : ج 1 ص 497 ح 77 ، مسند ابن حنبل : ج 9 ص 538 ح 25499 و ج 10 ص 37 ح 25864 ، مسند اسحاق بن راهويه : ج 2 ص 299 ح 820 ، كنز العمّال : ج 8 ص 402 ح 23447 .

ص: 35

8 / 5 نماز چاشت
اشاره

مستدرك الوسائل_ به نقل از ابو القاسم كوفى ، در الاستغاثة _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، براى نماز گزاران ، خواندن نمازهاى نافله شب را در ماه رمضان به صورت فُرادا ، سنّت نهاد، و اين ، همان نمازى است كه به آن ، «تَراويح» مى گويند. بنا بر اين ، به اجماع امّت، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، اجازه به جماعتْ خواندن اين گونه نمازها را نداده است ؛ امّا چون عمر به خلافت نشست ، دستور داد كه اين نمازها را به جماعت بخوانند، و مسلمانان ، چنين خواندند و آن را از سنّت هاى مورد تأكيد ، قرار دادند و به آن ، ادامه دادند و بر اين كار ، مواظبت نمودند . در حالى كه معترف بودند كه اين كار ، بدعت است؛ امّا آن را بدعتى نيكو مى پنداشتند ... .

تاريخ الخلفاء:در اين سال ، يعنى سال چهاردهم [ هجرى ] ، عمر ، مردم را بر به جماعت خواندن نماز تَراويح ، وا داشت.

8 / 5نماز چاشتصحيح البخارى_ به نقل از عايشه _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، اين كار (خواندن نماز چاشت) را رها مى كرد ، در حالى كه دوست داشت آن را به جا آورد ، چون مى ترسيد كه مردم به آن عمل كنند و در نتيجه، بر آنانْ واجب گردد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، هيچ گاه نماز چاشت نخواند ؛ ولى من (عايشه) آن را مى خوانم .

صحيح البخارى_ به نقل از عايشه _ :من نديدم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نماز چاشت بخواند ؛ امّا من ، آن را مى خوانم.

.

ص: 36

صحيح البخاري عن مجاهد :دَخَلتُ أنَا وعُروَةُ بنُ الزُّبَيرِ المَسجِدَ ، فَإِذا عَبدُ اللّهِ بنُ عُمَرَ جالِسٌ إلى حُجرَةِ عائِشَةَ ، وإذا ناسٌ يُصَلّونَ فِي المَسجِدِ صَلاةَ الضُّحى ، قالَ : فَسَأَلناهُ عَن صَلاتِهِم فَقالَ : بِدعَةٌ . (1)

الإمام الباقر عليه السلام_ وقَد سَأَلَهُ رَجُلٌ مِنَ الأَنصارِ عَن صَلاةِ الضُّحى _ :أوَّلُ مَنِ ابتَدَعَها قَومُكَ الأَنصارُ ، سَمِعوا قَولَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله : صَلاةٌ في مَسجِدي تَعدِلُ ألفَ صَلاةٍ ، فَكانوا يَأتونَ مِن ضِياعِهِم ضُحىً ، فَيَدخُلونَ المَسجِدَ فَيُصَلّونَ فيهِ ، فَبَلَغَ ذلِكَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَنَهاهُم عَنهُ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :ولا تُصَلّوا ضُحىً ، فَإِنَّ الصَّلاةَ ضُحىً بِدعَةٌ ، وكُلُّ بِدعَةٌ ضَلالَةٌ ، وكُلُّ ضَلالَةٍ سَبيلُها إلَى النّارِ ، ثُمَّ نَزَلَ وهُوَ يَقولُ : عَمَلٌ قَليلٌ في سُنَّةٍ خَيرٌ مِن عَمَلٍ كَثيرٍ في بِدعَةٍ . (3)

راجع : ص 30 ح 133 .

.


1- .صحيح البخاري : ج 2 ص 630 ح 1685 ، صحيح مسلم : ج 2 ص 917 ح 220 ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 540 ح 6439 نحوه ، السنن الكبرى : ج 5 ص 16 ح 8836 .
2- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 214 ، بحار الأنوار : ج 83 ص 159 ح 6 .
3- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 213 ، بحار الأنوار : ج 97 ص 381 ح 4 .

ص: 37

صحيح البخارى_ به نقل از مجاهد _ :من و عروة بن زبير ، به مسجد در آمديم. ديديم كه عبد اللّه بن عمر ، در كنار اتاق عايشه نشسته است و عدّه اى از مردم ، در مسجد ، نماز چاشت مى خوانند. از او (ابن عمر) در باره نماز آنان پرسيدم. گفت: بدعت است.

امام باقر عليه السلام_ در پاسخ پرسش مردى از انصار در باره نماز چاشت _ :نخستين كسانى كه آن را بدعت نهادند ، قوم تو ، انصار ، بودند. [ علّتش آن بود كه ]شنيدند كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرموده است: «يك ركعت نماز در مسجد من ، با هزار ركعت ، برابر است» . از اين رو در هنگام چاشت ، مزارع [ و كار ] خود را رها مى كردند و به مسجد مى آمدند و در آن ، نماز مى خواندند. اين خبر به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رسيد . آنها را از اين كار ، منع كرد.

امام صادق عليه السلام :روزه ماه رمضان ، واجب است و به جماعت خواندن نافله شب آن بدعت است و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله چنان نخوانْد ، در حالى كه اگر خوب بود ، آن را ترك نمى كرد . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در يكى از شب هاى ماه رمضان ، به تنهايى نماز مى خوانْد كه گروهى پشت سر او به نماز ايستادند . چون آنان را [در پشت سر خويش] احساس كرد ، وارد خانه اش شد و اين كار را سه شب انجام داد . پس از سه شب ، صبح به منبر رفت و خدا را حمد و ثنا گفت . سپس فرمود : «اى مردم! غير از نماز واجب ، نماز ديگرى را به جماعت نخوانيد ، نه در ماه رمضان و نه در جز آن . آنچه كرديد ، بدعت است و در وقت چاشت (از طلوع آفتاب تا هنگام ظهر) نماز نخوانيد ؛ زيرا نماز خواندن در وقت چاشت ، بدعت است و هر بدعتى ، گم راهى است و هر گم راهى اى ، راه به آتش مى بَرَد . [پيامبر صلى الله عليه و آله ] سپس از منبر به زير آمد ، در حالى كه مى فرمود: «اندكْ عملى كه مطابق سنّت باشد ، بهتر از عملِ بسيارى است كه با بدعت ، همراه باشد» .

ر . ك : ص 31 ح 133 .

.

ص: 38

. .

ص: 39

پژوهشى در باره نماز چاشتگاه
رواياتِ نماز چاشت

پژوهشى در باره نماز چاشتگاهبر پايه حديث «الصَّلاةُ خَيرُ مَوضوعٍ» ، مى توانيم افزون بر نمازهاى واجب و مستحبّى و نوافل روزانه و رواتب ، براى ذكر خدا و پاداش بُردن ، در مكان ها و زمان هايى كه شارع مقدّس ، ما را از آن نهى نكرده است ، نماز بخوانيم . شرط اساسى در صحّت و جواز اين نمازها ، مانند هر عبادت ديگرى ، آن است كه تنها كلّيت آن را به شارع ، منسوب بداريم و خصوصيات زمانى و مكانىِ آنها را به شارع ، نسبت ندهيم كه در اين صورت ، تعريف «بدعت» (1) بر آن ، صدق خواهد كرد . نتيجه اين سخن ، آن است كه به هنگام بر آمدن خورشيد (چاشتگاه / ضُحى) ، مانند زمان هاى ديگر ، مى توان نماز قضا و يا مستحبّى خواند ؛ ولى اگر بخواهيم نماز در اين زمان (هنگام چاشت) را عبادتى رسمى و اعلام شده از سوى شارع مقدّس اسلام بدانيم و آن را از زمره نمازهاى فرائض و يا رواتب بشماريم ، نيازمند دليل و رواياتى مقبول هستيم ؛ رواياتى كه مُجمل و يا مبتلا به مُعارض نباشند .

رواياتِ نماز چاشتروايات در باره اين موضوع را مى توان به دو دسته كلّى ، تقسيم نمود : دسته اوّل ،

.


1- .. ر . ك : همين دانش نامه : ج 11 ص 457 (بدعت، در حديث) .

ص: 40

به خواندن نماز چاشت ، توصيه كرده و يا گفته اند كه دستِ كم پيامبر صلى الله عليه و آله ، گاه آن را خوانده است . (1) دسته دوم ، نه تنها به آن توصيه نكرده اند ؛ بلكه آن را بدعت دانسته اند . (2) در ميان روايات دسته اوّل ، روايات ضعيف و مُجمَل ، 3 بيشتر به چشم مى آيد و حتّى برخى از آنها به وسيله مؤلّفان كتب احاديث موضوعه ، مجعول دانسته شده اند ؛ (3) امّا روايات دسته دوم ، هر چند از نظر عددى كمتر هستند ، امّا دلالتشان ، واضح تر و اسنادشان ، قوى تر است . (4) افزون بر اين ، روايات دسته دوم ، از سوى

.


1- .. مانند روايت احمد بن حنبل از عايشه : «پيامبر صلى الله عليه و آله ، نماز چاشت مى خوانده ...» (مسند ابن حنبل : ج 9 ص 520 ح 25403) و روايت مسلم از ابوذر و ابودردا (صحيح مسلم : ج 1 ص 499 ح 85 و 86) و روايت ابن ماجه از ابو هُرَيره : «هر كس دو ركعت نماز چاشتگاه را به جا آورد ، گناهانش آمرزيده مى شود ، هر چند به اندازه كف هاى دريا باشد » (سنن ابن ماجة : ج 1 ص 440 ح 1382 . نيز ، ر . ك : سنن الدارقطنى : ج 2 ص 80 ح 1 و المصنف ، ابن ابى شيبه : ج 2 ص 297 ح 9) .
2- .. برخى از اين روايات ، در متن كتاب آمد و براى برخى ديگر ، ر . ك : صحيح البخارى : ج 1 ص 394 ح 1121 و مسند ابن حنبل : ج 2 ص 249 ح 4758 و ص 298 ح 5052 و ص 484 ح 6134 و ص 540 ح 6439 (از موزق) و ج 7 ص 323 ح 20482 (از عبد الرحمان بن ابى بكره) .
3- .. مانند روايات زكريا بن دُرَيد كِنْدى از حميد و يعلى بن اَشدق ، از عبد اللّه بن جراد (ر . ك : الموضوعات : ج 12 ص 111 باب فى الضحى) .
4- .. براى آگاهى از اين روايات ، ر . ك : البدعة ، مفهومها ، حدودها : ص 169 ، زاد المعاد ، ابن قيّم جوزى : ج 1 ص 117 .

ص: 41

فقيهان شيعه و برخى علماى اهل سنّت ، نقل و تلقّى به قبول شده اند ، (1) در حالى كه روايات دسته اوّل ، تنها به وسيله محدّثان و فقيهان اهل سنّت ، گزارش شده اند و مورد قبول همه آنان نيز نيستند . (2) سخن آخر ، اين كه هيچ فقيهى ، اين نماز را واجب و ترك آن را موجب عذاب و عِقاب ، ندانسته است . بنا بر اين ، احتمال بدعت بودن آن ، موجب رعايت احتياط و اجتناب از آن است ، چنان كه علّامه حلّى گفته است : وقتى اخبارى صحيح ، داير بر بدعت بودن آن وارد شده ، تركش متيقّن است ؛ زيرا ترك آن ، حرام نيست ؛ ولى بر اساس اين روايت ، انجام دادن آن ، حرام است . پس تركش مطابق احتياط است و براى خلاصى از تكليف ، بهتر است . (3) گفتنى است كه با توجّه به احاديث مُعارض و نهىِ شديد آنها ، ديگر نمى توان به اخبار «مَنْ بَلَغ» استناد كرد ؛ زيرا اخبار «مَنْ بَلَغ» ، بر فرضِ دلالت بر استحباب عملى كه وعده ثواب براى انجام دادن آن ، داده شده است ، توانايى اثبات استحباب چيزى را كه احتمال رَدْع آن قوى است ، ندارد . (4)

.


1- .. محدّثان اهل سنّت ، روايات نافى (مخالف) را در صحيح البخارى رد نكرده اند و بلكه به جمع دلالى پرداخته اند و عموم عالمان شيعه هم به روايات نافى در اين زمينه ، تمسّك كرده اند (ر . ك : رسائل المرتضى : ج 1 ص 221 ، الخلاف : ج 1 ص 543 ، تذكرة الفقهاء : ج 2 ص 278) .
2- .. ر . ك : الشرح الكبير على المغنى : ج 1 ص 775 ، الفقه على المذاهب الأربعة : ج 1 ص 332 ، زاد المعاد ، ابن قيّم : ج 1 ص 116) .
3- .. الرسالة السعدية : ص 119 .
4- .. اين تحليل توسط فاضل ارجمند جناب آقاى عبد الهادى مسعودى تهيه شده است .

ص: 42

8 / 61الأَذانُ الثّالِثُ يَومَ الجُمُعَةِالإمام الباقر عليه السلام :الأَذانُ الثّالِثُ يَومَ الجُمُعَةِ بِدعَةٌ . (1)

.


1- .الكافي : ج 3 ص 422 ح 5 ، تهذيب الأحكام : ج 3 ص 19 ح 67 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 99 ح 124 كلّها عن حفص بن غياث عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 83 ص 114 ح 26 .

ص: 43

8 / 6 اذان سوم در روز جمعه
اشاره

8 / 6اذان سوم در روز جمعهامام باقر عليه السلام :[گفتن] اذان سوم در روز جمعه ، بدعت است.

.

ص: 44

. .

ص: 45

پژوهشى در باره اذان پيش از ظهر روز جمعه
اشاره

پژوهشى در باره اذان پيش از ظهر روز جمعهمى دانيم كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ، سال ها در مدينه و اطراف آن ، نماز جمعه را بر پا مى كرده است . گزارش هاى متعدّد در اين باره هم داستان اند كه پيامبر صلى الله عليه و آله براى فرا خواندنِ مردم به نماز جمعه ، از شعار هميشگى اسلام ، يعنى اذان ، استفاده نموده است . مؤذّن پيامبر صلى الله عليه و آله ، زمانى كه امام جمعه براى ايراد خطبه فراز مى آمد ، اذان مى گفت (1) و پس از فرود آمدن امام جمعه و آمادگى براى برپايى نماز ، اقامه مى گفت . (2) اين سيره ، در روزگار دو خليفه اوّل و دوم و نيمه نخست خلافت عثمان نيز استمرار داشته است ؛ (3) امّا به روزگار عثمان ، اذانى ديگر بر اذان و اقامه اصلى نماز جمعه ، افزوده شد . (4) جايگاه اين اذانِ اضافه شده ، طبق نقل اكثر قريب به اتّفاق راويان و فقيهان، پيش

.


1- .. بخارى ، از سائب بن يزيد نقل مى كند كه گفت : در دوران پيامبر صلى الله عليه و آله و عمر و ابو بكر ، شروع اذان اعلان جمعه ، زمانى بود كه خطيب بر منبر ، مستقر مى شد (صحيح البخارى : ج 1 ص 309 ح 870) .
2- .. نسايى ، از سائب بن يزيد نقل مى كند گفت : وقتى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روز جمعه بر منبر مى نشست ، بلال ، اذان را شروع مى كرد و هنگامى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرود مى آمد ، اقامه مى گفت . در دوره ابو بكر و عمر هم همين گونه بود (سنن النسائى : ج 3 ص 100) .
3- .. ر ك : همان ، پانوشت 1 و 2 .
4- .. «... زمان عثمان كه فرا رسيد و جمعيت [مسلمانان] هم بسيار شد ، عثمان ، اذان سوم را هم در زوراء (خانه عثمان) افزود (صحيح البخارى : ج 1 ص 309 ح 870) .

ص: 46

از ظهر شرعى جمعه بوده است ، (1) و از اين رو ، آن را «اذان اوّل» مى ناميده اند . گفتنى است به دليل اين كه اين اذان ، پس از اذان اصلى و سال ها پس از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله پديد آمده ، «اذان ثانى» هم ناميده شده است . بر همين پايه و با اطلاق اذان بر اقامه به دليل تغليب ، و يا به دليل اين كه آن نيز نوعى اعلام و تأذين و نداست ، اين اذان افزوده را «اذان ثالث» يا «نداء ثالث» نيز خوانده اند . گزارش هاى تاريخى و حديثى ، دليلى را از سوى مُبدِع اين اذان اضافى ، گزارش نكرده اند و تنها گفته اند كه اين افزودن ، به هنگام فراوان شدنِ مردم و دور شدن خانه هاى آنها از مسجدِ پيامبر صلى الله عليه و آله بوده است . شايد بتوان با توجّه به اين نكته و نيز مكان اين اذان _ كه بيرون از مسجد مدينه و طبق قول بسيارى در زوراء (در بازار مدينه) بوده است ، (2) _ اين گونه گفت كه : عثمان ، مى خواسته است با اين اذان پيش از وقت ، مردم ساكن در اطراف شهر و مكان هاى دور از مسجد النبى صلى الله عليه و آله را از نزديك شدن وقت نماز جمعه ، آگاه كند تا آن كه پس از طهارت و طىّ مسير ، از آغاز خطبه هاى نماز ، در مسجد ، حضور داشته باشند و به سخنان خليفه ، گوش بسپارند ؛ (3) همان چيزى كه او را وادار به مقدّم داشتن خطبه هاى نماز عيد فطر و قربان بر نماز آن كرد ؛ زيرا مردم به كارهاى عثمان و شيوه زمامدارى او معترض

.


1- .. سخنى از ابن ادريس حلّى و نيز تركمانى ، به نقل از علّامه امينى در دست است كه نشان مى دهد او اين اذان اضافه شده را پس از اذان اصلى ، و زمان آن را پس از خطبه هاى نماز و فرود آمدن امام جمعه مى داند : «پس از فرود آمدن [خطيب از منبر] ، غير از اذان كه هنگام زوال گفته مى شود ، گفتن اذانى جايز نيست ، و اين (اذان پس از خطبه) ، همان اذان نهى شده است» (السرائر : ج 1 ص 295 . نيز ، ر . ك : الغدير : ج 8 ص 126 ، كشف الرموز : ج 1 ص 176) . امّا شهيد اوّل ، اين نظر را غريب مى شمارد (البيان : ص 106) .
2- .. زوراء ، خانه عثمان در بازار مدينه بوده است (مجمع البيان : ج 10 ص 434 و معجم البلدان : ج 3 ص 156) ؛ امّا برخى مانند علّامه امينى ، آن را به نقل از قاموس اللّغة و تاج العروس ، مجاور مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله دانسته اند (الغدير : ج 1 ص 128) .
3- .. ر . ك : المصنّف ، عبد الرزّاق : ج 3 ص 206 ح 5342 .

ص: 47

حكم شرعى اذان افزوده

بودند و به سخنان او توجّه نمى كردند. زمان وقوع اين كار ، اين احتمال را تقويت مى كند ؛ زيرا بر طبق گزارش مورّخان ، (1) افزودن اذان در سال سى ام هجرى است ؛ يعنى تاريخى كه نقطه عطف ميان دو دوره خلافت عثمان است و در اين سال است كه عثمان ، به تدريج ، مورد انتقادها قرار گرفت و مردم به خطبه ها و اندرزهاى او ، اعتنايى نمى كردند و بدان ، گوش نمى سپردند .

حكم شرعى اذان افزودهبيشتر محدّثان و فقيهان اهل سنّت ، افزودن اين اذان را حقّ خليفه شمرده اند و آن را بدعت و يا حدّ اقل ، بدعتى نكوهيده ، نمى دانند . برخى فقيهان ، حديث مُرسَل «عليكم بسنّتى و سنّة الخلفاء الراشدين من بعدى» را نيز دليل خوبى براى اين نظريه مى دانند . (2) برخى نيز اين افزوده را «اذان اصطلاحى» _ كه گونه اى عبادت و يا مقدّمه عبادتِ نماز است _ ، نمى شمرند و تنها آن را «اذانى لغوى» ، يعنى فراخوان و تذكّر عمومى مى دانند . (3) معدودى از فقيهان بزرگ شيعه ، مانند شيخ طوسى در المبسوط و محقّق حلّى و محقّق اردبيلى ، (4) به صورت اجمالى و مشروط ، با اين ديدگاه ، موافق بوده و آن را بدعت نشمرده اند ، هر چند ممكن است آن را مانند محقّق حلّى ، به دليل آن كه پيامبر صلى الله عليه و آله بدان مبادرت نكرده و به آن فرمان نداده است و يا به دليل شباهتش به

.


1- .. ر . ك : تاريخ الطبرى : ج 3 ص 337 ، الكامل : ج 3 ص 116 ، البداية و النهاية : ج 7 ص 175 .
2- .. ر . ك : الكافى ، ابن عبد البرّ : ص 74 ، عمدة القارى : ج 23 ص 246 .
3- .. ر . ك : تلخيص الحبير : ج 4 ص 600 ، فتح البارى : ج 2 ص 327 .
4- .. ر . ك : المبسوط : ج 1 ص 149 ، المعتبر : ج 2 ص 296 ، مجمع الفائدة و البرهان : ج 2 ص 377 .

ص: 48

بدعت ، مكروه بدانيم ؛ زيرا انتخاب اذان كه شعارى مقدّس و عبادتى فرود آمده از آسمان و به اصطلاح اصوليان ، شكل و جايگاه آن ، توقيفى و به دستِ شارع است ، براى امرى عادى و معمول ، خلاف سيره پيامبر صلى الله عليه و آله و خلفاى پيش از عثمان است . از اين رو ، برخى فقيهان اهل سنّت ، مانند شافعى نيز آن را نپسنديده اند . (1) در برابر اين قول ، بيشتر فقيهان شيعه ، اذان سوم را بدعت شمرده اند و برخى از آنان ، به حديث حَفْص بن غياث از امام جعفر صادق عليه السلام استناد كرده اند كه فرمود : الأَذانُ الثّالِثُ يَومَ الجُمُعَةِ بِدعَةٌ . (2) اذان سوم در روز جمعه ، بدعت است . آنان ، همچنين سخن ابن عمر را كه گفته است : «الأذان الأوّل يوم الجمعة بدعة» (3) و نيز قول حسن بَصرى را كه گفته : «النّداء الأوّل يوم الجُمُعة الّذى يكون عند خروج الإمام و الّذى قبل ذلك مُحدَثٌ» (4) را به عنوان دليل هاى خود ، ذكر كرده اند . در اين دليل ها ، خدشه هايى نيز وارد شده است . برخى ، سند حديث حَفْص را ضعيف دانسته اند و جابر بودن عمل مشهور را به طور كلّى ، مقبول نمى شِمُرند و يا متن آن را مُجمل دانسته و مقصود آن را حدّاقل به گونه احتمالى ، اذان نماز عصر روز جمعه مى دانند كه پس از اذان نماز جمعه و اقامه آن ، سومين ندا خواهد بود . (5) گفتنى است كه برخى فقيهان اهل سنّت نيز احتجاج به سخن ابن عمر را قطعى نمى شِمُرند و احتمال قرائت به گونه استفهام انكارى اين سخن را مطرح كرده اند و حتّى با فرض خبرى بودن ، آن را بدعتى مذموم نشمرده اند و جزو بدعت هاى

.


1- .. تذكرة الفقهاء : ج 4 ص 106 ، الاُمّ : ج 1 ص 224 . نيز ، ر . ك : الاعتصام ، شاطبى : ج 2 ص 16 .
2- .. الكافى : ج 3 ص 422 ح 5 ، تهذيب الأحكام : ج 3 ص 19 ح 67 .
3- .. المصنّف ، ابن ابى شيبه : ج 2 ص 48 ح 3 . مقصود ، اوّلين اذان بر حَسَب زمان است .
4- .. المصنّف ، ابن ابى شيبه : ج 2 ص 48 ح 1 .
5- .. مجمع الفائدة و البرهان : ج 2 ص 377 .

ص: 49

نظريه نهايى

خوب ، به شمار آورده اند . در اين صورت ، قول حسن نيز قابل احتجاج نيست ؛ ليكن به نظر مى رسد كه هيچ يك از اين دو نظر ، صحيح نيست .

نظريه نهايىدر «درآمد» اين باب ، گذشت كه بدعت ، قابل تقسيم به خوب و بد نيست ، هر چند مُحدَثات (امور نو و كارهاى جديد) را مى توانيم به خوب و بد ، تقسيم كنيم . در مسئله تأسيس سنّت هاى خوب نيز ، نوآورى ما يا بايد از مصداق هاى قانون جامع و كلّى پذيرفته دين باشد (مانند : ابداع كمك ها و يارى هاى جديد اجتماعى و فردى ، همچون بيمه و بازنشستگى) ، و يا آن را به نام دين و بخشى از آن ، انجام ندهيم . بر اين اساس ، اگر معتقدان به جواز اذان سوم ، آن را افزوده اى لازم بر دين بدانند ، گويى كه دين ، ناقص بوده و كثرتِ جمعيت را پيش بينى ننموده است ، كه در اين صورت ، بدعت و دين سازى تلقّى مى شود و به طور مسلّم ، حرام است ؛ امّا اگر بپذيرند كه آن ، جزو دين و عبادت بزرگِ نماز جمعه نيست و هر زمان و در هر مكانى مى توان آن را كنار نهاد و وسيله اعلام و اعلان ديگرى را جاى گزين آن كرد ، ديگر نمى توان آن را بدعت دانست . هر چند با توجّه به وسايل امروزى ، مانند : راديو ، بلندگو ، ساعت ها و تلفن هاى هشدار دهنده ، استفاده ابزارى از اذان _ كه شعارى مقدّس و آسمانى است _ ، نادرست مى نمايد ؛ زيرا ما را به بدعت و دخالت در امور توقيفى ، متّهم مى كند و حديث موجود از صادق آل محمّد عليهم السلام ، به احتمال فراوان ، قابل تطبيق بر آن است . (1)

.


1- .. گفتنى است اين بيان توسط فاضل ارجمند جناب آقاى عبد الهادى مسعودى تهيّه شده است .

ص: 50

8 / 7النَّقصُ في تَكبيراتِ الصَّلاةِ عَلَى المَيِّتِالإمام الصادق عليه السلام :الصَّلاةُ عَلَى المَيِّتِ خَمسُ تَكبيراتٍ ، فَمَن نَقَصَ مِنها فَقَد خالَفَ السُّنَّةَ . (1)

ما نصّ على أنّه بدعة8 / 8«الصَّلاةُ خَيرٌ مِنَ النَّومِ» فِي الأَذانِالمصنف لعبد الرزّاق عن ابن جريج :أخبَرَنِي ابنُ مُسلِمٍ أنَّ رَجُلاً سَأَلَ طاووسا جالِسا مَعَ القَومِ ، فَقالَ : يا أبا عَبدِ الرَّحمنِ ! مَتى قيلَ : الصَّلاةُ خَيرٌ مِنَ النَّومَ ؟ فَقالَ طاووسُ : أما إنَّها لَم تُقَل عَلى عَهدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، ولكِن بِلالاً سَمِعَها في زَمانِ أبي بَكرٍ بَعدَ وَفاةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُها رَجُلٌ غَيرُ مُؤَذِّنٍ فَأَخَذَها مِنهُ ، فَأَذَّنَ بِها ، فَلَم يَمكُث أبو بَكرٍ إلّا قَليلاً ، حَتّى إذا كانَ عُمَرُ قالَ : لَو نَهَينا بِلالاً عَن هذَا الَّذي أحدَثَ ، وكَأَنَّهُ نَسِيَهُ ، فَأَذَّنَ بِهِ النّاسُ حَتَّى اليَومِ . (2)

سنن الترمذي عن مجاهد :دَخَلتُ مَعَ عَبدِ اللّهِ بنِ عُمَرَ مَسجِدا وقَد اُذِّنَ فيهِ ، ونَحنُ نُريدُ أن نُصَلِّيَ فيهِ ، فَثَوَّبَ المُؤَذِّنُ ، فَخَرَجَ عَبدُ اللّهِ بنُ عُمَرَ مِنَ المَسجِدِ وقالَ : اُخرُج بِنا مِن عِندِ هذَا المُبتَدِعِ ! ولَم يُصَلِّ فيهِ . (3)

الإمام الكاظم عليه السلام :«الصَّلاةُ خَيرٌ مِنَ النَّومِ» بِدعَةُ بَني اُمَيَّةَ ، ولَيسَ ذلِكَ مِن أصلِ الأَذانِ . (4)

راجع : هذه الموسوعة : ج 1 ص 541 (بحث حول فصول الأذان) .

.


1- .الخصال : ص 604 ح 9 عن الأعمش ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 123 ح 1 عن الفضل بن شاذان عن الإمام الرضا عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 10 ص 223 ح 1 .
2- .المصنف لعبد الرزاق : ج 1 ص 474 ح 1827 ، كنز العمّال : ج 8 ص 357 ح 23251 .
3- .سنن الترمذي : ج 1 ص 381 ح 198 ، السنن الكبرى : ج 1 ص 624 ح 1990 ، المصنف لعبد الرزاق : ج 1 ص 475 ح 1832 ، كنز العمّال : ج 8 ص 357 ح 23250 .
4- .الاُصول الستّة عشر : ص 205 ح 188 عن زيد النرسي ، بحار الأنوار : ج 84 ص 172 ح 76 .

ص: 51

8 / 7 كاستن از تكبيرهاى نماز ميّت
8 / 8 گفتنِ «الصَّلاةُ خيرٌ من النَّوم» در اذان

8 / 7كاستن از تكبيرهاى نماز ميّتامام صادق عليه السلام :نماز ميّت ، پنج تكبير دارد. بنا بر اين ، هر كس از آنها بكاهد ، با سنّتْ مخالفت كرده است.

8 / 8گفتنِ «الصَّلاةُ خيرٌ من النَّوم» در اذانالمصنّف ، عبد الرزّاق_ به نقل از ابن جَريج _ :ابن مسلم ، به من خبر داد كه مردى ، از طاووس _ كه همراه جمعى نشسته بود _ ، پرسيد: اى ابو عبد الرحمان! از چه زمانى جمله «الصَّلاة خيرٌ من النَّوم» ، گفته شد؟ طاووس گفت: اين جمله ، در دوره پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گفته نشد؛ بلكه پس از رحلت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در زمان ابو بكر، بلال ، اين جمله را از مردى كه مؤذّن نبود، شنيد و آن را از او گرفت؛ امّا [خلافت] ابو بكر ، اندكى بيش نپاييد . عمر كه آمد، گفت : «كاش بلال را از اين چيزى كه پديد آورده است، نهى كنيم !» ؛ ولى گويا فراموش كرد كه چنين كند. بنا بر اين ، مردم تا به امروز ، آن را در اذان مى گويند.

سنن التِّرمِذى_ به نقل از مجاهد _ :با عبد اللّه بن عمر ، به مسجدى وارد شديم و اذان را در مسجد ، گفته بودند و ما مى خواستيم در آن ، نماز بگزاريم كه مؤذّن ، تثويب (1) گفت. عبد اللّه بن عمر ، از مسجد خارج شد و گفت: «بيا از نزد اين بدعت گذار برويم!» و در آن مسجد ، نماز نخواند .

امام كاظم عليه السلام :«الصَّلاة خيرٌ من النَّوم» ، بدعت بنى اميّه است و از اصل اذان نيست.

ر . ك : دانش نامه قرآن و حديث : ج 2 ص 366 (اذان / پژوهشى در باره بندهاى اذان) .

.


1- .. گفتن جمله «الصَّلاة خير من النَّوم» را در اصطلاح ، «تثويب» مى گويند.

ص: 52

8 / 9دُعاءُ غَيرِ الأَعلَمِ إلى نَفسِهِالإمام الصادق عليه السلام :مَن دَعَا النّاسَ إلى نَفسِهِ وفيهِم مَن هُوَ أعلَمُ مِنهُ ، فَهُوَ مُبتَدِعٌ ضالٌّ . (1)

8 / 10السُّكوتُ عِندَ الضَّرورَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :السُّكوتُ عِندَ الضَّرورَةِ بِدعَةٌ . (2)

.


1- .تحف العقول : ص 375 ، الغيبة للنعماني : ص 115 ح 13 عن فضيل بن يسار نحوه ، فقه الرضا : ص 383 عن الإمام الكاظم عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 78 ص 259 ح 150 .
2- .عوالي اللآلي : ج 1 ص 293 ح 175 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 165 ح 2 .

ص: 53

8 / 9 فرا خواندن غير اَعلَم به خود
8 / 10 خاموش ماندن به وقت ضرورت

8 / 9فرا خواندن غير اَعلَم به خودامام صادق عليه السلام :هر كس مردم را به خود فرا خوانَد ، با آن كه در ميان آنان ، داناتر از او هست، او بدعت گذار و گم راه است.

8 / 10خاموش ماندن به وقت ضرورتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سكوت كردن در هنگام ضرورت ، بدعت است .

.

ص: 54

الفصل التاسع : ما زعم أنّه بدعة9 / 1الجَهرُ بِالبَسمَلَةِالإمام الصادق عليه السلام :عَمَدوا إلى أعظَمِ آيَةٍ في كِتابِ اللّهِ ، فَزَعَموا أنَّها بِدعَةٌ إذا أظهَروها ، وهِيَ بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ . (1)

9 / 2سَجدَةُ الشُّكرِالاحتجاج عن محمّد بن عبد اللّه الحميري_ مِن كِتابِهِ إلى صاحِبِ الزَّمانِ عليه السلام مِن جَوابِ مَسائِلِهِ الَّتي سَأَلَهُ عَنها _ :سَأَلَ عَن سَجدَةِ الشُّكرِ بَعدَ الفَريضَةِ ، فَإِنَّ بَعضَ أصحابِنا ذَكَرَ أنَّها بِدعَةٌ فَهَل يَجوزُ أن يَسجُدَهَا الرَّجُلُ بَعدَ الفَريضَةِ ؟ ... فَأَجابَ عليه السلام : سَجدَةُ الشُّكرِ مِن ألزَمِ السُّنَنِ وأوجَبِها ، ولَم يَقُل إنَّ هذِهِ السَّجدَةَ بِدعَةٌ إلّا مَن أرادَ أن يُحدِثَ في دينِ اللّهِ بِدعَةً . (2)

.


1- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 22 ح 16 عن خالد بن مختار ، مجمع البيان : ج 1 ص 90 ، بحار الأنوار : ج 85 ص 21 ح 10 .
2- .الإحتجاج : ج 2 ص 576 ح 356 ، بحار الأنوار : ج 53 ص 161 ح 3 .

ص: 55

فصل نهم : آنچه بدعت پنداشته شده است

9 / 1 بلند گفتن «بسم اللَّه الرحمن الرحيم»
9 / 2 سجده شكر

فصل نهم : آنچه بدعت پنداشته شده است9 / 1بلند گفتن «بسم اللّه الرحمن الرحيم»امام صادق عليه السلام :باعظمت ترين آيه كتاب خدا را نشانه رفتند و مدّعى شدند كه بلند گفتن آن ، بدعت است. اين آيه ، همان «بسم اللّه الرحمن الرحيم» است.

9 / 2سجده شكرالاحتجاج_ به نقل از محمّد بن عبد اللّه حِميَرى ، از نامه اش به صاحب زمان عليه السلام كه در آن ، مسائلى را از امام عليه السلام پرسيده بود و ايشان ، پاسخش را داده بود _ :از گزاردن سجده شُكر بعد از نماز واجب پرسيد، و اين كه برخى از شيعيان ، آن را بدعت مى دانند. پس آيا جايز است كه شخص بعد از نماز واجب، سجده شكر به جا آورد؟... امام عليه السلام پاسخ داد: «سجده شُكر ، از لازم ترين و واجب ترينِ سنّت هاست و هيچ كس نگفته است كه اين سجده ، بدعت است ، مگر كسى كه خواسته تا در دين خدا ، بدعتى پديد آورَد» .

.

ص: 56

الفصل العاشر : عدّة من المبتدعين10 / 1قابيلُالإمام علي عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «قَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ رَبَّنَا أَرِنَا الَّذَيْنِ أَضَلَّانَا مِنَ الْجِنِّ وَ الْاءِنسِ» (1) _ :يَعنونَ إبليسَ الأَبالِسَةِ وقابيلَ بنَ آدَمَ ، أوَّلُ مَن أبدَعَ (الكُفرَ وَالضَّلالَ) (2) وَالمَعصِيَةَ . (3)

الإمام الباقر عليه السلام :تُقُبِّلَ قُربانُ هابيلَ ولَم يُتَقَبَّل قُربانُ قابيلَ ، وهُوَ قَولُ اللّهِ عز و جل : «وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَىْ ءَادَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْاخَرِ» (4) إلى آخِرِ الآيَةِ . وكانَ القُربانُ تَأكُلُهُ النّارُ ، فَعَمَدَ قابيلُ إلَى النّارِ فَبَنى لَها بَيتا وهُوَ أوَّلُ مَن بَنى بُيوتَ النّارِ ، فَقالَ : لَأَعبُدَنَّ هذِهِ النّارَ حَتّى تَتَقَبَّلَ مِنّي قُرباني . (5)

.


1- .فصّلت : 29 .
2- .ما بين القوسين أثبتناه من بحار الأنوار .
3- .مجمع البيان : ج 9 ص 17 ، بحار الأنوار : ج 8 ص 263 .
4- .المائدة : 27 .
5- .الكافي : ج 8 ص 113 ح 92 ، كمال الدين : ص 213 ح 2 ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 309 ح 78 كلّها عن أبي حمزة الثمالي ، بحار الأنوار : ج 23 ص 63 ح 3 .

ص: 57

فصل دهم : شمارى از بدعت گذاران

10 / 1 قابيل

فصل دهم : شمارى از بدعت گذاران10 / 1قابيلامام على عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «كسانى كه كافر شدند، گفتند : پروردگارا ! آن دو را كه گم راهمان كردند، از جِن و اِنس ، نشانمان ده» _ :مقصودشان ، اهريمنِ اهريمنان و قابيل ، پسر آدم است ؛ نخستين كسانى كه كفر و گم راهى و نافرمانى را بدعت نهادند.

امام باقر عليه السلام :قربانى هابيل ، پذيرفته گشت و قربانى قابيل ، پذيرفته نشد، و اين سخن خداوند عز و جل است كه: «و داستان دو پسر آدم را به درستى برايشان بخوان. هنگامى كه قربانى اى پيش داشتند و از يكى از آن دو ، پذيرفته شد و از ديگرى ، پذيرفته نشد» تا آخر آيه. [چنان بود كه] قربانى [پذيرفته شده] را آتش مى سوزانْد. پس قابيل رفت و براى آتش ، خانه اى ساخت _ و او نخستين كسى بود كه آتشكده ساخت _ ، و گفت: چندان اين آتش را مى پرستم تا قربانى مرا هم بپذيرد.

.

ص: 58

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ قابيلَ لَمّا رَأَى النّارَ قَد قَبِلَت قُربانَ هابيلَ قالَ لَهُ إبليسُ : إنَّ هابيلَ كانَ يَعبُدُ تِلكَ النّارَ ، فَقالَ قابيلُ : لا أعبُدُ النّارَ الَّتي عَبَدَها هابيلُ ولكِن أعبُدُ نارا اُخرى واُقَرِّبُ قُربانا لَها فَتَقَبَّلُ قُرباني ، فَبَنى بُيوتَ النّارِ فَقَرَّبَ ، فَلَم يَكُن لَهُ عِلمٌ بِرَبِّهِ عز و جل ولَم يَرِث مِنهُ وُلدُهُ إلّا عِبادَةَ النّيرانِ . (1)

10 / 2كَفَرَةُ أهلِ الكِتابِالإمام علي عليه السلام_ في جَوابِ ابنِ الكَوّاءِ عِندَما سَأَلَهُ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، أخبِرني عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُم بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالاً» (2) الآيَةَ _ :كَفَرَةُ أهلِ الكِتابِ اليَهودُ وَالنَّصارى ، وقَد كانوا عَلَى الحَقِّ ، فَابتَدَعوا في أديانِهِم وهُم يَحسَبونَ أنَّهُم يُحسِنونَ صُنعا . (3)

الإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ : «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُم بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالاً * الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا» _ :هُمُ النَّصارى ، وَالقِسّيسونَ ، وَالرُّهبانُ ، وأهلُ الشُّبُهاتِ وَالأَهواءِ مِن أهلِ القِبلَةِ وَالحَرورِيَّةُ (4) ، وأهلُ البِدَعِ . (5)

.


1- .علل الشرائع : ص 3 ح 1 ، قصص الأنبياء للراوندي : ص 66 ح 46 نحوه وكلاهما عن عبد الحميد بن أبي الديلم ، بحار الأنوار : ج 3 ص 249 ح 5 .
2- .الكهف : 103 .
3- .الإحتجاج : ج 1 ص 616 ح 139 عن الأصبغ بن نباتة ، الغارات : ج 1 ص 180 عن أبي عمرو الكندي ، مجمع البيان : ج 6 ص 767 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 33 ص 341 .
4- .الحروريَّةُ : طائفة من الخوارج نسبوا إلى حروراء وهو موضع قريب من الكوفة (النهاية : ج 1 ص 366 «حرر») .
5- .تفسير القمّي : ج 2 ص 46 عن أبي الجارود ، بحار الأنوار : ج 2 ص 298 ح 23 .

ص: 59

10 / 2 كافرانِ اهل كتاب

امام صادق عليه السلام :قابيل ، چون ديد كه آتش ، قربانى هابيل را پذيرفت، ابليس به او گفت: هابيل ، اين آتش را مى پرستيده است ! پس قابيل گفت: من آتشى را كه هابيل پرستيده است ، نمى پرستم ؛ بلكه آتش ديگرى را مى پرستم و برايش قربانى پيشكش مى كنم تا قربانى ام را بپذيرد. از اين رو آتشكده ها ساخت و قربانى كرد، در حالى كه او از پروردگارش عز و جلشناختى نداشت. فرزندانش نيز از او چيزى جز پرستش آتش ، به ارث نبردند.

10 / 2كافرانِ از اهل كتابامام على عليه السلام_ در پاسخ ابن كوّا ، كه از ايشان پرسيد : اى امير مؤمنان ! مرا از اين سخن خداوند عز و جل آگاه كن: «بگو: آيا شما را از زيانكارترين ها خبر دهيم ؟ » تا آخر آيه _ :مقصود ، كافرانِ اهل كتاب اند ؛ يعنى يهود و نصارا . آنان ، [در ابتدا] بر آيينِ درست بودند ؛ امّا در عقايد خويش ، بدعت آورى كردند ، در حالى كه گمان مى كردند كه كار درستى مى كنند.

امام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند: «بگو: آيا شما را از زيانكارترين ها خبر دهيم ؟ آنان ، كسانى اند كه كوشش ايشان در زندگى دنيا ، به هدر رفته است و خود مى پندارند كه كارِ درستى انجام مى دهند» _ :آنان ، عبارت اند از: نصارا ، كشيشان ، راهبان ، مسلمانانِ شبهه گرا و فرقه گرا ، حَروريّه (1) و اهل بدعت .

.


1- .. حَروريّه، طايفه اى از خوارج اند ، منسوب به حَرورا ، لشكرگاه خوارج ، كه جايى است در نزديكى كوفه.

ص: 60

10 / 3السّامِرِيُّ (1)الكتاب«وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَى مِن بَعْدِهِ مِنْ حُلِيِّهِمْ عِجْلاً جَسَدًا لَّهُ خُوَارٌ أَلَمْ يَرَوْاْ أَنَّهُ لَا يُكَلِّمُهُمْ وَلَا يَهْدِيهِمْ سَبِيلاً اتَّخَذُوهُ وَكَانُواْ ظَالِمِينَ» . (2)

الحديثالخصال عن الحسين بن خالد عن أبي الحسن عليه السلام :إنَّ الَّذينَ أمَروا قَومَ موسى عليه السلام بِعِبادَةِ العِجلِ كانوا خَمسَةَ أنفُسٍ وكانوا أهلَ بَيتٍ يَأكُلونَ عَلى خِوانٍ واحِدٍ وهُم أذينوه وأخوهُ مبذويه وَابنُ أخيهِ وَابنَتُهُ وَامرَأَتُهُ وهُمُ الَّذينَ ذَبَحُوا البَقَرَةَ الَّتي أمَرَ اللّهُ عز و جل بِذَبحِها. (3)

10 / 4عَمرُو بنُ لُحَيٍّ 4الكتاب«مَا جَعَلَ اللَّهُ مِن بَحِيرَةٍ وَلَا سَائِبَةٍ وَلَا وَصِيلَةٍ وَلَا حَامٍ وَ لَكِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَأَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ» . (4)

.


1- .كان السامري من أتباع النبيّ موسى عليه السلام ، فلمّا ذهب موسى عليه السلام لميقات ربّه في الطور وطال مكثه أربعين يوماً استغلّ السامري هذه الفرصة ، فصنع عجلاً ودعا الناس إليه ، وقد وردت قصّة السامري والعجل في القرآن الكريم والروايات الشريفة والتفاسير (راجع : دائرة المعارف الشيعية : ج 9 ص 35) .
2- .الأعراف : 148 .
3- .الخصال : ص 292 ح 55 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 83 ح 22 ، علل الشرائع : ص 440 ح 1 ، المحاسن : ج 2 ص 36 ح 1115 نحوه ، بحار الأنوار : ج 13 ص 216 ح 8 .
4- .المائدة : 103 .

ص: 61

10 / 3 سامرى
10 / 4 عمرو بن لُحَى

10 / 3سامرى (1)قرآن:«و قوم موسى ، پس از [عزيمت] او ، از زيورهاى خود ، تنديس گوساله اى را براى خويش ساختند كه صداى گاو داشت. آيا نديدند كه آن گوساله ، با ايشان سخن نمى گويد و راهى بدانها نمى نمايد؟ ! آن را [ به پرستش ] گرفتند ، و از ستمكاران بودند» .

حديثالخصال_ به نقل از حسين بن خالد ، از امام رضا عليه السلام _ :كسانى كه قوم موسى عليه السلام را به پرستش گوساله فرا خواندند ، پنج تن بودند و همه آنها از يك خانواده بودند و بر يك خوان ، غذا مى خوردند . آنان ، عبارت بودند از : اَذينوه و برادرش مبذويه و برادرزاده اش و دخترش و همسرش . همينان بودند كه آن ماده گاوى را كه خداوند عز و جلبه قربانى كردن آن امر كرده بود ، ذبح كردند .

10 / 4عمرو بن لُحَىقرآن«خداوند ، [ چيزهاى ممنوعى از قبيل ] بَحيره و سائبه و وَصيله و حام ، قرار نداده است ؛ ولى كسانى كه كفر ورزيده اند ، بر خدا دروغ مى بندند ؛ و بيشترشان انديشه نمى كنند» .

.


1- .. سامرى ، مردى از پيروان موسى عليه السلام بود . هنگامى كه موسى عليه السلام به وعدهگاه خود در كوه طور رفت تا تورات بر او نازل شود ، اين مدّت ، طولانى شد و به چهل روز ، بالغ گشت . سامرى ، از اين فرصت استفاده كرد و گوساله اى ساخت و مردم را به پرستش آن ، دعوت كرد . جريان گوساله سامرى ، در قرآن و روايات و تفاسير ، ذكر گرديده است (ر . ك : دائرة المعارف تشيّع : ج 9 ص 35) .

ص: 62

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ عَمرَو بنَ لُحَيِّ بنِ قَمَعَةَ بنِ خِندِفَ كانَ قَد مَلَكَ مَكَّةَ ، وكانَ أوَّلَ مَن غَيَّرَ دينَ إسماعيلَ وَاتَّخَذَ الأَصنامَ ونَصَبَ الأَوثانَ ، وبَحَرَ البَحيرَةَ ، وسَيَّبَ السّائِبَةَ ، ووَصَلَ الوَصيلَةَ ، وحَمَى الحامِيَ . فَلَقَد رَأَيتُهُ فِي النّارِ يُؤذي أهلَ النّارِ ريحُ قُصْبِهِ (1) ، ويُروى : يَجُرُّ قُصبَهُ فِي النّارِ . (2)

10 / 5أبو عامِرِبنُ النُّعمانِ بنِ صَيفِيٍّ الرّاهِبُمجمع البيان عن سعيد بن المسيّب_ في قَولِهِ تَعالى : «وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِى ءَاتَيْنَاهُ ءَايَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ» (3) _ :إنَّهُ أبو عامِرِ بنُ النُّعمانِ بنِ صَيفِيٍّ الرّاهِبُ 4 الَّذي سَمّاهُ النَّبِيُّ الفاسِقَ ، وكانَ قَد تَرَهَّبَ فِي الجاهِلِيَّةِ ولَبِسَ المُسوحَ فَقَدِمَ المَدينَةَ ، فَقالَ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله : ما هذَا الَّذي جِئتَ بِهِ ؟ قالَ : جِئتُ بِالحَنيفِيَّةِ دينِ إبراهيمَ ، قالَ : فَأَنَا عَلَيها . فَقالَ صلى الله عليه و آله : لَستَ عَلَيها ولكِنَّكَ أدخَلتَ فيها ما لَيسَ مِنها ، فَقالَ أبو عامِرٍ : أماتَ اللّهُ الكاذِبَ مِنّا طَريدا وَحيدا ، فَخَرَجَ إلى أهلِ الشّامِ وأَرسَلَ إلَى المُنافِقينَ أنِ استَعِدُّوا السِّلاحَ ، ثُمَّ أتى قَيصَرَ وأتى بِجُندٍ لِيُخرِجَ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله مِنَ المَدينَةِ ، فَماتَ بِالشّامِ طَريدا وَحيدا . (4)

.


1- .القُصْبُ : اسم للأمعاءِ كلّها (النهاية : ج 4 ص 66 «قصب») .
2- .مجمع البيان : ج 3 ص 390 عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 9 ص 84 ؛ تفسير الطبري : ج 5 الجزء 7 ص 86 عن أبي هريرة ، تاريخ بغداد : ج 5 ص 173 الرقم 2623 ، الفردوس : ج 3 ص 67 ح 4188 عن أبي هريرة وكلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 2 ص 403 ح 4361 .
3- .الأعراف : 175 .
4- .مجمع البيان : ج 4 ص 769 ، بحار الأنوار : ج 22 ص 36 ؛ تفسير القرطبي : ج 7 ص 320 نحوه وراجع : السيرة النبويّة لابن هشام : ج 3 ص 71 وتاريخ الطبري : ج 2 ص 511 .

ص: 63

10 / 5 ابو عامر بن نُعمان بن صيفى راهب

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عَمرو بن لُحَىّ بن قَمَعَة بن خِندِف ، بر مكّه حكومت مى كرد. او نخستين كسى بود كه آيين اسماعيل را دگرگون ساخت و بت پرستى را رواج داد و چيزهاى به نام هاى بَحيره و سائبه و وَصيله و حام را بدعت نهاد. او را در آتش ديدم كه بوى اَمعا و اَحشايش ، جهنّميان را آزار مى داد ( / اَمعا و اَحشايش ، در آتش كشيده مى شد ) .

10 / 5ابو عامر بن نُعمان بن صيفى راهب 1مجمع البيان_ به نقل از سعيد بن مُسيّب ، در باره اين سخن خداوند متعال: «و خبر آن كس را كه آيات خود را به او داده بوديم ، براى آنان بخوان كه از آن ، عارى گشت . آن گاه شيطان ، او را دنبال كرد و از گم راهان شد» _ :اين شخص ، ابو عامر بن نعمان بن صيفى راهب بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله ، او را [به جاى راهب ، ]«فاسق» ناميد. وى كه در زمان جاهليت ، راهبى را در پيش گرفته بود و پشمينه مى پوشيد ، به مدينه آمد و به پيامبر صلى الله عليه و آله گفت: اين چيست كه تو آورده اى؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «آيين يكتاپرستىِ ابراهيم را آورده ام» . ابو عامر گفت: پس من هم به همين آيين هستم. فرمود: «تو بر اين آيين نيستى؛ بلكه چيزهايى را كه از آن نيست ، بر آن افزوده اى». ابوعامر گفت: هر يك از ما دروغ مى گويد ، خداوند ، او را آواره و تنها بميرانَد ! پس به نزد شاميان رفت و به منافقان [مدينه] پيغام داد كه جنگ افزار ، آماده سازند. سپس نزد قيصر [ روم ]رفت و با سپاهى ، روانه شد تا پيامبر صلى الله عليه و آله را از مدينه بيرون كند ؛ امّا خودش در شام ، آواره و تنها مُرد .

.

ص: 64

10 / 6مُعاوِيَةُ بنُ أبي سُفيانَ (1)رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أوَّلُ مَن يُبَدِّلُ سُنَّتي رَجُلٌ مِن بَني اُمَيَّةَ . (2)

الإمام الحسن عليه السلام :إنَّ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام قالَ لي _ ذاتَ يَومٍ وقَد رَآني فَرِحا _ : يا حَسَنُ أتَفرَحُ ! كَيفَ بِكَ إذا رَأَيتَ أباكَ قَتيلاً ؟ أم كَيفَ بِكَ إذا وَلِيَ هذَا الأَمرَ بَنو اُمَيَّةَ ؟ وأميرُهَا الرَّحبُ البُلعومُ ، الواسِعُ الأَعفاجُ (3) ، يَأكُلُ ولا يَشبَعُ ، يَموتُ ولَيسَ لَهُ فِي السَّماءِ ناصِرٌ ولا فِي الأَرضِ عاذِرٌ ، ثُمَّ يَستَولي عَلى غَربِها وشَرقِها ، يدَينُ لَهُ العِبادُ ، ويَطولُ مُلكُهُ ، يَستَنُّ بِسُنَنِ البِدَعِ وَالضَّلالِ ، ويُميتُ الحَقَّ وسُنَّةَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله يُقَسِّمُ المالَ في أهلِ وِلايَتِهِ ويَمنَعُهُ مَن هُوَ أحَقُّ بِهِ ، ويَذِلُّ في مُلكِهِ المُؤمِنُ ، ويَقوى في سُلطانِهِ الفاسِقُ ، ويَجعَلُ المالَ بَينَ أنصارِهِ دُوَلاً ، ويَتَّخِذُ عِبادَ اللّهِ خَوَلاً (4) ، يَدرُسُ في سُلطانِهِ الحَقُّ ، ويَظهَرُ الباطِلُ ويُلعَنُ الصّالِحونَ ، ويُقتَلُ مَن ناواهُ عَلَى الحَقِّ ، ويَدينُ مَن والاهُ عَلَى الباطِلِ . (5)

.


1- .هو معاوية بن صخر بن حرب بن اُميّة بن عبد شمس بن عبد مناف القرشيّ الاُمويّ ، واُمّه هند بنت عتبة بن ربيعة بن عبد شمس ، آكلة الأكباد التي نهشت جسد عمّ رسول اللّه صلى الله عليه و آله حمزة . وُلد قبل الهجرة بخمس وعشرين سنة . قاتل رسول اللّه صلى الله عليه و آله مع أبيه أبي سفيان في حروبه . أسلم هو وأبوه وأخوه يزيد واُمّه في عام الفتح سنة 8 ق . استعمله عمر على الشام فكان عليها حتى قُتل عثمان ، فطالب بدمه أمير المؤمنين عليّا عليه السلام ، وحاربه على ذلك ، وهو الذي نصب لواء العداوة لعليّ عليه السلام ، وأشاع لعنه في الناس ، وقد وردت الذموم واللعون من ناحية رسول اللّه صلى الله عليه و آله والأئمّة المعصومين على معاوية وأبيه . مات سنة ستين وهو ابن خمس وثمانين عاما (اُسد الغابة : ج 5 ص 211 الرقم 4577 والعقد الفريد : ج 4 ص 336 ووقعة صفّين : ص 216 وص 231 وص 317) .
2- .المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 341 ح 145 ، تاريخ دمشق : ج 65 ص 250 ح 13265 ، البداية والنهاية : ج 6 ص 229 كلّها عن أبي ذر ، كنز العمّال : ج 11 ص 167 ح 31063 ؛ شرح الأخبار : ج 2 ص 156 ح 479 عن أبي ذرّ .
3- .الأعفاج : وهو مثل المصارين لذوات الخفّ والظلف (الصحاح : ج 1 ص 329 «عفج») .
4- .خَوَلاً : أي خدما وعبيدا (النهاية : ج 2 ص 88 «خول») .
5- .الاحتجاج : ج 2 ص 70 ح 158 عن زيد بن وهب الجهني ، بحار الأنوار : ج 44 ص 20 ح 4 .

ص: 65

10 / 6 معاوية بن ابى سفيان

10 / 6معاوية بن ابى سفيانپيامبر خدا صلى الله عليه و آلهنخستين كسى كه سنّت مرا تغيير مى دهد ، مردى از بنى اميّه است.

.

ص: 66

الإمام عليّ عليه السلام_ في كِتابٍ لَهُ إلى مُعاوِيَةَ _ :فَسُبحانَ اللّهِ! ما أشَدَّ لُزومَكَ لِلأَهواءِ المُبتَدِعَةِ وَالحَيرَةِ المُتَّبَعَةِ . (1)

عنه عليه السلام_ في صِفَةِ جَيشِ مُعاوِيَةَ في وَقعَةِ صِفّينَ _ :إنَّما هِيَ جُثَثٌ ماثِلَةٌ ، فيها قُلوبٌ طائِرَةٌ ، مُزَخرَفَةٌ بِتَمويهِ الخاسِرينَ ، ورِجلُ جَرادٍ زَفَّت بِهِ ريحُ صَبا ، ولَفيفٌ سَداهُ الشَّيطانُ ، ولَحمَتُهُ الضَّلالَةُ ، وصَرَخَ بِهِم ناعِقُ البِدعَةِ ، وفيهِم خَوَرُ (2) الباطِلِ وضَحضَحَةُ (3) المُكاثِرِ . (4)

الإمام الحسن عليه السلام_ حينَ قالَ لَهُ مُعاوِيَةُ بَعدَ الصُّلحِ : اُذكُر فَضلَنا _ :لَعَمري إنّا لَأَعلامُ الهُدى ومَنارُ التُّقى ، ولكِنَّكَ يا مُعاوِيَةُ مِمَّن أبارَ (5) السُّنَنَ ، وأحيَا البِدَعَ ، وَاتَّخَذَ عِبادَ اللّهِ خَوَلاً ، ودينَ اللّهِ لَعِبا . (6)

.


1- .نهج البلاغة : الكتاب 37 ، الإحتجاج : ج 1 ص 428 ح 92 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 98 ح 403 .
2- .خَارَ يَخورُ : إذا ضعفت قوّته ووهت (النهاية : ج 2 ص 87 «خور») .
3- .الضَحْضَحَةُ : جري السراب (تاج العروس : ج 4 ص 134 «ضحح») .
4- .تفسير فرات : ص 432 ح 569 عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 32 ص 606 ح 478 .
5- .البَوَارُ : الهلاك (النهاية : ج 1 ص 161 «بور») .
6- .تحف العقول : ص 233 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 42 ح 3 .

ص: 67

امام حسن عليه السلام :روزى امير مؤمنان ، مرا شادمان ديد. فرمود: «اى حسن ! شادمانى مى كنى؟ ! چگونه اى آن گاه كه پدرت را كُشته ببينى ؟ يا چگونه اى آن گاه كه بنى اميّه ، بر سرِ كار بيايند؟ و فرمان روايشان ، آن مرد گشادهْ حلقومِ فراخْ روده است كه هر چه مى خورَد ، سير نمى شود ، در حالى مى ميرد كه نه در آسمان ، ياورى دارد ، و نه در زمين، كسى را كه او را معذور بدارد. سپس بر غرب و شرق عالم ، استيلا مى يابد. بندگان ، سر در طاعت او فرود مى آورند و حكومتش به درازا مى كشد. شيوه هاى بدعت آميز و گم راه ساز ، بنياد مى نهد و حق و سنّت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را مى ميرانَد . بيت المال را ميان دوستان و پيروانش تقسيم مى كند و كسانى را كه به آن سزاوارترند ، از آن ، محروم مى گردانَد. در حكومت او ، مؤمن ، خوار و ناتوان است، و در سلطنتش ، نابه كاران ، نيرومندند. دارايى ها را به انحصار طرفداران خود در مى آورد و بندگان خدا را به بردگى مى گيرد. در حكومت او ، حق از ميان مى رود و باطل ، حاكم مى شود و نيكان ، لعنت مى شوند . هر كه با او بر سرِ حق ، مخالفت كند ، كشته مى شود، و هر كه در باطل از او پيروى كند ، پاداش مى يابد.

امام على عليه السلام_ در نامه اش به معاويه _ :شگفتا! چه سخت به بدعت هاى دلخواه خويش، و پيمودن راهِ سرگشتگى ، چسبيده اى !

امام على عليه السلام_ در توصيف سپاهيان معاويه در جنگ صِفّين _ :آنها، در حقيقت، پيكرهايى بى جان اند ، با دل هايى لرزان [ و پريشان ] ، آراسته به ظاهرِ دروغينِ زيانكاران. دسته اى از مَلَخان اند كه باد صبا آنها را آورده است . مجموعه اى است كه تارِ آن ، شيطان و پودش ، گم راهى است و منادى بدعت ، آنان را فرا خوانده، و در آنهاست سستىِ باطل و لاف زنىِ فزونخواه .

امام حسن عليه السلام_ در پاسخ معاويه كه بعد از پيمان صلح به ايشان گفت: از فضيلت ما سخن بگو _ :به جانم سوگند كه ما ، نشانه هاى هدايت و مناره هاى پرهيزگارى هستيم ؛ امّا تو _ اى معاويه _ ، يكى از كسانى هستى كه سنّت ها را ميرانْد و بدعت ها را زنده ساخت و بندگان خدا را به بردگى بُرد و دين خدا را به بازى گرفت .

.

ص: 68

الإمام الحسين عليه السلام_ في كِتابِهِ إلى مُعاوِيَةَ _ :ألَستَ القاتِلَ حُجرَ بنَ عَدِيٍّ أخا كِندَةَ وَالمُصَلّينَ العابِدينَ الَّذينَ كانوا يُنكِرونَ الظُّلمَ ويَستَعظِمونَ البِدَعَ ولا يَخافونَ فِي اللّهِ لَومَةَ لائِمٍ ؟ (1)

تاريخ الخلفاء :في سَنَةِ ثَلاثٍ وأربَعينَ ... اِستَخلَفَ (2) مُعاوِيَةُ زِيادَ ابنَ أبيهِ ، وهِيَ أوَّلُ قَضِيَّةٍ غَيَّرَ فيها حُكمَ النَّبِيِّ عَلَيهِ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ فِي الإِسلامِ ، ذَكَرَهُ الثَّعالِبِيُّ وغَيرُهُ . (3)

تاريخ الخلفاء :في سَنَةِ خَمسينَ فُتِحَت قوهستانُ (4) عَنوَةً ، وفيها دَعا مُعاوِيَةُ أهلَ الشّامِ إلَى البَيعَةِ بِوِلايَةِ العَهدِ مِن بَعدِهِ لاِبنِهِ يَزيدَ فَبايَعوهُ ، وهُوَ أوَّلُ مَن عَهِدَ بِالخِلافَةِ لِابنِهِ ، وأوَّلُ مَن عَهِدَ بِها في صِحَّتِهِ ، ثُمَّ إنَّهُ كَتَبَ إلى مَروانَ بِالمَدينَةِ أن يَأخُذَ البَيعَةَ ، فَخَطَبَ مَروانُ فَقالَ إنَّ أميرَ المُؤمِنينَ رَأى أن يَستَخلِفَ عَلَيكُم وَلَدَهُ يُريدُ سُنَّةَ أبي بَكرٍ وعُمَرَ . فَقامَ عَبدُ الرَّحمنِ بنُ أبي بَكرٍ الصِّدّيقِ فَقالَ : بَل سُنَّةَ كِسرى وقَيصَرَ ، إنَّ أبا بَكرٍ وعُمَرَ لَم يَجعَلاها في أولادِهِما ، ولا في أحَدٍ مِن أهلِ بَيتِهِما . (5)

.


1- .رجال الكشّي : ج 1 ص 252 ح 99 ، الإحتجاج : ج 2 ص 90 ح 164 نحوه ، بحار الأنوار : ج 44 ص 212 ح 9 .
2- .الظاهر أ نّ الصحيح هو : «استلحق» .
3- .تاريخ الخلفاء : ص 235 وراجع : الإمامة والسياسة : ج 1 ص 203 ورجال الكشّي : ج 1 ص 255 ح 99 والاحتجاج : ج 2 ص 91 ح 164 .
4- .قوهستان : وهو تعريب كوهستان ومعناه موضع الجبال ؛ لأنّ كوه : جبل ، وأمّا المشهور بهذا الاسم ... هي الجبال بين هراة ونيسابور (معجم البلدان : ج 4 ص 416) .
5- .تاريخ الخلفاء : ص 235 وراجع : المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 528 ح 8483 وفتح الباري : ج 8 ص576 وينابيع المودّة : ج 2 ص 469 ح 304 .

ص: 69

امام حسين عليه السلام_ در نامه اش به معاويه _ :آيا تو نبودى كه حُجر بن عَدِى كِنْدى و آن نمازگزاران عبادت پيشه اى را كه با ستم ، مخالفت مى كردند و بدعت ها را خطرناك مى شِمردند و در راه خدا ، از سرزنشِ هيچ سرزنشگرى نمى هراسيدند ، كُشتى ؟

تاريخ الخلفاء :در سال 43 [ هجرى ] ... معاويه، زياد بن ابيه را به برادرى خويش پذيرفت، و اين ، نخستين قضاوتى بود كه در آن حكم پيامبر صلى الله عليه و آله را در اسلام ، تغيير مى داد. اين ماجرا را ثعالبى و ديگران آورده اند.

تاريخ الخلفاء :در سال پنجاه، قُهستان با جنگ ، فتح شد. همچنين در همين سال ، معاويه ، مردم شام را به بيعت با فرزندش يزيد به ولى عهدى و جانشينى پس از خود ، فرا خواند . شاميان هم با او بيعت كردند. بدين ترتيب، معاويه ، نخستين كسى بود كه فرزندش را ولى عهد خود قرار داد، و نخستين كسى بود كه در زمان سلامتش ، جانشين تعيين كرد. سپس به مروان در مدينه نوشت كه [براى يزيد ]بيعت بگيرد. مروان ، خطبه خواند و گفت: امير مؤمنان ، نظرش اين است كه فرزندش را جانشين خود قرار دهد. او با اين كار ، سنّت ابو بكر و عمر را دنبال مى كند. عبد الرحمان ، پسر ابو بكر صدّيق ، برخاست و گفت: او سنّت كسرا و قيصر را دنبال مى كند. ابو بكر و عمر ، خلافت را در ميان فرزندانشان يا يكى از افراد خانواده شان قرار ندادند.

.

ص: 70

تاريخ اليعقوبي :وفي هذِهِ السَّنَةِ [سَنَةِ 44] عَمِلَ مُعاوِيَةُ المَقصورَةَ فِي المَسجِدِ وأخرَجَ المَنابِرَ إلَى المُصَلّى فِي العيدَينِ ، وخَطَبَ الخُطبَةَ قَبلَ الصَّلاةِ ، وذلِكَ أنَّ النّاسَ ، إذا صَلُّوا انصَرَفوا لِئَلّا يَسمَعوا لَعنَ عَلِيٍّ ، فَقَدَّمَ مُعاوِيَةُ الخُطبَةَ قَبلَ الصَّلاةِ ، ووَهَبَ فَدَكا لِمَروانَ بنِ الحَكَمِ لِيُغيظَ بِذلِكَ آلَ رَسولِ اللّهِ . (1)

10 / 7أبُو الخَطّابِ 2الإمام الصادق عليه السلام_ وقَد ذَكَرَ أصحابَ أبِي الخَطّابِ وَالغُلاةَ _ :لا تُقاعِدوهُم ، ولا تُواكِلوهُم ، ولا تُشارِبوهُم ، ولا تُصافِحوهُم ، ولا تُوارِثوهُم . (2)

.


1- .تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 223 .
2- .رجال الكشّي : ج 2 ص 586 ح 525 عن المفضّل بن مزيد ، بحار الأنوار : ج 25 ص 296 ح 55 .

ص: 71

10 / 7 ابو الخطّاب

تاريخ اليعقوبى:در اين سال (سال 44) ، معاويه در مسجد ، مقصوره ساخت. در عيد قربان و فطر ، دستور داد تا منبر را به نمازگاه ببرند. خطبه[ ى عيد ]را پيش از نماز خواند. علّتش هم اين بود كه مردم ، نماز را كه مى خواندند ، مى رفتند تا لعن شدن على عليه السلام را نشنوند. لذا معاويه ، خطبه را پيش از نماز خواند و فَدَك را به مروان بن حكم بخشيد تا با اين كار ، خاندان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را به خشم آورد .

10 / 7ابوالخطّابامام صادق عليه السلام_ در باره پيروان ابو خطّاب و غاليان _ :با آنها ، نشست و برخاست نكنيد. با آنها ، هم كاسه نشويد و از يك ظرف ، آب نخوريد. با آنها ، دست ندهيد و با آنها ، گفتگو نكنيد.

.

ص: 72

الكافي عن عيسى شلقان :كُنتُ قاعِدا فَمَرَّ أبُو الحَسَنِ موسى عليه السلام ومَعَهُ بَهمَةٌ ، قالَ : قُلتُ : يا غُلامُ ما تَرى ما يَصنَعُ أبوكَ ؟ يَأمُرُنا بِالشَّيءِ ، ثُمَّ يَنهانا عَنهُ ، أمَرَنا أن نَتَوَلّى أبَا الخَطّابِ ثُمَّ أمَرَنا أن نَلعَنَهُ ونَتَبَرَّأَ مِنهُ ؟ فَقالَ أبُو الحَسَنِ عليه السلام وهُوَ غُلامٌ : إنَّ اللّهَ خَلَقَ خَلقا لِلإِيمانِ لا زَوالَ لَهُ ، وخَلَقَ خَلقا لِلكُفرِ لا زَوالَ لَهُ ، وخَلَقَ خَلقا بَينَ ذلِكَ أعارَهُ الإِيمانَ يُسَمَّونَ المُعارينَ ، إذا شاءَ سَلَبَهُم ، وكانَ أبُو الخَطّابِ مِمَّن اُعيرَ الإِيمانَ . (1)

قرب الإسناد عن عيسى شلقان :دَخَلتُ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام وأنَا اُريدُ أن أسأَ لَهُ عَن أبِي الخَطّابِ ، فَقالَ لي مُبتَدِئا قَبلَ أن أجلِسَ : يا عيسى ما مَنَعَكَ أن تَلقَى ابني فَتَسأَلَهُ عَن جَميعِ ما تُريدُ ؟ قالَ عيسى : فَذَهَبتُ إلَى العَبدِ الصّالحِ عليه السلام وهُوَ قاعِدٌ فِي الكُتّابِ ، وعَلى شَفَتَيهِ أثَرُ المِدادِ (2) ، فَقالَ مُبتَدِئا : يا عيسى ، إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى أخَذَ ميثاقَ النَّبِيّينَ عَلَى النُّبُوَّةِ فَلَم يَتَحَوَّلوا عَنها أبَدا ، وأخَذَ ميثاقَ الوَصِيّينَ عَلَى الوَصِيَّةِ فَلَم يَتَحَوَّلوا عَنها أبَدا ، وأعارَ قَوما الإِيمانَ زَمانا ثُمَّ سَلَبَهُم إيّاهُ ، وإنَّ أبا الخَطّابِ مِمَّن اُعيرَ الإِيمانَ ثُمَّ سَلَبَهُ اللّهُ . (3)

رجال الكشّي عن عيسى شلقان :قُلتُ لِأَبِي الحَسَنِ عليه السلام وهُوَ يَومَئِذٍ غُلامٌ قَبلَ أوانِ بُلوغِهِ : جُعِلتُ فِداكَ ما هذَا الَّذي يُسمَعُ مِن أبيكَ أنَّهُ أمَرَنا بِوِلايَةِ أبِي الخَطّابِ ثُمَّ أمَرَنا بِالبَراءَةِ مِنهُ ؟ قالَ : فَقالَ أبُو الحَسَنِ عليه السلام مِن تِلقاءِ نَفسِهِ : إنَّ اللّهَ خَلَقَ الأَنبِياءَ عَلَى النُّبُوَّةِ فَلا يَكونون إلّا أنبِياءَ ، وخَلَقَ المُؤمِنينَ عَلَى الإِيمانِ فَلا يَكونونَ إلّا مُؤمِنينَ ، وَاستَودَعَ قَوما إيمانا ، فَإِن شاءَ أتَمَّهُ لَهُم ، وإن شاءَ سَلَبَهُم إيّاهُ ، وإنَّ أبَا الخَطّابِ كانَ مِمَّن أعارَهُ اللّهُ الإِيمانَ : فَلَمّا كَذَبَ عَلى أبي سَلَبَهُ اللّهُ الإِيمانَ . قالَ : فَعَرَضتُ هذَا الكَلامَ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام . قالَ : فَقالَ : لَو سَأَلتَنا عَن ذلِكَ ما كانَ لِيَكونَ عِندَنا غَيرُ ما قالَ . (4)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 418 ح 3 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 219 ح 3 .
2- .في المصدر : «المادِد» والتصويب من المصادر الاُخرى . والمِداد : ما يكتب به (المصباح المنير : ص 566 «المداد») .
3- .قرب الإسناد : ص 334 ح 1237 ، دلائل الإمامة : ص 330 ح 288 ، الخرائج والجرائح : ج 2 ص 653 ح 5 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 293 ، بحار الأنوار : ج 48 ص 24 ح 40 .
4- .رجال الكشّي : ج 2 ص 584 ح 523 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 222 ح 5 .

ص: 73

الكافى_ به نقل از عيسى شلقان _ :نشسته بودم كه ابو الحسن موسى [ كاظم ] عليه السلام ، در حالى كه برّه اى با خود داشت ، بر من گذشت. [به او ]گفتم: اى پسر! مى بينى پدرت (يعنى امام صادق عليه السلام ) چه مى كند؟ به ما مى گويد : «فلان كار را بكنيد» و سپس ما را از همان كار ، نهى مى كند. به ما مى گويد كه ابو خطّاب را دوست بداريم ، بعد ، دستور مى دهد كه او را لعنت كنيم و از وى ، بيزارى جوييم. ابو الحسن عليه السلام ، با آن كه پسربچّه اى بود، فرمود : «خداوند ، عدّه اى را براى ايمان آفريده است و براى ايمان آنان ، زوالى نيست ؛ و عدّه اى را براى كفر آفريده است و كفر آنان را هم زوالى نيست . در اين ميان ، عدّه اى را آفريده كه ايمان را به آنها عاريت داده است و ايشان را عاريه داران مى نامند. هر گاه خداوند بخواهد ، ايمان را از آنها مى گيرد . ابو خطّاب هم از كسانى بود كه ايمان را به او ، عاريه داده بودند» .

قرب الإسناد_ به نقل از عيسى شلقان _ :خدمت امام صادق عليه السلام رسيدم و مى خواستم راجع به ابو خطّاب ، از ايشان بپرسم؛ امّا پيش از آن كه بنشينم ، امام عليه السلام ، خود به من فرمود: «اى عيسى! چرا پيش پسرم نمى روى تا همه چيزهايى كه مى خواهى ، از او بپرسى؟» . عيسى گفت: پس نزد عبد صالح [ موسى بن جعفر ] عليه السلام كه در مكتب خانه نشسته و اثرِ جوهر بر لبانش بود، رفتم. او نيز، پيش از آن كه سؤالم را بپرسم، فرمود: «اى عيسى! خداوند _ تبارك و تعالى _ ، از پيامبران ، پيمان نبوّت گرفته است و آنها هرگز از اين پيمان ، بر نمى گردند ؛ و از جانشينان آنان ، پيمانِ جانشينى گرفته است و آنها نيز هرگز از اين پيمان ، بر نمى گردند ؛ و به عدّه اى هم ايمانِ عاريتى داده است كه تا مدّتى در اختيار آنهاست . سپس آن را از ايشان مى گيرد. ابو خطّاب هم از كسانى است كه ايمان به او عاريت داده شده بود و سپس ، خداوند ، آن را از او ستانْد .

رجال الكشّى_ به نقل از عيسى شلقان _ :به ابو الحسن [موسى بن جعفر] عليه السلام _ كه در آن روز ، هنوز پسر بچّه اى نابالغ بود _ ، گفتم: فدايت شوم ! اين ، چه سخنى است كه از پدرت شنيده مى شود: يك روز ما را به دوستى با ابو خطّاب ، امر مى كند . سپس ما را به بيزارى جستن از او ، فرمان مى دهد؟ ! ابو الحسن عليه السلام ، بى درنگ ، پاسخ داد: «خداوند ، پيامبران را براى پيامبرى آفريد . بنا بر اين ، آنها جز پيامبر نمى شوند ؛ و مؤمنان را براى ايمان آفريد . بنا بر اين ، آنها نيز جز مؤمن نمى شوند؛ و به عدّه اى هم ايمان را عاريت داده است . اگر بخواهد ، آن را براى هميشه در دستشان باقى مى گذارد، و اگر نخواهد ، آن را از ايشان مى ستانَد . ابو خطّاب هم از كسانى بود كه خداوند ، ايمان را به او عاريه داده بود و چون بر پدرم دروغ بست ، خداوند ، ايمان را از او ستانْد». اين سخن را براى امام صادق عليه السلام بازگو كردم. ايشان فرمود: «اگر از ما هم در باره آن مى پرسيدى ، پاسخى غير از آنچه او به تو گفته است ، نمى شنيدى» .

.

ص: 74

10 / 8هؤُلاءِ الثَّلاثَةُالإمام الباقر عليه السلام :لَعَنَ اللّهُ بُنانَ البَيانِ 1 ، وأنَّ بُنانا لَعَنَهُ اللّهُ كانَ يَكذِبُ عَلى أبي . (1)

.


1- .رجال الكشّي : ج 2 ص 590 ح 541 عن زرارة ، بحار الأنوار : ج 25 ص 270 .

ص: 75

10 / 8 اين سه نفر

10 / 8اين سه نفرامام باقر عليه السلام :خداوند، بُنانِ بيان (1) را لعنت كند! بُنان _ كه لعنت خدا بر او باد _ ، بر پدرم دروغ مى بست.

.


1- .. نام او بيان بن سمعان تميمى نَهدى تبّان است . ظاهرا «بنان» و «بيان» ، يكى است و دومى درست تر است ؛ چون نوبختى گفته است: «بيانيّه ، پيروان بيان نَهْدى هستند» . بيانيّه ، فرقه اى هستند كه معتقدند : امام قائم مهدى عليه السلام ، همان ابو هاشم عبد اللّه بن محمّد بن حنفيه است. او سرپرست خلق است و بر مى گردد و زمام امورِ مردم را به دست مى گيرد و بر زمين ، فرمان روا مى شود و پس از او وصى اى نيست و در باره او غلو كرده اند. بعد از مرگ ابو هاشم، بيان ، ادّعاى پيامبرى كرد و جمعى از پيروانش قائل به انتقال امامت از ابو هاشم به او شدند. بيان ، از غاليان معتقد به الوهيت امير مؤمنان على عليه السلام بود و سپس ، ادّعا كرد كه اجزاى الهى، با نوعى از تناسخ، به وجود على عليه السلام منتقل شده است و از اين رو ، شايسته آن است كه امام و خليفه باشد. خالد بن عبد اللّه قسرى ، او را به سبب اين اعتقادش به قتل رساند (ر . ك : فرق الشيعة ، نوبختى : ص 50 ، الملل و النحل : ج 1 ص 246 و 247 ، فرهنگ جامع فرق اسلامى ، ج 1) .

ص: 76

رجال الكشّي عن هشام بن الحكم :قالَ أبو عَبدِ اللّه عليه السلام : إنَّ بُنانا وَالسَّرِيَّ 1 وبَزيعا 2 لَعَنَهُمُ اللّهُ تَراءى لَهُمُ الشَّيطانُ في أحسنِ ما يَكونُ صورَةُ آدَمِيٍّ مِن قَرنِهِ إِلى سُرَّتِهِ . فَقُلتُ : إنَّ بُنانا يَتَأَوَّلُ هذِهِ الآيَةَ «وَ هُوَ الَّذِى فِى السَّمَاءِ إِلَهٌ وَ فِى الْأَرْضِ إِلَهٌ» (1) أنَّ الَّذي فِي الأَرضِ غَيرُ إلهِ السَّماءِ ، وإلهَ السَّماءِ غَيرُ إلهِ الأَرضِ ، وأنَّ إلهَ السَّماءِ أعظَمُ مِن إلهِ الأَرضِ ، وأنَّ أهلَ الأَرضِ يَعرِفونَ فَضلَ إلهِ السَّماءِ ويُعَظِّمونَهُ . فَقالَ : وَاللّهِ ما هُوَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ ، إلهُ مَن فِي السَّماواتِ وإلهُ مَن فِي الأَرَضينَ كَذَبَ بُنانٌ عَلَيهِ لَعنَةُ اللّهِ ، لَقَد صَغَّرَ اللّهَ جَلَّ وعَزَّ وصَغَّرَ عَظَمَتَهُ . (2)

10 / 9هؤُلاءِ السَّبعَةُالإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِهِ عز و جل : «هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَى مَن تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ * تَنَزَّلُ عَلَى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ» _ :هُم سَبعَةٌ : المُغيرَةُ (3) ، وبُنانٌ ، وصائِدٌ (4) ، وحَمزَةُ بنُ عُمارَةَ البَربَرِيُّ (5) ، وَالحارِثُ الشّامِيُّ (6) ، وعَبدُ اللّهِ بنُ الحارِثِ (7) ، وأبُو الخَطّابِ . (8)

.


1- .الزخرف : 84 .
2- .رجال الكشّي : ج 2 ص 592 ح 547 عن هشام بن الحكم ، بحار الأنوار : ج 25 ص 295 ح 54 .
3- .هو المغيرة بن سعيد العجليّ الملقّب بالأتبر . كان يكذب على أبي جعفر عليه السلام . قال الصادق عليه السلام : «إنّ المغيرة بن سعيد لعنه اللّه دسّ في كتب أصحاب أبي أحاديث لم يحدّث بها أبي» . نسبت إليه التبرية من الزيدية . وهم أنكروا إمامة مولانا جعفر بن محمد عليه السلام ، فقالوا : الإمامة في بني عليّ بن أبي طالب عليه السلام بعد أبي جعفر محمد بن عليّ عليه السلام ، وإنّ الإمامة في المغيرة بن سعيد إلى خروج المهديّ ، وهو عندهم محمّد بن عبداللّه بن الحسن عليه السلام ، وهو حيّ لم يمت ولم يُقتل ، فسمّوا هولاء المغيرية ، باسم المغيرة بن سعيد . وبعد ذلك ادّعى النبوّة لنفسه ، واستحلّ المحارم (رجال الكشّي : ج 2 ص 489 ح 399 إلى 402 وفرق الشيعة للنوبختيّ : ص 59) .
4- .الصائد النهدي من أتباع حمزة بن عمارة البربري الذي يعتقد برجوع محمّد بن الحنفيّة وأتباعه ، وفي عقائده غلوّ وارتفاع وإباحة ، وقد لعنه الإمام الصادق عليه السلام (راجع : نهج الدعاء : ص650 ح 1578 و جامع الرواة : ج 1 ص 409 وفرق الشيعة للنوبختي : ص 28 و المقالات والفرق : ص 34) .
5- .كان حمزة بن عمارة البربري من أصحاب الإمام الصادق عليه السلام ، وقد روى الكشي بسنده عن بريد بن معاوية العجلي أنّه قال : «كان حمزة بن عمارة البربري لعنه اللّه يقول لأصحابه : إنّ أبا جعفر عليه السلام يأتيني في كلّ ليلة ، ولا يزال إنسان يزعم أنّه قد أراه إيّاه» ، فقُدِّر لي أنّي لقيت أبا جعفر عليه السلام فحدّثته بما يقول حمزة ، فقال : «كذب عليه لعنة اللّه ، ما يقدر الشيطان أن يتمثّل في صورة نبيّ ولا وصيّ نبيّ» (راجع : فرق الشيعة للنوبختي : ص 27 ، ورجال الكشي : ج 2 ص 593 ح 548 وص 589 ح 537 و305 و549) .
6- .روى الكشي بإسناده عن ابن سنان عن الإمام الصادق عليه السلام أنّ الحارث الشامي وحمزة البربري ملعونان (نقد الرجال : ج 1 ص 385) . هذا ولم يذكر في الكتب الرجالية معلومات أكثر من ذلك للرجل .
7- .احتمل العلامة الخوئي أنّ عبد اللّه هذا أن يكون ولدا للحارث الشامي . (معجم رجال الحديث: ج 11 ص 162).
8- .الخصال : ص 402 ح 111 ، رجال الكشي : ج 2 ص 577 ح 511 عن بريد العجلي وفيه «بيان» بدل «بنان» و ص 591 ح 543 وفيه «الزبيدي» بدل «البربري» ، بحار الأنوار : ج 25 ص 270 ح 16 .

ص: 77

10 / 9 اين هفت نفر

رجال الكشّى_ به نقل از هشام بن الحكم _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «خداوند ، بُنان و سَرىّ و بَزيع 1 را لعنت كند ! شيطان ، از فرقِ سر تا نافش ، به صورت زيباترين انسان براى اين سه نفر ، نمايان مى شد». گفتم : بُنان ، در تأويل و تفسير اين آيه : «و او كسى است كه در آسمان ، خدا ، و در زمين ، خداست» ، مى گويد: يعنى خداى زمين ، غير از خداى آسمان است، و خداى آسمان ، غير از خداى زمين. خداى آسمان ، مقامش والاتر از خداى زمين است، و زمينيان ، برترىِ خداى آسمان را مى شناسند و او را بزرگ مى شمارند. امام عليه السلام فرمود: «به خدا سوگند كه خدا ، يكى است و شريكى ندارد ! او هم خداى آسمانيان است ، و هم خداى زمينيان. بُنان _ كه لعنت خدا بر او باد _ ، دروغ مى گويد. او خداوندِ بزرگ و توانا را كوچك دانسته و عظمت او را خُرد شمرده است» .

10 / 9اين هفت نفرامام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند عز و جل: «آيا به شما خبر دهم كه شيطان ها بر چه كسى نازل مى شوند ؟ بر هر دروغگوى گنهكارى» _ :ايشان ، هفت نفرند: مُغَيره ، (1) بُنان، صائِد، حمزة بن عُماره بَربَرى ، حارث شامى ، (2) عبد اللّه بن حارث ، (3) و ابو خطّاب .

.


1- .. نام او مُغَيرة بن سعيد عِجلى ، ملقّب به ابتر است . او به امام باقر عليه السلام دروغ مى بست. امام صادق عليه السلام فرمود: «مغيرة بن سعيد _ كه خدايش لعنت كند _ ، در كتاب هاى اصحاب پدرم ، احاديثى را وارد مى كرد كه پدرم آنها را نگفته بود» . فرقه بَتَريه ، از زيديه منسوب به اين شخص است. اين فرقه ، امامت امام صادق عليه السلام را منكر بودند و مى گفتند : بعد از امام باقر عليه السلام امامت در نسل على بن ابى طالب عليه السلام نيست و امامت در مُغيرة بن سعيد است تا زمان خروج مهدى عليه السلام كه از نظر آنان ، محمّد بن عبد اللّه بن حسن است . او زنده است و نمُرده و كشته هم نشده است. اين فرقه را به نام مغيرة بن سعيد، «مغيريّه» نيز ناميده اند. او ، ادّعاى نبوت كرد و حرام ها را حلال شمرد (ر . ك : رجال الكشّى : ج 2 ص 489 ش 399 _ 402 ، فرق الشيعة ، نوبختى : ص 59).
2- .. در رجال الكشّى از ابن سنان روايت شده است كه حارث شامى و حمزه بربرى ملعون هستند (نقد الرجال : ج 1 ص 385) . نكته قابل تذكّر ، آن است كه در كتاب هاى رجالى ، مطلبى بيشتر از اين در باره اين شخص پيدا نشد .
3- .. آية اللّه خويى احتمال داده است كه اين شخص ، پسر حارث شامى پيش گفته باشد. مطلبى غير از اين در باره اين شخص پيدا نشد .

ص: 78

. .

ص: 79

. .

ص: 80

. .

ص: 81

32 . اَبدال، اَوتاد، اَقطاب

اشاره

32 . ابدال، اوتاد، اقطابدرآمدفصل يكم : ابدالفصل دوم : اوتادفصل سوم : اقطاب

.

ص: 82

درآمد

اَبدال ، در لغت

درآمدابدال ، در لغتواژه «اَبدال» ، جمع «بَدَل» ، «بِدْل» و «بديل» ، (1) از ريشه «بدل» به معناى جاى گزين كردن چيزى به جاى چيزى ديگر ، و نيز به معناى دگرگون نمودن شكل چيزى به شكلى ديگر است . ابن فارِس ، در اين باره مى گويد : الباءُ وَ الدّالُ وَ اللّامُ أصلٌ واحِدٌ ، وَ هُوَ قِيامُ الشَّى ءِ مَقامَ الشَّى ءِ الذّاهِبِ . (2) با و دال و لام (بدل) ، يك اصل دارد و آن ، قرار گرفتن چيزى به جاى چيزِ رفته است . نيز اَزْهرى مى گويد : قالَ أبُو العَبّاسِ : وَ حَقيقَتُهُ أنَّ التَّبديلَ تَغييرُ الصّورَةِ إلى صورَةٍ اُخرى وَ الجَوهَرَةُ بِعَينِها . (3) ابو العبّاس گفته : حقيقت بدل ، اين است كه صورت آن ، به صورت ديگرى در آيد؛ ولى جوهر آن به حالت اصلى بماند .

.


1- .. لسان العرب : ج 11 ص 48 مادّه «بدل» .
2- .. معجم مقاييس اللغة : ج 1 ص 210 مادّه «بدل» .
3- .. تهذيب اللغة : ج 1 ص 294 .

ص: 83

اَوتاد ، در لغت
اَقطاب ، در لغت

اَوتاد ، در لغتواژه «اَوتاد» ، جمع «وَتَد» ، به معناى ميخ است ؛ ولى برخى از لغت شناسان ، وَتَد را ضخيم تر از ميخ مى دانند . شيخ طوسى ، در التبيان فى تفسير القرآن ، آورده : وَتَد ، همان ميخ است ؛ امّا سخت تر از آن است . به همين جهت ، گفته مى شود : ميخ هاى رنج ، وقتى كوبيده مى شوند ، گويى از جهت سختى و كوبيدن ، ميخ هاى آهنين هستند ، و اگر سخت شود ، بر آن وَتَد گفته مى شود . از همين روست كه كوه ها را به ميخ هاى زمين ، دانسته اند ؛ زيرا با سختى و استوارى اى كه دارند ، زمين را از لغزش ، باز مى دارند . (1) اين تفاوت را از تفسير وتد ، به «ما يرزّ فى الحائط أو الأرض» ، يعنى : ميخى كه در ديوار يا زمين مى كوبند ، (2) نيز مى توان استفاده نمود .

اَقطاب ، در لغتواژه «اَقطاب» ، جمع «قُطب» ، ميله آهنى ثابت در سنگ زيرين آسياست كه سنگ رويى آسيا ، به دور آن مى چرخد . در لسان العرب ، آمده : القُطْبُ وَ القَطْبُ وَ القِطْبُ وَ القُطُبُ : الحَديدَةُ القائِمَةُ الَّتى تَدورُ عَلَيهَا الرَّحى... وَ الجَمعُ أقْطابٌ وَ قُطوبٌ . (3) قُطْب و قَطْب و قِطب و قُطُب : ميله سنگ آسياست ... و جمع آن ، «اَقطاب» و «قطوب» است . با تأمّل در معناى لغوى واژه هاى «اَبدال» ، «اَوتاد» و «اَقطاب» ، معلوم مى شود كه اين الفاظ ، هيچ گونه بار مثبت و يا منفىِ فرهنگى ندارند . آرى! اگر به نحو استعاره بر

.


1- .. التبيان فى تفسير القرآن : ج 10 ص 239 .
2- .. ر .ك : لسان العرب : ج 3 ص 444 ، تاج العروس : ج 5 ص 291 مادّه «وتد» .
3- .. لسان العرب : ج 1 ص 681 مادّه «قطب» .

ص: 84

اَبدال ، اَوتاد واَقطاب ، در اصطلاح متصوّفه

اشخاصى اطلاق گردند ، ظرفيت پذيرش بارِ معنايى مثبت را نيز دارند . به هر حال ، در رواياتى كه در اين بخش خواهد آمد و همچنين در اصطلاح صوفيه ، اين واژه ها ، داراى مفهوم مثبتِ فرهنگى هستند و به كسانى اطلاق مى گردند كه نقش فرهنگى ويژه اى را در عالَم ، ايفا مى نمايند ؛ ليكن اثبات اين ادّعا ، نياز به احراز سند و دلالت اين روايات دارد . براى ارزيابى رواياتى كه بدانها اشاره شد ، ابتدا اجمالاً به مفهوم اين واژه ها از نگاه متصوّفه مى پردازيم :

اَبدال ، اَوتاد واَقطاب ، در اصطلاح متصوّفهدر اصطلاح اهل تصوّف ، اين الفاظ ، معانى نزديك به هم و مشابهى دارند . در تعريف «ابدال» ، گفته شده كه : «آنها ، عدّه مُعيّنى از مردان خدا هستند كه جهان ، به وجود آنها برپاست و هيچ گاه از وجود آنها ، خالى نمى شود» . همين معنا ، در تعريف اوتاد نيز آمده است . در دائرة المعارف بزرگ اسلامى ، آمده : تقريبا در تمام آثار عرفانى ، تعداد ابدال را هفت يا چهل نفر ذكر كرده اند . هُجْويرى ، تعداد ابدال را چهل نفر مى داند و در سلسله مراتب اوليا ، آنان را در مرتبه پنجم مى نشانَد . سلسله مزبور به اين صورت است : قُطب يا غوث : يك نفر ، نقبا : سه نفر ، اوتاد : چهار نفر ، ابرار : هفت نفر ، ابدال : چهل نفر ، اخيار : سيصد نفر . عبد الرحمان جامى نيز همان بيان هُجْويرى را در باره خصوصيات و تعداد و مرتبه ابدال ، تكرار كرده است . ابن عربى ، از اَبدالِ هفتگانه و چهل گانه ، سخن رانده است ، اگر چه به گفته او ، گاه نقباى دوازده گانه را نيز ابدال خوانده اند . تأكيد ابن عربى ، بيشتر بر ابدالِ هفتگانه است و معتقد است كه آنان ، به ترتيب بر قدم ابراهيم ، موسى ، هارون ، ادريس ،

.

ص: 85

يوسف ، عيسى و آدم عليهم السلام قرار دارند و اسامى آنان ، عبارت است از : عبد الحى ، عبد العليم ، عبد الوَدود ، عبد القادر ، عبد الشكور ، عبد السميع ، عبد البصير . مرتبه ابدال ، بعد از مراتب قطب و امامان و اوتاد ، قرار دارد ؛ امّا گاه ابدال ، شامل قطب ، امامان و اوتاد نيز مى شود . نَسَفى ، لفظ ابدال را واژه اى عام براى تمام طبقات اوليا مى دانسته و لذا ، واژه اوليا را به جاى ابدال ، به كار برده است . او مجموع اولياى خدا يا ابدال را در هر زمان ، 356 نفر مى داند و آنها را به شش طبقه ، تقسيم مى كند : 1 . سيصدتنان ، 2 . چهل تنان ، 3 . هفت تنان ، 4 . پنج تنان ، 5 . سه تنان ، 6 . قطب . سپس يادآور مى شود كه چون آخر الزمان فرا رسد ، بر سيصدتنان ، كسى افزوده نشود تا آن كه تماما از جهان ، رحلت كنند . آن گاه ، از چهل تنان و هفت تنان و پنج تنان و سه تنان ، به ترتيب ، كاسته شود تا كسى از آنها باقى نمانَد و قطب ، تنها شود ، و چون قطب از عالم رَخت بر بندد ، عالَم بر افتد . سيّد حيدر آملى ، در المقدّمات ، سه نوع طبقه بندى از مراتبِ اوليا به دست داده كه در هر سه نوع ، تعداد ابدال ، هفت نفر است ؛ امّا مرتبه آنان ، متفاوت است . در طبقه بندى اوّل ، ابدال ، بعد از قطب ، در مرتبه دوم قرار دارند و داراى مقامى بالاتر از رجال الغيب و صُلَحا هستند . در طبقه بندى دوم ، ابدال ، پس از قطب و غوث و افراد ، در مرتبه چهارم ، واقع شده اند . در طبقه بندى سوم ، ابدال ، پس از قطب الأقطاب _ كه مقام پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و ائمّه هدا عليهم السلام است _ ، و نيز قطب يا غوث و امامان و اوتاد ، در مرتبه پنجم ، قرار دارند . آملى ، ضمن بر شمردن طبقات مختلف اوليا ، اين نكته را نيز يادآور مى شود كه گاه از ائمّه معصومين عليهم السلام ، تعبير به «اقطاب» و «ابدال» مى شود و ظاهرا اين معنا ، مُقتَبس از روايات شيعه است . همچنين او به اين نكته اشاره دارد كه گاه مقصود از ابدال هفتگانه ، [مجموع] اوتاد چهارگانه و دو امام و قطب است . آملى ، همچنين از قول شيخ سعد الدين حمويى ، طبقه بندى جديدى را نقل مى كند

.

ص: 86

ابدال ، اوتاد و اقطاب ، در حديث
1 . ارزيابى اسناد

كه در آن ، تعداد ابدال ، هفت نفر است و بعد از قطب و غوث و امامَين و اوتاد و اشباح ، در مرتبه پنجم از طبقات هفتگانه اوليا ، قرار دارند و عدد اوليا در مجموع طبقات مذكور ، منحصر به 360 نفر است . شاه نعمة اللّه ولى نيز طبقه بندى هاى متفاوتى از اوليا به دست مى دهد كه در آنها ، لفظ ابدال ، گاه به طور خاص ، و گاه به طور عام ، مورد استفاده واقع شده است . در طبقه بندى اوّل ، ابدالِ هفتگانه ، بعد از اقطابِ دوازده گانه ، در مرتبه دوم ، و ابدال چهل گانه در مرتبه چهارم و سيصد ابدال در مرتبه ششم ، قرار دارند . در طبقه بندى دوم ، پس از قطب الأقطاب ، سه ابدال ، پنج ابدال ، هفت ابدال ، چهل ابدال و سيصد ابدال ، قرار گرفته اند و سرانجام ، طبقه بندى سوم نيز مشابه طبقه بندى دوم است ، جز آن كه ميان مقام قطب الأقطاب و سه ابدال ، مقام يك نفر از اوليا ، واقع است . (1)

ابدال ، اوتاد و اقطاب ، در حديثاحاديثى كه در باره عناوين ياد شده در منابع روايى آمده ، از دو منظر ، قابل بررسى و ارزيابى است :

1 . ارزيابى اسنادبيشترين احاديثى كه در اين بخش آمده ، در باره ابدال است . از نظر ما ، اسناد همه رواياتى كه به گونه اى دلالت بر مفاهيمى دارند كه متصوّفه ، مدّعى آن هستند ، معتبر نيست . شمارى از پژوهشگران اهل سنّت نيز اين احاديث را معتبر نمى دانند . سخاوى مى گويد : خبر مربوط به ابدال ، اسناد گوناگونى دارد ، با الفاظ متفاوت كه همه سندهايش ضعيف اند . (2)

.


1- .. دائرة المعارف بزرگ اسلامى : ج 2 ص 385 _ 386 .
2- .. فيض القدير : ج 3 ص 220 .

ص: 87

2 . ارزيابى متون

و در مقابلِ سيوطى _ كه از بزرگان صوفيه است و اين احاديث را «صحيح» و بلكه «متواترِ معنوى» دانسته _ ، بسيارى از محقّقان اهل سنّت ، مانند : ابن جوزى و ابن تيميّه ، معتقدند كه اين احاديث ، مجعول اند . (1) دكتر حسام الدين بن موسى عفانه (2) نيز در اين باره مى گويد : در باره ابدال ، خبر صحيحى از پيامبر صلى الله عليه و آله ثبت نشده ، و هر آنچه در باره ابدال ، اقطاب ، اغواث ، نُجَبا و اَوتاد نقل شده ، خبرهاى نادرستى هستند كه به پيامبر صلى الله عليه و آله نسبت داده شده اند ، همان گونه كه محقّقان فعلى و گذشته ، اين را بيان كرده اند . (3)

2 . ارزيابى متونمتن اكثر قريب به اتّفاق اين احاديث نيز شاهد مجعول بودن آنهاست . محقّقان حديث شناس ، با تأمّل در متن اين احاديث ، بويژه در نظر گرفتن نكاتى مانند : تناقض آنها در تعداد ابدال ، (4) كم اهمّيت جلوه دادن اعمال صالح (مانند نماز و روزه) ، (5) سازش با دشمنان اسلام (به بهانه اين كه ابدال ، چيزى را لعنت نمى كنند) ، (6) تعيين سرزمين شام به عنوان پايگاه رويش ابدال ، (7) و از همه مهم تر ، توصيف ابدال به ويژگى هايى كه در احاديث معتبر ، اهل بيتِ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با آنها توصيف شده اند ، مى توانند آثار و علائم جعل را در بيشتر اين احاديث ، مشاهده كنند و توطئه سياست مداران اُمَوى را در ساختن اين روايات ، كشف نمايند . علّامه امينى ، در

.


1- .. ر .ك : الموضوعات : ج 3 ص 152 ، مجموع الفتاوى : ج 11 ص 167 و ج 27 ص 497 .
2- .. استاد فقه و اصول فقه در دانشگاه قدس .
3- .. برگرفته از سايت : «إسلام أون لاين . نت» / شرعى / اسألوا أهل الذكر) .
4- .. ر . ك : ص 101 (آنچه در باره شمار ابدال روايت شده است) .
5- .. ر . ك : ص 95 ح 4 و 5 و 7 .
6- .. ر . ك : ص 93 ح 3 .
7- .. ر . ك : تاريخ دمشق : ج 1 ص 334 _ 337 و سبل الهدى و الرشاد : ج 1 ص 270 و ص370 و منابع ديگر ...

ص: 88

اين باره مى گويد : ابدال ، اصطلاح جديدى است كه اُمَويان ، آن را ساختند و تلاش كردند كه با آن ، خاكستر [جهل] بر چشم مسلمانان بپاشند و اثبات كنند كه زن و مرد اُمَوى ، اگر نگوييم برتر از اهل بيت و صحابه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هستند ، در فضيلت ، همپاى آنها هستند ، و اين ، به خاطر وضعيتى بود كه آنان با كُشتن صحابه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، بويژه همراهان امير مؤمنان عليه السلام ، پديد آوردند و چنين وانمود كردند كه مسلمانان ، با وجود ابدال ، يارى و روزى داده مى شوند و باران ، بر ايشان مى بارد . بنا بر اين ، جنبش عليه شام و حاكم آن ، پيروزى و روزى را از مسلمانان ، دور خواهد كرد . اين چاره انديشى ، بر مسلمانان ساده ، كارگر شد و به آن معتقد شدند . معاويه ، پس از انعقاد قرارداد صلح با امام حسن عليه السلام ، زمانى كه به شام باز گشت ، براى مردم سخنرانى كرد و جايگاه خودش را به آنان گوشزد كرد و به همان چيزى كه با حديث سازان همسويى داشت ، اشاره كرد ، پس از آن كه مردم ، كلمه ابدال را شنيده بودند و جعل احاديث اين موضوع ساختگى ، آغاز شده بود . واقدى ، آورده است : وقتى معاويه پس از بيعت حسن عليه السلام به سال 41 با او ، از عراق به شام برگشت ، سخنرانى كرد و گفت : اى مردم ! پيامبر خدا فرمود : تو پس از من ، عهده دارِ خلافت خواهى شد . سرزمين مقدّس (شام) را [براى آن] برگزين كه ابدال ، در آن هستند! و من ، شما را [به آن] خبردار كردم . پس ابو تراب (على بن ابى طالب) را لعن كنيد . وقتى صبح شد ، نامه اى نوشت و مردم را گِرد آورد و آن را بر ايشان خواند و در آن ، چنين نوشته بود : اين ، نامه اى است كه امير مؤمنان ، معاويه ، كاتب وحى خدايى كه محمّد را براى پيامبرى برانگيخت ، در حالى كه اُمّى بود ، نه مى خوانْد و نه مى نوشت ، و از خاندان او وزير و نگارنده اى امين برگزيد . وحى كه بر محمّد فرود مى آمد ، من آن را مى نگاشتم و او خبر نداشت [كه من ، چه مى نويسم] و ميان

.

ص: 89

من و خدا ، هيچ كسى از بندگانش نبود ! حاضران گفتند : راست گفتى! اين احاديث را سيوطى در الجامع الصغير ، (1) از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نقل كرده است : الف . از عبادة بن صامت . ابدال ، در ميان اين امّت ، سى نفرند كه دل هايشان ، به مثابه دل ابراهيم خليل است . هر گاه يكى از آنها بميرد ، خداوند ، كسى را جاى او بر گزيند . نيز همو ، نقل كرده : ابدال ، در ميان امّت من ، سى نفرند كه زمين با آنها بر پاست ، و شما به خاطر آنها ، يارى داده مى شويد و برايتان ، باران مى بارد . ب . از عوف بن مالك . ابدال ، در ميان مردم شام اند . آنها به خاطر وجود آنان ، يارى مى شوند و روزى داده مى شوند . ج . از اَنَس بن مالك . ابدال ، چهل مرد و چهل زن هستند . هر گاه مردى از آنها بميرد ، خداوند ، مرد ديگرى را جاى گزين مى كند ، و هر گاه زنى از آنها بميرد ، زن ديگرى را جاى گزين مى كند . بسيارى از علما ، درستى اين احاديث و نقل ها را رد كرده اند و گفته اند : اين روايات ، از جهت متن و سند ، باطل اند ، همان گونه كه محقّقان حديث شناس ، در باره سندهاى احاديث ابدال ، سخن گفته اند [و آنها را رد كرده اند] ؛ از جمله ، حافظ ابن جوزى كه حكم به جعلى بودن آنها كرده و ابن تيميّه هم از او تبعيت نموده و همين طور ، سخاوى . (2)

.


1- .. ر . ك : الجامع الصغير : ج 1 ص 470 ح 3032 _ 3036 .
2- .. الوضّاعون و أحاديثهم : ص 28 و 29 .

ص: 90

ابدال ، اوتاد و اقطاب حقيقى

ابدال ، اوتاد و اقطاب حقيقىموضوع بسيار قابل تأمّل در ارزيابى روايات ابدال ، تفسيرى است كه در كتاب الاحتجاج ، از خالد بن ابى هيثم فارسى ، از امام رضا عليه السلام نقل شده است . او مى گويد : به ابو الحسن الرضا عليه السلام گفتم : همانا مردم مى پندارند كه در زمين ، ابدال هستند . ابدال ، چه كسانى هستند؟ امام عليه السلام در پاسخ فرمود : صَدَقُوا ، الأَبدالُ هُمُ الأَوصِياءُ ، جَعَلَهُمُ اللّهُ عز و جل فِى الأَرضِ بَدَلَ الأَنبِياءِ إذا رَفَعَ الأَنبِياءَ وَ خَتَمَهُم بِمُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله . (1) راست مى گويند. ابدال ، همان اوصيا هستند . خداوند عز و جل ، زمانى كه پيامبران را بُرد و سلسله آنها را به محمّد صلى الله عليه و آله ختم كرد، آنها را جاى گزين پيامبران قرار داد. در اين روايت ، دو نكته قابل توجّه است : نكته اوّل ، اين كه در قرن دوم هجرى ، موضوع «ابدال» ، در ميان عموم اهل سنّت ، رواج داشته ؛ ولى در روايات اهل بيت عليهم السلام ، اصلاً مطرح نبوده و يا شايع نبوده است . نكته دوم ، اين كه امام عليه السلام همراه با ردّ ضمنى مفاهيم ساختگى معاصر خود در باره واژه ابدال ، مفهوم حقيقى آن را تصديق كرده و آن را به اوصياى انبياى الهى تفسير كرده است ، چنان كه در شمارى از روايات ، واژه هاى «اَوتاد» و «اَقطاب» نيز بر امامانِ اهل بيت عليهم السلام و يا شخصيت هاى محورى از ياران آنها ، اطلاق گرديده اند . با توجّه به آنچه بيان شد ، مى توان گفت : عناوين و اصطلاحات ياد شده ،

.


1- .. ر .ك : ص 92 ح 1 .

ص: 91

خصوصا عنوان «ابدال» ، ريشه در تعاليم اصيل قرآن و سنّت ندارند ؛ امّا رواج آنها در ميان توده مردم ، سبب گرديده تا اهل بيت عليهم السلام با تطبيق معانى لغوى و عرفى آنها بر معانى صحيح ، مانع سوء استفاده سياست مداران و منحرفان ، از اين عناوين گردند . همچنين احتمال دارد كه الفاظى مانند «اَقطاب» و «اَوتاد» ، در روايات اهل بيت عليهم السلام ، در معانى لغوى آنها به كار رفته اند ؛ ولى بعدها مورد سوء استفاده قرار گرفته اند .

.

ص: 92

الفصل الأوّل : الأبدال1 / 1تَفسيرُ الأَبدالِالاحتجاج عن خالد بن أبي الهيثم الفارسي :قُلتُ لِأَبِي الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام : إنَّ النّاسَ يَزعُمونَ أنَّ فِي الأَرضِ أبدالاً ، فَمَن هؤُلاءِ الأَبدالُ؟ قالَ : صَدَقُوا ، الأَبدالُ هُمُ الأَوصِياءُ ، جَعَلَهُمُ اللّهُ عز و جل فِي الأَرضِ بَدَلَ الأَنبِياءِ إذا رَفَعَ الأَنبِياءَ وخَتَمَهُم بِمُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله . (1)

1 / 2ما رُوِيَ في خَصائِصِ الأَبدالِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ثَلاثٌ مَن كُنَّ فيهِ فَهُوَ مِنَ الأَبدالِ الَّذينَ بِهِم قِوامُ الدُّنيا وأهلِها : الرِّضا بِالقَضاءِ ، وَالصَّبرُ عَن مَحارِمِ اللّهِ ، وَالغَضَبُ في ذاتِ اللّهِ عز و جل . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :عَلامَةُ أبدالِ اُمَّتي أنَّهُم لا يَلعَنونَ شَيئا أبَدا . (3)

.


1- .الاحتجاج : ج 2 ص 449 ح 312 ، بحارالأنوار : ج 27 ص 48 ح 1 .
2- .الفردوس : ج 2 ص 84 ح 2457 عن معاذ بن جبل ، كنزالعمّال : ج 12 ص 187 ح 34599 .
3- .الأولياء : ص 66 ح 59 ، الصمت وآداب حفظ اللسان : ص 200 ح 373 كلاهما عن بكر بن خنيس ، كنزالعمّال : ج 12 ص 187 ح 34600 .

ص: 93

فصل يكم : ابدال

1 / 1 تفسير ابدال
1 / 2 آنچه در باره ويژگى هاى ابدال ، روايت شده است

فصل يكم : ابدال1 / 1تفسير ابدالالاحتجاج_ به نقل از خالد بن ابى هيثم فارسى _ :به امام رضا عليه السلام گفتم : مردم مى پندارند كه در زمين ، ابدالى وجود دارند. اين ابدال ، چه كسانى هستند؟ فرمود: «راست مى گويند. ابدال ، همان اوصيا هستند . خداوند عز و جل ، زمانى كه پيامبران را بُرد و سلسله آنها را به محمّد صلى الله عليه و آله ختم كرد، آنها را جاى گزين پيامبران قرار داد» .

1 / 2آنچه در باره ويژگى هاى ابدال ، روايت شده استپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه خصلت است كه در هر كس وجود داشته باشد ، او از ابدال است ؛ همانان كه بقاى دنيا و اهل آن ، به واسطه وجود آنهاست: خشنودى به قضا[ى الهى]، خوددارى از محرّمات الهى، و خشم گرفتن به خاطر خداوند عز و جل .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نشانه ابدال امّت من ، اين است كه هرگز چيزى را لعنت نمى كنند.

.

ص: 94

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ بُدَلاءَ اُمَّتي لا يَدخُلونَ الجَنَّةَ بِكَثرَةِ صَومٍ ولا صَلاةٍ ، ولكِن دَخَلوها بِرَحمَةِ اللّهِ ، وسَلامَةِ الصُّدورِ ، وسَخاوَةِ الأَنفُسِ ، وَالرَّحمَةِ لِجَميعِ المُسلِمينَ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ بُدَلاءَ اُمَّتي لَم يَدخُلُوا الجَنَّةَ بِكَثرَةِ صَلاتِهِم ولا صِيامِهِم ، ولكِن دَخَلوها بِسَلامَةِ صُدورِهِم ، وسَخاوَةِ أنفُسِهِم ، وَالنُّصحِ لِلمُسلِمينَ . (2)

1 / 3ما رُوِيَ في بَرَكاتِ الأَبدالِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يَزالُ أربَعونَ رَجُلاً يَحفَظُ اللّهُ بِهِمُ الأَرضَ ، كُلَّما ماتَ رَجُلٌ أبدَلَ اللّهُ مَكانَهُ آخَرَ ، فَهُوَ فِي الأَرضِ كُلِّها . (3)

المعجم الكبير عن ابن مسعود :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لا يَزالُ أربَعونَ رَجُلاً مِن اُمَّتي قُلوبُهُم عَلى قَلبِ إبراهيمَ عليه السلام ، يَدفَعُ اللّهُ بِهِم عَن أهلِ الأَرضِ ، يُقالُ لَهُمُ الأَبدالُ . قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنَّهُم لَم يُدرِكوها بِصَلاةٍ ولا بِصَومٍ ولا صَدَقَةٍ . قالوا : يا رَسولَ اللّهِ فَبِمَ أدرَكوها ؟ قالَ : بِالسَّخاءِ وَالنَّصيحَةِ لِلمُسلِمينَ . (4)

.


1- .نوادر الاُصول : ج 1 ص 166 ، الأولياء : ص 66 ح 58 ، شعب الإيمان : ج 7 ص 439 ح 10892 كلّها عن الحسن ، تفسير الثعالبي : ج 5 ص 410 عن أبي سعيد الخدري ، الفردوس : ج 1 ص 231 ح 884 عن أنس وكلّها نحوه ، كنزالعمّال : ج 12 ص 188 ح 34605 .
2- .سبل الهدى والرشاد : ج 10 ص 371 عن أنس بن مالك ، تاريخ الإسلام للذهبي : ج 21 ص 273 الرقم 467 من دون إسناد إلى النبيّ صلى الله عليه و آله نحوه ، كنزالعمّال : ج 12 ص 188 ح 34604 نقلاً عن الدارقطني في الإخوان والخلال في كرامات الأولياء وابن لال في مكارم الأخلاق .
3- .الدرّ المنثور : ج 1 ص 765 عن ابن عمر ، كنزالعمّال : ج 12 ص 191 ح 4614 نقلاً عن الخلال في كرامات الأولياء .
4- .المعجم الكبير : ج 10 ص 181 ح 10390 ، حلية الأولياء : ج 4 ص 173 الرقم 270 كلاهما عن ابن مسعود ، كنزالعمّال : ج 12 ص 190 ح 34612 .

ص: 95

1 / 3 آنچه در باره بركات وجود ابدال ، روايت شده است

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ابدال امّت من ، بر اثر فراوانىِ روزه و نماز به بهشت نمى روند ؛ بلكه به واسطه رحمت خدا و سلامت دل و سخاوتمندى و مهربانى نسبت به همه مسلمانان ، به بهشت مى روند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ابدال امّت من ، بر اثر فراوانىِ نماز و روزه شان به بهشت نمى روند ؛ بلكه به سبب سلامت دل هايشان، سخاوت جان هايشان و خيرخواهى نسبت به همه مسلمانان ، وارد بهشت مى شوند.

1 / 3آنچه در باره بركات وجود ابدال ، روايت شده استپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :همواره ، چهل مرد وجود دارند كه خداوند به خاطر آنها ، زمين را حفظ مى كند، و هر گاه مردى از آنها بميرد ، خداوند ، ديگرى را جاى گزين او مى كند، و او در همه جاى زمين هست.

المعجم الكبير_ به نقل از ابن مسعود _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «همواره ، چهل مرد از امّت من وجود دارند كه دل هايشان ، به سانِ دل ابراهيم عليه السلام است. خداوند به بركت وجود آنان ، از زمينيانْ دفاع مى كند. به اين مردان، ابدال مى گويند. آنان ، به سبب نماز يا روزه يا صدقه ، به آن ( / بهشت / اين مقام) نرسيده اند». گفتند : اى پيامبر خدا ! پس به چه سبب ، بدان رسيده اند؟ فرمود: «با سخاوت و خيرخواهى كردن براى مسلمانان».

.

ص: 96

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَن تَخلُوَ الأَرضُ مِن ثَلاثينَ مِثلِ إبراهيمَ خَليلِ الرَّحمنِ ، بِهِم يُرزَقونَ وبِهِم يُمطَرونَ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :لَن تَخلُوَ الأَرضُ مِن أربَعينَ رَجُلاً مِثلِ إبراهيمَ خَليلِ الرَّحمنِ ، فَبِهِم يُسقَونَ وبِهِم يُنصَرونَ . ما ماتَ مِنهُم أحَدٌ إلّا أبدَلَ اللّهُ مَكانَهُ آخَرَ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ للّهِِ عز و جل فِي الخَلقِ ثَلاثَمِئَةٍ قُلوبُهُم عَلى قَلبِ آدَمَ عليه السلام ، وللّهِِ تَعالى فِي الخَلقِ أربَعونَ قُلوبُهُم عَلى قَلبِ موسى عليه السلام ، وللّهِِ تَعالى فِي الخَلقِ سَبعَةٌ قُلوبُهُم عَلى قَلبِ إبراهيمَ عليه السلام ، وللّهِِ تَعالى فِي الخَلقِ خَمسَةٌ قُلوبُهُم عَلى قَلبِ جَبرَئيلَ عليه السلام ، وللّهِِ تَعالى فِي الخَلقِ ثَلاثَةٌ قُلوبُهُم عَلى قَلبِ ميكائيلَ عليه السلام ، وللّهِِ تَعالى فِي الخَلقِ واحِدٌ قَلبُهُ عَلى قَلبِ إسرافيلَ عليه السلام ، فَإِذا ماتَ الواحِدُ أبدَلَ اللّهُ عز و جل مَكانَهُ مِنَ الثَّلاثَةِ ، وإذا ماتَ مِنَ الثَّلاثَةِ أبدَلَ اللّهُ تَعالى مَكانَهُ مِنَ الخَمسَةِ ، وإذا ماتَ مِنَ الخَمسَةِ أبدَلَ اللّهُ تَعالى مَكانَهُ مِنَ السَّبعَةِ ، وإذا ماتَ مِنَ السَّبعَةِ أبدَلَ اللّهُ تَعالى مَكانَهُ مِنَ الأَربَعينَ ، وإذا ماتَ مِنَ الأَربَعينَ أبدَلَ اللّهُ تَعالى مَكانَهُ مِنَ الثَّلاثِمِئَةِ ، وإذا ماتَ مِنَ الثَّلاثِمِئَةِ أبدَلَ اللّهُ تَعالى مَكانَهُ مِنَ العامَّةِ . فَبِهِم يُحيي ويُميتُ ويُمطِرُ ويُنبِتُ ويَدفَعُ البَلاءَ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :الأَبدالُ يَكونونَ بِالشّامِ (4) وهُم أربَعونَ رَجُلاً ، كُلَّما ماتَ رَجُلٌ أبدَلَ اللّهُ مَكانَهُ رَجُلاً ، يُسقى بِهِمُ الغَيثُ ، ويُنتَصَرُ بِهِم عَلَى الأَعداءِ ، ويُصرَفُ عَن أهلِ الشّامِ بِهِمُ العَذابُ . (5)

.


1- .تاريخ الإسلام للذهبي : ج 20 ص 388 الرقم 445 عن أبي هريرة ، سير أعلام النبلاء : ج 12 ص 532 الرقم 207 عن محمّد بن مسيّب وليس فيه «وبهم يمطرون» ، كنزالعمّال : ج 12 ص 187 ح 34602 نقلاً عن تاريخ الصحابة .
2- .المعجم الأوسط : ج 4 ص 247 ح 4101 ، سبل الهدى والرشاد : ج 10 ص 369 كلاهما عن أنس ، تاريخ دمشق : ج 1 ص 298 عن قتادة من دون إسناد إلى النبيّ صلى الله عليه و آله نحوه ، كنزالعمّال : ج 12 ص 188 ح 34603 .
3- .حلية الأولياء : ج 1 ص 9 ، تاريخ دمشق : ج 1 ص 303 ، سبل الهدى والرشاد : ج 10 ص 368 ، الفردوس : ج 1 ص 187 ح 703 وليس فيه من «أبدل اللّه مكانه من الخمسة» إلى «مكانه من العامة» وكلّها عن عبداللّه بن مسعود ، كنزالعمّال : ج 12 ص 194 ح 34629 .
4- .في المصدر : «الشام» ، والتصويب من كنز العمّال والمصادر الاُخرى .
5- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 238 ح 896 ، تاريخ دمشق : ج 1 ص 289 ، نوادر الاُصول : ج 2 ص 103 ، تفسير القرطبي : ج 3 ص 259 وفيهما «الأرض ، البلاء» بدل «الشام ، العذاب» وكلّها عن الإمام عليّ عليه السلام ، كنزالعمّال : ج 12 ص 186 ح 34596 .

ص: 97

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :زمين ، هرگز از وجود سى نفر كه همانند ابراهيم خليل الرحمان اند ، خالى نمى مانَد . [ مردم ] به خاطر آنها ، روزى داده مى شوند و به خاطر آنها ، باران [ برايشان ] باريده مى شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :زمين ، هرگز از وجود چهل مرد كه همانند ابراهيم خليل الرحمان اند ، خالى نمى مانَد . به خاطر همان هاست كه بر مردم ، باران مى بارد ، و به خاطر آنها ، يارى داده مى شوند. هر يك از آنان بميرد ، خداوند ، ديگرى را جاى گزين او مى كند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :براى خداوند عز و جل در ميان آفريدگان ، سيصد مرد هستند كه دل هايشان ، به سانِ دل آدم عليه السلام است؛ و براى خداوند متعال ، در ميان آفريدگان ، چهل مرد هستند كه دل هايشان ، به سانِ دل موسى عليه السلام است ؛ و براى خداوند متعال ، در ميان آفريدگان ، هفت مرد هستند كه دل هايشان ، به سانِ دل ابراهيم عليه السلام است ؛ و براى خداوند متعال ، در ميان آفريدگان ، پنج مرد هستند كه دل هايشان ، به سانِ دل جبرئيل عليه السلام است ؛ و براى خداوند متعال ، در ميان آفريدگان ، سه مرد هستند كه دل هايشان ، به سانِ دل ميكائيل عليه السلام است ؛ و براى خداوند متعال ، در ميان آفريدگان ، يك مرد هست كه دلش ، به سانِ دل اسرافيل عليه السلام است و هر گاه اين يك در گذرد ، خداوند عز و جل از آن سه مرد ، يكى را جاى گزين او مى كند، ، و هر گاه از آن سه مرد ، يكى در گذرد ، خداوند متعال ، از آن پنج نفر ، يكى را جاى گزين او مى كند؛ و هر گاه از آن پنج تن ، يكى در گذرد ، خداوند متعال ، از آن هفت نفر ، يكى را جاى گزين او مى كند ؛ و هر گاه از آن هفت تن ، يكى در گذرد ، خداوند متعال ، از آن چهل تن ، يكى را جاى گزين او مى كند ؛ و هر گاه از آن چهل تن ، يكى در گذرد ، خداى متعال ، از آن سيصد تن ، يكى را جاى گزين او مى كند ؛ و هر گاه از آن سيصد تن ، يكى در گذرد ، خداى متعال ، از ميان مردم ، يكى را جاى گزين او مى كند. به خاطر آنهاست كه زنده مى كند و مى ميرانَد و مى بارانَد و مى رويانَد و دفعِ بلا مى كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ابدال ، در شام هستند . آنان ، چهل مردند. هر زمان كه مردى بميرد ، خداوند ، مردى را جاى گزين او مى كند . به خاطر آنهاست كه [ بر مردم ] ، باران مى بارد، و به خاطر آنها بر دشمنان ، يارى داده مى شوند، و به خاطر آنهاست كه عذاب از شاميان ، گردانده مى شود.

.

ص: 98

1 / 4ما رُوِيَ في دَورِ الأَبدالِ في حُكومَةِ الإِمامِ المَهدِيِّ عليه السّلامرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا كانَ عِندَ خُروجِ القائِمِ يُنادي مُنادٍ مِنَ السَّماءِ : أيُّهَا النّاسُ قُطِعَ عَنكُم مُدَّةُ الجَبّارينَ ، ووَلِيَ الأَمرَ خَيرُ اُمَّةِ مُحَمَّدٍ ، فَالحَقوا بِمَكَّةَ . فَيَخرُجُ النُّجَباءُ مِن مِصرَ ، وَالأَبدالُ مِنَ الشّامِ ، وعَصائِبُ (1) العِراقِ ؛ رُهبانٌ بِاللَّيلِ ، لُيوثٌ بِالنَّهارِ ، كَأَنَّ قُلوبَهُم زُبَرُ الحَديدِ ، فَيُبايِعونَهُ بَينَ الرُّكنِ وَالمَقامِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :يَكونُ اختِلافٌ عِندَ مَوتِ خَليفَةٍ ، فَيَخرُجُ رَجُلٌ مِن أهلِ المَدينَةِ هارِبا إلى مَكَّةَ ، فَيَأتيهِ ناسٌ مِن أهلِ مَكَّةَ فَيُخرِجونَهُ وهُوَ كارِهٌ فَيُبايِعونَهُ بَينَ الرُّكنِ وَالمَقامِ ، ويُبعَثُ إلَيهِ بَعثٌ مِنَ الشّامِ فَيُخسَفُ بِهِمُ البَيداءَ بَينَ مَكَّةَ وَالمَدينَةِ ، فَإِذا رَأَى النّاسُ ذلِكَ أتاهُ أبدالُ الشّامِ وعَصائِبُ أهلِ العِراقِ فَيُبايِعونَهُ . (3)

.


1- .العصائب : جمع عِصابة ، وهم الجماعة من الناس من العشرة إلى الأربعين ، ولا واحد لها من لفظها ... أراد أنّ التجمّع للحروب يكون بالعراق . وقيل : أراد جماعة من الزهّاد سمّاهم بالعصائب ؛ لأنّه قرنهم بالأبدال والنجباء (النهاية : ج 3 ص 243 «عصب») .
2- .الاختصاص : ص 208 عن حذيفة ، بحارالأنوار : ج 52 ص 304 ح 73 .
3- .سنن أبي داود : ج 4 ص 107 ح 4286 ، مسند ابن حنبل : ج 10 ص 216 ح 26751 ، صحيح ابن حبّان : ج15 ص 158 ح 6757 ، مسند أبي يعلى : ج 12 ص 370 ح 6940 ، مسند ابن راهويه : ج 4 ص 170 ح 1954 كلّها عن اُمّ سلمة ، كنزالعمّال : ج 14 ص 265 ح 38668 ؛ كشف الغمّة : ج 3 ص 269 عن اُمّ سلمة ، بحارالأنوار : ج 51 ص 88 .

ص: 99

1 / 4 آنچه در باره نقش ابدال در حكومت امام مهدى عليه السلام روايت شده است

1 / 4آنچه در باره نقش ابدال در حكومت امام مهدى عليه السلام روايت شده استپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چون زمان ظهور قائم ، فرا مى رسد ، منادى اى از آسمان ، ندا مى دهد كه : «اى مردم! دوران حكومت زورگويان بر شما ، به سر آمد و بهترين فرد امّت محمّد ، بر سرِ كار آمد. پس ره سپار مكّه شويد» . از اين هنگام، نجيبان ، از مصر ، ره سپار مى شوند، و ابدال ، از شام، و عِصابه ها (1) از عراق. پارسايان شب و شيرانِ روزند و دل هايشان ، چونان پولاد است و در ميان رُكن و مقام ، با او (قائم) بيعت مى كنند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :با مُردن خليفه اى، اختلاف ، ايجاد مى شود . پس مردى از اهالى مدينه ، به مكّه مى گريزد. در آن جا ، شمارى از مردم مكّه نزدش مى آيند و او را به زور ، بيرون مى آورند و ميان رُكن و مقام ، با وى بيعت مى كنند. پس سپاهى از شام به سوى او اعزام مى شود ؛ امّا بيابان ميان مكّه و مدينه ، آنها را در كام خود فرو مى بَرَد. چون مردم ، اين حادثه را مى بينند، ابدال شام و عِصابه هاى عراق ، نزد او مى آيند و با او بيعت مى كنند.

.


1- .. واژه «عصائب» _ كه در متن عربى حديث آمده است _ ، جمع «عِصابه»، به معناى گروهى از مردم از ده تا چهل نفر است... مراد ، گرد آمدن آنها براى جنگ هايى است كه در عراق ، رُخ مى دهد. به قولى ، مراد ، جماعتى از زُهّاد هستند كه آنها را «عصائب» ناميده اند ؛ چون در كنار ابدال و نجبا آمده است .

ص: 100

الإمام عليّ عليه السلام_ في وَصفِ أصحابِ الإِمامِ المَهدِيِّ عليه السلام _ :فَهُمُ الأَبدالُ الَّذينَ وَصَفَهُمُ اللّهُ _ عَزَّوجَلَّ _ : «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ» (1) ، وَالمُطَهَّرونَ نُظَراؤُهُم مِن آلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله . (2)

عنه عليه السلام :إذا قامَ قائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ جَمَعَ اللّهُ لَهُ أهلَ المَشرِقِ وأهلَ المَغرِبِ ، فَيَجتَمِعونَ كَما يَجتَمِعُ قَزَعُ الخَريفِ ؛ فَأَمَّا الرُّفَقاءُ فَمِن أهلِ الكوفَةِ ، وأمَّا الأَبدالُ فَمِن أهلِ الشّامِ . (3)

الإمام الباقر عليه السلام :يُبايِعُ القائِمَ بَينَ الرُّكنِ وَالمَقامِ ثَلاثُمِئَةٍ ونَيِّفٌ عِدَّةٌ أهلِ بَدرٍ ، فيهِمُ النُّجَباءُ مِن أهلِ مِصرَ ، وَالأَبدالُ مِن أهلِ الشّامِ ، وَالأَخيارُ مِن أهلِ العِراقِ . فَيُقيمُ ما شاءَ اللّهُ أن يُقيمَ . (4)

1 / 5ما رُوِيَ في عَدَدِ الأَبدالِأ _ ثَلاثونَ رَجُلاًرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الأَبدالُ في هذِهِ الاُمَّةِ ثَلاثونَ ، مِثلُ إبراهيمَ خَليلِ الرَّحمنِ ، كُلَّما ماتَ رَجُلٌ أبدَلَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى مَكانَهُ رَجُلاً . (5)

.


1- .البقرة : 222 .
2- .مختصر بصائر الدرجات : ص 200 ، بحارالأنوار : ج 52 ص 274 وج 53 ص 84 .
3- .تاريخ دمشق : ج 1 ص 297 عن أبي الطفيل ، ينابيع المودّة : ج 3 ص 264 ح 14 .
4- .الغيبة للطوسي : ص 477 عن جابر الجعفي ، بحارالأنوار : ج 52 ص 334 ح 64 .
5- .مسند ابن حنبل : ج 8 ص 411 ح 22815 ، تاريخ دمشق : ج 1 ص 292 ، تاريخ أصبهان : ج 1 ص 220 الرقم 329 وفيه «لا يزال» بدل «الأبدال» وكلّها عن عبادة بن الصامت ، كنزالعمّال : ج 12 ص 185 ح 34592 .

ص: 101

1 / 5 آنچه در باره شمار ابدال ، روايت شده است
الف - سى مرد

امام على عليه السلام_ در باره ياران امام مهدى عليه السلام _ :آنان ، ابدال اند؛ همانها كه خداوند عز و جلدر وصفشان فرموده است: «همانا خداوند ، توبه كنندگان و پاكيزگان را دوست مى دارد» ، و پاك شدگانِ از خاندان محمّد صلى الله عليه و آله ، همتايان ايشان هستند.

امام على عليه السلام :زمانى كه قائم آل محمّد صلى الله عليه و آله ظهور كند، خداوند ، اهل مشرق و مغرب را براى او گِرد مى آورد و مانند ابرهاى پاييزى به هم مى پيوندند. رُفقا ، از مردم كوفه اند و ابدال ، از مردم شام.

امام باقر عليه السلام :سيصد و اندى، به تعداد رزمندگان بدر ، در ميان رُكن و مقام ، با قائم بيعت مى كنند كه نجيبان مصر و ابدال شام و اخيارِ (برگزيدگانِ) عراق ، در ميان ايشان اند. پس تا هر زمان كه خدا بخواهد بمانَد ، مى مانَد [و حكومت مى كند ].

1 / 5آنچه در باره شمار ابدال ، روايت شده استالف _ سى مردپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ابدال اين امّت ، سى نفرند كه همانند ابراهيم خليل الرحمان اند. هر زمان كه مردى [از آنان ]بميرد ، خداوند _ تبارك و تعالى _ ، مردى ديگر را جاى گزين او مى كند .

.

ص: 102

عنه صلى الله عليه و آله :الأَبدالُ في اُمَّتي ثَلاثونَ ، بِهِم تَقومُ الأَرضُ وبِهِم تُمطَرونَ وبِهِم تُنصَرونَ . (1)

ب _ أربَعونَ رَجُلاًرسول اللّه صلى الله عليه و آله :البُدَلاءُ أربَعونَ ، اثنانِ وعِشرونَ بِالشّامِ ، وثَمانِيَةَ عَشَرَ بِالعِراقِ ، كُلَّما ماتَ مِنهُم واحِدٌ أبدَلَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى مَكانَهُ آخَرَ ، فَإِذا جاءَ الأَمرُ قُبِضوا كُلُّهُم ، فَعِندَ ذلِكَ تَقومُ السّاعَةُ . (2)

حلية الأولياء عن ابن عمر :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : خِيارُ اُمَّتي في كُلِّ قَرنٍ خَمسُمِئَةٍ ، وَالأَبدالُ أربَعونَ ، فَلَا الخَمسُمِئَةِ يَنقُصونَ ، ولَا الأَربَعونَ . كُلَّما ماتَ رَجُلٌ أبدَلَ اللّهُ عَزَّوجَلَّ مِنَ الخَمسِمِئَةِ مَكانَهُ ، وأدخَلَ مِنَ الأَربَعينَ مَكانَهُم . قالوا : يا رَسولَ اللّهِ ، دُلَّنا عَلى أعمالِهِم . قالَ : يَعفونَ عَمَّن ظَلَمَهُم ، ويُحسِنونَ إلى مَن أساءَ إلَيهِم ، ويَتَواسَونَ فيما آتاهُمُ اللّهُ عز و جل . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ دِعامَةَ اُمَّتي عُصَبُ اليَمَنِ ، وأبدالُ الشّامِ ؛ وهُم أربَعونَ رَجُلاً كُلَّما هَلَكَ رَجُلٌ أبدَلَ اللّهُ مَكانَهُ آخَرَ ، لَيسوا بِالمُتَماوِتينَ ولَا المُتَهالِكينَ ولَا المُتَناوِشينَ ، لَم يَبلُغوا ما بَلَغوا بِكَثرَةِ صَومٍ ولا صَلاةٍ ، وإنَّما بَلَغوا ذلِكَ بِالسَّخاءِ وصِحَّةِ القُلوبِ وَالمُناصَحَةِ لِجَميعِ المُسلِمينَ . (4)

.


1- .تفسير ابن كثير : ج 1 ص 448 عن عبادة بن الصامت ، كنزالعمّال : ج 12 ص 186 ح 34593 نقلاً عن الطبراني في المعجم الكبير .
2- .تاريخ دمشق : ج 1 ص 291 ح 334 ، الفردوس : ج 2 ص 36 ح 2224 وليس فيه ذيله ، سبل الهدى والرشاد : ج 10 ص 371 وليس فيه ذيله من «فإذا جاء الأمر ...» وكلّها عن أنس ، نوادر الاُصول : ج 1 ص 165 نحوه من دون إسناد إلى النبيّ صلى الله عليه و آله ، كنزالعمّال : ج 12 ص 190 ح 34609 نقلاً عن الخلال في كرامات الأولياء .
3- .حلية الأولياء : ج 1 ص 8 ، تاريخ دمشق : ج 1 ص 303 ح 343 ، الفردوس : ج 2 ص 174 ح 2871 كلّها عن ابن عمر ، كنزالعمّال : ج 12 ص 185 ح 34591 .
4- .تاريخ دمشق : ج 26 ص 435 ح 5701 عن أنس بن مالك ، كنزالعمّال : ج 12 ص 188 ح 34606 نقلاً عن تمام .

ص: 103

ب - چهل مرد

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ابدال در امّت من ، سى نفرند و به خاطر آنهاست كه زمين ، پا برجاست ، و بر شما باران مى بارد و [بر دشمن ، ] يارى داده مى شويد.

ب _ چهل مردپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ابدال ، چهل نفرند: بيست و دو نفر [ از ] آنها در شام هستند و هجده نفر در عراق. هر زمان كه يكى از آنان بميرد ، خداوند _ تبارك و تعالى _ ، كس ديگرى جاى گزينِ او مى كند، و چون فرمان برسد ، همگى آنان مى ميرند و در اين هنگام است كه قيامت ، بر پا مى شود.

حلية الأولياء_ به نقل از ابن عمر _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «برگزيدگانِ امّت من در هر نسلى ، پانصد نفرند و ابدال ، چهل نفر . بنا بر اين ، نه آن پانصد تن ، كاستى مى گيرند ، و نه آن چهل تن. هر زمان كه مردى [از ابدال ]بميرد ، خداوند عز و جل از آن پانصد تن ، يكى را جاى گزينِ او مى كند و از چهل نفر به جمع آنها در مى آورد» . گفتند : اى پيامبر خدا ! ما را به كارهاى آنان ، راه نمايى فرما . فرمود: «آنان ، از هر كه به ايشان ستم كند ، در مى گذرند و به هر كه به ايشان بدى كند ، نيكى مى كنند. از آنچه خداوند عز و جل به ايشان داده است ، به يكديگر كمك مى كنند».

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ستون اُمّت من، عِصابه هاى يمن و ابدال شام هستند . آنان ، چهل مردند و هر زمان مردى بميرد ، خداوند ، فرد ديگرى را جاى گزين او مى كند . اينان ، نه زاهد ريايى اند، نه گستاخ و نازان، و نه با يكديگر درگير مى شوند. به آنچه رسيده اند ، نه بر اثر فراوانىِ نماز و روزه ، كه به سبب بخشندگى ، درستىِ دل ها و خيرخواهى شان براى همه مسلمانان است .

.

ص: 104

عنه صلى الله عليه و آله :دَعائِمُ اُمَّتي عَصائِبُ اليَمَنِ ، وأربَعونَ رَجُلاً مِنَ الأَبدالِ بِالشّامِ كُلَّما ماتَ رَجُلٌ أبدَلَ اللّهُ مَكانَهُ . أما إنَّهُم لَم يَبلُغوا ذلِكَ بِكَثرَةِ صَلاةٍ ولا صِيامٍ ، ولكِن بِسَخاءِ الأَنفُسِ وسَلامَةِ الصُّدورِ وَالنَّصيحَةِ لِلمُسلِمينَ . (1)

ج _ أربَعونَ رَجُلاً وأربَعونَ امرَأَةًرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الأَبدالُ أربَعونَ رَجُلاً وأربَعونَ امرَأَةً ، كُلَّما ماتَ رَجُلٌ مِنهُم أبدَلَ اللّهُ مَكانَهُ رَجُلاً ، وكُلَّما ماتَتِ امرَأَةٌ ، أبدَلَ اللّهُ مَكانَهَا امرَأَةً . (2)

د _ سِتّونَ رَجُلاًالإمام عليّ عليه السلام :سَأَلتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَنِ الأَبدالِ ، قالَ : هُم سِتّونَ رَجُلاً . قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ! جَلِّهِم لي! قالَ : لَيسوا بِالمُتَنَطِّعينَ (3) ولا بِالمُبتَدِعينَ ولا بِالمُنَعَّمينَ ، لَم يَنالوا ما نالوهُ بِكَثرَةِ صِيامٍ ولا صَلاةٍ ولا صَدَقَةٍ ، ولكِن بِسَخاءِ الأَنفُسِ وسَلامَةِ القُلوبِ وَالنَّصيحَةِ لِأَئِمَّتِهِم . إنَّهُم يا عَلِيُّ في اُمَّتي أقَلُّ مِنَ الكِبريتِ الأَحمَرِ . (4)

الإصابة عن داود بن يحيى عن رجل كان مرابطا في بيت المقدّس وبعسقلان ، قال :بَينا أنَا أسيرٌ في وادِي الاُردُنِّ إذا أنَا بِرَجُلٍ في ناحِيَةِ الوادي قائِمٌ يُصَلّي فَإِذا سَحابَةٌ تُظِلُّهُ مِنَ الشَّمسِ ، فَوَقَعَ في قَلبي أنَّهُ إلياسُ النَّبِيِّ ، فَأَتَيتُهُ فَسَلَّمتُ عَلَيهِ ، فَانفَتَلَ مِن صَلاتِهِ فَرَدَّ عَلَيَّ السَّلامَ . فَقُلتُ لَهُ : مَن أنتَ يَرحَمُكَ اللّهُ ؟ فَلَم يَرُدَّ عَلَيَّ شَيئا ، فَأَعَدتُ عَلَيهِ القَولَ مَرَّتَينِ ، فَقالَ : أنَا إلياسُ النَّبِيِّ ... . قُلتُ : فَكَمِ الأَبدالُ؟ قالَ : هُم سِتّونَ رَجُلاً : خَمسونَ ما بَينَ عَريشِ مِصرَ إلى شاطِئِ الفُراتِ ، ورَجُلانِ بِالمَصيصَةِ ، ورَجُلٌ بِأَنطاكِيَةَ ، وسَبعَةٌ في سائِرِ الأَمصارِ . بِهِم تُسقَونَ الغَيثَ ، وبِهِم تُنصَرونَ عَلَى العَدُوِّ ، وبِهِم يُقيمُ اللّهُ أمرَ الدُّنيا حَتّى إذا أرادَ أن يُهلِكَ الدُّنيا أماتَهُم جَميعا . (5)

.


1- .تاريخ دمشق : ج 1 ص 292 ح 335 ، الفردوس : ج 2 ص 221 ح 3076 بزيادة «بساحل» بعد «عصائب» وكلاهما عن أنس بن مالك ، كنزالعمّال : ج 12 ص 190 ح 34611 .
2- .الفردوس : ج 1 ص 119 ح 405 ، سبل الهدى والرشاد : ج 10 ص 371 كلاهما عن أنس ، كنزالعمّال : ج 12 ص 186 ح 34597 نقلاً عن الخلال في كرامات الأولياء .
3- .أي بالمُتَكَلِّفينَ . راجع : لسان العرب : ج 8 ص 357 والمعجم الوسيط : ج 2 ص 930 .
4- .الأولياء : ص 34 ح 8 عن عبداللّه بن الزبير ، كنزالعمّال : ج 12 ص 189 ح 34608 نقلاً عن الخلال في كرامات الأولياء .
5- .الإصابة : ج 2 ص 265 الرقم 2275 ، تاريخ دمشق : ج 9 ص 215 وفيه «سائر أمصار العرب» بدل «سائر الأمصار» .

ص: 105

ج - چهل مرد و چهل زن
د - شصت مرد

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ستون هاى امّت من ، عِصابه هاى يمن و چهل مرد از ابدال شام اند. هر زمان كه مردى از ايشان بميرد ، خداوند ، يكى را جاى گزينِ او مى كند. آگاه باشيد كه اينان ، بر اثر فراوانىِ نماز و يا روزه به اين مقام نرسيده اند ؛ بلكه به سبب روحيه بخشندگى، پاكى دل و خيرخواهى شان براى مسلمانان بوده است .

ج _ چهل مرد و چهل زنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اَبدال، چهل مرد و چهل زن هستند . هر گاه مردى از ايشان بميرد ، خداوند ، مرد ديگرى را جاى گزين او مى كند، و هر گاه زنى بميرد ، خداوند ، زن ديگر را جاى گزين او مى نمايد.

د _ شصت مردامام على عليه السلام :از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در باره ابدال پرسيدم. فرمود: «آنها شصت مَردند». گفتم : اى پيامبر خدا ! آنان را برايم وصف كن. فرمود: «آنان ، نه مردمانى گزافه گويند، نه بدعت گذار ، نه تن آسا و خوش گذران . به آنچه رسيده اند ، نه بر اثر فراوانىِ روزه و نماز و صدقه ؛ بلكه بر سبب روحيه بخشندگى، درستى دل و خيرخواهى براى پيشوايانشان است . اى على! اينان در ميان امّت من ، كمياب تر از كبريت احمرند» .

الإصابة_ به نقل از داوود بن يحيى ، از مردى كه در بيت المقدّس و عَسقَلان ، مرزدار بوده است _ :در وادى اُردن مى رفتم كه ناگاه ، مردى را ديدم كه در گوشه اى از وادى ، به نماز ايستاده و قطعه ابرى بر او سايه افكنده است. در دلم افتاد كه او الياسِ پيامبر است. نزدش رفتم و به او سلام گفتم. نمازش را قطع كرد و پاسخ سلامم را داد. به او گفتم: تو كيستى _ رحمت خدا بر تو باد _ ؟ جوابم را نداد. دوباره از او پرسيدم، گفت: «من الياس پيامبرم ...» . گفتم: ابدال ، چند نفرند ؟ گفت: «شصت مردند. پنجاه تن از آنان ، در فاصله ميان عَريش مصر تا ساحل فرات به سر مى برند، دو تن در مَصيصَه ، يك تن در انطاكيه، و هفت تن ديگر در ديگر شهرها. به خاطر آنهاست كه شما ، باران داده مى شويد، و به خاطر آنهاست كه بر دشمن ، يارى داده مى شويد، و به واسطه آنهاست كه خداوند ، دنيا را بر پا نگاه داشته است، و هر گاه بخواهد دنيا را از بين ببرد ، [ابتدا] جان همه آنها را مى ستانَد» .

.

ص: 106

1 / 6النَّوادِرُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن دَعا لِلمُؤمِنينَ وَالمُؤمِناتِ في كُلِّ يَومٍ خَمسا وعِشرينَ مَرَّةً ، نَزَعَ اللّهُ الغِلَّ مِن صَدرِهِ وكَتَبَهُ مِنَ الأَبدالِ إن شاءَ اللّهُ . (1)

فضائل الأوقات عن كعب الأحبار :أوحَى اللّهُ تَعالى إلى موسى عليه السلام : ... يا موسى ، مَن وافىَ القِيامَةَ وفي صَحيفَتِهِ عَشرُ رَمَضاناتٍ فَهُوَ مِنَ الأَبدالِ . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في وَصِيَّتِهِ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ :يا عَلِيُّ ، إن جامَعتَ أهلَكَ ... في لَيلَةِ الجُمُعَةِ بَعدَ العِشاءِ الآخِرَةِ ، فَإِنَّهُ يُرجى أن يَكونَ الوَلَدُ مِنَ الأَبدالِ إن شاءَ اللّهُ تَعالى . (3)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ في مُناجاتِهِ _ :اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ... وَاجعَلنا بِخِدمَتِكَ لِلعُبّادِ وَالأَبدالِ في أقطارِها طُلّابا ، ولِلخاصَّةِ مِن أصفِيائِكَ أصحابا ، ولِلمُريدينَ المُتَعَلِّقينَ بِبابِكَ أحبابا . (4)

.


1- .الجعفريّات : ص 223 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، مستدرك الوسائل : ج 5 ص 246 ح 5792 .
2- .فضائل الأوقات للبيهقي : ص 320 ، الدرّ المنثور : ج 1 ص 452 .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 553 و 554 ، الإختصاص : ص 135 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 458 ح 1552 ، جامع الأحاديث للقمي (العروس) : ص 154 كلّها عن أبي سعيد الخدري ، بحارالأنوار : ج 89 ص 313 ح 18 .
4- .بحارالأنوار : ج 94 ص 128 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي .

ص: 107

1 / 6 گوناگون

1 / 6گوناگونپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس در هر روز ، بيست و پنج مرتبه براى مردان و زنان مؤمن دعا كند ، خداوند ، كينه را از سينه او بر مى كَنَد و او را به خواست خدا ، در زمره ابدال مى نويسد .

فضائل الأوقات_ به نقل از كعب الأحبار _ :خداوند متعال به موسى عليه السلام وحى فرمود : «... اى موسى! هر كس در حالى به قيامت برسد كه ده ماه رمضان در نامه [ اعمال ]او باشد ، از ابدال است» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در سفارشش به على عليه السلام _ :اى على! اگر در شب جمعه ، پس از نماز خفتن، با همسرت آميزش كنى ، اميد است كه آن فرزند، به خواست خداى متعال ، از ابدال باشد.

.

ص: 108

الإمام الصادق عليه السلام :اللّهُمَّ صَلِّ عَلَى الأَبدالِ وَالأَوتادِ ، وَالسُّيّاحِ وَالعُبّادِ ، وَالمُخلِصينَ وَالزُّهّادِ ، وأهلِ الجِدِّ وَالاِجتِهادِ . (1)

عنه عليه السلام_ نَقلاً عَنِ اللَّوحِ عَنِ اللّهِ عز و جل _ :سَيَهلِكُ المُرتابونَ في جَعفَرٍ ، الرّادُّ عَلَيهِ كَالرّادِّ عَلَيَّ ، حَقَّ القَولُ مِنّي لَاُكرِمَنَّ مَثوى جَعفَرٍ ، ولَأَسُرَّنَّهُ في أشياعِهِ وأنصارِهِ وأولِيائِهِ ، اُتيحَت بَعدَهُ فِتنَةٌ عَمياءُ حِندِسٌ (2) ، لِأَنَّ خَيطَ فَرضي لا يَنقَطِعُ ، وحُجَّتي لا تَخفى ، وأنَّ أولِيائي بِالكَأسِ الأَوفى يُسقَونَ ، أبدالُ الأَرضِ ، ألا ومَن جَحَدَ واحِدا مِنهُم فَقَد جَحَدَني نِعمَتي ، ومَن غَيَّرَ آيَةً مِن كِتابي فَقَدِ افتَرى عَلَيَّ . (3)

.


1- .الإقبال : ج 3 ص 244 ، مصباح المتهجّد : ص 809 ، المصباح للكفعمي : ص 707 ، البلد الأمين : ص 181 والثلاثة الأخيرة من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، بحارالأنوار : ج 27 ص 48 .
2- .حِندِس : أي شديدة الظُّلمة (النهاية : ج 1 ص 450 «حندس») .
3- .الغيبة للنعماني : ص 64 عن أبي بصير ، بحارالأنوار : ج 36 ص 196 .

ص: 109

امام زين العابدين عليه السلام_ در مناجاتش _ :بار خدايا ! بر محمّد و خاندان محمّد ، درود فرست... و ما را از خدمت كنندگان به بندگان و ابدال _ كه در گوشه و كنار زمين به سر مى برند _ ، قرار ده، و از ياران و دوستان ويژه ات، و از دوستدارانِ آنان كه خواهان تو هستند و به حلقه درِ خانه تو چنگ زده اند.

امام صادق عليه السلام :بار خدايا ! بر ابدال و اوتاد و پارسايانِ عُزلت گُزين و عبادت پيشگان و مخلصان و زاهدان و اهل تلاش و كوشش ، درود فرست.

امام صادق عليه السلام_ به نقل از لوح ، از خداوند عز و جل _ :به زودى ترديد كنندگان در باره جعفر ، نابود مى شوند. كسى كه او را رد كند ، همانند كسى است كه مرا رد كند. سخن من ، محقّق گرديده كه جايگاه جعفر را ارجمند بدارم و او را با [ يارى دادن به ]شيعيان و ياران و دوستانش ، شادمان گردانم. بعد از او ، فتنه اى كور و تاريك ، رُخ خواهد نمود؛ چرا كه رشته واجبات من ، قطع نمى شود ، حجّتم پوشيده نمى ماند و دوستانم با جام پُر ، سيراب مى شوند . آنان ، ابدالِ روى زمين اند. آگاه باشيد كه هر كس يكى از ايشان را انكار كند ، در واقع ، نعمت مرا انكار كرده است ، و هر كس آيه اى از كتابم را تغيير دهد ، در واقع ، بر من دروغ بسته است.

.

ص: 110

الفصل الثاني : الأوتاد2 / 1أوتادُ الأَرضِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنّى وَاثنَي عَشَرَ مِن وُلدي (1) وأنتَ يا عَلِيُّ زِرُّ الأَرضِ (2) _ يَعني (3) أوتادَها وجِبالَها _ بِنا أوتَدَ اللّهُ الأَرضَ أن تَسيخَ بِأَهلِها . فَإِذا ذَهَبَ الاِثنا عَشَرَ مِن وُلدي ساخَتِ الأَرضُ بِأَهلِها ولَم يُنظَروا . (4)

الإمام الباقر عليه السلام :أيُّهَا النّاسُ! إنَّ أهلَ بَيتِ نَبِيِّكُم شَرَّفَهُمُ اللّهُ بِكَرامَتِهِ ، وأعَزَّهُم بِهُداهُ ، وَاختَصَّهُم لِدينِهِ ، وفَضَّلَهُم بِعِلمِهِ ، وَاستَحفَظَهُم وأودَعَهُم عِلمَهُ ، وأطلَعَهُم عَلى غَيبِهِ ، عِمادٌ لِدينِهِ شُهَداءُ عَلَيهِ ، وأوتادٌ في أرضِهِ قُوّامٌ بِأَمرِهِ ، بَرَأَهُم قَبلَ خَلقِهِ أظِلَّةٌ عَن يَمينِ عَرشِهِ ، نُجَباءُ في عِلمِهِ . (5)

.


1- .المراد من «إثنا عشر من ولدي» هو فاطمة وأحد عشر من أولادها الأئمّة المعصومين عليهم السلام ، وعلى هذا فالمعصومون الأربعة عشر هم أوتاد الأرض .
2- .زرّ الأرض : أي قِوامُها (النهاية : ج 2 ص 300 «زرر») .
3- .في بعض المصادر ؛ كالغيبة والاُصول الستّة عشر : «أعني» .
4- .الكافي : ج 1 ص 534 ح 17 ، الغيبة للطوسي : ص 139 ح 102 ، الاُصول الستّة عشر : ص 140 ح 40 وفيهما «واحد عشر» بدل «واثني عشر» ، الاستنصار : ص 8 نحوه وكلّها عن أبي الجارود عن الإمام الباقر عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحارالأنوار : ج 36 ص 259 ح 79 .
5- .تفسير فرات : ص 337 ح 460 ، بحارالأنوار : ج 26 ص 255 ح 30 .

ص: 111

فصل دوم : اوتاد

2 / 1 اوتاد زمين

فصل دوم : اوتاد2 / 1اوتاد زمينپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من و دوازده تن از فرزندانم (1) و تو _ اى على _ ، دكمه زمين (يعنى ميخ ها و كوه هاى آن) هستيم خداوند به واسطه ما، زمين را ميخكوب كرده تا اهلش را فرو نَبَرد. پس هر گاه دوازدهمين فرزندم [ از ميان ] برود ، زمين ، اهل خود را فرو مى بَرَد و مهلت داده نمى شوند.

امام باقر عليه السلام :اى مردم! خداوند ، اهل بيت پيامبرتان را به كرامت خويش ، مفتخر ساخته است ، و با هدايتش ، عزّتشان بخشيده است و آنان را براى دين خود ، برگزيده است و به دانش خود ، برترى شان داده است و دانش خويش را به آنها سپرده و نگهبان آن ، قرارشان داده است و از غيب خود ، آگاهشان ساخته است. ستون هاى دينِ او و گواهى دهندگان بر او، ميخ هاى زمين او و بر پا دارندگان فرمان او هستند . پيش از آن كه چيزى را بيافريند ، آنها را به صورت سايه هايى در سمت راست عرشش آفريد، و در علم او ، برگزيده بودند.

.


1- .. مراد از «دوازده تن از فرزندانم» ، فاطمه عليهاالسلام و يازده امام از فرزندان او هستند. بنا بر اين ، چهارده نفرى كه پيامبر صلى الله عليه و آله بر شمرده است ، اوتاد زمين هستند.

ص: 112

عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ جَلَّ وعَزَّ خَلَقَ خَلقا مِن خَلقِهِ فَجَعَلَهُم حُجَجا عَلى خَلقِهِ ، فَهُم أوتادٌ في أرضِهِ ، قُوّامٌ بِأَمرِهِ ، نُجَباءُ في عِلمِهِ ، اصطَفاهُم قَبلَ خَلقِهِ أظِلَّةً (1) عَن يَمينِ عَرشِهِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :أوتادُ الأَرضِ ، وأعلامُ الدّينِ أربَعَةٌ : مُحَمَّدُ بنُ مُسلِمٍ ، وبُرَيدُ بنُ مُعاوِيَةَ ، ولَيثُ بنُ البَختَرِيِّ المُرادِيُّ ، وزُرارَةُ . (3)

2 / 2خَصائِصُ الأَوتادِالإمام عليّ عليه السلام_ في ذِكرِ حَديثِ مِعراجِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله _ :قالَ اللّهُ تَعالى ... يا أحمَدُ ، هَل تَدري لِأَيِّ شَيءٍ فَضَّلتُكَ عَلى سائِرِ الأَنبِياءِ؟ قالَ [النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله ] : اللّهُمَّ لا! قالَ : بِاليَقينِ ، وحُسنِ الخُلُقِ ، وسَخاوَةِ النَّفسِ ، ورَحمَةٍ بِالخَلقِ ، وكَذلِكَ أوتادُ الأَرضِ ؛ لَم يَكونوا أوتادا إلّا بِهذا . (4)

عنه عليه السلام :عِبادَ اللّهِ ، إنَّ مِن أحَبِّ عِبادِ اللّهِ إلَيهِ عَبدا أعانَهُ اللّهُ عَلى نَفسِهِ ، فَاستَشعَرَ الحُزنَ ، وتَجَلبَبَ الخَوفَ ، فَزَهَرَ مِصباحُ الهُدى في قَلبِهِ ، وأعَدَّ القِرى لِيَومِهِ النّازِلِ بِهِ ، فَقَرَّبَ عَلى نَفسِهِ البَعيدَ ، وهَوَّنَ الشَّديدَ . نَظَرَ فَأَبصَرَ ، وذَكَرَ فَاستَكثَرَ ، وَارتَوى مِن عَذبٍ فُراتٍ سُهِّلَت لَهُ مَوارِدُهُ ، فَشَرِبَ نَهَلاً (5) ، وسَلَكَ سَبيلاً جَدَدا . (6) قَد خَلَعَ سَرابيلَ الشَّهَواتِ ، وتَخَلّى مِنَ الهُمومِ ، إلّا هَمّا واحِدا انفَرَدَ بِهِ ، فَخَرَجَ مِن صِفَةِ العَمى ومُشارَكَةِ أهلِ الهَوى ، وصارَ مِن مفاتيحِ أبوابِ الهُدى ومَغاليقِ أبوابِ الرَّدى . قَد أبصَرَ طَريقَهُ ، وسَلَكَ سَبيلَهُ ، وعَرَفَ مَنارَهُ ، وقَطَعَ غِمارَهُ ، وَاستَمسَكَ مِنَ العُرى بِأَوثَقِها ، ومِنَ الحِبالِ بِأَمتَنِها ، فَهُوَ مِنَ اليَقينِ عَلى مِثلِ ضَوءِ الشَّمسِ . قَد نَصَبَ نَفسَهُ للّهِِ سُبحانَهُ في أرفَعِ الاُمورِ ، مِن إصدارِ كُلِّ وارِدٍ عَلَيهِ ، وتَصييرِ كُلِّ فَرعٍ إلى أصلِهِ . مِصباحُ ظُلُماتٍ ، كَشّافُ عَشَواتٍ ، مِفتاحُ مُبهَماتٍ ، دَفّاعُ مُعضِلاتٍ ، دَليلُ فَلَواتٍ . يَقولُ فَيُفهِمُ ، ويَسكُتُ فَيَسلَمُ ، قَد أخلَصَ للّهِِ فَاستَخلَصَهُ ، فَهُوَ مِن مَعادِنِ دينِهِ ، وأوتادِ أرضِهِ (7) .

.


1- .هذه الصفة مختصّة بأهل البيت عليهم السلام (راجع : روايات عالم الذرّ) .
2- .الكافي : ج 6 ص 256 ح 1 ، إرشاد القلوب : ص 424 كلاهما عن أبي حمزة الثمالي ، بحارالأنوار : ج 46 ص 357 ح 11 .
3- .رجال الكشي : ج 2 ص 507 ح 432 عن جميل بن دراج .
4- .إرشاد القلوب : ص 199 و 205 ، بحارالأنوار : ج 77 ص 29 .
5- .يقال : أنهلتُهُ ؛ إذا سقَيتَه حتّى رَوِي ، ونَهِلَ البعيرُ نَهَلاً : شرب الشرب الأوّل حتّى رَوِىَ فهو ناهِل (المصباح المنير : ص 628 «نهل») .
6- .المكانُ الجَدَدُ : أي المستوي من الأرض (النهاية : ج 1 ص 245 «جدد») . وهو هنا على نحو الاستعارة .
7- .نهج البلاغة : الخطبة 87 ، أعلام الدين : ص 127 ، شرح ابن ميثم على مئة كلمة للجاحظ : ص 228 كلاهما نحوه ، بحارالأنوار : ج 2 ص 56 ح 36 .

ص: 113

2 / 2 ويژگى هاى اوتاد

امام باقر عليه السلام :خداوند عز و جل جمعى از آفريدگانش را آفريد و آنها را حجّت بر [ ديگر ]آفريدگانش قرار داد. پس آنان ، اَوتادِ (ميخ هاى) زمينِ او و بر پا دارندگان امور او و برگزيدگانِ در علم او هستند . پيش از آن كه چيزى را بيافريند، آنان را گزينش كرد و سايه وار ، در سمت راست عرش خويش ، قرارشان داد.

امام صادق عليه السلام :اوتاد (ميخ هاى) زمين و پرچمداران دين ، چهار نفرند: محمّد بن مسلم، بُرَيد بن معاويه، ليث بن بَختَرى مرادى و زُرارة بن اَعيَن .

2 / 2ويژگى هاى اوتادامام على عليه السلام_ در يادكرد حديث معراج پيامبر صلى الله عليه و آله _ :خداوند متعال فرمود : «... اى احمد! آيا مى دانى به چه چيز ، تو را بر ديگر پيامبران ، برترى دادم؟» . [پيامبر صلى الله عليه و آله ] گفت : بار خدايا ، نه ! فرمود: «به سبب يقين، خوى نيك، بخشندگى و مهربانى با مردمان. همچنين اند اَوتاد. آنها اوتاد (ميخ هاى زمين) نيستند ، مگر به سبب داشتن اين صفات».

امام على عليه السلام :اى بندگان خدا! از محبوب ترينِ بندگان خدا در نزد او ، بنده اى است كه خداوند ، او را در برابر نفسش يارى كرده است. در نتيجه ، آن بنده ، اندوه را جامه زيرين خويش قرار داده است و ترس [از خدا و عذاب الهى] را جامه رويين خود . چراغ هدايت ، در دل او افروخته گشته است و وسائل پذيرايى را براى روزى كه ميهمانش مى شود (پس از مرگ و روز قيامت) ، آماده ساخته است . دور را در نظر خويش ، نزديك، و سخت را آسان نموده است. نگريست و ديد، و [خدا و قيامت را] ياد كرد و [بر عمل و تلاش خود] افزود، و از چشمه شيرين و گوارايى كه آبشخورهايش براى او هموار شده است ، نوشيد و سير نوشيد، و راه هموارى را پوييد. جامه خواهش ها را [از تن نفس خويش] بركَنْده است و از هر آرمانى تهى گشته است ، مگر يك آرمان كه خود را منحصر در آن كرده است. بدين سبب، از كورى [باطنى] و مشاركت با هوسرانان ، بيرون آمده است و خود، از كليدهاى درهاى هدايت و قفل هاى درياى هلاكت گشته است. مسير خويش را ديده است و راه خود را پيموده است و نشانه هاى راهش را شناخته است و سختى ها و خطرهاى آن را درنورديده است و به محكم ترين حلقه ها و استوارترين ريسمان ها ، چنگ آويخته است. پس يقينى به روشنىِ پرتو خورشيد دارد. براى [ خداوند ] سبحان، خويشتن را در بالاترين جايگاه نهاد: سيراب كردن هر تشنه[ ى معرفت] كه بر او وارد مى شود، و باز گرداندن هر شاخه اى به ريشه اش. (1) چراغ تاريكى هاست، زُداينده كورى ها ، كليد مُبهمات، برطرف كننده معضلات، و راه نماى در بيابان هاست . [به موقع ]مى گويد و مى فهمانَد ، [و به موقع] خاموشى مى گزيند و سالم مى مانَد . براى خدا ، اخلاص ورزيده است و خدا هم او را خالص گردانيده [و براى خود ، برگزيده] است. پس چنين كسى ، از معدن هاى دين خدا و [ از ] اوتاد زمين اوست .

.


1- .. يعنى اين صلاحيت را يافته كه در مسند هدايت خلق ، اِفتا و پاسخ دادن به شبهات بنشيند و مرجع فكرى ، دينى و علمىِ مردم شود.

ص: 114

. .

ص: 115

. .

ص: 116

الفصل الثالث : الأقطاب3 / 1قُطبُ الوُجودِالإمام عليّ عليه السلام_ في بَيانِ مَنزِلَةِ الإِمامِ _ :فَالإِمامُ هُوَ الشَّمسُ الطّالِعَةُ عَلَى العِبادِ بِالأَنوارِ ، فَلا تَنالُهُ الأَيدي وَالأَبصارُ ، وإلَيهِ الإِرشارَةُ بِقَولِهِ : «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ» (1) ، وَالمُؤمِنونَ عَلِيٌّ وعِترَتُهُ ، فَالعِزَّةُ لِلنَّبِيِّ ولِلعِترَةِ ، وَالنَّبِيُّ وَالعِترَةُ لا يَفتَرِقانِ إلى آخِرِ الدَّهرِ ، فَهُم رَأسُ دائِرَةِ الإِيمانِ وقُطبُ الوُجودِ . (2)

3 / 2قُطبُ القُرآنِالإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ جَعَلَ وِلايَتَنا أهلَ البَيتِ قُطبَ القُرآنِ ، وقُطبَ جَميعِ الكُتُبِ، عَلَيها يَستَديرُ مُحكَمُ القُرآنِ ، وبِها نَوَّهَتِ الكُتُبُ ، ويَستَبينُ الإِيمانُ ، وقَد أمَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أن يُقتَدى بِالقُرآنِ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وذلِكَ حَيثُ قالَ في آخِرِ خُطبَةٍ خَطَبَها : إنّي تارِكٌ فيكُمُ الثَّقَلَينِ : الثَّقَلَ الأَكبَرَ ، وَالثَّقَلَ الأَصغَرَ ؛ فَأَمَّا الأَكبَرُ فَكِتابُ رَبّي ، وأمَّا الأَصغَرُ فَعِترَتي أهلُ بَيتي ، فَاحفَظوني فيهِما ، فَلَن تَضِلّوا ما تَمَسَّكتُم بِهِما . (3)

.


1- .المنافقون : 8 .
2- .مشارق أنوار اليقين : ص 115 عن طارق بن شهاب ، بحارالأنوار : ج 25 ص 170 .
3- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 5 ح 9 عن مسعدة بن صدقة ، بحارالأنوار : ج 92 ص 27 ح 29 .

ص: 117

فصل سوم : اقطاب

3 / 1 قطب هستى
3 / 2 قطب قرآن

فصل سوم : اقطاب3 / 1قطب هستىامام على عليه السلام_ در بيان منزلت امام _ :امام ، خورشيدى است كه بر بندگان ، نورافشانى مى كند ، و دست ها و ديدگان ، بدو نمى رسند و اين سخن خداوند متعال ، اشاره به اوست كه: «عزّت ، از آنِ خدا و پيامبرش و مؤمنان است» ، مؤمنان، على و عترت اويند . پس عزّت ، از آنِ پيامبر صلى الله عليه و آله و عترت است، و پيامبر صلى الله عليه و آله و عترت ، تا پايان روزگار ، از يكديگر جدا نمى شوند. آنان ، سرِ دايره ايمان و قطب هستى اند .

3 / 2قطب قرآنامام صادق عليه السلام :خداوند ، ولايت ما اهل بيت [ پيامبر صلى الله عليه و آله ] را قطب قرآن و قطب همه كتاب ها[ ى الهى] قرار داده است. قرآنِ استوار ، بر گِرد آن مى چرخد و كتاب ها[ ى آسمانى] ، از آن به بزرگى ياد كرده اند و به واسطه آن ، [راهِ] ايمان ، روشن مى گردد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، به پيروى از قرآن و خاندان محمّد ، فرمان داده است ، آن جا كه در آخرين سخنرانى خود ، فرموده است : «من در ميان شما ، دو چيز گران سنگ بر جاى مى گذارم: گران سنگِ بزرگ، و گران سنگِ كوچك . گران سنگ بزرگ، كتاب پروردگارِ من است، و گران سنگ كوچك ، عترتم [ ، يعنى ] خاندانم هستند . پس با پاسداشت اين دو ، مرا پاس بداريد؛ زيرا تا وقتى به اين دو چنگ در زنيد ، هرگز گم راه نخواهيد شد» .

.

ص: 118

3 / 3قُطبُ المُجتَمَعِالإمام عليّ عليه السلام_ وقَد جَمَعَ النّاسَ وحَضَّهُم عَلَى الجِهادِ فَسَكَتوا مَلِيّا _ :... إنَّما أنَاقُطبُ الرَّحا تَدورُ عَلَيَّ وأنَا بِمَكاني ، فَإِذا فارَقتُهُ استَحارَ مَدارُها ، وَاضطَرَبَ ثِفالُها (1) . (2)

عنه عليه السلام_ فِي الخُطبَةِ الشِّقشِقِيَّةِ _ :أما وَاللّهِ لَقَد تَقَمَّصَها (3) فُلانٌ ، وإنَّهُ لَيَعلَمُ أنَّ مَحَلّي مِنها مَحَلُّ القُطبِ مِنَ الرَّحا ، يَنحَدِرُ عَنِّي السَّيلُ ، ولا يَرقى إلَيَّ الطَّيرُ . (4)

عنه عليه السلام :أنَا وأصحابي لا شَرقِيّونَ ولا غَربِيّونَ ! نَحنُ ناشِئَةُ القُطبِ وأعلامُ الفَلَكِ (5) . (6)

.


1- .الثِّفال : جلدة تُبسط تحت رحا اليد ليقع عليها الدقيق ، ويسمّى الحجر الأسفل ثُفالاً بها (النهاية : ج 1 ص 215 «ثفل») .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 119 ، بحارالأنوار : ج 34 ص 96 ح 942 .
3- .تَقَمَّصَها: أيلبسها مثل القميص؛ يقال: تقمَّصَ الرجل وتدرَّعَ وتردّى وتمندل(بحارالأنوار: ج29 ص500).
4- .نهج البلاغة : الخطبة 3 ، معاني الأخبار : ص 361 ح 1 وفيه «أخو تيم» بدل «فلان» ، الإرشاد : ج 1 ص 287 ، الأمالي للطوسي : ص 372 ح 803 وفيهما «ابن أبي قحافة» بدل «فلان» والثلاثة الأخيرة عن ابن عبّاس ، بحارالأنوار : ج 29 ص 497 .
5- .قال العلّامة المجلسي قدس سره : إيماء إلى قوله سبحانه «لا شرقيّة ولاغربيّه» ، والغرض : لسنا كسائر الناس حتّى تحكم علينا بأحكامهم كالنجوم المنسوبة إلى العرب أو إلى الملوك أو إلى العلماء والأشراف ، فإنّا فوق ذلك كلّه . «نحن ناشئة القطب» أي الفرقة الناشئة المنسوبة إلى القطب ، أي حقيقة لثباتهم واستقرارهم في درجات العزّ والكمال ، أو كناية عن أنّهم عليهم السلام غير منسوبين إلى الفلك والكواكب بل هي منسوبة إليهم وسعادتها بسببهم . وأنّهم قطب الفلك إذ الفلك يدور ببركتهم ، وهم أعلام الفلك بهم يتزيّن ويتبرّك ويسعد (بحارالأنوار : ج 58 ص 222) .
6- .الإحتجاج : ج 1 ص 560 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 52 كلاهما عن سعيد بن جبير ، فرج المهموم : ص 107 عن أصبغ بن نباتة بزيادة «هؤلاء» بعد «أصحابي» ، بحارالأنوار : ج 40 ص 168 .

ص: 119

3 / 3 قطب جامعه

3 / 3قطب جامعهامام على عليه السلام_ هنگامى كه مردم را گِرد آورد و آنان را به جهاد بر انگيخت؛ امّا مدّتى طولانى ، سكوت اختيار كردند [و چيزى نمى گفتند] _ :من [براى حكومت ، به مثابه ]قطب آسيا هستم و [سنگ] آسيا[ى حكومت] ، بر محور من مى چرخد ، در حالى كه من بر جاى خود استوارم. پس اگر از جاى خود جدا شوم [و كوفه را ترك كرده ، به ميدان جنگ بروم] ، گردش آسيا بر هم مى خورد و سنگ زيرين آن ، لرزان مى شود.

امام على عليه السلام_ در «خطبه شِقشِقيّه» _ :هان! به خدا سوگند كه فلانى (ابو بكر) ، جامه خلافت را در پوشيد ، حال آن كه مى دانست جايگاه من در آن (حكومت) ، چونان جايگاه قطب [و ستون آهنى] نسبت به آسياست. سيلاب [_ِ علوم و معارف] ، از من سرازير است، و پرنده ، به اوج [عظمت ]من نمى رسد.

امام على عليه السلام :من و يارانم ، نه شرقى هستيم و نه غربى! ما، خود، محور قطب و نشانه هاى فلك هستيم.

.

ص: 120

. .

ص: 121

33. بَدا

اشاره

33 _ بَدادرآمدفصل يكم : حقيقت بَدا و اقسام آنفصل دوم : همراهى علم و بَدافصل سوم : احاديثى كه ظاهر آنها بر امكان بَدا در قضاى محتوم، دلالت مى كندفصل چهارم : احاديثى كه ظاهر آنها عدم امكان بدا در قضاى محتوم استفصل پنجم : خداوند در بَدا ، خود و فرستادگانش را دروغگو نمى كندفصل ششم : عوامل بَداى نيكفصل هفتم : عوامل بَداى بَدفصل هشتم : نمونه هاى بَدا در قرآنفصل نهم : استدلال هايى در باره بَدا

.

ص: 122

. .

ص: 123

درآمد

بَدا ، در لغت

درآمدبَدا ، يكى از آموزه هاى مهمّ اسلامى است و عقيده به آن ، نقش مؤثّرى در خداشناسى، پيامبرشناسى، امام شناسى و انسان شناسى دارد . از آن جا كه آيات قرآن كريم و احاديث نقل شده در كتاب هاى شيعه و اهل سنّت ، به روشنى بر بَدا دلالت دارند ، همه فِرَق و مذاهب اسلامى ، عملاً مفهوم بَدا را پذيرفته اند. البتّه برخى، از آن رو كه معناى بَدا را به درستى درك نكرده اند و پنداشته اند كه بَدا با علم ذاتى و اَزَلى خدا در تعارض است ، به انكار آن پرداخته اند . اين ، در حالى است كه در عمل ، همه فِرَق مسلمان ، دست به دعا برمى دارند و نه تنها نيازهاى خويش ، بلكه تغيير سرنوشت خود را از خدا مى خواهند ، و اين ، چيزى جز اعتقاد عملى به مفهوم «بَدا» نيست ؛ چرا كه جز با اعتقاد به امكان تغيير وضعيّت موجود (يعنى همان «بَدا») ، نمى توان آن را از خدا ، درخواست كرد . در اين پژوهش ، «بَدا» ، پس از بررسى مفهومى ، از ديدگاه قرآن و احاديث و عقل ، بررسى خواهد شد . سپس ، پاسخ ايرادهاى منكرانِ آن مى آيد و در پايان ، حكمت آن بيان مى شود .

بَدا ، در لغتواژه «بَداء» از ريشه «بدو» ، به معناى «ظهور» است . ظهور ، خود در دو معناى :

.

ص: 124

«ظهور پس از خفا» و «پيدايش رأى جديد» ، به كار مى رود . فيروزآبادى ، جوهرى و ابن فارِس ، به ترتيب مى نويسند : بَدا بَدْوا وَ بُدُوّا وَ بَداءً وَ بَداءَةً : ظَهَرَ ... وَ بَدا لَهُ فى الأمرِ بَدوا وَ بَداءً وَ بَدأَةً : نَشَأَ لَهُ فيهِ رَأىٌ . (1) بَدا بَدْوا و بُدُوّا و بَداءً و بَداءَةً ، يعنى: هويدا شد ... و در كار ، براى او ، بدا حاصل شد ؛ يعنى: در آن ، برايش نظرى تازه ، پيدا شد . بَدا لَهُ فى هذَا الأَمرِ بَداءٌ _ مَمدودٌ _ : أى نَشَأَ لَهُ فيهِ رَأىٌ . (2) براى او در اين كار ، بدا حاصل شد ؛ يعنى: برايش نظرى تازه پيدا شد . تَقولُ : بَدا لى فى هذَ الأَمرِ بَداءٌ : أى تَغَيَّرَ رَأيى عَمّا كانَ عَلَيه . (3) مى گويى: برايم در اين كار ، بدا حاصل شد ؛ يعنى: نظرم در باره آن ، عوض شد . معناى دوم بَدا (پيدايش رأى جديد) ، خود ، دو صورت دارد : پيدايش رأيى بر خلاف رأى قبلى (تغيير در رأى) ، و پيدايش رأيى بدون سابقه قبلى. (4) بدين سان ، «بداء» در لغت عرب ، در سه مورد به كار مى رود : 1 . آشكار شدن چيزى پس از مخفى بودنش ؛ 2 . پيدايش رأيى بر خلاف رأى قبلى (تغيير رأى) ؛ 3 . پيدايش رأيى بدون سابقه قبلى . حال بايد ديد كه بَدا در قرآن و احاديث ، به كدام معنا در مورد خداى متعال به كار رفته است .

.


1- .. القاموس المحيط : ج 4 ص 302 مادّه «بدو» .
2- .. الصحاح: ج 6 ص 2278 .
3- .. معجم مقاييس اللّغة: ج 1 ص 212 مادّه «بدء» .
4- .. در اين صورتِ دوم ، «بَدا» با «بَدَأَ» ، هم معنا هستند .

ص: 125

بَدا ، در قرآن و حديث

بَدا ، در قرآن و حديثبسيارى از كسانى كه در مورد بَدا نظر داده اند و يا آن را انكار كرده اند ، بر اين گمان بوده اند كه بَدا با معناى نخست آن ، در مورد خدا به كار رفته است . در نتيجه ، به توجيه يا ردّ آن در مورد خداوند پرداخته اند ؛ امّا بايد توجّه داشت كه در قرآن و احاديث ، «بَداء» در مورد خداوند متعال ، به دو معناى اخير به كار رفته است . معناى سوم ، مورد نزاع نيست و تنها معناى دوم ، مورد بحث و اختلافِ نظر است . در بحث قضا و قدر ، آمده است كه خداوند ، امكانات و دارايى هايى همچون : توان ، روزى و بقا را به طور محدود ، در اختيار انسان ها قرار داده است . اين محدوديت ، تقدير الهى است . از سوى ديگر ، تقدير الهى ، به دو گونه محتوم (تغييرناپذير) و غير محتوم (تغييرپذير) ، تقسيم مى شود . امام باقر عليه السلام مى فرمايد : مِنَ الاُمورِ اُمورٌ مَحتومَةٌ كائِنَةٌ لا مَحالَةَ ، وَ مِنَ الاُمورِ اُمورٌ مُوقوفَةٌ عِندَ اللّهِ ، يُقَدِّمُ فِيها ما يَشاءُ وَ يَمحُو ما يَشاءُ وَ يُثبِتَ مِنها ما يَشاءُ . (1) برخى كارها ، كارهاى حتمىِ گريزناپذيرند و برخى كارها ، موقوف در پيشگاه خداوندند كه در آنها ، هر چه را بخواهد ، پيش مى اندازد و هر چه را بخواهد ، محو مى كند و هر چه را بخواهد ، اثبات مى نمايد . بَدا ، عبارت است از : تغيير در تقديرِ غير حتمى از طريق تقديم و تأخير تقديرات و يا محو يك تقدير و اثبات تقديرى ديگر ، چنان كه قرآن كريم مى فرمايد : «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ . (2) خدا ، آنچه را بخواهد ، محو يا اثبات مى كند ، و اصل كتاب ، نزد اوست» .

.


1- .. تفسير العيّاشى : ج 2 ص 217 ح 65 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 119 ح 58 .
2- .. رعد : آيه 39 .

ص: 126

نمونه هايى از بَدا در قرآن

امام صادق عليه السلام ، در تفسير اين آيه شريف مى فرمايد : هَل يُمحى إلّا ما كانَ ثابِتا؟ وَ هَل يُثبَتُ إلّا ما لَم يَكُن؟ (1) آيا جز آنچه ثابت است ، محو مى شود؟ و آيا جز آنچه نبوده است، اثبات مى شود؟

نمونه هايى از بَدا در قرآنقرآن كريم ، برخى از موارد مهمّى را كه در آنها بَدا رُخ داده است ، ذكر مى كند . از جمله اين موارد ، بَدا در عذاب قوم يونس عليه السلام است : «فَلَوْلَا كَانَتْ قَرْيَةٌ ءَامَنَتْ فَنَفَعَهَا إِيمَانُهَا إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا ءَامَنُواْ كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْىِ فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ مَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِينٍ . (2) چرا هيچ شهرى نبود كه [ اهل آن ] ايمان بياورد و ايمانش به حالش سود ببخشد ، مگر قوم يونس كه وقتى [ در آخرين لحظه ]ايمان آوردند ، عذاب رسوايى را در زندگى دنيا ، از آنان برطرف كرديم و تا چندى ، آنان را برخوردار ساختيم؟» . امام باقر عليه السلام ، چگونگى اين بَدا را اين گونه نقل مى كند : إنَّ يونُسَ لَمّا آذاهُ قَومُهُ دَعَا اللّهَ عَلَيهِم ، فَأَصبَحوا أوَّلَ يَومٍ وَ وُجوهُهُم مُصفَرَّةٌ وَ أصبَحُوا اليَومَ الثّانِىَ وَ وُجوهُهُم سودٌ قالَ : وَ كانَ اللّهُ واعَدَهُم أن يَأتِيَهُمُ العَذابُ ، فَأَتاهُمُ العَذابُ حَتّى نالوهُ بِرِماحِهِم ؛ فَفَرَّقوا بَينَ النِّساءِ وَ أولادِهِنَّ ، وَالبَقَرِ وَ أولادِها ، وَ لَبِسُوا المُسوحَ وَ الصّوفَ ، وَ وَضَعُوا الحِبالَ فى أعناقِهِم ، وَ الرَّمادَ عَلى رُؤوسِهِم ، وَ ضَجُّوا ضَجَّةً واحِدَةً إلى رَبِّهِم ؛ وَ قالوا : آمَنّا بِإِلهِ يونُسَ ؛ قالَ : فَصَرَفَ اللّهُ عَنهُمُ العَذابَ . (3) همانا يونس، آن گاه كه قومش او را اذيّت نمودند، آنان را نفرين كرد . پس در روز نخست، در حالى كه صبح كردند كه صورت هايشان ، زرد بود و در روز دوم، در

.


1- .. ر . ك : ص 148 ح 6 .
2- .. يونس : آيه 98 .
3- .. ر . ك : ص 222 ح 105 .

ص: 127

حالى صبح كردند كه صورت هايشان ، سياه بود. خداوند، به آنان وعده داده بود كه بر آنان ، عذاب مى آيد. پس عذاب آمد تا جايى كه به نزديكى شان رسيد . آن گاه ، آنان بين زنان و فرزندان آنها و ماده گاوها و بچّه هاى آنها ، جدايى انداختند و لباس هاى مويين و پشمين به تن كردند و به گردن هاى خود، طناب آويختند و بر سرِ خويش، خاكستر ريختند و به پيشگاه پروردگارشان ، زارى كردند و گفتند: «به معبودِ يونس، ايمان آورديم». پس خداوند، عذاب را از آنان ، گردانْد . مورد ديگر ، بَدا در وعده خداوند با موسى عليه السلام است : «وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلِةً وَقَالَ مُوسَى لأَِخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِى فِى قَوْمِى وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ . (1) و با موسى ، سى شب وعده گذاشتيم و آن را با ده شب ديگر ، كامل كرديم ، پس ميعاد پروردگارش ، چهل شب كامل شد . و موسى [ هنگام رفتن به كوه طور ] به برادرش هارون گفت : «در ميان قوم من ، جانشينم باش و [ كارِ آنان را ]اصلاح كن و از راه فسادگران ، پيروى مكن » . امام باقر عليه السلام ، در تفسير اين آيه مى فرمايد : كانَ فِى العِلمِ وَ التَّقديرِ ثَلاثينَ لَيلَةً ، ثُمَّ بَدا للّهِِ فَزادَ عَشرا ، فَتَمَّ ميقاتُ رَبِّهِ لِلأَوَّلِ وَالآخِرِ أربَعينَ لَيلَةً . (2) [قرار موسى عليه السلام با خدا] در علم و تقدير [ الهى] ، سى شب بود. سپس براى خدا، بَدا حاصل شد و ده [شب] افزود، پس ميعاد پروردگارش از ابتدا تا انتها ، [ روىِ هم] چهل شب شد . مورد ديگر ، بَدا در باره وارد شدن قوم موسى عليه السلام به سرزمين مقدّس است : «يَاقَوْمِ ادْخُلُواْ الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِى كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَلَا تَرْتَدُّواْ عَلَى أَدْبَارِكُمْ

.


1- .. اعراف : آيه 142 .
2- .. ر . ك : ص 226 ح 109 .

ص: 128

فَتَنقَلِبُواْ خَاسِرِينَ . (1) اى قوم من! به سرزمين مقدّسى كه خداوند براى شما مقرّر داشته است ، در آييد و به عقب ، باز نگرديد كه زيانكار خواهيد شد » . امام صادق عليه السلام ، در تفسير اين آيه مى فرمايد : كَتَبَها لَهُم ثُمَّ مَحاها ، ثُمَّ كَتَبَها لِأَبنائِهِم فَدَخَلوها ، وَ اللّهُ يَمحو ما يَشاءُ وَ يُثبِتُ وَ عِندَهُ اُمُّ الكِتابِ . (2) آن را برايشان نوشت ، سپس محوش كرد . آن گاه ، آن را براى فرزندانشان نوشت و آنان به آن سرزمين درآمدند . و خداوند ، آنچه را بخواهد ، محو و يا اثبات مى كند ؛ و اصل كتاب ، نزد اوست . و نيز مى فرمايد : كانَ فى عِلمِهِ أنَّهُم سَيَعصونَ وَ يَتيهونَ أربَعينَ سَنَةً ، ثُمَّ يَدخُلونَها بَعدَ تَحريمِهِ إيّاها عَلَيهِم . (3) در علم خدا چنين بود كه آنان ، نافرمانى مى كنند و چهل سال ، سرگردان مى شوند و آن گاه، پس از آن كه آن را برايشان حرام كرد ، در آن وارد مى شوند . امام صادق عليه السلام ، در اين دو حديث ، تصريح مى نمايد كه بَدا ، در كتابِ حاوىِ تقديرات بوده است ، نه در علم ذاتى خدا ؛ چرا كه هم تقدير قبلى ، و هم گناه بنى اسرائيل و هم تغيير در تقدير قبلى و اثبات تقدير جديد ، همگى در علم ذاتى و اَزَلى خدا بوده اند . مورد ديگر بَدا ، بَدا در ذبح اسماعيل عليه السلام است . (4)

.


1- .. مائده : آيه 21 .
2- .. ر . ك : ص 226 ح 111 .
3- .. ر . ك : ص 226 ح 112 .
4- .. ر . ك : ص 229 (بدا در بُريدن سر اسماعيل عليه السلام ) .

ص: 129

نمونه هايى از بَدا ، در احاديث اهل سنّت
1 . نقش بَدا در كاهش و افزايش روزى و مُهلت و محبوبيت
2 . بَدا ، در خوش بختى و بدبختى

نمونه هايى از بَدا ، در احاديث اهل سنّتدر اين جا به چند نمونه از بداهايى كه در منابع حديثىِ اهل سنّت آمده اند ، اشاره مى كنيم تا مشخّص گردد كه اين مسئله به احاديث اهل بيت عليهم السلام ، اختصاص ندارد :

1 . نقش بَدا در كاهش و افزايش روزى و مُهلت و محبوبيتدر منابع اهل سنّت ، در تبيين آيه : «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَآءُ وَ يُثْبِتُ ؛ (1) خدا ، آنچه را بخواهد ، محو يا اثبات مى كند » ، از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده كه فرمود : يَمحُو مِنَ الرِّزقِ وَ يَزيدُ فيهِ ، وَ يَمحو مِنَ الأَجَلِ وَ يَزيدُ فيهِ . (2) از روزى، كم مى كند و به آن مى افزايد. از عمر، كم مى كند و به آن مى افزايد . همچنين از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده كه صِله رحِم ، موجب افزايش ثروت و محبوبيت در ميان خانواده و به تأخير افتادن اَجَل مى گردد : صِلَةُ القَرابَةِ مَثراةٌ فِى المالِ ، مَحَبَّةٌ فِى الأَهلِ ، مَنسَأَةٌ فِى الأَجَلِ . (3) پيوند با خويشاوندان ، موجب افزايش دارايى ، دوستى در خاندان و تأخير در اجل مى شود .

2 . بَدا ، در خوش بختى و بدبختىدر تفسير همين آيه ، از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده است : الصَّدَقَةُ وَ اصطِناعُ المَعروفِ وَ صِلَةُ الرَّحِمِ وَ بِرُّ الوالِدَينِ ، يُحَوِّلُ الشَّقاءَ سَعادَةً ، وَ يَزيدُ مِنَ العُمُرِ ، وَ يَقى مَصارِعَ السَّوءِ . (4)

.


1- .. رعد: آيه 39 .
2- .. ر . ك : ص 146 ح 5 .
3- .. ر . ك : ص 192 ح 65 .
4- .. ر . ك : ص 202 ح 83 .

ص: 130

3 . بَدا ، در هر گونه قضا و قدر

صدقه و كار خير و صِله رحِم و نيكى به پدر و مادر ، بدبختى را به خوش بختى تبديل مى كنند و موجب افزايش عمر مى شوند و از مردن هاى بد (/ يا بلاهاى سخت) ، نگه مى دارند .

3 . بَدا ، در هر گونه قضا و قدردر احاديث فراوانى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، نقش دعا در تغيير سرنوشت مقدّرِ انسان ، مورد تأكيد قرار گرفته است ، از جمله : الدُّعاءُ يَرُدُّ القَضاءَ ، وَ للّهِِ فى خَلقِهِ قَضاءانِ : قَضاءٌ ماضٍ ، وَ قَضاءٌ مُحدَثٌ . (1) دعا ، قضا را باز مى گردانَد . خداوند ، دو قضا در آفريده هايش دارد : قضاى قطعى و قضاى حادث . لا يَرُدُّ القَدَرَ إلَا الدُّعاءُ . (2) قَدَر را [چيزى] جز دعا ، باز نمى گردانَد . لا يَرُدُّ القَضاءَ إلَا الدُّعاءُ . (3) قضا را [چيزى] جز دعا ، باز نمى گردانَد . الدُّعاءُ جُندٌ مِن أجنادِ اللّهِ تَعالى مُجَنَّدٌ ، يَرُدُّ القَضاءَ بَعدَ أن يُبرَمَ . (4) دعا ، سپاهى مجهّز از سپاهيان خداست كه قضاىِ قطعى شده را باز مى گردانَد . يا بُنَىَّ ! أكثِر مِنَ الدُّعاءِ ، فَإِنَّ الدُّعاءَ يَرُدُّ القَضاءَ المُبرَمَ . (5) فرزندم! بسيار دعا كن؛ زيرا دعا ، قضاى قطعى شده را باز مى گردانَد . لا يُغنى حَذَرٌ مِن قَدَرٍ ، وَ الدُّعاءُ يَنفَعُ مِمّا نَزَلَ وَ مِمّا لَم يَنزِل . (6)

.


1- .. ر . ك : ص 186 ح 48 .
2- .. ر . ك : ص 186 ح 49 .
3- .. ر . ك : ص 186 ح 50 .
4- .. ر . ك : ص 186 ح 51 .
5- .. ر . ك : ص 186 ح 52 .
6- .. ر . ك : ص 188 ح 53 .

ص: 131

بَدا ، از ديدگاه وجدان و عقل

احتياط ، از قدر ، باز نمى دارد . دعا براى [تقديرِ] نازل شده و نشده ، سودمند است. صِلَةُ القَرابَةِ مَثراةٌ فِى المالِ ، مَحَبَّةٌ فِى الأَهلِ ، مَنسَأَةٌ فِى الأَجَلِ . (1) پيوند با خويشاوندان ، موجب افزايش دارايى ، دوستى در خاندان و تأخير در اَجَل است . همچنين ، از امام على عليه السلام نقل شده است كه فرمود : إنَّ اللّهَ يَدفَعُ الأَمرَ المُبرَمَ . (2) خداوند ، امر قطعى شده را باز مى گردانَد . نظير اين احاديث ، در منابع اهل سنّت ، بسيار فراوان است . بنا بر اين ، منكِران بَدا ، بايد همه اين احاديث را مُنكِر شوند .

بَدا ، از ديدگاه وجدان و عقلهر انسانى با مراجعه به وجدان خود ، در مى يابد كه وضعيّت موجودش مى توانست به گونه اى ديگر باشد . براى نمونه ، اگر فقير است ، مى توانست غنى باشد ، يا اگر بيمار است ، مى توانست سالم باشد . از همين روست كه در دعاهايش از خدا مى خواهد كه او را ثروتمند و تنْ درست كند . اين تغيير در تقدير ، چيزى جز بَدا نيست . از سوى ديگر ، عقل ، وجود همه كمالات را در خدا ، اثبات مى كند و از جمله كمالات ، «قدرت مطلق» است . بر اساس اين كمال ، خداوند ، حتّى پس از تقديرى خاص ، مانند : فقرِ فلان كس ، يا بيمارىِ فلان كس ، مى تواند اين تقدير را تغيير دهد و آن دو كس را غنى و سالم كند . اين كه بگوييم : «خداوند ، پس از تقدير نمودنِ يك

.


1- .. ر . ك : ص 192 ح 65 .
2- .. ر . ك : ص 166 ح 30 .

ص: 132

عدم تعارض بَدا و علم اَزَلى

چيز ، ديگر توانايى تغيير آن را ندارد» ، محدود كردن قدرت خدا و سلب نمودن كمالى از كمالات اوست ، و اين ، خلاف حكم صريح عقل است .

عدم تعارض بَدا و علم اَزَلىمهم ترين اشكال منكِران بَدا ، اين است كه بَدا با علم مطلق و ذاتى خدا ، ناسازگار است . قِفارى (از نويسندگان معاصر اهل سنّت و از مُنكِران بَدا) ، در مورد استناد شيعه به آيه : «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَآءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ ؛ (1) خدا ، آنچه را بخواهد ، محو يا اثبات مى كند ؛ و اصل كتاب ، نزد اوست» ، مى گويد : اين سخنشان باطل است ؛ چرا كه محو و اثبات ، با دانش و قدرت و اراده خداوند ، انجام مى پذيرد، بى آن كه برايش بَدايى پيدا شود . و چگونه براى خدا ، توهّمِ بَدا شود ، در حالى كه اصل كتاب ، در نزد اوست و علم اَزَلى اش فراگيرى دارد؟ خداوند ، در پايان آيه ، تبيين كرده كه هر چه از محو و اثبات و تغيير ، حاصل مى شود ، به مشيّت خداست و در اُمّ الكتاب ، ثبت است . (2) در پاسخ بايد گفت كه مقصود از بَدا ، همين «محو و اثبات ، با دانش و قدرت و اراده خداوند» است و اين سخن شما كه مى گوييد : «محو و اثبات ، با دانش و قدرت و اراده خداوند، انجام مى پذيرد، بى آن كه برايش بَدايى پيدا شود» ، اجتماع نقيضين است ؛ چرا كه معناى آن ، اين است كه «براى خدا ، بَدا حاصل مى شود ، بى آن كه براى او در چيزى ، بَدا پيدا شود» . فرض سخن قِفارى ، اين است كه نسبت دادن بَدا به خداوند ، به نادانىِ او باز مى گردد ؛ چرا كه او مى گويد : «چگونه براى خدا ، توهّمِ بَدا شود ، در حالى كه اصل كتاب ، در نزد اوست؟» . اين فرض ، نادرست و بر خلاف نصوص احاديث اماميّه

.


1- .. رعد : آيه 39 .
2- .. اُصول مذهب الشيعة : ج 2 ص 949 _ 950 .

ص: 133

است كه پيش تر نقل شدند . احاديث اماميّه ، تصريح دارند كه بَدا ، از علم مكنون و مخزون خداوند ، نشئت مى گيرد و اين علم ، بر همه بَداها حاكم است . امام صادق عليه السلام ، در اين باره مى فرمايد : إنّ للّهِِ عِلمَينِ : عِلمٌ مَكنونٌ مَخزونٌ لا يَعلَمُهُ إلّا هُوَ ، مِن ذلِكَ يَكونُ البَداءُ ، وَ عِلمٌ عَلَّمَهُ مَلائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أنبِياءَهُ فَنَحنُ نَعلَمُهُ . (1) خداوند ، دو گونه علم دارد : علم مكتوم و اندوخته كه جز خود او ، كسى از آن اطّلاعى ندارد ، و بَدا ، از اين علم خداست ؛ و علمى كه به فرشتگان و فرستادگان و پيامبرانش آموخته است و ما هم آن را مى دانيم . در حديثى ديگر از امام صادق عليه السلام ، آمده است : كُلُّ أمرٍ يُريدُهُ اللّهُ فَهُوَ فى عِلمِهِ قَبلَ أن يَصنَعَهُ ، وَ لَيسَ شَى ءٌ يَبدو لَهُ إلّا وَ قَد كانَ فى عِلمِهِ ، إنَّ اللّهَ لا يَبدو لَهُ مِن جَهلٍ . (2) هر چه را كه خداوند بخواهد ، قبل از آن كه آن را بسازد ، در علم او هست . و براى خدا در هيچ چيزى بَدا پيدا نمى شود ، مگر اين كه در علم او هست . بَداى خدا ، ناشى از جهل نيست . دهلوى ، يكى از معانى بَدا را بَدا در علم مى داند و آن را «بَدا در اخبار» مى نامد . او مى گويد : از مجموع روايات ، به دست مى آيد كه بَدا ، سه معنا دارد : بدا در علم ، آشكار شدن چيزى است بر خلاف آنچه مى دانسته است... . (3) او و ديگر علماى اهل سنّت ، خيال مى كنند كه وقتى سخن از «بَدا در اخبار» يا «بَدا در علم» پيش مى آيد ، مقصود ، بَدا در علم ذاتى و اَزَلى خداست . اين اشتباه ،

.


1- .. ر . ك : ص 160 ح 24 .
2- .. ر . ك : ص 162 ح 26 .
3- .. تحفة اثنا عشرية : ص 293 .

ص: 134

از آن جا ناشى مى شود كه آنان ميان علم ذاتى و علم فعلى ، تفاوت نمى گذارند . بايد به آنها گفت كه علم ذاتى و اَزَلى خدا ، مطلق است و همه آنچه را كه در عالمْ رُخ داده و خواهد داد ، شامل مى شود ، از جمله ، بَداها و تغييراتى كه در تقديرات ، رُخ مى دهند . علم فعلى نيز كتابى است كه در آن ، تقديراتْ ثبت مى شوند . عرش ، كُرسى ، اُمّ الكتاب (كتاب اصلى) و كتاب محو و اثبات ، از جمله علم هاى فعلى يا كتاب هاى علمى خداوندند . در برخى از اين كتاب ها (همچون اُمّ الكتاب) ، همه چيز ، حتّى موارد بَدا ، ثبت است ؛ امّا در كتاب محو و اثبات ، تنها بخشى از تقديرات ، ثبت شده اند و بَدا ، در همين كتاب ، رُخ مى دهد . براى مثال ، در كتاب محو و اثبات ، تقدير شخصى كه فقير است ، ادامه فقر او ثبت شده است ؛ ولى پس از دعاى اين شخص ، خداوند ، تقدير را عوض مى كند و بى نياز شدن شخص را در لوحِ محو و اثبات ، ثبت مى كند . اين ، در حالى است كه هر دو تقدير ، در لوحِ اُمّ الكتاب و به طريق اولى ، در علم ذاتى و اَزَلى خدا ، موجود بوده اند و هيچ تغييرى در علم ذاتى خدا ، رُخ نمى دهد . حكمت اين تغييرات ، در بحث «حكمت بَدا» خواهد آمد . بنا بر اين ، كسانى كه لازمه «بَدا در علم» را نادانى خدا مى دانند ، ميان علم ذاتى و علم فعلى ، خلط كرده اند و معناى علم فعلى را درك نكرده اند . اين كه برخى لازمه نسبت دادن بَدا به خداوند را نادانىِ خدا مى دانند ، دليل ديگرى نيز دارد و آن ، قياس خدا به انسان است ؛ همان چيزى كه در مباحث اعتقادى ، بايد به شدّت از آن پرهيز كرد ؛ چرا كه به فرموده امام رضا عليه السلام : إنَّهُ مَن يَصِفُ رَبَّهُ بِالقِياسِ لا يزالُ الدَّهرَ فِى الإلتِباس . (1) هر كس پروردگارش را با قياس [به بندگان] توصيف كند ، همواره روزگار ، در اشتباه است .

.


1- .. بحار الأنوار : ج 3 ص 297 ح 23 .

ص: 135

براى ما انسان ها ، در كارهايى بَدا حاصل مى شود و به رأى جديدى مى رسيم كه غالبا در اثر اطّلاعات جديد و آگاهى بيشتر ماست . مخالفان بَدا ، همين حالت را در مورد خدا نيز جارى مى دانند . قِفارى (از سَلَفيان معاصر) مى گويد : در القاموس آمده است : «بدا بدواً و بدوّاً ، يعنى : هويدا شد . در كار ، چيزى برايش هويدا شد ؛ يعنى برايش نظرى پيدا شد» . پس بدا در لغت ، دو معنا دارد : يك . آشكار شدن پس از پنهان بودن؛ دو . پيدا شدن نظرى نو . و اين ، مستلزم جهل و به وجود آمدن علم است و هر دو براى خداوند متعال ، محال است . (1) چنين تفسيرى از بَدا ، بر اساس قياس خالق به مخلوق است و مورد پذيرش پيروان اهل بيت عليهم السلام نيست . امام صادق عليه السلام مى فرمايد : مَن زَعَمَ أنَّ اللّهَ عز و جل يَبدو لَهُ فى شَى ءٍ لَم يَعلَمهُ أمسِ فَابرَؤُوا مِنهُ . (2) هر كه بگويد براى خداوند عز و جل در باره چيزى بَدا حاصل شده كه آن را ديروز نمى دانسته ، از او بيزارى بجوييد . همچنين از منصور بن حازِم ، روايت شده كه : سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام : هَل يَكونُ اليَومَ شَى ءٌ لَم يَكُن فى عِلمِ اللّهِ بِالأَمسِ ؟ قالَ : لا ، مَن قالَ هذا فَأَخزاهُ اللّهُ ، قُلتُ : أرَأَيتَ ما كانَ وَ ما هُوَ كائِنٌ إلى يَومِ القِيامَةِ ، ألَيسَ فى عِلمِ اللّهِ ؟ قالَ : بَلى ، قَبلَ أن يَخلُقَ الخَلقَ . (3) از امام صادق عليه السلام پرسيدم : آيا امروز ، خداوندْ چيزى را مى داند كه ديروز نمى دانسته است؟ فرمود : «نه . هر كس اين را بگويد ، خداوند ، خوارش كند!» . گفتم : نظرتان اين است كه هر چه تاكنون بوده و هر چه تا قيامت خواهد بود ، در علم خدا هست؟ فرمود : «آرى ؛ پيش از آن كه خَلق را بيافريند» .

.


1- .. اُصول مذهب الشيعة : ج 2 ص 938 . نيز ، ر . ك : بين الشيعة و أهل السنة ، وافى : ص 75 _ 186 .
2- .. بحار الأنوار : ج 4 ص 111 ح 30 .
3- .. ر . ك : ص 160 ح 22 .

ص: 136

آثار اعتقاد به بَدا
الف - خداشناسى

بنا بر اين ، به اعتقاد اماميّه ، منشأ بَداى خداوند ، نادانى نيست و اگر كسى به چنين بَدايى _ كه همان بَداى موجود در ميان انسان هاست _ معتقد باشد ، با اين اعتقادش علم مطلق خدا را انكار كرده و اعتقادى باطل و بر خلاف ضروريّات عقايد اسلامى دارد ؛ چرا كه در ميان علماى اماميّه ، حتّى يك نفر را نيز نمى توان يافت كه بَداى ناشى از نادانى را به خدا نسبت دهد .

آثار اعتقاد به بَداآموزه بَدا ، آثار مهمّى در حوزه هاى برجسته اعتقادى ، يعنى : خداشناسى ، پيامبرشناسى ، امام شناسى و انسان شناسى دارد .

الف _ خداشناسىمهم ترين اثر اعتقاد به بَدا ، اثبات قدرت و آزادى مطلق خداست ؛ چرا كه بر اساس امكان بَدا براى خداوند ، تا زمانى كه فعل و حادثه اى خاص در عالمْ رخ نداده است ، ممكن است كه خدا ، تقدير را عوض كند و آن حادثه خاص ، واقع نشود ، حتّى اگر مشيّت و تقدير و قضاى او به آن حادثه تعلّق گرفته باشد . بنا بر اين ، هيچ چيز حتّى قضا و قدر الهى نمى تواند قدرت و مالكيّت خدا را محدود سازد و دست او را ببندد . قرآن كريم مى فرمايد : «وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَاءُ. (1) و يهود گفتند : «دست خدا ، بسته است» . دست هاى خودشان بسته باد و به سزاى آنچه گفتند ، از رحمت خدا ، دور باشند! بلكه هر دو دست او گشاده است . [ خدا ]هر گونه بخواهد ، مى بخشد» .

.


1- .. مائده: آيه 64 .

ص: 137

ب - پيامبرشناسى و امام شناسى

مقصود يهود از «دست خدا ، بسته است» ، اين نبوده كه خدا ، دست دارد و دست او مثلاً با ريسمانى بسته شده است ؛ بلكه اعتقاد يهود ، اين بود كه خداوند ، از كار تدبير و تقدير ، فارغ شده و ديگر نه مى افزايد و نه مى كاهد. در نتيجه ، خداوند عز و جل در ردّ سخن آنان ، فرمود: «دست هاى خودشان بسته باد و به سزاى آنچه گفتند، از رحمت خدا ، دور باشند! بلكه هر دو دست او گشاده است. خدا ، هر گونه بخواهد، مى بخشد» . (1) بدين سان ، اعتقاد به بَدا _ كه اعتقاد به باز بودن دست خدا در تقديرات است _ ، ردّ اعتقاد يهود به بسته بودن دست خداست و كسانى كه منِكر بَدا به معناى صحيح آن هستند ، در صف يهود قرار دارند . جالب است بدانيم كه برخى منكِران بدا ، شيعه را به همسويى با يهود در اعتقاد به بَدا ، متّهم مى كنند ، (2) در حالى كه بر اساس اين آيه شريف ، خودِ آنان اند كه با يهود ، همسو هستند . به نظر مى رسد كه يكى از دلايل انكار بَدا به وسيله اهل سنّت ، اين است كه در كتاب هاى معتبر آنها ، احاديثى وجود دارند كه خدا را از امر «قضا و قدر» فارغ دانسته اند و امكان هر نوع تغييرى در قضا و قدر را نفى مى كنند . اين گونه احاديث ، در اين كتاب ، مورد بررسى و نقد قرار خواهند گرفت .

ب _ پيامبرشناسى و امام شناسىاهمّيت بدا در پيامبرشناسى ، تا حدّى است كه امام رضا عليه السلام مى فرمايد : ما بَعَثَ اللّهُ نَبِيَّا قَطُّ إلّا بِتَحرِيمِ الخَمرِ وَ أن يُقِرَّ لَهُ بِالبَداءِ . (3) خداوند ، هرگز پيامبرى را مبعوث نكرد ، مگر همراه با تحريم شراب و اقرار به بدا .

.


1- .. ر . ك : التوحيد : ص 167 .
2- .. ر . ك : تحفة اثنا عشريّة : ج 2 ص 939 ح 772 ، الشيعة و السنّة : ص 23 ، بين الشيعة وأهل السنّة : ص 182 ، اُصول مذهب الشيعة : ج 2 ص 939 .
3- .. التوحيد : ص 334 .

ص: 138

اثر اعتقاد به امكان بَدا و تغيير تقديرات ، براى خودِ پيامبران ، باور داشتن به باز بودن دست خدا و قدرت مطلق اوست. به عبارت ديگر ، پيامبران در اثر اعتقاد به بَدا ، مى دانند كه هر چند با عنايت خدا به تقديرات جهانْ آگاه گشته اند ، امّا اين تقديرات ، قابل تغييرند و تنها خداست كه از علم مطلق ، برخوردار است . در نتيجه ، به علم خويش، اتّكا نمى كنند و در همه كارها ، خود را وابسته به خدا مى شمرند . امام صادق عليه السلام ، در اين باره مى فرمايد : إنّ للّهِِ عِلمَينِ : عِلمٌ مَكنونٌ مَخزونٌ لا يَعلَمُهُ إلّا هُوَ ، مِن ذلِكَ يَكونُ البَداءُ ، وَ عِلمٌ عَلَّمَهُ مَلائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أنبِياءَهُ فَنَحنُ نَعلَمُهُ . (1) خداوند ، دو گونه علم دارد : علمى مكتوم و اندوخته كه جز خود او ، كسى آن را نمى داند و بدا ، از آن است ؛ و علمى كه آن را به فرشتگان و فرستادگان و پيامبرانش آموخته است و ما هم آن را مى دانيم . بنا بر اين ، علمى كه قابل تغيير نيست ، علم مكنون و مخزون خداست كه كسى جز او ، از آن آگاه نيست و در مقابل ، علم فرشتگان و پيامبران و امامان به آينده ، بَداپذير است . از اين رو ، آنان به علم خود ، اتّكا نمى كنند و به طور مطلق ، از آينده خبر نمى دهند ، مگر در مواردى كه خداوند از عدم وقوع بَدا در آنها خبر داده باشد ؛ مانند : ظهور منجى موعود و برپايى حكومت جهانى مهدى عليه السلام . از اين رو ، در روايتى ، در گفتگوى امام باقر عليه السلام با پدر بزرگوارش امام زين العابدين عليه السلام ، چنين آمده است : لَو لا آيَةٌ فى كِتابِ اللّهِ لَحَدَّثتُكُم بِما يَكونُ إلى يَومِ القِيامَةِ ، فَقُلتُ لَهُ : أيَّةُ آيَةٍ ؟ قالَ : قَولُ اللّهِ عز و جل : «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَآءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ» . (2)

.


1- .. ر . ك : ص 160 ح 24 .
2- .. ر . ك : ص 148 ح 7 .

ص: 139

[امام زين العابدين عليه السلام فرمود :] «اگر يك آيه در كتاب خدا نبود ، تمام حوادثى را كه تا قيامت رُخ مى دهند ، برايتان مى گفتم» . به ايشان گفتم : اين كدام ، آيه است ؟ فرمود : «گفته خداوند متعال : «خداوند ، آنچه را بخواهد ، محو يا اثبات مى كند ؛ و اصل كتاب ، نزد اوست» » . يكى از اتّهاماتى كه به شيعه وارد مى شود ، اين است كه شيعه ، آموزه «بَداء» را به اين جهت وضع كرده كه آن دسته از اخبار و وعده هاى امامان خود را كه تحقّق پيدا نكرده اند ، با آن ، توجيه كنند . قِفارى مى گويد : لو سقطت عقيدة البداء لانتقض دين الإثنى عشريّة من أصله ؛ لأنّ أخبارهم و وعودهم الّتى لم يتحقّق منها شى ء تنفى عنهم صفة الإمامة . (1) اگر عقيده به بَدا از ميان برود ، دين شيعه دوازده امامى ، از اصلْ نقض مى شود ؛ براى اين كه اخبار و وعده هاى آنان كه هيچ كدامش به وقوع نپيوسته ، امامت آنان را نفى مى كند . با توجّه به مباحث بالا ، پاسخ اين اشكال ، روشن است ؛ چرا كه پيامبران و امامان عليهم السلام ، هيچ گاه از تقديرات بَداپذير ، به طور مطلق ، خبر نمى دهند . به ديگر سخن ، اگر اَخبار امامان از آينده ، مطلق باشند و هيچ قيدى با آنها همراه نباشد ، قطعا واقع خواهند شد و اگر اين اخبار ، با قيودى همچون : «و للّه فيه المشيّة ؛ و خدا در آن ، مشيّت دارد» همراه باشند ، در آنها امكان بَدا وجود دارد . در احاديث نيز وارد شده است كه خداوند ، پيامبرش را دروغگو نمى كند . امام باقر عليه السلام مى فرمايد : فَما عَلَّمَهُ مَلائِكَتَهُ وَ رُسُلَهُ فَإِنَّهُ سَيَكونُ ، لا يُكَذِّبُ نَفسَهُ وَ لا مَلائِكَتَهُ وَ لا رُسُلَهُ . (2) آنچه خداوند به فرشتگان و فرستادگانش آموخته ، واقع خواهد شد . خداوند ، نه خود ، نه فرشتگان و نه فرستادگانش را دروغگو نمى كند .

.


1- .. اُصول مذهب الشيعة: ج 2 ص 943 .
2- .. ر . ك : ص 180 ح 43 .

ص: 140

بر خلاف آنچه قِفارى تبليغ مى كند كه هيچ يك از اخبار امامانِ اهل بيت عليهم السلام واقع نشده است ، بايد گفت كه همه اخبار امامان ، واقع شده اند و هيچ خبر مطلقى (قطعى اى) از آنان وجود ندارد كه كذب آن ، اثبات شده باشد . اگر قِفارى ، كتاب هاى حديث شيعه را مطالعه كرده بود و كمى صداقت به خرج مى داد ، خبرهاى متعدّدى را مى يافت كه همگى عينا واقع شده اند . علّامه حلّى ، در كتاب كشف اليقين ، پانزده خبر غيبى امير مؤمنان عليه السلام را نقل كرده است كه همگى عينا واقع شده اند : از جمله ، اين سخن امام عليه السلام به طلحه و زبير است ، هنگامى كه آن دو از ايشان ، رخصت طلبيدند كه به عمره بروند : «نه . به خدا سوگند ، شما قصد عمره نداريد و مى خواهيد به بصره برويد ! خداوند متعال ، نيرنگ آنان را باز خواهد گرداند و مرا بر آنها چيره خواهد كرد» و همانى شد كه فرموده بود. و از جمله ، سخن ايشان به هنگام جلوس براى بيعت گرفتن است : «از سوى كوفه ، هزار مرد ، نه يكى كمتر و نه يكى بيشتر ، مى آيند و با من بيعت مى كنند كه تا پاى جان بِايستند». ابن عبّاس گفت : من بى تابى كردم و نگران شدم كه مبادا از تعداد افراد يادشده ، چيزى كمتر باشد و يا بيشتر ، و همين طور غصّه ناك بودم و آنها را مى شمردم . تا نهصد و نود و نه نفر را شمردم و جمعيّتِ آنها به پايان رسيد . همين طور كه در انديشه آن بودم ، شخصى را ديدم كه مى آيد و او اويس قرنى بود و به اين ترتيب ، تعداد ، كامل شد . (1) در دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام نيز چند خبر غيبى از امير مؤمنان عليه السلام نقل شده كه خلافِ هيچ يك ، اثبات نشده است . (2)

.


1- .. كشف اليقين : ص 90 _ 104 .
2- .. دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج 11 ص 133 .

ص: 141

ج - انسان شناسى

قِفارى ، براى درستى ادّعاى خود ، دست كم ، بايد چند مورد از اخبارى را كه كذب آنها اثبات شده ، ارائه كند . البتّه وى تنها يك مورد را نقل مى كند و مى گويد : در روايتى طولانى در تفسير القمّى ، از پايان دولت بنى عبّاس ، خبر داده شده است . (1) امّا وقتى به تفسير القمّى مراجعه مى كنيم ، چنين مى يابيم : گفتم : فدايت گردم ! در چه زمانى ، آن به وقوع مى پيوندد؟ فرمود : «در اين باره ، وقتى براى ما تعيين نشده است» . (2) شايانِ ذكر است كه هر چند در احاديث اهل بيت عليهم السلام ، زمان دقيقِ به پايان رسيدنِ دولت بنى عبّاس مشخّص نشده است ؛ امّا در احاديث رسيده از امام على عليه السلام ، وضعيّت اين حكومت و سلطانى كه آن را ساقط مى كند ، آمده است و بر اساس همين احاديث ، پدر علّامه حلّى قبل از فتح بغداد ، به هولاكو نامه نوشت و جان مردم حِلّه را نجات داد . (3)

ج _ انسان شناسىاگر بَدا را نفى كنيم و خداوند را فارغ از كار قضا و قدر بدانيم ، انگيزه اى براى تغيير وضعيّت كنونىِ خود به وسيله كارهاى خير و عبادات و نماز ، باقى نخواهد ماند ؛ چرا كه هر آنچه مقدّر شده است ، همان خواهد شد و هيچ تغييرى در قضا و قدر ، رُخ نخواهد داد . اصولاً اميدوارى به آينده و داشتن روحيّه تلاش ، در گرو اميد به تغيير وضعيّت

.


1- .. اُصول مذهب الشيعة : ج 2 ص 942 .
2- .. تفسير القمّى : ج 1 ص 310 .
3- .. ر . ك : كشف اليقين : ص 101 .

ص: 142

عوامل بَدا

و امكان بهبود وضعيّتِ موجود است . از سوى ديگر ، اگر خداوند ، تقديرها را تغيير نمى داد ، با دعا و تضرّع به درگاه او ، بهتر شدن وضعمان را از او نمى خواستيم . بنا بر اين ، اعتقاد به بَدا ، از يك سو ، روحيّه اميدوارى و تلاش را به انسان مى دهد و از سوى ديگر ، روحيّه دعا و توبه و تضرّع و توكّل به حق تعالى را در انسان ، تقويت مى كند . بدين سان ، نقش اعتقاد به بَدا در حيات مادّى و معنوى انسان ، آشكار مى شود ؛ چرا كه مقولاتى همچون : اميد ، تلاش ، دعا ، توجّه و توكّل ، شكل دهنده حيات معنوى و نيز حيات مادّى انسان بر پايه حيات معنوى اويند .

عوامل بَداهر عملى ، خواه مثبت و خواه منفى ، مى تواند موجب تغيير در قضا و قدر و به عبارت ديگر، موجب بَدا گردد . در قرآن و احاديث ، به برخى اعمال خوب و بد كه موجب بَدا مى شوند ، اشاره شده است . از ميان اين عوامل ، دعا ، صدقه و صِله ارحام ، بيش از ديگر اعمال ، مورد تأكيد قرار گرفته اند . پيامبر صلى الله عليه و آله ، دعا را موجب تغيير قضاى تقديرشده معرّفى مى كند ، حتّى اگر قضايى محكم و استوار باشد : الدُّعاءُ يَرُدُّ القَضاء وَ قَد اُبرِمَ إبراما . (1) دعا ، قضاى قطعى شده را [نيز] باز مى گردانَد . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، در مورد نقش صدقه در دفع مرگ بد نيز مى فرمايد : إنَّ الصَّدَقَةَ تَدفَعُ ميتَةَ السَّوءِ عَنِ الإِنسانِ . (2)

.


1- .. ر . ك : ص 188 ح 58 .
2- .. ر . ك : ص 198 ح 75 .

ص: 143

صدقه ، انسان را از مرگ بد ، نگه مى دارد . پيامبر صلى الله عليه و آله ، در حديثى ديگر، صله رحِم را موجب به تأخير افتادن اَجَل (سرآمدِ مُهلت) و افزايش روزى ، معرّفى مى نمايد : مَن سَرَّهُ النَّساءُ فى الأجَلِ ، وَ الزِّيادَةُ فى الرِّزقِ ، فَليَصِل رَحِمَهُ . (1) هر كس دوست دارد كه در اجلش تأخير بيفتد و روزى اش افزايش يابد ، صِله رحِم كند . در ذيل عنوان «عوامل نيكو شدن بَدا» ، (2) احاديث فراوانى وجود دارند كه بجز اين سه مورد ، موارد ديگرى از عوامل تغيير دهنده قضاى تقديرشده را نيز بر مى شمارند ، از جمله : عبادت خدا ، استغفار، عدالت سلطان، زيارت امام حسين عليه السلام ، نيكى به والدين ، و عمل صالح .

.


1- .. الكافى : ج 2 ص 152 . نيز ، ر . ك : المعجم الأوسط : ج 8 ص 14 ح 7810 .
2- .. ر . ك : ص 185 (عوامل بَداى نيك) .

ص: 144

الفصل الأوّل : حقيقة البداء وأقسامه1 / 1بَسطُ القُدرَةِالكتاب«وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَاءُ» . (1)

راجع : الرحمن : 29 ، النساء : 133 ، الأنعام : 133 ، إبراهيم : 19 ، فاطر : 16 ، الشورى : 24 و 33 ، الإسراء : 54 .

الحديثالإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ» _ :لَم يَعنوا أنَّهُ هكَذا ، ولكِنَّهُم قالوا : قَد فَرَغَ مِنَ الأَمرِ ، فَلا يَزيدُ ولا يَنقُصُ ، فَقالَ اللّهُ جَلَّ جَلالُهُ تَكذيبا لِقَولِهِم : «غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَاءُ» ألَم تَسمَعِ اللّهَ عز و جل يَقولُ : «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ» . (2)

تفسير العيّاشي عن يعقوب بن شعيب :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ : «قَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ» ، فَقالَ عليه السلام لي : كَذا _ وقالَ بِيَدِهِ (3) إلى عُنُقِهِ _ ولكِنَّهُ قالَ : قَد فَرَغَ مِنَ الأَشياءِ . (4)

.


1- .المائدة : 64 .
2- .التوحيد : ص 167 ح 1 ، معاني الأخبار : ص 18 ح 15 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 104 ح 17 .
3- .العرب تجعل القولَ عبارة عن جميع الأفعال وتُطلقه على غير الكلام واللسان ، فتقول : قال بيده ؛ أي أخَذَ ، وقالَ برجلهِ ؛ أي مشى ... وكلّ ذلك على المجاز والاتّساع (النهاية : ج 4 ص 124 «قول») .
4- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 330 ح 146 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 117 ح 48 .

ص: 145

فصل يكم : حقيقت بَدا و اقسام آن

1 / 1 گستردگى قدرت

فصل يكم : حقيقت بَدا و اقسام آن1 / 1گستردگى قدرتقرآن«و يهود گفتند : «دست خدا، بسته است» . دست هاى خودشان بسته باد و به [سزاى ]آنچه گفتند ، از رحمت خدا دور باشند! بلكه هر دو دست او گشاده است ، [و] هر گونه بخواهد، مى بخشد» .

ر . ك : الرحمن : آيه 29 ، نساء : آيه 133 ، انعام : آيه 133 ، ابراهيم : آيه 19 ، فاطر : آيه 16 ، شورا : آيه 24 و 33 ، اسرا : آيه 54 .

حديثامام صادق عليه السلام_ در باره سخن خداوند عز و جل : «و يهود گفتند : «دست خدا، بسته است»» _ :منظورشان اين نبود كه خدا چنين [ دستانش با طوق آهنى به گردنش بسته شده و بخيل ]است ؛ بلكه مى گفتند : خدا از كار خود [ در خلقت] فراغت يافته است و ديگر ، نه مى افزايد و نه مى كاهد . پس خداوند عز و جل در تكذيب سخن آنان فرمود : «دست هاى خودشان بسته باد و به [سزاى] آنچه گفتند ، از رحمت خدا دور باشند! بلكه هر دو دست او گشاده است . هر گونه بخواهد، مى بخشد» . آيا سخن خداوند عز و جل را نشنيدى كه مى فرمايد : «خدا آنچه را بخواهد، محو مى كند يا باقى مى گذارد و اصل كتاب، نزد اوست» .

تفسير العيّاشى_ به نقل از يعقوب بن شعيب _ :از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جل پرسيدم : «يهود گفتند : «دست خدا بسته است» . دست هاى خودشان بسته باد!» . امام عليه السلام به من فرمود : «اين طور» و دستش را به گردنش گرفت [و افزود : ]«ليكن يهود، معتقدند كه : كار اشيا را به پايان بُرده است» .

.

ص: 146

الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ» _ :يَعنونَ أنَّهُ قَد فَرَغَ مِمّا هُوَ كائِنٌ ، لُعِنوا بِما قالوا ! قالَ اللّهُ عز و جل : «بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ» (1) . (2)

1 / 2المَحوُ وَالإِثباتُالكتاب«يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ» . (3)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في قَولِهِ : «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ» _ :يَمحو مِنَ الأَجَلِ ما يَشاءُ ، ويَزيدُ فيهِ ما يَشاءُ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله_ في قَولِهِ : «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ» _ :يَمحو مِنَ الرِّزقِ ويَزيدُ فيهِ ، ويَمحو مِنَ الأَجَلِ ويَزيدُ فيهِ . (5)

.


1- .كناية عن الجود ، وتثنية اليد مبالغة في الردّ ونفي البخل عنه ، وإثبات لغاية الجود (مجمع البحرين : ج 1 ص 151 «بسط») .
2- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 330 ح 147 عن حماد ، بحار الأنوار : ج 4 ص 117 ح 49 .
3- .الرعد : 39 .
4- .الفردوس : ج 5 ص 261 ح 8126 عن ابن عبّاس .
5- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 574 ، تفسير ابن كثير : ج 4 ص 391 كلاهما عن جابر بن عبد اللّه الأنصاري .

ص: 147

1 / 2 محو و ثبت

امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند عز و جل : «دست خدا، بسته است» _ :منظورشان اين است كه خداوند، كارِ كائنات را به پايان برده است . به خاطر آنچه گفتند، از رحمت خدا دور باشند! خداوند عز و جل فرمود : «بلكه هر دو دست او گشاده است» » .

1 / 2محو و اثباتقرآن«خداوند ، آنچه را بخواهد، محو يا ثبت مى كند ، و اصل كتاب، نزد اوست» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در باره اين سخن خداى متعال : «خداوند، آنچه را بخواهد، محو مى كند يا باقى مى گذارد ، و البته اصل كتاب، نزد اوست» _ :از اَجَل ( عمر) ، آنچه بخواهد ، محو مى كند و به آن ، هر اندازه بخواهد ، مى افزايد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در باره اين سخن خداى متعال : «خداوند ، آنچه را بخواهد ، محو مى كند يا باقى مى گذارد» _ :روزى را كم و زياد مى كند ، و اَجَل را كم و زياد مى كند .

.

ص: 148

الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ» _ :وهَل يُمحى إلّا ما كانَ ثابِتا؟ وهَل يُثبَتُ إلّا ما لَم يَكُن ؟ (1)

الإمام الباقر عليه السلام :كانَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام يَقولُ : لَولا آيَةٌ في كِتابِ اللّهِ لَحَدَّثتُكُم بِما يَكونُ إلى يَومِ القِيامَةِ ، فَقُلتُ لَهُ : أيَّةُ آيَةٍ ؟ قالَ : قَولُ اللّهِ : «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ» . (2)

تفسير العيّاشي عن أبي حمزة الثمالي :قالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى أهبَطَ إلَى الأَرضِ ظُلَلاً (3) مِنَ المَلائِكَةِ عَلى آدَمَ ، وهُوَ بِوادٍ يُقالُ لَهُ الرَّوحاءُ ، وهُوَ وادٍ بَينَ الطّائِفِ ومَكَّةَ ، قالَ : فَمَسَحَ عَلى ظَهرِ آدَمَ ثُمَّ صَرَخَ بِذُرِّيَّتِهِ (4) وهُم ذَرٌّ (5) ، قالَ : فَخَرَجوا كَما يَخرُجُ النَّملُ مِن كورِها ، فَاجتَمَعوا عَلى شَفيرِ الوادي ، فَقالَ اللّهُ لِادَمَ عليه السلام : اُنظُر ماذا تَرى ؟ فَقالَ آدَمُ : ذَرّا كَثيرا عَلى شَفيرِ الوادي ، فَقالَ اللّهُ : يا آدَمُ ، هؤُلاءِ ذُرِّيَّتُكَ أخرَجتُهُم مِن ظَهرِكَ لِاخُذَ عَلَيهِمُ الميثاقَ لي بِالرُّبوبِيَّةِ ، ولِمُحَمَّدٍ بِالنُّبُوَّةِ ، كَما أخَذتُ عَلَيهِم فِي السَّماءِ . قالَ آدَمُ : يا رَبِّ ، وكَيفَ وَسِعَتهُم ظَهري ؟ قالَ اللّهُ : يا آدَمُ بِلُطفِ صُنعي ، ونافِذِ قُدرَتي ، قالَ آدَمُ : يا رَبِّ ، فَما تُريدُ مِنهُم فِي الميثاقِ ؟ قالَ اللّهُ : ألّا يُشرِكوا بي شَيئاً ، قالَ آدَمُ : فَمَن أطاعَكَ مِنهُم _ يا رَبِّ _ فَما جَزاؤُهُ ؟ قالَ اللّهُ : اُسكِنُهُ جَنَّتي ، قالَ آدَمُ : فَمَن عَصاكَ فَما جَزاؤُهُ ؟ قالَ : اُسكِنُهُ ناري ، قالَ آدَمُ : يا رَبِّ ، لَقَد عَدَلتَ فيهِم ، ولَيَعصِيَنَّكَ أكثَرُهُم إن لَم تَعصِمهُم . قالَ أبو جَعفَرٍ : ثُمَّ عَرَضَ اللّهُ عَلى آدَمَ أسماءَ الأَنبِياءِ وأعمارَهُم ، قالَ : فَمَرَّ آدَمُ بِاسمِ داوُدَ النَّبِيِّ عليه السلام ،فَإِذا عُمُرُهُ أربَعونَ سَنَةً ، فَقالَ : يا رَبِّ ، ما أقَلَّ عُمُرَ داوُدَ وأكثَرَ عُمُري!! يا رَبِّ ، إن أنَا زِدتُ داوُدَ مِن عُمُري ثَلاثينَ سَنَةً ، أيُنفَذُ ذلِكَ لَهُ ؟ قالَ : نَعَم يا آدَمُ ، قالَ : فَإِنّي قَد زِدتُهُ مِن عُمُري ثَلاثينَ سَنَةً ، فَأَنفِذ ذلِكَ لَهُ ، وأثبِتها لَهُ عِندَكَ ، وَاطَّرِحها مِن عُمُري ! قالَ : فَأَثبَتَ اللّهُ لِداوُدَ مِن عُمُرِهِ ثَلاثينَ سَنَةً ، ولَم يَكُن لَهُ عِندَ اللّهِ مُثبَتاً ، ومَحا مِن عُمُرِ آدَمَ ثَلاثينَ سَنَةً وكانَت لَهُ عِندَ اللّهِ مُثبَتا . فَقالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : فَذلِكَ قَولُ اللّهِ «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ» قالَ : فَمَحَا اللّهُ ما كانَ عِندَهُ مُثبَتاً لِادَمَ ، وأثبَتَ لِداوُدَ ما لَم يَكُن عِندَهُ مُثبَتاً . قالَ : فَلَمّا دَنا عُمُرُ آدَمَ ، هَبَطَ عَلَيهِ مَلَكُ المَوتِ عليه السلام لِيَقبِضَ روحَهُ ، فَقالَ لَهُ آدَمُ عليه السلام : يا مَلَكَ المَوتِ قَد بَقِيَ مِن عُمُري ثَلاثونَ! فَقالَ لَهُ مَلَكُ المَوتِ : ألَم تَجعَلها لِابنِكَ داوُدَ النَّبِيِّ ، وَاطَّرَحتَها مِن عُمُرِكَ حَيثُ عَرَضَ اللّهُ عَلَيكَ أسماءَ الأَنبِياءِ مِن ذُرِّيَّتِكَ ، وعَرَضَ عَلَيكَ أعمارَهُم ، وأنتَ يَومَئِذٍ بِوادِي الرَّوحاءِ ؟ فَقالَ آدَمُ : يا مَلَكَ المَوتِ ، ما أذكُرُ هذا ، فَقالَ لَهُ مَلَكُ المَوتِ : يا آدَمُ ، لا تَجهَل ! ألَم تَسأَلِ اللّهَ أن يُثبِتَها لِداوُدَ ويَمحُوَها مِن عُمُرِكَ فَأَثبَتَها لِداوُدَ فِي الزَّبورِ ومَحاها مِن عُمُرِكَ مِنَ الذِّكرِ ؟ قالَ : فَقالَ آدَمُ : فَأَحضِرِ الكِتابَ حَتّى أعلَمَ ذلِكَ . قالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : وكانَ آدَمُ صادِقاً لَم يَذكُر ، قالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : فَمِن ذلِكَ اليَومِ أمَرَ اللّهُ العِبادَ أن يَكتُبوا بَينَهُم إذا تَدايَنوا وتَعامَلوا إلى أجَلٍ مُسَمّىً ، لِنِسيانِ آدَمَ وجُحودِهِ ما جَعَلَ عَلى نَفسِهِ . (6)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 147 ح 2 ، التوحيد : ص 333 ح 4 كلاهما عن هشام بن سالم وحفص بن البختري ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 215 ح 60 عن جميل بن درّاج ، الخرائج والجرائح : ج 2 ص 687 ح 10 عن أبي هاشم ، بحار الأنوار : ج 4 ص 108 ح 22 .
2- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 215 ح 59 عن زرارة ، بحار الأنوار : ج 4 ص 118 ح 52 .
3- .في الحديث : «فتنا كأنّها الظُّلل» هي كلّ ما أظلَّكَ ، واحدتها ظُلَّة . أرادَ : كأنَّها الجبالُ والسُّحُبُ (النهاية : ج 3 ص 160 «ظلل») .
4- .ضمير «هو» في قوله: «فمسح» و«صَرخ» لا يرجع إلى «اللّه » سبحانه، لأن_ّه تعالى أجلّ من أن يكون له يد أو جسم يمسح بشي منهما؛ بل هو راجع إلى معنى «كبيرِ الملائكة» الّذي تنتزعه فطنة المخاطب من قوله: «أهبط ... ظُلَلاً من الملائكة»، وإلّا لكان ذِكر إهباط الملائكة في الكلام لغوا . مضافا إلى أنّ وضوح مرجع الضمير يغني عن تقديم ذكره . نظير : «اِعدلوا هو أقرب للتقوى» أي العدل أقرب ؛ أو نظير : «حتّى توارت بالحجاب» يعني توارت الشمس .
5- .الذرُّ : النمل الأحمر الصغير ، واحدتها ذرَّةٌ ، وسئل ثعلب عنها فقال : إنّ مئة نملة وزن حبّةٍ ، والذرّة واحدة (النهاية : ج 2 ص 157 «ذرر») .
6- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 218 ح 73 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 259 ح 66 .

ص: 149

امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداى عز و جل : «خداوند ، آنچه را بخواهد ، محو يا تثبيت مى كند» _ :آيا جز آنچه ثبت بوده، محو مى شود ؟ و آيا جز آنچه نبوده ، تثبيت ( ايجاد) مى شود؟

امام باقر عليه السلام :على بن الحسين (امام زين العابدين) عليه السلام مى فرمود : «اگر يك آيه در كتاب خدا نبود ، همانا از آنچه تا روز قيامت رُخ مى داد ، به شما خبر مى دادم » . به ايشان گفتم : آن ، كدام آيه است ؟ فرمود : «اين سخن خداوند عز و جل : «خداوند ، آنچه را بخواهد ، محو يا تثبيت مى كند ، و البتّه اصل كتاب ، نزد اوست» » .

تفسير العيّاشى_ به نقل از ابو حمزه ثمالى _ :امام باقر عليه السلام فرمود : همانا خداى _ تبارك و تعالى _ فوج هايى از فرشتگان را به نزد آدم عليه السلام سوى زمين فرستاد . آن هنگام ، آدم عليه السلام در واديى بين طائف و مكّه بود كه به آن رَوحاء مى گويند . پس [بزرگ فرشتگان ]بر پشت آدم دستى كشيد و ذريّه او را كه همچون مورچه هاى ريزى بودند ، صدا زد . آنان ، همچنان كه مورچه ها از لانه هايشان خارج مى شوند ، بيرون آمدند و در كناره آن وادى اجتماع نمودند . خداوند به آدم عليه السلام فرمود : «چه مى بينى؟» . آدم عليه السلام گفت : مورچه هاى ريزِ بسيارى در كناره وادى . خداوند فرمود : «اى آدم! آنان ، فرزندان تو هستند كه از پشتِ تو بيرونشان آوردم تا از آنان به پروردگارى خودم و پيامبرى محمّد ، پيمان بگيرم ، همچنان كه در آسمان ، اين پيمان را از آنان گرفتم» . آدم عليه السلام گفت : پروردگارا! چگونه پشتِ من ، اين همه را در خود جاى داده است؟ خداوند فرمود : «اى آدم! با دقّتِ ساخت من و اِعمال قدرتم» . آدم عليه السلام گفت : پروردگارا! در پيمان ، از آنان چه مى خواهى؟ خداوند فرمود : «اين كه چيزى را شريك من قرار ندهند» . آدم عليه السلام گفت : پروردگارا! هر كدامشان كه از تو فرمان بَرَد ، پاداشش چيست؟ فرمود : «در بهشتم ساكنش مى كنم» . آدم عليه السلام گفت : هر كه نافرمانى ات كند ، كيفرش چيست؟ فرمود : «در جهنّمم ساكنش مى كنم» . آدم عليه السلام گفت : پروردگارا! همانا تو درباره آنان ، عدالت ورزيدى ؛ ولى به يقين ، اگر تو آنان را حفظ نكنى ، بيشتر آنان نافرمانى ات مى كنند . سپس خداوند ، نام هاى پيامبران و عمرشان را بر آدم عليه السلام عرضه داشت . آدم عليه السلام به نام داوودِ پيامبر كه رسيد ، ديد عمرش چهل سال است . با تعجّب گفت : پروردگارا! چه قدر عمر داوود ، اندك و عمر من ، طولانى است ؟ پروردگارا! اگر من از عمرِ خود سى سال به عمر داوود بيفزايم ، آيا اجرا مى شود؟ فرمود : «آرى ، اى آدم!» . گفت : پس من ، سى سال از عمرم را به عمر او افزودم . برايش حساب كن و نزد خود ، ثبت نما و آن را از عمر من بكاه. خداوند براى عمر داوود عليه السلام ، سى سال را ثبت نمود ، در حالى كه اين عمر در نزد خداوند براى او ثابت نبود ، و سى سال از عمر آدم عليه السلام كاست ، در حالى كه اين عمر براى او نزد خداوند ، ثابت بود . اين ، همان [معناى] سخن خداوند است كه : «خداوند ، آنچه را بخواهد ، محو يا اثبات مى كند ، و اصل كتاب ، نزد اوست» . پس خداوند ، آنچه را نزد او براى آدم عليه السلام ثابت بود ، محو نمود و آنچه را نزد او براى داوود ، نبود ثبت كرد . وقتى عمر آدم عليه السلام به پايانش نزديك شد ، فرشته مرگ بر او فرود آمد تا قبض روحش كند . آدم عليه السلام بدو گفت : اى فرشته مرگ! هنوز سى سال از عمر من ، باقى مانده است . فرشته مرگ بدو گفت : مگر هنگامى كه خداوند ، نام هاى پيامبران از فرزندانت و عمرشان را به تو عرضه داشت و تو در آن روز ، در وادى رَوحاء بودى ، آن را براى فرزندت داوودِ پيامبر قرار ندادى و آن را از عمرت نكاستى؟ آدم عليه السلام گفت : اى فرشته مرگ! آن را به ياد نمى آورم . فرشته مرگ بدو گفت : اى آدم! خود را به نادانى نزن . مگر تو از خدا نخواستى كه آن سى سال را براى داوود ، ثبت كند و از عمر تو محو نمايد و خدا آن را در زبور براى داوود عليه السلام ثبت نمود و از عمر تو از لوح ، محو كرد ؟ آدم عليه السلام گفت : كتاب را بياور تا از آن آگاه شوم . امام باقر عليه السلام فرمود : «آدم عليه السلام راست مى گفت و به ياد نداشت» . از آن روز ، به دليل فراموشى آدم عليه السلام و انكار چيزى كه بر عهده خودش قرار داده بود ، خداوند به بندگان فرمان داد كه وقتى براى مدّتى معيّن به همديگر قرض مى دهند و معامله اى مى كنند ، آن را بين خود بنويسند .

.

ص: 150

. .

ص: 151

. .

ص: 152

الإمام الباقر والإمام الصادق عليهماالسلام_ لأبي حَمزَةَ الثُّمالِيِّ _ :يا أبا حَمزَةَ ، إن حَدَّثناكَ بِأَمرٍ أنَّهُ يَجيءُ مِن هاهُنا فَجاءَ مِن هاهُنا ، فَإِنَّ اللّهَ يَصنَعُ ما يَشاءُ ، وإن حَدَّثناكَ اليَومَ بِحَديثٍ وحَدَّثناكَ غَدا بِخِلافِهِ ، فَإِنَّ اللّهَ يَمحو ما يَشاءُ ويُثبِتُ . (1)

تفسير العيّاشي عن حمران :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام : «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ» ؟ فَقالَ : يا حُمرانُ ، إنَّهُ إذا كانَ لَيلَةُ القَدرِ ، ونَزَلَتِ المَلائِكَةُ الكَتَبَةُ إلَى السَّماءِ الدُّنيا ، فَيَكتُبونُ ما يُقضى في تِلكَ السَّنَةِ مِن أمرٍ ، فَإِذا أرادَ اللّهُ أن يُقَدِّمَ شَيئا أو يُؤَخِّرَهُ ، أو يَنقُصَ مِنهُ أو يَزيدَ ، أمَرَ المَلَكَ فَمَحا ما يَشاءُ ثُمَّ أثبَتَ الَّذي أرادَ . قالَ : فَقُلتُ لَهُ عِندَ ذلِكَ : فَكُلُّ شَيءٍ يَكونُ فَهُوَ عِندَ اللّهِ في كِتابٍ ؟ قالَ : نَعَم . قُلتُ : فَيَكونُ كَذا وكَذا ثُمَّ كَذا وكَذا حَتّى يَنتَهِيَ إلى آخِرِهِ ؟ قالَ : نَعَم . قُلتُ : فَأَيُّ شَيءٍ يَكونُ بِيَدِهِ بَعدَهُ ؟ قالَ : سُبحانَ اللّهِ ، ثُمَّ يُحدِثُ اللّهُ أيضا ما شاءَ ، تَبارَكَ وتَعالى . (2)

الإمام الرضا عليه السلام :قالَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ ، وعَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ قَبلَهُ ، ومُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍّ ، وجَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ عليهم السلام : كَيفَ لَنا بِالحَديثِ مَعَ هذِهِ الآيَةِ : «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ» ؟! (3)

.


1- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 217 ح 66 عن أبي حمزة الثمالي ، بحار الأنوار : ج 4 ص 119 ح 59 .
2- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 216 ح 62 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 119 ح 55 .
3- .الغيبة للطوسي : ص 430 ح 420 عن أحمد بن محمّد بن أبي نصر ، بحار الأنوار : ج 4 ص 115 .

ص: 153

امام باقر عليه السلام و امام صادق عليه السلام_ به ابو حمزه ثمالى _ :اى ابو حمزه! اگر در باره چيزى به تو خبر داديم كه چنين مى شود ، و چنان شد ، [ اين بدان سبب است كه ]خداوند ، آنچه بخواهد ، انجام مى دهد ، و اگر امروز به تو سخنى گفتيم و فردا ، خلاف آن را گفتيم ، [ اين بدان سبب است كه] خداوند ، هر چه را بخواهد، محو يا تثبيت مى كند .

تفسير العيّاشى_ به نقل از حمران _ :از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن خدا پرسيدم : «خداوند، آنچه را بخواهد، محو يا تثبيت مى كند ، و البتّه اصل كتاب، نزد اوست» . فرمود : «اى حمران! هر گاه شبِ قدر شود ، فرشتگانِ نويسنده به آسمان دنيا فرود مى آيند و كارهايى را كه در آن سالْ محقَّق مى شود، مى نويسند . پس هر گاه خداوند اراده كند كه چيزى را پيش بدارد يا آن را به تأخير اندازد ، يا چيزى را از آن بكاهد يا بِدان بيفزايد ، به فرشته دستور مى دهد و او آنچه را خدا مى خواهد، محو مى كند ، سپس آنچه را اراده كند، ثبت مى نمايد» . در اين هنگام به امام عليه السلام گفتم : پس هر چيزى كه واقع مى شود، نزد خداوند در كتابى ثبت است؟ فرمود : «آرى» . گفتم : پس [ مطابق آن كتاب] ، چنين و چنان و چه و چه مى شود، تا به آخر؟ فرمود : «آرى» . گفتم : پس ديگر چه چيزى در دست اوست؟ فرمود : «سبحان اللّه ! با اين حال، باز هم خداوند _ تبارك و تعالى _ آنچه را بخواهد، انجام مى دهد .

امام رضا عليه السلام :زين العابدين عليه السلام و پيش از آن، على بن ابى طالب و محمّد بن على (امام باقر) و جعفر بن محمّد (امام صادق) عليهم السلام فرموده اند : «با وجود اين آيه، ديگر ما چه بگوييم : «خدا آنچه را بخواهد، محو يا تثبيت مى كند ، و البتّه اصل كتاب، نزد اوست» ؟» .

.

ص: 154

1 / 3الزِّيادَةُ وَالنُّقصانُالإمام الكاظم عليه السلام_ في دُعائِهِ بَعدَ صَلاةِ العَصرِ _ :أنتَ اللّهُ لا إلهَ إلّا أنتَ ، إلَيكَ زِيادَةُ الأَشياءِ ونُقصانُها ، أنتَ اللّهُ لا إلهَ إلّا أنتَ ، خَلَقتَ خَلقَكَ بِغَيرِ مَعونَةٍ مِن غَيرِكَ ، ولا حاجَةٍ إلَيهِم ، أنتَ اللّهُ لا إلهَ الّا أنتَ ، مِنكَ المَشِيَّةُ ، وإلَيكَ البَداءُ (1) . (2)

تفسير القمي :قَولُهُ : «قَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ» قالَ : قالوا : قَد فَرَغَ اللّهُ مِنَ الأَمرِ ، لا يُحدِثُ اللّهُ غَيرَ ما قَد قَدَّرَهُ فِي التَّقديرِ الأَوَّلِ ، فَرَدَّ اللّهُ عَلَيهِم فَقالَ : «بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَاءُ» أي يُقَدِّمُ ويُؤَخِّرُ ، ويَزيدُ ويَنقُصُ ، ولَهُ البَداءُ وَالمَشِيَّةُ . (3)

راجع : فاطر : 1 وص 144 ح 1 .

1 / 4التَّقديمُ وَ التَّأخيرُالإمام الباقر عليه السلام :إنَّ اللّهَ لَم يَدَع شَيئا كانَ أو يَكونُ إلّا كَتَبَهُ في كِتابٍ ، فَهُوَ مَوضوعٌ بَينَ يَدَيهِ يَنظُرُ إلَيهِ ، فَما شاءَ مِنهُ قَدَّمَ ، وما شاءَ مِنهُ أخَّرَ ، وما شاءَ مِنهُ مَحا ، وما شاءَ مِنهُ كانَ ، وما لَم يَشَأ لَم يَكُن . (4)

.


1- .قد تكثرت الأحاديث من الفريقين في البداء ، مثل : «ما بعث اللّه نبيّا حتَّى يُقرَّ له بالبداء» أي يقرّ له بقضاء مجدّد في كلّ يوم بحسب مصالح العباد ، لم يكن ظاهرا عندهم . و «بدا له في الأمر» أي ظهر له استصواب شيء غير الأوّل ، والاسم منه البداء ، وهو بهذا المعنى مستحيل على اللّه تعالى (مجمع البحرين : ج 1 ص 125 «بدا») .
2- .مصباح المتهجّد : ص 73 ح 119 ، فلاح السائل : ص 353 ح 238 عن يحيى بن الفضل النوفلي ، بحار الأنوار : ج 86 ص 81 .
3- .تفسير القمّي : ج 1 ص 170 .
4- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 215 ح 61 عن الفضيل بن يسار ، بحار الأنوار : ج 4 ص 118 ح 54 .

ص: 155

1 / 3 افزايش و كاهش
1 / 4 پيش و پس انداختن

1 / 3افزايش و كاهشامام كاظم عليه السلام_ در دعايش پس از نماز عصر _ :تويى آن خدايى كه جز تو معبودى نيست . افزايش و كاهش چيزها، مربوط به توست . تويى آن خدايى كه جز تو معبودى نيست. آفريدگانت را بدون كمك ديگرى آفريدى ، در حالى كه نيازى به آنان نداشتى . تويى آن خدايى كه جز تو معبودى نيست . مشيّت، از ناحيه تو و بَدا، مربوط به توست .

تفسير القمّى :سخن خداى متعال كه : «يهود گفتند : «دست خدا، بسته است» . دست هاى خودشان بسته باد و به [سزاى ]آنچه گفتند ، از رحمت خدا دور باشند ! بلكه هر دو دست او گشاده است» ، مى گويد : آنها گفتند : خداوند، كارش را به انجام رساند و غير از آنچه در تقدير نخست، مقدّر نموده، چيز جديدى را ايجاد نمى كند . آن گاه خداوند، سخن آنان را رد كرد و فرمود : «بلكه هر دو دست او گشاده است . هر گونه بخواهد، مى بخشد» ؛ يعنى: [ امور و حوادث را ]پيش و پس و زياد و كم مى كند و او راست بَدا و مشيّت .

ر . ك : فاطر : آيه 1، و ص 145 ح 1 .

1 / 4پيش و پس انداختنامام باقر عليه السلام :خداوند هر چيزى را كه بوده يا خواهد بود، در كتابى نوشته است و آن كتاب همواره در برابر اوست و به آن مى نگرد ؛ پس هر كدام از آن را خواست، مقدّم مى دارد ، و هر كدام از آن را خواست، به تأخير مى اندازد ، و هر كدام از آن را خواست، محو مى كند ، و هر كدام از آن كه خواست، موجود مى شود ، و هر كدام از آن كه نخواست، به وجود نمى آيد.

.

ص: 156

تفسير القمّي عن عبد اللّه بن مسكان :قالَ أبو عَبدِ اللّه عليه السلام : إذا كانَت لَيلَةُ القَدرِ نَزَلَتِ المَلائِكَةُ وَالرّوحُ وَالكَتَبَةُ إلى سَماءِ الدُّنيا ، فَيَكتُبونَ ما يَكونُ مِن قَضاءِ اللّهِ تَبارَكَ وتَعالى في تِلكَ السَّنَةِ ، فَإِذا أرادَ اللّهُ أن يُقَدِّمَ أو يُؤَخِّرَ أو يَنقُصَ شَيئا أو يَزيدَهُ أمَرَ اللّهُ أن يَمحوَ ما يَشاءُ ، ثُمَّ أثبَتَ الَّذي أرادَ . قُلتُ : وكُلُّ شَيءٍ عِندَهُ بِمِقدارٍ مُثبَتٍ في كِتابِهِ ؟ قالَ : نَعَم ، قُلتُ : فَأَيُّ شَيءٍ يَكونُ بَعدَهُ ؟ قالَ : سُبحانَ اللّهِ ! ثُمَّ يُحدِثُ اللّهُ أيضا ما يَشاءُ ، تَبارَكَ اللّهُ وتَعالى . (1)

الإمام العسكريّ عليه السلام_ فِي التَّفسيرِ المَنسوبِ إلَيهِ ، في قَولِهِ تَعالى : «مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» (2) _ :أي قادِرٌ عَلى إقامَةِ يَومِ الدّينِ ، وهُوَ يَومُ الحِسابِ ، قادِرٌ عَلى تَقديمِهِ عَلى وَقتِهِ ، وتَأخيرِهِ بَعدَ وَقتِهِ ، وهُوَ المالِكُ أيضا في يَومِ الدّينِ . (3)

تفسير القمّي_ في تَفسيرِ قَولِهِ تَعالى : «فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ» (4) _ : «فِيهَا يُفْرَقُ» في لَيلَةِ القَدرِ «كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ» أي يُقَدِّرُ اللّهُ كُلَّ أمرٍ مِنَ الحَقِّ ومِنَ الباطِلِ ، وما يَكونُ في تِلكَ السَّنَةِ ، ولَهُ فيهِ البَداءُ وَالمَشيئَةُ ، يُقَدِّمُ ما يَشاءُ ، ويُؤَخِّرُ ما يَشاءُ مِنَ الآجالِ وَالأَرزاقِ وَالبَلايا وَالأَعراضِ وَالأَمراضِ ويَزيدُ فيها ما يَشاءُ ، ويَنقُصُ ما يَشاءُ ، ويُلقيهِ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام ، ويُلقيهِ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام إلَى الأَئِمَّةِ عليهم السلام ، حَتّى يَنتَهِيَ ذلِكَ إلى صاحِبِ الزَّمانِ عليه السلام ، ويَشتَرِطُ لَهُ ما فيهِ البَداءَ وَالمَشيئَةَ ، وَالتَّقديمَ وَالتَّأخيرَ . قالَ : حَدَّثَني بِذلِكَ أبي ، عَنِ ابنِ أبي عُمَيرٍ ، عَن عَبدِ اللّهِ بنِ مُسكانَ ، عَن أبي جَعفَرٍ وأبي عَبدِ اللّه وأبِي الحَسَنِ عليهم السلام . (5)

.


1- .تفسير القمّي : ج 1 ص 366 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 99 ح 9 .
2- .الفاتحة : 4 .
3- .التفسير المنسوب إلى الإمام العسكريّ عليه السلام : ص 38 ح 14 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 250 .
4- .الدخان : 4 .
5- .تفسير القمّي : ج 2 ص 290 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 101 ح 12 .

ص: 157

تفسير القمّى_ به نقل از عبد اللّه بن مسكان _ :امام صادق عليه السلام فرمود: «هر گاه شب قدر شد، فرشتگان و روح و نويسندگان، به آسمان دنيا فرود مى آيند و هر چه را از حكم (قضاى) خداى _ تبارك و تعالى _ در اين سال رخ مى دهد، مى نويسند . پس، خداوند، هر گاه اراده كند كه چيزى را مقدّم يا مؤخّر بدارد، يا بكاهد يا بيفزايد، فرمان مى دهد كه آنچه را مى خواهد، محو كنند . سپس آنچه را مى خواهد، ثبت مى نمايد» . گفتم : هر چيزى نزد او به اندازه[ى معيّنى] در كتابش ثبت شده است ؟ فرمود : «بله» . گفتم : پس، چه چيزى پس از آن خواهد بود؟ فرمود : «سبحان اللّه ! سپس خداوند _ تبارك و تعالى _ ، هر چه را بخواهد، باز هم ايجاد مى كند» .

امام عسكرى عليه السلام_ در تفسير منسوب به ايشان ، در باره اين سخن خداى متعال : «مالكِ روز دين است» _ :يعنى به برپايى روز دين _ كه آن روز حساب است _ ، تواناست و به مقدّم داشتن آن بر وقتش و به تأخير انداختن آن از وقتش تواناست. او در روز قيامت نيز مالك است .

تفسير القمّى_ در تفسير اين سخن خداى متعال : «در آن، هر كارى [به نحو ]استوار، فيصله داده مى شود» _ : «در آن، فيصله داده مى شود» ، يعنى در شب قدر. «هر كارى [به نحو ]استوار» ، يعنى خداوند، هر كارى اعم از حق و باطل را مقدّر مى كند و نيز آنچه را كه در اين سال رخ مى دهد و [ با اين حال] براى او در آن، بَدا و مشيّت است . هر چه را بخواهد (از : اَجَل ها و روزى ها و بلاها و حوادث و بيمارى ها)، مقدّم يا مؤخّر مى دارد و هر چه را بخواهد، مى افزايد و هر چه را بخواهد، مى كاهد و پيامبر خدا آن را به امير مؤمنان اطلاع مى دهد، و امير مؤمنان، به امامان عليهم السلام تا مى رسد به امام زمان عليه السلام و در آن، بَدا و مشيّت ، و تقديم و تأخير را براى خود شرط مى كند (محفوظ مى دارد) . راوى مى گويد : اين حديث را پدرم ، به نقل از ابن ابى عمير ، از عبد اللّه بن مسكان ، از امام باقر و امام صادق و امام كاظم عليهم السلام برايم نقل كرد .

.

ص: 158

الفصل الثاني : مسايرة العلم والبداءالإمام الباقر عليه السلام :العِلمُ عِلمانِ : فَعِلمٌ عِندَ اللّهِ مَخزونٌ لَم يُطلِع عَلَيهِ أحَدا مِن خَلقِهِ ، وعِلمٌ عَلَّمَهُ مَلائِكَتَهُ ورُسُلَهُ ، فَما عَلَّمَهُ مَلائِكَتَهُ ورُسُلَهُ فَإِنَّهُ سَيَكونُ ، لا يُكَذِّبُ نَفسَهُ ولا مَلائِكَتَهُ ولا رُسُلَهُ ، وعِلمٌ عِندَهُ مَخزونٌ يُقَدِّمُ مِنهُ ما يَشاءُ ، ويُؤَخِّرُ مِنهُ ما يَشاءُ ، ويُثبِتُ ما يَشاءُ . (1)

عنه عليه السلام :العِلمُ عِلمانِ : عِلمٌ عَلَّمَهُ مَلائِكَتَهُ ورُسُلَهُ وأنبِياءَهُ ، وعِلمٌ عِندَهُ مَخزونٌ لَم يَطَّلِع عَلَيهِ أحَدٌ ، يُحدِثُ فيهِ ما يَشاءُ . (2)

عنه عليه السلام :إنَّ للّهِِ تَعالى عِلما خاصّا وعِلما عامّا ، فَأَمَّا العِلمُ الخاصُّ فَالعِلمُ الَّذي لَم يُطلِع عَلَيهِ مَلائِكَتَهُ المُقَرَّبينَ وأنبِياءَهُ المُرسَلينَ ، وأمّا عِلمُهُ العامُّ فَإِنَّهُ عِلمُهُ الَّذي أطلَعَ علَيَهِ مَلائِكَتَهُ المُقَرَّبينَ ، وأنبِياءَهُ المُرسَلينَ ، وقَد وَقَعَ إلَينا مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . (3)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 147 ح 6 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 217 ح 67 كلاهما عن الفضيل بن يسار ، التوحيد : ص 444 ح 1 عن الحسن بن محمّد النوفلي عن الإمام الرضا عليه السلام نحوه وفيه «إنّ عليّا عليه السلام كان يقول ...» ، بحار الأنوار : ج 4 ص 113 ح 36 .
2- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 216 ح 63 عن الفضيل ، مجمع البيان : ج 6 ص 458 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 113 و ص 119 ح 56 .
3- .التوحيد : ص 138 ح 14 عن ابن سنان عن الإمام الصادق عليه السلام ، بصائر الدرجات : ص 111 ح 12 عن حنان الكندي عن أبيه .

ص: 159

فصل دوم : همراهى علم و بَدا

فصل دوم : همراهى علم و بَداامام باقر عليه السلام :علمِ [ الهى] دو گونه است : دانشى كه نزد خدا پنهان است و هيچ يك از آفريدگان بر آن آگاه نيست، و دانشى كه به فرشتگان و فرستادگانش آموخته است. آنچه خداوند به فرشتگان و فرستادگانش آموخته، محقّق مى شود و او خودش را و فرشتگان و فرستادگانش را دروغگو نمى كند و از آن دانشى كه نزد او پنهان است، آنچه را بخواهد، مقدّم مى دارد و آنچه را بخواهد، به تأخير مى اندازد و آنچه را بخواهد، بر جاى مى گذارد.

امام باقر عليه السلام :دانش [الهى] دو گونه است : دانشى كه [خداوند] به فرشتگان و فرستادگان و پيامبرانش آموخته است ، و دانشى كه نزد او پنهان است و هيچ كس بر آن آگاه نيست و هر چه [تغيير] مى خواهد، در آن ايجاد مى كند .

امام باقر عليه السلام :همانا براى خداى متعال، دانشى خاص و دانشى عام است . دانش خاص ، آن دانشى است كه فرشتگان مقرّب و پيامبران مُرسلِ خود را بر آن آگاه نساخته است ، و دانش عامّ او ، دانشى است كه فرشتگان مقرّب و پيامبران مُرسلش را بر آن، آگاه نموده است و از طريق پيامبر خدا به ما رسيده است .

.

ص: 160

الكافي عن سدير الصيرفي :سَمِعتُ حُمرانَ بنَ أعيَنَ يَسأَلُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام ... : أرَأَيتَ قَولَهُ جَلَّ ذِكرُهُ : «عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا» ؟ (1) فَقالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : «إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ» (2) وكانَ _ وَاللّهِ _ مُحَمَّدٌ مِمَّنِ ارتَضاهُ . وأمّا قَولُهُ : «عَالِمُ الْغَيْبِ» فَإِنَّ اللّهَ عز و جل عالِمٌ بِما غابَ عَن خَلقِهِ فيما يُقَدِّرُ مِن شَيءٍ ويَقضيهِ في عِلمِهِ ، قَبلَ أن يَخلُقَهُ وقَبلَ أن يُفضِيَهُ إلَى المَلائِكَةِ ، فَذلِكَ _ يا حُمرانُ _ عِلمٌ مَوقوفٌ عِندَهُ ، إلَيهِ فيهِ المَشيئَةُ ، فَيَقضيهِ إذا أرادَ ، ويَبدو لَهُ فيهِ فَلا يُمضيهِ ، فَأَمَّا العِلمُ الَّذي يُقَدِّرُهُ اللّهُ عز و جل فَيَقضيهِ ويُمضيهِ ، فَهُوَ العِلمُ الَّذِي انتَهى إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ثُمَّ إلَينا . (3)

الكافي عن منصور بن حازم :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام : هَل يَكونُ اليَومَ شَيءٌ لَم يَكُن في عِلمِ اللّهِ بِالأَمسِ ؟ قالَ : لا ، مَن قالَ هذا فَأَخزاهُ اللّهُ . قُلتُ : أرَأَيتَ ما كانَ وما هُوَ كائِنٌ إلى يَومِ القِيامَةِ ، ألَيسَ في عِلمِ اللّهِ ؟ قالَ : بَلى ، قَبلَ أن يَخلُقَ الخَلقَ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ للّهِِ تَبارَكَ وتَعالى عِلمَينِ : عِلما أظهَرَ عَلَيهِ مَلائِكَتَهُ وأنبِياءَهُ ورُسُلَهُ ، فَما أظهَرَ عَلَيهِ مَلائِكَتَهُ ورُسُلَهُ وأنبِياءَهُ فَقَد عَلِمناهُ ، وعِلما استَأثَرَ بِهِ ، فَإِذا بَدا للّهِِ في شَيءٍ مِنهُ أعلَمَنا ذلِكَ ، وعَرَضَ عَلَى الأَئِمَّةِ الَّذين كانوا مِن قَبلِنا . (5)

عنه عليه السلام :إنّ للّهِِ عِلمَينِ : عِلمٌ مَكنونٌ مَخزونٌ لا يَعلَمُهُ إلّا هُوَ ، مِن ذلِكَ يَكونُ البَداءُ ، وعِلمٌ عَلَّمَهُ مَلائِكَتَهُ ورُسُلَهُ وأنبِياءَهُ فَنَحنُ نَعلَمُهُ . (6)

.


1- .الجنّ : 26 .
2- .الجنّ : 27 .
3- .الكافي : ج 1 ص 256 ح 2 ، بصائر الدرجات : ص 113 ح 1 نحوه ، بحار الأنوار : ج 4 ص 110 ح 29 .
4- .الكافي : ج 1 ص 148 ح 11 ، التوحيد : ص 334 ح 8 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 89 ح 29 .
5- .الكافي : ج 1 ص 255 ح 1 ، الاختصاص : ص 313 ، بصائر الدرجات : ص 394 ح 10 كلّها عن سماعة ، بحار الأنوار : ج 26 ص 93 ح 23 .
6- .الكافي : ج 1 ص 147 ح 8 عن أبي بصير ، التوحيد : ص 443 ، بصائر الدرجات : ص 109 ح 2 .

ص: 161

الكافى_ به نقل از سَدير صَيرفى _ :از حُمران بن اَعيَن شنيدم كه از امام باقر عليه السلام مى پرسد ... : در باره اين سخن خداوند _ كه يادش شكوهمند باد _ : «داناى نهان است و كسى را بر غيب خود، آگاه نمى كند» چه مى فرمايند؟ امام باقر عليه السلام فرمود : « «جز پيامبرى را كه از او خشنود باشد» . به خدا سوگند، محمّد، از جمله كسانى است كه خدا از او خشنود بود . و امّا سخن او كه : «داناى نهان است» ، همانا خداوند عز و جل به آنچه از آفريدگانش پنهان است، درباره چيزى كه تقدير مى كند و در دانشش به آن، حُكم مى نمايد، داناست ، پيش از آن كه آن چيز را بيافريند و پيش از آن كه آن را به فرشتگان برساند . پس _ اى حمران _ اين، همان دانش پنهان در نزد اوست كه مشيّت در آن، به او مربوط است . پس، هر گاه بخواهد، به آن حكم مى كند و [گاهى نيز] براى او در آن، بَدا حاصل مى شود و آن را تأييد نمى كند . امّا دانشى كه خداوند عز و جل تقدير مى كند و به آن، حكم مى نمايد و آن را امضا مى كند ، همان دانشى است كه به پيامبر خدا و سپس به ما رسيده است» .

الكافى_ به نقل از منصور بن حازم _ :از امام صادق عليه السلام پرسيدم : آيا مى شود امروز چيزى واقع شود كه ديروز در دانش خدا نبوده است؟ فرمود : «نه. هر كه اين را بگويد، خداوندْ خوارش كند» . گفتم : آيا آنچه بوده و آنچه تا روز قيامت خواهد بود، در علم خدا هست؟ فرمود : «بله، پيش از آن كه آفريدگان را بيافريند [، در علم خدا بوده است]» .

امام صادق عليه السلام :براى خداى _ تبارك و تعالى _ دو گونه دانش است : [يكى، ]دانشى كه فرشتگان و پيامبران و فرستادگانش را بر آن آگاه ساخته است ، پس آنچه فرشتگان و فرستادگان و پيامبرانش را بر آن آگاه ساخته، ما [نيز] آن را مى دانيم ، و [ديگرى، ]دانشى كه به خود اختصاص داده كه هر گاه در چيزى از آن براى خدا بَدا حاصل شود، ما را بِدان آگاه مى سازد و همان را بر امامانى كه پيش از ما بوده اند، [نيز ]عرضه داشته است .

امام صادق عليه السلام :براى خداوند، دو گونه دانش است : دانشى كه پوشيده و پنهان است و جز او، كسى آن را نمى داند ، و بدا در اين گونه است ؛ و دانشى كه به فرشتگان و فرستادگان و پيامبرانش آموخته است و ما هم آن را مى دانيم .

.

ص: 162

بصائر الدرجات عن أبي بصير :قالَ أبو عَبدِ اللّه عليه السلام : إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى قالَ لِنَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله : «فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَمَا أَنتَ بِمَلُومٍ» (1) أرادَ أن يُعَذِّبَ أهلَ الأَرضِ ، ثُمَّ بَدا للّهِِ فَنَزَلَتِ الرَّحمَةُ فَقالَ : «وَذَكِّرْ» يا مُحَمَّدُ «فَإِنَّ الذِّكْرَى تَنفَعُ الْمُؤْمِنِينَ» . (2) فَرَجَعتُ مِن قابِلٍ فَقُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : جُعِلتُ فِداكَ ، إنّي حَدَّثتُ أصحابَنا فَقالوا : بَدا للّهِِ ما لَم يَكُن في عِلمِهِ ؟! فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : إنَّ للّهِِ عِلمَينِ : عِلمٌ عِندَهُ لَم يُطلِع عَلَيهِ أحَدا مِن خَلقِهِ ، وعِلمٌ نَبَذَهُ إلى مَلائِكَتِهِ ورُسُلِهِ . فَما نَبَذَهُ إلى مَلائِكَتِهِ فَقَدِ انتَهى إلَينا . (3)

تفسير العيّاشي عن ابن سنان :قالَ أبو عَبدِ اللّه عليه السلام : إنَّ اللّهَ يُقَدِّمُ ما يَشاءُ ويُؤَخِّرُ ما يَشاءُ ، ويَمحو ما يَشاءُ ويُثبِتُ ما يَشاءُ ، وعِندَهُ اُمُّ الكِتابِ . وقالَ عليه السلام : فَكُلُّ (4) أمرٍ يُريدُهُ اللّهُ فَهُوَ في عِلمِهِ قَبلَ أن يَصنَعَهُ ، ولَيسَ شَيءٌ يَبدو لَهُ إلّا وقَد كانَ في عِلمِهِ ، إنَّ اللّهَ لا يَبدو لَهُ مِن جَهلٍ . (5)

الإمام الصادق عليه السلام_ وقَد سُئِلَ عَنِ العَرشِ وَالكُرسِيِّ _ :هُما فِي الغَيبِ مَقرونانِ ، لِأَنَّ الكُرسِيَّ هُوَ البابُ الظّاهِرُ مِنَ الغَيبِ ، الَّذي مِنهُ مَطلَعُ البَدعِ ، ومِنهُ الأَشياءُ كُلُّها . وَالعَرشُ هُوَ البابُ الباطِنُ الَّذي يوجَدُ فيهِ عِلمُ الكَيفِ وَالكَونِ ، وَالقَدرِ وَالحَدِّ وَالأَينِ ، وَالمَشِيَّةِ وصِفَةِ الإِرادَةِ ، وعِلمُ الأَلفاظِ وَالحَرَكاتِ وَالتَّركِ ، وعِلمُ العَودِ وَالبَدءِ ، فَهُما فِي العِلمِ بابانِ مَقرونانِ ؛ لِأَنَّ مُلكَ العَرشِ سِوى مُلكِ الكُرسِيِّ ، وعِلمَهُ أغيَبُ مِن عِلمِ الكُرسِيِّ ، فَمِن ذلِكَ قالَ : «رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ» أي صِفَتُهُ أعظَمُ مِن صِفَةِ الكُرسِيِّ ، وهُما في ذلِكَ مَقرونانِ قُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، فَلِمَ صارَ فِي الفَضلِ جارَ الكُرسِيِّ ؟ قالَ : إنَّهُ صارَ جارَهُ لِأَنَّ عِلمَ الكَيفوفِيَّةِ (6) فيهِ ، وفيهِ الظّاهِرُ مِن أبوابِ البَداءِ ، وأينِيَّتِها ، وحَدِّ رَتقِها وفَتقِها . (7)

.


1- .الذاريات : 54 .
2- .الذاريات : 55 .
3- .بصائر الدرجات : ص 110 ح 4 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 110 ح 28 .
4- .في المصدر : «لكلّ» ، والتصويب من بحار الأنوار .
5- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 218 ح 71 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 121 ح 63 .
6- .كيفيّةُ الشيء : حالُهُ وصفتُهُ (المعجم الوسيط : ج 2 ص 807 «كيف») .
7- .التوحيد : ص 321 ح 1 عن حنان بن سدير ، بحار الأنوار : ج 58 ص 30 ح 51 .

ص: 163

بصائر الدرجات_ به نقل از ابو بصير _ :امام صادق عليه السلام فرمود: «خداوند _ تبارك و تعالى _ به پيامبرش صلى الله عليه و آله فرمود : «پس ، از آنان روى بگردان ، كه تو در خورِ نكوهش نيستى» . [خدا ]خواست زمينيان را كيفر دهد . سپس براى خداوند، بَدا حاصل شد و رحمت، نازل گرديد و فرمود : «اى محمّد! «و پند ده ، كه مؤمنان را پند، سود مى بخشد» ». سال آينده باز گشتم و به امام صادق عليه السلام گفتم : فدايت شوم ! من [اين مطلب را ]براى يارانمان نقل كردم. آنان گفتند : براى خدا چيزى كه در دانش او نبوده، بَدا حاصل شده است؟! امام صادق عليه السلام فرمود : «براى خدا دو گونه دانش است : دانشى كه نزد اوست و كسى از آفريدگانش را بر آن آگاه نساخته است ، و دانشى كه به فرشتگان و فرستادگانش داد و آنچه به فرشتگانش داده، به ما رسيده است» .

تفسير العيّاشى_ به نقل از ابن سنان _ :امام صادق عليه السلام فرمود: «همانا خداوند، آنچه را بخواهد، پيش مى اندازد و آنچه را بخواهد ، تأخير مى اندازد ، و آنچه را بخواهد، محو مى كند و آنچه را بخواهد ، بر جاى مى دارد ، و اصل كتاب ، نزد اوست» . و فرمود : «پس، هر كارى را كه خداوندْ اراده نمايد، پيش از آن كه آن را ايجاد كند، در دانش او هست ، و براى خدا درباره چيزى بَدا حاصل نمى شود، جز اين كه در دانش او بوده است. براى خداوند از روى نادانى، بَدا روى نمى دهد» .

امام صادق عليه السلام_ وقتى در باره عرش و كرسى، از ايشان پرسش شد _ :آن دو در غيب ، قرينِ يكديگرند ؛ زيرا كرسى، باب ظاهر غيب است ؛ بابى كه ابداع از آن جا سر مى زند و همه چيزها از آن جا [شروع شده ]است . و عرش، جنبه باطنى غيب است كه دانشِ : چگونگى و پديد آمدن، تقدير و اندازه و كجايى، و مشيّت و صفت اراده ، و دانشِ الفاظ و حركات و سكون ، و دانشِ بازگشت و آغاز، در آن است . پس، آن دو ، در دانش ، دو بخش همراه هم اند ؛ چرا كه مُلك عرش، متفاوت با مُلك كرسى است ، و دانش آن از دانش كرسى، پنهان تر است . بدين خاطر، فرمود : «پروردگار عرش بزرگ» ، يعنى صفت آن، از صفت كرسى، بزرگ تر است ، و آن دو در اين (صفت)، به هم نزديك اند» . گفتم : فدايت شوم! پس چرا [عرش] در فضيلت، همسايه كرسى گشته است ؟ فرمود : «آن، همسايه كرسى شده، به خاطر اين كه دانشِ چگونگى ، در آن است ، و نيز در آن است آنچه از ابواب بَدا و كجايى، و حدّ رتق و فتق آنها پديدار مى شود» .

.

ص: 164

الغيبة للطوسي عن أبي هاشم الجعفري :سَأَلَ مُحَمَّدُ بنُ صالِحٍ الأَرمَنِيُّ أبا مُحَمَّدٍ العَسكَرِيَّ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ» (1) . فَقالَ أبو مُحَمَّدٍ عليه السلام : وهَل يَمحو إلّا ما كانَ ، ويُثبِتُ إلّا ما لَم يَكُن ؟ فَقُلتُ في نَفسي : هذا خِلافُ ما يَقولُ هِشامُ بنُ الحَكَمِ : إنَّهُ لا يَعلَمُ الشَّيءَ حَتّى يَكونَ ! فَنَظَرَ إلَيَّ أبو مُحَمَّدٍ عليه السلام فَقالَ : تَعالَى الجَبّارُ العالِمُ بِالأَشياءِ قَبلَ كَونِها (2) . (3)

علل الشرائع عن سماعة :أنَّهُ سَمِعَهُ عليه السلام وهُوَ يَقولُ : ما رَدَّ اللّهُ العَذابَ عَن قَومٍ قَد أظَلَّهُم (4) إلّا قَومِ يونُسَ . فَقُلتُ : أكانَ قَد أظَلَّهُم؟ فَقالَ : نَعَم ، حَتّى نالوهُ بِأَكُفِّهِم . قُلتُ : فَكَيفَ كانَ ذلِكَ ؟ قالَ : كانَ فِي العِلمِ المُثبَتِ عِندَ اللّهِ عز و جل ، الَّذي لَم يَطَّلِع عَلَيهِ أحَدٌ أنَّهُ سَيَصرِفُهُ عَنهُم . (5)

.


1- .الرعد : 39 .
2- .من المحتمل أن يكون الراوي - وهو أبو هشام الجعفري - لم يكن قد فهم مراد هشام بن الحكم ومقصوده ، وأراد الإمام عليه السلام هنا أن يصحّح ما فهمه الجعفري ويردّه .
3- .الغيبة للطوسي : ص 430 ح 421 ، كشف الغمّة : ج 3 ص 209 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 115 .
4- .أظلّكم : أي أقبل عليكم ، ودنا منكم ، كأنّه ألقى عليكم ظلَّهُ (النهاية : ج 3 ص 160 «ظلل») .
5- .علل الشرائع : ص 77 ح 2 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 386 ح 4 .

ص: 165

الغيبة ، طوسى_ به نقل از ابو هاشم جعفرى _ :محمّد بن صالح ارمنى، از امام عسكرى عليه السلام درباره اين سخن خداوند عز و جلپرسيد : «خدا آنچه را بخواهد، محو يا اثبات مى كند ، و اصل كتاب، نزد اوست» . امام عسكرى عليه السلام فرمود : «و آيا جز آنچه را كه بوده، محو مى سازد ، و جز آنچه را كه نبوده، اثبات مى كند ؟» . پيش خودم گفتم : اين، بر خلاف آن چيزى است كه هشام بن حكم مى گويد كه : او (خدا) چيزى را كه پديد نيامده باشد ، نمى داند . پس، امام عسكرى عليه السلام نگاهى به من كرد و فرمود : «بلند مرتبه است خداوند جبّارى كه دانا به چيزهاست، پيش از بودنشان» . (1)

علل الشرائع_ به نقل از سماعه _ :از امام صادق عليه السلام شنيد[م ]كه مى فرمود : «خداوند از هيچ قومى، عذابى را كه بر آنان سايه افكنده، باز نگردانده است، جز قوم يونس». گفتم : آيا بر آنان [چون ابر] سايه افكنده بود؟ امام فرمود : «بله ، حتّى با كف دستشان آن را لمس كردند» . گفتم : اين، چگونه ممكن است ؟ فرمود : «در دانشِ ثبت شده نزد خداوند كه هيچ كس بر آن آگاه نيست ، چنين بوده كه او عذاب را از آنان باز مى گرداند» .

.


1- .. ممكن است راوى ، مقصود هشام را درست درك نكرده است و امام عليه السلام درك نادرست راوى را رد كرده اند.

ص: 166

الفصل الثالث : ما يظهر منه إمكان البداء في القضاء المحتومالإمام عليّ عليه السلام :إنَّ اللّهَ يَدفَعُ الأَمرَ المُبرَمَ . (1)

الكافي عن محمّد بن مسلم عن أحدهما عليهماالسلام_ وقَد سُئِلَ عَن لَيلَةِ القَدرِ _ :تَنَزَّلُ فيهَا المَلائِكَةُ وَالكَتَبَةُ إلَى السَّماءِ الدُّنيا ، فَيَكتُبونَ ما يَكونُ في أمرِ السَّنَةِ وما يُصيبُ العِبادَ ، وأمرُهُ عِندَهُ مَوقوفٌ لَهُ وفيهِ المَشيئَةُ ؛ فَيُقَدِّمُ مِنهُ ما يَشاءُ ، ويُؤَخِّرُ مِنهُ ما يَشاءُ ، ويَمحو ويُثبِتُ وعِندَهُ اُمُّ الكِتابِ . (2)

الإمام الباقر عليه السلام_ وقَد ذُكِرَ قَولُهُ تَعالى : «فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ» _ :يُقَدَّرُ في لَيلَةِ القَدرِ كُلُّ شَيءٍ يَكونُ في تِلكَ السَّنَةِ ، إلى مِثلِها مِن قابِلٍ ؛ مِن خَيرٍ أو شَرٍّ ، أو طاعَةٍ أو مَعصِيَةٍ ، أو مَولودٍ أو أجَلٍ أو رِزقٍ ، فَما قُدِّرَ في تِلكَ اللَّيلَةِ وقُضِيَ فَهُوَ المَحتومُ ، وللّهِِ عز و جل فيهِ المَشيئَةُ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :في لَيلَةِ تِسعَ عَشرَةَ مِن شَهرِ رَمَضانَ التَّقديرُ ، وفي لَيلَةِ إحدى وعِشرينَ القَضاءُ ، وفي لَيلَةِ ثَلاثٍ وعِشرينَ إبرامُ ما يَكونُ فِي السَّنَةِ إلى مِثلِها ، [و] للّهِِ _ جَلَّ ثَناؤُهُ _ [أن] (4) يَفعَلَ ما يَشاءُ في خَلقِهِ . (5)

.


1- .كنز العمّال : ج 1 ص 343 ح 1556 نقلاً عن جعفر الفريابي في الذكر .
2- .الكافي : ج 4 ص 157 ح 3 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 159 ح 2028 ، الأمالي للطوسي : ص 60 ح 89 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 215 ح 58 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 102 ح 14 .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 158 ح 2024 ، الكافي : ج 4 ص 157 ح 6 نحوه ، ثواب الأعمال : ص 92 ح 11 كلّها عن حمران ، بحار الأنوار : ج 97 ص 19 ح 41 .
4- .ما بين المعاقيف أثبتناه من المصادر الاُخرى .
5- .الكافي : ج 4 ص 160 ح 12 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 156 ح 2020 ، الإقبال : ج 1 ص 150 .

ص: 167

فصل سوم : احاديثى كه ظاهر آنها بر امكان بَدا در قضاى محتوم، دلالت مى كند

فصل سوم : احاديثى كه ظاهر آنها بر امكان بَدا در قضاى محتوم، دلالت مى كندامام على عليه السلام :خداوند، [حتّى] كار حتمى شده را باز مى گرداند .

الكافى_ به نقل از محمّد بن مسلم، از امام باقر يا امام صادق عليهماالسلام، وقتى در باره شب قدر، مورد پرسش قرار گرفت _ :در آن شب، فرشتگان و نويسندگان، به آسمانِ زيرين فرود مى آيند و چيزهايى را كه در اين سال، انجام مى شوند و چيزهايى كه به بندگان مى رسد ، مى نويسند ؛ امّا اختيار آن چيزها در دست خدا و منوط به مشيّت اوست. پس آنچه را بخواهد، پيش مى اندازد و آنچه را بخواهد، پس مى اندازد ، و محو و اثبات مى كند و اصل كتاب، نزد اوست .

امام باقر عليه السلام_ وقتى اين سخن خداى متعال ذكر شد : «در آن [شب]، هر كارى [به نحو ]استوار، فيصله مى يابد» _ :در شب قدر، هر چيزى كه در آن سال رخ مى دهد تا شب قدر سال آينده ، از: خير يا شر ، و فرمان بردارى يا نافرمانى ، و مولود و اَجَل و روزى ، مقدّر مى شود. پس آنچه در اين شبْ مقدّر گردد و حُكم شود، حتمى است ؛ امّا براى خداوند عز و جل در آن، مشيّت است .

امام صادق عليه السلام :تقدير در شب نوزدهم ، قضا (حكم) در شب بيست و يكم و قطعى شدنِ آنچه تا شب قدر سال بعدى رخ مى دهد، در شب بيست و سوم ماه رمضان است و البته خداوند _ كه ثنايش بِشكوه باد _ اين حق را دارد كه هر چه در باره آفريدگانش مى خواهد، انجام دهد .

.

ص: 168

الكافي عن معلّى بن محمّد :سُئِلَ العالِمُ عليه السلام : كَيفَ عِلمُ اللّهِ ؟ قالَ : عَلِمَ وشاءَ ، وأرادَ وقَدَّرَ ، وقَضى وأمضى ، فَأَمضى ما قَضى ، وقَضى ما قَدَّرَ ، وقَدَّرَ ما أرادَ ، فَبِعِلمِهِ كانَتِ المَشيئَةُ ، وبِمَشيئَتِهِ كانَتِ الإِرادَةُ ، وبِإِرادَتِهِ كانَ التَّقديرُ ، وبِتَقديرِهِ كانَ القَضاءُ ، وبِقَضائِهِ كانَ الإِمضاءُ ، وَالعِلمُ مُتَقَدِّمٌ عَلَى المَشيئَةِ ، وَالمَشيئَةُ ثانِيَةٌ ، وَالإِرادَةُ ثالِثَةٌ ، وَالتَّقديرُ واقِعٌ عَلَى القَضاءِ بِالإِمضاءِ . فَلِلّهِ تَبارَكَ وتَعالَى البَداءُ فيما عَلِمَ مَتى شاءَ ، وفيما أرادَ لِتَقديرِ الأَشياءِ ، فَإِذا وَقَعَ القَضاءُ بِالإِمضاءِ فَلا بَداءَ ، فَالعِلمُ فِي المَعلومِ قَبلَ كَونِهِ ، وَالمَشيئَةُ فِي المُنشَأِ قَبلَ عَينِهِ ، وَالإِرادَةُ فِي المُرادِ قَبلَ قِيامِهِ ، وَالتَّقديرُ لِهذِهِ المَعلوماتِ قَبلَ تَفصيلِها وتَوصيلِها عِيانا ووَقتا ، وَالقَضاءُ بِالإِمضاءِ هُوَ المُبرَمُ مِنَ المَفعولاتِ ذَواتِ الأَجسامِ المُدرَكاتِ بِالحَواسِّ ، مِن ذوي لَونٍ وريحٍ ، ووَزنٍ وكَيلٍ ، وما دَبَّ ودَرَجَ ؛ مِن إنسٍ وجِنٍّ ، وطَيرٍ وسِباعٍ ، وغَيرِ ذلِكَ مِمّا يُدرَكُ بِالحَواسِّ . فَلِلّهِ تَبارَكَ وتَعالى فيهِ البَداءُ مِمّا لا عَينَ لَهُ ، فَإِذا وَقَعَ العَينُ المَفهومُ المُدرَكُ (1) فَلا بَداءَ . (2)

الغيبة للنعماني عن داود بن القاسم الجعفري :كُنّا عِندَ أبي جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ الرِّضا عليهماالسلام ، فَجَرى ذِكرُ السُّفيانِيِّ وما جاءَ فِي الرِّوايَةِ مِن أنَّ أمرَهُ مِنَ المَحتومِ ، فَقُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام : هَل يَبدو للّهِِ فِي المَحتومِ ؟ قالَ : نَعَم ، قُلنا لَهُ : فَنَخافُ أن يَبدُوَ للّهِِ فِي القائِمِ ، فَقالَ : إنَّ القائِمَ مِنَ الميعادِ ، وَاللّهُ لا يُخلِفُ الميعادَ . 3

.


1- .قال العلّامة المجلسي قدس سره: قولُه عليه السلام :«فإذا وقع العين المفهوم المدرك»،أي فصَّل وميَّز في اللّوح أو أوجد في الخارج،ولعلّ تلك الاُمور عباره عن اختلاف مراتب تقديرها في لوح المحو والإثبات(مرآه العقول:ج2 ص143).
2- .الكافي : ج 1 ص 148 ح 16 ، التوحيد : ص 334 ح 9 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 142 .

ص: 169

الكافى_ به نقل از معلّى بن محمّد _ :از عالم ( امام كاظم عليه السلام يا امام رضا) عليه السلام سؤال شد : دانش خدا چگونه است ؟ فرمود : «دانست و خواست و اراده كرد و مقدّر ساخت و حكم فرمود و تنفيذ نمود . سپس آنچه را كه حكم كرد ، تنفيذ نمود ؛ و آنچه را كه مقدّر ساخت ، حكم فرمود ؛ و آنچه را كه خواست مقدر كرد . پس خواستن از روى دانش او ، و اراده اش برخاسته از مشيّت او ، و تقديرش از اراده او ، و حكمش بر پايه تقدير او ، و تنفيذش بر اساس حكمش بود . دانش بر مشيّت مقدّم است و مشيّت در مرتبه دوم و اراده ، در مرتبه سوم است . و تقدير بر اساس حكم او و در پى تنفيذش واقع مى شود . پس براى خداى _ تبارك و تعالى _ ، هر گاه بخواهد، در آنچه مى داند و در آنچه براى تقدير اشيا اراده مى نمايد، امكان بَدا هست ؛ امّا هر گاه حُكمى پس از تأييد، تحقّق يابد، ديگر بَدايى نيست . پس، علم، پيش از به وجود آمدنِ معلوم ، و مشيّت، پيش از تحقّق وجود خارجى ، و اراده، مقدّم بر جامه عمل پوشيدن اراده شده است و مقدّر شدن اين معلوم ها، مقدّم بر جدايى و اتّصالِ خارجى و زمانىِ آنها بوده است ، و حكمِ تأييد شده، همان چيزهاى استوارِ انجام يافته و صاحبِ جسم اند كه با حواس، درك مى گردند، از قبيل : اجسام رنگى و بودار ، و وزن شدنى و پيمانه شدنى، و جاندار و لانه دار، نظير: انسان و جِن، پرندگان و درندگان، و غير آنها كه با حواس، درك مى شوند . پس براى خداى _ تبارك و تعالى _ در باره چيزى كه وجود خارجى ندارد، بَدا هست . پس، هر گاه عين قابل فهم و درك ، (1) تحقّق يابد، ديگر بَدايى نيست» .

الغيبة ، نعمانى_ به نقل از داوود بن قاسم جعفرى _ :نزد امام جواد عليه السلام بوديم كه از سُفيانى و آنچه در روايت در باره حتمى بودن كار او آمده ، سخن رفت . به امام جواد عليه السلام گفتم : آيا در كار حتمى، براى خدا بَدا حاصل مى شود ؟ فرمود : «بله». به او گفتيم : پس مى ترسيم در باره قائم(عج) براى خداوند، بدا حاصل شود . فرمود : «همانا قائم، از وعده هاى خداست و خداوند، در وعده خلاف نمى ورزد» . (2)

.


1- .. علّامه مجلسى گفته است: كلام امام عليه السلام كه فرموده : «وقتى عين مُدرَك و مفهوم تحقق يافت» ، يعنى : در لوح ، جدا و متمايز شد و يا در عالم خارج، تحقق يافت. و چه بسا مراد از اين قبيل امور، اختلاف مراتب تقديرشان، در لوح محو و اثبات باشد.
2- .. براى «محتوم»، چندين معنا وجود دارد كه احتمال بدا و تجديد نظر در برخى از آنها هست . تعبير «فى الميعاد ؛ در وعده» ، اشاره است به اين كه امكان بدا در آن نيست؛ چون خداوند فرموده است: «خداوند ، خُلف وعده نمى كند» . حاصل ، آن كه اين، چيزى است كه خدا به پيامبرش و اهل بيت وى ، به جهت شكيبايى در برابر سختى هايى كه از سوى مخالفان به آنها رسيده، وعده داده است؛ و خدا خلف وعده نمى كند. احتمال هم دارد كه مراد از «بدا» در امور حتمى، تغيير در خصوصيات آن باشد و نه در اصلش؛ مانند خروج سفيانى پيش از زوال دولت بنى عبّاس و مانند آن.

ص: 170

تفسير القمّي_ في تَفسيرِ قَولِهِ تَعالى : «فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ» (1) _ : «فِيهَا يُفْرَقُ» في لَيلَةِ القَدرِ «كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ» أي يُقَدِّرُ اللّهُ كُلَّ أمرٍ مِنَ الحَقِّ ومِنَ الباطِلِ ، وما يَكونُ في تِلكَ السَّنَةِ ، ولَهُ فيهِ البَداءُ وَالمَشيئَةُ ، يُقَدِّمُ ما يَشاءُ ويُؤَخِّرُ ما يَشاءُ مِنَ الآجالِ وَالأَرزاقِ ، وَالبَلايا وَالأَعراضِ وَالأَمراضِ ، ويَزيدُ فيها ما يَشاءُ ، ويَنقُصُ ما يَشاءُ ، ويُلقيهِ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام ، ويُلقيهِ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام إلَى الأَئِمَّةِ عليهم السلام ، حَتّى يَنتَهِيَ ذلِكَ إلى صاحِبِ الزَّمانِ عليه السلام ، ويَشتَرِطُ لَهُ فيهِ البَداءَ وَالمَشيئَةَ ، وَالتَّقديمَ وَالتَّأخيرَ . قالَ: حَدَّثَني بِذلِكَ أبي عَنِ ابنِ أبي عُمَيرٍ عَن عَبدِاللّهِ بنِ مُسكانَ عن أبي جَعفَرٍ وأبي عَبدِاللّهِ وأبِي الحَسَنِ عليهم السلام . (2)

الاُصول الستّة عشر عن سليمان الطلحي :قُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام : أخبِرني عَمّا أخبَرَت بِهِ الرُّسُلُ عَن رَبِّها ، وأنهَت ذلِكَ إلى قَومِها ، أيَكونُ للّهِِ البَداءُ ؟ قالَ : أما إنّي لا أقولُ لَكَ إنَّهُ يَفعَلُ ، ولكِن ، إن شاءَ فَعَلَ . (3)

.


1- .الدخان : 4 .
2- .تفسير القمّي : ج 2 ص 290 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 101 ح 12 .
3- .الاُصول الستّة عشر : ص 322 ح 514 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 122 ح 70 .

ص: 171

تفسير القمّى_ در تفسير اين سخن خداى متعال : «در آن، هر [گونه ]كارى [به نحو ]استوار، فيصله مى يابد» _ : «در آن، فيصله مى يابد» ، يعنى در شب قدر. «هر كارى [به نحو ]استوار» ، يعنى خداوند، هر كارى اعم از حق و باطل را مقدّر مى كند و نيز آنچه را كه در اين سال رخ مى دهد و براى او در آن، بَدا و مشيّت است. او هر چه را بخواهد از : اَجَل ها و روزى ها و بلاها و حوادث و بيمارى ها، مقدّم يا مؤخّر مى دارد و هر چه را بخواهد، مى افزايد و هر چه را بخواهد، مى كاهد و پيامبر خدا آن را به امير مؤمنان، و امير مؤمنان، آن را به امامان عليهم السلام القا مى كند تا به امام زمان عليه السلام برسد و در آن، بدا و مشيّت ، و [حقّ ]تقديم و [حقّ] تأخير را براى خود ، شرط مى كند . راوى مى گويد : اين حديث را پدرم ، به نقل از ابن ابى عمير ، از عبد اللّه بن مسكان ، از امام باقر و امام صادق و امام كاظم عليهم السلام برايم نقل كرد .

الاُصول الستّة عشر_ به نقل از سليمان طلحى _ :به امام باقر عليه السلام گفتم : مرا از آنچه رسولانْ از جانب پروردگارشان خبردار شده و آن را به قومشان رسانده اند ، آگاه كن كه: آيا براى خدا در آن، بَدا هست؟ فرمود : «البتّه من به تو نمى گويم كه او چنين مى كند ؛ ولى اگر بخواهد، مى كند» .

.

ص: 172

الفصل الرابع : ما يظهر منه عدم البداء في القضاء المحتومالإمام الباقر عليه السلام :إنَّ عِندَ اللّهِ كُتُبا مَرقومَةً يُقَدِّمُ مِنها ما يَشاءُ ويُؤَخِّرُ ما يَشاءُ ، فَإِذا كانَ لَيلَةُ القَدرِ أنزَلَ اللّهُ فيها كُلَّ شَيءٍ يَكونُ إلى لَيلَةٍ مِثلِها ، فَذلِكَ قَولُهُ : «وَ لَن يُؤَخِّرَ اللَّهُ نَفْسًا إِذَا جَاءَ أَجَلُهَا» (1) إذا أنزَلَهُ وكَتَبَهُ كُتّابُ السَّماواتِ ، وهُوَ الَّذي لا يُؤَخِّرُهُ . (2)

الكافي عن إسحاق بن عمّار (3) :الكافي عن إسحاق بن عمّار (4) : سَمِعتُهُ عليه السلام يَقولُ، وناسٌ يَسأَلونَهُ يَقولونَ : الأَرزاقُ تُقسَمُ لَيلَةَ النِّصفِ مِن شَعبانَ ؟ فَقالَ عليه السلام : لا وَاللّهِ ، ما ذاكَ إلّا في لَيلَةِ تِسعَ عَشرَةَ مِن شَهرِ رَمَضانَ ، وإحدى وعِشرينَ ، وثَلاثٍ وعِشرينَ ، فَإِنَّ في لَيلَةِ تِسعَ عَشرَةَ يَلتَقِي الجَمعانِ ، وفي لَيلَةِ إحدى وعِشرينَ يُفرَقُ كُلُّ أمرٍ حَكيمٍ ، وفي لَيلَةِ ثَلاثٍ وعِشرينَ يُمضى ما أرادَ اللّهُ عز و جلمِن ذلِكَ ، وهِيَ لَيلَةُ القَدرِ الَّتي قالَ اللّهُ عز و جل : « خَيْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ» . (5) قُلتُ : ما مَعنى قَولِهِ : يَلتَقِي الجَمعانِ ؟ قالَ : يَجمَعُ اللّهُ فيها ما أرادَ مِن تَقديمِهِ وتَأخيرِهِ ، وإرادَتِهِ وقَضائِهِ . قالَ : قُلتُ : فَما مَعنى يُمضيهِ في ثَلاثٍ وعِشرينَ ؟ قالَ : إنَّهُ يَفرُقُهُ في لَيلَةِ إحدى وعِشرينَ ويَكونُ لَهُ فيهِ البَداءُ ، فَإِذا كانَت لَيلَةُ ثَلاثٍ وعِشرينَ أمضاهُ ، فَيَكونُ مِنَ المَحتومِ الَّذي لا يَبدو لَهُ فيهِ تَبارَكَ وتَعالى . 6

.


1- .المنافقون : 11 .
2- .تفسير القمّي : ج 2 ص 371 عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 4 ص 102 ح 13 .
3- .في الإقبال: «عن أبي عبداللّه عليه السلام ».
4- .القدر : 3 .
5- .الكافي : ج 4 ص 158 ح 8 ، الإقبال : ج 1 ص 343 ، بحار الأنوار : ج 98 ص 144 .

ص: 173

فصل چهارم : احاديثى كه ظاهر آنها عدم امكان بدا در قضاى محتوم است

فصل چهارم : احاديثى كه ظاهر آنها عدم امكان بدا در قضاى محتوم استامام باقر عليه السلام :همانا نزد خدا نوشته هايى است كه هر كدام از آنها را بخواهد، مقدّم مى دارد و هر كدام را بخواهد، به تأخير مى اندازد . پس هر گاه شب قدر فرا رسد ، خداوند در آن ، هر چيزى را كه تا شب قدر ديگر رخ مى دهد ، فرو مى فرستد . اين، معناى گفته خداست كه : «و هر كس اَجَلش فرا رسد ، هرگز خدا [آن را] به تأخير نمى افكند» ؛ يعنى زمانى كه آن [اجل] را فرو فرستد و نويسندگانِ آسمان ها آن را بنگارند، اين جاست كه آن را به تأخير نمى اندازد .

الكافى_ به نقل از اسحاق بن عمّار _ :از امام صادق عليه السلام _ در حالى كه مردمى از او مى پرسيدند و مى گفتند : آيا روزى، در شب نيمه شعبان تقسيم مى گردد ؟ _ شنيدم كه مى فرمود: «نه، به خدا. نه ، اين نيست، مگر در شب نوزدهم و بيست و يكم ، و بيست و سوم ماه رمضان ؛ زيرا در شب نوزدهم دو جمع به هم مى رسند ، در شب بيست و يكم، هر كارى به نحو استوار فيصله مى يابد ، و در شب بيست و سوم، آنچه خداوند عز و جلاز آن [كارها ]اراده كرده، امضا مى شود و اين، شب قدر است كه خداوند عز و جل فرموده: «از هزار ماه، بهتر است» » . گفتم : معناى عبارت : «دو جمع به هم مى رسند»، چيست؟ فرمود : «خداوند در آن شب، آنچه را كه تقديم و تأخير و اراده و حكم آن را اراده نموده ، جمع مى كند» . گفتم : پس معناى اين سخن كه: در شب بيست و سوم، آن را امضا مى كند، چيست؟ فرمود : «او در شب بيست و يكم، آن را فيصله مى دهد، در حالى كه براى او در آن، بَدا هست . پس، وقتى شب بيست و سوم شد ، آن را امضا مى كند . آن گاه جزو قضاى حتمى مى گردد كه ديگر خداوند _ تبارك و تعالى _ در آن، بَدايى ندارد» .

.

ص: 174

علل الشرائع عن عليّ بن سالم :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : مَن لَم يُكتَب لَهُ فِي اللَّيلَةِ الَّتي يُفرَقُ فيها كُلُّ أمرٍ حَكيمٍ لَم يَحُجَّ تِلكَ السَّنَةَ ، وهِيَ لَيلَةُ ثَلاثٍ وعِشرينَ مِن شَهرِ رَمَضانَ ، لِأَنَّ فيها يُكتَبُ وَفدُ الحاجِّ ، وفيها يُكتَبُ الأَرزاقُ وَالآجالُ ، وما يَكونُ مِنَ السَّنَةِ إلَى السَّنَةِ . قُلتُ : فَمَن لَم يُكتَب في لَيلَةِ القَدرِ لَم يَستَطِعِ الحَجَّ ؟ فَقالَ : لا ، قُلتُ : كَيفَ يَكونُ هذا ؟ قالَ : لَستُ في خُصومَتِكُم مِن شَيءٍ ، هكَذَا الأَمرُ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام_ وقَد سُئِلَ عَن قَولِ اللّهِ : «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ» (2) _ :إنَّ ذلِكَ الكِتابَ كِتابٌ يَمحُو اللّهُ فيهِ ما يَشاءُ ويُثبِتُ ، فَمِن ذلِكَ الَّذي يَرُدُّ الدُّعاءُ القَضاءَ ، وذلِكَ الدُّعاءُ مَكتوبٌ عَلَيهِ : «الَّذي يُرَدُّ بِهِ القَضاءُ» حَتّى إذا صارَ إلى اُمِّ الكِتابِ لَم يُغنِ الدُّعاءُ فيهِ شَيئا . (3)

التوحيد عن الحسن بن محمّد النوفلي_ فيما سَأَلَ سُلَيمانُ المَروَزِيُّ الإِمامَ الرِّضا عليه السلام _ :قالَ سُلَيمانُ : ألا تُخبِرُني عَن «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِى لَيْلَةِ الْقَدْرِ» (4) في أيِّ شَيءٍ اُنزِلَت ؟ قالَ الرِّضا عليه السلام : يا سُلَيمانُ ، لَيلَةُ القَدرِ يُقَدِّرُ اللّهُ عز و جل فيها ما يَكونُ مِنَ السَّنَةِ إلَى السَّنَةِ مِن حَياةٍ أو مَوتٍ ، أو خَيرٍ أو شَرٍّ ، أو رِزقٍ ، فَما قَدَّرَهُ مِن تِلكَ اللَّيلَةِ فَهُوَ مِنَ المَحتومِ . قالَ سُلَيمانُ : الآنَ قَد فَهِمتُ _ جُعِلتُ فِداكَ _ فَزِدني ، قالَ عليه السلام : يا سُلَيمانُ ، إنَّ مِنَ الاُمورِ اُمورا مَوقوفَةً عِندَ اللّهِ تَبارَكَ وتَعالى ، يُقَدِّمُ مِنها ما يَشاءُ ، ويُؤَخِّرُ ما يَشاءُ . (5)

.


1- .علل الشرائع : ص 420 ح 3 ، بحار الأنوار : ج 97 ص 17 ح 37 .
2- .الرعد : 39 .
3- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 220 ح 74 عن عمّار بن موسى ، بحار الأنوار : ج 4 ص 121 ح 65 .
4- .القدر : 1 .
5- .التوحيد : ص 444 ح 1 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 182 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 96 ح 2 .

ص: 175

علل الشرائع_ به نقل از على بن سالم _ :امام صادق عليه السلام فرمود: «اگر براى كسى، در شبى كه در آن، هر كارى به نحو استوار فيصله مى يابد، [حج ]نوشته نشود، در آن سال، حج به جا نمى آورد ، و آن، شب بيست و سوم ماه رمضان است ؛ زيرا در آن شب، قافله هاى حاجيان، نوشته مى شود و در آن شب روزى ها و اَجَل ها و آنچه از اين سال تا سال ديگر رخ مى دهد، نوشته مى شود» . گفتم : پس، كسى كه در اين شب [نامش ميان حج گزاران ]نوشته نشده، نمى تواند حج به جا آورد ؟ فرمود : «نه» . گفتم : اين، چگونه ممكن است ؟ فرمود : «من اصلاً در مقام مجادله با شما نيستم ، واقع مطلب همين است» .

امام صادق عليه السلام_ وقتى در باره اين سخن خداوند، مورد پرسش قرار گرفت : «خدا آنچه را بخواهد، محو يا اثبات مى كند ، و اصل كتاب، نزد اوست» _ :آن كتاب ، كتابى است كه خداوند در آن، آنچه را بخواهد، محو يا ثبت مى كند . در اين جاست كه دعا، قضا را باز مى گرداند ، و بر اين دعا نوشته شده «دعايى كه به آن ، قضا باز گردانده مى شود» تا اين كه [قضا ]در اصل كتاب قرار گيرد . در اين صورت ، دعا در باره آن سودى نمى بخشد .

التوحيد_ به نقل از حسن بن محمّد نوفلى، در باره سؤالى كه سليمان مَروَزى از امام رضا عليه السلام پرسيد _ :سليمان گفت : آيا مرا باخبر نمى سازى كه «ما آن را در شب قدر، فرو فرستاديم» در باره چه چيزى فرو فرستاده شده است؟ امام رضا عليه السلام فرمود : «اى سليمان! در شب قدر، خداوند عز و جلآنچه را از اين سال تا سال ديگر رخ مى دهد (همچون زندگى و مرگ ، يا خير و شر ، يا روزى) ، مقدّر مى سازد. پس آنچه در اين شبْ مقدّر مى نمايد ، جزو [قضاى ]حتمى است» . سليمان گفت : فدايت شوم! اكنون فهميدم. پس، زيادتر بفرما . [امام عليه السلام ]فرمود : «اى سليمان! بعضى از امور ، نزد خداوند _ تبارك و تعالى _ متوقف مى مانند تا هر كدام را بخواهد، مقدّم مى دارد و هر كدام را بخواهد، به تأخير مى افكند» .

.

ص: 176

. .

ص: 177

. .

ص: 178

پژوهشى در باره امكان يا عدم امكان بَدا در قضاى حتمى

پژوهشى در باره امكان يا عدم امكان بَدا در قضاى حتمىطبق آنچه در دو باب پيشين گذشت ، در مورد امكان بَدا در قضاى حتمى، دو دسته حديث وجود دارد : دسته اوّل ، بر اين دلالت دارند كه قضاى حتمى نيز همانند قضاى غير حتمى ، بَداپذير است ؛ و دسته دوم ، كه مى گويند قضاى حتمى ، بَداپذير نيست . بنا بر اين ، چگونه مى توان ميان اين دو دسته احاديث ، جمع كرد؟ مى توان گفت كه جمع ميان احاديث ياد شده ، به دو گونه ، امكان پذير است : 1 . احاديثى كه مى گويند قضاى حتمى، همانند قضاى غير حتمى ، امكان بدا دارد ، ناظر به امكان ذاتى اند ، و احاديثى كه مى گويند در قضاى حتمى ، بدا رُخ نمى دهد، ناظر به مقام وقوع اند . به سخن ديگر ، احاديث دسته دوم ، دلالت دارند به اين كه هر چند دست خداوند متعال در تغيير قضاى حتمى ، بسته نيست و تا حادثه اى واقع نشده ، او مى تواند از وقوع آن پيشگيرى كند و يا آن را دگرگون نمايد ؛ ولى عملاً در قضاى حتمى ، چنين كارى را انجام نمى دهد . 2 . همان جمع اوّل ، با اين تفاوت كه احاديث دسته دوم ، ناظر به سنّت خداوند

.

ص: 179

متعال در اكثر مواردند ، بدين معنا كه آنچه در شب قدر ، مقدّر گرديده ، در غالب موارد ، عملاً تغيير نمى كند و تنها ممكن است در موارد خاصّى (مثلاً به وسيله دعا در عرفات) تغيير نمايد . اگر گفته شود : «لسان احاديث گذشته ، چنين جمعى را نمى پذيرد و احاديث مربوط به اجابت دعا در تغيير قضاى حتمى نيز خلافِ اين جمع بندى است» ، گفته مى شود : اگر به پذيرش تعارض، ناچار شويم و هر دو دسته از احاديث را ناظر به مقام امكان و عدم امكان ذاتىِ بدا بدانيم ، بى ترديد بايد گفت كه احاديث دسته اوّل _ كه مى گويند قضاى حتمى نيز امكان تغيير با خواست خداوند متعال را دارد _ مقدّم اند ؛ چرا كه علاوه بر قوّت سند و دلالت و كثرت و هماهنگى با آيات و احاديث بَدا ، مدلولشان با عقل نيز سازگارى دارد، به خلاف مدلول احاديث دسته دوم كه اگر مراد از آنها ، عدم امكان ذاتىِ بدا باشد ، با عقل ، ناسازگار است ؛ چرا كه خداوند ، همان طور كه در ايجاد و اثبات مقدّراتِ هستى، توانا و مختار است، در محو و نابود كردن آنها نيز توانا و آزاد است و انكار بَدا در تحقّق پديده ها ، به معناى انكار قدرت و اراده خداوند است .

.

ص: 180

الفصل الخامس : إنّ اللّه لا يكذّب نفسه ولا رسله في البداءالإمام الباقر عليه السلام :العِلمُ عِلمانِ : فَعِلمٌ عِندَ اللّهِ مَخزونٌ لَم يُطلِع عَلَيهِ أحَدا مِن خَلقِهِ ، وعِلمٌ عَلَّمَهُ مَلائِكَتَهُ ورُسُلَهُ ، فَما عَلَّمَهُ مَلائِكَتَهُ ورُسُلَهُ فَإِنَّهُ سَيَكونُ ، لا يُكَذِّبُ نَفسَهُ ولا مَلائِكَتَهُ ولا رُسُلَهُ . (1)

الإمام الرضا عليه السلام :إنَّ عَلِيّا عليه السلام كانَ يَقولُ : العِلمُ عِلمانِ : فَعِلمٌ عَلَّمَهُ اللّهُ مَلائِكَتَهُ ورُسُلَهُ ، فَما عَلَّمَهُ مَلائِكَتَهُ ورُسُلَهُ فَإِنَّهُ يَكونُ ، ولا يُكَذِّبُ نَفسَهُ ، ولا مَلائِكَتَهُ ولا رُسُلَهُ . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ عز و جل أوحى إلى نَبِيٍّ مِن أنبِيائِهِ : أن أخبِر فُلانَ المَلِكَ أنّي مُتَوَفّيهِ إلى كَذا وكَذا ، فَأَتاهُ ذلِكَ النَّبِيُّ فَأَخبَرَهُ ، فَدَعَا اللّهَ المَلِكُ وهُوَ عَلى سَريرِهِ حَتّى سَقَطَ مِنَ السَّريرِ ، فَقالَ : يا رَبِّ أجِّلني حَتّى يَشِبَّ طِفلي وأقضِيَ أمري ، فَأَوحَى اللّهُ عز و جل إلى ذلِكَ النَّبِيِّ أنِ ائتِ فُلانَ المَلِكَ ، فَأَعلِمهُ أنّي قَد أنسَيتُ في أجَلِهِ وزِدتُ في عُمُرِهِ خَمسَ عَشرَةَ سَنَةً ، فَقالَ ذلِكَ النَّبِيُّ : يا رَبِّ إنَّكَ لَتَعلَمُ أنّي لَم أكذِب قَطُّ ، فَأَوحَى اللّهُ عز و جل إلَيهِ : إنَّما أنتَ عَبدٌ مَأمورٌ فَأَبلِغهُ ذلِكَ ، وَاللّهُ لا يُسأَلُ عَمّا يَفعَلُ . (3)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 147 ح 6 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 217 ح 67 كلاهما عن الفضيل بن يسار ، التوحيد : ص 444 ح 1 عن الحسن بن محمّد النوفلي عن الإمام الرضا عليه السلام وفيه «إنّ عليّا عليه السلام كان يقول ...» ، بحار الأنوار : ج 4 ص 113 ح 36 .
2- .التوحيد : ص 444 ح 1 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 179 ح 1 ، الاحتجاج : ج 2 ص 365 ح 284 ، بحار الأنوار : ج 10 ص 329 ح 2 .
3- .التوحيد : ص 443 ح 1 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 181 ح 1 كلاهما عن الحسن بن محمّد النوفلي عن الإمام الرضا عليه السلام ، قصص الأنبياء للراوندي : ص 241 ح 283 عن عبد الأعلى مولى بني سام عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 13 ص 382 ح 3 .

ص: 181

فصل پنجم : خداوند در بَدا ، خود و فرستادگانش را دروغگو نمى كند

فصل پنجم : خداوند در بَدا ، خود و فرستادگانش را دروغگو نمى كندامام باقر عليه السلام :دانش [الهى] ، دو گونه است : دانش پنهان در نزد خداوند كه هيچ يك از آفريدگانش را بِدان آگاه نساخته است ، و دانشى كه به فرشتگان و فرستادگانش آموخته است. پس، آنچه به فرشتگان و فرستادگانش آموخته است ، محقّق خواهد شد ؛ زيرا خداوند ، خود و فرشتگان و فرستادگانش را دروغگو نمى كند .

امام رضا عليه السلام :على عليه السلام مى فرمود : «دانش [الهى]، دو گونه است : دانشى كه خداوند به فرشتگان و فرستادگانش آموخته است و آنچه به فرشتگان و فرستادگانش آموخته است ، محقّق مى شود؛ زيرا خداوند ، خود و فرشتگان و فرستادگانش را دروغگو نمى نمايد» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل به پيامبرى از پيامبرانش وحى فرمود : «فلان پادشاه را خبر كن كه: من تا فلان وقت، جانت را مى گيرم» . آن پيامبر به نزد پادشاه رفت و او را آگاه كرد . پادشاه در حالى كه بر تختش قرار داشت، به درگاه خدا دعا كرد چندان كه از تخت افتاد . گفت : پروردگارا! به من مهلت دِه تا كودكم بزرگ شود و كارم را انجام دهم . خداوند عز و جل به آن پيامبر، وحى فرمود: «نزد آن پادشاه برو و به او خبر بده كه من اَجَل او را به تأخير انداختم و به عمر او، پانزده سال افزودم» . آن پيامبر گفت : پروردگارا! تو خود مى دانى كه من هرگز دروغ نگفته ام [و اگر اين خبر را به پادشاه برسانم، نزد او دروغگو شمرده مى شوم] . خداوند عز و جل به او وحى فرمود : «همانا تو بنده اى مأمور هستى . پس، خبر را به او برسان ، كه خدا از كارى كه مى كند، پرسش نمى شود» .

.

ص: 182

الإمام الباقر عليه السلام :بَينا داوُدُ عليه السلام جالِسٌ وعِندَهُ شابٌّ رَثُّ (1) الهَيئَةِ يُكثِرُ الجُلوسَ عِندَهُ ، ويُطيلُ الصَّمتَ ، إذ أتاهُ مَلَكُ المَوتِ فَسَلَّمَ عَلَيهِ ، وأحَدَّ مَلَكُ المَوتِ النَّظَرَ إلَى الشّابِّ ، فَقالَ داوُدُ عليه السلام : نَظَرتَ إلى هذا ، فَقالَ : نَعَم ، إنّي اُمِرتُ بِقَبضِ روحِهِ إلى سَبعَةِ أيّامٍ في هذَا المَوضِعِ ، فَرَحِمَهُ داوُدُ فَقالَ : يا شابُّ ، هَل لَكَ امرَأَةٌ ؟ قالَ : لا ، وما تَزَوَّجتُ قَطُّ . قالَ داوُدُ : فَائتِ فُلانا _ رَجُلاً كانَ عَظيمَ القَدرِ في بَني إسرائيلَ _ فَقُل لَهُ : إنَّ داوُدَ يَأمُرُكَ أن تُزَوِّجَنِي ابنَتَكَ وتُدخِلَها اللَّيلَةَ عَلَيَّ ، وخُذ مِنَ النَّفَقَةِ ما تَحتاجُ إلَيهِ ، وكُن عِندَها ، فَإِذا مَضَت سَبعَةُ أيّامٍ فَوافِني في هذَا المَوضِعِ . فَمَضَى الشّابُّ بِرِسالَةِ داوُدَ عليه السلام ، فَزَوَّجَهُ الرَّجُلُ ابنَتَهُ وأدخَلَها عَلَيهِ ، وأقامَ عِندَها سَبعَةَ أيّامٍ ، ثُمَّ وافى داوُدُ يَومَ الثّامِنِ، فَقالَ لَهُ داوُدُ : يا شابُّ كَيفَ رَأَيتَ ما كُنتَ فيهِ ؟ قالَ : ما كُنتُ في نِعمَةٍ ولا سُرورٍ قَطُّ أعظَمَ مِمّا كُنتُ فيهِ ، قالَ داوُدُ : اِجلِس فَجَلَسَ داوُدُ يَنتَظِرُ أن تُقبَضَ روحُهُ ، فَلَمّا طالَ قالَ : اِنصَرِف إلى مَنزِلِكَ فَكُن مَعَ أهلِكَ ، فَإِذا كانَ اليَومُ الثّامِنُ فَوافِني هاهُنا ، فَمَضَى الشّابُ ، ثُمَّ وافاهُ اليَومَ الثّامِنَ وجَلَسَ عِندَهُ ، ثُمَّ انصَرَفَ اُسبوعا آخَرَ ، ثُمَّ أتاهُ وجَلَسَ فَجاءَ مَلَكُ المَوتِ إلى داوُدَ ، فَقالَ داوُدُ [صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ] : ألَستَ حَدَّثتَني بِأَنَّكَ اُمِرتَ بِقَبضِ روحِ هذَا الشّابِّ إلى سَبعَةِ أيّامٍ فَقَد مَضَت ثَمانِيَةٌ وثَمانِيَةٌ ! قالَ : يا داوُدُ ، إنَّ اللّهَ تَعالى رَحِمَهُ بِرَحمَتِكَ لَهُ ، فَأَخَّرَ في أجَلِهِ ثَلاثينَ سَنَةً . (2)

.


1- .فلانٌ رثّ الهيئة، وفي هيئتهِ رَثاثة: أي بَذاذة (الصحاح : ج 1 ص 282 «رثث») .
2- .قصص الأنبياء للراوندي : ص 204 ح 266 عن الثمالي ، بحار الأنوار : ج 4 ص 111 ح 31 .

ص: 183

امام باقر عليه السلام :داوود عليه السلام نشسته بود و جوانى با سر و وضع ژوليده نيز زمانى طولانى خاموش در نزد او بود كه فرشته مرگ نزد داوود آمد و بر او سلام كرد . فرشته مرگ، نگاهش را به آن جوان، تيز كرد . داوود عليه السلام گفت : «به اين جوان، نگريستى!» . گفت : آرى . من مأموريت يافته ام تا هفت روز ديگر، جان او را در اين مكان بگيرم . داوود عليه السلام دلش به حال آن جوان سوخت و گفت: «اى جوان! آيا همسر دارى؟». گفت : نه ؛ هرگز ازدواج نكرده ام . داوود عليه السلام گفت : «نزد فلانى _ كه مردى بلندپايه در بين بنى اسرائيل بود _ برو و به او بگو : داوود به تو امر مى كند كه دخترت را به من تزويج كنى و همين امشب ، او را در اختيار من قرار دهى . [خودت نيز] هر چه هزينه نياز دارى، فراهم كن و نزد او بمان و هر گاه هفت روز سپرى شد، در همين مكان پيش من باش» . آن جوان سفارش داوود را انجام داد و آن مرد، دخترش را به همسرىِ وى در آورد و او را در اختيارش قرار داد . جوان، هفت روز در نزد آن دختر ماند . سپس روز هشتم، پيش داوود عليه السلام رفت . داوود عليه السلام به او گفت : «اى جوان! وضعيّتى را كه داشتى، چگونه ديدى؟». گفت : هيچ گاه به اين اندازه در نعمت و شادى نبودم . داوود عليه السلام گفت : «بنشين» . داوود عليه السلام در انتظار نشست كه جوان، قبض روح شود . وقتى زمان گذشت ، به جوان گفت : «به منزلت برگرد و با همسرت باش. هر گاه روز هشتم شد، همين جا پيش من باش» . جوان رفت و سپس روز هشتم به ديدار داوود عليه السلام آمد و نزد او نشست . سپس تا يك هفته ديگر رفت . آن گاه نزد او آمد و نشست. اين بار فرشته مرگ آمد . داوود عليه السلام گفت : «مگر تو به من نگفتى كه مأمور شده اى هفت روز ديگر، جان اين جوان را بگيرى ؟ هشت روز و هشت روز گذشت!». گفت : اى داوود! همانا خداى متعال به خاطر دلسوزى تو ، به او رحم كرد و اَجَل او را تا سى سال، به تأخير افكند .

.

ص: 184

الفصل السادس : أسباب حسن البداء6 / 1طاعَةُ اللّه عزّوجلِّ«قَالَتْ رُسُلُهُمْ أَفِى اللَّهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ يَدْعُوكُمْ لِيَغْفِرَ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَيُؤَخِّرَكُمْ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى قَالُواْ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا تُرِيدُونَ أَن تَصُدُّونَا عَمَّا كَانَ يَعْبُدُ ءَابَاؤُنَا فَأْتُونَا بِسُلْطَانٍ مُّبِينٍ» . (1)

«قَالَ يَاقَوْمِ إِنِّى لَكُمْ نَذِيرٌ مُّبِينٌ * أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ وَ اتَّقُوهُ وَ أَطِيعُونِ * يَغْفِرْ لَكُم مِّن ذُنُوبِكُمْ وَ يُؤَخِّرْكُمْ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى إِنَّ أَجَلَ اللَّهِ إِذَا جَاءَ لَا يُؤَخَّرُ لَوْ كُنتُمْ تَعْلَمُونَ» . (2)

6 / 2الاِستِغفارُالكتاب«وَ أَنِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَيْهِ يُمَتِّعْكُم مَّتَاعًا حَسَنًا إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى وَ يُؤْتِ كُلَّ ذِى فَضْلٍ فَضْلَهُ وَ إِن تَوَلَّوْاْ فَإِنِّى أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ كَبِيرٍ» . (3)

.


1- .إبراهيم : 10 .
2- .نوح : 2 _ 4 .
3- .هود : 3 .

ص: 185

فصل ششم : عوامل بَداى نيك

6 / 1 فرمانبرى از خدا
6 / 2 آمرزش خواهى

فصل ششم : عوامل بَداى نيك6 / 1فرمانبرى از خدا«پيامبرانشان گفتند : «مگر درباره خدا، پديد آورنده آسمان ها و زمين، ترديدى هست؟ او شما را دعوت مى كند تا پاره اى از گناهانتان را بر شما ببخشايد و تا زمانى معيّن، شما را مهلت دهد» . گفتند : شما جز بشرى مانند ما نيستيد . مى خواهيد ما را از آنچه پدرانمان مى پرستيدند، باز داريد . پس، براى ما حجّتى آشكار بياوريد» .

«[نوح] گفت : «اى قوم من! من شما را هشدار دهنده اى آشكارم كه: خدا را بپرستيد و از او پروا داريد و مرا فرمان بريد، [تا] برخى از گناهانتان را بر شما ببخشايد و [اَجَل] شما را تا وقتى معيّن، به تأخير اندازد . چون وقت مقرّر خدا برسد ، تأخير بر نخواهد داشت، اگر بدانيد»» .

6 / 2آمرزش خواهىقرآن«و اين كه از پروردگارتان آمرزش بخواهيد ، سپس به درگاه او توبه كنيد، كه شما را با بهره مندى نيكويى تا زمانى معيّن بهره مند مى سازد و به هر شايسته نعمتى از كَرَم خود عطا مى كند ، و اگر روى گردان شويد، من از عذاب روزى بزرگ بر شما بيمناكم» .

.

ص: 186

الحديثالإمام عليّ عليه السلام_ فِي استِغفارِهِ فِي السَّحَرِ _ :اللّهُمَّ وأستَغفِرُكَ لِكُلِّ ذَنبٍ يُدنِي الآجالَ ، ويَقطَعُ الآمالَ . (1)

6 / 3الدُّعاءُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الدُّعاءُ يَرُدُّ القَضاءَ ، وللّهِِ في خَلقِهِ قَضاءانِ : قَضاءٌ ماضٍ ، وقَضاءٌ مُحدَثٌ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :لا يَرُدُّ القَدَرَ إلَا الدُّعاءُ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :لا يَرُدُّ القَضاءَ إلَا الدُّعاءُ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :الدُّعاءُ جُندٌ مِن أجنادِ اللّهِ تَعالى مُجَنَّدٌ ، يَرُدُّ القَضاءَ بَعدَ أن يُبرَمَ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :يا بُنَيَّ ، أكثِر مِنَ الدُّعاءِ ؛ فَإِنَّ الدُّعاءَ يَرُدُّ القَضاءَ المُبرَمَ . (6)

.


1- .البلد الأمين : ص 44 ، بحار الأنوار : ج 87 ص 334 ح 58 .
2- .الفردوس : ج 2 ص 11 ح 2090 عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 16 ص 475 ح 45520 .
3- .سنن ابن ماجة : ج 1 ص 35 ح 90 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 670 ح 1814 كلاهما عن ثوبان .
4- .مكارم الأخلاق : ج 2 ص 7 ح 1978 ؛ مسند الشهاب : ج 2 ص 35 ح 545 ، حلية الأولياء : ج 3 ص 188 .
5- .اُسد الغابة : ج 5 ص 338 الرقم 5297 ، الإصابة : ج 6 ص 401 الرقم 8927 ، تاريخ دمشق : ج 22 ص 158 ح 4898 كلّها عن نمير بن أوس .
6- .تاريخ بغداد : ج 13 ص 36 الرقم 6992 ، الفردوس : ج 5 ص 364 ح 8448 كلاهما عن أنس ، كنز العمّال : ج 2 ص 69 ح 3161 .

ص: 187

6 / 3 دعا

حديثامام على عليه السلام_ در آمرزش خواهى اش هنگام سحر _ :خدايا! به خاطر هر گناهى كه اَجَل ها را نزديك مى كند و آرزوها را بر باد مى دهد، از تو آمرزش مى خواهم .

6 / 3دعاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دعا، قضا (حُكم) را باز مى گرداند . خداوند در باره آفريدگانش، دو گونه قضا دارد : قضاى نافذ [و تغييرناپذير] و قضاى نوپديد [و جايگزين قضاى تغييرپذير] .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :قَدَر (تقدير) را جز دعا، باز نمى گرداند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :قضا را جز دعا، باز نمى گرداند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دعا، سپاهى از سپاهيان آماده خداى متعال است كه قضا را [حتّى ]پس از قطعى شدن، باز مى گرداند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى فرزندم! بسيار دعا كن ؛ زيرا دعا [حتّى ]حكم حتمى شده را باز مى گرداند .

.

ص: 188

عنه صلى الله عليه و آله :لا يُغني حَذَرٌ مِن قَدَرٍ ، وَالدُّعاءُ يَنفَعُ مِمّا نَزَلَ ومِمّا لَم يَنزِل . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :الدُّعاءُ يَرُدُّ القَضاءَ المُبرَمَ ، فَاتَّخِذوهُ عُدَّةً . (2)

عنه عليه السلام_ في نِهايَةِ كِتابِهِ لِابنِهِ الحَسَنِ عليه السلام _ :أستَودِعُ اللّهَ دينَكَ ودُنياكَ ، وأسأَلُهُ خَيرَ القَضاءِ لَكَ فِي العاجِلَةِ وَالآجِلَةِ ، وَالدُّنيا وَالآخِرَةِ ، وَالسَّلامُ . (3)

عنه عليه السلام :اللّهُمَّ اصرِف عَنِّي الأَزلَ (4) وَاللَأواءَ (5) ، وَالبَلوى وسوءَ القَضاءِ ، وشَماتَةَ الأَعداءِ ، ومَنظَرَ السَّوءِ في نَفسي ومالي . (6)

الإمام زين العابدين والإمام الباقر عليهماالسلام :الدُّعاءُ يَرُدُّ القَضاءَ الَّذي اُبرِمَ إبراما . (7)

الكافي عن زرارة عن الإمام الباقر عليه السلام ، قال:قالَ عليه السلام لي : ألا أدُلُّكَ عَلى شَيءٍ لَم يَستَثنِ فيهِ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ؟ قُلتُ : بَلى . قالَ : الدُّعاءُ يَرُدُّ القَضاءَ وقَد اُبرِمَ إبراما _ وضَمَّ أصابِعَهُ _ . (8)

.


1- .المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 669 ح 1813 ، المعجم الأوسط : ج 3 ص 66 ح 2498 ، مسند الشهاب : ج2 ص 49 ح 859 كلّها عن عائشة ، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 242 ح 22105 ، المعجم الكبير : ج 20 ص 104 ح 201 كلاهما عن معاذ بن جبل وفيهما «لن ينفع» بدل «لا يغني»، كنز العمّال: ج 1 ص 133 ح 627.
2- .الخصال : ص 620 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، تحف العقول : ص110 ، بحار الأنوار : ج 10 ص 98 .
3- .نهج البلاغة : الكتاب 31 ، تحف العقول : ص 88 ، أعلام الدين : ص 289 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 233 .
4- .الأزْل : الشدَّة والضّيق ، وقد أزَلَ الرجلُ : أي صار في ضيقٍ وجدب (النهاية : ج 1 ص 46 «أزل») .
5- .اللّأواء : الشدّة وضيق المعيشة (النهاية : ج 4 ص 221 «لأو») .
6- .الكافي : ج 2 ص 525 ح 12 ، بحار الأنوار : ج 86 ص 291 ح 52 .
7- .الاختصاص : ص 228 عن أبي حمزة الثمالي ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 237 ح 2571 ، فلاح السائل : ص 76 ح 12 عن عليّ بن عقبة .
8- .الكافي : ج 2 ص 470 ح 6 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 9 ح 1986 عن عبد اللّه بن سنان ، عدّة الداعي : ص13 .

ص: 189

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :حذر و احتياط ، جلوگيرى از قَدَر نمى كند ؛ ولى دعا درباره آنچه فرود آمده و آنچه فرود نيامده ، سود مى بخشد .

امام على عليه السلام :دعا [حتّى] قضاى حتمى شده را باز مى گرداند . پس، آن را ساز و برگ خود سازيد .

امام على عليه السلام_ در انتهاى نامه اش به فرزندش حسن عليه السلام _ :دين و دنياى تو را به خداوند مى سپارم ، و از او درباره تو بهترين قضا را در حال و آينده و دنيا و آخرت، درخواست مى كنم. والسلام .

امام على عليه السلام :خدايا! سختى و تنگ دستى ، و گرفتارى و قضاى بد ، و شماتت دشمنان ، و چشم بد را از جان و مالم دور گردان .

امام زين العابدين و امام باقر عليهماالسلام :دعا [حتّى] قضايى را كه قطعى شده است ، باز مى گرداند .

الكافى_ به نقل از زراره _ :امام [باقر عليه السلام ] به من فرمود : «آيا تو را به چيزى كه پيامبر خدا در آن استثنايى قرار نداده است ، (1) راه نمايى نكنم ؟». گفتم : چرا . فرمود : «دعا، قضا را باز مى گرداند، هر چند قطعى شده باشد» و [ براى نشان دادن قطعيت قضا] انگشتانش را به هم چسباند .

.


1- .. يعنى هيچ موردى را از آن استثنا نكرده است. يا: خواست خداوند را استثنا نكرد و نفرمود : إن شاء اللّه .

ص: 190

الكافي عن حمّاد بن عثمان :سَمِعتُهُ (1) عليه السلام يَقولُ : إنَّ الدُّعاءَ يَرُدُّ القَضاءَ ، يَنقُضُهُ كَما يُنقَضُ السِّلكُ وقَد اُبرِمَ إبراما . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :الدُّعاءُ يَرُدُّ القَضاءَ بَعدَما اُبرِمَ إبراما ، فَأَكثِر مِنَ الدُّعاءِ فَإِنَّهُ مِفتاحُ كُلِّ رَحمَةٍ ، ونَجاحُ كُلِّ حاجَةٍ ، ولا يُنالُ ما عِندَ اللّهِ عز و جل إلّا بِالدُّعاءِ وإنَّهُ لَيسَ بابٌ يُكثَرُ قَرعُهُ ، إلّا يوشِكُ أن يُفتَحَ لِصاحِبِهِ . (3)

عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل لَيَدفَعُ بِالدُّعاءِ الأَمرَ الَّذي عَلِمَهُ أن يُدعى لَهُ فَيَستَجيبُ ، ولَولا ما وُفِّقَ العَبدُ مِن ذلِكَ الدُّعاءِ ، لَأَصابَهُ مِنهُ ما يَجُثُّهُ مِن جَديدِ الأَرضِ (4) . (5)

عنه عليه السلام :إنَّ الدُّعاءَ يَرُدُّ القَضاءَ وقَد نَزَلَ مِنَ السَّماءِ ، وقَد اُبرِمَ إبراما . (6)

الكافي عن عمر بن يزيد :سَمِعتُ أبَا الحَسَنِ عليه السلام يَقولُ : إنَّ الدُّعاءَ يَرُدُّ ما قَد قُدِّرَ وما لَم يُقَدَّر . قُلتُ : وما قَد قُدِّرَ عَرَفتُهُ ، فَما لَم يُقَدَّر ؟ قالَ : حَتّى لا يَكونَ . (7)

الإمام الهادي عليه السلام_ في قُنوتِهِ _ :اللّهُمَّ أسعِدنا بِالشُّكرِ ، وَامنَحنَا النَّصرَ ، وأعِذنا مِن سوءِ البَداءِ وَالعاقِبَةِ وَالخَترِ (8) . (9)

.


1- .هكذا جاء مضمرا .
2- .الكافي : ج2 ص469 ح1، مكارم الأخلاق : ج2 ص12 ح2006، بحار الأنوار : ج9 ص295 ح32.
3- .الكافي : ج 2 ص 470 ح 7 عن عبد اللّه بن سنان ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 9 ح 1986 ، فلاح السائل : ص 76 ح 12 .
4- .جَثَّهُ : قَلَعَهُ . والجَديدُ : وَجهُ الأرض (الصحاح : ج 1 ص 277 «جثث»، وج 2 ص 454 «جدد»).
5- .الكافي : ج 2 ص 470 ح 9 عن إسحاق بن عمّار ، وسائل الشيعة : ج 4 ص 1093 ح 7 .
6- .الكافي : ج 2 ص 469 ح 3 عن بسطام الزيّات ، وسائل الشيعة : ج 4 ص 1093 ح 3 .
7- .الكافي : ج 2 ص 469 ح 2 ، الاختصاص : ص 219 ، عدّة الداعي : ص 12 ، وسائل الشيعة : ج 4 ص 1093 ح 5 .
8- .الخَتْرُ _ بفتح فسكون _ : شبه الغدر ، وقيل : هو الخديعة بعينها (تاج العروس : ج 6 ص 329 «ختر») .
9- .بحار الأنوار : ج 85 ص 227 نقلاً عن مهج الدعوات : ص 82 وفيه «البدار» بدل «البداء» .

ص: 191

الكافى_ به نقل از حمّاد بن عثمان _ :از او [امام صادق عليه السلام ] شنيدم كه مى فرمود : «همانا دعا، قضا را باز مى گرداند [و] آن را وا مى گشايد، همان طورى كه رشته[ى تابيده ]واگشوده مى شود، هر چند محكم شده باشد .

امام صادق عليه السلام :دعا، قضا را پس از آن كه محكم شده باشد، باز مى گرداند . پس، بسيار دعا كن كه آن، كليد هر رحمت و برآورده كننده هر حاجتى است ، و آنچه نزد خداوند عز و جلاست، جز با دعا به دست نمى آيد و هيچ درى نيست كه بسيار كوبيده شود ، مگر آن كه به زودى به روى كوبنده آن، گشوده شود .

امام صادق عليه السلام :همانا خداوند عز و جل با دعا چيزى (بلايى) را دفع مى كند كه مى داند به خاطر آن، از او درخواست مى شود و او نيز اجابت مى كند . و اگر بنده موفّق به آن دعا نشده بود، به يقين، از ناحيه آن بلا، چيزى بدو مى رسيد كه او را از صفحه زمين بر مى داشت .

امام صادق عليه السلام :همانا دعا، قضا را باز مى گرداند، هر چند از آسمان، فرود آمده و حتمى شده باشد .

الكافى_ به نقل از عمر بن يزيد _ :از ابو الحسن (امام كاظم عليه السلام ) شنيدم كه مى فرمود : «همانا دعا ، امور مقدّر شده و مقدّر نشده را باز مى گرداند» . گفتم : [ بازگرداندنِ] مقدّر شده را فهميدم . مقدّر نشده چه طور؟ فرمود : «[بازگرداندنش به اين است] كه مقدَّر نشود» .

امام هادى عليه السلام_ در قنوتش _ :خدايا! ما را از [ نعمت] سپاس گزارى، بهره مند فرما ، و پيروزى را نصيبمان گردان ، و ما را از بدى بَدا و فرجام و نيرنگ، نگه دار .

.

ص: 192

6 / 4صِلَةُ الأَرحامِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :صِلَةُ القَرابَةِ مَثراةٌ فِي المالِ ، مَحَبَّةٌ فِي الأَهلِ ، مَنسَأَةٌ فِي الأَجَلِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن سَرَّهُ النَّساءُ فِي الأَجَلِ ، وَالزِّيادَةُ فِي الرِّزقِ ، فَليَصِل رَحِمَهُ . (2)

تفسير العيّاشي عن الحسين بن زيد بن عليّ عن جعفر بن محمّد عن أبيه عليهماالسلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنَّ المَرءَ لَيَصِلُ رَحِمَهُ وما بَقِيَ مِن عُمُرِهِ إلّا ثَلاثُ سِنينَ ، فَيَمُدُّهَا اللّهُ إلى ثَلاثٍ وثَلاثينَ سَنَةً ، وإنَّ المَرءَ لَيَقطَعُ رَحِمَهُ وقَد بَقِيَ مِن عُمُرِهِ ثَلاثٌ وثَلاثونَ سَنَةً ، فَيَقصُرُهَا اللّهُ إلى ثَلاثِ سِنينَ أو أدنى . قالَ الحُسَينُ [بن زيد] : وكانَ جَعفَرٌ عليه السلام يَتلو هذِهِ الآيَةَ «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ» (3) . (4)

الإمام عليّ عليه السلام_ كانَ يَقولُ _ :إنَّ أفضَلَ ما يَتَوَسَّلُ بِهِ المُتَوَسِّلونَ الإِيمانُ بِاللّهِ ورَسولِهِ ... وصِلَةُ الرَّحِمِ فَإِنَّها مَثراةٌ فِي المالِ ، ومَنسَأَةٌ فِي الأَجَلِ . (5)

.


1- .المعجم الأوسط : ج 8 ص 14 ح 7810 عن عمرو بن سهل ، كنز العمّال : ج 3 ص 358 ح 6925 ؛ قرب الإسناد : ص 355 ح 1272 عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 74 ص 102 ح 58 .
2- .الكافي : ج 2 ص 152 ح 16 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 74 ص 121 ح 84 ؛ مسند ابن حنبل : ج 8 ص 328 ح 22463 عن ثوبان ، المصنّف لعبد الرّزاق : ج 11 ص 172 ح 20235 عن أبي إسحاق ، كنز العمّال : ج 3 ص 365 ح 6967 .
3- .الرعد : 39 .
4- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 220 ح 75 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 121 ح 66 ؛ كنز العمّال : ج 3 ص 357 ح 6920 نقلاً عن أبي الشيخ عن ابن عمرو نحوه .
5- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 205 ح 613 ، علل الشرائع : ص 247 ح 1 عن إبراهيم بن عمر ، الأمالي للطوسي : ص 216 ح 380 عن أبي بصير عن الإمام الباقر عنه عليهماالسلام ، تحف العقول : ص 149 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 398 ح 21 .

ص: 193

6 / 4 صله رحم

6 / 4صله رحمپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :صله رحم ، موجب افزايش دارايى ، دوستى در خاندان، و تأخير در اَجَل است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه تأخير در اَجَل و زيادى در روزى، خوش حالش مى كند، بايد صله رحم نمايد .

تفسير العيّاشى_ به نقل از حسين بن زيد بن على _ :امام صادق عليه السلام از پدرش نقل نمود كه پيامبر خدا فرمود : «همانا فردى صله رحم مى كند، در حالى كه جز سه سال از عمرش باقى نمانده است . آن گاه خداوند، آن سه سال را تا سى و سه سال افزايش مى دهد . نيز فردى قطع رحم مى كند، در حالى كه از عمرش سى و سه سال باقى مانده است . آن گاه خداوند، آن سى و سه سال را به سه سال يا كمتر كاهش مى دهد» . امام صادق عليه السلام پيوسته اين آيه را تلاوت مى نمود : «خدا آنچه را بخواهد، محو مى كند يا باقى مى گذارد و البتّه اصل كتاب، نزد اوست» .

امام على عليه السلام_ مى فرمود _ :همانا بهترين چيزهايى كه توسّل جويندگان به آنها متوسّل مى شوند، ايمان به خدا و پيامبرش ... و صله رحم است ؛ زيرا صله رحم، مايه فراوانى دارايى و تأخير در اَجَل است .

.

ص: 194

عنه عليه السلام :صِلَةُ الأَرحامِ تُثمِرُ الأَموالَ ، وتُنسِئُ فِي الآجالِ . (1)

عنه عليه السلام :صِلَةُ الرَّحِمِ تُوَسِّعُ الآجالَ ، وتُنَمِّي الأَموالَ . (2)

الإمام الباقر عليه السلام :صِلَةُ الأَرحامِ تُزَكِّي الأَعمالَ ، وتُنَمِّي الأَموالَ ، وتَدفَعُ البَلوى ، وتُيَسِّرُ الحِسابَ ، وتُنسِئُ فِي الأَجَلِ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :صِلوا أرحامَكُم ، فَفي صِلَتِها مَنسَأَةٌ فِي الأَجَلِ ، وزِيادَةٌ فِي العَدَدِ . (4)

6 / 5الصَّدَقَةُالإمام عليّ عليه السلام :بِالصَّدَقَةِ تُفسَحُ الآجالُ . (5)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ عيسى روحَ اللّهِ مَرَّ بِقَومٍ مُجَلِّبينَ (6) فَقالَ : ما لِهؤُلاءِ ؟ قيلَ : يا روحَ اللّهِ ، إنَّ فُلانَةَ بِنتَ فُلانٍ تُهدى إلى فُلانِ بنِ فُلانٍ في لَيلَتِها هذِهِ . قالَ : يُجَلِّبونَ اليَومَ ويَبكونَ غَدا ، فَقالَ قائِلٌ مِنهُم : ولِمَ يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : لِأَنَّ صاحِبَتَهُم مَيِّتَةٌ في لَيلَتِها هذِهِ ! فَقالَ القائِلونَ بِمَقالَتِهِ : صَدَقَ اللّهُ وصَدَقَ رَسولُهُ ، وقالَ أهلُ النِّفاقِ : ما أقرَبَ غَدا ! فَلَمّا أصبَحوا جاؤوا فَوَجَدوها عَلى حالِها لَم يَحدُث بِها شَيءٌ . فَقالوا : يا روحَ اللّهِ إنَّ الَّتي أخبَرتَنا أمسِ أنَّها مَيِّتَةٌ لَم تَمُت ! فَقالَ عيسى عليه السلام : يَفعَلُ اللّهُ ما يَشاءُ ، فَاذهَبوا بِنا إلَيها . فَذَهَبوا يَتَسابَقونَ حَتّى قَرَعُوا البابَ ، فَخَرَجَ زَوجُها فَقالَ لَهُ عيسى عليه السلام : اِستَأذِن لي عَلى صاحِبَتِكَ ، قالَ : فَدَخَلَ عَلَيها فَأَخبَرَها أنَّ روحَ اللّهِ وكَلِمَتَهُ بِالبابِ مَعَ عِدَّةٍ ، قالَ : فَتَخَدَّرَت ، فَدَخَلَ عَلَيها فَقالَ لَها : ما صَنَعتِ لَيلَتَكِ هذِهِ ؟ قالَت : لَم أصنَع شَيئا إلّا وقَد كُنتُ أصنَعُهُ فيما مَضى ، إنَّهُ كانَ يَعتَرينا سائِلٌ في كُلِّ لَيلَةِ جُمُعَةٍ فَنُنيلُهُ ما يَقوتُهُ إلى مِثلِها ، وإنَّهُ جاءَني في لَيلَتي هذِهِ وأنَا مَشغولَةٌ بِأَمري وأهلي في مَشاغِلَ (7) فَهَتَفَ فَلَم يُجِبهُ أحَدٌ ، ثُمَّ هَتَفَ فَلَم يُجَب ، حَتّى هَتَفَ مِرارا ، فَلَمّا سَمِعتُ مَقالَتَهُ قُمتُ مُتَنَكِّرَةً حَتّى أنَلتُهُ كَما كُنّا نُنيلُهُ . فَقالَ لَها : تَنَحَّي عَن مَجلِسِكِ ، فَإِذا تَحتَ ثِيابِها أفعى مِثلُ جِذعَةٍ عاضٌّ عَلى ذَنَبِهِ ! فَقالَ عليه السلام : بِما صَنَعتِ صُرِفَ عَنكِ هذا . (8)

.


1- .غرر الحكم : ج 4 ص 207 ح 5847 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 303 ح 5375 .
2- .غرر الحكم : ج 4 ص 215 ح 5878 .
3- .الكافي : ج 2 ص 150 ح 4 عن أبي حمزة ، تحف العقول : ص 299 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 111 ح 71 .
4- .روضة الواعظين : ص 156 ، بحار الأنوار : ج 35 ص 107 ح 34 .
5- .غرر الحكم : ج 5 ص 212 ح 4239 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 187 ح 3839 .
6- .الجَلبَةُ : الأصوات ، وقيل : اختلاط الأصوات ، والجلَبُ : الجلَبةُ في جماعة النّاس ، من الصّياح (لسان العرب : ج 1 ص 269 «جلب») .
7- .في المصدر : «مشاغيل» ، والتصويب من بحار الأنوار .
8- .الأمالي للصدوق : ص 589 ح 816 عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 4 ص 94 ح 1 .

ص: 195

6 / 5 صدقه

امام على عليه السلام :صله رحم ، دارايى ها را زياد مى كند و اَجَل ها را به عقب مى اندازد .

امام على عليه السلام :صله رحم ، عمرها را افزايش و دارايى ها را رشد مى دهد .

امام باقر عليه السلام :صله رحم ، عمل ها را پاكيزه مى نمايد و دارايى ها را رشد مى دهد و بلاها را دفع مى كند و حساب را آسان مى گرداند و اَجَل را به تأخير مى اندازد .

امام صادق عليه السلام :صله رحم كنيد ؛ زيرا صله رحم ، باعث تأخير اجل و افزايش سال هاى عمر مى شود .

6 / 5صدقهامام على عليه السلام :به واسطه صدقه، اَجَل ها توسعه مى يابند .

امام صادق عليه السلام :عيسى روح اللّه ، بر قومى گذشت كه فرياد و هلهله مى كردند . پرسيد : «اينان را چه شده است؟». گفته شد : اى روح اللّه ! امشب ، فلانى دختر فلانى، به عروسى فلانى پسر فلانى در مى آيد . گفت : «امروز ، فرياد و هلهله سر مى دهند و فردا گريه مى كنند» . يكى از آنان گفت : چرا، اى فرستاده خدا؟ گفت : «زيرا امشب، عروس آنان خواهد مُرد». گفتند : خدا و فرستاده او راست مى گويند . منافقان گفتند : فردا نزديك است ! صبح كه شد، آمدند و عروس را زنده يافتند، و هيچ اتّفاقى برايش نيفتاده بود . گفتند : اى روح اللّه ! آن كه ديروز خبر دادى مى ميرد ، نمرده است! عيسى عليه السلام گفت : «خدا هر چه بخواهد، انجام مى دهد» . ما را نزد او (عروس) ببريد . پس در حالى كه از همديگر سبقت مى گرفتند، رفتند تا [به خانه عروس رسيدند و] در زدند . شوهرش بيرون آمد . عيسى عليه السلام به او گفت : «از همسرت براى من اجازه بگير» . شوهر، نزد همسرش آمد و به او خبر داد كه روح و كلمه خدا [ عيسى عليه السلام ] با گروهى ، پُشت در هستند . همسرش خود را پوشاند. آن گاه عيسى عليه السلام وارد شد و به او گفت : «ديشب چه كار [خيرى ]انجام دادى؟» . گفت: كارى انجام ندادم، مگر همان كارى كه در گذشته نيز انجام مى دادم . هر شب جمعه، نيازمندى مى آمد و ما غذاى او را تا شب جمعه بعدى مى داديم . ديشب هم آمد، در حالى كه من و خانواده ام سرگرم كارهاى خود بوديم . او صدا زد؛ ولى كسى جوابش را نداد . دوباره صدا زد؛ ولى جواب نشنيد ، تا اين كه بارها صدا زد . وقتى سخنش را شنيدم، برخاستم و به صورت ناشناخته ، همان طور كه درگذشته به او غذا مى رسانديم ، غذا را به او رساندم . [عيسى عليه السلام ] به او گفت : «از جايت كنار رو» . [او از جايش كنار رفت] ناگهان از زير لباس او يك افعى چون تنه درخت پديدار گشت كه دمش را به دندان گرفته بود . [عيسى عليه السلام ] گفت : «به خاطر آنچه انجام دادى، اين افعى از تو باز داشته شده است» .

.

ص: 196

عنه عليه السلام :مَرَّ يَهودِيٌّ بِالنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : السّامُ عَلَيكَ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : عَلَيكَ ، فَقالَ أصحابُهُ : إنَّما سَلَّمَ عَلَيكَ بِالمَوتِ ، قالَ : المَوتُ عَلَيكَ . قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : وكَذلِكَ رَدَدتُ . ثُمَّ قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : إنَّ هذَا اليَهودِيَّ يَعَضُّهُ أسوَدُ في قَفاهُ فَيَقتُلُهُ . قالَ : فَذَهَبَ اليَهودِيُّ فَاحتَطَبَ حَطَبا كَثيرا فَاحتَمَلَهُ ثُمَّ لَم يَلبَث أنِ انصَرَفَ . فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ضَعهُ ، فَوَضَعَ الحَطَبَ فَإِذا أسوَدُ في جَوفِ الحَطَبِ عاضٌّ عَلى عودٍ ، فَقالَ : يا يَهودِيُّ ، ما عَمِلتَ اليَومَ ؟ قالَ : ما عَمِلتُ عَمَلاً إلّا حَطَبي هذَا ، احتَمَلتُهُ فَجِئتُ بِهِ ، وكانَ مَعي كَعكَتانِ ، فَأَكَلتُ واحِدَةً وتَصَدَّقتُ بِواحِدَةٍ عَلى مِسكينٍ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : بِها دَفَعَ اللّهُ عَنهُ . وقالَ : إنَّ الصَّدَقَةَ تَدفَعُ ميتَةَ السَّوءِ عَنِ الإِنسانِ . (1)

.


1- .الكافي : ج 4 ص 5 ح 3 عن سالم بن مكرم ، بحار الأنوار : ج 4 ص 121 ح 67 .

ص: 197

امام صادق عليه السلام :يهودى اى از كنار پيامبر صلى الله عليه و آله گذر كرد و گفت : السّام عليك (مرگ بر تو) . پيامبر خدا فرمود : «عليك (بر تو باد) ». ياران پيامبر صلى الله عليه و آله گفتند: با مرگ، به تو سلام كرد و گفت : مرگ بر تو ! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «من نيز همان گونه جوابش دادم» . پيامبر صلى الله عليه و آله سپس فرمود : «گردن اين يهودى را مار سياهى، از پشت مى گزد و او را مى كشد» . يهودى رفت و هيزم بسيارى جمع كرد و بر پشت خود نهاد. سپس زمانى نگذشت كه باز گشت . پيامبر خدا به او فرمود : «بارت را زمين بگذار». او هيزم ها را زمين گذاشت . ناگهان مار سياهى كه در درون هيزم ها چوبى را به دندان گرفته بود، پيدا شد . [پيامبر صلى الله عليه و آله ]فرمود : «اى يهودى! امروز، چه كرده اى؟». گفت : جز جمع آورى اين هيزم ها كارى نكرده ام ، آن را بار پشتم كردم و آوردم ، در حالى كه دو قرص نان ، همراهم بود : يكى از آن دو را خودم خوردم و ديگرى را به مسكينى صدقه دادم . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «به خاطر همان، خداوند، [اين مار سياه را] از او دفع كرد» و فرمود : «همانا صدقه، مرگ بد را از انسان برطرف مى كند» .

.

ص: 198

الإمام العسكريّ عليه السلام_ في الدُّعاءِ _ :يا مَن يَرُدُّ بِأَلطَفِ الصَّدَقَةِ وَالدُّعاءِ ، عَن أعنانِ السَّماءِ ، ما حُتِمَ واُبرِمَ مِن سوءِ القَضاءِ . (1)

6 / 6الرِّضا بِالقَضاءِالإمام الصادق عليه السلام :كانَ في بَني إسرائيلَ نَبِيٌّ وَعَدَهُ اللّهُ ... النُّصرَةَ إلى خَمسَ عَشرَةَ سَنَةً ، فَأَخبَرَ بِذلِكَ النَّبِيُّ قَومَهُ فَقالوا : ما شاءَ اللّهُ ، فَعَجَّلَهُ اللّهُ لَهُم في خَمسَ عَشرَةَ لَيلَةً . (2)

راجع : موسوعة العقائد الإسلامية : ج 6 (الفصل الثاني عشر : الرضا بالقضاء والقدر) .

6 / 7عَدلُ السُّلطانِالإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل جَعَلَ لِمَن جَعَلَ لَهُ سُلطانا أجَلاً ومُدَّةً مِن لَيالٍ وأيّامٍ وسِنينَ وشُهورٍ ، فَإِن عَدَلوا فِي النّاسِ أمَرَ اللّهُ عز و جل صاحِبَ الفَلَكِ (3) أن يُبطِئَ بِإِدارَتِهِ فَطالَت أيّامُهُم ولَياليهِم وسِنينُهُم وشُهورُهُم ، وإن جاروا فِي النّاسِ ولَم يَعدِلوا أمَرَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى صاحِبَ الفَلَكِ فَأَسرَعَ بِإِدارَتِهِ فَقَصُرَت لَياليهِم وأيّامُهُم وسِنينُهُم وشُهورُهُم ، وقَد وَفى عز و جل لَهُم بِعَدَدِ اللَّيالي وَالشُّهورِ . (4)

.


1- .البلد الأمين : ص 60 ، مصباح المتهجّد : ص 229 من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، المصباح للكفعمي : ص 113 ، بحار الأنوار : ج 86 ص 175 ح 45 .
2- .الإمامة والتبصرة : ص 235 ح 86 عن إسحاق بن عمّار ، بحار الأنوار : ج 4 ص 112 ح 32 .
3- .لعلّ المراد تسبيب أسباب زوال دولتهم ، على الاستعارة التمثيليّة (مرآة العقول : ج 26 ص 21) .
4- .الكافي : ج 8 ص 271 ح 400 عن أبي إسحاق ، علل الشرائع : ص 566 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 58 ص 271 ح 57 .

ص: 199

6 / 6 خشنودى به قضا
6 / 7 دادگرىِ فرمانروا

امام عسكرى عليه السلام_ در دعا _:اى كسى كه با كمترين صدقه و دعا ، قضاى بدِ حتمى را از پهنه آسمان ، باز مى گرداند !

6 / 6خشنودى به قضاامام صادق عليه السلام :در ميان بنى اسرائيل، پيامبرى بود كه خداوند به او وعده داد... پانزده سال ديگر پيروزى اش خواهد داد . پس آن پيامبر، خبر را به قومش داد . گفتند : هر چه خدا خواهد! و خداوند ، پانزده سال را به پانزده شب، تقليل داد .

ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 9 ص 113 (عدالت خداوند / فصل دوازدهم : خشنودى به قضا و قدر) .

6 / 7دادگرىِ فرمانرواامام صادق عليه السلام :خداوند براى كسى كه به او شهريارى داده، مدّت و زمان معيّنى از شب ها و روزها و سال ها و ماه ها قرار داده است . اگر در ميان مردم، دادگرى كنند ، خداوند عز و جل فَلك دار را فرمان مى دهد كه چرخش فلك را كُند نمايد و در نتيجه، روزها و شب ها و سال ها و ماه هاى آنان دراز مى گردد ، و اگر در ميان مردم، ستمگرى كنند و دادگرى نورزند ، خداوند _ تبارك و تعالى _ به فَلك دار فرمان مى دهد و او چرخش آن را سرعت مى بخشد و شب ها و روزها و سال ها و ماه هاى آنان كوتاه مى گردد ، و اين چنين خداوند عز و جل به تعداد شب ها و ماه هاى معيّن در باره آنان هم وفا كرده است .

.

ص: 200

6 / 8زِيارَةُ الحُسَينِ عليه السلامالإمام الباقر عليه السلام :مُروا شيعَتَنا بِزِيارَةِ قَبرِ الحُسَينِ عليه السلام ؛ فَإِنَّ إتيانَهُ يَزيدُ فِي الرِّزقِ ، ويَمُدُّ فِي العُمُرِ ، ويَدفَعُ مَدافِعَ السَّوءِ (1) ، وإتيانَهُ مُفتَرَضٌ عَلى كُلِّ مُؤمِنٍ يُقِرُّ لَهُ بِالإِمامَةِ مِنَ اللّهِ . (2)

عنه عليه السلام :إنَّ الحُسَينَ صاحِبَ كَربَلاءَ قُتِلَ مَظلوما مَكروبا عَطشانا لَهفانا ، وحَقٌّ عَلَى اللّهِ عز و جل (3) أن لا يَأتِيَهُ لَهفانٌ ولا مَكروبٌ ولا مُذنِبٌ ولا مَغمومٌ ولا عَطشانُ ولا ذو عاهَةٍ ثُمَّ دَعا عِندَهُ وتَقَرَّبَ بِالحُسَينِ عليه السلام إلَى اللّهِ عز و جل ، إلّا نَفَّسَ اللّهُ كُربَتَهُ وأعطاهُ مَسأَلَتَهُ وغَفَرَ ذَنبَهُ ومَدَّ في عُمُرِهِ وبَسَطَ في رِزقِهِ، فَاعتَبِروا يا اُولِيالأَبصارِ. (4)

كامل الزيارات عن عبد الملك الخثعمي عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال :قالَ عليه السلام لي : يا عَبدَ المَلِكِ ، لا تَدَع زِيارَةَ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام ومُر أصحابَكَ بِذلِكَ ؛ يَمُدُّ اللّهُ في عُمُرِكَ ، ويَزيدُ اللّهُ في رِزقِكَ ، ويُحييكَ اللّهُ سَعيدا ولا تَموتُ إلّا سَعيدا ويَكتُبُكَ سَعيدا . (5)

.


1- .في كتاب من لا يحضره الفقيه والأمالي للصدوق : «فإنّ زيارته تدفع الهدم والغرق والحرق وأكل السبع» بدل «فإنّ إتيانه يزيد في الرزق ويمدّ في العمر ويدفع مدافع السوء» .
2- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 42 ح 86 ، كامل الزيارات : ص 284 ح 456 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 582 ح 3177 ، الأمالي للصدوق : ص 206 ح 226 ، المزار للمفيد : ص 26 ح 1 والثلاثة الأخيرة نحوه وكلّها عن محمّد بن مسلم .
3- .في بحار الأنوار وبعض نسخ المصدر : «فآلى اللّه عز و جل على نفسه» بدل «وحقّ على اللّه عز و جل» .
4- .كامل الزيارات : ص 313 ح 531 عن محمّد بن مسلم ، بحار الأنوار : ج 101 ص 46 ح 5 .
5- .كامل الزيارات : ص 286 ح 461 ، بحار الأنوار : ج 101 ص 47 ح 12 .

ص: 201

6 / 8 زيارت امام حسين عليه السلام

6 / 8زيارت امام حسين عليه السلامامام باقر عليه السلام :شيعيان ما را به زيارت حسين عليه السلام فرمان دهيد ؛ زيرا رفتن به زيارت او، روزى را زياد و عمر را طولانى مى كند و حوادث بد را دفع مى نمايد. رفتن به زيارت او ، بر هر مؤمنى كه به امامت او از جانب خداوند عز و جل اعتراف دارد واجب گشته است .

امام باقر عليه السلام :همانا حسينِ كربلا، مظلومانه ، غمگنانه ، تشنه كام و اندوهناك، كشته شد و خداوند عز و جل بر خود، لازم مى داند كه هر اندوهگين و غمگين و گنهكار و غصّه دار و تشنه كام و بيمارى را كه به زيارت وى آيد و در آن جا دعا كند و به وسيله حسين عليه السلام به خداوند عز و جل تقرّب جويد ، غمش را برطرف نمايد و خواسته اش را بدهد و گناهش را بيامرزد و عمرش را طولانى كند و در روزى اش توسعه بخشد . پس _ اى صاحبان انديشه _ پند بگيريد .

كامل الزيارات_ به نقل از عبد الملك خَثعَمى _ :امام صادق عليه السلام به من فرمود : «اى عبد الملك! زيارت حسين بن على عليه السلام را ترك نكن و يارانت را بِدان امر كن، كه خداوند، عمرت را طولانى و روزى ات را زياد مى كند و زندگى همراه با سعادت به تو مى بخشد و جز سعادتمند نمى ميرى و تو را سعادتمند، مى نويسد» .

.

ص: 202

تهذيب الأحكام عن منصور بن حازم (1) ، قال :تهذيب الأحكام عن منصور بن حازم (2) ، قال : سَمِعتُهُ (3) عليه السلام يَقولُ : مَن أتى عَلَيهِ حَولٌ لَم يَأتِ قَبرَ الحُسَينِ عليه السلام نَقَصَ اللّهُ مِن عُمُرِهِ حَولاً . ولَو قُلتُ : إنَّ أحَدَكُم يَموتُ قَبلَ أجَلِهِ بِثَلاثينَ سَنَةً لَكُنتُ صادِقا ؛ وذلِكَ أنَّكُم تَترُكونَ زِيارَتَهُ . فَلا تَدَعوها ، يَمُدُّ اللّهُ في أعمارِكُم ، ويَزيدُ في أرزاقِكُم ، وإذا تَرَكتُم زِيارَتَهُ نَقَصَ اللّهُ مِن أعمارِكُم وأرزاقِكُم ، فَتَنافَسوا في زِيارَتِهِ ولا تَدَعوا ذلِكَ ؛ فَإِنَّ الحُسَينَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام شاهِدٌ لَكُم عِندَ اللّهِ تَعالى وعِندَ رَسولِهِ وعِندَ عَلِيٍّ وعِندَ فاطِمَةَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِم أجمَعينَ . (4)

6 / 9تِلكَ الأَسبابُرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في قَولِهِ تَعالى : «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ» (5) _ :الصَّدَقَةُ وَاصطِناعُ المَعروفِ وصِلَةُ الرَّحِمِ وبِرُّ الوالِدَينِ ، يُحَوِّلُ الشَّقاءَ سَعادَةً ، ويَزيدُ مِنَ العُمُرِ ، ويَقي مَصارِعَ السَّوءِ . (6)

الأمالي للشجري عن الأوزاعي :دَخَلتُ المَدينَةَ مَدينَةَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وسلمقالَ : فَقُلتُ : مَن هاهُنا مِنَ الفُقَهاءِ ؟ فَقالوا : مُحَمَّدُ بنُ المُنكَدِرِ ، ومُحَمَّدُ بنُ المُبَشِّرِ ، ومُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍّ _ يَعنِي ابنَ الحُسَينِ بنِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليهم السلام _ فَقُلتُ في نَفسي : لَيسَ مِن هؤُلاءِ أحَقُّ أن يُبدَأَ بِهِ مِنِ ابنِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَأَتَيتُهُ وقُلتُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، أخبِرني عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ» . فَقالَ : أخبَرَني أبي عَن جَدّي عَن عَلِيٍّ عليه السلام ، أنَّهُ سَأَلَ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : لَاُبَشِّرَنَّكَ يا عَلِيُّ بِها ، تُبَشِّرُ اُمَّتي مِن بَعدي ، وهِيَ : الصَّدَقَةُ عَلى وَجهِها ، وبِرُّ الوالِدَينِ ، وَاصطِناعُ المَعروفِ ، وصِلَةُ الرَّحِمِ ، تُحَوِّلُ الشَّقاءَ سَعادَةً ، وتَزيدُ فِي العُمُرِ ، وتَقي مَصارِعَ السَّوءِ . 7

.


1- .منصور بن حازم البجلي؛ قال النجاشي : كوفي، ثقة، عين، صدوق، من جملة أصحابنا وفقهائهم (رجال النجاشي : ج 2 ص 352 الرقم 1102) .
2- .كذا ورد في المصدر مضمرا .
3- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 43 ح 91 ، كامل الزيارات : ص 284 ح 457 ، المزار للمفيد : ص 32 ح 2 ، بحار الأنوار : ج 101 ص 46 ح 11 .
4- .الرعد : 39 .
5- .الفردوس : ج 5 ص 262 ح 8130 عن الإمام عليّ عليه السلام ، كنز العمّال : ج 2 ص 443 ح 4450 نقلاً عن ابن مردويه عن الأوزاعي عن الإمام الباقر عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه .
6- .الأمالي للشجري : ج 2 ص 124 .

ص: 203

6 / 9 اين چند عامل

تهذيب الأحكام_ به نقل از منصور بن حازم _ :از او (امام صادق يا كاظم عليهماالسلام) شنيدم كه مى فرمود : «هر كس سال بر او بگذرد و قبر حسين عليه السلام را زيارت نكند، خداوند، از عمرش يك سال مى كاهد و اگر بگويم كه يكى از شما سى سال پيش از اَجَلش مى ميرد، به يقين، راست گفته ام. اين، بِدان جهت است كه شما زيارت او را ترك مى كنيد . بنا بر اين ، زيارت او را ترك نكنيد تا خداوند، عمرهايتان را طولانى و روزى هايتان را زياد كند، و هر گاه زيارت او را ترك نموديد، خداوند از عمرهايتان و روزى هايتان مى كاهد. پس در زيارتش از يكديگر سبقت بگيريد و آن را ترك نكنيد ؛ چرا كه حسين بن على عليهماالسلام براى شما نزد خداى متعال و پيامبرش و نزد على و نزد فاطمه _ كه درود خدا بر همه ايشان باد _ گواه است» .

6 / 9و اين چند عاملپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در باره اين سخن خداى متعال : «خدا آنچه را بخواهد، محو يا اثبات مى كند ، و اصل كتاب، نزد اوست» _ :صدقه و كار نيك و صله رحم و نيكى به پدر و مادر ، بدبختى را به سعادتمندى تبديل مى كنند ، عمر را افزايش مى دهند ، و از مرگ هاى بد، جلوگيرى مى كنند .

الأمالى ، شجرى_ به نقل از اوزاعى _ :وارد مدينه، شهر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شدم و گفتم : اين جا از فقيهان ، چه كسانى هستند؟ گفتند : محمّد بن مُنكَدِر ، محمّد بن مبشّر ، و محمّد بن على (يعنى على بن الحسين بن على بن ابى طالب عليهم السلام ). پيش خود گفتم : براى آغاز كردن، هيچ يك از اينها، از فرزند پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شايسته تر نيست . پس نزد او (امام باقر عليه السلام ) آمدم و گفتم : اى فرزند پيامبر خدا! مرا درباره اين سخن خداوند عز و جل آگاه ساز : «خدا آنچه را بخواهد، محو يا ثبت مى كند ، و اصل كتاب، نزد اوست» . فرمود : «پدرم از جدّم از على عليه السلام ، به من خبر داد كه او از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد و پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : اى على! همانا تو را به اين [آيه] بشارت مى دهم كه تو امّت مرا پس از من، بشارت دهى ، و آن : صدقه دادن به طرز درست آن ، نيكى به پدر و مادر ، كار نيك ، و صله رحم است كه بدبختى را به سعادتمندى تبديل مى كند ، عمر را افزايش مى دهد و از مرگ هاى بد، جلوگيرى مى نمايد » .

.

ص: 204

الإمام الباقر عليه السلام :بِرُّ الوالِدَينِ ، وصِلَةُ الرَّحِمِ ، يَزيدانِ فِي الأَجَلِ . (1)

.


1- .الزهد للحسين بن سعيد : ص 101 ح 97 عن الوصافي ، بحار الأنوار : ج 74 ص 83 ح 89 .

ص: 205

امام باقر عليه السلام :نيكى به پدر و مادر و صله رحم ، مهلت [عمر] را افزايش مى دهند .

.

ص: 206

الفصل السابع : ما يوجب سوء البداءالكتاب«إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ وَ إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلَا مَرَدَّ لَهُ» . (1)

«ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّرًا نِّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» . (2)

«وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كَانَتْ ءَامِنَةً مُّطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِمَا كَانُواْ يَصْنَعُونَ» . (3)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يَقولُ اللّهُ عز و جل : ... ما مِن أهلِ قَريَةٍ ، ولا أهلِ بَيتٍ ، ولا رَجُلٍ بِبادِيَةٍ (4) ، كانوا عَلى ما أحبَبتُ مِن طاعَتي ، ثُمَّ تَحَوَّلوا عَنها إلى ما كَرِهتُ مِن مَعصِيَتي ، إلّا تَحَوَّلتُ لَهُم عَمّا يُحِبّونَ مِن رَحمَتي إلى ما يَكرَهونَ مِن غَضَبي . (5)

.


1- .الرعد : 11 .
2- .الأنفال : 53 .
3- .النحل : 112 .
4- .البداوة خلاف الحضر ، وسمّيت الباديةُ باديةً لبروزها وظهورها ، وقيل للبريّة بادية ؛ لكونها ظاهرة بارزة (تاج العروس : ج 19 ص 191 «بدو») .
5- .كنز العمّال : ج 16 ص 137 ح 44166 نقلاً عن ابن مردويه عن الإمام عليّ عليه السلام .

ص: 207

فصل هفتم : عوامل بَداى بَد

فصل هفتم : عوامل بَداى بَدقرآن«در حقيقت ، خدا حال قومى را تغيير نمى دهد تا اين كه آنان حال خود را تغيير دهند . و چون خدا براى قومى آسيبى بخواهد ، هيچ برگشتى براى آن نيست» .

«اين [كيفر]، بِدان سبب است كه خداوند، نعمتى را كه بر قومى ارزانى داشته، تغيير نمى دهد ، مگر آن كه آنان آنچه را در دل دارند، تغيير دهند ، و خدا شنواى داناست» .

«و خداى، شهرى را مثل زده است كه امن و امان بود [و] روزى اش از هر سو فراوان مى رسيد . پس، [ساكنانش ]نعمت هاى خدا را ناسپاسى كردند و خدا هم به [سزاى] آنچه انجام مى دادند ، طعم گرسنگى و هراس را به [مردم ]آن چشانيد» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل مى فرمايد : « ... اهل هيچ آبادى و هيچ خانه اى ، و هيچ مرد باديه نشينى نيست كه مرا آن چنان كه من دوست دارم، فرمانبرى كند و سپس از آن حالت به آنچه ناخوش دارم، يعنى نافرمانى روى آورد ، مگر اين كه من نيز در برابر رحمتم _ كه خوشايند آنهاست _ ، به خشمم _ كه نمى پسندند _ ، روى آورم».

.

ص: 208

عنه صلى الله عليه و آله :إذا جارَ الحاكِمُ قَلَّ المَطَرُ ، وإذا غُرِّرَ (1) بِأَهلِ الذِّمَّةِ ظَهَرَ عَلَيهِم عَدُوُّهُم ، وإذا ظَهَرَتِ الفَواحِشُ كانَتِ الرَّجفَةُ ، وإذا قَلَّ الأَمرُ بِالمَعروفِ استُبيحَ الحَريمُ ، وإنَّما هُوَ التَّبديلُ ، ثُمَّ التَّدبيرُ ، ثُمَّ التَّدميرُ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا ظَهَرَ الزِّنا كَثُرَ مَوتُ الفَجأَةِ ، وإذا طُفِّفَ المِكيالُ أخَذَهُمُ اللّهُ بِالسِّنينَ وَالنَّقصِ ، وإذا مَنَعُوا الزَّكاةَ مَنَعَتِ الأَرضُ بَرَكَتَها مِنَ الزَّرعِ وَالثِّمارِ وَالمَعادِنِ ، وإذا جاروا فِي الأَحكامِ تَعاوَنوا عَلَى الظُّلمِ وَالعُدوانِ ، وإذا نَقَضُوا العُهودَ سَلَّطَ اللّهُ عَلَيهِم عَدُوَّهُم ، وإذا قَطَعُوا الأَرحامَ جُعِلَتِ الأَموالُ في أيدِي الأَشرارِ ، وإذا لَم يَأمُروا بِمَعروفٍ ، ولَم يَنهَوا عَن مُنكَرٍ ، ولَم يَتَّبِعُوا الأَخيارَ مِن أهلِ بَيتي ، سَلَّطَ اللّهُ عَلَيهِم شِرارَهُم فَيَدعو خِيارُهُم فَلا يُستَجابُ لَهُم . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :خَمسٌ إذا أدرَكتُموهُنَّ فَتَعَوَّذوا بِاللّهِ عز و جل مِنهُنَّ : لَم تَظهَرِ الفاحِشَةُ في قَومٍ قَطُّ حَتّى يُعلِنوها إلّا ظَهَرَ فيهِمُ الطّاعونُ وَالأَوجاعُ الَّتي لَم تَكُن في أسلافِهِمُ الَّذينَ مَضَوا ، ولَم يَنقُصُوا المِكيالَ وَالميزانَ إلّا اُخِذوا بِالسِّنينَ وشِدَّةِ المَؤونَةِ وجَورِ السُّلطانِ ، ولم يَمنَعُوا الزَّكاةَ إلّا مُنِعُوا القَطرَ مِن السَّماءِ ، ولَولَا البَهائِمُ لَم يُمطَروا ، ولَم يَنقُضوا عَهدَ اللّهِ عز و جل وعَهدَ رَسولِهِ إلّا سَلَّطَ اللّهُ عَلَيهِم عَدُوَّهُم فَأَخَذوا بَعضَ ما في أيديهِم ، ولَم يَحكُموا بِغَيرِ ما أنزَلَ اللّهُ إلّا جَعَلَ بَأسَهُم بَينَهُم . (4)

.


1- .أغَرَّهُ: أجسَرَهُ (تاج العروس : ج 7 ص 307 «غرر») . ويقال: ما غَرَّكَ بفلان ؛ أي كيف اجترأتَ عليه . وكما جاء في قَولِهِ تعالى : «يَ_أَيُّهَا الْاءِنسَ_نُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ» أي ما خدعك بربّك وحملك على معصيته والأمن من عقابه؟! (راجع : لسان العرب : ج 5 ص 12 «غرر») .
2- .إرشاد القلوب : ص 39 ؛ الفردوس : ج 1 ص 330 ح 1310 عن ابن عمر نحوه وليس فيه ذيله من «وإذا قلّ ...» ، كنز العمّال : ج 11 ص 122 ح 30865 .
3- .ثواب الأعمال : ص 300 ح 1 ، الأمالي للصدوق : ص 385 ح 493 كلاهما عن أبي حمزة الثمالي عن الإمام الباقر عليه السلام ، الأمالي للطوسي : ص 210 ح 363 عن أبي حمزة الثمالي عن الإمام الباقر عليه السلام نحوه وفيه «وجدت في كتاب عليّ بن أبي طالب عليه السلام » .
4- .ثواب الأعمال : ص 301 ح 2 عن أبان الأحمر عن الإمام الباقر عليه السلام ؛ السيرة النبويّة لابن هشام : ج 4 ص 280 ، حلية الأولياء : ج 8 ص 333 ، الفردوس : ج 5 ص 288 ح 8209 كلّها عن ابن عمر .

ص: 209

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه حاكم ستم كند ، بارانْ اندك مى شود ، و هر گاه به اهل ذمّه خيانت شود ، دشمنشان بر آنان چيره مى گردد و هر گاه فحشا پديدار شود ، زلزله رخ مى دهد ، و هر گاه امر به معروف كم شود، حرامْ مباح مى گردد و اين، همان تبديل شدن [نعمت ها به نقمت ها] ، سپس پشت كردن [دنيا] ، و سپس نابود گشتن است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه زنا آشكار شود، مرگِ ناگهانى، بسيار مى گردد و هر گاه كم فروشى شود ، خداوند به قحط و كمبود، گرفتارشان مى سازد و هر گاه از پرداخت زكات خوددارى كنند ، زمين [نيز] بركت هايش را (اعم از: كشت و ميوه ها و معدن) باز مى دارد و هر گاه در داورى ها ستم كنند، همديگر را بر ستم و تجاوز يارى مى رسانند و هر گاه پيمان ها را بشكنند، خداوند، دشمنشان را بر آنان چيره مى سازد و هر گاه قطع رحم كنند، دارايى ها در دستان اشرار قرار مى گيرد و هر گاه امر به معروف و نهى از منكر نكنند و از نيكانِ اهل بيتم پيروى ننمايند ، خداوند، بَدانشان را بر ايشان چيره مى نمايد ، آن گاه نيكانشان دعا مى كنند؛ ولى اجابت نمى شوند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پنج چيز است كه هر گاه به آنها گرفتار شديد، از آنها به خدا پناه بريد : هرگز در ميان قومى فحشا، پديدار نگشت، كه آن را علنى كرده باشند، مگر اين كه در بين آنان طاعون و دردهايى كه در گذشتگانشان نبود ، پديد آمد ؛ و در وزن و ترازو كم نگذاشتند، مگر اين كه به قحط و تنگ دستى شديد و ستم پادشاه گرفتار آمدند ؛ و از پرداخت زكاتْ خوددارى ننمودند، جز اين كه از بارش آسمان، محروم شدند و اگر حيوانات نبودند ، باران نمى ديدند ؛ و پيمان خداوند عز و جل و فرستاده اش را نشكستند، جز اين كه خداوند، دشمنشان را بر آنان چيره ساخت ، به طورى كه فقط بعضى از آنچه را كه در دستانشان بود ، در اختيار گرفتند ؛ و به غير آنچه خداوند نازل كرده بود، حكم نكردند، جز اين كه ميانشان خشم و كين افكند .

.

ص: 210

عنه صلى الله عليه و آله :إذا كانَت فيكُم خَمسٌ رُميتُم بِخَمسٍ : إذا أكَلتُمُ الرِّبا رُميتُم بِالخَسفِ ، وإذا ظَهَرَ فيكُمُ الزِّنا اُخِذتُم بِالمَوتِ ، وإذا جارَتِ الحُكّامُ ماتَتِ البَهائِمُ ، وإذا ظُلِمَ أهلُ المِلَّةِ (1) ذَهَبَتِ الدَّولَةُ ، وإذا تَرَكتُمُ السُّنَّةَ ظَهَرَتِ البِدعَةُ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا جارَتِ الوُلاةُ قَحَطَتِ السَّماءُ ، وإذا مُنِعَتِ الزَّكاةُ هَلَكَتِ المَواشي ، وإذا ظَهَرَ الزِّنا ظَهَرَ الفَقرُ وَالمَسكَنَةُ ، وإذا اُخفِرَتِ (3) الذِّمَّةُ اُديلَ (4) الكُفّارُ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :ما نَقَضَ قَومٌ عَهدَهُم إلّا سُلِّطَ عَلَيهِم عَدُوُّهُم ، وما جارَ قَومٌ إلّا كَثُرَ القَتلُ بَينَهُم ، وما مَنَعَ قَومٌ الزَّكاةَ إلّا حُبِسَ القَطرُ عَنهُم ، ولا ظَهَرَت فيهِمُ الفاحِشَةُ إلّا فَشا فيهِمُ المَوتُ ، وما يُخسِرُ قَومٌ المِكيالَ وَالميزانَ إلّا اُخِذوا بِالسِّنينَ . (6)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا أبغَضَ المُسلِمونَ عُلَماءَهُم ، وأظهَروا عِمارَةَ أسواقِهِم ، وتَناكَحوا عَلى جَمعِ الدَّراهِمِ ، رَماهُمُ اللّهُ عز و جل بِأَربَعِ خِصالٍ : بِالقَحطِ مِنَ الزَّمانِ ، وَالجَورِ مِنَ السُّلطانِ ، وَالخِيانَةِ مِن وُلاةِ الأَحكامِ ، وَالصَّولَةِ مِنَ العَدُوِّ . (7)

.


1- .الملَّةُ : الدِّينُ ، كملَّة الإسلام ، والنصرانية ، واليهوديّة ، وقيل : هي معظم الدِّين ، وجملة ما يجيء به الرُّسُلُ (النهاية : ج 4 ص 360 «ملل») .
2- .إرشاد القلوب : ص 71 .
3- .أخفرتُ الرَّجُلَ : إذا نقضت عهده وذمامه ، والهمزة فيه للإزالة : أي أزلتُ خفارته (النهاية : ج 2 ص 52 «خفر») . وفي المصدر : «خُضِرَت» ، والصواب ما أثبتناه .
4- .الإدالة : الغلبة ، يُقالُ : اُديلَ لنا على أعدائنا أي نُصرنا عليهم ، ومنه : «نُدالُ عليه ويُدالُ علينا» أي يغلبُنا مرّة ونغلبه اُخرى (لسان العرب : ج 11 ص 252 «دول») .
5- .شعب الإيمان : ج 6 ص 16 ح 7369 عن ابن عمر ، الجامع الصغير : ج 2 ص 69 ح 4816 .
6- .إرشاد القلوب : ص 71 ؛ السنن الكبرى : ج 3 ص 483 ح 6397 نحوه .
7- .المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 361 ح 7923 عن ابن أبي مليكة عن الإمام عليّ عليه السلام ، كنز العمّال : ج 16 ص 39 ح 43841 .

ص: 211

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه پنج چيز در ميان شما بود، با پنج چيز، هدف قرار مى گيريد : هر گاه ربا خورديد، به زمين، فرو برده مى شويد ؛ و هر گاه در ميان شما زنا پديدار گشت ، گرفتار مرگ و مير مى شويد ؛ و هر گاه حاكمان ستم كردند ، مرگ و مير در احشام مى افتد ؛ و هر گاه اهل آيين (پيروان اديان آسمانى) مورد ستم قرار گرفتند، دولتْ نابود مى گردد ؛ و هر گاه سنّت مرا رها كرديد، بدعت پديد مى آيد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه فرمان روايان ستم كردند ، خشك سالى پديد مى آيد و هر گاه از پرداخت زكاتْ خوددارى شود ، احشام نابود مى گردند و هر گاه زنا پديدار شود ، فقر و تنگ دستى شايع مى گردد و هر گاه پيمان با اهل ذمّه شكسته شود، كافرانْ سلطه پيدا مى كنند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ قومى پيمانشان را نشكستند، جز اين كه دشمنانشان بر آنان مسلّط شدند ، و هيچ قومى ستم نكردند ، جز اين كه كشتار در بينشان رواج يافت ، و هيچ قومى از پرداخت زكات خوددارى نكردند، مگر اين كه از باران، محروم شدند، و فحشا در ميان آنان، پديدار نگشت، مگر اين كه مرگ و مير در بينشان گسترش يافت ، و هيچ قومى در پيمانه و وزن كردن ، كم نگذاشتند، جز اين كه به قحطى گرفتار آمدند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه مسلمانان ، دانشمندانشان را دشمن بدارند و ساختمان هاى بازارشان را بلند كنند [و مال اندوزى را بر ساير كارها ترجيح دهند ]و بر پايه انباشت ثروت، ازدواج نمايند ، خداوند عز و جل آنان را با چهار چيز، هدف قرار مى دهد : قحطى روزگار ، ستم پادشاه ، خيانت داوران (قاضيان) ، و يورش دشمن .

.

ص: 212

عنه صلى الله عليه و آله :إذا ظُلِمَ أهلُ الذِّمَّةِ كانَتِ الدَّولَةُ دَولَةَ العَدُوِّ ، وإذا كَثُرَ الزِّنا كَثُرَ السِّباءُ ، وإذا كَثُرَ اللّوطِيَّةُ رَفَعَ اللّهُ عز و جل يَدَهُ عَنِ الخَلقِ ، فَلا يُبالي في أيِّ وادٍ هَلَكوا . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا تَبايَعتُم بِالعينَةِ (2) ، وأخَذتُم أذنابَ البَقَرِ ، ورَضيتُم بِالزَّرعِ ، وتَرَكتُمُ الجِهادَ ، سَلَّطَ اللّهُ عَلَيكُم ذُلّاً لا يَنزِعُهُ ، حَتّى تَرجِعوا إلى دينِكُم . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :إذا فَشَى الزِّنا ظَهَرَ مَوتُ الفُجاءَةِ ، وإذا جارَ الحاكِمُ قَحَطَ المَطَرُ . (4)

الإمام الحسن عليه السلام_ في دُعائِهِ إذا أحزَنَهُ أمرٌ _ :يا كهيعص ، يا نورُ يا قُدّوسُ ، يا خَبيرُ يا اللّهُ ، يا رَحمنُ _ رَدَّدَها ثَلاثا _ اغفِر لِيَ الذُّنوبَ الَّتي تُحِلُّ النِّقَمَ ، وَاغفِر لِيَ الذُّنوبَ الَّتي تُغَيِّرُ النِّعَمَ ، وَاغفِر لِيَ الذُّنوبَ الَّتي تَهتِكُ العِصَمَ ، وَاغفِر لِيَ الذُّنوبَ الَّتي تُنزِلُ البَلاءَ ، وَاغفِر لِيَ الذُّنوبَ الَّتي تُعَجِّلُ الفَناءَ ، وَاغفِر لِيَ الذُّنوبَ الَّتي تُديلُ الأَعداءَ ، وَاغفِر لِيَ الذُّنوبَ الَّتي تَقطَعُ الرَّجاءَ ، وَاغفِر لِيَ الذُّنوبَ الَّتي تَرُدُّ الدُّعاءَ ، وَاغفِر لِيَ الذُّنوبَ الَّتي تُمسِكُ غَيثَ السَّماءِ ، وَاغفِر لِيَ الذُّنوبَ الَّتي تُظلِمُ الهَواءَ ، وَاغفِر لِيَ الذُّنوبَ الَّتي تَكشِفُ الغِطاءَ . (5)

الإمام زين العابدين عليه السلام :الذُّنوبُ الَّتي تُغَيِّرُ النِّعَمَ : البَغيُ عَلَى النّاسِ ، وَالزَّوالُ عَنِ العادَةِ فِي الخَيرِ وَاصطِناعِ المَعروفِ ، وكُفرانُ النِّعَمِ ، وتَركُ الشُّكرِ . قالَ اللّهُ عز و جل : «إِنَّ اللَّهَ لَا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ» . وَالذُّنوبُ الَّتي تورِثُ النَّدَمَ : قَتلُ النَّفسِ الَّتي حَرَّمَ اللّهُ . قالَ اللّهُ تَعالى : «وَ لَا تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِى حَرَّمَ اللَّهُ» (6) ، وقالَ عز و جل في قِصَّةِ قابيلَ حينَ قَتَلَ أخاهُ هابيلَ فَعَجَزَ عَن دَفنِهِ ، فَسَوَّلَت لَهُ نَفسُهُ قَتلَ أخيهِ فَقَتَلَهُ «فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ» (7) ، وتَركُ صِلَةِ القَرابَةِ حَتّى يَستَغنوا ، وتَركُ الصَّلاةِ حَتّى يَخرُجَ وَقتُها ، وتَركُ الوَصِيَّةِ ورَدِّ المَظالِمِ ، ومَنعُ الزَّكاةِ حَتّى يَحضُرَ المَوتُ ويَنغَلِقَ اللِّسانُ . وَالذُّنوبُ الَّتي تُنزِلُ النِّقَمَ : عِصيانُ العارِفِ بِالبَغيِ وَالتَّطاوُلُ عَلَى النّاسِ وَالاِستِهزاءُ بِهِم وَالسُّخرِيَّةُ مِنهُم . وَالذُّنوبُ الَّتي تَدفَعُ القِسَمَ : إظهارُ الاِفتِقارِ ، وَالنَّومُ عَنِ العَتَمَةِ ، (8) وعَن صَلاةِ الغَداةِ ، وَاستِحقارُ النِّعَمِ ، وشَكوَى المَعبودِ عز و جل . وَالذُّنوبُ الَّتي تَهتِكُ العِصَمَ : شُربُ الخَمرِ ، وَاللَّعِبُ بِالقِمارِ ، وتَعاطي ما يُضحِكُ النّاسَ مِنَ اللَّغوِ وَالمِزاحِ ، وذِكرُ عُيوبِ النّاسِ ، ومُجالَسَةُ أهلِ الرَّيبِ . وَالذُّنوبُ الَّتي تُنزِلُ البَلاءَ : تَركُ إغاثَةِ المَلهوفِ ، وتَركُ مُعاوَنَةِ المَظلومِ ، وتَضييعُ الأَمرِ بِالمَعروفِ وَالنَّهيِ عَنِ المُنكَرِ . وَالذُّنوبُ الَّتي تُديلُ الأَعداءَ : المُجاهَرَةُ بِالظُّلمِ ، وإعلانُ الفُجورِ ، وإباحَةُ المَحظورِ ، وعِصيانُ الأَخيارِ ، وَالاِنطِباعُ لِلأَشرارِ . وَالذُّنوبُ الَّتي تُعَجِّلُ الفَناءَ : قَطيعَةُ الرَّحِمِ ، وَاليَمينُ الفاجِرَةُ ، وَالأَقوالُ الكاذِبَةُ ، وَالزِّنا ، وسَدُّ طُرُقِ المُسلِمينَ ، وَادِّعاءُ الإِمامَةِ بِغَيرِ حَقٍّ . وَالذُّنوبُ الَّتي تَقطَعُ الرَّجاءَ : اليَأسُ مِن رَوحِ اللّهِ ، وَالقُنوطُ مِن رَحمَةِ اللّهِ ، وَالثِّقَةُ بِغَيرِ اللّهِ ، وَالتَّكذيبُ بِوَعدِ اللّهِ عز و جل . وَالذُّنوبُ الَّتي تُظلِمُ الهَواءَ : السِّحرُ ، وَالكِهانَةُ ، وَالإِيمانُ بِالنُّجومِ ، وَالتَّكذيبُ بِالقَدَرِ ، وعُقوقُ الوالِدَينِ . وَالذُّنوبُ الَّتي تَكشِفُ الغِطاءَ : الاِستِدانَةُ بغَِيرِ نِيَّةِ الأَداءِ ، وَالإِسرافُ فِي النَّفَقَةِ عَلَى الباطِلِ ، وَالبُخلُ عَلَى الأَهلِ وَالوَلَدِ وذَوِي الأَرحامِ ، وسوءُ الخُلُقِ ، وقِلَّةُ الصَّبرِ ، وَاستِعمالُ الضَّجَرِ وَالكَسَلِ ، وَالاِستِهانَةُ بِأَهلِ الدّينِ . وَالذُّنوبَ الَّتي تَرُدُّ الدُّعاءَ : سوءُ النِّيَّةِ ، وخُبثُ السَّريرَةِ ، وَالنِّفاقُ مَعَ الإِخوانِ ، وتَركُ التَّصديقِ بِاِلإِجابَةِ ، وتَأخيرُ الصَّلَواتِ المَفروضاتِ حَتّى تَذهَبَ أوقاتُها ، وتَركُ التَّقَرُّبِ إلَى اللّهِ عز و جل بِالبِرِّ وَالصَّدَقَةِ ، وَاستِعمالُ البَذاءِ وَالفُحشِ فِي القَولِ . وَالذُّنوبُ الَّتي تَحبِسُ غَيثَ السَّماءِ : جَورُ الحُكّامِ فِي القَضاءِ ، وشَهادَةُ الزّورِ ، وكِتمانُ الشَّهادَةِ ، ومَنعُ الزَّكاةِ وَالقَرضِ وَالماعونِ ، وقَساوَةُ القُلوبِ عَلى أهلِ الفَقرِ وَالفاقَةِ ، وظُلمُ اليَتيمِ وَالأَرمَلَةِ ، وَانتِهارُ السّائِلِ ورَدُّهُ بِاللَّيلِ . (9)

.


1- .المعجم الكبير : ج 2 ص 184 ح 1752 ، مسند الشاميّين : ج 2 ص 206 ح 1193 كلاهما عن جابر بن عبد اللّه ، كنز العمّال : ج 3 ص 500 ح 7604 .
2- .العِينة : هو أن يبيع من رجل سلعةً بثمن معلوم إلى أجل ، ثمّ يشتريها منه بأقلّ من الثمن الّذي باعها به (النهاية : ج 3 ص 333 «عين») .
3- .سنن أبي داود : ج 3 ص 274 ح 3462 ، السنن الكبرى : ج 5 ص 517 ح 10703 ، مسند الشاميّين : ج 3 ص 329 ح 2417 كلّها عن ابن عمر ، كنز العمّال : ج 4 ص 283 ح 10503 .
4- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 531 ح 1888 .
5- .المجتنى : ص 61 ، الإقبال : ج 2 ص 197 من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 91 ص 50 ح 2 .
6- .الإسراء : 33 .
7- .المائدة : 31 .
8- .العَتَمَة : صلاة العشاء ، أو وقتُ صلاة العشاء الآخرة (مجمع البحرين : ج 2 ص 1163 «عتم») .
9- .معاني الأخبار : ص 270 ح 2 عن أبي خالد الكابلي ، عدّة الداعي : ص 199 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 375 ح 12 .

ص: 213

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه اهل ذمّه مورد ستم قرار بگيرند، پيروزى از آنِ دشمن خواهد شد و هر گاه زنا رواج يابد ، اسارت، بسيار مى گردد و هر گاه لواطْ گسترش يابد ، خداوند عز و جلدست [رحمت] خود را از آفريدگان برمى دارد و ديگر برايش مهم نيست كه در كدام سرزمين، نابود مى شوند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه به معامله عَينه (1) مشغول شديد و دُم گاوان را گرفتيد (2) و زراعت را خوش داشتيد ، ولى جهاد را رها كرديد ، خداوند، خوارى جداناپذيرى را بر شما چيره مى سازد ، تا اين كه به دينتان باز گرديد .

امام على عليه السلام :هر گاه زنا شايع گردد، مرگِ ناگهانى پديدار مى شود و هر گاه حاكم ستم كند ، باران نمى بارد .

امام حسن عليه السلام_ در دعايش، هنگامى كه چيزى وى را غمگين مى كرد _ :اى كهيعص! اى روشنايى! اى پاك! اى آگاه! اى خدا! اى بخشنده! (سه بار) . گناهانى را كه نقمت ها را فرود مى آورند ، بر من بيامرز و گناهانى را كه نعمت ها را تغيير مى دهند ، بر من بيامرز و گناهانى كه پرده هاى عصمت را از هم مى دَرَد بر من بيامرز و گناهانى را كه بلا را فرو مى فرستند ، بر من بيامرز و گناهانى را كه نابودى را نزديك مى كنند ، بر من بيامرز و گناهانى را كه دشمنان را چيره مى سازند ، بر من بيامرز و گناهانى را كه [رشته ]اميد را قطع مى كنند ، بر من بيامرز و گناهانى را كه دعا را باز مى گردانند ، بر من بيامرز و گناهانى را كه باران آسمان را باز مى دارند ، بر من بيامرز و گناهانى را كه هوا را تاريك مى نمايند ، بر من بيامرز و گناهانى را كه پرده را مى درند ، بر من بيامرز .

امام زين العابدين عليه السلام :گناهانى كه نعمت ها را تغيير مى دهند ، عبارت اند از : ستم بر مردم، ترك عادت در كار خير و كار نيك ، ناسپاسى نعمت ها و ترك سپاس گزارى . خداوند عز و جل فرمود : «در حقيقت ، خدا سرنوشت قومى را تغيير نمى دهد تا اين كه آنان ، خود ، حال خويش را تغيير دهند» . و گناهانى كه پشيمانى مى آورند ، عبارت اند از : كشتن كسى كه خداوند ، كشتنش را حرام نموده است _ و خداى متعال فرمود : «و نفْسى را كه خداوندْ حُرمت بخشيده است ، مكُشيد» و خداوند عز و جل در داستان قابيل، هنگامى كه او برادرش هابيل را كشت و از دفن كردنش ناتوان ماند ، فرمود : «پس ، نفْسش او را به قتل برادرش ترغيب كرد ، و وى را كشت . «پس ، از زمره پشيمانان گرديد» » ، ترك كردن رابطه خويشاوندى ، به طورى كه احساس بى نيازى كنند [و خويشاوندى را فراموش نمايند] ، نگزاردن نماز تا زمانى كه وقتش بگذرد ، ترك كردن وصيّت و ردّ مظالم ، و خوددارى كردن از پرداخت زكات تا زمانى كه مرگ، فرا رسد و زبان، بند آيد . و گناهانى كه نقمت ها را فرود مى آورند ، عبارت اند از : نافرمانى آگاه با تعدّى [به ديگران] ، گردنكشى بر مردم ، و ريشخند و مسخره كردن آنان . و گناهانى كه [روزى و] نصيب ها را باز مى گردانند ، عبارت اند از : اظهار نادارى ، خواب ماندن از نماز عشا و نماز صبح ، سبُك شمردن نعمت ها ، و شِكوه كردن از خداوند عز و جل . و گناهانى كه پرده هاى عصمت را مى درند ، عبارت اند از : شرابخوارى ، قماربازى ، سرگرم شدن به چيزهاى بيهوده و شوخى هايى كه موجب خنده مردم مى شوند ، بيان عيب هاى مردم ، و همنشينى با افراد مشكوك (متّهم) . و گناهانى كه بلا را فرو مى فرستند ، عبارت اند از : ترك كردن فريادرسىِ درمانده ، ترك كردن يارى ستم ديده ، و ضايع كردن امر به معروف و نهى از منكر . و گناهانى كه دشمنان را چيره مى سازند ، عبارت اند از : آشكارا ستم كردن ، علنى كردن گناهان ، مباح كردن حرام ، نافرمانى كردن از نيكان و پيروى نمودن از بدان . و گناهانى كه نابودى را نزديك مى سازند ، عبارت اند از : قطع رحِم ، سوگند دروغ ، سخنان دروغ ، زنا ، بستن راه مسلمانان ، و به ناحق ادّعاى امامت نمودن . و گناهانى كه [رشته] اميد را قطع مى كنند ، عبارت اند از : نوميدى از بخشايش خداوند ، نوميدى از رحمت خدا ، اعتماد به غير خدا ، و دروغ پنداشتن وعده خداوند عز و جل . و گناهانى كه هوا را تاريك مى نمايند ، عبارت اند از : جادوگرى ، كهانت ، باور داشتن به ستارگان [و تأثير حركت آنها در رخدادهاى آينده]، دروغ پنداشتن قَدَر ، و سرپيچى از پدر و مادر (عاقّ والدين) . و گناهانى كه پرده را مى درند ، عبارت اند از : قرض گرفتن به قصد ادا نكردن ، زياده روى در هزينه ها بر پايه باطل ، بخل ورزيدن در حقّ خاندان و فرزندان و خويشان ، بداخلاقى ، ناشكيبايى ، بى قرارى ، تنبلى ، و كوچك كردن دينداران . و گناهانى كه دعا را باز مى گردانند ، عبارت اند از : بدخواهى ، خباثت باطن ، دورويى با برادران [دينى] ، ندادن صدقه در پاسخ [درخواست نيازمندان] ، به تأخير انداختن نمازهاى واجب تا زمانى كه وقتشان بگذرد ، تقرّب نجستن به خداوند عز و جل با نيكوكارى و صدقه ، و فحّاشى و ناسزاگويى در گفتار . و گناهانى كه باران آسمان را باز مى دارند ، عبارت اند از : ستم داوران در داورى ، گواهى دروغ ، كتمان گواهى ، خوددارى از پرداخت زكات و بدهكارى و احسان ، سخت دلى نسبت به فقيران و بينوايان ، ستم بر يتيمان و بيوگان ، و دور كردن نيازمند و شبانه باز گرداندن او .

.


1- .عينه ، معامله اى است كه در آن ، كسى كالايى را به قيمت معلوم و مدّت دار به فردى بفروشد و سپس همان را به قيمت كمتر و بدون مدّت از او بخرد .
2- .اشاره است به اشتغال مفرط به پرورش گاو ، توأم با غفلت از معنويت .

ص: 214

. .

ص: 215

. .

ص: 216

الإمام الباقر عليه السلام :ما مِن سَنَةٍ أقَلُّ مَطَرا مِن سَنَةٍ ، ولكِنَّ اللّهَ يَضَعُهُ حَيثُ يَشاءُ ، إنَّ اللّهَ عز و جل إذا عَمِلَ قَومٌ بَالمَعاصي صَرَفَ عَنهُم ما كانَ قَدَّرَ لَهُم مِنَ المَطَرِ . (1)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 272 ح 15 ، المحاسن : ج 1 ص 207 ح 365 ، الأمالي للصدوق : ص 384 ح 493 كلّها عن أبي حمزة ، روضة الواعظين : ص 460 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 329 ح 12 .

ص: 217

امام باقر عليه السلام :هيچ سالى بارانش از سال ديگر كمتر نيست ؛ ولى خداوند ، آن را ، چنان كه مى خواهد ، قرار مى دهد . هر گاه قومى مرتكب گناه شوند ، بارانى را كه برايشان مقدّر نموده ، از آنان باز مى دارد .

.

ص: 218

الإمام الصادق عليه السلام :حَياةُ دَوابِّ البَحرِ بِالمَطَرِ ، فَإِذا كُفَّ المَطَرُ ظَهَرَ الفَسادُ فِي البَرِّ وَالبَحرِ ، وذلِكَ إذا كَثُرَتِ الذُّنوبُ وَالمَعاصي . (1)

عنه عليه السلام :إذا فَشا أربَعَةٌ ظَهَرَت أربَعَةٌ : إذا فَشَا الزِّنا ظَهَرَتِ الزَّلزَلَةُ ، وإذا فَشَا الجَورُ فِي الحُكمِ احتُبِسَ القَطرُ ، وإذا خُفِرَتِ الذِّمَّةُ اُديلَ لِأَهلِ الشِّركِ مِن أهلِ الإِسلامِ ، وإذا مُنِعَتِ الزَّكاةُ ظَهَرَتِ الحاجَةُ . (2)

الإمام الرضا عليه السلام :إذا كَذَبَ الوُلاةُ حُبِسَ المَطَرُ ، وإذا جارَ السُّلطانُ هانَتِ الدَّولَةُ ، وإذا حُبِسَتِ الزَّكاةُ ماتَتِ المَواشي . (3)

الغيبة للطوسي عن أبي حمزة :قُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام : إنَّ عَلِيّا عليه السلام كانَ يَقولُ : «إلَى السَّبعينَ بَلاءٌ» ، وكانَ يَقولُ : «بَعدَ البَلاءِ رَخاءٌ» ، وقَد مَضَتِ السَّبعونَ ولَم نَرَ رَخاءً ؟! فَقالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : يا ثابِتُ ، إنَّ اللّهَ تَعالى كانَ وَقَّتَ هذَا الأَمرَ فِي السَّبعينَ ، فَلَمّا قُتِلَ الحُسينُ عليه السلام ، اشتَدَّ غَضَبُ اللّهِ عَلى أهلِ الأَرضِ ، فَأَخَّرَهُ إلى أربَعينَ ومِئَةِ سَنَةٍ ، فَحَدَّثناكُم فَأَذَعتُمُ الحَديثَ ، وكَشَفتُم قِناعَ السِّرِّ ، فَأَخَّرَهُ اللّهُ ولَم يَجعَل لَهُ بَعدَ ذلِكَ عِندَنا وَقتا و «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ» (4) . (5)

.


1- .تفسير القمّي : ج 2 ص 160 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 349 ح 40 .
2- .الكافي : ج 2 ص 448 ح 3 ، الخصال : ص 242 ح 95 عن عبد الرحمن بن كثير الهاشمي ، المواعظ العدديّة : ص 226 كلاهما نحوه ، وسائل الشيعة : ج 11 ص 514 ح 5 .
3- .الأمالي للمفيد : ص 310 ح 2 ، الأمالي للطوسي : ص 79 ح 117 كلاهما عن ياسر ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 179 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 373 ح 8 .
4- .الرعد : 39 .
5- .الغيبة للطوسي : ص 428 ح 417 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 218 ح 69 ، الغيبة للنعماني : ص 293 ح 10 وليس فيه صدره إلى «ولم نر رخاء» ، الخرائج والجرائح : ج 1 ص 178 ح 11 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 114 ح 39 .

ص: 219

امام صادق عليه السلام :زندگى جانداران دريا ، در گرو بارش باران است . هر گاه باران باز داشته شود ، تباهى در خشكى و دريا بروز مى كند و اين ، هنگامى است كه گناهان و نافرمانى ها رواج يابند .

امام صادق عليه السلام :هر گاه چهار چيز شايع شود ، چهار چيز بروز مى كند : هر گاه زنا شايع شود ، زلزله رخ دهد ؛ و هر گاه ستم در داورى شايع شود ، باران بند مى آيد ؛ هر گاه اهل ذمّه مورد ستم قرار گيرند ، مشركان بر مسلمانان چيره مى گردند ؛ و هر گاه از پرداخت زكات خوددارى گردد ، نيازها رو مى شوند .

امام رضا عليه السلام :هر گاه فرمان روايان دروغ بگويند ، باران باز داشته مى شود و هر گاه پادشاه ستم نمايد ، دولتْ سست مى گردد و هر گاه از پرداخت زكات خوددارى گردد ، دام ها مى ميرند .

الغيبة ، طوسى_ به نقل از ابو حمزه _ :به امام باقر عليه السلام گفتم : على عليه السلام پيوسته مى فرمود : تا هفتاد سال ، بلا خواهد بود و مى فرمود : پس از بلا ، آسايش خواهد بود ؛ امّا هفتاد گذشت و ما آسايشى نديديم . امام باقر عليه السلام فرمود : «اى ثابت! همانا خداى متعال اين كار را در سال هفتادم معيّن كرده بود . وقتى حسين عليه السلام كشته شد ، خشم خداوند بر زمينينان شدّت يافت و آن را تا صد و چهل سال به تأخير انداخت . آن گاه ما شما را [از رازى ]خبردار نموديم و شما راز را فاش كرديد و پرده آن را كنار زديد . بدين خاطر ، خداوند ، آن را [دوباره ]به تأخير انداخت و پس از آن ، وقتى را براى آن نزد ما تعيين نكرد و «خدا آنچه را بخواهد ، محو يا اثبات مى كند ، و اصل كتاب ، نزد اوست » » .

.

ص: 220

الغيبة للطوسي عن أبي بصير :قُلتُ لَهُ عليه السلام : ألِهذَا الأَمرِ أمَدٌ نُريحُ إلَيهِ أبدانَنا ، ونَنتَهي إلَيهِ ؟ قالَ : بَلى ، ولكِنَّكُم أذَعتُم فَزادَ اللّهُ فيهِ . (1)

.


1- .الغيبة للطوسي : ص 427 ح 416 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 113 ح 38 .

ص: 221

الغيبة ، طوسى_ به نقل از ابو بصير _ :به او (امام باقر يا امام صادق عليهماالسلام) گفتم : آيا براى اين امر ( غيبت) ، نقطه پايانى هست تا بدن هاى ما در آن به آسايش برسد ؟ فرمود : «بله ؛ ولى شما [آن را] فاش كرديد. بدين جهت، خداوند در وقتِ آن افزود» .

.

ص: 222

الفصل الثامن : موارد البداء في القرآن8 / 1البَداءُ في عَذابِ قَومِ يونُسَ عليه السّلامالكتاب«فَلَوْلَا كَانَتْ قَرْيَةٌ ءَامَنَتْ فَنَفَعَهَا إِيمَانُهَا إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا ءَامَنُواْ كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْىِ فِى الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ مَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِينٍ» . (1)

الحديثالإمام الباقر عليه السلام :إنَّ يونُسَ عليه السلام لَمّا آذاهُ قَومُهُ دَعَا اللّهَ عَلَيهِم ، فَأَصبَحوا أوَّلَ يَومٍ ووُجوهُهُم مُصفَرَّةٌ (2) وأصبَحُوا اليَومَ الثّانِيَ ووُجوهُهُم سودٌ قالَ : وكانَ اللّهُ واعَدَهُم أن يَأتِيَهُمُ العَذابُ ، فَأَتاهُمُ العَذابُ حَتّى نالوهُ بِرِماحِهِم ؛ فَفَرَّقوا بَينَ النِّساءِ وأولادِهِنَّ ، وَالبَقَرِ وأولادِها ، ولَبِسُوا المُسوحَ وَالصّوفَ ، ووَضَعُوا الحِبالَ في أعناقِهِم ، وَالرَّمادَ عَلى رُؤوسِهِم ، وضَجُّوا ضَجَّةً واحِدَةً إلى رَبِّهِم ؛ وقالوا : آمَنّا بِإِلهِ يونُسَ ؛ قالَ : فَصَرَفَ اللّهُ عَنهُمُ العَذابَ . (3)

.


1- .يونس : 98 .
2- .في المصدر : «صفرة» ، والتصويب من بحار الأنوار .
3- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 136 ح 46 عن الثمالي ، بحار الأنوار : ج 14 ص 399 ح 13 .

ص: 223

فصل هشتم : نمونه هاى بَدا در قرآن

8 / 1 بَدا در مجازات قوم يونس عليه السلام

فصل هشتم : نمونه هاى بَدا در قرآن8 / 1بَدا در مجازات قوم يونس عليه السّلامقرآن«چرا هيچ شهرى نبود كه [اهل آن] ايمان بياورد و ايمانش به حالش سود بخشد، مگر قوم يونس كه وقتى [در آخرين لحظه ]ايمان آوردند ، عذاب رسوايى را در زندگى دنيا از آنان برطرف كرديم و تا چندى، آنان را برخوردار ساختيم؟» .

حديثامام باقر عليه السلام :وقتى قوم يونس عليه السلام وى را آزردند، او آنان را نفرين نمود. بدين خاطر، روز اوّل، در حالى صبح خود را آغاز كردند كه چهره هايشان زرد گشته بود و روز دوم، صبح را در حالى آغاز كردند كه چهره هايشان سياه شده بود . و خداوند ، وعده شان داده بود كه عذاب بر آنان فرود آيد، و عذاب به سراغشان آمد تا جايى كه [ از شدّت نزديكى] نيزه هايشان به آن مى رسيد . پس بين زنان و فرزندانشان و گاوها و بچه هاى آنها جدايى انداختند و گليم و پشمينه پوشيدند و ريسمان به گردن هايشان بستند و خاكستر بر سرهايشان ريختند و يك پارچه به درگاه پروردگارشان زارى كردند و گفتند: به خداى يونس، ايمان آورديم. پس خداوند، عذاب را از آنان باز داشت.

.

ص: 224

تفسير العيّاشي عن أبي بصير :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : لَمّا أظَلَّ قَومَ يونُسَ عليه السلام العَذابُ ، دَعَوُا اللّهَ فَصَرَفَهُ عَنهُم ، قُلتُ : كَيفَ ذلِكَ ؟ قالَ : كانَ فِي العِلمِ أنَّهُ يَصرِفُهُ عَنهُم . (1)

علل الشرائع عن أبي بصير :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : لِأَيِّ عِلَّةٍ صَرَفَ اللّهُ عز و جل العَذابَ عَن قَومِ يونُسَ عليه السلام وقَد أظَلَّهُم ، ولَم يَفعَل كَذلِكَ بِغَيرِهِم مِنَ الاُمَمِ ؟ فَقالَ : لِأَنَّهُ كانَ في عِلمِ اللّهِ عز و جل أنَّهُ سَيَصرِفُهُ عَنهُم لِتَوبَتِهِم ، وإنَّما تَرَكَ إخبارَ يونُسَ عليه السلام بِذلِكَ لِأَنَّهُ عز و جل أرادَ أن يُفَرِّغَهُ لِعِبادَتِهِ في بَطنِ الحوتِ ، فَيَستَوجِبَ بِذلِكَ ثَوابَهُ وكَرامَتَهُ . (2)

علل الشرائع عن سماعة :أنَّهُ سَمِعَهُ عليه السلام وهُوَ يَقولُ : ما رَدَّ اللّهُ العَذابَ عَن قَومٍ قَد أظَلَّهُم إلّا قَومَ يونُسَ عليه السلام ، فَقُلتُ : أكانَ قَد أظَلَّهُم ؟ فَقالَ : نَعَم ، حَتّى نالوهُ بِأَكُفِّهِم ، قُلتُ : فَكَيفَ كانَ ذلِكَ ؟ قالَ : كانَ فِي العِلمِ المُثبَتِ عِندَ اللّهِ عز و جل الَّذي لَم يَطَّلِع عَلَيهِ أحَدٌ أنَّهُ سَيَصرِفُهُ عَنهُم . (3)

8 / 2البَداءُ في مُواعَدَةِ موسى عليه السّلامالكتاب«وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلِةً وَقَالَ مُوسَى لأَِخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِى فِى قَوْمِى وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ» . (4)

«وَ إِذْ وَاعَدْنَا مُوسَى أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَ أَنتُمْ ظَالِمُونَ» . (5)

.


1- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 136 ح 45 .
2- .علل الشرائع : ص 77 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 386 ح 3 .
3- .علل الشرائع : ص 77 ح 2 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 386 ح 4 .
4- .الأعراف : 142 .
5- .البقرة : 51 .

ص: 225

8 / 2 بَدا در وعده با موسى عليه السلام

تفسير العيّاشى_ به نقل از ابو بصير _ :امام صادق عليه السلام فرمود: «وقتى عذاب بر قوم يونس عليه السلام سايه افكند، به درگاه خداوند، دعا كردند. آن گاه خداوند، عذاب را از آنان باز داشت». گفتم: اين، چگونه ممكن است؟ فرمود: «در دانش خدا بوده كه آن را از آنان باز مى دارد».

علل الشرائع_ به نقل از ابو بصير _ :به امام صادق عليه السلام گفتم: به چه علّت، خداوند عز و جل عذابى را كه بر قوم يونس عليه السلام سايه افكنده بود، از آنان باز داشت، در حالى كه با امّت هاى ديگر چنين نكرد؟ فرمود: «زيرا در دانش خداوند عز و جل بوده كه عذاب را از آنان به خاطر توبه شان باز دارد و خبر آن را به يونس نداده بود؛ چرا كه خداوند عز و جلاراده كرده بود او را در شكم ماهى بيندازد تا وى را با فراغت عبادت كند و بدين سبب، مستوجب پاداش و كرامت خدا گردد».

علل الشرائع_ به نقل از سماعه _ :از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: «خداوند از هيچ قومى عذابى را كه بر آنان سايه افكنده بود، باز نگردانيد، جز قوم يونس عليه السلام ». گفتم: آيا عذاب بر آنان سايه افكنده بود؟ فرمود: «بله! تا جايى كه آن را با دستانشان لمس كردند». گفتم: اين، چگونه مى شود؟ فرمود: «در دانشِ ثبت شده نزد خداوند عز و جل كه هيچ كس بر آن آگاه نيست، چنين بود كه آن را از آنان باز مى دارد».

8 / 2بَدا در وعده با موسى عليه السّلامقرآن«و با موسى، سى شب وعده گذاشتيم و آن را با ده شب ديگر، تمام كرديم، تا آن كه وقت معيّن پروردگارش در چهل شب به سر آمد. و موسى [هنگام رفتن به كوه طور ]به برادرش هارون گفت: «در ميان قوم من، جانشينم باش و [كار آنان را ]اصلاح كن و از راه فسادگران، پيروى مكن»» .

«و آن گاه [را به ياد آوريد] كه با موسى چهل شب قرار گذاشتيم. آن گاه در غياب وى، شما گوساله را [به پرستش ]گرفتيد، در حالى كه ستمكار بوديد» .

.

ص: 226

الحديثالإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَ إِذْ وَ عَدْنَا مُوسَى أَرْبَعِينَ لَيْلَةً» _ :كانَ فِي العِلمِ وَالتَّقديرِ ثَلاثينَ لَيلَةً ، ثُمَّ بَدا للّهِِ فَزادَ عَشرا ، فَتَمَّ ميقاتُ رَبِّهِ لِلأَوَّلِ وَالآخِرِ أربَعينَ لَيلَةً . (1)

8 / 3البَداءُ في دُخولِ الأَرضِ المُقَدَّسَةِالكتاب«يَاقَوْمِ ادْخُلُواْ الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِى كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَلَا تَرْتَدُّواْ عَلَى أَدْبَارِكُمْ فَتَنقَلِبُواْ خَاسِرِينَ» . (2)

الحديثالإمام الباقر والإمام الصادق عليهماالسلام_ في قَولِهِ تَعالى : «يَاقَوْمِ ادْخُلُواْ الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِى كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ» _ :كَتَبَها لَهُم ثُمَّ مَحاها . (3)

الإمام الصادق عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ عَن قَولِ اللّهِ : «ادْخُلُواْ الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِى كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ» _ :كَتَبَها لَهُم ثُمَّ مَحاها ، ثُمَّ كَتَبَها لِأَبنائِهِم فَدَخَلوها، وَاللّهُ يَمحو ما يَشاءُ ويُثبِتُ وعِندَهُ اُمُّ الكِتابِ . (4)

عنه عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «ادْخُلُواْ الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِى كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ» _ :كانَ في عِلمِهِ أنَّهُم سَيَعصونَ ويَتيهونَ أربَعينَ سَنَةً ، ثُمَّ يَدخُلونَها بَعدَ تَحريمِهِ إيّاها عَلَيهِم . (5)

.


1- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 44 ح 46 عن محمّد بن مسلم ، بحار الأنوار : ج 13 ص 226 ح 27 .
2- .المائدة : 21 .
3- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 304 ح 69 عن زرارة وحمران ومحمّد بن مسلم ، بحار الأنوار : ج 13 ص 180 ح 11 .
4- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 304 ح 72 عن مسعدة بن صدقة ، بحار الأنوار : ج 13 ص 181 ح 14 .
5- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 306 ح 76 عن ابن سنان ، بحار الأنوار : ج 13 ص 182 ح 17 .

ص: 227

8 / 3 بَدا در وارد شدن به سرزمين مقدّس

حديثامام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداى متعال: «و آن گاه كه با موسى چهل شب، قرار گذاشتيم» _ :در دانش و تقدير خداوند، سى شب بود. سپس براى خداوند، بَدا حاصل شد و ده شب بر آن افزود، تا اين كه وقت معيّن پروردگارش براى اوّل و آخر[ش]، چهل شب، تمام گرديد.

8 / 3بَدا در وارد شدن به سرزمين مقدّسقرآن«اى قوم من! به سرزمين مقدّسى كه خداوند براى شما نوشته است، در آييد و به عقب باز نگرديد، كه زيانكار خواهيد شد» .

حديثامام باقر و امام صادق عليهماالسلام_ در باره اين سخن خداى متعال: «اى قوم من! به سرزمين مقدّسى كه خداوند براى شما نوشته است، در آييد» _ :آن (در آمدن به سرزمين مقدّس) را براى آنان نوشت و سپس محوش نمود.

امام صادق عليه السلام_ وقتى در باره اين سخن خداوند، مورد پرسش قرار گرفت: «به سرزمين مقدّسى كه خداوند براى شما نوشته است، در آييد» _ :آن را براى آنان نوشت و سپس محوش نمود. سپس آن را براى فرزندان آنان نوشت و آنان به آن وارد شدند. و خداوند، آنچه را بخواهد، محو يا اثبات مى كند، و اصل كتاب، نزد اوست.

امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند عز و جل : «به سرزمين مقدّسى كه خداوند براى شما نوشته است، در آييد» _ :در دانش او چنين بود كه آنان به زودى، نافرمانى مى كنند و چهل سال [در بيابان] سرگردان خواهند بود و سپس، پس از اين كه خدا بر آنان حرام نمود، واردش مى گردند.

.

ص: 228

عنه عليه السلام :إنَّ بَني إسرائيلَ قالَ لَهُم : «ادْخُلُواْ الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ» فَلَم يَدخُلوها ، حَتّى حَرَّمَها عَلَيهِم وعَلى أبنائِهِم ، وإنَّما دَخَلَها أبناءُ الأَبناءِ . (1)

8 / 4البَداءُ في ذَبحِ إسماعيلَ عليه السّلامالكتاب«فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْىَ قَالَ يَابُنَىَّ إِنِّى أَرَى فِى الْمَنَامِ أَنِّى أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَاأَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِى إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ * فَلَمَّا أَسْلَمَا وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ * وَ نَادَيْنَاهُ أَن يَاإِبْرَاهِيمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّءْيَا إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِى الْمُحْسِنِينَ * إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاؤُاْ الْمُبِينُ * وَ فَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ» . (2)

الحديثالإمام الصادق عليه السلام :ما بَدا للّهِِ بَداءٌ كَما بَدا لَهُ في إسماعيلَ عليه السلام أبي ؛ إذا أمَرَ أباهُ إبراهيمَ عليه السلام بِذَبحِهِ ، ثُمَّ فَداهُ بِذِبحٍ (3) عَظيمٍ . (4)

8 / 5في مَوارِدَ اُخرىالإمام عليّ عليه السلام_ فيما نُسِبَ إلَيهِ في بَيانِ أصنافِ آياتِ القُرآنِ وأنواعِها _ :وأمّا مَن أنكَرَ البَداءَ ، فَقَد قالَ اللّهُ في كِتابِهِ : «فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَمَا أَنتَ بِمَلُومٍ» (5) وذلِكَ أنَّ اللّهَ سُبحانَهُ أراد أن يُهلِكَ الأَرضَ في ذلِكَ الوَقتِ ، ثُمَّ تَدارَكَهُم بِرَحمَتِهِ فَبَدا لَهُ في هَلاكِهِم وأنزَلَ عَلى رَسولِهِ «وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَى تَنفَعُ الْمُؤْمِنِينَ» (6) . ومِثلُهُ قَولُهُ تَعالى : «وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِيهِمْ وَمَا كَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ» (7) ثُمَّ بَدا لَهُ «وَمَا لَهُمْ أَلَا يُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ وَهُمْ يَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ» (8) . وكَقَولِهِ : «إِن يَكُن مِّنكُمْ عِشْرُونَ صَ_بِرُونَ يَغْلِبُواْ مِاْئَتَيْنِ وَإِن يَكُن مِّنكُم مِّاْئَةٌ يَغْلِبُواْ أَلْفًا مِّنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ» (9) ثُمَّ بَدا لَهُ تَعالى ، فَقالَ : «الْانَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنكُمْ وَعَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفًا فَإِن يَكُن مِّنكُم مِّاْئَةٌ صَابِرَةٌ يَغْلِبُواْ مِاْئَتَيْنِ وَإِن يَكُن مِّنكُمْ أَلْفٌ يَغْلِبُواْ أَلْفَيْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّ_بِرِينَ» (10) . وهكَذا يَجرِي الأَمرُ ما فِي النّاسِخِ وَالمَنسوخِ ، وهُوَ يَدُلُّ عَلى تَصحيحِ البَداءِ . وقَولُهُ : «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَ_بِ» (11) فَهَل يَمحو إلّا ما كانَ ، وهَل يُثبِتُ إلّا ما لَم يَكُن ، ومِثلُ هذا كَثيرٌ في كِتابِ اللّهِ عز و جل . (12)

.


1- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 304 ح 70 عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 13 ص 181 ح 12 .
2- .الصّافّات : 102 _ 107 .
3- .الذِّبح : المذبوح (مفردات ألفاظ القرآن : ص 326 «ذبح») .
4- .التوحيد : ص 336 ح 11 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 109 ح 26 .
5- .الذاريات : 54 .
6- .الذاريات : 55 .
7- .الأنفال : 33 .
8- .الأنفال : 34 .
9- .الأنفال : 65 .
10- .الأنفال : 66 .
11- .الرعد : 39 .
12- .بحار الأنوار : ج 93 ص 83 نقلاً عن تفسير النعماني عن إسماعيل بن جابر عن الإمام الصادق عليه السلام .

ص: 229

8 / 4 بَدا در سر بريدن اسماعيل عليه السلام
8 / 5 نمونه هاى ديگر

امام صادق عليه السلام :خداوند به بنى اسرائيل فرمود: «به سرزمين مقدّس در آييد»؛ ولى به آن، وارد نشدند، تا اين كه خداوند، آن را بر آنان و فرزندانشان حرام نمود، و همانا فرزندان فرزندان [آنان] ، در آن وارد شدند.

8 / 4بَدا در سر بريدن اسماعيل عليه السّلامقرآن«و وقتى با او به جايگاه «سعى» رسيد، گفت: «اى پسرك من! من در خواب [،چنين ]ديدم كه تو را سر مى بُرم. پس ببين چه به نظرت مى آيد». گفت: اى پدر من! آنچه را مأمورى بكن. إن شاء اللّه ، مرا از شكيبايان خواهى يافت. پس، وقتى هر دو، تن در دادند (همديگر را بدرود) گفتند و [ابراهيم ،] او را به پيشانى بر خاك افكند، او را ندا داديم كه: اى ابراهيم! رؤيا[ى خود ]را حقيقت بخشيدى. ما نيكوكاران را چنين پاداش مى دهيم. راستى كه اين، همان آزمايش آشكار بود. و او را در ازاى قربانى بزرگى، باز رهانيديم» .

حديثامام صادق عليه السلام :براى خداوند، هيچ بَدايى همانند بَداى او درباره پدرم اسماعيل، حاصل نشد، هنگامى كه پدر او ابراهيم را به سربريدنش فرمان داد و سپس او را در ازاى قربانى بزرگى رهانيد.

8 / 5نمونه هاى ديگرامام على عليه السلام_ در باره آنچه در بيان اقسام و انواع آيات قرآن، به وى منسوب است _ :و امّا كسى كه بَدا را انكار كند ، خداوند در كتابش فرموده: «پس، از آنان روى بگردان، كه تو در خورِ نكوهش نيستى» . اين، بِدان جهت است كه خداوندِ منزّه، اراده كرد كه [اهل] زمين را در اين وقت، نابود سازد. سپس با رحمت خود به داد آنان رسيد و در نابودى شان براى او بَدا حاصل شد و [اين آيه را ]بر پيامبرش نازل فرمود: «و پند ده، كه پند، مؤمنان را سود مى بخشد» . و مانند آن، اين سخن خداى متعال است: «و تا تو در ميان آنان هستى، خدا بر آن نيست كه ايشان را عذاب كند، و تا آنان طلب آمرزش مى كنند، خدا عذاب كننده ايشان نخواهد بود» . سپس براى او بَدا حاصل شد: «و چرا خدا عذابشان نكند، با اين كه آنان [مردم را] از [زيارت] مسجد الحرام باز مى دارند؟» . و مانند اين سخن خداست: «اگر از شما بيست تن شكيبا باشند، بر دويست تن چيره مى گردند و اگر از شما يكصد تن باشند، بر هزار تن از كافران، پيروز مى گردند» . سپس براى خداى متعال، بَدا حاصل شد و فرمود: «اكنون، خدا بر شما تخفيف داد و معلوم داشت كه در شما ضعفى هست. پس اگر از ميان شما يكصد تن شكيبا باشند، بر دويست تن، پيروز مى گردند و اگر از شما هزار تن باشند، به توفيق الهى، بر دو هزار تن غلبه مى كنند، و خدا با شكيبايان است» . و اين چنين است آنچه در ناسخ و منسوخ است و آن، بر صحيح بودن بَدا دلالت دارد. و [درباره] اين سخن خدا: «خدا آنچه را بخواهد، محو يا اثبات مى كند، و اصل كتاب، نزد اوست» ، پس آيا جز آنچه را بوده، محو مى كند؟ و آيا جز آنچه را نبوده، اثبات مى كند؟ و همانند اين، در كتاب خداوند عز و جل بسيار است.

.

ص: 230

تفسير العيّاشي عن محمّد بن مسلم عن الإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ «مَا نَنسَخْ مِنْ ءَايَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا» (1) _ :النّاسِخُ ما حُوِّلَ ، وما يُنسيها : مِثلُ الغَيبِ الَّذي لَم يَكُن بَعدُ ، كَقَولِهِ «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ» . فَيَفعَلُ اللّهُ ما يَشاءُ ، ويُحَوِّلُ ما يَشاءُ ، مِثلُ قَومِ يونُسَ إذا بَدا لَهُ فَرَحِمَهُم ، ومِثلُ قَولِهِ «فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَمَا أَنتَ بِمَلُومٍ» . أدرَكَتهُم رَحمَتُهُ . (2)

.


1- .البقرة : 106 .
2- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 55 ح 77 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 116 ح 77 .

ص: 231

تفسير العيّاشى_ به نقل از محمّد بن مسلم، از امام باقر عليه السلام ، در باره اين سخن خدا: «هر حكمى را كه نسخ كنيم و يا آن را به بفراموشانيم، بهتر از آن، يا مانند آن را مى آوريم» _ :ناسخ، آن است كه تبديل مى شود، و آنچه [خداوند ]مى فراموشاند: مانند غيبى كه هنوز موجود نشده است، مانند اين سخن خدا: «خدا آنچه را بخواهد، محو يا ثبت مى كند، و اصل كتاب، نزد اوست» . پس خداوند، آنچه را بخواهد، انجام مى دهد و آنچه را بخواهد، تبديل مى كند، مانند قوم يونس، آن هنگام كه براى او بَدا حاصل شد و بر آنان رحم آورد، و مانند سخن خدا كه: «پس، از آنان روى بگردان، كه تو در خورِ نكوهش نيستى» . رحمت خدا آنان را در رسيد.

.

ص: 232

. .

ص: 233

. .

ص: 234

الفصل التاسع: احتجاجات في البداءالإمام العسكريّ عليه السلام :جاءَ قَومٌ مِنَ اليَهودِ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالوا : يا مُحَمَّدُ ، هذِهِ القِبلَةُ بَيتُ المَقدِسِ قَد صَلَّيتَ إلَيها أربَعَ عَشرَةَ سَنَةً ثُمَّ تَرَكتَهَا الآنَ ، أفَحَقّا كانَ ما كُنتَ عَلَيهِ فَقَد تَرَكتَهُ إلى باطِلٍ ، فَإِنَّما يُخالِفُ الحَقَّ الباطِلُ ، أو باطِلاً كانَ ذلِكَ فَقَد كُنتَ عَلَيهِ طولَ هذِهِ المُدَّةِ ؟ فَما يُؤمِنُنا أن تَكونَ الآنَ عَلى باطِلٍ ؟ فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : بَل ذلِكَ كانَ حَقّا وهذا حَقٌّ ، يَقولُ اللّهُ : «قُل لِّلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ يَهْدِى مَن يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ» (1) إذا عَرَفَ صَلاحَكُم يا أيُّهَا العِبادُ فِي استِقبالِ المَشرِقِ أمَرَكُم بِهِ ، وإذا عَرَفَ صَلاحَكُم فِي استِقبالِ المَغرِبِ أمَرَكُم بِهِ ، وإن عَرَفَ صَلاحَكُم في غَيرِهِما أمَرَكُم بِهِ ، فَلا تُنكِروا تَدبيرَ اللّهِ تَعالى في عِبادِهِ ، وقَصدَهُ إلى مَصالِحِكُم . ثُمَّ قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لَقَد تَرَكتُمُ العَمَلَ يَومَ السَّبتِ ثُمَّ عَمِلتُم بَعدَهُ سائِرَ الأَيّامِ ، ثُمَّ تَرَكتُموهُ فِي السَّبتِ ثُمَّ عَمِلتُم بَعدَهُ ، أفَتَرَكتُمُ الحَقَّ إلى باطِلٍ أوِ الباطِلَ إلى حَقٍّ ؟ أوِ الباطِلَ إلى باطِلٍ أوِ الحَقَّ إلى حَقٍّ ؟ قولوا كَيفَ شِئتُم فَهُوَ قَولُ مُحَمَّدٍ وجَوابُهُ لَكُم . قالوا : بَل تَركُ العَمَلِ فِي السَّبتِ حَقٌّ وَالعَمَلُ بَعدَهُ حَقٌّ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : فَكَذلِكَ قِبلَةُ بَيتِ المَقدِسِ في وَقتِهِ حَقٌّ ، ثُمَّ قِبلَةُ الكَعبَةِ في وَقتِهِ حَقٌّ . فَقالوا لَهُ : يا مُحَمَّدُ ، أفَبَدا لِرَبِّكَ فيما كانَ أمَرَكَ بِهِ بِزَعمِكَ مِنَ الصَّلاةِ إلى بَيتِ المَقدِسِ حَتّى نَقَلَكَ إلَى الكَعبَةِ ؟ فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ما بَدا لَهُ عَن ذلِكَ ، فَإِنَّهُ العالِمُ بِالعَواقِبِ وَالقادِرُ عَلَى المَصالِحِ ، لا يَستَدرِكُ عَلى نَفسِهِ غَلَطا ، ولا يَستَحدِثُ رَأياً بِخِلافِ المُتَقَدِّمِ جَلَّ عَن ذلِكَ ، ولا يَقَعُ عَلَيهِ أيضا مانِعٌ يَمنَعُهُ مِن مُرادِهِ ، ولَيسَ يَبدو إلّا لِمَن كانَ هذا وَصفَهُ ، وهُوَ عز و جل يَتَعالى عَن هذِهِ الصِّفاتِ عُلُوّا كَبيرا . ثُمَّ قالَ لَهُم رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أيُّهَا اليَهودُ ، أخبِروني عَنِ اللّهِ ألَيسَ يُمرِضُ ثُمَّ يُصِحُّ ، ويُصِحُّ ثُمَّ يُمرِضُ ، أبَدا لَهُ في ذلِكَ ؟ ألَيسَ يُحيي ويُميتُ ، ألَيسَ يَأتي بِاللَّيلِ في أثَرِ النَّهارِ ، وَالنَّهارِ في أثَرِ اللَّيلِ، أبَدا لَهُ في كُلِّ واحِدٍ مِن ذلِكَ ؟ قالوا : لا ، قالَ : فَكَذلِكَ اللّهُ تَعَبَّدَ نَبِيَّهُ مُحَمَّدا بِالصَّلاةِ إلَى الكَعبَةِ بَعدَ أن كانَ تَعَبَّدَهُ بِالصَّلاةِ الى بَيتِ المَقدِسِ ، وما بَدا لَهُ فِي الأَوَّلِ . ثُمَّ قالَ : ألَيسَ اللّهُ يَأتي بِالشِّتاءِ في أثَرِ الصَّيفِ ، وَالصَّيفِ في أثَرِ الشِّتاءِ ، أبَدا لَهُ في كُلِّ واحِدٍ مِن ذلِكَ ؟ قالوا : لا ، قالَ : فَكَذلِكَ لَم يَبدُ لَهُ فِي القِبلَةِ . قالَ : ثُمَّ قالَ : ألَيسَ قَد ألزَمَكُم فِي الشِّتاءِ أن تَحتَرِزوا مِنَ البَردِ بِالثِّيابِ الغَليظَةِ ، وألزَمَكُم فِي الصَّيفِ أن تَحتَرِزوا مِنَ الحَرِّ ، أفَبَدا لَهُ فِي الصَّيفِ حَتّى أمَرَكُم بِخِلافِ ما كانَ أمَرَكُم بِهِ فِي الشِّتاءِ ؟ قالوا : لا ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : فَكَذلِكُمُ اللّهُ تَعَبَّدَكُم في وَقتٍ لِصَلاحٍ يَعلَمُهُ بِشَيءٍ ، ثُمَّ تَعَبَّدَكُم في وَقتٍ آخَرَ لِصَلاحٍ آخَرَ يَعلَمُهُ بِشَيءٍ آخَرَ ، فَإِذا أطَعتُمُ اللّهَ فِي الحالَينِ استَحقَقتُم ثَوابَهُ ، وأنزَلَ اللّهُ تَعالى «وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَيْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ» (2) أي إذا تَوَجَّهتُم بِأَمرِهِ ، فَثَمَّ الوَجهُ الَّذي تَقصِدونَ مِنهُ اللّهَ ، وتَأمَلونَ ثَوابَهُ . (3)

.


1- .البقرة : 142 .
2- .البقرة : 115 .
3- .الاحتجاج : ج 1 ص 83 ح 25 ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 493 ح 312 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 105 ح 18 .

ص: 235

فصل نهم : استدلال هايى در باره بَدا

فصل نهم : استدلال هايى در باره بَداامام عسكرى عليه السلام :گروهى از يهود، نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمدند و گفتند: اى محمّد! تو چهارده سال به سوى اين قبله، بيت المقدس، نماز گزاردى و اكنون آن را ترك نموده اى. آيا چيزى كه بر آن بودى، حق بود، و اكنون تو آن را ترك نموده اى و به سوى باطل شده اى، در حالى كه باطل ، با حقّ، ناسازگار است؟ يا چيزى كه بر آن بودى، باطل بوده و تو در اين مدّت بر آن بوده اى؟ پس چگونه مطمئن باشيم كه تو اكنون نيز بر باطل نيستى؟ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «نه، آن، حق بود و اين [هم] حق است. خداوند مى فرمايد: «بگو: مشرق و مغرب، از آنِ خداست. هر كه را بخواهد، به راه راست هدايت مى كند» . اى بندگان! هر گاه صلاح شما را در رو گرداندن به مشرق بداند، به آن فرمانتان مى دهد و هر گاه صلاح شما را در رو گرداندن به مغرب بداند، به آن فرمانتان مى دهد و اگر صلاح شما را در غير آن دو بداند، به همان فرمانتان مى دهد. پس، تدبير خداى متعال را درباره بندگانش و خواست او را در مصالح خودتان، انكار نكنيد». سپس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «شما روز شنبه ، كار را رها كرديد و پس از آن، در روزهاى ديگر كار كرديد. سپس [كار نكردن] روز شنبه را رها كرديد و پس از آن، [شنبه ها را ]كار كرديد. آيا حق را رها كرديد و به سوى باطل شديد، يا باطل را رها كرديد و به سوى حق شديد؟ يا اين كه باطل را رها كرديد و به سوى باطل شديد، يا حق را رها كرديد و به سوى حق شديد؟ هر چه خواستيد، بگوييد كه آن، همان سخن محمّد و پاسخ او به شماست». گفتند: بلكه رها كردن كار در روز شنبه حق است و كار كردن پس از آن نيز حق است. آن گاه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «و همچنين است قبله بيت المقدّس كه در وقت خودش، حق است و سپس قبله كعبه كه در وقت خودش، حق است». به پيامبر گفتند: اى محمّد! آيا براى پروردگارت در باره آنچه كه به گفته تو، بدان فرمانت داده بود ، يعنى نماز گزاردن به سوى بيت المقدّس، بَدا حاصل شد كه تو را به سوى كعبه منتقل نمود؟ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «در اين باره براى او بَدا حاصل نشد؛ زيرا او به عواقب، آگاه و به مصالح، تواناست. او اشتباه نمى كند كه بخواهد آن را جبران نمايد و نظر جديدى بر خلاف نظر گذشته اش نمى دهد _ كه او برتر از آن است _ و نيز مانعى كه او را از مرادش باز دارد، براى او وجود ندارد. بَدا حاصل نمى شود، جز براى كسى كه اين صفت ها را داشته باشد و خداوند عز و جل بسى والاتر از آن است كه اين صفات را داشته باشد». سپس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به آنان فرمود: «اى يهود! مرا در باره خدا خبردار كنيد كه آيا چنين نيست كه بيمار مى كند و سپس تن درست مى سازد، و سالم مى گرداند و سپس بيمار مى نمايد. آيا در اين باره براى او بَدا حاصل مى شود؟ آيا او زنده نمى كند و نمى ميراند؟ [آيا شب را در پى روز و سپس روز را در پى شب نمى آورد؟ ]آيا درباره هر يك از اينها، براى او بَدا حاصل مى شود؟». گفتند: نه. فرمود: «پس، همين گونه خداوند، پيامبرش محمّد را به نماز گزاردن به سوى كعبه، متعبّد (ملزم) نمود، پس از آن كه او را به نماز گزاردن به سوى بيت المقدّس ملزم نموده بود، در حالى كه درباره اوّلى براى او بَدا حاصل نشد». سپس فرمود: «آيا خداوند، زمستان را در پى تابستان و تابستان را در پى زمستان نمى آورد؟ آيا درباره هر يك از اينها براى او بَدا حاصل مى شود؟». گفتند: نه. فرمود: «پس همين طور، در باره قبله نيز براى او بَدا حاصل نشد». سپس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «آيا چنين نيست كه شما را در زمستان ملزم نمود كه با لباس هاى ضخيم، خودتان را از سرما و در تابستان از گرما نگه بداريد؟ آيا در تابستان براى او بَدا حاصل شد تا شما را به خلاف آنچه در زمستان فرمان داده بود، فرمان دهد؟». گفتند: نه. آن گاه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «پس همانند اين، خداوند در زمانى، شما را به خاطر مصلحتى، به چيزى ملزم مى كند و سپس در زمانى ديگر، شما را به خاطر مصلحتى ديگر به چيز ديگرى ملزم مى سازد. پس هر گاه در [اين] دو حالت، او را فرمان برديد، سزاوار پاداشش هستيد، و خداى متعال [اين آيه را ]نازل فرمود: «و مشرق و مغرب، از آنِ خداست. پس به هر سو رو كنيد، آن جا روى خداست» ، يعنى هر گاه طبق فرمان او [به سويى ]رو كنيد، پس همان جا، رويى است كه شما خداوند را از آن، قصد مى كنيد و آرزوى پاداشش را داريد».

.

ص: 236

. .

ص: 237

. .

ص: 238

التوحيد عن الحسن بن محمّد النّوفلي :قَدِمَ سُلَيمانُ المَروَزِيُّ مُتَكَلِّمُ خُراسانَ عَلَى المَأمونِ ، فَأَكرَمَهُ ووَصَلَهُ ثُمَّ قالَ لَهُ : إنَّ ابنَ عَمّي عَلِيَّ بنَ موسى قَدِمَ عَلَيَّ مِنَ الحِجازِ وهُوَ يُحِبُّ الكَلامَ وأصحابُهُ ، فَلا عَلَيكَ أن تَصيرَ إلَينا يَومَ التَّروِيَةِ لِمُناظَرَتِهِ . فَقالَ سُلَيمانُ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، إنّي أكرَهُ أن أسأَلَ مِثلَهُ في مَجلِسِكَ في جَماعَةٍ مِن بَني هاشِمٍ ، فَيَنتَقِصَ عِندَ القَومِ إذا كَلَّمَني ، ولا يَجوزُ الاِستِقصاءُ عَلَيهِ . قالَ المَأمونُ : إنَّما وَجَّهتُ إلَيكَ لِمَعرِفَتي بِقُوَّتِكَ ، ولَيسَ مُرادي إلّا أن تَقطَعَهُ عَن حُجَّةٍ واحِدَةٍ فَقَط . فَقالَ سُلَيمانُ : حَسبُكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ ، اجمَع بَيني وبَينَهُ وخَلِّني وإيّاهُ وألزِم . فَوَجَّهَ المَأمونُ إلَى الرِّضا عليه السلام فَقالَ : إنَّهُ قَدِمَ عَلَينا رَجُلٌ مِن أهلِ مَروَ ، وهُوَ واحِدُ خُراسانَ مِن أصحابِ الكَلامِ ، فَإِن خَفَّ عَلَيكَ أن تَتَجَشَّمَ المَصيرَ إلَينا فَعَلتَ . فَنَهَضَ عليه السلام لِلوُضوءِ وقالَ لَنا : تَقَدَّموني _ وعِمرانُ الصّابِئُ مَعَنا _ فَصِرنا إلَى البابِ ، فَأَخَذَ ياسِرٌ وخالِدٌ بِيَدي فَأَدخَلاني عَلَى المَأمونِ ، فَلَمّا سَلَّمتُ ، قالَ : أينَ أخي أبُو الحَسَنِ أبقاهُ اللّهُ ؟ قُلتُ : خَلَّفتُهُ يَلبَسُ ثِيابَهُ وأمَرَنا أن نَتَقَدَّمَ ، ثُمَّ قُلتُ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، إنَّ عِمرانَ مَولاكَ مَعي وهُوَ بِالبابِ ، فَقالَ : مَن عِمرانُ ؟ قُلتُ : الصّابِئُ الَّذي أسلَمَ عَلى يَدَيكَ ، قالَ : فَليَدخُل ، فَدَخَلَ فَرَحَّبَ بِهِ المَأمونُ ، ثُمَّ قالَ لَهُ : يا عِمرانُ ، لَم تَمُت حَتّى صِرتَ مِن بَني هاشِمٍ ؟ قالَ : الحَمدُ للّهِِ الَّذي شَرَّفَني بِكُم يا أميرَ المُؤمِنينَ . فَقالَ لَهُ المَأمونُ : يا عِمرانُ ، هذا سُلَيمانُ المَروَزِيُّ مُتَكَلِّمُ خُراسانَ ، قالَ عِمرانُ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، إنَّهُ يَزعُمُ أنَّهُ واحِدُ خُراسانَ فِي النَّظَرِ ويُنكِرُ البَداءَ ! قالَ : فَلِمَ لا تُناظِرُهُ ؟ قالَ عِمرانُ : ذلِكَ إلَيهِ ، فَدَخَلَ الرِّضا عليه السلام فَقالَ : في أيِّ شَيءٍ كُنتُم ؟ قالَ عِمرانُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، هذا سُلَيمانُ المَروَزِيُّ ، فَقالَ سُلَيمانُ : أتَرضى بِأَبِي الحَسَنِ وبِقَولِهِ فيهِ ؟ قالَ عِمرانُ : قَد رَضيتُ بِقَولِ أبِي الحَسَنِ فِي البَداءِ ، عَلى أن يَأتِيَني فيهِ بِحُجَّةٍ أحتَجُّ بِها عَلى نُظَرائي مِن أهلِ النَّظَرِ . قالَ المَأمونُ : يا أبَا الحَسَنِ ما تَقولُ فيما تَشاجَرا فيهِ ؟ قالَ : وما أنكَرتَ مِنَ البَداءِ يا سُلَيمانُ ، وَاللّهُ عز و جل يَقولُ : «أَوَ لَا يَذْكُرُ الْاءِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَ لَمْ يَكُ شَيْئا» (1) ويَقولُ عز و جل : «وَ هُوَ الَّذِى يَبْدَؤُاْ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ» (2) ويَقولُ : «بَدِيعُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» (3) ويَقولُ عز و جل : «يَزِيدُ فِى الْخَلْقِ مَا يَشَاءُ» (4) ويَقولُ : «وَ بَدَأَ خَلْقَ الْاءِنسَانِ مِن طِينٍ» (5) ويَقولُ عز و جل : «وَ ءَاخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَإِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ» (6) ويَقولُ عز و جل : «مَا يُعَمَّرُ مِن مُّعَمَّرٍ وَلَا يُنقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِى كِتَابٍ» (7) . قالَ سُلَيمانُ : هَل رَوَيتَ فيهِ شَيئا عَن آبائِكَ ؟ قالَ : نَعَم ، رَوَيتُ عَن أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام أنَّهُ قالَ : إنّ للّهِِ عز و جل عِلمَينِ : عِلما مَخزونا مَكنونا لا يَعلَمُهُ إلّا هُوَ ، مِن ذلِكَ يَكونُ البَداءُ ، وعِلما عَلَّمَهُ مَلائِكَتَهُ ورُسُلَهُ ، فَالعُلَماءُ مِن أهلِ بَيتِ نَبِيِّهِ يَعلَمونَهُ . قالَ سُلَيمانُ : اُحِبُّ أن تَنزِعَهُ لي مِن كِتابِ اللّهِ عز و جل ، قالَ عليه السلام : قَولُ اللّهِ عز و جل لِنَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله : «فَتَوَلَّ عَنْهُمْ فَمَا أَنتَ بِمَلُومٍ» (8) أرادَ هَلاكَهُم ثُمَّ بَدا للّهِِ فَقالَ : «وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَى تَنفَعُ الْمُؤْمِنِينَ» . (9) قالَ سُلَيمانُ : زِدني جُعِلتُ فِداكَ ، قالَ الرِّضا عليه السلام : لَقَد أخبَرَني أبي عَن آبائِهِ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ : إنَّ اللّهَ عز و جل أوحى إلى نَبِيٍّ مِن أنبِيائِهِ أن أخبِر فُلانَ المَلِكَ أنّي مُتَوَفّيهِ إلى كَذا وكَذا ، فَأَتاهُ ذلِكَ النَّبِيُّ فَأَخبَرَهُ ، فَدَعَا اللّهُ المَلِكَ وهُوَ عَلى سَريرِهِ حَتّى سَقَطَ مِنَ السَّريرِ ، فَقالَ : يا رَبِّ ، أجِّلني حَتّى يَشِبَّ طِفلي وأقضِيَ أمري ، فَأَوحَى اللّهُ عز و جل إلى ذلِكَ النَّبِيِّ أنِ ائتِ فُلانَ المَلِكَ فَأَعلِمهُ أنّي قَد أنسَيتُ في أجَلِهِ ، وزِدتُ في عُمُرِهِ خَمسَ عَشرَةَ سَنَةً ، فَقالَ ذلِكَ النَّبِيُّ : يا رَبِّ ، إنَّكَ لَتَعلَمُ أنّي لَم أكذِب قَطُّ ، فَأَوحَى اللّهُ عز و جل إلَيهِ : إنَّما أنتَ عَبدٌ مَأمورٌ فَأَبلِغهُ ذلِكَ ، وَاللّهُ لا يُسأَلُ عَمّا يَفعَلُ . ثُمَّ التَفَتَ إلى سُلَيمانَ فَقالَ : أحسَبُكَ ضاهَيتَ اليَهودَ في هذَا البابِ ، قالَ : أعوذُ بِاللّهِ مِن ذلِكَ ، وما قالَتِ اليَهودُ ؟ قالَ : قالَت : «يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ» يَعنونَ أنَّ اللّهَ قَد فَرَغَ مِنَ الأَمرِ ، فَلَيسَ يُحدِثُ شَيئا ، فَقالَ اللّهُ عز و جل : «غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ» (10) ، ولَقَد سَمِعتُ قَوما سَأَلوا أبي موسَى بنَ جَعفَرٍ عليه السلام عَنِ البَداءِ فَقالَ : وما يُنكِرُ النّاسُ مِنَ البَداءِ وأن يَقِفَ اللّهُ قَوما يُرجيهِم لِأَمرِهِ ؟ قالَ سُلَيمانُ : ألا تُخبِرُني عَن «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِى لَيْلَةِ الْقَدْرِ» (11) ، في أيِّ شَيءٍ اُنزِلَت ؟ قالَ الرِّضا عليه السلام : يا سُلَيمانُ ، لَيلَةُ القَدرِ يُقَدِّرُ اللّهُ عز و جل فيها ما يَكونُ مِنَ السَّنَةِ إلَى السَّنَةِ ، مِن حَياةٍ أو مَوتٍ أو خَيرٍ أو شَرٍّ أو رِزقٍ ، فَما قَدَّرَهُ مِن تِلكَ اللَّيلَةِ فَهُوَ مِنَ المَحتومِ . قالَ سُلَيمانُ : الآنَ قَد فَهِمتُ جُعِلتُ فِداكَ ، فَزِدني . قالَ عليه السلام : يا سُلَيمانُ ، إنَّ مِنَ الاُمورِ اُمورا مَوقوفَةً عِندَ اللّهِ تَبارَكَ وتَعالى ، يُقَدِّمُ مِنها ما يَشاءُ ، ويُؤَخِّرُ ما يَشاءُ . يا سُلَيمانُ ، إنَّ عَلِيّا عليه السلام كانَ يَقولُ : العِلمُ عِلمانِ : فَعِلمٌ عَلَّمَهُ اللّهُ مَلائِكَتَهُ ورُسُلَهُ ، فَما عَلَّمَهُ مَلائِكَتَهُ ورُسُلَهُ فَإِنَّهُ يَكونُ ولا يُكَذِّبُ نَفسَهُ ، ولا مَلائِكَتَهُ ، ولا رُسُلَهُ ، وعِلمٌ عِندَهُ مَخزونٌ لَم يُطلِع عَلَيهِ أحَدا مِن خَلقِهِ (12) ، يُقَدِّمُ مِنهُ ما يَشاءُ ، ويُؤَخِّرُ مِنهُ ما يَشاءُ ، ويَمحو ما يَشاءُ ، ويُثبِتُ ما يَشاءُ . قالَ سُلَيمانُ لِلمَأمونِ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، لا اُنكِرُ بَعدَ يَومي هذَا البَداءَ ، ولا اُكَذِّبُ بِهِ إن شاءَ اللّهُ . (13)

.


1- .مريم : 67 .
2- .الروم : 27 .
3- .البقرة : 117 ، والأنعام : 101 .
4- .فاطر : 1 .
5- .السجدة : 7 .
6- .التوبة : 106 .
7- .فاطر : 11 .
8- .الذاريات : 54 .
9- .الذاريات : 55 .
10- .المائدة : 64 .
11- .القدر : 1 .
12- .في بعض النسخ : «لم يطلع عليه أحد من خلقه» .
13- .التوحيد : ص 441 ح 1 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 179 ح 1 ، الاحتجاج : ج 2 ص 365 ح 284 ، بحار الأنوار : ج 10 ص 329 ح 2 .

ص: 239

التوحيد_ به نقل از حسن بن محمّد نوفلى _ :سليمان مَروَزى، متكلّم خراسان، نزد مأمون آمد. مأمون، او را گرامى داشت و به او صله داد و سپس به او گفت: همانا پسر عموى من على بن موسى (امام رضا عليه السلام ) از حجاز نزد من آمده است و او كلام و متكلّمان را دوست دارد. بد نيست كه روز ترويه براى مناظره با او، نزد ما بيايى. سليمان گفت: اى امير مؤمنان! من نمى پسندم كه در مجلس تو در بين گروهى از بنى هاشم، از مانند او پرسشى كنم تا وقتى با من به مناظره پرداخت، نزد جمعيّت، تحقير شود. سختگيرى بر او روا نيست. مأمون گفت: من به خاطر شناختم از توانايى تو، به تو روى آورده ام و قصدم، جز اين نيست كه او را فقط با يك برهان قاطع، محكوم نمايى. سليمان گفت: بسيار خوب ، اى امير مؤمنان! من و او را در يك جا جمع كن و مرا با او بگذار و خود شاهد باش. مأمون به امام رضا عليه السلام پيغام فرستاد و گفت: مردى از اهل مرو نزد ما آمده است و او نفر اوّلِ متكلّمان خراسان است. اگر زحمتى نيست ، شما نيز تشريف بياوريد. امام عليه السلام براى وضو گرفتن برخاست و به ما فرمود: «شما جلوتر از من برويد». ما ، در حالى كه عمران صابى نيز همراهمان بود، پشت در رسيديم. ياسر و خالد، دستم را گرفتند و مرا به نزد مأمون بردند. وقتى سلام كردم، گفت: برادرم ابو الحسن (امام رضا عليه السلام ) _ كه خداوند، نگهدارش باد _ كجاست؟ گفتم: گذاشتيم تا لباسش را بپوشد و به ما فرمود كه پيش تر بياييم. سپس گفتم: اى امير مؤمنان! وابسته تو، عمران، همراه من آمده و پشت در است. گفت: عمران كيست؟ گفتم: همان صابى اى كه به دست تو اسلام آورده است. گفت: داخل بيايد. وقتى [عمران] وارد شد، مأمون به او خوشامد گفت و سپس به او گفت: اى عمران! نمُردى تا اين كه جزو بنى هاشم شدى! عمران گفت: اى امير مؤمنان! ستايش، خدايى را كه مرا به سبب شما شرافت بخشيد. مأمون بدو گفت: اى عمران! اين سليمان مَروَزى، متكلّم خراسان است. عمران گفت: اى امير مؤمنان! او مدعى است كه نفر اوّل خراسان در علم كلام است، و بَدا را انكار مى كند. [مأمون] گفت: پس چرا با او مناظره نمى كنى؟ عمران گفت: اين، به خواست اوست. در اين هنگام، امام رضا عليه السلام وارد شد و فرمود: «در باره چه چيزى سخن مى گوييد؟». عمران گفت: اى فرزند پيامبر خدا! اين، سليمان مَروَزى است. سليمان [به عمران] گفت: آيا سخن ابو الحسن را در باره بَدا مى پذيرى؟ عمران گفت: سخن ابو الحسن در باره بَدا را مى پذيرم، به اين شرط كه برهانى در اين باره برايم بياورد كه بتوانم با آن، در برابر متفكّران همانند خودم استدلال نمايم. مأمون گفت: اى ابو الحسن! در باره آنچه اينان مشاجره دارند، چه مى گويى؟ فرمود: «اى سليمان! از چه رو بَدا را انكار مى كنى، در حالى كه خداوند عز و جل مى فرمايد: «آيا انسان، آگاهى ندارد كه ما او را پيش تر [از آن كه باشد، ]آفريديم و حال آن كه چيزى نبوده است» و مى فرمايد: «و اوست آن كس كه آفرينش را آغاز مى كند و باز آن را تجديد مى نمايد» و مى فرمايد: «او پديد آورنده آسمان ها و زمين است» و مى فرمايد: «در آفرينش، هر چه بخواهد، مى افزايد» و مى فرمايد: «و آفرينش انسان را از گِل، آغاز كرد» و مى فرمايد: «و عدّه اى ديگر، وابسته به فرمان خدايند: يا آنان را عذاب مى كند و يا توبه آنها را مى پذيرد» و مى فرمايد: «هيچ سال خورده اى، عمر دراز نمى يابد و از عمرش كاسته نمى شود، مگر آن كه در كتابى [مندرج ]است» ». سليمان گفت: آيا در اين باره، روايتى از پدرانت دارى؟ فرمود: «بله. از ابو عبد اللّه (امام صادق عليه السلام ) روايت است كه فرمود: براى خداوند عز و جل دو گونه دانش است: دانشى اندوخته و پنهان كه جز او كسى آن را نمى داند و بَدا در آن است، و دانشى كه آن را به فرشتگان و فرستادگانش آموخته است و دانشمندانِ از اهل بيتِ پيامبرش آن را مى دانند ». سليمان گفت: دوست دارم اين مطلب را براى من از كتاب خداوند عز و جل بياورى. [امام رضا عليه السلام ] فرمود: «سخن خداوند عز و جل خطاب به پيامبرش صلى الله عليه و آله چنين است: «پس، از آنان روى بگردان، كه تو در خورِ نكوهش نيستى» و خدا نابودى آنان را اراده كرد. سپس براى خدا بَدا حاصل شد و فرمود: «و يادآورى كن، كه يادآورى، مؤمنان را سود مى بخشد» ». سليمان گفت: فدايت شوم ! بيشتر بفرماييد . [امام] رضا عليه السلام فرمود: «همانا پدرم از پدرانش به من خبر داد كه پيامبر خدا فرمود: خداوند عز و جل به پيامبرى از پيامبرانش وحى فرمود: به فلان پادشاه، خبر بده كه: جان او را تا فلان وقت مى گيرم. آن پيامبر، نزد او رفت و پادشاه در حالى كه بر تخت خود بود، به درگاه خداوند ، چندان دعا كرد كه از تخت افتاد. گفت: پروردگارا! به من مهلت ده تا كودكم بزرگ شود و كارهايم را انجام دهم . خداوند عز و جل به آن پيامبر وحى فرمود كه: به نزد فلان پادشاه برو و به او اعلام كن كه من اَجَل او را به تأخير انداختم و پانزده سال بر عمرش افزودم. آن پيامبر گفت: پروردگارا! تو مى دانى كه من هرگز دروغ نگفته ام [و اگر اين خبر را به پادشاه برسانم، نزد او دروغگو شمرده مى شوم]. خداوند عز و جل به او وحى فرمود: تو تنها، بنده اى مأمور هستى. پس، آن را به او اعلام كن و خداوند، از آنچه مى كند، پرسيده نمى شود». سپس امام رضا عليه السلام به سليمان رو كرد و فرمود: «خيال مى كنم تو در اين باره ، شبيه يهود هستى». گفت: از آن به خدا پناه مى برم! مگر يهود چه گفته اند؟ فرمود: «گفته اند: «دست خدا، بسته است» و منظورشان اين بوده كه خداوند از كار [خلقت] فراغت يافته است و چيز جديدى ايجاد نمى كند. پس خداوند عز و جلفرمود: «دستان خودشان بسته باد و به خاطر آنچه گفتند، از رحمت خدا به دور باشند» . و همانا شنيدم قومى از پدرم موسى بن جعفر عليهماالسلام درباره بَدا پرسيدند. فرمود: مردم، چه خبرى از بَدا را انكار مى كنند؟ اين كه خداوند، قومى را نگه مى دارد كه آنان را به امر [و تصميم] خويش موكول نموده است؟ ». سليمان گفت: آيا به من خبر مى دهى كه آيه «ما آن را در شب قدر، نازل كرديم» ، در باره چه چيزْ نازل گشته است؟ [امام] رضا عليه السلام فرمود: «اى سليمان! در شب قدر، خداوند عز و جل آنچه را از اين سال تا سال ديگر رخ مى دهد (اعم از: زندگى و مرگ، خير و شر، يا روزى)، مقدّر مى نمايد. پس آنچه در اين شبْ مقدّر مى كند، جزو قضاى حتمى است». سليمان گفت: فدايت شوم! اكنون فهميدم . باز هم بفرماييد . [امام رضا عليه السلام ] فرمود: «اى سليمان! برخى از كارها، كارهايى هستند كه نزد خداى _ تبارك و تعالى _ نگه داشته شده اند . هر كدام را بخواهد، پيش مى اندازد و هر كدام را بخواهد، پس مى اندازد. اى سليمان! على عليه السلام پيوسته مى فرمود: دانش، دو گونه است: دانشى كه خداوند، آن را به فرشتگان و فرستادگانش آموخته است، آنچه او به فرشتگان و فرستادگانش آموخته، قطعا واقع خواهد شد و او خودش و فرشتگان و فرستادگانش را درغگو نمى نمايد؛ و دانشى كه نزد او پنهان است، كه آفريده اى را از آن آگاه نساخته است و هر كدام را بخواهد، پيش مى اندازد و هر كدام را بخواهد، پس مى اندازد و آنچه را بخواهد، محو مى كند و آنچه را بخواهد ، باقى مى دارد». سليمان به مأمون گفت: اى امير مؤمنان! از امروز، ديگر بَدا را انكار نخواهم كرد و اگر خدا بخواهد ، آن را تكذيب نمى كنم.

.

ص: 240

. .

ص: 241

. .

ص: 242

. .

ص: 243

. .

ص: 244

. .

ص: 245

. .

ص: 246

. .

ص: 247

34 . نيكى

اشاره

34 . نيكىدرآمدفصل يكم : شناخت نيكىفصل دوم : ارزش نيكىفصل سوم : تشويق به نيكى كردنفصل چهارم : سزاوارترين مردم به نيكىفصل پنجم : خاستگاه هاى نيكى كردنفصل ششم : بركت هاى نيكىفصل هفتم : ويژگى هاى نيكوكاران

.

ص: 248

درآمد

بِرّ ، در لغت

درآمدبِرّ ، در لغتواژه «بِرّ» ، در اصل ، مصدر و اسم مصدر (1) از ريشه «برر» به معناى خير و نيكى است ، چنان كه ابن منظور ، از يكى از واژه شناسان روايت كرده كه مى گويد : اِختَلَفَ العُلَماءُ فى تَفسيرِ «البِرِّ» ، فَقالَ بَعضُهُم : البِرُّ : الصَّلاحُ ؛ وَ قالَ بَعضُهُم : البِرُّ : الخَيرُ . قالَ : وَ لا أعلَمُ تَفسيرا أجمَعَ مِنهُ ، لِأَنَّهُ يُحيطُ بِجَميعِ ما قالوا . (2) علما در تفسير بِرّ ، اختلاف نظر دارند . برخى گفته اند كه بِرّ ، به معناى صلاح است و ديگرى ، آن را خير معنا كرده و گفته كه : من ، تفسيرى جامع تر از خير براى آن نمى شناسم ؛ چرا كه شامل همه آنچه كه گفته اند ، مى شود . همچنين زمخشرى مى گويد : البِرُّ : اِسمٌ لِلخَيرِ وَ لِكُلِّ فِعلٍ مَرضِىٍّ . (3) بِرّ ، نامى است براى خير و هر كار پسنديده . به عقيده برخى از لغت شناسان ، هر چند جامع ترين معناى «برّ» ، «خير» است ،

.


1- .. ترتيب كتاب العين : ص 76 .
2- .. لسان العرب : ج 4 ص 52 .
3- .. الكشّاف : ج 1 ص 109 .

ص: 249

ليكن اين دو واژه ، مترادف نيستند ؛ زيرا «برّ» ، خيرى است كه با قصد و توجّه همراه باشد ، ولى در خير ، «قصد» شرط نيست ؛ بلكه گاهى با «سهو» همراه است . (1) از اين رو ، خير معنايى عام دارد . امّا كلمه «بَرّ» ، بر وزن «فَعْل» ، صفت مشبّهه و اصل آن به معناى «اتّساع» و گستردگى است . از اين رو ، برخى از واژه شناسان ، «بَرّ (فضاى باز بيابان)» و «بِرّ» را از يك ريشه دانسته اند . مرحوم طَبرِسى ، در اين باره مى گويد : البِرُّ : العَطفُ وَ الإِحسانُ ، مَصدَرٌ ... وَ أصلُهُ مِنَ الاِتِّساعِ ، وَ مِنهُ البَرُّ خِلافُ البَحرِ . (2) برّ ، [به معناى] شفقت و احسان كردن ، مصدر است ... و اصل آن ، از گستردگى [و وسعت] است و از همين ريشه است بَرّ ، در برابر بحر . راغب اصفهانى نيز مى گويد : البَرُّ خِلافُ البَحرِ ، وَ تُصُوِّرَ مِنهُ التَّوَسُّعُ فَاشتُقَّ مِنهُ البِرُّ ، أىِ التَّوَسُّعُ في فِعلِ الخَيرِ ، ويُنسَبُ ذلِكَ إلَى اللّهِ تَعالى تارَةً نَحوُ : «إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ» (3) ، وَ إلَى العَبدِ تارَةً ، فَيُقالُ : بَرَّ العَبدُ رَبَّهُ ، أى : تَوَسَّعَ فى طاعَتِهِ ، فَمِنَ اللّهِ تَعالى الثَّوابُ ، وَ مِنَ العَبدِ الطّاعَةُ . (4) بَرّ ، در برابر بحر (دريا) است . به خاطر گستردگى اى كه از آن تصوّر مى رود ، بِرّ از آن مشتق شده است ؛ يعنى وسعت در كار خير . اين ، گاهى به خدا نسبت داده مى شود ، مثل «إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ ؛ او نيكوى رحم آور است» . گاهى هم به بنده ، گفته مى شود . «بَرَّ العَبدُ رَبَّهُ» ؛ يعنى : خدا را فراوان اطاعت كرد . پس ، از خدا ثواب ، و از بنده ، طاعت است .

.


1- .. معجم الفروق اللّغوية : ص 95 .
2- .. مجمع البيان : ج 1 ص 473 .
3- .طور : آيه 28 .
4- .. مفردات ألفاظ القرآن : ص 114 .

ص: 250

بِرّ ، در قرآن و حديث
يك . معيار نيكى و بدى

بنا بر اين ، مفهوم «بِرّ» و «بَرّ» ، از نظر لغت ، شامل همه نيكى ها مى گردند . گفتنى است كه فعل اين ريشه ، در برخى زبان هاى هم ريشه عربى ، مانند : آشورى و عِبرى ، به معناى نيكوكار شدن ، راستگو شدن ، و برگزيده شدن ، سابقه كاربرد دارد . (1)

بِرّ ، در قرآن و حديثواژه «بِرّ» با مشتقّاتش در مجموع ، بيست بار در قرآن به كار رفته است : «بِرّ» هشت بار ، «أبرار» شش بار ، «بَرّ» سه بار ، «بَرَرة» ، «تبرّوا» و «تبرّوهم» هر كدام يك بار . در قرآن و احاديث اسلامى ، واژه «برّ» ، مانند واژه هاى «خير» و «معروف» ، در معناى لغوى آن ، يعنى مطلقِ نيكى هاى اعتقادى ، اخلاقى و عملى به كار رفته است و بدين سان ، اسلام ، جامعه بشر را به مطلقِ نيكوكارى دعوت مى نمايد . در اين بخش ، ره نمودهاى ارزشمندى در باره معيار شناخت «نيكى» ، تبيين مصاديق نيكوكارى ، فضيلت مطلق نيكى و ترغيب به انجام دادن آن ، سزاوارترين افراد به نيكى ، اساس نيكوكارى ، آثار نيكوكارى ، و ويژگى هاى نيكوكاران ، ارائه مى گردد ؛ امّا پيش از آن ، نكات كوتاهى در تببين اين ره نمودها :

يك . معيار نيكى و بدىقرآن ، در آيات متعدّدى ، مردم را به مطلق «برّ» ، «خير» و «معروف» و «احسان» ، دعوت مى نمايد ، نظير اين آيات : «وَتَعَاوَنُواْ عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى الْاءِثْمِ وَالْعُدْوَانِ . (2) يكديگر را در نيكى و پرهيزگارى ، يارى كنيد و يكديگر را در گناه و تجاوز ، يارى نكنيد» .

.


1- .. دائرة المعارف بزرگ اسلامى : ج 11 ص 607 .
2- .. مائده : آيه 2 .

ص: 251

«وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ . (1) بايد گروهى از شما باشند كه به خير ، فرا بخوانند و امر به معروف و نهى از منكر كنند ؛ و آنان ، همان رستگاران اند» . «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْاءِحْسَانِ . (2) خداوند ، به دادگرى و نيكوكارى ، فرمان مى دهد» . احاديث اسلامى نيز ، مكرّر و به پيروى از قرآن ، مسلمانان را به مطلقِ نيكى ترغيب كرده اند ، و اين ، بدان معناست كه عقل سالم و فطرت پاك انسان ، قادر به تشخيص حسن و قبح اشيا ، و نيكى و بدى آنهاست . به سخن ديگر ، از نظر قرآن و حديث ، معيار نيكى و بدى ، تشخيص عقل و فطرت سالم است . از اين رو ، شمارى از روايات ، تصريح مى كنند كه قلب ، داور نيكى و بدى در انجام دادن كارهاست ، چنان كه از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نقل شده كه فرمود : البِرُّ ما سَكَنَت إلَيهِ النَّفسُ ، وَ اطمَأَنَّ إلَيهِ القَلبُ ، وَ الإِثمُ ما لَم تَسكُن إلَيهِ النَّفسُ ، وَ لَم يَطمَئِنَّ إلَيهِ القَلبُ ، وَ إن أفتاكَ المُفتونَ . (3) نيكى، آن است كه دل با آن آرام گيرد و قلب با آن اطمينان يابد؛ و گناه، آن است كه جان به آن آرام نشود و قلب با آن اطمينان نيابد، هر چند فتوادهندگانْ تو را [ بر خلاف آنچه احساس مى كنى ،] فتوا دهند . اين سخن ، بدين معناست كه فطرت پاك انسان ، نه تنها مى تواند «برّ» و «خير» را تشخيص دهد ؛ بلكه از انجام دادن آن ، احساس شادى و آرامش مى كند و بر عكس ،

.


1- .. آل عمران : آيه 104 .
2- .. نحل : آيه 90 .
3- .. مسند ابن حنبل : ج 6 ص 223 ح 17757 ، المعجم الكبير : ج 22 ص 219 ح 585 ، مسند الشاميّين : ج 1 ص 444 ح 782 (همگى به نقل از ابو ثعلبه خشنى) .

ص: 252

دو . رأى مردم در برابر داورى وجدان
سه . پيوند دين و خِرد

از انجام دادن كار بد ، احساس ناراحتى و ناآرامى مى نمايد . بر اين اساس ، در موارد شُبهه ، آرامش دل ، نسبت به انجام دادن كارى ، نشانه خوبى آن است ، و بى قرارى دل ، نِشانه بدى آن شمرده شده است .

دو . رأى مردم در برابر داورى وجداننكته قابل توجّه ديگر ، اين كه در ذيل روايت ياد شده و برخى روايات ديگر ، تأكيد شده كه رأى مردم در برابر داورى وجدان انسان ، بى ارزش است چنان كه جمله : «وَ إن أفتاكَ المُفتونَ ؛ هر چند فتوا دهندگان ، تو را [ بر خلاف آنچه احساس مى كنى ،] فتوا دهند» در حديث ياد شده اشاره به اين معناست كه وجدان انسانى ، درستى و خوبىِ كارها را تشخيص مى دهد و آن را تصديق مى كند و بدان ، سكون و آرامش مى يابد ، همچنان كه وجدان ، كار بد و نادرست را نيز تشخيص مى دهد و حتّى اگر ديگران ، كارى را خوب و پسنديده بشمارند و بر آن پاى بفشارند ، دل و جان انسان ، بدان آرامش نمى يابد و به نوعى از آن ، احساس شكّ و تشويشِ خاطر مى كند . البتّه بايد توجّه داشت كه اين درك و شعور فطرى ، تعبّديات شرعى محض را شامل نمى شود .

سه . پيوند دين و خِردمطلب مهم ديگرى كه با توجّه به معيار نيكى و بدى از نگاه قرآن و حديث ، مى توان بدان دست يافت ، پيوند دين و خِرد ، و انطباق احكام نورانى اسلام با منطق فطرت و عقل ، و نيازهاى واقعى انسان است . اين معنا ، در شمارى از روايات _ كه معيار ياد شده در پاسخ به تبيين انواع مُحلَّلات و محرّمات (1) يا نيكى ها و گناهان

.


1- .. ر . ك : ص 259 ح 5 _ 7 .

ص: 253

چهار . ميزان تقرّب به مبدأ نيكى ها

آمده _ (1) وضوح بيشترى دارد . همچنين ، اين روايات _ كه از امام على عليه السلام نقل شده _ ، پيوند دين و عقل را تأييد مى كنند : إنَّهُ لَم يَأمُركَ إلّا بِحَسَنٍ وَ لَم يَنهَكَ إلّا عَن قَبيحٍ . (2) او تو را جز به خوبى ، امر نكرده و جز از بدى ، نهى نكرده است . لَو لَم يَنهَ اللّهُ سُبحانَهُ عَن مَحارِمِهِ لَوَجَبَ أن يَجتَنِبَهَا العاقِلُ . (3) اگر خداوند از حرام هايش نهى هم نكرده بود ، بر خردمند واجب بود كه از آنها ، كناره گيرى كند . البته با اندكى تأمّل ، روشن مى شود كه عقل و فطرت ، به دليل عدم احاطه به همه مصالح و مفاسد ، از تشخيص همه مصاديق نيكى و بدى ، ناتوان اند و همين معنا ، فلسفه نياز بشر به وحى است كه در آينده ، توضيح لازم در اين زمينه ، خواهد آمد ، (4) إن شاء اللّه !

چهار . ميزان تقرّب به مبدأ نيكى هاخداوند متعال ، مبدأ همه نيكى ها و نيكوكارِ مطلق است و به همين جهت ، «بَرّ» و «بارّ» ناميده شده است و ميزان تقرّب و نزديكى به او ، نيكوكارى است . از اين رو ، فرشتگان و انبياى الهى و اوصياى آنان ، در صدر نيكوكاران قرار دارند ، و پيروان انبيا نيز به اندازه نيكوكارى ، به بارگاه رُبوبى راه مى يابند و بدين سان ، روايات اسلامى با تعبيرهاى گوناگون ، ملازمتِ فرشتگان ، پيشوايان دين و مؤمنان با نيكوكارى را بيان

.


1- .. ر . ك : ص 257 ح 1 _ 3 وص 259 ح 4 وص 261 ح 8 .
2- .. نهج البلاغة : نامه 31 .
3- .. غرر الحكم : ج 5 ص 117 ح 7595 .
4- .. همچنين براى آگاهى بيشتر در اين زمينه ، ر . ك : فلسفه وحى و نبوّت ، از نگارنده (رى شهرى) .

ص: 254

پنج . ارزشمندترينِ نيكوكارى ها
شش . راه رسيدن به جايگاه ابرار

كرده ، (1) و مردم را به نيكى و نيكوكارى ، دعوت نموده اند . (2)

پنج . ارزشمندترينِ نيكوكارى هاهر چند مطلقِ نيكوكارى از منظر عقل و دين ، پسنديده است ؛ ليكن ارزش نيكى به ديگران ، يكسان نيست ؛ بلكه به مقتضاى عقل و شرع ، شُمارى از مردم ، اولويت دارند . لذا در متون اسلامى ، نيكى به پدر و مادر ، خويشاوندان ، نيكان ، آزادگان ، نيازمندان ، يتيمان ، دوستان پدر و اهل قبور ، مورد تأكيد قرار گرفته است . همچنين ، نيكى متقابل نسبت به كسى كه به انسان نيكى كرده ، توصيه شده است .

شش . راه رسيدن به جايگاه ابرارنخستين گام در راه رسيدن به مقام ابرار ، تأمّل در ارزش نيكوكارى (3) و نقش آن در زندگى دنيوى و اُخروى (4) است و در گام هاى بعدى ، تلاش براى متّصف شدن به صفاتى كه زمينه نيكوكارى را در انسان ، فراهم مى سازد (مانند صداقت (5) و مجاهدت) ، براى نزديك شدن به قلّه هاى بلندى كه پيشوايان نيكوكار به اوج آنها دست يافته اند ، ضرورى است . در كنار تلاش ، استعانت جُستن از مبدأ نيكى ها نيز نقش مهمّى در يافتن توفيق براى پيمودن اين راه دارد . (6)

.


1- .. ر . ك : ص 275 (فصل دوم : ارزش نيكى) .
2- .. ر . ك : ص 285 (فصل سوم : تشويق به نيكى كردن) .
3- .. ر . ك : ص 303 (خاستگاه هاى نيكى / انديشيدن) .
4- .. ر . ك : ص 309 (فصل ششم : بركت هاى نيكى) .
5- .. ر . ك : ص 303 (خاستگاه هاى نيكى / دانش و راستى) وص 305 (رشد) .
6- .. ر . ك : ص 305 (خاستگاه هاى نيكى / كمك خواستن از خدا) .

ص: 255

هفت . نشانه رسيدن به جايگاه ابرار

هفت . نشانه رسيدن به جايگاه ابراردستيابى به ويژگى هاى اعتقادى ، اخلاقى و عملى اى كه در آيه 177 از سوره بقره آمده اند ، نشانه رسيدن به نخستين مرتبه از مراتب «ابرار» است و هر چه اين ويژگى ها در انسان ، عميق تر و قوى تر شوند ، به مراتب والاترى از جايگاه ابرار ، دست مى يابد . بنا بر اين ، آنچه در فصل هفتم در باره ويژگى هاى ابرار خواهد آمد ، در واقع ، تبيين ويژگى هايى است كه در قرآن ، بدانها اشاره شده و مراتب والاى نيكى (بِر) است .

.

ص: 256

الفصل الأوّل : معرفة البرّ1 / 1ميزانُ مَعرِفَةِ البِرِّ وَالإِثمِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :البِرُّ ما طابَت بِهِ النَّفسُ وَاطمَأَنَّ إلَيهِ القَلبُ ، وَالإِثمُ ما جالَ (1) فِي النَّفسِ وتَرَدَّدَ فِي الصَّدرِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :البِرُّ مَا انشَرَحَ لَهُ صَدرُكَ ، وَالإِثمُ ما حاكَ في صَدرِكَ وإن أفتاكَ عَنهُ النّاسُ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله_ لَمّا سُئِلَ عَنِ البِرِّ وَالإِثمِ _ :البِرُّ حُسنُ الخُلُقِ ، وَالإِثمُ ما حاكَ في صَدرِكَ وكَرِهتَ أن يَطَّلِعَ عَلَيهِ النّاسُ . (4)

.


1- .جالَ يجول : إذا دار ، وللباطِل جولة : يعني أنّ أهله لا يستقرّون على أمر يعرفونه ويطمئنّون إليه (النهاية : ج 1 ص 317 «جول») .
2- .الجعفريّات : ص 148 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ؛ سنن الدارمي : ج 2 ص 696 ح 2438 ، مسند ابن حنبل : ج 6 ص 292 ح 18023 ، المعجم الكبير : ج 22 ص 149 ح 403 كلّها عن وابصة الأسدي وفيها «اطمأنت» بدل «طابت» و «حاك» بدل «جال» ، كنز العمّال : ج 3 ص 432 ح 7312 .
3- .مسند ابن حنبل : ج 6 ص 291 ح 18021 ، المعجم الكبير : ج 22 ص 148 ح 402 ، تاريخ دمشق : ج 62 ص341 ح 12857 ، التاريخ الكبير : ج 1 ص 144 ح 432 وليس فيه ذيله وكلّها عن وابصة الأسدي ، كنز العمّال : ج 3 ص 432 ح 7311 .
4- .صحيح مسلم : ج 4 ص 1980 ح 14 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 597 ح 2389 ، سنن الدارمي : ج 2 ص 778 ح 2687 وفيه «يعلمه» بدل «يطّلع عليه» وفيهما «نفسك» بدل «صدرك» ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 17 ح 2172 كلّها عن نوّاس بن سمعان ، كنز العمّال : ج 3 ص 7 ح 5163 .

ص: 257

فصل يكم : شناخت نيكى
1 / 1 معيار شناخت نيكى و گناه

فصل يكم : شناخت نيكى1 / 1معيار شناخت نيكى و گناه (1)پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نيكى ، آن چيزى است كه در جان بنشيند و دل ، بدان آرام گيرد؛ و گناه ، آن چيزى است كه در جان آرام نگيرد و در سينه ، بى تابى كند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نيكى ، آن است كه سينه ات ، بدان آرامش يابد؛ و گناه ، آن است كه در سينه ات خَلَجان كند، هر چند مردم در باره [درست بودن ]آن ، برايت فتوا دهند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ هنگامى كه از ايشان پرسيده شد : نيكى و گناه چيست؟ _ :نيكى، خوش رفتارى است؛ و گناه، آن است كه در سينه ات اضطرابْ پديد آورد و خوش نداشته باشى كه مردم از آن ، آگاه شوند .

.


1- .. يكى از معانى «برّ» كه در واقع ، آن هم از موارد و مصاديق نيكى و خير است _ ، طاعت و فرمان بردارى ، و ديگرى ، درستى و روايى است . «اثم» نيز به معناى انجام دادن كارى است كه حلال و روا نيست . اين دو كلمه ، غالبا در برابر هم به كار مى روند . مثلاً در قرآن كريم آمده است : «تَعَاوَنُواْ عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى الْاءِثْمِ وَالْعُدْوَانِ» . پس برّ و اثم ، به معناى درست و نادرست ، روا و ناروا و طاعت و گناه است و در اين احاديث ، اين معانى ، مورد نظر است .

ص: 258

مسند ابن حنبل عن أبي اُمامة :سَأَلَ رَجُلٌ النَّبِيَ صلى الله عليه و آله : مَا الإِثمُ؟ قالَ : إذا حاكَ في صَدرِكَ شَيءٌ فَدَعهُ . (1)

مسند ابن حنبل عن أبي ثعلبة الخشنيّ :قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، أخبِرني بِما يَحِلُّ لي ويَحرُمُ عَلَيَّ ؟ قالَ : فَصَعَّدَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله وصَوَّبَ فِيَ النَّظَرَ ، فَقالَ النَّبِيُ صلى الله عليه و آله : البِرُّ ما سَكَنَت إلَيهِ النَّفسُ ، وَاطمَأَنَّ إلَيهِ القَلبُ ، وَالإِثمُ ما لَم تَسكُن إلَيهِ النَّفسُ ، ولَم يَطمَئِنَّ إلَيهِ القَلبُ ، وإن أفتاكَ المُفتونَ . (2)

الزهد لابن المبارك عن عبد الرحمن بن معاوية بن حُديج :إنَّ رَجُلاً سَأَلَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، ما يَحِلُّ لي مِمّا يَحرُمُ عَلَيَ ؟ فَسَكَتَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَرَدَّ عَلَيهِ ثَلاثَ مَرّاتٍ ، كُلُّ ذلِكَ يَسكُتُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ : مَنِ السّائِلُ؟ فَقالَ الرَّجُلُ : أنَا ذا يا رَسولَ اللّهِ ، فَقالَ _ ونَقَرَ بِإِصبَعَيهِ _ : ما أنكَرَ قَلبُكَ فَدَعهُ . (3)

المعجم الكبير عن واثلة بن الأسقع :تَراءَيتُ لِلنَّبِيِ صلى الله عليه و آله بِمَسجِدِ الخَيفِ ، فَقالَ لي أصحابُهُ : إلَيكَ يا واثِلَةُ _ أي تَنَحَّ _ عَن وَجهِ النَّبِيِ صلى الله عليه و آله . فَقالَ النَّبِيُ صلى الله عليه و آله : دَعوهُ فَإِنَّما جاءَ لِيَسأَلَ . فَدَنَوتُ فَقُلتُ : بِأَبي أنتَ واُمّي يا رَسولَ اللّهِ ، أفتِنا عَن أمرٍ نَأخُذُهُ عَنكَ مِن بَعدِكَ ، قالَ : لِتُعِنكَ نَفسُكَ . فَقُلتُ : كَيفَ لي بِذلِكَ؟ فَقالَ : تَدَعُ ما يُريبُكَ إلى ما لا يُريبُكَ وإن أفتاكَ المُفتونَ . فَقُلتُ : وكَيفَ لي بِعِلمِ ذلِكَ؟ قالَ : تَضَعُ يَدَكَ عَلى فُؤادِكَ ؛ فَإِنَّ القَلبَ يَسكُنُ لِلحَلالِ ولا يَسكُنُ لِلحَرامِ ، وإنَّ الوَرِعَ المُسلِمَ يَدَعُ الصَّغيرَ مَخافَةَ أن يَقَعَ فِي الكَبيرِ . (4)

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 8 ص 283 ح 22261 وص 275 ح 22228 وفيه «نفسك» بدل «صدرك» ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 17 ح 2171 وج 4 ص 111 ح 7047 ، المعجم الكبير : ج 8 ص 117 ح 7539 ، الزهد لابن المبارك : ص 284 ح 825 وفيهما «ما حاك . . .» ، كنز العمّال : ج 3 ص 428 ح 7285 وح 7288 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 6 ص 223 ح 17757 ، المعجم الكبير : ج 22 ص 219 ح 585 وليس فيه «وإن أفتاك المفتون» ، حلية الأولياء : ج 2 ص 30 ، تاريخ بغداد : ج 8 ص 445 الرقم 4553 ، كنز العمّال : ج 3 ص 426 ح 7278 .
3- .الزهد لابن المبارك : ص 284 ح 824 ، كنز العمّال : ج 3 ص 797 ح 8791 نقلاً عن ابن عساكر .
4- .المعجم الكبير : ج 22 ص 78 ح 193 ، مسند أبي يعلى : ج 6 ص 481 ح 7454 وفيه «لتفتك» بدل «لتعنك» ، المطالب العالية : ج 1 ص 404 ح 1357 ، كنز العمّال : ج 3 ص 432 ح 7309 .

ص: 259

مسند ابن حنبل_ به نقل از ابو اُمامه _ :كسى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پرسيد: گناه چيست؟ فرمود: «آن گاه كه چيزى در سينه ات اضطراب ايجاد كرد، آن را وا گذار» .

مسند ابن حنبل_ به نقل از ابو ثعلبه خُشَنى _ :گفتم: اى پيامبر خدا! مرا از آنچه بر من حلال و حرام است، آگاه ساز. پيامبر صلى الله عليه و آله ، نفسِ عميقى كشيد و به دقّت به من نگريست و فرمود: «نيكى، آن است كه جان ، بدان آرام گيرد و دل ، با آن اطمينان يابد؛ و گناه، آن است كه جان ، بدان آرام نشود و دل ، با آن اطمينان نيابد، هر چند فتوا دهندگان [ بر خلاف آنچه احساس مى كنى ، ]برايت فتوا دهند».

الزهد ، ابن مبارك_ به نقل از عبد الرحمان بن معاوية بن حُدَيج _ :مردى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پرسيد: چه چيز بر من ، حلال و چه چيز بر من ، حرام است؟ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سكوت كرد. وى ، پرسش خود را سه بار تكرار كرد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در هر سه بار، سكوت نمود و آن گاه فرمود: «سؤال كننده ، كه بود؟» . آن مرد گفت: من ، اى پيامبر خدا! پيامبر صلى الله عليه و آله ، در حالى كه با دو انگشت خود ، [به سينه او يا به زمين] تَلَنگُر مى زد، فرمود: «آنچه را دلت ناشايسته ديد ، رهايش كن» .

المعجم الكبير_ به نقل از واثلة بن اَسقَع _ :در مسجد خَيْف جلوى نگاه پيامبر صلى الله عليه و آله قرار گرفتم . يارانش به من گفتند: اى واثله! از جلوى ديد پيامبر ، كنار برو! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «او را وا گذاريد . آمده است تا [چيزى را] بپرسد» . نزديك ايشان شدم و گفتم: پدر و مادرم فدايت،اى پيامبر خدا! به ما دستورى بده كه پس از تو ، به آن عمل كنيم . فرمود: «بايد دلت ، يارى ات كند !» . گفتم: چگونه؟ فرمود: «آنچه را كه تو را به ترديد مى افكند، وا گذار و آنچه را كه تو را به ترديد نمى افكند، انجام بده، هر چند فتوا دهندگان، [ بر خلاف آنچه مى فهمى ،] نظر دهند». گفتم: اين را از كجا بدانم؟ فرمود: «[ براى اين كار ،] دستت را روى دلت مى گذارى؛ چرا كه دل ، در برابر حلال، آرامش مى يابد؛ ولى براى حرام، آرام نمى شود. همانا مسلمانِ پرهيزگار، گناه كوچك را رها مى كند تا مبادا به گناه بزرگ ، دچار شود» .

.

ص: 260

مسند ابن حنبل عن وابصة بن معبد :أتَيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله وأنَا اُريدُ ألّا أدَعَ شَيئا مِنَ البِرِّ وَالإِثمِ إلّا سَأَلتُهُ عَنهُ ، وإذا عِندَهُ جَمعٌ ، فَذَهَبتُ أتَخَطَّى النّاسَ ، فَقالوا : إلَيكَ يا وابِصَةُ عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، إلَيكَ يا وابِصَةُ ، فَقُلتُ : أنَا وابِصَةٌ ، دَعوني أدنو مِنهُ فَإِنَّهُ مِن أحَبِّ النّاسِ إلَيَّ أن أدنُوَ مِنهُ ، فَقالَ لي : اُدنُ يا وابِصَةُ ، اُدنُ يا وابِصَةُ . فَدَنَوتُ مِنهُ حَتّى مَسَّت رُكبَتي رُكبَتَهُ ، فَقالَ : يا وابِصَةُ ، اُخبِرُكَ ما جِئتَ تَسأَلُني عَنهُ أو تَسأَلُني؟ فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ فَأَخبِرني ، قالَ : جِئتَ تَسأَلُني عَنِ البِرِّ وَالإِثمِ؟ قُلتُ : نَعَم ، فَجَمَعَ أصابِعَهُ الثَّلاثَ فَجَعَلَ يَنكُتُ بِها في صَدري ويَقولُ : يا وابِصَةُ استَفتِ نَفسَكَ ، البِرُّ مَا اطمَأَنَّ إلَيهِ القَلبُ وَاطمَأَنَّت إلَيهِ النَّفسُ ، وَالإِثمُ ما حاكَ فِي القَلبِ وتَرَدَّدَ فِي الصَّدرِ وإن أفتاكَ النّاسُ . (1)

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 6 ص 292 ح 18023 ، سنن الدارمي : ج 2 ص 696 ح 2438 ، المعجم الكبير : ج 22 ص 149 ح 403 ، مسند أبي يعلى : ج 2 ص 244 ح 1583 وص 245 ح 1584 ، تاريخ دمشق : ج 10 ص 111؛ قرب الإسناد : ص 322 ح 1228 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 17 ص 229 .

ص: 261

مسند ابن حنبل_ به نقل از وابصة بن مَعبَد _ :خدمت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رفتم و مى خواستم هيچ نيك و بدى را وا نگذارم، مگر آن كه در باره آن ، از ايشان پرسيده باشم . گروهى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله بودند . در حالى كه از ميان مردم رد مى شدم، به سوى ايشان رفتم . مردم گفتند: اى وابصه! كنار برو و جلوى پيامبر خدا ميا . گفتم: من وابصه ام. بگذاريد به ايشان ، نزديك شوم . او از همه مردم برايم دوست داشتنى تر است كه نزديكش شوم . پيامبر صلى الله عليه و آله به من فرمود: «نزديك بيا، وابصه! نزديك بيا، وابصه!» . به ايشان نزديك گشتم، تا حدّى كه با او زانو به زانو شدم . فرمود: «آيا خبر بدهم كه آمده اى چه بپرسى، يا خودت مى پرسى؟» . گفتم: اى پيامبر خدا! شما خبر دهيد . فرمود : «آمده اى تا از من ، درباره نيكى و گناه بپرسى» . گفتم : آرى . ايشان ، سه انگشت خود را گِرد آورد و در حالى كه به سينه من تَلَنگُر مى زد ، مى فرمود: «اى وابصه! از دلت بپرس . نيكى، آن است كه دل و جانت ، با آن آرام مى گيرد ؛ و گناه، آن است كه در دلت ، اضطراب ايجاد مى كند و در سينه ات ، مُردّد و بى قرار است هر چند مردم [ بر خلاف آنچه دلت مى فهمد] ، فتوايت دهند» .

.

ص: 262

1 / 2تَفسيرُ البِرِّأ _ الإِيمانُ وَالعَمَلُ الصّالِحُالكتاب«لَّيْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْاخِرِ وَ الْمَلَئِكَةِ وَ الْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَ ءَاتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِى الْقُرْبَى وَ الْيَتَامَى وَ الْمَسَاكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ السَّائِلِينَ وَ فِى الرِّقَابِ وَ أَقَامَ الصَّلَاةَ وَ ءَاتَى الزَّكَاةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ وَ الصَّابِرِينَ فِى الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِينَ الْبَأْسِ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ صَدَقُواْ وَ أُوْلَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ» . (1)

«لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّى تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَىْ ءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ» . (2)

الحديثالمستدرك على الصحيحين عن أبي ذرّ :أنَّهُ سَأَلَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَنِ الإِيمانِ ، فَتَلا هذِهِ الآيَةَ : «لَّيْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ ...» حَتّى فَرَغَ مِنَ الآيَةِ ، قالَ : ثُمَّ سَأَلَهُ أيضا فَتَلاها ، ثُمَّ سَأَلَهُ أيضا فَتَلاها ، ثُمَّ سَأَلَهُ فَقالَ : وإذا عَمِلتَ حَسَنَةً أحَبَّها قَلبُكَ ، وإذا عَمِلتَ سَيِّئَةً أبغَضَها قَلبُكَ . (3)

تفسير ابن كثير عن القاسم بن عبد الرحمن :جاءَ رَجُلٌ إلى أبي ذَرٍّ فَقالَ : مَا الإِيمانُ ؟ فَقَرَأَ عَلَيهِ هذِهِ الآيَةَ : «لَّيْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَكُمْ» حَتّى فَرَغَ مِنها . فَقالَ الرَّجُلُ : لَيسَ عَنِ البِرِّ سَأَلتُكَ . فَقالَ أبو ذَرٍّ : جاءَ رَجُلٌ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَسَأَلَهُ عَمّا سَأَلتَني عَنهُ ، فَقَرَأَ عَلَيهِ هذِهِ الآيَةَ ، فَأَبى أن يَرضى كَما أبَيتَ أن تَرضى ، فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وأشارَ بِيَدِهِ : المُؤمِنُ إذا عَمِلَ حَسَنَةً سَرَّتهُ ورَجا ثَوابَها، وإذا عَمِلَ سَيِّئَةً أحزَنَتهُ وخافَ عِقابَها. (4)

.


1- .البقرة : 177 .
2- .آل عمران : 92 .
3- .المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 299 ح 3077 ، تفسير ابن كثير : ج 1 ص 296 ، الدرّ المنثور : ج 1 ص410 .
4- .تفسير ابن كثير : ج 1 ص 296 ، الدرّ المنثور : ج 1 ص 411 .

ص: 263

1 / 2 تفسير نيكى
الف - ايمان و كردار شايسته

1 / 2تفسير نيكىالف _ ايمان و كردار شايستهقرآن«نيكى ، آن نيست كه روى خود را به سوى مشرق و مغرب بگردانيد ؛ بلكه نيكى آن است كه كسى بر خدا و روز بازپسين و فرشتگان و كتاب [آسمانى] و پيامبران ، ايمان آوَرَد، مال خود را با وجود دوست داشتن، به خويشاوندان و يتيمان و بينوايان و در راه ماندگان و نيازخواهان ، و در [راه آزاد كردن] بندگان بدهد، و نماز را بر پا دارد و زكات را بدهد، و آنان كه چون پيمان ببندند ، به پيمان خود وفادارند، و در سختى و زيان و به هنگام جنگ ، شكيبايند. آنان اند كسانى كه راست گفته اند و آنان ، همان پرهيزگاران اند».

«هرگز به نيكى نخواهيد رسيد تا از آنچه دوست داريد ، انفاق كنيد ؛ و از هر چه انفاق كنيد ، قطعا خدا بدان داناست».

حديثالمستدرك على الصحيحين_ به نقل از ابو ذر _ :او (ابو ذر) از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در باره ايمان پرسيد. ايشان ، اين آيه را خواند: «نيكى آن نيست كه روى خود را...» تا آخر آيه . ابو ذر ، دوباره پرسيد. پيامبر صلى الله عليه و آله دوباره همين آيه را خواند. سه باره پرسيد. ايشان ، باز همان آيه را خواند. بار چهارم پرسيد . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «و هر گاه كار خوبى انجام دادى ، دلت آن را دوست بدارد، و هر گاه كار بدى انجام دادى ، دلت آن را منفور بدارد» .

تفسير ابن كثير_ به نقل از قاسم بن عبد الرحمان _ :مردى نزد ابو ذر آمد و گفت: ايمان چيست؟ ابو ذر ، اين آيه را برايش خواند: «نيكى ، آن نيست كه روى خود را....» تا آخر آيه . مرد گفت: از نيكى از تو نپرسيدم ! ابو ذر گفت: مردى نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و همين سؤالى را كه تو از من پرسيدى ، از ايشان پرسيد و پيامبر صلى الله عليه و آله ، همين آيه را برايش تلاوت فرمود ؛ ولى همان گونه كه تو راضى نشدى ، او نيز راضى نشد. پس ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با دستش اشاره كرد و به او فرمود : «مؤمن ، هر گاه كار نيكى را انجام دهد ، شادمان مى شود و به پاداش آن ، اميد خواهد داشت ؛ و هر گاه كار بدى را انجام مى دهد ، آن كار ، اندوهگينش مى سازد و از كيفرش بيمناك مى گردد.

.

ص: 264

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :خَصلَتانِ لَيسَ فَوقَهُما مِنَ البِرِّ شَيءٌ : الإِيمانُ بِاللّهِ، وَالنَّفعُ لِعِبادِ اللّهِ ، وخَصلَتانِ لَيسَ فَوقَهُما مِنَ الشَّرِّ شَيءٌ : الشِّركُ بِاللّهِ ، وَالضَّرُّ لِعِبادِ اللّهِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :فَوقَ كُلِّ ذي بِرٍّ بِرٌّ ، حَتّى يُقتَلَ الرَّجُلُ في سَبيلِ اللّهِ ، فَإِذا قُتِلَ في سَبيلِ اللّهِ فَلَيسَ فَوقَهُ بِرٌّ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله_ لِعائِشَةَ _ :اُهجُرِي المَعاصِيَ فَإِنَّها خَيرُ الهِجرَةِ ، وحافِظي عَلَى الصَّلَواتِ فَإِنَّها أفضَلُ البِرِّ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :خَيرُ أبوابِ البِرِّ الصَّدَقَةُ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :الصَّدَقَةُ فِي السِّرِّ مِن أفضَلِ البِرِّ . (5)

.


1- .تحف العقول : ص 35 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 137 ح 2 .
2- .الكافي : ج 2 ص 348 ح 4 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 122 ح 209 عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، الخصال : ص 9 ح 31 عن السكوني عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلامعنه صلى الله عليه و آله ، روضة الواعظين : ص 397 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 60 ح 25 .
3- .المعجم الأوسط : ج 4 ص 238 ح 4077 عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 15 ص 799 ح 43171 .
4- .المعجم الكبير : ج 12 ص 142 ح 12834 ، الفردوس : ج 2 ص 180 ح 2905 كلاهما عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 6 ص 351 ح 16015 .
5- .غرر الحكم : ج 1 ص 392 ح 1518 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 48 ح 1224 .

ص: 265

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دو كار است كه بالاتر از آن ، كار نيكى نيست: ايمانِ به خدا، و سود رساندن به بندگان خدا؛ و دو كار است كه بدتر از آنها كارى نيست: شرك به خدا، و زيان رساندن به بندگان خدا.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بالاتر از هر نيكى، نيكى اى وجود دارد تا آن كه انسان در راه خدا ، كشته شود، و چون در راه خدا كشته شد ، ديگر بالاتر از آن، نيكى اى وجود ندارد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به عايشه _ :از گناهان ، هجرت [و دورى] كن كه اين ، بهترين هجرت است، و نمازها را پاس بدار كه اين ، برترين نيكى [ و طاعت ]است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهترين نوع نيكى، صدقه دادن است.

امام على عليه السلام :صدقه دادن نهانى ، از برترين كارهاى نيك است.

.

ص: 266

عنه عليه السلام :البِرُّ عَمَلٌ صالِحٌ . (1)

عنه عليه السلام :البِرُّ عَمَلٌ مُصلِحٌ . (2)

ب _ مَكارِمُ الأَخلاقِصحيح مسلم عن نوّاس بن سمعان :سَأَلتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَنِ البِرِّ وَالإِثمِ ، فَقالَ : البِرُّ حُسنُ الخُلُقِ ... . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَيسَ البِرُّ في حُسنِ الزِّيِّ ، ولكِنَّ البِرَّ فِي السَّكينَةِ وَالوَقارِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :البِرُّ شَيءٌ هَينٌ ، وَجهٌ طَلقٌ وكَلامٌ لَينٌ . (5)

الإمام علي عليه السلام :البِشرُ أوَّلُ البِرِّ . (6)

عنه عليه السلام :حُسنُ الخُلُقِ رَأسُ كُلِّ بِرٍّ . (7)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :مِن أفضَلِ أعمالِ البِرِّ : الجودُ فِي العُسرِ ، وَالصِّدقُ فِي الغَضَبِ ، وَالعَفوُ عِندَ القُدرَةِ . (8)

.


1- .غرر الحكم : ج 1 ص 219 ح 871 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 23 ح 200 .
2- .غرر الحكم : ج 1 ص 148 ح 554 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 40 ح 893 .
3- .صحيح مسلم : ج 4 ص 1980 ح 14 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 597 ح 2389 ، مسند ابن حنبل : ج 6 ص 199 ح 17649 ، سنن الدارمي : ج 2 ص 778 ح 2687 ، الأدب المفرد : ص 96 ح 295 ، كنز العمّال : ج 3 ص 7 ح 5163 .
4- .جامع الأحاديث للقمّي : ص 288 عن أبي سعيد الخدري ، مستدرك الوسائل : ج 1 ص 106 ح 105 ؛ كنز العمّال : ج 3 ص 252 ح 6401 نقلا عن كتاب الفردوس عن أبي سعيد .
5- .الفردوس : ج 2 ص 32 ح 2201 عن عمرو بن مسلم ، اُسد الغابة : ج 3 ص 340 ، تاريخ دمشق : ج 31 ص 177 كلاهما عن ابن عمر من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام .
6- .غرر الحكم : ج 1 ص 79 ح 296 .
7- .غرر الحكم : ج 3 ص 393 ح 4857 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 227 ح 4366 .
8- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 304 ح 486 .

ص: 267

ب - اخلاق شايسته

اما على عليه السلام :نيكى كردن، كردارى شايسته است.

امام على عليه السلام :نيكى كردن، كردارى اصلاحگر است.

ب _ اخلاق شايستهصحيح مسلم_ به نقل از نوّاس بن سمعان _ :از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، در باره نيكى و گناه پرسيدم. فرمود: «نيكى ، عبارت از خوى نيكوست...» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نيكى ، در ظاهرِ آراسته نيست ؛ بلكه نيكى ، در آرامش و وقار است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نيكى ، كارِ آسانى است: روى گشاده، و سخن نرم [ داشتن ] است .

امام على عليه السلام :گشاده رويى ، نخستين نيكى است.

امام على عليه السلام :خوش خويى، در رأس همه نيكى هاست .

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :از برترين كارهاى نيك ، بخشندگى ، با وجود تنگ دستى ، و راست گفتن در هنگام خشم، و گذشت كردن در هنگام قدرت [بر انتقام] است .

.

ص: 268

عنه عليه السلام :أكبَرُ البِرِّ الرِّفقُ . (1)

عنه عليه السلام :أبَرُّكُم أتقاكُم . (2)

عنه عليه السلام :رَأَيتُ جَميعَ البِرِّ ، فَلَم أرَ بِرّا أفضَلَ مِنَ الرَّحمَةِ وَالشَّفَقَةِ . (3)

ج _ إتيانُ الاُمورِ مِن وَجهِهاالكتاب«وَلَيْسَ الْبِرُّ بِأَن تَأْتُواْ الْبُيُوتَ مِن ظُهُورِهَا وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَأْتُواْ الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا وَاتَّقُواْ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» . (4)

الحديثالإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : « وَأْتُواْ الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا » _ :يَعني أن يَأتِيَ الأَمرَ مِن وَجهِهِ ؛ أيَّ الاُمورِ كانَ . (5)

الإمام الرضا عليه السلام :مَن طَلَبَ الأَمرَ مِن وَجهِهِ لَم يَزِلَّ ، فَإِن زَلَّ لَم تَخذُلهُ الحيلَةُ . (6)

1 / 3أبوابُ البِرِّرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ فيما أوصى بِهِ عَلِيّا عليه السلام _ :يا عَلِيُّ ، ثَلاثٌ مِن أبوابِ البِرِّ : سَخاءُ النَّفسِ ، وطيبُ الكَلامِ ، وَالصَّبرُ عَلَى الأَذى . (7)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 374 ح 2867 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 113 ح 2466 .
2- .غرر الحكم : ج 2 ص 370 ح 2836 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 113 ح 2462 .
3- .المواعظ العدديّة : ص 263 .
4- .البقرة : 189 .
5- .المحاسن : ج 1 ص 352 ح 742 ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 86 ح 211 ، مجمع البيان : ج 2 ص 509 ، التبيان في تفسير القرآن : ج 2 ص 42 كلاهما نحوه وكلّها عن جابر بن يزيد ، بحار الأنوار : ج 2 ص 262 ح 8 .
6- .الدرّة الباهرة : ص 37 ، العدد القويّة : ص 297 ح 26 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 353 ح 9 .
7- .تحف العقول : ص 8 ، المحاسن : ج 1 ص 66 ح 14 عن السكوني عن الإمام الصادق عن الإمام عليّ عليهماالسلام ، الجعفريّات : ص 231 عن الإمام الكاظم عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام ، نزهة الناظر : ص 102 ح 181 عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 71 ص 89 ح 41 .

ص: 269

ج - انجام دادن هر كارى از راهش
1 / 3 درهاى نيكى

امام على عليه السلام :بزرگ ترين نيكى، نرم خويى است.

امام على عليه السلام :نيكوكارترينِ شما، پرهيزگارترينِ شماست.

امام على عليه السلام :همه نيكى ها را ديدم ؛ امّا نيكى اى برتر از مهربانى و دلسوزى نديدم.

ج _ انجام دادن هر كارى از راهشقرآن«نيكى ، آن نيست كه از پشت خانه ها [ به آنها ] درآييد ؛ بلكه نيكى آن است كه كسى پروا پيشه كند ؛ و به خانه ها ، از درِ آنها در آييد و از خدا ، پروا داريد ، شايد كه رستگار شويد».

حديثامام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند: «و به خانه ها ، از درِ آنها در آييد» _ :يعنى كار را از راهش وارد شود، هر كارى كه باشد.

امام رضا عليه السلام :هر كس كار را از راهش بجويد، نمى لغزد. اگر هم بلغزد، بيچاره نمى ماند.

1 / 3درهاى نيكىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در سفارش به على عليه السلام _ :اى على! سه چيز از درهاى نيكى است : داشتن روحيه بخشندگى ، خوش گفتارى، و شكيبايى بر آزار .

.

ص: 270

1 / 4كُنوزُ البِرِّرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أربَعَةٌ مِن كُنوزِ البِرِّ : كِتمانُ الحاجَةِ ، وكِتمانُ الصَّدَقَةِ ، وكِتمانُ المَرَضِ ، وكِتمانُ المُصيبَةِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :ثَلاثَةٌ مِن كُنوزِ البِرِّ : إخفاءُ الصَّدَقَةِ ، وكِتمانُ الشَّكوى ، وكِتمانُ المُصيبَةِ ، يَقولُ اللّهُ تَعالى : إذَا ابتَلَيتُ عَبدي بِبَلاءٍ فَصَبَرَ ولَم يَشكُني إلى عُوَّادِهِ ، أبدَلتُهُ لَحما خَيرا مِن لَحمِهِ ، ودَما خَيرا مِن دَمِهِ ، فَإِن أبرَأتُهُ أبرَأتُهُ ولا ذَنبَ لَهُ ، وإن تَوَفَّيتُهُ فَإِلى رَحمَتي . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :ثَلاثَةٌ مِن كُنوزِ البِرِّ : كِتمانُ الصَّدَقَةِ ، وكِتمانُ المُصيبَةِ ، وكِتمانُ المَرَضِ . (3)

.


1- .الأمالي للمفيد : ص 8 ح 4 عن عبد اللّه بن إبراهيم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، تحف العقول : ص 295 عن الإمام الباقر عليه السلام ، معدن الجواهر : ص 39 ، تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 92 ، بحار الأنوار : ج 81 ص 208 ح 22 .
2- .حلية الأولياء : ج 7 ص 117 ، تاريخ دمشق : ج 52 ص 316 ح 11036 وفيه «أرسلته» بدل «أبرأته» في كلا الموضعين وكلاهما عن أنس ، كنز العمّال : ج 15 ص 812 ح 43227 .
3- .شعب الإيمان : ج 7 ص 215 ح 10051 عن الحلاء بن عبد الرحمن بن يعقوب ، حلية الأولياء : ج 8 ص197 عن ابن عمر نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 299 ح 6643 ؛ الدعوات : ص 167 ح 462 نحوه ، بحار الأنوار : ج 81 ص 208 ح 23 .

ص: 271

1 / 4 گنج هاى نيكى

1 / 4گنج هاى نيكىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چهار چيز ، از گنج هاى نيكى است: پنهان داشتن نياز، پنهانى دادن صدقه، پنهان داشتن بيمارى، و پنهان داشتن مصيبت.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه چيز ، از گنج هاى نيكى است : پنهانى دادن صدقه، پنهان داشتن درد [ و گرفتارى ] ، و پنهان داشتن مصيبت. خداوند متعال مى فرمايد: «هر گاه بنده ام را به دردى گرفتار ساختم و او شكيبايى ورزيد و به عيادت كنندگانش ، از من شكايت نكرد، گوشت و خونى بهتر از آنچه در اوست ، جاى گزينش مى سازم، و اگر او را بهبود بخشم ، در حالى بهبود مى بخشم كه از هر گناهى پاك شده باشد، و اگر جانش را بگيرم ، به رحمت من ملحق مى شود» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه چيز ، از گنج هاى نيكى است : پنهانى دادن صدقه، پنهان داشتن مصيبت، و پنهان داشتن بيمارى.

.

ص: 272

عنه صلى الله عليه و آله :كُنوزُ البِرِّ : إخفاءُ العَمَلِ ، وَالصَّبرُ عَلَى الرَّزايا ، وكِتمانُ المَصائِبِ . (1)

1 / 5تَمامُ البِرِّالمعجم الكبير عن أبي عامر السّكوني :قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، ما تَمامُ البِرِّ ؟ قالَ : أن تَعمَلَ فِي السِّرِّ عَمَلَ العَلانِيَةِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن أتبَعَ الإِحسانَ بِالإِحسانِ ، وَاحتَمَلَ جِناياتِ (3) الإِخوانِ وَالجيرانِ ، فَقَد أكمَلَ البِرَّ . (4)

.


1- .جامع الأحاديث للقمّي : ص 109 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 38 ح 105 ، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 228 ح 119 كلاهما عن أحمد بن عامر عن الإمام الرضا عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام وفيهما «من كنوز البرّ ...» ، التمحيص : ص 66 ح 153 عن جابر بن عبد اللّه عن الإمام عليّ عليه السلام وفيه «من كنوز الجنّة البرّ وإخفاء العمل ...» .
2- .المعجم الكبير : ج 22 ص 317 ح 800 ، الإصابة : ج 7 ص 212 الرقم 10191 نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 24 ح 5265 .
3- .الجنايةُ : الذنب والجرم ، وما يفعله الإنسان ممّا يوجب عليه العذاب والقصاص في الدنيا والآخرة (النهاية : ج 1 ص 309 «جنى») .
4- .غرر الحكم : ج 5 ص 449 ح 9120 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 425 ح 7193 .

ص: 273

1 / 5 تمام نيكى

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :گنج هاى نيكى عبارت اند از: پنهان داشتن عمل، شكيبايى بر بلاها و پنهان داشتن مصيبت ها .

1 / 5تمام نيكىالمعجم الكبير_ به نقل از ابو عامر سكونى _ :گفتم : اى پيامبر خدا ! تمام نيكى چيست ؟ فرمود : «اين كه در نهان ، همان كارى را انجام دهى كه در آشكار مى كنى» .

امام على عليه السلام :هر كه نيكى را با نيكى دنبال كند و گناهان [ و بدرفتارى هاى ]برادران و همسايگان را تحمّل نمايد [و در صدد تلافى بر نيايد]، نيكى را به كمال رسانيده است.

.

ص: 274

الفصل الثاني : فضل البرّ2 / 1البَرُّ وَالبِرُّ وَالبارُّ مِن أوصافِ اللّه عزّوجلِّالكتاب«إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ » . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ للّهِِ عز و جل تِسعَةً وتِسعينَ اسما ، مِئَةً إلّا واحِدا ، إنَّهُ وَترٌ (2) يُحِبُّ الوَترَ ، مَن حَفِظَها دَخَلَ الجَنَّةَ ، وهِيَ: اللّهُ الواحِدُ الصَّمَدُ ... البارُّ المُتَعالي . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ بِاسمِكَ يا سَتّارُ ، يا غَفّارُ ، يا قَهّارُ ، يا جَبّارُ ، يا صَبّارُ ، يا بارُّ ، يا مُختارُ ، يا فَتّاحُ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله_ في دُعائِهِ _ :أسأَ لُكَ بِاسمِكَ العَلِيِّ العالِي المُتَعالِي ، المُبارَكِ البارِّ ، يا بارّا بِعِبادِهِ ، يا اللّهُ . (5)

.


1- .الطور : 28 .
2- .الوِتْرُ : الفرد _ تكسر واوُهُ وَتُفتح _ فاللّه ُ واحد في ذاته (النهاية : ج 5 ص 147 «وتر») .
3- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1269 ح 3861 ، كنز العمّال : ج 1 ص 450 ح 1939 ؛ التوحيد : ص 219 ح 11 نحوه وكلّها عن أبي هريرة ، بحار الأنوار : ج 4 ص 210 ح 3 .
4- .البلد الأمين : ص 408 ، المصباح للكفعمي : ص 343 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 392 .
5- .البلد الأمين : ص 418 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 263 ح 1 .

ص: 275

فصل دوم : ارزش نيكى
2 / 1 نيكى و نيكى كننده ، از اوصاف خدايند

فصل دوم : ارزش نيكى2 / 1نيكى و نيكى كننده ، از اوصاف خدايندقرآن«او ، همان نيكوكارِ مهربان است».

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل ، نود و نه نام دارد، يكى كمتر از صد . او فرد است و فرد را دوست دارد. هر كه اين نام ها را [با عمل خويش] حفظ كند ، به بهشت مى رود. اين نام ها عبارت اند از: خداى يگانه ، يكتا، بى نياز... نيكى كننده، والا.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بار خدايا ! از تو درخواست مى كنم به نامت ، اى پوشاننده، اى آمرزنده، اى چيره، اى پُرشكيب، اى نيكى كننده، اى آزاد، اى گُشاينده !

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در دعايش _ :از تو درخواست مى كنم ، به حقّ نام بالا و والا و بَرين و خجسته و نيكى كننده ات، اى نيكى كننده به بندگانش، اى خدا !

.

ص: 276

عنه صلى الله عليه و آله_ في دُعاءٍ تَلَقّاهُ مِن جَبرَئيلَ عليه السلام _ :سُبحانَهُ مِن مُنجٍ ما أبَرَّهُ ، وسُبحانَهُ مِن بارٍّ ما أطلَبَهُ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :لا إلهَ إلَا اللّهُ .. . البَرُّ الرَّحيمُ بِمَن لَجَأَ إلى ظِلِّهِ وَاعتَصَمَ بِحَبلِهِ . (2)

عنه عليه السلام_ فِي الدُّعاءِ _ :يا بَرُّ يا رَحيمُ ، أنتَ أبَرُّ بي مِن أبي واُمّي ومِن جَميعِ الخَلائِقِ . (3)

عنه عليه السلام :إلهي ، لَم يَزَل بِرُّكَ عَلَيَّ أيّامَ حَياتي ، فَلا تَقطَع بِرَّكَ عَنّي في مَماتي . (4)

الإمام زين العابدين عليه السلام :سَيِّدي لَم تَزَل بَرّا بي أيّامَ حَياتي ، فَلا تَقطَع لَطيفَ بِرِّكَ بي بَعدَ وَفاتي ، سَيِّدي ، كَيفَ آيَسُ مِن حُسنِ نَظَرِكَ بي بَعدَ مَماتي ؟ (5)

عنه عليه السلام_ فِي المُناجاةِ الإِنجيلِيَّةِ _ :اللّهُمَّ ... يا مَن هُوَ أبَرُّ بي مِنَ الوالِدِ الشَّفيقِ ، وأقرَبُ إلَيَّ مِنَ الصّاحِبِ اللَّزيقِ (6) ... يا مَن هُوَ أرحَمُ لي مِنَ الوالِدِ الشَّفيقِ ، وأبَرُّ بي مِنَ الوَلَدِ الرَّفيقِ ... سَيِّدي تَتابَعَ مِنكَ البِرُّ وَالعَطاءُ ، فَلَزِمَنِي الشُّكرُ وَالثَّناءُ ، فَما مِن شَيءٍ أنشُرُهُ وأَطويهِ مِن شُكرِكَ ، ولا قَولٍ اُعيدُهُ واُبديهِ في ذِكرِكَ ، إلّا كُنتَ لَهُ أهلاً ومَحَلّاً ، وكانَ في جَنبِ مَعروفِكَ مُستَصغَرا مُستَقَلّاً . (7)

.


1- .مهج الدعوات : ص 111 عن ابن عبّاس ، البلد الأمين : ص 365 ، المصباح للكفعمي : ص 362 ، بحار الأنوار : ج 95 ص 368 ح 22 .
2- .البلد الأمين : ص 93 ، بحار الأنوار : ج 90 ص 139 ح 7 .
3- .الكافي : ج 2 ص 545 ح 1 ، جمال الاُسبوع : ص 249 كلاهما عن عيسى بن عبد اللّه القمّي عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 325 ح 956 ، بحار الأنوار : ج 87 ص 69 ح 19 .
4- .الإقبال : ج 3 ص 296 نقلاً عن ابن خالويه ، البلد الأمين : ص 316 عن الإمام العسكري عن آبائه عنه عليهم السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 94 ص 97 ح 13 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي عن ابن خالويه ؛ دستور معالم الحكم : ص 135 عن عبد اللّه الأسدي .
5- .بحار الأنوار : ج 94 ص 165 ح 22 نقلاً عن كتاب أنيس العابدين .
6- .لزقَ به ، أي لَصِقَ به . ويقال : فلان لزيقي ، أي بجنبي (الصحاح : ج 4 ص 1549 «لزق») .
7- .بحار الأنوار : ج 94 ص 157 وص 160 وص 171 ح 22 نقلاً عن كتاب أنيس العابدين .

ص: 277

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در دعايى كه از جبرئيل عليه السلام دريافت كرد _ : پاكا خداى نجاتبخش! وه كه چه نيكى كننده است! و پاكا خداى نيكى كننده! وه كه چه جوينده است!

امام على عليه السلام :معبودى جز خداى يكتا نيست... آن نيكوكارِ مهربان به هر آن كس كه به سايه او پناه ببرد و به ريسمانش چنگ بزند.

امام على عليه السلام_ در دعا _ :اى نيكوكار! اى مهربان ! تو به من از پدرم و مادرم و از همه آفريدگان ، نيكوكارترى.

امام على عليه السلام :معبود من! در تمام ايّام زندگى ام ، همواره [ لطف و ] نيكى تو شامل حال من بوده است. پس [ لطف و ] نيكى ات را در [پس از] مرگم ، از من قطع مكن.

امام زين العابدين عليه السلام :سَرورم! تو همواره در طول زندگى ام به من نيكى [ و لطف ]كرده اى . پس بعد از مرگم نيز [ لطف و ] نيكى ات را از من قطع مكن. سَرورم! چگونه از حُسن نظرت به من بعد از مرگم ، نوميد باشم؟ !

امام زين العابدين عليه السلام_ در «مناجات اِنجيليه» _ :بار خدايا!... اى آن كه از پدرى دلسوز ، به من نيكوكارترى ، و از يارِ همدوش ، به من نزديك ترى ... اى آن كه از پدر دلسوز ، به من مهربان ترى ، و از فرزندى مهربان ، به من نيكوكارترى... سَرورم! پياپى از تو نيكى و دَهِش مى رسد. پس سپاس [تو ]بر من لازم است. بنا بر اين ، هر سپاسى را كه از تو بر زبان مى آورم يا در دل دارم، و هر سخنى را كه در ستايش تو مى گويم و تكرار مى كنم ، بى گمان ، تو سزامندِ آنى و حقّ توست، و در مقايسه با نيكى هاى تو ، ناچيز و اندك است.

.

ص: 278

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ العَزيزَ الجَبّارَ أنزَلَ عَلَيكُم كِتابَهُ ، وهُوَ الصّادِقُ البارُّ . (1)

عنه عليه السلام :إنَّ للّهِِ عِبادا عامَلوهُ بِخالِصٍ مِن سِرِّهِ (2) ، فَعامَلَهُم بِخالِصٍ مِن بِرِّهِ ، فَهُمُ الَّذينَ تَمُرُّ صُحُفُهُم يَومَ القِيامَةِ فُرَّغا ، وإذا وَقَفوا بَينَ يَدَيهِ تَعالى مَلَأَها مِن سِرِّ ما أسَرّوا إلَيهِ . (3)

الإمام الهادي عليه السلام_ في دُعائِهِ _ :يا بارُّ ، يا وَصولُ ، يا شاهِدَ كُلِّ غائِبٍ ، ويا قَريبُ غَيرَ بَعيدٍ . (4)

2 / 2صِفَةٌ مِن أوصافِ المَلائِكَةِالكتاب«كِرَامٍ بَرَرَةٍ » . (5)

الحديثالإمام الباقر عليه السلام :الحَفَظَةُ الكِرامُ البَرَرَةُ دونَ السِّدرَةِ ، يَكتُبونَ ما تَرفَعُ إلَيهِمُ المَلائِكَةُ مِن أعمالِ العِبادِ فِي الأَرضِ فَيَنتَهونَ بِها إلى مَحَلِّ السِّدرَةِ . (6)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 599 ح 3 ، المحاسن : ج 1 ص 416 ح 957 نحوه وكلاهما عن سماعة بن مهران ، بحار الأنوار : ج 92 ص 90 ح 35 .
2- .السِرُّ : ما يكتم ، وسرّ الشيء : محضه وأفضله (الصحاح : ج 2 ص 681 «سرر») .
3- .عدّة الداعي : ص 194 ، إرشاد القلوب : ص 93 وفيه «فزَّعا» بدل «فُرّغا» ، أعلام الدين : ص 263 وفيه «فقابلهم» بدل «فعاملهم» وكلّها عن المفضّل بن صالح ، بحار الأنوار : ج 71 ص 369 ح 19 .
4- .جمال الاُسبوع : ص 180 ، بحار الأنوار : ج 91 ص 189 ح 11 .
5- .عبس : 16 .
6- .علل الشرائع : ص 277 ح 1 وص 576 ح 1 ، المحاسن : ج 2 ص 62 ح 1174 كلّها عن حبيب السجستاني ، بحار الأنوار : ج 3 ص 316 ح 11 .

ص: 279

2 / 2 صفتى از اوصاف فرشتگان

امام صادق عليه السلام :خداوند توانا و بزرگ ، كتابش را بر شما فرو فرستاد، و او راستگو و نيكى كننده است.

امام صادق عليه السلام :خداوند ، بندگانى دارد كه با درونى خالص ، با وى معامله مى كنند ، و خدا نيز با نيكى خالص خويش ، با آنان معامله مى نمايد. اينان ، كسانى هستند كه در روز قيامت ، كارنامه هايشان خالى است و چون در پيشگاه خداى متعال بِايستند ، كارنامه هايشان را از رازى كه با وى در ميان نهاده اند، پُر مى گردانَد .

امام هادى عليه السلام_ در دعايش _ :اى نيكى كننده ! اى پُر داد و دهش ! اى شاهد هر غايبى ! و اى نزديكى كه دور نيستى !

2 / 2صفتى از اوصاف فرشتگانقرآن«[ فرشتگان ، ] ارجمندانى نيكوكارند ».

حديثامام باقر عليه السلام :فرشتگان نگهبانِ ارجمندِ نيكوكار ، پايين تر از سِدره [ى آخرين ، در زير عرش] هستند و آنچه از كردارهاى بندگان در زمين را كه فرشتگان به سوى آنها بالا مى برند، مى نويسند و آنها را به محلّ سِدره مى رسانند.

.

ص: 280

الإمام زين العابدين عليه السلام_ مِن دُعائِهِ عليه السلام فِي الصَّلاةِ عَلى حَمَلَةِ العَرشِ _ :اللّهُمَّ وحَمَلَةُ عَرشِكَ الَّذينَ لا يَفتُرونَ مِن تَسبيحِكَ ، ولا يَسأَمونَ مِن تَقديسِكَ ، ولا يَستَحسِرونَ مِن عِبادَتِكَ ، ولا يُؤثِرونَ التَّقصيرَ عَلَى الجِدِّ في أمرِكَ ، ولا يَغفُلونَ عَنِ الوَلَهِ إلَيكَ .... فَصَلِّ عَلَيهِم وعَلَى الرّوحانِيّينَ مِن مَلائِكَتِكَ... وَالسَّفَرَةِ الكِرامِ البَرَرَةِ ، وَالحَفَظَةِ الكِرامِ الكاتِبينَ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام_ في دُعاءٍ عَلَّمَهُ لِاُمِّ داودَ _ :اللّهُمَّ صَلِّ عَلى حَمَلَةِ العَرشِ الطّاهِرينَ ، وعَلَى السَّفَرَةِ الكِرامِ البَرَرَةِ الطَّيِّبينَ ، وعَلى مَلائِكَتِكَ الكِرامِ الكاتِبينَ ، وعَلى مَلائِكَةِ الجِنانِ وخَزَنَةِ النّيرانِ ، ومَلَكِ المَوتِ وَالأَعوانِ يا ذَا الجَلالِ وَالإِكرامِ . (2)

2 / 3صِفَةٌ مِن أوصافِ الأَنبِياءِ وَالأَوصِياءِ عليهم السّلامرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أنَا أديبُ (3) اللّهِ وعَلِيٌّ أديبي ، أمَرَني رَبّي بِالسَّخاءِ وَالبِرِّ ، ونَهاني عَنِ البُخلِ وَالجَفاءِ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :أربَعَةٌ مِن أخلاقِ الأَنبِياءِ عليهم السلام : البِرُّ ، وَالسَّخاءُ ، وَالصَّبرُ عَلَى النّائِبَةِ ، وَالقِيامُ بِحَقِّ المُؤمِنِ . (5)

.


1- .الصحيفة السجّادية : ص 27 _ 29 الدعاء 3 .
2- .الإقبال : ج 3 ص 244 ، مصباح المتهجّد : ص 808 ، المصباح للكفعمي : ص 707 ، بحار الأنوار : ج 98 ص 400 ح 1 .
3- .الأدَبُ : حُسن الخُلْق (مجمع البحرين : ج 1 ص 29 «أدب») .
4- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 51 ح 19 عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 16 ص 231 ح 35 .
5- .تحف العقول : ص 375 ، معدن الجواهر : ص 64 من دون إسناد إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 78 ص260 ح 156 .

ص: 281

2 / 3 صفتى از اوصاف پيامبران و اوصياى آنان

امام زين العابدين عليه السلام_ از دعاى ايشان در درود فرستادن بر حاملان عرش _ :بار خدايا ! حاملان عرشت كه از تسبيح گويىِ تو ، سست نمى شوند و از تقديست ، به سُتوه نمى آيند و از عبادتت ، مانده نمى شوند و كوتاهى را بر كوشايى در فرمان تو ، ترجيح نمى دهند و از شيفتگى به تو ، غافل نمى شوند... . پس بر آنان و بر فرشتگان روحانى خود ... و فرشتگانى كه به سوى زمينيان فرستاده اى تا بلايى ناخوشايند بر [ سرِ ]ايشان بياورند يا گشايش [ و نعمتى ] خوشايند، درود فرست ، و بر سفيران ارجمند و نيكوكار، و فرشتگان بزرگوارى كه نگهبان و نويسنده كردارهاى بندگان اند.

امام صادق عليه السلام_ در دعايى كه به اُمّ داوود آموخت _ :بار خدايا ! بر حاملان پاك عرش، و بر سفيران ارجمند و نيكوكار و پاكيزه، و بر فرشتگان گرامى ات كه نويسنده كردارهايند، و بر فرشتگان بهشت ها ، و نگهبانان آتش ها ، و بر فرشته مرگ و دست ياران [او] درود فرست ، اى خداوند شُكوه و ارج !

2 / 3صفتى از اوصاف پيامبران و اوصياى آنانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من تربيت شده خدا هستم و على ، تربيت شده من است. پروردگارم ، مرا به بخشندگى و نيكى كردن ، فرمان داد، و از بخل ورزى و بدرفتارى ، نهى كرد.

امام صادق عليه السلام :چهار خصلت ، از اخلاق پيامبران است: نيكى، بخشندگى، شكيبايى در برابر سختى ها [ و مصائب ] ، و به جا آوردن حقّ مؤمن .

.

ص: 282

عنه عليه السلام :إنَّ الصَّبرَ وَالبِرَّ وَالحِلمَ وحُسنَ الخُلُقِ ، مِن أخلاقِ الأَنبِياءِ . (1)

عنه عليه السلام :نَحنُ أصلُ كُلِّ خَيرٍ ، ومِن فُروعِنا كُلُّ بِرٍّ ، فَمِنَ البِرِّ : التَّوحيدُ ، وَالصَّلاةُ ، وَالصِّيامُ ، وكَظمُ الغَيظِ ، وَالعَفوُ عَنِ المُسيءِ ، ورَحمَةُ الفَقيرِ ، وتَعَهُّدُ الجارِ ، وَالإِقرارُ بِالفَضلِ لِأَهلِهِ . (2)

2 / 4صِفَةٌ مِن أوصافِ المُؤمِنِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :العِلمُ خَليلُ المُؤمِنِ ، وَالعَقلُ دَليلُهُ ، وَالعَمَلُ قائِدُهُ ، وَالرِّفقُ والِدُهُ ، وَالبِرُّ أخوهُ ، وَالصَّبرُ أميرُ جُنودِهِ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ العِلمَ خَليلُ المُؤمِنِ ، وَالحِلمَ وَزيرُهُ ، وَالعَقلَ أميرُ جُنودِهِ ، وَالرِّفقَ أخوهُ ، وَالبِرَّ والِدُهُ . (4)

.


1- .الخصال : ص 251 ح 121 عن الحلبي ، بحار الأنوار : ج 69 ص 378 ح 33 .
2- .الكافي : ج 8 ص 242 ح 336 عن ابن مسكان ، بحار الأنوار : ج 24 ص 303 ح 15 .
3- .مسند الشهاب : ج 1 ص 122 ح 152 عن أبي الدرداء ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 11 ص 203 من دون إسنادٍ إليه صلى الله عليه و آله ، تهذيب الكمال : ج 6 ص 241 ؛ تحف العقول : ص 46 و ص 55 والثلاثة الأخيرة نحوه ، بحار الأنوار : ج 69 ص 367 ح 3 .
4- .الكافي : ج 2 ص 47 ح 1 عن عبد الملك بن غالب ، الإرشاد : ج 1 ص 303 ، كشف اليقين : ص 222 ح 244 ، نزهة الناظر : ص 100 ح 179 والثلاثة الأخيرة عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 67 ص 268 ح 1 .

ص: 283

2 / 4 صفتى از اوصاف مؤمن

امام صادق عليه السلام :شكيبايى ، نيكى ، بردبارى و خوش خويى ، از اخلاق پيامبران است.

امام صادق عليه السلام :ما ريشه همه خوبى ها هستيم و هر نيكى اى ، از شاخه هاى ماست. پس ، از جمله نيكى هاست: يكتاپرستى، نماز، روزه، و فرو نشاندن خشم، گذشت كردن از بدى كننده، ترحّم بر نيازخواه ، رسيدگى به همسايه، و اعتراف به برترى برتران.

2 / 4صفتى از اوصاف مؤمنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دانش ، دوست مؤمن است و خِرد ، راه نماى اوست و عمل ، جلودار او، و نرم خويى ، پدر اوست و نيكى كردن ، برادر اوست، و شكيبايى ، فرمانده سپاهش.

امام صادق عليه السلام :دانش ، دوست مؤمن است و بردبارى ، وزير اوست و خِرد ، فرمانده سپاه اوست و نرم خويى ، برادر اوست و نيكى كردن ، پدرش .

.

ص: 284

الفصل الثالث : الحث على البرّالكتاب«وَتَعَاوَنُواْ عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُواْ عَلَى الْاءِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أسرَعُ الخَيرِ ثَوابا البِرُّ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :كُن بارّا وَاقتَصِر عَلَى الجَنَّةِ ، وإن كُنتَ عاقّا (3) فَظّا (4) ، فَاقتَصِر عَلَى النّارِ . (5)

.


1- .المائدة : 2 .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 379 ح 5803 ، الكافي : ج 2 ص 460 ح 1 عن أبي حمزة الثمالي عن الإمام الباقر عليه السلام ، الأمالي للمفيد : ص 67 ح 1 عن أبي حمزة عن الإمام الباقر عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، الخصال : ص 110 ح 81 عن الحسين بن زيد عن أبيه ، ثواب الأعمال : ص 199 عن الحسن بن زيد وكلاهما عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 69 ص 393 ح 72 نقلاً عن المحاسن عن أبي حمزة عن الإمام الباقر عليه السلام .
3- .عَقّ والِدَهُ : إذا آذاه وعصاه وخرج عليه (النهاية : ج 3 ص 277 «عقق») .
4- .الفَظُّ : الكريهُ الخُلُق (مفردات ألفاظ القرآن : ص 640 «فظّ») .
5- .الكافي : ج 2 ص 348 ح 2 ، زبدة البيان : ص 379 كلاهما عن عبد اللّه بن المغيرة عن أبي الحسن عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 74 ص 60 ح 23 .

ص: 285

فصل سوم : تشويق به نيكى كردن

فصل سوم : تشويق به نيكى كردنقرآن«در نيكوكارى و پرهيزگارى ، با يكديگر همكارى كنيد و در گناه و تجاوز ، به يكديگر يارى نرسانيد ، و از خدا پروا كنيد كه خدا ، سختْ كيفر است».

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پاداش نيكى كردن ، زودتر از هر كار خوب ديگرى مى رسد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :[با پدر و مادر] نيكوكار باش و در بهشت ، جاى بگزين، و اگر [با پدر و مادرت] بدرفتار و درشت خوى بودى ، به آتش [دوزخ ]بسنده كن [و آرزوى بهشت را در سر مَپَروران] !

.

ص: 286

عنه صلى الله عليه و آله :البِرُّ لا يَبلى ، وَالإِثمُ لا يُنسى . (1)

عنه صلى الله عليه و آله_ في وَصِيَّتِهِ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ :عَلَيكَ بِالبِرِّ وبِالسِّرِّ وَالكَرَمِ ، فَإِنَّ البِرَّ وَالسِّرَّ وَالكَرَمَ يُذيبُ الخَطايا ، كَما تُذيبُ الشَّمسُ الجَليدَ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :عَلَيكَ بِالبِرِّ ؛ فَإِنَّ صاحِبَ البِرِّ يُعجِبُهُ أن يَكونَ النّاسُ بِخَيرٍ وفي خِصبٍ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ أحَبَّ الأَعمالِ إلَى اللّهِ ، الصَّلاةُ وَالبِرُّ وَالجِهادُ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :لا يَزالُ النّاسُ بِخَيرٍ ما أمَروا بِالمَعروفِ ونَهَوا عَنِ المُنكَرِ ، وتَعاوَنوا عَلَى البِرِّ وَالتَّقوى ، فَإِذا لَم يَفعَلوا ذلِكَ نُزِعَت مِنهُمُ البَرَكاتُ ، وسُلِّطَ بَعضُهُم عَلى بَعضٍ ، ولَم يَكُن لَهُم ناصِرٌ فِي الأَرضِ ولا فِي السَّماءِ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله_ لِابنِ مَسعودٍ _ :يَابنَ مَسعودٍ، أكثِر مِنَ الصّالِحاتِ وَالبِرِّ، فَإِنَّ المُحسِنَ وَالمُسيءَ يَندَمانِ ، يَقولُ المُحسِنُ : يا لَيتَنِي ازدَدتُ مِنَ الحَسَناتِ ، ويَقولُ المُسيءُ : قَصَّرتُ . وتَصديقُ ذلِكَ قَولُهُ تَعالى : «وَ لَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ» (6) . (7)

.


1- .المصنّف لعبد الرزّاق : ج 11 ص 179 ح 20262 عن أبي قلابة ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 167 ح 1 عن أبي الدرداء ، كنز العمّال : ج 16 ص 3 ح 43672 ، الخصال : ص 621 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، تحف العقول : ص 214 كلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام وفيهما «الذنب» بدل «الإثم» ، بحار الأنوار : ج 78 ص 53 ح 88 .
2- .مستدرك الوسائل : ج 7 ص 28 ح 7558 نقلاً عن الجعفريّات : ص 152 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام وفي الطبعة التي بأيدينا ليس فيه «بالبرّ» و «البرّ» .
3- .الجامع الصغير : ج 2 ص 162 ح 5486 نقلاً عن تاريخ بغداد : ج 10 ص 152 عن أبي هريرة وفي الطبعة التي بأيدينا «البزّ» بدل «البرّ» في الموردين .
4- .الخصال : ص 185 ح 256 عن عبد اللّه بن مسعود ، بحار الأنوار : ج 82 ص 206 ح 10 .
5- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 181 ح 373 ، المقنعة : ص 808 ، مشكاة الأنوار : ص 105 ح 239 وليس فيهما «والتقوى» ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 188 ح 22 ، وسائل الشيعة : ج 11 ص 398 ح 18 .
6- .القيامة : 2 .
7- .مكارم الأخلاق : ج 2 ص 353 ح 2660 عن عبد اللّه بن مسعود ، بحار الأنوار : 77 ص 104 ح 1 .

ص: 287

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نيكى ، كهنه نمى شود، و گناه ، فراموش نمى گردد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در سفارش به على عليه السلام _ :بر تو باد نيكى كردن و شاد ساختن و كريم بودن ؛ زيرا نيكى كردن و شاد ساختن و كَرَم ، گناهان را ذوب مى كنند ، چنان كه آفتاب ، يخ را.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بر تو باد نيكى كردن، كه نيكوكار ، خوش دارد كه مردم در خوبى و رفاه باشند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :محبوب ترينْ كارها نزد خدا، نماز ، نيكى كردن و جهاد است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مردم ، تا زمانى كه امر به معروف و نهى از منكر كنند و بر نيكوكارى و پرهيزگارى ، با يكديگر همكارى نمايند ، پيوسته در خوبى هستند ؛ و هر گاه چنين نكنند ، بركت ها از آنها گرفته مى شود و گروهى از آنها ، بر ديگران مسلّط گردانيده مى شوند و ديگر در زمين و آسمان ، ياورى نخواهند داشت.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به عبد اللّه بن مسعود _ :اى پسر مسعود! كارهاى شايسته و نيكو را بسيار به جاى آور ؛ زيرا نيكوكار و بدكار ، هر دو پشيمان مى شوند. نيكوكار مى گويد: «اى كاش ، نيكى هاى بيشترى انجام مى دادم !» و بدكار مى گويد: «كوتاهى كردم» . گواه اين سخن، اين فرموده خداى تعالى است كه: «سوگند مى خورم به نفس سرزنشگر ! ».

.

ص: 288

عنه صلى الله عليه و آله :يَابنَ مَسعودٍ ، عَلَيكَ بِالسَّكينَةِ وَالوَقارِ ، وكُن : سَهلاً ، لَيِّنا ، عَفيفا (1) ، مُسلِما ، تَقِيّا ، نَقِيّا ، بارّا ، طاهِرا ، مُطَهَّرا ، صادِقا ، خالِصا ، سَليما ، صَحيحا ، لَبيبا ، صالِحا ، صَبورا ، شَكورا . (2)

الدعوات :كانَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام يَقولُ عِندَ الوَفاةِ : تَعاوَنوا عَلَى البِرِّ وَالتَّقوى ، ولا تَعاوَنوا عَلَى الإِثمِ وَالعُدوانِ . (3)

الإمام علي عليه السلام :خَيرُ إخوانِكَ مَن سارَعَ إلَى الخَيرِ وجَذَبَكَ إلَيهِ ، وأمَرَكَ بِالبِرِّ وأعانَكَ عَلَيهِ . (4)

عنه عليه السلام_ فيما أوصى بِهِ أولادَهُ _ :عَلَيكُم يا بَنِيَّ بِالتَّواصُلِ (5) وَالتَّباذُلِ وَالتَّبارِّ ، وإيّاكُم وَالتَّقاطُعَ وَالتَّدابُرَ وَالتَّفَرُّقَ وتَعاوَنوا عَلَى البِرِّ وَالتَّقوى ، ولا تَعاوَنوا عَلَى الإِثمِ وَالعُدوانِ ، وَاتَّقُوا اللّهَ إنَّ اللّهَ شَديدُ العِقابِ . (6)

عنه عليه السلام :البِرُّ أعجَلُ شَيءٍ مَثوبَةً . (7)

عنه عليه السلام :خَيرُ مَا اكتُسِبَ ، أعمالُ البِرِّ . (8)

.


1- .التعفُّفُ : وهو الكفُّ عن الحرام والسُّؤال من النّاس (النهاية : ج 3 ص 264 «عفف») .
2- .مكارم الأخلاق : ج 2 ص 358 ح 2660 عن عبد اللّه بن مسعود ، بحار الأنوار : ج 77 ص 107 ح 1 .
3- .الدعوات : ص 249 ح 702 ، بحار الأنوار : ج 81 ص 241 ح 26 .
4- .غرر الحكم : ج 3 ص 433 ح 5021 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 239 ح 4544 .
5- .التَّواصِل : ضدّ التصارم _ التقاطع _ وفي الحديث : من أراد أن يطول عمره فليصل رحمه (لسان العرب : ج11 ص 728 «وصل») .
6- .الكافي : ج 7 ص 52 ح 7 عن عبد الرحمن بن الحجّاج عن الإمام الكاظم عليه السلام ، تهذيب الأحكام : ج 9 ص178 ح 714 بزيادة «والنفاق» بعد «وايّاكم» ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 191 ح 5433 كلاهما عن سليم بن قيس الهلالي ، تحف العقول : ص 199 وفيه «التبادر» بدل «التبار» ، بحار الأنوار : ج 42 ص 249 ح 51 .
7- .غرر الحكم : ج 1 ص 320 ح 1222 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 46 ح 1140 .
8- .الخصال : ص 635 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 10 ص 113 ح 1 .

ص: 289

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى پسر مسعود! آرامش و وقار را در پيش گير و نرم و ملايم و خوددار و مسلمان و پرهيزگار و وارسته و نيكوكار و پاك و پاكيزه و راست و ناب و سالم و درست و خردمند و شايسته و شكيبا و سپاس گزار باش.

الدعوات:امير مؤمنان عليه السلام در هنگام وفاتش مى فرمود : «در نيكوكارى و پرهيزگارى ، با يكديگر همكارى كنيد، و در گناه و تجاوز ، يكديگر را يارى نرسانيد» .

امام على عليه السلام :بهترينِ برادران [و دوستان] تو ، كسى است كه به سوى كار خير بشتابد و تو را نيز به سوى آن بكشانَد ، و به نيكى كردن ، دعوتت كند و تو را در آن ، كمك برساند .

امام على عليه السلام_ در آنچه فرزندانش را بدانها سفارش كرده است _ :فرزندانم! با يكديگر ، پيوند داشته باشيد و به يكديگر ، بخشش و نيكى كنيد، و از بُريدن از هم و پشت كردن به يكديگر و پراكنده شدن بپرهيزيد، و در نيكى و پرهيزگارى ، با يكديگر همكارى نماييد، و در گناه و تجاوز ، به يكديگر كمك نرسانيد، و از خدا پروا بداريد كه خدا ، سختْ كيفر است.

امام على عليه السلام :پاداش نيكى زودتر از هر چيزى مى رسد .

امام على عليه السلام :بهترين كارها، نيكى كردن است.

.

ص: 290

عنه عليه السلام :جِماعُ الخَيرِ في أعمالِ البِرِّ . (1)

عنه عليه السلام :بادِرِ البِرَّ ؛ فَإِنَّ أعمالَ البِرِّ فُرصَةٌ . (2)

عنه عليه السلام :إنَّكُم مُجازونَ بِأَفعالِكُم ، فَلا تَفعَلوا إلّا بِرّا . (3)

عنه عليه السلام :الطّاعَةُ وفِعلُ البِرِّ هُمَا المَتجَرُ الرّابِحُ . (4)

عنه عليه السلام :تَعجيلُ البِرِّ زِيادَةٌ فِي البِرِّ . (5)

الإمام الصادق عليه السلام :كانَ أبي عليه السلام يَقولُ : نَعوذُ بِاللّهِ مِنَ الذُّنوبِ الَّتي تُعَجِّلُ الفَناءَ ، وتُقَرِّبُ الآجالَ ، وتُخلِي الدِّيارَ ، وهِيَ : قَطيعَةُ الرَّحِمِ ، وَالعُقوقُ ، وتَركُ البِرِّ . (6)

عنه عليه السلام :المُؤمِنونَ في تَبارِّهِم وتَراحُمِهِم وتَعاطُفِهِم كَمَثَلِ الجَسَدِ ، إذَا اشتَكى تَداعى لَهُ سائِرُهُ بِالسَّهَرِ وَالحُمّى . (7)

عنه عليه السلام :تَواصَلوا ، وتَبارّوا ، وتَراحَموا ، وتَعاطَفوا . (8)

عنه عليه السلام :لَم يَنزِل مِنَ السَّماءِ شَيءٌ أقَلُّ ولا أعَزُّ مِن ثَلاثَةِ أشياءَ : التَّسليمِ ، وَالبِرِّ ، وَاليَقينِ . (9)

.


1- .غرر الحكم : ج 3 ص 376 ح 4796 .
2- .غرر الحكم : ج 3 ص 241 ح 4363 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 191 ح 3925 .
3- .غرر الحكم : ج 3 ص 65 ح 3838 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 174 ح 3627 .
4- .غرر الحكم : ج 3 ص 153 ح 2158 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 68 ح 1718 .
5- .غرر الحكم : ج 3 ص 315 ح 4568 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 202 ح 4103 .
6- .الكافي : ج 2 ص 448 ح 2 عن إسحاق بن عمّار ، وسائل الشيعة : ج 11 ص 514 ح 21550 .
7- .المؤمن : ص 39 ح 92 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 274 ح 19 .
8- .الكافي : ج 2 ص 175 ح 3 ، الغيبة للنعماني : ص 150 ح 8 كلاهما عن الكاهلي ، الزهد للحسين بن سعيد : ص 83 ح 49 عن كليب الأسدي وليس فيهما «وتعاطفُوا» ، بحار الأنوار : ج 74 ص 401 ح 47 .
9- .مشكاة الأنوار : ص 65 ح 91 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 93 عن يونس بن ظبيان ، أعلام الدين : ص 119 عن المفضّل بن عمر عن الإمام الكاظم عليه السلام ، فقه الرضا : ص 353 عن الإمام الرضا عليه السلام وفيه «أجلّ» بدل «أقلّ» ، بحار الأنوار : ج 69 ص 408 ح 119 .

ص: 291

امام على عليه السلام :مجمع همه خوبى ها ، نيكوكارى است.

امام على عليه السلام :در نيكى كردن ، بشتاب؛ زيرا كارهاى نيك ، فرصت اند.

امام على عليه السلام :شما در برابر كردارهايتان ، جزا داده مى شويد. پس جز نيكى ، مكنيد.

امام على عليه السلام :فرمانبرى [از خدا] و انجام دادن كار نيك ، دو تجارت سودآورند.

امام على عليه السلام :شتاب در كار نيك ، در كار نيك مى افزايد .

امام صادق عليه السلام :پدرم [امام باقر] عليه السلام مى فرمود: «به خدا پناه مى بريم از گناهانى كه نابودى را شتاب مى بخشند، و اَجَل ها را نزديك مى كنند، و خانه ها را [از سكنه ]خالى مى سازند. اين گناهان ، بُريدن از خويشان است ، و آزردن پدر و مادر، و ترك نيكى».

امام صادق عليه السلام :مؤمنان ، در نيكى كردن و مهرورزى و همدردى نسبت به يكديگر ، همانند يك پيكرند كه هر گاه [عضوى از آن] به درد آيد ، ديگر اعضا را بى خوابى و تب ، فرا مى گيرد.

امام صادق عليه السلام :با همديگر ، پيوند و نيكوكارى و مهربانى و همدردى داشته باشيد.

امام صادق عليه السلام :از آسمان ، چيزى (توصيه اى) كمياب تر و عزيزتر از سه چيز ، فرود نيامده است : تسليم بودن [ در برابر خدا ] ، نيكوكارى ، و يقين.

.

ص: 292

عنه عليه السلام :كانَ عيسَى بنُ مَريَمَ عليه السلام يَقولُ لِأَصحابِهِ : يا بَني آدَمَ ، اُهرُبوا مِنَ الدُّنيا إلَى اللّهِ ... كونوا عَبيدا أبرارا ، ولا تَكونوا مُلوكا جَبابِرَةً . (1)

عنه عليه السلام_ لِأَصحابِهِ _ :اِتَّقُوا اللّهَ ، وكونوا إخوَةً بَرَرَةً مُتَحابّينَ فِي اللّهِ ، مُتَواصِلينَ مُتَراحِمينَ . (2)

قرب الإسناد عن بكر بن محمّد :أكثَرُ ما كانَ يوصينا بِهِ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام ، البِرُّ وَالصِّلَةُ . (3)

الكافي عن جميل [بن درّاج] عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال :سَمِعتُهُ عليه السلام يَقولُ : إنَّ مِمّا خَصَّ اللّهُ عز و جل بِهِ المُؤمِنَ أن يُعَرِّفَهُ بِرَّ إخوانِهِ وإن قَلَّ ؛ ولَيسَ البِرُّ بِالكَثرَةِ ، وذلِكَ أنَّ اللّهَ عز و جليَقولُ في كِتابِهِ : «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ» ثُمَّ قالَ : «وَ مَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (4) ، ومَن عَرَّفَهُ اللّهُ عز و جل بِذلِكَ أحَبَّهُ اللّهُ ، ومَن أحَبَّهُ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى وَفّاهُ أجرَهُ يَومَ القِيامَةِ بِغَيرِ حِسابٍ . ثُمَّ قالَ عليه السلام : يا جَميلُ ، اِروِ هذَا الحَديثَ لِاءِخوانِكَ ، فَإِنَّهُ تَرغيبٌ فِي البِرِّ . (5)

الإمام الرضا عليه السلام :البِرُّ غَنيمَةُ الحازِمِ (6) . (7)

.


1- .الأمالي للصدوق : ص 650 ح 884 عن منصور بن حازم ، روضة الواعظين : ص 490 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 288 ح 13 .
2- .الكافي : ج 2 ص 175 ح 1 ، مصادقة الإخوان : ص 137 ح 8 ، الأمالي للطوسي : ص 60 ح 87 كلّها عن شعيب العرقوفي ، مشكاة الأنوار : ص 320 ح 1016 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 352 ح 20 .
3- .قرب الإسناد : ص 43 ح 137 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 390 ح 2 .
4- .الحشر : 9 .
5- .الكافي : ج 2 ص 206 ح 6 ، مصادقة الإخوان : ص 172 ح 2 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 299 ح 35 .
6- .الحَزْمُ : ضبط الرجل أمره والحَذر من فواته (النهاية : ج 1 ص 379 «حزم») .
7- .العدد القويّة : ص 299 ح 35 ، أعلام الدين : ص 308 ، غرر الحكم : ج 1 ص 242 ح 985 عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 78 ص 357 ح 12 .

ص: 293

امام صادق عليه السلام :عيسى بن مريم عليه السلام به يارانش مى فرمود : «اى فرزندان آدم! از دنيا ، به سوى خدا بگريزيد ... بندگانى نيكوكار باشيد، و [چونان ]پادشاهانِ گردن فراز مباشيد» .

امام صادق عليه السلام_ به يارانش _ :از خدا بترسيد و برادرانى نيكوكار باشيد . يكديگر را براى خدا دوست بداريد و با همديگر ، پيوسته و مهربان باشيد.

قرب الإسناد_ به نقل از بكر بن محمّد _ :بيشترين چيزى كه امام صادق عليه السلام ما را به آن سفارش مى فرمود، نيكى كردن و صله رحِم بود.

الكافى_ به نقل از جميل بن دُرّاج _ :از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد : «يكى از لطف هاى خداوند به مؤمن ، اين است كه او را به [وظيفه ]نيكى كردن به برادرانش آشنا مى كند، اگر چه اندك باشد؛ و نيكى به بسيارىِ مقدار آن نيست؛ چرا كه خداوند عز و جل در كتاب خود مى فرمايد: «و ديگران را بر خود ترجيح مى دهند ، اگر چه در خود آنان ، نيازى شديد باشد» . سپس فرموده است : «هر كه از خسّت نفس نگه داشته شود ، چنين كسانى ، همان رستگاران اند» ، و هر كه را خداوند عز و جل به اين وظيفه آشنا سازد ، خداوند ، دوستش مى دارد، و هر كه را خداوند _ تبارك و تعالى _ دوستش بدارد ، در روز قيامت ، مزد بى حساب به او مى دهد». امام عليه السلام سپس فرمود: «اى جميل! اين حديث را براى برادرانت روايت كن؛ زيرا تشويق به نيكوكارى است» .

امام رضا عليه السلام :نيكى كردن، غنيمت شخص دورانديش است.

.

ص: 294

عنه عليه السلام_ فِي الفِقهِ المَنسوبِ إلَيهِ _ :عَلَيكُم بِالقَصدِ (1) فِي الغِنى وَالفَقرِ ، وَالبِرِّ مِنَ القَليلِ وَالكَثيرِ ، فَإِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى يُعَظِّمُ شِقَّةَ التَّمرِ حَتّى تَأتِيَ يَومَ القِيامَةِ كَجَبَلِ اُحُدٍ . (2)

.


1- .القَصْدُ : بَينَ الإسراف والتقتير (الصحاح : ج 2 ص 524 «قصد») .
2- .فقه الرضا : ص 338 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 346 ح 4 .

ص: 295

امام رضا عليه السلام_ در كتاب فقه منسوب به ايشان _ :بر شما باد ميانه روى در گاهِ توانگرى و نادارى، و نيكى كردن به مقدار كم يا بسيار؛ زيرا خداوند _ تبارك و تعالى _ ، نصف خرمايى را [كه انفاق مى شود] ، چندان بزرگ مى گردانَد كه در روز قيامت ، به اندازه كوه اُحد مى شود.

.

ص: 296

الفصل الرابع : أولى الناس بالبرّ4 / 1الوالِدانِالكتاب«وَ بَرَّا بِوَالِدَيْهِ وَ لَمْ يَكُن جَبَّارًا عَصِيًّا » . (1)

«وَ بَرَّا بِوَالِدَتِى وَ لَمْ يَجْعَلْنِى جَبَّارًا شَقِيًّا » . (2)

الحديثالإمام الصادق عليه السلام :جاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ مَن أبَرُّ ؟ قالَ : اُمَّكَ . قالَ : ثُمَّ مَن ؟ قالَ : اُمَّكَ . قالَ : ثُمَّ مَن ؟ قالَ : اُمَّكَ . قالَ : ثُمَّ مَن ؟ قالَ : أباكَ . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن حَجَّ عَن والِدَيهِ أو قَضى عَنهُما مَغرَما (4) بَعَثَهُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ مَعَ الأَبرارِ . (5)

.


1- .مريم : 14 .
2- .مريم : 32 .
3- .الكافي : ج 2 ص 162 ح 9 ، الزهد للحسين بن سعيد : ص 40 ح 107 كلاهما عن هشام بن سالم ، بحار الأنوار : ج 74 ص 49 ح 9 وص 83 ح 93 .
4- .المَغرَم : الدين . ويريد به ما استدين فيما يكرهه اللّه ، أو فيما يجوز ثم عجز عن أدائه (النهاية : ج 3 ص363 «غرم») .
5- .المعجم الأوسط : ج 8 ص 11 ح عن ابن عباس ، كنز العمّال : ج 16 ص 468 ح 45485 .

ص: 297

فصل چهارم : سزاوارترين مردم به نيكى
4 / 1 پدر و مادر

فصل چهارم : سزاوارترينِ مردم به نيكى4 / 1پدر و مادرقرآن«و با پدر و مادر خود ، نيكوكار بود و سركشى نافرمان نبود».

«و مرا نسبت به مادرم ، نيكوكار كرده ، و سركش و نافرمان ، نگردانيده است».

حديثامام صادق عليه السلام :مردى خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا ! به چه كسى نيكى كنم؟ فرمود: «به مادرت». گفت : سپس ، به چه كسى؟ فرمود: «به مادرت». گفت : بعد ، به چه كسى؟ فرمود: «به مادرت». گفت : سپس ، به چه كسى؟ فرمود: «به پدرت».

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس از طرف پدر و مادرش حج بگزارد يا بدهىِ آنها را بپردازد، خداوند در روز قيامت ، او را با نيكوكاران بر مى انگيزد.

.

ص: 298

4 / 2الأَبرارُالإمام عليّ عليه السلام :أفضَلُ البِرِّ ما اُصيبَ بِهِ الأَبرارُ . (1)

عنه عليه السلام :أفضَلُ البِرِّ ما اُصيبَ بِهِ أهلُهُ . (2)

4 / 3الأَحرارُالإمام عليّ عليه السلام :خَيرُ البِرِّ ما وَصَلَ إلَى الأَحرارِ . (3)

4 / 4المُحتاجُالإمام عليّ عليه السلام :خَيرُ البِرِّ ما وَصَلَ إلَى المُحتاجِ . (4)

4 / 5الأَيتامُالإمام عليّ عليه السلام :مِن أفضَلِ البِرِّ ، بِرُّ الأَيتامِ . (5)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 391 ح 2954 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 114 ح 2509 .
2- .غرر الحكم : ج 2 ص 391 ح 2957 .
3- .غرر الحكم : ج 3 ص 421 ح 4955 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 237 ح 4512 وفيه «الأخيار» بدل «الأحرار» ، مستدرك الوسائل : ج 12 ص 350 ح 14263 .
4- .غرر الحكم : ج 3 ص 425 ح 4974 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 238 ح 4522 .
5- .غرر الحكم: ج6 ص44 ح9433، عيون الحكم والمواعظ : ص471 ح8615 وفيه «تعهّد» بدل «بر».

ص: 299

4 / 2 نيكوكاران
4 / 3 آزادگان
4 / 4 نيازمند
4 / 5 يتيمان

4 / 2نيكوكارانامام على عليه السلام :برترين نيكى ، آن است كه به نيكوكاران برسد .

امام على عليه السلام :برترين نيكى ، آن است كه به اهل آن (نيكوكاران) برسد.

4 / 3آزادگانامام على عليه السلام :بهترين نيكى ، آن است كه به آزادگان برسد.

4 / 4نيازمندامام على عليه السلام :بهترين نيكى ، آن است كه به نيازمند برسد.

4 / 5يتيمانامام على عليه السلام :از برترين نيكى ها، نيكى كردن به يتيمان است.

.

ص: 300

4 / 6الرَّحِمُالإمام عليّ عليه السلام :أوفَرُ البِرِّ صِلَةُ الرَّحِمِ . (1)

4 / 7صَديقُ الأَبِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ أبَرَّ البِرِّ ، أن يَصِلَ الرَّجُلُ أهلَ وُدِّ أبيهِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مِنَ البِرِّ أن تَصِلَ صَديقَ أبيكَ . (3)

4 / 8مَن لا يَغفُلُ بِرَّكَالإمام عليّ عليه السلام :أحَقُّ مَن بَرِرتَ ، مَن لا يَغفُلُ بِرَّكَ . (4)

4 / 9أهلُ القُبورِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا بِرَّ أفضَلُ مِن بِرِّ أهلِ القُبورِ ، ولا يَصِلُ أهلَ القُبورِ إلّا مُؤمِنٌ . (5)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 396 ح 2984 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 118 ح 2655 .
2- .سنن الترمذي : ج 4 ص 313 ح 1903 ، صحيح مسلم : ج 4 ص 1979 ح 12 وليس فيه «أهل» ، الأدب المفرد : ص 26 ح 41 ، صحيح ابن حبّان : ج 2 ص 173 ح 430 كلّها عن عبد اللّه بن عمر ، كنز العمّال : ج 16 ص 465 ح 45462 .
3- .المعجم الأوسط : ج 7 ص 213 ح 7303 عن أنس ، لسان الميزان : ج 3 ص 408 الرقم 1608 ، كنز العمّال : ج 16 ص 465 ح 45463 .
4- .غرر الحكم : ج 2 ص 412 ح 3068 .
5- .الفردوس : ج 5 ص 209 ح 7973 عن جابر ، كنز العمّال : ج 15 ص 656 ح 42600 .

ص: 301

4 / 6 خويشاوند
4 / 7 دوست پدر
4 / 8 كسى كه نيكى تو را ناديده نگيرد
4 / 9 اهل قبور

4 / 6خويشاوندامام على عليه السلام :افزون ترين نيكى ، به جا آوردن صِله رحِم است.

4 / 7دوست پدرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نيكوترين نيكى [به پدر ، بعد از مرگش] ، اين است كه انسان به دوستان پدرش ، نيكى كند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از جمله نيكى كردن [به پدرت بعد از مرگش] ، اين است كه به دوست پدرت ، نيكى كنى .

4 / 8كسى كه نيكى تو را ناديده نگيردامام على عليه السلام :سزاوارترين كس به نيكى كردن تو ، كسى است كه نيكىِ تو را ناديده نمى گيرد. (1)

4 / 9اهل قبورپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ نيكى اى برتر از نيكى كردن به اهل قبور (در گذشتگان) نيست ؛ و به اهل قبور ، نيكى نمى كند ، مگر كسى كه مؤمن باشد.

.


1- .. يعنى از نيكى تو قدردانى مى كند، يا متقابلاً او نيز به تو نيكى مى كند .

ص: 302

الفصل الخامس : مبادئ البر5 / 1التَّفَكُّرُالإمام عليّ عليه السلام :إنَّ التَّفَكُّرَ يَدعو إلَى البِرِّ وَالعَمَلِ بِهِ . (1)

5 / 2العِلمُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :تَعَلَّمُوا العِلمَ.... يُنزِلُ اللّهُ حامِلَهُ مَنازِلَ الأَخيارِ ، ويَمنَحُهُ مَجالِسَ الأَبرارِ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ . (2)

5 / 3الصِّدقُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :عَلَيكُم بِالصِّدقِ ، فَإِنَّ الصِّدقَ يَهدي إلَى البِرِّ . (3)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 55 ح 5 عن ربعي عن الإمام الصادق عليه السلام ، مشكاة الأنوار : ص 81 ح 156 عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 71 ص 322 ح 5 .
2- .الخصال : ص 523 ح 12 ، تحف العقول : ص 28 وفيه «الأحبّاء» بدل «الأخيار» ، الأمالي للصدوق : ص 713 ح 982 عن الأصبغ بن نباتة عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 1 ص 166 ح 7 .
3- .صحيح مسلم : ج 4 ص 2013 ح 105 ، سنن أبي داود : ج 4 ص 297 ح 4989 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 347 ح 1971 ، الأدب المفرد : ص 122 ح 386 ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 26 ح 3638 كلّها عن عبد اللّه بن مسعود ، كنز العمّال : ج 3 ص 346 ح 6861 .

ص: 303

فصل پنجم : خاستگاه هاى نيكى
5 / 1 انديشيدن
5 / 2 دانش
5 / 3 راستى

فصل پنجم : خاستگاه هاى نيكى5 / 1انديشيدنامام على عليه السلام :انديشه كردن، [انسان را] به نيكى و عمل به آن مى كشانَد.

5 / 2دانشپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دانش بياموزيد... خداوند ، دارنده دانش را در جايگاه هاى نيكان ، جاى مى دهد و [توفيقِ] نشستن با نيكوكاران را در دنيا و آخرت ، به او ارزانى مى دارد.

5 / 3راستىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :راستى پيشه كنيد كه راستى ، به نيكى كردنْ ره نمون مى شود.

.

ص: 304

5 / 4الرُّشدُرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في جَوابِ شَمعونَ بنِ لاوِي بنِ يَهودا مِن حَوارِيِّ عيسى عليه السلام _ :أمَّا الرُّشدُ : فَيَتَشَعَّبُ مِنهُ السَّدادُ (1) وَالهُدى وَالبِرُّ وَالتَّقوى . (2)

5 / 5الاِستِعانَةُ مِنَ اللّه عزّوجلِّرسول اللّه صلى الله عليه و آله :اللّهُمَّ وأسأَ لُكَ : السَّعَةَ ، وَالدَّعَةَ ، وَالأَمنَ ... وَالرِّضا ، وَالصَّبرَ ، وَالعِلمَ ، وَالصِّدقَ ، وَالبِرَّ ، وَالتَّقوى ، وَالحِلمَ (3) ، وَالتَّواضُعَ ، وَاليُسرَ ، وَالتَّوفيقَ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله_ مِمّا أوصى بِهِ مِنَ الدُّعاءِ بَعدَ صَلاةِ الحاجَةِ _ :اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ موجِباتِ رَحمَتِكَ ، وعَزائِمَ (5) مَغفِرَتِكَ ، وَالغَنيمَةَ مِن كُلِّ بِرٍّ ، وَالسَّلامَةَ مِن كُلِّ إثمٍ . (6)

الإمام عليّ عليه السلام :جَعَلَنَا اللّهُ وإيّاكُم مِمَّن يَسعى بِقَلبِهِ إلى مَنازِلِ الأَبرارِ بِرَحمَتِهِ . (7)

عنه عليه السلام_ مِن دُعائِهِ عليه السلام في يَومِ الجُمُعَةِ _ :اللّهُمَّ [ إنَّكَ] (8) افتَرَضتَ عَلَيَّ لِلآباءِ وَالاُمَّهاتِ حُقوقا ... فَاحتَمِلهُنَّ عنّي إلَيهِما ، وَاغفِر لَهُما كَما رَجاكَ كُلُّ مُوَحِّدٍ مَعَ المُؤمِنينَ وَالمُؤمِناتِ ، وَالإِخوَةِ وَالأَخَواتِ ، وألحِقنا وإيّاهُم بِالأَبرارِ ، وأبِح لَنا ولَهُم جَنّاتِكَ مَعَ النُّجَباءِ الأَخيارِ ، إنَّكَ سَميعُ الدُّعاءِ . (9)

.


1- .السَّداد : القصد في الأمر والعدل فيه (النهاية : ج 2 ص 352 «سدد») .
2- .تحف العقول : ص 16 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 118 ح 11 .
3- .في المصدر : «والعلم» وما في المتن أثبتناه من فلاح السائل .
4- .مصباح المتهجّد : ص 42 ح 51 ، فلاح السائل : ص 255 ح 154 عن فاطمة بنت الحسن عن الإمام الحسن عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 87 ص 65 ح 19 .
5- .عَزائمُ المغفرة : محتّماتها ، والمراد : ما يجعلها حتما (مجمع البحرين : ج 2 ص 1212 «عزم») .
6- .سنن ابن ماجة : ج 1 ص 441 ح 1384 ، سنن الترمذي : ج 2 ص 344 ح 479 كلاهما عن عبد اللّه بن أوفى الأسلمي ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 706 ح 1925 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 7 ص 86 ح 10 كلاهما عن عبد اللّه بن مسعود ، كنز العمّال : ج 7 ص 815 ح 21536 .
7- .نهج البلاغة : الخطبة 165 ، بحار الأنوار : ج 8 ص 163 ح 104 .
8- .ما بين المعقوفين أثبتناه من بحارالأنوار .
9- .البلد الأمين : ص 94 ، بحار الأنوار : ج 90 ص 141 ح 7 .

ص: 305

5 / 4 رشد
5 / 5 كمك خواستن از خدا

5 / 4رشدپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در پاسخ به شمعون بن لاوى بن يهودا ، از حواريان عيسى عليه السلام _ :و از رشد ، منشعب مى شود: درستى، هدايت، نيكوكارى، و پرهيزگارى.

5 / 5كمك خواستن از خداپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بار خدايا ! از تو درخواست مى كنم: گشايش و آسايش و امنيت... و خشنودى و شكيبايى و دانش و راستى و نيكوكارى و پرهيزگارى و بردبارى و فروتنى و آسانى و توفيق را.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ از دعايى كه توصيه مى كرد تا بعد از نماز حاجت ، خوانده شود _ :بار خدايا ! موجبات رحمتت را، و اسباب آمرزشت را، و بهره مندى از هر نيكى و سالم ماندن از هر گناهى را از تو درخواست مى كنم.

امام على عليه السلام :خداوند، به [لطف و] رحمت خويش، ما و شما را از كسانى قرار دهد كه با دل خويش ، به سوى جايگاه هاى نيكوكارانْ مى شتابند.

امام على عليه السلام_ از دعاى ايشان در روز جمعه _ :بار خدايا ! [تو] بر من نسبت به پدران و مادران ، [ وظايف و ]حقوقى را قرار دادى... پس چنان كن كه آن حقوق را نسبت به آنان ، ادا كنم ؛ و آن دو را بيامرز ، آن سان كه هر يكتاپرستى، از مردان و زنان مؤمن ، و برادران و خواهران، به تو [چنين] اميد دارند ؛ و ما و آنان را به نيكوكاران ، ملحق فرما، و همنشينى با برگزيدگان نيك در بهشت هايت را به ما و ايشان (پدران و مادرانمان) ، ارزانى بدار، كه به راستى تو شنونده [و پذيرنده ]دعايى.

.

ص: 306

الإمام الصادق عليه السلام :اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ قَولَ التَّوّابينَ وعَمَلَهُم ... وتَصديقَ المُؤمِنينَ وتَوَكُّلَهُم ، ورَجاءَ المُحسِنينَ وبِرَّهُم . (1)

الإمام الكاظم عليه السلام_ مِن دُعاءٍ لَهُ _ :يا إلهَ الأَوَّلينَ وَالآخِرينَ ، بِكَ اعتَصَمتُ ، وبِكَ وَثِقتُ ... ارزُقنِي القِسمَةَ مِن كُلِّ بِرٍّ ، وَالسَّلامَةَ مِن كُلِّ وِزرٍ ، يا سامِعَ كُلِّ صَوتٍ . (2)

الكافي عن جعفر بن محمّد بن يقظان رفعه إليهم عليهم السلام :يَقولُ الرَّجُلُ إذا فَرَغَ مِنَ الأَذانِ وجَلَسَ : اللّهُمَّ اجعَل قَلبي بارّا ، وعَيشي قارّا ، ورِزقي دارّا (3) ، وَاجعَل لي عِندَ قَبرِ نَبِيَّكَ صلى الله عليه و آله قَرارا ومُستَقَرّا . (4)

راجع : الخير والبركة في الكتاب والسنّة : ص 85 (الفصل الثالث : أسباب الخير) .

.


1- .الكافي : ج 2 ص 593 ح 33 عن أبي بصير ، مصباح المتهجّد : ص 278 ، العدد القويّة : ص 262 ، جمال الاُسبوع : ص 144 ، بحار الأنوار : ج 89 ص 303 ح 10 .
2- .بحار الأنوار : ج 95 ص 449 ح 1 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي .
3- .دِرّةٌ : أي صبّ واندفاق ، وقيل : الدِّرَرُ والدّارُّ (النهاية : ج 2 ص 112 «درر») .
4- .الكافي : ج 3 ص 308 ح 32 ، تهذيب الأحكام : ج 2 ص 64 ح 230 ، مصباح المتهجّد : ص 30 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 64 ح 2157 ، بحار الأنوار : ج 84 ص 182 ح 15 .

ص: 307

امام صادق عليه السلام :بار خدايا ! گفتار و كردارِ توبه كنندگان را... و تصديق و توكّل مؤمنان را، و اميد و نيكوكارى نيكوكاران را از تو درخواست مى كنم.

امام كاظم عليه السلام_ از دعاهاى ايشان _ :اى معبود اوّلين و آخرين! به تو چنگ در زدم و به تو اعتماد كردم... به من ، بهره مندى از هر نيكى، و به سلامت ماندن از هر گناهى را روزى فرما، اى شنونده هر آوايى!

الكافى_ به نقل از جعفر بن محمّد بن يقظان، در حديثى كه سند آن را به اهل بيت عليهم السلام رسانده است _ :فرد پس از آن كه اذان را گفت و نشست، مى گويد: «بار خدايا ! دلم را نيك، زندگى ام را آرام و روزى ام را سرشار گردان و برايم در كنار آرامگاه پيامبرت ، آرامگاه و قرارگاهى قرار ده».

ر . ك : خير و بركت از نگاه قرآن و حديث : ص 131 (بخش يكم / فصل سوم : اسباب نيكى) .

.

ص: 308

الفصل السادس : بركات البر6 / 1التَّقَرُّبُ إلَى اللّه عزّوجلِّالإمام الصادق عليه السلام :المَعروفُ شَيءٌ سِوَى الزَّكاةِ، فَتَقَرَّبوا إلَى اللّهِ عز و جل بِالبِرِّ وصِلَةِ الرَّحِمِ. (1)

6 / 2مَحَبَّةُ اللّه عزّوجلِّالكافي عن جميل بن درّاج عن الإمام الصادق عليه السلام قال :قالَ عليه السلام : خِيارُكُم سُمَحاؤُكُم ، وشِرارُكُم بُخَلاؤُكُم ، ومِن خالِصِ الإِيمانِ البِرُّ بِالإِخوانِ ، وَالسَّعيُ في حَوائِجِهِم ، وإنَّ البارَّ بِالإِخوانِ لَيُحِبُّهُ الرَّحمنُ ، وفي ذلِكَ مَرغَمَةٌ لِلشَّيطانِ ، وتَزَحزُحٌ عَنِ النّيرانِ ، ودُخولُ الجِنانِ . يا جَميلُ ! أخبِر بِهذا غُرَرَ أصحابِكَ . قُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ مَن غُرَرُ أصحابي ؟ قالَ عليه السلام : هُمُ البارّونَ بِالإِخوانِ فِي العُسرِ وَاليُسرِ . (2)

.


1- .الكافي : ج 4 ص 27 ح 5 ، الخصال : ص 48 ح 52 كلاهما عن عمر بن يزيد ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 55 ح 1685 ، روضة الواعظين : ص 404 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 408 ح 6 .
2- .الكافي : ج 4 ص 41 ح 15 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 61 ح 1707 ، الأمالي للمفيد : ص 291 ح 9 ، الخصال : ص 96 ح 42 ، الأمالي للطوسي : ص 68 ح 98 وفي الثلاثة الأخيرة «صالح» بدل «خالص» وص 633 ح 1306 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 394 ح 8 .

ص: 309

فصل ششم : بركت هاى نيكى
6 / 1 نزديك شدن به خدا
6 / 2 دوستى خدا

فصل ششم : بركت هاى نيكى6 / 1نزديك شدن به خداامام صادق عليه السلام :نيكى كردن ، چيزى غير از زكات است. پس با نيكى كردن و صله رحِم ، خود را به خداوند عز و جلنزديك گردانيد.

6 / 2دوستى خداالكافى_ به نقل از جميل بن درّاج _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «بهترينِ شما ، سخاوتمندان شما ، و بدترين شما ، بخيلانتان هستند ؛ و از ايمان ناب است : نيكى كردن به برادران، و كوشش در رفع نيازهاى آنان. [ خداى ]مهربان ، نيكى كننده به برادران را دوست مى دارد . اين كار ، بينى شيطان را به خاك مى مالد و موجب دورى از آتش [دوزخ] و در آمدن به بهشت است. اى جميل! اين حديث را به ياران برگزيده ات بازگو» . گفتم : فدايت شوم! ياران برگزيده من چه كسانى هستند؟ فرمود : «آنان كه در تنگ دستى و گشايش ، به برادران ، نيكى مى كنند» .

.

ص: 310

6 / 3عُمرانُ الدِّيارِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ البِرَّ وَالصِّلَةَ لَيُطيلانِ الأَعمارَ ، ويُعَمِّرانِ الدِّيارَ ، ويُثرِيانِ الأَموالَ ، ولَو كانَ القَومُ فُجّارا . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :البِرُّ وصِلَةُ الأَرحامِ عِمارَةُ (2) الدُّنيا ، وزِيادَةُ الأَعمارِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :البِرُّ وحُسنُ الخُلُقِ يُعَمِّرانِ الدِّيارَ ، ويَزيدانِ فِي الأَعمارِ . (4)

6 / 4زِيادَةُ العُمُرِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :البِرُّ زِيادَةٌ فِي العُمُرِ . (5)

.


1- .تاريخ بغداد : ج 1 ص 386 الرقم 357 ، تاريخ دمشق : ج 36 ص 243 ح 7324 وفيه «يكثران» بدل «يثريان» وكلاهما عن عبد اللّه بن عبّاس ، كنز العمّال : ج 3 ص 360 ح 6936 .
2- .في المصدر : «عمار» وما أثبتناه من المصادر الاُخرى هو المناسب .
3- .مهج الدعوات : ص 237 عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 47 ص 194 ح 39 ؛ مكارم الأخلاق لابن أبي الدنيا : ص 159 ح 208 عن يحيى بن سعيد ، الإصابة : ج 7 ص 151 الرقم 10026 عن أبي سعيد وكلاهما نحوه .
4- .الكافي : ج 2 ص 100 ح 8 ، الزهد للحسين بن سعيد : ص 93 ح 74 كلاهما عن عبد اللّه بن سنان عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 71 ص 395 ح 73 .
5- .اُسد الغابة : ج 1 ص 604 الرقم 877 عن الحارث بن رافع بن مكيث ، الإصابة : ج 6 ص 299 الرقم 8638 عن رافع بن مكيث عن أبيه ؛ الزهد للحسين بن سعيد : ص 104 ح 104 عن عبد اللّه بن الوليد الوصّافي عن الإمام الباقر عليه السلام ، الدعوات : ص 127 ح 314 عن الإمام الباقر عليه السلام وفيهما «يزيد» بدل «زيادة» ، بحار الأنوار : ج 96 ص 146 ح 22 .

ص: 311

6 / 3 آبادى خانه ها
6 / 4 افزايش عمر

6 / 3آبادى خانه هاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نيكى كردن و صِله رحِم ، عمرها را طولانى و خانه ها را آباد و دارايى ها را افزون مى كنند، هر چند مردمانى كه اين كارها را مى كنند ، بى ايمان باشند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نيكى كردن و صله رحِم ، [ مايه ] آبادانى دنيا و افزايش عمرهايند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نيكى كردن و خوش خويى ، خانه ها را آباد و عمرها را افزون مى كنند .

6 / 4افزايش عمرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نيكى كردن، [ مايه ] افزايش عمر است.

.

ص: 312

عنه صلى الله عليه و آله :لا يَزيدُ فِي العُمُرِ إلَا البِرُّ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَوتُ الإِنسانِ بِالذُّنوبِ أكثَرُ مِن مَوتِهِ بِالأَجَلِ ، وحَياتُهُ بِالبِرِّ أكثَرُ مِن حَياتِهِ بِالعُمُرِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّهُ كانَ في بَني إسرائيلَ مَلِكانِ أخَوانِ عَلى مَدينَتَينِ ، وكانَ أحَدُهُما بارّا بِرَحِمِهِ عادِلاً عَلى رَعِيَّتِهِ ، وكانَ الآخَرُ عاقّا بِرَحِمِهِ جائِرا عَلى رَعِيَّتِهِ ، وكانَ في عَصرِهِما نَبِيٌّ ، فَأَوحَى اللّهُ إلى ذلِكَ النَّبِيِّ : إنَّهُ قَد بَقِيَ مِن عُمُرِ هذَا البارِّ ثَلاثُ سِنينَ ، وبَقِيَ مِن عُمُرِ هذَا العاقِّ ثَلاثونَ سَنَةً . قالَ : فَأَخبَرَ ذلِكَ النَّبِيُّ رَعيَّةَ هذا ورَعِيَّةَ هذا ، قالَ : فَأَحزَنَ ذلِكَ رَعِيَّةَ العادِلِ ، وأحزَنَ ذلِكَ رَعِيَّةَ الجائِرِ ، قالَ : فَفَرَّقوا بَينَ الأَطفالِ وَالاُمَّهاتِ ، وتَرَكُوا الطَّعامَ وَالشَّرابَ ، وخَرَجوا إلَى الصَّحراءِ يَدعونَ اللّهَ عز و جل أن يُمَتِّعَهُم بِالعادِلِ ويُزيلَ عَنهُم أمرَ الجائِرِ ، فَأَقاموا ثَلاثا . فَأَوحَى اللّهُ عز و جل إلى ذلِكَ النَّبِيِّ ، أن أخبِر عِبادي أن قَد رَحِمتُهُم وأجَبتُ دُعاءَهُم ، فَجَعَلتُ ما بَقِيَ مِن عُمُرِ هذَا البارِّ لِذلِكَ الجائِرِ ، وما بَقِيَ مِن عُمُرِ الجائِرِ لِهذَا البارِّ . قالَ : فَرَجَعوا إلى بُيوتِهِم ، وماتَ العاقُّ لِتَمامِ ثَلاثِ سِنينَ ، وبَقِيَ العادِلُ فيهِم ثَلاثينَ سَنَةً ، ثُمَّ تَلا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «وَ مَا يُعَمَّرُ مِن مُّعَمَّرٍ وَلَا يُنقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا فِى كِتَابٍ إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ» (3) . (4)

.


1- .سنن الترمذي : ج 4 ص 448 ح 2139 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 35 ح 90 و ج 2 ص 1334 ح 4022 ، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 325 ح 22449 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 670 ح 1814 كلّها عن ثوبان ، كنز العمّال : ج 2 ص 66 ح 3148 .
2- .مكارم الأخلاق : ج 2 ص 179 ح 2461 ، فقه الرضا : ص 340 عن الإمام الرضا عليه السلام ، كشف الغمّة : ج 3 ص 140 عن الإمام الجواد عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 78 ص 83 ح 84 .
3- .فاطر : 11 .
4- .تاريخ دمشق : ج 36 ص 243 عن عبد الصمد بن علي عن أبيه عن جده ، كنز العمّال : ج 6 ص 12 ح 14626 .

ص: 313

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :تنها چيزى كه بر عمر مى افزايد، نيكى كردن است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مرگ انسان بر اثر گناهان ، بيشتر از مرگش با اَجَل است ، و زنده ماندن او بر اثر نيكوكارى ، بيشتر از زنده ماندش با عمر است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در ميان بنى اسرائيل ، دو برادر بودند كه بر دو شهر ، حكومت مى كردند. يكى از آن دو با خويشاوندانش نيكوكار و با رعيّتش دادگر بود، و ديگرى با خويشاوندانش بدرفتار و بر رعيّتش ستمگر بود. در روزگار آن دو ، پيامبرى به سر مى برد. خداوند به آن پيامبر ، وحى فرمود كه: «از عمر آن نيكوكار ، سه سال باقى مانده است و از عمر آن بدرفتار ، سى سال» . آن پيامبر صلى الله عليه و آله اين مطلب را به رعاياى هر دو حكمران ، خبر داد. اين خبر ، هم رعيّت آن دادگر را اندوهگين ساخت و هم رعاياى آن بيدادگر را. پس كودكان را از مادران ، جدا ساختند و خوردن و آشاميدن را ترك كردند و به صحرا رفتند تا به درگاه خداوند عز و جل دعا كنند كه آن حكمرانِ دادگر را طول عمر دهد و سايه آن حكمران ستمگر را از سرشان كوتاه سازد و سه روز در صحرا ماندند. پس خداوند عز و جل به آن پيامبر صلى الله عليه و آله ، وحى فرمود كه: «به بندگانم خبر ده كه بر آنان ، رحم آوردم و دعايشان را پذيرفتم . باقى مانده عمر آن نيكوكار را براى آن ستمگر قرار دادم و باقى مانده عمر آن ستمگر را براى آن نيكوكار». مردم به خانه هايشان باز گشتند و آن حكمرانِ بدرفتار ، سرِ سه سال درگذشت و حكمران دادگر ، سى سال در ميانشان زيست. آن گاه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله اين آيه را تلاوت كرد : «و هيچ سالْ خورده اى ، عمر دراز نمى يابد و از عمرش كاسته نمى شود ، مگر آن كه در كتابى مندرج است. در حقيقت ، اين كار ، براى خدا ، آسان است».

.

ص: 314

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ القَومَ لَيَكونونَ فُجّارا فَيَتَواصَلونَ فَتَنمي أموالُهُم ، ويَبَرّونَ فَتَزدادُ أعمارُهُم . (1)

قضاء حقوق المؤمنين عن جعفر بن محمّد بن أبي فاطمة :قالَ لي أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : يَابنَ أبي فاطِمَةَ ، إنَّ العَبدَ يَكونُ بارّا بِقَرابَتِهِ ولَم يَبقَ مِن أجَلِهِ إلّا ثَلاثُ سِنينَ ، فَيُصَيِّرُهُ اللّهُ ثَلاثا وثَلاثينَ سَنَةً ، وإنَّ العَبدَ لَيَكونُ عاقّا بِقَرابَتِهِ وقَد بَقِيَ مِن أجَلِهِ ثَلاثٌ وثَلاثونَ سَنَةً ، فَيُصَيِّرُهُ اللّهُ ثَلاثَ سِنينَ . ثُمَّ تَلا هذِهِ الآيَةَ : «يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ» (2) ... تَبارّوا وتَواصَلوا ، فَيُنسِئُ (3) اللّهُ في آجالِكُم . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :مَن حَسُنَ بِرُّهُ بِأَهلِ بَيتِهِ ، مُدَّ لَهُ في عُمُرِهِ . (5)

6 / 5زِيادَةُ الرِّزقِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ البِرَّ يَزيدُ فِي الرِّزقِ . (6)

.


1- .الخصال : ص 124 ح 119 عن أبي عبيدة عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 75 ص 274 ح 2 .
2- .الرعد : 39 .
3- .النَّس ءُ : التأخير ، ويكون في العمر والدَّين (النهاية : ج 5 ص 44 «نسأ») .
4- .قضاء حقوق المؤمنين : ص 29 ح 34 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 277 ح 10 .
5- .الكافي : ج 2 ص 105 ح 11 عن حسن بن زياد الصيقل و ج 8 ص 219 ح 269 ، الخصال : ص 88 ح 21 كلاهما عن محمّد بن مسلم ، تحف العقول : ص 295 عن الإمام الباقر عليه السلام و ص 388 عن الإمام الكاظم عليه السلام وفيه «بإخوانه وأهله» بدل «بأهل بيته» ، الأمالي للطوسي : ص 245 ح 425 عن حسن بن زياد الصيقل وفيه «زيد» بدل «مدّ له» ، بحار الأنوار : ج 71 ص 8 ح 9 .
6- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 548 ح 6038 عن ثوبان ، كنز العمّال : ج 2 ص 62 ح 3118 ؛ الزهد للحسين بن سعيد : ص 100 ح 90 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار: ج 74 ص 81 ح 84 .

ص: 315

6 / 5 افزايش روزى

امام على عليه السلام :مردمانى ، فسق و فجور ، پيشه مى كنند ؛ ولى چون صِله رحِم به جا مى آورند، اموالشان افزون مى شود ، و چون نيكى مى كنند، عمرشان طولانى مى گردد.

قضاء حقوق المؤمنين_ به نقل از جعفر بن محمّد بن ابى فاطمه _ :امام صادق عليه السلام به من فرمود : «اى پسر أبو فاطمه! بنده به خويشاوندش نيكى مى كند ، در حالى كه از عمرش فقط سه سال باقى مانده است. پس خداوند [به سبب آن نيكى] ، آن را سى و سه سال مى گردانَد . و بنده به خويشاوندش بدى مى كند ، در حالى كه از عمرش سى و سه سال باقى مانده است ؛ امّا خداوند ، آن را تبديل به سه سال مى كند». امام عليه السلام سپس اين آيه را تلاوت فرمود: «خداوند ، آنچه را بخواهد ، محو مى كند يا نگه مى دارد ، و كتاب اصلى در نزد اوست»... [ و افزود : ] «به يكديگر نيكى كنيد و با هم پيوند داشته باشيد كه خداوند ، اَجَل هاى شما را به تأخير مى اندازد».

امام صادق عليه السلام :هر كس به خانواده اش نيكى كند ، عمرش دراز مى شود.

6 / 5افزايش روزىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نيكى كردن، روزى را افزون مى كند .

.

ص: 316

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ أهلَ بَيتٍ لَيَكونونَ بَرَرَةً (1) ، فَتَنمو أموالُهُم ولَو أنَّهُم فُجّارٌ . (2)

الإمام الباقر عليه السلام :البِرُّ وَالصَّدَقَةُ يَنفِيانِ الفَقرَ . (3)

6 / 6نُزولُ الرَّحمَةِالإمام عليّ عليه السلام :مَعَ البِرِّ تَدُرُّ الرَّحمَةُ . (4)

6 / 7إجابَةُ الدُّعاءِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا أبا ذَرٍّ ، يَكفي مِنَ الدُّعاءِ مَعَ البِرِّ ، ما يَكفِي الطَّعامَ مِنَ المِلحِ . (5)

6 / 8المَحَبَّةُ وَالاُلفَةُالإمام عليّ عليه السلام :طَلاقَةُ الوَجهِ بِالبِشرِ وَالعَطِيَّةِ ، وفِعلِ البِرِّ وبَذلِ التَّحِيَّةِ ، داعٍ إلى مَحَبَّةِ البَرِيَّةِ . (6)

.


1- .البِرُّ : الخيرُ ، ورجل برٌّ بذي قرابته ، وبارٌّ من قوم بررةٍ وأبرارٍ (لسان العرب : ج 4 ص 52 «برر») .
2- .الزهد للحسين بن سعيد : ص 101 ح 93 عن أبي محمّد الفزاري عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 74 ص 82 ح 86 .
3- .الكافي : ج 4 ص 2 ح 2 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 66 ح 1729 ، الخصال : ص 48 ح 53 ، ثواب الأعمال : ص 169 ح 11 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 81 ح 83 .
4- .غرر الحكم : ج 6 ص 120 ح 9733 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 486 ح 8978 .
5- .الأمالي للطوسي : ص 534 ح 1162 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 372 ح 2661 كلاهما عن أبي ذرّ ، عدّة الداعي : ص 284 و 293 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 83 ح 3 ؛ الزهد لابن حنبل : ص 182 عن أبي ذرّ من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، كنز العمّال : ج 2 ص 621 ح 4913 .
6- .غرر الحكم : ج 4 ص 259 ح 6032 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 318 ح 5541 ، مستدرك الوسائل : ج 8 ص 454 ح9980 .

ص: 317

6 / 6 فرود آمدن رحمت
6 / 7 پذيرفته شدن دعا
6 / 8 محبّت و الفت

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خانواده اى كه نيكوكارند ، دارايى هايشان افزون مى شود ، اگر چه گنهكار باشند.

امام باقر عليه السلام :نيكوكارى و صدقه دادن ، فقر را از بين مى برند.

6 / 6فرود آمدن رحمتامام على عليه السلام :با نيكى كردن، رحمت ، سرازير مى شود.

6 / 7پذيرفته شدن دعاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى ابو ذر! [ به ] دعا كردن همراه با كار نيك ، همان اندازه نياز است كه [ به ]نمك براى غذا.

6 / 8محبّت و الفتامام على عليه السلام :گشاده رويىِ همراه با دستِ بخشنده داشتن و نيكى كردن و بى دريغْ سلام كردن ، باعث جلب محبّت مردمان است.

.

ص: 318

عنه عليه السلام :عُودوا _ رَحِمَكُمُ اللّهُ _ بَعدَ انقِضاءِ مَجمَعِكُم ، بِالتَّوسِعَةِ عَلى عِيالِكُم ، وَالبِرِّ بِإِخوانِكُم ، وَالشُّكرِ للّهِِ عز و جل عَلى ما مَنَحَكُم ، وأَجمِعوا (1) يَجمَعِ اللّهُ شَملَكُم ، وتَبارّوا يَصِلِ اللّهُ اُلفَتَكُم . (2)

6 / 9اِنتِشارُ الصّيتِالإمام عليّ عليه السلام :مَن بَذَلَ بِرَّهُ ، انتَشَرَ ذِكرُهُ . (3)

عنه عليه السلام :مَن قَرُبَ بِرُّهُ ، بَعُدَ صيتُهُ (4) . (5)

عنه عليه السلام :مَن كَثُرَ بِرُّهُ حُمِدَ . (6)

6 / 10طاعَةُ الحُرِّالإمام عليّ عليه السلام :بِالبِرِّ يُستَعبَدُ الحُرُّ . (7)

.


1- .أجمَعَ أمرَهُ : أي جعله جميعا بعدَما كان متفرّقا (لسان العرب : ج 8 ص 58 «جمع») .
2- .مصباح المتهجّد : ص 757 ح 843 عن الفيّاض بن محمّد بن عمر الطرطوسي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، الإقبال : ج 2 ص 259 ، مصباح الزائر : ص 159 وفيه «القضاء» بدل «انقضاء» ، بحار الأنوار : ج 97 ص 117 ح 8 .
3- .غرر الحكم:ج5 ص336 ح8631 ، عيون الحكم والمواعظ :ص440 ح7637وفيه«نشر»بدل«بذل».
4- .صيتٌ : أي ذكر وشهرة وعرفان (النهاية : ج 3 ص 64 «صيت») .
5- .غرر الحكم : ج 5 ص 336 ح 8632 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 460 ح 8359 وفيه بزيادة «وذكره» .
6- .غرر الحكم : ج 5 ص 183 ح 7888 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 424 ح 7159 .
7- .عيون الحكم والمواعظ : ص 185 ح 3746 ، غرر الحكم : ج 3 ص 205 ح 4213 وفيه «يملك» بدل «يستعبد» ؛ المناقب للخوارزمي : ص 375 عن الجاحظ .

ص: 319

6 / 9 بلندآوازگى
6 / 10 به فرمان درآمدنِ آزادگان

امام على عليه السلام :خدايتان رحمت كند! پس از پايان اجتماعتان، به گشاده دستى با خانواده تان و نيكى كردن به برادرانتان، و سپاس گزارى از خداوند عز و جلبراى چيزهايى كه به شما بخشيده است، بپردازيد، و هم داستانى پيش گيريد تا خداوند ، همواره جمعتان را جمع بدارد ؛ و به يكديگر نيكى كنيد تا خداوند ، رشته اُلفتِ ميان شما را بپيونداند.

6 / 9بلندآوازگىامام على عليه السلام :كسى كه بى دريغ نيكى كند ، نامش همه جا پخش شود.

امام على عليه السلام :كسى كه نيكى [ و احسان ] او نزديك باشد ، آوازه اش تا دوردست ها مى رود.

امام على عليه السلام :كسى كه نيكىِ بسيار كند، از او به نيكى ياد مى شود .

6 / 10به فرمانْ درآمدنِ آزادگانامام على عليه السلام :با نيكى كردن، فرد آزاد به بردگى گرفته مى شود.

.

ص: 320

عنه عليه السلام :عِندَ تَواتُرِ البِرِّ وَالإِحسانِ ، يُتَعَبَّدُ الحُرُّ . (1)

6 / 11نَفيُ ميتَةِ السَّوءِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :البارُّ لا يَموتُ ميتَةَ السَّوءِ . (2)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ لِأَبي حَمزَةَ _ :إذا أرَدتَ أن يُطَيِّبَ اللّهُ ميتَتَكَ ، ويَغفِرَ لَكَ ذَنبَكَ يَومَ تَلقاهُ ، فَعَلَيكَ بِالبِرِّ وصَدَقَةِ السِّرِّ وصِلَةِ الرَّحِمِ ، فَإِنَّهُنَّ يَزِدنَ (3) فِي العُمُرِ ، ويَنفينَ الفَقرَ ، ويَدفَعنَ عَن صاحِبِهِنَّ سَبعينَ ميتَةَ سَوءٍ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :البارُّ يَطيرُ مَعَ الكِرامِ البَرَرَةِ ، وإنَّ مَلَكَ المَوتِ يَتَبَسَّمُ في وَجهِ البارِّ . (5)

6 / 12تَهوينُ الحِسابِالإمام الصادق عليه السلام :إنَّ صِلَةَ الرَّحِمِ وَالبِرَّ لَيُهَوِّنانِ الحِسابَ ، ويَعصِمانِ مِنَ الذُّنوبِ ، فَصِلوا أرحامَكُم ، وبَرّوا بِإِخوانِكُم ، ولَو بِحُسنِ السَّلامِ ورَدِّ الجَوابِ . (6)

.


1- .غرر الحكم : ج 4 ص 324 ح 6217 .
2- .الفردوس : ج 2 ص 33 ح 2207 عن أبي هريرة .
3- .في المصدر : «يزددن» ، وما في المتن أثبتناه من بحار الأنوار .
4- .عدّة الداعي : ص 91 ، بحار الأنوار : ج 96 ص 159 ح 37 .
5- .مستدرك الوسائل : ج 15 ص 176 ح 17919 نقلاً عن لبّ اللباب للراوندي .
6- .الكافي : ج 2 ص 157 ح 31 عن إسحاق بن عمّار ، تحف العقول : ص 376 وفيه «إخوانكم» بدل «أرحامكم» ، بحار الأنوار : ج 74 ص 131 ح 98 .

ص: 321

6 / 11 پيشگيرى از مرگ هاى بد و ناگوار
6 / 12 آسان شدن حساب

امام على عليه السلام :با پياپىْ نيكى و احسان كردن، شخصِ آزاد ، بنده مى شود.

6 / 11پيشگيرى از مرگ هاى بد و ناگوارپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شخص نيكوكار، به مرگ بد نمى ميرد.

امام زين العابدين عليه السلام_ به ابو حمزه _ :هر گاه خواستى كه خداوند ، تو را خوب بميرانَد و در روزى كه ديدارش مى كنى ، گناهت را بيامرزد، نيكوكارى و دادن صدقه نهانى و صِله رحِم را در پيش گير؛ چرا كه اين كارها بر عمر مى افزايند و فقر را مى زُدايند و هفتاد نوع مُردنِ بد را از صاحب خود ، دور مى كنند.

امام على عليه السلام :شخصِ نيكوكار با [فرشتگانِ] ارجمند نيكوكار ، پرواز مى كند، و فرشته مرگ ، به روى شخص نيكوكار [هنگام گرفتن جانش] لبخند مى زند.

6 / 12آسان شدن حسابامام صادق عليه السلام :صِله رحِم و نيكوكارى ، حساب [ __ِ قيامت ] را آسان مى سازند و [انسان را] از گناهان ، نگه مى دارند . صِله رحِم به جاى آوريد و به برادرانتان نيكى كنيد ، اگر چه با سلام كردنى نيكو و دادنِ پاسخ سلام باشد.

.

ص: 322

6 / 13نَعيمُ يَومِ الدّينِالكتاب«إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِى نَعِيمٍ» . (1)

«لَكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْاْ رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِى مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا نُزُلًا مِّنْ عِندِ اللَّهِ وَمَا عِندَ اللَّهِ خَيْرٌ لِّلْأَبْرَارِ» . (2)

«إِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِن كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا» . (3)

«رَّبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِيًا يُنَادِى لِلْاءِيمَانِ أَنْ ءَامِنُواْ بِرَبِّكُمْ فَامَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرْ عَنَّا سَيِّئاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ» . (4)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ البِرَّ يَهدي إلَى الجَنَّةِ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ البِرَّ وَالصِّلَةَ لَيُخَفِّفانِ سوءَ الحِسابِ يَومَ القِيامَةِ . (6)

الإمام الباقر عليه السلام :ألا اُخبِرُكُم بِخَمسِ خِصالٍ هِيَ مِنَ البِرِّ ، وَالبِرُّ يَدعو إلَى الجَنَّةِ ؟ ... إخفاءُ المُصيبَةِ وكِتمانُها ، وَالصَّدَقَةُ تُعطيها بِيَمينِكَ لا تُعلِمُ بِها شِمالَكَ ، وبِرُّ الوالِدَينِ فَإِنَّ بِرَّهُما للّهِِ رِضا ، وَالإِكثارُ مِن قَولِ : «لا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ العَظيمِ» فَإِنَّهُ مِن كُنوزِ الجَنَّةِ ، وَالحُبُّ لِمُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ وعَلَيهِم أجمَعينَ . (7)

.


1- .الإنفطار : 13 ، المطفّفين : 22 .
2- .آل عمران : 198 .
3- .الإنسان : 5 .
4- .آل عمران : 193 .
5- .صحيح البخاري : ج 5 ص 2261 ح 5743 ، صحيح مسلم : ج 4 ص 2013 ح 105 ، سنن أبي داود : ج 4 ص 297 ح 4989 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 347 ح 1971 كلّها عن عبد اللّه بن مسعود ، كنز العمّال : ج 3 ص 345 ح 6859 .
6- .تاريخ بغداد : ج 1 ص 386 الرقم 357 ، تاريخ دمشق : ج 36 ص 243 ، البداية والنهاية : ج 10 ص 186 وليس فيه «سوء» وكلّها عن عبد اللّه بن العبّاس ، كنز العمّال : ج 3 ص 357 ح 6919 .
7- .المحاسن : ج 1 ص 72 ح 27 عن الحسن البصري ، بحار الأنوار : ج 81 ص 206 ح 15 .

ص: 323

6 / 13 برخوردارى از نعمت هاى روز پاداش

6 / 13برخوردارى از نعمت هاى روز پاداشقرآن«قطعا نيكوكاران ، در ناز و نعمت اند».

«ولى كسانى كه از پروردگارشان پروا داشتند ، باغ هايى خواهند داشت كه در آنها نهرها روان است. در آن جا جاودانه مى مانند. اين پذيرايى ، از جانب خداست ؛ و آنچه نزد خداست ، براى نيكوكاران ، بهتر است».

«همانا نيكوكاران ، از جامى مى نوشند كه آميزه اى از كافور دارد».

«پروردگارا ! ما شنيديم كه دعوتگرى به ايمان ، فرا مى خواند كه: «به پروردگارتان ، ايمان آوريد» . پس ايمان آورديم. پرورگارا ! گناهان ما را بيامرز و بدى هاى ما را بزُداى و ما را در زمره نيكوكاران بميران».

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نيكوكارى، به بهشت ، ره نمون مى شود.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نيكوكارى و صِله رحِم ، از سختى حسابرسى روز قيامت مى كاهند.

امام باقر عليه السلام :آيا شما را از پنج كار خبر ندهم كه از [مصاديق] نيكوكارى اند، و نيكوكارى ، به بهشت مى خواند؟ : ... پنهان داشتن مصيبت و اظهار نكردن آن ؛ صدقه اى كه با دست راستت بدهى و دست چپت را از آن آگاه نسازى؛ خوش رفتارى با پدر و مادر ، چرا كه خوش رفتارى با آنان ، سبب خشنودى خداست ؛ بسيار گفتن جمله (لا حول ولا قوّة الا باللّه العظيم) ، زيرا اين از گنج هاى بهشت است ؛ و دوست داشتن محمّد و خاندان محمّد _ كه درود خدا بر او و بر ايشان، همگى باد _ .

.

ص: 324

الإمام الصادق عليه السلام :يَأتي يَومَ القِيامَةِ شَيءٌ مِثلُ الكَبَّةِ (1) ، فَيَدفَعُ في ظَهرِ المُؤمِنِ فَيُدخِلُهُ الجَنَّةَ ، فَيُقالُ : هذَا البِرُّ . (2)

بحار الأنوار نقلاً عن صحف إدريس عليه السلام :آثِرُوا البِرَّ وعَمَلَ الخَيرِ ، تَنالُوا الرّاحَةَ الأَبَدِيَّةَ في دارِ السَّلامِ . (3)

.


1- .الكبَّةُ : الزِّحام ، لقيتهُ على الكبَّة ، أي على الزَّحمة ، تكابوا : ازدحموا (تاج العروس : ج 2 ص 349 «كبب») .
2- .الكافي : ج 2 ص 158 ح 3 عن سيف ، بحار الأنوار : ج 74 ص 44 ح 4 .
3- .بحار الأنوار : ج 95 ص 470 .

ص: 325

امام صادق عليه السلام :در روز قيامت ، چيزى شبيه توپ (1) مى آيد و به پشت مؤمن مى خورد و او را به بهشت ، در مى افكند. پس گفته مى شود: «اين ، همان نيكوكارى است».

بحار الأنوار_ به نقل از صحف ادريس عليه السلام _ :نيكوكارى و اعمال خير را برگزينيد تا به آسايش ابدى در سراى سلامت ، دست يابيد.

.


1- .. واژه «كَبّه» _ كه در متن عربى حديث آمده _ ، به معناى : گوى ، گلوله و كلاف نخ است (ر . ك : الطراز الأوّل ؛ منتهى الأرب : مادّه «كبب») .

ص: 326

الفصل السابع : أوصاف الأبرار7 / 1حُبُّ اللّه عزّوجلِّرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يَقولُ اللّهُ عز و جل : طالَ شَوقُ الأَبرارِ إلى لِقائي ، وأنَا إلَيهِم أشَدُّ شَوقا . (1)

راجع : المحبّة في الكتاب والسنّة : ص 205 (القسم الثاني / الفصل الأول / التامّون في محبّة اللّه عز و جل) .

7 / 2حُبُّ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آلهالإمام عليّ عليه السلام_ في ذِكرِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله _ :مُستَقَرُّهُ خَيرُ مُستَقَرٍّ ، ومَنبِتُهُ أشرَفُ مَنبِتٍ ، في مَعادِنِ الكَرامَةِ ومَماهِدِ السَّلامَةِ ، قَد صُرِفَت نَحوَهُ أفئِدَةُ الأَبرارِ ، وثُنِيَت إلَيهِ أزِمَّةُ الأَبصارِ . (2)

.


1- .الفردوس : ج 5 ص 240 ح 8067 عن أبي الدرداء ، تفسير القرطبي : ج 11 ص 233 من دون إسنادٍ إلى رسول اللّه صلى الله عليه و آله .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 96 ، بحار الأنوار : ج 16 ص 380 ح 92 .

ص: 327

فصل هفتم : ويژگى هاى نيكوكاران
7 / 1 دوست داشتن خدا
7 / 2 دوست داشتن پيامبر صلى الله عليه وآله

فصل هفتم : ويژگى هاى نيكوكاران7 / 1دوست داشتن خداپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل مى فرمايد: «نيكوكاران ، به ديدار من شوق بسيار دارند ؛ ولى من به آنان مشتاق ترم» .

ر . ك : دوستى در قرآن و حديث : بخش دوم / فصل يكم / كاملان در خدا دوستى .

7 / 2دوست داشتن پيامبر صلى الله عليه و آلهامام على عليه السلام_ در يادكرد از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله _ :قرارگاه او [مكّه] ، بهترين قرارگاه است و رويشگاهش ، شريف ترين رويشگاه بود. در كاخ هاى كرامت و مهدهاى سلامت [و بى عيبى] رشد كرد. دل هاى نيكوكاران ، متوجّه او شدند و زمامِ چشم ها به سوى او برگشتند.

.

ص: 328

7 / 3حُبُّ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلامرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا عَلِيُّ ، أنتَ قَسيمُ الجَنَّةِ وَالنّارِ ، بِمَحَبَّتِكَ يُعرَفُ الأَبرارُ مِنَ الفُجّارِ ، ويُمَيَّزُ بَينَ الأَشرارِ وَالأَخيارِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله_ لِعَلِيٍّ عليه السلام ، في قَولِهِ تَعالى : «ثَوَابًا مِّنْ عِندِ اللَّهِ» (2) «وَمَا عِندَ اللَّهِ خَيْرٌ لِّلْأَبْرَارِ» (3) _ :أنتَ الثَّوابُ ، وأنصارُكَ الأَبرارُ . (4)

7 / 4حُبُّ الأَبرارِالأمالي للطوسي عن سدير :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : إنّي لَأَلقَى الرَّجُلَ _ لَم أرَهُ ولَم يَرَني فيما مَضى قَبلَ يَومِهِ ذلِكَ _ فَاُحِبُّهُ حُبّا شَديدا ، فَإِذا كَلَّمتُهُ وَجَدتُهُ لي عَلى مِثلِ ما أنَا عَلَيهِ لَهُ ، ويُخبِرُني أنَّهُ يَجِدُ لي مِثلَ الَّذي أجِدُ لَهُ ! فَقالَ : صَدَقتَ يا سَديرُ ، إنَّ ائتِلافَ قُلوبِ الأَبرارِ إذَا التَقَوا وإن لَم يُظهِرُوا التَّوَدُّدَ بِأَلسِنَتِهِم ، كَسُرعَةِ اختِلاطِ قَطرِ السَّماءِ عَلى مِياهِ الأَنهارِ ، وإنَّ بُعدَ ائتِلافِ قُلوبِ الفُجّارِ إذَا التَقَوا وإن أظهَرُوا التَّوَدُّدَ بِأَلسِنَتِهِم ، كَبُعدِ البَهائِمِ مِنَ التَّعاطُفِ ، وإن طالَ اعتِلافُها عَلى مِذوَدٍ (5) واحِدٍ . (6)

.


1- .الأمالي للصدوق : ص 101 ح 77 عن مقاتل بن سليمان عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، روضة الواعظين : ص 102 وفيه «يتميّز» بدل «يميّز» ، بحار الأنوار : ج 37 ص 254 ح 1 .
2- .آل عمران : 195 .
3- .آل عمران : 198 .
4- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 212 ح 177 عن الأصبغ بن نباتة عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 36 ص 97 ح34 ؛ شواهد التنزيل : ج 1 ص 178 ح 189 عن الأصبغ بن نباتة عن الإمام عليّ عليه السلام وفيه «شيعتك» بدل «أصحابك» .
5- .المِذودُ : معتَلفُ الدّابّة (تاج العروس : ج 4 ص 444 «ذود») .
6- .الأمالي للطوسي : ص 411 ح 924 ، تحف العقول : ص 373 ، مشكاة الأنوار : ص 352 ح 1139 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام وفيهما ذيله من «إنّ ائتلاف» ، بحار الأنوار : ج 61 ص 150 ح 28 .

ص: 329

7 / 3 دوست داشتن امير مؤمنان عليه السلام
7 / 4 دوست داشتن نيكوكاران

7 / 3دوست داشتن امير مؤمنان عليه السلامپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى على! تو قسمت كننده بهشت و جهنّمى . با [معيار] دوستى توست كه نيكوكاران ، از بدكارانْ شناخته مى شوند و ميان بدان و خوبان ، تميز داده مى شود.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به على عليه السلام در باره اين سخن خداوند تعالى: «پاداشى از نزد خداست»«و آنچه نزد خداست ، براى نيكوكاران ، بهتر است» _ :پاداش ، تو هستى و نيكوكاران ، ياران تو هستند .

7 / 4دوست داشتن نيكوكارانالأمالى ، طوسى_ به نقل از سَدير _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : به مردى بر مى خورم و در حالى كه تا پيش از آن روز ، نه من او را ديده ام و نه او مرا ديده است ، علاقه شديدى نسبت به او احساس مى كنم، و چون با وى سخن مى گويم ، او را هم عقيده خويش مى يابم و او نيز به من ، اظهار مى دارد كه نسبت به من ، چنين احساسى دارد. امام عليه السلام فرمود: «درست است ، اى سَدير ! نيكوكاران ، وقتى با هم رو به رو مى شوند، اگر چه دوستى خود را به زبان نياورند، دل هايشان ، به سرعتِ در آميختن قطرات باران با آب رودخانه ها، به يكديگر مى پيوندند ؛ و بدكاران ، وقتى با هم رو به رو مى شوند، اگر چه به زبان اظهار دوستى كنند ، دل هايشان از يكديگر دور است ، همچون دورىِ دل هاى چارپايان از يكديگر ، هر چند روزگارى دراز بر سرِ يك آخور با هم علف بخورند».

.

ص: 330

الإمام الصادق عليه السلام :حُبُّ الأَبرارِ لِلأَبرارِ ثَوابٌ لِلأَبرارِ ، وحُبُّ الفُجّارِ لِلأَبرارِ فَضيلَةٌ لِلأَبرارِ ، وبُغضُ الفُجّارِ لِلأَبرارِ زَينٌ لِلأَبرارِ ، وبُغضُ الأَبرارِ لِلفُجّارِ خِزيٌ عَلَى الفُجّارِ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :لا يَصحَبُ الأَبرارَ إلّا نُظَراؤُهُم . (2)

7 / 5حُسنُ الاِستِسلامِالإمام عليّ عليه السلام :سُنَّةُ (3) الأَبرارِ ، حُسنُ الاِستِسلامِ . (4)

7 / 6حُسنُ الوَفاءِالإمام عليّ عليه السلام :بِحُسنِ الوَفاءِ يُعرَفُ الأَبرارُ . (5)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 640 ح 6 ، الإختصاص : ص 239 كلاهما عن عمّار بن موسى ، تحف العقول : ص 487 عن الإمام العسكري عليه السلام ، المحاسن : ج 1 ص 414 ح 949 عن عبد اللّه بن القاسم الجعفري ، مشكاة الأنوار : ص 219 ح 602 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 238 ح 8 .
2- .غرر الحكم : ج 6 ص 376 ح 10604 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 533 ح 9749 .
3- .السنّة : الطّريقة ، السِّيرة (المصباح المنير : ص 292 «سنن») .
4- .غرر الحكم : ج 4 ص 130 ح 5564 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 284 ح 5128 .
5- .غرر الحكم : ج 3 ص 236 ح 4331 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 186 ح 3780 .

ص: 331

7 / 5 تسليم بودن در برابر خدا
7 / 6 وفادارىِ شايسته

امام صادق عليه السلام :دوست داشتن نيكوكارانْ يكديگر را ، پاداشى براى نيكوكاران است ؛ و دوست داشتن بَدانْ نيكوكاران را ، فضيلتى براى نيكوكاران است ؛ و نفرت بدكاران از نيكوكاران ، زيورِ نيكوكاران است ؛ و نفرت نيكوكاران از بدكاران ، [ مايه ] خوارى و رسوايى بدكاران است.

امام على عليه السلام :با نيكوكارانْ مصاحبت نمى كنند ، مگر همتايانشان.

7 / 5تسليم بودن در برابر خداامام على عليه السلام :روش نيكوكاران، تسليم شدن نيكوست.

7 / 6وفادارىِ شايستهامام على عليه السلام :با وفادارىِ شايسته است كه نيكوكاران ، شناخته مى شوند.

.

ص: 332

7 / 7بِرُّ الآباءِ وَالأَبناءِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّما سُمُّوا الأَبرارَ ؛ لِأَنَّهُم بَرُّوا الآباءَ وَالأَبناءَ وَالإِخوانَ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :سَيِّدُ الأَبرارِ يَومَ القِيامَةِ رَجُلٌ بَرَّ والِدَيهِ بَعدَ مَوتِهِما . (2)

7 / 8الصَبرُالإمام عليّ عليه السلام :طولُ الاِصطِبارِ مِن شِيَمِ الأَبرارِ . (3)

7 / 9اِحتِمالُ الخَيرِالإمام عليّ عليه السلام :إنَّما طَبائِعُ الأَبرارِ طَبائِعُ مُحتَمِلَةٌ لِلخَيرِ ، فَمَهما حُمِّلَت مِنهُ احتَمَلَتهُ . (4)

7 / 10النُّفورُ مِنَ الأَشرارِالإمام عليّ عليه السلام :نُفوسُ الأَبرارِ نافِرَةٌ مِن نُفوسِ الأَشرارِ . (5)

.


1- .عيون أخبار الرضا عليه السلام :ج2 ص70 ح324 ، فقه الرضا : ص336 ، بحارالأنوار : ج74 ص77 ح73 .
2- .بحار الأنوار : ج 74 ص 86 ح 101 نقلاً عن كتاب الإمامة والتبصرة عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام .
3- .غرر الحكم : ج 4 ص 233 ح 6248 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 318 ح 5556 .
4- .غرر الحكم : ج 3 ص 90 ح 3902 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 179 ح 3679 .
5- .غرر الحكم : ج6 ص 190 ح10008 ، عيون الحكم والمواعظ : ص498 ح9187 وفيه «الأخيار» بدل «الأبرار» .

ص: 333

7 / 7 نيكى به پدر و مادر و فرزندان
7 / 8 بردبارى
7 / 9 تحمل خوبى ها
7 / 10 گريزان بودن از بَدان

7 / 7نيكى به پدر و مادر و فرزندانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ابرار ، به اين خاطر «ابرار» ناميده شده اند كه به پدر و مادر و فرزندان و برادران ، نيكى كرده اند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سَرور ابرار در روز قيامت ، كسى است كه به پدر و مادرش بعد از وفاتشان ، نيكى كند.

7 / 8بردبارىامام على عليه السلام :بردبارىِ درازْمدّت ، از خصلت هاى ابرار است.

7 / 9تحمل خوبى هاامام على عليه السلام :طبيعت نيكوكاران ، طبيعتى است كه خيربردار است. بنا بر اين ، هر اندازه كه خير بارِ آن شود، آن را تحمّل مى كند .

7 / 10گريزان بودن از بَدانامام على عليه السلام :جان هاى نيكوكاران، از جان هاى بدكاران ، گريزان است.

.

ص: 334

عنه عليه السلام :نُفوسُ الأَبرارِ تَأبى أفعالَ الفُجّارِ . (1)

7 / 11الزُّهدُ فِي الدُّنيارسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ :يا عَلِيُّ ، إنَّ اللّهَ تَعالى قَد زَيَّنَكَ بِزينَةٍ لَم تُزَيَّنِ العِبادُ بِزينَةٍ أَحَبَّ إلَى اللّهِ تَعالى مِنها ؛ هِيَ زينَةُ الأَبرارِ عِندَ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ : الزُّهدُ فِي الدُّنيا ، فَجَعَلَكَ لا تَرزَأُ (2) مِنَ الدُّنيا شَيئاً ، ولا تَرزَأُ الدُّنيا مِنكَ شَيئاً . (3)

7 / 12تَركُ الأَذىتفسير القمّي عن حفص بن غياث عن الإمام الصادق عليه السلام قال :قالَ عليه السلام : يا حَفصُ ، إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى عَلِمَ مَا العِبادُ عامِلونَ ، وإلى ما هُم صائِرونَ ، فَحَلُمَ عَنهُم عِندَ أعمالِهِمُ السَّيِّئَةِ لِعِلمِهِ السّابِقِ فيهِم ، فَلا يَغُرَّنَّكَ حُسنُ الطَّلَبِ مِمَّن لا يَخافُ الفَوتَ . ثُمَّ تَلا قَولَهُ تَعالى : «تِلْكَ الدَّارُ الْاخِرَةُ» (4) الآيَةَ . وجَعَلَ يَبكي ويَقولُ : ذَهَبَت وَاللّهِ الأَمانِيُّ عِندَ هذِهِ الآيَةِ . ثُمَّ قالَ عليه السلام : فازَ وَاللّهِ الأَبرارُ ، أتَدري مَن هُم ؟ هُمُ الَّذينَ لا يُؤذونَ الذَّرَّ (5) ، كَفى بِخَشيَةِ اللّهِ عِلما ، وكَفى بِالاِغتِرارِ بِاللّهِ جَهلاً . (6)

.


1- .غرر الحكم : ج 6 ص 190 ح 10009 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 498 ح 9188 .
2- .ما رزأنا منه : ما نقصنا منه شيئا ، ولا أخذنا (النهاية : ج 2 ص 218 «رزأ») .
3- .حلية الأولياء : ج 1 ص 71 ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 282 كلاهما عن عمّار ، كنز العمّال : ج 11 ص 626 ح 33053 ؛ الخصال : ص 556 ح 31 عن عامر بن واثلة عن الإمام علي عليه السلام نحوه ، شرح الأخبار : ج 1 ص 151 ح 87 عن عمّار ، بحار الأنوار : ج 40 ص 334 ح 15 .
4- .القصص : 83 ، والآية «تِلْكَ الدَّارُ الْأَخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِى الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَ الْعَ_قِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ» .
5- .الذَّرُّ : صِغارُ النَّملِ (تاج العروس : ج 6 ص 435 «ذرر») .
6- .تفسير القمّي : ج 2 ص 146 ، سعد السُّعود : ص 87 نحوه ، بحار الأنوار : ج 2 ص 27 ح 5 .

ص: 335

7 / 11 بى رغبتى به دنيا
7 / 12 ترك آزاررسانى

امام على عليه السلام :جان هاى نيكوكاران ، از [پذيرش] كردارهاى بدكاران ، ابا دارند .

7 / 11بى رغبتى به دنياپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به على عليه السلام _ :اى على ! خداوند ، تو را به زيورى آراسته است كه بندگان به زيورى محبوب تر از آن در نزد خدا، آراسته نشده اند، و آن ، زيورِ ابرار در نزد خداست : بى رغبتى به دنيا . خداوند تو را چنان قرار داده كه نه تو از دنيا چيزى بر مى گيرى ، و نه دنيا از تو چيزى بر مى گيرد.

7 / 12ترك آزاررسانىتفسير القمّى_ به نقل از حفص بن غياث _ :امام صادق عليه السلام [به من] فرمود : «اى حَفْص! خداوند _ تبارك و تعالى _ مى داند كه بندگان چه خواهند كرد و به چه سويى ره سپارند . از اين رو ، وقتى گناه مى كنند، چون از پيش به آنچه مى كنند ، آگاه است، در برابرشان بردبارى مى نمايد. پس مبادا نرم خويى و مدارا از جانب كسى كه بيم از دست دادن چيزى را ندارد (يعنى خداوند) ، تو را بفريبد !» . امام عليه السلام سپس اين سخن خداوند متعال را: «آن است سراى واپسين» تا آخر آيه، خواند و شروع به گريستن كرد و فرمود: «به خدا سوگند كه با اين آيه ، آرزوها از ميان مى رود !». سپس فرمود: «به خدا سوگند كه نيكوكاران ، رستگارند ! آيا مى دانى كه آنها چه كسانى هستند؟ آنان ، كسانى هستند كه حتّى مورچه اى را نمى آزارند. براى ترس از خدا ، علم [به او] كافى است، و براى غرّه شدن به خدا ، جهل [نسبت به او ]بس است» .

.

ص: 336

7 / 13الحَياءُ وَالعِفَّةُالإمام عليّ عليه السلام :إنَّ الحَياءَ وَالعِفَّةَ مِن خَلائِقِ الإِيمانِ ، وإنَّهُما لَسَجِيَّةُ الأَحرارِ وشيمَةُ الأَبرارِ . (1)

7 / 14إقامَةُ الفَرائِضِ ، اجتِنابُ المَحارِمِ ، الاِحتِراسُ مِنَ الغَفلَةِالإمام عليّ عليه السلام :ثَلاثٌ مِن عَمَلِ الأَبرارِ : إقامَةُ الفَرائِضِ ، وَاجتِنابُ المَحارِمِ ، وَاحتِراسٌ مِنَ الغَفلَةِ فِي الدّينِ . (2)

7 / 15اِستِشعارُ الحِكمَةِ ، تَجَلبُبُ السَّكينَةِالإمام عليّ عليه السلام :اِستَشعِرِ الحِكمَةَ ، وتَجَلبَبِ السَّكينَةَ ، فَإِنَّهُما حِليَةُ الأَبرارِ . (3)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 584 ح 3605 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 153 ح 3349 .
2- .كشف الغمّة : ج 3 ص 139 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 81 ح 74 .
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 187 ح 2324 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 83 ح 2012 .

ص: 337

7 / 13 حيا و خويشتندارى
7 / 14 به جا آوردن واجبات، دورى از حرام ها، پرهيز از غفلت
7 / 15 پوشيدن جامه حكمت و رَداى آرامش

7 / 13حيا و خويشتندارىامام على عليه السلام :حيا و خويشتندارى ، از ويژگى هاى ايمان اند ، و اين دو ، از خصلت هاى آزادگان و شيوه ابرارند .

7 / 14به جا آوردن واجبات، دورى از حرام ها و پرهيز از غفلتامام على عليه السلام :سه چيز ، از كارهاى نيكوكاران است: به جا آوردن واجبات، دورى كردن از حرام ها ، و پرهيز از غفلت در دين.

7 / 15پوشيدن جامه حكمت و رَداى آرامشامام على عليه السلام :حكمت را جامه زيرين خويش ساز و آرامش را رَداى خود؛ زيرا اين دو ، زيور نيكان است.

.

ص: 338

7 / 16الإِيثارُالإمام عليّ عليه السلام :الإِيثارُ سَجِيَّةُ الأَبرارِ وشيمَةُ الأَخيارِ . (1)

عنه عليه السلام :مِن شِيَمِ (2) الأَبرارِ ، حَملُ النُّفوسِ عَلَى الإِيثارِ . (3)

المؤمن عن الإمام عليّ عليه السلام :قَد فَرَضَ اللّهُ التَّمَحُّلَ (4) عَلَى الأَبرارِ في كِتابِ اللّهِ . قيلَ : ومَا التَّمَحُّلُ ؟ قالَ : إذَا كَانَ وَجهُكَ آثَرَ مِن وَجهِهِ التَمَستَ لَهُ . وقالَ عليه السلام في قَولِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ : «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ» (5) قالَ : لا تَستَأثِر عَلَيهِ بِما هُوَ أحوَجُ إلَيهِ مِنكَ . (6)

7 / 17الصِّدقُ وَالأَمانَةُالإمام عليّ عليه السلام :اِلزَمِ الصِّدقَ وَالأَمانَةَ ، فَإِنَّهُما سَجِيَّةُ (7) الأَبرارِ . (8)

7 / 18تَركُ العُجبِالإمام عليّ عليه السلام_ في صِفاتِ عِبادِ اللّهِ _ :يَرَونَ في أنفُسِهِم أنَّهُم أشرارٌ ، وإنَّهُم لَأَكياسٌ (9) وأبرارٌ . (10)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 164 ح 2208 وج 1 ص 159 ح 606 نحوه .
2- .الشِّيمةُ : الخلق (الصحاح : ج 5 ص 1964 «شيم») .
3- .غرر الحكم : ج 6 ص 28 ح 9350 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 469 ح 8553 .
4- .تَمَحَّلَ : أي احتال. يُقالُ : تَمَحَّلْ لي خيرا؛ أي اُطلُبهُ (لسان العرب: ج 11 ص 619 «محل») .
5- .الحشر : 9 .
6- .المؤمن : ص 44 ح 104 عن سعيد بن زيد بن عمرو بن نفيل ، مستدرك الوسائل : ج 7 ص 221 ح 48065 .
7- .سجيّة : أي طبيعة من غير تكلّف (النهاية : ج 2 ص 345 «سجا») .
8- .غرر الحكم : ج 2 ص 187 ح 2325 .
9- .الكَيِّسُ : العاقل (النهاية : ج 4 ص 217 «كيس») .
10- .تحف العقول : ص 394 عن الإمام الكاظم عليه السلام ، الزهد للحسين بن سعيد : ص 65 ح 6 عن أبي أراكة عنه عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 1 ص 149 ح 30 .

ص: 339

7 / 16 از خودگذشتگى
7 / 17 راستى و امانتدارى
7 / 18 ترك خودپسندى

7 / 16از خودگذشتگىامام على عليه السلام :از خودگذشتگى ، خصلت ابرار و شيوه نيكان است.

امام على عليه السلام :يكى از خصلت هاى نيكوكاران، وا داشتن جان ها به از خودگذشتگى است.

المؤمن:امام على عليه السلام فرمود : «خداوند ، در كتاب خود ، تَمحُّل (1) را بر ابرار ، واجب كرده است». گفته شد: تمحُّل چيست؟ فرمود: «هنگامى كه وجهه تو از وجهه او (برادر دينى) [ در نزد مردم ]ارزشمندتر است ، براى كارهاى او، [از ديگران] خواهشى كنى». آن گاه ، در باره اين سخن خداوند متعال: «و هر چند در خودشان احتياجى مبرم باشد ، آنها را بر خودشان مقدّم مى دارند» ، فرمود: «خود را بر او ، در چيزى كه او به آن از تو محتاج تر است ، مقدّم مدار» .

7 / 17راستى و امانتدارىامام على عليه السلام :به راستى و امانتدارى پايبند باش؛ زيرا اين دو ، خصلت نيكان است.

7 / 18ترك خودپسندىامام على عليه السلام_ در باره صفات بندگان خدا _ :در دل ، خود را مردمانى بد مى بينند، در حالى كه [در واقع] افرادى زيرك و نيكوكارند.

.


1- .. تَمَحُّل : كارسازى ؛ از آبرو مايه گذاشتن براى كار خير؛ راه انداختن كار ديگران با هزينه كردن از اعتبار خويش (ر.ك : الطراز المتضمّن ، يحيى بن حمزه : ج 3 ص 39 ، تاج المصادر ، بيهقى : ج 2 ص 804 ، لسان العرب : ج 11 ص 619 مادّه «محل») .

ص: 340

7 / 19تِلكَ الخِصالُرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لِمَن سَأَلَهُ عَن عَلامَةِ البارِّ _ :وأمّا عَلامَةُ البارِّ فَعَشَرَةٌ : يُحِبُّ فِي اللّهِ ، ويُبغِضُ فِي اللّهِ ، ويُصاحِبُ فِي اللّهِ ، ويُفارِقُ فِي اللّهِ ، ويَغضَبُ فِي اللّهِ ، ويَرضى فِي اللّهِ ، ويَعمَلُ للّهِِ ، ويَطلُبُ إلَيهِ ، ويَخشَعُ للّهِِ خائِفا مَخوفا طاهِرا مُخلِصا مُستَحيِيا مُراقِبا ، ويُحسِنُ فِي اللّهِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله_ لِاُسامَةَ _ :وَاعلَم يااُسامَةُ ، إنَّ أكثَرَ النّاسِ عِندَ اللّهِ مَنزِلَةً يَومَ القِيامَةِ وأجزَلَهُم ثَواباً وأكرَمَهُم مَآباً مَن طالَ فِي الدُّنيا حُزنُهُ ، ودامَ فِيها غَمُّهُ ، وكَثُرَ فيها جوعُهُ وعَطَشُهُ ، اُولئِكَ الأَبرارُ الأَتقِياءُ الأَخيارُ؛ إن شَهِدوا لَم يُعرَفوا، وإن غابوا لَم يُفتَقَدوا. (2)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ للّهِِ عِبادا كَسَرَت قُلوبَهُم خَشيَةُ اللّهِ ، فَاستَنكَفوا عَنِ المَنطِقِ ، وإنَّهُم لَفُصَحاءُ بُلَغاءُ ألِبّاءُ (3) نُبَلاءُ ، يَستَبِقونَ إلَيهِ بِالأَعمالِ الزّاكِيَةِ ، لا يَستَكثِرونَ لَهُ الكَثيرَ ، ولا يَرضَونَ لَهُ القَليلَ ، يَرَونَ أنفُسَهُم أنَّهُم شِرارٌ ، وإنَّهُمُ الأَكياسُ الأَبرارُ . (4)

.


1- .تحف العقول : ص 21 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 121 ح 11 .
2- .التحصين لابن فهد : ص 21 عن سعيد بن زيد بن عمرو بن نفيل ، مستدرك الوسائل : ج 16 ص 218 ح19645 .
3- .اللَّبِيبُ : العاقل ، والجمع ألبّاء (الصحاح : ج 1 ص 216 «لبب») .
4- .الزهد للحسين بن سعيد : ص65 ح6 عن أبي أراكة ، تحف العقول : ص394 عن الإمام الكاظم عنه عليهماالسلام ، مشكاة الأنوار : ص120 ح281 عن الإمام الصادق عليه السلام وكلاهما نحوه ، بحارالأنوار : ج1 ص149 ح30 .

ص: 341

7 / 19 اين خصلت ها

7 / 19اين خصلت هاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به كسى كه از ايشان ، در باره نشانه هاى نيكوكار پرسيد _ :نشانه نيكوكار ، ده چيز است: براى خدا ، دوست مى دارد ، و براى خدا ، دشمن مى دارد ، و براى خدا ، يار و همراه مى شود ، و براى خدا ، جدا مى گردد ، و براى خدا ، خشم مى گيرد ، و براى خدا ، خشنود مى شود ، و براى خدا ، كار مى كند، و خداجوست، و در برابر خدا ، خاشع است ، و ترسان و هراسان و پاك و بااخلاص و باحيا و مراقب [خود] است ، و براى خدا ، نيكى مى كند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به اُسامه _ :اى اُسامه ! بدان كه با منزلت ترينِ مردم پيش خدا و پُرثواب ترين و گرامى ترينِ آنها به هنگام بازگشت به سوى او، كسى است كه در دنيا، غم و اندوهش طولانى و مداوم باشد ، و نيز گرسنگى و تشنگى اش بيشتر باشد. آنان ، ابرار، پرهيزگاران و نيكان اند ، كه اگر [در مجلسى] حاضر باشند ، شناخته شده نيستند ، و اگر غايب باشند، كسى در پى شان نمى رود.

امام على عليه السلام :خداوند ، بندگانى دارد كه ترس از خدا ، دل هايشان را شكسته است. از اين رو، زبان از گفتار ، فرو بسته اند ، در حالى كه مردمانى سخنور و بليغ و خِردمند و بزرگوارند. با كارهاى پاك ، به سوى خدا مى شتابند، عمل بسيار را در پيشگاه او ، بسيار نمى شمارند، و به عمل اندك برايش خشنود نمى شوند. خود را بد مى دانند ، در حالى كه مردمانى زيرك و نيكوكارند.

امام صادق عليه السلام :به خدا سوگند كه نيكان ، رستگارند و بَدان ، زيانكار. آيا مى دانى كه آنان ، كيان اند؟ همانان كه از او (خدا) مى ترسند و از او پروا مى دارند و با كارهاى شايسته ، خود را به او نزديك مى سازند، و در نهان و آشكار ، از او بيمناك اند . [آرى ! ] براى ترس از خدا ، علم [به او] كافى است، و براى غرّه شدن به او ، جهل [و نشناختن او] بس است.

.

ص: 342

الإمام الصادق عليه السلام :فازَ _ وَاللّهِ _ الأَبرارُ وخَسِرَ الأَشرارُ ، أتَدري مَن هُم ؟ الَّذينَ خافوهُ ، وَاتَّقَوهُ ، وتَقَرَّبوا إلَيهِ بِالأَعمالِ الصّالِحَةِ ، وخَشوهُ في سَرائِرِهِم وعَلانِيَتِهِم (1) ؛ كَفى بِخَشيَةِ اللّهِ عِلما ، وكَفى بِالاِغتِرارِ بِهِ جَهلاً . (2)

عيسى عليه السلام :البِرُّ ثَلاثَةٌ : المَنطِقُ ، وَالنَّظَرُ ، وَالصَّمتُ ؛ فَمَن كانَ مَنطِقُهُ في غَيرِ ذِكرٍ فَقَد لَغا ، ومَن كانَ نَظَرُهُ في غَيرِ اعتِبارٍ فَقَد سَها ، ومَن كانَ صَمتُهُ في غَيرِ فِكرٍ فَقَد لَها . (3)

راجع : ص 262 (تفسير البرّ) .

.


1- .في المصدر : «علانياتهم» ، وما في المتن أثبتناه من مستدرك الوسائل .
2- .إرشاد القلوب : ص 106 ، مستدرك الوسائل : ج 11 ص 233 ح 12835 وفيه «سرّ أمرهم» بدل «سرائرهم» .
3- .البيان والتبيين : ج 1 ص 297 عن الشعبي ؛ المواعظ العدديّة : ص 195 وراجع : ثواب الأعمال : ص 212 ح 1 .

ص: 343

عيسى عليه السلام :نيكى ، در سه چيز است: گفتار، و نگاه، و سكوت. كسى كه گفتارش در غير ذكر [خدا] باشد ، بيهوده گويى كرده است ؛ كسى كه نگاهش بدون عبرتِ آموختن باشد، غافل است ؛ و كسى كه سكوتش همراه با انديشيدن نباشد ، وقتش را تلف كرده است.

ر . ك : ص 262 (تفسير نيكى) .

.

ص: 344

. .

ص: 345

35 . بركت

اشاره

35 . بركتدرآمدفصل يكم : ريشه بركتفصل دوم : آنچه موجب بركت جامعه استفصل سوم : آنچه موجب بركت عمر استفصل چهارم : آنچه مايه بركت خانه استفصل پنجم : خوى هايى كه موجب بركت اندفصل ششم : اعمالى كه موجب بركت اندفصل هفتم : انسان هاى با بركتفصل هشتم : حيوان هاى با بركتفصل نهم : جاهاى با بركتفصل دهم : زمان هاى با بركتفصل يازدهم : خوراكى هاى با بركتفصل دوازدهم : نوشيدنى هاى با بركتفصل سيزدهم : شغل هاى بابركتفصل چهاردهم : تأثير برخى از ذكرها و عبادت ها و دعاها در بركتفصل پانزدهم : نمونه هاى از بركات دعافصل شانزدهم : آنچه موجب زوال بركت است

.

ص: 346

. .

ص: 347

درآمد

بركت ، در لغت

درآمدبركت ، در لغتواژه «بركت» از ريشه «برك» به معناى ثبات و دوام است . از اين رو ، خير و خوبى فراوان و بادوام ، بركت ناميده مى شود . ابن فارِس ، در اين باره آورده است : الباءُ وَ الرّاءُ وَ الكافُ أصلٌ واحِدٌ ، وَ هُوَ ثَباتُ الشَّى ءِ ، ثُمَّ يَتَفَرَّعُ فُروعا يُقارِبُ بَعضُها بَعضا . (1) باء و راء و كاف ، يك معناى اصلى دارد و آن ثبات داشتن چيزى است . سپس ، معانى ديگرى _ كه به هم نزديك اند _ ، از آن برگرفته شده است . ابن منظور مى گويد : البَرَكَةُ : النَّماءُ وَ الزِّيادَةُ . وَ التَّبريكُ : الدُّعاءُ لِلإِنسانِ أو غَيرِهِ بِالبَرَكَةِ ... وَ بارِك عَلى مُحَمَّدٍ وعَلى آلِ مُحَمَّدٍ ، أي أثبِت لَهُ وَ أدِم ما أعطَيتَهُ مِنَ التَّشريفِ وَ الكَرامَةِ ... وَ قالَ الزَّجاجُ : تَبارَكَ تَفاعُلٌ مِنَ البَرَكَةِ ، كَذلِكَ يَقولُ أهلُ اللُّغَةِ ... وَ رَوَى ابنُ عَبّاسٍ : وَ مَعنَى البَرَكَةِ الكَثرَةُ فى كُلِّ خَيرٍ . (2) بركت ، يعنى رشد و افزايش ، و «تبريك» ، دعاى بركت خواستن براى انسان و

.


1- .. معجم مقاييس اللغة : ج 1 ص 227 «مادّه «برك» .
2- .. لسان العرب : ج 10 ص 395 _ 396 مادّه «برك» .

ص: 348

بركت ، در قرآن و حديث
اشاره

غير اوست ... و «بارِك عَلى مُحَمَّدٍ وَ عَلى آلِ مُحَمَّدٍ» ، يعنى : آنچه از كرامت و شرافت كه بر محمّد و خاندان محمّد داده اى ، براى او و خاندانش ثابت و ماندگار بدار ... . زَجّاج ، گفته است : «تَبارَكَ» ، بر اساس سخن اهل لغت ، صيغه تَفاعُلِ كلمه بركت است ... و ابن عبّاس ، روايت كرده است كه : معناى بركت ، فراوانى در هر خيرى است . و در مفردات ألفاظ القرآن آمده : أصلُ البَرْكِ صَدرُ البَعيرِ وإن استعمل فى غيره ، ويُقالُ لَهُ : بِرْكَةٌ ، وبَرَكَ البَعيرُ : ألقى بَرْكَهُ ، وَاعتُبِرَ مِنهُ مَعنَى اللُّزومِ ... وَالبَرَكَةُ ثُبوتُ الخَيرِ الإِلهِىِّ فِى الشَّى ءِ . (1) اصل «بَرْك» ، سينه شتر است ، اگر چه در جز آن هم استعمال شده است و به آن (سينه شتر) ، بِرْكه نيز مى گويند . «بَرَكَ البَعيرُ» ، يعنى : شتر ، سينه اش را بر زمين قرار داد . از همين معنا ، لزوم و هميشگى در نظر گرفته شده است ... و بركت ، به معناى ثبات و دوام داشتن خير خدا در چيزى است . بنا بر اين ، خير (خوبى) ، اگر با دو ويژگى همراه باشد ، بركت ناميده مى شود : يكى ، كثرت و فراوانى ؛ و ديگرى ، ثبات و دوام . براى مثال ، نسل بابركت ، به معناى كثرت و دوام فرزندان نيكْ سيرت است ، يا عمر بابركت ، زندگى همراه با خير فراوانى است كه آثار آن ، پايدار مى ماند .

بركت ، در قرآن و حديثكلمه «بركت» ، در قرآن و حديث ، دقيقا در همان معناى لغوى ، يعنى خير فراوان و بادوام به كار رفته است . در قرآن ، اين كلمه و مشتقّات آن ، سى و سه بار در باره آفريدگار جهان ، قرآن ، فرشتگان ، انبيا ، انسان ، آسمان ، زمين ، كعبه ، آب باران و... به كار رفته است .

.


1- .. مفردات ألفاظ القرآن : ص 119 .

ص: 349

1 . مبارك مطلق
2 . پيوند عوامل مادّى و معنوى بركت

در احاديث نيز به پيروى از قرآن ، كلمه بركت ، كاربرد فراوانى دارد . در اين بخش از قرآن و حديث ، پس از اشاره به اصل و اساس همه بركات جهان هستى ، در فصل يكم ، عوامل بركت جامعه ، عمر و خانه ، در سه فصل ، گزارش مى شوند . همچنين اخلاق و رفتارهايى كه موجب بركت زندگى اند ، انسان ها ، حيوانات ، مكان ها ، زمان ها ، خوردنى ها ، آشاميدنى ها و شغل هاى بابركت ، در نُه فصل ، معرّفى مى گردند . در ادامه ، نقش شمارى از اذكار ، عبادات و دعاها ، در پديد آمدن بركت و نيز نمونه هايى از بركات دعا ، در دو فصل ، بيان مى شود و در پايان ، آنچه موجب زوال بركت در زندگى مى گردد و به تيره روزى انسان مى انجامد ، گزارش مى گردد . امّا پيش از مراجعه به متن آيات و احاديث مرتبط با عناوينى كه بِدانها اشاره شد ، توجّه به اين نكات ، سودمند است :

1 . مبارك مطلقنخستين نكته اى كه در قرآن و احاديث بِدان اشاره شده ، اين است كه مبدأ همه بركات جهان هستى ، ذات مقدّس حق تعالى است . اوست كه همه بركات را پديد و فرود آورده و رحمت و بركتش ، همه چيز را فرا گرفته است . از اين رو ، مباركِ مطلق (بى قيد و شرط) ، خداست و «مبارك» ، يكى از صفات بارى تعالى است و همه آفريده ها ، چه بدانند و چه ندانند ، چه بخواهند يا نخواهند ، به اندازه ظرفيت و شايستگىِ خود ، از بركات الهى ، برخوردارند .

2 . پيوند عوامل مادّى و معنوى بركتدر بررسى عوامل بركت از نگاه قرآن و حديث ، نخستين نكته اى كه جلب توجّه

.

ص: 350

مى كند ، اين است كه در متون اسلامى ، عوامل معنوى بركت ، در كنار اسباب مادّى آن ، قرار دارند . احاديث ما ، از يك سو : پروا ، عبادت ، طهارت ، دعا ، نماز ، حج ، استغفار و مانند اينها را مبادى (زمينه هاى) بركت و توسعه در زندگى معرّفى مى كنند و از سوى ديگر ، دامدارى ، كشاورزى ، تجارت و كار را پشتوانه و مايه بركت و توسعه مى دانند . آنچه از همجوارى اين دو دسته از عوامل بر مى آيد ، اين است كه در جهان بينى اسلامى ، اعتقاد به تأثير معنويّت در خير و بركت و توسعه و شكوفايى مادّى ، به معناى نفىِ اسباب مادّى يا كم رنگ كردن نقش آنها در توسعه نيست ؛ بلكه بدين معناست كه اسلام ، علاوه بر عوامل مادّىِ شناخته شده براى توسعه ، عوامل ناشناخته و نامرئى ديگرى را هم مؤثّر مى داند و معتقد است كه باورهاى صحيح دينى ، اخلاق شايسته و اعمال نيكو نيز در شكوفايى و توسعه اقتصادى جامعه، نقش دارند . قرآن كريم ، در اين باره تصريح مى كند كه : «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى ءَامَنُواْ وَاتَّقَوْاْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالأَْرْضِ . (1) اگر اهل آبادى ها ايمان مى آوردند و پروا مى ورزيدند ، بركت هايى را از آسمان و زمين ، بر آنان مى گشاديم» . خداوند ، در آيه ديگرى ، از قول نوح عليه السلام مى فرمايد : «فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا يُرْسِلِ السَّمَآءَ عَلَيْكُم مِّدْرَارًا وَ يُمْدِدْكُم بِأَمْوَالٍ وَ بَنِينَ وَ يَجْعَل لَّكُمْ جَنَّاتٍ وَ يَجْعَل لَّكُمْ أَنْهَارًا . (2) پس گفتم: از پروردگارتان ، آمرزش بخواهيد ، كه او آمرزنده است . باران آسمان

.


1- .. اعراف : آيه 96 .
2- .. نوح : آيه 10 _ 12 .

ص: 351

3 . جوشش بركات معنوى از درون بركات مادّى

را فراوان بر شما ، فرو مى ريزد ، و شما را با اموال و فرزندان ، يارى مى رساند و برايتان ، باغ هايى قرار مى دهد و برايتان ، نهرهايى قرار مى دهد» . افزون بر اين ، «بركت» ، شكوفايى اقتصادى و توسعه پايدارِ جامعه انسانى ، با ارزش هاى اعتقادى ، اخلاقى و عملى ، همراه است و بدون اين همراهى ، بركات مادّى هم دوام نخواهند داشت. (1)

3 . جوشش بركات معنوى از درون بركات مادّىنكته بسيار مهمّ ديگر ، اين است كه از نگاه اسلام ، نه تنها ارزش هاى معنوى ، در بركات مادّى و توسعه پايدار اقتصادى و تداوم آن تأثير دارند ، بلكه عكس آن نيز درست است؛ يعنى بركات مادّى در چارچوب ره نمودهاى اسلامى ، موجب تقويت و شكوفايى ارزش ها و بركات معنوى مى گردند . اصولاً در برنامه ريزى اسلام براى تكامل انسان و جامعه انسانى ، تكامل معنوى از توسعه مادّى جدا نيست . از اين رو ، در فصل سوم اين مَدخَل ، بركات مادّى ، در كنار بركات معنوى مطرح شده اند؛ چرا كه بركات مادّى ، از درون بركات معنوى مى جوشند و بركات معنوى از متن بركات مادّى پديد مى آيند . از يك سو ، قرآن تأكيد دارد كه اگر ايمان و پروامندى در جامعه فراگير شود ، بركات الهى از آسمان و زمين ، مردم را فرا خواهند گرفت و جامعه بشرى ، شاهد بركات همه جانبه مادّى و توسعه اقتصادى بيش از حدّ تصوّر ، خواهد بود . متون اسلامى صراحت دارند كه كارهايى مانند: نماز ، حج و دعا ، در بركات مادّى و توسعه اقتصادى نقش دارند .

.


1- .. براى آشنايى با موانع بركت و آفات توسعه ، ر . ك : همين دانش نامه : ج 13 ص 57 (بركت / فصل شانزدهم : آنچه موجب زوال بركت است) . نيز ، ر . ك : توسعه اقتصادى بر پايه قرآن و حديث : ج 2 ص 861 (فصل پنجم : آفات توسعه) .

ص: 352

4 . نقش نظام آفرينش در تكامل انسان

از سوى ديگر ، در اسلام ، كارِ سالم براى تأمين زندگى آبرومندانه _ كه يكى از مهم ترين اصول توسعه اقتصادى و بركات مادّى است _ ، از بزرگ ترين عبادت ها و ارزش هاى معنوى شمرده مى شود . اين فرمايش پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، در بيان همين مطلب است : العِبادَةُ سَبعونَ جُزءا ؛ أفضَلُها طَلَبُ الحَلالِ . (1) عبادت ، هفتاد بخش است. برترينِ آنها ، كسب [ درآمد] حلال است. در پرتو اين نگرش ، اسلام ، همه تلاش هايى را كه در جهت پديد آوردن بركات مادّى صورت مى گيرند ، چنانچه با انگيزه صحيح و در جهت سازندگى انسان باشند ، عبادت مى شمرد و مقدّس مى داند و معتقد است كه بركات مادّى و معنوى ، تنها در كنار هم پديد مى آيند .

4 . نقش نظام آفرينش در تكامل انسانتأمّل در آنچه در فصل دوم تا پانزدهم اين بخش آمده ، نشان مى دهد كه آفريدگار هستى ، در نظام آفرينش ، همه گونه امكانات و ابزار را از درون و برون ، براى تكامل مادّى و معنوى انسان ، فراهم ساخته و نعمت هاى ظاهرى و باطنى را بر انسان ، تمام كرده است. نيز اين آيه نورانى را تداعى مى كند كه : «أَلَمْ تَرَوْاْ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُم مَّا فِى السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِى الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَ بَاطِنَةً . (2) آيا نديديد كه خداوند ، آنچه را در آسمان ها و آنچه را در زمين است ، براى شما مسخّر گردانيد و نعمت هاى آشكار و نهان خود را براى شما سرشار ساخت؟» . اين آيه ، بيانگر آن است كه به انسان ، از درون ، «عقل» و «فطرت» و «قواى

.


1- .. ر . ك : توسعه اقتصادى بر پايه قرآن و حديث : ج 1 ص 252 ح 453 . و ج 2 ص 183 (فصل سوم : كار) .
2- .. لقمان : آيه 20 .

ص: 353

5 . نقش ضدّ ارزش ها در رفتن بركت

باطنى» ، و از بيرون ، «وحى» داده شده تا وى به يارى آنها ، راه كمالش را بپيمايد . به عبارت ديگر ، آنچه در آسمان و زمين است ، در اختيار انسان قرار داده شده تا وى از بركات آنها براى تكامل خويش و رساندن خود به مقصد (انسانيّت ، كمال مطلق و لقاى خداوند) بهره بگيرد. به گفته حافظ شيرازى: اى دل! به كوى عشق ، گذارى نمى كنى!اسباب جمع دارى و كارى نمى كنى! ميدان به كام خاطر و گويى نمى زنى!بازى چنين به دست و شكارى نمى كنى! بنا بر اين ، همه ارزش هاى اعتقادى ، اخلاقى و عملى ، و همه آنچه در زمين و آسمان در اختيار انسان است ، داراى «خير» و «بركت» هستند و اگر در متون اسلامى ، تنها شمارى از صفات و كارهاى نيكو ، «خير» شمرده شده اند ، يا تعدادى از مكان ها ، زمان ها ، حيوانات ، نباتات ، غذاها و آب ها ، مبارك (داراى بركت) به شمار آمده اند ، به آن معنا نيست كه ساير صفاتِ نيكو و كارهاى پسنديده ، يا ساير مكان ها و زمان ها و... ، بدون بركت اند ؛ بلكه مقصود ، آن است كه اين موارد ، بيش از ساير موارد ، از «بركت» برخوردارند .

5 . نقش ضدّ ارزش ها در رفتن بركتهمان گونه كه ارزش هاى اعتقادى ، اخلاقى و عملى در به وجود آمدن «خير» و «بركت» مؤثّرند ، ضدّ ارزش ها نيز در از بين رفتن «خير» و «بركت» نقش دارند؛ ليكن شمارى از ضدّ ارزش ها هستند كه تأثير و نقش بيشترى در از بين رفتن «خير» و «بركت» دارند؛ مانند: سوء نيّت ، خيانت ، شرابخوارى ، ظلم ، زنا ، و ترك امر به معروف و نهى از منكر ، كه به طور مشروح ، در فصل شانزدهم خواهند آمد .

.

ص: 354

الفصل الأوّل : أصل البركة1 / 1المُبارَكُ صِفَةٌ مِن صِفاتِ اللّه عزّوجلِّالكتاب«تَبَارَكَ الَّذِى بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ قَدِيرٌ » . (1)

«ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا ءَاخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ » . (2)

راجع : الأعراف : 54 ، الفرقان : 1 و 10 و 61 ، غافر : 64 ، الزخرف : 85 ، الرحمن : 78 .

الحديثالإمام الصادق عليه السلام_ فِي الدُّعاءِ _ :أسأَ لُكَ . . . بِاسمِكَ الَّذِي استَقَرَّ بِهِ عَرشُكَ ، وبِاسمِكَ الواحِدِ الأَحَدِ الفَردِ الوَترِ المُتَعالِ الَّذي يَملَأُ الأَركانَ كُلَّها ، الطّاهِرِ الطُّهرِ المُبارَكِ (3) . (4)

طبّ الأئمّة لابني بسطام عن خالد العبسيّ :عَلَّمَني عَلِيُّ بنُ موسى عليه السلام هذِهِ العوذَةَ وقالَ : عَلِّمها إخوانَكَ مِنَ المُؤمِنينَ ؛ فَإِنَّها لِكُلِّ ألَمٍ ، وهِيَ : «اُعيذُ نَفسي بِرَبِّ الأَرضِ ورَبِّ السَّماءِ ، اُعيذُ نَفسي بِالَّذي لايَضُرُّ مَعَ اسمِهِ داءٌ ، اُعيذُ نَفسي بِالَّذِي اسمُهُ بَرَكَةٌ وشِفاءٌ» . (5)

.


1- .الملك : 1 .
2- .المؤمنون : 14 .
3- .المبارك ما يأتي من قِبَله الخير الكثير (لسان العرب : ج 10 ص 396 «برك») .
4- .الكافي : ج 2 ص 576 ح 1 عن أبان بن تغلب .
5- .طبّ الأئمّة عليهم السلام لابني بسطام : ص 41 ، بحارالأنوار : ج 95 ص 8 ح 5 .

ص: 355

فصل يكم : ريشه بركت
1 / 1 مبارك ، صفتى از صفات خداست

فصل يكم : ريشه بركت (1)1 / 1مبارك ، صفتى صفتى از صفات خدا استقرآن«پُربركت است خدايى كه فرمان روايى ، به دست اوست ؛ و او بر هر چيزى تواناست» .

«سپس او را به آفرينشى ديگر ، باز آفريديم. پس آفرين بر خدا ، و پُرخير و بركت است او ، كه نيكوترينِ آفرينندگان است!» .

ر . ك : اعراف : آيه 54 ، فرقان : آيه 1 و 10 و 61 ، غافر : آيه 64 ، زخرف : آيه 85 ، الرحمن : آيه 78 .

حديثامام صادق عليه السلام_ در ضمن دعا _ :از تو مى خواهم... ، به آن نامت كه عرش تو بِدان استوار گشت و به آن نام يكتاى يگانه بى نظير و بلندت كه همه هستى را آكَنْده است ؛ همان نام پاكِ پاكيزه مبارك .

طبّ الأئمّة، دو پسر بسطام_ به نقل از خالد عَبْسى _ :امام رضا عليه السلام اين تعويذ (2) را به من آموخت وفرمود: «آن را به برادران مؤمنت بياموز زيرا ؛ اين براى هر دردى ، كارساز است ، و آن ، اين است : خود را در پناه خداوندگار زمين و خداوندگار آسمان ، قرار مى دهم . خود را در پناه كسى قرار مى دهم كه با وجود نام او ، هيچ دردى ، آسيب نمى رسانَد . خود را در پناه كسى قرار مى دهم كه نامش ، بركت و درمان است » .

.


1- .. با توجّه به معنايى كه براى «بركت» گفته شده (خير فراوان ، نفع كثير و متراكم ، خير ماندگار و...) ، در ترجمه احاديثى كه اين واژه در آنها به كار رفته ، بيشتر بر خود واژه تكيه مى كنيم ؛ چرا كه مأنوس تر و روان تر است . (م)
2- .. تعويذ : دعا و حِرزى كه براى حفاظت از دردها و خطرها مى خوانند و در آن ، به خدا پناه مى برند .

ص: 356

1 / 2مُنشِئُ البَرَكاتِ وجاعِلُهاالكتاب«وَ جَعَلَ فِيهَا رَوَاسِىَ مِن فَوْقِهَا وَ بَارَكَ فِيهَا وَ قَدَّرَ فِيهَا أَقْوَاتَهَا فِى أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَوَاءً لِّلسَّائِلِينَ » . (1)

«وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كَانُواْ يُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الأَْرْضِ وَمَغَارِبَهَا الَّتِى بَارَكْنَا فِيهَا وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنَى عَلَى بَنِى إِسْرَاءِيلَ بِمَا صَبَرُواْ وَ دَمَّرْنَا مَا كَانَ يَصْنَعُ فِرْعَوْنُ وَقَوْمُهُ وَمَا كَانُواْ يَعْرِشُونَ » . (2)

«إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِى بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِّلْعَالَمِينَ » . (3)

راجع : هود : 48 و 73 ، الإسراء : 1 ، مريم : 31 ، الأنبياء : 71 و 81 ، المؤمنون : 29 ، النور : 35 ، النمل : 8 ، القصص : 30 ، سبأ : 18 ، الصافّات : 113 .

الحديثالإمام عليّ عليه السلام_ في سُجودِهِ _ :يا مُنشِئَ البَرَكاتِ مِن مَواضِعِها ، ومُرسِلَ الرَّحمَةِ مِن مَعادِنِها . (4)

.


1- .فصّلت : 10 .
2- .الأعراف : 137 .
3- .آل عمران : 97 .
4- .بحارالأنوار : ج 86 ص 225 ح 45 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي عن عديّ بن حاتم الطائي .

ص: 357

1 / 2 پديد آورنده بركت و عطا كننده آن

1 / 2پديد آورنده بركت و عطا كننده آنقرآن«و در آن (زمين) از فرازش ، لنگرهايى (كوه هايى) ايجاد كرد و در آن، بركت قرار داد (1) و در چهار روز ، روزى هاى آن را [ به اندازه] فراهم آورد ، برابر با نيازهاى خواهندگان» .

«و مشرق ها و مغرب هاى پُربركت زمين را به آن قومِ به ضعف كشانده شده (زير زنجير ظلم و ستم)، واگذار كرديم و وعده نيك پروردگارت بر بنى اسرائيل، به خاطر شكيبايى و استقامتى كه به خرج دادند، تحقّق يافت ، و آنچه فرعون و فرعونيان [از كاخ هاى مجلّل ]مى ساختند، و آنچه از باغ هاى داربست دار فراهم ساخته بودند، در هم كوبيديم!» .

«به يقين، اوّلين خانه اى كه براى مردم بنا نهاده شد ، همان است كه در مكّه است و پُربركت و [مايه ]هدايت براى جهانيان است» .

ر . ك :هود : آيه 48 و 73 ، اسرا : آيه 1 ، مريم : آيه 31 ، انبيا : آيه 71 و 81 ، مؤمنون : آيه 29 ، نور : آيه 35 ، نمل : آيه 8 ، قصص : آيه 30 ، سبأ : آيه 18 ، صافّات : آيه 113 .

حديثامام على عليه السلام_ در سجده اش _ :اى پديدآورنده بركت ها از جايگاه هايشان ، و فرستنده رحمت ها از معدن هايشان!

.


1- .. يعنى در زمين ، خيرِ فراوان قرار داد كه موجودات روى آن ، از گياه و حيوان و انسان ، انواع سودها را مى برند (الميزان فى تفسير القرآن : ج 17 ص 367) .

ص: 358

عنه عليه السلام_ فِي الدُّعاءِ _ :يا مُخرِجَ النَّباتِ ، يا قاضِيَ الحاجاتِ ، يا مُنجِحَ الطَّلِباتِ ، يا جاعِلَ البَرَكاتِ . (1)

عنه عليه السلام_ ذاكِرا الإِمامَ الحُجَّةَ عليه السلام _ :كَأَنَّني بِهِ قَد عَبَرَ مِن وادِي السَّلامِ إلى مَسيلِ السَّهلَةِ ، عَلى فَرَسٍ مُحَجَّلٍ ، لَهُ شِمراخٌ يَزهَرُ ، يَدعو ويَقولُ في دُعائِهِ : ... يا مُنشِرَ الرَّحمَةِ مِن مَواضِعِها ، ومُخرِجَ البَرَكاتِ مِن مَعادِنِها ... أسأَ لُكَ أن تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وأَن تُنجِزَ لي أمري ، وتُعَجِّلَ لي فِي الفَرَجِ . (2)

عنه عليه السلام_ فِي الدُّعاءِ _ :اِحتَمل عَنّي مُفتَرَضاتِ حُقوقِ الآباءِ وَالاُمَّهاتِ ، وَاغفِر لي ولِلمُؤمِنينَ وَالمُؤمِناتِ وَالإِخوَةِ وَالأَخَواتِ وَالقَراباتِ ، يا وَلِيَّ البَرَكاتِ ، وعالِمَ الخَفِيّاتِ . (3)

عنه عليه السلام_ في خُطبَةِ صَلاةِ الاِستِسقاءِ _ :يا مُعطِيَ الخَيراتِ مِن أماثِلِها ، ومُرسِلَ البَرَكاتِ مِن مَعادِنِها ، مِنكَ الغَيثُ المُغيثُ ، وأَنتَ الغِياثُ المُستَغاثُ . (4)

1 / 3مُنزِلُ البَرَكاتِالكتاب«وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى ءَامَنُواْ وَاتَّقَوْاْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالأَْرْضِ وَلَكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ ». (5)

.


1- .البلد الأمين : ص 361 ، بحارالأنوار : ج 86 ص 335 ح 72 .
2- .العدد القويّة : ص 75 ، دلائل الإمامة : ص 458 ح 438 عن أحمد بن جعفر عن الإمام الهادي يرفعه إلى الإمام عليّ عليهماالسلاموفيه «مسجد» بدل «مسيل» ، بحارالأنوار : ج 52 ص 391 ح 214 .
3- .البلد الأمين : ص 106 ، بحارالأنوار : ج 90 ص 161 ح 11 .
4- .تهذيب الأحكام : ج 3 ص 153 ح 328 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 532 ح 1501 ، مصباح المتهجّد : ص 528 ح 611 وفيهما «أماكنها» بدل «أماثلها» ، بحارالأنوار : ج 91 ص 294 ح 2 .
5- .الأعراف : 96 .

ص: 359

1 / 3 فرو فرستنده بركات

امام على عليه السلام_ در دعا _ :اى روياننده گياهان ، اى برآورنده نيازها ، اى عطاكننده خواسته ها ، اى قراردهنده بركت ها!

امام على عليه السلام_ در يادكرد از امام زمان عليه السلام _ :گويا او را مى بينم كه از «وادى السَّلام» گذشته ، به سوى «مسيلِ [مسجد] «سهله» مى رود ، سوار بر اسبى سفيدپا ، با كاكُلى بلند و درخشان ؛ و دعا مى كند و در دعايش مى گويد: «... اى گستراننده رحمت از جايگاه هايش ، و درآورنده بركت ها از كان هايشان ...! از تو مى خواهم كه بر محمّد و خاندان محمّد ، درود فرستى و در كارم ، به وعده ات وفا كنى و در گشايش برايم ، شتاب كنى» .

امام على عليه السلام_ در دعا _ :وظايف سنگين [ اداى] حقوق پدران و مادران را از دوشم بردار ، و مرا و مردان و زنان باايمان ، و برادران و خواهران و خويشاوندان [مرا] را بيامرز ، اى دارنده بركت ها و داناىِ نهان ها!

امام على عليه السلام_ در خطبه نماز باران _ :اى عطا كننده خيرها از بهترين هاى (/ جايگاه هاى) آن ، و اى فرستنده بركت ها از معدن هاى آن! پناه بخشى و پناه دهندگى ، از توست و تو ، پناه و پناهگاهى .

1 / 3فرو فرستنده بركاتقرآن«و اگر مردمِ آبادى ها ايمان مى آوردند و پروا پيشه مى كردند ، بركت هايى از آسمان و زمين ، به روى آنان مى گشوديم ؛ ليكن تكذيب كردند . ما هم [گريبان] آنان را به [كيفر ]كارهايشان گرفتيم» .

.

ص: 360

«وَهَ_ذَا كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ مُّصَدِّقُ الَّذِى بَيْنَ يَدَيْهِ وَلِتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْأَخِرَةِ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَهُمْ عَلَى صَلَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ» . (1)

راجع : الأنعام : 155 ، ص : 29 ، الأنبياء : 50 ، الدخان : 3 ، ق : 9 .

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ فِي الدُّعاءِ _ :يا قاضِيَ الحاجاتِ ، يا راحِمَ العَبَراتِ ، يا مُنجِحَ الطَّلِباتِ ، يا مُنزِلَ البَرَكاتِ . (2)

الإمام الحسين عليه السلام :اللّهُمَّ مُعطِيَ الخَيراتِ مِن مَظانِّها ، ومُنزِلَ الرَّحَماتِ مِن مَعادِنِها، ومُجرِيَ البَرَكاتِ عَلى أهلِها ، مِنكَ الغَيثُ المُغيثُ وأَنتَ الغِياثُ المُستَغاثُ . (3)

1 / 4واسِعُ البَرَكاتِالكتاب«وَرَحْمَتِى وَسِعَتْ كُلَّ شَىْ ءٍ» . (4)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام_ في دُعاءِ يَومِ الخَميسِ _ :ومَا افتَرَضتَ عَلَيَّ يا إلهي فَاحتَمِلهُ عَنّي إلى مَن أوجَبتَ حُقوقَهُ مِنَ الآباءِ وَالاُمَّهاتِ وَالإِخوَةِ وَالأَخَواتِ وَاغفِر لي ولَهُم مِنَ المُؤمِنينَ وَالمُؤمِناتِ إنَّكَ قَريبٌ مُجيبٌ واسِعُ البَرَكاتِ وذلِكَ عَلَيكَ يَسيرٌ . (5)

.


1- .الأنعام : 92 .
2- .مُهَج الدعوات : ص 120 و ص 195 عن الإمام الحسين عليه السلام ، البلد الأمين : ص 338 عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 95 ص 281 ح 4 وص 399 ح 33 .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 537 ح 1504 ، قرب الإسناد : ص 157 ح 576 عن أبي البختري عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام وفيه «مناهلها» بدل «مظانّها» ، بحارالأنوار : ج 91 ص 322 ح 9 .
4- .الأعراف : 156 .
5- .البلد الأمين : ص 137 ، بحارالأنوار : ج 90 ص 209 ح 37 .

ص: 361

1 / 4 گسترنده بركات

«و اين ، كتابى است كه آن را فرو فرستاديم ، و خجسته است و تصديق كننده آنچه پيشِ روى آن است ، تا اُمّ القرى (مكّيان) و آنان را كه اطراف آن اند ، بيم دهى. آنان كه به آخرت ايمان دارند ، به آن نيز باور دارند و بر نمازهايشان ، مراقب اند» .

ر . ك : انعام : آيه 155 ، ص : آيه 29 ، انبيا : آيه 50 ، دخان : آيه 3 ، ق : آيه 9 .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در ضمن دعا _ :اى برآورنده نيازها ، اى رحم كننده بر اشك ها ، اى برآورنده خواسته ها ، اى فرو فرستنده بركت ها!

امام حسين عليه السلام :خدايا ! اى بخشنده نيكى ها از گمانگاه هايش ، و فرو فرستنده رحمت ها از سرچشمه هايش ، و جارى كننده بركت ها بر اهلش! پناه بخشى و پناه دهندگى ، از توست و تو ، پناه و پناهگاهى .

1 / 4گسترنده بركاتقرآن«و رحمتم ، همه چيز را فرا گرفته است» .

حديثامام على عليه السلام_ در دعاى روز پنج شنبه _ :خدايا! آنچه را [از حقوق] بر من واجب كرده اى ، پرداخت آنها را براى آن كسانى كه حقوقشان را بر من واجب كرده اى از پدران و مادران ، و برادران و خواهران [من] ، خود بر عهده گير و من و ايشان را بيامرز با هر مرد و زن باايمانى ، كه تو به راستى [به بندگان ]نزديك و اجابت كننده [ى دعاهاى ايشان ]هستى و بركت هايت ، گسترنده اند ، و انجام دادن خواسته هاى من ، براى تو آسان و اندك است .

.

ص: 362

فاطمة عليهاالسلام :الحَمدُ للّهِِ رَفيعِ الدَّرَجاتِ ، مُنزِلِ الآياتِ ، واسِعِ البَرَكاتِ . (1)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ في مُناجاتِهِ _ :نَسأَلُكَ يا واسِعَ البَرَكاتِ ويا قاضِيَ الحاجاتِ ، ويا مُنجِحَ الطَّلِباتِ ؛ أن تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وأَن تَرزُقَنا خَوفا وحُزنا تَشغَلُنا بِهِما عَن لَذّاتِ الدُّنيا وشَهَواتِها وما يَعتَرِضُ لَنا فيها عَنِ العَمَلِ بِطاعَتِكَ . (2)

.


1- .فلاح السائل : ص 440 ح 303 ، بحارالأنوار : ج 86 ص 115 ح 2 .
2- .بحارالأنوار : ج 94 ص 125 ح 19 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي .

ص: 363

فاطمه عليهاالسلام :ستايش ، خدايى را كه والامرتبه ، فرو فرستنده آيات ، و گسترنده بركات است .

امام زين العابدين عليه السلام_ در مناجاتش _ :اى صاحب بركت هاى گسترده! اى برآورنده نيازها! اى تأمين كننده خواسته ها! از تو مى خواهيم كه بر محمّد و خاندان محمّد ، درود فرستى و به ما ، بيم و اندوهى عطا كنى كه به سبب آن دو ، ما را از خوشى ها و خواهش هاى دنيا و آنچه در دنيا مانع ما از عمل مى شود ، بازدارى .

.

ص: 364

الفصل الثاني : ما يوجب بركة المجتمع2 / 1التَّقوىالكتاب«وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى ءَامَنُواْ وَاتَّقَوْاْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالأَْرْضِ وَلَكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ» . (1)

«وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُواْ التَّوْرَاةَ وَالْاءِنجِيلَ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْهِم مِّن رَّبِّهِمْ لَأَكَلُواْ مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِم مِّنْهُمْ أُمَّةٌ مُّقْتَصِدَةٌ وَكَثِيرٌ مِّنْهُمْ سَاءَ مَا يَعْمَلُونَ» . (2)

«وَ مَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا * وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَ مَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَىْ ءٍ قَدْرًا» . (3)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام_ في خُطبَةٍ يَحُثُّ فيها عَلَى التَّقوى _ :أمّا بَعدُ ، فَإِنّي اُوصيكُم بِتَقوَى اللّهِ . . . فَمَن أخَذَ بِالتَّقوى عَزَبَت عَنهُ الشَّدائِدُ بَعدَ دُنُوِّها . . . وتَحَدَّبَت عَلَيهِ الرَّحمَةُ بَعدَ نُفورِها ، وتَفَجَّرَت عَلَيهِ النِّعَمُ بَعدَ نُضوبِها ، ووَبَلَت عَلَيهِ البَرَكَةُ بَعدَ إرذاذِها . (4)

.


1- .الأعراف : 96 .
2- .المائدة : 66 .
3- .الطلاق : 2 و 3 .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 198 ، بحارالأنوار : ج 70 ص 284 ح 6 .

ص: 365

فصل دوم : آنچه موجب بركت جامعه است
2 / 1 پَروامندى (تقوا)

فصل دوم : آنچه موجب بركت جامعه است2 / 1پَروامندى (تقوا)قرآن«و اگر مردمِ آبادى ها ايمان مى آوردند و پروا پيشه مى كردند ، بركت هايى از آسمان و زمين ، به روى آنان مى گشوديم ؛ ليكن تكذيب كردند . ما هم آنان را به كيفر كارهايشان ، گرفتيم» .

«واگر آنان ، تورات و انجيل و آنچه را از سوى پروردگارشان بر آنان نازل شده بود، بر پا مى داشتند، از بالاى سر و از زير پاهايشان [از نعمت هاى الهى] برخوردار مى شدند . برخى از آنان ، گروهى ميانه رو و بيشترشان ، زشت كردار بودند» .

«و هر كس از خداوند پروا كند ، خداوند ، برايش راه خروجى [ از مشكلات] قرار مى دهد و او را از جايى كه گمان نمى كند ، روزى مى بخشد؛ و هر كس بر خدا تكيه كند ، او برايش بس است . خداوند ، كار خويش را به سامان مى رساند . به يقين ، خداوند براى هر چيزى ، اندازه اى قرار داده است» .

حديثامام على عليه السلام_ در سخنرانى اى كه در آن ، به پَروامندى برمى انگيزانَد _ :امّا بعد ، شما را به پروادارى از خدا، سفارش مى كنم ... ؛ زيرا هر كه پروا پيشه كند ، سختى ها ، پس از آن كه نزديك شده اند ، از او دور مى شوند ... و رحمت ، پس از آن كه رميده است ، به او مهربان مى گردد و [چشمه ]نعمت ها ، پس از آن كه خشكيده ، بر او جوشان مى شود و [بارانِ] بركت ، پس از آن كه نَم نَم گشته است ، بر او سيل آسا مى گردد .

.

ص: 366

الإمام الباقر عليه السلام :وَجَدنا في كِتابِ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام : «أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ» (1) إذا أدَّوا فَرائِضَ اللّهِ ، وأَخَذوا بِسُنَنِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وتَوَرَّعوا عَن مَحارِمِ اللّهِ ، وزَهَدوا في عاجِلِ زَهرَةِ الدُّنيا ، ورَغِبوا في ما عِندَ اللّهِ ، وَاكتَسَبُوا الطَّيِّبَ مِن رِزقِ اللّهِ ، لا يُريدونَ بِهِ التَّفاخُرَ وَالتَّكاثُرَ ، ثُمَّ أنفَقوا في ما يَلزَمُهُم مِن حُقوقٍ واجِبَةٍ ، فَاُولئِكَ الَّذينَ بارَكَ اللّهُ لَهُم في مَا اكتَسَبوا ، ويُثابونَ عَلى ما قَدَّموا لِاخِرَتِهِم . (2)

الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : « ... وَيَرْزُقُهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ» _ :أي يُبارِكُ لَهُ في ما آتاهُ . (3)

2 / 2قِيادَةُ أهلِ البَيتِ عليهم السّلامالإمام الحسن عليه السلام :لَو أنَّ النّاسَ سَمِعوا قَولَ اللّهِ عز و جل ورَسولِهِ لَأَعطَتهُمُ السَّماءُ قَطرَها ، وَالأَرضُ بَرَكَتَها ، ولَمَا اختَلَفَ في هذِهِ الاُمَّةِ سَيفانِ ، ولَأَكَلوها خَضراءَ خَضِرَةً إلى يَومِ القِيامَةِ . (4)

الإمام الحسين عليه السلام_ في بَيانِ ما يَحدُثُ في زَمَنِ ظُهورِ الإِمامِ الحُجَّةِ عليه السلام _ :ولَتَنزِلَنَّ البَرَكَةُ مِنَ السَّماءِ إلَى الأَرضِ حَتّى إنَّ الشَّجَرَةَ لَتَقصِفُ مِمّا يَزيدُ اللّهُ فيها مِنَ الثَّمَرَةِ ، ولَتُؤكَلُ ثَمَرَةُ الشِّتاءِ فِي الصَّيفِ ، وثَمَرَةُ الصَّيفِ فِي الشِّتاءِ وذلِكَ قَولُهُ تَعالى : «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى ءَامَنُواْ وَاتَّقَوْاْ لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالأَْرْضِ وَلَكِن كَذَّبُواْ» (5) . (6)

.


1- .يونس : 62 .
2- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 124 ح 31 عن بريد العجلي ، بحارالأنوار : ج 69 ص 277 ح 11 .
3- .مجمع البيان : ج 10 ص 460 ، بحارالأنوار : ج 70 ص 281 .
4- .الأمالي للطوسي : ص 566 ح 1174 عن عبد الرحمن بن كثير عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام ، بحارالأنوار : ج 10 ص 142 ح 5 .
5- .الأعراف : 96 .
6- .مختصر بصائر الدرجات : ص 51 عن أبي سعيد سهل رفعه إلى الإمام الباقر عليه السلام ، الخرائج والجرائح : ج 2 ص 849 ح 63 عن جابر عن الإمام الباقر عنه عليهماالسلام وفيه «يريد اللّه » بدل «يزيد اللّه » ، بحارالأنوار : ج 53 ص 63 ح 52 .

ص: 367

2 / 2 پيشوايىِ اهل بيت عليهم السلام

امام باقر عليه السلام :در كتابِ على بن الحسين عليه السلام چنين يافتيم : « «همانا اولياى الهى ، نه بيمى بر آنان است و نه اندوهگين مى شوند» . هرگاه واجبات الهى را به جا آورند و به سنّت هاى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله عمل كنند و از حرام هاى الهى بپرهيزند و از زرق و برق گذراى دنيا دل بركَنند و به آنچه پيشِ خداست ، دل ببندند و در پىِ رزق پاكيزه خدا باشند ، بى آن كه خواستار فخرفروشى و مال اندوزى باشند. آن گاه ، آنچه از حقوق واجب بر عهده آنان است ، ادا كنند ، اينان اند . آن كسانى كه خداوند به آنان در آنچه به دست آورده اند ، بركت داده است و بر آنچه براى آخرت خويش ، پيش فرستاده اند، پاداش مى يابند» .

امام صادق عليه السلام_ در باره سخن خداوند متعال : «هر كس از خداوند پروا كند ، خداوند ... او را از جايى كه گمان نمى كند ، روزى مى بخشد» _ :يعنى در آنچه به او داده ، بركت قرار مى دهد .

2 / 2پيشوايىِ اهل بيت عليهم السّلامامام حسن عليه السلام :اگر مردم ، سخن خداوند عز و جل و پيامبرش را مى شنيدند ، آسمانْ بارانش را ، و زمينْ بركتش را به آنان مى بخشيد و هرگز در اين امّت ، اختلاف و زد و خورد ، پيش نمى آمد و همه از نعمتِ سرسبز دنيا تا روز قيامت ، برخوردار مى شدند .

امام حسين عليه السلام_ در بيان آنچه هنگام ظهور امام زمان عليه السلام رُخ مى دهد _ :بركت ، از آسمان به سوى زمينْ فرو مى ريزد ، تا آن جا كه درخت ، به سبب ميوه فراوانى كه خداوند در آن مى افزوده ، مى شكند . [ مردم،] ميوه زمستانى را در تابستان و ميوه تابستانى را در زمستان مى خورند ، و اين ، معناى سخن خداوند متعال است كه: «و اگر مردمِ آبادى ها ايمان مى آوردند و پروا پيشه مى كردند ، بركت هايى را از آسمان و زمين به روى آنان مى گشوديم ؛ ليكن تكذيب كردند» .

.

ص: 368

أنساب الأشراف عن أبي عمرو الجوني :قالَ سَلمانُ الفارِسِيُّ حينَ بويِعَ أبو بَكرٍ : «كرداذ وناكرداذ» ؛ أي عَمِلتُم وما عَمِلتُم ، لَو بايَعوا عَلِيّا لَأَكَلوا مِن فَوقِهِم ومِن تَحتِ أرجُلِهِم . (1)

شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد :إنَّ سَلمانَ وَالزُّبَيرَ وَالأَنصارَ كانَ هَواهُم أن يُبايِعوا عَلِيّا عليه السلام بَعدَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، فَلَمّا بويِعَ أبو بَكرٍ قالَ سَلمانُ : أصَبتُمُ الخِبرَةَ وأَخطَأتُمُ المَعدِنَ . . . وقالَ يَومَئِذٍ : أصَبتُم ذَا السِّنِّ مِنكُم ، وأَخطَأتُم أهلَ بَيتِ نَبِيِّكُم ، لَو جَعَلتُموها فيهِم مَا اختَلَفَ عَلَيكُمُ اثنانِ ، ولَأَكَلتُموها رَغَدا (2)

راجع : ص 452 (اُناس ذَوُو بركة / أهل البيت عليهم السلام ) .

2 / 3العَدلالإمام عليّ عليه السلام :بِالعَدلِ تَتَضاعَفُ البَرَكاتُ . (3)

.


1- .أنساب الأشراف : ج 2 ص 274 ؛ الإيضاح : ص 457 عن ابن عمر ، الاحتجاج : ج 1 ص 192 ح 37 عن أبان بن تغلب عن الإمام الصادق عليه السلام وكلاهما نحوه .
2- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 2 ص 49 و ج 6 ص 43 وراجع : الاحتجاج : ج 1 ص 217 ح 38 .
3- .غرر الحكم : ج 3 ص 205 ح 4211 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 188 ح 3858 .

ص: 369

2 / 3 عدالت

أنساب الأشراف_ به نقل از ابو عمرو جونى _ :وقتى با ابو بكر بيعت شد ، سلمان گفت: «كرداذ و ناكرداذ ؛ يعنى : كرديد و نكرديد! اگر با على عليه السلام بيعت مى كردند ، از بالاى سر و زير پايشان [ از نعمت هاى الهى ]برخوردار مى شدند» .

شرح نهج البلاغة :سلمان ، زبير و انصار ، مايل بودند كه پس از پيامبر صلى الله عليه و آله ، با على عليه السلام بيعت كنند . چون مردم با ابو بكر بيعت كردند ، سلمان گفت: «به خبره دست يافتيد؛ امّا سرچشمه را از دست داديد» . و آن روز گفت: «سال خورده خويش را به دست آورديد ، و خاندان پيامبرتان را از دست داديد . اگر حكومت را در اين خاندان قرار داده بوديد ، هرگز دو نفر هم اختلاف نمى كردند و از نعمت الهى ، فراوان برخوردار مى شديد» .

ر . ك : ص 453 (انسان هاى بابركت / اهل بيت عليهم السلام ) .

2 / 3عدالتامام على عليه السلام :به سبب عدالت ، بركت ها افزونى مى يابند .

.

ص: 370

عنه عليه السلام :العَدلُ أغنَى الغَناءِ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ النّاسَ يَستَغنونَ إذا عُدِلَ بَينَهُم ، وتُنزِلُ السَّماءُ رِزقَها ، وتُخرِجُ الأَرضُ بَرَكَتَها بِإِذنِ اللّهِ تَعالى . (2)

.


1- .غرر الحكم : ج 1 ص 181 ح 686 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 42 ح 1002 .
2- .الكافي : ج 3 ص 568 ح 6 ، تهذيب الأحكام : ج 4 ص 136 ح 380 كلاهما عن ابن أبي يعفور ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 53 ح 1677 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الباقر عليه السلام ، المقنعة : ص 280 وزاد فيه «عليهم» بعد «تنزل» .

ص: 371

امام على عليه السلام :دادگرى ، سرشارترين بى نيازى است .

امام صادق عليه السلام :اگر ميان مردم دادگرى شود ، همه بى نياز مى شوند ، آسمان روزى خود را فرو مى ريزد ، و زمين به اذن پروردگار متعال ، بركت خويش را بيرون مى آورد .

.

ص: 372

الفصل الثالث : ما يوجب بركة العمر3 / 1حُسنُ العَمَلِالإمام عليّ عليه السلام :بَرَكَةُ العُمُرِ في حُسنِ العَمَلِ . (1)

راجع : ص 416 (ما يوجب البركة من الأعمال / تحسين العمل) .

3 / 2العَدلُ فِي الرَّعِيَّةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن وَلِيَ مِن اُمورِ المُسلِمينَ شَيئا فَحَسُنَت سيرَتُهُ رُزِقَ الهَيبَةَ في قُلوبِهِم . . . وإذا عَدَلَ فيهِم مُدَّ في عُمُرِهِ . (2)

3 / 3صِلَةُ الرَّحِمِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن سَرَّهُ أن يُنسَأَ لَهُ في عُمُرِهِ ويُوَسَّعَ لَهُ في رِزقِهِ فَليَتَّقِ اللّهَ وَليَصِل رَحِمَهُ . (3)

.


1- .غرر الحكم : ج 3 ص 262 ح 4434 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 195 ح 3999 .
2- .ذيل تاريخ بغداد : ج 2 ص 136 الرقم 419 عن ابن عبّاس ، كنزالعمّال : ج 6 ص 14 ح 14631 نقلاً عن الحكيم والديلمي وابن النجار عن ابن عبّاس .
3- .الزهد للحسين بن سعيد : ص 105 ح 107 ، الكافي : ج 2 ص 156 ح 29 عن الوصّافي عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، الخصال : ص 32 ح 112 عن أنس ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 44 ح 157 عن أحمد بن عامر الطائي وأحمد بن عبد اللّه الهروي وداود بن سليمان الفرّاء عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحارالأنوار : ج 74 ص 102 ح 56 ؛ صحيح البخاري : ج 5 ص 2232 ح 5639 عن أبي هريرة ، صحيح مسلم : ج 4 ص 1982 ح 21 ، سنن أبي داود : ج 2 ص 133 ح 1693 كلاهما عن أنس وفيها «في أثره» بدل «في عمره» ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 302 ح 1212 عن عاصم بن ضمرة عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، كنزالعمّال : ج 3 ص 365 ح 6968 .

ص: 373

فصل سوم : آنچه موجب بركت عمر است
3 / 1 نيكو كار كردن
3 / 2 دادگرى ميان مردم
3 / 3 صله رحم

فصل سوم : آنچه موجب بركت عمر است3 / 1نيكو كار كردنامام على عليه السلام :بركت عمر ، در نيكو انجام دادنِ كار است.

ر . ك : ص 417 (اعمالى كه موجب بركت است / خوب انجام دادنِ كار) .

3 / 2دادگرى ميان مردمپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس سرپرست بخشى از كارهاى مسلمانان شود و شيوه اش نيكو باشد، در دل هاى آنان هيبت مى يابد... و اگر در ميان آنان به عدالت رفتار كند، عمرش افزون مى گردد.

3 / 3صله رحمپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس خوش دارد كه عمرش طولانى و روزى اش فراوان شود، از خدا پروا كند و صله رحم نمايد.

.

ص: 374

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ القَومَ لَيَكونونَ فَجَرَةً ولا يَكونونَ بَرَرَةً، فَيَصِلونَ أرحامَهُم فَتَنمي أموالُهُم وتَطولُ أعمارُهُم، فَكَيفَ إذا كانوا أبرارا بَرَرَةً؟! (1)

عنه صلى الله عليه و آله :البِرُّ زِيادَةٌ فِي العُمُرِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ كانَ يَقولُ _ :إنَّ أفضَلَ ما يَتَوَسَّلُ بِهِ المُتَوَسِّلونَ الإِيمانُ بِاللّهِ ورَسولِهِ . . . وصِلَةُ الرَّحِمِ ؛ فَإِنَّها مَثراةٌ فِي المالِ ومَنسَأَةٌ فِي الأَجَلِ . (3)

عنه عليه السلام_ لِنَوفٍ البُكالِيِّ _ :يا نَوفُ، صِل رَحِمَكَ يَزيدُ اللّهُ في عُمُرِكَ. (4)

الإمام الصادق عليه السلام :ما نَعلَمُ شَيئا يَزيدُ فِي العُمُرِ إلّا صِلَةَ الرَّحِمِ، حَتّى إنَّ الرَّجُلَ يَكونُ أجَلُهُ ثَلاثَ سِنينَ فَيَكونُ وَصولاً لِلرَّحِمِ ، فَيَزيدُ اللّهُ في عُمُرِهِ ثَلاثينَ سَنَةً فَيَجعَلُها ثَلاثا وثَلاثينَ سَنَةً، ويَكونُ أجَلُهُ ثَلاثا وثَلاثينَ سَنَةً فَيَكونُ قاطِعا لِلرَّحِمِ ، فَيَنقُصُهُ اللّهُ ثَلاثينَ سَنَةً ويَجعَلُ أجَلَهُ إلى ثَلاثِ سِنينَ . (5)

.


1- .الكافي: ج 2 ص 155 ح 21 عن عبد اللّه بن سنان عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحارالأنوار: ج 74 ص 125 ح 88 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 5 ص 441 ح 16079 عن بعض بني رافع بن مكيث، اُسد الغابة : ج 5 ص 249 الرقم 5087 ، الإصابة : ج 6 ص 299 الرقم 8638 كلاهما عن مكيث ؛ شرح الأخبار : ج 1 ص 162 ح 114 عن زيد بن أرقم ، الزهد للحسين بن سعيد : ص 104 ح 104 عن عبد اللّه بن الوليد الوصافي عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 96 ص 146 ح 22 .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 205 ح 613، نهج البلاغة : الخطبة 110 ، علل الشرائع : ص 247 ح 1 عن إبراهيم بن عمر يرفعه ، الأمالي للطوسي : ص 216 ح 380 عن أبي بصير عن الإمام الباقر عنه عليهماالسلام ، بحارالأنوار : ج 77 ص 398 ح 21.
4- .الأمالي للصدوق: ص 278 ح 308 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 164 وفيه «صل رحمك كلّ يوم وليلةً...»، أعلام الدين : ص 187 كلّها عن نوف البكالي ، بحار الأنوار : ج 74 ص 89 ح 4 .
5- .الكافي : ج 2 ص 152 ح 17 ، الاُصول الستة عشر : ص 297 ح 451 نحوه وكلاهما عن إسحاق بن عمّار والأخير عن أبي الحسن عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 74 ص 121 ح 85 .

ص: 375

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مردمانى هستند كه گنكارند و نيكوكار نيستند ؛ امّا صله رحم مى كنند ، در نتيجه ، اموالشان افزون و عمرهايشان طولانى مى شود . پس چه رسد به اين كه اگر نيك و نيكوكار باشند!

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نيكى كردن ، مايه افزايش عمر است.

امام على عليه السلام_ مى فرمود _ :برترين چيزى كه وسيله جويان به آن متوسّل مى شوند، ايمان به خدا و پيامبرش... و صله رحم است، كه مايه فزونى ثروت و تأخير افتادن اجل است.

امام على عليه السلام_ به نوف بكالى _ :اى نوف ! صله رحم كن تا خداوند ، عمرت را افزون نمايد .

امام صادق عليه السلام :ما چيزى را جز صله رحم نمى دانيم كه عمر را بيفزايد، (1) تا آن جا كه گاهى باقى مانده عمر كسى ، سه سال است، آن گاه اهل صله رحم مى شود. خداوند هم سى سال بر عمرش مى افزايد و آن را سى و سه سال مى كند . گاهى [نيز باقى مانده] عمر كسى ، سى و سه سال است. از خويشاوندانش مى بُرد. خداوند هم سى سال از آن مى كاهد و عمرش را به سه سال كاهش مى دهد.

.


1- .. مقصود، بيان اهمّيت و نقش صله رحم در طول عمر است، و گرنه طول عمر، عوامل متعدّدى دارد ، چنان كه در ساير احاديث اين مَدخل نيز از آنها ياد شده است .

ص: 376

الأمالي للطوسي عن داود بن كثير الرقّي :كُنتُ جالِسا عِندَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام إذ قالَ مُبتَدِئا مِن قِبَلِ نَفسِهِ : يا داودُ ، لَقَد عُرِضَت عَلَيَّ أعمالُكُم يَومَ الخَميسِ ، فَرَأَيتُ في ما عُرِضَ عَلَيَّ مِن عَمَلِكَ صِلَتَكَ لِابنِ عَمِّكَ فُلانٍ ، فَسَرَّني ذلِكَ، إنّي عَلِمتُ [أنَّ] (1) صِلَتَكَ لَهُ أسرَعُ لِفَناءِ عُمُرِهِ وقَطعِ أجَلِهِ . قالَ داودُ : وكانَ لِيَ ابنُ عَمٍّ مُعانِدا ناصِبا خَبيثا ، بَلَغَني عَنهُ وعَن عِيالِهِ سوءُ حالٍ، فَصَكَكتُ لَهُ نَفَقَةً قَبلَ خُروجي إلى مَكَّةَ ، فَلَمّا صِرتُ فِي المَدينَةِ أخبَرَني أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام بِذلِكَ . (2)

الاختصاص عن عليّ بن حمزة :إنَّ موسَى بنَ جَعفَرٍ عليه السلام قالَ لِيَعقوبَ : . . . أما إنَّ أخاكَ سَيَموتُ في سَفَرِهِ قَبلَ أن يَصِلَ إلى أهلِهِ ، وسَتَندَمُ أنتَ عَلى ما كانَ مِنكَ ، وذاكَ أنَّكُما تَقاطَعتُما فَبُتِرَت أعمارُكُما ، فَقالَ لَهُ الرَّجُلُ : مَتى أجَلي؟ قالَ : كانَ أجَلُكَ قَد حَضَرَ حَتّى وَصَلتَ عَمَّتَكَ بِما وَصَلتَها بِهِ فَأَنسَأَ اللّهُ في أجَلِكَ عِشرينَ سَنَةً . (3)

راجع : ص 428 (ما يوجب البركة من الأعمال / صلة الرحم) .

.


1- .ما بين المعقوفين أثبتناه من بحارالأنوار .
2- .الأمالي للطوسي : ص 413 ح 929 ، بصائر الدرجات : ص 429 ح 3 ، الخرائج والجرائح : ج 2 ص 612 ح 8 كلاهما نحوه ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 227 وفيه «ناصبيّا معاندا» بدل «معاندا ناصبا خبيثا» ، بحارالأنوار : ج 23 ص 339 ح 12 .
3- .الاختصاص : ص 90 ، رجال الكشّي : ج 2 ص 742 ح 831 ، مدينة المعاجز : ج 6 ص 243 ح 1982 ، بحارالأنوار : ج 48 ص 36 ح 7 .

ص: 377

الأمالى ، طوسى_ به نقل از داوود بن كثير رَقّى _ :نزد امام صادق عليه السلام نشسته بودم. امام عليه السلام از پيش خود، چنين سخن آغاز كرد: «اى داوود! روز پنجشنبه ، كارهاى شما بر من عرضه شد. در ميان كارهاى تو كه بر من عرضه شد، صله رحمِ تو نسبت به فلان پسر عمويت بود كه مرا خوش حال ساخت. مى دانم كه صله رحمِ تو نسبت به او، به فناى عمر او و سر رسيدن اجلش شتاب بيشترى مى بخشد» . پسرعمويى داشتم كه دشمن امام عليه السلام ، ناصبى و خبيث بود. خبردار شدم كه وضع او و خانواده اش خوب نيست. لذا پيش از آن كه به سوى مكّه روانه شوم، براى او خرجى حواله كردم. چون به مدينه رسيدم، امام صادق عليه السلام آن را به من خبر داد .

الاختصاص_ به نقل از على بن حمزه _ :موسى بن جعفر عليه السلام به يعقوب فرمود : «... امّا برادرت، در مسافرتش ، پيش از آن كه به خانواده اش برسد، مى ميرد و تو هم از كار خود، پشيمان خواهى شد؛ چرا كه شما رابطه خويش را از هم بريده ايد . پس عمرتان كوتاه شده است». آن مرد پرسيد: اجل من ، كِى است؟ فرمود: «اجل تو ، فرا رسيده بود، تا آن كه به عمّه ات خيرى رساندى. خداوند هم عمر تو را بيست سال افزود و اجلت را به تأخير انداخت».

ر . ك : ص 429 (اعمالى كه موجب بركت است / صله رحم) .

.

ص: 378

3 / 4بِرُّ الوالِدَينِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن بَرَّ والِدَيهِ طوبى لَهُ! زادَ اللّهُ في عُمُرِهِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :يَابنَ آدَمَ ابرَر والِدَيكَ وصِل رَحِمَكَ؛ يُيَسَّر لَكَ يُسرُكَ، ويُمَدَّ لَكَ في عُمُرِكَ. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :كانَ في ما أعطَى اللّهُ تَعالى موسى فِي الأَلواحِ : . . . وَاشكُر لي ولِوالِدَيكَ ؛ أقِكَ المَتالِفَ، واُنسِئ لَكَ في عُمُرِكَ، واُحيِكَ حَياةً طَيِّبَةً، وأَقلِبكَ إلى خَيرٍ مِنها . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :إن أحبَبتَ أن يَزيدَ اللّهُ في عُمُرِكَ فَسُرَّ أبَوَيكَ . (4)

3 / 5بِرُّ الأَهلِالإمام الصادق عليه السلام :مَن حَسُنَ بِرُّهُ بِأَهلِهِ زادَ اللّهُ في عُمُرِهِ . (5)

3 / 6الصَّدَقَةرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ صَدَقَةَ المُسلِمِ تَزيدُ فِي العُمُرِ ، وتَمنَعُ ميتَةَ السّوءِ ، ويُذهِبُ اللّهُ بِهَا الكِبرَ وَالفَخرَ . (6)

.


1- .المستدرك على الصحيحين : ج4 ص170 ح7257، الأدب المفرد : ص20 ح22، المعجم الكبير : ج20 ص199 ح447 كلّها عن معاذ ، كنزالعمّال : ج16 ص468 ح45483 ؛ روضة الواعظين : ص403.
2- .الفردوس : ج 5 ص 282 ح 8190 عن أبي هريرة ، المصنف لابن أبي شيبة : ج 6 ص 97 ح 4 عن كعب نحوه من دون إسناد إليه صلى الله عليه و آله ؛ عوالي اللآلي : ج 1 ص 270 ح 82 نحوه .
3- .تاريخ دمشق : ج 61 ص 128 عن جابر بن عبد اللّه ، كنزالعمّال : ج 16 ص 475 ح 45522 ؛ بحارالأنوار : ج 13 ص 358 ح 63 نقلاً عن كشف الغمّة عن جابر بن عبد اللّه .
4- .الزهد للحسين بن سعيد : ص 100 ح 90 ، بحارالأنوار : ج 74 ص 81 ح 84.
5- .الكافي : ج 8 ص 219 ح 269 عن مثنى الحنّاط ، الأمالي للطوسي : ص 245 ح 420 عن الحسن بن زياد الصيقل ، إرشاد القلوب : ج 1 ص 134 ، الخصال : ص 88 ح 21 عن محمّد بن مسلم ، تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 95 مع اختلاف يسير في اللفظ.
6- .المعجم الكبير : ج 17ص 22 ح 31 عن عمرو بن عوف ، كنزالعمّال : ج 6 ص 371 ح 16111 .

ص: 379

3 / 4 نيكى به پدر و مادر
3 / 5 نيكى به خانواده
3 / 6 صدقه

3 / 4نيكى به پدر و مادرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس به پدر و مادرش نيكى كند، خوشا به حالش! خداوند، عمرش را مى افزايد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى فرزند آدم! به پدر و مادرت نيكى كن و صله رحم داشته باش تا خداوند ، كارت را آسان و عمرت را طولانى گرداند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در آنچه خداى متعال در «الواح» به موسى عليه السلام عطا كرد، اين بود كه : «...از من و پدر و مادرت ، سپاس گزارى كن، تا تو را از نابود شدن ها نگاه دارم و عمرت را طولانى سازم و تو را با حياتى پاك، زنده بدارم و به بهتر از آن ، منتقلت كنم» .

امام صادق عليه السلام :اگر دوست دارى كه خداوند ، عمرت را زياد كند، پدر و مادرت را شاد كن.

3 / 5نيكى به خانوادهامام صادق عليه السلام :هر كس نيكى اش به خانواده اش خوب باشد، خداوند بر عمرش مى افزايد.

3 / 6صدقهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :صدقه دادن مسلمان، عمر را مى افزايد و جلوى مرگ بد را مى گيرد. خداوند به سبب آن، تكبّر و فخرفروشى را از بين مى برد .

.

ص: 380

الإمام عليّ عليه السلام :بِالصَّدَقَةِ تُفسَحُ الآجالُ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ صَدَقَةَ اللَّيلِ تُطفِئُ غَضَبَ الرَّبِّ ، وتَمحُو الذَّنبَ العَظيمَ ، وتُهَوِّنُ الحِسابَ، وصَدَقَةَ النَّهارِ تُثمِرُ المالَ وتَزيدُ فِي العُمُرِ . (2)

3 / 7صَنائِعُ المَعروفِالإمام عليّ عليه السلام :كَثرَةُ اصطِناعِ المَعروفِ تَزيدُ فِي العُمُرِ وتَنشُرُ الذِّكرَ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :مَن يَموتُ بِالذُّنوبِ أكثَرُ مِمَّن يَموتُ بِالآجالِ، ومَن يَعيشُ بِالإِحسانِ أكثَرُ مِمَّن يَعيشُ بِالأَعمالِ (4) . (5)

الإمام الكاظم عليه السلام :كانَ في بَني إسرائيلَ رَجُلٌ صالِحٌ وكانَت لَهُ امرَأَةٌ صالِحَةٌ ، فَرَأى فِي النَّومِ أنَّ اللّهَ تَعالى قَد وَقَّتَ لَكَ مِنَ العُمُرِ كَذا وكَذا سَنَةً ، وجَعَلَ نِصفَ عُمُرِكَ في سَعَةٍ ، وجَعَلَ النِّصفَ الآخَرَ في ضيقٍ ، فَاختَر لِنَفسِكَ إمَّا النِّصفَ الأَوَّلَ وإمَّا النِّصفَ الأَخيرَ . فَقالَ الرَّجُلُ : إنَّ لي زَوجَةً صالِحَةً وهِيَ شَريكَتي فِي المَعاشِ فَاُشاوِرُها في ذلِكَ وتَعودُ إلَيَ فَاُخبِرُكَ . فَلَمّا أصبَحَ الرَّجُلُ قالَ لِزَوجَتِهِ : رَأَيتُ فِي النَّومِ كَذا وكَذا ، فَقالَت : يا فُلانُ ، اختَرِ النِّصفَ الأَوَّلَ وتَعَجَّلِ العافِيَةَ ؛ لَعَلَّ اللّهَ سَيَرحَمُنا ويُتِمُّ لَنَا النِّعمَةَ . فَلَمّا كانَ فِي اللَّيلَةِ الثّانِيَةِ أتَى الآتي فَقالَ : مَا اختَرتَ؟ فَقالَ : اِختَرتُ النِّصفَ الأَوَّلَ ، فَقالَ : ذلِكَ لَكَ . فَأَقبَلَتِ الدُّنيا عَلَيهِ مِن كُلِّ وَجهٍ ، ولَمّا ظَهَرَت نِعمَتُهُ قالَت لَهُ زَوجَتُهُ : قَرابَتُكَ وَالمُحتاجونَ فَصِلهُم وبَرَّهُم ، وجارُكَ وأَخوكَ فُلانٌ فَهَبهُم . فَلَمّا مَضى نِصفُ العُمُرِ وجازَ حَدُّ الوَقتِ رَأَى الرَّجُلَ الَّذي رَآهُ أوَّلاً فِي النَّومِ ، فَقالَ لَهُ : إنَّ اللّهَ تَعالى قَد شَكَرَ لَكَ ذلِكَ ولَكَ تَمامَ عُمُرِكَ سَعَةٌ مِثلُ ما مَضى . (6)

.


1- .غرر الحكم : ج 3 ص 212 ح 4239 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 187 ح 3839.
2- .الكافي : ج 4 ص 9 ح 3 ، تهذيب الأحكام : ج 4 ص 105 ح 300 ، ثواب الأعمال : ص 174 ح 2 كلّها عن معلّى بن خنيس ، بحارالأنوار : ج 96 ص 125 ح 39.
3- .غرر الحكم : ج 4 ص 594 ح 7113 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 390 ح 6601.
4- .كذا في المصدر ، وفي بحار الأنوار نقلاً عن المصدر «بالأعمار» ، وكذا في تنبيه الخواطر ، وهو الأنسب .
5- .الأمالي للطوسي : ص 701 ح 1498، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 87 كلاهما عن فضيل بن يسار عن رجل، بحارالأنوار : ج 5 ص 140 ح 6.
6- .قصص الأنبياء للراوندي : ص 182 ح 221 عن عبد الرحمن بن الحجّاج ، بحار الأنوار : ج 96 ص 162 ح 6 .

ص: 381

3 / 7 انجام دادن كارهاى نيك

امام على عليه السلام :به سبب صدقه، عمرها وسعت مى يابند.

امام صادق عليه السلام :صدقه در شب، خشم پروردگار را فرو مى نشاند و گناه بزرگ را محو مى كند و حساب را آسان مى سازد؛ و صدقه در روز، مال را افزايش مى دهد و بر عمر مى افزايد.

3 / 7انجام دادن كارهاى نيكامام على عليه السلام :زياد كار نيك انجام دادن، عمر را مى افزايد و نام را پرآوازه مى سازد.

امام صادق عليه السلام :تعداد كسانى كه به سبب گناهان مى ميرند، بيش از كسانى است كه به اجل هايشان مى ميرند ، و تعداد آنان كه به سبب نيكوكارى زندگى مى كنند، بيش از كسانى است كه به عمرهايشان (1) زندگى مى كنند .

امام كاظم عليه السلام :در بنى اسرائيل، مرد نيكى بود كه همسرى نيك داشت . در خواب ديد كه [كسى به او مى گويد] : «خداوند برايت فلان مقدار عمر قرار داده است و نيمى از عمرِ تو را در گشايش و نيم ديگر را در تنگى گذارده است. حال ، تو براى خودت انتخاب كن ؛ نيمه اوّل را يا نيمه دوم ديگر را» . آن مرد گفت: من ، همسر نيكوكارى دارم كه شريك زندگى من است. با او مشورت مى كنم و وقتى برمى گردى ، به تو خبر مى دهم . صبح كه شد، آن مرد به همسرش گفت: در خواب ، چنين ديدم. زنش گفت: فلانى! نيمه اوّل را برگزين و در انتخابِ عافيت بشتاب . باشد كه خداوند بر ما ترحّم كند و نعمت را بر ما كامل سازد. شب دوم كه شد، آن كه به خواب او آمده بود، آمد و گفت: «چه برگزيدى؟» . گفت: نيمه اوّل را برگزيدم. گفت: «باشد . خواسته ات پذيرفته است». پس دنيا از هر طرف ، به او روى آورْد و چون نعمتش آشكار شد، همسرش به او گفت: با خويشاوندان خود صله رحم كن و به نيازمندان، نيكى نما و به فلان همسايه و برادرت ، بخشش كن . چون نيمى از عمرش گذشت و از اندازه آن وقت، بيشتر سپرى شد، همان كسى را ديد كه در خواب ديده بود . آن شخص به او گفت: «خداى متعال، كار تو را سپاس گفت و همه عمرت را مثل گذشته در گشايش قرار داد».

.


1- .. ترجمه اين كلمه ، بر اساس متن بحار الأنوار _ كه صحيح تر است _ انجام گرفته است .

ص: 382

3 / 8حُسنُ الجِوارِالإمام الصادق عليه السلام :حُسنُ الجِوارِ زِيادَةٌ فِي الأَعمارِ ، وعِمارَةُ الدِّيارِ . (1)

3 / 9قِصَرُ الآمالِالإمام عليّ عليه السلام :طالَ عُمُرُ مَن قَصُرَ رَجاهُ . (2)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 667 ح 7 عن أبي مسعود وص 152 ح 14 عن الحكم الحنّاط نحوه ، مشكاة الأنوار : ص 374 ح 1226 ، بحارالأنوار : ج 74 ص 120 ح 82 ؛ مسند ابن حنبل : ج 9 ص 504 ح 25314 عن عائشة نحوه، كنزالعمّال : ج 3 ص 356 ح 6910.
2- .المواعظ العددية : ص 58.

ص: 383

3 / 8 خوش رفتارى با همسايه
3 / 9 كوتاهى آرزوها

3 / 8خوش رفتارى با همسايهامام صادق عليه السلام :خوش رفتارى با همسايه، مايه فزونى عمرها و آبادى سرزمين هاست.

3 / 9كوتاهى آرزوهاامام على عليه السلام :هر كه آرزويش كوتاه باشد، عمرش طولانى مى شود.

.

ص: 384

3 / 10نِيَّةُ الحَجِّ بَعدَ الرُّجوعِ مِن مَكَّةَالإمام الصادق عليه السلام :مَن رَجَعَ مِن مَكَّةَ وهُوَ يَنوِي الحَجَّ مِن قابِلٍ زيدَ في عُمُرِهِ . (1)

3 / 11زِيارَةُ الحُسَينِ عليه السلامالإمام الباقر عليه السلام :مُروا شيعَتَنا بِزِيارَةِ قَبرِ الحُسَينِ عليه السلام ؛ فَإِنَّ إتيانَهُ يَزيدُ فِي الرِّزقِ، ويَمُدُّ فِي العُمُرِ، ويَدفَعُ مَدافِعَ السّوءِ . (2)

تهذيب الأحكام عن منصور بن حازم :سَمِعتُهُ عليه السلام يَقولُ : مَن أتى عَلَيهِ حَولٌ لَم يَأتِ قَبرَ الحُسَينِ عليه السلام نَقَصَ اللّهُ مِن عُمُرِهِ حَولاً، ولَو قُلتُ إنَّ أحَدَكُم يَموتُ قَبلَ أجَلِهِ بِثَلاثينَ سَنَةً لَكُنتُ صادِقا ؛ وذلِكَ أنَّكُم تَترُكونَ زِيارَتَهُ . فَلا تَدَعوها يَمُدُّ اللّهُ في أعمارِكُم ويَزيدُ (3) في أرزاقِكُم، وإذا تَرَكتُم زِيارَتَهُ نَقَصَ اللّهُ مِن أعمارِكُم وأَرزاقِكُم . فَتَنافَسوا في زِيارَتِهِ ، ولا تَدَعوا ذلِكَ . (4)

3 / 12إسباغُ الوُضوءِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لِأَنَسٍ _ :يا أنَسُ ، أسبِغِ الوُضوءَ يُزَد في عُمُرِكَ . (5)

.


1- .الكافي : ج 4 ص 281 ح 3 عن عبد اللّه بن سنان ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 220 ح 2223 .
2- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 42 ح 86 عن محمّد بن مسلم ، بحارالأنوار : ج 101 ص 48 ح 17 .
3- .كذا في المصدر ، وفي المزار للمفيد «يزد» .
4- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 43 ح 91 عن منصور بن حازم ، المزار للمفيد : ص 32 ح 2 ، كامل الزيارات : ص 285 ح 457 ، المزار الكبير : ص 343 ح 2 ، بحارالأنوار : ج 101 ص 47 ح 11.
5- .المعجم الأوسط : ج 5 ص 328 ح 5453 ، مسند أبي يعلى : ج 4 ص 177 ح 4167 ، مسند الشهاب : ج 1 ص 377 ، تاريخ دمشق : ج 9 ص 344 كلّها عن أنس ، كنزالعمّال : 15 ص 909 ح 43571.

ص: 385

3 / 10 نيّت كردنِ حجِّ دوباره ، بعد از بر گشتن
3 / 11 زيارت حسين عليه السلام
3 / 12 كامل وضو گرفتن

3 / 10نيّت كردنِ حجِّ دوباره ، بعد از بر گشتنامام صادق عليه السلام :هر كس از مكّه برگردد، در حالى كه تصميم دارد سال بعد هم به حج برود، بر عمرش افزوده مى شود.

3 / 11زيارت امام حسين عليه السلامامام باقر عليه السلام :پيروان ما را به زيارت قبر حسين عليه السلام فرمان دهيد؛ چرا كه زيارت آن، بر روزى مى افزايد، عمر را طولانى مى كند و از حوادث ناگوار ، جلوگيرى مى نمايد.

تهذيب الأحكام_ به نقل از منصور بن حازم _ :از او (امام صادق عليه السلام ) شنيدم كه مى فرمود : «هر كه يك سال بر او بگذرد و به زيارت قبر حسين عليه السلام نرود، خداوند ، يك سال از عمر او مى كاهد و اگر بگويم كه يكى از شما سى سال، پيش از اجل خود مى ميرد، راست گفته ام . اين، براى آن است كه زيارت او را ترك مى كنيد . پس زيارتش را ترك نكنيد تا خداوند ، عمرهاى شما را طولانى و روزى هاى شما را افزون كند، و هر گاه زيارتش را ترك كنيد، خداوند از عمرها و روزى هاى شما مى كاهد. پس در زيارت او ، از يكديگر پيشى بگيريد و آن را ترك نكنيد» .

3 / 12كامل وضو گرفتنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به اَنَس _ :اى اَنَس! وضو را كامل بگير (به اندازه كافى آب براى شستن اعضاى وضو به كار ببر) تا عمرت افزون شود.

.

ص: 386

3 / 13دَوامُ الطَّهارَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لِأَنَسٍ _ :يا أنَسُ ، أكثِر مِنَ الطَّهورِ يَزِدِ اللّهُ في عُمُرِكَ . (1)

3 / 14تَجَنُّبُ البَوائِقِالإمام الرضا عليه السلام :قالَ جَعفَرُ بنُ مُحَمَّدٍ عليه السلام : تَجَنَّبُوا البَوائِقَ يُمَدَّ لَكُم فِي الأَعمارِ . (2)

3 / 15الصَّلاةُ في مَسجِدِ السَّهلَةِالإمام زين العابدين عليه السلام :مَن صَلّى في مَسجِدِ السَّهلَةِ رَكعَتَينِ ، زادَ اللّهُ عز و جل في عُمُرِهِ سَنَتَينِ . (3)

3 / 16الدُّعاءالإمام الصادق عليه السلام :اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ ... طولَ العُمُرِ ودَوامَ اليُسرِ . (4)

.


1- .الأمالي للمفيد : ص 60 ح 5 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 99 ح 186 كلاهما عن أنس ، بحارالأنوار : ج 69 ص 396 ح 81 .
2- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 36 ح 90 عن أحمد بن الحسن الحسيني عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام ، مسند زيد : ص 473 ، بحارالأنوار : ج 68 ص 19 ح 28 .
3- .المزار للمفيد : ص 14 ، المزار الكبير : ص 134 ح 6 ، فضل الكوفة ومساجدها : ص 43 ، بحارالأنوار : ج 100 ص 436 ح 6 .
4- .الكافي : 4 ص 166 ح 6 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 166 ح 2032 ، تهذيب الأحكام : ج 3 ص 123 ح 267 ، الإقبال : ج 1 ص 431 وفيهما «وحسن الشكر» بعد «وطول العمر» وكلّها عن أبي بصير ، بحارالأنوار : ج 98 ص 177 ح 2 .

ص: 387

3 / 13 پيوسته با وضو بودن
3 / 14 پرهيز از شرّرسانى
3 / 15 نماز گزاردن در مسجد سَهْله
3 / 16 دعا

3 / 13پيوسته با وضو بودنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به اَنَس _ :اى اَنَس! زياد وضو بگير تا خداوند، بر عمرت بيفزايد.

3 / 14پرهيز از شررسانىامام رضا عليه السلام :جعفر بن محمّد (صادق) عليه السلام فرمود: «از شررسانى بپرهيزيد تا عمرهاى شما دراز شود».

3 / 15نماز گزاردن در مسجد سَهْلهامام زين العابدين عليه السلام :هر كس در مسجد سَهْله دو ركعت نماز بخواند، خداوند ، دو سال بر عمر او مى افزايد.

3 / 16دعاامام صادق عليه السلام :خداوندا! طول عمر و دوام توانگرى را... از تو مى خواهم.

.

ص: 388

عنه عليه السلام_ في دُعائِهِ في كُلِّ لَيلَةٍ مِن شَهرِ رَمَضانَ _ :وأن تَجعَلَ في ما تَقضي وتُقَدِّرُ مِنَ الأَمرِ المَحتومِ فِي الأَمرِ الحَكيمِ في لَيلَةِ القَدرِ مِنَ القَضاءِ الَّذي لا يُرَدُّ ولا يُبَدَّلُ ؛ أن تُطيلَ عُمُري . (1)

3 / 17تِلكَ الاُمورُرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ حينَ سَأَ لَهُ عَلِيٌّ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ : « يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ » (2) _ :لَاُقِرَّنَّ عَينَكَ بِتَفسيرِها ، ولَاُقِرَّنَّ عَينَ اُمَّتي مِن بَعدي بِتَفسيرِها : الصَّدَقَةُ (3) عَلى وَجهِها، وبِرُّ الوالِدَينِ ، وَاصطِناعُ المَعروفِ ؛ يُحَوِّلُ الشَّقاءَ سَعادَةً ، ويَزيدُ فِي العُمُرِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن سَرَّهُ أن يُمَدَّ في عُمُرِهِ، وأَن يُبسَطَ لَهُ في رِزقِهِ ؛ فَليَصِل رَحِمَهُ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن اُلهِمَ الصِّدقَ في كَلامِهِ، وَالإِنصافَ مِن نَفسِهِ، وبِرَّ والِدَيهِ، ووَصلَ رَحِمِهِ ؛ اُنسِئَ لَهُ أجَلُهُ ، ووُسِّعَ عَلَيهِ في رِزقِهِ ، ومُتِّعَ بِعَقلِهِ، ولُقِّنَ حُجَّتَهُ وَقتَ مُساءَلَتِهِ . (6)

عنه صلى الله عليه و آله :صِلَةُ الرَّحِمِ وحُسنُ الخُلُقِ وحُسنُ الجِوارِ ؛ يَعمُرنَ الدِّيارَ ، ويَزِدنَ فِي الأَعمارِ . (7)

.


1- .الكافي : ج 4 ص 161 ح 3 ، تهذيب الأحكام : ج 3 ص 102 ح 264 ، مصباح المتهجّد : ص 630 ح 708 كلّها عن محمّد بن عطية ، الإقبال : ج 1 ص 144 .
2- .الرعد : 39 .
3- .في المصدر : «الصدق» ، والصحيح ما أثبتناه كما في بقية المصادر .
4- .سبل الهدى والرشاد : ج 9 ص 235 عن الإمام علي عليه السلام ، الدرّ المنثور : ج 4 ص 661 وفي ذيله «ويقي مصارع السوء» ، كنزالعمّال : ج 2 ص 441 ح 4444 ؛ الميزان في تفسير القرآن : ج 11 ص 380 .
5- .الكافي : ج 2 ص 156 ح 29 عن الوصافي عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، عدّة الداعي : ص 76 وفيه «فليصل أبويه فإنّ صلتهما من طاعة اللّه » بدل «فليصل رحمه» ، بحارالأنوار : ج 74 ص 85 ح 96 ؛ المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 177 ح 7280 عن عاصم نحوه ، كنزالعمّال : ج 3 ص 365 ح 6968 .
6- .أعلام الدين : ص 265 ، معدن الجواهر : ص 40 .
7- .مكارم الأخلاق لابن أبي الدنيا : ص 103 ح 329 عن عائشة ، كنزالعمّال : ج 3 ص 45 ح 5408 نقلاً عن مسند ابن حنبل وسنن الترمذي عن أبي الدرداء وعائشة ؛ الكافي : ج 2 ص 152 ح 14 عن الإمام الصادق عليه السلام من دون إسناد إليه صلى الله عليه و آله وليس فيه «حسن الخلق» ، بحارالأنوار : ج 74 ص 120 ح 82 .

ص: 389

3 / 17 و اين چند كار

امام صادق عليه السلام_ در دعايش در هر شب ماه رمضان _ :و [ از تو مى خواهم كه ]در آنچه حُكم و مقدّر مى كنى، از فرمانِ حتمى در كار حكيمانه در شب قدر، حُكمى كه بر نمى گردد و عوض نمى شود، عمرم را طولانى قرار دهى .

3 / 17و اين چند كارپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ هنگامى كه امام على عليه السلام از ايشان در باره اين آيه: «خداوند، آنچه را بخواهد، محو مى كند يا نگه مى دارد، و اصل كتاب (لوح محفوظ) ، نزد اوست» پرسيد _ :با تفسير آن، چشمانت را روشن مى كنم و با تفسير آن، چشم امّت خويش را پس از خودم، فروغ مى بخشم: صدقه دادن به طرز درست [و شرعىِ] آن ، نيكى به پدر و مادر، و انجام دادن كار نيك ، شقاوت را به سعادت تبديل مى كنند و عمر را مى افزايند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس خوش دارد كه عمرش طولانى و روزى اش فراوان گردد، صله رحم كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به هر كس راستگويى ، انصاف ، نيكى كردن به پدر و مادرش و صله رحم عطا شود ، اجلش به تأخير مى افتد، روزى اش گسترش مى يابد، از عقلش بهره مند مى شود و در هنگام سؤال و جواب [ _ِ مأموران الهى ] ، حجّتش (پاسخِ لازم) ، به او تلقين (يادآورى) مى گردد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :صله رحم، اخلاق نيكو و رفتار نيك با همسايه، خانه ها را آباد و عمرها را افزون مى كنند .

.

ص: 390

عنه صلى الله عليه و آله :حُسنُ الخُلُقِ وصِلَةُ الأَرحامِ وبِرُّ القَرابَةِ ؛ تَزيدُ فِي الأَعمارِ، وتَعمُرُ الدِّيارَ ولَو كانَ القَومُ فُجّارا . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :عَلَيكُم بِصَنائِعِ الإِحسانِ ، وحُسنِ البِرِّ بِذَوِي الرَّحِمِ وَالجيرانِ ؛ فَإِنَّهُما يَزيدانِ فِي الأَعمارِ ، ويَعمُرانِ الدِّيارَ . (2)

الإمام الباقر عليه السلام :صَدَقَةُ السِّرِّ تُطفِئُ غَضَبَ الرَّبِّ ، وبِرُّ الوالِدَينِ وصِلَةُ الرَّحِمِ يَزيدانِ فِي الأَجَلِ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :البِرُّ وحُسنُ الخُلُقِ يَعمُرانِ الدِّيارَ ، ويَزيدانِ فِي الأَعمارِ . (4)

الكافي عن زرارة :سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَقولُ : ثَلاثَةٌ إن يَعلَمهُنَّ المُؤمِنُ كانَ زِيادَةً في عُمُرِهِ ، وبَقاءَ النِّعمَةِ عَلَيهِ . فَقُلتُ : وما هُنَّ؟ قالَ : تَطويلُهُ في رُكوعِهِ وسُجودِهِ في صَلاتِهِ ، وتَطويلُهُ لِجُلوسِهِ عَلى طَعامِهِ إذا أطعَمَ عَلى مائِدَتِهِ ، وَاصطِناعُهُ المَعروفَ إلى أهلِهِ . (5)

.


1- .أعلام الدين : ص 294 ، نزهة الناظر : ص 32 ح 26 ، بحارالأنوار : ج 77 ص 172 ح 8 .
2- .غرر الحكم : ج 4 ص 306 ح 6168 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 342 ح 5846 .
3- .الزهد للحسين بن سعيد : ص 101 ح 97 عن الوصافي ، بحارالأنوار : ج 74 ص 82 ح 89 .
4- .الكافي : ج 2 ص 100 ح 8 ، الزهد للحسين بن سعيد : ص 93 ح 74 ، حلية الأبرار : ج 1 ص 222 ح 9 كلّها عن عبد اللّه بن سنان ، بحارالأنوار : ج 71 ص 395 ح 73 .
5- .الكافي : ج 4 ص 49 ح 15، المواعظ العددية : ص 179 .

ص: 391

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اخلاق نيكو، صله رحم و نيكى كردن به خويشاوندان، عمرها را مى افزايند و خانه ها را آباد مى سازند ، هر چند كه مردم، گنهكار باشند.

امام على عليه السلام :بر شما باد نيكوكارى ، و نيكى كردنِ شايسته به خويشاوندان و همسايگان ؛ زيرا اين دو كار، عمرها را افزون و خانه ها را آباد مى سازند .

امام باقر عليه السلام :صدقه پنهانى، خشم پروردگار را فرو مى نشاند و نيكى كردن به پدر و مادر و صله رحم، عمر را طولانى مى كنند.

امام صادق عليه السلام :نيكى و اخلاق نيكو، خانه ها را آباد و عمرها را طولانى مى سازند.

الكافى_ به نقل از زراره _ :شنيدم كه امام صادق عليه السلام مى فرمود: «سه چيز است كه اگر مؤمن آنها را بداند [ و بِدانها عمل كند ]، موجب افزايش عمر و پايدارى نعمت او خواهند شد» . پرسيدم: آن سه چيز ، كدام اند؟ فرمود: «طول دادن ركوع و سجود در نمازش؛ طول دادن نشستن بر سر سفره خويش، آن گاه كه به ديگران بر سر سفره خود ، غذا مى دهد ؛ و نيكى كردن به خانواده اش» .

.

ص: 392

الفصل الرابع : ما يوجب بركة الدار4 / 1الاُضحِيَّةُ عِندَ البِناءِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن بَنى مَسكَنا فَليَذبَح كَبشا سَمينا، وَليُطعِم لَحمَهُ المَساكينَ، ثُمَّ يَقولُ: «اللّهُمَّ ادحَر عَنّي مَرَدَةَ الجِنِّ وَالإِنسِ وَالشَّياطينِ، وبارِك لَنا في بُيوتِنا» إلّا اُعطِيَ ما سَأَلَ. (1)

4 / 2الإِطعامرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ البَرَكَةَ أسرَعُ إلَى البَيتِ الَّذي يُمتارُ مِنهُ المَعروفُ مِنَ الشَّفرَةِ في سَنامِ البَعيرِ ، أو مِنَ السَّيلِ إلى مُنتَهاهُ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :البَيتُ الَّذي يُمتارُ مِنهُ الخَيرُ وَالبَرَكَةُ (3) أسرَعُ إلَيهِ مِنَ الشَّفرَةِ في سَنامِ البَعيرِ. (4)

راجع : ص 426 (ما يوجب البركة من الأعمال / الإطعام) .

.


1- .الكافي : ج 6 ص 299 ح 20 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، ثواب الأعمال : ص 221 ح 1 عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله .
2- .الكافي : ج 4 ص 29 ح 2 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 56 ح 1689 ، الجعفريّات : ص 153 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله .
3- .وفي نسخة : «الخبز ، البركة ...» .
4- .المحاسن : ج 2 ص 147 ح 1390 عن عمرو بن جميع رفعه ، بحارالأنوار : ج 74 ص 362 ح 19 .

ص: 393

فصل چهارم : آنچه مايه بركت خانه است
4 / 1 قربانى كردن به هنگام ساختنِ خانه
4 / 2 اِطعام

فصل چهارم : آنچه مايه بركت خانه است4 / 1قربانى كردن به هنگام ساختنِ خانهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس خانه اى ساخت، قوچ چاقى قربانى كند و گوشت آن را به بينوايان بدهد و سپس بگويد: «پروردگارا! سركشانِ جن و انس و شياطين را از من بران و اين خانه را براى ما مبارك گردان». قطعا آنچه خواسته است، به او عطا مى شود.

4 / 2اِطعامپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بركت ، به خانه اى كه از آن به مردم نيكى برسد ، سريع تر مى رسد تا فرو رفتن تيغ در كوهان شتر يا رسيدن سيل به پايان [مسيرِ ]خود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خانه اى كه از آن آذوقه خيرات مى شود ، بركت به آن خانه ، سريع تر از فرو رفتن تيغ در كوهان شتر مى رسد .

ر . ك : ص 427 (اعمالى كه موجب بركت است / اطعام) .

.

ص: 394

4 / 3البَناترسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما مِن بَيتٍ فيهِ البَناتُ إلّا نَزَلَت كُلَّ يَومٍ عَلَيهِ اثنَتا عَشرَةَ بَرَكَةً ورَحمَةً مِنَ السَّماءِ ، ولا تَنقَطِعُ زِيارَةُ المَلائِكَةِ مِن ذلِكَ البَيتِ ، يَكتُبونَ لِأَبيهِم كُلَّ يَومٍ ولَيلَةٍ عِبادَةَ سَنَةٍ . (1)

راجع : ص 462 (اُناس ذَوُو بركة / الصبيان) .

4 / 4التَّسليمُ عِندَ دُخولِ البَيتِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا دَخَلَ أحَدُكُم بَيتَهُ فَليُسَلِّم؛ فَإِنَّهُ يَنزِلُهُ البَرَكَةُ وتَأنَسُهُ المَلائِكَةُ. (2)

4 / 5التَّسمِيَةُ بِأَسماءِ الأَنبِياءِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا كانَ اسمُ بَعضِ أهلِ البَيتِ اسمَ نَبِيٍّ لَم تَزَلِ البَرَكَةُ فيهِم . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن سَمّى بِاسمي يَرجو بَرَكَتي ويُمني ، غَدَت عَلَيهِ البَرَكَةُ وراحَت إلى يَومِ القِيامَةِ . (4)

.


1- .جامع الأخبار : ص 285 ح 765 عن أبي هريرة .
2- .علل الشرائع : ص 583 ح 23 عن يعقوب رفعه إلى الإمام عليّ عليه السلام ، مشكاة الأنوار : ص 341 ح 1092 عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 76 ص 7 ح 25 وص 175 ح 2 .
3- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 188 ح 682 عن الإمام الصادق عليه السلام .
4- .اُسد الغابة : ج 1 ص 535 الرقم 745 عن ابن جشيب عن أبيه ، كنزالعمّال : ج 16 ص 421 ح 45221 نقلاً عن ابن أبي عاصم وأبي نعيم .

ص: 395

4 / 3 دختران
4 / 4 سلام دادن به هنگام ورود به خانه
4 / 5 نام گذارى به نام پيامبران عليهم السلام

4 / 3دخترانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ خانه اى نيست كه در آن دخترانى باشند ، مگر آن كه هر روز از آسمان بر آن خانه ، دوازده بركت و رحمت فرود مى آيد و ديدار فرشتگان از آن خانه قطع نمى شود . [ نيز ] براى پدر آنان ، در هر شبانه روز ، عبادت يك سال را مى نويسند .

ر . ك : ص 463 (انسان هاى با بركت / كودكان) .

4 / 4سلام دادن به هنگام ورود به خانهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه يكى از شما به خانه خود وارد مى شود، سلام دهد؛ چرا كه بركت مى آورد و فرشتگان با آن، مأنوس مى شوند.

4 / 5نام گذارى به نام پيامبرانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه نام برخى از اهل خانه نام پيامبرى باشد، در ميان آنان ، پيوسته بركت خواهد بود.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس به اميد بركت و ميمنتِ من ، به نام من نام گذارى كند ، تا روز قيامت ، بركت به نزد او آمد و شد مى كند .

.

ص: 396

4 / 6تِلكَ الاُمورُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :البَرَكَةُ في ثَلاثَةٍ : المَرأَةِ ، وَالدّارِ ، وَالفَرَسِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :الشّاةُ بَرَكَةٌ ، وَالبِئرُ بَرَكَةٌ ، وَالتَّنّورُ بَرَكَةٌ ، وَالقَدّاحَةُ بَرَكَةٌ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :أربَعَةٌ فِي الدّارِ فيهِنَّ البَرَكَةُ : الشّاةُ فِي الدّارِ بَرَكَةٌ ، وَالرَّكى فِي الدّارِ بَرَكَةٌ ، ورَحَى اليَدِ فِي الدّارِ بَرَكَةٌ ، وَالقَدّاحَةُ فِي الدّارِ بَرَكَةٌ ، وكيلوا طَعامَكُم يُبارِكِ اللّهُ لَكُم فيهِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ أنزَلَ أربَعَ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ إلَى الأَرضِ : أنزَلَ الحَديدَ ، وَالنّارَ (4) ، وَالماءَ ، وَالمِلحَ . (5)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ لِلدّارِ شَرَفا ، وشَرَفُهَا السّاحَةُ الواسِعَةُ ، وَالخُلَطاءُ الصّالِحونَ . وإنَّ لَها بَرَكَةً، وبَرَكَتُها جَودَةُ مَوضِعِها، وسَعَةُ ساحَتِها، وحُسنُ جِوارِ جيرانِها . (6)

.


1- .الفردوس : ج 2 ص 31 ح 2194 عن ابن عمر .
2- .تاريخ بغداد : ج 8 ص 496 الرقم 4609 عن أنس ، كنزالعمّال : ج 12 ص 324 ح 35224 وراجع : الفردوس : ج 2 ص 364 ح 3626 .
3- .كنزالعمّال : ج 15 ص 394 ح 41528 نقلاً عن الخطيب في المتفق والمفترق عن أنس وراجع : مكارم الأخلاق : ج 1 ص 280 ح 861 .
4- .بركة النار لعلّها تحريض على إيقادها للطبخ في البيت فإنّه يوجب البركة (بحار الأنوار : ج 64 ص 134).
5- .مجمع البيان : ج 9 ص 363 ؛ الفردوس : ج 1 ص 175 ح 656 كلاهما عن ابن عمر ، كنزالعمّال : ج 15 ص 418 ح 41651 .
6- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 273 ح 830 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحارالأنوار : ج 76 ص 154 ح 34 .

ص: 397

4 / 6 و اين چند كار

4 / 6و اين چند چيزپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بركت، در سه چيز است : زن، خانه و اسب.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :گوسفند، بركت است. چاه [ __ِ آب ] ، بركت است. تنور ، بركت است. سنگ چخماق ، بركت است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چهار چيز در خانه ، بركت دارند : گوسفند در خانه، بركت است . چاه در خانه، بركت است . دستاس در خانه ، بركت است . سنگ چخماق در خانه، بركت است. غذاى خود را پيمانه كنيد تا خداوند براى شما در آن، بركت قرار دهد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند، چهار بركت را از آسمان به زمين فرود آورد : آهن ، آتش ، آب و نمك را فرود آورد.

امام على عليه السلام :خانه را شرافتى است و شرافت آن ، به وسعت حياط و همنشينان شايسته است. خانه را بركتى است و بركت آن ، خوب بودن جاى آن، وسعتِ محوّطه آن و همسايگان شايسته آن اند .

.

ص: 398

الفصل الخامس : ما يوجب البركة من الأخلاق5 / 1حُسنُ النِّيَّةِالإمام الصادق عليه السلام :مَن حَسُنَت نِيَّتُهُ زيدَ في رِزقِهِ . (1)

5 / 2حُسنُ الخُلُقِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :حُسنُ الخُلُقِ وكَفُّ الأَذى يَزيدانِ فِي الرِّزقِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :في سَعَةِ الأَخلاقِ كُنوزُ الأَرزاقِ . (3)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 105 ح 11 عن الحسن بن زياد الصيقل و ج 8 ص 219 ح 269 عن مثنّى الحنّاط ومحمّد بن مسلم ، تحف العقول : ص 295 عن الإمام الباقر عليه السلام و ص 388 عن الإمام الكاظم عليه السلام ، الأمالي للطوسي : ص 245 ح 425 عن الحسن بن زياد الصيقل ، كنز الفوائد : ج 2 ص 197 عن الإمام عليّ عليه السلام ، الخصال : ص 87 ح 21 عن محمّد بن مسلم ، بحارالأنوار : ج 70 ص 205 ح 15 .
2- .الفردوس : ج2 ص140 ح2713 عن الإمام عليّ عليه السلام ؛ مشكاه الأنوار : ص260 ح769 عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه .
3- .الكافي : ج 8 ص 23 ح 4 عن جابر بن يزيد عن الإمام الباقر عليه السلام ، تحف العقول : ص 98 و ص214 ، بحارالأنوار : ج 77 ص 287 ح 1 .

ص: 399

فصل پنجم : خوى هايى كه موجب بركت اند
5 / 1 نيّت نيك
5 / 2 اخلاق نيك

فصل پنجم : خوى هايى كه موجب بركت اند5 / 1نيّت نيكامام صادق عليه السلام :هر كس نيّتش نيكو باشد، روزى اش افزوده مى شود.

5 / 2اخلاق نيكپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خوش اخلاقى و نيازردن ديگران، روزى را مى افزايد.

امام على عليه السلام :در خوش اخلاقى، گنجينه هاى روزى ، نهفته اند .

.

ص: 400

عنه عليه السلام :التَّوَدُّدُ يُمنٌ . (1)

5 / 3حُسنُ القَولِالإمام زين العابدين عليه السلام :القَولُ الحَسَنُ يُثرِي المالَ ، ويُنمِي الرِّزقَ ، ويُنسِئُ فِي الأَجَلِ . (2)

5 / 4حُسنُ الجِوارِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :البِرُّ وحُسنُ الجِوارِ زِيادَةٌ فِي الرِّزقِ ، وعِمارَةٌ فِي الدِّيارِ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :حُسنُ الجِوارِ يَزيدُ فِي الرِّزقِ . (4)

عنه عليه السلام :حُسنُ الجِوارِ زِيادَةٌ فِي الأَعمارِ ، وعِمارَةُ الدِّيارِ . (5)

5 / 5الصِّدقرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ :اِعلَم أنَّ الصِّدقَ مُبارَكٌ ، وَالكِذبَ مَشؤومٌ . (6)

.


1- .غرر الحكم : ج 1 ص 24 ح 59 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 37 ح 760 وفيه «التؤدة» .
2- .الخصال : ص 317 ح 100 ، الأمالي للصدوق : ص 49 ح 1 كلاهما عن أبي حمزة الثمالي ، روضة الواعظين : ص 404 ، بحارالأنوار : ج 71 ص 310 ح 1 .
3- .الاُصول الستة عشر : ص 245 ح 309 عن عبد اللّه بن أبي طلحة عن الإمام الصادق عليه السلام وراجع : مشكاة الأنوار : ص 374 ح 1226 .
4- .الكافي : ج 2 ص 666 ح 3 ، الزهد للحسين بن سعيد : ص 110 ح 118 كلاهما عن إبراهيم بن أبي رجاء ، مشكاة الأنوار : ج 260 ص 769 عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، بحارالأنوار : ج 74 ص 153 ح 14 .
5- .الكافي : ج 2 ص 667 ح 7 عن أبي مسعود .
6- .تحف العقول : ص 14 ، بحارالأنوار : ج 77 ص 67 ح 6 .

ص: 401

5 / 3 گفتار نيك
5 / 4 رفتار نيك با همسايه
5 / 5 راستى

امام على عليه السلام :محبّت كردن، بامِيمنت است (شگون دارد) .

5 / 3گفتار نيكامام زين العابدين عليه السلام :گفتار نيكو، ثروت را مى افزايد، روزى را رشد مى دهد و مرگ را به تأخير مى اندازد.

5 / 4رفتار نيك با همسايهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نيكى و رفتار نيك با همسايه، مايه افزايش روزى و آبادانى دنياست.

امام صادق عليه السلام :رفتار نيك با همسايه، روزى را مى افزايد.

امام صادق عليه السلام :رفتار نيك با همسايه، مايه افزونى عمرها و آبادانى سرزمين هاست.

5 / 5راستىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به امام على عليه السلام _ :بدان كه راستى، خجسته است و دروغ، شوم است .

.

ص: 402

عنه صلى الله عليه و آله :إذَا التّاجِرانِ صَدَقا بورِكَ لَهُما ، فَإِذا كَذِبا وخانا لَم يُبارَك لَهُما . (1)

صحيح البخاري عن حكيم بن حزام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : البَيِّعانِ بِالخِيارِ ما لَم يَتَفَرَّقا _ أو قالَ : حَتّى يَتَفَرَّقا _ فَإِن صَدَقا وبَيَّنا بورِكَ لَهُما في بَيعِهِما ، وإن كَتَما وكَذِبا مُحِقَت بَرَكَةُ بَيعِهِما . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عَلَيكُم بِالصِّدقِ ؛ فَإِنَّ الصِّدقَ يَهدي إلَى البِرِّ ، وإنَّ البِرَّ يَهدي إلَى الجَنَّةِ . وما يَزالُ الرَّجُلُ يَصدُقُ ويَتَحَرَّى الصِّدقَ حَتّى يُكتَبَ عِندَ اللّهِ صِدّيقا . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :الوَفاءُ وَالصِّدقُ يَجُرّانِ الرِّزقَ . (4)

5 / 6السَّخاءُالكتاب«فَأَمَّا مَنْ أَعْطَى وَ اتَّقَى * وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَى * فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى » . (5)

.


1- .الكافي : ج 5 ص 174 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 26 ح 110 كلاهما عن الحسين بن عمر بن يزيد عن أبيه عن الإمام الصادق عليه السلام ، الخصال : ص 45 ح 43 عن زيد بن عليّ عن الإمام زين العابدين عن أبيه عن جدّه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحارالأنوار : ج 103 ص 95 ح 14 .
2- .صحيح البخاري : ج 2 ص 732 ح 1973 وص 743 ح 2004 وح 2008 ، سنن أبي داود : ج 3 ص 274 ح 3459 ، سنن الترمذي : ج 3 ص 548 ح 1246 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 227 ح 15314 ، السنن الكبرى : ج 5 ص 442 ح 10436 ، كنزالعمّال : ج 4 ص 46 ح 9432 .
3- .صحيح مسلم : ج 4 ص 2013 ح 105 ، سنن أبي داود : ج 4 ص 297 ح 4989 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 347 ح 1971 ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 125 ح 4108 كلّها عن عبد اللّه بن مسعود ، كنزالعمّال : ج 3 ص 346 ح 61 ؛ تنبيه الخواطر : ج 1 ص 43 وفيه من «الصدق ...» .
4- .الفردوس : ج 4 ص 436 ح 7268 عن ابن عبّاس .
5- .الليل : 5 _ 7.

ص: 403

5 / 6 بخشندگى

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هرگاه دو معامله گر راست بگويند، به هر دوى آنها ، بركت داده مى شود . و هر گاه دروغ بگويند و خيانت كنند، به هيچ كدامشان بركت داده نخواهد شد .

صحيح البخارى_ به نقل از حكيم بن حزام _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «دو معامله گر، تا از هم جدا نشده اند، اختيار [ فسخ معامله را ]دارند. پس اگر راست بگويند و [ عيب را ]آشكارا بيان كنند، داد و ستد براى هر دو، بركت خواهد داشت؛ و اگر [ عيب را ]بپوشانند و دروغ بگويند، بركت از داد و ستدشان مى رود» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :راست بگوييد؛ چرا كه راستى، به نيكى ، ره نمون مى شود و نيكى ، به بهشت مى برد. آدمى ، پيوسته راست مى گويد و در پىِ راستى است، تا آن جا كه نزد خداوند، «صِدّيق (1) (بسيار راستگو)» نوشته مى شود.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :وفا و راستى، روزى مى آورند.

5 / 6بخشندگىقرآن«پس هر كس ببخشد و پروا پيشه كند و به نيكى [ و بهشت ] باور داشته باشد ، كارها را برايش آسان مى سازيم».

.


1- .. اشاره است به مقام «صدّيقان» كه در آيه شريف : «فَأُوْلَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِم مِّنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ» (نساء : آيه 69) ، پس از مقام انبيا آمده است .

ص: 404

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الرِّزقُ إلى بَيتٍ فيهِ السَّخاءُ أسرَعُ مِنَ الشَّفرَةِ إلى سَنامِ البَعيرِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ مَفاتيحَ الرِّزقِ مُتَوَجِّهَةٌ نَحوَ العَرشِ ، ويُنَزِّلُ اللّهُ عَلَى النّاسِ أرزاقَهُم عَلى قَدرِ نَفَقاتِهِم ، فَمَن كَثَّرَ كُثِّرَ لَهُ ، ومَن قَلَّلَ قُلِّلَ لَهُ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :ما فَتَحَ رَجُلٌ بابَ عَطِيَّةٍ يُريدُ بِها صِلَةً إلّا زادَهُ اللّهُ بِها كَثرَةً ، وما فَتَحَ رَجُلٌ بابَ مَسأَلَةٍ يُريدُ بِها كَثرَةً إلّا زادَهُ اللّهُ عز و جل بِها قِلَّةً . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :عَلَيكُم بِالسَّخاءِ وحُسنِ الخُلُقِ ؛ فَإِنَّهُما يَزيدانِ الرِّزقَ ويوجِبانِ المَحَبَّةَ . (4)

عنه عليه السلام :إنَّ أفضَلَ مَا استُجلِبَ بِهِ الثَّناءُ ؛ السَّخاءُ ، وإنَّ أجزَلَ مَا استُدِرَّت بِهِ الأَرباحُ الباقِيَةُ ؛ الصَّدَقَةُ . (5)

مسند أبي يعلى عن أبي برزة :كانَ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله تِسعُ نِسوَةٍ ، فَقالَ يَوما : خَيرُكُنَّ أطوَلُكُنَّ يَدا . فَقامَت كُلُّ واحِدَةٍ تَضَعُ يَدَها عَلَى الجِدارِ ، قالَ : لَستُ أعني هذا ، ولكِن أصنَعَكُنَّ يَدَينِ . (6)

.


1- .تاريخ دمشق : ج 13 ص 24 ح 3031 عن أبي سعيد الخدري ، تاريخ أصبهان : ج 1 ص 321 الرقم 572 عن جابر ، كنزالعمّال : ج 9 ص 244 ح 25848 .
2- .كنزالعمّال : ج 6 ص 350 ح 16009 ، الجامع الصغير : ج 1 ص 375 ح 2454 كلاهما نقلاً عن الدارقطني في الإفراد عن أنس .
3- .مسند ابن حنبل : ج 3 ص 434 ح 9630 ، شُعَب الإيمان : ج 3 ص 233 ح 3413 وفيه «لصدقة» بدل «يريد بها» و «مسكة» بدل «مسألة» ، المعجم الأوسط : ج 7 ص 190 ح 7239 وفيه «يبتغي وجه اللّه أو صلة» بدل «يريد بها صلة» وكلّها عن أبي هريرة ، كنزالعمّال : ج 3 ص 643 ح 8304 .
4- .غرر الحكم : ج 4 ص 304 ح 6161 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 342 ح 5841 .
5- .غرر الحكم : ج 2 ص 618 ح 3654 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 156 ح 3391 .
6- .مسند أبي يعلى : ج 13 ص 425 ح 7430 ، تاريخ بغداد : ج 5 ص 6 نحوه ، كنزالعمّال : ج 6 ص 342 ح15951 .

ص: 405

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :[ فرود آمدن ] روزى به سوى خانه اى كه در آن، بخشندگى است، سريع تر از فرو رفتن تيغ در كوهان شتر است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كليدهاى روزى، رو به عرش اند و خداوند، روزى هاى مردم را به اندازه هزينه كردن هايشان [ در راه خدا ]فرو مى فرستد . پس هر كه زياد هزينه كند، روزى اش افزوده مى شود و هر كه كم هزينه كند، روزى اش كاسته مى شود.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ كس درِ بخشش را به قصد نيكى رسانى به ديگرى نگشود، مگر آن كه خداوند ، به سبب آن، بر مال او افزود؛ و هيچ كس درِ درخواست را به قصد مال افزايى نگشود، مگر آن كه خداوند ، به سبب آن، بر نادارىِ او افزود .

امام على عليه السلام :بخشنده و خوش اخلاق باشيد، كه اين دو ، روزى را مى افزايند و محبّت مى آورند.

امام على عليه السلام :برترين چيزى كه با آن، ستايش [ديگران] به دست آورده مى شود ، بخشندگى است و بهترين چيزى كه با آن ، سودهاى ماندگار حاصل مى گردد ، صدقه است.

مسند أبى يَعلى_ به نقل از ابو برزه _ :پيامبر صلى الله عليه و آله نُه همسر داشت. روزى فرمود: «بهترينِ شما، آن كس است كه دستش درازتر باشد» . (1) هر يك از زنان ، برخاست و دست خود را بر ديوار مى نهاد . فرمود: «مقصودم ، اين نبود؛ بلكه كسى بود كه دستانش بخشنده ترند» .

.


1- .. كنايه از نعمت و خيررسانى است.

ص: 406

5 / 7الرِّفقُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ فِي الرِّفقِ الزِّيادَةَ وَالبَرَكَةَ ، ومَن يُحرَمِ الرِّفقَ يُحرَمِ الخَيرَ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :الرِّفقُ يُمنٌ ، وَالخُرقُ شُؤمٌ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :مَنِ استَعمَلَ الرِّفقَ استَدَرَّ الرِّزقَ . (3)

عنه عليه السلام :التَّلَطُّفُ مِفتاحُ الرِّزقِ . (4)

5 / 8الأَمانَةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الأَمانَةُ تَجلِبُ الغِنى . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :الأَمانَةُ تَجلِبُ الرِّزقَ . (6)

راجع : هذه الموسوعة : ج 13 ص 70 (ما يوجب زوال البركة / الخيانة) .

.


1- .الكافي : ج 2 ص 119 ح 7 عن عمرو بن أبي المقدام رفعه ؛ المعجم الكبير : ج 2 ص 348 ح 2458 عن جرير .
2- .الكافي : ج 2 ص 119 ح 4 عن معاذ بن مسلم عن الإمام الصادق عليه السلام ، غرر الحكم : ج 1 ص 201 ح 798 وفيه «اليمن مع الرفق» ، بحارالأنوار : ج 75 ص 59 ح 23 .
3- .غرر الحكم : ج 5 ص 338 ح 8647 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 440 ح 7651 .
4- .أعلام الدين : ص 96 .
5- .قرب الإسناد : ص 116 ح 408 عن الحسين بن علوان عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، بحارالأنوار : ج 75 ص 114 ح 6 وص 171 ح 4 .
6- .الكافي : ج 5 ص 133 ح 7 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، تحف العقول : ص 45 ، الخصال : ص 505 ح 2 عن سعيد بن علاقة عن الإمام عليّ عليه السلام ، مشكاة الأنوار : ص 230 ح 645 ، روضة الواعظين : ص 499 وفي الثلاثة الأخيرة «استعمال الأمانة يزيد في الرزق» وكلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 77 ص 149 ح 78 ؛ مسند الشهاب : ج 1 ص 72 ح 64 وفيه «الأمانة تجرّ الرزق» ، الفردوس : ج 1 ص 121 ح 415 عن جابر ، كنزالعمّال : ج 3 ص 60 ح 5493 .

ص: 407

5 / 7 مدارا
5 / 8 امانتدارى

5 / 7مداراپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در مدارا، فزونى و بركت است و هر كه از مدارا محروم باشد، از خير، محروم گشته است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مدارا، خُجستگى است و خشونت، شومى.

امام على عليه السلام :هر كس مدارا به كار گيرد، روزى را سرشار ساخته است.

امام على عليه السلام :ملاطفت و مهربانى ، كليد روزى است.

5 / 8امانتدارىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امانتدارى، بى نيازى مى آورد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امانتدارى، روزى مى آورد.

ر . ك : همين دانش نامه : ج 13 ص 71 (آنچه موجب زوال بركت است / خيانت) .

.

ص: 408

5 / 9القَناعَةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :القَناعَةُ بَرَكَةٌ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن قَنِعَ بِما رَزَقَهُ اللّهُ فَهُوَ مِن أغنَى النّاسِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :القَناعَةُ مُلكٌ لا يَزولُ ، وهِيَ مَركَبُ رِضَا اللّهِ تَعالى ، تَحمِلُ صاحِبَها إلى دارِهِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :القَناعَةُ كَنزٌ لا يَفنى . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :القَناعَةُ راحَةٌ . (5)

نهج البلاغة :سُئِلَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام عَن قَولِهِ تَعالى : «فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً» (6) فَقالَ : هِيَ القَناعَةُ . (7)

.


1- .الجعفريّات : ص 160 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 358 ح 5762 عن حمّاد بن عمرو وأنس بن محمّد عن أبيه جميعا عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، الكافي : ج 2 ص 139 ح 9 عن أبي حمزة عن الإمام الباقر والصادق عليهماالسلام ، الأمالي للمفيد : ص 184 ح 9 ، الزهد للحسين بن سعيد : ص 79 ح 41 كلاهما عن أبي حمزة الثمالي عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، الخصال : ص 125 ح 122 عن أنس بن محمّد عن أبيه عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، تحف العقول : ص 7 ، بحارالأنوار : ج 73 ص 178 ح 21 ؛ حلية الأولياء : ج 3 ص 135 عن أبي حمزة عن الإمام زين العابدين عليه السلام وراجع : سنن الترمذي : ج 4 ص 551 ح 2305 ومسند ابن حنبل : ج 3 ص 182 ح 8101 .
3- .مصباح الشريعة : ص 185 .
4- .إرشاد القلوب : ص 118 عن جابر بن عبد اللّه ، مشكاة الأنوار : ص 233 ح 664 ، روضة الواعظين : ص 500 ؛ الدرّ المنثور : ج 2 ص 96 نقلاً عن البيهقي في الزهد عن جابر بن عبد اللّه .
5- .أعلام الدين : ص 341 عن ابن عبّاس .
6- .النحل : 97.
7- .نهج البلاغة : الحكمة 229 ، بحارالأنوار : ج 71 ص 345 ح 2 .

ص: 409

5 / 9 قناعت

5 / 9قناعتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :قناعت، بركت است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس به آنچه خداوندْ روزى اش كرده است ، قانع باشد ، از بى نيازترينْ مردمان است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :قناعت، مُلكى بى زوال است . قناعت ، مَركبِ رضاى خداوند متعال است و سوارِ خود را به خانه اش مى رساند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :قناعت، گنجى بى پايان است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :قناعت، آسودگى است.

نهج البلاغة:از امير مؤمنان عليه السلام در باره آيه : «او را به حياتى پاك، زنده مى داريم» سؤال شد [ كه مقصود از «حيات پاك» چيست؟] . فرمود: «آن، قناعت است» .

.

ص: 410

الإمام عليّ عليه السلام :مَن قَنِعَ بِاليَسيرِ استَغنى عَنِ الكَثيرِ ، ومَن لَم يَستَغنِ بِالكَثيرِ افتَقَرَ إلَى الحَقيرِ . (1)

عنه عليه السلام :مَن وُهِبَت لَهُ القَناعَةُ صانَتهُ . (2)

عنه عليه السلام :اِقنَع بِما اُوتيتَهُ تَكُن مَكفِيّا . (3)

عنه عليه السلام :مَن قَنِعَت نَفسُهُ أعانَتهُ عَلَى النَّزاهَةِ وَالعَفافِ . (4)

عنه عليه السلام :مَن قَنِعَ حَسُنَت عِبادَتُهُ . (5)

عنه عليه السلام :مَن قَنِعَ قَلَّ طَمَعُهُ . (6)

عنه عليه السلام :أصلُ العَفافِ القَناعَةُ ، وثَمَرَتُها قِلَّةُ الأَحزانِ . (7)

عنه عليه السلام :القَناعَةُ تُؤَدّي إلَى العِزِّ . (8)

عنه عليه السلام :اِقنَعوا بِالقَليلِ مِن دُنياكُم لِسَلامَةِ دينِكُم ؛ فَإِنَّ المُؤمِنَ البُلغَةُ اليَسيرَةُ مِنَ الدُّنيا تُقنِعُهُ . (9)

عنه عليه السلام :إذا رَغِبتَ في صَلاحِ نَفسِكَ فَعَلَيكَ بِالاِقتِصادِ وَالقُنوعِ وَالتَّقَلُّلِ . (10)

.


1- .الإرشاد : ج 1 ص 301 ، بحارالأنوار : ج 77 ص 420 ح 40 .
2- .غرر الحكم : ج 5 ص 294 ح 8435 .
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 189 ح 2333 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 75 ح 1821 .
4- .غرر الحكم : ج 5 ص 342 ح 8663 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 440 ح 7661 وفيه «والكفاف» بدل «والعفاف» .
5- .غرر الحكم : ج 5 ص 165 ح 7795 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 452 ح 8091 .
6- .غرر الحكم : ج 5 ص 201 ح 7974 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 430 ح 7371 .
7- .مطالب السؤول : ص 50 ؛ بحارالأنوار : ج 78 ص 7 ح 59 .
8- .غرر الحكم : ج 1 ص 291 ح 1123 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 45 ح 1092 وراجع : ح 66 و 219 و 2260 و 4646 .
9- .غرر الحكم : ج 2 ص 259 ح 2549 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 87 ح 2084 .
10- .غرر الحكم : ج 3 ص 192 ح 4172 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 137 ح 3124 .

ص: 411

امام على عليه السلام :هر كس به اندك ، قانع باشد، از بسيار ، بى نياز مى گردد و هر كه با بسيار ، احساس بى نيازى نكند، به اندك ، نيازمند مى شود .

امام على عليه السلام :قناعت به هر كس داده شود، او را مصون مى دارد.

امام على عليه السلام :به آنچه تو را داده اند، قانع باش تا كفايت شده باشى.

امام على عليه السلام :هر كه جانش قانع باشد، قناعت، او را بر پاكى و پاك دامنى ، يارى مى كند.

امام على عليه السلام :هر كه قانع باشد، عبادتش نيكو مى گردد .

امام على عليه السلام :هر كه قانع باشد، طمعش اندك مى شود.

امام على عليه السلام :ريشه پاك دامنى، قناعت است و ميوه آن، كم شدن غصّه ها .

امام على عليه السلام :قناعت، به عزّت مى رساند.

امام على عليه السلام :براى سلامت دين خود، از دنيايتان به اندكى ، قناعت كنيد؛ چرا كه مؤمن را، دست مايه اى اندك از دنيا، قانع مى سازد.

امام على عليه السلام :هر گاه خواستى خويش را اصلاح كنى، بر تو باد به ميانه روى و قناعت و به كم بسنده كردن .

.

ص: 412

الإمام الباقر عليه السلام :القَناعَةُ لَذَّةُ العَيشِ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :مَن قَنِعَ بِالمَقسومِ استَراحَ مِنَ الهَمِّ وَالكَربِ وَالتَّعَبِ ، وكُلَّما نَقَصَ مِنَ القَناعَةِ زادَ فِي الرَّغبَةِ وَالطَّمَعِ . وَالطَّمَعُ وَالرَّغبَةُ فِي الدُّنيا أصلانِ لِكُلِّ شَرٍّ ، وصاحِبُهُما لا يَنجو مِنَ النّارِ إلّا أن يَتوبَ عَن ذلِكَ . (2)

الإمام الرضا عليه السلام :القَناعَةُ تَجمَعُ إلى صِيانَةِ النَّفسِ وعِزِّ القَدرِ طَرحَ (3) مُؤَنِ الاِستِكثارِ وَالتَّعَبُّدِ لِأَهلِ الدُّنيا . ولا يَسلُكُ طَريقَ القَناعَةِ إلّا رَجُلانِ : إمّا مُتَقَلِّلٌ يُريدُ أجرَ الآخِرَةِ ، أو كَريمٌ مُتَنَزِّهٌ عَن لِئامِ النّاسِ . (4)

5 / 10الرِّضارسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ لِكُلِّ امرِئٍ رِزقا هُوَ يَأتيهِ لا مَحالَةَ ، فَمَن رَضِيَ بِهِ بورِكَ لَهُ فيهِ ووَسِعَهُ ، ومَن لَم يَرضَ بِهِ لَم يُبارَك لَهُ فيهِ ولَم يَسَعهُ ؛ إنَّ الرِّزقَ لَيَطلُبُ الرَّجُلَ كَما يَطلُبُهُ أجلُهُ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ _ تَبارَكَ وتَعالى _ يَبتَلي عَبدَهُ بِما أعطاهُ ، فَمَن رَضِيَ بِما قَسَمَ اللّهُ عز و جل لَهُ بارَكَ اللّهُ لَهُ فيهِ ووَسِعَهُ ، ومَن لَم يَرضَ لَم يُبارِك لَهُ . (6)

.


1- .تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 321 .
2- .مصباح الشريعة : ص 184 .
3- .كذا ، وفي سائر المصادر : «وطرح» .
4- .نثر الدرّ : ص 361 ، العدد القويّة : ص 297 ح 26 وفيه «متعبّد» بدل «متقلّل» ، نزهة الناظر : ص 128 ح 9 وفيه «متعلّل» بدل «متقلّل» ، أعلام الدين : ص 307 وفيه من «لا يسلك طريق ... إمّا متعبّد ...» ، بحارالأنوار : ج 78 ص 349 ح 6 وص 353 ح 9 .
5- .أعلام الدين : ص 342 عن ابن عمر ، بحارالأنوار : ج 77 ص 185 ح 10 ؛ كنزالعمّال : ج 1 ص 114 ح 536 نقلاً عن الديلمي عن ابن عبّاس نحوه .
6- .مسند ابن حنبل : ج 7 ص 282 ح 20301 ، شُعَب الإيمان : ج 2 ص 121 ح 1353 نحوه وكلاهما عن أبي العلاء بن الشخير عن رجل من بني سليم وج 7 ص 125 ح 9725 عن أحمد بن سليم ، كنزالعمّال : ج 3 ص 390 ح 7090 وراجع : المعجم الأوسط : ج 8 ص 189 ح 8362 وحلية الأولياء : ج 2 ص 213 .

ص: 413

5 / 10 رضايت

امام باقر عليه السلام :قناعت، لذّت زندگى است.

امام صادق عليه السلام :هر كه به روزىِ قسمت شده قانع باشد، از اندوه و رنج و خستگى ، آسوده مى گردد. هر چه قناعت كم[ تر ] شود، خواستن و آزمندى افزوده مى گردد . آزمندى و خواستن دنيا، ريشه هاى هر بدى اى هستند و آزمندِ دنياخواه، از دوزخ نمى رهَد، مگر آن كه از اين خصلت[ ها] توبه كند.

امام رضا عليه السلام :قناعت ، افزون بر خويشتندارى و حفظ منزلت [ خويش ] ، بار افزونخواهى و بندگى در برابر دنياداران را از دوش انسان ، بر مى دارد . راه قناعت را جز دو كس نمى پويند : آن كه به اندك مى سازد تا به پاداش آخرت برسد و آن بزرگوارى كه خود را از مردم فرومايه، كنار مى كشد .

5 / 10رضايت (1)پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كسى روزى اى دارد كه ناچار به او خواهد رسيد. پس هر كه به آن راضى شود ، برايش پُربركت خواهد شد و او را بس خواهد بود و هر كه به آن راضى نباشد، نه بركت خواهد يافت و نه او را بس خواهد بود . روزى، در پى انسان است ، آن گونه كه اجلش در پى اوست.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند متعال، بنده اش را با آنچه به او مى دهد، مى آزمايد . پس هر كه به قسمت خدا راضى باشد، خداوند به آنچه داده، بركت و وسعت مى بخشد و هر كه به آن راضى نباشد، بركت نخواهد يافت.

.


1- .. مقصود از اين عنوان ، راضى بودن انسان از تقدير خداوند (مانند آنچه در احاديث 120 و 121 آمده) و يا راضى بودن خداوند متعال از انسان است (مانند آنچه در حديث 122 آمده است) .

ص: 414

الإمام الرضا عليه السلام :أوحَى اللّهُ عز و جل إلى نَبِيٍّ مِنَ الأَنبِياءِ : إذا اُطِعتُ رَضيتُ ، وإذا رَضيتُ بارَكتُ ، ولَيسَ لِبَرَكَتي نِهايَةٌ . (1)

5 / 11الصَّبرُالإمام عليّ عليه السلام :اِلزَمِ الصَّبرَ ؛ فَإِنَّ الصَّبرَ حُلوُ العاقِبَةِ ، مَيمونُ المَغَبَّةِ . (2)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 275 ح 26 عن سليمان الجعفري ، بحارالأنوار : ج 73 ص 341 ح 23 ؛ الزهد لابن حنبل : ص 69 عن وهب من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام وفيه «إنّ الربّ تبارك و تعالى قال في بعض ما يقول لبني إسرائيل : إنّي ...» .
2- .غرر الحكم : ج 2 ص 202 ح 2377 .

ص: 415

5 / 11 شكيبايى

امام رضا عليه السلام :خداوند به پيامبرى از پيامبران وحى كرد: «هر گاه اطاعتم كنند، راضى مى شوم و چون راضى شوم، بركت مى دهم و بركت من، پايان ندارد».

5 / 11شكيبايىامام على عليه السلام :شكيبا باش؛ چرا كه شكيبايى ، شيرين فرجام و خجسته انجام است.

.

ص: 416

الفصل السادس : ما يوجب البركة من الأعمال6 / 1تَحسينُ العَمَلِالإمام الصادق عليه السلام :إذا أحسَنَ المُؤمِنُ عَمَلَهُ ضاعَفَ اللّهُ عَمَلَهُ ؛ لِكُلِّ حَسَنَةٍ سَبعُمِئَةٍ ، وذلِكَ قَولُ اللّهِ _ تَبارَكَ وتَعالى _ : «وَاللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاءُ» (1) . فَأَحسِنوا أعمالَكُمُ الَّتي تَعمَلونَها لِثَوابِ اللّهِ . (2)

راجع : ص 372 (ما يوجب بركة العمر / حسن العمل) .

6 / 2الإِنفاقُالكتاب«وَ مَا أَنفَقْتُم مِّن شَىْ ءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَ هُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ» . (3)

.


1- .البقرة : 261 .
2- .المحاسن : ج 1 ص 396 ح 887 عن عمر بن يزيد ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 146 ح 478 عن عمر بن يونس ، المؤمن : ص 29 ح 53 وليس فيه «عمله» بعد «المؤمن» وليس فيه ذيله ، بحارالأنوار : ج 71 ص 247 ح 7 .
3- .سبأ : 39 .

ص: 417

فصل ششم : اعمالى كه موجب بركت اند
6 / 1 خوب انجام دادنِ كار
6 / 2 انفاق

فصل ششم : اعمالى كه موجب بركت اند6 / 1خوب انجام دادنِ كارامام صادق عليه السلام :هر گاه مؤمن كارش را نيكو (خوب و درست) انجام دهد ، خداوند ، كار او را چند برابر مى گرداند : هر كار نيكى را هفتصد برابر ، و اين ، سخن خداى متعال است كه : «و خداوند براى هر كه بخواهد ، چند برابر مى كند» . پس كارهاى خود را كه براى پاداش خداوند انجام مى دهيد ، خوب انجام دهيد .

ر . ك : ص 373 (آنچه موجب بركت عمر است / نيكو كار كردن) .

6 / 2انفاققرآن«آنچه را انفاق كنيد ، او جاى گزين مى سازد و او بهترينِ روزى دهندگان است» .

.

ص: 418

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :قالَ اللّهُ عز و جل : أنفِق اُنفِق عَلَيكَ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا أرَدتَ أن يُثرِيَ اللّهُ مالَكَ فَزَكِّهِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :تَصَدَّقوا مِمّا رَزَقَكُمُ اللّهُ ؛ فَإِنَّ الصَّدَقَةَ لا تَنقُصُ المالَ ولكِن تَزيدُ فيهِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :الصَّدَقَةُ مَثراةٌ لِلمالِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :لَيسَ عَبدٌ يَفتَحُ بابَ عَطِيَّةٍ يَبتَغي وَجهَ اللّهِ أو صِلَةٍ إلّا زادَهُ اللّهُ بِها كَثرَةً . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :تَصَدَّقوا ؛ فَإِنَّ الصَّدَقَةَ تَزيدُ فِي المالِ كَثرَةً . وتَصَدَّقوا رَحِمَكُمُ اللّهُ . (6)

عنه صلى الله عليه و آله :أكثِروا مِنَ الصَّدَقَةِ تُرزَقوا . (7)

عنه صلى الله عليه و آله :اِستَنزِلُوا الرِّزقَ بِالصَّدَقَةِ . (8)

.


1- .صحيح البخاري : ج 4 ص 1724 ح 4407 ، صحيح مسلم : ج 2 ص 691 ح 37 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 686 ح 2123 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 34 ح 7302 ، تاريخ بغداد : ج 7 ص 391 الرقم 3927 كلّها عن أبي هريرة ، حلية الأولياء : ج 10 ص 216 عن ابن عبّاس ، كنزالعمّال : ج 6 ص 375 ح 16127 ؛ مجمع البيان : ج 8 ص 616 عن أبي هريرة .
2- .أعلام الدين : ص 268 عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 96 ص 23 ح 54 .
3- .الفردوس : ج 2 ص 52 ح 2297 عن الإمام عليّ عليه السلام .
4- .عوالي اللآلي : ج 3 ص 113 ح 2 .
5- .المعجم الأوسط : ج 7 ص 190 ح 7239 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 434 ح 9630 وفيه «يريد بها صلة» بدل «يبتغي وجه اللّه أو صلة» ، شُعَب الإيمان : ج 3 ص 234 ح 3413 وفيه «لصدقة أو صلة» بدل «يبتغي وجه اللّه أو صلة» وكلّها عن أبي هريرة ، كنزالعمّال : ج 3 ص 643 ح 8304 .
6- .الكافي : ج 4 ص 9 ح 2 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، الأمالي للمفيد : ص 239 ح 2 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلامعنه صلى الله عليه و آله ، تنبيه الخواطر : ج 1 ص 126 كلاهما نحوه ، بحارالأنوار : ج 96 ص 122 ح 27 .
7- .إرشاد القلوب : ص 45 ، أعلام الدين : ص 333 عن أبي الدرداء ، بحارالأنوار : ج 77 ص 176 ح 10 .
8- .التوحيد : ص 68 ح 24 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج2 ص35 ح75 كلاهما عن داود بن سليمان الفرّاء عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 416 ح 5904 عن زرارة عن الإمام الصادق عليه السلام ، نهج البلاغة : الحكمة 137 ، قرب الإسناد : ص 118 ح 414 عن الحسين بن علوان عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحارالأنوار : ج96 ص121 ح25 ؛ شُعَب الإيمان : ج2 ص74 ح1197 عن الزبير عن الإمام زين العابدين عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، كنزالعمّال: ج6 ص343 ح15962.

ص: 419

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند فرموده است : «انفاق كن تا به تو انفاق كنم».

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه خواستى خداوند ، ثروتت را بيفزايد ، زكات آن را بپرداز.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از آنچه خداوند به شما روزى داده است ، صدقه دهيد ، كه صدقه مال را نمى كاهد ؛ بلكه آن را مى افزايد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :صدقه ، افزون كننده مال است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ بنده اى نيست كه به خاطر خدا درِ بخشش يا نيكى را بگشايد ، مگر آن كه خداوند ، به سبب آن ، بر او مى افزايد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :صدقه دهيد ؛ چرا كه صدقه مال را مى افزايد . صدقه دهيد _ خداوند ، شما را رحمت كند _ !

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بسيارْ صدقه دهيد تا روزى يابيد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :روزى را با صدقه فرود آوريد.

.

ص: 420

عنه صلى الله عليه و آله :ثَلاثَةٌ تَزيدُ بِثَلاثَةٍ وإن ظَنَّ الجاهِلونَ أنَّها تَنقُصُها : المالُ يَزيدُ بِالصَّدَقَةِ (1) ، وَالعِزُّ يَزيدُ بِالعَفوِ ، وَالنُّبلُ يَزيدُ بِالتَّواضُعِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ لِكُمَيلِ بنِ زِيادٍ _ :يا كُمَيلُ ، البَرَكَةُ في مالِ مَن آتَى الزَّكاةَ ، وواسَى المُؤمِنينَ ، ووَصَلَ الأَقرَبينَ . (3)

عنه عليه السلام :بَرَكَةُ المالِ فِي الصَّدَقَةِ . (4)

عنه عليه السلام :داوُوا الجَورَ بِالعَدلِ ، وداوُوا الفَقرَ بِالصَّدَقَةِ وَالبَذلِ . (5)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :الزَّكاةُ نَقصٌ فِي الصّورَةِ ، وزِيادَةٌ فِي المَعنى. (6)

فاطمة عليهاالسلام :فَرَضَ اللّهُ الإِيمانَ تَطهيرا مِنَ الشِّركِ ... وَالزَّكاةَ زِيادَةً فِي الرِّزقِ. (7)

الإمام الحسن عليه السلام :فَرَضَ [ اللّهُ ] عَلَيكُم لِأَولِيائِهِ حُقوقا ، فَأَمَرَكُم بِأَدائِها إلَيهِم ، لِيُحِلَّ لَكُم ما وَراءَ ظُهورِكُم مِن أزواجِكُم وأَموالِكُم ومَأكَلِكُم ومَشرَبِكُم ، ويُعَرِّفَكُم بِذلِكَ البَرَكَةَ وَالنَّماءَ وَالثَّروَةَ ، ولِيَعلَمَ مَن يُطيعُهُ مِنكُم بِالغَيبِ . (8)

الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ الشَّمسَ لَتَطلُعُ ومَعَها أربَعَةُ أملاكٍ : مَلَكٌ يُنادي : يا صاحِبَ الخَيرِ أتِمَّ وأَبشِر ، ومَلَكٌ يُنادي : يا صاحِبَ الشَّرِّ أنزِع وأَقصِر ، ومَلَكٌ يُنادي : أعطِ مُنفِقا خَلَفا ، وآتِ مُمسِكا تَلَفا ... . (9)

.


1- .في الطبعة المعتمدة : «الصدقة» ، والتصحيح من فردوس الأخبار : ج 2 ص 162 ح 2363 .
2- .الفردوس : ج 2 ص 102 ح 2541 عن ابن عمر .
3- .تحف العقول : ص 172 ، بشارة المصطفى : ص 25 عن سعيد بن زيد بن أرطاة ، بحارالأنوار : ج 77 ص 413 ح 38 .
4- .غرر الحكم : ج 3 ص 260 ح 4426 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 195 ح 3992 .
5- .غرر الحكم : ج 4 ص 24 ح 5156 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 250 ح 4698 و 4690 .
6- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 299 ح 416 .
7- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج3 ص568 ح4940 ، علل الشرائع : ص248 ح2 كلاهما عن زينب بنت الإمام عليّ عليه السلام ، نهج البلاغة : الحكمة 252 ، غرر الحكم : ج4 ص449 ح6608 وفيهما «تسبيبا للرزق» بدل «زيادة في الرزق» ، الاحتجاج : ج1 ص258 ح49 عن عبد اللّه بن الحسن بإسناده عن آبائه عليهم السلام عنها عليهاالسلام وفيه «جعل اللّه ... الزكاة تزكية للنفس ونماءً في الرزق» ، بحار الأنوار : ج6 ص107 ح1 .
8- .علل الشرائع : ص249 ح6 عن إسحاق بن إسماعيل النيسابوري، بحارالأنوار : ج 23 ص100 ح3.
9- .الكافي : ج 4 ص 42 ح 1 عن جابر ، مجمع البيان : ج 8 ص 222 عن أنس عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله ، بحارالأنوار: ج55 ص143 ح2؛ اُسد الغابة: ج2 ص635 الرقم2444 عن شُفَي بن مانع الأصبحي نحوه.

ص: 421

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه چيز است كه با سه چيز افزايش مى يابد ، هرچند جاهلان مى پندارند كه اين سه چيز ، آنها را مى كاهد : مال با صدقه افزايش مى يابد ، عزّت با عفو افزوده مى شود و بزرگى با تواضع ، بيشتر مى گردد.

امام على عليه السلام_ به كميل بن زياد _ :اى كميل! بركت ، در مال كسى است كه زكات بپردازد ، به مؤمنان ، كمك كند و به خويشاوندان ، نيكى رساند .

امام على عليه السلام :بركت مال ، در صدقه دادن است.

امام على عليه السلام :ستم را با عدالت ، و فقر را با صدقه و بخشش ، درمان كنيد .

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :زكات ، در ظاهر ، كاسته شدن است ؛ ولى در حقيقت ، افزونى است.

فاطمه عليهاالسلام :خداوند ، ايمان را براى پاكسازى از شرك ... و زكات را براى افزايش روزى ، واجب ساخت.

امام حسن عليه السلام :خداوند بر شما حقوقى را نسبت به اوليايش واجب ساخته و شما را به اداى آنها ، فرمان داده است تا [بدين وسيله] آنچه را در اختيار شماست ، از همسران و اموال و خوردنى ها و نوشيدنى ها برايتان حلال سازد و به سبب آن ، بركت و رشد و ثروت را به شما بشناساند ، و بداند كه چه كسى از شما در نهان ، از او اطاعت مى كند.

امام باقر عليه السلام :خورشيد، طلوع مى كند و همراه آن ، چهار فرشته است . فرشته اى ندا مى دهد : «اى نيكوكار! به پايان برسان و بر تو بشارت باد!» . فرشته اى ندا مى دهد : «اى بدكار! دست بردار و كوتاه بيا!» . فرشته اى هم ندا مى دهد : «[ خدايا! ]انفاق كننده را [ مالى] جاى گزين ده (1) و ثروت بخيل را تلف كن!» ... .

.


1- .. اشاره است به آيه : «وَ مَآ أَنفَقْتُم مِّن شَىْ ءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ» (سبأ : آيه 69) .

ص: 422

الكافي عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام :ما أحسَنَ عَبدٌ الصَّدَقَةَ فِي الدُّنيا إلّا أحسَنَ اللّهُ الخِلافَةَ عَلى وُلدِهِ مِن بَعدِهِ . وقالَ : حُسنُ الصَّدَقَةِ يَقضِي الدَّينَ ويَخلُفُ عَلَى البَرَكَةِ . (1)

الإمام الكاظم عليه السلام :كانَ الصّادِقُ عليه السلام في طَريقٍ ومَعَهُ قَومٌ مَعَهُم أموالٌ ، وذُكِرَ لَهُم أنَّ بارِقَةً فِي الطَّريقِ يَقطَعونَ عَلَى النّاسِ ، فَارتَعَدَت فَرائِصُهُم ، فَقالَ لَهُمُ الصّادِقُ عليه السلام : ما لَكُم؟ قالوا : مَعَنا أموالُنا نَخافُ عَلَيها أن تُؤخَذَ مِنّا ، أفَتَأخُذُها مِنّا؟ فَلَعَلَّهُم يَندَفِعونَ عَنها إذا رَأَوا أنَّها لَكَ ، فَقالَ : وما يُدريكُم لَعَلَّهُم لا يَقصِدونَ غَيري ، ولَعَلَّكُم تُعَرِّضونّي بِها لِلتَّلَفِ ! فَقالوا : فَكَيفَ نَصنَعُ ، نَدفِنُها؟ قالَ : ذلِكَ أضيَعُ لَها ، فَلَعَلَّ طارِئاً يَطرَأُ عَلَيها فَيَأخُذُها ، ولَعَلَّكُم لا تَغتَدونَ (2) إلَيها بَعدُ . فَقالوا : كَيفَ نَصنَعُ؟ دُلَّنا . قالَ : أودِعوها مَن يَحفَظُها ويَدفَعُ عَنها ويُربيها ويَجعَلُ الواحِدَ مِنها أعظَمَ مِنَ الدُّنيا وما فيها ، ثُمَّ يَرُدُّها ويُوَفِّرُها عَلَيكُم أحوَجَ ما تَكونونَ إلَيها . قالوا : مَن ذاكَ؟ قالَ : ذاكَ رَبُّ العالَمينَ . قالوا : وكَيفَ نودِعُهُ؟ قالَ : تَتَصَدَّقونَ بِهِ عَلى ضُعَفاءِ المُسلِمينَ . قالوا : وأَنّى لَنَا الضُّعَفاءُ بِحَضرَتِنا هذِهِ؟! قالَ : فَاعزِموا (3) عَلى أن تَتَصَدَّقوا بِثُلُثِها لِيَدفَعَ اللّهُ عَن باقيها مَن تَخافونَ . قالوا : قَد عَزَمنا . قالَ : فَأَنتُم في أمانِ اللّهِ ، فَامضوا ، فَمَضَوا ، فَظَهَرَت لَهُمُ البارِقَةُ فَخافوا . فَقالَ الصّادِقُ عليه السلام : كَيفَ تَخافونَ وأَنتُم في أمانِ اللّهِ عز و جل ؟! فَتَقَدَّمَ البارِقَةُ وتَرَجَّلوا وقَبَّلوا يَدَ الصّادِقِ عليه السلام وقالوا : رَأَينَا البارِحَةَ في مَنامِنا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَأمُرُنا بِعَرضِ أنفُسِنا عَلَيكَ ، فَنَحنُ بَينَ يَدَيكَ ونَصحَبُكَ وهؤُلاءِ لِنَدفَعَ عَنهُمُ الأَعداءَ وَاللُّصوصَ . فَقالَ الصّادِقُ عليه السلام : لا حاجَةَ بِنا إلَيكُم ، فَإِنَّ الَّذي دَفَعَكُم عَنّا يَدفَعُهُم ، فَمَضَوا سالِمينَ ، وتَصَدَّقوا بِالثُّلُثِ وبورِكَ لَهُم في تِجاراتِهِم ، فَرَبِحوا لِلدِّرهَمِ عَشَرَةً ، فَقالوا : ما أعظَمَ بَرَكَةِ الصّادِقِ عليه السلام ! فَقالَ الصّادِقُ عليه السلام : قَد تَعَرَّفتُمُ البَرَكَةَ في مُعامَلَةِ اللّهِ عز و جل ، فَدوموا عَلَيها . (4)

.


1- .الكافي : ج 4 ص 10 ح 5 عن السكوني .
2- .في بحار الأنوار : «لا تهتدون إليها» .
3- .في المصدر : «فاعرضوا» ، والصحيح ما أثبتناه كما في بحارالأنوار ووسائل الشيعة.
4- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 4 ح 9 عن أحمد بن الحسن الحسيني عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام ، بحارالأنوار : ج 96 ص 120 ح 23 .

ص: 423

الكافى_ به نقل از سَكونى _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «هيچ بنده اى در دنيا نيكو صدقه نمى دهد ، مگر آن كه خداوند ، پس از او ، بر سر فرزندانش نيكو جاى گزين مى شود (جانشينى مى كند)» . و فرمود : «نيكو صدقه دادن ، بدهى را ادا مى كند و [ چنين صدقه اى] با بركت ، جايگزين مى شود».

امام كاظم عليه السلام :صادق عليه السلام در سفرى ، همراه گروهى بود كه اموالى همراه داشتند . به آنان گفته شد كه رهزنان در راه اند و مردم را غارت مى كنند. آنان به وحشت و هراس افتادند . صادق عليه السلام به آنان فرمود : «چرا مى ترسيد؟» . گفتند : اموالى نزد ماست كه مى ترسيم از ما بگيرند . آيا آنها را از ما تحويل مى گيرى؟ شايد اگر ببينند كه اين اموال از آنِ توست ، به آنها كارى نداشته باشند . فرمود : «از كجا معلوم كه آنان مرا قصد نكنند و شما با اين كار ، مرا در معرض تلف شدن قرار ندهيد؟». پرسيدند : پس چه كنيم؟ آنها را دفن كنيم؟ فرمود : «اين كار ، اموال را بيشتر تلف مى كند . شايد كسى به آنها بر بخورد و آنها را بردارد . شايد هم بعد از آن ، ديگر اموال را پيدا نكنيد». گفتند : چه كنيم؟ ما را راه نمايى كن . فرمود : «آنها را نزد كسى به امانت بسپاريد كه هم نگهشان مى دارد ، هم از آنها دفاع مى كند ، و هم آنها را افزايش مى دهد و هر يك از آنها را بزرگ تر از دنيا و آنچه در آن است ، قرار مى دهد . سپس آنها را به صورت افزايش يافته ، در زمانى كه بيشترين نياز را به آنها داريد ، به شما بر مى گرداند». گفتند : او كيست؟ فرمود : «پروردگار جهانيان است». گفتند : چگونه به او امانت بسپاريم؟ فرمود : «آنها را به مسلمانان مستمند ، صدقه دهيد». گفتند : اين جا مستمندان را از كجا پيدا كنيم؟ فرمود : «شما تصميم بگيريد كه يك سوم آنها را صدقه دهيد تا خداوند ، بقيّه آنها را از [غارت] كسانى كه بيم داريد ، نگه دارد». گفتند : تصميم گرفتيم. فرمود : «پس شما در امان خداييد . راه بيفتيد». به راه افتادند و رهزنان ، آشكار شدند و آنان ترسيدند . امام عليه السلام فرمود : «شما در امان خداييد . چگونه است كه مى ترسيد؟». رهزنان، جلو آمدند و پياده شدند و دست صادق عليه السلام را بوسيدند و گفتند : ديشب ، پيامبر خدا را در خواب ديديم كه به ما دستور مى داد خود را در اختيار شما بگذاريم . اكنون در خدمت شماييم و شما و اينان را همراهى مى كنيم تا در برابر دشمنان و دزدان ، از اينان دفاع كنيم. صادق عليه السلام فرمود : «به شما نيازى نداريم . همان كسى كه از ما در مقابل شما دفاع كرد ، آنان را نيز از ما دور مى كند» . آنان ، به سلامت به راه افتادند و يك سوم اموال خويش را صدقه دادند و تجارت هايشان نيز بركت يافت و هر درهمى ، ده برابر برايشان سود داد . پس گفتند : بركت صادق ، چه بزرگ است! صادق عليه السلام فرمود : «شما بركت معامله با خدا را دانستيد ! پس به آن ، استمرار بخشيد».

.

ص: 424

الإمام الكاظم عليه السلام_ لِرَجُلٍ شَكا إلَيهِ كَثرَةَ العِيالِ وكُلُّهُم مَرضى _ :داووهُم بِالصَّدَقَةِ ؛ فَلَيسَ شَيءٌ أسرَعَ إجابَةً مِنَ الصَّدَقَةِ ولا أجدى مَنفَعَةً عَلَى المَريضِ مِنَ الصَّدَقَةِ . (1)

.


1- .طبّ الأئمّة لابني بسطام : ص 123 ، بحارالأنوار : ج 62 ص 265 ح 30 .

ص: 425

امام كاظم عليه السلام_ به مردى كه از فراوانىِ نانْخورانش ، كه همه بيمار بودند ، شكايت داشت _ :آنان را با صدقه ، درمان كن . هيچ چيزى زودتر از صدقه ، جواب نمى دهد و هيچ چيزى بيش از صدقه ، براى بيمار ، سودبخش نيست.

.

ص: 426

الفقه المنسوب للإمام الرضا عليه السلام :اِتَّقُوا اللّهَ وأَخرِجوا حَقَّ اللّهِ مِمّا في أيديكُم ، يُبارِكِ اللّهُ لَكُم في باقيهِ وتَزكوا . (1)

6 / 3الإِطعامُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الرِّزقُ إلى مُطعِمِ الطَّعامِ أسرَعُ مِنَ السِّكّينِ إلى ذِروَةِ البَعيرِ ، وإنَّ اللّهَ تَعالى يُباهي بِمُطعِمِ الطَّعامِ المَلائِكَةَ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :أيُّما مُؤمِنٍ أطعَمَ مُؤمنا عَلى جوعٍ أطعَمَهُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ مِن ثِمارِ الجَنَّةِ . (3)

الإمام الكاظم عليه السلام :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : مِن موجِباتِ مَغفِرَةِ الرَّبِّ _ تَبارَكَ وتَعالى _ إطعامُ الطَّعامِ . (4)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن لَقَّمَ أخاهُ لُقمَةَ حَلواءَ ولَم يَكُن ذلِكَ مَخافَةً مِن شَرِّهِ ، ولا رَجاءً لِخَيرِهِ صَرَفَ اللّهُ عَنهُ سَبعينَ بَلوى فِي القِيامَةِ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :مَنِ اهتَمَّ بِجَوعَةِ أخيهِ المُسلِمِ فَأَطعَمَهُ حَتّى يَشبَعَ ، غَفَرَ اللّهُ لَهُ وسَقاهُ حَتّى يَرواهُ . (6)

.


1- .فقه الرضا : ص 294 .
2- .تنبيه الخواطر : ج 1 ص 171 عن عبد اللّه بن مسعود .
3- .سنن الترمذي : ج 4 ص 633 ح 2449 ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 29 ح 11101 ، السنن الكبرى : ج 4 ص 311 ح 7805 ، مسند أبي يعلى : ج 2 ص 38 ح 1106 كلّها عن أبي سعيد الخدري ، كنزالعمّال : ج 15 ص 826 ح 43286 ؛ الكافي : ج 2 ص 201 ح 5 ، الأمالي للمفيد : ص 9 ح 5 ، ثواب الأعمال : ص 164 ح 2 كلّها عن أبي حمزة الثمالي عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، المؤمن : ص 63 ح 161 عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 74 ص 382 ح 88 .
4- .الكافي : ج 4 ص 52 ح 11 ، المحاسن : ج 2 ص 146 ح 1382 كلاهما عن موسى بن بكر ، بحارالأنوار : ج 74 ص 361 ح 12 .
5- .تاريخ بغداد : ج 4 ص 85 الرقم 1719 عن أنس .
6- .مسند أبي يعلى : ج 3 ص 378 ح 3407 عن أنس ، كنزالعمّال : ج 6 ص 424 ح 16376 .

ص: 427

6 / 3 اِطعام

الفقه المنسوب للإمام الرضا عليه السلام :از خدا پروا كنيد . آنچه را از حقّ خدا در دست شماست ، بپردازيد تا خداوند به آنچه باقى مى ماند ، بركت دهد و خودتان هم پاك شويد.

6 / 3اِطعامپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :[ حركت ] روزى به سوى اطعام كننده ، سريع تر از [ فرو رفتن ]چاقو در كوهان شتر است و خداوند متعال بر فرشتگان، به [ وجودِ ]اطعام كننده ، مباهات مى كند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر مؤمنى كه مؤمنِ گرسنه اى را اطعام كند ، خداوند، روز قيامت ، او را از ميوه هاى بهشتى مى خوراند .

امام كاظم عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، پيوسته مى فرمود : «طعام دادن ، از موجبات آمرزش پروردگار _ تبارك و تعالى _ است» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس به برادرش لقمه اى شيرين بخوراند و اين [ كارش] به خاطر ترس از گزند او يا به طمع خير او نباشد ، خداوند در روز قيامت ، هفتاد گرفتارى را از او بر مى گرداند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس به فكر گرسنگىِ برادر مسلمانش باشد و به او غذا دهد تا سير شود ، خداوند ، او را مى آمرزد و سيرابش مى كند.

.

ص: 428

الكافي عن محمّد بن قيس عن أبي عبد اللّه عليه السلام قال :ذَكَرَ أصحابُنا قَوما فَقُلتُ : وَاللّهِ ما أتَغَدّى ولا أتَعَشّى إلّا ومَعي مِنهُمُ اثنانِ أو ثَلاثَةٌ ، أو أقَلُّ أو أكثَرُ . فَقالَ عليه السلام : فَضلُهُم عَلَيكَ أكثَرُ مِن فَضلِكَ عَلَيهِم . قُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، كَيفَ ذا وأَنَا اُطعِمُهُم طَعامي واُنفِقُ عَلَيهِم مِن مالي ويَخدِمُهُم خادِمي؟! فَقالَ عليه السلام : إذا دَخَلوا عَلَيكَ دَخَلوا مِنَ اللّهِ عز و جل بِالرِّزقِ الكَثيرِ ، وإذا خَرَجوا خَرَجوا بِالمَغفِرَةِ لَكَ . (1)

6 / 4صِلَةُ الرَّحِمِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ صِلَةَ الرَّحِمِ لَتَزيدُ فِي الرِّزقِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن ضَمِنَ لي واحِدَةً ضَمِنتُ لَهُ أربَعَةً : يَصِلُ رَحِمَهُ فَيُحِبُّهُ اللّهُ ، ويُوَسِّعُ عَلَيهِ في رِزقِهِ ، ويَزيدُ في عُمُرِهِ ، ويُدخِلُهُ الجَنَّةَ الَّتي وَعَدَهُ . (3)

6 / 5صَنائِعُ المَعروفِالإمام عليّ عليه السلام :صَنائِعُ المَعروفِ تُدِرُّ النَّعماءَ وتَدفَعُ البَلاءَ . (4)

.


1- .الكافي : ج 6 ص 284 ح 4 ، المحاسن : ج 2 ص 148 ح 1391 ، الأمالي للطوسي : ص 237 ح 419 كلاهما عن أبي محمّد الوابشي ، بحارالأنوار : ج 74 ص 375 ح 71 وص 384 ح 97 .
2- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 331 ح 1249 ، الكافي : ج 2 ص 157 ح 33 عن حسين بن عثمان عمّن ذكره عن الإمام الصادق عليه السلام ، الخصال : ص 505 ح 2 عن سعيد بن علاقة ، مشكاة الأنوار : ص 230 ح 645 ، جامع الأخبار : ص 344 ح 953 ، روضة الواعظين : ص 499 والأربعة الأخيرة عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 76 ص 314 ح 1 وص 315 ح 2 .
3- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 37 ح 93 عن أحمد بن عامر الطائي وأحمد بن عبد اللّه الهروي وداود بن سليمان الفرّاء عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 114 ح 73 عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، روضة الواعظين : ص 426 ، بحارالأنوار : ج 74 ص 92 ح 16 .
4- .غرر الحكم : ج4 ص205 ح5840 ، عيون الحكم والمواعظ : ص301 ح5346 وفيه «مواقع البلاء».

ص: 429

6 / 4 صله رحم
6 / 5 انجام دادن كارهاى نيك

الكافى_ به نقل از محمّد بن قيس _ :شيعيان [در محضر امام صادق عليه السلام ،] ، از گروهى ياد كردند . گفتم : به خدا سوگند ، هيچ صبح و شامى غذا نمى خورم ، مگر آن كه از آنان دو يا سه نفر ، يا كم تر و يا بيشتر ، با من اند. امام عليه السلام فرمود : «نيكى آنان به تو ، بيش از احسانِ تو بر آنان است» . گفتم : فدايت شوم! چگونه؟ اين منم كه از طعام خود به آنان مى دهم و از مالم به آنان مى بخشم و خدمت گزار من [ است كه] به آنان خدمت مى كند! فرمود : «وقتى پيش تو مى آيند ، با روزىِ فراوان خدا ، بر تو وارد مى شوند و چون مى روند ، همراه با آمرزش تو ، بيرون مى روند».

6 / 4صله رحمپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به يقين ، صله رحم ، روزى را مى افزايد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه يك چيز را براى من ضمانت كند ، من چهار چيز را براى او ضمانت مى كنم : كسى كه به بستگان خود رسيدگى كند ، خدا دوستش مى دارد ، روزى اش را مى افزايد ، عمرش را طولانى مى كند ، و او را به بهشتى كه وعده داده ، وارد مى نمايد.

6 / 5كارهاى نيكامام على عليه السلام :انجام دادن كارهاى نيك ، نعمت را سرشار مى سازد و بلا را دور مى كند.

.

ص: 430

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَيسَ عَبدٌ يَفتَحُ بابَ عَطِيَّةٍ يَبتَغي وَجهَ اللّهِ أو صِلَةً إلّا زادَهُ اللّهُ بِها كَثرَةً . (1)

راجع : ص 380 (ما يوجب بركة العمر / صنائع المعروف) .

6 / 6القَصدُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَنِ اقتَصَدَ في مَعيشَتِهِ رَزَقَهُ اللّهُ ، ومَن بَذَّرَ حَرَمَهُ اللّهُ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ القَصدَ يورِثُ الغِنى . (3)

6 / 7النَّظافَةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :حَيَ عَلَى الطَّهورِ المُبارَكِ ، وَالبَرَكَةُ مِنَ اللّهِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :غَسلُ الإِناءِ وطَهارَةُ الفِناءِ يورِثانِ الغَناءَ . (5)

.


1- .المعجم الأوسط : ج 7 ص 190 ح 7239 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 434 ح 9630 و فيه «يريد بها صلة» بدل «يبتغي وجه اللّه أو صلة» ، شُعَب الإيمان : ج 3 ص 234 ح 3413 وفيه «لصدقة أو صلة» بدل «يبتغي وجه اللّه أو صلة» وكلّها عن أبي هريرة ، كنزالعمّال : ج 3 ص 643 ح 8304 .
2- .الكافي : ج2 ص 122 ح 3 عن عبد الرحمن بن الحجّاج عن الإمام الصادق عليه السلام وج4 ص54 ح12 عن ابن سنان عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، الزهد للحسين بن سعيد : ص 124 ح 151 عن عبد الرحمن بن الحجّاج عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، تحف العقول : ص 46 ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 116 ح 385 وص 255 ح 967 ، بحارالأنوار : ج 75 ص 126 ح 25 .
3- .الكافي : ج 4 ص 53 ح 8 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 174 ح 3659 كلاهما عن عبيد بن زرارة .
4- .صحيح البخاري : ج 3 ص 1312 ح 3386 ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 185 ح 4393 ، سنن الدارمي : ج 1 ص 20 ح 29 ، سنن النسائي : ج 1 ص 60 وليس فيه «المبارك» وكلّها عن عبد اللّه بن مسعود ، كنزالعمّال : ج 9 ص 399 ح 26675 .
5- .تاريخ بغداد : ج 12 ص 92 الرقم 6509 عن أنس ، كنزالعمّال : ج 9 ص 277 ح 26004 .

ص: 431

6 / 6 ميانه روى
6 / 7 نظافت

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ بنده اى نيست كه به خاطر خدا ، درِ بخششى را بگشايد يا صله رحم كند ، مگر آن كه خداوند ، او را افزونى مى بخشد.

ر . ك : ص 381 (آنچه موجب بركت عمر است / انجام دادن كارهاى نيك) .

6 / 6ميانه روىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه در زندگانى اش ميانه روى كند ، خداوند ، روزى اش مى دهد ؛ و هر كس ولخرجى كند ، خداوند ، محرومش مى سازد .

امام صادق عليه السلام :ميانه روى ، بى نيازى مى آورد .

6 / 7نظافتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بشتاب به سوى پاك كننده بركت آفرين ؛ و البته بركت ، از خداست.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شستن ظرف ها و تميزى جلوى خانه ، بى نيازى مى آورند.

.

ص: 432

عنه صلى الله عليه و آله :تُرفَعُ البَرَكَةُ مِنَ البَيتِ إذا كانَت فيهِ الكُناسَةُ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :غَسلُ الإِناءِ وكَسحُ الفِناءِ مَجلَبَةٌ لِلرِّزقِ . (2)

6 / 8النِّكاحُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :اِلتَمِسُوا الرِّزقَ بِالنِّكاحِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :تَزَوَّجُوا النِّساءَ ؛ فَإِنَّهُنَّ يَأتينَكُم بِالمالِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :اِتَّخِذُوا الأَهلَ فَإِنَّهُ أرزَقُ لَكُم . (5)

الإمام الصادق عليه السلام :جاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِيِ صلى الله عليه و آله فَشَكا إلَيهِ الحاجَةَ ، فَقالَ : تَزَوَّج ، فَتَزَوَّجَ فَوُسِّعَ عَلَيهِ . (6)

الكافي عن إسحاق بن عمّار :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : الحَديثُ الَّذي يَرويهِ النّاسُ حَقٌّ ؛ أنَّ رَجُلاً أتَى النَّبِيِ صلى الله عليه و آله فَشَكا إلَيهِ الحاجَةَ ، فَأَمَرَهُ بِالتَّزويجِ ، فَفَعَلَ ، ثُمَّ أتاهُ فَشَكا إلَيهِ الحاجَةَ ، فَأَمَرَهُ بِالتَّزويجِ ، حَتّى أمَرَهُ ثَلاثَ مَرّاتٍ ؟ فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : نَعَم، هُوَ حَقٌّ . ثُمَّ قالَ : الرِّزقُ مَعَ النِّساءِ وَالعِيالِ . (7)

.


1- .كنزالعمّال : ج 15 ص 402 ح 41560 نقلاً عن الفردوس عن أنس .
2- .الخصال : ص 54 ح 73 عن محمّد بن مروان ، الدعوات : ص 143 ح 370 ، روضة الواعظين : ص 339 ، بحارالأنوار : ج 76 ص 176 ح 7 وص 316 ح 3 .
3- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 430 ح 1459 ؛ الكشّاف : ج 3 ص 74 ، الفردوس : ج 1 ص 88 ح 282 عن ابن عبّاس ، كنزالعمّال : ج 16 ص 276 ح 44436 .
4- .المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 174 ح 2679 ، تاريخ بغداد : ج 9 ص 147 الرقم 4759 ، الفردوس : ج 2 ص 50 ح 2290 ، كنزالعمّال : ج 16 ص 275 ح 44431 وص 492 ح 45607 نقلاً عن ابن عساكر وكلّها عن عائشة ؛ مكارم الأخلاق : ج 1 ص 430 ح 1462 .
5- .الكافي : ج 5 ص 329 ح 6 ، قرب الإسناد : ص 20 ح 68 كلاهما عن ابن القدّاح عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 239 ح 1046 عن ابن أبي القدّاح عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلامعنه صلى الله عليه و آله ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 383 ح 4345 ، بحارالأنوار : ج 103 ص 217 ح 1 .
6- .الكافي : ج 5 ص 330 ح 2 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 281 ح 3 كلاهما عن هشام بن سالم ، درر الأحاديث النبويّة : ص 44 نحوه ؛ تاريخ بغداد : ج 1 ص 365 الرقم 307 عن جابر نحوه .
7- .الكافي : ج 5 ص 330 ح 4 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 281 ح 4 .

ص: 433

6 / 8 ازدواج

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از خانه اى كه در آن خاكروبه باشد، بركت برداشته مى شود.

امام صادق عليه السلام :شستن ظرف ها و جارو كردن جلوى خانه ، روزى آور است.

6 / 8ازدواجپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :روزى را با ازدواج بجوييد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :با زنان ازدواج كنيد ؛ چرا كه آنان برايتان ثروت به بار مى آورند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :همسر انتخاب كنيد ؛ چرا كه برايتان روزى آورتر است.

امام صادق عليه السلام :مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و از نيازمندى[اش ]شكايت كرد . ايشان فرمود : «ازدواج كن» . وى ازدواج كرد و زندگى اش وسعت يافت.

الكافى_ به نقل از اسحاق بن عمّار _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : آيا [اين ]حديثى كه مردم ، روايت مى كنند كه : «مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و از نيازمندى[اش ]شكايت كرد . ايشان او را به ازدواج فرمان داد و او ازدواج كرد . ديگر بار آمد و از نيازمندى[اش ]شكايت كرد . پيامبر صلى الله عليه و آله باز هم دستور به ازدواج داد ، تا سه بار» ، درست است؟ امام صادق عليه السلام فرمود : «آرى ، درست است» . سپس فرمود : «روزى ، با زنان و نانخوران ، همراه است».

.

ص: 434

6 / 9مُشاوَرَةُ العاقِلِالإمام الكاظم عليه السلام :مُشاوَرَةُ العاقِلِ النّاصِحِ يُمنٌ وبَرَكَةٌ ورُشدٌ وتَوفيقٌ مِنَ اللّهِ . (1)

تفسير العيّاشي عن عليّ بن مهزيار :كَتَبَ إلَيَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام أن : سَل فُلانا أن يُشيرَ عَلَيَ ويَتَخَيَّرَ لِنَفسِهِ ؛ فَهُوَ يَعلَمُ ما يَجوزُ في بَلَدِهِ ، وكَيفَ يُعامِلُ السَّلاطينَ ؛ فَإِنَّ المَشوَرَةَ مُبارَكَةٌ ، قالَ اللّهُ لِنَبِيِّهِ في مُحكَمِ كِتابِهِ : « فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِى الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ » (2) ، فَإِن كانَ ما يَقولُ مِمّا يَجوزُ كُنتُ اُصَوِّبُ رَأيَهُ ، وإن كانَ غَيرَ ذلِكَ رَجَوتُ أن أضَعَهُ عَلَى الطَّريقِ الواضِحِ إن شاءَ اللّهُ . (3)

6 / 10عِيادَةُ المَريضِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :عائِدُ المَريضِ يَخوضُ فِي البَرَكَةِ ، فَإِذا جَلَسَ انغَمَسَ فيها . (4)

مسند ابن حنبل عن أنس :سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : أيُّما رَجُلٍ يَعودُ مَريضا فَإِنَّما يَخوضُ فِي الرَّحمَةِ ، فَإِذا قَعَدَ عِندَ المَريضِ غَمَرَتهُ الرَّحمَةُ . فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، هذا لِلصَّحيحِ الَّذي يَعودُ المَريضَ فَالمَريضُ ما لَهُ؟ قالَ : تُحَطُّ عَنهُ ذُنوبُهُ . (5)

.


1- .تحف العقول : ص 398 ، المحاسن : ج 2 ص 438 ح 251 عن منصور بن حازم عن الإمام الصادق عليه السلام وليس فيه «بركة» .
2- .آل عمران : 159 .
3- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 204 ح 147 ، بحارالأنوار : ج 75 ص 103 ح 34 .
4- .كنز الفوائد : ج 1 ص 379 عن جابر بن عبد اللّه الأنصاري ، بحارالأنوار : ج 81 ص 224 ح 33 .
5- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص 347 ح 12782 ، شُعَب الإيمان : ج 6 ص 533 ح 9181 و ح 9179 عن جابر بن عبد اللّه نحوه ، المعجم الأوسط : ج 8 ص 353 ح 8851 وفيه إلى «غمرته الرحمة» ، كنزالعمّال : ج 9 ص 95 ح 25145 ؛ الأمالي للطوسي : ص 182 ح 306 عن أبي قلّابة وفيه إلى «غمرته الرحمة» ، بحارالأنوار : ج 81 ص 215 ح 6 .

ص: 435

6 / 9 مشورت با خردمند
6 / 10 عيادت بيمار

6 / 9مشورت با خردمندامام كاظم عليه السلام :مشورت با خردمندِ خيرخواه ، خجستگى و بركت و رشد و توفيقى از سوى خداست.

تفسير العيّاشى_ به نقل از على بن مهزيار _ :امام جواد عليه السلام به من چنين نگاشت : «از فلانى بخواه كه به من نظر مشورتى بدهد و براى خويش [نيز مشاورانى] برگزيند ؛ چرا كه او مى داند چه چيز در سرزمينش مجاز است و با حاكمان ، چگونه رفتار كند . همانا مشورت ، بركت دارد . خداوند در قرآن به پيامبرش فرموده است : «از آنان در گذر و براى آنان آمرزش بخواه و در كار ، با آنان مشورت كن . پس چون تصميم گرفتى ، بر خدا توكّل كن . خداوند ، توكّل كنندگان را دوست مى دارد» . پس اگر آنچه مى گويد ، روا بود ، رأى او را درست مى شمارم و اگر جز اين باشد ، اميدوارم آن را به خواست خدا ، بر روش و راه روشن ، قرار دهم» .

6 / 10عيادت بيمارپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عيادت كننده بيمار ، در بركت وارد مى شود و چون نزد بيمار بنشيند ، در آن فرو مى رود.

مسند ابن حنبل_ به نقل از اَنَس _ :از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود : «هر كس، بيمارى را عيادت كند ، در رحمت وارد مى شود و چون نزد بيمار بنشيند ، رحمت ، او را فرا مى گيرد». پرسيدم : اى پيامبر خدا! اين ، پاداش [شخص ]تن درستى است كه از بيمار ، عيادت مى كند . براى بيمار چيست؟ فرمود : «گناهانش فرو مى ريزد».

.

ص: 436

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :خُطى عائِدِ السَّقيمِ في ما بَينَهُ وبَينَ السَّقيمِ في رِياضِ الجَنَّةِ . (1)

مسند ابن حنبل عن أبي فاختة :عادَ أبو موسَى الأَشعَرِيُّ الحَسَنَ بنَ عَلِيٍ ، فَدَخَلَ عَلِيٌ عليه السلام فَقالَ : أعائِدا جِئتَ يا أبا موسى أم زائِرا؟ فَقالَ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، لا بَل عائِدا ، فَقالَ عَلِيٌ عليه السلام : فَإِنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : «ما عادَ مُسلِمٌ مُسلِما إلّا صَلّى عَلَيهِ سَبعونَ ألفَ مَلَكٍ مِن حينِ يُصبِحُ إلى أن يُمسِيَ ، وجَعَلَ اللّهُ تَعالى لَهُ خَريفا فِي الجَنَّةِ» . قالَ : فَقُلنا : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، ومَا الخَريفُ؟ قالَ : السّاقِيَةُ الَّتي تَسقِي النَّخلَ . (2)

6 / 11التَّساهُلُ فِي البَيعِ وَالشِّراءِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :البَرَكَةُ فِي المُماسَحَةِ (3) . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :بارَكَ اللّهُ عَلى سَهلِ البَيعِ ، سَهلِ الشِّراءِ ، سَهلِ القَضاءِ ، سَهلِ الاِقتِضاءِ . (5)

.


1- .الفردوس : ج 2 ص 193 ح 2962 عن أبي هريرة .
2- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 197 ح 702 .
3- .تَماسَحَ القَومُ إذا تَبايَعوا فتَصافَقوا (لسان العرب : ج 2 ص 593 «مسح») .
4- .السنن الكبرى : ج 6 ص 59 ح 11189 ، المراسيل : ص 130 ح 6 كلاهما عن محمّد بن سعد ، المصنف لابن أبي شيبة : ج 5 ص 280 ح 1 عن محمّد بن سعيد ، كنزالعمّال : ج 4 ص 46 ح 9435 .
5- .تهذيب الأحكام : ج 7 ص 18 ح 79 عن حنان عن أبيه عن الإمام الصادق عليه السلام .

ص: 437

6 / 11 آسان گرفتن در داد و ستد

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :گام هاى عيادت كننده بيمار ، در فاصله اى كه تا بيمار دارد ، در بوستان هاى بهشت است.

مسند ابن حنبل_ به نقل از ابو فاخته _ :ابو موسى اشعرى به عيادت حسن بن على عليه السلام رفت . امام على عليه السلام وارد شد و فرمود : «اى ابو موسى! به عيادت آمده اى ، يا به ديدار؟» . گفت : اى امير مؤمنان! به عيادت آمده ام. على عليه السلام فرمود : «از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود : هيچ مسلمانى مسلمان ديگر را عيادت نمى كند ، مگر آن كه هفتاد هزار فرشته ، از صبح تا شام ، بر او درود مى فرستند و خداوند براى او خريفى در بهشت قرار مى دهد ». پرسيديم : اى امير مؤمنان! خريف چيست؟ فرمود : «آبراهى كه نخل را آبيارى مى كند».

6 / 11آسان گرفتن در داد و ستدپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بركت ، در آسان گرفتن است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خدا بركت دهد به كسى كه در خريد و فروش و قرض دادن و مطالبه كردن [طلبش] آسانگير است .

.

ص: 438

الإمام عليّ عليه السلام_ مُنادِيا في أسواقِ الكوفَةِ _ :يا مَعشَرَ التُّجّارِ ... قَدِّمُوا الاِستِخارَةَ ، وتَبَرَّكوا بِالسُّهولَةِ . (1)

6 / 12كَيلُ الطَّعامِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :كيلوا طَعامَكُم يُبارَك لَكُم . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :كيلوا طَعامَكُم ؛ فَإِنَّ البَرَكَةَ فِي الطَّعامِ المَكيلِ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :شَكا قَومٌ إلَى النَّبِيِ صلى الله عليه و آله سُرعَةَ نَفادِ طَعامِهِم ، فَقالَ : تَكيلونَ أو تَهيلونَ؟ قالوا : نَهيلُ يا رَسولَ اللّهِ _ يَعنِي الجُزافَ _ قالَ : كيلوا ولا تَهيلوا ؛ فَإِنَّهُ أعظَمُ لِلبَرَكَةِ . (4)

الكافي عن مسمع :قالَ لي أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : يا أبا سَيّارٍ ، إذا أرادَتِ الخادِمَةُ أن تَعمَلَ الطَّعامَ فَمُرها فَلتَكِلهُ ؛ فَإِنَّ البَرَكَةَ في ما كيلَ . (5)

.


1- .الكافي : ج 5 ص 151 ح 3 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 6 ح 17 كلاهما عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 193 ح 3726 ، الأمالي للصدوق : ص 587 ح 809 عن محمّد بن قيس عن الإمام الباقر عنه عليهماالسلام ، بحارالأنوار : ج 103 ص 94 ح 10 .
2- .صحيح البخاري : ج 2 ص 749 ح 2021 ، مسند ابن حنبل : ج 6 ص 92 ح 17177 كلاهما عن المقدام بن معديكرب ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 750 ح 2231 عن عبد اللّه بن بسر ، المعجم الكبير : ج 4 ص 121 ح 3859 عن أبي أيّوب الأنصاري وزاد فيهما «لكم فيه» ، كنزالعمّال : ج 4 ص 46 ح 9433 .
3- .الكافي : ج 5 ص 167 ح 2 عن حفص بن عمر عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 267 ح 3965 ، الجعفريّات : ص 160 ، جامع الأحاديث للقمّي : ص 108 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ؛ كنزالعمّال : ج 4 ص 46 ح 9434 نقلاً عن ابن النجّار عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله .
4- .الكافي : ج 5 ص 167 ح 1 عن يونس بن يعقوب ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 163 ح 722 عن إبراهيم بن عبد الحميد عن الإمام الكاظم عليه السلام .
5- .الكافي : ج 5 ص 167 ح 3 .

ص: 439

6 / 12 پيمانه كردن گندم

امام على عليه السلام_ در بازارهاى كوفه بانگ مى زد _ :اى پيشه وران! ... تجارت را با طلب خير ، آغاز كنيد و با آسان گيرى ، بركت يابيد.

6 / 12پيمانه كردن گندمپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :گندم خود (1) را پيمانه كنيد تا بركت بياورد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :گندم خود را پيمانه كنيد ؛ چرا كه بركت ، در گندم پيمانه شده است.

امام صادق عليه السلام :گروهى ، از زود تمام شدن گندم خود ، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله شكايت كردند . فرمود : «آيا پيمانه مى كنيد ، يا بى پيمانه مى ريزيد؟» . گفتند : اى پيامبر خدا! بى پيمانه و گزاف . فرمود : «پيمانه كنيد و بى حساب نريزيد ؛ چرا كه اين ، بيشتر بركت دارد».

الكافى_ به نقل از مسمع _ :امام صادق عليه السلام به من فرمود : «اى ابو سيّار! هر گاه خدمت گزار تو مى خواهد غذا درست كند ، بگو پيمانه كند ؛ چرا كه بركت ، در چيزى است كه پيمانه مى شود».

.


1- .. در متن عربى ، كلمه «طعام» است كه در زبان عربى، به معناى «موادّ خوراكى» و نيز به معناى «گندم» است و مقصود از پيمانه كردن گندم و موادّ خوراكى ، اندازه گيرى آن در وقت مصرف و هنگام خريد و فروش است .

ص: 440

6 / 13إعطاءُ الزِّيادَةِ لِلمُشتَريالإمام الصادق عليه السلام :مَرَّ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام عَلى جارِيَةٍ قَدِ اشتَرَت لَحما مِن قَصّابٍ وهِيَ تَقولُ : زِدني ، فَقالَ لَهُ أميرُ المُؤمِنينَ _ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ _ : زِدها ؛ فَإِنَّهُ أعظَمُ لِلبَرَكَةِ . (1)

6 / 14الاِجتِماعُ عَلَى الطَّعامِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :كُلوا جَميعا ولا تَفَرَّقوا ؛ فَإِنَّ البَرَكَةَ مَعَ الجَماعَةِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :اِجتَمِعوا عَلى طَعامِكُم ، وَاذكُرُوا اسمَ اللّهِ عَلَيهِ ، يُبارِك لَكُم فيهِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :ما مِن مائِدَةٍ أعظَمُ بَرَكَةً مِن مائِدَةٍ جَلَسَ عَلَيها يَتيمٌ . (4)

.


1- .الكافي : ج 5 ص 152 ح 8 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 7 ح 20 كلاهما عن السكوني ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 196 ح 3736 من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، بحارالأنوار : ج 41 ص 129 ح 39 ؛ فضائل الصحابة لابن حنبل : ج 2 ص 621 ح 1063 عن أبي الوضّاح الشيباني عن رجل .
2- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1094 ح 3287 ، مشكاة المصابيح : ج 2 ص 459 ح 4257 ، الفردوس : ج 3 ص 242 ح 4711 كلّها عن عمر ، كنزالعمّال : ج 15 ص 235 ح 40724 ؛ طبّ النبيّ صلى الله عليه و آله : ص 3 وفيه « ... فإنّ الجماعة في البركة» ، بحارالأنوار : ج 62 ح 291 .
3- .سنن أبي داود : ج 3 ص 346 ح 3764 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1093 ح 3286 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 441 ح 16078 ، صحيح ابن حبان : ج 12 ص 28 ح 5224 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 113 ح 2500 ، السنن الكبرى : ج 5 ص 424 ح 10359 كلّها عن وحشي بن حرب ، كنزالعمّال : ج 15 ص 233 ح 40715 ؛ مكارم الأخلاق : ج 1 ص 319 ح 1020 ، بحارالأنوار : ج 66 ص 349 ح 10 .
4- .الفردوس : ج 4 ص 46 ح 6144 عن أنس ، كنزالعمّال : ج 3 ص 177 ح 6040 .

ص: 441

6 / 13 بيشتر دادن به مشترى
6 / 14 غذا خوردن دسته جمعى

6 / 13بيشتر دادن به مشترىامام صادق عليه السلام :امير مؤمنان عليه السلام بر كنيزى گذشت كه از قصّاب ، گوشتى خريده بود و به قصّاب مى گفت : بيشتر بده . امير مؤمنان عليه السلام به آن مرد فرمود : «بيشتر بده ، كه بركتش زيادتر مى شود».

6 / 14غذا خوردن دسته جمعىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :با هم بخوريد و پراكنده نشويد ؛ چرا كه بركت ، با جماعت است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :با هم غذا بخوريد و هنگام خوردن ، نام خدا را ببريد تا خداوند در آن ، به شما بركت دهد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ سفره اى بابركت تر از سفره اى نيست كه يتيمى بر آن نشسته باشد .

.

ص: 442

6 / 15تِلكَ الاُمورُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :تَخَتَّموا بِالعَقيقِ ؛ فَإِنَّهُ مُبارَكٌ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :السَّحورُ بَرَكَةٌ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :الجَماعَةُ بَرَكَةٌ ، وَالسَّحورُ بَرَكَةٌ ، وإطعامٌ مِنَ اللَّيلِ بَرَكَةٌ . تَسَحَّروا تَزدادوا قُوَّةً ، تَسَحَّروا تُصيبُوا السُّنَّةَ ، تَسَحَّروا ولَو بِجُرعَةٍ مِن ماءٍ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :البَرَكَةُ في ثَلاثَةٍ : فِي الجَماعَةِ ، وَالثَّريدِ ، وَالسَّحورِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا دُعِيَ أحَدُكُم إلى طَعامٍ فَليُجِب ؛ فَإِن كانَ مُفطِرا فَليَأكُل ، وإن كانَ صائِما فَليَدعُ بِالبَرَكَةِ . (5)

الإمام عليّ عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :إذا أتى عَلَيَ يَومٌ لا أزدادُ فيهِ عَمَلاً يُقَرِّبُني إلَى اللّهِ ، فَلا بورِكَ لي في طُلوعِ شَمسِ ذلِكَ اليَومِ . (6)

.


1- .الكافي : ج 6 ص 470 ح 3 عن عبد الرحمن بن زيد بن أسلم التنوكي (التنوخي) عن الإمام الصادق عليه السلام ؛ شُعَب الإيمان : ج 5 ص 201 ح 6357 ، تاريخ بغداد : ج 11 ص 251 الرقم 600 ، الفردوس : ج 2 ص 57 ح 2323 كلّها عن عائشة ، كنزالعمّال : ج 6 ص 663 ح 17285 .
2- .الكافي : ج 4 ص 95 ح 3 ، تهذيب الأحكام : ج 4 ص 198 ح 568 كلاهما عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 135 ح 1957 ، مصباح المتهجّد : ص 626 عن عمر بن جميع عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلامعنه صلى الله عليه و آله ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 271 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحارالأنوار : ج 96 ص 311 ح 4 ؛ صحيح البخاري : ج 2 ص 679 ح 1823 ، صحيح مسلم : ج 2 ص 770 ح 45 ، سنن الترمذي : ج 3 ص 88 ح 708 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 540 ح 1692 وفيها «إنّ في السحور بركة» وكلّها عن أنس ، كنزالعمّال : ج 8 ص 524 ح 23966 .
3- .تيسير المطالب : ص 282 عن الحارث عن الإمام عليّ عليه السلام .
4- .المعجم الكبير :ج6 ص251 ح6127 ، شُعَب الإيمان :ج6 ص68 ح7520 ، تاريخ أصبهان :ج1 ص82 كلّها عن سلمان،كنزالعمّال:ج15ص234 ح40718؛ طبّ النبيّ صلى الله عليه و آله :ص12،بحارالأنوار: ج62 ص291.
5- .المعجم الكبير : ج10 ص231 ح10563 عن عبد اللّه بن مسعود، كنزالعمّال: ج9 ص254 ح25910.
6- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 288 ح 297 .

ص: 443

6 / 15 و اين چند كار

6 / 15و اين چند كارپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :انگشتر عقيق به دست كنيد، كه داراى بركت است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سَحَرى ، بركت است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :جماعت، بركت است. سَحَرى، بركت است. اطعام [ در] شب، بركت است. سحرى بخوريد تا نيرويتان زياد شود . سحرى بخوريد تا به سنّت، عمل كرده باشيد . سحرى بخوريد، هر چند يك جرعه آب باشد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بركت ، در سه چيز است : در جماعت ، در تِريد (آب گوشت) ، و در سَحَرى.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه يكى از شما را به غذايى دعوت كردند ، اجابت كند : اگر روزه نيست، بخورد و اگر روزه است، دعا كند كه بركت يابد.

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :اگر روزى بر من آيد كه در آن، كارى نكنم كه مرا به خدا نزديك سازد، طلوع خورشيد آن روز، بر من مبارك مباد!

.

ص: 444

الخصال عن سعيد بن علاقة :سَمِعتُ أميرَ المُؤمِنينَ عَلِيَ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام يَقولُ : ... ألا اُنَبِّئُكُم بَعدَ ذلِكَ بِما يَزيدُ فِي الرِّزقِ؟ قالوا : بَلى يا أميرَ المُؤمِنينَ ، قالَ : الجَمعُ بَينَ الصَّلاتَينِ يَزيدُ فِي الرِّزقِ ، وَالتَّعقيبُ بَعدَ الغَداةِ وبَعدَ العَصرِ يَزيدُ فِي الرِّزقِ ، وصِلَةُ الرَّحِمِ تَزيدُ فِي الرِّزقِ ، وكَسحُ الفِناءِ يَزيدُ فِي الرِّزقِ ، ومُواساةُ الأَخِ فِي اللّهِ عز و جل يَزيدُ فِي الرِّزقِ ، وَالبُكورُ في طَلَبِ الرِّزقِ يَزيدُ فِي الرِّزقِ ، وَالاِستِغفارُ يَزيدُ فِي الرِّزقِ ، وَاستِعمالُ الأَمانَةِ يَزيدُ فِي الرِّزقِ ، وقَولُ الحَقِّ يَزيدُ فِي الرِّزقِ ، وإجابَةُ المُؤَذِّنِ يَزيدُ فِي الرِّزقِ ، وتَركُ الكَلامِ فِي الخَلاءِ يَزيدُ فِي الرِّزقِ ، وتَركُ الحِرصِ يَزيدُ فِي الرِّزقِ ، وشُكرُ المُنعِمِ يَزيدُ فِي الرِّزقِ ، وَاجتِنابُ اليَمينِ الكاذِبَةِ يَزيدُ فِي الرِّزقِ ، وَالوُضوءُ قَبلَ الطَّعامِ يَزيدُ فِي الرِّزقِ ، وأَكلُ ما يَسقُطُ عَنِ الخِوانِ يَزيدُ فِي الرِّزقِ . ومَن سَبَّحَ اللّهَ كُلَّ يَومٍ ثَلاثينَ مَرَّةً دَفَعَ اللّهُ عز و جل عَنهُ سَبعينَ نَوعا مِنَ البَلاءِ أيسَرُهَا الفَقرُ . (1)

.


1- .الخصال : ص 505 ح 2 ، مشكاة الأنوار : ص 230 ح 645 ، جامع الأخبار : ص 343 ح 953 ، روضة الواعظين : ص 499 وفيه «كسح القاذورات» بدل «كسح الفِنا» بحارالأنوار : ج 76 ص 314 ح 1 .

ص: 445

الخصال_ به نقل از سعيد بن علاقه _ :شنيدم كه امير مؤمنان، على بن ابى طالب عليه السلام ، مى فرمود: « . .. سپس ، آيا به شما خبر ندهم كه چه چيز ، روزى را مى افزايد؟». گفتند: چرا ، اى امير مؤمنان! فرمود : «دو نماز را با هم خواندن، (1) روزى را مى افزايد . تعقيب خواندن بعد از نماز صبح و عصر، روزى را مى افزايد . صله رحم، روزى را مى افزايد . جارو كردن درگاه خانه ، روزى را مى افزايد . كمك مالى كردن به برادر ايمانى ، روزى را مى افزايد . صبح زود در پى روزى رفتن، روزى را مى افزايد . استغفار، روزى را مى افزايد . امانتدارى، روزى را مى افزايد . گفتن حق ، روزى را مى افزايد . پاسخ دادن به مؤذّن ، روزى را مى افزايد . حرف نزدن در خلا (دستشويى) ، روزى را مى افزايد . حرص نداشتن، روزى را مى افزايد . سپاس گزارى از صاحب نعمت، روزى را مى افزايد . پرهيز از سوگند خوردن دروغ ، روزى را مى افزايد . وضو گرفتن پيش از غذا، روزى را مى افزايد. خوردن آنچه از سفره مى ريزد ، روزى را مى افزايد . هر كس هر روز، خدا را سى بار تسبيح كند، خداوند ، هفتاد گونه بلا را از او مى گرداند ، كه ساده ترينِ آنها ، تهى دستى است».

.


1- .. منظور ، دو نمازى است كه در يك وقت معيّن، خوانده مى شوند؛ مانند: نماز ظهر و عصر .

ص: 446

الفصل السابع : اُناس ذوو بركة7 / 1الأَنبِياء عليهم السّلامالكتاب«قِيلَ يَانُوحُ اهْبِطْ بِسَلَامٍ مِّنَّا وَ بَرَكَاتٍ عَلَيْكَ وَ عَلَى أُمَمٍ مِّمَّن مَّعَكَ وَ أُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ يَمَسُّهُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ» . (1)

«قَالُواْ أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَّجِيدٌ» . (2)

«وَبَارَكْنَا عَلَيْهِ وَ عَلَى إِسْحَاقَ وَ مِن ذُرِّيَّتِهِمَا مُحْسِنٌ وَ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ مُبِينٌ» . (3)

«فَلَمَّا جَاءَهَا نُودِىَ أَن بُورِكَ مَن فِى النَّارِ وَ مَنْ حَوْلَهَا وَ سُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ» . 4

.


1- .هود : 48 .
2- .هود : 73 .
3- .الصافّات : 113 .

ص: 447

فصل هفتم : انسان هاى با بركت
7 / 1 پيامبران عليهم السلام

فصل هفتم : انسان هاى با بركت7 / 1پيامبرانقرآن«گفته شد : اى نوح! با ايمنى از سوى ما و بركت هايى بر تو ، بر امّت هايى از كسانى كه با تو اَند ، فرود آى ، و امّت هايى هستند كه به زودى ، آنان را برخوردار مى كنيم ، سپس از ما عذابى دردناك به آنان مى رسد» .

«گفتند : آيا از كار خدا تعجّب مى كنى؟ رحمت و بركت هاى خدا بر شما خاندان باد! همانا او ستوده و شكوهمند است» .

«و بر او و بر اسحاق، بركت داديم و از فرزندان آن دو ، [كسانى] نيكوكار ، و [كسانى ]آشكارا ستمگر به خويشتن بودند» .

«چون [موسى] نزد آن (كوه طور) آمد ، ندا داده شد كه : هر كه در آن آتش ، و هر كه اطراف آن است ، بركت يافته است ، (1) و خدا ، پروردگار جهانيان ، منزّه است»

.


1- .. مقصود از «بركت يافته است» ، «يافتن خيرِ بسيار» است . «به كسى بركت داد» ، يعنى : «خير فراوان به او رساند» . در سوره طه در باره همين جاى داستان آمده است : «چون نزد آن آتش آمد ، نداد داده شد : اى موسى! منم پروردگارت . پس كفش خود را از پاى برون آور . تو در وادىِ مقدّس طُوى هستى و من ، تو را برگزيده ام . پس به آنچه وحى مى شود ، گوش فرا بده» (طه : آيه 11 _ 13) . از اين ، بر مى آيد كه مقصود از كسى كه پيرامون آتش است ، موسى عليه السلام است يا او و كسان ديگرى كه پيرامون آتش بودند . و بركت يافته بودن او ، برگزيده شدنِ او پس از تقديس اوست (الميزان فى تفسير القرآن : ج 15 ص 342) .

ص: 448

«وَ جَعَلَنِى مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنتُ وَ أَوْصَانِى بِالصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في قَولِ عيسى عليه السلام فِي الآيَةِ : «وَ جَعَلَنِى مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنتُ» قالَ _ :جَعَلَني نَفّاعا أينَ اتَّجَهتُ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله_ في قَولِهِ تَعالى : «وَ جَعَلَنِى مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنتُ» _ :مُعَلِّما ومُؤَدِّبا . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :كانَ في ما وَعَظَ اللّهُ _ تَبارَكَ وتَعالى _ بِهِ عيسَى بنَ مَريَمَ عليه السلام أن قالَ لَهُ : ... يا عيسى ، اُوصيكَ وَصِيَّةَ المُتَحَنِّنِ عَلَيكَ بِالرَّحمَةِ حينَ حَقَّت لَكَ مِنِّي الوِلايَةُ بِتَحَرّيكَ مِنِّي المَسَرَّةَ ، فَبورِكتَ كَبيرا وبورِكتَ صَغيرا حَيثُما كُنتَ . (4)

الإمام العسكري عليه السلام :إنَّ اللّهَ _ تَبارَكَ وتَعالى _ لَم يُخلِ الأَرضَ مُنذُ خَلَقَ آدَمَ عليه السلام ، ولا يُخليها إلى أن تَقومَ السّاعَةُ مِن حُجَّةٍ للّهِِ عَلى خَلقِهِ ؛ بِهِ يَدفَعُ البَلاءَ عَن أهلِ الأَرضِ ، وبِهِ يُنَزِّلُ الغَيثَ ، وبِهِ يُخرِجُ بَرَكاتِ الأَرضِ . (5)

7 / 2خاتَمُ الأَنبِياءِ صلى الله عليه و آلهبحار الأنوار عن عدّة من أصحاب رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَمّا فَتَحَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله مَكَّةَ وأَرسَلَ رُسُلَهُ إلى ... نَصارى نَجرانَ ... فَلَمّا أتَتهُم رُسُلُهُ صلى الله عليه و آله فَزِعوا إلى بَيعَتِهِمُ العُظمى ، وكانَ قَد حَضَرَهُم أبو حارِثَةَ اُسقُفُهُمُ الأَوَّلُ ... وَاستَخرَجَ صَحيفَةَ شَيثٍ الَّتي وَرِثَها مِن أبيهِ آدَمَ عليه السلام _ فيها _ ... لا إلهَ إلّا أنَا الحَيُّ القَيّومُ ... خَلَقتُ عِبادي لِعِبادَتي وأَلزَمتُهُم حُجَّتي . ألا إنّي باعِثٌ فيهِم رُسُلي ، ومُنَزِّلٌ عَلَيهِم كُتُبي ، اُبرِمَ ذلِكَ مِن لَدُن أوَّلِ مَذكورٍ مِن بَشَرٍ ، إلى أحمَدَ نَبِيِّي وخاتَمِ رُسُلي ، ذلِكَ الَّذي أجعَلُ عَلَيهِ صَلَواتي ورَحمَتي ، وأَسلُكُ في قَلبِهِ بَرَكاتي ، وبِهِ اُكمِلُ أنبِيائي ... وجَعَلتُ بَرَكاتي وتَطهيري في عَقِبِهِ . (6)

.


1- .مريم : 31 .
2- .حلية الأولياء: ج 3 ص 25، معجم شيوخ الإسماعيلي: ص 126 ح 245 وفيه «أذهب» بدل «اتّجهت»، الدرّ المنثور : ج 5 ص 509 نقلاً عن ابن لال في مكارم الأخلاق وابن مردويه وابن النجّار في تاريخه وكلّها عن أبي هريرة؛ الكافي : ج 2 ص 165 ح 11 ، معاني الأخبار : ص 212 ح 1 ، تفسير القمّي : ج 2 ص 50 كلّها عن عبداللّه بن جبلة عن رجل عن الإمام الصادق عليه السلام وليس فيها «أين اتّجهت» ، بحارالأنوار : ج 14 ص 210 ح 6 .
3- .الدرّ المنثور : ج 5 ص 509 نقلاً عن ابن عدي وابن عساكر عن ابن مسعود ؛ نثر الدرّ : ج 1 ص 415 عن ابن عبّاس من دون إسنادٍ إليه صلى الله عليه و آله .
4- .الأمالي للصدوق : ص 606 ح 841 عن أبي بصير ، الكافي : ج 8 ص 131 ح 103 عن عليّ بن أسباط عنهم عليهم السلام ، تحف العقول : ص 496 ، بحارالأنوار : ج 14 ص 289 ح 14 .
5- .كمال الدين : ص 384 ح 1 ، إعلام الورى : ج 2 ص 248 كلاهما عن أحمد بن إسحاق بن سعد الأشعري ، بحارالأنوار : ج 52 ص 24 ح 16 .
6- .بحارالأنوار : ج 26 ص 310 ح 77 نقلاً عن كتاب تفضيل الأئمّة على الأنبياء للحسن بن سليمان مرفوعا إلى عدّة من أصحاب رسول اللّه صلى الله عليه و آله منهم جابر بن عبد اللّه وأبو سعيد الخدري وآخرون .

ص: 449

7 / 2 خاتم پيامبران صلى الله عليه وآله

«و مرا ، هر جا كه باشم ، مبارك قرار داد و مرا تا زنده ام ، به نماز و زكات ، سفارش كرد» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در باره سخن عيسى عليه السلام ، در [اين] آيه كه گفت : «و مرا ، هر جا كه باشم ، مبارك قرار داد» _ :[يعنى] مرا به هر طرف كه روى آورم ، بسيار سودبخش قرار داد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در باره اين آيه: «و مرا، هر جا كه باشم، مبارك قرار داد» _ :[ يعنى ]معلّم و تربيت كننده [ قرار داد].

امام صادق عليه السلام :در موعظه هاى خداى متعال به عيسى بن مريم عليه السلام ، از جمله ، اين بود كه به او فرمود: « ... اى عيسى! تو را سفارش مى كنم، سفارش كسى كه با رحمت، نسبت به تو مهر ورزيد ، چندان كه به سبب آن كه پيوسته خواهان موجبات سرور من بودى ، سزامند ولايت من گشتى . پس چه در بزرگ سالى و چه در خُردسالى، هر جا كه بودى، مبارك شدى».

امام عسكرى عليه السلام :خداوند ، از آن زمان كه آدم عليه السلام را آفريد، تا زمانى كه قيامت برپا شود ، زمين را از حجّتى از جانب خدا بر بندگانش خالى نگذاشته است و نمى گذارد ؛ [حجّتى] كه به سبب او، بلا را از زمينيان ، دور مى سازد و به خاطر او، باران مى فرستد و به خاطر او، بركت هاى زمين را بيرون مى آورد.

7 / 2خاتم پيامبرانبحار الأنوار_ به نقل از جمعى از اصحاب پيامبر خدا _ :پيامبر صلى الله عليه و آله مكّه را فتح كرد و فرستادگان خود را نزد ... نصاراى نجران ... فرستاد . چون فرستادگان ايشان نزد آنان رفتند ، آنان به كليساى بزرگ خويش، پناه بردند . اُسقف بزرگشان، ابو حارثه، نزدشان بود. او ، صحيفه شيث را كه از پدرش آدم عليه السلام ، به ارث برده بود ، بيرون آورد. در آن، از جمله چنين بود : «... معبودى جز من، خداى زنده پاينده نيست ... . بندگانم را براى پرستشم آفريدم و حجّت خويش را بر آنان حتمى ساختم . هلا! من، فرستادگانم را ميان آنان بر مى انگيزم و كتاب هاى خويش را بر آنان فرو مى فرستم . اين را از نخستين بشرِ ياد شده ، تا احمد، پيامبر و آخرين فرستاده ام، استوار مى كنم، همان كه درودها و رحمتم را بر او قرار مى دهم و بركت هاى خويش را در دلش راه مى دهم و [زنجيره] پيامبرانم را با او كامل مى سازم ... و بركت ها و طهارت بخشى خودم را در نسل او قرار داده ام».

.

ص: 450

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :جُعِلَ فِيَ النُّبُوَّةُ وَالبَرَكَةُ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن وُلِدَ لَهُ مَولودٌ ذَكَرٌ فَسَمّاهُ مُحَمَّدا حُبّا لي وتَبَرُّكا بِاسمي كانَ هُوَ ومَولودُهُ فِي الجَنَّةِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :اللّهُمَّ أعطِ مُحَمَّدا _ صَلَواتُكَ عَلَيهِ وآلِهِ _ مِن كُلِّ كَرامَةٍ أفضَلَ تِلكَ الكَرامَةِ ... حَتّى لا يَكونَ أحَدٌ مِن خَلقِكَ ... أقرَبَ وَسيلَةً مِن مُحَمَّدٍ _ صَلَواتُكَ عَلَيهِ وآلِهِ _ إمامِ الخَيرِ وقائِدِهِ ، وَالدّاعي إلَيهِ ، وَالبَرَكَةِ عَلى جَميعِ العِبادِ وَالبِلادِ ، ورَحمَةٍ لِلعالَمينَ . (3)

عنه عليه السلام_ في خُطبَةٍ ذَكَرَ فيهَا النِّعمَةَ بِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله _ :اُنظُروا إلى مَواقِعِ نِعَمِ اللّهِ عَلَيهِم حينَ بَعَثَ إلَيهِم رَسولاً ، فَعَقَدَ بِمِلَّتِهِ طاعَتَهُم ، وجَمَعَ عَلى دَعوَتِهِ اُلفَتَهُم : كَيفَ نَشَرَتِ النِّعمَةُ عَلَيهِم جَناحَ كَرامَتِها ، وأَسالَت لَهُم جَداوِلَ نَعيمِها ، وَالتَفَّتِ المِلَّةُ بِهِم في عَوائِدِ بَرَكَتِها ، فَأَصبَحوا في نَعمَتِها غَرِقينَ ، وفي خُضرَةِ عَيشِها فَكِهينَ! قَد تَرَبَّعَتِ الاُمورُ بِهِم في ظِلِّ سُلطانٍ قاهِرٍ ، وآوَتهُمُ الحالُ إلى كَنَفِ عِزٍّ غالِبٍ ، وتَعَطَّفَتِ الاُمورُ عَلَيهِم في ذُرى مُلكٍ ثابِتٍ ، فَهُم حُكّامٌ عَلَى العالَمينَ ، ومُلوكٌ في أطرافِ الأَرَضينَ . يَملِكونَ الاُمورَ عَلى مَن كانَ يَملِكُها عَلَيهِم ، ويُمضونَ الأَحكامَ في مَن كانَ يُمضيها فيهِم! لا تُغمَزُ لَهُم قَناةٌ ، ولا تُقرَعُ لَهُم صَفاةٌ! (4)

.


1- .معاني الأخبار : ص 56 ح 4 ، علل الشرائع : ص 135 ح 1 كلاهما عن أبي ذرّ ، روضة الواعظين : ص 144 ، بحارالأنوار : ج 15 ص 11 ح 12 .
2- .كنزالعمّال : ج 16 ص 422 ح 45223 نقلاً عن الرافعي عن أبي اُمامة .
3- .تهذيب الأحكام : ج 3 ص 83 ح 239 عن عليّ بن عبد اللّه عن أبيه عن جدّه ، الإقبال : ج 1 ص 320 كلاهما عن الإمام الحسين عليه السلام ، مصباح المتهجّد : ص 557 ح 651 من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، بحارالأنوار : ج 98 ص 127 ح 3 .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 192 ، بحارالأنوار : ج 14 ص 473 ح 37 .

ص: 451

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در من، پيامبرى و بركت ، نهاده شده است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس برايش فرزند پسرى متولّد شود و از روى علاقه مندى به من و تبرّك جستن به نامم ، او را «محمّد» نامد، او و فرزندش در بهشت خواهند بود.

امام على عليه السلام :خدايا! به محمّد صلى الله عليه و آله ، از هر كرامتى برترينِ آن را عطا كن تا آن كه هيچ يك از آفريدگانت، از جهت وسيله [تقرّب و منزلت]، نزديك تر از محمّد صلى الله عليه و آله نباشد ؛ همان كه پيشوا و رهبر خير و دعوت كننده به آن، و مايه بركت بر همه بندگان و شهرها، و رحمتى براى جهانيان است.

امام على عليه السلام_ در گفتارى كه نعمت وجود پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را بيان مى فرمايد _ :بنگريد به جايگاه هاى نعمت هاى خدا بر آنان، آن گاه كه پيامبرى به سويشان فرستاد و با آيين او، پيمان اطاعتشان را استوار ساخت و با دعوت او، الفتشان را فراهم آورد و اين كه چگونه نعمت، بال كرامت خود را بر سر آنان گشود و جويبارهاى بهره مندى را به سوى آنان روان ساخت و آيين، آنان را بر سر سفره بركتش به هم پيوند داد ، تا آن كه غرق نعمت ها و برخوردار از طراوت زندگى گشتند! كارها ، آنان را در سايه حكومتى مقتدر نشانيد و حالِ ايشان، آنان را در پناه عزّتى چيره، پناه داد و امورشان در قلّه حكومتى استوار به آنان روى آورد . پس حكمرانانِ بر مردم و پادشاهان اطراف سرزمين ها شدند. [ آنان،] مالك امور كسانى شدند كه پيش تر، آنان بر ايشان حكومت مى كردند ، و احكام را در ميان كسانى اجرا كردند كه پيش تر، آنان در ميان ايشان اجرا مى كردند . كسى قدرت در هم شكستن نيروى آنان را نداشت و هيچ كس خيال مبارزه با آنان را در سر نمى پروراند . (1)

.


1- .. دو جمله اخير ، مفهوم كنايى متن عربى است و ترجمه الفاظ نيست .

ص: 452

الإمام الباقر عليه السلام_ في وَصفِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله _ :كانَ عليه السلام بَرَكَةً ؛ لا يَكادُ يُكَلِّمُ أحَدا إلّا أجابَهُ . (1)

عنه عليه السلام_ في صِفَةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله _ :الطَّيِّبُ ذِكرُهُ ، وَالمُبارَكُ اسمُهُ ؛ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله ، المُصطَفَى المُرتَضى ، ورَسولُهُ النَّبِيُ الاُمِّيُّ . (2)

7 / 3أهلُ البَيتِ عليهم السّلامرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في صِفَةِ أهلِ بَيتِهِ عليهم السلام وبَرَكَتِهِم _ :بِهِم يَعمُرُ بِلادَهُ ، وبِهِم يَرزُقُ عِبادَهُ ، وبِهِم نَزَّلَ القَطرَ مِنَ السَّماءِ ، وبِهِم يُخرِجُ بَرَكاتِ الأَرضِ . (3)

.


1- .الأمالي للصدوق : ص 481 ح 650 ، الأمالي للطوسي : ص 438 ح 980 كلاهما عن جابر ، مشكاة الأنوار : ص 273 ح 818 ، بحارالأنوار : ج 22 ص 73 ح 25 .
2- .اليقين : ص 320 ح 121 ، تفسير فرات : ص 397 ح 527 وليس فيه «النبيّ» وكلاهما عن زياد بن المنذر ، بحارالأنوار : ج 23 ص 246 ح 16 .
3- .كمال الدين : ص 260 ح 5 ، إعلام الورى : ج 2 ص 185 كلاهما عن الأصبغ بن نباتة عن الإمام عليّ عليه السلام ، علل الشرائع : ص 124 ح 1 عن جابر بن يزيد الجعفي ، بحارالأنوار : ج 23 ص 19 ح 14 و ج 36 ص 254 ح 69 .

ص: 453

7 / 3 اهل بيت عليهم السلام

امام باقر عليه السلام_ در توصيف پيامبر خدا صلى الله عليه و آله _ :وجودش بركت بود . با كسى سخن نمى گفت، مگر اين كه آن كس [اگر مرده بود] جوابش را مى داد .

امام باقر عليه السلام_ در توصيف پيامبر خدا صلى الله عليه و آله _ :يادش نيكو و نامش مبارك بود . محمّد صلى الله عليه و آله برگزيده پسنديده، و فرستاده و پيامبرِ درس ناخوانده خدا بود .

7 / 3اهل بيت عليهم السّلامپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در وصف اهل بيت خود و بركت آنان _ :خداوند به سبب آنان، سرزمين هاى خود را آباد مى كند و به سبب آنان، بندگان خود را روزى مى دهد و به سبب آنان، از آسمان، باران مى فرستد و به سبب آنان، بركت هاى زمين را مى روياند.

.

ص: 454

الإمام زين العابدين عليه السلام :نَحنُ أئِمَّةُ المُسلِمينَ ، وحُجَجُ اللّهِ عَلَى العالَمينَ ... بِنا يَنزِلُ الغَيثُ وتَنشُرُ الرَّحمَةُ ، وتَخرُجُ بَرَكاتُ الأَرضِ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :نَحنُ أهلُ بَيتِ الرَّحمَةِ ، وبَيتِ النِّعمَةِ ، وبَيتِ البَرَكَةِ . (2)

عنه عليه السلام_ في خُطبَةٍ يَذكُرُ فيها حالَ الأَئِمَّةِ عليهم السلام وصِفاتِهِم _ :نَصَبَ لِخَلقِهِ أئِمَّةً مِنَ اللّهِ ، يَهدونَ بِالحَقِّ وبِهِ يَعدِلونَ ، حُجَجُ اللّهِ ودُعاتُهُ ورُعاتُهُ عَلى خَلقِهِ ، يَدينُ بِهَديِهِمُ العِبادُ ، وتَستَهِلُّ بِنورِهِمُ البِلادُ ، ويَنمو بِبَرَكَتِهِمُ التِّلادُ . (3)

الكافي عن المفضّل بن عمر :ذَكَرَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام أبَا الحَسَنِ عليه السلام _ وهُوَ يَومَئِذٍ غُلامٌ _ فَقالَ : هذَا المَولودُ الَّذي لَم يولَد فينا مَولودٌ أعظَمُ بَرَكَةً عَلى شيعَتِنا مِنهُ . (4)

الكافي عن أبي يحيى الصنعاني :كُنتُ عِندَ أبِي الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام ، فَجيءَ بِابنِهِ أبي جَعفَرٍ عليه السلام وهُوَ صَغيرٌ ، فَقالَ : هذَا المَولودُ الَّذي لَم يولَد مَولودٌ أعظَمُ بَرَكَةً عَلى شيعَتِنا مِنهُ . (5)

الإمام الهادي عليه السلام_ فِي الزِّيارَةِ الجامِعَةِ _ :السَّلامُ عَلى مَحالِّ مَعرِفَةِ اللّهِ ، ومَساكِنِ بَرَكَةِ اللّهِ ... فَجَعَلَ صَلاتَنا عَلَيكُم وما خَصَّنا بِهِ مِن وِلايَتِكُم طيبا لِخَلقِنا ، وطَهارَةً لِأَنفُسِنا ، وبَرَكَةً لَنا ، وكَفّارَةً لِذُنوبِنا . (6)

.


1- .كمال الدين : ص 207 ح 22 ، الأمالي للصدوق : ص 253 ح 277 كلاهما عن سليمان بن مهران الأعمش عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، الاحتجاج : ج 2 ص 151 ح 187 عن الإمام الصادق عن أبيه عنه عليهم السلام ، روضة الواعظين : ص 220 عن عمرو بن دينار ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 167 ، بحارالأنوار : ج 23 ص 105 .
2- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 243 ح 18 عن أبي بصير ، بحارالأنوار : ج 68 ص 35 ح 75 .
3- .الكافي : ج 1 ص 203 ح 2 ، الغيبة للنعماني : ص 225 ح 7 كلاهما عن إسحاق بن غالب ، بحارالأنوار : ج 25 ص 151 ح 25 .
4- .الكافي : ج 1 ص 309 ح 8 ، الخرائج والجرائح : ج 2 ص 900 عن الإمام الرضا عليه السلام وليس فيه صدره ، بحارالأنوار : ج 50 ص 23 ح 14 نقلاً عن إعلام الورى والإرشاد عن الإمام الرضا عليه السلام .
5- .الكافي : ج 1 ص 321 ح 9 وج 6 ص 360 ح 3 عن يحيى الصنعاني نحوه ، الإرشاد : ج 2 ص 279 ، روضة الواعظين : ص 261 ، كشف الغمّة : ج 3 ص 142 ، بحارالأنوار : ج 50 ص 23 ح 14 .
6- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 96 ح 177 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 610 ح 3213 كلاهما عن موسى بن عبد اللّه النخعي ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 273 ح 1 عن موسى بن عمران النخعي ، بحارالأنوار : ج 102 ص 128 ح 1 .

ص: 455

امام زين العابدين عليه السلام :ما پيشوايان مسلمانان ، و حجّت هاى خدا بر جهانيانيم ... . به خاطر ما، باران مى بارد و بادِ رحمت مى وزد و بركت هاى زمين مى رويد.

امام صادق عليه السلام :ما، خاندان رحمت و خانواده نعمت و دودمان بركتيم.

امام صادق عليه السلام_ در گفتارى كه در آن ، حال و صفات امامان عليهم السلام را ياد مى كند _ :خداوند براى آفريدگانش [امامى از پى امامى] منصوب مى كند ... . اينان پيشوايانى از سوى خدا هستند كه به حقْ راه نمايى مى كنند و به حقْ داورى مى نمايند . (1) حجّت هاى خدا و دعوت كنندگان [به سوى ]او و نگهبانان او بر آفريدگانش هستند كه مردم به آيين آنان گردن مى نهند و آبادى ها با فروغ آنان ، روشن مى شود و به بركت آنان ، دارايى ها رشد مى كند .

الكافى_ به نقل از مفضّل بن عمر _ :امام صادق عليه السلام از فرزندش موسى بن جعفر عليه السلام _ كه آن هنگام نوجوان بود _ ياد كرد و فرمود: «اين، مولودى است كه در خاندان ما، فرزندى بابركت تر از او براى شيعيان ما، به دنيا نيامده است» .

الكافى_ به نقل از ابو يحيى صنعانى _ :در محضر امام رضا عليه السلام بودم. فرزندش جواد عليه السلام را كه كوچك بود ، آوردند . فرمود: «اين، فرزندى است كه مولودى بابركت تر از او براى شيعيان ما، به دنيا نيامده است».

امام هادى عليه السلام_ در زيارت جامعه _ :سلام بر جايگاه هاى معرفت خدا و قرارگاه هاى بركت خدا ... ! خداوند، درود ما را بر شما و ولايت شما را _ كه به ما ارزانى داشته _ ، مايه پاك طينتى ما و پاكيزگى جانمان، و سبب بركت بر ما و پوشاننده گناهانمان قرار داده است.

.


1- .. اشاره است به آيه شريف: «وَمِن قَوْمِ مُوسَى أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ ؛ از ميان قوم موسى، جماعتى هستند كه به حق راه نمايى مى كنند و به حق داورى مى نمايند» (اعراف : آيه 159) .

ص: 456

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل لَمّا عَرَجَ بِنَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله ... أوحَى اللّهُ إلَيهِ : يا مُحَمَّدُ ، صَلِّ عَلى نَفسِكَ وعَلى أهلِ بَيتِكَ ، فَقالَ : صَلَّى اللّهُ عَلَيَ وعَلى أهلِ بَيتي وقَد فَعَلَ ، ثُمَّ التَفَتَ فَإِذا بِصُفوفٍ مِنَ المَلائِكَةِ وَالمُرسَلينَ وَالنَّبِيِّينَ ، فَقيلَ : يا مُحَمَّدُ ، سَلِّم عَلَيهِم ، فَقالَ : السَّلامُ عَلَيكُم ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ . فَأَوحَى اللّهُ إلَيهِ أنَّ السَّلامَ وَالتَّحِيَّةَ وَالرَّحمَةَ وَالبَرَكاتِ أنتَ وذُرِّيَّتُكَ . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :الرَّوحُ وَالرّاحَةُ ، وَالفَلَحُ وَالفَلاحُ وَالنَّجاحُ ، وَالبَرَكَةُ ، وَالعَفوُ وَالعافِيَةُ وَالمُعافاةُ ، وَالبُشرى وَالنَّضرَةُ وَالرِّضا ، وَالقُربُ وَالقَرابَةُ ، وَالنَّصرُ وَالظَّفَرُ وَالتَّمكينُ ، وَالسُّرورُ وَالمَحَبَّةُ ، مِنَ اللّهِ _ تَبارَكَ وتَعالى _ عَلى مَن أحَبَّ عَلِيَ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام ووالاهُ ، وَائتَمَّ بِهِ ، وأَقَرَّ بِفَضلِهِ ، وتَوَلَّى الأَوصِياءَ مِن بَعدِهِ ، وحَقٌّ عَلَيَ أن اُدخِلَهُم في شَفاعَتي ، وحَقٌّ عَلى رَبّي أن يَستَجيبَ لي فيهِم ، وهُم أتباعي ومَن تَبِعَني فَإِنَّهُ مِنّي . (2)

راجع : الخير والبركة في الكتاب والسنّة : ص 89 (أسباب الخير / المبادئ العلمية / أهل البيت عليهم السلام ) .

7 / 4الفُقَهاءُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُفتونَ سادَةُ العُلَماءِ ، وَالفُقَهاءُ قادَةٌ اُخِذَ عَلَيهِم أداءُ مَواثيقِ العِلمِ ، وَالجُلوسُ إلَيهِم بَرَكَةٌ ، وَالنَّظَرُ إلَيهِم نورٌ . (3)

.


1- .الكافي : ج3 ص486 ح 1 ، علل الشرائع : ص 316 كلاهما عن ابن اُذينة ، بحارالأنوار : ج 18 ص 359 ح66 .
2- .المحاسن : ج 1 ص 250 ح 470 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، الكافي : ج 1 ص 210 ح 7 عن الفضيل بن يسار عن الإمام الباقر عليه السلام ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 169 ح 33 عن أبي كلدة عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وفيهما «الفلج» بدل «الفلح» ، بحارالأنوار : ج 23 ص 227 ح 47 وج 27 ص 92 ح 52 .
3- .تاريخ بغداد : ج 3 ص 390 الرقم 1504 عن عائشة ، كنزالعمّال : ج 3 ص 93 ح 5653 وفيه «المتّقون» بدل «المُفتون» .

ص: 457

7 / 4 فقيهان

امام صادق عليه السلام :خداوند ، چون پيامبرش را به معراج بُرد ... ، به او وحى فرمود: «اى محمّد! بر خود و خاندانت درود فرست». [ محمّد صلى الله عليه و آله ] گفت: درود خدا بر من و خاندانم باد! و او چنين كرده است . آن گاه صورتش را برگرداند ، صف هايى از فرشتگان و فرستادگان و پيامبران را ديد. به او گفته شد: «اى محمّد! بر آنان سلام بگو». گفت: سلام و رحمت و بركات خدا بر شما باد! آن گاه خداوند به او وحى كرد كه: «سلام و درود و رحمت و بركات، تويى و فرزندان تو هستند».

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آسايش و راحت، كاميابى و رستگارى و پيروزى و بركت، عفو و تن درستى و عافيت، بشارت و خرّمى و رضايتمندى، قرب و خويشاوندى، يارى و پيروزى و توانمندى ، و شادى و محبّت، از سوى خداى متعال، براى كسى باد كه على بن ابى طالب را دوست بدارد ، ولايت او را بپذيرد ، به او اقتدا كند، به برترىِ او اقرار نمايد، و امامانِ پس از او را به ولايت بپذيرد! و بر من ، سزاوار [ و حتمى] است كه آنان را در شفاعتم وارد كنم، و بر پروردگار من است كه دعاى مرا در باره آنان بپذيرد . آنان، پيروان من اند و هر كه از من پيروى كند، از من است.

ر . ك : خير و بركت از نگاه قرآن و حديث : بخش يكم / فصل سوم : اسباب نيكى / ريشه هاى علمى / اهل بيت عليهم السلام .

7 / 4فقيهانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :فتوا دهندگان ، بزرگانِ دانشمندان اند و فقيهان ، راهبرانى اند كه از آنان بر اداى پيمان علم ، تعهّد گرفته شده است. نشستن نزد آنان، بركت است و نگريستن به آنان، روشنى است .

.

ص: 458

7 / 5الجَماعَةرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الجَماعَةُ بَرَكَةٌ ، وَالفُرقَةُ عَذابٌ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :كُلوا جَميعا ولا تَفَرَّقوا ؛ فَإِنَّ البَرَكَةَ مَعَ الجَماعَةِ . (2)

7 / 6المُؤمِنرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ عز و جل إذا رَأى أهلَ قَريَةٍ قَد أسرَفوا فِي المَعاصي وفيها ثَلاثُ نَفَرٍ مِنَ المُؤمِنينَ ، ناداهُم _ جَلَّ جَلالُهُ وتَقَدَّسَت أسماؤُهُ _ : يا أهلَ مَعصِيَتي ، لَولا فيكُم مِنَ المُؤمِنينَ المُتَحابّينَ بِجَلالي ، العامِرينَ بِصَلاتِهِم أرضي ومَساجِدي ، وَالمُستَغفِرينَ بِالأَسحارِ خَوفا مِنّي ، لَأَنزَلتُ بِكُم عَذابي ثُمَّ لا اُبالي . (3)

.


1- .شُعَب الإيمان : ج 4 ص 102 ح 4419 عن النعمان بن بشير ؛ الجعفريّات : ص 159 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله وفيه «الجماعة بركة» .
2- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1094 ح 3287 ، مشكاة المصابيح : ج 2 ص 459 ح 4257 ، الفردوس : ج 3 ص 242 ح 4711 ، مسند البزّار : ج 1 ص 240 ح 127 نحوه ، كنزالعمّال : ج 15 ص 235 ح 40724 وح 40723 نقلاً عن العسكري في المواعظ وكلّها عن عمر ؛ طبّ النبيّ صلى الله عليه و آله : ص 13 وفيه «في» بدل «مع»، بحار الأنوار : ج 62 ص 291 .
3- .علل الشرائع : ص 246 ح 1 وص 522 ح 3 ، الأمالي للصدوق : ص 267 ح 289 كلّها عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، مشكاة الأنوار : ص 222 ح 616 ، روضة الواعظين : ص 320 ، بحارالأنوار : ج 73 ص 381 ح 3 .

ص: 459

7 / 5 جماعت
7 / 6 مؤمن

7 / 5جماعتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :جماعت ، بركت است و تفرقه، عذاب.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :با هم غذا بخوريد و پراكنده نباشيد، كه بركت ، با جماعت است.

7 / 6مؤمنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه خداى متعال ، اهل يك آبادى را ببيند كه در گناهان ، زياده روى مى كنند و در ميان آنان سه نفر باايمان هست، به آنان خطاب مى كند : «اى كسانى كه نافرمانى ام مى كنيد! اگر ميان شما مؤمنانى نبودند كه در پرتو جلالِ من ، با هم دوستى مى كنند (1) و با نمازشان زمين و مساجد مرا آباد مى سازند و سحرگاهان، از بيم من به استغفار مى پردازند ، عذابم را بر شما نازل مى كردم و باكى هم نداشتم!».

.


1- .. اشاره است به اين كه دوستى و همدلى اهل ايمان، جلوه جلال و شُكوه خداوند است .

ص: 460

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ لَيَدفَعُ بِالمُؤمِنِ الصّالِحِ عَن مِئَةِ أهلِ بَيتٍ مِن جيرانِهِ البَلاءَ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ اللّهَ _ تَبارَكَ وتَعالى _ إذا أرادَ أن يُصيبَ أهلَ الأَرضِ بِعَذابٍ قالَ : لَولَا الَّذينَ يَتَحابّونَ بِجَلالي ، ويَعمُرونَ مَساجِدي ، ويَستَغفِرونَ بِالأَسحارِ ، لَولاهُم لَأَنزَلتُ عَذابي . (2)

عنه عليه السلام :شيعَتُنَا المُتَباذِلونَ في وِلايَتِنا ، المُتَحابّونَ في مَوَدَّتِنا ، المُتَزاوِرونَ في إحياءِ أمرِنا ؛ الَّذينَ إن غَضِبوا لَم يَظلِموا ، وإن رَضوا لَم يُسرِفوا ؛ بَرَكَةٌ عَلى مَن جاوَروا ، سِلمٌ لِمَن خالَطوا . (3)

عنه عليه السلام :لَولا بَقِيَّةٌ مِنَ المُسلِمينَ فيكُم لَهَلَكتُم . (4)

عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ لَيَدفَعُ عَنِ القَريَةِ بِسَبعَةِ مُؤمِنينَ يَكونونَ فيها . (5)

الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ اللّهَ لَيَدفَعُ بِالمُؤمِنِ الواحِدِ عَنِ القَريَةِ الفَناءَ . (6)

عنه عليه السلام :لا يُصيبُ قَريَةً عَذابٌ وفيها سَبعَةٌ مِنَ المُؤمِنينَ . (7)

.


1- .تفسير الطبري : ج 2 الجزء 2 ص 633 ، المعجم الأوسط : ج 4 ص 239 ح 4080 وفيه «بالمسلم» بدل «بالمؤمن» وكلاهما عن ابن عمر ، كنزالعمّال : ج 9 ص 5 ح 24654 .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 473 ح 1369 ، ثواب الأعمال : ص 212 عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام وفيه «فيَ» بدل «بجلالي» ، علل الشرائع : ص 521 ح 1 عن عليّ بن جعفر عن أخيه الإمام الكاظم عن أبيه عنه عليهم السلام وليس فيه «لولاهم» ، بحارالأنوار : ج 73 ص 382 ح 4 .
3- .الكافي : ج 2 ص 236 ح 24 ، الخصال : ص 397 ح 104 ، التمحيص : ص 69 ح 168 كلّها عن أبي المقدام عن الإمام الباقر عليه السلام ، صفات الشيعة : ص 91 ح 23 عن ظريف بن ناصح رفعه ، تحف العقول : ص 300 ، مشكاة الأنوار : ص 123 ح 290 وفيه «أسلم» بدل «سِلم» وكلّها عن الإمام الباقر عليه السلام وفيها «شيعة عليّ» بدل «شيعتنا» ، بحارالأنوار : ج 68 ص 190 ح 46 .
4- .تفسير الطبري : ج 2 / الجزء 2 ص 633 عن أبي مسلم .
5- .الدرّ المنثور : ج 1 ص 765 نقلاً عن الخلال في كتاب كرامات الأولياء .
6- .الكافي : ج 2 ص 247 ح 1 عن أبي حمزة ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 203 وفيه «العناء» بدل «الفناء» ، بحارالأنوار : ج 67 ص 143 ح 1 .
7- .الكافي : ج 2 ص 247 ح 2 عن أبي حمزة ، بحارالأنوار : ج 67 ص 143 ح 2 .

ص: 461

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند به سبب مؤمن صالح، بلا را از صد خانواده از همسايگانش دور مى كند.

امام على عليه السلام :خداوند _ تبارك و تعالى _ ، هر گاه بخواهد زمينيان را عذابى برساند، مى فرمايد : «اگر كسانى نبودند كه در پرتو جلال من، با هم دوستى مى كنند و مساجد مرا آباد مى سازند و سحرگاهانْ به استغفار مى پردازند ، اگر آنان نبودند ، بى گمان عذابم را نازل مى كردم» .

امام على عليه السلام :پيروان ما ، آنان اند كه در راه ولايت ما، بخشش مى كنند، در راه دوستى ما با يكديگر مهر مى ورزند ، و در راه زنده نگه داشتن امر [و مكتب] ما ، به ديدار هم مى روند؛ كسانى كه چون خشمگين شوند، ستم نمى كنند و چون راضى شوند ، اسراف نمى كنند، و براى همسايگانشان مايه بركت اند و نسبت به همنشينان خود، باصفايند.

امام على عليه السلام :اگر بازماندگانى از مسلمانان در ميان شما نبودند ، نابود مى شديد.

امام على عليه السلام :خداوند به سبب هفت مؤمن كه در يك آبادى باشند، [ بلا را ]از اهل آن آبادى دفع مى كند.

امام باقر عليه السلام :خداوند به سبب يك مؤمن، نابودى را از يك آبادى دفع مى كند.

امام باقر عليه السلام :به آبادى اى كه هفت مؤمن [در آن] باشند ، عذاب نمى رسد.

.

ص: 462

الإمام العسكري عليه السلام :المُؤمِنُ بَرَكَةٌ عَلَى المُؤمِنِ . (1)

7 / 7البَناترسول اللّه صلى الله عليه و آله :نِعمَ الوَلَدُ البَناتُ؛ مُلطِفاتٌ، مُجَهِّزاتٌ، مُؤنِساتٌ، مُبارَكاتٌ، مُفَلِّياتٌ. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :رَحِمَ اللّهُ أبَا البَناتِ ، البَناتُ مُبارَكاتٌ مُحَبَّباتٌ ، وَالبَنونَ مُبَشِّراتٌ ، وهُنَّ الباقِياتُ الصّالِحاتُ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن كانَ لَهُ ابنَةٌ فَاللّهُ في عَونِهِ ونُصرَتِهِ ، وبَرَكَتِهِ ومَغفِرَتِهِ . (4)

كشف الخفاء عن ابن عبّاس :إنَّ رَجُلاً دَعا عَلى بَناتِهِ بِالمَوتِ ، فَقالَ _ عَلَيهِ الصَّلاةُ وَالسَّلامُ _ : لا تَدعُ ؛ فَإِنَّ البَرَكَةَ فِي البَناتِ . (5)

7 / 8الصِّبيانرسول اللّه صلى الله عليه و آله :بَيتٌ لا صِبيانَ فيهِ لا بَرَكَةَ فيهِ . (6)

.


1- .تحف العقول :ص489 ،الاُصول السته عشر:ص216ح213 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، الاختصاص : ص 27 ، الدعوات : ص 226 ح626 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 74 ص 311 ح 67 .
2- .الكافي : ج 6 ص 5 ح 5 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، مستدرك الوسائل : ج 15 ص 115 ح 17699 نقلاً عن الجعفريّات عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله وفيه «باكيات مباركات» بدل «مباركات مفلّيات» ، بحارالأنوار : ج 104 ص 98 ح 63 .
3- .مستدرك الوسائل : ج 15 ص 115 ح 17700 نقلاً عن القطب الراوندي في لبّ اللباب .
4- .مستدرك الوسائل : ج 15 ص 115 ح 17702 نقلاً عن القطب الراوندي في لبّ اللباب .
5- .كشف الخفاء : ج 1 ص 284 ح 896 ، ميزان الاعتدال : ج 1 ص 28 الرقم 77 .
6- .كنز العمّال : ج 16 ص 274 ح 44425 و ص 281 ح 44471 و ح 44472 ، الجامع الصغير : ج 1 ص 489 ح 3166 كلّها نقلاً عن أبي الشيخ في الثواب عن ابن عبّاس .

ص: 463

7 / 7 دختران
7 / 8 كودكان

امام عسكرى عليه السلام :مؤمن براى مؤمن ، بركت است .

7 / 7دخترانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دختران، خوب فرزندانى اند؛ داراى عاطفه، مهيّاكننده، همدم، داراى بركت، و پاكيزه كننده اند!

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :رحمت خدا بر پدرى كه داراى دخترانى است! دختران، داراى بركت و دوست داشتنى اند و پسران، بشارت آورند . دختران، باقيات الصالحات (بازماندگان شايسته) اند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه دختر داشته باشد ، خداوند در پى يارى ، كمك ، بركت و آمرزش اوست.

كشف الخفاء_ به نقل از ابن عبّاس _ :مردى دخترانش را نفرين كرد كه بميرند . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «نفرين نكن ، كه بركت ، در دختران است».

7 / 8كودكانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در خانه اى كه كودكان نباشند، بركت نيست.

.

ص: 464

7 / 9الأَكابِررسول اللّه صلى الله عليه و آله :البَرَكَةُ مَعَ أكابِرِكُم . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :الخَيرُ مَعَ أكابِرِكُم . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :البَرَكَةُ مَعَ أكابِرِكُم أهلِ العِلمِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ البَرَكَةَ في أكابِرِنا ؛ فَمَن لَم يَرحَم صَغيرَنا ويُجِلَّ كَبيرَنا فَلَيسَ مِنّا . (4)

7 / 10أهلُ المَعروفِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أحِبُّوا المَعروفَ وأَهلَهُ ؛ فَوَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ إنَّ البَرَكَةَ وَالعافِيَةَ مَعَهُما . (5)

7 / 11الزُّرقُ مِنَ النِّساءِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :تَزَوَّجُوا الزُّرقَ ؛ فَإِنَّ فيهِنَّ البَرَكَةَ . (6)

.


1- .المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 131 ح 210 ، صحيح ابن حبان : ج 2 ص 319 ح 559 ، شُعَب الإيمان : ج 7 ص 464 ح 11004 ، تاريخ بغداد : ج 11 ص 165 الرقم 5862 ، حلية الأولياء : ج 8 ص 172 كلّها عن ابن عبّاس ، كنزالعمّال : ج 3 ص 172 ح 6015 ؛ جامع الأخبار : ص 242 ح 617 ، بحارالأنوار : ج 72 ص 137 .
2- .كنزالعمّال : ج 3 ص 172 ح 6016 ، الجامع الصغير : ج 1 ص 639 ح 4151 كلاهما نقلاً عن مسند البزّار عن ابن عبّاس .
3- .الفردوس : ج2 ص31 ح2193، كنزالعمّال: ج10 ص174 ح28905 نقلاً عن الرافعي عن ابن عبّاس.
4- .المعجم الكبير : ج 8 ص 228 ح 7895 عن أبي اُمامة ، كنزالعمّال : ج 3 ص 165 ح 5982 .
5- .كنزالعمّال : ج 6 ص 345 ح 15974 نقلاً عن أبي الشيخ عن أبي سعيد الخدري .
6- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 387 ح 4361 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 434 ح 1487 ، الكافي : ج 5 ص 335 ح 6 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 196 ح 717 وفيهما «اليُمن» بدل «البركة» ؛ الفردوس : ج 2 ص 51 ح 2292 عن أبي هريرة وفيه «يُمنا» بدل «البركة» ، كنزالعمّال : ج 16 ص 302 ح 44596 .

ص: 465

7 / 9 بزرگان
7 / 10 اهل نيكى
7 / 11 زنان چشم آبى

7 / 9بزرگانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بركت، با بزرگان شماست.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خير، همراه بزرگان شماست.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بركت، با بزرگانى از شماست كه اهل دانش اند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :همانا بركت، در بزرگان ماست . هر كه به كوچكِ ما ترحّم نكند و به بزرگِ ما احترام ننمايد، از ما نيست.

7 / 10اهل نيكىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نيكى و نيكوكاران را دوست بداريد. سوگند به آن كه جانم به دست اوست، بركت و تن درستى، با نيكى و نيكوكاران است.

7 / 11زنان چشم آبىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :با زنان چشم آبى (كبودْچشم) ازدواج كنيد ؛ زيرا در آنان بركت است.

.

ص: 466

7 / 12يَسيرَةُ الوِلادَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مِن بَرَكَةِ المَرأَةِ خِفَّةُ مَؤونَتِها ويُسرُ وِلادَتِها ، وشُؤمُها شِدَّةُ مَؤونَتِها ، وتَعَسُّرُ وِلادَتِها . (1)

7 / 13يَسيرَةُ المَؤونَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أعظَمُ النِّساءِ بَرَكَةً أيسَرُهُنَّ مَؤونَةً . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :أعظَمُ النِّساءِ بَرَكَةً أيسَرُهُنَّ صَداقا . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :يُمنُ المَرأَةِ تَيسيرُ خِطبَتِها ، وتَيسيرُ صَداقِها . (4)

.


1- .معاني الأخبار : ص 152 ح 2 عن عبد اللّه بن ميمون عن الإمام الصادق عليه السلام ، الكافي : ج 5 ص 564 ح 37 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 399 ح 1594 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 387 ح 4359 كلّها عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 103 ص 231 ح 7 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 9 ص 478 ح 25173 ، المصنف لابن أبي شيبة : ج 3 ص 319 ح 24 ، حلية الأولياء : ج 2 ص 186 وج 7 ص 290 ، مسند الشهاب : ج 1 ص 105 ح 123 كلّها عن عائشة ، كنزالعمّال : ج 16 ص 291 ح 44533 ؛ مستدرك الوسائل : ج 14 ص 162 ح 16384 نقلاً عن القطب الراوندي في لبّ اللباب ، روضة الواعظين : ص 411 وفيه «الناس» بدل «النساء» .
3- .المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 195 ح 2732 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 385 ح 14356 كلاهما عن عائشة .
4- .مسند ابن حنبل : ج9 ص381 ح24661 وص 355 ح 24532 وفيه «إنّ من يمن المرأة ... وتيسير رَحِمِها»، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 197 ح 2739 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 385 ح 14357 وفيهما «من يمن المرأة أن يتيسّر .. . وأن يتيسّر رحمها» ، حلية الأولياء : ج 8 ص 180 كلها عن عائشة ، كنزالعمّال : ج 11 ص 99 ح 30789 ؛ دعائم الإسلام : ج 2 ص 221 ح 825 عن الإمام عليّ عليه السلام وفيه «نكاحها» بدل «خطبتها» .

ص: 467

7 / 12 زن آسان زا
7 / 13 زن كم خرج

7 / 12زن آسان زاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از بركت زن، آن است كه خرجش سبك و زايمانش آسان باشد ، و از شومى زن، آن است كه خرجش سنگين و زايمانش سخت باشد.

7 / 13زن كم خرجپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بابركت ترينِ زنان، كم خرج ترينِ آنان است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بابركت ترينِ زنان، كم مهريّه ترينِ آنان است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خُجستگى زن، آسان بودن خواستگارى او و كم بودن مهريّه اوست.

.

ص: 468

7 / 14النَّوادِررسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّما مَثَلُ اُمَّتي كَمَثَلِ ماءٍ أنزَلَهُ اللّهُ مِنَ السَّماءِ ، لا يُدرَى البَرَكَةُ في أوَّلِها أو في آخِرِها . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :عَلَيكُم بِذَواتِ الأَعجازِ ؛ فَإِنَّهُنَّ أنجَبُ وفيهِنَّ يُمنٌ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مِن بَرَكَةِ المَرأَةِ تَبكيرُها بِالاُنثى . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :النِّساءُ أربَعٌ : جامِعٌ مُجمِعٌ ، ورَبيعٌ مُربِعٌ ، وكَربٌ مُقمِعٌ ، وغُلٌّ قَمِلٌ (4) . (5)

.


1- .كنزالعمّال : ج 12 ص 181 ح 34568 نقلاً عن الرامهرمزي عن أنس .
2- .دررالأحاديث النبويّة : ص 95 ، الكافي : ج 5 ص 334 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 402 ح 1602 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 300 ح 88 وفيها «عليكم بذوات الأوراك، فإنّهنّ أنجب» وكلّها عن عبد اللّه بن المغيرة عن الإمام الكاظم عليه السلام .
3- .تاريخ دمشق : ج 47 ص 225 ح 10196 عن واثلة بن الأسقع ، كنزالعمّال : ج 16 ص 483 ح 45567 .
4- .قال أحمد بن أبي عبد اللّه البرقي : جامع مجمع : أي كثيرة الخير مخصبة ، وربيع مربع : التي في حِجْرها ولد ، وفي بطنها آخر ، وكرب مقمع : أي سيّئة الخلق مع زوجها ، وغلّ قمِل : هي عند زوجها كالغلّ القمل ، وهو غلّ من جلد يقع فيه القمل فيأكله فلا يتهيّأ له أن يحذر منها شيئا ، وهو مثل للعرب (هامش المصدر) .
5- .الكافي : ج 5 ص 322 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 404 ح 1613 ، الخصال : ص 241 ح 92 ، معاني الأخبار : ص 317 ح 1 كلّها عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 386 ح 4357 عن مسعدة بن زياد عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، الأمالي للطوسي : ص 370 ح 793 عن عليّ بن عليّ بن رزين أخي دعبل الخزاعي عن الإمام الرضا عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام ، النوادر للراوندي : ص 115 ح 114 نحوه ، بحارالأنوار : ج 103 ص 230 ح 4 .

ص: 469

7 / 14 گوناگون

7 / 14گوناگونپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مَثَل امّت من، همچون آبى است كه خداوند از آسمان فرو فرستاده است؛ معلوم نيست كه بركت، در اوّل آن است ، يا در آخر آن.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بر شما باد زنانِ بزرگ سُرين ؛ چرا كه اينان زاياترند و در آنان بركت است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از بركت زن، آن است كه فرزند اوّلش دختر باشد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :زنان، چهار گونه اند: يك دسته جامع صفات خير، دسته اى بانشاط و پُرحرارت و بچّه آور ، دسته ديگر نِق نِقوى پُرآزار ، و دسته اى مثل طوقِ عذاب آور . (1)

.


1- .. معناى كنايىِ «غُلٌّ قَمِل» است . معناى لغوى آن «طوق شپشين يا شپش افتاده» است و آن ، طوقى بوده از پشم يا پارچه پشمى كه لابه لاى آن شپش مى افتاده و باعث آزار گردن شخص اسير مى شده است .

ص: 470

الفصل الثامن : حيوانات ذات بركة8 / 1الإِبِلالكتاب«وَ الْأَنْعَامَ خَلَقَهَا لَكُمْ فِيهَا دِفْ ءٌ وَ مَنَافِعُ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ * وَ لَكُمْ فِيهَا جَمَالٌ حِينَ تُرِيحُونَ وَ حِينَ تَسْرَحُونَ * وَ تَحْمِلُ أَثْقَالَكُمْ إِلَى بَلَدٍ لَّمْ تَكُونُواْ بَالِغِيهِ إِلَّا بِشِقِّ الْأَنفُسِ إِنَّ رَبَّكُمْ لَرَءُوفٌ رَّحِيمٌ * وَ الْخَيْلَ وَ الْبِغَالَ وَالْحَمِيرَ لِتَرْكَبُوهَا وَ زِينَةً وَ يَخْلُقُ مَا لَا تَعْلَمُونَ» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الإِبِلُ عِزٌّ لِأَهلِها . (2)

.


1- .النحل : 5 _ 8 . والنَّعم : مختصّ بالإبل ، وجمعه أنعام ، وتسميته بذلك لكون الإبل عندهم أعظم نعمة ، ولكن الأنعام تقال للإبل والبقر والغنم ، ولا يقال لها أنعام حتّى يكون في جملتها الإبل (مفردات ألفاظ القرآن : ص 815) .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 290 ح 2486 ، المحاسن : ج 2 ص 478 ح 2660 عن عمر بن أبان عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحارالأنوار : ج 64 ص 134 ح 27 ؛ سنن ابن ماجة : ج 2 ص 773 ح 2305 ، مسند أبي يعلى : ج 6 ص 203 ح 6793 كلاهما عن عروة البارقي يرفعه ، كنزالعمّال : ج 12 ص 325 ح 35228 نقلاً عن البزّار عن حذيفة .

ص: 471

فصل هشتم : حيوان هاى با بركت
8 / 1 شتر

فصل هشتم : حيوان هاى با بركت8 / 1شترقرآن«و چارپايان (1) را براى شما آفريد و در آنها براى شما وسيله گرمى و سودهايى است و از آنها مى خوريد ، و در آنها براى شما زيبايى است، آن گاه كه آنها را از چراگاه بر مى گردانيد و هنگامى كه به چَرا مى بريد ، و بارهاى شما را به شهرى مى برند كه جز با مشقّت بدن ها ، به آن جا نمى رسيديد . همانا پروردگارتان ، رئوف و مهربان است . و اسب ها و استرها و الاغ ها را [ آفريد ]تا بر آنها سوار شويد و مايه آراستگى باشند ، و چيزهايى مى آفريند كه نمى دانيد» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شتر، براى صاحبش مايه عزّت است.

.


1- .. واژه «نَعَم» در زبان عربى ، به شتر گفته مى شود وسبب اين نام گذارى ، آن است كه شتر در نزد عرب ها ، نعمت بزرگى است ؛ ولى واژه «اَنعام» كه جمع «نَعَم» است ، براى شتر و گاو و گوسفند استعمال مى شود ، به شرط آن كه شتر هم در ميان آنها باشد (مفردات ألفاظ القرآن : ص 815) .

ص: 472

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ في أبوالِ الإِبِلِ وأَلبانِها شِفاءً لِلذَّرِبَةِ بُطونُهُم . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :اُطلُبُوا الخَيرَ في أخفافِ الإِبِلِ وأَعناقِها صادِرَةً ووارِدَةً . (2)

8 / 2البَقَرالإمام الباقر عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِعَمَّتِهِ : ما يَمنَعُكِ أن تَتَّخِذي في بَيتِكِ بَرَكَةً؟ قالَت : يا رَسولَ اللّهِ ، ومَا البَرَكَةُ؟ قالَ : شاةٌ تُحلَبُ ؛ فَإِنَّهُ مَن كانَ في دارِهِ شاةٌ تُحلَبُ أو نَعجَةٌ أو بَقَرَةٌ تُحلَبُ فَبَرَكاتٌ كُلُّهُنَّ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :سُئِلَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : أيُ المالِ خَيرٌ؟ قالَ : الزَّرعُ زَرَعَهُ صاحِبُهُ وأَصلَحَهُ وأَدّى حَقَّهُ يَومَ حَصادِهِ . قالَ : فَأَيُ المالِ بَعدَ الزَّرعِ خَيرٌ؟ قالَ : رَجُلٌ في غَنَمٍ لَهُ قَد تَبِعَ بِها مَواضِعَ القَطرِ ، يُقيمُ الصَّلاةَ ويُؤتِي الزَّكاةَ . قالَ : فَأَيُ المالِ بَعدَ الغَنَمِ خَيرٌ؟ قالَ : البَقَرُ تَغدو بِخَيرٍ وتَروحُ بِخَيرٍ . (4)

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 629 ح 2677 ، المعجم الكبير : ج 12 ص 184 ح 12986 كلاهما عن ابن عبّاس ، المصنّف لعبد الرزّاق : ج 9 ص 259 ح 17135 عن رجل من بني زهرة نحوه ، كنزالعمّال : ج 10 ص 31 ح 28219 وراجع : مكارم الأخلاق : ج 1 ص 422 ح 1436 .
2- .الخصال : ص 630 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، تحف العقول:ص119 وفيه«وأخفافها» بدل«وأعناقها»،بحارالأنوار:ج10 ص108 ح1وج99 ص104 ح5 .
3- .الكافي : ج 6 ص 545 ح 7 ، المحاسن : ج 2 ص 485 ح 2686 كلاهما عن جابر ، بحارالأنوار : ج 64 ص 130 ح 17 .
4- .الكافي : ج 5 ص 260 ح 6 عن السكوني ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 291 ح 2488 ، الخصال : ص 246 ح 105 عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام ، معاني الأخبار : ص 197 ح 3 ، الأمالي للصدوق : ص 431 ح 568 كلاهما عن إسماعيل بن أبي زياد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحارالأنوار : ج 103 ص 64 ح 4 .

ص: 473

8 / 2 گاو

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در ادرار و شير شتر ، درمانى براى مُبتلايان به ذَرِب (1) است.

امام على عليه السلام :خير را در پاها و گردن هاى شتران بجوييد ، كه شما و بارهايتان را مى برند و مى آورند.

8 / 2گاوامام باقر عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به عمّه اش فرمود : «چرا در خانه ات بركتى نگه نمى دارى؟» . گفت: اى پيامبر خدا! بركت چيست؟ فرمود: «گوسفندى كه دوشيده مى شود. همانا در خانه هر كس ، گوسفندى يا ميشى و يا گاوى باشد كه دوشيده شود ، همه اينها بركت اند» .

امام صادق عليه السلام :فردى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پرسيد: چه مالى بهتر است؟ فرمود: «كِشتى كه صاحبش آن را كِشته و به بار آورده و روزِ درو هم حقّ آن را (يعنى حقّ خدا و خلق را در آن) پرداخته باشد» . گفت: پس از كِشت ، چه مالى بهتر است؟ فرمود: «كسى كه گوسفندانى دارد و آنها را به چراگاه ها مى برد، نماز مى خواند و زكات مى پردازد». پرسيد: پس از گوسفند ، چه مالى بهتر است؟ فرمود: «گاو ، كه با نيكى به چَرا مى رود و با نيكى بر مى گردد» .

.


1- .. ذَرِب ، نوعى بيمارى معده است كه در آن ، معده غذا را هضم نمى كند و در نتيجه غذا در آن ، تلف مى شود و نمى ماند .

ص: 474

8 / 3الخَيلالكتاب«وَ الْخَيْلَ وَ الْبِغَالَ وَالْحَمِيرَ لِتَرْكَبُوهَا وَ زِينَةً وَ يَخْلُقُ مَا لَا تَعْلَمُونَ» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :البَرَكَةُ في نَواصِي الخَيلِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :الخَيلُ مَعقودٌ في نَواصيهَا الخَيرُ إلى يَومِ القِيامَةِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :الإِبِلُ عِزٌّ لِأَهلِها ، وَالغَنَمُ بَرَكَةٌ ، وَالخَيرُ مَعقودٌ في نَواصِي الخَيلِ إلى يَومِ القِيامَةِ . (4)

.


1- .النحل : 8 .
2- .صحيح البخاري : ج3 ص1048 ح2696 ، صحيح مسلم : ج3 ص1494 ح100، سنن النسائي : ج6 ص221، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 228 ح 12126 وص 256 ح 12292 ، السنن الكبرى : ج 6 ص 535 ح 12892 كلّها عن أنس .
3- .الكافي : ج 5 ص 48 ح 2 عن عمر بن أبان عن الإمام الصادق عليه السلام و ح 3 و ص 8 ح 15 كلاهما عن معمّر عن الإمام الباقر عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 283 ح 2459 ، ثواب الأعمال : ص 226 ح 2 ، المحاسن : ج 2 ص 472 ح 2640 كلاهما عن عمر بن أبان عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، الأمالي للطوسي : ص 383 ح 830 عن الحارث عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحارالأنوار : ج 64 ص 159 ح 1 .
4- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 773 ح 2305 ، مسند أبي يعلى : ج 6 ص 203 ح 6793 وليس فيه «إلى يوم القيامة» وكلاهما عن عروة البارقي رفعه ، صحيح البخاري : ج 3 ص 1047 ح 2694 عن عبد اللّه بن عمر ، صحيح مسلم : ج 2 ص 683 ح 26 عن أبي هريرة ، سنن النسائي : ج 6 ص 222 عن ابن عمر وعروة البارقي ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 308 ح 5102 عن ابن عمر والأربعة الأخيرة ليس فيها «الإبل عزّ لأهلها ، والغنم بركة» ، كنزالعمّال : ج 12 ص 325 ح 35228 نقلاً عن البزّار عن حذيفة .

ص: 475

8 / 3 اسبان

8 / 3اسبانقرآن«و اسب ها و استرها و الاغ ها را [ آفريد] تا بر آنها سوار شويد و مايه آراستگى باشد، و چيزهايى مى آفريند كه نمى دانيد» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بركت، در پيشانى اسب هاست.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در پيشانى اسب ها تا روز قيامت، خير ، گره خورده است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شتر براى صاحبش عزّت است و گوسفند ، بركت است، و خير در پيشانى اسب ها ، تا روز قيامت ، بسته شده است .

.

ص: 476

8 / 4الغَنَمرسول اللّه صلى الله عليه و آله :عَلَيكُم بِالغَنَمِ وَالحَرثِ ؛ فَإِنَّهُما يَروحانِ بِخَيرٍ ويَغدُوانِ بِخَيرٍ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :لَمّا خَلَقَ اللّهُ المَعيشَةَ جَعَلَ البَرَكاتِ فِي الحَرثِ وَالغَنَمِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :الشّاةُ فِي البَيتِ بَرَكَةٌ ، وَالشّاتانِ بَرَكَتانِ ، وَالثَّلاثُ بَرَكاتٌ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :ما مِن أهلِ بَيتٍ عِندَهُم شاةٌ إلّا وفي بَيتِهِم بَرَكَةٌ . (4)

اُسد الغابة عن شيبة بن عبد الرحمن السلميّ:كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يُسَمِّي الشّاةَ بَرَكَة. (5)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :الشّاةُ المُنتِجَةُ بَرَكَةٌ . (6)

سنن ابن ماجة عن عروة عن اُمّ هانئ :إنَّ النَّبِيَ صلى الله عليه و آله قالَ لَها : اِتَّخِذي غَنَما ؛ فَإِنَّ فيها بَرَكَةً . (7)

حياة الحيوان الكبرى :شَكَت إلَيهِ [أي إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ] امرَأَةٌ أنَّ غَنَمَها لا تَزكو ، فَقالَ صلى الله عليه و آله لَها : ما ألوانُها؟ قالَت : سودٌ، فَقالَ : عَفِّري _ أيِ استَبدِلي _ أغناما بيضا ؛ فَإِنَّ البَرَكَةَ فيها . (8)

.


1- .الخصال : ص 45 ح 44 عن الحارث عن الإمام عليّ عليه السلام ، المحاسن : ج 2 ص 487 ح 2696 عن أبي إسحاق عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحارالأنوار : ج 64 ص 120 ح 4 .
2- .كنزالعمّال : ج 4 ص 32 ح 9354 نقلاً عن الديلمي عن ابن مسعود .
3- .الأدب المفرد : ص 174 ح 573 عن ابن الحنفيّة عن الإمام عليّ عليه السلام ، الفردوس : ج 2 ص 364 ح 3626 عن أنس ، كنزالعمّال : ج 12 ص 324 ح 35223 ؛ طبّ النبيّ : ص 6 وفيه «ثلاث شياه غنيمة» بدل «الثلاث بركات» ، بحارالأنوار : ج 62 ص 295 .
4- .الطبقات الكبرى : ج 1 ص 496 عن أبي الهيثم بن التيّهان ، كنزالعمّال : ج 12 ص 325 ح 35231 .
5- .اُسد الغابة : ج 2 ص 644 الرقم 2465 .
6- .الجعفريّات : ص 160 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، جامع الأحاديث للقمّي : ص 88 ، بحارالأنوار : ج 64 ص 138 ح 36 نقلاً عن أصل من اُصول أصحابنا وكلاهما عن ابن فضّال عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ؛ تاريخ بغداد : ج 8 ص 496 الرقم 4609 عن أنس وفيه «الشاة بركة» .
7- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 773 ح 2304 ، المعجم الكبير : ج 24 ص 427 ح 1039 و 1040 ، حياة الحيوان الكبرى : ج 2 ص 188 ، كنزالعمّال : ج 12 ص 323 ح 35218 .
8- .حياة الحيوان الكبرى : ج 2 ص 188 ؛ بحارالأنوار : ج 64 ص 116 .

ص: 477

8 / 4 گوسفند

8 / 4گوسفندپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :گوسفنددارى و كشاورزى كنيد؛ زيرا اين دو ، هميشه با خير و بركت همراه اند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چون خداوند، وسايل زندگى مردم را آفريد ، بركت ها را در كشاورزى و گوسفنددارى قرار داد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :يك گوسفند در خانه، يك بركت است. دو گوسفند ، دو بركت است و سه گوسفند، بركت هاست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ خانواده اى نيست كه گوسفندى داشته باشد، مگر آن كه در خانه آنان بركت است.

اُسد الغابة_ به نقل از شيبة بن عبد الرحمان سلمى _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، گوسفند را بركت مى ناميد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :گوسفند زاينده، بركت است.

سنن ابن ماجة_ به نقل از عروه _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به اُمّ هانى فرمود: «گوسفندى داشته باش؛ چرا كه در آن، بركت است».

حياة الحيوان الكبرى :زنى به پيامبر خدا شِكوه كرد كه گوسفندانش رشد نمى كنند. پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «به چه رنگ اند؟» . گفت: سياه . فرمود : «آنها را به گوسفندان سفيد تبديل كن ، كه بركت، در آنهاست».

.

ص: 478

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :السَّكينَةُ في أهلِ الغَنَمِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :تِسعَةُ أعشارِ الرِّزقِ فِي التِّجارَةِ ، وَالجُزءُ الباقي فِي السّابِياءِ _ يَعنِي الغَنَمَ _ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :دَخَلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلى اُمِّ أيمَنَ ، فَقالَ : ما لي لا أرى في بَيتِكِ البَرَكَةَ؟ فَقالَت : أوَ لَيسَ في بَيتي بَرَكَةٌ؟! قالَ : لَستُ أعني ذلِكِ ، ذاكِ شاةٌ تَتَّخِذينَها ، تَستَغني وُلدُكِ مِن لَبَنِها ، وتَطعَمينَ مِن سَمنِها ... . (3)

الإمام الباقر عليه السلام :دَخَلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلى اُمِّ سَلَمَةَ فَقالَ لَها : ما لي لا أرى في بَيتِكِ البَرَكَةَ؟ قالَت : بَلى وَالحَمدُ للّهِِ ، إنَّ البَرَكَةَ لَفي بَيتي . فَقالَ : إنَّ اللّهَ عز و جل أنزَلَ ثَلاثَ بَرَكاتٍ : الماءَ ، وَالنّارَ ، وَالشّاةَ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :أفضَلُ ما يَتَّخِذُهُ الرَّجُلُ في مَنزِلِهِ لِعِيالِهِ الشّاةُ ؛ فَمَن كانَت في مَنزِلِهِ شاةٌ قَدَّسَت عَلَيهِ المَلائِكَةُ في كُلِّ يَومٍ مَرَّةً ، ومَن كانَت عِندَهُ شاتانِ قَدَّسَت عَلَيهِ المَلائِكَةُ مَرَّتَينِ في كُلِّ يَومٍ ، وكَذلِكَ فِي الثَّلاثِ تَقولُ : بورِكَ فيكُم . (5)

.


1- .صحيح البخاري : ج 3 ص 1202 ح 3125 ، صحيح مسلم : ج 1 ص 72 ح 85 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 477 ح 9902 كلّها عن أبي هريرة و ج 4 ص 85 ح 11380 عن أبي سعيد الخدري وزاد فيه «والوقار» .
2- .الخصال : ص 445 ح 44 ، بحارالأنوار : ج 64 ص 118 ح 1 وج 103 ص 5 ح 14 .
3- .المحاسن : ج 2 ص 485 ح 2687 عن أبي خديجة ، بحارالأنوار : ج 64 ص 131 ح 18 وج 83 ص 26326 .
4- .الكافي : ج 6 ص 545 ح 8 ، المحاسن : ج 2 ص 488 ح 2700 كلاهما عن أبي الجارود ، بحارالأنوار : ج 64 ص 134 ح 26 .
5- .الخصال : ص 617 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، تحف العقول : ص 107 ، بحارالأنوار : ج 64 ص 126 ح 7 .

ص: 479

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آرامش، براى گوسفندداران است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نُه دهمِ روزى ، در داد و ستد است و بخش باقى مانده، در گوسفند است.

امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نزد اُمّ اَيمَن رفت و فرمود: «چرا در خانه ات بركت نمى بينم؟» . گفت: در خانه من ، بركت نيست؟! فرمود : «مقصودم آن نبود كه خانه تو بركت ندارد . مقصودم اين است كه چرا در خانه ، گوسفند ندارى تا فرزندانت از شير آن، بى نياز شوند و خودت از روغن آن بخورى؟».

امام باقر عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نزد اُمّ سلمه رفت و به او فرمود: «چرا در خانه ات بركت نمى بينم؟». گفت : البته ، خدا را شكر ، بركت در خانه من است. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «خداوند، سه بركت نازل كرده است: آب، آتش (1) و گوسفند».

امام على عليه السلام :بهترين چيزى كه مرد براى خانواده اش در خانه فراهم مى آورد، گوسفند است. هر كه در خانه اش يك گوسفند داشته باشد ، فرشتگان، روزى يك بار ، او را تقديس مى كنند، و هر كه دو گوسفند داشته باشد، فرشتگان، روزى دو بار، تقديسش مى كنند، و در سه [گوسفند] به آنان مى گويند: خدا بركتتان دهد!

.


1- .. علّامه مجلسى مى گويد: شايد از اين جهت است كه آتش از طريق پخت و پز در خانه ، موجب بركت مى شود .

ص: 480

الكافي عن محمّد بن عجلان :سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام يَقولُ : ما مِن أهلِ بَيتٍ يَكونُ عِندَهُم شاةُ لَبونٌ إلّا قُدِّسوا في كُلِّ يَومٍ مَرَّتَينِ . قُلتُ : وكَيفَ يُقالُ لَهُم؟ قالَ : يُقالُ لَهُم : بورِكتُم بورِكتُم . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :إذَا اتَّخَذَ أهلُ بَيتٍ شاةً آتاهُمُ اللّهُ بِرِزقِها وزادَ في أرزاقِهِم وَارتَحَلَ الفَقرُ عَنهُم مَرحَلَةً ، فَإِنِ اتَّخَذوا شاتَينِ آتاهُمُ اللّهُ بِأَرزاقِهِما وزادَ في أرزاقِهِم وَارتَحَلَ الفَقرُ عَنهُم مَرحَلَتَينِ ، فَإِنِ اتَّخَذوا ثَلاثَةً آتاهُمُ اللّهُ بِأَرزاقِهِم وَارتَحَلَ الفَقرُ عَنهُم رَأسا . (2)

عنه عليه السلام :مَن كانَت في بَيتِهِ شاةٌ عيدِيَّةٌ (3) اِرتَحَلَ الفَقرُ عَنهُ مَنقَلَةً ، ومَن كانَت في بَيتِهِ اثنَتانِ ارتَحَلَ عَنهُ الفَقرُ مَنقَلَتَينِ ، ومَن كانَت في بَيتِهِ ثَلاثٌ نَفَى اللّهُ عَنهُ الفَقرَ . (4)

المحاسن عن عبد اللّه بن سنان عن الإمام الصادق عليه السلام :إذَا اتَّخَذَ أهلُ البَيتِ الشّاةَ قَدَّسَتهُمُ المَلائِكَةُ كُلَّ يَومٍ تَقديسَةً . قُلتُ : كَيفَ يَقولونَ؟ قالَ : يَقولونَ : قُدِّستُم قُدِّستُم . (5)

كتاب من لا يحضره الفقيه عن محمّد بن مارد :سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَقولُ : ما مِن مُؤمِنٍ يَكونُ لَهُ في مَنزِلِهِ عَنزٌ حَلوبٌ إلّا قُدِّسَ أهلُ ذلِكَ المَنزِلِ ، وبورِكَ عَلَيهِم ، فَإِن كانَتِ اثنَتَينِ قُدِّسوا كُلَّ يَومٍ مَرَّتَينِ . فَقالَ رَجُلٌ مِن أصحابِنا : كَيفَ يُقَدَّسونَ؟ قالَ : يُقالُ لَهُم : بورِكَ عَلَيكُم ، وطِبتُم وطابَ إدامُكُم . (6)

.


1- .الكافي : ج 6 ص 544 ح 5 ، المحاسن : ج 2 ص 488 ح 2699 ، بحارالأنوار : ج 64 ص 133 ح 25 .
2- .الكافي : ج 6 ص 544 ح 4 ، المحاسن : ج 2 ص 486 ح 2690 كلاهما عن عبد اللّه بن سنان ، بحارالأنوار : ج 64 ص 132 ح 20 .
3- .العيديّة : هي ضربٌ من الغنم (لسان العرب : ج 3 ص322 «عود») .
4- .المحاسن : ج 2 ص 487 ح 2693 عن عبد اللّه بن سنان ، بحارالأنوار : ج 64 ص 132 ح 22 .
5- .المحاسن : ج 2 ص 484 ح 2684 وص 488 ح 2698 ، بحارالأنوار : ج 64 ص 130 ح 14 .
6- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 349 ح 4226 ، بحارالأنوار : ج 76 ص 163 ح 1 .

ص: 481

الكافى_ به نقل از محمّد بن عجلان _ :از امام باقر عليه السلام شنيدم فرمود : «هيچ خانواده اى نيست كه نزد آنان گوسفندى شيرده باشد، مگر آن كه روزى دو بار، تقديس مى شوند» . [ راوى مى گويد:] گفتم: به آنان چگونه گفته مى شود؟ فرمود: «به آنان گفته مى شود: مبارك باد بر شما! مبارك باد بر شما!».

امام صادق عليه السلام :هر گاه خانواده اى يك گوسفند داشته باشد ، خداوند، روزىِ آن را به آنان مى دهد و بر روزىِ خود آنان نيز مى افزايد و تهى دستى ، از آنان يك مرحله مى كوچد؛ و اگر دو گوسفند داشته باشند، خداوند ، روزىِ آن دو را به آنان مى دهد و بر روزىِ خود آنان نيز مى افزايد و تهى دستى، از آنان دو مرحله مى كوچد . پس اگر سه گوسفند داشته باشند ، خداوند ، روزىِ آنها را به آنان مى دهد و تهى دستى، به كلّى از آنان مى كوچد.

امام صادق عليه السلام :هر كس در خانه اش يك گوسفندِ عيديّه (1) باشد ، تنگ دستى به اندازه يك مرحله از او كوچ مى كند ، و هر كس در خانه اش دو گوسفند باشد ، تنگ دستى به اندازه دو مرحله از او كوچ مى كند ، و هر كس در خانه اش سه گوسفند باشد ، خداوند ، تنگ دستى را به كلّى از او دور مى سازد .

المحاسن_ به نقل از عبد اللّه بن سِنان _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «وقتى خانواده اى گوسفند نگه بدارد، فرشتگان، روزى يك بار، آنان را تقديس مى كنند» . گفتم: چگونه مى گويند؟ فرمود: «مى گويند : خجسته باشيد! خجسته باشيد!».

كتاب من لايحضره الفقيه_ به نقل از محمّد بن مارد _ :شنيدم كه امام صادق عليه السلام مى فرمود : «هيچ مؤمنى نيست كه در خانه اش بُزى شيرده داشته باشد، مگر آن كه اهل آن خانه تقديس مى شوند و بركت مى يابند . و اگر دو بُز داشته باشد ، روزى دو بار، تقديس مى شوند». مردى از اصحاب ما گفت: چگونه تقديس مى شوند؟ فرمود: «به آنان گفته مى شود : مباركتان باد، پاك باشيد، و طعامتان پاك [و گوارا] باد!».

.


1- .. نوعى گوسفند است (لسان العرب : ج 3 ص 322) .

ص: 482

8 / 5الدَّواجِنُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الشّاةُ فِي الدّارِ بَرَكَةٌ ، والدَّجاجُ فِي الدّارِ بَرَكَةٌ . (1)

سنن ابن ماجة عن أبي هريرة :أمَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله الأَغنِياءَ بِاتِّخاذِ الغَنَمِ ، وأَمَرَ الفُقَراءَ بِاتِّخاذِ الدَّجاجِ . (2)

الإمام الكاظم عليه السلام :الدّيكُ أحسَنُ صَوتا مِنَ الطّاووسِ ، وهُوَ أعظَمُ بَرَكَةً ، يُنَبِّهُكَ في مَواقيتِ الصَّلاةِ . (3)

8 / 6النَّحلالكتاب«وَ أَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِى مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُونَ * ثُمَّ كُلِى مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ فَاسْلُكِى سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلاً يَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِيهِ شِفَاءٌ لِّلنَّاسِ إِنَّ فِى ذَلِكَ لَايَةً لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» . (4)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام_ لِشيعَتِهِ _ :كونوا فِي النّاسِ كَالنَّحلَةِ فِي الطَّيرِ ؛ لَيسَ شَيءٌ مِنَ الطَّيرِ إلّا وهُوَ يَستَضعِفُها ، ولَو يَعلَمونَ ما في أجوافِها مِنَ البَرَكَةِ لَم يَفعَلوا ذلِكَ بِها . (5)

.


1- .كنزالعمّال : ج 12 ص 326 ح 35238 نقلاً عن الحاكم في تاريخه عن أنس .
2- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 773 ح 2307 ؛ مكارم الأخلاق : ج 1 ص 348 ح 1132 عن جابر ، بحارالأنوار : ج 65 ص 10 ح 13 و ج 66 ص 74 ح 69 .
3- .الكافي : ج 6 ص 550 ح 3 عن يعقوب بن جعفر بن إبراهيم الجعفري ، بحارالأنوار : ج 65 ص 4 ح 7 .
4- .النحل : 68 و 69 .
5- .الأمالي للمفيد : ص 131 ح 7 عن الحارث بن حصيرة عن أبيه ، الغيبة للنعماني : ص 209 ح 17 عن الأصبغ بن نباتة ، مشكاة الأنوار : ص127 ح295 عن ربيعة بن ناجذ نحوه ، بحارالأنوار : ج68 ص75 ح133 ؛ سنن الدارمي : ج1 ص98 ح317 عن ربيعة بن ناجذ وفيه «لو يعلم الطير» بدل «لو يعلمون».

ص: 483

8 / 5 مرغ و خروس
8 / 6 زنبور عسل

8 / 5مرغ و خروسپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :گوسفند در خانه، بركت است. مرغ در خانه، بركت است.

سنن ابن ماجة_ به نقل از ابو هريره _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به ثروتمندان دستور داد كه گوسفند نگه دارند و به تهى دستان دستور داد مرغ نگه دارند.

امام كاظم عليه السلام :خروس ، خوش صداتر از طاووس است و بركتش هم بيشتر است . خروس، تو را در اوقات نماز ، بيدار مى كند.

8 / 6زنبور عسلقرآن«و پروردگارت به زنبور عسل ، وحى كرد كه: «از كوه ها و از درخت و از آنچه داربست مى سازند، خانه هايى [ براى خود ]بساز ، سپس از ميوه ها [ و گُل ها] بخور و راه هاى پروردگارت را آرام بپيما» . از درون آنها ، نوشيدنىِ رنگارنگى برون مى آيد كه در آن براى مردم، شفاست . همانا در اين، نشانه اى براى انديشمندان است» .

حديثامام على عليه السلام_ به پيروانش _ :در ميان مردم، همانند زنبور عسل در ميان پرندگان باشيد . هيچ پرنده اى نيست، مگر اين كه آن را ناچيز (ناتوان) مى شمارد ، در حالى كه اگر مى دانستند در درون او چه بركتى است، به او چنان نمى نگريستند .

.

ص: 484

الفصل التاسع : أماكن ذات بركة9 / 1الأَرض«وَ جَعَلَ فِيهَا رَوَاسِىَ مِن فَوْقِهَا وَ بَارَكَ فِيهَا وَ قَدَّرَ فِيهَا أَقْوَاتَهَا فِى أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَوَاءً لِّلسَّائِلِينَ» . (1)

9 / 2الكَعبَةالكتاب«إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِى بِبَكَّةَ مُبَارَكًا وَهُدًى لِّلْعَالَمِينَ» . (2)

الحديثالمناقب لابن شهرآشوب :جَهِلوا تَفسيرَ قَولِهِ : «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ» فَقالَ لَهُ [ لِعَلِيٍّ عليه السلام ] رَجُلٌ : هُوَ أوَّلُ بَيتٍ؟ قالَ : لا ، قَد كانَ قَبلَهُ بُيوتٌ ، ولكِنَّهُ أوَّلُ بَيتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ مُبارَكا ، فيهِ الهُدى وَالرَّحمَةُ وَالبَرَكَةُ . وأَوَّلُ مَن بَناهُ إبراهيمُ ، ثُمَّ بَناهُ قَومٌ مِنَ العَرَبِ مِن جَرهَمٍ ، ثُمَّ هُدِمَ فَبَنَتهُ قُرَيشٌ . (3)

.


1- .فصّلت : 10 . أي جعل فيها الخير الكثير الذي ينتفع به ما على الأرض من نبات وحيوان وإنسان في حياته أنواع الانتفاعات (الميزان في تفسير القرآن : ج 17 ص 363) .
2- .آل عمران : 96 .
3- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 2 ص 43 ، بحارالأنوار : ج 92 ص 93 ح 42 .

ص: 485

فصل نهم : جاهاى با بركت
9 / 1 زمين
9 / 2 كعبه

فصل نهم : جاهاى با بركت9 / 1زمين«و در آن (زمين) از فرازش ، لنگرهايى (كوه هايى) ايجاد كرد و در آن، بركت قرار داد (1) و در چهار روز ، روزى هاى آن را [ به اندازه ]فراهم آورد ، برابر با نيازهاى خواهندگان» .

9 / 2كعبهقرآن«به يقين، اوّلين خانه اى كه براى [عبادت] مردم ، بنا نهاده شد ، همان است كه در مكّه است و مبارك و [مايه] هدايت براى جهانيان است» .

حديثالمناقب ، ابن شهرآشوب :تفسير آيه: «به يقين، اوّلين خانه اى كه براى مردم ، بنا نهاده شده است» را نمى دانستند . مردى به على عليه السلام گفت: [ آيا] كعبه، اوّلين خانه است؟ فرمود: «نه؛ پيش از آن نيز خانه هايى بود؛ ليكن آن، اوّلين خانه اى است كه براى مردم ، پُربركت نهاده شده است كه در آن، هدايت و رحمت و بركت است. اوّلين كسى كه آن را ساخت، ابراهيم عليه السلام بود و سپس طايفه اى از عرب از قبيله جَرهَم . سپس خراب شد . سپس قريش، آن را باز ساخت».

.


1- .. يعنى در زمين ، خير فراوان قرار داد كه موجودات روى آن ، از گياه و حيوان و انسان ، انواع بهره را از آن ببرند (الميزان فى تفسير القرآن : ج 17 ص 367) .

ص: 486

الكافي عن عبد الملك بن عتبة :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَمّا يَصِلُ إلَينا مِن ثِيابِ الكَعبَةِ ، هَل يَصلُحُ لَنا أن نَلبَسَ شَيئا مِنها؟ قالَ : يَصلُحُ لِلصِّبيانِ وَالمَصاحِفِ وَالمِخَدَّةِ تَبتَغي بِذلِكَ البَرَكَةَ إن شاءَ اللّهُ . (1)

9 / 3فِلَسطين ، الشّامُ ، سَوادُ الكوفَةِالكتاب«وَ نَجَّيْنَاهُ وَ لُوطًا إِلَى الْأَرْضِ الَّتِى بَارَكْنَا فِيهَا لِلْعَالَمِينَ» . (2)

«سُبْحَانَ الَّذِى أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَا الَّذِى بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ ءَايَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ» . (3)

«وَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ عَاصِفَةً تَجْرِى بِأَمْرِهِ إِلَى الْأَرْضِ الَّتِى بَارَكْنَا فِيهَا وَ كُنَّا بِكُلِّ شَىْ ءٍ عَالِمِينَ» . (4)

«وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كَانُواْ يُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الأَْرْضِ وَمَغَارِبَهَا الَّتِى بَارَكْنَا فِيهَا» 5

.


1- .الكافي : ج 4 ص 229 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 5 ص 449 ح 1567 .
2- .الأنبياء : 71 .
3- .الإسراء : 1 .
4- .الأنبياء : 81 .

ص: 487

9 / 3 فلسطين، شام و سرزمين كوفه

الكافى_ به نقل از عبد الملك بن عتبه _ :از امام صادق عليه السلام در باره پوشش كعبه كه به دست ما مى رسد، پرسيدم كه: آيا مى توانيم چيزى از آن را بپوشيم؟ فرمود : «براى كودكان، قرآن ها و بالش، به قصد تبرّك _ اگر خدا بخواهد _ شايسته است» .

9 / 3فلسطين، شام و سرزمين كوفهقرآن«و او (ابراهيم) و لوط را به سوى سرزمينى نجات داديم كه در آن براى جهانيان ، بركت نهاده بوديم» .

«منزّه است خدايى كه بنده اش را شبى از مسجد الحرام به سوى مسجد الأقصى _ كه پيرامونش را بركت داده بوديم _ سِيْر داد تا از آيات خويش به او نشان دهيم . همانا او شنوا و بيناست» .

«و براى سليمان، تندباد را [رام كرديم] كه به فرمان او، به سوى سرزمينى كه در آن بركت نهاديم، جريان مى يافت، و ما به هر چيز ، دانا بوديم» .

«و به گروهى كه پيوسته تضعيف مى شدند ، بخش هاى شرق و غرب سرزمينى 1 را كه به آن، بركت داده بوديم، به ميراث بخشيديم» .

.

ص: 488

الحديثتفسير القمّي_ في تَفسيرِ قَولِهِ تَعالى : «وَ نَجَّيْنَاهُ وَ لُوطًا إِلَى الْأَرْضِ الَّتِى بَارَكْنَا فِيهَا لِلْعَالَمِينَ» _ :يَعني إلَى الشّامِ وسَوادِ الكوفَةِ . (1)

تفسير القمّي :قَولُهُ تَعالى : «وَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ عَاصِفَةً» قالَ : تَجري مِن كُلِّ جانِبٍ . «إِلَى الْأَرْضِ الَّتِى بَارَكْنَا فِيهَا» إلى بَيتِ المَقدِسِ وَالشّامِ . (2)

9 / 4مَسجِدُ الكوفَةِالإمام عليّ عليه السلام_ في فَضلِ مَسجِدِ الكوفَةِ _ :تَقَرَّبوا إلَى اللّهِ عز و جل بِالصَّلاةِ فيهِ ، وَارغَبوا إلَيهِ في قَضاءِ حَوائِجِكُم ؛ فَلَو يَعلَمُ النّاسُ ما فيهِ مِنَ البَرَكَةِ لَأَتَوهُ مِن أقطارِ الأَرضِ ولَو حَبوا عَلَى الثَّلجِ! (3)

9 / 5كَربَلاءالإمام الصادق عليه السلام :البَرَكَةُ مِن قَبرِ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام عَشَرَةُ أميالٍ . (4)

عنه عليه السلام :إنَّ طينَ قَبرِ الحُسَينِ عليه السلام مِسكَةٌ مُبارَكَةٌ . (5)

.


1- .تفسير القمّي : ج 2 ص 73 .
2- .تفسير القمّي : ج 2 ص 74 ، بحارالأنوار : ج 14 ص 67 ح 1 .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 232 ح 696 ، روضة الواعظين : ص 369 كلاهما عن الأصبغ بن نباتة ، بحارالأنوار : ج 100 ص 390 ح 14 .
4- .بحارالأنوار : ج 101 ص 116 ح 41 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 72 ح 136 وفيه «التربة» بدل «البركة» وكلاهما عن الحجّال عن غير واحد من أصحابنا .
5- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 360 ح 1177 ، بحارالأنوار : ج 101 ص 132 ح 60 .

ص: 489

9 / 4 مسجد كوفه
9 / 5 كربلا

حديثتفسير القمّى_ در تفسير آيه: «او (ابراهيم) و لوط را به سوى سرزمينى نجات داديم كه در آن براى جهانيان ، بركت نهاده بوديم» _ :يعنى به سوى شام و سرزمين كوفه .

تفسير القمّى :سخن خداوند كه: «و براى سليمان، تندباد را [رام كرديم]» ، [ يعنى ]از هر سوى، روان مى شد . «به سوى سرزمينى كه در آن ، بركت نهاده بوديم» ، [يعنى ]به سوى بيت المقدّس و شام .

9 / 4مسجد كوفهامام على عليه السلام_ در بيان فضيلت مسجد كوفه _ :با نماز خواندن در آن، به خداوند ، تقرّب بجوييد و در بر آمدن حاجات خود ، به آن ، رغبت نشان دهيد . اگر مردم مى دانستند چه بركتى در آن است، از اطراف زمين به سوى آن مى شتافتند ، هر چند با خزيدن بر روى برف و يخ!

9 / 5كربلاامام صادق عليه السلام :تا ده ميل اطراف قبر حسين بن على عليهماالسلام، مبارك است.

امام صادق عليه السلام :خاك قبر حسين عليه السلام ، يك پاره مُشك مبارك است.

.

ص: 490

الكافي عن ابن أبي يعفور :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : يَأخُذُ الإِنسانُ مِن طينِ قَبرِ الحُسَينِ عليه السلام فَيَنتَفِعُ بِهِ ، ويَأخُذُ غَيرُهُ ولا يَنتَفِعُ بِهِ؟ فَقالَ : لا وَاللّهِ الَّذي لا إلهَ إلّا هُوَ ، ما يَأخُذُهُ أحَدٌ وهُوَ يَرى أنَّ اللّهَ يَنفَعُهُ بِهِ إلّا نَفَعَهُ بِهِ . (1)

9 / 6قُمّالإمام الصادق عليه السلام :سَلامُ اللّهِ عَلى أهلِ قُمَّ ؛ يَسقِي اللّهُ بِلادَهُمُ الغَيثَ ، ويُنَزِّلُ اللّهُ عَلَيهِمُ البَرَكاتِ . (2)

.


1- .الكافي : ج 4 ص 588 ح 3 .
2- .بحارالأنوار : ج 60 ص 217 ح 46 نقلاً عن تاريخ قم عن محمّد بن الفضيل عن عدّة من أصحابه .

ص: 491

9 / 6 قم

الكافى_ به نقل از ابن ابى يعفور _ :به امام صادق عليه السلام گفتم: كسى از تربت قبر [ امام ]حسين عليه السلام بر مى دارد و از آن ، بهره مى برد . ديگرى بر مى دارد و بهره اى نمى برد؟ فرمود : «نه ! به خداى يكتا سوگند ، هيچ كس نيست كه آن را با اين عقيده كه خداوند به بركت آن ، بهره مى رساند ، بر دارد، مگر آن كه خداوند ، به سبب آن، به او بهره مى دهد».

9 / 6قمامام صادق عليه السلام :سلام خدا بر اهل قم! خداوند، سرزمين آنان را با باران ، سيراب مى كند و خداوند، بركت ها را بر آنان نازل مى نمايد.

.

ص: 492

الفصل العاشر : أزمنة ذات بركة10 / 1شَهرُ رَمَضانَالكتاب«شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِى أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْءَانُ هُدًى لِّلنَّاسِ وَ بَيِّنَاتٍ مِّنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :شَهرُ رَمَضانَ شَهرُ اللّهِ عز و جل ، وهُوَ شَهرٌ يُضاعِفُ اللّهُ فيهِ الحَسَناتِ ، ويَمحو فيهِ السَّيِّئاتِ ، وهُوَ شَهرُ البَرَكَةِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :أتاكُم شَهرُ رَمَضانَ ؛ شَهرُ خَيرٍ وبَرَكَةٍ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله_ مِن خُطبَتِهِ في آخِرِ يَومٍ مِن شَعبانَ _ :أيُّهَا النّاسُ ، فَإِنَّهُ أظَلَّكُم شَهرٌ عَظيمٌ ، شَهرٌ مُبارَكٌ ، شَهرٌ فيهِ لَيلَةٌ خَيرٌ مِن ألفِ شَهرٍ ، جَعَلَ اللّهُ صِيامَهُ فَريضَةً . مَن تَقَرَّبَ فيهِ بِخَصلَةٍ مِن خِصالِ الخَيرِ كانَ كَمَن أدّى فَريضَةً في ما سِواهُ ، ومَن أدّى فيهِ فَريضَةً كَمَن أدّى سَبعينَ فَريضَةً في ما سِواهُ . (4)

.


1- .البقرة : 185 .
2- .فضائل الأشهر الثلاثة : ص 95 ح 78 عن محمّد بن أبي عمير عن غير واحد عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 96 ص 340 ح 5 .
3- .كنزالعمّال : ج 8 ص 467 ح 23691 نقلاً عن ابن النجّار عن عمر .
4- .فضائل الأشهر الثلاثة : ص 129 ح 134 عن سلمان ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 268 نحوه ؛ كنزالعمّال : ج 8 ص 477 ح 23714 وص 584 ح 24276 .

ص: 493

فصل دهم : زمان هاى با بركت
10 / 1 ماه رمضان

فصل دهم : زمان هاى با بركت10 / 1ماه رمضانقرآن«ماه رمضان، [ همان] ماهى است كه در آن ، قرآن فرو فرستاده شده است ، [ كتابى] كه مردم را راهبر ، و[ در بر دارنده] دلايل آشكار هدايت ، و [ ميزان] تشخيص حق از باطل است» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ماه رمضان، ماه خداست و آن، ماهى است كه خداوند در آن ، حسنات را مى افزايد و گناهان را پاك مى كند و آن ، ماه بركت است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ماه رمضان، ماه نيكى و بركت، شما را فرا رسيد!

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در بخشى از خطبه شان در آخرين روز از ماه شعبان _ :اى مردم! ماهى بزرگ بر شما سايه افكنده است، ماهى مبارك ، ماهى كه در آن، شبى است بهتر از هزار ماه . خداوند، روزه آن را واجب ساخته است. هر كس در اين ماه، با انجام دادن كارى از كارهاى خير، به خدا تقرّب جويد، همچون كسى است كه در غير اين ماه، كار واجبى را انجام داده باشد، و هر كس در اين ماه ، يك واجب به جا آورد، همچون كسى است كه در غير اين ماه، هفتاد كار واجب را انجام داده باشد.

.

ص: 494

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ شَهرَ رَمَضانَ شَهرٌ عَظيمٌ ؛ يُضاعِفُ اللّهُ فيهِ الحَسَناتِ ، ويَمحو فيهِ السَّيِّئاتِ ، ويَرفَعُ فيهِ الدَّرَجاتِ . مَن تَصَدَّقَ في هذَا الشَّهرِ بِصَدَقَةٍ غَفَرَ اللّهُ لَهُ ، ومَن أحسَنَ فيهِ إلى ما مَلَكَت يَمينُهُ غَفَرَ اللّهُ لَهُ ، ومَن حَسُنَ فيهِ خُلُقُهُ غَفَرَ اللّهُ لَهُ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :قَد جاءَكُم شَهرُ رَمَضانَ ؛ شَهرٌ مُبارَكٌ ، شَهرٌ فَرَضَ اللّهُ عَلَيكُم صِيامَهُ ، تُفتَحُ فيهِ أبوابُ الجِنانِ ، وتُغَلُّ فيهِ الشَّياطينُ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :يُستَحَبُّ النِّكاحُ في رَمَضانَ رَجاءَ البَرَكَةِ . (3)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ مِن دُعائِهِ في كُلِّ يَومٍ مِن شَهرِ رَمَضانَ _ :اللّهُمَّ ... فَرِّغني فيهِ لِعِبادَتِكَ ودُعائِكَ ، وتِلاوَةِ كِتابِكَ ، وأَعظِم لي فيهِ البَرَكَةَ . (4)

عنه عليه السلام_ في دُعائِهِ لِوَداعِ شَهرِ رَمَضانَ _ :السَّلامُ عَلَيكَ مِن شَهرٍ لا تُنافِسُهُ الأَيّامُ ، السَّلامُ عَلَيكَ مِن شَهرٍ هُوَ مِن كُلِّ أمرٍ سَلامٌ ، السَّلامُ عَلَيكَ غَيرَ كَريهِ المُصاحَبَةِ ولا ذَميمِ المُلابَسَةِ ، السَّلامُ عَلَيكَ كَما وَفَدتَ عَلَينا بِالبَرَكاتِ ، وغَسَلتَ عَنّا دَنَسَ الخَطيئاتِ . (5)

.


1- .الأمالي للصدوق : ص 108 ح 82 عن الحسن بن عليّ بن فضّال عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحارالأنوار : ج 96 ص 361 ح 29 .
2- .تهذيب الأحكام : ج 4 ص 152 ح 422 ، الأمالي للطوسي : ص 149 ح 246 ، الأمالي للمفيد : ص 301 ح 1 كلّها عن أبي هريرة؛ سنن النسائي : ج 4 ص 129 وفيه «مردة الشياطين» ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 8 ح 7151 وص 331 ح 9001 وص 412 ح 9502 ، شُعَب الإيمان : ج 3 ص 301 ح 3600 كلّها عن أبي هريرة ، كنزالعمّال : ج 8 ص 461 ح 23661 .
3- .الفردوس : ج 5 ص 539 ح 9023 عن عائشة .
4- .الكافي : ج 4 ص 75 ح 7 عن عبد الرحمن بن بشير عن بعض رجاله ، تهذيب الأحكام : ج 3 ص 112 ح 266 عن عليّ بن رئاب عن الإمام الكاظم عليه السلام وليس فيه «ودعائك» ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 105 ح 1849 عن الإمام الكاظم عليه السلام ، الإقبال : ج 1 ص 82 عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 97 ص 359 ح 1 وج 98 ص 101 ح 3 .
5- .الصحيفة السجّاديّة : ص 176 الدعاء 45 ، مصباح المتهجّد : ص 645 ح 718 ، الإقبال : ج 1 ص 426 ، بحارالأنوار : ج 98 ص 175 ح 1 .

ص: 495

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ماه رمضان، ماه بزرگى است . خداوند در آن، حسنات را مى افزايد و گناهان را پاك مى كند و درجات را بالا مى برد. هر كه در اين ماه، يك صدقه بدهد ، خداوند، او را مى آمرزد، و هر كه در اين ماه، به برده خود نيكى كند، خداوند، او را مى آمرزد ، و هر كه در اين ماه، اخلاقش نيكو باشد، خداوند، او را مى آمرزد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ماه رمضان، شما را فرا رسيد ؛ ماهى مبارك ؛ ماهى كه خداوند، روزه آن را بر شما واجب ساخته است . در اين ماه ، درهاى بهشت، گشوده مى شوند و در اين ماه، شيطان ها در غل و زنجيرند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ازدواج در ماه رمضان به اميد بركت، مستحب است.

امام زين العابدين عليه السلام_ در دعايش در هر روز از ماه رمضان _ :خداوندا! ... در اين ماه، مرا براى پرستش و نيايش به درگاهت و خواندن كتاب آسمانى ات، فارغ بگردان و بركتم را در اين ماه ، بزرگ بدار .

امام زين العابدين عليه السلام_ در دعاى وداع با ماه رمضان _ :بدرود اى ماهى كه هيچ روزهايى به پاى تو نمى رسند! بدرود اى ماهى كه از هر جهت ، ايمن (سلامت) است! بدرود اى ماهى كه همنشينى با تو ناخوشايند نيست و بودن با تو، ناپسند ، نه ! بدرود اى ماهى كه با بركت ها بر ما فرود آمدى و آلودگى گناهان را از ما شستى!

.

ص: 496

الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ للّهِِ تَعالى مَلائِكَةً مُوَكَّلينَ بِالصّائِمينَ ، يَستَغفِرونَ لَهُم في كُلِّ يَومٍ مِن شَهرِ رَمَضانَ إلى آخِرِهِ ، ويُنادونَ الصّائِمينَ كُلَّ لَيلَةٍ عِندَ إفطارِهِم : أبشِروا عِبادَ اللّهِ ، فَقَد جُعتُم قَليلاً وسَتَشبَعونَ كَثيرا ، بورِكتُم وبورِكَ فيكُم . (1)

الإمام الصادق عليه السلام_ كانَ يَقولُ في آخِرِ لَيلَةٍ مِن شَعبانَ وأَوَّلِ لَيلَةٍ مِن شَهرِ رَمَضانَ _ :اللّهُمَّ إنَّ هذَا الشَّهرَ المُبارَكَ الَّذي اُنزِلَ فيهِ القُرآنُ هُدىً لِلنّاسِ وبَيِّناتٍ مِنَ الهُدى وَالفُرقانِ قَد حَضَرَ فَسَلِّمنا فيهِ وسَلِّمهُ لَنا وتَسَلَّمهُ مِنّا في يُسرٍ مِنكَ وعافِيَةٍ . (2)

عنه عليه السلام_ في وَداعِ شَهرِ رَمَضانَ _ :اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ بِعَظيمِ ما سَأَلَكَ بِهِ أحَدٌ مِن خَلقِكَ ؛ مِن كَريمِ أسمائِكَ ، وجَميلِ ثَنائِكَ ، وخاصَّةِ دُعائِكَ ، أن تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وأَن تَجعَلَ شَهرَنا هذا أعظَمَ شَهرِ رَمَضانَ مَرَّ عَلَينا مُنذُ أنزَلتَنا إلَى الدُّنيا بَرَكَةً ؛ في عِصمَةِ ديني ، وخَلاصِ نَفسي ، وقَضاءِ حَوائِجي ، وتُشَفِّعُني في مَسائِلي ، وتَمامِ النِّعمَةِ عَلَيَ ، وصَرفِ السّوءِ عَنّي ، ولِباسِ العافِيَةِ لي فيهِ . (3)

.


1- .فضائل الأشهر الثلاثة : ص 72 ح 52 ، الأمالي للصدوق : ص 108 ح 81 كلاهما عن محمّد بن مسلم الثقفي ، روضة الواعظين : ص 372 ، بحارالأنوار : ج 96 ص 361 ح 28 .
2- .مصباح المتهجّد : ص 850 ح 911 عن الحارث بن المغيرة النضري ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 80 ح 182 عن الحارث النصري ، الإقبال : ج 1 ص 119 عن أبي محمّد هارون بن موسى التلعكبري ، بحارالأنوار : ج 96 ص 383 ح 1 .
3- .الكافي : ج 4 ص 166 ح 6 ، تهذيب الأحكام : ج 3 ص 123 ح 267 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 165 ح 2033 ، الإقبال : ج 1 ص 431 وفيها «تشفيعي» بدل «تشفعني» وكلّها عن أبي بصير .

ص: 497

امام باقر عليه السلام :خداوند ، فرشتگانى دارد گماشته بر روزه داران كه در هر روزِ ماه رمضان تا پايان آن، براى آنان آمرزش مى طلبند و هر شب به هنگام افطارشان ، به آنان خطاب مى كنند: «مژده باد بر شما، اى بندگان خدا! اندكى گرسنه شديد؛ امّا فراوان سير خواهيد گشت . مبارك شديد و در باره شما بركت داده شد».

امام صادق عليه السلام_ در آخرين شب ماه شعبان و اوّلين شب ماه رمضان مى فرمود _ :خداوندا! اين ماه مبارك _ كه در آن، قرآن براى هدايت مردم فرو فرستاده شده ، و متضمّن دلايل آشكار هدايت و ميزان تشخيص حق از باطل است _ ، فرا رسيد . پس در اين ماه، ما را سلامت بدار و آن را براى ما سلامت بدار و آن را از ما در كمال آسانى و عافيت از سوى خود، تحويل بگير .

امام صادق عليه السلام_ در وداع با ماه رمضان _ :خداوندا! به حق بزرگ ترين چيزى كه هر يك از بندگانت به حق آن از تو درخواست كرده است ، به نام هاى بزرگت، ستايش زيبايت، و دعاى ويژه ات، از تو مى خواهم كه بر محمّد و خاندان محمّد ، درود فرستى و اين ماهِ ما را بابركت ترين ماه رمضانى قرار دهى كه از وقتى كه ما را به دنيا فرود آورده اى ، بر ما گذشته است ، همراه با مصون ماندن دينم و رهايى جانم و بر آمدن نيازهايم . و[ اين كه] در خواسته هايم و كامل شدن نعمت بر من و برطرف شدن بدى از من، و پوشاندن عافيت بر من در اين ماه ، شفيع من باشى.

.

ص: 498

10 / 2لَيلَةُ القَدرِالكتاب«إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِى لَيْلَةٍ مُّبَارَكَةٍ» . (1)

الحديثالإمام الباقر عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِى لَيْلَةٍ مُّبَارَكَةٍ» _ :نَعَم لَيلَةُ القَدرِ ، وهِيَ فِي كُلِّ سَنَةٍ في شَهرِ رَمَضانَ فِي العَشرِ الأَواخِرِ ، فَلَم يُنزَلِ القُرآنُ إلّا في لَيلَةِ القَدرِ . (2)

عنه عليه السلام_ حينَ سُئِلَ عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ» (3) : أيَّ شَيءٍ عَنى بِذلِكَ؟ _ :العَمَلُ الصّالِحُ فيها _ مِنَ الصَّلاةِ وَالزَّكاةِ وأَنواعِ الخَيرِ _ خَيرٌ مِنَ العَمَلِ في ألفِ شَهرٍ لَيسَ فيها لَيلَةُ القَدرِ . ولَولا ما يُضاعِفُ اللّهُ _ تَبارَكَ وتَعالى _ لِلمُؤمِنينَ ما بَلَغوا ، ولكِنَّ اللّهَ يُضاعِفُ لَهُمُ الحَسَناتِ بِحُبِّنا . (4)

10 / 3شَهرُ رَجَبٍرسول اللّه صلى الله عليه و آله :سُمِّيَ شَهرُ رَجَبٍ شَهرَ اللّهِ الأَصَبَّ ؛ لِأَنَّ الرَّحمَةَ عَلى اُمَّتي تُصَبُّ صَبّا فيهِ . (5)

.


1- .الدخان : 3 .
2- .الكافي : ج 4 ص 157 ح 6 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 158 ح 2024 ، ثواب الأعمال : ص 92 ح 11 كلّها عن حمران ، بحارالأنوار : ج 97 ص 19 ح 41 .
3- .القدر : 3 .
4- .الكافي : ج 4 ص 158 ح 6 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 158 ح 2024 وليس فيه من «فيها من الصلاة» إلى «ليلة القدر» ، ثواب الأعمال : ص 93 ح 11 كلّها عن حمران ، بحارالأنوار : ج 97 ص 19 ح 41 وليس فيها «بحبّنا» .
5- .النوادر للأشعري : ص 18 ح 2 عن إسماعيل بن أبي زياد عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 97 ص 39 ح 24 .

ص: 499

10 / 2 شب قَدر
10 / 3 ماه رجب

10 / 2شب قَدرقرآن«ما ، آن (قرآن) را در شبى مبارك نازل كرديم» .

حديثامام باقر عليه السلام_ آن گاه كه از ايشان در باره آيه : «ما ، آن (قرآن) را در شبى مبارك نازل كرديم» پرسيدند _ :آرى، شب قدر است و آن، در هر سال، در ده شبِ آخر ماه رمضان است. قرآن، جز در شب قدر، نازل نشده است.

امام باقر عليه السلام_ چون از ايشان در باره آيه : «شب قدر، بهتر از هزار ماه است» پرسيدند كه مقصود از آن چيست؟ _ :كار نيك در آن (از قبيل : نماز، زكات و انواع نيكى ها) ، بهتر از كار [ نيك] در هزار ماهى است كه شب قدر در آنها نباشد . اگر نبود كه خداى متعال ، براى مؤمنان چند برابر مى گرداند ، قطعا ، به آن نمى رسيدند؛ ولى خداوند، حسنات آنان را به سبب محبّت ما ، چند برابر مى گرداند .

10 / 3ماه رجبپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :رجب را ماه اَصَبِّ (پُربار) خدا ناميده اند؛ چون در اين ماه، بر امّتم ، رحمت فراوان فرو مى بارد .

.

ص: 500

عنه صلى الله عليه و آله :خِيَرَةُ اللّهِ مِنَ الشُّهورِ شَهرُ رَجَبٍ ، وهُوَ شَهرُ اللّهِ ، مَن عَظَّمَ شَهرَ رَجَبٍ فَقَد عَظَّمَ أمرَ اللّهِ ، ومَن عَظَّمَ أمرَ اللّهِ أدخَلَهُ جَنّاتِ النَّعيمِ ، وأَوجَبَ لَهُ رِضوانَهُ الأَكبَرَ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :رَجَبٌ شَهرُ اللّهِ الأَصَمُّ ، المُنيرُ ، الَّذي افتَرَضَهُ اللّهُ عز و جل لِنَفسِهِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :رَجَبٌ شَهرٌ عَظيمٌ . (3)

النوادر للراوندي عن ابن عبّاس :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا جاءَ شَهرُ رَجَبٍ جَمَعَ المُسلِمينَ حَولَهُ وقامَ فيهِم خَطيبا ، فَحَمِدَ اللّهَ وأَثنى عَلَيهِ ، وذَكَرَ مَن كانَ قَبلَهُ مِنَ الأَنبِياءِ عليهم السلام فَصَلّى عَلَيهِم ، ثُمَّ قالَ : أيُّهَا المُسلِمونَ ، قَد أظَلَّكُم شَهرٌ عَظيمٌ مُبارَكٌ ، وهُوَ شَهرُ الأَصَبِّ ، يُصَبُّ فيهِ الرَّحمَةُ عَلى مَن عَبَدَهُ إلّا عَبدا مُشرِكا ، أو مُظهِرَ بِدعَةٍ فِي الإِسلامِ . (4)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ تَعالى نَصَبَ فِي السَّماءِ السّابِعَةِ مَلَكا يُقالُ لَهُ : الدّاعي ، فَإِذا دَخَلَ شَهرُ رَجَبٍ يُنادي ذلِكَ المَلَكُ كُلَّ لَيلَةٍ مِنهُ إلَى الصَّباحِ : طوبى لِلذّاكِرينَ! طوبى لِلطّائِعينَ! ويَقولُ اللّهُ تَعالى : أنا جَليسُ مَن جالَسَني ، ومُطيعُ مَن أطاعَني ، وغافِرُ مَنِ استَغفَرَني ، الشَّهرُ شَهري ، وَالعَبدُ عَبدي ، وَالرَّحمَةُ رَحمَتي ، فَمَن دَعاني في هذَا الشَّهرِ أجَبتُهُ ، ومَن سَأَلَني أعطَيتُهُ ، ومَنِ استَهداني هَدَيتُهُ ، وجَعَلتُ هذَا الشَّهرَ حَبلاً بَيني وبَينَ عِبادي ؛ فَمَنِ اعتَصَمَ بِهِ وَصَلَ إلَيَ . (5)

.


1- .شُعَب الإيمان : ج 3 ص 374 ح 3813 عن أنس ، كنزالعمّال : ج 12 ص 323 ح 35217 .
2- .الفردوس : ج 2 ص 274 ح 3274 عن أبي سعيد الخدري .
3- .المعجم الكبير : ج 6 ص 69 ح 5538 عن عثمان ، كنزالعمّال : ج 12 ص 311 ح 35166 و ح 35168 ؛ ثواب الأعمال : ص 78 ح 3 عن المبارك عن الإمام الكاظم عليه السلام ، الأمالي للشجري : ج 2 ص 91 عن عثمان ، بحارالأنوار : ج 97 ص 50 ح 37 نقلاً عن النوادر للراوندي عن ثوبان .
4- .النوادر للراوندي (المستدركات) : ص 259 ح 525 ، بحارالأنوار : ج 97 ص 47 ح 33 .
5- .الإقبال : ج 3 ص 174 ، بحارالأنوار : ج 98 ص 377 ح 1 .

ص: 501

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ماه رجب، ماه برگزيده خدا از ميان ماه هاست و آن، ماه خداست . هر كس ماه رجب را بزرگ بدارد، فرمان خدا را بزرگ داشته است و هر كه فرمان خدا را بزرگ بدارد ، [خدا] او را وارد بهشت هاى پُرنعمت مى كند و رضايت بزرگ ترِ خويش را براى او واجب مى سازد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :رجب، ماه اَصَمّ (1) و درخشان خداست ؛ ماهى كه خداوند، آن را براى خود ، واجب ساخته است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :رجب، ماه بزرگى است!

النوادر ، راوندى_ به نقل از ابن عبّاس _ :ماه رجب كه فرا مى رسيد ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مسلمانان را دور خود جمع مى كرد و براى آنان به سخنرانى مى پرداخت. او خدا را حمد و ثنا مى گفت و از پيامبران پيشين ، ياد مى كرد و بر آنان درود مى فرستاد . سپس مى فرمود : «اى مسلمانان! ماه بزرگ و مباركى بر شما سايه افكنده است و آن، ماه اصبّ است . [يعنى] در اين ماه، رحمت بر همه بندگانش فرو مى ريزد مگر بر بنده مشرك و يا كسى كه در اسلام، بدعتى پديد آورد» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند در آسمان هفتم، فرشته اى گماشته است كه به آن ، «داعى» گويند ، و چون ماه رجب فرا رسد ، آن فرشته هر شبِ آن ماه را تا صبح، ندا مى دهد : «خوشا بر ذاكران! خوشا بر طاعت كنندگان!» . خداوند نيز مى فرمايد : «من ، همنشين كسى هستم كه با من ، همنشين باشد، و مطيع كسى هستم كه اطاعتم كند، و آمرزنده كسى هستم كه از من آمرزش بخواهد . ماه، ماه من است و بنده، بنده من و رحمت، رحمت من. هر كه مرا در اين ماه بخواند ، پاسخش مى گويم، و هر كه از من [چيزى] بخواهد، عطايش مى كنم، و هر كه از من هدايت جويد ، راه نمايش خواهم بود . اين ماه را رشته اى (ريسمانى) بين خودم و بندگانم قرار داده ام. هر كس به اين رشته (ريسمان) چنگ زند، به من مى رسد».

.


1- .. اَصَمّ ، به معناى : دربسته ، توپُر ، كَر و سنگين است .

ص: 502

عنه صلى الله عليه و آله :رَجَبٌ شَهرٌ عَظيمٌ تُضاعَفُ فيهِ الحَسَناتُ ما لا تُضاعَفُ في غَيرِهِ . (1)

الإمام الكاظم عليه السلام :رَجَبٌ شَهرٌ عَظيمٌ ، يُضاعِفُ اللّهُ فيهِ الحَسَناتِ ويَمحو فيهِ السَّيِّئاتِ . (2)

10 / 4شَهرُ شَعبانَرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّما سُمِّيَ شَعبانَ لِأَنَّهُ تَتَشَعَّبُ فيهِ أرزاقُ المُؤمِنينَ لِرَمَضانَ ، وهُوَ شَهرُ العَمَلِ ، فيهِ تُضاعَفُ الحَسَنَةُ سَبعينَ ، وَالسَّيِّئَةُ مَحطوطَةٌ ، وَالذَّنبُ مَغفورٌ ، وَالحَسَنَةُ مَقبولَةٌ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّما سُمِّيَ شَعبانَ لِأنَّهُ يَتَشَعَّبُ فيهِ خَيرٌ كَثيرٌ لِلصّائِمِ فيهِ حَتّى يَدخُلَ الجَنَّةَ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّما سُمِّيَ شَعبانَ لِأَنَّهُ يُشعَبُ فيهِ خَيرٌ كَثيرٌ لِرَمَضانَ . (5)

.


1- .الأمالي للشجري : ج 1 ص 258 عن عائشة .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 92 ح 1822 ، ثواب الأعمال : ص 78 ح 3 عن المبارك بن زيد ، فضائل الأشهر الثلاثة : ص 23 ح 11 عن سيف المبارك عن أبيه ، الإقبال : ج 3 ص 191 ، بحارالأنوار : ج 97 ص 37 ح 20 ؛ المعجم الكبير : ج 6 ص 69 ح 5538 عن عثمان وليس فيه «ويمحو فيه السيّئات» ، كنزالعمّال : ج 12 ص 311 ح 35168 .
3- .ثواب الأعمال : ص 87 ح 16 ، روضة الواعظين : ص 442 كلاهما عن ابن عبّاس ، بحارالأنوار : ج 97 ص 69 ح 7 .
4- .الجامع الصغير : ج 1 ص 397 ح 2597 ، كنزالعمّال : ج 12 ص 313 ح 35173 كلاهما نقلاً عن الرافعي في تاريخه عن أنس .
5- .بحارالأنوار : ج 58 ص 341 عن زياد بن ميمون ، مستدرك الوسائل : ج 7 ص 484 ح 8710 نقلاً عن القطب الراوندي في لبّ اللباب ؛ كنزالعمّال : ج 8 ص 591 ح 24293 نقلاً عن أبي الشيخ في الثواب والديلمي .

ص: 503

10 / 4 ماه شعبان

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :رجب، ماه بزرگى است. حسنات ، در آن [ ، به گونه اى ]افزوده مى شوند كه در غير آن، چنان افزوده نمى شوند.

امام كاظم عليه السلام :رجب، ماه بزرگى است. خداوند در اين ماه، حسنات را مى افزايد و گناهان را مى زدايد.

10 / 4ماه شعبانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ماه شعبان را شعبان مى گويند؛ چون روزى هاى مردم تا رمضان، در آن تقسيم مى شود . اين ماه ، ماه عمل است. در اين ماه ، كار نيك، هفتاد برابر مى گردد؛ سيّئه (بدى) ريخته مى شود؛ گناه ، آمرزيده مى گردد؛ و حَسَنه (خوبى)، پذيرفته مى شود.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ماه شعبان را به اين دليلْ شعبان ناميده اند كه در اين ماه ، خير فراوانى براى روزه دارِ آن ، منشعب مى شود ، تا آن كه وارد بهشت شود.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شعبان را به اين دليلْ شعبان ناميده اند كه در اين ماه، خير فراوانى براى رمضان ، منشعب مى شود.

.

ص: 504

عنه صلى الله عليه و آله :أربَعٌ لَياليهِنَّ كَأَيّامِهِنَّ ، وأَيّامُهُنَّ كَلَيالِيهِنَّ ، يُبِرُّ اللّهُ فيهِنَّ القَسَمَ ، ويُعتِقُ فيهِنَّ النَّسَمَ ، ويُعطي فيهِنَّ الجَزيلَ : لَيلَةُ القَدرِ وصَباحُها ، ولَيلَةُ عَرَفَةَ وصَباحُها ، ولَيلَةُ النِّصفِ مِن شَعبانَ وصَباحُها ، ولَيلَةُ الجُمُعَةِ وصَباحُها . (1)

الإمام الرضا عليه السلام :كانَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام لا يَنامُ ثَلاثَ لَيالٍ : لَيلَةَ ثَلاثٍ وعِشرينَ مِن شَهرِ رَمَضانَ ، ولَيلَةَ الفِطرِ ولَيلَةَ النِّصفِ مِن شَعبانَ ، وفيها تُقسَمُ الأَرزاقُ وَالآجالُ وما يَكونُ فِي السَّنَةِ . (2)

10 / 5يَومُ الجُمُعَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الجُمُعَةُ كَفّارَةٌ لِما بَينَها وبَينَ الجُمُعَةِ الَّتي قَبلَها وزِيادَةُ ثَلاثَةِ أيّامٍ ؛ وذلِكَ بِأَنَّ اللّهَ عز و جل قالَ : «مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا» (3) . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :أكثِروا مِنَ الصَّلاةِ عَلَيَ يَومَ الجُمُعَةِ ؛ فَإِنَّهُ يَومٌ تُضاعَفُ فيهِ الأَعمالُ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ يَومَ الجُمُعَةِ سَيِّدُ الأَيّامِ ؛ يُضاعِفُ اللّهُ فيهِ الحَسَناتِ ، ويَمحو فيهِ السَّيِّئاتِ ، ويَرفَعُ فيهِ الدَّرَجاتِ . (6)

.


1- .كنزالعمّال : ج 12 ص 322 ح 35214 نقلاً عن الديلمي عن أنس .
2- .مصباح المتهجّد : ص 853 عن سعيد بن سعد ، بحارالأنوار : ج 97 ص 88 ح 15 .
3- .الأنعام : 160 .
4- .المعجم الكبير : ج 3 ص 298 ح 3459 عن أبي مالك ، سنن أبي داود : ج 1 ص 291 ح 1113 ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 670 ح 7021 ، السنن الكبرى : ج 3 ص 311 ح 5831 كلّها عن شعيب عن أبيه ؛ دعائم الإسلام : ج 1 ص 182 عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه .
5- .مسند زيد : ص 156 عن زيد عن أبيه الإمام زين العابدين عن آبائه عليهم السلام ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 179 ، بحارالأنوار : ج 89 ص 364 ح 56 .
6- .الكافي : ج 3 ص 414 ح 5 ، تهذيب الأحكام : ج 3 ص 2 ح 2 ، مصباح المتهجّد : ص 261 ، جمال الاُسبوع : ص 147 كلّها عن ابن أبي نصر عن الإمام الرضا عليه السلام ، المقنعة : ص 153 ح 13 ، روضة الواعظين : ص 364 وليس فيهما «ويمحو فيه السيّئات» ، بحارالأنوار : ج 89 ص 274 ح 20 .

ص: 505

10 / 5 روز جمعه

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چهار شب است كه شب هايش همانند روزهايش و روزهايش همانند شب هايش است؛ [يعنى] خداوند در آنها، قَسَم ها [خواسته ها ]را برآورده مى سازد ، افراد را آزاد مى كند، و پاداش فراوان مى دهد : شب قدر و روز آن، شب عرفه و روز آن، شب نيمه شعبان و روز آن، و شب جمعه و روز آن.

امام رضا عليه السلام :امير مؤمنان عليه السلام سه شب را نمى خوابيد : شب بيست و سوم ماه رمضان، شب عيد فطر ، و شب نيمه شعبان . در اين شب ها، روزى ها و اَجَل ها و آنچه در طول سال خواهد شد، تقسيم (مقدّر) مى شوند.

10 / 5روز جمعهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :جمعه، كفّاره خطاهاى بين جمعه تا جمعه قبلش و سه روز افزون بر آن است؛ چرا كه خداوند فرموده است: «هر كس حسنه اى (كار نيكى) آوَرَد، ده برابر ، پاداش دارد» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در روز جمعه، زياد بر من صلوات بفرستيد؛ زيرا جمعه، روزى است كه [ پاداش ]كارها در آن، چند برابر مى شود.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :روز جمعه، سَرور روزهاست. خداوند در آن روز، حسنات را مى افزايد و گناهان را محو مى كند و درجات را بالا مى برد.

.

ص: 506

الإمام عليّ عليه السلام_ في وَصفِ يَومِ الجُمُعَةِ _ :فيهِ ساعَةٌ مُبارَكَةٌ لا يَسأَلُ اللّهَ عَبدٌ مُؤمِنٌ فيها شَيئا إلّا أعطاهُ . (1)

الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ الأَعمالَ تُضاعَفُ يَومَ الجُمُعَةِ ؛ فَأَكثِروا فيهِ مِنَ الصَّلاةِ وَالصَّدَقَةِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :فَضَّلَ اللّهُ الجُمُعَةَ عَلى غَيرِها مِنَ الأَيّامِ ، وإنَّ الجِنانَ لَتُزَخرَفُ وتُزَيَّنُ يَومَ الجُمُعَةِ لِمَن أتاها ، وإنَّكُم تَتَسابَقونَ إلَى الجَنَّةِ عَلى قَدرِ سَبقِكُم إلَى الجُمُعَةِ ، وإنَّ أبوابَ السَّماءِ لَتُفَتَّحُ لِصُعودِ أعمالِ العِبادِ . (3)

عنه عليه السلام_ فِي الرَّجُلِ يُريدُ أن يَعمَلَ شَيئا مِنَ الخَيرِ مِثلَ الصَّدَقَةِ وَالصَّومِ ونَحوِ هذا _ :يُستَحَبُّ أن يَكونَ ذلِكَ يَومَ الجُمُعَةِ ؛ فَإِنَّ العَمَلَ يَومَ الجُمُعَةِ يُضاعَفُ . (4)

عنه عليه السلام :اِجتَنِبُوا المَعاصِيَ لَيلَةَ الجُمُعَةِ ؛ فَإِنَّ السَّيِّئَةَ مُضاعَفَةٌ وَالحَسَنَةَ مُضاعَفَةٌ ، ومَن تَرَكَ مَعصِيَةَ اللّهِ لَيلَةَ الجُمُعَةِ غَفَرَ اللّهُ لَهُ كُلَّ ما سَلَفَ فيهِ ، وقيلَ لَهُ : اِستَأنِفِ العَمَلَ ، ومَن بارَزَ اللّهَ لَيلَةَ الجُمُعَةِ بِمَعصِيَةٍ أخَذَهُ اللّهُ بِكُلِّ ما عَمِلَ في عُمُرِهِ ، وضاعَفَ عَلَيهِ العَذابَ بِهذِهِ المَعصِيَةِ ، فَإِذا كانَ لَيلَةُ الجُمُعَةِ رَفَعَت حيتانُ البُحورِ رُؤوسَها ، ودَوابُّ البَراري ، ثُمَّ نادَت بِصَوتٍ ذَلِقٍ : رَبَّنا لا تُعَذِّبنا بِذُنوبِ الآدَمِيِّينَ . (5)

10 / 6عيدُ الأَضحىالإمام زين العابدين عليه السلام_ مِن دُعائِهِ يَومَ الأَضحى ويَومَ الجُمُعَةِ _ :اللّهُمَّ هذا يَومٌ مُبارَكٌ مَيمونٌ ، وَالمُسلِمونَ فيهِ مُجتَمِعونَ في أقطارِ أرضِكَ ، يَشهَدُ السّائِلُ مِنهُم وَالطّالِبُ وَالرّاغِبُ وَالرّاهِبُ ، وأَنتَ النّاظِرُ في حَوائِجِهِم . (6)

.


1- .كتاب من لايحضره الفقيه : ج 1 ص431 ح 1263، مصباح المتهجّد: ص 382 ح 508 عن زيد بن وهب وفيه «خيرا» بدل «شيئا»، الدعوات: ص36 ح 85 وفيه «إنّللّه سبحانه ساعة ...» ، بحارالأنوار: ج 89 ص 238 ح 68.
2- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 180 ، بحارالأنوار : ج 89 ص 365 ح 56 .
3- .الكافي : ج 3 ص 415 ح 9 عن عبد اللّه بن سنان .
4- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 423 ح 1247 ، الخصال : ص 392 ح 93 ، جامع الأحاديث للقمّي : ص 157 كلّها عن هشام بن الحكم ، بحارالأنوار : ج 89 ص 283 ح 28 .
5- .جامع الأحاديث للقمّي : ص 153 ، بحارالأنوار : ج 89 ص 283 ح 28 .
6- .الصحيفة السجّاديّة : ص 203 الدعاء 48 ، مصباح المتهجّد : ص 371 ح 501 ، جمال الاُسبوع : ص 264 عن المتوكّل بن هارون عن أبيه عن الإمام الصادق عليه السلام ، المصباح للكفعمي : ص 574 ، بحارالأنوار : ج 89 ص 219 ح 65 .

ص: 507

10 / 6 عيد قربان

امام على عليه السلام_ در توصيف روز جمعه _ :در آن روز، ساعتى پُربركت است كه هيچ بنده مؤمنى ، در آن ساعت، چيزى از خداوند نمى خواهد، مگر آن كه به او عطا مى كند.

امام باقر عليه السلام :در روز جمعه، [ پاداش] كارها چند برابر مى شود. پس در آن روز، نماز و صدقه زياد انجام دهيد.

امام صادق عليه السلام :خداوند ، روز جمعه را بر روزهاى ديگر ، برترى بخشيده است . در روز جمعه، بهشت براى آن كس كه به [ نماز ]جمعه بيايد ، آراسته و مزيّن مى شود ، و شما به اندازه پيشتازى تان به سوى [ نماز ]جمعه، به سوى بهشت ، پيش خواهيد تاخت و همانا درهاى آسمان براى بالا رفتن اعمال بندگان، باز مى شوند.

امام صادق عليه السلام_ در باره كسى كه مى خواهد كار خيرى (همچون : صدقه ، روزه و مانند آن) داشته باشد _ :مستحب است كه آن كار ، در روز جمعه باشد؛ چرا كه در روز جمعه، [ پاداش ]عمل ، چند برابر مى شود.

امام صادق عليه السلام :در شب جمعه، از گناهان بپرهيزيد؛ چون گناه، چند برابر مى شود و حسنه هم چند برابر مى شود. هر كس در شب جمعه، نافرمانى از خدا را ترك كند، خداوند ، همه گناهان گذشته او را مى بخشد و به او مى گويند: «كار را از سر بگير» . و هر كس در شب جمعه، با انجام دادن گناهى به مبارزه با خدا بپردازد ، خداوند، او را به همه كرده هايش در طول عمرش مؤاخذه مى كند و به سبب اين گناه، عذابش را دو چندان مى نمايد . چون شب جمعه مى شود، ماهيان درياها و حيوانات صحراها، سرهاى خود را بالا بُرده، با صدايى ملتمسانه مى گويند : «خدايا! ما را به سبب گناهان آدميان، عذاب نكن» .

10 / 6عيد قربانامام زين العابدين عليه السلام_ در ضمن دعايش در روز عيد قربان و روز جمعه _ :پروردگارا! اين روز، روزى بابركت و خجسته است و مسلمانان در اين روز، از اطراف زمين تو ، گرد آمده اند. خواهنده ، جوينده ، اميدوار و بيمناك، همه حاضرند و تو، به نيازهايشان مى نگرى.

.

ص: 508

10 / 7عيدُ الغَديرِثواب الأعمال عن الحسن بن راشد :قيلَ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : لِلمُؤمِنينَ مِنَ الأَعيادِ غَيرَ العيدَينِ وَالجُمُعَةِ؟ قالَ : فَقالَ : نَعَم ، لَهُم ما هُوَ أعظَمُ مِن هذا ، يَومَ اُقيمَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام فَعَقَدَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله الوِلايَةَ في أعناقِ الرِّجالِ وَالنِّساءِ بِغَديرِ خُمٍّ . فَقُلتُ : وأَيُ يَومٍ ذاكَ؟ قالَ : الأَيّامُ تَختَلِفُ ، ثُمَّ قالَ : يَومَ ثَمانِيَةَ عَشَرَ مِن ذِي الحِجَّةِ ، قالَ : ثُمَّ قالَ : وَالعَمَلُ فيهِ يَعدِلُ العَمَلَ في ثَمانينَ شَهرا ، ويَنبَغي أن يُكثَرَ فيهِ ذِكرُ اللّهِ عز و جل وَالصَّلاةُ عَلَى النَّبِيِ صلى الله عليه و آله ، ويُوَسِّعَ الرَّجُلُ فيهِ عَلى عِيالِهِ . (1)

10 / 8البُكرَةرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن غَدا في طَلَبِ العِلمِ أظَلَّت عَلَيهِ المَلائِكَةُ ، وبورِكَ لَهُ في مَعيشَتِهِ ، ولَم يَنقُص مِن رِزقِهِ . (2)

.


1- .ثواب الأعمال : ص 99 ح 2 ، بشارة المصطفى : ص 241 وليس فيه «والنساء» ، بحارالأنوار : ج 97 ص 112 ح 7 .
2- .منية المريد : ص 103 ، بحارالأنوار : ج 1 ص 184 ح 101 ؛ جامع بيان العلم : ج 1 ص 45 وفيه «صلّت» بدل «أظلّت» ، الدرّ المنثور : ج 5 ص 612 نقلاً عن المرهبي ، كنزالعمّال : ج 10 ص 162 ح 28841 نقلاً عن الضعفاء الكبير وزاد فيها «وكان عليه مباركا» وكلّها عن أبي سعيد الخدري .

ص: 509

10 / 7 عيد غدير
10 / 8 صبح خيزى

10 / 7عيد غديرثواب الأعمال_ به نقل از حسن بن راشد _ :به امام صادق عليه السلام گفتند : آيا براى مؤمنان، غير از عيد قربان و فطر و جمعه، عيدى هست؟ فرمود: «آرى؛ عيدى دارند كه بزرگ تر از اين است : روزى كه امير مؤمنان عليه السلام بر پا داشته شد و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در غدير خُم ، پيمان ولايت او را بر گردن مردان و زنان نهاد». گفتم : آن، چه روزى است؟ فرمود: «روزها فرق مى كند» . سپس فرمود: «روز هجدهم ذى حجّه» . سپس فرمود: «عملِ آن روز با عملِ هشتاد ماه، برابر است و سزاوار است كه در آن روز، ذكر خدا و صلوات بر پيامبر صلى الله عليه و آله بسيار گفته شود و مرد بر خانواده خود، توسعه بخشد» .

10 / 8صبح خيزىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس صبح زود در پى دانش رود، فرشتگان بر او سايه مى افكنند و در زندگى اش بركت مى يابد و از روزى اش كاسته نمى شود.

.

ص: 510

عنه صلى الله عليه و آله :اُغدوا في طَلَبِ العِلمِ ؛ فَإِنَّ الغُدُوَّ بَرَكَةٌ ونَجاحٌ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :البُكورُ مُبارَكٌ ، يَزيدُ في جَميعِ النِّعَمِ ، خُصوصا فِي الرِّزقِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :باكِروا طَلَبَ الرِّزقِ وَالحَوائِجِ ؛ فَإِنَّ الغُدُوَّ بَرَكَةٌ ونَجاحٌ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :اللّهُمَّ بارِك لِاُمَّتي في بُكورِها . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا أرادَ أحَدُكُمُ الحاجَةَ فَليُبَكِّر إلَيها ؛ فَإِنّي سَأَلتُ رَبّي عز و جل أن يُبارِكَ لِاُمَّتي في بُكورِها . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا صَلَّيتُمُ الصُّبحَ فَافزَعوا إلَى الدُّعاءِ ، وباكِروا في طَلَبِ الحَوائِجِ . اللّهُمَّ بارِك لِاُمَّتي في بُكورِها . (6)

عنه صلى الله عليه و آله :اللّهُمَّ بارِك لِاُمَّتي في بُكورِها يَومَ الخَميسِ . (7)

.


1- .تاريخ بغداد : ج 13 ص 270 الرقم 7225 عن عائشة ؛ منية المريد : ص 266 وفيه «في الخبر : ... فإنّي سألت ربّي أن يبارك لاُمّتي في بكورها» بدل «فإن الغُدوّ ...» وراجع : المعجم الأوسط : ج 5 ص 256 ح 5244 وكنزالعمّال : ج 10 ص 250 ح 29341 .
2- .آداب المتعلّمين : ص 144 ح 3 .
3- .المعجم الأوسط : ج 7 ص 194 ح 7250 ، الفردوس : ج 2 ص 9 ح 2080 كلاهما عن عائشة ، كنزالعمّال : ج 4 ص 48 ح 9445 .
4- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 157 ح 3573 عن عليّ بن عبد العزيز عن الإمام الصادق عليه السلام ؛ سنن أبي داود : ج 3 ص 35 ح 2606 ، سنن الترمذي : ج 3 ص 517 ح 1212 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 752 ح 2236 ، السنن الكبرى : ج 9 ص 255 ح 18456 كلّها عن صخر الغامدي ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 324 ح 1322 عن النعمان بن سعد عن الإمام عليّ عليه السلام و ج 5 ص 261 ح 15438 .
5- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 157 ح 3574 ؛ كنزالعمّال : ج 10 ص 239 ح 29268 نقلاً عن الكامل في الضعفاء عن جابر .
6- .تاريخ بغداد : ج 12 ص 155 الرقم 6628 ، تاريخ دمشق : ج 26 ص 266 ح 5565 كلاهما عن القاسم بن جعفر العلوي عن أبيه عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، كنزالعمّال : ج 2 ص 100 ح 2329 .
7- .الخصال : ص 623 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام وص 383 ح 59 عن حبيب السجستاني عن الإمام الصادق عليه السلام ، تحف العقول : ص 113 ، قرب الإسناد : ص 122 ح 428 ، بحارالأنوار : ج 76 ص 170 ح 15 ؛ سنن ابن ماجة : ج 2 ص 752 ح 2237 عن أبي هريرة ، كنزالعمّال : ج 12 ص 320 ح 35202 .

ص: 511

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :صبحگاهان ، در پى دانش برويد؛ چرا كه رفتن در آغاز روز، [مايه ]بركت و پيروزى است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :صبح خيزى ، داراى بركت است . آن ، در همه نعمت ها ، مايه افزايش است ، بويژه در روزى .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در پى روزى و نيازها ، صبح خيز باشيد؛ چرا كه حركت نمودن در آغاز روز، [مايه ]بركت و پيروزى است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خدايا! به امّتم در صبح زودشان، بركت بخش .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه يكى از شما خواست كارى انجام دهد ، صبح زود در پى آن برود؛ چرا كه من از پروردگارم خواسته ام كه به امّتم در صبح خيزى اش بركت دهد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چون نماز صبح را خوانديد ، به دعا بپردازيد و صبح زود ، در پى نيازها برويد . خدايا ! به امّتم در صبح خيزى اش بركت بده .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خدايا! امّتم را در صبح خيزى اش در روز پنج شنبه ، بركت عطا كن .

.

ص: 512

عنه صلى الله عليه و آله :اللّهُمَّ بارِك لِاُمَّتي في بُكورِها يَومَ سَبتِها وخَميسِها . (1)

سنن أبي داود عن صخر الغامديّ :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : اللّهُمَّ بارِك لِاُمَّتي في بُكورِها . وكانَ إذا بَعَثَ سَرِيَّةً أو جَيشا بَعَثَهُم في أوَّلِ النَّهارِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وهُوَ يوصيني : ... يا عَلِيُّ ، اغدُ بِسمِ اللّهِ ؛ فَإِنَّ اللّهَ تَعالى بارَكَ لِاُمَّتي في بُكورِها . (3)

عنه عليه السلام :بَكرُ السَّبتِ وَالخَميسِ بَرَكَةٌ . (4)

عنه عليه السلام :باكِروا ؛ فَالبَرَكَةُ فِي المُباكَرَةِ ، وشاوِروا ؛ فَالنُّجحُ فِي المُشاوَرَةِ . (5)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ تَعالى بارَكَ لِهذِهِ الاُمَّةِ فِي بُكورِها . (6)

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 425 ح 1255 وج 4 ص 378 ح 5789 ، الخصال : ص 394 ح 98 عن دارم بن قبيصة ونعيم بن صالح الطبري ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 34 ح 73 عن داود بن سليمان الفرّاء وأحمد بن عامر وأحمد بن عبد اللّه ، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 103 ح 49 عن أحمد بن عامر الطائي والثلاثة الأخيرة عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحارالأنوار : ج 59 ص 35 ح 3 .
2- .سنن أبي داود : ج 3 ص 35 ح 2606 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 752 ح 2236 ، سنن الترمذي : ج 3 ص 517 ح 1212 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 110 ح 19447 وص 122 ح 19497 ، سنن الدارمي : ج 2 ص 661 ح 2345 وليس في الثلاثة الأخيرة «أو جيشا» ، كنزالعمّال : ج 12 ص 320 ح 35203 وج 7 ص 94 ح 18125 .
3- .جامع الأحاديث للقمّي : ص 122 ، كشف الغمّة : ج 3 ص 136 عن اُمّ الفضل عن الإمام الجواد عن آبائه عنه عليهم السلام ، الأمالي للطوسي : ص 136 ح 220 ؛ تاريخ بغداد : ج 3 ص 54 الرقم 997 كلاهما عن عبد العظيم بن عبد اللّه الحسني عن الإمام الجواد عن آبائه عنه عليهم السلام ، كنزالعمّال : ج 7 ص 815 ح 21537 .
4- .غرر الحكم :ج3 ص259 ح 4422 ، عيون الحكم والمواعظ :ص195 ح3991 وفيه «بُكرة» بدل « بَكر» .
5- .غرر الحكم : ج3 ص264 ح 4441 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 196 ح 4014 .
6- .الأمالي للمفيد : ص 54 ح 16 عن محمّد بن هلال المذحجي ، بحارالأنوار : ج 103 ص 41 ح 4 .

ص: 513

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خدايا! امّتم را در صبح خيزى اش در روز شنبه و پنجشنبه ، بركت بده .

سنن أبى داوود_ به نقل از صخر غامدى _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «خدايا! به امّتم در صبح خيزى اش بركت بده» . پيامبر صلى الله عليه و آله ، هر گاه سَريّه (1) يا سپاهى مى فرستاد، آن را در بامداد، اعزام مى كرد.

امام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه مرا سفارش مى كرد، چنين فرمود: « ... اى على! به نام خدا ، بامدادان ، حركت كن؛ چرا كه خداوند متعال ، براى امّتم، در صبح خيزى ، بركت قرار داده است».

امام على عليه السلام :بامداد شنبه و پنج شنبه، بركت است.

امام على عليه السلام :بامدادان، در پى كار رويد ، كه بركت، در صبح خيزى است؛ و مشورت كنيد، كه كاميابى در مشورت كردن است.

امام صادق عليه السلام :خداوند متعال، براى اين امّت ، در صبح خيزى اش بركت نهاده است.

.


1- .. سريّه : يگان نظامى؛ گروهى كه براى مأموريت نظامى ، فرستاده مى شوند .

ص: 514

الفصل الحادي عشر : أطعمة ذات بركة11 / 1الزَّيتونالكتاب«اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِى زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّىٌّ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَا شَرْقِيَّةٍ وَ لَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِى ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِى اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عَلِيمٌ» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :نِعمَ السِّواكُ الزَّيتونُ مِنَ الشَّجَرَةِ المُبارَكَةِ ؛ يُطيبُ الفَمَ ، ويَذهَبُ بِالحَفرِ . هُوَ سِواكي وسِواكُ الأَنبِياءِ قَبلي . (2)

.


1- .النور : 35 .
2- .المعجم الأوسط : ج 1 ص 210 ح 678 عن معاذ بن جبل ، كنزالعمّال : ج 9 ص 321 ح 26228 ؛ مكارم الأخلاق : ج 1 ص 115 ح 261 ، بحارالأنوار : ج 76 ص 135 ح 48 ، مستدرك الوسائل : ج 1 ص 369 ح 885 نقلاً عن القطب الراوندي في لبّ اللباب .

ص: 515

فصل يازدهم : خوراكى هاى با بركت
11 / 1 زيتون

فصل يازدهم : خوراكى هاى با بركت11 / 1زيتونقرآن«خدا، نور آسمان ها و زمين است. مَثَل نور او، مَثَل چراغدانى است كه در آن، چراغى است و آن چراغ، در شيشه اى. آن شيشه، گويى اخترى درخشان است كه از درخت مبارك زيتونى _ كه نه شرقى است و نه غربى _ افروخته مى شود . نزديك است كه روغنش _ هر چند آتشى به آن نرسيده باشد _ بدرخشد . روشنى بر روى روشنى است. خداوند، هر كه را بخواهد ، با نور خويش هدايت مى كند. و خدا اين مَثَل ها را براى مردم مى زند و خدا به هر چيزى داناست» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خوب مسواكى است شاخه زيتون ، از درخت مبارك ! دهان را خوش بو مى سازد و زردىِ ( : جِرمِ) دندان را مى زدايد . مسواك من و مسواك پيامبرانِ پيش از من است.

.

ص: 516

الإمام الصادق عليه السلام :الزَّيتونُ يَزيدُ فِي الماءِ . (1)

الإمام الكاظم عليه السلام :كانَ مِمّا أوصى بِهِ آدَمُ عليه السلام إلى هِبَةِ اللّهِ ابنِهِ أن كُلِ الزَّيتونَ ؛ فَإِنَّهُ مِن شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ . (2)

11 / 2الزَّيترسول اللّه صلى الله عليه و آله :كُلُوا الزَّيتَ وَادَّهِنوا بِالزَّيتِ ؛ فَإِنَّهُ مِن شَجَرَةٍ مُبارَكَةٍ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :كُلُوا الزَّيتَ وَادَّهِنوا بِهِ ؛ فَإِنَّهُ طَيِّبٌ مُبارَكٌ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :كُلُوا الزَّيتَ وَادَّهِنوا بِهِ ؛ فَإِنَّ فيهِ شِفاءً مِن سَبعينَ داءً ، مِنهَا الجُذامُ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :عَلَيكَ (6) بِالزَّيتِ فَكُلهُ ، وَادَّهِن بِهِ ؛ فَإِنَّ مَن أكَلَهُ وَادَّهَنَ بِهِ لَم يَقرَبهُ الشَّيطانُ أربَعينَ يَوما . (7)

.


1- .الكافي : ج 6 ص 332 ح 7 عن عبد اللّه بن جعفر رفعه ، المحاسن : ج 2 ص 280 ح 1905 عن محمّد بن عبد اللّه المطهّري عمّن ذكره ، بحارالأنوار : ج 66 ص 182 ح 15 .
2- .الكافي : ج 6 ص 331 ح 2 ، المحاسن : ج 2 ص 280 ح 1904 كلاهما عن إبراهيم بن عبد الحميد ، بحارالأنوار : ج 66 ص 182 ح 14 .
3- .الكافي : ج 6 ص 331 ح 1 عن ابن القدّاح عن الإمام الصادق عليه السلام ، المحاسن : ج 2 ص 281 ح 1906 عن ابن القدّاح عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلامعنه صلى الله عليه و آله ، بحارالأنوار : ج 66 ص 182 ح 16 ؛ سنن الترمذي : ج 4 ص 285 ح 1851 عن عمر و ح 1852 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 433 ح 16055 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 432 ح 3504 ، سنن الدارمي : ج 1 ص 534 ح 1980 كلّها عن أبي أسيد الأنصاري .
4- .المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 432 ح 3505 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1103 ح 3320 وليس فيه «طيّب» وكلاهما عن أبي هريرة ، كنزالعمّال : ج 10 ص 48 ح 28298 .
5- .كنزالعمّال : ج 10 ص 48 ح 28299 ، الجامع الصغير : ج 2 ص 292 ح 6392 كلاهما نقلاً عن أبي نعيم في الطبّ عن أبي هريرة .
6- .في المصدر : «عليكم» ، والصحيح ما أثبتناه كما في بحارالأنوار نقلاً عن المصدر .
7- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 42 ح 141 عن أحمد بن عامر الطائي وأحمد بن عبد اللّه الهروي وداود بن سليمان الفرّاء عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 249 ح 164 ، بحارالأنوار : ج 66 ص 179 ح 1 .

ص: 517

11 / 2 روغن زيتون

امام صادق عليه السلام :زيتون ، آب (قدرت جنسى) را افزايش مى دهد.

امام كاظم عليه السلام :از وصيّت هاى آدم عليه السلام به پسرش، هِبَةُ اللّه ، اين بود كه: «زيتون بخور ، كه از درختى مبارك است».

11 / 2روغن زيتونپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :روغن زيتون بخوريد و خود را با آن، روغن مالى كنيد؛ چرا كه از درختى خجسته است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :روغن زيتون بخوريد و خود را با آن، روغن مالى كنيد؛ چرا كه پاكيزه و مبارك است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :روغن زيتون بخوريد و خود را با آن، روغن مالى كنيد؛ چرا كه در آن، بهبود از هفتاد بيمارى است كه جُذام، يكى از آنهاست.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بر تو باد روغن زيتون ! آن را بخور و به خود بمال . هر كس آن را بخورد و به خود بمالد، شيطان تا چهل روز به او نزديك نمى شود.

.

ص: 518

عنه صلى الله عليه و آله :عَلَيكُم بِهذِهِ الشَّجَرَةِ المُبارَكَةِ زَيتِ الزَّيتونِ فَتَداوَوا بِهِ ؛ فَإِنَّهُ مَصَحَّةٌ مِنَ الباسورِ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :اِدَّهِنوا بِالزَّيتِ وَائتَدِموا بِهِ ؛ فَإِنَّهُ دُهنَةُ الأَخيارِ ، وإدامُ المُصطَفَينَ ، مُسِحَت بِالقُدسِ مَرَّتَينِ ، بورِكَت مُقبِلَةً وبورِكَت مُدبِرَةً ، لا يَضُرُّ مَعَها داءٌ . (2)

11 / 3الخُبزرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أكرِمُوا الخُبزَ وعَظِّموهُ ؛ فَإِنَّ اللّهَ _ تَبارَكَ وتَعالى _ أنزَلَ لَهُ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ ، وأَخرَجَ بَرَكاتِ الأَرضِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إيّاكُم أن تَشَمُّوا الخُبزَ كَما تَشَمُّهُ السِّباعُ ؛ فَإِنَّ الخُبزَ مُبارَكٌ ، أرسَلَ اللّهُ عز و جل لَهُ السَّماءَ مِدرارا ، ولَهُ أنبَتَ اللّهُ المَرعى ، وبِهِ صَلَّيتُم ، وبِهِ صُمتُم ، وبِهِ حَجَجتُم بَيتَ رَبِّكُم . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :اللّهُمَّ بارِك لَنا فِي الخُبزِ ، ولا تُفَرِّق بَينَنا وبَينَهُ ، فَلولَا الخُبزُ ما صُمنا ولا صَلَّينا ، ولا أدَّينا فَرائِضَ رَبِّنا عز و جل . (5)

.


1- .المعجم الكبير : ج 17 ص 281 ح 774 عن عقبة بن عامر ، كنزالعمّال : ج 10 ص 47 ح 28296 .
2- .الكافي : ج 6 ص 331 ح 4 عن أبي داود النخعي عن الإمام الصادق عليه السلام ، المحاسن : ج 2 ص 281 ح 1907 عن أبي داود النخعي عن الإمام الصادق عن آبائه عنه عليهم السلام ، بحارالأنوار : ج 66 ص 182 ح 17 .
3- .المحاسن : ج 2 ص 415 ح 2457 عن بعض الكوفيّين رفعه ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 333 ح 1069 عن الإمام عليّ عليه السلام وليس فيه «وعظّموه» ، بحارالأنوار : ج 66 ص 270 ح 4 ؛ تاريخ بغداد : ج 12 ص 323 الرقم 6767 ، حلية الأولياء : ج 5 ص 246 كلاهما عن عبد اللّه بن اُمّ حرام الأنصاري نحوه ، كنزالعمّال : ج 15 ص 245 ح 40776 و 40777 .
4- .الكافي : ج 6 ص 303 ح 6 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، المحاسن : ج 2 ص 416 ح 2459 عن إدريس بن يوسف عن الإمام الصادق عليه السلام وليس فيه من «وله أنبت اللّه ...» ، بحارالأنوار : ج 66 ص 272 ح 17 .
5- .الكافي : ج 6 ص 287 ح 6 وج 5 ص 73 ح 13 ، المحاسن : ج 2 ص 416 ح 2460 كلّها عن أبي البختري مرفوعا ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 333 ح 1071 ، بحارالأنوار : ج 66 ص 272 ح 17 .

ص: 519

11 / 3 نان

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بر شما باد اين درخت مبارك ، روغن زيتون ! با آن، مداوا كنيد؛ چرا كه درمانِ بواسير است.

امام على عليه السلام :[به خود،] روغن زيتون بماليد و از آن بخوريد؛ چرا كه روغنِ تدهين (آرايش و بهداشتِ) نيكان و خورشت برگزيدگان است . روغن زيتون دو بار تقديس شده است . در آمدنش و در رفتنش ، به آن بركت داده شده است ، (1) و با وجود آن، هيچ بيمارى اى زيان نمى زند .

11 / 3نانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نان را گرامى بداريد و بزرگ بشماريد؛ چرا كه خداى متعال براى تهيّه آن، بركاتى (باران) را از آسمان ، فرو فرستاده و بركاتى را از زمين، بيرون آورده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مبادا كه نان را بو كنيد، آن گونه كه درندگان بو مى كنند؛ چرا كه نان، مبارك است . خداوند به خاطر آن، از آسمان، باران را بارانده و به خاطر آن، زمين را رويانده است و به سبب آن، نماز خوانده ايد و به سبب آن، روزه گرفته ايد و به سبب آن، به حجّ خانه پروردگارتان رفته ايد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خدايا! نان را براى ما مبارك گردان و ميان ما و نان، جدايى مينداز . اگر نان نبود، نه روزه مى گرفتيم، نه نماز مى خوانديم و نه واجبات پروردگارمان را به جا مى آورديم.

.


1- .. ظاهرا مقصود ، آغاز فصل زيتون و پايان آن است ؛ زيرا از نگاه احاديث ، ساير ميوه ها در پايان فصلشان مطلوب نيستند (ر.ك : دانش نامه احاديث پزشكى) .

ص: 520

عنه صلى الله عليه و آله :صَغِّروا رُغفانَكُم ، فَإِنَّ مَعَ كُلِّ رَغيفٍ بَرَكَةً . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :تَبَرَّك بِأَن تَحمِلَ الخُبزَ في سَفَرِكَ في زادِكَ . (2)

11 / 4الشَّعيرالإمام الصادق عليه السلام :لَو عَلِمَ اللّهُ في شَيءٍ شِفاءً أكثَرَ مِنَ الشَّعيرِ ما جَعَلَهُ غِذاءَ الأَنبِياءِ عليهم السلام . (3)

الإمام الرضا عليه السلام :فَضلُ خُبزِ الشَّعيرِ عَلَى البُرِّ كَفَضلِنا عَلَى النّاسِ ، وما مِن نَبِيٍ إلّا وقَد دَعا لِاكِلِ الشَّعيرِ وبارَكَ عَلَيهِ ، وما دَخَلَ جَوفا إلّا وأَخرَجَ كُلَّ داءٍ فيهِ، وهُوَ قوتُ الأَنبِياءِ وطَعامُ الأَبرارِ ، أبَى اللّهُ تَعالى أن يَجعَلَ قوتَ أنبِيائِهِ إلّا شَعيرا . (4)

11 / 5التَّمررسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا أفطَرَ أحَدُكُم فَليُفطِر عَلى تَمرٍ ؛ فَإِنَّهُ بَرَكَةٌ ، فَإِن لَم يَجِد تَمرا فَالماءَ؛ فَإِنَّهُ طَهورٌ . (5)

.


1- .الكافي : ج 6 ص 303 ح 8 عن يعقوب بن يقطين عن الإمام الرضا عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 65 ص 273 ح 20 .
2- .المحاسن : ج 2 ص 106 ح 1287 عن بعض أصحابنا مرفوعا ، بحارالأنوار : ج 76 ص 270 ح 24 وفيه «في سفرتك وزادك» .
3- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 334 ح 1076 ، بحارالأنوار : ج 66 ص 255 ح 1 .
4- .الكافي : ج 6 ص 304 ح 1 عن يونس ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 334 ح 1075 عن الإمام الكاظم عليه السلام وفيه «أبى اللّه أن يجعل قوت الأنبياء للأشقياء» ، بحارالأنوار : ج 11 ص 66 ح 15 .
5- .سنن الترمذي : ج 3 ص 47 ح 658 ، صحيح ابن خزيمة : ج 3 ص 278 ح 2067 ، سنن أبي داود : ج 2 ص 305 ح 2355 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 542 ح 1699 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 482 ح 16225 و ح 16228 وص 483 ح 16231 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 597 ح 1575 وليس في الستّة الأخيرة «فإنّه بركة» وكلّها عن سلمان بن عامر ؛ بحارالأنوار : ج 62 ص 296 .

ص: 521

11 / 4 جو
11 / 5 خرما

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :گرده هاى نانتان را كوچك بگيريد كه با هر گرده نانى، بركتى است .

امام صادق عليه السلام :بركت بجوى ، به اين كه در مسافرت خود، نان را در توشه ات داشته باشى.

11 / 4جوامام صادق عليه السلام :خداوند ، اگر شفا[بخشىِ] چيزى را بيش از [ نانِ ]جو مى دانست، آن را غذاى پيامبران قرار نمى داد.

امام رضا عليه السلام :برترىِ نان جو بر نان گندم، مانند برترىِ ما بر مردم است. هيچ پيامبرى نيست، مگر آن كه براى خورنده [نانِ] جو دعا كرده و برايش بركت خواسته است . آن، وارد هيچ شكمى نمى شود، مگر اين كه هر دردى را كه در آن است، بيرون مى كند. [ نان] جو ، قوتِ پيامبران و خوراك نيكان است. خدا نخواسته است كه جز جو را قوتِ پيامبرانش قرار دهد.

11 / 5خرماپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه يكى از شما افطار مى كند ، با خرما افطار كند كه بركت است ، و اگر خرما نيافت ، با آب؛ چرا كه آب، پاك كننده است.

.

ص: 522

عنه صلى الله عليه و آله :أطعِمُوا المَرأَةَ في شَهرِهَا الَّذي تَلِدُ فيهِ التَّمرَ؛ فَإِنَّ وَلَدَها يَكونُ حَليما نَقِيّا. (1)

عنه صلى الله عليه و آله :ما لِلنُّفَساءِ عِندي شِفاءٌ مِثلُ الرُّطَبِ ، وما لِلمَريضِ مِثلُ العَسَلِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا وَلَدَتِ المَرأَةُ فَليَكُن أوَّلُ ما تَأكُلُ الرُّطَبَ ، فَإِن لَم يَكُن رُطَبٌ فَتَمرٌ ؛ فَإِنَّهُ لَو كانَ شَيءٌ أفضَلُ مِنهُ أطعَمَهُ اللّهُ مَريَمَ عليهاالسلام حينَ وَلَدَت عيسى عليه السلام . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :ما تَأكُلُ الحامِلُ مِن شَيءٍ ولا تَتَداوى بِهِ أفضَلَ مِنَ الرُّطَبِ ، قالَ اللّهُ عز و جل لِمَريَمَ عليهاالسلام : « وَ هُزِّى إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَيْكِ رُطَبًا جَنِيًّا * فَكُلِى وَ اشْرَبِى وَ قَرِّى عَيْنًا » (4) . (5)

كنز العمّال عن أبي هريرة :كانَ أحَبُّ الفاكِهَةِ إلَيهِ[ صلى الله عليه و آله ] الرُّطَبَ وَالبِطّيخَ . (6)

المستدرك على الصحيحين عن أنس :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ يَأخُذُ الرُّطَبَ بِيَمينِهِ وَالبِطّيخَ بِيَسارِهِ ، فَيَأكُلُ الرُّطَبَ بِالبِطّيخِ ، وكانَ أحَبَّ الفاكِهَةِ إلَيهِ . (7)

.


1- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 365 ح 1202 ، بحارالأنوار : ج 66 ص 141 ح 58 وراجع : المحاسن : ج 2 ص 346 ح 2194 .
2- .الفردوس : ج 4 ص 85 ح 6264 عن أبي هريرة ، الدرّ المنثور : ج 5 ص 505 نقلاً عن سعيد بن منصور وعبد بن حميد عن الربيع بن خيثم ، كنزالعمّال : ج 10 ص 44 ح 28279 نقلاً عن أبي الشيخ وأبي نعيم في الطبّ .
3- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 508 ح 1764 ، طبّ النبيّ صلى الله عليه و آله : ص 7 ، بحارالأنوار : ج 62 ص 295 .
4- .مريم : 25 .
5- .الخصال : ص 637 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، تحف العقول : ص 124 وفيه «ولا تبدأ» بدل «ولا تتداوى» ، بحارالأنوار : ج 66 ص 128 ح 10 .
6- .كنزالعمّال : ج 7 ص 110 ح 18218 نقلاً عن النوقاني في كتاب البطّيخ ، الجامع الصغير : ج 2 ص 309 ح 6517 نقلاً عن الكامل لابن عدي عن عائشة .
7- .المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 134 ح 7137 ، المعجم الأوسط : ج 8 ص 44 ح 7907 ، كنزالعمّال : ج 7 ص 106 ح 18190 نقلاً عن أبي نعيم في الطبّ .

ص: 523

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به زنِ پا به ماه ، خرما بخورانيد؛ چرا كه فرزندش بردبار و پاك مى شود.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به نزد من، براى زائو ، شفابخشى چون خرما و براى بيمار ، شفابخشى چون عسل نيست.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :وقتى زن مى زايد، بايد اوّلين چيزى كه مى خورد ، رطب باشد و اگر رطب نبود، خرما؛ چرا كه اگر چيزى برتر از آن بود ، خداوند آن را به مريم عليهاالسلامدر هنگام به دنيا آوردن عيسى عليه السلام مى خورانيد .

امام على عليه السلام :زن باردار، چيزى نمى خورد و با چيزى مداوا نمى كند كه برتر از رطب باشد . خداوند متعال به مريم عليهاالسلامفرمود: «شاخه درخت خرما را به سوى خود ، تكان بده تا خرماى تازه براى تو فرو ريزد ، و بخور و بياشام و چشمت روشن باد!» .

كنز العمّال_ به نقل از ابو هريره _ :دوست داشتنى ترين ميوه ها در نزد پيامبر خدا ، رطب و هندوانه بود .

المستدرك على الصحيحين_ به نقل از اَنَس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، رطب را در دست راست و هندوانه را در دست چپش مى گرفت و رطب را با هندوانه مى خورد و اين دو، خواستنى ترينْ ميوه ها نزد او بودند.

.

ص: 524

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :بَيتٌ لا تَمرَ فيهِ كَالبَيتِ لا طَعامَ فيهِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا جاءَ الرُّطَبُ فَهَنِّئوني ، وإذا ذَهَبَ فَعَزّوني . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :خالِفوا أصحابَ المُسكِرِ، وكُلُوا التَّمرَ؛ فَإِنَّ فيهِ شِفاءً مِنَ الأَدواءِ. (3)

11 / 6العَدَسالإمام عليّ عليه السلام :قالَ لي رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : عَلَيكُم بِالعَدَسِ ؛ فَإِنَّهُ مُبارَكٌ مُقَدَّسٌ ، يُرَقِّقُ القَلبَ ويُكثِرُ الدَّمعَةَ ، وقَد بارَكَ فيهِ سَبعونَ نَبِيّا آخِرُهُم عيسَى بنُ مَريَمَ عليه السلام . (4)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عَلَيكُم بِالعَدَسِ ؛ فَإِنَّهُ يُرِقُّ القَلبَ ، ويُكثِرُ الدَّمعَةَ ، ولَقَد قَدَّسَهُ سَبعونَ نَبِيّا . (5)

.


1- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1105 ح 3328 عن سَلمى ، مسند ابن حنبل : ج 9 ص 406 ح 24794 عن عائشة نحوه ، كنزالعمّال : ج 12 ص 339 ح 35303 .
2- .طبّ النبيّ صلى الله عليه و آله : ص 7 ، بحارالأنوار : ج 62 ص 296 ؛ كنزالعمّال : ج 12 ص 341 ح 35314 نقلاً عن ابن لال في مكارم الأخلاق عن أنس وعائشة .
3- .الخصال : ص 615 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، تحف العقول : ص 105 ، المحاسن : ج 2 ص 343 ح 2182 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام ، بحارالأنوار : ج 66 ص 133 ح 31 .
4- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 41 ح 136 عن أحمد بن عامر الطائي وأحمد بن عبد اللّه الشيباني وداود بن سليمان الفرّاء ، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 244 ح 150 عن عبد اللّه بن أحمد بن عامر الطائي وكلاهما عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، المحاسن : ج 2 ص 307 ح 2019 عن الإمام الكاظم عن أبيه عن جدّه عن الإمام عليّ عليهم السلام نحوه ، بحارالأنوار : ج 66 ص 258 ح 5 .
5- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 112 ح 370 ، بحارالأنوار : ج 66 ص 259 ح 9 .

ص: 525

11 / 6 عدس

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خانه اى كه خرما در آن نيست، همچون خانه اى است كه خوراك در آن نيست.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه رطب آمد ، به من تهنيت بگوييد و چون رفت، تسليتم دهيد.

امام على عليه السلام :با شرابخواران، مخالفت كنيد و خرما بخوريد، كه درمان دردها در آن است.

11 / 6عدسامام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من فرمود : «عدس بخوريد ، كه مبارك و مقدّس است؛ دل را نازك و اشك را زياد مى نمايد . هفتاد پيامبر، براى بركت آن ، دعا كرده اند كه آخرينِ آنان عيسى بن مريم عليه السلام است».

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عدس بخوريد؛ چرا كه دل را نازك و اشك را زياد مى نمايد . هفتاد پيامبر ، آن را تقديس كرده اند.

.

ص: 526

الإمام الصادق عليه السلام :شَكا رَجُلٌ إلى نَبِيِ اللّهِ صلى الله عليه و آله قَساوَةَ القَلبِ ، فَقالَ لَهُ : عَلَيكَ بِالعَدَسِ ؛ فَإِنَّهُ يُرِقُّ القَلبَ ، ويُسرِعُ الدَّمعَةَ . (1)

الكافي عن معاوية بن عمّار :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : إنَّ النّاسَ يَروونَ أنَّ النَّبِيَ صلى الله عليه و آله قالَ : إنَّ العَدَسَ بارَكَ عَلَيهِ سَبعونَ نَبِيّا؟ فَقالَ : هُوَ الَّذي يُسَمّونَهُ عِندَكُمُ الحِمَّصَ ، ونَحنُ نُسَمّيهِ العَدَسَ . (2)

11 / 7البِطِّيخُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :تَفَكَّهوا بِالبِطّيخِ ، فَإِنَّها فاكِهَةُ الجَنَّةِ ، وفيها ألفُ بَرَكَةٍ وأَلفُ رَحمَةٍ ، وأَكلُها شِفاءٌ مِن كُلِّ داءٍ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :فِي البِطّيخِ عَشرُ خِصالٍ : هُوَ طَعامٌ ، وشَرابٌ ، ويَغسِلُ المَثانَةَ ، ويَقطَعُ الإِبرِدَةَ ، وهُوَ رَيحانٌ ، واُشنانٌ ، ويَغسِلُ البَطنَ ، ويُكثِرُ ماءَ الصُّلبِ ، ويُكثِرُ الجِماعَ ، ويُنَقِّي البَشَرَةَ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :كُلُوا البِطّيخَ ؛ فَإِنَّ فيهِ عَشرَ خِصالٍ مُجتَمِعَةً ، هُوَ شَحمَةُ الأَرضِ لا داءَ فيهِ ولا غائِلَةَ ، وهُوَ طَعامٌ ، وهُوَ شَرابٌ ، وهُوَ فاكِهَةٌ ، وهُوَ رَيحانٌ ، وهُوَ اُشنانٌ ، وهُوَ اُدمٌ ، ويَزيدُ فِي الباهِ ، ويَغسِلُ المَثانَةَ ، ويُدِرُّ البَولَ . (5)

.


1- .الكافي : ج 6 ص 343 ح 3 ، المحاسن : ج 2 ص 306 ح 2016 وزاد في آخره «وقد بارك عليه سبعون نبيّا» وكلاهما عن عبد الرحمن بن زيد ، بحارالأنوار : ج 66 ص 258 ح 2 .
2- .الكافي : ج 6 ص 342 ح 2 ، المحاسن : ج 2 ص 308 ح 2024 ، بحارالأنوار : ج 60 ص 161 .
3- .طبّ النبيّ صلى الله عليه و آله : ص 24 ، بحارالأنوار : ج 62 ص 296 .
4- .الفردوس : ج 2 ص 138 ح 4371 عن ابن عبّاس ، كنزالعمّال : ج 10 ص 46 ح 28288 ؛ بحارالأنوار : ج 66 ص 195 ح 9 .
5- .الخصال : ص 443 ح 35 عن ابن أبي عمير عمّن ذكره ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 400 ح 1364 ، روضة الواعظين : ص 341 وليس فيه «وهو اُشنان» ، بحارالأنوار : ج 66 ص 196 ح 12 .

ص: 527

11 / 7 هندوانه

امام صادق عليه السلام :مردى به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از قساوت قلب، شكايت كرد . به او فرمود: «عدس بخور ، كه دل را نازك مى كند و اشك چشم را سرعت مى بخشد».

الكافى_ به نقل از معاوية بن عمّار _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : مردم، روايت مى كنند كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده است : «هفتاد پيامبر، براى بركت عدس ، دعا كرده اند» . فرمود : «اين ، همان است كه نزد شما به آن ، حِمَّص (نخود) مى گويند و ما آن را عدس مى ناميم».

11 / 7هندوانهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هندوانه بخوريد ، كه ميوه بهشت است و در آن، هزار بركت و هزار رحمت است و خوردنش ، درمان هر دردى است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در هندوانه ، ده ويژگى است: غذاست ، نوشيدنى است ، مثانه را شستشو مى دهد، سردْمزاجى را متوقّف مى كند، سبزى است ، گياه اُشنان است، معده را مى شويد ، آب كمر را مى افزايد ، مايه افزايش آميزش است، و پوست را صاف و شاداب مى سازد.

امام صادق عليه السلام :هندوانه بخوريد كه در آن، ده خاصيت ، جمع شده است : چربىِ زمين است كه درد و آفتى در آن نيست، غذاست ، نوشيدنى است، ميوه است، سبزى است، گياه اُشنان است، خورشت است، نيروى جنسى را مى افزايد ، مثانه را شستشو مى دهد، و ادرار را زياد مى كند .

.

ص: 528

11 / 8الكُرّاثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :سَنامُ البُقولِ ورَأسُهَا الكُرّاثُ ، وفَضلُهُ عَلَى البُقولِ كَفَضلِ الخُبزِ عَلى سائِرِ الأَشياءِ ، وفيهِ بَرَكَةٌ ، وهِيَ بَقلَتي وبَقلَةُ الأَنبِياءِ قَبلي ، وأَنا اُحِبُّهُ وآكُلُهُ . (1)

11 / 9اللَّحمُ وَاللَّبَنُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :شَكا نَبِيٌ قَبلي إلَى اللّهِ ضَعفا في بَدَنِهِ ، فَأَوحَى اللّهُ تَعالى إلَيهِ : أنِ اطبَخِ اللَّحمَ وَاللَّبَنَ ، فَإِنّي قَد جَعَلتُ البَرَكَةَ وَالقُوَّةَ فيهِما . (2)

11 / 10القَطاةالكافي عن عليّ بن مهزيار :تَغَدَّيتُ مَعَ أبي جَعفَرٍ عليه السلام فَأَتى بِقَطاةٍ ، فَقالَ : إنَّهُ مُبارَكٌ ، وكانَ أبي عليه السلام يُعجِبُهُ ، وكانَ يَأمُرُ أن يُطعَمَ صاحِبُ اليَرَقانِ يُشوى لَهُ ؛ فَإِنَّهُ يَنفَعُهُ . (3)

.


1- .المحاسن : ج 2 ص 318 ح 2071 عن وهب بن وهب عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحارالأنوار : ج 66 ص 204 ح 17 .
2- .المحاسن : ج 2 ص 257 ح 1812 عن جعفر بن عمرو ، طبّ الأئمّة عليهم السلام لابني بسطام : ص 64 عن السكوني وكلاهما عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام وفيه «شكا نوح عليه السلام ...» ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 110 ح 355 عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 66 ص 68 ح 47 .
3- .الكافي : ج 6 ص 312 ح 5 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 349 ح 1134 ، بحارالأنوار : ج 66 ص 74 ح 69 .

ص: 529

11 / 8 تره
11 / 9 گوشت و شير
11 / 10 قَطا

11 / 8ترهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سَرور و برتر سبزى ها، تره است و برترى آن بر سبزى ها، همچون برترى نان بر چيزهاى ديگر است. در آن، بركت است. آن، سبزى من و سبزى پيامبرانِ پيش از من است. من، آن را دوست دارم و مى خورم.

11 / 9گوشت و شيرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :يكى از پيامبرانِ پيش از من ، از ضعف در بدنش به خدا شكايت كرد. خداوند به او وحى فرمود كه: «گوشت را با شير بپز؛ زيرا من بركت و نيرو را در اين دو قرار داده ام» .

11 / 10قَطا (1)الكافى_ به نقل از على بن مهزيار _ :با امام باقر عليه السلام شام خوردم . قَطايى [پُخته] آورد و فرمود : «اين، داراى بركت است و پدرم از آن خوشش مى آمد و دستور مى داد : آن را سرخ كرده، به شخص مبتلا به يَرقان بخورانند كه برايش مفيد است».

.


1- .. قَطا ، پرنده اى است به اندازه كبوتر كه در فارسى به آن ، «اسفرود» و «سنگخواره» نيز مى گويند (ر . ك : فرهنگ عميد) .

ص: 530

11 / 11الكَمأَةرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الكَمأَةُ مِنَ المَنِّ ، والمَنُّ مِنَ الجَنَّةِ ، وماؤُها شِفاءٌ لِلعَينِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :الكَمأَةُ مِن نَبتِ الجَنَّةِ ، وماؤُها نافِعٌ مِن وَجَعِ العَينِ . (2)

الكافي عن اُمامة بنت أبي العاص بن الربيع (3) :الكافي عن اُمامة بنت أبي العاص بن الربيع (4) : أتاني أميرُ المُؤمِنينَ عَلِيٌّ عليه السلام في شَهرِ رَمَضانَ ، فَاُتِيَ بِعَشاءٍ (5) وتَمرٍ وكَمأَةٍ فَأَكَلَ عليه السلام ، وكانَ يُحِبُّ الكَمأَةَ . (6)

11 / 12السُّكَّرالكافي عن ابن أبي عمير رفعه عن أبي عبد اللّه عليه السلام :شَكا إلَيهِ رَجُلٌ الوَبا ، فَقالَ لَهُ : وأَينَ أنتَ عَنِ الطَّيِّبِ المُبارَكِ ؟! قالَ : قُلتُ : ومَا الطَّيِّبُ المُبارَكُ ؟ فَقالَ : سُلَيمانِيُّكُم هذا ، فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : إنَّ أوَّلَ مَنِ اتَّخَذَ السُّكَّرَ سُلَيمانُ بنُ داودَ عليهماالسلام . 7

.


1- .الكافي : ج 6 ص 370 ح 2 ، المحاسن : ج 2 ص 335 ح 2150 كلاهما عن عبد الرحمن بن زيد عن الإمام الصادق عليه السلام ، طبّ الأئمّة لابني بسطام : ص 82 عن جابر بن يزيد الجعفي عن الإمام الباقر عن أبيه عن جدّه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحارالأنوار : ج 62 ص 208 ح 3 ؛ صحيح البخاري : ج 4 ص 1627 ح 4208 وص 1700 ح 4363 وج 5 ص 2159 ح 5381 كلّها عن سعيد بن زيد ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1142 ح 3453 عن أبي سعيد الخدري وجابر وليس في الأربعة الأخيرة «والمنّ من الجنّة» ، كنزالعمّال : ج 10 ص 50 ح 28308 .
2- .المحاسن : ج 2 ص 335 ح 2149 عن إبراهيم بن عليّ الرافعي عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 66 ص 232 ح 3 .
3- .هي اُمامة بنت أبي العاص واُمّها زينب بنت رسول اللّه صلى الله عليه و آله ، تزوّجها أمير المؤمنين عليه السلام بوصيّة فاطمة عليهاالسلام ، وروي في بعض الروايات أنّ الإمام أنجبها محمّدا الأوسط (موسوعة الإمام عليّ بن أبي طالب عليه السلام : ج 1 ص 110) .
4- .هكذا في الكافي و المحاسن المطبوع، وفي بحار الأنوار وبعض نسخ المحاسن : «فاُتي بقثّاء»، والظاهر أنّه الصواب .
5- .الكافي : ج 6 ص 369 ح 1 ، المحاسن : ج 2 ص 335 ح 2151 ، بحارالأنوار : ج 66 ص 232 ح 5 .
6- .الكافي : ج 6 ص 333 ح 7 ، بحارالأنوار : ج 66 ص 298 ح 3 .

ص: 531

11 / 11 قارچ
11 / 12 شِكر

11 / 11قارچ 1پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :قارچ ، از «مَنّ (1) (خوراك آسمانى بنى اسرائيل)» است و مَنّ ، از بهشت است و آب آن، درمانِ چشم است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :قارچ ، از گياهان بهشتى است و آب آن براى چشم درد، مفيد است.

الكافى_ به نقل از اُمامه ، دختر ابو العاص بن ربيع (2) _ :امير مؤمنان على عليه السلام ، در ماه رمضان ، پيش من آمد . براى او خيار چَنبر (3) و خرما و قارچ آورده شد و او خورد . او قارچ را دوست داشت.

11 / 12شِكر (4)الكافى_ به نقل از ابن ابى عمير، در باره امام صادق عليه السلام _ :مردى نزد امام عليه السلام از وبا شكايت كرد. فرمود: «چرا از آن پاكِ بابركت استفاده نمى كنى؟» . گفتم: پاكِ بابركت چيست؟ فرمود: «همين سليمانى خودتان!» . آن گاه فرمود: «اوّلين كسى كه شِكر درست كرد، سليمان بن داوود عليه السلام بود» .

.


1- .. اشاره است به آيه شريف : «وَ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوَى» (بقره : آيه 57) .
2- .. مادر او ، زينب (دختر پيامبر خدا) بود . امير مؤمنان عليه السلام به توصيه فاطمه عليهاالسلام با او ازدواج كرد . در برخى روايات است كه امام على عليه السلام ، محمّد اوسط را از او داشته است (ر . ك: دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج 1 ص 147) .
3- .. ترجمه اين كلمه ، بر اساس متن بحار الأنوار _ كه صحيح تر است _ انجام گرفته است .
4- .. مقصود ، شكر خاصّى است كه در آن عصر ، مصرف داشته است و احتمالاً همان است كه امروزه ، اطبّاى سنّتى ، آن را «طَبَرزد» مى نامند (ر .ك : دائرة المعارف طبّ اسلامى ، نورانى : ج 5 ، بحار الأنوار : ج 59 ص 297 «السكر و أنواعه و فوائده») .

ص: 532

الإمام الصادق عليه السلام :لَئِن كانَ الجُبنُ يَضُرُّ مِن كُلِّ شَيءِ ولا يَنفَعُ فَإِنَّ السُّكَّرَ يَنفَعُ مِن كُلِّ شَيءٍ ولا يَضُرُّ مِن شَيءٍ . (1)

الإمام الكاظم عليه السلام :مَن أخَذَ سُكَّرَتَينِ عِندَ النَّومِ كانَت لَهُ شِفاءً مِن كُلِّ داءٍ إلَا السّامَّ . (2)

.


1- .الكافي : ج 6 ص 333 ح 2 ، المحاسن : ج 2 ص 302 ح 2001 كلاهما عن عبد العزيز العبدي ، بحارالأنوار : ج 66 ص 299 ح 5 .
2- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 363 ح 1187 عن عليّ بن يقطين ، بحارالأنوار : ج 66 ص 300 ح 12 .

ص: 533

امام صادق عليه السلام :اگر پنير ، براى هر چيزى زيان دارد و فايده اى ندارد، شِكر براى هر چيزى مفيد است و زيانى ندارد.

امام كاظم عليه السلام :هر كس به هنگام خواب، دو قطعه شِكر بخورد ، براى هر دردش درمان است، مگر مرگ.

.

ص: 534

الفصل الثاني عشر : أشربة ذات بركة12 / 1ماءُ المَطَرِالكتاب«وَ نَزَّلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً مُّبَارَكًا فَأَنبَتْنَا بِهِ جَنَّاتٍ وَ حَبَّ الْحَصِيدِ» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في قَولِهِ تَعالى : «وَ نَزَّلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً مُّبَارَكًا» _ :لَيسَ مِن ماءٍ فِي الأَرضِ إلّا وقَد خالَطَهُ ماءُ السَّماءِ . (2)

مكارم الأخلاق :رُوِيَ عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله : عَلَّمَني جَبرَئيلُ عليه السلام دَواءً لا يُحتاجُ مَعَهُ إلى دَواءٍ ، فَقيلَ : يا رَسولَ اللّهِ ، ما ذلِكَ الدَّواءُ؟ قالَ : يُؤخَذُ ماءُ المَطَرِ قَبلَ أن يَنزِلَ إلَى الأَرضِ ، ثُمَّ يُجعَلُ في إناءٍ نَظيفٍ ، ويُقرَأُ عَلَيهِ «الحَمدُ» إلى آخِرِها سَبعينَ مَرَّةً ، و«قُل هُوَ اللّهُ أحَدٌ» وَ«المُعَوِّذَتَينِ» سَبعينَ مَرَّةً ، ثُمَّ يُشرَبُ مِنهُ قَدَحا بِالغَداةِ ، وقَدَحا بِالعَشِيِ . قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : وَالَّذي بَعَثَني بِالحَقِّ؛ لَيَنزِعَنَّ اللّهُ ذلِكَ الدّاءَ مِن بَدَنِهِ وعِظامِهِ ومِخَخِهِ وعُروقِهِ . (3)

.


1- .ق : 9 .
2- .الكافي : ج 6 ص 387 ح 1 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 66 ص 447 .
3- .مكارم الأخلاق : ج 2 ص 233 ح 2559 ، الدعوات : ص 183 ح 507 نحوه ، بحارالأنوار : ج 62 ص 269 ح 65 .

ص: 535

فصل دوازدهم : نوشيدنى هاى با بركت
12 / 1 آب باران

فصل دوازدهم : نوشيدنى هاى با بركت12 / 1آب بارانقرآن«و از آسمان، آبى بابركت فرو فرستاديم. پس به سبب آن، باغ ها و دانه هاى درو كردنى را رويانديم» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در باره آيه : «و از آسمان، آبى بابركت فرو فرستاديم» _ :هيچ آبى در زمين نيست، مگر آن كه آب آسمان به آن آميخته است.

مكارم الأخلاق :از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده است كه: «جبرئيل عليه السلام دارويى به من آموخت كه با وجود آن ، به هيچ دارويى ، نياز نيست» . گفتند : آن دارو چيست ، اى پيامبر خدا؟ فرمود: «[اين كه] آب باران را، پيش از آن كه به زمين برسد، بگيرند و در ظرف تميزى قرار دهند و سوره حمد را هفتاد بار و سوره قل هو اللّه أحد و مُعوَّذَتَين (سوره ناس و فلق) را هفتاد بار بر آن بخوانند. آن گاه از آن، يك پياله صبح ناشتا و يك پياله شب هنگام بنوشند». پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «سوگند به آن كه مرا به حق برانگيخت، خداوند، آن بيمارى[ _ِ مورد نظر] را از بدن و استخوان ها و مغز استخوان ها و رگ هايش ريشه كن مى كند».

.

ص: 536

الإمام عليّ عليه السلام :اِشرَبوا ماءَ السَّماءِ ؛ فَإِنَّهُ يُطَهِّرُ البَدَنَ ويَدفَعُ الأَسقامَ ، قالَ اللّهُ عز و جل : « وَيُنَزِّلُ عَلَيْكُم مِّنَ السَّمَاءِ مَاءً لِّيُطَهِّرَكُم بِهِ وَيُذْهِبَ عَنكُمْ رِجْزَ الشَّيْطَانِ وَلِيَرْبِطَ عَلَى قُلُوبِكُمْ وَيُثَبِّتَ بِهِ الأَْقْدَامَ » (1) . (2)

الدعوات :كانَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام إذا أصابَهُ المَطَرُ مَسَحَ بِهِ صَلعَتَهُ وقالَ : بَرَكَةٌ مِنَ السَّماءِ ، لَم يُصِبها يَدٌ ولا سِقاءٌ . (3)

12 / 2ماءُ زَمزَمَرسول اللّه صلى الله عليه و آله :خَيرُ ماءٍ عَلى وَجهِ الأَرضِ ماءُ زَمزَمَ . (4)

الإمام الباقر عليه السلام :كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله يَستَهدي مِن ماءِ زَمزَمَ وهُوَ بِالمَدينَةِ . (5)

.


1- .الأنفال : 11 .
2- .الكافي : ج 6 ص 387 ح 2 ، المحاسن : ج 2 ص 401 ح 2402 كلاهما عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام ، الخصال : ص 636 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عنه عليهم السلام ، بحارالأنوار : ج 10 ص 115 ح 1 .
3- .الدعوات : ص 185 ح 511 ، بحارالأنوار : ج 59 ص 384 ح 29 وج 62 ص 270 ح 67 .
4- .المعجم الكبير : ج 11 ص 80 ح 11167 ، المعجم الأوسط : ج 4 ص 179 ح 3912 وج 8 ص 112 ح 8129 كلّها عن ابن عبّاس ، كنزالعمّال : ج 12 ص 225 ح 34779 وراجع : الدرّ المنثور : ج 4 ص 150 وبحارالأنوار : ج 60 ص 45 ح 17 .
5- .تهذيب الأحكام : ج 5 ص 471 ح 1657 عن عبد اللّه بن ميمون عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 208 ح 2166 ، المحاسن : ج 2 ص 400 ح 2399 عن ابن القدّاح عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام ، بحارالأنوار : ج 99 ص 244 ح 15 .

ص: 537

12 / 2 آب زمزم

امام على عليه السلام :آب آسمان بنوشيد ، كه بدن را تميز و بيمارى ها را برطرف مى كند . خداوند فرموده است: «و براى شما از آسمان، آبى فرو مى فرستد كه با آن، پاكتان كند و پليدىِ شيطان را از شما ببرد و دل هايتان را محكم و گام هايتان را استوار سازد» .

الدعوات :هر گاه به امير مؤمنان عليه السلام باران مى خورد ، آن را به سر خود مى كشيد و مى فرمود : «بركتى از آسمان است كه نه دستى به آن رسيده و نه مَشكى به آن خورده است».

12 / 2آب زمزمپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهترين آبى كه روى زمين است، آب زمزم است.

امام باقر عليه السلام :پيامبر صلى الله عليه و آله [آن گاه] كه در مدينه بود ، مى خواست كه برايش از آب زمزم، هديه بياورند.

.

ص: 538

المستدرك على الصحيحين :كانَ ابنُ عَبّاسٍ إذا شَرِبَ ماءَ زَمزَمَ قالَ : اللّهُمَّ أسأَ لُكَ عِلما نافِعا ، ورِزقا واسِعا ، وشِفاءً مِن كُلِّ داءٍ . (1)

المحاسن :عَن بَعضِ أصحابِنا رَفَعَهُ : إذا شَرِبتَ مِن ماءِ زَمزَمَ فَقُل : «اللّهُمَّ اجعَلهُ عِلما نافِعا ، ورِزقا واسِعا ، وشِفاءً مِن كُلِّ داءٍ وسُقمٍ» . وكانَ أبُو الحَسَنِ عليه السلام يَقولُ إذا شَرِبَ مِن زَمزَمَ : «بِسمِ اللّهِ ؛ الحَمدُ للّهِِ ؛ الشُّكرُ للّهِِ» . (2)

12 / 3ماءُ الفُراتِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يَنزِلُ فِي الفُراتِ كُلَّ يَومٍ مَثاقيلُ مِن بَرَكَةِ الجَنَّةِ . (3)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ في صِفَةِ الفُراتِ _ :إنَّ مَلَكا يَهبِطُ مِنَ السَّماءِ في كُلِّ لَيلَةٍ مَعَهُ ثَلاثَةُ مَثاقيلَ مِسكا مِن مِسكِ الجَنَّةِ ، فَيَطرَحُها فِي الفُراتِ ، وما مِن نَهرٍ في شَرقِ الأَرضِ ولا غَربِها أعظَمَ بَرَكَةً مِنهُ . (4)

تهذيب الأحكام عن عبد اللّه بن سليمان :لَمّا قَدِمَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام الكوفَةَ في زَمَنِ أبِي العَبّاسِ ، جاءَ عَلى دابَّتِهِ في ثِيابِ سَفَرِهِ حَتّى وَقَفَ عَلى جِسرِ الكوفَةِ ، ثُمَّ قالَ لِغُلامِهِ : اِسقِني ، فَأَخَذَ كوزَ مَلّاحٍ فَغَرَفَ فيهِ وسَقاهُ وشَرِبَ الماءَ وهُوَ يَسيلُ عَلى لِحيَتِهِ وثِيابِهِ ، ثُمَّ استَزادَهُ فَزادَهُ ، ثُمَّ استَزادَهُ فَزادَهُ ، فَحَمِدَ اللّهَ . ثُمَّ قالَ عليه السلام : نَهرٌ ما أعظَمَ بَرَكَتَهُ! أما إنَّهُ يَسقُطُ فيهِ كُلَّ يَومٍ سَبعُ قَطَراتٍ مِنَ الجَنَّةِ ، أما لَو عَلِمَ النّاسُ ما فيهِ مِنَ البَرَكَةِ لَضَرَبُوا الأَخبِيَةَ عَلى حافَتَيهِ ، ولَولا ما يَدخُلُهُ مِنَ الخَطّائينَ مَا اغتَمَسَ فيهِ ذو عاهَةٍ إلّا بَرِئَ . (5)

.


1- .المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 646 ح 1739 وراجع : الكافي : ج 6 ص 386 ح 4 ، المحاسن : ج 2 ص 399 ح 2396 ، طبّ الأئمّة لابني بسطام : ص 52 .
2- .المحاسن : ج 2 ص 400 ح 2400 ، بحارالأنوار : ج 99 ص 244 ح 16 .
3- .تاريخ بغداد : ج 1 ص 55 عن عبد اللّه بن مسعود ، كنزالعمّال : ج 12 ص 345 ح 35339 .
4- .الكافي : ج 6 ص 389 ح 6 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 38 ح 78 ، المزار للمفيد : ص 16 ح 2 وفيهما «إنّ اللّه جلّ جلاله يهبط ملكا ...» ، كامل الزيارات : ص 108 ح 105 كلّها عن حكيم بن جبير الأسدي ، بحارالأنوار : ج 100 ص 230 ح 16 .
5- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 38 ح 81 ، المزار للمفيد : ص 17 ح 1 ، كامل الزيارات : ص 108 ح 107 ، بحارالأنوار : ج 100 ص 229 ح 13 .

ص: 539

12 / 3 آب فرات

المستدرك على الصحيحين:ابن عبّاس هر گاه از آب زمزم مى نوشيد ، مى گفت: «خدايا! از تو دانشى سودمند ، روزى اى گسترده ، و درمانى براى هر درد مى طلبم» .

المحاسن :از بعضى اصحاب ما روايت شده است كه: هر گاه از آب زمزم نوشيدى ، بگو: «خداوندا! آن را دانشى سودمند ، روزى اى گسترده، و درمانى براى هر درد و بيمارى قرار بده» . امام كاظم عليه السلام هر گاه از آب زمزم مى نوشيد، مى فرمود : «بسم اللّه . الحمدُ للّهِ . الشكرُ للّهِ» .

12 / 3آب فراتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر روز ، چند مثقال از بركت بهشت در آب فُرات ، نازل مى شود.

امام زين العابدين عليه السلام_ در توصيف فرات _ :هر شب، فرشته اى از آسمان ، فرود مى آيد كه همراهش سه مثقال مُشك از مُشك هاى بهشت است و آنها را در فرات مى افكند . در شرق و غرب زمين، هيچ نهرى بابركت تر از آن نيست.

تهذيب الأحكام_ به نقل از عبد اللّه بن سليمان _ :در زمان ابو العبّاس [سفّاح] ، امام صادق عليه السلام ، هنگامى كه به كوفه آمد ، سوار بر مركب خود و در همان لباس سفر آمد تا به پل كوفه رسيد. آن گاه ايستاد و به غلامش فرمود: «به من آب بده» . وى ظرف آب ملّاحى را گرفت و آن را پر از آب كرد و به امام عليه السلام داد. امام عليه السلام ، آن را نوشيد، در حالى كه آب بر محاسن و لباس هايش مى ريخت . سپس باز هم آب خواست. غلام، آب داد. بار ديگر آب خواست. غلام به او آب داد . پس امام عليه السلام خدا را سپاس گفت و فرمود: «چه رود بابركتى! آگاه باشيد كه روزى هفت قطره از بهشت، در آن مى ريزد . اگر مردم مى دانستند چه بركتى در آن است، در ساحل آن، خيمه مى زدند . اگر نبود آنچه از خطاكاران وارد آن مى شود ، هيچ بيمار و عليلى وارد آن نمى شد ، مگر آن كه بهبود مى يافت».

.

ص: 540

12 / 4العَسَلالكتاب«يَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِيهِ شِفَاءٌ لِّلنَّاسِ» . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ عز و جل جَعَلَ البَرَكَةَ فِي العَسَلِ ، وفيهِ شِفاءٌ مِنَ الأَوجاعِ ، وقَد بارَكَ عَلَيهِ سَبعونَ نَبِيّا . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :ما طُلِبَ الدَّواءُ بِشَيءٍ أفضَلَ مِن شَربَةِ عَسَلٍ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :عَلَيكُم بِالشِّفاءَينِ : العَسَلِ ، وَالقُرآنِ . (4)

.


1- .النحل : 69 .
2- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 359 ح 1173 عن الإمام الرضا عليه السلام ، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 275 ح 15 عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن أبيه عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، الدعوات : ص 151 ح 406 عن الإمام عليّ عليه السلام وليس فيه «إنّ اللّه عز و جل » ، بحارالأنوار : ج 66 ص 294 ح 18 .
3- .كنزالعمّال : ج 10 ص 20 ح 28168 ، الجامع الصغير : ج 2 ص 499 ح 7935 كلاهما نقلاً عن أبي نعيم في الطبّ عن عائشة .
4- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1142 ح 3452 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 222 ح 7435 وص 447 ح 8225 ، السنن الكبرى : ج 9 ص 579 ح 19565 ، تاريخ بغداد : ج 11 ص 385 الرقم 6258 ، حياة الحيوان الكبرى : ج 2 ص 344 ، حلية الأولياء : ج 7 ص 133 وفيه «القرآن والعسل» وكلّها عن عبد اللّه ، كنزالعمّال : ج 10 ص 8 ح 28102 ؛ بحارالأنوار : ج 66 ص 295 ح 20 .

ص: 541

12 / 4 عسل

12 / 4عسلقرآن«از دل زنبور عسل ، نوشيدنى اى به رنگ هاى گوناگون ، بيرون مى آيد كه در آن براى مردم ، درمان است» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند، بركت را در عسل قرار داده است. شفاى دردها در آن است و هفتاد پيامبر براى بركت آن ، دعا كرده اند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از هيچ چيزى همانند شربتى از عسل، درمان نجسته اند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بر شما باد دو درمان: عسل و قرآن.

.

ص: 542

الإمام عليّ عليه السلام :العَسَلُ شِفاءٌ مِن كُلِّ داءٍ، ولا داءَ فيهِ ؛ يُقِلُّ البَلغَمَ ويَجلُو القَلبَ. (1)

عنه عليه السلام :لَعقُ العَسَلِ شِفاءٌ مِن كُلِّ داءٍ ، قالَ اللّهُ عز و جل : « يَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِيهِ شِفَاءٌ لِّلنَّاسِ » (2) ، وهُوَ مَعَ قِراءَةِ القُرآنِ ومَضغُ اللُّبانِ يُذيبُ البَلغَمَ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :مَا استَشفَى النّاسُ بِمِثلِ العَسَلِ . (4)

الإمام الكاظم عليه السلام :العَسَلُ شِفاءٌ مِن كُلِّ داءٍ إذا أخَذتَهُ مِن شَهدِهِ . (5)

أبو الحسن عليه السلام_ حينَ سُئِلَ عَنِ الحُمَّى الغِبِّ الغالِبَةِ _ :يُؤخَذُ العَسَلُ وَالشّونيزُ ويُلعَقُ مِنهُ ثَلاثُ لَعَقاتٍ ، فَإِنَّها تَنقَلِعُ . وهُمَا المُبارَكانِ ؛ قالَ اللّهُ تَعالى فِي العَسَلِ : « يَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِيهِ شِفَاءٌ لِّلنَّاسِ » . (6)

12 / 5اللَّبَنسنن ابن ماجة عن عائشة :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا اُتِيَ بِلَبَنٍ قالَ : بَرَكَةٌ أو بَرَكَتانِ. (7)

.


1- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 359 ح 1172 ، بحارالأنوار : ج 66 ص 294 ح 18 .
2- .النحل : 69 .
3- .الكافي : ج 6 ص 332 ح 2 ، المحاسن : ج 2 ص 299 ح 1989 كلاهما عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عليه السلام ، الخصال : ص 623 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عنه عليهم السلام ، تحف العقول : ص 113 وليس فيه «وهو مع قراءة القرآن» ، بحارالأنوار : ج 10 ص 101 ح 1 .
4- .الكافي : ج 6 ص 332 ح 1 عن محمّد بن سوقة ، و ج 6 ص 332 ح 5 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج3 ص351 ح4235 كلاهما عن موسى بن بكر عن الإمام الكاظم عليه السلام وفيهما «مريض» بدل «الناس»، المحاسن : ج2 ص300 ح1994 عن محمّد بن سوقة ، بحارالأنوار : ج66 ص292 ح9.
5- .المحاسن : ج 2 ص 300 ح 1992 عن بعض أصحابنا ، بحارالأنوار : ج 66 ص 292 ح 7 .
6- .طبّ الأئمّة لابني بسطام : ص 51 عن الحسن بن شاذان عن أبي جعفر ، بحارالأنوار : ج 62 ص 100 ح 23 وص 227 ح 3 .
7- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1103 ح 3321 ، كنزالعمّال : ج 15 ص 455 ح 41807 نقلاً عن ابن جرير .

ص: 543

12 / 5 شير

امام على عليه السلام :عسل ، درمان هر دردى است و هيچ بيمارى اى در آن نيست؛ بلغم را مى كاهد و دل را روشن مى كند.

امام على عليه السلام :ليسيدن عسل ، درمان هر درد است. خداوند فرموده است: «از دل زنبور عسل، نوشيدنى اى به رنگ هاى گوناگون، بيرون مى آيد كه در آن براى مردم، درمان است» . عسل به همراه قرائت قرآن و جَويدن كُندُر ، بلغم را از بين مى برد.

امام صادق عليه السلام :مردم به چيزى همچون عسل ، درمان نگرفته اند.

امام كاظم عليه السلام :عسل، درمان هر دردى است، آن گاه كه آن را از كندو بگيرى.

امام هادى عليه السلام_ وقتى از وى در باره تب شَديدِ يك روز در ميان پرسيدند _ :عسل و سياه دانه را بگيرند و سه قاشق از آن بخورند . ريشه كن مى شود و اين دو ، داراى بركت اند . خداوند در باره عسل فرموده است: «از دل زنبور عسل، نوشيدنى اى به رنگ هاى گوناگون ، بيرون مى آيد كه در آن براى مردم ، درمان است» .

12 / 5شيرسنن ابن ماجة_ به نقل از عايشه _ :هر گاه براى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شير مى آوردند ، مى فرمود: «يك بركت ، يا دو بركت است».

.

ص: 544

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما أنزَلَ اللّهُ تَعالى مِن داءٍ إلّا وقَد أنزَلَ لَهُ شِفاءً ، وفي ألبانِ البَقَرِ شِفاءٌ مِن كُلِّ داءٍ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :كانَ النَّبِيُ صلى الله عليه و آله إذا شَرِبَ اللَّبَنَ قالَ : اللّهُمَّ بارِك لَنا فيهِ وزِدنا مِنهُ . (2)

الإمام الباقر عليه السلام :لَم يَكُن رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَأكُلُ طَعاما ولا يَشرَبُ شَرابا إلّا قالَ : «اللّهُمَّ بارِك لَنا فيهِ وأَبدِلنا بِهِ خَيرا مِنهُ» إلَا اللَّبَنَ ؛ فَإِنَّهُ كانَ يَقولُ : «اللّهُمَّ بارِك لَنا فيهِ وزِدنا مِنهُ» . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن سَقاهُ اللّهُ لَبَنا فَليَقُل : «اللّهُمَّ بارِك لَنا فيهِ ، وزِدنا مِنهُ» ؛ فَإِنّي لا أعلَمُ ما يُجزِئُ مِنَ الطَّعامِ وَالشَّرابِ إلَا اللَّبَنَ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :عَلَيكُم بِأَلبانِ البَقَرِ ؛ فَإِنَّها تُخلَطُ مَعَ كُلِّ الشَّجَرِ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :تَداوَوا بِأَلبانِ البَقَرِ ؛ فَإِنّي أرجو أن يَجعَلَ اللّهُ فيها شِفاءَهُ ؛ فَإِنَّها تَأكُلُ مِنَ الشَّجَرِ . (6)

عنه صلى الله عليه و آله :عَلَيكُم بِأَلبانِ البَقَرِ وسُمنانِها ، وإيّاكُم ولُحومَها! فَإِنَّ ألبانَها وسُمنانَها دَواءٌ وشِفاءٌ ، ولُحومَها داءٌ . (7)

.


1- .المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 218 ح 7423 عن عبد اللّه ، كنزالعمّال : ج 10 ص 31 ح 28216 .
2- .الكافي : ج 6 ص 336 ح 3 عن ابن القدّاح ، المحاسن : ج 2 ص 291 ح 1956 عن عبد اللّه بن المغيرة عن الإمام الكاظم عليه السلام ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 130 ح 456 ، بحارالأنوار : ج 66 ص 100 ح 16 .
3- .الكافي : ج 6 ص 336 ح 1 ، المحاسن : ج 2 ص 291 ح 1955 كلاهما عن عبد اللّه بن سليمان ، بحارالأنوار : ج 66 ص 100 ح 15 .
4- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1103 ح 3322 عن ابن عبّاس .
5- .الكافي : ج 6 ص 337 ح 3 عن زرارة عن أحدهما عليهماالسلام .
6- .المعجم الكبير : ج10 ص14 ح9788 عن عبد اللّه بن مسعود ، كنزالعمّال : ج10 ص29 ح28208.
7- .المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 448 ح 8232 عن عبد اللّه بن مسعود ، كنزالعمّال : ج 10 ص 31 ح 28218 وراجع : المعجم الكبير : ج 25 ص 42 ح 79 .

ص: 545

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند، هيچ دردى نازل نكرده، مگر آن كه درمانش را هم نازل كرده است ، و در شير گاو ، درمان هر دردى است.

امام صادق عليه السلام :پيامبر صلى الله عليه و آله هر گاه شير مى نوشيد، مى فرمود : «خدايا! آن را بر ما مبارك گردان و براى ما از آن بيفزاى» .

امام باقر عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، هرگز غذايى نمى خورد و نوشيدنى اى نمى نوشيد ، مگر آن كه مى فرمود : «خدايا! در آن براى ما بركت قرار بده و براى ما بهتر از آن را جايگزين گردان» ، مگر شير را ، كه وقتى مى نوشيد ، مى فرمود : «خدايا! براى ما در آن ، بركت قرار بده و براى ما از آن بيفزاى» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه خداوند به او شير نوشانْد ، بگويد: «خدايا! در آن براى ما بركت قرار بده و براى ما از آن بيفزاى» ؛ چرا كه من جز شير ، چيزى را نمى شناسم كه جايگزين خوراك و نوشيدنى باشد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شير گاو بنوشيد ؛ چرا كه با هر گياهى آميخته است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :با شير گاو ، مداوا كنيد، كه من اميد دارم خداوند، شفاى خود را در آن قرار دهد؛ زيرا [ گاو ]از هر گياهى مى خورد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از شير و روغن گاو (1) بخوريد و از گوشت آن ، پرهيز كنيد؛ چرا كه شير و روغن گاو ، درمان و شفاست و گوشت آن، درد[زا].

.


1- .. روغن گاو ، در مقابل همه سم ها مقاومت مى كند و اگر به صورت بمالند ، لك و خال آن را از بين مى برد (تاج العروس : ج 18 ص 294) .

ص: 546

عنه صلى الله عليه و آله :لَحمُ البَقَرِ داءٌ ، وسَمنُها شِفاءٌ ، ولَبَنُها دَواءٌ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :لَحمُ البَقَرِ داءٌ ، ولَبَنُها دَواءٌ . ولَحمُ الغَنَمِ دَواءٌ ، ولَبَنُها داءٌ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :ألبانُ البَقَرِ دَواءٌ . (3)

عنه عليه السلام :حَسوُ اللَّبَنِ شِفاءٌ مِن كُلِّ داءٍ إلَا المَوتَ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :ألبانُ البَقَرِ دَواءٌ ، وسُمونُها شِفاءٌ ، ولُحومُها داءٌ . (5)

الكافي عن أبي الحسن الأصبهاني :كُنتُ عِندَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام فَقالَ لَهُ رَجُلٌ وأَنَا أسمَعُ : جُعِلتُ فِداكَ ، إنّي أجِدُ الضَّعفَ في بَدَني ، فَقالَ لَهُ : عَلَيكَ بِاللَّبَنِ ؛ فَإِنَّهُ يُنبِتُ اللَّحمَ ويَشُدُّ العَظمَ . (6)

المحاسن عن أبي البلاد :شَكَوتُ إلى أبي جَعفَرٍ عليه السلام ذَرَبَ مَعِدَتي ، فَقالَ : ما يَمنَعُكَ مِن ألبانِ البَقَرِ؟ فَقالَ لي : شَرِبتَها قَطُّ؟ فَقُلتُ : مِرارا ، قالَ : فَكَيفَ وَجَدتَها؟ تَدبُغُ المَعِدَةَ ، وتَكسُو الكُليَتَينِ الشَّحمَ ، وتُشَهِّي الطَّعامَ ؟ فَقالَ : لَو كانَت أيّامُهُ لَخَرَجتُ أنَا وأَنتَ إلى يَنبُعَ حَتّى نَشرَبَهُ . (7)

.


1- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 112 ح 365 ، الخصال : ص 637 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام ، بحارالأنوار : ج 66 ص 74 ح 68 .
2- .طبّ النبيّ صلى الله عليه و آله : ص 23 ، بحارالأنوار : ج 62 ص 296 .
3- .الكافي : ج 6 ص 337 ح 1 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام .
4- .الخصال : ص 636 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحارالأنوار : ج 66 ص 95 ح 1.
5- .الكافي : ج 6 ص 311 ح 3 عن إسماعيل بن أبي زياد ، بحارالأنوار : ج 62 ص 83 ح 6 نقلاً عن مكارم الأخلاق وليس فيه «وسمونها شفاء ولحومها داء» .
6- .الكافي : ج 6 ص 336 ح 7 ، المحاسن : ج 2 ص 292 ح 1961 ، بحارالأنوار : ج 66 ص 102 ح 23 .
7- .المحاسن : ج 2 ص 294 ح 1969 ، بحارالأنوار : ج 66 ص 103 ح 31 .

ص: 547

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :گوشت گاو ، درد[زا] است ، روغنش شفاست ، و شيرش درمان است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :گوشت گاو ، درد[زا] است و شيرش دواست؛ [ ولى ]گوشت گوسفند ، دواست و شيرش درد[زا].

امام على عليه السلام :شير گاو ، داروست .

امام على عليه السلام :نوشيدن شير ، درمان هر درد است، جز مرگ.

امام صادق عليه السلام :شير گاو ، درمان است و روغن آن، شفاست و گوشت آن ، درد[زا ]است.

الكافى_ به نقل از ابو الحسن اصفهانى _ :در محضر امام صادق عليه السلام بودم. مى شنيدم كه مردى به امام عليه السلام گفت: فدايت شوم! در بدنم احساس ضعف مى كنم . امام عليه السلام به او فرمود: «شير بخور؛ چون گوشت را مى روياند و استخوان را محكم مى كند».

المحاسن_ به نقل از ابو بلاد _ :به امام باقر عليه السلام از شكمْ رَوِش (اسهال) شكايت كردم . فرمود: «چرا شير گاو نمى خورى؟ آيا تا به حال خورده اى؟» . گفتم: بارها. فرمود: «آن را چگونه يافتى؟ شير گاو ، معده را دبّاغى مى كند، كليه ها را از چربى مى پوشاند، و اشتهاآور است» . سپس فرمود: «اگر فصلش بود ، با هم به يَنبُع (1) مى رفتيم تا از آن بنوشيم».

.


1- .. يَنبُع : شهرى آباد و سرسبز در حجاز ، در ساحل درياى سرخ .

ص: 548

12 / 6لَبَنُ الاُمِّ لِلصَّبِيِّالإمام عليّ عليه السلام :ما مِن لَبَنٍ يُرضَعُ بِهِ الصَّبِيُ أعظَمَ بَرَكَةً عَلَيهِ مِن لَبَنِ اُمِّهِ . (1)

12 / 7الخَلّرسول اللّه صلى الله عليه و آله :نِعمَ الإِدامُ الخَلُّ ، اللّهُمَّ بارِك فِي الخَلِّ ، فَإِنَّهُ كانَ إدامَ الأَنبِياءِ قَبلي ، ولَم يَفتَقِر بَيتٌ فيهِ خَلٌّ . (2)

.


1- .الكافي : ج 6 ص 40 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 8 ص 108 ح 365 كلاهما عن طلحة بن زيد عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 475 ح 4663 .
2- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1102 ح 3318 عن اُمّ سعد ، كنزالعمّال : ج 15 ص 284 ح 41014 ؛ مكارم الأخلاق : ج 1 ص 414 ح 1402 وفيه «بارك لنا» وليس فيه ذيله ، بحارالأنوار : ج 66 ص 303 ح 16 .

ص: 549

12 / 6 شير مادر براى نوزاد
12 / 7 سركه

12 / 6شير مادر براى نوزادامام على عليه السلام :هيچ شيرى براى تغذيه كودك، بابركت تر از شير مادرش نيست.

12 / 7سركهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سركه، خورشت خوبى است. خدايا! براى ما در سركه بركت قرار بده . سركه ، خورشت پيامبرانِ پيش از من بوده است و خانه اى كه در آن، سركه باشد، دچار تهى دستى نمى شود.

.

ص: 550

. .

ص: 551

. .

ص: 552

. .

ص: 553

. .

ص: 554

. .

ص: 555

. .

ص: 556

. .

ص: 557

. .

ص: 558

. .

ص: 559

. .

ص: 560

. .

ص: 561

. .

ص: 562

. .

ص: 563

. .

ص: 564

. .

ص: 565

. .

ص: 566

. .

ص: 567

. .

ص: 568

. .

ص: 569

. .

ص: 570

. .

ص: 571

. .

ص: 572

. .

ص: 573

. .

ص: 574

. .

ص: 575

فهرست تفصيلى .

ص: 576

. .

ص: 577

. .

ص: 578

. .

ص: 579

. .

ص: 580

. .

ص: 581

. .

ص: 582

. .

ص: 583

. .

ص: 584

. .

ص: 585

. .

ص: 586

. .

ص: 587

. .

جلد 13

اشاره

ص: 1

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ص: 8

الفصل الثالث عشر : حرف ذات بركة13 / 1الزِّراعَةرسول اللّه صلى الله عليه و آله :اُطلُبُوا الرِّزقَ في خَبايَا الأَرضِ _ يَعني فِي الحَرثِ وَالزِّراعَةِ _ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :ما مِن مُسلِمٍ يَغرِسُ غَرسا أو يَزرَعُ زَرعا ، فَيَأكُلُ مِنهُ طَيرٌ أو إنسانٌ أو بَهيمَةٌ ، إلّا كانَ لَهُ بِهِ صَدَقَةٌ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن زَرَعَ زَرعا فَأَكَلَ مِنهُ الطَّيرُ أوِ العافِيَةُ ، كانَ لَهُ بِهِ صَدَقَةٌ . (3)

الإمام زين العابدين عليه السلام :قَدِمَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله المَدينَةَ فَقالَ : يا مَعشَرَ قُرَيشٍ ، إنَّكُم تُحِبُّونَ الماشِيَةَ فَأَقِلّوا مِنها ، فَإِنَّكُم بِأَقَلِّ الأَرضِ مَطَرا ، وَاحتَرِثوا ؛ فَإِنَّ الحَرثَ مُبارَكٌ ؛ وأَكثِروا فيهِ مِنَ الجَماجِمِ . (4)

.


1- .الفردوس : ج 1 ص 80 ح 243 ، مسند أبي يعلى : ج 4 ص 253 ح 4367 ، مسند الشهاب : ج 1 ص 404 ح 694 «التمسوا» بدل «اطلبوا» وكلّها عن عائشة ، تفسير القرطبي : ج 13 ص 15 ، كنزالعمّال : ج 4 ص 21 ح 9302 نقلاً عن المعجم الكبير وشُعَب الإيمان .
2- .صحيح البخاري : ج 2 ص 817 ح 2195 ، صحيح مسلم : ج 3 ص 1189 ح 12 ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 295 ح 12497 ، تاريخ بغداد : ج 11 ص 260 الرقم 6019 وليس فيه «طير» وكلّها عن أنس .
3- .مسند ابن حنبل : ج 5 ص 564 ح 16558 عن خلّاد بن السائب عن أبيه وج 10 ص 295 ح 27111 عن اُمّ مبشر نحوه ، كنزالعمّال : ج 3 ص 892 ح 9054 .
4- .السنن الكبرى : ج 6 ص 229 ح 11753 عن عليّ بن عمر عن أبيه ، كنزالعمّال : ج 4 ص 31 ح 9348 وفيه من «احترثوا ...» وص 33 ص 9359 وص 129 ح 9876 .

ص: 9

ادامه عنوان بركت

فصل سيزدهم : شغل هاى بابركت

13 / 1 كشاورزى

فصل سيزدهم : شغل هاى بابركت13 / 1كشاورزىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :روزى را در نهفته هاى زمين بجوييد . (1)

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ مسلمانى نيست كه نهالى بنشاند يا زراعتى بكارد و پرنده اى يا انسانى يا حيوانى از آن بخورد، مگر اين كه آن براى او صدقه شمرده مى شود.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس كِشتى بكارد و پرنده يا جنبده اى از آن بخورد ، آن براى او صدقه اى خواهد بود.

امام زين العابدين عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به مدينه آمد. آن گاه فرمود: «اى گروه قريش! شما دام، دوست داريد . از آن بكاهيد ؛ چرا كه شما در سرزمينى كم باران هستيد ، و به كشاورزى بپردازيد؛ چرا كه كشاورزى ، بركت است ، و جمجمه ها (2) را در آن [مزارع] زياد كنيد» .

.


1- .الفردوس در ادامه حديث ، توضيح داده است : «يعنى در كشت و زرع» .
2- .استخوان هايى كه در مزارع عَلَم و آويزان مى كرده اند براى ترساندن پرندگان و نيز دفع چشم زخم [چيزى مثل مترسك] (فيض القدير : ج 1 ص 246) .

ص: 10

الإمام عليّ عليه السلام :مَن وَجَدَ ماءً وتُرابا ثُمَّ افتَقَرَ ؛ فَأَبعَدَهُ اللّهُ . (1)

بحار الأنوار :قيلَ لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أيُ أموالِنا أفضَلُ؟ قالَ : الحَرثُ . (2)

الإمام الباقر عليه السلام :كانَ أبي يَقولُ : خَيرُ الأَعمالِ الحَرثُ ؛ تَزرَعُهُ فَيَأكُلُ مِنهُ البَرُّ وَالفاجِرُ ، أمَّا البَرُّ فَما أكَلَ مِن شَيءٍ اِستَغفَرَ لَكَ ، وأَمَّا الفاجِرُ فَما أكَلَ مِنهُ مِن شَيءٍ لَعَنَهُ ، ويَأكُلُ مِنهُ البَهائِمُ وَالطَّيرُ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :الكيمِياءُ الأَكبَرُ الزِّراعَةُ . (4)

عنه عليه السلام :الزّارِعونَ كُنوزُ الأَنامِ ، يَزرَعونَ طَيِّبا أخرَجَهُ اللّهُ عز و جل ، وهُم يَومَ القِيامَةِ أحسَنُ النّاسِ مَقاما ، وأَقرَبُهُم مَنزِلَةً ، يُدعَونَ المُبارَكينَ . (5)

كتاب من لا يحضره الفقيه :سُئِلَ عَلِيٌّ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ» (6) ، قالَ : الزّارِعونَ . (7)

تهذيب الأحكام عن يزيد بن هارون الواسطيّ :سَأَلتُ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ عليه السلام عَنِ الفَلّاحينَ ، فَقالَ : هُمُ الزّارِعونَ كُنوزَ اللّهِ في أرضِهِ ، وما فِي الأَعمالِ شَيءٌ أحَبُّ إلَى اللّهِ مِنَ الزِّراعَةِ ، وما بَعَثَ اللّهُ نَبِيّا إلّا زارِعا ، إلّا إدريسَ عليه السلام كانَ خَيّاطا . (8)

راجع : ميزان الحكمة: ج 5 ص 480 (غرس الشجر) .

.


1- .قرب الإسناد : ص 115 ح 404 عن الحسين بن علوان عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، بحارالأنوار : ج 103 ص 65 ح 10 .
2- .بحارالأنوار : ج 64 ص 124 نقلاً عن الزمخشري في الفائق .
3- .الكافي : ج 5 ص 260 ح 5 عن أحمد بن أبي عبد اللّه عن بعض أصحابنا ، جامع الأحاديث للقمّي : ص 188 نحوه ، بحارالأنوار : ج 103 ص 69 ح 26 .
4- .الكافي : ج 5 ص 261 ح 6 .
5- .الكافي : ج 5 ص 261 ح 7 عن يزيد بن هارون .
6- .إبراهيم : ص 12 .
7- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 253 ح 3916 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 222 ح 6 عن الحسن بن ظريف عن محمّد .
8- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 384 ح 1138 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 204 ح 40 وفيه «سأل هارون بن يزيد الواسطي الباقر عليه السلام ...» .

ص: 11

امام على عليه السلام :هر كس آب و خاكى بيابد و سپس تهى دست بمانَد ، خدايش دور كند!

بحار الأنوار:به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گفتند: كدام يك از دارايى هاى ما ، برتر است؟ فرمود: «كِشت ها».

امام باقر عليه السلام :پدرم مى فرمود : «كشاورزى، بهترينِ كارهاست . دانه را مى كارى و نيكوكار و بدكار ، از آن مى خورند : نيكوكار ، هر مقدار كه چيزى بخورد ، براى تو آمرزش مى طلبد ، و بدكار ، هر آنچه او از آن مى خورد، لعنتش مى كند . و چارپايان و پرندگان هم از آن مى خورند» .

امام صادق عليه السلام :كشاورزى، بزرگ ترين كيمياگرى است.

امام صادق عليه السلام :كشاورزان، گنجينه هاى مردم اند . چيز پاكيزه اى مى كارند كه خداوند ، آن را رويانده است. آنان در روز قيامت، جايگاهى بهتر از همه دارند ، منزلتشان از همه به خدا نزديك تر است و آنان را «مبارك» مى خوانند.

كتاب من لايحضره الفقيه :از على عليه السلام در باره سخن خداوند: «توكّل كنندگان ، بر خداوند ، توكّل كنند» پرسيدند . فرمود: «كشاورزان [ ، مقصودند] ».

تهذيب الأحكام_ به نقل از يزيد بن هارون واسطى _ :از امام صادق عليه السلام در باره كشاورزان پرسيدم . فرمود: «آنان ، كِشتگرانِ گنج هاى خدا در زمين او هستند . نزد خدا، هيچ يك از اعمال، محبوب تر از كشاورزى نيست و خداوند، هيچ پيامبرى را برنينگيخت ، مگر آن كه كشاورز بود ، جز ادريس عليه السلام كه خيّاط بود».

ر . ك : ميزان الحكمة : ج 5 ص 480 (درختكارى) .

.

ص: 12

13 / 2التِّجارَةرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ البَرَكَةَ فِي التِّجارَةِ ، ولا يُفقِرُ اللّهُ صاحِبَها إلّا تاجِرا حالِفا . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :الخَيرُ عَشَرَةُ أجزاءٍ ، أفضَلُهَا التِّجارَةُ ؛ إذا أخَذَ الحَقَّ وأَعطَى الحَقَّ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :البَرَكَةُ عَشَرَةُ أجزاءٍ ، تِسعَةُ أعشارِها فِي التِّجارَةِ ، وَالعُشرُ الباقي فِي الجُلودِ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :اِتَّجِروا بارَكَ اللّهُ لَكُم ؛ فَإِنّي قَد سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : الرِّزقُ عَشَرَةُ أجزاءٍ ، تِسعَةُ أجزاءٍ فِي التِّجارَةِ وواحِدَةٌ في غَيرِها . (4)

عنه عليه السلام :تَعَرَّضوا لِلتِّجارَةِ ؛ فَإِنَّ فيها غِنىً لَكُم عَمّا في أيدِي النّاسِ . (5)

.


1- .مستدرك الوسائل : ج 13 ص 9 ح 14574 نقلاً عن تفسير أبي الفتوح الرازي عن ابن عبّاس .
2- .مستدرك الوسائل : ج 13 ص 9 ح 14572 نقلاً عن تفسير أبي الفتوح الرازي عن أبي اُمامة .
3- .الخصال : ص 445 ح 44 عن عبد المؤمن الأنصاري عن الإمام الباقر عليه السلام . وقال الشيخ الصدوق رحمهم الله في ذيل الحديث : يعني بالجلود : الغنم .
4- .الكافي : ج 5 ص 319 ح 59 عن الفضل بن أبي قرّة عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 192 ح 3722 ، عدّة الداعي : ص 72 ، بحارالأنوار : ج 103 ص 13 ح 60 وراجع : عوالي اللآلي : ج 2 ص 242 ح 2 .
5- .الكافي : ج 5 ص 149 ح 9 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 193 ح 3723 ، الخصال : ص 621 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عنه عليهم السلام وزاد في آخره «إنّ اللّه عز و جل يحبّ العبد المحترف الأمين» ، بحارالأنوار : ج 103 ص 96 ح 21 .

ص: 13

13 / 2 تجارت

13 / 2تجارتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بركت در تجارت (داد و ستد) است و خداوند، تجارت پيشه را تهى دست نمى كند، مگر آن را كه اهل سوگند خوردن باشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خير ، ده بخش است. برترينِ آنها ، تجارت است، هر گاه به حق داد و ستد كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بركت، ده بخش است : نُه دهم آن، در تجارت است و يك دهم باقى مانده، در پرورش گوسفند. (1)

امام على عليه السلام :تجارت كنيد تا خداوند به شما بركت دهد ؛ زيرا من از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود : «روزى ، ده بخش است : نُه بخش ، در تجارت است و يك بخش، در غير آن».

امام على عليه السلام :به سراغ داد و ستد برويد ، كه براى شماست در آن، بى نيازى از آنچه در دست مردم است.

.


1- .اين ترجمه ، با توجّه به تفسير شيخ صدوق در ذيل حديث مذكور در الخصال است .

ص: 14

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ تِسعَةَ أعشارِ الرِّزقِ فِي التِّجارَةِ . (1)

عنه عليه السلام :التِّجارَةُ تَزيدُ فِي العَقلِ . (2)

13 / 3تِجارَةُ البَزِّرسول اللّه صلى الله عليه و آله :عَلَيكَ بِالبَزِّ ؛ فَإِنَّ فيهِ تِسعَةَ أعشارِ البَرَكَةِ . (3)

دعائم الإسلام عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أنَّهُ استَحَبَّ تِجارَةَ البَزِّ وكَرِهَ تِجارَةَ الحِنطَةِ ؛ وذلِكَ لِما فيها مِنَ الحُكرَةِ المُضِرَّةِ بِالمُسلِمينَ ، فَإِن لَم يَكُن ذلِكَ فَلَيسَ التِّجارَةُ بِها مُحَرَّمَةً . (4)

تاريخ بغداد عن أبي هريرة :سَأَلَ رَجُلٌ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله : بِمَ تَأمُرُني أن أتَّجِرَ؟ قالَ : عَلَيكَ بِالبَزِّ ، ثُمَّ سَأَ لَهُ : بِمَ تَأمُرُني أن أتَّجِرَ؟ ثَلاثا ، قالَ : عَلَيكَ بِالبَزِّ ؛ فَإِنَّ صاحِبَ البَزِّ يُعجِبُهُ أن يَكونَ النّاسُ بِخَيرٍ وفي خِصبٍ . (5)

13 / 4الخِياطَةرسول اللّه صلى الله عليه و آله :عَمَلُ الأَبرارِ مِن رِجالِ اُمَّتِيَ الخِياطَةُ . (6)

.


1- .الكافي : ج 5 ص 148 ح 3 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 3 ح 5 كلاهما عن محمّد الزعفراني ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 233 ح 3858 عن روح ، بحارالأنوار : ج 64 ص 118 ح 1 ؛ كنزالعمّال : ج 4 ص 30 ح 9342 نقلاً عن سنن سعيد بن منصور .
2- .الكافي : ج 5 ص 148 ح 2 عن أبي بكير عمّن حدّثه ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 191 ح 3717 .
3- .كنزالعمّال : ج 4 ص 32 ح 9356 نقلاً عن الديلمي عن ابن عبّاس .
4- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 16 ح 13 .
5- .تاريخ بغداد : ج 10 ص 152 الرقم 5305 ، كنزالعمّال : ج 4 ص 31 ح 9346 وفيه من «عليك بالبزّ فإنّ ...» .
6- .تاريخ بغداد : ج 9 ص 15 الرقم 4613 ، ربيع الأبرار : ج 2 ص 535 وليس فيه «اُمّتي» وكلاهما عن سهل بن سعد ؛ تنبيه الخواطر : ج 1 ص 41 وليس فيه «اُمّتي» .

ص: 15

13 / 3 بزّازى
13 / 4 خيّاطى

امام صادق عليه السلام :نُه دهم روزى، در داد و ستد است .

امام صادق عليه السلام :تجارت، عقل را مى افزايد.

13 / 3بزّازى (1)پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بزّازى كن، كه نُه دهم بركت ، در آن است .

دعائم الإسلام_ در باره پيامبر خدا صلى الله عليه و آله _ :ايشان بزّازى را دوست مى داشت و از تجارت گندم، خوشش نمى آمد؛ چرا كه در آن، احتكارى است كه براى مسلمانان، زيانبار است، كه اگر آن (احتكار) نباشد، تجارت با آن، حرام نيست.

تاريخ بغداد_ به نقل از ابو هريره _:مردى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پرسيد : مرا دستور مى دهى كه چه چيزى داد و ستد كنم؟ فرمود: «بزّازى كن». سپس پرسيد: مرا دستور مى دهى كه چه چيزى داد و ستد كنم؟ (سه بار). فرمود: «بزّازى كن؛ چرا كه پارچه فروش، دوست دارد كه مردم در خير و فراوانىِ نعمت باشند».

13 / 4خيّاطىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خيّاطى ، كار مردان نيك امّت من است.

.


1- .بزّازى ، از واژه «بَزّ» ساخته شده است . «بَزّ» ، جامه است . نوعى از جامه ، يا وسايل خانه بخصوص پوشاك را نيز گفته اند (ر .ك : لسان العرب : ج 5 ص 311) .

ص: 16

الزهد لابن حنبل عن سعيد بن المسيّب :إنَّ لُقمانَ الحَكيمَ كانَ خَيّاطا . (1)

قصص الأنبياء عن وهب بن مُنبه :أنزَلَ اللّهُ عَلى إدريسَ ثَلاثينَ صَحيفَةً . وهُوَ أوَّلُ مَن خَطَّ بِالقَلَمِ ، وأَوَّلُ مَن خاطَ الثِّيابَ ولَبِسَها ، وكانَ مَن كانَ قَبلَهُ يَلبَسونَ الجُلودَ . وكانَ كُلَّما خاطَ سَبَّحَ اللّهَ وهَلَّلَهُ وكَبَّرَهُ ووَحَّدَهُ ومَجَّدَهُ . (2)

13 / 5الغَزلرسول اللّه صلى الله عليه و آله :عَمَلُ الأَبرارِ مِنَ النِّساءِ المِغزَلُ . (3)

الكافي عن اُمّ الحسن النخعيّة :مَرَّ بي أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام فَقالَ : أيُّ شَيءٍ تَصنَعينَ يا اُمَّ الحَسَنِ؟ قُلتُ : أغزِلُ ، فَقالَ : أما إنَّهُ أحَلُّ الكَسبِ _ أو مِن أحَلِّ الكَسبِ _ . (4)

تفسير العيّاشي عن محمّد بن خالد الضبّي :مَرَّ إبراهيمُ النَّخَعِيُّ عَلَى امرَأَةٍ وهِيَ جالِسَةٌ عَلى بابِ دارِها بُكرَةً ، وكانَ يُقالُ لَها : اُمُّ بَكرٍ ، وفي يَدِها مِغزَلٌ تَغزِلُ بِهِ ، فَقالَ : يا اُمَّ بَكرٍ ، أما كَبِرتِ ؟! ألَم يَأنِ لَكِ أن تَضَعي هذَا المِغَزَلَ؟! فَقالَت : وكَيفَ أضَعُهُ وسَمِعتُ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام يَقولُ : هُوَ مِن طَيِّباتِ الكَسبِ؟! (5)

.


1- .الزهد لابن حنبل : ص 64 ، المعارف لابن قتيبة : ص 55 وليس فيه «الحكيم» ، ربيع الأبرار : ج 2 ص 535 وفيه «النبيّ» بدل «الحكيم» .
2- .قصص الأنبياءللراوندي :ص79 ح61 ،بحارالأنوار :ج11ص279ح9 وراجع :مجمع البيان :ج6 ص802 .
3- .تاريخ بغداد : ج 9 ص 15 الرقم 4613 ، ربيع الأبرار : ج 2 ص 535 كلاهما عن سهل بن سعد ، كنزالعمّال : ج 4 ص 31 ح 9347 نقلاً عن ابن لال وابن عساكر ؛ تنبيه الخواطر : ج 1 ص 41 .
4- .الكافي : ج 5 ص 311 ح 32 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 382 ح 1127 وليس فيه «أو من أحلّ الكسب» .
5- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 150 ح 494 ، بحارالأنوار : ج 103 ص 53 ح 15 .

ص: 17

13 / 5 ريسندگى

الزهد، ابن حنبل_ به نقل از سعيد بن مُسَيّب _ :لقمان حكيم، خيّاط بود.

قصص الأنبياء_ به نقل از وهب بن مُنبه _ :خداوند، سى صحيفه (نوشته) را بر ادريس عليه السلام نازل كرد . او اوّلين كسى بود كه با قلم، خط نگاشت و نخستين كسى بود كه جامه دوخت و آن را پوشيد و پيش از او، مردم ، پوست مى پوشيدند . وى، هر گاه مى دوخت، خدا را تسبيح مى گفت و ستايش مى نمود و او را به يگانگى و عظمت مى ستود.

13 / 5ريسندگىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ريسندگى ، كار زنانِ نيك است.

الكافى_ به نقل از اُمّ الحسن نخعى _ :امير مؤمنان عليه السلام بر من گذشت و پرسيد: «اُمّ الحسن! چه مى كنى؟» . گفتم: مى ريسم . فرمود: «آگاه باش كه ريسندگى ، حلال ترين كسب است» يا فرمود : «از حلال ترين كسب هاست» .

تفسير العيّاشى_ به نقل از محمّد بن خالد ضبّى _ :ابراهيم نخعى، بر زنى به نام ام بكر گذشت كه صبح زود ، جلوى خانه اش نشسته بود و در دستش دوكى بود و با آن نخ مى ريسيد . گفت: اى اُمّ بكر! پير نشدى؟ آيا وقت آن نشده كه اين دوك را كنار بگذارى؟ گفت: چگونه كنار بگذارم، كه از على بن ابى طالب، امير مؤمنان عليه السلام ، شنيدم كه مى فرمود : «آن ، از پاكيزه ترين كسب هاست»؟!

.

ص: 18

13 / 6تِلكَ الاُمورُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ثَلاثٌ فيهِنَّ البَرَكَةُ : البَيعُ إلى أجَلٍ ، وَالمُقارَضَةُ ، وأخلاطُ البُرِّ بِالشَّعيرِ لِلبَيتِ لا لِلبَيعِ . (1)

.


1- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 768 ح 2289 ، مشكاة المصابيح : ج 2 ص 116 ح 2936 ، تاريخ دمشق : ج 21 ص 263 ح 4783 كلّها عن صهيب ، كنزالعمّال : ج 4 ص 47 ح 9436 .

ص: 19

13 / 6 و اين چند كار

13 / 6و اين چند كارپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در سه چيز، بركت است: فروشِ مدّت دار (نسيه دادن جنس تا وقت مقرّر) ، وام دادن ، و آميختن گندم و جو براى [ مصرف در ]خانه و نه براى فروش.

.

ص: 20

الفصل الرابع عشر : دور بعض الأذكار والعبادات والأدعية في البركة14 / 1الاِستِغفارالكتاب«وَ أَنِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَيْهِ يُمَتِّعْكُم مَّتَاعًا حَسَنًا إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى وَ يُؤْتِ كُلَّ ذِى فَضْلٍ فَضْلَهُ» . (1)

«وَيَاقَوْمِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُم مِّدْرَارًا وَ يَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلَى قُوَّتِكُمْ وَ لَا تَتَوَلَّوْاْ مُجْرِمِينَ» . (2)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن لَزِمَ الاِستِغفارَ جَعَلَ اللّهُ لَهُ مِن كُلِّ ضيقٍ مَخرَجا ، ومِن كُلِّ هَمٍّ فَرَجا ، ورَزَقَهُ مِن حَيثُ لا يَحتَسِبُ . (3)

.


1- .هود : 3 .
2- .هود : 52 .
3- .سنن أبي داود: ج 2 ص 85 ح 1518، سنن ابن ماجة: ج 2 ص 1255 ح 3819 ، السنن الكبرى: ج 3 ص 490 ح 6421 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 535 ح 2234 وفيه «أكثر» بدل «لزم» وكلّها عن ابن عبّاس ، كنزالعمّال : ج 1 ص 476 ح 2069 ؛ الجعفريّات : ص 228 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، عدّة الداعي : ص 249 عن الإمام الصادق عليه السلام ، أعلام الدين : ص 294 وفيها «أكثر» بدل «لزم» ، بحارالأنوار : ج 77 ص 172 ح 8 .

ص: 21

فصل چهاردهم : تأثير برخى از ذكرها و عبادت ها و دعاها در بركت

14 / 1 استغفار

فصل چهاردهم : تأثير برخى از ذكرها و عبادت ها و دعاها در بركت14 / 1استغفارقرآن«و اين كه از پروردگارتان آمرزش بخواهيد و به سوى او باز گرديد ، تا شما را به بهره اى نيكو تا زمانى معيّن، بهره مند سازد و به هر صاحب فضلى، پاداش نيكى اش را بدهد» .

«و اى قوم من! از پروردگارتان آمرزش بخواهيد و به سوى او باز گرديد تا باران رحمتش را از آسمان بر شما فراوان ببارد و نيرويى بر نيروى شما بيفزايد، و هرگز گنهكارانه، روى گردان نشويد» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه پيوسته آمرزش خواه باشد، خداوند براى او در هر تنگنايى، راهى براى بيرون آمدن، و در هر اندوهى، گشايشى قرار مى دهد، و از آن جا كه او نمى پندارد، روزى اش مى دهد.

.

ص: 22

عنه صلى الله عليه و آله :أكثِرُوا الِاستِغفارَ تَجلِبُوا الرِّزقَ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام_ في خُطبَةٍ لَهُ _ :قَد جَعَلَ اللّهُ سُبحانَهُ الاِستِغفارَ سَبَبا لِدُرورِ الرِّزقِ ، ورَحمَةِ الخَلقِ ، فَقالَ سُبحانَهُ : « اسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا ... » (2) ، فَرَحِمَ اللّهُ امرَأً اِستَقبَلَ تَوبَتَهُ ، وَاستَقالَ خَطيئَتَهُ ، وبادَرَ مَنِيَّتَهُ . (3)

الفرج بعد الشدّة عن أيّوب بن العبّاس بن الحسن :إنَّ أعرابِيّا شَكا إلى أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام شَكوى لَحِقَتهُ ، وضيقا فِي الحالِ ، وكَثرَةً مِنَ العِيالِ ، فَقالَ لَهُ : عَلَيكَ بِالاِستِغفارِ ؛ فَإِنَّ اللّهَ عز و جل يَقولُ : « اسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا » . فَمَضَى الرَّجُلُ وعادَ إلَيهِ فَقالَ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، إنّي قَدِ استَغفَرتُ اللّهَ كَثيرا وما أرى فَرَجا مِمّا أنَا فيهِ! فَقالَ : لَعَلَّكَ لا تُحسِنُ الاِستِغفارَ! قالَ : عَلِّمني ، فَقالَ : أخلِص نِيَّتَكَ وأَطِع رَبَّكَ وقُل : «اللّهُمَّ إنّي أستَغفِرُكَ مِن كُلِّ ذَنبٍ قَوِيَ عَلَيهِ بَدَني بِعافِيَتِكَ ، أو نالَتهُ قُدرَتي بِفَضلِ نِعمَتِكَ ، أو بَسَطتُ إلَيهِ يَدي بِسابِغِ رِزقِكَ ، أوِ اتَّكَلتُ فيهِ عِندَ خَوفي مِنهُ عَلى أمانِكَ ووَثِقتُ فيهِ بِحِلمِكَ ، وعَوَّلتُ فيهِ عَلى كَرَمِ عَفوِكَ ، اللّهُمَّ إنّي أستَغفِرُكَ مِن كُلِّ ذَنبٍ خِفتُ (4) فيهِ أمانَتي ، أو بَخَستُ فيهِ نَفسي ، أو قَدَّمتُ فيهِ لَذّاتي ، أو آثَرتُ فيهِ شَهوَتي ، أو سَعَيتُ فيهِ لِغَيري ، أوِ استَغوَيتُ إلَيهِ مَن تَبِعَني ، أو غَلَبتُ فيهِ بِفَضلِ حيلَتي ، أو أحَلتُ فيهِ عَلى مَولايَ فَلَم يُعاجِلني عَلى فِعلي ؛ إذ كُنتَ سُبحانَكَ كارِها لِمَعصِيَتي غَيرَ مُريدِها مِنّي ، لكِن سَبَقَ عِلمُكَ فِيَ بِاختِياري وَاستِعمالِ مُرادي وإيثاري ، فَحَلُمتَ عَنّي ولَم تُدخِلني فيهِ جَبرا ، ولَم تَحمِلني عَلَيهِ قَهرا ، ولَم تَظلِمني شَيئا ، يا أرحَمَ الرّاحِمينَ . يا صاحِبي في شِدَّتي ، يا مُؤنِسي في وَحدَتي ، يا حافِظي في غُربَتي ، يا وَلِيِّي في نِعمَتي . يا كاشِفَ كُربَتي ، يا مُستَمِعَ دَعوَتي ، يا راحِمَ عَبرَتي ، يا مُقيلَ عَثرَتي . يا إلهي بِالتَّحقيقِ،يا رُكنِيَ الوَثيقَ،يا جاري لِلضّيقِ ، يا مَولايَ الشَّفيقَ، يا رَبَّ البَيتِ العَتيقِ ، أخرِجني مِن حَلقِ المَضيقِ إلى سَعَةِ الطَّريقِ ، بِفَرَجٍ مِن عِندِكَ قَريبٍ وَثيقٍ،وَاكشِف عَنّي كُلَّ شِدَّةٍ وضيقٍ،وَاكفِني ما اُطيقُ وما لا اُطيقُ . اللّهُمَّ فَرِّج عَنّي كُلَّ هَمٍّ وغَمٍّ ، وأَخرِجني مِن كُلِّ حُزنٍ وكَربٍ ، يا فارِجَ الهَمِّ وكاشِفَ الغَمِّ ، ويا مُنزِلَ القَطرِ ، ويا مُجيبَ دَعوَةِ المُضطَرِّ ، يا رَحمانَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ ورَحيمَهُما ، صَلِّ عَلى خِيَرَتِكَ مِن خَلقِكَ وعَلى آلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ ، وفَرِّج عَنّي ما ضاقَ بِهِ صَدري ، وعيلَ مِنهُ صَبري ، وقَلَّت فيهِ حيلَتي ، وضَعُفَت لَهُ قُوَّتي ، يا كاشِفَ كُلِّ ضُرٍّ وبَلِيَّةٍ ، ويا عالِمَ كُلِّ سِرٍّ وخَفِيَّةٍ ، يا أرحَمَ الرّاحِمينَ ، « وَ أُفَوِّضُ أَمْرِى إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرُ بِالْعِبَادِ » (5) ، وما تَوفيقي إلّا بِاللّهِ ، عَلَيهِ تَوَكَّلتُ وهُوَ رَبُّ العَرشِ العَظيمِ» . قالَ الأَعرابِيُ : فَاستَغفَرتُ بِذلِكَ مِرارا ، فَكَشَفَ اللّهُ عَنِّيَ الغَمَّ وَالضّيقَ ، ووَسَّعَ عَلَيَ فِي الرِّزقِ ، وأَزالَ المِحنَةَ . (6)

.


1- .الخصال : ص 615 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، تحف العقول : ص 106 عن الإمام عليّ عليه السلام ، كنز الفوائد : ج 2 ص 197 وفيهما «فإنّه يجلب الرزق» ، بحارالأنوار : ج 93 ص 278 ح 6 .
2- .نوح : 10 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 143 ، أعلام الدين : ص 285 ، بحارالأنوار : ج 91 ص 313 ح 3 .
4- .وفي كنزالعمّال : «خُنتُ» مكان «خفت» وهو الأقرب.
5- .غافر : 44 .
6- .الفرج بعد الشدّة : ج 1 ص 42 ، كنزالعمّال : ج 2 ص 258 ح 3966 .

ص: 23

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بسيار استغفار كنيد تا روزى را فراهم آوريد.

امام على عليه السلام_ در يكى از سخنرانى هاى ايشان _ :خداوند سبحان، استغفار را مايه فراوانىِ روزى و رحمت مردم قرار داده و فرموده است: «از پروردگارتان آمرزش بخواهيد؛ همانا او بسيار آمرزنده است...» . پس، رحمت خدا بر كسى باد كه به توبه اش روى آورد و از خطايش پوزش طلبد و پيش از مرگش كارى بكند .

الفرج بعد الشدّة_ به نقل از ايّوب بن عبّاس بن حسن _ :باديه نشينى از رنجى كه داشت و از تنگناى زندگى و فراوانى اهل و عيال، به امير مؤمنان عليه السلام شِكوه كرد. امام عليه السلام فرمود: «استغفار كن؛ چرا كه خداوند مى فرمايد: «از پروردگارتان آمرزش بخواهيد؛ همانا او بسيار آمرزنده است» ». آن مرد رفت و بار ديگر آمد و گفت: اى امير مؤمنان! من بسيار استغفار كردم؛ ولى در كارم گشايشى نديدم. فرمود: «شايد استغفار كردن نمى دانى». گفت: مرا بياموز. فرمود: «نيّت خويش را خالص كن و از پروردگارت فرمان بردارى كن و بگو: خدايا! از هر گناهى كه بدنم با عافيت بخشىِ تو، بر انجام دادن آن ، نيرو يافته است، و از هر گناهى كه به فضل نعمت تو، بر آن ، توان يافته ام، يا در سايه روزىِ فراوان تو، به آن دست گشوده ام، يا در انجام دادن آن به بردبارى و امان تو _ آن گاه كه از آن ترس داشتم _ اعتماد كرده و به بزرگوارى و عفو تو تكيه داشته ام، از تو آمرزش مى خواهم . خداوندا! از هر گناهى كه در آن ، نسبت به امانتم خيانت كرده ام، (1) يا جان خود را ارزان فروخته ام، يا كاميابى هايم را مقدّم داشته و خواسته دلم را برگزيده ام، يا براى ديگرى سخن چينى كرده ام، يا پيروان خودم را به گم راهى كشانده ام، يا به كمك نيرنگ خويش، چيرگى يافته ام، يا بر مولاى خودم ، نيرنگ زده ام و او هم در كيفر من ، شتاب نكرده است، از تو آمرزش مى خواهم؛ چرا كه تو _ اى خداى سبحان _ نافرمانى ام را خوش نمى داشتى و آن را از من نمى خواستى ؛ ليكن پيش تر مى دانستى كه من با اختيار و اراده و گزينش خودم ، آن را انجام مى دهم. پس با من بردبارى ورزيدى و مرا به اجبار، به آن وا نداشتى و آن را به زور، بر من تحميل نكردى و هيچ ستمى به من نكردى، اى مهربان ترينِ مهربانان! اى همراه من در گرفتارى ام، اى مونس من در تنهايى ام، اى نگهبان من در غربتم، اى صاحب من در نعمتم، اى زداينده رنجم، اى شنواى دعايم، اى ترحّم كننده بر اشكم ، اى بخشاينده لغزشم، اى خداى راستينِ من، اى تكيه گاه استوارم، اى همسايه تنگنايم، اى مولاى مهربانم، اى خداى خانه عتيق (كعبه)! مرا با گشايشى نزديك و استوارْ از سوى خودت، از كام تنگنايى ، به وسعت راه ، برون آر، و هر سختى و تنگنايى را از من ، برطرف ساز، و نسبت به آنچه در توان من يا بيرون از توان من است، كفايتم كن! خدايا! هر اندوه و غمى را از من برطرف ساز و هر غصّه و رنجى را از من برون آر، اى زداينده اندوه و برطرف سازنده غم! اى فرستنده باران، اى پاسخگوى دعاى گرفتار، اى بخشاينده و مهربانِ دنيا و آخرت! بر برگزيده خود از آفريده هايت و بر دودمان پاك او، درود فرست و از من، اندوهى را كه سينه ام را تنگ كرده و صبرم را به پايان آورده و چاره ام را كاسته و توانم بر آن ناتوان شده، برطرف ساز، اى زداينده هر رنج و بلا، اى داناى هر راز و پنهان، اى مهربان ترينِ مهربانان! «و همه كارم را به خدا وا مى گذارم؛ همانا خداوند به بندگان ، بيناست» «و توفيقم جز از سوى خدا نيست» . «بر او تكيه كرده ام و او پروردگار عرش عظيم است» ». آن باديه نشين گفت: با اين دعا، بارها از خداوند ، آمرزش خواستم. پس اندوه و تنگنايىِ مرا زدود و روزى ام را افزود و رنجم را برطرف ساخت.

.


1- .ترجمه اين كلمه ، بر اساس متن كنز العمّال _ كه صحيح تر است _ انجام گرفته است .

ص: 24

الإمام الصادق عليه السلام_ لِسُفيانَ حينَ سَأَ لَهُ أن يُعَلِّمَهُ ما لَم يَفقَه _ :يا أبا عَبدِ اللّهِ ، إذا جاءَكَ ما تُحِبُّ فَأَكثِر مِنَ الحَمدِ ، وإذا جاءَكَ ما تَكرَهُ فَأَكثِر مِن «لا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ» ، وإذَا استَبطَأتَ الرِّزقَ فَأَكثِر مِنَ الاِستِغفارِ . (1)

.


1- .إحقاق الحقّ : ج 12 ص 267 .

ص: 25

امام صادق عليه السلام_ خطاب به سفيان، آن گاه كه از ايشان درخواست كرد كه به او چيزى بياموزد كه نمى دانسته است _ :اى ابو عبد اللّه ! هر گاه چيزى برايت پيش آمد كه دوست دارى، خدا را زياد ستايش كن، و هرگاه چيزى برايت پيش آمد كه دوست ندارى، زياد «لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إلّا باللّه » بگو ، و اگر روزى ات به تأخير افتاد، زياد استغفار كن.

.

ص: 26

14 / 2التَّسمِيَةرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا قالَ العَبدُ : «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» قالَ اللّهُ _ جَلَّ جَلالُهُ _ : بَدَأَ عَبدي بِاسمي ، وحَقٌّ عَلَيَّ أن اُتَمِّمَ لَهُ اُمورَهُ ، واُبارِكَ لَهُ في أحوالِهِ . (1)

14 / 3التَّحميدُ وَالصَّلاةُ عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آلهرسول اللّه صلى الله عليه و آله :كُلُّ أمرٍ ذي بالٍ لا يُبدَأُ فيهِ بِحَمدِ اللّهِ وَالصَّلاةِ عَلَيَّ فَهُوَ أقطَعُ أبتَرُ ، مَمحوقٌ مِن كُلِّ بَرَكَةٍ . (2)

14 / 4الصَّلاةرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الصَّلاةُ مِن شَرائِعِ الدّينِ ، وفيها مَرضاةُ الرَّبِّ عز و جل ، فَهِيَ مِنهاجُ الأَنبِياءِ . ولِلمُصَلّي حُبُّ المَلائِكَةِ ، وهُدىً ، وإيمانٌ ، ونورُ المَعرِفَةِ ، وبَرَكَةٌ فِي الرِّزقِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :ثَلاثٌ لَو يَعلَمُ النّاسُ ما فيهِنِّ ما اُخِذنَ إلّا بِسَهمَةٍ ؛ حِرصا عَلى ما فيهِنَّ مِنَ الخَيرِ وَالبَرَكَةِ : التَّأذينُ بِالصَّلاةِ ، وَالتَّهجيرُ بِالجَماعاتِ ، وَالصَّلاةُ في أوَّلِ الصُّفوفِ . (4)

.


1- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 300 ح 59 ، الأمالي للصدوق : ص 239 ح 253 كلاهما عن يوسف بن محمّد بن زياد وعليّ بن محمّد بن سيّار عن أبويهما عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام ، بحارالأنوار : ج 92 ص 226 ح 3 .
2- .كنزالعمّال : ج 1 ص 558 ح 2510 نقلاً عن الرهاوي عن أبي هريرة .
3- .الخصال : ص 522 ح 11 عن ضمرة بن حبيب ، بحارالأنوار : ج 82 ص 231 ح 56 .
4- .كنزالعمّال : ج 15 ص 814 ح 43235 نقلاً عن ابن النجّار عن أبي هريرة وج 16 ص 235 ح 44290 .

ص: 27

14 / 2 بسم اللَّه گفتن
14 / 3 حمد گفتن و صلوات فرستادن
14 / 4 نماز

14 / 2بسم اللّه گفتنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه بنده بگويد: بسم اللّه الرحمن الرحيم، خداى متعال مى گويد : «بنده من با نام من آغاز كرد. بر من است كه كارهايش را به انجام رسانم و او را در همه حال، بركت دهم».

14 / 3حمد گفتن و صلوات فرستادنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر امر مهمّى كه با حمد خداوند و درود فرستادن بر من آغاز نشود ، بريده و ناقص و تهى از هر بركت است.

14 / 4نمازپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نماز، از آيين هاى دين است و رضاى پروردگار، در آن است و آن، راه پيامبران است. براى نمازگزار ، محبّت فرشتگان، هدايت، ايمان، فروغ معرفت، و بركت در روزى است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه كار است كه اگر مردم مى دانستند چه [ثوابى] در آنهاست، آن سه كار جز با قرعه افكندن ، به دست نمى آمد (1) ، به شوق خير و بركتى كه در آنهاست: اذان گفتن براى نماز ، شتافتن به سوى [نماز] جماعت، و [ خواندن ]نماز در صف اوّل .

.


1- .يعنى همگان براى انجام دادن آنها مى شتافتند و در نتيجه ، لازم مى آمد كه قرعه كشى شود .

ص: 28

الكافي عن إسحاق بن يزيد :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : جُعِلتُ فِداكَ ، يَسبِقُنِي الإِمامُ بِالرَّكعَةِ فَتَكونُ لي واحِدَةٌ ولَهُ ثِنتانِ ؛ فَأَتَشَهَّدُ كُلَّما قَعَدتُ؟ فَقالَ : نَعَم ؛ فَإِنَّمَا التَّشَهُّدُ بَرَكَةٌ . (1)

14 / 5صَلاةُ اللَّيلِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :صَلاةُ اللَّيلِ مَرضاةٌ لِلرَّبِّ ، وحُبُّ المَلائِكَةِ ، وسُنَّةُ الأَنبِياءِ ، ونورُ المَعرِفَةِ ، وأَصلُ الإِيمانِ ، وراحَةُ الأَبدانِ ، وكَراهِيَةٌ لِلشَّيطانِ ، وسِلاحٌ عَلَى الأَعداءِ ، وإجابَةٌ لِلدُّعاءِ ، وقَبولُ الأَعمالِ ، وبَرَكَةٌ فِي الرِّزقِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :صَلاةُ اللَّيلِ تُحَسِّنُ الوَجهَ ، وتُحَسِّنُ الخُلُقَ ، وتُطَيِّبُ الرّيحَ ، وتُدِرُّ الرِّزقَ . (3)

عنه عليه السلام :كَذَبَ مَن زَعَمَ أنَّهُ يُصَلّي بِاللَّيلِ ويَجوعُ بِالنَّهارِ! إنَّ اللّهَ تَعالى ضَمِنَ بِصَلاةِ اللَّيلِ قوتَ النَّهارِ . (4)

.


1- .الكافي : ج 3 ص 381 ح 3 ، تهذيب الأحكام : ج 3 ص 270 ح 779 .
2- .إرشاد القلوب : ص 191 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحارالأنوار : ج 87 ص 161 ح 52 .
3- .ثواب الأعمال : ص 64 ح 8 عن معاوية بن عمّار الدهني ، الدعوات : ص 77 ح 184 ، بحارالأنوار : ج 87 ص 153 ح 31 .
4- .تهذيب الأحكام : ج 2 ص 120 ح 456 ، ثواب الأعمال : ص 64 ح 5 كلاهما عن عمر بن عليّ عن عمّه [محمّد بن عمر ]عمّن حدّثه ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 474 ح 1371 ، بحارالأنوار : ج 87 ص 153 ح 31 .

ص: 29

14 / 5 نماز شب

الكافى_ به نقل از اسحاق بن يزيد _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : امامِ جماعت، از من يك ركعت ، جلوتر است، [بدين ترتيب كه ]ركعت اوّل من و ركعت دوم اوست . آيا هر گاه نشستم ، تشهّد بخوانم؟ فرمود: «آرى ، همانا تشهّد ، بركت است».

14 / 5نماز شبپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نماز شب، [موجب] رضايت پروردگار ، دوستى با فرشتگان، سنّت پيامبران ، فروغ معرفت ، ريشه ايمان ، آسايش بدن ها، مايه ناراحتى شيطان ، سلاحى بر ضدّ دشمنان ، و مايه اجابت دعا و قبولى اعمال و بركت در روزى است.

امام صادق عليه السلام :نماز شب ، چهره را زيبا ، اخلاق را نيكو ، بو را خوش ، و روزى را سرشار مى كند.

امام صادق عليه السلام :دروغ مى گويد آن كه مى گويد نماز شب مى خواند و با اين حال ، در روز ، گرسنه است ؛ چرا كه خداى متعال به سبب نماز شب ، روزىِ روز را تضمين كرده است.

.

ص: 30

14 / 6الحَجّرسول اللّه صلى الله عليه و آله :حُجّوا تَستَغنوا . (1)

الإمام زين العابدين عليه السلام :حُجّوا وَاعتَمِروا ؛ تَصِحَّ أبدانُكُم ، وتَتَّسِع أرزاقُكُم . (2)

راجع : ص هذه الموسوعة : ج 12 ص 384 (البركة / الفصل الثالث : ما يوجب بركة العمر / نيّة الحجّ بعد الرجوع من مكّة) . الخير والبركة فيالكتاب والسنّة: ص 148 (الفصل الثاني : أسباب البركة / ما يوجب بركة العمر / استمرار الحجّ والعمرة) .

14 / 7الدُّعاءُ لِبَرَكَةِ المَنزِلِالكتاب« وَ قُل رَّبِّ أَنزِلْنِى مُنزَلًا مُّبَارَكًا وَأَنتَ خَيْرُ الْمُنزِلِينَ » . (3)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ :يا عَلِيُ ، إذا نَزَلتَ مَنزِلاً فَقُل : اللّهُمَّ أنزِلني مُنزَلاً مُبارَكا وأَنتَ خَيرُ المُنزِلينَ . (4)

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 265 ح 2387 ،المحاسن : ج 2 ص 79 ح 1203 كلاهما عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 342 عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 99 ص 11 ح 30؛ المصنّف لعبدالرزّاق : ج 5 ص 11 ح 8819 عن صفوان بن سليم ، الفردوس : ج 2 ص 130 ح 2663 عن ابن عمر ، كنزالعمّال : ج 5 ص 10 ح 11822 .
2- .الكافي : ج 4 ص 252 ح 1 عن خالد القلانسي عن الإمام الصادق عليه السلام ، ثواب الأعمال : ص 70 ح 3 عن عليّ بن أسباط رفعه إلى الإمام الصادق عليه السلام ، الدعوات : ص 76 ح 181 وفيهما «أجسامكم» بدل «أبدانكم» ، بحارالأنوار : ج 99 ص 25 ح 106 .
3- .المؤمنون : 29 .
4- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 298 ح 2508 ، المحاسن : ج 2 ص 124 ح 1345 عن الإمام الكاظم عن أبيه عن جدّه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، الخصال : ص 634 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام ، تحف العقول : ص 122 عن الإمام عليّ عليه السلام و ليس فيهما «يا عليّ ، إذا نزلت منزلاً» ، بحارالأنوار : ج 76 ص 248 ح 42 .

ص: 31

14 / 6 حج
14 / 7 دعاى بركت منزل

14 / 6حجپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :حج بگزاريد تا بى نياز شويد.

امام زين العابدين عليه السلام :حج و عمره بگزاريد تا بدن هايتان سالم و روزى هايتان افزون گردد.

ر . ك : همين دانش نامه : ج 12 ص 385 (بركت / فصل سوم : آنچه موجب بركت عمر است / نيّت دوباره به حج رفتن بعد از برگشتن) . و خير و بركت از نگاه قرآن و حديث : ص 149 (فصل سوم : اسباب نيكى / ريشه هاى عملى و اخلاقى / استمرار حج و عمره .

14 / 7دعاى بركت منزلقرآن«و بگو : پروردگارا! مرا در منزلگاهى خجسته فرود آور ، و تو بهترينِ فرود آورندگانى» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به امام على عليه السلام _ :اى على! هر گاه در جايى فرود آمدى ، بگو : «خدايا! مرا در منزلگاهى خجسته فرود آور ، و تو بهترينِ فرود آورندگانى» .

.

ص: 32

14 / 8الدُّعاءُ لِبَرَكَةِ الرِّزقِالكتاب«إِذْ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ يَاعِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ هَلْ يَسْتَطِيعُ رَبُّكَ أَن يُنَزِّلَ عَلَيْنَا مَائِدَةً مِّنَ السَّمَاءِ قَالَ اتَّقُواْ اللَّهَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ * قَالُواْ نُرِيدُ أَن نَّأْكُلَ مِنْهَا وَتَطْمَئِنَّ قُلُوبُنَا وَنَعْلَمَ أَن قَدْ صَدَقْتَنَا وَنَكُونَ عَلَيْهَا مِنَ الشَّاهِدِينَ * قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنزِلْ عَلَيْنَا مَائِدَةً مِّنَ السَّمَاءِ تَكُونُ لَنَا عِيدًا لِّأَوَّلِنَا وَءَاخِرِنَا وَءَايَةً مِّنكَ وَارْزُقْنَا وَأَنتَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ أنزَلَ مائِدَةً عَلى عيسى عليه السلام ، وبارَكَ لَهُ في أربَعَةِ أرغِفَةٍ وسُمَيكاتٍ حَتّى أكَلَ وشَبِعَ مِنها أربَعَةُ آلافٍ وسَبعُمِئَةٍ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :اللّهُمَّ اغفِر لي ذَنبي ، ووَسِّع لي في رِزقي ، وبارِك لي في ما رَزَقتَني . (3)

الإمام زين العابدين عليه السلام :اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ ، وَامنَعني مِنَ السَّرَفِ ، وحَصِّن رِزقي مِنَ التَّلَفِ ، ووَفِّر مَلَكَتي بِالبَرَكَةِ فيهِ . (4)

عنه عليه السلام_ في مُناجاتِهِ _ :اللّهُمَّ رَبَّ العالَمينَ ، وأَحكَمَ الحاكِمينَ ، وأَرحَمَ الرّاحِمينَ ، أسأَ لُكَ مِنَ الشَّهادَةِ أقسَطَها ... ومِنَ الزِّياداتِ أتَمَّها ، ومِنَ البَرَكاتِ أعَمَّها ، ومِنَ الصّالِحاتِ أعظَمَها . (5)

.


1- .المائدة : 112 _ 114 .
2- .التفسير المنسوب إلى الإمام العسكريّ عليه السلام : ص 195 ح 91 ، بحارالأنوار : ج 14 ص 249 ح 37 .
3- .سنن الترمذي : ج 5 ص 527 ح 3500 عن أبي هريرة ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 578 ح 16599 وفيه «داري» بدل «رزقي» وج 9 ص 61 ح 23248 وفيه «ذاتي» بدل «في رزقي» وكلاهما عن عبيد بن القعقاع ، المصنف لابن أبي شيبة : ج 7 ص 62 ح 2 عن أبي موسى وفيه «داري» بدل «رزقي» .
4- .الصحيفة السجّاديّة : ص 86 الدعاء 20 .
5- .بحارالأنوار : ج 94 ص 155 ح 22 نقلاً عن كتاب أنيس العابدين .

ص: 33

14 / 8 دعاى بركت روزى

14 / 8دعاى بركت روزىقرآن«آن گاه كه حواريان گفتند : اى عيسى بن مريم! آيا پروردگارت مى تواند از آسمان ، مائده اى (طعامى) بر ما فرود آورد؟ گفت : «اگر ايمان داريد ، از خدا پروا كنيد» . گفتند : مى خواهيم از آن بخوريم و دل هايمان اطمينان يابد و بدانيم كه به ما راست گفته اى و از گواهانِ بر آن باشيم . عيسى بن مريم گفت : «خدايا ، پروردگارا! بر ما طعامى از آسمان فرو فرست تا براى اوّل و آخر ما ، عيد باشد و نشانه اى از تو ؛ و ما را روزى بده ، و تو بهترينِ روزى دهندگانى»» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، سفره اى بر عيسى عليه السلام فرو فرستاد و به چهار گرده نان و چند ماهى كوچك او چندان بركت داد كه چهار هزار و هفتصد نفر ، از آن خوردند و سير شدند.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خدايا! گناهانم را بيامرز و روزى ام را وسعت بخش و در آنچه به من روزى داده اى، بركت قرار بده .

امام زين العابدين عليه السلام :خدايا! بر محمّد و خاندان او درود فرست و مرا از اسراف ، دور بدار و روزىِ مرا از تلف شدن ، نگه دار و دارايى ام را با بركت دادن در آن ، افزون بگردان .

امام زين العابدين عليه السلام_ در مناجات خويش _ :خدايا ، اى پروردگار جهانيان، اى برترينِ داوران ، و اى مهربان ترينِ مهربانان! از گواهى، عادلانه ترينش را ... و از افزوده ها ، كامل ترينش را ، و از بركت ها ، فراگيرترينش را ، و از كارهاى شايسته ، بزرگ ترينش را از تو مى خواهم.

.

ص: 34

الإمام الصادق عليه السلام_ في دُعائِهِ عِندَ زِيارَةِ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام _ :... اللّهُمَّ وأَوسِع لِفَقيرِنا مِن سَعَتِكَ ما قَضَيتَ عَلى نَفسِكَ ، وَالهُدى ما أبقَيتَنا ، وَالكَرامَةَ ما أحيَيتَنا ، وَالكَرامَةَ إذا تَوَفَّيتَنا ، وَالحِفظَ في ما يَبقى مِن عُمُرِنا ، وَالبَرَكَةَ في ما رَزَقتَنا . (1)

عنه عليه السلام_ فِي الدُّعاءِ بَعدَ الصَّلاةِ الكامِلَةِ _ :اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وما قَسَمتَ لي مِن قِسمٍ أو رَزَقتَني مِن رِزقٍ فَاجعَلهُ حَلالاً طَيِّبا ، واسِعا مُبارَكا ، قَريبَ المَطلَبِ ، سَهلَ المَأخَذِ ، في يُسرٍ مِنكَ وعافِيَةٍ ، وسَلامَةٍ وسَعادَةٍ ، إنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ . (2)

14 / 9الدُّعاءُ لِبَرَكَةِ الزَّواجِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا زُفَّت إلَى الرَّجُلِ زَوجَتُهُ واُدخِلَت إلَيهِ فَليُصَلِّ رَكعَتَينِ ، وَليَمسَح عَلى ناصِيَتِها ، ثُمَّ ليَقُل : اللّهُمَّ بارِك لي في أهلي وبارِك لَها فِيَ ، وما جَمَعتَ بَينَنا فَاجمَع بَينَنا في خَيرٍ ويُمنٍ وبَرَكَةٍ ، وإذا جَعَلتَها فُرقَةً فَاجعَلها فُرقَةً إلى كُلِّ خَيرٍ . ثُمَّ ليَقُل : الحَمدُ للّهِِ الَّذي هَدى ضَلالَتي ، وأَغنى فَقري ، ونَعَشَ خُمولي ، وأَعَزَّ ذِلَّتي ، وآوى عَيلَتي ، وزَوَّجَ عُزبَتي ، وأَخدَمَ مِهنَتي ، وآنَسَ وَحشَتي ، ورَفَعَ خَسيسَتي ؛ حَمدا كَثيرا طَيِّبا مُبارَكا عَلى ما أعطَيتَ يا رَبِّ ، وعَلى ما قَسَمتَ ، وعَلى ما أكرَمتَ . (3)

.


1- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 36 ح 74 عن يونس بن ظبيان .
2- .جمال الاُسبوع : ص 198 ، بحارالأنوار : ج 89 ص 377 ح 66 .
3- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 210 ح 772 ، الجعفريّات : ص 109 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام نحوه ، بحارالأنوار : ج 103 ص 268 ح 18 .

ص: 35

14 / 9 دعاى بركت ازدواج

امام صادق عليه السلام_ در دعاى خويش به هنگام زيارت امير مؤمنان عليه السلام _ :پروردگارا! از گشايش خويش ، آنچه را بر خود حتمى ساخته اى ، براى فقيرِ ما گشايش بخش ، و تا ما را باقى داشته اى ، هدايتمان كن ، و ما را با كرامت، زنده بدار ، و ما را با كرامت ، بميران ، و ما را در باقى مانده عمرمان نگه دار ، و در آنچه روزى مان داده اى، بركت قرار بده .

امام صادق عليه السلام_ در دعاى پس از نماز كامل _ :خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد ، درود فرست و آنچه را برايم تقسيم كرده اى يا روزى نموده اى ، حلال و پاك و فراوان و بابركت و دست يافتنى و آسان به دست آمدنى قرار بده ، به همراه آسانى و عافيت و تن درستى و سعادت از سوى خود ؛ همانا تو بر هر چيز ، توانايى.

14 / 9دعاى بركت ازدواجپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :[در شب زفاف،] هر گاه همسرِ كسى را نزد او فرستادند ، دو ركعت نماز بخواند و دست بر پيشانى زن بكشد و بگويد : «خدايا! براى من در همسرم و براى همسرم در من ، بركت قرار ده و تا آن گاه كه ميان ما را جمع مى كنى ، با خير و خُجستگى و بركت باشد ، و اگر ميان ما جدايى انداختى ، جدايى را به سوى هر نيكى قرار بده» . سپس بگويد : «سپاس ، خدايى را كه از گم راهى ، هدايتم نمود ، فقرم را برطرف ساخت ، بى حالىِ مرا نشاط بخشيد ، ذلّتم را عزّت قرار داد ، از تنگ دستى پناهم داد ، مرا از بى همسرى در آورد ، حرفه اى را به خدمت من گماشت ، تنهايى ام را مونس بخشيد ، و پستى ام را رفعت بخشيد ؛ سپاسى فراوان ، پاك و خجسته براى آنچه عطا كردى _ اى پروردگار من _ و براى آنچه قسمت (روزى) نمودى و براى آنچه كرامت بخشيدى».

.

ص: 36

الكافي عن أبي عبد اللّه البرقيّ رفعه :لَمّا زَوَّجَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فاطِمَةَ عليهاالسلام قالوا : بِالرِّفاءِ وَالبَنينَ ، فَقالَ : لا بَل عَلَى الخَيرِ وَالبَرَكَةِ . (1)

عمل اليوم والليلة للنسائي عن ابن بريدة عن أبيه :إنَّ نَفَرا مِنَ الأَنصارِ قالوا لِعَلِيٍ عليه السلام : عِندَكَ فاطِمَةُ؟ فَدَخَلَ عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَسَلَّمَ عَلَيهِ ، فَقالَ : ما حاجَةُ ابنِ أبي طالِبٍ؟ قالَ : ذَكَرتُ فاطِمَةَ بِنتَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، قالَ : مَرحَبا وأَهلاً ، لَم يَزِدهُ عَلَيها ، فَخَرَجَ إلَى الرَّهطِ مِنَ الأَنصارِ يَنتَظِرونَهُ ، فَقالوا : ما وَراءَكَ؟ قالَ : ما أدري ، غَيرَ أنَّهُ قالَ لي : مَرحَبا وأَهلاً ، قالوا : يَكفيكَ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله إحداهُما ؛ قَد أعطاكَ الأَهلَ وأَعطاكَ الرُّحبَ . فَلَمّا كانَ بَعدَ ذلِكَ بَعدَما زَوَّجَهُ قالَ : يا عَلِيُّ ، إنَّهُ لابُدَّ لِلعُرسِ مِن وَليمَةٍ . قالَ سَعدٌ : عِندي كَبشٌ ، وجَمَعَ لَهُ رَهطٌ مِنَ الأَنصارِ آصُعا مِن ذُرَةٍ . قالَ : فَلَمّا كانَ لَيلَةُ البِناءِ قالَ : لا تُحدِث شَيئا حَتّى تَلقاني ، فَدَعَا النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله بِماءٍ فَتَوَضَّأَ مِنهُ ثُمَّ أفرَغَهُ عَلى عَلِيٍ ، فَقالَ : اللّهُمَّ بارِك فيهِما ، وبارِك عَلَيهِما ، وبارِك لَهُما في شِبلِهِما . (2)

الكافي عن أبي بصير :قالَ لي أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : إذا تَزَوَّجَ أحَدُكُم كَيفَ يَصنَعُ؟ قُلتُ : لا أدري ، قالَ : إذا هَمَّ بِذلِكَ فَليُصَلِّ رَكعَتَينِ ويَحمَدِ اللّهَ ، ثُمَّ يَقولُ : اللّهُمَّ إنّي اُريدُ أن أتَزَوَّجَ ، فَقَدِّر لي مِنَ النِّساءِ أعَفَّهُنَّ فَرجا ، وأَحفَظَهُنَّ لي في نَفسِها وفي مالي ، وأَوسَعَهُنَّ رِزقا ، وأَعظَمَهُنَّ بَرَكَةً . (3)

.


1- .الكافي : ج 5 ص 568 ح 52 ، بحارالأنوار : ج 43 ص 144 ح 46 وراجع : كنزالعمّال : ج 16 ص 484 ح 45571 و 45572 .
2- .عمل اليوم والليلة للنسائي : ص 253 ح 258 ، عمل اليوم والليلة لابن السني : ص 214 ح 605 وفيه إلى «وأعطاك الرحب» ، المعجم الكبير : ج 2 ص 20 ح 1153 وفيه «بنائهما» بدل «شبلهما» ، الصواعق المحرقة : ص 234 وفيه «نسلهما» بدل «شبلهما» ، كنزالعمّال : ج 13 ص 681 ح 37745 نقلاً عن الروياني وابن عساكر ؛ كشف الغمّة : ج 1 ص 365 ، بحارالأنوار : ج 43 ص 137 ح 34 .
3- .الكافي : ج 3 ص 482 ح 2 وج 5 ص 501 ح 3 عن أبي بصير عن الإمام الباقر عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 394 ح 4387 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 407 ح 1627 وفيه «فأقدر» بدل «فقدّر» .

ص: 37

الكافى_ به نقل از ابو عبد اللّه برقى _ :چون پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فاطمه عليهاالسلام را به همسرى داد ، گفتند : با سازش و با اولاد باشد! فرمود : «نه ؛ بلكه [بگوييد :] با خير و با بركت باشد!».

عمل اليوم و الليلة ، نسايى_ به نقل از ابو بريده ، از پدرش _ :گروهى از انصار به على عليه السلام گفتند : آيا فاطمه نزد توست؟ [على عليه السلام ] نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و سلام داد . پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد : «پسر ابو طالب ، چه كار دارد؟» . گفت : [ براى ازدواج، ]به ياد فاطمه دختر پيامبر خدا ، افتادم. پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «خوش آمدى!» و بيش از آن نفرمود . على عليه السلام نزد آن گروه از انصار كه منتظرش بودند ، باز گشت. گفتند : چه خبر؟ گفت : نمى دانم ، جز اين كه به من فرمود : «خوش آمدى!» . گفتند : از پيامبر خدا ، يكى از اين دو براى تو بس است . او به تو ، هم همسر داده و هم گشايش. پس از آن ، آن هنگام كه پيامبر صلى الله عليه و آله على عليه السلام را همسر مى داد ، فرمود : «اى على! براى عروسى ، مهمانى لازم است» . سعد گفت : من قوچى دارم . نيز گروهى از انصار ، چند صاع (1) ذرّت فراهم آوردند. چون شب عروسى شد ، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «كارى نكن ، تا مرا ديدار كنى» و آن گاه آبى طلبيد و با آن ، وضو گرفت . سپس آن را به روى على عليه السلام ريخت و چنين دعا كرد : «خدايا! بر اين دو ، مبارك گردان . بر اين دو ، مبارك گردان ، و براى اين دو و فرزندانشان مبارك گردان» .

الكافى_ به نقل از ابو بصير _ :امام صادق عليه السلام به من فرمود : «وقتى يكى از شما ازدواج مى كند ، چه مى كند؟» . گفتم : نمى دانم . فرمود : «هر گاه به ازدواج تصميم گرفت ، دو ركعت نماز بخواند و خدا را سپاس گويد . سپس بگويد : خداوندا! من مى خواهم ازدواج كنم . از زنان ، آن را كه پاك دامن تر ، خودنگهدارتر ، مال نگهدارتر ، خوش روزى تر ، و بابركت تر است ، برايم مقدّر ساز » .

.


1- .صاع ، پيمانه اى است كه چهار مُد بگيرد . هر مد ، يك چارك (حدود ده سير) است .

ص: 38

14 / 10الدُّعاءُ لِبَرَكَةِ الصَّبِيِّسنن أبي داود عن عائشة :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يُؤتى بِالصِّبيانِ ، فَيَدعو لَهُم بِالبَرَكَةِ . (1)

فضائل الصحابة لابن حنبل عن مدرك أبي الحجّاج :رَأَيتُ عَلِيّا لَهُ وَفرَةٌ ، واُتِيَ بِصَبِيٍ فَبَرَكَ عَلَيهِ ومَسَحَ عَلى رَأسِهِ . (2)

14 / 11الدُّعاءُ لِبَرَكَةِ الزَّرعِالإمام الصادق عليه السلام :إذا أرَدتَ أن تَزرَعَ زَرعا فَخُذ قَبضَةً مِنَ البَذرِ وَاستَقبِلِ القِبلَةَ وقُل : «أَفَرَءَيْتُم مَّا تَحْرُثُونَ * ءَأَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ» (3) ثَلاثَ مَرّاتٍ ، ثُمَّ تَقولُ : «بَلِ اللّهُ الزّارِعُ» ثَلاثَ مَرّاتٍ ، ثُمَّ قُل : «اللّهُمَّ اجعَلهُ حَبّا مُبارَكا وَارزُقنا فيهِ السَّلامَةَ» ثُمَّ انثُرِالقَبضَةَ الَّتي في يَدِكَ فِي القَراحِ . (4)

14 / 12الدُّعاءُ لِبَرَكَةِ اليَومِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ كانَ يَقولُ عِندَ استيقاظِهِ مِن نَومِهِ _ :اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ خَيرَ هذَا اليَومِ ونورَهُ ، وهُداهُ وبَرَكَتَهُ ، وطَهورَهُ ومُعافاتَهُ ، اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ خَيرَهُ وخَيرَ ما فيهِ ، وأَعوذُ بِكَ مِن شَرِّهِ وشَرِّ ما بَعدَهُ . (5)

.


1- .سنن أبي داود : ج 4 ص 328 ح 5106 .
2- .فضائل الصحابة لابن حنبل : ج 2 ص 556 ح 937 .
3- .الواقعة : 63 و 64 .
4- .الكافي : ج 5 ص 262 ح 1 عن ابن بكير ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 161 ح 2394 ، بحارالأنوار : ج 103 ص 67 ح 18 نقلاً عن كشف الغمّة وكلاهما عن الإمام الباقر عليه السلام نحوه .
5- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 94 ح 181 ، بحارالأنوار : ج 16 ص 253 .

ص: 39

14 / 10 دعاى بركت كودك
14 / 11 دعاى بركت كِشت
14 / 12 دعاى بركت روز

14 / 10دعاى بركت كودكسنن أبى داوود_ به نقل از عايشه _ :كودكان را نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى آوردند . ايشان براى آنان دعا مى كرد كه بركت يابند .

فضائل الصحابة، ابن حنبل_ به نقل از مُدرك (پدر حَجّاج) _ :على عليه السلام را ديدم كه موى سرش تا گوشش رسيده بود . كودكى را نزد او آوردند . او تبرّكش نمود و بر سرش دست كشيد.

14 / 11دعاى بركت كِشتامام صادق عليه السلام :هر گاه خواستى زراعت كنى ، مشتى از بذر را بگير ، رو به قبله بِايست و سه بار بگو : «آيا آنچه را كِشت مى كنيد، ملاحظه كرده ايد؟ آيا شما آن را [ بى يارى ما ]مى كاريد ، يا ماييم كه زراعت مى كنيم؟» . آن گاه سه بار مى گويى : «بلكه خداست كه مى كارد». سپس بگو : «خدايا! آن را دانه اى بابركت قرار ده و به ما در آن ، سلامت بخش» . آن گاه آن مشت [بذر] را كه در دست توست ، به مزرعه بيفشان.

14 / 12دعاى بركت روزپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ وقتى از خواب بيدار مى شد، اين دعا را مى خوانْد _ :پروردگارا ! از تو خير و روشنى ، و هدايت و بركت ، و پاكى و عافيتِ اين روز را مى طلبم . خدايا! از تو خيرِ اين روز و خير آنچه را در آن است ، مى خواهم و از شرّ اين روز و شرّ آنچه پس از آن است ، به تو پناه مى برم .

.

ص: 40

الإمام الصادق عليه السلام_ لِعَمّارٍ السّاباطِيِّ _ :تَقولُ إذا طَلَعَ الفَجرُ : الحَمدُ للّهِِ فالِقِ الإِصباحِ ، سُبحانَ رَبِّ المَساءِ وَالصَّباحِ ، اللّهُمَّ صَبِّح آلَ مُحَمَّدٍ بِبَرَكَةٍ وعافِيَةٍ ، وسُرورٍ وقُرَّةِ عَينٍ ، اللّهُمَّ إنَّكَ تُنَزِّلُ بِاللَّيلِ وَالنَّهارِ ما تَشاءُ ، فَأَنزِل عَلَيَ وعَلى أهلِ بَيتي مِن بَرَكَةِ السَّماواتِ وَالأَرضِ ، رِزقا حَلالاً ، طَيِّبا واسِعا ، تُغنيني بِهِ عَن جَميعِ خَلقِكَ . (1)

الإمام الكاظم عليه السلام :اللّهُمَّ ولِكُلِّ مُتَوَسِّلٍ ثَوابٌ ، ولِكُلِّ ذي شَفاعَةٍ حَقٌّ ، فَأَسأَ لُكَ بِمَن جَعَلتَهُ إلَيكَ سَبَبي ، وقَدَّمتَهُ أمامَ طَلِبَتي ، أن تُعَرِّفَني بَرَكَةَ يَومي هذا وعامي هذا وشَهري هذا . (2)

14 / 13الدُّعاءُ لِبَرَكَةِ الشَّهرِالإمام عليّ عليه السلام :إذا رَأَيتَ الهِلالَ فَلا تَبرَح وقُل : اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ خَيرَ هذَا الشَّهرِ ، وفَتحَهُ ونورَهُ ونَصرَهُ وبَرَكَتَهُ وطَهورَهُ ورِزقَهُ ، وأَسأَ لُكَ خَيرَ ما فيهِ وخَيرَ ما بَعدَهُ ، وأَعوذُ بِكَ مِن شَرِّ ما فيهِ وشَرِّ ما بَعدَهُ ، اللّهُمَّ أدخِلهُ عَلَينا بِالأَمنِ وَالإِيمانِ ، وَالسَّلامَةِ وَالإِسلامِ ، وَالبَرَكَةِ وَالتَّوفيقِ لِما تُحِبُّ وتَرضى . (3)

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 501 ح 1438 عن عمّار بن موسى الساباطي ، مصباح المتهجّد : ص 199 ح 282 من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام و ليس فيه «حلالاً طيّبا» ، بحارالأنوار : ج 87 ص 356 ح 23 و 24 .
2- .مُهَج الدعوات : ص 283 عن عليّ بن مهزيار وص 305 عن يونس بن بكير عن الإمام الرضا عليه السلام و فيه «وسيلتي إليك» بدل «إليك سببي» ، بحارالأنوار : ج 94 ص 183 ح 11 وص 348 ح 4 .
3- .الكافي : ج 4 ص 76 ح 8 ، تهذيب الأحكام : ج 4 ص 197 ح 564 وليس فيه «وفتحه» وكلاهما عن الحسين بن مختار مرفوعا ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 100 ح 1845 ، مصباح المتهجّد : ص 541 ح 627 ، المصباح للكفعمي : ص 745 وليس فيهما «وفتحه» وراجع : كنزالعمّال : ج 8 ص 596 ح 24310 .

ص: 41

14 / 13 دعاى بركت ماه

امام صادق عليه السلام_ به عمّار ساباطى _ :وقتى صبح دميد ، مى گويى : «سپاس ، خدايى را كه شكافنده صبح است . منزّه است پروردگار شام و بامداد . خدايا! بامدادِ خاندان محمّد را با بركت و عافيت و خوشى و چشم روشنى، قرار بده . خدايا! تو در شب و روز ، آنچه مى خواهى ، فرو مى فرستى . پس بر من و خانواده ام، از بركت آسمان ها و زمين ، روزى اى حلال و پاك و گسترده نازل بگردان كه مرا به سبب آن ، از همه آفريده هايت بى نياز سازى» .

امام كاظم عليه السلام :خدايا! هر توسّل جويى ، پاداشى دارد و هر صاحب شفاعتى ، حقّى . تو را مى خوانم ، به حقّ آن كسى كه او را براى من وسيله (دستاويز) قرار داده اى و او را در پيشگاه خواسته ام مقدّم داشته اى، كه بركت امروز و امسال و اين ماه را به من بشناسانى .

14 / 13دعاى بركت ماهامام على عليه السلام :هر گاه ماه نو را ديدى ، همان دم بگو : «پروردگارا ! از تو ، خير و گشايش و روشنى و يارى و بركت و پاكى و روزىِ اين ماه را مى خواهم ، و از تو ، خير آنچه را در اين ماه و پس از آن است ، مى طلبم ، و از شرّ اين ماه و آنچه پس از آن است ، به تو پناه مى برم. خدايا! آن را با ايمنى ، ايمان ، تن درستى ، اسلام ، بركت ، و توفيق بر آنچه دوست دارى و مى پسندى ، بر ما وارد كن» .

.

ص: 42

رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ إذا رَأَى الهِلالَ _ :اللّهُمَّ بارِك لَنا في شَهرِنا هذَا الدّاخِلِ . (1)

شعب الإيمان عن أنس :كانَ النَّبِيُ صلى الله عليه و آله إذا دَخَلَ رَجَبٌ قالَ : اللّهُمَّ بارِك لَنا في رَجَبٍ وشَعبانَ ، وبَلِّغنا رَمَضانَ . (2)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ مِن دُعائِهِ إذا نَظَرَ إلَى الهِلالِ _ :أسأَلُ اللّهَ رَبّي ورَبَّكَ ، وخالِقي وخالِقَكَ ، ومُقَدِّري ومُقَدِّرَكَ ، ومُصَوِّري ومُصَوِّرَكَ ، أن يُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ ، وأَن يَجعَلَكَ هِلالَ بَرَكَةٍ لا تَمحَقُهَا الأَيّامُ ... هِلالَ سَعدٍ لا نَحسَ فيهِ ، ويُمنٍ لا نَكَدَ مَعَهُ . (3)

14 / 14الدُّعاءُ لِبَرَكَةِ القَضاءِ وَالقَدَرِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :اللّهُمَّ اجعَلني أخشاكَ حَتّى كَأَنّي أراكَ أبَدا حَتّى ألقاكَ ، وأَسعِدني بِتَقواكَ ولا تُشقِني بِمَعصِيَتِكَ ، وخِر لي في قَضائِكَ وبارِك لي في قَدَرِكَ ، حَتّى لا اُحِبَّ تَعجيلَ ما أخَّرتَ ولا تَأخيرَ ما عَجَّلتَ . (4)

.


1- .تاريخ دمشق : ج 12 ص 239 ح 2931 عن زياد ؛ الإقبال : ج 1 ص 66 عن الإمام الصادق عليه السلام وليس فيه «الداخل» .
2- .شُعَب الإيمان : ج 3 ص 375 ح 3815 ، المعجم الأوسط : ج 4 ص 189 ح 3939 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 557 ح 2346 وفيه «إذا دخل رجل» بدل «إذا دخل رجب» و «وبارك لنا في» بدل «وبلّغنا» ، كنزالعمّال : ج 7 ص 79 ح 18049 ؛ الإقبال : ج 3 ص 173 وفيه «إذا رأى هلال رجب» بدل «إذا دخل رجب» ، بحارالأنوار : ج 98 ص 376 ح 1 .
3- .الصحيفة السجّاديّة : ص 163 الدعاء 43 ، المصباح للكفعمي : ص 746 ، الأمالي للطوسي : ص 496 ح 1086 عن إسحاق بن جعفر عن الإمام الكاظم عن أبيه عن جدّه عنه عليهم السلام ، مصباح المتهجّد : ص 542 ح 628 وفيهما من «جعلك اللّه هلال بركة ...» ، بحارالأنوار : ج 96 ص 379 ح 4 .
4- .المعجم الأوسط : ج 6 ص 121 ح 5982 عن أبي هريرة ؛ الكافي : ج 2 ص 577 ح 1 عن جندب عن الإمام الصادق عليه السلام ، الإقبال : ج 2 ص 78 ، البلد الأمين : ص 253 وليس فيها «أبدا حتّى ألقاك» و كلاهما عن الإمام زين العابدين عليه السلام .

ص: 43

14 / 14 دعاى بركت قضا و قدر

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ وقتى ماه نو را مى ديد _ :خدايا! اين ماه را كه بر ما وارد مى شود ، برايمان مبارك گردان .

شعب الإيمان_ به نقل از اَنَس _ :هر گاه ماه رجب وارد مى شد ، پيامبر صلى الله عليه و آله مى فرمود : «خدايا! رجب و شعبان را بر ما مبارك كن و ما را به رمضان برسان» .

امام زين العابدين عليه السلام_ از دعاهاى ايشان ، وقتى به ماه نو مى نگريست _ :از پروردگار من و پروردگار تو ، از پروردگار من و آفريدگار تو ، از تقديرگر من و تقديرگر تو ، و از تصويرگر من و تصويرگر تو مى خواهم كه بر محمّد و خاندان او درود فرستد و تو را هلال بركتى قرار دهد كه [گذشتِ] روزها آن [بركت] را نابود نمى سازند ... ؛ هلال ميمنتى كه رنج و بدبختى با آن نيست ، و هلال سعادتى كه نُحوستى در آن نيست .

14 / 14دعاى بركت قضا و قدرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خدايا! مرا چنان كن كه از تو بترسم ، تا آن جا كه گويا تو را مى بينم ، هميشه تا هنگامى كه ديدارت مى كنم ؛ و مرا با پروامندى از خودت ، سعادتمند كن و با نافرمانى ات ، به شقاوتم ميفكن ؛ و در حكم خويش برايم خوبى را برگزين و در تقدير خود ، برايم مباركى قرار بده ، تا دوست نداشته باشم كه آنچه تو به تأخيرش انداخته اى ، پيش افتد و نه آنچه تو پيش افكنده اى ، به تأخير افتد .

.

ص: 44

الإمام الباقر عليه السلام :إذا خَرَجتَ مِن بَيتِكَ فَقُل : ... اللّهُمَّ بارِك لَنا في قَدَرِكَ ، ورَضِّنا بِقَضائِكَ ، حَتّى لا نُحِبَّ تَعجيلَ ما أخَّرتَ ولا تَأخيرَ ما عَجَّلتَ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام_ مِن دُعائِهِ يَومَ عَرَفَةَ _ :اللّهُمَّ بارِك لي في قَدَرِكَ ، ورَضِّني بِقَضائِكَ ، اللّهُمَّ افتَح مَسامِعَ قَلبي لِذِكرِكَ ، وَارزُقني شُكرا وتَوفيقا وعِبادةً وخَشيَةً ، يارَبَّ العالَمينَ . (2)

.


1- .الكافي : ج 5 ص 488 ح 2 عن محمّد بن عجلان ، تهذيب الأحكام : ج 3 ص 75 ح 233 عن عبد اللّه بن السرّاج عن رجل عن الإمام الصادق عليه السلام ، المقنعة : ص 178 ، مصباح المتهجّد : ص 548 ح 639 كلاهما من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، فتح الأبواب : ص 162 عن أحمد بن محمّد بن يحيى عن الإمام الصادق عليه السلام ، الكافي : ج 2 ص 578 ح 1 عن عبد اللّه بن جندب عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، بحارالأنوار : ج 97 ص 376 ؛ المعجم الأوسط : ج 6 ص 121 ح 5982 عن أبي هريرة نحوه .
2- .الإقبال : ج 2 ص 129 عن سلمة بن الأكوع ، بحارالأنوار : ج 98 ص 247 .

ص: 45

امام باقر عليه السلام :هر گاه از خانه ات بيرون رفتى ، بگو : « ... پروردگارا! تقديرت را بر ما مبارك گردان و ما را به قضاى خويش راضى ساز ، تا دوست نداشته باشيم كه آنچه تو به تأخير انداخته اى ، پيش افتد و نه آنچه تو پيش افكنده اى ، به تأخير افتد».

امام صادق عليه السلام_ در دعاى روز عَرَفه _ :خدايا! تقديرت را بر من ، مبارك گردان ، و مرا به قضاى خويش راضى ساز . خدايا! گوش هاى دلم را به ياد خودت باز كن ، و مرا شكرگزارى و توفيق و عبادت و خشيت ، روزى گردان ، اى پروردگار جهانيان!

.

ص: 46

الفصل الخامس عشر : نماذج من بركات الدّعاء15 / 1بَرَكاتُ دُعاءِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آلهالمناقب لابن شهرآشوب :مَرَّ النَّبِيُ صلى الله عليه و آله بِعَبدِ اللّهِ بنِ جَعفَرٍ وهُوَ يَصنَعُ شَيئا مِن طينٍ مِن لُعَبِ الصِّبيانِ ، فَقالَ : ما تَصنَعُ بِهذا؟ قالَ : أبيعُهُ . قالَ : ما تَصنَعُ بِثَمَنِهِ؟ قالَ : أشتَري رُطَبا فَآكُلُهُ . فَقالَ لَهُ النَّبِيُ صلى الله عليه و آله : اللّهُمَّ بارِك لَهُ في صَفقَةِ يَمينِهِ . فَكانَ يُقالُ : مَا اشتَرى شَيئا قَطُّ إلّا رَبِحَ فيهِ ، فَصارَ أمرُهُ إلى أن يُمَثَّلَ بِهِ ، فَقالوا : عَبدُ اللّهِ بنُ جَعفَرٍ الجَوادُ ، وكانَ أهلُ المَدينَةِ يَتَدايَنونَ بَعضُهُم مِن بَعضٍ إلى أن يَأتِيَ عَطاءُ عَبدِ اللّهِ بنِ جَعفَرٍ . (1)

سنن أبي داود عن حكيم بن حزام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله بَعَثَ مَعَهُ بِدينارٍ يَشتَري لَهُ اُضحِيَّةً،فَاشتَراها بِدينارٍ وباعَها بِدينارَينِ،فَرَجَعَ فَاشتَرى اُضحِيَّةً بِدينارٍ وجاءَ بِدينارٍ إلَى النَّبِيِ صلى الله عليه و آله ، فَتَصَدَّقَ بِهِ النَّبِيُ صلى الله عليه و آله ودَعا لَهُ أن يُبارَكَ لَهُ في تِجارَتِهِ . (2)

.


1- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 1 ص 84 ، بحارالأنوار : ج 18 ص 17 ح 45 .
2- .سنن أبي داود : ج 3 ص 256 ح 3386 ، السنن الكبرى : ج 6 ص 186 ح 11618 ؛ الأمالي للطوسي : ص 399 ح 890 ، بحارالأنوار : ج 103 ص 136 ح 4 .

ص: 47

فصل پانزدهم : نمونه هاى از بركات دعا

15 / 1 بركت هاى دعاى پيامبرصلى الله عليه وآله

فصل پانزدهم : نمونه هاى از بركات دعا15 / 1بركت هاى دعاى پيامبر صلى الله عليه و آلهالمناقب ، ابن شهرآشوب :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بر عبد اللّه بن جعفر گذشت كه با گِل ، اسباب بازى كودكانه مى ساخت . فرمود : «با اين ، چه مى كنى؟» . گفت : آن را مى فروشم . فرمود : «با پول آن ، چه مى كنى؟» . گفت : خرما مى خرم و مى خورم . پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «خدايا ! در كسب و كار او بركت قرار ده» . گفته مى شد : او هرگز چيزى نخريد ، مگر اين كه در آن ، سود برد و كارش به آن جا رسيد كه ضرب المثل شد و مى گفتند : عبد اللّه بن جعفرِ بخشنده . مردم مدينه از يكديگر وام مى گرفتند ، تا آن گاه كه عطاى عبد اللّه بن جعفر [از بيت المال] برسد .

سنن أبى داوود_ در باره حكيم بن حزام _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، دينارى به او داد تا براى ايشان يك قربانى بخرد . او قربانى را به يك دينار خريد و آن را به دو دينار فروخت و برگشت . دوباره يك قربانى به يك دينار خريد و دينار ديگر را براى پيامبر صلى الله عليه و آله آورد . پيامبر خدا هم آن را صدقه داد و براى او دعا كرد كه در تجارتش بركت يابد.

.

ص: 48

مسند ابن حنبل عن أبي عمرة الأنصاري :كُنّا مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله في غُزاةٍ ، فَأَصابَ النّاسَ مَخمَصَةٌ، فَاستَأذَنَ النّاسُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله في نَحرِ بَعضِ ظُهورِهِم، وقالوا : يُبَلِّغُنَا اللّهُ بِهِ ، فَلَمّا رَأى عُمَرُ بنُ الخَطّابِ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قَد هَمَّ أن يَأذَنَ لَهُم في نَحرِ بَعضِ ظَهرِهِم قالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، كَيفَ بِنا إذا نَحنُ لَقينَا القَومَ غَدا جِياعا أرجالاً؟ ولكِن إن رَأَيتَ يا رَسولَ اللّهِ أن تَدعُوَ لَنا بِبَقايا أزوادِهِم فَتَجمَعَها ثُمَّ تَدعُوَ اللّهَ فيها بِالبَرَكَةِ ؛ فَإِنَّ اللّهَ _ تَبارَكَ وتَعالى _ سَيُبَلِّغُنا بِدَعوَتِكَ _ أو قالَ : سَيُبارِكُ لَنا في دَعوَتِكَ _ فَدَعَا النَّبِيُ صلى الله عليه و آله بِبَقايا أزوادِهِم ، فَجَعَلَ النّاسُ يَجيؤونَ بِالحَثيَةِ مِنَ الطَّعامِ وفَوقَ ذلِكَ ، وكانَ أعلاهُم مَن جاءَ بِصاعٍ مِن تَمرٍ فَجَمَعَها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله . ثُمَّ قامَ فَدَعا ما شاءَ اللّهُ أن يَدعُوَ ، ثُمَّ دَعَا الجَيشَ بِأَوعِيَتِهِم فَأَمَرَهُم أن يَحتَثوا ، فَما بَقِيَ فِي الجَيشِ وِعاءٌ إلّا مَلَؤوهُ وبَقِيَ مِثلُهُ ، فَضَحِكَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَتّى بَدَت نَواجِذُهُ ، فَقالَ : أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وأَنّي رَسولُ اللّهِ ، لا يَلقَى اللّهَ عَبدٌ مُؤمِنٌ بِهِما إلّا حُجِبَت عَنهُ النّارُ يَومَ القِيامَةِ . (1)

الإمام الكاظم عليه السلام_ في بَيانِ مُعجِزاتِ النَّبِيِ صلى الله عليه و آله لِنَفَرٍ مِنَ اليَهودِ _ :إنَّهُ نَزَلَ بِاُمِّ شَريكٍ ، فَأَتَتهُ بِعُكَّةٍ فيها سَمنٌ يَسيرٌ ، فَأَكَلَ هُوَ وأَصحابُهُ ، ثُمَّ دَعا لَها بِالبَرَكَةِ ، فَلَم تَزَلِ العُكَّةُ تَصُبُّ سَمنا أيّامَ حَياتِها . (2)

المستدرك على الصحيحين عن هشام بن حبيش بن خويلد :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله خَرَجَ مِن مَكَّةَ مُهاجِرا إلَى المَدينَةِ وأَبو بَكرٍ ومَولى أبي بَكرٍ عامِرُ بنُ فُهَيرَةَ ودَليلُهُمَا اللَّيثِيُ عَبدُ اللّهِ بنُ اُرَيقِطٍ ، مَرّوا عَلى خَيمَتَي اُمِّ مَعبَدٍ الخُزاعِيَّةِ ، وكانَتِ امرَأَةً بَرزَةً جَلدَةً تَحتَبي بِفِناءِ الخَيمَةِ ثُمَّ تَسقي وتُطعِمُ ، فَسَأَلوها لَحما وتَمرا لِيَشتَروا مِنها ، فَلَم يُصيبوا عِندَها شَيئا مِن ذلِكَ ، وكانَ القَومُ مُرمِلينَ مُسنِتينَ ، فَنَظَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى شاةٍ في كِسرِ الخَيمَةِ ، فَقالَ : ما هذِهِ الشّاةُ يا اُمَّ مَعبَدٍ؟ قالَت : شاةٌ خَلَّفَهَا الجَهدُ عَنِ الغَنَمِ ، قالَ : هَل بِها مِن لَبَنٍ؟ قالَت : هِيَ أجهَدُ مِن ذلِكَ ، قالَ : أتَأذَنينَ لي أن أحلُبَها؟ قالَت : بِأَبي أنتَ واُمّي إن رَأَيتَ بِها حَلَبا فَاحلُبها . فَدَعا بِها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَمَسَحَ بِيَدِهِ ضَرعَها وسَمَّى اللّهَ تَعالى ودَعا في شاتِها فَتَفاجَت عَلَيهِ ودَرَّت فَاجتَرَّت ، فَدَعا بِإِناءٍ يُربِضُ الرَّهطَ ، فَحَلَبَ فيهِ ثَجّا حَتّى عَلاهُ البَهاءُ ، ثُمَّ سَقاها حَتّى رَوِيَت وسَقى أصحابَهُ حَتّى رَووا وشَرِبَ آخِرُهُم حَتّى أراضوا . ثُمَّ حَلَبَ فيهِ الثّانِيَةَ عَلى هِدَةٍ (3) حَتّى مَلَأَ الإِناءَ ، ثُمَّ غادَرَهُ عِندَها ، ثُمَّ بايَعَها وَارتَحَلوا عَنها . فَقَلَّ ما لَبِثَت حَتّى جاءَها زَوجُها أبو مَعبَدٍ لِيَسوقَ أعنُزا عِجافا ؛ يَتَساوَكنَ هِزالاً ؛ مُخُّهُنَّ قَليلٌ ، فَلَمّا رَأى أبو مَعبَدٍ اللَّبَنَ أعجَبَهُ ، قالَ : مِن أينَ لَكِ هذا يا اُمَّ مَعبَدٍ وَالشّاءُ عازِبٌ حائِلٌ ، ولا حَلوبَ فِي البَيتِ؟ قالَت : لا وَاللّهِ إلّا أنَّهُ مَرَّ بِنا رَجُلٌ مُبارَكٌ مِن حالِهِ كَذا وكَذا . (4)

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 5 ص 264 ح 15449 ، الطبقات الكبرى : ج 1 ص 180 ، الزهد لابن المبارك : ص 321 ح 917 ، المعجم الكبير : ج 1 ص 211 ح 575 نحوه وراجع : صحيح ابن حبان : ج 1 ص 454 ح 221 .
2- .قرب الإسناد : ص 329 ح 1228 عن معمر عن الإمام الرضا عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 17 ص 235 وراجع : المناقب لابن شهرآشوب : ج 1 ص 103 .
3- .في بعض المصادر «على بدء» بدل «على هدة» .
4- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 10 ح 4274 ، المعجم الكبير : ج 4 ص 48 ح 3605 ، دلائل النبوّة لأبي نعيم : ج 2 ص 337 ح 238 كلاهما عن حبيش بن خالد ، الطبقات الكبرى : ج 1 ص 230 عن أبي معبد الخزاعي نحوه ، كنزالعمّال : ج 16 ص 669 ح 46300 ؛ بحارالأنوار : ج 19 ص 99 ح 52 نقلاً عن الفائق للزمخشري وراجع : كشف الغمّة : ج 1 ص 24 و إعلام الورى : ج 1 ص 76 ومسند ابن حنبل : ج 9 ص 218 ح 23883 و ج 5 ص 174 ح 15032 و مسند أبي يعلى : ج 2 ص 193 ح 1514 والسيرة النبويّة لابن هشام : ج 3 ص 229 وصحيح مسلم : ج 3 ص 1625 ح 174 .

ص: 49

مسند ابن حنبل_ به نقل از ابو عمره انصارى _ :در جنگى با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بوديم . مردم ، دچار گرسنگى شدند . از پيامبر خدا اجازه خواستند تا بعضى از شترانِ خود را ذبح كنند و گفتند : خداوند ، با آنها ما را سير مى كند . عمر بن خطّاب ، چون ديد پيامبر خدا تصميم دارد كه به آنان اجازه دهد تا بعضى شترانشان را ذبح كنند ، گفت : اى پيامبر خدا ! چگونه خواهد شد ، اگر فردا گرسنه و پياده با دشمن ، رو به رو شويم؟! اى پيامبر خدا ! اگر صلاح بدانيد ، باقى مانده توشه خود را بياورند و آنها را جمع كنيد و دعا كنيد كه خدا به آنها بركت دهد ، خداى متعال با دعاى شما ما را سير خواهد كرد _ يا گفت : با دعاى شما براى ما بركت خواهد داد _ . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود تا باقى مانده توشه هايشان را بياورند . مردم ، مشت مشت يا بيشتر ، غذا مى آوردند . بيشترين مقدارى كه كسى آورد ، يك صاع خرما بود. پيامبر خدا همه آنها را جمع كرد . سپس برخاست و دعا كرد . آن گاه سپاهيان را فرا خواند تا ظرف هاى خود را بياورند و دستور داد كه آنها را پر كنند . در سپاه ، هيچ ظرفى نماند ، مگر اين كه آن را پر كردند ، و [ باز ]به همان اندازه ماند. پيامبر خدا ، چنان خنديد كه دندان هاى آسيايش پيدا شد . آن گاه فرمود : «گواهى مى دهم كه معبودى جز خدا نيست و من ، فرستاده خدايم . هيچ بنده اى نيست كه خدا را با اين دو (توحيد و نبوّت) ديدار كند ، مگر آن كه روز قيامت ، آتش دوزخ از او دور مى شود».

امام كاظم عليه السلام_ در بيان معجزات پيامبر صلى الله عليه و آله براى گروهى از يهود _ :ايشان به خانه اُمّ شريك رفت . وى ظرفى آورد كه اندكى روغن در آن بود. پيامبر صلى الله عليه و آله و اصحابش از آن خوردند . سپس پيامبر صلى الله عليه و آله براى آن زن دعا كرد كه بركت يابد . آن زن تا زنده بود ، آن ظرف ، از روغن پر مى شد.

المستدرك على الصحيحين_ به نقل از هشام بن حبيش بن خويلد _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به قصد هجرت به مدينه ، از مكّه خارج شد . ايشان به همراه ابو بكر و غلامش (عامر بن فُهَيره) و راه نماى آن دو (عبد اللّه بن اُرَيقِطِ ليثى) بر خَيمَتا اُمّ مَعبَد خُزاعى ، گذر كردند . او زنى عاقل و قوى بود و جلوى در خيمه مى نشست و به ديگران آب و غذا مى داد . از او پرسيدند كه آيا گوشت و خرما دارد تا از وى بخرند . [ولى] از اينها چيزى نزد او نبود . آنان هم توشه خود را تمام كرده بودند . پيامبر خدا به گوسفندى كه كنار خيمه بود ، نگاه كرد و فرمود : «اُمّ معبد! اين گوسفند چيست؟» . گفت : گوسفندى است كه ناتوانى ، آن را از گوسفندان ديگر ، جا گذاشته است. [پيامبر صلى الله عليه و آله ] پرسيد : «شير دارد؟» . گفت : او ناتوان تر از اين است . فرمود : «اجازه مى دهى آن را بدوشم؟» . گفت : پدر و مادرم فدايت! اگر در آن شيرى ديدى ، بدوش. پيامبر خدا آن گوسفند را خواست . دست خود را بر پستانش كشيد و نام خدا را برد و براى گوسفند دعا كرد . گوسفند ، پاهاى خود را [به نشانه شير دادن] از هم گشاد و شير از پستانش جارى شد و شروع به نشخوار كرد . [پيامبر صلى الله عليه و آله ]ظرفى طلبيد كه آن عدّه را سير مى كرد . آن گاه شير فراوانى از آن دوشيد ، تا آن كه از ظرف ، بالا آمد . از آن شير ، به آن زن نوشانيد و به اصحاب خود هم نوشاند تا همه سيراب شدند. [ پيامبر صلى الله عليه و آله ، گوسفند را] دوباره دوشيد تا آن ظرف را پر كرد . سپس آن را پيش زن گذاشت و بهاى آن را پرداخت . آن گاه از آن جا كوچ كردند. چيزى نگذشت كه شوهر آن زن ، ابو مَعبَد ، آمد تا چند بُز نحيف را كه از شدّت لاغرى ، ناى راه رفتن نداشتند و مغز استخوانشان اندك بود ، براى چَرا ببرد . چون شير را ديد ، شگفت زده گفت : اُمّ معبد! اين شير از كجاست؟ گوسفندها كه در صحرايند و هنوز نزاييده اند و در خيمه هم گوسفند شيردهى نيست ! [اُمّ معبد ]گفت : بله ، به خدا! مردى بر ما گذر كرد كه پُربركت بود و چنين و چنان بود.

.

ص: 50

الخرائج والجرائح عن جعيل الأشجعيّ :غَزَوتُ مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله في بَعضِ غَزَواتِهِ فَقالَ : سِر يا صاحِبَ الفَرَسِ ، فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، عَجفاءُ ضَعيفَةٌ ، فَرَفَعَ مِخفَقَةً مَعَهُ فَضَرَبَها ضَربا خَفيفا وقالَ : اللّهُمَّ بارِك لَهُ فيها . قالَ : لَقَد رَأَيتُني ما اُمسِكُ رَأسَها أن تَقَدَّمَ النّاسَ ، ولَقَد بِعتُ مِن بَطنِها بِاثنَي عَشَرَ ألفا . (1)

.


1- .الخرائج والجرائح : ج 1 ص 54 ح 85 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 1 ص 83 عن مرّة بن جعيل ، بحارالأنوار : ج 18 ص 12 ح 30 ؛ دلائل النبوّة للبيهقي : ج 6 ص 153 نحوه .

ص: 51

الخرائج و الجرائح_ به نقل از جعيل اشجعى _ :در يكى از غزوات ، همراه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بودم . [به من ]فرمود : «اى صاحب اسب! حركت كن و بشتاب» . گفتم : اى پيامبر خدا! لاغر و ناتوان است . ايشان با شلّاقى كه در دست داشت ، آهسته بر آن زد و گفت : «خدايا! او را در اين اسب ، بركت بده» . ديدم كه نمى توانم سر او را مهار كنم تا از ديگران جلو نزند، و از زاد و ولد آن ، دوازده هزار كسب كردم.

.

ص: 52

إعلام الورى :قالَ عَبدُ اللّهِ بنُ جَعفَرٍ : ... أتانا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وأَنَا اُساوِمُ شاةَ أخٍ لي ، فَقالَ : اللّهُمَّ بارِك لَهُ في صَفقَتِهِ . قالَ عَبدُ اللّهِ : فَما بِعتُ شَيئا ولَا اشتَرَيتُ شَيئا إلّا بورِكَ لي فيهِ . (1)

15 / 2بَرَكَةُ دُعاءِ الإِمامِ الرِّضا عليه السلامعيون أخبار الرضا عليه السلام عن محمّد بن الوليد بن يزيد الكرمانيّ عن أبي محمّد المصريّ :قَدِمَ أبُو الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام ، فَكَتَبتُ إلَيهِ أسأَ لُهُ الإِذنَ فِي الخُروجِ إلى مِصرَ أتَّجِرُ إلَيها ، فَكَتَبَ إلَيَ : أقِم ما شاءَ اللّهُ . قالَ : فَأَقَمتُ سَنَتَينِ ، ثُمَّ قَدِمَ الثّالِثَةُ فَكَتَبتُ إلَيهِ أستَأذِنُهُ، فَكَتَبَ إلَيَ : اُخرُج مُبارَكا لَكَ صُنعُ اللّهِ لَكَ ؛ فَإِنَّ الأَمرَ يَتَغَيَّرُ . قالَ : فَخَرَجتُ فَأَصَبتُ بِها خَيرا ، ووَقَعَ الهَرجُ بِبَغدادَ ، فَسَلِمتُ مِن تِلكَ الفِتنَةِ . (2)

.


1- .إعلام الورى : ج 1 ص 214 عن الفضيل بن يسار عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 21 ص 57 ح 8 ؛ المغازي : ج 2 ص 767 ، تاريخ دمشق : ج 27 ص 257 كلاهما عن يحيى بن أبي يعلى ، كنزالعمّال : ج 13 ص 448 ح 37163 .
2- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 222 ح 41 ، دلائل الإمامة : ص 365 ح 316 وليس فيه «فإنّ الأمر يتغيّر فخرجت فأصبت بها خيرا» ، بحارالأنوار : ج 49 ص 43 ح 33 .

ص: 53

15 / 2 بركت دعاى امام رضاعليه السلام

إعلام الورى :عبد اللّه بن جعفر مى گويد : ... پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پيش ما آمد ، در حالى كه من مشغول فروش گوسفندى براى برادرم بودم . فرمود : «خدايا! در معامله اش بركت قرار بده» . از آن پس ، چيزى نفروختم و چيزى نخريدم ، مگر آن كه برايم بركت داشت .

15 / 2بركت دعاى امام رضا عليه السلامعيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از محمّد بن وليد بن يزيد كرمانى ، از ابو محمّد مصرى _ :امام رضا عليه السلام آمد . نامه اى به او نوشتم و اجازه خواستم كه براى تجارت به مصر بروم . برايم نوشت : «مدّتى بمان». دو سال ماندم و سال سوم آمد . نامه نوشتم و از او اجازه خواستم . برايم نوشت : «برو ؛ اين سفر براى تو مبارك باشد و خدا براى تو [ خير] بسازد! همانا وضع ، دگرگون مى شود» . من رفتم و در مصر ، به خير رسيدم . در بغداد ، آشوب شد و بدين سان ، از آن فتنه ، سالم ماندم.

.

ص: 54

15 / 3بَرَكَةُ دُعاءِ صاحِبِ الزَّمانِ عليه السلامالغيبة للطوسي عن محمّد بن عليّ بن الحسين وأخيه الحسين بن عليّ :حَدَّثَنا أبو جَعفَرٍ مُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍّ الأَسوَدُ قالَ : سَأَلَني عَلِيُ بنُ الحُسَينِ بنِ موسى بنِ بابَوَيهِ بَعدَ مَوتِ مُحَمَّدِ بنِ عُثمانَ العَمرِيِ قدس سره أن أسأَلَ أبَا القاسِمِ الرّوحِيَ _ قَدَّسَ اللّهُ روحَهُ _ أن يَسأَلَ مَولانا صاحِبَ الزَّمانِ عليه السلام أن يَدعُوَ اللّهَ أن يَرزُقَهُ وَلَدا ذَكَرا . قالَ : فَسَأَلتُهُ فَأَنهى ذلِكَ ، ثُمَّ أخبَرَني بَعدَ ذلِكَ بِثَلاثَةِ أيّامٍ أنَّهُ قَد دَعا لِعَلِيِ بنِ الحُسَينِ رحمه اللهفَإِنَّهُ سَيولَدُ لَهُ وَلَدٌ مُبارَكٌ يَنفَعُ اللّهُ بِهِ، وبَعدَهُ أولادٌ . قالَ أبو جَعفَرٍ مُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍ الأَسوَدُ : وسَأَلتُهُ في أمرِ نَفسي أن يَدعُوَ لي أن اُرزَقَ وَلَدا ذَكَرا ، فَلَم يُجِبني إلَيهِ ، وقالَ لي : لَيسَ إلى هذا سَبيلٌ . قالَ : فَوُلِدَ لِعَلِيِ بنِ الحُسَينِ رَضِيَ اللّهُ عَنهُ تِلكَ السَّنَةَ (ابنُهُ) مُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍ وبَعدَهُ أولادٌ ، ولَم يولَد لي . (1)

.


1- .الغيبة للطوسي : ص 320 ح 266 ، كمال الدين : ص 502 ح 31 ، الخرائج والجرائح : ج 3 ص 1124 ح 42 ، الثاقب في المناقب : ص 614 ح 560 كلاهما نحوه ، إعلام الورى : ج 2 ص 268 ، بحارالأنوار : ج 51 ص 335 ح 61 .

ص: 55

15 / 3 بركت دعاى امام زمان عليه السلام

15 / 3بركت دعاى امام زمان عليه السلامالغيبة ، طوسى_ به نقل از محمّد بن على بن حسين (شيخ صدوق) و برادرش حسين بن على _ :ابو جعفر ، محمّد بن على اسود ، برايم نقل كرد كه : على بن حسين بن موسى بن بابويه ، پس از درگذشت محمّد بن عثمان عَمْرى ، از من خواست كه از ابو القاسم روحى _ كه خداوند ، روحش را رستگار نمايد _ بخواهم كه از مولايمان ، صاحب الزمان عليه السلام ، بخواهد كه دعا كند تا خداوند به او پسرى روزى نمايد . از او خواستم . او هم انجام داد . سه روز پس از آن ، به من خبر داد كه ايشان براى على بن حسين دعا كرده است و به زودى ، صاحب فرزندى بابركت خواهد شد كه خدا به سبب آن ، سود مى رساند و پس از او نيز فرزندانى خواهند بود . ابو جعفر ، محمّد بن على اسود ، مى گويد : از او در باره خودم درخواست كردم كه برايم دعا كند تا صاحب پسرى شوم . پاسخ مثبت به من نداد و گفت: «براى اجابت اين درخواست، راهى نيست». همان سال براى على بن حسين ، پسرش محمّد بن على و پس از او فرزندانى به دنيا آمدند ؛ امّا براى من فرزندى به دنيا نيامد .

.

ص: 56

الفصل السادس عشر : ما يوجب زوال البركة16 / 1فَسادُ النِّيَّةِالإمام عليّ عليه السلام :عِندَ فَسادِ النِّيَّةِ تَرتَفِعُ البَرَكَةُ . (1)

راجع : هذه الموسوعة : ج 12 ص 398 (البركة / الفصل الخامس : ما يوجب البركة من الأخلاق / حسن النيّة) .

16 / 2الأَعمالُ السَّيِّئَةُالكتاب«ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّرًا نِّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ وَأَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» . (2)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أربَعَةٌ لا تَدخُلُ بَيتا واحِدَةٌ مِنهُنَّ إلّا خَرِبَ ولَم يُعمَر بِالبَرَكَةِ : الخِيانَةُ ، وَالسَّرِقَةُ ، وشُربُ الخَمرِ ، وَالزِّنا . (3)

.


1- .غرر الحكم : ج 4 ص 327 ح 6228 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 338 ح 5771 .
2- .الأنفال : 53 .
3- .ثواب الأعمال : ص 289 ح 1 عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، الأمالي للصدوق : ص 482 ح 652 ، الأمالي للطوسي : ص 439 ح 982 كلاهما عن إسماعيل بن مسلم عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلامعنه صلى الله عليه و آله ، بحارالأنوار : ج 75 ص 170 ح 2 .

ص: 57

فصل شانزدهم : آنچه موجب زوال بركت است

16 / 1 فساد نيّت
16 / 2 كارهاى بد

فصل شانزدهم : آنچه موجب زوال بركت است16 / 1فساد نيّتامام على عليه السلام :هر گاه نيّتْ فاسد باشد ، بركت برداشته مى شود.

ر . ك : همين دانش نامه : ج 12 ص 399 (بركت / فصل پنجم / خويى هايى كه موجب بركت اند / نيّت نيك) .

16 / 2كارهاى بدقرآن«اين ، بِدان جهت است كه خداوند، هرگز نعمتى را كه به گروهى بخشيده است، تغيير نمى دهد ، تا آن كه آنان آنچه را در خودشان است، تغيير دهند؛ و همانا خداوند، شنواى داناست» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چهار چيزند كه يكى از آنها وارد هيچ خانه اى نمى شود، مگر آن كه [آن خانه ]خراب مى شود و هرگز با بركت، آباد نمى گردد : خيانت، دزدى، شرابخوارى و زنا.

.

ص: 58

الإمام عليّ عليه السلام :ما زالَت نِعمَةٌ عَن قَومٍ ولا غَضارَةُ عَيشٍ إلّا بِذُنوبٍ اِجتَرَحوها ؛ إنَّ اللّهَ لَيسَ بِظَلّامٍ لِلعَبيدِ . (1)

عنه عليه السلام :ما أنعَمَ اللّهُ عَلى عَبدٍ نِعمَةً فَظَلَمَ فيها إلّا كانَ حَقيقا أن يُزيلَها عَنهُ . (2)

عنه عليه السلام :البَغيُ يُزيلُ النِّعَمَ . (3)

عنه عليه السلام :سَفكُ الدِّماءِ بِغَيرِ حَقِّها يَدعو إلى حُلولِ النِّقمَةِ ، وزَوالِ النِّعمَةِ . (4)

عنه عليه السلام_ فِي الاِستِسقاءِ _ :ألا وإنَّ الأَرضَ الَّتي تُقِلُّكُم وَالسَّماءَ الَّتي تُظِلُّكُم مُطيعَتانِ لِرَبِّكُم ، وما أصبَحَتا تَجودانِ لَكُم بِبَرَكَتِهِما تَوَجُّعا لَكُم ، ولا زُلفَةً إلَيكُم ، ولا لِخَيرٍ تَرجُوانِهِ مِنكُم ، ولكِن اُمِرَتا بِمَنافِعِكُم فَأَطاعَتا ، واُقيمَتا عَلى حُدودِ مَصالِحِكُم فَقامَتا . إنَّ اللّهَ يَبتَلي عِبادَهُ عِندَ الأَعمالِ السَّيِّئَةِ بِنَقصِ الثَّمَراتِ ، وحَبسِ البَرَكاتِ ، وإغلاقِ خَزائِنِ الخَيراتِ ؛ لِيَتوبَ تائِبٌ ، ويُقلِعَ مُقلِعٌ ، ويَتَذَكَّرَ مُتَذَكِّرٌ، ويَزدَجِرَ مُزدَجِرٌ . وقَد جَعَلَ اللّهُ سُبحانَهُ الاِستِغفارَ سَبَبا لِدُرورِ الرِّزقِ ورَحمَةِ الخَلقِ ، فَقالَ سُبحانَهُ : «فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا * يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُم مِّدْرَارًا * وَ يُمْدِدْكُم بِأَمْوَالٍ وَ بَنِينَ وَ يَجْعَل لَّكُمْ جَنَّاتٍ وَ يَجْعَل لَّكُمْ أَنْهَارًا» (5) . فَرَحِمَ اللّهُ امرَأً اِستَقبَلَ تَوبَتَهُ ، وَاستَقالَ خَطيئَتَهُ ، وبادَرَ مَنِيَّتَهُ! (6)

.


1- .كنزالفوائد : ج2 ص162 ، غررالحكم :ج6 ص88 ح9629 نحوه ، بحارالأنوار :ج78 ص 93 ح 103 .
2- .غرر الحكم : ج 6 ص115 ح 9710 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 482 ح 8888 .
3- .غرر الحكم : ج1 ص 131 ح 486 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 19 ح 76 .
4- .غرر الحكم : ج4 ص 145 ح 5628 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 286 ح 5178 .
5- .نوح : 10 _ 12 .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 143 .

ص: 59

امام على عليه السلام :هرگز نعمت و طراوت زندگى، از مردمى زايل نمى شود ، مگر به سبب گناهانى كه انجام داده اند. خداوند، هرگز به بندگان ، ستم نمى كند.

امام على عليه السلام :خداوند، به هر بنده اى نعمتى دهد و او در آن ستم كند (به حقوق ديگران تجاوز كند)، سزاوار باشد كه نعمت را از او زايل كند .

امام على عليه السلام :ستم (تجاوز)، نعمت ها را از بين مى برد.

امام على عليه السلام :به ناحق ريختن خون ها، موجب فرود آمدن عذاب و از بين رفتن نعمت است .

امام على عليه السلام_ در دعاى باران _ :آگاه باشيد! زمينى كه شما را بر پشت دارد و آسمانى كه بر شما سايه مى افكند، فرمانبر پروردگار شمايند و اگر بركت خود را به شما مى بخشند ، از روى همدردى با شما، يا منزلت يافتن در نزد شما و يا به خاطر خيرى كه از شما اميد دارند، نيست؛ بلكه مأمور شده اند تا به شما سود برسانند، پس اطاعت مى كنند؛ و بر مرزهاى منافع شما برافراشته شده اند، پس برپايند. خداوند، بندگانش را ، آن گاه كه كارهاى بد مى كنند، به كاهش ميوه ها و حبس بركت ها و بستن گنجينه هاى خيرات مبتلا مى كند ، تا توبه كننده توبه كند و دست كِشنده [ ، از بدى ]دست بكشد و پند گيرنده ، پند پذيرد و ترك كننده ، ترك كند . خداى متعال، استغفار را سبب فراوان شدن روزى و رحمت خلق قرار داده و فرموده است: «پس گفتم: از پروردگارتان آمرزش بخواهيد؛ همانا او بسيار آمرزنده است . آسمان را بر شما [ به صورت باران ]فرو مى ريزد و با اموال و فرزندان ، شما را يارى مى رساند و برايتان باغ هايى قرار مى دهد و برايتان نهرهايى قرار مى دهد» . پس رحمت خدا بر آن كه به توبه اش روى آورد و از خطايش پوزش بطلبد و نسبت به مرگ خويش ، پيش دستى كند!

.

ص: 60

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ الرَّجُلَ لَيُحرَمُ الرِّزقَ بِالذَّنبِ يُصيبُهُ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :مُداوَمَةُ المَعاصي تَقطَعُ الرِّزقَ . (2)

عنه عليه السلام :اِحذَرُوا الذُّنوبَ ؛ فَإِنَّ العَبدَ لَيُذنِبُ فَيُحبَسُ عَنهُ الرِّزقُ . (3)

الكافي عن الفضيل عن الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ الرَّجُلَ لَيُذنِبُ الذَّنبَ فَيُدرَأُ عَنهُ الرِّزقُ . وتَلا هذِهِ الآيَةَ «إِذْ أَقْسَمُواْ لَيَصْرِمُنَّهَا مُصْبِحِينَ * وَ لَا يَسْتَثْنُونَ * فَطَافَ عَلَيْهَا طَ_ائِفٌ مِّن رَّبِّكَ وَ هُمْ نَائِمُونَ» (4) . (5)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ المُؤمِنَ لَيَنوِي الذَّنبَ فَيُحرَمُ رِزقَهُ . (6)

الإمام عليّ عليه السلام :اللّهُمَّ وأَستَغفِرُكَ لِكُلِّ ذَنبٍ يَدعو إلَى الغَيِّ ، ويُضِلُّ عَنِ الرُّشدِ ، ويُقِلُّ الرِّزقَ ، ويَمحُو البَرَكَةَ ، ويُخمِلُ الذِّكرَ ؛ فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ ، وَاغفِرهُ لي ، يا خَيرَ الغافِرينَ . (7)

.


1- .سنن ابن ماجة : ج2 ص1334 ح4022 ، مسند ابن حنبل : ج8 ص330 ح22476، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 670 ح 1814 وج 3 ص 548 ح 6038 ، مسند الروياني : ج 1 ص 408 ح 626 وص 420 ح 643 وفيه «يعمله» بدل «يصيبه» وفي الثلاثة الأخيرة «العبد» بدل «الرجل» ، المعجم الكبير : ج 2 ص 100 ح 1442 ، الزهد لابن المبارك : ص 29 ح 86 كلّها عن ثوبان ؛ الكافي : ج 2 ص 270 ح 8 عن الفضيل بن يسار عن الإمام الباقر عليه السلام وص 271 ح 11 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عليه السلام ، الأمالي للطوسي : ص 136 ح 219 عن بكر بن محمّد عن الإمام الصادق عليه السلام وكلّها نحوه.
2- .غرر الحكم : ج6 ص 127 ح 9771 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 485 ح 8951 .
3- .الخصال : ص 620 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحارالأنوار : ج 73 ص 351 ح 47 .
4- .القلم : 17 _ 19 .
5- .الكافي : ج 2 ص 271 ح 12 ، المحاسن : ج 1 ص 206 ح 361 ، بحارالأنوار : ج 73 ص 324 ح 9 .
6- .ثواب الأعمال : ص 288 ح 1 ، المحاسن : ج 1 ص 206 ح 362 كلاهما عن بكر بن محمّد الأزدي ، بحارالأنوار : ج 71 ص 247 ح 6 .
7- .بحارالأنوار : ج87 ص327 ح5 نقلاً عن البلد الأمين : ص39 وفيه «يمحق التلد»بدل«يمحو البركة».

ص: 61

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :همانا آدمى به سبب گناهى كه مرتكب مى شود، از روزى، محروم مى گردد.

امام على عليه السلام :استمرار بر گناهان، روزى را قطع مى كند.

امام على عليه السلام :از گناهان بپرهيزيد؛ چرا كه بنده گناه مى كند، پس روزى اش حبس مى شود.

الكافى_ به نقل از فُضَيل _ :امام باقر عليه السلام فرمود : «همانا آدمى گناه مى كند ، در نتيجه روزى از او دور داشته مى شود» و آن گاه اين آيه را خواند : «آن گاه كه سوگند خوردند كه صبحگاهان برخيزند و ميوه باغ را برچينند ؛ ولى «إن شاء اللّه » نگفتند . پس، در حالى كه خوابيده بودند ، بلايى از سوى پروردگار ، بر آن باغ به گردش در آمد» .

امام صادق عليه السلام :همانا مؤمن، نيّت گناه مى كند ، و بر اثر آن از روزى اش محروم مى شود .

امام على عليه السلام :خداوندا! از تو براى هر گناهى كه به گم راهى ، فرا مى خواند و از راه هدايت به بيراهه مى برد و روزى را مى كاهد و بركت را از بين مى برد و ياد گمنامى مى آورد ، آمرزش مى طلبم . پس بر محمّد و خاندانش درود فرست و آن گناهِ مرا بيامرز ، اى بهترينِ آمرزندگان!

.

ص: 62

عنه عليه السلام :إذا ظَهَرَتِ الجِناياتُ ارتَفَعَتِ البَرَكاتُ . (1)

عنه عليه السلام_ مِنِ استِغفارِهِ في سَحَرِ كُلِّ لَيلَةٍ بَعدَ رَكعَتَيِ الفَجرِ _ :اللّهُمَّ وأَستَغفِرُكَ لِكُلِّ ذَنبٍ يَمحَقُ الحَسَناتِ ، ويُضاعِفُ السَّيِّئاتِ . (2)

16 / 3تَركُ الأَمرِ بِالمَعروفِ وَالنَّهيِ عَنِ المُنكَرِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يَزالُ النّاسُ بِخَيرٍ ما أمَروا بِالمَعروفِ ونَهَوا عَنِ المُنكَرِ وتَعاوَنوا عَلَى البِرِّ وَالتَّقوى ، فَإِذا لَم يَفعَلوا ذلِكَ نُزِعَت مِنهُمُ البَرَكاتُ ، وسُلِّطَ بَعضُهُم عَلى بَعضٍ ، ولَم يَكُن لَهُم ناصِرٌ فِي الأَرضِ ولا فِي السَّماءِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :أيُّهَا النّاسُ ، إنَّ اللّهَ يَقولُ : لَتَأمُرُنَّ بِالمَعروفِ ولَتَنهَوُنَّ عَنِ المُنكَرِ قَبلَ أن تُجدِبوا ؛ فَتَستَسقونَ فَلا تُسقَونَ . أيُّهَا النّاسُ ، إنَّ اللّهَ يَقولُ : لَتَأمُرُنَّ بِالمَعروفِ ولَتَنهَوُنَّ عَنِ المُنكَرِ قَبلَ أن تَدعوا فَلا يُستَجابَ لَكُم . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا تَرَكُوا [ أي اُمَّةُ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ] الأَمرَ بِالمَعروفِ وَالنَّهيَ عَنِ المُنكَرِ حُرِمَت بَرَكَةَ الوَحيِ . (5)

.


1- .غرر الحكم : ج3 ص 128 ح 4030 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 134 ح 3024 وفيه «الخيانات» .
2- .البلد الأمين : ص 43 ، بحارالأنوار : ج 87 ص 333 ح 46 .
3- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 181 ح 373 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 126 ، مشكاة الأنوار : ص 105 ح 239 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 188 ح 22 ، بحارالأنوار : ج 100 ص 94 ح 95 .
4- .مسند أبي يعلى : ج 4 ص 440 ح 4893 عن عائشة وراجع : سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1327 ح 4004 ، مسند ابن حنبل : ج 9 ص 504 ح 25310 ، صحيح ابن حبان : ج 1 ص 526 ح 290 ، كنزالعمّال : ج 3 ص 73 ح 5554 .
5- .تفسير جوامع الجامع : ج 1 ص 470 ؛ كنزالعمّال : ج 3 ص 183 ح 6070 نقلاً عن الحكيم عن أبي هريرة وزاد فيه «وإذا تسابّت اُمتي سقطت من عين اللّه » .

ص: 63

16 / 3 ترك امر به معروف و نهى از منكر

امام على عليه السلام :هر گاه بزهكارى ها ، آشكار شوند، بركت ها برداشته مى شوند.

امام على عليه السلام_ از استغفارش در سحرگاه هر شب، پس از دو ركعتِ فجر _ :خدايا! از تو براى هر گناهى كه خوبى ها را نابود مى سازد و بدى ها را چند برابر مى كند، آمرزش مى طلبم.

16 / 3ترك امر به معروف و نهى از منكرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مردم، همواره در نيكى اند، تا وقتى كه امر به معروف و نهى از منكر مى كنند و يكديگر را در نيكى و تقوا ، يارى مى رسانند . آن گاه كه چنين نكنند، بركت ها از آنان جدا مى شود و برخى بر برخى ديگر مسلّط مى گردند ، و هيچ ياورى، نه در زمين و نه در آسمان، نخواهند داشت.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى مردم! خداوند مى فرمايد: «حتما امر به معروف و نهى از منكر كنيد، پيش از آن كه دچار خشك سالى شويد . و هر چه طلب باران كنيد ، بارانى به شما داده نشود» . اى مردم! خداوند مى فرمايد : «حتما امر به معروف و نهى از منكر كنيد ، پيش از آن كه [چنان شود كه ]دعا كنيد و دعايتان مستجاب نگردد».

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :[امّت محمّد صلى الله عليه و آله ] هر گاه امر به معروف و نهى از منكر را ترك كنند، از بركت وحى ، محروم مى شوند.

.

ص: 64

عنه صلى الله عليه و آله :إذا عَظَّمَت اُمَّتِيَ الدُّنيا نُزِعَت مِنها هَيبَةُ الإِسلامِ ، وإذا تَرَكَتِ الأَمرَ بِالمَعروفِ وَالنَّهيَ عَنِ المُنكَرِ حُرِمَت بَرَكَةَ الوَحيِ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :أيُّما ناشٍ نَشَأَ في قَومِهِ ثُمَّ لَم يُؤَدَّب عَلى مَعصِيَتِهِ ، كانَ اللّهُ عز و جل أوَّلُ ما يُعاقِبُهُم فيهِ أن يَنقُصَ مِن أرزاقِهِم . (2)

16 / 4سَبُّ المُسلِمِالكافي عن أحمد بن أحمد عن بعض رجاله (3) :الكافي عن أحمد بن أحمد عن بعض رجاله (4) : مَن فَحَشَ عَلى أخيهِ المُسلِمِ ، نَزَعَ اللّهُ مِنهُ بَرَكَةَ رِزقِهِ ، ووَكَلَهُ إلى نَفسِهِ ، وأَفسَدَ عَلَيهِ مَعيشَتَهُ . (5)

16 / 5القَضاءُ بِالجَورِالكافي عن ابن محبوب عن أبي ولّاد الحنّاط_ في حَديثٍ أخبَرَ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام بِقَضاءٍ لَم يَرضَ بِهِ الإِمامُ فَقالَ عليه السلام _ :في مِثلِ هذَا القَضاءِ وشِبهِهِ ، تَحبِسُ السَّماءُ ماءَها وتَمنَعُ الأَرضُ بَرَكَتَها . 6

.


1- .كنزالعمّال : ج 3 ص 183 ح 6070 ، الجامع الصغير : ج 1 ص 117 ح 760 كلاهما نقلاً عن الحكيم عن أبي هريرة .
2- .ثواب الأعمال : ص 266 ح 1 عن الحسين بن سالم ، بحارالأنوار : ج 100 ص 78 ح 32 .
3- .المعصوم المرويّ عنه غير معلوم ، فإن كان الصادق عليه السلام فالإرسال بأزيد من واحد ، وأحمد كأنّه البزنطي ، وما زعم أنّه ابن عيسى بعيد كما لا يخفى على المتدرّب ، فيمكن الإرسال بواحد . وقوله : «فحش» ككرم ، وربّما يقرأ على بناء التفعيل . ومن جملة أسباب فساد المعيشة نفرة الناس عنه وعن معاملته (مرآة العقول : ج 10 ص 278) .
4- .الكافي : ج 2 ص 325 ح 13 وراجع : بحارالأنوار : ج 76 ص 365 .
5- .الكافي : ج 5 ص 290 ح 6 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 215 ح 943 وفيه «عقر» بدل «غمز» ، بحارالأنوار : ج 47 ص 375 ح 98 .

ص: 65

16 / 4 دشنام دادن به مسلمان
16 / 5 داورى به ستم

امام صادق عليه السلام :هر كس كه در ميان قوم خود ، بزرگ شود و به خاطر گناهش ادب نشود، اوّلين عقوبت خدا بر آنان، اين است كه از روزى هاى آنان مى كاهد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه امّت من، دنيا را بزرگ بشمارند، هيبت (شُكوه) اسلام از آنان گرفته مى شود و هر گاه امر به معروف و نهى از منكر را ترك كنند، از بركت وحى، محروم مى شوند.

16 / 4دشنام دادن به مسلمانالكافى_ به نقل از احمد بن احمد ، از يكى از استادانش [ ، از يكى از امامان عليهم السلام ] (1) _ :هر كس به برادر مسلمانش دشنام دهد، خداوند ، بركت روزى اش را از او مى گيرد و او را به خودش وا مى گذارد و زندگى اش را برايش تباه مى كند.

16 / 5داورى به ستمالكافى_ به نقل از ابن محبوب ، از ابو ولّاد حنّاط، در حديثى كه امام صادق عليه السلام را به قضاوتى خبر داد كه امام عليه السلام آن را نپسنديد _ :پس فرمود : «در مثل اين داورى و همانند آن است كه آسمان، آب خود را، و زمين، بركت خود را دريغ مى كند!» .

.


1- .اين حديث ، هم «مُضمَر» است (نام امام گوينده آن ، معلوم نيست) و هم «مُرسَل» است (در سند آن ، افتادگى است) ؛ امّا علّامه مجلسى ، احتمال داده است كه احمد بن احمد ، همان «بِزَنطى» و حديث نيز از امام صادق عليه السلام باشد .

ص: 66

16 / 6الاِستِخفافُ بِالصَّلاةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في بَيانِ ما يُصيبُ المُتَهاوِنَ بِصَلاتِهِ _ :أمَّا اللَّواتي تُصيبُهُ في دارِ الدُّنيا : فَالاُولى : يَرفَعُ اللّهُ البَرَكَةَ عَن عُمُرِهِ ، ويَرفَعُ اللّهُ البَرَكَةَ مِن رِزقِهِ ، ويَمحُو اللّهُ عز و جل سيماءَ الصّالِحينَ مِن وَجهِهِ ، وكُلُّ عَمَلٍ يَعمَلُهُ لا يُؤجَرُ عَلَيهِ ، ولا يَرتَفِعُ دُعاؤُهُ إلَى السَّماءِ ، وَالسّادِسَةُ : لَيسَ لَهُ حَظٌّ في دُعاءِ الصّالِحينَ . (1)

16 / 7الاِستِخفافُ بِصَلاةِ الجُمُعَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :اِعلَموا أنَّ اللّهَ قَد فَرَضَ عَلَيكُمُ الجُمُعَةَ ، فَمَن تَرَكَها في حَياتي وبَعدَ مَماتي ولَهُم إمامٌ عادِلٌ ؛ اِستِخفافا بِها وجُحودا لَها ، فَلا جَمَعَ اللّهُ شَملَهُ ، ولا بارَكَ لَهُ في أمرِهِ ، ألا ولا صَلاةَ لَهُ ! ألا ولا زَكاةَ لَهُ ! ألا ولا حَجَّ لَهُ ! ألا ولا صَومَ لَهُ ! ألا ولا بَرَكَةَ لَهُ حَتّى يَتوبَ ! (2)

.


1- .فلاح السائل : ص 61 ح 1 عن فاطمة عليهاالسلام ، بحارالأنوار : ج 83 ص 21 ح 39 .
2- .عوالي اللآلي : ج 2 ص 54 ح 146 ؛ سنن ابن ماجة : ج 1 ص 343 ح 1081 ، السنن الكبرى : ج 3 ص 244 ح 5570 كلاهما عن جابر بن عبد اللّه ، حلية الأولياء : ج 8 ص 295 عن سعيد بن المسيّب وكلّها نحوه .

ص: 67

16 / 6 سبك شمردن نماز
16 / 7 سبك شمردن نماز جمعه

16 / 6سبك شمردن نمازپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در بيان آنچه به سبُك شمارنده نماز مى رسد _ :امّا پيامدهاى دنيوى سبك شمردن نماز ، نخست، آن كه: خداوند، بركت را از عمرش بر مى دارد . خداوند، بركت را از روزى اش بر مى دارد و خداوند عز و جل ، نشانِ صالحان را از چهره اش مى زدايد و هر عملى را كه انجام مى دهد ، پاداش نمى يابد ، و دعايش به آسمان، بالا نمى رود ، و ششم، آن كه: در دعاى صالحان ، بهره اى نخواهد داشت .

16 / 7سبك شمردن نماز جمعهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بدانيد كه خداوند، نماز جمعه را بر شما واجب ساخته است . پس هر كس در زمان حيات من و پس از مرگ من، از روى سبك شمردن و يا انكار ، آن را ترك كنند ، با وجود اين كه پيشواى عادلى دارند ، خداوند، جمع او را جمع نمى كند ، و در كارش به او بركت نمى دهد ، و نه نمازش پذيرفته است، نه زكات او ، نه حج او ، نه روزه او ، و نه [ زندگى او] بركتى خواهد داشت ، تا آن كه توبه كند.

.

ص: 68

16 / 8كُفرانُ النِّعمَةِالكتاب«وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كَانَتْ ءَامِنَةً مُّطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِمَا كَانُواْ يَصْنَعُونَ» . (1)

«أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْرًا وَ أَحَلُّواْ قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ» . (2)

«سَلْ بَنِى إِسْرَاءِيلَ كَمْ ءَاتَيْنَاهُم مِّنْ ءَايَةِ بَيِّنَةٍ وَمَن يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ» . (3)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :سَبَبُ زَوالِ النِّعَمِ الكُفرانُ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :مَن عَظُمَت عَلَيهِ النِّعمَةُ اشتَدَّت مَؤونَةُ النّاسِ عَلَيهِ ، فَإِن هُوَ قامَ بِمَؤونَتِهِمِ اجتَلَبَ زِيادَةَ النِّعمَةِ عَلَيهِ مِنَ اللّهِ ، وإن لَم يَفعَل فَقَد عَرَّضَ النِّعمَةَ لِزَوالِها . (5)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ للّهِِ أقواما يَختَصُّهُم بِالنِّعَمِ لِمَنافِعِ العِبادِ ، ويُقِرُّها فيهِم ما بَذَلوها ؛ فَإِذا مَنَعوا نَزَعَها عَنهُم فَحَوَّلَها إلى غَيرِهِم . (6)

.


1- .النحل : 112 .
2- .إبراهيم : 28 .
3- .البقرة : 211 .
4- .غرر الحكم : ج4 ص121 ح 5517 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 281 ح 5060 .
5- .الكافي : ج 4 ص 38 ح 4 عن مسعدة بن صدقة .
6- .تاريخ بغداد : ج 9 ص 459 الرقم 5089 ، حلية الأولياء : ج 10 ص 215 وفيه «عبادا» بدل «أقواما» وكلاهما عن ابن عمر ، كنزالعمّال : ج 6 ص 350 ح 16008 نقلاً عن ابن أبي الدنيا في قضاء الحوائج ؛ نهج البلاغة : الحكمة 425 ، تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 97 وفيهما «عبادا» بدل «أقواما» ، بحارالأنوار : ج 74 ص 418 ح 39 .

ص: 69

16 / 8 ناسپاسى نعمت

16 / 8ناسپاسى نعمتقرآن«و خداوند ، مَثَلى زد، [اهالىِ] آبادى اى را كه ايمن و آسوده بودند و روزىِ آنان ، از هر جا، فراوان مى آمد . پس به نعمت هاى خدا ناسپاسى كردند . خدا هم جامه گرسنگى و ترس را به خاطر كارهايشان، بر آنان چشاند» .

«آيا ننگريستى به آنان كه نعمت خدا را با ناسپاسى تغيير دادند و قوم خود را به سراى هلاكت نشاندند؟» .

«از بنى اسرائيل بپرس كه: چه قدر به آنان نشانه روشن داديم؟! هر كس نعمت خدا را _ پس از آن كه به او رسيد _ تغيير دهد، پس خداوند، سخت كيفر است » .

حديثامام على عليه السلام :ناسپاسى ، سبب نابودى نعمت هاست.

امام صادق عليه السلام :هر كه نعمت بر او بزرگ (بسيار) باشد ، نياز مردم به او نيز زياد خواهد شد . پس اگر به رفع نياز آنان برخيزد ، از سوى خدا افزايش نعمت را براى خود فراهم آورده است؛ و اگر چنين نكند ، نعمت را در معرض زوال ، قرار داده است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند، گروه هايى دارد كه براى سود[رسانى به] بندگان، نعمت ها را به آنان ارزانى مى دارد و تا وقتى از آن نعمت ها ببخشند ، آنها را برايشان نگه مى دارد. پس هر گاه از بخشش دريغ كنند، خداوند ، نعمت ها را از آنان گرفته، به ديگران مى دهد.

.

ص: 70

16 / 9الخِيانَةرسول اللّه صلى الله عليه و آله :تُرفَعُ البَرَكَةُ مِنَ البَيتِ إذا كانَت فيهِ الخِيانَةُ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :يَدُ اللّهِ فَوقَ أيدِي المُشتَرِكَينِ ما لَم يَخُن أحَدُهُما صاحِبَهُ ؛ فَإِذا خانَ أحَدُهُما رَفَعَ اللّهُ يَدَهُ عَن أيديهِما ، وذَهَبَتِ البَرَكَةُ مِنهُما . (2)

16 / 10الزِّنارسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا عَلِيُّ ، فِي الزِّنا سِتُّ خِصالٍ : ثَلاثٌ مِنها فِي الدُّنيا وثَلاثٌ مِنها فِي الآخِرَةِ .فَأَمَّا الَّتي فِي الدُّنيا : فَيَذهَبُ بِالبَهاءِ ، ويُعَجِّلُ الفَناءَ ، ويَقطَعُ الرِّزقَ؛ وأَمَّا الَّتي فِي الآخِرَةِ : فَسوءُ الحِسابِ ، وسَخَطُ الرَّحمنِ ، وخُلودُ النّارِ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :الذُّنوبُ ... الَّتي تَحبِسُ الرِّزقَ الزِّنا . (4)

الإمام الكاظم عليه السلام :اِتَّقِ الزِّنا ؛ فَإِنَّهُ يَمحَقُ (5) الرِّزقَ ويُبطِلُ الدّينَ . (6)

.


1- .الفردوس : ج 2 ص 73 ح 2413 عن أنس ، كنزالعمّال : ج 15 ص 402 ح 41560 وفيه «الكناسة» بدل «الخيانة» .
2- .جامع الأحاديث للقمّي : ص 141 وراجع : الفردوس : ج 5 ص 258 ح 8118 .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 367 ح 5762 عن حمّاد بن عمرو وأنس بن محمّد عن أبيه جميعا عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، الخصال : ص 321 ح 3 عن أنس بن محمّد عن أبيه عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله و ح4 عن عبد اللّه بن ميمون عن الإمام الصادق عليه السلام ، علل الشرائع : ص 480 ح 1 عن ابن إسحاق الخراساني عن أبيه عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 79 ص 22 ح 15 .
4- .الكافي : ج 2 ص 447 ح 1 ، معاني الأخبار : ص 269 ح 1 ، علل الشرائع : ص 584 ح 27 كلّها عن مجاهد عن أبيه ، الاختصاص : ص 238 عن عبد اللّه بن سنان ، بحارالأنوار : ج 73 ص 374 ح 11 .
5- .المحق : النقصان وذهاب البركة (لسان العرب : ج 10 ص 338 «محق») .
6- .الكافي : ج 5 ص 541 ح 2 عن عليّ بن سالم .

ص: 71

16 / 9 خيانت
16 / 10 زنا

16 / 9خيانتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بركت از خانه اى كه در آن خيانت باشد ، برداشته مى شود.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دست خدا روى دستِ دو شريك است، تا وقتى كه يكى از آن دو به ديگرى خيانت نكند . پس هر گاه يكى از آن دو ، خيانت كند ، خداوند ، دست خود را از روى دست آنان بر مى دارد و بركت ، از هر دو مى رود.

16 / 10زناپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى على! زنا ، شش اثر دارد ؛ سه تا در دنيا و سه تا در آخرت . آنچه در دنياست : شُكوه را مى بَرَد ، نابودى را شتاب مى دهد ، و روزى را قطع مى كند. و آنچه در آخرت است: بدى (سختى) حساب، خشم خداوند، و جاودانگى در آتش .

امام صادق عليه السلام :گناهى كه ... جلوى روزى را مى گيرد، زناست.

امام كاظم عليه السلام :از زنا بپرهيز ، كه روزى را مى كاهد و دين را خراب مى كند.

.

ص: 72

أبو الحسن عليه السلام :إيّاكَ وَالزِّنا! فَإِنَّهُ يَمحَقُ البَرَكَةَ ، ويُهلِكُ الدّينَ . (1)

16 / 11الكَذِبرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الكَذِبُ يَنقُصُ الرِّزقَ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :اِعتِيادُ الكَذِبِ يورِثُ الفَقرَ . (3)

16 / 12المالُ الحَرامُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يَكسِبُ عَبدٌ مالاً مِن حَرامٍ فَيُنفِقُ مِنهُ فَيُبارَكَ لَهُ فيهِ ، ولا يَتَصَدَّقُ بِهِ فَيُقبَلَ مِنهُ ، ولا يُترَكُ خَلفَ ظَهرِهِ إلّا كانَ زادَهُ إلَى النّارِ . (4)

أبو الحسن عليه السلام :إنَّ الحَرامَ لا يَنمي ، وإن نَمى لا يُبارَكُ لَهُ فيهِ ، وما أنفَقَهُ لَم يُؤجَر عَلَيهِ ، وما خَلَّفَهُ كانَ زادَهُ إلَى النّارِ . (5)

الإمام الصادق عليه السلام :كَثرَةُ السُّحتِ يَمحَقُ الرِّزقَ . (6)

.


1- .الكافي : ج 5 ص 542 ح 6 عن عليّ بن سويد .
2- .مساوئ الأخلاق للخرائطي : ص 58 ح 117 ، إحياء العلوم : ج 3 ص 198 ، المغني عن حمل الأسفار : ج 2 ص 806 ح 2952 ، كنزالعمّال : ج 3 ص 623 ح 8220 نقلاً عن الخرائطي في مساوئ الأخلاق ؛ الأمالي للشجري : ج 1 ص 52 وج 2 ص 118 كلّها عن أبي هريرة .
3- .الخصال : ص 505 ح 2 عن سعيد بن علاقة ، مشكاة الأنوار : ص 229 ح 645 ، روضة الواعظين : ص 499 ، بحارالأنوار : ج 76 ص 314 ح 1 .
4- .مسند ابن حنبل : ج 2 ص 34 ح 3672 ، شُعَب الإيمان : ج 4 ص 396 ح 5524 وفيه «فيتصدّق فينفق» وكلاهما عن عبد اللّه بن مسعود ، كنزالعمّال : ج 4 ص 17 ح 9280 وح 9281 نقلاً عن ابن النجار عن ابن مسعود وج 15 ص 862 ح 43431 .
5- .الكافي : ج 5 ص 125 ح 7 عن داود الصَّرمي .
6- .تحف العقول : ص 372 ، بحارالأنوار : ج 78 ص 256 ح 133 .

ص: 73

16 / 11 دروغ
16 / 12 مال حرام

امام هادى عليه السلام :از زنا بپرهيز ، كه بركت را مى برد و دين را تباه مى سازد.

16 / 11دروغپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دروغ، روزى را كم مى كند.

امام على عليه السلام :عادت به دروغگويى ، تهى دستى مى آورد.

16 / 12مال حرامپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه بنده، مالى را از حرام به دست آورد ، چنانچه از آن ، انفاق كند، برايش در آن بركت قرار داده نمى شود ، و چنانچه از آن ، صدقه دهد، از او قبول نمى شود ، و چنانچه بعد از او باقى بماند ، ره توشه او به جهنّم خواهد بود.

امام هادى عليه السلام :همانا حرام، افزايش نمى يابد و اگر افزايش يابد، بركتى در آن نيست ، و اگر آن را انفاق كند، پاداشى نمى برد ، و آنچه بر جاى مى گذارد ، توشه اش به سوى آتش خواهد بود .

امام صادق عليه السلام :زياد شدن كسب حرام، روزى را نابود ( / بى بركت) مى سازد.

.

ص: 74

16 / 13الإِسرافالإمام عليّ عليه السلام :لا غِنى مَعَ إسرافٍ . (1)

عنه عليه السلام :الإِسرافُ يُفنِي الكَثيرَ ، الاِقتِصادُ يُنمِي اليَسيرَ . (2)

عنه عليه السلام :القَصدُ مَثراةٌ ، وَالسَّرَفُ مَتواةٌ . (3)

عنه عليه السلام :كَثرَةُ السَّرَفِ تُدَمِّرُ . (4)

عنه عليه السلام :كَم تَرَفٍ (5) مِن سَرَفٍ! (6)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ مَعَ الإِسرافِ قِلَّةَ البَرَكَةِ . (7)

عنه عليه السلام :إنَّ السَّرَفَ يورِثُ الفَقرَ ، وإنَّ القَصدَ يُورِثُ الغِنى . (8)

الإمام الكاظم عليه السلام :مَن بَذَّرَ وأَسرَفَ زالَت عَنهُ النِّعمَةُ . (9)

16 / 14البُخلالكتاب«وَ أَمَّا مَن بَخِلَ وَ اسْتَغْنَى * وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنَى * فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى * وَ مَا يُغْنِى عَنْهُ مَالُهُ إِذَا تَرَدَّى» . (10)

.


1- .غرر الحكم : ج 6 ص 363 ح 10538 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 531 ح 9664 .
2- .غرر الحكم : ج1 ص 139 ح 515 و 514 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 42 و 970 و 969 .
3- .الكافي : ج 4 ص 52 ح 4 عن عليّ بن محمّد رفعه ، مجمع البحرين : ج 1 ص 234 .
4- .غرر الحكم : ج4 ص597 ح 7122 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 390 ح 6613 .
5- .في بحار الأنوار: « قرف » بدل « ترف » .
6- .مطالب السؤول : ج1 ص 234 ؛ بحارالأنوار : ج 78 ص 12 ح 70 .
7- .الكافي : ج 4 ص 55 ح 3 عن ابن أبي يعفور ويوسف بن عمار(ة) .
8- .الكافي :ج4 ص53 ح8 ،كتاب من لا يحضره الفقيه :ج3 ص174 ح3659كلاهما عن عبيد بن زرارة .
9- .تحف العقول : ص 403 ، بحارالأنوار : ج 78 ص 327 ح 4 .
10- .الليل : 8 _ 11 .

ص: 75

16 / 13 اسراف
16 / 14 بُخل

16 / 13اسرافامام على عليه السلام :با اسراف ، بى نيازى نخواهد بود.

امام على عليه السلام :اسراف ، فراوان را نابود مى كند [و] ميانه روى، اندك را افزايش مى دهد.

امام على عليه السلام :ميانه روى ، افزايش دهنده است و اسراف، نابود كننده .

امام على عليه السلام :اسرافِ فراوان ، [ زندگى را] نابود مى سازد.

امام على عليه السلام :اى بسا بيمارى كه ريشه در اسراف (زياده روى در خوراك) دارد.

امام صادق عليه السلام :اسراف ، با كم بركتى همراه است .

امام صادق عليه السلام :اسراف ، تهى دستى مى آورد و ميانه روى، بى نيازى مى بخشد.

امام كاظم عليه السلام :هر كس ولخرجى و اسراف كند ، نعمت از او زايل مى شود.

16 / 14بُخلقرآن«و امّا كسى كه بخل ورزد و احساس بى نيازى كند و وعده نيك[ خدا] را دروغ پندارد ، سختى را برايش فراهم مى سازيم و مالش براى او كارساز نيست ، آن گاه كه نابود گردد» .

.

ص: 76

الحديثالكافي عن سعد بن طريف عن الإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «وَ أَمَّا مَن بَخِلَ وَ اسْتَغْنَى» _ قالَ :بَخِلَ بِما آتاهُ اللّهُ عز و جل . «وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنَى» بِأَنَّ اللّهَ يُعطي بِالواحِدَةِ عَشَرَةً إلى مِئَةِ ألفٍ فَما زادَ . «فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى» قالَ : لا يُريدُ شَيئا مِنَ الشَّرِّ إلّا يَسَّرَهُ لَهُ . «وَ مَا يُغْنِى عَنْهُ مَالُهُ إِذَا تَرَدَّى» قالَ : أمَا وَاللّهِ ما هُوَ تَرَدّى في بِئرٍ ولا مِن جَبَلٍ ولا مِن حائِطٍ ، ولكِن تَرَدّى في نارِ جَهَنَّمَ . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما مَحَقَ الإِيمانَ مَحقَ الشُّحِّ شَيءٌ ... إنَّ لِهذَا الشُّحِّ دَبيبا كَدَبيبِ النَّملِ ، وشُعَبا كَشُعَبِ الشِّركِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :ما مَحَقَ الإِسلامَ مَحقَ الشُّحِّ شَيءٌ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :مَنعُ الخُبزِ يَمحَقُ البَرَكَةَ . (4)

16 / 15مَنعُ الزَّكاةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا مَنَعُوا الزَّكاةَ مَنَعَتِ الأَرضُ بَرَكَتَها مِنَ الزَّرعِ وَالثِّمارِ وَالمَعادِنِ كُلِّها . (5)

.


1- .الكافي : ج 4 ص 46 ح 5 ، تهذيب الأحكام : ج 4 ص 109 ح 316 عن سعد بن ظريف .
2- .الخصال : ص 26 ح 93 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، بحارالأنوار : ج 73 ص 301 ح 8 ، مستدرك الوسائل : ج 7 ص 27 ح 7554 نقلاً عن كتاب الأخلاق لأبي القاسم الكوفي وفيه صدره نحوه .
3- .الكافي : ج 4 ص 45 ح 5 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 63 ح 1716 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 295 ح 921 ، عوالي اللآلي : ج 1 ص 377 ح 112 ، بحارالأنوار : ج 73 ص 307 ح 34 ؛ مسند أبي يعلى : ج 3 ص 405 ح 3475 ، المعجم الأوسط : ج 3 ص 175 ح 2843 كلاهما عن أنس ، كنزالعمّال : ج 3 ص 448 ح 7386 .
4- .الفردوس : ج 4 ص 150 ح 6465 عن الإمام الحسين عليه السلام .
5- .الكافي : ج 2 ص 374 ح 2 و ج 3 ص 505 ح 17 وليس فيه «من الزرع ...» ، ثواب الأعمال : ص 301 ح 1 ، علل الشرائع : ص 584 ح 26 ، الأمالي للصدوق : ص 385 ح 493 كلّها عن أبي حمزة عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 73 ص 369 ح 13 وج 96 ص 15 ح 32 وج 100 ص 46 ح 3 .

ص: 77

16 / 15 ندادن زكات

حديثالكافى_ به نقل از سعد بن طريف ، از امام باقر عليه السلام _ : «و امّا كسى كه بخل ورزد و احساس بى نيازى كند» ، [ يعنى ]نسبت به آنچه خداوند به او داده است، بخل ورزد . «و وعده نيك [خدا ]را دروغ پندارد» ، [يعنى : آنچه را] خدا وعده داده است كه در مقابل يكى ، ده تا صد هزار و بيشتر ، پاداش مى دهد . «سختى را برايش فراهم مى سازيم» ، [ يعنى] : هيچ بدى را اراده نمى كند، مگر آن كه برايش آسان مى سازد . «و مالش براى او كارساز نيست، آن گاه كه نابود گردد» . به خدا سوگند ، مقصود [از نابود گشتن]، افتادن در چاه يا افتادن از كوه يا ديوار نيست؛ بلكه افتادن در آتش دوزخ است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ چيز ، همانند بخل ، ايمان را نابود نمى سازد ... . اين بخل را حركتى همچون حركت مورچه و شعبه هايى همچون شعبه هاى شرك است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ چيز ، همانند بخل ، اسلام را از بين نبرده است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دريغ كردن نان [ از نيازمندان] ، بركت را از بين مى برد.

16 / 15ندادن زكاتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه [مردم] زكات ندهند ، زمين ، بركت خود را از زراعت و ميوه ها و معادن، از همه اينها ، بر مى گيرد .

.

ص: 78

16 / 16مَنعُ حَقِّ المُسلِمِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن حَبَسَ عَن أخيهِ المُسلِمِ شَيئا مِن حَقِّهِ ، حَرَّمَ اللّهُ عَلَيهِ بَرَكَةَ الرِّزقِ إلّا أن يَتوبَ . (1)

16 / 17غِشُّ المُسلِمِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن غَشَّ أخاهُ المُسلِمَ ، نَزَعَ اللّهُ عَنهُ بَرَكَةَ رِزقِهِ . (2)

16 / 18الخُضوعُ لِصاحِبِ الدُّنياالإمام الصادق عليه السلام :مَن خَضَعَ لِصاحِبِ سُلطانٍ ولِمَن يُخالِفُهُ عَلى دينِهِ طَلَبا لِما في يَدَيهِ مِن دُنياهُ ، أخمَلَهُ اللّهُ عز و جل ، ومَقَّتَهُ عَلَيهِ ، ووَكَلَهُ إلَيهِ ؛ فَإِن هُوَ غَلَبَ عَلى شَيءٍ مِن دُنياهُ فَصارَ إلَيهِ مِنهُ شَيءٌ نَزَعَ اللّهُ عز و جل البَرَكَةَ مِنهُ . (3)

16 / 19الاِبتِعادُ عَنِ العُلَماءِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :سَيَأتي زَمانٌ عَلَى النّاسِ يَفِرّونَ مِنَ العُلَماءِ كَما يَفِرُّ الغَنَمُ عَنِ الذِّئبِ ، فَإِذا كانَ كَذلِكَ ابتَلاهُمُ اللّهُ تَعالى بِثَلاثَةِ أشياءَ : الأَوَّلُ : يَرفَعُ البَرَكَةَ مِن أموالِهِم ، وَالثّاني : سَلَّطَ اللّهُ عَلَيهِم سُلطانا جائِرا ، وَالثّالِثُ : يَخرُجونَ مِنَ الدُّنيا بِلا إيمانٍ . (4)

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 15 ح 4968 ، الأمالي للصدوق : ص 516 ح 707 كلاهما عن الحسين بن زيد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحارالأنوار : ج 76 ص 335 وج 104 ص 293 ح 2 .
2- .ثواب الأعمال : ص 337 ح 1 عن أبي هريرة وابن عبّاس ، بحارالأنوار : ج 76 ص 365 ح 30 .
3- .الكافي : ج 5 ص 105 ح 3 ، الأمالي للمفيد : ص 100 ح 2 ، ثواب الأعمال : ص 294 ح 1 كلّها عن حديد ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 330 ح 914 عن حريز ، فقه الرضا : ص 367 ح 100 عن العالم عليه السلام وفيه «أهمله» بدل «أخمله» وليس فيه «فصار إليه منه شيء» ، بحارالأنوار : ج 75 ص 108 ح 11 .
4- .جامع الأخبار : ص 456 ح 995 ، بحارالأنوار : ج 22 ص 453 ح 11 .

ص: 79

16 / 16 ندادن حقّ مسلمانان
16 / 17 فريب دادن مسلمان
16 / 18 فروتنى در برابر دنياداران
16 / 19 دورى از دانشمندان

16 / 16ندادن حقّ مسلمانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس چيزى از حقّ برادر مسلمانش را نگه دارد [و به او ندهد] ، خداوند ، بركت روزى را بر او حرام مى كند، مگر آن كه توبه كند.

16 / 17فريب دادن مسلمانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس برادر مسلمانش را بفريبد ، خداوند، بركت روزى اش را از او مى گيرد.

16 / 18فروتنى در برابر دنيادارانامام صادق عليه السلام :هر كس در برابر يك قدرتمند و يا كسى كه با او در دينش مخالف است ، فروتنى كند تا از دنيايى كه در دست اوست، به دست آورد ، خداوند ، او را بى نام و نشان مى كند و نزد آن شخص منفورش مى گرداند و او را به همان شخص وا مى گذارد ، و اگر به چيزى از دنياى او هم دست يافت و چيزى به دستش رسيد ، خداوند ، بركت را از آن مى گيرد .

16 / 19دورى از دانشمندانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :زمانى بر مردم خواهد آمد كه آنان از عالمان مى گريزند ، آن گونه كه گوسفند از گرگ مى گريزد . هر گاه چنين شد، خداوند ، آنان را به سه چيز مبتلا مى سازد : يكم : بركت را از اموالشان بر مى دارد؛ دوم : حاكمى ستمگر را بر آنان مسلّط مى سازد؛ و سوم : از دنيا، بى ايمان خارج مى شوند.

.

ص: 80

16 / 20تَعَلُّمُ العِلمِ رِياءًرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن تَعَلَّمَ العِلمَ رِياءً وسُمعَةً يُريدُ بِهِ الدُّنيا ، نَزَعَ اللّهُ بَرَكَتَهُ ، وضَيَّقَ عَلَيهِ مَعيشَتَهُ ، ووَكَلَهُ اللّهُ إلى نَفسِهِ ، ومَن وَكَلَهُ اللّهُ إلى نَفسِهِ فَقَد هَلَكَ . (1)

16 / 21الحَلفُ عِندَ الْبَيعِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الحَلفُ مَنفَقَةٌ لِلسِّلعَةِ ، مَمحَقَةٌ لِلبَرَكَةِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :بيعوا ولا تَحلِفوا ؛ فَإِنَّ اليَمينَ تُنفِقُ السِّلعَةَ وتَمحَقُ البَرَكَةَ . (3)

عنه عليه السلام :إيّاكُم وَالحَلفَ! فَإِنَّهُ يُنفِقُ السِّلعَةَ ، ويَمحَقُ البَرَكَةَ . (4)

.


1- .مكارم الأخلاق : ج 2 ص 348 ح 2660 عن عبد اللّه بن مسعود ، بحارالأنوار : ج 77 ص 100 ح 1 .
2- .صحيح البخاري : ج 2 ص 735 ح 1981 ، سنن أبي داود : ج 3 ص 245 ح 3335 كلاهما عن أبي هريرة ، كنزالعمّال : ج 16 ص 699 ح 46399 وص 697 ح 46384 ؛ مسند زيد : ص 256 عن زيد بن عليّ عن أبيه عن جدّه عن الإمام عليّ عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله .
3- .المناقب للخوارزمي : ص 121 ح 136 ، المنتخب من مسند عبد بن حميد : ج 62 ص 96 ، المناقب للكوفي : ج 2 ص 602 ح 1103 كلّها عن أبي مطر ، كنزالعمّال : ج 13 ص 183 ح 36547 ؛ كشف الغمّة : ج 1 ص 164 عن أبي مطر ، مسند زيد : ص 256 عن زيد بن عليّ عن أبيه عن جدّه عن الإمام عليّ عليهم السلام وليس فيه صدره ، بحارالأنوار : ج 40 ص 332 ح 14 .
4- .الكافي : ج 5 ص 162 ح 4 عن أبي إسماعيل رفعه ، الغارات : ج 1 ص 110 عن أبي سعيد الخدري ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 13 ح 57 عن الإمام الصادق عليه السلام مع تقديم و تأخير ، بحارالأنوار : ج 103 ص 102 ح 44 .

ص: 81

16 / 20 علم آموزى ريايى
16 / 21 سوگند خوردن به هنگام فروش

16 / 20علم آموزى ريايىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس از روى ريا يا شهرت طلبى و به قصد دنياخواهى علم بياموزد ، خداوند، بركتش را از آن مى گيرد ، زندگى اش را بر او تنگ مى سازد و او را به حال خودش وا مى گذارد ، و هر كس كه خدا او را به حال خودش وا گذارد ، هلاك شده است .

16 / 21سوگند خوردن به هنگام فروشپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سوگند خوردن ، به كالا رونق مى بخشد ؛ امّا بركت را از بين مى برد.

امام على عليه السلام :داد و ستد كنيد و سوگند نخوريد؛ چرا كه سوگند خوردن، كالا را رونق مى بخشد ، امّا بركت را از بين مى برد.

امام على عليه السلام :از سوگند خوردن بپرهيزيد؛ چرا كه كالا را رونق مى بخشد و بركت را از بين مى برد.

.

ص: 82

الكافي عن أبي حمزة رفعه :قامَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام عَلى دارِ ابنِ أبي مُعَيطٍ ، وكانَ يُقامُ فيهَا الإِبِلُ ، فَقالَ : يا معاشِرَ السَّماسِرَةِ ، أقِلُّوا الأَيمانَ! فَإِنَّها مَنفَقَةٌ لِلسِّلعَةِ ، مَمحَقَةٌ لِلرِّبحِ . (1)

16 / 22تَركُ البَسمَلَةِ عِندَ الأَكلِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :كُلُّ طَعامٍ لا يُذكَرُ اسمُ اللّهِ عَلَيهِ فَإِنَّما هُوَ داءٌ ولا بَرَكَةَ فيهِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا وُضِعَتِ المائِدَةُ حَفَّتها أربَعَةُ آلافِ مَلَكٍ ، فَإِذا قالَ العَبدُ : بِسمِ اللّهِ ، قالَتِ المَلائِكَةُ : بارَكَ اللّهُ عَلَيكُم في طَعامِكُم ، ثُمَّ يَقولونَ لِلشَّيطانِ : اُخرُج يا فاسِقُ ، لا سُلطانَ لَكَ عَلَيهِم . (3)

16 / 23بَيعُ العَقارِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :اللّهُمَّ مَن باعَ رِباعَهُ فَلا تُبارِك لَهُ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :لا يُبارَكُ في ثَمَنِ أرضٍ ولا دارٍ لا يُجعَلُ في أرضٍ ولا دارٍ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن باعَ دارا ولَم يَشتَرِ بِثَمَنِها دارا ، لَم يُبارَك لَهُ فيها أو في شَيءٍ مِن ثَمَنِها . (6)

.


1- .الكافي : ج 5 ص 162 ح 2 .
2- .تاريخ دمشق : ج 60 ص 325 عن عقبة بن عامر ، كنزالعمّال : ج 15 ص 238 ح 40741 .
3- .الكافي : ج 6 ص 292 ح 1 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام .
4- .الكافي : ج 5 ص 92 ح 7 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 170 ح 3643 وفيه «رقعة من أرض» بدل «رباعه» وكلاهما عن معاوية بن عمّار عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 19 ص 119 ح 4 .
5- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 402 ح 1650 عن سعيد بن زيد ، كنزالعمّال : ج 3 ص 54 ح 4564 .
6- .السنن الكبرى : ج 6 ص 55 ح 11174 عن حذيفة ، كنزالعمّال : ج 3 ص 54 ح 5462 .

ص: 83

16 / 22 بسم اللَّه نگفتن به هنگام خوردن
16 / 23 فروش مِلك

الكافى_ به نقل از ابو حمزه ، كه سند آن را به امام على عليه السلام رسانده است _ :امير مؤمنان عليه السلام بر درِ خانه ابن ابى مُعَيط _ كه در آن، شتر براى فروش نگهدارى مى شد _ ايستاد و فرمود: «اى گروه دلّالان! كم سوگند بخوريد؛ چرا كه سوگند خوردن كالا را مى كاهد و سود را از بين مى برد».

16 / 22بسم اللّه نگفتن به هنگام خوردنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر غذايى كه نام خدا بر آن گفته نشود ، درد است و بركتى ندارد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه سفره نهاده مى شود ، چهار هزار فرشته در اطراف آن گرد مى آيند . چون بنده بگويد : «بسم اللّه »، فرشتگان مى گويند: «خداوند، به غذايتان بركت دهد!» . سپس به شيطان مى گويند : «اى فاسق! بيرون شو . تو بر آنان، راه تسلّط ندارى».

16 / 23فروش مِلكپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خدايا! هر كه خانه مسكونى اش را مى فروشد، برايش مبارك مگردان .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهاى زمين يا خانه اى كه در خريد زمين يا خانه ديگر خرج نشود ، بركت ندارد.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس خانه اى بفروشد و با پول آن خانه اى نخرد، نه آن خانه برايش بركت خواهد داشت، نه بهاى آن.

.

ص: 84

الإمام الصادق عليه السلام :مُشتَرِي العُقدَةِ مَرزوقٌ ، وبائِعُها مَمحوقٌ . (1)

الإمام الكاظم عليه السلام :ثَمَنُ العَقارِ مَمحوقٌ ، إلّا أن يُجعَلَ في عَقارٍ مِثلِهِ . (2)

راجع : ص 8 (البركة / الفصل الثالث عشر : حِرَف ذات بركة / الزراعة) .

16 / 24الشِّراءُ مِنَ المُحارَفِالإمام الصادق عليه السلام_ لِلوَليدِ بنِ صَبيحٍ _ :يا وَليدُ ، لا تَشتَرِ لي مِن مُحارَفٍ شَيئا ؛ فَإِنَّ خُلطَتَهُ لا بَرَكَةَ فيها . (3)

عنه عليه السلام :لا تَشتَرِ مِن مُحارَفٍ ؛ فَإِنَّ صَفقَتَهُ لا بَرَكَةَ فيها . (4)

16 / 25نَومُ الغَداةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الصُّبحَةُ تَمنَعُ الرِّزقَ . (5)

.


1- .الكافي : ج 5 ص 92 ح 4 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 388 ح 1156 كلاهما عن وهب الحريري ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 169 ح 3641 وفيه «العقار» بدل «العقدة» .
2- .الكافي : ج 5 ص 92 ح 6 عن هشام بن أحمر .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 164 ح 3600 ، علل الشرائع : ص 526 ح 1 عن صبيح عن أبيه ، الدعوات : ص 119 ح 279 وزاد في آخره «ولا تخالطوا إلّا من نشأ في الخير» ، بحارالأنوار : ج 103 ص 83 ح 3 .
4- .الكافي : ج 5 ص 157 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 11 ح 41 وفيه «حرفته» بدل «صفقته» وكلاهما عن الوليد بن صبيح .
5- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 158 ح 530 و ح 533 ، شُعَب الإيمان : ج 4 ص 180 ح 4731 ، مسند الشهاب : ج 1 ص 73 ح 65 ، تاريخ دمشق : ج 14 ص 343 ح 3605 كلّها عن عثمان بن عفّان ، كنزالعمّال : ج 6 ص 473 ح 16613 عن أنس .

ص: 85

16 / 24 خريد از شخص كم بخت و كم روزى
16 / 25 خواب صبحگاهان

امام صادق عليه السلام :كسى كه باغستان مى خرد، روزى مى يابد و كسى كه آن را مى فروشد ، زيان مى كند (مال باخته مى گردد).

امام كاظم عليه السلام :پولِ زمين [و مِلك]، از بين مى رود، مگر آن كه با آن، زمينى [يا مِلكى ]مانند همان خريده شود.

ر . ك : ص 9 (بركت / فصل سيزدهم : شغل هاى با بركت / كشاورزى) .

16 / 24خريد از شخص كم بخت و كم روزىامام صادق عليه السلام_ به وليد بن صَبيح _ :اى وليد! براى من از آدم كم بخت و روزى ، چيزى خريد مكن؛ چرا كه معامله و معاشرت با او، بى بركت است.

امام صادق عليه السلام :از آدم بى بخت و روزى ، خريد نكن ؛ چرا كه داد و ستد با او ، بركت ندارد.

16 / 25خواب صبحگاهانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خوابِ بامدادى ، جلوى روزى را مى گيرد.

.

ص: 86

الإمام الصادق عليه السلام :نَومَةُ الغَداةِ مَشومَةٌ تَطرُدُ الرِّزقَ . (1)

عنه عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «فَالْمُقَسِّمَاتِ أَمْرًا» (2) _ :المَلائِكَةُ تُقَسِّمُ أرزاقَ بَني آدَمَ ما بَينَ طُلوعِ الفَجرِ إلى طُلوعِ الشَّمسِ ، فَمَن نامَ في ما بَينَهُما نامَ عَن رِزقِهِ . (3)

16 / 26السُّؤالرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما فَتَحَ رَجُلٌ بابَ مَسأَلَةٍ يُريدُ بِها كَثرَةً إلّا زادَهُ اللّهُ عز و جل بِها قِلَّةً . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن يَستَعفِف يُعِفَّهُ اللّهُ ، ومَن يَستَغنِ يُغنِهِ اللّهُ . (5)

الإمام عليّ عليه السلام :السُّؤالُ يُضعِفُ لِسانَ المُتَكَلِّمِ ، ويَكسِرُ قَلبَ الشُّجاعِ البَطَلِ ، ويوقِفُ الحُرَّ العَزيزَ مَوقِفَ العَبدِ الذَّليلِ ، ويُذهِبُ بَهاءَ الوَجهِ ، ويَمحَقُ الرِّزقَ . (6)

.


1- .تهذيب الأحكام : ج 2 ص 139 ح 540 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 502 ح 1441 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 74 ح 2181 ، بحارالأنوار : ج 13 ص 182 ح 18 وج 86 ص 130 ح 2 .
2- .الذاريات : 4 .
3- .تهذيب الأحكام : ج 2 ص 139 ح 541 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 504 ح 1450 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 74 ح 2183 كلاهما عن الإمام الرضا عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 86 ص 130 ح 2 .
4- .مسند ابن حنبل : ج 3 ص 434 ح 9630 ، شُعَب الإيمان : ج 3 ص 233 ح 3413 وفيه «مسكة» بدل «مسألة» وكلاهما عن أبي هريرة ، الدرّ المنثور : ج 7 ص 360 ، كنزالعمّال : ج 3 ص 643 ح 8304 وج 6 ص 362 ح 16072 وص 506 ح 16748 .
5- .صحيح البخاري : ج 2 ص 519 ح 1361 عن ابن حزم وج 5 ص 2375 ح 6105 ، سنن الترمذي : ج 3 ص 374 ح 2024 ، الموطّأ : ج 2 ص 997 ح 7 ، البداية والنهاية : ج 9 ص 4 كلّها عن أبي سعيد الخدري .
6- .غرر الحكم : ج2 ص141 ح 2110 .

ص: 87

16 / 26 درخواست

امام صادق عليه السلام :خواب صبحگاهان، شوم است و روزى را مى راند.

امام صادق عليه السلام_ در باره آيه : «سوگند به تقسيم كنندگان كار» _ :فرشتگان، روزىِ آدمى زادگان را از طلوع سپيده تا طلوع آفتاب، تقسيم مى كنند. پس هر كس در اين فاصله بخوابد ، از روزى اش محروم مى شود. (1)

16 / 26درخواستپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ مردى درِ درخواستى را به قصد افزايش مال نگشود ، مگر آن كه خداوند ، به اين سبب، بر تنگ دستى او افزود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس عفاف ورزد ، خداوند ، نگاهش مى دارد و هر كس بى نيازى نشان دهد [ و درخواست نكند] ، خداوند ، بى نيازش مى كند.

امام على عليه السلام :درخواست ، زبان گوينده را ناتوان مى كند، دلِ قهرمانِ شجاع را مى شكند ، آزاده عزّتمند را در جايگاه برده خوار قرار مى دهد ، آبرو را مى برد، و روزى را نابود مى سازد.

.


1- .ظاهرا منظور اين احاديث ، مواردى است كه نماز صبح ، از آغاز وقت آن تا طلوع آفتاب ، با خوابيدن ، ترك شود .

ص: 88

16 / 27الطَّعامُ الحارُّالإمام الصادق عليه السلام :الطَّعامُ الحارُّ غَيرُ ذي بَرَكَةٍ . (1)

عنه عليه السلام :إنَّ النَّبِيَّ اُتِيَ بِطَعامٍ حارٍّ جِدّا ، فَقالَ : ما كانَ اللّهُ عز و جل لِيُطعِمَنَا النّارَ . أقِرّوهُ حَتّى يَبرُدَ ويَمكُنَ ؛ فَإِنَّهُ طَعامٌ مَمحوقُ البَرَكَةِ . (2)

.


1- .الكافي : ج 6 ص 322 ح 3 ، المحاسن : ج 2 ص 174 ح 1486 كلاهما عن محمّد بن حكيم ، بحارالأنوار : ج 66 ص 402 ح 11 و ص 410 ح 7 نقلاً عن مكارم الأخلاق ؛ المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 132 ح 7125 ، كنزالعمّال : ج 15 ص 249 ح 40802 كلاهما عن جابر وفيهما «أبردوا الطعام ...» .
2- .الكافي : ج 6 ص 322 ح 2 ، المحاسن : ج 2 ص 173 ح 1483 كلاهما عن السكوني ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 117 ح 388 وليس فيهما «يبرد» ، بحارالأنوار : ج 66 ص 403 ح 15 .

ص: 89

16 / 27 غذاى داغ

16 / 27غذاى داغامام صادق عليه السلام :غذاى داغ ، بركت ندارد.

امام صادق عليه السلام :نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، غذاى بسيار داغى آوردند . فرمود: «خداى متعال ، چنان نيست كه به ما آتش بخوراند . بگذاريد تا سرد و قابل خوردن شود ؛ چون غذاى داغ ، غذايى بى بركت است».

.

ص: 90

. .

ص: 91

36 . برهان

اشاره

36 . برهاندرآمدفصل يكم : ارزش برهانفصل دوم : ريشه برهانفصل سوم : آنچه «برهان» يا مشابه آن ، ناميده شده استفصل چهارم : ويژگى برهان هاى خدا

.

ص: 92

. .

ص: 93

درآمد

برهان ، در لغت

درآمدبرهان ، در لغتواژه «برهان» ، در لغت به معناى آوردن حجّت و دليل روشن و قاطع است . صاحب بن عبّاد ، در اين باره مى گويد : البُرهانُ : بَيانُ الحُجَّةِ وَ إيضاحُها . (1) برهان ، آوردن حجّت و واضح گردانيدن آن است . همچنين اَزهَرى ، به نقل از ليث ، آورده است : البُرهانُ : الحُجَّةُ وَ إيضاحُها . (2) برهان ، حجّت و واضح گردانيدن آن است . واژه شناسان ، در ريشه شناسى «برهان» ، دچار اختلاف نظر شده اند : الف _ برخى الف و نون آن را زايد شمرده اند و برهان را مصدر ثلاثى مجرّد از مادّه «بره» دانسته اند كه بر معناى روشن و واضح ، دلالت مى كند . زمخشرى

.


1- .المحيط فى اللّغة : ج 3 ص 483 مادّه «بره» .
2- .تهذيب اللّغة : ج 1 ص 322 . ابن منظور ، در ذيل مادّه «بره» مى گويد : «البُرهانُ : الحُجَّةُ الفاصِلَةُ البَيّنةُ» و ذيل مادّه «برهن» مى گويد : «البُرهانُ : بَيانُ الحُجَّةِ و اتِّضاحُها» (لسان العرب : ج 13 ص 51 مادّه «برهن» و ص 476 مادّه «بره») .

ص: 94

مى گويد : أبرَهَ فُلانٌ : جاءَ بِالبُرهانِ ؛ وَ «بَرهَنَ» مُوَلَّدٌ ؛ وَ البُرهانُ : بَيانُ الحُجَّةِ وَ إيضاحُها ؛ مِنَ البَرَهرَهَةِ ، وَ هِىَ البَيضاءُ مِنَ الجَوارى . (1) أبرَهَ فُلانٌ ، يعنى : «فلانى ، برهانى را آورد» و واژه «بَرهَنَ» ، مُوَلَّد (غير اصيل) است و بعدا ساخته شده است و برهان ، آوردن حجّت و واضح گردانيدن آن است و از واژه «بَرَهرَهَة» گرفته شده كه به معناى زنان سپيدروست . ب _ برخى آن را رباعى مجرّد و فعل آن را «بَرهَنَ» دانسته اند . جوهرى ، در موضع ذكر مادّه «برهن» مى گويد : البُرهانُ : الحُجَّةُ ؛ وَ قَد بَرهَنَ عَلَيهِ ، أى أقامَ الحُجَّةَ . (2) برهان ، به معناى حجّت است و «قَد بَرهَنَ عَلَيهِ» ، يعنى : بر آن ، برهان اقامه كرد . ج _ گروهى نيز برهان را هم جزو ثلاثى ها آورده اند و هم جزو رباعى ها . (3) در مقام داورى و رفع اختلاف در اين مقوله ، مى توان گفت : «برهان» ، در اصل مصدر و از مادّه «بره» است ، به معناى «آوردن حجّت و دليل روشن» ؛ ليكن در فرآيند كثرت استعمال و فزونىِ اُنس ذهنى ميان لفظ و معناى «برهان» ، از اين واژه ، فعل ثلاثى مزيدى بر وزن فَعْلَنَ ، (4) «منحوت» گشت و «بَرهَنَ» به همان معناى «أبرَهَ» به كار رفته است . سپس فزونى كاربرد «بَرهَنَ» و غلبه استعمالى اش ، چنان بين اين لفظ و معنا در اذهان اهل گويش تازى ، اُنس و پيوند ايجاد نمود كه در كاربرد «بَرهَنَ» و مشتقّات آن ، ديگر عنايتى به مادّه «بره» نمى شد ؛ يعنى مادّه «برهن» ، خود وضع مستقلّ مى يابد و حقيقت ، در معناى دليل و برهان روشن آوردن ، مى گردد . با اين توجّه ، «بَرهَنَ» از وزن «فَعلَنَ» نيز به وزن «فَعلَلَ» در مى آيد . از شواهد اين سخن ، فرآيند تاريخى كاربرد واژه هاى «برهان» و «برهن» و مشتقّات آنها در گويش عرب و ذكر آنها در معاجم لغوى است (5) . (6)

.


1- .أساس البلاغة : ص 21 مادّه «بره» .
2- .صحاح اللّغة : ج 5 ص 2078 مادّه «برهن» . شايان ذكر ، اين كه جوهرى در ذيل مادّه «بره» ، هيچ يادى از واژه «برهان» و «برهن» نمى كند .
3- .مانند اَزهَرى در تهذيب اللّغة (ج 1 ص 322) كه در مادّه «بره» ، آن را ذكر نموده ، از ليث و ابن اعرابى نقل مى كند كه آنان ، فعل «برهن» را از واژگان مولَّد (زايا) مى شمارند . سپس خود اين احتمال را روا مى شمارد كه نون آن ، اصلى باشد . همچنين ، ر . ك : لسان العرب : ج 13 ص 51 مادّه «برهن» و ص 476 مادّه «بره» ، تاج العروس : ج 18 ص 55 مادّه «برهن» و ج 19 ص 15 مادّه «بره» ، المصباح المنير : ص 46 .
4- .اين فعل ، از ابواب غير مشهور و بر وزن عروضىِ فعل رباعى مجرَّد است . اصطلاحا اين گونه افعال و مصادرشان را «منحوت» مى نامند و اين فعل ، به فعل مجرّد ، ملحق مى شود . سيبويه ، در كتاب خود ، بابى با عنوان : «باب ما لحقته الزوائد من بنات الثلاثة و اُلحق ببنات الأربعة ، حتّى صار يجرى مجرى ما لا زيادة فيه ، و صارت الزيادة بمنزلة ما هو من نفس الحرف» باز كرده و سپس اوزان و مثال هايى را ذكر مى كند . از جمله اين اوزان است : «فَوْعَلْتُ» ، «فَيْعَلْتُ» ، «فَعْوَلْتُ» ، «فَعْلَيْتُ» و «فَعْنَلْتُ» . نمونه هاى آنها نيز : «حَوقَلتُ» ، «بَيطَرتُ» ، «هَينَمتُ» ، «جَهوَرتُ» ، «قَلسَيتُ» ، «قَلنَستُ» و «شَيطَنتُ» هستند كه همگى را بر وزن عروضى «دَحْرَجْتُ» مى آورد و سپس اوزان و مثال هايى را براى ملحقّات به رباعى مزيد ، بر مى شمارد ؛ مانند : «تقلسى» ، «تشيطن» ، «تمكَّن» ، «تَمَسكَنَ» كه همگى بر وزن عروضى «تدحرج» آمده اند (ر . ك : الكتاب : ج 2 ص 402 _ 404) .
5- .از نمونه ها و شواهدى كه مى توان براى اين تحليل برشمرد ، ملاحظه كاربرد واژه «برهان» و عدم كاربرد فعل «برهن» و مشتقّات آن در قرآن كريم و ديگر متون اسلامى تا اواخر قرن دوم هجرى و نيز نوع ذكر آنها در كتب لغت شناسان كهن ، ميانى و متأخّر است ؛ زيرا لُغَويان كهن همچون خليل بن احمد (م 170 ق) ، تنها به ذكر مادّه «بره» و «برهان» بسنده مى كنند و اصلاً از فعل «برهن» و مشتقّاتش ياد نمى كنند و لغويان ميانى مانند ليث (م ح 203ق) و ابن اعرابى (م ح 231 ق) ، از شاگردان خليل ، آن را با نوعى ترديد ، ذكر مى كنند و احيانا مولَّد مى شمارند ؛ ولى اين واژه در گفتار لغويان متأخّرتر از آنان ، مانند جوهرى (متوفّاى سال سيصد و نود و اندى) و اَزهَرى (م 370 ق) ، جايگاه مستقر و جا افتاده ترى مى يابد و به صورت مادّه اى مستقل ، آن را ذكر مى نمايند . اين فرآيند ، در گفتار لغت شناسان متأخّر ، نمايان است (ر . ك : تهذيب اللّغة : ج 1 ص 322 ذيل مادّه «بره» و «برهن» ، الصحاح : ج5 ص2078 ذيل مادّه«برهن»، لسان العرب:ج13 ص476 ذيل مادّه «بره»و ج13 ص51 ذيل مادّه «برهن»، تاج العروس: ج18 ص55 مادّه «برهن» و ج19 ص15 مادّه «بره» ، المصباح المنير : ص 46 موضع ذكر ماده «بره» ) .
6- .گفتنى است كه واژه شناسى اين مبحث ، توسّط محقّق ارجمند جناب آقاى محمّد احسانى فر انجام ف گرديده است .

ص: 95

. .

ص: 96

فرق ميان «برهان» و «دليل»
برهان ، در قرآن و حديث
اشاره

فرق ميان «برهان» و «دليل»ابو هلال عسكرى ، در بيان فرق ميان برهان و دليل ، مى گويد : الفَرقُ بَينَ البُرهانِ وَالدَّليلِ : البُرهانُ : الحُجَّةُ القاطِعَةُ المُفيدَةُ لِلعِلمِ ، وَ أَمّا ما يُفيدُ الظَّنَّ فَهُوَ الدَّليلُ . (1) تفاوت ميان برهان و دليل ، اين است كه برهان ، به معناى حجّت قاطع و مفيد براى علم است ؛ امّا آنچه براى ظن ، مفيد باشد ، دليل است . بارى ! ريشه واژه «برهان» هر چه باشد ، ترديدى نيست كه اين واژه از نظر واژه شناسان ، به معناى دليلى است كه به روشنى و با قاطعيّت بتواند مدّعا را اثبات نمايد ؛ (2) امّا به تدريج از معناى اصلى خود ، فاصله گرفته و در اصطلاح منطق ، به نوع خاصّى از استدلال ، اطلاق شده است . (3)

برهان ، در قرآن و حديثدر قرآن و حديث ، «برهان» در معناى لغوى خود ، يعنى دليل واضح و روشن و مفيدِ براى علم ، اطلاق شده است . اين واژه در قرآن ، هفت بار به صورت مفرد (4) و يك بار به صورت تثنيه آمده است . (5)

.


1- .معجم الفروق اللغوية : ص 97 .
2- .ر . ك : ترتيب كتاب العين : ص 80 ، لسان العرب : ج 13 ص 51 مادّه «برهن» ، الصحاح : ج 5 ص 2078 مادّه «برهن» ، تاج العروس : ج 18 ص 55 مادّه «برهن» ، المصباح المنير : ص 46 و... .
3- .براى آشنايى با معناى اصطلاحى برهان ، ر . ك : دائرة المعارف بزرگ اسلامى و دانش نامه جهان اسلام : ذيل واژه «برهان» .
4- .بقره : آيه 111 ، نساء : آيه 174 ، يوسف : آيه 24 ، انبيا : آيه 24 ، مؤمنون : آيه 117 ، نمل : آيه 64 و قصص : آيه 75 .
5- .قصص : آيه 32 .

ص: 97

1 . واژه هاى مشابه برهان در قرآن
الف - سلطان
ب - آيه

مهم ترين نكاتى كه براى آشنايى با جايگاه برهان در قرآن و حديث ، قابل توجّه اند ، عبارت اند از :

1 . واژه هاى مشابه برهان (1) در قرآندر قرآن و حديث ، واژه هايى وجود دارند كه در معناى برهان به كار مى روند . اين واژه ها عبارت اند از :

الف _ سلطانبرهان ، از آن رو كه بر عقل ها و دل ها سلطه مى يابد (2) و به انسان ، قدرت مقابله با مخالفان اعتقادى را مى دهد ، سلطان ناميده مى شود ، مانند : «أَمْ لَكُمْ سُلْطَانٌ مُّبِينٌ . (3) يا دليلى آشكار [ در دست ] داريد؟»

ب _ آيهبرهان ، دليلى روشن و آشكار بر حقّانيت آورنده آن است و از اين رو ، در برخى از موارد ، از آن به «آيه» (4) تعبير شده است ، مانند :

.


1- .براى توضيح بيشتر اين واژه ها ، ر . ك : دائرة المعارف قرآن : ج 5 ص 509 (اسامى و شئون برهان) .
2- .«سُمِّىَ الحُجَّةُ سُلطانا و ذلك لِما يَلحَق مِن الهجومِ علَى القلوبِ و لكِن أكثَرُ تَسَلُّطِهِ على أهلِ العِلمِ وَالحِكمَةِ مِن المؤمنين ؛ حجّت را سلطان ناميده اند ؛ چرا كه به دل ها هجوم مى آورد ، امّا بيشترين تسلّط آن ، بر مؤمنانى است كه اهل علم و حكمت اند» (مفردات ألفاظ القرآن : ص 420 مادّه «سلط» ) . در الميزان فى تفسير القرآن (ج 11 ص 177) نيز آمده : «و السلطان هو البرهان لتسلُّطه على العقول ؛ سلطان ، همان برهان است ؛ چرا كه بر عقل ها تسلّط مى يابد» .
3- .صافّات : آيه 156 . نيز ، ر . ك : هود : آيه 96 ، ابراهيم : آيه 10 ، كهف : آيه 15 ، مؤمنون : آيه 45 ، نمل : آيه 36 ، دخان : آيه 19 ، طور : آيه 38 و ... .
4- .«الآية : هى العلامة الظاهرة ؛ آيه ، يعنى نشانه آشكار» (مفردات ألفاظ القرآن : ص 101 مادّه «أى») .

ص: 98

ج - حجّت
د - بيّنه

«ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَى وَ أَخَاهُ هَارُونَ بِايَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُّبِينٍ . (1) سپس موسى و برادرش هارون را با آيات خود و حجّتى آشكار ، فرستاديم» . در اين آيه ، از عصاى موسى عليه السلام و «يد بيضاء (دست ...)» و ديگر امور خارق العاده اى كه به دست موسى عليه السلام ظاهر شد و حقّانيت او را ثابت كرد ، به «آيات» تعبير شده است ، در حالى كه در آيه اى ديگر ، از عصا و يد بيضا ، به عنوان دو برهان ، ياد گرديده است : «فَذَانِكَ بُرْهَانَانِ مِن رَّبِّكَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَ مَلَاءِيْه . (2) اين دو [ نشانه ] ، دو برهان از جانب پروردگار توست [ كه بايد ]به سوى فرعون و سران [ كشور ]او [ ببرى ]» .

ج _ حجّتبرهان ، دليل قاطع و راهى روشن براى اِحقاق حق و اِبطال باطل است . از اين رو ، «حجّت» (3) ناميده گرديده است ، مانند : «فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ . (4) برهانِ رسا ، ويژه خداست» .

د _ بيّنهبرهان ، دليلى واضح ، روشن و آشكار براى اثبات مدّعا و تشخيص حق از باطل

.


1- .مؤمنون : آيه 45 . نيز ، ر . ك : هود : آيه 96 .
2- .قصص : آيه 32 .
3- .«الحُجَّةُ : الدَّلالَةُ المُبَيِّنَةُ لِلمَحَجَّةِ ، أى المقصد المستقيم الّذى يقتضى صحّة أحد النقيضين ؛ حجّت ، عبارت است از دليل روشن كننده مَحَجّه ، يعنى راه راست ، به صورتى كه درستى يكى از طرفينِ نقيض را اقتضا كند» (مفردات ألفاظ القرآن : ص 219 مادّه «حج») .
4- .انعام : آيه 149 .

ص: 99

2 . ارزش و اهمّيت برهان
3 . تأمّلى در آنچه برهان ناميده شده

است . از اين رو ، به آن «بيّنه» (1) اطلاق گرديده است ، مانند : «أَفَمَن كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ . (2) آيا كسى كه از جانب پروردگارش بر حجّتى روشن است ؟ » . «لِّيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَيَحْيَى مَنْ حَىَّ عَن بَيِّنَةٍ . (3) تا كسى كه [گم راه و] هلاك مى شود ، از روى برهان ، هلاك گردد ، و كسى كه زنده مى شود [و هدايت مى يابد] ، از روى برهان ، زنده بماند» .

2 . ارزش و اهمّيت برهانبر اساس قرآن و احاديث نقل شده از پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت بزرگوار ايشان ، برهان ، پايه و اساس اسلام در عقيده ، اخلاق و عمل است .لذا مردم را بر مبناى برهان ، به توحيد ، نبوّت ، معاد و امامت ، و همچنين به ارزش هاى اخلاقى و عملى دعوت مى نمايند و در يك كلام ، از نظر اسلام ، برهان ، ميزان و معيار سنجش حق و باطل است . اسلام ، خود بر برهان تكيه مى كند و از مخالفان نيز برهان طلب مى نمايد . (4)

3 . تأمّلى در آنچه برهان ناميده شدهبا تأمّل در آنچه در قرآن و حديث ، برهان ناميده شده (مانند : خودِ قرآن ، انبيا ، معجزات انبيا و اهل بيت عليهم السلام ) ، در كنار آيات و احاديثى كه فطرت و عقل را معيار سنجش حق و باطل مى دانند ، به اين نتيجه مى رسيم كه از نظر اسلام ، عقل سليم و فطرت پاك ، پايه و اساس برهان است . معجزات انبيا ، بدان جهت برهان ناميده

.


1- .البَيِّنَةُ : الدَّلالَةُ الواضِحَةُ عَقلِيَّةً كانَت أو مَحسوسةً ؛ بيّنه ، دليل واضح و روشن است ، خواه عقلى باشد يا محسوس (مفردات ألفاظ القرآن : ص 157 «بان») .
2- .هود : آيه 17 .
3- .انفال : آيه 42 .
4- .ر . ك : بقره : آيه 156 ، انبيا : آيه 24 ، نمل : آيه 64 ، قصص : آيه 75 .

ص: 100

4 . اوصاف و انواع براهان هاى خداوند

شده كه عقل ، به روشنى دلالت آنها را بر صدق مدّعى نبوّت ، درك مى كند . انبيا ، قرآن ، اسلام و اهل بيت عليهم السلام ، از آن رو ، برهان ناميده شده اند كه برنامه هايى كه براى زندگى ارائه مى دهند ، منطبق با موازين عقلى و فطرى است . همچنين نام گذارى موارد ديگرى به برهان ، نشانه هماهنگى آنها با فطرت و عقل است . بر اين اساس ، در اسلام ، چيزى كه ضدّ عقل و فطرت باشد ، وجود ندارد و اگر چيزى به خدا و انبيا و اهل بيت عليهم السلام ، نسبت داده شود كه ضدّ عقل و فطرت است ، قطعا صحيح نيست . (1)

4 . اوصاف و انواع برهان هاى خداوندبر پايه متون حديثى اى كه در فصل چهارم آمده ، برهان هاى الهى با چهار صفت ، توصيف شده اند : وضوح ، بلوغ ، شمول و دوام . آنچه قابل بحث و بررسى است ، اين كه : آيا همه برهان هاى الهى ، داراى اين اوصاف هستند يا ويژگى هاى ياد شده به نوع خاصّى از برهان هاى الهى اختصاص دارند؟ براى پاسخ به اين سؤال ، بايد گفت : برهان هاى الهى ، به دو دسته تقسيم مى شوند : برهان هاى ظاهر و برهان هاى باطن ، چنان كه از امام كاظم عليه السلام روايت شده كه فرمود : إنَّ للّهِِ عَلَى النّاسِ حُجَّتَينِ : حُجَّةً ظاهِرَةً وَ حُجَّةً باطِنَةً ؛ فَأَمَّا الظّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الأَنبِياءُ وَ الأَئِمَّةُ ، وَ أَمَّا الباطِنَةُ فَالعُقولُ . (2) براى خدا بر مردم ، دو حجّت است : حجّتى بيرونى و حجّتى درونى . حجّت بيرونى ، فرستادگان و پيامبران و امامان اند ، و حجّت درونى ، خِردهايند .

.


1- .اين سخن ، بدين معنا نيست كه عقل مى تواند به همه حقايق دينى ، احاطه پيدا كند و براى مثال ، كُنه خدا را درك كند يا حقيقت روح و ملائكه را كشف نمايد . اين امور ، فوق عقل اند ، نه ضدّ عقل .
2- .ر . ك : ص 128 ح 28 .

ص: 101

برهان هاى باطنى خداوند متعال ، يعنى برهان هاى فطرى و عقلى ، داراى همه ويژگى هايى هستند كه بدانها اشاره شد ، بدين معنا كه همه انسان ها در طول تاريخ ، به طور واضح و روشن ، خوب و بد را ذاتا تشخيص مى داده اند و براى نمونه ، مى دانسته اند كه عدل ، نيكوست و ظلم ، بد است . خداوند متعال ، در قرآن كريم ، در اين باره فرموده است : «وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا . (1) سوگند به نفْس و آن كه آن را درست كرد ، سپس پليدكارى و پرهيزگارى اش را به آن ، الهام كرد » . در حديثى از امام صادق عليه السلام _ كه مى تواند به همين موضوع اشاره داشته باشد _ ، آمده است : ما مِن عَبدٍ إلّا وَ للّهِِ عَلَيهِ حُجَّةٌ . (2) هيچ بنده اى نيست ، مگر آن كه خدا را بر او حجّتى است . امّا برهان هاى ظاهرى خداوند ، يعنى انبيا و اوصياى آنان ، داراى همه اوصافى كه بدانها اشاره شد ، نيستند ؛ زيرا چه بسا حجّت هاى الهى به دليل وجود مانع ، آشكار نباشند يا دستيابى همه مردم به آنها امكان پذير نباشد ، چنان كه امام مهدى عليه السلام قرن هاست كه از ديده ها پنهان است . در اين باره ، از امام على عليه السلام روايت شده كه فرمود : لا تَخلُو الأَرضُ مِن قائِمٍ للّهِِ بِحُجَّةٍ ، إمّا ظاهِرا مَشهورا ، وَ إمّا خائِفا (3) مَغمورا ؛ لِئَلّا تَبطُلَ حُجَجُ اللّهِ وَ بَيِّناتُهُ . (4)

.


1- .شمس : آيه 7 _ 8 .
2- .ر . ك : ص 188 ح 142 .
3- .در الأمالى طوسى ، در متن حديث ، به جاى « خائفا (بيمناك) » ، «مستترا (پنهان)» آمده است .
4- .ر . ك : ص 192 ح 146 .

ص: 102

5 . آثار پيروى از برهان
الف - رهايى از خرافه پرستى

زمين ، از كسى كه حجّت خدا را بر پا دارد ، خواه آشكار و شناخته يا بيمناك و گم نام ، خالى نمى مانَد تا آن كه حجّت ها و گواه هاى خدا از بين نروند . امّا اين كه برهانِ پنهان و امامِ غايب ، چه سودى براى جامعه دارد ، مسئله ديگرى است كه توضيح آن در مبحث امامت گذشت . (1) نكته قابل توجّه ، اين است كه برهان باطنى ، يعنى برهان فطرى و عقلى ، نمى تواند مبنا و معيار تكليف الهى باشد . قرآن كريم ، تصريح مى فرمايد : «وَ مَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا . (2) و ما تا پيامبرى برنينگيزيم، به عذاب نمى پردازيم» . اين سخن ، بدين معناست كه هر چند انسان ، خود مى تواند اجمالاً خوب و بد را تشخيص دهد ؛ ليكن تا تكاليف الهى از طريق پيامبران يا اوصياى آنان به انسان ابلاغ نشود ، خداوند ، او را مؤاخذه نخواهد كرد .

5 . آثار پيروى از برهانپيروى از برهان ، موجب معرفت يافتن به حقايق هستى و كاميابى مادّى و معنوى ، و دنيوى و اُخروى است . مهم ترين آثار پيروى از برهان را در اين عناوين مى توان خلاصه كرد :

الف _ رهايى از خرافه پرستىقرآن كريم با دعوت كردن مردم به پيروى از برهان ، آنان را از خرافاتى مانند شرك و بت پرستى ، (3) فرزنددار بودن خداوند متعال ، (4) دخترانِ خدا خواندنِ

.


1- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 6 ص 302 (پژوهشى در باره حكمت امامت و رهبرى) .
2- .اسرا : آيه 15 .
3- .ر . ك : مؤمنون : آيه 117 ، انبيا : آيه 24 ، نمل : آيه 64 ، اعراف : آيه 71 ، يوسف : آيه 40 و... .
4- .ر . ك : يونس : آيه 68 .

ص: 103

ب - رهايى از پيروى كوركورانه از ديگران
ج - دستيابى به يقين
د - برخوردارى از امنيت
ه - پيروزى بر مخالفان

فرشتگان ، (1) گروه گرايى و نژادپرستى (2) و... باز مى دارد .

ب _ رهايى از پيروى كوركورانه از ديگرانپيرو برهان ، نمى تواند بدون دليل روشن ، از كسى پيروى كند . از اين رو ، پيروان راستين قرآن ، هيچ گاه كوركورانه از پدر و مادر ، شخصيت هاى معروف ، احزاب و گروه هاى سياسى و اجتماعى ، دنباله روى نخواهند كرد . (3)

ج _ دستيابى به يقينپيروى از برهان ، انسان را از شك _ كه آفت زندگى معنوى است _ ، رهايى مى بخشد (4) و به سرمنزل يقين رسانده ، به حقايق هستى ، ره نمون مى گردد . (5)

د _ برخوردارى از امنيتيكى از آثار مهمّ پيروى از برهان ، احساس آرامش و امنيت روانى است كه در نتيجه رسيدن به يقين ، براى انسان ، حاصل مى شود و بدين سان ، اولياى الهى در هيچ شرايطى احساس ناامنى ، ترس و وحشت ندارند . (6)

ه _ پيروزى بر مخالفانپيروان برهان ، هيچ گاه در ميدان مبارزه اعتقادى ، شكست نمى خورند ؛ زيرا برهان ، آنها را با حق همراه مى سازد . بر پايه سنّت هاى ثابت الهى ، حق ، همواره بر

.


1- .ر . ك : صافّات : آيه 149 _ 156 ، نجم : آيه 21 .
2- .ر . ك : بقره : آيه 111 .
3- .ر . ك : هود : آيه 88 .
4- .ر . ك : هود : آيه 17 .
5- .ر . ك : انعام : آيه 75 _ 79 و 83 .
6- .ر . ك : انعام : آيه 81 ، انبيا : آيه 103 ، يونس : آيه 62 و 64 .

ص: 104

6 . آثار مخالفت با برهان
الف - پيروى از حدس و گمان
ب - پيروى از تمايلات نفسانى
ج - سرنوشت شوم

باطلْ پيروز است و در ميدان مبارزات سياسى نيز پيروزى نهايى با پيروان برهان است . (1)

6 . آثار مخالفت با برهانبر عكس آنچه گفته شد ، مخالفت با برهان ، مايه گم راهى و ناكامى مادّى و معنوى است . شمارى از خطرهاى بى توجّهى و مخالفت با برهان ، عبارت اند از :

الف _ پيروى از حدس و گمانكسى كه آمادگى ندارد از عقل و برهان عقلى پيروى كند ، طبعا در زندگى ، راهى جز پيروى از حدس و گمان ندارد . از اين رو ، در بسيارى از آيات قرآن ، هنگامى كه برهان يا علم نفى شده ، در كنار آن ، پيروى از گمان و تكيه بر تخمين ، مطرح گرديده است . (2)

ب _ پيروى از تمايلات نفسانىدومين خطرى كه در نتيجه مخالفت برهان ، دامنگير انسان مى شود ، پيروى از تمايلات نفسانى است . كسى كه برهان را رها كند ، ناگزير در دام هوس ها و خواسته هاى نامشروع مى افتد . لذا قرآن كريم ، پيروى از هواى نفس را در كنار پيروى از گمان ، نتيجه پيروى نكردن از برهان ، شمرده است . (3)

ج _ سرنوشت شومقرآن كريم ، سرشار از يادآورى سرگذشت دردناك و عبرت آموز اقوامى است كه در

.


1- .ر . ك : انبيا : آيه 18 ، اسرا : آيه 81 ، مجادله : آيه 21 ، مائده : آيه 56 و ... .
2- .ر . ك : نجم : آيه 23 و 27 _ 28 ، انعام : آيه 148 ، زخرف : آيه 20 ، نسا : آيه 157 .
3- .ر . ك : نجم : آيه 23 ، محمّد : آيه 47 .

ص: 105

برابر براهين روشن الهى ايستادند و خطرناك ترين سرنوشت ها را براى خويش ، رقم زدند . (1) روى گردانى اهل مَديَن از حجّت هاى روشنِ شعيب عليه السلام و فرجام هلاكتبار اين قوم ، از نمونه هاى بارز اين يادآورى هاست . (2)

.


1- .ر . ك : دائرة المعارف قرآن كريم : ج 5 ص 516 .
2- .ر . ك : هود : آيه 91 _ 94 .

ص: 106

الفصل الأوّل : قيمة البرهان1 / 1مَبنَى الدَّعوَةِ إلَى المَبدَأالكتاب« أَمَّن يَبْدَؤُاْ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ مَن يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَءِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ » . (1)

« أَمِ اتَّخَذُواْ مِن دُونِهِ ءَالِهَةً قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ هَذَا ذِكْرُ مَن مَّعِىَ وَ ذِكْرُ مَن قَبْلِى بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُم مُّعْرِضُونَ » . (2)

« وَ مَن يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا ءَاخَرَ لَا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ » . (3)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في دُعاءِ الجَوشَنِ الكَبيرِ _ :يا مَن فِي الآفاقِ آياتُهُ ، يا مَن فِي الآياتِ بُرهانُهُ ... يا مَن سَبيلُهُ واضِحٌ لِلمُنيبينَ ، يا مَن آياتُهُ بُرهانٌ لِلنّاظِرينَ . (4)

.


1- .النمل : 64 .
2- .الأنبياء : 24 .
3- .المؤمنون : 117 .
4- .البلد الأمين : ص 405 و 409 ، المصباح للكفعمي : ص 340 و 345 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 389 و 394 .

ص: 107

فصل يكم : ارزش برهان
1 / 1 پايه دعوت به خدا

فصل يكم : ارزش برهان1 / 1پايه دعوت به خداقرآن«آيا آن كس كه آفرينش موجودات را مى آغازد ، سپس آنها را باز مى گردانَد ، و آن كس كه از آسمان و زمين به شما روزى مى دهد؟ آيا معبودى با خداست؟ بگو : اگر راست مى گوييد ، برهان خويش را بياوريد» .

«آيا به جاى خداوند ، خدايانى براى خود گرفته اند؟ بگو : برهانتان را بياوريد . اين است يادكردِ هر كه با من است و يادكردِ هر كه پيش از من بوده است ؛ [نه!] بلكه بيشترشان ، حق را نمى شناسند و در نتيجه ، از آن روى گردان اند» .

«و هر كس با وجود خداوند ، معبود ديگرى را بخواند كه براى آن برهانى ندارد ، حسابش فقط با پروردگارش است . بى ترديد ، كافران ، رستگار نخواهند شد» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در دعاى «جوشن كبير» _ :اى آن كه كران تا كران ، نشانه هاى [هستىِ ]اوست ! اى آن كه نشانه ها[يش] ، برهان [وجود و قدرت ]اوست !... اى آن كه راهش براى بازگشت كنندگان [به سويش] روشن است ! اى آن كه نشانه هايش براى بينندگان ، برهان است !

.

ص: 108

الإمام علي عليه السلام_ في دُعاءِ يَومِ الجُمُعَةِ _ :سُبحانَكَ ما أعظَمَ شَأنَكَ ، وأَعلى مَكانَكَ ، وأَنطَقَ بِالصِّدقِ بُرهانَكَ . (1)

عنه عليه السلام_ مِن خُطبَةٍ لَهُ خَطَبَها حينَما سَأَ لَهُ سائِلٌ أن يَصِفَ اللّهَ تَعالى _ :... وأَرانا مِن مَلَكوتِ قُدرَتِهِ ، وعَجائِبِ ما نَطَقَت بِهِ آثارُ حِكمَتِهِ ، وَاعتِرافِ الحاجَةِ مِنَ الخَلقِ إلى أن يُقيمَها بِمِساكِ قُوَّتِهِ ، ما دَلَّنا بِاضطِرارِ قِيامِ الحُجَّةِ لَهُ عَلى مَعرِفَتِهِ ، فَظَهَرَتِ البَدائِعُ الَّتي أحدَثَتها آثارُ صَنعَتِهِ ، وأَعلامُ حِكمَتِهِ ، فَصارَ كُلُّ ما خَلَقَ حُجَّةً لَهُ ودَليلاً عَلَيهِ ؛ وإن كانَ خَلقا صامِتا ، فَحُجَّتُهُ بِالتَّدبيرِ ناطِقَةٌ ، ودَلالَتُهُ عَلَى المُبدِعِ قائِمَةٌ . (2)

عنه عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ المُتَجَلّي لِخَلقِهِ بِخَلقِهِ ، وَالظّاهِرِ لِقُلوبِهِم بِحُجَّتِهِ ... ، قَدِ انجابَتِ السَّرائِرُ لِأَهلِ البَصائِرِ ، ووَضَحَت مَحَجَّةُ الحَقِّ لِخابِطِها (3) ، وأَسفَرَتِ السّاعَةُ عَن وَجهِها ، وظَهَرَتِ العَلامَةُ لِمُتَوَسِّمِها . (4)

عنه عليه السلام_ في بَيانِ احتِجاجِ اللّهِ سُبحانَهُ عَلَى المُلحِدينَ في دينِهِ وكِتابِهِ _ :... وَاحتَجَّ سُبحانَهُ عَلَيهِم ، وأَوضَحَ الحُجَّةَ وأَبانَ الدَّليلَ ، وأَثبَتَ البُرهانَ عَلَيهِم مِن أنفُسِهِم ، ومِنَ الآفاقِ ومِنَ السَّماواتِ وَالأَرضِ ، بِمُشاهَدَةِ العِيانِ ، ودَلائِلِ البُرهانِ ، وأَوضَحَ البَيانَ في تَنزيلِ القُرآنِ ، كُلُّ ذلِكَ دَليلٌ عَلَى الصّانِعِ القَديمِ ، المُدَبِّرِ الحَكيمِ ، الخالِقِ العَليمِ . (5)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ مِن دُعائِهِ بَعدَ العَصرِ _ :قَدَّمتُ الثِّقَةَ بِكَ وَسيلَةً فِي استِنجازِ مَوعودِكَ ... وَاستِرشادا لِبُرهانِ آياتِكَ . (6)

.


1- .البلد الأمين : ص 94 ، بحار الأنوار : ج 90 ص 141 ح 7 .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 91 ، التوحيد : ص 52 ح 13 كلاهما عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، وفيه من « فظهرت البدائع » ، بحار الأنوار : ج 57 ص 107 ح 90 .
3- .الخبط : كلّ سير على غير هدىً (لسان العرب : ج 7 ص 282 «خبط») .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 108 ، أعلام الدين : ص 63 وليس فيه ذيله ، بحار الأنوار : ج 34 ص 240 ح 999 .
5- .بحار الأنوار : ج 93 ص 34 نقلاً عن تفسير النعماني عن إسماعيل بن جابر عن الإمام الصادق عليه السلام .
6- .مصباح المتهجّد : ص 395 ح 519 ، جمال الاُسبوع : ص 285 كلاهما عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، البلد الأمين : ص 77 من دون إسناد إلى أحدِ أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 90 ص 78 ح 2 .

ص: 109

امام على عليه السلام_ در دعاى روز جمعه _ :پاكا تو! وه كه چه بزرگ است مقام تو ، و چه بلند است پايگاه تو ، و چه راستگوست برهان تو !

امام على عليه السلام_ از سخنانى كه چون خواهنده اى از او خواست تا خداى متعال را برايش وصف كند ، آن را بيان فرمود _ :و از مظاهر قدرت بى كرانه اش ، و نشانه هاى شگفت انگيز حكمتش ، و نيازمندى گوياى مخلوقات به قدرت نگه دارنده اش ، به ما آن نشان داد كه لاجرم ، حجّت خداوندى را تمام مى كند و ما را به شناخت او ، ره نمون مى شود . پس بدايعى كه آثار صُنع او و نشانه هاى حكمتش پديد آورده اند ، آشكار است ، و آنچه آفريده ، حجّت او و دليل و راه نماى به سوى اوست . اگر مخلوقى خاموش [و بى زبان] باشد ، تدبير كردن آن ، خود ، حجّت گوياى اوست و دليل بر آفريننده اش .

امام على عليه السلام :سپاس ، خدايى را كه با آفرينش خود ، براى آفريدگانش آشكار گشته و با حجّت خويش ، در دل هاى آنان ، نمودار است ... . اسرار پنهان ، براى بينشوَرانْ هويدا شده و شاه راه حق ، براى گام زنندگان در آن ، روشن گرديده و قيامت ، پرده از رُخسارش بركشيده شده ، و نشانه هاى آن براى نشانه شناسان ، نمايان شده است .

امام على عليه السلام_ در بيان حجّت آورى خداوند سبحان براى انكار كنندگان دين و كتاب او _ :خداوند سبحان ، براى آنانْ استدلال كرد ، و حجّت روشن و دليل آشكار آورد و از وجود خودشان ، و از عالم بيرون ، و از آسمان ها و زمين ، با مشاهدات عينى و دلايل برهان ، برايشان اقامه برهان كرد و در قرآن ، برايشان توضيحاتى آورد . همه اينها ، دليلى است بر وجود سازنده اَزَلى و مدبّر فرزانه و آفريننده دانا .

امام زين العابدين عليه السلام_ از دعاى ايشان بعد از نماز عصر _ :اعتماد به تو را وسيله اى براى تحقّق بخشيدن وعده ات ... و راه نمايى جستن از برهان نشانه هايت ، قرار داده ام .

.

ص: 110

عنه عليه السلام :سُبحانَكَ يا إلهي ... أكرَمتَنا بِمَعرِفَتِكَ ، وأَظهَرتَ عَلَينا حُجَّتَكَ ، وأَسبَغتَ (1) عَلَينا نِعمَتَكَ ، وهَدَيتَنا إلى تَوحيدِكَ ، وسَهَّلتَ لَنَا المَسلَكَ إلَى النَّجاةِ ، وحَذَّرتَنا سَبيلَ المَهلَكَةِ ، فَكانَ جَزاؤُكَ مِنّا أن كافَأناكَ عَلَى الإِحسانِ بِالإِساءَةِ ، اجتِراءً مِنّا عَلى ما أسخَطَ ، ومُسارَعَةً إلى ما باعَدَ مِن رِضاكَ ، وَاغتِباطا بِغُرورِ آمالِنا ، وإعراضا عَلى زَواجِرِ آجالِنا . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ احتَجَّ عَلَى النّاسِ بِما آتاهُم وعَرَّفَهُم . (3)

عنه عليه السلام :إنَّ أمرَ اللّهِ كُلَّهُ عَجيبٌ ، إلّا أنَّهُ قَدِ احتَجَّ عَلَيكُم بِما قَد عَرَّفَكُم مِن نَفسِهِ . (4)

عنه عليه السلام :قالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : أنزَلَ اللّهُ « الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ » (5) . فَكانَ في هذِهِ الآيَةِ رَدٌّ عَلى ثَلاثَةِ أصنافٍ مِنهُم ، لَمّا قالَ : « الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ » فَكانَ رَدّا عَلَى الدَّهرِيَّةِ (6) الَّذينَ قالوا : إنَّ الأَشياءَ لا بَدءَ لَها وهِيَ دائِمَةٌ ، ثُمَّ قالَ : « وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ » ، فَكانَ رَدّا عَلَى الثَّنَوِيَّةِ (7) الَّذينَ قالوا : إنَّ النّورَ وَالظُّلمَةَ هُمَا المُدَبِّرانِ ، ثُمَّ قالَ : « ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ » فَكانَ رَدّا عَلى مُشرِكِي العَرَبِ الَّذينَ قالوا : إنَّ أوثانَنا آلِهَةٌ . ثُمَّ أنزَلَ اللّهُ : « قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ » إلى آخِرِها ، فَكانَ رَدّا عَلى مَنِ ادَّعى مِن دونِ اللّهِ ضِدّا أو نِدّا . قالَ : فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِأَصحابِهِ : قولوا : « إِيَّاكَ نَعْبُدُ » أي : نَعبُدُ واحِدا لا نَقولُ كَما قالَتِ الدَّهرِيَّةُ : إنَّ الأَشياءَ لا بَدءَ لَها وهِيَ دائِمَةٌ ، ولا كَما قالَتِ الثَّنَوِيَّةُ الَّذينَ قالوا : إنَّ النّورَ وَالظُّلمَةَ هُمَا المُدَبِّرانِ ، ولا كَما قالَ مُشرِكُو العَرَبِ : إنَّ أوثانَنا آلِهَةٌ ، فُلا نشرِكُ بِكَ شَيئا ، ولا نَدعو مِن دونِكَ إلها كَما يَقولُ هؤُلاءِ الكُفّارُ ، ولا نَقولُ كَما قالَتِ اليَهودُ وَالنَّصارى : إنَّ لَكَ وَلَدا تَعالَيتَ عَن ذلِكَ عُلُوّا كَبيرا . قالَ : فَذلِكَ قَولُهُ : « وَ قَالُواْ لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَن كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى » (8) وقالَت طائِفَةٌ غَيرُهُم مِن هؤُلاءِ الكُفّارِ ما قالوا ، قالَ اللّهُ تَعالى : يا مُحَمَّدُ : « تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ » الَّتي يَتَمَنَّونَها بِلا حُجَّةٍ : « قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ » وحُجَّتَكُم عَلى دَعواكُم « إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ » كَما أتى مُحَمَّدٌ بِبَراهينِهِ الَّتي سَمِعتُموها . (9)

.


1- .إسباغُ النعمةِ : توسعتها ( مجمع البحرين : ج 2 ص 810 « سبغ » ) .
2- .بحار الأنوار : ج 94 ص 124 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي .
3- .الكافي : ج 1 ص 162 ح 1 ، التوحيد : ص 410 ح 2 كلاهما عن ابن الطيّار ، المحاسن : ج 1 ص 369 ح 803 عن النضر بن قرواش ، بحار الأنوار : ج 5 ص 196 ح 8 .
4- .الكافي : ج 1 ص 86 ح 3 عن إبراهيم بن عمر .
5- .الأنعام : 1 .
6- .الدهريّةُ : قوم يقولون : لا ربّ ولا جَنَّة ولا نار ، ويقولون : ما يُهلِكُنا إلّا الدهر ( مجمع البحرين : ج 1 ص 616 « دهر » ) .
7- .الثَنويّةُ : هم فرقة من المجوس يُثبتون مبدَأين : مبدأ للخير ومبدأ للشَرِّ ، وهما النور والظُلمة ( مجمع البحرين : ج 1 ص 257 « ثنى » ) .
8- .البقرة : 111 .
9- .الإحتجاج : ج 1 ص 45 ح 21 ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 542 ح 324 ، بحار الأنوار : ج 9 ص 266 ح 1 .

ص: 111

امام زين العابدين عليه السلام :پاكى تو ، اى معبود من ! ... ما را به شناخت خودت ، گرامى داشتى و حجّتت را به ما شناساندى و نعمت هايت بر ما سرشار ساختى و به يكتايى ات ، ره نمونمان گشتى و راه رسيدن به نجات را برايمان ، هموار ساختى و از راهى كه به نابودى مى انجاميد ، هشدارمان دادى ؛ امّا پاداش تو از جانب ما اين بود كه نيكىِ تو را با بدى جبران كرديم ، بدين گونه كه به آنچه تو را ناخشنود مى سازد ، دست يازيديم ، و به آنچه از خشنودى تو دور مى گردانَد ، شتافتيم و به فريب آرزوهايمان ، شاد گشتيم و مرگ را كه [يادش] باز دارنده [از گناه و معصيت] است _ ، از ياد برديم .

امام صادق عليه السلام :خداوند ، با آنچه به مردم داده (يعنى عقل و فهم) و به ايشان شناسانده (يعنى پيامبران و كتب آسمانى) ، بر آنانْ اقامه حجّت كرده است . (1)

امام صادق عليه السلام :كار خدا ، همه اش شگفت انگيز است ، جز آن كه با شناختى كه از خودش به شما داده ، بر شما اقامه حجّت كرده است .

امام صادق عليه السلام :امير مؤمنان عليه السلام فرمود : «خداوند ، فرو فرستاده است : «سپاس ، خداى را كه آسمان ها و زمين را آفريد و تاريكى ها و روشنايى ها را پديد آورد . با اين همه ، كسانى كه كفر ورزيده اند ، براى پروردگار خود ، همتا قرار مى دهند» . در اين آيه ، پاسخى به سه گروه از ايشان است . اين كه فرموده : «سپاس ، خداى را كه آسمان ها و زمين را آفريد» ، پاسخ به دَهْريان است كه مى گويند : عالم ، آغازى ندارد و هميشگى است . سپس فرمود : «و تاريكى ها و روشنايى ها را پديد آورد» . اين پاسخ ، به ثَنَويان است كه مى گويند : روشنايى و تاريكى ، تدبير كننده اُمورند . سپس فرمود : «با اين همه ، كسانى كه به پروردگارشان كفر ورزيده اند ، براى پروردگار خود ، همتا قرار مى دهند» . در اين [آيه] ، پاسخى است به مشركان عرب كه مى گفتند : بت هاى ما ، خدايان ما هستند . سپس خداوند ، «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» را تا آخرش ، نازل فرمود ، و اين ، پاسخى بود به كسانى كه براى خدا ، رقيب يا مانندى قائل بودند . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به يارانش فرمود : بگوييد : «تو را مى پرستيم» ؛ يعنى : يك خدا را مى پرستيم و مانند دَهْريان نمى گوييم كه : جهان ، آغازى ندارد و هميشگى است ، و نه مانند ثَنَويان كه مى گويند : روشنايى و تاريكى ، مدبّر عالم اند ، و نه چون مشركان عرب كه مى گفتند : بت هاى ما ، جزو خدايان هستند . پس چيزى را شريك تو نمى سازيم و غير از تو ، خدايى را نمى خوانيم ، چنان كه اين كافران مى گويند ؛ و نه مانند يهود و نصارا كه مى گويند : تو داراى فرزند هستى ، در حالى كه تو بسى والاتر و برتر از اين سخنانى . خداوند مى فرمايد : «و گفتند : هرگز به بهشت نمى رود ، مگر كسى كه يهودى يا نصرانى باشد » ، و گروه ديگرى از اين كافران هم سخنانى ديگر گفتند . خداى متعال فرمود : اى محمّد ! «اين ، آرزوهاى ايشان است» كه بى دليل ، در سر مى پرورانند . «بگو : برهان خود را بياوريد» و حجّتتان را براى اين ادّعايتان ، «اگر راست مى گوييد» ، همچنان كه محمّد ، برهان هاى خود را كه شنيديد ، آورده است » .

.


1- .يا : خداوند ، به مقدار عمل وفهمى كه به مردم داده و مطابق خير و شرّى كه به آنها شناسانده است ، از آنان ، بازخواست مى كند و بيش از اين ، از آنها مسئوليتى نمى خواهد .

ص: 112

بحار الأنوار عن صُحف إدريس عليه السلام :إنَّ فِي البَعوضَةِ الَّتي تَستَحقِرُها ، وَالذَّرَّةِ (1) الَّتي تَستَصغِرُها مِنَ العَظَمَةِ لِمَن تَدَبَّرَها ما في أعظَمِ العالَمينَ ، ومِنَ اللَّطائِفِ لِمَن تَفَكَّرَ فيها ما فِي الخَلائِقِ أجمَعينَ ، ما يَخلو صَغيرٌ ولا كَبيرٌ مِن بُرهانٍ عَلَيَّ وآيَةٍ فِيَّ . (2)

مصباح المتهجّد_ فيما يُستَحَبُّ الدُّعاءُ بِهِ قَبلَ الشُّروعِ في نَوافِلِ الزَّوالِ _ :وأَشهَدُ أنَّ السَّماواتِ وَالأَرَضينَ وما بَينَهُما آياتٌ دَليلاتٌ عَلَيكَ ، تُؤَدِّي عَنكَ الحُجَّةَ ، وتَشهَدُ لَكَ بِالرُّبوبِيَّةِ ، مَوسوماتٌ بِبُرهانِ قُدرَتِكَ ومَعالِمِ تَدبيرِكَ ، فَأَوصَلتَ إلى قُلوبِ المُؤمِنينَ مِن مَعرِفَتِكَ ما آنَسَها مِن وَحشَةِ الفِكرِ ، ووَسوَسَةِ الصَّدرِ . (3)

.


1- .الذَرُّ : النمل الأحمرُ الصغير ، واحدتها : ذَرّة ( النهاية : ج 2 ص 157 « ذرر » ) .
2- .بحار الأنوار : ج 95 ص 458 .
3- .مصباح المتهجّد : ص 34 ح 38 من دون إسناد إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 78 ص 1359 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 255 ح 1 وفيه : « بآثار نعمتك » بدل « ببرهان قدرتك » .

ص: 113

بحار الأنوار_ به نقل از صحف ادريس عليه السلام _ :در پشه اى كه شما به آن ، با ديده حقارت مى نگريد و در مورچه اى كه آن را خُرد [و بى مقدار] مى شماريد ، براى كسى كه در عظمت آنها تدبّر كند ، چنان عظمتى است كه در بزرگ ترين موجودات هستى است . براى كسى كه در آنها ريزبين باشد ، به اندازه همه موجودات عالم ، از ريزبينى و دقايق برخوردارند . هيچ موجود كوچك و بزرگى از برهانِ بر [وجود ]من و نشانه اى در باره من ، خالى نيست .

مصباح المتهجّد_ در دعاهاى مستحبّى پيش از شروع نافله هاى ظهر _ :گواهى مى دهم كه آسمان ها و زمين ها و آنچه بين آنهاست ، نشانه هايى دالّ بر وجود تو هستند و از جانب تو ، حجّت مى آورند و بر پروردگارى تو ، گواهى مى دهند و برهان قدرت تو و علامت هاى تدبير تو هستند . پس ، [از ره گذر اينها] چنان شناختى از خودت به دل هاى مؤمنان رساندى كه آنها را از وحشت انديشه و وسوسه سينه رهانيد و آرامش بخشيد .

.

ص: 114

1 / 2مَبنَى الدَّعوَةِ إلَى المَعادِالكتاب« وَ هُوَ الَّذِى يَبْدَؤُاْ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ » . (1)

« وَ قَالُواْ لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَن كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ » . (2)

« وَ نَزَعْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا فَقُلْنَا هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ فَعَلِمُواْ أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ وَ ضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَفْتَرُونَ » . (3)

الحديثالإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : « وَ نَزَعْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا » _ :مِن كُلِّ فِرقَةٍ مِن هذِهِ الاُمَّةِ إمامَها « فَقُلْنَا هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ فَعَلِمُواْ أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ وَ ضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَفْتَرُونَ » . (4)

راجع : ص 120 (الفارق بين الحق والباطل) .

.


1- .الروم : 27 .
2- .البقرة : 111 .
3- .القصص : 75 .
4- .تفسير القمّي : ج 2 ص 143 عن أبي الجارود .

ص: 115

1 / 2 پايه دعوت به معاد

1 / 2پايه دعوت به معادقرآن«و اوست آن كه آفرينش موجودات را مى آغازد ، سپس آنها را باز مى گردانَد» .

«و گفتند : «هرگز به بهشت نمى رود ، مگر كسى كه يهودى يا نصرانى باشد» . اين ، آرزوهاى ايشان است . بگو : برهانتان را بياوريد ، اگر راست مى گوييد» .

«و از ميان هر امّتى ، گواهى را بيرون مى كشيم و مى گوييم : «برهان خود را بياوريد» . پس بدانند كه حق ، از آنِ خداست و آنچه بر مى بافتند ، از دستشان مى رود» .

حديثامام باقر عليه السلام_ در باره سخن خداوند متعال «و از ميان هر امّتى ، گواهى را بيرون مى كشيم» _ :[يعنى] از هر گروهى از اين امّت ، پيشوايشان را [بيرون مى كشيم] «و مى گوييم : «برهان خود را بياوريد» ، پس بدانند كه حق ، از آنِ خداست و آنچه بر مى بافتند ، از دستشان مى رود» .

ر . ك : ص 121 (جدا سازنده حق از باطل) .

.

ص: 116

1 / 3مَبنَى الدَّعوَةِ إلَى النُّبُوَّةِالكتاب« وَمَا قَدَرُواْ اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُواْ مَا أَنزَلَ اللَّهُ عَلَى بَشَرٍ مِّن شَىْ ءٍ قُلْ مَنْ أَنزَلَ الْكِتَابَ الَّذِى جَاءَ بِهِ مُوسَى نُورًا وَهُدىً لِّلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَرَاطِيسَ تُبْدُونَهَا وَتُخْفُونَ كَثِيرًا وَعُلِّمْتُم مَّا لَمْ تَعْلَمُواْ أَنتُمْ وَلَا ءَابَاؤُكُمْ قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِى خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ » . (1)

« قُل لَّوْ شَاءَ اللَّهُ مَا تَلَوْتُهُ عَلَيْكُمْ وَ لَا أَدْرَاكُم بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِيكُمْ عُمُرًا مِّن قَبْلِهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ » . (2)

الحديثالطرائف في معرفة مذاهب الطوائف عن أبي رافع :لَمّا أحضَرَني أميرُ المُؤمِنينَ وقَد وَجَّهَ أبا موسَى الأَشعَرِيَّ فَقالَ لَهُ : اُحكُم بِكِتابِ اللّهِ ولا تُجاوِزهُ ؛ فَلَمّا أدبَرَ قالَ : كَأَنّي بِهِ وقَد خُدِعَ . قُلتُ : يا أميرَ المُؤمِنينَ فَلِمَ تُوَجِّهُهُ وأَنتَ تَعلَمُ أنَّهُ مَخدوعٌ ؟ فَقالَ : يا بُنَيَ ، لَو عَمِلَ اللّهُ في خَلقِهِ بِعِلمِهِ مَا احتَجَّ عَلَيهِم بِالرُّسُلِ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :يا أيُّهَا النّاسُ ! إلى كَم توعَظونَ ولا تَتَّعِظونَ ؟ فَكَم قَد وَعَظَكُمُ الواعِظونَ ، وحَذَّرَكُمُ المُحَذِّرونَ ، وزَجَرَكُمُ الزّاجِرونَ ، وبَلَّغَكُمُ العالِمونَ ، وعَلى سَبيلِ النَّجاةِ دَلَّكُمُ الأَنبِياءُ وَالمُرسَلونَ ، وأَقاموا عَلَيكُمُ الحُجَّةَ ، وأَوضَحوا لَكُمُ المَحَجَّةَ فَبادِرُوا العَمَلَ . (4)

.


1- .الأنعام : 91 .
2- .يونس : 16 .
3- .الطرائف : ص 511 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 2 ص 261 عن عبد اللّه بن أبي رافع ، بحار الأنوار : ج 41 ص 310 ح 39 .
4- .غرر الحكم : ج6 ص 463 ح 11000 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 552 ح 10184 .

ص: 117

1 / 3 پايه دعوت به نبوّت

1 / 3پايه دعوت به نبوّتقرآن«و آن گاه كه [يهوديان] گفتند : «خدا ، چيزى را بر بشرى نازل نكرده است» ، بزرگى خدا را _ چنان كه بايد _ نشناختند . بگو : «چه كسى آن كتابى را كه موسى آورده ، نازل كرده است ؛ [همان كتابى را] كه براى مردم ، روشنايى و ره نمود است و آن را به صورت طومارها در مى آوريد ؟!» . [آنچه را] از آن [مى خواهيد] آشكار و بسيارى را پنهان مى كنيد ، در صورتى كه چيزى را كه نه شما مى دانستيد و نه پدرانتان ، [به وسيله آن] به شما آموخته شد . بگو : «خدا [همه را فرستاده] » . آن گاه بگذار تا در ژرفاى [باطل] خود ، به بازى سرگرم شوند» .

«بگو : اگر خدا مى خواست ، آن را بر شما نمى خواندم ، و خدا هم شما را به آن ، آگاه نمى گردانيد . قطعا پيش از [آوردن] آن ، روزگارى در ميان شما به سر برده ام [كه درس نخوانده و خط ننوشته ام و ادّعايى نداشته ام و به ناگاه ، اين كتاب ، بر زبانم جارى شده است] . پس آيا نمى انديشيد؟ » .

حديثالطرائف فى معرفة مذاهب الطوائف_ به نقل از ابو رافع _ :امير مؤمنان عليه السلام مرا به حضور طلبيد و ابو موسى اشعرى را [براى حكميت] فرستاد و به او فرمود : «بر اساس كتاب خدا ، داورى كن و از آن ، فراتر مرو» . چون ابو موسى رفت ، امام عليه السلام فرمود : «مى بينم كه فريب خورده است» . من گفتم : اى امير مؤمنان! شما كه مى دانى فريبش مى دهند . پس چرا او را فرستادى؟ فرمود : «پسرم! اگر خدا با خلقش به علم خود عمل مى كرد ، پيامبران را به عنوان حجّت بر آنان نمى فرستاد» .

امام على عليه السلام :اى مردم! تا كى شما را موعظه كنند و پند نگيريد؟ چه بسيار كه اندرز دهندگان ، شما را اندرز دادند و هشدار دهندگان ، هشدارتان دادند و باز دارندگان ، بازتان داشتند و دانشمندان ، به شما ابلاغ كردند و پيامبران و فرستادگان [الهى] ، شما را به راه نجات ، ره نمون شدند و حجّت را بر شما تمام نمودند و راه راست را برايتان ، روشن ساختند . پس ، در عمل كردن بكوشيد .

.

ص: 118

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل خَلَقَ النّاسَ عَلَى الفِطرَةِ الَّتي فَطَرَهُمُ اللّهُ عَلَيها ، لا يَعرِفونَ إيمانا بِشَريعَةٍ ولا كُفرا بِجُحودٍ ، ثُمَّ ابتَعَثَ اللّهُ الرُّسُلَ إلَيهِم ، يَدعونَهُم إلَى الإِيمانِ بِاللّهِ حُجَّةً للّهِِ عَلَيهِم ، فَمِنهُم مَن هَداهُ اللّهُ ومِنهُم مَن لَم يَهدِهِ . (1)

عنه عليه السلام_ لِلزِّنديقِ الَّذي سَأَ لَهُ : مِن أينَ أثبَتَّ الأَنبِياءَ والرُّسُلَ ؟ _ :إنّا لَمّا أثبَتنا أنَّ لَنا خالِقا صانِعا مُتَعالِيا عَنّا وعَن جَميعِ ما خَلَقَ ، وكانَ ذلِكَ الصّانِعُ حَكيما مُتَعالِيا لَم يَجُز أن يُشاهِدَهُ خَلقُهُ ، ولا يُلامِسوهُ ، فَيُباشِرَهُم ويُباشِروهُ ، ويُحاجَّهُم ويُحاجُّوهُ ، ثَبَتَ أنَّ لَهُ سُفَراءَ في خَلقِهِ ، يُعَبِّرونَ عَنهُ إلى خَلقِهِ وعِبادِهِ ، ويَدُلُّونَهُم عَلى مَصالِحِهِم ومَنافِعِهِم وما بِهِ بَقاؤُهُم ، وفي تَركِهِ فَناؤُهُم ، فَثَبَتَ الآمِرونَ وَالنّاهونَ عَنِ الحَكيمِ العَليمِ في خَلقِهِ وَالمُعَبِّرونَ عَنهُ جَلَّ وعَزَّ ، وهُمُ الأَنبِيَاءُ عليهم السلام وصَفوَتُهُ مِن خَلقِهِ ، حُكَماءَ مُؤَدَّبينَ بِالحِكمَةِ ، مَبعوثينَ بِها ، غَيرَ مُشارِكينَ لِلنّاسِ _ عَلى مُشارَكَتِهِم لَهُم فِي الخَلقِ وَ التَّركِيبِ _ في شَيءٍ مِن أحوالِهِم ، مُؤَيَّدينَ مِن عِندِ الحَكيمِ العَليمِ بِالحِكمَةِ ، ثُمَّ ثَبَتَ ذلِكَ في كُلِّ دَهرٍ وزَمانٍ مِمّا أتَت بِهِ الرُّسُلُ وَالأَنبِياءُ مِنَ الدَّلائِلِ وَالبَراهينِ ، لِكَيلا تَخلُوَ أرضُ اللّهِ مِن حُجَّةٍ يَكونُ مَعَهُ عِلمٌ يَدُلُّ عَلى صِدقِ مَقالَتِهِ وجَوازِ عَدالَتِهِ . (2)

1 / 4مَبنَى الدَّعوَةِ إلَى الإِمامَةِالإمام علي عليه السلام_ في خُطبَةِ الغَديرِ _ :إنَّ هذا يَومٌ عَظيمُ الشَّأنِ ، فيهِ وَقَعَ الفَرَجُ ، ورُفِعَتِ الدَّرَجُ (3) ووَضَحَتِ الحُجَجُ ... ويَومُ البُرهانِ . (4)

.


1- .علل الشرائع : ص 121 ح 5 ، الكافي : ج 2 ص 417 ح 1 نحوه وكلاهما عن الحسين بن نعيم الصحّاف ، بحار الأنوار : ج 11 ص 40 ح 39 .
2- .الكافي : ج 1 ص 168 ح 1 ، التوحيد : ص 249 ح 1 ، علل الشرائع : ص 120 ح 3 كلّها عن هشام بن الحكم ، الاحتجاج : ج 2 ص 213 ح 223 ، بحار الأنوار : ج 10 ص 164 ح 2 وص 199 .
3- .الدَّرج : الذي يُكتَبُ فيه ، وكذلك الدَّرَج ( لسان العرب : ج 2 ص 269 « درج » ) .
4- .مصباح المتهجّد : ص 755 ح 843 عن الفياض بن محمّد الطرسوسي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، المصباح للكفعمي : ص 923 عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 43 ، بحار الأنوار : ج 37 ص 164 ح 40 .

ص: 119

1 / 4 پايه دعوت به امامت

امام صادق عليه السلام :خداوند عز و جل مردم را بر فطرتى كه در نهادشان سرشت (توحيد) ، آفريد . نه ايمان به شريعتى را مى شناختند و نه كفر و انكارى را . سپس خداوند ، پيامبران را به عنوان حجّت خود بر مردمان ، به سوى ايشان فرستاد تا آنها را به ايمان به خدا ، فرا خوانند . پس خدا ، برخى از ايشان را هدايت كرد و برخى شان را هدايت نكرد .

امام صادق عليه السلام_ به زنديقى كه از ايشان پرسيد : پيامبران و فرستادگان خداوند را از چه راهى اثبات مى كنى؟ _ :چون ثابت كرديم كه براى ما ، آفريننده و سازنده اى است كه از ما و از همه آنچه آفريده ، برتر است و آن سازنده ، فرزانه و والاست ، به طورى كه ممكن نيست آفريدگانش ، او را ببينند يا با او در تماس باشند و در نتيجه ، بتوانند با يكديگر ، ارتباط مستقيم و بى واسطه برقرار كنند و براى هم حجّت بياورند ، ثابت شد كه براى او در ميان آفريدگانش سفيرانى است كه سخنان او را براى آفريدگان و بندگانش بيان مى كنند و ايشان را به مصالح و منافعشان و به عوامل ماندگارى و نابودى شان ، ره نمون مى شوند . بنا بر اين ، ثابت مى شود كه در ميان آفريدگانش ، كسانى هستند كه از جانب خداى فرزانه و دانا ، امر و نهى مى نمايند و سخنگوى او _ كه بزرگ و عزّتمند است _ هستند . اينان ، همان پيامبران صلى الله عليه و آله و برگزيدگان او از ميان آفريدگانش هستند ؛ حكيمانى كه به حكمت ، تربيت شده و به حكمت ، برانگيخته شده اند و با آن كه در خلقت و ساختمان بدنى ، مانند ديگر مردمان اند ، احوالشان به كلّى با آنان ، متفاوت است و از جانب خداى فرزانه دانا با حكمت ، تأييد شده اند . سپس ، آمدن فرستادگان و پيامبران در هر عصر و زمانى ، از طريق دلايل و براهينى كه آورده اند ، ثابت مى شود ، تا زمين خدا از حجّتْ خالى نباشد ؛ حجّتى كه با او علمى باشد كه بر راست بودن گفتارش و درستى عدالتش دلالت كند .

1 / 4پايه دعوت به امامتامام على عليه السلام_ در خطبه غدير _ :امروز ، روزى بس ارجمند است . در اين روز ، گشايشْ حاصل شد ، و نوشته[ى الهى] ، بالا برده شد و حجّت ها[ ى خدا] ، آشكار شدند ... و روزِ برهان است .

.

ص: 120

الإمام الحسن عليه السلام :يَبعَثُ اللّهُ رَجُلاً في آخِرِ الزَّمانِ ... يَملَأُ الأَرضَ قِسطا وعَدلاً ونورا وبُرهانا . (1)

1 / 5الفارِقُ بَينَ الحَقِّ وَالباطِلِالكتاب«وَ قَالُواْ لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَن كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ» . (2)

«قَالُواْ اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا سُبْحَانَهُ هُوَ الْغَنِىُّ لَهُ مَا فِى السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِى الْأَرْضِ إِنْ عِندَكُم مِّن سُلْطَانِ بِهَذَا أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ» . (3)

«قَالَ يَاقَوْمِ أَرَءَيْتُمْ إِن كُنتُ عَلَى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّى وَ ءَاتَانِى مِنْهُ رَحْمَةً فَمَن يَنصُرُنِى مِنَ اللَّهِ إِنْ عَصَيْتُهُ فَمَا تَزِيدُونَنِى غَيْرَ تَخْسِيرٍ» . (4)

«هَؤُلَاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُواْ مِن دُونِهِ ءَالِهَةً لَّوْلَا يَأْتُونَ عَلَيْهِم بِسُلْطَانِ بَيِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا» . (5)

راجع : الروم : 35 ، الطور : 38 .

.


1- .الإحتجاج : ج 2 ص 70 ح 158 عن زيد بن وهب الجهني ، بحار الأنوار : ج 44 ص 20 ح 4 .
2- .البقرة : 111 .
3- .يونس : 68 .
4- .هود : 63 .
5- .الكهف : 15 .

ص: 121

1 / 5 جدا سازنده حق از باطل

امام حسن عليه السلام :خداوند در آخرْزمان ، مردى را بر مى انگيزد ... كه زمين را از برابرى و دادگرى و روشنايى و برهان ، آكَنْده مى كند .

1 / 5جدا سازنده حق از باطلقرآن«و گفتند : «هرگز به بهشت نمى رود ، مگر كسى كه يهودى يا نصرانى باشد» . اين ، آرزوهاى [واهىِ ]ايشان است . بگو : اگر راست مى گوييد ، برهان خود را بياوريد» .

«گفتند : «خدا ، فرزندى براى خود اختيار كرده است» . منزّه است او ! او بى نياز است ! آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است ، از آنِ اوست . شما را بر اين [ادّعا] حجّتى نيست . آيا چيزى را كه نمى دانيد ، به دروغ ، بر خدا مى بنديد؟» .

«گفت : اى قوم من ! چه بينيد اگر [در اين دعوا] بر حجّتى روشن از پروردگار خود باشم و او از جانب خود ، رحمتى به من داده باشد ؟ پس اگر او را نافرمانى كنم ، چه كسى مرا در برابر خدا ، يارى مى كند؟ در نتيجه ، شما جز بر زيان من نمى افزاييد» .

«اين قوم ما ، جز او ، معبودانى اختيار كرده اند . چرا بر [حقّانيت] آنها ، برهانى آشكار نمى آورند؟ پس كيست ستمكارتر از آن كس كه بر خدا دروغ بندد؟! » .

ر . ك : روم : آيه 35 ، طور : آيه 38 .

.

ص: 122

الحديثالإمام الصادق عليه السلام :الجِدالُ بِالَّتي هِيَ أحسَنُ قَد قَرَنَهُ العُلَماءُ بِالدّينِ ، وَالجِدالُ بِغَيرِ الَّتي هِيَ أحسَنُ مُحَرَّمٌ حَرَّمَهُ اللّهُ عَلى شيعَتِنا ، وكَيفَ يُحَرِّمُ اللّهُ الجِدالَ جُملَةً وهُوَ يَقولُ : « وَ قَالُواْ لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَن كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى » وقالَ اللّهُ تَعالى : « تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ » فَجَعَلَ عِلمَ الصِّدقِ وَالإِيمانَ بِالبُرهانِ ، وهَل يُؤتى بِبُرهانٍ إلّا فِي الجِدالِ بِالَّتي هِيَ أحسَنُ . (1)

.


1- .الإحتجاج : ج1 ص24 ح20 ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص527 ح322 كلاهما عن الإمام العسكري عليه السلام ، بحار الأنوار : ج2 ص125 ح2 .

ص: 123

حديثامام صادق عليه السلام :جدال به شيوه نيكو را ، علما با دينْ پيوند زده اند و جدال كردن به شيوه نانيكو ، حرام است و خداوند ، آن را بر پيروان ما ، تحريم كرده است . چگونه ممكن است خداوند ، جدال را به طور كلّى حرام كند ، در حالى كه خود مى فرمايد : «و گفتند : هرگز به بهشت نمى رود ، مگر كسى كه يهودى يا نصرانى باشد» و خداى متعال ، [در پاسخ آنان] فرمود : «اين ، آرزوهاى [ واهىِ ] آنان است . بگو : برهانتان را بياوريد ، اگر راست مى گوييد» . پس [خداوند] شناخت راستگويى و ايمان را در گرو آوردن برهانْ قرار داد ، و مگر برهان ، جز در جدال به شيوه نيكوتر آورده مى شود؟ !

.

ص: 124

الفصل الثاني : أصل البرهان2 / 1الفِطرَةُالكتاب« فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ » . (1)

«فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا» . (2)

الحديثالمحاسن عن رفاعة عن الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : « وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِى ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُواْ بَلَى » (3) _ :قالَ [أبو عَبدِ اللّهِ] عليه السلام : نَعَم ، للّهِِ الحُجَّةُ عَلى جَميعِ خَلقِهِ ، أخَذَهُم يَومَ أخَذَ الميثاقَ هكَذا _ وقَبَضَ يَدَهُ _ . (4)

.


1- .الروم : 30 .
2- .الشمس : 8 .
3- .الأعراف : 172 .
4- .المحاسن : ج 1 ص 377 ح 830 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 37 ح 103 نحوه وكلاهما عن رفاعة ، بحار الأنوار : ج 3 ص 280 ح 17 .

ص: 125

فصل دوم : ريشه برهان
2 / 1 فطرت

فصل دوم : ريشه برهان2 / 1فطرتقرآن«پس ، روى خود را با گرايش تمام به حق ، به سوى اين دين (اسلام) بگردان ؛ همان آيين فطرى خدا كه مردم را بر پايه آن ، سرشته است . آفرينش خدا ، تغييرپذير نيست . اين است همان دين پايدار ؛ ولى بيشتر مردم نمى دانند» .

«پس ، پليدكارى و پرهيزگارى اش را به آن ، الهام كرد» .

حديثالمحاسن_ به نقل از رفاعه ، در باره اين سخن خداوند متعال : «و آن گاه كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم ، ذريّه آنان را بر گرفت و ايشان را بر خودشان گواه ساخت كه : آيا پروردگار شما نيستم؟ گفتند : چرا » _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «آرى ! خدا را بر همه آفريدگانش حجّت است . آنان را در آن روزِ پيمان گيرى ، چنين بر گرفت» و دستش را مشت كرد .

.

ص: 126

الإمام الرضا عليه السلام :بِصُنعِ اللّهِ يُستَدَلُّ عَلَيهِ ، وبِالعُقولِ تُعتَقَدُ مَعرِفَتُهُ ، وبِالفِطرَةِ تَثبُتُ حُجَّتُهُ . (1)

راجع : هذه الموسوعة : ج 5 ص 164 (اللّه / الفصل الثالث : مبادئ معرفة اللّه / الفطرة) .

2 / 2العَقلُالكتاب« كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ ءَايَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ » . (2)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :كُن مَعَ الحَقِّ حَيثُ كانَ ، ومَيِّز مَا اشتَبَهَ عَلَيكَ بِعَقلِكَ ؛ فَإِنَّهُ حُجَّةُ اللّهِ عَلَيكَ ، ووَديعَتُهُ (3) فيكَ ، وبَرَكاتُهُ (4) عِندَكَ . (5)

الإمام عليّ عليه السلام :العَقلُ رَسولُ الحَقِّ . (6)

عنه عليه السلام :العَقلُ شَرعٌ مِن داخِلٍ ، وَالشَّرعُ عَقلٌ مِن خارِجٍ . (7)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ خالِقَ الحَواسِّ جَعَلَ لَها قَلبا احتَجَّ بِهِ عَلَى العِبادِ ، وجَعَلَ لِلحَواسِّ الدَّلالاتِ عَلَى الظّاهِرِ الَّذي يُستَدَلُّ بِها عَلَى الخالِقِ سُبحانَهُ . (8)

.


1- .الأمالي للمفيد : ص 254 ح 4 ، العدد القويّة : ص 295 ح 25 كلاهما عن محمّد بن زيد الطبري ، التوحيد : ص 35 ح 2 عن محمّد بن يحيى بن عمر ، الإحتجاج : ج 2 ص 360 ح 283 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 2855 .
2- .البقرة : 242 .
3- .في المصدر : «...فإنّ حجّة اللّه عليك وديعة فيك...» وما في المتن أثبتناه من جواهر المطالب .
4- .في جواهر المطالب : «برهانه» بدل «بركاته» .
5- .الفردوس : ج 5 ص 318 ح 8307 ، كشف الخفاء : ج 2 ص 135 ح 2025 كلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، جواهر المطالب : ج 2 ص 148 .
6- .غرر الحكم : ج1 ص70 ح 272 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 27 ح 354 .
7- .مجمع البحرين : ج 2 ص 1249 .
8- .بحار الأنوار : ج 3 ص 162 وج 61 ص 57 ح 45 كلاهما عن المفضّل بن عمر .

ص: 127

2 / 2 خِرَد

امام رضا عليه السلام :از ساخته هاى خدا ، به وجود او پى برده مى شود و با خِردها ، به شناخت او ، باور آورده مى شود و با فطرت ، حجّت او ثابت مى شود .

ر . ك : همين دانش نامه : ج 5 ص 165 (خدا / فصل سوم : ابزارهاى معرفت خدا / فطرت) .

2 / 2خِرَدقرآن«اين گونه خداوند ، آيات خود را براى شما بيان مى كند . باشد كه خِرد بورزيد» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :با حق باش ، هر جا كه بود ، و آنچه را [از حق] بر تو مشتبه مى شود ، با خِردت تشخيص ده ؛ زيرا خِرد ، حجّت خدا بر تو و وديعه او در وجود تو و بركت هاى (1) او در نزد توست .

امام على عليه السلام :خِرد ، فرستاده حق است .

امام على عليه السلام :خِرد ، شريعتى درونى است و شريعت ، خِردى بيرونى .

امام صادق عليه السلام :آفريننده حواس ، براى آنها قلبى قرار داد و آن را بر بندگان ، حجّت قرار داد و حواس را راه نماى بر ظاهر (پديده هاى عينى) قرار داد كه از طريق آن ، به آفريدگار سبحان ، پى مى توان بُرد .

.


1- .در جواهر المطالب ، به جاى «بركت هاى او» ، «برهان او» آمده است .

ص: 128

عنه عليه السلام :حُجَّةُ اللّهِ عَلَى العِبادِ النَّبِيُّ ، وَالحُجَّةُ فيما بَينَ العِبادِ وبَينَ اللّهِ العَقلُ . (1)

الإمام الكاظم عليه السلام :يا هِشامُ ، إنَّ للّهِِ عَلَى النّاسِ حُجَّتَينِ : حُجَّةً ظاهِرَةً وحُجَّةً باطِنَةً ؛ فَأَمَّا الظّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَالأَنبِياءُ وَالأَئِمَّةُ عليهم السلام ، وأَمَّا الباطِنَةُ فَالعُقولُ . (2)

الكافي عن أبي يعقوب البغداديّ :قالَ ابنُ السِّكّيتِ لِأَبِي الحَسَنِ عليه السلام : ... تَاللّهِ ما رَأَيتُ مِثلَكَ قَطُّ ، فَمَا الحُجَّةُ عَلَى الخَلقِ اليَومَ ؟ قالَ : فَقالَ عليه السلام : العَقلُ ، يُعرَفُ بِهِ الصّادِقُ عَلَى اللّهِ فَيُصَدِّقُهُ ، وَالكاذِبُ عَلَى اللّهِ فَيُكَذِّبُهُ . قالَ : فَقالَ ابنُ السِّكّيتِ : هذا وَاللّهِ هُوَ الجَوابُ . (3)

راجع : هذه الموسوعة : ج 5 ص 186 (مبادئ معرفة اللّه / العقل) و موسوعة العقائد الإسلامية : ج 1 ص 223 (المعرفة / الفصل الثالث : التعقل / حجية العقل) .

.


1- .الكافي : ج 1 ص 25 ح 22 ، عن عبد اللّه بن سنان .
2- .الكافي : ج 1 ص 16 ح 12 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 35 كلاهما عن هشام بن الحكم ، تحف العقول : ص 386 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 137 ح 30 .
3- .الكافي : ج 1 ص 24 _ 25 ح 20 ، علل الشرائع : ص 122 ح 6 ، تحف العقول : ص 450 ، الاحتجاج : ج 2 ص 438 ح 309 ، بحار الأنوار : ج 11 ص 70 ح 1 .

ص: 129

امام صادق عليه السلام :حجّت خدا بر بندگان ، پيامبر است و حجّتِ ميان بندگان و خدا ، خِرد است .

امام كاظم عليه السلام :اى هشام! خدا را بر مردم ، دو حجّت است : حجّتى بيرونى و حجّتى درونى . حجّت بيرونى ، فرستادگان و پيامبران و امامان اند ، و حجّت درونى ، خِردهايند .

الكافى_ به نقل از ابو يعقوب بغدادى _:ابن سِكّيت ، به امام هادى عليه السلام گفت : ... به خدا سوگند ، هرگز مانند تويى را نديده ام . امروز ، حجّت بر مردم چيست؟ امام عليه السلام فرمود : «خِرد . به وسيله آن ، [امامِ] راستگو ، شناخته مى شود و تصديقش مى كند ، و دروغگو را مى شناسد و تكذيبش مى نمايد» . ابن سِكّيت گفت : به خدا سوگند كه پاسخ ، همين است .

ر .ك : دانش نامه عقايد اسلامى (معرفت شناسى) : ج 1 ص 291 (فصل سوم : خردورزى / حجّيت خرد) و همين دانش نامه : ج 5 ص 187 (مبانى شناخت خدا / خرد) .

.

ص: 130

الفصل الثالث : المسمى بالبرهان وما في معناه3 / 1القُرآنُأ _ تَسمِيَةُ القُرآنِ بِالبُرهانِالكتاب«يَاأَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُم بُرْهَانٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَأَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُّبِينًا » . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في وَصِيَّتِهِ لِلأَنصارِ _ :كِتابُ اللّهِ وأَهلُ بَيتي ، فَإِنَّ الكِتابَ هُوَ القُرآنُ ، وفيهِ الحُجَّةُ وَالنّورُ وَالبُرهانُ . (2)

الإمام علي عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ الَّذي إليهِ مَصائِرُ الخَلقِ ، وعَواقِبُ الأَمرِ ، نَحمَدُهُ عَلى عَظيمِ إحسانِهِ ، ونَيِّرِ بُرهانِهِ . (3)

عنه عليه السلام :أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ ، وأَنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ ... جاءَ بِالحَقِّ مِن عِندِ الحَقِّ ، لِيُنذِرَ بِالقُرآنِ المُنيرِ ، وَالبُرهانِ المُستَنيرِ . (4)

.


1- .النساء : 174 .
2- .طرف من الأنباء والمناقب : ص 144 عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 22 ص 477 ح 27 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 182 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 313 ح 40 .
4- .الكافي : ج 8 ص 360 ح 551 عن الأصبغ بن نباتة ، بحار الأنوار : ج 34 ص 204 ح 984 .

ص: 131

فصل سوم : آنچه «برهان» يا مشابه آن ، ناميده شده است
3 / 1 قرآن
الف - برهان ناميده شدن قرآن

فصل سوم : آنچه «برهان» يا مشابه آن ، ناميده شده است3 / 1قرآنالف _ برهان ناميده شدن قرآنقرآن«اى مردم ! براى شما از جانب پروردگارتان ، برهانى آمده است و ما به سوى شما ، نورى تابناك ، فرو فرستاده ايم» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در سفارش ايشان به انصار _ :[شما را به] كتاب خدا و اهل بيتم [سفارش مى كنم] . كتاب ، همان قرآن است ، و دليل و روشنايى و برهان ، در آن است .

امام على عليه السلام :سپاس ، خدايى را كه حركت آفريدگان و فرجام كار ، به سوى اوست . او را بر احسان بى پايانش و برهان روشنش ، سپاس مى گوييم .

امام على عليه السلام :گواهى مى دهم كه معبودى جز خداى يگانه و بى انباز نيست ، و محمّد ، فرستاده خداست ... . حق را از جانب حق آورد تا با قرآنِ روشنى بخش و برهان نورانى ، [به مردمان] هشدار دهد .

.

ص: 132

عنه عليه السلام :ثُمَّ أنزَلَ عَلَيهِ الكِتابَ ... جَعَلَهُ اللّهُ رِيّا لِعَطَشِ العُلَماءِ ، ورَبيعا لِقُلوبِ الفُقَهاءِ ... وبُرهانا لِمَن تَكَلَّمَ بِهِ ، وشاهِدا لِمَن خاصَمَ بِهِ . (1)

عنه عليه السلام_ مِن خُطبَةٍ لَهُ في صِفَةِ النَّبِيِ صلى الله عليه و آله _ :اِبتَعَثَهُ بِالنّورِ المُضيءِ ، وَالبُرهانِ الجَلِيِّ ، وَالمِنهاجِ البادي ، وَالكِتابِ الهادي . (2)

عنه عليه السلام_ مِن خُطبَةٍ لَهُ بَيَّنَ فيها فَضلَ الإِسلامِ وَالقُرآنِ _ :ثُمَّ أنزَلَ عَلَيهِ الكِتابَ ، نورا لا تُطفَأُ مَصابيحُهُ ... وفُرقانا لا يُخمَدُ بُرهانُهُ ، وتِبيانا لا تُهدَمُ أركانُهُ . (3)

عنه عليه السلام :بَيَّنَ اللّهُ عز و جل بَينَ الحَقِّ وَالباطِلِ في كَثيرٍ مِن آياتِ القُرآنِ ، ولَم يَجعَل لِلعِبادِ عُذرا في مُخالَفَةِ أمرِهِ بَعدَ البَيانِ وَالبُرهانِ . (4)

فاطمة عليهاالسلام_ في خُطبَتِها في حَديثِ فَدَكَ _ :كِتابُ اللّهِ بَيِّنَةٌ بَصائِرُهُ ، وآيٌ مُنكَشِفَةٌ سَرائِرُهُ ، وبُرهانٌ مُتَجَلِّيَةٌ ظَواهِرُهُ . (5)

الإمام الكاظم عليه السلام :بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ، سُبحانَكَ اللّهُمَّ وبِحَمدِكَ ... كَذلِكَ وَصَفتَ نَفسَكَ في كِتابِكَ المَكنونِ ، المُطَهَّرِ المُنزَلِ ، البُرهانِ المُضيءِ . (6)

الإمام الحسين عليه السلام_ في خَبَرِ احتِجاجٍ دارَ بَينَ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام وبَينَ يَهودِيٍّ كانَ قَد قَرَأَ التَّوراةَ وَالإِنجيلَ وَالزَّبورَ وصُحُفَ الأَنبِياءِ عليهم السلام وعَرَفَ دَلالاتِهِم _ :قالَ لَهُ اليَهودِيُّ : فَإِنَّ هذا إبراهيمَ عليه السلام قَد بَهَتَ (7) الَّذي كَفَرَ بِبُرهانِ نُبُوَّتِهِ ؟ قالَ لَهُ عَلِيٌّ عليه السلام : لَقَد كانَ كَذلِكَ ، ومُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله أتاهُ مُكَذِّبٌ بِالبَعثِ بَعدَ المَوتِ وهُوَ اُبَيُّ بنُ خَلَفِ الجُمَحِيُّ ، مَعَهُ عَظمٌ نَخِرٌ ، فَفَرَكَهُ ثُمَّ قالَ : يا مُحَمَّدُ « مَن يُحْىِ الْعِظَامَ وَ هِىَ رَمِيمٌ » (8) فَأَنطَقَ اللّهُ مُحَمَّدا بِمُحكَمِ آياتِهِ ، وبَهَتَهُ بِبُرهانِ نُبُوَّتِهِ ، فَقالَ : « يُحْيِيهَا الَّذِى أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ » (9) ، فَانصَرَفَ مَبهوتا . (10)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 198 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 21 ح 21 .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 161 ، بحار الأنوار : ج 18 ص 222 ح 58 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 198 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 21 ح 21 .
4- .بحار الأنوار : ج 69 ص 82 ح 29 نقلاً عن تفسير النعماني عن إسماعيل بن جابر عن الإمام الصادق عليه السلام .
5- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 567 ح 4940 ، علل الشرائع : ص 248 ح 2 كلاهما عن زينب بنت علي عليهماالسلام ، دلائل الإمامة : ص 113 عن زيد بن علي عن آبائه عليهم السلام عنها عليهاالسلام ، كشف الغمّة : ج 2 ص 109 ، بحار الأنوار : ج 6 ص 107 ح 1 .
6- .بحار الأنوار : ج 95 ص 445 ح 1 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي .
7- .البُهتُ : التحيّر ( النهاية : ج 1 ص 165 « بهت » ) .
8- .يس : 78 .
9- .يس : 79 .
10- .الاحتجاج : ج 1 ص 505 ح 127 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 10 ص 32 ح 1 .

ص: 133

امام على عليه السلام :سپس قرآن را بر او ، فرو فرستاد ... و آن را برطرف كننده عطش دانشمندان و بهار دل هاى دانايانْ قرار داد ... و برهانى براى آن كس كه بِدان ، سخن گويد و گواهى براى آن كه به وسيله آن ، اقامه دعوا كند .

امام على عليه السلام_ از سخنان ايشان در توصيف پيامبر صلى الله عليه و آله _ :او را با نورى روشنگر ، برهانى آشكار ، راهى روشن و كتابى هدايتگر فرستاد .

امام على عليه السلام_ از سخنان ايشان در بيان برترى اسلام و قرآن _ :سپس قرآن را بر او ، فرو فرستاد ، و آن ، نورى است كه چراغ هايش خاموش نمى شود ... و جدا كننده اى [بين حق و باطل] است كه [نورِ] برهانش ، فرو نمى نشيند و بيان روشنى است كه اركانش فرو نمى ريزند .

امام على عليه السلام :خداوند عز و جل در بسيارى از آيات قرآن ، حق و باطل را از هم متمايز ساخته است و پس از روشنگرى و برهان ، ديگر بهانه اى براى بندگان در سرپيچى از فرمانش باقى نگذاشته است .

فاطمه عليهاالسلام_ از سخنان ايشان در حديث فَدَك _ :كتاب خدا ، شامل بصيرت هاى آشكار و آياتى مى شود كه اسرار آنها پيداست ، و برهانى است كه ظواهر آن ، روشن است .

امام كاظم عليه السلام :به نام خداى بخشنده مهربان . پاكى تو _ اى خدا _ و سپاس ، تو راست ... . اين چنين ، خويشتن را در كتاب محفوظ و پاك و فرو فرستاده ات _ كه برهانى روشنگر است _ ، وصف كرده اى .

امام حسين عليه السلام_ در خبر مباحثه اى كه ميان امير مؤمنان عليه السلام و يك يهودىِ عالِم به تورات و انجيل و زبور و كتاب هاى پيامبران عليهم السلام و آشنا به دلايل آنان ، صورت گرفت _ :يهودى گفت : اين ابراهيم بود كه با برهان نبوّتش ، آن كافر را مبهوت كرد . على عليه السلام به او فرمود : «همين طور است . محمّد صلى الله عليه و آله نيز هنگامى كه آن شخص منكرِ حياتِ پس از مرگ ، يعنى اُبَىّ بن خَلَف جُمَحى ، نزدش آمد و استخوان پوسيده اى در دست داشت و آن را ساييد و سپس گفت : اى محمّد ! «چه كسى اين استخوان پوسيده را زنده مى كند؟» ، خداوند ، محمّد را به آيات استوار خويش ، گويا ساخت و با برهان نبوّتش ، آن مرد را مبهوت ساخت و فرمود : «آن را همان كسى زنده مى كند كه نخستين بار ، پديدش آورد . او بر هر آفرينشى ، داناست» . پس آن منكر ، بهت زده ، راه خويش را گرفت و رفت» .

.

ص: 134

الإمام زين العابدين عليه السلام :أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا نَبِيُّهُ المُرسَلُ ... بَعَثَهُ بِالأَوامِرِ الشّافِيَةِ ، وَالزَّواجِرِ النّاهِيَةِ ، وَالدَّلائِلِ الهادِيَةِ ، الَّتي أوضَحَ بُرهانَها ، وشَرَحَ بَيانَها (1) في كِتابٍ مُهَيمِنٍ عَلى كُلِّ كِتابٍ . (2)

عنه عليه السلام_ في فَضلِ القُرآنِ _ :وجَعَلتَهُ نورا نَهتَدي مِن ظُلَمِ الضَّلالَةِ وَالجَهالَةِ بِاتِّباعِهِ ... نورَ هُدىً لا يَطفَأُ عَنِ الشّاهِدينَ بُرهانُهُ . (3)

عنه عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ خالِقِ أمشاجِ (4) النَّسَمِ ، ومولِجِ الأَنوارِ فِي الظُّلَمِ ... أحمَدُهُ عَلى جَزيلِ إحسانِهِ ، وأَعوذُ بِهِ مِن حُلولِ خِذلانِهِ ، وأَستَهديهِ بِنورِ بُرهانِهِ ، واُؤمِنُ بِهِ حَقَّ إيمانِهِ . (5)

.


1- .في المصدر « بنيانها » ، وما أثبتناه هو الصحيح كما في الصحيفة السجادية الجامعة : ص 438 .
2- .بحار الأنوار : ج 94 ص 154 ح 22 نقلاً عن كتاب أنيس العابدين .
3- .الصحيفة السجادية : ص 157 الدعاء 42 ، مصباح المتهجّد : ص 519 ح 603 وفيه « لا يخفى على » بدل « لا يطفأ عن » ، الإقبال : ج 1 ص 450 ، المصباح للكفعمي : ص 617 .
4- .أمشاج : أخلاط ( مفردات ألفاظ القرآن : ص 769 « مشج » ) .
5- .بحار الأنوار : ج 94 ص 158 ح 22 نقلاً عن كتاب أنيس العابدين .

ص: 135

امام زين العابدين عليه السلام :گواهى مى دهم كه محمّد ، پيامبرِ فرستاده شده اوست ... . او را با دستورهايى شفابخش و نهى هايى باز دارنده و دلايلى هدايتگر فرستاد ؛ دلايلى كه برهانِ آنها را در كتابى حاكم بر همه كتاب ها[ى ديگر آسمانى] ، روشن ساخت و به شرح و بيان آنها پرداخت .

امام زين العابدين عليه السلام_ در فضيلت قرآن _ :آن را نورى قرار دادى كه با پيروى از آن ، از تاريكى هاى گم راهى و نادانى بِرَهيم ... ؛ نور هدايتى كه فروغ برهانش از نظر بينندگان به خاموشى نمى گرايد .

امام زين العابدين عليه السلام :سپاس ، خدايى را كه آفريننده جانداران از در هم آميختن (1) نطفه هاست و فرو برنده روشنايى ها در دلِ تاريكى ها ... . او را بر احسان بى شمارش ، سپاس مى گويم و از سلب توفيقش ، به او پناه مى برم و به واسطه نور برهانش ، از او راه نمايى مى جويم و به او _ چنان كه بايسته ايمان است _ ، ايمان مى آورم .

.


1- .واژه «أمشاج» _ كه در متن عربى حديث آمده _ ، يعنى اخلاط . امروزه ، به معناى ياخته جنسى به كار مى رود .

ص: 136

الإمام الصادق عليه السلام_ في وَصفِ القُرآنِ _ :ونَوَّرَهُ بِشِفاءٍ مِنَ البَيانِ ، وضِياءٍ مِنَ البُرهانِ . (1)

عنه عليه السلام_ ما يُدعى بِهِ عِندَ قِراءَةِ القُرآنِ _ :اللّهُمَّ اجعَلهُ لَنا بُرهانا عَلى رُؤوسِ المَلَأِ يَومَ يُجمَعُ فيهِ أهلُ الأَرضِ وأَهلُ السَّماءِ . (2)

ب _ تَسمِيَةُ القُرآنِ بِالحُجَّةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :القُرآنُ حُجَّةٌ لَكَ أو عَلَيكَ . (3)

الإمام علي عليه السلام :... فَالقُرآنُ آمِرٌ زاجِرٌ ، وصامِتٌ ناطِقٌ ، حُجَّةُ اللّهِ عَلى خَلقِهِ ، أخَذَ عَلَيهِ ميثاقَهُم ، وَارتَهَنَ عَلَيهِم أنفُسَهُم . (4)

عنه عليه السلام :... فَالقُرآنُ آمِرٌ وزاجِرٌ ، حُدَّ فيهِ الحُدودُ ، وسُنَّ فيهِ السُّنَنُ ، وضُرِبَ فيهِ الأَمثالُ ، وشُرِعَ فيهِ الدّينُ ، إعذارا مِن نَفسِهِ ، وحُجَّةً عَلى خَلقِهِ . (5)

عنه عليه السلام :كَفى بِالكِتابِ حَجيجا وخَصيما . (6)

عنه عليه السلام_ في وَصفِ القُرآنِ _ :... شاهِدا لِمَن خاصَمَ بِهِ ، وفَلَجا (7) لِمَن حاجَّ بِهِ . (8)

.


1- .تحف العقول : ص 348 ، بحار الأنوار : ج 96 ص 209 ح 1 .
2- .الكافي : ج 2 ص 575 ح 1 .
3- .صحيح مسلم : ج 1 ص 203 ح 1 عن أبي مالك الأشعري ، تفسير القرطبي : ج 1 ص 2 .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 183 ، أعلام الدين : ص 102 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 20 ح 20 .
5- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 7 ح 16 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 92 ص 26 ح 26 .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 83 ، تحف العقول : ص 236 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 427 ح 44 .
7- .الفَلَجُ : الظَفَرُ والفَوزُ ( الصحاح : ج 1 ص 335 « فلج » ) .
8- .الكافي : ج 2 ص 49 ح 1 عن الأصبغ بن نباتة ، الأمالي للمفيد : ص 275 ح 3 عن قبيصة بن جابر ، نهج البلاغة : الخطبة 198 ، بحار الأنوار : ج 68 ص 350 ح 18 ؛ دستور معالم الحكم : ص 93 عن أبي العطاء .

ص: 137

ب - حجّت ناميده شدن قرآن

امام صادق عليه السلام_ در توصيف قرآن _ :آن را با بيانى شفابخش و برهانى پُرفروغ ، روشنايى بخشيد .

امام صادق عليه السلام_ در دعاى هنگام تلاوت قرآن _ :بار خدايا ! آن را براى ما در حضور همگان _ آن روزى كه همه اهل زمين و آسمان را گِرد هم مى آورند _ ، برهان قرار ده .

ب _ حجّت ناميده شدن قرآنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :قرآن ، حجّتى است ، به سود يا زيان تو .

امام على عليه السلام :قرآن ، امر كننده اى باز دارنده و خاموشى ، گوياست . حجّت خدا بر آفريدگان اوست . از ايشان ، نسبت به آن ، پيمان گرفته و جانشان را بر آنان [براى عمل به قرآن] ، در گرو گرفته است . (1)

امام على عليه السلام :قرآن ، مشتمل بر اوامر و نواهى است . حدود ، در آن تعيين شده و سنّت ها ، وضع شده و مَثَل ها ، زده شده و دين ، مقرّر گشته است ، تا عذرى باشد از جانب خدا و حجّتى باشد بر خلق او .

امام على عليه السلام :كافى است كه قرآن ، حجّت آور و خصم باشد .

امام على عليه السلام_ در توصيف قرآن _ :[قرآن] ... براى كسى كه به وسيله آنْ اقامه دعوا كند ، گواه است و براى كسى كه به واسطه آنْ حجّت آورى كند ، [مايه] پيروزى است .

.


1- .يعنى راه رهايى و نجات آنان از آتش دوزخ را در گروى وفاى به اين پيمان و پيروى از قرآن ، قرار داد .

ص: 138

عنه عليه السلام :إنَّهُ لَم يَكُن للّهِِ تَبارَكَ وتَعالى في أرضِهِ حُجَّةٌ ولا حِكمَةٌ أبلَغُ مِن كِتابِهِ . (1)

الإمام زين العابدين عليه السلام :إنَّ اللّهَ لَم يَخلُقكُم عَبَثا ، ولَم يَترُككُم سُدىً (2) ، قَد عَرَّفَكُم نَفسَهُ ، وبَعَثَ إلَيكُم رَسولَهُ ، وأَنزَلَ عَلَيكُم كِتابَهُ ، فيهِ حَلالُهُ وحَرامُهُ وحُجَجُهُ وأمثالُهُ ، فَاتَّقُوا اللّهَ ، فَقَدِ احتَجَّ عَلَيكُم رَبُّكُم فَقالَ : « أَلَمْ نَجْعَل لَّهُ عَيْنَيْنِ * وَ لِسَانًا وَ شَفَتَيْنِ * وَ هَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ » (3) ، فَهذِهِ حُجَّةٌ عَلَيكُم . (4)

الإمام الرضا عليه السلام_ في وَصفِ القُرآنِ _ :هُوَ حَبلُ اللّهِ المَتينُ ، وعُروَتُهُ الوُثقى ، وطَريقَتُهُ المُثلى ، المُؤَدّي إلَى الجَنَّةِ ، وَالمُنجي مِنَ النّارِ ، لا يَخلُقُ (5) عَلَى الأَزمِنَةِ ، ولا يَغِثُّ (6) عَلَى الأَلسِنَةِ ؛ لِأَنَّهُ لَم يُجعَل لِزَمانٍ دونَ زَمانٍ ، بَل جُعِلَ دَليلَ البُرهانِ وَالحُجَّةَ عَلى كُلِّ إنسانٍ ، لا يَأتيهِ الباطِلُ مِن بَينِ يَدَيهِ ولا مِن خَلفِهِ ، تَنزيلٌ مِن حَكيمٍ حَميدٍ . (7)

ج _ تَسمِيَةُ التَّوراةِ بِالبُرهانِالكافي عن علي بن عيسى رفعه :إنَّ موسى عليه السلام ناجاهُ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى فَقالَ لَهُ في مُناجاتِهِ : يا موسى ... اُحكُم بَينَهُم بِما أنزَلتُ عَلَيكَ ، فَقَد أنزَلتُهُ [أيِ التَّوراةَ ]حُكما بَيِّنا ، وبُرهانا نَيِّرا . (8)

.


1- .نهج السعادة : ج 1 ص 347 نقلاً عن كتاب تيسير المطالب عن الحسن .
2- .سُدى : أي مهملاً غير مكلّف ، لا يُحاسبُ ولا يُعذَّبُ ولا يُسأل عن شيء ( مجمع البحرين : ج 2 ص 832 « سدى » ) .
3- .البلد : 8 _ 10 .
4- .تحف العقول : ص 274 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 131 ح 1 .
5- .خَلُقَ الثوبُ : أي بَلِيَ ( الصحاح : ج 4 ص 1472 « خلق » ) .
6- .غَثّ : أي رَدُؤَ وفَسَدَ ( الصحاح : ج 1 ص 288 « غثث » ) .
7- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 130 ح 9 عن موسى الرازي ، بحار الأنوار : ج 17 ص 210 ح 16 .
8- .الكافي : ج 8 ص 43 ح 8 ، تحف العقول : ص 490 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 332 ح 13 .

ص: 139

ج - برهان ناميده شدن تورات

امام على عليه السلام :براى خداوند _ تبارك و تعالى _ در زمينش ، حجّتى و حكمتى رساتر از كتابش نيست .

امام زين العابدين عليه السلام :خداوند ، شما را بيهوده نيافريده و بى هدف ، رهايتان نكرده است . خودش را به شما شناسانده و پيامبرش را سوى شما فرستاده و كتابش را بر شما نازل كرده كه حلال و حرامش ، و حجّت ها و مَثَل هايش در آن است . پس ، از خدا پروا كنيد ؛ زيرا پروردگارتان ، براى شما حجّت آورده و فرموده است : «آيا براى او دو چشم ، قرار نداديم ، و يك زبان و دو لب ؟ و دو راه [نيك و بد] را به او نشان داديم» . اين ، حجّتى بر شماست .

امام رضا عليه السلام_ در توصيف قرآن _ :آن ، ريسمانِ محكم خدا و دستاويز استوار و راه برتر اوست كه به بهشت مى كشانَد و از آتش [دوزخ ]مى رهانَد و با گذر زمان ها ، كهنه نمى شود و [بر اثر تكرار] بر زبان ها ، تباه [و بى رونق ]نمى گردد ؛ چرا كه قرآن ، براى زمانى خاص قرار داده نشده است ؛ بلكه راه نماى برهان و حجّتى براى همه مردمان در نظر گرفته شده است . باطل ، از پيش رو و از پشتِ سرش ، بدان راه نمى يابد . فرود آمده از سوى فرزانه اى ستوده است .

ج _ برهان ناميده شدن توراتالكافى_ به نقل از على بن عيسى كه سند حديث را به يكى از اهل بيت عليهم السلام رسانده است _ :خداوند _ تبارك و تعالى _ در مناجاتش با موسى عليه السلام به او چنين گفت : «اى موسى ! ... در ميان بنى اسرائيل ، بر اساس آنچه بر تو نازل كرده ام ، حكم كن ؛ چرا كه تورات را به صورت حكمى آشكار و برهانى نورانى و روشن ، نازل كرده ام» .

.

ص: 140

3 / 2الأَنبِياءُ عليهم السّلامأ _ تَسمِيَةُ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله بِالبُرهانِالكتاب«يَاأَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُم بُرْهَانٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَأَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُّبِينًا » . (1)

الحديثتفسير العيّاشي عن عبد اللّه بن سليمان :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : قَولُهُ : « قَدْ جَاءَكُم بُرْهَانٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَأَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُّبِينًا » . قالَ : البُرهانُ مُحَمَّدٌ عَلَيهِ وآلِهِ السَّلامُ ، وَالنّورُ عَلِيٌّ عليه السلام . (2)

الدرّ المنثور عن سفيان الثوري عن أبيه عن رجل لا يحفظ اسمه_ في قَولِهِ : « قَدْ جَاءَكُم بُرْهَانٌ مِّن رَّبِّكُمْ » _ :قالَ : مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله ، « وَأَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُّبِينًا » قالَ : الكِتابُ . (3)

الإمام الهادي عليه السلام_ فِي الزِّيارَةِ الجامِعَةِ _ :... بَعيثِكَ بِالحَقِّ ، وبُرهانِكَ عَلى جَميعِ الخَلقِ ، خاتَمِ أنبِيائِكَ ، وحُجَّتِكَ البالِغَةِ في أرضِكَ وسَمائِكَ . (4)

ب _ تَسمِيَةُ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله بِالبَيِّنَةِالكتاب« لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَ الْمُشْرِكِينَ مُنفَكِّينَ حَتَّى تَأْتِيَهُمُ الْبَيِّنَةُ » . (5)

.


1- .النساء : 174 .
2- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 285 ح 308 ، بحار الأنوار : ج 9 ص 197 ح 47 .
3- .الدرّ المنثور : ج 2 ص 753 نقلاً عن ابن عساكر .
4- .المزار الكبير : ص 57 ، بحار الأنوار : ج 102 ص 179 .
5- .البينة : 1 .

ص: 141

3 / 2 پيامبران عليهم السلام
الف - برهان ناميده شدن پيامبرصلى الله عليه وآله
ب - دليل روشن ناميده شدن پيامبرصلى الله عليه وآله

3 / 2پيامبران عليهم السّلامالف _ برهان ناميده شدن پيامبر صلى الله عليه و آلهقرآن«اى مردم! در حقيقت ، براى شما از جانب پروردگارتان ، برهانى آمده است ، و ما به سوى شما ، نورى تابناك فرو فرستاده ايم» .

حديثتفسير العيّاشى_ به نقل از عبد اللّه بن سليمان _ :از امام صادق عليه السلام در باره آيه شريف «در حقيقت ، براى شما از جانب پروردگارتان ، برهانى آمده است ، و ما به سوى شما ، نورى تابناك فرو فرستاديم» پرسيدم . فرمود : «برهان ، محمّد است _ كه بر او و خاندانش سلام باد _ و نور ، على عليه السلام است» .

الدرّ المنثور_ به نقل از سفيان ثُورى ، از پدرش ، از مردى كه نامش را به ياد نداشت ، در باره آيه شريف : «در حقيقت ، براى شما از جانب پروردگارتان ، برهانى آمده است» _ :گفت : [يعنى] محمّد صلى الله عليه و آله . «و ما به سوى شما ، نورى تابناك فرو فرستاديم» ، گفت : [يعنى ]قرآن را .

امام هادى عليه السلام_ در «زيارت جامعه» _ :فرستاده بر حقّ تو و برهان تو براى همه آفريدگان ، پايان بخش سلسله پيامبرانت ، و حجّت رساى تو در زمين و آسمانت .

ب _ دليل روشن ناميده شدن پيامبر صلى الله عليه و آلهقرآن«كافرانِ اهل كتاب و مشركان ، دست بردار نبودند تا آن كه دليلى روشن برايشان بيايد» .

.

ص: 142

الحديثالإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : « حَتَّى تَأْتِيَهُمُ الْبَيِّنَةُ » _ :البَيِّنَةُ مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله . (1)

ج _ تَسمِيَةُ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله بِالحُجَّةِالإمام عليّ عليه السلام :أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله عَبدُهُ ورَسولُهُ ، بَعَثَهُ بِكِتابِهِ حُجَّةً عَلى عِبادِهِ ، مَن أطاعَهُ أطاعَ اللّهَ ومَن عَصاهُ عَصَى اللّهَ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ وآلِهِ وسَلَّمَ كَثيرا ، إمامُ الهُدى ، وَالنَّبِيُّ المُصطَفى . (2)

عنه عليه السلام :أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ الصَّفِيُّ ، وأَمينُهُ الرَّضِيُّ صلى الله عليه و آله ، أرسَلَهُ بِوُجوبِ الحُجَجِ ، وظُهورِ الفَلَجِ ، وإيضاحِ المَنهَجِ ، فَبَلَّغَ الرِّسالَةَ صادِعا بِها ، وحَمَلَ عَلَى المَحَجَّةِ دالّاً عَلَيها . (3)

عنه عليه السلام :أشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ ، أرسَلَهُ بِالدّينِ المَشهورِ ، وَالعَلَمِ المَأثورِ ، وَالكِتابِ المَسطورِ ، وَالنّورِ السّاطِعِ ، وَالضِّياءِ اللّامِعِ ، وَالأَمرِ الصّادِعِ ، إزاحَةً لِلشُّبُهاتِ ، وَاحتِجاجا بِالبَيِّناتِ ، وتَحذيرا بِالآياتِ ، وتَخويفا بِالمَثُلاتِ (4) . (5)

عنه عليه السلام_ في وَصفِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله _ :صَدَعَ (6) بِما أمَرَهُ رَبُّهُ ، وبَلَّغَ ما حَمَّلَهُ ، حَتّى أفصَحَ بِالتَّوحيدِ دَعوَتَهُ ، وأَظهَرَ فِي الخَلقِ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ ، حَتّى خَلَصَت لَهُ الوَحدانِيَّةُ ، وصَفَت لَهُ الرُّبوبِيَّةُ ، وأَظهَرَ اللّهُ بِالتَّوحيدِ حُجَّتَهُ ، وأَعلى بِالإِسلامِ دَرَجَتَهُ . (7)

.


1- .تفسير القمّي : ج 2 ص 432 عن أبي الجارود ، بحار الأنوار : ج 9 ص 253 ح 159 .
2- .الكافي : ج 5 ص 370 ح 2 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 185 ، أعلام الدين : ص 67 ، بحار الأنوار : ج 18 ص 223 ح 59 .
4- .المَثُلاتُ : يعني عقوبات أمثالهم من المُكذّبين ( مجمع البحرين : ج 3 ص 1671 « مثل » ) .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 2 ، بحار الأنوار : ج 18 ص 217 ح 49 ؛ مطالب السؤول : ج 1 ص 241 .
6- .صَدَعتُ الشَيءَ : أظهرتُهُ وبَيَّنتُه ( لسان العرب : ج 8 ص 195 « صدع » ) .
7- .التوحيد : ص 72 ح 26 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 123 ح 15 كلاهما عن الهيثم بن عبد اللّه الرماني عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 4 ص 223 ح 2 .

ص: 143

ج - حجّت ناميده شدن پيامبرصلى الله عليه وآله

حديثامام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداى متعال : «تا دليلى روشن برايشان بيايد» _ :دليل روشن ، محمّد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است .

ج _ حجّت ناميده شدن پيامبر صلى الله عليه و آلهامام على عليه السلام :گواهى مى دهم كه محمّد ، بنده و فرستاده اوست . او را با كتابش ، به عنوان حجّتى بر بندگانش فرستاد . هر كه از او فرمان بَرَد ، از خدا فرمان بُرده است ، و هر كه نافرمانى اش كند ، خدا را نافرمانى كرده است . سلام و درود فراوان خدا بر او و خاندانش باد ؛ او كه پيشواى راه راست و پيامبرِ برگزيده[ ى خدا] است !

امام على عليه السلام :گواهى مى دهم كه محمّد ، بنده او و فرستاده برگزيده و امينِ پسنديده اوست . او را با حجّت هاى لازم [و قانع كننده] و پيروزى آشكار ، و [براى] روشن ساختن راه فرستاد ، و او پيام خداوند را آشكارا ابلاغ كرد و با راه نمايى كردن مردم ، آنان را به راه راستْ كشاند .

امام على عليه السلام :گواهى مى دهم كه محمّد ، بنده و فرستاده اوست . او را با دينِ بلندآوازه و نشانه برگزيده و كتاب نوشته و نور درخشان و پرتو تابان و فرمان آشكار فرستاد تا شُبهات را بزُدايد و با دلايل روشن ، احتجاج كند و با آيات ، هشدار دهد و به وسيله كيفرها[يى كه بر سر گذشتگانِ كفرپيشه آمد] ، بترساند .

امام على عليه السلام_ در توصيف پيامبر صلى الله عليه و آله _ :آنچه را پروردگارش به او دستور داد ، آشكارا ابلاغ نمود و پيامى را كه بر دوش او نهاد ، [به مردم ]رساند ، تا اين كه دعوت به يكتاپرستى اش را علنى نمود و اقرار به يگانگى و بى شريك بودن خدا را در ميان مردمان ، آشكار ساخت تا جايى كه يگانگى براى خداوند ، خالص گشت و ربوبيّت ، منحصر به او شد و خداوند به وسيله توحيد ، حجّتِ او را پيروز گردانيد و به واسطه اسلام ، درجه اش را بالا بُرد .

.

ص: 144

عنه عليه السلام :يا أيُّهَا النّاسُ ! إنَّهُ لَم يَكُن للّهِِ سُبحانَهُ حُجَّةٌ في أرضِهِ أوكَدُ مِن نَبِيِّنا مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، ولا حِكمَةٌ أبلَغُ مِن كِتابِهِ القُرآنِ العَظيمِ ... (1)

د _ تَسمِيَةُ الأَنبِياءِ عليهم السلام بِالحُجَّةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في بَعضِ خُطَبِهِ _ :الحَمدُ للّهِِ الَّذي كانَ في أوَّلِيَّتِهِ وَحدانِيّا ... استَتَرَ عَن خَلقِهِ ، وبَعَثَ إلَيهِمُ الرُّسُلَ لِتَكونَ لَهُ الحُجَّةُ البالِغَةُ عَلى خَلقِهِ ، ويَكونَ رُسُلُهُ إلَيهِم شُهَداءَ عَلَيهِم ، وَابتَعَثَ فيهِمُ النَّبِيّينَ مُبَشِّرينَ ومُنذِرينَ ، لِيَهلِكَ مَن هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ ، ويَحيى مَن حَيَّ عَن بَيِّنَةٍ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ مِن خُطبَةٍ لَهُ يَذكُرُ فيها بَني آدَمَ وما بَعَثَهُ اللّهُ إلَيهِم مِن بَيِّناتٍ وحُجَجٍ _ :.. . فَبَعَثَ فيهِم رُسُلَهُ ، وواتَرَ (3) إلَيهِم أنبِياءَهُ ، لِيَستَأدوهُم ميثاقَ فِطرَتِهِ ، ويُذَكِّروهُم مَنسِيَّ نِعمَتِهِ ، ويَحتَجّوا عَلَيهِم بِالتَّبليغِ . (4)

عنه عليه السلام :بَعَثَ اللّهُ رُسُلَهُ بِما خَصَّهُم بِهِ مِن وَحيِهِ ، وجَعَلَهُم حُجَّةً لَهُ عَلى خَلقِهِ ، لِئَلّا تَجِبَ الحُجَّةُ لَهُم بِتَركِ الإِعذارِ إلَيهِم . (5)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهُ سُبحانَهُ يَحتَجُّ بِأَربَعَةِ أنفُسٍ عَلى أربَعَةِ أجناسٍ مِنَ النّاسِ : عَلَى الأَغنِياءِ بِسُلَيمانَ ، وعَلَى الفُقَراءِ بِعيسى ، وعَلَى العَبيدِ بِيوسُفَ ، وعَلَى المَرضى بِأَيّوبَ عَلَيهِم أفضَلُ الصَّلاةِ وَالسَّلامِ . (6)

.


1- .غررالحكم :ج6 ص468 ح11004 ، عيون الحكم والمواعظ :ص557 ح10253 وليس فيه «القرآن» .
2- .التوحيد : ص 44 ح 4 عن إسحاق بن غالب عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 4 ص 288 ح 19 .
3- .التواتِرُ : التتابُعُ . وقيل : هو تتابع الأشياء وبينها فجوات وفترات ( لسان العرب : ج 5 ص 275 « وتر » ) .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 1 ، بحار الأنوار : ج 11 ص 60 ح 70 .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 144 ، بحار الأنوار : ج 29 ص 612 ح 28 .
6- .المواعظ العدديّة : ص 212 .

ص: 145

د - حجّت ناميده شدن پيامبران

امام على عليه السلام :اى مردم! براى خداوند سبحان در زمين ، حجّتى محكم تر از پيامبر ما ، محمّد صلى الله عليه و آله ، و حكمتى رساتر از كتابش ، قرآن بزرگ ، نيست ... .

د _ حجّت ناميده شدن پيامبرانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در يكى از سخنرانى هاى ايشان _ :سپاس ، خدايى را كه از آغاز ، يگانه بود (1) ... . خويش را از آفريدگانش ، در پرده داشت و فرستادگان را سوى ايشان فرستاد تا حجّت رساى او بر آفريدگانش باشند و اين فرستادگان بر آنها ، گواهانى بر ايشان ؛ و پيامبران را در ميان آنان ، نويد دهنده و هشدار دهنده بر انگيخت ، تا آن كه نابود مى شود ، از روى دليلْ نابود شود و آن كه زنده مى ماند ، به جهت دليل روشن داشتن ، زنده بمانَد .

امام على عليه السلام_ از سخنان ايشان كه در آن ، از آدميان و دلايل روشن و حجّت هايى كه خداوند به سويشان فرستاده ، ياد مى كند _ :فرستادگان خود را در ميان آنان بر انگيخت و پيامبرانش را پياپى [و در فاصله هاى معيّن] به سويشان فرستاد تا از آنان بخواهد كه پيمان الهى را كه در سرشت آنان نهاده ، ادا كنند و نعمت فراموش شده او را به يادشان آورند و با رساندن پيام ، حجّت را بر آنانْ تمام كنند .

امام على عليه السلام :خداوند ، فرستادگانش را با وحى خويش _ كه به آنان اختصاص داده _ ، فرستاد و ايشان را حجّت خود بر آفريدگانش قرار داد تا مردم ، بهانه نياورند كه بيم داده نشده اند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند سبحان ، به چهار نفر بر چهار گروه از مردم ، احتجاج مى كند : بر توانگران به سليمان ، بر تهى دستان به عيسى ، بر بردگان به يوسف ، و بر بيماران به ايّوب _ كه برترين درود و سلام بر ايشان باد _ .

.


1- .او بود و جز او ، كسى نبود .

ص: 146

3 / 3مُعجِزاتُ الأَنبِياءِ عليهم السّلامأ _ تَسمِيَةُ الإِعجازِ بِالبُرهانِالكتاب« اسْلُكْ يَدَكَ فِى جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ وَ اضْمُمْ إِلَيْكَ جَنَاحَكَ مِنَ الرَّهْبِ فَذَانِكَ بُرْهَانَانِ مِن رَّبِّكَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَ مَلَاءِيْهِ إِنَّهُمْ كَانُواْ قَوْمًا فَاسِقِينَ » . (1)

الحديثالإمام الصادق عليه السلام_ في ذِكرِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله _ :الَّذي بَعَثَهُ بِالآياتِ المُحكَمَةِ ، وَالبَراهينِ الواضِحَةِ . (2)

عنه عليه السلام_ لِلزِّنديقِ الَّذي سَأَ لَهُ : مِن أينَ أثبَتَّ الأَنبِياءَ وَالرُّسُلَ ؟ _ :ثَبَتَ ذلِكَ في كُلِّ دَهرٍ وزَمانٍ ، مِمّا أتَت بِهِ الرُّسُلُ وَالأَنبِياءُ مِنَ الدَّلائِلِ وَالبَراهينِ ، لِكَيلا تَخلُوَ أرضُ اللّهِ مِن حُجَّةٍ ، يَكونُ مَعَهُ عِلمٌ يَدُلُّ عَلى صِدقِ مَقالَتِهِ ، وجَوازِ عَدالَتِهِ . (3)

.


1- .القصص : 32 .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 250 ح 2325 ، التوحيد : ص 254 ح 4 كلاهما عن عيسى بن يونس ، الإرشاد : ج 2 ص 201 عن العبّاس بن عمرو الفقيمي ، علل الشرائع : ص 404 ح 4 ، الأمالي للصدوق : ص 715 ح 985 كلاهما عن الفضل بن يونس ، بحار الأنوار : ج 3 ص 34 ح 8 .
3- .الكافي : ج 1 ص 168 ح 1 ، علل الشرائع : ص 120 ح 3 ، التوحيد : ص 249 ح 1 كلّها عن هشام بن الحكم ، الاحتجاج : ج 2 ص 213 ح 223 كلاهما نحوه .

ص: 147

3 / 3 معجزات پيامبران
الف - برهان ناميده شدن معجزه

3 / 3معجزات پيامبرانالف _ برهان ناميده شدن معجزهقرآن«دست خود را در گريبانت ببر تا سپيد و بى گزند ، بيرون آيد ؛ و [ براى رهايى ] از اين هراس ، بازويت را به [بدن] خودت بچسبان . اين دو [ معجزه ] ، دو برهان از جانب پروردگار توست به سوى فرعون و سران او ؛ زيرا آنان ، قومى نافرمان اند» .

حديثامام صادق عليه السلام_ در يادكردِ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله _ :كسى است كه خداوند ، او را با آياتى محكم و برهان هايى روشن فرستاد .

امام صادق عليه السلام_ به زنديقى كه از ايشان پرسيد : چگونه [ضرورت وجود ]پيامبران و رسولان را اثبات مى كنى؟ _ :ثابت شد كه در هر عصر و زمانى ، رسولان و پيامبران ، دلايل و برهان هايى آوردند تا زمينِ خدا از حجّتى كه با خود ، دانشى گواه بر راستگويى و عادل بودنش دارد ، خالى نباشد .

.

ص: 148

الإمام المهدي عليه السلام_ في وَصفِ الأَنبِياءِ عليهم السلام _ :بايَنَ (1) بَينَهُم وبَينَ مَن بَعَثَهُم إلَيهِم بِالفَضلِ الَّذي جَعَلَهُ لَهُم عَلَيهِم ، وما آتاهُم مِنَ الدَّلائِلِ الظّاهِرَةِ وَالبَراهينِ الباهِرَةِ ، وَالآياتِ الغالِبَةِ . فَمِنهُم مَن جَعَلَ النّارَ عَلَيهِ بَردا وسَلاما وَاتَّخَذَهُ خَليلاً ، ومِنهُم مَن كَلَّمَهُ تَكليما وجَعَلَ عَصاهُ ثُعبانا مُبينا ، ومِنهُم مَن أحيَا المَوتى بِإِذنِ اللّهِ ، وأَبرَأَ الأَكمَهَ (2) وَالأَبرَصَ بِإِذنِ اللّهِ ، ومِنهُم مَن عَلَّمَهُ مَنطِقَ الطَّيرِ واُوتِيَ مِن كُلِّ شَيءٍ . ثُمَّ بَعَثَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله رَحمَةً لِلعالَمينَ ، وتَمَّمَ بِهِ نِعمَتَهُ ، وخَتَمَ بِهِ أنبِياءَهُ ، وأَرسَلَهُ إلَى النّاسِ كافَّةً ، وأَظهَرَ مِن صِدقِهِ ما أظهَرَ ، وبَيَّنَ مِن آياتِهِ وعَلاماتِهِ ما بَيَّنَ . (3)

ب _ تَسمِيَةُ الإِعجازِ بِالبَيِّنَةِ« حَقِيقٌ عَلَى أَن لَا أَقُولَ عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ قَدْجِئْتُكُم بِبَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ فَأَرْسِلْ مَعِىَ بَنِى إِسْرَاءِيلَ » . (4)

« وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ يَاقَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ قَدْ جَاءَتْكُم بَيِّنَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ هَذِهِ نَاقَةُ اللَّهِ لَكُمْ ءَايَةً فَذَرُوهَا تَأْكُلْ فِى أَرْضِ اللَّهِ وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ » . (5)

راجع : البقرة : 87 و 92 و 253 ، آل عمران : 105 و 183 و 184 ، المائدة : 32 و 110 ، الأنعام : 157 ، الأعراف : 85 و 101 ، التوبة : 70 ، يونس : 74 ، هود : 17 و 28 و 63 و 64 و 88 ، إبراهيم : 9 ، النحل : 44 ، طه : 72 ، العنكبوت : 39 ، فاطر : 25 ، غافر : 34 و 50 و 83 ، الزخرف : 63 ، الحديد : 25 ، الصفّ : 6 .

ج _ تَسمِيَةُ الإِعجازِ بِالآيَةِ« قَالَ إِن كُنتَ جِئْتَ بِآيَةٍ فَأْتِ بِهَا إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ * فَأَلْقَى عَصَاهُ فَإِذَا هِىَ ثُعْبَانٌ مُّبِينٌ * وَنَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِىَ بَيْضَاءُ لِلنَّاظِرِينَ » . (6)

.


1- .في المصدر : « يأتين » ، وما في المتن أثبتناه من المصادر الاُخرى .
2- .الأكمَهُ : هو الذي يولد أعمى ( مجمع البحرين : ج 3 ص 1596 « كمه » ) .
3- .الغيبة للطوسي : ص 288 ح 246 ، الاحتجاج : ج 2 ص 539 ح 343 كلاهما عن أحمد بن إسحاق ، بحار الأنوار : ج 25 ص 182 ح 4 .
4- .الأعراف : 105 .
5- .الأعراف : 73 .
6- .الأعراف : 106 _ 108 .

ص: 149

ب - دليل روشن ناميده شدن معجزه
ج - آيه ناميده شدن معجزه

امام مهدى عليه السلام_ در توصيف پيامبران عليهم السلام _ :[ خداوند ، ] ميان پيامبران و كسانى كه پيامبران را سوى ايشان فرستاد ، با امتيازى كه پيامبران را بر ايشان داد و به واسطه دلايل آشكار و برهان هاى روشن و نشانه هاى چيره گرى كه به آنان عطا فرمود ، متمايز ساخت . بر يكى ، آتش را سرد و بى گزند ساخت و دوست حقيقى خود ، قرارش داد . با يكى ، سخن گفت و چوب دستش را به اژدهايى نمايان ، تبديل كرد . يكى از آنان ، به اذن خداوند ، مُردگان را زنده مى ساخت و با اجازه خداوند ، كور مادرزاد و پيس را شفا مى داد . به يكى ، زبانِ مرغان را آموخت و از هر چيزى به او داده شد . سپس محمّد صلى الله عليه و آله را به عنوان رحمتى براى جهانيانْ بر انگيخت و نعمتش را با او تمام كرد و سلسله پيامبرانش را بدو پايان بخشيد و او را به سوى همه مردمان فرستاد و در باره حقّانيت و راستگويى او ، نشانه هايى را نمودار ساخت و آيات و علامت هاى بسيارى را از او نشان داد .

ب _ دليل روشن ناميده شدن معجزه«شايسته است كه بر خدا ، جز [ سخن ] حق نگويم . من ، در حقيقت ، دليلى روشن از سوى پروردگارتان ، براى شما آورده ام . پس فرزندان اسرائيل را همراه من بفرست» .

«و به سوى [ قوم ] ثمود ، برادرشان صالح را [ فرستاديم] . گفت : اى قوم من! خدا را بپرستيد . براى شما ، هيچ معبودى جز او نيست . در حقيقت ، براى شما از جانب پروردگارتان ، دليلى آشكار آمده است . اين ، ماده شترِ خدا براى شماست كه پديده اى شگرف است . پس آن را بگذاريد تا در زمين خدا بخورد و گزندى به او نرسانيد ، تا [ مبادا به سبب آن ، ] شما را عذابى دردناك ، فرو گيرد» .

ر . ك : بقره : آيه 87 ، 92 و 253 ، آل عمران : آيه 105 ، 183 _ 184 ، مائده : آيه 32 و 110 ، انعام : آيه 157 ، اعراف : آيه 85 و 101 ، توبه : آيه 70 ، يونس : آيه 74 ، هود : آيه 17 و 28 و 63 _ 64 و 88 ، ابراهيم : آيه 9 ، نحل : آيه 44 ، طه : آيه 72 ، عنكبوت : آيه 39 ، فاطر : آيه 25 ، غافر : آيه 34 و 50 و 83 ، زخرف : آيه 63 ، حديد : آيه 25 ، صف : آيه 6 .

ج _ آيه ناميده شدن معجزه«[ فرعون ] گفت : «اگر معجزه اى آورده اى ، پس اگر راست مى گويى ، آن را ارائه كن» . پس [ موسى ] عصايش را افكند و ناگاه ، اژدهايى آشكار شد . نيز دست خود را [ از گريبان ] بيرون كشيد و ناگهان ، براى تماشاگران ، سپيد [ و درخشنده ] بود» .

.

ص: 150

د _ تَسمِيَةُ الإِعجازِ بِالسُّلطانِ« يَسْئلُكَ أَهْلُ الْكِتَابِ أَن تُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ كِتَابًا مِّنَ السَّمَاءِ فَقَدْ سَأَلُواْ مُوسَى أَكْبَرَ مِن ذَ لِكَ فَقَالُواْ أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُواْ الْعِجْلَ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ فَعَفَوْنَا عَن ذَلِكَ وَءَاتَيْنَا مُوسَى سُلْطَانًا مُّبِينًا » . (1)

« وَ لَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَ جَاءَهُمْ رَسُولٌ كَرِيمٌ * أَنْ أَدُّواْ إِلَىَّ عِبَادَ اللَّهِ إِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * وَ أَن لَا تَعْلُواْ عَلَى اللَّهِ إِنِّى ءَاتِيكُم بِسُلْطَانٍ مُّبِينٍ » . (2)

3 / 4أهلُ بَيتِ النَّبِيِ عليهم السّلامالإمام الصادق عليه السلام :نَحنُ الحُجَّةُ البالِغَةُ عَلى مَن دونَ السَّماءِ وفَوقَ الأَرضِ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :اللّهُمَّ إنَّهُ لا بُدَّ لَكَ مِن حُجَجٍ في أرضِكَ ، حُجَّةٍ بَعدَ حُجَّةٍ عَلى خَلقِكَ ، يَهدونَهُم إلى دينِكَ ، ويُعَلِّمونَهُم عِلمَكَ كَيلا يَتَفَرَّقَ أتباعُ أولِيائِكَ . (4)

عنه عليه السلام :اُخرُجوا إلَى اللّهِ بِمَا افتَرَضَ عَلَيكُم مِن حَقِّهِ ، وبَيَّنَ لَكُم مِن وَظائِفِهِ ، أنَا شاهِدٌ لَكُم وحَجيجٌ يَومَ القِيامَةِ عَنكُم . (5)

عنه عليه السلام_ في ذَمِّ العاصينَ مِن أصحابِهِ _ :قَد دارَستُكُمُ الكِتابَ ، وفاتَحتُكُمُ الحِجاجَ ، وعَرَّفتُكُم ما أنكَرتُم ، وسَوَّغتُكُم (6) ما مَجَجتُم ، لَو كانَ الأَعمى يَلحَظُ ، أوِ النّائِمُ يَستَيقِظُ . (7)

.


1- .النساء : 153 .
2- .الدخان : 17 _ 19 .
3- .الكافي : ج1 ص270 ح6 ، تفسير العيّاشي : ج1 ص383 ح122 ، رجال الكشّي : ج2 ص594 الرقم 551 ، بصائر الدرجات : ص104 ح6 ، إعلام الورى : ج1 ص535 كلّها عن سدير ، بحار الأنوار : ج25 ص298 ح62 .
4- .الكافي : ج 1 ص 339 ح 13 ، الغيبة للنعماني : ص 137 ح 2 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 54 ح 116 .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 176 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 190 ح 56 .
6- .ساغ الشرابُ : أي دخل سهلاً ( النهاية : ج 2 ص 422 « سوغ » ) .
7- .نهج البلاغة : الخطبة 180 .

ص: 151

د - سلطان ناميده شدن معجزه
3 / 4 خاندان پيامبرعليهم السلام

د _ سلطان ناميده شدن معجزه«اهل كتاب ، از تو مى خواهند كه كتابى را از آسمان [ يكباره ] بر آنان ، فرود آورى . البتّه از موسى ، بزرگ تر از اين را خواستند و گفتند : «خدا را ، آشكارا به ما بنماى» . پس به سزاى ظلمشان ، صاعقه آنان را فرو گرفت . سپس ، بعد از آن كه دلايل آشكار برايشان آمد ، گوساله را [ به پرستش ]گرفتند ، و ما از آن هم در گذشتيم و به موسى ، برهانى (معجزه اى) روشن ، عطا كرديم» .

«و به يقين ، پيش از آنان ، قوم فرعون را آزموديم ، و فرستاده اى بزرگوار ، برايشان آمد كه [ به آنان گفت] : بندگان خدا را به من بسپاريد ؛ زيرا من براى شما ، فرستاده اى امينم ؛ و بر خدا برترى مجوييد كه من براى شما ، حجّتى (معجزه اى) آشكار آورده ام» .

3 / 4خاندان پيامبر صلى الله عليه و آلهامام صادق عليه السلام :ما بر هر آن كه در زيرِ آسمان و روى زمين است ، حجّتى رسا هستيم .

امام على عليه السلام :خدايا ! ناگزير ، براى تو در زمينت ، حجّت هايى لازم است ؛ حجّتى از پىِ حجّتى بر آفريدگانت ، كه ايشان را به دين تو ، راه نمايى كنند و علم تو را به آنان بياموزند تا پيروان اولياى تو ، پراكنده نشوند .

امام على عليه السلام :شما از عهده حقوقى كه خداوند براى خويش بر شما واجب كرده و وظايفى كه برايتان مشخّص كرده است ، بيرون آييد من هم روز قيامت ، براى شما شهادت مى دهم و از شما ، دفاع مى كنم .

امام على عليه السلام_ در نكوهش ياران نافرمانش _ :من كتاب [خدا] را به شما آموختم و برايتان ، دليل آوردم ( / باب احتجاج و استدلال را به روى شما گشودم) و آنچه را نمى شناختيد ، به شما شناساندم و آنچه را كه از دهانتان بيرون مى افكنديد ، به مذاق شما گوارا ساختم . اى كاش كه نابينا ، بينا مى گشت يا كه خفته ، بيدار مى شد!

.

ص: 152

عنه عليه السلام :إنّي لَعَلى إقامَةِ حُجَجِ اللّهِ اُقاوِلُ ، وعَلى نُصرَةِ دينِهِ اُجاهِدُ واُقاتِلُ . (1)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ في زِيارَةِ الإِمامِ عَلِيٍ عليه السلام المَعروفَةِ بِزِيارَةِ أمينِ اللّهِ _ :ألزَمَ أعداءَكَ الحُجَّةَ في قَتلِهِم إيّاكَ ، مَعَ ما لَكَ مِنَ الحُجَجِ البالِغَةِ عَلى جَميعِ خَلقِهِ . (2)

الإمام الجواد عن الإمام الصادق عن أبيه الإمام الباقر عليهم السلام_ لِرَجُلٍ سَأَ لَهُ عَن مَسائِلَ _ :كَما أنَّ الأَمرَ لا بُدَّ مِن تَنزيلِهِ مِنَ السَّماءِ يَحكُمُ بِهِ أهلُ الأَرضِ ، كَذلِكَ لا بُدَّ مِن والٍ ، فَإِن قالوا : لا نَعرِفُ هذا ، فَقُل لَهُم : قولوا ما أحبَبتُم ، أبَى اللّهُ عَزَّ وجَلَّ بَعدَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله أن يَترُكَ العِبادَ ولا حُجَّةَ عَلَيهِم . قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : ثُمَّ وَقَفَ [ الرَّجُلُ ] فَقالَ : هاهُنا يَابنَ رَسولِ اللّهِ بابٌ غامِضٌ ، أرَأَيتَ إن قالوا : حُجَّةُ اللّهِ : القُرآنُ ؟ قالَ : إذَن أقولُ لَهُم : إنَّ القُرآنَ لَيسَ بِناطِقٍ يَأمُرُ ويَنهى ، ولكِنَّ لِلقُرآنِ أهلٌ يَأمُرونَ ويَنهَونَ . (3)

الإمام الباقر عليه السلام_ في وَصفِ أهلِ البَيتِ عليهم السلام _ :هؤُلاءِ أهلُ بَيتٍ أكرَمَهُمُ اللّهُ بِسِرِّهِ ، وشَرَّفَهُم بِكَرامَتِهِ ، وأَعَزَّهُم بِالهُدى ، وثَبَّتَهُم بِالوَحيِ ، وجَعَلَهُم أئِمَّةَ هُدىً ونوراً فِي الظُّلَمِ لِلنَّجاةِ ، وَاختَصَّهُم لِدينِهِ ، وفَضَّلَهُم بِعِلمِهِ ، وآتاهُم ما لَم يُؤتِ أحَداً مِنَ العالَمينَ ، وجَعَلَهُم عِماداً لِدينِهِ ، ومُستَودَعا لِمَكنونِ سِرِّهِ ، واُمَناءَ عَلى وَحيِهِ ، وشُهَداءَ عَلى بَرِيَّتِهِ ، وَاختارَهُمُ اللّهُ وحَباهُم ، وخَصَّهُم وَاصطَفاهُم ، وفَضَّلَهُم وَارتَضاهُم، وَانتَجَبَهُم وَانتَقاهُم ، وجَعَلَهُم لِلبِلادِ وَالعِبادِ عُمَّاراً ، وأَدِلّاءَ لِلاُمَّةِ عَلَى الصِّراطِ، فَهُم أئِمَّةُ الهُدى، وَالدُّعاةُ إلَى التَّقوى، وكَلِمَةُ اللّهِ العُليا ، وحُجَّةُ اللّهِ العُظمى . (4)

.


1- .غرر الحكم : ج3 ص 43 ح 3777 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 169 ح 3557 .
2- .كامل الزيارات : ص 92 ح 93 عن علي بن مهدي بن صدقة الرقّي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 100 ص 264 ح 2 .
3- .الكافي : ج 1 ص 246 ح 1 عن الحسن بن العباس بن الحريش ، بحار الأنوار : ج 25 ص 77 ح 64 .
4- .اليقين لابن طاووس : ص 319 ، تفسير فرات : ص 396 ح 527 كلاهما عن زياد بن المنذر ، بحار الأنوار : ج 26 ص 251 ح 22 .

ص: 153

امام على عليه السلام :هر آينه ، من براى اقامه حجّت هاى خدا ، گفتگو مى كنم و براى يارى دادن دين خدا ، جهاد و جنگ مى نمايم .

امام زين العابدين عليه السلام_ در زيارت امام على عليه السلام ، معروف به «زيارت امين اللّه » _ :در كنار حجّت هاى رسايى كه تو را بر همه آفريدگان اوست ، [خداوند] كشته شدنت به دست دشمنانت را نيز حجّتى [بر حقّانيت تو] عليه دشمنانت قرار داد .

امام جواد عليه السلام_ به نقل از امام صادق عليه السلام _ :پدرم باقر عليه السلام ، در پاسخ به مردى كه از ايشان سؤالاتى پرسيد ، فرمود : «همان گونه كه فرمان [و قانون ]بايد از آسمان فرو فرستاده شود كه مردم زمين ، بر اساس آنْ حكم كنند ، وجود زمامدارى [از جانب خداوند ]هم لازم است . اگر گفتند : ما آن زمامدار را نمى شناسيم ، به آنها بگو : هر چه دوست داريد ، بگوييد ؛ امّا خداوند عز و جل نخواسته است كه بعد از محمّد صلى الله عليه و آله ، بندگان را بدون حجّتى بر ايشان ، رها كند» . [آن مرد] ايستاد و گفت : اى فرزند پيامبر خدا ! در اين جا ، موضوع پيچيده اى وجود دارد . بفرما كه اگر گفتند : «حجّت خدا ، [فقط] قرآن است»[ ، چه بگويم]؟ [پدرم] فرمود : «آن گاه به ايشان مى گويم : قرآن ، زبان ندارد كه امر و نهى كند ؛ بلكه قرآن ، اهلى دارد كه آنها ، امر و نهى مى كنند» .

امام باقر عليه السلام_ در توصيف اهل بيت عليهم السلام _ :اينان ، خاندانى هستند كه خداوند ، اسرار خويش را به آنان عطا فرموده و به كرامت خود ، مفتخرشان ساخته است و به هدايت ، ارجمندشان داشته و به وحى ، ثابتْ قدمشان نموده است . ايشان را پيشوايانِ هدايت و نورى در تاريكى ها ، براى نجات [بشر] قرار داده است و به دين خود ، ويژه شان گردانيده و به علم خود ، برترى شان داده و به آنها چيزى عطا كرده كه به هيچ يك از مردمان نداده است . آنان را ستون دينش و سپردگاه راز نهانش و امين بر وحى اش و گواهانِ بر آفريدگانش قرار داده است . خداوند ، ايشان را انتخاب كرد و به آنان بخشيد و از بندگان ويژه خود ، قرارشان داد . آنها را برگزيد و برترى شان داد و پسنديد . آنها را دستچين كرده ، جدا ساخت و آباد كنندگان شهرها گردانيد و آنها را بندگان و راه نمايان امّت به راه راستْ قرار داد . پس ايشان ، پيشوايان هدايت و دعوتگران به پرهيزگارى و كلمه برتر خدا و بزرگ ترين حجّت خدا هستند .

.

ص: 154

الكافي عن منصور بن حازم :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : إنَّ اللّهَ أجَلُّ وأَكرَمُ مِن أن يُعرَفَ بِخَلقِهِ ، بَلِ الخَلقُ يُعرَفونَ بِاللّهِ ، قالَ : صَدَقتَ ، قُلتُ : إنَّ مَن عَرَفَ أنَّ لَهُ رَبّا ، فَيَنبَغي لَهُ أن يَعرِفَ أنَّ لِذلِكَ الرَّبِّ رِضا وسَخَطا ، وأَنَّهُ لا يُعرَفُ رِضاهُ وسَخَطُهُ إلّا بِوَحيٍ أو رَسولٍ ، فَمَن لَم يَأتِهِ الوَحيُ فَقَد يَنبَغي لَهُ أن يَطلُبَ الرُّسُلَ ، فَإِذا لَقِيَهُم عَرَفَ أنَّهُمُ الحُجَّةُ ، وأَنَّ لَهُمُ الطّاعَةَ المُفتَرَضَةَ . وقُلتُ لِلنّاسِ : تَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ هُوَ الحُجَّةَ مِنَ اللّهِ عَلى خَلقِهِ ؟ قالوا : بَلى ، قُلتُ : فَحينَ مَضى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مَن كانَ الحُجَّةَ عَلى خَلقِهِ ؟ فَقالوا : القُرآنُ . فَنَظَرتُ فِي القُرآنِ فَإِذا هُوَ يُخاصِمُ بِهِ المُرجِيُّ وَالقَدَرِيُّ وَالزِّنديقُ الَّذي لا يُؤمِنُ بِهِ ، حَتّى يَغلِبَ الرِّجالَ بِخُصومَتِهِ ، فَعَرَفتُ أنَّ القُرآنَ لا يَكونُ حُجَّةً إلّا بِقَيِّمٍ ، فَما قالَ فيهِ مِن شَيءٍ كانَ حَقّا ، فَقُلتُ لَهُم : مَن قَيِّمُ القُرآنِ ؟ فَقالوا : اِبنُ مَسعودٍ قَد كانَ يَعلَمُ وعُمَرُ يَعلَمُ ، وحُذَيفَةُ يَعلَمُ . قُلتُ : كُلَّهُ ؟ قالوا : لا! فَلَم أجِد أحَدا يُقالُ : إنَّهُ يَعرِفُ ذلِكَ كُلَّهُ إلّا عَلِيّا عليه السلام ، وإذا كانَ الشَّيءُ بَينَ القَومِ فَقالَ هذا : لا أدري ، وقالَ هذا : لا أدري ، وقالَ هذا : لا أدري ، وقال هذا : أنَا أدري ، فَأَشهَدُ أنَّ عَلِيّا عليه السلام كانَ قَيِّمَ القُرآنِ ، وكانَت طاعَتُهُ مُفتَرَضَةً ، وكانَ الحُجَّةَ عَلَى النّاسِ بَعدَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وأَنَّ ما قالَ فِي القُرآنِ فَهُوَ حَقٌّ . فَقالَ : رَحِمَكَ اللّهُ . (1)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 168 ح 2 ، وسائل الشيعة : ج 18 ص 129 ح 33509 .

ص: 155

الكافى_ به نقل از منصور بن حازِم _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : خدا ، بزرگ تر و ارجمندتر از آن است كه به واسطه مخلوقش شناخته شود ؛ بلكه مخلوق ، به خدا شناخته مى شود . فرمود : «درست است» . گفتم : كسى كه بداند پروردگارى دارد ، لازم است بداند كه براى آن پروردگار ، خشنودى و ناخشنودى اى است و اين خشنودى و ناخشنودى او ، دانسته نمى شود ، مگر از طريق وحى يا پيامبر ، و كسى كه به خودِ او وحى نمى شود ، لازم است تا در جستجوى پيامبران بر آيد ؛ و چون ايشان را يافت ، در مى يابد كه آنان ، حجّت هستند و اطاعتشان ، واجب است . من به مردم (مخالفان) گفتم : آيا شما مى دانيد [و معتقديد] كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، حجّت خدا بر خلقش بود؟ آنها گفتند : آرى . گفتم : پس هنگامى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رفت ، چه كسى حجّت بر خلقش بود؟ گفتند : قرآن . من در قرآن نگريستم و ديدم كه مُرجئى و قَدَرى و [حتّى] زنديق كه به آن ايمان ندارد ، براى چيره آمدن بر افراد در مجادله اش ، به قرآن استدلال مى كند . پس دريافتم كه قرآن ، حجّت نيست ، مگر با متولّى ، و آنچه آن متولّى در باره قرآن بگويد ، همان درست است . پس به آنها گفتم : متولّىِ قرآن كيست؟ گفتند : ابن مسعود ، قرآن را مى دانست . عمر هم مى دانست . حُذَيفه هم مى دانست . گفتم : همه آن را [مى دانستند]؟ گفتند : نه . پس من هيچ كس را نيافتم كه گفته شود : «او ، همه قرآن را مى داند» ، مگر على عليه السلام . هر گاه مسئله اى ميان مردم به وجود مى آمد ، اين (ابن مسعود) مى گفت : «نمى دانم» و اين (عمر) مى گفت : «نمى دانم» و اين (حُذَيفه) مى گفت : «نمى دانم» . اين (على عليه السلام ) مى فرمود : «مى دانم» . پس گواهى مى دهم كه على ، متولّى قرآن بود و اطاعت از او ، واجب است و بعد از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، او حجّت بر مردم بود و هر چه او در باره قرآن گفته ، همان درست است . امام صادق عليه السلام فرمود : «رحمت خدا بر تو باد !» .

.

ص: 156

الإمام الصادق عليه السلام_ في زِيارَةِ الإِمامِ الحُسَينِ عليه السلام _ :السَّلامُ عَلَيكَ يا وارِثَ الأَنبِياءِ ، السَّلامُ عَلَيكَ يا وَصِيَّ الأَوصِياءِ ، السَّلامُ عَلَيكَ وعَلى ذُرِّيَّتِكَ الَّذينَ حَباهُمُ اللّهُ بِالحُجَجِ البالِغَةِ ، وَالنّورِ وَالصِّراطِ المُستَقيمِ . (1)

عنه عليه السلام : كُنّا نُجوما يُستَضاءُ بِناولِلبَرِيَّةِ نَحنُ اليَومَ بُرهانُ (2)

الإمام الهادي عليه السلام_ في زِيارَةِ الإِمامِ عَلِيٍّ عليه السلام يَومَ الغَديرِ _ :مَولايَ أنتَ الحُجَّةُ البالِغَةُ ، وَالمَحَجَّةُ (3) الواضِحَةُ ، وَالنِّعمَةُ السّابِغَةُ ، وَالبُرهانُ المُنيرُ . (4)

عنه عليه السلام_ في إحدَى الزِّياراتِ الجامِعَةِ _ :كُلَّما غابَ مِنكُم حُجَّةٌ ، أو أفَلَ مِنكُم عَلَمٌ ، أطَلعَ اللّهُ لِخَلقِهِ مِن عَقِبِ الماضي خَلَفا ، إماما ونورا هادِيا ، وبُرهانا مُبينا نَيِّرا ، داعِيا عَن داعٍ ، وهادِيا بَعدَ هادٍ . (5)

عنه عليه السلام_ فِي الزِّيارَةِ الجامِعَةِ الكَبيرَةِ _ :السَّلامُ عَلَى الأَئِمَّةِ (6) الدُّعاةِ ، وَالقادَةِ الهُداةِ ، وَالسّادَةِ الوُلاةِ ، وَالذّادَةِ الحُماةِ ، وأَهلِ الذِّكرِ ، واُولِي الأَمرِ ، وبَقِيَّةِ اللّهِ وخِيَرَتِهِ وحِزبِهِ ، وعَيبَةِ (7) عِلمِهِ ، وحُجَّتِهِ وصِراطِهِ ، ونورِهِ وبُرهانِهِ ... أعَزَّكُم بِهُداهُ ، وخَصَّكُم بِبُرهانِهِ ، وَانتَجَبَكُم لِنورِهِ ... آياتُ اللّهِ لَدَيكُم وعَزائِمُهُ فيكُم ، ونورُهُ وبُرهانُهُ عِندَكُم . (8)

.


1- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 59 ح 131 عن الحسين بن ثوير ، المزار للمفيد : ص 108 ، المزار الكبير : ص377 كلاهما من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 101 ص 210 ح 33 .
2- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 277 ، بحار الأنوار : ج 47 ص 26 ح 26 .
3- .المَحجَّة : جادَّة الطريق ( مجمع البحرين : ج 1 ص 364 « حجج » ) .
4- .المزار الكبير : ص 275 ح 12 عن أبي القاسم بن روح وعثمان بن سعيد العمري عن الإمام العسكري عليه السلام ، المزار للشهيد الأوّل : ص 81 من دون إسناد إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 100 ص 365 .
5- .البلد الأمين : ص 300 ، بحار الأنوار : ج 102 ص 152 .
6- .في المصدر : « أئمّة الدعاة » ، والتصويب من المصادر الاُخرى .
7- .العَيبَةُ : مستودع أفضل الثياب، وعَيبَةُ العِلمِ على الإستعارة(مجمع البحرين: ج2 ص1296 «عيب»).
8- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 273 ح1 ، المزار الكبير : ص 525 كلاهما عن موسى بن عمران النخعي ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 96 ح 177 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 610 ح 3213 كلاهما عن موسى بن عبد اللّه النخعي وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 102 ص 128 ح 4 .

ص: 157

امام صادق عليه السلام_ در زيارت امام حسين عليه السلام _ :سلام بر تو ، اى وارث پيامبران ! سلام بر تو ، اى وصىّ اوصيا ! سلام بر تو و بر فرزندان تو كه خداوند ، حجّت هاى رسا و نور و راه راست را به ايشان بخشيد !

امام صادق عليه السلام :ما ستارگانى هستيم كه از نور ما ، راه ، جُسته مى شود و براى مردمان ، امروز ، ما برهانيم .

امام هادى عليه السلام_ در زيارت امام على عليه السلام در روز غدير _ :مولاى من! تويى حجّت رسا و راه روشن و نعمت سرشار و برهان روشنگر .

امام هادى عليه السلام_ در يكى از زيارت هاى جامعه _ :هر زمان كه حجّتى از شما در گذرد يا نشانه اى از شما اُفول كند ، خداوند براى خلق خود ، از نسل آن درگذشته ، جانشينى بر مى آورد كه پيشوا و نورى هدايتگر و برهانى روشن و نورانى باشد كه يكى از پىِ ديگرى [به راه حق] دعوت مى كند و يكى بعد از ديگرى ، [مردمان را ]هدايت مى نمايد .

امام هادى عليه السلام_ در «زيارت جامعه كبيره» _ :سلام بر پيشوايان دعوتگر ، و رهبران هدايتگر ، و سَروران حكومتگر ، و مدافعان حمايتگر [از دين خدا] ، و اهل ذكر ، و اولياى امر ، و يادگاران و برگزيدگان خدا و حزب او ، و صندوق دانش او ، و حجّت و راه او ، و نور و برهان او ... خداوند ، شما را به هدايتش ، گرامى داشت و برهانش را به شما اختصاص داد و براى نور خويش ، شما را برگزيد ... . نشانه هاى خدا ، در نزد شماست ، و اراده و مشيّت هاى او [همراه] با شماست ، و نور و برهانش ، پيش شماست .

.

ص: 158

المزار الكبير عن أبي جعفر محمّد بن عبد اللّه الحميري_ فيما خَرَجَ إلَيهِ مِنَ النّاحِيَةِ المُقَدَّسَةِ في زِيارَةِ صاحِبِ الأَمرِ عليه السلام _ :أنتُم حُجَجُهُ وبَراهينُهُ . (1)

المزار الكبير عن محمّد بن الحسين البزوفري_ في دُعاءِ النُّدبَةِ لِصاحِبِ الزَّمانِ عليه السلام _ :يَابنَ الآياتِ البَيِّناتِ ، يَابنَ الدَّلائِلِ الظّاهِراتِ ، يَابنَ البَراهينِ الباهِراتِ ، يَابنَ الحُجَجِ البالِغاتِ . (2)

3 / 5الإِسلامُالإمام عليّ عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ الَّذي شَرَعَ الإِسلامَ فَسَهَّلَ شَرائِعَهُ لِمَن وَرَدَهُ ، وأَعَزَّ أركانَهُ عَلى مَن غالَبَهُ ، فَجَعَلَهُ أمنا لِمَن عَلِقَهُ ، وسِلما لِمَن دَخَلَهُ ، وبُرهانا لِمَن تَكَلَّمَ بِهِ ، وشاهِدا لِمَن خاصَمَ عَنهُ ، ونورا لِمَنِ استَضاءَ بِهِ . (3)

عنه عليه السلام_ في فَضلِ الإِسلامِ _ :هُوَ عِندَ اللّهِ وَثيقُ الأَركانِ ، رَفيعُ البُنيانِ ، مُنيرُ البُرهانِ ، مُضيءُ النّيرانِ ، عَزيزُ السُّلطانِ . (4)

.


1- .المزار الكبير : ص 571 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 39 ح 23 .
2- .المزار الكبير : ص580 ، الإقبال : ج1 ص510 من دون إسناد إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج102 ص108 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 106 ، الكافي : ج 2 ص 49 ح 1 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام وبأسانيد مختلفة عن أصبغ بن نباتة ، الأمالي للمفيد : ص 275 ح 3 ، الأمالي للطوسي : ص 37 ح 40 كلاهما عن قبيصة بن جابر الأسدي ، الغارات : ج 1 ص 138 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 68 ص 347 ح 17 .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 198 ، بحار الأنوار : ج 68 ص 345 ح 16 .

ص: 159

3 / 5 اسلام

المزار الكبير_ به نقل از ابو جعفر محمّد بن عبد اللّه حِميَرى ، در زيارت صاحب امر عليه السلام كه از ناحيه مقدّسه براى او صادر شد _ :شما ، حجّت ها و برهان هاى خدا هستيد .

المزار الكبير_ به نقل از محمّد بن حسين بَزوفرى ، در «دعاى ندبه» براى صاحبْ زمان عليه السلام _ :اى پسر نشانه هاى روشن ! اى پسر دلايل آشكار ! اى پسر برهان هاى درخشان ! اى پسر حجّت هاى رسا !

3 / 5اسلامامام على عليه السلام :سپاس ، خدايى را كه شريعت اسلام را بر نهاد و آبشخورهاى آن را براى كسى كه بخواهد بِدان در آيد ، آسان ساخت ، و اركانش را در برابر كسى كه بخواهد بر آن چيرگى يابد ، استوار گردانيد ، و آن را براى كسى كه بِدانْ چنگ زند ، وسيله اى امن قرار داد ، و براى كسى كه به آن در آيد ، [مايه] سلامت ، و براى كسى كه با آن سخن گويد ، برهان ، و براى كسى كه از آن دفاع كند ، گواه ، و براى كسى كه بخواهد از آن پرتو گيرد ، روشنايى قرار داد .

امام على عليه السلام_ در بيان فضيلت اسلام _ :آن در نزد خداوند ، پايه هايى استوار دارد و بنايى بلند ، و برهانى روشنگر ، و آتش هايى فروزان ، و قدرتى شكست ناپذير است .

.

ص: 160

فاطمة عليهاالسلام_ في دُعائِها عَقيبَ فَريضَةِ الظُّهرِ _ :اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبِيّينَ ، ... اللّهُمَّ بَيِّض وَجهَهُ ، وأَعلِ كَعبَهُ ، وأَفلِج (1) حُجَّتَهُ ، وأَتمِم نورَهُ ، وثَقِّل ميزانَهُ ، وعَظِّم بُرهانَهُ . (2)

الإمام الرضا عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ الَّذي شَرَعَ الإِسلامَ (3) دينا ... وجَعَلَ فيهِ النّورَ وَالبُرهانَ ، وَالشِّفاءَ وَالبَيانَ . (4)

3 / 6العِلمُالإمام عليّ عليه السلام :العِلمُ كُلُّهُ حُجَّةٌ إلّا ما عُمِلَ بِهِ . (5)

عنه عليه السلام :أيُّهَا النّاسُ ! إذا عَلِمتُم فَاعمَلوا بِما عَلِمتُم لَعَلَّكُم تَهتَدونَ ، إنَّ العالِمَ العامِلَ بِغَيرِهِ كَالجاهِلِ الحائِرِ الَّذي لا يَستَفيقُ عَن جَهلِهِ ، بَل قَد رَأَيتُ أنَّ الحُجَّةَ عَلَيهِ أعظَمُ ، وَالحَسرَةَ أدوَمُ عَلى هذَا العالِمِ المُنسَلِخِ مِن عِلمِهِ ، مِنها عَلى هذَا الجاهِلِ المُتَحَيِّرِ في جَهلِهِ . (6)

.


1- .أفلج حُجَّتَهُ : أي أظهرها ( مجمع البحرين : ج 3 ص 1412 « فلج » ) .
2- .فلاح السائل : ص 314 ح 212 ، مصباح المتهجّد : ص 390 ح 512 عن الإمام الصادق عليه السلام وليس فيه : « وأتمم نوره وثقّل ميزانه » ، بحار الأنوار : ج86 ص68 ح4 .
3- .في المصدر « للإسلام » وما في المتن أثبتناه من بحار الأنوار .
4- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 154 ح 23 ، بحار الأنوار : ج 49 ص 157 ح 1 .
5- .التوحيد : ص 371 ح 10 عن أبي أحمد الغازي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 281 ح 25 عن داود بن سليمان الغازي عن الإمام الرضا عن آبائه عنه عليهم السلام ، مشكاة الأنوار : ص 1800536 عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 2 ص 29 ح 9 .
6- .الكافي : ج 1 ص 45 ح 6 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 39 ح 69 .

ص: 161

3 / 6 علم

فاطمه عليهاالسلام_ در دعايش بعد از نماز ظهر _ :بار خدايا ! بر محمّد ، خاتم پيامبران ، درود فرست ... . بار خدايا ! او را روسپيد گردان ، و مقامش را بلند دار ، و حجّتش را پيروز ساز ، و نورش را كامل و ترازويش را سنگين كن ، و برهانش را عظمت بخش .

امام رضا عليه السلام :سپاس ، خداى را كه دين اسلام را بنا نهاد ... و در آن ، روشنايى و برهان ، و شفابخشى و بيانْ قرار داد .

3 / 6علمامام على عليه السلام :علم ، همه اش حجّت است ، مگر آنچه كه بدان عمل شود .

امام على عليه السلام :اى مردم! چون دانا شويد ، به آنچه مى دانيد ، عمل كنيد ، باشد كه هدايت شويد . عالِمى كه بر خلاف علمش عمل كند ، مانند نادانِ سرگردانى است كه از [مستىِ] نادانى اش به هوش نيايد ؛ بلكه به نظر من ، حجّت بر او تمام تر است و افسوسِ چنين عالِمى كه از علم خويش جدا گشته ، پايدارتر باشد تا افسوس آن نادانى كه در نادانى خويش ، سرگردان است .

.

ص: 162

عنه عليه السلام :عِلمٌ بِلا عَمَلٍ ، حُجَّةٌ للّهِِ عَلَى العَبدِ . (1)

عنه عليه السلام :مَن لَم يَعمَل بِالعِلمِ ، كانَ حُجَّةً عَلَيهِ ووَبالاً . (2)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :يا عالِمُ ، قَد قامَ عَلَيكَ حُجَّةُ العِلمِ ، فَاستَيقِظ مِن رَقدَتِكَ . (3)

عنه عليه السلام_ أيضا _ :مَنِ ازدادَ عِلما ، فَليَحذَر مِن تَوكيدِ الحُجَّةِ عَلَيهِ . (4)

3 / 7رُواةُ حَديثِ أهلِ البَيتِ عليهم السّلامالغيبة للطوسي عن إسحاق بن يعقوب :سَأَلتُ مُحَمَّدَ بنَ عُثمانَ العَمرِيَ رحمه الله (5) أن يوصِلَ لي كِتابا قَد سَأَلتُ فيهِ مَسائِلَ أشكَلَت عَلَيَّ ، فَوَرَدَ التَّوقيعُ بِخَطِّ مَولانا صاحِبِ الدّارِ عليه السلام : ... أمَّا الحَوادِثُ الواقِعَةُ ، فَارجِعوا فيها إلى رُواةِ حَديثِنا ؛ فَإِنَّهُم حُجَّتي عَلَيكُم ، وأَنَا حُجَّةُ اللّهِ عَلَيكُم . (6)

3 / 8الصُّلَحاءُالكافي عن إسماعيل الهاشمي :شَكَوتُ إلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام ما ألقى مِن أهلِ بَيتي مِنِ استِخفافِهِم بِالدّينِ . فَقالَ : يا إسماعيلُ ، لا تُنكِر ذلِكَ مِن أهلِ بَيتِكَ ، فَإِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى جَعَلَ لِكُلِّ أهلِ بَيتٍ حُجَّةً يَحتَجُّ بِها عَلى أهلِ بَيتِهِ فِي القِيامَةِ ، فَيُقالُ لَهُم : ألَم تَرَوا فُلانا فيكُم ؟ ألَم تَرَوا هَديَهُ فيكُم ؟ ألَم تَرَوا صَلاتَهُ فيكُم ؟ ألَم تَرَوا دينَهُ ؟ فَهَلَا اقتَدَيتُم بِهِ ؟ ! فَيَكونُ حُجَّةً عَلَيهِم فِي القِيامَةِ . (7)

.


1- .غرر الحكم : ج4 ص351 ح 6296 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 340 ح 5799 .
2- .غرر الحكم : ج5 ص 410 ح 8968 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 433 ح 7461 .
3- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 317 ح 646 .
4- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 320 ح 669 .
5- .أحد نوّاب القائم عليه السلام في غيبته الصغرى .
6- .الغيبة للطوسي : ص 291 ح 247 ، كمال الدين : ص 483 ح 4 ، الاحتجاج : ج 2 ص 542 ح 344 ، الخرائج والجرائح : ج 3 ص 1113 ح 30 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 90 ح 13 .
7- .الكافي : ج 8 ص 83 ح 42 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 135 نحوه .

ص: 163

3 / 7 راويان حديث اهل بيت عليهم السلام
3 / 8 نيكان

امام على عليه السلام :علمِ بدون عمل ، حجّتى است براى خدا بر بنده .

امام على عليه السلام :كسى كه به علمْ عمل نكند ، آن علم ، حجّتى عليه او و [مايه] مشقّت است .

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :اى عالِم ! حجّتِ علم ، بر تو اقامه شده است . پس ، از خواب خود ، بيدار شو .

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :كسى كه علمش بيشتر است ، بايد از قوى تر بودن حجّت بر خود ، بر حذر باشد .

3 / 7راويان حديث اهل بيت عليهم السّلامالغيبة ، طوسى_ به نقل از اسحاق بن يعقوب _ :از محمّد بن عثمان عَمْرى (1) خواهش كردم تا نامه مرا _ كه در آن ، مسائلى را كه برايم مشكل شده بود ، پرسيده بودم ، به امام [مهدى] عليه السلام برساند . پس توقيعى (پاسخى) با دستْ خطّ مولايمان صاحب خانه عليه السلام رسيد كه [در آن آمده بود ] : « ... در مسائل جديدى كه پيش مى آيد ، به راويان حديث ما مراجعه كنيد ؛ زيرا آنان ، حجّت من بر شما هستند ، و من ، حجّت خدا بر شما هستم» .

3 / 8نيكانالكافى_ به نقل از اسماعيل هاشمى _ :از اين كه مى ديدم خانواده ام به دين ، بى توجّهى مى كنند ، به امام صادق عليه السلام شكايت بردم . ايشان فرمود : «اى اسماعيل ! اين رفتار خانواده ات ، تو را ناراحت نكند ؛ (2) زيرا خداوند _ تبارك و تعالى _ براى هر خانواده اى ، حجّتى قرار داده است كه با آن در روز قيامت ، بر خانواده او احتجاج مى كند و به آنها گفته مى شود : مگر فلانى را در ميان خود نديديد؟ آيا راه و روش او را در جمع خود ، مشاهده نكرديد؟ آيا نماز خواندن او را در ميان خود نديديد؟ آيا دين او را نديديد؟ پس چرا از او سرمشق نگرفتيد؟! . بدين ترتيب ، آن شخص در قيامت ، عليه آنان ، حجّت است» .

.


1- .يكى از نايبان چهارگانه امام مهدى عليه السلام در زمان غيبت صغرا .
2- .يعنى رفتار آنان ، به تو زيانى نمى رساند و در هر خانواده اى ، ممكن است كه چنين كسانى پيدا شوند .

ص: 164

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ الرَّجُلَ مِنكُم لَيَكونُ فِي المَحَلَّةِ فَيَحتَجُّ اللّهُ عَزَّ وجَلَّ يَومَ القِيامَةِ عَلى جيرانِهِ بِهِ فَيُقالُ لَهُم : ألَم يَكُن فُلانٌ بَينَكُم ؟ ألَم تَسمَعوا كَلامَهُ ؟ ألَم تَسمَعوا بُكاءَهُ فِي اللَّيلِ ؟ فَيَكونُ حُجَّةَ اللّهِ عَلَيهِم . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ وَحدَهُ حُجَّةٌ ، وَالمُؤمِنُ وَحدَهُ جَماعَةٌ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :دُخولُ المُؤمِنِ عَلَى المُؤمِنِ تُرعَةٌ (3) ، ودُخولُ المُؤمِنِ عَلَى الكافِرِ حُجَّةٌ ، وَالمُؤمِنُ يَزهو نورُهُ لِأَهلِ السَّماءِ ! (4)

الإمام العسكري عليه السلام :المُؤمِنُ بَرَكَةٌ عَلَى المُؤمِنِ ، وحُجَّةٌ عَلَى الكافِرِ . (5)

3 / 9فُقَراءُ شيعَةِ أهلِ البيتِ عليهم السّلامالإمام علي عليه السلام :فُقَراءُ شيعَتِنا حُجَّةٌ عَلى أغنِيائِهِم . (6)

.


1- .الكافي : ج 8 ص 84 ح 43 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 135 كلاهما عن معاوية بن عمّار ، بحار الأنوار : ج 7 ص 285 ح 2 .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 376 ح 1096 ، الخصال : ص 584 ح 10 ، بحار الأنوار : ج 28 ص 3 ح 1 .
3- .في المصدر : « بدعة » ، والتصويب من كنز العمّال . والترعَةُ : الروضة على المكان المرتفع خاصّة ( النهاية : ج 1 ص 187 « ترع » ) .
4- .الفردوس : ج 2 ص 221 ح 3073 ، كنز العمّال : ج 1 ص 155 ح 773 كلاهما عن ابن عبّاس .
5- .تحف العقول : ص 489 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 374 ح 20 .
6- .أعلام الدين : ص 254 .

ص: 165

3 / 9 پيروان تهى دست اهل بيت عليهم السلام

امام صادق عليه السلام :فردى از شما در محلّه اى زندگى مى كند و خداوند عز و جل در روز قيامت ، با او بر همسايگانش احتجاج مى كند و به ايشان گفته مى شود : «آيا فلانى ، در بين شما نبود؟ آيا سخنان او را نشنيديد؟ آيا صداى گريه هاى شبانه او به گوش شما نرسيد؟» . بدين ترتيب ، او حجّت خدا بر آنان مى شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، به تنهايى حجّت است . مؤمن ، به تنهايى ، يك جماعت است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :وارد شدن مؤمن بر مؤمن [به منزله] بوستانى است ، و وارد شدن مؤمن بر كافر ، حجّت است . مؤمن ، نورش براى اهل آسمان مى درخشد .

امام عسكرى عليه السلام :مؤمن ، براى مؤمن [ديگر] ، بركت است و بر كافر ، حجّت .

3 / 9پيروان تهى دست اهل بيت عليهم السّلامامام على عليه السلام :پيروان تهى دست ما ، حجّت بر توانگرانشان هستند .

.

ص: 166

3 / 10ما يَمنَعُ العِصيانَالكتاب« وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَن رَّءَا بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ » . (1)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : « وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ » _ :طَمِعَت فيهِ ، فَقامَت إلى صَنَمٍ مُكَلَّلٍ بِالدُّرِّ وَالياقوتِ ، في ناحِيَةِ البَيتِ ، فَسَتَرَتهُ بِثَوبٍ أبيَضَ بَينَها وبَينَهُ . فَقالَ : أيُّ شَيءٍ تَصنَعينَ ؟ ! فَقالَت : أستَحي أنَا مِن إلهي أن يَرانِيَ عَلى هذِهِ السَّوءَةِ . فَقالَ يوسُفُ عليه السلام : تَستَحيينَ مِن صَنَمٍ لا يَأكُلُ ولا يَشرَبُ ، ولا أستَحي أنَا مِن إلهِيَ الَّذي هُوَ قائِمٌ عَلى كُلِّ نَفسٍ بِما كَسَبَت ؟ ثُمَّ قالَ : لا تَنالينَها مِنّي أبَدا . وهُوَ البُرهانُ (2) . (3)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : « لَوْلَا أَن رَّءَا بُرْهَانَ رَبِّهِ » _ :قامَتِ امرَأَةُ العَزيزِ إلَى الصَّنَمِ فَأَلقَت عَلَيهِ ثَوبا . فَقالَ لَها يوسُفُ : ما هذا ؟ قالَت : أستَحيي مِنَ الصَّنَمِ أن يَرانا . فَقالَ لَها يوسُفُ : أتَستَحيينَ مِمَّن لا يَسمَعُ ولا يُبصِرُ ، ولا يَفقَهُ ولا يَأكُلُ ولا يَشرَبُ ، ولا أستَحيي أنَا مِمَّن خَلَقَ الإِنسانَ وعَلَّمَهُ ! فَذلِكَ قَولُهُ تَعالى : « لَوْلَا أَن رَّءَا بُرْهَانَ رَبِّهِ » . (4)

.


1- .يوسف : 24 .
2- .أي البرهان الذي رآه ، وأخبر عنه سبحانه وتعالى بقوله: «لَوْلَا أَن رَّءَا بُرْهَانَ رَبِّهِ» .
3- .كنز العمال : ج 2 ص 440 ح 4442 نقلاً عن مسند عليّ عليه السلام .
4- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 45 ح 162 ، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 257 ح 186 نحوه وكلاهما عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 12 ص 266 ح 35 .

ص: 167

3 / 10 آنچه مانع نافرمانى مى شود

3 / 10آنچه مانع نافرمانى مى شودقرآن«و در حقيقت ، [ آن زن ، ] آهنگِ وى كرد و [ يوسف نيز ] اگر برهان پروردگارش را نديده بود ، آهنگِ او مى كرد . چنين [ كرديم ]تا بدى و زشتكارى را از او باز گردانيم ؛ چرا كه او از بندگانِ با اخلاص ما بود» .

حديثامام على عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «و در حقيقت ، [ آن زن ، ] آهنگِ وى كرد» _ :يعنى هوسِ او (يوسف عليه السلام ) كرد . پس به سوى بتى آراسته به دُر و ياقوت _ كه در گوشه اتاق بود _ ، رفت و آن را با پارچه اى سفيد پوشاند . يوسف عليه السلام گفت : «چه مى كنى؟!» . آن زن گفت : از خدايم خجالت مى كشم كه مرا با اين وضع بد ببيند . يوسف عليه السلام گفت : «تو از بتى كه نمى خورد و نمى آشامد ، شرم مى كنى . من ، از خداى خود كه بر كردار هر كس آگاه [و ناظر] است ، شرم نكنم؟» . سپس گفت : «هرگز به مراد خود از من ، نخواهى رسيد» . اين بود آن برهان [كه يوسف عليه السلام ديد] .

امام زين العابدين عليه السلام_ در باره سخن خداوند عز و جل : «اگر برهان پروردگارش را نديده بود» _ :همسر عزيز [مصر] به سوى بت رفت و پارچه اى بر آن افكند . يوسف عليه السلام به او گفت : «اين ، چه كارى است؟» . زن گفت : از اين كه بت ، ما را ببيند ، شرم دارم . يوسف عليه السلام به او گفت : «آيا تو از چيزى كه نه مى شنود و نه مى بيند و نه مى فهمد و نه مى خورد و نه مى آشامد ، شرم مى كنى و من ، از كسى كه انسان را آفريد و به او علم آموخت ، شرم نكنم؟!» . اين است معناى سخن خداوند متعال كه : «اگر برهان پروردگارش را نديده بود» .

.

ص: 168

تفسير العيّاشي عن بعض أصحابنا :قالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : أيُّ شَيءٍ يَقولُ النّاسُ في قَولِ اللّهِ جَلَّ وعَزَّ : « لَوْلَا أَن رَّءَا بُرْهَانَ رَبِّهِ » ؟ قُلتُ : يَقولونَ رَأى يَعقوبَ عاضّا عَلى إصبَعِهِ . فَقالَ : لا ، لَيسَ كَما يَقولونَ ، فَقُلتُ : فَأَيَّ شَيءٍ رَأى ؟ قالَ : لَمّا هَمَّت بِهِ وهَمَّ بِها ، قامَت إلى صَنَمٍ مَعَها فِي البَيتِ ، فَأَلقَت عَلَيهِ ثَوبا ، فَقالَ لَها يوسُفُ : ما صَنَعتِ ؟ قالَت : طَرَحتُ عَلَيهِ ثَوبا أستَحيي أن يَرانا ، قالَ : فَقالَ يوسُفُ : فَأَنتِ تَستَحينَ مِن صَنَمِكِ وهُوَ لا يَسمَعُ ولا يُبصِرُ ، ولا أستَحي أنَا مِن رَبّي ؟ ! (1)

الإمام الصادق عليه السلام :لَمّا هَمَّت بِهِ وهَمَّ بِها ، قامَت إلى صَنَمٍ في بَيتِها ، فَأَلقَت عَلَيهِ المُلاءَةَ (2) لَها ، فَقالَ لَها يوسُفُ : ما تَعمَلينَ ؟ قالَت : اُلقي عَلى هذَا الصَّنَمِ ثَوبا لا يَرانا فَإِنّي أستَحيي مِنهُ . فَقالَ يوسُفُ : فَأَنتِ تَستَحيينَ مِن صَنَمٍ لا يَسمَعُ ولا يُبصِرُ ، ولا أستَحيي أنَا مِن رَبّي ؟ ! فَوَثَبَ وعَدا وعَدَت مِن خَلفِهِ ، وأَدرَكَهُمَا العَزيزُ عَلى هذِهِ الحالَةِ . (3)

عيون أخبار الرضا عليه السلام عن عليّ بن محمّد بن الجهم :حَضَرتُ مَجلِسَ المَأمونِ وعِندَهُ الرِّضا عَلِيُّ بنُ موسى عليهماالسلام ، فَقالَ لَهُ المَأمونُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، ألَيسَ مِن قَولِكَ : إنَّ الأَنبِياءَ مَعصومونَ ؟ قالَ : بَلى ، قالَ : فَما مَعنى قَولِ اللّهِ عز و جل : « وَ عَصَى ءَادَمُ رَبَّهُ فَغَوَى » (4) . . . إلى أن قالَ : فَأَخبِرني عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : « وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَن رَّءَا بُرْهَانَ رَبِّهِ » . فَقالَ الرِّضا عليه السلام : لَقَد هَمَّت بِهِ ، ولَولا أن رَأى بُرهانَ رَبِّهِ لَهَمَّ بِها كَما هَمَّت بِهِ ، لكِنَّهُ كانَ مَعصوما ، وَالمَعصومُ لا يَهُمُّ بِذَنبٍ ولا يَأتيهِ ، ولَقَد حَدَّثَني أبي عَن أبيهِ الصّادِقِ عليه السلام أنَّهُ قالَ : هَمَّت بِأَن تَفعَلَ وهَمَّ بِأَن لا يَفعَلَ . فَقالَ المَأمونُ : للّهِِ دَرُّكَ (5) يا أبَا الحَسَنِ . (6)

.


1- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 174 ح 19 ، بحار الأنوار : ج 12 ص 301 ح 97 .
2- .المَلاءُ : ثوب ليّن رقيق ( مجمع البحرين : ج 3 ص 1714 « ملأ » ) .
3- .تفسير القمّي : ج 1 ص 342 ، بحار الأنوار : ج 12 ص 225 ح 3 .
4- .طه : 121 .
5- .للّه ِ دَرُّهُ : دعاء له بالخير ( مجمع البحرين : ج 1 ص 587 « درر » ) .
6- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 195 و 201 ح 1 ، الاحتجاج : ج 2 ص 423 و 432 ح 308 ، بحار الأنوار : ج 11 ص 82 ح 8 .

ص: 169

تفسير العيّاشى_ به نقل از يكى از راويان شيعه _ :امام باقر عليه السلام به من فرمود : «مردم ، در باره اين سخن خداوند عز و جل : «اگر برهان پروردگارش را نديده بود» ، چه مى گويند؟» . گفتم : مى گويند : [پدرش] يعقوب عليه السلام را ديد كه انگشتش را به دندان مى گزد . فرمود : «نه . چنين نيست كه مى گويند» . گفتم : پس چه ديد؟ فرمود : «چون [زن عزيز] آهنگِ يوسف عليه السلام كرد و يوسف ، آهنگ او ، آن زن به طرف بتى كه با خود در خانه داشت ، رفت و پارچه اى روى آن انداخت . يوسف عليه السلام به او گفت : چه كردى؟ . گفت : پارچه اى روى آن انداختم . شرم دارم كه ما را [اين چنين] ببيند . يوسف عليه السلام گفت : تو از بت خويش كه نه مى بيند و نه مى شنود ، شرم دارى و من ، از پروردگارم شرم نكنم؟! » .

امام صادق عليه السلام :چون [زن عزيز] آهنگِ يوسف عليه السلام كرد و يوسف ، آهنگِ او ، به طرف بتى كه در خانه اش بود ، رفت و ملافه اى روى آن انداخت . يوسف عليه السلام به او گفت : «چه كار مى كنى؟» . گفت : پارچه اى روى اين بت مى اندازم تا ما را نبيند ؛ زيرا من از او شرم مى كنم . يوسف عليه السلام گفت : «تو از يك بت كه نه مى شنود و نه مى بيند ، شرم مى كنى و من ، از پروردگارم شرم نكنم؟!» . پس برخاست و [به طرف درِ اتاق] دويد و زليخا هم به دنبال او دويد . در اين حال ، عزيز از راه رسيد .

عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از على بن محمّد بن جَهْم _ :در مجلس مأمون ، حاضر شدم و على بن موسى الرضا عليه السلام نزد او بود . مأمون به ايشان گفت : اى پسر پيامبر خدا ! مگر نمى گويى كه پيامبران ، معصوم اند؟ فرمود : «چرا» . مأمون گفت : پس اين سخن خداوند عز و جل كه : «آدم ، پروردگارش را نافرمانى كرد و بيراهه رفت» ، چه معنايى دارد ... ؟ تا آن كه گفت : مرا از اين سخن خداوند عز و جل خبر ده كه : «و در حقيقت ، [ آن زن ، ] آهنگِ وى كرد و [ يوسف نيز ] اگر برهان پروردگارش را نديده بود ، آهنگِ او مى كرد» . امام رضا عليه السلام فرمود : «آن زن آهنگِ يوسف عليه السلام كرد و يوسف عليه السلام هم اگر برهان پروردگارش را نديده بود ، همانند آن زن ، آهنگِ او مى كرد ؛ امّا او معصوم بود و معصوم ، نه آهنگِ گناهى را مى كند و نه مرتكب آن مى شود . پدرم ، از پدرش صادق عليه السلام برايم حديث كرد كه فرمود : آن زن ، تصميم گرفت كه انجام دهد و يوسف عليه السلام تصميم گرفت كه انجام ندهد » . مأمون گفت : خدايت خير دهد ، اى ابو الحسن !

.

ص: 170

3 / 11الشُّهودُ فِي القَضاءِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّما أقضي بَينَكُم بِالبَيِّناتِ وَالأَيمانِ ، وبَعضُكُم ألحَنُ بِحُجَّتِهِ (1) مِن بَعضٍ ، فَأَيُّما رَجُلٍ قَطَعتُ لَهُ مِن مالِ أخيهِ شَيئا فَإِنَّما قَطَعتُ لَهُ بِهِ قِطعَةً مِنَ النّارِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :مَن ذَهَبَ حَقُّهُ عَلى غَيرِ بَيِّنَةٍ لَم يُؤجَر . (3)

عنه عليه السلام :أربَعَةٌ لا تُستَجابُ لَهُم دَعوَةٌ : ... ورَجُلٌ كانَ لَهُ مالٌ فَأَدانَهُ بِغَيرِ بَيِّنَةٍ ، فَيُقالُ لَهُ : ألَم آمُركَ بِالشَّهادَةِ . (4)

.


1- .ألحَنُ بِحُجَّتِهِ : أي أفطَنُ لَها وأحسَنُ تَصَرُّفا ( لسان العرب : ج 13 ص 382 « لحن » ) .
2- .الكافي : ج 7 ص 414 ح 1 عن سعد بن هشام بن الحكم عن الإمام الصادق عليه السلام ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 229 ح 552 عن سعد وهشام بن الحكم عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 518 ح 1857 بزيادة « يعلم أنّه ليس له » بعد « شيئا » ، وسائل الشيعة : ج 18 ص 169 ح 33640 .
3- .الكافي : ج 5 ص 298 ح 3 عن عبد اللّه بن سنان ، وسائل الشيعة : ج 13 ص 93 ح 23798 .
4- .الكافي : ج 2 ص 511 ح 2 عن جعفر بن إبراهيم وج 5 ص 298 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 232 ح1014 كلاهما عن عمران بن أبي عاصم وفيهما « يقول اللّه عزّ وجل » بدل « فيقال له » ، مجمع البيان : ج 7 ص280 ، الدعوات : ص33 ح75 ، بحار الأنوار : ج71 ص344 ح1 .

ص: 171

3 / 11 گواه در داورى

3 / 11گواه در داورىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :جز اين نيست كه من ، ميان شما بر اساس گواهان و سوگندها ، داورى مى كنم ، و بعضى از شما در استدلالش ، قوى تر از ديگرى است . بنا بر اين ، هر مردى كه من [با توجّه به گواه و سوگند] چيزى از مال برادرش را به نفع او حكم كنم [و او بداند كه حقّش نيست و بگيرد] ، در حقيقت ، تكّه اى آتش در اختيار او گذارده ام .

امام صادق عليه السلام :هر كس دليل آشكارى (گواهى) بر نگيرد و [در نتيجه] حقّش از بين برود ، [نزد خدا هم ]مأجور نيست .

امام صادق عليه السلام :چهار نفرند كه دعايشان ، مستجاب نمى شود : ... و مردى كه مالى داشته باشد و آن را قرض دهد و مدرك و گواهى نگيرد ؛ زيرا به او گفته مى شود : «آيا تو را به گرفتن گواه ، فرمان ندادم؟» .

.

ص: 172

3 / 12النَّوادِرُالإمام علي عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ _ :فَيا لَها حَسرَةً عَلى كُلِّ ذي غَفلَةٍ ، أن يَكونَ عُمُرُهُ عَلَيهِ حُجَّةً ، أو تُؤَدِّيَهُ أيّامُهُ إلى شِقوَةٍ . (1)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ فِي المُناجاةِ الإِنجيلِيَّةِ _ :سَيِّدي أسأَ لُكَ مَسأَلَةَ مِسكينٍ ضارِعٍ (2) ، مُستَكينٍ خاضِعٍ ، أن تَجعَلَني مِنَ الموقِنينَ خَبَرا وفَهما ، وَالمُحيطينَ مَعرِفَةً وعِلما ، إنَّكَ لَم تُنزِل كُتُبَكَ إلّا بِالحَقِّ ، ولَم تُرسِل رُسُلَكَ إلّا بِالصِّدقِ ، ولَم تَترُك عِبادَكَ هَمَلاً ولا سُدىً ، ولَم تَدَعهُم بِغَيرِ بَيانٍ ولا هُدىً ، ولَم تَرضَ مِنهُم بِالجَهالَةِ وَالإِضاعَةِ ، بَل خَلَقتَهُم لِيَعبُدوكَ ، ورَزَقتَهُم لِيَحمَدوكَ ، ودَلَلتَهُم عَلى وَحدانِيَّتِكَ لِيُوَحِّدوكَ ، ولَم تُكَلِّفهُم مِنَ الأَمرِ ما لا يُطيقونَ ، ولَم تُخاطِبهُم بِما يَجهَلونَ ، بَل هُم بِمَنهَجِكَ عالِمونَ ، وبِحُجَّتِكَ مَخصوصونَ ، أمرُكَ فيهِم نافِذٌ ، وقَهرُكَ بِنَواصيهِم آخِذٌ ، تَجتَبي مَن تَشاءُ فَتُدنيهِ ، وتَهدي مَن أنابَ إلَيكَ مِن مَعاصيكَ فَتُنجيهِ ، تَفَضُّلاً مِنكَ بِجَسيمِ نِعمَتِكَ ، عَلى مَن أدخَلتَهُ في سَعَةِ رَحمَتِكَ ، يا أكرَمَ الأَكرَمينَ ، وأَرأَفَ الرّاحِمينَ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ لَم يُنعِم عَلى عَبدٍ نِعمَةً إلّا وقَد ألزَمَهُ فيهَا الحُجَّةَ مِنَ اللّهِ ؛ فَمَن مَنَّ اللّهُ عَلَيهِ فَجَعَلَهُ قَوِيّا فَحُجَّتُهُ عَلَيهِ القِيامُ بِما كَلَّفَهُ ، وَاحتِمالُ مَن هُوَ دونَهُ مِمَّن هُوَ أضعَفُ مِنهُ ؛ ومَن مَنَّ اللّهُ عَلَيهِ فَجَعَلَهُ مُوَسَّعا عَلَيهِ فَحُجَّتُهُ عَلَيهِ مالُهُ ، ثُمَّ تَعاهُدُهُ الفُقَراءَ بَعدُ بِنَوافِلِهِ ؛ ومَن مَنَّ اللّهُ عَلَيهِ فَجَعَلَهُ شَريفا في بَيتِهِ ، جَميلاً في صورَتِهِ ، فَحُجَّتُهُ عَلَيهِ أن يَحمَدَ اللّهَ تَعالى عَلى ذلِكَ ، وأَن لا يَتَطاوَلَ عَلى غَيرِهِ ، فَيَمنَعَ حُقوقَ الضُّعَفاءِ لِحالِ شَرَفِهِ وجَمالِهِ . (4)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 299 ح 6 ، نهج البلاغة : الخطبة 64 ، بحار الأنوار : ج 42 ص 207 ح 11 .
2- .تَضرّعَ : خَضَعَ وَذَلَّ ( مجمع البحرين : ج 2 ص 1077 « ضرع » ) .
3- .بحار الأنوار : ج 94 ص 170 نقلاً عن كتاب أنيس العابدين .
4- .الكافي : ج 1 ص 163 ح 6 ، التوحيد : ص 414 ح 12 .

ص: 173

3 / 12 و اين چند چيز

3 / 12و اين چند چيزامام على عليه السلام_ در سفارش ايشان _ :دريغا بر هر غافلى كه عمرش بر او حجّت باشد ، يا دوران زندگانى اش ، او را به سوى بدبختى بكشانَد !

امام زين العابدين عليه السلام_ در «مناجات انجيليه» _ :سَرور من! از تو درخواست مى كنم ، چونان درخواست كردن بينواى خوار و مستمندِ خاكسار ، كه مرا از كسانى قرار دهى كه به يقين ، خبر دارند و مى فهمند و شناخت و دانشى فراگير دارند ، به اين كه تو كتاب هايت را جز به حق ، نازل نكردى و پيامبرانت را جز با راستى نفرستادى و بندگانت را بيهوده و بى هدف ، رها ننمودى و بدون بيان و راه نمايى كردن نگذاشتى و از آنان ، نادانى و فروگذارى را نپسنديدى ؛ بلكه ايشان را آفريدى تا تو را عبادت كنند و روزى شان دادى تا تو را سپاس گويند و بر يگانگى ات ، راه نمايى شان كردى تا تو را به يگانگى بپرستند و بيش از توانشان بر آنها تكليف نكردى ، و با آنان به آنچه نمى دانند ، سخن نگفتى ؛ بلكه بندگانت با راه تو آشنايند ، و حجّتت بر آنان ، تمام است . فرمان تو در ميانشان ، روان است و زمام آنان، در دست توست. هر كه را خواهى ، بر مى گزينى و به خودت نزديكش مى سازى . آن را كه از نافرمانى هايش به سوى تو باز گردد ، راه نمايى مى كنى و نجاتش مى دهى ، و اين همه ، از فضل و نعمتِ عظيم تو بر كسى است كه او را به گستره رحمتت ، در آورده اى ، اى كريم ترينِ كريمان و اى رئوف ترينِ مهربانان !

امام صادق عليه السلام :خدا به هيچ بنده اى ، نعمتى ارزانى نداشت ، مگر اين كه در آن نعمت ، حجّتى از خود بر او قرار دهد . كسى كه خداوند بر او منّت گذاشته و نيرومندش گردانيده است ، حجّتش بر او اين است كه آنچه را به وى تكليف كرده است ، به جا آورد و به زيردستانش كه از او ناتوان ترند ، يارى رسانَد . كسى كه خدا بر او منّت نهاده و بى نيازش ساخته است ، حجّت خدا بر او ، دارايى [و حقوق مالى] اوست كه به تهى دستان و نيازمندان ، با اضافىِ آن مال ، رسيدگى كند . كسى كه خدا به او لطف كرده و در ميان خاندانش ، او را بزرگ و محترم و خوش چهره قرار داده ، حجّت خدا بر او اين است كه خداوند متعال را بر آن نعمت ، سپاس گويد و به [مال] ديگران ، دست اندازى نكند و به واسطه مقام و خوش نامى اش ، ناتوانان را از حقوقشان محروم نگردانَد .

.

ص: 174

الأمالي للطوسي عن داود بن سرحان :كُنّا عِندَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام إذ دَخَلَ عَلَيهِ سَديرٌ الصَّيرَفِيُّ فَسَلَّمَ وجَلَسَ ، فَقالَ لَهُ : يا سَديرُ ، ما كَثُرَ مالُ رَجُلٍ قَطُّ إلّا عَظُمَتِ الحُجَّةُ للّهِِ تَعالى عَلَيهِ ، فَإِن قَدَرتُم أن تَدفَعوها عَن أنفُسِكُم فَافعَلوا . فَقالَ لَهُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ بِماذا ؟ قالَ : بِقَضاءِ حَوائِجِ إخوانِكُم مِن أموالِكُم . (1)

الإمام علي عليه السلام :إنَّمَا النّاسُ رَجُلانِ : مُتَّبِعٌ شِرعَةً ، ومُبتَدِعٌ بِدعَةً ؛ لَيسَ مَعَهُ مِنَ اللّهِ سُبحانَهُ بُرهانُ سُنَّةٍ ، ولا ضِياءُ حُجَّةٍ . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ :مُحِبّوكَ ... يَدينونَ للّهِِ بِما أمَرَهُم بِهِ في كِتابِهِ ، وجاءَهُم بِهِ البُرهانُ مِن سُنَّةِ نَبِيِّهِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :الصَّلاةُ بُرهانٌ ، وَالصَّومُ جُنَّةٌ حَصينَةٌ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله_ في فَضلِ الحِفاظِ عَلَى الصَّلاةِ وذَمِّ تَضييعِها _ :مَن حافَظَ عَلَيها كانَت لَهُ نورا وبُرهانا ونَجاةً يَومَ القِيامَةِ ، ومَن لَم يُحافِظ عَلَيها لَم يَكُن لَهُ نورٌ ولا بُرهانٌ ولا نَجاةٌ ، وكانَ يَومَ القِيامَةِ مَعَ قارونَ وفِرعَونَ وهامانَ واُبَيِّ بنِ خَلَفٍ . (5)

.


1- .الأمالي للطوسي : ص 302 ح 600 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 302 ح 39 .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 176 ، أعلام الدين : ص 107 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 312 ح 76 .
3- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 261 ح 21 عن علي بن مهدي الرقي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 68 ص 150 ح 3 .
4- .سنن الترمذي : ج 2 ص 513 ح 614 ، المعجم الكبير : ج 19 ص 106 ح 212 كلاهما عن كعب بن عجرة ، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 451 ح 22972 عن عبدالرحمن الأشعري ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 141 ح 7162 عن عبدالرحمن بن سمرة وكلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 6 ص 71 ح 14892 .
5- .مسند ابن حنبل : ج 2 ص 574 ح 6587 ، سنن الدارمي : ج 2 ص 757 ح 2621 ، صحيح ابن حبّان : ج 4 ص 329 ح 1467 ، المنتخب من مسند عبد بن حميد : ص 139 ح 353 ، مسند الشاميّين : ج 1 ص 152 ح 245 كلّها عن عبد اللّه بن عمرو ، كنز العمّال : ج 7 ص 277 ح 18862 .

ص: 175

الأمالى ، طوسى_ به نقل از داوود بن سَرحان _ :در محضر امام صادق عليه السلام بوديم كه سَدير صيرفى وارد شد و سلام كرد و نشست . امام عليه السلام به او فرمود : «اى سَدير ! هرگز دارايى مردى فراوان نشد ، مگر آن كه حجّت خداى متعال بر او ، بزرگ تر شد . پس اگر توانستيد اين حجّت را از خود برداريد ، چنين كنيد» . سَدير گفت : اى پسر پيامبر خدا ! از چه طريق؟ فرمود : «با بر آوردن نيازهاى برادران خود از دارايى هايتان» .

امام على عليه السلام :مردم ، دو دسته اند : پيرو شريعت ، و گذارنده بدعت كه با خود ، نه سنّتى [و راه و قاعده اى ]واضح از جانب خدا دارد ، و نه حجّتى روشن .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به على عليه السلام _ :دوستداران تو ... از آنچه خداوند در كتابش به آنان فرمان داده است ، و از سنّت پيامبرِ او كه آن را برهانى براى ايشان قرار داده است ، پيروى مى كنند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نماز ، برهان است ، و روزه ، حِفاظى استوار .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در فضيلت مواظبت بر نماز و نكوهشِ كوتاهى كردن در آن _ :كسى كه بر نمازها ، مواظبت نمايد ، در روز قيامت ، نمازْ برايش نور و برهان و [مايه ]نجات باشد ، و كسى كه بر آنها مواظبت نكند ، او را نه نورى باشد ، نه برهانى و نه نجاتى ، و روز قيامت ، با قارون و فرعون و هامان و اُبَىّ بن خَلَف باشد .

.

ص: 176

مشكاة الأنوار :قالَ اللّهُ تَعالى لِموسى : هَل عَمِلتَ لي عَمَلاً قَطُّ ؟ قالَ : إلهي صَلَّيتُ لَكَ ، وصُمتُ وتَصَدَّقتُ وذَكَرتُكَ كَثيرا ! قالَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى لَهُ : أمَّا الصَّلاةُ فَلَكَ بُرهانٌ ، وَالصَّومُ جُنَّةٌ ، وَالصَّدَقَةُ ظِلٌّ ، وَالزَّكاةُ نورٌ وذِكرُكَ لي قُصورٌ ، فَأَيَّ عَمَلٍ عَمِلتَ لي ؟ ! (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :الصَّلاةُ نورٌ ، وَالصَّدَقَةُ بُرهانٌ ، وَالصَّبرُ ضِياءٌ ، وَالقُرآنُ حُجَّةٌ لَكَ أو عَلَيكَ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :الصَّلاةُ نورٌ ، وَالزَّكاةُ بُرهانٌ . (3)

.


1- .مشكاة الأنوار : ص 222 ح 617 ، الدعوات : ص 28 ح 50 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 252 ح 33 .
2- .صحيح مسلم : ج 1 ص 203 ح 1 ، سنن الترمذي : ج 5 ص 536 ح 3517 ، سنن الدارمي : ج 1 ص 176 ح 658 وفيه « والوضوء » بدل « والصبر » ، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 448 ح 22965 ، المعجم الكبير : ج 3 ص 3423284 كلّها عن أبي مالك الأشعري ، كنز العمّال : ج 9 ص 276 ح 25998 .
3- .سنن ابن ماجة : ج 1 ص 102 ح 280 ، سنن النسائي : ج 5 ص 5 ، صحيح ابن حبّان : ج 3 ص 124 ح 844 ، مسند الشاميّين : ج 4 ص 116 ح 2874 كلّها عن أبي مالك الأشعري ، كنز العمّال : ج 1 ص 472 ح 2050 .

ص: 177

مشكاة الأنوار :خداى متعال به موسى عليه السلام فرمود : «آيا هرگز عملى را براى من انجام داده اى؟» . موسى عليه السلام گفت : معبودا ! من براى تو نماز گزاردم و روزه گرفتم و صدقه دادم ، و فراوانْ يادت كرده ام . خداى _ تبارك و تعالى _ به او فرمود : «امّا نماز ، برهانى است براى خودت ، و روزه ، حِفاظى [در برابر آتش دوزخ] ، و صدقه ، سايه اى [در برابر آفتاب سوزان قيامت] ، و زكات ، نورى ، و ياد كردنت از من ، كاخ هايى است [براى خودت] . پس ، چه عملى را براى من ، انجام داده اى؟» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نماز ، نور است ، و صدقه ، برهان است و شكيبايى ، روشنايى است و قرآن ، حجّت است ، به سود يا به زيان تو .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نماز ، نور است و زكات ، برهان .

.

ص: 178

الفصل الرابع : صفة براهين اللّه4 / 1التَّبيينُ وَالوُضوحُالكتاب« إِذْ أَنتُم بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيَا وَهُم بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوَى وَالرَّكْبُ أَسْفَلَ مِنكُمْ وَلَوْ تَوَاعَدتُّمْ لَاخْتَلَفْتُمْ فِى الْمِيعَادِ وَلَ_كِن لِّيَقْضِىَ اللَّهُ أَمْرًا كَانَ مَفْعُولًا لِّيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَيَحْيَى مَنْ حَىَّ عَن بَيِّنَةٍ وَإِنَّ اللَّهَ لَسَمِيعٌ عَلِيمٌ » . (1)

« وَ مَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْمَا بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمْ حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُم مَّا يَتَّقُونَ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عَلِيمٌ » . (2)

الحديثالإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : « وَ مَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْمَا بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمْ حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُم مَّا يَتَّقُونَ » :حَتّى يُعَرِّفَهُم ما يُرضيهِ وما يُسخِطُهُ . (3)

.


1- .الأنفال : 42 .
2- .التوبة : 115 .
3- .الكافي : ج 1 ص 163 ح 3 ، التوحيد : ص 411 ح 4 ، المحاسن : ج 1 ص 430 ح 993 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 301 ح 7 .

ص: 179

فصل چهارم : ويژگى برهان هاى خدا
4 / 1 روشنگرى و وضوح

فصل چهارم : ويژگى برهان هاى خدا4 / 1روشنگرى و وضوحقرآن«آن گاه كه شما بر دامنه نزديك تر[_ِ كوه ] بوديد و آنان ، در دامنه دورتر[_ِ كوه ] و كاروان [تجارى قريش] ، در قسمت پايين تر از شما بودند [كه توانستند بگريزند] ، و اگر با يكديگر ، وعده گذارده بوديد ، قطعاً در وعده گاه خود ، اختلاف مى كرديد ؛ ولى [ چنين شد ] تا خداوند ، كارى را كه انجام شدنى بود ، به انجام رساند [ و ] تا كسى كه هلاك [و گم راه ]مى شود ، از روى دليل و برهان ، هلاك گردد ، و كسى كه زنده مى شود [و هدايت مى يابد] ، از روى حجّت و برهان ، زنده بماند ؛ و خداست كه در حقيقت ، شنواى داناست» .

«و خدا بر آن نيست كه گروهى را ، پس از آن كه هدايتشان نمود ، بى راه بگذارد ، مگر آن كه چيزى را كه بايد از آن پروا كنند ، برايشان بيان كرده باشد . همانا . خدا ، به هر چيزى داناست» .

حديثامام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداى عز و جل : «و خدا بر آن نيست كه گروهى را ، پس از آن كه هدايتشان نمود ، بى راه بگذارد ، مگر آن كه چيزى را كه بايد از آن پروا كنند ، برايشان بيان كرده باشد» _ :[يعنى] آنچه را كه موجب خشنودى و ناخشنودى اوست ، به ايشان بشناسانَد .

.

ص: 180

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :قالَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : يَابنَ آدَمَ ... بِسوءِ ظَنِّكَ بي قَنَطتَ (1) مِن رَحمَتي ، فَلِيَ الحَمدُ وَالحُجَّةُ عَلَيكَ بِالبَيانِ ، ولِيَ السَّبيلُ عَلَيكَ بِالعِصيانِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله_ في دُعاءِ الجَوشَنِ الكَبيرِ _ :اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ بِاسمِكَ ... يا ذَا القُدسِ وَالسُّبحانِ ، يا ذَا الحِكمَةِ وَالبَيانِ ، يا ذَا الرَّحمَةِ وَالرِّضوانِ ، يا ذَا الحُجَّةِ وَالبُرهانِ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ الَّذي لا يَموتُ ولا تَنقَضي عَجائِبُهُ ... الَّذي خَلَقَ خَلقَهُ لِعِبادَتِهِ ، وأَقدَرَهُم عَلى طاعَتِهِ بِما جَعَلَ فيهِم ، وقَطَعَ عُذرَهُم بِالحُجَجِ ، فَعَن بَيِّنَةٍ هَلَكَ مَن هَلَكَ ، وبِمَنِّهِ نَجا مَن نَجا ، وللّهِِ الفَضلُ مُبدِئا ومُعيدا . (4)

عنه عليه السلام :مُعتَصَمُ السُّعَداءِ بِالإِيمانِ ، وخِذلانُ الأَشقِياءِ بِالعِصيانِ ، مِن بَعدِ إيجابِ الحُجَّةِ عَلَيهِم بِالبَيانِ ، إذا وَضَحَ لَهُم مَنارُ الحَقِّ وسَبيلُ الهُدى . (5)

عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ قَد أعذَرَ إلَيكُم بِالجَلِيَّةِ ، وَاتَّخَذَ عَلَيكُمُ الحُجَّةَ ، وبَيَّنَ لَكُم مَحابَّهُ مِنَ الأَعمالِ ، ومَكارِهَهُ مِنها ، لِتَتَّبِعوا هذِهِ وتَجتَنِبوا هذِهِ . (6)

عنه عليه السلام :أوصيكُم بِتَقوَى اللّهِ الَّذي أعذَرَ بِما أنذَرَ ، وَاحتَجَّ بِما نَهَجَ ، وحَذَّرَكُم عَدُوّا نَفَذَ فِي الصُّدورِ خَفِيّا . (7)

عنه عليه السلام :فَإِنَّ اللّهَ سُبحانَهُ ... ألقى إلَيكُم المَعذِرَةَ ، وَاتَّخَذَ عَلَيكُمُ الحُجَّةَ ، وقَدَّمَ إلَيكُم بِالوَعيدِ ، وأَنذَرَكُم بَينَ يَدَي عَذابٍ شَديدٍ ، فَاستَدرِكوا بَقِيَّةَ أيّامِكُم . (8)

.


1- .القُنوطُ : اليأس من الخير ( مفردات ألفاظ القرآن : ص 685 « قنط » ) .
2- .التوحيد : ص 340 ح 10 عن عبد اللّه بن عمر ، تفسير القمّي : ج 2 ص 210 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 49 ح 79 .
3- .البلد الأمين : ص 403 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 386 .
4- .الكافي : ج 1 ص 141 ح 7 عن الحارث الأعور ، بحار الأنوار : ج 4 ص 265 ح 14 نقلاً عن التوحيد .
5- .دستور معالم الحكم : ص 94 ، كنز العمّال : ج 16 ص 188 ح 44216 .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 176 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 180 ح 1 .
7- .نهج البلاغة : الخطبة 83 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 507 ح 9295 وفيه : « اتّقوا اللّه » بدل « اُوصيكم بتقوى اللّه » .
8- .نهج البلاغة : الخطبة 86 .

ص: 181

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند _ تبارك و تعالى _ فرمود : «اى پسر آدم ! ... تو با بدگمانى ات به من ، از رحمتم نوميد گشتى . پس مرا سپاس كه با روشنگرى ، مرا بر تو حجّت است ، و در برابر نافرمانى ات ، مرا بر تو راه [مؤاخذه و مجازات ]باشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در دعاى «جوشن كبير» _ :بار خدايا ! من به نام تو ، از تو درخواست مى كنم ... اى خداوندگار تقدّس و پاكى ! اى خداوندگار حكمت و روشنگرى ! اى خداوندگار مهر و خشنودى ! اى خداوندگار حجّت و برهان !

امام على عليه السلام :سپاس ، خداى را كه نمى ميرد و شگفتى هايش پايان نمى گيرد ؛ ... خدايى كه آفريدگانش را براى پرستشش آفريد و با آنچه در ايشان قرار داد ، بر طاعت خويش ، توانايشان ساخت و با حجّت ها ، راه بهانه را بر آنان بست . پس هر كه هلاك [و دوزخى] شود ، با وجود دلايل و براهين آشكار ، هلاك گشته است و آن كه نجات يابد ، به لطف او نجات يافته است و خدا را از آغاز تا پايان ، همه ، لطف و فضل است .

امام على عليه السلام :نگهداشتِ نيك بختان ، مرهون ايمان است و محروم ماندن شوربختان از يارى خداوند ، بر اثر نافرمانى خودِ ايشان است ، پس از آن كه با روشنگرى ، حجّت بر آنان تمام شد ؛ زيرا چراغْ خانه حق و راه راست ، برايشان روشن گشته است .

امام على عليه السلام :همانا خداوند ، آشكارا به شما هشدار داده و حجّت را بر شما تمام كرده و كارهايى را كه براى او خوشايند و ناخوشايند است ، برايتان بيان كرده است تا به آن دسته [از كارها] عمل كنيد و از اين دسته ، دورى نماييد .

امام على عليه السلام :شما را به پروا كردن از آن خدايى سفارش مى كنم كه با هشدارهايش جاى عذرى باقى نگذاشته و با نشان دادن راه ، حجّت را تمام كرده است و از دشمنى كه پنهانى در سينه ها رخنه مى كند ، بر حذر داشته است .

امام على عليه السلام :خداوند سبحان ، ... جاى بهانه اى براى شما نگذاشت و حجّت را بر شما تمام كرد و پيشاپيش ، شما را [از عذاب الهى] بيم داد و از عذابى سخت كه پيش رو داريد ، هشدارتان داد . پس باقى مانده عمر خود را در يابيد [و براى آخرت خويش ، كارى بكنيد] .

.

ص: 182

عنه عليه السلام_ في ذِكرِ المُلحِدينَ _ :اِحتَجَّ سُبحانَهُ عَلَيهِم وأَوضَحَ الحُجَّةَ ، وأَبانَ الدَّليلَ ، وأَثبَتَ البُرهانَ عَلَيهِم مِن أنفُسِهِم ، ومِنَ الآفاقِ ومِنَ السَّماواتِ وَالأَرضِ ، بِمُشاهَدَةِ العِيانِ ، ودَلائِلِ البُرهانِ ، وأَوضَحَ البَيانَ ، في تَنزيلِ القُرآنِ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :مَن شَكَّ أو ظَنَّ فَأَقامَ عَلى أحَدِهِما أحبَطَ اللّهُ عَمَلَهُ ، إنَّ حُجّةَ اللّهِ هِيَ الحُجَّةُ الواضِحَةُ . (2)

عنه عليه السلام :يا مَن أهلَكَ بَعدَ البَيِّنَةِ ، وأَخَذَ بَعدَ قَطعِ المَعذِرَةِ ، وأَقامَ الحُجَّةَ ، ودَرَأَ (3) عَنِ القُلوبِ الشُّبهَةَ ، وأَقامَ الدَّلالَةَ ، وقادَ إلى مُعايَنَةِ الآيَةِ . (4)

مصباح المتهجّد_ في تَسبيحِ يَومِ الخَميسِ _ :سُبحانَكَ لا إلهَ إلّا أنتَ ، ما أوسَعَ حُجَّتَكَ ، وأَوضَحَ بُرهانَكَ ! (5)

4 / 2البُلوغُالكتاب« قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ » . (6)

.


1- .بحار الأنوار : ج 93 ص 34 نقلاً عن النعماني في تفسيره .
2- .الكافي : ج 2 ص 400 ح 8 عن المفضّل ، وسائل الشيعة : ج 18 ص 25 ح 33142 .
3- .دَرَأ : أي دَفَعَ ( النهاية : ج 2 ص 109 « درأ » ) .
4- .مهج الدعوات : ص 224 عن الربيع ، بحار الأنوار : ج 94 ص 274 ح1 .
5- .مصباح المتهجد : ص 488 ح 575 ، البلد الأمين : ص 140 كلاهما من دون إسناد إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 90 ص 213 ح 39 .
6- .الأنعام : 149 .

ص: 183

4 / 2 رسايى

امام على عليه السلام_ در يادكرد از كفر ورزندگان به خدا و قيامت _ :خداوند سبحان ، براى آنانْ حجّت هاى روشن آورد و دلايل را بيان كرد و از وجود خودشان و از جهان بيرون و از آسمان ها و زمين ، از طريق مشاهده عينى و برهان هاى روشن ، برايشان برهان استوار آورد و در قرآن نازل شده ، همه چيز را براى آنان بيان كرد .

امام صادق عليه السلام :هر كس شك كند يا دچار گمان شود و بر يكى از آن دو بِايستد ، خداوند ، عمل او را باطل مى گردانَد ؛ زيرا حجّت خدا ، حجّتى روشن است .

امام صادق عليه السلام :اى آن كه بعد از بيان ، [بندگان گنهكار را] هلاك مى كند و پس از گرفتن بهانه ها ، مؤاخذه مى نمايد و حجّت را تمام كرده ، شُبهه را از دل ها دور مى سازد و راه را نشان داده ، به ديدن نشانه ، ره نمون شده است !

مصباح المتهجّد_ در تسبيح روز پنجشنبه _ :منزّهى تو ! معبودى جز تو نيست . وه كه چه گسترده است ، حجّت تو ! و چه روشن است ، برهان تو!

4 / 2رسايىقرآن«بگو : برهانِ رسا ، ويژه خداست و اگر [ خدا ] مى خواست ، قطعاً همه شما را هدايت مى كرد» .

.

ص: 184

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :اُوصيكُم عِبادَ اللّهِ ! بِتَقوَى اللّهِ الَّذي ضَرَبَ الأَمثالَ ... وآثَرَكُم بِالنِّعَمِ السَّوابِغِ ، وَالرِّفَدِ الرَّوافِغِ ، وأَنذَرَكُم بِالحُجَجِ البَوالِغِ . (1)

عنه عليه السلام :أمّا بَعدُ ، فَإِنَّ اللّهَ حَليمٌ ذو أناةٍ ، لا يَعجَلُ بِالعُقوبَةِ قَبلَ البَيِّنَةِ ، ولا يَأخُذُ المُذنِبَ عِندَ أوَّلِ وَهلَةٍ ، ولكِنَّهُ يَقبَلُ التَّوبَةَ ، ويَستَديمُ الأَناةَ ، ويَرضى بِالإِنابَةِ (2) ، لِيَكونَ أعظَمَ لِلحُجَّةِ ، وأَبلَغَ فِي المَعذِرَةِ . (3)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ مِن دُعائِهِ في عيدِ الفِطرِ وَالجُمُعَةِ _ :لَم يَهِن عَلى طولِ مُدَّتِهِم سُلطانُكَ ، ولَم يَدحَض (4) لِتَركِ مُعاجَلَتِهِم بُرهانُكَ ، حُجَّتُكَ قائِمَةٌ لا تُدحَضُ ، وسُلطانُكَ ثابِتٌ لا يَزولُ ، فَالوَيلُ الدّائِمُ لِمَن جَنَحَ (5) عَنكَ ، وَالخَيبَةُ الخاذِلَةُ لِمَن خابَ مِنكَ ، وَالشَّقاءُ الأَشقى لِمَنِ اغتَرَّ بِكَ ، ما أكثَرَ تَصَرُّفَهُ في عَذابِكَ ، وما أطوَلَ تَرَدُّدَهُ في عِقابِكَ ، وما أبعَدَ غايَتَهُ مِنَ الفَرَجِ ، وما أقنَطَهُ مِن سُهولَةِ المَخرَجِ ! عَدلاً مِن قَضائِكَ لا تَجورُ فيهِ ، وإنصافا مِن حُكمِكَ لا تَحيفُ عَلَيهِ ، فَقَد ظاهَرتَ الحُجَجَ ، وأَبلَيتَ الأَعذارَ ، وقَد تَقَدَّمتَ بِالوَعيدِ ، وتَلَطَّفتَ فِي التَّرغيبِ ، وضَرَبتَ الأَمثالَ ، وأَطَلتَ الإِمهالَ ، وأَخَّرتَ وأَنتَ مُستَطيعٌ لِلمُعاجَلَةِ ، وتَأَنَّيتَ وأَنتَ مَليءٌ بِالمُبادَرَةِ ، لَم تَكُن أناتُكَ عَجزا ، ولا إمهالُكَ وَهنا ، ولا إمساكُكَ غَفلَةً ، ولَا انتِظارُكَ مُداراةً ، بَل لِتَكونَ حُجَّتُكَ أبلَغَ ، وكَرَمُكَ أكمَلَ ، وإحسانُكَ أوفى ، ونِعمَتُكَ أتَمَّ ، كُلُّ ذلِكَ كانَ ولَم تَزَل ، وهُوَ كائِنٌ ولا تَزالُ ، حُجَّتُكَ أجَلُّ مِن أن توصَفَ بِكُلِّها ، ومَجدُكَ أرفَعُ مِن أن تُحَدَّ بِكُنهِهِ ، ونِعمَتُكَ أكثَرُ مِن أن تُحصى بِأَسرِها ، وإحسانُكَ أكثَرُ مِن أن تُشكَرَ عَلى أقَلِّهِ . (6)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 83 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 441 ح 48 .
2- .الإنابَةُ : الرجوعُ إلى اللّه ، بالتوبَةِ ( النهاية : ج 5 ص 123 « نوب » ) .
3- .الغارات : ج 2 ص 403 عن كعب بن قعين ، بحار الأنوار : ج 34 ص 39 ح 906 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 4 ص 49 عن كعب بن قعين .
4- .دَحَضَت : أي بطلت (المصباح المنير : ص 190 «دحض») .
5- .جَنَح : أي مالَ ( مجمع البحرين : ج 1 ص 322 « جنح » ) .
6- .الصحيفة السجّادية : ص 183 _ 184 الدعاء 46 .

ص: 185

حديثامام على عليه السلام :سفارش مى كنم شما را _ اى بندگان خدا _ به پروا از خدايى كه نمونه ها آورد ... و نعمت هاى سرشار و عطاهاى فراوانى به شما ارزانى داشت و با حجّت هاى رسا ، هشدارتان داد .

امام على عليه السلام :امّا بعد ، همانا خداوند ، بردبار و شكيباست ، پيش از روشنگرى به كيفر دادن نمى شتابد و گنهكار را در همان بار نخست ، مجازات نمى كند ؛ بلكه توبه را مى پذيرد و بسى درنگ مى كند و به بازگشت [بنده از گناه و باز آمدن به راه] ، رضايت مى دهد تا حجّتش ، قوى تر و عذرش ، رساتر باشد .

امام زين العابدين عليه السلام_ از دعاى ايشان در عيد فطر و روز جمعه _ :از به درازا كشيدن زمان سركشىِ سركشان ، سلطنت تو سستى نمى گيرد و از اين كه در مجازات كردن آنانْ شتاب نكنى ، حجّت تو باطل نمى گردد . حجّت تو ، هماره ، بر پاست و بطلان نمى پذيرد و سلطنتت ، پيوسته بر جاست و زوال نمى گيرد . پس واىِ پاينده بر كسى است كه از تو ، رُخ برتافته است و نوميدىِ شكننده ، براى كسى است كه از تو نوميد گردد و بدترين بدبختى ، براى كسى است كه از تو غافل شود . چه بسيار كس كه در عذاب تو ، دست و پا مى زند ! و چه روزگارانِ درازى كه در كيفر تو ، به سر مى برد ! و چه دور است فاصله اش تا گشايش [و رفع گرفتارى] ! و چه نوميد است از رهيدن به آسانى! و اين همه ، از سرِ داورىِ عادلانه توست كه در آن ، ستمى روا نمى دارى ، و از روى حكمِ منصفانه توست كه در آن ، از جاده عدالتْ بيرون نمى شوى ؛ چرا كه تو حجّت ، از پشتِ حجّت آورده اى و عذرها را كهنه كرده اى [ ، از ديرباز ، هماره عذر و دليل آورده اى] ، و پيشاپيش ، بيم داده اى و با لطافت ، تشويق كرده اى و مثال ها زده اى و مهلت هاى دراز داده اى و [مجازات و عذاب را] به تأخير افكنده اى ، در حالى كه مى توانستى زود ، فرو گيرى ، و درنگ ورزيده اى ، در صورتى كه توانِ شتافتن را داشتى . نه درنگ كردنت ، از ناتوانى بوده ، نه مهلت دادنت از سرِ ضعف . نه خوددارى كردنت ، از غفلت بوده ، نه انتظار كشيدنت ، ازروى مدارا ؛ بلكه [اين همه ، براى آن بوده است] تا حجّتت ، رساتر باشد و كَرَمت ، كامل تر و احسانت ، جامع تر و لطف و نعمتت ، تمام تر ؛ و همه اينها پيوسته بوده و هست و خواهد بود . حجّت تو ، فراتر از آن است كه همه اش به وصف در آيد و عظمت تو ، بالاتر از آن است كه بر كُنه آن ، توان رسيد و نعمتت ، فراوان تر از آن است كه تمام آن ، شمارش شود و احسانت ، افزون تر از آن است كه كم ترين آن را سپاس توان گفت .

.

ص: 186

الإمام الكاظم عليه السلام :جَميعُ اُمورِ الأَديانِ أربَعَةٌ : أمرٌ لَا اختِلافَ فيهِ ، وهُوَ إجماعُ الاُمَّةِ عَلَى الضَّرورَةِ الَّتي يُضطَرُّونَ إلَيها ، وَالأَخبارُ المُجمَعُ عَلَيها وهِيَ الغايَةُ المَعروضُ عَلَيها كُلُّ شُبهَةٍ ، وَالمُستَنبَطُ مِنها كُلُّ حادِثَةٍ ، وأَمرٌ يَحتَمِلُ الشَّكَّ وَالإِنكارَ فَسَبيلُهُ استيضاحُ أهلِهِ لِمُنتَحِليهِ بِحُجَّةٍ مِن كِتابِ اللّهِ مُجمَعٍ عَلى تَأويلِها ، وسُنَّةٍ مُجمَعٍ عَلَيها لَا اختِلافَ فيها ، أو قِياسٍ تَعرِفُ العُقولُ عَدلَهُ ولا يَسَعُ خاصَّةَ الاُمَّةِ وعامَّتَهَا الشَّكُّ فيهِ وَالإِنكارُ لَهُ ، وهذانِ الأَمرانِ مِن أمرِ التَّوحيدِ فَما دُونَهُ وأَرشِ الخَدشِ فَما فَوقَهُ فَهذَا المَعروضُ الَّذييُعرَضُ عَلَيهِ أمرُ الدّينِ؛ فَما ثَبَتَ لَكَ بُرهانُهُ اصطَفَيتَهُ وما غَمَضَ عَلَيكَ صَوابُهُ نَفَيتَهُ . فَمَن أورَدَ واحِدَةً مِن هذِهِ الثَّلاثِ فَهِيَ الحُجَّةُ البالِغَةُ الَّتي بَيَّنَهَا اللّهُ في قَولِهِ لِنَبِيِّهِ : «قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ » (1) ، يَبلُغُ الحُجَّةُ البالِغَةُ الجاهِلَ فَيَعلَمُها بِجَهلِهِ ، كَما يَعلَمُهُ العالِمُ بِعِلمِهِ ؛ لِأَنَّ اللّهَ عَدلٌ لا يَجورُ ، يَحتَجُّ عَلى خَلقِهِ بِما يَعلَمونَ ، ويَدعوهُم إلى ما يَعرِفونَ لا إلى ما يَجهَلونَ ويُنكِرونَ . (2)

الإمام الرضا عليه السلام_ مِن دُعائِهِ في قُنوتِهِ _ :يا مَن خَلَقَ فَرَزَقَ ، وأَلهَمَ فَأَنطَقَ ، وَابتَدَعَ فَشَرَعَ ، وعَلا فَارتَفَعَ ، وقَدَّرَ فَأَحسَنَ ، وصَوَّرَ فَأَتقَنَ ، وَاحتَجَّ (3) فَأَبلَغَ ، وأَنعَمَ فَأَسبَغَ ، وأَعطى فَأَجزَلَ . (4)

.


1- .الأنعام : 149 .
2- .تحف العقول : ص 407 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 239 ح 31 .
3- .في المصدر : « وأجنح » وما في المتن أثبتناه من بحار الأنوار .
4- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج2 ص173 ح1 عن عبدالسلام بن صالح الهروي ، بحار الأنوار : ج 85 ص258 ح3 .

ص: 187

امام كاظم عليه السلام :همه امور دين ، [در] چهار امر است : امرى كه در آن ، اختلافى نيست و آن ، اجماع امّت بر ضرورتى است كه از آن ناگزيرند و اخبارى كه بر آنها اتّفاق صورت مى گيرد و هدف نهايى است و هر شبهه اى با آنها سنجيده مى شود و هر رُخداد تازه اى ، از آنها استنباط مى گردد ؛ امرى كه محلّ شك و انكار است و راهش ، اين است كه از اهل (كارشناس) آن ، براى معتقدان به آن ، توضيح مى خواهند تا با دليلى از كتاب خدا _ كه بر معنا و تفسير آن ، اجماع است _ و با سنّتى _ كه مقبول همگان است _ و اختلافى در آن نيست يا با قياسى (برهانى عقلى) كه خِردها ، درستىِ آن را مى دانند ، و خواص و عوام امّت ، نتوانند در آن ترديد كرده يا آن را انكار كنند ، آن امر را توضيح دهند . اين دو امر ، (امور دين در اصول عقايد) ، از امر توحيد به پايين را و [در فروع و احكام] از ديه يك خراش تا بالاتر را شامل مى شوند . اين است معيار و سنجه اى كه امر دين ، با آن سنجيده مى شود . پس هر چه برهانش براى تو ثابت شد ، آن را مى پذيرى ، و هر چه درستى اش بر تو پوشيده بود ، كنار مى نهى . پس هر كس [براى اثبات درستى امرى از امور دين] ، يكى از اين سه [ ، يعنى قرآن ، سنّت و قياس يا برهان عقلى ]را آورد ، آن ، همان حجّت رسايى است كه خداوند ، آن را خطاب به پيامبرش بيان فرموده است كه : «بگو : برهانِ رسا ، ويژه خداست و اگر [ خدا ]مى خواست ، قطعاً همه شما را هدايت مى كرد» . اين حجّت رسا ، به نادان مى رسد و با وجود نادانى خود ، آن را در مى يابد ، چنان كه دانا با دانش خود ، آن را مى شناسد ؛ چرا كه خدا ، عادل است و ستم نمى كند ، و بر خلق خويش ، به آنچه مى دانند ، احتجاج مى نمايد ، و آنان را به آنچه مى شناسند و درك مى كنند ، فرا مى خواند ، نه به آنچه نمى دانند و انكار مى كنند .

امام رضا عليه السلام_ از دعاى ايشان در قنوتش _ :اى آن كه [آفريدگان را] آفريد و روزى داد ، و سخن گفتن را الهام فرمود ، و شريعت را بنا نهاد ، و خود ، بلندْمرتبه و رفعتْ جايگاه است ، و همه چيز را اندازه نيكو داد ، و استادانه صورتگرى كرد ، و حجّت رسا آورد ، و نعمتِ سرشار بخشيد ، و دَهِش بى شمار كرد .

.

ص: 188

الإمام الصادق عليه السلام_ وقَد سُئِلَ عَن قَولِهِ تَعالى : «قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ » _ :إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ قالَ اللّهُ تَعالى : أكنُتَ عالِما ؟ فَإِن قالَ : نَعَم ، قالَ لَهُ : أفَلا عَمِلتَ بِما عَلِمتَ ؟ وإن قالَ : كُنتُ جاهِلاً ، قالَ لَهُ : أفَلا تَعَلَّمتَ ؟ فَيَخصِمُهُ ، فَتِلكَ الحُجَّةُ البالِغَةُ للّهِِ عَزَّ وجَلَّ عَلى خَلقِهِ . (1)

تاريخ دمشق عن أبي الدرداء :قالَ لي رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : كَيفَ أنتَ يا عُوَيمِرُ إذا قيلَ لَكَ يَومَ القِيامَةِ : أعَلِمتَ أم جَهِلتَ ؟ فَإِن قُلتَ : عَلِمتُ ، قيلَ لَكَ : فَماذا عَمِلتَ فيما عَلِمتَ ؟ وإن قُلتَ : جَهِلتُ ، قيلَ لَكَ : فَما كانَ عُذرُكَ فيما جَهِلتَ ؟ ألا تَعَلَّمتَ . (2)

4 / 3الشُّمولُالإمام الصادق عليه السلام :إذا نَظَرتَ في جَميعِ الأَشياءِ لَم تَجِد أحَدا في ضيقٍ ، ولَم تَجِد أحَدا إلّا وللّهِِ عَلَيهِ الحُجَّةُ . (3)

الأمالي للطوسي عن سفيان بن عيينة :سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَقولُ : ما مِن عَبدٍ إلّا وللّهِِ عَلَيهِ حُجَّةٌ ، إمّا في ذَنبٍ اقتَرَفَهُ ، وإمّا في نِعمَةٍ قَصَّرَ عَن شُكرِها . (4)

4 / 4الدَّوامُالإمام الصادق عليه السلام :عاشَ نوحٌ عليه السلام بَعدَ الطّوفانِ خَمسَمِئَةِ سَنَةٍ ، ثُمَّ أتاهُ جَبرَئيلُ عليه السلام فَقالَ : يا نوحُ ، إنَّهُ قَدِ انقَضَت نُبُوَّتُكَ وَاستَكمَلتَ أيّامَكَ ، فَانظُر إلَى الاِسمِ الأَكبَرِ وميراثِ العِلمِ وآثارِ عِلمِ النُّبُوَّةِ الَّتي مَعَكَ فَادفَعها إلَى ابنِكَ سامٍ ، فَإِنّي لا أترُكُ الأَرضَ إلّا وفيها عالِمٌ تُعرَفُ بِهِ طاعَتي ، ويُعرَفُ بِهِ هُدايَ ، ويَكونُ نَجاةً فيما بَينَ مَقبِضِ النَّبِيِّ ومَبعَثِ النَّبِيِّ الآخَرِ ، ولَم أكُن أترُكُ النّاسَ بِغَيرِ حُجَّةٍ لي ، وداعٍ إلَيَّ ، وهادٍ إلى سَبيلي ، وعارِفٍ بِأَمري ، فَإِنّي قَد قَضَيتُ أن أجعَلَ لِكُلِّ قَومٍ هادِيا ، أهدي بِهِ السُّعَداءَ ، ويَكونُ حُجَّةً لي عَلَى الأَشقِياءِ . (5)

.


1- .الأمالي للمفيد : ص 292 ح 1 و ص 227 ح 6 ، الأمالي للطوسي : ص 9 ح 10 كلاهما نحوه وكلّها عن مسعدة بن زياد ، بحار الأنوار : ج 2 ص 29 ح 10 .
2- .تاريخ دمشق : ج 67 ص 181 ح 13541 و ج 48 ص 68 ح 10363 ، كنز العمّال : ج 10 ص 192 ح 29009 و ص 257 ح 29372 .
3- .الكافي : ج 1 ص 165 ح 4 ، المحاسن : ج 1 ص 369 ح 804 كلاهما عن حمزة بن الطيّار ، بحار الأنوار : ج 5 ص 301 ح 4 .
4- .الأمالي للطوسي : ص211 ح366، تنبيه الخواطر : ج2 ص170، بحار الأنوار : ج7 ص262 ح13.
5- .الكافي : ج 8 ص 285 ح 430 عن إسماعيل بن جابر .

ص: 189

4 / 3 فراگيرى
4 / 4 استمرار

امام صادق عليه السلام_ در پاسخ پرسشى از اين سخن خداى متعال : «بگو : برهانِ رسا ، ويژه خداست » _ :چون روز قيامت شود ، خداى متعال مى فرمايد : «آيا مى دانستى؟» . اگر [بنده ]بگويد : «آرى» ، خداوند به او مى فرمايد : «پس چرا به آنچه مى دانستى ، عمل نكردى؟» و اگر بگويد : «نمى دانستم» ، به او مى فرمايد : «چرا نياموختى؟» . بدين سان ، او را محكوم مى كند . اين است حجّت رساى خداوند عز و جل بر آفريدگانش .

تاريخ دمشق_ به نقل از ابو دَردا _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من فرمود : «اى عُوَيمر! چگونه خواهى بود ، آن گاه كه در روز قيامت به تو گفته شود : آيا مى دانستى يا نمى دانستى؟ ؛ زيرا اگر بگويى : مى دانستم ، به تو گفته مى شود : پس در باره آنچه مى دانستى ، چه عملكردى دارى؟ و اگر بگويى : نمى دانستم ، به تو گفته مى شود : چه عذرى براى ندانستن دارى؟ چرا نياموختى؟ » .

4 / 3فراگيرىامام صادق عليه السلام :اگر در همه چيز بنگرى ، هيچ كس را در تنگنا نخواهى يافت ، و هيچ كس را نمى يابى ، مگر آن كه خدا را بر او حجّت است .

الأمالى ، طوسى_ به نقل از سفيان بن عُيَينه _ :از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد : «هيچ بنده اى نيست ، مگر آن كه خدا را بر او حجّت است ، چه در گناهى كه مرتكب شده ، چه در نعمتى كه از شكر آن ، فروگذار كرده است» .

4 / 4استمرارامام صادق عليه السلام :نوح عليه السلام بعد از توفان ، پانصد سال زندگى كرد . سپس جبرئيل عليه السلام نزد او آمد و گفت [ كه خداوند مى فرمايد ] : اى نوح! نبوّتت ، تمام شد و عمرت به سر آمد . پس ، نام اكبر (اسم اعظم) و ميراث علم و آثار علم نبوّت را كه با خود دارى ، به فرزندت سام ، تحويل ده ؛ زيرا من ، زمين را بدون عالِمى كه به واسطه او دستورهاى من دانسته و راهم شناخته شود و از درگذشت يك پيامبر تا بر انگيخته شدن پيامبرِ ديگر [مايه ]نجات باشد ، و مردم را بدون حجّتى از جانب خود ، رها نمى كنم و كسى كه به من دعوت كند و به راه من ، ره نمون شود و فرمان مرا بشناسد ، وا نمى گذارم ؛ زيرا من حكم كرده ام كه براى هر قومى ، راه نمايى قرار دهم تا به وسيله او ، نيك بختان را هدايت كنم و حجّت من بر شوربختان باشد .

.

ص: 190

الإمام عليّ عليه السلام_ في إرسالِ اللّهِ تَعالَى الحُجَجَ إلى خَلقِهِ _ :اِختارَ آدَمَ عليه السلام ... فَأَهبَطَهُ بَعدَ التَّوبَةِ لِيَعمُرَ أرضَهُ بِنَسلِهِ ، ولِيُقيمَ الحُجَّةَ بِهِ عَلى عِبادِهِ . ولَم يُخلِهِم بَعدَ أن قَبَضَهُ ، مِمّا يُؤَكِّدُ عَلَيهِم حُجَّةَ رُبوبِيَّتِهِ ، ويَصِلُ بَينَهُم وبَينَ مَعرِفَتِهِ ، بَل تَعاهَدَهُم بِالحُجَجِ عَلى ألسُنِ الخِيَرَةِ مِن أنبِيائِهِ ، ومُتَحَمِّلي وَدائِعِ رِسالاتِهِ ، قَرنا فَقَرنا حَتّى تَمَّت بِنَبِيِّنا مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله حُجَّتُهُ ، وبَلَغَ المَقطَعَ عُذرُهُ ونُذُرُهُ . (1)

عنه عليه السلام :اِصطَفى سُبحانَهُ مِن وَلَدِهِ [آدَمَ عليه السلام ] أنبِياءَ أخَذَ عَلَى الوَحيِ ميثاقَهُم ، وعَلى تَبليغِ الرِّسالَةِ أمانَتَهُم ، لَمّا بَدَّلَ أكثَرُ خَلقِهِ عَهدَ اللّهِ إلَيهِم فَجَهِلوا حَقَّهُ ، وَاتَّخَذُوا الأَندادَ مَعَهُ ، وَاجتالَتهُمُ (2) الشَّياطينُ عَن مَعرِفَتِهِ ، وَاقتَطَعَتهُم عَن عِبادَتِهِ . فَبَعَثَ فيهِم رُسُلَهُ ، وواتَرَ إلَيهِم أنبِياءَهُ ، لِيَستَأدوهُم ميثاقَ فِطرَتِهِ ، ويُذَكِّروهُم مَنسِيَّ نِعمَتِهِ ، ويَحتَجّوا عَلَيهِم بِالتَّبليغِ ، ويُثيروا لَهُم دَفائِنَ العُقولِ ، ويُروهُم آياتِ المَقدِرَةِ مِن سَقفٍ فَوقَهُم مَرفوعٍ ، ومِهادٍ تَحتَهُم مَوضوعٍ ، ومَعايِشَ تُحييهِم ، وآجالٍ تُفنيهِم ، وأَوصابٍ (3) تُهرِمُهُم ، وأَحداثٍ تَتابَعُ عَلَيهِم . ولَم يُخلِ اللّهُ سُبحانَهُ خَلقَهُ مِن نَبِيٍّ مُرسَلٍ ، أو كِتابٍ مُنزَلٍ ، أو حُجَّةٍ لازِمَةٍ ، أو مَحَجَّةٍ قائِمَةٍ . رُسُلٌ لا تُقَصِّرُ بِهِم قِلَّةُ عَدَدِهِم ، ولا كَثرَةُ المُكَذِّبينَ لَهُم ، مِن سابِقٍ سُمِّيَ لَهُ مَن بَعدَهُ ، أو غابِرٍ عَرَّفَهُ مَن قَبلَهُ ، عَلى ذلِكَ نَسَلَتِ القُرونُ ، ومَضَتِ الدُّهورُ ، وسَلَفَتِ الآباءُ ، وخَلَفَتِ الأَبناءُ . (4)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 91 ، بحار الأنوار : ج 57 ص 112 ح 90 .
2- .فاجتالَتهُم الشياطينُ : أي استخفّتهم فجالوا معهم في الضلال ( النهاية : ج 1 ص 317 « جول » ) .
3- .الوَصَبُ : المَرضُ والجمع أوصاب ( مجمع البحرين : ج 3 ص 1940 « وصب » ) .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 1 ، بحار الأنوار : ج 11 ص 60 ح 70 .

ص: 191

امام على عليه السلام_ در باره حجّت فرستادنِ خداى متعال به سوى خلقش _ :آدم عليه السلام را برگزيد ... و او را ، پس از توبه ، به زمينْ فرو فرستاد تا زمينش را با نسل او ، آباد گردانَد و به واسطه او ، بر بندگانش حجّت آورد و پس از آن كه جان او را ستانْد ، آنان را از وجود آنچه حجّت پروردگارى اش را بر آنان استوار سازد و ايشان را به شناخت او برساند ، خالى نگذاشت ؛ بلكه در هر قرنى و نسلى ، با حجّت ها و برهان هايى كه از زبان پيامبران برگزيده و امانتداران پيام هايش فرستاد ، به مردم رسيدگى كرد تا اين كه حجّت او به پيامبر ما محمّد صلى الله عليه و آله ختم شد و حجّت ها و هشدارهايش به پايان كار رسيد .

امام على عليه السلام :خداى سبحان ، از فرزندان او (آدم عليه السلام ) ، پيامبرانى را برگزيد و آنان را پيماندار وحى و امانتدار رساندن پيام [خويش] قرار داد ، در آن هنگام كه بيشتر خلايق ، پيمانِ خدا را پاى مال كردند و حقّ او را نشناختند و برايش شريك گرفتند و اهريمنان ، ايشان را از شناخت حق ، روى گردان ساختند و از بندگى او ، جدايشان كردند . پس خداوند ، فرستادگان خود را در ميان آنان بر انگيخت و پيامبرانش را پياپى ، به سوى ايشان فرستاد تا از آنان بخواهند تا پيمان الهى را كه در فطرت ايشان بود ، ادا كنند و نعمت هاى فراموش شده اش را به يادشان آورند و با رساندن [پيام الهى] ، حجّت را برايشان تمام كنند و خِردهاى نهفته شان را پديدار سازند و نشانه هاى قدرت [خويش] را نشانشان دهد ؛ از بامِ بلندِ فرازِ سرشان گرفته تا بسترِ گسترده زير پايشان ، و [مايه هاى] زندگى و حياتشان ، و اجل هايى كه نابودشان مى كند و بيمارى هايى كه پير و فرستوده شان مى سازد و پيشامدهايى كه پياپى ، بر آنان مى رسد . خداى سبحان ، آفريدگان خود را از پيامبرى مُرسَل يا كتابى آسمانى يا حجّتى مُتقَن يا راهى پايدار ، بى بهره نگذاشت ؛ فرستادگانى كه نه اندك بودنِ شمارشان ، آنان را [از اداى رسالتشان] سست كرد ، نه فراوانىِ تكذيب كنندگانشان . براى پيامبرِ پيشين ، نام پيامبرِ پس از او برده مى شد و پيامبر گذشته ، پيامبر آينده را معرّفى مى كرد . بدين سان ، نسل ها گذشت و روزگاران ، سپرى شد و پدران رفتند و پسران ، جاى آنان را گرفتند .

.

ص: 192

عنه عليه السلام :لا تَخلُو الأَرضُ مِن قائِمٍ للّهِِ بِحُجَّةٍ ، إما ظاهِرا مَشهورا ، وإمّا خائِفا (1) مَغمورا ؛ لِئَلّا تَبطُلَ حُجَجُ اللّهِ وبَيِّناتُهُ . (2)

الإمام الباقر عليه السلام_ لِأَبي خالِدٍ الكُناسِيِّ _ :لَيسَ تَبقَى الأَرضُ _ يا أبا خالِدٍ _ يَوما واحِدا بِغَيرِ حُجَّةٍ للّهِِ عَلَى النّاسِ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :الحُجَّةُ قَبلَ الخَلقِ ، ومَعَ الخَلقِ ، وبَعدَ الخَلقِ . (4)

راجع : هذه الموسوعة : ج 6 ص 238 (الإمامة / استمرار الإمامة) .

.


1- .في الأمالي للطوسي : « مستترا » بدل « خائفا » .
2- .نهج البلاغة : الحكمة 147 ، الأمالي للطوسي : ص 21 ح 23 عن كميل ، بحار الأنوار : ج 23 ص 20 ح 16 نقلاً عن تفسير القمّي .
3- .الكافي : ج 1 ص 383 ح 1 عن يزيد الكنّاسي ، بحار الأنوار : ج 38 ص 318 ح 26 نقلاً عن قصص الأنبياء .
4- .الكافي : ج 1 ص 177 ح 4 ، بصائر الدرجات : ص 487 ح 1 كلاهما عن أبان بن تغلب ، بحار الأنوار : ج 23 ص 38 ح 66 .

ص: 193

امام على عليه السلام :زمين ، از كسى كه حجّت خدا را بر پا دارد ، خواه آشكار و شناخته يا بيمناك و گم نام ، خالى نمى مانَد تا آن كه حجّت ها و گواه هاى خدا از بين نرود .

امام باقر عليه السلام_ به ابو خالد كُناسى _ :اى ابو خالد! زمين ، حتّى يك روز ، بدون حجّت خدا بر مردم ، باقى نمى مانَد . (1)

امام صادق عليه السلام :حجّت [خدا] ، پيش از خلق بوده و با خلق هست و پس از خلق نيز خواهد بود .

ر . ك : همين دانش نامه : ج 6 ص 239 (فصل سوم : تداوم جريان امامت) .

.


1- .يا : زمين ، بدون حجّت خدا بر مردم ، حتّى يك روز هم باقى نمى مانَد .

ص: 194

. .

ص: 195

37 . بَسمَله

اشاره

37 . بَسمَلهدرآمدفصل يكم : تفسير «بسم اللّه الرحمن الرحيم»فصل دوم : ويژگى هاى (بسم اللّه الرحمن الرحيم)فصل سوم : جايگاه هاى ذكر (بسم اللّه )فصل چهارم : آثار «بسم اللّه »فصل پنجم : آداب «بسم اللّه الرحمن الرحيم»

.

ص: 196

درآمد

بَسْمَله ، در لغت
اشاره

درآمدبَسْمَله ، در لغتواژه «بَسْمَلة» ، مصدرى است كه از جمله «بسم اللّه الرحمن الرحيم» گرفته شده است و به همين جهت ، به آن ، مصدر جعلى يا مَنحوت گفته مى شود ؛ مانند «حَوقَلة» كه مصدر جعلى «لا حول و لا قوّة إلّا بِاللّه » است و «هَيلَلة» كه مصدر جعلى «لا إله إلّا اللّه » است . بنا بر اين ، معناى كلمه «بسملة» ، گفتن يا نوشتنِ ذكر «بسم اللّه الرحمن الرحيم» است . ابن سِكّيت مى گويد : يُقالُ : قَد أكثَرتُ مِنَ البَسمَلَةِ ، إذا أكثَرَ مِن قَولِهِ «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» . (1) گفته مى شود : «من بسمله را افزودم» ؛ يعنى : «بسم اللّه الرحمن الرحيم» را بسيار گفتم . امّا مقصود ما از «بَسمَله» در اين مجال ، اشاره به متونى است كه در باره تفسير «بسم اللّه الرحمن الرحيم» و ويژگى ها ، فضائل ، كاربردها و آداب گفتن اين ذكر مبارك ، وارد شده است . البته پيش از آن ، توجّه به اين نكات ، سودمند است :

.


1- .ترتيب إصلاح المنطق : ص 78 .

ص: 197

1 . معناى «اسم»
2 . فرق اسم و صفت
3 . اتّحاد اسم و صفت در باره خداوند عزّوجلّ

1 . معناى «اسم»در باره ريشه واژه «اسم» ، اختلاف نظر وجود دارد . برخى آن را برگرفته از «وَسْم» به معناى علامت مى دانند و برخى آن را مشتق از «سُمُوّ» به معناى علوّ و رفعت گفته اند ؛ ولى با اين وصف ، مى پذيرند كه از لحاظ معناى لغوى به مفهوم نشانه است . (1)

2 . فرق اسم و صفتصفت ، دو معنا دارد . گاه به معناى مصدر «وصف» است و گاه به معناى اسم مصدر ، يعنى علامت و نشانه اى كه يكى از ويژگى هاى موصوف را بيان مى كند . بنا بر معناى دوم ، اسم و صفت ، هر دو به معناى علامت و نشانه مسمّا و موصوف اند و تنها تفاوت آنها اين است كه اسم ، شامل هر گونه علامتى مى شود ؛ امّا صفت ، علامتى خاصّ است و در اصطلاح ، نسبت ميان آنها ، عموم و خصوصِ مطلق است ؛ يعنى هر صفتى ، اسم نيز هست ؛ ولى هر اسمى ، صفت نيست . مثلاً «زيد» اسم است ، ولى صفت نيست ؛ ليكن «عالم» ، هم اسم است و هم صفت .

3 . اتّحاد اسم و صفت در باره خداوند عز و جلدر احاديث اسلامى ، اسم و صفت ، در مورد خداوند متعال ، يك معنا دارند . براى مثال «سميع» و «بصير» در برخى از احاديث ، به عنوان صفت آمده اند (2) و در برخى از احاديث ، به عنوان اسم (3) و برخى از احاديث نيز تصريح مى كنند كه اسما و صفات خداوند ، تفاوتى ندارند ، چنان كه از امام باقر عليه السلام نقل شده كه فرمود :

.


1- .ر . ك : الإنصاف فى مسائل الخلاف بين النحويين : ج 6 ص 16 ، المصباح المنير : ص 290 ، لسان العرب : ج 14 ص 401 ، مشكل إعراب القرآن : ج 10 ص 6 .
2- .التوحيد : ص 146 ح 14 .
3- .التوحيد : ص 187 .

ص: 198

4 . معناى اَسما و صفات الهى

إنَّ الأَسماءَ صِفاتٌ وَصَفَ بِها نَفسَهُ . (1) نام ها[ ى خدا ] ، صفاتى هستند كه خداوند ، با آنها خود را وصف كرده است . امام رضا عليه السلام نيز در پاسخ محمّد بن سنان كه از «اسم» پرسيده بود ، فرمود : صِفَةٌ لِمَوصوفٍ (2) . (3) صفتى است براى يك موصوف . بر اين اساس ، از منظر احاديث اسلامى ، همه نام هاى خداوند (اَسماءُ اللّه ) ، صفات اويند و همه صفات خداوند ، نام هاى او . به سخن ديگر ، ظاهرا خداوند متعال ، اسم جامد و غير مشتقّى كه فقط علامت باشد ، ندارد و در همه اسماى او ، صفتى از صفات الهى لحاظ شده و حتّى نام «اللّه » ، ريشه اشتقاق دارد . (4)

4 . معناى اَسما و صفات الهىنكته بسيار دقيقى كه در احاديث اهل بيت عليهم السلام در تبيين معناى اسما و صفات الهى آمده ، اين است كه آنها هويّتى جدا از ذات مقدّس الهى ندارند ، چنان كه از امام رضا عليه السلام روايت شده كه فرمود : أسماؤُهُ تَعبيرٌ ، وَ أفعالُهُ تَفهيمٌ ، وَ ذاتُهُ حَقيقَةٌ . (5) نام هاى او ، براى بيان است و افعالش ، براى فهماندن است و ذاتش ، حقيقت است .

.


1- .ر . ك : ص 204 ح 2 .
2- .علّامه مجلسى مى گويد : جمله «صفتى است براى يك موصوف» ؛ يعنى نشانه و علامتى است كه بر يك ذات ، دلالت مى كند . پس اسم ، غير از ذات است . يا به اين معناست كه : نام هاى خداوند متعال ، دلالت بر صفاتى دارند كه بر او صدق مى كنند . يا مراد از اسم در اين جا ، همان است كه پيش تر بدان اشاره كرديم ؛ يعنى مفهوم كلّى اى كه لفظ براى آن وضع مى شود (مرآة العقول : ج2 ص 31) .
3- .ر . ك : ص 204 ح 1 .
4- .ر . ك : ص 207 ح 3 .
5- .ر . ك : ص 208 ح 6 .

ص: 199

5 . معناى ذكر «بسم اللَّه»

همچنين امام رضا عليه السلام مى فرمايد : الاِسمُ غَيرُ المُسَمّى ، فَمَن عَبَدَ الاِسمَ دونَ المَعنى فَقَد كَفَرَ وَ لَم يَعبُد شَيئا ، وَ مَن عَبَدَ الاِسمَ وَ المَعنى فَقَد كَفَر وَ عَبَدَ اثنَينِ ، وَ مَن عَبَدَ المَعنى دونَ الاِسمِ فَذاكَ التَّوحيدُ . (1) نام ، غير از ناموَر است . پس هر كه نام را بپرستد ، نه معنا را ، او كافر است و چيزى را نپرستيده است ، و هر كه نام و معنا را بپرستد ، او كافر است و دو چيز را پرستيده است ، و هر كه معنا را بپرستد ، نه نام را ، اينْ يكتاپرستى است . بنا بر اين ، استعمال اسماى الهى ، از يك سو نبايد فاقد مفهوم و معنا باشد تا موجب تعطيل معرفت خداوند متعال گردد ، چنان كه از سوى ديگر ، نبايد براى آنها مفهومى جدا از ذات بارى تعالى ، تصوّر كرد تا به تشبيه و شركْ منتهى گردد ؛ بلكه اسما و صفات الهى ، چيزى جز تعبير از ذات واجد همه كمالات و فاقد تمام كاستى ها نيستند .

5 . معناى ذكر «بسم اللّه »بر پايه آنچه شيخ صدوق در تفسير «بسم اللّه الرحمن الرحيم» از امام رضا عليه السلام روايت كرده است ، ذكر «بسم اللّه » ، در حقيقت ، به معناى «نشان بندگى خدا را بر خود گذاشتن» است . متن روايت ، چنين است : مَعنى قَولِ القائِلِ : «بِسمِ اللّهِ» ، أى أسِمُ عَلى نَفسى سِمَةً مِن سِماتِ اللّهِ عز و جل وَ هِىَ العِبادَةُ . (2) وقتى گوينده مى گويد : «به نام خدا» ، يعنى : نشان و داغى از نشان ها و داغ هاى خداوند عز و جل را بر خود مى نهم كه همان بندگى باشد .

.


1- .ر . ك : ص 206 ح 3 .
2- .ر . ك : ص 216 ح 10 .

ص: 200

اين تفسير زيبا و دقيق ، بدان معناست كه تنها كسى مى تواند در گفتن اين ذكر ، هنگام انجام دادن كارها صادق باشد كه حقيقتا خود را مستقل نداند ، بلكه بنده خدا بداند ؛ چرا كه اين ذكر ، نشانه بندگى است . به تعبير ديگر ، كسى مى تواند صادقانه «بسم اللّه » بگويد كه باور كرده باشد هيچ توان و نيرويى براى انجام دادن كار ، جز از جانب خداوند متعال نيست : «و لا حول و لا قوّة إلّا بِاللّه » . چنين كسى به بيان منقول از امير مؤمنان در تفسير «بسم اللّه » ، مى تواند بگويد : بِهذَا الإِسمِ أعمَلُ هذَا العَمَلَ . (1) با اين نام ، اين كار را به انجام مى رسانم . امّا كسى كه براى خداوند متعال ، در كار خود ، نقشى قائل نيست ، نمى تواند علامت بندگى بر خود بگذارد و ذكر شريف «بسم اللّه » را صادقانه بر زبان ، جارى سازد . گفتنى است كه در برخى از منابع ، در تفسير «بسم اللّه » از امام على عليه السلام نقل شده كه فرمود : لَو شِئتُ لَأَوقَرتُ سَبعينَ بَعيرا مِن باءِ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَ_نِ الرَّحِيمِ» . (2) اگر مى خواستم ، هفتاد شتر را از تفسير باى «بسم اللّه الرحمن الرحيم» ، بار مى كردم . امّا در برخى روايات ، به جاى «مِن باء بسم اللّه الرحمن الرحيم» ، عبارت «فى تفسير فاتحة الكتاب» (3) آمده است كه در اين صورت ، ارتباطى با اين بحث ندارد ؛

.


1- .ر . ك : ص 216 ح 11 .
2- .عوالى اللّالى : ج 4 ص 102 ح 150 ، إحقاق الحقّ : ج 7 ص 595 (به نقل از شعرانى در لطائف المنن ، كه در آن آمده : «... لكم ثمانين بعيرا من معنى الباء» .
3- .المناقب ، ابن شهرآشوب : ج 2 ص 43 .

ص: 201

6 . عظمتِ ذكر «بسم اللَّه»

ليكن هر دو روايت ، فاقد سند معتبرند و از اين دو روايتْ ضعيف تر ، حديثى است كه به امام على عليه السلام نسبت داده شده كه فرمود : أنَا النُّقطَةُ الَّتى تَحتَ الباءِ المَبسوطَةِ . (1) من ، همان نقطه زير باىِ كشيده هستم .

6 . عظمتِ ذكر «بسم اللّه »در احاديث اسلامى ، شش ويژگى برجسته براى «بسم اللّه الرحمن الرحيم» آمده است . اين ويژگى ها عبارت اند از : 1 . نزديك ترينِ نام خدا به اسم اعظم است ؛ 2 . همه كتاب هاى آسمانى ، با اين نام آغاز شده اند ؛ 3 . نخستين سخنى است كه بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نازل شد ؛ 4 . ارجمندترين آيه قرآن است ؛ 5 . تاج سوره هاى قرآن است ؛ (2) 6 . جزئى از نماز است . هر چند حكمت و حقيقت اين ويژگى ها ، براى ما به طور كامل معلوم نيست ؛ ليكن بى ترديد ، اين ويژگى ها نشان دهنده عظمت اين ذكر و نقش مؤثّر و تعيين كننده آن در خودسازى و سازندگى است . همچنين آداب گفتن (3) و نوشتن و تأكيد

.


1- .مشارق أنوار اليقين : ص 21 . در ينابيع المودّة (ج 1 ص 213 ح 15) آمده : در الدُّرُّ المُنَظَّم آمده است : همه اسرار كتاب هاى آسمانى ، در قرآن آمده است و همه آنچه در قرآن هست ، در سوره فاتحه آمده است و همه آنچه در سوره فاتحه هست ، در «بسم اللّه » آمده است و همه آنچه در «بسم اللّه » آمده است ، در نقطه زير باء هست و امام على عليه السلام فرموده است : «من ، نقطه زير باء [ بسم اللّه ] هستم» .
2- .به استثناى سوره توبه .
3- .ر . ك : ص 295 (آداب «بسم اللّه الرحمن الرحيم») .

ص: 202

7 . فضيلت تعليم «بسم اللَّه»
8 . بركات ذكر «بسم اللَّه»

در برخوردِ توأم با احترام با نوشته اين ذكر ، دليل ديگرى بر اهمّيت آن است .

7 . فضيلت تعليم «بسم اللّه »عظمت اين ذكر و نقش آن در خودسازى و سازندگى ، ايجاب مى كند كه تعليم آن ، از فضيلت فوق العاده اى برخوردار باشد . از اين رو ، شگفت آور نيست كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد : إنَّ المُعَلِّمَ إذا قالَ لِلصَّبِىِّ : قُل : « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ » ، فَقالَ الصَّبِىُّ : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» ، كَتَبَ اللّهُ بَراءَةً لِلصَّبِىِّ ، وَ بَراءَةً لِلمُعَلِّمِ ، وَ بَراءَةً لِأَبَوَيهِ مِنَ النّارِ . (1) معلّم ، هر گاه به كودك بگويد : بگو : «بسم اللّه الرحمن الرحيم» و كودك بگويد : «بسم اللّه الرحمن الرحيم» ، خداوند ، يك بَرات آزادى از دوزخ براى كودك ، يكى براى معلّم و يكى براى پدر و مادر او مى نويسد .

8 . بركات ذكر «بسم اللّه »گفتن ذكر «بسم اللّه » در آغاز هر كار ، همان طور كه نشانه عبوديت ذاكر است ، صبغه الهى بودنِ كار را نيز مى رساند ، بدين معنا كه اين ذكر ، كار را در جهت اهداف خداپسند قرار مى دهد و از اين رو ، كارى كه با «بسم اللّه » آغاز شود ، رنگ الهى مى گيرد و چون خداوند متعال ، باقى بوده ، مبدأ بركات است ، آن كار نيز باقى و پُربركت و سودمند خواهد بود ، چنان كه در حديث قدسى آمده است : إذا قالَ العَبدُ : « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ » ، قالَ اللّهُ _ جَلَّ جَلالُهُ _ : بَدَأَ عَبدى بِاسمى ، وَ حَقٌّ عَلَىَّ أن اُتَمِّمَ لَهُ اُمورَهُ ، وَ اُبارِكَ لَهُ فى أحوالِهِ ... . (2)

.


1- .تفسير القرطبى : ج 1 ص 336 ، الكشف و البيان (تفسير الثعلبى) : ج 1 ص 91 ؛ مجمع البيان : ج 1 ص 90 ، جامع الأخبار : ص 119 ح 214 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 257 ح 52 .
2- .ر . ك : ص 278 ح 115 .

ص: 203

9 . چه كارى را بايد با «بسم اللَّه» آغاز كرد؟

هر گاه بنده بگويد : «به نام خداوند مهرگسترِ مهربان» ، خداوند _ جلّ جلاله _ مى فرمايد : «بنده ام به نام من آغاز كرد . بر من است كه كارهايش را براى او تمام گردانم و به او در احوالش بركت دهم ...» . بر اين اساس ، آنچه در فصل چهارم ، در تبيين خواصّ «بسم اللّه » آمده (مانند : پناهجويى ، درمان ، اجابت دعا ، تسبيح گفتن كوه ها همراه با ذاكر ، حقير شدن شيطان ، مصون بودن از شرّ اشرار ، مصون بودن از غرق شدن ، دفع بلا و وحشت ، سنگين شدن ميزان عمل و رهايى از آتش دوزخ) ، همه اين امور ، در حقيقتْ تبيين و تفصيل بركات اين ذكر مبارك است . البته بايد توجّه داشت كه اين بركات ، در صورتى تحقّق خواهند يافت كه ذاكر ، صادقانه اين ذكر را بر زبان جارى سازد و هر چه صداقت او در گفتن اين ذكر بيشتر شود ، بركات بيشترى نصيب او خواهد شد .

9 . چه كارى را بايد با «بسم اللّه » آغاز كرد؟با عنايت به آنچه در تبيين بركات «بسم اللّه » بدان اشارت رفت ، گفتن اين ذكر در آغاز هر كارى نيكوست . از امام على عليه السلام روايت شده است : فَكُلُّ أمرٍ يَعمَلُهُ يَبدَأُ فيهِ ب « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ » ، فَإِنَّهُ يُبارَكُ لَهُ فيهِ . (1) هر كارى را كه [ آدمى ] انجام مى دهد ، چنانچه با «بسم اللّه الرحمن الرحيم» آغاز كند ، در آن كار به او بركت داده مى شود . ليكن در موارد خاصّى ، گفتن اين ذكر از اهمّيت و بركت بيشترى برخوردار است و آن ، مواردى است كه در فصل سوم ، به تفصيل خواهد آمد .

.


1- .ر . ك : ص 216 ح 11 .

ص: 204

الفصل الأوّل : تفسير البسملة1 / 1مَعنَى الاِسمِالكافي عن محمّد بن سنان عن الإمام الرضا عليه السلام ، قال :سَأَلتُهُ عليه السلام عَنِ الاِسمِ ما هُوَ؟ قالَ : صِفَةٌ لِمَوصوفٍ (1) . (2)

الكافي عن عبد الرحمن بن أبي نجران :كَتَبتُ إلى أبي جَعفَرٍ عليه السلام _ أو قُلتُ لَهُ _ : جَعَلَنِيَ اللّهُ فِداكَ! نَعبُدُ الرَّحمنَ الرَّحيمَ الواحِدَ الأَحَدَ الصَّمَدَ؟ قالَ : فَقالَ : إِنَّ مَن عَبَدَ الاِسمَ دونَ المُسَمّى بِالأَسماءِ أشرَكَ وكَفَرَ وجَحَدَ ولَم يَعبُد شَيئا ، بَلِ اعبُدِ اللّهَ الواحِدَ الأَحَدَ الصَّمَدَ المُسَمّى بِهذِهِ الأَسماءِ دونَ الأَسماءِ ، إِنَّ الأَسماءَ صِفاتٌ وَصَفَ بِها نَفسَهُ . (3)

.


1- .قال العلّامة المجلسي قدس سره : قوله عليه السلام : «صفة لموصوف» ، أي سمة وعلامة تدلّ على ذات فهو غير الذات ، أو المعنى أنّ أسماء اللّه تعالى تدلّ على صفات تصدق عليه ، أو المراد بالاسم هنا ما أشرنا إليه سابقا ، أي المفهوم الكليّ الذي هو موضوع اللفظ (مرآة العقول : ج2 ص 31) .
2- .الكافي : ج 1 ص 113 ح 3 ، التوحيد : ص 192 ح 5 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 129 ح 25 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 159 ح 3 .
3- .الكافي : ج 1 ص 87 ح 3 .

ص: 205

فصل يكم : تفسير «بسم اللَّه الرحمن الرحيم»
1 / 1 معناى «اسم»

فصل يكم : تفسير «بسم اللّه الرحمن الرحيم»1 / 1معناى «اسم»الكافى_ به نقل از محمّد بن سنان _ :از امام رضا عليه السلام در باره اسم [نام] پرسيدم . فرمود : «صفتى است براى يك موصوف» . (1)

الكافى_ به نقل از عبد الرحمان بن ابى نجران _ :به امام باقر عليه السلام نوشتم(/ گفتم) : خداوند ، مرا فدايت كند! ما بخشنده مهربان ، يگانه يكتاى بى نياز را مى پرستيم؟ فرمود : «هر كه نام را به جاى ناميده شده به نام ها بپرستد ، مشرك و كافر و منكر است و چيزى نپرستيده است ؛ بلكه تو ، خداى يگانه يكتاى بى نيازى را كه ناميده شده به اين نام هاست ، عبادت كن ، نه نام ها را . نام ها ، صفاتى هستند كه او با آنها ، صفات خود را بيان كرده است» .

.


1- .در باره شرح اين حديث ، ر . ك : ص 198 (پانوشت 2) .

ص: 206

الكافي عن هشام بن الحكم عن الإمام الرضا عليه السلام_ عِندَما سَأَ لَهُ عَن أسماءِ اللّهِ وَاشتِقاقِها _ :يا هِشامُ ، اللّهُ مُشتَقٌّ مِن إلهٍ ، وَالإِلهُ يَقتَضي مَألوها ، وَالاِسمُ غَيرُ المُسَمّى ، فَمَن عَبَدَ الاِسمَ دونَ المَعنى فَقَد كَفَرَ ولَم يَعبُد شَيئا ، ومَن عَبَدَ الاِسمَ وَالمَعنى فَقَد كَفَر (1) وعَبَدَ اثنَينِ ، ومَن عَبَدَ المَعنى دونَ الاِسمِ فَذاكَ التَّوحيدُ ، أفَهِمتَ يا هِشامُ؟ قالَ : فَقُلتُ : زِدني ! قالَ : إنَّ للّهِِ تِسعَةً وتِسعينَ اسما ، فَلَو كانَ الاِسمُ هُوَ المُسَمّى لَكانَ كُلُّ اسمٍ مِنها إلها ، ولكِنَّ اللّهَ مَعنىً يُدَلُّ عَلَيهِ بِهذِهِ الأَسماءِ ، وكُلُّها غَيرُهُ . يا هِشامُ ، الخُبزُ اسمٌ لِلمَأكولِ ، وَالماءُ اسمٌ لِلمَشروبِ ، وَالثَّوبُ اسمٌ لِلمَلبوسِ ، وَالنّارُ اسمٌ لِلمُحرِقِ ، أفَهِمتَ يا هِشامُ فَهما تَدفَعُ بِهِ وتُناضِلُ (2) بِهِ أعداءَنا وَالمُتَّخِذينَ مَعَ اللّهِ جَلَّ وعَزَّ غَيرَهُ؟ قُلتُ : نَعَم ، قالَ : فَقالَ : نَفَعَكَ اللّهُ بِهِ وثَبَّتَكَ يا هِشامُ . قالَ هِشامٌ : فَوَاللّهِ ما قَهَرَني أحَدٌ فِي التَّوحيدِ حَتّى قُمتُ مَقامي هذا . (3)

الكافي عن الفتح بن يزيد الجرجاني عن أبي الحسن عليه السلام ، قال :سَمِعتُهُ يَقولُ : وهُوَ اللَّطيفُ الخَبيرُ ، السَّميعُ البَصيرُ ، الواحِدُ الأَحَدُ الصَّمَدُ ، لَم يَلِد ولَم يولَد ولَم يَكُن لَهُ كُفُوا أحَدٌ ، لَو كانَ كَما يَقولُ المُشَبِّهَةُ لَم يُعرَفِ الخالِقُ مِنَ المَخلوقِ ، ولَا المُنشِئُ مِنَ المُنشَإِ ، لكِنَّهُ المُنشِئُ ، فَرَّقَ بَينَ مَن جَسَّمَهُ وصَوَّرَهُ وأَنشَأَهُ ، إذ كانَ لا يُشبِهُهُ شَيءٌ ، ولا يُشبِهُ هُوَ شَيئا . يا فَتحُ ، أحَلتَ ثَبَّتَكَ اللّهُ! إنَّمَا التَّشبيهُ فِي المَعاني ، فَأَمّا فِي الأَسماءِ فَهِيَ واحِدَةٌ وهِيَ دالَّةٌ عَلَى المُسَمّى ، وذلِكَ أنَّ الإِنسانَ وإن قيلَ واحِدٌ فَإِنَّهُ يُخبَرُ أنَّهُ جُثَّةٌ واحِدَةٌ ولَيسَ بِاثنَينِ ، وَالإِنسانُ نَفسُهُ لَيسَ بِواحِدٍ ؛ لِأَنَّ أعضاءَهُ مُختَلِفَةٌ وأَلوانَهُ مُختَلِفَةٌ ، ومَن ألوانُهُ مُختَلِفَةٌ غَيرُ واحِدٍ ، وهُوَ أجزاءٌ مُجَزَّأَةٌ لَيسَت بِسَواءٍ ؛ دَمُهُ غَيرُ لَحمِهِ ، ولَحمُهُ غَيرُ دَمِهِ ، وعَصَبُهُ غَيرُ عُروقِهِ ، وشَعرُهُ غَيرُ بَشَرِهِ ، وسَوادُهُ غَيرُ بَياضِهِ ، وكَذلِكَ سائِرُ جَميعِ الخَلقِ ، فَالإِنسانُ واحِدٌ فِي الاِسمِ لا (4) واحِدٌ فِي المَعنى ، واللّهُ جَلَّ جَلالُهُ هُوَ واحِدٌ لا واحِدَ غَيرُهُ ، لَا اختِلافَ فيهِ ولا تَفاوُتَ ولا زِيادَةَ ولا نُقصانَ ... (5)

.


1- .في التوحيد والموضع الآخر من الكافي : «فقد أشرك» .
2- .اُناضل : أي اُجادل واُخاصم واُدافع. وفلان يناضل عن فلان : إذا رامى عنه وحاجَجَ ، وتكلَّم بعذره ، ودفع عنه (النهاية : ج 5 ص 72 «نضل») .
3- .الكافي : ج 1 ص 87 ح 2 وص 114 ح 2 ، التوحيد : ص 220 ح 13 وفيه «تنافر أعداءنا والملحدين في اللّه والمشركين» بدل «تناضل به أعداءنا والمتّخذين مع اللّه جلّ وعزّ» ، الاحتجاج : ج 2 ص 203 ح 216 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 157 ح 2 .
4- .في المصدر : «ولا» بدل «لا» ، والتصويب من المصادر الاُخرى.
5- .الكافي : ج 1 ص 118 ح 1 ، التوحيد : ص 185 ح 1 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 127 ح 23 وفيهما «كفوا أحد منشئ الأشياء ومجسّم الأجسام ومصوّر الصور ، لو كان كما يقولون لم يعرف» ، بحار الأنوار : ج 4 ص 173 ح 2 .

ص: 207

الكافى_ به نقل از هِشام بن حكم _ :از امام رضا عليه السلام ، در باره نام هاى خدا و اشتقاق آنها پرسيدم . فرمود : «اى هشام! اللّه ، برگرفته از إلاه (پرستيدن) است و إلاه ، مقتضى مألوه (پرستش شونده) اى است . نام ، غير از ناموَر است . پس هر كه نام ، نه معنا [و ذات] را بپرستد ، كافر است و در حقيقت ، چيزى را نپرستيده است . هر كه نام و معنا (ذات) ، هر دو را بپرستد ، كافر است و دو چيز را پرستيده است ، و هر كه معنا را بپرستد ، نه نام را ، اين ، يكتاپرستى است . فهميدى ، اى هشام؟» . گفتم : بيشتر توضيح بده . فرمود : «خداوند ، نود و نُه نام دارد . بنا بر اين ، اگر نام ، همان ناموَر باشد ، براى هر نامى از اين نام ها ، خدايى خواهد بود ؛ امّا خدا ، معنايى (ذاتى) است كه اين نام ها ، همگى بر او دلالت دارند ؛ ولى همه اين نام ها غير از اوست (هيچ كس از اين نام ها ، او نيست) . اى هشام! نان ، نامى است براى خوردنى ها ، و آب ، نامى است براى نوشيدنى ها ، و پوشاك ، نامى است براى پوشيدنى ها ، و آتش ، نامى است براى آنچه سوزنده است [ ؛ ولى هيچ يك از اين نام ها مصداق خارجى خود نيستند] . فهميدى _ اى هشام _ ، آن چنان كه بتوانى پاسخ دشمنان ما و كسانى را كه غير خداوند عز و جل را با او شريك مى گردانند ، بدهى و با آنان ، مبارزه كنى؟» . گفتم : آرى . فرمود : «اى هشام ! خداوند ، تو را با اين توضيحات ، سود دهد و استوارت بدارد!» . به خدا سوگند ، از زمانى كه از آن مجلس برخاستم ، ديگر كسى در بحث توحيد ، مرا شكست نداد .

الكافى_ به نقل از فتح بن يزيد جُرجانى _ :از امام رضا عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد : «و اوست ريزبينِ آگاه ، شنواى بينا ، يگانه يكتاى بى نياز . نه فرزندى دارد و نه خود ، فرزند كسى است و هيچ كس ، همتاى او نيست . اگر او چنان باشد كه تشبيه كنندگان مى گويند ، آن گاه ، نه آفريننده از آفريده شناخته مى شود ، و نه پديد آورنده از پديد آورده ، در حالى كه او پديد آورنده است . او ميان كسى كه جسم داده و صورت داده و پديد آورده ، تفاوت گذاشته است ؛ زيرا هيچ چيز به او نمى مانَد و او نيز به چيزى مانند نيست» . گفتم : همين طور است ، فدايت شوم! امّا فرمودى : «يكتاى بى نياز» و فرمودى : «هيچ چيز به او نمى مانَد» ، در حالى كه مى گوييم : خداى واحد و انسانِ واحد . آيا نه اين است كه در واحد بودن ، همانندند؟ فرمود : «سخن ناشدنى اى گفتى . اى فتح ! خدايت استوار بدارد ! تشبيه ، فقط در حوزه معانى است ؛ امّا در نام ها [و لفظ] ، همه يكى هستند و نام ها بر ناموَر ، دلالت دارند . توضيح ، اين كه وقتى گفته شود : انسانِ واحد ، در واقع ، گزارش مى شود كه او ، يك فرد است ، نه دو فرد ؛ امّا خودِ انسان ، واحد (بسيط) نيست ؛ چرا كه اندام ها و رنگ هايش گونه گون است و كسى كه رنگ هايش گونه گون باشد ، واحد نيست و داراى اجزاى جدا از هم و نايكسان است ، خون او غير از گوشت اوست و گوشتش ، غير از خونش و عصبش ، غير از رگ هايش و مويش ، غير از پوستش و سياهى اش ، غير از سفيدى اش . ديگر مخلوقات نيز همين گونه اند . پس انسان در نام [و لفظ] ، واحد است ، در معنا [و حقيقت] ، واحد نيست ، در حالى كه خداوند عز و جل يكتاست و جز او يكتايى نيست . هيچ دوگونگى و تفاوت و فزونى و كاستى اى وجود ندارد ... » .

.

ص: 208

الكافي عن ابن رئاب عن الإمام الصادق عليه السلام :مَن عَبَدَ اللّهَ بِالتَّوَهُّمِ فَقَدَ كَفَرَ ، ومَن عَبَدَ الاِسمَ دونَ المَعنى فَقَدَ كَفَرَ ، ومَن عَبَدَ الاِسمَ وَالمَعنى فَقَد أشرَكَ ، ومَن عَبَدَ المَعنى بِإِيقاعِ الأَسماءِ عَلَيهِ بِصِفاتِهِ الَّتي وَصَفَ بِها نَفسَهُ ، فَعَقَدَ عَلَيهِ قَلبَهُ ونَطَقَ بِهِ لِسانُهُ في سَرائِرِهِ وعَلانِيَتِهِ ؛ فَاُولئِكَ أصحابُ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام حَقّا . _ وفي حَديثٍ آخَرَ _ : اُولئِكَ هُمُ المُؤمِنونَ حَقّا . (1)

الإمام الرضا عليه السلام_ مِن كَلامِهِ فِي التَّوحيدِ _ :أسماؤُهُ تَعبيرٌ، وأَفعالُهُ تَفهيمٌ، وذاتُهُ حَقيقَةٌ. (2)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 87 ح 1 ، التوحيد : ص 220 ح 12 ، عدّة الداعي : ص 315 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 166 ح 7 .
2- .التوحيد : ص 36 ح 2 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 151 ح 51 كلاهما عن محمّد بن يحيى والقاسم بن أيّوب العلوي ، الاحتجاج : ج 2 ص 361 ح 283 ، تحف العقول : ص 63 عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 4 ص 228 ح 3 .

ص: 209

الكافى_ به نقل از ابن رِئاب _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «هر كه خدا را با به وهم در آوردنش بپرستد ، كافر است . هر كس نام بدون معنا (ذات) را بپرستد ، كافر است . هر كس نام و معنا ، هر دو را بپرستد ، مشرك است . هر كس معنا را بپرستد ، با اطلاق كردن نام ها بر او با همان صفاتى كه خود ، خويشتن را بدان ها وصف كرده است و به اين ، اعتقاد قلبى داشته باشد و در نهان و آشكارش آن را به زبان آورد ، چنين كسانى ، پيروان راستين امير مؤمنان عليه السلام هستند» . و در حديثى ديگر ، آمده است كه فرمود : «چنين كسانى ، مؤمن راستين هستند» .

امام رضا عليه السلام_ از سخنان ايشان در باره توحيد _ :نام هاى او ، براى بيان است و افعالش ، براى فهماندن است و ذاتش ، حقيقت است .

.

ص: 210

1 / 2مَعنَى اللّه عزّوجلِّالإمام الكاظم عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ عَن مَعنَى اللّهِ _ :اِستَولى عَلى ما دَقَّ وجَلَّ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام_ في جَوابِ الزِّنديقِ حينَ سَأَ لَهُ : فَما هُوَ؟ _ :هُوَ الرَّبُّ ، وهُوَ المَعبودُ ، وهُوَ اللّهُ ، ولَيسَ قَولي : «اللّهُ» إثباتَ هذِهِ الحُروفِ : ألِفٍ ولامٍ وهاءٍ ، ولا راءٍ ولا باءٍ ، ولكِن أرجِعُ (2) إلى مَعنىً وشَيءٍ خالِقِ الأَشياءِ وصانِعِها ، ونَعتِ هذِهِ الحُروفِ ، وهُوَ المَعنى سُمِّيَ بِهِ اللّهُ ، وَالرَّحمنُ ، وَالرَّحيمُ ، وَالعَزيزُ ، وأَشباهُ ذلِكَ مِن أسمائِهِ ، وهُوَ المَعبودُ جَلَّ وعَزَّ . (3)

الإمام العسكريّ عليه السلام_ في تَفسيرِ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» _ :اللّهُ هُوَ الَّذي يَتَأَلَّهُ إلَيهِ عِندَ الحَوائِجِ وَالشَّدائِدِ كُلُّ مَخلوقٍ عِندَ انقِطاعِ الرَّجاءِ مِن كُلِّ مَن هُوَ دونَهُ ، وتَقَطُّعِ الأَسبابِ مِن جَميعِ ما سِواهُ ، يَقولُ : بِسمِ اللّهِ ؛ أي أستَعينُ عَلى اُموري كُلِّها بِاللّهِ الَّذي لا تَحِقُّ العِبادَةُ إلّا لَهُ ، المُغيثِ إذَا استُغيثَ ، وَالمُجيبِ إذا دُعِيَ . وهُوَ ما قالَ رَجُلٌ لِلصّادقِ عليه السلام : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، دُلَّني عَلَى اللّهِ ما هُوَ؟ فَقَد أكثَرَ عَلَيَّ المُجادِلونَ وحَيَّروني! فَقالَ لَهُ : يا عَبدَ اللّهِ ، هَل رَكِبتَ سَفينَةً قَطُّ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : فَهَل كُسِرَ بِكَ حَيثُ لا سَفينَةَ تُنجيكَ ولا سِباحَةَ تُغنيكَ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : فَهَل تَعَلَّقَ قَلبُكَ هُنالِكَ أنَّ شَيئا مِنَ الأَشياءِ قادِرٌ عَلى أن يُخَلِّصَكَ مِن وَرطَتِكَ؟ فَقالَ : نَعَم . قالَ الصّادِقُ عليه السلام : فَذلِكَ الشَّيءُ هُوَ اللّهُ القادِرُ عَلَى الإِنجاءِ حَيثُ لا مُنجِيَ ، وعَلَى الإِغاثَةِ حَيثُ لا مُغيثَ . ثُمَّ قالَ الصَادِقُ عليه السلام : ولَرُبَّما تَرَكَ بَعضُ شيعَتِنا فِي افتِتاحِ أمرِهِ «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» فَيَمتَحِنُهُ اللّهُ بِمَكروهٍ لِيُنَبِّهَهُ عَلى شُكرِ اللّهِ تبَارَكَ وتَعالى وَالثَّناءِ عَلَيهِ ، ويَمحَقَ عَنهُ وَصمَةَ (4) تَقصيرِهِ عِندَ تَركِهِ قَولَ بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ . قالَ : وقامَ رَجُلٌ إلى عَليِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام ، فَقالَ : أخبِرني ما مَعنى «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ»؟ فَقالَ عَليُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام : حَدَّثَني أبي عَن أخيهِ الحَسَنِ عَن أبيهِ أميرِ المُؤمِنينَ عليهم السلام أنَّ رَجُلاً قامَ إلَيهِ فَقالَ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، أخبِرني عَن «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» ما مَعناهُ؟ فَقالَ : إنَّ قَولَكَ «اللّهُ» أعظَمُ اسمٍ مِن أسماءِ اللّهِ عز و جل ؛ وهُوَ الاِسمُ الَّذي لا يَنبَغي أن يُسَمّى بِهِ غَيرُ اللّهِ ، ولَم يَتَسَمَّ بِهِ مَخلوقٌ . فَقالَ الرَّجُلُ : فَما تَفسيرُ قَولِهِ : «اللّهُ»؟ قالَ : هُوَ الَّذي يَتَأَلَّهُ إلَيهِ عِندَ الحَوائِجِ وَالشَّدائِدِ كُلُّ مَخلوقٍ عِندَ انقِطاعِ الرَّجاءِ مِن جَميعِ مَن دونَهُ ، وتَقَطُّعِ الأَسبابِ مِن كُلِّ مَن سِواهُ ، وَذلِكَ أنَّ كُلَّ مُتَرَئِّسٍ في هذِهِ الدُّنيا ومُتَعَظِّمٍ فيها ، وإن عَظُمَ غِناؤُهُ وطُغيانُهُ ، وكَثُرَت حَوائِجُ مَن دونَهُ إلَيهِ ، فَإِنَّهُم سَيَحتاجونَ حَوائِجَ لا يَقدِرُ عَلَيها هذَا المُتَعاظِمُ ، وكَذلِكَ هذَا المُتَعاظِمُ يَحتاجُ حَوائِجَ لا يَقدِرُ عَلَيها ، فَيَنقَطِعُ إلَى اللّهِ عِندَ ضَرورَتِهِ وفاقَتِهِ ، حَتّى إذا كُفِيَ هَمَّهُ عادَ إلى شِركِهِ . أما تَسمَعُ اللّهُ عز و جل يَقولُ : «قُلْ أَرَءَيْتَكُمْ إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُ اللَّهِ أَوْ أَتَتْكُمُ السَّاعَةُ أَغَيْرَ اللَّهِ تَدْعُونَ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ * بَلْ إِيَّاهُ تَدْعُونَ فَيَكْشِفُ مَا تَدْعُونَ إِلَيْهِ إِن شَاءَ وَتَنسَوْنَ مَا تُشْرِكُونَ» . (5) فَقالَ اللّهُ عز و جل لِعِبادِهِ : أيُّهَا الفُقَراءُ إلى رَحمَتي ، إنّي قَد ألزَمتُكُمُ الحاجَةَ إليَّ في كُلِّ حالٍ ، وذِلَّةَ العُبودِيَّةِ في كُلِّ وَقتٍ ، فَإِلَيَّ فَافزَعوا في كُلِّ أمرٍ تَأخُذونَ فيهِ وتَرجونَ تَمامَهُ وبُلوغَ غايَتِهِ ، فَإِنّي إن أرَدتُ أن اُعطِيَكُم لمَ يَقدِر غَيري عَلى مَنعِكُم ، وإن أرَدتُ أن أمنَعَكُم لَم يَقدِر غَيري عَلى إعطائِكُم ، فَأَنَا أحَقُّ مَن سُئِلَ ، وأَولى مَن تُضُرِّعَ إلَيهِ . فَقولوا عِندَ افتِتاحِ كُلِّ أمرٍ صَغيرٍ أو عَظيمٍ : بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ؛ أي أستَعينُ عَلى هذَا الأَمِرِ بِاللّهِ الَّذي لا يَحِقُّ العِبادَةُ لِغَيرِهِ ، المُغيثِ إذَا استُغيثَ ، المُجيبِ إذا دُعِيَ ، الرَّحمنِ الَّذي يَرحَمُ بِبَسطِ الرِّزقِ عَلَينا ، الرَّحيمِ بِنا في أديانِنا ودُنيانا وآخِرَتِنا ، خَفَّفَ عَلَينَا الدِّينَ وجَعَلَهُ سَهلاً خَفيفا ، وهُوَ يَرحَمُنا بِتَمييزِنا مِن أعدائِهِ . ثُمَّ قالَ : قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : مَن حَزَنَهُ أمرٌ تَعاطاهُ فَقالَ : «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» وهُوَ مُخلِصٌ للّهِِ يُقبِلُ بِقَلبِهِ إلَيهِ ، لم يَنفَكَّ مِن إحدَى اثنَتَينِ : إمّا بُلوغِ حاجَتِهِ فِي الدُّنيا ، وإِمّا يُعَدُّ لَهُ عِندَ رَبِّهِ ويُدَّخَرُ لَدَيهِ ، وما عِندَ اللّهِ خَيرٌ وأَبقى لِلمُؤمِنينَ . (6)

راجع : ص 216 ح 10 و ص 218 ح 14 . و هذه الموسوعة : ج 5 ص 512 (معنى اللّه ) .

.


1- .الكافي : ج 1 ص 114 ح 3 ، التوحيد : ص 230 ح 4 وفيه «سألته» ، معاني الأخبار : ص 4 ح 1 ، المحاسن : ج 1 ص 372 ح 812 وفيه «عن معنى قول اللّه : «الرَّحْمَ_نُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى»» ، بحار الأنوار : ج 4 ص 181 ح 6 .
2- .ويمكن ضبطها أيضا بهذا الشكل : ولكِنِ ارجِع ...
3- .الكافي : ج 1 ص 84 ح 6 ، التوحيد : ص 245 كلاهما عن هشام بن الحكم .
4- .الوَصْمُ : العَيب والعار . يقال : ما في فلان وَصمة (الصحاح : ج 5 ص 2052 «وصم») .
5- .الأنعام : 40 و 41 .
6- .التوحيد : ص 230 ح 5 ، معاني الأخبار : ص 4 ح 2 وفيه إلى «حيث لا مغيث» ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 21 ح 5 و 6 و 7 وص 27 ح 9 كلّها عن محمّد بن زياد ومحمّد بن سيّار ، بحار الأنوار : ج 92 ص 232 ح 14 وص 240 ح 48 .

ص: 211

1 / 2 معناى اللَّه

1 / 2معناى اللّهامام كاظم عليه السلام_ در پاسخ پرسش در باره معناى اللّه _ :[يعنى] هر ريز و درشتى ، در قبضه قدرت اوست .

امام صادق عليه السلام_ در پاسخ زنديقى كه از ايشان پرسيد : پس او (خداوند) چيست؟ _ :او ، پروردگار است . او ، معبود است . او ، اللّه است . مقصودم از «اللّه » ، حروف الف و لام و ها ، و [مقصودم از ربّ] حروف راء و باء نيست ؛ بلكه مقصود ، معنا و آن وجودى است كه آفريننده و سازنده موجودات و مصداق اين حروف [و كلمات ]است . او ، [ذات و] معنايى است كه اللّه و رحمان و رحيم و عزيز و مانند اين نام ها بر او نهاده شده است . او معبود عز و جلاست .

امام عسكرى عليه السلام_ در تفسير «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» _ :اللّه ، آن موجودى است كه هر آفريده اى به هنگام نيازها و سختى ها ، آن گاه كه اميدش از هر آنچه جز اوست ، قطع مى گردد و رشته ها از ما سِواى او به كلّى بُريده مى شود ، به او پناه مى برد ، مى گويد : «بسم اللّه » ؛ يعنى در همه كارهايم ، از آن خدايى كمك مى جويم كه پرستش ، جز حقّ او نيست ؛ همو كه هر گاه فريادخواهى شود ، به فرياد مى رسد و هر گاه او را بخوانند ، پاسخ مى دهد . اين ، همان چيزى است كه مردى به صادق عليه السلام گفت : اى فرزند پيامبر خدا ! مرا به خدا ، راه نمايى كن كه چيست؟ زيرا مجادله كنندگان ، بر من هجوم آورده اند و سرگشته ام ساخته اند! به او فرمود : «اى بنده خدا ! آيا هرگز سوار كشتى شده اى؟» . گفت : آرى . فرمود : «آيا شده كه كشتى ات در هم شكند و نه كشتىِ ديگرى باشد كه نجاتت دهد ، و نه شنا كردن به كارت آيد ؟» . گفت : آرى . فرمود : «آيا در آن هنگام ، از دلت گذشته است كه موجودى از موجودات مى تواند تو را از نابودى بِرَهاند؟» . گفت : آرى . فرمود : «آن موجود ، همان خداست كه مى تواند آن گاه كه نجات بخشى نيست ، نجاتت دهد و آن گاه كه فريادرسى نيست ، به فريادت برسد» . سپس فرمود : «گاه يكى از شيعيان ما در آغاز كار خود ، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» نمى گويد و خداوند ، او را به رنجى گرفتار مى سازد تا او را متوجّه سپاس گزارى از خداوند _ تبارك و تعالى _ گردانَد و لكّه ننگِ كوتاهى در گفتن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را از او بزُدايد» . مردى نيز رو به على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام كرد و گفت : مرا از معناى «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ»خبر ده كه چيست؟ فرمود : «پدرم [حسين عليه السلام ] ، از برادرش حسن عليه السلام ، از پدرش امير مؤمنان عليه السلام برايم نقل كرد كه مردى خطاب به امير مؤمنان گفت : اى امير مؤمنان ! به من بگو كه معناى «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَ_نِ الرَّحِيمِ» چيست ؟ [امير مؤمنان] فرمود : كلمه اللّه ، بزرگ ترين نام از نام هاى خداوند عز و جل است . اين ، نامى است كه جز بر خدا نسِزَد كه بر كسى نهاد و هيچ مخلوقى ، بِدان ناميده نمى شود» . مرد گفت : [معنا و] تفسير كلمه «اللّه » چيست ؟ فرمود : «يعنى موجودى كه هر مخلوقى در وقت نيازها و سختى هايش ، آن گاه كه از هر آنچه جز اوست ، قطعِ اميد شود و رشته ها از هر كسى جز او به كلّى بُريده گردد ، به او پناه مى برد ؛ چرا كه هر رئيسى و هر بزرگى در اين دنيا ، هر اندازه هم توانگر و قدرتمند باشد و فرودستانش به او نيازمند باشند ، باز اين فرودستان ، نيازهايى خواهند داشت كه آن بزرگ ، از عهده برآوردن آنها بر نمى آيد . خودِ آن بزرگ نيز نيازهايى پيدا مى كند كه قادر به تأمين آنها نيست . در اين صورت ، دست نياز و درويشى به سوى خدا دراز مى كند ؛ امّا چون خواسته اش بر آورده شد ، به شرك خويش باز مى گردد . نشنيده اى كه خداوند عز و جلمى فرمايد : «بگو : آيا ديده ايد اگر عذاب خدا يا رستاخيز بر شما در آيد ، آيا جز خدا را مى خوانيد ، اگر راستگوييد؟ نه ، كه تنها او را مى خوانيد و او _ اگر بخواهد _ اندوهى را كه او را بدان مى خوانيد ، از شما باز مى گشايد و آنچه را شريك قرار مى دهيد ، از ياد مى بريد» ؟ پس خداوند عز و جل به بندگانش مى فرمايد : اى نيازمندانِ به رحمت من ! شما را در هر حال ، نيازمند خودم ، و در هر زمان ، بنده خوار خودم قرار داده ام . پس در هر كارى كه در پيش مى گيريد و به اِتمام آن و رسيدن به نهايتش چشم اميد بسته ايد ، به من متوسّل شويد ؛ زيرا من اگر بخواهم به شما عطا كنم ، هيچ كس نمى تواند مانع شود ، و اگر بخواهم مانع شوم ، هيچ كس نمى تواند به شما عطا كند . پس من ، سزاوارترين كس هستم براى اين كه از او چيزى بخواهند ، و شايسته ترين كس هستم براى اين كه به او التماس شود . بنا بر اين ، در آغاز هر كارى ، كوچك يا بزرگ ، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» بگوييد ؛ يعنى در اين كار ، از خدايى كمك مى گيريم كه بندگى ، سزاوارِ غير از او نيست ؛ همو كه هر گاه از وى فريادخواهى شود ، به فرياد مى رسد و هر گاه خوانده شود ، پاسخ مى دهد . بخشنده اى كه از سرِ مهر ، سفره روزى را بر ما گسترده است ؛ مهربانى كه در دين ما و دنيا و آخرتمان ، با ما مهربان است . دين را بر ما سبُك گرفته و آن را آسان قرار داده است و با جدا ساختن ما از دشمنان خود ، به ما رحم مى آورد» . سپس فرمود : «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : هر كه را پيشامدى اندوهگين گردانَد و از روى اخلاص و توجّه قلبى به خداوند بگويد : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» ، از دو حالْ خارج نخواهد بود : يا در دنيا به حاجتش مى رسد ، يا اين كه نزد پروردگارش براى او به حساب مى آيد و برايش ذخيره مى شود ؛ و البته آنچه نزد خداست ، براى مؤمنان ، بهتر و ماندگارتر است » .

ر . ك : ص 217 ح 10 و ص 219 ح 14 . همين دانش نامه : ج 5 ص 513 (معناى «اللّه ») .

.

ص: 212

. .

ص: 213

. .

ص: 214

. .

ص: 215

. .

ص: 216

1 / 3مَعنى «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ»رسول اللّه صلى الله عليه و آله : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» سُنَّةُ اللّهِ ، سَبَقَت رَحمَةُ اللّهِ غَضَبَهُ . (1)

التوحيد عن الحسن بن عليّ بن فضّال :سَأَلتُ الرِّضا عَليَّ بنَ موسى عليه السلام عَن «بِسمِ اللّهِ» ، قالَ : مَعنى قَولِ القائِلِ : «بِسمِ اللّهِ» أي أسِمُ عَلى نَفسي سِمَةً مِن سِماتِ اللّهِ عز و جلوهِيَ العِبادَةُ . قالَ : فَقُلتُ لَهُ : مَا السِّمَةُ؟ فَقالَ : العَلامَةُ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :لَقَد دَخَلَ عَبدُ اللّهِ بنُ يَحيى عَلى أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام فَقالَ : ... يا أميرَ المُؤمِنينَ ، ما تَفسيرُ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» ؟ قالَ عليه السلام : إنَّ العَبدَ إذا أرادَ أن يَقرَأَ أو يَعمَلَ عَمَلاً ويَقولُ «بِسمِ اللّهِ» : أي بِهذَا الاِسمِ أعمَلُ هذَا العَمَلَ ، فَكُلُّ أمرٍ يَعمَلُهُ يَبدَأُ فيهِ ب «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» فَإِنَّهُ يُبارَكُ لَهُ فيهِ . (3)

معاني الأخبار عن صفوان بن يحيى عمّن حدّثه عن الإمام الصادق عليه السلام :أنَّهُ سُئِلَ عَن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» ؟ فَقالَ : الباءُ بَهاءُ اللّهِ ، وَالسِّينُ سَناءُ اللّهِ ، وَالميمُ مُلكُ اللّهِ . قالَ : قُلتُ : اللّهُ؟ قالَ : الأَلِفُ آلاءُ اللّهِ عَلى خَلقِهِ مِنَ النِّعَمِ بِوِلايَتِنا ، وَاللّامُ إلزامُ اللّهِ خَلقَهُ وِلايَتَنا . قُلتُ : فَالهاءُ؟ فَقالَ : هَوانٌ لِمَن خالَفَ مُحَمَّدا وآلَ مُحَمَّدٍ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِم . قُلتُ : الرَّحمنُ؟ قالَ : بِجَميعِ العالَمِ . قُلتُ : الرَّحيمُ؟ قالَ : بِالمُؤمِنينَ خاصَّةً . (4)

.


1- .الاختصاص : ص 45 ، بحار الأنوار : ج 9 ص 338 ح 20 .
2- .التوحيد : ص 229 ح 1 ، معاني الأخبار : ص 3 ح 1 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 260 ح 19 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 230 ح 9 .
3- .التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 25 ح 7 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 242 ح 48 .
4- .معاني الأخبار : ص 3 ح 2 ، التوحيد : ص 230 ح 3 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 231 ح 12 .

ص: 217

1 / 3 معناى (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ)

1 / 3معناى (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَ_نِ الرَّحِيمِ)پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» ، قانون خداست . رحمت خدا ، بر غضب او پيشى دارد .

التوحيد_ به نقل از حسن بن على بن فضّال _ :از امام رضا عليه السلام در باره «بسم اللّه » پرسيدم . فرمود : «وقتى كسى مى گويد : بسم اللّه ، يعنى [مى گويد] : سِمه اى از سِمات خداوند را بر خود مى نهم و آن ، سِمه بندگى است» . (1) گفتم : «سِمه» چيست؟ فرمود : «نشانه» .

امام صادق عليه السلام :عبد اللّه بن يحيى بر امير مؤمنان عليه السلام وارد شد و گفت : ... اى امير مؤمنان! تفسير «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» چيست؟ فرمود : «بنده ، هر گاه بخواهد بخواند (2) يا كارى را انجام دهد و بسم اللّه بگويد ، معنايش اين است كه : من با اين نام ، اين كار را انجام مى دهم . پس اگر هر كارى را كه انجام مى دهد ، با «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» آغاز كند ، در آن كار به او بركت داده مى شود» .

معانى الأخبار_ به نقل از صفوان بن يحيى ، از كسى كه از امام صادق عليه السلام روايت كرده است _ :از امام [صادق عليه السلام ]در باره «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» سؤال شد . فرمود : «باء ، به معناى بهاى (نورانيّت / زيبايى) خداست ، سين ، به معناى سناى (رفعت) خداست و ميم ، به معناى مُلك (سلطنت و مالكيت) خدا» . من گفتم : «اللّه » چه؟ فرمود : «الف ، به معناى آلاء (نعمت هاى) خدا كه نعمت ولايت ما را به خلقش ارزانى داشته است و لام ، به اين معناست كه خداوند ، خلقش را به ولايت ما ، ملزم ساخته است» . گفتم : «هاء» چه؟ فرمود : «اشاره به هوانِ (خوارى) كسى كه با محمّد و خاندان محمّد _ كه درودهاى خدا بر ايشان باد _ ، مخالف است» . گفتم : «الرحمن» چه؟ فرمود : «[به معناى رحمت او] نسبت به همه عالم است» . گفتم : «الرحيم» چه؟ فرمود : «[به معناى رحمت او] در خصوص مؤمنان است» .

.


1- .امام عليه السلام ، كلمه «اسم» را برگرفته از ماده «وَسَم» دانسته است كه مصدر آن «سِمَة» است ، به معناى نشانه و داغ .
2- .مقصود ، خواندن قرآن است و شايد هم اعمّ از آن باشد .

ص: 218

الكافي عن عبد اللّه بن سنان :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن تَفسيرِ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» ، قالَ : الباءُ بَهاءُ اللّهِ ، وَالسِّينُ سَناءُ اللّهِ ، وَالميمُ مَجدُ اللّهِ _ ورَوى بَعضُهُم : الميمُ مُلكُ اللّهِ _ ، وَاللّهُ إلهُ كُلِّ شَيءٍ ، الرَّحمنُ بِجَميعِ خَلقِهِ ، وَالرَّحيمُ بِالمُؤمِنينَ خاصَّةً . 1

راجع : هذه الموسوعة : ج 3 ص 505 (المبحث الثالث : أسماء اللّه عز و جل وصفاته) .

.

ص: 219

الكافى_ به نقل از عبد اللّه بن سنان _ :از امام صادق عليه السلام در باره تفسير «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» پرسيدم . فرمود : «باء ، [اشاره به] بهاى خداست ، سين ، به سناى خدا و ميم ، به مجد (شُكوه و بزرگوارى) خدا» . برخى روايت كرده اند [كه فرمود]: «ميم، به مُلك خدا [اشاره دارد]، و اللّه ، به اين كه او معبود هر چيزى ، است و رحمان ، به مهربانى او با همه خلقش ، و رحيم ، به مهربانى اش با مؤمنان» .

ر . ك : همين دانش نامه : ج 5 ص 489 (مبحث سوم : نام ها و صفات خدا) .

.

ص: 220

. .

ص: 221

. .

ص: 222

الفصل الثاني : خصائص البسملة2 / 1أقرَبُ شَيءٍ إلَى الاِسمِ الأَعظَمِالمستدرك على الصحيحين عن ابن عبّاس :إنَّ عُثمانَ بنَ عَفّانَ سَأَلَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَن «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» ، فَقالَ : هُوَ اسمٌ مِن أسماءِ اللّهِ ، وما بَينَهُ وبَينَ اسمِ اللّهِ الأَكبَرِ إلّا كَما بَينَ سَوادِ العَينِ وبَياضِها مِنَ القُربِ . (1)

الإمام الباقر عليه السلام :«بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» أقرَبُ إلَى اسمِ اللّهِ الأَعظَمِ مِن ناظِرِ العَينِ إلى بَياضِها . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ في مَعنى بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ _ :إنَّ قَولَكَ «اللّهُ» أعظَمُ اسمٍ مِن أسماءِ اللّهِ ... (3)

.


1- .المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 738 ح 2027 ، الدرّ المنثور : ج 1 ص 23 نقلاً عن البيهقي في شُعب الإيمان والخطيب في تاريخه ، كنزالعمّال : ج 2 ص 296 ح 4047 نقلاً عن ابن النجّار .
2- .تهذيب الأحكام : ج 2 ص 289 ح 1159 عن عبد اللّه بن يحيى الكاهلي عن الإمام الصادق عليه السلام ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 5 ح 11 عن محمّد بن سنان ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 21 ح 13 عن إسماعيل بن مهران وكلاهما عن الإمام الرضا عليه السلام ، تحف العقول : ص 487 عن الإمام العسكري عليه السلام وفيها «سواد» بدل «ناظر» ، بحار الأنوار : ج 92 ص 233 ح 15 .
3- .التوحيد : ص 231 ح 5 ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 27 ح 9 كلاهما عن محمّد بن زياد ومحمّد بن سيّار عن الإمام العسكري عن الإمام زين العابدين عن الإمام الحسين عن الإمام الحسن عليهم السلام ، بحار الأنوار: ج92 ص232 ح14 وص244 ح48.اُنظر تمام الحديث في ص182 ح537.

ص: 223

فصل دوم : ويژگى هاى (بسم اللَّه الرحمن الرحيم)
2 / 1 نزديك ترين چيز به اسم اعظم است

فصل دوم : ويژگى هاى (بسم اللّه الرحمن الرحيم)2 / 1نزديك ترين چيز به اسم اعظم استالمستدرك على الصحيحين_ به نقل از ابن عبّاس _ :عثمان بن عفّان ، از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، در باره «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» پرسيد . ايشان فرمود : «آن ، نامى از نام هاى خداست و نزديكى آن به اسم اعظم خدا ، چونان نزديكى سياهىِ چشم به سفيدىِ آن است» .

امام باقر عليه السلام : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» ، به اسم اعظم خدا نزديك تر از مردمكِ چشم به سفيدىِ آن است .

امام على عليه السلام_ در باره معناى «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» _ :كلمه «اللّه » ، بزرگ ترين نام از نام هاى خداست .

.

ص: 224

الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَاكَ سَبْعًا مِّنَ الْمَثَانِى وَ الْقُرْءَانَ الْعَظِيمَ» (1) _ :«بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» هُوَ اسمُ اللّهِ الأَكبَرُ ، وَالسَّبعُ المَثاني اُمُّ الكِتابِ ، يُثَنّى بِها في كُلِّ صَلاةٍ . (2)

مُهج الدعوات عن معاوية بن عمّار عن الإمام الصادق عليه السلام :«بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» اسمُ اللّهِ الأكبَرُ _ أو قالَ _ : الأَعظَمُ . (3)

الإمام الرضا عليه السلام :مَن قالَ بَعدَ صَلاةِ الفَجرِ : «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ، لا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ العَليِّ العَظيمِ» مِئَةَ مَرَّةٍ ، كانَ أقرَبَ إلَى اسمِ اللّهِ الأَعظَمِ مِن سَوادِ العَينِ إلى بَياضِها ، وإِنَّهُ دَخَلَ فيهَا اسمُ اللّهِ الأَعظَمُ . (4)

2 / 2مِفتاحُ كُلِّ كِتابٍ سَماوِيٍّرسول اللّه صلى الله عليه و آله : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» مِفتاحُ كُلِّ كِتابٍ . (5)

الإمام الباقر عليه السلام :أوَّلُ كُلِّ كِتابٍ نَزَلَ مِنَ السَّماءِ «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» ، فَإِذا قَرَأتَ «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» فَلا تُبالي أن لا تَستَعيذَ ، وإذا قَرَأتَ «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» سَتَرَتكَ فيما بَينَ السَّماءِ وَالأَرضِ . (6)

.


1- .الحِجر : 87 .
2- .مستدرك الوسائل : ج 4 ص 157 ح 4362 نقلاً عن كتاب التنزيل والتحريف للسيّاري ، بحار الأنوار : ج 92 ص 236 .
3- .مُهج الدعوات : ص 379 عن معاوية بن عمّار ، بحار الأنوار : ج 93 ص 223 ح 1 .
4- .مُهج الدعوات : ص 379 عن سليمان بن جعفر الحميري ، بحار الأنوار : ج 86 ص 162 ح 41 .
5- .الجامع لأخلاق الراوي وآداب السامع : ج 1 ص 407 ح 547 عن فرات بن أحنف عن الإمام الباقر عليه السلام ، كنزالعمّال : ج 1 ص 555 ح 2490 .
6- .الكافي : ج 3 ص 313 ح 3 عن فرات بن أحنف .

ص: 225

2 / 2 سرآغاز هر كتاب آسمانى

امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند عز و جل : «ما به تو ، سَبْعِ مثانى و قرآن بزرگ را داديم» _ : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» ، بزرگ ترين نام خداست و سَبْعِ مَثانى ، همان «اُمّ الكتاب (سوره فاتحه)» است كه در هر نمازى ، دو بار خوانده مى شود .

مهج الدعوات_ به نقل از معاوية بن عمّار _ :امام صادق عليه السلام فرمود : « «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» ، اسم اكبر خداست» يا فرمود : «اسم اعظم خداست» .

امام رضا عليه السلام :هر كس بعد از نماز صبح ، صد مرتبه بگويد : « «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» ، لا حول و لا قوّة إلّا باللّه العلىّ العظيم» ، به نام اعظم خدا ، نزديك تر از سياهى چشم به سفيدىِ آن باشد و اسم اعظم خدا ، در اين جمله ، نهفته است .

2 / 2سرآغاز هر كتاب آسمانى استپيامبر خدا صلى الله عليه و آله : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» ، سرآغاز هر كتاب [آسمانى] است .

امام باقر عليه السلام :سرآغاز هر كتابى كه از آسمان فرود آمده ، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» بوده است . پس هر گاه «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» گفتى ، ديگر باكى نيست كه استعاذه (أعوذ بِاللّه منَ الشيطان الرجيم) نگويى ؛ زيرا هر گاه «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» بگويى ، تو را از [گزند] آنچه ميان آسمان و زمين است ، مى پوشانَد .

.

ص: 226

الإمام الصادق عليه السلام :ما نَزَلَ كِتابٌ مِنَ السَّماءِ إلّا وأَوَّلُهُ «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» . (1)

عنه عليه السلام :ما أنزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ كِتابا إلّا وفاتِحَتُهُ «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» ، وإنَّما كانَ يُعرَفُ انقِضاءُ السّورَةِ بِنُزولِ «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» ابتِداءً لِلاُخرى . (2)

.


1- .المحاسن : ج 1 ص 111 ح 103 عن صفوان الجمّال ، بحار الأنوار : ج 92 ص 234 ح 17 .
2- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 19 ح 5 عن صفوان الجمّال ، بحار الأنوار : ج 92 ص 236 ح 29 وراجع : السنن الكبرى : ج 2 ص 63 ح 2376 .

ص: 227

امام صادق عليه السلام :هيچ كتابى از آسمان نازل نشد ، مگر آن كه آغازش «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» بود .

امام صادق عليه السلام :خداوند ، هيچ كتابى از آسمان فرو نفرستاد ، مگر اين كه آغازش «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» بود و پايان يافتن هر سوره و آغاز شدن سوره اى ديگر ، با نازل شدنِ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» دانسته مى شد .

.

ص: 228

سخنى در باره آغاز شدن كتاب هاى آسمانى با «بسم اللَّه»

سخنى در باره آغاز شدن كتاب هاى آسمانى با «بسم اللّه »ظاهرا نبايد ترديد كرد كه همه كتاب هاى آسمانى ، با نام خدا آغاز شده اند ؛ ولى آيا جمله «بسم اللّه » در آغاز كتاب هاى آسمانى ، با پسوند «الرحمن الرحيم» بوده يا نه؟ در اين باره ، دو دسته حديث ، نقل شده است : دسته اوّل ، احاديثى كه تصريح مى كنند همه كتاب هاى آسمانى ، با جمله «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» شروع شده اند ، مانند احاديثى كه ملاحظه شد . دسته دوم ، احاديثى كه تصريح مى كنند آيه «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» ، قبل از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، بر هيچ پيامبرى جز سليمان عليه السلام ، نازل نشده است ؛ (1) مانند اين حديث نقل شده از امام على عليه السلام : إنَّ اللّهَ خَصَّ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله وَ شَرَّفَهُ بِها وَ لَم يُشرِك مَعَهُ فيها أحَدا مِن أنبِيائِهِ ما خَلا سُلَيمانَ عليه السلام ، فَإِنَّهُ أعطاهُ مِنها «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» ، يَحكى عَن بِلقيسَ حينَ قالَت : «أُلْقِىَ إِلَىَّ كِتَابٌ كَرِيمٌ إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمَان وَإِنَّهُ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» (2) . (3)

.


1- .الأمالى ، صدوق : ص 241 ح 255 ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكرى عليه السلام : ص 591 ح 353 ، المعجم الأوسط : ج 1 ص 196 ح 625 ، سنن الدار قطنى : ج 1 ص 310 ح 29 ، فضائل القرآن ، ابو عبيد : ص 216 ، الدرّ المنثور : ج 1 ص 20 (به نقل از ابن مردويه و بيهقى در شُعب الإيمان) .
2- .نمل : آيه 29 _ 30 .
3- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 301 ح 60 ، الأمالى ، صدوق : ص 240 ح 255 ، مجمع البيان : ج1 ف ص88 ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكرى عليه السلام : ص 29 ح 10 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 227 ح 5 .

ص: 229

خداوند ، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را به محمّد صلى الله عليه و آله اختصاص داد و او را به آن ، مفتخر ساخت و هيچ يك از پيامبرانش جز سليمان عليه السلام را در آن ، شريك او نكرد ؛ چرا كه به او نيز «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را عطا كرد ، آن جا كه به نقل از بلقيس مى فرمايد : «نامه اى ارجمند به من رسيده است . آن نامه از سليمان است و [در] آن [آمده]است: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» . گفتنى است كه از نظر سند ، هر دو دسته از احاديث ، ضعيف هستند ؛ امّا از نظر دلالت ، مى توان ميان اين دو دسته ، بدين شكل جمع كرد كه امام عليه السلام فرموده باشد : «أوّل كلّ كتاب نُزِّل من السماء بسم اللّه ؛ آغاز هر كتابى كه از آسمان نازل شده ، بسم اللّه است» ؛ ولى راوى پنداشته كه مقصود امام ، آيه «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» است ؛ امّا با توجّه به تعدّد احاديث دسته اوّل ، بعيد به نظر مى رسد كه همه راويان ، مرتكب چنين اشتباهى شده باشند . وجوه ديگرى نيز براى جمع دلالىِ اين دو دسته روايت ، گفته شده كه از اين وجه ، ضعيف ترند.

.

ص: 230

2 / 3أوَّلُ ما نَزَلَ عَلَى النَّبيِّ صلّي الله عليه و آلهرسول اللّه صلى الله عليه و آله :كانَ جَبرَئيلُ عليه السلام إذا جاءَني بِالوَحيِ أوَّلَ ما يُلقي عَلَيَّ : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» . (1)

الدرّ المنثور عن ابن عبّاس :أوَّلُ ما نَزَلَ جِبريلُ عليه السلام عَلى مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله قالَ لَهُ جِبريلُ عليه السلام : «بِسْمِ اللَّهِ» يا مُحَمَّدُ ، يَقولُ : اِقرَأ بِذِكرِ اللّهِ ، وَ «اللَّهِ» ذُو الاُلوهِيَّةِ وَالمَعبودِيَّةِ عَلى خَلقِهِ أجمَعينَ ، وَ «الرَّحْمَنِ» الفَعلانِ مِنَ الرَّحمَةِ ، وَ «الرَّحِيمِ» الرَّفيقُ الرَّقيقُ بِمَن أحَبَّ أن يَرحَمَهُ ، وَالبَعيدُ الشَّديدُ عَلى مَن أحَبَّ أن يُضعِفَ عَلَيهِ العَذابَ . (2)

2 / 4أعظَمُ آيَةٍ في كِتابِ اللّه عزّوجلِّتفسير العيّاشي عن سليمان الجعفري :سُئِلَ أبُو الحَسَنِ عليه السلام : أيُّ آيَةٍ أعَظَمُ في كِتابِ اللّهِ؟ فَقالَ : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» . (3)

السنن الكبرى عن ابن عبّاس :إنَّ الشَّيطانَ استَرَقَ مِن أهلِ القُرآنِ أعظَمَ آيَةٍ فِي القُرآنِ : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» . (4)

2 / 5تيجانُ السُّوَرِصحيح مسلم عن أنس :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : اُنزِلَت عَلَيَّ آنِفا سُورَةٌ ، فَقَرَأَ : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ... » . (5)

.


1- .سنن الدارقطني : ج 1 ص 305 ح 13 عن ابن عمر .
2- .الدرّ المنثور : ج 1 ص 23 نقلاً عن ابن جريج وابن أبي حاتم .
3- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 21 ح 14 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 238 ح 37 .
4- .السنن الكبرى : ج 2 ص 73 ح 2413 .
5- .صحيح مسلم : ج 1 ص 300 ح 53 ، سنن النسائي : ج 2 ص 134 ، السنن الكبرى : ج 2 ص 64 ح 2380 ، كنزالعمّال : ج 14 ص 418 ح 39127 ؛ تفسير فرات : ص 610 ح 767 .

ص: 231

2 / 3 نخستين چيزى كه بر پيامبرصلى الله عليه وآله ، نازل شد
2 / 4 باعظمت ترين آيه در كتاب خدا
2 / 5 تاجِ سوره ها

2 / 3نخستين چيزى كه بر پيامبر صلى الله عليه و آله ، نازل شدپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :جبرئيل عليه السلام هر گاه برايم وحى مى آورد ، نخستين چيزى كه بر من مى افكند ، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» بود .

الدرّ المنثور_ به نقل از ابن عبّاس _ :نخستين بار كه جبرئيل عليه السلام بر محمّد صلى الله عليه و آله فرود آمد ، به او گفت : «بسم اللّه » _ اى محمّد _ ؛ يعنى : با نام خدا بخوان . «اللّه » ، يعنى كسى كه اِلاه و معبود همه خلق است . «الرحمن» ، بر وزن «فَعْلان» است ، [كه] از رحمت [خدا به همگان ، سخن مى گويد] ، و «الرحيم» ، يعنى نرم خو و مهربان است با كسى كه دوست دارد به او رحم كند، و دور و سختگير است نسبت به كسى كه دوست دارد عذابش را دوچندان سازد .

2 / 4باعظمت ترين آيه در كتاب خداتفسير العيّاشى_ به نقل از سليمان جعفرى _ :از ابو الحسن عليه السلام (1) سؤال شد : باعظمت ترين آيه در كتاب خدا ، كدام آيه است ؟ فرمود : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» .

السنن الكبرى_ به نقل از ابن عبّاس _ :شيطان ، باعظمت ترين آيه قرآن را از اهل قرآن دزديد : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را .

2 / 5تاجِ سوره هاصحيح مسلم_ به نقل از اَنَس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «لَختى پيش ، سوره اى بر من فرود آمد . آن گاه ، خواند : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ... .» .

.


1- .در اين جا ، منظور امام كاظم عليه السلام يا امام رضا عليه السلام است .

ص: 232

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا قَرَأَ جِبريلُ عليه السلام «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» عَلِمتُ أنَّ السّورَةَ قَد خُتِمَت . (1)

المعجم الكبير عن ابن عبّاس :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا نَزَلَت عَلَيهِ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» عَلِمَ أنَّ السّورَةَ قَد خُتِمَت ، وَاستَقبَلَ الاُخرى . (2)

المستدرك على الصحيحين عن ابن عبّاس :كانَ النَّبيُّ صلى الله عليه و آله لا يَعلَمُ خَتمَ السّورَةِ حَتّى تَنزِلَ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» . (3)

المستدرك على الصحيحين عن ابن عبّاس :كانَ المُسلِمونَ لا يَعلَمونَ انقِضاءَ السّورَةِ حَتّى تَنزِلَ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» ، فَإِذا نَزَلَت «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» عَلِموا أنَّ السّورَةَ قَدِ انقَضَت . (4)

أسباب نزول القرآن عن عبد اللّه بن مسعود :كُنّا لا نَعلَمُ فَصلَ ما بَينَ السّورَتَينِ حَتّى تَنزِلَ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» . (5)

.


1- .معجم السفر : ص 341 ح 1143 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 355 ح 844 نحوه وكلاهما عن ابن عبّاس .
2- .المعجم الكبير : ج 12 ص 64 ح 12545 ، مجمع الزوائد : ج 2 ص 282 ح 2634 نقلاً عن البزّار نحوه .
3- .المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 356 ح 845 ، سنن أبي داود : ج 1 ص 209 ح 788 ، السنن الكبرى : ج 2 ص 63 ح 2377 وفيهما «لا يعرف فصل» بدل «لا يعلم ختم» ، المعجم الكبير : ج 12 ص 64 ح 12544 ، أسباب النزول : ص 21 ح 16 .
4- .المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 356 ح 846 ، السنن الكبرى : ج 2 ص 63 ح 2378 ، فضائل القرآن لأبي عبيد : ص 217 عن سعيد بن جبير نحوه .
5- .أسباب النزول : ص 21 ح 17 ، الدرّ المنثور : ج 1 ص 20 .

ص: 233

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه جبرئيل عليه السلام «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» مى گفت ، مى فهميدم كه سوره[ ى قبلى ]پايان يافته است .

المعجم الكبير_ به نقل از ابن عبّاس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، هر گاه «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» بر او نازل مى شد ، در مى يافت كه سوره[ى قبلى] ، پايان يافته و سوره ديگرى آغاز شده است .

المستدرك على الصحيحين_ به نقل از ابن عبّاس _ :پيامبر صلى الله عليه و آله زمانى به پايان يافتنِ سوره پى مى برد كه «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» [ديگرى ]نازل مى شد .

المستدرك على الصحيحين_ به نقل از ابن عبّاس _ :مسلمانان ، پايان يافتن سوره[ها ]را نمى دانستند تا آن كه «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» نازل مى شد ، و چون «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» نازل مى شد ، مى فهميدند كه آن سوره به پايان رسيده است .

أسباب نزول القرآن_ به نقل از عبد اللّه بن مسعود _ :ما جدايىِ ميان دو سوره را نمى دانستيم ، مگر آن گاه كه «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» نازل مى شد .

.

ص: 234

أسباب نزول القرآن عن عبد اللّه بن عمر :نَزَلَت «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» في كُلِّ سورَةٍ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» تيجانُ السُّوَرِ . (2)

2 / 6مُفتَتَحُ الصَّلاةِسنن الترمذي عن ابن عبّاس :كانَ النَّبيُّ صلى الله عليه و آله يَفتَتِحُ صَلاتَهُ بِ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» . (3)

الكشف والبيان عن أبي هريرة :كُنتُ مَعَ النَّبيِّ صلى الله عليه و آله وَالنَّبيُّ صلى الله عليه و آله يُحَدِّثُ أصحابَهُ ، إذ دَخَلَ رَجُلٌ يُصَلّي ، وَافتَتَحَ الصَّلاةَ وتَعَوَّذَ ، ثُمَّ قالَ : «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ» ، فَسَمِعَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا رَجُلُ! قَطَعتَ عَلى نَفسِكَ الصَّلاةَ ، أما عَلِمتَ أنَّ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» مِنَ الحَمدِ ؛ فَمَن تَرَكَها فَقَد تَرَكَ آيَةً ، ومَن تَرَكَ آيَةً مِنهُ فَقَد قُطِعَت عَلَيهِ صَلاتُهُ؟! (4)

الإمام الباقر عليه السلام عن جابر بن عبد اللّه الأنصاري :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ لي : كَيفَ تَقرَأُ إذا قُمتَ فِي الصَّلاةِ؟ قُلتُ : «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ» ، قالَ : قُل : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ» . (5)

.


1- .أسباب النزول : ص 21 ح 18 .
2- .نثر الدرّ : ج 1 ص 352 .
3- .سنن الترمذي : ج 2 ص 14 ح 245 ، سنن الدارقطني : ج 1 ص 304 ح 8 وص 305 ح 11 ، السنن الكبرى : ج 2 ص 70 ح 2403 كلاهما عن ابن عمر .
4- .الكشف والبيان (تفسير الثعلبي) : ج 1 ص 104 ، الدرّ المنثور : ج 1 ص 21 وفيه «أفسد» بدل «قُطِعَت» .
5- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 159 عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 85 ص 48 ح 42 ؛ سنن الدارقطني : ج 1 ص 302 ح 3 عن الحسين بن موسى عن الإمام الكاظم عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام وص 308 ح 22 عن الجهم بن عثمان عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام عن جابر .

ص: 235

2 / 6 آغازِ نماز

أسباب نزول القرآن_ به نقل از عبد اللّه بن عمر _ : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» ، با هر سوره اى نازل شده است .

امام صادق عليه السلام : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» ، تاج سوره هاست .

2 / 6آغازِ نمازسنن التِرمذى_ به نقل از ابن عبّاس _ :پيامبر صلى الله عليه و آله نمازش را با «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» آغاز مى كرد .

الكشف و البيان_ به نقل از ابو هُرَيره _ :با پيامبر صلى الله عليه و آله بودم و ايشان براى يارانش سخن مى گفت كه مردى وارد شد و به نماز ايستاد و نمازش را آغاز كرد و استعاذه كرد («أعوذ بِاللّه » گفت) و سپس گفت : «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ» . پيامبر صلى الله عليه و آله شنيد و فرمود : «اى مرد! نمازت را شكستى . مگر نمى دانى كه «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» ، جزء [سوره] حمد است و هر كه آن را ترك كند ، در واقع ، آيه اى را ترك كرده است و هر كس آيه اى از حمد را ترك كند ، نمازش شكسته شده است؟!» .

امام باقر عليه السلام_ به نقل از جابر بن عبد اللّه انصارى _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من فرمود : «هر گاه به نماز مى ايستى ، قرائتت را چگونه شروع مى كنى ؟» . گفتم : [مى گويم :] «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ» . فرمود : «بگو : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ . الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ» » .

.

ص: 236

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا قَرَأتُم «الحَمدُ للّهِِ» فَاقرَؤوا : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» ، إنَّها اُمُّ القُرآنِ ، واُمُّ الكِتابِ ، وَالسَّبعُ المَثاني ، وَ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» إحداها . (1)

عنه صلى الله عليه و آله_ كانَ يَقولُ _ :«الحَمدُ للّهِِ رَبِّ العالَمينَ» سَبعُ آياتٍ ، إحداهُنَّ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» ، وَهِيَ السَّبعُ المَثاني وَالقُرآنُ العَظيمُ ، وَهِيَ اُمُّ القُرآنِ ، وَهِيَ فاتِحَةُ الكِتابِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن تَرَكَ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» فَقَد تَرَكَ آيَةً مِن كِتابِ اللّهِ . (3)

سنن الدارقطني عن أبي هريرة :إنَّ النَّبيَّ صلى الله عليه و آله كانَ إذا قَرَأَ وهُوَ يَؤُمُّ النّاسَ ، اِفتَتَحَ الصَّلاةَ بِ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» . (4)

المستدرك على الصحيحين عن اُمّ سلمة :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قَرَأَ فِي الصَّلاةِ : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» فَعَدَّها آيَةً ، «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ» آيَتَينِ ، «الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» ثَلاثَ آياتٍ ، «مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» أربَعَ آياتٍ ، وقالَ هكَذا : «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» وجَمَعَ خَمسَ أصابِعِهِ . (5)

.


1- .سنن الدارقطني : ج 1 ص 312 ح 36 ، السنن الكبرى : ج 2 ص 67 ح 2390 كلاهما عن أبي هريرة ، كنزالعمّال : ج 7 ص 437 ح 19665 .
2- .السنن الكبرى : ج 2 ص 67 ح 2389 ، مجمع الزوائد : ج 2 ص 282 ح 2635 نقلاً عن المعجم الأوسط وكلاهما عن أبي هريرة ، كنزالعمّال : ج 1 ص 560 ح 2519 .
3- .الكشف والبيان (تفسير الثعلبي) : ج 1 ص 104 عن طلحة بن عبيداللّه ، الدرّ المنثور : ج 1 ص 21 .
4- .سنن الدارقطني : ج 1 ص 306 ح 17 ، السنن الكبرى : ج 2 ص 69 ح 2396 عن منصور بن أبي مزاحم عن جدّه .
5- .المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 356 ح 848 ، السنن الكبرى : ج 2 ص 66 ح 2385 ، صحيح ابن خزيمة : ج 1 ص 248 ح 493 نحوه .

ص: 237

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه «الْحَمْدُ لِلَّهِ» را [در نماز] مى خوانيد ، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را هم بخوانيد . سوره حمد ، اُمّ القرآن و اُمّ الكتاب (1) بوده ، سَبعِ مَثانى (2) است (هفت آيه دارد) و «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» ، يكى از آن هفت تاست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سوره حمد ، هفت آيه دارد . يكى از آنها «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» است . اين سوره ، سَبعِ مثانى ، قرآن عظيم ، اُمّ القرآن و فاتحة الكتاب (3) است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را ترك گويد ، آيه اى از كتاب خدا را ترك گفته است .

سنن الدار قُطنى_ به نقل از ابو هُرَيره _ :پيامبر صلى الله عليه و آله هر گاه با مردم نماز جماعت مى خواند ، قرائت نماز را با «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» آغاز مى كرد .

المستدرك على الصحيحين_ به نقل از اُمّ سلمه _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در نماز «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را خواند و آن را يك آيه شمرد ، «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ» را آيه دوم ، «الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را آيه سوم ، «مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ» را آيه چهارم شِمُرد و «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» را كه گفت ، پنج انگشتش را [به نشانه آيه پنجم ]جمع كرد .

.


1- .اُمُّ الكتاب ، يعنى : اُمُّ القرآن ، مادرِ قرآن ، اصل قرآن .
2- .سَبعِ مَثانى ، يعنى : هفت بند ، هفت آيه ، هفت ثَنا .
3- .فاتحة الكتاب ، يعنى : سرآغاز قرآن .

ص: 238

الدر المنثور عن اُمّ سلمة :قَرَأَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ * الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ * إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ * اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ * صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لَا الضَّالِّينَ» ، وقالَ : هِيَ سَبعٌ يا اُمَّ سَلَمَةَ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» آيَةٌ مِن فاتِحَةِ الكِتابِ ، وهِيَ سَبعُ آياتٍ تَمامُها «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» . (2)

الإمام الحسين عليه السلام :قيلَ لِأَميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، أخبِرنا عَن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» أهِيَ مِن فاتِحَةِ الكِتابِ؟ فَقالَ : نَعَم ، كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقرَأُها ويَعُدُّها آيَةً مِنها ، ويَقولُ : فاتِحَةُ الكِتابِ هِيَ السَّبعُ المَثاني . (3)

سنن الدار قطني عن عبد خير :سُئِلَ عَليٌّ عليه السلام عَنِ السَّبعِ المَثاني ، فَقالَ : «الحَمدُ للّهِِ» ، فَقيلَ لَهُ : إنَّما هِيَ سِتُّ آياتٍ ! فَقالَ : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» آيَةٌ . (4)

السنن الكبرى عن سعيد بن جبير :عَنِ ابنِ عَبّاسٍ في قَولِهِ : «وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَاكَ سَبْعًا مِّنَ الْمَثَانِى» قالَ : فاتِحَةُ الكِتابِ . قيلَ لِابنِ عَبّاسٍ : فَأَينَ السّابِعَةُ؟ قالَ : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» . (5)

.


1- .الدرّ المنثور : ج 1 ص 12 نقلاً عن ابن الأنباري في المصاحف .
2- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 302 ح 60 ، الأمالي للصدوق : ص 240 ح 255 كلاهما عن محمّد بن زياد ومحمّد بن سيّار عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام ، جامع الأخبار : ص 122 ح 227 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، مجمع البيان : ج 1 ص 88 ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 29 ح 10 عن الإمام الحسن عن أبيه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 85 ص 48 ح 40 وج 92 ص 227 ح 5 .
3- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 301 ح 59 عن محمّد بن زياد ومحمّد بن سيّار عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام ، الأمالي للصدوق : ص 240 ح 254 ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 59 ح 30 ، بحار الأنوار : ج 85 ص 60 ح 47 وج 92 ص 227 ح 3 .
4- .سنن الدارقطني : ج 1 ص 313 ح 40 ، السنن الكبرى : ج 2 ص 66 ح 2388 ، كنزالعمّال : ج 2 ص 296 ح 4048 وص 590 ح 4800 .
5- .السنن الكبرى : ج 2 ص 66 ح 2387 وزاد في آخره «وروي ذلك عن علي عليه السلام » ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 737 ح 2024 ، المصنّف لعبدالرزّاق : ج 2 ص 94 ح 2629 عن عطاء نحوه .

ص: 239

الدرّ المنثور_ به نقل از اُمّ سلمه _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله خواند : « «به نام خداوند بخشنده مهربان . سپاس ، خداى را كه پروردگار جهانيان است . بخشنده مهربان است . صاحب روز جزاست . تنها تو را مى پرستيم و تنها از تو يارى مى خواهيم . ما را به راه راست ، راه نمايى كن . راه آنان كه به ايشان نعمت دادى ، نه آنان كه مورد خشم قرار گرفته اند و نه گم راهان» » . سپس فرمود : «اين ، شد هفت آيه ، اى امّ سلمه ! » .

امام على عليه السلام : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» ، آيه اى از فاتحة الكتاب است . فاتحة الكتاب ، هفت آيه دارد و «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» ، يكى از آنهاست .

امام حسين عليه السلام :به امير مؤمنان عليه السلام گفته شد : اى امير مؤمنان ! بفرما كه آيا «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» ، جزء فاتحة الكتاب است ؟ فرمود : «آرى . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، آن را [در قرائت نماز] مى خواند و آيه اى از «حمد» به شمار مى آورد و مى فرمود : فاتحة الكتاب ، هفت آيه است » .

سنن الدار قُطْنى_ به نقل از عبد الخير _ :از على عليه السلام در باره سَبعِ مثانى سؤال شد . فرمود : «سوره حمد است» . گفته شد : آن كه شش آيه است! فرمود : « «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» هم آيه است» .

السنن الكبرى_ به نقل از سعيد بن جُبَير _ :از ابن عبّاس در باره آيه «و هر آينه ، به تو ، آن هفت آيه را داديم» ، نقل شده كه گفت : مقصود ، فاتحة الكتاب است . به ابن عبّاس گفته شد : پس كو آيه هفتم؟! گفت : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» است .

.

ص: 240

الكافي عن معاوية بن عمّار :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّه عليه السلام : إذا قُمتُ لِلصَّلاةِ أقرَأُ : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» في فاتِحَةِ القُرآنِ؟ قالَ : نَعَم . قُلتُ : فَإِذا قَرَأتُ فاتِحَةَ القُرآنِ أقرَأُ : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» مَعَ السّورَةِ؟ قالَ : نَعَم . (1)

.


1- .الكافي : ج 3 ص 312 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 2 ص 69 ح 251 ، الاستبصار : ج 1 ص 311 ح 1155 .

ص: 241

الكافى_ به نقل از معاوية بن عمّار _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : هر گاه به نماز مى ايستم ، در سوره فاتحه قرآن (حمد) ، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را هم بخوانم؟ فرمود : «آرى» . گفتم : پس هر گاه سوره فاتحه را خواندم ، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را نيز با سوره بخوانم ؟ فرمود : «آرى» .

.

ص: 242

الفصل الثالث : مواضع البسملة3 / 1الكِتابَةُالكتاب«إِنَّهُ مِن سُلَيْمَانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» مِفتاحُ كُلِّ كِتابٍ . (2)

الدرّ المنثور عن الشعبيّ :كانَ أهلُ الجاهِلِيَّةِ يَكتُبونَ «بِاسمِكَ اللّهُمَّ» ، فَكَتَبَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله أوَّلَ ما كَتَبَ «بِاسمِكَ اللّهُمَّ» ، حَتّى نَزَلَت : «بِسْمِ اللَّهِ مَجْراهَا وَ مُرْسَاهَا» (3) فَكَتَبَ «بِسمِ اللّهِ» . ثُمَّ نَزَلَت : «ادْعُواْ اللَّهَ أَوِ ادْعُواْ الرَّحْمَنَ» (4) فَكَتَبَ «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ» . ثُمَّ اُنزِلَتِ الآيَةُ الَّتي في طس : «إِنَّهُ مِن سُلَيْمَانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» فَكَتَبَ «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» . (5)

.


1- .النمل : 30 .
2- .الجامع لأخلاق الراوي وآداب السامع : ج 1 ص 407 ح 547 عن فرات بن أحنف عن الإمام الباقر عليه السلام ، كنزالعمّال : ج 1 ص 555 ح 2490 .
3- .هود : 41 .
4- .الإسراء : 110 .
5- .الدرّ المنثور : ج 6 ص 354 نقلاً عن عبد الرزّاق وابن سعد وابن أبي شيبة وابن المنذر وابن أبي حاتم .

ص: 243

فصل سوم : جايگاه هاى ذكر (بسم اللَّه)
3 / 1 نگارش

فصل سوم : جايگاه هاى ذكر (بسم اللّه )3 / 1نگارشقرآن«آن ، [نامه اى] از طرف سليمان است و [ مضمون ] آن ، چنين است: به نام خداوند بخشنده مهربان» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» ، سرآغازِ هر كتابى است .

الدرّ المنثور_ به نقل از شَعْبى _ :مردم عصر جاهلى مى نوشتند : «به نام تو ، اى خداوند!» . پيامبر صلى الله عليه و آله نيز در نخستين نوشته اش ، نگاشت : «به نام تو ، اى خداوند!» ، تا آن كه آيه «رفتن و لنگر انداختنش ، به نام خداست» نازل شد . پس از آن ، پيامبر صلى الله عليه و آله مى نوشت : «بسم اللّه » . سپس آيه «خدا را بخوانيد يا رحمان را بخوانيد» نازل شد . پس از آن ، پيامبر صلى الله عليه و آله مى نوشت : «بسم اللّه الرحمن» . سپس آيه اى كه در سوره نمل است ، نازل شد : «اين ، [نامه اى] از طرف سليمان است و [مضمون] آن ، چنين است : به نام خداوند بخشنده مهربان» » . پس از آن ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى نوشت : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» .

.

ص: 244

صحيح البخاري عن المسوّر بن مخرمة ومروان_ في ذِكرِ خَبرِ صُلحِ الحُدَيبِيَةِ _ :جاءَ سُهَيلُ بنُ عَمرٍو ، فَقالَ [ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ] : هاتِ اكتُب بَينَنا وبَينَكُم كِتابا ، فَدَعَا النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله الكاتِبَ ، فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» . قالَ سُهَيلٌ : أمَّا الرَّحمنُ ، فَوَاللّهِ ما أدري ما هُوَ؟! ولكِنِ اكتُب «بِاسمِكَ اللّهُمَّ» كَما كُنتَ تَكتُبُ . فَقالَ المُسلِمونَ : وَاللّهِ لا نَكتُبُها إلّا «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» . فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : اُكتُب «بِاسمِكَ اللّهُمَّ» . (1)

المراسيل عن أبي مالك :كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله يَكتُبُ «بِاسمِكَ اللّهُمَّ» ، فَلَمّا نَزَلَت : «إِنَّهُ مِن سُلَيْمَانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» كَتَبَها . (2)

تحف العقول عن داود الصرمي :أمَرَني سَيِّدي [ الإِمامُ الهادي عليه السلام ] بِحَوائِجَ كَثيرَةٍ ، فَقالَ عليه السلام لي : قُل ، كَيفَ تَقولُ؟ فَلَم أحفَظ مِثلَما قالَ لي ، فَمَدَّ الدَّواةَ وكَتَبَ : «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ أذكُرُهُ إن شاءَ اللّهُ ، وَالأَمرُ بِيَدِ اللّهِ» ، فَتَبَسَّمتُ . فَقالَ عليه السلام : ما لَكَ؟ قُلتُ : خَيرٌ . فَقالَ : أخبِرني؟ قُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، ذَكَرتُ حَديثا حَدَّثَني بِهِ رَجُلٌ مِن أصحابِنا عَن جَدِّكَ الرِّضا عليه السلام ، إذا أمَرَ بِحاجَةٍ كَتَبَ : «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ أذكُرُ إن شاءَ اللّهُ» فَتَبَسَّمتُ . (3)

.


1- .صحيح البخاري : ج 2 ص 977 ح 2581 ، السنن الكبرى : ج 9 ص 368 ح 18807 ، المعجم الكبير : ج 20 ص 13 ح 13 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 187 ح 656 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 166 ح 2657 كلاهما عن عبد اللّه بن شدّاد نحوه .
2- .المراسيل : ص 86 ح 2 .
3- .تحف العقول : ص 483 ، بحار الأنوار : ج 76 ص 50 ح 6 .

ص: 245

صحيح البخارى_ به نقل از مُسَوّر بن مِخرَمه و مروان ، در نقل ماجراى صلح حُدَيبيه _ :سهيل بن عمرو ، پيش آمد و [به پيامبر صلى الله عليه و آله ] گفت : بيا تا ميان خود و شما ، پيمانى بنويسيم . پيامبر صلى الله عليه و آله كاتب را فرا خواند و فرمود : «[بنويس :] «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» » . سهيل گفت : به خدا سوگند كه من نمى دانم رحمان چيست ؛ بلكه همچنان كه پيش تر مى نوشتى ، بنويس : «به نام تو ، اى خداوند!» . مسلمانان گفتند : به خدا سوگند ، جز «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» نمى نويسيم . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «بنويس : به نام تو ، اى خداوند!» .

المراسيل_ به نقل از ابو مالك _ :پيامبر صلى الله عليه و آله [در مكتوباتش] مى نوشت : «به نام تو ، اى خداوند!» ؛ امّا چون اين آيه نازل شد : «اين ، [نامه اى] از طرف سليمان است و [مضمون ]آن ، چنين است : «به نام خداوند بخشنده مهربان»» . پس از آن ، پيامبر صلى الله عليه و آله همين «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را مى نوشت .

تحف العقول_ به نقل از داوود صَرمى _ :سَرورم [امام هادى عليه السلام ] دستورهاى بسيارى به من داد كه انجام بدهم . سپس به من فرمود : «بگو كه چه مى گويى» . من ، عينِ آنچه را به من فرموده بود ، به ياد نداشتم . لذا دوات را برداشت و نوشت : « «به نام خداوند بخشنده مهربان» . به خواستِ خدا ، به يادم خواهد ماند ؛ و كارها در دست خداست» . من لبخندى زدم . ايشان فرمود : «چه شد؟» . گفتم : خير است ! فرمود : «به من بگو» . گفتم : فدايت شوم ! به ياد حديثى افتادم كه يكى از شيعيان ، از جدّ شما امام رضا عليه السلام برايم نقل كرد كه هر گاه دستور كارى را مى داد ، مى نوشت : « «به نام خداوند بخشنده مهربان» . به خواست خدا ، يادم خواهد ماند» . پس لبخند زدم .

.

ص: 246

تحف العقول :كانَ [ الإِمامُ الرِّضا] عليه السلام إذا أرادَ أن يَكتُبَ تَذَكُّراتِ حَوائِجِهِ ، كَتَبَ : «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ أذكُرُ إن شاءَ اللّهُ» ، ثُمَّ يَكتُبُ ما يُريدُ . (1)

كشف الغمّة :رُوِيَ عَن جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ الصّادِقِ عليه السلام أنَّهُ قالَ لِمَولاهُ نافِذٍ : إذا كَتَبتَ رُقعَةً أو كِتابا في حاجَةٍ ، فَأَرَدتَ أن تُنجِحَ حاجَتَكَ الَّتي تُريدُ ، فَاكتُب رَأسَ الرُّقعَةِ بِقَلَمٍ غَيرِ مَديدٍ : «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ، إنَّ اللّهَ وَعَدَ الصّابِرينَ المَخرَجَ مِمّا يَكرَهونَ ، وَالرِّزقَ مِن حَيثُ لا يَحتَسِبونَ ، جَعَلَنَا اللّهُ وَإيّاكُم مِنَ الَّذينَ لا خَوفٌ عَلَيهِم ولا هُم يَحزَنونَ» . قالَ نافِذٌ : فَكُنتُ أفعَلُ ذلِكَ فَتُنجِحُ حَوائِجي . (2)

مستدرك الوسائل عن بعض الرواة من أصحابنا :قالَ : مِن حَقِّ القَلَمِ عَلى مَن أخَذَهُ ، إذا كَتَبَ أن يَبدَأَ بِبِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ . (3)

راجع : ص 312 (آداب البسملة / تجويد الكتابة) .

3 / 2الصَّباحُ وَالمَساءُرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ مِن وَصاياهُ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ :يا عَلِيُّ ، اُغدُ بِسمِ اللّهِ ؛ فَإِنَّ اللّهَ بارَكَ لِاُمَّتي في بُكورِها . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ عَليَّ بنَ الحُسَينِ _ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِما _ كانَ إذا أصبَحَ قالَ : «أبتَدِئُ يَومي هذا بَينَ يَدَي نِسياني وعَجَلَتي بِاسمِ اللّهِ وما شاءَ اللّهُ» ، فإذا فَعَلَ ذلِكَ العَبدُ أجزَأَهُ مِمّا نَسِيَ في يَومِهِ . (5)

.


1- .تحف العقول : ص 443 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 335 ح 12 .
2- .كشف الغمّة : ج 2 ص 374 ، بحار الأنوار : ج 76 ص 50 ح 8 .
3- .مستدرك الوسائل : ج 8 ص 434 ح 9918 نقلاً عن التنزيل والتحريف للسيّاري .
4- .تاريخ بغداد : ج 3 ص 54 الرقم 997 عن عبدالعظيم بن عبد اللّه الحسني عن الإمام الجواد عن آبائه عليهم السلام ، كنزالعمّال : ج 7 ص 815 ح 21537 ؛ الأمالي للطوسي : ص 136 ح 220 وفيه «على اسم اللّه » بدل «باسم اللّه » ، جامع الأحاديث للقمّي : ص 122 كلاهما عن عبدالعظيم بن عبد اللّه الحسني ، كشف الغمّة : ج 3 ص 135 عن أحمد بن عليّ بن ثابت وكلّها عن الإمام الجواد عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 78 ص 78 ح 50 .
5- .الكافي : ج 2 ص 523 ح 5 عن محمّد بن مسلم ، الاُصول الستّة عشر : ص359 ح 601 عن محمّد بن مسلم عن الإمام زين العابدين عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 86 ص 288 ح 49 .

ص: 247

3 / 2 بامداد و شامگاه

تحف العقول :[امام رضا عليه السلام ] هر گاه مى خواست كارهاى خود را يادداشت كند ، مى نوشت : «به نام خداوند بخشنده مهربان . به خواست خدا ، به يادم خواهد ماند» . سپس مطالب خود را مى نوشت .

كشف الغمّة :روايت شده است كه امام صادق عليه السلام به غلامش نافذ فرمود : «هر گاه كاغذى يا نامه اى براى حاجتى نوشتى و خواستى به حاجت خود برسى ، در بالاى كاغذ ، با قلمى ناآغشته به مركّب بنويس : به نام خداوند بخشنده مهربان . خدا به شكيبايان وعده داده است كه از آنچه ناخوش دارند ، نجات يابند و از جايى كه گمان نمى كنند ، روزى داده شوند . خدا ، ما و شما را از آن كسانى قرار دهد كه نه بيمى به آنان مى رسد و نه اندوهگين مى شوند » . نافذ مى گويد : از آن پس ، من به اين دستور ، عمل مى كردم و حاجت هايم برآورده مى شد .

مستدرك الوسائل_ به نقل از يكى از راويان شيعه _ :يكى از حقوق قلم بر كسى كه آن را به دست مى گيرد ، اين است كه هر گاه چيزى مى نويسد ، با «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» آغاز كند .

ر . ك : ص 313 (آداب «بسم اللّه » / نيكو نوشتن «بسم اللّه ») .

3 / 2بامداد و شامگاهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در سفارش به على عليه السلام _ :اى على ! بامدادان ، با نام خدا ، در پىِ كار خود بيرون شو ؛ زيرا خداوند براى امّت من ، در بامدادانشان ، بركت نهاده است .

.

ص: 248

عنه عليه السلام :مَن قالَ إذا أصبَحَ : «أبتَدِئُ في يَومي هذا بَينَ يَدَي نِسياني وعَجَلَتي بِاسمِ اللّهِ» ، أجزَأَهُ عَلى ما نَسِيَ مِن طَعامٍ أو شَرابٍ . (1)

عنه عليه السلام :لا تَدَع أن تَقولَ : «بِسمِ اللّهِ وبِاللّهِ» في كُلِّ صَباحٍ ومَساءٍ ، فَإِنَّ في ذلِكَ إصرافا لِكُلِّ سُوءٍ . (2)

3 / 3الخُروجُ مِنَ البَيتِ وَالدُّخولُ فيهِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا خَرَجَ الرَّجُلُ مِن بَيتِهِ فَقالَ : «بِسمِ اللّهِ» ، قالَتِ المَلائِكَةُ لَهُ : سَلِمتَ . فَإذا قالَ : «لا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ» ، قالَت لَهُ المَلائِكَةُ : كُفيتَ . فَإِذا قالَ : «تَوَكَّلتُ عَلَى اللّهِ» ، قالَتِ المَلائِكَةُ لَهُ : وُقيتَ . (3)

الإمام الباقر عليه السلام :مَن قالَ حينَ يَخرُجُ مِن مَنزِلِهِ : «بِسمِ اللّهِ ، حَسبِيَ اللّهُ ، تَوَكَّلتُ عَلَى اللّهِ ، اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ خَيرَ اُموري كُلِّها ، وأَعوذُ بِكَ مِن خِزيِ الدُّنيا وعَذابِ الآخِرَةِ» ، كَفاهُ اللّهُ ما أهَمَّهُ مِن أمرِ دُنياهُ وآخِرَتِهِ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :إذا دَخَلتَ مَنزِلَكَ ، فَقُل : «بِسمِ اللّهِ ، أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وأَنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ وعَلى أهلِ بَيتِهِ» ، وسَلِّم عَلى أهلِكَ . وإن لَم يَكُن فيهِ أحَدٌ فَقُل : «بِسمِ اللّهِ وسَلامٌ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، السَّلامُ عَلَينا وعَلى عِبادِ اللّهِ الصّالِحينَ» ؛ فَإِذا قالَ ذلِكَ فَرَّ الشَّيطانُ مِن مَنزِلِهِ . (5)

.


1- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 118 ح 394 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 384 ح 50 .
2- .المقنع : ص 543 ، الدعوات : ص 85 ح 218 ، بحار الأنوار : ج 86 ص 283 ح 45 .
3- .قرب الإسناد : ص 66 ح 211 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 76 ص 168 ح 10 .
4- .الكافي : ج 2 ص 541 ح 3 ، المحاسن : ج 2 ص 90 ح 1239 ، الأمان : ص 106 كلّها عن أبي حمزة الثمالي ، بحار الأنوار : ج 76 ص 240 ح 21 .
5- .الاُصول الستّة عشر : ص 234 ح 273 عن جابر ، مشكاة الأنوار : ص 341 ح 1093 ، جامع الأخبار : ص 231 ح 592 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 76 ص 11 ح 46 .

ص: 249

3 / 3 هنگام خارج شدن از خانه يا وارد شدن به آن

امام صادق عليه السلام :على بن الحسين _ كه درودهاى خدا بر آن دو باد _ ، هر گاه صبح خود را آغاز مى كرد ، مى فرمود : « امروزِ خود را ، پيش از فراموش كردنم و شتاب ورزيدنم ، با نام خدا و به خواست خدا ، آغاز مى كنم» . پس هر گاه بنده اى چنين كند ، او را از آنچه در آن روز فراموش كند ، بسنده باشد . (1)

امام صادق عليه السلام :هر كس هنگام صبح بگويد : «امروزِ خود را پيش از فراموشى و شتابكارى ام ، به نام خدا آغاز مى كنم» ، همين ذكر ، او را براى آنچه [از ذكر بسم اللّه ]كه در هنگام خوردن يا نوشيدن فراموش كند ، كفايت مى نمايد .

امام صادق عليه السلام :گفتن ذكرِ «به نام خدا و به يارى خدا» را در هر بامداد و شامگاه ، ترك مكن ؛ زيرا اين ذكر ، هر گونه بدى اى را مى گردانَد .

3 / 3هنگام خارج شدن از خانه يا وارد شدن به آنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه شخص در هنگام خارج شدن از خانه اش بگويد : «به نام خدا» ، فرشتگان به او مى گويند : به سلامت ! هر گاه بگويد : «هيچ نيرو و توانى نيست ، مگر به [مدد] خداوند» ، فرشتگان به او مى گويند : «خدا ، يارَت باد !» و هر گاه بگويد : «به خدا توكّل كردم» ، فرشتگان مى گويند : «خدا ، نگهدارت باد !» .

امام باقر عليه السلام :هر كس در هنگام بيرون رفتن از خانه اش بگويد : «به نام خدا . خدا ، مرا بس است . به خدا توكّل مى كنم . بار خدايا! در همه كارهايم ، از تو خير درخواست مى كنم ، و از خوارى در دنيا و عذاب آخرت ، به تو پناه مى آورم» ، خداوند ، غم ها و نگرانى هاى دنيا و آخرت او را برطرف مى سازد .

.


1- .يعنى : پيش از آن كه دچار فراموشى شود و بدون بردنِ نام خدا به كارى مشغول شود ، در همان آغاز صبح ، بگويد : «با نام خدا و به خواست خدا ! » . پس هر گاه اين جمله را بگويد ، چنانچه در طول روز يادش برود كه قبل از كارى «بسم اللّه » بگويد ، همان كه در آغاز روز گفته است ، برايش كفايت مى كند و جاى گزين مواردى خواهد شد كه فراموش مى كند . م .

ص: 250

الإمام الرضا عليه السلام :كانَ أبي عليه السلام إذا خَرَجَ مِن مَنزِلِهِ قالَ : بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ، خَرَجتُ بِحَولِ اللّهِ وقُوَّتِهِ ، لا بِحَولٍ مِنّي ولا قُوَّتي ، بَل بِحَولِكَ وقُوَّتِكَ يا رَبِّ ، مُتَعَرِّضا لِرِزقِكَ ، فَائتِني بِهِ في عافِيَةٍ . (1)

راجع : نهج الذكر : ج 2 ص 88 (أهمّ مواضع الحوقلة / عند الخروج من البيت) .

3 / 4الوُضوءُرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ مِن وَصاياهُ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ :يا عَلِيُّ ، إذا تَوَضَّأتَ فَقُل : «بِسمِ اللّهِ ، اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ تَمامَ الوُضوءِ ، وتَمامَ الصَّلاةِ ، وتَمامَ رِضوانِكَ ، وتَمامَ مَغفِرَتِكَ» ، فَهذا زَكاةُ الوُضوءِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إن قالَ [ العَبدُ] في أوَّلِ وُضوئِهِ : «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» ، طَهُرَت أعضاؤُهُ كُلُّها مِنَ الذُّنوبِ . (3)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 542 ح 7 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 6 ح 11 ، المحاسن : ج 2 ص 91 ح 1241 كلّها عن محمّد بن سنان ، بحار الأنوار : ج 76 ص 169 ح 13 وص 171 ح 21 .
2- .جامع الأخبار : ص 165 ح 394 ، بحار الأنوار : ج 80 ص 317 ح 9 .
3- .التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 521 ، بحار الأنوار : ج 80 ص 316 ح 7 .

ص: 251

3 / 4 هنگام وضو گرفتن

امام صادق عليه السلام :هر گاه وارد خانه خويش شدى ، بگو : «به نام خدا . گواهى دهم كه معبودى جز خداى يگانه نيست و محمّد _ كه درود خدا بر او و بر خاندانش باد _ ، فرستاده خداست» و بر خانواده خود نيز سلام كن ، و اگر كسى در خانه نبود ، بگو : «به نام خدا ، و درود بر پيامبر خدا ! درود بر ما و بر بندگان شايسته خدا !» . پس هر گاه كسى چنين بگويد ، شيطان از خانه اش مى گريزد .

امام رضا عليه السلام :پدرم [امام كاظم] عليه السلام هر گاه از خانه اش بيرون مى آمد ، مى گفت : «به نام خداوند بخشنده مهربان» . با توش و توان [از جانب] خدا بيرون مى آيم ، نه با توش و توانى از خويش ، كه با توش و توان تو _ اى پروردگار من _ ، در جستجوى روزىِ تو مى روم . پس آن را با عافيت به من عطا فرما» .

ر . ك : نهج الذكر(با ترجمه فارسى) : ج 3 ص 149 (مهم ترين اوقات گفتن «لا حول و لا قوّة إلّا بِاللّه » / هنگام بيرون رفتن از خانه) .

3 / 4هنگام وضو گرفتنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در سفارش به على عليه السلام _ :اى على ! هر گاه وضو مى گيرى ، بگو : « به نام خدا . بار خدايا ! از تو درخواست مى كنم وضوى كامل و نماز كامل و خشنودىِ كاملت و آمرزش كاملت را» ؛ زيرا اين [ذكر] ، زكات وضوست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه [بنده] در آغاز وضويش بگويد : «به نام خداوند بخشنده مهربان» ، همه اعضايش از گناهان ، پاك مى شود .

.

ص: 252

الإمام عليّ عليه السلام :لا يَتَوَضَّأُ الرَّجُلُ حَتّى يُسَمِّيَ ؛ يَقولُ قَبلَ أن يَمَسَّ الماءَ : «بِسمِ اللّهِ وبِاللّهِ ، اللّهُمَّ اجعَلني مِنَ التَّوّابينَ ، وَاجعَلني مِنَ المُتَطَهِّرينَ . (1)

الإمام الباقر عليه السلام :إذا قُمتَ بِاللَّيلِ مِن مَنامِكَ فَقُل : «الحَمدُ للّهِِ الَّذي رَدَّ عَلَيَّ روحي لِأَحمَدَهُ وأَعبُدَهُ ...» . ثُمَّ استَك وتَوَضَّأ ، فَإِذا وَضَعتَ يَدَكَ فِي الماءِ ، فَقُل : «بِسمِ اللّهِ وبِاللّهِ ، اللّهُمَّ اجعَلني مِنَ التَّوّابينَ ، وَاجعَلني مِنَ المُتَطَهِّرينَ» . فَإِذا فَرَغتَ فَقُل : «الحَمدُ للّهِِ رَبِّ العالَمينَ» . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إذا تَوَضَّأَ أحَدُكُم ولَم يُسَمِّ ، كانَ لِلشَّيطانِ في وُضوئِهِ شِركٌ ، وإن أكَلَ أو شَرِبَ أو لَبِسَ ، وكُلُّ شَيءٍ صَنَعَهُ يَنبَغي لَهُ أن يُسَمِّيَ عَلَيهِ ، فَإِن لَم يَفعَل كانَ لِلشَّيطانِ فيهِ شِركٌ . (3)

3 / 5القِيامُ إلَى الصَّلاةِالإمام الباقر عليه السلام :إذا قُمتَ (4) إلى صَلاتِكَ فَقُل : «بِسمِ اللّهِ وبِاللّهِ ، وإلَى اللّهِ ، ومِنَ اللّهِ ، وما شاءَ اللّهُ ، ولا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ ، اللّهُمَّ اجعَلني مِن زُوّارِ بَيتِكَ ، وعُمّارِ مَساجِدِكَ ، وَافتَح لي بابَ تَوبَتِكَ، وأَغلِق عَنّي بابَ مَعصِيَتِكَ وكُلِّ مَعصِيَةٍ، الحَمدُ للّهِِالَّذي جَعَلَني مِمَّن يُناجيهِ ، اللّهُمَّ أقبِل عَلَيَّ بِوَجهِكَ ، جَلَّ ثَناؤُكَ» ، ثُمَّ افتَتِحِ الصَّلاةَ بِالتَّكبيرِ . (5)

.


1- .الخصال : ص 628 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، المحاسن : ج 1 ص 118 ح 120 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام وليس فيه «باسم اللّه وباللّه » ، تحف العقول : ص 117 ، بحار الأنوار : ج 80 ص 314 ح 1 .
2- .الكافي : ج 3 ص 445 ح 12 ، تهذيب الأحكام : ج 2 ص 123 ح 467 و ج 1 ص 76 ح 41 نحوه وكلّها عن زرارة ، بحارالأنوار : ج 87 ص 188 ح 5 .
3- .المحاسن : ج 2 ص 211 ح 1629 عن الفضيل ، بحار الأنوار : ج 63 ص 203 ح 27 .
4- .أي إذا أردتَ القيام (مرآة العقول : ج 15 ص 403) .
5- .الكافي : ج 3 ص 445 ح 12 ، تهذيب الأحكام : ج 2 ص 123 ح 467 كلاهما عن زرارة ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 167 عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 84 ص 377 ح 30 .

ص: 253

3 / 5 هنگام ايستادن براى نماز

امام على عليه السلام :انسان نبايد بدون بردن نام خدا ، وضو بگيرد . پيش از آن كه دست به آب بزند ، بگويد : «به نام خدا و به يارى خدا . بار خدايا! مرا از توبه كنندگان و از پاكيزه كاران قرار ده» .

امام باقر عليه السلام :هر گاه شب [براى نماز] از خواب برخاستى ، بگو : « سپاس ، خداوند را كه روح مرا به من ، باز گردانْد تا او را سپاس و عبادت كنم ... » . سپس مسواك بزن و وضو بگير ، و چون دستت را در آب گذاشتى ، بگو : «به نام خدا و به يارى خدا . بار خدايا ! مرا از توبه كاران و از پاكيزه كاران ، قرار ده» . و چون وضويت را تمام كردى ، بگو : «سپاس ، خداى را كه پروردگار جهانيان است» .

امام صادق عليه السلام :هر گاه يكى از شما وضو بگيرد و نام خدا را نبرد ، شيطان در وضوى او شريك مى شود . هنگام خوردن يا آشاميدن يا پوشيدن و هر كار ديگرى كه انجام مى دهد ، بايد نام خدا را ببرد ؛ زيرا اگر چنين نكند ، شيطان با او شريك مى شود .

3 / 5هنگام ايستادن براى نمازامام باقر عليه السلام :هر گاه به نماز ايستادى ، بگو : «به نام خدا و به [يارى] خدا ، و به سوى خدا و از جانب خدا . آنچه خدا بخواهد [ ، خواهد شد] . هيچ توش و توانى نيست ، مگر به [مدد] خدا . بار خدايا ! مرا از زيارت كنندگان خانه ات و آباد كنندگان مسجدهايت قرار ده و درِ توبه ات را برايم بگشاى ، و درِ نافرمانى ات و هر نوع گناه و نافرمانى را بر من ببند . سپاس ، خداى را كه مرا از مناجات كنندگانش قرار داد . بار خدايا ! با وجه خودت ، به من رو كن . بزرگ است ثناى تو !» . سپس نماز را با تكبير (گفتن «أللّه أكبر») آغاز كن .

.

ص: 254

3 / 6دُخولُ المَسجِدِ وَالخُروجُ مِنهُفاطمة عليهاالسلام :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله كانَ إذا دَخَلَ المَسجِدَ يَقولُ : «بِسمِ اللّهِ ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ ، وَاغفِر ذُنوبي ، وَافتَح لي أبوابَ رَحمَتِكَ» ، وإذا خَرَجَ يَقولُ : «بِسمِ اللّهِ ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَاغفِر ذُنوبي ، وَافتَح لي أبوابَ فَضلِكَ» . (1)

عنها عليهاالسلام :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا دَخَلَ المَسجِدَ يَقولُ : «بِسمِ اللّهِ ، وَالسَّلامُ عَلى رَسولِ اللّهِ ، اللّهُمَّ اغفِر لي ذُنوبي ، وَافتَح لي أبوابَ رَحمَتِكَ» ، وإذا خَرَجَ قالَ : «بِسمِ اللّهِ ، وَالسَّلامُ عَلى رَسولِ اللّهِ ، اللّهُمَّ اغفِر لي ذُنوبي ، وَافتَح لي أبوابَ فَضلِكَ» . (2)

المصنّف لعبد الرزّاق عن المطَّلب بن عبد اللّه بن حنطب :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا دَخَلَ المَسجِدَ قالَ : بِسمِ اللّهِ ، اللّهُمَّ افتَح لي أبوابَ رَحمَتِكَ ، وسَهِّل لي أبوابَ رِزقِكَ . (3)

.


1- .دلائل الإمامة : ص 75 ح 14 عن فاطمة الصغرى عن الإمام الحسين عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 84 ص 23 ح 14 وفيه «اللهمّ صلّ على محمّد وآل محمّد» في كلا الموضعين .
2- .سنن ابن ماجة : ج 1 ص 253 ح 771 ، مسند ابن حنبل : ج 10 ص 159 ح 26479 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 1 ص 373 ح 1 وج 7 ص 123 ح 1 ، مسند أبي يعلى : ج 6 ص 167 ح 6721 كلّها عن عبد اللّه بن الحسن عن اُمّه فاطمة بنت الحسين عليه السلام ، كنزالعمّال : ج 8 ص 321 ح 23109 .
3- .المصنّف لعبدالرزّاق : ج 1 ص 426 ح 1666 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 1 ص 373 ح 2 وج 7 ص 123 ح 2 وليس فيهما «باسم اللّه » .

ص: 255

3 / 6 هنگام وارد شدن به مسجد و خارج شدن از آن

3 / 6هنگام وارد شدن به مسجد و خارج شدن از آنفاطمه عليهاالسلام :پيامبر صلى الله عليه و آله هر گاه وارد مسجد مى شد ، مى گفت : «به نام خدا . بار خدايا! بر محمّد ، درود فرست ، گناهانم را بيامرز و درهاى رحمتت را به رويم بگشاى» . و هر گاه از مسجد بيرون مى آمد ، مى گفت : «به نام خدا . بار خدايا! بر محمّد ، درود فرست ، گناهانم را بيامرز و درهاى بخششت را بر من بگشاى» .

فاطمه عليهاالسلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، هر گاه وارد مسجد مى شد ، مى گفت : «به نام خدا . سلام بر پيامبر خدا ! بار خدايا! گناهانم را بيامرز و درهاى رحمتت را براى من بگشاى» . و هر گاه از مسجد بيرون مى آمد ، مى گفت : «به نام خدا . سلام بر پيامبر خدا . بار خدايا ! گناهانم را بيامرز و درهاى بخششت را برايم بگشاى» .

المصنّف ، عبد الرزّاق_ به نقل از عبد المطّلب بن عبد اللّه بن حَنطَب _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، هر گاه وارد مسجد مى شد ، مى گفت : «به نام خدا . بار خدايا ! درهاى رحمتت را بر من بگشاى و راه هاى روزى ات را برايم آسان گردان» .

.

ص: 256

جامع الأخبار :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إذا دَخَلَ المَسجِدَ يَضَعُ رِجلَهُ اليُمنى ويَقولُ : «بِسمِ اللّهِ ، وعَلَى اللّهِ تَوَكَّلتُ ، ولا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ» ، و إذا خَرَجَ ، يَضَعُ رِجلَهُ اليُسرى ويَقولُ : «بِسمِ اللّهِ ، أعوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيمِ» . (1)

الإمام عليّ عليه السلام_ أنّه كانَ إذا دَخَلَ المَسجِدَ قالَ _ :بِسمِ اللّهِ وبِاللّهِ ، السَّلامُ عَلَيكَ أيُّهَا النَّبِيُّ ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ ، السَّلامُ عَلَينا وعَلى عِبادِ اللّهِ الصّالِحينَ . (2)

تهذيب الأحكام عن سماعة :إذا دَخَلتَ المَسجِدَ فَقُل : «بِسمِ اللّهِ ، وَالسَّلامُ عَلى رَسولِ اللّهِ ، إنَّ اللّهَ ومَلائِكَتَهُ يُصَلّونَ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وَالسَّلامُ عَلَيهِم ورَحمَةُ اللّهِ وبَرَكاتُهُ ، رَبِّ اغفِر لي ذُنوبي ، وَافتَح لي أبوابَ فَضلِكَ» ، وإذا خَرَجتَ فَقُل مِثلَ ذلِكَ . (3)

3 / 7الذَّبحُالكتاب«فَكُلُواْ مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ إِن كُنتُم بِايَاتِهِ مُؤْمِنِينَ» . (4)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :إذا ذَبَحَ أحَدُكُم فَليَقُل : بِسمِ اللّهِ وَاللّهُ أكبرُ . (5)

.


1- .جامع الأخبار : ص 175 ح 417 ، بحار الأنوار : ج 84 ص 26 ح 19 .
2- .مسند زيد : ص 154 ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 150 ، بحار الأنوار : ج 84 ص 23 ح 12 .
3- .تهذيب الأحكام : ج 3 ص 263 ح 744 ، بحار الأنوار : ج 84 ص 21 ح 8 .
4- .الأنعام : 118 .
5- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 174 ح 627 ، بحار الأنوار : ج 65 ص 328 ح 41 .

ص: 257

3 / 7 هنگام ذبح حيوان

جامع الأخبار :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، هر گاه وارد مسجد مى شد ، ابتدا پاى راستش را داخل مى گذاشت و مى گفت : «به نام خدا . به خدا توكّل كردم . نيرو و توانى نيست ، مگر به [مدد] خدا» . و هر گاه از مسجد بيرون مى آمد ، نخستْ پاى چپش را بيرون مى گذاشت و مى گفت : «به نام خدا . به خدا پناه مى برم از شيطان رانده شده» .

امام على عليه السلام_ در ذكر هنگام ورود به مسجد _ :به نام خدا و به يارى خدا . سلام و رحمت و بركات خدا بر تو ، اى پيامبر ! سلام بر ما و بر بندگان شايسته خدا !

تهذيب الأحكام_ به نقل از سماعه _ :هر گاه وارد مسجد شدى ، بگو : «به نام خدا . سلام بر پيامبر خدا ! خدا و فرشتگانش بر محمّد و خاندان محمّد ، درود مى فرستند . درود و رحمت و بركات خدا ، بر ايشان باد . پروردگارا ! گناهان مرا بيامرز و درهاى بخششت را بر من بگشاى» . در هنگام خارج شدن نيز همين را بگو .

3 / 7هنگام ذبح حيوانقرآن«پس اگر به آيات او ايمان داريد ، از آنچه نام خدا [ به هنگام ذبح ]بر آن برده شده است ، بخوريد» .

حديثامام على عليه السلام :هر گاه يكى از شما [حيوانى را] ذبح مى كند ، بگويد : «به نام خدا . خدا ، بزرگ تر است [از آنچه وصف مى شود]» .

.

ص: 258

3 / 8الأَكلُ وَالشُّربُرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ مِن وَصاياهُ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ :يا عَلِيُّ ، إذا أكَلتَ فَقُل : «بِسمِ اللّهِ» ، وإذا فَرَغتَ فَقُل : «الحَمدُ للّهِِ» ؛ فَإِنَّ حافِظَيكَ لا يَبرَحانِ يَكتُبانِ لَكَ الحَسَناتِ حَتّى تُبعِدَهُ عَنكَ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أكَلَ الفاكِهَةَ وبَدَأَ بِبِسمِ اللّهِ لَم تَضُرَّهُ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :زَيِّنوا مَوائِدَكُم بِالبَقلِ ؛ فَإِنَّها مَطرَدَةٌ لِلشَّياطينِ مَعَ التَّسمِيَةِ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن أكَلَ طَعاما فَسَمَّى اللّهَ عَلى أوَّلِهِ ، وحَمِدَ اللّهَ عَلى آخِرِهِ ، لَم يُسأَل عَن نَعيمِ ذلِكَ الطَّعامِ كائِنا ما كانَ . (4)

الكافي عن داود بن فرقد :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : كَيفَ اُسَمّي عَلَى الطَّعامِ؟ فَقالَ : إذَا اختَلَفَتِ الآنِيَةُ ، فَسَمِّ عَلى كُلِّ إناءٍ . قُلتُ : فَإِن نَسيتُ أن اُسَمِّيَ؟ قالَ : تَقولُ : بِسمِ اللّهِ عَلى أوَّلِهِ وآخِرِهِ . (5)

.


1- .المحاسن : ج 2 ص 210 ح 1626 عن الإمام الكاظم عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 66 ص 371 ح 12 .
2- .بحار الأنوار : ج 66 ص 119 ح 10 نقلاً عن مكارم الأخلاق : ج 1 ص 368 ح 1213 عن ابن عبّاس وقد سقطت لفظة «باسم اللّه » من النسخة المطبوعة التي عندنا .
3- .طبّ النبيّ صلى الله عليه و آله : ص 30 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 382 ح 1279 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 300 ؛ الفردوس : ج 2 ص 292 ح 3333 عن أبي اُمامة ، كنزالعمّال : ج 15 ص 246 ح 40781 .
4- .قرب الإسناد : ص 90 ح 302 عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، الكافي : ج 6 ص 294 ح 14 عن عبد الرحمن العرزمي عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 66 ص 368 ح 2 .
5- .الكافي : ج 6 ص 295 ح 20 ، تهذيب الأحكام : ج 9 ص 99 ح 431 ، المحاسن : ج 2 ص 220 ح 1662 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 379 ح 44 .

ص: 259

3 / 8 هنگام خوردن و آشاميدن

3 / 8هنگام خوردن و آشاميدنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در سفارش به على عليه السلام _ :اى على! هر گاه شروع به خوردن مى كنى ، بگو : «به نام خدا» ، و چون تمام كردى ، بگو : «سپاس ، خداى را» ؛ زيرا [اگر چنين كنى ،] دو [فرشته] نگهبان تو ، تا وقتى آن غذا را از خودت دفع كنى ، پيوسته برايت ثواب مى نويسند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس ميوه اى بخورد و به نام خدا شروع كند ، آن ميوه به او زيان نمى رساند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سفره هايتان را با سبزى بياراييد ؛ زيرا [خوردن] سبزى ها همراه با بردن نام خدا ، شياطين را دور مى كنند .

امام على عليه السلام :هر كس غذايى بخورد و در آغاز آن ، نام خدا را ببرد و در پايانش ، خدا را سپاس بگويد ، در باره نعمت آن غذا _ هر چه باشد _ ، بازخواست نخواهد شد .

الكافى_ به نقل از داوود بن فَرقَد _ :از امام صادق عليه السلام پرسيدم : هنگام غذا خوردن ، چگونه «بسم اللّه » بگويم؟ فرمود : «اگر ظرف ها متعدّد بود ، براى هر ظرف غذايى ، بسم اللّه بگو» . گفتم : اگر فراموش كردم كه «بسم اللّه » بگويم ، چه؟ فرمود : «مى گويى : به نام خدا ، براى آغاز و پايان اين [غذا] » .

.

ص: 260

مكارم الأخلاق :كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إذا شَرِبَ بَدَأَ فَسَمّى وحَسا حَسوَةً وحَسوَتَينِ ، ثُمَّ يَقطَعُ فَيَحمَدُ اللّهَ ، ثُمَّ يَعودُ فَيُسَمّي ، ثُمَّ يَزيدُ فِي الثّالِثَةِ ، ثُمَّ يَقطَعُ فَيَحمَدُ اللّهَ ، فَكانَ لَهُ صلى الله عليه و آله في شُربِهِ ثَلاثُ تَسمِياتٍ وثَلاثُ تَحميداتٍ ، ويَمُصُّ الماءَ مَصّا ولا يَعُبُّهُ عَبّا (1) . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إذا شَرِبَ أحَدُكُمُ الماءَ فَقالَ : «بِسمِ اللّهِ» ثُمَّ شَرِبَ ، ثُمَّ قَطَعَهُ فَقالَ : «الحَمدُ للّهِِ» ، ثُمَّ شَرِبَ فَقالَ : «بِسمِ اللّهِ» ، ثُمَّ قَطَعَهُ فَقالَ : «الحَمدُ للّهِِ» ، ثُمَّ شَرِبَ فَقالَ : «بِسمِ اللّهِ» ، ثُمَّ قَطَعَهُ فَقالَ : «الحَمدُ للّهِِ» ؛ سَبَّحَ ذلِكَ الماءُ لَهُ مادامَ في بَطنِهِ إلى أن يَخرُجَ . (3)

عنه عليه السلام :إنَّ الرَّجُلَ مِنكُم لَيَشرَبُ الشَّربَةَ مِنَ الماءِ فَيوجِبُ اللّهُ لَهُ بِهَا الجَنَّةَ! _ ثُمَّ قالَ : _ إنَّهُ لَيَأخُذُ الإِناءَ فَيَضَعُهُ عَلى فيهِ فَيُسَمّي ثُمَّ يَشرَبُ ، فَيُنَحّيهِ وهُوَ يَشتَهيهِ ، فَيَحمَدُ اللّهَ ، ثُمَ يَعودُ فَيَشرَبُ ، ثُمَّ يُنَحّيهِ فَيَحمَدُ اللّهَ ، ثُمَّ يَعودُ فَيَشرَبُ ، ثُمَّ يُنَحّيهِ فَيَحمَدُ اللّهَ ؛ فَيوجِبُ اللّهُ عز و جل بِها لَهُ الجَنَّةَ . (4)

راجع : ص 282 ح 125 .

3 / 9النَّومُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا قالَ العَبدُ عِندَ مَنامِهِ : «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» ، يَقولُ اللّهُ : مَلائِكَتِي! اُكتُبوا بِالحَسَناتِ نَفَسَهُ إلَى الصَّباحِ . (5)

.


1- .العَبُّ : شربُ الماء من غيرِ مَصٍّ ، وقيل : أن يشرب الماء دَغرَقَةً ؛ أي أن يصبّ الماء مرّة واحدة ، وقيل : العبّ الجَرع (لسان العرب : ج 1 ص 572 «عبب»).
2- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 76 ح 113 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 472 ح 54 .
3- .الكافي : ج 6 ص 384 ح 3 ، المحاسن : ج 2 ص 406 ح 2422 كلاهما عن عمر (عمرو) بن يزيد ، بحار الأنوار : ج 66 ص 469 ح 38 .
4- .الكافي : ج 2 ص 96 ح 16 عن أبي بصير ، معاني الأخبار : ص 385 ح 17 ، المحاسن : ج 2 ص 406 ح 2421 كلاهما عن عبد اللّه بن سنان نحوه ، بحار الأنوار : ج 66 ص 463 ح 15 .
5- .جامع الأخبار : ص 120 ح 218 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 258 ح 52 .

ص: 261

3 / 9 هنگام خوابيدن

مكارم الأخلاق :پيامبر صلى الله عليه و آله هنگام آشاميدن ، نخستْ نام خدا را مى گفت و يكى دو جرعه مى نوشيد . سپس ، [نوشيدن را] قطع مى كرد و خدا را سپاس مى گفت . آن گاه ، دوباره نام خدا را مى برد و در مرتبه سوم ، بيشتر مى نوشيد . سپس [نوشيدن را] قطع مى كرد و خدا را سپاس مى گفت . ايشان ، در هنگام آشاميدنش ، سه بار «بسم اللّه » و سه بار «الحمد للّه » مى گفت . آب را جرعه جرعه مى آشاميد و يكباره ، سر نمى كشيد .

امام صادق عليه السلام :هر گاه فردى از شما خواست كه آب بنوشد ، بگويد : «به نام خدا» و سپس بياشامد . آن گاه ، قطع كند و بگويد : «سپاس ، خداى را» . سپس بياشامد و بگويد : «به نام خدا» . آن گاه ، قطع كند و بگويد : «سپاس ، خداى را» . سپس بياشامد و بگويد : «به نام خدا» . آن گاه ، قطع كند و بگويد : «سپاس ، خداى را» . [اگر چنين كند ، ]آن آب از زمانى كه در شكم او جاى مى گيرد ، تا زمانى كه دفع شود ، تسبيح [خدا ]مى گويد .

امام صادق عليه السلام :گاه ، مردى از شما جرعه اى آب مى نوشد و خداوند ، بدان سبب ، بهشت را بر او واجب مى گرداند! ... [بدين سان كه] ظرف را بر مى دارد و بر دهانش مى گذارد و نام خدا را مى برد و آن گاه مى آشامد . سپس آن را از دهانش دور مى كند _ با آن كه هنوز آب ميل دارد _ و خدا را سپاس مى گويد . سپس دوباره شروع به آشاميدن مى كند و باز ، ظرف را از دهانش دور مى كند و خدا را سپاس مى گويد . آن گاه ، سه باره شروع به آشاميدن مى كند و باز ، ظرف را از دهانش دور مى كند و خدا را سپاس مى گويد . پس خداوند عز و جل به سبب اين كارش ، بهشت را بر او واجب مى گردانَد .

ر . ك : ص 283 ح 125 .

3 / 9هنگام خوابيدنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه بنده در هنگام خوابيدن بگويد: «به نام خداوند بخشنده مهربان» ، خداوند مى فرمايد : «فرشتگان من! نفَس هاى او را تا صبح ، ثواب بنويسيد» .

.

ص: 262

عنه صلى الله عليه و آله_ كانَ يَقولُ عِندَ مَنامِهِ _ :بِسمِ اللّهِ أموتُ وأَحيا وإلَى اللّهِ المَصيرُ ، اللّهُمَّ آمِن رَوعَتي ، وَاستُر عَورَتي ، وأَدِّ عَنّي أمانَتي . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :إذا أرادَ أحَدُكُمُ النَّومَ فَليَضَع يَدَهُ اليُمنى تَحتَ خَدِّهِ الأَيمَنِ ، وَليَقُل : «بِسمِ اللّهِ ، وَضَعتُ جَنبي للّهِِ ، عَلى مِلَّةِ إبراهيمَ ودينِ مُحَمَّدٍووِلايَةِ مَنِ افتَرَضَ اللّهُ طاعَتَهُ ، ما شاءَ اللّهُ كانَ وما لَم يَشَأ لَم يَكُن» ، فَمَن قالَ ذلِكَ عِندَ مَنامِهِ حُفِظَ مِنَ اللِّصِّ ، وَالمُغيرِ ، وَالهَدمِ ، وَاستَغفَرَت لَهُ المَلائِكَةُ . (2)

الإمام الباقر عليه السلام :إذا تَوَسَّدَ الرَّجُلُ يَمينَهُ ، فَليَقُل : «بِسمِ اللّهِ ، اللّهُمَّ إنّي أسلَمتُ نَفسي إلَيكَ ، ووَجَّهتُ وَجهي إلَيكَ ، وفَوَّضتُ أمري إلَيكَ ، وأَلجَأتُ ظَهري إلَيكَ ، تَوَكَّلتُ عَلَيكَ رَهبَةً مِنكَ ورغبَةً إلَيكَ ، لا مَلجَأَ ولا مَنجى مِنكَ إلّا إلَيكَ ، آمَنتُ بِكِتابِكَ الَّذي أنزَلتَ ، وبِرَسولِكَ الَّذي أرسَلتَ» ، ثُمَّ يُسَبِّحُ تَسبيحَ فاطِمَةَ الزَّهراءِ عليهاالسلام . (3)

3 / 10اللُّبسُالإمام الباقر عليه السلام_ حينَ سُئِلَ عَنِ الرَّجُلِ يَلبَسُ الثَّوبَ الجَديدَ _ :يَقولُ : بِسمِ اللّهِ وبِاللّهِ ، اللّهُمَّ اجعَلهُ ثَوبَ يُمنٍ وتَقوى وبَرَكَةٍ ، اللّهُمَّ ارزُقني فيهِ حُسنَ عِبادَتِكَ ، وعَمَلاً بِطاعَتِكَ ، وأَداءَ شُكرِ نِعمَتِكَ ، الحَمدُ للّهِِ الَّذي كَساني ما اُواري بِهِ عَورَتي ، وأَتَجَمَّلُ بِهِ فِي النّاسِ . (4)

.


1- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 93 ح 175 ، بحار الأنوار : ج 76 ص 202 ح 19 .
2- .الخصال : ص 631 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، تحف العقول : ص 120 وزاد في ذيله «حتّى ينتبه» ، بحار الأنوار : ج 76 ص 191 ح 1 .
3- .تهذيب الأحكام : ج 2 ص 116 ح 435 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 469 ح 1351 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 43 ح 2097 كلّها عن محمّد بن مسلم ، بحار الأنوار : ج 76 ص 195 ح 12 .
4- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 222 ح 654 ، الكافي : ج 6 ص 458 ح 1 عن محمّد بن مسلم وليس فيه «باسم اللّه وباللّه » .

ص: 263

3 / 10 هنگام پوشيدن جامه

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در ذكر هنگام خوابيدن _ :به نام خدا مى ميرم و زندگى مى كنم ، و حركت ، به سوى خداست. بار خدايا ! ترس مرا به آرامش ، تبديل فرما و عيبم را بپوشان و امانتم را از طرف من بپرداز .

امام على عليه السلام :هر گاه يكى از شما خواست كه بخوابد ، دست راستش را زير گونه راستش بگذارد و بگويد : «به نام خدا . پهلويم را براى خدا [بر زمين] نهادم ، در حالى كه بر آيين ابراهيم و دين محمّد و دوستى [و پيروى ]كسى هستم كه خداوند ، فرمانبرى از او را واجب گردانيده است . آنچه خدا بخواهد ، همان مى شود و آنچه نخواهد ، نمى شود» . هر كس اين [دعاها] را در هنگام خوابش بگويد ، از دزد و غارت و زير آوار رفتن ، محفوظ مى ماند و فرشتگان ، برايش آمرزش مى طلبند .

امام باقر عليه السلام :هر گاه كسى گونه راست خود را بر بالين نهاد ، بگويد : «به نام خدا . بار خدايا ! خودم را تسليم تو كردم و رو به سوى تو نمودم . كارم را به تو وا نهادم و تو را پشت و پناهم قرار دادم و از سرِ بيم و اميد به تو ، بر تو توكّل كردم . هيچ پناهى و گريزى از تو نيست ، مگر به سوى خود تو . به كتابت كه آن را نازل كردى و به پيامبرت كه او را فرستادى ، ايمان آوردم» . سپس تسبيح فاطمه زهرا عليهاالسلام را بگويد .

3 / 10هنگام پوشيدن جامهامام باقر عليه السلام_ در پاسخ سؤال در باره كسى كه جامه نو مى پوشد _ :بگويد : «به نام خدا و به يارى خدا . بار خدايا ! اين جامه را جامه بركت و پرهيزگارى و بركت ، قرار ده . بار خدايا ! در اين جامه ، حُسن عبادتت و به كار بستن طاعتت و گزاردن شكر نعمتت را روزىِ من فرما . سپاس ، خداى را كه بر من چيزى پوشانْد كه با آن ، برهنگى ام را بپوشانم و بِدان در ميان مردم ، آراسته گردم» .

.

ص: 264

3 / 11التَّخَلّيرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذَا انكَشَفَ أحَدُكُم لِبَولٍ أو غَيرِ ذلِكَ ، فَليَقُل : «بِسمِ اللّهِ» ؛ فَإِنَّ الشَّيطانَ يَغُضُّ بَصَرَهُ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :إذا دَخَلتَ المَخرَجَ فَقُل : بِسمِ اللّهِ ، اللّهُمَّ إنّي أعوذُ بِكَ مِنَ الخَبيثِ المُخبِثِ ، الرِّجسِ النِّجسِ ، الشَّيطانِ الرَّجيمِ . (2)

فلاح السائل عن أبي خديجة :إنَّ عَمرَو بنَ عُبيدٍ ، وواصِلَ بنَ عطاءٍ ، وبَشيرا الرَّحّالَ سَأَلوا أبا عَبدِ اللّه عليه السلام عَن حَدِّ الخَلاءِ إذا دَخَلَهُ الرَّجُلُ ، فَقالَ : إذا دَخَلَ الخَلاءَ قالَ : «بِسمِ اللّهِ» ، فَإِذا جَلَسَ يَقضي حاجَتَهُ قالَ : «اللّهُمَّ أذهِب عَنِّي الأَذى ، وهَنِّئني طَعامي» ، فَإِذا قَضى حاجَتَهُ قالَ : «الحَمدُ للّهِِ الَّذي أماطَ عَنِّي الأَذى ، وهَنَّأَني طَعامي» . (3)

.


1- .تهذيب الأحكام : ج 1 ص 353 ح 1047 عن محمّد بن الحسين عن الحسن بن عليّ عن أبيه عن آبائه عليهم السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 25 ح 43 عن الإمام الباقر عليه السلام ، ثواب الأعمال : ص 30 ح 1 عن السكوني عن الإمام الصادق عن أبيه عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام ، وفيهما بزيادة «عنه حتى يفرغ» ، بحار الأنوار : ج 80 ص 176 ح 22 .
2- .الكافي : ج 3 ص 16 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 1 ص 25 ح 63 كلاهما عن معاوية بن عمّار ، فلاح السائل : ص 118 ح 54 عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 80 ص 179 ح 27 .
3- .فلاح السائل : ص 119 ح 56 ، بحار الأنوار : ج 80 ص 179 ح 28 .

ص: 265

3 / 11 هنگام قضاى حاجت

3 / 11هنگام قضاى حاجتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه يكى از شما براى ادرار كردن يا كار ديگرى ، كشفِ عورت كرد ، بگويد : «به نام خدا» . در اين صورت ، شيطان ، چشم خود را مى بندد .

امام صادق عليه السلام :هر گاه وارد آبريزگاه شدى ، بگو : «به نام خدا . بار خدايا! از آن ناپاكِ ناپاك كننده ، پليدِ آلوده و شيطانِ رانده شده ، به تو پناه مى برم» .

فلاح السائل_ به نقل از ابو خديجه _ :عمرو بن عبيد و واصل بن عطا و بَشير رَحّال ، از امام صادق عليه السلام در باره آداب وارد شدن به آبريزگاه پرسيدند . فرمود : «هر گاه شخص وارد آبريزگاه شد ، بگويد : به نام خدا ، و چون براى قضاى حاجت نشست ، بگويد : بار خدايا ! ناراحتى را از من ببر و غذايى را كه خورده ام ، گوارايم ساز ، و چون قضاى حاجت كرد ، بگويد : سپاس ، خداى را كه ناراحتى را از من ، دور ساخت و غذايى را كه خورده ام ، گوارايم ساخت » .

.

ص: 266

3 / 12الجِماعُرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ مِن وَصاياهُ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ :يا عَلِيُّ ، إذا جامَعتَ فَقُل : «بِسمِ اللّهِ ، اللّهُمَّ جَنِّبنَا الشَّيطانَ ، وجَنِّبِ الشَّيطانَ ما رَزَقتَني» ، فَإِن قَضى أن يَكونَ بَينَكُما وَلَدٌ ، لَم يَضُرَّهُ الشَّيطانُ أبَدا . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :إذا أرادَ الرَّجُلُ أن يُجامِعَ أهلَهُ ، فَليُسَمِّ اللّهَ ويَدعوهُ بِما قَدَرَ عَلَيهِ ... . (2)

تفسير العيّاشي عن سليمان الجعفري :سَمِعتُ أبَا الحَسَنِ عليه السلام يَقولُ : إذا أتى أحَدُكُم أهلَهُ فَليَكُن قَبلَ ذلِكَ مُلاطَفَةٌ ؛ فَإِنَّهُ أبَرُّ (3) لِقَلبِها ، وأَسَلُّ (4) لِسَخيمَتِها (5) ، فَإِذا أفضى إلى حاجَتِهِ قالَ : «بِسمِ اللّهِ» ثَلاثا ، فَإِن قَدَرَ أن يَقرَأَ أيَّ آيَةٍ حَضَرَتهُ مِنَ القُرآنِ فَعَلَ ، وإلّا قَد كَفَتهُ التَّسمِيَةُ . (6)

3 / 13أخذُ الشّارِبِالإمام الباقر عليه السلام :مَن أخَذَ مِن أظفارِهِ وشارِبِهِ كُلَّ جُمُعَةٍ وقالَ حينَ يَأخُذُ : «بِسمِ اللّهِ وبِاللّهِ ، وعَلى سُنَّةِ مُحَمَّدٍ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله » ، لَم يَسقُط مِنهُ قُلامَةٌ ولا جُزازَةٌ (7) إلّا كَتَبَ اللّهُ لَهُ بِها عِتقَ نَسَمَةٍ . (8)

.


1- .تحف العقول : ص 12 ، الكافي : ج 5 ص 503 ح 3 عن أبي القدّاح عن الإمام الصادق عن الإمام عليّ عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 77 ص 66 ح 5 ؛ صحيح البخاري : ج 3 ص 1193 ح 3098 ، صحيح مسلم : ج 2 ص 1058 ح 116 ، سنن الترمذي : ج 3 ص 401 ح 1092 كلّها عن ابن عبّاس نحوه ، كنزالعمّال : ج 16 ص 345 ح 44847 .
2- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 211 ح 774 .
3- .في تفسير البرهان : ج 1 ص 99 ح 246 «ألين» .
4- .السَّلّ : انتزاعك الشيء وإخراجه في رِفق (القاموس المحيط : ج 3 ص 396 «سلل») .
5- .السَّخِيْمَةُ : الحِقْد (النهاية : ج 2 ص 351 «سخم») .
6- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 21 ح 14 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 238 ح 37 .
7- .جَزَّ الصوفَ والشَّعرَ : قَطَعَهُ . والجُزازَةُ : ما جُزَّ منه (لسان العرب : ج 5 ص 319 و 320 «جزز»).
8- .الكافي : ج6 ص491 ح9، تهذيب الأحكام : ج3 ص237 ح627 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج1 ص126 ح 303 كلّها عن عبد الرحيم القصير ، الخصال : ص 391 ح 87 عن هشام بن سالم عن الإمام الصادق عليه السلام ، مكارم الأخلاق : ج1 ص153 ح403 وفي الثلاثة الأخيرة «على سنّة محمّد وآل محمّد».

ص: 267

3 / 12 هنگام هم بستر شدن
3 / 13 هنگام كوتاه كردن سبيل

3 / 12هنگام هم بستر شدنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در سفارش به على عليه السلام _ :اى على! هر گاه هم بستر شدى ، بگو : «به نام خدا . بار خدايا! ما را از شيطان ، دور بدار و شيطان را از آنچه روزىِ من كرده اى ، دور بدار» . پس اگر مقدّر شد كه از شما فرزندى به دنيا آيد ، هرگز شيطان به او گزندى نمى رسانَد .

امام صادق عليه السلام :هر گاه مرد خواست با همسرش نزديكى كند ، نام خدا را ببرد و هر دعايى را كه توانست ، بخواند .

تفسير العيّاشى_ به نقل از سليمان جعفرى _ :از ابو الحسن عليه السلام (1) شنيدم كه مى فرمايد : «هر گاه يكى از شما خواست با همسرش هم بستر شود ، نخستْ نوازش كند ؛ زيرا اين كار ، در به دست آوردنِ دل او و از بين بردن تكدّر خاطرش ، بيشترين تأثير را دارد . و چون كارش را انجام داد ، سه بار بگويد : به نام خدا ، و اگر توانست آياتى از قرآن را كه به ذهنش مى رسد ، بخواند ، اين كار را بكند و اگر نتوانست ، همان بردنِ نام خدا برايش كافى است» .

3 / 13هنگام كوتاه كردن سبيلامام باقر عليه السلام :هر كس هر جمعه ، ناخن ها و سبيلش را بگيرد و هنگام گرفتن آنها بگويد : «به نام خدا و به يارى خدا و بر سنّت محمّد ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله » ، هيچ چيده ناخن يا مويى از او بر زمين نمى افتد ، مگر آن كه خداوند به ازاى آن ، [ثواب ]آزاد كردن يك برده را برايش مى نويسد .

.


1- .در اين جا مقصود ، امام كاظم عليه السلام يا امام رضا عليه السلام است .

ص: 268

مكارم الأخلاق :إذا أخَذَ الشّارِبَ يَقولُ (1) : بِسمِ اللّهِ وبِاللّهِ وعَلى مِلَّةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . (2)

3 / 14الرُّكوبُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن قالَ إذا رَكِبَ الدّابَّةَ : بِسمِ اللّهِ لا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى هَدَانَا لِهَذَاوَمَا كُنَّا لِنَهْتَدِىَ لَوْلآَ أَنْ هَدَانَا اللَّهُ لَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ وَنُودُواْ أَن تِلْكُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ» (3) و «سُبْحَانَ الَّذِى سَخَّرَ لَنَا هَذَا وَ مَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ» (4) ؛ حُفِظَت لَهُ نَفسُهُ ودابَّتُهُ حَتّى يَنزِلَ . (5)

الأمالي عن عليّ بن ربيعة الأسدي :رَكِبَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام ، فَلَمّا وَضَعَ رِجلَهُ فِي الرِّكابِ قالَ : «بِسمِ اللّهِ» ، فَلَمَّا استَوَى عَلَى الدّابَّةِ قالَ : «الحَمدُ للّهِِ الَّذي أكرَمَنا وحَمَلَنا فِي البَرِّ وَالبَحرِ ، ورَزَقَنا مِنَ الطَّيِّباتِ ، وفَضَّلَنا عَلى كَثيرٍ مِمَّن خَلَقَ تَفضيلاً ، «سُبْحَانَ الَّذِى سَخَّرَ لَنَا هَذَا وَ مَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ» » . (6)

.


1- .في هامش المصدر : «كذا ورد الحديث ، وهو مبتور...».
2- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 157 ح 423 ، بحار الأنوار : ج 76 ص 112 ح 14 .
3- .الأعراف : 43 .
4- .الزخرف:13. ومقرنين: أي مطيقين، من أقرن له: إذا أطاقه (مجمع البحرين : ج3 ص1472 «قرن»).
5- .الكافي : ج 6 ص 540 ح 17 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 165 ح 309 ، ثواب الأعمال : ص 228 ح 1 ، المحاسن : ج 2 ص 470 ح 2631 كلّها عن إبراهيم بن عبد الحميد عن الإمام الكاظم عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 76 ص 296 ح 25 .
6- .الأمالي للطوسي : ص 515 ح 1126 ، بحار الأنوار : ج 76 ص 295 ح 23 .

ص: 269

3 / 14 هنگام نشستن بر مَركب

مكارم الأخلاق :[مرد ،] هنگام كوتاه كردن سبيل ، بگويد : «به نام خدا و به يارى خدا و بر آيين پيامبر خدا صلى الله عليه و آله » .

3 / 14هنگام نشستن بر مَركبپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس هنگام سوار شدن بر مَركب ، بگويد : «به نام خدا . هيچ توش و توانى نيست ، مگر به [مدد] خدا . «خدا را سپاس كه ما را به اين [مسير] ، ره نمون شد ، و اگر خدا ما را راه نمايى نمى كرد ، ما خود ، هدايت نمى يافتيم . در حقيقت ، فرستادگانِ پروردگار ما ، حق را آوردند . و به آنان ، ندا داده مى شود كه : اين، همان بهشتى است كه آن را به [پاداشِ ]آنچه انجام مى داديد ، ميراث يافته ايد» و «منزّه است خدايى كه اين [مَركب ]را رامِ ما ساخت و ما بر آن ، توانا نبوديم» » ، خودش و چارپايش ، تا زمانى كه پياده شود ، در امان خواهند بود .

الأمالى ، طوسى_ به نقل از على بن ربيعه اسدى _ :امام على عليه السلام بر مَركب نشست . چون پايش را در ركاب نهاد ، گفت : «به نام خدا» ، و چون روى مَركب قرار گرفت ، گفت : «سپاس ، خداى را كه گرامى مان بداشت و در خشكى و آب ، ما را حمل كرد و از خوراكى هاى پاكيزه ، روزى مان داد و ما را بر بسيارى از آفريدگانش ، بسى برترى داد . «منزّه است خدايى كه اين [مَركَب] را رام ما ساخت و ما بر آن ، توانا نبوديم» » .

.

ص: 270

الأمان عن صفوان الجمّال :إنَّهُ [ أيِ الصّادِقَ] عليه السلام لَمّا رَكِبَ الجَمَلَ قالَ : بِسمِ اللّهِ ، ولا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ ، «سُبْحَانَ الَّذِى سَخَّرَ لَنَا هَذَا وَ مَا كُنَّا لَهُ مُقْرِنِينَ * وَ إِنَّا إِلَى رَبِّنَا لَمُنقَلِبُونَ» . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :إذا خَرَجتَ مِن بَيتِكَ تُريدُ الحَجَّ وَالعُمرَةَ إن شاءَ اللّهُ ، فَادعُ دُعاءَ الفَرَجِ .. . فَإِذا جَعلتَ رِجلَكَ فِي الرِّكابِ فَقُل : بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ، بِسمِ اللّهِ وَاللّهُ أكبَرُ ... . (2)

3 / 15السَّفَرُالمزار الكبير_ في ذِكرِ ما يُقالُ عِندَ الخُروجِ لِلسَّفَرِ _ :وتَقولُ أيضا ما رُوِيَ عَن سَيِّدِنا رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله أنَّهُ قالَ : جاءَني جَبرَئيلُ عليه السلام فَقالَ : رَبُّكَ يُقرِئُكَ السَّلامَ ويَقولُ لَكَ : يا مُحَمَّدُ! مَن أرادَ مِن اُمَّتِكَ أن أحفَظَهُ في سَفَرِهِ ، واُؤَدِّيَهُ سالِما ، فَليَقُل : بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ، تَوَكَّلتُ عَلَى اللّهِ ... . فَإِذا وَضَعتَ رِجلَكَ عَلى بابِكَ لِلخُروجِ فَقُل : بِسمِ اللّهِ ، آمَنتُ بِاللّهِ ، تَوَكَّلتُ عَلَى اللّهِ ، ما شاءَ اللّهُ ، لا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ كانَ إذا وَضَعَ رِجلَهُ فِي الغَرزِ (4) وهُوَ يُريدُ السَّفَرَ يَقولُ _ :بِسمِ اللّهِ ، اللّهُمَّ أنتَ الصّاحِبُ فِي السَّفَرِ ، وَالخَليفَةُ فِي الأَهلِ ، اللّهُمَّ ازوِ لَنَا الأَرضَ ، وهَوِّن عَلَينَا السَّفَرَ . اللّهُمَّ إنّي أعوذُ بِكَ مِن وَعثاءِ السَّفَرِ (5) ، ومِن كَآبَةِ المُنقَلَبِ ، ومِن سُوءِ المَنظَرِ فِي المالِ وَالأَهلِ . (6)

.


1- .الأمان : ص 109 ، بحار الأنوار : ج 76 ص 298 ح 34 .
2- .الكافي : ج 4 ص 284 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 5 ص 50 ح 154 كلاهما عن معاوية بن عمّار .
3- .المزار الكبير : ص 49 ، المزار للمفيد : ص 62 وفيه من «فإذا وضعت ...» ، بحار الأنوار : ج 76 ص 263 ح 57 .
4- .الغَرْز : ركاب الرحل (لسان العرب : ج 5 ص 386 «غرز») .
5- .وَعثاء السَّفَر : أي شدّته ومشقّته. وأصله من الوَعْث ، وهو الرمل ، والمشي فيه يشتدّ على صاحبه ويشقّ (النهاية : ج 5 ص 206 «وعث») .
6- .الموطّأ : ج 2 ص 977 ح 34 ، سنن أبي داود : ج 3 ص 33 ح 2598 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 109 ح 2484 كلاهما عن أبي هريرة ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 550 ح 2311 عن ابن عبّاس ، السنن الكبرى : ج 5 ص 410 ح 10303 عن عبد اللّه بن سرجس وكلّها نحوه ، كنزالعمّال : ج 6 ص 714 ح 17536 .

ص: 271

3 / 15 هنگام سفر

الأمان_ به نقل از صفوان جمّال _ :هنگامى كه امام صادق عليه السلام بر شتر نشست ، گفت : «به نام خدا . هيچ نيرو و توانى نيست ، مگر از سوى خدا . «منزّه است خدايى كه اين [مَركَب] را رامِ ما كرد و ما بر آن ، توانا نبوديم ؛ و ما به سوى پروردگار خود ، باز مى گرديم» » .

امام صادق عليه السلام :هر گاه به خواست خدا ، از خانه ات به قصد حج و عمره خارج شدى ، دعاى فَرَج را بخوان ... و چون پايت را در ركاب نهادى ، بگو : «به نام خداوند بخشنده مهربان» . به نام خدا . خدا ، بزرگ تر است ... .

3 / 15هنگام سفرالمزار الكبير_ در بيان ذكرهايى كه هنگام رفتن به سفر ، گفته مى شود _ :همچنين همان چيزى را مى گويى كه از سَروَرمان ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، روايت شده است كه فرمود : «جبرئيل عليه السلام نزد من آمد و گفت : پروردگارت ، به تو سلام مى رساند و مى گويد : اى محمّد! هر كس از امّت تو كه مى خواهد در سفرش از او محافظت كنم و او را به سلامت برسانم ، بگويد : «به نام خداوند بخشنده مهربان» . به خدا توكّل كردم ... . و آن گاه كه براى بيرون رفتن ، پايت را دمِ در گذاشتى ، بگو : به نام خدا . به خدا ، ايمان دارم . بر خدا ، توكّل كردم . هر چه خدا خواهد . نيرو و توانى نيست ، مگر از سوى خدا » .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ هر گاه به قصد سفر ، پايش را در ركاب مى گذاشت ، مى فرمود _ :به نام خدا . بار خدايا ! تويى همراه در سفر ، و جانشين [هر مسافرى] در ميان خانواده[اش] . بار خدايا ! زمين را براى ما در هم بپيچان (راهمان را كوتاه ساز) ، و سفر را بر ما آسان گردان . بار خدايا ! از سختىِ سفر و از اندوه بازگشت و از [رو به رو شدن با] صحنه بد در اموال و خانواده ، به تو پناه مى برم .

.

ص: 272

عنه صلى الله عليه و آله_ لِرَجُلٍ مِنَ الأَنصارِ _ :إذا تَوَجَّهتَ إلى سَبيلِ الحَجِّ ، ثُمَّ رَكِبتَ راحِلَتَكَ ، ثُمَّ قُلتَ : «بِسمِ اللّهِ وَالحَمدُ للّهِِ» ، ثُمَّ مَضَت راحِلَتُكَ ، لَم تَضَع خُفّا ولَم تَرفَع خُفّا إلّا كُتِبَ لَكَ حَسَنَةٌ ، ومُحِيَ عَنكَ سَيِّئَةٌ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :إذا خَرَجتَ مِن بَيتِكَ تُريدُ الحَجَّ وَالعُمرَةَ إن شاءَ اللّهُ فَادعُ دُعاءَ الفَرَجِ ... ثُمَّ قُل : «اللّهُمَّ كُن لي جارا مِن كُلِّ جَبّارٍ عَنيدٍ ، ومِن كُلِّ شَيطانٍ مَريدٍ» ، ثُمَّ قُل : «بِسمِ اللّهِ دَخَلتُ ، وبِسمِ اللّهِ خَرَجتُ ، وفي سَبيلِ اللّهِ ، اللّهُمَّ إنّي اُقَدِّمُ بَينَ يَدَي نِسياني وعَجَلَتي بِسمِ اللّهِ وما شاءَ اللّهُ في سَفَري هذا» . (2)

3 / 16كُلُّ أمرٍرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَنِ ابتَدَأَ بِأَمرٍ وقالَ : «بِسمِ اللّهِ» ، غَفَرَ اللّهُ لَهُ . (3)

.


1- .تهذيب الأحكام : ج 5 ص 20 ح 57 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 203 ح 2138 كلاهما عن محمّد بن قيس عن الإمام الباقر عليه السلام ، روضة الواعظين : ص 394 .
2- .الكافي : ج 4 ص 284 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 5 ص 50 ح 154 كلاهما عن معاوية بن عمّار .
3- .كنزالعمّال : ج 10 ص 164 ح 28854 نقلاً عن الرافعي عن الإمام عليّ عليه السلام .

ص: 273

3 / 16 در هر كارى

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به مردى از انصار _ :هر گاه آهنگ سفر حج كردى و بر شترت نشستى و گفتى : «به نام خدا . سپاس ، خداى را» و سپس شترت حركت كرد ، با هر سُمى كه بگذارد و بردارد ، براى تو يك ثواب نوشته مى شود و يك گناه از تو پاك مى گردد .

امام صادق عليه السلام :چون به خواست خدا ، از خانه ات به قصد حج و عمره خارج شدى ، دعاى فرج را بخوان ... و سپس بگو : «بار خدايا ! مرا از هر زورگوى سركشى و از هر شيطان متمرّدى ، در پناه خود بگير » . سپس بگو : «به نام خدا ، داخل شدم و به نام خدا ، خارج شدم و در راه خدا [ ، سفر مى كنم] . بار خدايا! در اين سفرم ، پيش از آن كه فراموش كنم يا شتاب ورزم ، مى گويم : به نام خدا . آنچه خدا بخواهد [ ، خواهد شد]» .

3 / 16در هر كارىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس كارى را با «بسم اللّه » آغاز كند ، خداوند ، او را مى آمرزد .

.

ص: 274

عنه صلى الله عليه و آله :كُلُّ أمرٍ ذي بالٍ لا يُبدَأُ فيهِ بِبِسمِ اللّهِ فَهُو أجذَمُ (1) . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :قولوا عِندَ افتِتاحِ كُلِّ أمرٍ صَغيرٍ أو عَظيمٍ : بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :أغلِقوا أبوابَ المَعصِيَةِ بِالاِستِعاذَةِ ، وَافتَحوا أبوابَ الطّاعَةِ بِالتَّسمِيَةِ . (4)

عنه عليه السلام :لا تَدَع «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» وإن كانَ بَعدَهُ شِعرٌ . (5)

عنه عليه السلام :لَرُبَّما تَرَكَ فِي افتِتاحِ أمرٍ بَعضُ شيعَتِنا «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» ، فَيَمتَحِنُهُ اللّهُ بِمَكروهٍ ؛ لِيُنَبِّهَهُ عَلى شُكرِ اللّهِ تَعالى وَالثَّناءِ عَلَيهِ ، ويَمحُوَ عَنُه وَصمَةَ تَقصيرِهِ عِندَ تَركِهِ قَولَ : «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» . لَقَد دَخَلَ عَبدُ اللّهِ بنُ يَحيى عَلى أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام وبَينَ يَدَيهِ كُرسِيٌّ ، فَأَمَرَهُ بِالجُلوسِ عَلَيهِ ، فَجَلَسَ ، فَمالَ بِهِ حَتّى سَقَطَ عَلى رَأسِهِ ، فَأَوضَحَ (6) عَن عَظمِ رَأسِهِ وسالَ الدَّمُ ، فَأَمَرَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام بِماءٍ فَغَسَلَ عَنهُ ذلِكَ الدَّمَ . ثُمَّ قالَ : اُدنُ مِنّي ، فَدَنا مِنهُ ، فَوَضَعَ يَدَهُ عَلى موضِحَتِهِ _ وقَد كانَ يَجِدُ مِن ألَمِها ما لا صَبرَ لَهُ مَعَهُ _ ومَسَحَ يَدَهُ عَلَيها ، وتَفَلَ فيها ، فَما هُوَ إلّا أن فَعَلَ ذلِكَ حَتَّى اندَمَلَ (7) ، وصارَ كَأَنَّهُ لَم يُصِبهُ شَيءٌ قَطُّ . ثُمَّ قالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : يا عَبدَ اللّهِ ، الحَمدُ للّهِِ الَّذي جَعَلَ تَمحيصَ ذُنوبِ (8) شيعَتِنا فِي الدُّنيا بِمِحَنِهِم ، لِتَسلَمَ لَهُم طاعاتُهُم ويَستَحِقّوا عَلَيها ثَوابَها ... . فَقالَ عَبدُ اللّهِ بنُ يَحيى : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، قَد أفَدتَني وعَلَّمتَني ، فَإِن رَأَيتَ أن تُعَرِّفَني ذَنبِيَ الَّذِي امتُحِنتُ بِهِ في هذَا المَجلِسِ حَتّى لا أعودَ إلى مِثلِهِ . قالَ : تَركُكَ حينَ جَلَستَ أن تَقولَ : «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» ، فَجَعَلَ اللّهُ ذلِكَ لِسَهوِكَ عَمّا نُدِبتَ إلَيهِ تَمحيصا بِما أصابَكَ . أما عَلِمتَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَدَّثَني عَنِ اللّهِ عز و جل ، أنَّهُ قالَ : كُلُّ أمرٍ ذي بالٍ لَم يُذكَر «بِسمِ اللّهِ» فيهِ فَهُوَ أبتَرُ؟! فَقُلتُ : بَلى بِأَبي أنتَ واُمّي ، لا أترُكُها بَعدَها . قالَ : إذَن تُحصَنَ بِذلِكَ وتَسعَدَ . (9)

راجع : ص 210 ح 9.

.


1- .الجَذْمُ : القطع (المصباح المنير : ص 94 «جذم»).
2- .تلخيص الحبير : ج 1 ص 76 ح 70 عن أبي هريرة ، تفسير الفخر الرازي : ج 1 ص 213 ، إحياء العلوم : ج 1 ص 305 وفيهما «فهو أبتر» ، كنزالعمّال : ج 1 ص 555 ح 2491 نقلاً عن عبدالقادر الرهاوي في الأربعين وفيه «فهو أقطع» .
3- .التوحيد : ص 232 ح 5 عن محمّد بن زياد ومحمّد بن سيّار عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 28 ح 9 عن الإمام الباقر عن أبيه عن جدّه عن الإمام الحسن عنه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 92 ص 233 ح 14 .
4- .الدعوات : ص 52 ح 130 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 313 ح 17 .
5- .الكافي : ج 2 ص 672 ح 1 عن جميل بن درّاج .
6- .المُوضِحَةُ : الشجَّةُ التي تُبدي وَضَحَ العظام (القاموس المحيط : ج 1 ص 255 «وضح»).
7- .اندمل : بَرِئ (القاموس المحيط : ج 3 ص 377 «دمل»).
8- .تمحيصُ الذنوب : إزالتها (النهاية : ج 4 ص 302 «محص»).
9- .التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 22 ح 7 ، بحار الأنوار : ج 76 ص 305 ح 1 .

ص: 275

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كارِ بااهمّيتى كه با نام خدا آغاز نشود ، بى دنباله (ناتمام) خواهد بود .

امام على عليه السلام :در شروع هر كارى ، كوچك يا بزرگ ، بگوييد : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» .

امام صادق عليه السلام :درهاى گناه را با پناه بردن به خدا [و گفتنِ «أعوذ بِاللّه »] ببنديد ، و درهاى طاعت را با بردنِ نام خدا ، باز كنيد .

امام صادق عليه السلام :گفتنِ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را وا مگذار ، هر چند پيش از خواندن شعرى .

امام صادق عليه السلام :گاه يكى از شيعيان ما ، در آغاز كارى ، گفتنِ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را ترك مى گويد و از اين رو ، خداوند ، او را به امر ناخوشايندى گرفتار مى سازد تا وى را متوجّه سپاس گزارى از خداوند متعال و ثناى او گردانَد و لكّه ننگِ تقصير در ترك «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را از او بزُدايد . يك بار عبد اللّه بن يحيى نزد امير مؤمنان عليه السلام رفت . جلوى ايشان ، چهارپايه اى بود و به عبد اللّه فرمود كه روى آن چهارپايه بنشيند . تا عبد اللّه نشست ، چهارپايه ، كج شد و او به سر [بر زمين] افتاد و سرش شكست و خون جارى شد . امير مؤمنان عليه السلام دستور داد تا آب آوردند و خونش را شست . سپس [على عليه السلام به او ]فرمود : «نزديك من بيا» . عبد اللّه ، نزديك شد . ايشان ، دستش را بر شكافِ سر او _ كه از شدّت درد آن ، تاب نمى آورد _ نهاد و بر آن ، دست كشيد و از آب دهان خود بر آن نهاد . بلافاصله ، زخم سر به هم آورد ، به طورى كه انگار اصلاً صدمه اى نديده است . سپس امير مؤمنان عليه السلام فرمود : «اى عبد اللّه ! سپاس ، خدا را كه زدودنِ گناهان شيعيان ما را در دنيا با ايجاد رنج و گرفتارى براى آنان قرار داد تا همچنان طاعت هايشان برقرار بماند و براى آنها پاداش داده شوند ...» . عبد اللّه بن يحيى گفت : اى امير مؤمنان! مرا آگاه كردى و به من آموختى . اكنون اگر صلاح مى دانى، به من بفرما كه چه گناهى مرتكب شده بودم كه به سبب آن ، در اين مجلس تنبيه شدم ، تا ديگر آن را تكرار نكنم . امير مؤمنان عليه السلام فرمود : «وقتى نشستى ، نگفتى : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» . پس خداوند ، اين تنبيه را براى غفلت تو از كارى قرار داد كه به آن ، فرا خوانده شده اى ، تا با اين وسيله ، تو را [از اين گناه] پاك گردانَد . مگر نمى دانى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله برايم گفت كه خداوند عز و جل فرمود : هر كار مهمّى كه در آن ، بسم اللّه گفته نشود ، ناقص است ؟!» . عبد اللّه بن يحيى گفت : چرا ، پدر و مادرم به فدايت ! از اين پس ، آن را ترك نمى كنم . امير مؤمنان عليه السلام فرمود : «در اين صورت ، در امان و خوش بخت خواهى بود» .

ر . ك : ص 211 ح 9 .

.

ص: 276

. .

ص: 277

. .

ص: 278

الفصل الرابع : آثار البسملة4 / 1البَرَكَةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :قالَ اللّهُ عز و جل : قَسَمتُ فاتِحَةَ الكِتابِ بَيني وبَينَ عَبدي ، فَنِصفُها لي ونِصفُها لِعَبدي ، ولِعَبدي ما سَأَلَ . إذا قالَ العَبدُ : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» قالَ اللّهُ جَلَّ جَلالُهُ : بَدَأَ عَبدي بِاسمي ، وحَقٌّ عَلَيَّ أن اُتَمِّمَ لَهُ اُمورَهُ ، واُبارِكَ لَهُ في أحوالِهِ ... . (1)

4 / 2الاِعتِصامُالإمام عليّ عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِكُمَيلٍ _ :يا كُمَيلُ ، سَمِّ كُلَّ يَومٍ بِسمِ اللّهِ ، وقُل : «لا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ» ، وتَوَكَّل عَلَى اللّهِ . (2)

.


1- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 300 ح 59 ، الأمالي للصدوق : ص 239 ح 253 كلاهما عن محمّد بن زياد ومحمّد بن سيّار عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 92 ص 226 ح 3 وج 85 ص 59 وراجع : شُعب الإيمان : ج 2 ص 447 ح 2362 و كنزالعمّال : ج 2 ص 299 ح 4055 .
2- .تحف العقول : ص 171 ، بشارة المصطفى : ص 25 عن كميل ، بحار الأنوار : ج 77 ص 268 ح 1 و ص 414 ح 38 .

ص: 279

فصل چهارم : آثار «بسم اللَّه»
4 / 1 بركت يافتن
4 / 2 قرار گرفتن در پناه خدا

فصل چهارم : آثار «بسم اللّه »4 / 1بركت يافتنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل فرمود : «[سوره] فاتحة الكتاب را ميان خودم و بنده ام قسمت كرده ام ؛ نيمش از آنِ من است و نيمش از آنِ بنده ام ، و آنچه بنده ام بخواهد ، به او مى دهم» . هر گاه بنده بگويد : «به نام خداوند بخشنده مهربان» ، خداوند عز و جل مى فرمايد : «بنده ام ، به نام من آغاز كرد و بر من است كه كارهاى او را برايش تمام گردانم و در احوالش به او بركت دهم ...» .

4 / 2قرار گرفتن در پناه خداامام على عليه السلام_ در سفارش به كميل _ :اى كميل ! هر روز ، نام خدا را ببر و بگو : «هيچ توش و توانى نيست ، مگر به [يارى] خدا » ، و به خدا توكّل كن .

.

ص: 280

عنه عليه السلام :إنَّ اسمَ اللّهِ فاتِقٌ لِلرُّتوقِ (1) ، وخائِطٌ لِلخُروقِ (2) ، ومُسَهِّلٌ لِلوُعورِ ، وجُنَّةٌ عَنِ الشُّرورِ ، وحِصنٌ مِن مِحَنِ الدُّهورِ ، وشِفاءٌ لِما فِي الصُّدورِ ، وأَمانٌ يَومَ النُّشورِ . (3)

الإمام زين العابدين عليه السلام :بِسمِ اللّهِ كَلِمَةِ المُعتَصِمينَ (4) ، ومَقالَةِ المُتَحَرِّزينَ . (5)

عنه عليه السلام :بِسمِ اللّهِ استَعَنتُ ، وبِبِسمِ اللّهِ استَجَرتُ ، وبِهِ اعتَصَمتُ ، وما تَوفيقي إلّا بِاللّهِ عَلَيهِ تَوَكَّلتُ . (6)

عنه عليه السلام :اُعيذُ نَفسي وأَهلي ومالي ووُلدي ، وجَميعَ ما تَلحَقُهُ عِنايتي ، وجَميعَ نِعَمِ اللّهِ عِندي ، بِبِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ . (7)

عنه عليه السلام :بِسمِ اللّهِ خيرِ الأَسماءِ ، بِسمِ اللّهِ رَبِّ الأَرضِ وَالسَّماءِ ، أستَدفِعُ كُلَّ مَكروهٍ أوَّلُهُ سَخَطُهُ ، وأَستَجلِبُ كُلَّ مَحبوبٍ أوَّلُهُ رِضاهُ ، وَاختِم (8) لي مِنكَ بِالغُفرانِ يا وليَّ الإِحسانِ . (9)

الإمام العسكري عليه السلام :اِحتَجَبتُ بِحِجابِ اللّهِ ... وَاحتَطتُ عَلى نَفسي وأَهلي ووُلدي ومالي ومَا اشتَمَلَت عَلَيهِ عِنايتي بِبِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ . (10)

.


1- .الرَّتْق : ضِدّ الفَتق ، وهو الالتئام (مجمع البحرين : ج 2 ص 672 «رتق») .
2- .الخَرق : الشَّقّ (النهاية : ج 2 ص 26 «خرق») .
3- .مستدرك الوسائل : ج 5 ص 304 ح 5927 نقلاً عن القطب الراوندي في لبّ اللباب .
4- .قال المجلسي قدس سره : «كلمة المعتصمين» المضبوط في النسخ الرفع ، أي التسمية كلمة المعتصمين باللّه يفتتحون بها في كلّ أمر ، ويحتمل أن يكون خبر «بسم اللّه » من غير تقدير ، وهو بعيد ، ولعلّ الجرّ أظهر؛ صفة للاسم (بحار الأنوار : ج 90 ص 241) .
5- .البلد الأمين : ص 100 ، المصباح للكفعمي : ص 144 ، بحار الأنوار : ج 90 ص 152 ح 11 .
6- .مُهَج الدعوات : ص 356 ، البلد الأمين : ص 549 ، المصباح للكفعمي : ص 291 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 374 ح 1 .
7- .مُهَج الدعوات : ص 26 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 336 ح 5 .
8- .في البلد الأمين و بحار الأنوار : «فَاختِم».
9- .المصباح للكفعمي : ص 164 ، البلد الأمين : ص 123 ، بحار الأنوار : ج 90 ص 188 ح 25 .
10- .مُهَج الدعوات : ص 63 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 363 ح 1 .

ص: 281

امام على عليه السلام :نام خدا ، رُفو كننده پارگى ها و دوزنده چاك ها و هموار كننده ناهموارى ها و سپرِ بدى ها و سنگر در برابر رنج هاى روزگار و شفابخشِ بيمارى هاى سينه ها و [مايه] امان در روز رستاخيز است .

ام_ام زي_ن العابدي_ن عليه السلام :ب_ه ن_ام خ_دا ك_ه سخ_ن پناهجوي_ان اس_ت (1) و گفت_ار حمايت خواهان .

امام زين العابدين عليه السلام :از نام خدا ، كمك گرفتم و خود را در پناه نام خدا در آوردم و به نام او چنگ زدم و جز از خدا ، توفيق نمى جويم . به او توكّل كرده ام .

امام زين العابدين عليه السلام :خودم و همسرم و اموالم و فرزندانم و همه آنچه را مورد توجّه من است ، و همه نعمت هايى را كه از خدا دارم ، در پناه «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» در مى آورم .

امام زين العابدين عليه السلام :به نام خدا كه بهترينِ نام هاست . به نام خدا كه پروردگارِ زمين و آسمان است . هر ناخوشايندى را _ كه در رأس آنها ناخشنودىِ خود اوست _ از خودم دور مى كنم و هر امر دوست داشتنى اى را _ كه در رأس آنها خشنودىِ خود اوست _ به سوى خود مى كشانم . عمر مرا به آمرزشَت ختم فرما ، اى صاحب احسان !

امام عسكرى عليه السلام :خود را در پسِ پرده خدا پوشاندم ... و خودم و همسرم و فرزندانم و اموالم و هر آنچه را مورد توجّه من است ، در پناه «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» قرار دادم .

.


1- .علّامه مجلسى قدس سره مى گويد : «كلمةُ المعتصمين» _ كه در متن عربى حديث آمده _ ، در نسخه ها به رفع «هاء» ، ضبط شده است ، يعنى : «بُردن نام خدا ، سخن كسانى است كه به خدا پناه مى آورند و در هر كارى ، با آن آغاز مى كنند» . احتمال هم دارد كه خبر «بسم اللّه » باشد ، بدون آن كه چيزى را در تقدير بگيريم . امّا شايد جرّ آن ، ظهور بيشترى داشته باشد كه در اين صورت ، صفت اسم است .

ص: 282

4 / 3الشِّفاءُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَو قَرَأتَ : «بِسمِ اللّهِ» ؛ تَحفَظُكَ المَلائِكَةُ إلَى الجَنَّةِ ، وهُوَ شِفاءٌ مِن كُلِّ داءٍ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :«بِسمِ اللّهِ» شِفاءٌ مِن كُلِّ داءٍ ، وعَونٌ لِكُلِّ دَواءٍ . (2)

عنه عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِكُمَيلٍ _ :يا كُمَيلُ ، إذا أكَلتَ الطَّعامَ فَسَمِّ بِسمِ اللّهِ الَّذي لا يَضُرُّ مَعَ اسمِهِ شَيءٌ ، وهُوَ الشِّفاءُ مِن جَميعِ الأَسواءِ . (3)

الإمام المهديّ عليه السلام_ في دُعاءٍ لَهُ _ :بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ، بِسمِ اللّهِ دَواءٌ ، وَالحَمدُ للّهِِ شِفاءٌ . (4)

المصنّف لابن أبي شيبة عن أبيهريرة :دَخَلَ عَلَيَّ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وأَنَا أشتَكي، فَقالَ : ألا أرقيكَ بِرُقيَةٍ (5) عَلَّمَنيها جِبريلُ عليه السلام : بِسمِ اللّهِ أرقيكَ ، وَاللّهُ يَشفِيكَ مِن كُلِّ إربٍ (6) يُؤذيكَ ، ومِن شَرِّ النَّفّاثاتِ فِي العُقَدِ (7) ، ومِن شَرِّ حاسِدٍ إذا حَسَدَ . (8)

.


1- .مستدرك الوسائل : ج 4 ص 389 ح 4995 نقلاً عن القطب الراوندي في لبّ اللباب عن عبد اللّه بن مسعود وراجع : بحار الأنوار : ج 92 ص 258 ح 52 .
2- .نزهة الناظر : ص 66 ح 128 ، إرشاد القلوب : ص 366 نحوه ، بحار الأنوار : ج 10 ص 60 ح 4 وج 92 ص 259 ح 53 ؛ تفسير القرطبي : ج 1 ص 107 .
3- .بشارة المصطفى : ص 25 عن كميل ، تحف العقول : ص 171 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 267 ح 1 وص 412 ح 38 .
4- .بحار الأنوار : ج 53 ص 226 نقلاً عن البلد الأمين .
5- .الرُّقْيَة : العوذة التي يُرقى بها صاحب الآفة كالحُمّى والصَّرَع وغير ذلك من الآفات (النهاية : ج 2 ص 254 «رقى») .
6- .الإرْب : الدَّهاء والنُّكر (النهاية : ج 1 ص 36 «أربَ») .
7- .العُقَد: جمع عُقدة؛ وهي ما تعقِدُه الساحرة،وأصله من العزيمة(مفردات ألفاظ القرآن:ص577 «عقد»).
8- .المصنّف لابن أبي شيبة : ج 7 ص 78 ح 6 وص 79 ح 16 عن أبي سعيد الخدري وج 5 ص 443 ح 6 عن عبادة بن الصامت وح 9 عن أبي سعيد الخدري وكلّها نحوه ، كنزالعمّال : ج 10 ص 105 ح 28534 ؛ مكارم الأخلاق : ج 2 ص 246 ح 2595 ، بحار الأنوار : ج 95 ص 17 ح 16 .

ص: 283

4 / 3 شفا يافتن

4 / 3شفا يافتنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اگر «بسم اللّه » بگويى ، فرشتگان ، تو را تا بهشتْ محافظت مى كنند و آن ، شفاى هر دردى است .

امام على عليه السلام :«بسم اللّه » ، شفاى هر دردى و كمك براى هر دارويى است .

امام على عليه السلام_ در سفارش به كميل _ :اى كميل! هر گاه خواستى غذا بخورى ، نام خدا را ببر ؛ چرا كه با وجود نام او ، هيچ دردى آسيب نمى رساند و در آن ، شفاى همه بدى ها [و دردها] هست .

امام مهدى عليه السلام_ در يكى از دعاهايش _ : «به نام خداوند بخشنده مهربان» . «به نام خدا» ، داروست و «سپاس ، خداى را» ، شفاست .

المصنّف ، ابن ابى شَيبه_ به نقل از ابو هُرَيره _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، نزد من كه بيمار بودم ، آمد و فرمود : «آيا تو را با تعويذى ( حِرزى ) كه جبرئيل عليه السلام آن را به من آموخته ، افسون كنم ؟ تو را با نام خدا ، افسون مى كنم . خدا ، تو را از هر دردى كه رنجت مى دهد ، و از گزند دَمَندگان در گِره ها(جادوگران) ، و از گزند هر حسودى ، آن گاه كه حسادت ورزد ، (1) شفا مى دهد» .

.


1- .يا : از گزند هر شورْچشمى ، آن گاه كه چشم زخم زند .

ص: 284

الإمام الصادق عليه السلام :حُمَّ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَأتاهُ جَبرَئيلُ عليه السلام فَعَوَّذَهُ ، فَقالَ : بِسمِ اللّهِ أرقيكَ يا مُحَمَّدُ ، وبِسمِ اللّهِ أشفيكَ ، وبِسمِ اللّهِ مِن كُلِّ داءٍ يُعيِيكَ ، بِسمِ اللّهِ وَاللّهُ شافيكَ ، بِسمِ اللّهِ خُذها فَلتُهَنّيكَ ، بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ فَلا اُقسِمُ بِمَواقِعِ النُّجومِ ، لَتَبرَأَنَّ بِإِذنِ اللّهِ . (1)

4 / 4الإِجابَةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يُرَدُّ دُعاءٌ أوَّلُهُ «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» . (2)

4 / 5تَسبيحُ الجِبالِ مَعَ مَن يَقرَأُهارسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن قَرَأَ : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» موقِنا ، سَبَّحَت مَعَهُ الجِبالُ ، إلّا أنَّهُ لا يُسمَعُ ذلِكَ مِنها . (3)

4 / 6تَصاغُرُ الشَّيطانِمسند ابن حنبل عن أبي تميمة الهجيمي عمّن كان رديف (4) النبيّ صلى الله عليه و آله :مسند ابن حنبل عن أبي تميمة الهجيمي عمّن كان رديف (5) النبيّ صلى الله عليه و آله : كُنتُ رَديفَهُ عَلى حِمارٍ فَعَثَرَ الحِمارُ ، فَقُلتُ : «تَعِسَ الشَّيطانُ» . فَقال لِيَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : لا تَقُل : تَعِسَ الشَّيطانُ ؛ فَإِنَّكَ إذا قُلتَ : «تَعِسَ الشَّيطانُ» تَعاظَمَ الشَّيطانُ في نَفسِهِ ، وقالَ : صَرَعتُهُ بِقُوَّتي ، فَإِذا قُلتَ : «بِسمِ اللّهِ» ، تَصاغَرَت إلَيهِ نَفسُهُ حَتّى يَكونَ أصغَرَ مِن ذُبابٍ . 6

.


1- .الكافي : ج 8 ص 109 ح 88 عن بكر بن محمّد الأزدي ، قرب الإسناد : ص 42 ح 134 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 243 ح 2585 وفيهما «يعنيك» بدل «يعييك» ، طبّ الأئمّة عليهم السلام لابني بسطام : ص 38 ، بحار الأنوار : ج 95 ص 65 ح 44 وراجع : كنزالعمّال : ج 10 ص 71 ح 28407 .
2- .ربيع الأبرار : ج 2 ص 336 ؛ الدعوات : ص 52 ح 131 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 313 ح 17 .
3- .الدرّ المنثور : ج 1 ص 26 نقلاً عن أبي نعيم والديلمي عن عائشة .
4- .الرَّديف : الذي تحمله خلفك على ظهر الدابّة (المصباح المنير : ص 224 «ردف») .
5- .مسند ابن حنبل : ج 7 ص 349 ح 20614 وح 20615 نحوه ، سنن أبي داود : ج 4 ص 296 ح 4982 نحوه ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 324 ح 7792 ، كنزالعمّال : ج 1 ص 247 ح 1244 .

ص: 285

4 / 4 مستجاب شدن دعا
4 / 5 تسبيح گويىِ كوه ها همراه كسى كه «بسم اللَّه» مى گويد
4 / 6 كوچك شدن شيطان

امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، تب كرد . جبرئيل عليه السلام نزد ايشان آمد و او را افسون كرد و گفت : «به نام خدا ، تو را افسون مى كنم _ اى محمّد _ و به نام خدا ، شفايت مى دهم _ به نام خدا _ ، از هر دردى كه تو را رنج مى دهد ، _ به نام خدا _ ؛ و خدا ، شفا دهنده توست . به نام خدا ، اين را بگير كه تو را به سلامت مى دارد . «به نام خداوند بخشنده مهربان» . به جايگاه هاى ستارگان ، سوگندى نمى خورم . به خواست خدا ، حتما بهبود مى يابى» .

4 / 4مستجاب شدن دعاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دعايى كه با «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» آغاز گردد ، رد نمى شود .

4 / 5تسبيح گويىِ كوه ها همراه كسى كه «بسم اللّه » مى گويدپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس از سرِ يقين بگويد : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» ، كوه ها هم صدا با او تسبيح خدا مى گويند ؛ امّا تسبيح گويىِ آنها شنيده نمى شود .

4 / 6كوچك شدن شيطانمسند ابن حنبل_ به نقل از ابو تميمه هجيمى ، از كسى كه در تَرك پيامبر صلى الله عليه و آله نشسته بود _ :من پشت سرِ پيامبر صلى الله عليه و آله بر الاغى نشسته بودم كه ناگاه ، الاغ ، سِكَندرى خورد . من گفتم : مرگ بر شيطان! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : « مگو : مرگ بر شيطان ؛ زيرا هر گاه بگويى : مرگ بر شيطان ، شيطان در خودش احساس غرور مى كند و مى گويد : من با قدرت خود ، آن [الاغ] را زمين زدم . امّا اگر بگويى : به نام خدا ، شيطان ، چنان احساس كوچكى مى كند كه گويى از مگس هم كوچك تر است» .

.

ص: 286

كنزالعمّال عن اُسامة بن زيد :بَينا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلى بَغلَةٍ شَهباءَ (1) ، وأَنَا رِدفُهُ ، إذ عَثَرَتِ البَغلَةُ ، فَقُلتُ : «تَعِسَ إبليسُ» ، فَضَرَبَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلى مَنكِبي ، فَقالَ : يا اُسامَةُ ، لا تَقُل هكَذا ؛ فَإِنَّ لِاءِبليسَ عِندَ ذلِكَ نَخرَةً (2) ، يَقولُ : ذَكَرَني ونَسِيَ رَبَّهُ ! ولكِن قُل : «بِسمِ اللّهِ» . (3)

4 / 7الاِحتِجازُ مِنَ الأَشرارِالإمام الصادق عليه السلام_ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ _ :يا مُفَضَّلُ ، اِحتَجِز مِنَ النّاسِ كُلِّهِم بِ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» وبِ «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» ، اِقرَأها عَن يَمينِكَ وعَن شِمالِكَ ومِن بَينِ يَدَيكَ ومِن خَلفِكَ ومِن فَوقِكَ ومِن تَحتِكَ ، فَإِذا دَخَلتَ عَلى سُلطانٍ جائِرٍ فَاقرَأها حينَ تَنظُرُ إلَيهِ ثَلاثَ مَرّاتٍ ، وَاعقِد بِيَدِكَ اليُسرى، ثُمَّ لا تُفارِقها حَتّى تَخرُجَ مِن عِندِهِ . (4)

.


1- .الشُّهبَةُ في الألوان : البياض الذي غلب على السواد (الصحاح : ج 1 ص 159 «شهب»).
2- .نَخَرَ : مدَّ الصوتَ في خياشيمه (القاموس المحيط : ج 2 ص 139 «نخر») .
3- .كنزالعمّال : ج 3 ص 888 ح 9041 نقلاً عن الخطيب في المتّفق والمفترق .
4- .الكافي : ج 2 ص 624 ح 20 ، عدّة الداعي : ص 275 وفيه «احتجب» بدل «احتجز» وكلاهما عن المفضّل بن عمر ، بحار الأنوار : ج 92 ص 351 ح 22 .

ص: 287

4 / 7 محفوظ ماندن از اشرار

كنز العمّال_ به نقل از اُسامة بن زيد _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بر استرى خاكسترى سوار بود و من ، در تَرك وى نشسته بودم كه ناگاه ، استر ، سِكَندرى خورد . من گفتم : مرگ بر ابليس ! پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بر شانه من زد و فرمود : «اى اُسامه ! چنين مگو ؛ زيرا ابليس با شنيدن اين حرف ، خُرناسى مى كشد [و باد به غبغب مى اندازد] و مى گويد : مرا ياد كرد و پروردگارش را از ياد برد ؛ بلكه بگو : به نام خدا » .

4 / 7محفوظ ماندن از اشرارامام صادق عليه السلام_ به مُفضّل بن عمر _ :اى مفضّل! با «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» و [سوره ] « قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ » ، خود را از [گزند] همه مردم ، محفوظ بدار . آن را از سمت راست و سمت چپ و پيشِ رو و پشتِ سر و بالاى سر و پايين پايت [در شش جهت خود ]بخوان ، و هر گاه بر سلطان ستمگرى وارد شدى ، با ديدن او ، سه بار آن (سوره توحيد) را بخوان و با دست چپت بشمار و سپس انگشتانت را همچنان بسته نگه دار (/ خواندن سوره را ادامه بده ) تا زمانى كه از نزد او خارج شوى .

.

ص: 288

الإمام الحسين عليه السلام_ في حِجابٍ لَهُ _ :اِجعَلِني اللّهُمَّ في حِرزِكَ وفي حِزبِكَ ... بِبِسمِ اللّهِ استَشفَيتُ ، وبِسمِ اللّهِ استَكفَيتُ ، وعَلَى اللّهِ تَوَكَّلتُ ، وبِهِ استَعَنتُ ، وإلَيهِ استَعدَيتُ عَلى كُلِّ ظالِمٍ ظَلَمَ ، وغاشِمٍ غَشَمَ ، وطارِقٍ طَرَقَ ، وزاجِرٍ زَجَرَ ، «فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ» (1) . (2)

4 / 8الأَمانُ مِنَ الغَرَقِالكتاب«وَ قَالَ ارْكَبُواْ فِيهَا بِسْمِ اللَّهِ مَجْراهَا وَ مُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّى لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ» . (3)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أمانٌ لِاُمَّتي مِنَ الغَرَقِ إذا رَكِبوا فِي السَّفينَةِ أن يَقولوا : «بِسْمِ اللَّهِ مَجْراهَا وَ مُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّى لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ» ، «وَ مَا قَدَرُواْ اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ» (4) إلى آخِرِ الآيَةِ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :أمانٌ لِاُمَّتي مِنَ الغَرَقِ إذا هُم رَكِبُوا السُّفُنَ فَقَرَؤوا : بسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ «وَ مَا قَدَرُواْ اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَالْأَرْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ السَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ» ، «بِسْمِ اللَّهِ مَجْراهَا وَ مُرْسَاهَا إِنَّ رَبِّى لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ» . (6)

.


1- .يوسف : 64 .
2- .مُهَج الدعوات : ص 356 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 374 ح 1 .
3- .هود : 41 .
4- .الزمر : 67 .
5- .عمل اليوم والليلة لابن السني : ص 176 ح 500 ، مسند أبي يعلى : ج 6 ص 181 ح 6748 ، الدعاء للطبراني : ص 255 ح 803 كلّها عن طلحة بن عبيداللّه عن الإمام الحسين عليه السلام ، كنزالعمّال : ج 6 ص 709 ح 17513 .
6- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 370 ح 5762 عن حمّاد بن عمرو و أنس بن محمّد عن أبيه عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عن الإمام عليّ عليهم السلام ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 333 ح 2656 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 58 ح 3 ؛ المعجم الكبير : ج 12 ص 97 ح 12661 ، المعجم الأوسط : ج 6 ص 184 ح 6136 كلاهما عن ابن عبّاس وفيهما «أن يقولوا باسم اللّه الملك» بدل «فقرؤوا بسم اللّه الرحمن الرحيم» .

ص: 289

4 / 8 در امان ماندن از غرق شدن

امام حسين عليه السلام_ در نيايش _ :بار خدايا! مرا در پناه و در دسته خودت قرار ده ... با «به نام خدا» ، شفا مى جويم . با «به نام خدا» ، طلب كفايت مى كنم و بر خدا ، توكّل مى كنم و از او كمك مى طلبم و از او در برابر هر ستمگرى كه ستم كند و هر بيدادگرى كه بيداد كند و هر كوبنده اى كه بكوبد و هر باز دارنده اى كه باز دارد ، يارى مى جويم «كه خدا ، بهترين نگهدار است و او ، مهربان ترينِ مهربانان است» .

4 / 8در امان ماندن از غرق شدنقرآن«و [ نوح ] گفت: «در آن [كشتى] ، سوار شويد. به نام خداست روان شدنش و لنگر انداختنش . بى گمان ، پروردگار من ، آمرزنده مهربان است»» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه امّت من در كشتى بنشينند و بگويند : «رفتن و لنگر افكندنش ، به نام خداست . بى گمان ، پروردگارم ، آمرزگار و مهربان است» «و خدا را چنان كه سزاى اوست ، ارج ننهادند ...» تا آخر آيه ، از غرق شدن در امان خواهند بود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه [كسانى از] امّت من ، سوار كشتى شوند و بخوانند : «به نام خداوند بخشنده مهربان» . «و خداى را چنان كه سزاى اوست ، ارج ننهادند . در روز رستاخيز ، سراسر زمين ، در مشت اوست و آسمان ها ، در هم پيچيده به دست اويند . او منزّه است و برتر از آنچه [برايش] شريك آورند» . «رفتن و لنگر انداختنش ، به نام خداست . بى گمان ، پروردگارم ، آمرزگار و مهربان است» » ، از غرق شدن ، در امان خواهند بود .

.

ص: 290

4 / 9صَرفُ البَلاءِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا عَلِيُّ ، اُلا اُعَلِّمُكَ كَلِماتٍ ؛ إذا وَقَعتَ في وَرطَةٍ أو بَلِيَّةٍ فَقُل : «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ولا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ العَلِيِّ العَظيمِ» ، فَإِنَّ اللّهَ عز و جل يَصرِفُ بِها عَنكَ ما يَشاءُ مِن أنواعِ البَلاءِ . (1)

4 / 10دَفعُ الوَحشَةِالكافي عن سليمان الجعفري :قُلتُ لَهُ [ أبِي الحَسَنِ عليه السلام ] : إنّي صاحِبُ صَيدِ السَّبُعِ (2) ، وأَنَا أبيتُ فِي اللَّيلِ فِي الخَراباتِ وأَتَوَحَّشُ ، فَقالَ لي : قُل إذا دَخَلتَ : «بِسمِ اللّهِ أدخُلُ» وأَدخِل رِجلَكَ اليُمنى ، وإذا خَرَجتَ فَأَخرِج رِجلَكَ اليُسرى ، وسَمِّ اللّهَ ؛ فَإِنَّكَ لا ترى مَكروها . (3)

.


1- .الكافي: ج2 ص573 ح 14 عن بكير عن الإمام عليّ عليه السلام ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 159 ح 2391 نحوه ، عدّة الداعي: ص264 عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار: ج95 ص194 ح24 ؛ الفردوس : ج 5 ص324 ح 8323 .
2- .صاحب صَيد السَّبُع : أي أصيد السَّبُع (مرآة العقول : ج 12 ص 438) .
3- .الكافي : ج 2 ص 570 ح 4 ، المحاسن : ج 2 ص 119 ح 1325 ، بحار الأنوار : ج 76 ص 248 ح 39 وج 95 ص 143 ح 8 .

ص: 291

4 / 9 گرداندنِ بلا
4 / 10 برطرف شدن وحشت

4 / 9گرداندنِ بلاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :«اى على! آيا چند كلمه اى به تو نياموزم ؟ هر گاه در مشكلى سخت يا بلايى افتادى ، بگو : «به نام خداوند بخشنده مهربان» . هيچ نيرو و توانى نيست ، مگر از سوى خداى بلندمرتبه و بزرگ ؛ زيرا خداوند به بركت اين دعا ، از انواع بلا ، آنچه را كه بخواهد ، از تو مى گردانَد» .

4 / 10برطرف شدن وحشتالكافى_ به نقل از سليمان جعفرى _ :به ابو الحسن عليه السلام (1) گفتم : من ، شكارچى حيوانات درنده هستم و شب ها در ويرانه ها مى خوابم و دچار وحشت مى شوم . فرمود : «هر گاه وارد [ويرانه اى] شدى ، بگو : به نام خدا ، وارد مى شوم و پاى راستت را داخل بگذار ، و هنگامى كه بيرون مى آيى ، نخستْ پاى چپت را بيرون بگذار و نام خدا را ببر . در اين صورت ، ناراحتى اى نخواهى ديد» .

.


1- .در اين جا ، مقصود ، امام كاظم عليه السلام يا امام رضا عليه السلام است .

ص: 292

4 / 11ثِقلُ الميزانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ اُمَّتي يَأتونَ يَومَ القِيامَةِ وهُم يَقولونَ : «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» ، فَتَثقُلُ حَسناتُهُم فِي الميزانِ ، فَتَقولُ الاُمَمُ : ما أرجَحَ مَوازينَ اُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ؟! فَتَقولُ الأَنبِياءُ : إنَّ ابتِداءَ كَلامِهِم ثَلاثَةُ أسماءٍ مِن أسماءِ اللّهِ ؛ لَو وُضِعَت في كَفَّةِ الميزانِ ، ووُضِعَت سَيِّئاتُ الخَلقِ في كَفَّةٍ اُخرى ، لَرَجَحَت حَسَناتُهُم . (1)

4 / 12النَّجاةُ مِنَ النّارِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا مَرَّ المُؤمِنُ عَلَى الصِّراطِ فَيَقولُ : «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» طَفِئَت لَهَبُ النّيرانِ ، وتَقولُ : جُز يا مُؤمِنُ ، فَإِنَّ نورَك قَد أطفَأَ لَهَبي! (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أرادَ أن يُنجِيَهُ اللّهُ مِنَ الزَّبانِيَةِ التِّسعَةَ عَشَرَ ، فَليَقرَأ «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» فَإِنَّها تِسعَةَ عَشَرَ حَرفا ، لِيَجعَلَ اللّهُ كُلَّ حَرفٍ مِنها جُنَّةً (3) مِن واحِدٍ مِنهُم . (4)

.


1- .ربيع الأبرار : ج 2 ص 336 .
2- .جامع الأخبار : ص 120 ح 219 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 258 ح 52 .
3- .الجُنَّة : الوقاية (النهاية : ج 1 ص 308 «جنن») .
4- .جامع الأخبار : ص 119 ح 215 ، مجمع البيان : ج 1 ص 90 كلاهما عن عبد اللّه بن مسعود ، بحار الأنوار : ج 92 ص 257 ح 52 ؛ الدرّ المنثور : ج 1 ص 26 نقلاً عن وكيع والثعلبي وراجع : المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 401 .

ص: 293

4 / 11 سنگين شدن ترازوى اعمال
4 / 12 رهيدن از آتش دوزخ

4 / 11سنگين شدن ترازوى اعمالپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امّتم در روز قيامت ، در حال گفتنِ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» وارد مى شوند و كارهاى نيكشان ، در ترازو سنگين مى شود . امّت هاى ديگر مى گويند : ترازوهاى [اعمال] امّت محمّد ، چه سنگين است! پيامبران مى گويند : [به اين دليل است كه] آغاز سخنشان ، [با] سه نام از نام هاى خدا بود كه اگر آن سه نام در يك كفّه ترازو نهاده شوند و بدى ها و گناهان خلايق در كفّه ديگر ، باز هم كفّه خوبى هاى آنان مى چربد .

4 / 12رهيدن از آتش دوزخپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه مؤمن بر صراط بگذرد و بگويد : «به نام خداوند بخشنده مهربان» ، زبانه آتش ، خاموش مى شود و مى گويد : عبور كن ، اى مؤمن ! زيرا نور تو ، زبانه مرا خاموش كرد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس مى خواهد كه خداوند ، او را از نگهبانانِ نوزده گانه[ى دوزخ ]نجات دهد ، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را بخواند ؛ زيرا اين ذكر ، نوزده حرف است ، تا آن كه خداوند ، هر حرفى از آن را سپر او در برابر يكى از آن نگهبانان دوزخ قرار دهد .

.

ص: 294

الفصل الخامس : آداب البسملة5 / 1الإِجهارُأ _ أحَقُّ ما اُجهِرَ بِهِالإمام الصادق عليه السلام : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» أحَقُّ ما اُجهِرَ بِهِ (1) ، وهِيَ الآيَةُ الَّتي قالَ اللّهُ عز و جل : «وَ إِذَا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِى الْقُرْءَانِ وَحْدَهُ وَ لَّوْاْ عَلَى أَدْبَارِهِمْ نُفُورًا» (2) . (3)

ب _ إجهارُ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله بِها فِي القِراءَةِالإمام الباقر عليه السلام :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا تَهَجَّدَ بِالقُرآنِ تَسمَعُ لَهُ قُرَيشٌ بِحُسنِ صَوتِهِ (4) ، وكانَ إذا قَرَأَ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» فَرّوا عَنهُ . (5)

.


1- .جَهَرَ الكلامَ وبالكلامِ : أعلَنَ به ، كَأجهَر (القاموس المحيط : ج 1 ص 394 «جهر») . وجَهَرَ بالقَولِ : رَفَعَ به صوتَه (الصحاح : ج 2 ص 618 «جهر») .
2- .الإسراء : 46 .
3- .تفسير القمّي : ج 1 ص 28 عن ابن اُذينة ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 295 ح 86 عن زرارة عن أحدهما عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 85 ص 82 ح 25 .
4- .في بحار الأنوار : «لِحُسن قراءته».
5- .تفسير القمّي : ج 2 ص 20 عن أبي حمزة الثمالي ، بحار الأنوار : ج 85 ص 82 ح 25 .

ص: 295

فصل پنجم : آداب «بسم اللَّه الرحمن الرحيم»
5 / 1 بلند گفتن
الف - سزاوارترين آيه به خوانده شدن با صداى بلند
ب - بلند (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ) گفتنِ پيامبر خداصلى الله عليه وآله

فصل پنجم : آداب «بسم اللّه الرحمن الرحيم»5 / 1بلند گفتنالف _ سزاوارترين آيه به خوانده شدن با صداى بلندامام صادق عليه السلام : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» ، سزاوارترين چيز به خوانده شدن با صداى بلند است ، و آن ، همان آيه اى است كه خداوند عز و جلفرموده است : «و هر گاه در قرآن ، پروردگارت را بر يكتايى اش ياد كنى ، از سرِ بيزارى ، پشت مى كنند و مى گريزند» .

ب _ بلند «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» گفتنِ پيامبر خدا صلى الله عليه و آلهامام باقر عليه السلام :هر گاه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، نيمه هاى شب [در نماز] قرآن تلاوت مى كرد ، به سبب صوت نيكويش ، قريش به آن گوش مى دادند ، و چون «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را مى خواند ، از او مى گريختند .

.

ص: 296

المستدرك عن أبي هريرة :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَجهَرُ بِ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» . (1)

الإمام الباقر عليه السلام :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَجهَرُ بِ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» يَرفَعُ بِها صوتَهُ ، فَإِذا سَمِعَهَا المُشرِكونَ وَلَّوا مُدبِرينَ ، فَأَنزَلَ اللّهُ جَلَّ ذِكرُهُ : «وَ إِذَا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِى الْقُرْءَانِ وَحْدَهُ وَ لَّوْاْ عَلَى أَدْبَارِهِمْ نُفُورًا» . (2)

تفسير العيّاشي عن زيد بن عليّ :دَخَلتُ عَلى أبي جَعفَرٍ عليه السلام فَذَكَرَ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» فَقالَ : تَدري ما نَزَلَ في «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» ؟ فَقُلتُ : لا! فَقالَ : إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ أحسَنَ النّاسِ صَوتا بِالقُرآنِ ، وكانَ يُصَلّي بِفِناءِ الكَعبَةِ فَرَفَعَ صَوتَهُ ، وكانَ عُتبَةُ بنُ رَبيعَةَ ، وشَيبَةُ بنُ رَبيعَةَ ، وأَبو جَهلِ بنُ هِشامٍ ، وجَماعَةٌ مِنهُم يَستَمِعونَ قِراءَتَهُ . قالَ : وكانَ يُكثِرُ قِراءَةَ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» فَيَرفَعُ بِها صَوتَهُ . قالَ : فَيَقولونَ : إنَّ مُحَمَّدا لَيُرَدِّدُ اسمَ رَبِّهِ تَردادا ، إنَّهُ لَيُحِبُّهُ! فَيَأمُرونَ مَن يَقومُ فَيَستَمِعُ عَلَيهِ ، ويَقولونَ : إذا جازَ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» فَأَعلِمنا حَتّى نَقومَ فَنَستَمِعَ قِراءَتَهُ ، فَأَنزَلَ اللّهُ في ذلِكَ : «وَ إِذَا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِى الْقُرْءَانِ وَحْدَهُ» بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ «وَ لَّوْاْ عَلَى أَدْبَارِهِمْ نُفُورًا» . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :كَتَموا «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» ، فَنِعمَ _ وَاللّهِ _ الأَسماءُكَتَموها، كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا دَخَلَ إلى مَنزِلِهِ وَاجتَمَعَت عَلَيهِ قُرَيشٌ يَجهَرُ بِ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» ويَرفَعُ بِها صَوتَهُ ، فَتُوَلّي قُرَيشٌ فِرارا ، فَأَنزَلَ اللّهُ عز و جلفي ذلِكَ : «وَ إِذَا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِى الْقُرْءَانِ وَحْدَهُ وَ لَّوْاْ عَلَى أَدْبَارِهِمْ نُفُورًا» . (4)

.


1- .المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 357 ح 850 ، سنن الدارقطني : ج 1 ص 310 ح 32 عن عائشة ، السنن الكبرى : ج 2 ص 69 ح 2397 وزاد في آخره «فترك الناس ذلك» ، كنزالعمّال : ج 8 ص 116 ح 22164 .
2- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 20 ح 6 ، مستدرك الوسائل : ج 4 ص 167 ح 4396 نقلاً عن أحمد بن محمّد أبي عبد اللّه السيّاري في كتاب التنزيل والتحريف وكلاهما عن أبي حمزة الثمالي ، بحار الأنوار : ج 85 ص 82 ح 24 .
3- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 295 ح 85 ، بحار الأنوار : ج 85 ص 73 ح 3 .
4- .الكافي : ج 8 ص 266 ح 387 عن هارون ؛ الدرّ المنثور : ج 5 ص 298 نقلاً عن البخاري في تاريخه عن الإمام الباقر عليه السلام نحوه ، كنزالعمّال : ج 2 ص 454 ح 4486 نقلاً عن ابن النجّار عن الإمام الباقر عليه السلام .

ص: 297

المستدرك على الصحيحين_ به نقل از ابو هُرَيره _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را بلند مى گفت .

امام باقر عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را با صداى بلند مى گفت و قريش ، با شنيدن آن مى گريختند . پس خداوند عز و جل اين آيه را فرو فرستاد : «و هر گاه در قرآن ، پروردگارت را بر يكتايى اش ياد كنى ، از سرِ بيزارى ، پشت مى كنند و مى گريزند» .

تفسير العيّاشى_ به نقل از زيد بن على _ :خدمت [برادرم] باقر عليه السلام رسيدم . «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» گفت و سپس فرمود : «مى دانى در باره «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» چه نازل شده است؟» . گفتم : نه . فرمود : «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، قرآن را خوش تر از هر كس مى خوانْد . ايشان ، در جلوى كعبه نماز مى گزارد و با صداى بلند مى خواند . عتبة بن ربيعه و شيبة بن ربيعه و ابو جهل بن هشام و گروهى ديگر از ايشان (كافران) به خواندن او گوش مى دادند . پيامبر صلى الله عليه و آله «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را بسيار مى خواند و آن را با صداى بلند مى گفت . [قريش] مى گفتند : محمّد ، نام خدايش را فراوانْ تكرار مى كند و عاشق اوست! سپس كسى را مأمور مى كردند كه برخيزد و به نماز خواندن پيامبر صلى الله عليه و آله گوش كند و [به او] مى گفتند : هر گاه «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را رد كرد ، به ما خبر ده تا برخيزيم و به قرائتش گوش دهيم . پس خداوند ، در اين باره نازل كرد : «و هر گاه در قرآن پروردگارت را به يكتايى اش ياد كنى ( «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» بگويى) ، آنان ، از سرِ بيزارى ، پشت مى كنند و مى گريزند»» .

امام صادق عليه السلام : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را پنهان داشتند (1) و به خدا سوگند كه بهترينِ نام ها را پنهان داشتند . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، هر گاه وارد خانه اش مى شد و قريش ، گِرد او جمع مى شدند ، با صداى بلند «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» مى گفت و قريش مى گريختند . پس خداوند عز و جل اين آيه را فرو فرستاد : «و هر گاه در قرآن ، پروردگارت را به يكتايى اش ياد كنى ، آنان ، از سرِ بيزارى ، پشت مى كنند و مى گريزند» .

.


1- .مقصود از پنهان داشتن ، ترك كردن آن در سوره و آن را جزء سوره نشمردن است .

ص: 298

تفسير فرات عن عمرو بن شمر :سَأَلتُ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ عليه السلام : إنّي أؤُمُّ قَومي فَأَجهَرُ بِ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» ، قالَ : نَعَم ، فَاجهَر بِها ؛ قد جَهَرَ بِها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله . ثُمَّ قالَ : إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ مِن أحسَنِ النّاسِ صَوتا بِالقُرآنِ ، فَإِذا قامَ مِنَ اللَّيلِ يُصَلّي جاءَ أبوجَهلٍ وَالمُشرِكونَ يَستَمِعونَ قِراءَتَهُ ، فَإِذا قالَ : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» وَضَعوا أصابِعَهُم في آذانِهِم وهَرَبوا ، فَإِذا فَرَغَ مِن ذلِكَ جاؤوا فَاستَمَعوا ، وكانَ أبو جَهلٍ يَقولُ : إنَّ ابنَ أبي كَبشَةَ لَيُرَدِّدُ اسمَ رَبِّهِ ، إنَّهُ لَيُحِبُّهُ! فَقالَ جَعفَرٌ عليه السلام : صَدَقَ وإن كانَ كَذوبا . قالَ : فَأَنزَلَ اللّهُ : «وَ إِذَا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِى الْقُرْءَانِ وَحْدَهُ وَ لَّوْاْ عَلَى أَدْبَارِهِمْ نُفُورًا» وهُوَ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» . (1)

ج _ إجهارُ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله بِها فِي الصَّلاةِالإمام عليّ عليه السلام :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله كانَ يَجهَرُ فِي المَكتوباتِ بِ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» . (2)

عنه عليه السلام :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَجهَرُ بِ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» فِي السّورَتَينِ جَميعا . (3)

.


1- .تفسير فرات : ص 241 ح 327 ، بحار الأنوار : ج 85 ص 84 ح 29 .
2- .المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 439 ح 1111 ، سنن الدارقطني : ج 1 ص 303 ح 4 كلاهما عن أبي الطفيل ، كنزالعمّال : ج 8 ص 116 ح 22166 .
3- .سنن الدارقطني : ج 1 ص 302 ح 2 عن عمر بن عليّ بن أبي طالب .

ص: 299

ج - بلند «بسم اللَّه» گفتن پيامبر خداصلى الله عليه وآله در نماز

تفسير فرات_ به نقل از عمرو بن شمر _ :از امام صادق عليه السلام پرسيدم : من ، پيشْ نماز قوم خود مى شوم . آيا «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را بلند بگويم ؟ فرمود : «آرى . آن را بلند بگو . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، آن را بلند مى گفت» . سپس فرمود : «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، قرآن را خوش تر از هر كسى مى خواند . هر گاه شب براى نماز بر مى خاست ، ابو جهل و مشركان مى آمدند و به قرآن خواندن او ، خوبْ گوش مى دادند و چون «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» مى گفت ، انگشتانشان را در گوش هايشان مى گذاشتند و مى گريختند ، و آن را كه تمام مى كرد ، دوباره مى آمدند و گوش مى دادند . ابو جهل مى گفت : پسر ابو كَبْشه (يعنى پيامبر صلى الله عليه و آله ) ، نام پروردگارش را تكرار مى كند و عاشق اوست!» . سپس امام صادق عليه السلام فرمود : «او راست مى گفت ، هر چند آدم بسيار دروغگويى بود . پس خداوند ، فرو فرستاد : «و هر گاه در قرآن ، پروردگارت را به يكتايى اش ياد كنى ، آنان ، از سرِ بيزارى ، پشت مى كنند و مى گريزند» ؛ و آن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» بود» .

ج _ بلند «بسم اللّه » گفتن پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در نمازامام على عليه السلام :پيامبر صلى الله عليه و آله در نمازهاى واجب ، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را بلند مى گفت .

امام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را در هر دو سوره[ى هر ركعت نماز] ، با صداى بلند ، قرائت مى كرد .

.

ص: 300

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أمَّني جَبرَئيلُ عليه السلام عِندَ الكَعبَةِ ، فَجَهَرَ بِ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» . (1)

سنن الدارقطني عن الحكم بن عمير :صَلَّيتُ خَلفَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَجَهَر فِي الصَّلاةِ بِ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» ؛ في صَلاةِ اللَّيلِ ، وفي صَلاةِ الغَداةِ وصَلاةِ الجُمُعَةِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا صَلّى بِالنّاسِ جَهَرَ بِ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» . (3)

المستدرك على الصحيحين عن أنس :سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَجهَرُ بِ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» . (4)

المغني :عَن أنسٍ أنَّهُ صَلّى وجَهَرَ بِ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» ، وقالَ : أقتَدي بِصَلاةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . (5)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عَلَّمَني جَبرَئيلُ عليه السلام الصَّلاةَ ، فَقامَ فَكَبَّرَ لَنا ، ثُمَّ قَرَأَ : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» فيما يُجهَرُ بِهِ في كُلِّ رَكعَةٍ . (6)

د _ إجهارُ أهلِ البَيتِ عليهم السلام بِها فِي الصَّلاةِالسنن الكبرى عن الشعبي :رَأَيتُ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام وصَلَّيتُ وَراءَهُ ، فَسَمِعتُهُ يَجهَرُ بِ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» . (7)

.


1- .سنن الدارقطني : ج 1 ص 309 ح 27 عن النعمان بن بشير .
2- .سنن الدارقطني : ج 1 ص 310 ح 31 ، كنزالعمّال : ج 8 ص 118 ح 22179 نقلاً عن أبي نعيم .
3- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 295 ح 87 عن منصور بن حازم ، بحار الأنوار : ج 85 ص 74 ح 3 .
4- .المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 358 ح 853 ، الدرّ المنثور : ج 1 ص 22 نقلاً عن الطبراني والدارقطني والبيهقي في شُعب الإيمان .
5- .المغني لابن قدامة : ج 1 ص 522 .
6- .سنن الدارقطني : ج 1 ص 307 ح 18 عن أبي هريرة .
7- .السنن الكبرى : ج 2 ص 70 ح 2401 ، كنزالعمّال : ج 8 ص 118 ح 22177 .

ص: 301

د - بلند «بسم اللَّه» گفتن اهل بيت عليهم السلام در نماز

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :جبرئيل عليه السلام در كنار كعبه ، پيشْ نماز من شد و «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را با صداى بلند گفت .

سنن الدار قُطْنى_ به نقل از حكم بن عُمَير _ :پشت سرِ پيامبر صلى الله عليه و آله به نماز ايستادم . در نماز ، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را بلند گفت و [همچنين ]در نماز شب و در نماز صبح و نماز جمعه .

امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، هر گاه با مردم نماز مى خواند ، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را بلند مى گفت .

المستدرك على الصحيحين_ به نقل از اَ نَس _ :شنيدم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را با صداى بلند مى گويد .

المغنى :روايت شده است كه اَ نَس ، نماز خواند و «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را بلند گفت و اظهار داشت : من به نماز پيامبر خدا صلى الله عليه و آله اقتدا مى كنم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :جبرئيل عليه السلام نماز را به من آموخت . او ايستاد و براى ما تكبير [نماز را ]گفت . سپس در هر ركعت از نمازهايى كه بلند خوانده مى شوند ، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را بلند گفت .

د _ بلند «بسم اللّه » گفتن اهل بيت عليهم السلام در نمازالسنن الكبرى_ به نقل از شَعبى _ :على بن ابى طالب عليه السلام را ديدم و پشت سرِ او به نماز ايستادم . شنيدم كه «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را با صداى بلند گفت .

.

ص: 302

مسند زيد :زَيدُ بنُ عَليٍّ عَن أبيهِ عَن جَدِّهِ عَن عَليِّ بنِ أبي طالِبٍ عليهم السلام أنَّهُ كانَ يَجهَرُ بِ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» . (1)

الكافي عن صفوان الجمّال :صَلَّيتُ خَلفَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام أيّاما ، فَكانَ إذا كانَت صلاةٌ لا يُجهَرُ فيها ، جَهَرَ بِ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» ، وكانَ يَجهَرُ فِي السّورَتَينِ جَميعا . (2)

الأمالي للطوسي عن أبي حفص الصائغ :صَلَّيتُ خَلفَ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عليه السلام ، فَجَهَرَ بِ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» . (3)

قرب الإسناد عن حنّان بن سدير :صَلَّيتُ خَلفَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام المَغرِبَ ، فَتَعَوَّذَ جِهارا : أعوذُ بِاللّهِ السَّميعِ العَليمِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيمِ ، وأَعوذُ بِاللّهِ أن يَحضُرونِ ، ثُمَّ جَهَرَ بِ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» . (4)

الإمام الرضا عليه السلام :الإِجهارُ بِ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» في جَميعِ الصَّلَواتِ سُنَّةٌ . (5)

عيون أخبار الرضا عليه السلام عن رجاء بن أبي الضحّاك :بَعَثَنِي المَأمونُ في إِشخاصِ عَليِّ بنِ موسى عليه السلام مِنَ المَدينَةِ ... فَكُنتُ مَعَهُ مِنَ المَدينَةِ إلى مَروٍ ، فَوَاللّهِ ما رَأَيتُ رَجُلاً كانَ أتقى للّهِِ تَعالى مِنهُ ... وكانَ عليه السلام يَجهَرُ بِ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» في جَميعِ صَلَواتِهِ ؛ بِاللَّيلِ وَالنَّهارِ . (6)

.


1- .مسند زيد : ص 104 .
2- .الكافي : ج 3 ص 315 ح 20 ، تهذيب الأحكام : ج 2 ص 68 ح 246 .
3- .الأمالي للطوسي : ص 273 ح 513 ، بحار الأنوار : ج 85 ص 79 ح 17 .
4- .قرب الإسناد : ص 124 ح 436 ، تهذيب الأحكام : ج 2 ص 289 ح 1158 نحوه ، بحار الأنوار : ج 85 ص 35 ح 25 وص 79 ح 16 .
5- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 123 ح 1 عن الفضل بن شاذان ، بحار الأنوار : ج 85 ص 75 ح 6 .
6- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 180 ح 5 ، بحار الأنوار : ج 85 ص 79 ح 15 .

ص: 303

مسند زيد :زيد بن على ، از پدرش [امام زين العابدين عليه السلام ] ، از جدّش [امام حسين عليه السلام ] ، از على بن ابى طالب عليه السلام روايت كرده است كه ايشان (على عليه السلام ) ، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را با صداى بلند مى گفت .

الكافى_ به نقل از صفوان جمّال _ :چند روز پشت سرِ امام صادق عليه السلام نماز خواندم . ايشان ، در نمازى هم كه بلند خوانده نمى شود ، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را بلند مى گفت ، و در هر دو سوره[ى هر ركعت نماز] ، آن را بلند مى گفت .

الأمالى ، طوسى_ به نقل از ابو حفص صائغ _ :پشت سرِ امام صادق عليه السلام نماز خواندم . او «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را با صداى بلند گفت .

قرب الإسناد_ به نقل از حنّان بن سَدير _ :نماز مغرب را پشت سرِ امام صادق عليه السلام خواندم . بلند گفت : «به خداى شنواىِ دانا پناه مى برم از شيطانِ رانده شده ؛ و به خدا پناه مى برم از اين كه شياطين ، نزد من بيايند» . سپس «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را هم با صداى بلند گفت .

امام رضا عليه السلام :بلند گفتن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» در همه نمازها ، سنّت [و مستحّب ]است .

عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از رجاء بن ابى ضحّاك _ :مأمون ، مرا فرستاد تا على بن موسى [الرضا عليه السلام ]را از مدينه [به خراسان] بياورم ... . من از مدينه تا مرو با ايشان بودم . به خدا سوگند ، مردى خداترس تر از او نديدم ... . در همه نمازهايش ، در شب و روز ، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را بلند مى گفت .

.

ص: 304

الإمام الصادق عليه السلام :اِجتَمَعَ آلُ مُحَمَّدٍ عليهم السلام عَلَى الجَهرِ بِ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» . (1)

دعائم الإسلام :رُوّينا عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وعَن عَليٍّ وَالحَسَنِ وَالحُسَينِ وعَليِّ بنِ الحُسَينِ ومُحَمَّدِ بنِ عَليٍّ وجَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِم أجمَعينَ أنَّهُم كانوا يَجهَرونَ بِ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» فيما يُجهَرُ فِيهِ بِالقِراءَةِ مِنَ الصَّلَواتِ في أوَّلِ فاتِحَةِ الكِتابِ وأَوَّلِ السّورَةِ في كُلِّ رَكعَةٍ ، ويُخافِتونَ بِها فيما تُخافَتُ فيهِ تِلكَ القِراءَةُ مِنَ السّورَتَينِ جَميعا . وقالَ عَليُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام : اِجتَمَعنا وُلدَ فاطِمَةَ عليهاالسلام عَلى ذلِكَ (2) . (3)

ه _ الإِجهارُ بِها مِن عَلاماتِ الإِيمانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في حَديثٍ ذَكَرَ فيهِ أنَّ اللّهَ عز و جل لَمّا خَلَقَ إبراهيمَ عليه السلام كَشَفَ لَهُ عَن بَصَرِهِ فَنَظَرَ إلى أنوارِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله وأَهلِ بَيتِهِ عليهم السلام في جانِبِ العَرشِ ، إلى أن قالَ _ :قالَ [إبراهيمُ عليه السلام ] : إلهي وسَيِّدي ، وأَرى عِدَّةَ أنوارٍ حَولَهُم لا يُحصي عِدَّتَهُم إلّا أنتَ! قالَ : يا إبراهيمُ ، هؤُلاءِ شيعَتُهُم ومُحِبُّوهُم . قالَ : إلهي وسَيِّدي ، بِمَ يُعرَفُ شيعَتُهُم ومُحِبُّوهُم؟ قالَ : يا إبراهيمُ ، بِصَلاةِ الإحدى وَالخَمسينَ ، وَالجَهرِ بِ «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» ، وَالقُنوتِ قَبلَ الرُّكوعِ ، وسَجدَتَيِ الشُّكرِ ، وَالتَّخَتُّمِ بِاليَمينِ . (4)

.


1- .تفسير روض الجنان : ج 1 ص 50 عن الإمام الرضا عن أبيه عليهماالسلام .
2- .قال العلّامة الحلّي في تذكرة الفقهاء : «يجب الجهر بالبسملة في مواضع الجهر ، ويستحبّ في مواضع الإخفات في أوّل الحمد وأوّل السورة عند علمائنا ... وقال الشافعي : يستحبّ الجهر بها قبل الحمد والسورة في الجهريّة والإخفاتيّة ، وبه قال عمر وابن زبير وابن عبّاس وابن عمر وأبو هريرة وهو مذهب عطاء وطاووس وسعيد بن جبير ومجاهد ... وقال الثوري والأوزاعي وأبو حنيفة وأحمد وأبو عبيد : لا يجهر بها بحال ... وقال النخعي : جهر الإمام بها بدعة. وقال مالك : المستحبّ أن لا يقرأها. وقال ابن أبي ليلى ، والحكم وإسحاق : إن جهرت فحسن ، وإن أخفيت فحسن» (ولمزيد الاطّلاع على هذه الأقوال ومصادرها راجع : تذكرة الفقهاء : ج 3 ص 152 و 153) .
3- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 160 ، بحار الأنوار : ج 85 ص 81 ح 22 .
4- .الفضائل : ص 133 عن عبد اللّه بن أبي وقّاص ، بحار الأنوار : ج 36 ص 151 ح 131 وج 85 ص 80 ح 20 .

ص: 305

ه - بلند گفتن «بسم اللَّه» از نشانه هاى ايمان است

امام صادق عليه السلام :خاندان محمّد صلى الله عليه و آله بر بلند گفتن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» ، هم داستان اند .

دعائم الإسلام :براى ما روايت شده است كه پيامبر خدا و على و حسن و حسين و على بن الحسين و محمّد بن على و جعفر بن محمّد _ كه درودهاى خدا بر همه ايشان باد _ ، در نمازهايى كه قرائت در آنها بلند خوانده مى شود ، در آغاز «فاتحة الكتاب» وآغاز سوره ، در هر ركعتى ، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را بلند مى گفتند ، و در نمازهايى كه هر دو سوره در آنها آهسته خوانده مى شود ، آن را آهسته مى گفتند . امام زين العابدين عليه السلام نيزفرموده است:«مافرزندان فاطمه عليهاالسلام،براين،هم داستانيم». (1)

ه _ بلند گفتن «بسم اللّه » از نشانه هاى ايمان استپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در حديثى كه در آن فرمود : خداوند عز و جل چون ابراهيم را آفريد ، پرده از ديده اش كنار زد و او ، انوار محمّد صلى الله عليه و آله و اهل بيتِ او را در كنار عرش ديد _ :[ابراهيم عليه السلام ]گفت : معبودا و سرورا ! پيرامون ايشان ، نورهايى مى بينم كه شمارِ آنها را كسى جز تو نمى داند . خداوند فرمود : «اى ابراهيم ! آنها پيروان و دوستداران ايشان اند» . ابراهيم عليه السلام گفت : معبودا و سرورا ! پيروان و دوستداران ايشان ، به چه شناخته مى شوند ؟ فرمود : «اى ابراهيم ! به پنجاه و يك [ركعت] نماز (2) و بلند گفتن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» و قنوت خواندن پيش از ركوع و گزاردن دو سجده شكر [در پايان نماز] و انگشترى را در دست راست كردن» .

.


1- .علّامه حلّى رحمه الله در تذكرة الفقهاء مى گويد : در نمازهايى كه با صداى بلند خوانده مى شوند ، بلند گفتن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» ، واجب است و در نمازهاى آهسته ، از نظر علماى اماميه ، بلند گفتن آن در اوّل حمد و اوّل سوره ، مستحب است ... . شافعى مى گويد : بلند گفتن «بسم اللّه » قبل از حمد و سوره در نمازهاى بلند و آهسته، هر دو ، مستحب است . عمر و ابن زبير و ابن عبّاس و ابن عمر و ابو هُرَيره و عطا و طاووس و ابن جبير و مجاهد، همين نظر را دارند... ؛ امّا ثورى و اَوزاعى و ابو حنيفه و احمد و ابو عبيد گفته اند : در هيچ حال ، نبايد آن را با صداى بلند گفت ... . نخعى ، گفته است : بلند گفتن آن ، بدعت است . مالك مى گويد : مستحب است كه «بسم اللّه » ، بلند قرائت نشود . ابن ابى ليلى ، حَكَم و اسحاق نيز گفته اند : چه بلند گفته شود و چه آهسته ، در هر دو صورت ، نيكوست .
2- .هفده ركعت واجب و سى و چهار ركعت نافله .

ص: 306

الإمام الصادق عليه السلام :إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ يُقبِلُ قَومٌ عَلى نَجائِبَ (1) مِن نورٍ يُنادونَ بِأَعلى أصواتِهِم : الحَمدُ للّهِِ الَّذي صَدَقَنا وَعدَهُ ، وأَورَثَنا أرضَهُ نَتَبَوَّأُ (2) مِنَ الجَنَّةِ حَيثُ نَشاءُ ، فَتَقولُ الخَلائِقُ : هذِهِ زُمرَةُ الأَنبِياءِ ، فَإِذَا النِّداءُ مِن قِبَلِ اللّهِ عز و جل : هؤُلاءِ شيعَةُ عَليِّ بنِ أبي طالِبٍ ، فَهُم (3) صَفوَتي مِن عِبادي ، وخِيَرَتي مِن بَرِيَّتي ، فَتَقولُ الخَلائِقُ : إلهَنا وسَيِّدَنا ، بِما نالوا هذِهِ الدَّرَجَةَ؟ فَإِذَا النِّداءُ مِن قِبَلِ اللّهِ : بِتَخَتُّمِهِم بِاليَمينِ ، وصَلاتِهِم إحدى وخَمسينَ ، وإطعامِهِمُ المِسكينَ ، وتَعفيرِهِمُ الجَبينَ ، وجَهرِهِم بِ «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» . (4)

الإمام العسكريّ عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل أوحى إلى جَدّي رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنّي خَصَصتُكَ وعَليّا وحُجَجي مِنهُ إلى يَومِ القِيامَةِ وشيعَتَكُم بِعَشرِ خِصالٍ _ إلى أن قالَ _ : وَالجَهرِ بِ «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» . (5)

عنه عليه السلام :عَلاماتُ المُؤمِنِ خَمسٌ : صَلاةُ الخَمسينَ ، وزِيارَةُ الأَربَعينَ ، وَالتَّخَتُّمُ فِي اليَمينِ ، وتَعفيرُ الجَبينِ ، وَالجَهرُ بِ «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» . (6)

.


1- .النَّجيبُ : الفاضل من كلِّ حيوان ، والجمع : النُّجَباءُ ؛ والاُنثى : النَّجيبَةُ ، والجمع : النجائب (مجمع البحرين : ج 3 ص 1749 «نجب») .
2- .أي ننزل منازلها حيث نهوى (مجمع البحرين : ج 1 ص 200 «بوأ») .
3- .في المصدر : «فهو» ، والتصويب من بحار الأنوار .
4- .تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 524 ح 38 نقلاً عن الكراجكي في كنز الفوائد ، بحار الأنوار : ج 36 ص 69 ح 16 وج 85 ص 79 ح 19 .
5- .مستدرك الوسائل : ج 4 ص 188 ح 4454 نقلاً عن الهداية للحسين بن حمدان .
6- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 52 ح 122 ، المزار للمفيد : ص 53 ، مصباح المتهجّد : ص 788 ، الإقبال : ج 3 ص 100 ، روضة الواعظين : ص 215 وفيها «صلاة إحدى وخمسين» بدل «صلاة الخمسين» ، بحار الأنوار : ج 101 ص 106 ح 17 .

ص: 307

امام صادق عليه السلام :چون روز قيامت شود ، مردمانى سوار بر ماده شترانى نَژاده از نور مى آيند و بانگ بر مى دارند كه : «سپاس ، خداى را كه به وعده اش با ما وفا كرد و زمينش را به ما ميراث داد تا در هر جاى از بهشت كه بخواهيم ، ساكن شويم» . پس خلايق مى گويند : «اينان ، گروه پيامبران اند» ؛ امّا از جانب خداوند عز و جل بانگ مى آيد كه : «اينان ، پيروان على بن ابى طالب اند . اينان ، بندگان برگزيده من و آفريدگانِ منتخب من هستند» . خلايق مى گويند : اى معبود ما و اى سرور ما ! از چه سبب به اين مقام رسيده اند ؟ از جانب خداوند ، ندا مى آيد كه : «از براى كردن انگشترى در دست راست ، گزاردن پنجاه و يك ركعت نماز ، غذا دادن به مستمندان ، نهادن پيشانى بر خاك [در سجده] ، و بلند گفتن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» » .

امام عسكرى عليه السلام :خداوند عز و جل به جدّم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وحى فرمود كه : «من ، تو و على را و حجّت هايم را از نسل او تا روز قيامت و [نيز] پيروان شما را ، به ده خصلت ، ممتاز گردانيدم ... » تا آن كه فرمود : «و بلند گفتن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» » .

امام عسكرى عليه السلام :نشانه هاى مؤمن ، پنج چيز است : [گزاردن] پنجاه ركعت نماز [در شبانه روز] ، زيارت اربعين ، انگشترى را در دست راست كردن ، پيشانى بر خاك نهادن [در برابر خدا] ، و بلند گفتن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» .

.

ص: 308

پژوهشى در باره جَهر به «بَسمَله»
1 . جهر به «بَسمَله» در سنّت نبوى صلى الله عليه وآله
2 . سنّت جهر به «بَسمَله» ، در عمل صحابه

پژوهشى در باره جَهر به «بَسمَله»در مورد «جَهْر به بَسمَله (بلند گفتنِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَ_نِ الرَّحِيمِ)» در نماز ، چند نكته قابل توجّه است :

1 . جهر به «بَسمَله» در سنّت نبوى صلى الله عليه و آلهاز احاديث مُستفيض (1) و غير قابل ترديد اهل سنّت و شيعيان اهل بيت عليهم السلام ، چنين برمى آيد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و اهل بيت او ، (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَ_نِ الرَّحِيمِ) را در همه نمازها ، حتّى نمازهاى اِخفاتى ، (2) به جَهر مى خوانده اند . (3) از اين رو ، همه فقيهان اماميّه ، بر وجوب جَهر به بَسمَله در نمازهاى صبح و شب و جمعه ، و بر مطلوب بودن آن در نمازهاى اِخفاتى ، اجماع دارند .

2 . سنّت جهر به «بَسمَله» ، در عمل صحابهعلاوه بر امير مؤمنان عليه السلام ، ديگر صحابيان و حتّى خلفاى سه گانه نيز اين سنّت را رعايت مى نمودند . در نقل هاى معتبر از جمعى از صحابيان و تابعيان آمده است كه پشت سر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و امير مؤمنان عليه السلام ، ابو بكر و عمر و عثمان، نماز خواندند و آنان ، همگى بَسمَله را به جهر مى خواندند . از جمله صحابيانى كه جَهر به بَسمَله از

.


1- .مُستفيض ، به حديثى اطلاق مى شود كه پايين تر از حدّ «تَواتُر» است ؛ امّا راويان متعدّد در هر طبقه از راويان دارد .
2- .مقصود ، نمازهايى هستند كه بايد با «اِخفات (آهستگى)» خوانده شوند ، نه با «جَهر (بلند خواندن)» .
3- .كثرت اين احاديث ، در حدّى است كه بعيد نيست به حدّ تَواتُر نيز برسند .

ص: 309

آنان نقل شده، عمّار، اَنَس، عبد اللّه بن مسعود، عبد اللّه بن عمر، عبد اللّه بن زبير، عايشه ، ابو بكر، عمر، عثمان، حكم بن عمير، عامر بن واثله ليثى (ابو طفيل)، نعمان بن بشير، عبيد بن رِفاعه و ابو هُرَيره هستند . در مقابل ، بايد برخى نقل ها را كه به پيامبر صلى الله عليه و آله ، امير مؤمنان عليه السلام ، اَنَس ، خلفاى سه گانه و ابن عبّاس نسبت داده اند كه اصلاً نماز را بدون بَسمَله و يا به اِخفات مى خوانده اند، تلاش هايى براى توجيه بدعت بنى اميّه شمرد، چنان كه در ادامه اين تحليل ، روشن خواهد شد . علاوه بر كثرت و قوّت غير قابل قياس احاديث دسته اوّل، از جمله شواهد آن ، احاديثى هستند كه اعتراض عمومى اهل مدينه را در مقابل معاويه در تغيير دادن سنّت جَهر و ترك بَسمَله نقل مى كنند . وقتى معاويه در زمان حكومتش به ترك اين سنّت و سيره اقدام مى كند، با اعتراض فراگير صحابيان و تابعيانِ حاضر در مدينه مواجه مى گردد . شافعى ، در كتاب الاُمّ و دارقُطنى و بيهقى در كتاب هاى سنن خود ، در باره ترك سنّت و سيره جَهر به «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَ_نِ الرَّحِيمِ» توسّط معاويه و اعتراض عمومى به اين كار او ، نقل كرده اند كه : معاويه به مدينه آمد و نماز جماعت را براى مردم خواند و «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را نخواند و هر گاه به سجده مى رفت و سر بر مى داشت ، تكبير نمى گفت . چون نمازش را سلام داد ، مهاجران و انصار ، صدا زدند : «اى معاويه! از نمازت دزديدى! «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» و تكبير ، كجا رفت ؟ » . از آن پس ، چون نماز خواند ، در اُمّ القرآن (سوره حمد) و سوره بعد از آن ، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» گفت و هنگامى كه براى رفتن به سجده خم شد ، «اللّه أكبر» گفت . (1) حاكم نيشابورى نيز پس از نقل اين روايت در كتاب المستدرك ، آن را صحيح مى شمارد . (2)

.


1- .ر . ك : الدرّ المنثور : ج 1 ص 20.
2- .المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 233 .

ص: 310

3 . دگرگونى سنّت جَهر به «بَسمَله»

ملاحظه مى كنيد كه با حذف «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» از سوره هاى نماز ، صحابيان و تابعيان ، فرياد برمى آورند . اين ، نشانگر آن است كه علاوه بر اين كه جزئيت «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» براى سوره حمد و ديگر سوره ها ، از مسلّمات در نزد صحابيان بوده است، جَهر به آن نيز از سنّت مستمر ، شمرده مى شده است؛ زيرا اگر خلفاى پيشين نيز پايبند به جَهر به بَسمَله نبودند ، معاويه با چنان اعتراضى عمومى رو به رو نمى شد و بهانه اى هم براى توجيه عمل خود داشت .

3 . دگرگونى سنّت جَهر به «بَسمَله»مطابق نقل محدّثان شيعه و اهل سنّت، التزام به جَهْر به بَسمَله ، تا اوايل زمان حكومت بنى اميّه ادامه داشت و اين بدعت ، در زمان حكومت سلاطين اُمَوى پيدا شد . نخستين كسى كه سنّت جَهر به بَسمَله را به اِخفات تغيير داد، عمرو بن سعيد بن عاص ، حاكم اُمَوى مدينه بود . بيهقى ، از زُهْرى نقل مى كند كه : از سنّت نماز ، اين بود كه «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» قرائت شود و نخستين كسى كه آن را آهسته خواند ، عمرو بن سعيد بن عاص ، حاكم مدينه بود . او فردى خجالتى بود . (1) البتّه چنان كه از روايت شافعى و دارقُطْنى و بيهقى دانستيد، نخستين كسى كه اقدام به ترك گفتن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» در نماز كرد ، معاويه بود ؛ ولى پس از مواجهه با اعتراض عمومى صحابيان و تابعيان مدينه، عقب نشينى نمود؛ ليكن اين سياست ، توسّط زمامداران و حاكمان اُمَوى ادامه يافت . علّامه امينى ، پس از نقل خبر نقل شده ، مى گويد : اين احاديث ، نشان مى دهند كه از زمان نزول قرآن ، بَسمَله همچنان جزئى از سوره

.


1- .الدرّ المنثور : ج 1 ص 20 .

ص: 311

4 . ستيز اهل بيت عليهم السلام با اين بدعت

شمرده مى شده است و امّت ، با آن ، اين گونه رفتار مى كرده اند و بدان ، باور قلبى داشته اند. به همين دليل ، زمانى كه معاويه آن را [در ذو قار] ترك كرد ، مهاجران و انصار گفتند : «او از نماز ، دزديده است» و معاويه هم دليلى بر اين كه بَسمَله ، جزئى از سوره نيست ، نياورد ؛ بلكه نمازش را اعاده كرد و اين بار «بسم اللّه » گفت و يا در بقيّه نمازش به آن ، پايبندى نشان داد . در صورتى كه اگر در آن روز ، قولى در خصوص اين كه بَسمَله ، جزئى از سوره نيست ، وجود مى داشت ، قطعا معاويه به آن احتجاج مى كرد ؛ امّا چنين قولى بعدها ساخته شد تا عمل معاويه و ديگر اُمَويان مانند او كه با وجود روشن شدن راه از بيراهه ، همچنان از او پيروى كردند ، توجيه گردد . (1)

4 . ستيز اهل بيت عليهم السلام با اين بدعتاز احاديث اهل بيت عليهم السلام به روشنى بر مى آيد كه آنان براى اداى تكليف خود در تبيين احكام الهى و نيز براى حراست از سنّت نبوى صلى الله عليه و آله و ستيز با بدعت حذف بَسمَله و يا اِخفاتِ (آهسته گفتنِ) آن ، بر بيان حكم واقعى آن ، تأكيد و اصرار مضاعفى داشته اند . در اين جهت ، آنان ، جَهر به «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَ_نِ الرَّحِيمِ» را به عنوان يكى از شعارهاى اهل بيت عليهم السلام و پيروانشان برشمردند ؛ بلكه وضوح سنّت بودن جَهر به بَسمَله را (در مقابل بدعت حذف را اِخفات آن) ، در حدّ وضوح حرمت خَمر و باطل بودن مسح بر كفش (به جاى مسح بر پا) دانستند و تقيّه را در اين موارد ، روا نشمردند . (2)

.


1- .الغدير : ج 10 ص 202 .
2- .امام صادق عليه السلام مى فرمايد : «التَّقِيَّةُ ديني ودينُ آبائي إلّا في ثَلاثٍ : في شُربِ المُسكِرِ ، وَالمَسحِ عَلَى الخُفَّينِ ، وتَركِ الجَهرِ ب «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَ_نِ الرَّحِيمِ» ؛ تقيّه كردن ، آيين من و آيين پدرانم است ؛ مگر در سه چيز : در نوشيدن شراب ، مسح كردن [ هنگام وضو ] بر كفش ها ، و تركِ بلند خواندن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَ_نِ الرَّحِيمِ» [ در نماز ]» (دعائم الإسلام : ج 1 ص 110) .

ص: 312

5 / 2تَجويدُ الكِتابَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا كَتَبتَ «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» فَبَيِّنِ السّينَ فيهِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله_ في بَيانِ آدابِ كِتابَةِ البَسمَلَةِ _ :لا تَمُدَّ الباءَ إلَى الميمِ حَتّى تَرفَعَ السّينَ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :اُكتُب «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» مِن أجَوَدِ كِتابِكَ ، ولا تَمُدَّ الباءَ حَتّى تَرفَعَ السّينَ . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا كَتَبَ أحَدُكُم «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» فَليَمُدَّ الرَّحمنَ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن كَتَبَ «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» فَجَوَّدَهُ تَعظيما للّهِِ ، غَفَرَ اللّهُ لَهُ . (5)

الإمام عليّ عليه السلام :تَنَوَّقَ (6) رَجُلٌ في «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» فَغُفِرَ لَهُ . (7)

.


1- .تاريخ بغداد : ج 12 ص 340 ، تاريخ دمشق : ج 16 ص 6 ح 3826 ، البداية والنهاية : ج 10 ص 195 ، الفردوس : ج 1 ص 278 ح 1087 كلّها عن زيد بن ثابت ، كنزالعمّال : ج 10 ص 244 ح 29300 ؛ منية المريد : ص 350 عن زيد بن ثابت ، بحار الأنوار : ج 92 ص 34 ح 4 .
2- .منية المريد : ص 350 عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 92 ص 34 ح 4 ؛ الدرّ المنثور : ج 1 ص 27 نقلاً عن السلفي في جزء له عن ابن عبّاس .
3- .الكافي : ج 2 ص 672 ح 2 عن سيف بن هارون مولى آل جعدة ، مشكاة الأنوار : ص 250 ح 734 عن هارون مولى آل أبي جعدة .
4- .منية المريد : ص 350 عن أنس ، بحار الأنوار : ج 92 ص 34 ح 4 ؛ الفردوس : ج 1 ص 296 ح 1168 عن أنس ، كنزالعمّال : ج 10 ص 244 ح 29299 نقلاً عن الخطيب في الجامع .
5- .منية المريد : ص 351 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 34 ح 4 ؛ الدرّ المنثور : ج 1 ص 27 نقلاً عن أبي نعيم في تاريخ أصبهان وابن اشته في المصاحف عن أنس .
6- .تنوّق وتنيّق : تجوّدَ وبالَغَ (مجمع البحرين : ج 3 ص 1850 «نوق») .
7- .شُعب الإيمان : ج 2 ص 546 ح 2667 عن قيس بن أبي حازم ، كنزالعمّال : ج 2 ص 296 ح 4045 ؛ منية المريد : ص 351 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 35 ح 4 .

ص: 313

5 / 2 نيكو نوشتن «بسم اللَّه»

5 / 2نيكو نوشتن «بسم اللّه »پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» مى نويسى ، «سين» آن را واضح بنويس .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در بيان شيوه نوشتن «بسم اللّه » _ :«باء» را تا «ميم» نكِش ؛ بلكه «سين» را بالا ببر (دندانه دار كن) .

امام صادق عليه السلام : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» را به نيكوترين شكل بنويس و باء را [تا ميم ]نكِش ؛ بلكه سين را بالا ببر (دندانه بده) .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه يكى از شما «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» نوشت ، «الرحمن» را بكِشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» بنويسد و آن را ، به احترام خداوند ، نيكو بنويسد ، خدا ، او را مى آمرزد .

امام على عليه السلام :مردى در نوشتن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» دقّت به خرج داد و نيكو نوشت و بدين سبب ، آمرزيده شد .

.

ص: 314

منية المريد :رُوِيَ عَنِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله أنَّهُ قالَ لِبَعضِ كُتّابِهِ : ألِقِ (1) الدَّواةَ ، وحَرِّفِ (2) القَلَمَ ، وَانصِبِ الباءَ ، وفَرِّقِ السِّينَ ، ولا تُعَوِّرِ الميمَ ، وحَسِّنِ اللّهَ ، ومُدَّ الرَّحمنَ ، وجَوِّدِ الرَّحيمَ ، وضَع قَلَمَكَ عَلى اُذُنِكَ اليُسرى ؛ فَإِنَّهُ أذكَرُ لَكَ . (3)

5 / 3إكرامُ المَكتوبِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن رَفَعَ قِرطاسا مِنَ الأَرضِ مَكتوبا عَلَيهِ «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» إجلالاً للّهِِ ولِاسمِهِ عَن أن يُداسَ ، كانَ عِندَ اللّهِ مِنَ الصِّدّيقينَ ، وخُفِّفَ عَن والِدَيهِ وإن كانا مُشرِكَينِ . (4)

الدرّ المنثور عن عمر بن عبد العزيز :إنَّ النَّبيَّ صلى الله عليه و آله مَرَّ عَلى كِتابٍ فِي الأَرضِ ، فَقالَ لِفَتىً مَعَهُ : ما في هذا؟ قالَ : «بِسمِ اللّهِ» ، قالَ : لُعِنَ مَن فَعَلَ هذا ، لا تَضَعوا «بِسمِ اللّهِ» إلّا في مَوضِعِهِ . (5)

.


1- .لاقَ الدواةَ وأَلاقَها : أصلحَ مِدادها [ والمِدادُ : الحِبر] فَلاقَتِ الدواةُ ؛ لَصِقَ المدادُ بصوفِها (القاموس المحيط : ج 3 ص 281 «لاق») .
2- .تحريفُ القلم : قَطُّهُ مُحَرَّفا (الصحاح : ج 4 ص 1343 «حرف») .
3- .منية المريد : ص 349 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 34 ح 4 ؛ الشفا بتعريف حقوق المصطفى : ص 448 ح 1093 ، أدب الإملاء والاستملاء : ج 2 ص 588 ح 507 ، تفسير القرطبي : ج 13 ص 353 ، كنزالعمّال : ج 10 ص 314 ح 29566 نقلاً عن الديلمي وكلّها عن معاوية .
4- .تنبيه الخواطر : ج 1 ص 32 عن أنس ، إرشاد القلوب : ص 185 ؛ ربيع الأبرار : ج 2 ص 335 ، الدرّ المنثور : ج 1 ص 29 نقلاً عن الخطيب في تالي التلخيص وكلاهما عن أنس .
5- .الدرّ المنثور : ج 1 ص 29 نقلاً عن أبي داود في مراسيله .

ص: 315

5 / 3 احترام نهادن به نوشته «بسم اللَّه»

منية المريد :از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده است كه به يكى از نويسندگانش فرمود : «دوات را ليقه كن و قلم را كج بُرش بزن ، [سَرِ] باء را بالا بكِش ، سين را دندانه دار بنويس ، ميم را كور مكن ، اللّه را خوش بنويس ، الرحمن را بكِش و الرحيم را نيكو بنويس و قلمت را بر پشتِ گوشت بگذار ، كه اين كار ، براى به ياد سپردنت بهتر است» .

5 / 3احترام نهادن به نوشته «بسم اللّه »پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس كاغذى را كه بر آن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» نوشته شده و روى زمين افتاده است ، به احترام خداوند و جلوگيرى از پايمال شدن نام او ، از زمين بردارد ، نزد خداوند ، از راستگويان به شمار مى آيد و [عذاب] براى پدر و مادرش سبُك مى شود ، اگر چه مشرك بوده باشند .

الدرّ المنثور_ به نقل از عمر بن عبد العزيز _ :پيامبر صلى الله عليه و آله به نوشته اى كه روى زمين افتاده بود ، بر خورد . به جوانى كه همراهش بود ، فرمود : «در اين ، چه نوشته است؟» . گفت : « بسم اللّه » . فرمود : «ملعون است كسى كه اين كار را كرده است . بسم اللّه را جز در جايگاهش قرار ندهيد» .

.

ص: 316

. .

ص: 317

38 . گشاده رويى و خوش رويى

اشاره

38 . گشاده رويى و خوش رويىدرآمدفصل يكم : تشويق به گشاده رويى و خوش رويىفصل دوم : خاستگاه هاى گشاده رويىفصل سوم : بركت هاى گشاده رويىفصل چهارم : گشاده رويىِ نكوهيده

.

ص: 318

درآمد

«بَشاشت» و «بِشْر» ، در لغت

درآمدبَشاشت و بِشْر ، در لغتواژه «بَشاشت» ، از ريشه «بشش» به معناى گشاده رويى ، شادابى ، خوش رويى و اظهار شادى در برخورد با ديگران است . ابن منظور ، در اين باره مى گويد : البَشُّ ، اللُّطفُ فِى المَسأَلَةِ وَ الإِقبالُ عَلَى الرَّجُلِ ... وَ البَشاشَةُ طَلاقَةُ الوَجهِ ... بَشاشَةُ اللِّقاءِ : الفَرَحُ بِالمَرءِ وَ الاِنبِساطُ إلَيهِ وَ الاُنسُ بِهِ . (1) بَشّ ، نرمش و مهربانى درخواهش ، و نيز روى آوردن به كسى است ... و بَشاشت : شكفتگى و باز بودن روى است ... . بشاشت در ديدار ، اظهار شادى و انبساط خاطر و خون گرمى نمودن در برخورد با ديگران است . نيز وى در تبيين معناى «بِشر» آورده است : البِشرُ : الطَّلاقَةُ ... وَ هُوَ حَسَنُ البِشرِ أى طَلقُ الوَجهِ . (2) بِشر ، گشادگى است ... و او خوش روست ، يعنى گشاده روست . ابن فارِس نيز در تبيين معناى مادّه «بشر» مى گويد : الباءُ وَ الشّينُ وَ الرّاءُ ، أصلٌ واحِدٌ : ظُهورُ الشَّى ءِ مَعَ حُسنٍ وَ جَمالٍ . (3) باء و شين و راء ، يك ريشه است به معناى آشكار شدن چيزى با نيكويى و زيبايى .

.


1- .لسان العرب : ج 6 ص 266 مادّه «بشش» .
2- .لسان العرب : ج 4 ص 61 _ 62 مادّه «بشر» .
3- .معجم مقاييس اللّغة : ج 1 ص 251 مادّه «بشر» .

ص: 319

گشاده رويى ، در حديث
1 . رابطه گشاده رويى و حُسنِ خُلق
2 . ارزش گشاده رويى

با اين بيان ، بِشر به معناى سُرور و خوش رويى و برخورد كردن با چهره باز و شادمانه است . بنا بر اين ، «بَشاشت» و «بِشْر» ، به معناى شادى و سُرورى است كه هنگام ديدار با ديگران ، در چهره آشكار مى گردد و حاكى از علاقه قلبى ديدار كننده است .

گشاده رويى ، در حديثدر قرآن كريم ، واژه هاى «بَشاشت» و «بِشْر» به كار نرفته است ؛ ولى در احاديث نقل شده از اهل بيت عليهم السلام ، اين واژه ها كاربرد فراوانى دارند . پيش از ملاحظه اين روايات ، به نكات زير ، توجّه فرماييد :

1 . رابطه گشاده رويى و حُسنِ خُلقگشاده رويى هنگام ديدار با ديگران ، يكى از مصاديق حُسن خُلق است ، بدين سان كه حُسنِ خُلق در روايات اسلامى ، در دو معنا به كار رفته است : گاه به معناى گشاده رويى ، و گاه به معناى مطلقِ مكارم اخلاقى كه گشاده رويى ، يكى از مصاديق آنهاست . از اين رو ، افزون بر احاديث اين بخش ، همه متون دينى كه به حُسن خُلق (1) توصيه كرده اند ، نيز از متون اين بخش محسوب مى شوند .

2 . ارزش گشاده رويىگشاده رويى در برخورد با ديگران ، يكى از ويژگى هاى همه پيامبران و اولياى دين ، بويژه خاتم پيامبران صلى الله عليه و آله و امير مؤمنان عليه السلام است . در روايات اسلامى ، گشاده رويى ، نوعى صدقه و بذل و بخشش محسوب شده است ؛ بلكه پيش از بذل و بيش از آن ، اهمّيت و ارزش دارد .

.


1- .اين متون ، در ذيل عنوان «خُلق» در اين دانش نامه خواهند آمد . إن شاء اللّه !

ص: 320

3 . فوايد گشاده رويى
4 . خاستگاه گشاده رويى

اين خصلت ، براى همه پسنديده است ؛ ولى براى كارگزاران نظام اسلامى ، اهمّيت بيشترى دارد . لذا امام على عليه السلام رسما از كارگزاران خود مى خواست كه با گشاده رويى با مردم برخورد كنند . (1)

3 . فوايد گشاده رويىگشاده رويى ، آثار و بركات فراوانى براى زندگى فردى ، اجتماعى ، دنيوى و اُخروى انسان دارد . اين خصلت ، سبب مى شود كه كينه و كدورت ، جاى خود را به اُنس و الفت و محبّت دهد و بدين سان ، زمينه ساز آسايش جسم و جان و مهم تر از آن ، همدلى ، رفاه و آسايش خانوادگى و اجتماعى است . افزون بر اين ، اگر گشاده رويى با قصد قربت انجام شود ، موجب نورانيت جان و نزديكى به خداى مهربان و آسايش هميشگى در بهشت جاويدان است ، چنان كه از امام باقر عليه السلام روايت شده كه فرمود : البِشرُ الحَسَنُ وَ طَلاقَةُ الوَجهِ مَكسَبَةٌ لِلمَحَبَّةِ وَ قُربَةٌ مِنَ اللّهِ ، وَ عُبوسُ الوَجهِ وَ سوءُ البِشرِ مَكسَبَةٌ لِلمَقتِ وَ بُعدٌ مِنَ اللّهِ . (2) روى خوش داشتن و گشاده رويى ، باعث جلب محبّت و تقرّب به خدا مى شود ، و ترش رويى و بدبرخوردى ، موجب دشمنى و دورى از خدا .

4 . خاستگاه گشاده رويىبا عنايت به نقش مثبت و سازنده گشاده رويى در زندگى مادّى و معنوى انسان ، روشن مى گردد كه توصيه اكيد اسلام بر اين خصلت پسنديده ، ريشه عقلى و انسانى دارد ، و حتّى اگر كسى عقيده به آخرت هم نداشته باشد ، براى آسايش دنياى خود ،

.


1- .ر . ك : ص 341 (تأكيد بر گشاده رو بودن حكمرانان و كارگزاران ) .
2- .ر ك : ص 362 ح 103 .

ص: 321

5 . گشاده رويىِ زيانبار

نيازمند خوش رويى است .

5 . گشاده رويىِ زيانبارآخرين نكته اين كه گشاده رويى ، در همه جا و با همه كس ، پسنديده نيست ؛ بلكه گاه زيانبار و نكوهيده است ، مانند خوش رويى با افراد فاسد و تبهكار و بدعت گذار ، در صورتى كه موجب تجرّى آنها به تبهكارى گردد . از اين رو ، از امام على عليه السلام نقل شده كه فرمود : أمَرَنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، أن نَلقى أهلَ المعَاصى بِوُجوهٍ مُكفَهِرَّةٍ . (1) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به ما دستور داد كه با گنه پيشگان ، با چهره هاى در هم كشيده ، رو به رو شويم . امّا اگر گشاده رويى با گناهكارى ، موجب تنبّه و پشيمانىِ او گردد ، طبعا پسنديده و نيكوست ، چنان كه خوش رويى با اشرار براى مصون ماندن از شرارت آنها ، بلا مانع است . (2)

.


1- .ر ك : ص 364 ح 109 .
2- .ر ك : ص 343 (گشاده رويى از روى مدارا و ملاحظه) و ص 359 ( از بين رفتن كينه ) .

ص: 322

الفصل الأوّل : الحثّ على البشاشة والبشر1 / 1فَضلُ البَشاشَةِ وَالبِشرِأ _ مِن مَكارِمِ أخلاقِ الأَنبِياءِ وَالأَولِياءِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ مِن مَكارِمِ أخلاقِ النَّبِيّينَ وَالصِّدّيقينَ وَالشُّهَداءِ وَالصّالِحينَ ، البَشاشَةَ إذا تَزاوَروا ، وَالمُصافَحَةَ وَالتَّرحيبَ إذَا التَقَوا . (1)

ب _ مِن خَصائِصِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آلهشرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد عن أبي سعيد الخدري :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ ... طَلقَ الوَجهِ ، بَسّاما مِن غَيرِ ضِحكٍ ، مَحزونا مِن غَيرِ عُبوسٍ . (2)

الطبقات الكبرى عن عكرمة :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله ، كانَ إذا أتاهُ رَجُلٌ فَرَأى في وَجهِهِ بِشرا أخَذَ بِيَدِهِ . (3)

.


1- .كنز العمّال : ج 9 ص 39 ح 24826 نقلاً عن ابن لال في مكارم الأخلاق ؛ تنبيه الخواطر : ج 1 ص 29 كلاهما عن جابر بن عبداللّه الأنصاري .
2- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 11 ص 196 ؛ بحار الأنوار : ج 73 ص 208 .
3- .الطبقات الكبرى : ج 1 ص 378 ، كنز العمّال : ج 7 ص 137 ح 18382 .

ص: 323

فصل يكم : تشويق به گشاده رويى و خوش رويى
1 / 1 ارزش گشاده رويى و خوش رويى
الف - از خوى هاى والاى پيامبران و اوليا
ب - از ويژگى هاى پيامبرصلى الله عليه وآله

فصل يكم : تشويق به گشاده رويى و خوش رويى1 / 1ارزش گشاده رويى و خوش رويىالف _ از خوى هاى والاى پيامبران و اولياپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از جمله خوى هاى والاى پيامبران و صدّيقان و شهيدان و نيكان ، اين است كه هر گاه به ديدار هم مى روند ، گشاده رو باشند ، و چون به هم مى رسند ، دست مى دهند و به گرمى از يكديگر استقبال مى كنند .

ب _ از ويژگى هاى پيامبر صلى الله عليه و آلهشرح نهج البلاغة ، ابن ابى الحديد_ به نقل از ابو سعيد خُدرى _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ... گشاده رو بود و چهره اى شاد داشت ، بى آن كه بخندد ، و اندوهگين بود ، بى آن كه ترش رو باشد .

الطبقات الكبرى_ به نقل از عِكرِمه _ :پيامبر صلى الله عليه و آله چنان بود كه هر گاه مردى نزدش مى آمد و در چهره اش شادى مى ديد ، دست او را مى گرفت .

.

ص: 324

الإمام الحسن عليه السلام :سَأَلتُ خالي هِندَ بنَ أبي هالَةَ عَن حِليَةِ رَسولِ اللّهِ ، وكانَ وَصّافا لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله : ... فَقالَ : كانَ دائِمَ البِشرِ ، سَهلَ الخُلُقِ ، لَيِّنَ الجانِبِ . (1)

إرشاد القلوب :كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله ... خَفيفَ المُؤنَةِ ، كَريمَ الطَّبيعَةِ ، جَميلَ المُعاشَرَةِ ، طَلقَ الوَجهِ ، بَشّاشا مِن غَيرِ ضِحكٍ ، مَحزونا مِن غَيرِ عُبوسٍ . (2)

كتاب الإخوان عن عكرمة :كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إذا لَقِيَ الرَّجُلَ فَرَأى في وَجهِهِ البِشرَ صافَحَهُ . (3)

سنن الترمذي عن عبد اللّه بن الحارث:ما رَأَيتُ أحَدا أكثَرَ تَبَسُّما مِنَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . (4)

المعجم الصغير عن أنس :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِن أفكَهِ النّاسِ مَعَ الصَّبِيِّ . (5)

المعجم الكبير عن أبي اُمامة :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِن أضحَكِ النّاسِ وأَطيَبِهِم نَفسا . (6)

ج _ مِن خَصائِصِ عَلِيٍّ عليه السلامالمناقب لابن شهرآشوب عن حريث_ في وَصفِ عَلِيٍّ عليه السلام _ :كانَ عليه السلام بِشرُهُ دائِمٌ ، وثَغرُهُ باسِمٌ . (7)

.


1- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 316 و 318 ح 1 ، معاني الأخبار : ص 80 و 83 ح 1 كلاهما عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 41 و ص 45 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 16 ص 148 و 152 ح 4 ؛ المعجم الكبير : ج 22 ص 155 و 158 ح 414 عن ابنٍ لأبي هالة التميمي ، كنز العمّال : ج 7 ص 166 ح 18535 .
2- .إرشاد القلوب : ص 115 .
3- .الإخوان لابن أبي الدنيا : ص 193 ح 137 .
4- .سنن الترمذي : ج 5 ص 601 ح 3641 ، مسند ابن حنبل : ج 6 ص 215 ح 17720 ، الشمائل المحمّدية : ص 111 ح 228 ، الطبقات الكبرى : ج 1 ص 372 ، اُسد الغابة : ج 3 ص 205 الرقم 2873 .
5- .المعجم الصغير : ج 2 ص 39 ، دلائل النبوّة للبيهقي : ج 1 ص 331 ، مداراة الناس لابن أبي الدنيا : ج 1 ص 55 وليس فيه « مع الصبيّ » .
6- .المعجم الكبير : ج 8 ص 208 ح 7838 ، مداراة الناس لابن أبي الدنيا : ج 1 ص 55 وفيه « مِن أضحك الناس سنّا » ، كنز العمّال : ج 7 ص 140 ح 18399 .
7- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 2 ص 115 ، بحار الأنوار : ج 41 ص 51 ح 3 .

ص: 325

ج - از ويژگى هاى على عليه السلام

امام حسن عليه السلام :از دايى ام هند بن ابى هاله _ كه وصف كننده پيامبر صلى الله عليه و آله بود _ ، در باره هيئت و شكل ظاهرى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پرسيدم : ... پس گفت : هميشه خوش رو ، نرم خو ، فروتن و مهربان بود .

إرشاد القلوب :پيامبر صلى الله عليه و آله ... كم خرج و زحمت ، آقامنش ، خوش معاشرت و گشاده رو بود . چهره اى شاد داشت ، بى آن كه بخندد ، و اندوهگين بود ، بى آن كه ترش رو باشد .

الإخوان ، ابن ابى الدنيا_ به نقل از عِكرِمه _ :پيامبر صلى الله عليه و آله هر گاه به كسى مى رسيد و در چهره اش شادى مى ديد ، با او دست مى داد .

سنن الترمذى_ به نقل از عبد اللّه بن حارث _ :هيچ كس را نديدم كه به اندازه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله تبسّم بر لب داشته باشد .

المعجم الصغير_ به نقل از اَنَس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، از شوخ ترينِ مردمان با كودكان بود .

المعجم الكبير_ به نقل از ابو اُمامه _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از خندان ترين و پاك نهادترينِ مردمان بود .

ج _ از ويژگى هاى على عليه السلامالمناقب ، ابن شهرآشوب_ به نقل از حريث ، در وصف امام على عليه السلام _ :هميشه خوش رو بود و لبخند بر لب داشت .

.

ص: 326

د _ مِن خَصائِصِ العُرَفاءِالإمام علي عليه السلام :العارِفُ وَجهُهُ مُستَبشِرٌ مُتَبَسِّمٌ ، وقَلبُهُ وَجِلٌ مَحزونٌ . (1)

ه _ أوَّلُ البِرِّ وَالنَّوالِالإمام علي عليه السلام :البِشرُ أوَّلُ البِرِّ . (2)

عنه عليه السلام :بِشرُكَ أوَّلُ بِرِّكَ ، ووَعدُكَ أوَّلُ عَطائِكَ . (3)

عنه عليه السلام :البِشرُ أوَّلُ النَّوالِ . (4)

عنه عليه السلام :البِشرُ أوَّلُ النّائِلِ ! (5)

عنه عليه السلام :حُسنُ البِشرِ أوَّلُ العَطاءِ ، وأَسهَلُ السَّخاءِ . (6)

و _ أوَّلُ المُروءَةِالإمام علي عليه السلام :أوَّلُ المُروءَةِ البِشرُ ، وآخِرُهَا استِدامَةُ البِرِّ . (7)

عنه عليه السلام :أوَّلُ المُرُوَّةِ طَلاقَةُ الوَجهِ ، وآخِرُهَا التَّوَدُّدُ إلَى النّاسِ . (8)

ز _ أحَدُ العَطاءَينِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا بَني عَبدِ المُطَّلِبِ ، إنَّكُم لَن تَسَعُوا النّاسَ بِأَموالِكُم ، فَالقَوهُم بِطَلاقَةِ الوَجهِ وحُسنِ البِشرِ . (9)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 105 ح 1985 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 60 ح 1515 .
2- .غرر الحكم : ج1 ص 79 ح 296 .
3- .غرر الحكم : ج3 ص 268 ح 4452 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 196 ح 4010 .
4- .غرر الحكم : ج1 ص 167 ح 634 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 25 ح 254 .
5- .غرر الحكم : ج1 ص 140 ح 519 .
6- .غرر الحكم : ج3 ص388 ح 4835 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 228 ح 4385 .
7- .غرر الحكم: ج2 ص460 ح3292 ، عيون الحكم والمواعظ : ص124 ح2824 وفيه « الفتوّة » بدل « المروءة » .
8- .غرر الحكم : ج2 ص 460 ح 3290 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 124 ح 2822 .
9- .الكافي : ج 2 ص 103 ح 1 عن الحسن بن الحسين عن الإمام الصادق عليه السلام ، مشكاة الأنوار : ص 393 ح 1291 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 169 ح 36 .

ص: 327

د - از ويژگى هاى عارفان
ه - نخستين احسان و دَهِش
و - آغاز جوان مردى
ز - يكى از دو دَهِش

د _ از ويژگى هاى عارفانامام على عليه السلام :عارف ، چهره اش شادان و خندان است ، و دلش ، ترسان و اندوهناك .

ه _ نخستين احسان و دَهِشامام على عليه السلام :خوش رويى ، نخستين احسان است [كه به همراهت مى كنى] .

امام على عليه السلام :خوش رويى تو ، نخستين احسان توست و وعده ات ، نخستين دَهِشَت .

امام على عليه السلام :خوش رويى ، نخستين بخشش است .

امام على عليه السلام :خوش رويى ، نخستين دَهِش است .

امام على عليه السلام :خوش رويى ، نخستين دَهِش و آسان ترين سخاوتمندى است .

و _ آغاز جوان مردىامام على عليه السلام :آغازِ جوان مردى ، خوش رويى است و پايانش ، ادامه دادنِ نيكى .

امام على عليه السلام :آغازِ جوان مردى ، گشاده رويى است و پايانش ، مهرورزى با مردم .

ز _ يكى از دو دَهِشپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى پسران عبد المطّلب! شما هرگز نمى توانيد همه مردم را از اموال خود ، بهره مند سازيد . پس با آنان با گشاده رويى و خوش رويى برخورد كنيد .

.

ص: 328

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّكُم لا تَسَعونَ النّاسَ بِأَموالِكُم ، وَليَسَعهُم مِنكُم بَسطُ الوَجهِ وحُسنُ الخُلُقِ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّكُم لَن تَسَعُوا النّاسَ بِأَموالِكُم ، فَسَعوهُم بِطَلاقَةِ الوَجهِ وحُسنِ اللِّقاءِ ، فَإِنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : إنَّكُم لَن تَسَعُوا النّاسَ بِأَموالِكُم فَسَعوهُم بِأَخلاقِكُم . (2)

عنه عليه السلام :البِشرُ أحَدُ العَطاءَينِ . (3)

عنه عليه السلام :بَشاشَةُ الوَجهِ عَطِيَّةٌ ثانِيَةٌ . (4)

ح _ أحَدُ البِشارَتَينِالإمام علي عليه السلام :حُسنُ البِشرِ أحَدُ البِشارَتَينِ . (5)

ط _ أحَدُ القَرائَينِالإمام علي عليه السلام :البَشاشَةُ أحَدُ القَراءَينِ (6) . (7)

.


1- .المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 212 ح 427 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 6 ص 90 ح 20 ، مسند إسحاق بن راهويه : ج 1 ص 461 ح 536 كلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 3 ص 6 ح 5158 ؛ الزهد للحسين بن سعيد : ص 92 ح 13 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه ، تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 98 .
2- .الأمالي للصدوق : ص 531 ح 718 عن عبد العظيم الحسني عن الإمام الجواد عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 71 ص 384 ح 22 .
3- .غرر الحكم : ج2 ص 13 ح 1613 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 26 ح 319 .
4- .المواعظ العددية : ص 54 .
5- .غرر الحكم : ج 3 ص 391 ح 4849 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 227 ح 4364 .
6- .قَرَيتُ الضَّيفَ _ من باب رَمى _ قِرىً بالكسر والقصر ، والاسم : القَراءُ بالفتح والمدّ ( المصباح المنير : ص 501 « قرى » ) .
7- .غرر الحكم : ج 2 ص 28 ح 1692 .

ص: 329

ح - يكى از دو مژده
ط - يكى از دو ميهمان نوازى

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شما نمى توانيد با اموالتان به همه مردم كمك كنيد [ ؛ زيرا دارايى شما ، جوابگوى همگان نيست] . پس با گشاده رويى و خوش اخلاقى خود ، آنان را پوشش دهيد .

امام على عليه السلام :شما هرگز نمى توانيد همه مردم را از اموالتان برخوردار سازيد . پس ، از گشاده رويى و خوش برخوردى خويش ، برخوردارشان سازيد ؛ زيرا من از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود : شما هرگز نمى توانيد مردم را با اموال خود ، پوشش دهيد . پس با اخلاقتان ، آنها را پوشش دهيد » .

امام على عليه السلام :خوش رويى ، يكى از دو دَهِش است .

امام على عليه السلام :گشاده رويى ، دَهِش دوم (/ ديگرى) است .

ح _ يكى از دو مژدهامام على عليه السلام :خوش رويى ، يكى از دو مژده است . (1)

ط _ يكى از دو ميهمان نوازىامام على عليه السلام :گشاده رويى ، يكى از دو ميهمان نوازى است . (2)

.


1- .مراد ، اين است كه چنان كه وعده عطا و احسان ، براى كسى كه طلب مى كند ، مژده است ، خوش رويى با او نيز براى او مژده است و او را اميدوار مى سازد . پس در اوّل ، آن مژده را بايد به او داد .
2- .خوش رويى نسبت به ديگرى ، يكى از دو ميهمانى كردن است ، يعنى حكم ميهمانى كردن را دارد .

ص: 330

ي _ أحَدُ النُّجحَينِالإمام علي عليه السلام :حُسنُ المَلقى أحَدُ النُّجحَينِ . (1)

1 / 2تَأكيدُ طَلاقَةِ الوَجهِ لِجَميعِ النّاسِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :رَحِمَ اللّهُ كُلَّ سَهلٍ طَلِقٍ (2) . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ مِنَ المَعروفِ أن تَلقى أخاكَ بِوَجهٍ طَلقٍ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :لا تَحقِرَنَّ شَيئا مِنَ المَعروفِ ، وأَن تُكَلِّمَ أخاكَ وأَنتَ مُنبَسِطٌ إلَيهِ وَجهَكَ ، إنَّ ذلِكَ مِنَ المَعروفِ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :كُلُّ مَعروفٍ صَدَقَةٌ ، ومِنَ المَعروفِ أن تَلقى أخاكَ ووَجهُكَ إلَيهِ مُنبَسِطٌ . (6)

عنه صلى الله عليه و آله :لا تَحقِرَنَّ مِنَ المَعروفِ شَيئا ... ولَو أن تَلقى أخاكَ ووَجهُكَ إلَيهِ مُنطَلِقٌ ، ولَو أن تَلقى أخاكَ فَتُسَلِّمَ عَلَيهِ . (7)

.


1- .غرر الحكم : ج3 ص 391 ح 4850 .
2- .طَلِقٌ : منبسط الوجه مُتهلِّلهُ (النهاية : ج 3 ص 134 « طلق » ) .
3- .الزهد للحسين بن سعيد : ص 92 ح 70 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، مشكاة الأنوار : ص 316 ح 995 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 395 ح 71 .
4- .سنن الترمذي : ج 4 ص 347 ح 1970 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 111 ح 14715 و ص 143 ح 14883 ، الأدب المفرد : ص 99 ح 304 ، المعجم الأوسط : ج 9 ص 31 ح 9044 كلّها عن جابر بن عبد اللّه ، كنز العمّال : ج 6 ص 418 ح 16339 .
5- .سنن أبي داود : ج 4 ص 56 ح 4084 ، السنن الكبرى : ج 10 ص 399 ح 21093 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 359 ح 20658 وج 9 ص 64 ح 23265 ، الأدب المفرد : ص 344 ح 1182 كلاهما نحوه وكلّها عن جابر بن سليم ، كنز العمّال : ج 15 ص 881 ح 43496 .
6- .تاريخ دمشق : ج 26 ص 385 ح 5689 عن جابر ، كنز العمّال : ج 6 ص 418 ح 16339 .
7- .مسند ابن حنبل : ج 5 ص 402 ح 15955 عن أبي تميمة الهجيني ، صحيح مسلم : ج 4 ص 2026 ح 144 ، صحيح ابن حبّان : ج 2 ص 282 ح 523 كلاهما عن أبي ذرّ نحوه ، كنز العمّال : ج 6 ص 440 ح 16444 ؛ تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 104 نحوه .

ص: 331

ى - يكى از دو كاميابى
1 / 2 تأكيد بر گشاده رويى با همه مردم

ى _ يكى از دو كاميابىامام على عليه السلام :خوش برخوردى ، يكى از دو كاميابى است .

1 / 2تأكيد بر گشاده رويى با همه مردمپيامبر صلى الله عليه و آله :رحمت خدا بر هر نرم خوى گشاده رو باد !

پيامبر صلى الله عليه و آله :از جمله نيكى ، آن است كه با برادرت با روى گشاده ، برخورد كنى .

پيامبر صلى الله عليه و آله :هرگز چيزى از نيكى را كوچك مشمار ؛ اين كه با برادرت با چهره اى گشاده سخن بگويى ، اين خود از نيكى است .

پيامبر صلى الله عليه و آله :هر كار نيكى ، صدقه است ، و از نيكى است كه در برخورد با برادرت ، با او گشاده رو باشى .

پيامبر صلى الله عليه و آله :هرگز چيزى از نيكى را كوچك مشمار ... ، اگر چه در برخورد با برادرت ، با او گشاده رو باشى و يا هنگام رسيدن به برادرت ، بر او سلام گويى .

.

ص: 332

تنبيه الخواطر عن سليم بن جابر :أتَيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقُلتُ : عَلِّمني خَيرا يَنفَعُنِيَ اللّهُ بِهِ . قالَ : لا تَحقِرَنَّ مِنَ المَعروفِ شَيئا ، ولَو أن تَصُبَّ دَلوَكَ في إناءِ المُستَسقي وأَن تَلقى أخاكَ بِبِشرٍ حَسَنٍ ، وإذا أدبَرَ فَلا تَغتابَهُ . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ مِنَ الصَّدَقَةِ أن تُسَلِّمَ عَلَى النّاسِ وأَنتَ مُنطَلِقُ الوَجهِ . (2)

الإمام الباقر عليه السلام :أتى رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله رَجُلٌ ، فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ أوصِني ، فَكانَ فيما أوصاهُ أن قالَ : اِلقَ أخاكَ بِوَجهٍ مُنبَسِطٍ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :اِستَأذَنَ رَجُلٌ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ أوصِني . قالَ : اُوصيكَ أن لا تُشرِكَ بِاللّهِ شَيْئاً ... وإذا لَقيتَ أخاكَ المُسلِمَ ، فَالقَهُ بِبِشرٍ حَسَنٍ . (4)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذَا التَقَى المُسلِمانِ فَسَلَّمَ أحَدُهُما عَلى صاحِبِهِ ، كانَ أحَبَّهُما إلَى اللّهِ أحسَنُهُما بِشرا لِصاحِبِهِ ، ونَزَلَت بَينَهُما مِئَةُ رَحمَةٍ ، لِلبادِئِ تِسعينَ ولِلمُصافِحِ عَشرا . (5)

.


1- .تنبيه الخواطر : ج 1 ص 115 ؛ كنز العمّال : ج 6 ص 440 ح 16445 نقلاً عن ابن أبي الدنيا .
2- .تفسير الآلوسي : ج 5 ص 102 عن الحسن ، الدرّ المنثور : ج 2 ص 608 نقلاً عن البيهقي عن الحسن .
3- .الكافي : ج 2 ص 103 ح 3 ، مشكاة الأنوار : ص 144 ح 345 كلاهما عن أبي بصير ، تحف العقول : ص 42 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 74 ص171 ح 38 .
4- .الزهد للحسين بن سعيد : ص 81 ح 45 عن زيد بن علي عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 77 ص 134 ح 44 ؛ كنز العمّال : ج 16 ص 73 ح 43986 نقلاً عن الديلمي عن الإمام علي عليه السلام .
5- .الفردوس : ج 1 ص 325 ح 1287 عن عمر بن الخطّاب ، كنز العمّال : ج 9 ص 114 ح 25245 ؛ بحار الأنوار : ج 76 ص 39 وليس فيه ذيله من « ونزلت » .

ص: 333

تنبيه الخواطر_ به نقل از سليم بن جابر _ :خدمت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رسيدم و گفتم : مرا خيرى بياموز كه خداوند با آن ، مرا سود ببخشد . فرمود : «هيچ كار نيكى را كوچك مشمار ، اگر چه دلوِ آبت را در ظرف جوينده آبى بريزى يا با برادرت با خوش رويى برخورد كنى ، و چون رفت ، غيبتش را نكنى» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از شمارِ صدقه به حساب مى آيد كه با گشاده رويى به مردم سلام كنى .

امام باقر عليه السلام :مردى نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا ! به من سفارشى فرما . از جمله سفارش هايى كه پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود ، اين بود كه : «با برادرت ، با روى گشاده ، رو به رو شو» .

امام على عليه السلام :مردى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله اجازه ملاقات خواست و گفت : اى پيامبر خدا ! به من سفارشى فرما . فرمود : «به تو سفارش مى كنم كه چيزى را شريك خدا نسازى ... و هر گاه به برادر مسلمانت رسيدى ، با روى خوش ، برخورد كنى » .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه دو مسلمان به هم برسند و يكى از آنها به ديگرى سلام گويد ، محبوب ترينِ آن دو نزد خدا ، آن يكى است كه با ديگرى خوش روتر باشد ، و ميان آنان ، صد رحمت فرود آيد كه نود رحمت ، براى آغاز كننده[ى سلام و خوش رويى] است ، و ده تاى آن براى دستْ دهنده .

.

ص: 334

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ المُسلِمَينِ إذَا التَقَيا فَتَصافَحا وتَساءَلا ، أنزَلَ اللّهُ بَينَهُما مِئَةَ رَحمَةٍ ، تِسعَةً وتِسعينَ لِأَبَشِّهِما وأَطلَقِهِما وأَبَرِّهِما وأحسَنِهِما مُساءَلَةً بِأَخيهِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :اُطلُبوا حَوائِجَكُم عِندَ حِسانِ الوُجوهِ ، فَإِن قَضاها قَضاها بِوَجهٍ طَلقٍ ، وإن رَدَّها رَدَّها بِوَجهٍ طَلقٍ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :البِشرُ مَنظَرٌ مونِقٌ (3) ، وخُلُقٌ مُشرِقٌ . (4)

عنه عليه السلام :البِشرُ إسداءُ الصَّنيعَةِ بِغَيرِ مَؤونَةٍ . (5)

عنه عليه السلام :البَشاشَةُ إحسانٌ . (6)

عنه عليه السلام :اِصحَبِ السُّلطانَ بِالحَذَرِ ، وَالصَّديقَ بِالتَّواضُعِ وَالبِشرِ ، وَالعَدُوَّ بِما تَقومُ بِهِ عَلَيهِ حُجَّتُكَ . (7)

عنه عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِابنِهِ مُحَمَّدِ بنِ الحَنَفِيَّةِ _ :اُبذُل لِصَديقِكَ نَفسَكَ ومالَكَ ، ولِمَعرِفَتِكَ رِفدَكَ (8) ومَحضَرَكَ ، ولِلعامَّةِ بِشرَكَ ومَحَبَّتَكَ . (9)

.


1- .المعجم الأوسط : ج 7 ص 341 ح 7672 ، تاريخ بغداد : ج 3 ص 58 ، تاريخ دمشق : ج 53 ص 326 كلاهما نحوه وكلّها عن أبي هريرة .
2- .تاريخ أصبهان : ج 1 ص 363 الرقم 667 عن جابر ، قضاء الحوائج لابن أبي الدنيا : ص 58 ح 54 عن عمرو بن دينار ، كنز العمّال : ج 6 ص 520 ح 16810 .
3- .مونِقٌ : حَسَنٌ مُعجِبٌ ( تاج العروس : ج 13 ص 12 « أنق » ) .
4- .غرر الحكم : ج2 ص 156 ح 2168 .
5- .غررالحكم :ج1 ص389 ح1503 ، عيون الحكم والمواعظ :ص48 ح1217وفيه« ابتداء »بدل « إسداء » .
6- .غرر الحكم : ج1 ص13 ح 18 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 18 ح 47 .
7- .غرر الحكم : ج2 ص234 ح 2464 .
8- .الرِفدُ : العَطاءُ والعَونُ ( مجمع البحرين : ج 2 ص 717 « رفد » ) .
9- .الخصال : ص 147 ح178 عن حمّاد بن عيسى عمّن ذكره عن الإمام الصادق عليه السلام ، تحف العقول : ص 212 ، غرر الحكم : ج2 ص235 ح 2466 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 74 ص 175 ح 6 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 312 ح 586 نحوه .

ص: 335

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه دو مسلمان به هم برسند و با يكديگر دست بدهند و حال يكديگر را بپرسند ، خداوند ، ميان آن دو ، صد رحمت فرو مى فرستد كه نود و نُه تاى آنها براى آن يكى است كه با برادرش خوش روتر و گشاده روتر و نيكى كننده تر باشد و بهتر احوالپرسى كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نيازهايتان را از خوش رويان بخواهيد ؛ زيرا اگر آنها را برآورده سازند ، با روى گشاده بر مى آورند ، و اگر رد كنند ، باز با روى گشاده ، رد مى كنند .

امام على عليه السلام :خوش رويى ، منظرى زيبا و خويى تابناك است .

امام على عليه السلام :خوش رويى ، احسانى بى خرج و زحمت است .

امام على عليه السلام :خوش رويى ، خود ، يك احسان است .

امام على عليه السلام :با سلطان ، به احتياط همنشينى كن ، با دوست ، به فروتنى و خوش رويى ، و با دشمن ، آن گونه كه بر او حجّت داشته باشى [و بهانه اى دستش ندهى] .

امام على عليه السلام_ در توصيه اش به فرزند خود ، محمّد بن حنفيّه _ :به دوستت ، جان و مالت را ببخش ، به آشنايت ، كمك و همنشينى ات را ، و به عموم مردم ، خوش رويى و محبّتت را .

.

ص: 336

عنه عليه السلام :لِيَجتَمِع في قَلبِكَ الاِفتِقارُ إلَى النّاسِ وَالاِستِغناءُ عَنهُم ، فَيَكونَ افتِقارُكَ إلَيهِم في لينِ كَلامِكَ وحُسنِ بِشرِكَ ، ويَكونَ استِغناؤُكَ عَنهُم في نَزاهَةِ عِرضِكَ وبَقاءِ عِزِّكَ . (1)

عنه عليه السلام :أظهِرُوا البِشرَ فيما بَينَكُم ، وَالسُّرورَ في مُلاقاتِكُم . (2)

عنه عليه السلام :إذَا اجتَمَعَ المُسلِمانِ فَتَذاكَرا غَفَرَ اللّهُ تَعالى لِأَبَشِّهِما بِصاحِبِهِ . (3)

الإمام الباقر عليه السلام :قامَ رَجُلٌ بِالبَصرَةِ إلى أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام ، فَقالَ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، أخبِرنا عَنِ الإِخوانِ . فَقالَ : الإِخوانُ صِنفانِ : إخوانُ الثِّقَةِ وإخوانُ المُكاشَرَةِ (4) ؛ فَأَمّا إخوانُ الثِّقَةِ فَهُمُ الكَفُّ وَالجَناحُ ، وَالأَهلُ وَالمالُ ، فَإِذا كُنتَ مِن أخيكَ عَلى حَدِّ الثِّقَةِ ، فَابذُل لَهُ مالَكَ وبَدَنَكَ ، وصافِ مَن صافاهُ ، وعادِ مَن عاداهُ ، وَاكتُم سِرَّهُ وعَيبَهُ ، وأَظهِر مِنهُ الحُسنَ . وَاعلَم أيُّهَا السّائِلُ ، أنَّهُم أقَلُّ مِنَ الكِبريتِ الأَحمَرِ . وأَمّا إخوانُ المُكاشَرَةِ ، فَإِنَّكَ تُصيبُ لَذَّتَكَ مِنهُم ، فَلا تَقطَعَنَّ ذلِكَ مِنهُم ، ولا تَطلُبَنَّ ما وَراءَ ذلِكَ مِن ضَميرِهِم ، وَابذُل لَهُم ما بَذَلوا لَكَ مِن طَلاقَةِ الوَجهِ وحَلاوَةِ اللِّسانِ . (5)

عنه عليه السلام :مَن أطابَ الكَلامَ مَعَ مُوافِقيهِ لِيُؤنِسَهُم ، وبَسَطَ وَجهَهُ لِمُخالِفيهِ لِيَأمَنَهُم عَلى نَفسِهِ وإخوانِهِ ، فَقَد حَوى مِنَ الخَيرِ وَالدَّرَجاتِ العالِيَةِ عِندَ اللّهِ ما لا يُقادِرُ قَدرَهُ غَيرُهُ . (6)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 149 ح 7 عن عمّار الساباطي ، معاني الأخبار : ص 267 ح 1 عن يحيى بن عمران ، مشكاة الأنوار : ص312 ح977 كلّها عن الإمام الصادق عليه السلام ، تحف العقول : ص204، بحار الأنوار : ج 74 ص 158 ح 9 .
2- .مصباح المتهجّد : ص 757 ح 112 عن الفيّاض بن محمّد الطرسوسي ، عن الإمام الرضا عليه السلام ، بحار الأنوار :97 ص 117 ح 8 نقلاً عن مصباح الزائر .
3- .النهاية في غريب الحديث : ج 1 ص 130 ، لسان العرب : ج 6 ص 266 ، تاج العروس : ج 9 ص 61 .
4- .المُكاشَرَة : مِن كاشَرَهُ ؛ إذا تبسّم في وجهه وانبَسَطَ معه ( مجمع البحرين : ج 3 ص 1573 « كشر » ) .
5- .الكافي : ج 2 ص 248 ح 3 ، الإختصاص : ص 251 كلاهما عن أبي مريم الأنصاري ، الخصال : ص 49 ح 56 عن جابر ، مصادقة الإخوان : ص 132 عن يونس بن عبد الرحمن عن الإمام الجواد عليه السلام ، تحف العقول : ص 204 من دون إسنادٍ إلى الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 67 ص 193 ح 3 .
6- .التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 355 ح 246 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 401 ح 42 .

ص: 337

امام على عليه السلام :بايد نياز به مردم و بى نيازى از آنها ، هر دو در دلت جمع باشد . نيازت به آنها در نرمگويى و خوش رويى تو باشد و بى نيازى ات از آنان ، در حفظ آبرو و نگهدارى عزّتت .

امام على عليه السلام :به يكديگر خوش رويى نشان دهيد و در ملاقات هايتان ، اظهار شادمانى كنيد .

امام على عليه السلام :هر گاه دو مسلمان با هم جمع شوند و با يكديگر سخن بگويند ، خداوند متعال ، آن يك را كه با دوستش گشاده روتر است ، مى آمرزد .

امام باقر عليه السلام :مردى در بصره از جا برخاست و به امير مؤمنان عليه السلام گفت : اى امير مؤمنان ! ما را از برادران [و دوستان] آگاه فرما . فرمود : « برادران ، دو دسته اند : برادران مورد اعتماد ، و برادران [هنگام] بگو بخند . امّا برادران مورد اعتماد ، اينان [به منزله] دست و بال و خانواده و دارايى [انسان] هستند . پس هر گاه به برادرت اعتماد داشتى ، مال و جانت را نثار او كن ، و با دوستانش ، دوست و با دشمنانش ، دشمن باش و رازدار و عيب پوش او باش و خوبى هايش را آشكار ساز . بدان _ اى پرسنده _ كه اين دسته برادران ، از كبريتِ اَحمَر كمياب ترند . و امّا برادران [هنگام] بگو بخند ، تو از ايشان به لذّت خود مى رسى . پس اين را از آنان مَبُر و بيش از آن هم از درون آنان مجوى و با آنان ، گشاده رو و شيرين زبان باش ، آن سان كه ايشان با تو هستند .

امام باقر عليه السلام :هر كس با موافقانش خوش گفتار باشد تا با آنان ، اُنس و الفت بگيرد ، و با مخالفانش گشاده رو باشد تا خود و برادرانش را از گزند ايشان ، در امان بدارد ، هر آينه ، به چنان خير و درجات بلندى نزد خدا نائل آمده است كه اندازه آنها را جز خدا ، كسى نمى داند .

.

ص: 338

الكافي عن ابن محبوب عن بعض أصحابه عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال :قُلتُ لَهُ : ما حَدُّ حُسنِ الخُلُقِ ؟ قالَ : تُلينُ جَناحَكَ (1) ، وتُطيبُ كَلامَكَ ، وتَلقى أخاكَ بِبِشرٍ حَسَنٍ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :ثَلاثَةٌ يُستَدَلُّ بِها عَلى إصابَةِ الرَّأيِ : حُسنُ اللِّقاءِ ، وحُسنُ الاِستِماعِ ، وحُسنُ الجَوابِ . (3)

عنه عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَ قُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْنًا» (4) _ :قولوا لِلنّاسِ كُلِّهِم حُسنا مُؤمِنِهِم ومُخالِفِهِم ؛ أمَّا المُؤمِنونَ فَيَبسُطُ لَهُم وَجهَهُ وبِشرَهُ . وأَمَّا المُخالِفونَ فَيُكَلِّمُهُم بِالمُداراةِ لِاجتِذابِهِم إلَى الإِيمانِ ، فَإِن يَيأَس مِن ذلِكَ يَكُفَّ شُرورَهُم عَن نَفسِهِ ، وعَن إخوانِهِ المُؤمِنينَ . (5)

الإمام الرضا عليه السلام :اِصحَبِ السُّلطانَ بِالحَذَرِ ، وَالصَّديقَ بِالتَّواضُعِ ، وَالعَدُوَّ بِالتَّحَذُّرِ ، وَالعامَّةَ بِالبِشرِ . (6)

.


1- .الجَناحُ : ما بين أسفل العَضُد إلى الإبط ، وهنا بمعنى التواضع ( مجمع البحرين : ج 1 ص 323 « جنح » ) .
2- .الكافي : ج 2 ص 103 ح 4 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 412 ح 5897 ، معاني الأخبار : ص 253 ح 1 وفيهما « جانبك » بدل « جناحك » ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 188 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 389 ح 42 .
3- .تحف العقول : ص 323 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 237 ح 73 .
4- .البقرة : 83 .
5- .التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 353 ح 240 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 309 .
6- .الدرّة الباهرة : ص 38 ، العدد القويّة : ص 299 ح 34 ، نزهة الناظر : ص 204 ح 445 وفيهما « بالتحرِّز » بدل « بالتحذّر » ، بحار الأنوار : ج 74 ص 167 ح 34 .

ص: 339

الكافى_ به نقل از ابن محبوب ، از يكى از يارانش _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : تعريف حُسنِ خُلق چيست؟ فرمود : «اين كه نرم خو و فروتن باشى ، گفتارت ، پاكيزه و مؤدّبانه باشد ، و با برادرت ، با روى خوش برخورد كنى .

امام صادق عليه السلام :سه چيز ، نشانگر درستىِ انديشه است : خوشْ برخوردى ، خوبْ گوش دادن [به سخن] ، و خوبْ پاسخ دادن .

امام صادق عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «و با مردم ، نيك سخن بگوييد» _ :[يعنى] با همه مردم ، از مؤمن و مخالف ، نيكْ سخن بگوييد . [انسان ، بايد] با مؤمنان ، گشاده رو و خوش رو باشد و با مخالفان ، به مدارا سخن بگويد تا آنها را به ايمانْ جذب كند ؛ و اگر از اين امر مأيوس شد ، [لااقل] شرّ آنها را از خود و برادران مؤمن خود ، باز دارد .

امام رضا عليه السلام :با سلطان ، با احتياط همنشينى كن و با دوست ، با فروتنى و با دشمن ، با هشيارى و با عموم مردم ، با خوش رويى .

.

ص: 340

1 / 3تَأكيدُ طَلاقَةِ الوَجهِ لِلاُمَراءِ وَالمُوَظَّفينَدعائم الإسلام :عَن عَلِيٍّ عليه السلام أنَّهُ أوصى مِخنَفَ بنَ سُلَيمٍ الأَزدِيَّ وقَد بَعَثَهُ عَلَى الصَّدَقَةِ بِوَصِيَّةٍ طَويلَةٍ أمَرَهُ فيها بِتَقوَى اللّهِ رَبِّهِ في سَرائِرِ اُمورِهِ وخَفِيّاتِ أعمالِهِ ، وأَن يَلقاهُم بِبَسطِ الوَجهِ ولينِ الجانِبِ . (1)

الإمام علي عليه السلام_ في كِتابِهِ إلى مُحَمَّدِ بنِ أبي بَكرٍ حينَ قَلَّدَهُ مِصرَ _ :اِخفِض لَهُم جَناحَكَ ، وأَلِن لَهُم جانِبَكَ ، وَابسُط لَهُم وَجهَكَ ، وآسِ (2) بَينَهُم فِي اللَّحظَةِ وَالنَّظرَةِ . (3)

عنه عليه السلام_ في كِتابِهِ إلى بَعضِ عُمّالِهِ _ :أمّا بَعدُ ، فَإِنَّكَ مِمَّن أستَظهِرُ (4) بِهِ عَلى إقامَةِ الدّينِ ، وأَقمَعُ بِهِ نَخوَةَ (5) الأَثيمِ ، وأَسُدُّ بِهِ لَهاةَ الثَّغرِ (6) المَخوفِ ، فَاستَعِن بِاللّهِ عَلى ما أهَمَّكَ ، وَاخلِطِ الشِّدَّةَ بِضِغثٍ (7) مِنَ اللّينِ ، وَارفُق ما كانَ الرِّفقُ أرفَقَ ، وَاعتَزِم بِالشِّدَّةِ حينَ لا تُغني عَنكَ إلَا الشِّدَّةُ ، وَاخفِض لِلرَّعِيَّةِ جَناحَكَ ، وَابسُط لَهُم وَجهَكَ ، وأَلِن لَهُم جانِبَكَ ، وآسِ بَينَهُم فِي اللَّحظَةِ وَالنَّظرَةِ ، وَالإِشارَةِ وَالتَّحِيَّةِ ، حَتّى لا يَطمَعَ العُظَماءُ في حَيفِكَ (8) ، ولا يَيأَسَ الضُّعَفاءُ مِن عَدلِكَ ، وَالسَّلامُ . (9)

.


1- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 252 ، بحار الأنوار : ج 96 ص 85 ح 7 .
2- .آسِ بين الناس : أي سَوِّ بينهم واجعل كلّ واحدٍ منهم إسوَةَ خصمه ( لسان العرب : ج 14 ص 35 « أسا » ) .
3- .نهج البلاغة : الكتاب 27 ، تحف العقول : ص 177 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 581 ح 726 .
4- .يَستَظهِرُ : أي يطلب الغلبة عليهم بما عرّفه اللّه من الحجج ( مجمع البحرين : ج 2 ص 1149 « ظهر » ) .
5- .نَخوَة : كِبرٌ وعُجب ( النهاية : ج 5 ص 34 « نخا » ) .
6- .الثَغرُ : الموضع الذي يكون فاصلاً بين بلاد المسلمين والكفّار ( النهاية : ج 1 ص 312 « ثغر » ) .
7- .الضِغثُ : أي الحُزمَةُ ( لسان العرب : ج 2 ص 164 « ضغث » ) .
8- .الحَيفُ : الجورُ والظُلمُ ( النهاية : ج 1 ص 469 « حيف » ) .
9- .نهج البلاغة : الكتاب 46 والكتاب 19 نحوه ، بحار الأنوار : ج 33 ص 482 ح 687 وراجع : الأمالي للمفيد : ص 80 ح 40 و الغارات : ج 1 ص 258 و أنساب الأشراف : ج 2 ص 390 .

ص: 341

1 / 3 تأكيد بر گشاده رو بودن حكمرانان و كارگزاران

1 / 3تأكيد بر گشاده رو بودن حكمرانان و كارگزاراندعائم الإسلام :روايت شده است كه على عليه السلام چون مِخنَف بن سُلَيم اَزْدى را براى جمع آورى صدقات (زكات و وجوهات شرعى) فرستاد ، سفارش هاى بسيارى به او كرد . از جمله به او فرمود كه در كارهاى پنهانى و اعمال پوشيده اش [از چشم مردم] ، از خداوند ، پروردگارش ، بترسد و با مردم با گشاده رويى و فروتنى برخورد كند .

امام على عليه السلام_ در نامه اش به محمّد بن ابى بكر ، آن گاه كه او را بر حكومت مصر گماشت _ :با آنان (مردم) ، مهربان و فروتن و گشاده رو باش ، و به همگان ، يكسان بنگر .

امام على عليه السلام_ در نامه اش به يكى از كارگزاران خود _ :تو از آن كسانى هستى كه من در بر پا داشتن دين ، به آنان پشت گرمم و به وسيله ايشان ، نخوت گناهكار را سركوب مى كنم و رخنه گاه هاى دشمن را در مرزها مى بندم . پس در مأموريت خويش ، از خدا كمك بجوى و خشونت و سختگيرى را با قدرى نرمش ، در آميز و آن جا كه مدارا ، كارسازتر است ، مدارا كن و آن گاه كه چاره اى جز سختگيرى ندارى ، سختگيرى در پيش گير و با توده مردم ، فروتن و گشاده رو و مهربان باش و در نيم نگاه ها و نگاه ها ، و اشاره كردن ها و سلام گفتن هايت ، با همگانْ يكسان رفتار كن ، تا قدرتمندان در خارج كردن تو از مسير انصاف و داد ، طمع نكنند و ناتوانان ، از دادگرى تو نوميد نشوند . بدرود !

.

ص: 342

1 / 4البَشاشَةُ لِلمُداراةِالإمام الصادق عليه السلام :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله بَينا هُوَ ذاتَ يَومٍ عِندَ عائِشَةَ ، إذَا استَأذَنَ عَلَيهِ رَجُلٌ فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : بِئسَ أخُو العَشيرَةِ ، فَقامَت عائِشَةُ فَدَخَلَتِ البَيتَ ، وأَذِنَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِلرَّجُلِ ، فَلَمّا دَخَلَ أقبَلَ عَلَيهِ بِوَجهِهِ وبِشرُهُ إلَيهِ (1) يُحَدِّثُهُ ، حَتّى إذا فَرَغَ وخَرَجَ مِن عِندِهِ ، قالَت عائِشَةُ : يا رَسولَ اللّهِ بَينا أنتَ تَذكُرُ هذَا الرَّجُلَ بِما ذَكَرتَهُ بِهِ ، إذ أقبَلتَ عَلَيهِ بِوَجهِكَ وبِشرِكَ ! فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عِندَ ذلِكَ : إنَّ مِن شَرِّ عِبادِ اللّهِ مَن تُكرَهُ مُجالَسَتُهُ لِفُحشِهِ . (2)

الإمام العسكري عليه السلام_ فِي التَّفسيرِ المَنسوبِ إلَيهِ _ :إنَّ مُداراةَ أعداءِ اللّهِ مِن أفضَلِ صَدَقَةِ المَرءِ عَلى نَفسِهِ وإخوانِهِ ، كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله في مَنزِلِهِ ، إذِ استَأذَنَ عَلَيهِ عَبدُ اللّهِ بنُ اُبَيِّ بنِ سَلولٍ ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : بِئسَ أخُو العَشيرَةِ ، اِيذَنوا لَهُ ، فَأَذِنوا لَهُ . فَلَمّا دَخَلَ أجلَسَهُ وبَشَرَ في وَجهِهِ ، فَلَمّا خَرَجَ قالَت لَهُ عائِشَةُ : يا رَسولَ اللّهِ ، قُلتَ فيهِ ما قُلتَ ، وفَعَلتَ بِهِ مِنَ البِشرِ ما فَعَلتَ ! فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا عُوَيشُ ، يا حُمَيرا ، إنَّ شَرَّ النّاسِ عِندَ اللّهِ يَومَ القِيامَةِ ، مَن يُكرَمُ اتِّقاءَ شَرِّهِ . (3)

.


1- .«بشره» بالرفع و «إليه» خبره والجملة حالية ك«يحدّثه» وليس في بعض النسخ «عليه» أوّلاً ، فبشره مجرور عطفا على وجهه وهو أظهر . ويحتمل زيادة «إليه» آخرا ، كما يومي إليه قولها : «إذ أقبلت عليه بوجهك وبشرك» (بحار الأنوار : ج 75 ص 281) .
2- .الكافي : ج 2 ص 326 ح 1 ، الزهد للحسين بن سعيد : ص 68 ح 16 كلاهما عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 22 ص 131 ح 109 .
3- .التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 354 ح 241 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 401 ح 42 ؛ الأدب المفرد : ص 107 ح 338 عن أبي يونس مولى عائشة ، المصنّف لعبدالرزّاق : ج 11 ص 141 ح 20144 عن عائشة وكلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 603 ح 8122 .

ص: 343

1 / 4 گشاده رويى از روى مدارا و ملاحظه

1 / 4گشاده رويى از روى مدارا و ملاحظهامام صادق عليه السلام :روزى پيامبر صلى الله عليه و آله نزد عايشه بود كه مردى اجازه ورود خواست . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «نكوهيده مردى!» . پس عايشه برخاست و به اتاق [ديگرى] رفت و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به آن مرد ، اجازه ورود داد . چون مرد داخل شد ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رو به او كرد و با خوش رويى با وى سخن گفت ، تا اين كه صحبت هايش تمام شد و آن مرد رفت . عايشه گفت : اى پيامبر خدا ! با اين كه آن حرف را در باره اين مرد زدى ، باز با خوش رويى با او برخورد كردى! در اين هنگام ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «از جمله بدترين بندگان خدا ، آن كسى است كه به خاطر بدزبانى اش ، همنشينى با او را خوش نداشته باشند» .

امام عسكرى عليه السلام_ در تفسير منسوب به ايشان _ :مدارا با دشمنان خدا ، از بهترين صدقه هايى است كه انسان براى خود و برادرانش مى دهد . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در خانه اش بود كه عبد اللّه بن اُبّى بن سَلول ، اجازه ورود خواست . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «نكوهيده مردى است! اجازه اش دهيد» . به او اجازه ورود دادند . چون داخل شد ، پيامبر صلى الله عليه و آله او را نشانْد و با وى با خوش رويى بر خورد كرد . چون خارج شد ، عايشه گفت : اى پيامبر خدا ! شما در باره او چنان گفتى و سپس با وى ، چنين خوش رويى نمودى ! پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : « اى عايشه ! اى حُمَيرا ! بدترينِ مردم نزد خدا در روز قيامت ، كسى است كه از ترس شرّش احترامش كنند » .

.

ص: 344

الإمام عليّ عليه السلام :إنّا لَنَبشِرُ في وُجوهِ قَومٍ ، وإنَّ قُلوبَنا لَتَقليهِم (1) ، اُولئِكَ أعداءُ اللّهِ نَتَّقيهِم عَلى إخوانِنا لا عَلى أنفُسِنا . (2)

1 / 5ذَمُّ العَبوسِالكتاب«عَبَسَ وَ تَوَلَّى * أَن جَاءَهُ الْأَعْمَى * وَ مَا يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى * أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنفَعَهُ الذِّكْرَى » . (3)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :كانَ [ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ] يَقولُ : إنَّ اللّهَ يُبغِضُ المُعَبِّسَ في وَجهِ إخوانِهِ . (4)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :البُخلُ وعُبوسُ الوَجهِ يَكسِبانِ البَغاضَةَ ، ويُباعِدانِ مِنَ اللّهِ ، ويُدخِلانِ النّارَ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :ياعَلِيُّ ، لا تَكُن لَئيما ولا بَخيلاً ، وعَلَيكَ بِالبِشرِ وَالحُسنِ وَالكَرَمِ وَالسَّخاءِ ؛ إنَّ المُؤمِنَ لَيِّنٌ سَخِيٌّ ، وإنَّ المُنافِقَ خَشِنٌ لَئيمٌ . (6)

الإمام عليّ عليه السلام :البِشرُ مَبَرَّةٌ (7) ، العُبوسُ مَعَرَّةٌ (8) . (9)

.


1- .القِلى : البُغض ( النهاية : ج 4 ص 105 « قلا » ) .
2- .التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 354 ح 242 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 401 ح 42 .
3- .عبس : 1 _ 4 .
4- .كشف الريبة : ص 83 عن الحسين بن زيد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، مستدرك الوسائل : ج 8 ص 321 ح 9552 ؛ الفردوس : ج 1 ص 153 ح 555 ، كنز العمّال : ج 3 ص 441 ح 7350 .
5- .مستدرك الوسائل : ج 7 ص 27 ح 7554 نقلاً عن كتاب الأخلاق .
6- .الفردوس : ج 5 ص 322 ح 8319 عن الإمام عليّ عليه السلام .
7- .المَبَرَّةُ : ضد العقوق ( لسان العرب : ج 4 ص 53 « برر » ) .
8- .المَعَرَّةُ : الشدّة ، الإثم ، الأذى ، الجناية ( لسان العرب : ج 4 ص 556 « عرر » ) .
9- .غرر الحكم : ج1 ص 63 ح 236 .

ص: 345

1 / 5 نكوهش شخص ترش رو

امام على عليه السلام :ما به عده اى روى خوش نشان مى دهيم ، در حالى كه دل هايمان ، آنها را دشمن مى دارد . اينان ، دشمنان خدا هستند و ما از آنان بر جان برادرانمان مى ترسيم ، نه بر خود .

1 / 5نكوهش شخص ترش روقرآن«چهره در هم كشيد و روى گردانيد ، كه آن مرد نابينا ، پيش او آمد . و تو چه مى دانى ؟ شايد او به پاكى گرايد يا پند پذيرد و اندرز ، سودش دهد» .

حديثامام على عليه السلام :[پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ] مى فرمود : «خداوند ، كسى را كه به برادرانش رو تُرش كند ، دشمن مى دارد» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بخل و ترش رويى ، نفرت و دشمنى مى آورند و از خدا دور مى كنند و شخص را به آتش [دوزخ] در مى آورند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى على ! فرومايه و بخيل مباش . بر تو باد خوش رويى و نيكويى و بزرگوارى و بخشندگى ! مؤمن ، نرم خو و بخشنده است ، و منافق ، درشت خوى فرو مايه .

امام على عليه السلام :خوش رويى ، نوعى نيكى و احسان است ، و ترش رويى ، عيب و مايه آزار .

.

ص: 346

عنه عليه السلام :مَن بَخِلَ عَلَيكَ بِبِشرِهِ ، لَم يَسمَح بِبِرِّهِ . (1)

1 / 6النَّوادررسول اللّه صلى الله عليه و آله :بَسطُ الوَجهِ زينَةُ الحِلمِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :وَجهٌ مُستَبشِرٌ خَيرٌ مِن قَطوبٍ (3) مُؤثِرٍ . (4)

عنه عليه السلام :حُسنُ البِشرِ مِن عَلائِمِ النَّجاحِ . (5)

عنه عليه السلام :بِالبِشرِ وبَسطِ الوَجهِ ، يَحسُنُ مَوقِعُ البَذلِ . (6)

عنه عليه السلام :كَثرَةُ البِشرِ آيَةُ البَذلِ . (7)

الإمام زين العابدين عليه السلام : لِباسي لِلدُّنيَا التَّجَلُّدُ (8) وَالصَّبرُولُبسي لِلاُخرى البَشاشَةُ وَالبِشرُ (9)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ لَكُم نورا تُعرَفونَ بِهِ ، حَتّى إنَّ أحَدَكُم إذا صافَحَ أخاهُ يَرى بَشاشَةً عِندَ تَسليمِهِ عَلَيهِ . (10)

.


1- .غرر الحكم : ج5 ص 465 ح 9199 .
2- .جامع الأخبار : ص337 ح947 ، كنز الفوائد : ج1 ص299 عن الإمام علي عليه السلام ، أعلام الدين : ص322 وفيه « الحكم » بدل « الحلم » ، بحار الأنوار : ج77 ص131 ح41 .
3- .القَطوبُ : العَبوسُ ( النهاية : ج 4 ص 79 « قطب » ) .
4- .غرر الحكم : ج6 ص 226 ح 10084 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 504 ح 9251 .
5- .غرر الحكم : ج3 ص 394ح 4866 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 228 ح 4402 .
6- .غرر الحكم : ج4 ص589 ح 4313 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 188 ح 3877 .
7- .غرر الحكم : ج 4 ص 589 ح 7089 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 389 ح 6582 .
8- .في المصدر : «التجمّل» والتصويب من بحارالأنوار .
9- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 166 عن الأصمعي ، بحار الأنوار : ج 46 ص 97 ح 85 .
10- .مشكاة الأنوار : ص 353 ح 1147 ، مستدرك الوسائل : ج 9 ص 58 ح 10201 .

ص: 347

1 / 6 گوناگون

امام على عليه السلام :كسى كه روى خوشش را از تو دريغ ورزد ، احسان و نيكى اش را به تو ارزانى نمى دارد .

1 / 6گوناگونپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :گشاده رويى ، زيورِ بُردبارى است .

امام على عليه السلام :روى خوش داشتن ، بهتر است از اين كه با روى ترش ، ايثار كنى . 1

امام على عليه السلام :خوش رويى ، از نشانه هاى كاميابى و موفّقيت است .

امام على عليه السلام :با خوش رويى و چهره گشاده ، بخشش ، جايگاهى نيكو مى يابد .

امام على عليه السلام :خوش رويىِ بسيار ، نشانه بخشندگى است .

امام زين العادبدين عليه السلام :جامه من براى دنيا ، بردبارى و شكيبايى است و جامه آخرتم ، گشاده رويى و خوش رويى .

امام صادق عليه السلام :شما نورانيتى داريد كه با آن شناخته مى شويد ، به طورى كه هر گاه يكى از شما با برادرش دست دهد ، هنگام سلام كردنش به او ، شادى را در چهره اش مى بيند .

.

ص: 348

شعب الإيمان عن الملطي :أرادَ موسى أن يُفارِقَ الخِضرَ عليهماالسلام ، قالَ لَهُ موسى : أوصِني . قالَ : كُن نَفّاعا ولا تَكُن ضَرّارا ، كُن بَشّاشا ولا تَكُن غَضبانَ . (1)

.


1- .شعب الإيمان : ج 5 ص 291 ح 6694 ، تاريخ دمشق : ج 16 ص 416 .

ص: 349

شُعب الإيمان_ به نقل از مَلَطى _ :چون موسى عليه السلام خواست از خضر عليه السلام جدا شود ، به خضر عليه السلام گفت : مرا پندى ده . خضر عليه السلام گفت : سودرسان باش و زيانبار مباش . گشاده رو باش و دُژَم (غضبناك) مباش .

.

ص: 350

الفصل الثاني : مبادئ البشاشة والبشر2 / 1العَقلُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :حُسنُ البِشرِ بِالنّاسِ نِصفُ العَقلِ . (1)

2 / 2الإِيمانُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مِن أخلاقِ المُؤمِنِ ، حُسنُ الحَديثِ إذا حَدَّثَ ، وحُسنُ الاِستِماعِ إذا حُدِّثَ ، وحُسنُ البِشرِ إذا لُقِيَ ، ووَفاءُ الوَعدِ إذا وَعَدَ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :المُؤمِنُ دَعِبٌ (3) لَعِبٌ ، وَالمُنافِقُ قَطِبٌ غَضِبٌ . (4)

التمحيص :رُوِيَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ: لا يَكمُلُ المُؤمِنُ إيمانُهُ حَتّى يَحتَوِيَ عَلى مِئَةٍ وثَلاثِ خِصالٍ ... بِشرُهُ في وَجهِهِ ... هَشّاشا (5) بَشّاشا ، لا حَسّاسٌ ولا جَسّاسٌ (6) . (7)

.


1- .الأمالي للطوسي : ص 614 ح 1269 عن الحسين بن علوان عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 76 ص 60 ح 16 .
2- .الفردوس : ج 3 ص 637 ح 5997 ، كنز العمّال : ج 1 ص 155 ح 775 .
3- .الدُعابَة : المِزاحُ وما يُستملَح ( مجمع البحرين : ج 1 ص 593 « دعب » ) .
4- .تحف العقول : ص 49 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 153 ح 115 .
5- .هَشَّ هشاشَةً : إذا فَرِحَ واستبشر ( النهاية : ج 5 ص 264 « هشش » ) .
6- .التجسُّسُ : التفتيش عن بواطن الاُمور ، وقيل : البحث عن العورات ، والجاسوس : صاحب الشرِّ ( النهاية : ج 1 ص 272 « جسس » ) .
7- .التمحيص : ص 74 ح 171 ، بحار الأنوار : ج 67 ص 310 _ 311 ح 45 .

ص: 351

فصل دوم : خاستگاه هاى گشاده رويى
2 / 1 خِرد
2 / 2 ايمان

فصل دوم : خاستگاه هاى گشاده رويى2 / 1خِردپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خوش رويى با مردم ، نيمى از خِرد است .

2 / 2ايمانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از اخلاق مؤمن ، آن است كه هر گاه سخن گويد ، نيكو مى گويد و هر گاه با او سخن گويند ، نيكو مى شنود و هر گاه با او برخورد شود ، خوش رويى مى نمايد و هر گاه وعده دهد ، به وعده اش وفا مى كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، شوخ طبع و بذله گوست ، و منافق ، عبوس و خشم آلود .

التمحيص :روايت شده است كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «مؤمن ، ايمانش كامل نيست تا آن گاه كه صد و سه خصلت در او باشد : ... شادى اش ، در چهره او باشد ... خوش حال و شادان باشد ، و اهل تفتيش و تجسّس نباشد .

.

ص: 352

الإمام علي عليه السلام_ في صِفَةِ المُؤمِنِ _ :هَشّاشٌ بَشّاشٌ ، لا بِعَبّاسٍ ولا بِجَسّاسٍ . (1)

عنه عليه السلام_ أيضا _ :هُوَ الكَيِّسُ (2) الفَطِنُ ، بِشرُهُ في وَجهِهِ ، وحُزنُهُ في قَلبِهِ . (3)

عنه عليه السلام :إنَّ بِشرَ المُؤمِنِ في وَجهِهِ ، وقُوَّتَهُ في دينِهِ ، وحُزنَهُ في قَلبِهِ . (4)

2 / 3التَّقوىالإمام علي عليه السلام :المُتَّقونَ أنفُسُهُم قانِعَةٌ ، وشَهَواتُهُم مَيِّتَةٌ ، ووُجوهُهُم مُستَبشِرَةٌ ، وقُلوبُهُم مَحزونَةٌ . (5)

2 / 4الحُرِّيَّةُالإمام علي عليه السلام :البِشرُ شيمَةُ الحُرِّ . (6)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 229 ح 1 عن عبداللّه بن يونس عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 67 ص 366 ح 70 .
2- .الكيِّسُ : العاقِلُ ( النهاية : ج 4 ص 217 « كيس » ) .
3- .الكافي : ج2 ص226 ح1 عن عبداللّه بن يونس عن الإمام الصادق عليه السلام ، نهج البلاغة : الحكمة 333 ، عيون الحكم والمواعظ : ص196 ح4020 وليس فيهما « هو الكيّس الفطن » ، بحار الأنوار : ج67 ص305 ح37 .
4- .غرر الحكم : ج2 ص505 ح 3454 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 150 ح 3300 .
5- .غرر الحكم : ج2 ص 84 ح 1932 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 58 ح 1478 .
6- .غرر الحكم : ج1 ص 173 ح 656 .

ص: 353

2 / 3 پرهيزگارى
2 / 4 آزادگى

امام على عليه السلام_ در باره صفات مؤمن _ :خندان و گشاده روست ، نه ترش روى و اهل تجسّس .

امام على عليه السلام_ در توصيف مؤمن _ :او زيرك و باهوش است ، چهره اى شاد دارد و دلى اندوهناك .

امام على عليه السلام :شادى مؤمن ، در چهره اوست ، قدرت او ، در دينش و اندوهش ، در دلش .

2 / 3پرهيزگارىامام على عليه السلام :پرهيزگاران ، جان هايشان ، قانع است ، شهواتشان ، مُرده است ، چهره هايشان ، شادان است و دل هايشان ، اندوهناك است .

2 / 4آزادگىامام على عليه السلام :خوش رويى ، خصلت آزادمرد است .

.

ص: 354

عنه عليه السلام :حُسنُ البِشرِ شيمَةُ كُلِّ حُرِّ . (1)

عنه عليه السلام :الطَّلاقَةُ شيمَةُ الحُرِّ . (2)

2 / 5الحَياءُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أمَّا الحَياءُ : فَيَتَشَعَّبُ مِنهُ اللّينُ وَالرَّأفَةُ وَالمُراقَبَةُ للّهِِ فِي السِّرِّ وَالعَلانِيَةِ ، وَالسَّلامَةُ وَاجتِنابُ الشَّرِّ ، وَالبَشاشَةُ وَالسَّماحَةُ ، وَالظَّفَرُ وحُسنُ الثَّناءِ عَلَى المَرءِ فِي النّاسِ ، فَهذا ما أصابَ العاقِلُ بِالحَياءِ ، فَطوبى لِمَن قَبِلَ نَصيحَةَ اللّهِ ، وخافَ فَضيحَتَهُ . (3)

2 / 6كَرامَةُ النَّفسِالإمام علي عليه السلام :يُستَدَلُّ عَلى كَرَمِ الرَّجُلِ بِحُسنِ بِشرِهِ وبَذلِ بِرِّهِ . (4)

عنه عليه السلام :بِشرُكَ يَدُلُّ عَلى كَرَمِ نَفسِكَ ، وتَواضُعُكَ يُنبِئُ عَن شَريفِ خُلُقِكَ . (5)

.


1- .غرر الحكم : ج3 ص 393 ح 4858 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 227 ح 4367 .
2- .غرر الحكم : ج1 ص 127 ح 467 .
3- .تحف العقول : ص 17 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 118 ح 11 .
4- .غرر الحكم : ج6 ص450 ح10963 ، عيون الحكم والمواعظ : ص550 ح10156 وفيه «الكريم» بدل «كرم الرجل» .
5- .غرر الحكم : ج3 ص 269 ح 4453 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 196 ح 4009 .

ص: 355

2 / 5 آزرم
2 / 6 بزرگوارى و بزرگ منشى

امام على عليه السلام :خوش رويى ، خصلت هر آزاده اى است .

امام على عليه السلام :گشاده رويى ، خصلت آزادمرد است .

2 / 5آزرمپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امّا آزرم : آنچه از آن شاخه مى گيرد ، نرمش و مهربانى و در نظر داشتن خدا در آشكار و نهان است و سلامت [نفس] و دورى كردن از بدى ، و گشاده رويى و گذشت ، و پيروزى ، و خوش نامى در ميان مردم . اين است آنچه خردمند ، از آزرم به دست مى آورد . پس خوشا بر كسى كه نصيحت خدا را بپذيرد و از رسواگرى او بترسد !

2 / 6بزرگوارى و بزرگ منشىامام على عليه السلام :از خوش رويى و نيكوكارى مرد ، به بزرگوارى او پى برده مى شود .

امام على عليه السلام :خوش رويى تو ، بر بزرگْ منشى تو دلالت مى كند و فروتنى ات ، از اخلاق والاى تو خبر مى دهد .

.

ص: 356

الفصل الثالث : بركات البشاشة والبشر3 / 1الاُنسُالإمام علي عليه السلام :البِشرُ يُؤنِسُ الرِّفاقَ . (1)

3 / 2المَحَبَّةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ثَلاثٌ يُصفينَ وُدَّ المَرءِ لِأَخيهِ المُسلِمِ : يَلقاهُ بِالبِشرِ إذا لَقِيَهُ ، ويُوَسِّعُ لَهُ فِي المَجلِسِ إذا جَلَسَ إلَيهِ ، ويَدعوهُ بِأَحَبِّ الأَسماءِ إلَيهِ . (2)

الإمام علي عليه السلام :البَشاشَةُ حِبالَةُ (3) المَوَدَّةِ . (4)

.


1- .غرر الحكم : ج1 ص 191 ح 736 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 43 ح 1016 .
2- .الكافي : ج 2 ص 643 ح 3 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، مشكاة الأنوار : ص 358 ح 7 عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله .
3- .حِبالَةٌ : وهي ما يُصاد بها من أيّ شيء كان ( مجمع البحرين : ج 1 ص 355 « حبل » ) .
4- .نهج البلاغة : الحكمة 6 ، مشكاة الأنوار : ص 394 ح 1297 ، تنبيه الخواطر : ج 1 ص 31 ، روضة الواعظين : ص 413 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 409 ح120 .

ص: 357

فصل سوم : بركت هاى گشاده رويى
3 / 1 اُنس و الفت
3 / 2 محبّت

فصل سوم : بركت هاى گشاده رويى3 / 1اُنس و الفتامام على عليه السلام :گشاده رويى ، [مايه] اُنس و اُلفت رفيقان (همراهان و همسفران) است .

3 / 2محبّتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه چيز است كه دوستىِ آدمى را نسبت به برادر مسلمانش ، خالص مى گرداند : هر گاه به او بر خورَد ، گشاده رويى نمايد ، هر گاه كنارش نشست ، برايش جا باز كند ، و او را با محبوب ترين نام هايش صدا بزند .

امام على عليه السلام :گشاده رويى ، كمند دوستى است .

.

ص: 358

عنه عليه السلام :عَلَيكَ بِالبَشاشَةِ ، فَإِنَّها حِبالَةُ المَوَدَّةِ . (1)

عنه عليه السلام :سَبَبُ المَحَبَّةِ البِشرُ . (2)

عنه عليه السلام :طَلاقَةُ الوَجهِ بِالبِشرِ وَالعَطِيَّةِ ، وفِعلُ البِرِّ وبَذلُ التَّحِيَّةِ ، داعٍ إلى مَحَبَّةِ البَرِيَّةِ . (3)

عنه عليه السلام :البَشاشَةُ فَخُّ المَوَدَّةِ . (4)

عنه عليه السلام :حُسنُ اللِّقاءِ يَزيدُ في تَأَكُّدِ الإِخاءِ . (5)

الإمام الباقر عليه السلام :صَنيعُ المَعروفِ وحُسنُ البِشرِ ، يَكسِبانِ المَحَبَّةَ ، ويُقَرِّبانِ مِنَ اللّهِ ، ويُدخِلانِ الجَنَّةَ . (6)

الإمام الصادق عليه السلام :قالَ لُقمانُ لِابنِهِ ... يا بُنَيَّ ، إن عَدِمَكَ ما تَصِلُ بِهِ قَرابَتَكَ وتَتَفَضَّلُ بِهِ عَلى إخوَتِكَ ، فَلا يَعدَمَنَّكَ حُسنُ الخُلُقِ وبَسطُ البِشرِ ؛ فَإِنَّهُ مَن أحسَنَ خُلُقَهُ أحَبَّهُ الأَخيارُ وجانَبَهُ الفُجّارُ . (7)

3 / 3ذَهابُ السَّخيمَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :حُسنُ البِشرِ يَذهَبُ بِالسَّخيمَةِ (8) . (9)

.


1- .غرر الحكم : ج4 ص 288 ح6101 ، عيون الحكم والمواعظ : ص335 ح5725 .
2- .غرر الحكم : ج4 ص 126 ح5546 ، عيون الحكم والمواعظ : ص282 ح5090 .
3- .غرر الحكم : ج4 ص 259 ح6032 ، عيون الحكم والمواعظ : ص318 ح5541 .
4- .تحف العقول : ص 202 ، كنز الفوائد : ج 1 ص 93 ، نثر الدرّ : ج 1 ص 285 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 39 ح 13 .
5- .غرر الحكم : ج3 ص 386 ح 4827 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 227 ح 4372 وليس فيه « تأكّد » .
6- .مستدرك الوسائل : ج 12 ص 344 ح 22 نقلاً عن كتاب الأخلاق .
7- .قصص الأنبياء للراوندي : ص195 ح244 عن حمّاد بن عيسى ، بحار الأنوار : ج 13 ص 420 ح 14 .
8- .السخيمة : الحقد في النفس ( النهاية : ج 2 ص 351 « سخم » ) .
9- .الكافي : ج 2 ص 104 ح 6 عن سُماعة عن الإمام الكاظم عليه السلام ، مشكاة الأنوار : ص 138 ح 321 عن الإمام الكاظم عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، تحف العقول : ص 45 ، إرشاد القلوب : ج 1 ص 133 ، بحار الأنوار : ج 74 ص172 ح 41 .

ص: 359

3 / 3 از بين رفتن كنيه

امام على عليه السلام :بر تو باد گشاده رويى ؛ زيرا كه آن ، كمند دوستى است !

امام على عليه السلام :سبب (/ ريسمانِ) محبّت ، خوش رويى است .

امام على عليه السلام :گشاده رويى ، دَهِش ، نيكى كردن و سلام گفتن ، موجب محبّت مردم مى شوند .

امام على عليه السلام :گشاده رويى ، دامِ دوستى است .

امام على عليه السلام :برخوردِ خوش ، پيوند برادرى را استوارتر مى سازد .

امام باقر عليه السلام :نيكى كردن و خوش رويى ، دوستى مى آورند و [شخص را] به خدا نزديك مى سازند و [او را ]به بهشت مى برند .

امام صادق عليه السلام :لقمان به پسرش گفت : « ... پسرم! اگر چيزى نداشتى كه با آن به خويشانت كمك كنى و به برادران و دوستانت ببخشى ، زنهار كه خوش خويى و گشاده رويى را از دست مدهى ؛ زيرا كسى كه خوش اخلاق باشد ، نيكان ، او را دوست مى دارند و بَدان ، از او كناره مى گيرند» .

3 / 3از بين رفتن كنيهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خوش رويى ، كينه را از بين مى بَرَد .

.

ص: 360

الإمام علي عليه السلام :البِشرُ يُطفي نارَ المُعانَدَةِ . (1)

عنه عليه السلام :إنَّ أحسَنَ ما يَألَفُ بِهِ النّاسُ قُلوبَ أوِدّائِهِم ، ونَفَوا بِهِ الضِّغنَ (2) عَن قُلوبِ أعدائِهِم ، حُسنُ البِشرِ عِندَ لِقائِهِم ، وَالتَّفَقُّدُ في غَيبَتِهِم ، وَالبَشاشَةُ بِهِم عِندَ حُضورِهِم . (3)

عنه عليه السلام :دارِ النّاسَ تَستَمتِع بِإِخائِهِم ، وَالقَهُم بِالبِشرِ تُمِت أضغانَهُم . (4)

عنه عليه السلام :اِقبَل أعذارَ النّاسِ تَستَمتِع بِإِخائِهِم ، وَالقَهُم بِالبِشرِ تُمِت أضغانَهُم . (5)

3 / 4ذَهابُ السَّيِّئاتِالإمام علي عليه السلام :إذا لَقيتُم إخوانَكُم فَتَصافَحوا وأَظهِرُوا لَهُمُ البَشاشَةَ وَالبِشرَ ، تَتَفَرَّقوا وما عَلَيكُم مِنَ الأَوزارِ قَد ذَهَبَ . (6)

3 / 5التَّقَرُّبُ إلَى اللّهِ سُبحانَهُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا تَلاقَى الرَّجُلانِ فَتَصافَحا تَحاتَّت (7) ذُنوبُهُما ، وكانَ أقرَبَهُما إلَى اللّهِ تَعالى أكثَرُهُما بِشرا بِصاحِبِهِ . (8)

.


1- .غرر الحكم : ج1 ص150 ح 561 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 50 ح 1282 .
2- .الضِغنُ : الحِقدُ ( مجمع البحرين : ج 2 ص 1082 « ضغن » ) .
3- .تحف العقول : ص 218 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 57 ح 124 .
4- .غرر الحكم : ج4 ص 16 ح 5129 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 251 ح 4704 .
5- .غرر الحكم : ج2 ص 215 ح 2420 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 77 ح 1857 .
6- .الخصال : ص 633 ح 10 عن أبي بصير ومحمد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 10 ص 111 ح 1 .
7- .تحاتَت : أي تساقطت ( النهاية : ج 1 ص 337 « حت » ) .
8- .عوالي اللآلي : ج 1 ص 435 ح 142 ، بحار الأنوار : ج 76 ص 39 ح 35 ؛ راجع : تاريخ بغداد : ج 8 ص 305 .

ص: 361

3 / 4 از بين رفتن بدى ها و گناهان
3 / 5 نزديك شدن به خداوند سبحان

امام على عليه السلام :خوش رويى ، آتش عناد و خيره سرى را خاموش مى كند .

امام على عليه السلام :بهترين چيزى كه مردم به وسيله آن ، دل هاى دوستان خود را به دست مى آورند و كينه ها را از دل هاى دشمنانشان مى زُدايند ، خوش رويى ، در هنگام برخورد با آنان ، و جوياى احوالِ آنان شدن در غيابشان و گشاده رويى با آنان در حضورشان است .

امام على عليه السلام :با مردم ، مدارا كن تا از برادرىِ آنان ، بهره مند شوى ، و با خوش رويى با آنان برخورد كن تا كينه هايشان را بميرانى .

امام على عليه السلام :پوزش هاى مردم را بپذير تا از برادرى آنان ، برخوردار شوى ، و با خوش رويى با آنها برخورد كن تا كينه هايشان را بميرانى .

3 / 4از بين رفتن بدى ها و گناهانامام على عليه السلام :هر گاه با برادرانتان ، رو به رو شديد و دست داديد و با آنها گشاده رويى و خوش رويى نموديد ، آن گاه كه از هم جدا مى شويد ، هر چه گناه داشته ايد ، از بين رفته است .

3 / 5نزديك شدن به خداوند سبحانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه دو مرد به هم برسند و با هم دست بدهند ، گناهانشان فرو مى ريزد و نزديك ترينِ آن دو به خداى متعال ، آن كسى است كه با ديگرى ، خوش روتر باشد .

.

ص: 362

الإمام الباقر عليه السلام :البِشرُ الحَسَنُ وطَلاقَةُ الوَجهِ مَكسَبَةٌ لِلمَحَبَّةِ وقُربَةٌ مِنَ اللّهِ . وعُبوسُ الوَجهِ وسوءُ البِشرِ مَكسَبَةٌ لِلمَقتِ وبُعدٌ مِنَ اللّهِ . (1)

3 / 6دُخولُ الجَنَّةِفاطمة عليهاالسلام :البِشرُ في وَجهِ المُؤمِنِ يوجِبُ لِصاحِبِهِ الجَنَّةَ ، وَالبِشرُ في وَجهِ المُعانِدِ المُعادي يَقي صاحِبَهُ عَذابَ النّارِ . (2)

الكافي عن فضيل :قالَ (3) : صَنائِعُ المَعروفِ وحُسنُ البِشرِ يَكسِبانِ المَحَبَّةَ ويُدخِلانِ الجَنَّةَ ، وَالبُخلُ وعُبوسُ الوَجهِ يُبعِدانِ مِنَ اللّهِ ويُدخِلانِ النّارَ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :ثَلاثٌ مَن أتَى اللّهَ بِواحِدَةٍ مِنهُنَّ أوجَبَ اللّهُ لَهُ الجَنَّةَ : الإِنفاقُ مِن إقتارٍ ، وَالبِشرُ لِجَميعِ العالَمِ ، وَالإِنصافُ مِن نَفسِهِ . (5)

.


1- .تحف العقول : ص 296 ، مشكاة الأنوار : ص 316 ح 6 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 176 ح 43 .
2- .التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 354 ح 243 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 401 ح 42 .
3- .الضمير في «قال» راجع إلى الباقر أو الصادق عليهماالسلام ، وكأنّه سقط من النسّاخ أو الرواة ( هامش المصدر ) .
4- .الكافي : ج2 ص103 ح5 عن فضيل ، بحار الأنوار : ج74 ص172 ح40 .
5- .الكافي : ج 2 ص 103 ح 2 عن سماعة بن مهران ، مشكاة الأنوار : ص 315 ح 992 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 188 ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 329 ح 1242 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 169 ح 37 .

ص: 363

3 / 6 رفتن به بهشت

امام باقر عليه السلام :روى خوش داشتن و گشاده رويى ، موجب جلب محبّت و تقرّب به خدا مى شود ، و ترش رويى و بدبرخوردى ، موجب دشمنى و دورى از خدا .

3 / 6رفتن به بهشتفاطمه عليهاالسلام :خوش رويى با مؤمن ، بهشت را بر صاحبش واجب مى گردانَد و خوش رويى با خيره سرِ كينه توز ، صاحبش را از عذاب آتش [دوزخ] ، حفظ مى كند .

الكافى_ به نقل از فضيل _ :امام عليه السلام (1) فرمود : «نيكى كردن و خوش رويى ، محبّت مى آورند و به بهشت مى برند ، و بُخل و ترش رويى ، [شخص را ]از خدا دور مى كنند و به آتش [دوزخ] مى برند .

امام صادق عليه السلام :سه چيز است كه هر كس يكى از آنها را انجام دهد ، خداوند ، بهشت را بر او واجب مى گردانَد : انفاق كردن در هنگام تنگ دستى ، خوش رويى نمودن با همه مردمان ، و انصاف به خرج دادن در باره خويشتن .

.


1- .مقصود ، امام باقر عليه السلام يا امام صادق عليه السلام است كه گويا از قلم ناسخان يا راويان ، افتاده است .

ص: 364

الفصل الرابع : البشاشة المذموة4 / 1البَشاشَةُ مَعَ صاحِبِ بِدعَةٍرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن سَلَّمَ عَلى صاحِبِ بِدعَةٍ ، أو لَقِيَهُ بِالبِشرِ ، أوِ استَقبَلَهُ بِما يَسُرُّهُ ، فَقَدِ استَخَفَّ بِما أنزَلَ اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله . (1)

4 / 2البَشاشَةُ مَعَ أهلِ المَعاصيرسول اللّه صلى الله عليه و آله :تَقَرَّبوا إلَى اللّهِ عَزَّ وجَلَّ بِبُغضِ أهلِ المَعاصي ، وَالقَوهُم بِوُجوهٍ مُكفَهِرَّةٍ (2) . (3)

الإمام علي عليه السلام :أمَرَنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، أن نَلقى أهلَ المعَاصي بِوُجوهٍ مُكفَهِرَّةٍ . (4)

.


1- .تاريخ بغداد : ج 10 ص 264 عن ابن عمر ، كنز العمّال : ج 13 ص 82 ح 5599 .
2- .اكفَهَرَّ : عَبَسَ ( مجمع البحرين : ج 3 ص 1584 « كفهر » ) .
3- .الفردوس : ج 2 ص 56 ح 2320 عن ابن مسعود ، كنز العمّال : ج 3 ص 65 ح 5518 .
4- .الكافي : ج 5 ص 59 ح 10 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، وراجع : تهذيب الأحكام : ج 6 ص 177 ح 356 و عوالي اللآلي : ج 3 ص 190 ح 29 .

ص: 365

فصل چهارم : گشاده رويىِ نكوهيده
4 / 1 گشاده رويى با بدعت گذار
4 / 2 گشاده رويى با گنه پيشگان

فصل چهارم : گشاده رويىِ نكوهيده4 / 1گشاده رويى با بدعت گذارپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس به بدعت گذارى ، سلام كند يا با او با گشاده رويى برخورد كند ، يا از او به گونه اى كه خوش حالش نمايد ، استقبال كند ، بى گمان ، آنچه را خداوند بر محمّد صلى الله عليه و آله نازل كرده ، سبُك شمرده است .

4 / 2گشاده رويى با گنه پيشگانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :با نفرت از گنه پيشگان ، خود را به خداوند عز و جل نزديك گردانيد و با آنان ، با چهره هاى در هم كشيده ، رو به رو شويد .

امام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به ما دستور داد كه با گنه پيشگان ، با چهره هاى در هم كشيده ، رو به رو شويم .

.

ص: 366

4 / 3بَشاشَةُ أهلِ الفِسقِالإمام العسكري عليه السلام_ لِأَبي هاشِمٍ الجَعفَرِيِّ _ :يا أبا هاشِمٍ ، سَيَأتي زَمانٌ عَلَى النّاسِ وُجوهُهُم ضاحِكَةٌ مُستَبشِرَةٌ ، وقُلوبُهُم مُظلِمَةٌ مُنكَدِرَةٌ ، السُّنَّةُ فيهِم بِدعَةٌ ، وَالبِدعَةُ فيهِم سُنَّةٌ ، المُؤمِنُ بَينَهُم مُحَقَّرٌ ، وَالفاسِقُ بَينَهُم مُوَقَّرٌ . (1)

.


1- .حديقة الشيعة : ص 592 عن عبد الجبار ، مستدرك الوسائل : ج 11 ص 380 ح 13308 عن محمد بن عبد الجبار .

ص: 367

4 / 3 گشاده رويى فاسقان

4 / 3گشاده رويى فاسقانامام عسكرى عليه السلام_ به ابو هاشم جعفرى _ :اى ابو هاشم! به زودى زمانى فرا مى رسد كه مردم ، چهره هايشان ، خندان و شادان است و دل هايشان ، تاريك و تيره . سنّت ، در ميان آنان ، بدعت به شمار مى آيد و بدعت ، سنّت . مؤمن را به ديده حقارت مى نگرند و فاسق را محترم مى شمارند .

.

ص: 368

. .

ص: 369

39 . بصيرت

اشاره

3 . بصيرتدرآمدفصل يكم : چشم بصيرتفصل دوم : تشويق به تحصيلِ بصيرتفصل سوم : خاستگاه هاى بصيرتفصل چهارم : عوامل رشد بصيرتفصل پنجم : آثار بصيرتفصل ششم : اهل بصيرتفصل هفتم : نداشتن بصيرتفصل هشتم : موانع بصيرت

.

ص: 370

درآمد

بصيرت ، در لغت

درآمدبصيرت ، در لغتواژه «بصيرت» ، از مادّه «بصر» است كه ، دو معناى اصلى دارد : يكى ، علم و ديگرى ، درشتى ، سختى و خشونت . در اين جا ، معناى نخستْ مقصود است . احمد بن فارِس ، در اين باره مى گويد : الباءُ وَ الصّادُ وَ الرّاءُ أصلانِ : أحَدُهُمَا العِلمُ بِالشَّى ءِ . يُقالُ : هُوَ بَصيرٌ بِهِ ... وَ البَصيرَةُ : التُّرسُ فيما يُقالُ ، وَ البَصيرَةُ البُرهانُ وَ أَصلُ ذلِكَ كُلِّهِ وُضوحُ الشَّى ءِ ... وَ أَمَّا الأَصلُ الآخَرُ فَبُصْرُ الشَّى ءِ غَلَظُهُ وَ مِنهُ البَصْرُ ، هُوَ أن يُضَمَّ أديمٌ إلى أديمٍ يُخاطانِ كَما تُخاطُ حاشِيَةُ الثَّوبِ . (1) باء و صاد و راء (بصر) ، دو معناى اصلى را تشكيل مى دهند : يكى ، عبارت است از علم به چيزى . گفته مى شود : «هُوَ بَصيرٌ بِهِ » يعنى : «او به آن چيز ، داناست » ... . بصيرت ، به معناى سپر است و به معناى برهان هم آمده است . اصل همه اينها ، روشن بودن چيزى است ... . امّا معناى اصلى دوم ، درشتى [و زُمختى] است . از همين معناست «بَصْر» كه عبارت از دو چرم را بر هم دوختن است ، چنان كه كناره پارچه ، دوخته مى شود .

.


1- .معجم مقاييس اللّغة : ج 1 ص 253 _ 254 مادّه «بصر» .

ص: 371

ابن منظور ، «بصر» و «بصيرت» را چنين معنا كرده است : البَصَرُ العَينُ ، إلّا أنَّهُ مُذَكَّرٌ وَ قيلَ : البَصَرُ حاسَّةُ الرُّؤيَةِ ... وَ البَصيرَةُ : الحُجَّةُ ... وَ البَصَرُ : نَفاذٌ فِى القَلبِ ، وَ بَصَرُ القَلبِ : نَظَرُهُ وَ خاطِرُهُ ، وَ البَصيرَةُ عَقيدَةُ القَلبِ ... وَ البَصيرَةُ : الفِطنَةُ ... وَ فَعَلَ ذلِكَ عَلى بَصيرَةٍ أى عَلى عَمدٍ وَ عَلى غَيرِ بَصيرَةٍ أى عَلى غَيرِ يَقينٍ ... عَلىَ بَصيرَةٍ أى عَلى مَعرِفَةٍ مِن أمرِكُم ويَقينٍ ... وَ البَصيرَةُ : العِبرَةُ ... وَ البَصَرُ : العِلمُ وَ بَصُرتُ بِالشَّى ءِ ، عَلِمتُهُ ... وَ البَصيرُ : العالِمُ . (1) بَصَر ، يعنى چشم ؛ امّا [بر خلاف «عَين» ،] مذكّر است . گفته شده : بصر ، عبارت از حواس ديدن است ... بصيرت ، يعنى حجّت ... . بَصَر ، يعنى نفوذ در دل . « بَصَر القُلب » ، به نگاه و خطور آن مى گويند و بصيرت ، يعنى عقيده قلبى ... ، بصيرت ، يعنى هوش ... . « فَعَلَ ذلِكَ عَلى بَصيرَةٍ » ، يعنى از روى قصد و آگاهى و « عَلى غَيرِ بَصيرةٍ » ، يعنى از روى غير يقين ... . « عَلى بَصيرةٍ مِن أمرِكُم وَ يَقينٍ » ، يعنى : « با داشتن شناخت و يقين در كار شما » ... بصيرت ، يعنى عبرت ... . بَصَر ، يعنى علم . « بَصُرتُ بالشى ءِ » ، يعنى : « آن چيز را دانستم » ... و بصير ، به معناى «عالم» است . راغب اصفهانى ، در توضيح معناى «بصر» و «بصيرت» مى گويد : البَصَرُ يُقالُ لِلجارِحَةِ النّاظِرَةِ ... وَ لِلقُوَّةِ الَّتى فيها ، وَ يُقالُ لِقُوَّةِ القَلبِ المُدرِكَةِ : بَصيرَةٌ وَ بَصَرٌ ... وَ لا يَكادُ يُقالُ لِلجارِحَةِ بَصيرَةٌ ، وَ يُقالُ مِنَ الأَوَّلِ : أبصَرتُ ، وَ مِنَ الثّانى أبصَرتُهُ وَ بَصُرتُ بِهِ ، وَ قَلَّما يُقالُ بَصُرتُ فِى الحاسَّةِ إذا لَم تُضامَّهُ رُؤيَةُ القَلبِ . (2) بَصَر ، به عضو بينايى ... و به نيرويى كه در آن است ، گفته مى شود . به نيروى ادراك كننده قلب هم «بصيرت» و «بَصَر» مى گويند ... و به عضو بينايى ، كمتر بصيرت گفته مى شود . در صورت اوّل (ديدن با چشم) ، «أبصرتُ» مى گويند . و در صورت

.


1- .لسان العرب : ج 4 ص 64 و 65 مادّه «بصر» .
2- .مفردات ألفاظ القرآن : ص 127 مادّه «بصر» .

ص: 372

بصيرت ، در قرآن و حديث
اشاره

دوم : «أبصرتُهُ» و «بَصُرتُ بِهِ» . در صورت ديدن با حواس بينايى ، چنانچه با رؤيت قلبى همراه نباشد ، به ندرت گفته مى شود : «بَصُرتُ» . بررسى آنچه در تبيين معناى بصيرت آمده ، (1) نشان مى دهد كه اين واژه ، در معانى گوناگونى به كار رفته است ؛ مانند : دانش ، بينش دل ، نورِ دل ، آگاهى ، زيركى ، هوشيارى ، برهان ، عبرت و اعتقاد صحيح دينى . امّا همه اين معانى ، در واقع _ همان طور كه ابن فارِس گفته _ به معناى اوّليه مادّه بصيرت ، باز مى گردند . حتّى اطلاق «بصر» به چشم نيز بدان جهت است كه چشم ، يكى از مهم ترين راه هاى تحصيل علم و معرفت است . گفتنى است كه هر چند بصيرت ، در اصل به معناى علم است ؛ ليكن بايد توجّه داشت كه هر علمى ، بصيرت نيست و هر عالمى ، بصير ناميده نمى شود ؛ بلكه اين واژه ، حاكى از نوعى احاطه علمى و آينده نگرى است . (2)

بصيرت ، در قرآن و حديثدر قرآن كريم ، مشتقّات «بصر» ، 148 بار و واژه «بصيرت» ، دوبار تكرار شده است . به طور كلّى ، واژه «بصر» در متون اسلامى ، گاه در باره بينايى ظاهرى و حسّى ، و

.


1- .ر . ك : دانش نامه جهان اسلام : ج 3 ص 484 مدخل «بصيرت» ، دائرة المعارف قرآن كريم : ج 5 ص 573 مدخل «بصيرت» .
2- .بر پايه برخى از پژوهش ها ، واژه بصيرت ، در فرهنگ هاى مختلف ، بيش از سى معنا را به خود اختصاص داده كه موضوع آينده و آينده نگرى در ميان بيشتر آنها مشترك است . همچنين بررسى سير تاريخى اين واژه ، نشان مى دهد كه اين واژه ، از زبان سانسكريت و از شرق به غرب رفته است . وجوه اشتراك فرهنگى اين واژه ، در شرق و غربْ فراوان است كه مهم ترين آنها ، آينده نگرى و تفاوت اصلى در چگونگى آن است . اولياى خدا ، در جستجوى شهود معنوى از طريق بصيرت اند ، در حالى كه رهبران و مديران ، در جستجوى بصيرتى هستند كه آينده سازمان خود را با موفّقيت ، قرين سازند (ر . ك : مقاله «بصيرت در رهبرى و مديريت اسلامى» ، محمّد اَزگُلى) .

ص: 373

گاه در باره بينايى باطنى و عقلى به كار مى رود . به تعبير ديگر ، مردم از نظر بينش ، به دو دسته تقسيم مى شوند : دسته اوّل ، ديده عقل آنها نزديك بين است ، آينده خود و جهان را نمى بينند و اداركات آنها در محسوساتْ خلاصه مى شود و به تعبير زيباى قرآن : «يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ عَنِ الْأَخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ . (1) از زندگى دنيا، ظاهرى را مى شناسند، حال آن كه از آخرت غافل اند» . اين دسته ، هر چند به ظاهرْ بينا هستند ؛ ولى در فرهنگ قرآن و حديث ، كور محسوب مى شوند . برپايه گزارشى ، امام على عليه السلام در يكى از سخنرانى هاى خود در مدينه ، به اين نكته مهم ، اين گونه اشاره فرموده است : ما كُلُّ ذى قَلبٍ بِلَبيبٍ ، وَ لا كُلُّ ذى سَمعٍ بِسَميعٍ ، وَ لا كُلُّ ناظِرٍ بِبَصيرٍ . (2) نه هر كه دلى دارد ، به خردى داننده است ، و نه هر كه گوشى دارد نيك شنونده است ، و نه هر كه ديده اى دارد بيننده است . دسته دوم ، جامع نگر و واقع نگرند ؛ هم نزديك را خوب مى بينند و هم دور را . ادراكات آنها ، در محسوساتْ خلاصه نمى شود ؛ هم خانه دنيا را مى بينند و هم خانه آخرت را . در فرهنگ قرآن و حديث ، اين دسته از مردم ، بصير و بينا ناميده مى شوند . بر پايه روايتى ، امام على عليه السلام ، اين دو دسته از مردم را اين گونه معرّفى نموده است :

.


1- .روم : آيه 7 .
2- .نهج البلاغة : خطبه 88 ، الكافى : ج 8 ص 64 ح 22 ، الإرشاد : ج 1 ص 292 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 43 ح 28 .

ص: 374

1 . همتايان بصيرت ، در مفهوم
الف - يقظه

إنَّمَا الدُّنيا مُنتَهى بَصَرِ الأَعمى ، لا يُبصِرُ مِمّا وَراءَها شَيئاً ، وَ البَصيرُ يَنفُذُها بَصَرُهُ ، وَ يَعلَمُ أنَّ الدّارَ وَراءَها . فَالبَصيرُ مِنها شاخِصٌ ، وَ الأَعمى إلَيها شاخِصٌ ، وَ البَصيرُ مِنها مُتَزَوِّدٌ ، وَ الأَعمى لَها مُتَزَوِّدٌ . (1) همانا دنيا ، واپسين ديدرسِ انسان كور[دل] است و در فراسوى آن ، چيزى نمى بيند ؛ امّا بينشوَر ، نگاهش از دنيا فراتر مى رود و مى داند كه سرا[ى حقيقى] در وراىِ اين دنياست . پس بينشوَر ، از دنيا دل و ديده بر مى گيرد و كور[دل] به آن مى نگرد . بينشوَر ، از آنْ توشه بر مى گيرد و كور[دل] ، براى آنْ توشه فراهم مى آورد . بنا بر اين ، بصيرت و بينايى حقيقى در فرهنگ قرآن و حديث ، به معناى جامع نگرى و آينده نگرىِ علمى و عملى است و كسانى «بصير» ناميده مى شوند كه در پرتو بينش صحيح ، در جهت تأمين منافع مادّى و معنوى ، و دنيا و آخرت خود ، حركت كنند . همه آيات و رواياتى كه در اين بخش در باره ديده بصيرت ، ارزش بصيرت ، عوامل تقويت بصيرت، مبادى، آثار و موانع آن آمده است، تعريف ياد شده را تأييد مى نمايند . پيش از ملاحظه آيات و روايات مربوط، به اين نكاتْ توجّه فرماييد :

1 . همتايان بصيرت ، در مفهومدر قرآن و روايات اسلامى ، واژه هايى وجود دارند كه مى توان گفت كه معادل واژه بصيرت اند و يا بسيار نزديك به آن اند ، مانند :

الف _ يقظهيكى از واژه هاى معادل بصيرت ، «يقظه» است . در اين باره ، از امام على عليه السلام نقل شده :

.


1- .ر ك : ص 432 ح 98 .

ص: 375

ب - نور
ج - فرقان

اليَقَظَةُ استِبصارٌ . (1) يقظه (بيدارى) ، بصيرت يافتن است . و در روايتى ديگر از ايشان ، در معرّفى اهل بصيرت ، آمده است : فَاستَصبَحوا بِنورِ يَقَظَةٍ فِى الأَبصارِ وَ الأَسماعِ وَ الأَفئِدَةِ . (2) پس بدين سبب ، چشم ها و گوش ها و دل هايشان ، از نور بيدارى روشن گرديد .

ب _ نورهمتاى ديگر بصيرت ، نور است : «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ ءَامِنُواْ بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِن رَّحْمَتِهِ وَ يَجْعَل لَّكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ . (3) اى كسانى كه ايمان آورده ايد، از خدا پروا داريد و به پيامبر او بگرويد تا از رحمت خويش ، شما را دو بهره عطا كند و براى شما نورى قرار دهد كه به [ بركت ]آن ، راه سپريد» .

ج _ فرقانيكى ديگر از واژه هاى بسيار نزديك به مفهوم بصيرت ، واژه «فرقان» است : «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِن تَتَّقُواْ اللَّهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَانًا . (4) اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! اگر از خدا پروا كنيد ، براى شما فرقانى (نيروى جدا كننده حق از باطل) قرار مى دهد» .

.


1- .غرر الحكم : ج 1 ص 50 ح 176 .
2- .ر ك : ص 452 ح 122 .
3- .حديد : آيه 28 .
4- .انفال : آيه 29 .

ص: 376

2 . بيناى مطلق
3 . معناى ديده بصيرت

همچنين در بسيارى از روايات ، واژه هاى ديگرى همچون : عقل ، (1) معرفت ، علم و حكمت (2) نيز در معناى بصيرت به كار رفته اند .

2 . بيناى مطلقدر نوزده آيه از قرآن ، خداوند متعال ، با صفت بينايى ، توصيف شده است . (3) اين صفت ، حاكى از احاطه علمى و ذاتىِ آفريدگار بر همه چيز است . لذا برخى از روايات ، بصير را از صفات ذات خداوند دانسته اند . بنا بر اين ، بيناى مطلقْ اوست و همه چيز ، بينايى را از او دريافت مى كنند (4) و هر كس به او نزديك تر باشد ، از بصيرت و بينشِ بيشترى برخوردار خواهد بود .

3 . معناى ديده بصيرتاز منظر قرآن ، در باطن انسان ، شعور مرموزى وجود دارد كه با الهام فطرى الهى ، مى تواند خوب را از بد ، و حق را از باطلْ تشخيص دهد . متن سخن خداوند متعال در اين باره ، چنين است : «وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا . (5) سوگند به نفس و آن كه آن را درست كرد ! سپس پليدكارى و پرهيزگارى اش را به آن ، الهام كرد» . در روايتى از امام صادق عليه السلام ، اين الهام فطرى ، چنين تفسير شده است :

.


1- .ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 1 ص 175 (معرفت شناسى / پژوهشى در باره معناى خِرد) .
2- .ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 2 ص 247 (معرفت شناسى / پژوهشى در باره معناى دانش) .
3- .ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 5 ص 369 (خداشناسى / فصل نهم : بصير) .
4- .دريافت عقل از خدا _ كه در شمارى از احاديث آمده _ ، اشاره به اين معناست (ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 1 ص 426 پاورقى 1) .
5- .شمس : آيه 7 _ 8 .

ص: 377

أى عَرَّفَها وَ أَلهَمَها ، ثُمَّ خَيَّرَها فَاختارَت . (1) يعنى به آن شناسانْد و الهام فرمود . سپس ، او را مخيّر ساخت و او انتخاب كرد . و در حديث ديگرى از ايشان ، آمده است كه در باره الهام فجور و تقوا مى فرمايد : عَرَّفَهُ الحَقَّ مِنَ الباطِلِ . (2) حق و باطل را به او شناسانْد . و نيز در تفسير آيه «وَ هَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ ؛ (3) و دو راه را به او نشان داديم» ، از ايشانْ روايت شده : نَجدَ الخَيرِ وَ نَجدَ الشَّرِّ . (4) [يعنى :] راه نيكى و راه بدى را [نشان داديم] . ديده بصيرت ، در واقع ، همان شعور فطرى مرموز و ادراك باطنىِ موجود در باطن انسان است كه قدرت تشخيص نيك و بد ، خير و شر ، و حق و باطل را دارد و او را به آينده نگرى و پيروى از حق و دورى گزيدن از باطل ، دعوت مى نمايد . اين شعور و ادراك ، در ابتداى زندگى ، به صورت استعداد و اِجمال ، در نهاد همه انسان ها وجود دارد و به تدريج ، شكوفا مى شود . شكوفايى اين شعور ، شكوفايىِ انسانيّت است و فلسفه بعثت انبياى الهى ، چيزى جز رشد و بالندگى و شكوفايى انسانيّت و سازندگى جامعه مطلوب انسانى نيست . با بهره گيرى از برنامه انبيا در تقويت ادراكات باطنى ، قدرت ديده بصيرت ، به

.


1- .ر ك : ص 396 ح 23 .
2- .ر ك : ص 398 ح 24 .
3- .بلد : آيه 10 .
4- .ر ك : ص 396 ح 22 .

ص: 378

4 . خاستگاه هاى بصيرت

تدريج ، افزايش مى يابد تا آن جا كه حقايق معقول ، به صورت محسوس براى انسانْ قابل رؤيت مى گردند ، چنان كه از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده كه مى فرمايد : ما مِن عَبدٍ إلّا وَ فى وَجهِهِ عَينانِ يُبصِرُ بِهِما أمرَ الدُّنيا ، وَ عَينانِ فى قَلبِهِ يُبصِرُ بِهِما أمرَ الآخِرَةِ ، فَإِذا أرادَ اللّهُ بِعَبدٍ خَيرا فَتَحَ عَينَيهِ اللَّتَينِ فى قَلبِهِ ، فَأَبصَرَ بِهِما ما وَعَدَهُ بِالغَيبِ ، فَآمَنَ بِالغَيبِ عَلَى الغَيبِ . (1) هيچ بنده اى نيست ، مگر آن كه دو چشم در چهره اش دارد كه با آنها ، امور دنيا را مى بيند و دو چشم در دلش كه با آنها امور آخرت را مشاهده مى كند . پس هر گاه خدا ، خير بنده اى را بخواهد ، دو چشمى را كه در دل اوست ، مى گشايد و او با آنها ، آنچه را خداوند در عالم غيبْ وعده اش را داده است ، مى بيند و به وسيله غيب (دو چشم دل) به غيب (/ به غيب بر روى غيب) ، ايمان مى آورد . بديهى است كه خواستِ خداوند حكيم در باره باز شدن ديده بصيرت شمارى از انسان ها ، گزاف نيست ؛ بلكه به مقتضاى نظام حكيمانه آفرينش ، ديده بصيرت كسانى باز شده ، تقويت مى گردد كه در جهت شكوفايىِ ادراكات باطنى خود ، حركت كرده باشند .

4 . خاستگاه هاى بصيرتبر پايه آنچه در تبيين معناى بصيرتْ ارائه شد ، خاستگاه بصيرت ، مشابه خاستگاه علم ، معرفت و حكمت است ، همان گونه كه عوامل و موانع آن نيز با اسباب و آفات عناوين ياد شده ، مشابهت دارند . لذا براى تكميل مباحث مربوط به بصيرت ، ملاحظه بخش قابل عمده اى از آيات و روايات مرتبط با معرفت شناسى ، (2) ضرورى است . امّا آنچه را در اين فصل ، با عنوان «خاستگاه هاى بصيرت» مطرح شده ،

.


1- .ر ك : ص 382 ح 2 .
2- .ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 1 _ 3 (شناخت) .

ص: 379

5 . عوامل تقويت ديده بصيرت

مى توان به خاستگاه درونى و بيرونىِ بصيرت ، تقسيم كرد :خاستگاه درونىِ بصيرت ، عبارت است از نيروى باطنىِ قادر بر تشخيص حق و باطل ، و خير و شر . خاستگاه بيرونى بصيرت ، خود ، دو گونه است : گونه اوّل ، شامل ره نمودها و برنامه هايى كه ريشه در قرآن و تعاليم انبيا دارند و موجب شكوفايى فطرت بصيرت مى شوند ؛ گونه دوم نيز امدادهاى غيبى الهى كه در نتيجه اجراى تعاليم انبيا در زندگى ، موجب تقويت نيروى بصيرت مى گردند و بر اين اساس ، خاستگاه هاى بصيرت ، در فصل دوم ، در ذيل عناوين فطرت ، كتاب خدا ، اسلام و توفيق ، خلاصه شده است .

5 . عوامل تقويت ديده بصيرتعوامل تقويت بصيرت ، دو دسته اند : عوامل علمى و عوامل عملى . به سخن ديگر ، بر پايه ره نمودهاى انبياى الهى ، شكوفايى فطرت بصيرت ، هم به مجاهدت علمى نياز دارد و هم به مجاهدت عملى . متونى كه در فصل چهارم ، با عناوين : تفكّر ، تعقّل ، تعلّم و اعتبار آمده اند ، به نقش انديشه و تلاش هاى علمى ، در تقويت ديده بصيرت ، اشاره دارند و متونى كه با عناوين : پرهيزگارى ، ياد خدا ، اخلاص ، زُهد و ... آمده اند ، به نقش تلاش هاى عملى در اين باره ، اشاره مى نمايند . جالب توجّه اين كه همه اين عوامل ، در اين آيه شريف ، خلاصه شده اند : «وَ الَّذِينَ جَاهَدُواْ فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا . (1) و كسانى كه در راه ما كوشيده اند، به يقين ، راه هاى خود را بر آنان مى نمايانيم» .

.


1- .عنكبوت : آيه 69 .

ص: 380

6 . بركات افزايش نيروى بصيرت
7 . اصلى ترين آفت ديده بصيرت

6 . بركات افزايش نيروى بصيرتبر پايه آنچه گذشت ، به ميزان مجاهدت هاى علمى و عملى انسان ، بينش باطنى ، افزايش مى يابد و سالك ، در نخستين گام ، كاستى هاى درونىِ خود را بهتر مى بيند ، زيركى ، آينده نگرى ، شجاعت و ساير كمالات انسانى ، در او تقويت مى شوند و در نهايت ، در نتيجه خودسازى ، به نقطه اى از قوّت بصيرت و بينايى باطنى مى رسد كه حقايق معقول را به صورت محسوس مى بيند و به بالاترين مراتب ايمان _ كه ايمانِ شهودى است _ ، دست مى يابد و پيشواى اهل بصيرت مى گردد . (1)

7 . اصلى ترين آفت ديده بصيرتنقطه مقابل مجاهدت هاى علمى و عملى _ كه موجب تقويت ديده بصيرت مى گردند _ ، پيروى از تمايلات نفسانى است . از اين رو ، اصلى ترين آفت ديده بصيرت يافتن ، هواپرستى و پيروى عملى از خواسته هاى ناپسندِ درونى است و بدين سان ، هر چه پيروىِ انسان از نفس امّاره ، بيشتر شود ، چشمِ بصيرت او ضعيف تر مى گردد . در روايتى از امام على عليه السلام آمده : الهَوى شَريكُ العَمى . (2) هَوَس ، شريكِ كوردلى است . وقتى انسان ، به چيزى علاقه پيدا كرد ، ديگر نمى تواند معايب آن را ببيند و زشتى هاى آن را بشنود : عَينُ المُحِبِّ عَمِيَّةٌ عَن مَعايِبِ المَحبوبِ ، وَ اُذُنُهُ صَمّاءُ عَن قُبحِ مَساويهِ . (3) ديده عاشق ، از ديدن عيب هاى معشوق ، كور است و گوش او ، از شنيدن زشتى معايبش ، كَر .

.


1- .ر . ك : ص 383 (چشم بصيرت) و ص 449 (اهل بصيرت / پيشوايان بصيرت) .
2- .ر ك : ص 470 ح 144 .
3- .ر ك : ص 476 ح 160 .

ص: 381

ساير آفات و موانع بصيرت ، ريشه در پيروى از تمايلات نفسانى دارد و بدين جهت ، اصلى ترين راه مبارزه با آفات ، داشتن ديده بصيرتِ جهاد با نفس است كه در فرهنگ روايات اسلامى ، «جهاد اكبر» ناميده شده است . كسى كه توفيق اين جهاد را نيابد و در ميدان مبارزه با تمايلات نفسانى ، شكست بخورد ، نه تنها ديده بصيرت را از دست مى دهد و از درجه انسانيتْ سقوط مى كند ، بلكه از هر حيوانى ، گم راه تر و خطرناك تر مى گردد . چنين انسانى ، سرنوشتى جز دوزخ ، نخواهد داشت .

.

ص: 382

الفصل الأوّل : البصيرة القلبيّةرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا أرادَ اللّهُ بِعَبدٍ خَيراً فَتَحَ لَهُ قُفلَ قَلبِهِ ، وجَعَلَ فيهِ اليَقينَ وَالصِّدقَ ، وجَعَلَ قَلبَهُ واعِياً لِما سَلَكَ فيهِ ، وجَعَلَ قَلبَهُ سَليماً ولِسانَهُ صادِقاً وخَليقَتَهُ مُستَقيمَةً ، وجَعَلَ اُذُنَهُ سَميعَةً وعَينَهُ بَصيرَةً . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :ما مِن عَبدٍ إلّا وفي وَجهِهِ عَينانِ يُبصِرُ بِهِما أمرَ الدُّنيا ، وعَينانِ في قَلبِهِ يُبصِرُ بِهِما أمرَ الآخِرَةِ ، فَإِذا أرادَ اللّهُ بِعَبدٍ خَيرا فَتَحَ عَينَيهِ اللَّتَينِ في قَلبِهِ فَأَبصَرَ بِهِما ما وَعَدَهُ بِالغَيبِ ، فَآمَنَ بِالغَيبِ عَلَى الغَيبِ . (2)

الإمام زين العابدين عليه السلام :ألا إنَّ لِلعَبدِ أربَعَ أعيُنٍ : عَينانِ يُبصِرُ بِهِما أمرَ دينِهِ ودُنياهُ ، وعَينانِ يُبصِرُ بِهِما أمرَ آخِرَتِهِ ، فَإِذا أرادَ اللّهُ بِعَبدٍ خَيراً فَتَحَ لَهُ العَينَينِ اللَّتَينِ في قَلبِهِ فَأَبصَرَ بِهِمَا الغَيبَ وأَمرَ آخِرَتِهِ (3) ، وإذا أرادَ بِهِ غَيرَ ذلِكَ تَرَكَ القَلبَ بِما فيهِ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّما شيعَتُنا أصحابُ الأَربَعةِ الأَعيُنِ : عَينانِ فِي الرَّأسِ ، وعَينانِ فِي القَلبِ ، ألا وَالخَلائِقُ كُلُّهُم كَذلِكَ ، ألا إنَّ اللّهَ عَزَّ وجلَّ فَتَحَ أبصارَكُم وأَعمى أبصارَهُم . (5)

راجع : ص 452 ح 122 .

.


1- .كنز العمّال : ج 11 ص 96 ح 30768 نقلاً عن أبي الشيخ عن أبي ذر .
2- .الفردوس : ج 4 ص 14 ح 6040 ، كنز العمال : ج 2 ص 42 ح 3043 .
3- .في المصدر : «... الغَيبَ في أمرِ آخِرَتِهِ» ، والتصويب من بحار الأنوار . وفي التوحيد : «العيب» بدل «الغيب» .
4- .الخصال : ص 240 ح 90 ، التوحيد : ص 367 ح 4 نحوه وكلاهما عن الزهري ، بحار الأنوار : ج 70 ص 53 ح 16 .
5- .الكافي : ج 8 ص 215 ح 260 ، بحار الأنوار : ج 68 ص 81 ح 142 .

ص: 383

فصل يكم : چشم بصيرت

فصل يكم : چشم بصيرتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه خداوند ، خير بنده اى را بخواهد ، قفلِ دل او را برايش مى گشايد و يقين و راستى را در آن مى نهد و دلش را براى راهى كه در آن قدم گذاشته است ، آگاه مى سازد و دلش را پاك و زبانش را راستگو و اخلاقش را درست و گوشش را شنوا و چشمش را بينا مى گردانَد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ بنده اى نيست ، مگر آن كه دو چشم در صورتش دارد كه با آنها ، امور دنيا را مى بيند و دو چشم در دلش كه با آنها ، امور آخرت را مشاهده مى كند . پس هر گاه خدا ، خير بنده اى را بخواهد ، دو چشمى را كه در دل اوست ، مى گشايد و او با آنها ، آنچه را خداوند در عالم غيبْ به او وعده داده است ، مى بيند و به وسيله غيب (دو چشم دل) ، به غيبْ ايمان مى آورد ( / به غيبِ روى غيب ، ايمان مى آورد) .

امام زين العابدين عليه السلام :آگاه باشيد كه براى بنده ، چهار چشم است: دو چشم[_ِ سَر] كه با آنها ، امور دين و دنيايش را مى بيند ، و دو چشم[_ِ دل] كه با آنها ، امور آخرتش را مشاهده مى كند . پس هر گاه خداوند ، خيرِ بنده اى را بخواهد ، دو چشمى را كه در دلِ اوست ، برايش مى گشايد و او با آنها ، عالم غيب و امور آخرتش را مى بيند ، و هر گاه جز خيرِ بنده اى را بخواهد ، دلش را به حال خود ، رها مى كند .

امام صادق عليه السلام :شيعيان ما ، چهار چشم دارند: دو چشم در سر ، و دو چشم در دل . البتّه همه مردمان ، اين گونه اند . هان كه خداوند عز و جل ، چشم هاى شما را باز كرده و چشم هاى آنان را كور كرده است !

ر .ك : ص 453 ح 122 .

.

ص: 384

. .

ص: 385

. .

ص: 386

الفصل الثاني : الحث على البصيرة2 / 1البَصيرُ مِن صِفاتِ اللّه عزّوجلِّالكتاب«إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ » . (1)

«إِنَّ اللَّهَ بِعِبَادِهِ لَخَبِيرٌ بَصِيرٌ » . (2)

«إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ » . (3)

«إِنَّهُ بِكُلِّ شَىْ ءٍ بَصِيرٌ » . (4)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :كُلُّ بَصيرٍ غَيرَهُ يَعمى عَن خَفِيِّ الأَلوانِ ، ولَطيفِ الأَجسامِ . (5)

.


1- .غافر : 20 .
2- .فاطر : 31 .
3- .غافر : 44 .
4- .الملك : 19 .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 65 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 309 ح 37 .

ص: 387

فصل دوم : تشويق به تحصيلِ بصيرت
2 / 1 بصيرت ، از صفات خداست

فصل دوم : تشويق به تحصيلِ بصيرت2 / 1بصيرت ، از صفات خداستقرآن«همانا خدا ، شنوا و بيناست» .

«همانا خدا ، نسبت به بندگانش ، آگاه و بيناست» .

«همانا خدا ، نسبت به بندگان ، بيناست» .

«به راستى كه او ، به همه چيزْ بيناست» .

حديثامام على عليه السلام :هر بينايى جز خدا ، از ديدن رنگ هاى پنهان و اجسام ريز [و نامرئى] ، ناتوان است .

.

ص: 388

عنه عليه السلام :بَصيرٌ إِذ لا مَنظورَ إِلَيهِ مِن خَلقِهِ . (1)

عنه عليه السلام :بَصيرٌ لا بِأَداةٍ . (2)

عنه عليه السلام :بَصيرٌ لا يُوصَفُ بِالحاسَّةِ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام_ لَمّا سَأَ لَهُ الزِّنديقُ : أَفَرَأَيتَ قَولَهُ : سَميعٌ بَصيرٌ عالِمٌ؟ _ :إِنَّما يُسمّى تَبارَكَ وتَعالى بِهذِهِ الأَسماءِ ؛ لِأَنَّهُ لا يَخفى عَلَيهِ شَيءٌ مِمّا لا تُدرِكُهُ الأَبصارُ ، مِن شَخصٍ صَغيرٍ أَو كَبيرٍ ، أَو دَقيقٍ أَو جَليلٍ ، ولا نَصِفُهُ بَصيرا بِلَحظ عَينٍ كَالمَخلوقِ . (4)

عنه عليه السلام :لَم يَزَلِ اللّهُ عز و جل ربَّنا ... وَالبَصَرُ ذاتُهُ ولا مُبصَرَ ... فَلَمّا أَحدَثَ الأَشياءَ وَقَعَ ... البَصَرُ عَلَى المُبصَرِ . (5)

الإمام الكاظم عليه السلام_ فِي الدُّعاءِ _ :سُبحانَكَ اللّهُمَّ وبِحَمدِكَ ... أَنتَ ... بَصيرٌ لا يَرتابُ . (6)

الإمام الرضا عليه السلام :قُلنا : إِنَّهُ بَصيرٌ لا بِبَصَرٍ ؛ لِأَنَّهُ يَرى أَثَرَ الذَّرَّةِ السَّحماءِ (7) في اللَّيلَةِ الظَّلماءِ عَلَى الصَّخرةِ السَّوداءِ ، ويَرى دَبيبَ النَّملِ فِي اللَّيلَةِ الدَّجِيَّةِ ، ويَرى مَضارَّها ومَنافِعَها وأَثَرَ سِفادِها وفِراخَها ونَسلَها ، فَقُلنا عِندَ ذلِكَ : إِنَّهُ بَصيرٌ لا كَبَصَرِ خَلقِهِ . (8)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 1 ، الاحتجاج : ج 1 ص 474 ح 113 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 247 ح 5 .
2- .الكافي : ج 1 ص 139 ح 4 عن الإمام الصادق عليه السلام وص 140 ح 5 عن إسماعيل بن قتيبة عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام ، التوحيد : ص 308 ح 2 عن عبد اللّه بن يونس عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 151 ح 51 عن محمّد بن يحيى والقاسم بن أيّوب العلوي عن الإمام الرضا عليه السلام ، الأمالي للمفيد : ص 255 ح 4 عن محمّد بن زيد الطبري عن الإمام الرضا عليه السلام ، الأمالي للطوسي : ص 23 ح 28 عن محمّد بن يزيد الطبري عن الإمام الرضا عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 4 ص 229 ح 3 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 179 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 53 ح 29 .
4- .بحار الأنوار : ج 3 ص 194 عن المفضّل بن عمر .
5- .الكافي : ج 1 ص 107 ح 1 ، التوحيد : ص 139 ح 1 كلاهما عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 57 ص 161 ح 96 .
6- .بحار الأنوار : ج 95 ص 445 ح 1 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي وراجع : قصص الأنبياء : ص 123 ح 124 .
7- .السَّحماء : أي السوداء (لسان العرب : ج 12 ص 281 «سحم») .
8- .التوحيد : ص 252 ح 3 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 133 ح 28 وفيه «الدجنّة» بدل «الدجيّة» ، الاحتجاج : ج 2 ص 356 ح 281 كلّها عن محمّد بن عبد اللّه الخراساني ، بحار الأنوار : ج 4 ص 176 ح 4 .

ص: 389

امام على عليه السلام :[خداوند ،] بينا بوده ، آن گاه كه هنوز آفريده اى نبود تا ديده شود .

امام على عليه السلام :[خداوند ،] بيناست ؛ امّا نه با ابزارى [براى ديدن ، مانند چشم] .

امام على عليه السلام :[خداوند ،] بينايى است كه به داشتن حس [و ابزار بينايى] ، وصف نمى شود .

امام صادق عليه السلام_ در پاسخ زنديقى كه پرسيد: نظرت در باره اين گفته خدا چيست كه: «شنوا و بينا و داناست»؟ _ :خداوند _ تبارك و تعالى _ ، به اين نام ها ناميده شده است؛ چون هيچ چيزى از آنچه چشم ها مى بينند ، بر او پوشيده نيست ، از شى ء كوچك گرفته تا بزرگ و ريز يا درشت ، و اگر ما او را به بينايى وصف مى كنيم ، به معناى آن نيست كه مانند مخلوقات ، با چشم مى بيند .

امام صادق عليه السلام :خداى عز و جل ، هميشه پروردگار ما بوده ... و بينايى ، ذاتىِ او بوده است ، آن گاه كه هنوز چيزى براى ديدن وجود نداشت ... و چون اشيا را آفريد ... ، ديدن به شى ء ديدنى تعلّق گرفت .

امام كاظم عليه السلام_ در دعا _ :منزّهى تو _ اى خدا _ و سپاس ، تو راست ... . تو ... بينايى هستى كه [در صحّت آنچه مى بيند] شك نمى كند .

امام رضا عليه السلام :گفتيم: او (خداوند) بيناست ؛ امّا نه با چشمى؛ چرا كه او ردّ پاى مورچه سياه بر روى تخته سنگ سياه ، در شب تار را مى بيند ، حركت مور در شب تاريك را مى بيند و زيان و سود و اثر جفتگيرى و بچّه ها و نسل آن را مى بيند [و مى داند] . اين جاست كه مى گوييم: او بيناست ؛ امّا نه مانند بينا بودن آفريدگانش .

.

ص: 390

الإمام الجواد عليه السلام :كَذلِكَ سَمَّيناه بَصيرا ؛ لِأَنَّهُ لا يَخفى عَلَيهِ ما يُدرَكُ بِالأَبصارِ ، مِن لَونٍ أَو شَخصٍ أَو غَيرِ ذلِكَ ، ولَم نَصِفهُ بِبَصَرِ لَحظَةِ العَينِ . (1)

2 / 2قيمَةُ البَصيرَةِالكتاب«قَدْ جَاءَكُم بَصَائِرُ مِن رَّبِّكُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ عَمِىَ فَعَلَيْهَا وَمَا أَنَا عَلَيْكُم بِحَفِيظٍ » . 2

الحديثالإمام عليّ عليه السلام : « فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ عَمِىَ فَعَلَيْهَا » هذِهِ الآيَةُ جامِعَةٌ لِاءِبصارِ العُيونِ وإبصارِ القُلوبِ . (2)

عنه عليه السلام_ لَمّا سَأَ لَهُ زَيدُ بنُ صوحانَ العَبدِيُّ عَن أكيَسِ (3) النّاسِ _ :مَن أبصَرَ رُشدَهُ مِن غَيِّهِ ، فَمالَ إلى رُشدِهِ . (4)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 117 ح 7 ، التوحيد : ص 194 ح 7 وفيه «بنظر لحظ» بدل «ببصر لحظة» ، الاحتجاج : ج 2 ص468 ح 321 وفيه «طرفة العين» بدل «لحظة العين» وكلّها عن أبي هاشم الجعفري ، بحار الأنوار : ج 4 ص 154 ح 1 .
2- .بحار الأنوار : ج 69 ص 76 ح 29 و ج 93 ص 51 كلاهما نقلاً عن تفسير النعماني عن إسماعيل بن جابر عن الإمام الصادق عليه السلام .
3- .الكيِّسُ : العاقِلُ (مجمع البحرين : ج 3 ص 1609 «كيس») .
4- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 383 ح 5833 ، معاني الأخبار : ص 199 ح 4 كلاهما عن عبد اللّه بن بكر المرادي عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، الأمالي للصدوق : ص 478 ح 644 ، الأمالي للطوسي : ص 436 ح 974 كلاهما عن عبد اللّه بن بكر [بكران] المرادي عن الإمام الكاظم عن أبيه عن جدّه عن الإمام زين العابدين عنه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 70 ص 106 ح 1 ؛ دستور معالم الحكم : ص 84 .

ص: 391

2 / 2 ارزش بصيرت

امام جواد عليه السلام :همچنين او (خداوند) را بينا ناميده ايم؛ چون هر آنچه از رنگ و جسم و جز آن كه با چشم ها ديده مى شود ، بر او پوشيده نيست و او را بينا به معناى نگريستن با نگاه چشم ، وصف نمى كنيم .

2 / 2ارزش بصيرتقرآن«به راستى ، بصيرت هايى از جانب پروردگارتان براى شما آمده است . پس هر كه ديد ، به سود خود اوست و هر كه كور بود ، به زيان خود اوست ، و من بر شما نگهبان نيستم» . (1)

حديثامام على عليه السلام :اين آيه : «پس هر كه ديد ، به سود خود اوست و هر كه كور بود ، به زيان خود اوست» ، ديدن چشم ها و ديدن دل ها هر دو را در بر مى گيرد .

امام على عليه السلام_ در پاسخ پرسشِ زيد بن صوحان عبدى ، در باره زيرك ترينِ مردمان _ :كسى كه راهش را از كژراهه ، باز شناسد و به راه گرايد .

.


1- .علّامه طباطبايى قدس سره مى گويد: شايد خداوند با جمله «به راستى بصيرت هايى براى شما آمده است» ، به دلايل و براهين روشنى كه در آيات پيشين بر يگانگى خويش و نداشتن شريك اقامه كرده ، اشاره دارد . پس ، معناى آيه ، اين است كه اين حجّت ها ، بصيرت هايى هستند كه از جانب خدا به وسيله وحى براى ما آمده اند و خطاب ، از جانب پيامبر صلى الله عليه و آله است .

ص: 392

الإمام الصادق عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِعَبدِ اللّهِ بنِ جُندَبٍ _ :يَابنَ جُندَبٍ ، إنَّ عيسَى بنَ مَريَمَ عليه السلام قالَ لِأَصحابِهِ : ... طوبى لِمَن جُعِلَ بَصَرُهُ في قَلبِهِ ، ولَم يُجعَل بَصَرُهُ في عَينِهِ . (1)

عنه عليه السلام :ما أنتُم وَالبَراءَةُ ، يَبرَأُ بَعضُكُم مِن بَعضٍ! إنَّ المُؤمِنينَ بَعضُهُم أفضَلُ مِن بَعضٍ ، وبَعضُهُم أكثَرُ صَلاةً مِن بَعضٍ ، وبَعضُهُم أنفَذُ بَصَراً مِن بَعضٍ ، وهِيَ الدَّرَجاتُ . (2)

عنه عليه السلام :كانَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام يَكتُبُ بِهذِهِ الخُطبَةِ إلى أكابِرِ أصحابِهِ ، وفيها كَلامٌ عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ... : أمّا بَعدُ : فَإِنَّ نورَ البَصيرَةِ روحُ الحَياةِ الَّذي لا يَنفَعُ إيمانٌ إلّا بِهِ مَعَ اتِّباعِ كَلِمَةِ اللّهِ وَالتَّصديقِ بِها ، فَالكَلِمَةُ مِنَ الرّوحِ ، وَالرّوحُ مِنَ النّورِ ، وَالنّورُ نورُ السَّماواتِ وَالأَرضِ ، فَبِأَيديكُم سَبَبٌ وَصَلَ إلَيكُم مِنّا نِعمَةٌ مِنَ اللّهِ لا تَعقِلونَ شُكرَها ، خَصَّكُم بِها وَاستَخلَصَكُم لَها « وَ تِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَ مَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ » (3) . (4)

.


1- .تحف العقول : ص 305 و ص 502 عن عيسى عليه السلام وفيه «قلبه في نظر عينه» بدل «بصره في عينه» ، بحار الأنوار : ج 78 ص 284 ح 1 ؛ تاريخ دمشق : ج 47 ص 452 عن عمران بن سليمان عن عيسى عليه السلام وفيه «ولم يكن قلبه في بصره» بدل «ولم يجعل .. .» وص 462 عن عيسى المرادي عن عيسى عليه السلام وفيه «ولم يكن قلبه في بصر عينه» بدل «ولم يجعل ... » .
2- .الكافي : ج 2 ص 45 ح 4 عن الصباح بن سيابة ، وسائل الشيعة : ج 11 ص 429 ح 21246 .
3- .العنكبوت : 43 .
4- .كشف المحجّة : ص 270 عن سنان بن طريف ، مختصر بصائر الدرجات : ص 196 وفيه «روح البصر» بدل «نور البصيرة» ، بحار الأنوار : ج 30 ص 37 ح 2 .

ص: 393

امام صادق عليه السلام_ در سفارش به عبداللّه بن جُندَب _ :اى پسر جُندَب! عيسى بن مريم عليه السلام به يارانش فرمود: « ... خوشا بر كسى كه بينايى اش در دلش قرار داده شده ، نه [فقط ]در چشمش ! » .

امام صادق عليه السلام :شما را چه به بيزارى جستن ؟! اين يكى ، از آن يكى ، بيزارى مى جويد! همانا مؤمنان ، برخى شان ، برتر از برخى ديگرند . برخى شان ، بيشتر از برخى ديگر ، نماز مى خوانند . برخى شان ، از بصيرتِ بيشترى برخوردارند . اينها درجات است . (1)

امام صادق عليه السلام :امير مؤمنان عليه السلام ، اين خطابه را به ياران بزرگش مى نوشت و در آن ، گفتارى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمده است ... : «امّا بعد ، نورِ بصيرت ، جان زندگى است و ايمان ، سودى نمى بخشد ، مگر با اين نور و با پيروى از كلمه خدا (كلمه توحيد) و تصديق آن . اين كلمه ، از جان است و جان ، از نور است و نور ، نورِ آسمان ها و زمين است . پس در دستانِ شما ، رشته اى است كه از ما به شما وصل شده است و اين رشته ، نعمتى الهى است كه از عهده شُكر آن بر نمى آييد . خداوند ، اين نعمت را به شما اختصاص داده و شما را براى آن ، برگزيده است : «و اين مَثَل ها را براى مردم مى زنيم و آنها را جز دانايان نمى فهمند» » .

.


1- .يعنى : اينها ، همان درجات ايمان است در اين سخن خداوند كه فرموده است: «هُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ اللَّهِ» ( آل عمران : آيه 163 ) .

ص: 394

الإمام الكاظم عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِهِشامِ بنِ الحَكَمِ _ :يا هِشامُ احذَر هذِهِ الدُّنيا وَاحذَر أهلَها ، فَإِنَّ النّاسَ فيها عَلى أربَعَةِ أصنافٍ : رَجُلٍ مُتَرَدٍّ مُعانِقٍ لِهَواهُ . ومُتَعَلِّمٍ مُقرِئٍ (1) كُلَّما ازدادَ عِلماً ازدادَ كِبراً ، يَستَعلي بِقِراءَتِهِ وعِلمِهِ عَلى مَن هُوَ دونَهُ . وعابِدٍ جاهِلٍ يَستَصغِرُ مَن هُوَ دونَهُ في عِبادَتِهِ ، يُحِبُّ أن يُعَظَّمَ ويُوَقَّرَ . وذي بَصيرَةٍ عالِمٍ عارِفٍ بِطَريقِ الحَقِّ يُحِبُّ القِيامَ بِهِ ، فَهُوَ عاجِزٌ أو مَغلوبٌ ولا يَقدِرُ عَلَى القِيامِ بِما يَعرِفُ [هُ] ، فَهُوَ مَحزونٌ مَغمومٌ بِذلِكَ ، فَهُوَ أمثَلُ أهلِ زَمانِهِ وأَوجَهُهُم عَقلاً . (2)

الإمام الرضا عليه السلام_ فِي الفِقهِ المَنسوبِ إلَيهِ _ :اِعلَم أنَّ العَمَلَ الدّائِمَ القَليلَ عَلَى اليَقينِ وَالبَصيرَةِ ، أفضَلُ عِندَ اللّهِ مِنَ العَمَلِ الكَثيرِ عَلى غَيرِ اليَقينِ وَالجَهلِ . (3)

عنه عليه السلام_ أيضا _ :أروي عَنِ العالِمِ عليه السلام : إنَّ اللّهَ جَلَّ وعَلا خَصَّ رَسولَهُ بِمَكارِمِ الأَخلاقِ ، فَامتَحِنوا أنفُسَكُم ، فَإِن كانَت فيكُم فَاحمَدُوا اللّهَ ، وإلّا فَاسأَلوهُ وَارغَبوا إلَيهِ فيها . قالَ: وذَكَرَها عَشَرَةً : اليَقينَ ، وَالقَناعَةَ ، وَالبَصيرَةَ ... . (4)

.


1- .في بعض النسخ : «المتقرّئ» (هامش المصدر) .
2- .تحف العقول : ص 400 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 316 ح 1 .
3- .فقه الرضا : ص 356 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 348 ح 5 .
4- .فقه الرضا : ص 353 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 394 ح 77 .

ص: 395

امام كاظم عليه السلام_ در سفارش به هِشام بن حَكَم _ :اى هِشام! از اين دنيا و مردم آن ، بر حذر باش؛ زيرا مردم در دنيا چهار گروه اند : شخص افتاده در ورطه هلاكت و هماغوشِ هوس ؛ طالب دانش و قرآن خوان كه هر چه دانشش افزون گردد ، بر غرورش افزوده شود و قرآن دانىِ خويش و دانش خود را وسيله گردن فرازى بر فرودستان خود سازد ؛ عابد نادانى كه هر كس را كه در عبادت ، از او كمتر است ، كوچك شمارد و دوست بدارد كه او را تعظيم و تكريم كنند ؛ و صاحب بصيرتِ داناىِ آشنا به راه حق كه دوست دارد حق را بر پاى دارد ؛ امّا يا ناتوان است يا مغلوب و فرومانده كه نمى تواند آنچه را مى داند ، به كار ببندد و از اين رو ، اندوهناك و غم زده است . پس او ، بهترين فردِ روزگار خود و خِردمندترينِ آنان است .

امام رضا عليه السلام_ در كتاب فقه منسوب به ايشان _ :بدان كه عمل مداومِ اندك ، امّا توأم با يقين و بصيرت ، در نزد خداوند ، برتر از عملِ بسيارِ توأم با غير يقين و جهل است .

امام رضا عليه السلام_ در كتاب فقه منسوب به ايشان _ :از موسى بن جعفر عليه السلام روايت مى كنم كه: «خداوند بزرگ و بلندمرتبه ، مكارم اخلاق را به پيامبرش ارزانى داشت . پس شما نيز خود را بيازماييد . اگر اين خوى ها در شما بود ، خدا را سپاس گوييد ، و گرنه ، آنها را با رغبت از او بخواهيد» . سپس ، ده تا از اين خوى ها را برشمرد : «يقين ، قناعت ، بصيرت ...» .

.

ص: 396

الفصل الثالث : مبادئ البصيرة3 / 1الفِطرَةُالكتاب« وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا » . (1)

الحديثالكافي عن حمزة بن محمَّد عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال :سَأَلتُهُ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ عز و جل «وَ هَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ » (2) ، قَالَ : نَجدَ الخَيرِ ونَجدَ الشَّرِّ . (3)

تفسيرالقمي عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال :سَأَلتُهُ عليه السلام عَن قَولِهِ : «وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا» ، قالَ : خَلَقَها وصَوَّرَها ، وقَولِهِ : «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا » ، أي عَرَّفَها وأَلهَمَها ، ثُمَّ خَيَّرَها فَاختارَت . (4)

.


1- .الشمس : 7 و 8 .
2- .البلد : 10 .
3- .الكافي : ج 1 ص 163 ح 4 ، التوحيد : ص 411 ح 5 ، الأمالي للطوسي : ص 660 ح 1367 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 196 ح 6 و 9 .
4- .تفسير القمي : ج 2 ص 424 ، بحار الأنوار : ج 24 ص 71 ح 4 .

ص: 397

فصل سوم : خاستگاه هاى بصيرت
3 / 1 سرشت

فصل سوم : خاستگاه هاى بصيرت3 / 1سرشتقرآن«سوگند به نفس و آن كه آن را درست كرد و سپس پليدكارى و پرهيزگارى اش را به آن ، الهام كرد !» .

حديثالكافى_ به نقل از حمزة بن محمّد _ :از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن خداى عز و جل : «و دو راه را به او نشان داديم» ، پرسيدم . فرمود: «[يعنى : ]راه نيكى و راه بدى را [نشان داد»] .

تفسير القمّى_ به نقل از ابو بصير _ :از امام صادق عليه السلام در باره آيه شريف : «سوگند به نفس و آن كه آن را درست كرد !» ، پرسيدم . فرمود: «[يعنى ]آن را آفريد و صورت بخشيد» . و در باره آيه شريف : «پس پليدكارى و پرهيزگارى اش را به آن ، الهام كرد» ، پرسيدم . فرمود : «[يعنى] به آنْ شناساند و الهام فرمود . سپس او را مُخيّر ساخت و او انتخاب كرد» .

.

ص: 398

تأويل الآيات الظاهرة عن الحلبي عن الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا » _ :عَرَّفَهُ الحَقَّ مِنَ الباطِلِ ، فَذلِكَ قَولُهُ : «وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا» . (1)

3 / 2كِتابُ اللّه عزّوجلِّالكتاب« وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ مِن بَعْدِ مَا أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ الْأُولَى بَصَائِرَ لِلنَّاسِ وَ هُدًى وَرَحْمَةً لَّعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ » . (2)

« وَإِذَا لَمْ تَأْتِهِم بِايَةٍ قَالُواْ لَوْلَا اجْتَبَيْتَهَا قُلْ إِنَّمَا أَتَّبِعُ مَا يُوحَى إِلَىَّ مِن رَّبِّى هَ_ذَا بَصَائِرُ مِن رَّبِّكُمْ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ » . (3)

« هَ_ذَا بَصَائِرُ لِلنَّاسِ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ » . (4)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :القُرآنُ هُدىً مِنَ الضَّلالَةِ ، وتِبيانٌ مِنَ العَمى . (5)

الإمام عليّ عليه السلام :كِتابُ اللّهِ تُبصِرونَ بِهِ ، وتَنطِقونَ بِهِ ، وتَسمَعونَ بِهِ ، ويَنطِقُ بَعضُهُ بِبَعضٍ ، ويَشهَدُ بَعضُهُ عَلى بَعضٍ ، ولا يَختَلِفُ فِي اللّهِ ، ولا يُخالِفُ بِصاحِبِهِ عَنِ اللّهِ . (6)

.


1- .تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 804 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 24 ص 72 ح 6 .
2- .القصص : 43 .
3- .الأعراف : 203 .
4- .الجاثية : 20 .
5- .الكافي : ج 2 ص 600 ح 8 عن الإمام الصادق عليه السلام ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 5 ح 8 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 26 ح 28 .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 133 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 22 ح 23 .

ص: 399

3 / 2 كتاب خدا

تأويل الآيات الظاهرة_ به نقل از حَلْبى ، از امام صادق عليه السلام ، در باره آيه شريف : «پس پليدكارى و پرهيزگارى اش را به آن ، الهام كرد» _ :حق و باطل را به او شناسانْد ، و اين است معناى سخن او كه: «سوگند به نفس و آن كه آن را درست كرد » .

3 / 2كتاب خداقرآن«و به راستى ، پس از آن كه نسل هاى نخستين را نابود كرديم ، به موسى كتاب داديم كه [در بر دارنده ]بصيرت ها و ره نمود و رحمتى براى مردم بود ، اميد كه پند گيرند» .

«و هر گاه براى آنان ، آياتى نياورى ، مى گويند: «چرا آن را خود برنگزيدى؟» . بگو : من ، فقط از آنچه كه از پروردگارم به من وحى مى شود ، پيروى مى كنم . اين [قرآن] ، بصيرت هايى است از جانب پروردگار شما ، و براى گروهى كه ايمان مى آورند ، هدايت و رحمتى است» .

«اين [كتاب] ، براى مردم بصيرت بخش و براى قومى كه يقين دارند ، ره نمود و رحمتى است» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :قرآن ، از گم راهى به راه مى آورَد و كورى[_ِ دل] را بينايى مى بخشد .

امام على عليه السلام :كتاب خداست كه با آن مى بينيد و با آن ، سخن مى گوييد و با آن مى شنويد و برخى از آن ، از برخى ديگر ، سخن مى گويد و برخى از آن ، بر برخى ديگرش گواهى مى دهد و در باره خدا ، سخنِ ناهمساز نمى گويد و پيرو خود را از خدا ، جدا نمى گردانَد .

امام على عليه السلام :هيچ كس با اين قرآن ننشست ، مگر آن كه با افزايشى يا كاهشى از كنارش برخاست: افزايش در هدايت و يا كاستى از كورى[_ِ دل و باطن] .

.

ص: 400

عنه عليه السلام :ما جالَسَ هذَا القُرآنَ أحَدٌ إلّا قامَ عَنهُ بِزِيادَةٍ أو نُقصانٍ ؛ زِيادَةٍ في هُدىً أو نُقصانٍ مِن عَمىً . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :في كِتابِ اللّهِ نَجاةٌ مِنَ الرَّدى ، وبَصيرَةٌ مِنَ العَمى ، ودَليلٌ إلَى الهُدى . (2)

3 / 3الإِسلامُالإمام عليّ عليه السلام :إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى شَرَعَ الإِسلامَ وسَهَّلَ شَرائِعَهُ لِمَن وَرَدَهُ ، وأَعَزَّ أركانَهُ لِمَن حارَبَهُ ، وجَعَلَهُ عِزّاً لِمَن تَوَلّاهُ ... وبَصيرَةً لِمَن عَزَمَ . (3)

3 / 4التَّوفيقُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الحَمدُ للّهِِ الَّذي ... هَدى مِنَ الضَّلالَةِ ، وبَصَّرَ مِنَ العَمى . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ اللّهَ تَعالى رُبَّما أظهَرَ آيَةً لِبَعضِ المُؤمِنينَ لِيَزيدَ في بَصيرَتِهِ ، ولِبَعضِ الكافِرينَ لِيُبالِغَ فِي الإِعذارِ إلَيهِ . (5)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 176 ، أعلام الدين: ص 105 ، غرر الحكم : ج6 ص103 ح 9680 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 24 ح 24 .
2- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 198 ح 143 عن أبي عمرو الزبيري ، بحار الأنوار : ج 6 ص 32 ح 39 .
3- .الكافي : ج 2 ص 49 ح 1 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام وبأسانيد مختلفة عن الأصبغ بن نباتة ، نهج البلاغة : الخطبة 106 ، الأمالي للمفيد : ص 275 ح 3 عن قبيصة عن جابر الأسدي ، تحف العقول : ص 163 ، الغارات : ج 1 ص 138 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 68 ص 349 ح 18 .
4- .صحيح ابن حبّان : ج 12 ص 23 ح 5219 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 731 ح 2003 ، تفسير ابن كثير : ج 3 ص 239 كلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 15 ص 257 ح 40850 ؛ الإرشاد : ج 1 ص 229 عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 2 ص 31 ح 19 .
5- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 2 ص 329 ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 424 ح 289 ، بحار الأنوار : ج 42 ص 40 ح 13 .

ص: 401

3 / 3 اسلام
3 / 4 توفيق

امام صادق عليه السلام :كتاب خدا ، [مايه] نجات از هلاكت است و بينايى بخش از كورى و راه نما به راه راست .

3 / 3اسلامامام على عليه السلام :خداوند _ تبارك و تعالى _ ، شريعت اسلام را مقرّر داشت و آبشخورهايش را براى كسى كه بخواهد بدان وارد شود ، آسان و هموار ساخت و اركان آن را در برابر كسى كه بخواهد با آن بجنگد ، استوار گردانيد و براى كسى كه از آن پيروى كند ، [مايه] عزّت قرارش داد ... و براى كسى كه مصمّم باشد ،[مايه ]بصيرت .

3 / 4توفيقپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سپاس ، خدايى را كه ... از گم راهى به راه آورْد و كورى[_ِ دل] را بينايى بخشيد .

امام على عليه السلام :خداوند متعال ، گاه نشانه اى را براى مؤمنى نمودار مى سازد تا بر بصيرت او بيفزايد ، و براى كافر ، تا عذر و حجّت را بر او تمام تر سازد .

.

ص: 402

عنه عليه السلام :إنَّما أنَا وأَنتُم عَبيدٌ مَملوكونَ لِرَبٍّ لا رَبَّ غَيرُهُ . يَملِكُ مِنّا ما لا نَملِكُ مِن أنفُسِنا ، وأَخرَجَنا مِمّا كُنّا فيهِ إلى ما صَلَحنا عَلَيهِ ، فَأَبدَلَنا بَعدَ الضَّلالَةِ بِالهُدى ، وأَعطانَا البَصيرَةَ بَعدَ العَمى . (1)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ فِي المُناجاةِ الإِنجيلِيَّةِ _ :اللّهُمَّ بِذِكرِكَ أستَعيذُ وأَعتَصِمُ ، وبِرُكنِكَ ألوذُ وأَتَحَزَّمُ ، وبِقُوَّتِكَ أستَجيرُ وأَستَنصِرُ ، وبِنورِكَ أهتدي وأَستَبصِرُ ، ... سَيِّدي لَو لا نورُكَ عَميتُ عَنِ الدَّليلِ ، ولَو لا تَبصيرُكَ ضَلَلتُ عَنِ السَّبيلِ ، ولَو لا تَعريفُكَ لَم أرشَد لِلقَبولِ ، ولَو لا تَوفيقُكَ لَم أهتَدِ إلى مَعرِفَةِ التَّأويلِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إذا أرادَ اللّهُ بِعَبدٍ خَيراً ، زَهَّدَهُ فِي الدُّنيا ، وفَقَّهَهُ فِي الدّينَ ، وبَصَّرَهُ عُيوبَها ، ومَن اُوتِيَهُنَّ فَقَد اُوتِيَ خَيرَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ . (3)

الإمام الكاظم عليه السلام_ فيما كَتَبَ إلى عَلِيِّ بنِ سُوَيدٍ وهُوَ فِي الحَبسِ _ :الحَمدُ للّهِِ العَلِيِّ العَظيمِ الَّذي بِعَظَمَتِهِ ونورِهِ أبصَرَ قُلوبُ المُؤمِنينَ (4) ، وبِعَظَمَتِهِ ونورِهِ عاداهُ الجاهِلونَ ، وبِعَظَمَتِهِ ونورِهِ ابتَغى مَن فِي السَّماواتِ ومَن فِي الأَرضِ إلَيهِ الوَسيلَةَ بِالأَعمالِ المُختَلِفَةِ وَالأَديانِ المُتَضادَّةِ ، فَمُصيبٌ ومُخطِئٌ ، وضالٌّ ومُهتَدٍ ، وسَميعٌ وأَصَمُّ ، وبَصيرٌ وأَعمى حَيرانَ . (5)

.


1- .الكافي : ج 8 ص 356 ح 550 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، نهج البلاغة : الخطبة 216 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 359 ح 32 .
2- .بحار الأنوار : ج 94 ص 153_161 ح 22 نقلاً عن كتاب أنيس العابدين .
3- .الكافي : ج 2 ص 130 ح 10 عن عبد اللّه بن القاسم ، مشكاة الأنوار : ص 206 ح 556 وفيه «عيوبه» بدل «عيوبها» ، بحار الأنوار : ج 73 ص 55 ح 28 ؛ شعب الإيمان : ج 7 ص 347 ح 10535 عن محمّد بن كعب القرظي عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله وليس فيه ذيله ، كنز العمال : ج 10 ص 137 ح 28689 . وراجع : تاريخ دمشق : ج 81 ص 78 .
4- .أي ما أبصروا وعلموا (بحار الأنوار : ج 58 ص 12) .
5- .الكافي : ج8 ص124 ح95 عن عليّ بن سويد وج1 ص129 ح1 عن الإمام عليّ عليه السلام ، رجال الكشّي: ج2 ص754 ح859 عن عليّ بن سويد النسائي وكلاهما نحوه، بحار الأنوار : ج78 ص328 ح6.

ص: 403

امام على عليه السلام :من و شما ، در حقيقت ، بندگان زرخريد پروردگارى هستيم كه جز او پروردگارى نيست . او چنان اختيارى از ما دارد كه ما خود ، از خويش نداريم و ما را از وضعيتى كه در آن قرار داشتيم ، به آنچه مصلحت ما در آن است ، بيرون بُرد ، گم راهىِ ما را به هدايتْ تبديل كرد و ما را كه كور[دل] بوديم ، بينايى بخشيد .

امام زين العابدين عليه السلام_ در «مناجات اِنجيليه» _ :بار خدايا! به ياد تو پناه مى برم و چنگ مى زنم و خويشتن را در سايه رُكن تو در مى آورم و از نيروى تو ، حمايت و يارى مى طلبم و از نور تو ، راه نمايى و بصيرت مى خواهم ... . سَرور من! اگر نور تو نبود ، راه نما را نمى ديدم ، و اگر بينش بخشى تو نبود ، راه را گُم مى كردم ، و اگر معرّفى تو به پذيرش نبود ، راه نمى بُردم ، و اگر توفيق دِهى تو نبود ، به شناخت تأويل [و معانى قرآن] ، هدايت نمى شدم .

امام صادق عليه السلام :هر گاه خداوند ، خير بنده اى را اراده كند ، او را نسبت به دنيا ، بى رغبت مى گردانَد و در دين ، دانايش مى كند و عيب هايش را به او مى نمايانَد . به هر كس اين چيزها داده شود ، خيرِ دنيا و آخرت ، داده شده است .

امام كاظم عليه السلام_ در نامه اى كه از زندان ، به على بن سُوَيد نوشت _ :سپاس ، خداى والا و بزرگى را كه از بزرگى و نور او ، دل هاى مؤمنانْ بينا شد و به سبب همين بزرگى و نور اوست كه نادانان ، با وى دشمنى كردند و به واسطه بزرگى و نور او ، هر آن كس كه در آسمان ها و در زمين است ، با كارهاى گونه گون و آيين ها و باورهاى ناهمگون ، در صدد نزديك شدن به او بر آمدند . پس برخى ، درست رفتند و برخى ، خطا نمودند . برخى ، گم راه شدند و برخى ، ره يافتند . برخى ، شنوا شدند و برخى ، كَر گشتند . برخى بينا شدند و برخى ، كور و سرگردان ماندند .

.

ص: 404

الفصل الرابع : ما ينمي البصيرة4 / 1التَّفَكُّرُالكتاب« أَفَلَمْ يَنظُرُواْ إِلَى السَّمَاءِ فَوْقَهُمْ كَيْفَ بَنَيْنَاهَا وَ زَيَّنَّاهَا وَ مَا لَهَا مِن فُرُوجٍ * وَ الْأَرْضَ مَدَدْنَاهَا وَ أَلْقَيْنَا فِيهَا رَوَاسِىَ وَ أَنبَتْنَا فِيهَا مِن كُلِّ زَوْجِ بَهِيجٍ * تَبْصِرَةً وَ ذِكْرَى لِكُلِّ عَبْدٍ مُّنِيبٍ » . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ التَّفَكُّرَ حَياةُ قَلبِ البَصيرِ كَما يَمشِي المُستَنيرُ فِي الظُّلُماتِ بِالنّورِ ، فَعَلَيكُم بِحُسنِ التَّخَلُّصِ وقِلَّةِ التَّرَبُّصِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :فَتَفَكَّروا أيُّهَا النّاسُ وتَبَصَّروا ، وَاعتَبِروا وَاتَّعِظوا ، وتَزَوَّدوا لِلآخِرَةِ تَسعَدوا . (3)

.


1- .ق : 6 _ 8 .
2- .الكافي : ج 2 ص 599 ح 2 عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام و ج 1 ص 28 ح 34 عن يحيى بن عمران عن الإمام الصادق عن الإمام عليّ عليهماالسلام ، النوادر للراوندي : ص 144 ح 197 عن الإمام الكاظم عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام وكلاهما نحوه ، الدرّة الباهرة : ص 22 وفيه صدره إلى «البصير» ، العدد القويّة : ص 38 ح 49 وفيه صدره إلى «بالنور» وكلاهما عن الإمام الحسن عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 77 ص 135 ح 46 .
3- .غرر الحكم : ج4 ص 432 ح 6589 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 359 ح 6089 .

ص: 405

فصل چهارم : عوامل رشد بصيرت
4 / 1 انديشيدن

فصل چهارم : عوامل رشد بصيرت4 / 1انديشيدنقرآن«مگر به آسمانِ بالاى سرشان ننگريسته اند كه چگونه آن را ساخته و زينتش داده ايم و براى آن ، هيچ گونه شكافتگى اى نيست ؟! و زمين را گسترديم و در آن ، كوه هاى ثابت و استوار افكنديم و در آن ، از هر گونه جفتِ دل انگيزى رويانيديم تا براى هر بنده توبه كارى ، بينش افزا و پندآموز باشد» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :انديشيدن ، حيات بخشِ دلِ شخص بابصيرت است ، همان گونه كه شخصِ چراغ به دست در تاريكى ها ، در پرتو نور [چراغ ]راه مى رود . پس بر شما باد نيكْ رَهيدن و كمتر درنگ كردن !

امام على عليه السلام :پس ، اى مردم! بينديشيد و بينا شويد ، عبرت گيريد و پند آموزيد و براى آخرت ، توشه برگيريد تا سعادتمند شويد .

.

ص: 406

عنه عليه السلام :مَن تَفَكَّرَ أبصَرَ . (1)

عنه عليه السلام :مَن فَكَّرَ أبصَرَ العَواقِبَ . (2)

عنه عليه السلام :إنَّمَا البَصيرُ مَن سَمِعَ وتَفَكَّرَ ، ونَظَرَ وأَبصَرَ ، وَانتَفَعَ بِالعِبَرِ ، وسَلَكَ جَدَداً (3) واضِحاً ، يَتَجَنَّبُ فيهِ الصَّرعَةَ فِي المَهوى . (4)

عنه عليه السلام :أفكِر تَستَبصِر . (5)

عنه عليه السلام :رَأسُ الاِستِبصارِ الفِكرَةُ . (6)

عنه عليه السلام :مَن طالَت فِكرَتُهُ حَسُنَت بَصيرَتُهُ . (7)

عنه عليه السلام :لا بَصيرَةَ لِمَن لا فِكرَ لَهُ . (8)

عنه عليه السلام :تَفَكُّرُكَ يُفيدُكَ الاِستِبصارَ ، ويَكسِبُكَ الاِعتِبارَ . (9)

الإمام الحسن عليه السلام :عَلَيكُم بِالفِكرِ ، فَإِنَّهُ حَياةُ قَلبِ البَصيرِ ، ومَفاتيحُ أبوابِ الحِكمَةِ. (10)

4 / 2التَّعَقُّلُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :قُسِّمَ العَقلُ عَلى ثَلاثَةِ أجزاءَ ، فَمَن كانَت فيهِ كَمَلَ عَقلُهُ ، ومَن لَم تَكُن فيهِ فَلا عَقلَ لَهُ : حُسنُ المَعرِفَةِ بِاللّهِ عز و جل ، وحُسنُ الطّاعَةِ لَهُ ، وحُسنُ البَصيرَةِ عَلى أمرِهِ . (11)

.


1- .نهج البلاغة : الكتاب 31 ، تحف العقول : ص 79 ، أعلام الدين: ص 287 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 216 ح 1 ؛ دستور معالم الحكم : ص 28 .
2- .غرر الحكم : ج5 ص 324 ح 8577 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 459 ح 8316 .
3- .الجَدَدُ : الأرضُ الصُلبَةُ التي يسهل المشي فيها (مجمع البحرين : ج 1 ص 274 «جدد») .
4- .تحف العقول : ص 155 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 407 ح 38 .
5- .غرر الحكم : ج2 ص 171 ح 2239 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 75 ح 1815 .
6- .غرر الحكم : ج4 ص 48 ح 5232 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 264 ح 4809 وفيه «التبصرة الفكر» بدل «الاستبصار الفكرة» .
7- .غرر الحكم : ج5 ص 272 ح 8319 .
8- .غرر الحكم : ج6 ص 401 ح 10774 .
9- .غرر الحكم : ج3 ص316 ح 4574 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 199 ح 4036 .
10- .أعلام الدين : ص 297 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 115 ح 12 .
11- .الخصال : ص 102 ح 58 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 106 ح 1 .

ص: 407

4 / 2 خِردمندى

امام على عليه السلام :هر كه بينديشد ، بينا مى شود .

امام على عليه السلام :هر كه بينديشد ، فرجام ها را مى بيند .

امام على عليه السلام :بينا ، كسى است كه بشنود و بينديشد ، بنگرد و بينا شود و از عبرت ها بهره گيرد و راه هموار و آشكار را بپويد و از فرو افتادن و پرتگاه هاى آن ، بپرهيزد .

امام على عليه السلام :بينديش تا بينش يابى .

امام على عليه السلام :اساس بصيرت ، انديشيدن است .

امام على عليه السلام :كسى كه بسيار انديشه مى كند ، بصيرتِ نيكويى مى يابد .

امام على عليه السلام :كسى كه انديشه ندارد ، بصيرت ندارد .

امام على عليه السلام :انديشيدنِ تو ، به تو بصيرت مى دهد و عبرت آموزى مى بخشد .

امام حسن عليه السلام :بر شما باد انديشيدن ؛ زيرا آن ، زندگى بخش دلِ شخصِ بابصيرت و كليد درهاى حكمت است .

4 / 2خِردمندىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خِرد ، به سه جزء تقسيم شده است . پس هر كس كه اين سه جزء در او باشد ، خِردش كامل است و در هر كس نباشد ، از خِرد ، بى بهره است : نيكو شناختن خداوند عز و جل ، نيكو فرمان بردن از او ، و بصيرتِ نيكو داشتن در كار او .

.

ص: 408

عنه صلى الله عليه و آله :عَلَى العاقِلِ أن يَكونَ بَصيراً بِزَمانِهِ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :ناظِرُ قَلبِ اللَّبيبِ بِهِ يُبصِرُ أمَدَهُ (2) ، ويَعرِفُ غَورَهُ ونَجدَهُ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :دِعامَةُ الإِنسانِ العَقلُ ، وَالعَقلُ مِنهُ الفِطنَةُ وَالفَهمُ وَالحِفظُ وَالعِلمُ ، وبِالعَقلِ يَكمُلُ ، وهُوَ دَليلُهُ ومُبصِرُهُ ومِفتاحُ أمرِهِ . (4)

عنه عليه السلام :قالَ لُقمانُ لِابنِهِ : ... إنَّ العاقِلَ إذا أبصَرَ بِعَينِهِ شَيئاً عَرَفَ الحَقَّ مِنهُ ، وَالشّاهِدَ يَرى ما لا يَرَى الغائِبُ . (5)

الإمام الكاظم عليه السلام :مَن لَم يَعقِل عَنِ اللّهِ ، لَم يَعقِد قَلبَهُ عَلى مَعرِفَةٍ ثابِتَةٍ يُبصِرُها ويَجِدُ حَقيقَتَها في قَلبِهِ . (6)

4 / 3التَّعَلُّمُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ العِلمَ حَياةُ القُلوبِ مِنَ الجَهلِ ، وضِياءُ الأَبصارِ مِنَ الظُّلمَةِ ، وقُوَّةُ الأَبدانِ مِنَ الضَّعفِ . (7)

.


1- .الخصال : ص 525 ح 13 ، معاني الأخبار : ص 334 ح 1 ، الأمالي للطوسي : ص 540 ح 1163 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 383 ح 2661 كلّها عن أبي ذرّ ، بحار الأنوار : ج 77 ص 72 ح 1 ؛ صحيح ابن حبّان : ج 2 ص 78 ح 361 عن أبي ذرّ ، كنز العمّال : ج 16 ص 133 ح 44158 .
2- .الأَمَدُ : نِهايَةُ البُلوغِ (مجمع البحرين : ج 1 ص 68 «أمد»)
3- .نهج البلاغة : الخطبة 154 ، بحار الأنوار : ج 29 ص 600 ح 20 .
4- .الكافي : ج 1 ص 25 ح 23 ، علل الشرائع : ص 103 ح 2 ، مشكاة الأنوار : ص 440 ح 1484 وفيه «الإسلام» بدل «الإنسان» ، بحار الأنوار : ج 1 ص 90 ح 17 .
5- .الكافي : ج 8 ص 348 ح 547 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 297 ح 2505 ، المحاسن : ج 2 ص 126 ح 1348 وفيه «بعينيه» بدل «بعينه» ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 538 ح 1869 ، مجمع البيان : ج 8 ص 496 كلها عن حماد ، بحار الأنوار : ج 13 ص 423 ح 18 .
6- .الكافي : ج 1 ص 18 ح 12 عن هشام بن الحكم ، تحف العقول : ص 388 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 302 ح 1 .
7- .الأمالي للطوسي : ص 488 ح 1069 ، عدّة الداعي : ص 64 كلاهما عن محمّد بن عليّ بن الحسين بن زيد بن الإمام زين العابدين عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، منية المريد : ص 109 عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 1 ص 171 ح 24 .

ص: 409

4 / 3 دانش آموختن

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خردمند ، بايد به زمان خود ، بصيرت داشته باشد .

امام على عليه السلام :خردمند ، با چشم دل ، پايانِ كار خويش را مى بيند و نشيب و فراز آن را مى شناسد .

امام صادق عليه السلام :ستونِ [وجودِ] انسان ، خِرد است ، و هوشمندى و فهم و حافظه و دانش ، از خِرد بر مى خيزد و با خِرد به كمال مى رسد و خِرد ، راه نماى او و بينش بخش او و كليدِ كارهاى اوست .

امام صادق عليه السلام :لقمان به فرزندش گفت : «... خردمند ، هر گاه با چشم خود ، چيزى را ببيند ، حق را از آن مى شناسد . شاهد ، چيزى را مى بيند كه غايب نمى بيند» .

امام كاظم عليه السلام :كسى كه خدا را نشناخته است ، دلش با شناخت استوارى كه آن را ببيند و حقيقتش را در قلب خويش بيابد ، گِرِه نمى خورَد .

4 / 3دانش آموختنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :همانا دانش ، زندگى بخش دل ها[ى مُرده] از نادانى است و روشنايى بخش ديدگان ، از تاريكى [و كورى] است ، و نيروبخش بدن هاى ناتوان است . 1

.

ص: 410

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ العِلمَ حَياةُ القُلوبِ ، ونورُ الأَبصارِ مِنَ العَمى ، وقُوَّةُ الأَبدانِ مِنَ الضَّعفِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ العِلمَ حَياةُ القُلوبِ مِنَ الجَهلِ ، ومَصابيحُ الأَبصارِ مِنَ الظُّلَمِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :الحِكمَةُ ضِياءٌ لِلبَصَرِ . (3)

عنه عليه السلام :جاوِرِ العُلَماءَ تَستَبصِر . (4)

الإمام الكاظم عليه السلام :تَفَقَّهوا في دينِ اللّهِ ، فَإِنَّ الفِقهَ مِفتاحُ البَصيرَةِ . (5)

عيسى عليه السلام :بِحَقٍّ أقولُ لَكُم : لا يَجتَمِعُ الماءُ وَالنّارُ في إناءٍ واحِدٍ ، كَذلِكَ لا يَجتَمِعُ الفِقهُ وَالعَمى في قَلبٍ واحِدٍ . (6)

4 / 4الاِعتِبارُالكتاب« أَفَلَمْ يَسِيرُواْ فِى الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ ءَاذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَ لَكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِى فِى الصُّدُورِ » . (7)

.


1- .الخصال : ص 523 ح 12 عن الإمام عليّ عليه السلام ، تحف العقول : ص 28 ، الأمالي للصدوق : ص 713 ح 982 عن الأصبغ بن نباتة عن الإمام عليّ عليه السلام ، مجمع البيان : ج 2 ص 717 عن أنس وليس فيه «من العمى ، من الضعف» ، روضة الواعظين : ص 13 عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 1 ص 166 ح 7 .
2- .جامع بيان العلم وفضله : ج1 ص55 عن معاذ بن جبل ؛ كنز الفوائد : ج2 ص108، أعلام الدين: ص82 كلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام وليس فيهما «من الجهل» وكلاهما بزيادة «وقوة الأبدان من الضعف» في آخره ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 245 عن الإمام الصادق عليه السلام وليس فيه «من الجهل ، من الظلم».
3- .مختصر بصائر الدرجات : ص 196 .
4- .غرر الحكم : ج3 ص 378 ح 4801 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 221 ح 4297 .
5- .تحف العقول : ص410، فقه الرضا : ص337، بحار الأنوار : ج78 ص321 ح19.
6- .تحف العقول : ص 512 .
7- .الحجّ : 46 .

ص: 411

4 / 4 عبرت آموختن

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :همانا دانش ، زندگى بخشِ دل هاست و روشنى بخشِ ديدگان ، از كورى و نيروبخش بدن هاى ناتوان است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :همانا دانش ، زندگى بخش دل ها[ى مُرده] از نادانى و چراغ [و روشنى بخش] چشم ها در تاريكى هاست .

امام على عليه السلام :حكمت ، نورى براى ديده است .

امام على عليه السلام :با دانشمندانْ همنشينى كن تا بصيرت يابى .

امام كاظم عليه السلام :در دين خدا ، ژرفكاوى كنيد ؛ زيرا دين شناسى ، كليد بصيرت است .

عيسى عليه السلام :به حق ، با شما مى گويم : آب و آتش ، در يك ظرف جمع نمى شوند . همچنين دين شناسى و كورى ، در يك دل ، جمع نمى شوند .

4 / 4عبرت آموختنقرآن«پس آيا در زمين سير نمى كنند تا براى ايشان ، دل هايى باشد تا با آنها بفهمند يا گوش هايى [باشد] تا با آنها بشنوند ؛ زيرا در حقيقت ، ديدگانْ كور نيستند ؛ بلكه دل هايى كه در سينه هاست ، كورند» .

.

ص: 412

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :مَنِ اعتَبَرَ أبصَرَ . (1)

عنه عليه السلام :في كُلِّ اعتِبارٍ استِبصارٌ . (2)

عنه عليه السلام :رَحِمَ اللّهُ امرَأً تَفَكَّرَ فَاعتَبَرَ ، وَاعتَبَرَ فَأَبصَرَ . (3)

عنه عليه السلام :دَوامُ الاِعتِبارِ يُؤَدّي إلَى الاِستِبصارِ ، ويُثمِرُ الاِزدِجارَ . (4)

عنه عليه السلام_ في خُطبَةٍ خَطَبَها يَومَ الجُمُعَةِ _ :أوَ لَيسَ لَكُم في آثارِ الأَوَّلينَ وفي آبائِكُمُ الماضينَ مُعتَبَرٌ وبَصيرَةٌ إن كُنتُم تَعقِلونَ؟! (5)

4 / 5التَّقوىالكتاب« يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِن تَتَّقُواْ اللَّهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَانًا » . (6)

« يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ ءَامِنُواْ بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِن رَّحْمَتِهِ وَ يَجْعَل لَّكُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ » . (7)

.


1- .نهج البلاغة : الحكمة 208 ، خصائص الأئمّة : ص 118 ، العدد القويّة : ص 292 ح 18 و ص 300 ح 36 كلاهما عن الإمام الرضا عليه السلام ، نزهة الناظر : ص 80 ح 153 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 73 ح 27 .
2- .غرر الحكم : ج4 ص396 ح 6461 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 353 ح 5962 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 103 ، غرر الحكم : ج4 ص 42 ح 5206 ؛ دستور معالم الحكم : ص 45 وفيه «عبداً» بدل «امرأ» .
4- .غرر الحكم : ج4 ص 22 ح 5150 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 251 ح 4709 .
5- .مصباح المتهجّد : ص 381 ح 508 عن زيد بن وهب ، الدعوات : ص 238 ح 666 ، بحار الأنوار : ج 89 ص 238 ح 68 .
6- .الأنفال : 29 .
7- .الحديد : 28 .

ص: 413

4 / 5 پرواى از خدا

حديثامام على عليه السلام :هر كه عبرت بياموزد ، بينا مى شود .

امام على عليه السلام :در هر عبرت آموختنى ، بيناشدنى است .

امام على عليه السلام :رحمت خدا بر آن كس كه انديشيد و عبرت گرفت ، و عبرت گرفت و بينا شد !

امام على عليه السلام :عبرت گرفتن مداوم ، به بصيرت مى انجامد ، و باز ايستادن [از گناه و خطا ]را به بار مى نشانَد .

امام على عليه السلام_ در خطبه اى كه روز جمعه ايراد فرمود _ :آيا در آثارِ پيشينيان و در پدران گذشته شما ، [مايه هاى] عبرت و بصيرت نيست ، اگر خِرد مى ورزيديد؟!

4 / 5پرواى از خداقرآن«اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! اگر از خدا پروا كنيد براى شما فرقانى (نيروى جدا كننده حق از باطل) قرار مى دهد» .

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! از خدا پروا كنيد ، و به پيامبرش ، ايمان آوريد تا دو بهره از رحمتش به شما عطا كند و برايتان ، نورى قرار دهد كه با آن ، راه برَويد و شما را بيامرزد ، و خدا ، آمرزگارى مهربان است» .

.

ص: 414

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :إنَّ تَقوَى اللّهِ دَواءُ داءِ قُلوبِكُم ، وبَصَرُ عَمى أفئِدَتِكُم ، وشِفاءُ مَرَضِ أجسادِكُم ، وصَلاحُ فَسادِ صُدورِكُم ، وطُهورُ دَنَسِ أنفُسِكُم ، وجِلاءُ عَشا أبصارِكُم . (1)

عنه عليه السلام :فَاتَّقُوا اللّهَ تَقِيَّةَ مَن أيقَنَ فَأَحسَنَ ، وعُبِّرَ فَاعتَبَرَ ، وحُذِّرَ فَازدَجَرَ ، وبُصِّرَ فَاستَبصَرَ ، وخافَ العِقابَ ، وعَمِلَ لِيَومِ الحِسابِ . (2)

4 / 6ذِكرُ اللّه عزّوجلِّالكتاب« إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْاْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ » . (3)

الحديثالإمام الباقر عليه السلام :إنَّ المُؤمِنَ مَعنِيٌّ بِمُجاهَدَةِ نَفسِهِ لِيَغلِبَها عَلى هَواها ، فَمَرَّةً يُقيمُ أوَدَها (4) ويُخالِفُ هَواها في مَحَبَّةِ اللّهِ ، ومَرَّةً تَصرَعُهُ نَفسُهُ فَيَتَّبِعُ هَواها فَيَنعَشُهُ اللّهُ فَيَنتَعِشُ ، ويُقيلُ اللّهُ عَثرَتَهُ فَيَتَذَكَّرُ ويَفزَعُ إلَى التَّوبَةِ وَالمَخافَةِ ، فَيَزدادُ بَصيرَةً ومَعرِفَةً لِما زيدَ فيهِ مِن الخَوفِ ، وذلِكَ بِأَنَّ اللّهَ يَقولُ : «إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْاْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ » . (5)

عنه عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْاْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ » _ :إذا ذَكَّرَهُمُ الشَّيطانُ المَعاصِيَ وحَمَلَهُم عَلَيها ، يَذكُرونَ اللّهَ فَإِذا هُم مُبصِرونَ . (6)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 198 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 284 ح 6 .
2- .غرر الحكم : ج4 ص 437 ح 6598 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 360 ح 6099 نحوه .
3- .الأعراف : 201 .
4- .الأودُ : العِوَجُ (مجمع البحرين : ج 1 ص 96 «أود») .
5- .تحف العقول : ص 284 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 163 ح 1 .
6- .تفسير القمّي : ج 1 ص 253 ، بحار الأنوار : ج 63 ص 236 ح 79 .

ص: 415

4 / 6 ياد خدا

حديثامام على عليه السلام :همانا پرواى از خدا ، داروى دردِ دل هاى شما و بينا كننده كورىِ دل هاى شما و شفابخشِ بيمارى بدن هاى شما و اصلاح كننده تباهىِ سينه هاى شما و پاك كننده آلودگىِ جان هاى شما و روشنى بخش ضعف ديدگان شماست .

امام على عليه السلام :از خدا پروا كنيد ، همچون پروا كردن كسى كه يقين كرد و نيكى به جا آورد ، پند داده شد و پند گرفت ، بر حذر داشته شد و [از گناه] باز ايستاد ، بينايش كردند و بينا شد ، و از كيفر ترسيد و براى روز حساب ، كار كرد .

4 / 6ياد خداقرآن«در حقيقت ، كسانى كه [از خدا] پروا دارند ، چون وسوسه اى از جانب شيطان بديشان رسد ، بى درنگ [خدا را] به ياد آورند و آن گاه ، بينا شوند» .

حديثامام باقر عليه السلام :مؤمن ، همواره در كار مبارزه با نفْس خويش است تا بر هَوَس آن ، چيره آيد . گاه نفْس خود را از كژى [و انحراف] به راستى مى آورد و در راه محبّت خدا ، با هواى نفس ، مخالفت مى ورزد . گاه نفْسش ، او را بر زمين مى افكنَد و در نتيجه ، پيرو هوس آن مى گردد ؛ امّا خداوند ، دستش را مى گيرد و بر مى خيزد ، و خدا ، لغزش او را مى بخشد و مؤمن ، به خود مى آيد ( / به ياد خدا مى افتد) و به توبه و ترس از خدا ، پناه مى بَرد و بر اثر افزايش ترسش [از خدا] ، بر بصيرت و معرفت او افزوده مى گردد . گواه اين مطلب ، اين سخن خداوند است كه : «در حقيقت ، كسانى كه [از خدا] پروا دارند ، چون وسوسه اى از جانب شيطان بديشان رسد ، بى درنگ [خدا را ]به ياد مى آورند و آن گاه ، بينا مى شوند» .

امام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «در حقيقت ، كسانى كه [از خدا] پروا دارند ، چون وسوسه اى از جانب شيطان بديشان رسد ، بى درنگ ، [خدا را] به ياد مى آورند و آن گاه ، بينا مى شوند» _ :هر گاه شيطان ، آنان را به ياد گناهان بيندازد و بر [انجام دادن ]آنها وادارشان سازد ، خدا را ياد مى كنند و آن گاه ، بينا مى شوند .

.

ص: 416

عنه عليه السلام :ثَلاثٌ مِن أشَدِّ ما عَمِلَ العِبادُ : إنصافُ المُؤمِنِ مِن نَفسِهِ ، ومُواساةُ المَرءِ أخاهُ ، وذِكرُ اللّهِ عَلى كُلِّ حالٍ ، وهُوَ أن يَذكُرَ اللّهَ عز و جل عِندَ المَعصِيَةِ يَهُمُّ بِها ، فَيَحولُ ذِكرُ اللّهِ بَينَهُ وبَينَ تِلكَ المَعصِيَةِ ، وهُوَ قَولُ اللّهِ عز و جل : « إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْاْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ » . (1)

الكافي عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال :سَأَلتُهُ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «إِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِّنَ الشَّيْطَانِ تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ » قالَ : هُوَ العَبدُ يَهُمُّ بِالذَّنبِ ثُمَّ يَتَذَكَّرُ فَيُمسِكُ ، فَذلِكَ قَولُهُ : «تَذَكَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُونَ » . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ اللّهَ سُبحانَهُ وتَعالى جَعَلَ الذِّكرَ جِلاءً لِلقُلوبِ ، تَسمَعُ بِهِ بَعدَ الوَقرَةِ (3) ، وتُبصِرُ بِهِ بَعدَ العَشوَةِ (4) . (5)

عنه عليه السلام :مَن ذَكَرَ اللّهَ استَبصَرَ . (6)

عنه عليه السلام :ذِكرُ اللّهِ يُنيرُ البَصائِرَ ، ويونِسُ الضَّمائِرَ . (7)

.


1- .الخصال : ص 131 ح 138 ، معاني الأخبار : ص 192 ح 2 ، جامع الأحاديث : ص 189 كلاهما نحوه وكلها عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 69 ص 379 ح 36 .
2- .الكافي : ج 2 ص 434 ح 7 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 43 ح 128 عن زيد بن أبي اُسامة و ص 44 ح 129 عن عليّ بن أبي حمزة وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 6 ص 40 ح 72 .
3- .الوَقرَة : هي المرّة من الوَقر ؛ ثِقَلُ السمع (لسان العرب : ج 5 ص 289 «وقر») .
4- .العَشوَة : الأمر الملتبس ، وأن يركب أمراً بجهل لا يعرف وجهه ، مأخوذ من عَشوة الليل ، وهي ظُلمته (النهاية : ج 3 ص 242 «عشا») .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 222 ، إرشاد القلوب : ص 59 وفيه : «الغشوة» بدل «العشوة» ، غرر الحكم : ج2 ص558 ح 3573 نحوه ، بحار الأنوار : ج 69 ص 325 ح 39 .
6- .غرر الحكم : ج5 ص 166 ح 7800 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 429 ح 7297 .
7- .غرر الحكم : ج4 ص 29 ح 5167 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 255 ح 4720 .

ص: 417

امام باقر عليه السلام :سه چيز ، از سخت ترين كارها براى بندگان است : انصاف داشتن مؤمن در باره خود ، همدردى و كمك مالى انسان به برادرش ، و به ياد خدا بودن در همه حال . اين ، بدان معناست كه آدمى ، هنگام رو به رو شدن با گناه و آهنگ آن كردن ، خدا را ياد مى كند ، و ياد خدا ، مانع ميان او و آن گناه مى شود . اين است معناى سخن خداوند عز و جل كه مى فرمايد : «در حقيقت ، كسانى كه [از خدا] پروا دارند ، چون وسوسه اى از جانب شيطان بديشان رسد ، بى درنگ [خدا را] به ياد مى آورند و آن گاه ، بينا مى شوند» .

الكافى_ به نقل از ابو بصير _ :از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن خداوند عز و جل كه : «چون وسوسه اى از جانب شيطان بديشان رسد ، بى درنگ [خدا را] به ياد مى آورند و آن گاه ، بينا مى شوند» ، پرسيدم . فرمود : «[معنايش اين است كه] آن بنده ، آهنگِ گناه مى كند . سپس [خدا را] يادآور مى شود و دستْ نگه مى دارد . اين است معناى سخن او كه : «بى درنگ ، [خدا را] به ياد مى آورند و آن گاه ، بينا مى شوند» .

امام على عليه السلام :خداوند پاك و بلندمرتبه ، ياد [خود] را صيقل دهنده دل ها قرار داده است . گوش هاى سنگين شده دل ها ، با ياد خدا ، شنوا مى شوند و چشم هاى [كور و ]تار شده دل ها به وسيله آن ، بينا مى گردند .

امام على عليه السلام :هر كه خدا را ياد كند ، بصيرت مى يابد .

امام على عليه السلام :ياد خدا ، روشنى بخش ديدگان و آرام بخش دل هاست .

.

ص: 418

عنه عليه السلام :الذِّكرُ هِدايَةُ العُقولِ ، وتَبصِرَةُ النُّفوسِ . (1)

عنه عليه السلام :الذِّكرُ جِلاءُ البَصائِرِ ، ونورُ السَّرائِرِ . (2)

4 / 7الإِخلاصُالإمام عليّ عليه السلام :عِندَ تَحَقُّقِ الإِخلاصِ تَستَنيرُ البَصائِرُ . (3)

عنه عليه السلام_ في ذِكرِ حَديثِ مِعراجِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله _ :قالَ اللّهُ تَعالى : ... يا أحمَدُ ... مَن عَمِلَ بِرِضائي اُلزِمُهُ ثَلاثَ خِصالٍ : اُعَرِّفُهُ شُكراً لا يُخالِطُهُ الجَهلُ ، وذِكراً لا يُخالِطُهُ النِّسيانُ ، ومَحَبَّةً لا يُؤثِرُ عَلى مَحَبَّتي مَحَبَّةَ المَخلوقينَ ، فَإِذا أحَبَّني أحبَبتُهُ ، وأَفتَحُ عَينَ قَلبِهِ إلى جَلالي ، ولا اُخفي عَلَيهِ خاصَّةَ خَلقي ، فَاُناجيهِ في ظُلَمِ اللَّيلِ ونورِ النَّهارِ حَتّى يَنقَطِعَ حَديثُهُ مَعَ المَخلوقينَ ، ومُجالَسَتُهُ مَعَهُم ، واُسمِعُهُ كَلامي وكَلامَ مَلائِكَتي ، واُعَرِّفُهُ السِّرَّ الَّذي سَتَرتُهُ عَن خَلقي ، واُلبِسُهُ الحَياءَ حَتّى يَستَحيِيَ مِنهُ الخَلقُ كُلُّهُم ، ويَمشي عَلَى الأَرضِ مَغفوراً لَهُ ، وأَجعَلُ قَلبَهُ واعِياً وبَصيراً ، ولا اُخفي عَلَيهِ شَيئاً مِن جَنَّةٍ ولا نارٍ ، واُعَرِّفُهُ ما يَمُرُّ عَلَى النّاسِ في يَومِ القِيامَةِ مِنَ الهَولِ وَالشِّدَّةِ، وما اُحاسِبُ الأَغنِياءَ وَالفُقَراءَ وَالجُهّالَ وَالعُلَماءَ... فَهذِهِ صِفاتُ المُحِبّينَ. (4)

4 / 8الزُّهدُرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ فِي التَّرغيبِ بِالزُّهدِ فِي الدُّنيا _ :مَن زَهِدَ فيها فَقَصَّرَ فيها أمَلَهُ ، أعطاهُ اللّهُ عِلماً بِغَيرِ تَعَلُّمٍ ، وهُدىً بِغَيرِ هِدايَةٍ ، فَأَذهَبَ عَنهُ العَمى وجَعَلَهُ بَصيراً . (5)

.


1- .غرر الحكم : ج1 ص 369 ح 1403 .
2- .غرر الحكم : ج1 ص 362 ح 1377 .
3- .غرر الحكم : ج4 ص 323 ح 6211 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 338 ح 5765 .
4- .إرشاد القلوب : ص 199_204 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 28 ح 6 .
5- .تحف العقول : ص 60 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 163 ح 187 ؛ حلية الأولياء : ج 1 ص 72 عن نصير بن حمزة عن أبيه عن الإمام الصادق عن الإمام الباقر عن الإمام الحسين عن أبيه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 197 ح 6149 .

ص: 419

4 / 7 اخلاص
4 / 8 پارسايى

امام على عليه السلام :ياد [خدا] ، هدايت كننده خِردها و بينا كننده جان هاست .

امام على عليه السلام :ياد خدا ، صيقل دهنده ديدگان [دل ها] و نورِ درون هاست .

4 / 7اخلاصامام على عليه السلام :چون اخلاص تحقّق يابد ، ديده بصيرت ، روشنى مى گيرد .

امام على عليه السلام_ در يادكرد حديث معراج پيامبر صلى الله عليه و آله _ :خداى متعال فرمود : « ... اى احمد ! ... هر كه براى خشنودى من كار كند ، سه خصلت در وجود او مى نهم : سپاس گزارى اى را به او مى شناسانم كه با نادانى آميخته نباشد ، و يادى را كه با فراموشى در نياميزد ، و محبّتى را كه محبّت مخلوقات را بر محبّت من بر نگزيند . پس هر گاه مرا دوست بدارد ، من هم او را دوست مى دارم و چشمِ دلش را به سوى جلالم مى گشايم و بندگان ويژه خود را از او پنهان نمى دارم و در تاريكى هاى شب و روشنايىِ روز ، با او نجوا مى كنم ، آن سان كه همسخنى اش با آفريدگان و همنشينى با آنان را رها كند . سخن خودم و سخن فرشتگانم را به او مى شنوانَم و رازى را كه از آفريدگانم پوشانده ام ، براى او فاش مى سازم و جامه حيا بر او مى پوشانم تا تمام آفريدگان ، از او حيا كنند و آمرزيده ، بر روى زمين راه مى رود و دلش را پذيرا و بينا مى گردانم و هيچ چيزى از بهشت و دوزخ را بر او پوشيده نمى دارم و ترس ها و سختى هايى را كه مردم در روز قيامت ، از سر مى گذرانند و حسابى را كه از توانگران و تهى دستان و نادانان و دانايان مى كِشم ، به او مى شناسانَم ...» . اين است صفات دوستان [خدا] .

4 / 8پارسايىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در تشويق به پارسايى در دنيا _ :هر كه در دنيا پارسايى ورزد و آرزويش را در آن ، كوتاه كند ، خداوند ، بدون آموختن ، به او دانشى مى دهد و بدون هدايت شدن ، هدايتى . پس كورى را از او مى زُدايد و او را بينا مى گردانَد .

.

ص: 420

الإمام عليّ عليه السلام :اِزهَد فِي الدُّنيا ؛ يُبَصِّركَ اللّهُ عَوراتِها . (1)

4 / 9قَبولُ النُّصحِالإمام عليّ عليه السلام :قَد نُصِحتُم فَانتَصِحوا ، وبُصِّرتُم فَأَبصِروا ، واُرشِدتُم فَاستَرشِدوا . (2)

عنه عليه السلام :لَقَد بُصِّرتُم إن أبصَرتُم ، واُسمِعتُم إن سَمِعتُم ، وهُديتُم إنِ اهتَدَيتُم . (3)

عنه عليه السلام :بِالهُدى يَكثُرُ الاِستِبصارُ . (4)

4 / 10اِستِقبالُ الاُمورِالإمام عليّ عليه السلام :مَنِ استَقبَلَ الاُمورَ أبصَرَ . مَنِ استَدبَرَ الاُمورَ تَحَيَّرَ . (5)

4 / 11الجوعُالإمام عليّ عليه السلام :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله سَأَلَ رَبَّهُ سُبحانَهُ لَيلَةَ المِعراجِ فَقالَ : ... يا رَبِّ ما ميراثُ الجوعِ ؟ قالَ : الحِكمَةُ ، وحِفظُ القَلبِ ، وَالتَّقَرُّبُ إلَيَّ ، وَالحُزنُ الدّائِمُ ، وخِفَّةُ المُؤنَةِ بَينَ النّاسِ ، وقَولُ الحَقِّ ، ولا يُبالي عاشَ بِيُسرٍ أم بِعُسرٍ ... . يا أحمَدُ ، إنَّ العَبدَ إذا جاعَ بَطنُهُ وحَفِظَ لِسانَهُ ، عَلَّمتُهُ الحِكمَةَ ، وإن كانَ كافِراً تَكونُ حِكمَتُهُ حُجَّةً عَلَيهِ ووَبالاً (6) ، وإن كانَ مُؤمِناً تَكونُ حِكمَتُهُ لَهُ نوراً وبُرهاناً وشِفاءً ورَحمَةً ، فَيَعلَمُ ما لَم يَكُن يَعلَمُ ويُبصِرُ ما لَم يَكُن يُبصِرُ ، فَأَوَّلُ ما اُبَصِّرُهُ عُيوبُ نَفسِهِ حَتّى يَشغَلَ بِها عَن عُيوبِ غَيرِهِ ، واُبَصِّرُهُ دَقائِقَ العِلمِ حَتّى لا يَدخُلَ عَلَيهِ الشَّيطانُ . (7)

.


1- .نهج البلاغة : الحكمة 391 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 297 ، غرر الحكم : ج2 ص 197 ح 2362 وفيه «عيوبها» بدل «عوراتها» ، بحار الأنوار : ج 70 ص 319 ح 34 .
2- .غرر الحكم : ج4 ص 475 ح 6683 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 20 ، غرر الحكم : ج3 ص 199 ح 7346 .
4- .غرر الحكم : ج3 ص 199 ح 4186 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 187 ح 3810 .
5- .غرر الحكم : ج5 ص 166 ح 7802 و 7803 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 452 ح 8093 و 8094 .
6- .الوَبالُ : الوَخامةُ وسوء العاقبة ( مجمع البحرين : ج 3 ص 1900 « وبل » ) .
7- .إرشاد القلوب : ص 199_205 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 21 ح 6 .

ص: 421

4 / 9 نصيحت پذيرى
4 / 10 به پيشواز رفتنِ كارها
4 / 11 گرسنگى

امام على عليه السلام :در دنيا پارسا باش تا خداوند ، تو را به معايب آن ، بينا گرداند .

4 / 9نصيحت پذيرىامام على عليه السلام :شما نصيحت شده ايد . پس نصيحت پذير باشيد . به شما بينايى داده شده است . پس ببينيد . [به راه راست ،] ارشاد شده ايد . پس راه راست در پيش گيريد .

امام على عليه السلام :هر آينه ، به شما ، بينايى داده شده است ، اگر ببينيد ، و شنوانيده شده ايد ، اگر بشنويد ، و راه به شما نشان داده شده است ، اگر به راه آييد . (1)

امام على عليه السلام :با راه نمايى ، بصيرت ، افزون مى شود .

4 / 10به پيشواز رفتنِ كارهاامام على عليه السلام :هر كه به پيشواز كارها رود (2) ، بينا مى شود و هر كه به دنبال كارها رود ، حيران مى شود .

4 / 11گرسنگىامام على عليه السلام :پيامبر صلى الله عليه و آله در شب معراج از پروردگار پاكش پرسيد و گفت : ... اى پروردگار من ! ميراث [و ثمره ]گرسنگى چيست؟ فرمود : «حكمت ، نگاه داشتن دل ، نزديك شدن به من ، اندوه هميشگى داشتن ، كم خرج و زحمت بودن براى مردم ، حقگويى و باك نداشتن از اين كه در آسانى زندگى كند يا در سختى ... . اى احمد! بنده ، هر گاه شكمش گرسنه باشد و زبانش را نگه دارد ، من به او حكمت مى آموزم . چنانچه كافر باشد ، حكمتش ، حجّتى بر او و وَبال او خواهد بود ، و اگر مؤمن باشد ، حكمتش براى او نور و برهان و شفا و رحمت است ، به طورى كه آنچه را نمى دانسته است ، مى داند و آنچه را نمى ديده است ، مى بيند . پس نخستين چيزى كه به او مى نمايانم ، عيب هاى خودِ اوست تا با پرداختن به آنها ، از پرداختن به عيب هاى ديگران ، باز بماند و [ديگر آن كه] دقايق و نكته هاى باريك دانش و معرفت را به او نشان مى دهم تا اين كه شيطان به او راه نيابد» .

.


1- .يعنى آنچه مايه بينش و بصيرت شماست و آنچه بايد به گوش شما رسانيده شود ، به شما گفته شده و راه درست ، به شما نمايانده شده است . پس چشم و گوش خود را باز كنيد و راه درست را در پيش گيريد .
2- .ظاهرا مقصود آن است كه انديشيدن و تدبير قبل از انجام هر كار ، موجب بصيرت و فكر كردن بعد از انجام آن موجب حيرت و سرگردانى است .

ص: 422

4 / 12الدُّعاءُالإمام عليّ عليه السلام_ فِي المُناجاةِ الشَّعبانِيَّةِ _ :إلهي هَب لي كَمالَ الاِنقِطاعِ إلَيكَ ، وأَنِر أبصارَ قُلوبِنا بِضِياءِ نَظَرِها إلَيكَ ، حَتّى تَخرِقَ أبصارُ القُلوبِ حُجُبَ النّورِ ، فَتَصِلَ إلى مَعدِنِ العَظَمَةِ ، وتَصيرَ أرواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدسِكَ . (1)

الإمام الحسين عليه السلام_ مِن دُعائِهِ في قُنوتِهِ _ :اللّهُمَّ وإنّي مَعَ ذلِكَ كُلِّهِ عائِذٌ بِكَ ... مُستَبصِرٌ في ما بَصَّرتَني ... فَلا تُخلِني مِن رِعايَتِكَ ... وَاجعَل عَلَى البَصيرَةِ مَدرَجَتي . (2)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ في أدعِيَةِ السَّحَرِ في لَيالي شَهرِ رَمَضانَ _ :اللّهُمَّ أعطِني بَصيرَةً في دينِكَ ، وفَهماً في حُكمِكَ ، وفِقهاً في عِلمِكَ ، وكِفلَينِ (3) مِن رَحمَتِكَ ، ووَرَعاً يَحجُزُني عَن مَعاصيكَ ، وبَيِّض وَجهي بِنورِكَ . (4)

.


1- .الإقبال : ج 3 ص 299 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 99 ح 13 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي عن نوف البكالي .
2- .مهج الدعوات : ص 68 ، بحار الأنوار : ج 85 ص 214 .
3- .كِفلَينِ من رحمتك : أي نصيبين منها (مجمع البحرين : ج 3 ص 1582 «كفل») .
4- .مصباح المتهجّد : ص 596 ح 691 ، الإقبال : ج 1 ص 173 ، المصباح للكفعمي : ص 796 كلّها عن أبي حمزة الثمالي ، بحار الأنوار : ج 98 ص 92 ح 2 .

ص: 423

4 / 12 دعا

4 / 12دعاامام على عليه السلام_ در «مناجات شعبانيه» _ :خدايا ! كمال [گسستن از همه و] روى آوردن به خودت را ارزانى ام بدار و ديدگانِ دل هاى ما را با فروغِ نگاهى كه به تو مى افكنند ، روشنايى بخش ، تا آن گاه كه ديدگان دل ها ، پرده هاى نور را از هم بدرند و به كانون عظمت [تو] بار يابند و جان هاى ما به شُكوه قدس و پاكى تو بياويزند .

امام حسين عليه السلام_ در دعاى قنوت _ :بار خدايا ! با اين همه ، من به تو پناه آورده ام ... و در آنچه به من نشان داده اى ، بينايم ... . پس مرا از حمايت خويش ، بى بهره مگذار ... و مرا در مسير خويش ، با بينش [و آگاهى ]قرار ده .

امام زين العابدين عليه السلام_ در دعاهاى سحر شب هاى ماه رمضان _ :بار خدايا ! بصيرت در دينت و فهميدن احكامت و فهم عميق در علمت را به من عطا كن و نيز دو بهره از رحمتت و وَرَعى كه مرا از گناهانت باز دارد ، و رويم را با نور خود ، سپيد گردان .

.

ص: 424

الإمام الصادق عليه السلام_ في دُعاءٍ عَلَّمَهُ لِوَجَعِ العَينِ _ :وَاجعَلِ النّورَ في بَصَري وَالبَصيرَةَ في ديني . (1)

عنه عليه السلام :أسأَ لُكَ بِاسمِكَ العَظيمِ رِضاكَ عِندَ السُّخطَةِ ، وَالفُرجَةَ عِندَ الكُربَةِ ، وَالنّورَ عِندَ الظُّلمَةِ ، وَالبَصيرَةَ عِندَ تَشَبُّهِ الفِتنَةِ . (2)

عنه عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ وَلِيِّ الحَمدِ وأَهلِهِ ، ومُنتَهاهُ ومَحَلِّهِ ... أسأَ لُكَ اللّهُمَّ الهُدى مِنَ الضَّلالَةِ ، وَالبَصيرَةَ مِنَ العَمى ، وَالرُّشدَ مِنَ الغَوايَةِ . (3)

الإمام الرضا عليه السلام_ فِي الفِقهِ المَنسوبِ إلَيهِ _ :وإذا أرَدتَ أن تَكتَحِلَ فَخُذِ الميلَ بِيَدِكَ اليُمنى وَاضرِبهُ فِي المُكحُلَةِ ، وقُل : «بِسمِ اللّهِ» ، فَإِذا جَعَلتَ الميلَ في عَينِكَ فَقُل : «اللّهُمَّ نَوِّر بَصَري ، وَاجعَل فيهِ نوراً اُبصِرُ بِهِ حَقَّكَ ، وَاهدِني إلى طَريقِ الحَقِّ ، وأَرشِدني إلى سَبيلِ الرَّشادِ ، اللّهُمَّ نَوِّر عَلَيَّ دُنيايَ وآخِرَتي» . (4)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 550 ح 11 ، الأمالي للمفيد : ص 179 ح 9 ، الأمالي للطوسي : ص 196 ح 334 ، مكارم الأخلاق: ج2 ص247 ح2597 كلّها عن محمّد الجعفي عن أبيه، بحار الأنوار: ج95 ص86 ح2.
2- .الكافي : ج 2 ص 592 ح 31 عن عبد الرحمن بن سيابة ، مصباح المتهجّد : ص 276 ح 383 ، جمال الاُسبوع : ص 143 وفيهما : «شدّة الغفلة» بدل «تشبّه الفتنة» ، بحار الأنوار : ج 89 ص 302 ح 10 .
3- .الكافي : ج 2 ص 590_591 ح 31 عن عبد الرحمن بن سيابة ، مصباح المتهجّد : ص 275 ح 383 ، جمال الاُسبوع : ص 141 وليس فيهما صدره إلى «ومحلّه» ، بحار الأنوار : ج 89 ص 301 ح 10 .
4- .فقه الرضا : ص 397 ، المقنع : ص 542 نحوه من دون إسناد إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 76 ص 59 ح 6 .

ص: 425

امام صادق عليه السلام_ در دعايى كه براى دردِ چشم آموخت _ :و در ديده ام ، روشنايى قرار ده و در دينم ، بصيرت .

امام صادق عليه السلام :به نام بزرگت ، از تو مى خواهم كه خشنودى ات را در هنگام خشم ، گشايش را در هنگام رنج [و گرفتارى] ، روشنايى را در وقت تاريكى و بصيرت را در زمان در هم شدن امور بر اثر فتنه [نصيبم كنى] .

امام صادق عليه السلام :سپاس ، خداى را كه صاحبِ سپاس و سزاوارِ آن و منتهاى آن و جايگاه آن است ... . بار خدايا ! از تو مى خواهم هدايت شدن از گم راهى را ، و بينا شدن از كورى را ، و به راه آمدن از كج روى را .

امام رضا عليه السلام_ در كتاب فقه منسوب به ايشان _ :و هر گاه خواستى سرمه بكِشى ، ميل را در دست راستت بگير و آن را در سرمه دان بزن و «بسم اللّه » بگو . همچنين هنگامى كه ميل را در چشم قرار دادى ، بگو : «بار خدايا ! چشمم را روشنى گردان ، و در آن ، نورى قرار ده كه با آن ، حقّ تو را ببينم و مرا به راه حق ، راه نمايى كن و به راه درست ، ارشادم فرما . بار خدايا ! دنيا و آخرتم را بر من ، روشن ساز» .

.

ص: 426

الإمام العسكريّ عليه السلام :اللّهُمَّ فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ ... وَاستَقبِل بي صِحَّةً مِن سُقمي ، وسَعَةً مِن عُدمي ، وسَلامَةً شامِلَةً في بَدَني ، وبَصيرَةً ونَظرَةً نافِذَةً في ديني . (1)

راجع : موسوعة العقائد الإسلامية : ج 2 ص 141 (المعرفة / القسم السادس : مبادئ المعرفة / الفصل الرابع : مبادئ الإلهام) .

.


1- .المصباح للكفعمي : ص 115 ، مصباح المتهجّد : ص 230 ح 337 وليس فيه «وسعة من عدمي ، وبصيرة» ، العدد القويّة : ص 207 نحوه وكلاهما من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 86 ص 176 ح 45 .

ص: 427

امام عسكرى عليه السلام :بار خدايا ! بر محمّد و خاندان او ، درود فرست ... و بيمارى ام را به تن درستى و نادارى ام را به گشايش ، تبديل كن و بدنم را سراسرْ سالم بدار و بصيرت و نگاهى نافذ در دينم ، عطايم فرما .

ر .ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 2 ص 481 (معرفت شناسى / مبادى شناخت / فصل چهارم : خاستگاه الهام) .

.

ص: 428

الفصل الخامس : آثار البصيرة5 / 1العِلمُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ أعلَمَ النّاسِ أبصَرُهُم بِالحَقِّ إذَا اختَلَفَتِ النّاسُ وإن كانَ مُقَصِّرا فِي العَمَلِ ، وإن كانَ يَزحَفُ عَلَى استِهِ (1) . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن أبصَرَ فَهِمَ ، ومَن فَهِمَ عَلِمَ . (3)

عنه عليه السلام :لا عِلمَ لِمَن لا بَصيرَةَ لَهُ . (4)

عنه عليه السلام_ في ذِكرِ صِفَةِ الإِيمانِ _ :اليَقينُ عَلى أربَعِ شُعَبٍ : تَبصِرَةِ الفِطنَةِ (5) ، وتَأَوُّلِ الحِكمَةِ ، ومَعرِفَةِ العِبرَةِ ، وسُنَّةِ الأَوَّلينَ . فَمَن أبصَرَ الفِطنَةَ عَرَفَ الحِكمَةَ ، ومَن تَأَوَّلَ الحِكمَةَ عَرَفَ العِبرَةَ ، ومَن عَرَفَ العِبرَةَ عَرَفَ السُّنَّةَ ، ومَن عَرَفَ السُّنَّةَ فَكَأَنَّما كانَ مَعَ الأَوَّلينَ ، وَاهتَدى إلَى الَّتي هِيَ أقوَمُ ، ونَظَرَ إلى مَن نَجا بِما نَجا ، ومَن هَلَكَ بِما هَلَكَ ، وإنَّما أهلَكَ اللّهُ مَن أهلَكَ بِمَعصِيَتِهِ ، وأَنجى مَن أنجى بِطاعَتِهِ . (6)

.


1- .الاستُ : العَجزُ ، وقد يراد به حَلقَةُ الدُبُر (مجمع البحرين : ج 2 ص 816 «سته») .
2- .المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 522 ح 3790 ، المعجم الكبير : ج 10 ص 220 ح 10531 بزيادة «زحفاً» في آخره ، شعب الإيمان : ج 7 ص 69 ح 9510 ، نوادر الاُصول : ج 1 ص 44 ، حلية الأولياء : ج 4 ص 177 الرقم 271 كلّها عن ابن مسعود ، كنز العمّال : ج 15 ص 890 ح 43525 .
3- .نهج البلاغة : الحكمة 208 ، خصائص الأئمّة : ص 119 ، نزهة الناظر : ص 80 ح 153 ، العدد القويّة : ص 292 ح 18 عن الإمام الرضا عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 71 ص 327 ح 25 .
4- .غرر الحكم : ج6 ص 401 ح 10773 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 539 ح 9979 .
5- .قال العلامة المجلسي قدس سره : تبصرة الفطنة : التبصرة مصدر باب التفعيل ، والفطنة الحذق وجودة الفهم ، وقال ابن ميثم : هي سرعة هجوم النفس على حقائق ما تورده الحواس عليها ، وقال : تبصرة الفطنة إعمالها . أقول : يمكن أن تكون الإضافة إلى الفاعل ؛ أي جعل الفطنة الإنسان بصيراً ، أو إلى المفعول ، أي جعل الإنسان الفطنة بصيرة ، ويحتمل أن تكون التبصرة بمعنى الإبصار والرؤية ، فرؤيتها كناية عن التوجّه والتأمل فيها وفي مقتضاها ، فالإضافة إلى المفعول ، وحمله على الإضافة إلى الفاعل محوج إلى تكلّف (بحار الأنوار : ج 56 ص 367).
6- .الكافي : ج 2 ص 50 ح 1 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، نهج البلاغة : الحكمة 31 ، الخصال : ص 231 ح 74 عن الأصبغ بن نباتة ، تحف العقول : ص 165 كلّها نحوه وليس فيها ذيله من «واهتدى .. .» ، بحار الأنوار : ج 68 ص 351 ح 19 ؛ تاريخ دمشق : ج 42 ص 515 عن قبيصة بن جابر الأسدي نحوه ، وليس فيه ذيله من «واهتدى .. .» ، كنز العمّال : ج 1 ص 285 ح 1388 .

ص: 429

فصل پنجم : آثار بصيرت
5 / 1 دانايى

فصل پنجم : آثار بصيرت5 / 1دانايىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :داناترينِ مردم ، كسى است كه هر گاه مردم [در حق] اختلاف كنند ، او بيناترينِ آنان به حق باشد ، اگر چه در عمل ، كوتاهى كند ، و اگر چه بر نشيمن خويش بخَزَد . (1)

امام على عليه السلام :كسى كه بينا باشد ، مى فهمد ، و كسى كه بفهمد ، دانا مى شود .

امام على عليه السلام :كسى كه بصيرت ندارد ، دانشى ندارد .

امام على عليه السلام_ در يادكرد اوصاف ايمان _ :يقين ، بر چهار شاخه است : تيزبينى ، حكمت دانى ، عبرت شناسى ، و شناخت سنّت ( راه و رسم و سرگذشت ) پيشينيان . هر كه تيزبين باشد ، حكمت شناس مى شود و هر كه حكمت شناس شود ، عبرت را مى شناسد و كسى كه عبرت شناس باشد ، سنّت را بشناسد و كسى كه سنّت را بشناسد ، گويى با گذشتگانْ بوده است ، درست ترين راه را مى يابد و نجات يافتگان و عوامل نجات آنها را ، و نيز نابودشدگان و عوامل نابودى آنان را مى شناسد ؛ و البته خدا ، آنانى را كه نابود كرده ، به سبب نافرمانى از او ، نابود كرده است ، و آنانى را كه نجات بخشيده ، به سبب فرمان بُردارى از او ، نجات بخشيده است .

.


1- .اگر چه بر نشيمن خويش بخَزَد ، شايد كنايه از كودك بودن باشد .

ص: 430

5 / 2الإِيمانُالكتاب« مَثَلُ الْفَرِيقَيْنِ كَالْأَعْمَى وَ الْأَصَمِّ وَ الْبَصِيرِ وَ السَّمِيعِ هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلاً أَفَلَا تَذَكَّرُونَ » . (1)

« وَ مَا يَسْتَوِى الْأَعْمَى وَ الْبَصِيرُ * وَ لَا الظُّلُمَاتُ وَ لَا النُّورُ * وَلَا الظِّلُّ وَ لَا الْحَرُورُ » . (2)

« وَ مَا يَسْتَوِى الْأَعْمَى وَ الْبَصِيرُ وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَ لَا الْمُسِى ءُ قَلِيلاً مَّا تَتَذَكَّرُونَ » . (3)

« قُل لَا أَقُولُ لَكُمْ عِندِى خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَلَا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّى مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَىَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِى الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلَا تَتَفَكَّرُونَ » . (4)

.


1- .هود : 24 .
2- .فاطر : 19 _ 21 .
3- .غافر : 58 .
4- .الأنعام : 50 .

ص: 431

5 / 2 ايمان

5 / 2ايمانقرآن«مَثَل اين دو گروه ، همچون نابينا و ناشنوا [در مقايسه] با بينا و شنواست . آيا در مَثَل ، يكسان اند؟ پس آيا پند نمى گيريد؟» .

«نابينا و بينا ، يكسان نيستند ، و نه تاريكى ها و روشنايى ، و نه سايه و آفتاب» .

«نابينا و بينا ، يكسان نيستند ، و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند ، [نيز ]با [مردم ]بدكار ، يكسان نيستند ، چه اندك ، پند مى پذيريد !» .

«بگو : «به شما نمى گويم كه گنجينه هاى خدا ، نزد من است ، و غيب نيز نمى دانم ، و به شما نمى گويم كه من فرشته ام . جز از آنچه به من وحى مى شود ، پيروى نمى كنم» . بگو : «آيا نابينا و بينا ، يكسان اند ؟ آيا نمى انديشيد ؟»» .

.

ص: 432

« قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ قُلْ أَفَاتَّخَذْتُم مِّن دُونِهِ أَوْلِيَاءَ لَا يَمْلِكُونَ لِأَنفُسِهِمْ نَفْعًا وَ لَا ضَرًّا قُلْ هَلْ يَسْتَوِى الْأَعْمَى وَ الْبَصِيرُ أَمْ هَلْ تَسْتَوِى الظُّلُمَاتُ وَالنُّورُ أَمْ جَعَلُواْ لِلَّهِ شُرَكَاءَ خَلَقُواْ كَخَلْقِهِ فَتَشَابَهَ الْخَلْقُ عَلَيْهِمْ قُلِ اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَىْ ءٍ وَ هُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ » . (1)

« أَفَمَن يَعْلَمُ أَنَّمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ الْأَلْبَابِ » . (2)

« وَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِّرُواْ بِايَاتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّواْ عَلَيْهَا صُمًّا وَ عُمْيَانًا * وَ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا هَبْ لَنَا مِنْ أَزْوَاجِنَا وَذُرِّيَّاتِنَا قُرَّةَ أَعْيُنٍ وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِينَ إِمَامًا * أُوْلَئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِمَا صَبَرُواْ وَ يُلَقَّوْنَ فِيهَا تَحِيَّةً وَ سَلَامًا » . (3)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام_ في صِفَةِ خُلَفاءِ اللّهِ فِي الأَرضِ _ :هَجَمَ بِهِمُ العِلمُ عَلى حَقيقَةِ البَصيرَةِ ، وباشَرُوا روحَ اليَقينِ ، وَاستَلانوا مَا استَعوَرَهُ (4) المُترَفونَ ، وأَنِسوا بِمَا استَوحَشَ مِنهُ الجاهِلونُ ، وصَحِبُوا الدُّنيا بِأَبدانٍ أرواحُها مُعَلَّقَةٌ بِالمَحَلِّ الأَعلى ، اُولئِكَ خُلَفاءُ اللّهِ في أرضِهِ ، وَالدُّعاةُ إلى دينِهِ . آهِ ، آهِ شَوقاً إلى رُؤيَتِهِم . (5)

عنه عليه السلام :إنَّمَا الدُّنيا مُنتَهى بَصَرِ الأَعمى ، لا يُبصِرُ مِمّا وَراءَها شَيئاً ، وَالبَصيرُ يَنفُذُها بَصَرُهُ ، ويَعلَمُ أنَّ الدّارَ وَراءَها . فَالبَصيرُ مِنها شاخِصٌ ، وَالأَعمى إلَيها شاخِصٌ ، وَالبَصيرُ مِنها مُتَزَوِّدٌ ، وَالأَعمى لَها مُتَزَوِّدٌ . (6)

.


1- .الرعد : 16 .
2- .الرعد : 19 .
3- .الفرقان : 73_75 .
4- .هكذا في المصدر ، وفي المصادر الاُخرى «ما استوعره» وهو الأنسب . وهو من الوعر من الأرض ضدّ السهل ، أي استسهل ما استصعبه المتنعّمون (مجمع البحرين : ج 3 ص 1952 «وعر») .
5- .نهج البلاغة : الحكمة 147 عن كميل ، خصائص الأئمّة : ص 106 ، نزهة الناظر : ص 90 ح 169 ، أعلام الدين: ص 86 بزيادة «سراً وجهراً» بعد «دينه» .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 133 ، غرر الحكم : ج2 ص 655 ح 3690 ، إرشاد القلوب : ص 19 نحوه .

ص: 433

«بگو : «پروردگار آسمان ها و زمين كيست؟» . بگو : «خدا» . بگو : «پس آيا جز او ، سرپرستانى گرفته ايد كه اختيار سود و زيان خود را ندارند؟» . بگو : «آيا نابينا و بينا ، يكسان اند؟ يا تاريكى ها و روشنايى برابرند؟ يا براى خدا ، شريكانى پنداشته اند كه مانند آفرينش او آفريده اند و در نتيجه ، [اين دو] آفرينش بر آنان ، مُشتَبَه شده است؟» . بگو : «خدا ، آفريننده هر چيزى است ، و اوست يگانه قهّار»» .

«آيا كسى كه مى داند آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده ، حقّ است ، مانند كسى است كه نابيناست؟ در حقيقت ، خِردمندان ، پند مى گيرند» .

«و كسانى كه چون به آيات پروردگارشان تذكّر داده شوند ، كَر و كور ، روى آن نمى افتند . و كسانى اند كه مى گويند : «پروردگارا ! به ما از همسران و فرزندانمان ، آن ده كه [مايه] روشنى چشمان ما باشد و ما را پيشواىِ پرهيزگاران گردان» . اينان اند كه به [پاس] آن كه شكيبايى كردند ، غرفه[هاى بهشت را] پاداش خواهند يافت و در آن جا با سلام و درود ، مواجه خواهند شد» .

حديثامام على عليه السلام_ در توصيف جانشينان خدا در زمين _ :علم ، آنان را به حقيقتِ بصيرتْ كشانده است و با روح يقين ، در آميخته اند و آنچه را نازپروردگان ، دشوار ديده اند ، آنان ، آسان يافته اند ، و با آنچه نادانان از آن رَميده اند ، اُنس گرفته اند ، و در اين دنيا ، با بدن هايى زندگى مى كنند كه روح آنها به جايگاه بَرين ، تعلّق دارد . اينان ، جانشينان خدا در زمينِ او هستند و دعوتگران او به سوى دينش . وَه ، وَه كه چه شوقى است مرا به ديدن ايشان!

امام على عليه السلام :همانا دنيا ، واپسين ديدرسِ انسان كور[دل] است و در فرا سوى آن ، چيزى نمى بيند . امّا شخص بابصيرت ، نگاهش از دنيا فراتر مى رود و مى داند كه سرا[ى حقيقى] ، در وراى اين دنياست . پس شخص بابصيرت ، از دنيا دل و ديده بر مى گيرد و كور[دل] ، به آن مى نگرد ، بابصيرت ، از آن توشه بر مى گيرد و كور[دل] ، براى آن ، توشه فراهم مى آورَد .

.

ص: 434

الإمام الصادق عليه السلام :لَم يُؤمِنِ اللّهُ المُؤمِنَ مِن هَزاهِزِ الدُّنيا ، ولكِنَّهُ آمَنَهُ مِنَ العَمى فيها ، وَالشَّقاءَ فِي الآخِرَةِ . (1)

راجع : هذه الموسوعة : ج 5 ص 221 (الإيمان / الفصل الثالث : مبادئ الإيمان) .

5 / 3الاِعتِبارُالكتاب« قَدْ كَانَ لَكُمْ ءَايَةٌ فِى فِئَتَيْنِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَأُخْرَى كَافِرَةٌ يَرَوْنَهُم مِّثْلَيْهِمْ رَأْىَ الْعَيْنِ وَاللَّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِ مَن يَشَاءُ إِنَّ فِى ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِّأُوْلِى الأَْبْصَارِ » . (2)

« يُقَلِّبُ اللَّهُ الَّيْلَ وَ النَّهَارَ إِنَّ فِى ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِّأُوْلِى الْأَبْصَارِ » . (3)

« فَاعْتَبِرُواْ يَاأُوْلِى الْأَبْصَارِ » . (4)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يَصِحُّ الاِعتِبارُ إلّا لِأَهلِ الصَّفاءِ وَالبَصيرَةِ . (5)

الإمام عليّ عليه السلام :بِالاِستِبصارِ يَحصُلُ الاِعتِبارُ . (6)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 255 ح 18 عن محمّد بن بهلول العبدي ، صفات الشيعة : ص 109 ح 50 عن معاوية بن عمّار نحوه ، بحار الأنوار : ج 67 ص 213 ح 20 .
2- .آل عمران : 13 .
3- .النور : 44 .
4- .الحشر : 2 .
5- .مصباح الشريعة : ص 206 عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 71 ص 326 ح 21 .
6- .غرر الحكم : ج3 ص 239 ح 4351 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 189 ح 3896 .

ص: 435

5 / 3 عبرت آموختن
اشاره

امام صادق عليه السلام :خداوند ، مؤمن را از [فشارها و] تكان هاى دنيا ، در امان ندانسته است ؛ بلكه او را از كور[دل_]_ى در دنيا و شقاوت در آخرت ، امان بخشيده است .

ر . ك : همين دانش نامه : ج 8 ص 137 (فصل سوم : خاستگاه هاى ايمان) .

5 / 3عبرت آموختنقرآن«قطعا در برخورد ميان دو گروه ، براى شما نشانه اى [و درس عبرتى] بود . گروهى در راه خدا مى جنگيدند و ديگر گروه ، كافر بودند كه آنان (مؤمنان) را به چشم ، دو برابرِ خود مى ديدند ؛ و خدا ، هر كه را بخواهد ، به يارى خود ، تأييد مى كند . يقينا در اين ماجرا ، براى صاحبان بصيرت ، عبرتى است» .

«خداست كه شب و روز را با هم جا به جا مى كند . قطعا در اين [تبديل] براى صاحبان بصيرت ، عبرتى است» .

«پس عبرت گيريد ، اى صاحبان بصيرت !» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عبرت آموختن ، تنها براى اهل صفا و بصيرت ، حاصل مى شود .

امام على عليه السلام :با بصيرت است كه عبرت آموختن ، حاصل مى شود .

.

ص: 436

عنه عليه السلام :مَن تَبَصَّرَ فِي الفِطنَةِ ، ثَبَتَت لَهُ الحِكمَةُ وعَرَفَ العِبرَةَ . (1)

عنه عليه السلام :إنَّمَا البَصيرُ مَن سَمِعَ فَتَفَكَّرَ ، ونَظَرَ فَأَبصَرَ ، وَانتَفَعَ بِالعِبَرِ ، ثُمَّ سَلَكَ جَدَداً (2) واضِحاً يَتَجَنَّبُ فيهِ الصَّرعَةَ فِي المَهاوي ، وَالضَّلالَ فِي المَغاوي ، ولا يُعينُ عَلى نَفسِهِ الغُواةَ بِتَعَسُّفٍ في حَقٍّ ، أو تَحريفٍ في نُطقٍ ، أو تَخَوُّفٍ مِن صِدقٍ . (3)

.


1- .غرر الحكم : ج5 ص 381 ح 8849 .
2- .الجَدَدُ : الأرضُ الصُلبةُ التي يسهل المشي عليها (مجمع البحرين : ج 1 ص 274 «جدد»)
3- .نهج البلاغة : الخطبة 153 ، تحف العقول : ص 155 نحوه ، غرر الحكم : ج3 ص 85 ح 3891 وفيه «ففكّر» بدل «فتفكّر» وليس فيه ذيله من «ثم سلك جدداً .. .» ، بحار الأنوار : ج 77 ص 407 ح 38 .

ص: 437

امام على عليه السلام :كسى كه هوشمندانه بنگرد ، حكمتْ برايش استوار مى گردد و عبرت شناس مى شود .

امام على عليه السلام :صاحب بصيرت ، كسى است كه بشنود و بينديشد ، بنگرد و ببيند و از عبرت ها بهره گيرد . آن گاه ، راه روشن و هموارى را بپويد و از افتادن در پرتگاه هاى آن و گم شدن در كژراهه هايش بپرهيزد و با منحرف شدن از حق ، يا تحريف در گفتار ، يا ترسيدن از [گفتنِ] سخن راست ، گم راهان را در گم راه كردن خودش ، يارى نرساند .

.

ص: 438

توضيحى در باره اين كه بصيرت ، حاصل عبرت

توضيحى در باره اين كه بصيرت ، حاصل عبرت آموختن است يا عامل آن؟بر پايه شمارى از رواياتِ فصل چهارم ، پندآموزى ، عامل پديد آمدن بصيرت است : مَنِ اعتَبَرَ أبصَرَ . (1) هر كه عبرت بياموزد ، بينا مى شود . به عكس ، روايات اين فصل (پنجم) ، دلالت دارند بر اين كه بصيرت ، پديدآورنده عبرت آموزى است : بِالاِستِبصارِ يَحصُلُ الاِعتِبارُ . (2) با بصيرت است كه عبرت آموختن ، حاصل مى شود . بنا بر اين ، جا دارد كه اين سؤال مطرح شود كه : چگونه مى شود بصيرت ، هم حاصل عبرت آموزى باشد و هم عامل آن ؟ و آيا اين امر ، بعيد نيست ؟ آيا احاديث اين دو فصل ، با هم تعارض ندارند؟ پاسخ ، منفى است ؛ زيرا بصيرتى كه پديدآورنده اعتبار است ، با بصيرتى كه حاصل آن است ، تفاوت دارد . توضيح مطلب ، اين كه بصيرت نخست ، بينشى است كه ذاتا همه انسان ها از آن برخوردارند و با ره نمودهاى انبياى الهى ، تقويت مى شود . عمل به مقتضاى اين

.


1- .ر ك : ص 412 ح 60 .
2- .ر ك : ص 434 ح 101 .

ص: 439

بصيرت ، «اعتبار (عبرت گرفتن)» ناميده مى شود و اعتبارى كه محصول بصيرتِ نخست است ، خود نيز عامل پديدآورنده بصيرت جديدى است كه اعتبار جديدترى را به همراه دارد . همچنين هر چه بصيرتْ افزايش يابد ، اعتبار و پندآموزى ، بيشتر مى گردد و هر چه پندآموزى بيشتر شود ، ديده بصيرت ، قوّت بيشترى پيدا مى كند ، همانند رهروى كه در تاريكى شب ، در پرتو نور ، حركت مى كند . در اين جا نيز ديدن ، مقدّمه رفتن ، و رفتن ، مقدّمه ديدن ادامه راه تا رسيدن به مقصد است . بنا بر اين ، خلاصه پاسخ ، اين است كه بصيرت ، هم حاصل عبرت آموختن است و هم عامل آن ؛ ولى اين دو بصيرتْ با هم متفاوت اند ، چنان كه در فرهنگ روايات اسلامى ، علم ، هم ميوه و محصول عمل است ، و هم عامل حُصول و پيدايش آن ؛ امّا علمى كه محصول عمل است و علمى كه عامل حُصول آن است ، با هم تفاوت دارند .

.

ص: 440

5 / 4الحَزمُالإمام عليّ عليه السلام :النّاظِرُ بِالقَلبِ العامِلُ بِالبَصَرِ ، يَكونُ مُبتَدَأُ عَمَلِهِ أن يَعلَمَ : أعَمَلُهُ عَلَيهِ أم لَهُ ؟ فَإِن كانَ لَهُ مَضى فيهِ ، وإن كانَ عَلَيهِ وَقَفَ عَنهُ . (1)

5 / 5الشَّجاعَةُالإمام عليّ عليه السلام :إنّي وَاللّهِ لَو لَقيتُهُم واحِداً وهُم طِلاعُ (2) الأَرضِ كُلِّها ، ما بالَيتُ ولَا استَوحَشتُ ، وإنّي مِن ضَلالِهِمُ الَّذي هُم فيهِ وَالهُدَى الَّذي أنَا عَلَيهِ ، لَعَلى بَصيرَةٍ مِن نَفسي ويَقينٍ مِن رَبّي . (3)

5 / 6الفِطنَةُالإمام عليّ عليه السلام :العِلمُ بِالفَهمِ . الفَهمُ بِالفِطنَةِ . الفِطنَةُ بِالبَصيرَةِ . (4)

5 / 7رُؤيَةُ عُيوبِ النَّفسِالإمام عليّ عليه السلام :أبصَرُ النّاسِ مَن أبصَرَ عُيوبَهُ ، وأَقلَعَ عَن ذُنوبِهِ . (5)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 154 ، غرر الحكم : ج2 ص 556 ح 3569 وفيه «ينظر» بدل «يعلم» ، بحار الأنوار : ج 1 ص 209 ح 11 .
2- .طِلاعُ الأرضِ : أي ما يملؤها (النهاية : ج 3 ص 133 «طلع») .
3- .نهج البلاغة : الكتاب 62 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 597 ح 743 .
4- .غرر الحكم : ج1 ص 18 ح 38 و 39 و 40 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 36 ح 743 و 745 و 746 .
5- .غرر الحكم : ج2 ص 410 ح 3061 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 120 ح 2716 .

ص: 441

5 / 4 دورانديشى
5 / 5 شجاعت
5 / 6 تيزهوشى
5 / 7 ديدن عيب هاى خود

5 / 4دورانديشىامام على عليه السلام :كسى كه با دل مى بيند و با بينش ، عمل مى كند ، پيش از آن كه عمل كند ، مى انديشد كه : آيا عمل او به زيان اوست يا به سودش؟ اگر به سود او بود ، آن را انجام مى دهد و اگر به زيانش بود ، از انجام دادن آن ، باز مى ايستد .

5 / 5شجاعتامام على عليه السلام :به خدا سوگند ، اگر يك تنه با آنانْ رو به رو مى شدم و آنها ، سراسر زمين را پُر مى كردند ، نه باكى داشتم و نه مى هراسيدم ؛ چرا كه من بر گم راهى آنان و ره يافتگى خويش ، نيكْ آگاهم ، با بصيرت درونم و يقين از جانب پروردگارم .

5 / 6تيزهوشىامام على عليه السلام :دانش ، به فهميدن است ، فهميدن ، به تيزهوشى است و تيزهوشى ، به بصيرت .

5 / 7ديدن عيب هاى خودامام على عليه السلام :بيناترينِ مردم ، كسى است كه عيب هاى خود را ببيند و از گناهان خويش ، دست شويد .

.

ص: 442

عنه عليه السلام :أعقَلُ النّاسِ مَن كانَ بِعَيبِهِ بَصيراً ، وعَن عَيبِ غَيرِهِ ضَريراً . (1)

5 / 8فِعلُ الخَيرِالإمام عليّ عليه السلام :ألا إنَّ أبصَرَ الأَبصارِ ما نَفَذَ فِي الخَيرِ طَرفُهُ . ألا إنَّ أسمَعَ الأَسماعِ ما وَعَى التَّذكيرَ وقَبِلَهُ . (2)

الإمام الحسن عليه السلام :إنَّ أبصَرَ الأَبصارِ ما نَفَذَ فِي الخَيرِ مَذهَبُهُ ، وأَسمَعَ الأَسماعِ ما وَعَى التَّذكيرَ وَانتَفَعَ بِهِ . (3)

5 / 9صَلاحُ السَّرائِرِالإمام عليّ عليه السلام :صَلاحُ السَّرائِرِ بُرهانُ صِحَّةِ البَصائِرِ . (4)

عنه عليه السلام :قَدِ انجابَتِ السَّرائِرُ لِأَهلِ البَصائِرِ . (5)

5 / 10إصابَةُ سَبيلِ السَّلامَةِالإمام عليّ عليه السلام :طوبى لِذي قَلبٍ سَليمٍ ، أطاعَ مَن يَهديهِ ، وتَجَنَّبَ مَن يُرديهِ ، وأَصابَ سَبيلَ السَّلامَةِ بِبَصَرِ مَن بَصَّرَهُ ، وطاعَةِ هادٍ أمَرَهُ . (6)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 445 ح 3233 .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 105 ، غرر الحكم : ج2 ص 330 ح 2757 و 2758 وفيهما «من» بدل «ما» في الموضعين ، بحار الأنوار : ج 34 ص 236 ح 998 .
3- .تحف العقول : ص 235 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 109 ح 17 .
4- .غرر الحكم : ج4 ص 196 ح 5807 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 301 ح 5334 .
5- .نهج البلاغة : الخطبة108 ، غررالحكم :ج4 ص476 ح 6676 ، بحار الأنوار : ج 34 ص 240 ح999 .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 214 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 311 ح 32 .

ص: 443

5 / 8 انجام دادن كار نيك
5 / 9 درستى درون ها
5 / 10 رسيدن به راه سلامت

امام على عليه السلام :خردمندترينِ مردم ، كسى است كه نسبت به عيب خويش ، بينا باشد و از [ديدن] عيب ديگران ، كور .

5 / 8انجام دادن كار نيكامام على عليه السلام :هان! بيناترينِ چشم ها ، چشمى است كه نگاهش به سوى خوبى باشد . هان! شنواترينِ گوش ها ، گوشى است كه پند را در يابد و آن را پذيرا شود .

امام حسن عليه السلام :بيناترينِ بينايى ها ، آن است كه در خير ، نفوذ كند و شنواترينِ شنوايى ها ، آن است كه پند و يادآورى را بشنود و از آن ، بهره گيرد .

5 / 9درستى درون هاامام على عليه السلام :درستىِ درون ها ، دليل سلامتِ بينش هاست .

امام على عليه السلام :نهانى ها ، براى اهل بصيرت ، آشكار است .

5 / 10رسيدن به راه سلامتامام على عليه السلام :خوشا به حال آن كه دلى پاك دارد : از كسى كه هدايتش كند ، پيروى مى كند و از كسى كه او را به تباهى كشانَد ، دورى مى گُزيند و با بينايىِ كسى كه به او بينايى مى بخشد و با اطاعت از راه نمايى كه به او فرمان مى دهد ، به راهِ سلامتْ دست مى يابد .

.

ص: 444

5 / 11تِلكَ الآثارُالإمام عليّ عليه السلام :عِبادَ اللّهِ! إنَّ مِن أحَبِّ عِبادِ اللّهِ إلَيهِ عَبداً أعانَهُ اللّهُ عَلى نَفسِهِ ، فَاستَشعَرَ الحُزنَ ، وتَجَلبَبَ الخَوفَ ؛ فَزَهَرَ مِصباحُ الهُدى في قَلبِهِ ، وأَعَدَّ القِرى لِيَومِهِ النّازِلِ بِهِ ، فَقَرَّبَ عَلى نَفسِهِ البَعيدَ ، وهَوَّنَ الشَّديدَ . نَظَرَ فَأَبصَرَ ، وذَكَرَ فَاستَكثَرَ ، وَارتَوى مِن عَذبٍ فُراتٍ سُهِّلَت لَهُ مَوارِدُهُ ، فَشَرِبَ نَهَلاً (1) ، وسَلَكَ سَبيلاً جَدَداً . قَد خَلَعَ سَرابيلَ الشَّهَواتِ ، وتَخَلّى مِنَ الهُمومِ ، إلّا هَمّاً واحِداً انفَرَدَ بِهِ ، فَخَرَجَ مِن صِفَةِ العَمى ، ومُشارَكَةِ أهلِ الهَوى ، وصارَ مِن مَفاتيحِ أبوابِ الهُدى ، ومَغاليقِ أبوابِ الرَّدى . قَد أبصَرَ طَريقَهُ ، وسَلَكَ سَبيلَهُ ، وعَرَفَ مَنارَهُ ، وقَطَعَ غِمارَهُ (2) ، وَاستَمسَكَ مِنَ العُرى بِأَوثَقِها ، ومِنَ الحِبالِ بِأَمتَنِها ، فَهُوَ مِنَ اليَقينِ عَلى مِثلِ ضَوءِ الشَّمسِ ، قَد نَصَبَ نَفسَهُ للّهِِ _ سُبحانَهُ _ في أرفَعِ الاُمورِ ، مِن إصدارِ كُلِّ وارِدٍ عَلَيهِ ، وتَصييرِ كُلِّ فَرعٍ إلى أصلِهِ . مِصباحُ ظُلُماتٍ ، كَشّافُ عَشَواتٍ (3) ، مِفتاحُ مُبهَماتٍ ، دَفّاعُ مُعضِلاتٍ ، دَليلُ فَلَواتٍ (4) ، يَقولُ فَيُفهِمُ ، ويَسكُتُ فَيَسلَمُ . قَد أخلَصَ للّهِِ فَاستَخلَصَهُ ، فَهُوَ مِن مَعادِنِ دينِهِ ، وأَوتادِ أرضِهِ . قَد ألزَمَ نَفسَهُ العَدلَ ، فَكانَ أوَّلَ عَدلِهِ نَفيُ الهَوى عَن نَفسِهِ ، يَصِفُ الحَقَّ ويَعمَلُ بِهِ ، لا يَدَعُ لِلخَيرِ غايَةً إلّا أمَّها ، ولا مَظِنَّةً إلّا قَصَدَها ، قَد أمكَنَ الكِتابَ مِن زِمامِهِ ، فَهُوَ قائِدُهُ وإمامُهُ ، يَحُلُّ حَيثُ حَلَّ ثَقَلُهُ ، ويَنزِلُ حَيثُ كانَ مَنزِلُهُ . (5)

.


1- .نَهِلَ : شَرِبَ الشُربَ الأوّل حتّى روي (المصباح المنير : ص 628 «نهل») .
2- .الغَمرَةُ : الشِدَّةُ (لسان العرب : ج 5 ص 29 «غمر») .
3- .العَشوَةُ : الأمر المُلتَبِسْ ويجمع على عَشَوات (النهاية : ج 3 ص 242 «عشو») .
4- .الفَلاةُ : الأرض التي لاماء فيها ولا أنيس (لسان العرب : ج 15 ص 164 «فلا») .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 87 ، أعلام الدين : ص 127 نحوه ، غرر الحكم : ج2 ص 561 ح 3577 وفيه صدره إلى «ليومه النازل به» ، بحار الأنوار : ج 2 ص 56 ح 36 .

ص: 445

5 / 11 و اين چند اثر

5 / 11و اين چند اثرامام على عليه السلام :اى بندگان خدا! از محبوب ترين بندگان خداوند در نزد او ، آن بنده اى است كه خدا ، وى را در برابر نَفْسش يارى رسانده است و از اين رو ، اندوه را جامه زيرين خويش ساخته است و ترس را جامه رويين خود ، قرار داده است . پس چراغ هدايت ، در دلش مى تابد و خود را براى پذيرايى از آن روزى كه به آن وارد مى شود ، آماده ساخته ، و دور را بر خود ، نزديك كرده است و سخت را آسان . مى نگرد و بينش مى يابد ، [خدا را] ياد مى كند و [بر كردارهاى نيك خود ]مى افزايد . از [چشمه هاى ]آب گوارا و شيرينى كه آبشخورهايش براى او هموار شده ، سيراب مى شود و در همان نخستين نوشيدن ، سير مى شود . راهى راست و روشن را مى پويد . جامه هاى شهوت را [از خود] بركَنده است و از خواسته ها ، جز يك خواسته _ كه در آن منحصر شده _ ، فارغ شده است . بدين سبب ، از كورى [باطنى] و مشاركت با هوسرانان ، بيرون آمده است . او از كليدهاى درهاى هدايت و از قفل هاى درهاى هلاكت ، گشته است . راه خود را ديده و جاده خويش را پيموده است . نشانه هاى راهيابى را شناخته و سختى هاى آن را در نورديده است . از دستگيره ها ، به محكم ترينِ آنها و از كوه ها ، به استوارترين آنها چنگ زده است . پس به چنان يقينى رسيده است كه مانند نور خورشيد است . خويشتن را براى خداوند سبحان ، در بالاترين امور ، جاى داده است ، آن سان كه هر تشنه اى را سيراب مى سازد و هر فرعى را به اصل آن ، باز مى گردانَد . چراغ تاريكى هاست . برطرف كننده كورى ها ، كليد مُبهمات ، زُداينده معضلات و راه نماى بيابان هاست . [به موقع] مى گويد و مى فهمانَد و [به وقتش] سكوت مى كند و سالم مى مانَد . او براى خدا ، اخلاص ورزيده و خداوند ، خالصش گردانيده است (/ او را از بندگان خالص خود گردانيده است) . پس او معدن هاى دين خدا و ميخ هاى زمين اوست . خويشتن را ملزم به عدالت كرده است و نخستين گام عدالت او ، دور كردن هوس از خويشتن بود . حق را مى گويد و بِدان ، عمل مى كند . كار نيك را تا رسيدن به پايانش انجام مى دهد . هر جا خيرى مى بيند ، آهنگِ آن مى كند . زمام خويش را به دست قرآن سپرده است و قرآن ، جلودار و پيشواى او گشته است . هر جا كه قرآن ، بار افكنَد ، او نيز بار مى افكنَد ، و هر جا قرآن منزل كند ، او هم منزل مى كند .

.

ص: 446

. .

ص: 447

. .

ص: 448

الفصل السادس : أهل البصيرة6 / 1أئِمَّةُ أهلِ البَصيرَةِالكتاب« وَ اذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ أُوْلِى الْأَيْدِى وَ الْأَبْصَارِ » . (1)

« قُلْ هَذِهِ سَبِيلِى أَدْعُواْ إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِى وَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ » . (2)

الحديثالإمام الباقر عليه السلام :أتى رَجُلٌ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : إلى ما تَدعو يا مُحَمَّدُ؟ فَقالَ صلى الله عليه و آله : أدعو إلَى اللّهِ عَلى بَصيرَةٍ أنَا ومَنِ اتَّبَعَني . (3)

عنه عليه السلام_ في قَولِهِ : «أُوْلِى الْأَيْدِى وَ الْأَبْصَارِ » _ :يَعني اُولِي القُوَّةِ فِي العِبادَةِ وَالبَصَرِ فيها . (4)

.


1- .ص : 45 .
2- .يوسف : 108 .
3- .مشكاة الأنوار : ص 144 ح 345 عن أبي بصير ، تحف العقول : ص 41 نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 145 ح 45 .
4- .بحار الأنوار : ج 12 ص 7 ح 17 نقلاً عن تفسير القمّي : ج 2 ص 242 عن أبي الجارود وفيه «الصبر» بدل «البصر» .

ص: 449

فصل ششم : اهل بصيرت
6 / 1 پيشوايان بصيرت

فصل ششم : اهل بصيرت6 / 1پيشوايان بصيرتقرآن«و از بندگان ما ، ابراهيم و اسحاق و يعقوب ، ياد كن كه نيرومند و بابصيرت بودند» .

«بگو : اين است راهِ من . خودم و هر كه را از من پيروى كند ، با بصيرت ، به سوى خدا فرا مى خوانم و منزّه است خدا ، و من ، از مشركان نيستم» .

حديثامام باقر عليه السلام :مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : تو به چه چيز ، دعوت مى كنى ، اى محمّد؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «خودم و هر كه را از من پيروى كند ، با بصيرت ، به سوى خدا فرا مى خوانم» .

امام باقر عليه السلام_ در باره سخن خداوند : «نيرومند و بابينش بودند» _ :يعنى در عبادت ، با قدرت و بصيرت ، عمل مى كردند .

.

ص: 450

الإمام عليّ عليه السلام_ في بَيانِ صِفَةِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله _ :فَهُوَ إمامُ مَنِ اتَّقى ، وبَصيرَةُ مَنِ اهتَدى . (1)

عنه عليه السلام_ في ذِكرِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله _ :طَبيبٌ دَوّارٌ بِطِبِّهِ ، قَد أحكَمَ مَراهِمَهُ (2) وأَحمى مَواسِمَهُ (3) ، يَضَعُ ذلِكَ حَيثُ الحاجَةُ إلَيهِ ؛ مِن قُلوبٍ عُميٍ ، وآذانٍ صُمٍّ ، وأَلسِنَةٍ بُكمٍ (4) ، مُتَتَبِّعٌ بِدَوائِهِ مَواضِعَ الغَفلَةِ ، ومَواطِنَ الحَيرَةِ . (5)

عنه عليه السلام :أرى نُورَ الوَحيِ والرِّسالَةِ، وأَشُمُّ رِيحَ النُّبُوَّةِ ، ولقد سَمِعتُ رَنَّةَ الشَّيطانِ حينَ نَزَلَ الوَحيُ علَيهِ صلى الله عليه و آله ، فقلتُ : يا رسولَ اللّهِ ، ما هذهِ الرَّنَّةُ ؟ فقالَ : هذا الشَّيطانُ قد أيِسَ مِن عِبادَتِهِ ، إنّكَ تَسمَعُ ما أسمَعُ ، وتَرى ما أرى ، إلّا أ نَّكَ لَستَ بِنَبيٍّ ، ولكنَّكَ لَوَزيرٌ ، وإنّكَ لَعَلى خَيرٍ . (6)

عنه عليه السلام :إنّي لَعَلى بَيِّنَةٍ مِن رَبّي ، وبَصيرَةٍ مِن ديني ، ويَقينٍ مِن أمري . (7)

عنه عليه السلام_ مِن خُطبَةٍ لَهُ يومي فيها إلَى المَلاحِمِ وَالفِتَنِ _ :ثُمَّ لَيُشحَذَنَّ فيها [أيِ الفِتنَةِ ]قَومٌ شَحذَ القَينِ (8) النَّصلَ ، تُجلى بِالتَّنزيلِ أبصارُهُم ... وطالَ الأَمَدُ بِهِم لِيَستَكمِلُوا الخِزيَ ، ويَستَوجِبُوا الغِيَرَ ، حَتّى إذَا اخلَولَقَ (9) الأَجَلُ ، وَاستَراحَ قَومٌ إلَى الفِتَنِ ، وأَشالوا عَن لَقاحِ حَربِهِم ، لَم يَمُنّوا عَلَى اللّهِ بِالصَّبرِ ، ولَم يَستَعظِموا بَذلَ أنفُسِهِم فِي الحَقِّ ، حَتّى إذا وافَقَ وارِدُ القَضاءِ انقِطاعَ مُدَّةِ البَلاءِ ، حَمَلوا بَصائِرَهُم عَلى أسيافِهِم ، ودانوا لِرَبِّهِم بِأَمرِ واعِظِهِم . (10)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 94 ، بحار الأنوار : ج 16 ص 379 ح 91 .
2- .المرهَمُ : شيء يوضع على الجراحات (مجمع البحرين : ج 2 ص 740 «رهم») .
3- .مَواسِم : جمع ميسم : اسم الآلة التي يُكوى بها (مجمع البحرين : ج 3 ص 1935 «وسم») .
4- .بُكم : جمع أبكم ، هو الذي خُلِقَ أخرس لا يتكلّم (النهاية : ج 1 ص 150 «بكم») .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 108 ، غرر الحكم : ج4 ص 260 ح 6033 وفيه «يتتبع» بدل «متتبع» ، بحار الأنوار : ج 34 ص 240 ح 999 .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 192 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 476 ح 37 .
7- .غرر الحكم : ج3 ص 42 ح 3772 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 169 ح 3558 وفيه «في» بدل «من» في الموضعين الأخيرين .
8- .القَينِ : الحَدّاد (النهاية : ج 4 ص 135 «قين») .
9- .اخلَولَقَ الأَجلُ : إذا تقادم عهده (مجمع البحرين : ج 1 ص 548 «خلق») .
10- .نهج البلاغة : الخطبة 150 ، بحار الأنوار : ج 29 ص 616 ح 29 .

ص: 451

امام على عليه السلام_ در يادكرد ويژگى پيامبر صلى الله عليه و آله _ :او پيشواى پرهيزگاران و [چشم ]بصيرت ره يافتگان است .

امام على عليه السلام_ در يادكرد از پيامبر صلى الله عليه و آله _ :طبيبى بود كه با طبابت خود ، ميان مردم مى گرديد . مرهم هايش را درست و آماده كرده و ابزار داغ كردنش را تافته بود و آنها را بر هر جا از دل هاى كور و گوش هاى كَر و زبان هاى گُنگ ، كه نياز بود ، مى گذاشت . با داروى خود ، مواضع غفلت و جايگاه هاى سرگردانى را مى جُست [و درمان مى كرد] .

امام على عليه السلام :من ، نور وحى و رسالت را مى ديدم و رايحه نبوّت را مى بوييدم . فرياد ( / ناله ) شيطان را در هنگامى كه وحى بر ايشان ، نازل شد ، شنيدم . گفتم : اى پيامبر خدا ! اين ، چه فريادى است؟ فرمود : «اين ، شيطان است كه از پرستيده شدنش ، مأيوس شده است . تو آنچه را من مى شنوم ، مى شنوى و آنچه را من مى بينم ، مى بينى ، جز آن كه تو پيامبر نيستى ؛ بلكه تو دستْ يار [من] هستى و تو در راه خيرى » .

امام على عليه السلام :من از جانب پروردگارم ، دليلى آشكار و در دينم ، بصيرت و در كارم ، يقين دارم .

امام على عليه السلام_ از سخنان ايشان كه در آن به كشتارها و فتنه هاى آينده اشاره مى كند _ :سپس در آن [فتنه] ، عدّه اى چنان تيز [و آب داده] مى شوند كه آهنگر ، سرنيزه ( / تيغه شمشير) را تيز مى كند و ديدگانشان به نور قرآن ، روشنى مى يابد ... . (1) و روزگارشان ، به درازا مى كِشد تا خوارى را به نهايت مى رسانند و مستوجب دگرگونى [_ِ پيشامدهاى روزگار و زوال نعمت ها] مى شوند ، تا آن كه به پايان روزگار خويش ، نزديك مى شوند . گروهى نيز به آشوب ها روى مى آورند و دست به جنگ افروزى مى زنند و تخمِ جنگ مى افشانند . (2) [امّا مؤمنانِ بينشوَر] با شكيبايى خود [در ميدان جهاد] بر خدا منّتى نمى نهند ، و جان فشانى هاى خويش در راه حق را بزرگ نمى پندارند تا آن كه چون قضاى الهى به تمام شدن مدّت بلا و آزمايش تعلّق گيرد ، [عقايد و] بينش هاى خود را بر سرِ شمشيران مى نهند [و آن را براى مردمان ، آشكارا تبليغ مى كنند ]و به فرمان اندرزگوىِ خويش مطيع پروردگار خود مى گردند . (3)

.


1- .تا اين جاى حديث ، مربوط به بيان حوادث و فتنه هاى آينده است .
2- .اين قسمت از حديث ، به بيان حال و روز مردم در روزگار جاهلى گريز مى زند .
3- .اين قسمت از حديث ، به پس از ظهور پيامبر صلى الله عليه و آله و مبارزات و جان فشانى هاى مسلمانان ، اشاره مى فرمايد .

ص: 452

عنه عليه السلام_ مِن كَلامٍ قالَهُ عِندَ تِلاوَتِهِ : «يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَ الْاصَالِ * رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ» _ :إنَّ اللّهَ سُبحانَهُ وتَعالى جَعَلَ الذِّكرَ جِلاءً لِلقُلوبِ ، تَسمَعُ بِهِ بَعدَ الوَقرَةِ (1) ، وتُبصِرُ بِهِ بَعدَ العَشوَةِ (2) ، وتَنقادُ بِهِ بَعدَ المُعانَدَةِ . وما بَرِحَ للّهِِ _ عَزَّت آلاؤُهُ _ فِي البُرهَةِ بَعدَ البُرهَةِ ، وفي أزمانِ الفَتَراتِ (3) ، عِبادٌ ناجاهُم في فِكرِهِم ، وكَلَّمَهُم في ذاتِ عُقولِهِم ، فَاستَصبَحوا بِنورِ يَقَظَةٍ فِي الأَبصارِ وَالأَسماعِ وَالأَفئِدَةِ ، يُذَكِّرونَ بِأَيّامِ اللّهِ ، ويُخَوِّفونَ مَقامَهُ ، بِمَنزِلَةِ الأَدِلَّةِ فِي الفَلَواتِ (4) ، مَن أخَذَ القَصدَ (5) حَمِدوا إلَيهِ طَريقَهُ ، وبَشَّروهُ بِالنَّجاةِ ، ومَن أخَذَ يَمينا وشِمالاً ذَمُّوا إلَيهِ الطَّريقَ ، وحَذَّروهُ مِنَ الهَلَكَةِ ، وكانوا كَذلِكَ مَصابِيحَ تِلكَ الظُّلُماتِ ، وأَدِلَّةَ تِلكَ الشُّبُهاتِ . وإنَّ لِلذِّكرِ لَأَهلاً، أخَذوهُ مِنَ الدُّنيا بَدَلاً ، فَلَم تَشغَلهُم تِجارَةٌ ولا بَيعٌ عَنهُ ، يَقطَعونَ بِهِ أيّامَ الحَياةِ ، ويَهتِفونَ بِالزَّواجِرِ عَن مَحارِمِ اللّهِ في أسماعِ الغافِلينَ ، ويَأمُرونَ بِالقِسطِ ويَأتَمِرونَ بِهِ ، ويَنهَونَ عَنِ المُنكَر ويَتَناهَونَ عَنهُ ، فَكَأَنّما قَطَعوا الدُّنيا إلَى الآخِرَةِ وهُم فيها ، فَشاهَدوا ما وَراءَ ذلِكَ ، فَكَأَنَّمَا اطَّلَعوا غُيوبَ أهلِ البَرزَخِ في طُولِ الإِقامَةِ فيهِ ، وحَقَّقَتِ القِيامَةُ عَلَيهِم عِداتِها ، فَكَشَفوا غِطاءَ ذلِكَ لِأَهلِ الدُّنيا ، حَتّى كَأَنَّهُم يَرَونَ ما لا يَرَى النّاسُ ، ويَسمَعونَ ما لا يَسمَعونَ . (6)

.


1- .الوَقْرة : هي المرّة من الوَقْر ؛ ثِقَل السمع (النهاية : ج 5 ص 213 «وقر») .
2- .العَشْوَة : المرّة من العشا ؛ أي سوء البصر بالليل والنهار ، أو العمى (القاموس المحيط : ج 4 ص 362 «عشا») .
3- .الفَتْرة : ما بين الرسولين من رسل اللّه تعالى من الزمان الذي انقطعت فيه الرسالة (النهاية : ج 3 ص 408 «فتر») .
4- .الفلاة : القَفْر أو المفازة لا ماءَ فيها ، أو الصحراء الواسعة (القاموس المحيط : ج 4 ص 375 «فلا») .
5- .القصد : الرشد . قصد في الأمر قصدا : توسّط وطلب الأسَدّ ، ولم يُجاوز الحدّ (المصباح المنير : ص 505 «قصد») .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 222 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 325 ح 39 .

ص: 453

امام على عليه السلام_ از گفتار ايشان ، هنگام تلاوت اين آيات : «در آن خانه ها ، هر بامداد و شامگاه ، او را نيايش مى كنند ؛ مردانى كه نه تجارت و نه داد و ستدى ، ايشان را از ياد خدا ، باز نمى دارد» _ :خداى پاك و بلندمرتبه ، ياد [خويش ]را روشنى بخش دل ها قرار داده است . گوش هاى سنگين شده دل ها ، با ياد خدا ، شنوا مى شوند و چشم هاى كم سو ( / كور) گشته آنها به وسيله آن ، بينا مى گردند و دل هاى خيره سر [و سركش] به واسطه آن ، رام مى شوند . همواره ، براى خداوند _ كه نعمت هايش گران بهاست _ ، در هر بُرهه اى از زمان و در فاصله هاى زمانى ميان بعثت پيامبران ، بندگانى بوده كه در انديشه هايشان ، با آنان نجوا مى كرده است و در درون خِردهايشان ، با ايشان سخن مى گفته است و بدين سبب ، چشم ها و گوش ها و دل هايشان ، از نور بيدارى ، روشن گرديد . اينان ، روزهاى [نعمت و عذاب] خدا را به مردم ، يادآورى مى كردند و از مقام او مى ترساندند ، چونان راه نمايان بيابان ها كه هر كس را راه راستْ در پيش گيرد ، راهش را مى ستايند و نويد نجات به او مى دهند و هر كس را كه به چپ و راستْ منحرف شود ، راهش را نكوهش مى كنند و او را از نابودى بر حذر مى دارند . آنان ، همچنان ، چراغ هايى در آن تاريكى ها و راه نمايانى در آن شُبَهات بودند . يادِ خدا را اهلى است كه آن را به جاى اين دنيا بر گرفته اند . از اين رو ، هيچ تجارتى و داد و ستدى ، ايشان را از آن ، باز نمى دارد . ايّام عمر را با آن مى گذرانند و بازدارندگان از حرام هاى خدا را در گوش هاى غافلان ، فرياد مى زنند و به دادگرى ، فرا مى خوانند و خود به آن ، عمل مى كنند . از زشتى ها ، نهى مى كنند و خود ، از آنها باز مى ايستند . تو گويى دنيا را پشتِ سر نهاده ، به آخرت رسيده اند و هم اكنون ، در آن به سر مى برند ، و آنچه رافرا سوى دنياست ، ديده اند . گويى بر احوال پنهان برزخيان ، در طول مدّتى كه آن جايند ، آگاه اند . قيامت ، وعده هايش را براى آنان ، تحقّق بخشيده است . بدين سبب ، پرده هاى آن را براى مردم دنيا ، كنار مى زنند ، چنان كه گويى آنچه را مردم نمى بينند ، مى بينند و آنچه را مردم نمى شنوند ، مى شنوند .

.

ص: 454

الإمام الصادق عليه السلام :كانَ عَمُّنَا العَبّاسُ نافِذَ البَصيرَةِ ، صَلبَ الإِيمانِ ، جاهَدَ مَعَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام ، وأَبلى بَلاءً حَسَنا ، ومَضى شَهيدا . (1)

عنه عليه السلام_ حينَ سُئِلَ عَنِ النَّعيمِ (2) _ :النَّعيمُ نَحنُ ؛ الَّذينَ أنقَذَ اللّهُ النّاسَ بِنا مِنَ الضَّلالَةِ ، وبَصَّرَهُم بِنا مِنَ العَمى ، وعَلَّمَهُم بِنا مِنَ الجَهلِ . (3)

6 / 2الدُّعاءُ لِأَهلِ البَصيرَةِالإمام زين العابدين عليه السلام_ مِن دُعائِهِ فِي الصَّلاةِ عَلى أتباعِ الرُّسُلِ ومُصَدِّقيهِم _ :اللّهُمَّ وأَوصِل إلَى التّابِعينَ لَهُم بِإِحسانٍ _ الَّذينَ يَقولونَ : « رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لِاءِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْاءِيمَانِ » (4) _ خَيرَ جَزائِكَ ، الَّذينَ قَصَدوا سَمْتَهُم (5) ، وتَحَرَّوا وِجهَتَهُم ، ومَضَوا عَلى شاكِلَتِهِم ، لَم يَثنِهِم رَيبٌ في بَصيرَتِهِم ، ولَم يَختَلِجهُم (6) شَكٌّ في قَفوِ آثارِهِم ، وَالاِئتِمامِ بِهِدايَةِ مَنارِهِم ، مُكانِفينَ (7) ومُوازِرينَ لَهُم ، يَدينونَ بِدينِهِم ، ويَهتَدونَ بِهَديِهِم ، يَتَّفِقونَ عَلَيهِم ولا يَتَّهِمونَهُم فيما أدَّوا إلَيهِم . (8)

.


1- .سرّ السلسلة العلويّة : ص 89 ، عمدة الطالب : ص 356 كلاهما عن المفضّل بن عمر .
2- .أي حين سُئِلَ عن الآية الشريفة : «ثُمَّ لَتُسْئلُنَّ يَوْمَئذٍ عَنِ النَّعِيمِ » (التكاثر : 8) .
3- .تأويل الآيات الظاهرة :ج2 ص852 ح8 عن محمّد بن السائب الكلبي ،بحارالأنوار :ج10 ص209 ح10.
4- .الحشر : 10 .
5- .السمتُ : الطريق (النهاية : ج 2 ص 397 «سمت») .
6- .لا يختلجُ : لا يتحرّك فيه شيء من الريبة والشكّ (النهاية : ج 2 ص 60 «خلج»).
7- .اكتنفَهُ القَومُ : إذا أحاطوا به يمنةً ويسرة (مجمع البحرين : ج 3 ص 1599 «كنف») .
8- .الصحيفة السجّاديّة : ص 32 الدعاء 4 .

ص: 455

6 / 2 دعا براى اهل بصيرت

امام صادق عليه السلام :عمويمان عبّاس عليه السلام ، بصيرتى عميق و ايمانى استوار داشت و در كنار ابا عبد اللّه الحسين عليه السلام جهاد كرد و مردانه جنگيد و شهيد شد .

امام صادق عليه السلام_ در پاسخ سؤال از «نَعيم» (1) _ :نَعيم ، ما هستيم كه خداوند ، به واسطه ما ، مردم را از گم راهى رهانيد و به وسيله ما ، به آنانْ بصيرت بخشيد و به وسيله ما ، از نادانى [خارج كرده ،] دانا گردانيد .

6 / 2دعا براى اهل بصيرتامام زين العابدين عليه السلام_ از دعاى ايشان در درود فرستادن بر پيروان و تصديق كنندگانِ پيامبران _ :بار خدايا ! و به آنان كه از ياران محمّد صلى الله عليه و آله ، به نيكى پيروى كردند (يعنى تابعيان) ، همانان كه مى گويند : «اى پروردگار ما ! ما را و برادران ما را كه پيش از ما ايمان آوردند ، بيامرز» ، بهترين پاداشت را عطا فرما ؛ همانان كه راه ايشان را در پيش گرفتند و جهت و مقصد آنان را جُستند و به شيوه آنان رفتند و ترديدى در بصيرت ايشان ، راه نيافت و شكّى در گام برداشتن از پىِ ايشان و اقتدا به فروغ تابناك هدايتشان ، با وجود آنها در نياميخت ؛ بلكه همواره ، حامى و پشتيبان آنان اند و از دين آنان ، پيروى مى كنند و راه آنان را مى پويند و بر [پيروى از] آنان ، هم داستان اند و در آنچه به ايشان رسانده اند ، متّهمشان نمى كنند .

.


1- .يعنى سؤال از آيه شريف : «ثُمَّ لَتُسْئلُنَّ يَوْمَئذٍ عَنِ النَّعِيمِ» .

ص: 456

. .

ص: 457

. .

ص: 458

الفصل السابع : فقد البصيرة7 / 1التَّحذيرُ مِن فَقدِ البَصيرَةِالكتاب« وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِْنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَايَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَايُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ ءَاذَانٌ لَايَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِكَ كَالأَْنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ » . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :شَرُّ العَمى عَمَى القَلبِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :لَيسَ الأَعمى مَن عَمِيَ بَصَرُهُ ، ولكِنَّ الأَعمى مَن تَعمى بَصيرَتُهُ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :نَظَرُ البَصَرِ لا يُجدي إذا عَمِيَتِ البَصيرَةُ . (4)

.


1- .الأعراف : 179 .
2- .الأمالي للصدوق : ص 577 ح 788 عن أبي الصباح الكناني عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 70 ص 51 ح 7 .
3- .شعب الإيمان : ج 2 ص 127 ح 1372 ، نوادر الاُصول : ج 1 ص 131 ، الفردوس : ج 3 ص 403 ح 5227 وفيه «العمى» بدل «الأعمى» في الموضعين وكلّها عن عبد اللّه بن جراد ، كنز العمّال : ج 1 ص 243 ح 1220 .
4- .غرر الحكم : ج6 ص 174 ح 9972 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 497 ح 9170 .

ص: 459

فصل هفتم : نداشتن بصيرت
7 / 1 بر حذر داشتن از بى بصيرتى

فصل هفتم : نداشتن بصيرت7 / 1بر حذر داشتن از بى بصيرتىقرآن«و در حقيقت ، ما بسيارى از جنّيان و انسان ها را براى جهنّم آفريديم ؛ [چرا كه] دل هايى دارند كه با آنها نمى فهمند ، و چشم هايى دارند كه با آنها نمى بينند ، و گوش هايى دارند كه با آنها نمى شنوند . آنان ، همانند چارپايان اند ؛ بلكه گم راه ترند . آنان ، همان غافل ماندگان اند» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بدترين كورى ، كورى دل است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كور ، آن كسى نيست كه ديده اش كور است ؛ بلكه كور [واقعى] ، كسى است كه [چشم ]بصيرتش كور باشد .

امام على عليه السلام :نگاه چشم ، سودى نمى دهد ، وقتى [چشم] بصيرت ، كور باشد .

.

ص: 460

عنه عليه السلام :فَقدُ البَصَرِ أهوَنُ مِن فِقدانِ البَصيرَةِ . (1)

عنه عليه السلام :ذَهابُ البَصَرِ خَيرٌ مِن عَمَى البَصيرَةِ . (2)

7 / 2ذَمُّ فاقِدِ البَصيرَةِالإمام عليّ عليه السلام_ مِن كِتابٍ لَهُ إلى قُثَمِ بنِ العَبّاسِ وهُوَ عامِلُهُ عَلى مَكَّةَ _ :أمّا بَعدُ ، فَإِنَّ عَيني (3) _ بِالمَغرِبِ _ كَتَبَ إلَيَّ يُعلِمُني أنَّهُ وُجِّهَ إلَى المَوسِمِ اُناسٌ مِن أهلِ الشّامِ العُميِ القُلوبِ ، الصُّمِّ الأَسماعِ ، الكُمهِ (4) الأَبصارِ ، الَّذينَ يَلبِسونَ الحَقَّ بِالباطِلِ ، ويُطيعونَ المَخلوقَ في مَعصِيَةِ الخالِقِ ، ويَحتَلِبونَ الدُّنيا دَرَّها (5) بِالدّينِ ، ويَشتَرونَ عاجِلَها بِآجِلِ الأَبرارِ المُتَّقينَ ؛ ولَن يَفوزَ بِالخَيرِ إلّا عامِلُهُ ، ولا يُجزى جَزاءَ الشَّرِّ إلّا فاعِلُهُ . فَأَقِم عَلى ما في يَدَيكَ قِيامَ الحازِمِ الصَّليبِ ، وَالنّاصِحِ اللَّبيبِ ، التّابِعِ لِسُلطانِهِ ، المُطيعِ لِاءِمامِهِ . وإيّاكَ وما يُعتَذَرُ مِنهُ ، ولا تَكُن عِندَ النَّعماءِ بَطِراً (6) ، ولا عِندَ البَأساءِ فَشِلاً ، وَالسَّلامُ . (7)

عنه عليه السلام_ في خُطبَةٍ لَهُ يَذُمُّ فيها أهلَ الكوفَةِ _ :يا أهلَ الكوفَةِ ، مُنيتُ مِنكُم بِثَلاثٍ وَاثنَتَينِ : صُمٌّ ذَوُو أسماعٍ ، وبُكمٌ ذَوُو كَلامٍ ، وعُميٌ ذَوُو أبصارٍ ، لا أحرارُ صِدقٍ عِندَ اللِّقاءِ ، ولا إخوانُ ثِقَةٍ عِندَ البَلاءِ . (8)

.


1- .غرر الحكم : ج4 ص 413 ح 6536 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 358 ح 6071 .
2- .غرر الحكم : ج 4 ص 32 ح 5182 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 256 ح 4733 .
3- .العَين : الجاسوسُ (النهاية : ج 3 ص 331 «عين») .
4- .الكَمَهُ : العَمى (النهاية : ج 4 ص 201 «كمه») .
5- .الدَرُّ : اللَّبَنُ (مجمع البحرين : ج 1 ص 587 «درر») .
6- .البَطَرُ : الطغيان عند النعمة ( مجمع البحرين : ج 1 ص 160 « بطر ») .
7- .نهج البلاغة : الكتاب 33 ، الغارات : ج 2 ص 509 عن قثم بن العباس نحوه وفيه : «البكم الأبصار» بدل «الكمه الأبصار» ، بحار الأنوار : ج 33 ص 491 ح 697 .
8- .نهج البلاغة : الخطبة 97 ، الإرشاد : ج 1 ص 282 ، الاحتجاج : ج 1 ص 414 ح 89 وفيهما : «ذَوو ألسن ، لا إخوان صدق» بدل «ذَوو كلام ، لا أحرار صدق» ، بحار الأنوار : ج 34 ص 81 ح 938 .

ص: 461

7 / 2 نكوهشِ شخصِ بى بصيرت

امام على عليه السلام :نداشتن بينايى ، آسان تر از نداشتن بصيرت است .

امام على عليه السلام :كورى چشم ، بهتر از كورى بصيرت است .

7 / 2نكوهشِ شخصِ بى بصيرتامام على عليه السلام_ از نامه ايشان به قُثَم بن عبّاس ، كارگزارش در مكّه _ :امّا بعد ، جاسوس من در مغرب (شام) ، به من نوشته و اطّلاع داده است كه مردمانى از شاميان كوردل كه گوش هايشان كَر و چشم هايشان ، كور است ، سوى حج ، گسيل شده اند ؛ مردمانى كه حق را با باطل مى آميزند و از مخلوق ، به بهاى نافرمانى از خالق ، فرمان مى برند و دنيا را به وسيله دين مى دوشند [و آن را ابزار رسيدن به دنيا قرار داده اند] و آخرت را _ كه از آنِ نيكان پرهيزگار است _ ، به دنياى گذرا مى فروشند ، در حالى كه به خير ، دست نمى يابد ، مگر آن كه به كارَش بندد ، و به كيفر بدى نمى رسد ، مگر كسى كه آن را به جاى آورَد . پس بر آنچه در دست توست (حكومت مكّه) ، ايستادگى كن ، همچون ايستادن شخص قاطع و باصلابت و خيرخواه خردمندى كه پيرو فرمان رواى خويش و فرمان بُردار پيشواى خويش است . و مبادا كارى كنى كه به عذرخواهى بينجامد ! نه هنگام نعمت ها ، سرمست شو ، و نه در هنگام سختى ها ، سست [و دل سرد] . بدرود !

امام على عليه السلام_ در سخنانش در نكوهش كوفيان _ :اى كوفيان! من به سه خصلت [كه در شما هست] و دو خصلت [كه در شما نيست] ، گرفتار آمده ام : گوش داريد ؛ امّا كَريد ، و زبان داريد ؛ امّا لاليد ، و چشم داريد ؛ امّا كوريد . [و امّا آن دو خصلتى كه نداريد :] نه هنگام رويارويى با دشمن ، آزادگانى پاكبازيد ، و نه به گاه سختى ، برادرانى مورد اعتماد .

.

ص: 462

عنه عليه السلام_ أيضاً _ :يا أهلَ الكوفَةِ ، أعِظُكُم فَلا تَتَّعِظونَ ... فَيا للّهِِ ماذا مُنيتُ بِهِ مِنكُم! لَقَد مُنيتُ بِصُمٍّ لا يَسمَعونَ ، وكُمهٍ لا يُبصِرونَ ، وبُكمٍ لا يَعقِلونَ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :الخَلقُ حَيارى عَمِهونَ (2) سُكارى ، في طُغيانِهِم يَتَرَدَّدونَ ، وبِشَياطينِهِم وطَواغيتِهِم يَقتَدونَ ، بُصَراءُ عُميٌ لا يُبصِرونَ ، نُطَقاءُ بُكمٌ لا يَعقِلونَ ، سُمَعاءُ صُمٌّ لا يَسمَعونَ ، رَضوا بِالدّونِ وحَسِبوا أنَّهُم مُهتَدونَ ، حادوا عَن مَدرَجَةِ الأَكياسِ ، ورَتَعوا في مَرعَى الأَرجاسِ الأَنجاسِ . (3)

7 / 3مَضارُّ فَقدِ البَصيرَةِأ _ الشَّكُّالإمام عليّ عليه السلام :مَن عَمِيَ عَمّا بَينَ يَدَيهِ ، غَرَسَ الشَّكَّ بَينَ جَنبَيهِ . (4)

عنه عليه السلام_ مِن كَلامٍ لَهُ عليه السلام لِكُمَيلِ بنِ زِيادٍ النَّخَعِيِّ _ :ها إنَّ ههُنا لَعِلماً جَمّاً _ وأَشارَ بِيَدِهِ إلى صَدرِهِ _ لَو أصَبتُ لَهُ حَمَلَةً ، بَلى أصَبتُ لَقِناً (5) غَيرَ مَأمونٍ عَلَيهِ ، مُستَعمِلاً آلَةَ الدّينِ لِلدُّنيا ، ومُستَظهِراً بِنِعَمِ اللّهِ عَلى عِبادِهِ ، وبِحُجَجِهِ عَلى أولِيائِهِ ، أو مُنقاداً لِحَمَلَةِ الحَقِّ ، لا بَصيرَةَ لَهُ في أحنائِهِ ، يَنقَدِحُ الشَّكُّ في قَلبِهِ لِأَوَّلِ عارِضٍ مِن شُبهَةٍ ، ألا لا ذا ولا ذاكَ ، أو مَنهوماً بِاللَّذَّةِ سَلِسَ القِيادِ لِلشَّهوَةِ ، أو مُغرَماً بِالجَمعِ وَالاِدِّخارِ ، لَيسا مِن رُعاةِ الدّينِ في شَيءٍ ، أقرَبُ شَيءٍ شَبَهاً بِهِمَا الأَنعامُ السّائِمَةُ ، كَذلِكَ يَموتُ العِلمُ بِمَوتِ حامِليهِ . (6)

.


1- .الفتوح : ج 4 ص 258 ، مطالب السؤول : ج1 ص 246 ؛ بحار الأنوار : ج 77 ص 338 ح 26 .
2- .العَمَهُ في البصيرة كالعمى في البَصَر (النهاية : ج 3 ص 304 «عمه») .
3- .بحار الأنوار : ج 3 ص 90 نقلاً عن توحيد المفضّل .
4- .غرر الحكم : ج5 ص 382 ح 8855 .
5- .لَقِناً غير مأمون : أي فَهِماً غيرُ ثِقَة (النهاية : ج 4 ص 266 «لقن») .
6- .نهج البلاغة : الحكمة 147 ، كمال الدين: ص 291 ح 2 ، تحف العقول : ص 170 كلاهما نحوه ، خصائص الأئمّة : ص 105 كلّها عن كميل ، بحار الأنوار : ج 78 ص 76 ح 46 .

ص: 463

7 / 3 زيان هاى بى بصيرتى
الف - شك

امام على عليه السلام_ در سخنانش در نكوهش كوفيان _ :اى كوفيان! من ، شما را اندرز مى دهم ؛ امّا به گوش نمى گيريد ... . چه مصيبتى است اين كه من ، گرفتار شما شده ام! گرفتار مُشتى كَر شده ام كه نمى شنوند و مُشتى كور كه نمى بينند و مُشتى لال كه نمى فهمند!

امام صادق عليه السلام :مردمان ، سرگشته و كور و مست اند . در سركشى خويش ، غوطه ورند و از اهريمنان و طاغوت هاى خود ، پيروى مى كنند . چشم دارند ؛ امّا كورند و نمى بينند . زبان دارند ؛ ليكن لال اند و نمى فهمند . گوش دارند ؛ امّا كَرند و نمى شنوند . به پَستى ، رضايت داده اند و خويشتن را ره يافته مى پندارند . از راه زيركان و خردمندان ، منحرف گشته اند و در چراگاه پليدان و ناپاكان مى چرند .

7 / 3زيان هاى بى بصيرتىالف _ شكامام على عليه السلام :هر كه از ديدن آنچه پيشِ روى اوست ، كور باشد ، [نهال] شك را در سينه خود مى نشانَد .

امام على عليه السلام_ از گفتار ايشان به كميل بن زياد نَخَعى _ :هان! در اين جا (با دستش به سينه اش اشاره فرمود) دانشِ فراوانى است . كاش براى آن ، فراگيرندگانى مى يافتم! البته تيزهوشانى يافته ام ؛ ليكن امين و مورد اعتماد نيستند ؛ زيرا ابزارهاى دين را براى دنيا به كار مى گيرند و نعمت هاى خدا را ، وسيله تسلّط و برترى بر بندگان او قرار مى دهند و حجّت هايش را دستاويز چيره آمدن بر دوستانش . يا [گروه ديگرى را يافته ام كه ]در برابر حاملان حق ، فرمان بُردارند ؛ امّا به پيچ و خم هاى حق ، بصيرت ندارند و با اوّلين شُبهه اى كه برايشان پيش مى آيد ، آتش ترديد در دل هايشان ، برافروخته مى شود . هان! نه اين [گروه] و نه آن [گروه ، صلاحيت برخوردارى از دانش مرا ندارند] . گروهى هم هستند كه گرسنه لذّت هايند و رام شهوت ها . جماعتى هم شيفته گِردآوردن مال و اندوختن ثروت اند . اين دو گروه ، به هيچ رو ، دينْ نگهدار نيستند . مانندترين چيز به اينان ، حيواناتِ چرنده اند . چنين است كه با مرگ دانشمندان ، دانش نيز مى ميرد .

.

ص: 464

ب _ الضَّلالَةُالكتاب« وَ مِنْهُم مَّن يَنظُرُ إِلَيْكَ أَفَأَنتَ تَهْدِى الْعُمْىَ وَ لَوْ كَانُواْ لَا يُبْصِرُونَ » . (1)

« وَ جَعَلْنَا مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ » . (2)

« وَنُقَلِّبُ أَفْئدَتَهُمْ وَأَبْصَارَهُمْ كَمَا لَمْ يُؤْمِنُواْ بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَنَذَرُهُمْ فِى طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ » . (3)

الحديثالإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى «وَنُقَلِّبُ أَفْئدَتَهُمْ وَأَبْصَارَهُمْ » _ :نَنكُسُ قُلوبَهُم فَيَكونُ أسفَلُ قُلوبِهِم أعلاها ، ونُعمي أبصارَهُم فَلا يُبصِرونَ الهُدى . (4)

تفسير القمّي :في رِوايَةِ أبِي الجارودِ عَن أبي جَعفَرٍ عليه السلام في قَولِهِ : «وَ جَعَلْنَا مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ » يَقولُ : فَأَعمَيناهُم «فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ » الهُدى ، أخَذَ اللّهُ سَمعَهُم وأَبصارَهُم وقُلوبَهُم فَأَعماهُم عَنِ الهُدى . نَزَلَت في أبي جَهلِ بنِ هِشامٍ و نَفَرٍ مِن أهلِ بَيتِهِ ، وذلِكَ أنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله قامَ يُصَلّي ، وقَد حَلَفَ أبو جَهلٍ لَئِن رَآهُ يُصَلّي لَيَدمَغَنَّهُ (5) ، فَجاءَ ومَعَهُ حَجَرٌ وَالنَّبِيُّ قائِمٌ يُصَلّي ، فَجَعَلَ كُلَّما رَفَعَ الحَجَرَ لِيَرمِيَهُ أثبَتَ اللّهُ يَدَهُ إلى عُنُقِهِ ولا يَدورُ الحَجَرُ بِيَدِهِ ، فَلَمّا رَجَعَ إلى أصحابِهِ سَقَطَ الحَجَرُ مِن يَدِهِ ، ثُمَّ قامَ رَجُلٌ آخَرُ وهُوَ مِن رَهطِهِ أيضاً فَقالَ : أنَا أقتُلُهُ ، فَلَمّا دَنا مِنهُ فَجَعَلَ يَسمَعُ قِراءَةَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَاُرعِبَ فَرَجَعَ إلى أصحابِهِ ، فَقالَ : حالَ بَيني وبَينَهُ كَهَيئَةِ العِجلِ يَخطِرُ بِذَنَبِهِ فَخِفتُ أن أتَقَدَّمَ . (6)

.


1- .يونس : 43 .
2- .يس : 9 .
3- .الأنعام : 110 .
4- .تفسير القمّي : ج 1 ص 213 عن أبي الجارود ، بحار الأنوار : ج 5 ص 197 ح 12 .
5- .دَمَغَهُ : أي شجَّهُ بحيث يبلغ الدماغ فيَهلكُهُ (مجمع البحرين : ج 1 ص 610 «دمغ») .
6- .تفسير القمّي : ج 2 ص 212 عن أبي الجارود ، بحار الأنوار : ج 18 ص 52 ح 6 وراجع : مجمع البيان : ج 8 ص 652 .

ص: 465

ب - گم راهى

ب _ گم راهىقرآن«و از آنان ، كسى است كه به سوى تو مى نگرد . آيا تو نابينايان را _ هر چند نبينند _ هدايتْ توانى كرد ؟» .

«و ما فرا سوى آنان ، سدّى و پشت سرشان ، سدّى نهاده ، پرده اى بر [چشمان] آنان ، فرو گسترده ايم . در نتيجه ، نمى بينند» .

«و دل ها و ديدگانشان را بر مى گردانيم [ . در نتيجه ، به آيات ما ايمان نمى آورند] ، چنان كه نخستين بار ، به آن ايمان نياوردند ، و آنان را رها مى كنيم تا در طغيانشان ، سرگردان بمانند» .

حديثامام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداوند متعال : «و دل ها و ديدگانشان را بر مى گردانيم» _ :[يعنى] دل هايشان را وارونه مى سازيم ، آن سان كه پايين دل هايشان ، بالا قرار مى گيرد ، و ديدگانشان را كور مى كنيم ، چنان كه راه درست را نمى بينند .

تفسير القمّى_ به نقل ابو جارود ، از امام باقر عليه السلام در باره آيه شريف : «و ما فرا سوى آنان ، سدّى و پشت سرشان ، سدّى نهاده ، پرده اى بر [چشمان] آنان ، فرو گسترده ايم» _ :آنها را كور كرديم «در نتيجه ، نمى بينند» راه درست را . خدا ، گوش و چشم و دل آنها را گرفت و از ديدن راه درست و هدايت ، نابينايشان كرد . اين آيه ، در باره ابو جهل بن هشام و چند نفر از خانواده اش نازل شد . علّتش آن بود كه روزى پيامبر صلى الله عليه و آله به نماز ايستاد . ابو جهل كه سوگند ياد كرده بود اگر ايشان را در حال نماز خواندن ببيند ، مغزش را متلاشى خواهد كرد ، سنگى برداشت و آمد . پيامبر صلى الله عليه و آله مشغول نماز خواندن بود . هر بار كه او سنگ را بلند مى كرد تا به ايشان بزند ، خداوند ، دست او را در هوا نگه مى داشت و سنگ در دستش نمى چرخيد . چون نزد دوستانش باز گشت ، سنگ از دستش افتاد . مرد ديگرى _ كه وى نيز از گروه او بود _ برخاست و گفت : من ، او را مى كُشم . چون نزديك پيامبر صلى الله عليه و آله شد ، صداى قرائت [قرآن] پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را شنيد . دچار وحشت شد و نزد دوستانش بر گشت و گفت : يك چيز گوساله مانندى ، ميان من و او حائل شد كه دُمش را تكان مى داد و من ، ترسيدم كه جلوتر بروم .

.

ص: 466

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّما سُمِّيَتِ الشُّبهَةُ شُبهَةً لِأَ نَّها تُشبِهُ الحَقَّ ، فَأَمّا أولِياءُ اللّهِ فَضِياؤُهُم فيهَا اليَقينُ ، ودَليلُهُم سَمتُ الهُدى ، وأَمّا أعداءُ اللّهِ فَدَعاهُم إلَيهَا الضَّلالُ ودَليلُهُمُ العَمى . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :العامِلُ عَلى غَيرِ بَصيرَةٍ كَالسّائِرِ عَلى غَيرِ الطَّريقِ ، لا يَزيدُهُ سُرعَةُ السَّيرِ إلّا بُعداً . (2)

ج _ الرِّياءُالإمام عليّ عليه السلام_ في جَوابِ زَيدِ بنِ صوحانَ العَبدِيِّ لَمّا سَأَ لَهُ عَن أعمَى الخَلقِ _ :الَّذي عَمِلَ لِغَيرِ اللّهِ يَطلُبُ بِعَمَلِهِ الثَّوابَ مِن عِندِ اللّهِ عز و جل . (3)

.


1- .غرر الحكم : ج3 ص 93 ح 3909 .
2- .الكافي : ج 1 ص 43 ح 1 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 401 ح 5864 ، الأمالي للصدوق : ص 507 ح 705 كلّها عن طلحة بن زيد ، مستطرفات السرائر : ص 120 ح 4 والثلاثة الأخيرة بزيادة «من الطريق» بعد «السير» ، كنز الفوائد : ج 2 ص 109 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 206 ح 1 .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 383 ح 5833 ، معاني الأخبار : ص 199 ح 4 كلاهما عن عبد اللّه بن بكر المرادي عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، الأمالي للصدوق : ص 479 ح 644 ، الأمالي للطوسي : ص 436 ح 974 كلاهما عن عبد اللّه بن بكر المرادي عن الإمام الكاظم عن أبيه عن جدّه عن الإمام زين العابدين عنه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 77 ص 378 ح 1 ؛ دستور معالم الحكم : ص 85 .

ص: 467

ج - ريا

امام على عليه السلام :شُبهه ، به اين دليل شُبهه ناميده شده كه [در ظاهر ،] شبيه حق است ؛ امّا دوستان خدا ، چراغ راهشان در [تاريكى هاى] شبهه ، يقين است و راه نمايشان ، راه راست ؛ ولى دشمنان خدا ، انگيزه شان براى شبهه ، گم راهى است و راه نمايشان ، كورى [و بى بصيرتى] .

امام صادق عليه السلام :كسى كه بدون بينشْ عمل كند ، همچون كسى است كه در بيراهه مى رود . چنين كسى ، هر چه تندتر برود ، [از راه] دورتر مى شود .

ج _ رياامام على عليه السلام_ در پاسخ سؤال زيد بن صوحان عبدى كه پرسيد : كورترين خلق ، چه كسى است؟ _ :كسى كه براى غير خدا ، كار كند و براى كارش از خداوند عز و جل پاداش بخواهد .

.

ص: 468

د _ بُغضُ أهلِ البَيتِ عليهم السلامالإمام عليّ عليه السلام :أشَدُّ العَمى مَن عَمِيَ عَن فَضلِنا ، وناصَبَنَا العَداوَةَ بِلا ذَنبٍ سَبَقَ إلَيهِ مِنّا ، إلّا أنّا دَعَونا إلَى الحَقِّ ودَعاهُ مَن سِوانا إلَى الفِتنَةِ وَالدُّنيا . (1)

ه _ نَدامَةُ يَومِ القِيامَةِالكتاب« وَ لَوْ تَرَى إِذِ الْمُجْرِمُونَ نَاكِسُواْ رُءُوسِهِمْ عِندَ رَبِّهِمْ رَبَّنَا أَبْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا إِنَّا مُوقِنُونَ » . (2)

« وَ مَن كَانَ فِى هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِى الْاخِرَةِ أَعْمَى وَ أَضَلُّ سَبِيلاً » . (3)

الحديثالكافي عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : « وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى » (4) _ :يَعني أعمَى البَصَرِ فِي الآخِرَةِ ، أعمَى القَلبِ فِي الدُّنيا عَن وِلايَةِ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام ، قالَ : وهُوَ مُتَحَيِّرٌ فِي القِيامَةِ يَقولُ : «لِمَ حَشَرْتَنِى أَعْمَى وَ قَدْ كُنتُ بَصِيرًا قَالَ كَذَلِكَ أَتَتْكَ ءَايَاتُنَا فَنَسِيتَهَا » قالَ : الآياتُ الأَئِمَّةُ « فَنَسِيتَهَا وَ كَذَلِكَ الْيَوْمَ تُنسَى » (5) يَعني تَرَكتَها وكَذلِكَ اليَومَ تُترَكُ فِي النّارِ كَما تَرَكتَ الأَئِمَّةَ عليهم السلام ، فَلَم تُطِع أمرَهُم ولَم تَسمَع قَولَهُم . (6)

.


1- .الخصال : ص 632 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم ، غرر الحكم : ج2 ص 461 ح 3296 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 124 ح 2828 ، بحار الأنوار : ج 10 ص 111 ح 1 .
2- .السجدة : 12 .
3- .الإسراء : 72 .
4- .طه : 124 .
5- .طه : 125 و 126 .
6- .الكافي : ج 1 ص 435 ح 92 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 3 ص 97 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 321 ح 21 ، بحار الأنوار : ج 24 ص 348 ح 60 .

ص: 469

د - كين ورزى با اهل بيت عليهم السلام
ه - پشيمانى در روز قيامت

د _ كين ورزى با اهل بيت عليهم السلامامام على عليه السلام :كورترينِ مردم ، كسى است كه از ديدن برترى ما ، كور باشد و بدون آن كه گناهى در حقّ او كرده باشيم ، با ما دشمنى ورزد . تنها گناهمان ، اين است كه ما او را به حق ، دعوت كرده ايم ، در حالى كه ديگران ، او را به سوى فتنه و دنيا ، فرا خوانده اند .

ه _ پشيمانى در روز قيامتقرآن«كاش هنگامى را كه مجرمان ، نزد پروردگارشان ، سرهاشان را به زير افكنده اند ، مى ديدى [كه مى گويند :] پروردگارا ! ديديم و شنيديم . ما را باز گردان تا كار شايسته انجام دهيم ؛ چرا كه ما ، يقين داريم» .

«و كسى كه در اين [زندگى دنيا] ، كور باشد ، در آخرت نيز كور و گمراه تر است» .

حديثالكافى_ به نقل از ابو بصير ، از امام صادق عليه السلام ، در باره اين سخنِ خداوند عز و جل : «و روزِ قيامت ، او را كور محشور مى كنيم» _ :يعنى در آخرت ، كورْچشم ، در دنيا ، كورْدل از [ديدن] ولايت امير مؤمنان عليه السلام . چنين كسى ، در قيامت ، حيرت زده مى گويد : «چرا مرا كور محشور كردى ، در حالى كه من ، بينا بودم؟ [خداوند] مى فرمايد : همان طور كه نشانه هاى ما بر تو آمد و آن را به فراموشى سپردى» . مراد از نشانه ها ، امامان است . «و آن را به فراموشى سپردى ، امروز ، همان گونه فراموش مى شوى» ؛ يعنى تو آن نشانه ها را رها كردى و امروز ، تو نيز در آتش ، رها مى شوى ، چنان كه امامان عليهم السلام را رها كردى و از فرمانشان ، اطاعت ننمودى و به سخنانشان ، گوش نكردى .

.

ص: 470

الفصل الثامن : موانع البصيرة8 / 1اِتِّباعُ الهَوىالكتاب« أَفَرَءَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن يَهْدِيهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ » . (1)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :الهَوى شَريكُ العَمى . (2)

عنه عليه السلام :مَن رَكِبَ الهَوى ، أدرَكَ العَمى . (3)

عنه عليه السلام :اُوصيكُم بِمُجانَبَةِ الهَوى ؛ فَإِنَّ الهَوى يَدعو إلَى العَمى ، وهُوَ الضَّلالُ فِي الآخِرَةِ وَالدُّنيا . (4)

.


1- .الجاثية : 23 .
2- .نهج البلاغة : الكتاب 31 ، تحف العقول : ص 83 ، غرر الحكم : ج 1 ص 153 ح 580 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 230 ح 2 ؛ دستور معالم الحكم : ص 20 ، كنز العمّال : ج 16 ص 181 ح 44215 نقلاً عن وكيع والعسكري في المواعظ .
3- .غرر الحكم : ج5 ص 278 ح 8352 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 455 ح 8207 .
4- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 350 ح 1297 عن الإمام زين العابدين والإمام الباقر عليهماالسلام .

ص: 471

فصل هشتم : موانع بصيرت
8 / 1 پيروى از هواى نفس

فصل هشتم : موانع بصيرت8 / 1پيروى از هواى نفسقرآن«پس آيا ديدى كسى را كه هوس خويش را معبود خود قرار داده است و خدا ، او را دانسته ، گم راه گردانيده و بر گوش او و دلش ، مُهر زده و بر ديده اش ، پرده نهاده است؟ آيا پس از خدا ، چه كسى او را هدايت خواهد كرد؟ آيا پند نمى گيريد؟» .

حديثامام على عليه السلام :هَوَس ، شريك كوردلى است .

امام على عليه السلام :كسى كه بر [مَركب] هوس بنشيند ، به كورى مى رسد .

امام على عليه السلام :شما را به دورى گُزيدن از هواى نفس ، سفارش مى كنم ؛ چرا كه هواى نفس ، به كورى[_ِ دل و بينش] فرا مى خوانَد و آن ، [موجب ]گم راهى در آخرت و دنياست .

.

ص: 472

عنه عليه السلام :إذا أبصَرَتِ العَينُ الشَّهوَةَ عَمِيَ القَلبُ عَنِ العاقِبَةِ . (1)

راجع : هذه الموسوعة : ج 3 ص 131 (الأكل / كثرة الأكل / مضار النهم الباطنية / حجاب الفطنة وظلمة القلب).

8 / 2الرَّغبَةُ فِي الدُّنيارسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن يَرغَبُ فِي الدُّنيا فَطالَ فيها أمَلُهُ ، أعمَى اللّهُ قَلبَهُ عَلى قَدرِ رَغبَتِهِ فيها . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ في صِفَةِ الدُّنيا _ :مَن أبصَرَ بِها بَصَّرَتهُ ، ومَن أبصَرَ إلَيها أعمَتهُ 3 . (3)

عنه عليه السلام_ في صِفَةِ أهلِ الدُّنيا _ :سَلَكَت بِهِمُ الدُّنيا طَريقَ العَمى ، وأَخَذَت بِأَبصارِهِم عَن مَنارِ الهُدى ، فَتاهوا في حَيرَتِها ، وغَرِقوا في نِعمَتِها ، وَاتَّخَذوها رَبّا ، فَلَعِبَت بِهِم ولَعِبوا بِها ، ونَسوا ما وَراءَها . (4)

.


1- .غرر الحكم : ج3 ص 137 ح 4063 .
2- .تحف العقول : ص 60 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 163 ح 187 ؛ تاريخ أصبهان : ج 1 ص 162 الرقم 144 ، كنز العمّال : ج 3 ص 209 ح 6194 نقلاً عن أبي عبد الرحمن السلمي في كتاب المواعظ والوصايا وكلاهما عن ابن عباس وفيهما «رغبته» بدل «أمله» .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 82 ، خصائص الأئمّة : ص 118 ، تحف العقول : ص 201 وفيه «نظر» بدل «أبصر» في الموضعين ، مشكاة الأنوار : ص 469 ح 1570 ، نزهة الناظر : ص 104 ح 185 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 133 ح 136 ؛ تذكرة الخواصّ : ص 136 وفيه «عمته» بدل «أعمته» .
4- .نهج البلاغة : الكتاب 31 ، تحف العقول : ص 76 وفيه «منهج الصواب ... فتنتها» بدل «منار الهدى .. . نعمتها» ، بحار الأنوار : ج 77 ص 225 ح 2 ؛ كنز العمّال : ج 16 ص 174 ح 44215 نقلاً عن وكيع والعسكري في المواعظ وفيه «منهج الصواب .. . فتنتها .. . رياً» بدل «منار الهدى .. . نعمتها .. . رباً» .

ص: 473

8 / 2 گرايش به دنيا

امام على عليه السلام :هر گاه چشم ، شهوت بين شود ، دل از ديدن عاقبت ، كور مى گردد .

ر .ك : همين دانش نامه : ج 4 ص 379 (پرخورى و شكم بارگى / ضررهاى معنوى پرخورى / حجاب فهم و زيركى) و ص 381 (تاريكى دل) .

8 / 2گرايش به دنياپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه به دنيا گرايد و آرزوهاى دنيوى اش ، دور و دراز گردد ، خداوند به اندازه گرايش او به دنيا ، دلش را كور مى گردانَد .

امام على عليه السلام_ در توصيف دنيا _ :هر كه به دنيا بنگرد [و آن را آيينه عبرت سازد] ، دنيا او را بينا مى گردانَد و آن كه به دنيا [به عنوان هدف] بنگرد ، دنيا كورش مى سازد .

امام على عليه السلام_ در ويژگى دنياطلبان _ :دنيا ، آنها را به كوره راه برده و ديدگانشان را از ديدن نشانه هاى راهيابى ، فرو پوشانده است . از اين رو ، در حيرتكده دنيا ، سرگشته اند و در نعمت هاى آن ، غرقه . دنيا را پروردگار خويش گرفته اند . از اين رو ، دنيا ، آنها را بازيچه ساخته است و آنها هم دنيا را ، و فراسوىِ آن را ، از ياد برده اند .

.

ص: 474

عنه عليه السلام :لِحُبِّ الدُّنيا صَمَّتِ الأَسماعُ عَن سَماعِ الحِكمَةِ ، وعَمِيَتِ القُلوبُ عَن نورِ البَصيرَةِ . (1)

عنه عليه السلام :إنَّ مَن غَرَّتهُ الدُّنيا بِمُحالِ الآمالِ ، وخَدَعَتهُ بِزورِ (2) الأَمانِيِّ ؛ أورَثَتهُ كَمَهاً ، وأَلبَسَتهُ عَمىً ، وقَطَعَتهُ عَنِ الاُخرى ، وأَورَدَتهُ مَوارِدَ الرَّدى . (3)

عنه عليه السلام :مَن غَلَبَتِ الدُّنيا عَلَيهِ ، عَمِيَ عَمّا بَينَ يَدَيهِ . (4)

عنه عليه السلام :مَن قَصَّرَ نَظَرَهُ عَلى أبناءِ الدُّنيا ، عَمِيَ عَن سَبيلِ الهُدى . (5)

عنه عليه السلام_ فيما كَتَبَهُ إلى بَعضِ أصحابِهِ _ :اِرفِضِ الدُّنيا ؛ فَإِنَّ حُبَّ الدُّنيا يُعمي ويُصِمُّ ويُبكِمُ ، ويُذِلُّ الرِّقابَ . (6)

8 / 3الغَفلَةُالكتاب«وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالإِْنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَايَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَايُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ ءَاذَانٌ لَايَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَئِكَ كَالأَْنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ » . (7)

.


1- .غرر الحكم : ج5 ص 42 ح 7363 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 404 ح 6841 .
2- .الزورُ : الكَذِبُ والباطل (النهاية : ج 2 ص 318 «زور») .
3- .غرر الحكم : ج2 ص 538 ح 3532 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 152 ح 3337 وفيه «وأكسبته عمهاً» بدل «وألبسته عمى» .
4- .غرر الحكم : ج5 ص 383 ح 8856 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 457 ح 8281 .
5- .غرر الحكم : ج5 ص 386 ح 8870 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 458 ح 8295 وليس فيه «أبناء» .
6- .الكافي : ج 2 ص 136 ح 23 ، مشكاة الأنوار : ص 466 ح 1556 كلاهما عن أبي جميلة عن الإمام الصادق عليه السلام ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 195 عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 73 ص 75 ح 39 .
7- .الأعراف : 179 .

ص: 475

8 / 3 غفلت

امام على عليه السلام :به خاطر عشق به دنياست كه گوش ها ، از شنيدن حكمت ، كَر گشته اند و دل ها ، از نور بصيرت ، كور .

امام على عليه السلام :كسى كه دنيا ، او را با آمال مُحال ، فريفته و با آرزوهاى دروغين ، فريب داده است ، ميراث بى بينشى برايش بر جا گذاشته و [جامه ]كورى بر او پوشانده است و از آخرت ، محرومش ساخته و او را به جايگاه هاى هلاكت و تباهى مى آورد .

امام على عليه السلام :كسى كه دنيا بر او غالب آيد ، از [ديدن] آنچه فراپيش اوست ، كور مى گردد .

امام على عليه السلام :كسى كه نگاهش به دنياپرستان محدود گردد ، از ديدن راه راست ، كور مى شود .

امام على عليه السلام_ در نامه اى كه به يكى از يارانش نوشت _ :دنيا را رها كن ؛ زيرا دوستى دنيا ، كور و كَر و لال مى گردانَد و سرافكندگى مى آورد .

8 / 3غفلتقرآن«و در حقيقت ، ما بسيارى از جنّيان و آدميان را براى جهنّم آفريده ايم ؛ [چرا كه] دل هايى دارند كه با آنها [حقايق را] دريافت نمى كنند و چشمانى دارند كه با آنها نمى بينند و گوش هايى دارند كه با آنها نمى شنوند . آنان ، همانند چارپايان اند ؛ بلكه گم راه ترند . آنان ، همان غافلان اند» .

.

ص: 476

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في خَبَرٍ طَويلٍ _ :وأَمّا عَلامَةُ الغافِلِ فَأَربَعَةٌ : العَمى ، وَالسَّهوُ ، وَاللَّهوُ ، وَالنِّسيانُ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :دَوامُ الغَفلَةِ يُعمِي البَصيرَةَ . (2)

8 / 4الحُبُّ وَالبُغضُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :حُبُّكَ لِلشَّيءِ يُعمي ويُصِمُّ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن عَشِقَ شَيئاً أعشى (4) بَصَرَهُ وأَمرَضَ قَلبَهُ ، فَهُوَ يَنظُرُ بِعَينٍ غَيرِ صَحيحَةٍ ، ويَسمَعُ بِاُذُنٍ غَيرِ سَميعَةٍ ، قَد خَرَقَتِ الشَّهَواتُ عَقلَهُ ، وأَماتَتِ الدُّنيا قَلبَهُ ، ووَلِهَت عَلَيها نَفسُهُ ، فَهُوَ عَبدٌ لَها ولِمَن في يَدَيهِ شَيءٌ مِنها ، حَيثُما زالَت زالَ إلَيها ، وحَيثُما أقبَلَت أقبَلَ عَلَيها . (5)

عنه عليه السلام :عَينُ المُحِبِّ عَمِيَّةٌ عَن مَعايِبِ المَحبوبِ ، واُذُنُهُ صَمّاءُ عَن قُبحِ مَساويهِ . (6)

.


1- .تحف العقول : ص 22 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 122 ح 11 .
2- .غرر الحكم : ج4 ص 22 ح 5146 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 250 ح 4684 .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 380 ح 5814 ، المجازات النبويّة : ص 171 ح 138 ، عوالي اللآلي : ج 1 ص 124 ح 57 عن أبي الدرداء ، بحار الأنوار : ج 77 ص 165 ح 2 ؛ سنن أبي داود : ج 4 ص 334 ح 5130 ، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 163 ح 21752 ، التاريخ الكبير : ج 3 ص 172 الرقم 584 كلّها عن أبي الدرداء ، كنز العمّال : ج 16 ص 115 ح 44104 .
4- .أعشاه : أعماه (هامش المصدر) .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 109 .
6- .غرر الحكم : ج4 ص 356 ح 6314 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 340 ح 5807 وفيه « عمياء عن عيب» بدل « عميّة عن معايب» .

ص: 477

8 / 4 عشق و نفرت

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در حديثى طولانى _ :و امّا نشانه غافل ، چهار چيز است : كورى ، اشتباه كردن ، سرگرمى ، و فراموشى .

امام على عليه السلام :ادامه يافتن غفلت ، ديده بصيرت را كور مى كند .

8 / 4عشق و نفرتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عشق تو به يك چيز ، [تو را] كور و كَر مى كند .

امام على عليه السلام :هر كه عاشق چيزى شود ، آن چيز ، ديده اش را كور و دلش را بيمار مى كند . چنين كسى با ديده اى ناسالم مى نگرد و با گوشى ناشنوا مى شنود . شهوت ها ، خِردش را از هم گسيخته و دنيا ، دلش را ميرانده و جانش ، شيفته آن گشته است . بنا بر اين ، بنده دنيا و بنده دنياداران است ، هر جا دنيا برود ، او نيز مى رود و به هر سو كه دنيا رو كند ، او بِدان رو مى كند .

امام على عليه السلام :ديده عاشق ، از ديدن عيب هاى معشوق ، كور است و گوش او ، از شنيدن زشتىِ معايبش ، كَر .

.

ص: 478

8 / 5تَركُ العَمَلِ بِالعِلمِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن تَعَلَّمَ العِلمَ ولَم يَعمَل بِما فيهِ ، حَشَرَهُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ أعمى . (1)

راجع : ح 162 .

8 / 6اللَّجاجُ« الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونَهَا عِوَجًا وَ هُم بِالْاخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ * أُوْلَئِكَ لَمْ يَكُونُواْ مُعْجِزِينَ فِى الْأَرْضِ وَ مَا كَانَ لَهُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ يُضَاعَفُ لَهُمُ الْعَذَابُ مَا كَانُواْ يَسْتَطِيعُونَ السَّمْعَ وَ مَا كَانُواْ يُبْصِرُونَ » . (2)

8 / 7تِلكَ الخِصالُالكتاب« فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِن تَوَلَّيْتُمْ أَن تُفْسِدُواْ فِى الْأَرْضِ وَتُقَطِّعُواْ أَرْحَامَكُمْ * أُوْلَئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمَى أَبْصَارَهُمْ » . (3)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا ظَهَرَ العِلمُ وَاحتُرِزَ العَمَلُ ، وَائتَلَفَتِ الأَلسُنُ وَاختَلَفَتِ القُلوبُ ، وتَقاطَعَتِ الأَرحامُ ، هُنالِكَ «لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمَى أَبْصَارَهُمْ» . (4)

.


1- .مكارم الأخلاق : ج 2 ص 348 ح 2660 عن عبد اللّه بن مسعود ، بحار الأنوار : ج 77 ص 100 ح 1 .
2- .هود : 19 و 20 .
3- .محمّد : 22 و 23 .
4- .ثواب الأعمال : ص 289 ح 1 عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، روضة الواعظين : ص 458 ، مشكاة الأنوار : ص 157 ح 393 و ص 221 ح 613 ، منية المريد : ص 334 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 74 ص 96 ح 27 ؛ المعجم الكبير : ج 6 ص 263 ح 6170 ، المعجم الأوسط : ج 2 ص 161 ح 1578 ، حلية الأولياء : ج 3 ص 109 الرقم 227 كلّها عن سلمان ، تفسير ابن كثير : ج 7 ص 303 كلّها نحوه ، كنز العمال : ج 9 ص 23 ح 24740 .

ص: 479

8 / 5 عمل نكردن به علم
8 / 6 لجاجت و خيره سرى
8 / 7 اين خصلت ها

8 / 5عمل نكردن به علمپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس علم بياموزد و به آن عمل نكند ، خداوند در روز قيامت ، او را كور محشور مى كند .

ر .ك : ص 481 ح 162 .

8 / 6لجاجت و خيره سرى«همانان كه [مردم را] از راه خدا ، باز مى دارند و آن را كج مى شمارند و خود ، به آخرت ، باور ندارند . آنان در زمين ، درمانده كنندگان [خدا] نيستند و جز خدا ، دوستانى براى ايشان نيست . عذاب براى آنان ، دوچندان مى شود . آنان ، توان شنيدن [حق را] نداشتند و [آن را ]نمى ديدند» .

8 / 7اين خصلت هاقرآن«پس [اى مناقان !] آيا اميد بستيد كه چون [از خدا] برگشتيد ( / حاكميت يافتيد) ، در زمينْ فساد كنيد و خويشاوندى هاى خود را از هم بگُسَليد؟ اينان ، همان كسانى اند كه خدا ، آنان را لعنت كرده و ايشان را ناشنوا و چشم هايشان را نابينا كرده است» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه علم آشكار شود و از عمل ، دورى شود و زبان ها با هم شوند و دل ها از هم جدا گردند و پيوندهاى خويشاوندى بگُسَلند ، اين جاست كه «خدا ، آنان را لعنت مى كند و ناشنوايشان مى گردانَد و چشم هايشان را نابينا مى سازد» .

.

ص: 480

عنه صلى الله عليه و آله :لَولا أنَّ الشَّياطينَ يَحومونَ عَلى قُلوبِ بَني آدَمَ لَنَظَروا إلَى المَلَكوتِ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :الأَمانِيُّ تُعمي أعيُنَ البَصائِرِ . (2)

عنه عليه السلام :مَن نَسِيَ اللّهَ سُبحانَهُ ، أنساهُ اللّهُ نَفسَهُ وأَعمى قَلبَهُ . (3)

عنه عليه السلام :ما أعمَى النَّفسَ الطّامِعَةَ عَنِ العُقبَى الفاجِعَةِ . (4)

عنه عليه السلام :مَنِ استَهدَى الغاوِيَ (5) ، عَمِيَ عَن نَهجِ الهُدى . (6)

عنه عليه السلام :إنَّ لِلقُلوبِ شَهوَةً وإقبالاً وإدباراً ، فَائتوها مِن قِبَلِ شَهوَتِها وإقبالِها ، فَإِنَّ القَلبَ إذا اُكرِهَ عَمِيَ . (7)

عنه عليه السلام :إذا مُلِئَ البَطنُ مِنَ المُباحِ ، عَمِيَ القَلبُ عَنِ الصَّلاحِ . (8)

عنه عليه السلام :مَن غَنِيَ عَنِ التَّجارُبِ ، عَمِيَ عَنِ العَواقِبِ . (9)

.


1- .عوالي اللآلي : ج 4 ص 113 ح 174 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 59 ح 39 .
2- .نهج البلاغة : الحكمة 275 ، غرر الحكم : ج1 ص 362 ح 1375 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 170 ح 7 .
3- .غرر الحكم : ج5 ص 387 ح 8875 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 458 ح 8300 .
4- .غرر الحكم : ج 6 ص 93 ح 9643 .
5- .غاوٍ : أي مُضِلٍّ غير مُرشِد (مجمع البحرين : ج 2 ص 1343 «غوى») .
6- .غرر الحكم : ج 5 ص 323 ح 8569 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 441 ح 7677 .
7- .نهج البلاغة : الحكمة 193 ، خصائص الأئمّة : ص 112 ، نزهة الناظر : ص 74 ح 145 ، غرر الحكم : ج2 ص 602 ح 3631 بزيادة «وكراهة» بعد «شهوة» ، بحار الأنوار : ج 70 ص 61 ح 41 .
8- .غرر الحكم : ج 3 ص 176 ح 4139 .
9- .غرر الحكم : ج5 ص 346 ح 8680 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 461 ح 8369 .

ص: 481

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اگر نبود اين كه شياطين ، پيرامون دل هاى آدميان پَرسه مى زنند ، هر آينه ، انسان ها ملكوت را مى ديدند .

امام على عليه السلام :آرزوها ، چشم هاى بصيرت را كور مى كنند .

امام على عليه السلام :هر كس خداى سبحان را از ياد ببَرَد ، خداوند ، خودش را از يادش مى بَرَد و دلش را كور مى گردانَد .

امام على عليه السلام :چه كور است نَفْس طمع وَرز از ديدن فرجام دردآور [طمع] !

امام على عليه السلام :هر كه از گم راه ، راه نمايى جويد ، راه راست را نمى بيند .

امام على عليه السلام :همانا دل ها را خواهش و روى آوردن و روى گردانى اى است . پس هر گاه خواستند و روى آوردند ، آنها را به كار گيريد ؛ چرا كه دل ، اگر [به كارى ]مجبور گردد ، كور مى شود .

امام على عليه السلام :هر گاه شكم از خوردنى هاى مباح ، پُر گردد ، دل از ديدن خير و صلاح ، كور مى شود .

امام على عليه السلام :هر كه خود را از تجربه ها بى نياز ببيند ، فرجام ها را نمى بيند .

.

ص: 482

عنه عليه السلام :اِحذَرِ الشُّبهَةَ وَاشتِمالَها عَلى لُبسَتِها ، فَإِنَّ الفِتنَةَ طالَما أغدَفَت (1) جَلابيبَها ، وأَغشَتِ الأَبصارَ ظُلمَتُها . (2)

عنه عليه السلام :رُبَّما أخطَأَ البَصيرُ رُشدَهُ . (3)

عنه عليه السلام :نُزولُ القَدَرِ يُعمِي البَصَرَ . (4)

راجع : هذه الموسوعة : ج 4 ص 119 (الأمل / مضارّ الآمال الباطلة / زوال العقل وذهاب البصيرة) . موسوعة العقائد الإسلامية : ج 2 ص 163 (المعرفة / القسم السابع : موانع المعرفة) .

.


1- .أغدفت المرأة قناعها : أي أرسلته على وجهها (الصحاح : ج 4 ص 1409 «غدف») .
2- .نهج البلاغة : الكتاب 65 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 118 ح 410 .
3- .غرر الحكم : ج4 ص 79 ح 5368 .
4- .غرر الحكم : ج6 ص 171 ح 9961 .

ص: 483

امام على عليه السلام :از شُبهه و اشتباه افكنى هاى آن بپرهيز ؛ زيرا فتنه ، چندى است كه پرده هاى خود را فرو هِشته و تاريكى اش ، ديده ها را نابينا كرده است .

امام على عليه السلام :چه بسا كه بينا در ديدن راه درست خويش ، خطا مى كند !

امام على عليه السلام :فرود آمدن تقدير ، ديده[ى بصيرت] را كور مى كند .

ر .ك : همين دانش نامه : ج 6 ص 187 (زيان هاى آرزوهاى باطل / از بين رفتن خرد) و ص 189 (از بين رفتن بينش) و دانش نامه عقايد اسلامى : ج 2 ص 517 (معرفت شناسى / بخش هفتم : موانع شناخت) .

.

ص: 484

. .

ص: 485

40 . كينه ( / نفرت)

اشاره

40 . كينه ( / نفرت)درآمدفصل يكم : دشمنى با يكديگر و آشتى دادن دو دشمنفصل دوم : بر حذر داشتن از دشمنى با اينانفصل سوم : خاستگاه هاى كينهفصل چهارم : آثار كين ورزىفصل پنجم : درمان كينهفصل ششم : برخى از آداب دشمنى

.

ص: 486

درآمد

بُغض ، در لغت

درآمدبُغض ، در لغتواژه «بُغض» ، مصدر است از مادّه «بغض» در برابر «حُبّ (دوستى)» و در اصطلاح ، نفرت از چيز آزار دهنده و مخالف طبع است و اگر شدّت يابد ، «بَغضاء» و «بغضة» و يا «مَقْت» ناميده مى شود . ابن فارِس ، در اين باره مى گويد : الباءَ وَ الغَينُ وَ الضّادُ ، أصلٌ واحِدٌ ، وَ هُوَ يَدُلُّ عَلى خِلافِ الحُبِّ . (1) باء و غين و ضاد ، يك معناى اصلى دارد و آن ، خلاف حُبّ است . نيز خليل بن احمد فراهيدى ، آورده است : البِغضَةُ وَ البَغضاءُ : شِدَّةُ البُغضِ . (2) بِغضَة و بَغضاء ، شدّت كينه ورزى است . راغب اصفهانى نيز در معناى «بغض» مى گويد : البُغضُ : نِفارُ النَّفسِ عَنِ الشَّى ءِ الَّذى تَرغَبُ عَنهُ ، وَ هُوَ ضِدُّ الحُبِّ ، فَإِنَّ الحُبَّ

.


1- .معجم مقاييس اللّغة : ج 1 ص 273 مادّه «بغض» .
2- .ترتيب كتاب العين : ص 89 مادّه «بغض» .

ص: 487

بغض ، در قرآن و حديث

انجِذابُ النَّفسِ إلَى الشَّى ءِ الَّذى تَرغَبُ فيهِ . (1) بُغض : نِفرت انسان از چيزى است كه از آن ، ناخشنود است . بغض ، ضدّ حُبّ است . حب ، شيفتگى انسان به چيزى است كه بدان رغبت دارد . همچنين ، در تبيين معناى «مَقْت» مى گويد : المَقتُ : البُغضُ الشَّديدُ لِمَن تَراهُ تَعاطَى القَبيحَ . (2) مَقْت ، نفرت شديد نسبت به كسى است كه مى بينى دنبال كار زشت است . گفتنى است كه «بُغض» ، امرى نفسانى است ، اعمّ از آن كه بروز و ظهور داشته باشد يا نداشته باشد ، بر خلاف مفهوم عداوت و خصومت كه انجام دادن كارِ دشمنانه ، جزئى از معناى آنهاست . بنا بر اين ، رابطه اين دو مفهوم ، رابطه اَعَم و اَخَصّ است ؛ يعنى هر دشمنى اى ، ناشى از بغض است ؛ امّا هر بغضى ، موجب دشمنى نيست . (3)

بغض ، در قرآن و حديثواژه «بغض» ، در قرآن به كار نرفته ؛ ولى «بغضاء» ، به معناى شدّت بغض ، پنج بار آمده است (4) و گفتنى است كه چهار مورد آنها ، همراه با واژه «عداوت» به كار رفته است . (5) اين امر ، حاكى از ارتباط نزديك اين دو مفهوم و همراه بودن شدّت بغض با عداوت و انجام دادن كار دشمنانه است.

.


1- .مفردات ألفاظ القرآن : ص 136 مادّه «بغض» .
2- .مفردات ألفاظ القرآن : ص 772 مادّه «مقت» .
3- .ر . ك : تاج العروس ، ج 10 ص 15 ، التحقيق فى كلمات القرآن الكريم : ج 1 ص 306 ، الميزان فى تفسير القرآن ، ج 6 ص 360 ، الكلّيات ، ج 1 ص 644 (به نقل از : دائرة المعارف قرآن كريم : ج 5 ص 587) .
4- .آل عمران : آيه 118 ، مائده : آيه 14 و 64 و 91 ، ممتحنه : آيه 4 .
5- .مانند : «وَ بَدَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَ الْبَغْضَآءُ» (ممتحنه : آيه 4) و «إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَن يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَآءَ» (مائده : آيه 91) .

ص: 488

دين محبّت

اين نكته نيز قابل توجّه است كه واژه هايى مانند : «شنآن» ، (1) «أضغان» ، (2) «مَقْت» ، (3) «غِلّ» ، (4) «قلى» ، (5) «حادّ» ، (6) «يُحادّ» (7) و «يُحادّون» (8) نيز _ كه مفاهيمى نزديك به مفهوم «بغض» دارند _ ، در قرآن كريم به كار رفته اند . با تأمّل در آيات و رواياتى كه در اين بخش آمده ، چند نكته در باره خصلت «بغض» ، قابل توجّه است :

دين محبّتبر پايه متون دينى اى كه در اين بخش خواهد آمد ، خصلت «بُغض» ، بيمارى خطرناكى است ، ضدّ دين ، كه دامنگير امّت هاى پيشين بوده و امّت اسلامى را نيز تهديد مى نمايد : دَبَّ إلَيكُم داءُ الاُمَمِ قَبلَكُم ؛ البَغضاءُ وَ الحَسَدُ ، وَ البَغضاءُ هِىَ الحالِقَةُ . لَيسَ حالِقَةَ الشَّعرِ لكِن حالِقَةَ الدّينِ . (9) بيمارى امّت هاى پيشين ، به شما سرايت كرده است : كينه و حسادت . كينه ، زُداينده است ، نه زُداينده مو ؛ بلكه زُداينده (/ ريشه كن كننده) دين . كسانى كه به اين بيمارى مبتلا هستند ، بدترينِ انسان ها شمرده شده اند (10) و

.


1- .مائده : آيه 2 و 8 .
2- .محمّد : آيه 29 و 37 .
3- .نساء : آيه 22 ، فاطر : آيه 39 ، غافر : آيه 10 و 35 ، صف : آيه 3 .
4- .اعراف : آيه 43 ، حجر : آيه 47 ، حشر : آيه 10 .
5- .شعرا : آيه 168 ، ضحى : آيه 3 .
6- .مجادله : آيه 22 .
7- .توبه : آيه 63 .
8- .مجادله : آيه 5 و 20 .
9- .ر.ك : ص 506 ح 12 .
10- .ر.ك : ص 505 (نكوهش كسى كه مردم را دشمن بدارد و مردم ، او را) .

ص: 489

خطر بيمارى بغض

بدين سان ، اين خصلت ، مذموم شمرده و محكوم گرديده است و اجتناب از آن ، لازم و تلاش براى مبارزه با آن و اصلاح ذات البَين ، مورد تأكيد قرار گرفته است . (1) اين متون ، در كنار متونى كه مبادى اين بيمارى اجتماعى (2) و آثار (3) و راه درمان (4) آن را نشان داده اند ، به روشنى ، بيانگر اين حقيقت اند كه اسلام ، دين اُلفت ، محبّت ، صلح و هم زيستى مسالمت آميز است . متونى كه ذيل عنوان «محبّت» خواهد آمد ، نيز اين واقعيت را مورد تأكيد قرار مى دهند .

خطر بيمارى بغضهمان طور كه اشاره شد ، بيمارى بغض ، از بيمارى هاى خطرناكى است كه زندگى مادّى و معنوى ، فردى و اجتماعى ، و دنيوى و اُخروى انسان را تهديد مى كند . كمترين ضرر اين بيمارى ، آن است كه زندگى را تلخ و جهان را بر انسان ، تنگ مى نمايد : ضاقَتِ الدُّنيا عَلَى المُتَباغِضينَ . (5) دنيا بر كينه ورزان ، تنگ مى شود . بدين جهت ، در اسلام ، كارهايى كه موجب بر ملا شدن عيوب پنهانى ديگران و نفرت از آنها مى گردد ، نكوهيده است ، چنان كه از امام على عليه السلام روايت شده : منَ تَتَبَّعَ خَفِيّاتِ العُيوبِ حَرَمَهُ اللّهُ مَوَدّاتِ القُلوبِ . (6)

.


1- .ر.ك : ص 501 (فصل يكم : دشمنى با يكديگر و آشتى دادن دو دشمن) .
2- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 14 ص 9 (فصل سوم : خاستگاه هاى كينه) .
3- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 14 ص 31 (فصل چهارم : آثار كين ورزى) .
4- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 14 ص 37 (فصل پنجم : درمان كينه).
5- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 14 ص 30 ح 92 .
6- .غرر الحكم : ج 5 ص 371 ح 8800 .

ص: 490

هر كس در پىِ عيب هاى پنهان [ديگران] باشد ، خداوند ، او را از مهرورزى دل ها محروم مى كند . در روايتى ديگر از ايشان آمده : اُخبُر تَقلِهِ . (1) بيازماى تا دشمن بدارى . 2و امام صادق عليه السلام نيز ، طبق نقلى ، مى فرمايد : خالِطِ النّاسَ تَخبُرهُم ، وَ مَتى تَخبُرهُم تَقلِهِم . (2)با مردم بياميز تا آنان را بيازمايى و چون آنها را بيازمايى [و بشناسى] ، دشمنشانى خواهى داشت . 4

.


1- .نهج البلاغة : حكمت 434 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 164 ح 28 .
2- .الكافى : ج 8 ص 176 ح 196 ، عدّة الداعى : ص 218 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 111 ح 14 .

ص: 491

خطرناك ترين بغض

و در روايتى ديگر از ايشان ، آمده : لا تُفَتِّشِ النّاسَ ، فَتَبقى بِلا صَديقٍ . (1) در پى يافتن عيب مردم مباش كه بى دوست مى مانى . از نظر اجتماعى نيز ، اين بيمارى ، موجب اختلاف و زمينه ساز زوال حكومت هاست . (2) امّا خطرناك ترين آثار زيانبار اين بيمارى ، دور ساختن انسان از آفريدگار جهان و رو به زوال گذاشتن ايمان از جامعه اسلامى است . (3)

خطرناك ترين بغضبديهى است هر چه آثار مخرّب و زيانبار بيمارى بغض ، بيشتر باشد ، خطرناك تر است . از اين رو ، بغض و دشمنى با خداوند متعال ، پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت بزرگوار ايشان ، همچنين بغضِ اهل ايمان ، دانشمندان ، حق مداران و مستضعفان ، با عنوان

.


1- .الكافى : ج 2 ص 651 ح 2 .
2- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 14 ص 33 (زوال آمدن دولت) .
3- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 14 ص 31 (دورى از خداوند عز و جل) .

ص: 492

ريشه اصلى بيمارى بغض
1 . عوامل بيرونى
2 . عوامل درونى

«بر حذر داشتن از دشمنى با اينان» ، در فصل دوم ، آمده است . (1) اكنون بايد ديد كه ريشه اصلى اين بيمارى چيست؟ و چگونه مى توان آن را درمان كرد؟

ريشه اصلى بيمارى بغضدر فصل سوم ، عوامل مختلفى به عنوان عوامل مؤثّر در پديد آمدن خصلت بُغض و دشمنى و كينه توزى ، مطرح شده اند . اين عوامل را به چند دسته مى توان تقسيم كرد :

1 . عوامل بيرونىدسته اوّل ، عبارت است از عواملى كه خارج از وجود انسان ، موجب پديد آمدن بيمارى بغض مى گردند ؛ مانند شياطينِ جنّ و انس (2) كه با تحريك كردن انسان نسبت به كارهايى كه موجب كينه و عداوت مى شود ، مردم را به دشمنى وادار مى نمايند .

2 . عوامل درونىاين عوامل نيز به شرح زير ، قابل دسته بندى هستند : الف _ مبادى روانى ، مانند : عدم هماهنگى روحى . (3) ب _ مبادى معرفتى ، مانند : نادانى و سفاهت . (4) ج _ مبادى اعتقادى ، مانند : كفر . (5)

.


1- .ر.ك : ص 519 (فصل دوم : برحذر داشتن از دشمنى با اينان) .
2- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 14 ص 9 (خاستگاه هاى كينه / شيطان) .
3- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 14 ص 27 (ناسازگارى ميان ارواح) .
4- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 14 ص 11 (نادانى) و ص 27 (سبك سرى) .
5- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 14 ص 13 (كفر) .

ص: 493

درمان بيمارى بُغض

د _ مبادى اخلاقى ، مانند : بُخل ، بداخلاقى ، بدگمانى ، خودبينى ، غرور ، حسد و نفاق . (1) ه _ مبادى عملى ، مانند : مشروبخوارى ، قماربازى ، خبرچينى ، زراندوزى (2) و ... . امّا در يك ريشه يابى دقيق و عميق ، به اين نتيجه مى رسيم كه ريشه اصلى بيمارى بغض و دشمنى ، خودبينى و خودخواهى است . بى ترديد ، همه آنچه به عنوان عوامل و مبادى بغض بدان ها اشاره شد و همه جنگ ها ، خونريزى ها و مفاسد فرهنگى و اجتماعى ناشى از آنها ، بلكه همه رذائل اخلاقى و عملى ، ريشه در خودخواهى دارند . امام خمينى قدس سره در اين باره ، خطاب به فرزندش ، خودخواهى را اصلِ اصول فتنه مى نامد : فرزندم! از خودخواهى و خودبينى به در آى ، كه اين ، ارث شيطان است كه به واسطه خودبينى و خودخواهى ، از امر خداى تعالى به خضوع براى ولى و صفىّ او _ جلّ و علا _ سر باز زد ، و بدان كه تمام گرفتارى هاى بنى آدم ، از اين ارث شيطانى است كه اصلِ اُصولِ فتنه است . (3)

درمان بيمارى بُغضبا عنايت به آنچه در ريشه يابى اين بيمارى گذشت ، مشخّص مى گردد كه درمانِ اساسىِ آن ، جهاد اكبر و مبارزه با خودبينى و خودخواهى است و از اين رو ، آنچه

.


1- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 14 ص 17 (بخل) و ص 21 (بداخلاقى) و (بدگمانى) و (خودشيفتگى) و ص 23 (تكبر) و (حسادت) و ص 29 (اين خصلت ها).
2- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 14 ص 13 (دنيادوستى) و ص 23 (سخن چينى) و ص 25 (ستيزه جويى) و (بسيار سرزنش كردن و گِله گزارى) و ص 29 (اين خصلت ها) .
3- .صحيفه نور : ج 22 ص 371 و 372 .

ص: 494

فلسفه بُغض براى خدا

زمينه ساز اين جهاد است و به اين مبارزه ، كمك مى كند ، با عنوان درمان اين بيمارى ، قابل طرح است ؛ مانند : ولايت و حاكميت خاندان رسالت كه زمينه ساز سياسى و اجتماعىِ مبارزه با خودخواهى است ، چنان كه از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده : بِنا يُؤَلِّفُ اللّهُ بَينَ قُلوبِكُم بَعدَ العَداوَةِ وَ البَغضاءِ . (1) به بركت وجود ماست كه خدا ، دل هاى شما را پس از كينه و دشمنى ، با يكديگر ، پيوند مى دهد . و نيز هديه ، نرمش در گفتار ، تقدّم در سلام و استعانت از خداوند متعال ، كه زمينه سازِ عملىِ مبارزه با خودخواهى هستند و يا انصاف ورزيدن ، رحم كردن و ترك حسد ، كه زمينه سازِ اخلاقىِ درمان اين بيمارى هستند .

فلسفه بُغض براى خداسؤال مهمّى كه در اين جا قابل طرح است ، اين كه اگر اسلام ، دين محبّت است و بغض و كينه را يكى از بيمارى هاى خطرناكى مى داند كه زندگى مادّى و معنوى ، و فردى و اجتماعى انسان را تهديد مى كند ، چرا پيروان خود را به دشمنى براى خدا ، تشويق مى فرمايد و آن را جزئى از ايمان ، (2) بلكه محكم ترين دستاويزهاى ايمان مى داند ، چنان كه از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده كه فرمود : أوثَقُ عُرَى الإِيمانِ ، الحُبُّ فِى اللّهِ وَ البُغضُ فِى اللّهِ . (3) استوارترين دستاويز ايمان ، دوستى در راه خدا و دشمنى در راه خداست . همچنين چگونه است كه اسلام بر لزوم بُغض داشتن نسبت به كفّار ،

.


1- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 14 ص 38 ح 105 .
2- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 14 ص 45 ح 113 .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 362 ح 5762 ، عدّة الداعى : ص 174 ، الدعوات : ص 28 ح 51 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 237 ح 38 ؛ المصنّف ، ابن ابى شيبه : ج 7 ص 229 ح 92 و ص 226 ح 69 ، كنز العمّال : ج 1 ص 43 ح 105 .

ص: 495

معناى دشمنى براى خدا

بدعت گذاران ، ستمگران و فاسقان و ... تأكيد مى نمايد ؟ (1) آيا بُغض براى خدا ، بيمارى نيست؟ اساسا دشمنى كردن با ديگران ، با هر انگيزه اى ، چه دردى از دردهاى جامعه را درمان مى كند؟ و كدام مشكل را حل مى نمايد؟ و در يك جمله ، فلسفه دشمنى براى خدا چيست؟

معناى دشمنى براى خدابراى دانستن چرايىِ دشمنى براى خدا ، ابتدا بايد ديد كه معناى آن چيست ؟ اگر دشمنى براى خدا ، درست تفسير و تبيين شود ، فلسفه آن ، نياز به بيان ندارد . دشمنى براى خدا ، بدين معناست كه دشمنى كننده ، خصومت شخصى با فرد يا گروهِ مورد دشمنى ندارد و دشمنى او ، به دليل منافع شخصى نيست . لذا در موردى كه بُغض و نفرت دشمن ، مرتبط با حقوق فردى و منافع شخصى است ، كرامت روحىِ مسلمان پرورش يافته در مكتب خاندان رسالت ، ايجاب مى نمايد كه بغض و نفرت او را با محبّت ، تلافى كند ، چنان كه در دعاى «مكارم الأخلاق» صحيفه سجّاديه آمده : اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ، وَ أَبدِلنى مِن بِغضَةِ أهلِ الشَّنَآنِ المَحَبَّةَ ، وَ مِن حَسَدِ أهلِ البَغىِ المَوَدَّةَ ... وَ سَدِّدنى لأَِن اُعارِضَ مَن غَشَّنى بِالنُّصحِ ، وَ أَجزِىَ مَن هَجَرَنى بِالبِرِّ ، وَ اُثيبَ مَن حَرَمَنى بِالبَذلِ ، وَ اُكافِىَ مَن قَطَعَنى بِالصِّلَةِ ، وَ اُخالِفَ مَنِ اغتابَنى إلى حُسنِ الذِّكرِ ... . (2) خداوندا ! بر محمّد و خاندان محمّد ، درود فرست و بغض و كينه دشمنان را به دوستى بَدَل كن و حسد سركشان را به مهر ... و مرا استوار كن تا به كسى كه با من

.


1- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 14 ص 43 (كسانى كه سزاوار دشمنى اند / كافر) و ص 47 (دشمنان خدا) و ص 49 (بدعت گذار) و (ستمگر) و ص 501 (گنهكار / منحرف از دين) .
2- .الصحيفة السجّادية : ص 82 و 83 دعاى بيستم .

ص: 496

ناراستى مى كند ، با خيرخواهى پاسخ دهم و به كسى كه از من دورى مى كند ، پاداش نيك عطا كنم و به آن كه مرا محروم مى نمايد ، با بخشش بنوازم و با آن كه رابطه اش را با من قطع مى كند ، پيوند برقرار كنم و با آن كه از من بدگويى كرده ، با ياكردِ نيكو پاسخ دهم ... . اين سخن ، بدين معناست كه دشمنى و نفرت اهل ايمان ، براى تأمين منافع شخصى نيست . دشمنى مؤمن ، براى خداست ، نه براى خود . بدين سان ، بغض او به ريشه خودخواهى و خودبينى _ كه نوعى بيمارى روانى است _ ، نمى رسد . بنا بر اين ، ميان دشمنى براى خدا و دشمنى براى خود ، تفاوت جوهرى و اصولى وجود دارد . دشمنى براى خود و با انگيزه تأمين منافع فردى و گروهى ، مبدأ همه فسادها و فتنه ها و ويرانى هاست ؛ امّا دشمنى براى خدا ، مانند دوستى براى خدا ، مبدأ و سرچشمه و زمينه انواع خيرات و بركات و سازندگى هاى فردى و اجتماعى است . به عبارت ديگر ، دشمنى براى خدا ، دشمنى براى تأمين منافع مردم است ؛ چرا كه دشمنى انسان با انسانى ديگر ، نمى تواند نفعى براى خدا داشته باشد ، زيرا او بى نيازِ مطلق است . تنها انسان و جامعه انسانى از دوستى و دشمنى براى خدا سود مى برند . بى ترديد ، محبّت كردن به كسانى كه به جامعه انسانى رحم نمى كنند ، نه تنها براى جامعه سودمند نيست ؛ بلكه بسيار زيانبار و خطرناك است ، چنان كه از امام على عليه السلام روايت شده : رَحمَةُ مَن لا يَرحَمُ تَمنَعُ الرَّحمَةَ وَ استِبقاءُ مَن لا يُبقى يُهلِكُ الاُمَّةَ. (1) رحم به كسى كه رحم نمى كند ، مانع رحمت است و تلاش براى نگه داشتن كسى كه چيزى را باقى نمى گذارَد ، امّت را به نابودى مى كِشد .

.


1- .غرر الحكم : ج 4 ص 96 ح 5430 .

ص: 497

تلازم حبّ و بُغض
چند ره نمود مهم در مورد بُغض
اشاره

از اين رو ، دشمنى با دشمنان خدا ، كفّار ، بدعت گذاران ، ستمگران و همه كسانى كه آفت سلامت جامعه اند و كوتاه كردن دست آنها از تجاوز به حريم انسانيت ، در واقع ، به معناى محبّت به جامعه انسانى است . بر اين اساس ، فلسفه دشمنى كردن براى خدا ، مبارزه با موانع شكوفايى ارزش هاى انسانى و پاك سازى جامعه از عناصر ضدّ ارزشى است . اهمّيت اين مبارزه ، نه تنها كمتر از تلاش براى ساماندهى جامعه مبتنى بر محبّت نيست ، بلكه جزئى از اين تلاش ، محسوب مى شود .

تلازم حبّ و بُغضتوجّه به اين نكته نيز ضرور است كه اصولاً حُبّ و بُغض ، ملازم يكديگرند و انسان به هر چيزى علاقه پيدا كند ، به طور طبيعى از ضدّ آن ، متنفّر مى گردد . نمى شود كه انسان ، كسى را واقعا دوست داشته باشد و دشمنِ او را دشمن ندارد . بغض نسبت به دشمن ، در حقيقت ، يكى از نشانه هاى روشن واقعى بودن مدّعيانِ محبّت است . از اين رو ، در متون اسلامى ، دشمنى براى خدا ، در كنار دوستى براى خدا ، مورد توجّه و تأكيد است .

چند ره نمود مهم در مورد بُغضدر مواردى كه بغض و نفرت قلبى ، ارزش شمرده شده يا به جهت خاصّى و يا بدون جهت ، انسان در خود نسبت به ديگرى و يا ديگران ، احساس تنفّر قلبى مى نمايد ، در قرآن و روايات اسلامى ، ره نمودهايى ديده مى شود كه بسيار مهم و قابل توجّه اند :

.

ص: 498

1 . اجتناب از ظلم
2 . اجتناب از زياده روى

1 . اجتناب از ظلمره نمود اوّل ، اين كه تنفّر قلبى هر چند ارزش هم شمرده شود ، نبايد به تجاوز به حقوق مبغوض و ظلم بر او بينجامد : «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُواْ قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَ اتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ . (1) اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! براى خدا قيام كنيد و به عدل ، گواهى دهيد ، مبادا دشمنى با گروهى ، شما را وادار كند كه عدالت پيشه نكنيد . به عدالتْ رفتار كنيد كه اين ، به پروا ، نزديك تر است . از خدا پروا كنيد كه خداوند به آنچه مى كنيد ، آگاه است» . امام على عليه السلام در تبيين ويژگى هاى مؤمن ، طبق نقلى ، مى فرمايد : المُؤمِنُ لا يَحيفُ عَلى مَن يُبغِضُ ، وَ لا يَأثَمُ فيمَن يُحِبُّ . (2) مؤمن به كسى كه دشمنش مى دارد ، ستم نمى كند و به خاطر كسى كه او را دوست دارد ، مرتكب گناه نمى شود .

2 . اجتناب از زياده روىره نمود دوم ، رعايت اعتدال و اجتناب از افراط و زياده روى در ابراز تنفّر قلبى است ، چنان كه از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده : أبغِض بَغيضَكَ هَونا ما ، عَسى أن يَكونَ حَبيبَكَ يَوما ما . (3) دشمنت را در حدّ ميانه دشمن بدار ؛ زيرا شايد روزى دوست تو شود .

.


1- .مائده : آيه 8 . نيز ، ر . ك : مائده : آيه 2 .
2- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 14 ص 64 ح 147 .
3- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 14 ص 66 ح 149 .

ص: 499

3 . اجتناب از جدايى
4 . رعايت احتياط

3 . اجتناب از جدايىنكته سوم ، اين كه شخص مسلمان ، اگر به هر دليلى نسبت به مسلمان ديگر ، احساس بغض و تنفّر كرد ، نبايد با او قهر كند و از او جدا شود و اگر قهر كرد ، نبايد جدايى بيش از سه روز ، ادامه يابد : لا هِجرَةَ فَوقَ ثَلاثٍ . (1) بيش از سه روز ، نبايد قهر كرد .

4 . رعايت احتياطآخرين نكته اين كه اگر انسان ، بدون جهت ، نسبت به كسى احساس تنفّر قلبى كرد ، اين احساس ، نشانه آن است كه ميان آنها هماهنگى روانى وجود ندارد و روح، احساس خطر مى نمايد . لذا در معاشرت با چنين افرادى بايد مراقبت هاى لازم به كار گرفته شود . (2)

.


1- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 14 ص 70 ح 154 .
2- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 14 ص 73 (بر حذر بودن از كسى كه دل ، او را دشمن مى دارد) .

ص: 500

الفصل الاوّل : التباغض وإصلاح المتباغضين1 / 1النَّهيُ عَنِ التَّباغُضِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :كونوا عِبادَ اللّهِ إخوانا ؛ لا تَعادَوا ولا تَباغَضوا ، سَدِّدوا وقارِبوا وأَبشِروا . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :لا تَقاطَعوا ، ولا تَدابَروا ، ولا تَباغَضوا ، ولا تَحاسَدوا ، وكونوا إخوانا كَما أمَرَكُمُ اللّهُ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :اِتَّقُوا اللّهَ وَارحَموا تُرحَموا ، ولا تَباغَضوا . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إيّاكُم وَالظَّنَّ ؛ فَإِنَّ الظَّنَّ أكذَبُ الحَديثِ ، ولا تَحَسَّسوا (4) ، ولا تَجَسَّسوا ، ولا تناجَشوا (5) ، ولا تَحاسَدوا ، ولا تَباغَضوا ، ولا تَدابَروا ، وكونوا عِبادَ اللّهِ إخوانا . (6)

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 3 ص 455 ح 9770 عن أبي هريرة .
2- .صحيح مسلم : ج 4 ص 1986 ح 30 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 524 ح 10223 ، السنن الكبرى : ج 10 ص 391 ح 21060 كلّها عن أبي هريرة .
3- .كنز العمّال : ج 15 ص 784 ح 43097 نقلاً عن ابن عدي في الكامل عن أنس .
4- .تَحَسَّسَ الخبرَ : تَطَلَّبَهُ وتَبَحَّثَهُ (لسان العرب : ج 6 ص 49 «حسس») .
5- .التَّناجُشُ : الزيادة في السلعة أو المهر ليسمع بذلك فيزاد فيه (لسان العرب : ج 6 ص 351 «نجش») .
6- .صحيح البخاري : ج 5 ص 2254 ح 5719 و ص 2253 ح 5717 ، صحيح مسلم : ج 4 ص 1985 ح 28 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 600 ح 10706 كلّها عن أبي هريرة والثلاثة الأخيرة نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 86 ح 44026 وراجع : قرب الإسناد : ص 29 ح 94 و بحار الأنوار : ج 75 ص 252 ح 28 .

ص: 501

فصل يكم : دشمنى با يكديگر و آشتى دادن دو دشمن
1 / 1 نهى از دشمن داشتن يكديگر

فصل يكم : دشمنى با يكديگر و آشتى دادن دو دشمن1 / 1نهى از دشمن داشتن يكديگرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى بندگان خدا! با هم برادر باشيد و از دشمنى و كين ورزى به يكديگر بپرهيزيد ، درستْ عمل كنيد و راه اعتدال را بپوييد و خوش حال [و اميدوار ]باشيد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از يكديگر نَبُريد و به هم پشت نكنيد و از هم [كينه و] نفرت نداشته باشيد و نسبت به يكديگر حسادت نورزيد و همچنان كه خدا به شما فرمان داده است ، با هم برادر باشيد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از خدا پروا كنيد و رحم كنيد تا به شما رحم شود و از يكديگر ، [كينه و ]نفرت نداشته باشيد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از بدگمانى [ به يكديگر ] بپرهيزيد ؛ زيرا گمان بد ، دروغ ترين سخن است ، و [نسبت به هم ، ] كنجكاوى و تجسّس نكنيد ، بازارْگرمى نكنيد ، به هم حسادت نورزيد ، كين ورزى نكنيد ، به هم پشت نكنيد و با هم _ اى بندگان خدا _ برادر باشيد .

.

ص: 502

عنه صلى الله عليه و آله :رَجَبٌ شَهرُ اللّهِ الأَصَمُّ (1) ، يَصُبُّ اللّهُ فيهِ الرَّحمَةَ عَلى عِبادِهِ ، وشَهرُ شَعبانَ تَنشَعِبُ فيهِ الخَيراتُ . وفي أوَّلِ لَيلَةٍ مِن شَهرِ رَمَضانَ تُغَلُّ المَرَدَةُ مِنَ الشَّياطينِ ، ويُغفَرُ في كُلِّ لَيلَةٍ سَبعينَ ألفا . فَإِذا كانَ في لَيلَةِ القَدرِ غَفَرَ اللّهُ بِمِثلِ ما غَفَرَ في رَجَبٍ وشَعبانَ وشَهرِ رَمَضانَ إلى ذلِكَ اليَومِ ، إلّا رَجُلٌ بَينَهُ وبَينَ أخيهِ شَحناءُ (2) ، فَيَقولُ اللّهُ عز و جل : أنظِروا هؤُلاءِ حَتّى يَصطَلِحوا . (3)

الإمام عليّ عليه السلام_ حينَ حَصَلَت مُشادَّةٌ كَلامِيَّةٌ بَينَ بَعضِ أصحابِهِ ، ووَجَدَ فيهَا العَصَبِيَّةَ وَالفُرقَةَ _ :مَه! تَناهَوا أيُّهَا النّاسُ ، وَليَردَعكُمُ الإِسلامُ ووَقارُهُ عَنِ التَّباغي وَالتَّهاذي (4) ، وَلتَجتَمِع كَلِمَتُكُم ، وَالزَموا دينَ اللّهِ الَّذي لا يَقبَلُ مِن أحَدٍ غَيرَهُ ، وكَلِمَةَ الإِخلاصِ الَّتي هِيَ قِوامُ الدّينِ ، وحُجَّةُ اللّهِ عَلَى الكافِرينَ ، وَاذكُروا إذ كُنتُم قَليلاً مُشرِكينَ مُتَفَرِّقينَ مُتَباغِضينَ فَأَ لَّفَ بَينَكُم بِالإِسلامِ ، فَكَثُرتُم وَاجتَمَعتُم وتَحابَبتُم ، فَلا تَفَرَّقوا بَعدَ إذِ اجتَمَعتُم ، ولا تَباغَضوا بَعدَ إذ تَحابَبتُم . (5)

.


1- .الأَصَبُّ (خ ل) .
2- .الشحناءُ : العداوة (النهاية : ج 2 ص 449 «شحن») .
3- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 71 ح 331 عن دارم بن قبيصة عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 75 ص 188 ح 11 .
4- .في بحار الأنوار : «والتهاوي» بدل «والتهاذي» . وتهاوى القومُ : أي سقط بعضهم في أثر بعض (مجمع البحرين : ج 3 ص 1890 «هوى») .
5- .الغارات : ج 2 ص 395 ، بحارالأنوار : ج 34 ص 36 ح 906 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 4 ص 45 .

ص: 503

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :رجب ، ماه اصمّ (1) خداست . در اين ماه ، خداوند ، رحمت را بر بندگانش فرو مى ريزد . در ماه شعبان ، خوبى ها و بركات ، شاخه شاخه [جارى ]مى شود . در اوّلين شب ماه رمضان ، شياطين سركش به زنجير كشيده مى شوند و در هر شبى از آن ، هفتاد هزار [گناه] آمرزيده مى شود . چون شب قدر شود ، خداوند ، به اندازه اى كه در ماه رجب و شعبان و آن روز ماه رمضانْ آمرزيده است ، مى آمرزد ، مگر كسى را كه ميان او و برادرش ، دشمنى اى باشد . پس خداوند عز و جل[ به فرشتگان ]مى فرمايد : «در باره آنان ، دست نگه داريد تا آن گاه كه آشتى كنند» .

امام على عليه السلام_ آن گاه كه ميان برخى از يارانش ، كشمكش لفظى در گرفت و امام عليه السلام از آن ، بوى قبيله گرايى و تفرقه استشمام كرد _ :خاموش! دست برداريد ، اى مردم ! اسلام و وقار آن ، بايد شما را از ستم و هذيان گويى نسبت به يكديگر ، باز بدارد . بايد با هم متّحد باشيد و به دين خدا _ كه جز آن را از هيچ كس نمى پذيرد _ و به كلمه توحيد _ كه جان مايه دين و محبّت خدا بر كافران است _ ، چنگ زنيد . به ياد آوريد زمانى را كه اندكْ جماعتى مشرك ، پراكنده و دشمن هم بوديد ؛ امّا خداوند به واسطه اسلام ، ميان شما همدلى و اتّحاد برقرار ساخت و جمعيتِ شما ، فزونى گرفت و هم داستان و دوستدارِ يكديگر شديد . پس ، از اين هم داستانى و اتّحاد ، به تفرقه مگراييد و محبّت به يكديگر را به [نفرت و ]دشمنى از هم تبديل نكنيد .

.


1- .اصم ، به معناى كر و ناشنواست ، و چون ماه رجب ، از ماه هاى حرام است و جنگ در آن ، حرام و ممنوع است . از آن جا كه در آن ، صداى چكاچك شمشيرها به گوش نمى رسد ، بدان اصم مى گويند . در بعضى نسخه ها «أصبّ» آمده كه به معناى «ريزش رحمت» است .

ص: 504

لقمان عليه السلام :يا بُنَيَّ ، إنَّما هُوَ خَلاقُكَ وخُلُقُكَ ، فَخَلاقُكَ دينُكَ ، وخُلُقُكَ بَينَكَ وبَينَ النّاسِ ، فَلا تَتَبَغَّض إلَيهِم ، وتَعَلَّم مَحاسِنَ الأَخلاقِ . (1)

1 / 2ذَمُّ مَن أبغَضَ النّاسَ وأَبغَضوهُالإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ... ألا اُ نَبِّئُكُم بِشَرِّ الناّسِ ؟ قالوا : بَلى يا رَسولَ اللّهِ . قالَ : مَن أبغَضَ النّاسَ وأَبغَضَهُ النّاسُ . (2)

المعجم الكبير عن ابن عبّاس :قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله عَلَى المِنبَرِ : ألا اُ نَبِّئُكُم بِشِرارِكُم ؟ قالوا : بَلى ، إن شِئتَ يا رَسولَ اللّهِ . قالَ : فَإِنَّ شِرارَكُمُ الَّذي يَنزِلُ وَحدَهُ ، ويَجلِدُ عَبدَهُ ، ويَمنَعُ رِفدَهُ . (3) قالَ : أفَلا اُ نَبِّئُكُم بِشَرٍّ مِن ذلِكُم ؟ قالوا : بَلى ، إن شِئتَ يا رَسولَ اللّهِ . قالَ : مَن يُبغِضُ النّاسَ ويُبغِضونَهُ . (4)

تحف العقول :مِن كَلامِهِ صلى الله عليه و آله ... قالَ : ألا اُ نَبِّئُكُم بِشِرارِ النّاسِ ؟ قالوا : بَلى يا رَسولَ اللّهِ . قالَ : مَن نَزَلَ وَحدَهُ ، ومَنَعَ رِفدَهُ ، وجَلَدَ عَبدَهُ . ألا اُ نَبِّئُكُم بِشَرٍّ مِن ذلِكَ ؟ قالوا : بَلى يا رَسولَ اللّهِ . قالَ : مَن لا يُقيلُ عَثرَةً ، ولا يَقبَلُ مَعذِرَةً . ثُمَّ قالَ : ألا اُ نَبِّئُكُم بِشَرٍّ مِن ذلِكَ ؟ قالوا : بَلى يا رَسولَ اللّهِ . قالَ : مَن لا يُرجى خَيرُهُ ، ولا يُؤمَنُ شَرُّهُ . ثُمَّ قالَ : ألا اُ نَبِّئُكُم بِشَرٍّ مِن ذلِكَ ؟ قالوا : بَلى يا رَسولَ اللّهِ . قالَ : مَن يُبغِضُ النّاسَ ويُبغِضونَهُ . (5)

.


1- .معاني الأخبار : ص 253 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 417 ح 11 نقلاً عن قصص الأنبياء للراوندي وفي النسخة التى بأيدينا ص 191 ح 239 «فلا ينقصنّ» بدل «فلا تبغض» .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 400 ح 5858 ، معاني الأخبار : ص 196 ح 2 ، الأمالي للصدوق : ص 381 ح 486 كلّها عن جميل بن صالح ، بحار الأنوار : ج 72 ص 203 ح 1 .
3- .الرِّفد : العَطاءُ والعَون (مجمع البحرين : ج 2 ص 717 «رفد») .
4- .المعجم الكبير : ج 10 ص 318 ح 10775 ، تاريخ دمشق : ج 55 ص 132 ح 11641 ، نصب الراية : ج 3 ص 62 ح 42 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 93 ح 44046 .
5- .تحف العقول : ص 27 ، جامع الأحاديث للقمي (الغايات) : ص 220 ، تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 98 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 128 ح 34 .

ص: 505

1 / 2 نكوهش كسى كه مردم را دشمن بدارد و مردم ، او را

لقمان عليه السلام :پسرم! [تو را ، در حقيقتْ] راهى است و رفتارى . راه تو ، همان دينِ توست و رفتار تو ، به رابطه تو با مردم ، مربوط مى شود . پس با آنان ، كين ورزى مكن و خوى هاى نيكو را بياموز .

1 / 2نكوهش كسى كه مردم را دشمن بدارد و مردم ، او راامام صادق_ از پدرانش عليهم السلام _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : « ... آيا شما را از بدترينِ مردمان ، خبر ندهم ؟» . گفتند : چرا ، اى پيامبر خدا ! فرمود : «كسى كه او ، مردم را دشمن بدارد و مردم نيز او را دشمن بدارند» .

المعجم الكبير_ به نقل از ابن عبّاس _ :پيامبر صلى الله عليه و آله بر منبر فرمود : «آيا شما را از بدترينتان ، خبر ندهم ؟» . گفتند : چرا . اگر مى خواهى ، اى پيامبر خدا ! فرمود : «بدترينِ شما ، كسى است كه تنها در منزلى فرود بيايد ، برده اش را بزند و از عطا [و كمك به ديگران] ، دريغ ورزد» . [سپس فرمود :] «آيا شما را به بدتر از اين ، آگاه نسازم ؟» . گفتند : چرا . اگر مى خواهى ، اى پيامبر خدا ! فرمود : «كسى كه او از مردم ، نفرت داشته باشد و مردم نيز از او نفرت داشته باشند» .

تحف العقول :از سخنان پيامبر صلى الله عليه و آله است ... كه فرمود : «آيا شما را از بدترينِ آدميان ، خبر ندهم ؟» . گفتند : چرا ، اى پيامبر خدا ! فرمود : «كسى كه تنها منزل كند و [كمك و ]عطاى خود را [از ديگران] دريغ بدارد و برده اش را بزند» . [سپس فرمود :] «آيا شما را از بدتر از چنين كسى خبر ندهم ؟» . گفتند : چرا ، اى پيامبر خدا ! فرمود : «كسى كه از لغزشى در نمى گذرد و پوزشى را نمى پذيرد» . باز فرمود : «آيا بدتر از او را به شما معرّفى نكنم ؟» . گفتند : چرا ، اى پيامبر خدا ! فرمود : «كسى كه به خيرش اميدى نيست و از شرّش ايمنى نيست» . باز فرمود : «آيا بدتر از او را به شما معرّفى نكنم ؟» . گفتند : چرا ، اى پيامبر خدا ! فرمود : «كسى كه او ، مردم را دشمن بدارد و مردم نيز او را دشمن بدارند» .

.

ص: 506

1 / 3التَّباغُضُ داءُ الاُمَمِالمستدرك على الصحيحين عن أبي هريرة :سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : سَيُصيبُ اُمَّتي داءُ الاُمَمِ . فَقالوا : يا رَسولَ اللّهِ ، وما داءُ الاُمَمِ ؟ قالَ : الأَشَرُ وَالبَطَرُ ، وَالتَّكاثُرُ وَالتَّناجُشُ فِي الدُّنيا ، وَالتَّباغُضُ وَالتَّحاسُدُ حَتّى يَكونَ البَغيُ . (1)

مسند البزّار عن ابن الزبير :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ : دَبَّ إلَيكُم داءُ الاُمَمِ قَبلَكُم ؛ البَغضاءُ وَالحَسَدُ ، وَالبَغضاءُ هِيَ (2) الحالِقَةُ ، لَيسَ حالِقَةَ الشَّعرِ لكِن حالِقَةَ الدّينِ . وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ ! لا تَدخُلُوا الجَنَّةَ حَتّى تُؤمِنوا ، ولا تُؤمِنوا حَتّى تَحابّوا ، أفَلا اُ نَبِّئُكُم _ أظُنُّهُ [قالَ :] _ بِما يَثبُتُ لَكُم ؟ أفشُوا السَّلامَ بَينَكُم . (3)

.


1- .المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 186 ح 7311 ، المعجم الأوسط : ج 9 ص 23 ح 9016 نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 526 ح 7738 .
2- .في المصدر : «وهي» ، وهو خطأ مطبعي .
3- .مسند البزّار : ج 6 ص 192 ح 2232 ، جامع بيان العلم وفضله : ج 2 ص 150 عن الزبير .

ص: 507

1 / 3 دشمن داشتن همديگر ، بيمارى امّت هاست

1 / 3دشمن داشتن همديگر ، بيمارى امّت هاستالمستدرك على الصحيحين_ به نقل از ابو هُرَيره _ :از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمايد : «به زودى امّتم به بيمارى امّت ها دچار خواهند شد» . گفتند : بيمارى امّت ها چيست ؟ فرمود : «غرور و سرمستى و فزونخواهى و رقابت بر سرِ دنيا و كينه توزى و حسدورزى نسبت به يكديگر ، تا جايى كه دست ستم به سوى يكديگر دراز كنند» .

مسند البزّار_ به نقل از ابن زبير _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «بيمارى امّت هاى پيشين ، به شما سرايت كرده است : كينه و حسادت . كينه ، زُداينده است ، نه زُداينده مو ؛ بلكه زُداينده دين (دين را ريشه كن مى كند) . سوگند به آن كه جانم در دست اوست ، شما به بهشت نمى رويد ، مگر آن كه ايمان آوريد ، و مؤمن نيستند ، مگر آن گاه كه يكديگر را دوست بداريد . آيا شما را از آنچه برايتان استوار مى ماند ، خبر ندهم ؟» . به گمانم [پرسش ايشان] همين بود . [سپس در جواب فرمود :] «سلام را در ميان خودتان اشاعه دهيد» .

.

ص: 508

1 / 4الحَثُّ عَلَى الإِصلاحِ بَينَ المُتَباغِضَينِالكتاب«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُواْ بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ وَ اتَّقُواْ اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ » . (1)

«لا خَيْرَ فِى كَثِيرٍ مِّن نَّجْوَاهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلَاحٍ بَيْنَ النَّاسِ وَمَن يَفْعَلْ ذَلِكَ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا » . (2)

« فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَأَصْلِحُواْ ذَاتَ بَيْنِكُمْ وَأَطِيعُواْ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ » . (3)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما عَمِلَ امرُؤٌ عَمَلاً بَعدَ إقامَةِ الفَرائِضِ خَيرا مِن إصلاحٍ بَينَ النّاسِ ؛ يَقولُ خَيرا ، ويَتَمَنّى خَيرا . (4)

الزهد لابن المبارك عن سعيد بن المسيّب :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ألا اُخبِرُكُم بِخَيرٍ مِن كَثيرٍ مِن صَلاةٍ وصَدَقَةٍ ؟ قالوا : بَلى يا رَسولَ اللّهِ . قالَ : صَلاحُ ذاتِ البَينِ . وإيّاكُم وَالبِغضَةَ ؛ فَإِنَّها هِيَ الحالِقَةُ (5) . (6)

.


1- .الحجرات : 10 .
2- .النساء : 114 .
3- .الأنفال : 1 .
4- .الأمالي للطوسي : ص 522 ح 1152 عن أبي موسى المجاشعي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، إرشاد القلوب : ج 1 ص 165 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 176 ، بحار الأنوار : ج 76 ص 43 ح 1 .
5- .الحالِقة : الخصلَةُ التي من شأنها أن تَحلِقَ ؛ أي تُهلِكَ وتَستأصِلَ الدين كما يَستأصلُ الموسى الشَعر (النهاية : ج 1 ص 428 «حلق») .
6- .الزهد لابن المبارك : ص 256 ح 738 ، كنز العمّال : ج 3 ص 59 ح 5485 نقلاً عن الدار قطني في الإفراد عن أبي الدرداء نحوه وراجع : سنن أبي داود : ج 4 ص 280 ح 4919 وسنن الترمذي : ج 4 ص 663 ح 2509 ومسند ابن حنبل : ج 10 ص 422 ح 27578 .

ص: 509

1 / 4 تشويق به آشتى دادن دو دشمن

1 / 4تشويق به آشتى دادن دو دشمنقرآن«در حقيقت ، مؤمنان با هم برادرند . پس ميان برادرانتان را سازش دهيد و از خدا ، پروا بداريد ، اميد كه مورد رحمتْ قرار گيريد» .

«در بسيارى از رازگويى هاى ايشان ، خيرى نيست ، مگر كسى كه [ بدين وسيله ]به صدقه يا كار پسنديده يا سازشى ميان مردم ، فرمان دهد . و هر كس براى طلب خشنودى خدا چنين كند ، به زودى ، به او پاداش بزرگى خواهيم داد» .

«پس ، از خدا پروا بداريد و با يكديگر سازش نماييد ، و اگر ايمان داريد ، از خدا و پيامبرش اطاعت كنيد» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :انسان ، بعد از انجام دادن فرائض ، هيچ عملى انجام نداده است كه از آشتى دادن ميان مردم ، بهتر باشد ، نيكْ بگويد و نيكْ آرزو كند .

الزهد ، ابن مبارك_ به نقل از سعيد بن مُسيّب _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «آيا شما را از كارى كه بهتر از نماز خواندن و صدقه دادنِ بسيار است ، خبر ندهم ؟» . گفتند : چرا ، اى پيامبر خدا ! فرمود : «رفع اختلاف و دشمنى ميان مردم . از كينه و دشمنى بپرهيزيد ؛ زيرا آن ، مُهلك و دين برانداز است» .

.

ص: 510

رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لأَبي أيّوب _ :يا أبا أيّوبَ ، ألا اُخبِرُكَ بِما يُعَظِّمُ اللّهُ بِهِ الأَجرَ ويَمحو بِهِ الذُّنوبَ ؟ تَمشي في إصلاحِ النّاسِ إذا تَباغَضوا وتَفاسَدوا ؛ فَإِنَّها صَدَقَةٌ يُحِبُّ اللّهُ مَوضِعَها . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :صَدَقَةٌ يُحِبُّهَا اللّهُ ؛ إصلاحٌ بَينَ النّاسِ إذا تَفاسَدوا ، وتَقارُبٌ بَينَهُم إذا تَباعَدوا . (2)

عنه عليه السلام_ لِلمُفَضَّلِ _ :إذا رَأَيتَ بَينَ اثنَينِ مِن شيعَتِنا مُنازَعَةً ، فَافتَدِها مِن مالي . (3)

الكافي عن أبي حنيفة سابق الحاجّ :مَرَّ بِنَا المُفَضَّلُ وأَنَا وخَتَني (4) نَتَشاجَرُ في ميراثٍ ، فَوَقَفَ عَلَينا ساعَةً ثُمَّ قالَ لَنا : تَعالَوا إلَى المَنزِلِ ، فَأَتَيناهُ فَأَصلَحَ بَينَنا بِأَربَعِمِئَةِ دِرهَمٍ ، فَدَفَعَها إلَينا مِن عِندِهِ ، حَتّى إذَا استَوثَقَ كُلُّ واحِدٍ مِنّا مِن صاحِبِهِ ، قالَ : أما إنَّها لَيسَت مِن مالي ، ولكِن أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام أمَرَني إذا تَنازَعَ رَجُلانِ مِن أصحابِنا في شَيءٍ أن اُصلِحَ بَينَهُما وأَفتَدِيَها (5) مِن مالِهِ ، فَهذا مِن مالِ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام . (6)

الكافي عن المفضّل :سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَقولُ : لا يَفتَرِقُ رَجُلانِ عَلَى الهِجرانِ إلَا استَوجَبَ أحَدُهُمَا البَراءَةَ وَاللَّعنَةَ ، ورُبَّمَا استَحَقَّ ذلِكَ كِلاهُما . فَقالَ لَهُ مُعَتِّبٌ : جَعَلَنِيَ اللّهُ فِداكَ ، هذَا الظّالِمُ ، فَما بالُ المَظلومِ ؟ قالَ : لِأَ نَّهُ لا يَدعو أخاهُ إلى صِلَتِهِ ، ولا يَتَغامَسُ لَهُ عَن كَلامِهِ ؛ سَمِعتُ أبي يَقولُ : إذا تَنازَعَ اثنانِ فَعازَّ (7) أحَدُهُمَا الآخَرَ فَليَرجِعِ المَظلومُ إلى صاحِبِهِ حَتّى يَقولَ لِصاحِبِهِ : أي أخي ، أنَا الظّالِمُ ؛ حَتّى يَقطَعَ الهِجرانَ بَينَهُ وبَينَ صاحِبِهِ ، فَإِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى حَكَمٌ عَدلٌ يَأخُذُ لِلمَظلومِ مِنَ الظّالِمِ . (8)

.


1- .شعب الإيمان : ج 7 ص 490 ح 11093، الدرّ المنثور : ج 2 ص 684 .
2- .الكافي : ج 2 ص 209 ح 1 عن حبيب الأحول ، الأمالي للمفيد : ص 12 ح 10 عن عمرو الأفرق وحذيفة بن منصور ، مشكاة الأنوار : ص 335 ح 1066 وفيهما «تقريب» بدل «تقارب» ، بحار الأنوار : ج 76 ص 44 ح 6 .
3- .الكافي : ج 2 ص 209 ح 3 عن المفضّل ، بحار الأنوار : ج 76 ص 44 ح 8 .
4- .الخَتَنُ : كلُّ من كان من قِبَل المَرأة ؛ مثل الأب والأخ ، وهم الأَختانُ . وأمّا عند العامَّةِ : فَخَتَنُ الرجل : زوج ابنته (الصحاح : ج 5 ص 2107 «ختن») .
5- .في بحار الأنوار : «وأفتديهما» بدل «وأفتديها» .
6- .الكافي : ج 2 ص 209 ح 4 ، بحار الأنوار : ج 76 ص 45 ح 9 .
7- .عازّهُ : غالبه (مجمع البحرين : ج 2 ص 1208 «عزز») .
8- .الكافي : ج 2 ص 344 ح 1 ، تحف العقول : ص 514 نحوه ، منية المريد : ص 326 ، مشكاة الأنوار : ص 365 ح 1195 وفيه «يتعامس» بدل «يتغامس» ، بحار الأنوار : ج 78 ص 382 ح 1 .

ص: 511

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به ابو ايّوب _ :اى ابو ايّوب! آيا تو را از چيزى خبر ندهم كه خداوند به سبب آن ، پاداش بسيار مى دهد و به واسطه آن ، گناهان را پاك مى كند ؟ تلاش براى آشتى دادن مردم ، آن گاه كه ميانشان دشمنى و خصومت بيفتد ؛ زيرا اين كار ، صدقه اى است كه خدا ، جايگاه آن را دوست دارد» .

امام صادق عليه السلام :صدقه اى كه خدا آن را دوست مى دارد ، عبارت است از : اصلاح دادن ميان مردم ، آن گاه كه با هم بد شوند و نزديك كردن آنها با يكديگر ، آن گاه از هم دور شوند» .

امام صادق عليه السلام_ به مُفضّل _ :هرگاه ميان دو نفر از شيعيان ما دعوايى [مالى ]ديدى ، آن [وجه] را از اموال من بپرداز [و آنها را آشتى بده] .

الكافى_ به نقل از ابو حنيفه سابق الحاج _ :من و دامادم ، بر سرِ ميراثى با هم مشاجره مى كرديم كه مفضّل به ما برخورد . ساعتى در كنار ما ايستاد و سپس به ما گفت : به خانه من بياييد . ما رفتيم و او به چهارصد درهم ، ما را با هم به توافق رساند و آن مبلغ را از خودش پرداخت . چون خيال ما دو نفر از هم آسوده شد ، (1) مفضّل گفت : بدانيد كه اين پول ، از مال من نيست ؛ بلكه امام صادق عليه السلام به من دستور داده كه هر گاه دو نفر از ما شيعيان در چيزى نزاع كردند ، ميان آنها صلح دهم و آن مبلغ را از اموال ايشان بپردازم . پس اين پول ، از اموال امام صادق عليه السلام است .

الكافى_ به نقل از مُفضَّل _ :شنيدم كه امام صادق عليه السلام فرمود : «هيچ گاه دو نفر با حالت قهر از يكديگر جدا نمى شوند ، مگر اين كه يكى از آن دو ، سزاوار بيزارى [خدا و پيامبرش از او] و لعنت باشد ، و چه بسا كه هر دوىِ آنها سزاوار اين باشند» . مُعتِّب به ايشان گفت : خدا مرا فدايت كند ! ستمكار ، آرى [مستحقّ اين كيفر است] ؛ امّا ستم ديده ، چرا ؟ فرمود : «براى آن كه برادرش را به آشتى با خود ، دعوت نمى كند و سخن او را نشنيده نمى گيرد . از پدرم [ باقر عليه السلام ] شنيدم كه مى فرمايد : هر گاه دو نفر با هم ستيزه كردند و يكى از آن دو ، بر ديگرى چيره آمد ، بايد آن كه در حقّ او ستم شده ، نزد آن ديگرى برود و به او بگويد : اى برادر! من ستمكارم ، تا قهر و جدايى ميان دو رفيقش برطرف شود ؛ زيرا خداوند _ تبارك و تعالى _ ، داورى عادل است و حقّ ستم ديده را از ستمكار مى ستانَد » .

.


1- .يا : هر يك از ما دو نفر ، از ديگرى وثيقه گرفت كه ديگر نسبت به يكديگر ، ادّعايى نداشته باشيم .

ص: 512

1 / 5مَحَبَّةُ أهلِ الشَّنَآنِالإمام زين العابدين عليه السلام_ مِن دُعائِهِ في مَكارِمِ الأَخلاقِ _ :... اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وأَبدِلني مِن بِغضَةِ أهلِ الشَّنَآنِ (1) المَحَبَّةَ ، ومِن حَسَدِ أهلِ البَغيِ المَوَدَّةَ ، ومِن ظِنَّةِ أهلِ الصَّلاحِ الثِّقَةَ ، ومِن عَداوَةِ الأَدنَينَ الوِلايَةَ ، ومِن عُقوقِ ذَوِي الأَرحامِ المَبَرَّةَ ، ومِن خِذلانِ الأَقرَبينَ النُّصرَةَ ، ومِن حُبِّ المُدارينَ تَصحيحَ المِقَةِ (2) ، ومِن رَدِّ المُلابِسينَ كَرَمَ العِشرَةِ ... ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ ، وسَدِّدني لِأَن اُعارِضَ مَن غَشَّني بِالنُّصحِ ، وأَجزِيَ مَن هَجَرَني بِالبِرِّ ، واُثيبَ مَن حَرَمَني بِالبَذلِ ، واُكافِيَ مَن قَطَعَني بِالصِّلَةِ ، واُخالِفَ مَنِ اغتابَني إلى حُسنِ الذِّكرِ ، وأَن أشكُرَ الحَسَنَةَ ، واُغضِيَ (3) عَنِ السَّيِّئَةِ . (4)

.


1- .الشَنآنُ : البُغض (مفردات ألفاظ القرآن : ص 465 «شنأ» ) .
2- .المِقَةُ : المَحبَّةُ (النهاية : ج 4 ص 348 «مقه» ) .
3- .الإغضاءُ : التغافل عن الشيء (مجمع البحرين : ج 2 ص 1323 «غضى» ) .
4- .الصحيفة السجّادية : ص 82 الدعاء 20 .

ص: 513

1 / 5 تبديل بغض و كينه دشمن به دوستى

1 / 5تبديل بغض و كينه دشمن به دوستىامام زين العابدين عليه السلام_ از دعاى ايشان در باره «مكارم اخلاق» _ :خداوندا ! بر محمّد و خاندان محمّد ، درود فرست و [ بغض و ] كينه دشمن را به دوستى بَدَل كن و حسد سركشان را به مهر . بدگمانى اهل صلاح را به اعتماد و دشمنىِ آشنايان را به دوستى و بدرفتارى خويشاوندان را به نيك رفتارى و خوار گردانيدن نزديكان را به يارى كردن و دوستى ناپايدار مدارا كنندگان (دوستان ظاهرى) را به دوستى واقعى و ناسازگارى معاشران را به معاشرتى كريمانه ، تبديل گردان ... . خداوندا ! بر محمّد و خاندانش ، درود فرست و مرا استوار كن تا به كسى كه با من ناراستى مى كند ، با خيرخواهى پاسخ دهم و به كسى كه از من دورى مى كند ، پاداش نيكْ عطا كنم و به آن كه مرا محروم مى نمايد ، با بخشش بنوازم و با آن كه رابطه اش را با من قطع مى كند ، پيوند برقرار كنم و به آن كه از من بدگويى كرده ، با يادكرد نيكو ، پاسخ دهم و در برابر نيكى ، سپاس گزار باشم و از بدى ، چشمپوشى كنم .

.

ص: 514

1 / 6النَّوادِرُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :القَريبُ مَن قَرَّبَتهُ المَوَدَّةُ وإن بَعُدَ نَسَبُهُ ، وَالبَعيدُ مَن باعَدَتهُ البَغضاءُ وإن قَرُبَ نَسَبُهُ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا غَسَلتَ يَدَكَ بَعدَ الطَّعامِ فَامسَح وَجهَكَ وعَينَيكَ قَبلَ أن تَمسَحَ بِالمِنديلِ ، وتَقولُ : اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ الزّينَةَ وَالمَحَبَّةَ ، وأَعوذُ بِكَ مِنَ المَقتِ وَالبِغضَةِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :... أمّا عَلامَةُ الخائِنِ فَأَربَعَةٌ : عِصيانُ الرَّحمنِ ، وأَذَى الجيرانِ ، وبُغضُ الأَقرانِ ، وَالقُربُ إلَى الطُّغيانِ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام_ في صِفَةِ المُؤمِنِ _ :بُعدُهُ مِمَّن تَباعَدَ مِنهُ بُغضٌ ونَزاهَةٌ ، ودُنُوُّهُ مِمَّن دَنا مِنهُ لينٌ ورَحمَةٌ ، لَيسَ تَباعُدُهُ تَكَبُّرا ولا عَظَمَةً ، ولا دُنُوُّهُ خَديعَةً ولا خِلابَةً (4) ، بَل يَقتَدي بِمَن كانَ قَبلَهُ مِن أهلِ الخَيرِ ، فَهُوَ إمامٌ لِمَن بَعدَهُ مِن أهلِ البِرِّ . (5)

علل الشرائع عن سفيان بن عيينة :قُلتُ لِلزُّهرِيِّ : لَقيتَ عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام ؟ قالَ : نَعَم لَقيتُهُ ، وما لَقيتُ أحَدا أفضَلَ مِنهُ ! وَاللّهِ ما عَلِمتُ لَهُ صَديقا فِي السِّرِّ ، ولا عَدُوّا فِي العَلانِيَةِ . فَقيلَ لَهُ : وكَيفَ ذلِكَ ؟ قالَ : لِأَ نّي لَم أرَ أحَدا وإن كانَ يُحِبُّهُ إلّا وهُوَ لِشِدَّةِ مَعرِفَتِهِ بِفَضلِهِ يَحسُدُهُ ، ولا رَأَيتُ أحَدا وإن كانَ يُبغِضُهُ إلّا وهُوَ لِشِدَّةِ مُداراتِهِ لَهُ يُداريهِ . (6)

.


1- .كنز العمّال : ج 16 ص 122 ح 44143 نقلاً عن أبي نعيم والديلمي عن جعفر بن محمّد عن أبيه معضلاً ، وعن ابن النجّار عن جعفر بن محمّد عن آبائه عن عليّ بن أبي طالب عليهم السلام موصولاً .
2- .المحاسن : ج 2 ص 204 ح 1603 ، بحار الأنوار : ج 66 ص 359 ح 27 .
3- .تحف العقول : ص 22 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 122 ح 11 وفيه «الجائر» بدل «الخائن» ، «والقرآن» بدل «الأقران» .
4- .خِلابَة : أي خديعة باللسان بالقول اللطيف (مجمع البحرين : ج 1 ص 534 «خلب») .
5- .الكافي : ج 2 ص 230 ح 1 ، أعلام الدين : ص 117 كلاهما عن عبد اللّه بن يونس عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 67 ص 367 ح 70 وراجع : صفات الشيعة : ص 101 ح 35 .
6- .علل الشرائع : ص 230 ح 4 ، بحار الأنوار : ج 46 ص 64 ح 21 .

ص: 515

1 / 6 گوناگون

1 / 6گوناگونپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خويشاوند ، كسى است كه پيوندِ دوستى ، او را نزديك كرده باشد ، هر چند نسبتش دور باشد ، و بيگانه ، كسى است كه شدّت كينه ، او را دور كرده ، اگر چه نسبتش نزديك باشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه بعد از غذا ، دستت را شستى ، پيش از آن كه با حوله خشك كنى ، آن را به صورت و چشمانت بكش و بگو : «بار خدايا ! از تو زينت و محبّت مى طلبم ، و از دشمنى و كينه ، به تو پناه مى برم» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نشانه خيانتكار ، چهار چيز است : نافرمانى از خداوند مهربان ، آزردن همسايگان ، كين ورزى با همگِنان ، و نزديك شدن به سركشى .

امام على عليه السلام_ در توصيف مؤمن _ :اگر از كسى دورى مى كند ، دورى كردنش از سرِ نفرت و كناره گيرى از آلودگى است و اگر به كسى نزديك مى شود ، نزديك شدنش از روى ملايمت و مهربانى است . نه دورى كردنش از سرِ تكبّر و بزرگى كردن است ، و نه نزديك شدنش از روى مكر و فريب ؛ بلكه [در اين رفتار و روش] به نيكان پيش از خود ، اقتدا مى كند . بنا بر اين ، براى نيكان پس از خود نيز [ الگو و ]پيشواست .

علل الشرائع_ به نقل از سفيان بن عُيَينه _ :به زُهْرى گفتم : على بن الحسين (زين العابدين عليه السلام ) را ملاقات كرده اى ؟ گفت : آرى . ملاقاتش كرده ام و هيچ كس را برتر از او نديده ام . به خدا سوگند ، نه دوستىْ نهانى [و قلبى ]براى او مى شناسم ، نه دشمنىْ آشكار . به زُهرى گفته شد : چگونه ؟ گفت : چون هيچ كس را نديدم كه اگر چه او را دوست مى داشت ، مگر اين كه از بسيارىِ فضائل و امتيازاتى كه در وى مى ديد ، بر او حسادت مى ورزيد ، و هيچ كس را نديدم كه اگر چه او را دشمن مى داشت ، مگر اين كه از بس در او بردبارى و مدارا مى ديد ، [به ناچار ، در ظاهر] با او مدارا مى كرد [و آشكارا با ايشان ، دشمنى نمى ورزيد] .

.

ص: 516

الإمام الصادق عليه السلام_ في جَوابِهِ لِابنِ أبِي العَوجاءِ لَمّا أشكَلَ عَلى عَدَمِ ظُهورِ اللّهِ لِخَلقِهِ وَاحتِجابِهِ عَنهُم _ :وَيلَكَ ! وكَيفَ احتَجَبَ عَنكَ مَن أراكَ قُدرَتَهُ في نَفسِكَ ؟! نُشوءَكَ ولَم تَكُن ، وكِبَرَكَ بَعدَ صِغَرِكَ ، وقُوَّتَكَ بَعدَ ضَعفِكَ ، وضَعفَكَ بَعدَ قُوَّتِكَ ، وسُقمَكَ بَعدَ صِحَّتِكَ ، وصِحَّتَكَ بَعدَ سُقمِكَ ، ورِضاكَ بَعدَ غَضَبِكَ ، وغَضَبَكَ بَعدَ رِضاكَ ، وحُزنَكَ بَعدَ فَرَحِكَ ، وفَرَحَكَ بَعدَ حُزنِكَ ، وحُبَّكَ بَعدَ بُغضِكَ ، وبُغضَكَ بَعدَ حُبِّكَ . (1)

الاُصول الستّة عشر عن زيد :قُلتُ لِأَبِي الحَسَنِ موسى عليه السلام : الرَّجُلُ مِن مَواليكُم يَكونُ عارِفا (2) يَشرَبُ الخَمرَ ويَرتَكِبُ الموبِقَ مِنَ الذَّنبِ ، نَتَبَرَّأُ مِنهُ ؟ فَقالَ : تَبَرَّؤوا مِن فِعلِهِ ولا تَتَبَرَّؤوا مِنهُ ، أحِبّوهُ وأَبغِضوا عَمَلَهُ . (3)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 75 ح 2 ، التوحيد : ص 127 ح 4 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 43 ح 18 .
2- .في تأويل الآيات الظاهرة : «عاقّا» بدل «عارفا» .
3- .الاُصول الستّة عشر : ص 200 ح 174 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 594 ح 6 ، بحار الأنوار : ج 27 ص 137 ح 139 .

ص: 517

امام صادق عليه السلام_ در پاسخ اين اشكال ابن ابى العوجا كه : چرا خداوند بر بندگانش آشكار نمى شود و خود را از آنان ، در پرده داشته است ؟ _ :واى بر تو! كسى كه قدرتش را در وجود تو نشانت داده ، چگونه خود را از تو پوشيده داشته است ؟! نبودى ، تو را به وجود آورد . خُرد بودى ، بزرگت كرد . ناتوان بودى ، توانايت گردانيد . بعد از توانا شدنت ، ناتوانت مى سازد . تن درست هستى ، بيمارت مى كند . بيمار هستى ، تن درستت مى كند . خشم مى گيرى ، خشنودت مى گردانَد . خشنود و آرامى ، خشمگينت مى سازد . شاد هستى ، اندوهگينت مى گردانَد و اندوهگينى ، شادت مى سازد . نفرت دارى ، محبّت به تو مى بخشد . محبّت دارى ، [ كينه و ] و دشمنى ، در تو پديد مى آورَد . [اين حالات متضاد و گوناگون كه به تو دست مى دهد ، همه آشكارا ، نشان از وجود او دارد] .

الاُصول الستّة عشر_ به نقل از زيد _ :به امام كاظم عليه السلام گفتم : دوستى از دوستان [و شيعيان] شما ، عارف [و مؤمن به حق و ولايت شما] است ؛ امّا شراب مى خورد و مرتكب گناهان مهلك مى شود . از او برائت بجوييم ؟ فرمود : «از كردارش برائت بجوييد ؛ امّا از خودش برائت نجوييد . خودش را دوست بداريد ؛ امّا كردارش را دشمن بداريد» .

.

ص: 518

الفصل الثاني : التحذير من بغض هؤلاء ومحادتهم2 / 1اللّه عزّوجلُّ ورَسولُهُ صلى الله عليه و آله«إِنَّ الَّذِينَ يُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ كُبِتُواْ كَمَا كُبِتَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَ قَدْ أَنزَلْنَا ءَايَاتٍ بَيِّنَاتٍ وَ لِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ مُّهِينٌ» . (1)

«إِنَّ الَّذِينَ يُحَادُّونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُوْلَئِكَ فِى الْأَذَلِّينَ» . (2)

«أَلَمْ يَعْلَمُواْ أَنَّهُ مَن يُحَادِدِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَأَنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدًا فِيهَا ذَلِكَ الْخِزْىُ الْعَظِيمُ» . (3)

2 / 2أهلُ البَيتِ عليهم السّلامرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَمّا عُرِجَ بي إلَى السَّماءِ ، رَأَيتُ عَلى بابِ الجَنَّةِ مَكتوبا : لا إلهَ إلَا اللّهُ ، مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ ، عَلِيٌّ حَبيبُ اللّهِ ، الحَسَنُ وَالحُسَينُ صَفوَةُ اللّهِ ، فاطِمَةُ أمَةُ اللّهِ، عَلى باغِضِهِم لَعنَةُ اللّهِ . (4)

.


1- .المجادلة : 5 .
2- .المجادلة : 20 .
3- .التوبة : 63 .
4- .الأمالي للطوسي : ص 355 ح 737 ، كشف اليقين ، ص 449 ح 551 كلاهما عن ابن عبّاس ، بحارالأنوار : ج 27 ص 4 ح 8 ؛ تاريخ بغداد : ج 1 ص 259 الرقم 88 ، تاريخ دمشق : ج 14 ص 170 ح 3511 كلاهما نحوه ، المناقب للخوارزمي : ص 302 ح 297 كلّها عن ابن عبّاس .

ص: 519

فصل دوم : بر حذر داشتن از دشمنى با اينان
2 / 1 خدا و پيامبرش
2 / 2 خاندان پيامبرصلى الله عليه وآله

فصل دوم : بر حذر داشتن از دشمنى با اينان2 / 1خدا و پيامبرش«بى گمان ، كسانى كه با خدا و پيامبر او مخالفت مى كنند ، ذليل خواهند شد ، همان گونه كه آنانى كه پيش از ايشان بودند ، ذليل شدند ، و به راستى ، ما آيات روشن [ خود ] را فرستاده ايم و براى كافران ، عذابى خفّت آور خواهد بود» .

«در حقيقت ، كسانى كه با خدا و پيامبر او به دشمنى بر مى خيزند ، آنان در زمره زبونان خواهند بود» .

«آيا ندانسته اند كه هر كس با خدا و پيامبر او در افتد ، براى او آتش جهنّم است كه در آن ، جاودانه خواهد بود ؟ اين ، همان رسوايى بزرگ است» .

2 / 2خاندان پيامبر صلى الله عليه و آلهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :زمانى كه به آسمانْ بالا برده شدم ، اين نوشته را بر در بهشت ديدم : «خدايى جز خداى يگانه نيست . محمّد ، پيامبر خداست . على ، محبوب خداست . حسن و حسين ، برگزيده خدايند . فاطمه ، كنيز خداست . لعنت خدا بر كينه ورزان به آنان باد !

.

ص: 520

عنه صلى الله عليه و آله :ألا ومَن ماتَ عَلى بُغضِ آلِ مُحَمَّدٍ ماتَ كافِرا ، ألا ومَن ماتَ عَلى بُغضِ آلِ مُحَمَّدٍ لَم يَشُمَّ رائِحَةَ الجَنَّةِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :فَلَو أنَّ رَجُلاً صَفَنَ (2) بَينَ الرُّكنِ وَالمَقامِ ، وصَلّى وصامَ ، ثُمَّ لَقِيَ اللّهَ وهُوَ مُبغِضٌ لِأَهلِ بَيتِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، دَخَلَ النّارَ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :لِمُبغِضينا أفواجٌ مِن غَضَبِ اللّهِ . (4)

عنه عليه السلام :أحسَنُ الحَسَناتِ حُبُّنا ، وأَسوَأُ السَّيِّئاتِ بُغضُنا . (5)

راجع : هذه الموسوعة : ج 6 ص 461 (الفصل العاشر: بغض أهل البيت عليهم السلام ) .

.


1- .الكشّاف : ج 3 ص 403 ، تفسير القرطبي : ج 16 ص 23 ، تفسير الثعلبي : ج 8 ص 314 ح 181 عن جرير بن عبداللّه البجلي ؛ فضائل الشيعة : ص 47 ح 1 وليس فيه صدره ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 865 ح 1 كلاهما عن ابن عمر ، بشارة المصطفى : ص 197 عن جرير بن عبداللّه البجلي ، بحارالأنوار : ج 23 ص 233 .
2- .الصافِنُ : الذي يَصُفُّ قَدَميهِ (الصحاح : ج 6 ص 2152 «صفن») .
3- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 161 ح 4712 ، المعجم الكبير : ج 11 ص 142 ح 11412 وفيه «مات» بدل «لقي اللّه » وكلاهما عن ابن عبّاس ، كنزالعمّال : ج 12 ص 42 ح 33910 ؛ الأمالي للطوسي : ص 21 ح 26 و ص 118 ح 184 كلاهما عن ابن عبّاس نحوه ، بحارالأنوار : ج 27 ص 171 ح 13 .
4- .الخصال : ص 627 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، تحف العقول : ص 116 ، غرر الحكم : ح 7342 وفيهما «سخط» بدل «غضب» ، بحارالأنوار : ج 27 ص 88 ح 39 .
5- .غرر الحكم : ج 2 ص 480 ح 3363 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 126 ح 2881 .

ص: 521

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آگاه باشيد كه هر كس با كينه خاندان محمّد بميرد ، كافر مُرده است . آگاه باشيد كه هر كس با بغض خاندان محمّد بميرد ، بوى بهشت را استشمام نكرده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اگر شخصى ميان رُكن و مقام [كعبه] ، جفتْ پا بِايستد و نماز بخواند و روزه بگيرد ، امّا با بغض اهل بيت محمّد صلى الله عليه و آله خدا را ديدار كند ، به آتش مى رود .

امام على عليه السلام :براى بغض ورزانِ به ما ، افواجى از خشم خداست .

امام على عليه السلام :خوب ترينِ خوبى ها ، دوست داشتن ماست و بدترينِ بدى ها ، دشمن داشتن ماست .

ر . ك : همين دانش نامه : ج 10 ص 489 (فصل دهم : دشمنى با اهل بيت عليهم السلام ) .

.

ص: 522

2 / 3الإِمامُ عَلِيٌّرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن أحَبَّ عَلِيّا فَقَد أحَبَّني ، ومَن أحَبَّني فَقَد أحَبَّ اللّهَ ، ومَن أبغَضَ عَلِيّا فَقَد أبغَضَني ، ومَن أبغَضَني فَقَد أبغَضَ اللّهَ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :عَهِدَ إلَيَّ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، أن لا يُحِبَّني إلّا مُؤمِنٌ ، ولا يُبغِضَني إلّا مُنافِقٌ . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا عَلِيُّ، لَو أنَّ اُمَّتي أبغَضوكَ لَأَكَبَّهُمُ اللّهُ عَلى مَناخِرِهِم فِي النّارِ. (3)

عنه صلى الله عليه و آله :يا عَلِيُّ ، أنتَ سَيِّدٌ فِي الدُّنيا سَيِّدٌ فِي الآخِرَةِ ، حَبيبُكَ حَبيبي ، وحَبيبي حَبيبُ اللّهِ ؛ وعَدُوُّكَ عَدُوّي ، وعَدُوّي عَدُوُّ اللّهِ ، وَالوَيلُ (4) لِمَن أبغضَكَ بَعدي! (5)

.


1- .المعجم الكبير : ج 23 ص 380 ح 901 عن اُمّ سلمة ، تاريخ بغداد : ج 13 ص 32 الرقم 6988 عن ابن مسعود نحوه ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 270 ح 8800 عن يعلى بن مرّة الثقفي ، كنزالعمّال : ج 11 ص 610 ح 32953 ؛ الأمالي للطوسي : ص 248 ح 437 عن عمّار بن ياسر و ص 309 ح 623 عن ابن عباس وكلاهما نحوه ، الاُصول الستّة عشر : ص 214 ح 206 ، بحارالأنوار : ج 22 ص 197 ح 11 .
2- .سنن النسائي : ج 8 ص 117 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 204 ح 731 و ص 183 ح 642 كلاهما نحوه ، تاريخ بغداد : ج 2 ص 255 كلها عن زرّ بن حبيش ؛ عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 60 ح 235 عن الحسن بن عبداللّه الرازي التميمي ، الأمالي للطوسي : ص 258 ح 465 ، كنزالفوائد : ج 2 ص 83 كلاهما عن زرّ بن حبيش نحوه ، بحارالأنوار : ج 34 ص 362 .
3- .تاريخ دمشق : ج 42 ص 297 ح 8831 ، شواهد التنزيل : ج 1 ص 550 ح 583 نحوه ، الفردوس : ج 5 ص 321 ح 8316 كلّها عن جابر ؛ مجمع البيان : ج 7 ص 371 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 412 ح 22 كلاهما عن جابر نحوه ، بحارالأنوار : ج 39 ص 261 ح 33 نقلاً عن المناقب لابن شهر آشوب .
4- .الوَيلُ : كلمةٌ تُقالُ عندَ الهَلكةِ ، ويقالُ : «ويل» وادٍ في جهنّم (مجمع البحرين : ج 3 ص 1987 «ويل») .
5- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 138 ح 4640 ، فضائل الصحابة لابن حنبل : ج 2 ص 642 ح 1092 نحوه ، تاريخ بغداد : ج 4 ص 41 ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 292 ح 8822 و 8823 والأربعة الأخيرة نحوه وكلّها عن ابن عبّاس ؛ شرح الأخبار : ج 1 ص 154 ح 100 عن ابن عبّاس نحوه .

ص: 523

2 / 3 امام على عليه السلام

2 / 3امام على عليه السلامپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس على را دوست بدارد ، هر آينه ، مرا دوست داشته است و هر كس مرا دوست بدارد ، بى گمان ، خدا را دوست داشته است و هر كس على را دشمن بدارد ، هر آينه ، مرا دشمن داشته است و هر كس مرا دشمن بدارد ، بى گمان ، خدا را دشمن داشته است .

امام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من فرمود كه مرا جز مؤمن ، دوست نمى دارد و جز منافق ، با من دشمنى نمى ورزد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى على! اگر امّتم تو را دشمن بدارند ، خداوند ، همه آنها را در آتش ، سرنگون خواهد كرد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى على! تو در دنيا و آخرت ، آقايى . دوست تو ، دوست من است و دوست من ، دوست خدا . دشمن تو ، دشمن من است و دشمن من ، دشمن خداست . واى بر كسى كه پس از من ، با تو كين بورزد!

.

ص: 524

عنه صلى الله عليه و آله :يا عَلِيُّ ، مَن أحَبَّكَ فَقَد أحَبَّني ، ومَن أحَبَّني فَقَد أحَبَّ اللّهَ ، ومَن أحَبَّ اللّهَ أحَبَّهُ اللّهُ ، وكانَ حَقيقا (حَقّا) عَلَى اللّهِ أن يُسكِنَ مُحِبّيهِ الجَنَّةَ . يا عَلِيُّ ، مَن أبغَضَكَ فَقَد أبغَضَني ، ومَن أبغَضَني فَقَد أبغَضَ اللّهَ ، ومَن أبغَضَ اللّهَ أبغَضَهُ اللّهُ ولَعَنَهُ ، وكانَ حَقيقا (حَقّا) عَلَى اللّهِ أن يوقِفَهُ يَومَ القِيامَةِ مَوقِفَ البَغضاءِ ، ولا يُقبَلُ مِنهُ صَرفٌ ولا عَدلٌ ولا إجارَةٌ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :لَو ضَرَبتُ خَيشومَ (2) المُؤمِنِ بِسَيفي هذا عَلى أن يُبغِضَني ما أبغَضَني ، ولَو صَبَبتُ الدُّنيا بِجَمّاتِها (3) عَلَى المُنافِقِ عَلى أن يُحِبَّني ما أحَبَّني ، وذلِكَ أنَّهُ قُضِيَ فَانقَضى عَلى لِسانِ النَّبِيِّ الاُمِّيِ صلى الله عليه و آله أنَّهُ قالَ : يا عَلِيُّ! لا يُبغِضُكَ مُؤمِنٌ ، ولا يُحِبُّكَ مُنافِقٌ . (4)

سنن الترمذي عن أبي سعيد الخُدريّ :إنّا كُنّا لَنَعرِفُ المُنافِقينَ _ نَحنُ مَعشَرَ الأَنصارِ _ بِبُغضِهِم عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام . (5)

الإمام الحسين عليه السلام :ما كُنّا نَعرِفُ المُنافِقينَ عَلى عَهدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، إلّا بِبُغضِهِم عَلِيّا ووُلدَهُ عليهم السلام . (6)

راجع : موسوعة الإمام علي بن أبي طالب عليه السلام : ج 7 ص 69 (القسم الخامس عشر / بغض الإمام علي عليه السلام ) .

.


1- .تفسير فرات : ص 598 ح 760 عن سلمان ، بحارالأنوار : ج 21 ص 90 ح 9 .
2- .الخَيشومُ : أقصى الأنف ، ومنهم من يُطلقُه على الأنف (المصباح المنير : ص 170 «خشم») .
3- .الجَمّةُ : الاجتماع والكثرة (النهاية : ج 1 ص 300 «جمم») . وفي مجمع البيان و مشكاة الأنوار : «بجملتها» ، وفي الغارات «بحذافيرها» .
4- .نهج البلاغة : الحكمة 45 ، مجمع البيان : ج 6 ص 823 ، الغارات : ج 1 ص 43 عن فرقد البجلي نحوه ، مشكاة الأنوار : ص 151 ح 365 ، بحارالأنوار : ج 34 ص 51 .
5- .سنن الترمذي : ج 5 ص 635 ح 3717 ، فضائل الصحابة لابن حنبل : ج 2 ص 639 ح 1086 ، المعجم الأوسط : ج 4 ص 264 ح 4151 كلاهما عن جابر بن عبداللّه نحوه ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 285 نحوه ؛ مجمع البيان : ج 9 ص 160 ، كفاية الأثر : ص 102 عن زيد بن أرقم وكلاهما نحوه ، بحارالأنوار : ج 39 ص 263 عن المناقب لابن شهر آشوب .
6- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 67 ح 305 عن عبداللّه التميمي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، قرب الإسناد : ص 26 ح 86 عن عبداللّه بن ميمون عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام عن عبداللّه بن عمر نحوه .

ص: 525

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى على! هر كس تو را دوست بدارد ، مرا دوست داشته است و هر كس مرا دوست بدارد ، خدا را دوست داشته است و هر كس خدا را دوست بدارد ، خدا هم او را دوست مى دارد ، و بر خدا سزاوار است ( / حق دارد) كه دوستانش را در بهشت ، جاى دهد . اى على! هر كس تو را دشمن بدارد ، مرا دشمن داشته است و هر كس مرا دشمن بدارد ، خدا را دشمن داشته است و هر كس خدا را دشمن بدارد ، خدا نيز او را دشمن مى دارد و لعنتش مى كند و بر خدا سزاوار است (/ حق دارد) كه روز قيامت ، او را در ايستگاه كينه ورزان ، نگه دارد . نه توبه اى از او پذيرفته مى شود ، نه فديه اى و نه پناه خواستنى .

امام على عليه السلام :اگر با اين شمشيرم بر بينى مؤمن ، فرو كوبم تا مرا دشمن بدارد ، دشمنم نخواهد داشت و اگر همه دنيا را به پاى منافق بريزم تا مرا دوست بدارد ، دوستم نخواهد داشت ، و اين ، از آن روست كه قضا [بر اين امر] جارى گشت و بر زبان پيامبر اُمّى صلى الله عليه و آله گذشت . او فرمود : «اى على! هيچ مؤمنى با تو دشمنى نمى ورزد و هيچ منافقى ، دل به دوستىِ تو نمى سپارد» .

سنن الترمذى_ به نقل از ابو سعيد خُدْرى _ :ما گروه انصار ، منافقان را از دشمنى شان نسبت به على بن ابى طالب مى شناختيم .

امام حسين عليه السلام :ما در روزگار پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، منافقان را جز از طريق دشمنى شان نسبت به على و فرزندان او عليه السلام نمى شناختيم .

ر . ك : دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج 12 ص 295 (بخش پانزدهم : دشمنى با امام على عليه السلام ) .

.

ص: 526

2 / 4فاطِمَةُ الزَّهراءُتاريخ دمشق عن زيد بن أرقم :كُنتُ عِندَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله جالِسا ، فَمَرَّت فاطِمَةُ عليهاالسلامعَلَيها كَليمٌ (1) ، وهِيَ خارِجَةٌ مِن بَيتِها إلى حُجرَةِ نَبِيِّ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، ومَعَهَا ابناهَا الحَسَنُ وَالحُسَينُ عليهم السلام ، وعَلِيٌّ عليه السلام في آثارِهِم ، فَنَظَرَ إلَيهِمُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : مَن أحَبَّ هؤُلاءِ فَقَد أحَبَّني ، ومَن أبغَضَهُم فَقَد أبغَضَني . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :فاطِمَةُ بَضعَةٌ مِنّي ، فَمَن أغضَبَها أغضَبَني . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ عز و جل لَيَغضَبُ لِغَضَبِ فاطِمَةَ ، ويَرضى لِرِضاها . (4)

.


1- .كليم : كذا بالأصل ، والظاهر أنّ اللفظة فارسية والمراد منها «اللباس الخشن» (هامش المصدر) .
2- .تاريخ دمشق : ج 14 ص 154 ح 3473 .
3- .صحيح البخاري : ج 3 ص 1361 ح 3510 و ص 1374 ح 3556 ، السنن الكبرى للنسائي : ج 5 ص 97 ح 8371 ، المعجم الكبير : ج 22 ص 404 ح 1012 كلها عن المسور بن مخرمة ، كنزالعمال : ج 12 ص 108 ح 34222 ؛ الطرائف : ص 262 ح 364 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 332 عن عامر الشعبي والحسن البصري وسفيان الثوري ومجاهد وابن جبير وجابر الأنصاري والإمام الباقر والإمام الصادق عليهماالسلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحارالأنوار : ج 29 ص 336 ح 1 .
4- .الأمالي للمفيد : ص 95 ح 4 عن أبي حمزة الثمالي عن الإمام الباقر عن آبائه عليهم السلام ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 46 ح 176 عن داود بن سليمان الفراء عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، معاني الأخبار : ص 303 ح 2 عن ابن عباس ، بحارالأنوار : ج 43 ص 19 ح 2 ؛ كنزالعمّال : ج 12 ص 111 ح34237 نقلاً عن الديلمي عن الإمام عليّ عليه السلام .

ص: 527

2 / 4 فاطمه زهراعليها السلام

2 / 4فاطمه زهرا عليها السلامتاريخ دمشق_ به نقل از زيد بن اَرقَم _ :نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نشسته بودم كه فاطمه عليهاالسلامدر حالى كه لباسى زِبْر بر تن داشت ، از خانه اش بيرون آمد و به سوى اقامتگاه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رفت ، در حالى كه پسرانش حسن عليه السلام و حسين عليه السلام ، با او بودند و على عليه السلام در پىِ ايشان ، حركت مى كرد . پيامبر صلى الله عليه و آله نگاهى به آنان كرد و فرمود : «هر كس اينان را دوست بدارد ، هر آينه ، مرا دوست داشته است و هر كس ايشان را دشمن بدارد ، هر آينه ، مرا دشمن داشته است» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :فاطمه ، پاره تن من است . هر كه او را به خشم آورَد ، مرا به خشم آورده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :همانا خداوند عز و جل با خشم فاطمه ، به خشم مى آيد و با خشنودى او ، خشنود مى شود .

.

ص: 528

عنه صلى الله عليه و آله_ لِفاطِمَةَ عليهاالسلام _ :إنَّ اللّهَ عز و جل يَغضَبُ لِغَضَبِكِ ، ويَرضى لِرضاكِ . (1)

2 / 5الحَسَنانِ عليهما السّلامرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الحَسَنُ وَالحُسَينُ ابنايَ ؛ مَن أحَبَّهُما أحَبَّني ، ومَن أحَبَّني أحَبَّهُ اللّهُ ، ومَن أحَبَّهُ اللّهُ أدخَلَهُ الجَنَّةَ ، ومَن أبغَضَهُما أبغَضَني ، ومَن أبغَضَني أبغَضَهُ اللّهُ ، ومَن أبغَضَهُ اللّهُ أدخَلَهُ النّارَ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أحَبَّ الحَسَنَ وَالحُسَينَ فَقَد أحَبَّني ، ومَن أبغَضَهُما فَقَد أبغَضَني . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أبغَضَ الحَسَنَ وَالحُسَينَ جاءَ يَومَ القِيامَةِ ولَيسَ عَلى وَجهِهِ لَحمٌ ، ولَم تَنَلهُ شَفاعَتي . (4)

.


1- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 167 ح 4730 عن عمر بن علي عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، المعجم الكبير : ج 1 ص 108 ح 182 عن علي بن عمر بن علي عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، كنزالعمال : ج 12 ص 111 ح 34238 ؛ الأمالي للطوسي : ص 427 ح 954 ، الأمالي للصدوق : ص 467 ح 622 كلاهما عن علي بن عمر بن علي عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، الاحتجاج : ج 2 ص 255 ح 226 عن الحسين بن زيد عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحارالأنوار : ج 43 ص 20 ح 8 .
2- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 181 ح 4776 ، تاريخ دمشق : ج 14 ص 156 ح 3479 نحوه وكلاهما عن سلمان ، كنزالعمّال : ج 12 ص 120 ح 34286 ؛ الإرشاد : ج 2 ص 28 ، شرح الأخبار : ج 3 ص 101 ح 1032 كلاهما عن سلمان نحوه ، بحارالأنوار : ج 43 ص 275 ح 42 .
3- .المعجم الكبير : ج 3 ص 48 ح 2648 ، المعجم الأوسط : ج 5 ص 102 ح 4795 ، مسند أبي يعلى : ج 5 ص 449 ح 6187 كلّها عن أبي هريرة ، كنزالعمّال : ج 12 ص 116 ح 34268 ؛ الأمالي للطوسي : ص 251 ح 446 عن أبي هريرة ، بحارالأنوار : ج 43 ص 264 ح 17 .
4- .كامل الزيارات : ص 115 ح 122 عن عباس بن الوليد عن أبيه عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 43 ص 270 ح 32 .

ص: 529

2 / 5 حسن و حسين عليهم السلام

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به فاطمه عليهاالسلام _ :همانا خداوند ، با خشم تو به خشم مى آيد و با خشنودى تو ، خشنود مى شود .

2 / 5حسن و حسين عليهما السّلامپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :حسن و حسين ، پسران من اند . هر كس آن دو را دوست بدارد ، مرا دوست داشته است و هر كس مرا دوست بدارد ، خدا او را دوست مى دارد و هر كس كه خدا دوستش بدارد ، او را به بهشت مى بَرَد و كسى كه آن دو را دشمن بدارد ، مرا دشمن داشته است و كسى كه مرا دشمن بدارد ، خدا او را دشمن مى دارد و خدا هر كه را دشمن بدارد ، به دوزَخَش مى برد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس حسن و حسين را دوست بدارد ، مرا دوست داشته است و هر كس آن دو را دشمن بدارد ، مرا دشمن داشته است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس حسن و حسين را دشمن بدارد ، روز قيامت ، در حالى مى آيد كه بر چهره اش گوشتى نباشد و شفاعت من نيز به او نمى رسد .

.

ص: 530

2 / 6المُؤمِنُالكتاب«وَ الَّذِينَ جَاءُو مِن بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لِاءِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْاءِيمَانِ وَ لَا تَجْعَلْ فِى قُلُوبِنَا غِلاًّ لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ رَبَّنَا إِنَّكَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ » . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أشرارُ (2) النّاسِ مَن يُبغِضُ المُؤمِنينَ وتُبغِضُهُ قُلوبُهُم ، المَشّاؤونَ بِالنَّميمَةِ ، المُفَرِّقونَ بَينَ الأَحِبَّةِ . (3)

التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : تَعَوَّذوا بِاللّهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيمِ ؛ فَإِنَّ مَن تَعَوَّذَ بِاللّهِ مِنهُ أعاذَهُ اللّهُ ، وتَعَوَّذوا مِن هَمَزاتِهِ ونَفَخاتِهِ ونَفَثاتِهِ (4) ، أتَدرونَ ما هِيَ؟ أمّا هَمَزاتُهُ : فَما يُلقيهِ في قُلوبِكُم مِن بُغضِنا أهلَ البَيتِ . قالوا : يا رَسولَ اللّهِ ، وكَيفَ نُبغِضُكُم بَعدَما عَرَفنا مَحَلَّكُم مِنَ اللّهِ ومَنزِلَتَكُم؟ قالَ صلى الله عليه و آله : بِأَن تُبغِضوا أولِياءَنا وتُحِبّوا أعداءَنا . (5)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لِلمُؤمِنِ أربَعَةُ أعداءَ : مُؤمِنٌ يَحسُدُهُ ، ومُنافِقٌ يُبغِضُهُ ، وشَيطانٌ يُضِلُّهُ ، وكافِرٌ يُقاتِلُهُ . (6)

.


1- .الحشر : 10 .
2- .في بحارالأنوار : «شرار» بدل «أشرار» .
3- .الأمالي للطوسي : ص 462 ح 1030 عن حسين بن زيد بن علي عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحارالأنوار : ج 75 ص 265 ح 9 .
4- .النفثُ : قذف الريق القليل ، وهو أقلّ من التفل (مفردات ألفاظ القرآن : ص 816 «نفث») .
5- .التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 584 ح 347 ، بحارالأنوار : ج 63 ص 204 ح 29 .
6- .الفردوس : ج 3 ص 320 ح 4961 عن أبي هريرة و ج 4 ص 176 ح 6548 و ص 181 ح 6560 كلاهما عن أنس نحوه ، تاريخ دمشق : ج 24 ص 72 عن أبي اُمامة من دون إسناد إليه صلى الله عليه و آله نحوه ، كنزالعمّال : ج 1 ص 146 ح 715 .

ص: 531

2 / 6 مؤمن

2 / 6مؤمنقرآن«و آنان كه پس از اينها مى آيند ، مى گويند : پروردگارا ! ما را و برادرانمان را كه از ما بر ايمان پيشى گرفتند ، بيامرز و در دل هاى ما ، كينه اى نسبت به آنان كه ايمان آوردند ، قرار مده ، كه تو اهل مهر و رأفتى » .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بدترينِ مردمان ، كسى است كه مؤمنان را دشمن بدارد و دل هاى مؤمنان هم او را دشمن بدارند ؛ سخن چينانِ جدايى انداز ميان دوستان .

التفسير المنسوب إلى الإمام العسكرى عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «از شيطانِ رانده شده ، به خدا پناه ببريد ؛ زيرا كسى كه از او به خدا پناه ببرد ، خداوند ، او را پناه مى دهد . از هَمَزات و نَفَخات و نَفَثات (1) او به خدا پناه ببريد . آيا مى دانيد اينها چيستند ؟ هَمَزات او ، دشمنى كردن با ما اهل بيت است كه او در دل هاى شما مى افكند» . گفتند : اى پيامبر خدا ! بعد از شناخت جايگاه و منزلت شما در نزد خدا ، چگونه ممكن است با شما دشمنى كنيم ؟ فرمود : «با دشمنى كردن با دوستان ما و دوست داشتنِ دشمنان ما» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مؤمن ، چهار دشمن دارد : مؤمنى كه بر او حسادت مى ورزد ؛ منافقى كه او را دشمن مى دارد ؛ شيطانى كه در گم راهى او مى كوشد ؛ و كافرى كه با او مى جنگد .

.


1- .«نَفث » _ در اصل عربى حديث _ تُفْ ريزه انداختن است و«نفخات» ، جمع «نفخة» ، به معناى دميدن است . دَمِش ها ، كنايه از القائات و وسوسه هاى شيطان است .

ص: 532

الإمام عليّ عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ _ :إيّاكُم وَالبِغضَةَ لِذَوي أرحامِكُمُ المُؤمِنينَ ؛ فَإِنَّهَا الحالِقَةُ لِلدّينِ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ الرَّجُلَ لَيُحِبُّكُم وما يَعرِفُ ما أنتُم عَلَيهِ ، فَيُدخِلُهُ اللّهُ الجَنَّةَ بِحُبِّكُم، وإنَّ الرَّجُلَ لَيُبغِضُكُم وما يَعرِفُ ما أنتُم عَلَيهِ ، فَيُدخِلُهُ أللّهُ بِبُغضِكُمُ النّارَ. (2)

الاُصول الستّة عشر عن جابر :سَمِعتُهُ [الإِمامَ الصّادِقَ عليه السلام ] يَقولُ : دَخَلَ عَلى أبي قَومٌ فَقالَ لَهُم : ما لَكُم ولِلبَراءَةِ بَعضُكُم مِن بَعضٍ؟ إنَّما أخَذتُم أخذَ الخَوارِجِ ، ضَيَّقوا على أنفُسِهِم حَتّى بَرِئَ بَعضُهُم مِن بَعضٍ! إنَّ أمرَنا أوسَعُ مِمّا بَينَ السَّماءِ وَالأَرضِ ، وإذا أبغَضتَ الرَّجُلَ فَقَد بَرِئتَ مِنهُ . (3)

2 / 7العالِمُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا أبغَضَ المُسلِمونَ عُلَماءَهُم ، وأَظهَروا عِمارَةَ أسواقِهِم ، وتَناكَحوا (4) عَلى جَمعِ الدَّراهِمِ ، رَماهُمُ اللّهُ عز و جل بِأَربَعِ خِصالٍ : بِالقَحطِ مِنَ الزَّمانِ ، وَالجَورِ مِنَ السُّلطانِ ، وَالخِيانَةِ مِن وُلاةِ الأَحكامِ ، وَالصَّولَةِ مِنَ العَدُوِّ . (5)

.


1- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 352 ح 1297 عن الإمام زين العابدين والإمام الباقر عليهماالسلام .
2- .الكافي : ج 2 ص 126 ح 10 عن هشام بن سالم وحفص بن البختري و ج 8 ص 315 ح 495 عن الصباح بن سيابة نحوه ، بحارالأنوار : ج 69 ص 246 ح 21 .
3- .الاُصول الستّة عشر : ص 229 ح 255 .
4- .في كنزالعمّال : «وتألّبوا» بدل «وتناكحوا» وهو الأنسب . وتألّبوا : أي تجّمعوا (الصحاح : ج 1 ص 88 «ألب») .
5- .المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 361 ح 7923 عن ابن أبي مليكة عن الإمام عليّ عليه السلام ، كنزالعمّال : ج 16 ص 39 ح 43841 .

ص: 533

2 / 7 دانشمند

امام على عليه السلام_ در سفارش ايشان _ :از كين ورزى با خويشاوندان مؤمن خود بپرهيزيد ؛ زيرا اين كار ، نابود كننده دين است .

امام صادق عليه السلام :شخصى شما [شيعيان] را دوست مى دارد ، در حالى كه نمى داند شما بر چه عقيده اى هستيد . پس خداوند ، او را به سبب دوست داشتن شما به بهشت مى بَرَد . شخصى نيز شما را دشمن مى دارد ، در حالى كه نمى داند شما بر چه عقيده اى هستيد . پس خداوند ، او را به سبب دشمن داشتن شما ، به آتش مى بَرَد .

الاُصول الستّة عشر_ به نقل از جابر _ :از امام [ صادق عليه السلام ] شنيدم كه مى فرمايد : «عدّه اى به نزد پدرم [ امام باقر عليه السلام ] آمدند . پدرم به آنها فرمود : شما را چه شده است كه از يكديگر ، بيزارى مى جوييد ؟ راه خوارج را در پيش گرفته ايد . آنها چنان عرصه را بر خود تنگ كردند [و تنگ نظرى نشان دادند] كه از يكديگر ، بيزارى جُستند! كار ما گسترده تر از فاصله ميان آسمان و زمين است و [بدانيد كه ]هر گاه كسى [از همكيشان خود] را دشمن بدارى ، از او بيزارى جُسته اى » .

2 / 7دانشمندپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه مسلمانان ، دانشمندانِ خود را دشمن بدارند و آبادانىِ بازارهايشان را آشكار سازند و براى گِردآورى درهم ها با هم وصلت كنند ، (1) خداوند عز و جل آنان را به چهار چيز ، مبتلا مى كند : روزگار قحطى ، ستم پادشاه ، خيانت حكمْ صادر كنندگان (2) و تهاجم دشمنان .

.


1- .در كنز العمّال ، به جاى «تناكحوا (وصلت مى كنند)» ، «تألّبوا» ، به معناى « گِرد آمدن » و « هم داستان شدن » آمده كه مناسب تر است .
2- .در كنز العمّال : «ولاة الحكّام» ، يعنى «كارگزاران حكومت ها» آمده است .

ص: 534

عنه صلى الله عليه و آله :اُغدُ عالِما ، أو مُتَعَلِّما ، أو أحِبَّ العُلَماءَ ، ولا تَكُن رابِعا فَتَهلِكَ بِبُغضِهِم . (1)

2 / 8أهلُ الحَقِّالإمام الصادق عليه السلام :لا تَغضَبوا مِنَ الحَقِّ إذا قيلَ لَكُم ، ولا تُبغِضوا أهلَ الحَقِّ إذا صَدَعوكُم (2) بِهِ ؛ فَإِنَّ المُؤمِنَ لا يَغضَبُ مِنَ الحَقِّ إذا صُدِعَ بِهِ . (3)

2 / 9المُستَضعَفونَرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يَزالُ العَبدُ في سِترِ اللّهِ ما لَم يُبغِض أهلَ الجوعِ وقِلَّةِ الطَّعامِ ، فَإِذا أبغَضَهُم هَتَكَ سِترَهُ ومَقَتَهُ . (4)

.


1- .الخصال : ص 123 ح 117 عن محمد بن مسلم وغيره عن الإمام الصادق عليه السلام ، الكافي : ج 1 ص 34 ح 3 ، المحاسن : ج 1 ص 355 ح 754 ، مستطرفات السرائر : ص 157 ح 24 والثلاثة الأخيره عن أبي حمزة ، بحارالأنوار : ج 1 ص 187 ح 2 .
2- .صَدَعَ بِالحقِّ : تكلَّمَ به جهارا (المصباح المنير : ص 335 «صدع») .
3- .تحف العقول : ص 515 عن المفضّل بن عمر ، بحارالأنوار : ج 78 ص 382 ح 1 .
4- .الفردوس : ج 5 ص 96 ح 7580 عن ابن عبّاس .

ص: 535

2 / 8 حق گويان
2 / 9 مستضعفان

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :يا دانشمند باش ، يا دانش آموز ، و يا دوستدار دانشمندان ، و چهارمين مباش كه از دشمنى ورزيدن با آنان ، تباه مى شوى .

2 / 8حق گويانامام صادق عليه السلام :از حق ، هر گاه به شما گفته شد ، عصبانى نشويد و اهل حق را ، هر گاه حق را به شما گفتند ، دشمن نداريد ؛ زيرا مؤمن ، از گفته شدن حق به او ، عصبانى نمى شود .

2 / 9مستضعفانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، پيوسته نسبت به بنده ، پرده پوشى مى كند تا زمانى كه اهل گرسنگى و كم خورى را دشمن ندارد . پس هر گاه آنان را دشمن بدارد ، خداوند ، پرده اش را مى دَرَد و از او متنفّر مى شود .

.

ص: 536

. .

ص: 537

. .

ص: 538

. .

ص: 539

. .

ص: 540

. .

ص: 541

. .

ص: 542

. .

ص: 543

. .

ص: 544

. .

ص: 545

. .

ص: 546

. .

ص: 547

. .

ص: 548

. .

ص: 549

. .

ص: 550

. .

ص: 551

. .

ص: 552

. .

ص: 553

. .

ص: 554

. .

ص: 555

. .

ص: 556

. .

ص: 557

. .

ص: 558

. .

ص: 559

. .

ص: 560

. .

ص: 561

. .

ص: 562

. .

ص: 563

فهرست تفصيلى .

ص: 564

. .

ص: 565

. .

ص: 566

. .

ص: 567

. .

ص: 568

. .

ص: 569

. .

ص: 570

. .

ص: 571

. .

ص: 572

. .

ص: 573

. .

ص: 574

. .

ص: 575

. .

ص: 576

. .

جلد 14

اشاره

ص: 1

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ص: 8

الفصل الثالث : مبادئ البغض3 / 1الشَّيطانُالكتاب«إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَن يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِى الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ وَيَصُدَّكُمْ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَعَنِ الصَّلَاةِ فَهَلْ أَنتُم مُّنتَهُونَ » . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ الشَّيطانَ قَد أيِسَ أن يَعبُدَهُ المُصَلّونَ في جَزيرَةِ العَرَبِ ، ولكِن فِي التَّحريشِ بَينَهُم (2) . (3)

.


1- .المائدة : 91 .
2- .أي ولكنّه يسعى في التحريش بينهم بالخصومات والشحناء والحروب والفتن وغيرها (هامش المصدر) .
3- .صحيح مسلم : ج 4 ص 2166 ح 65 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 330 ح 1937 ، مسند أبي يعلى : ج 2 ص 413 ح 2091 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 50 ح 14373 كلّها عن جابر وليس في الثلاثة الأخيرة «في جزيرة العرب» ، كنز العمّال : ج 12 ص 305 ح 35137 .

ص: 9

ادامه عنوان كينه ( / نفرت)

اشاره

فصل سوم : خاستگاه هاى كينه

3 / 1 شيطان

فصل سوم : خاستگاه هاى كينه3 / 1شيطانقرآن«همانا شيطان مى خواهد با شراب و قمار ، ميانِ شما دشمنى و كينه ايجاد كند و شما را از ياد خدا و از نماز ، باز دارد . پس آيا شما دست بر مى داريد ؟» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شيطان ، از اين كه نمازگزاران جزيرة العربْ او را بپرستند ، نوميد شد ؛ امّا در به جان هم انداختن آنان ، اميدوار است .

.

ص: 10

الإمام الباقر عليه السلام :اِعلَم أنَّ الإِلفَ مِنَ اللّهِ ، وَالفِركَ (1) مِنَ الشَّيطانِ . (2)

عنه عليه السلام :إنَّ الشَّيطانَ يُغري بَينَ المُؤمِنينَ ما لَم يَرجِع أحَدُهُم عَن دينِهِ ، فَإِذا فَعَلوا ذلِكَ استَلقى عَلى قَفاهُ وتَمَدَّدَ ، ثُمَّ قالَ : فُزتُ . فَرَحِمَ اللّهُ امرَأً ألَّفَ بَينَ وَلِيَّينِ لَنا . يا مَعشَرَ المُؤمِنينَ! تَأَ لَّفوا وتَعاطَفوا . (3)

3 / 2التَّوارُثُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الوُدُّ يُتَوارَثُ ، وَالبُغضُ يُتَوارَثُ . (4)

3 / 3الجَهلُالإمام الصادق عليه السلام_ في بَيانِ جُنودِ العَقلِ وَالجَهلِ _ :الحُبُّ ، وضِدُّهُ البُغضُ . (5)

.


1- .الفِركُ : البغض (الصحاح : ج 4 ص 1603 «فرك») .
2- .الكافي : ج 3 ص 481 ح 1 و ج 5 ص 500 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 410 ح 1636 كلّها عن أبي بصير ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 81 ح 25176 .
3- .الكافي : ج 2 ص 345 ح 6 ، منية المريد : ص 326 كلاهما عن زرارة ، عوالي اللآلي : ج 2 ص 115 ح 316 وفيه «قررت» بدل «فزت» ، بحار الأنوار : ج 75 ص 187 ح 6 .
4- .المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 194 ح 7343 ، المعجم الكبير : ج 17 ص 189 ح 507 ، مسند الشهاب : ج 1 ص 157 ح 218 ، الإصابة : ج 4 ص 424 الرقم 5600 كلّها عن عفير ، كنز العمّال : ج 16 ص 116 ح 44117 .
5- .الكافي : ج 1 ص 22 ح 14 ، الخصال : ص 590 ح 13 ، علل الشرائع : ص 115 ح 10 ، المحاسن : ج 1 ص 313 ح 620 ، مشكاة الأنوار : ص 442 ح 1485 كلّها عن سماعة بن مهران ، بحار الأنوار : ج 1 ص 110 ح 7 .

ص: 11

3 / 2 ارث بردن
3 / 3 نادانى

امام باقر عليه السلام :بدان كه اُلفت [و دوستى] از جانب خداست و كينه [و نفرت] ، از جانب شيطان است .

امام باقر عليه السلام :شيطان ، همواره ميان مؤمنان ، اختلاف افكنى مى كند و تا زمانى كه يكى از آنان از دينش بر نگردد [به اين كار خود ، ادامه مى دهد] . همين كه چنين كردند ، به پشتْ دراز مى كشد و به استراحت مى پردازد و مى گويد : «موفّق شدم !» . پس رحمت خدا بر آن كس كه ميان دو تن از دوستان ما دوستى افكنَد ! اى گروه مؤمنان! با يكديگر دوست و مهربان باشيد .

3 / 2ارث بردنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مِهر و كين ، هر دو ، ارث بُرده مى شوند .

3 / 3نادانىامام صادق عليه السلام_ در بيان لشكريان خِرد و نادانى _ :دوستى ، كه ضدّ آن ، دشمنى است .

.

ص: 12

الإمام عليّ عليه السلام :أجهَلُ النّاسِ المُغتَرُّ بِقَولِ مادِحٍ مُتَمَلِّقٍ ؛ يُحَسِّنُ لَهُ القَبيحَ ، ويُبَغِّضُ إلَيهِ النَّصيحَ . (1)

3 / 4الكُفرُ« وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ كَيْفَ يَشَاءُ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم مَّا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ طُغْيَانًا وَكُفْرًا وَأَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ كُلَّمَا أَوْقَدُواْ نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَيَسْعَوْنَ فِى الْأَرْضِ فَسَادًا وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ » . (2)

« وَمِنَ الَّذِينَ قَالُواْ إِنَّا نَصَارَى أَخَذْنَا مِيثَاقَهُمْ فَنَسُواْ حَظًّا مِّمَّا ذُكِّرُواْ بِهِ فَأَغْرَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَسَوْفَ يُنَبِّئُهُمُ اللَّهُ بِمَا كَانُواْ يَصْنَعُونَ » . (3)

راجع : ص 42 (من ينبغي بغضه / الكافر) .

3 / 5التَّكاثُرُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا تُفتَحُ الدُّنيا عَلى أحَدٍ ، إلّا ألقَى اللّهُ عز و جل بَينَهُمُ العَداوَةَ وَالبَغضاءَ إلى يَومِ القِيامَةِ . (4)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 452 ح 3262 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 123 ح 2797 .
2- .المائدة : 64 .
3- .المائدة : 14 .
4- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 45 ح 93 ، مسند البزّار : ج 1 ص 440 ح 311 وفيه «تدخل» بدل «تفتح» وكلاهما عن عمر ، كنز العمّال : ج 3 ص 237 ح 6327 .

ص: 13

3 / 4 كفر
3 / 5 دنيا دوستى

امام على عليه السلام :نادان ترينِ مردم ، كسى است كه فريفته سخنان ستاينده چاپلوسى شود كه زشت را در نظر او زيبا مى نمايانَد و راه نماى خيرخواه را منفور او مى سازد .

3 / 4كفر«و يهود گفتند: «دست خدا ، بسته است» . دست هاى خودشان بسته باد و به [ سزاى ] آنچه گفتند ، از رحمت خدا ، دور شوند ! بلكه هر دو دست او ، گشاده است . هر گونه بخواهد ، مى بخشد . و قطعاً آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو فرود آمده ، بر سركشى و كفر بسيارى از ايشان ، خواهد افزود و تا روز قيامت ، ميانشان دشمنى و كينه افكنديم . هر بار كه آتشى براى پيكار بر افروختند ، خدا ، آن را خاموش ساخت . [آنها] در زمين ، براى فساد مى كوشند ؛ و خدا ، فسادگران را دوست نمى دارد» .

«و از كسانى كه گفتند: «ما نصرانى هستيم» ، از ايشان [ نيز ] پيمان گرفتيم ؛ ولى بخشى از آنچه را بدان اندرز داده شده بودند ، فراموش كردند ، و ما [ هم ] تا روز قيامت ، ميانشان دشمنى و كينه افكنديم . و به زودى ، خدا ، آنان را از آنچه مى ساخته اند (مى كرده اند) ، خبر مى دهد» .

ر . ك : ص 43 (كسانى كه سزاوار دشمنى اند / كافر) .

3 / 5دنيا دوستىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دنيا به روى هيچ كس ، باز نمى شود ، مگر آن كه خداوند عز و جلميانشان تا روز قيامت ، دشمنى و كينه مى افكَنَد .

.

ص: 14

حلية الأولياء عن الحسن :جاءَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى أهلِ الصُّفَّةِ (1) فَقالَ : كَيفَ أصبَحتُم ؟ قالوا : بِخَيرٍ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أنتُمُ اليَومَ خَيرٌ ، وإذا غُدِيَ عَلى أحَدِكُم بِجَفنَةٍ (2) وريحَ بِاُخرى ، وسَتَرَ أحَدُكُم بَيتَهُ كَما تُستَرُ الكَعبَةُ . فَقالوا : يا رَسولَ اللّهِ ، نُصيبُ ذلِكَ ونَحنُ عَلى دينِنا ؟ قالَ : نَعَم . قالوا : فَنَحنُ يَومَئِذٍ خَيرٌ ؛ نَتَصَدَّقُ ونُعتِقُ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لا ، بَل أنتُمُ اليَومَ خَيرٌ ؛ إنَّكُم إذا أصَبتُموها تَحاسَدتُم وتَقاطَعتُم وتَباغَضتُم . (3)

المستدرك على الصحيحين عن أبي حرب بن أبي الأسود عن طلحة البصري :... فَنَزَلتُ الصُّفَّةَ ، فَكانَ يُجرى عَلَينا مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله كُلَّ يَومٍ مُدٌّ مِن تَمرٍ بَينَ اثنَينِ ، ويَكسونَا الخُنُفَ (4) ، فَصَلّى بِنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بَعضَ صَلاةِ النَّهارِ ، فَلَمّا سَلَّمَ ناداهُ أهلُ الصُّفَّةِ يَمينا وشِمالاً : يا رَسولَ اللّهِ! أحرَقَ بُطونَنَا التَّمرُ ، وتَخَرَّقَت عَنَّا الخُنُفُ . فَمالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى مِنبَرِهِ فَصَعِدَ . فَحَمِدَ اللّهَ وأَثنى عَلَيهِ ، ثُمَّ ذَكَرَ الشِّدَّةَ ما لَقِيَ مِن قَومِهِ ، حَتّى قالَ : ولَقَد أتى عَلَيَّ وعَلى صاحِبي بِضعَ عَشرَةَ وما لي ولَهُ طَعامٌ إلَا البَريرُ (5) ... . فَقَدِمنا عَلى إخوانِنا هؤُلاءِ مِنَ الأَنصارِ ، وعِظَمُ طَعامِهِمُ التَّمرُ ، فَواسَونا فيهِ . وَاللّهِ! لَو أجِدُ لَكُمُ الخُبزَ وَاللَّحمَ لَأَشبَعتُكُم مِنهُ ، ولكِن عَسى أن تُدرِكوا زَمانا حَتّى يُغدى عَلى أحَدِكُم بِجَفنَةٍ ويُراحُ عَلَيهِ بِاُخرى . قالَ : فَقالوا : يا رَسولَ اللّهِ ، أنَحنُ اليَومَ خَيرٌ أم ذاكَ اليَومَ ؟ قالَ : بَل أنتُمُ اليَومَ خَيرٌ ، أنتُمُ اليَومَ مُتَحابّونَ ، وأَنتُم يَومَئِذٍ يَضرِبُ بَعضُكُم رِقابَ بَعضٍ _ أراهُ قالَ : _ مُتَباغِضونَ . (6)

.


1- .الصُفّة : سقيفة في مسجد رسول اللّه صلى الله عليه و آله كانت مسكن الغرباء والفقراء . وأهل الصّفّة : هم فقراء المهاجرين ، ومن لم يكن لهم منزل يسكنه ، فكانوا يأوون إلى موضع مظلّل في مسجد المدينة يسكنونه (راجع : النهاية : ج 3 ص 37 ومجمع البحرين : ج 2 ص 1036 «صفف») .
2- .الجفنة : أعظم ما يكون من القصاع (لسان العرب : ج 13 ص 89 «جفن») .
3- .حلية الأولياء : ج 1 ص 340 ، كنز العمّال : ج 3 ص 216 ح 6227 .
4- .الخُنُف : جمع خنيف ؛ وهو نوع غليظ من أردأ الكتّان ، أراد ثيابا تعمل منه كانوا يلبسونها (النهاية : ج 2 ص 84 «خنف») .
5- .البَرير : ثمر الأراك (النهاية : ج 1 ص 117 «برر») .
6- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 16 ح 4290 ، شعب الإيمان : ج 2 ص 76 ح 1200 و ج 7 ص 284 ح 10325 ، حلية الأولياء : ج 1 ص 340 عن الحسن وكلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 218 ح 6234 .

ص: 15

حلية الأولياء_ به نقل از حسن (1) _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نزد اهل صُفّه (2) آمد و فرمود : «در چه حاليد ؟» . گفتند : در خوبى . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «شما امروز ، در وضعيّت بهترى هستيد . آن گاه كه براى هر يك از شما ، صبح ، يك كاسه غذا آورده شود و شب ، يك كاسه و هر يك از شما ، خانه اش را مانند كعبه ، با پرده بپوشانَد» . اهل صُفّه گفتند : اى پيامبر خدا ! زمانى كه به اين نعمت ها مى رسيم ، دين خود را هم داريم ؟ فرمود : «آرى» . گفتند : پس آن روز ، وضعيّت بهترى داريم ، صدقه مى دهيم و برده ، آزاد مى كنيم . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «نه ؛ بلكه امروز ، در وضعيّت بهترى هستيد ؛ زيرا زمانى كه به آنها (دنيا) دست يابيد ، نسبت به يكديگر ، حسادت خواهيد ورزيد و از يكديگر خواهيد بُريد و ميانتان كينه و دشمنى خواهد افتاد» .

المستدرك على الصحيحين_ به نقل از ابو حرب بن ابو اَسوَد ، از طلحه بصرى _ :... من در صُفّه ، ساكن شدم . به هر دو نفر از ما ، يك مُدّ (3) خرما از طرف پيامبر خدا صلى الله عليه و آله جيره روزانه داده مى شد و جامه هايى از بدترين نوع كَتان ، به ما مى پوشاندند . روزى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نمازى را با ما خواند و چون سلام داد ، اهالى صُفّه ، از راست و چپ ، صدا زدند : اى پيامبر خدا ! خرما ، شكم هاى ما را سوزانْد و اين جامه هاى كَتانى ما ، پاره پاره شده است . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به طرف منبرش رفت و بر منبر شد و حمد و ثناى الهى را به جا آورد . سپس از سختى هايى كه از جانب قومش ديده بود ، ياد كرد تا آن كه فرمود : «ده روز بر من و همسفرم گذشت و در اين مدّت ، تنها غذاى من و او ، ميوه درخت اَراك بود ... . پس از آن ، بر اين برادران انصارىِ خود ، وارد شديم و قوتِ غالبشان خرما بود كه ما را در آن با خود ، شريك ساختند . به خدا سوگند ، اگر نان و گوشت مى داشتم ، شما را از آن ، سير مى كردم ؛ امّا زمانى فرا مى رسد كه براى هر يك از شما ، صبح ، كاسه اى غذا آورده شود و شب ، كاسه اى» . صُفّه نشينان گفتند : اى پيامبر خدا ! آيا ما امروز ، بهتريم يا آن روز ؟ فرمود : «امروز ، بهتريد . شما امروز ، دوستِ يكديگريد ، در حالى كه آن روز ، بعضى از شما ، گردنِ بعضى ديگر را مى زند» و فكر مى كنم كه فرمود : «در حالى كه با يكديگر كينه توزى مى كنيد» .

.


1- .مقصود ، امام حَسَن عليه السلام يا حسن بصرى است .
2- .صُفّه ، سايبان و مكان مسقّفى در مسجد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در مدينه بوده است و اهل صُفّه ، مهاجران تهى دستى بودند كه منزلى براى سكونت نداشتند ، لذا در زير مكان مسقّف و سايه دارى كه در مسجد ساخته شده بود ، پناه گرفته بودند و زندگى مى كردند .
3- .هر مُدّ ، معادل ده سير بوده است .

ص: 16

الإمام عليّ عليه السلام_ يُحَذِّرُ مِنَ الفِتَنِ _ :يَتَوارَثُهَا الظَّلَمَةُ بِالعُهودِ ، أوَّلُهُم قائِدٌ لِاخِرِهِم ، وآخِرُهُم مُقتَدٍ بِأَوَّلِهِم . يَتَنافَسونَ في دُنيا دَنِيَّةٍ ، ويَتَكالَبونَ عَلى جيفَةٍ مُريحَةٍ ، وعَن قَليلٍ يَتَبَرَّأُ التّابِعُ مِنَ المَتبوعِ ، وَالقائِدُ مِنَ المَقودِ ، فَيَتَزايَلونَ بِالبَغضاءِ ، ويَتَلاعَنونَ عِندَ اللِّقاءِ . (1)

3 / 6البُخلُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :البَخيلُ مُبَغَّضٌ فِي السَّماواتِ ، مُبَغَّضٌ فِي الأَرضِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :البُخلُ يوجِبُ البَغضاءَ . (3)

عنه عليه السلام :الجَوادُ مَحبوبٌ مَحمودٌ وإن لَم يَصِل مِن جودِهِ إلى مادِحِهِ شَيءٌ ، وَالبَخيلُ ضِدُّ ذلِكَ . (4)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 151 ، بحار الأنوار : ج 34 ص 226 ح 996 .
2- .الكافي : ج 4 ص 39 ح 3 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، وسائل الشيعة : ج 15 ص 252 ح 27818 .
3- .غرر الحكم : ج 1 ص 199 ح 780 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 42 ح 986 وفيه «يفتح» بدل «يوجب» .
4- .غرر الحكم : ج 2 ص 78 ح 1909 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 57 ح 1462 .

ص: 17

3 / 6 بخل

امام على عليه السلام_ در بر حذر داشتن از فتنه ها _ :ستمگران ، اين فتنه را با پيمان [و سفارش ]از يكديگر به ارث مى بَرَند . اوّلينِ آنها ، پيشواىِ آخرين آنهاست و آخرينشان ، پيرو اوّلينشان . بر سرِ دنياى پَست ، با يكديگر رقابت مى كنند و براى مُردارى گنديده ، به جان هم مى افتند و ديرى نمى پايد كه پيرو ، از پيروى شده ، بيزارى مى جويد و راهبر ، از رهرو . با كنيه [و دشمنى ]از يكديگر جدا مى شوند و هنگام رو در رو شدن ، يكديگر را لعنت مى كنند .

3 / 6بخلپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :انسان بخيل ، در آسمان ها و در زمين ، منفور است .

امام على عليه السلام :بخل ، موجب [نفرت و] دشمنى مى شود .

امام على عليه السلام :انسان بخشنده را دوست دارند و مى ستايند ، اگر چه از بخشش او چيزى به ستاينده اش نرسد و [براى] انسان بخيل ، برعكسِ اين است .

.

ص: 18

عنه عليه السلام :جودُ الرَّجُلِ يُحَبِّبُهُ إلى أضدادِهِ ، وبُخلُهُ يُبَغِّضُهُ إلى أولادِهِ . (1)

الأمالي للطوسي عن صفوان الجمّال :دَخَلَ المُعَلَّى بنُ خُنَيسٍ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام يُوَدِّعُهُ وقَد أرادَ سَفَرا ، فَلَمّا وَدَّعَهُ قالَ : يا مُعَلَّى اعزِز بِاللّهِ يُعزِزكَ . قالَ : بِماذا يَابنَ رَسولِ اللّهِ ؟ قالَ : يا مُعَلّى ، خَفِ اللّهَ تَعالى يَخَف مِنكَ كُلُّ شَيءٍ . يا مُعَلّى ، تَحَبَّب إلى إخوانِكَ بِصِلَتِهِم ؛ فَإِنَّ اللّهَ جَعَلَ العَطاءَ مَحَبَّةً وَالمَنَع مَبغَضَةً ، فَأَنتُم وَاللّهِ إن تَسأَلوني واُعطِيَكُم فَتُحِبّوني أحَبُّ إلَيَّ مِن ألّا تَسأَلوني فَلا اُعطِيَكُم فَتُبغِضوني ، ومَهما أجرَى اللّهُ عز و جل لَكُم مِن شَيءٍ عَلى يَدَيَّ فَالمَحمودُ اللّهُ تَعالى ، ولا تَبعُدونَ مِن شُكرِ ما أجرَى اللّهُ لَكُم عَلى يَدَيَّ . (2)

3 / 7الإِساءَةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :جُبِلَتِ (3) القُلوبُ عَلى حُبِّ مَن أحسَنَ إلَيها، وبُغضِ مَن أساءَ إلَيها. (4)

.


1- .غرر الحكم : ج 3 ص 358 ح 4729 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 222 ح 4326 .
2- .الأمالي للطوسي : ص 304 ح 608 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 394 ح 19 .
3- .جُبلِتَ : أي خُلِقَت وطُبِعَت (النهاية : ج 1 ص 236 «جبل») .
4- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 381 ح 5826 وص 419 ح 5917 عن الإمام الرضا عليه السلام ، تحف العقول : ص 37 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 140 ح 18 ؛ شعب الإيمان : ج 6 ص 481 ح 8984 ، تاريخ بغداد : ج 7 ص 346 ، مسند الشهاب : ج 1 ص 351 ح 599 والثلاثة الأخيرة عن عبد اللّه بن مسعود ، كنز العمّال : ج 16 ص 115 ح 44102 .

ص: 19

3 / 7 بدى كردن

امام على عليه السلام :بخشندگىِ مرد ، او را نزد دشمنانش [هم] محبوب مى سازد و بخلش ، وى را [حتّى ]نزد فرزندانش منفور مى گردانَد .

الأمالى ، طوسى_ به نقل از صفوان جمّال _ :مُعلَّى بن خُنَيس _ كه آهنگ سفر داشت _ براى خداحافظى ، خدمت امام صادق عليه السلام رسيد . امام عليه السلام بعد از خداحافظى كردن به او فرمود : «اى مُعلّى! از خدا ، عزّت بجوى تا به تو عزّت ببخشد» . گفت : چگونه ، اى پسر پيامبر خدا ؟ فرمود : «اى معلّى! از خداوند متعال بترس تا همه چيز ، از تو بترسد . اى مُعلّى! با نيكى كردن به برادرانت ، خود را محبوبِ آنان گردان ؛ چرا كه خداوند ، داد و دَهِش را [موجب ]دوستى قرار داده است و بخل ورزى را [موجب] دشمنى . به خدا سوگند ، اگر شما از من چيزى بخواهيد و من به شما عطا كنم و در نتيجه ، مرا دوست بداريد ، اين نزد من ، خوش تر از آن است كه از من نخواهيد و من هم به شما چيزى ندهم و در نتيجه ، مرا دشمن بداريد . هر چيزى كه خداوند عز و جل از طريق من به شما برساند ، ستوده شده واقعى خداوند متعال است و شما از شكرگزارى خدا ، به واسطه آنچه با دستان من به شما مى رساند ، دور نيستيد» . (1)

3 / 7بدى كردنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دل ها ، بر دوست داشتن كسى كه به آنها نيكى كند ، و بر نفرت از كسى كه به آنها بدى روا دارد ، سرشته شده است .

.


1- .يعنى : اگر من به شما عطايى بدهم و مورد ستايش و سپاس گزارىِ شما قرار گيرم ، در واقع ، از خداوند ، ستايش و سپاس گزارى شده است ؛ چرا كه دهنده اصلى ، اوست .

ص: 20

الإمام الصادق عليه السلام :جُبِلَتِ القُلوبُ عَلى حُبِّ مَن يَنفَعُها ، وبُغضِ مَن أضَرَّ بِها . (1)

3 / 8سوءُ الخُلُقِالإمام عليّ عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِابنِهِ مُحَمَّدِ بنِ الحَنَفِيَّةِ _ :مَن أساءَ خُلُقَهُ عَذَّبَ نَفسَهُ ، وكانَتِ البِغضَةُ أولى بِهِ . (2)

3 / 9سوءُ الظَّنِّعيسى عليه السلام :بِحَقٍّ أقولُ لَكُم : يا عَبيدَ الدُّنيا! إنَّ أحَدَكُم يُبغِضُ صاحِبَهُ عَلَى الظَّنِّ ، ولا يُبغِضُ نَفسَهُ عَلَى اليَقينِ . بِحَقٍّ أقولُ لَكُم : إنَّ أحَدَكُم لَيَغضَبُ إذا ذُكِرَ لَهُ بَعضُ عُيوبِهِ وهِيَ حَقٌّ ، ويَفرَحُ إذا مُدِحَ بِما لَيسَ فيهِ . (3)

3 / 10العُجبُالإمام عليّ عليه السلام :ثَمَرَةُ العُجبِ (4) البَغضاءُ . (5)

مصباح الشريعة_ فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام _ :المُتَقَرِّي بِلا عِلمٍ كَالمُعجَبِ بِلا مالٍ ولا مُلكٍ ؛ يُبغِضُ النّاسَ لِفَقرِهِ ، ويُبغِضونَهُ لِعُجبِهِ . (6)

.


1- .الكافي : ج 8 ص 152 ح 140 ، وسائل الشيعة : ج 11 ص 445 ح 21304 .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 390 ح 5834 .
3- .تحف العقول : ص 511 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 315 ؛ تاريخ دمشق : ج 68 ص 66 نحوه .
4- .اُعجِبَ : إذا تكبّر وترفّع ، والاسم العجب (مجمع البحرين : ج 2 ص 1166 «عجب») .
5- .غرر الحكم : ج 3 ص 325 ح 4606 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 208 ح 4185 .
6- .مصباح الشريعة : ص 371 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 181 ح 16 وفيه «المقرئ» بدل «المتقرّي» .

ص: 21

3 / 8 بداخلاقى
3 / 9 بدگمانى
3 / 10 خودشيفتگى

امام صادق عليه السلام :دل ها ، بر دوست داشتن كسى كه به آنها سود برساند ، و نفرت از كسى كه به آنها زيان برساند ، سرشته شده اند .

3 / 8بداخلاقىامام على عليه السلام_ در سفارش ايشان به فرزندش محمّد بن حنفيه _ :كسى كه اخلاقش بد باشد ، خودش را عذاب مى دهد و جا دارد كه از او متنفّر باشند .

3 / 9بدگمانىعيسى عليه السلام :به درستى برايتان بگويم : اى بندگان دنيا! بعضى از شما ، ديگرى را به صِرف گمانْ دشمن مى دارد ، ولى با وجود يقين [به بدى خويش] ، از خود نفرت به دل نمى گيرد . به درستى برايتان بگويم : بعضى از شما ، هر گاه عيبى از او كه حقيقت دارد ، برايش گفته شود ، خشمگين مى شود ؛ ليكن هر گاه او را به چيزى كه در او نيست ، بستايند ، شاد مى گردد .

3 / 10خودشيفتگىامام على عليه السلام :نتيجه خودشيفتگى ، نفرت است .

مصباح الشريعة_ در سخنى كه به امام صادق عليه السلام نسبت داده شده است _ :قرآن آموزِ (1) بى بهره از علم ، همانند خودشيفته بى مال و مَنال است ، به خاطر فقرش ، مردم را دشمن مى دارد و مردم ، او را به خاطر خودپسندى اش ، دشمن مى دارند .

.


1- .واژه « متقرّى » _ كه در اصل حديث آمده _ به معناى كسى است كه قرآن تعليم مى دهد ؛ مرد عابد و پارسا .

ص: 22

3 / 11الكِبرُالإمام عليّ عليه السلام :فَاللّهَ اللّهَ في كِبرِ الحَمِيَّةِ (1) وفَخرِ الجاهِلِيَّةِ ؛ فَإِنَّهُ مَلاقِحُ الشَّنَآنِ (2) ، ومَنافِخُ الشَّيطانِ ، الَّتي خَدَعَ بِهَا الاُمَمَ الماضِيَةَ ، وَالقُرونَ الخالِيَةَ . (3)

3 / 12الحَسَدُالإمام عليّ عليه السلام :الحاسِدُ يُظهِرُ وُدَّهُ في أقوالِهِ ، ويُخفي بُغضَهُ في أفعالِهِ ؛ فَلَهُ اسمُ الصَّديقِ وصِفَةُ العَدُوِّ . (4)

راجع : ص 32 (آثار البغض / زوال الدولة) .

3 / 13النَّميمَةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ثَلاثَةٌ لَعَنَهُمُ اللّهُ تَعالى : رَجُلٌ رَغِبَ عَن والِدَيهِ ، ورَجُلٌ سَعى بَينَ رَجُلٍ وَامرَأَةٍ يُفَرِّقُ بَينَهُما ثُمَّ يَخلُفُ عَلَيها مِن بَعدِهِ ، ورَجُلٌ سَعى بَينَ المُؤمِنينَ بِالأَحاديثِ لِيَتَباغَضوا ويَتَحاسَدوا . (5)

.


1- .الحميّة : هي الأنفةُ والغيرة (النهاية : ج 1 ص 447 «حما») .
2- .شنآن قوم : أي بغضهم (مفردات ألفاظ القرآن : ص 465 «شنأ») .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 192 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 467 ح 37 .
4- .غرر الحكم : ج 2 ص 139 ح 2105 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 64 ح 1652 .
5- .كنز العمّال : ج 16 ص 58 ح 43930 نقلاً عن الديلمي عن عمر .

ص: 23

3 / 11 تكبّر
3 / 12 حسادت
3 / 13 سخن چينى

3 / 11تكبّرامام على عليه السلام :زنهار ، زنهار از تكبّر قبيله اى و فخرفروشى هاى جاهلى ؛ زيرا كه اينها ، تخم كين مى افشانند و شيطان ، از طريق آنها [در آتش دشمنى و اختلاف ]مى دَمَد . او از همين راه ، امّت هاى گذشته و نسل هاى پيشين را فريب داد .

3 / 12حسادتامام على عليه السلام :حسود ، دوستى اش را در گفته هايش آشكار مى سازد و دشمنى اش را در كردارهايش ، پنهان مى سازد . پس او نامِ دوست دارد و صفتِ دشمن .

ر . ك : ص 33 (زوال دولت) .

3 / 13سخن چينىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه كس را خداوند متعال ، لعنت كرده است : مردى كه به پدر و مادرش پشت كند ؛ مردى كه ميان زن و مردى سخن چينى كند تا آنها را از هم جدا سازد و سپس ، خود جاى آن مرد را براى آن زن بگيرد ؛ و مردى كه ميان مؤمنان ، سخن چينى كند تا اين كه نسبت به يكديگر ، دشمنى و حسادت ورزند .

.

ص: 24

3 / 14المِراءُالإمام الصادق عليه السلام :لا تُمارِيَنَّ حَليما ولا سَفيها ؛ فَإِنَّ الحَليمَ يَقليكَ (1) ، وَالسَّفيهَ يُؤذيكَ . (2)

3 / 15كَثرَةُ العِتابِالإمام عليّ عليه السلام :لا تُكثِرَنَّ العِتابَ ؛ فَإِنَّهُ يورِثُ الضَّغينَةَ (3) ، ويَجُرُّ إلَى البِغضَةِ ، وكَثرَتُهُ مِن سوءِ الأَدَبِ . (4)

عنه عليه السلام :لا تُكثِرِ العِتابَ ؛ فَإِنَّهُ يورِثُ الضَّغينَةَ ، ويَجُرُّ إلَى البِغضَةِ . وَاستَعتِب مَن رَجَوتَ إعتابَهُ . (5)

عنه عليه السلام :لا تُعاتِبِ الجاهِلَ فَيَمقُتَكَ ، وعاتِبِ العاقِلَ يُحبِبكَ . (6)

.


1- .القِلى : شدّة البُغض (مفردات ألفاظ القرآن : ص 683 «قلى») .
2- .الكافي : ج 2 ص 301 ح 4 عن عمار بن مروان ، الاختصاص : ص 231 وفيه «يغلبك» بدل «يقليك» ، كنز الفوائد : ج 2 ص 32 ، أعلام الدين : ص 145 كلاهما عن ابن عبّاس عن الإمام الحسين عليه السلام وفيها «يرديك» بدل «يؤذيك» ، بحار الأنوار : ج 73 ص 406 ح 11 .
3- .الضِّغنُ : الحِقدُ ، وكذلك الضغينة (لسان العرب : ج 13 ص 255 «ضغن») .
4- .أعلام الدين : ص 179 ، كنز الفوائد : ج 1 ص 93 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 166 ح 29 ؛ دستور معالم الحكم : ص 63 ، كنز العمّال : ج 16 ص 181 ح 44215 نقلاً عن وكيع والعسكري في المواعظ وكلاهما نحوه .
5- .تحف العقول : ص 84 ، غرر الحكم : ج 6 ص 336 ح 10412 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 519 ح 9424 .
6- .غرر الحكم : ج 6 ص 272 ح 10215 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 519 ح 9414 .

ص: 25

3 / 14 ستيزه جويى
3 / 15 گِله گزارى زياد

3 / 14ستيزه جويىامام صادق عليه السلام :هرگز با خردمند و نابخرد ، ستيزه مكن ؛ كه خردمند ، دشمنت مى دارد و نابخرد ، آزارت مى رساند .

3 / 15گِله گزارى زيادامام على عليه السلام :زياد[سرزنش] و گِله گزارى مكن ، كه اين كار ، كينه مى آورد و به نفرت [و دشمنى ]مى انجامد ، و بسيارىِ اين كار ، از بى ادبى است .

امام على عليه السلام :زياد [سرزنش و] گله گزارى مكن ؛ زيرا اين كار ، كينه مى آورد و به نفرت [و دشمنى ]مى انجامد . از كسى گِله كن كه اميد پوزش خواهى او را دارى .

امام على عليه السلام :نادان را سرزنش مكن ، كه دشمنت مى شود ، و خردمند را سرزنش كن تا دوست تو شود .

.

ص: 26

3 / 16تَناكُرُ الأَرواحِالمناقب لابن شهر آشوب :سَأَ لَهُ [أبا بَكرٍ] نَصرانِيّانِ : مَا الفَرقُ بَينَ الحُبِّ وَالبُغضِ ومَعدِنُهُما واحِدٌ ؟ ومَا الفَرقُ بَينَ الرُّؤيَا الصّادِقَةِ وَالرُّؤيَا الكاذِبَةِ ومَعدِنُهُما واحِدٌ ؟ فَأَشارَ إلى عُمَرَ ، فَلَمّا سَأَلاهُ أشارَ إلى عَلِيٍّ عليه السلام ، فَلَمّا سَأَلاهُ عَنِ الحُبِّ وُالبُغضِ قالَ عليه السلام : إنَّ اللّهَ تَعالى خَلَقَ الأَرواحَ قَبلَ الأَجسادِ بِأَلفَي عامٍ فَأَسكَنَهَا الهَواءَ ، فَمَهما تَعارَفَ هُناكَ اعتَرَفَ (1) هاهُنا ، ومَهما تَناكَرَ هُناكَ اختَلَفَ هاهُنا . (2)

الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ العِبادَ إذا ناموا خَرَجَت أرواحُهُم إلَى السَّماءِ ، فَما رَأَتِ الرّوحُ فِي السَّماءِ فَهُوَ الحَقُّ ، وما رَأَت فِي الهَواءِ فَهُوَ الأَضغاثُ . ألا وإنَّ الأَرواحَ جُنودٌ مُجَنَّدَةٌ ، فَما تَعارَفَ مِنهَا ائتَلَفَ ، وما تَناكَرَ مِنهَا اختَلَفَ ، فَإِذا كانَتِ الرّوحُ فِي السَّماءِ تَعارَفَت وتَباغَضَت ، فَإِذا تَعارَفَت فِي السَّماءِ تَعارَفَت فِي الأَرضِ ، وإذا تَباغَضَت فِي السَّماءِ تَباغَضَت فِي الأَرضِ . (3)

راجع : ص 72 (ما ينبغي عند البغض / اتّقاء من يبغضه القلب) والمحبّة في الكتاب والسنّة : (الفصل الثالث : أسباب المحبّة / تناسب الأرواح) .

3 / 17السَّفَهُالإمام عليّ عليه السلام :كَثرَةُ السَّفَهِ توجِبُ الشَّنَآنَ ، وتَجلِبُ البَغضاءَ . (4)

.


1- .في بحار الأنوار : «ائتلف» بدل «اعترف» ، وهو الأنسب .
2- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 357 ، بحار الأنوار : ج 61 ص 41 ح 12 .
3- .الأمالي للصدوق : ص 209 ح 232 عن معاوية بن عمّار ، روضة الواعظين : ص 540 ، بحار الأنوار : ج 61 ص 31 ح 4 .
4- .غرر الحكم : ح 7127 .

ص: 27

3 / 16 ناسازگارى ميان ارواح
3 / 17 سبُكسرى

3 / 16ناسازگارى ميان ارواحالمناقب ، ابن شهرآشوب :دو نصرانى ، از او (ابو بكر) پرسيدند : فرق ميان دوستى و دشمنى چيست ، با آن كه خاستگاه هر دو ، يكى است ؟ و فرق ميان خواب راست و خواب دروغ چيست ، در حالى كه منشأ هر دو ، يكى است ؟ ابو بكر به عمر اشاره كرد [ ؛ يعنى از او بپرسيد] . چون از او پرسيدند ، او نيز به على عليه السلام اشاره كرد . چون از على عليه السلام درباره دوستى و دشمنى پرسيدند ، فرمود : «خداوند متعال ، دو هزار سال پيش از آفريدن بدن ها ، ارواح را آفريد و آنها را در هوا ، سُكنا داد . پس ارواحى كه در آن جا از يكديگر شناخت دارند [و الفت يافته اند] ، در اين جا نيز چنين مى شود و آنها كه در آن جا از همديگر شناخت ندارند [و الفت نيافته اند] ، در اين جا نيز ناسازگارند» .

امام باقر عليه السلام :بندگان ، هر گاه بخوابند ، ارواحشان به سوى آسمانْ روانه مى شود . پس آنچه روح در آسمان ببيند ، آن ، حقيقت دارد [و رؤياى صادق است] ، و آنچه در هوا ببيند ، آن ، خواب پريشان است . بدانيد كه ارواح ، لشكريانى صف آرايى شده هستند . پس آنهايى كه [در عالم ارواح ، در يك صف بوده و ]يكديگر را شناخته اند ، [در اين عالم] با هم اُلفت مى گيرند ، و آنهايى كه يكديگر را نشناخته اند [و هم صف نبوده اند] ، از هم جدا مى شوند . پس ارواح ، در آسمان با هم آشنا [و دوست] يا دشمن مى شوند . اگر در آسمان با يكديگر آشنا شوند ، در زمين هم آشنا باشند ، و اگر در آسمان با هم دشمن شوند ، در زمين نيز دشمن هم باشند .

ر . ك : ص 73 (برحذر بودن از كسى كه دل ، او را دشمن مى دارد) و دوستى در قرآن و حديث : (فصل سوم : اسباب محبّت / تناسب ارواح) .

3 / 17سبُك سرىامام على عليه السلام :سبك سرىِ بسيار ، موجب دشمنى مى شود و باعث نفرت [_ِ ديگران ]مى گردد .

.

ص: 28

عنه عليه السلام :إيّاكَ وَالسَّفَهَ ، فَإِنَّهُ يوحِشُ الرِّفاقَ . (1)

3 / 18أكلُ مالِ اليَتيمِالإمام الرضا عليه السلام_ مِن كِتابِهِ إلى مُحَمَّدِ بنِ سِنانٍ في عِلَّةِ تَحريمِ أكلِ مالِ اليَتيمِ _ :... مَعَ ما في ذلِكَ مِن طَلَبِ اليَتيمِ بِثَأرِهِ إذا أدرَكَ ، ووُقوعِ الشَّحناءِ وَالعَداوَةِ وَالبَغضاءِ حَتّى يَتَفانَوا . (2)

3 / 19تِلكَ الخِصالُالكتاب« إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَن يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِى الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ وَيَصُدَّكُمْ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَعَنِ الصَّلَاةِ فَهَلْ أَنتُم مُّنتَهُونَ » . (3)

الحديثالإمام الصادق عليه السلام :ثَلاثَةٌ مَكسَبَةٌ لِلبَغضاءِ : النِّفاقُ ، وَالظُّلمُ ، وَالعُجبُ . (4)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 294 ح 2655 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 95 ح 2198 .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 565 ح 4934 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 92 ح 1 ، علل الشرائع : ص 481 ح 1 كلّها عن محمّد بن سنان ، بحار الأنوار : ج 6 ص 98 ح 2 .
3- .المائدة : 91 .
4- .تحف العقول : ص 316 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 229 ح 6 .

ص: 29

3 / 18 خوردن مال يتيم
3 / 19 و اين چند خصلت

امام على عليه السلام :زنهار از سَبُك سرى ، كه آن ، رفيقان را مى رمانَد !

3 / 18خوردن مال يتيمامام رضا عليه السلام_ از نامه ايشان به محمّد بن سنان ، در بيان علّت تحريم خوردن مال يتيم _ :... علاوه بر اينها [كه گفته شد] ، خوردن مال يتيم ، باعث مى شود كه وقتى يتيم به سنّ بلوغ رسيد و بزرگ شد ، در صدد انتقام گيرى بر آيد و ميان آنان ، كينه و دشمنى و نفرت به وجود آيد تا جايى كه يكديگر را از بين ببرند .

3 / 19و اين چند خصلتقرآن«همانا شيطان مى خواهد با شراب و قمار ، ميانِ شما دشمنى و كينه ايجاد كند و شما را از ياد خدا و از نماز ، باز دارد . پس آيا شما دست برمى داريد ؟» .

حديثامام صادق عليه السلام :سه چيز ، كينه [و دشمنى] ايجاد مى كند : نفاق ، ستم كردن و خودپسندى .

.

ص: 30

الفَصلُ الرّابع : آثار البغض4 / 1ضَنكُ المَعيشَةِالإمام عليّ عليه السلام :ضاقَتِ الدُّنيا عَلَى المُتَباغِضينَ . (1)

4 / 2الإِغراءُ إلَى الباطِلِالإمام عليّ عليه السلام :مَن أحَبَّكَ نَهاكَ ، ومَن أبغَضَكَ أغراكَ . (2)

4 / 3البُعدُ مِنَ اللّهِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا ظَهَرَ القَولُ وخُزِنَ العَمَلُ ، وَائتَلَفَتِ (3) الأَلسِنَةُ وتَباغَضَتِ القُلوبُ ، وقَطَعَ كُلُّ ذي رَحِمٍ رَحِمَهُ ، فَعِندَ ذلِكَ لَعَنَهُمُ اللّهُ وأَصَمَّهُم وأَعمى أبصارَهُم . (4)

.


1- .المواعظ العدديّة : ص 58 .
2- .كنز الفوائد : ج 1 ص 279 ، أعلام الدين : ص 187 و ص 298 ، نزهة الناظر : ص 88 ح 28 كلاهما عن الإمام الحسين عليه السلام ، غرر الحكم : ج 5 ص 149 ح 7718 و 7719 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 451 ح 8062 و 8063 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 91 ح 95 .
3- .في المعجم الأوسط : «واختلفت» بدل «وائتلفت» .
4- .المعجم الكبير : ج 6 ص 263 ح 6170 عن سلمان ، المعجم الأوسط : ج 2 ص 161 ح 1578 ، كنز العمّال : ج 16 ص 44 ح 43857 ؛ ثواب الأعمال : ص 289 ح 1 عن السكونى عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، مشكاة الأنوار : ص 221 ح 613 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 74 ص 96 ح 27 .

ص: 31

فصل چهارم : آثار كين ورزى

4 / 1 تنگ شدن زندگى
4 / 2 تشويق كردن به باطل
4 / 3 دورى از خداوند عزّوجلّ

فصل چهارم : آثار كين ورزى4 / 1تشويق شدن زندگىامام على عليه السلام :دنيا بر كينه ورزان ، تنگ مى شود .

4 / 2تشويق كردن به باطلامام على عليه السلام :كسى كه دوستت دارد ، تو را [از باطل] نهى مى كند و آن كه دشمنت دارد ، تو را [به باطل] تشويق مى كند .

4 / 3دورى از خداوندپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه گفتار ، آشكار شود و كردار ، نهان گردد و زبان ها با هم باشند و دل ها ، كينه ورز شوند و هر خويشاوندى ، از خويشاوندش بِبُرد ، در آن هنگام ، خداوند ، آنها را از رحمت خود ، دور مى سازد و كر و كورشان مى گردانَد .

.

ص: 32

عنه صلى الله عليه و آله :أبغَضُ خَليقَةِ اللّهِ إلَى اللّهِ يَومَ القِيامَةِ الكَذّابونَ ، وَالمُستَكبِرونَ ، وَالَّذينَ يُكثِرونَ البَغضاءَ لِاءِخوانِهِم في صُدورِهِم فَإِذا لَقوهُم تَخَلَّقوا لَهُم ، وَالَّذينَ إذا دُعوا إلَى اللّهِ ورَسولِهِ كانوا بِطاءً ، وإذا دُعوا إلَى الشَّيطانِ وأَمرِهِ كانوا سِراعا . (1)

4 / 4زَوالُ الدَّولَةِالإمام عليّ عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :الاِستِئثارُ يوجِبُ الحَسَدَ ، وَالحَسَدُ يوجِبُ البِغضَةَ ، وَالبِغضَةُ توجِبُ الاِختِلافَ ، وَالاِختِلافُ يوجِبُ الفُرقَةَ ، وَالفُرقَةُ توجِبُ الضَّعفَ ، وَالضَّعفُ يوجِبُ الذُّلَّ ، وَالذُّلُّ يوجِبُ زَوالَ الدَّولَةِ وذَهابَ النِّعمَةِ . (2)

4 / 5زَوالُ الدّينِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ألا إنَّ فِي التَّباغُضِ الحالِقَةَ ، لا أعني حالِقَةَ الشَّعرِ ولكِن حالِقَةَ الدّينِ . (3)

.


1- .كنز العمّال : ج 16 ص 70 ح 43975 نقلاً عن الخرائطي في مساوئ الأخلاق عن الوضين بن عطاء .
2- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 345 .
3- .الكافي : ج 2 ص 346 ح 1 عن مسمع بن عبد الملك عن الإمام الصادق عليه السلام ، الأمالي للمفيد : ص 181 ح 2 عن ابن سنان عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، الزهد للحسين بن سعيد : ص 75 ح 30 عن أبي سيّار عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 74 ص 132 ح 101 وراجع : سنن الترمذي : ج 4 ص 664 ح 2510 ومسند أبي يعلى : ج 1 ص 321 ح 665 والأدب المفرد : ص 87 ح 260 ومساوئ الأخلاق للخرائطي : ص 197 ح 553 وكنز العمّال : ج 3 ص 451 ح 7399 ومنية المريد : ص 324 وتنبيه الخواطر : ج 1 ص 127 .

ص: 33

4 / 4 زوال دولت
4 / 5 از بين رفتن دين

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در روز قيامت ، منفورترين خلق خدا در نزد خداوند ، دروغگويان و گردن فرازان و كسانى هستند كه سينه هاى خود را نسبت به برادرانشان ، پُر از نفرت [و كين] مى سازند ؛ ولى در هنگام رو به رو شدن با آنان ، خلافش را وانمود مى كنند ؛ و نيز كسانى كه هر گاه به سوى خدا و پيامبرش فرا خوانده شوند ، كُنْدى مى ورزند و چون به [راهِ] شيطان و فرمان او خوانده شوند ، مى شتابند .

4 / 4زوال دولتامام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :انحصارطلبى و خودخواهى ، موجب حسادت مى شود و حسادت ، موجب [كينه و] نفرت مى گردد و نفرت ، موجب ناسازگارى مى شود و ناسازگارى ، موجب پراكندگى [و جدايى] است و جدايى ، موجب ناتوانى مى شود و ناتوانى ، موجب خوارى مى گردد و خوارى ، موجب زوال دولت و از بين رفتن نعمت .

4 / 5از بين رفتن دينپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آگاه باشيد كه در كين ورزى به يكديگر ، زُدودن است . مقصود ، زُدودن مو نيست ؛ بلكه زُدودن [و ريشه كن شدن] دين است .

.

ص: 34

الإمام عليّ عليه السلام :لا تَباغَضوا ؛ فَإِنَّهَا الحالِقَةُ . (1)

راجع : هذه الموسوعة : ج13 ص 506 ح 12 و ص 508 ح 14 .

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 86 ، تحف العقول : ص 152 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 292 ح 2 .

ص: 35

امام على عليه السلام :با هم دشمنى نكنيد ؛ زيرا اين كار ، بنيادبرانداز است .

ر . ك : همين دانش نامه : ج 13 ص 507 ح 12 و ص 509 ح 14 .

.

ص: 36

الفصل الخامس : علاج البغض5 / 1الهَدِيَّةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الهَدِيَّةُ تورِثُ المَوَدَّةَ ، وتُجَدِّدُ الاُخُوَّةَ ، وتُذهِبُ الضَّغينَةَ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :تَهادَوا تَحابّوا ، تَهادَوا ؛ فَإِنَّها تَذهَبُ بِالضَّغائِنِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :تَهادَوا ؛ فَإِنَّ الهَدِيَّةَ تُذهِبُ وَحرَ (3) الصَّدرِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :تَهادَوا ؛ فَإِنَّ الهَدِيَّةَ تُضَعِّفُ الحُبَّ ، وتَذهَبُ بِغَوائِلِ (5) الصَّدرِ . (6)

.


1- .عوالي اللآلي : ج 1 ص 294 ح 183 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 166 ح 2 .
2- .الكافي : ج 5 ص 144 ح 14 عليه السلام ، الخصال : ص 27 ح 97 نحوه وكلاهما عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 75 ص 44 ح 1 ؛ الموطّأ : ج 2 ص 908 ح 16 عن عطاء بن أبي مسلم ، مسند الشهاب : ج 1 ص 383 ح 660 عن عائشة وكلاهما نحوه .
3- .الوَحرُ : الغيظُ والحِقدُ (لسان العرب : ج 5 ص 281 «وحر») .
4- .سنن الترمذي : ج 4 ص 441 ح 2130 ، مسند الشهاب : ج 1 ص 381 ح 656 كلاهما عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 6 ص 110 ح 15059 .
5- .الغوائل : جمع غائلة ؛ وهي الحقد (مجمع البحرين : ج 2 ص 1342 «غول») .
6- .المعجم الكبير : ج 25 ص 163 ح 393 ، مسند الشهاب : ج 1 ص 382 ح 659 كلاهما عن اُمّ حكيم بنت وداع الخزاعية ، تفسير القرطبي : ج 13 ص 199 عن معاوية بن الحكم وكلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 6 ص 111 ح 15061 .

ص: 37

فصل پنجم : درمان كينه

5 / 1 هديه دادن

فصل پنجم : درمان كينه5 / 1هديه دادنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هديه دادن ، محبّت مى آورد و برادرى را تازه مى گردانَد و كينه را مى بَرَد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به يكديگر ، هديه بدهيد تا نسبت به هم محبّت بورزيد . هديه دادن ، كينه ها را از بين مى برد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به يكديگر ، هديه بدهيد ؛ زيرا هديه دادن ، كينه سينه را مى بَرَد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به يكديگر ، هديه بدهيد ؛ زيرا هديه دادن ، محبّت را دوچندان مى سازد و [كدورت ها و] كينه سينه را از بين مى بَرَد .

.

ص: 38

عنه صلى الله عليه و آله :يا أهلَ القَرابَةِ ، تَزاوَروا ولا تَتَحاوَروا (1) ، وتَهادَوا ؛ فَإِنَّ الزِّيارَةَ تَزيدُ في المَوَدَّةِ ، وَالمُحاوَرَةَ تُحدِثُ القَطيعَةَ ، وَالهَدِيَّةَ تُزيلُ الشَّحناءَ . (2)

5 / 2لينُ الكَلامِ وبَذلُ السَّلامِالإمام عليّ عليه السلام :عَوِّد لِسانَكَ لينَ الكَلامِ ، وبَذلَ السَّلامِ ؛ يَكثُر مُحِبّوكَ ، ويَقِلَّ مُبغِضوكَ . (3)

5 / 3وِلايَةُ أهلِ البَيتِ عليهم السّلامرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا عَلِيُّ ، إنَّ بِنا خَتَمَ اللّهُ الدّينَ ، كَما بِنا فَتَحَهُ ، وبِنا يُؤَلِّفُ اللّهُ بَينَ قُلوبِكُم بَعدَ العَداوَةِ وَالبَغضاءِ . (4)

5 / 4الدُّعاءُالإمام عليّ عليه السلام :اللّهُمَّ وأَستَغفِرُكَ لِكُلِّ ذَنبٍ يُبَغِّضُني إلى عِبادِكَ ، ويُنَفِّرُ عَنّي أولِياءَكَ ، أو يوحِشُ مِنّي أهلَ طاعَتِكَ ، لِوَحشَةِ المعاصي ورُكوبِ الحَوبِ (5) ، وكَآبَةِ الذُّنوبِ ، فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وَاغفِرهُ لي يا خَيرَ الغافِرينَ . (6)

.


1- .المحاورة : المجاوبة . وتحاوروا : تراجعوا الكلامَ بينهم (تاج العروس : ج 6 ص 317 «حور») .
2- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 326 ح 1233 ، مستدرك الوسائل : ج 13 ص 205 ح 15118 وراجع : الجعفريّات : ص 153 .
3- .غرر الحكم : ج 4 ص 329 ح 6231 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 340 ح 5793 .
4- .الأمالي للمفيد : ص 251 ح 4 ، الأمالي للطوسي : ص 21 ح 24 كلاهما عن عمر بن عليّ بن أبي طالب عن أبيه عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 23 ص 142 ح 94 .
5- .الحوبُ : الإثم (النهاية : ج 1 ص 455 «حوب») .
6- .البلد الأمين : ص 45 ، بحار الأنوار : ج 87 ص 334 ح 60 .

ص: 39

5 / 2 نرمش در گفتار و سلام كردن
5 / 3 ولايت اهل بيت عليهم السلام
5 / 4 دعا

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى خويشان يكديگر! به ديدار هم برويد و با يكديگر ، بگومگو نكنيد و به همديگر ، هديه بدهيد ؛ زيرا به ديدار هم رفتن ، محبّت را افزون مى كند و بگومگو كردن ، جدايى مى آورد و هديه دادن ، كينه ها [و كدورت ها] را مى زُدايد .

5 / 2نرمش در گفتار و سلام كردنامام على عليه السلام :زبانت را به نرم گويى و سلام كردنِ بى دريغ ، عادت بده تا دوستانت افزون شوند و دشمنانت كم شوند .

5 / 3ولايت اهل بيت عليهم السّلامپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى على! خداوند ، دين را به ما ختم كرد ، همچنان كه آن را با ما آغاز نمود . به بركت وجود ماست كه خدا ، ميان دل هاى شما ، پس از دشمنى و كينه ، الفت برقرار مى سازد .

5 / 4دعاامام على عليه السلام :بار خدايا! از تو آمرزش مى طلبم، براى هر آن گناهى كه مرا نزد بندگانت، مبغوض مى گردانَد و دوستانت را از من مى رمانَد ، يا اهل طاعت تو را كه از نافرمانى و ارتكاب گناه و افسردگى [ناشى از ]گناه گريزان اند ، مى گريزانَد . پس بر محمّد و خاندان محمّد ، درود فرست و اين گناهانم را بر من ببخشاى ، اى بهترينِ آمرزندگان !

.

ص: 40

الإمام زين العابدين عليه السلام :اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، وأَبدِلني مِن بِغضَةِ أهلِ الشَّنَآنِ المَحَبَّةَ . (1)

عنه عليه السلام :اللّهُمَّ لَكَ قَلبي ولِساني ، وبِكَ نَجاتي وأَماني ، وأَنتَ العالِمُ بِسِرّي وإعلاني ؛ فَأَمِت قَلبي عَنِ البَغضاءِ ، وأَصمِت لِساني عَنِ الفَحشاءِ . (2)

5 / 5تِلكَ الخِصالُالإمام الصادق عليه السلام :تَحتاجُ الإِخوَةُ فيما بَينَهُم إلى ثَلاثَةِ أشياءَ ، فَإِنِ استَعمَلوها وإلّا تَبايَنوا وتَباغَضوا ، وهِيَ : التَّناصُفُ ، وَالتَّراحُمُ ، ونَفيُ الحَسَدِ . (3)

.


1- .الصحيفة السجّادية : ص 82 الدعاء 20 .
2- .بحار الأنوار : ج 94 ص 156 ح 22 نقلاً عن المناجاة الإنجيليّة .
3- .تحف العقول : ص 322 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 236 ح 68 .

ص: 41

5 / 5 و اين چند خصلت

امام زين العابدين عليه السلام :بار خدايا! بر محمّد و خاندان محمّد ، درود فرست و كينه توزى كينه توزان را [نسبت به من] به دوستى تبديل كن .

امام زين العابدين عليه السلام :بار خدايا! دل و زبان من ، از آنِ توست و نجات و آسايش من ، در دست توست . تو به نهان و آشكار من ، دانايى . پس دلم را از [كينه و ]نفرت بميران و زبانم را از ناسزاگويى ، خاموش گردان .

5 / 5و اين چند خصلتامام صادق عليه السلام :برادران ، در ميان خود ، به سه چيز نيازمندند كه اگر آنها را به كار بندند ، دوستى مى پايد ، وگر نه ميانشان جدايى و دشمنى مى افتد . آن سه چيز ، عبارت اند از : انصاف داشتن با يكديگر ، مهربانى با همديگر ، و حسادت نورزيدن نسبت به هم .

.

ص: 42

الفصل السادس : إرشادات في البغض6 / 1مَن يَنبَغي بُغضُهُأ _ الكافِرُالكتاب«قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِى إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُواْ لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَءَاؤُاْ مِنكُمْ وَ مِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَ بَدَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَ الْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُواْ بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَ مَا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِن شَىْ ءٍ رَّبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ» . (1)

«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ بِطَانَةً مِّن دُونِكُمْ لَا يَأْلُونَكُمْ خَبَالًا وَدُّواْ مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِى صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْايَاتِ إِن كُنتُمْ تَعْقِلُونَ * هَاأَنتُمْ أُوْلَاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَلَا يُحِبُّونَكُمْ وَتُؤْمِنُونَ بِالْكِتَاتِ كُلِّهِ اوَإِذَا لَقُوكُمْ قَالُواْ ءَامَنَّا وَإِذَا خَلَوْاْ عَضُّواْ عَلَيْكُمُ الْأَنَامِلَ مِنَ الْغَيْظِ قُلْ مُوتُواْ بِغَيْظِكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ» . (2)

.


1- .الممتحنة : 4 .
2- .آل عمران : 118 و 119 .

ص: 43

فصل ششم : برخى از آداب دشمنى

6 / 1 كسانى كه سزاوار دشمنى اند
الف - كافر

فصل ششم : برخى از آداب دشمنى6 / 1كسانى كه سزاوار دشمنى اندالف _ كافرقرآن«قطعاً براى شما در [ پيروى از ] ابراهيم و كسانى كه با اويند ، سرمشقى نيكوست ، آن گاه كه به قوم خود گفتند: «ما از شما و از آنچه به جاى خدا مى پرستيد ، بيزاريم . به شما ، كفر مى ورزيم و ميان ما و شما ، دشمنى و كينه هميشگى پديدار شده ، تا وقتى كه فقط به خدا ايمان آوريد» . جز [ در ] سخن ابراهيم [ كه ] به [ نا ] پدر[ ى ] خود [ گفت: ] «حتماً براى تو ، آمرزش خواهم خواست ، با آن كه در برابر خدا ، اختيار چيزى را براى تو ندارم .» . اى پروردگار ما! بر تو اعتماد كرديم و به سوى تو ، باز گشتيم و فرجام به سوى توست» .

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! از غير خودتان ، [ دوست و ] همراز مگيريد . [ آنان ] از هيچ نابه كارى اى در حقّ شما كوتاهى نمى ورزند . آرزو دارند كه در رنج بيفتيد . دشمنى ، از لحن و سخنشان ، آشكار است و آنچه سينه هايشان نهان مى دارد ، بزرگ تر است . در حقيقت ، ما نشانه ها[ ى دشمنى آنان ]را براى شما بيان كرديم ، اگر بينديشيد . هان ! شما كسانى هستيد كه آنان را دوست داريد ، و [ حال آن كه ] آنان ، شما را دوست ندارند ، و شما به همه كتاب ها[ ى خدا ] ايمان داريد . و چون با شما برخورد كنند مى گويند: «ايمان آورديم» ، و چون [ با هم ]خلوت كنند ، از شدّت خشم بر شما ، سرانگشتان خود را مى گَزَند . بگو: «به خشم خود بميريد» كه خداوند ، به راز درون سينه ها ، داناست » .

.

ص: 44

«إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ يُنَادَوْنَ لَمَقْتُ اللَّهِ أَكْبَرُ مِن مَّقْتِكُمْ أَنفُسَكُمْ إِذْ تُدْعَوْنَ إِلَى الْاءِيمَانِ فَتَكْفُرُونَ » . (1)

«هُوَ الَّذِى جَعَلَكُمْ خَلَائِفَ فِى الْأَرْضِ فَمَن كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَ لَا يَزِيدُ الْكَافِرِينَ كُفْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ إِلَّا مَقْتًا وَ لَا يَزِيدُ الْكَافِرِينَ كُفْرُهُمْ إِلَّا خَسَارًا » . (2)

الحديثالإمام الصادق عليه السلام_ في تَبيينِ الوَجهِ الخامِسِ مِن وُجوهِ الكُفرِ في كِتابِ اللّهِ عز و جل _ :. . . الوَجهُ الخامِسُ مِنَ الكُفرِ : كُفرُ البَراءَةِ ، وذلِكَ قَولُهُ عز و جليَحكي قَولَ إبراهيمَ عليه السلام : «كَفَرْنَا بِكُمْ وَ بَدَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَ الْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُواْ بِاللَّهِ وَحْدَهُ» . (3)

صفات الشيعة عن العلاء بن الفضيل عن الإمام الصّادق عليه السلام :مَن أحَبَّ كافِرا فَقَد أبغَضَ اللّهَ ، ومَن أبغَضَ كافِرا فَقَد أحَبَّ اللّهَ . ثُمَّ قالَ عليه السلام : صَديقُ عَدُوِّ اللّهِ عَدُوُّ اللّهِ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :كُلُّ مَن لَم يُحِبَّ عَلَى الدّينِ ، ولَم يُبغِض عَلَى الدّينِ ، فَلا دينَ لَهُ . (5)

الكافي عن فضيل بن يسار :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَنِ الحُبِّ وَالبُغضِ ، أمِنَ الإِيمانِ هُوَ؟ فَقالَ : وهَلِ الإِيمانُ إلَا الحُبُّ وَالبُغضُ؟ ثُمَّ تَلا هذِهِ الآيَةَ : «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْاءِيمَانَ وَ زَيَّنَهُ فِى قُلُوبِكُمْ وَكَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيَانَ أُوْلَئِكَ هُمُ الرَّاشِدُونَ» (6) . (7)

.


1- .غافر : 118 و 119 .
2- .فاطر : 39 .
3- .الكافي : ج 2 ص 390 ح 1 عن أبي عمرو الزبيري ، بحارالأنوار : ج 72 ص 101 ح 30 نقلاً عن تفسير النعماني نحوه .
4- .صفات الشيعة : ص 86 ح 15 ، الأمالي للصدوق : ص 702 ح 960 ، روضة الواعظين : ص 457 نحوه ، بحارالأنوار : ج 69 ص 237 ح 3 .
5- .الكافي : ج 2 ص 127 ح 16 عن إسحاق بن عمّار ، بحارالأنوار : ج 69 ص 250 ح 27 .
6- .الحجرات : 7 .
7- .الكافي : ج 2 ص 125 ح 5 ، المحاسن : ج 1 ص 409 ح 930 ، بحارالأنوار : ج 69 ص 241 ح 16 .

ص: 45

«آنان كه كافر شدند ، ندا داده مى شوند كه : «خشم خدا ، بزرگ تر از خشم شما به خودتان است . آن جا كه به ايمان ، فرا خوانده شديد و كفر ورزيديد» » .

«اوست آن كه شما را در زمين ، جانشين قرار داد . پس هر كس كافر شود ، كفرش بر ضدّ خود اوست و كفر كافران ، در نزد خدا ، جز بر خشم نمى افزايد ، و كفر كافران براى آنان ، جز خسارت به بار نمى آورد» .

حديثامام صادق عليه السلام_ در بيان نوع پنجم از انواع كفر در كتاب خداوند عز و جل _ :. . . گونه پنجمِ كفر ، كفر [به معناى ]بيزارى جُستن است . از اين گونه است ، اين فرموده خداوند عز و جلكه از قول ابراهيم عليه السلام بازگو مى كند : «به شما كفر مى ورزيم و ميان ما و شما ، دشمنى و كينه هميشگى پديدار شده تا وقتى كه فقط به خدا ايمان آوريد» .

صفات الشيعة_ به نقل از علاء بن فضيل _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «هر كس كافرى را دوست بدارد ، در حقيقت ، خدا را دشمن داشته است و هر كس كافرى را دشمن بدارد ، در حقيقت ، خدا را دوست داشته است» . سپس فرمود : «دوستِ دشمن خدا ، دشمن خداست» .

امام صادق عليه السلام :هر كسى كه به خاطر دين دوستى و دشمنى نورزد ، دين ندارد .

الكافى_ به نقل از فضيل بن يسار _ :از امام صادق عليه السلام پرسيدم : آيا مِهرورزى و دشمن داشتن ، از ايمان است ؟ فرمود : «آيا ايمان ، چيزى جز دوستى و دشمنى است ؟» . سپس اين آيه را تلاوت فرمود : «خدا ، ايمان را براى شما ، دوست داشتنى گردانيد و آن را در دل هاى شما بياراست و كفر و پليدكارى و سركشى را در نظرتان ناخوشايند ساخت . آنان [ كه چنين اند ] ، ره يافتگان اند» .

.

ص: 46

ب _ أعداءُ اللّهِالإمام زين العابدين عليه السلام_ مِن دُعائِهِ لِوُلدِهِ _ :اللّهُمَّ ومُنَّ عَلَيَّ بِبَقاءِ وُلدي ، وبِإِصلاحِهِم لي ، وبِإِمتاعي بِهِم . إلهِي امدُد لي في أعمارِهِم ، وزِد لي في آجالِهِم ، ورَبِّ لي صَغيرَهُم ، وقَوِّ لي ضَعيفَهُم ، وأَصِحَّ لي أبدانَهُم وأَديانَهُم وأَخلاقَهُم ، وعافِهِم في أنفُسِهِم وفي جَوارِحِهِم وفي كُلِّ ما عُنيتُ بِهِ مِن أمرِهِم ، وأَدرِر لي وعَلى يَدَيَّ أرزاقَهُم ، وَاجعَلهُم أبرارا أتقِياءَ ، بُصَراءَ سامِعينَ مُطيعينَ لَكَ ، ولِأَولِيائِكَ مُحِبّينَ مُناصِحينَ ، ولِجَميعِ أعدائِكَ مُعانِدينَ ومُبغِضينَ ، آمينَ . (1)

الإمام الباقر عليه السلام :لَو صُمتُ النَّهارَ لا اُفطِرُ ، وصَلَّيتُ اللَّيلَ لا أفتُرُ ، وأَنفَقتُ مالي في سَبيلِ اللّهِ عِلقا عِلقا (2) ، ثُمَّ لَم تَكُن في قَلبي مَحَبَّةٌ لِأَولِيائِهِ ولا بِغضَةٌ لِأَعدائِهِ ، ما نَفَعَني ذلِكَ شَيئا . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :مَن أحَبَّ اللّهَ ، وأَبغَضَ عَدُوَّهُ ؛ لَم يُبغِضهُ لِوِترٍ (4) وَتَرَهُ فِي الدُّنيا ، ثُمَّ جاءَ يَومَ القِيامَةِ بِمِثلِ زَبَدِ البَحرِ ذُنوبا ؛ كَفَّرَهَا اللّهُ لَهُ . (5)

الإمام الرضا عليه السلام :حُبُّ أولِياءِ اللّهِ تَعالى واجِبٌ ، وكَذلِكَ بُغضُ أعداءِ اللّهِ ، وَالبَراءَةُ مِنهُم ومِن أئِمَّتِهِم . (6)

.


1- .الصحيفة السجّادية : ص 105 الدعاء 25 ، المصباح للكفعمي : ص 218 .
2- .العِلقُ : النَّفيس من كُلّ شيء (لسان العرب : ج 10 ص 268 «علق») .
3- .تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 321 .
4- .الوِترُ : الجِنايَةُ التي يَجنيها الرجلُ على غَيرهِ ، من قَتلٍ أو نَهبٍ أو سبي (النهاية : ج 5 ص 148 «وتر») .
5- .المحاسن : ج 1 ص 413 ح 945 عن حسين بن مصعب ، بحارالأنوار : ج 69 ص 238 ح 11 .
6- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 124 ح 1 عن الفضل بن شاذان ، بحارالأنوار : ج 10 ص 356 ح 1 .

ص: 47

ب - دشمنان خدا

ب _ دشمنان خداامام زين العابدين عليه السلام- از دعاى ايشان در حقّ فرزندانش _ :بار خدايا! بر من منّت گذار و فرزندانم را برايم باقى بدار و آنان را برايم صالح ، قرار ده و مرا از ايشان ، بهره مند گردان . معبودا ! عمرشان را برايم دراز گردان و بر زندگى شان ، بيفزاى . خُردشان را برايم پرورش ده و ناتوانشان را توانا ساز و تن و دين و اخلاقشان را به سلامت دار و به جان هايشان و اندام هايشان و در همه امورشان كه به من مربوط مى شود ، عافيت ببخش و روزى هايشان را براى من و با دستان من ، پيوسته برسان و آنان را انسان هاى نيك و پرهيزگار و بينا و شنوا و فرمان بُردار خودت ، و دوستدارِ يك دلِ اوليايت و دشمنانِ سرسخت و كينه توز دشمنانت قرار ده . آمين !

امام باقر عليه السلام :اگر همه روزها را روزه بگيرم و شب ها را بى هيچ [وقفه و] سستى اى نماز بگزارم و اموالم را انبانْ انبان ، در راه خدا انفاق كنم ؛ امّا در دلم محبّت اولياى او و نفرت از دشمنانش نباشد ، آن همه ، به من هيچ سودى نمى بخشد .

امام صادق عليه السلام :هر كس خدا را دوست بدارد و با دشمن او كين ورزد و اين دشمنى و كين ورزى او به خاطر جنايت و ستمى نباشد كه [آن شخص] در دنيا به او كرده است (يعنى به خاطر كينه شخصى نباشد) ، چنانچه روز قيامت با گناهانى به اندازه كفِ دريا بيايد ، خداوند ، همه آنها را بر او مى بخشد .

امام رضا عليه السلام :دوست داشتن اولياى خداوند متعال ، واجب است ؛ همچنين دشمن داشتن دشمنان خدا و بيزارى جستن از آنان و از پيشوايانشان .

.

ص: 48

ج _ المُبتَدِعُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن أعرَضَ عَن صاحِبِ بِدعَةٍ بُغضا لَهُ فِي اللّهِ ، مَلَأَ اللّهُ قَلبَهُ أمنا وإيمانا . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أعرَضَ عَن صاحِبِ بِدعَةٍ بُغضا لَهُ ، مَلَأَ اللّهُ قَلبَهُ يَقينا ورِضا . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا رَأَيتُم صاحِبَ بِدعَةٍ فَاكفَهِرّوا (3) في وَجهِهِ ؛ فَإِنَّ اللّهَ يُبغِضُ كُلَّ مُبتَدِعٍ . (4)

د _ الظّالِمُالإمام الباقر عليه السلام :إنَّ الأَمرَ بِالمَعروفِ وَالنَّهيَ عَنِ المُنكَرِ سَبيلُ الأَنبِياءِ ومِنهاجُ الصُّلَحاءِ ، فَريضَةٌ عَظيمَةٌ بِها تُقامُ الفَرائِضُ ، وتَأمَنُ المَذاهِبُ ، وتَحِلُّ المَكاسِبُ ، وتُرَدُّ المَظالِمُ ، وتُعمَرُ الأَرضُ ، ويُنتَصَفُ مِنَ الأَعداءِ ، ويَستَقيمُ الأَمرُ ؛ فَأَنكِروا بِقُلوبِكُم ، وَالفِظوا بِأَلسِنَتِكُم ، وصُكُّوا بِها جِباهَهُم ، ولا تَخافوا فِي اللّهِ لَومَةَ لائِمٍ ، فَإِنِ اتَّعَظوا وإلَى الحَقِّ رَجَعوا فَلا سَبيلَ عَلَيهِم «إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ يَبْغُونَ فِى الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ أُوْلَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» (5) هُنالِكَ فَجاهِدوهُم بِأَبدانِكُم ، وأَبغِضوهُم بِقُلوبِكُم ، غَيرَ طالِبينَ سُلطانا ، ولا باغينَ مالاً ، ولا مُريدينَ بِظُلمٍ ظَفَرا ، حَتّى يَفيئُوا إلى أمرِ اللّهِ ويَمضوا عَلى طاعَتِهِ . (6)

.


1- .تاريخ بغداد : ج 10 ص 264 الرقم 5378 عن ابن عمر ، كنزالعمّال : ج 3 ص 82 ح 5599 .
2- .تنبيه الخواطر : ج 2 ص 116 .
3- .اكفَهَرَّ : إذا عَبَسَ (الصحاح : ج 2 ص 809 «كفهر») .
4- .تاريخ دمشق : ج 43 ص 337 ح 9207 عن أنس ، كنز العمّال : ج 1 ص 388 ح 1676 .
5- .الشورى : 42 .
6- .الكافي : ج 5 ص 56 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 181 ح 372 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 189 ح 25 كلّها عن جابر .

ص: 49

ج - بدعت گذار
د - ستمگر

ج _ بدعت گذارپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس از بدعت گذارى روى گردانَد و انگيزه اش كينه [و نفرت ]از او به خاطر خدا باشد ، خداوند ، قلب او را از آرامش و ايمان ، آكَنْده مى سازد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس از سرِ كينه [و نفرت] از صاحب بدعتى (بدعت گذار / پيرو بدعت) روى گردانَد ، خداوند ، دل او را آكنده از يقين و خشنودى مى سازد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه بدعت گذارى را ديديد ، به او رو تُرش كنيد ؛ زيرا خداوند ، بدعت گذاران را دشمن مى دارد .

د _ ستمگرامام باقر عليه السلام :امر به معروف و نهى از منكر كردن ، راه پيامبران و روش صالحان است و [وظيفه و ]فريضه بزرگى است كه به واسطه آن ، [ديگر ]فرائض بر پا مى شوند و راه ها ، (1) امن و درآمدها ، حلال مى گردند و مظالم (حقوق و اموال به ناحق گرفته شده ديگران) ، باز گردانيده مى شوند ، زمينْ آباد مى شود ، از دشمنانْ انتقام گرفته مى شود و كارها[ى دين و دنيا] سامان مى يابد . پس با دل هايتان ، انكار كنيد و با زبان هايتان ، اظهار نماييد و بر پيشانى هايشانْ بكوبيد و در راه خدا ، از سرزنش هيچ سرزنشگرى نترسيد . اگر نصيحت پذيرفتند و به راه حق ، باز گشتند كه هيچ ؛ «زيرا راه [ نكوهش ] ، تنها بر كسانى است كه به مردم ستم مى كنند و در [ روى ]زمين ، به ناحق ، سر بر مى دارند . آنان ، عذابى دردناك [ در پيش ] خواهند داشت» ، و در غير اين صورت [ ، اگر به راه نيامدند] ، با بدن هايتان با آنان جهاد كنيد و در دلْ دشمنشان بداريد ، بى آن كه طالب قدرتى باشيد يا جوياىِ مال و ثروتى يا خواهانِ پيروز شدن به ستم ، تا اين كه به فرمان خدا ، باز گردند و راه اطاعت از او را در پيش گيرند .

.


1- .يا : راه ها[ى دين] ، از [بدعت و] دستبرد بدعت گذاران ، در امان مى مانند .

ص: 50

ه_ _ الفاسِقُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :قالَ عيسَى بنُ مَريَمَ لِلحَوارِيّينَ : تَحَبَّبوا إلَى اللّهِ وتَقَرَّبوا إلَيهِ . قالوا : يا روحَ اللّهِ ، بِماذا نَتَحَبَّبُ إلَى اللّهِ ونَتَقَرَّبُ ؟ قالَ : بِبُغضِ أهلِ المَعاصي ، وَالتَمِسوا رِضَا اللّهِ بِسَخَطِهِم . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :دارِ الفاسِقَ عَن دينِكَ ، وأَبغِضهُ بِقَلبِكَ ، وزايِلهُ بِأَعمالِكَ ، لِئَلّا تَكونَ مِثلَهُ . (2)

عنه عليه السلام :أفضَلُ الأَعمالِ : ... شَنَآنُ الفاسِقِ . (3)

عنه عليه السلام :الإِيمانُ عَلى أربَعِ دَعائِمَ : عَلَى الصَّبرِ وَاليَقينِ وَالعَدلِ وَالجِهادِ ... وَالجِهادُ مِنها عَلى أربَعِ شُعَبٍ : عَلَى الأَمرِ بِالمَعروفِ ، وَالنَّهيِ عَنِ المُنكَرِ ، وَالصِّدقِ فِي المَواطِنِ ، وشَنَآنِ الفاسِقينَ ؛ فَمَن أمَرَ بِالمَعروفِ شَدَّ ظُهورَ المُؤمِنينَ ، ومَن نَهى عَنِ المُنكَرِ أرغَمَ اُنوفَ الكِافِرينَ ، ومَن صَدَقَ فِي المَواطِنِ قَضى ما عَلَيهِ ، ومَن شَنِئَ الفاسِقينَ وغَضِبَ للّهِِ غَضِبَ اللّهُ لَهُ وأَرضاهُ يَومَ القِيامَةِ . (4)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ فِي الدُّعاءِ _ :أسأَ لُكَ اللّهُمَّ بِمَا استَعمَلتَ بِهِ مَن قامَ بِأَمرِكَ ، وعانَدَ عَدُوَّكَ ، وَاعتَصَمَ بِحَبلِكَ ، وصَبَرَ عَلَى الأَخذِ بِكِتابِكَ ، مُحِبّا لِأَهلِ طاعَتِكَ ، مُبغِضا لِأَهلِ مَعصِيَتِكَ . (5)

.


1- .تحف العقول : ص 44 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 235 ، إرشاد القلوب : ص 77 كلاهما من دون إسنادٍ إليه صلى الله عليه و آله نحوه ، بحارالأنوار : ج 77 ص 147 ح 60 ؛ ربيع الأبرار : ج 1 ص 483 من دون إسنادٍ إليه صلى الله عليه و آله ، كنزالعمّال : ج 3 ص 65 ح 5518 نقلاً عن ابن شاهين في الإفراد عن ابن مسعود وكلاهما نحوه .
2- .الأمالي للمفيد : ص 222 ح 1 ، الأمالي للطوسي : ص 8 ح 8 كلاهما عن الفجيع العقيلي عن الإمام الحسن عليه السلام ، كشف الغمّة : ج 2 ص 162 عن الإمام الحسن عنه عليهماالسلام ، بحارالأنوار : ج 42 ص 203 ح 7 .
3- .تنبيه الغافلين : ص 95 ح 91 .
4- .نهج البلاغة : الحكمة 31 ، كتاب سليم بن قيس : ج 2 ص 615 عن سليم بن قيس ، بحارالأنوار : ج 68 ص 348 ح 17 ؛ تاريخ دمشق : ج 42 ص 515 عن قبيصة بن جابر الأسدي ، المناقب للخوارزمي : ص 372 ح 390 عن العلاء بن عبدالرحمن نحوه ، كنزالعمّال : ج 1 ص 286 ح 1388 .
5- .مصباح المتهجّد : ص 135 ح 219 ، بحارالأنوار : ج 87 ص 240 ح 50 .

ص: 51

ه - گنهكار ( / منحرف از دين)

ه _ گنهكار ( / منحرف از دين)پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عيسى بن مريم عليه السلام به حواريان فرمود : «خود را محبوب خدا گردانيد و به او تقرّب جوييد» . گفتند : اى روح خدا ! به چه وسيله ، خود را محبوب خدا گردانيم و تقرّب جوييم ؟ فرمود : «با دشمن داشتن گنه پيشگان . با ناخشنودى از آنان ، خشنودى خدا را بجوييد » .

امام على عليه السلام :با شخص منحرف از دينت ، مدارا كن . در دلت ، او را دشمن بدار و با كردارهايت ، از او جدا شو تا مانند او نباشى .

امام على عليه السلام :برترينِ اعمال ، . . . دشمن داشتن شخص گنه پيشه (/ منحرف) است .

امام على عليه السلام :ايمان ، بر چهار ستونْ استوار است : بر شكيبايى ، يقين ، عدل و جهاد ... و جهاد ، بر چهار شاخه است : امر به معروف ، و نهى از منكر ، و پايدارى [و شجاعت ]در رزمگاه ها ، و كين ورزى با گنه پيشگان ( / منحرفان ) ؛ زيرا كسى كه امر به معروف كند ، پشت مؤمنان را محكم ساخته است ، و كسى كه نهى از منكر كند ، بينى كافران را به خاك ماليده است ، و كسى كه در رزمگاه ها پايدارى كند ، وظيفه خود را انجام داده است ، و كسى كه با گنه پيشگان (/ منحرفان ) ؛ كينه ورزد و براى خدا [بر آنها ]خشم گيرد ، خداوند نيز براى او خشم مى گيرد و روز قيامت ، خشنودش مى گردانَد .

امام زين العابدين عليه السلام_ در دعا _ :بار خدايا! از تو درخواست مى كنم ، به حقّ كسى كه او را به كار گرفتى ، كسى كه فرمان تو را به پا داشت و با دشمنت ، دشمنى ورزيد و به ريسمانت ، چنگ زد و در عمل به كتابت ، شكيبايى ورزيد ودوستدارِ اهل طاعت تو بود و دشمنِ اهل معصيتت .

.

ص: 52

عنه عليه السلام :اللّهُمَّ ارزُقني مِن فَضلِكَ مالاً طَيِّبا كَثيرا فاضِلاً لا يُطغيني ، وتِجارَةً نامِيَةً مُبارَكَةً لا تُلهيني ، وقُدرَةً عَلى عِبادَتِكَ ، وصَبرا عَلَى العَمَلِ بِطاعَتِكَ ، وَالقَولَ بِالحَقِّ وَالصِّدقَ فِي المَواطِنِ كُلِّها ، وشَنَآنَ الفاسِقينَ . (1)

الإمام الباقر عليه السلام :إذا أرَدتَ أن تَعلَمَ أنَّ فيكَ خَيرا فَانظُر إلى قَلبِكَ ؛ فَإِن كانَ يُحِبُّ أهلَ طاعَةِ اللّهِ ويُبغِضُ أهلَ مَعصِيَتِهِ فَفيكَ خَيرٌ وَاللّهُ يُحِبُّكَ ، وإن كانَ يُبغِضُ أهلَ طاعَةِ اللّهِ ويُحِبُّ أهلَ مَعصِيَتِهِ فَلَيسَ فيكَ خَيرٌ وَاللّهُ يُبغِضُكَ ، وَالمَرءُ مَعَ مَن أحَبَّ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :طَلَبتُ حُبَّ اللّهِ عز و جل ، فَوَجَدتُهُ في بُغضِ أهلِ المَعاصي . (3)

عنه عليه السلام :حُبُّ الأَبرارِ لِلأَبرارِ ثَوابٌ لِلأَبرارِ ، وحُبُّ الفُجّارِ لِلأَبرارِ فَضيلَةٌ لِلأَبرارِ ، وبُغضُ الفُجّارِ لِلأَبرارِ زَينٌ لِلأَبرارِ ، وبُغضُ الأَبرارِ لِلفُجّارِ خِزيٌ عَلَى الفُجّارِ . (4)

.


1- .بحارالأنوار : ج 94 ص 133 نقلاً عن الكتاب العتيق الغروي .
2- .الكافي : ج 2 ص 126 ح 11 ، مصادقة الإخوان : ص 156 ح 3 ، علل الشرائع : ص 117 ح 16 ، المحاسن : ج 1 ص 410 ح 935 وفيه «ففيك شرّ» بدل «فليس فيك خير» وكلّها عن جابر الجعفي ، مشكاة الأنوار : ص 217 ح 595 ، بحارالأنوار : ج 69 ص 247 ح 22 .
3- .مستدرك الوسائل : ج 12 ص 173 ح 13810 نقلاً عن مجموعة الشهيد .
4- .الكافي : ج 2 ص 640 ح 6 ، الاختصاص : ص 239 كلاهما عن عمّار بن موسى ، مصادقة الإخوان : ص 157 ح 4 نحوه ، المحاسن : ج 1 ص 414 ح 949 كلاهما عن عبداللّه بن القاسم الجعفري ، تحف العقول : ص 487 عن الإمام العسكريّ عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 74 ص 279 ح 4 .

ص: 53

امام زين العابدين عليه السلام :بار خدايا! از فضل خود ، به من مال حلالِ فراوان و افزونى كه مرا به سركشى نكشانَد ، و تجارت فزاينده و پُربركتى كه سرگرم و غافلم نسازد ، و توانايى بر عبادتت ، و شكيبايى در عمل به طاعتت ، و حق گويى ، و پايدارى در رزمگاه ها ، و نفرت از گنه پيشگان (/ منحرفان ) ، روزى كن .

امام باقر عليه السلام :هر گاه خواستى بدانى كه در تو خيرى هست ، به دلت بنگر . اگر اهل طاعت خدا را دوست داشت و از اهل معصيت او نفرت داشت ، پس در تو خير هست و خدا هم تو را دوست مى دارد ؛ امّا اگر از اهل طاعت خدا ، نفرت داشت و اهل معصيت او را دوست داشت ، پس در تو خيرى نيست و خدا هم تو را مبغوض مى دارد . انسان با كسى است كه دوستش دارد .

امام صادق عليه السلام :محبّت خداوند عز و جل را جُستم ، آن را در نفرت از گنهكاران يافتم .

امام صادق عليه السلام :محبّت نيكان به نيكان ، پاداشى براى نيكان است و محبّت ورزيدن بَدان به نيكان ، فضيلتى براى نيكان است . نفرت بَدان از نيكان ، زيورى براى نيكان است و نفرت نيكان از بَدان ، [مايه] خوارى و رسوايى بَدان است .

.

ص: 54

و _ العالِمُ غَيرُ العامِلِالكتاب«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ * كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُواْ مَا لَا تَفْعَلُونَ » . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لِابنِ مَسعودٍ _ :يَا بنَ مَسعودٍ ، لا تَكونَنَّ مِمَّن يَهدِي النّاسَ إلَى الخَيرِ ويَأمُرُهُم بِالخَيرِ وهُوَ غافِلٌ عَنهُ ؛ يَقولُ اللّهُ تَعالى : «أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ» (2) . . . . يَا بنَ مَسعودٍ ، لا تَكُن مِمَّن يُشَدِّدُ عَلَى النّاسِ ويُخَفِّفُ عَن نَفسِهِ ؛ يَقولُ اللّهُ تَعالى : «لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ» . (3)

ز _ مَن يَكرَهُ المَعروفَرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أوحَى اللّهُ عز و جل إلى ذِي القَرنَينِ : . . . مَن رَأَيتَني كَرَّهتُ إلَيهِ المَعروفَ و بَغَّضتُ إلَى النّاسِ الطَّلَبَ إلَيهِ فَأَبغِضهُ ، و لا تَتَوَلَّهُ ؛ فَإِنَّهُ مِن شَرِّ ما خَلَقتُ . (4)

ح _ طالِبُ مَعايِبِ النّاسِالإمام عليّ عليه السلام :لِيَكُن أبغَضُ النّاسِ إلَيكَ وأَبعَدُهُم مِنكَ ، أطلَبَهُم لِمَعايِبِ النّاسِ . (5)

.


1- .الصفّ : 2 و 3 .
2- .البقرة : 44 .
3- .مكارم الأخلاق : ج 2 ص 360 ح 2660 عن عبد اللّه بن مسعود ، بحار الأنوار : ج 77 ص 109 ح 1 .
4- .الفردوس : ج 1 ص 144 ح 515 عن عبداللّه المزني ، كنز العمّال : ج 6 ص 441 ح 16451 .
5- .غرر الحكم : ج 5 ص 50 ح 7378 .

ص: 55

و - عالم بى عمل
ز - كسى كه نيكى را ناخوش مى دارد
ح - عيبجوى مردمان

و _ عالم بى عملقرآن«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! چرا چيزى مى گوييد كه انجام نمى دهيد؟ نزد خدا سختْ ناپسند است كه چيزى را بگوييد و انجام ندهيد» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به ابن مسعود _ :اى پسر مسعود! از كسانى نباش كه مردم را به نيكى هدايت مى كنند و آنان را به نيكى فرمان مى دهند ، امّا خود از آن غافل اند . خداوند متعال مى فرمايد : «آيا مردم را به نيكى فرمان مى دهيد و خود را فراموش مى كنيد؟!» . اى پسر مسعود! از كسانى نباش كه بر مردم سخت ، امّا بر خود آسان مى گيرند. خداوند متعال مى فرمايد : «چرا آنچه را انجام نمى دهيد ، مى گوييد؟» .

ز _ كسى كه نيكى را ناخوش مى داردپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل به ذو القرنين ، وحى فرمود كه : « ... هر كس را ديدى كه من ، نيكى را نزد او ناخوشايند ساخته ام و درخواستِ از او را منفورِ مردمان گردانيده ام ، منفورش بدار و دوستش مگير ؛ زيرا او از بدترينِ مخلوقاتى است كه من آفريده ام» .

ح _ عيبجوى مردمانامام على عليه السلام :بايد منفورترينِ مردمان نزد تو و دورترينشان از تو ، كسى باشد كه پيش از همه ، از مردمان ، عيبجويى مى كند . (1)

.


1- .عيبجويى از مردم و افشاگرى و رُسواسازى ، از آن دسته صفات رذيله اخلاقى است كه در قرآن كريم نيز (از جمله در : احزاب : آيه 60 ، قلم : آيه 11) به شدّت ، نهى شده است . در اين باره ، ر .ك : فرهنگ قرآن : ج13 (مَدخل «عيبجويى») . نيز ، ر . ك : همين دانش نامه : ج 16 ص 116 و 134 (بهتان / حديث 15 و 40 _ 43) .

ص: 56

ط _ أهلُ الدُّنياالإمام عليّ عليه السلام_ في ذِكرِ حَديثِ مِعراجِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله _ :قالَ اللّهُ تَعالى : ... يا أحمَدُ ، أبغِضِ الدُّنيا وأَهلَها ، وأَحِبَّ الآخِرَةَ وأَهلَها . قالَ : يا رَبِّ ، ومَن أهلُ الدُّنيا ومَن أهلُ الآخِرَةِ؟ قالَ : أهلُ الدُّنيا مَن كَثُرَ أكلُهُ ، وضِحكُهُ ، ونَومُهُ ، وغَضَبُهُ . (1)

ي _ مَن أبغَضَهُ اللّهُالإمام عليّ عليه السلام :لا يَكمُلُ إيمانُ عَبدٍ حَتّى يُحِبَّ مَن أحَبَّهُ اللّهُ سُبحانَهُ ، ويُبغِضَ مَن أبغَضَهُ اللّهُ سُبحانَهُ . (2)

6 / 2ما يَنبَغي بُغضُهُأ _ الدُّنياتاريخ بغداد عن ربعيّ بن خراش :جاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فقال : يا رَسولَ اللّهِ ، دُلَّني عَلى عَمَلٍ يُحِبُّنِيَ اللّهُ عَلَيهِ ويُحِبُّنِيَ النّاسُ . فَقالَ : إذا أرَدتَ أن يُحِبَّكَ اللّهَ فَأَبغِضِ الدُّنيا ، وإذا أرَدتَ أن يُحِبَّكَ النّاسُ فَما كانَ عِندَكَ مِن فُضولِها فَانبِذهُ إلَيهِم . (3)

.


1- .إرشاد القلوب : ص 199 _ 201 ، بحارالأنوار : ج 77 ص 23 ح 6 .
2- .غرر الحكم : ج6 ص 417 ح 10849 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 543 ح 10083 وفيه «للّه ِِ» بدل «اللّه » في الموضعين .
3- .تاريخ بغداد : ج 7 ص 270 الرقم 3754 ، البداية والنهاية : ج 10 ص 137 ، كنزالعمّال : ج 3 ص 182 ح 6067 .

ص: 57

ط - اهل دنيا
ى - كسى كه مبغوض خداست
6 / 2 چيزهايى كه دشمن داشتن آنها سزاوار است
الف - دنيا

ط _ اهل دنياامام على عليه السلام_ در يادكرد حديث معراج پيامبر صلى الله عليه و آله _ :خداى متعال فرمود : «... اى احمد! دنيا و اهل آن را دشمن بدار ، و آخرت و اهل آن را دوست بدار » . گفت : پروردگارا ! چه كسى اهل دنيا و چه كسى اهل آخرت است ؟ فرمود : «اهل دنيا ، كسى است كه پُر خور و خنده و خواب و خشم باشد» .

ى _ كسى كه مبغوض خداستامام على عليه السلام :ايمان هيچ بنده اى كامل نباشد تا آن گاه كه هر كسى را كه خداوند سبحان دوستش دارد ، دوست بدارد و هر كسى را كه خداوند سبحان دشمن مى دارد ، دشمن بدارد .

6 / 2چيزهايى كه دشمن داشتن آنها سزاوار استالف _ دنياتاريخ بغداد_ به نقل از ربعىّ بن خَراش _ :مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا ! مرا به كارى راه نمايى فرما كه به خاطر آن ، خدا و مردم ، مرا دوست بدارند . فرمود : «اگر مى خواهى خدا ، تو را دوست بدارد ، دنيا را دشمن بدار ، و اگر مى خواهى مردم دوستت بدارند ، مازادِ داشته هايت را به آنان بده» .

.

ص: 58

الإمام عليّ عليه السلام_ في وَصفِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله _ :ولَقَد كانَ في رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله كافٍ لَكَ فِي الاُسوَةِ ، ودَليلٌ لَكَ عَلى ذَمِّ الدُّنيا وعَيبِها ، وكَثرَةِ مَخازيها ومَساويها ، إذ قُبِضَت عَنهُ أطرافُها ، ووُطِّئَت لِغَيرِهِ أكنافُها (1) ، وفُطِمَ عَن رَضاعِها ، وزُوِيَ عَن زَخارِفِها . . . فَتَأَسَّ بِنَبِيِّكَ الأَطيَبِ الأَطهَرِ صلى الله عليه و آله ، فَإِنَّ فيهِ اُسوَةً لِمَن تَأَسّى ، وعَزاءً لِمَن تَعَزّى . وأحَبُّ العِبادِ إلَى اللّهِ المُتَأَسّي بِنَبِيِّهِ وَالمُقتَصُّ لِأَثَرِهِ ، قَضَمَ الدُّنيا قَضما ، ولَم يُعِرها طَرفا ، أهضَمُ أهلِ الدُّنيا كَشحا (2) ، وأخمَصُهُم (3) مِنَ الدُّنيا بَطنا ، عُرِضَت عَلَيهِ الدُّنيا فَأَبى أن يَقبَلَها ، وعَلِمَ أنَّ اللّهَ سُبحانَهُ أبغَضَ شَيئا فَأَبغَضَهُ ، وحَقَّرَ شَيئا فَحَقَّرَهُ ، وصَغَّرَ شَيئا فَصَغَّرَهُ . ولَو لَم يَكُن فينا إلّا حُبُّنا ما أبغَضَ اللّهُ ورَسولُهُ وتَعظيمُنا ما صَغَّرَ اللّهُ ورَسولُهُ ، لَكَفى بِهِ شِقاقا لِلّهِ ومُحادَّةً (4) عَن أمرِ اللّهِ . ولَقَد كانَ صلى الله عليه و آله يَأكُلُ عَلَى الأَرضِ ، ويَجلِسُ جِلسَةَ العَبدِ ، ويَخصِفُ بِيَدِهِ نَعلَهُ ، ويَرقَعُ بِيَدِهِ ثَوبَهُ ، ويَركَبُ الحِمارَ العارِيَ ويُردِفُ خَلفَهُ ، ويَكونُ السِّترُ عَلى بابِ بَيتِهِ فَتَكونُ فيهِ التَّصاويرُ فَيَقولُ : يا فُلانَةُ _ لِاءِحدى أزواجِهِ _ غَيِّبيهِ عَنّي ، فَإِنّي إذا نَظَرتُ إلَيهِ ذَكَرتُ الدُّنيا وزَخارِفَها . فَأَعرَضَ عَنِ الدُّنيا بِقَلبِهِ ، وأماتَ ذِكرَها مِن نَفسِهِ ، وأحَبَّ أن تَغيبَ زينَتُها عَن عَينِهِ ، لِكَيلا يَتَّخِذَ مِنها رِياشا ، ولا يَعتَقِدَها قَرارا ، ولا يَرجُوَ فيها مُقاما ؛ فَأَخرَجَها مِنَ النَّفسِ ، وأشخَصَها عَنِ القَلبِ ، وغَيَّبَها عَنِ البَصَرِ . وكَذلِكَ مَن أبغَضَ شَيئا أبغَضَ أن يَنظُرَ إلَيهِ وأن يُذكَرَ عِندَهُ . (5)

.


1- .الكَنَفُ : الجانب (الصحاح : ج 4 ص 1424 «كنف») .
2- .يقال : أهضم الكشحين : أي دقيق الخصرين (راجع : النهاية : ج 4 ص 176 «كشح») . وهو هنا كناية عن قلّة طعامه صلى الله عليه و آله وزهده فى الدنيا ولذّاتها .
3- .الخَمصُ : الجوع ، ورجلٌ خُمصان وخَميص : إذا كان ضامر البطن (النهاية : ج 2 ص 80 «خمص») .
4- .المَحادَّة : المعاداة والمخالفة (النهاية : ج 1 ص 353 «حدد») .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 160 ، بحار الأنوار : ج 16 ص 284 ح 136 .

ص: 59

امام على عليه السلام_ در توصيف پيامبر صلى الله عليه و آله _ :[زندگى] پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، خود ، براى تو الگويى بسنده است و دليلى براى تو بر نكوهيدگى و عيبناكى دنيا و انبوهىِ ننگ ها و بدى هاى آن است ؛ چرا كه دنيا ، از او گرفته شد و براى ديگران ، فراهم گشت . از شير [مادر ]دنيا ، باز گرفته شد و از زرق و برق آن ، دور نگه داشته شد ... . پس به پيامبرت _ كه از همه پاك تر و وارسته تر است _ تأسّى بجوى كه در او الگويى است براى هر كه در پىِ الگوست و [مايه] شكيبايى براى هر كه خواهان شكيبايى [در برابر از دست دادن دنيا] است . محبوب ترينِ بندگان در نزد خداوند ، كسى است كه به پيامبرش تأسّى بجويد و از او پيروى كند . او از دنيا چندان نخورْد كه دهان را پُر كند ، و بدان چندان ننگريست كه [حتّى ]گوشه چشمى بِدان افكنَد . پهلوهايش ، از همه لاغرتر و شكمش ، از همه تهى تر بود . دنيا به او پيشنهاد شد ؛ امّا از پذيرفتنش سر باز زد . دانست كه خداى سبحان ، چيزى (علاقه مندى به دنيا) را دشمن مى دارد ، او هم آن را دشمن گرفت ، و [دانست] چيزى را خوار مى دارد ، او هم آن را خوار داشت ، و [دانست ]چيزى را خُرد مى شمارد ، او هم آن را خُرد شمُرد . اگر در ما هيچ [عيبى] نبود ، جز همين كه آنچه را خدا و پيامبرِ او دشمن داشته اند ، دوست داشته باشيم و آنچه را خدا و پيامبرش خُرد شمرده اند ، بزرگ شماريم ، همين ، خود براى مخالفت ما با خدا و سرپيچى از فرمانش كافى بود . او روى زمين [_ِ بدون فرش] ، غذا مى خورد و چون بردگانْ مى نشست و با دست خود ، كفشش را مى دوخت و با دست خود ، جامه اش را وصله مى زد و بر الاغ برهنه ، سوار مى شد و يك نفر را هم در تَرْك خود مى نشانْد . پرده اى نگارين بر درِ اتاقش آويخته ديد ، به همسرش فرمود : «فلانى! اين را از برابر چشم من ، دور كن ؛ زيرا هر گاه چشمم به آن مى افتد ، به ياد دنيا و زيورهاى آن مى افتم». آرى! او از صميم دل ، از دنيا روى برتافت و ياد آن را در جان خويش ميرانْد و دوست داشت كه زيب و زيور دنيا ، از برابر چشمش دور باشد تا از آن ، جامه اى زيبا تهيّه نكند و دنيا را جاى ماندن نداند و به اقامت در آن ، اميدوار نشود . پس دنيا را از جان خويش به در كرد و آن را از دلْ دور ساخت و از چشمش پنهان داشت . آرى! اين چنين است كسى كه چيزى را دشمن مى دارد ، از نگاه كردن به آن و از اين كه نام آن در حضور او برده شود ، نفرت دارد .

.

ص: 60

الكافي عن محمّد بن مسلم :سُئِلَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام : أيُّ الأَعمالِ أفضَلُ عِندَ اللّهِ عز و جل ؟ فَقالَ : ما مِن عَمَلٍ بَعدَ مَعرِفَةِ اللّهِ جَلَّ وعَزَّ و مَعرِفَةِ رَسولِهِ صلى الله عليه و آله ، أفضَلُ مِن بُغضِ الدُّنيا . (1)

عيسى عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ عَن عَمَلٍ يورِثُ مَحَبَّةَ اللّهِ _ :أبغِضُوا الدُّنيا يُحبِبكُمُ اللّهُ . (2)

راجع : ص 62 ح 146 .

ب _ المالُالإمام عليّ عليه السلام :إذا أحَبَّ اللّهُ سُبحانَهُ عَبدا ، بَغَّضَ إلَيهِ المالَ وقَصَّرَ مِنهُ الآمالَ . (3)

ج _ الأَمَلُالإمام عليّ عليه السلام :لَو رَأَى العَبدُ الأَجَلَ ومَصيرَهُ ، لَأَبغَضَ الأَمَلَ وغُرورَهُ . (4)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 130 ح 11 و ص 317 ح 8 ، مشكاة الأنوار : ص 465 ح 1555 ، بحارالأنوار : ج 73 ص 19 ح 9 .
2- .تنبيه الخواطر : ج 1 ص 134 ، بحارالأنوار : ج 14 ص 328 ح 55 .
3- .غرر الحكم : ج 3 ص 166 ح 4110 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 133 ح 2983 .
4- .نهج البلاغة : الحكمة 334 ، بحارالأنوار : ج 73 ص 167 ح 29 .

ص: 61

ب - مال
ج - آرزو

الكافى_ به نقل از محمّد بن مسلم _ :از امام زين العابدين عليه السلام سؤال شد : كدام كار ، نزد خدا برتر است ؟ فرمود : «بعد از شناخت خداوند عز و جل و شناخت پيامبر او ، هيچ عملى برتر از مبغوض داشتن دنيا نيست» .

عيسى عليه السلام_ در پاسخ به سؤال از عملى كه دوستى خدا را به بار مى آورد _ :دنيا را دشمن بداريد تا خدا ، شما را دوست بدارد .

ر . ك : ص 63 ح 146 .

ب _ مالامام على عليه السلام :هر گاه خدا ، بنده اى را دوست داشته باشد ، مال و ثروت را منفورِ او مى گردانَد و آرزوهايش را كوتاه مى سازد .

ج _ آرزوامام على عليه السلام :اگر بنده ، اَجَل و فرجام آن را ببيند ، بى گمان ، آرزو و فريبِ آن را دشمن مى دارد .

.

ص: 62

عنه عليه السلام :لَو رَأَى العَبدُ أجَلَهُ وسُرعَتَهُ إلَيهِ ، لَأَبغَضَ الأَمَلَ ، وتَرَكَ طَلَبَ الدُّنيا . (1)

د _ ما أبغَضَهُ اللّهُ عز و جل ورَسولُهُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :اُوصيكُم أن تُحِبّوا ما أحَبَّ اللّهُ ، وتُبغِضوا ما أبغَضَ اللّهُ . (2)

كنزالعمال عن خالد بن الوليد :جاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : ... اُحِبُّ أن أكونَ مِن أحِبّاءِ اللّهِ ورَسولِهِ . قالَ : أحِبَّ ما أحَبَّ اللّهُ ورَسولُهُ ، وأَبغِض ما أبغَضَ اللّهُ ورَسولُهُ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :هؤُلاءِ أنبِياءُ اللّهِ وأَصفِياؤُهُ وأَولِياؤُهُ ، تَنَزَّهوا عَنِ الدُّنيا ، وزَهِدوا فيما زَهَّدَهُمُ اللّهُ جَلَّ ثَناؤُهُ فيهِ مِنها ، وأَبغَضوا ما أبغَضَ ، وصَغَّروا ما صَغَّرَ . (4)

عنه عليه السلام :اللّهُمَّ لا تُحَبِّب إلَيَّ ما أبغَضتَ ، ولا تُبَغِّض إلَيَّ ما أحبَبتَ . (5)

راجع : ص 58 ح 137 .

.


1- .الأمالي للمفيد : ص 309 ح 8 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 39 ح 120 ، الأمالي للطوسي : ص 79 ح 115 كلّها عن داوود بن سليمان عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 235 ح 137 عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام نحوه ، بحارالأنوار : ج 73 ص 95 ح 79 .
2- .مستدرك الوسائل : ج 12 ص 54 ح 13496 نقلاً عن الراوندي في لب اللّباب .
3- .كنزالعمّال : ج 16 ص 127 _ 129 ح 44154 نقلاً عن السيوطي .
4- .دستور معالم الحكم : ص 40 ، بحارالأنوار : ج 73 ص 110 ح 109 نقلاً عن كتاب عيون الحكم والمواعظ .
5- .مهج الدعوات : ص 129 ، بحارالأنوار : ج 94 ص 237 ح 6 .

ص: 63

د - چيزهايى كه مبغوض خدا و پيامبر او هستند

امام على عليه السلام :اگر بنده ، اَجَل خود و سرعت آمدن آن به سوى خود را ببيند ، بى گمان ، آرزو را دشمن مى دارد و دنياطلبى را ترك مى كند .

د _ چيزهايى كه مبغوض خدا و پيامبر او هستندپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به شما سفارش مى كنم كه آنچه را خدا دوست مى دارد ، دوست بداريد و آنچه را مبغوض خداست ، دشمن بداريد .

كنز العمّال_ به نقل از خالد بن وليد _ :مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : . . . دوست دارم كه از دوستان خدا و پيامبر او باشم . فرمود : «آنچه را خدا و پيامبرش دوست دارند ، دوست بدار و آنچه را كه مبغوض خدا و پيامبر اوست ، دشمن بدار» .

امام على عليه السلام :اين پيامبران خدا و برگزيدگان و اولياى او ، از دنيا وارسته اند ، و به آنچه از دنيا كه خداوند متعال ، آنان را به زُهد بدان فرا خوانده ، زُهد ورزيده اند و آنچه را او دشمن داشته ، دشمن داشته اند و آنچه را او كوچك شمرده ، كوچك [و بى مقدار ]شمرده اند .

امام على عليه السلام :بار خدايا! آنچه را مبغوض توست ، محبوب من مگردان و آنچه را محبوب توست ، مبغوض من مدار .

ر . ك : ص 59 ح 137 .

.

ص: 64

6 / 3ما يَنبَغي عِندَ البُغضِأ _ تَجَنَّبُ الظُّلمِالكتاب«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُواْ قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَئانُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَ اتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ » . (1)

«وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَئانُ قَوْمٍ أَن صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَن تَعْتَدُواْ » . (2)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :المُؤمِنُ لا يَحيفُ (3) عَلى مَن يُبغِضُ ، ولا يَأثَمُ فيمَن يُحِبُّ . (4)

عنه عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِمَعقِلِ بنِ قَيسٍ حينَ أنفَذَهُ إلَى الشّامِ _ :فَإِذا لَقيتَ العَدُوَّ فَقِف مِن أصحابِكَ وَسَطا ، ولا تَدنُ مِنَ القَومِ دُنُوَّ مَن يُريدُ أن يُنشِبَ الحَربَ ، ولا تَبَاعَد عَنهُم تَباعُدَ مَن يَهابُ البَأسَ حَتّى يَأتِيَكَ أمري . ولا يَحمِلَنَّكُم شَنَآنُهُم عَلى قِتالِهِم قَبلَ دُعائِهِم وَالإِعذارِ إلَيهِم . (5)

.


1- .المائدة : 8 .
2- .المائدة : 2 .
3- .حافَ يَحيفُ : إذا جارَ وظَلَمَ (المصباح المنير : ص 159 «حاف») .
4- .الأمالي للطوسي : ص 580 ح 1199 عن عبداللّه بن محمد بن عجلان عن الإمام الهادي عن آبائه عن الإمام الصادق عليهم السلام ، نهج البلاغة : الخطبة 193 ، تحف العقول : ص 161 ، التمحيص : ص 74 ح 171 ، بحارالأنوار : ج 67 ص 311 ح 45 .
5- .نهج البلاغة : الكتاب 12 ، وقعة صفّين : ص 153 عن خالد بن قطن وفيه «يجرمنّك» بدل «يحملنّكم» ، بحارالأنوار : ج 32 ص 396 ح 367 ؛ تاريخ الطبري : ج 4 ص 567 عن خالد بن قطن وفيه «يجر منّك» بدل «يحملنّكم» .

ص: 65

6 / 3 آنچه در دشمنى ، سزاوار است
الف - اجتناب از ستم كردن

6 / 3آنچه در دشمنى ، سزاوار استالف _ اجتناب از ستم كردنقرآن«اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! براى خدا ، قيام كنيد و به عدالت ، گواهى دهيد و مبادا دشمنى با گروهى ، باعث شود كه عدالتْ پيشه نكنيد . عدالت بورزيد كه به پرهيزگارى نزديك تر است ، و از خدا پروا كنيد ، كه خداوند به آنچه مى كنيد ، داناست» .

«مبادا دشمنى با قومى كه شما را از ورود به مسجد الحرام ، باز داشتند ، وا دارد كه تجاوز ، پيشه كنيد» .

حديثامام على عليه السلام :مؤمن ، به كسى كه دشمنش مى دارد ، ستم نمى كند و به خاطر كسى كه دوست دارد ، مرتكب گناه نمى شود .

امام على عليه السلام_ در سفارش ايشان به مَعقِل بن قيس ، آن گاه كه او را به سوى [لشكر ]شام ، روانه كرد _ :هر گاه با دشمن رو به رو شدى ، در ميانه يارانت بِايست . نه به دشمن ، نزديك شو ، همانند كسى كه مى خواهد [آتش ]جنگ را شعله ور كند ، و نه از آنان به سان كسى كه از جنگ مى ترسد ، فاصله بگير تا آن كه فرمان من به تو برسد . كينه و دشمنى شما با آنان ، وادارتان نكند كه پيش از فرا خواندن آنان [به راه حق] و تمام كردن حجّت بر ايشان ، با آنها بجنگيد .

.

ص: 66

ب _ تَجَنُّبُ الإِفراطِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أحبِب حَبيبَكَ هَونا ما (1) ، عَسى أن يَكونَ بَغيضَكَ يَوما ما ، وأَبغِض بَغيضَكَ هَونا ما ، عَسى أن يَكونَ حَبيبَكَ يَوما ما . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ قَوما أحَبّوا قَوما حَتّى هَلَكوا في مَحَبَّتِهِم ، فَلا تَكونوا كَهُم . وإنَّ قَوما أبغَضوا قَوما حَتّى هَلَكوا في بُغضِهِم ، فَلا تَكونوا كَهُم . (3)

عنه صلى الله عليه و آله_ في صِفَةِ المُؤمِنِ _ :لا يَغرَقُ في بُغضِهِ ، ولا يَهلِكُ في مَحَبَّتِهِ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :لا يَكُن حُبُّكَ كَلَفا (5) ، ولا بُغضُكَ تَلَفا ؛ أحبِب حَبيبَكَ هَونا ما ، وأَبغِض بَغيضكَ هَونا ما . (6)

.


1- .أحبِب حَبيبَكَ هَونا مّا : أي حُبّا مقتصدا لا إفراط فيه ، وإضافة «ما» إليه تفيد التقليل (النهاية : ج 5 ص 284 «هون») .
2- .الأمالي للطوسي : ص 622 ح 1285 عن حميد بن عبد الرحمن الحميري عن الإمام عليّ عليه السلام و ص 364 ح 767 عن عليّ بن علي رزين عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عن النزال بن سبرة ، نهج البلاغة : الحكمة 268 ، تحف العقول : ص 201 وفيه «يعصيك» بدل «يكون بغيضك» ، الجعفريّات : ص 233 عن إسماعيل بن موسى عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام وكلّها عن الإمام عليّ عليه السلام من دون إسناد إليه صلى الله عليه و آله ، بحارالأنوار : ج 74 ص 177 ح 14 ؛ سنن الترمذي : ج 4 ص 360 ح 1997 ، الأدب المفرد : ص 382 ح 1321 عن عبيد الكندي عن الإمام عليّ عليه السلام من دون إسناد إليه صلى الله عليه و آله ، الفردوس : ج 1 ص 435 ح 1771 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وكلّها نحوه ، كنزالعمّال : ج 9 ص 24 ح 24742 .
3- .فردوس الأخبار : ج 1 ص 291 ح 919 عن عبداللّه بن جعفر ، كنزالعمّال : ج 9 ص 45 ح 24857 .
4- .التمحيص : ص 75 ح 171 عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 67 ص 311 ح 45 .
5- .كَلِفَ الأمرَ : إذا تَجشَّمَهُ على مَشَقَّةٍ وعُسرة (لسان العرب : ج 9 ص 307 «كلف») .
6- .الأمالي للطوسي : ص 703 ح 1505 عن زيد بن عليّ عن أبيه الإمام زين العابدين عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 74 ص 178 ح 18 .

ص: 67

ب - اجتناب از زياده روى

ب _ اجتناب از زياده روىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دوستت را در حدّ اعتدال ، دوست بدار ؛ زيرا ممكن است كه روزى دشمن تو شود ، و دشمنت را در حدّ اعتدال دشمن بدار ؛ زيرا ممكن است كه روزى دوست تو شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عدّه اى ، عدّه اى را چنان دوست داشتند كه در دوستى آنان به هلاكت در افتادند . شما از اين عدّه مباشيد . عدّه اى هم عدّه اى را چنان دشمن داشتند كه در دشمنى و نفرت از آنان ، به هلاكت در افتادند . از اين عدّه هم نباشيد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در ويژگى هاى مؤمن _ :نه در كين ورزى اش غرق مى شود ، نه در مهرورزى اش [چنان افراط و غلوّ مى كند كه] هلاك شود .

امام على عليه السلام :نه دوست داشتنت ، سودايى باشد ، نه دشمنى ات ، نابود كننده ؛ بلكه دوست خود را در حدّ اعتدال، دوست بدار و دشمنت را در حدّ اعتدال، دشمن بدار .

.

ص: 68

ج _ تَجَنُّبُ هَجرِ المُؤمِنِ 1رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أيُّما مُسلِمَينِ تَهاجَرا فَمَكَثا ثَلاثا لا يَصطَلِحانِ ، إلّا كانا خارِجَينِ مِنَ الإِسلامِ ، ولَم يَكُن بَينَهُما وِلايَةٌ ، فَأَيُّهُما سَبَقَ إلى كَلامِ أخيهِ ، كانَ السّابِقَ إلَى الجَنَّةِ يَومَ الحِسابِ . (1)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 345 ح 5 ، مصادقة الإخوان : ص 153 ح 1 ، منية المريد : ص 325 كلّها عن داوود بن كثير عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام، إرشاد القلوب : ص178 نحوه، بحارالأنوار : ج75 ص186 ح5 .

ص: 69

ج - اجتناب از قهر كردن با مؤمن

ج _ اجتناب از قهر كردن با مؤمنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اگر دو مسلمان با هم قهر كنند و تا سه روز آشتى نكنند ، هر دو از اسلام ، خارج مى شوند و ميانشان ، هيچ پيوند دينى اى نيست ، و هر كدام از آنها در صحبت كردن[و آشتى] با برادرش پيشى گيرد،در روز حسابرسى، زودتر به بهشت مى رود.

.

ص: 70

عنه صلى الله عليه و آله :لا هِجرَةَ فَوقَ ثَلاثٍ (1) . (2)

تاريخ دمشق عن أنس :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لا هِجرَةَ بَينَ المُسلِمينَ فَوقَ ثَلاثَةِ أيّامٍ _ أو ثَلاثِ لَيالٍ _ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :إذا أبغَضتَ فَلا تَهجُر . (4)

الكافي عن علي بن حديد عن عمّه مرازم بن حكيم :كانَ عِندَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام رَجُلٌ مِن أصحابِنا يُلَقَّبُ شَلقانَ (5) ، وكانَ قَد صَيَّرَهُ في نَفَقَتِهِ ، وكانَ سَيِّئَ الخُلُقِ ، فَهَجَرَهُ . (6) فَقالَ لي يَوما : يا مُرازِمُ ، وتُكَلِّمُ عيسى؟ فَقُلتُ : نَعَم ، فَقالَ : أصَبتَ ، لاخَيرَ فِي المُهاجَرَةِ . (7)

.


1- .ظاهره أنّه لو وقع بين أخوين من أهل الإيمان موجدة أو تقصير في حقوق العشرة والصحبة ، وأفضى ذلك إلى الهجرة ، فالواجب عليهم أن لا يبقوا عليها فوق ثلاث ليال ، وأمّا الهجر في الثلاث فظاهره أنّه معفوّ عنه ، وسببه أنّ البشر لا يخلو عن غضب وسوء خلق ، فسومح في تلك المدّة ، مع أنّ دلالته بحسب المفهوم وهي ضعيفة ، وهذه الأخبار مختصّة بغير أهل البدع والأهواء والمصرّين على المعاصي لأنّ هجرهم مطلوب ، وهو من أقسام النهي عن المنكر (بحار الأنوار : ج 75 ص 185) .
2- .الكافي : ج 2 ص 344 ح 2 عن هشام بن الحكم عن الإمام الصادق عليه السلام ، الخصال : ص 183 ح 250 عن أنس نحوه ، مشكاة الأنوار : ص 365 ح 1192 عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحارالأنوار : ج 75 ص 185 ح 2 ؛ مسند ابن حنبل : ج 3 ص 346 ح 9103 ، السنن الكبرى للنسائي : ج 5 ص 369 ح 9161 كلاهما عن أبي هريرة ، كنزالعمّال : ج 9 ص 47 ح 14870 نقلاً عن الخرائطي في مساوئ الأخلاق .
3- .تاريخ دمشق : ج 5 ص 88 ح 1193 و ج 9 ص 333 ح 2387 كلاهما عن أنس .
4- .غرر الحكم : ح 3980 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 133 ح 3008 .
5- .شلقان لقب لعيسى بن أبي منصور (بحارالأنوار : ج 75 ص 186) .
6- .قال العلّامة الملجسي قدس سره : «فهجره» أي بسبب سوء خلقه مع أصحاب أبي عبداللّه عليه السلام _ الذين كان مرازم منهم _ هجر مرازم عيسى ، فعبر عنه ابن حديد (الراوي) هكذا . وقال الشهيد الثاني رحمه الله : ولعل الصواب «فهجرته» ، وقال بعض الأفاضل : أي فهجر عيسى أبا عبداللّه بسبب سوء خلقه مع أصحاب أبي عبداللّه الذين كان مرازم منهم (بحار الأنوار : ج 75 ص 186) .
7- .الكافي : ج 2 ص 345 ح 4 ، بحارالأنوار : ج 75 ص 185 ح 4 .

ص: 71

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بيش از سه روز ، نبايد قهر كرد . (1)

تاريخ دمشق_ به نقل از اَنَس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «قهر كردن دو مسلمان با يكديگر بيش از سه روز روا نيست يا [فرمود] : «سه شب» .

امام على عليه السلام :هر گاه [كسى را] دشمن داشتى ، [با وى] قهر مكن .

الكافى_ به نقل از على بن حديد ، از عمويش مُرازِم بن حكيم _ :مردى از شيعيان ، [به نام عيسى و] ملقّب به شَلْقان ، (2) در خانه امام صادق عليه السلام بود و امام عليه السلام خرجىِ او را مى داد(/ او را ناظر مخارج خود قرار داده بود ) . وى مردى بداخلاق بود . لذا [من] با او قهر كرد[م] . (3) روزى امام عليه السلام به من فرمود : «اى مُرازِم ! آيا با عيسى صحبت مى كنى [و آشتى كرده اى] ؟» . گفتم : آرى . فرمود : «كار درستى مى كنى . قهر كردن ، خوب نيست» .

.


1- .ظاهر حديث ، اين است كه اگر ميان دو برادر مؤمن ، ناراحتى يا تقصيرى در حقوق معاشرت و دوستى پيش آيد و اين امر به قهر كردن بينجامد ، بر آنان واجب است كه بيش از سه شب بر قهر خود باقى نمانند. امّا قهر بودن در سه روز، ظاهرا، بخشوده است ، علّتش هم آن است كه بشر ، از خشم و بداخلاقى به دور نيست . بنا بر اين ، در اين مدّت ، اجازه داده شده است . اين دلالت ، بر حسب مفهوم بوده ، دلالت ضعيفى است . البته اين اخبار ، به كسانى اختصاص دارد كه اهل بدعت و فرقه گرايى و اصرار برگناهان نباشند ؛ چرا كه قهر با اين گونه افراد ودورى كردن از آنان ، مطلوب و از اقسام نهى از منكر است .
2- .شلقان ، لقب عيسى بن منصور بوده است .
3- .علّامه مجلسى مى گويد : به سبب بداخلاقى عيسى با ياران امام صادق عليه السلام _ كه مَرازم نيز يكى از ايشان بود _ ، مرازم با عيسى قهر كرد . پس ابن حديد (راوى) اين گونه تعبير كرده است . شهيد ثانى مى گويد : شايد درستش اين گونه باشد : « لذا با او قهر كردم» . يكى از بزرگان ، گفته است : يعنى امام صادق عليه السلام با عيسى ، به سبب بداخلاقى اش با اصحاب امام عليه السلام _ كه مرازم نيز از جمله آنان بود _ ، قهر كرد .

ص: 72

د _ اِتِّقاءُ مَن يُبغِضُهُ القَلبُالإمام عليّ عليه السلام :اِتَّقوا مَن تُبغِضُهُ قُلوبُكُم . (1)

الإمام الباقر عليه السلام :لَمَّا احتُضِرَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام جَمَعَ بَنيهِ حَسَنا وحُسَينا وَابنَ الحَنَفِيَّةِ وَالأَصاغِرَ مِن وُلدِهِ ، فَوَصّاهُم : ... يا بَنِيَّ ، إنَّ القُلوبَ جُنودٌ مُجَنَّدَةٌ ، تَتَلاحَظُ بِالمَوَدَّةِ وتَتَناجى بِها ، وكَذلِكَ هِيَ فِي البُغضِ ؛ فَإِذا أحبَبتُمُ الرَّجُلَ مِن غَيرِ خَيرٍ سَبَقَ مِنهُ إلَيكُم فَارجوهُ ، وإذا أبغَضتُمُ الرَّجُلَ مِن غَيرِ سوءٍ سَبَقَ مِنهُ إلَيكُم فَاحذَروهُ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :اِحذَر مَن تُبغِضُهُ ؛ فَإِنَّ بُغضَكَ لَهُ يَدعوكَ إلَى الضَّجَرِ بِهِ ، وقَليلُ الغَضَبِ كَثيرٌ في أذَى النَّفسِ وَالعَقلِ ، وَالضَّجَرُ مُضَيِّقٌ لِلصَّدرِ ، مُضعِفٌ لِقُوَى العَقلِ . (3)

6 / 4فَضلُ الصَّبرِ عَلى بُغضِ الأَشرارِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :سَيَأتي عَلَى النّاسِ زَمانٌ لايُنالُ المُلكُ فيهِ إلّا بِالقَتلِ وَالتَّجَبُّرِ ، ولَا الغِنى إلّا بِالغَصبِ وَالبُخلِ ، ولَا المَحَبَّةُ إلّا بِاستِخراجِ الدّينِ وَاتِّباعِ الهَوى ؛ فَمَن أدرَكَ ذلِكَ الزَّمانَ فَصَبَرَ عَلَى الفَقرِ وهُوَ يَقدِرُ عَلَى الغِنى ، وصَبَرَ عَلَى البِغضَةِ وهُوَ يَقدِرُ عَلَى المَحَبَّةِ ، وصَبَرَ عَلَى الذُّلِّ وهُوَ يَقدِرُ عَلَى العِزِّ ، آتاهُ اللّهُ ثَوابَ خَمسينَ صِدّيقا مِمَّن صَدَّقَ بي . (4)

.


1- .الدرّة الباهرة : ص 20 ، نزهة الناظر : ص 98 ح 173 وفيه «تبغض» بدل «تبغضه» ، بحارالأنوار : ج 74 ص 198 ح 34 .
2- .الأمالي للطوسي : ص 595 ح 1232 عن جابر بن يزيد ، بحارالأنوار : ج 42 ص 247 ح 50 .
3- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 281 ح 231 .
4- .الكافي : ج 2 ص 91 ح 12 عن العرزمي عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 18 ص 147 ح 8 .

ص: 73

د - برحذر بودن از كسى كه دل ، او را دشمن مى دارد
6 / 4 ارزش شكيبايى در برابر كين ورزى بَدان

د _ برحذر بودن از كسى كه دل ، او را دشمن مى داردامام على عليه السلام :برحذر باشيد از كسى كه دل هايتان ، او را دشمن مى دارد .

امام باقر عليه السلام :چون امير مؤمنان عليه السلام به حال احتضار افتاد ، فرزندانش حسن عليه السلام و حسين عليه السلام و ابن حنفيه و فرزندان كوچك ترش را جمع كرد و به آنان ، چنين سفارش فرمود : « ... فرزندان عزيزم! دل ها [به سان ]سپاهيانى صف آرايى شده هستند . از روى محبّت به يكديگر مى نگرند و با همديگر ، نجوا مى كنند . در كين و نفرت نيز اين گونه اند . پس هر گاه شخصى را بدون داشتن سابقه نيكى نسبت به شما دوست داشتيد ، به وى اميدوار باشيد ، و هر گاه كسى را بدون آن كه پيش تر از او به شما بدى رسيده باشد ، دشمن داشتيد ، از وى بر حذر باشيد» .

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :از كسى كه دشمنش مى دارى ، بر حذر باش ؛ زيرا نفرت تو از او ، تو را به رنجش و خشم نسبت به وى مى كشانَد . اندكىْ خشم ، براى آزردن جان و خِرد ، بسيار است . رنجش و خشم ، سينه را تنگ و قواى خِرد را ناتوان مى سازد .

6 / 4ارزش شكيبايى در برابر كين ورزى بَدانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به زودى زمانى بر مردم مى آيد كه در آن ، حكومت ، جز با كشتار و خودكامگى ، و ثروت ، جز با غصب و بخل ورزى ، و محبوبيت ، جز با كنار گذاشتن دين و پيروى از هوس ، به دست نمى آيد . پس هر كس آن زمان را در يابد و با آن كه مى تواند ثروتمند شود ، بر نادارىِ خويش شكيبايى كند و با آن كه مى تواند محبوبيت به دست آورد ، بر نفرت و كين [مردم ]شكيبايى ورزد و با آن كه مى تواند قدرت به چنگ آورد ، بر خوارى [و بر كنارى از قدرت ]شكيبايى نمايد ، خداوند ، ثواب پنجاه صدّيق از صدّيقانى كه مرا تصديق كرده اند ، به او عطا خواهد كرد .

.

ص: 74

الإمام الباقر صلى الله عليه و آله_ في كِتابِهِ إلى سَعدِ الخَيرِ _ :اِعلَم _ رَحِمَكَ اللّهُ _ ، أنَّهُ لا تُنالُ مَحَبَّةُ اللّهِ إلّا بِبُغضِ كَثيرٍ مِنَ النّاسِ ، ولا وِلايَتُهُ إلّا بِمُعاداتِهِم ، وفَوتُ ذلِكَ قَليلٌ يَسيرٌ لِدَركِ ذلِكَ مِنَ اللّهِ لِقَومٍ يَعلَمونَ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :كانَ المَسيحُ عليه السلام يَقولُ لِأَصحابِهِ : إن كُنتُم أحِبّائي وإخواني ، فَوَطِّنوا أنفُسَكُم عَلَى العَداوَةِ وَالبَغضاءِ مِنَ النّاسِ ، فَإِن لَم تَفعَلوا فَلَستُم بِإِخواني . (2)

عنه عليه السلام :إنَّ الحَوارِيّينَ شَكَوا إلى عيسى ما يَلقَونَ مِنَ النّاسِ وشِدَّتَهُم عَلَيهِم ، فَقالَ : إنَّ المُؤمِنينَ لَم يَزالوا مُبغَضينَ ، وإيمانُهُم كَحَبَّةِ القَمحِ ؛ ما أحلى مَذاقَها ، وأَكثَرَ عَذابَها ! (3)

.


1- .الكافي : ج 8 ص 56 ح 17 عن حمزة بن بزيع ، بحارالأنوار : ج 78 ص 363 ح 3 .
2- .الأمالي للمفيد : ص 208 ح 43 عن ابن سنان ، المؤمن : ص 26 ح 42 عن عبدالأعلى بن أعين ، مشكاة الأنوار : ص 496 ح 1658 ، أعلام الدين : ص 436 والثلاثة الأخيرة من دون إسناد إلى عيسى عليه السلام نحوه ، بحارالأنوار : ج 14 ص 324 ح 18 ؛ تاريخ دمشق : ج 47 ص 452 عن عمران بن سليمان من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام .
3- .المؤمن : ص 26 ح 41 ، مشكاة الأنوار : ص 496 ح 1659 نحوه .

ص: 75

امام باقر عليه السلام_ در نامه اش به سعد الخير _ :خدايت رحمت كند ! بدان كه محبّت خدا را به دست نمى توان آورد ، مگر از طريق كين ورزى با بسيارى از مردمان ، و به دوستى و ولايت او نمى توان رسيد ، مگر با دشمنى كردن با آنان . اين از دست دادن [مردم ]در مقابل رسيدن به دوستى خدا ، در نظر كسانى كه [به ارزش كار ]آگاه اند ، بسيار ناچيز است .

امام صادق عليه السلام :مسيح عليه السلام به يارانش مى فرمود : «اگر شما [به راستى] دوستان و برادران من هستيد ، پس خويشتن را براى دشمنى و كين ورزى از جانب مردم ، آماده سازيد ، (1) كه اگر چنين نكنيد ، برادران من نيستيد» .

امام صادق عليه السلام :حواريان ، از آزارها و رنج هايى كه از مردم مى ديدند ، به عيسى عليه السلام شِكوه كردند . عيسى عليه السلام فرمود : «مؤمنان ، هميشه مبغوض بوده اند و ايمان آنان ، همانند دانه گندم است كه طعمش بس شيرين [و لذيذ ]است ؛ امّا عذابِ بسيار مى كِشد» .

.


1- .به قول معروف : پيهِ كينه و دشمنى مردم را بر تن خود بماليد .

ص: 76

. .

ص: 77

41 . اشك ريختن

اشاره

41 . اشك ريختندرآمدفصل يكم : گريه نكوهيدهفصل دوم : گريه پسنديدهفصل سوم : خاستگاه هاى گريه پسنديدهفصل چهارم : خشكيدگى چشمفصل پنجم : آثار گريستن از ترس خدافصل ششم : اوقات و حالات شايسته براى گريستن يا وانمود كردن به آنفصل هفتم : گريستن پيامبران عليهم السلام و اوليا و مؤمنانفصل هشتم : گريه كردن بر مردگانفصل نهم : گريه كردن كودكفصل دهم : گريه كردن موجودات ديگر

.

ص: 78

درآمد

بكاء ، در لغت
تفاوت اشك و گريه

درآمدبُكاء ، در لغتكلمه «بكاء» مصدر است از ريشه «بكى» به معناى گريستن و اشك ريختن . ابن منظور در اين باره مى گويد : البُكاءُ يُقصَرُ وَ يُمَدُّ ، قالَهُ الفَرّاءُ و غَيرُهُ ، إذا مَدَدتَ أرَدتَ الصَّوتَ الَّذى يَكونُ مَعَ البُكاءِ ، و إذا قَصَرتَ أرَدتَ الدُّموعَ و خُروجَها . (1) بكاء ، به گفته فرّاء و ديگران ، با الف مقصور و ممدود ، هر دو آمده است . با الف ممدود (بُكاء)، به معناى صدايى است كه با گريه همراه باشد ، و با الف مقصور (بُكا)، به معناى اشك و خارج شدن آن است . بنا بر اين نظريّه ، «بُكاء»، به معناى گريه صدادار و «بُكا» به معناى گريه بى صداست .

تفاوت اشك و گريهنكته قابل توجّه، اين كه هر اشك ريختنى، گريه نيست . براى روشن شدن تفاوت اشك و گريه ، آشنايى با انواع طبيعى اشك در انسان ، مفيد است .

.


1- .لسان العرب : ج 14 ص 82 (مادّه «بكى») .

ص: 79

انواع اشك

انواع اشكاشك چشم، به سه نوع تقسيم شده است : 1 . اشك پايه (Basal tears) در چشمان پستانداران سالم ، قرنيه پيوسته (در طول 24 ساعت) توسّط اشك هاى پايه، خيس و تغذيه مى گردد . اين اشك، موجب لغزنده شدن چشم ها و شستشوى آنها از ذرّات خارجى مى گردد . مايع اشك، حاوى : آب، موسين، چربى ها، ليزوزيم، لاكتوفرين، ليپوكالين، ايمنوگلوبولين ها، گلوكز، سديم كلرايد، كلرايد پتاسيم، آنتى اكسيدان ها و برخى ويتامين هاست . 2 . اشك واكُنشى (Reflex tears) هر چيزى كه موجب تحريك و يا خشك شدن چشم شود ، مى تواند توليد اين نوع اشك را افزايش دهد . اين نوع اشك، به طور غير ارادى و در پاسخ به موادّ محرّك چشم، مانند: ذرّات خارجى ، گرد و غبار ، آلرژن ها ، پاتوژن ها و موادّ محرّك ديگرى همچون: بخارات پياز ، گاز اشك آور و افشانه فلفل، ترشّح مى گردد . اين اشك ها سعى مى كنند كه موادّ محرّك و آزار دهنده را از چشم ها پاك كنند . باد شديد و نور شديد خورشيد نيز مى تواند باعث توليد اشك واكُنشى (رفلكس) گردند . 3 . اشك احساسى يا گريه (Emotional tears / Crying) اين اشك، هنگام احساساتى شدن انسان ها (استرس هيجانى) و يا به هنگام احساس درد فيزيكى (جسمى) ، ترشّح مى گردد . آغازگرهاى هيجانىِ اين نوع اشك معمولاً خشم ، اندوه ، شادى ، ترس ، شوخ طبعى و ناكامى اند . تركيبات شيميايى اين نوع اشك با تركيبات دو اشك قبلى، متفاوت است و اشك احساسى، هورمون ها و پروتئين هاى بيشترى دارد . (1)

.


1- .برابر برخى از گزارش ها علل گريه در افراد بزرگ سال عمدتا شامل غم و اندوه (49 %)، شادى و خوشى (21 %)، خشم (10 %)، همدردى (7 %) ، اضطراب (5 %) و ترس (4 %) است .

ص: 80

بكاء در قرآن و حديث
1 . گريه ، نياز فطرى

روشن است آنچه در اين مبحث بررسى مى گردد، اشك به معناى سوم يعنى اشك احساسى يا گريه است .

بكاء ، در قرآن و حديثكلمه «بكاء» در قرآن و حديث ، نه تنها در مورد انسان ، بلكه در مورد فرشتگان ، شيطان ، زمين ، آسمان ، كوه ها ، جنبدگان ، پرندگان و ... به كار رفته است و اين، نشان مى دهد كه مفهوم اين كلمه در متون اسلامى، گسترده تر از مفهوم لغوى آن در مورد انسان است . براى آشنايى با موضوع گريه از منظر قرآن و حديث ، پيش از طرح متن آيات و احاديث ، اين نكات قابل توجّه اند :

1 . گريه ، نياز فطرىگريه مانند خنده ، از نيازهاى طبيعى انسان است و ريشه در خلقت و طبيعت بشر دارد. از اين رو، خداوند متعال، اين دو پديده را مستقيما به خود، نسبت مى دهد : « وَ أَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكَى . (1) و اوست كه مى خنداند و مى گرياند» . اين سخن، بدان معناست كه خداوند متعال در نظام تكوين، انسان را به گونه اى آفريده كه مى تواند شادى خود را با خنده، و اندوه خود را با گريه ابراز نمايد . بنا بر اين ، انسان براى برخوردارى از يك زندگى سالم و طبيعى، همان طور كه به خنده نياز دارد ، نيازمند گريه است . (2) در حديثى از امام كاظم عليه السلام آمده كه :

.


1- .نجم : آيه 43 .
2- .در باره فوايد گريه خواهد آمد كه: خنده و گريه، دو ابزار كارآمد در كاهش استرس (فشار روانى) و رهايى از احساسات منفى اند .

ص: 81

2 . فوايد گريه كردن

كانَ يَحيَى بنُ زَكَرِيّا عليهماالسلام يَبكى و لا يَضحَكُ ، و كانَ عيسَى بنُ مَريَمَ عليهماالسلاميَضحَكُ و يَبكى ، و كانَ الَّذى يَصنَعُ عيسى عليه السلام أفضَلَ مِنَ الَّذى كانَ يَصنَعُ يَحيى عليه السلام . (1) يحيى بن زكريّا عليه السلام اهل گريه بود و هيچ گاه نمى خنديد ؛ ولى عيسى بن مريم عليه السلام ، هم خنده مى كرد و هم گريه ، و كارى كه عيسى عليه السلام مى كرد، برتر از كارى بود كه يحيى عليه السلام مى كرد . طبق اين حديث ، گريه از خوف خدا خوب است؛ امّا اگر در مواردى كه انسان بايد اظهار شادى كند، با خنده همراه نباشد ، به گونه اى نقص محسوب مى گردد . عكس اين مطلب نيز صادق است و به عبارت ديگر، انسان كامل ، هم مى خندد و هم مى گريد ، چنان كه عيسى عليه السلام اين گونه بود و پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله و اهل بيت آن بزرگوار نيز چنين بوده اند .

2 . فوايد گريه كردنبا در نظر گرفتن نياز طبيعى انسان به گريه ، بديهى است كه تأمين اين نياز براى جسم و جان ، مفيد و سازنده است ، كه با پيشرفت علم ، بشر، بيش از پيش با فوايد تأمين اين نياز آشنا مى گردد . بر اساس برخى از گزارش ها آنچه تاكنون در مورد فوايد گريه كشف گرديده، عبارت است از : الف _ هنگامى كه ما دچار استرس (فشار روانىِ) هيجانى مى شويم ، مغز و بدن ما شروع به توليد تركيبات شيميايى و هورمون هاى خاصّى مى كند . گريه كردن كمك مى كند تا اين تركيبات شيميايى كه نيازى به آنها نيست، از بدن خارج شوند . ب _ اشك هاى احساسى در واقع، موادّ سمّى اى را كه در پى استرس هيجانى در خون جمع مى شوند، از بدن دفع مى كند .

.


1- .الكافى : ج 2 ص 665 ح 20 ، مشكاة الأنوار : ص 335 ح 1070 ، قصص الأنبياء ، راوندى : ص 273 ح 352 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 188 ح 40 .

ص: 82

ج _ اشك هاى احساسى، سطح منگنز بدن را كاهش مى دهند . اين موادّ معدنى بر روى خلق و خو تأثير مستقيم دارند . د _ اشك احساسى نسبت به اشك پايه و واكُنشى، 24 % پروتئين آلبومين بيشترى دارد . ه _ گريه مانند ادرار و تعريق، موجب حذف موادّ سمى و زائد بدن مى شود . و _ گريه يك مكانيسم رايگان ، طبيعى و قدرتمند براى كنار آمدن با درد ، استرس و اندوه است . ز _ هورمون هايى كه پس از استرس در بدن انباشته مى شوند، چنانچه به حدّ سمّى برسند، موجب تضعيف سيستم ايمنى بدن و ديگر فرآيندهاى بيولوژيكى مى شوند . اشك هاى احساسى به عنوان دريچه اطمينان براى قلب، عمل مى كنند . ح _ تركيباتى كه حين استرس در بدن جمع مى شوند، با اشك خارج مى گردند . همين امر، موجب كاهش استرس مى گردد . اين مواد، شامل: آندورفين ، (enilahpekne-enicul) كه در كنترل درد مؤثّر است ، پرولاكتين كه در تنظيم توليد شير نقش دارد ، و آدرنوكورتيكوتروپين (HTCA) كه يك نشانگر مهمّ استرس است ، ميباشند . سركوب گريه و اشك، موجب افزايش استرس مى گردد . ط _ گريه، نه تنها موجب ارتقاى سطح سلامت فرد مى شود، بلكه در افزايش حسّ تعلّق در گروه نيز تأثير گذار است و موجب افزايش حضور و دخالت ديگران در تأمين رفاه فرد مى شود . اشك ها، روشى مؤثّر در ايجاد ارتباط اند و در برانگيختن حسّ همدردى و دلسوزى، از هر ابزار ديگرى، سريع تر عمل مى كنند . گريه، به گونه مؤثرى، بازگوكننده آن است كه شما در مورد يك دل مشغولى خاص ، صادق و بى ريا و يا در

.

ص: 83

كنارْ آمدن با آن مشكل، مضطربيد . ى _ گريه، عملى طبيعى ، سالم و شفابخش است . ك _ گريه در جلوگيرى از بيمارى هاى مربوط به استرس يا كاهش آنها، مؤثّر است . ل _ خنده و گريه، دو ابزار كارآمد در كاهش استرس و رهايى از احساسات منفى اند . م _ هنگامى كه گريه سركوب مى شود ، هيجانات ، رها نمى شوند و خصايص شخصيتى مخرّب ، همچون پرخاشگرى، بروز مى كنند . ن _ به باور دانشمندان، جلوگيرى از گريه، كار معقولى نيست ، چنان كه گريستن فورى پس از مورد انتقاد قرار گرفتن ، مشاجره با دوستان و مواجه شدن با ناكامى هاى كوچك، امرى غير طبيعى و نيازمند مراجعه به روان شناس است ؛ چراكه معمولاً علّت اصلى اين نوع گريه ها، اعتماد به نفس پايين يا مشكلات روانى مزمن در فرد است . س _ انسان ها پس از گريه كردن به علّت دفع موادّ انباشته شده _ كه توضيح آنها آمد _ از لحاظ جسمى و روانى، احساس بهترى پيدا مى كنند و به قول معروف، سبك و خالى مى شوند . ع _ گريه، يك ابزار براى برقرارى ارتباط و يك زبان جهانى براى درخواست كمك و حمايت اجتماعى است . ف _ گريه به آزادسازى آندورفين ها به درون جريان خون كمك مى كند . آندورفين ها تركيبات شيميايى اى هستند كه باعث بهبود خُلق و خو و تسكين درد مى شوند . گفتنى است كه آنچه در برخى از احاديث در مورد نقش گريه در آرامش روانى افراد مصيبت زده آمده، مؤيّد اين نظريّه است .

.

ص: 84

3 . گريه مفيد و نيكو

نكته قابل توجّه، اين كه وقتى اندوه به نهايت برسد، انسان ديگر نمى تواند گريه كند، چنان كه در حكمت هاى منسوب به امام على عليه السلام آمده است : إذا تَناهَى الغَمُّ انقَطَعَ الدَّمعُ . (1) هر گاه غم به اوج رسد ، اشك قطع مى شود . بر اين اساس ، پيش از اين كه آن اندوه به اين مرحله خطرناك برسد ، بايد با گريه درمانى از شدّت آن كاسته گردد . كلينى رحمه الله از منصور صيقل ، نقل مى كند كه از اندوه شديدى كه بر اثر مرگ فرزندم به من دست داد و مى ترسيدم در اثر آن، عقلم را از دست بدهم ، به امام صادق عليه السلام شكايت بردم . فرمود : إذا أصابَكَ مِن هذا شَى ءٌ فَأَفِض مِن دُموعِكَ فَإِنَّهُ يَسكُنُ عَنكَ . (2) هر گاه چنين حالتى به تو دست داد ، اشك بريز ؛ زيرا اين كار، تو را آرام مى كند .

3 . گريه مفيد و نيكوگريه كردن، يك نياز طبيعى است؛ ولى اين، بدان معنا نيست كه انسان حق دارد اين نياز را از هر طريقى تأمين نمايد ، چنان كه تأمين ساير نيازها نيز همين گونه است . از اين رو، اسلام _ كه دين فطرت است _ راه تأمين اين نياز را نشان داده و راه هاى انحرافى را نيز مشخّص كرده است . آنچه در فصل نخست اين مَدخَل ، تحت عنوان «گريه نكوهيده» (3) آمده (مانند : گريه ناشى از فريبكارى ، جهل و زبونى و ...)، در واقع، اشاره به همان راه هاى انحرافى است و آنچه در فصل دوم با عنوان «گريه پسنديده» (4) ذكر شده (مانند : گريه

.


1- .شرح نهج البلاغة ، ابن ابى الحديد : ج 20 ص 295 ح 371 .
2- .ر . ك : ص 128 ح 75 .
3- .ر . ك : ص 89 (گريه نكوهيده) .
4- .ر . ك : ص 97 (گريه پسنديده) .

ص: 85

4 . خاستگاه گريه مفيد و سازنده

بر ضعف ها و لغزش ها ، گريه بر از دست دادن پدر ، مادر ، فرزند ، دوستان و...)، اشاره به راه هاى صحيح بهره ورى از فوايد گريه است و بدين سان، پيروان اسلام علاوه بر فوايد مادّى و دنيوى گريه ، از بركات معنوى و اخروى آن نيز بهره مند مى گردند .

4 . خاستگاه گريه مفيد و سازندهخاستگاه گريه مفيد و سازنده ، علم و ايمان است . هر چه معرفت انسان نسبت به حقايق هستى بيشتر شود و ايمان او به عالمِ پس از مرگ قوى تر گردد ، ارزش اخلاقى و عملى در زندگى او، جايگاه بيشترى مى يابد و جان از لطافت بيشترى برخوردار مى گردد . گريه هاى اولياى الهى و در رأس آنها خاتم انبيا ، (1) ريشه در علم و ايمان و لطافت جان آنها دارد ، چنان كه در اندرزهاى پيامبر صلى الله عليه و آله به ابو ذر آمده است : يا أبا ذرٍّ ! مَن اُوتِىَ مِنَ العِلمِ ما لا يُبكيهِ ، لَحَقيقٌ أن يَكونَ قَد اُوتِىَ عِلما لا يَنفَعُهُ ، لِأَنَّ اللّهَ نَعَتَ العُلَماءَ فَقالَ عز و جل : «إِنَّ الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ مِن قَبْلِهِ إِذَا يُتْلَى عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ سُجَّدًا * وَ يَقُولُونَ سُبْحَانَ رَبِّنَا إِن كَانَ وَعْدُ رَبِّنَا لَمَفْعُولًا * وَ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ يَبْكُونَ وَ يَزِيدُهُمْ خُشُوعًا» (2) . (3) اى ابو ذر! به هر كس علمى داده شده باشد كه او را نمى گرياند ، بى گمان، علمى ناسودمند به او داده شده است ؛ زيرا خداوند عز و جل در وصف دانشمندان فرموده است : «همانا كسانى كه پيش تر دانش داده شده اند ، هر گاه قرآن بر ايشان تلاوت شود ، سجده كنان با صورت، به خاك مى افتند و مى گويند : «منزّه است پروردگار ما . وعده پروردگار ما قطعى است» و به رو در مى افتند و مى گريند و بر خشوعشان افزوده مى شود» .

.


1- .ر .ك : ص 233 (گريستن پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله ) .
2- .اسراء : آيه 108 و 109 .
3- .ر . ك : ص 136 ح 84 .

ص: 86

5 . خاستگاه گريه نكوهيده
6 . درمان خشكى چشم

و بدين سان ، مرواريدهاى زيباى سرد و گرم اشك، به هنگام شادى و غم، بر گونه انسان هايى كه از لطافت جان برخوردارند، مى غلطند .

5 . خاستگاه گريه نكوهيدهگريه نكوهيده ، ريشه در جهل و ذلّت و زبونى نفس و آلودگى هاى اخلاقى و عملى دارد . انسان هاى آلوده به دليل آن كه دچار بيمارى قساوت قلب هستند ، نمى توانند گريه سودمند داشته باشند و تنها، فريبكارى و يا ناكامى هاى زندگى مى تواند اشك آنها را جارى نمايد .

6 . درمان خشكى چشمخشكى چشم ، گاه ناشى از بيمارى هاى جسمى است . در اين صورت، بيمار بايد براى درمان به چشم پزشك مراجعه نمايد . شايد آنچه در برخى از احاديث آمده كه خوردن عدس براى درمان خشكى چشم مفيد است ، ناظر به درمان اين گونه بيماران باشد؛ ولى خشكى چشم، گاه ، ناشى از آلودگى هاى اخلاقى و عملى است ، كه در اين صورت ، راه علاج آن ، توبه و استغفار است . گفتنى است كه در كنار توبه و استغفار ، خدمت به خلق نيز در لطافت جان و برخوردارى از گريه مفيد و سازنده ، كارساز است ، چنان كه در حديثى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آمده است : مَن فَطَّرَ صائِما فى رَمَضانَ مِن كَسبٍ حَلالٍ ، صَلَّت عَلَيهِ المَلائِكَةُ لَيالِىَ رَمَضانَ كُلَّها ، و صافَحَهُ جِبريلُ عليه السلام لَيلَةَ الفِطرِ ، و مَن صافَحَهُ جِبريلُ تَكثُرُ دُموعُهُ و يَرِقُّ قَلبُهُ . (1) هر كس در ماه رمضان، روزه دارى را از درآمد حلال، افطارى دهد ، فرشتگان در

.


1- .ر . ك : ص 166 ح 128 .

ص: 87

تمام شب هاى ماه رمضان بر او درود مى فرستند و در شب فطر، جبرئيل عليه السلام با او دست مى دهد و هر كس جبرئيل با او دست دهد، اشك هايش بسيار و دلش نازك مى شود . نكته قابل توجّه در اين حديث شريف، اين است كه دعا و نزديكى فرشتگان به انسان و مصافحه بزرگِ آنان (يعنى جبرئيل) با وى نيز در لطافت جان و جارى شدن اشك ، نقشى مؤثّر دارد ، و نكته مهمّ ديگر نيز اين است كه نزديك شدن فرشتگان به انسان، در اثر نزديك شدن انسان ها به يكديگر در ماه خداست.

.

ص: 88

الفَصلُ الأَوَّل : البكاء المذموم1 / 1بُكاءُ الخادِعِ وَالمُنافِقِالكتاب«وَ جَاءُو أَبَاهُمْ عِشَاءً يَبْكُونَ» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :بُكاءُ المُؤمِنِ مِن قَلبِهِ ، وبُكاءُ المُنافِقِ مِن هامَتِهِ (2) . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :المُنافِقُ يَملِكُ عَينَيهِ ، يَبكي كَما شاءَ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام_ في وَصفِ أهلِ النِّفاقِ _ :... لَهُم بِكُلِّ طَريقٍ صَريعٌ ، وإلى كُلِّ قَلبٍ شَفيعٌ ، ولِكُلِّ شَجوٍ (5) دُموعٌ . (6)

.


1- .يوسف : 16 .
2- .الهامَةُ : الرأس (الصحاح : ج 5 ص 2063 «هيم») .
3- .المعجم الصغير : ج 1 ص 263 ، حلية الأولياء : ج 4 ص 111 ، تاريخ أصبهان : ج 1 ص 265 الرقم 438 و ص 337 الرقم 701 ، الفردوس : ج 2 ص 22 ح 2140 كلّها عن حذيفة ، كنز العمّال : ج 1 ص 169 ح 850 .
4- .الفردوس : ج 4 ص 203 ح 6620 عن الإمام علي عليه السلام ، كنز العمّال : ج 1 ص 169 ح 854 .
5- .الشَّجو : الحزن (النهاية : ج 2 ص 447 «شجا») .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 194 ، بحار الأنوار : ج 72 ص 177 ح 6 ؛ جواهر المطالب : ج 1 ص 311 .

ص: 89

فصل يكم : گريه نكوهيده
1 / 1 گريه فريبكار و منافق

فصل يكم : گريه نكوهيده1 / 1گريه فريبكار و منافققرآن«و شامگاهان ، گريان، نزد پدر خود آمدند» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :گريه مؤمن، از دل اوست و گريه منافق، از سَرَش (چشمش) .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :منافق ، چشمانش در اختيار اوست . هر طور [و هر زمان] كه بخواهد، گريه مى كند .

امام على عليه السلام_ در بيان صفات منافقان _ :آنان در هر راهى، زمين خورده اى دارند ، و براى رخنه در هر دلى، وسيله اى ، و براى هر غم و اندوهى، اشك هايى [دروغين] .

.

ص: 90

1 / 2بُكاءُ المُبتَدِعِ وَالفاجِرِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن عَمِلَ في بِدعَةٍ خَلّاهُ الشَّيطانُ وَالعِبادَةَ ، وأَلقى عَلَيهِ الخُشوعَ وَالبُكاءَ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا تَمَّ فُجورُ العَبدِ مَلَكَ عَينَيهِ ، فَبَكى مِنهُما ما شاءَ . (2)

1 / 3بُكاءُ الكاذِبِالإمام زين العابدين عليه السلام :لَيسَ الخَوفُ مَن بَكى وجَرَت دُموعُهُ ، ما لَم يَكُن لَهُ وَرَعٌ (3) يَحجُزُهُ عَن مَعاصِي اللّهِ ، وإنَّما ذلِكَ خَوفٌ كاذِبٌ . (4)

عدّة الداعي :فيما أوحَى اللّهُ تَعالى إلى داوودَ عليه السلام : ... كَم رَكعَةٍ طَويلَةٍ فيها بُكاءٌ بِخَشيَةٍ قَد صَلّاها صاحِبُها لاتُساوي عِندي فَتيلاً (5) ؛ حينَ نَظَرتُ في قَلبِهِ فَوَجَدتُهُ إن سَلَّمَ مِنَ الصَّلاةِ وبَرَزَت لَهُ امرَأَةٌ وعَرَضَت عَلَيهِ نَفسَها أجابَها ، وإن عامَلَهُ مُؤمِنٌ خاتَلَهُ (6) . (7)

.


1- .النوادر للراوندي : ص 131 ح 164 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 72 ص 216 ح 8 ؛ كنز العمّال : ج 1 ص 221 ح 1117 نقلا عن الديلمي عن أنس .
2- .كنز العمّال : ج 1 ص 168 ح 847 نقلاً عن الكامل في ضعفاء الرجال عن عقبة بن عامر .
3- .الورع : الكفّ عن المحارم والتحرّج منه (النهاية : ج 5 ص 174 «ورع») .
4- .عدّة الداعي : ص 163 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 335 ح 25 وفيه «ليس الخوف خوف من بكى» .
5- .الفَتيلُ : ما يكون في شقّ النواة (الصحاح : ج 5 ص 1788 «فتل») .
6- .خَتَلَ الذئبُ الصَّيدَ : تخفّى له . وكلّ خادعٍ خاتِلٌ . والخَتل : الخديعة (لسان العرب : ج 11 ص 200 «ختل») .
7- .عدّة الداعي : ص 31 ، بحار الأنوار : ج 84 ص 257 ح 55 .

ص: 91

1 / 2 گريه بدعت گذار و تباهكار
1 / 3 گريه دروغگو

1 / 2گريه بدعت گذار و تباهكارپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس به بدعتى عمل كند (/ بدعتى بگزارد)، شيطان، او را با عبادت، تنها مى گذارد و خشوع و گريه را [هم] بر او مسلّط مى كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه تباهكارىِ بنده به اوج رسد ، اختياردار چشمان خود مى گردد، به طورى كه با آنها هر اندازه بخواهد، مى گريد .

1 / 3گريه دروغگوامام زين العابدين عليه السلام :ترس از خدا آن نيست كه كسى بگريد و اشك هايش جارى شود، ولى پارسايى و ورعى كه او را از معاصى خدا باز دارد ، در او نباشد . اين ، در حقيقت ، ترسى دروغين است .

عدّة الداعى :از جمله چيزهايى كه خداى بزرگ به داوود عليه السلام وحى فرمود ، اين بود : « . . . اى بسا ركعتى طولانى كه نمازگزار خوانده و در آن از روى خداتَرسى گريسته است ؛ امّا در نزد من به اندازه رشته ميان هسته خرمايى، ارزش ندارد؛ زيرا به دل او نگريستم و چنانش يافتم كه اگر نمازش را سلام گويد و زنى در برابرش نمايان شود و خود را به او عرضه كند ، مى پذيرد و [يا] اگر مؤمنى با او معامله كند، آن مؤمن را مى فريبد» .

.

ص: 92

1 / 4بُكاءُ المُدِلِّالإمام الصادق عليه السلام :أتى عالِمٌ عابِدا فَقالَ لَهُ : كَيفَ صَلاتُكَ ؟ فَقالَ : مِثلي يُسأَلُ عَن صَلاتِهِ وأَنَا أعبُدُ اللّهَ مُنذُ كَذا وكَذا ؟! قالَ : فَكَيفَ بُكاؤُكَ ؟ قالَ : أبكي حَتّى تَجرِيَ دُموعي . فَقالَ لَهُ العالِمُ : فَإِنَّ ضِحكَكَ وأَنتَ خائِفٌ أفضَلُ مِن بُكائِكَ وأَنتَ مُدِلٌّ (1) ! إنَّ المُدِلَّ لا يَصعَدُ مِن عَمَلِهِ شَيءٌ . (2)

1 / 5بُكاءُ الجاهِلِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في جَوابِ شَمعونَ بنِ لاوِي بنِ يَهودا مِن حَوارِيِّ عيسى عليه السلام ، حينَ قالَ لَهُ : أخبِرني عَن أعلامِ الجاهِلِ _ :... إن فَرِحَ أسرَفَ وطَغى ، وإن حَزِنَ أيِسَ ، وإن ضَحِكَ فَهِقَ (3) ، وإن بَكى خارَ (4) . يَقَعُ فِي الأَبرارِ ، ولا يُحِبُّ اللّهَ ولا يُراقِبُهُ ، ولا يَستَحيي مِنَ اللّهِ ولا يَذكُرُهُ . (5)

.


1- .المُدِلٌّ : هو من أدَلَّ عَلَيه ؛ إذا اتّكَلَ عليه ظانّا بأنّه هو الذي يُنجيه (مجمع البحرين : ج 2 ص 51 «دلل») .
2- .الكافي : ج 2 ص 313 ح 5 ، الزهد للحسين بن سعيد : ص 63 ح 168 نحوه وكلاهما عن إسحاق بن عمار ، بحار الأنوار : ج 72 ص 319 ح 31 نقلاً عن الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام .
3- .الفَهْقُ : الامتلاء والاتِّساع (النهاية : ج 3 ص 482 «فهق») .
4- .خارَ الثَّور : صاحَ . وخار الرجل : ضعف وانكَسَرَ (الصحاح : ج 2 ص 651 «خور») .
5- .تحف العقول : ص 18 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 119 ح 11 .

ص: 93

1 / 4 گريه خودبين
1 / 5 گريه نادان

1 / 4گريه خودبينامام صادق عليه السلام :عالمى نزد عابدى رفت و به او گفت : نماز خواندنت چگونه است ؟ عابد گفت : از چون منى كه سال هاست خدا را عبادت مى كنم ، در باره نمازش مى پرسند ؟! عالم گفت : گريه كردنت چگونه است ؟ عابد گفت : چندان مى گريم كه اشكم روان مى شود . عالم گفت : بخندى و ترسان باشى، بِه از آن است كه بگريى، ولى بر خود بنازى . شخص خودبين و نازان ، چيزى از كردارش [به درگاه خدا] بالا نمى رود .

1 / 5گريه نادانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در پاسخ شمعون بن لاوى بن يهودا، از حواريان عيسى عليه السلام ، كه گفت : ... مرا از نشانه هاى نادان خبر ده _ :اگر شاد شود، زياده روى و طغيان مى كند و اگر اندوهگين شود، نوميد مى گردد . اگر بخندد، قهقهه مى زند و اگر بگريد، [چون گاو ]نعره مى كشد . از نيكان، بد مى گويد . خدا را دوست ندارد و او را در نظر نمى آورد ، و از خدا شرم نمى كند و او را فرا ياد ندارد .

.

ص: 94

1 / 6بُكاءُ طالِبِ الدُّنيارسول اللّه صلى الله عليه و آله :حَرَّمَ اللّهُ عز و جل الفِردَوسَ عَلى عَينٍ بَكَت عَلَى الدُّنيا . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن بَكى عَلَى الجَنَّةِ دَخَلَ الجَنَّةَ ، ومَن بَكى عَلَى الدُّنيا دَخَلَ النّارَ ؛ يُرِي النّاسَ أنَّهُ يَبكي عَلَى الآخِرَةِ وهُوَ يَبكي عَلَى الدُّنيا . (2)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ لَمّا نَظَرَ إلى سائِلٍ يَبكي _ :لَو أنَّ الدُّنيا في يَدِ هذا ، ثُمَّ سَقَطَت مِنهُ ، ما كانَ يَنبَغي أن يَبكِيَ عَلَيها . (3)

1 / 7البُكاءُ الضّارُّ بمَعْنَوِيَّةِ الجَيشِنهج البلاغة :لَمّا وَرَدَ [أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام ] الكوفَةَ قادِما مِن صِفّينَ ، مَرَّ بِالشِّبامِيّينَ فَسَمِعَ بُكاءَ النِّساءِ عَلى قَتلى صِفّينَ ، وخَرَجَ إلَيهِ حَربُ بنُ شُرَحبيلَ الشِّبامِيُّ ، وكانَ مِن وُجوِهِ قَومِهِ ، فَقالَ عليه السلام لَهُ : أتَغلِبُكُم نِساؤُكُم عَلى ما أسمَعُ ؟ ألا تَنهَونَهُنَّ عَن هذَا الرَّنينِ ؟ (4)

.


1- .الفردوس : ج 3 ص 48 ح 4125 عن أبي هريرة .
2- .الفردوس : ج 3 ص 548 ح 5714 عن أبي هريرة ، النوادر للراوندي : ص 107 ح 85 ، الجعفريات : ص 192 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهماالسلام ، وليس فيهما ذيله : «يري الناس ... الخ» ، بحار الأنوار : ج 93 ص 333 ح 23 .
3- .نثر الدرّ : ج 1 ص 338 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 318 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 158 ح 10 ؛ الفصول المهمّة : ص 203 .
4- .نهج البلاغة : الحكمة 322 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 619 ح 487 .

ص: 95

1 / 6 گريه دنياطلب
1 / 7 گريه اى كه به روحيّه سپاهيان ، صدمه بزند

1 / 6گريه دنياطلبپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل بهشت را بر چشمى كه براى دنيا بگريد، حرام كرده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس براى بهشت بگريد، به بهشت مى رود و هر كس براى دنيا گريه كند، به آتش مى رود . او به مردم وانمود مى كند كه براى آخرت مى گريد، در حالى كه براى دنيا گريه مى كند .

امام زين العابدين عليه السلام_ چون گدايى را ديد كه از نادارى مى گريد _ :اگر [همه] دنيا در دست اين مرد بود و از دستش مى افتاد ، باز هم سزاوار نبود كه بر آن بگريد .

1 / 7گريه اى كه به روحيّه سپاهيان ، صدمه بزندنهج البلاغة :هنگامى كه امير مؤمنان عليه السلام در بازگشت از صفّين ، به كوفه رسيد، بر [محلّه ]شِباميان گذشت و شيون زنان را بر كشتگان صفّين شنيد . حرب بن شُرَحبيل شِبامى _ كه از بزرگان قومش بود _ ، به استقبال على عليه السلام آمد . ايشان به او فرمود : «آيا زنانتان در آنچه مى شنوم، بر شما چيره آمده اند ؟! چرا آنان را از اين گونه شيون كردن، باز نمى داريد ؟».

.

ص: 96

الفَصلُ الثّاني : البكاء الممدوح2 / 1البُكاءُ عَلى تَفريطِ النَّفسِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ مِن دُعاءٍ عَلَّمَهُ لِسَلمانَ رضى الله عنه _ :فَيا حَسرَتى ، ويا نَدامَتا ، عَلى ما فَرَّطتُ في جَنبِ رَبّي ، وكَيفَ أذكُرُ هذَا الأَمرَ ثُمَّ لا تَدمَعُ لَهُ عَيني ، ولا يَفزَعُ لِذِكرِهِ قَلبي ، ولا تَرعُدُ لَهُ فَرائِصي (1) ، ولا أحمِلُ عَلى ثِقَلِهِ نَفسي ، ولا أقصُرُ عَلى هَوايَ وشَهَواتي؟! (2)

عنه صلى الله عليه و آله :ما مِن قَطرَةٍ أحَبَّ إلَى اللّهِ مِن قَطرَتَينِ : قَطرَةِ دَمٍ في سَبيلِ اللّهِ ، وقَطرَةِ دَمعٍ في سَوادِ اللَّيلِ مِن خَشيَةِ اللّهِ . (3)

.


1- .الفريصة : اللّحمة التي بين جنب الدابّة وكتفها لا تزال ترعد ، أو عصب الرقبة وعروقها لأنها هي التي تثور عند الغضب (النهاية : ج 3 ص 431 «فرض») .
2- .مهج الدعوات : ص 377 عن سلمان ، بحار الأنوار : ج 95 ص 178 ح 23 .
3- .الأمالي للمفيد : ص 11 ح 8 عن أبي حمزة عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 82 ص 138 ح 22 ؛ سنن الترمذي : ج 4 ص 190 ح 1669 عن أبي امامة عنه صلى الله عليه و آله ، المصنّف لعبد الرزاق : ج 11 ص 188 ح 20289 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 141 ح 108 ، مسند الشهاب : ج 2 ص 256 ح 1308 الثلاثة الأخيرة عن الحسن عنه صلى الله عليه و آله وكلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 15 ص 866 ح 43448 .

ص: 97

فصل دوم : گريه پسنديده
2 / 1 گريستن بر كوتاهى نفس

فصل دوم : گريه پسنديده2 / 1گريستن بر كوتاهى نفسپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در دعايى كه به سلمان آموخت _:دريغا و افسوسا بر كوتاهى اى كه در حقّ پروردگارم كردم ! و چگونه از اين كار، ياد كنم و ديده ام آن اشك نريزد ، و دلم از ياد آن، هراسان نشود ، و بدنم به لرزه نيفتد ، و خودم را بر سنگينى آن تحمّل نكنم (1) و جلوى هوس و خواهش هاى نفسانى ام را نگيرم؟!

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ قطره اى نزد خدا محبوب تر از دو قطره نيست : قطره خونى كه در راه خدا ريخته شود و قطره اشكى كه در دل شب از خوف خدا فرو غلتد .

.


1- .و سختى و سنگينى اين تفريط را احساس و تحمّل نكنم؟!

ص: 98

عنه صلى الله عليه و آله :خِيارُ اُمَّتي _ فيما أنبَأَنِيَ المَلَأُ الأَعلى _ قَومٌ يَضحَكونَ جَهرا في سَعَةِ رَحمَةِ رَبِّهِم عز و جل ، ويَبكونَ سِرّا مِن خَوفِ شِدَّةِ عَذابِ رَبِّهِم عز و جل . . . . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :لَيسَ شَيءٌ إلّا ولَهُ شَيءٌ يَعدِلُهُ ، إلَا اللّهُ عز و جل فَإِنَّهُ لا يَعدِلُهُ شَيءٌ ، و «لا إلهَ إلَا اللّهُ» فَإِنَّهُ لا يَعدِلُها شَيءٌ ، ودَمعَةٌ مِن خَوفِ اللّهِ فَإِنَّهُ لَيسَ لَها مِثقالٌ (2) ، فَإِن سالَت عَلى وَجهِهِ لَم يَرهَقهُ (3) قَتَرٌ (4) ولا ذِلَّةٌ بَعدَها أبدَا . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :يُباهِي اللّهُ تَعالَى المَلائِكَةَ بِخَمسَةٍ : بِالمُجاهِدينَ ، وَالفُقَراءِ ، وَالَّذينَ يَتَواضَعونَ للّهِِ تَعالى ، وَالغَنِيِّ الَّذي يُعطِي الفُقَراءَ كَثيرا ولا يَمُنُّ عَلَيهِم ، ورَجُلٌ يَبكي في خَلوَةٍ مِن خَشيَةِ اللّهِ عز و جل . (6)

الإمام عليّ عليه السلام :إذا بَكى أحَدُكُم مِن خَشيَةِ اللّهِ فَلا يَمسَح دُموعَهُ ، وَليَدَعها تَسيلُ عَلى خَدَّيهِ يَلقَى اللّهَ بِها . (7)

عنه عليه السلام :مِن كَرَمِ المَرءِ بُكاهُ عَلى ما مَضى مِن زَمانِهِ ، وحَنينُهُ إلى أوطانِهِ ، وحِفظُهُ قَديمَ إخوانِهِ . (8)

.


1- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 19 ح 4294 ، شعب الإيمان : ج 1 ص 478 ح 765 ، الإصابة : ج 4 ص 627 الرقم 6149 وليس فيه «في سعة رحمة ربّهم عزّوجلّ» وكلّها عن عياض بن سليمان ، اُسد الغابة : ج 4 ص 313 الرقم 4154 عن مكحول نحوه ، كنز العمّال : ج 1 ص 162 ح 815 .
2- .المثقال : في الأصل من الوزن ، أيّ شيء كان من قليل أو كثير (النهاية : ج 1 ص 216 «ثقل») .
3- .رهقه : غشيه ولحقه أو دنا منه (القاموس المحيط : ج 3 ص 239 «رهقه») .
4- .القَتَرُ : جمع القَتَرَةِ ؛ وهي الغَبَرَةُ ، ومنه قوله تعالى : «وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْهَا غَبَرَةٌ * تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ » (لسان العرب : ج 5 ص 71 «قتر») .
5- .ثواب الأعمال : ص 17 ح 6 عن جابر بن يزيد الجعفي عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 93 ص 201 ح 36 .
6- .جامع الأخبار : ص 258 ح 686 عن أنس .
7- .كنز العمّال : ج 3 ص 708 ح 8525 نقلاً عن شعب الإيمان .
8- .كنز الفوائد : ج 1 ص 94 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 264 ح 3 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 274 ح 173 .

ص: 99

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهترين هاى امّت من _ آن گونه كه از عالم بالا به من خبر داده اند _ مردمانى هستند كه در گستره رحمت پروردگار توانا و بزرگشان آشكارا مى خندند و از ترس عذاب سخت پروردگار توانا و بزرگشان، نهانى مى گريند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ چيزى نيست، مگر اين كه چيزى هست كه با آن برابرى كند، بجز خداوند عز و جلكه هيچ چيز با آن برابرى نمى كند ، و «لا إله الّا اللّه » كه هيچ چيز با آن برابرى نمى كند ، و قطره اشكى كه از خوف خدا مى ريزد كه وزنى ندارد؛ امّا اگر بر چهره اش جارى شود، زان پس هرگز غبار و ذلّتى آن را نمى پوشاند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند متعال به پنج كس بر فرشتگان مى نازد : به مجاهدان ، به تهى دستان ، به كسانى كه براى خداوند متعال، فروتنى مى كنند ، به توانگرى كه به تهى دستان، بسيار عطا مى كند و بر ايشان منّت نمى نهد ، و به مردى كه در خلوت از ترس خداوند عز و جل مى گريد .

امام على عليه السلام :هر گاه يكى از شما از ترس خدا گريست ، اشك هايش را پاك نكند ، و بگذارد بر گونه هايش جارى باشند تا با همانها خدا را ديدار كند .

امام على عليه السلام :گريستن مرد بر زمان از دست رفته اش ، و دل تنگى او براى ميهنش ، و نگهداشت برادران ديرينش، نشانه بزرگوارى اوست .

.

ص: 100

عنه عليه السلام_ مِن خُطبَتِهِ بَعدَما بويِعَ لَهُ بِخَمسَةِ أيّامٍ _ :اِسمَعوا وَاعقِلوا وتوبوا ، وَابكوا عَلى أنفُسِكُم ، فَ_ «سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُواْ أَىَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ» (1) . (2)

عنه عليه السلام_ يُخاطِبُ الإِنسانَ _ :أما تَرحَمُ مِن نَفسِكَ ما تَرحَمُ مِن غَيرِكَ ، فَلَرُبَّما تَرَى الضّاحِيَ (3) مِن حَرِّ الشَّمسِ فَتُظِلُّهُ ، أو تَرَى المُبتَلى بِأَلَمٍ يُمِضُّ جَسَدَهُ فَتَبكي رَحمَةً لَهُ ، فَما صَبَّرَكَ عَلى دائِكَ ، وجَلَّدَكَ عَلى مُصابِكَ ، وعَزّاكَ عَنِ البُكاءِ عَلى نَفسِكَ ؛ وهِيَ أعَزُّ الأَنفُسِ عَلَيكَ؟! (4)

عنه عليه السلام :عَلَيكُم بِرَهبَةٍ تُسَكِّنُ قُلوبَكُم ، وخَشيَةٍ تُذري دُموعَكُم ، وتَقِيَّةٍ تُنجيكُم [قَبلَ] (5) يَومٍ يُذهِلُكُم ويُبليكُم ، يَومَ يَفوزُ فيهِ مَن ثَقُلَ وَزنُ حَسَنَتِهِ ، وخَفَّ وَزنُ سَيِّئَتِهِ . (6)

عنه عليه السلام_ مِن خُطبَةٍ لَهُ _ :... فَرَحِمَ اللّهُ امرَأً راقَبَ رَبَّهُ ، وتَنَكَّبَ ذَنبَهُ ، وكابَرَ هَواهُ ، وكَذَّبَ مُناهُ . اِمرَأً زَمَّ (7) نَفسَهُ مِنَ التَّقوى بِزِمامٍ ، وأَلجَمَها عَنِ خَشيَةِ رَبِّها بِلِجامٍ ، فَقادَها إلَى الطّاعَةِ بِزِمامِها ، وقَدَعَها (8) عَنِ المَعصِيَةِ بِلِجامِها ... خَشوعٌ فِي السِّرِّ لِرَبِّهِ ، لَدَمعُهُ صَبيبٌ ، ولَقَلبُهُ وَجيبٌ (9) . (10)

.


1- .الشعراء : 227 .
2- .تفسير القمّي : ج 1 ص 384 عن جميل عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 32 ص 42 ح 27 .
3- .ضحيت للشمس : إذا برزت وظهرت ، والضّحاء هو إذا علت الشمس إلى ربع السّماء فما بعده (النهاية : ج 3 ص 76 «ضحا») .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 223 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 192 ح 59 .
5- .مابين المعقوفين أثبتناه من المصادر الاُخرى .
6- .المصباح للكفعمي : ص 969 ، أعلام الدين : ص 72 نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 341 ح 28 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 19 ص 141 ، كنز العمّال : ج 16 ص 210 ح 44234 نقلاً عن مشيخة ابن المبارك عن أبي صالح .
7- .زَمَّ : أي شدّ . والزِّمام : المقود (تاج العروس : ج 16 ص 324 «زمم») .
8- .القَدع : الكفّ والمنع (النهاية : ج 4 ص 24 «قدع») .
9- .وجب القلب وجيبا : إذا خفق (النهاية : ج 5 ص 154 «وجب») .
10- .الكافي : ج 8 ص 172 ح 193 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 77 ص 349 ح 30 .

ص: 101

امام على عليه السلام_ از خطبه ايشان كه پنج روز پس از بيعتش بيان فرمود _ :بشنويد و در يابيد و توبه كنيد ، و بر خويشتن بگرييد ؛ زيرا «آنان كه ستم كردند، به زودى خواهند دانست به كدام بازگشتگاه بر خواهند گشت» .

امام على عليه السلام_ به انسان _ :چرا از آنچه براى ديگران دل مى سوزانى ، براى خودت دل نمى سوزانى ؟ بسا شخصى را در آفتاب مى بينى و بر او سايه مى افكنى ، يا گرفتار دردى را مى بينى كه درد، تن او را مى سوزاند و تو از سر مِهر برايش گريه مى كنى . پس چه چيزى تو را بر درد خودت شكيبا ساخته ، و بر مصيبتت بردبار و توانا كرده ، و تو را از گريستن بر جان خويش _ كه عزيزترينِ جان ها براى توست _ ، باز داشته است ؟!

امام على عليه السلام :بر شما باد ترسى كه دل هايتان را آرام مى سازد ، و خشيتى كه اشك هايتان را سرازير مى گرداند ، و تقوايى كه شما را در روزى كه مبهوتتان مى كند و به رنج و فلاكتتان مى افكند ، رهايى مى بخشد ، روزى كه در آن، هر كس وزن خوبى هايش سنگين و وزن بدى هايش سبُك باشد ، رستگار مى شود .

امام على عليه السلام_ در يكى از خطبه هايش _ :رحمت خدا بر آن كسى كه پروردگار خويش را در نظر گيرد و از گناه دورى كند ، و بر هوس خويش چيره آيد ، و آرزوى خود را دروغ شمرَد ؛ آن كه عنان تقوا بر نفس خويش زند ، و با لگام ترس از پروردگارش، آن را مهار كند ، و مهارش را به سوى فرمانبرى بكشد ، و از نافرمانى بازش بدارد ... ، در نهان از پروردگارش بترسد ، و اشكش ريزان باشد ، و قلبش تپان .

.

ص: 102

عنه عليه السلام :بُكاءُ المُؤمِنِ مِن خَشيَةِ اللّهِ قُرَّةُ عَينِهِ . (1)

عنه عليه السلام :البُكاءُ سَجِيَّةُ المُشفِقينَ . (2)

عنه عليه السلام :كَثرَةُ البُكاءِ زينَةُ الخَوفِ . (3)

عنه عليه السلام_ وقَد سُئِلَ عَنِ العُبودِيَّةِ فَقالَ _ :العُبودِيَّةُ خَمسَةُ أشياءَ : خَلاءُ البَطنِ ، وقِراءَةُ القُرآنِ ، وقِيامُ اللَّيلِ ، وَالتَّضَرُّعُ عِندَ الصُّبحِ ، وَالبُكاءُ مِن خَشيَةِ اللّهِ . (4)

الإمام زين العابدين عليه السلام :اللّهُمَّ اجعَلنا مِمَّن دَأبُهُمُ (5) الاِرتِياحُ إلَيكَ وَالحَنينُ ، ودَهرُهُمُ الزَّفرَةُ (6) وَالأَنينُ ، جِباهُهُم ساجِدَةٌ لِعَظَمَتِكَ ، وعُيونُهُم ساهِرَةٌ في خِدمَتِكَ ، ودُموعُهُم سائِلَةٌ مِن خَشيَتِكَ ، وقُلوبُهُم مُتَعَلِّقَةٌ بِمَحَبَّتِكَ ، وأَفئِدَتُهُم مُنخَلِعَةٌ مِن مَهابَتِكَ . (7)

الإمام الباقر عليه السلام :مَا اغرَورَقَت (8) عَينٌ بِمائِها مِن خَشيَةِ اللّهِ عز و جل إلّا حَرَّمَ اللّهُ جَسَدَها عَلَى النّارِ ، ولا فاضَت دَمعَةٌ عَلى خَدِّ صاحِبِها فَرَهِقَ وَجهَهُ قَتَرٌ ولا ذِلَّةٌ يَومَ القِيامَةِ، وما مِن شَيءٍ مِن أعمالِ الخَيرِ إلّا ولَهُ وَزنٌ أو أجرٌ إلَا الدَّمعَةُ مِن خَشيَةِ اللّهِ؛ فَإِنَّ اللّهَ يُطفِئُ بِالقَطرَةِ مِنها بِحارا مِن نارٍ يَومَ القِيامَةِ ، وإنَّ الباكِيَ لَيَبكي مِن خَشيَةِ اللّهِ في اُمَّةٍ فَيَرحَمُ اللّهُ تِلكَ الاُمَّةَ بِبُكاءِ ذلِكَ المُؤمِنِ فيها . (9)

.


1- .المواعظ العدديّة : ص 54 .
2- .غرر الحكم : ج 1 ص 176 ح 669 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 24 ح 239 .
3- .كشف الغمّة : ج 3 ص 137 عن الإمام الجواد عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 78 ص 80 ح 65 .
4- .جامع الأخبار : ص 505 ح 1397 .
5- .الدّأبُ : العادة والشأن (النهاية : ج 2 ص 95 «دأب») .
6- .الزّفير والزّفر : أن يملأ الرجل صدره غمّا ثم هو يزفر به _ يخرجه _ (تاج العروس : ج 6 ص 446 «زفر») .
7- .بحار الأنوار : ج 94 ص 148 ح 21 نقلاً عن بعض الكتب .
8- .اغْرَورَقَت العينان : أي غرقتا بالدموع (النهاية : ج 3 ص 361 «غرق») .
9- .الأمالي للمفيد : ص 143 ح 1 عن محمد بن مروان ، الزهد للحسين بن سعيد : ص 146 ح 209 ، الكافي : ج 2 ص 482 ح 2 عن محمد بن مروان عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 93 ص 335 ح 29 ؛ تنبيه الغافلين : ص 563 ح 913 عن أنس عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله ، شعب الإيمان : ج 1 ص 494 ح 811 ، المصنّف لعبد الرزاق : ج 11 ص 189 ح 20292 كلاهما عن مسلم بن يسار عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله وكلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 147 ح 5907 .

ص: 103

امام على عليه السلام :گريستن مؤمن از ترس خدا ، روشنايى بخش ديده اوست .

امام على عليه السلام :گريستن ، خوى دل سوختگان است .

امام على عليه السلام :گريستن بسيار ، زيور ترس [از خدا و قيامت] است .

امام على عليه السلام_ در پاسخ به سؤال از بندگى _ :بندگى، پنج چيز است : تهى داشتن شكم ، خواندن قرآن ، شب زنده دارى ، دعا و زارى در صبحگاهان ، و گريستن از ترس خدا .

امام زين العابدين عليه السلام :خدايا ! ما را از كسانى قرار ده كه كارشان آرام گرفتن و شوق ورزيدن به توست ، و عمرشان به آه و ناله مى گذرد ، پيشانى هايشان در برابر عظمت تو به خاك افتان است ، و چشم هايشان در راهِ خدمت به تو بيدار ، و اشك هايشان از ترس تو روان ، و قلب هايشان در بند عشق و محبّت توست ، و مهابت تو دل هاى آنها را از جا كنده است .

امام باقر عليه السلام :هيچ چشمى از ترس خداوند عز و جل در آب خود، غرقه نشد، مگر آن كه خداوند، بدنش را بر آتش حرام گردانيد ، و هيچ اشكى بر رخسار صاحبش روان نشد كه در روز قيامت، غبار و خوارى بر آن بنشيند، و هيچ كار نيكى نيست، مگر اين كه برايش وزنى يا مزدى است، بجز اشكى كه از ترس خدا بريزد ؛ زيرا خداوند در روز قيامت با هر قطره آن، درياهايى از آتش را خاموش مى گرداند . يك نفر در ميان يك امّت، از ترس خدا گريه مى كند و خداوند به سبب گريه آن مؤمن بر آن امّت رحم مى آورد .

.

ص: 104

الإمام الصادق عليه السلام_ مِن دُعاءٍ أعطاهُ إلى عَبدِ الرَّحمنِ بنِ سَيابَةَ _ :اللّهُمَّ يا ذَا الجودِ وَالمَجدِ ، وَالثَّناءِ الجَميلِ وَالحَمدِ ، أسأَ لُكَ مَسأَلَةَ مَن خَضَعَ لَكَ بِرَقَبَتِهِ ، ورَغِمَ لَكَ أنفُهُ ، وعَفَّرَ لَكَ وَجهَهُ ، وذَلَّلَ لَكَ نَفسَهُ ، وفاضَت مِن خَوفِكَ دُموعُهُ ، وتَرَدَّدَت عَبرَتُهُ ، وَاعتَرَفَ لَكَ بِذُنوبِهِ ، وفَضَحَتهُ عِندَكَ خَطيئَتُهُ ، وشانَتهُ (1) عِندَكَ جَريرَتُهُ (2) ، وضَعُفَت عِندَ ذلِكَ قُوَّتُهُ ، وقَلَّت حيلَتُهُ ، وَانقَطَعَت عَنهُ أسبابُ خَدائِعِهِ ، وَاضمَحَلَّ عَنهُ كُلُّ باطِلٍ ، وأَلجَأَتهُ ذُنوبُهُ إلى ذُلِّ مَقامِهِ بَينَ يَدَيكَ ، وخُضوعِهِ لَدَيكَ ، وَابتِهالِهِ إلَيكَ . (3)

راجع : هذه الموسوعة : ص 15 ص 202 ح 10177 .

2 / 2البُكاءُ عَلى خَطايَا النَّفسِالإمام الصادق عليه السلام :كانَ فيما أوحَى اللّهُ عز و جل إلى موسَى بنِ عِمرانَ عليه السلام : يا موسى ... ولا تَضحَك مِن غَيرِ عَجَبٍ ، وَابكِ عَلى خَطيئَتِكَ يَابنَ عِمرانَ . (4)

الكافي عن عليّ بن أسباط عنهم عليهم السلام :فيما وَعَظَ اللّهُ عز و جل بِهِ عيسى عليه السلام : يا عيسى! ... اِفرَح بِالحَسَنَةِ فَإِنَّها لي رِضا ، وَابكِ عَلَى السَّيِّئَةِ فَإِنَّها شَينٌ (5) . (6)

.


1- .الشَّينُ : العيبُ ، وقد شانه يشينه (النهاية : ج 2 ص 531 «شين») .
2- .الجريرة : الجناية والذَّنب (النهاية : ج 1 ص 258 «جرر») .
3- .الكافي : ج 2 ص 590 ح 31 عن عبد الرحمن بن سيابة وراجع : الإقبال : ص 215 (الطبعة القديمة) .
4- .الأمالي للصدوق : ص 602 ح 835 عن عبد اللّه بن سنان ، بحار الأنوار : ج 13 ص 331 ح 10 .
5- .الشَّيْنُ : العَيْب (النهاية : ج 2 ص 521 «شين») .
6- .الكافي : ج 8 ص 131 _ 138 ح 103 ، تحف العقول : ص 499 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، الأمالي للصدوق : ص 611 ح 842 عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام وفيه «لي سخط» بدل «شين» ، بحار الأنوار : ج 14 ص 295 ح 14 .

ص: 105

2 / 2 گريستن بر خطاهاى نفس

امام صادق عليه السلام_ از دعايى كه آن را به عبد الرحمان بن سيابه داد _ :اى خدايى كه داراى بخشش و عظمت هستى و اى خدايى كه صاحب ستايش زيبا و سپاس هستى! از تو درخواست مى كنم ، چونان درخواست كردن كسى كه گردنش را در برابر تو فرود آورده ، و بينى اش را در پيشگاهت به خاك [مذلّت] ماليده ، و چهره اش را برايت بر زمين ساييده ، و خويشتن را براى تو خوار و رام كرده ، و از ترس تو اشكش سرازير شده و گريه امانش نمى دهد ، و به گناهانش در پيشگاه تو اعتراف دارد ، و خطاهايش او را در نزد تو رسوا ساخته ، و جُرمش او را در برابر تو بدنام كرده ، و نيرويش سست شده ، و چاره اى برايش نمانده ، و رشته هاى فريبكارى اش از هم گسيخته ، و دستش از هر باطلى كوتاه گشته ، و گناهانش او را به خوار ايستادن در برابرت و خاكسارى نمودن در پيشگاهت ، و زارى كردن به درگاهت، وا داشته است .

ر . ك : همين دانش نامه : ج 15 ص 203 ح 10177 .

2 / 2گريستن بر خطاهاى نفسامام صادق عليه السلام :از جمله چيزهايى كه خداوند عز و جل به موسى بن عمران عليه السلام وحى كرد ، اين بود كه : «اى موسى! ... بى تعجّب مَخَند ، و بر خطاهايت گريه كن، اى پور عمران! .»

الكافى_ به نقل على بن اسباط، از معصومان عليهم السلام ، در بيان اندرزهاى خداوند عز و جل به عيسى عليه السلام _ :اى عيسى! ... از كار نيك، شادمان شو ؛ زيرا آن، مورد رضاى من است ، و بر كار بد، گريه كن ؛ زيرا آن، ننگ و زشتى است .

.

ص: 106

الإمام عليّ عليه السلام :قالَ عيسَى بنُ مَريَمَ عليه السلام : طوبى لِمَن كانَ صَمتُهُ فِكرا ، ونَظَرُهُ عِبَرا ، ووَسِعَهُ بَيتُهُ ، وبَكى عَلى خَطيئَتِهِ ، وسَلِمَ النّاسُ مِن يَدِهِ ولِسانِهِ . (1)

عنه عليه السلام_ في ذِكرِ حَديثِ مِعراجِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله _ :قالَ اللّهُ عز و جل : . . . يا أحمَدُ ، إنَّ أهلَ الآخِرَةِ لا يَهنَؤُهُمُ (2) الطَّعامُ مُنذُ عَرَفوا رَبَّهُم ، ولا يَشغَلُهُم مُصيبَةٌ مُنذُ عَرَفوا سَيِّئاتِهِم ، يَبكونَ عَلى خَطاياهُم ... مُؤنِسُهُم دُموعُهُمُ الَّتي تَفيضُ عَلى خُدودِهِم . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :طوبى لِشَخصٍ نَظَرَ إلَيهِ اللّهُ يَبكي عَلى ذَنبٍ مِن خَشيَةِ اللّهِ ، لَم يَطَّلِع عَلى ذلِكَ الذَّنبِ غَيرُهُ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :طوبى لِمَن مَلَكَ لِسانَهُ ، ووَسِعَهُ بَيتُهُ ، وبَكى عَلى خَطيئَتِهِ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :لا يَكمُلُ المُؤمِنُ إيمانُهُ حَتّى يَحتَوِيَ عَلى مِئَةٍ وثَلاثِ خِصالٍ : ... ويَبكِي اللَّيلَ عَلى خَطيئَتِهِ . (6)

.


1- .الخصال : ص 295 ح 62 عن عبد اللّه بن ميمون عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، الاختصاص : ص 232 عن الإمام الصادق عن أبيه عن عيسى عليهم السلام ، الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام : ص 380 ح 106 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 388 ح 57 .
2- .في المصدر : «يهناؤهم» وهو تصحيف .
3- .بحار الأنوار : ج 77 ص 21 _ 25 ح 6 نقلاً عن إرشاد القلوب .
4- .الأمالي للمفيد : ص 67 ح 2 عن هشام بن سالم عن الإمام الصادق عليه السلام ، ثواب الأعمال : ص 200 ح 2 عن إسماعيل بن أبي زياد عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، تحف العقول : ص 8 وفيهما «لصورة» بدل «لشخص» ، بحار الأنوار : ج 93 ص 335 ح 26 نقلاً عن الامامة والتبصرة .
5- .المعجم الأوسط : ج 3 ص 21 ح 2340 عن ثوبان مولى رسول اللّه صلى الله عليه و آله ، الزهد لابن المبارك : ص 41 ح 124 وفيه «خزن» بدل «ملك» عن سالم بن أبي الجعد عن عيسى عليه السلام ، كنز العمّال : ج 15 ص 827 ح 43289 .
6- .التّمحيص : ص 74 _ 75 ح 171 ، بحار الأنوار : ج 67 ص 310 _ 311 ح 45 .

ص: 107

امام على عليه السلام :عيسى بن مريم عليه السلام فرمود : خوشا كسى كه سكوتش انديشيدن باشد ، و نگاهش عبرت آموختن ، و در خانه اش بنشيند ، و بر خطاهاى خويش بگريد ، و مردم از دست و زبان او آسوده باشند .

امام على عليه السلام_ در بيان حديث معراج پيامبر صلى الله عليه و آله _ :[خداوند متعال فرمود :] اى احمد! آخرت گرايان از زمانى كه پروردگار خويش را شناختند، غذا برايشان گوارا نمى آيد ، و از آن گاه كه بدى ها و گناهان خود را دانستند، هيچ گرفتارىِ ديگرى آنان را به خود مشغول نمى سازد . بر خطاهاى خويش مى گريند ... و همدمشان اشكشان است كه به گونه هايشان مى ريزد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خوشا به حال شخصى كه خدا او را در حالى ببيند كه براى گناهى كه مرتكب شده است و كسى جز او از آن گناه آگاه نيست ، از ترس خدا گريه مى كند !

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خوشا به حال كسى كه مالك زبان خود باشد ، خانه اش گنجايش او را داشته باشد ، و بر گناه خويش بگريد !

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمانِ مؤمن، كامل نيست تا آن گاه كه صد و سه خصلت در او باشد : ... و نيمه هاى شب بر گناهان خويش بگريد .

.

ص: 108

عنه صلى الله عليه و آله :ثَلاثٌ مُنجِياتٌ : تَكُفُّ لِسانَكَ ، وتَبكي عَلى خَطيئَتِكَ ، وتَلزَمُ بَيتَكَ . (1)

مسند ابن حنبل عن عقبة بن عامر :لَقيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَابتَدَأتُهُ ، فَأَخَذتُ بِيَدِهِ ، قالَ : فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ما نَجاةُ المُؤمِنِ ؟ قالَ : يا عُقبَةُ ، احرُس لِسانَكَ ، وَليَسَعكَ بَيتُكَ ، وَابكِ عَلى خَطيئَتِكَ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :طوبى لِمَن لَزِمَ بَيتَهُ ، وأَكَلَ قوتَهُ ، وَاشتَغَلَ بِطاعَةِ رَبِّهِ ، وبَكى عَلى خَطيئَتِهِ . (3)

عنه عليه السلام :المُؤمِنُ ... يَبكي عَلَى الذُّنوبِ . (4)

عنه عليه السلام :لَو تَعلَمونَ ما أعلَمُ مِمّا طُوِيَ عَنكُم غَيبُهُ ، إذا لَخَرَجتُم إلَى الصُّعُداتِ (5) ؛ تَبكونَ عَلى أعمالِكُم وتَلتَدِمونَ (6) عَلى أنفُسِكُم ، ولَتَرَكتُم أموالَكُم لا حارِسَ لَها ولا خالِفَ عَلَيها ، ولَهَمَّت كُلَّ امرِئٍ مِنكُم نَفسُهُ ، لا يَلتَفِتُ إلى غَيرِها! (7)

.


1- .الخصال : ص 85 ح 13 عن مسعدة بن زياد عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، تحف العقول : ص 7 ، المحاسن : ج 1 ص 63 ح 5 عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، وفيهما «يسعك» بدل «تلزم» ، مشكاة الأنوار : ص 259 ح 762 وفيه «وسعك» بدل «تلزم» وكلاهما عن الإمام علي عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 27 ص 68 ح 4 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 6 ص 126 ح 17336 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 605 ح 2406 ، المعجم الكبير : ج 17 ص 270 ح 741 ، مسند الشاميين : ج 1 ص 156 ح 253 ، تفسير القرطبي : ج 10 ص 361 كلها نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 551 ح 7855 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 176 ، المحاسن : ج 1 ص 63 ح 5 عن السّكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 67 ص 350 ح 52 .
4- .جامع الأخبار : ص 215 _ 216 ح 532 .
5- .الصّعدات : هي الطرق (النهاية : ج 3 ص 29 «صعد») .
6- .اللَّدْمُ : اللَّطْمُ والضرب بشيء ثقيل (القاموس المحيط : ج 4 ص 175 «اللدم») .
7- .نهج البلاغة : الخطبة 116 ، بحارالأنوار : ج 34 ص 91 ح 941 .

ص: 109

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه چيز، رهايى بخش اند : زبانت را نگه دارى ، بر گناهان خود بگريى ، و در خانه ات بنشينى .

مسند ابن حنبل_ به نقل از عُقبة بن عامر _ :به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بر خوردم . پيش دستى كردم و دست ايشان را گرفتم و گفتم : اى پيامبر ! نجات مؤمن در چيست ؟ فرمود : «اى عقبه! زبانت را نگه دار ، خانه ات گنجايش تو را داشته باشد ، و بر خطاهايت گريه كن» .

امام على عليه السلام :خوشا به حال كسى كه در خانه اش بنشيند و روزى اش را بخورد ، و به طاعت پروردگارش بپردازد ، و بر خطاهايش بگريد !

امام على عليه السلام :مؤمن... بر گناهان مى گريد .

امام على عليه السلام :اگر آنچه را كه من مى دانم و بر شما پوشيده است ، شما مى دانستيد ، بى گمان، سر به بيابان ها مى گذاشتيد ، و بر كردارهايتان مى گريستيد ، و بر سر و صورت خويش مى زديد ، و دارايى هايتان را بى نگهبان و جانشين رها مى كرديد ، و هر يك از شما تنها به فكر خود مى بود ، و به غير خود، توجّهى نمى كرد .

.

ص: 110

عنه عليه السلام :جُمِعَ الخَيرُ كُلُّهُ في ثَلاثِ خِصالٍ : النَّظَرُ ، وَالسُّكوتُ ، وَالكَلامُ . فَكُلُّ نَظَرٍ لَيسَ فيهِ اعتِبارٌ فَهُوَ سَهوٌ ، وكُلُّ كَلامٍ لَيسَ فيهِ ذِكرٌ فَهُوَ لَغوٌ ، وكُلُّ سُكوتٍ لَيسَ فيهِ فِكرَةٌ فَهُوَ غَفلَةٌ . فَطوبى لِمَن كانَ نَظَرُهُ عَبَرا ، وسُكوتُهُ فِكرا ، وكَلامُهُ ذِكرا ، وبَكى عَلى خَطيئَتِهِ ، وأَمِنَ النّاسُ شَرَّهُ . (1)

الإمام زين العابدين عليه السلام :ثَلاثٌ مُنجِياتٌ لِلمُؤمِنِ : كَفُّ لِسانِهِ عَنِ النّاسِ وَاغتِيابِهِم ، وإشغالُهُ نَفسَهُ بِما يَنفَعُهُ لِاخِرَتِهِ ودُنياهُ ، وطولُ البُكاءِ عَلى خَطيئَتِهِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :رَبِّ ، كَيفَ أطلُبُ شَهَواتِ الدُّنيا وأَبكي عَلى خَيبَتي فيها ، ولا أبكي وتَشتَدُّ حَسَراتي عَلى عِصياني وتَفريطي؟! (3)

عنه عليه السلام :إنَّ لَيلَةَ الثّالِثِ وَالعِشرينَ مِن شَهرِ رَمَضانَ هِيَ لَيلَةُ الجُهَنِيِّ (4) ، فيها يُفرَقُ كُلُّ أمرٍ حَكيمٍ ، وفيها تُثبَتُ البَلايا وَالمَنايا وَالآجالُ وَالأَرزاقُ وَالقَضايا ، وجَميعُ ما يُحدِثُ اللّهُ عز و جل فيها إلى مِثلِها مِنَ الحَولِ ، فَطوبى لِعَبدٍ أحياها راكِعا وساجِدا ، ومَثَّلَ خَطاياهُ بَينَ عَينَيهِ ويَبكي عَلَيها ، فَإِذا فَعَلَ ذلِكَ رَجَوتُ أن لا يَخيبُ إن شاءَ اللّهُ . (5)

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 405 ح 5876 ، ثواب الأعمال : ص 212 ح 1 ، معاني الأخبار : ص 344 ح 1 ، الخصال : ص 98 ح 47 كلّها عن أبي حمزة عن الإمام الباقر عليه السلام ، المحاسن : ج 1 ص 65 ح 10 عن الإمام الصادق عليه السلام وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 71 ص 324 ح 15 .
2- .تحف العقول : ص 282 ، معدن الجواهر : ص 34 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 140 ح 30 .
3- .الكافي : ج 2 ص 591 ح 31 عن عبد الرحمن بن سيابة ، مصباح المتهجّد : ص 276 ح 383 نحوه ، بحار الأنوار : ج 89 ص 302 ح 10 .
4- .الجهني : لقب رجل صحابيّ ، وحديثه : أنّه قال لرسول اللّه صلى الله عليه و آله : إنّ منزلي ناءٍ عن المدينة فمرني بليلة أدخل فيها . فأمره بليلة ثلاث وعشرين (مجمع البحرين : ج 1 ص 334 «جهن») .
5- .الدعوات : ص 207 ح 561 ، بحار الأنوار : ج 97 ص 4 ح 5 .

ص: 111

امام على عليه السلام :همه خوبى ها در سه چيز، جمع شده اند : نگاه و سكوت و سخن ؛ زيرا هر نگاهى كه در آن عبرت آموختن نباشد، آن نگاه بيهوده است ، و هر سخنى كه در آن ياد [خدا] نباشد، ياوه است ، و هر سكوتى كه در آن انديشيدن نباشد، غفلت است . پس خوشا به حال كسى كه نگاهش عبرت باشد ، و سكوتش انديشيدن ، و سخنش ياد خدا ، و بر خطاهايش بگريد ، و مردم از شرّ او در امان باشند !

امام زين العابدين عليه السلام :سه چيز، نجات دهنده مؤمن اند : باز داشتن زبانش از مردم و غيبت كردن آنها ، سرگرم كردن خود به آنچه براى آخرت و دنيايش سودمند است ، و بسيار گريستن بر خطاها و گناهانش .

امام صادق عليه السلام :پروردگارا ! چگونه من كه در پى هوس هاى دنيوى هستم و بر ناكامى خويش در رسيدن به آنها گريه مى كنم ، بر نافرمانى ها و تقصيرهايم كه موجب افسوس هاى سخت خواهد شد ، گريه نكنم ؟!

امام صادق عليه السلام :شب بيست و سوم ماه رمضان، شب جُهَنى (1) است . در اين شب، هر گونه كارى به نحوى استوار فيصله مى يابد ، و بلاها و مرگ ها و اجل ها و روزى ها و قضاها و هر آنچه خداوند عز و جل در اين شب تا چنين شبى در سال آينده پديد مى آورد ، ثبت مى شود . پس خوشا به حال بنده اى كه اين شب را با ركوع و سجود احيا بدارد ، و خطاها و گناهانش را پيش چشم خويش آورد و بر آنها بگريد ! اگر چنين كند، اميدوارم كه به خواست خداوند، نوميد نشود .

.


1- .جُهَنى ، لقب يكى از صحابه است و شب بيست و سوم ماه رمضان را به سبب نسبت دادن به او، «ليلة الجُهَنى» گفته اند . دليلش اين است كه به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گفت : منزلم از مدينه دور است . [بين سه شب قدر،] يك شب را بفرماييد كه در آن شب بيايم . پيامبر صلى الله عليه و آله شب بيست و سوم را براى او تعيين نمود .

ص: 112

الإمام الباقر عليه السلام_ في قِصَّةِ موسى وَالخِضرِ عليهماالسلام _ :لَمّا فارَقَهُ موسى قالَ لَهُ موسى : أوصِني . فَقالَ الخِضرُ : ... يَابنَ عِمرانَ ، لا تُعَيِّرَنَّ (1) أحَدا بِخَطيئَةٍ ، وَابكِ عَلى خَطيئَتِكَ . (2)

الإمام الكاظم عليه السلام :إلهي! قَد وَعَدتَ المُحسِنَ ظَنَّهُ بِكَ ثَوابا ، وأَوعَدتَ المُسيءَ ظَنَّهُ بِكَ عِقابا ، اللّهُمَّ وقَد أسبَلَ دَمعي حُسنُ ظَنّي بِكَ في عِتقِ رَقَبَتي مِنَ النّارِ ، وتَغَمُّدِ زَلَلي ، وإقالَةِ (3) عَثرَتي . (4)

عيسى عليه السلام :لا تُحَدِّثوا أنفُسَكُم أنَّ آجالَكُم تَستَأخِرُ مِن أجلِ أنَّ المَوتَ لَم يَنزِل بِكُم ، فَكَأَنَّهُ قَد حَلَّ بِكُم فَأَظعَنَكُم (5) ، فَمِنَ الآنِ فَاجعَلُوا الدَّعوَةَ في آذانِكُم ، ومِنَ الآنِ فَنوحوا عَلى أنفُسِكُم ، ومِنَ الآنِ فَابكوا عَلى خَطاياكُم ، ومِنَ الآنِ فَتَجَهَّزوا وخُذوا اُهبَتَكُم ، وبادِرُوا التَّوبَةَ إلى رَبِّكُم . (6)

2 / 3البُكاءُ لِعَدَمِ الاِستِعدادِ لِلمَوتِالإمام زين العابدين عليه السلام_ في دُعاءِ أبي حَمزَةَ _ :وَانقُلني إلى دَرَجَةِ التَّوبَةِ إلَيكَ ، وأَعِنّي بِالبُكاءِ عَلى نَفسي ، فَقَد أفنَيتُ بِالتَّسويفِ (7) وَالآمالِ عُمري ، وقَد نَزَلتُ مَنزِلَةَ الآيِسينَ مِن خَيري . فَمَن يَكونُ أسوَأَ حالاً مِنّي إن أنَا نُقِلتُ عَلى مِثلِ حالي إلى قَبري (8) لَم اُمَهِّدهُ لِرَقدَتي ، ولَم أفرُشهُ بِالعَمَلِ الصّالِحِ لِضَجعَتي! وما لي لا أبكي وما أدري إلى ما يَكونُ مَصيري ، وأَرى نَفسي تُخادِعُني ، وأَيّامي تُخاتِلُني (9) ، وقَد خَفَقَت عِندَ رَأسي أجنِحَةُ المَوتِ ، فَمالي لا أبكي ؟! أبكي لِخُروجِ نَفسي ، أبكي لِظُلمَةِ قَبري ، أبكي لِضيقِ لَحدي ، أبكي لِسُؤالِ مُنكَرٍ ونَكيرٍ إيّايَ ، أبكي لِخُروجي مِن قَبري عُريانا ذَليلاً حامِلاً ثِقلي عَلى ظَهري ، أنظُرُ مَرَّةً عَن يَميني واُخرى عَن شِمالي ، إذِ الخَلائِقُ في شَأنٍ غَيرِ شَأني «لِكُلِّ امْرِىءٍ مِّنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيه * وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُّسْفِرَةٌ * ضَاحِكَةٌ مُّسْتَبْشِرَةٌ * وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْهَا غَبَرَةٌ * تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ » (10) . (11)

.


1- .تعاير القوم : عيّر بعضهم بعضا ، والمعاير : المعايب ، يقال : عاره إذا عابه (لسان العرب : ج 4 ص 625 «عير») .
2- .قصص الأنبياء للراوندي : ص 157 ح 171 عن منذر ، بحار الأنوار : ج 78 ص 449 ح 11 .
3- .أقال اللّه عثرتك : أي صفح عنك (تاج العروس : ج 15 ص 644 «قيل») .
4- .مهج الدعوات : ص 282 عن عليّ بن مهزيار ، بحار الأنوار : ج 94 ص 182 ح 11 .
5- .أظعَنَهُ : سيّره (القاموس المحيط : ج 4 ص 245 «ضعن») .
6- .تحف العقول : ص 507 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 310 ح 17 .
7- .سوّفته : إذا قلت له مرّة بعد مرّة : سوف أفعل (تاج العروس : ج 12 ص 289 «سوف») .
8- .في الإقبال والمصباح : «إلى قبرٍ» ، وهو الأنسب .
9- .خَتَلَهُ يختِلُه : إذا خدعه ورواغه (النهاية : ج 2 ص 9 «ختل») .
10- .عبس : 37 _ 41 . ورهقه الأمر : غشيه بقهر . والقَتَرَةُ : وذلك شبه دخان يغشى الوجه من الكذب (مفردات ألفاظ القرآن : ص 367 «رهق» وص 655 «قتر») .
11- .مصباح المتهجّد : ص 591 ح 691 ، الإقبال : ج 1 ص 167 ، المصباح للكفعمي : ص 790 ، بحار الأنوار : ج 98 ص 88 ح 2 وراجع هذا الكتاب : ص 104 ( بكاء الإمام الحسن عليه السلام ) .

ص: 113

2 / 3 گريستن به خاطر آماده نبودن براى مرگ

امام باقر عليه السلام_ در بيان داستان موسى و خضر عليهماالسلام _ :چون خواست از او جدا شود ، موسى عليه السلام به او گفت : مرا سفارشى كن . خضر گفت : ... اى پور عمران! هيچ كس را به واسطه خطايش سرزنش و عيبجويى مكن و بر خطاى خويش گريه كن .

امام كاظم عليه السلام :معبودا ! تو آن را كه به تو گمان نيك بَرَد، وعده پاداش داده اى ، و آن را كه به تو بدگمان باشد، به كيفر، تهديد كرده اى . خدايا! گمان نيك من به تو كه از آتش، آزادم مى كنى و لغزشم را مى بخشى و از من در مى گذرى ، اشكم را روان ساخته است .

عيسى عليه السلام :از اين كه مرگ هنوز به سراغ شما نيامده است ، به خود نگوييد كه اجل هايتان به اين زودى ها نخواهد آمد ؛ زيرا گويى مرگ [ديرى است] بر شما فرود آمده و شما را كوچانده است . پس ، از هم اكنون دعوت [مرگ] را آويزه گوشتان سازيد ، و از هم اينك بر خود سوگوارى كنيد ، و از هم اينك بر خطاها و گناهان خويش بگرييد ، و از هم اكنون بار بر بنديد و ساز و برگ سفر فراهم آوريد ، و در توبه كردن به درگاه پروردگارتان بشتابيد .

2 / 3گريستن به خاطر آماده نبودن براى مرگامام زين العابدين عليه السلام_ در دعاى ابو حمزه _ :مرا به درجه توبه به پيشگاهت منتقل فرما ، و در گريستن بر حال خويشتن كمكم كن ؛ زيرا عمرم را به امروز و فردا كردن [براى توبه] و به آرزوها بر باد دادم ، و به جايى رسيده ام كه از خير [و اصلاح] خود، نوميد گشته ام . پس كيست بد حال و روزتر از من، اگر با چنين حال وروزى به قبرم منتقل شوم ، در حالى كه آن را براى خفتنم آماده نساخته ام ، و براى آرام گرفتن، فرش نكرده ام ؟! چرا گريه نكنم، در حالى كه نمى دانم سرنوشتم چه خواهد بود ؟ و نَفْسم مرا مى فريبد ، و روزهايم با من حيله مى كنند ، و [مرغِ] مرگ بر بالاى سرم بال مى زند . پس چرا گريه نكنم ؟! براى رفتن جانم مى گريم . براى تاريكى گورم مى گريم . براى تنگى لَحدم مى گريم . براى سؤال مُنكِر و نَكير از من مى گريم . براى آن گاه مى گريم كه برهنه و خوار و با كوله بارى از گناه، از گورم بيرون مى آيم و گاه به راست و گاه به چپ خويش مى نگرم و خلايق، هر كس در كار خويش است. «در آن روز ، هر كسى از آنان را كارى است كه او را به خود مشغول مى دارد . در آن روز، چهره هايى درخشان اند ، خندان و شادان اند ، و در آن روز ، چهره هايى هستند كه بر آنها غبار نشسته و آنها را تاريكى پوشانده است» و خوارى .

.

ص: 114

2 / 4البُكاءُ مِن خَوفِ المَحشَرِالإمام عليّ عليه السلام_ مِن خُطبَةٍ لَهُ _ :... بَقِيَ رِجالٌ غَضَّ أبصارَهُم ذِكرُ المَرجِعِ ، وأَراقَ دُموعَهُم خَوفُ المَحشَرِ ، فَهُم بَينَ شَريدٍ نادٍّ (1) ، وخائِفٍ مَقموعٍ ، وساكِتٍ مَكعومٍ (2) ، وداعٍ مُخلِصٍ ، وثَكلانَ موجَعٍ . (3)

.


1- .ندّ : نفر وذهب على وجهه شاردا (الصحاح : ج 2 ص 543 «ندد») .
2- .كعمت البعير : إذا شددت فمه ، فهو مكعوم (الصحاح : ج 5 ص 2023 «كعم») .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 32 ، بحارالأنوار : ج 34 ص 99 ح 943 .

ص: 115

2 / 4 گريستن از ترس محشر

2 / 4گريستن از ترس محشرامام على عليه السلام :مردانى چند مانده اند كه ياد روز بازگشت (رستاخيز)، ديدگانشان را [از ديدن حرام و لذّت هاى اين جهانى ]فرو پوشانده و ترس از محشر، اشكشان را روان ساخته است . پس برخى از آنان، از مردم، گريزان و رميده اند ، برخى مقهور و ترسان ، برخى خاموش و دهان بسته ، برخى از روى اخلاص به دعا نشسته ، و برخى اندوهگين و دردمندند .

.

ص: 116

مسند ابن حنبل عن البراء بن عازب :بَينَما نَحنُ مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذ بَصُرَ بِجَماعَةٍ فَقالَ : عَلامَ اجتَمَعَ عَلَيهِ هؤُلاءِ ؟ قيلَ : عَلى قَبرٍ يَحفِرونَهُ ، قالَ : فَفَزِعَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَبَدَرَ بَينَ يَدَي أصحابِهِ مُسرِعا حَتَّى انتَهى إلَى القَبرِ ، فَجَثا عَلَيهِ ، قالَ : فَاستَقبَلتُهُ مِن بَينِ يَدَيهِ لِأَنظُرَ ما يَصنَعُ ، فَبَكى حَتّى بَلَّ الثَرى مِن دُموعِهِ ، ثُمَّ أقبَلَ عَلَينا قالَ : أي إخواني! لِمِثلِ اليَومِ فَأَعِدّوا . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :لَمّا أن حَضَرَتِ الحَسَنَ بنَ عَلِيٍّ عليه السلام الوَفاةُ ، بَكى بُكاءً شَديدا ، وقالَ : إنّي أقدَمُ عَلى أمرٍ عَظيمٍ وهَولٍ (2) لَم أقدَم عَلى مِثلِهِ قَطُّ . (3)

2 / 5البُكاءُ لِمَصائِبِ أهلِ البَيتِ عليهم السّلامالإمام عليّ عليه السلام :دَخَلتُ عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله وهُوَ يَجودُ بِنَفسِهِ ، فَبَكَيتُ ولَم أملِك نَفسي حينَ رَأَيتُهُ بِتِلكَ الحالِ يَجودُ بِنَفسِهِ ، فَقالَ لي : ما يُبكيكَ يا عَلِيُّ ؟ لَيسَ هذا أوانَ البُكاءِ ، فَقَد حانَ الفِراقُ بَيني وبَينَكَ ، فَأَستَودِعُكَ اللّهَ يا أخي ، فَقَدِ اختارَ لي رَبّي ما عِندَهُ ، وإنَّما بُكائي وغَمّي وحُزني عَلَيكَ وعَلى هذِهِ [أي فاطِمَةَ ]أن تُضَيَّعَ بَعدي ، فَقَد أجمَعَ القَومُ عَلى ظُلمِكُم . (4)

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 6 ص 427 ح 18624 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1403 ح 4195 نحوه ، كنز العمّال : ج 15 ص 544 ح 42103 ؛ مسكّن الفؤاد : ص 97 .
2- .الهَوْلُ : الخوف والأمر الشديد (النهاية : ج 5 ص 283 «هول») .
3- .الخرائج والجرائح : ج 1 ص 242 ح 8 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 154 ح 24 .
4- .بحار الأنوار : ج 22 ص 490 ح 36 نقلاً عن الطرف عن الإمام الكاظم عن أبيه عليهماالسلام .

ص: 117

2 / 5 گريستن بر مصيبت هاى اهل بيت عليهم السلام

مسند ابن حنبل_ به نقل از براء بن عازب _ :با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بوديم كه چشمش به جماعتى افتاد . فرمود : «اينان بر چه گرد آمده اند ؟». گفته شد : بر گورى كه مى كَنند . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هراسان شد و پيشاپيش يارانش شتافت تا به قبر رسيد و در كنار آن، زانو زد . من رو به روى ايشان ايستادم تا ببينم چه مى كند . ديدم چندان گريست كه زمين از اشك هايش، تر شد . آن گاه رو به ما كرد و فرمود : «اى برادران من! خود را براى چنين روزى آماده كنيد» .

امام صادق عليه السلام :چون گاهِ رحلت حسن بن على عليه السلام فرا رسيد ، سخت گريست و فرمود : «من بر امرى سهمگين ، و هراسى وارد مى شوم كه هرگز بر مانند آن وارد نشده ام» .

2 / 5گريستن بر مصيبت هاى اهل بيت عليهم السّلامامام على عليه السلام :بر پيامبر صلى الله عليه و آله كه در حال جان دادن بود . وارد شدم و با ديدن ايشان در آن حال جان دادن ، اختيارم را از دست دادم و شروع به گريه كردم . به من فرمود : «چرا گريه مى كنى، اى على ؟ اكنون، زمان گريستن نيست . زمان جدايى من از تو فرا رسيده است ، پس تو را _ اى برادرم _ به خدا مى سپارم ؛ چرا كه پروردگارم آنچه را نزد اوست، برايم برگزيد . گريه و غم و اندوه من براى تو و براى اين [فاطمه] است كه پس از من پايمال مى شود ؛ چرا كه اين قوم برستم بر شما هم داستان اند» .

.

ص: 118

عنه عليه السلام :بَينا أنَا وفاطِمَةُ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ عِندَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذِ التَفَتَ إلَينا فَبَكى ، فَقُلتُ : ما يُبكيكَ يا رَسولَ اللّهِ ؟ ... قالَ : أبكي مِن ضَربَتِكَ عَلَى القَرنِ (1) ، ولَطمِ فاطِمَةَ خَدَّها ، وطَعنَةِ الحَسَنِ فِي الفَخِذِ وَالسَّمِّ الَّذي يُسقى ، وقَتلِ الحُسَينِ . قالَ : فَبَكى أهلُ البَيتِ جَميعا ، فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، ما خَلَقَنا رَبُّنا إلّا لِلبَلاءِ . (2)

الأمالي للطوسي عن ابن عبّاس :لَمّا حَضَرَت رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله الوَفاةُ بَكى حَتّى بَلَّت دُموعُهُ لِحيَتَهُ ، فَقيلَ لَهُ : يا رَسولَ اللّهِ ما يُبكيكَ ؟ فَقالَ : أبكي لِذُرِّيَّتي وما تَصنَعُ بِهِم شِرارُ اُمَّتي مِن بَعدي ، كَأَنّي بِفاطِمَةَ ابنَتي وقَد ظُلِمَت بَعدي ، وهِيَ تُنادي : «يا أبَتاه ، يا أبَتاه» فَلا يُعينُها أحَدٌ مِن اُمَّتي . (3)

الأمالي للصدوق عن ابن عباس :قالَ عَلِيٌّ عليه السلام لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّكَ لَتُحِبُّ عَقيلاً ؟ قالَ صلى الله عليه و آله : إي وَاللّهِ ، إنّي لَاُحِبُّهُ حُبَّينِ : حُبّا لَهُ ، وحُبّا لِحُبِّ أبي طالِبٍ لَهُ ، وإنَّ وَلَدَهُ لَمَقتولٌ في مَحَبَّةِ وَلَدِكَ ، فَتَدمَعُ عَلَيهِ عُيونُ المُؤمِنينَ ، وتُصَلّي عَلَيهِ المَلائِكَةُ المُقَرَّبونَ . ثُمَّ بَكى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَتّى جَرَت دُموعُهُ عَلى صَدرِهِ ، ثُمَّ قالَ : إلَى اللّهِ أشكو ما تَلقى عِترَتي مِن بَعدي . (4)

.


1- .القَرْنُ : جانب الرأس (الصحاح : ج 6 ص 2180 «قرن») .
2- .الأمالي للصدوق : ص 197 ح 208 عن محمّد بن عبد الرحمن عن أبيه ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 209 وليس فيه ذيله من «قال : فبكى أهل البيت» ، بحار الأنوار : ج 44 ص 149 ح 17 .
3- .الأمالي للطوسي : ص 188 ح 316 ، بحار الأنوار : ج 28 ص 41 ح 4 .
4- .الأمالي للصدوق : ص 191 ح 200 ، بحار الأنوار : ج 22 ص 288 ح 58 .

ص: 119

امام على عليه السلام :من و فاطمه و حسن و حسين، نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نشسته بوديم كه ايشان رو به ما كرد و گريست . من گفتم : اى پيامبر خدا ! چرا گريه مى كنيد ؟ ... فرمود : «از ضربتى كه بر فرق تو زده مى شود ، و از چنگى كه فاطمه بر گونه خود مى زند ، و از نيزه اى كه بر ران حسن فرو برده مى شود و شرنگى كه بر او نوشانده مى شود ، و از كشته شدن حسين، گريه مى كنم» . پس اهل خانه همه گريستند . من گفتم : اى پيامبر خدا ! پروردگارمان ما را فقط براى رنج و بلا آفريده است .

الأمالى ، طوسى_ به نقل از ابن عبّاس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در هنگام وفاتش گريست، چندان كه اشك، محاسن او را خيس كرد . گفته شد : اى پيامبر خدا ! چرا! گريه مى كنيد ؟ فرمود : «براى فرزندانم و كارى كه بدترين هاى امّتم ، پس از من با آنها مى كنند، مى گريم . گويا دخترم فاطمه را مى بينم كه پس از من به او ستم شده و فرياد آه پدر ، آه پدرِ او بلند است و هيچ كس از امّتم به يارى اش نمى شتابد» .

الأمالى ، صدوق_ به نقل از ابن عبّاس _ :على عليه السلام به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گفت : اى پيامبر خدا! شما عقيل را دوست مى دارى ؟ فرمود : «آرى، به خدا ، دو بار دوستش دارم : يكى براى خودش و يكى براى آن كه ابو طالب دوستش داشت . فرزند او در راه دوستى و محبّت فرزند تو، كشته مى شود ، و ديدگان مؤمنان برايش مى گريند ، و فرشتگان مقرّب بر او درود مى فرستند» . سپس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله چنان گريست كه اشك هايش بر سينه اش جارى شد . آن گاه فرمود : «از آنچه پس از من بر سر خاندانم مى آيد، به خدا شِكوه مى كنم» .

.

ص: 120

الأمالي للطوسي عن أبي ليلى :دَفَعَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله الرّايَةَ يَومَ خَيبَرَ إلى عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام ... وقالَ لَهُ : اِتَّقِ الضَّغائِنَ (1) الَّتي لَكَ في صَدرِ مَن لا يُظهِرُها إلّا بَعدَ مَوتي ، أولئِكَ يَلعَنُهُمُ اللّهُ ويَلعَنُهُمُ اللّاعِنونَ . ثُمَّ بَكَى النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله ، فَقيلَ : مِمَّ بُكاؤُكَ يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : أخبَرَني جَبرَئيلُ عليه السلام أنَّهُم يَظلِمونَهُ وَيمنَعونَهُ حَقَّهُ ، ويُقاتِلونَهُ ويَقتُلونَ وُلدَهُ ، ويَظلِمونَهُم بَعدَهُ ، وأَخبَرَني جَبرَئيلُ عليه السلام عَنِ اللّهِ عز و جل : أنَّ ذلِكَ يَزولُ إذا قامَ قائِمُهُم ، وعَلَت كَلِمَتُهُم ، وَاجتَمَعَتِ الاُمَّةُ عَلى مَحَبَّتِهِم . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :اِعتَنَقَنِي النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله ثُمَّ أجهَشَ باكِيا ، قُلتُ : ما يُبكيكَ ؟ قالَ : ضَغائِنُ قَومٍ لا يُبدونَها لَكَ إلّا مِن بَعدي . (3)

عنه عليه السلام :بَينَما رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله آخِذٌ بِيَدي ونَحنُ نَمشي في بَعضِ سِكَكِ (4) المَدينَةِ ، إذ أتَينا عَلى حَديقَةٍ ، فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، ما أحسَنَها مِن حَديقَةٍ ! قالَ : لَكَ فِي الجَنَّةِ أحسَنُ مِنها . ثُمَّ مَرَرنا بِاُخرى فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، ما أحسَنَها مِن حَديقَةٍ ! قالَ : لَكَ فِي الجَنَّةِ أحسَنُ مِنها ، حَتّى مَرَرنا بِسَبعِ حَدائِقَ ، كُلُّ ذلِكَ أقولُ : ما أحسَنَها ! ويَقولُ : لَكَ فِي الجَنَّةِ أحسَنُ مِنها . فَلَمّا خَلا لَهُ الطَّريقُ اعتَنَقَني ثُمَّ أجهَشَ باكِيا ، قالَ : قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، ما يُبكيكَ ؟ قالَ : ضَغائِنُ في صُدورِ أقوامٍ لا يُبدونَها لَكَ إلّا مِن بَعدي . قالَ : قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، في سَلامَةٍ مِن ديني ؟ قالَ : في سَلامَةٍ مِن دينِكَ . (5)

.


1- .الضِّغْنُ : الحِقْدُ والعَداوة والبغضاء ، وكذلك الضّغينه ، وجمعها الضَّغائن (النهاية : ج 3 ص 91 «ضغن») .
2- .الأمالي للطوسي : ص 351 ح 726 ، كشف اليقين : ص 457 ح 559 ، الطرائف : ص 521 ، بحار الأنوار : ج 28 ص 45 ح 8 ؛ المناقب للخوارزمي : ص 61 ح 31 .
3- .نثر الدرّ : ج 1 ص 241 .
4- .السكك : قيل للأزقّة السِّكك لاصطفاف الدّور فيها (النهاية : ج 2 ص 384 «سكك») .
5- .مسند أبي يعلى : ج 1 ص 285 ح 561 ، تاريخ بغداد : ج 12 ص 398 الرقم 6859 ، تهذيب الكمال : ج 23 ص 239 الرقم 4741 كلاهما نحوه وكلّها عن أبي عثمان [النهدي] ، كنز العمّال : ج 13 ص 176 ح 36523 ؛ كشف الغمّة : ج 1 ص 98 نحوه ، بحار الأنوار : ج 28 ص 75 ح 33 .

ص: 121

الأمالى ، طوسى_ به نقل از ابو ليلى _ :پيامبر صلى الله عليه و آله در روز خيبر، پرچم را به على بن ابى طالب عليه السلام داد . . . و به او فرمود : «بترس از كينه هاى نهفته در سينه كسانى كه جز پس از مرگ من، آنها را آشكار نمى سازند . اينان را خدا و لعنت كنندگان، لعنت مى كنند» . پيامبر صلى الله عليه و آله سپس گريست. گفته شد : از چه گريه مى كنيد، اى پيامبر خدا ؟ فرمود : «جبرئيل عليه السلام به من خبرداد كه اينان به او (على) ستم مى كنند و او را از حقّش محروم مى نمايند ، و با او مى جنگند و فرزندانش را مى كشند و پس از وى، به آنان ستم مى كنند . جبرئيل عليه السلام همچنين از جانب خداوند عز و جلبه من خبرداد كه : چون قائم آنان قيام كند، اين وضع از بين مى رود و سخنشان بالا مى گيرد (فرمانشان حاكم مى شود) و همه امّت، دوستدار آنان مى شوند» .

امام على عليه السلام :پيامبر صلى الله عليه و آله مرا در آغوش گرفت و ناگهان بلند بلند گريه كرد . گفتم : چه موجب شده كه گريه كنيد؟ فرمود : «كينه هاى مردمانى نسبت به تو كه فقط پس از مرگ من، آنها را آشكار مى كنند».

امام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دستم را گرفته بود و در يكى از كوچه هاى مدينه قدم مى زديم كه به باغى رسيديم . من گفتم : چه باغ زيبايى، اى پيامبر خدا! فرمود : «در بهشت از اين زيباتر براى تو هست» . سپس به باغ ديگرى رسيديم و من دوباره گفتم : چه باغ زيبايى، اى پيامبر خدا! فرمود : «در بهشت از اين زيباتر براى تو هست» . تا اين كه به هفت باغ رسيديم و هر بار من مى گفتم : «چه باغ زيبايى!» و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمود : «در بهشت از اين زيباتر براى تو هست» . چون راه خلوت شد ، ايشان مرا در آغوش گرفت و بلند بلند گريه كرد . من گفتم : اى پيامبر خدا! چه چيزى موجب شد كه گريه كنيد ؟ فرمود : «كينه هاى نهفته در سينه هاى عدّه اى نسبت به تو كه جز پس از من، آنها را نمايان نمى سازند» . گفتم : اى پيامبر خدا ! [آن زمان] من در سلامت دينى هستم ؟ فرمود : «در سلامت دينى هستى» .

.

ص: 122

عنه عليه السلام :كُلُّ عَينٍ يَومَ القِيامَةِ باكِيَةٌ ، وكُلُّ عَينٍ يَومَ القِيامَةِ ساهِرَةٌ ، إلّا عَينَ مَنِ اختَصَّهُ اللّهُ بِكَرامَتِهِ ، وبَكى عَلى ما يُنتَهَكُ مِنَ الحُسَينِ وآلِ مُحَمَّدٍ عليهم السلام . (1)

الإمام الحسين عليه السلام :ما مِن عَبدٍ قَطَرَت عَيناهُ فينا قَطرَةً ، أو دَمَعَت عَيناهُ فينا دَمعَةً ، إلّا بَوَّأَهُ (2) اللّهُ بِها فِي الجَنَّةِ حُقُبا (3) . (4)

الإمام الحسين عليه السلام :أنَا قَتيلُ العَبرَةِ (5) ، لا يَذكُرُني مُؤمِنٌ إلّا بَكى . (6)

كفاية الأثر عن الكميت بن أبي المستهلّ :دَخَلتُ عَلى سَيِّدي أبي جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ الباقِرِ عليهماالسلام ، فَقُلتُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، إنّي قَد قُلتُ فيكُم أبياتا ، أفَتَأذَنُ لي في إنشادِها ؟ فَقالَ عليه السلام : إنَّها أيّامُ البيضِ ، قُلتُ : فَهُوَ فيكُم خاصَّةً ، قالَ عليه السلام : هاتِ ، فَأَنشَأتُ أقولُ : أضحَكَنِي الدَّهرُ وأَبكانيوَالدَّهرُ ذو صَرفٍ (7) وأَلوانِ لِتِسعَةٍ بِالطَّفِّ قَد غودِرواصاروا جَميعا رَهنَ أكفانِ فَبَكى عليه السلام وبَكى أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام ، وسَمِعتُ جارِيَةً تَبكي مِن وَراءِ الخِباءِ ، فَلَمّا بَلَغتُ إلى قَولي : وسِتَّةٌ لا يُتَجازى بِهِمبَنو عَقيلٍ خَيرُ فِتيانِ ثُمَّ عَلِيٌّ الخَيرُ مَولاهُمُ (8)ذِكرُهُم هَيَّجَ أحزاني فَبَكى ، ثُمَّ قالَ عليه السلام : ما مِن رَجُلٍ ذَكَرَنا أو ذُكِرنا عِندَهُ فَخَرَجَ مِن عَينَيهِ ماءٌ ولَو قَدرَ مِثلِ جَناحِ البَعوضَةِ ، إلّا بَنَى اللّهُ لَهُ بَيتا فِي الجَنَّةِ ، وجَعَلَ ذلِكَ (الدَّمعَ) (9) حِجابا بَينَهُ وبَينَ النّارِ . (10)

.


1- .الخصال : ص 625 ح 10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 10 ص 103 ح 1 .
2- .بوّأه اللّه منزلاً : أي أسكنه إيّاه (النهاية : ج 1 ص 159 «بوأ») .
3- .الحُقْبُ : الدهر والجمع أحقاب وضمّ القاف للإتباع لغة (المصباح المنير : ص 143 «حقب») .
4- .الأمالي للمفيد : ص 341 ح 6 ، الأمالي للطوسي : ص 116 ح 181 ، كامل الزيارات : ص 202 ح 288 عن الإمام زين العابدين عليه السلام نحوه ، بشارة المصطفى : ص 62 كلّها عن الربيع عن المنذر عن أبيه ، بحار الأنوار : ج 44 ص 279 ح 8 .
5- .العَبْرَةُ : الدمعة ، وقيل : هو أن ينهمل الدمع ولا يُسمع البكاء (تاج العروس : ج 7 ص 178 «عبر») .
6- .كامل الزيارات : ص 216 ح 313 عن هارون بن خارجة و ص 215 ح 310 عن أبي بصير وكلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام ، الأمالي للصدوق : ص 200 ح 214 عن أبي بصير عن الإمام الصادق عن آبائه عنه عليهم السلام ، روضة الواعظين : ص 188 وفي الثلاثة الأخيرة «استعبر» بدل «بكى» ، بحار الأنوار : ج 44 ص 279 ح 5 .
7- .صرفُ الدهر : حِدْثانه ونوائبه (القاموس المحيط : ج 3 ص 161 «صرف») .
8- .في المصدر : «مولاكم» ، والتصويب من بعض نسخ المصدر وبحار الأنوار .
9- .أثبتنا ما بين القوسين من بعض نسخ المصدر وبحار الأنوار .
10- .كفاية الأثر : ص 248 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 390 ح 2 .

ص: 123

امام على عليه السلام :هر چشمى در روز قيامت، گريان است ، و هيچ چشمى در روز قيامت، خواب ندارد، مگر چشمى كه خداوند، آن را به كرامت خود، مخصوص گردانيده و بر بى حرمتى به حسين و خاندان محمّد گريسته است .

امام حسين عليه السلام :هيچ بنده اى نيست كه چشمان او به خاطر ما قطره اى اشك بريزند ، يا ديدگانش براى ما اشكبار شود، مگر آن كه خداوند، بِدان سبب، روزگارانى دراز، او را در بهشت جاى مى دهد .

امام حسين عليه السلام :من كشته اشكم . هيچ مؤمنى مرا ياد نمى كند، مگر آن كه بگريد .

كفاية الأثر_ به نقل از كميت بن ابى مستهل _ :خدمت سَرورم امام محمّد باقر عليه السلام رسيدم و گفتم : اى پسر پيامبر خدا! من در باره شما چند بيتى گفته ام . آيا اجازه مى دهيد آنها را بخوانم ؟ فرمود : «اين روزها ايّام البيض (1) است» . گفتم : در خصوص شماست . فرمود : «بخوان» . من شروع به خواندن كردم : روزگار، مرا خنداند و گرياند و روزگار را دگرگونى ها و رنگ هاست براى نُه تنى كه در طف رها شدند و همگى گروگان كفن ها شدند. ايشان گريست و امام صادق عليه السلام نيز گريه كرد ، و صداى گريه دختركى را در پشت پرده هم شنيدم . چون به اين ابياتم رسيدم : و شش تنى كه كسى به پاى آنان نمى رسد فرزندان عقيل، اين بهترين شهسواران سپس على كه بهترين آقاى آنهاست ياد آنان، اندوه ها را در جانم شعله ور مى سازد. ايشان باز گريست و سپس فرمود : «هيچ مردى نيست كه از ما ياد كند يا در حضور او از ما ياد شود و از چشمانش حتّى به اندازه بال پشه اى ، اشك بيايد، مگر آن كه خداوند براى او خانه اى در بهشت بنا مى كند و آن اشك را مانعى ميان او و آتش قرار مى دهد» .

.


1- .سه روز ميانه ماه رجب كه ويژه عبادت و استغفار است .

ص: 124

الإمام الصادق عليه السلام :مَن ذَكَرَنا أو ذُكِرنا عِندَهُ ، فَخَرَجَ مِن عَينِهِ مِثلُ جَناحِ الذُّبابِ ، غَفَرَ اللّهُ لَهُ ذُنوبَهُ ولَو كانَت أكثَرَ مِن زَبَدِ البَحرِ . (1)

عنه عليه السلام :مَن دَمَعَت عَينُهُ فينا دَمعَةً ؛ لِدَمٍ سُفِكَ لَنا ، أو حَقٍّ نُقِصناهُ ، أو عِرضٍ انتُهِكَ لَنا ، أو لِأَحَدٍ من شيعَتِنا ، بَوَّأَهُ اللّهُ تَعالى بِها فِي الجَنَّةِ حُقُبا . (2)

.


1- .ثواب الأعمال : ص 223 ح 1 ، قرب الإسناد : ص 36 ح 117 ، مستطرفات السرائر : ص 125 ح 9 كلّها عن بكر بن محمّد الأزدي ، كامل الزيارات : ص 207 ح 293 عن فضيل بن يسار نحوه ، بحار الأنوار : ج 44 ص 282 ح 14 .
2- .الأمالي للمفيد : ص 175 ح 5 ، الأمالي للطوسي : ص 194 ح 330 ، بشارة المصطفى : ص 105 كلّها عن محمّد بن أبي عمارة الكوفي ، بحار الأنوار : ج 44 ص 279 ح 7 .

ص: 125

امام صادق عليه السلام :هر كس از [مصائب] ما ياد كند يا در حضور او از [مصائب] ما ياد شود و به اندازه بال پشه اى اشك از چشمانش خارج شود ، خداوند، گناهان او را مى آمرزد، اگرچه بيشتر از كف دريا باشد .

امام صادق عليه السلام :هر كس به خاطر ما ، براى خونى كه از ما ريخته شده يا حقّى كه از ما گرفته شده يا هتك حرمتى كه به ما يا به يكى از شيعيان ما شده است ، قطره اشكى از چشمش جارى شود، خداوند متعال به سبب آن ، او را روزگارى دراز در بهشت جاى مى دهد .

.

ص: 126

عنه عليه السلام :إنَّ الأَرضَ وَالسَّماءَ لَتَبكي مُنذُ قُتِلَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام رَحمَةً لَنا ، وما بَكى لَنا مِنَ المَلائِكَةِ أكثَرُ ، وما رَقَأَت (1) دُموعُ المَلائِكَةِ مُنذُ قُتِلنا . وما بَكى أحَدٌ رَحمَةً لَنا ولِما لَقينا إلّا رَحِمَهُ اللّهُ قَبلَ أن تَخرُجَ الدَّمعَةُ مِن عَينِهِ ، فَإِذا سالَت دُموعُهُ عَلى خَدِّهِ ، فَلَو أنَّ قَطرَةً مِن دُموعِهِ سَقَطَت في جَهَنَّمَ ، لَأَطفَأَت حَرَّها حَتّى لا يوجَدَ لَها حَرٌّ . (2)

الإمام الرضا عليه السلام :مَن تَذَكَّرَ مُصابَنا فَبَكى وأَبكى ، لَم تَبكِ عَينُهُ يَومَ تَبكِي العُيونُ . (3)

عنه عليه السلام :يا دِعبِلُ ، مَن بَكى وأَبكى عَلى مُصابِنا ولَو واحِدا ، كانَ أجرُهُ عَلَى اللّهِ . يا دِعبِلُ ، مَن ذَرَفَت عَيناهُ عَلى مُصابِنا وبَكى لِما أصابَنا مِن أعدائِنا ، حَشَرَهُ اللّهُ مَعَنا في زُمرَتِنا . (4)

راجع : موسوعة الإمام الحسين عليه السلام : ج 6 ص 101 (القسم الحادي عشر: إقامة مأتم الحسين عليه السلام وذكر مصائبه والبكاء عليه) .

2 / 6البُكاءُ لِفَقدِ الصّالِحينَالدّعوات :قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : يا رَبِّ ، أيُّ عِبادِكَ أحَبُّ إلَيكَ ؟ قالَ : الَّذي يَبكي لِفَقدِ الصّالِحينَ ، كَما يَبكِي الصَّبِيُّ عَلى فَقدِ أبَوَيهِ . (5)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَمّا أتاهُ جَبرَئيلُ بِنَعيِ النَّجاشِيِّ ، بَكى بُكاءَ حَزينٍ عَلَيهِ ، وقالَ : إنَّ أخاكُم أصحَمَةَ _ وهُوَ اسمُ النَّجاشِيِّ _ ماتَ . (6)

.


1- .رقأ الدمع : إذا سكن وانقطع (النهاية : ج 2 ص 248 «رقأ») .
2- .كامل الزيارات : ص 204 ح 291 عن مسمع بن عبد الملك كردين البصري ، بحار الأنوار : ج 44 ص 290 ح 31 .
3- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 294 ح 48 ، الأمالي للصدوق : ص 131 ح 119 وفيه «ذكّر بمصابنا » بدل « تذكّر مصابنا » وكلاهما عن الحسن بن علي بن فضّال ، بحار الأنوار : ج 44 ص 278 ح 1 .
4- .بحار الأنوار : ج 45 ص 257 ح 15 نقلاً عن بعض مؤلفات المتأخرين عن دعبل .
5- .الدّعوات : ص 241 ح 676 ، بحار الأنوار : ج 82 ص 172 ح 6 .
6- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 279 ح 19 عن محمّد بن زياد ، الخصال : ص 360 ح 47 عن زياد عن أبيه وكلاهما عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 18 ص 418 ح 3 .

ص: 127

2 / 6 گريستن براى از دست دادن نيكان

امام صادق عليه السلام :از زمانى كه امير مؤمنان عليه السلام كشته شد ، آسمان و زمين ، از سر دلسوزى بر ما ، مى گريند ، و گريه اى كه فرشتگان براى ما كرده اند، بيشتر بوده است ، و از زمانى كه ما كشته شده ايم، اشك هاى فرشتگان، قطع نشده است . و هر كس از سرِ دلسوزى براى ما و براى آنچه بر سر ما آمده است، گريه كند ، پيش از آن كه اشك از چشمش خارج شود ، خداوند بر او رحمت مى آورد ، و چون اشكش بر گونه اش جارى گردد ، اگر قطره اى از اشك هاى او در جهنّم بيفتد ، گرماى آن را فرو مى نشاند، به طورى كه براى آن گرمايى نمى ماند .

امام رضا عليه السلام :هر كس به ياد مصيبت ما افتد و بگريد و ديگران را بگرياند ، در آن روزى كه ديدگان مى گريند ، ديده او گريان نخواهد بود .

امام رضا عليه السلام :اى دِعبِل! هر كس بر مصيبت ما بگريد و بگرياند حتّى يك نفر را ، اجرش با خدا خواهد بود . اى دعبل! هر كس چشمانش بر مصيبت ما اشك ريزد و براى آنچه از دشمنانمان به ما رسيده است، بگريد ، خداوند، او را با ما و در گروه ما محشور مى نمايد .

ر . ك : دانش نامه امام حسين عليه السلام : ج 9 ص 331 (بخش يازدهم : عزادارى و گريه براى امام حسين عليه السلام ) .

2 / 6گريستن براى از دست دادن نيكانالدعوات :پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : پروردگارا ! كدام يك از بندگانت نزد تو محبوب تر است ؟ خداوند فرمود : «آن كه براى از دست دادن نيكان، چنان بگريد كه كودك براى از دست دادن پدر و مادرش مى گريد» .

امام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هنگامى كه جبرئيل خبر مرگ نجاشى را برايش آورد ، غمگنانه بر او گريست و فرمود : «برادرتان اصحمه _ نام نجاشى _ مُرد» .

.

ص: 128

الإمام عليّ عليه السلام :خالِطُوا النّاسَ مُخالَطَةً إن مِتُّم مَعَها بَكَوا عَلَيكُم . (1)

الكافي عن عليّ بن إبراهيم رفعه :لَمّا ماتَ ذَرُّ بنُ أبي ذَرٍّ ، مَسَحَ أبو ذَرٍّ القَبرَ بِيَدِهِ ثُمَّ قالَ : رَحِمَكَ اللّهُ يا ذَرُّ ، وَاللّهِ إن كُنتَ بي بارّا ، ولَقَد قُبِضتَ وإنّي عَنكَ لَراضٍ ، أما وَاللّهِ ما بي فَقدُكَ (2) ، وما عَلَيَّ مِن غَضاضَةٍ (3) ، ومالي إلى أحَدٍ سِوَى اللّهِ مِن حاجَةٍ ، ولَولا هَولُ المُطَّلَعِ لَسَرَّني أن أكونَ مَكانَكَ ، ولَقَد شَغَلَنِي الحُزنُ لَكَ عَنِ الحُزنِ عَلَيكَ ، وَاللّهِ ما بَكَيتُ لَكَ ولكِن بَكَيتُ عَلَيكَ ، فَلَيتَ شِعري ما ذا قُلتَ ، وماذا قيلَ لَكَ ؟ ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ إنّي قَد وَهَبتُ لَهُ مَا افتَرَضتَ عَلَيهِ مِن حَقّي ، فَهَب لَهُ مَا افتَرَضتَ عَلَيهِ مِن حَقِّكَ ، فَأَنتَ أحَقُّ بِالجودِ مِنّي . (4)

راجع : ص 322 ( بكاء الأرض والسماء ) .

2 / 7البُكاءُ في شِدَّةِ المُصيبَةِالكافي عن منصور الصيقل :شَكَوتُ إلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام وَجدا (5) وَجَدتُهُ عَلَى ابنٍ لي هَلَكَ ، حَتّى خِفتُ عَلى عَقلي . فَقالَ : إذا أصابَكَ مِن هذا شَيءٌ فَأَفِض مِن دُموعِكَ ؛ فَإِنَّهُ يَسكُنُ عَنكَ . (6)

.


1- .نهج البلاغة : الحكمة 10 ، الأمالي للطوسي : ص 595 ح 1232 عن جابر بن يزيد عن الإمام الباقر عنه عليهماالسلام ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 75 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 42 ص 247 ح 50 .
2- .«ما بي فقدك» : أي ليس عليّ بأس أو حزنٌ من فقدك ، وما أوقع بى فقدك مكروها (مرآة العقول : ج 14 ص 237) .
3- .غضاضة : ذلّة ومنقصة (الصحاح : ج 3 ص 1095 «غضض») .
4- .الكافي : ج 3 ص 250 ح 4 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 185 ح 558 ، مسكّن الفؤاد : ص 62 وليس فيهما «عليّ بن إبراهيم رفعه» وزاد في آخرهما «والكرم» ، بحار الأنوار : ج 82 ص 142 ح 25 .
5- .توجّدت لفلان : أي حزنت (لسان العرب : ج 3 ص 446 «وجد») .
6- .الكافي : ج 3 ص 250 ح 3 .

ص: 129

2 / 7 گريستن در سختى مصيبت

امام على عليه السلام :با مردم چنان معاشرت كنيد كه اگر در آن حال مُرديد، بر شما بگريند .

الكافى_ به نقل از على بن ابراهيم ، در حديثى كه آن را به معصوم عليه السلام مى رساند _ :چون ذر ، پسر ابو ذر ، مُرد ، ابو ذر قبر او را با دستش صاف و هموار كرد (/ بر روى قبرش دست كشيد) و سپس گفت : خدا تو را رحمت كند، اى ذر! به خدا سوگند كه تو نسبت به من نيكوكار و فرمان بردار بودى ، و در حالى از دنيا رفتى كه من از تو خشنودم . به خدا سوگند كه از دست دادن تو، مرا اندوهگين نساخت ، و از من چيزى نكاست ، و مرا به هيچ كس جز خدا نيازى نيست . اگر ترس از قبر (/ صحراى محشر) نبود، هر آينه خوش حال مى شدم كه من به جاى تو بودم [و من مى مردم] . اندوهِ تو، مرا از اندوه خوردن بر [فقدان] تو باز مى دارد . به خدا سوگند، من بر [مرگ ]تو، گريه نكردم؛ بلكه براى [نگرانى از آينده] تو گريستم . كاش مى دانستم [در پاسخ به نكير و منكر] چه گفتى و چه به تو گفته شد ! سپس گفت : بار خدايا ! من از حقّ خودم كه بر او [نسبت به من] واجب ساخته بودى، گذشتم . پس تو نيز از حقّ خودت كه بر او واجب كرده بودى ، بگذر ، كه تو به بخشيدن، از من سزاوارترى .

ر . ك : ص 323 (گريه كردن زمين و آسمان) .

2 / 7گريستن در سختى مصيبتالكافى_ به نقل از منصور صيقل _ :به امام صادق عليه السلام از اندوه شديدى كه براى مرگ فرزندم به من دست داده بود و مى ترسيدم كه [در اثر آن،] عقلم را از دست بدهم ، شكايت كردم . فرمود : «هر گاه چنين حالتى به تو دست داد ، اشك بريز ؛ زيرا با اين كار ، تسكين مى يابى» .

.

ص: 130

الإمام الصادق عليه السلام :مَن خافَ عَلى نَفسِهِ مِن وَجدٍ بِمُصيبَةٍ فَليُفِض مِن دُموعِهِ ؛ فَإِنَّهُ يَسكُنُ عَنهُ . (1)

2 / 8البُكاءُ لِفِراقِ الأَحِبَّةِالإمام الصادق عليه السلام :قالَ سَلمانُ : عَجِبتُ بِسِتًّ ، ثَلاثٍ أضحَكَتني وثَلاثٍ أبكَتني ؛ فَأَمَّا الَّتي أبكَتني : فَفِراقُ الأَحِبَّةِ مُحَمَّدٍ وحِزبِهِ ، وهَولُ المُطَّلَعِ ، وَالوُقوفُ بَينَ يَدَيِ اللّهِ عز و جل ، وأَمَّا الَّتي أضحَكَتني : فَطالِبُ الدُّنيا وَالمَوتُ يَطلُبُهُ ، وغافِلٌ ولَيسَ بِمَغفولٍ عَنهُ ، وضاحِكٌ مِل ءَ فيهِ لا يَدري أرَضِيَ اللّهُ أم سَخِطَ . (2)

نهج البلاغة عن نوف البكالي عن الإمام عليّ عليه السلام_ في خُطبَةٍ لَهُ _ :أينَ إخوانِيَ الَّذينَ رَكِبُوا الطَّريقَ ومَضَوا عَلَى الحَقِّ ؟ أينَ عَمّارٌ ؟ وأَينَ ابنُ التَّيِّهانِ ؟ وأَينَ ذُو الشَّهادَتَينِ ؟ وأَينَ نُظَراؤُهُم مِن إخوانِهِمُ الَّذينَ تَعاقَدوا عَلَى المَنِيَّةِ ، واُبرِدَ (3) بِرُؤوسِهِم إلَى الفَجَرَةِ ؟ قالَ : ثُمَّ ضَرَبَ بِيَدِهِ عَلى لِحَيتِهِ الشَّريفَةِ الكَريمَةِ ، فَأَطالَ البُكاءَ ، ثُمَّ قالَ عليه السلام : أوِّه عَلى إخوانِيَ الَّذينَ تَلَوُا القُرآنَ فَأَحكَموهُ ، وتَدَبَّرُوا الفَرضَ فَأَقاموهُ ، أحيَوُا السُّنَّةَ وأَماتُوا البِدعَةَ ، دُعوا لِلجِهادِ فَأَجابوا ، ووَثِقوا بِالقائِدِ فَاتَّبَعوهُ . (4)

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 187 ح 568 ، بحار الأنوار : ج 82 ص 105 .
2- .الخصال : ص 326 ح 17 عن منذر الجوّان ، الاختصاص : ص 230 وفيه «أرضي له ربه» بدل «أرضي اللّه » ، المحاسن : ج 1 ص 63 ح 6 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام نحوه ، بحارالأنوار : ج 78 ص 453 ح 24 .
3- .أبرده : أرسله بريدا (تاج العروس : ج 4 ص 350 «برد») .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 182 .

ص: 131

2 / 8 گريستن در فراق عزيزان

امام صادق عليه السلام :هر كس از غم و اندوه مصيبتى، بر جان خويش ترسيد ، اشك بريزد ؛ غمش تسكين مى يابد .

2 / 8گريستن در فراق عزيزانامام صادق عليه السلام :سلمان گفت : از شش چيز تعجّب كردم : سه چيز مرا مى خنداند و سه چيز به گريه ام مى اندازد . آن سه چيز كه مرا مى گرياند ، فراق عزيزانم محمّد صلى الله عليه و آله و گروه اوست ، و وحشت قبر (/ قيامت) ، و ايستادن در برابر خداوند عز و جل . و آن سه چيز كه موجب خنده ام مى شود ، طالب دنياست، در حالى كه مرگ در طلب اوست ، و غافلى كه در مورد او غفلت نمى شود ، و كسى كه صدايش به خنده بلند مى شود، در حالى كه نمى داند آيا خدا از او خشنود است يا ناخشنود .

نهج البلاغة_ به نقل از نوف بكالى _ :امام على عليه السلام فرمود : «كجايند آن برادران من كه گام در راه نهادند و مسير حق را پيمودند ؟ كجاست عمّار ؟ كجاست پسر تيّهان ؟ كجاست ذو الشهادتين ؟ و كجايند برادران همتاى ايشان كه بر مرگ [و كشته شدن در راه حق ]هم پيمان شدند و سرهايشان نزد تبهكاران فرستاده شد ؟». ايشان سپس با دست خود بر محاسن شريف و گرامى اش زد و لختى بسيار گريست و آن گاه فرمود : «دردا و دريغا بر آن برادران من كه قرآن را خواندند و استوارش ساختند ، و در باره فرايض [الهى] انديشيدند و آنها را بر پا داشتند ، سنّت [پيامبر] را زنده كردند و بدعت را ميراندند ، به جهاد فرا خوانده شدند و لبّيك گفتند ، و به رهبر خويش اعتماد كردند و از او پيروى نمودند .

.

ص: 132

الأمالي للمفيد عن أبي جهضم الأزدي عن أبيه_ في حَديثِ إخراجِ عُثمانَ أبا ذَرٍّ إلَى الرَّبَذَةِ _ :وتَقَدَّمَ أن لا يُشَيِّعَهُ أحَدٌ مِنَ النّاسِ ، فَبَلَغَ ذلِكَ أميرَ المُؤمِنينَ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام ، فَبَكى حَتّى بَلَّ لِحيَتَهُ بِدُموعِهِ ، ثُمَّ قالَ عليه السلام : أهكَذا يُصنَعُ بِصاحِبِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ؟! إنّا للّهِِ وإنّا إلَيهِ راجِعونَ . ثُمَّ نَهَضَ ومَعَهُ الحَسَنُ وَالحُسَينُ عليهماالسلام وعَبدُ اللّهِ بنُ العَبّاسِ وَالفَضلُ وقُثَمُ وعُبَيدُ اللّهِ ، حَتّى لَحِقوا أبا ذَرٍّ فَشَيَّعوهُ ، فَلَمّا بَصُرَ بِهِم أبو ذَرٍّ رَحِمَهُ اللّهُ حَنَّ إلَيهِم وبَكى عَلَيهِم ، وقالَ : بِأَبي وُجوهٌ إذا رَأَيتُها ذَكَرتُ بِها رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وشَمَلَتنِي البَرَكَةُ بِرُؤيَتِها ... . فَوَدَّعَهُ القَومُ ، ورَجَعوا وهُم يَبكونَ عَلى فِراقِهِ . (1)

الإمام الباقر عليه السلام :لَمّا حَضَرَتِ الحَسَنَ عليه السلام الوَفاةُ بَكى ، فَقيلَ لَهُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، تَبكي ومَكانُكَ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله الَّذي أنتَ بِهِ ، وقَد قالَ فيكَ ما قالَ ، وقَد حَجَجتَ عِشرينَ حَجَّةً ماشِيا ، وقَد قاسَمتَ مالَكَ ثَلاثَ مَرّاتٍ حَتَّى النَّعلَ بِالنَّعلِ ؟! فَقالَ : إنَّما أبكي لِخَصلَتَينِ : لِهَولِ المُطَّلَعِ ، وفِراقِ الأَحِبَّةِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ فِي الدّيوانِ المَنسوبِ إلَيهِ في رِثاءِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله _ : نَفسي عَلى زَفَراتِها مَحبوسَةٌيا لَيتَها خَرَجَت مَعَ الزَّفَراتِ (3) لا خَيرَ بَعدَكَ فِي الحَياةِ وإنَّماأبكي مَخافَةَ أن تَطولَ حَياتي (4)

.


1- .الأمالي للمفيد : ص 165 ح 4 ، بحار الأنوار : ج 22 ص 397 ح 3 .
2- .الكافي : ج 1 ص 461 ح 1 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 303 ح 62 عن الحسن بن عليّ بن فضال عن الإمام الرضا عن آبائه عن الإمام الحسين عليهم السلام ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 94 ح 2266 عن الإمام الصادق عليه السلام ، الزهد للحسين بن سعيد : ص 79 ح 213 وزاد فيه «عشرين حجة راكبا» بعد «وقد حججت» ، بحار الأنوار : ج 6 ص 159 ح 22 .
3- .زفر زفيرا : أخرج نفسه بعد مدِّه إيّاه ، والاسم الزفرة والجمع الزفرات (مجمع البحرين : ج 2 ص 774 «زفر») .
4- .الديوان المنسوب إلى الإمام عليّ عليه السلام : ص 170 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 1 ص 240 وفيه «أخشى» بدل «أبكى» ، بحار الأنوار : ج 22 ص 547 ح 65 .

ص: 133

الأمالى ، مفيد_ به نقل از ابو جهضم ازدى ، از پدرش ، در بيان تبعيد شدن ابو ذر به ربذه به دستور عثمان _ :و دستور داد كه هيچ كس از مردم ، او را بدرقه نكند . خبر به امير مؤمنان ، على بن ابى طالب عليه السلام رسيد . ايشان چندان گريست كه محاسنش از اشك تر شد . سپس فرمود : «با [يارِ] همراه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله اين گونه رفتار مى شود ! انّا للّه و إنّا إليه راجعون» . آن گاه برخاست و حسن و حسين عليهم السلام و عبد اللّه بن عبّاس و فضل و قُثَم و عبيد اللّه نيز با ايشان همراه شدند تا به ابو ذر رسيدند و او را مشايعت كردند . ابو ذر _ كه خدا او را رحمت كند _ با ديدن آنها ، مشتاقانه به سويشان شتافت و بر آنان گريست و گفت : پدرم به فداى چهره هايى كه هر گاه آنها را مى بينم ، به ياد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى افتم ، و با ديدنشان بركت ، وجودم را فرا مى گيرد... . پس ، آن عدّه با او خداحافظى كردند و در حالى كه از فراق او مى گريستند ، باز گشتند .

امام باقر عليه السلام :حسن عليه السلام چون هنگام رحلتش فرا رسيد ، گريست . گفته شد : اى پسر پيامبر خدا ! شما چرا گريه مى كنيد، در حالى كه نسبت به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله چنان جايگاهى داريد ، و در حقّ شما گفتنى ها گفته است ، و بيست مرتبه پياده به حج رفته ايد ، و سه بار دارايى خود را [ميان خود و تهى دستان و نيازمندان ، به طور برابر ]تقسيم كرده ايد تا جايى كه كفشى داديد و كفشى براى خود نگه داشتيد؟! فرمود : «براى دو چيز مى گريم : براى وحشت قبر و قيامت ، و جدا شدن از عزيزان و دوستان» .

امام على عليه السلام_ در ديوان منسوب به ايشان، در سوگ پيامبر صلى الله عليه و آله _ :جانم زندانى نفس هاى خويش است و اى كاش با نفس ها خارج مى شد! پس از تو در زندگى، خيرى نيست ؛ بلكه از اين مى گريم كه زندگى ام به درازا كشد .

.

ص: 134

2 / 9البُكاءُ عَلى سوءِ الخاتِمَةِصحيح البخاري عن ابن عمر :لَمّا مَرَّ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله بِالحِجرِ قالَ : لا تَدخُلوا مَساكِنَ الَّذينَ ظَلَموا أنفُسَهُم ، أن يُصيبَكُم ما أصابَهُم ، إلّا أن تَكونوا باكينَ . ثُمَّ قَنَّعَ رَأسَهُ ، وأَسرَعَ السَّيرَ ، حَتّى أجازَ الوادِيَ . (1)

2 / 10البُكاءُ عَلَى الدّينِ إذا وَلِيَهُ غَيرُ أهلِهِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا تَبكوا عَلَى الدّينِ إذا وَلِيَهُ أهلُهُ ، ولكِنِ ابكوا عَلَيهِ إذا وَلِيَهُ غَيرُ أهلِهِ . (2)

.


1- .صحيح البخاري : ج 4 ص 1609 ح 4157 وج 3 ص 1237 ح 3200 ، صحيح مسلم : ج 4 ص 2285 ح 38 و 39 ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 346 ح 5342 وص 358 ح 5404 ، السنن الكبرى : ج 2 ص 632 ح 4367 و 4368 ، كنز العمّال : ج 12 ص 310 ح 35163 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 9 ص 149 ح 23646 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 560 ح 8571 ، المعجم الكبير : ج 4 ص 158 ح 3999 كلّها عن أبي أيّوب ، كنز العمّال : ج 6 ص 88 ح 14967 .

ص: 135

2 / 9 گريستن بر بدفرجامى
2 / 10 گريستن بر دين، آن گاه كه به دست نااهل مى افتد

2 / 9گريستن بر بدفرجامىصحيح البخارى_ به نقل از ابن عمر _ :پيامبر صلى الله عليه و آله از [وادى اصحاب] حِجر، عبور كرد و فرمود : «در سراهاى كسانى كه بر خويشتن ستم كردند ، وارد نشويد . مبادا بلايى كه بر سر آنان آمد، بر سر شما نيز بيايد ، مگر در حال گريستن» و سپس سرش را پوشاند و به شتاب حركت كرد تا از وادى گذشت .

2 / 10گريستن بر دين، آن گاه كه به دست نااهل مى افتدپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بر دين، آن گاه كه در دست اهلش است ، گريه نكنيد ؛ بلكه آن گاه بر آن بگرييد كه به دست نااهلان مى افتد .

.

ص: 136

الفَصلُ الثّالِث : مبادئ البكاء الممدوح3 / 1العِلمُالكتاب«إِنَّ الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ مِن قَبْلِهِ إِذَا يُتْلَى عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ سُجَّدًا * وَ يَقُولُونَ سُبْحَانَ رَبِّنَا إِن كَانَ وَعْدُ رَبِّنَا لَمَفْعُولًا * وَ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ يَبْكُونَ وَ يَزِيدُهُمْ خُشُوعًا» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا أبا ذَرٍّ ، مَن اُوتِيَ مِنَ العِلمِ ما لا يُبكيهِ ، لَحَقيقٌ أن يَكونَ قَد اُوتِيَ عِلما لا يَنفَعُهُ ؛ لِأَنَّ اللّهَ نَعَتَ العُلَماءَ فَقالَ عز و جل : «إِنَّ الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ مِن قَبْلِهِ إِذَا يُتْلَى عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ سُجَّدًا * وَ يَقُولُونَ سُبْحَانَ رَبِّنَا إِن كَانَ وَعْدُ رَبِّنَا لَمَفْعُولًا * وَ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ يَبْكُونَ وَ يَزِيدُهُمْ خُشُوعًا» . يا أبا ذَرٍّ ، مَنِ استَطاعَ أن يَبكِيَ فَليَبكِ ، ومَن لَم يَستَطِع فَليُشعِر قَلبَهُ الحُزنَ وَليَتَباكَ . (2)

.


1- .الإسراء : 107 _ 109 .
2- .مكارم الأخلاق : ج 2 ص 367 ح 2661 ، الأمالي للطوسي : ص 529 ح 1162 نحوه وكلاهما عن أبي ذرّ ، بحار الأنوار : ج 77 ص 79 ح 3 .

ص: 137

فصل سوم : خاستگاه هاى گريه پسنديده
3 / 1 علم و معرفت

فصل سوم : خاستگاه هاى گريه پسنديده3 / 1علم و معرفتقرآن«بى گمان، كسانى كه پيش از [ نزول ] آن ، دانش يافته اند ، چون [ اين كتاب ] بر آنان خوانده شود، سجده كنان به روى ، در مى افتند و مى گويند: «منزّه است پروردگار ما ، كه وعده پروردگار ما قطعاً انجام شدنى است» و بر روى زمين مى افتند و مى گريند و بر فروتنى آنها مى افزايد» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى ابو ذر! به هر كس علمى داده شده كه او را نمى گرياند، بى گمان، به او علمى ناسودمند داده اند ؛ چرا كه خداوند عز و جل در وصف عالمان فرموده است : «كسانى كه پيش از [ نزول ]آن ، دانش يافته اند ، چون [ اين كتاب ]بر آنان خوانده شود، سجده كنان به روى ، در مى افتند و مى گويند: «منزّه است پروردگار ما ، كه وعده پروردگار ما قطعاً انجام شدنى است» و بر روى زمين مى افتند و مى گريند و بر فروتنى آنها مى افزايد» . اى ابو ذر! كسى كه مى تواند بگريد ، بگريد ، و كسى كه نمى تواند ، دلش را اندوهگين سازد و وانمود به گريستن كند .

.

ص: 138

عنه صلى الله عليه و آله :إنّي أرى ما لا تَرَونَ ، وأَسمَعُ ما لا تَسمَعونَ ؛ أطَّتِ السَّماءُ (1) وحُقَّ لَها أن تَئِطَّ ! ما فيها مَوضِعُ أربَعِ أصابِعَ إلّا ومَلَكٌ واضِعٌ جَبهَتَهُ ساجِدا للّهِِ ، وَاللّهِ لَو تَعلَمونَ ما أعلَمُ ، لَضَحِكتُم قَليلاً ولَبَكَيتُم كَثيرا ، وما تَلَذَّذتُم بِالنِّساءِ عَلَى الفُرُشِ ، ولَخَرَجتُم إلَى الصُّعُداتِ (2) تَجأَرونَ إلَى اللّهِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :سُعِرَتِ (4) النّارُ لِأَهلِ النّارِ ، وجاءَتِ الفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيلِ المُظلِمِ ، لَو تَعلَمونَ ما أعلَمُ لَضَحِكتُم قَليلاً ولَبَكَيتُم كَثيرا . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :عُرِضَت عَلَيَّ الجَنَّةُ وَالنّارُ ، فَلَم أرَ كَاليَومِ فِي الخَيرِ وَالشَّرِّ ، ولَو تَعلَمونَ ما أعلَمُ لَضَحِكتُم قَليلاً ولَبَكَيتُم كَثيرا . (6)

صحيح مسلم عن أنس عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله :وَالَّذي نَفسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ! لَو رَأَيتُم ما رَأَيتُ لَضَحِكتُم قَليلاً ولَبَكَيتُم كَثيرا . قالوا : وما رَأَيتَ يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : رَأَيتُ الجَنَّةَ وَالنّارَ . (7)

.


1- .أطّت السماء : الأطيط صوت الأقتاب ، وأطيط الإبل : أصواتها وحنينها ؛ أي أنّ كثرة ما فيها من الملائكة قد أثقلها حتّى أطّت (النهاية : ج 1 ص 54 «أطط») .
2- .الصعدات : هي الطرق (النهاية : ج 3 ص 29 «صعد») .
3- .سنن الترمذي : ج 4 ص 556 ح 2312 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1402 ح 4190 ، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 121 ح 21572 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 554 ح 3883 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 83 ح 13337 وفيه «موضع إصبع» بدل «موضع أربع أصابع» وكلّها عن أبي ذرّ ، كنز العمّال : ج 10 ص 363 ح 29829 ؛ بحار الأنوار : ج 59 ص 199 ح 69 نقلاً عن الدرّ المنثور .
4- .سعرتُ النار والحرب : هيّجتُهما وألهبتهما (الصحاح : ج 2 ص 684 «سعر») .
5- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 736 ح 6672 ، المعجم الأوسط : ج 1 ص 272 ح 887 ، اُسد الغابة : ج 4 ص 211 الرقم 3924 كلّها عن ابن اُمّ مكتوم ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 604 ح 86 عن عبيد بن عمير وليس في الثلاثة الأخيرة «لأهل النار» ، كنز العمّال : ج 11 ص 258 ح 31446 .
6- .صحيح مسلم : ج 4 ص 1832 ح 134 ، السنن الكبرى للنسائي : ج 6 ص 338 ح 11154 كلاهما عن أنس ، كنز العمّال : ج 11 ص 408 ح 31910 .
7- .صحيح مسلم : ج 1 ص 320 ح 112 ، سنن النسائي : ج 3 ص 83 ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 206 ح 11997 ، صحيح ابن خزيمة : ج 3 ص 47 ح 1602 ، مسند أبي يعلى : ج 4 ص 100 ح 3944 ، كنز العمّال : ج 8 ص 278 ح 22911 نقلاً عن ابن النجّار .

ص: 139

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من چيزى را مى بينم كه شما نمى بينيد و چيزى را مى شنوم كه شما نمى شنويد . آسمان ناليد و حق داشت كه بنالد ؛ زيرا در آن به اندازه چهار انگشت جا نيست، مگر اين كه در آن جا فرشته اى پيشانى اش را براى خدا به سجده نهاده است . به خدا سوگند، اگر آنچه را من مى دانم، شما مى دانستيد، بى گمان، كم مى خنديديد و بسيار مى گريستيد ، و از زنان در بستر، كام نمى گرفتيد ، و سر به بيابان مى گذاشتيد و به درگاه خدا زارى و شيون مى كرديد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آتش براى دوزخيان، شعله ور گشته و فتنه ها چونان پاره هاى شب تار، از راه رسيده اند . اگر آنچه را من مى دانم، شما مى دانستيد، بى گمان، اندك مى خنديديد و بسيار مى گريستيد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهشت و دوزخ به من نمايانده شدند و همانند امروز ، در خوبى و بدى ، هرگز نديده ام . اگر آنچه را من مى دانم، شما مى دانستيد، هر آينه اندك مى خنديديد و بسيار مى گريستيد .

صحيح مسلم_ به نقل از اَ نَس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «سوگند به آن كه جان محمّد در دست اوست ، اگر آنچه را من ديدم، شما مى ديديد، هر آينه اندك مى خنديديد و فراوان مى گريستيد» . گفتند : شما چه ديديد، اى پيامبر خدا ؟ فرمود : «بهشت و دوزخ را ديدم» .

.

ص: 140

تاريخ دمشق عن أبي الدرداء :لَو تَعلَمونَ ما أنتُم لاقونَ بَعدَ المَوتِ ، ما أكَلتُم طَعاما ، ولا شَرِبتُم شَرابا عَلى شَهوَةٍ أبَدا ، ولا دَخَلتُم بَيتا تَستَظِلّونَ في ظِلِّهِ أبَدا ، ولَبَرَزتُم إلَى الصُّعُداتِ تَلدِمونَ (1) صُدورَكُم ، وتَبكونَ عَلى أنفُسِكُم . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أيُّهَا النّاسُ! أظَلَّتكُمُ الفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيلِ المُظلِمِ . أيُّهَا النّاسُ! لَو تَعلَمونَ ما أعلَمُ لَبَكَيتُم كَثيرا وضَحِكتُم قَليلاً . أيُّهَا النّاسُ ! استَعيذوا بِاللّهِ مِن عَذابِ القَبرِ ؛ فَإِنَّ عَذابَ القَبرِ حَقٌّ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :يَنبَغي لِلعالِمِ أن يَكونَ قَليلَ الضِّحكِ ، كَثيرَ البُكاءِ . (4)

الإمام الحسين عليه السلام :كُنّا جُلوسا فِي المَسجِدِ ، إذ صَعِدَ المُؤَذِّنُ المَنارَةَ ، فَقالَ : «اللّهُ أكبَرُ اللّهُ أكبَرُ» ، فَبَكى أميرُ المُؤمِنينَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام ، وبَكَينا بِبُكائِهِ . فَلَمّا فَرَغَ المُؤَذِّنُ ، قالَ : أتَدرونَ ما يَقولُ المُؤَذِّنُ ؟ قُلنا : اللّهُ ورَسولُهُ ووَصِيُّهُ أعلَمُ . فَقالَ : لَو تَعلَمونَ ما يَقولُ ، لَضَحِكتُم قَليلاً ولَبَكَيتُم كَثيرا . (5)

.


1- .اللَّدم : اللّطم ، وأيضا : الضرب مطلقا أو بكلتا اليدين ، أو بشيء ثقيل يسمع وقعه (تاج العروس : ج 17 ص 646 «لدم») .
2- .تاريخ دمشق : ج 56 ص 268 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، كنز العمّال : ج 15 ص 640 ح 42525 .
3- .مسند ابن حنبل : ج 9 ص 363 ح 24574 عن عائشة ، كنز العمّال : ج 11 ص 156 ح 31013 .
4- .الفردوس : ج 5 ص 500 ح 8885 عن اُبي بن كعب ، كنز العمّال : ج 10 ص 243 ح 29289 .
5- .التوحيد : ص 238 ح 1 ، معاني الأخبار : ص 38 ح 1 كلاهما عن يزيد بن الحسن ، فلاح السائل : ص 262 ح 156 عن أبي زيد بن الحسن وكلها عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 84 ص 131 ح 24 .

ص: 141

تاريخ دمشق_ به نقل از ابو دردا _ :اگر بدانيد كه پس از مرگ با چه رو به رو مى شويد ، هرگز از روى ميل، غذا نمى خورديد ، و آشاميدنى نمى نوشيديد ، و هيچ گاه وارد خانه اى نمى شديد تا در سايه آن بيارميد ، و سر به بيابان ها مى گذاشتيد ، و بر سر و سينه خود مى كوفتيد ، و بر حال خويش مى گريستيد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى مردم! فتنه ها همچون پاره هاى شب تار، شما را در ميان گرفته اند . اى مردم! اگر آنچه را من مى دانم، شما بدانيد، بى گمان، بسيار مى گرييد و اندك مى خنديد . اى مردم! از عذاب قبر، به خدا پناه ببريد، كه عذاب قبر، حقيقت دارد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سزاوار است كه عالم، كم خنده و پرگريه باشد .

امام حسين عليه السلام :در مسجد نشسته بوديم كه مؤذّن به بالاى گل دسته رفت و گفت : «اللّه أكبر ، اللّه أكبر» . امير مؤمنان على بن ابى طالب گريست و ما نيز از گريه او گريستيم . چون مؤذّن اذان را تمام كرد ، امير مؤمنان عليه السلام فرمود : «آيا مى دانيد كه مؤذّن چه مى گويد ؟». گفتيم : خدا و پيامبرش و وصىّ او داناترند . فرمود : «اگر بدانيد كه چه مى گويد ، هر آينه اندك مى خنديد و بسيار مى گرييد» .

.

ص: 142

الإمام عليّ عليه السلام :البُكاءُ مِن خيفَةِ اللّهِ لِلبُعدِ عَنِ اللّهِ ، عِبادَةُ العارِفينَ . (1)

3 / 2الإِيمانُالكتاب«وَلَا عَلَى الَّذِينَ إِذَا مَا أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لَا أَجِدُ مَا أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّواْ وَّ أَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنًا أَلَّا يَجِدُواْ مَا يُنفِقُونَ» . (2)

الحديثتفسير القمّي :جاءَ البَكّاؤونَ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وهُم سَبعَةٌ ؛ مِن بَني عَمرِو بنِ عَوفٍ : سالِمُ بنُ عُمَيرٍ ، قَد شَهِدَ بَدرا لَا اختِلافَ فيهِ . ومِن بَني واقِفٍ : هَرَمِيُّ بنُ عُمَيرٍ . ومِن بَني حارِثَةَ : عُلَيَّةُ بنُ زَيدٍ _ وهُوَ الَّذي تَصَدَّقَ بِعِرضِهِ ؛ وذلِكَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله أمَرَ بِصَدَقَةٍ فَجَعَلَ النّاسُ يَأتونَ بِها ، فَجاءَ عُلَيَّةُ فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، وَاللّهِ ما عِندي ما أتَصَدَّقُ بِهِ ، وقَد جَعَلتُ عِرضي (3) حِلّاً ، فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «قَد قَبِلَ اللّهُ صَدَقَتَكَ» _ . ومِن بَني مازِنِ بنِ النَّجّارِ : أبو لَيلى عَبدُ الرَّحمنِ بنُ كَعبٍ . ومِن بَني سَلِمَةَ : عَمرُو بنُ غَنَمَةَ . ومِن بَني زُرَيقٍ : سَلَمَةُ بنُ صَخرٍ . ومِن بَنِي العِرباضِ : ناصِرُ بنُ سارِيَةَ السُّلَمِيُّ . هؤُلاءِ جاؤوا إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَبكونَ ، فَقالوا : يا رَسولَ اللّهِ ، لَيسَ بِنا قُوَّةٌ أن نَخرُجَ مَعَكَ ! فَأَنزَلَ اللّهُ فيهِم : «لَّيْسَ عَلَى الضُّعَفَاءِ وَلَا عَلَى الْمَرْضَى وَلَا عَلَى الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ مَا يُنفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُواْ لِلَّهِ وَرَسُولِهِ مَا عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِن سَبِيلٍ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ * وَلَا عَلَى الَّذِينَ إِذَا مَا أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لَا أَجِدُ مَا أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّواْ وَّ أَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنًا أَلَّا يَجِدُواْ مَا يُنفِقُونَ» (4) ، قالَ وإنَّما سَأَلوا هؤُلاءِ البَكّاؤونَ نَعلاً يَلبَسونَها . (5)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 49 ح 1791 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 53 ح 1386 وفيه «خوف البعد عن اللّه » بدل «خيفة اللّه للبعد عن اللّه » .
2- .التوبة : 92 .
3- .عرض الإنسان : هو جانبه الذي يصونه من نفسه وحسبه ، ويحامي عنه أن ينتقص ويثلب . و «تصدّقت بعرضي» أي : تصدقت بعرضي على من ذكرني بما يرجع إليّ عيبه (النهاية : ج 3 ص 209 «عرض») .
4- .التوبة : 91 و 92 .
5- .تفسير القمّي : ج 1 ص 293 ، بحار الأنوار : ج 21 ص 214 ح 2 ، وراجع : مجمع البيان : ج 5 ص 91 .

ص: 143

3 / 2 ايمان

امام على عليه السلام :گريستن از ترس دورى از خدا ، عبادت عارفان است .

3 / 2ايمانقرآن«و [ نيز ] گناهى نيست بر كسانى كه چون پيش تو آمدند تا سوارشان كنى [ و ] گفتى: «چيزى پيدا نمى كنم تا بر آن سوارتان كنم» ، بازگشتند و در اثر اندوه ، از چشمانشان اشك فرو مى ريخت كه [ چرا ] چيزى نمى يابند تا [ در راه جهاد ] خرج كنند» .

حديثتفسير القمّى :گريه كنندگان نزد پيامبر خدا آمدند . آنان، هفت نفر بودند : از بنى عمرو بن عوف : سالم بن عُمَير _ كه به اتّفاق همگان ، در جنگ بدر شركت داشت _ ، از بنى واقف : هَرَمىّ بن عَمير ، از بنى حارثه : عُليّة بن زيد _ و او همان كسى است كه آبرويش را صدقه داد و داستانش از اين قرار است كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله [در جنگ تبوك ]دستور داد صدقه بدهند و مردم شروع به آوردن صدقات [و كمك هاى خود] كردند . عُليّه آمد و گفت : اى پيامبر خدا ! به خدا سوگند، من چيزى ندارم كه صدقه بدهم ؛ ولى آبرويم را حلال كردم (1) و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود : «خدا صدقه ات را پذيرفت» _ ، از بنى مازن بن نجّار : ابو ليلى عبد الرحمان بن كعب ، از بنى سلمه : عمرو بن غنمه ، از بنى زُرَيق : سَلَمة بن صَخر ، و از بنى عِرباض : ناصر بن ساريه سُلَمى . اينان گريه كنان نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمدند و گفتند : اى پيامبر خدا ! ما توان آمدن با شما را نداريم . پس خداوند، اين آيات را در باره آنان فرو فرستاد : «بر ناتوانان و بر بيماران و بر كسانى كه چيزى نمى يابند [ تا در راه جهاد ] خرج كنند _ در صورتى كه براى خدا و پيامبرش خيرخواهى كنند _ هيچ گناهى نيست ، [ و نيز ]بر نيكوكاران، ايرادى نيست ، و خدا آمرزنده مهربان است . و [ نيز ] گناهى نيست بر كسانى كه چون پيش تو آمدند تا [بر مَركبى] سوارشان كنى [ و ]گفتى: «چيزى پيدا نمى كنم تا بر آن سوارتان كنم» ، بازگشتند و در اثر اندوه ، از چشمانشان اشك فرو مى ريخت كه [ چرا ] چيزى نمى يابند تا [ در راه جهاد ] خرج كنند» . اين گريه كنندگان، كفشى مى خواستند كه بپوشند [و به جنگ بروند و همان را هم پيامبر صلى الله عليه و آله نداشت كه در اختيارشان بگذارد] .

.


1- .يعنى كسانى را كه از من بدگويى و عيبجويى كنند، بخشيدم و آنها را حلال كردم .

ص: 144

الدرّ المنثور عن الزهري ويزيد بن يسار وعبد اللّه بن أبي بكر وعاصم بن عمرو بن قتادة وغيرهم :إنَّ رِجالاً مِنَ المُسلِمينَ أتَوا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله وهُمُ البَكّاؤونَ ، وهُم سَبعَةُ نَفَرٍ مِنَ الأَنصارِ وغَيرِهِم ؛ مِن بَني عَمرِو بنِ عَوفٍ : سالِمُ بنُ عُمَيرٍ . ومِن بَني حارِثَةَ : عُتبَةُ بنُ زَيدٍ . ومِن بَني مازِنِ بنِ النَّجّارِ : أبو لَيلى عَبدُ الرَّحمنِ بنُ كَعبٍ . ومِن بَني سَلِمَةَ : عَمرُو بنُ عَمرِو بنِ جهامِ بنِ الجمَوحِ . ومِن بَني واقِفٍ : هَرَمِيُّ بنُ عَمروٍ . ومِن بَني مُزَينَةَ عَبدُ اللّهِ بنُ مَعقِلٍ . ومِن بَني فَزارَةَ : عِرباضُ بنُ سارِيَةَ . فَاستَحمَلوا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله وكانوا أهلَ حاجَةٍ، قالَ: «لا أجِدُ ما أحمِلُكُم عَلَيهِ». (1)

الإمام عليّ عليه السلام_ في وَصفِ المُؤمِنينَ _ :جَرَحَ طولُ الأَسى (2) قُلوبَهُم ، وطولُ البُكاءِ عُيونَهُم . (3)

.


1- .الدرّ المنثور : ج 4 ص 264 نقلاً عن ابن اسحاق وابن المنذر وأبي الشيخ وراجع : تاريخ الطبري : ج 3 ص 102 .
2- .الأسى : الحُزن (النهاية : ج 1 ص 50 «أسا») .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 222 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 326 ح 39 .

ص: 145

الدرّ المنثور_ به نقل از زُهْرى و يزيد بن يسار و عبد اللّه بن ابى بكر و عاصم بن عمرو بن قَتاده و ديگران _ :مردانى از مسلمانان، گريه كنان نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمدند . آنان، هفت نفر از انصار و غير انصار بودند : سالم بن عمير از بنى عمرو بن عوف ، عتبة بن زيد از بنى حارثه ، ابو ليلى عبد الرحمان بن كعب از بنى مازن بن نجّار ، عمرو بن عمرو بن جهام بن جموح از بنى سلمه ، هَرَمى بن عمرو از بنى واقف ، عبد اللّه بن معقل از بنى مُزَينه ، و عرباض بن ساريه از بنى فزاره . اين عدّه _ كه مردمانى تهى دست و نيازمند بودند _ ، از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله خواستند كه مركبى در اختيارشان بگزارد تا به جهاد بروند . ايشان فرمود : «من مركبى ندارم كه سوارتان كنم» .

امام على عليه السلام_ در وصف مؤمنان _ :اندوهِ بسيار، دل هاى آنان را ريش كرده است ، و گريه بسيار، ديدگانشان را .

.

ص: 146

الفتوح :بَكَى الأَشتَرُ ، فَقالَ لَهُ عَلِيٌّ عليه السلام : ما يُبكيكَ ؟ لا أبكَى اللّهُ عَينَيكَ (1) ! فَقالَ : أبكي يا أميرَ المُؤمِنينَ لِأَنّي أرَى النّاسَ يُقتَلونَ بَينَ يَدَيكَ وأَنَا لا اُرزَقُ الشَّهادَةَ فَأَفوزَ بِها . فَقالَ لَهُ عَلِيٌّ عليه السلام : أبشِر بِالخَيرِ يا مالِكُ ! (2)

الإمام الصادق عليه السلام_ ضِمنَ كَلامٍ لَهُ في أوصافِ المُؤمِنينَ الكامِلينَ _ :فَهُمُ الخَفِيُّ عَيشُهُم (3) ، المُنتَقِلَةُ دِيارُهُم مِن أرضٍ إلى أرضٍ ، الخَميصَةُ بُطونُهُم مِنَ الصِّيامِ ، الذُّبلَةُ شِفاهُهُم مِنَ التَّسبيحِ ، العُمشُ (4) العُيونِ مِنَ البُكاءِ ، الصُّفرُ الوُجوهِ مِنَ السَّهَرِ . (5)

عنه عليه السلام_ لَمّا قيلَ لَهُ : ما عَلاماتُ المُؤمِنِ ؟ _ :أربَعَةٌ : نَومُهُ كَنَومِ الغَرقى ، وأَكلُهُ كَأَكلِ المَرضى ، وبُكاؤُهُ كَبُكاءِ الثَّكلى ، وقُعودُهُ كَقُعودِ الواثِبِ (6) . (7)

3 / 3رَحمَةُ اللّه عزّوجلِّرسول اللّه صلى الله عليه و آله :بُكاءُ العُيونِ ، وخَشيَةُ القُلوبِ ، مِن رَحمَةِ اللّهِ تَعالى . (8)

.


1- .في المصدر : «عيناك» ، وهو تصحيف .
2- .الفتوح : ج 3 ص 179 .
3- .في المصدر : «الحَفِيُّ عَيشُهُم» ، وما في المتن أثبتناه من بحار الأنوار ، قال في شرحه : «الخفيّ عيشهم : أي يعيشون مختفين من الناس ؛ للخوف منهم أو لعدم موافقة طريقتهم لهم ، وكذا الانتقال من أرض إلى اُخرى لذلك» .
4- .العمش في العين : ضعف الرؤية مع سَيَلان دمعها في أكثر أوقاتها (الصحاح : ج 3 ص 1012 «عمش») .
5- .الاُصول الستّة عشر : ص 128 ح 20 عن زيد الزرّاد ، بحار الأنوار : ج 67 ص 351 ح 54 .
6- .في المصدر : «المواثب» ، والتصويب من مستدرك الوسائل : ج 8 ص 410 ح 9797 وجامع الأخبار .
7- .صفات الشيعة : ص 105 ح 42 عن مسعدة بن صدقة ، جامع الأخبار : ص 215 ح 531 .
8- .جامع الأحاديث للقمي : ص 64 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 96 ح 2271 عن الإمام علي عليه السلام ، جامع الأخبار : ص 259 ح 690 عن الإمام الحسين عليه السلام .

ص: 147

3 / 3 رحمت خدا

الفتوح :اَشتر گريست . على عليه السلام به او فرمود : «چرا گريه مى كنى ؟ خدا ديدگانت را نگرياند!». گفت : اى امير مؤمنان ! براى اين مى گريم كه مى بينم ديگران در ركاب تو كشته مى شوند؛ امّا شهادت، روزىِ من نمى شود تا بِدان كامياب شوم . على عليه السلام به او فرمود : «بشارت باد تو را به خير [و شهادت] ، اى مالك!».

امام صادق عليه السلام_ از سخنان ايشان در اوصاف مؤمنان كامل _ :مخفيانه زندگى مى كنند ، پيوسته از سرزمينى به سرزمينى منتقل مى شوند ، شكم هايشان از روزه دارى گود افتاده ، لب هايشان از [بسيارىِ] تسبيح خدا خشكيده ، چشمانشان از گريستن، كم سو گشته و چهره هايشان از شب زنده دارى، به زردى گراييده است .

امام صادق عليه السلام_ در پاسخ اين سؤال كه : نشانه هاى مؤمن چيست ؟ _ :چهار چيز : خوابش چون خوابيدن شخص در حال غرق شدن است ، خوردنش چون خوردن شخص بيمار است ، گريه اش چون گريستن زن فرزند مرده است ، و نشستنش چون نشستن شخص آماده برخاستن است .

3 / 3رحمت خداپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :گريه چشم ها و بيم دل ها [از خدا] ، از رحمت خداوند متعال است .

.

ص: 148

3 / 4الرَّحمَةُصحيح البخاري عن اُسامة بن زيد :أرسَلَتِ ابنَةُ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله إلَيهِ : إنَّ ابنا لي قُبِضَ فَائتِنا ، فَأَرسَلَ يُقرِئُ السَّلامَ ، ويَقولُ : إنَّ للّهِِ ما أخَذَ ولَهُ ما أعطى ، وكُلٌّ عِندَهُ بِأَجَلٍ مُسَمّىً ، فَلتَصبِر وَلتَحتَسِب . فَأَرسَلَت إلَيهِ تُقسِمُ عَلَيهِ لَيَأتِيَنَّها ، فَقامَ ومَعَهُ : سَعدُ بنُ عُبادَةَ ، ومُعاذُ بنُ جَبَلٍ ، واُبَيُّ بنُ كَعبٍ ، وزَيدُ بنُ ثابِتٍ ورِجالٌ ، فَرُفِعَ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله الصَّبِيُّ ونَفسُهُ تَتَقَعقَعُ (1) ، قالَ : حَسِبتُهُ أنَّهُ قالَ : كَأَنَّها شَنٌّ (2) ، فَفاضَت عَيناهُ ، فَقالَ سَعدٌ : يا رَسولَ اللّهِ ، ما هذا ؟ فَقالَ : هذِهِ رَحمَةٌ جَعَلَهَا اللّهُ في قُلوبِ عِبادِهِ ، وإنَّما يَرحَمُ اللّهُ مِن عِبادِهِ الرُّحَماءَ . (3)

حلية الأولياء عن أنس :نَظَرَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إلَى ابنِهِ إبراهيمَ وهُوَ في حِجرِهِ يَموتُ ، فَفاضَت عَيناهُ ، فَقالَ لَهُ عَبدُ الرَّحمنِ : أتَبكي يا رَسولَ اللّهِ وقَد نَهَيتَنا عَنِ البُكاءِ ؟! فَقالَ : إنّي لَم أنهَكُم عَن هذا ، إنَّ هذا رَحمَةٌ ، مَن لا يَرحَم لا يُرحَم . (4)

.


1- .تَقَعْقَعُ : أي تضطرب وتتحرّك (النهاية : ج 4 ص 88 «قعقع») .
2- .الشَّنُّ : القربة الخلق (الصحاح : ج 5 ص 2146 «شنن») .
3- .صحيح البخاري : ج 1 ص 432 ح 1224 و ج 6 ص 2686 ح 2942 ، صحيح مسلم : ج 2 ص 635 ح 11 ، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 184 ح 21848 وص 186 ح 21858 ، السنن الكبرى : ج 4 ص 114 ح 7149 ، صحيح ابن حبان : ج 7 ص 429 ح 3158 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 3 ص 266 ح 1 ، كنز العمّال : ج 15 ص 728 ح 42902 ؛ مسكّن الفؤاد : ص 95 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 82 ص 91 ح 43 .
4- .حلية الأولياء : ج 6 ص 341 ، المصنّف لعبد الرزاق : ج 3 ص 552 ح 6672 عن مكحول ؛ الأمالي للطوسي : ص 388 ح 850 عن عائشة وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 22 ص 151 ح 1 .

ص: 149

3 / 4 دل رحمى

3 / 4دل رحمىصحيح البخارى_ به نقل از اسامة بن زيد _ :دختر پيامبر صلى الله عليه و آله به ايشان پيغام داد كه : پسرم از دنيا رفت ! بياييد . پيامبر صلى الله عليه و آله سلام فرستاد و فرمود : «از خداست آنچه مى ستاند و از اوست آنچه مى دهد ، و هر كسى را نزد او اجلى معيّن است . پس شكيبا باش و در راه خدا به حساب آور» . دختر پيامبر صلى الله عليه و آله كسى را نزد ايشان فرستاد و ايشان را سوگند داد كه بيايد . پس پيامبر صلى الله عليه و آله به همراه سعد بن عباده و معاذ بن جبل و اُبَىّ بن كعب و زيد بن ثابت و چند نفر ديگر رفتند . كودك را كه _ گمان مى كنم گفت : مانند مَشك خشكيده اى _ سينه اش صدا مى كرد ، به نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آوردند . چشمان ايشان ، غرق اشك شد . سعد گفت : اين اشك ها چيست ، اى پيامبر خدا ؟ فرمود : «اين، رحم است كه خداوند، آن را در دل هاى بندگانش نهاده است ، و خدا به بندگان دل رحمش رحم مى كند» .

حلية الأولياء_ به نقل از اَ نَس _ :پيامبر صلى الله عليه و آله به پسر خويش ابراهيم _ كه در آغوشش در حال جان كندن بود _ ، نگريست و اشك از چشمانش سرازير شد . عبد الرحمان گفت : اى پيامبر خدا ! شما ما را از گريستن نهى كرده ايد؛ ولى خود مى گرييد ؟ فرمود : «من شما را از اين كار نهى نكردم . اين، رحم است و كسى كه رحم نداشته باشد، مورد رحم [الهى ]قرار نمى گيرد» .

.

ص: 150

المعجم الكبير عن أبي اُمامة :جاءَ رَجُلٌ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله حينَ تُوُفِّيَ إبراهيمُ وعَيناهُ تَدمَعانِ ، فَقالَ : يا نَبِيَّ اللّهِ ، تَبكي عَلى هذَا السَّخلِ (1) ؟! وَالَّذي بَعَثَكَ بِالحَقِّ ، لَقَد دَفَنتُ اثنَي عَشَرَ وَلَدا فِي الجاهِلِيَّةِ ، كُلُّهُم آسَفُ مِنهُ ، كُلُّهُم أدُسُّهُ فِي التُّرابِ أحياءً ! فَقالَ نَبِيُّ اللّهِ صلى الله عليه و آله : فَما ذاكَ بِأَن كانَتِ الرَّحمَةُ ذَهَبَت مِنكَ ؟ يَحزَنُ القَلبُ وتَدمَعُ العَينُ عَلى إبراهيمَ ، ولا نَقولُ ما يُسخِطُ الرَّبَّ ، وإنّا عَلى إبراهيمَ لَمَحزونونَ . (2)

صحيح البخاري عن أنس :دَخَلنا مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلى أبي سَيفٍ القَينِ ، وكانَ ظِئرا (3) لِاءِبراهيمَ عليه السلام ، فَأَخَذَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إبراهيمَ فَقَبَّلَهُ وشَمَّهُ ، ثُمَّ دَخَلنا عَلَيهِ بَعدَ ذلِكَ وإبراهيمُ يَجودُ بِنَفسِهِ ، فَجَعَلَت عَينا رَسولِ اللّه صلى الله عليه و آله تَذرِفانِ ، فَقالَ لَهُ عَبدُ الرَّحمنِ بنُ عَوفٍ : وأَنتَ يا رَسولَ اللّهِ ؟ فَقالَ : يَابنَ عَوفٍ ، إنَّها رَحمَةٌ . ثُمَّ أتبَعَها بِاُخرى ، فَقالَ صلى الله عليه و آله : إنَّ العَينَ تَدمَعُ ، وَالقَلبُ يَحزَنُ ، ولا نَقولُ إلّا ما يُرضي رَبَّنا ، وإنّا بِفِراقِكَ _ يا إبراهيمُ _ لَمَحزونونَ . (4)

المعجم الكبير عن السائب بن يزيد :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله لَمّا هَلَكَ ابنُهُ طاهِرٌ ، ذَرَفَت عَينُ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، فَقيلَ : يا رَسولَ اللّهِ ، بَكَيتَ ؟! فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : إنَّ العَينَ تَذرِفُ ، وإنَّ الدَّمعَ يَغلِبُ ، وإنَّ القَلبَ يَحزَنُ ، ولا نَعصِي اللّهَ عز و جل . (5)

.


1- .السَّخْلُ : المولود المحبّب إلى أبويه ، وهو في الأصل ولد الغنم (النهاية : ج 2 ص 350 «سخل») .
2- .المعجم الكبير : ج 8 ص 230 ح 7899 ؛ مسكّن الفؤاد : ص 94 .
3- .ظئر إبراهيم : هو زوج مرضعته (النهاية : ج 3 ص 154 «ظأر») .
4- .صحيح البخاري : ج 1 ص 439 ح 1241 ، السنن الكبرى : ج 4 ص 115 ح 7150 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 3 ص 267 ح 4 ، تاريخ دمشق : ج 43 ص 559 ح 9404 عن عمران بن الحصين وكلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 15 ص 727 ح 42898 ؛ مسكّن الفؤاد : ص 93 .
5- .المعجم الكبير : ج 7 ص 153 ح 6667 ، كنز العمّال : ج 15 ص 622 ح 42482 ؛ مسكّن الفؤاد : ص 95 .

ص: 151

المعجم الكبير_ به نقل از ابو امامه _ :هنگامى كه ابراهيم [فرزند پيامبر صلى الله عليه و آله ] از دنيا رفت ، مردى نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و ديد كه ايشان اشك مى ريزد . گفت : اى پيامبر خدا ! براى اين بچّه، گريه مى كنى ؟ سوگند به آن كه تو را به حق بر انگيخت، من در جاهليت، دوازده فرزندم را كه همگى از اين [فرزند شما، جوان تر و ]ترحّم انگيزتر بودند ، زنده به گور كردم . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «من چه كنم ، اگر در وجود تو رحم نبوده است ؟ دل اندوهگين مى شود و چشم بر ابراهيم اشك مى ريزد ؛ ولى چيزى نمى گوييم كه خداوند را ناخشنود گرداند . ما براى ابراهيم اندوهگينيم» .

صحيح البخارى_ به نقل از اَنَس _ :با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بر ابو سيف آهنگر وارد شديم . او شوهر دايه ابراهيم بود . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ابراهيم را گرفت و بوسيد و بوييد . نوبت بعد كه نزد او رفتيم، ابراهيم در حال جان دادن بود . از چشمان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله اشك سرازير شد . عبد الرحمان بن عوف گفت : شما هم اى پيامبر خدا ؟ فرمود : «اى پسر عوف! اين، دل رحمى است» و اين جمله را دوباره تكرار كرد (/ باز هم اشك ريخت) و سپس فرمود : «چشم، اشك مى ريزد و دل، اندوهگين مى شود ؛ امّا جز آنچه پروردگار ما را خشنود سازد، سخنى بر زبان نمى آوريم . ما از فراق تو _ اى ابراهيم _ اندوهناكيم» .

المعجم الكبير_ به نقل از سائب بن يزيد _ :هنگامى كه فرزند پيامبر خدا ، طاهر ، از دنيا رفت، چشمان ايشان اشكبار شد . يكى گفت : اى پيامبر خدا! گريه مى كنيد ؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «چشم، اشك مى ريزد و اشك، چيره مى آيد و دل، اندوهگين مى شود؛ ولى بر خلاف رضاى خداوند عز و جل سخنى بر زبان نمى آوريم» .

.

ص: 152

3 / 5المَحَبَّةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :بَكى شُعَيبٌ النَّبِيُّ عليه السلام مِن حُبِّ اللّهِ حَتّى عَمِيَ ، فَرَدَّ اللّهُ إلَيهِ بَصَرَهُ وأَوحى إلَيهِ : يا شُعَيبُ ، ما هذَا البُكاءُ ؛ أشَوقا إلَى الجَنَّةِ أم خَوفا مِنَ النّارِ ؟ قالَ : إلهي وسَيِّدي ! أنتَ تَعلَمُ ، ما أبكي شَوقا إلى جَنَّتِكَ ولا خَوفا مِنَ النّارِ ، ولكِنِّي اعتَدتُ حُبَّكَ بِقَلبي ، فَإِذا نَظَرتُ إلَيكَ فَما اُبالي مَا الَّذي يُصنَعُ بي . فَأَوحَى اللّهُ إلَيهِ : يا شُعَيبُ ، إن يَكُ ذلِكَ حَقّا فَهَنيئا لَكَ لِقائي . يا شُعَيبُ ، لِذلِكَ أخدَمتُكَ موسَى بنَ عِمرانَ كَليمي . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَمّا جاءَهُ جَعفَرُ بنُ أبي طالِبٍ مِنَ الحَبَشَةِ (2) ، قامَ إلَيهِ وَاستَقبَلَهُ اثنَتَي عَشرَةَ خُطوَةً ، وعانَقَهُ وقَبَّلَ ما بَينَ عَينَيهِ وبَكى . وقالَ : فَما أدري بِأَيِّهِما أنَا أشَدُّ سُرورا ؛ بِقُدومِكَ يا جَعفَرُ ، أم بِفَتحِ اللّهِ عَلى يَدِ أخيكَ خَيبَرَ ؟! وبَكى فَرَحا بِرُؤيَتِهِ . (3)

عنه عليه السلام :آخى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بَينَ أصحابِهِ ، فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، آخَيتَ بَينَ أصحابِكَ وَتَرَكتَني فَردا لا أخَ لي ! فَقالَ : إنَّما أخَّرتُكَ لِنَفسي ، أنتَ أخي فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ ، وأَنتَ مِنّي بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسى . فَقُمتُ وأَنَا أبكي مِنَ الجَذَلِ (4) وَالسُّرورِ ، فَأَنشَأتُ أقولُ : أقيكَ بِنَفسي أيُّهَا المُصطَفَى الَّذيهَدانا بِهِ الرَّحمنُ مِن عَمَهِ الجَهلِ [إلى آخِرِ الأَبياتِ] . (5)

.


1- .تاريخ بغداد : ج 6 ص 315 الرقم 3362 ، تاريخ دمشق : ج 23 ص 73 ح 5006 وفيه «اعتقدت» بدل «اعتدت» وكلاهما عن شدّاد بن أوس ، كنز العمّال : ج 11 ص 498 ح 32339 وراجع : علل الشرائع : ص 57 ح 1 .
2- .في المصدر : «حبشة» ، والتصويب من بحار الأنوار .
3- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 254 ح 4 ، الخصال : ص 484 ح 58 كلاهما عن محمّد بن زياد عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 21 ص 24 ح 19 .
4- .الجَذَلُ : الفَرَحُ (الصحاح : ج 4 ص 1654 «جذل») .
5- .كنز الفوائد : ج 2 ص 180 عن سليمان بن جعفر الهاشمي عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 186 عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 38 ص 338 ح 11 .

ص: 153

3 / 5 محبّت

3 / 5محبّتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شعيب پيامبر، از محبّت خدا چندان گريست كه نابينا شد . خداوند، بينايى اش را به او باز گرداند و بدو وحى فرمود : «اى شعيب! اين ، گريه چيست ؟ آيا از شوق بهشت است، يا از ترس آتش ؟» . گفت : معبودا و سَرورا ! تو خود مى دانى كه نه از شوق بهشت تو مى گريم و نه از ترس آتش ؛ بلكه دلم به محبّت تو، خو كرده است و چون به تو بنگرم ، مرا چه باك كه با من چه شود ! خداوند به او وحى فرمود كه : «اى شعيب! اگر به راستى چنين باشد، پس لقاى من گوارايت باد ! اى شعيب! از اين رو ، هم سخنم موسى بن عمران را خدمت گزار تو كردم» .

امام على عليه السلام :هنگامى كه جعفر بن ابى طالب از حبشه آمد ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دوازده قدم به استقبالش رفت و او را در آغوش كشيد و پيشانى اش را بوسيد و گريست و فرمود : «نمى دانم از كدام يك ،شادمان تر باشم ؟ از آمدن تو _ اى جعفر _ ، يا از اين كه خداوند، خيبر را به دست برادرت فتح كرد ؟». پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از ديدن او اشك شوق و شادى ريخت .

امام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله يارانش را [دو به دو ،] برادرِ هم قرار داد . من گفتم : اى پيامبر خدا ! ميان يارانت برادرى افكندى و مرا تنها و بى برادر گذاشتى ؟ فرمود : «تو را براى خودم گذاشتم . تو در دنيا و آخرت، برادر من هستى . تو براى من، به منزله هارون براى موسى هستى» . من برخاستم و در حالى كه از شادى و خوش حالى مى گريستم، اين ابيات را خواندم : تو را با جانم پاسدارى مى كنم، اى برگزيده اى كه خداى مهربان به واسطه او ما را از كورى جهل، به راه آورد ! تا آخر ابيات .

.

ص: 154

عنه عليه السلام :لَمَّا انهَزَمَ النّاسُ يَومَ اُحُدٍ عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، لَحِقَني مِنَ الجَزَعِ عَلَيهِ ما لَم أملِك نَفسي ، وكُنتُ أمامَهُ أضرِبُ بِسَيفي بَينَ يَدَيهِ ، فَرَجَعتُ أطلُبُهُ فَلَم أرَهُ ، فَقُلتُ : ما كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِيَفِرَّ ، وما رَأَيتُهُ فِي القَتلى ، وأَظُنُّهُ رُفِعَ مِن بَينِنا إلَى السَّماءِ ، فَكَسَرتُ جَفنَ (1) سَيفي ، وقُلتُ في نَفسي : لَاُقاتِلَنَّ بِهِ عَنهُ حَتّى اُقتَلَ ، وحَمَلتُ عَلَى القَومِ فَأَفرَجوا ، فَإِذا أنَا بِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله قَد وَقَعَ عَلَى الأَرضِ مَغشِيّا عَلَيهِ ، فَقُمتُ عَلى رَأسِهِ . فَنَظَرَ إلَيَّ وقالَ : ما صَنَعَ النّاسُ يا عَلِيُّ ؟ فَقُلتُ : كَفَروا يا رَسولَ اللّهِ ، ووَلَّوُا الدُّبُرَ مِنَ العَدُوِّ وأَسلَموكَ ، فَنَظَرَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إلى كَتيبَةٍ (2) قَد أقبَلَت إلَيهِ ، فَقالَ لي : رُدَّ عَنّي يا عَلِيُّ هذِهِ الكَتيبَةَ ، فَحَمَلتُ عَلَيها بِسَيفي أضرِبُها يَمينا وشِمالاً حَتّى وَلَّوُا الأَدبارُ . فَقالَ لِيَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : أما تَسمَعُ يا عَلِيُّ مَديحَكَ فِي السَّماءِ ؟ إنَّ مَلَكا يُقالُ لَهُ : رِضوانُ ، يُنادي : «لا سَيفَ إلّا ذُو الفَقارِ ولا فَتى إلّا عَلِيٌّ» ، فَبَكَيتُ سُرورا وحَمِدتُ اللّهَ سُبحانَهُ عَلى نِعمَتِهِ . (3)

.


1- .جفون السّيوف : أغمادها ، واحدها جَفْن (النهاية : ج 1 ص 280 «جفن») .
2- .الكتيبةُ : القِطْعَة العظيمة من الجيش (النهاية : ج 4 ص 148 «كتب») .
3- .الإرشاد : ج 1 ص 86 ، كشف الغمّة : ج 1 ص 194 ، إعلام الورى : ج 1 ص 378 كلّها عن عكرمة ، بحار الأنوار : ج 20 ص 86 ح 17 .

ص: 155

امام على عليه السلام :در روز اُحد ، هنگامى كه مردم از گرد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پراكنده شدند ، من چنان براى ايشان نگران و بى تاب گرديدم كه از خود، بى خود شده بودم . من پيشاپيش پيامبر صلى الله عليه و آله شمشير مى زدم . در جستجوى ايشان باز گشتم ؛ امّا ايشان را نديدم . با خود گفتم : پيامبر خدا، كسى نيست كه فرار كند . در ميان كشتگان هم كه ايشان را نديدم . گمان بردم كه از ميان ما به آسمان برده شده است . پس نيام شمشيرم را شكستم و با خودم گفتم : با آن ، چندان در راه پيامبر خدا مى جنگم تا كشته شوم . بر دشمن تاختم و آنها راه را باز كردند . ديدم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بر زمين افتاده و از حال رفته است . بر بالاى سرش ايستادم . نگاهى به من كرد و فرمود : «مردم چه كردند، اى على ؟» . گفتم : كافر شدند، اى پيامبر خدا ! پشت به دشمن كردند و شما را تنها گذاشتند . پيامبر صلى الله عليه و آله چشمش به گُردانى [از دشمن] افتاد كه به طرفش مى آمدند . فرمود : «اين گردان را از من دور كن ، اى على!» . من با شمشيرم بر آنها تاختم و از چپ و راست، ضربه مى زدم، تا اين كه عقب نشستند . پيامبر صلى الله عليه و آله به من فرمود : «اى على! آيا صداى ستاينده ات را در آسمان نمى شنوى ؟ فرشته اى به نام رضوان فرياد مى زند : شمشيرى جز ذو الفقار نيست و جوان مردى جز على نيست» . پس من از شادى گريستم و خداوند سبحان را بر نعمتش سپاس گفتم .

.

ص: 156

الإمام الباقر عليه السلام_ في غَزوَةِ خَيبَرَ _ :خَرَجَ البَشيرُ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله أنَّ عَلِيّا عليه السلام دَخَلَ الحِصنَ ، فَأَقبَلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَخَرَجَ عَلِيٌّ عليه السلام يَتَلَقّاهُ ، فَقالَ صلى الله عليه و آله : قَد بَلَغَني نَبَؤُكَ المَشكورُ ، وصَنيعُكُ المَذكورُ ، قَد رَضِيَ اللّهُ عَنكَ ، ورَضيتُ أنَا عَنكَ . فَبَكى عَلِيٌّ عليه السلام ، فَقالَ لَهُ : ما يُبكيكَ يا عَلِيُّ ؟ فَقالَ : فَرَحا بِأَنَّ اللّهَ ورَسولَهُ عَنّي راضِيانِ . (1)

الهداية الكبرى عن عيسى بن مهدي الجوهري :خَرَجتُ أنَا وَالحَسَنُ بنُ مَسعودٍ وَالحُسَينُ بنُ إبراهيمَ وعَتّابٌ وطالِبٌ ابنا حاتِمٍ ومُحَمَّدُ بنُ سَعيدٍ وأَحمَدُ بنُ الخَصيبِ وأَحمَدُ بنُ جنانٍ ، مِن جُنبُلا (2) إلى سامِرّا في سَنَةِ سَبعٍ وخَمسينَ ومِئَتَينِ ... . فَلَمّا دَخَلنا عَلى سَيِّدِنا أبي مُحَمَّدٍ الحَسَنِ عليه السلام بَدَأنا بِالبُكاءِ قَبلَ التَّهنِئَةِ ، فَجَهَرنا بِالبُكاءِ بَينَ يَدَيهِ ونَحنُ ما يُنيفُ عَن سَبعينَ رَجُلاً مِن أهلِ السَّوادِ (3) . فَقالَ : إنَّ البُكاءَ مِنَ السُّرورِ بِنِعَمِ اللّهِ مِثلُ الشُّكرِ لَها ، فَطيبوا نَفسا وقَرّوا عَينا . (4)

اُسد الغابة عن أبي رافع :أمَرَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله عَلِيّا أن يَلحَقَهُ بِالمَدينَةَ ، فَخَرَجَ عَلِيٌّ في طَلَبِهِ بَعدَما أخرَجَ إلَيهِ أهلَهُ ، يَمشِي اللَّيلَ ويَكمُنُ النَّهارَ ، حَتّى قَدِمَ المَدينَةَ . فَلَمّا بَلَغَ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله قُدومُهُ ، قالَ : اُدعوا لي عَلِيّا . قيلَ : يا رَسولَ اللّهِ ، لا يَقدِرُ أن يَمشِيَ . فَأَتاهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله ، فَلَمّا رَآهُ اعتَنَقَهُ وبَكى ، رَحمَةً لِما بِقَدَمَيهِ مِنَ الوَرَمِ ، وكانَتا تَقطُرانِ دَما ، فَتَفَلَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله في يَدَيهِ ، ومَسَحَ بِهِما رِجلَيهِ ، ودَعا لَهُ بِالعافِيَةِ ، فَلَم يَشتَكِهِما حَتَّى استُشهِدَ عليه السلام . (5)

.


1- .إعلام الورى : ج 1 ص 208 عن زرارة ، بحار الأنوار : ج 21 ص 22 ح 17 .
2- .جُنْبُلاءُ : هو منزل بين واسط والكوفة (معجم البلدان : ج 2 ص 168) .
3- .السَّواد : رستاق العراق وضياعها التي افتتحها المسلمون على عهد عمر بن الخطّاب ، سمّي بذلك لسواده بالزروع والنخيل والأشجار (معجم البلدان : ج 3 ص 272) .
4- .الهداية الكبرى : ص 344 ، بحار الأنوار : ج 81 ص 395 ح 62 .
5- .اُسد الغابة : ج 4 ص 92 الرقم 3789 ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 68 ح 8416 ؛ المناقب للكوفي : ج 1 ص 365 ح 292 وفيه «يلقاه» بدل «يلحقه» ، إعلام الورى : ج 1 ص 375 نحوه ، بحار الأنوار : ج 19 ص 85 ح 35 .

ص: 157

امام باقر عليه السلام_ در جنگ خيبر _ :پيك شادى براى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله خبر آورد كه على عليه السلام وارد قلعه شد . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به طرف قلعه آمد و على عليه السلام به ديدار ايشان شتافت . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «خبر تحسين انگيزت و كار به ياد ماندنى ات به من رسيد . خدا از تو راضى شد و من نيز از تو راضى ام . على عليه السلام گريست . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «چرا گريه مى كنى، اى على ؟». گفت : از شادى اين كه خدا و پيامبرش از من راضى اند .

الهداية الكبرى_ به نقل از عيسى بن مهدى جوهرى _ :در سال دويست و پنجاه و هفت ، من و حسن بن مسعود و حسين بن ابراهيم ، و عتّاب و طالب ، فرزندان حاتم ، و محمّد بن سعيد و احمد بن خصيب و احمد بن جنان، از جُنبُلا (1) به سامرّا رفتيم ... . چون بر سَرورمان حسن عسكرى عليه السلام وارد شديم ، پيش از سلام و احوال پُرسى ، شروع به گريستن كرديم با آن كه بيش از هفتاد نفر از اهل سواد (2) بوديم ، در حضور وى ، صدايمان به گريه بلند شد . آن گاه فرمود : «گريه كردن از شادى به نعمت هاى خدا، به مثابه شكر گزاردن آنهاست . پس خرسند و شادمان باشيد» .

اُسد الغابة_ به نقل از ابو رافع _ :پيامبر صلى الله عليه و آله به على عليه السلام دستور داد كه در مدينه به او ملحق شود . على ، پس از روانه كردن خانواده پيامبر به نزد ايشان ، خود در پى پيامبر صلى الله عليه و آله [از مكّه ]خارج شد ، و شب ها راه مى پيمود و روزها پنهان مى شد تا آن كه به مدينه رسيد . چون خبر ورودش به پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد، فرمود : «على را نزد من فرا بخوانيد» . گفته شد : اى پيامبر خدا ! او قادر به راه رفتن نيست . پيامبر صلى الله عليه و آله خود نزد او آمد و با ديدن على عليه السلام ، او را در آغوش كشيد و با مشاهده پاهاى ورم كرده اش كه از آنها خون مى چكيد ، دلش بر او سوخت و گريست . سپس دستانش را با آب دهانش تر كرد و به پاهاى على عليه السلام كشيد و براى بهبودى اش دعا كرد . از آن پس ، على عليه السلام تا زمانى كه به شهادت رسيد، از درد پا نناليد .

.


1- .جُنبُلا : منزلگاهى ميان واسط و كوفه است .
2- .سواد : روستاها و املاك عراق كه مسلمانان آنها را در روزگار عمر بن خطّاب، فتح كردند . آن را به دليل اين كه از انبوه مزارع و نخلستان و درختان به سياهى مى زند، سواد گفته اند .

ص: 158

الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام :خَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وعَلَيهِ خَميصَةٌ (1) قَدِ اشتَمَلَ بِها ، فَقيلَ : يا رَسولَ اللّهِ مَن كَساكَ هذِهِ الخَميصَةَ ؟ فَقالَ : كَساني حَبيبي وصَفِيّي وخاصَّتي وخالِصَتي وَالمُؤَدّي عَنّي ووَصِيّي ووارِثي وأَخي ، وأَوَّلُ المُؤمِنينَ إسلاما ، وأَخلَصُهُم إيمانا ، وأَسمَحُ النّاسِ كَفّا ، سَيِّدُ النّاسِ بَعدي ، قائِدُ الغُرِّ (2) المُحَجَّلينَ ، إمامُ أهلِ الأَرضِ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ ، فَلَم يَزَل يَبكي حَتَّى ابتَلَّ الحَصى مِن دُموعِهِ شَوقا إلَيهِ . (3)

3 / 6التَّقوىالإمام عليّ عليه السلام_ في بَيانِ مَا استَحَقَّ بِهِ المُتَّقونَ الجَنَّةَ _ :الَّذينَ كانَت أعمالُهُم فِي الدُّنيا زاكِيَةً ، وأَعيُنُهُم باكِيَةً ، وكانَ لَيلُهُم في دُنياهُم نَهارا تَخَشُّعا وَاستِغفارا ، وكانَ نَهارُهُم لَيلاً تَوَحُشّا وَانقِطاعا ، فَجَعَلَ اللّهُ لَهُمُ الجَنَّةَ مَآبا (4) ، وَالجَزاءَ ثَوابا . (5)

عنه عليه السلام :أيَّتُهَا النَّفسُ ! اِخلِطي لَيلَكِ ونَهارَكِ بِالذّاكِرينَ ، لَعَلَّكِ أن تَسكُني رِياضَ الخُلدِ مَعَ المُتَّقينَ ، وتَشَبَّهي بِنُفوسٍ قَد أقرَحَ السَّهَرُ رِقَّةَ جُفونِها ، ودامَت فِي الخَلَواتِ شِدَّةُ حَنينِها ، وأَبكَى المُستَمِعينَ عَولَةُ أنينِها ، وأَلانَ قَسوَةَ الضَّمائِرِ ضَجَّةُ رَنينِها ، فَإِنَّها نُفوسٌ قَد باعَت زينَةَ الدُّنيا ، وآثَرَتِ الآخِرَةَ عَلَى الاوُلى ، اُولئِكَ وَفدُ الكَرامَةِ ، يَومَ يَخسَرُ فيهِ المُبطِلونَ ، ويُحشَرُ إلى رَبِّهِم بِالحُسنى وَالسُّرورِ المُتَّقونَ . (6)

.


1- .الخميصة : ثوب خزّ أو صوف مُعلَم ، وقيل : لا تكون خميصة ، إلّا أن تكون سوداء مُعلَمة ، وكانت من لباس الناس قديما (النهاية : ج 2 ص 81 «خمص») .
2- .الغرّ المُحجّلون : أي بيض مواضع الوضوء من الأيدي والوجه والأقدام (النهاية : ج 1 ص 346 «حجل») .
3- .الأمالي للصدوق : ص 250 ح 275 عن الأعمش ، بحار الأنوار : ج 38 ص 96 ح 13 .
4- .المآبُ : المرجع (الصحاح : ج 1 ص 89 «أوب») .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 190 ، بحار الأنوار : ج 7 ص 207 ح 95 .
6- .البلد الأمين : ص 318 ، المصباح للكفعمي : ص 497 كلاهما عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 94 ص 109 ح 14 وفيه «اخلصي» بدل «اخلطي» .

ص: 159

3 / 6 پرهيزگارى

امام صادق عليه السلام_ از پدرانش عليهم السلام _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در حالى كه لباس سياه نقشدارى پوشيده بود ، بيرون آمد . يكى گفت : اى پيامبر خدا ! اين لباس را چه كسى بر شما پوشانده است ؟ فرمود : «عزيزم و دوست صميمى و نزديك و يك رنگم و آن كه از جانب من [ تعهّداتم را ] مى پردازد ، و جانشين و وارث و برادرم ، و نخستين مسلمان ، و خالص ترين در ايمان ، و بخشنده ترينِ مردم ، و آقاى مردمان پس از من ، و جلودار روسفيدان، و پيشواى اهل زمين، على بن ابى طالب، اين را بر من پوشانده است». پيامبر صلى الله عليه و آله از شوق به او (على عليه السلام ) پياپى مى گريست، تا جايى كه ريگ ها از اشكش تر شد .

3 / 6پرهيزگارىامام على عليه السلام_ در بيان آنچه پرهيزگاران به سبب آن، سزاوار بهشت شده اند _ :آنان كه كردارهايشان در دنيا پاك است ، و چشمانشان گريان ، و شبشان در دنيا به خاطر خشوع ورزيدن و استغفار كردن، روز است ، و روزشان به سبب تنهايى و بريدن [از مردم]، شب . پس خداوند، بهشت را بازگشتگاه آنان و ثواب را پاداش ايشان قرار داد .

امام على عليه السلام :اى نفس! شب و روزت را با اهل ذكر بگذران . باشد كه در بهشت هاى جاويدان با پرهيزگاران، هم نشين شوى ، و خود را با جان هايى همانند ساز كه شب زنده دارى، پلك هاى نازك آنان را مجروح كرده ، و در خلوت هايشان پيوسته در شوقى شديد به سر مى برند ، و ناله هاى زارشان، شنوندگان را به گريه مى اندازد ، و فرياد گريه هايشان، دل هاى سخت را نرم مى گرداند . اينان، جان هايى هستند كه زيب و زيور دنيا را فروختند ، و آخرت را بر اين جهان، مقدّم داشتند . اينان در آن روزى كه باطل گرايان زيان مى بينند ، و پرهيزگاران با خوشى و شادى به سوى پروردگارشان محشور مى شوند ، مهمانانى گرامى [در نزد خداوند] هستند .

.

ص: 160

3 / 7الزُّهدُالإمام عليّ عليه السلام :إنَّ الزّاهِدينَ فِي الدُّنيا تَبكي قُلوبُهُم وإن ضَحِكوا ، ويَشتَدُّ حُزنُهُم وإن فَرِحوا ، ويَكثُرُ مَقتُهُم أنفُسَهُم وإنِ اغتَبطَوا بِما رُزِقوا . (1)

3 / 8اِتِّباعُ أهلِ البَيتِ عليهم السّلامالإمام الحسين عليه السلام :قالَ عَلِيٌّ عليه السلام لِمَولاهُ نَوفٍ الشّامِيِّ : ... هَل تَدري مَن شيعَتي ؟ قالَ : لا وَاللّهِ . قالَ : شيعَتي ... تَجري دُموعُهُم عَلى خُدودِهِم ، يَجأَرونَ إلَى اللّهِ في فَكاكِ رِقابِهِم . (2)

الإرشاد :إنَّهُ [أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام ] خَرَجَ ذاتَ لَيلَةٍ مِنَ المَسجِدِ ، وكانَت لَيلَةً قَمراءَ ، فَأَمَّ الجَبّانَةَ (3) ، ولَحِقَهُ جَماعَةٌ يَقفونَ أثَرَهُ ، فَوَقَفَ ثُمَّ قالَ : مَن أنتُم ؟ قالوا : نَحنُ شيعَتُكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ . فَتَفَرَّسَ (4) في وُجوهِهِم ، ثُمَّ قالَ : فَما لي لا أرى عَلَيكُم سيماءَ الشّيعَةِ ؟ قالوا : وما سيماءُ الشّيعَةِ يا أميرَ المُؤمِنينَ ؟ فَقالَ : صُفرُ الوُجوهِ مِنَ السَّهَرِ ، عُمشُ (5) العُيونِ مِنَ البُكاءِ ، حُدبُ الظُّهورِ مِنَ القِيامِ ، خُمصُ البُطونِ مِنَ الصِّيامِ ، ذُبلُ الشِّفاهِ مِنَ الدُّعاءِ ، عَلَيهِم غَبَرَةُ الخاشِعينَ . (6)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 113 ، مطالب السؤول : ص 52 نحوه ، بحار الأنوار : ج 78 ص 21 ح 82 .
2- .كنز الفوائد : ج 1 ص 87 عن سدير عن الإمام الباقر عن أبيه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 78 ص 28 ح 95 ؛ مطالب السؤول : ص 54 .
3- .الجَبّانة : المقابر بلسان أهل الكوفة (راجع : معجم البلدان : ج 2 ص 99) .
4- .يتفرّس : أي يثبّت وينظر (الصحاح : ج 3 ص 958 «فرس») .
5- .العمش في العين : ضعف الرؤية مع سيلان دمعها (الصحاح : ج 3 ص 1012 «عمش») .
6- .الإرشاد : ج 1 ص 237 ، الأمالي للطوسي : ص 216 ح 377 ، بحار الأنوار : ج 68 ص 150 ح 4 وراجع : تاريخ دمشق : ج 42 ص 491 .

ص: 161

3 / 7 زهد
3 / 8 پيروى از اهل بيت عليهم السلام

3 / 7زهدامام على عليه السلام :زاهدانِ به دنيا ، دل هايشان گريان است، اگرچه [در ظاهر] بخندند ، و اندوهشان سخت است ، هر چند [به ظاهر] شادند ، و از خويشتن بسى ناخرسندند، هر چند به آنچه روزى شان شده، شاد و خرسندند .

3 / 8پيروى از اهل بيت عليهم السّلامامام حسين عليه السلام :على عليه السلام به يكى از يارانش به نام نَوف شامى فرمود : «... آيا مى دانى شيعه من كيست ؟». نوف گفت : نه، به خدا . فرمود : «شيعه من ، ... اشك هايشان بر گونه هايشان جارى است ، و براى آزادى خود [از دوزخ] به درگاه خدا زارى مى كنند» .

الإرشاد :يك شب، امير مؤمنان عليه السلام از مسجد خارج شد . شبى مهتابى بود . آهنگ جَبّانه (1) كرد . عدّه اى در پى او روانه شدند . ايشان ايستاد و فرمود : «شما كيستيد ؟». گفتند : ما شيعيان شما هستيم، اى امير مؤمنان ! امام عليه السلام در چهره هاى آنان خيره شد و آن گاه فرمود : «پس چرا نشان شيعه را در شما نمى بينم ؟». گفتند : نشان شيعه چيست، اى امير مؤمنان ؟ فرمود : «زردى رخسارها از شب زنده دارى ، كم سويى ديدگان از گريستن ، خميدگى پشت ها از نماز خواندن ، گود افتادن شكم ها از روزه دارى ، خشكيدگى لب ها از دعا ، و بودن گَرد خاكساران بر آنها» .

.


1- .مردم كوفه به قبرستان ، «جبّانه» مى گفتند .

ص: 162

الإمام الباقر عليه السلام :يا أبَا المِقدامِ ، إنَّما شيعَةُ عَلِيٍّ عليه السلام الشّاحِبونَ النّاحِلونَ الذّابِلونَ ، ذابِلَةٌ شِفاهُهُم ، خَميصَةٌ بُطونُهُم ، مُتَغَيِّرَةٌ ألوانُهُم ، مُصفَرَّةٌ وُجوهُهُم ، إذا جَنَّهُمُ (1) اللَّيلُ اتَّخَذُوا الأَرضَ فِراشا ، وَاستَقبَلُوا الأَرضَ بِجِباهِهِم ، كَثيرٌ سُجودُهُم ، كَثيرَةٌ دُموعُهُم ، كَثيرٌ دُعاؤُهُم ، كَثيرٌ بُكاوُهُم ، يَفرَحُ النّاسُ وهُم يَحزَنونَ . (2)

.


1- .جنّ عليه الليل : أي ستره (النهاية : ج 1 ص 307 «جنن») .
2- .الخصال : ص 444 ح 40 ، فلاح السائل : ص 468 ح 317 ، صفات الشيعة : ص 88 ح 19 نحوه وكلّها عن أبي المقدام ، مشكاة الأنوار : ص 150 ح 363 ، بحار الأنوار : ج 68 ص 149 ح 2 .

ص: 163

امام باقر عليه السلام :اى ابو مِقدام! شيعيان على، پريده رنگ و تكيده و خشكيده اند . لبانشان خشك است ، شكم هايشان گود افتاده ، رنگ هايشان برگشته و رخسارهايشان زرد است و چون شب آنان را فرو پوشاند ، خاك را فرش خويش مى سازند ، و پيشانى هايشان را بر زمين مى نهند ، بسيار سجده مى كنند ، بسيار اشك مى ريزند ، و بسيار دعا مى كنند ، و بسيار مى گريند . مردم شادمانى مى كنند و آنان اندوهناك اند .

.

ص: 164

الفَصلُ الرّابِعُ : جمود العين4 / 1عَوامِلُ جُمودِ العَينِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :اللّهُمَّ يا خَيرَ مَن سُئِلَ ، ويا أجوَدَ مَن أعطى ، حَوِّلنا مِمّا تَكرَهُ إلى ما تُحِبُّ وتَرضى ، وإن كانَتِ القُلوبُ قاسِيَةً ، وإن كانَتِ الأَعيُنُ جامِدَةً ، وإن كُنّا أولى بِالعَذابِ ، فَأَنتَ أولى بِالمَغفِرَةِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :ما جَفوَةُ العُيونِ إلّا مِن كَثرَةِ الذُّنوبِ ، وما كَثرَةُ الذُّنوبِ إلّا مِن قِلَّةِ الوَرَعِ ، وما قِلَّةُ الوَرَعِ إلّا مِن كَثرَةِ الجَفاءِ ، وما كَثرَةُ الجَفاءِ إلّا مِن حُبِّ الدُّنيا . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :ما جَفَّتِ الدُّموعُ إلّا لِقَسوَةِ القُلوبِ ، وما قَسَتِ القُلوبُ إلّا لِكَثرَةِ الذُّنوبِ . (3)

عنه عليه السلام :سُبحانَكَ اللّهُمَّ وبِحَمدِكَ ! ما لِلعُيونِ لا تَبكي لِغَفلَةِ القُلوبِ إذا ذُكِرَت مَخافَتُكَ؟ (4)

.


1- .الدعوات : ص 161 ح 446 ، بحار الأنوار : ج 80 ص 344 ح 27 .
2- .الفردوس : ج 4 ص 115 ح 6359 عن أنس ؛ مستدرك الوسائل : ج 12 ص 39 ح 13458 نقلاً عن القطب الراوندي في لبّ اللباب عن عيسى عليه السلام نحوه .
3- .علل الشرائع : ص 81 ح 1 عن الأصبغ بن نباتة ، مشكاة الأنوار : ص 447 ح 1500 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 55 ح 24 .
4- .الدروع الواقية : ص 196 ، بحار الأنوار : ج 97 ص 199 ح 3 نحوه .

ص: 165

فصل چهارم : خشكيدگى چشم
4 / 1 عوامل خشكيدگى چشم

فصل چهارم : خشكيدگى چشم4 / 1عوامل خشكيدگى چشمپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خدايا! اى بهترين كسى كه از او درخواست مى شود ! و اى بخشنده ترين كسى كه عطا مى كند ! ما را از وضعى كه خوش نمى دارى، به وضعى كه دوست مى دارى و مى پسندى، منتقل گردان ، هر چند كه دل ها سخت و چشم ها خشك شده اند و هر چند به عذاب، سزاوارتريم ؛ چرا كه تو به آمرزيدن، سزاوارترى .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خشكى و بى عاطفگى چشم ها ، جز از بسيارى گناهان نيست ، و بسيارى گناهان، جز از كمى پارسايى نيست ، و كمى پارسايى، جز از بسيارىِ جفاكارى (از حد و مرزها گذشتن) نيست ، و بسيارى جفاكارى نيست، مگر به سبب دنيادوستى .

امام على عليه السلام :چشم ها نخشكيدند ، مگر بر اثر سختى دل ها ، و دل ها سخت نشدند ، مگر به سبب بسيارىِ گناهان .

امام على عليه السلام :منزّهى تو _ اى خدا _ ! و ستايش ، تو را ! چشم ها را چه شده است كه چون ترس از تو به ميان مى آيد ، بر اثر غفلت دل ها ، اشكى از آنها جارى نمى شود ؟!

.

ص: 166

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مِن عَلاماتِ الشَّقاءِ : جُمودُ العَينِ ، وقَسوَةُ القَلبِ ، وشِدَّةُ الحِرصِ في طَلَبِ الدُّنيا ، وَالإِصرارُ عَلَى الذَّنبِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :أربَعُ خِصالٍ مِنَ الشَّقاوَةِ : جُمودُ العَينِ ، وقَساوَةُ القَلبِ ، وبُعدُ الأَمَلِ ، وحُبُّ البَقاءِ . (2)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ في مُناجاةِ الشّاكِرينَ _ :إلهي! أشكو إلَيكَ ... عَينا عَنِ البُكاءِ مِن خَوفِكَ جامِدَةً ، وإلى ما يَسُرُّها طامِحَةً . (3)

الإمام الصادق عليه السلام_ مِن دُعائِهِ _ :أعوذُ بِكَ مِن قَلبٍ لا يَخشَعُ ، ومِن عَينٍ لا تَدمَعُ . (4)

4 / 2ما يُرَقِّقُ القَلبَ ويُكثِرُ الدَّمعَةَرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن فَطَّرَ صائِما في رَمَضانَ مِن كَسبٍ حَلالٍ ، صَلَّت عَلَيهِ المَلائِكَةُ لَيالِيَ رَمَضانَ كُلَّها ، وصافَحَهُ جِبريلُ عليه السلام لَيلَةَ الفِطرِ ، ومَن صافَحَهُ جِبريلُ تَكثُرُ دُموعُهُ ويَرِقُّ قَلبُهُ . (5)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 290 ح 6 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، الخصال : ص 243 ح 96 عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، مشكاة الأنوار : ص 447 ح 1496 وفيهما «الرزق» بدل «الدنيا» ، تحف العقول : ص 47 وزاد في أوّله «أربع» ، كنز الفوائد : ج 2 ص 10 نحوه ، بحار الأنوار : ج 70 ص 52 ح 11 .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 360 ح 5762 عن حماد بن عمرو وأنس بن محمّد عن أبيه جميعا ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 325 ح 2656 كلاهما عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، تحف العقول : ص 12 وفيه «وحب الدنيا من الشقاء» بدل «وحب البقاء» ، بحار الأنوار : ج 77 ص 52 ح 3 ؛ حلية الأولياء : ج 6 ص 175 ، تفسير القرطبي : ج 1 ص 463 كلاهما عن أنس نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 67 ح 43964 .
3- .بحار الأنوار : ج 94 ص 143 نقلاً عن بعض كتب الأصحاب .
4- .تهذيب الأحكام : ج 3 ص 94 ح 253 عن مُعتِّب و ج 6 ص 37 ح 74 عن يونس بن ظبيان ، المزار الكبير : ص 239 ح 6 ، فلاح السائل : ص 426 ح 291 كلاهما عن معاوية بن عمّار ، بحار الأنوار : ج 98 ص 136 .
5- .شعب الإيمان : ج 3 ص 419 ح 3955 عن سلمان ، كنز العمّال : ج 8 ص 459 ح 23658 .

ص: 167

4 / 2 آنچه دل را نازك و اشك را زياد مى كند

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خشكيدگىِ چشم ، و سختىِ دل ، و آزمندىِ شديد در طلب دنيا و پافشارى بر گناه ، از نشانه هاى شقاوت اند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چهار چيز ، از شقاوت است : خشكيدگى چشم ، و قساوت قلب ، و آرزوى دور و دراز ، علاقه به ماندن .

امام زين العابدين عليه السلام- در مناجات سپاس گزاران _ :خداى من! به تو شكايت مى كنم ... از چشمى كه از خوف تو اشكى نمى ريزد ، و به آنچه خوشايندش است ، مى نگرد .

امام صادق عليه السلام :[خدايا !] پناه مى برم به تو از دلى كه خشوع ندارد و از چشمى كه اشك نمى ريزد .

4 / 2آنچه دل را نازك و اشك را زياد مى كندپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس در ماه رمضان ، روزه دارى را از درآمد حلال ، افطارى دهد ، فرشتگان در تمام شب هاى آن ماه بر او درود مى فرستند ، و در شب [عيد] فطر ، جبرئيل عليه السلام با او دست مى دهد ، و كسى كه جبرئيل عليه السلام با وى دست دهد ، اشكش بسيار و دلش نازك مى شود .

.

ص: 168

الإمام عليّ عليه السلام :أكلُ العَدَسِ يُرِقُّ القَلبَ ، ويُكثِرُ الدَّمعَةَ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :شَكا رَجُلٌ إلى نَبِيِّ اللّهِ صلى الله عليه و آله قَساوَةَ القَلبِ ، فَقالَ لَهُ : عَلَيكَ بِالعَدَسِ ، فَإِنَّهُ يُرِقُّ القَلبَ ويُسرِعُ الدَّمعَةَ . (2)

.


1- .الكافي : ج 6 ص 343 ح 1 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، المحاسن : ج 2 ص 306 ح 2017 عن السكوني عن الإمام الصادق عن أبيه عنه عليهم السلام وفيه «ويسرع» بدل «ويكثر» ، بحار الأنوار : ج 66 ص 258 ح 3 .
2- .الكافي : ج 6 ص 343 ح 3 ، المحاسن : ج 2 ص 306 ح 2016 وزاد في آخره «وقد بارك عليه سبعون نبيا» وكلاهما عن عبد الرحمن بن زيد [بن أسلم] ، بحار الأنوار : ج 66 ص 258 ح 2 .

ص: 169

امام على عليه السلام :خوردن عدس ، دل را نازك و اشك را زياد مى كند .

امام صادق عليه السلام :مردى از سختىِ دل به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شِكوه كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «عدس بخور ؛ زيرا عدس ، دل را نازك و اشك را سرازير مى كند» .

.

ص: 170

الفَصلُ الخامِس : آثار البكاء من خشية اللّه5 / 1تَمحيصُ الذُّنوبِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن بَكى مِن خَشيَةِ اللّهِ ، غَفَرَ اللّهُ لَهُ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن بَكى مِن ذَنبٍ غَفَرَ اللّهُ لَهُ ، ومَن بَكى [مِن] (2) خَوفِ النّارِ أعاذَهُ اللّهُ مِنها . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ العَبدَ لَيَمرَضُ المَرَضَ فَيَرِقُّ قَلبُهُ ، فَيَذكُرُ بَعضَ ذُنوبِهِ الَّتي سَلَفَت مِنهُ ، فَيَقطُرُ مِن عَينَيهِ مِثلُ الذُّبابِ مِنَ الدَّمعِ ، فَيُطَهِّرُهُ اللّهُ عز و جل مِن ذُنوبِهِ ، فَإِن بَعَثَهُ بَعَثَهُ مُطَهَّرا ، وإن قَبَضَهُ قَبَضَهُ مُطَهَّرا . (4)

جامع الأخبار عن أنس عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما مِن مُؤمِنٍ يَبكي مِن خَشيَةِ اللّهِ تَعالى إلّا غَفَرَ اللّهُ لَهُ ذُنوبَهُ ، وإن كانَت أكثَرَ مِن نُجومِ السَّماءِ ، وعَدَدِ قَطَراتِ البِحارِ . ثُمَّ قَرَأَ : «فَلْيَضْحَكُواْ قَلِيلاً وَلْيَبْكُواْ كَثِيرًا جَزَاءً بِمَا كَانُواْ يَكْسِبُونَ» (5) . (6)

.


1- .كنز العمّال : ج 3 ص 148 ح 5912 نقلاً عن الرافعي عن أنس .
2- .ما بين المعقوفين أثبتناه من مستدرك الوسائل .
3- .إرشاد القلوب : ص 97 .
4- .معجم السفر : ص 387 ح 1309 ، الفردوس : ج 1 ص 196 ح 742 كلاهما عن أنس ، كنز العمّال : ج 3 ص 312 ح 6710 .
5- .التوبة : 82 .
6- .جامع الأخبار : ص 259 ح 691 .

ص: 171

فصل پنجم : آثار گريستن از ترس خدا
5 / 1 پاك كردن گناهان

فصل پنجم : آثار گريستن از ترس خدا5 / 1پاك كردن گناهانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه از ترس خدا بگريد ، خداوند ، او را مى آمرزد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس از گناهى گريه كند ، خداوند ، او را مى آمرزد و هر كس از ترس آتش دوزخ بگريد ، خداوند ، او را از آن ، در پناه خود مى دارد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بنده ، بيمار مى شود و رقّت قلب مى گيرد و به ياد بعضى از گناهان گذشته اش مى افتد و به اندازه بال پشه اى از چشمانش اشكى مى چكد . پس خداوند عز و جل او را از گناهانش پاك مى سازد . اگر از آن بيمارى بهبودش بخشد ، از گناه ، پاكش كرده ، و اگر جانش را بگيرد ، پاك از گناه ، جانش را گرفته است .

جامع الأخبار_ به نقل از اَ نَس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «هيچ مؤمنى نيست كه از ترس خداوند متعال بگريد ، مگر آن كه خداوند ، گناهانش را مى آمرزد ، اگر چه گناهان او بيشتر از ستارگان آسمان و شمار قطرات درياها باشد» . ايشان سپس اين آيه را خواند : «از اين پس، كم مى خندند و به جزاى آنچه به دست مى آوردند ، بسيار مى گريند» .

.

ص: 172

رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ حينَ سَأَلَهُ رَجُلٌ : مَا الَّذي يَمحو عَنِّي الخَطايا ؟ _ :الدُّموعُ ، وَالخُضوعُ ، وَالأَمراضُ . (1)

ربيع الأبرار :خَطَبَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله ، فَبَكى رَجُلٌ بَينَ يَدَيهِ ، فَقالَ : لَو شَهِدَكُم كُلُّ مُؤمِنٍ كانَ عَلَيهِ مِنَ الذُّنوبِ أمثالَ الجِبالِ الرَّواسي ، لَغُفِرَ لَهُم بِبُكاءِ هذَا الرَّجُلِ ؛ وذلِكَ أنَّ المَلائِكَةَ لَهُ (2) تَدعو لَهُ رَحمَةَ اللّهِ ، وتقَولُ : اللّهُمَّ شَفِّعِ البَكّائينَ فيمَن لا يَبكي . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :بُكاءُ العَبدِ مِن خَشيَةِ اللّهِ يُمَحِّصُ (4) ذُنوبَهُ . (5)

الإمام الحسين عليه السلام :إذا بَكَى العَبدُ مِن خَشيَةِ اللّهِ تَعالى ، تَحاتَّت (6) عَنهُ الذُّنوبُ كَما يَتَحاتُّ الوَرَقُ ، فَيَبقى كَيَومَ وَلَدَتهُ اُمُّهُ . (7)

الإمام زين العابدين عليه السلام :ما مِن مُؤمِنٍ ذَرَفَت عَيناهُ مِن خَشيَةِ اللّهِ ، إلّا غَفَرَ اللّهُ لَهُ . (8)

عنه عليه السلام_ مِن دُعائِهِ فِي الاِستِقالَةِ _ :أنتَ الَّذي سَمَّيتَ نَفسَكَ بِالعَفُوِّ فَاعفُ عَنّي ، قَد تَرى يا إلهي فَيضَ دَمعي مِن خيفَتِكَ ، ووَجيبَ قَلبي مِن خَشيَتِكَ . (9)

.


1- .كنز العمّال : ج 16 ص 129 ح 44154 نقلاً عن الشيخ شمس الدين بن القماح في مجموع له عن خالد بن الوليد .
2- .كذا في المصدر والظاهر أنّ كلمة «له» زائدة من سهو النسّاخ .
3- .ربيع الأبرار : ج 3 ص 410 ، الإصابة : ج 6 ص 460 عن الهيثم بن مالك .
4- .تمحيص الذّنوب : أي إزالتها (النهاية : ج 4 ص 302 «محص») .
5- .غرر الحكم : ج 3 ص 262 ح 4432 و ص 240 ح 4355 نحوه ، عيون الحكم والمواعظ : ص 186 ح 3776 وص 195 ح 3996 .
6- .تَحاتَتْ : أي تساقطت (النهاية : ج 1 ص 337 «حت») .
7- .إرشاد القلوب : ص 98 .
8- .عوالي اللآلي : ج 4 ص 32 ح 113 .
9- .الصحيفة السجادية : ص 68 الدعاء 16 ، المزار الكبير : ص 157 ، مصباح الزائر : ص 76 ، المزار للشهيد الاوّل : ص 229 وليس فيه صدره إلى «بالعفو» ، بحار الأنوار : ج 100 ص 409 ح 66 .

ص: 173

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در پاسخ اين سؤال مردى كه : چه چيزى گناهان مرا مى زدايد ؟ _ :اشك ها و فروتنى و بيمارى ها .

ربيع الأبرار :پيامبر صلى الله عليه و آله خطبه مى خواند كه مردى شروع به گريستن كرد . فرمود : «اگر هر مؤمنى با گناهانى به اندازه كوه هاى سر به آسمان كشيده در اين جمع شما بود ، با گريه اين مرد ، آمرزيده مى شد ؛ چرا كه فرشتگان براى او از خدا رحمت مى طلبند و مى گويند : بار خدايا ! شفاعت گريه كنندگان را در باره كسى كه نمى گريد ، بپذير» .

امام على عليه السلام :گريستن بنده از ترس خدا ، گناهانش را پاك مى كند .

امام حسين عليه السلام :هر گاه بنده از ترس خداى متعال بگريد ، گناهان ، مانند برگ درخت از او مى ريزند و همانند روزى مى شود كه از مادرش متولّد شده است .

امام زين العابدين عليه السلام :هيچ مؤمنى نيست كه چشمانش از ترس خدا بگريد ، مگر آن كه خداوند ، او را مى آمرزد .

امام زين العابدين عليه السلام_ از دعاى ايشان در طلب بخشش _ :تو آنى كه خويشتن را باگذشت ناميده اى . پس ، از من در گذر . معبود من! مى بينى كه چگونه از ترس تو ، اشكم روان و از ترس تو ، دلم لرزان است .

.

ص: 174

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ الرَّجُلَ لَيَكونُ بَينَهُ وبَينَ الجَنَّةِ أكثَرُ مِمّا بَينَ الثَّرى وَالعَرشِ لِكَثرَةِ ذُنوبِهِ ، فَما هُوَ إلّا أن يَبكِيَ مِن خَشيَةِ اللّهِ عز و جل نَدَما عَلَيها ، حَتّى يَصيرَ بَينَهُ وبَينَها أقرَبُ مِن جَفنِهِ إلى مُقلَتِهِ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :البُكاءُ ثَلاثَةٌ : أحَدُها مِن خَوفِ اللّهِ ، ومِن هَربِ الخَطيئَةِ ، ومِن خَشيَةِ القَطيعَةِ ؛ فَأَمَّا الأَوَّلُ فَهُوَ كَفّارَةُ الذُّنوبِ ، وَالثّاني فَهُوَ طَهارَةُ العُيوبِ ، وَالثّالِثُ فَهُوَ الوِلايَةُ مَعَ رِضاءِ المَحبوبِ . فَثَمَرَةُ كَفّارَةِ الذُّنوبِ النَّجاةُ مِنَ العُقوباتِ ، وثَمَرَةُ طَهارَةِ العُيوبِ النَّعيمُ المُقيمُ ، وَالدَّرَجَةُ العُليا ، وثَمَرَةُ الوِلايَةِ مَعَ رِضاءِ المَحبوبِ الرُّؤيَةُ وَالزِّيادَةُ . (2)

5 / 2نورُ القَلبِالإمام عليّ عليه السلام :البُكاءُ مِن خَشيَةِ اللّهِ يُنيرُ القَلبَ ، ويَعصِمُ مِن مُعاوَدَةِ الذَّنبِ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :طَلَبتُ نورَ القَلبِ فَوَجَدتُهُ فِي التَّفَكُّرِ وَالبُكاءِ . (4)

.


1- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 3 ح 4 عن أحمد بن الحسن الحسيني عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام ، روضة الواعظين : ص 495 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 329 ح 4 .
2- .المواعظ العددية : ص 359 .
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 111 ح 2016 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 21 ح 119 .
4- .مستدرك الوسائل : ج 12 ص 173 ح 13810 نقلاً عن مجموعة الشهيد .

ص: 175

5 / 2 روشنايى دل

امام صادق عليه السلام :انسان به سبب كثرت گناهانش ، فاصله او با بهشت ، بيش از فاصله فرش تا عرش است ؛ امّا همين كه بر اثر پشيمانى از آنها ، از ترس خداوند عز و جل بگريد ، فاصله اش با آن نزديك تر از فاصله پلك او با تخم چشمش مى شود .

امام على عليه السلام :گريه بر سه گونه است : يكى از ترس خدا ، ديگرى براى فرار از گناه ، و ديگر از ترس جدايى . گريه نخست، كفّاره گناهان است . دومى پاك كننده عيب هاست و سومى پيوستن است ، همراه با خشنودىِ محبوب . ثمره كفّاره گناهان ، رهيدن از كيفرهاست . ثمره پاكى از عيب ها ، نعمت جاويدان [ __ِ بهشت] و [رسيدن به ]درجه بالاست و ثمره پيوستنِ همراه با خشنودى محبوب ، ديدن است و افزونى .

5 / 2روشنايى دلامام على عليه السلام :گريستن از ترس خدا ، دل را روشنايى مى بخشد و از بازگشت به گناه ، مصون مى دارد .

امام صادق عليه السلام :روشنايى دل را جُستم و آن را در انديشيدن و گريستن يافتم .

.

ص: 176

5 / 3رَحمَةُ اللّه عزّوجلِّرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَو أنَّ باكِيا بَكى في اُمَّةٍ ، لَرَحِمَ اللّهُ تِلكَ الاُمَّةَ لِبُكائِهِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله_ في دُعاءٍ عَلَّمَهُ عَلِيّا عليه السلام _ :يا مُنزِلَ البَرَكاتِ ، يا راحِمَ العَبَراتِ ، يا مُقيلَ العَثَراتِ ، يا كاشِفَ الكُرُباتِ ، يا وَلِيَّ الحَسَناتِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :البُكاءُ مِن خَشيَةِ اللّهِ مِفتاحُ الرَّحمَةِ . (3)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ في زِيارَةِ قَبرِ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام _ :اللّهُمَّ ... وعَبرَةُ مَن بَكى مِن خَوفِكَ مَرحومَةٌ . (4)

الإمام العسكري عليه السلام_ مِن دُعائِهِ فِي الصَّباحِ _ :اللّهُمَّ فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ ، وعَجِّل فَرَجي ، وأَقِل عَثرَتي ، وَارحَم عَبرَتي . (5)

.


1- .إرشاد القلوب : ص 96 ، الكافي : ج 2 ص 482 ح 2 نحوه وص 481 ح 1 ، ثواب الأعمال : ص 200 ح 1 وفيهما «لرحموا» بدل «لرحم اللّه ...» والثلاثة الأخيرة عن محمّد بن مروان عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 93 ص 331 ح 14 ، شعب الإيمان : ج 1 ص 495 ح 811 عن مسلم بن يسار وفيه «من الامم رحموا» بدل «لرحم اللّه ...» ، البداية والنهاية : ج 9 ص 312 عن الإمام الباقر عليه السلام نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 147 ح 5907 .
2- .مهج الدعوات : ص 195 عن الإمام الحسين عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 95 ص 399 ح 33 .
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 121 ح 2051 .
4- .مصباح المتهجّد : ص 739 ح 830 ، الإقبال : ج 2 ص 274 كلاهما عن جابر الجعفي عن الإمام الباقر عليه السلام ، كامل الزيارات : ص 93 ح 93 عن علي بن مهدي بن صدقة الرقّي عن الإمام الرضا عن أبيه عن جدّه عنه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 100 ص 264 ح 2 .
5- .مهج الدعوات : ص 333 ، مصباح المتهجّد : ص 230 ح 337 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 63 كلاهما من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 101 ص 324 ح 8 نقلاً عن المزار للمفيد وكلاهما نحوه .

ص: 177

5 / 3 رحمت خدا

5 / 3رحمت خداپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اگر يك نفر در ميان يك امّت بگريد ، خداوند به خاطر گريه او ، بر آن امّت ، رحم مى كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در دعايى كه به على عليه السلام آموخت _ :اى فرو فرستنده بركت ها ! اى رحم كننده بر اشك ها ! اى بخشنده لغزش ها ! اى زداينده غم ها و رنج ها ! اى صاحب خوبى ها !

امام على عليه السلام :گريستن از ترس خدا ، كليد رحمت است .

امام زين العابدين عليه السلام_ در زيارت قبر امير مؤمنان عليه السلام _ :خدايا ! ... بر اشك كسى كه از ترس تو مى گريد ، رحمت مى آورى .

امام عسكرى عليه السلام_ از دعاى ايشان در صبحگاهان _ :بار خدايا ! بر محمّد و خاندان او درود فرست ، و در گشايش كارم تعجيل فرما ، و از لغزشم در گذر ، و بر اشكم رحم آور .

.

ص: 178

5 / 4رِضوانُ اللّه عزّوجلِّالإمام الباقر عليه السلام :إنَّ إبراهيمَ النَّبِيَّ عليه السلام قالَ : إلهي! ما لِعَبدٍ بَلَّ وَجهَهُ بِالدُّموعِ مِن مَخافَتِكَ ؟ قالَ اللّهُ تَعالى : جَزاؤُهُ مَغفِرَتي ورِضواني يَومَ القِيامَةِ . (1)

5 / 5حُبُّ اللّه عزّوجلِّرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ تَعالى يُحِبُّ كُلَّ باكٍ حَزينٍ . (2)

مستدرك الوسائل :قالَ اللّهُ تَعالى لِداودَ عليه السلام : اُدعُني بِهذَا الاِسمِ : يا حَبيبَ البَكّائينَ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام_ في ذِكرِ حَديثِ مِعراجِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله _ :قالَ اللّهُ تَعالى : . . . يا أحمَدُ ، لَيسَ كُلُّ مَن قالَ : «اُحِبُّ اللّهَ» أحَبَّني ! حَتّى يَأخُذَ قوتا ، ويَلبَسَ دونا ، ويَنامَ سُجودا ، ويُطيلَ قِياما ، ويَلزَمَ صَمتا ، ويَتَوَكَّلَ عَلَيَّ ، ويَبكِيَ كَثيرا ، ويُقِلَّ ضِحكا ، ويُخالِفَ هَواهُ ، ويَتَّخِذَ المَسجِدَ بَيتا . (4)

الكافي عن أحمد بن محمّد بن أبي نصر :قُلتُ لِأَبِي الحَسَنِ [الرِّضا عليه السلام ] : جُعِلتُ فِداكَ، إنّي قَد سَأَلتُ اللّهَ حاجَةً مُنذُ كَذا وكَذا سَنَةً ، وقَد دَخَلَ قَلبي مِن إبطائِها شَيءٌ. فَقالَ عليه السلام : يا أحمَدُ ، إيّاكَ وَالشَّيطانَ أن يَكونَ لَهُ عَلَيكَ سَبيلٌ حَتّى يُقَنِّطَكَ (5) ! إنَّ أبا جَعفَرٍ _ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ _ كانَ يَقولُ : «إنَّ المُؤمِنَ يَسأَلُ اللّهَ عز و جل حاجَةً ، فَيُؤَخِّرُ عَنهُ تَعجيلَ إجابَتِهِ حُبّا لِصَوتِهِ وَاستِماعِ نَحيبِهِ» . (6)

.


1- .عدّة الداعي : ص 160 ، الجعفريّات : ص 240 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 96 ح 2274 من دون اسناد إلى الإمام الباقر عليه السلام وليس فيهما «يوم القيامة» ، بحار الأنوار : ج 93 ص 334 ح 25 ؛ الدعاء للطبراني : ص 370 ح 1227 عن اُمية بن صفوان نحوه .
2- .أعلام الدين : ص 146 ، إرشاد القلوب : ص 96 .
3- .مستدرك الوسائل : ج 11 ص 240 ح 12856 نقلا عن القطب الراوندي في لب اللّباب .
4- .إرشاد القلوب : ص 199 _ 205 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 30 ح 6 .
5- .القنوط : وهو أشدّ اليأس من الشيء (النهاية : ج 4 ص 113 «قنط») .
6- .الكافي : ج 2 ص 488 ح 1 ، قرب الإسناد : ص 385 ح 1358 ، عدّة الداعي : ص 187 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 367 ح 1 .

ص: 179

5 / 4 خشنودى خدا
5 / 5 دوستى خدا

5 / 4خشنودى خداامام باقر عليه السلام :ابراهيم پيامبر ، گفت : معبودا ! پاداش بنده اى كه از ترس تو صورتش را از اشك تر كند ، چيست ؟ خداى متعال فرمود : «پاداش او ، آمرزش و خشنودى من در روز قيامت است» .

5 / 5دوستى خداپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند متعال ، هر گريه كننده اندوهگينى را دوست دارد .

مستدرك الوسائل :خداى متعال به داوود عليه السلام وحى فرمود كه : «مرا با اين نام بخوان : اى محبوب گريه كنندگان!» .

امام على عليه السلام_ در بيان حديث معراج پيامبر صلى الله عليه و آله _ :خداوند متعال فرمود : «اى احمد! چنين نيست كه هر كس گفت : خدا را دوست دارم ، دوستم بدارد ، مگر آن گاه كه قوتى بر گيرد ، و خرقه اى در پوشد ، (1) و در حال سجده بخوابد ، و ساعت ها به نماز ايستد ، و خاموشى در پيش گيرد ، و بر من توكّل نمايد ، و بسيار بگريد ، و خنده را كم كند ، و با هوسش بستيزد ، و مسجد را خانه خود قرار دهد .

الكافى_ به نقل از احمد بن محمّد بن ابى نصر _ :به امام رضا عليه السلام گفتم : قربانت شوم ! من چند سال است كه از خدا حاجتى خواسته ام و از تأخير اجابتش ، در دلم شكّى افتاده است . فرمود : «اى احمد ! مبادا شيطان به تو راه پيدا كند و نوميدت گرداند . [ جدّم ]باقر عليه السلام مى فرمود : گاه مؤمن از خداوند عز و جل حاجتى مى خواهد و خدا ، اجابت شدن آن را به تأخير مى اندازد ؛ چون صداى او و شنيدن ناله اش را دوست دارد» .

.


1- .يعنى از مال اندوزى و خوراك و لباسِ زياد بپرهيزد و به قوت و لباس كم بها بسنده كند .

ص: 180

الإمام عليّ عليه السلام :يا أحنَفُ ، إنَّ اللّهَ سُبحانَهُ أحَبَّ أقواما ... قاموا إلى صَلاتِهِم مُعوِلينَ باكينَ تارَةً ، واُخرى مُسَبِّحينَ ، يَبكونَ في مَحاريبِهِم ويَرِنّونَ ، يَصطَفّونَ لَيلَةً مُظلِمَةً بَهماءَ يَبكونَ . (1)

5 / 6إجابَةُ الدُّعاءِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :البُكاءُ مِن خَشيَةِ اللّهِ مِفتاحُ الرَّحمَةِ ، وعَلامَةُ القَبولِ ، وبابُ الإِجابَةِ. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :بُكاءُ العُيونِ وخَشيَةُ القُلوبِ بِرَحمَةِ اللّهِ عز و جل ، فَإِذا وَجَدتُموها فَاغتَنِمُوا الدُّعاءَ . (3)

الإمام الباقر عليه السلام :اُطلُبِ الإِجابَةَ عِندَ اقشِعرارِ الجِلدِ ، وعِندَ إفاضَةِ العَبرَةِ ، وعِندَ قَطرِ المَطَرِ ، وإذا كانَتِ الشَّمسُ في كَبِدِ السَّماءِ أو قَد زاغَت (4) . (5)

.


1- .صفات الشيعة : ص 119 ح 63 عن محمّد بن الحنفيّة ، بحار الأنوار : ج 7 ص 219 ح 132 .
2- .إرشاد القلوب : ص 98 .
3- .الفردوس : ج 2 ص 21 ح 2138 ؛ مكارم الأخلاق : ج 2 ص 96 ح 2271 كلاهما عن الإمام علي عليه السلام وفيه «من رحمة اللّه » بدل «برحمة اللّه » ، بحار الأنوار : ج 93 ص 336 ح 30 .
4- .زاغَت : أي مالت عن مكانها (النهاية : ج 2 ص 324 «زيغ») .
5- .مكارم الأخلاق : ج 2 ص 96 ح 2275 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 346 ح 9 .

ص: 181

5 / 6 اجابت دعا

امام على عليه السلام :اى احنف! خداوند پاك ، مردمانى را دوست مى دارد ... كه براى نمازشان بر مى خيزند ، گاه نالان و گريان و گاه تسبيح گويان . در محرابشان مى گريند و مى نالند ، و در شب تار به نماز مى ايستند و اشك مى ريزند .

5 / 6اجابت دعاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :گريستن از ترس خدا ، كليد رحمت و نشانه پذيرش و درِ اجابت است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :گريه چشم ها و ترس دل ها ، از رحمت خداوند عز و جل است . پس هر گاه اين دو را [در خود] يافتيد ، دعا كردن را غنيمت بشماريد .

امام باقر عليه السلام :اجابت [دعا] را در هنگام لرزيدن پوست ، و در هنگام سرازير شدن اشك ، و در هنگام باريدن باران ، و در هنگامى كه خورشيد به وسط آسمان مى رسد يا زوال مى يابد ، بجوى .

.

ص: 182

عنه عليه السلام :إنَّ التَّضَرُّعَ (1) وَالصَّلاةَ مِنَ اللّهِ تَعالى بِمَكانٍ ، إذا كانَ العَبدُ ساجِدا للّهِِ ، فَإِن سالَت دُموعُهُ فَهُنالِكَ تَنزِلُ الرَّحمَةُ ، فَاغتَنِموا في تِلكَ السّاعَةِ المَسأَلَةَ وطَلَبَ الحاجَةِ ، ولا تَستَكثِروا شَيئا مِمّا تَطلُبونَ ، فَما عِندَ اللّهِ أكثَرُ مِمّا تُقَدِّرونَ . (2)

الكافي عن عليّ بن أبي حمزة :قالَ أبو عبد اللّه عليه السلام لِأَبي بَصيرٍ : إن خِفتَ أمراً يَكونُ ، أو حاجَةً تُريدُها ، فَابدَأ بِاللّهِ ومَجِّدهُ ، وأَثنِ عَلَيهِ كَما هُوَ أهلُهُ ، وصَلِّ عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، وسَل حاجَتَكَ ، وتَباكَ ، ولَو مِثلَ رَأسِ الذُّبابِ ؛ إنَّ أبي عليه السلام كانَ يَقولُ : إنَّ أقرَبَ ما يَكونُ العَبدُ مِنَ الرَّبِّ عز و جل وَ هُوَ ساجِدٌ باكٍ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :إذَا اقشَعَرَّ جِلدُكَ ودَمَعَت عَيناكَ ، فَدونَكَ دونَكَ ، فَقَد قُصِدَ قَصدُكَ . (4)

الكافي عن إسحاق بن عمّار :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : أكونُ أدعو فَأَشتَهِي البُكاءَ ولا يَجيؤُني ، ورُبَّما ذَكَرتُ بَعضَ مَن ماتَ مِن أهلي فَأَرِقُّ وأَبكي ، فَهَل يَجوزُ ذلِكَ ؟ فَقالَ : نَعَم فَتَذَكَّرهُم ، فَإِذا رَقَقتَ فَابكِ وَادعُ رَبَّكَ تَبارَكَ وتَعالى . (5)

5 / 7سُرورُ القِيامَةِربيع الأبرار عن أنس :ذَكَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله النّارَ وبَينَ يَدَيهِ حَبَشِيٌّ اشتَدَّ بُكاؤُهُ ، فَنَزَلَ جِبريلُ فَقالَ : يا مُحَمَّدُ ، إنَّ اللّهَ عز و جل يَقولُ : وعِزَّتي وجَلالي وكَرَمي وسَعَةِ رَحمَتي ، لا تَبكي عَينُ عَبدٍ فِي الدُّنيا إلّا أكثَرتُ ضِحكَهُ فِي الآخِرَةِ . (6)

.


1- .التّضرّع : التذلّل والمبالغة في السؤال والرغبة (النهاية : ج 3 ص 85 «ضرع») .
2- .مكارم الأخلاق : ج 2 ص 97 ح 2275 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 346 ح 9 .
3- .الكافي : ج 2 ص 483 ح 10 ، عدّة الداعي : ص 161 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 334 ح 25 .
4- .الكافي : ج 2 ص 478 ح 8 ، الخصال : ص 82 ح 6 ، عدّة الداعي : ص 154 وزاد فيه «ووجل قلبك» بعد «عيناك» ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 14 ح 2021 وفيه «نجح» بدل «قصد» ، بحار الأنوار : ج 93 ص 344 ح 5 .
5- .الكافي : ج 2 ص 483 ح 7 ، عدّة الداعي : ص 160 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 334 ح 25 .
6- .ربيع الأبرار : ج 3 ص 403 .

ص: 183

5 / 7 شادمانى در روز قيامت

امام باقر عليه السلام :التماس و زارى كردن و نماز، نزد خداوند متعال، جايگاه خاصّى دارند . هر گاه بنده براى خدا در سجده باشد ، اگر اشكش جارى شد، آن هنگام، رحمت نازل مى شود . پس در آن لحظه درخواست و طلب حاجت را غنيمت شماريد و چيزى را از آنچه مى طلبيد ، زياد مپنداريد ؛ زيرا آنچه نزد خداست، بيش از آن است كه مى پنداريد .

الكافى_ به نقل از على بن ابى حمزه _ :امام صادق عليه السلام به ابو بصير فرمود : «اگر از وقوع پيشامدى بيم داشتى ، يا حاجتى خواستى ، به نام خدا آغاز نما و او را آن گونه كه سزاوارش هست ، تمجيد و ثنا گو و بر پيامبر صلى الله عليه و آله صلوات فرست و حاجتت را بخواه و خود را به گريه وا دار و اگر شد ، به اندازه سر مگسى اشكى بريز . پدرم عليه السلام هميشه مى فرمود : نزديك ترين زمان بنده به پروردگار عز و جل ، زمانى است كه در سجده است و مى گريد .

امام صادق عليه السلام :هر زمانى كه بدنت به لرزه در آمد و چشمانت اشكبار شد ، آن لحظه را غنيمت شمار؛ زيرا به تو توجّه شده است .

الكافى_ به نقل از اسحاق بن عمّار _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : من دعا مى كنم و دلم مى خواهد بگريم؛ امّا گريه ام نمى آيد ، و چه بسا به ياد يكى از كسانم كه مرده است، مى افتم و دلم مى سوزد و مى گريم . آيا اين جايز است ؟ فرمود : «آرى ، آنها را به ياد آر و چون رقّت قلب يافتى ، گريه نما و به درگاه پروردگار بزرگ و بلندمرتبه ات دعا كن» .

5 / 7شادمانى در روز قيامتربيع الأبرار_ به نقل از اَ نَس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از آتش دوزخ ، ياد مى كرد . غلامى حبشى كه در آن جا حاضر بود ، سخت گريست . جبرئيل فرود آمد و گفت : اى محمّد! خداى عز و جل مى فرمايد : به عزّت و جلالم و بخشندگى و گستردگى رحمتم سوگند، چشم هيچ بنده اى در دنيا نمى گريد مگر آن كه در آخرت خنده اش را بسيار مى گردانم .

.

ص: 184

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :كُلُّ عَينٍ باكِيَةٌ يَومَ القِيامَةِ إلّا ثَلاثَ أعيُنٍ : عَينٌ بَكَت مِن خَشيَةِ اللّهِ ، وعَينٌ غَضَّت عَن مَحارِمِ اللّهِ ، وعَينٌ باتَت ساهِرَةً في سَبيلِ اللّهِ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :كُلُّ عَينٍ باكِيَةٌ يَومَ القِيامَةِ إلّا ثَلاثَةً : عَينٌ غَضَّت عَن مَحارِمِ اللّهِ ، وعَينٌ سَهَرَت في طاعَةِ اللّهِ ، وعَينٌ بَكَت في جَوفِ اللَّيلِ مِن خَشيَةِ اللّهِ . (2)

كشف الغمّة عن يوسف بن أسباط :حَدَّثَني أبي قالَ : دَخَلتُ مَسجِدَ الكوفَةِ فَإِذا شابٌّ يُناجي رَبَّهُ ، وهُوَ يَقولُ في سُجودِهِ : سَجَدَ وَجهي مُتَعَفِّرا فِي التُّرابِ لِخالِقي وحُقَّ لَهُ . فَقُمتُ إلَيهِ فَإِذا هُوَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ ، فَلَمَّا انفَجَرَ الفَجرُ نَهَضتُ إلَيهِ فَقُلتُ لَهُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، تُعَذِّبُ نَفسَكَ وقَد فَضَّلَكَ اللّهُ بِما فَضَّلَكَ؟! فَبَكى ، ثُمَّ قالَ : حَدَّثَني عَمرُو بنُ عُثمانَ عَن اُسامَةَ بنِ زَيدٍ قالَ : قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : كُلُّ عَينٍ باكِيَةٌ يَومَ القِيامَةِ إلّا أربَعَ (3) أعيُنٍ : عَينٌ بَكَت مِن خَشيَةِ اللّهِ ، وعَينٌ فُقِئَت في سَبيلِ اللّهِ ، وعَينٌ غَضَّت عَن مَحارِمِ اللّهِ ، وعَينٌ باتَت ساهِرَةً ساجِدَةً ، يُباهي بِهَا اللّهُ المَلائِكَةَ، يَقولُ: اُنظُروا إلى عَبدي! روحُهُ عِندي وجَسَدُهُ في طاعَتي؛ قَد جافى (4) بَدَنَهُ عَنِ المضَاجِعِ ، يَدعوني خَوفا مِن عَذابي ، وطَمَعا في رَحمَتي ، اشهَدوا أنّي قَد غَفَرتُ لَهُ . (5)

.


1- .الخصال : ص 98 ح 46 ، ثواب الأعمال : ص 211 ح 1 كلاهما عن السكوني عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 318 ح 942 من دون إسنادٍ إليه صلى الله عليه و آله ، الكافي : ج 2 ص 80 ح 2 عن ابراهيم بن عمر اليماني عن الإمام الباقر عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 93 ص 329 ح 8 ؛ حلية الأولياء : ج 3 ص 163 عن أبي هريرة نحوه .
2- .الكافي : ج 2 ص 482 ح 4 عن صالح بن رزين و محمد بن مروان ، الزهد للحسين بن سعيد : ص 77 ح 206 عن صالح بن رزين ، عدّة الداعي : ص 157 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 332 ح 21 .
3- .في المصدر : «أربعة» ، والصواب ما أثبتناه .
4- .الجَفَاءُ : البُعد عن الشيء ، جفاه : بَعُدَ عنه (النهاية : ج 1 ص 280 «جفا») .
5- .كشف الغمّة : ج 2 ص 311 ، بحار الأنوار : ج 46 ص 99 ح 88 ؛ كنز العمّال : ج 15 ص 872 ح 43468 نقلاً عن الرافعي عن اُسامة بن زيد نحوه وفيه من «كلّ عين باكية يوم القيامة . . .» .

ص: 185

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر چشمى در روز قيامت، گريان است، مگر سه چشم : چشمى كه از ترس خدا گريسته باشد ، چشمى كه از محرّمات خدا فرو هشته باشد ، و چشمى كه در راه خدا شب را نخفته باشد .

امام صادق عليه السلام :هر چشمى در روز قيامت، گريان است، بجز سه چشم : چشمى كه از حرام هاى خدا پوشيده شده باشد ، چشمى كه در طاعت خدا شب را نخفته باشد ، و چشمى كه در دل شب از ترس خدا گريسته باشد .

كشف الغمّة_ به نقل از يوسف بن اسباط _ :پدرم برايم نقل كرد و گفت : به مسجد كوفه وارد شدم . ديدم جوانى با پروردگارش مناجات مى كند و در سجده اش مى گويد : «صورتم براى آفريدگارم به خاك سجده در افتاده است و اين ، حقّ اوست» . من به طرف او رفتم . ديدم زين العابدين عليه السلام است . چون سپيده زد ، نزديكش رفتم و گفتم : اى پسر پيامبر خدا! با اين همه مقام و فضيلتى كه خداوند به شما داده است ، باز خود را چنين عذاب مى دهيد ؟ ايشان گريست و سپس فرمود : «عمرو بن عثمان ، از اسامة بن زيد برايم حديث كرد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : در روز قيامت ، هر چشمى گريان است ، بجز چهار چشم : چشمى كه از ترس خدا گريسته باشد ، چشمى كه در راه خدا از حدقه بيرون آمده باشد ، چشمى كه از حرام هاى خدا فرو بسته شده باشد ، و چشمى كه شب را در سجده بيدار مانده باشد . خداوند به چنين چشمى بر فرشتگان ، فخر مى فروشد و مى فرمايد : بنده ام را ببينيد . روحش نزد من است و جسمش در طاعت من . پيكرش را از بسترها دور كرده و از ترس عذاب من و به اميد رحمتم ، مرا مى خواند . گواه باشيد كه من او را آمرزيدم» .

.

ص: 186

الإمام الصادق عليه السلام :ما مِن عَينٍ إلّا وهِيَ باكِيَةٌ يَومَ القِيامَةِ ، إلّا عَينا بَكَت مِن خَوفِ اللّهِ . (1)

عنه عليه السلام :كَم مِمَّن كَثُرَ ضِحكُهُ لاعِبا يَكثُرُ يَومَ القِيامَةِ بُكاؤُهُ ، وكَم مِمَّن كَثُرَ بُكاؤُهُ عَلى ذَنبِهِ خائِفا يَكثُرُ يَومَ القِيامَةِ فِي الجَنَّةِ سُرورُهُ وضِحكُهُ . (2)

5 / 8أمنُ القِيامَةِالإمام الباقر عليه السلام :لَمّا كَلَّمَ اللّهُ موسَى بنَ عِمرانَ عليه السلام ، قالَ موسى : . . . إلهي ! ما جَزاءُ مَن دَمَعَت عَيناهُ مِن خشيَتِكَ؟ قالَ : يا موسى ، آمَنُ وَجهَهُ مِن حَرِّ النّارِ ، واُؤمِنُهُ (3) يَومَ الفَزَعِ الأَكبَرِ . (4)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 482 ح 2 عن محمّد بن مروان ، عدّة الداعي : ص 157 ، وسائل الشيعة : ج 15 ص 227 ح 20344 .
2- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 3 ح 6 عن أحمد بن الحسن الحسيني عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 93 ص 329 ح 5 .
3- .في المصدر : «واومن» ، والتصويب من الأمالي للصدوق ومكارم الأخلاق .
4- .فضائل الأشهر الثلاثة : ص 88 ح 68 عن زياد بن المنذر ، الأمالي للصدوق : ص 277 ح 307 عن عبد العظيم بن عبد اللّه الحسني عن الإمام الهادي عليه السلام ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 94 ح 2265 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، عدّة الداعي : ص 157 عن الإمام علي عليه السلام وفي الثلاثة الأخيرة «أقي» بدل «آمن» ، بحار الأنوار : ج 13 ص 328 ح 4 .

ص: 187

5 / 8 امنيت در قيامت

امام صادق عليه السلام :هيچ چشمى نيست ، مگر آن كه در روز قيامت ، گريان است ، بجز چشمى كه از خوف خدا گريسته باشد .

امام صادق عليه السلام :بسا كسى كه از روى لهو و لعب ، بسيار مى خندد و در روز قيامت ، بسيار گريان است ، و بسا كسى كه بر گناهان خويش بسيار مى گريد و ترسان است ، و روز قيامت ، در بهشت ، بسيار شادمان و خندان است .

5 / 8امنيت در قيامتامام باقر عليه السلام :چون خدا با موسى بن عمران عليه السلام گفت ، موسى گفت : ... معبود من! پاداش كسى كه چشمانش از ترس تو اشك بريزد ، چيست ؟ فرمود : «اى موسى! چهره او را از حرارت آتش نگه مى دارم ، و در آن روز وحشت بزرگ ، در امانش مى دارم» .

.

ص: 188

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن خَرَجَ مِن عَينَيهِ مِثلُ الذُّبابِ مِنَ الدَّمعِ مِن خَشيَةِ اللّهِ ، آمَنَهُ اللّهُ بِهِ يَومَ الفَزَعِ الأَكبَرِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :سَبعَةٌ يُظِلُّهُمُ اللّهُ عز و جل في ظِلِّهِ يَومَ لا ظِلَّ إلّا ظِلُّهُ . . . ورَجُلٌ ذَكَرَ اللّهَ عز و جلخالِيا فَفاضَت عَيناهُ مِن خَشيَةِ اللّهِ عز و جل . (2)

مستدرك الوسائل :في بَعضِ الكُتُبِ _ أيِ السَّماوِيَّةِ _ : وعِزَّتي! لا يَبكِيَنَّ عَبدٌ مِن خَشيَتي ، إلّا أجَرتُهُ (3) مِن نَقِمَتي وأَبدَلتُهُ ضِحكا . (4)

5 / 9إطفاءُ نارِ جَهَنَّمَرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما مِن شَيءٍ إلّا لَهُ مِقدارٌ و ميزانٌ ، إلَا الدَّمعَةُ فَإِنَّهُ يُطفَأُ بِها بِحارٌ مِنَ النّارِ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :البُكاءُ مِن خَشيَةِ اللّهِ يُطفِئُ بِحارا مِن غَضَبِ اللّهِ . (6)

.


1- .مكارم الأخلاق : ج 2 ص 95 ح 2268 ، جامع الأخبار : ص 261 ح 707 ؛ كنز العمّال : ج 3 ص 148 ح 5910 نقلاً عن ابن النجّار عن أنس نحوه .
2- .الخصال : ص 343 ح 7 عن أبي سعيد الخدري أو أبي هريرة و ح 8 عن ابن عباس ، بحار الأنوار : ج 26 ص 261 ح 41 ؛ صحيح البخاري : ج 6 ص 2496 ح 6421 ، صحيح مسلم : ج 2 ص 715 ح 91 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 598 ح 2391 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 440 ح 9671 ليس فيها «من خشية اللّه » وكلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 15 ص 904 ح 43561 .
3- .تُجِيرُه : أي تُؤمِّنهُ (النهاية : ج 1 ص 313 «جور») .
4- .مستدرك الوسائل : ج 11 ص 241 ح 12862 نقلاً عن لبّ اللباب .
5- .شعب الإيمان : ج 1 ص 495 ح 811 ، المصنّف لعبد الرزاق : ج 11 ص 189 ح 20292 كلاهما عن مسلم بن يسار ، كنز العمّال : ج 3 ص 147 ح 5907 ؛
6- .إرشاد القلوب : ص 96 ، فلاح السائل : ص 466 ح 315 عن حبّة العرني عن الإمام علي عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 87 ص 201 ح 9 .

ص: 189

5 / 9 خاموش كردن آتش جهنّم

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه به اندازه مگسى ، اشك از چشمانش خارج شود ، خداوند به سبب آن ، او را در آن روز هراس بزرگ ، آسوده خاطر و در امان مى دارد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هفت نفرند كه خداوند عز و جل بر آنها، در آن روزى كه سايه اى جز سايه او نيست ، سايه مى افكند : ... و [ از جمله آنهاست ] مردى كه در خلوت خود ، خداى عز و جلرا ياد كند و از ترس خداوند عز و جل چشمانش اشكبار شود .

مستدرك الوسائل :در يكى از كتاب ها [آسمانى] آمده است : «به عزّتم سوگند ، هيچ بنده اى از ترس من گريه نمى كند ، مگر آن كه او را از خشم خود ، پناه مى دهم و خنده جايگزين گريه آن مى كنم» .

5 / 9خاموش كردن آتش جهنّمپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ چيزى نيست ، مگر آن كه مقدار و ميزانى دارد ، بجز اشك ؛ زيرا با آن ، درياهايى از آتش خاموش مى شوند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :گريستن از ترس خدا ، درياهايى از خشم خدا را خاموش مى كند .

.

ص: 190

المواعظ العددية :جاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ لَهُ : أتَأذَنُ لي أن أتَمَنِّيَ المَوتَ ؟ فَقالَ صلى الله عليه و آله : المَوتُ شَيءٌ لا بُدَّ مِنهُ ، وسَفَرٌ طَويلٌ يَنبَغي لِمَن أرادَهُ أن يَرفَعَ عَشرَ هَدايا _ إلى أن قالَ صلى الله عليه و آله _ : وهَدِيَّةُ مالِكٍ (1) أربَعَةُ أشياءَ : البُكاءُ مِن خَشيَةِ اللّهِ ، وصَدَقَةُ السِّرِّ ، وتَركُ المَعاصي ، وبِرُّ الوالِدَينِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :ما مِن شَيءٍ إلّا ولَهُ كَيلٌ ووَزنٌ ، إلَا الدُّموعُ ؛ فَإِنَّ القَطرَةَ تُطفِئُ بِحارا مِن نارٍ ، فَإِذَا اغرَورَقَتِ العَينُ بِمائِها لَم يَرهَق (3) وَجها قَتَرٌ (4) ولا ذِلَّةٌ ، فَإِذا فاضَت حَرَّمَهُ اللّهُ عَلَى النّارِ . ولَو أنَّ باكِيا بَكى في اُمَّةٍ لَرُحِموا . (5)

عنه عليه السلام :ما مِن شَيءٍ إلّا ولَهُ كَيلٌ ووَزنٌ ، إلَا الدَّمعَةُ ؛ فَإِنَّ اللّهَ عز و جل يُطفِئُ بِاليَسيرِ مِنهَا البِحارَ مِنَ النّارِ ، فَلَو أنَّ عَبدا بَكى في اُمَّةٍ لَرَحِمَ اللّهُ عز و جل تِلكَ الاُمَّةَ بِبُكاءِ ذلِكَ العَبدِ . (6)

الدر المنثور عن أبي حازم :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله نَزَلَ عَلَيهِ جِبريلُ وعِندَهُ رَجُلٌ يَبكي ، فَقالَ : مَن هذا؟ قالَ : فُلانٌ . قالَ جِبريلُ : إنّا نَزِنُ أعمالَ بَني آدَمَ كُلَّها إلَا البُكاءَ ؛ فَإِنَّ اللّهَ يُطفِئُ بِالدَّمعَةِ نُهورا مِن نيرانِ جَهَنَّمَ . (7)

.


1- .أي خازن النار .
2- .المواعظ العددية : ص 366 ، مستدرك الوسائل : ج 7 ص 185 ح 7989 .
3- .رهِقَهُ : أي غَشِيَهُ (النهاية : ج 2 ص 283 «رهق») .
4- .القَتْرُ : تقليل النفقة ، ومُقْتِرٌ : فقير (مفردات ألفاظ القرآن : ص 655 «قتر») .
5- .الكافي : ج 2 ص 481 ح 1 و ص 482 ح 5 ، ثواب الأعمال : ص 200 ح 1 كلّها عن محمد بن مروان ، عدّة الداعي : ص 157 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 331 ح 14 .
6- .الكافي : ج 2 ص 482 ح 2 عن محمّد بن مروان ، عدّة الداعي : ص 158 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 317 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 122 ح 16 عن الإمام الباقر عليه السلام وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 93 ص 335 ح 28 .
7- .الدرّ المنثور : ج 5 ص 347 نقلاً عن أحمد في الزهد .

ص: 191

المواعظ العدديّة :مردى پيش پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت : آيا اجازه مى دهى كه من آرزوى مرگ كنم؟ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «مرگ ، چيزى است كه گريزى از آن نيست ، و سفرى طولانى است كه هر كس خواهان آن است ، بايد ده هديه با خود ببرد» تا آن كه فرمود : «و هديه مالك، (1) چهار چيز است : گريستن از ترس خدا ، صدقه پنهانى ، ترك گناهان ، و خوش رفتارى با پدر و مادر» .

امام صادق عليه السلام :هيچ چيزى نيست ، مگر آن كه پيمانه و وزنى دارد ، بجز اشك ؛ زيرا قطره اى اشك ، درياهايى از آتش را فرو مى نشاند . هر گاه چشم ، غرق در آب خود شود ، گرد هيچ فقر و ذلّتى بر آن نمى نشيند ، و هر گاه اشكْ سرازير شود ، خداوند ، آن چهره را بر آتش حرام مى گرداند ، و اگر گرينده اى در ميان امّتى بگريد ، همه آن امّت ، مورد رحمت قرار مى گيرند .

امام صادق عليه السلام :هر چيزى پيمانه و وزنى دارد ، مگر اشك ؛ چرا كه خداوند عز و جل با اندكى از آن ، درياهاى آتش را خاموش مى سازد ، پس اگر بنده اى در ميان امّتى بگريد ، خداوند عز و جل به خاطر گريه آن بنده ، بر آن امّت ، رحم مى آورد .

الدرّ المنثور_ به نقل از ابو حازم _ :جبرئيل بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد ، و مردى نزد ايشان بود و مى گريست . جبرئيل پرسيد : اين كيست ؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «فلان كس» . جبرئيل گفت : ما همه كردارهاى آدمى زادگان را وزن مى كنيم، بجز گريه را ؛ چرا كه خداوند با اشك، رودهايى از آتش هاى دوزخ را خاموش مى سازد .

.


1- .نگهبان دوزخ .

ص: 192

مستدرك الوسائل :رُوِيَ أنَّ النّارَ تَزفِرُ (1) زَفرَةً يَومَ القِيامَةِ ، يَجثُو الخَلائِقُ عَلى رُكبَتِهِم ، فَيَجيءُ جَبرَئيلُ بِقَدَحٍ مِنَ الماءِ يَضرِبُهُ عَلى وَجهِها فَتَنصَرِفُ ، فَيَقولُ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله : يا جَبرَئيلُ ، مِن أينَ هذَا الماءُ ؟ قالَ : إنَّها مِن دُموعِ العُصاةِ . (2)

مستدرك الوسائل :رُوِيَ أنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله إذا رَأى بُروزَ جَهَنَّمَ يَقولُ : «يا رَبِّ! اِصرِفِ النّارَ عَن اُمَّتي» ، فَلا يُصرَفُ ، حَتّى لَحِقَ بُكاءُ العاصينَ ، فَيَرجِعُ أسرَعَ مِن طَرفَةِ عَينٍ . (3)

5 / 10النَّجاةُ مِنَ النّارِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :البُكاءُ مِن خَشيَةِ اللّهِ النَّجاةُ مِنَ النّارِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :ما مِن عَبدٍ اغرَورَقَت عَيناهُ بِمائِها إلّا حَرَّمَ اللّهُ ذلِكَ الجَسَدَ عَلَى النّارِ ، وما فاضَت عَينٌ مِن خَشيَةِ اللّهِ إلّا لَم يَرهَق ذلِكَ الوَجهُ قَتَرٌ ولا ذِلَّةٌ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :ما مِن عَبدٍ مُؤمِنٍ يَخرُجُ مِن عَينَيهِ دُموعٌ ، وإن كانَ مِثلَ رَأسِ الذُّبابِ مِن خَشيَةِ اللّهِ ، ثُمَّ تُصيبُ شَيئا مِن حُرِّ وَجهِهِ ، إلّا حَرَّمَهُ اللّهُ عَلَى النّارِ . (6)

عنه صلى الله عليه و آله :حُرِّمَتِ النّارُ عَلى عَينٍ دَمَعَت أو بَكَت مِن خَشيَةِ اللّهِ ، وحُرِّمَتِ النّارُ عَلى عَينٍ سَهَرَت في سَبيلِ اللّهِ . (7)

.


1- .زفرت النار : سمع لتوقّدها صوت وهو زفيرها (تاج العروس : ج 6 ص 465 «زفر») .
2- .مستدرك الوسائل : ج 11 ص 241 ح 12865 نقلاً عن لبّ اللباب .
3- .مستدرك الوسائل : ج 11 ص 241 ح 12864 نقلاً عن لبّ اللباب .
4- .شعب الإيمان : ج 5 ص 388 ح 7040 ، الفردوس : ج 4 ص 238 ح 6714 كلاهما عن عائشة ، كنز العمّال : ج 16 ص 123 ح 4144 ؛ جامع الأحاديث القمّي : ص 64 ، جامع الأخبار : ص 259 ح 689 .
5- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 121 ح 15 ، مجمع البيان : ج 5 ص 158 كلاهما عن الفضيل بن يسار عن الإمام الباقر عليه السلام ، الكافي : ج 2 ص 482 ح 2 عن محمد بن مروان عن الإمام الصادق عليه السلام ، الأمالي للمفيد : ص 143 ح 1 عن محمد بن مروان عن الإمام الباقر عليه السلام وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 93 ص 335 ح 29 .
6- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1404 ح 4197 تنبيه الغافلين : ص 563 ح 914 ، حلية الأولياء : ج 4 ص 266 كلّها عن ابن مسعود ؛ إرشاد القلوب : ص 97 كلّها نحوه .
7- .مسند ابن حنبل : ج 6 ص 99 ح 17213 ، السنن الكبرى للنسائي : ج 5 ص 273 ح 8869 ، سنن الدارمي : ج 2 ص 648 ح 2311 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 93 ح 2432 كلّها عن أبي ريحانة ، كنز العمّال : ج 4 ص 297 ح 10575 ؛ الأمان : ص 134 عن أبي ريحانة ، بحار الأنوار : ج 22 ص 117 ح 88 .

ص: 193

5 / 10 رهايى از آتش

مستدرك الوسائل :روايت شده است كه: در روز قيامت ، آتش چنان دمى بر مى آورد كه خلايق به زانو در مى آيند . پس جبرئيل عليه السلام قدحى آب مى آورد و به صورت آن مى زند و آتش پس مى رود . محمّد صلى الله عليه و آله مى فرمايد : «اى جبرئيل! اين آب از كجاست ؟». جبرئيل مى گويد : اين از اشك هاى گنهكاران است .

مستدرك الوسائل :روايت شده است كه: پيامبر صلى الله عليه و آله چون پديدار شدن دوزخ را ببيند ، مى فرمايد : «پروردگارا ! اين آتش را از امّتم بگردان» ؛ امّا برگردانيده نمى شود تا آن كه [ اشك و ] گريه گنهكاران مى رسد، و آتش، سريع تر از چشم بر هم زدنى باز مى گردد.

5 / 10رهايى از آتشپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :گريستن از ترس خدا ، رهيدن از آتش است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ بنده اى نيست كه چشمانش پُر اشك گردد، مگر اين كه خداوند، آن بدن را بر آتش حرام مى گرداند ، و هيچ چشمى از ترس خدا اشكبار نمى شود، مگر اين كه آن چهره، غبار و خوارى نمى بيند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ بنده مؤمنى نيست كه از چشمانش ، اگرچه به اندازه سر مگسى ، اشك از ترس خدا خارج شود و بر گونه اش بغلتد ، مگر آن كه خداوند، او را بر آتش حرام مى گرداند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آتش دوزخ بر چشمى كه از ترس خدا اشك ريزد يا بگريد، حرام شده است . آتش بر چشمى كه در راه خدا بيدارى بكشد، حرام شده است .

.

ص: 194

عنه صلى الله عليه و آله :حُرِّمَ عَلى عَينَينِ أن تَنالَهُمَا النّارُ : عَينٌ بَكَت مِن خَشيَةِ اللّهِ ، وعَينٌ باتَت تَحرُسُ الإِسلامَ وأَهلَهُ مِن أهلِ الكُفرِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :ثَلاثَةُ (2) أعيُنٍ لا تَمَسُّهَا النّارُ : عَينٌ فُقِئَت في سَبيلِ اللّهِ ، وعَينٌ حَرَسَت في سَبيلِ اللّهِ ، وعَينٌ بَكَت مِن خَشيَةِ اللّهِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :لا تَرَى النّارَ عَينٌ بَكَت مِن خَشيَةِ اللّهِ ، ولا عَينٌ سَهَرَت في طاعَةِ اللّهِ ، ولا عَينٌ غَضَّت عَن مَحارِمِ اللّهِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن دَمَعَت عَيناهُ مِن خَشيَةِ اللّهِ ، لَن يَلِجَ النّارَ أبَدا . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :لا يَلِجُ النّارَ رَجُلٌ بَكى مِن خَشيَةِ اللّهِ ، حَتّى يَعودَ اللَّبَنُ فِي الضَّرعِ . (6)

.


1- .المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 92 ح 2431 ، التاريخ الكبير : ج 8 ص 50 الرقم 436 ، المنتخب من مسند عبد بن حميد : ص 422 ح 1447 كلها عن أبي هريرة ، سنن الترمذي : ج 4 ص 175 ح 1639 عن ابن عباس نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 141 ح 5877 .
2- .هكذا في المصدر ، ولعلّها كانت في الأصل : «ثلاث» وصحّفت .
3- .المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 92 ح 2430 عن أبي هريرة ، المعجم الكبير : ج 19 ص 416 ح 1003 عن بهز بن حكيم عن أبيه عن جدّه نحوه ، كنز العمّال : ج 15 ص 814 ح 43238 .
4- .إرشاد القلوب : ص 97 ؛ تهذيب الكمال : ج 12 ص 525 الرقم 2751 عن ابن عبّاس نحوه .
5- .اُسد الغابة : ج 2 ص 458 الرقم 2042 ، المعجم الكبير : ج 6 ص 57 ح 5502 وزاد فيه «لم يحل له أن» قبل «يلج النار» وزاد في آخره «إلّا تحلة الرحمن» وكلاهما عن سعد بن المدحاس ، كنز العمّال : ج 10 ص 216 ح 29145 .
6- .سنن الترمذي : ج 4 ص 171 ح 1633 و ص 555 ح 2311 ، سنن النسائي : ج 6 ص 12 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 576 ح 10565 كلّها عن أبي هريرة ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 289 ح 7667 ، كنز العمّال : ج 3 ص 143 ح 5887 ؛ عدّة الداعي : ص 155 .

ص: 195

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :رسيدنِ آتش به دو چشم، حرام شده است : چشمى كه از ترس خدا گريسته باشد و چشمى كه شب ها از اسلام و مسلمانان در برابر اهل كفر، نگهبانى كرده باشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه چشم است كه آتش با آنها تماس پيدا نمى كند : چشمى كه در راه خدا از كاسه اش بيرون آورده شده باشد ، چشمى كه در راه خدا نگهبانى داده باشد ، و چشمى كه از ترس خدا گريسته باشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چشمى كه از ترس خدا بگريد و چشمى كه شب را در طاعت خدا بيدار بماند و چشمى كه از حرام هاى خدا پوشانده شود ، آتش دوزخ را به خود نمى بينند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه چشمانش از ترس خدا اشك بريزند ، هرگز به دوزخ نمى رود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مردى كه از ترس خدا بگريد، به آتش نمى رود ، مگر آن كه شيرِ دوشيده به پستان باز گردد . (1)

.


1- .يعنى محال است چنين شخصى به آتش برود، چنان كه محال است شيرِ دوشيده به پستان باز گردد .

ص: 196

تاريخ بغداد عن زيد بن أرقم :إنَّ رَجُلاً سَأَلَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله : بِمَ أتَّقِي النّارَ؟ قالَ : بِدُموعِ عَينَيكَ ؛ فَإِنَّ عَينا بَكَت مِن خَشيَةِ اللّهِ لا تَأكُلُهَا النّارُ . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن ذَكَرَ اللّهَ فَفاضَت عَيناهُ مِن خَشيَةِ اللّهِ حَتّى يُصيبَ الأَرضَ مِن دُموعِهِ ، لَم يُعَذِّبهُ اللّهُ تَعالى يَومَ القِيامَةِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن بَكى عَلى ذَنبِهِ حَتّى تَسيلَ دُموعُهُ عَلى لِحيَتِهِ ، حَرَّمَ اللّهُ ديباجَةَ (3) وَجهِهِ عَلَى النّارِ . (4)

الأمالي للصدوق عن عبد الرحمن بن سمرة :كُنّا عِندَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَوما ، فَقالَ : إنّي رَأَيتُ البارِحَةَ عَجائِبَ . قالَ : فَقُلنا : يا رَسولَ اللّهِ ، و ما رَأَيتَ؟! حَدِّثنا بِهِ فِداكَ أنفُسُنا وأَهلونا وأَولادُنا . فَقالَ : . . . ورَأَيتُ رَجُلاً مِن اُمَّتي قَد هَوى فِي النّارِ ، فَجاءَتهُ دُموعُهُ الَّتي بَكى مِن خَشيَةِ اللّهِ فَاستَخرَجَتهُ مِن ذلِكَ . (5)

الإمام عليّ عليه السلام :لَمّا كَلَّمَ اللّهُ موسى عليه السلام قالَ : إلهي! ما جَزاءُ مَن دَمَعَت عَيناهُ مِن خَشيَتِكَ؟ قالَ : يا موسى ، أقي وَجهَهُ مِن حَرِّ النّارِ . (6)

.


1- .تاريخ بغداد : ج 8 ص 362 الرقم 4460 ، كنز العمّال : ج 15 ص 795 ح 43158 .
2- .المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 289 ح 7668 ، المعجم الأوسط : ج 6 ص 196 ح 6171 كلاهما عن أنس ، كنز العمّال : ج 1 ص 425 ح 1830 .
3- .دِيباجَةُ الوَجْه : حُسْنُ بَشَرَته (تاج العروس : ج 3 ص 358 «دبج») .
4- .مكارم الأخلاق : ج 2 ص 95 ح 2267 ، روضة الواعظين : ص 495 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 335 ح 30 .
5- .الأمالي للصدوق : ص 301 ح 342 ، فضائل الاشهر الثلاثة : ص 112 ح 107 عن عبد الرحمن بن هبيرة ، بحار الأنوار : ج 7 ص 290 ح 1 ؛ تفسير ابن كثير : ج 4 ص 421 ، كنز العمّال : ج 15 ص 926 ح 43592 نقلاً عن الحكيم و شعب الإيمان نحوه .
6- .عدّة الداعي : ص 157 ، الأمالي للصدوق : ص 277 ح 307 عن عبد العظيم بن عبد اللّه الحسين عن الإمام الهادي عليه السلام ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 94 ح 2265 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام وفي أوّله «وقال موسى عليه السلام : يا إلهي ما جزاء . . .» ، بحار الأنوار : ج 13 ص 328 ح 4 ؛ الدر المنثور : ج 7 ص 173 نقلاً عن أحمد عن أبي الجعد ، كنز العمّال : ج 15 ص 871 ح 43466 نقلاً عن ابن عساكر والديلمي عن ابن مسعود وكلاهما نحوه وفيهما «داود عليه السلام » بدل «موسى عليه السلام » .

ص: 197

تاريخ بغداد_ به نقل از زيد بن ارقم _ :مردى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پرسيد : با چه چيزى خود را از آتش دوزخ نگه دارم ؟ فرمود : «با اشك چشمانت ؛ زيرا چشمى كه از ترس خدا بگريد ، طعمه آتش نمى شود» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس خدا را ياد كند و چشمانش از ترس خدا اشكبار شود تا جايى كه از اشك هايش بر زمين بچكد ، در روز قيامت، خداوند متعال، او را عذاب نمى كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه بر گناهانش بگريد تا اشكش بر محاسنش جارى شود ، خداوند، رخسار او را بر آتش حرام مى گرداند .

فضائل الأشهر الثلاثة_ به نقل از عبد الرحمان بن سمره _ :روزى نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بوديم كه فرمود : «من ديشب ، عجايبى ديدم» . گفتيم : چه ديدى _ اى پيامبر خدا _ ؟ خودمان و زن و فرزندانمان فدايت شويم ! برايمان بگو . فرمود : «... مردى از امّتم را ديدم كه در آتش فرو افتاد ؛ امّا اشك هايش كه از ترس خدا گريسته بود، به دادش رسيدند و او را از آن بيرون كشيدند» .

امام على عليه السلام :چون خدا با موسى عليه السلام سخن گفت ، موسى گفت : معبودا ! پاداش كسى كه چشمانش از ترس تو اشك بريزد ، چيست ؟ فرمود : «اى موسى ! چهره اش را از حرارت آتش، نگه مى دارم» .

.

ص: 198

5 / 11دَرَجاتُ الجَنَّةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا عَلِيُّ ، إنَّهُ إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ نادى مُنادٍ مِن بُطنانِ (1) العَرشِ : . . . أينَ المُتَحابّونَ فِي اللّهِ ؟ أينَ المُتَباذِلونَ فِي اللّهِ؟ أينَ المُؤثِرونَ عَلى أنفُسِهِم؟ . . . أينَ الَّذينَ يَبكونَ مِن خَشيَةِ اللّهِ؟ «لَاخَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَلَا أَنتُمْ تَحْزَنُونَ» (2) ، أينَ رُفَقاءُ النَّبِيِّ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ؟ آمِنوا وقَرُّوا عَينا «ادْخُلُواْ الْجَنَّةَ أَنتُمْ وَ أَزْوَاجُكُمْ تُحْبَرُونَ» (3) . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :يا عَلِيُّ عَلَيكَ بِالبُكاءِ مِن خَشيَةِ اللّهِ ، يَبني لَكَ بِكُلِّ قَطرَةٍ بَيتا فِي الجَنَّةِ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :يا عَلِيُّ ، اُوصيكَ في نَفسِكَ بِخِصالٍ فَاحفَظها عَنّي ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ أعِنهُ ، أمَّا الاُولى : فَالصِّدقُ ، ولا تَخرُجَنَّ مِن فيكَ كَذِبَةٌ أبَدا . وَالثّانِيَةُ : الوَرَعُ (6) ، ولا تَجتَرِئ عَلى خِيانَةٍ أبَدا . وَالثّالِثَةُ : الخَوفُ مِنَ اللّهِ عَزَّ ذِكرُهُ كَأَنَّكَ تَراهُ . وَالرّابِعَةُ : كَثرَةُ البُكاءِ مِن خَشيَةِ اللّهِ ؛ يُبنى لَكَ بِكُلِّ دَمعَةٍ ألفُ بَيتٍ فِي الجَنَّةِ . (7)

.


1- .بُطنان العرش : أي من وسطه ، وقيل من أصله (النهاية : ج 1 ص 137 «بطن») .
2- .الأعراف : 49 .
3- .الزخرف : 70 . ويُحْبَرُون : أي يفرحون (مفردات ألفاظ القرآن : ص 216 «حبر») .
4- .تفسير فرات : ص 408 ح 547 عن عبد اللّه بن الحسين عن أبيه عن جدّه عن الإمام علي عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 7 ص 211 ح 108 .
5- .إرشاد القلوب : ص 96 وص 154 وفي أوّله «عليكم بالبكاء . . .» وفيه «ألف بيت» بدل «بيتا» .
6- .الوَرَعُ : الكفّ عن المحارم والتحرّج عنه (النهاية : ج 5 ص 174 «ورع») .
7- .الكافي : ج 8 ص 79 ح 33 ، تهذيب الأحكام : ج 9 ص 175 ح 713 وفيه «البكاء للّه » بدل «البكاء من خشية اللّه » وكلاهما عن معاوية بن عمار ، المحاسن : ج 1 ص 81 ح 48 و فيه «البكاء للّه » بدل «كثرة البكاء من خشية اللّه » وكلّها عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 188 ح 5432 عن عمرو بن ثابت عن الإمام الباقر عليه السلام ، تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 94 وفي الثلاثة الأخيرة «بيت» بدل «ألف بيت» ، بحار الأنوار : ج 69 ص 391 ح 68 .

ص: 199

5 / 11 درجات بهشت

5 / 11درجات بهشتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى على! آن گاه كه روز قيامت شود ، بانگْ زننده اى از ميان عرش ، صدا مى زند : «... كجايند آنان كه براى خدا يكديگر را دوست مى داشتند ؟ كجايند آنان كه براى خدا به يكديگر بخشش مى كردند ؟ كجايند ايثارگران ؟ ... كجايند كسانى كه از ترس خدا مى گريستند ؟ «بيمى بر شما نيست و اندوهگين نمى شويد» . كجايند همرهانِ محمّدِ پيامبر ؟ آسوده باشيد و با سُرور، «شما و همسرانتان شادمانه به بهشت درآييد» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى على! بر تو باد گريستن از ترس خدا . به ازاى هر قطره اى، خانه اى در بهشت برايت ساخته مى شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :«اى على! تو را در باره خودت به چند كار سفارش مى كنم . پس آنها را از من به ياد دار» . سپس فرمود : «بار خدايا ! او را كمك كن . اوّل : راستگويى ، كه هرگز از دهانت دروغى خارج نشود . دوم : پارسايى ، كه هرگز بر خيانتى گستاخ نشوى . سوم : ترس از خداوند بلندنام، آن گونه كه گويى او را مى بينى ، و چهارم : گريستن از خوف خدا ؛ زيرا به ازاى هر قطره اشكى، هزار خانه در بهشت برايت ساخته مى شود» .

.

ص: 200

عنه صلى الله عليه و آله :مَن ذَرَفَت عَيناهُ مِن خَشيَةِ اللّهِ ، كانَ لَهُ بِكُلِّ قَطرَةٍ مِن دُموعِهِ مِثلُ جَبَلِ اُحُدٍ يَكونُ في ميزانِهِ ، وكانَ لَهُ مِنَ الأَجرِ بِكُلِّ قَطرَةٍ عَينٌ مِنَ الجَنَّةِ ، عَلى حافَتَيها (1) مِنَ المَدائِنِ وَالقُصورِ ما لا عَينٌ رَأَت ولا اُذُنٌ سَمِعَت ولا خَطَرَ عَلى قَلبِ بَشَرٍ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله_ مِن وَصاياهُ لِأَبي ذَرٍّ _ :يا أبا ذَرٍّ ، إنَّ ربّي تَبارَكَ اسمُهُ أخبَرَني فَقالَ : وَعِزَّتي وجَلالي ! ما أدرَكَ العابِدونَ دَركَ البُكاءِ عِندي شَيئا ، وإنّي لَأَبني لَهُم فِي الرَّفيقِ الأَعلى قَصرا لايُشارِكُهُم فيهِ أحَدٌ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :ألا ومَن ذَرَفَت عَيناهُ مِن خَشيَةِ اللّه عز و جل ، كانَ لَهُ بِكُلِّ قَطرَةٍ قَطَرَت مِن دُموعِهِ قَصرٌ فِي الجَنَّةِ ، مُكَلَّلاً (4) بِالدُّرِّ وَالجَوهَرِ ، فيهِ ما لا عَينٌ رَأَت ولا اُذُنٌ سَمِعَت ولا خَطَرَ عَلى قَلبِ بَشَرٍ . (5)

.


1- .في المصدر : «حافيتها» ، والتصويب من عدّة الداعي وبحار الأنوار .
2- .ثواب الأعمال : ص 344 ح 1 عن أبي هريرة و ابن عبّاس ، عدّة الداعي : ص 159 وفيه «من الأجر» بعد «ميزانه» وليس فيه «بكلّ قطرة» ، بحار الأنوار : ج 76 ص 371 ح 30 .
3- .الأمالي للطوسي : ص 532 ح 1162 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 370 ح 2661 وليس فيه «عندي شيئا» وكلاهما عن أبي ذر ، عدّة الداعي : ص 156 نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 81 ح 3 .
4- .تَكَلَّلهُ : أحاط به (لسان العرب : ج 11 ص 596 «كلل») .
5- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 17 ح 4968 ، الأمالي للصدوق : ص 517 ح 707 كلاهما عن الحسين بن زيد ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 317 ح 2655 كلّها عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 76 ص 336 ح 1 .

ص: 201

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه چشمانش از ترس خدا بگريد ، براى هر قطره اى از اشك هايش ، به اندازه كوه اُحد در ترازوى اعمالش قرار داده مى شود ، و به پاداش هر قطره اى، چشمه اى در بهشت برايش خواهد بود كه در دو طرف آن چشمه ، شهرها و كوشك هايى است كه نه چشمى ديده و نه گوشى شنيده و نه در دل بشرى ، خطور كرده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در سفارش هايش به ابو ذر _ :اى ابو ذر! پروردگار بزرگم به من خبر داد و فرمود : به عزّت و جلالم سوگند ، عبادت كنندگان با گريستن ، به چيزى از من دست مى يابند كه با هيچ چيزى به آن نمى توانند برسند . (1) من براى آنان (گريه كنندگان) در عالم بالا قصرى مى سازم كه هيچ كس با آنان در آن شراكت ندارد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آگاه باشيد كه هر كس چشمانش از ترس خداى عز و جل اشك بريزد ، در برابر هر قطره اشك او ، كاخى مرواريد و گوهرنشان در بهشت براى او خواهد بود . در آن كاخ ، چيزهايى است كه هيچ چشمى نديده ، و هيچ گوشى نشنيده ، و به دل هيچ بشرى خطور نكرده است .

.


1- .يا : با گريه، به چيزى در نزد من مى توان رسيد كه عبادت كنندگان به آن نمى رسند .

ص: 202

الإمام الصادق عليه السلام :أوحَى اللّهُ عز و جل إلى موسى عليه السلام : إنَّ عِبادي لَم يَتَقَرَّبوا إلَيَّ بِشَيءٍ أحَبَّ إلَيَّ مِن ثَلاثِ خِصالٍ . قالَ موسى : يا رَبِّ وما هُنَّ؟ قالَ : يا موسَى! الزُّهدُ فِي الدُّنيا ، وَالوَرَعُ عَنِ المَعاصي ، وَالبُكاءُ مِن خَشيَتي . قالَ موسى : يا رَبِّ! فَما لِمَن صَنَعَ ذا؟ فَأَوحَى اللّهُ عز و جل إلَيهِ : يا موسى! أمَّا الزّاهِدونَ فِي الدُّنيا فَفِي الجَنَّةِ ، وأَمَّا البَكّاؤُونَ مِن خَشيَتي فَفِي الرَّفيعِ الأَعلى لا يُشارِكُهُم أحَدٌ ، وأَمَّا الوَرِعونَ عَن مَعاصِيَّ فَإِنّي اُفَتِّشُ النّاسَ ولا اُفَتِّشُهُم . (1)

مستدرك الوسائل :فِي التَّوراةِ : إذا دَمَعَت عَيناكَ فَلا تَمسَحهُما إلّا بِكَفِّكَ عَلى وَجهِكَ فَإِنَّها رَحمَةٌ ، ولا يَبكي عَبدي مِن خَشيَتي إلّا سَقَيتُهُ مِن رَحيقٍ (2) مَختومٍ . (3)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 482 ح 6 ، ثواب الأعمال : ص 205 ح 1 عن الوصّافي عن الإمام الباقر عليه السلام ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 95 ح 2269 ، الزهد للحسين بن سعيد : ص 77 ح 207 ، إرشاد القلوب : ص 96 عن الإمام علي عليه السلام ، قصص الأنبياء للراوندي : ص 162 ح 181 عن حمزة بن حمران وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 13 ص 352 ح 46 وراجع : المعجم الكبير : ج 12 ص 94 ح 12650 والمعجم الأوسط : ج 4 ص 188 ح 3937 ، وكنز العمّال : ج 3 ص 723 ح 8578 .
2- .الرحيق : من أسماء الخمر ؛ يريد خمر الجنّة . والمختوم : المصون الذي لم يُبتذَل لأجل ختامه (النهاية : ج 2 ص 208 «رحق») .
3- .مستدرك الوسائل : ج 11 ص 241 ح 12863 نقلاً عن لب اللّباب .

ص: 203

امام صادق عليه السلام :خداوند عز و جل به موسى عليه السلام وحى فرمود كه : «محبوب ترين چيزها نزد من كه بندگانم با آنها خود را به من نزديك سازند ، سه چيز است» . موسى گفت : پروردگارا ! آنها چيستند ؟ فرمود : «اى موسى! زهد ورزيدن به دنيا ، خوددارى از نافرمانى ها ، و گريستن از ترس من» . موسى گفت : پروردگارا ! كسى كه چنين كند ، چه پاداشى دارد ؟ خداوند عز و جل به او وحى فرمود : «اى موسى! زهدورزان به دنيا ، در بهشت اند . گريه كنندگان از ترس من ، در بلندترين جايگاه اند و كسى با آنان در آن جا شراكت ندارد ، و پاداش خوددارى كنندگان از نافرمانى من ، اين است كه من همه مردم را [در قيامت] بازخواست مى كنم؛ ليكن آنان را بازخواست نمى كنم» .

مستدرك الوسائل :در تورات آمده است : «هر گاه چشمانت اشك ريختند ، آن را پاك مكن ، مگر اين كه آن را با دستانت بر صورت خويش بكشى ؛ چرا كه اشك ، رحمت است ، و هر بنده ام كه از ترس من بگريد ، او را از باده سر به مُهر مى نوشانم» .

.

ص: 204

الفَصلُ السّادِس : ما ينبغي فيه البكاء أو التباكي من الأوقات والأحوال6 / 1سَوادُ اللَّيلِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما يَقطُرُ فِي الأَرضِ قَطرَةٌ أحَبُّ إلَى اللّهِ مِن قَطرَةِ دَمعٍ في سَوادِ اللَّيلِ مِن خَشيَتِهِ ، لايَراهُ أحَدٌ إلَا اللّهُ عز و جل . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :ما مِن قَطرَةٍ أحَبَّ إلَى اللّهِ مِن قَطرَتَينِ : قَطرَةِ دَمٍ في سَبيلِ اللّهِ ، وقَطرَةِ دَمعٍ في سَوادِ اللَّيلِ مِن خَشيَةِ اللّهِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ في وَصفِهِ بَعضَ الخُلَّصِ منِ أصحابِهِ _ :فَلَو رَأَيتَهُم في لَيلَتِهِم ، وقَد نامَتِ العُيونُ ، وهَدَأَتِ الأَصواتُ ، وسَكَنَتِ الحَرَكاتُ مِنَ الطَّيرِ فِي الوُكورِ ، وقَد نَهنَهَهُم (3) هَولُ يَومِ القِيامَةِ بِالوَعيدِ عَنِ الرُّقادِ ، كَما قالَ سُبحانَهُ : «أَفَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَى أَن يَأْتِيَهُم بَأْسُنَا بَيَاتًا وَهُمْ نَائِمُونَ» (4) فَاستَيقَظوا إلَيها فَزِعينَ ، وقاموا إلى صَلاتِهِم مُعوِلينَ ، باكينَ تارَةً واُخرى مُسَبِّحينَ ، يَبكونَ في مَحاريبِهِم ويَرِنّونَ ، يَصطَفّونَ لَيلَةً مُظلِمَةً بَهماءَ (5) يَبكونَ . (6)

.


1- .جامع الأخبار : ص 260 ح 697 ؛ الفردوس : ج 4 ص 65 ح 6205 نحوه وكلاهما عن أبي اُمامة ، كنز العمّال : ج 4 ص 411 ح 11155 .
2- .الأمالي للمفيد : ص 11 ح 8 عن أبي حمزة عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، تحف العقول : ص 219 عن الإمام علي عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 78 ص 152 ح 13 ؛ المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 141 ح 108 عن الحسن عنه صلى الله عليه و آله نحوه .
3- .نَهنَهَهُ : أي مَنَعَهُ وكَفّه عن الوصول إليه (النهاية : ج 5 ص 139 «نهنه») .
4- .الأعراف : 97 .
5- .البهيمُ من النِّعاج : السوداء التي لا بياض فيها (لسان العرب : ج 12 ص 59 «بهم») .
6- .صفات الشيعة : ص 120 ح 63 عن محمّد بن الحنفيّة ، بحار الأنوار : ج 7 ص 219 ح 132 .

ص: 205

فصل ششم : اوقات و حالات شايسته براى گريستن يا وانمود كردن به آن
6 / 1 تاريكى شب

فصل ششم : اوقات و حالات شايسته براى گريستن يا وانمود كردن به آن6 / 1تاريكى شبپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :قطره اشكى كه در تاريكى شب از ترس خدا فرو مى چكد و كسى جز خداوند عز و جلآن را نمى بيند ، نزد خدا محبوب تر از هر قطره اى است كه بر زمين فرو مى چكد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ قطره اى نزد خدا محبوب تر از دو قطره نيست : قطره خونى كه در راه خدا ريخته مى شود ، و قطره اشكى كه در تاريكى شب از ترس خدا فرو مى چكد .

امام على عليه السلام_ در وصف برخى از ياران پاكبازش _ :كاش آنها را در شب هنگامشان ديده بودى ، آن گاه كه چشم ها مى خفتند ، و صداها خاموش مى شدند ، و پرندگان در آشيانه هايشان آرام مى گرفتند . هراس از تهديدهاى روز رستاخيز ، آنان را از خفتن باز مى داشت ، چنان كه خداى پاك فرموده است : «آيا ساكنان شهرها ايمن شده اند از اين كه عذاب ما شامگاهان- در حالى كه به خواب فرو رفته اند- به آنان برسد ؟» . پس هراسان بيدار مى شدند ، و به نماز بر مى خاستند، گاه نالان و گريان و گاه تسبيح گويان ، و در محراب هايشان مى گريستند و زار مى زدند ، و در شبى تار و سيه فام، بر دو پا مى ايستادند و اشك مى ريختند .

.

ص: 206

الإمام الباقر عليه السلام :ما مِن قَطرَةٍ أحَبَّ إلَى اللّهِ عز و جل مِن قَطرَةِ دُموعٍ في سَوادِ اللَّيلِ ، مَخافَةً مِنَ اللّهِ لا يُرادُ بِها غَيرُهُ . (1)

6 / 2الأَسحارُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا كانَ أوَّلُ لَيلَةٍ مِن شَهرِ رَمَضانَ ، أمَرَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى سَبعَةً مِنَ المَلائِكَةِ ... مَعَ كُلِّ مَلَكٍ مِنهُم لِواءٌ مِن نورٍ ... مَعَ جَبرَئيلَ لِواءٌ مِن نورٍ يُضرَبُ فِي السَّماءِ السّابِعَةِ ، مَكتوبٌ عَلى ذلِكَ اللِّواءِ : لا إلهَ إلَا اللّهُ ، مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، طوبى لِاُمَّةِ مُحَمَّدٍ ؛ يُنادونَ بِالأَسحارِ بِالبُكاءِ وَالتَّضَرُّعِ ، اُولئِكَ هُمُ الآمِنونَ يَومَ القِيامَةِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :اِحذَر دَمعَةَ المُؤمِنِ فِي السَّحَرِ ، فَإِنَّها تَقصِفُ (3) مَن دَمَّعَها ، وتُطفِئُ بُحورَ النِّيرانِ عَمَّن دَعا بِها . (4)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 482 ح 3 ، عدّة الداعي : ص 158 ، الزهد للحسين بن سعيد : ص 76 ح 204 كلّها عن أبي حمزة ، معدن الجواهر : ص 27 ، المحاسن : ج 1 ص 456 ح 1054 عن أبي حمزة الثمالي عن الإمام الصادق عليه السلام والثلاثة الأخيرة نحوه ، بحار الأنوار : ج 93 ص 332 ح 19 .
2- .بحار الأنوار : ج 96 ص 343 ح 7 نقلاً عن النوادر للراوندي عن ابن عبّاس .
3- .القَصْفُ : الكَسْر (الصحاح : ج 4 ص 1416 «قصف») .
4- .دستور معالم الحكم : ص 61 ؛ دعائم الإسلام : ج 2 ص 535 ح 1899 وليس فيه «السحر» .

ص: 207

6 / 2 سحرگاهان

امام باقر عليه السلام :هيچ قطره اى نزد خداى عز و جل ، دوست داشتنى تر از قطره اشكى نيست كه در سياهى شب از ترس خدا ريخته شود و مراد از آن ، جز خدا نباشد .

6 / 2سحرگاهانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چون نخستين شب ماه رمضان فرا رسد ، خداوند _ تبارك و تعالى _ به هفت فرشته فرمان مى دهد... . هر فرشته اى با پرچمى از نور... و جبرئيل عليه السلام نيز با پرچمى از نور ، و آن پرچم در آسمان هفتم مى زده شود كه بر آن، نوشته شده است : «لا إله إلّا اللّه ، محمّد رسول اللّه » . خوشا به حال امّت محمّد ، كه در سحرگاهان ، فرياد گريه و زارى سر مى دهند ! اينان روز قيامت ، در امان اند .

امام على عليه السلام :از اشك مؤمن در سحرگاه بر حذر باشيد ؛ زيرا اين اشك ، كسى را كه موجب ريخته شدنش شده است ، در هم مى شكند ، و درياهاى آتش را براى كسى كه با آن دعا كند ، فرو مى نشاند .

.

ص: 208

6 / 3عِندَ الصَّلاةِالإمام عليّ عليه السلام_ في بَيانِ صِفَةِ صَلاةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله _ :إنَّهُ كانَ إذا قامَ إلَى الصَّلاةِ ، سُمِعَ لِصَدرِهِ وجَوفِهِ أزيزٌ (1) كَأَزيزِ المِرجَلِ (2) عَلَى الأَثافِيِّ (3) مِن شِدَّةِ البُكاءِ ، وقَد آمَنَهُ اللّهُ عز و جلمِن عِقابِهِ ، فَأَرادَ أن يَتَخَشَّعَ لِرَبِّهِ بِبُكائِهِ ، ويَكونَ إماما لِمَنِ اقتَدى بِهِ . (4)

سنن أبي داود عن مُطَرِّف عن أبيه :رَأَيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يُصَلّي ، وفي صَدرِهِ أزيزٌ كَأَزيزِ الرَّحى مِنَ البُكاءِ ، صلى الله عليه و آله . (5)

مجمع الزوائد عن عائشة :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَبيتُ فَيُناديهِ بِلالٌ بِالأَذانِ ، فَيَقومُ فَيَغتَسِلُ ، فَإِنّي لَأَرَى الماءَ يَنحَدِرُ عَلى خَدِّهِ وشَعرِهِ ، ثُمَّ يَخرُجُ فَيُصَلّي فَأَسمَعُ بُكاءَهُ . (6)

تهذيب الأحكام عن أبي حنيفة :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَنِ البُكاءِ فِي الصَّلاةِ أيَقطَعُ الصَّلاةَ ؟ قالَ : إن بَكى لِذِكرِ جَنَّةٍ أو نارٍ فَذلِكَ هُوَ أفضَلُ الأَعمالِ فِي الصَّلاةِ ، وإن كانَ ذَكَرَ مَيِّتا لَهُ فَصَلاتُهُ فاسِدَةٌ . (7)

.


1- .الأزيزُ : هو صوت البكاء . وقيل : هو أن يجيش جوفه ويغلي بالبكاء (النهاية : ج 1 ص 45 «أزز») والمراد هنا الثاني كما يظهر .
2- .المِرْجَلُ : قدر من نحاس (الصحاح : ج 4 ص 1705 «رجل») .
3- .الاُثفية : بالضم ويُكسر ، الحجر الذي توضع عليه القِدر ، والجمع أثافي (تاج العروس : ج 12 ص 77 «أثف») .
4- .الاحتجاج : ج 1 ص 519 ح 127 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، الخرائج والجرائح : ج 2 ص 916 نحوه وليس فيه ذيله «لربّه ببكائه ... الخ» ، بحار الأنوار : ج 10 ص 40 ح 1 .
5- .سنن أبي داود : ج 1 ص 238 ح 904 ، السنن الكبرى : ج 2 ص 357 ح 3356 ، سنن النسائي : ج 3 ص 13 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 499 ح 16312 كلاهما نحوه ، صحيح ابن حبّان : ج 3 ص 31 ح 753 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 396 ح 971 وفي الأربعة الأخيرة «المرجل» بدل «الرجى» .
6- .مجمع الزوائد : ج 2 ص 247 ح 2486 نقلاً عن أبي يعلى .
7- .تهذيب الأحكام : ج 2 ص 317 ح 1294 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 317 ح 941 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 84 ص 313 .

ص: 209

6 / 3 هنگام نماز

6 / 3هنگام نمازامام على عليه السلام_ در بيان چگونگى نماز پيامبر خدا صلى الله عليه و آله _ :هنگامى كه به نماز مى ايستاد ، از شدّت گريه ، در سينه و درونش صداى قُل قُلى چون قُل قُلِ ديگ بر روى آتش شنيده مى شد ، در حالى كه خداوند عز و جل او را از كيفرش در امان داشته بود . ايشان مى خواست با گريه اش براى پروردگارش فروتنى نمايد و [نيز ]سرمشقى باشد براى كسانى كه به او اقتدا مى كنند .

سنن أبى داوود_ به نقل از مطرف ، از پدرش _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را ديدم كه نماز مى خوانَد و از گريه اش در سينه او صدايى چون صداى دستاس شنيده مى شد .

مجمع الزوائد_ به نقل از عايشه _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شب مى خوابيد و بلال با اذان ، او را بيدار مى كرد ، و برمى خاست و غسل مى كرد ، و من مى ديدم كه آب از صورت و موهايش مى چكيد . سپس بيرون مى رفت و نماز مى خواند و من گريه اش را مى شنيدم .

تهذيب الأحكام_ به نقل از ابو حنيفه _ :از امام صادق عليه السلام در باره گريه كردن در نماز پرسيدم كه: آيا نماز را باطل مى كند ؟ فرمود : «اگر بر اثر به ياد آوردن بهشت يا دوزخ بگريد ، اين، برترين اعمال در نماز است ، و اگر به ياد مرده اش افتاده باشد ، نمازش باطل است» .

.

ص: 210

مسائل عليّ بن جعفر عن الإمام الكاظم عليه السلام ، قال :سَأَلتُهُ عَنِ الرَّجُلِ ، يَصلُحُ لَهُ أن يَقرَأَ فِي الفَريضَةِ ، فَيَمُرُّ بِالآيَةِ فيهَا التَّخويفُ فَيَبكي ويُرَدِّدُ الآيَةَ ؟ قالَ : يُرَدِّدُ القُرآنَ ما شاءَ ، وإن جاءَهُ البُكاءُ فَلا بَأسَ . (1)

الكافي عن سعيد بيّاع السابري :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : أيَتَباكَى الرَّجُلُ فِي الصَّلاةِ ؟ فَقالَ عليه السلام : بَخٍ بَخٍ ، ولَو مِثلَ رَأسِ الذُّبابِ . (2)

6 / 4عِندَ السُّجودِالكتاب«إِنَّ الَّذِينَ أُوتُواْ الْعِلْمَ مِن قَبْلِهِ إِذَا يُتْلَى عَلَيْهِمْ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ سُجَّدًا * وَ يَقُولُونَ سُبْحَانَ رَبِّنَا إِن كَانَ وَعْدُ رَبِّنَا لَمَفْعُولًا * وَ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ يَبْكُونَ وَ يَزِيدُهُمْ خُشُوعًا » . (3)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا قَطَرَت قَطرَتانِ أحَبُّ إلَى اللّهِ مِن قَطرَةِ دَمٍ في سَبيلِ اللّهِ ، وقَطرَةِ دَمعٍ في سَوادِ اللَّيلِ وهُوَ ساجِدٌ ولا يَراهُ إلَا اللّهُ تَعالى . (4)

.


1- .مسائل علي بن جعفر : ص 167 ح 276 ، قرب الإسناد : ص 203 ح 786 ، بحار الأنوار : ج 10 ص 276 ح 1 .
2- .الكافي : ج 3 ص 301 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 2 ص 287 ح 1148 ، وسائل الشيعة : ج 7 ص 248 ح 9244 .
3- .الإسراء : 107 _ 109 .
4- .تنبيه الغافلين : ص 259 ح 345 عن أنس .

ص: 211

6 / 4 هنگام سجده

مسائل على بن جعفر:از امام كاظم عليه السلام پرسيدم : آيا درست است كه انسان در نماز واجب ، قرآن بخواند و با رسيدن به آيه تهديدآميز بگريد و آيه را تكرار كند ؟ فرمود : «قرآن را هر اندازه خواست ، تكرار مى كند و اگر گريه اش گرفت ، اشكالى ندارد» .

الكافى_ به نقل از سعيد بَيّاع سابُرى (سابُرى فروش) (1) _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : آيا انسان مى تواند در نماز ، خودش را به گريه بزند ؟ فرمود : «چه بهتر ، اگرچه به اندازه سر مگسى باشد» .

6 / 4هنگام سجدهقرآن«كسانى كه پيش از [ نزول ] آن دانش يافته اند ، چون [ اين كتاب ] بر آنان خوانده شود ، سجده كنان به روى در مى افتند و مى گويند: «منزّه است پروردگار ما ، كه وعده پروردگار ما ، قطعاً انجام شدنى است» و بر روى زمين مى افتند و مى گريند و بر فروتنى آنها مى افزايد» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ دو قطره اى بر زمين نيفتاده كه نزد خدا محبوب تر از قطره خونى باشد كه در راه خدا ريخته شود ، و از قطره اشكى كه شخص در تاريكى شب در حال سجده فرو چكاند ، به طورى كه آن را كسى جز خداوند متعال نبيند .

.


1- .سابُرى : شاپورى ؛ نوعى پارچه نخى معمولى و پُركاربرد كه در آن روزگار ، در ناحيه «شاپور» فارس ، توليد مى شد .

ص: 212

السنن الكبرى عن ابن الشخير عن أبيه :كانَ يُسمَعُ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله أزيزٌ بِالدُّعاءِ _ وهُوَ ساجِدٌ _ كَأَزيزِ المِرجَلِ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ أبي عليه السلام كانَ يَقولُ : إنَّ أقرَبَ ما يَكونُ العَبدُ مِنَ الرَّبِّ عز و جل وهُوَ ساجِدٌ باكٍ . (2)

6 / 5عِندَ قِراءَةِ القُرآنِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما مِن عَينٍ فاضَت مِن قِراءَةِ القُرآنِ ، إلّا قَرَّت (3) يَومَ القِيامَةِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :تَعَلَّمُوا القُرآنَ ؛ فَإِنَّهُ يَأتي يَومَ القِيامَةِ صاحِبَهُ في صورَةِ شابٍّ جَميلٍ شاحِبِ اللَّونِ ، فَيَقولُ لَهُ القُرآنُ : أنَا الَّذي كُنتُ أسهَرتُ لَيلَكَ ، وأَظمَأتُ هَواجِرَكَ (5) ، وأَجفَفتُ ريقَكَ ، وأَسَلتُ دَمعَتَكَ ، أؤولُ (6) مَعَكَ حَيثُما اُلتَ ، وكُلُّ تاجِرٍ مِن وَراءِ تِجارَتِهِ . (7)

عنه صلى الله عليه و آله :اِقرَؤُوا القُرآنَ وَابكوا ، فَإِن لَم تَبكوا فَتَباكَوا . (8)

.


1- .السنن الكبرى للنسائي : ج 1 ص 195 ح 545 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 499 ح 16312 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 396 ح 971 ، صحيح ابن خزيمة : ج 2 ص 53 ح 900 كلّها نحوه .
2- .الكافي : ج 2 ص 483 ح 10 عن علي بن أبي حمزة ، كامل الزيارات : ص 277 ح 434 وليس فيه «إنّ أبي كان يقول» ، بحار الأنوار : ج 86 ص 203 ح 16 .
3- .أقرّ اللّه عينيه : أي أعطاه حتّى تقرّ فلا تطمح إلى من هو فوقه (الصِّحاح : ج 2 ص 790 «قرر») .
4- .الفردوس : ج 4 ص 31 ح 6095 و ص 51 ح 6163 كلاهما عن أنس ، كنز العمّال : ج 1 ص 614 ح 2824 .
5- .الهَجيرُ والهاجرة : اشتداد الحرّ نصف النهار (النهاية : ج 5 ص 246 «هجر») .
6- .آل يؤول : أي رجع وصار إليه (النهاية : ج 1 ص 80 «أول») .
7- .الكافي : ج 2 ص 603 ح 3 عن الفضيل بن يسار عن الإمام الصادق عليه السلام .
8- .مسند الشهاب : ج 2 ص 208 ح 1198 ، كنز العمّال : ج 1 ص 609 ح 2794 نقلاً عن ابن نصر وكلاهما عن سعد بن أبي وقّاص .

ص: 213

6 / 5 هنگام خواندن قرآن

السنن الكبرى_ به نقل از ابن شخير ، از پدرش _ :از پيامبر صلى الله عليه و آله هنگامى كه در سجده بود و دعا مى كرد ، صدايى شبيه صداى قُل قُلِ ديگ شنيده مى شد .

امام صادق عليه السلام :پدرم عليه السلام مى فرمود : «نزديك ترين زمان بنده به پروردگار عز و جل ، وقتى است كه در سجده است و مى گريد» .

6 / 5هنگام خواندن قرآنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ چشمى نيست كه از خواندن قرآن گريان شود ، مگر آن كه در روز قيامت ، روشن مى گردد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :قرآن را بياموزيد ؛ زيرا در روز قيامت ، قرآن به صورت جوانى زيبا و نورانى پيش قرآن دان مى آيد و به او مى گويد : «منم آن كه موجب شدم شب هايت را به بيدارى [و عبادت ]بگذرانى ، و روزهاى داغ را تشنگى بكشى ، و دهانت خشك شود ، و اشكت روان گردد . [اكنون ]هر كجا كه بروى ، با تو مى آيم» و هر تاجرى به دنبال تجارت خويش است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :قرآن را بخوانيد و بگرييد ، و اگر گريه تان نيامد ، خود را به گريه بزنيد .

.

ص: 214

سنن ابن ماجة عن عبد الرحمن بن السائب :قَدِمَ عَلَينا سَعدُ بنُ أبي وَقّاصٍ وقَد كُفَّ بَصَرُهُ ، فَسَلَّمتُ عَلَيهِ ، فَقالَ : مَن أنتَ ؟ فَأَخبَرتُهُ ، فَقالَ : مَرحَبا بِابنِ أخي ، بَلَغَني أنَّكَ حَسَنُ الصَّوتِ بِالقُرآنِ ! سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : «إنَّ هذَا القُرآنَ نَزَلَ بِحُزنٍ ، فَإِذا قَرَأتُموهُ فَابكوا ، فَإِن لَم تَبكوا فَتَباكَوا» . (1)

تفسير القمّي عن حفص بن غياث :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ [الصّادِقُ] عليه السلام : يا حَفصُ ... إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى عَلِمَ مَا العِبادُ عامِلونَ ، وإلى ما هُم صائِرونَ ، فَحَلُمَ عَنهُم عِندَ أعمالِهِمُ السَّيِّئَةِ ؛ لِعِلمِهِ السّابِقِ فيهِم ، فَلا يَغُرَّنَّكَ حُسنُ الطَّلَبِ مِمَّن لا يخافُ الفَوتَ . ثُمَّ تَلا قَولَهُ : «تِلْكَ الدَّارُ الْاخِرَةُ ..» (2) الآيَةَ ، وجَعَلَ يَبكي ويَقولُ : ذَهَبَت _ وَاللّهِ _ الأَمانِيُّ عِندَ هذِهِ الآيَةِ . (3)

راجع : هذه الموسوعة : ج15 ص 198 ح 10172 .

6 / 6عِندَ سَماعِ قِراءَةِ القُرآنِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنّي قارِئٌ عَلَيكُم سورَةً فَمَن بَكى فَلَهُ الجَنَّةُ ، فَإِن لَم تَبكوا فَتَباكَوا . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله أتى شَبابا مِنَ الأَنصارِ فَقالَ : إنّي اُريدُ أن أقرَأَ عَلَيكُم فَمَن بَكى فَلَهُ الجَنَّةُ . فَقَرَأَ آخِرَ الزُّمَرِ : «وَ سِيقَ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِلَى جَهَنَّمَ زُمَرًا» (5) إلى آخِرِ السّورَةِ ، فَبَكَى القَومُ جَميعا إلّا شابٌّ ، فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، قَد تَباكَيتُ فَما قَطَرَت عَيني ! فَقالَ : إنّي مُعيدٌ عَلَيكُم ، مَن تَباكى فَلَهُ الجَنَّةُ . قالَ : وأَعادَ عَلَيهِم ، فَبَكَى القَومُ وتَباكَى الفَتى ؛ فَدَخَلُوا الجَنَّةَ جَميعا . (6)

.


1- .سنن ابن ماجة : ج 1 ص 424 ح 1337 ، مسند أبي يعلى : ج 1 ص 330 ح 685 ، السنن الكبرى للبيهقي : ج 10 ص 391 ح 21058 ؛ وفيهما «سعد بن مالك» ، مجمع البيان : ج 1 ص 86 ، الأمالي للمرتضى : ج 1 ص 25 كلّها نحوه .
2- .الآية 83 من سورة القصص ؛ قوله تعالى : «تِلْكَ الدَّارُ الْأَخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِى الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا وَ الْعَ_قِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ» .
3- .تفسير القمي : ج 2 ص 146 ، سعد السعود : ص 87 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 27 ح 5 .
4- .كنز العمّال : ج 1 ص 596 ح 2715 نقلاً عن شعب الإيمان عن عبدالملك بن عمير .
5- .الزمر : 71 .
6- .ثواب الأعمال : ص 192 ح 1 ، الأمالي للصدوق : ص 638 ح 860 كلاهما عن سليمان بن خالد ، بحار الأنوار : ج 93 ص 328 ح 2 .

ص: 215

6 / 6 هنگام شنيدن تلاوت قرآن

سنن ابن ماجة_ به نقل از عبد الرحمان بن سائب _ :سعد بن ابى وقّاص كه نابينا شده بود ، بر ما وارد شد . من به او سلام كردم . گفت : تو كيستى ؟ خودم را به او معرّفى كردم . گفت : درود بر پسر برادرم ! شنيده ام كه تو قرآن را با صداى خوش مى خوانى . از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمايد : «اين قرآن ، با اندوه نازل شده است . پس آن را بخوانيد و بگرييد ، و اگر گريه تان نيامد ، خود را به گريه بزنيد» .

تفسير القمّى_ به نقل از حفص بن غياث _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «اى حفص! ... خدا مى داند كه بندگان چه خواهند كرد و به كجا ره سپارند . در موقع كار زشت ، بر آنها بُردبارى مى ورزد؛ چرا كه قبلاً مى دانسته است . مبادا اين كه خداوند فعلاً پيگير اعمال تو نيست ، فريبت بدهد؛ زيرا از دستش رهايى ندارى» . ايشان سپس اين آيه را تلاوت كرد : «آن سراى آخرت را براى كسانى قرار مى دهيم كه در زمين خواستار برترى و فساد نيستند ، و فرجام [ خوش ]، از آنِ پرهيزگاران است» و مى گريست و مى فرمود : «به خدا سوگند كه با اين آيه، آرزوها [ى دنيايى و زودگذر ]بر باد رفت» .

ر . ك : همين دانش نامه : ج15 ص199 ح10172 .

6 / 6هنگام شنيدن تلاوت قرآنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من يك سوره برايتان مى خوانم . هر كس گريست، بهشتى است . پس اگر گريه تان نيامد ، خود را به گريه كردن بزنيد .

امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نزد گروهى از جوانان انصار آمد و فرمود : «من مى خواهم برايتان قرآن بخوانم . هر كس گريه اش گرفت ، بهشتى است» . آن گاه ، آخر سوره زمر را خواند : «و كسانى كه كفر ورزيدند ، گروه گروه به سوى دوزخ سوق داده مى شوند» تا آخر سوره . همه گريستند ، مگر يك جوان . او گفت : اى پيامبر خدا ! خودم را به گريه وا داشتم ؛ امّا از چشمم اشكى نيامد . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «دوباره برايتان مى خوانم . هر كس كه خود را به گريه زند ، به بهشت مى رود» . و دوباره خواند ، و افراد گريستند و آن جوان خود را به گريه زد ، و بدين سان ، همگى بهشتى شدند .

.

ص: 216

المعجم الكبير عن جرير :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِنَفَرٍ مِن أصحابِهِ : إنّي قارِئٌ عَلَيكُم آياتٍ مِن آخِرِ الزُّمَرِ ، فَمَن بَكى مِنكُم وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ . فَقَرَأَها مِن عِندِ «وَ مَا قَدَرُواْ اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ» (1) إلى آخِرِ السّورَةِ . فَمِنّا مَن بَكى ومِنّا مَن لَم يَبكِ ، فَقالَ الَّذينَ لَم يَبكوا : يا رَسولَ اللّهِ ، لَقَد جَهَدنا أن نَبِكيَ فَلَم نَبكِ ! فَقالَ : إنّي سَأَقرَؤُها عَلَيكُم ، فَمَن لَم يَبكِ فَليَتَباكَ . (2)

نوادر الاُصول عن جرير بن عبد اللّه :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنّي قارِئٌ عَلَيكُم سورَةَ «أَلْهَاكُمُ» فَمَن بَكى فَلَهُ الجَنَّةُ . فَقَرَأَ ، فَمِنّا مَن بَكى ومِنّا مَن لَم يَبكِ ، فَقالَ الَّذينَ لَم يَبكوا : قَد جَهَدنا _ يا رَسولَ اللّهِ _ أن نَبكِيَ فَلَم نَقدِر عَلَيهِ ! فَقالَ : إنّي قارِئُها عَلَيكُم الثّانِيَةَ ، فَمَن بَكى فَلَهُ الجَنَّةُ ، ومَن لَم يَقدِر أن يَبكِيَ فَليَتَباكَ . (3)

.


1- .الزمر : 67 .
2- .المعجم الكبير : ج 2 ص 348 ح 2459 ، تفسير ابن كثير : ج 7 ص 106 ، كنز العمّال : ج 1 ص 592 ح 2695 .
3- .نوادر الاُصول : ج 1 ص 408 ، كنز العمّال : ج 1 ص 596 ح 2716 .

ص: 217

المعجم الكبير_ به نقل از جرير _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به گروهى از يارانش فرمود : «من آياتى از آخر سوره زُمر را برايتان مى خوانم . هر يك از شما گريه اش گرفت ، بهشت بر او واجب مى شود» . آن گاه از «وَمَا قَدَرُواْ اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ » تا آخر سوره را خواند . برخى از ما گريه شان گرفت و برخى از ما نگريستند . آنان كه گريه شان نگرفت ، گفتند : اى پيامبر خدا ! ما سعى كرديم بگرييم؛ امّا گريه مان نيامد . فرمود : «بار ديگر ، آنها را برايتان مى خوانم . هر كس گريه اش نيامد ، خودش را به گريه زند» .

نوادر الاُصول_ به نقل از جرير بن عبد اللّه _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «من سوره تكاثُر را برايتان مى خوانم . هر كس گريه اش گرفت ، او را بهشت است» و خواند . بعضى از ما گريستند و بعضى گريه شان نيامد . كسانى كه نگريستند ، گفتند : اى پيامبر خدا ! ما سعى كرديم كه گريه كنيم؛ امّا نتوانستيم . فرمود : «آن را دوباره برايتان مى خوانم . هر كس گريست ، او را بهشت است و هر كس نتوانست بگريد ، خود را به گريه زند» .

.

ص: 218

الإمام الحسين عليه السلام :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله بَكى حينَ وَصَلَ في قِراءَتِهِ : «فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِيدًا» (1) . (2)

صحيح البخاري عن عبد اللّه [بن مسعود] :قالَ لِيَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : اقرَأ عَلَيَّ . قُلتُ : أقرَأُ عَلَيكَ وعَلَيكَ اُنزِلَ ؟ قالَ : فَإِنّي اُحِبُّ أن أسمَعَهُ مِن غَيري . فَقَرَأتُ عَلَيهِ سورَةَ النِّساءِ ، حَتّى بَلَغتُ : «فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِيدًا» قالَ : أمسِك ، فَإِذا عَيناهُ تَذرِفانِ . (3)

المناقب للخوارزمي عن زرّ بن حبيش :قَرَأتُ القُرآنَ مِن أوَّلِهِ إلى آخِرِهِ فِي المَسجِدِ الجامِعِ بِالكوفَةِ عَلى أميرِ المُؤمِنينَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام ... فَلَمّا بَلَغتُ رَأسَ العِشرينَ (4) مِن حم عسق : «وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ فِى رَوْضَاتِ الْجَنَّاتِ لَهُم مَّا يَشَاءُونَ عِندَ رَبِّهِمْ ذَلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ» (5) بَكى حَتَّى ارتَفَعَ نَحيبُهُ . (6)

الكافي عن أبي اُسامة :زامَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ [الصّادِقَ] عليه السلام ، قالَ : فَقالَ لي : اِقرَأ ، قالَ : فَافتَتَحتُ سورَةً مِنَ القُرآنِ فَقَرَأتُها ، فَرَقَّ وبَكى . (7)

.


1- .النساء : 41 .
2- .إرشاد القلوب : ص 97 ، مستدرك الوسائل : ج 11 ص 247 ح 12890 .
3- .صحيح البخاري : ج 4 ص 1673 ح 4306 و ص 1925 ح 4763 ، صحيح مسلم : ج 1 ص 551 ح 247 ، سنن الترمذي : ج 5 ص 238 ح 3025 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1403 ح 4194 ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 6 ح 3551 ؛ بحار الأنوار : ج 16 ص 294 ح 162 نقلاً عن أسرار الصلاة وكلّها نحوه .
4- .في كنز العمّال : «رأس ثنتين وعشرين آية» بدل «رأس العشرين» .
5- .الشورى : 22 .
6- .المناقب للخوارزمي : ص 86 ح 76 ، كنز العمّال : ج 2 ص 351 ح 4221 نقلاً عن ابن النجّار ؛ بحار الأنوار : ج 92 ص 206 ح 2 نقلاً عن مصباح الأنوار .
7- .الكافي : ج 8 ص 167 ح 188 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 59 ح 38 .

ص: 219

امام حسين عليه السلام :پيامبر صلى الله عليه و آله هنگامى كه در قرائتش به آيه : «پس چگونه است [ حالشان ]آن گاه كه از هر امّتى ، گواهى آوريم و تو را بر آنان گواه آوريم ؟» رسيد ، گريست .

صحيح البخارى_ به نقل از عبد اللّه [بن مسعود] _ :پيامبر صلى الله عليه و آله به من فرمود : «برايم قرآن بخوان» . من گفتم : قرآن بر شما نازل شده است و من آن را برايتان بخوانم ؟ ! فرمود : «دوست دارم آن را از ديگرى بشنوم» . من سوره نساء را براى ايشان خواندم ، تا رسيدم به «پس چگونه است [ حالشان ]آن گاه كه از هر امّتى گواهى آوريم ، و تو را بر آنان گواه آوريم ؟» . فرمود : «دست نگه دار» و ديدم از چشمانش اشك مى ريزد .

المناقب ، خوارزمى_ به نقل از زرّ بن حُبَيش _ :قرآن را از آغاز تا انجامش در مسجد جامع كوفه بر امير مؤمنان ، على بن ابى طالب عليه السلام ، خواندم... . چون به ابتداى آيه بيستم (1) سوره شورا : «و كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند، در باغ هاى بهشت اند . آنچه را بخواهند ، نزد پروردگارشان خواهند داشت . اين است همان لطف بزرگ» رسيدم ، گريست ، چنان كه صداى گريه اش بلند شد .

الكافى_ به نقل از ابو اُسامه _ :با امام صادق عليه السلام در يك كجاوه نشسته بودم. (2) به من فرمود : «قرآن بخوان» . من سوره اى از قرآن را آغاز كردم و خواندم . ايشان متأثّر شد و گريست .

.


1- .در كنز العمّال ، «ابتداى آيه بيست و دوم» آمده است .
2- .واژه «مزامله» در متن عربى، به معناى همپالكى بودن است و پالكى به معناى كجاوه رو باز است كه دو نفر در آن مى نشسته اند ؛ يك نفر در يك طرف آن و ديگرى در طرف ديگرش .

ص: 220

6 / 7عِندَ الدُّعاءِالكافي عن سعيد بن يسار بيّاع السابري :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ [الصّادِقِ] عليه السلام : إنّي أتَباكى فِي الدُّعاءِ ولَيسَ لي بُكاءٌ ؟ قالَ عليه السلام : نَعَم ، ولَو مِثلَ رَأسِ الذُّبابِ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :إن لَم يَجِئكَ البُكاءُ فَتَباكَ ، فَإِن خَرَجَ مِنكَ مِثلُ رَأسِ الذُّبابِ فَبَخٍ بَخٍ (2) . (3)

عنه عليه السلام :إن لَم تَكُن بِكَ بُكاءٌ فَتَباكَ (4) . (5)

راجع : ص 248 بكاء الإمام الحسين عليه السلام .

.


1- .الكافي : ج 2 ص 483 ح 9 ، عدّة الداعي : ص 160 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 334 ح 25 .
2- .بَخٍ : هي كلمة تقال عند المدح والرضا بالشيء ، وتُكَرَّر للمبالغة (النهاية : ج 1 ص 101 «بخ») .
3- .الكافي : ج 2 ص 484 ح 11 عن إسماعيل البجلي ، عدّة الداعي : ص 161 وفيه «يجبك» بدل «يجئك» ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 96 ح 2272 عن الإمام علي عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 536 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 93 ص 334 ح 25 .
4- .في بعض النسخ : «إن لم تكن بكّاءً» ، وفي بعضها : «إن لم تك بكّاءً» . والتباكي : حمل النفس على البكاء والسعي في تحصيله (هامش المصدر) .
5- .الكافي : ج 2 ص 483 ح 8 عن عنبسة العابد ، عدّة الداعي : ص 160 ، وسائل الشيعة : ج 7 ص 74 ح 8765 .

ص: 221

6 / 7 هنگام دعا

6 / 7هنگام دعاالكافى_ به نقل از سعيد بن يَسار بَيّاع سابُرى _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : آيا من [مى توانم] در هنگام دعا كردن، خود را به گريه بزنم، با آن كه گريه ندارم ؟ فرمود : «آرى ، اگرچه به اندازه سر مگسى باشد» .

امام صادق عليه السلام :اگر گريه ات نمى آيد ، خودت را به گريه بزن ، و اگر به اندازه سر مگسى اشكى از تو جارى شد ، چه بهتر .

امام صادق عليه السلام :اگر گريه ات نمى آيد ، وانمود به گريستن كن .

ر . ك : ص 249 (گريستن امام حسين عليه السلام ) .

.

ص: 222

الفَصلُ السّابِع : بكاء الأنبياء عليهم السّلام والأولياء والمؤمنين7 / 1مَدحُ بُكاءِ الأَنبِياءِ عليهم السّلام وَالحَثُّ عَلَيهِالكتاب«أُوْلَئِكَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِم مِّنَ النَّبِيِّينَ مِن ذُرِّيَّةِ ءَادَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ وَ مِن ذُرِّيَّةِ إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْرَاءِيلَ وَ مِمَّنْ هَدَيْنَا وَ اجْتَبَيْنَا إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ ءَايَاتُ الرَّحْمَنِ خَرُّواْ سُجَّدًا وَ بُكِيًّا» . (1)

الحديثالإمام الصادق عليه السلام :كانَ فيما ناجَى اللّهُ عز و جل بِهِ موسَى بنَ عِمرانَ عليه السلام : يَابنَ عِمرانَ ، هَب لي مِن قَلبِكَ الخُشوعَ ، ومِن بَدَنِكَ الخُضوعَ ، ومِن عَينَيكَ الدُّموعَ في ظُلَمِ اللَّيلِ ، وَادعُني ؛ فَإِنَّكَ تَجِدُني قَريبا مُجيبا . (2)

الكافي عن عليّ بن عيسى رفعه :إنَّ موسى ناجاهُ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى ، فَقالَ لَهُ في مُناجاتِهِ : ... وَابكِ عَلى نَفسِكَ ما دُمتَ فِي الدُّنيا ، وتَخَوَّفِ العَطَبَ (3) وَالمَهالِكَ ، ولا تَغُرَّنَّكَ زينَةُ الدُّنيا وزَهرَتُها . (4)

.


1- .مريم : 58 .
2- .الأمالي للصدوق : ص 438 ح 577 عن المفضّل بن عمر ، روضة الواعظين : ص 361 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 330 ح 7 .
3- .العَطَبُ : الهلاك (الصحاح : ج 1 ص 184 «عطب») .
4- .الكافي : ج 8 ص 42 _ 48 ح 8 ، تحف العقول : ص 496 ، عدّة الداعي : ص 156 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 337 ح 13 .

ص: 223

فصل هفتم : گريستن پيامبران عليهم السلام و اوليا و مؤمنان
7 / 1 ستايش گريه كردن پيامبران عليهم السلام و تشويق به گريه همچون آنان

فصل هفتم : گريستن پيامبران و اوليا و مؤمنان7 / 1ستايش گريه كردن پيامبران: و تشويق آنان به اين كارقرآن«آنان، كسانى از پيامبران بودند كه خداوند بر ايشان نعمت ارزانى داشت. از فرزندانِ آدم بودند و از كسانى كه همراه نوح [ بر كشتى ]سوار كرديم و از فرزندان ابراهيم و اسرائيل و از كسانى كه [ آنان را ] هدايت نموديم و بر گزيديم . هر گاه آيات [ خداى ] رحمان بر ايشان خوانده مى شد ، سجده كنان و گريان به خاك مى افتادند» .

حديثامام صادق عليه السلام :از جمله نجواهاى خداوند عز و جل با موسى بن عمران عليه السلام اين بود كه : «اى پور عمران! از قلبت به من خشوع ببخش ، و از بدنت فروتنى ، و از چشمانت اشك در تاريكى هاى شب ، و مرا بخوان . در اين صورت ، بى گمان، مرا نزديك و پاسخ دهنده مى يابى» .

الكافى_ به نقل از على بن عيسى ، در حديثى كه سند آن را به اهل بيت عليهم السلام مى رساند _ :خداوند _ تبارك و تعالى _ با موسى نجوا كرد و در نجواهايش به او فرمود : «... تا در دنيا هستى، بر حال خويشتن گريه كن و از هلاكت و مهلكه ها بيمناك باش ، و زنهار ، زيور دنيا و زرق و برق آن، تو را نفريبد!» .

.

ص: 224

الإمام الصادق عليه السلام :أوحَى اللّهُ تَعالى إلى عيسَى بنِ مَريَمَ عليه السلام : يا عيسى ، هَب لي مِن عَينَيكَ الدُّموعَ ، ومِن قَلبِكَ الخُشوعَ . (1)

الكافي عن عليّ بن أسباط عنهم عليهم السلام :فيما وَعَظَ اللّهُ عز و جل بِهِ عيسى عليه السلام : يا عيسى ... صُبَّ لِيَ الدُّموعَ مِن عَينَيكَ ، وَاخشَع لي بِقَلبِكَ . (2)

الكافي عن عليّ بن أسباط عنهم عليهم السلام :فيما وَعَظَ اللّهُ عز و جل بِهِ عيسى عليه السلام : ... يا عيسَى ابنَ البِكرِ البَتولِ ، ابكِ عَلى نَفسِكَ بُكاءَ مَن وَدَّعَ الأَهلَ ، وقَلَى (3) الدُّنيا وتَرَكَها لِأَهلِها ، وصارَت رَغبَتُهُ فيما عِندَ إلهِهِ . (4)

الكافي عن عليّ بن أسباط عنهم عليهم السلام :فيما وَعَظَ اللّهُ عز و جل بِهِ عيسى عليه السلام : ... يا عيسَى ، اِبكِ عَلى نَفسِكَ فِي الخَلَواتِ ، وَانقُل قَدَمَيكَ إلى مَواقيتِ الصَّلَواتِ ، وأَسمِعني لَذاذَةَ نُطقِكَ بِذِكري ، فَإِنَّ صَنيعي إلَيكَ حَسَنٌ . (5)

.


1- .الأمالي للمفيد : ص 236 ح 7 ، الأمالي للطوسي : ص 12 ح 15 كلاهما عن أبي بصير ، عدّة الداعي : ص 155 ، قصص الأنبياء : ص 272 ح 320 عن ابن سنان وفيهما «الخشية» بدل «الخشوع» ، إرشاد القلوب : ص 95 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 320 ح 24 .
2- .الكافي : ج 8 ص 131 _ 141 ح 103 ، الأمالي للصدوق : ص 614 ح 842 عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام ، تحف العقول : ص 501 من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 14 ص 299 ح 14 .
3- .القِلى : البُغضُ (النهاية : ج 4 ص 105 «قلا») .
4- .الكافي : ج 8 ص 131 _ 132 ح 103 ، الأمالي للصدوق : ص 607 ح 841 عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام ، عدّة الداعي : ص 156 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 290 ح 14 .
5- .الكافي : ج 8 ص 131 _ 133 ح 103 ، الأمالي للصدوق : ص 608 ح 841 عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام وفيه «مواضع» بدل «مواقيت» ، تحف العقول : ص 497 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 14 ص 290 ح 14 .

ص: 225

امام صادق عليه السلام :خداوند متعال به عيسى بن مريم عليه السلام وحى فرمود كه : «اى عيسى ! از چشمانت به من اشك ببخش ، و از دلت خاكسارى» .

الكافى_ به نقل از على بن اسباط، از اهل بيت عليهم السلام _ :در اندرزهاى خداى عز و جل به عيسى عليه السلام آمده است : «اى عيسى! ... از چشمانت براى من اشك بريزان و با دلت برايم خاكسارى كن» .

الكافى_ به نقل از على بن اسباط، از اهل بيت عليهم السلام _ :در اندرزهاى خداى عز و جل به عيسى عليه السلام آمده است : «... اى عيسى ! اى پورِ دوشيزه پاك دامن! بر خويشتن گريه كن ، چونان گريستن كسى كه با خانواده اش بدرود گفته و دنيا را دشمن داشته و آن را براى دنياپرستان رها كرده و به آنچه نزد خداى اوست، گراييده است» .

الكافى_ به نقل از على بن اسباط، از اهل بيت عليهم السلام _ :در اندرزهاى خداى عز و جل به عيسى عليه السلام آمده است : «... اى عيسى ! در خلوت ها بر خويشتن گريه كن ، و به سوى نماز گاه ها گام بردار ، و لذّت ذكرگويى ات را به من بشنوان ؛ زيرا احسان من به تو، نيكوست» .

.

ص: 226

7 / 2بُكاءُ آدَمَ عليه السّلامالإمام الصادق عليه السلام :إنَّ آدَمَ عليه السلام بَقِيَ عَلَى الصَّفا (1) أربَعينَ صَباحا ساجِدا ، يَبكي عَلَى الجَنَّةِ ، وعَلى خُروجِهِ مِنَ الجَنَّةِ مِن جِوارِ اللّهِ عز و جل . (2)

الإمام عليّ عليه السلام عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في حَديثِهِ حَولَ آدَمَ وحَوّاءَ عليهماالسلام لَمّا اُهبِطا إلَى الأَرضِ _ :فَهَبَطَ بِهِما جَبرَئيلُ عليه السلام ، فَأَلقى آدَمَ عَلَى الصَّفا وأَلقى حَوّاءَ عَلَى المَروَةِ ، قالَ : فَلَمّا اُلقِيا ، قاما عَلى أرجُلِهِما ورَفَعا رُؤوسَهُما إلَى السَّماءِ ، وضَجّا بِأَصواتِهِما بِالبُكاءِ إلَى اللّهِ ، وخَضَعا بِأَعناقِهِما . قالَ : فَهَتَفَ اللّهُ بِهِما : ما يُبكيكُما بَعدَ رِضايَ عَنكُما ؟ قالَ : فَقالا : رَبَّنا! أبكَتنا خَطيئَتُنا ، وهِيَ أخرَجَتنا مِن جِوارِ رَبِّنا . (3)

الإمام الباقر عليه السلام :بَكى آدَمُ عليه السلام عَلى هابيلَ أربَعينَ لَيلَةً . (4)

راجع : ص 274 ( البكّاؤون ) .

.


1- .الصَّفا : اسم أحد جبلي المسعى جمع صفاة وهي الصخرة والحجر الأملس (النهاية : ج 3 ص 41 «صفا») .
2- .تفسير القمّي : ج 1 ص 44 عن أبان بن عثمان ، بحار الأنوار : ج 11 ص 178 ح 25 .
3- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 36 ح 21 عن عطاء عن الإمام الباقر عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 11 ص 183 ح 36 .
4- .الكافي : ج 8 ص 114 ح 92 ، كمال الدين : ص 214 ح 2 ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 310 ح 78 كلّها عن أبي حمزة [الثمالي] ، بحار الأنوار : ج 23 ص 64 ح 3 .

ص: 227

7 / 2 گريستن آدم عليه السلام

7 / 2گريستن آدم عليه السلامامام صادق عليه السلام :آدم عليه السلام چهل روز بر كوه صفا همچنان در حال سجده بود و براى بهشت و خارج شدنش از جوار خداوند عز و جل در بهشت ، گريه مى كرد .

امام على عليه السلام_ در گفتارى در باره فرود آورده شدن آدم و حوّا به زمين _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «پس جبرئيل ، آن دو را فرود آورد و آدم را بر كوه صفا افكند و حوّا را بر كوه مروه . چون افكنده شدند ، بر دو پاى خويش ايستادند و سرهايشان را به سوى آسمان برداشتند و به درگاه خدا فرياد گريه سر دادند و گردن هايشان را كج كردند» . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «خداوند به آن دو، ندا داد كه : اكنون من از شما خشنود گشته ام. ديگر چه چيزى شما را مى گرياند ؟». گفتند : پروردگارا ! گناهمان ما را مى گرياند . آن بود كه ما را از جوار پروردگارمان بيرون كرد .

امام باقر عليه السلام :آدم عليه السلام چهل شب براى هابيل گريه كرد .

ر .ك : ص 275 (مويه گران) .

.

ص: 228

7 / 3بُكاءُ نوحٍ عليه السّلامالإمام الصادق عليه السلام :كانَ اسمُ نوحٍ عَبدَ الأَعلى ، وإنَّما سُمِّيَ نوحا لِأَنَّهُ بَكى خَمسَمِئَةِ عامٍ . (1)

7 / 4بُكاءُ يَعقوبَ عليه السّلامالكتاب«وَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قَالَ يَاأَسَفَى عَلَى يُوسُفَ وَ ابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ» . (2)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :كانَ لِيَعقوبَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله أخٌ مُؤاخِيا فِي اللّهِ ، فَقالَ ذاتَ يَومٍ : يا يَعقوبُ ، مَا الَّذي أذهَبَ بَصَرَكَ ؟ ومَا الَّذي قَوَّسَ ظَهرَكَ ؟ فَقالَ : أمَّا الَّذي أذهَبَ بَصَري فَالبُكاءُ عَلى يوسُفَ ، وأَمَّا الَّذي قَوَّسَ ظَهري فَالحُزنُ عَلَى ابني يامينَ . (3)

الإمام الباقر عليه السلام :لَمّا فَقَدَ يَعقوبُ يوسُفَ ، اشتَدَّ حُزنُهُ عَلَيهِ وبُكاؤُهُ حَتَّى ابيَضَّت عَيناهُ مِنَ الحُزنِ . (4)

.


1- .علل الشرائع : ص 28 ح 3 ، قصص الأنبياء للراوندي : ص 84 ح 75 عن حنّان بن سدير ، بحار الأنوار : ج 11 ص 287 ح 6 .
2- .يوسف : 84 .
3- .المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 379 ح 3328 ، المعجم الأوسط : ج 6 ص 171 ح 6105 ، تفسير ابن كثير : ج 4 ص 330 وفيهما «بنيامين» بدل «ابني يامين» وكلّها عن أنس ، كنز العمّال : ج 6 ص 372 ح 16117 .
4- .تفسير العياشي : ج 2 ص 181 ح 42 عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 12 ص 305 ح 114 .

ص: 229

7 / 3 گريستن نوح عليه السلام
7 / 4 گريستن يعقوب عليه السلام

7 / 3گريستن نوح عليه السلامامام صادق عليه السلام :نامِ نوح ، عبد الأعلى بود . به اين سبب ، نوح ناميده شد كه پانصد سال گريه و نوحه كرد .

7 / 4گريستن يعقوب عليه السلامقرآن«و از آنان روى گردانيد و گفت: «اى دريغ بر يوسف!» و در حالى كه اندوه خود را فرو مى خورد ، چشمانش از اندوه ، سپيد شد» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :يعقوب پيامبر ، برادرى دينى داشت . روزى آن برادر به او گفت : اى يعقوب ! چه چيز ، بينايى ات را گرفت و كمرت را خم كرد ؟ يعقوب گفت : آنچه بينايى ام را گرفت ، گريستن بر يوسف بود ، و آنچه كمرم را خم كرد ، غم و غصّه ام بر فرزندم يامين بود .

امام باقر عليه السلام :چون يعقوب ، يوسف را از دست داد ، چندان بر او اندوه خورد و گريست كه چشمانش از اندوه ، سپيد گشت .

.

ص: 230

عنه عليه السلام_ في ذِكرِ كِتابِ يَعقوبَ عليه السلام إلى عَزيزِ مِصرَ _ :فَكَتَبَ إلَيهِ يَعقوبُ عليه السلام : ... إنَّهُ كانَ لي وَلَدٌ لَم يَكُن فِي الدُّنيا أحَدٌ أحَبَّ إلَيَّ مِنهُ ، وكانَ قُرَّةَ عَيني وثَمَرَةَ فُؤادي ، فَأَخرَجوهُ إخوَتُهُ ثُمَّ رَجَعوا إلَيَّ وزَعَموا أنَّ الذِّئبَ أكَلَهُ ، فَاحدَودَبَ لِذلِكَ ظَهري ، وذَهَبَ مِن كَثرَةِ البُكاءِ عَلَيهِ بَصَري . (1)

راجع : ص 274 ( البكّاؤون ) .

7 / 5بُكاءُ شُعَيبٍ عليه السّلامالإمام الصادق عليه السلام :كانَ شُيعَبٌ بَكّاءً . (2)

راجع : ص 152 ح 106 .

7 / 6بُكاءُ داوُودَ عليه السّلامبحار الأنوار عن وهب :إنَّ داوُدَ عليه السلام لَمّا تابَ اللّهُ عَلَيهِ ، بَكى عَلى خَطيئَتِهِ ثَلاثينَ سَنَةً ، لايَرقَأُ (3) لَهُ دَمعَةٌ لَيلاً ولا نَهارا . (4)

داود عليه السلام :إلهي! قَرِحَ الجَبينُ ، وجَمَدَتِ العَينانِ (5) ، مِن مَخافَةِ الحَريقِ عَلى جَسَدي . (6)

.


1- .تفسير القمّي : ج 1 ص 352 عن سدير ، بحار الأنوار : ج 12 ص 245 ح 11 .
2- .قصص الأنبياء للراوندي : ص 145 ح 157 عن فضيل بن يسار ، بحار الأنوار : ج 12 ص 385 ح 11 .
3- .رقأ الدمع : إذا سكن وانقطع (النهاية : ج 2 ص 248 «رقأ») .
4- .بحار الأنوار : ج 14 ص 17 نقلاً عن عرائس الثعلبي .
5- .المقصود هو نفاد دموع العينين وجمودهما بعد البكاء الكثير .
6- .بحار الأنوار : ج 14 ص 28 نقلاً عن عرائس الثّعلبي .

ص: 231

7 / 5 گريستن شعيب عليه السلام
7 / 6 گريستن داوودعليه السلام

امام باقر عليه السلام_ در يادكرد از نامه يعقوب عليه السلام به عزيز مصر _ :يعقوب عليه السلام به او نوشت : «... فرزندى داشتم كه هيچ كس را در دنيا به اندازه او دوست نمى داشتم . او نور چشم و ميوه دل من بود . [روزى] برادرانش او را بيرون بردند و چون باز گشتند ، مدّعى شدند كه گرگ او را خورده است . پس پشتم خميد و از بس براى او گريه كردم ، بينايى ام از دست رفت» .

ر .ك : ص 275 (مويه گران) .

7 / 5گريستن شعيب عليه السلامامام صادق عليه السلام :شُعيب ، از بسيار گريه كنندگان بود .

ر .ك : ص 153 ح 106 .

7 / 6گريستن داوود عليه السلامبحار الأنوار_ به نقل از وهب _ :داوود عليه السلام پس از آن كه خدا توبه اش را پذيرفت ، سى سال بر گناه خود گريست و شبانه روز گريه مى كرد .

داوود عليه السلام :معبودا ! پيشانى ام زخم برداشت و چشمانم خشكيد ، از ترس سوخته شدن بدنم [در آتش دوزخ] .

.

ص: 232

7 / 7بُكاءُ رَسولِ اللّه صلى الله عليه و آلهِالإمام عليّ عليه السلام :كانَ [رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ] يَبكي حَتّى يَبتَلُّ مُصَلّاهُ ، خَشيَةً مِنَ اللّهِ عز و جل مِن غَيرِ جُرمٍ . (1)

عنه عليه السلام_ لَيلَةَ بَدرٍ _ :لَقَد رَأَيتُنا وما فينا إلّا نائِمٌ ، إلّا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، تَحتَ شَجَرَةٍ يُصَلّي ويَبكي حَتّى أصبَحَ . (2)

عنه عليه السلام_ في صِفَةِ صَلاةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله _ :لَقَد كانَ يَبكي حَتّى يُغشى عَلَيهِ ، فَقيلَ لَهُ : يا رَسولَ اللّهِ ، ألَيسَ اللّهُ عز و جل قَد غَفَرَ لَكَ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وما تَأَخَّرَ ؟! قالَ : بَلى ، أفَلا أكونُ عَبدا شَكورا؟! (3)

صحيح ابن حبان عن عطاء :دَخَلتُ أنا وعُبَيدُ بنُ عُمَيرٍ عَلى عائِشَةَ ... قالَ ابنُ عُمَيرٍ : أخبِرينا بِأَعجَبِ شَيء رَأَيتِهِ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَسَكَتَت ثُمَّ قالَت : لَمّا كانَ لَيلَةٌ مِنَ اللَّيالي قالَ : يا عائِشَةُ ذَريني أتَعَبَّدِ اللَّيلَةَ لِرَبّي . قُلتُ : وَاللّهِ إنّي لَاُحِبُّ قُربَكَ ، واُحِبُّ ما سَرَّكَ . قالَت : فَقامَ فَتَطَهَّرَ ، ثُمَّ قامَ يُصَلّي . قالَت : فَلَم يَزَل يَبكي حَتّى بَلَّ حِجرَهُ قالَت : ثُمَّ بَكى ، فَلَم يَزَل يَبكي حَتّى بَلَّ لِحيَتَهُ . قالَت : ثُمَّ بَكى ، فَلَم يَزَل يَبكي حَتّى بَلَّ الأَرضَ . فَجاءَ بِلالٌ يُؤذِنُهُ بِالصَّلاةِ ، فَلَمّا رَآهُ يَبكي ، قالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، لِمَ تَبكي وقَد غَفَرَ اللّهُ لَكَ ما تَقَدَّمَ وما تَأَخَّرَ ؟! قالَ : أفَلا أكونُ عَبدا شَكورا ؟! لَقَد نَزَلَت عَلَيَّ اللَّيلَةَ آيَةٌ ، وَيلٌ لِمَن قَرأَها ولَم يَتَفَكَّر فيها : «إِنَّ فِى خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» (4) الآيَةَ كُلَّها . (5)

.


1- .الاحتجاج : ج 1 ص 528 ح 127 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 10 ص 45 ح 1 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 265 ح 1023 ، صحيح ابن خزيمة : ج 2 ص 53 ح 899 ، صحيح ابن حبّان : ج6 ص32 ح2257 ، مسند أبي يعلى : ج1 ص175 ح275 وفيهما «قائم» بدل «إلّا نائم» وكلّها عن حارثة بن مضرب ، كنز العمّال : ج 10 ص 397 ح 29944 وراجع : كنز الفوائد : ج 1 ص 296 .
3- .الاحتجاج : ج 1 ص 520 ح 127 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، الخرائج والجرائح : ج 2 ص 917 من دون إسناد إلى الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 10 ص 40 ح 1 .
4- .آل عمران : 190 .
5- .صحيح ابن حبان : ج 2 ص 386 ح 620 .

ص: 233

7 / 7 گريستن پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله

7 / 7گريستن پيامبر اسلام صلى الله عليه و آلهامام على عليه السلام :[پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ] بى آن كه گناهى كرده باشد ، از ترس خداوند عز و جل چندان مى گريست كه نمازگاهش تر مى شد .

امام على عليه السلام_ در شب بدر _ :ديدم همه خوابيده بودند به استثناى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه زير درختى نماز مى خواند و مى گريست تا آن كه صبح شد .

امام على عليه السلام_ در وصف نماز پيامبر خدا صلى الله عليه و آله _ :آن قدر مى گريست كه از هوش مى رفت . به ايشان گفته : اى پيامبر خدا ! مگر نه اين است كه خداوند عز و جلگناهان گذشته و آينده شما را بخشيده است ؟ فرمود : «چرا ؛ امّا آيا بنده اى سپاس گزار نباشم؟!» .

صحيح ابن حبّان_ به نقل از عطا _ :من و عُبيد بن عُمير به خانه عايشه رفتيم... . ابن عمير گفت : شگفت ترين چيزى را كه از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ديده اى ، براى ما بگو . عايشه سكوتى كرد و سپس گفت : شبى از شب ها به من فرمود : «اى عايشه ! بگذار كه من امشب براى پروردگارم عبادت كنم» . من گفتم : به خدا سوگند ، هم در كنار تو بودن را دوست دارم و هم آنچه را كه تو را شاد مى سازد . پس پيامبر صلى الله عليه و آله برخاست و وضو ساخت و به نماز ايستاد و بى وقفه مى گريست و اشك مى ريخت تا جايى كه دامنش را از اشك، تر كرد . ايشان باز گريست و مُدام اشك ريخت ، چندان كه محاسنش تر شد ، و باز گريست و اشك ريخت و ريخت ، تا اين كه زمين را [از اشكش] تر كرد . در اين هنگام ، بلال براى اعلام وقت نماز به ايشان آمد . چون پيامبر صلى الله عليه و آله را در حال گريستن ديد ، گفت : اى پيامبر خدا ! چرا گريه مى كنيد ؟ شما كه خداوند ، گناهان گذشته و آينده تان را آمرزيده است ؟ و پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «پس آيا بنده اى سپاس گزار نباشم ؟ امشب آياتى بر من نازل شد . واى بر كسى كه آنها را بخواند و در آنها نينديشد : «همانا در آفرينش آسمان ها و زمين» تا آخر (1) » .

.


1- .مقصود، آيات 190 تا 195 از سوره آل عمران است.

ص: 234

سنن ابن ماجة عن البراء :كُنّا مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله في جَنازَةٍ ، فَجَلَسَ عَلى شَفيرِ (1) القَبرِ ، فَبَكى حَتّى بَلَّ الثَّرى ، ثُمَّ قالَ : يا إخواني ! لِمِثلِ هذا فَأَعِدّوا . (2)

المناقب لابن شهر آشوب عن ابن عبّاس والسدّي :لَمّا نَزَلَ قَولُهُ تَعالى : «إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُم مَّيِّتُونَ» (3) قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لَيتَني أعلَمُ مَتى يَكونُ ذلِكَ ؟ فَنَزَلَت سورَةُ النَّصرِ ، فَكانَ يَسكُتُ بَينَ التَّكبيرِ وَالقِراءَةِ بَعدَ نُزولِها ، فَيَقولُ : «سُبحانَ اللّهِ وبِحَمدِهِ ، أستَغفِرُ اللّهَ وأَتوبُ إلَيهِ» ، فَقيلَ لَهُ في ذلِكَ ، فَقالَ : أما إنَّ نَفسي نُعِيَت إلَيَّ ، ثُمَّ بَكى بُكاءً شَديدا . فَقيلَ : يا رَسولَ اللّهِ ، أوَ تَبكي مِنَ المَوتِ وقَد غَفَرَ اللّهُ لَكَ ما تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وما تَأَخَّرَ ؟! قالَ : فَأَينَ هَولُ (4) المُطَّلَعِ (5) ؟ وأَينَ ضيقَةُ القَبرِ ، وظُلمَةُ اللَّحدِ ؟ وأَينَ القِيامَةُ وَالأَهوالُ ؟! فَعاشَ بَعدَ نُزولِ هذِهِ السّورَةِ عاما . (6)

.


1- .الشّفير من الوادي : حرفه وجانبه ، ومنه شفير جهنم (تاج العروس : ج 7 ص 42 «شفر») .
2- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1403 ح 4195 ، مسند ابن حنبل : ج 6 ص 427 ح 18624 ، السنن الكبرى : ج 3 ص 517 ح 6515 ، المعجم الأوسط : ج 3 ص 92 ح 2588 كلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 15 ص 544 ح 42103 ؛ مسكّن الفؤاد : ص 97 نحوه .
3- .الزمر : 30 .
4- .الهَوْلُ : هو الخوف والأمر الشديد (النهاية : ج 5 ص 283 «هول») .
5- .المطّلع : يريد به الموقف يوم القيامة ، أو ما يشرف عليه من أمر الآخرة عقيب الموت (النهاية : ج 3 ص 132 «طلع») .
6- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 1 ص 234 ، مجمع البيان : ج 2 ص 676 نحوه ، بحار الأنوار : ج 22 ص 471 ح 20 .

ص: 235

سنن ابن ماجة_ به نقل از براء _ :با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در تشييع جنازه اى بوديم كه ايشان بر كناره گور نشست و چندان گريست كه زمين را تر كرد . سپس فرمود : «اى برادران من! براى چنين روزى آماده شويد» .

المناقب ، ابن شهرآشوب_ به نقل از ابن عباس و سُدّى _ :چون اين سخن خداى متعال : «قطعاً تو خواهى مُرد و آنان [ نيز ] خواهند مُرد» نازل شد ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «كاش مى دانستم اين [مرگ] ، كى خواهد بود !». پس سوره نصر ، نازل شد . پس از آن ، پيامبر صلى الله عليه و آله ميان تكبير تكبيرة الاحرام و قرائت ، درنگ مى كرد و مى فرمود : «سبحان اللّه و بحمده ، أستغفر اللّه و أتوب إليه» . علّت را از ايشان جويا شدند . فرمود : «خبر مرگم به من داده شده است» و سپس هاى هاى گريست . گفته شد : اى پيامبر خدا ! آيا از مردن مى گرييد ، در حالى كه خدا گناهان پيشين و پسين شما را آمرزيده است ؟ فرمود : «پس وحشتِ صحراى قيامت (/ عالم پس از مرگ) ، چه ؟ تنگى قبر و تاريكى لَحَد ، چه ؟ قيامت و صحنه هاى هراسناكش ، چه ؟». پس از نزول اين آيه ، پيامبر صلى الله عليه و آله يك سال زندگى كرد .

.

ص: 236

المصنّف لعبد الرزاق عن عبد اللّه بن عتبة عن بعض أصحاب النبيّ صلى الله عليه و آله :جاءَت أختُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله السَّعدِيَّةُ إلَيهِ مَرجِعَهُ مِن حُنَينٍ ، فَلَمّا رَآها رَحَّبَ بِها وبَسَطَ لَها رِداءً ، لِأَن تَجلِسَ عَلَيهِ ، فَأَعظَمَت ذلِكَ ، فَعَزَمَ عَلَيها فَجَلَسَت ، فَذَرَفَت عَينا رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَتّى بَلَّت لِحيَتَهُ دُموعُهُ ، فَقالَ رَجُلٌ مِنَ القَومِ : أتَبكي يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : نَعَم ، لِرَحمَتِها وما دَخَلَ عَلَيها ، لَو كانَ لِأَحَدِكُم اُحُدٌ ذَهَبا ، فَأَعطاهُ في حَقِّ رِضاعِهِ ما أدّى حَقَّها . (1)

جامع الأخبار عن بعضِ أصحاب النبي صلى الله عليه و آله أنَّهُ قالَ :إنَّ أرواحَ المُؤمِنينَ تَأتي كُلَّ جُمُعَةٍ إلَى السَّماءِ الدُّنيا بِحِذاءِ دورِهِم وبُيوتِهِم ، يُنادي كُلُّ واحِدٍ مِنهُم بِصَوتٍ حَزينٍ باكينَ : يا أهلي ، ويا وُلدي ، ويا أبي ، ويا اُمّي وأَقرِبائي ، اِعطِفوا عَلَينا _ يَرحَمُكُمُ اللّهُ _ بِالَّذي كانَ في أيدينا ، وَالوَيلُ وَالحِسابُ عَلَينا وَالمَنفَعَةُ لِغَيرِنا . ويُنادي كُلُّ واحِدٍ مِنهُم إلى أقرِبائِهِ : اِعطِفوا عَلَينا بِدِرهَمٍ أو بِرَغيفٍ أو بِكِسوَةٍ ، يَكسوكُمُ اللّهُ مِن لِباسِ الجَنَّةِ . ثُمَّ بَكَى النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله وبَكَينا مَعَهُ ، فَلَم يَستَطِعِ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله أن يَتَكَلَّمَ مِن كَثرَةِ بُكائِهِ . (2)

مكارم الأخلاق عن ابن مسعود :بَكى رَسولُ اللّهِ عليه السلام وبَكَينا لِبُكائِهِ ، وقُلنا : يا رَسولَ اللّهِ ، ما يُبكيكَ ؟ فَقالَ : رَحمَةً لِلأَشقِياءِ ، يَقولُ اللّهُ تَعالى : «وَ لَوْ تَرَى إِذْ فَزِعُواْ فَلَا فَوْتَ وَأُخِذُواْ مِن مَّكَانٍ قَرِيبٍ» (3) . (4)

.


1- .المصنّف لعبد الرزاق : ج 7 ص 479 ح 13958 ، كنز العمّال : ج 10 ص 546 ح 30222 .
2- .جامع الأخبار : ص 482 ح 1348 .
3- .سبأ : 51 .
4- .مكارم الأخلاق : ج 2 ص 347 ح 2660 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 99 ح 1 ؛ المعجم الكبير : ج 4 ص 246 ح 4270 عن رافع بن خديج ولم تَرِد فيه الآية الشريفة ، كنز العمّال : ج 1 ص 361 ح 1596 .

ص: 237

المصنَّف ، عبد الرزّاق_ به نقل از عبد اللّه بن عتبه ، از يكى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله _ :در بازگشت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از حُنين ، خواهرِ [شيرى] ايشان از قبيله سعد، به نزد ايشان آمد . پيامبر صلى الله عليه و آله با ديدن او ، به وى خوشامد گفت و ردايى را برايش پهن كرد تا روى آن بنشيند . خواهرش حاضر نشد روى رداى پيامبر بنشيند ؛ امّا با اصرار پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نشست . اشك از چشمان پيامبر صلى الله عليه و آله سرازير شد ، به حدّى كه محاسنش از اشك هايش تر شد . مردى از آن جمع گفت : گريه مى كنيد ، اى پيامبر خدا ؟ فرمود : «آرى ، به خاطر مهربانى هاى او و سختى هايى كه كشيده است . اگر هر يك از شما [كوهِ] اُحُدى از طلا داشته باشد و آن را به خاطر شيرى كه خورده است ، بدهد ، باز هم حقّ آن را ادا نكرده است» .

جامع الأخبار_ به نقل از يكى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله _پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «ارواح مؤمنان در هر شب جمعه به آسمانِ پايين مى آيند و مقابل سراها و خانه هاى خود مى ايستند و هر يك از آنها با صداى اندوهناك و گريان مى گويد : اى همسرم! اى فرزندانم! اى پدرم! اى مادرم! و اى خويشاوندانم! خدا شما را رحمت كند ! با آنچه [از مال و دارايى كه ]در دست داشتيم ، به ما لطفى كنيد . عذاب و حسابش براى ماست و سودش براى غير ما ! و هر يك از آنها به خويشاوندانش صدا مى زند : با [صدقه دادن] دِرَمى يا گِرده نانى يا جامه اى ، به ما نيكى و محبّت كنيد . خدا از جامه هاى بهشت بر شما بپوشاند!» . پيامبر صلى الله عليه و آله سپس گريست و ما هم با او گريستيم ، و پيامبر صلى الله عليه و آله از بسيارىِ گريه نتوانست به سخنش ادامه بدهد .

مكارم الأخلاق_ به نقل از ابن مسعود _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گريست و ما از گريه او گريستيم . گفتيم : اى پيامبر خدا ! چه موجب شد كه گريه كنيد ؟ فرمود : «دلسوزى براى تيره بختان . خداوند متعال مى فرمايد : «و اى كاش مى ديدى هنگامى را كه [ كافران ]وحشت زده اند، [ آن جا كه راهِ ] گريزى نمانده است و از جايى نزديك، گرفتار آمده اند» » .

.

ص: 238

إرشاد القلوب عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله :قالَ اللّهُ تَعالى : وعِزَّتي وجَلالي ! إنّي لَأَستَحي مِن عَبدي وأَمَتي يَشيبانِ فِي الإِسلامِ أن اُعَذِّبَهُما . ثُمَّ بَكى صلى الله عليه و آله ، فَقيلَ : مِمَّ تَبكي يا رَسولَ اللّهِ ؟ فَقالَ : أبكي لِمَنِ استَحَى اللّهُ مِن عَذابِهِم ، ولا يَستَحونَ مِن عِصيانِهِ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :دَخَلتُ أنَا وفاطِمَةُ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَوَجَدتُهُ يَبكي بُكاءً شَديدا ، فَقُلتُ : فِداكَ أبي واُمّي يا رَسولَ اللّهِ ، مَا الَّذي أبكاكَ ؟! فَقالَ : يا عَلِيُّ ، لَيلَةَ اُسرِيَ بي إلَى السَّماءِ ، رَأَيتُ نِساءً مِن اُمَّتي في عَذابٍ شَديدٍ ، فَأَنكَرتُ شَأنَهُنَّ ، فَبَكَيتُ لِما رَأَيتُ مِن شِدَّةِ عَذابِهِنَّ . (2)

مستدرك الوسائل عن أنس :دَخَلتُ عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، وهُوَ نائِمٌ عَلى حَصيرٍ قَد أثَّرَ في جَنبِهِ ، قالَ : أمَعَكَ أحَدٌ غَيرُكَ ؟ قُلتُ : لا . قالَ : اِعلَم أنَّهُ قَدِ اقتَرَبَ أجَلي ، وطالَ شَوقي إلى لِقاءِ رَبّي ، وإلى لِقاءِ إخوانِيَ الأَنبِياءِ قَبلي ، ثُمَّ قالَ : لَيسَ شَيءٌ أحَبَّ إلَيَّ مِنَ المَوتِ ، ولَيسَ لِلمُؤمِنِ راحَةٌ دونَ لِقاءِ اللّهِ ، ثُمَّ بَكى . قُلتُ : لِمَ تَبكي ؟ قالَ : وكَيفَ لا أبكي ، وأَنَا أعلَمُ ما يَنزِلُ بِاُمَّتي مِن بَعدي ! قُلتُ : وما يَنزِلُ مِن بَعدِكَ يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : الأَهواءُ . (3)

.


1- .إرشاد القلوب : ص 41 ، الجعفريات : ص 197 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام وفيه صدره فقط ؛ كنز العمّال : ج 15 ص 673 ح 42680 نقلاً عن الخليلي والرافعي عن أنس نحوه .
2- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 10 ح 24 عن عبد العظيم الحسني عن الإمام الجواد عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 18 ص 351 ح 62 .
3- .مستدرك الوسائل : ج 12 ص 64 ح 13519 نقلاً عن القطب الراوندي في لب اللباب .

ص: 239

إرشاد القلوب_ به نقل از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله _ :خداى متعال فرمود : «به عزّت و جلالم سوگند ، من از بنده ام و كنيزم كه مويشان در اسلام سفيده شده است ، شرم دارم كه عذابشان كنم» . سپس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گريست . گفته شد : براى چه مى گرييد ، اى پيامبر خدا ؟ فرمود : «به حال كسانى مى گريم كه خدا از عذاب كردن آنان شرم مى كند؛ ولى آنها از نافرمانى او شرم نمى كنند» .

امام على عليه السلام :من و فاطمه بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وارد شديم . ديدم ايشان به شدّت گريه مى كند . گفتم : پدر و مادرم به فدايت ، اى پيامبر خدا ! چرا مى گريى ؟ فرمود : «اى على! شبى كه به آسمان برده شدم ، زنانى از امّتم را در عذاب شديد ديدم . از حال ايشان ناراحت شدم و براى سختىِ عذاب آنان كه ديدم ، گريه مى كنم» .

مستدرك الوسائل_ به نقل از اَ نَس _ :بر پيامبر صلى الله عليه و آله وارد شدم . ديدم بر بوريايى دراز كشيده و آن بوريا بر پهلوى ايشان رد انداخته است . فرمود : «كس ديگرى هم با تو هست ؟». گفتم : خير . فرمود : «بدان كه اجلم نزديك شده ، و اشتياقم به ديدار پروردگارم و به ديدار برادرانم ، پيامبران پيش از من ، شدّت گرفته است» . سپس فرمود : «چيزى نزد من محبوب تر از مرگ نيست ، و مؤمن جز با ديدار خداوند ، آرام نمى گيرد» و آن گاه گريست . گفتم : چرا گريه مى كنيد ؟ فرمود : «چگونه گريه نكنم ، در حالى كه مى دانم پس از من ، چه بر امّتم نازل مى شود ؟!» . گفتم : اى پيامبر خدا ! پس از شما چه نازل مى شود ؟ فرمود : «هوس ها» .

.

ص: 240

7 / 8بُكاءُ الإِمامِ أميرِ المُؤمِنينَالإمام عليّ عليه السلام :وَايمُ اللّهِ _ يمينا أستَثني فيها بِمَشيئَةِ اللّهِ _ ! لَأَروضَنَّ نَفسي رِياضَةً تَهِشُّ (1) مَعَها إلَى القُرصِ إذا قَدَرَت عَلَيهِ مَطعوما ، وتَقنَعُ بِالمِلحِ مَأدوما (2) ، ولَأَدَعَنَّ مُقلَتي كَعَينِ ماءٍ نَضَبَ مَعينُها ، مُستَفرِغَةً دُموعَها . (3)

الإمام الحسن عليه السلام :ما دَخَلتُ عَلى أبي قَطُّ ، إلّا وَجَدتُهُ باكِيا . (4)

الإمام الباقر عليه السلام :صَلّى أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام بِالنّاسِ الصُّبحَ بِالعِراقِ ، فَلَمَّا انصَرَفَ وَعَظَهُم ، فَبَكى وأَبكاهُم مِن خَوفِ اللّهِ . (5)

نهج البلاغة :ومِن خَبَرِ ضِرارِ بنِ حَمزَةَ الضَّبائِيِّ (6) عِندَ دُخولِهِ عَلى مُعاوِيَةَ ومَسأَلَتِهِ لَهُ عَن أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام ، قالَ : فَأَشهَدُ لَقَد رَأَيتُهُ في بَعضِ مَواقِفِهِ وقَد أرخَى اللَّيلُ سُدولَهُ ، وهُوَ قائِمٌ في مِحرابِهِ ، قابِضٌ عَلى لِحيَتِهِ ، يَتَمَلمَلُ تَمَلمُلَ السَّليمِ (7) ، ويَبكي بُكاءَ الحَزينِ ، ويَقولُ : يا دُنيا ، يا دُنيا! إلَيكِ عَنّي ، أبي تَعَرَّضتِ ، أم إلَيَّ تَشَوَّقتِ؟! لا حانَ حينُكِ ، هَيهاتَ! غُرّي غَيري ، لا حاجَةَ لي فيكِ ، قَد طَلَّقتُكِ ثَلاثا لا رَجعَةَ فيها ؛ فَعَيشُكِ قَصيرٌ ، وخَطَرُكِ يَسيرٌ ، وأَمَلُكِ حَقيرٌ . آهِ مِن قِلَّةِ الزّادِ ، وطولِ الطَّريقِ ، وبُعدِ السَّفَرِ ، وعَظيمِ المَورِدِ . (8)

.


1- .هشّ : إذا فرح به واستبشر وارتاح له وخفّ (النهاية : ج 5 ص 264 «هشش») .
2- .الأدْمُ : ما يؤكل مع الخبز ، أيّ شيء كان (النهاية : ج 1 ص 31 «أدم») .
3- .نهج البلاغة : الكتاب 45 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 475 ح 686 ؛ جواهر المطالب : ج 1 ص 313 .
4- .تنبيه الخواطر : ج 2 ص 199 ، إرشاد القلوب : ص 97 عن الإمام الحسين عليه السلام .
5- .الكافي : ج 2 ص 236 ح 21 ، الأمالي للطوسي : ص 102 ح 157 كلاهما عن معروف بن خرّبوذ ، بحار الأنوار : ج 22 ص 306 ح 5 .
6- .الصواب «ضمرة» بدل «حمزة» كما في جميع المصادر ، ففي خصائص الأئمّة : «ضرار بن ضمرة الضبابي» ، وفي الأمالي للصدوق : «ضرار بن ضمرة النهشلي» ، وفي كنز الفوائد : «ضرار بن ضمرة الكناني» وذكره المامقاني في تنقيح المقال : ج 2 ص 105 بعنوان «ضرار بن ضمرة الضبابي» .
7- .السَّليمُ : اللّديغُ ، يقال : سَلَمَته الحيّةُ ؛ أي لَدَغَته (النهاية : ج 2 ص 396 «سلم») .
8- .نهج البلاغة : الحكمة 77 ، خصائص الأئمّة : ص 71 ، الأمالي للصدوق : ص 724 ح 990 ، كنز الفوائد : ج 2 ص 161 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 40 ص 345 ح 28 ؛ حلية الأولياء : ج 1 ص 85 نحوه .

ص: 241

7 / 8 گريستن امير مؤمنان عليه السلام

7 / 8گريستن امير مؤمنان عليه السلامامام على عليه السلام :به خدا سوگند _ سوگندى كه در آن ، خواست خدا را جدا مى سازم _ نفس خويش را چنان رياضتى دهم كه هر گاه قرص نانى را براى خوردن بيابد ، شادمان گردد ، و به نانخورشِ نمك بسازد ، و تخم چشم خويش را وا گذارم تا [آن قدر گريه كند كه] چونان چشمه آبى كه آبش تهى مى شود ، اشك هايش خالى گردد .

امام حسن عليه السلام :هرگز بر پدرم وارد نشدم ، مگر اين كه او را گريان يافتم .

امام باقر عليه السلام :امير مؤمنان عليه السلام نماز صبح را با مردم در عراق خواند و پس از آن ، ايشان را موعظه كرد و از ترس خدا ، هم خود گريست و هم آنان را به گريه انداخت .

نهج البلاغة :ضرار بن حمزه ضبائى ، هنگامى كه به نزد معاويه رفت و معاويه از او در باره امير مؤمنان عليه السلام پرسيد ، در جوابش گفت : گواهى مى دهم كه او را در يكى از جايگاه هايش ديدم ، در حالى كه شب ، پرده هايش را فرو افكنده بود و او در محرابش ايستاده و محاسنش را گرفته بود و چون مارْ گزيده ، به خود مى پيچيد و مانند مصيبت زده مى گريست و مى گفت : «اى دنيا! اى دنيا! از من دور شو . آيا خود را بر من عرضه مى كنى ، يا آرزومند منى ؟! مباد آن روز كه مرا بفريبى . هيهات! ديگرى را بفريب . مرا به تو نيازى نيست . من تو را سه طلاقه كرده ام كه در آن ، رجوعى نيست . زندگى در تو ، كوتاه است و اهمّيت تو ، اندك و اميد به تو ، حقير . آه از كمىِ توشه و درازى راه و دورى سفر و عظمت آن جا كه وارد مى شويم!».

.

ص: 242

فلاح السائل عن حبّة العرني :بَينا أنَا ونَوفٌ نائِمَينِ في رَحَبَةِ المَسجِدِ ، إذ نَحنُ بِأَميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام في بَقِيَّةٍ مِنَ اللَّيلِ ، واضِعا يَدَهُ عَلَى الحائِطِ شِبهَ الوالِهِ (1) ، وهُوَ يَقولُ : «إِنَّ فِى خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» (2) إلى آخِرِ الآيَةِ ، ثُمَّ جَعَلَ يَقرَأُ هذِهِ الآياتِ ، ويَمُرُّ شِبهَ الطّائِرِ عَقلُهُ . فَقالَ : أراقِدٌ أنتَ يا حَبَّةُ أم رامِقٌ (3) ؟ قالَ : قُلتُ : رامِقٌ ، هذا أنتَ تَعمَلُ هذَا العَمَلَ ، فَكَيفَ نَحنُ ؟ قالَ : فَأَرخى عَينَيهِ فَبَكى ، ثُمَّ قالَ لي : يا حَبَّةُ ، إنَّ للّهِِ مَوقِفا ، ولَنا بَينَ يَدَيهِ مَوقِفٌ لا يَخفى عَلَيهِ شَيءٌ مِن أعمالِنا . يا حَبَّةُ ، إنَّ اللّهَ أقرَبُ إلَيَّ وإلَيكَ مِن حَبلِ الوَريدِ . يا حَبَّةُ ، إنَّهُ لَن يَحجُبَني ولا إيّاكَ عَنِ اللّهِ شَيءٌ . قالَ : ثُمَّ قالَ : أراقِدٌ أنتَ يا نَوفُ ؟ قالَ : لا يا أميرَ المُؤمِنينَ ، ما أنَا بِراقِدٍ ، ولَقَد أطَلتَ بُكائي هذِهِ اللَّيلَةَ ! فَقالَ : يا نَوفُ ، إن طالَ بُكاؤُكَ في هذَا اللَّيلِ مَخافَةً مِنَ اللّهِ عز و جل ، قَرَّت عَيناكَ غَدا بَينَ يَدَيِ اللّهِ عز و جل . يا نَوفُ ، إنَّهُ لَيسَ مِن قَطرَةٍ قَطَرَت مِن عَينِ رَجُلٍ مِن خَشيَةِ اللّهِ ، إلّا أطَفَأَت بِحارا مِنَ النّيرانِ . يا نَوفُ ، إنَّهُ لَيسَ مِن رَجُلٍ أعظَمَ مَنزِلَةً عِندَ اللّهِ مِن رَجُلٍ بَكى مِن خَشيَةِ اللّهِ ، وأَحَبَّ فِي اللّهِ ، وأَبغَضَ فِي اللّهِ . (4)

راجع : موسوعة الإمام عليّ بن أبي طالب عليه السلام : ج 5 ص 291 ( القسم العاشر: خصائص الإمام علي عليه السلام / الخصائص العملية / إمام العابدين / قصص من عبادته ) .

.


1- .الوَلَهُ : ذهاب العقل ، والتحيّر من شدّة الوجد (النهاية : ج 5 ص 227 «وله») .
2- .آل عمران : 190 .
3- .الرَّمقُ : بقيّة الروح وقد يطلق على القوّة (مجمع البحرين : ج 2 ص 734 «رمق») .
4- .فلاح السائل : ص 466 ح 315 ، بحار الأنوار : ج 41 ص 22 ح 13 .

ص: 243

فلاح السائل_ به نقل از حَبّه عُرَنى _ :من و نَوف در حياط مسجد خوابيده بوديم كه ناگاه ديديم امير مؤمنان عليه السلام در حالى كه پاسى از شب مانده بود ، شوريده وار، دستانش را بر ديوار نهاده و مى گويد : «راستى كه در آفرينش آسمان ها و زمين» تا آخر آيه . (1) سپس همچنان كه اين آيه را مى خواند ، ديوانه وار به راه افتاد و فرمود : «اى حبّه! خوابى يا بيدار ؟». گفتم : بيدار . چون شمايى چنين مى كند. پس ما چه كنيم ؟ ايشان چشمانش را فرو هِشت و گريست و سپس به من فرمود : «اى حبّه! خدا را [در قيامت] ايستگاهى است و ما در پيشگاه او خواهيم ايستاد و هيچ چيز از كارهاى ما بر او پوشيده نيست . اى حبّه! خدا به من و تو از رگ گردن ، نزديك تر است . اى حبّه! هرگز هيچ چيزى ، من و تو را از خدا پوشيده نمى سازد» . سپس [به نوف] فرمود : «خواب هستى، اى نوف ؟». نوف گفت : نه اى امير مؤمنان ! خواب نيستم . شما امشب مرا بسيار گرياندى . فرمود : «اى نوف! اگر امشب گريه تو از ترس خداى عز و جل بسيار باشد ، فردا در پيشگاه خداى عز و جل ديدگانت روشن خواهد بود . اى نوف! قطره اى اشك از ترس خدا، از ديده كسى فرو نمى غلتد ، مگر آن كه درياهايى از آتش را فرو مى نشانَد. اى نوف! هيچ مردى در نزد خدا بامنزلت تر از مردى نيست كه از ترس خدا بگريد ، و براى خدا دوست بدارد ، و براى خدا دشمنى ورزد» .

ر . ك : دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج 10 ص 31 (فصل سوم / پيشواى عبادت كنندگان / داستان هايى از عبادتش) .

.


1- .مقصود، آيات 190 تا 195 از سوره آل عمران است.

ص: 244

7 / 9بُكاءُ فاطِمَهَ عليها السّلامصحيح البخاري عن عائشة :دَعَا النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فاطِمَةَ ابنَتَهُ في شَكواهُ الَّتي قُبِضَ فيها ، فَسارَّها بِشَيءٍ فَبَكَت ، ثُمَّ دَعاها فَسارَّها فَضَحِكَت . فَسَأَلتُها عَن ذلِكَ ، فَقالَت : سارَّنِيَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فَأَخبَرَني أنَّهُ يُقبَضُ في وَجَعِهِ الَّذي تُوُفِّيَ فيهِ ، فَبَكَيتُ ، ثُمَّ سارَّني فَأَخبَرَني أنّي أوَّلُ أهلِ بَيتِهِ أتبَعُهُ ، فَضَحِكتُ . (1)

كفاية الأثر عن عمّار :لَمّا حَضَرَت رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله الوَفاةُ ، دَعا بِعَلِيٍّ عليه السلام فَسارَّهُ طَويلاً ، ثُمَّ قالَ : يا عَلِيُّ ، أنتَ وَصِيّي ووارِثي ، قَد أعطاكَ اللّهُ عِلمي وفَهمي ، فَإِذا مِتُّ ظَهَرَت لَكَ ضَغائِنُ في صُدورِ قَومٍ ، غُصِبتَ عَلى حَقِّكَ (2) . فَبَكَت فاطِمَةُ عليهاالسلام ، وبَكَى الحَسَنُ وَالحُسَينُ عليهماالسلام . فَقالَ لِفاطِمَةَ : يا سَيِّدَةَ النِّسوانِ ، مِمَّ بُكاؤُكِ ؟ قالَت : يا أبَتِ ، أخشَى الضَّيعَةَ بَعدَكَ . قالَ : أبشِري يا فاطِمَةُ ، فَإِنَّكِ أوَّلُ مَن يَلحَقُني مِن أهلِ بَيتي ، ولا تَبكي ولا تَحزَني فَإِنَّكِ سَيِّدَةُ نِساءِ أهلِ الجَنَّةِ ، وأَباكِ سَيِّدُ الأَنبِياءِ ، وَابنُ عَمِّكِ خَيرُ الأَوصِياءِ ، وَابناكِ سَيِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ ، ومِن صُلبِ الحُسَينِ يُخرِجُ اللّهُ الأَئِمَّةَ التِّسعَةَ ، مُطَهَّرونَ مَعصومونَ ، ومِنّا مَهدِيُّ هذِهِ الاُمَّةِ . (3)

.


1- .صحيح البخاري : ج 3 ص 1327 ح 3427 ، صحيح مسلم : ج 4 ص 1904 ح 97 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 7 ص 527 ح 2 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 13 ص 675 ح 37730 ؛ الأمالي للصدوق : ص 692 ح 948 ، الأمالي للطوسي : ص 400 ح 892 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 43 ص 25 ح 22 .
2- .في المصدر : «غصب على حقد» وما أثبتناه من نسخ اُخرى من المصدر ، كما في الهامش .
3- .كفاية الأثر : ص 124 ، بحار الأنوار : ج 22 ص 536 ح 38 .

ص: 245

7 / 9 گريستن فاطمه عليها السلام

7 / 9گريستن فاطمه عليها السلامصحيح البخارى_ به نقل از عايشه _ :پيامبر صلى الله عليه و آله در بيمارىِ مرگش دخترش فاطمه را خواند و در گوش او چيزى گفت . فاطمه گريست . ايشان دگر باره او را صدا زد و در گوش او چيزى گفت و اين بار فاطمه خنديد . [بعدها] علّت را از او پرسيدم . گفت : «پيامبر صلى الله عليه و آله در گوشم فرمود كه از آن بيمارى اى كه منجر به وفات او شد ، از دنيا مى رود ، كه من گريستم . سپس در گوشم به من فرمود و خبر داد كه من، نخستين كسى هستم كه به او ملحق مى شوم ، كه من خنديدم» .

كفاية الأثر_ به نقل از عمّار _ :چون زمانِ رحلت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رسيد ، على عليه السلام را فرا خواند و زمانى دراز در گوش او چيزى گفت . سپس فرمود : «اى على! تو وصى و وارث منى . خدا علم و فهم مرا به تو عطا كرده است ، و بعد از وفاتم ، گروهى كه در سينه هايشان با تو كينه ها دارند ، آن كينه ها را آشكار مى كنند و حقّ تو غصب مى شود» . پس فاطمه عليهاالسلام گريست و حسن و حسين عليهماالسلام نيز گريه كردند . پيامبر صلى الله عليه و آله به فاطمه عليهاالسلام فرمود : «براى چه مى گريى ، اى سَرور بانوان ؟». فاطمه گفت : پدر جان ! از تباه شدن پس از شما مى ترسم . فرمود : «مژده ات باد _ اى فاطمه _ كه تو نخستين كس از خانواده ام هستى كه به من ملحق مى شود . گريه مكن و اندوهگين مباش ؛ زيرا تو سَرور زنان اهل بهشت هستى و پدرت آقاى پيامبران و پسرعمويت بهترينِ اوصياست و دو پسرت ، آقاى جوانان اهل بهشت اند ، و خدا از پشت حسين ، نُه امام بيرون مى آورد كه همگى پاك و معصوم اند ، و مهدى اين امّت ، از ما خاندان است» .

.

ص: 246

روضة الواعظين :رُوِيَ أنَّ فاطِمَةَ عليهاالسلام لازالَت بَعدَ النَّبِيِّ مُعَصَّبَةَ الرَّأسِ ، ناحِلَةَ الجِسمِ ، مُنهَدَّةَ الرُّكنِ مِنَ المُصيبَةِ بِمَوتِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، وهِيَ مَهمومَةٌ ، مَغمومَةٌ ، مَحزونَةٌ ، مَكروبَةٌ ، كَئيبَةٌ ، حَزينَةٌ ، باكِيَةَ العَينِ ، مُحتَرِقَةَ القَلبِ ، يُغشى عَلَيها ساعَةً بَعدَ ساعَةٍ ، في كُلِّ ساعَةٍ وحينٍ تَذكُرُهُ وتَذكُرُ السّاعاتِ الَّتي كانَ يَدخُلُ فيها عَلَيها فَيَعظُمُ حُزنُها ، وتَنظُرُ مَرَّةً إلَى الحَسَنِ عليه السلام ومَرَّةً إلَى الحُسَينِ عليه السلام وهُما بَينَ يَدَيها عليهاالسلام ، فَتَقولُ : أينَ أبوكُمَا الَّذي كانَ يُكرِمُكُما ويَحمِلُكُما مَرَّةً بَعدَ مَرَّةٍ ؟ أينَ أبوكُمَا الَّذي كانَ أشَدَّ النّاسِ شَفَقَةً عَلَيكُما فَلا يَدَعُكُما تَمشِيانِ عَلَى الأَرضِ ؟ فَإِنّا للّهِِ وإنّا إلَيهِ راجِعونَ . (1)

.


1- .روضة الواعظين : ص 167 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 362 نحوه مختصرا ، بحار الأنوار : ج 43 ص 181 ح 16 .

ص: 247

روضة الواعظين :روايت شده است كه فاطمه عليهاالسلام پس از درگذشت پيامبر صلى الله عليه و آله ، از مصيبت مرگ ايشان ، پيوسته دستار بسته بود و جسمش روز به روز ، نحيف تر مى شد و از هم مى پاشيد ، و هميشه ناراحت و غم زده و اندوهگين و رنجور و افسرده و گرفته و گريان و دل سوخته بود ، و ساعت به ساعت از هوش مى رفت و هر ساعت و هر زمان به ياد پيامبر صلى الله عليه و آله و به ياد ساعات و لحظاتى مى افتاد كه نزد ايشان مى رفت و بر غَمَش افزوده مى شد . او گاه به حسن و گاه به حسين كه در برابرش بودند ، مى نگريست و مى فرمود : «كجاست پدرتان كه شما را نوازش مى كرد و بارها شما را بر دوش خود مى نشاند و بغل مى كرد ؟ كجاست پدرتان كه بيش از هر كس ، شما را دوست مى داشت ، آن قدر كه نمى گذاشت روى زمين راه برويد ؟ ما از خداييم و به سوى خدا باز مى گرديم» .

.

ص: 248

7 / 10بُكاءُ الإِمامِ الحَسَنِ عليه السّلامالإمام زين العابدين عليه السلام :إنَّ الحَسَنَ بنَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام ... كانَ إذا ذَكَرَ المَوتَ بَكى ، وإذا ذَكَرَ القَبرَ بَكى ، وإذا ذَكَرَ البَعثَ وَالنُّشورَ بَكى ، وإذا ذَكَرَ المَمَرَّ عَلَى الصِّراطِ بَكى ، وإذا ذَكَرَ العَرضَ عَلَى اللّهِ تَعالى ذِكرُهُ شَهِقَ شَهقَةً يُغشى عَلَيهِ مِنها . (1)

7 / 11بُكاءُ الإِمامِ الحُسَينِ عليه السّلامربيع الأبرار :رُؤِيَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام يَطوفُ بِالبَيتِ ، ثُمَّ صارَ إلَى المَقامِ (2) فَصَلّى ، ثُمَّ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى المَقامِ فَجَعَلَ يَبكي ويَقولُ : «عُبَيدُكَ بِبابِكَ ، سائِلُكَ بِبابِكَ ، مِسكينُكَ بِبابِكَ» ، يُرَدِّدُ ذلِكَ مِرارا ، ثُمَّ انصَرَفَ عليه السلام . (3)

البلد الأمين_ في ذِكرِ دُعاءِ عَرَفَةَ وبَيانِ حالاتِ بُكاءِ الإِمامِ الحُسَينِ عليه السلام خِلالَهُ ، وَالَّذي أوَّلُهُ «الحَمدُ للّهِِ الَّذي لَيسَ لِقَضائِهِ دافِعٌ ...» _ :ثُمَّ اندَفَعَ عليه السلام فِي المَسأَلَةِ ، وَاجتَهَدَ فِي الدُّعاءِ ، وقالَ وعَيناهُ تَكِفانِ (4) دُموعا : اللّهُمَّ اجعَلني أخشاكَ كَأَنّي أراكَ ، وأَسعِدني بِتَقواكَ ، ولا تُشقِني بِمَعصِيَتِكَ ... . قالَ بِشرٌ وبَشيرٌ : ثُمَّ رَفَعَ عليه السلام صَوتَهُ وبَصَرَهُ إلَى السَّماءِ ، وعَيناهُ قاطِرَتانِ كَأَنَّهُما مَزادَتانِ (5) ، وقالَ : يا أسمَعَ السّامِعينَ ، ويا أبصَرَ النّاظِرينَ ، ويا أسرَعَ الحاسِبينَ ، ويا أرحَمَ الرّاحِمينَ ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ السّادَةِ المَيامينَ ، وأَسأَ لُكَ اللّهُمَّ حاجَتِيَ الَّتي إن أعطَيتَنيها لَم يَضُرَّني ما مَنَعتَني ، وإن مَنَعتَنيها لَم يَنفَعني ما أعطَيتَني ، أسأَ لُكَ فِكاكَ رَقَبَتي مِنَ النّارِ ، لا إلهَ إلّا أنتَ ، وَحدَكَ لا شَريكَ لَكَ ، لَكَ المُلكُ ولَكَ الحَمدُ ، وأَنتَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ ، يا رَبِّ يا رَبِّ . قالَ بِشرٌ وبَشيرٌ : فَلَم يَكُن لَهُ عليه السلام جَهدٌ إلّا قَولُهُ «يا رَبِّ يا رَبِّ» بَعدَ هذَا الدُّعاءِ ، وشَغَلَ مَن حَضَرَ مِمَّن كانَ حَولَهُ وشَهِدَ ذلِكَ المَحضَرَ عَنِ الدُّعاءِ لِأَنفُسِهِم ، وأَقبَلوا عَلَى الاِستِماعِ لَهُ عليه السلام وَالتَّأمينِ عَلى دُعائِهِ ، قَدِ اقتَصَروا عَلى ذلِكَ لِأَنفُسِهِم ، ثُمَّ عَلَت أصواتُهُم بِالبُكاءِ مَعَهُ ، وغَرَبَتِ الشَّمسُ وأَفاضَ عليه السلام ، وأَفاضَ النّاسُ مَعَهُ . (6)

.


1- .الأمالي للصدوق : ص 244 ح 262 ، فلاح السائل : ص 469 ح 318 ، عدّة الداعي : ص 139 وليس فيه «وإذا ذكر القبر بكى» وكلّها عن المفضّل بن عمر عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 43 ص 331 ح 1 .
2- .المقام : مقام إبراهيم عليه السلام ، وهو الحجر الذي أثّر فيه قدمه ، وموضعه أيضا (مجمع البحرين : ج 3 ص 1526 «قوم») .
3- .ربيع الأبرار : ج 2 ص 149 .
4- .وَكَفَ الدَّمعُ : إذا تقاطر (النهاية : ج 5 ص 220 «وكف») .
5- .المَزادة : هو الظّرف الذي يحمل فيه الماء ، كالراوية والقربة ، والجمع المزاود (النهاية : ج 4 ص 324 «مزد») .
6- .البلد الأمين : ص 253 و 258 ، بحار الأنوار : ج 98 ص 213 ح 2 .

ص: 249

7 / 10 گريستن امام حسن عليه السلام
7 / 11 گريستن امام حسين عليه السلام

7 / 10گريستن امام حسن عليه السلامامام زين العابدين عليه السلام :حسن بن على بن ابى طالب عليه السلام ... هر گاه از مرگ ياد مى كرد ، مى گريست ، هر گاه از قبر ياد مى كرد ، مى گريست ، هر گاه از رستاخيز و قيامت ياد مى كرد ، مى گريست ، هر گاه از گذشتن بر صراط ياد مى كرد ، مى گريست ، و هر گاه از ايستادن در پيشگاه خداوند متعال ياد مى كرد ، يكباره شيونى مى زد و از هوش مى رفت .

7 / 11گريستن امام حسين عليه السلامربيع الأبرار :حسين بن على عليه السلام را ديدند كه خانه[ى خدا] را طواف مى كرد . سپس به مقام (1) رفت و نماز خواند . آن گاه گونه اش را بر مقام گذاشت و شروع به گريستن كرد و مى گفت : «بنده ناچيز تو ، بر درگاه توست . گداى تو ، بر درگاه توست . بينواى تو ، بر درگاه توست» و بارها اين جملات را گفت و سپس باز گشت .

البلد الأمين_ در بيان دعاى امام حسين عليه السلام در روز عرفه كه با عبارت «سپاس، خدايى را سِزاست كه مانعى در برابر اراده او نيست» آغاز مى شود و در توصيف حالات گريه ايشان در هنگام دعا _ :سپس به دعا پرداخت و در خواستن كوشيد و در حالى كه از چشمانش قطره قطره اشك مى چكيد ، گفت : «بار خدايا ! مرا چنان گردان كه از تو بترسم ، آن گونه كه گويى تو را مى بينم ، و مرا به تقوايت سعادتمند گردان ، و با نافرمانى ات ، در شقاوتم مينداز ...» . بشر و بشير گفتند : ايشان سپس نگاهش را به سوى آسمان برداشت و در حالى كه از چشمانش ، چون مَشك ، اشك مى ريخت ، با صداى بلند فرمود : «اى شنواترينِ شنوندگان ! اى بيناترينِ بينندگان ! اى سريع ترينِ حسابگران ! اى مهربان ترينِ مهربانان! بر محمّد و خاندان محمّد ، اين مهتران پربركت ، درود فرست ، و از تو _ اى خداوند _ حاجتم را درخواست مى كنم ؛ حاجتى كه اگر آن را به من عطا كنى ، هر آن چيز ديگر كه از من منع كنى ، زيانم نمى رساند ، و اگر آن را به من ندهى ، هر چه به من دهى ، سودم نمى رساند . آزادى ام از آتش را از تو درخواست مى كنم . معبودى جز تو نيست . يگانه اى و شريكى ندارى . پادشاهى ، از آنِ تو و ستايش ، ويژه توست و تو بر هر چيز ، توانايى ، يا رب ، يا رب!» . بشر و بشير گفتند : ايشان پس از اين دعا ، بسيار «يا رب يا رب» گفت ، و تمام كسانى كه پيرامون ايشان و شاهد اين صحنه بودند ، از دعا كردن براى خود ، دست كشيدند ، و به ايشان گوش مى دادند و به دعايش آمين مى گفتند و به همين دعا براى خويشتن بسنده كردند . سپس با گريه ايشان ، صداهاى آنان به گريه بلند شد ، و خورشيد ، غروب كرد و امام عليه السلام كوچيد و مردم با او كوچيدند .

.


1- .مقام (قدمگاه) ابراهيم عليه السلام : سنگى است كه ردّ پاى او بر آن باقى مانْد . به محلّ سنگ نيز مقام مى گويند .

ص: 250

الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) عن يزيد الرشْك :حَدَّثَني مَن شافَهَ الحُسَينَ عليه السلام قالَ : رَأَيتُ أبنِيَةً مَضروبَةً بِفَلاةٍ مِنَ الأَرضِ ، فَقُلتُ : لِمَن هذِهِ ؟ قالوا : هذِهِ لِحُسَينٍ . قالَ : فَأَتَيتُهُ فَإِذا شَيخٌ يَقرَأُ القُرآنَ _ قالَ : _ وَالدُّموعُ تَسيلُ عَلى خَدَّيهِ ولِحيَتِهِ ! قالَ : قُلتُ : بِأَبي واُمّي يَابنَ رَسولَ اللّهِ! ما أنزَلَكَ هذِهِ البِلادَ وَالفَلاةَ الَّتي لَيسَ بِها أحَدٌ ؟ فَقالَ : هذِهِ كُتُبُ أهلِ الكوفَةِ إلَيَّ ولا أراهُم إلّا قاتِلِيَّ ، فَإِذا فَعَلوا ذلِكَ لَم يَدَعوا للّهِِ حُرمَةً إلَا انتَهَكوها ، فَيُسَلِّطُ اللّهُ عَلَيهِم مَن يُذِلُّهُم حَتّى يَكونوا أذَلَّ مِن فَرَمِ الأَمَةِ _ يَعني مَقنَعَتَها _ (1) . (2)

راجع : موسوعة الإمام الحسين بن علي عليه السلام : ج 6 ص 222 (القسم الحادي عشر / الفصل الرابع / بكاء الحسين عليه السلام على أهل بيته وأصحابه) .

.


1- .فرم الأمة : فَسَّرَها بقوله : «مقنعتها» ؛ وهو ما تغطّي به المرأة رأسَها . وقال ابن الأثير : قيل : هو خرقة الحيض (النهاية : ج 3 ص 441 «فرم») .
2- .الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة) : ص 458 ح 441 ، سير أعلام النبلاء : ج 3 ص 305 الرقم 48 ، تاريخ دمشق : ج 14 ص 216 الرقم 1566 .

ص: 251

الطبقات الكبرى (الطبقة الخامسة من الصحابة)_ به نقل از يزيد رشك _ :كسى كه رو در رو با حسين عليه السلام گفتگو كرده بود ، برايم حديث كرد و گفت : ديدم خيمه هايى در بيابانى برپاست . گفتم : اينها از آنِ كيست ؟ گفتند : اينها از آنِ حسين است . نزد حسين عليه السلام رفتم . ديدم پيرمردى مشغول خواندن قرآن است و اشك ها بر گونه ها و محاسنش روان است . گفتم : پدر و مادرم به فدايت ، اى پسر پيامبر خدا ! چه موجب شده است كه در اين سرزمين و بيابانى كه كسى در آن نيست ، فرود آيى ؟ فرمود : «اينها نامه هاى كوفيان به من است ؛ امّا اين جماعت ، مرا مى كشند . اگر چنين كردند ، هيچ حرمتى براى خدا نمى گذارند و همه آنها را زير پا مى نهند . خدا كسى را بر ايشان مسلّط مى گرداند كه خوارشان مى كند ، چنان كه از لكّه حيض ، خوارتر مى شوند» .

ر . ك : دانشنامه امام حسين عليه السلام : ج10 ص79 (بخش يازدهم / فصل چهارم / گريه امام حسين عليه السلام خانواده و يارانش) .

.

ص: 252

7 / 12بُكاءُ الإِمامِ زَينِ العابِدينَ عليه السّلامالإمام الصادق عليه السلام :كانَ جَدّي عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام ... إذا صَلّى بَرَزَ إلى مَوضِعٍ خَشِنٍ فَيُصَلّي فيهِ ويَسجُدُ عَلَى الأَرضِ ، فَأَتَى الجَبّانَ _ وهُوَ جَبَلٌ بِالمَدينَةِ _ يَوما ، ثُمَّ قامَ عَلى حِجارَةٍ خَشِنَةٍ مُحرِقَةٍ ، فَأَقبَلَ يُصَلّي ، وكانَ كَثيرَ البُكاءِ ، فَرَفَعَ رَأسَهُ مِنَ السُّجودِ وكَأَنَّما غُمِسَ فِي الماءِ مِن كَثرَةِ دُموعِهِ . (1)

عنه عليه السلام_ في وَصفِ عِبادَةِ جَدِّهِ الإِمامِ زَينِ العابِدينَ عليه السلام _ :لَقَد دَخَلَ أبو جَعفَرٍ ابنُهُ عليهماالسلامعَلَيهِ ، فَإِذا هُوَ قَد بَلَغَ مِنَ العِبادَةِ ما لَم يَبلُغهُ أحَدٌ ، فَرَآهُ قَدِ اصفَرَّ لَونُهُ مِنَ السَّهَرِ ، ورَمِصَت (2) عَيناهُ مِنَ البُكاءِ ، ودَبِرَت (3) جَبهَتُهُ ، وَانخَرَمَ أنفُهُ مِنَ السُّجودِ ، ووَرِمَت ساقاهُ وقَدَماهُ مِنَ القِيامِ فِي الصَّلاةِ . (4)

.


1- .الدعوات للراوندي : ص 32 ح 68 عن الحسين بن كثير الخزاز ، نزهة الناظر : ص 94 ح 31 ، أعلام الدين : ص 300 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 46 ص 108 ح 104 .
2- .الرّمص : البياض الذي يجتمع في الموق . وقيل : صغر العين ولزوقها (راجع : تاج العروس : ج 9 ص 292 «رمص») .
3- .دَبِرَت : أي غلظت وتقرّحَت . والدَّبَر : الجُرح الذي يكون في ظهر البعير (راجع : النهاية : ج 2 ص 97 «دبر») .
4- .الإرشاد : ج 2 ص 142 عن سعيد بن كلثوم ، العدد القويّة : ص 59 ح 76 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 97 ح 2276 وليس فيه «وانحزم أنفه من السجود» وكلاهما من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 46 ص 75 ح 65 ؛ ينابيع المودّة : ج 1 ص 446 ح 12 نحوه .

ص: 253

7 / 12 گريستن امام زين العابدين عليه السلام

7 / 12گريستن امام زين العابدين عليه السلامامام صادق عليه السلام :جدّم على بن الحسين عليه السلام ... هر گاه نماز مى خواند ، به مكان زبر و درشتى مى رفت و در آن جا نماز مى گزارد و بر زمين سجده مى كرد . روزى به جبّان _ كه كوهى در مدينه است _ رفت و روى تخته سنگى درشت و سوزان ايستاد و شروع به نماز خواندن كرد ، و بسيار مى گريست ، به طورى كه چون سرش را از سجده برداشت ، گويى در آب فرو رفته بود ، از بس كه اشك ريخته بود .

امام صادق عليه السلام_ در وصف عبادت جدّش امام زين العابدين عليه السلام _ :پسرش باقر عليه السلام بر ايشان وارد شد . ديد از عبادت ، به چنان مرتبه اى رسيده كه هيچ كس به آن نرسيده است . مشاهده كرد كه رنگ ايشان از شب زنده دارى زرد گشته ، و چشمانش از گريه قى كرده ، و پيشانى اش بر اثر سجده[هاى بسيار و طولانى] پينه بسته و بينى اش تَرَك خورده ، و پاها و ساق پاهايش از ايستادن در نماز ، ورم كرده است .

.

ص: 254

المناقب لابن شهرآشوب عن حمّاد بن حبيب الكوفي العطّار (1)_ في وَصفِ صَلاةِ الإِمامِ زَينِ العابِدينَ عليه السلام _ :المناقب لابن شهرآشوب عن حمّاد بن حبيب الكوفي العطّار (2) فَرَأَيتُهُ كُلَّما مَرَّ بِالآيَةِ الَّتي فيهَا الوَعدُ وَالوَعيدُ يُرَدِّدُها بِانتِحابٍ وحَنينٍ . (3)

الملهوف_ حَولَ عِبادَةِ الإِمامِ زَينِ العابِدينَ عليه السلام _ :حَدَّثَ مَولًى لَهُ إنَّهُ عليه السلام بَرَزَ إلَى الصَّحراءِ يَوما ، قالَ : فَتَبِعتُهُ فَوَجَدتُهُ قَد سَجَدَ عَلى حِجارَةٍ خَشِنَةٍ ، فَوَقَفتُ وأَنَا أسمَعُ شَهيقَهُ وبُكاءَهُ ، وأَحصَيتُ عَلَيهِ ألفَ مَرَّةٍ يَقولُ : لا إلهَ إلَا اللّهُ حَقّا حَقّا ، لا إلهَ إلَا اللّهُ تَعَبُّدا ورِقّا ، لا إلهَ إلَا اللّهُ إيمانا وصِدقا . (4)

إرشاد القلوب عن يونس بن أبي فاخته :رَأَيتُ زَينَ العابِدينَ عليه السلام عِندَ بُلوغِهِ المَكانَ (5) ، يَنتَحِبُ ويَبكي بُكاءَ الثَّكلى (6) ، ويَقولُ : آهِ ثُمَّ آهِ عَلى عُمُري ، كَيفَ ضَيَّعتُهُ في غَيرِ عِبادَةِ اللّهِ وطاعَتِهِ لِأَكونَ مِنَ النّاجينَ الفائِزينَ! (7)

الأمالي للصدوق عن الزهري :كُنتُ عِندَ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام فَجاءَهُ رَجُلٌ مِن أصحابِهِ ، فَقالَ لَهُ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام : ما خَبَرُكَ أيُّهَا الرَّجُلُ ؟ فَقالَ الرَّجُلُ : خَبَري _ يَابنَ رَسولِ اللّهِ _ أنّي أصبَحتُ وعَلَيَّ أربَعُمِئَةِ دينارٍ دَينٌ لا قَضاءَ عِندي لَها ، ولي عِيالٌ ثِقالٌ لَيسَ لي ما أعودُ عَلَيهِم بِهِ . قالَ : فَبَكى عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام بُكاءً شَديدا . فَقُلتُ لَهُ : ما يُبكيكَ يَابنَ رَسولِ اللّهِ ؟ فَقالَ : وهَل يُعَدُّ البُكاءُ إلّا لِلمَصائِبِ وَالمِحَنِ الكِبارِ ؟ قالوا : كَذلِكَ يَابنَ رَسولِ اللّهِ . قالَ : فَأَيَّةُ مِحنَةٍ ومُصيبَةٍ أعظَمُ عَلى حُرِّ (8) مُؤمِنٍ مِن أن يَرى بِأَخيهِ المُؤمِنِ خَلَّةً (9) فَلا يُمكِنَهُ سَدَّها ، ويُشاهِدَهُ عَلى فاقَةٍ فَلا يُطيقَ رَفعَها؟! 10

راجع : ص 274 ( البكّاؤون ) . موسوعة الإمام الحسين بن على عليه السلام : ج 6 ص 228 (القسم الحادي عشر / الفصل الرابع : البكاء والإبكاء على سيد الشهداء عليه السلام وأصحابه / بكاء الإمام زين العابدين عليه السلام ) .

.


1- .في الخرائج والجرائح وبحار الأنوار «القطّان» بدل «العطّار» .
2- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 142 ، الخرائج والجرائح : ج 1 ص 266 ح 9 ، بحار الأنوار : ج 87 ص 231 ح 43 .
3- .الملهوف : ص 234 ، مسكّن الفؤاد : ص 92 ، بحار الأنوار : ج 45 ص 149 .
4- .لا توجد إشارة إلى المكان في الخبر .
5- .الثُّكل : فقد الولد ، امرأة ثاكل وثكلى (النهاية : ج 1 ص 217 «ثكل») .
6- .إرشاد القلوب : ص 55 .
7- .في المصدر «حرمة» ، والتصويب من بحار الأنوار . وحُرُّ الوَجهِ : الجزء الظاهر منه .
8- .الخلّة : الحاجة والفقر (النهاية : ج 2 ص 72 «خلل») .
9- .الأمالي للصدوق : ص 537 ح 721 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 146 نحوه ، بحار الأنوار : ج 46 ص 20 ح 1 .

ص: 255

المناقب ، ابن شهر آشوب_ به نقل از حمّاد بن حبيب كوفى عطّار ، در توصيف نماز امام زين العابدين عليه السلام _ :ديدم ايشان هر گاه به آيه اى مى رسد كه در آن ، وعده و وعيد است ، آن را با گريه و ناله تكرار مى كند .

الملهوف_ در وصف عبادت امام زين العابدين عليه السلام _ :يكى از غلامان ايشان گفت كه : روزى امام عليه السلام به صحرا رفت و من در پى ايشان رفتم . ديدم بر سنگى زِبر و درشت ، سجده كرده است . ايستادم و صداى ناله و گريه ايشان را مى شنيدم . شمردم ، هزار مرتبه فرمود : «لا إله إلّا اللّه حقّا حقّا ، لا إله إلّا اللّه تعبّدا و رقّا ، لا إله إلّا اللّه إيمانا و صدقا» .

إرشاد القلوب_ به نقل از يونس بن ابى فاخته _ :زين العابدين عليه السلام را ديدم كه چون به آن جا (1) رسيد ، به سان مادر داغ ديده شيون مى كرد و مى گريست و مى گفت : «آه و صد آه بر عمرم كه آن را در عبادت و طاعت خدا صرف نكردم ، تا از نجات يافتگان و رستگاران باشم!» .

الأمالى ، صدوق_ به نقل از زُهْرى _ :نزد على بن الحسين عليه السلام بودم كه مردى از يارانش آمد . على بن الحسين عليه السلام به او فرمود : «چه خبر ، اى مرد ؟». مرد گفت : اى پسر پيامبر خدا! خبر ، اين كه چهارصد دينار مقروضم و چيزى ندارم كه قرضم را بپردازم . عائله سنگينى هم دارم و شكم آنها را نيز نمى توانم سير كنم . على بن الحسين عليه السلام سخت گريست . من به ايشان گفتم : چرا گريه مى كنيد ، اى پسر پيامبر خدا ؟ فرمود : «آيا گريستن ، جز براى مصيبت ها و غم هاى بزرگ است ؟». گفتند : همين طور است ، اى پسر پيامبر خدا! فرمود : «پس ، چه غم و مصيبتى براى چهره مؤمن ، بزرگ تر از اين است كه در برادر مؤمنش كمبودى ببيند و نتواند آن را جبران نمايد ، و او را دچار فقر و نيازى بيابد و توان برطرف كردن آن را نداشته باشد» .

ر . ك : ص 275 (مويه گران) دانش نامه امام حسين عليه السلام : ج 10 ص 91 (فصل چهارم : گريستن و گرياندن بر سيّد شهدا عليه السلام و يارانش / گريه امام زين العابدين عليه السلام ) .

.


1- .در خبر ، به آن جا اشاره نشده است .

ص: 256

7 / 13بُكاءُ الإِمامِ الباقِرِ عليه السّلامتذكرة الخواصّ عن أفلح مولى الإمام الباقر عليه السلام :خَرَجتُ مَعَ مَولايَ حاجّا ، فَلَمّا دَخَلَ المَسجِدَ نَظَرَ إلَى البَيتِ فَبَكى حَتّى عَلا صَوتُهُ ، فَقُلتُ : بِأَبي واُمّي ، إنَّ النّاسَ يَنظُرونَ إلَيكَ ، فَلَو رَفَّعتَ بِصَوتِكَ قَليلاً . فَبَكى وقالَ : وَيحَكَ! لِمَ لا أبكي ؟ لَعَلَّ اللّهَ أن يَنظُرَ إلَيَّ بِرَحمَةٍ مِنهُ فَأَفوزَ بِها عِندَهُ . ثُمَّ طافَ بِالبَيتِ ورَكَعَ عِندَ المَقامِ ، ورَفَعَ رَأسَهُ مِن سُجودِهِ فَإِذا مَوضِعُهُ مُبتَلٌّ مِن دُموعِهِ . (1)

.


1- .تذكرة الخواصّ : ص 339 ، تاريخ دمشق : ج 54 ص 280 نحوه ؛ كشف الغمّة : ج 2 ص 329 و ص 360 كلاهما نحوه وفيه «رفقت» بدل «رفعت» ، بحار الأنوار : ج 46 ص 290 ح 14 .

ص: 257

7 / 13 گريستن امام باقرعليه السلام

7 / 13گريستن امام باقر عليه السلامتذكرة الخواصّ_ به نقل از افلح ، غلام امام باقر عليه السلام _ :با سَرورم به حج رفتم . چون به مسجد [الحرام] وارد شد و به خانه[ى خدا] نگاه كرد ، گريست ، تا جايى كه صدايش بلند شد . من گفتم : پدر و مادرم به فدايت ! مردم به شما نگاه مى كنند . خوب است صدايتان را كمتر بالا ببريد . ايشان گريست و فرمود : «واى بر تو ! چرا گريه نكنم ؟ شايد خدا به من نظر لطفى كند و بر اثر آن نزد او رستگار شوم» . سپس خانه[ى خدا] را طواف كرد و در مقام ، ركوع كرد (نماز خواند) و چون سرش را از سجده برداشت ، محلّ سجده اش از اشك هايش خيس شده بود .

.

ص: 258

7 / 14بُكاءُ الإِمامِ الصّادِقِ عليه السّلامالكافي عن ابن أبي يعفور :سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَقولُ _ وهُوَ رافِعٌ يَدَهُ إلَى السَّماءِ _ : رَبِّ لا تَكِلني إلى نَفسي طَرفَةَ عَينٍ أبَدا ، لا أقَلَّ مِن ذلِكَ ولا أكثَرَ . فَما كانَ بِأَسرَعَ مِن أن تَحَدَّرَ الدُّموعُ مِن جَوانِبِ لِحيَتِهِ ، ثُمَّ أقبَلَ عَلَيَّ فَقالَ : يَابنَ أبي يَعفورٍ ، إنَّ يونُسَ بنَ مَتّى وَكَلَهُ اللّهُ عز و جلإلى نَفسِهِ أقَلَّ مِن طَرفَةِ عَينٍ فَأَحدَثَ ذلِكَ الذَّنبَ . قُلتُ : فَبَلَغَ بِهِ كُفرا ، أصلَحَكَ اللّهُ ؟ قالَ : لا ، ولكِنَّ المَوتَ عَلى تِلكَ الحالِ هَلاكٌ . (1)

قرب الإسناد عن بكر بن محمّد :خَرَجتُ أطوفُ وأَنَا إلى جَنبِ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام حَتّى فَرَغَ مِن طَوافِهِ ، ثُمَّ مالَ فَصَلّى رَكعَتَينِ مَعَ رُكنِ البَيتِ وَالحَجَرِ ، فَسَمِعتُهُ يَقولُ ساجِدا : «سَجَدَ وَجهي لَكَ تَعَبُّدا ورِقّا ، ولا إلهَ إلّا أنتَ حَقّا حَقّا ، الأَوَّلُ قَبلَ كُلِّ شَيءٍ ، وَالآخِرُ بَعدَ كُلِّ شَيءٍ . وها أنَا ذا بَينَ يَدَيكَ ، ناصِيَتي بِيَدِكَ ، فَاغفِر لي إنَّهُ لا يَغفِرُ الذَّنبَ العَظيمَ غَيرُكَ ، فَاغفِر لي فَإِنّي مُقِرٌّ بِذُنوبي عَلى نَفسي ، ولا يَدفَعُ الذَّنبَ العَظيمَ غَيرُكَ» . ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ ، ووَجهُهُ مِنَ البُكاءِ كَأَنَّما غُمِسَ في الماءِ . (2)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 581 ح 15 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 387 ح 6 .
2- .قرب الإسناد : ص 39 ح 127 ، بحار الأنوار : ج 99 ص 213 ح 1 .

ص: 259

7 / 14 گريستن امام صادق عليه السلام

7 / 14گريستن امام صادق عليه السلامالكافى_ به نقل از ابن ابى يعفور _ :از امام صادق عليه السلام كه دستش را به سوى آسمان برداشته بود ، شنيدم كه مى فرمود : «خداوندا ! هرگز مرا چشم بر هم زدنى به خودم وا مگذار ، نه كمتر از آن و نه بيشتر» و بى درنگ ، اشك از گوشه هاى محاسنش سرازير شد . سپس رو به من كرد و فرمود : «اى پسر ابو يعفور! خداوند عز و جل، يونس بن متّا را كمتر از يك چشم بر هم زدن ، به خودش وا گذاشت و در نتيجه ، آن گناه از او سر زد» . گفتم : به سلامت باشى ، آيا آن گناه ، او را به حدّ كفر رساند ؟ فرمود : «نه ؛ امّا مردن در آن حال ، هلاكت است» .

قرب الإسناد_ به نقل از بكر بن محمّد _ :براى طواف رفتم و در كنار امام صادق عليه السلام مشغول طواف شدم . او طوافش را تمام كرد و رفت و نزديك ركن خانه و حَجَر [الأسود] ، دو ركعت نماز خواند . شنيدم كه در سجده مى گفت : «رويم براى تو به سجده در افتاده است ، از سر بندگى و بردگى . به راستى و درستى كه معبودى جز تو نيست . پيش از هر چيزى بوده اى و پس از هر چيزى خواهى بود . اينك ، من در پيشگاه تو هستم و اختيارم در دست توست . پس مرا بيامرز كه گناه بزرگ را جز تو نمى آمرزد . پس مرا بيامرز ، كه به گناهان خويش معترفم ، و گناه بزرگ را جز تو كسى برطرف نمى سازد» . امام عليه السلام سپس سرش را بلند كرد و صورتش از گريه ، گويى در آب فرو برده شده بود .

.

ص: 260

كمال الدين عن سدير الصيرفي :دَخَلتُ أنَا وَالمُفَضَّلُ بنُ عُمَرَ ، وأَبو بَصيرٍ ، وأَبانُ بنُ تَغلِبَ عَلى مَولانا أبي عَبدِ اللّهِ الصّادِقِ عليه السلام ، فَرَأَيناهُ جالِسا عَلَى التُّرابِ وعَلَيهِ مِسحٌ (1) خَيبَرِيٌّ مُطَوَّقٌ بِلا جَيبٍ ، مُقَصَّرُ الكُمَّينِ ، وهُوَ يَبكي بُكاءَ الوالِهِ الثَّكلى ، ذاتَ الكَبِدِ الحَرّى ، قَد نالَ الحُزنُ مِن وَجنَتَيهِ ، وشاعَ التَّغييرُ في عارِضَيهِ ، وأَبلى الدُّموعُ مَحجِرَيهِ ، وهُوَ يَقولُ : «سَيِّدي! غَيبَتُكَ نَفَت رُقادي ، وضَيَّقَت عَلَيَّ مِهادي ، وَابتَزَّت مِنّي راحَةَ فُؤادي . سَيِّدي! غَيبَتُكَ أوصَلَت مُصابي بِفَجايِعِ الأَبَدِ ، وفَقدُ الواحِدِ بَعدَ الواحِدِ يُفنِي الجَمعَ وَالعَدَدَ ، فَما اُحِسُّ بِدَمعَةٍ تَرقى مِن عَيني ، وأَنينٍُ يَفتُرُ مِن صَدري ، عَن دَوارِجِ الرَّزايا وسَوالِفِ البَلايا ، إلّا مُثِّلَ بِعَيني عَن غَوابِرَ أعظَمِها وأَفظَعِها ، وبَواقِيَ أشَدِّها وأَنكَرِها ، ونَوائِبَ مَخلوطَةٍ بِغَضَبِكَ ، ونَوازِلَ مَعجونَةٍ بِسَخَطِكَ» . قالَ سَديرٌ : فَاستَطارَت عُقولُنا وَلَها ، وتَصَدَّعَت قُلوبُنا جَزَعا مِن ذلِكَ الخَطبِ الهائِلِ ، والحادِثِ الغائِلِ ، وظَنَنّا أنَّهُ سِمَةٌ لِمَكروهَةٍ قارِعَةٍ ، أوحَلَّت بِهِ مِنَ الدَّهرِ بائِقَةٌ (2) ، فَقُلنا : لا أبكَى اللّهُ _ يَابنَ خَيرِ الوَرى _ عَينَيكَ مِن أيَّةِ حادِثَةٍ تَستنَزِفُ دَمعَتَكَ وتَستَمطِرُ عَبرَتَكَ ، وأَيَّةُ حالَةٍ حَتَمَت عَلَيكَ هذَا المَأتَمَ ؟ قالَ : فَزَفَرَ الصّادِقُ عليه السلام زَفرَةً انتَفَخَ مِنها جَوفُهُ ، وَاشتَدَّ عَنها خَوفُهُ ، وقالَ : وَيلَكُم! نَظَرتُ في كِتابِ الجَفرِ صَبيحَةَ هذَا اليَومِ ، وهُوَ الكِتابُ المُشتَمِلُ عَلى عِلمِ المَنايا وَالبَلايا وَالرَّزايا ، وعِلمِ ما كانَ وما يَكونُ إلى يَومِ القِيامَةِ ، الَّذي خَصَّ اللّهُ بِهِ مُحَمَّدا وَالأَئِمَّةَ مِن بَعدِهِ عليهم السلام ، وتَأَمَّلتُ مِنهُ مَولِدَ قائِمِنا وغَيبَتَهُ وإبطاءَهُ وطولَ عُمُرِهِ ، وبَلوَى المُؤمِنينَ في ذلِكَ الزَّمانِ ، وتَوَلُّدَ الشُّكوكِ في قُلوبِهِم مِن طولِ غَيبَتِهِ ، وَارتِدادَ أكثَرِهِم عَن دينِهِم ، وخَلعَهُم رِبقَةَ الإِسلامِ مِن أعناقِهِم ، الَّتي قالَ اللّهُ تَقَدَّسَ ذِكرُهُ : «وَ كُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِى عُنُقِهِ» (3) _ يَعنِي الوَلايَةَ _ فَأَخَذَتنِي الرِّقَّةُ ، وَاستَولَت عَلَيَّ الأَحزانُ . (4)

راجع : ص 218 ح 230.

.


1- .المِسْحُ : ثوب من الشَعْرِ غليظ (تاج العروس : ج 4 ص 205 «مسح») .
2- .البوائق : الغوائل والشرور ، واحدها بائقة وهي الداهية (النهاية : ج 1 ص 162 «بوق») .
3- .الإسراء : 13 .
4- .كمال الدين : ص 352 ح 50 ، بحار الأنوار : ج 51 ص 219 ح 9 .

ص: 261

كمال الدين_ به نقل از سَدير صيرفى _ :من و مفضّل بن عُمر و ابو بصير و اَبان بن تَغلب بر سَرورمان امام صادق عليه السلام وارد شديم و ديديم بر روى خاك، نشسته و لباس زبر خيبرى و يقه گِرد (بدون يقه) و آستينْ كوتاه، بر تن دارد و مانند زن شيداى فرزندْمرده جگرسوخته مى گريد ، و اندوه ، رخسارش را پوشانده و رنگ از گونه هايش پريده و اشك ، كاسه هاى چشمش را فرسوده است و مى گويد : «سَرورا ! فراق تو ، خوابم را گرفته ، و بسترم را بر من تنگ كرده ، و آرام دلم را از من ربوده است . سَرورا ! فراق تو ، مصيبت مرا به مصيبت هاى ابد ، پيوند زده است ، و از دست دادنِ يكى پس از يكى ، به از بين رفتن كل و مجموع مى انجامد . پس هر بار كه از مصيبت هاى گذشته و بلاهاى پيشين ، اشكى به چشمم مى آيد و ناله اى از سينه ام بر مى آيد ، مصيبت هاى بزرگ تر و وحشتناك تر ، و بلاهايى سخت تر و بدتر در آينده ، و حوادثى كه به خشم تو آميخته و فجايعى كه با ناخشنودى تو خمير گشته است ، در برابرم مجسّم مى شوند» . از وحشت ، عقل از سرمان پريد و از ترس آن پيشامد هولناك و بدىِ مهلك ، بند دلمان پاره شد و آن را نشانه پيشامدى ناگوار يا فرود آمدن حادثه اى تلخ بر ايشان پنداشتيم . از اين رو گفتيم : خدا چشمانت را نگرياند ، اى فرزند بهترينِ مردمان! از چه حادثه اى چنين اشك مى ريزيد و باران از ديده مى باريد ، و چه واقعه اى شما را اين چنين ماتم زده كرده است ؟ امام صادق عليه السلام چنان نفس عميقى كشيد كه درونش از آن ، باد كرد و نشان مى داد كه به شدّت ترسيده است . پس فرمود : «واى بر شما! صبح امروز ، كتاب جَفْر را نگاه مى كردم . اين كتاب، مشتمل بر علم مرگ و ميرها و بلاها و مصيبت هاى تلخ است ، و وقايع گذشته و آينده تا روز قيامت در آن آمده و اين علم را خداوند به محمّد و امامان پس از او اختصاص داده است و در آن [كتاب] ، در باره ولادت قائممان و غيبت او و تأخير در ظهورش و عمر طولانى اش و آزمايش مؤمنان در آن زمان ، و به شك افتادن دل هاى آنان بر اثر به طول انجاميدن غيبتش ، و برگشتن بسيارى از آنها از دينشان ، و در آوردن طوق اسلام از گردن هايشان _ كه خداوند پاك در باره آن فرموده است : «كارنامه هر انسانى را به گردنش آويخته ايم» ، كه مقصود ، ولايت است _ ، تأمّل مى كردم كه دلم شكست و غم و اندوه ها بر من مستولى گشت [و اين گونه مى گريم]» .

ر . ك : ص 219 ح 230 .

.

ص: 262

7 / 15بُكاءُ الإِمامِ الكاظِمِ عليه السّلامالإرشاد_ في وَصفِ الإِمامِ الكاظِمِ عليه السلام _ :كانَ يَبكي مِن خَشيَةِ اللّهِ حَتّى تَخضَلَّ (1) لِحيَتُهُ بِالدُّموعِ . (2)

تذكرة الخواص عن شقيق البلخي_ في ذِكرِ ما رَأى مِنَ الإِمامِ الكاظِمِ عليه السلام في طَريقِ الحَجِّ _ :... فَلَمّا نَزَلنا واقِصَةَ (3) إذا بِهِ يُصَلّي وأَعضاؤُهُ تَضطَرِبُ ودُموعُهُ تَتَحادَرُ ... حَتّى دَخَلتُ مَكَّةَ فَرَأَيتُهُ لَيلَةً إلى جانِبِ قُبَّةِ الشَّرابِ نِصفَ اللَّيلِ ، يُصَلّي بِخُشوعٍ وأَنينٍ وبُكاءٍ ، فَلَم يَزَل كَذلِكَ حَتّى ذَهَبَ اللَّيلُ . (4)

.


1- .اخضلّ : أي ابتلّ (الصّحاح : ج 4 ص 1685 «خضل») .
2- .الإرشاد : ج 2 ص 231 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 97 ح 2278 ، إعلام الورى : ج 2 ص 25 ، بحار الأنوار : ج 48 ص 101 ح 5 .
3- .واقِصَة : منزل بطريق مكّة بعد القرعاء نحو مكّة (معجم البلدان : ج 5 ص 354) .
4- .تذكرة الخواصّ : ص 348 .

ص: 263

7 / 15 گريستن امام كاظم عليه السلام

7 / 15گريستن امام كاظم عليه السلامالإرشاد_ در وصف امام كاظم عليه السلام _ :از ترس خدا چندان مى گريست كه محاسنش از اشك خيس مى شد .

تذكرة الخواصّ_ به نقل از شقيق بلخى ، در بيان آنچه از امام كاظم عليه السلام در راه حج مشاهده كرد _ :در واقصه كه پياده شديم ، ديدم به نماز ايستاده و اعضاى بدنش مى لرزد و اشك هايش سرازير است... ، تا آن كه به مكّه وارد شديم . ايشان را نيمه شبى ديدم كه در كنار قُبّة الشراب (شربت خانه) با خشوع و ناله و گريه نماز مى خواند و پيوسته بر آن حال بود تا آن كه شب رفت .

.

ص: 264

7 / 16بُكاءُ الإِمامِ الرِّضا عليه السّلامعيون أخبار الرضا عليه السلام عن رجاء بن أبي الضحّاك_ في بَيانِ عِبادَةِ الإِمامِ الرِّضا عليه السلام _ :كانَ يُكثِرُ بِاللَّيلِ في فِراشِهِ مِن تِلاوَةِ القُرآنِ ، فَإِذا مَرَّ بِآيَةٍ فيها ذِكرُ جَنَّةٍ أو نارٍ بَكى . (1)

عيون أخبار الرضا عليه السلام عن دعبل بن عليّ الخزاعي :أنشَدتُ مَولايَ الرِّضا عليه السلام قَصيدَتِيَ الَّتي أوَّلُها : مَدارِسُ آياتٍ خَلَت مِن تِلاوَةٍ ومَنزِلُ وَحيٍ مُقفِرُ (2) العَرَصاتِ (3) فَلَمَّا انتَهَيتُ إلى قَولي : خُروجُ إمامٍ لا مَحالَةَ خارِجٌيَقومُ عَلَى اسمِ اللّهِ وَالبَرَكاتِ يُمَيِّزُ فينا كُلَّ حَقٍّ وباطِلٍويَجزي عَلَى النَّعماءِ وَالنَّقِماتِ بَكَى الرِّضا عليه السلام بُكاءً شَديدا ، ثُمَّ رَفَعَ رَأسَهُ إلَيَّ فَقالَ لي : يا خُزاعِيُّ ، نَطَقَ روحُ القُدُسِ عَلى لِسانِكَ بِهذَينِ البَيتَينِ ، فَهَل تَدري مَن هذَا الإِمامُ ؟ ومَتى يَقومُ ؟ فَقُلتُ : لا يا سَيِّدي ، إلّا أنّي سَمِعتُ بِخُروجِ إمامٍ مِنكُم ، يُطَهِّرُ الأَرضَ مِنَ الفَسادِ ويَملَؤُها عَدلاً . (4)

.


1- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 182 ح 5 ، بحار الأنوار : ج 49 ص 94 ح 7 .
2- .القَفْرُ : مفازةٌ لاماء فيها ولا نبات (الصِّحاح : ج 2 ص 797 «قفر») .
3- .العرصةُ : كلّ بقعة بين الدور واسعة ليس فيها بناء (الصحاح : ج 3 ص 1044 «عرص») .
4- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 265 ح 35 ، كمال الدين : ص 372 ح 6 ، بحار الأنوار : ج 49 ص 237 ح 6 .

ص: 265

7 / 16 گريستن امام رضاعليه السلام

7 / 16گريستن امام رضا عليه السلامعيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از رجاء بن ابى ضحّاك ، در بيان عبادت امام رضا عليه السلام _ :شب ها در بسترش بسيار قرآن مى خواند و هر گاه به آيه اى مى رسيد كه در آن از بهشت يا آتش ياد شده ، مى گريست .

عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از دعبل بن على خزاعى _ :براى مولايم امام رضا عليه السلام شعرى خواندم كه آغازش اين است : تلاوتگاه هايى آياتى كه از تلاوت ، خالى گشته اند و جايگاه فرود وحى كه ويرانه گشته است! چون به اين سخنم رسيدم كه : خروج امامى كه حتما خروج خواهد كرد و به نام خدا و با بركات ، قيام خواهد كرد صف حق و باطل را در ميان ما از هم جدا خواهد نمود و بر نيكى و بدى ، سزا مى دهد . امام رضا عليه السلام به شدّت گريست . سپس سرش را به طرف من بالا كرد و فرمود : «اى خزاعى! اين دو بيت را روح القدس بر زبانت جارى كرد . آيا مى دانى اين امام كيست و چه وقت قيام مى كند ؟». گفتم : خير ، اى سَرورم ! فقط شنيده ام كه امامى از شما خروج مى كند و زمين را از تباهى پاك مى سازد و آن را از عدل ، آكنده مى گرداند .

.

ص: 266

7 / 17بُكاءُ الإِمامِ الجَوادِ عليه السّلامكمال الدين عن الصقر بن أبي دلف :سَمِعتُ أبا جَعفَرٍ مُحَمَّدَ بنَ عَلِيٍّ الرِّضا عليه السلام يَقولُ : إنَّ الإِمامَ بَعدِي ابني عَلِيٌّ ، أمرُهُ أمري ، وقَولُهُ قَولي ، وطاعَتُهُ طاعَتي ، وَالإِمامَ بَعدَهُ ابنُهُ الحَسَنُ ، أمرُهُ أمرُ أبيهِ ، وقَولُهُ قَولُ أبيهِ ، وطاعَتُهُ طاعَةُ أبيهِ ، ثُمَّ سَكَتَ ، فَقُلتُ لَهُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، فَمَنِ الإِمامُ بَعدَ الحَسَنِ ؟ فَبَكى عليه السلام بُكاءً شَديدا ، ثُمَّ قالَ : إنَّ مِن بَعدِ الحَسَنِ ابنَهُ القائِمَ بِالحَقِّ المُنتَظَرَ . (1)

7 / 18بُكاءُ الإِمامِ المَهدِيِّ عليه السّلامالإمام عليّ عليه السلام :يَبعَثُ اللّهُ لِلمَهدِيِّ أقواما يَجتَمِعونَ مِن أطرافِ الأَرضِ قَزَعٌ (2) كَقَزَعِ الخَريفِ ، وَاللّهِ إنّي لَأَعرِفُ أسماءَهُم وَاسمَ أميرِهِم ومُناخَ رِكابِهِم ، فَيَدخُلُ المَهدِيُّ الكَعبَةَ ويَبكي ويَتَضَرَّعُ ، قالَ اللّهُ عز و جل : «أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ» (3) . (4)

.


1- .كمال الدين : ص 378 ح 3 ، بحار الأنوار : ج 51 ص 30 ح 4 .
2- .القزع : القطع من السحاب المتفرّقة ، وكلّ شيء يكون قطعا متفرّقة فهو قزع (المصباح المنير : ص 502 «فزع») .
3- .النمل : 62 .
4- .كتاب سليم بن قيس : ج 2 ص 775 ح 25 عن عمر بن أبي سلمة ، بحار الأنوار : ج 33 ص 158 ح 421 .

ص: 267

7 / 17 گريستن امام جوادعليه السلام
7 / 18 گريستن امام مهدى عليه السلام

7 / 17گريستن امام جواد عليه السلامكمال الدين_ به نقل از صقر بن ابى دلف _ :از امام جواد عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد : «امامِ پس از من ، فرزندم على است . فرمان او ، فرمان من است و سخن او ، سخن من و فرمان بردن از او فرمان بردن از من ، و امامِ پس از او فرزندش حسن است . فرمان او ، فرمان پدر اوست و سخن او ، سخن پدر اوست و فرمان بردن از او فرمان بردن از پدر اوست» . امام عليه السلام سپس ساكت شد . من گفتم : اى پسر پيامبر خدا! امامِ پس از [ نوه تان ]حسن كيست ؟ امام جواد عليه السلام به شدّت گريست و سپس فرمود : «پس از حسن ، پسر اوست كه به حق ، قيام مى كند و جهان در انتظار ظهور او خواهد بود» .

7 / 18گريستن امام مهدى عليه السلامامام على عليه السلام :خداوند براى مهدى ، مردمانى را بر مى انگيزد كه از گوشه و كنار زمين جمع مى شوند ، همچنان كه ابرهاى پراكنده پاييزى به هم مى آيند . به خدا سوگند ، من نام هاى آنها را و نام اميرشان را و جايى را كه مركب هايشان را مى خسبانند ، مى دانم . مهدى به كعبه وارد مى شود و مى گريد و به درگاه خدا زارى مى كند . خداوند عز و جل فرموده است : «يا [ كيست ] آن كس كه درمانده را _ چون وى را بخواند _ اجابت مى كند و گرفتارى را برطرف مى گرداند و شما را جانشينان اين زمين قرار مى دهد ؟» .

.

ص: 268

7 / 19بُكاءُ أصحابِ النِّبِيِّ صلى الله عليه و آلهشعب الإيمان عن أبي هريرة :لَمّا نَزَلَت «أَفَمِنْ هَذَا الْحَدِيثِ تَعْجَبُونَ * وَ تَضْحَكُونَ وَ لَا تَبْكُونَ» (1) بَكى أصحابُ الصُّفَّةِ (2) حَتّى جَرَت دُموعُهُم عَلى خُدودِهِم ، فَلَمّا سَمِعَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَنينَهُم بَكى مَعَهُم ، فَبَكَينا بِبُكائِهِ . فَقالَ صلى الله عليه و آله : لا يَلِجُ الّنارَ مَن بَكى مِن خَشيَةِ اللّهِ ، ولا يَدخُلُ الجَنَّةَ مُصِرٌّ عَلى مَعصِيَةٍ ، ولَو لَم تُذنِبوا لَجاءَ اللّهُ بِقَومٍ يُذنِبونَ فَيَغفِرُ لَهُم . (3)

الإمام عليّ عليه السلام_ في صِفَةِ أصحابِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله _ :لَقَد كانوا يُصبِحونَ شُعثا غُبرا ، وقَد باتوا سُجَّدا وقِياما ، يُراوِحونَ بَينَ جِباهِهِم وخُدودِهِم ، ويَقِفونَ عَلى مِثلِ الجَمرِ مِن ذِكرِ مَعادِهِم ، كَأَنَّ بَينَ أعيُنِهِم رُكَبَ المِعزى مِن طولِ سُجودِهِم ؛ إذا ذُكِرَ اللّهُ هَمَلَت أعيُنُهُم حَتّى تَبُلَّ جُيوبَهُم ، ومادوا (4) كَما يَميدُ الشَّجَرُ يَومَ الرِّيحِ العاصِفِ ، خَوفا مِنَ العِقابِ ورَجاءً لِلثَّوابِ . (5)

عنه عليه السلام :أينَ القَومُ الَّذينَ دُعوا إلَى الإِسلامِ فَقَبِلوهُ ، وقَرَؤُوا القُرآنَ فَأَحكَموهُ ، وهِيجوا إلَى الجِهادِ فَوَلِهوا وَلَهَ (6) اللِّقاحِ (7) إلى أولادِها ، وسَلَبُوا السُّيوفَ أغمادَها ، وأَخَذوا بِأَطرافِ الأَرضِ زَحفا زَحفا وصَفّا صَفّا . بَعضٌ هَلَكَ وبَعضٌ نَجا ، لا يُبَشَّرونَ بِالأَحياءِ ، ولا يُعَزَّونَ عَنِ المَوتى ، مُرهُ (8) العُيونِ مِنَ البُكاءِ ، خُمصُ البُطونِ مِنَ الصِّيامِ ، ذُبلُ الشِّفاهِ مِنَ الدُّعاءِ ، صُفرُ الأَلوانِ مِنَ السَّهَرِ . (9)

.


1- .النّجم : 59 و 60 .
2- .أهل الصّفّة : هم فقراء المهاجرين ، ومن لم يكن له منهم منزل يسكنه ، فكانوا يأوون إلى موضع مُظَلّل في مسجد المدينة يسكنونه (النهاية : ج 3 ص 37 «صفف») .
3- .شعب الإيمان : ج 1 ص 489 ح 798 ، تفسير القرطبي : ج 17 ص 122 نحوه ، كنزالعمّال : ج 3 ص 149 ح 5917 .
4- .مادَ يميد : إذا مال وتحرّك (النهاية : ج 4 ص 379 «ميد») .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 97 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 307 ح 29 .
6- .الوَلَهُ : ذهاب العقل والتحيّر من شدّة الوجد (النهاية : ج 5 ص 227 «وله») .
7- .اللِّقحَة : الناقة القريبة العهد بالنِّتاج (النهاية : ج 4 ص 262 «لقح») .
8- .المره : مرض في العين لترك الكحل ، ومنه حديث عليّ عليه السلام ... مره العيون من البكاء ، وهو جمع الأمرَهِ ؛ أي أبيض ليس فيه شيء من السواد (لسان العرب : ج 13 ص 540 «مره») .
9- .نهج البلاغة : الخطبة 121 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 362 ح 597 .

ص: 269

7 / 19 گريستن ياران پيامبرصلى الله عليه وآله

7 / 19گريستن ياران پيامبر صلى الله عليه و آلهشُعب الإيمان_ به نقل از ابو هريره _ :چون آيات : «آيا از اين سخن ، عجب داريد ؟ و مى خنديد و نمى گرييد ؟» نازل شد ، صفّه نشينان (1) گريستند ، تا جايى كه اشكشان بر گونه هايشان جارى شد . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با شنيدن صداى ناله آنها گريست و ما هم با گريه او گريستيم . آن گاه فرمود : «كسى كه از ترس خدا بگريد ، به آتش نمى رود ، و كسى كه بر گناهى پا مى فشارد ، به بهشت نمى رود . اگر گناه نمى كرديد ، خدا مردمى را مى آورد كه گناه كنند و او آنها را بيامرزد» .

امام على عليه السلام_ در وصف ياران پيامبر خدا صلى الله عليه و آله _ :صبح كه مى شد ، ژوليده و گردآلود بودند ؛ چراكه شب را در سجده و قيام به سر برده بودند . گاه پيشانى هايشان را بر خاك مى نهادند و گاه گونه هايشان را ، و از ياد رستاخيزشان ، تو گويى بر روى تكّه هاى آتش مى ايستادند [و بى قرار و بى تاب بودند] ، ميان چشمانشان ، بر اثر سجده هاى طولانى ، مانند زانوهاى بز [، پينه بسته] بود . هر گاه از خدا ياد مى شد ، چشمانشان اشكباران مى گشت ، چنان كه گريبان هايشان تر مى شد ، و از ترس كيفر و به اميد پاداش ، مانند درختى كه در يك روز طوفانى تكان مى خورد ، مى لرزيدند .

امام على عليه السلام :كجايند آن مردمانى كه به اسلام فرا خوانده شدند و آن را پذيرفتند ، و قرآن را خواندند و استوارش داشتند [و به كارش بستند] ، و به جهاد برانگيخته شدند ، و مانند شيفتگى شتران شيرده به بچه هايشان ، آسيمه سر شتافتند ، و شمشيرها را از نيامهايشان بر كشيدند ، و دسته دسته و صف در صف هر سوى آوردگاه را گرفتند ، برخى كشته شدند و برخى رهيدند ، نه زنده ماندن زندگان را به يكديگر مژده مى دادند ، و نه مرگ كشتگان را تسليت مى گفتند . چشمانشان از گريه [از خوف خدا ]سفيد شده بودند ، شكم هايشان از روزه دارى فرو رفته بود ، لبانشان از دعا خشكيده بود ، و رنگشان از شب زنده دارى زرد گشته بود .

.


1- .مهاجران فقيرى كه خانه و كاشانه اى نداشتند و در مكانى از مسجد مدينه كه براى آن سقف و سايه بانى ساخته بودند ، زندگى مى كردند .

ص: 270

الإمام الصادق عليه السلام_ في وَصفِ أصحابِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله _ :كانوا يَبكونَ اللَّيلَ وَالنَّهارَ ، ويَقولونَ : اِقبِض أرواحَنا مِن قَبلِ أن نَأكُلَ خُبزَ الخَميرِ (1) . (2)

المستدرك على الصحيحين عن أبي سفيان عن أشياخه :دَخَلَ سَعدٌ عَلى سَلمانَ يَعودُهُ ، قالَ : فَبَكى ، فَقالَ لَهُ سَعدٌ : ما يُبكيكَ يا أبا عَبدِ اللّهِ ؟ تُوُفِّيَ رَسولُ اللّهِ وهُوَ عَنكَ راضٍ ، وتَرِدُ عَلَيهِ الحَوضَ وتَلقى أصحابَكَ . قالَ : فَقالَ سَلمانُ : أما إنّي لا أبكي جَزَعا مِنَ المَوتِ ، ولا حِرصا عَلَى الدُّنيا ، ولكِنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَهِدَ إلَينا عَهدا حَيّا ومَيِّتا ، قالَ صلى الله عليه و آله : «لِتَكُن بُلغَةُ (3) أحَدِكُم مِنَ الدُّنيا مِثلَ زادِ الرّاكِبِ» ، وحَولي هذِهِ الأَساوِدَةُ (4) . قالَ : فَإِنَّما حَولَهُ إجّانَةٌ وجَفنَةٌ ومِطهَرَةٌ! (5)

.


1- .الخمير : هو ما يجعل في العجين ليجود ، وكأنّهم كانوا لايفعلون ذلك لعدم اعتنائهم بجودة الغذاء ، ويؤيدّه ما رواه العامّة عن النبيّ صلى الله عليه و آله : «لا آكل الخمير» قال الكرماني : أي خبزا جعل في عجينه الخمير (بحار الأنوار : ج 22 ص 305 ح 2) .
2- .الخصال : ص 640 ح 15 عن هشام بن سالم ، بحار الأنوار : ج 22 ص 305 ح 2 .
3- .البُلغَة : الكفاية ، وهو ما يكتفى به في العيش (مجمع البحرين : ج 1 ص 187 «بلغ») .
4- .الأساوِد : يريد الشُّخوصَ من المتاع الذي كان عنده ، وكلُّ شخص من إنسان أو متاع أو غيره سَوادٌ ، ويجوز أن يريد بالأساود الحَيّاتِ ، جمعُ أسوَدَ ، شبَّهَها بها لاستضراره بمكانها (النهاية : ج 2 ص 419 «سود») .
5- .المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 353 ح 7891 ، الطبقات الكبرى : ج 4 ص 90 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 126 ح 11 ، النهاية في غريب الحديث : ج 2 ص 418 كلاهما نحوه ؛ روضة الواعظين : ص 538 ، بحار الأنوار : ج 22 ص 381 ح 14 .

ص: 271

امام صادق عليه السلام_ در وصف ياران پيامبر صلى الله عليه و آله _ :شب و روز مى گريستند و مى گفتند : [خدايا!] پيش از آن كه نانِ ور آمده اى (1) بخوريم ، جانمان را بگير .

المستدرك على الصحيحين_ به نقل از ابو سفيان ، (2) از استادانش _ :سعد به عيادت سلمان رفت . سلمان ، شروع به گريستن كرد . سعد گفت : چرا گريه مى كنى ، اى ابو عبد اللّه ؟ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وقتى در گذشت ، از تو راضى بود . در كنار حوض [كوثر] بر او وارد خواهى شد و دوستانت را خواهى ديد . سلمان گفت : من از ترس مرگ يا علاقه به دنيا نمى گريم ؛ بلكه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به ما براى هميشه سفارش كرد و فرمود : «بايد وسائل هر يك از شما از دنيا ، به اندازه ره توشه مسافر باشد ، در حالى كه اين چيزها پيرامون من است» . سعد گفت : پيرامون او ، يك تَشت و يك خُمره آب و يك آفتابه بود .

.


1- .وَر آمده: رسيده؛ به عمل آمده. گويا ياران پيامبر صلى الله عليه و آله ، به خاطر اهمّيت ندادن به كيفيت غذا، از خميرمايه براى نانشان استفاده نمى كردند و اين، كمال زهد آنان را مى رساند. خميرمايه را به خمير مى زنند تا تخمير گردد (رسيده شود).
2- .ظاهرا مقصود ، ابو سفيان طلحة بن نافع است كه راوى اَنَس و جابر بود و اعمش از او روايت مى كند (ر .ك : تهذيب التهذيب) .

ص: 272

الإمام الباقر عليه السلام :بَكى أبو ذَرٍّ رَحِمَهُ اللّهُ مِن خَشيَةِ اللّهِ عز و جل حَتَّى اشتَكى بَصَرَهُ ، فَقيلَ لَهُ : يا أبا ذَرٍّ ، لَو دَعَوتَ اللّهَ أن يَشفِيَ بَصَرَكَ . فَقالَ : إنّي عَنهُ لَمَشغولٌ ، وما هُوَ مِن أكبَرِ هَمّي . قالوا : وما يَشغَلُكَ عَنهُ ؟ قالَ : العَظيمَتانِ : الجَنَّةُ وَالنّارُ . (1)

7 / 20بُكاءُ المُؤمِنينَ وَالمُتَّقينَالإمام عليّ عليه السلام_ في ذِكرِ حَديثِ مِعراجِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله _ :قالَ اللّهُ تَعالى : ... يا أحمَدُ ، إنَّ أهلَ الخَيرِ وأَهلَ الآخِرَةِ ... تَنامُ أعيُنُهُم ولا تَنامُ قُلوبُهُم ، أعيُنُهُم باكِيَةٌ وقُلوبُهُم ذاكِرَةٌ . (2)

الإمام زين العابدين عليه السلام :ألا إنَّ للّهِِ عِبادا ، كَمَن رَأى أهلَ الجَنَّةِ فِي الجَنَّةِ مُخَلَّدينَ ، وكَمَن رَأى أهلَ النّارِ فِي النّارِ مُعَذَّبينَ ، شُرُورُهُم مَأمونَةٌ ، وقُلوبُهُم مَحزونَةٌ ، أنفُسُهُم عَفيفَةٌ ، وحَوائِجُهُم خَفيفَةٌ ، صَبَروا أيّاما قَليلَةً ، فَصاروا بِعُقبى (3) راحَةٍ طَويلَةٍ ، أمَّا اللَّيلَ فَصافّونَ أقدامَهُم ، تَجري دُموعُهُم عَلى خُدودِهِم ، وهُم يَجأَرونَ (4) إلى رَبِّهِم يَسعَونَ في فَكاكِ رِقابِهِم . (5)

.


1- .الخصال : ص 40 ح 25 عن إسماعيل بن أبي زياد عن الإمام الصادق عليه السلام ، الأمالي للطوسي : ص 702 ح 1500 عن موسى بن بكر عن الإمام الكاظم عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 22 ص 431 ح 40 .
2- .إرشاد القلوب : ص 199 و 201 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 24 ح 6 .
3- .العاقبة والعقبى : آخر كلّ شيء (تاج العروس : ج 2 ص 245 «عقب») .
4- .جأر : إذا أفرط في الدعاء والتّضرّع (مفردات ألفاظ القرآن : ص 211 «جأر») .
5- .الكافي : ج 2 ص 132 ح 15 عن أبي حمزة عن الإمام الباقر عليه السلام ، عوالي اللآلي : ج 1 ص 72 ح 134 عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 73 ص 43 ح 18 ؛ عيون الأخبار لابن قتيبة : ج 2 ص 353 ، تاريخ دمشق : ج 42 ص 493 كلاهما عن أوفى بن دلهم عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 719 ح 8565 .

ص: 273

7 / 20 گريستن مؤمنان و پرهيزگاران

امام باقر عليه السلام :ابو ذر _ كه خدايش رحمت كناد _ از ترس خداوند عز و جل چندان گريست كه چشمش آسيب ديد . به او گفته شد : كاش دعا كنى كه خدا چشمت را شفا دهد ! گفت : از اين كار غافل گشته ام و اهمّيت چندانى هم برايم ندارد . گفتند : چه چيزى تو را از آن ، غافل كرده و باز داشته است ؟ گفت : دو چيز بزرگ : بهشت و دوزخ .

7 / 20گريستن مؤمنان و پرهيزگارانامام على عليه السلام_ در بيان حديث معراج پيامبر صلى الله عليه و آله _ :خداوند متعال فرمود : «... اى احمد! اهل نيكى و اهل آخرت... چشمانشان مى خوابد؛ امّا دل هايشان نمى خوابد . ديدگانشان گريان و دل هايشان به ياد خداست» .

امام زين العابدين عليه السلام :هان! خداى ، بندگانى دارد كه همچون كسى هستند كه بهشتيان را در بهشت ، جاويدان ديده است و همانند كسى هستند كه دوزخيان را در آتش ، در عذاب ديده است ؛ آزارشان به كسى نمى رسد ، دل هايشان اندوهناك است ، جان هايشان پاك دامن ، و نيازهايشان سبك و اندك . روزهايى اندك را صبر كردند ، و در پى آن به آسايشى طولانى رسيدند . شب هنگام ، جفت پا [به نماز] مى ايستند ، اشكشان بر گونه هايشان روان مى شود ، و به درگاه پروردگارشان التماس مى كنند ، و در رهانيدن خويش [از آتش دوزخ] مى كوشند .

.

ص: 274

عيسى عليه السلام_ في وَصفِ أولِياءِ اللّهِ _ :كانَ يَسقي زُروعَهُم دُموعُ أعيُنِهِم حَتّى أنبَتوا ، وأَدرَكُوا الحَصادَ يَومَ فَقرِهِم . (1)

7 / 21البَكّاؤونَالإمام الصادق عليه السلام :البَكّاؤونَ خَمسَةٌ : آدَمُ ، ويَعقوبُ ، ويوسُفُ ، وفاطِمَةُ بِنتُ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، وعَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليهم السلام . فَأَمّا آدَمُ ، فَبَكى عَلَى الجَنَّةِ حَتّى صارَ في خَدَّيهِ أمثالُ الأَودِيَةِ . وأَمّا يَعقوبُ ، فَبَكى عَلى يوسُفَ حَتّى ذَهَبَ بَصَرُهُ ، وحَتّى قيلَ لَهُ : «تَاللَّهِ تَفْتَؤُاْ تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّى تَكُونَ حَرَضًا أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهَالِكِينَ» (2) . وأَمّا يوسُفُ ، فَبَكى عَلى يَعقوبَ حَتّى تَأَذّى بِهِ أهلُ السِّجنِ ، فَقالوا لَهُ : إمّا أن تَبكِيَ اللَّيلَ وَتسكُتَ بِالنَّهارِ ، وإمّا أن تَبكِيَ النَّهارَ وتَسكُتَ بِاللَّيلِ ، فَصالَحَهُم عَلى واحِدٍ مِنهُما . أمّا فاطِمَةُ فَبَكَت عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَتّى تَأَذّى بِها أهلُ المَدينَةِ ، فَقالوا لَها : قَد آذَيتِنا بِكَثرَةِ بُكائِكِ ، فَكانَت تَخرُجُ إلَى المَقابِرِ _ مَقابِرِ الشُّهَداءِ _ فَتَبكي حَتّى تَقضِيَ حاجَتَها ثُمَّ تَنصَرِفُ . وأَمّا عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ ، فَبَكى عَلَى الحُسَينِ عليه السلام عِشرينَ سَنَةً _ أو أربَعينَ سَنَةً _ (3) ما وُضِعَ بَينَ يَدَيهِ طَعامٌ إلّا بَكى ، حَتّى قالَ لَهُ مَولىً لَهُ : جُعِلتُ فِداكَ يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، إنّي أخافُ عَلَيكَ أن تَكونَ مِنَ الهالِكينَ . قالَ : «إِنَّمَا أَشْكُواْ بَثِّى وَ حُزْنِى إِلَى اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ» (4) ، إنّي ما أذكُرُ مَصرَعَ بَني فاطِمَةَ إلّا خَنَقَتني لِذلِكَ عَبرَةٌ . (5)

.


1- .ربيع الأبرار : ج 3 ص 403 .
2- .يوسف : 85 .
3- .الترديد من الراوي (هامش المصدر) .
4- .يوسف : 86 .
5- .الخصال : ص 272 ح 15 ، الأمالي للصدوق : ص 204 ح 221 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 93 ح 2264 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 155 ح 1 .

ص: 275

7 / 21 مويه گران

عيسى عليه السلام_ در وصف اولياى خدا _ :كِشته هايشان را اشكهاى چشمانشان آبيارى مى كرد تا آن كه روياندند و در روز نيازمندى شان ، آنها را درويدند .

7 / 21مويه گرانامام صادق عليه السلام :مويه گران ، پنج تن اند : آدم و يعقوب و يوسف و فاطمه دُخت محمّد صلى الله عليه و آله و على بن الحسين عليه السلام . آدم عليه السلام براى بهشت گريست ، چندان كه در گونه هايش فرو رفتگى هايى چون دَره پديد آمد . يعقوب عليه السلام براى يوسف گريست ، چندان كه بينايى اش را از دست داد و چندان كه به او گفته شد : «به خدا سوگند كه پيوسته يوسف را ياد مى كنى تا بيمار شوى يا هلاك گردى» . يوسف عليه السلام براى يعقوب گريست ، چندان كه زندانيان از او به تنگ آمدند و گفتند : يا شب گريه كن و روز خاموش بمان ، و يا روز گريه كن و شب آرام باش . و او يكى از آن دو پيشنهاد را پذيرفت . فاطمه عليهاالسلام ، براى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گريست ، چندان كه مردم مدينه از او در رنج شدند و گفتند : تو با گريه هاى بسيارت ما را آزرده اى . پس او به قبرستان ، قبرستان شهدا ، مى رفت و گريه مى كرد و گريه اش كه تمام مى شد ، بر مى گشت . و على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام ، بيست يا چهل سال بر حسين عليه السلام گريست . هر بار كه در برابر او غذايى نهاده مى شد ، گريه مى كرد ، تا جايى كه يكى از غلامانش به او گفت : فدايت شوم ! اى پسر پيامبر خدا! مى ترسم كه از بين برويد . و او فرمود : « «من شكايت غم و اندوه خويش را پيش خدا مى برم و از [عنايت] خدا چيزى مى دانم كه شما نمى دانيد» . هر بار كه كشتار فرزندان فاطمه به يادم مى آيد ، گريه گلويم را مى فشرد» .

.

ص: 276

الإمام الباقر عليه السلام :ولَقَد كانَ بَكى [عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام ] عَلى أبيهِ الحُسَينِ عليه السلام عِشرينَ سَنَةً ، وما وُضِعَ بَينَ يَدَيهِ طَعامٌ إلّا بَكى ، حَتّى قالَ لَهُ مَولىً لَهُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، أما آنَ لِحُزنِكَ أن يَنقَضِيَ ؟! فَقالَ لَهُ : وَيحَكَ! إنَّ يَعقوبَ النَّبِيَّ عليه السلام كانَ لَهُ اثنا عَشَرَ ابنا ، فَغَيَّبَ اللّهُ عَنهُ واحِدا مِنهُم فَابيَضَّت عَيناهُ مِن كَثرَةِ بُكائِهِ عَلَيهِ ، وشابَ رَأسُهُ مِنَ الحُزنِ ، وَاحدَودَبَ ظَهرُهُ مِنَ الغَمِّ ، وكانَ ابنُهُ حَيّا فِي الدُّنيا ، وأَنَا نَظَرتُ إلى أبي وأَخي وعَمّي وسَبعَةَ عَشَرَ مِن أهلِ بَيتي مَقتولينَ حَولي ، فَكَيفَ يَنقَضي حُزني !؟ (1)

راجع : ص 252 ( بكاء الإمام زين العابدين عليه السلام ) .

.


1- .الخصال : ص 518 ح 4 عن حمران بن أعين ، بحار الأنوار : ج 46 ص 63 ح 19 وراجع : مثير الأحزان : ص 115 .

ص: 277

امام باقر عليه السلام :[زين العابدين عليه السلام ] براى پدرش بيست سال گريه كرد . هيچ غذايى در برابر او نهاده نشد ، مگر آن كه گريست ، تا جايى كه يكى از غلامانش به او گفت : اى پسر پيامبر خدا! آيا وقت آن نرسيده است كه غم و اندوهتان پايان پذيرد ؟! پس به او فرمود : «واى بر تو ! يعقوبِ پيامبر عليه السلام دوازده پسر داشت و خداوند ، تنها يكى از آنها را از او پنهان كرد و يعقوب از بس كه براى او گريست ، چشمانش كور و از اندوه ، موهاى سرش سفيد و از غصّه پشتش خميده شد ، در حالى كه پسرش زنده و در دنيا بود ؛ امّا من با چشمان خود ديدم كه پدرم و برادرم و عمويم و هفده تن از خانواده ام پيرامون من به خاك و خون افتاده اند . پس چگونه اندوهم تمام شود ؟!».

ر . ك : ص 253 (گريستن امام زين العابدين عليه السلام )

.

ص: 278

الفَصلُ الثّامِن : البكاء على الأموات8 / 1جَوازُ البُكاءِ عَلَى الأَمواتِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في تَبيينِ بُكائِهِ عَلَى ابنِهِ إبراهيمَ _ :تَدمَعُ العَينُ ويَحزَنُ القَلبُ ، ولا يَكونُ عَلَى المُؤمِنِ في ذلِكَ شَيءٌ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله رَخَّصَ فِي البُكاءِ عِندَ المُصيبَةِ ، وقالَ : النَّفسُ مُصابَةٌ ، وَالعَينُ دامِعَةٌ ، وَالعَهدُ قَريبٌ ، وقولوا ما أرضَى اللّهَ ولا تَقولوا الهُجرَ (2) . (3)

المستدرك على الصحيحين عن قرظة بن كعب وأبي مسعود وزيد بن ثابت :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله رَخَّصَ لَنا ... فِي البُكاءِ عِندَ المَيِّتِ . (4)

.


1- .كنز العمّال : ج 15 ص 622 ح 42484 نقلاً عن المعجم الكبير عن أبي موسى .
2- .الهجر : الإفحاش في المنطق ، وَالخَنا (الصحاح : ج 2 ص 851 «هجر») .
3- .الجعفريات : ص 208 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 225 ، بحار الأنوار : ج 82 ص 101 ح 48 .
4- .المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 183 ح 348 ، و ج 2 ص 201 ح 2751 وزاد في آخره «من غير نياحة» ، اُسد الغابة : ج 1 ص 460 الرقم 584 ، المعجم الكبير : ج 19 ص 39 ح 82 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 3 ص 268 ح 5 وكلاهما نحوه من دون إسناد إليه صلى الله عليه و آله ، كنز العمّال : ج 15 ص 224 ح 40682 نقلاً عن أبي نعيم .

ص: 279

فصل هشتم : گريه كردن بر مردگان
8 / 1 جايز بودن گريستن بر مردگان

فصل هشتم : گريه كردن بر مردگان8 / 1جايز بودن گريستن بر مردگانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در توضيح گريه اش براى مرگ فرزندش ابراهيم _ :چشم ، اشك مى ريزد و دل ، اندوهگين مى شود و در اينها گناهى بر مؤمن نيست .

امام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گريه كردن در هنگام مصيبت را تجويز كرد و فرمود : «جان ، مصيبت زده مى شود و چشم ، اشك مى ريزد و داغ ، تازه است . چيزى بگوييد كه موجب رضايت خدا باشد ، و سخن زشت و ناپسند نگوييد» .

المستدرك على الصحيحين_ به نقل از قرظة بن كعب و ابو مسعود و زيد بن ثابت _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به ما رخصت داد : ... گريه كردن بر مرده را .

.

ص: 280

صحيح مسلم عن جابر بن عبد اللّه :اُصيبَ أبي يَومَ اُحُدٍ ، فَجَعَلتُ أكشِفُ الثَّوبَ عَن وَجهِهِ وأَبكي، وجَعَلوا يَنهَونَني ورَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لا يَنهاني. قالَ : وجَعَلَت فاطِمَةُ بِنتُ عَمرٍو تَبكيهِ. فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : تَبكيهِ أو لا تَبكيهِ ، ما زالَتِ المَلائِكَةُ تُظِلُّهُ بِأَجنِحَتِها حَتّى رَفَعتُموهُ . (1)

سنن النسائي عن أبي هريرة :ماتَ مَيِّتٌ مِن آلِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَاجتَمَعَ النِّساءُ يَبكينَ عَلَيهِ ، فَقامَ عُمَرُ يَنهاهُنَّ ويَطرُدُهُنَّ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : دَعهُنَّ يا عُمَرُ ، فَإِنَّ العَينَ دامِعَةٌ ، وَالقَلبَ مُصابٌ ، وَالعَهدَ قَريبٌ . (2)

سنن أبي داود عن هشام بن عروة عن أبيه عن ابن عمر :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنَّ المَيِّتَ لَيُعَذَّبُ بِبُكاءِ أهلِهِ عَلَيهِ . فَذَكَرَ ذلِكَ لِعائِشَةَ ، فَقالَت : وَهَلَ (3) _ تَعنِي ابنَ عُمَرَ _ ، إنَّما مَرَّ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله عَلى قَبرٍ فَقالَ : إنَّ صاحِبَ هذا لَيُعَذَّبُ وأَهلُهُ يَبكونَ عَلَيهِ . ثُمَّ قَرَأَت : «وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى» (4) . (5)

.


1- .صحيح مسلم : ج 4 ص 1918 ح 130 ، سنن النسائي : ج 4 ص 13 ، السنن الكبرى للنسائي : ج 1 ص 606 ح 1972 ، مسند ابن الجعد : ص 252 ح 1666 ، الطبقات الكبرى : ج 3 ص 561 كلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 10 ص 378 ح 29880 .
2- .سنن النسائي : ج 4 ص 19 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 505 ح 1587 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 450 ح 9737 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 537 ح 1406 ، صحيح ابن حبّان : ج 7 ص 428 ح 3157 كلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 15 ص 620 ح 42475 .
3- .وَهَلَ : أي ذهب وَهمُهُ إلى ذلك . ويجوز أن يكون بمعنى سها وغلط (لسان العرب : ج 11 ص 737 «وهل») .
4- .الأنعام : 164 ، فاطر : 108 .
5- .سنن أبي داود : ج 3 ص 194 ح 3129 ، صحيح البخاري : ج 4 ص 1462 ح 3759 ، صحيح مسلم : ج 2 ص 643 ح 26 كلاهما نحوه ، سنن النسائي : ج 4 ص 17 ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 282 ح 4959 .

ص: 281

صحيح مسلم_ به نقل از جابر بن عبد اللّه _ :پدرم در روز اُحد كشته شد . من ، پارچه را از صورتش كنار مى زدم و گريه مى كردم و ديگران مرا از اين كار نهى كردند؛ ولى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مرا نهى نمى كرد . فاطمه دختر عمرو نيز براى پدرش مى گريست . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «بر او گريه كنى يا نكنى ، فرشتگان ، همچنان با بال هاى خود بر او سايه انداخته بودند تا اين كه او را [براى دفن] از زمين ، بلند كرديد» .

سنن النسائى_ به نقل از ابو هريره _ :يك نفر از خاندان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در گذشت . زنان جمع شدند و بر او گريستند . عمر برخاست و آنها را از گريستن نهى مى كرد و پراكنده مى نمود . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «رهايشان كن ، اى عمر! چشم ، اشك مى ريزد و دل ، داغدار است و داغشان تازه است» .

سنن أبى داوود_ به نقل از هشام بن عروه ، از پدرش _ :ابن عمر گفت : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «ميّت با گريه خانواده اش بر او ، عذاب (/ اذيّت) مى شود» . اين مطلب به عايشه گفته شد . گفت : او (ابن عمر) اشتباه كرده است ؛ بلكه [ماجرا از اين قرار است كه ]پيامبر صلى الله عليه و آله بر قبرى گذشت و فرمود : «صاحب اين [قبر] عذاب مى شود و خانواده اش [بى خبر از اين موضوع] بر او گريه مى كنند» . عايشه سپس اين آيه را خواند : «هيچ باربردارى بارِ [گناهِ] ديگرى را بر نمى دارد» .

.

ص: 282

صحيح مسلم عن هشام بن عروة عن أبيه :ذُكِرَ عِندَ عائِشَةَ قَولُ ابنِ عُمَرَ : المَيِّتُ يُعَذَّبُ بِبُكاءِ أهلِهِ عَلَيهِ . فَقالَت : رَحِمَ اللّهُ أبا عَبدِ الرَّحمنِ ، سَمِعَ شَيئا فَلَم يَحفَظهُ . إنَّما مَرَّت عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله جَنازَةُ يَهودِيٍّ وهُم يَبكونَ عَلَيهِ ، فَقالَ : أنتُم تَبكونَ ، وإنَّهُ لَيُعَذَّبُ . (1)

مسند ابن حنبل عن ابن عبّاس :ماتَت رُقَيَّةُ ابنَةُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ : اِلحَقي بِسَلَفِنَا الخَيرِ عُثمانَ بنِ مَظعونٍ . قالَ : وبَكَتِ النِّساءُ ، فَجَعَلَ عُمَرُ يَضرِبُهُنَّ بِسَوطِهِ ، فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله لِعُمَرَ : دَعهُنَّ يَبكينَ ، وإيّاكُنَّ ونَعيقَ (2) الشَّيطانِ . ثُمَّ قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : مَهما يَكُن مِنَ القَلبِ وَالعَينِ فَمِنَ اللّهِ وَالرَّحمَةِ ، ومَهما كانَ مِنَ اليَدِ وَاللِّسانِ فَمِنَ الشَّيطانِ . وقَعَدَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلى شَفيرِ القَبرِ وفاطِمَةُ إلى جَنبِهِ تَبكي ، فَجَعَلَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله يَمسَحُ عَينَ فاطِمَةَ بِثَوبِهِ رَحمَةً لَها . (3)

سير أعلام النبلاء عن ابن عبّاس :لَمّا ماتَ ابنُ مَظعونٍ ... فَبَكَى النِّساءُ ، فَجَعَلَ عُمَرُ يُسكِتُهُنَّ ، فَقالَ صلى الله عليه و آله : مَهلاً يا عُمَرُ ! ثُمَّ قالَ : إيّاكُنَّ ونَعيقَ الشَّيطانِ ، مَهما كانَ مِنَ العَينِ فَمِنَ اللّهِ ومِنَ الرَّحمَةِ ، وما كانَ مِنَ اليَدِ وَاللِّسانِ فَمِنَ الشَّيطانِ . (4)

.


1- .صحيح مسلم : ج 2 ص 642 ح 25 ، سنن الترمذي : ج 3 ص 327 ح 1004 عن يحيى بن عبد الرحمن ، مسند ابن حنبل : ج 10 ص 156 ح 26471 عن القاسم بن محمّد بن أبي بكر وكلاهما نحوه .
2- .النّعيق : يعني الصِّياح والنّوح (النهاية : ج 5 ص 82 «نعق») .
3- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 718 ح 3103 ، مسند الطيالسي : ص 351 ح 2694 ، الطبقات الكبرى : ج 8 ص 37 ، سير أعلام النبلاء : ج 2 ص 251 كلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 15 ص 621 ح 42476 ؛ بشارة المصطفى : ص 273 نحوه وفيه «زينب» بدل «رقية» .
4- .سير أعلام النبلاء : ج 1 ص 156 .

ص: 283

صحيح مسلم_ به نقل از هشام بن عروه ، از پدرش _ :نزد عايشه ، اين سخن ابن عمر ياد شد كه : ميّت با گريه خانواده اش بر او ، عذاب مى شود . عايشه گفت : خدا رحمت كند ابو عبد الرحمان را ! چيزى شنيده؛ امّا آن را درست حفظ نكرده است . [مطلب چنين بود كه] جنازه مردى يهودى را از كنار پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رد كردند و بر او مى گريستند . ايشان فرمود : «شما گريه مى كنيد و او عذاب مى شود» .

مسند ابن حنبل_ به نقل از ابن عبّاس _ :رقيّه دختر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در گذشت . پيامبر خدا فرمود : «به سَلَف نيكمان عثمان بن مظعون ، ملحق شو» . زنان گريستند . عمر ، شروع به زدن آنها با تازيانه كرد . پيامبر صلى الله عليه و آله به عمر فرمود : «بگذار گريه كنند ، و شما زنان هم از شيونِ شيطانى بپرهيزيد» . سپس فرمود : «هر چه از دل و چشم باشد [يعنى سوز و اشك] ، از جانب خدا و رحمت است ، و آنچه از دست و زبان باشد [يعنى مو كندن و زدن و خراشيدن صورت و سخنان غير خداپسندانه گفتن] ، از شيطان است» . سپس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بر لبه قبر نشست و فاطمه عليهاالسلام در كنارش گريه مى كرد و پيامبر صلى الله عليه و آله دلسوزانه اشك هاى او را با جامه خود ، پاك مى كرد .

سير أعلام النبلاء_ به نقل از ابن عبّاس _ :چون ابن مظعون در گذشت... ، زنان ، شروع به گريستن كردند و عمر ، آنها را ساكت مى كرد . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «آرام باش ، اى عمر!» و سپس [خطاب به زنان] فرمود : «از شيون هاى شيطانى بپرهيزيد . آنچه از چشم باشد ، از جانب خداست و رحمت است و آنچه از دست و زبان باشد ، از شيطان است» .

.

ص: 284

مسند ابن حنبل عن محمّد بن عمرو بن عطاء بن علقمة :إنَّهُ كانَ جالِسا مَعَ ابنِ عُمَرَ بِالسّوقِ ، ومَعَهُ سَلِمَةُ بنُ الأَزرَقِ إلى جَنبِهِ ، فَمُرَّ بِجَنازَةٍ يَتبَعُها بُكاءٌ ، فَقالَ عَبدُ اللّهِ بنُ عُمَرَ : لَو تَرَكَ أهلُ هذَا المَيِّتِ البُكاءَ لَكانَ خَيرا لِمَيِّتِهِم . فَقالَ سَلِمَةُ بنُ الأَزرَقِ : تَقولُ ذلِكَ يا أبا عَبدِ الرَّحمنِ ؟ قالَ : نَعَم أقولُهُ . قالَ : إنّي سَمِعتُ أبا هُرَيرَةَ ، وماتَ مَيِّتٌ مِن أهلِ مَروانَ ، فَاجتَمَعَ النِّساءُ يَبكينَ عَلَيهِ ، فَقالَ مَروانُ : قُم يا عَبدَ المَلِكِ فَانهَهُنَّ أن يَبكينَ ، فَقال أبو هُرَيرَةَ : دَعهُنَّ ، فَإِنَّهُ ماتَ مَيِّتٌ مِن آلِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، فَاجتَمَعَ النِّساءُ يَبكينَ عَلَيهِ ، فَقامَ عُمَرُ بنُ الخَطّابِ يَنهاهُنَّ ويَطرُدُهُنَّ ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «دَعهُنَّ يَابنَ الخَطّابِ ، فَإِنَّ العَينَ دامِعَةٌ ، وَالفُؤادَ مُصابٌ ، وإنَّ العَهدَ حَديثٌ» . فَقالَ ابنُ عُمَرَ : أنتَ سَمِعتَ هذا مِن أبي هُرَيرَةَ ؟ قالَ : نَعَم ، قالَ : يَأثِرُهُ عَنِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ؟ قالَ : نَعَم ، قالَ : فَاللّهُ ورَسولُهُ أعلَمُ . (1)

المستدرك على الصحيحين عن أنس :لَمّا قُبِضَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أحدَقَ بِهِ أصحابُهُ ، فَبَكَوا حَولَهُ . (2)

الإمام الحسين عليه السلام :إنَّ فاطِمَةَ بِنتَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله كانَت تَزورُ قَبرَ عَمِّها حَمزَةَ كُلَّ جُمُعَةٍ ، فَتُصَلّي وتَبكي عِندَهُ . (3)

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 2 ص 443 ح 5895 ، السنن الكبرى : ج 4 ص 117 ح 7159 ، المصنّف لعبد الرزاق : ج 3 ص 553 ح 6674 كلاهما نحوه وراجع : مسند الطيالسى¨ : ص 339 ح 2598 .
2- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 60 ح 4392 ، دلائل النبوّة : ج 7 ص 269 ، المعجم الأوسط : ج 8 ص 109 ح 8120 وفيه «قعد أصحابه حزان» بدل «وأحدق به أصحابه» ، كتاب الدعاء للطبراني : ص 366 ح 1217 وفيه «قعد أصحابه» بدل «أحدق به أصحابه» ؛ مسكّن الفؤاد : ص 109 ، بحار الأنوار : ج 82 ص 97 ح 47 .
3- .المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 533 ح 1396 عن سليمان بن داود و ج 3 ص 30 ح 4319 عن سليمان بن داود عن أبيه وفيه «فى الأيّام» بدل «كلّ جمعة» ، السنن الكبرى : ج 4 ص 131 ح 7208 عن سليمان بن داود وكلّها عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام ؛ كفاية الأثر : ص 198 عن محمود بن لبيد نحوه من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 36 ص 352 ح 224 .

ص: 285

مسند ابن حنبل_ به نقل از محمّد بن عمرو بن عطاء بن علقمه _ :با ابن عمر در بازار نشسته بود[م] و سلمة بن ازرق نيز در كنارش بود ، كه جنازه اى رد شد و عدّه اى به دنبال آن گريه مى كردند . عبد اللّه بن عمر گفت : اگر كسانِ اين ميّت گريه نمى كردند ، براى ميّتشان بهتر بود . سلمة بن ازرق گفت : تو اين را مى گويى ، اى ابو عبد الرحمان ؟ گفت : بله ، من اين را مى گويم . [سلمه] گفت : من از ابو هريره شنيدم كه : شخصى از خانواده مروان در گذشت و زنان جمع شدند و بر او مى گريستند . مروان گفت : برخيز _ اى عبد الملك _ و اينها را از گريه كردن نهى كن . ابو هريره گفت : [گفتم:] رهايشان كن ؛ زيرا يكى از افراد خانواده پيامبر صلى الله عليه و آله در گذشت و زنان جمع شدند و بر او مى گريستند . عمر بن خطّاب برخاست و به نهى و متفرّق كردن آنها پرداخت . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «رهايشان كن ، اى پسر خطّاب ! چشم ، اشك مى ريزد و دل ، مصيبت ديده است و داغشان تازه است» . ابن عمر گفت : تو اين را از ابو هريره شنيدى ؟ سلمه گفت : آرى . ابن عمر گفت : آن را از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل مى كرد ؟ سلمه گفت : آرى . ابن عمر گفت : خدا و پيامبرش داناترند .

المستدرك على الصحيحين_ به نقل از اَ نَس _ :چون پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در گذشت ، يارانش گرد او حلقه زدند و بر او گريستند .

امام حسين عليه السلام :فاطمه دختر پيامبر صلى الله عليه و آله ، هر جمعه به زيارت قبر عمويش حمزه مى رفت و در كنار آن ، نماز مى خواند و مى گريست .

.

ص: 286

صحيح البخاري عن جُرَيج :قالَ عَبدُ اللّهِ بنُ عُبَيدِ اللّه بنِ أبي مُلَيكَةَ : تُوُفِّيَتِ ابنَةٌ لِعُثمانَ بِمَكَّةَ ، قالَ : وجِئنا لِنَشهَدَها ، وحَضَرَهَا ابنُ عُمَرَ وَابنُ عَبّاسٍ ، وإنّي لَجالِسٌ بَينَهُما ، أو قالَ : جَلَستُ إلى أحَدِهِما ثُمَّ جاءَ الآخَرُ فَجَلَسَ إلى جَنبي . فَقالَ عَبدُ اللّهِ بنُ عُمَرَ لِعَمرِو بنِ عُثمانَ : ألا تَنهى عَنِ البُكاءِ ؟ فَإِنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ : إنَّ المَيِّتَ لَيُعَذَّبُ بِبُكاءِ أهلِهِ عَلَيهِ . فَقالَ ابنُ عَبّاسٍ : قَد كانَ عُمَرُ يَقولُ بَعضَ ذلِكَ . ثُمَّ حَدَّثَ قالَ : صَدَرتُ مَعَ عُمَرَ مِن مَكَّةَ ، حَتّى إذا كُنّا بِالبَيداءِ إذا هُوَ بِرَكبٍ تَحتَ ظِلِّ سَمُرَةٍ ، فَقالَ : اِذهَب فَانظُر مَن هؤُلاءِ الرَّكبُ ؟ فَنَظَرتُ فَإِذا صُهَيبٌ ، فَأَخبَرتُهُ . فَقالَ : اُدعُهُ لي . فَرَجَعتُ إلى صُهَيبٍ ، فَقُلتُ : اِرتَحِل فَالحَق أميرَ المُؤمِنينَ . فَلَمّا اُصيبَ عُمَرُ ، دَخَلَ صُهَيبٌ يَبكي يَقولُ : وا أخاه ! وا صاحِباه ! فَقالَ عُمَرُ : يا صُهَيبُ ! أتبَكي عَلَيَّ ؟ وقَد قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنَّ المَيِّتَ يُعَذَّبُ بِبَعضِ بُكاءِ أهلِهِ عَلَيهِ ! قالَ ابنُ عَبّاسٍ : فَلَمّا ماتَ عُمَرُ ذَكَرتُ ذلِكَ لِعائِشَةَ . فَقالَت : رَحِمَ اللّهُ عُمَرَ ! وَاللّهِ ما حَدَّثَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنَّ اللّهَ لَيُعَذِّبُ المُؤمِنَ بِبُكاءِ أهلِهِ عَلَيهِ ، ولكِنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ : «إنَّ اللّهَ لَيَزيدُ الكافِرَ عَذابا بِبُكاءِ أهلِهِ عَلَيهِ» . وقالَت : حَسبُكُمُ القُرآنُ : «وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى» . قالَ ابنُ عَبّاسٍ عِندَ ذلِكَ : وَاللّهُ «هُوَ أَضْحَكَ وَ أَبْكَى » (1) . قالَ ابنُ أبي مُلَيكَةَ : وَاللّهِ ما قالَ ابنُ عُمَرَ شَيئا . (2)

.


1- .النجم : 43 .
2- .صحيح البخاري : ج 1 ص 432 ح 1226 ، صحيح مسلم : ج 2 ص 641 ح 23 ، سنن النسائي : ج 4 ص 18 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 95 ح 288 ، صحيح ابن حبّان : ج 7 ص 405 ح 3136 كلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 15 ص 610 ح 42425 .

ص: 287

صحيح البخارى_ به نقل از ابن جُرَيج _:عبد اللّه بن عبيد اللّه بن ابى مُلَيكه گفت : دخترى از عثمان در مكّه در گذشت . ما آمديم كه در تشييع او شركت كنيم . ابن عُمَر و ابن عبّاس نيز حاضر شدند و من در بين آن دو ، نشسته بودم _ يا گفت : در كنار يكى از آنها نشستم و سپس ديگرى آمد و در كنار من نشست _ . عبد اللّه بن عمر به عَمرو بن عثمان گفت : آيا از گريستن، نهى نمى كنى ؟ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «ميّت با گريه كردن خانواده اش بر او، عذاب مى شود» . ابن عبّاس گفت : عمر هم چنين چيزى مى گفت . سپس نقل كرد كه : با عمر از مكّه خارج شدم . چون به بَيداء رسيديم ، كاروانى را زير سايه درخت مُغيلانى ديديم . عمر گفت : برو ببين اين كاروانيان كيستند . من رفتم و ديدم صُهَيب است . به عمر خبر دادم . عمر گفت : او را نزد من بخوان . من به سوى صهيب باز گشتم و گفتم : بار بربند و به امير مؤمنان ملحق شو . پس چون عمر خنجر خورد ، صهيب نزد او رفت و مى گريست و مى گفت : واى برادر من! واى دوست من! عمر گفت : صهيب! بر من مى گريى ، در حالى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «ميّت، به سبب برخى انواع گريه كسانش بر او ، عذاب مى شود» ؟ ابن عبّاس افزود: عمر كه در گذشت ، من اين مطلب را براى عايشه گفتم . عايشه گفت : خدا رحمت كند عمر را ! به خدا سوگند كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نفرمود : «خدا مؤمن را به واسطه گريه كسانش بر او ، عذاب مى كند» ؛ بلكه پيامبرخدا صلى الله عليه و آله فرمود : «خدا عذاب كافر را به واسطه گريه كسانش بر او ، افزون مى كند» . عايشه گفت : قرآن ، شما را كفايت مى كند : «و هيچ باربردارى بار [ گناه ] ديگرى را بر نمى دارد» . در اين هنگام ، ابن عبّاس [همچنين] افزود : خداست كه «مى خنداند و مى گرياند» . ابن ابى مُلكيه گفت : به خدا سوگند كه ابن عمر [، پس از سخنان ابن عباس، ديگر] هيچ نگفت .

.

ص: 288

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :الصَّبرُ عِندَ الصَّدمَةِ الاُولى ، وَالعَبرَةُ لا يَملِكُهَا ابنُ آدَمَ ؛ صَبابَةُ (1) المَرءِ إلى أخيهِ . (2)

8 / 2أمرُ النَّبِيِّ بِالبُكاءِ عَلى حَمزَةَكتاب من لا يحضره الفقيه :لَمَّا انصَرَفَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِن وَقعَةِ اُحُدٍ إلَى المَدينَةِ ، سَمِعَ مِن كُلِّ دارٍ قُتِلَ مِن أهلِها قَتيلٌ نَوحا وبُكاءً ، ولَم يَسمَع مِن دارِ حَمزَةَ عَمِّهِ ، فَقالَ صلى الله عليه و آله : «لكِنَّ حَمزَةَ لا بَواكِيَ لَهُ!» . فَآلى أهلُ المَدينَةِ ألّا يَنوحوا عَلى مَيِّتٍ ولا يَبكوهُ حَتّى يَبدَؤوا بِحَمزَةَ فَيَنوحوا عَلَيهِ ويَبكوهُ ، فَهُم إلَى اليَومِ عَلى ذلِكَ . (3)

مسند ابن حنبل عن ابن عمر :إنَّ رَسولَ اللّهِ لَمّا رَجَعَ مِن اُحُدٍ ، فَجَعَلَت نِساءُ الأَنصارِ يَبكينَ عَلى مَن قُتِلَ مِن أزواجِهِنَّ . قالَ : فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «ولكِن حَمزَةُ لا بَواكِيَ لَهُ!» . قالَ : ثُمَّ نامَ ، فَاستَنبَهَ وهُنَّ يَبكينَ . قالَ : فَهُنَّ اليَومَ إذا يَبكينَ يَندُبنَ بِحَمزَةَ . (4)

.


1- .الصّبابة : الشوق ، وقيل : رقّته وحرارته (لسان العرب : ج 1 ص 518 «صبا») .
2- .المصنّف لعبد الرزاق : ج 3 ص 551 ح 6667 ، كنز العمّال : ج 3 ص 273 ح 6513 نقلاً عن سنن سعيد بن منصور وفيه «أحد» بدل «ابن آدم» وكلاهما عن الحسن ؛ مسكّن الفؤاد : ص 97 وفيه «العبرة لا يملكها أحد صبابة المرء على أخيه» فقط .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 183 ح 553 ، بحارالأنوار : ج 82 ص 105 ح 53 ؛ المعجم الكبير : ج 11 ص 310 ح 12096 عن ابن عباس ، الطبقات الكبرى : ج 2 ص 44 و ج 3 ص 11 ، اُسد الغابة : ج 2 ص 69 الرقم 1251 وكلّها نحوه .
4- .مسند ابن حنبل : ج 2 ص 287 ح 4984 ، البداية والنهاية : ج 4 ص 48 .

ص: 289

8 / 2 دستور پيامبرصلى الله عليه وآله به گريه كردن بر حمزه

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :صبر در هنگام اوّلين ضربه[ى مصيبت] است . (1) اشك در اختيار آدميزاد نيست ، و انسان دلش براى برادرش مى سوزد .

8 / 2دستور پيامبر صلى الله عليه و آله به گريه كردن بر حمزهكتاب من لا يحضره الفقيه :هنگامى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از جنگ اُحد به مدينه باز گشت ، از هر خانه اى كه يكى از اعضاى آن كشته شده بود ، صداى نوحه و گريه شنيد؛ امّا از خانه عمويش حمزه صدايى نشنيد . پس فرمود : «امّا حمزه گريه كننده اى ندارد!» . مردم مدينه سوگند ياد كردند كه بر هيچ مرده اى گريه نكنند تا آن كه نخست بر حمزه نوحه و گريه كنند و از آن روز تا به امروز ، بر اين شيوه اند .

مسند ابن حنبل_ به نقل از ابن عمر _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله چون از اُحُد باز گشت ، زنان انصار شروع به گريستن بر شوهران كشته شده خود كردند . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «امّا حمزه گريه كنندگانى ندارد!» . سپس رفت و خوابيد و چون بيدار شد ، ديد زنان [براى حمزه] مى گريند . ابن عمر گفت : و امروز هم هر گاه [بر مرده خود] مى گريند ، براى حمزه نيز گريه مى كنند .

.


1- .يعنى صبر كامل و واقعى _ كه پاداش دارد _ ، صبرى است كه در اوّلين ضربه اى كه از مصيبت به انسان وارد مى شود ، صورت گيرد ؛ يعنى صبر در اوّلين ضربه مصيبت، صبر واقعى و باارزش است . بعد از آن ، شخص ، خود به خود ، سرد مى شود .

ص: 290

مسكّن الفؤاد :لَمَّا انصَرَفَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله مِن اُحُدٍ راجِعا إلَى المَدينَةِ ... مَرَّ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلى دارٍ مِن دورِ الأَنصارِ مِن بَني عَبدِ الأَشهَلِ ، فَسَمِعَ البُكاءَ وَالنَّوائِحَ عَلى قَتلاهُم ، فَذَرَفَت عَيناهُ وَبكى ، ثُمَّ قالَ : «لكِنَّ حَمزَةَ لا بَواكِيَ لَهُ!» . فَلَمّا رَجَعَ سَعدُ بنُ مُعاذٍ واُسَيدُ بنُ حُضَيرٍ إلى دارِ بَني عَبدِ الأَشهَلِ ، أمَرا نِساءَهُم أن يَذهَبنَ فَيَبكينَ عَلى عَمِّ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَلَمّا سَمِعَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بُكاءَهُنَّ عَلى حَمزَةَ ، خَرَجَ إلَيهِنَّ وهُنَّ عَلى بابِ مَسجِدِهِ يَبكينَ ، فَقالَ لَهُنَّ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : اِرجِعنَ _ يَرحَمُكُنَّ اللّهُ _ قَد واسَيتُنَّ بِأَنفُسِكُنَّ . (1)

مسند ابن حنبل عن عبد اللّه بن عمر :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَمّا رَجَعَ مِن اُحُدٍ سَمِعَ نِساءَ الأَنصارِ يَبكينَ عَلى أزواجِهِنَّ ، فَقالَ : «لكِنَّ حَمزَةَ لا بَواكِيَ لَهُ!» . فَبَلَغَ ذلِكَ نِساءَ الأَنصارِ ، فَجِئنَ يَبكينَ عَلى حَمزَةَ . قالَ : فَانتَبَهَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِنَ اللَّيلِ ، فَسَمِعَهُنَّ وَهُنَّ يَبكينَ ، فَقالَ : وَيحَهُنَّ ! لَم يَزَلنَ يَبكينَ بَعدَ مُنذِ اللَّيلَةِ ؟! مُروهُنَّ فَليَرجِعنَ ، ولا يَبكينَ عَلى هالِكٍ بَعدَ اليَومِ . (2)

.


1- .مسكّن الفؤاد : ص 97 ، إعلام الورى : ج 1 ص 183 نحوه ، بحار الأنوار : ج 82 ص 92 ح 44 ؛ تاريخ الطبري : ج 2 ص 532 نحوه وليس فيه ذيله من «فلما سمع رسول اللّه صلى الله عليه و آله ...» وراجع : المصنّف لعبد الرزاق : ج 3 ص 561 ح 6694 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 2 ص 385 ح 5567 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 507 ح 1591 ، الطبقات الكبرى : ج 3 ص 17 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 3 ص 267 ح 5 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 537 ح 1407 عن أنس وكلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 13 ص 335 ح 36945 .

ص: 291

مسكّن الفؤاد :چون پيامبر صلى الله عليه و آله از اُحُد به مدينه باز گشت، ... بر خانه اى از خانه هاى انصار ، از بنى عبد اَشهل ، گذشت و شنيد كه بر كشتگان خود ، گريه و زارى مى كنند . چشمانش پر از اشك شد و گريه اش گرفت . سپس فرمود : «امّا حمزه ، گريه كننده اى ندارد!» . چون سعد بن معاذ و اُسَيد بن حُضَير به خانه بنى عبد اَشهل باز گشتند ، به زنانشان دستور دادند كه بروند و براى عموى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گريه كنند . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با شنيدن گريه آنان بر حمزه ، به سوى ايشان كه جلو درِ مسجد مشغول گريستن بودند ، رفت و به آنها فرمود : «برگرديد . خدايتان رحمت كناد! شما همدردى كرديد» .

مسند ابن حنبل_ به نقل از عبد اللّه بن عمر _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله چون از اُحد باز گشت ، صداى زنان انصار را شنيد كه براى شوهران خود گريه مى كردند . فرمود : «امّا حمزه گريه كنندگانى ندارد!» . اين سخن به گوش زنان انصار رسيد . آمدند و شروع به گريه كردن براى حمزه كردند . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شب هنگام از خواب بيدار شد و شنيد كه زنان انصار گريه مى كنند. فرمود : «بيچاره ها! از ديشب يكسره گريه مى كنند! بگو بر گردند ، و از فردا براى كشته اى گريه نكنند» .

.

ص: 292

8 / 3أمرُ النَّبِيِّ بِالبُكاءِ عَلى جَعفَرِ بنِ أبي طالِبٍالاستيعاب :لَمّا أتَى النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله نَعيُ جَعفَرٍ ، أتَى امرَأَتَهُ أسماءَ بِنتَ عُمَيسِ فَعَزّاها في زَوجِها جَعفَرٍ ؛ ودَخَلَت فاطِمَةُ عليهاالسلام وهِيَ تَبكي وتَقولُ : وا عَمّاه . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «عَلى مِثلِ جَعفَرٍ فَلتَبكِ البَواكي» . (1)

8 / 4بُكاءُ النَّبِيِّ عَلَى الأَمواتِأ _ بُكاؤُهُ عَلى اُمِّهِصحيح مسلم عن أبي هريرة :زارَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله قَبرَ اُمِّهِ ، فَبَكى وأَبكى مَن حَولَهُ . (2)

شعب الإيمان عن بريدة :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله زارَ قَبرَ اُمِّهِ في ألفِ مُقَنَّعٍ (3) يَومَ الفَتحِ ، فَما رُئِيَ باكِيا أكثَرَ مِن ذلِكَ اليَومِ . (4)

بحار الأنوار عن ابن عبّاس :لَمّا مَرَّ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله في عُمرَةِ الحُدَيبِيَةِ بِالأَبواءِ ، قالَ : إنَّ اللّهَ قَد أذِنَ لي في زِيارَةِ قَبرِ اُمّي . فَأَتاهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَأَصلَحَهُ ، وبَكى عِندَهُ ، وبَكَى المُسلِمونَ لِبُكاءِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . فَقيلَ لَهُ ، فَقالَ : أدرَكَتني رَحمَةُ رَحمَتِها فَبَكَيتُ . (5)

.


1- .الاستيعاب : ج 1 ص 313 الرقم 331 ، اُسد الغابة : ج 1 ص 544 الرقم 759 ، المصنّف لعبد الرزاق : ج 3 ص 550 ح 6666 ، الطبقات الكبرى : ج 8 ص 282 كلاهما عن أسماء بنت عميس نحوه ، كنز العمّال : ج 11 ص 660 ح 33187 نقلاً عن ابن عساكر وفيه ذيله فقط «على مثل جعفر فلتبك الباكية» ؛ تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 65 عن أسماء بنت عميس نحوه ، بحار الأنوار : ج 22 ص 276 ح 25 .
2- .صحيح مسلم : ج 2 ص 671 ح 108 ، سنن النسائي : ج 4 ص 90 ، سنن أبي داود : ج 3 ص 218 ح 3234 وفيه «أتى» بدل «زار» ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 501 ح 1572 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 444 ح 9694 وفيه «وبكى من حوله» بدل «وأبكى من حوله» ؛ مسكّن الفؤاد : ص 95 .
3- .زار قبر اُمّه في ألف مقنّع : أي في ألف فارس مغطّى بالسّلاح (النهاية : ج 4 ص 114 «قنع») .
4- .شعب الإيمان : ج 7 ص 15 ح 9290 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 531 ح 1389 و ج 2 ص 661 ح 4192 وليس فيهما «يوم الفتح» ، كنز العمّال : ج 12 ص 442 ح 35514 .
5- .بحار الأنوار : ج 15 ص 162 ح 93 نقلاً عن صاحب المنتقى وراجع : الاُصول الستّة عشر : ص 159 .

ص: 293

8 / 3 دستور پيامبرصلى الله عليه وآله به گريه كردن بر جعفر بن ابى طالب
8 / 4 گريه كردن پيامبرصلى الله عليه وآله بر مردگان
الف - گريه بر مادرش

8 / 3دستور پيامبر صلى الله عليه و آله به گريه كردن بر جعفر بن ابى طالبالاستيعاب :چون خبر شهادت جعفر را براى پيامبر صلى الله عليه و آله آوردند ، نزد همسر او اَسماء بنت عُمَيس رفت و براى شوهرش جعفر به او تسليت گفت . فاطمه عليهاالسلام در حالى كه مى گريست و «عمو جان! عمو جان!» مى گفت ، وارد شد . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «براى چون جعفر ، بايد گريه كنندگان بگريند» .

8 / 4گريه كردن پيامبر صلى الله عليه و آله بر مردگانالف _ گريه بر مادرشصحيح مسلم_ به نقل از ابو هريره _ :پيامبر صلى الله عليه و آله قبر مادرش را زيارت كرد و گريست و كسانى را كه پيرامونش بودند ، به گريه انداخت .

شُعب الإيمان_ به نقل از بُرَيده _ :پيامبر صلى الله عليه و آله در روز فتح [مكّه] با هزار سوارِ پوشيده از سلاح ، قبر مادرش را زيارت كرد و هيچ گاه ديده نشده بود كه مانند آن روز ، آن قدر زياد گريه كند .

بحار الأنوار_ به نقل از ابن عبّاس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در عمره حديبيّه ، چون از ابواء گذشت ، فرمود : «خداوند ، رخصت زيارت قبر مادرم را به من داد» . پس نزد قبر رفت و آن را مرمّت كرد و در كنارش گريست و مسلمانان از گريه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گريه شان گرفت . در اين باره به ايشان خرده گرفته شد . فرمود : «دلم براى دلسوزى هاى او به رحم آمد و گريستم» .

.

ص: 294

ب _ بُكاؤُهُ عَلَى ابنِهِالإمام الصادق عليه السلام :لَمّا ماتَ إبراهيمُ ابنُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، هَمَلَت عَينُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِالدُّموعِ ، ثُمَّ قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : تَدمَعُ العَينُ ويَحزَنُ القَلبُ ، ولا نَقولُ ما يُسخِطُ الرَّبَّ ، وإنّا بِكَ يا إبراهيمُ لَمَحزونونَ (1) . (2)

ج _ بُكاؤُهُ عَلى عَمِّهِ حَمزَةَسير أعلام النبلاء عن جابر :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله لَمّا رَأى حَمزَةَ قَتيلاً بَكى ، فَلَمّا رَأى ما مُثِّلَ بِهِ شَهِقَ . (3)

د _ بُكاؤُهُ عَلى فاطِمَةَ بِنتِ أسَدٍالإمام الصادق عليه السلام :بَينَما هُوَ [رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ] ذاتَ يَومٍ قاعِدٌ إذ أتاهُ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام وهُوَ يَبكي ، فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ما يُبكيكَ ؟ فَقالَ : ماتَت اُمّي فاطِمَةُ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ : واُمّي وَاللّهِ ، وقامَ مُسرِعا حَتّى دَخَلَ فَنَظَرَ إلَيها وبَكى ، ثُمَّ أمَرَ النِّساءَ أن يَغسِلنَها . (4)

ه _ بُكاؤُهُ عَلى طائِفَةٍ مِن أصحابِهِ .


1- .الكافي : ج 3 ص 262 ح 45 عن ابن القدّاح ، مسكّن الفؤاد : ص 93 عن أسماء ابنة زيد نحوه ، بحار الأنوار : ج 22 ص 157 ح 16 ؛ سنن ابن ماجة : ج 1 ص 506 ح 1589 ، المعجم الكبير : ج 24 ص 171 ح 432 ، المعجم الأوسط : ج 8 ص 346 ح 8829 كلّها عن أسماء بنت يزيد نحوه ، كنز العمّال : ج 15 ص 621 ح 42478 .
2- .وراجع : ص148 _ 150 ح101 _ 105 (الرحمة) .
3- .سير أعلام النبلاء : ج 1 ص 184 الرقم 15 ، المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 219 ح 4900 وفيه «جبهته» بدل «حمزة قتيلاً» و ص 218 ح 4893 ، المعجم الكبير : ج 3 ص 142 ح 2932 وكلاهما نحوه ، اُسد الغابة : ج 2 ص 68 الرقم 1251 ، كنز العمّال : ج 13 ص 333 ح 36938 .
4- .الكافي : ج 1 ص 453 ح 2 .

ص: 295

ب - گريه بر پسرش
ج - گريه بر عمويش حمزه
د - گريه بر فاطمه بنت اسد

ب _ گريه بر پسرشامام صادق عليه السلام :چون ابراهيم فرزند پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در گذشت ، چشمان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله اشكبار شد و سپس فرمود : «چشم ، اشك مى ريزد و دل مى سوزد ؛ امّا چيزى نمى گوييم كه خدا را ناخشنود سازد . ما براى تو _ اى ابراهيم _ اندوهناكيم» . (1)

ج _ گريه بر عمويش حمزهسير أعلام النبلاء_ به نقل از جابر _ :پيامبر صلى الله عليه و آله چون حمزه را كشته ديد ، گريست و چون بدن مُثله شده او را ديد ، صدايش به گريه بلند شد .

د _ گريه بر فاطمه بنت اسدامام صادق عليه السلام :روزى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نشسته بود كه امير مؤمنان عليه السلام گريه كنان نزد او آمد . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود : «چرا گريه مى كنى ؟». گفت : مادرم فاطمه از دنيا رفت . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «به خدا سوگند ، و مادر من [هم بود]» . آن گاه به سرعت، خود را به خانه رساند و چشمش كه به او افتاد، گريست . سپس به زنان دستور داد كه او را غسل دهند .

.


1- .در باره گريه پيامبر صلى الله عليه و آله بر پسر ديگرش (طاهر) و نيز بر نوه اش ، ر .ك : ص149 _ 151 ح101 _ 105 (دل رحمى) .

ص: 296

مسكّن الفؤاد :لَمّا اُصيبَ جَعفَرُ بنُ أبي طالِبٍ رَضِيَ اللّهُ عَنهُ ، أتى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أسماءَ رَضِيَ اللّهُ عَنها فَقالَ لَها : أخرِجي إلَيَّ وُلدَ جَعفَرٍ ، فَخَرَجوا إلَيهِ ، فَضَمَّهُم إلَيهِ وشَمَّهُم ودَمَعَت عَيناهُ . فَقالَت : يا رَسولَ اللّهِ ، اُصيبَ جَعفَرٌ ؟ قالَ : نَعَم ، اُصيبَ اليَومَ . (1)

مكارم الأخلاق عن خالد بن سلمة المخزومي :لَمّا اُصيبَ زَيدُ بنُ حارِثَةَ ، انطَلَقَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى مَنزِلِهِ ، فَلَمّا رَأَتهُ ابنَتُهُ جَهَشَت (2) ، فَانتَحَبَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله . فَقالَ لَهُ بَعضُ أصحابِهِ : ما هذا يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : هذا شَوقُ الحَبيبِ إلَى الحَبيبِ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله حينَ جاءَتهُ وَفاةُ جَعفَرِ بنِ أبي طالِبٍ وزَيدِ بنِ حارِثَةَ ، كانَ إذا دَخَلَ بَيتَهُ كَثُرَ بُكاؤُهُ عَلَيهِما جِدّا ، ويَقولُ : كانا يُحَدِّثاني ويُؤانِساني فَذَهَبا جَميعا . (4)

.


1- .مسكّن الفؤاد : ص 96 ، بحار الأنوار : ج 82 ص 92 ح 44 ؛ الطبقات الكبرى : ج 8 ص 282 ، اُسد الغابة : ج 1 ص 544 الرقم 759 ، المغازي للواقدي : ج 2 ص 766 والثلاثة الأخيرة عن أسماء بنت عميس نحوه .
2- .جهش إليه : فزع إليه باكيا .
3- .مكارم الأخلاق : ج 1 ص 59 ح 49 ، مسكّن الفؤاد : ص 96 نحوه ، بحار الأنوار : ج 16 ص 235 ح 35 ؛ الطبقات الكبرى : ج 3 ص 47 عن خالد بن شمير ، الإخوان : ص 152 ح 88 ، سير أعلام النبلاء : ج 1 ص 229 الرقم 36 وكلّها نحوه .
4- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 177 ح 527 ، مسكّن الفؤاد : ص 96 عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلامنحوه ، بحار الأنوار : ج 21 ص 55 ح 7 .

ص: 297

ه - گريه بر گروهى از يارانش

ه _ گريه بر گروهى از يارانشمسكّن الفؤاد :چون جعفر بن ابى طالب _ كه خداى از او خشنود باد _ كشته شد ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نزد اسماء [همسر جعفر] _ كه خداى از او خشنود باد _ رفت و به او فرمود : «فرزندان جعفر را نزدم بياور» . آنها نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمدند و ايشان آنان را بغل كرد و بوييد و اشك ريخت . اسماء گفت : اى پيامبر خدا! جعفر كشته شده ؟ فرمود : «آرى ، امروز كشته شد» .

مكارم الأخلاق_ به نقل از خالد بن سَلَمه مخزومى _ :چون زيد بن حارثه كشته شد ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به منزل او رفت . دختر زيد با ديدن ايشان ناگهان گريه اش گرفت و پيامبر خدا هم زار زار گريست . يكى از يارانش گفت : اين ، چه حالى است ، اى پيامبر خدا ؟ فرمود : «اين، شوقِ دلدار به دلدار است» .

امام صادق عليه السلام :پيامبر صلى الله عليه و آله پس از آن كه خبر وفات جعفر بن ابى طالب عليه السلام و زيد بن حارثه به ايشان رسيد ، هر گاه وارد خانه يكى از آنها مى شد ، بر آن دو ، بسيار مى گريست و مى فرمود : «آن دو ، هم سخن و انيس من بودند و هر دو رفتند!» .

.

ص: 298

صحيح البخاري عن أنس :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله نَعى زَيدا وجَعفرا وَابنَ رَواحَةَ لِلنّاسِ قَبلَ أن يَأتِيَهُم خَبَرُهُم ، فَقالَ : «أخَذَ الرّايَةَ زَيدٌ فَاُصيبَ ، ثُمَّ أخَذَها جَعفَرٌ فَاُصيبَ ، ثُمَّ أخَذَ ابنُ رَواحَةَ فَاُصيبَ» ، وعَيناهُ تَذرِفانِ . (1)

المغازي :لَمّا اُصيبَ حَمزَةُ ، جاءَت صَفِيَّةُ بِنتُ عَبدِ المُطَّلِبِ تَطلُبُهُ ، فَحالَت بَينَها وبَينَهُ الأَنصارُ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ : دَعوها ! فَجَلَسَت عِندَهُ ، فَجَعَلَت إذا بَكَت بَكى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وإذا نَشَجَت (2) يَنشُجُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله . وكانَت فاطِمَةُ بِنتُ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله تَبكي ، وجَعَلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا بَكَتَ بَكى . (3)

سنن الترمذي عن القاسم بن محمّد عن عائشة :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله قَبَّلَ عُثمانَ بنَ مَظعونٍ وهُوَ مَيِّتٌ وهُوَ يَبكي ، أو قالَ : عَيناهُ تَذرِفانِ . (4)

مسكّن الفؤاد :رُوِيَ أنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله لَمّا ماتَ عُثمانُ بنُ مَظعونٍ ، كَشَفَ الثَّوبَ عَن وَجههِ ، ثُمَّ قَبَّلَ ما بَينَ عَينَيهِ ، ثُمَّ بَكى طَويلاً ، فَلَمّا رُفِعَ السَّريرُ قالَ : طوباكَ يا عُثمانُ ! لَم تَلبَسكَ الدُّنيا ولَم تَلبَسها . (5)

.


1- .صحيح البخاري : ج 3 ص 1372 ح 3547 و ص 1030 ح 2645 وليس فيه صدره إلى «يأتيهم خبرهم» ، السنن الكبرى : ج 8 ص 266 ح 16597 نحوه .
2- .نشج الباكي : إذا غصّ بالبكاء في حلقه من غير انتحاب (الصّحاح : ج 1 ص 344 «نشج») .
3- .المغازي : ج 1 ص 290 ، شرح نهج البلاغة : ج 15 ص 17 .
4- .سنن الترمذي : ج 3 ص 314 ح 989 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 514 ح 1334 وفيه «تهرقان» بدل «تذرقان» ، مسند ابن حنبل : ج 9 ص 293 ح 24220 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 468 ح 1456 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 3 ص 259 ح 2 والثلاثة الأخيرة نحوه .
5- .مسكّن الفؤاد : ص 95 ، بحار الأنوار : ج 82 ص 91 ح 43 ؛ سير أعلام النبلاء : ج 5 ص 481 الرقم 213 و ج 11 ص 131 الرقم 48 ، الفردوس : ج 2 ص 451 ح 3945 وفيه ذيله «طوبى لك ياعثمان» وكلّها عن عائشة ، كنز العمّال : ج 13 ص 525 ح 37358 .

ص: 299

صحيح البخارى_ به نقل از اَ نَس _ :پيامبر صلى الله عليه و آله ، پيش از آن كه خبر زيد و جعفر و ابن رواحه براى مردم بيايد ، كشته شدن آنها [در جنگ موته] را به ايشان خبر داد و فرمود : «پرچم را زيد گرفت و كشته شد . سپس جعفر ، آن را گرفت و او هم كشته شد . آن گاه ابن رواحه گرفت و او نيز كشته شد» و اشك از چشمان ايشان مى ريخت .

المغازى :چون حمزه كشته شد ، صفيّه دختر عبد المطّلب براى ديدن او آمد . انصار ، مانع او از رفتن نزد [پيكر ]حمزه شدند ، كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «آزادش بگذاريد» . صفيّه كنار حمزه نشست و شروع به گريستن كرد و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هم با او گريست ، و چون هق هق مى كرد ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نيز هق هق مى گريست . فاطمه دختر پيامبر صلى الله عليه و آله هم گريه مى كرد و با گريه او، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نيز مى گريست .

سنن الترمذى_ به نقل از قاسم بن محمّد _ :عايشه گفت: «عثمان بن مظعون كه از دنيا رفت ، پيامبر صلى الله عليه و آله پيشانى او را بوسيد و مى گريست» ، يا گفت : «از چشمانش اشك مى ريخت» .

مسكّن الفؤاد :روايت شده است كه چون عثمان بن مظعون در گذشت ، پيامبر صلى الله عليه و آله پارچه را از صورت او كنار زد و پيشانى اش را بوسيد. آن گاه لختى دراز گريست و چون تابوت را برداشتند ، فرمود : «خوشا به حالت ، اى عثمان ! نه دنيا جامه خودش را بر تو پوشاند و نه تو جامه دنيا را پوشيدى» . (1)

.


1- .يعنى : نه دنيا توانست تو را آلوده خود كند و نه تو، خود، آلوده دنيا شدى .

ص: 300

8 / 5أدَبُ البُكاءِ عَلَى الأَمواتِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :البُكاءُ مِنَ الرَّحمَةِ ، وَالصُّراخُ مِنَ الشَّيطانِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :بُكاءُ الكَبِدِ وَالعَينِ مِنَ اللّهِ عز و جل ، وبُكاءُ البَدَنِ وَاللِّسانِ مِنَ الشَّيطانِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله_ يَومَ ماتَ وَلَدُهُ إبراهيمُ _ :ما كانَ مِن حُزنٍ فِي القَلبِ أو فِي العَينِ فَإنَّما هُوَ رَحمَةٌ ، وما كانَ مِن حُزنٍ بِاللِّسانِ وبِاليَدِ فَهُوَ مِنَ الشَّيطانِ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :بَكى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عِندَ مَوتِ بَعضِ وُلدِهِ ، فَقيلَ لَهُ : يا رَسولَ اللّهِ ، تَبكي وأَنتَ تَنهانا عَنِ البُكاءِ ؟ فَقالَ : لَم أنهَكُم عَنِ البُكاءِ ، وإنَّما نَهَيتُكُم عَنِ النَّوحِ وَالعَويلِ ، وإنَّما هذِهِ رِقَّةٌ ورَحمَةٌ يَجعَلُهَا اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى في قَلبِ مَن شاءَ مِن خَلقِهِ ، ويَرحَمُ اللّهُ مَن يَشاءُ ، وإنَّما يَرحَمُ اللّهُ مِن عِبادِهِ الرُّحَماءَ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام_ في ذِكرِ استِشهادِ جَعفَرِ بنِ أبي طالِبٍ _ :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِفاطِمَةَ عليهاالسلام : اِذهَبي فَابكي عَلَى ابنِ عَمِّكِ، ولا تَدعي بِثُكلٍ (5) ؛ فَما قُلتِ فَقَد صَدَقتِ. (6)

.


1- .الطبقات الكبرى : ج 1 ص 139 عن بكير بن عبد اللّه بن الأشبح ، كنز العمّال : ج 15 ص 608 ح 42415 .
2- .الفردوس : ج 2 ص 21 ح 2139 عن ابن عبّاس .
3- .مسكّن الفؤاد : ص 94 ، بحار الأنوار : ج 82 ص 91 ح 43 .
4- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 225 ، الجعفريّات : ص 208 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 82 ص 101 ح 48 .
5- .الثُّكل : الموت والهلاك وفقدان الحبيب أو الولد (تاج العروس : ج 14 ص 87 «ثكل») .
6- .إعلام الورى : ج 1 ص 214 ، بحار الأنوار : ج 21 ص 57 ح 8 .

ص: 301

8 / 5 آداب گريه كردن بر مردگان
اشاره

8 / 5آداب گريه كردن بر مردگانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :گريستن از رحمت است و فرياد زدن ، از شيطان .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :گريستنِ جگر و چشم ، از جانب خداوند عز و جل است و گريستنِ بدن و زبان ، از شيطان .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در روزى كه فرزندش ابراهيم از دنيا رفت _ :اندوهى كه خود را در دل يا در چشمْ نشان دهد ، رحمت است ، و اندوهى كه خود را در زبان و دست نشان دهد ، از شيطان است .

امام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در مرگ يكى از فرزندانش گريست . يكى گفت : اى پيامبر خدا ! شما ما را از گريستن نهى مى كنيد و خود مى گرييد ؟ فرمود : «من شما را از گريستن نهى نكردم؛ بلكه از شيون و نوحه كردن نهى نمودم . اين ، دلسوزى و مِهر است و خداوند _ تبارك و تعالى _ آن را در دل هر يك از بندگانش كه بخواهد ، قرار مى دهد ، و خدا به هر كه بخواهد ، رحم مى كند . خدا در حقيقت ، به بندگان دل رحمش رحم مى كند» .

امام صادق عليه السلام_ در يادكرد شهادت جعفر بن ابى طالب _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به فاطمه عليهاالسلامفرمود : «برو براى پسرعمويت گريه كن . فقط آه و واويلا نگو ؛ هر چيز ديگرى كه [در فضايل او] گفتى ، راست گفته اى» .

.

ص: 302

المصنّف لابن أبي شيبه عن جابر :أخَذَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله بِيَدِ عَبدِ الرَّحمنِ بنِ عَوفٍ فَخَرَجَ بِهِ إلَى النَّخلِ ، فَاُتِيَ بِإِبراهيمَ وهُوَ يَجودُ بِنَفسِهِ ، فَوُضِعَ في حِجرِهِ ، فَقالَ : «يا بُنَيَّ ، لا أملِكُ لَكَ مِنَ اللّهِ شَيئا» وذَرَفَت عَينُهُ ، فَقالَ لَهُ عَبدُ الرَّحمنِ : تَبكي يا رَسولَ اللّهِ ! أوَلَم تَنهَ عَنِ البُكاءِ ؟ فَقالَ صلى الله عليه و آله : إنَّما نَهَيتُ عَنِ النَّوحِ ، عَن صَوتَينِ أحمَقَينِ فاجِرَينِ : صَوتٍ عِندَ نَغمَةِ لَهوٍ ولَعِبٍ ومَزاميرِ شَيطانٍ ، وصَوتٍ عِندَ مُصيبَةٍ ؛ خَمشِ (1) وُجوهٍ ، وشَقِّ جُيوبٍ ، ورَنَّةِ (2) شَيطانٍ . إنَّما هذِهِ رَحمَةٌ ، ومَن لا يَرحَم لا يُرحَم . يا إبراهيمُ ! لَولا أنَّهُ أمرٌ حَقٌّ ووَعدٌ صِدقٌ وسَبيلٌ مَأتِيَّةٌ ، وإن اُخِّرنا لَنَلحَقُ اُولانا ، لَحَزِنّا عَلَيكَ حُزنا أشَدَّ مِن هذا ، وإنّا بِكَ لَمَحزونونَ ، تَبكِي العَينُ ويَحزَنُ القَلبُ ، ولا نَقولُ ما يُسخِطُ الرَّبَّ . (3)

المستدرك على الصحيحين عن أبي هريرة :لَمّا ماتَ إبراهيمُ ابنُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، صاحَ اُسامَةُ بنُ زَيدٍ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لَيسَ هذا مِنّي ، ولَيسَ بِصائِحِ حَقٍّ . القَلبُ يَحزُنُ ، وَالعَينُ تَدمَعُ ، ولا يُغضَبُ الرَّبُّ . (4)

.


1- .خموشا : أي خدوشا (النهاية : ج 2 ص 79 «خمش») .
2- .الرّنّة : الصوت (الصحاح : ج 5 ص 2127 «رنن») .
3- .المصنّف لابن أبي شيبة : ج 3 ص 266 ح 2 ، السنن الكبرى : ج 4 ص 115 ح 7151 ، منتخب مسند عبد بن حميد : ص 309 ح 1006 ، سنن الترمذي : ج 3 ص 328 ح 1005 ، المستدرك على الصّحيحين : ج 4 ص 43 ح 6825 ، الطبقات الكبرى : ج 1 ص 138 كلاهما عن عبد الرحمن بن عوف وكلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 15 ص 616 ح 42450 ؛ مسكّن الفؤاد : ص 93 نحوه ، بحار الأنوار : ج 82 ص 90 ح 43 .
4- .المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 538 ح 1410 ، صحيح ابن حبّان : ج 7 ص 433 ح 3160 ، حلية الأولياء : ج 6 ص 256 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 15 ص 623 ح 42485 .

ص: 303

المصنّف ، ابن ابى شيبه_ به نقل از جابر _ :پيامبر صلى الله عليه و آله دست عبد الرحمان بن عوف را گرفت و او را به نخل برد . [ فرزندش ] ابراهيم را كه در حال جان دادن بود ، نزدش آوردند . پيامبر صلى الله عليه و آله او را بر زانوى خويش نهاد و فرمود : «فرزند عزيزم ! در برابر خواست خدا ، كارى از من برايت ساخته نيست» و اشك از چشمانش جارى شد . عبد الرحمان گفت : گريه مى كنيد ، اى پيامبر خدا ؟! مگر شما از گريستن ، نهى نكرديد ؟ فرمود : «من از شيون كردن ، نهى كردم ؛ از دو صداى احمقانه و زشت : صدايى كه هنگام خوشى بلند مى شود، يعنى لهو و لعب و ساز و آواز شيطانى ، و صدايى كه هنگام مصيبت، بلند مى شود : خراشيدن چهره و دريدن گريبان و فرياد و شيون شيطانى ؛ امّا اين گريه من ، مهربانى است . كسى كه مهربانى نكند ، با او مهربانى نمى شود». سپس افزود : «اى ابراهيم ! اگر نبود كه مرگ حق است و وعده اى است تخلّف ناپذير و راه خداست كه بايد رفت و ماندگانمان به رفتگانمان مى پيونديم ، هر آينه بيش از اين براى تو اندوهگين مى شديم و ما براى تو غمگينيم . چشم مى گريد و دل ، اندوهگين مى شود ؛ امّا چيزى نمى گوييم كه پروردگار را ناخشنود سازد» .

المستدرك على الصحيحين_ به نقل از ابو هريره _ :چون ابراهيم ، پسر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، از دنيا رفت ، اسامة بن زيد فرياد گريه سر داد . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «اين [نوع گريستن] ، از من نيست و فرياد درستى نيست . دل ، اندوهگين مى شود و چشم مى گريد و [اينها] خداوند را به خشم نمى آورد» .

.

ص: 304

مسكّن الفؤاد :قيلَ : كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله تَذرِفُ عَيناهُ ، ويَمسَحُ وَجهَهُ ، ولا يُسمَعُ صَوتُهُ . (1)

صحيح البخاري عن عبد اللّه بن عمر :اِشتَكى سَعدُ بنُ عُبادَةَ شَكوى لَهُ ، فَأَتاهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله يَعودُهُ مَعَ عَبدِ الرَّحمنِ بنِ عَوفٍ وسَعدِ بنِ أبي وَقّاصٍ وعَبدِ اللّهِ بنِ مَسعودٍ . فَلَمّا دَخَلَ عَلَيهِ فَوَجَدَهُ في غاشِيَةِ (2) أهلِهِ ، فَقالَ : قَد قَضى ؟ قالوا : لا يا رَسولَ اللّهِ ! فَبَكَى النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله . فَلَمّا رَأَى القَومُ بُكاءَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله بَكَوا . فَقالَ : ألا تَسمَعونَ ؟ إنَّ اللّهَ لا يُعَذِّبُ بِدَمعِ العَينِ ، ولا بِحُزنِ القَلبِ ، ولكِن يُعَذِّبُ بِهذا _ وأَشارَ إلى لِسانِهِ _ أو يَرحَمُ . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أحسِنوا الكَفنَ ، ولا تُؤذوا أمواتَكُم بِالعَويلِ ، ولا بِتَزكِيَةٍ ، ولا بِتَأخيرِ وَصِيَّةٍ ، ولا بِقَطيعَةٍ ، وعَجِّلوا قَضاءَ دَينِهِ ، وَاعدِلوا عَن جيرانِ السّوءِ . (4)

راجع : كنز العمّال : ج 15 ص 608 _ 625 .

.


1- .مسكّن الفؤاد : ص 97 .
2- .الغاشية : الدّاهية من خير أو شرّ أو مكروه ، وأراد في غشية من غشيات الموت (النهاية : ج 3 ص 369 «غشا») .
3- .صحيح البخاري : ج 1 ص 439 ح 1242 ، صحيح مسلم : ج 2 ص 636 ح 12 ، السنن الكبرى : ج 4 ص 115 ح 7152 ، كنز العمّال : ج 15 ص 611 ح 42429 ؛ مسكّن الفؤاد : ص 95 نحوه .
4- .فردوس الأخبار : ج 1 ص 134 ح 317 ، كنز العمّال : ج15 ص578 ح42254 .

ص: 305

مسكّن الفؤاد :گفته شده است : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله چشمانش اشك مى ريخت و اشك هايش را پاك مى كرد ؛ ولى صدايش شنيده نمى شد .

صحيح البخارى_ به نقل از عبد اللّه بن عمر _ :سعد بن عباده در بستر بيمارى افتاد . پيامبر صلى الله عليه و آله به همراه عبد الرحمان بن عوف، سعد بن ابى وقّاص و عبد اللّه بن مسعود به عيادت او رفت . چون بر او وارد شد ، ديد خانواده اش او را در ميان گرفته اند . فرمود : «تمام كرده ؟». گفتند : خير ، اى پيامبر خدا! پيامبر صلى الله عليه و آله گريست . حاضران با ديدن گريه پيامبر صلى الله عليه و آله ، گريستند . پس ، فرمود : «گوش مى كنيد ؟ خدا به واسطه اشك چشم ، يا اندوه دل، [شخص را] عذاب نمى كند ؛ بلكه به سبب اين (به زبانش اشاره فرمود) عذاب مى كند يا مورد رحمت قرار مى دهد» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نيكو كفن كنيد و مردگانتان را با شيون كردن ، يا ستودن [و تعريف و ستايش هاى بى جا]، يا به تأخير انداختن [اجراى] وصيّت ، يا بريدن پيوند خويشى ، آزار ندهيد و دُيون مُرده را زودتر ادا كنيد و از همسايگان بد ، كناره بگيريد (او را در همسايگى افراد بد، دفن نكنيد) .

.

ص: 306

. .

ص: 307

سخنى در باره گريستن بر مرده

سخنى در باره گريستن بر مردههمان گونه كه احاديث اين فصل نشان مى دهند ، پيامبر صلى الله عليه و آله هيچ گاه نزديكان و ياران مصيبت ديده خود را از گريستن باز نداشته و رفتار آنان را نكوهش نكرده است و خود نيز در غم از دست دادن برخى يارانش مانند: عثمان بن مظعون و سعد بن معاذ ، و نيز خويشانش همچون: حمزه سيّد الشهدا ، فرزندش ابراهيم ، پسرعمويش جعفر بن ابى طالب ، و پسر خوانده اش زيد بن حارثه ، و فاطمه بنت اسد گريسته است . همچنين گزارش هايى كه ديدار ايشان از «ابواء» را نقل كرده اند ، نشان مى دهند كه پيامبر صلى الله عليه و آله پس از حدود پنجاه سال از فوت مادر بزرگوارش ، بر سر قبر وى گريسته و ديگران را نيز به گريه آورده است. در چند گزارش تاريخى نيز پيامبر صلى الله عليه و آله خواستار شده كه بر حمزه شهيد بگريند و گريه بر او و بعدها گريه بر امثال جعفر بن ابى طالب را كارى درست دانسته و به آن، فرمان داده است و در مرتبه اى فراتر ، پيامبر صلى الله عليه و آله از كسانى كه گريه كنندگان را از گريستن، نهى كرده اند ، خواسته است كه اين كار را نكنند و اجازه دهند كه مصيبت ديدگان بگريند .

.

ص: 308

گفتنى است چند روايت شاذ و مضطرب (1) منسوب به عُمَر و ابو موسى اشعرى و ديگران كه مرده را به دليل گريستن يا نوحه گرى نزديكانش معذّب دانسته اند ، (2) به وسيله برخى ديگر از صحابه و تابعين (مانند عايشه و ابن عبّاس و اسيد بن ابى اسيد)، رد شده (3) و مخالف صريح آيه مكرّرِ «وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى» (4) شمرده شده اند. همچنين نقلى ديگر (5) كه به نهى پيامبر صلى الله عليه و آله از گريه كنندگان بر حمزه ، اشاره دارد ، به اين معناست كه گريه طولانى مدّت و چند شب و چند روز گريستن بر مرده ، نهى دارد و گرنه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله خود از گريه نكردن بر حمزه به گونه اى گله كرده و در گزارشى ديگر ، (6) زنان گريان بر او را ستوده است . بسيارى از فقيهان شيعه و اهل سنّت، بر اساس اين احاديث متعدّد _ كه برخى از آنها حتّى در كتب اربعه شيعه و صحاح اهل سنّت آمده اند _ ، به جواز گريه بر ميّت، فتوا داده اند (7) و تنها در كيفيت و بلند كردن صدا به گريه، اختلاف نظرى ميان فقهيان

.


1- .اضطراب حديث به دليل تعبير دوگانه نياحه و بكاست . در برخى متن ها «بُكاء» را و در برخى ديگر نقل ها _ كه بيشتر هستند _ «نياحه» بر ميّت را موجب عذاب مرده دانسته اند كه در صورت دوم ، مخالف نظر ما نيست .
2- .ر . ك : مسند ابن حنبل : ج 1 ص 85 ح 248 و ج 7 ص 254 ح 20130 ، صحيح البخارى : ج 1 ص 433 ح 1228 _ 1230 و ... .
3- .ر . ك : مسند ابن حنبل : ج 9 ص 320 ح 24356 و ج 7 ص 168 ح 19737 و صحيح البخارى : ج 1 ص 432 ح 1226 و 1227 و ج 4 ص 1462 ح 3759 و صحيح مسلم : ج 2 ص 441 ح 929 .
4- .انعام : آيه 164 ، اسراء : آيه 15 .
5- .ر . ك : ص 291 ح 318 .
6- .ر . ك : ص 291 ح 317 .
7- .ر . ك : الشرح الكبير، ابن قدامه : ج 2 ص 429 ، المحلّى، ابن حزم : ج 5 ص 146 ، كشف القناع، بهوتى : ج 2 ص 188 ، نيل الأوطار : ج 4 ص 159 ، فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلميّة و الإفتاء، احمد بن عبد الرزّاق دوش : ج 9 ص 156 ، معجم فقه السلف عترةً و صحابةً ، كتانى : ج8 ص133 .

ص: 309

اهل سنّت به چشم مى خورد . گفتنى است فقيهان شيعه ، هر گونه گريه متعارفى را كه همراه با سخنِ موجب غضب خدا نباشد، مُجاز مى دانند و معتقدند كه اسلام ، محدوديتى براى اين واكنش طبيعى انسان ، وضع نكرده است .

ر . ك : الصحيح من سيرة النبىّ الأعظم صلى الله عليه و آله ، عاملى ج 6 ص 269 (المنع من البكاء على الميّت) ؛ حول البكاء على الميت ، خليفة عبيد الكلبانى العمانى ، بيروت : دار المحجّة البيضاء .

.

ص: 310

الفَصلُ التّاسِع : بكاء الطفل9 / 1مَدحُ بُكاءِ الطِّفلِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :اُحِبُّ الصِّبيانَ لِخَمسٍ : الأَوَّلُ : أنَّهُمُ البَكّاؤونَ ، وَالثّاني : يَتَمَرَّغونَ بِالتُّرابِ ، وَالثّالِثُ : يَختَصِمونَ مِن غَيرِ حِقدٍ ، وَالرّابِعُ : لا يَدَّخِرونَ لِغَدٍ شَيئا ، وَالخامِسُ : يَعمُرونَ ثُمَّ يُخَرِّبونَ . (1)

9 / 2فَضلُ الصَّبرِ عَلى بُكاءِ الطِّفلِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا تَضرِبوا أطفالَكُم عَلى بُكائِهِم ؛ فَإِنَّ بُكاءَهُم : أربَعَةَ أشهُرٍ شَهادَةُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وأَربَعَةَ أشهُرٍ الصَّلاةُ عَلَى النَّبِيِّ وآلِهِ صلى الله عليه و آله ، وأَربَعَةَ أشهُرٍ الدُّعاءُ لِوالِدَيهِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :بُكاءُ الصَّبِيِّ لِشَهرَينِ شَهادَةُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، ولِأَربَعَةِ أشهُرٍ الثِّقَةُ بِاللّهِ ، ولِسِتَّةِ أشهُرٍ الصَّلاةُ عَلى رَسولِ اللّهِ ، ولِسَنَتَينِ استِغفارٌ لِوالِدَيهِ ، فَإِذَا استَسقى أنَجَّ (3) اللّهُ لَهُ مِن صُدغِ (4) اُمِّهِ عَينا مِنَ الجَنَّةِ ، فَيَشرَبُ فَيُجزيهِ مِنَ الطَّعامِ وَالشَّرابِ . (5)

.


1- .المواعظ العدديّة : ص 259 .
2- .التوحيد : ص 331 ح 10 ، علل الشرائع : ص 81 ح 1 كلاهما عن ابن عمر ، بحار الأنوار : ج 60 ص 381 ح 100 .
3- .نجّت القرحة : إذا رشحت ، وقيل : سالت (تاج العروس : ج 3 ص 495 «نجج») .
4- .الصّدْغ : وهو ما بين العين إلى شحمة الاُذن (النهاية : ج 3 ص 17 «صدغ») .
5- .الفردوس : ج 2 ص 22 ح 2142 عن ابن عمر .

ص: 311

فصل نهم : گريه كردن كودك
9 / 1 ستايش گريه كردن كودك
9 / 2 ثواب شكيبا بودن در برابر گريه كودك

فصل نهم : گريه كردن كودك9 / 1ستايش گريه كردن كودكپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من كودكان را به خاطر پنج چيز دوست دارم : اوّل اين كه اهل گريه اند ، دوم اين كه در خاك مى غلتند ، سوم اين كه با هم دعوا مى كنند؛ امّا كينه اى به هم ندارند ، چهارم اين كه براى فردا چيزى نمى اندوزند ، و پنجم اين كه مى سازند و سپس خراب مى كنند .

9 / 2ثواب شكيبا بودن در برابر گريه كودكپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كودكان خود را به خاطر گريه كردنشان نزنيد ؛ چرا كه گريه كردن آنها تا چهار ماه [از اوّل عمرشان] ، گواهى دادن به يگانگى خداست ، و چهار ماه [ بَعد ] ، درود فرستادن بر پيامبر صلى الله عليه و آله و خاندان اوست و چهار ماه [ بَعد ] ، دعا كردن براى پدر و مادرش است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :گريه كردن كودك تا دو ماه ، گواهى دادن به يگانگى خداست ؛ تا چهار ماه ، اعتماد كردن به خدا ، تا شش ماه ، درود فرستادن بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، و تا دو سال ، طلب آمرزش كردن براى پدر و مادرش . پس هر گاه تشنه شد ، خداوند از شقيقه مادرش ، چشمه اى از بهشت برايش جارى مى سازد و كودك از آن مى نوشد و از غذا و آب ، بى نيازش مى گرداند .

.

ص: 312

الكافي عن محمّد بن مسلم :كُنتُ جالِسا عِندَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام ، إذ دَخَلَ يونُسُ بنُ يَعقوبَ ، فَرَأَيتُهُ يَئِنُّ ، فَقالَ لَهُ أبو عَبدِ اللّهِ : ما لي أراكَ تَئِنُّ ؟ قالَ : طِفلٌ لي تَأَذَّيتُ بِهِ اللَّيلَ أجمَعَ . فَقالَ لَهُ أبو عَبدِ اللّهِ : يا يونُسُ ، حَدَّثَني أبي مُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍّ عَن آبائِهِ عليهم السلام عَن جَدّي رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أنَّ جَبرَئيلَ عليه السلام نَزَلَ عَلَيهِ ورَسولُ اللّهِ وعَلِيٌّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِما يَئِنّانِ ، فَقالَ جَبرَئيلُ عليه السلام : يا حَبيبَ اللّهِ ما لي أراكَ تَئِنُّ ؟ فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : طِفلانِ لَنا تَأَذَّينا بِبُكائِهِما . فَقالَ جَبرَئيلُ : مَه (1) يا مُحَمَّدُ ؟ فَإِنَّهُ سَيُبعَثُ لِهؤُلاءِ القَومِ شيعَةٌ ، إذا بَكى أحَدُهُم فَبُكاؤُهُ لا إلهَ إلَا اللّهُ ، إلى أن يَأتِيَ عَلَيهِ سَبعُ سِنينَ ، فَإِذا جازَ السَّبعَ فَبُكاؤُهُ استِغفارٌ لِوالِدَيهِ ، إلى أن يَأتِيَ عَلَى الحَدِّ ، فَإِذا جازَ الحَدَّ فَما أتى مِن حَسَنَةٍ فَلِوالِدَيهِ وما أتى مِن سَيِّئَةٍ فَلا عَلَيهِما . (2)

9 / 3حِكمَةُ بُكاءِ الطِّفلِالإمام الصادق عليه السلام_ لِلمُفَضَّلِ بنِ عُمَرَ _ :اِعرِف _ يا مُفَضَّلُ _ ما لِلأَطفالِ فِي البُكاءِ مِنَ المَنفَعَةِ ، وَاعلَم أنَّ في أدمِغَةِ الأَطفالِ رُطوبَةً إن بَقِيَت فيها أحدَثَت عَلَيهِم أحداثا جَليلَةً وعِلَلاً عَظيمَةً ؛ مِن ذَهابِ البَصَرِ وغَيرِهِ ، فَالبُكاءُ يُسيلُ تِلكَ الرُّطوبَةَ مِن رُؤوسِهِم ، فَيُعقِبُهُم ذلِكَ الصِّحَّةَ في أبدانِهِم ، وَالسَّلامَةَ في أبصارِهِم . (3)

.


1- .مَهْ : أي فماذا للإستفهام ، فاُبدل الألف هاءً (النهاية : ج 4 ص 377 «مهه») .
2- .الكافي : ج 6 ص 52 ح 5 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 284 ح 23 ، بحار الأنوار : ج 60 ص 334 ح 6 .
3- .بحار الأنوار : ج 60 ص 380 ح 98 نقلاً عن توحيد المفضّل وراجع : تربية الولد (ضرب الطفل) .

ص: 313

9 / 3 حكمت گريه كردن كودك

الكافى_ به نقل از محمّد بن مسلم _ :نزد امام صادق عليه السلام نشسته بودم كه يونس بن يعقوب وارد شد و ديدم آه و ناله مى كند . امام صادق عليه السلام به او فرمود : «چه شده است كه آه و ناله مى كنى ؟». گفت : كودكى دارم كه تمام شب ، اذيّتم كرد ! امام صادق عليه السلام به او فرمود : «اى يونس ! پدرم محمّد [باقر] از پدرانش از جدّم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله برايم حديث كرد كه : «جبرئيل عليه السلام بر او فرود آمد و پيامبر خدا و على ، آه و ناله مى كردند . جبرئيل عليه السلام گفت : اى حبيب خدا ! چه شده است كه مى بينم آه و ناله مى كنى ؟ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : دو كودك داريم كه با گريه هايشان اذيّتمان مى كنند . جبرئيل گفت : دست بردار ، اى محمّد ! به زودى براى اين عدّه ، شيعيانى به وجود مى آيند كه هر گاه يكى از آنها گريه كند ، گريه اش «لا إله إلّا اللّه » است ، (1) تا اين كه هفت ساله شود ، و چون از هفت گذشت ، گريه اش طلب آمرزش براى پدر و مادرش است ، تا آن كه به حد بلوغ [و تكليف] رسد ، و چون از حدّ بلوغ گذشت ، هر كار نيكى كه بكند ، براى پدر و مادر او [هم] نوشته مى شود [بى آن كه از اجر خود وى ، چيزى كم شود] ؛ امّا هر بدى و گناهى مرتكب شود، براى آن دو ، منظور نمى شود .

9 / 3حكمت گريه كردن كودكامام صادق عليه السلام_ به مُفضَّل بن عُمَر _:اى مفضّل ! فايده اى را كه در گريه كردن كودكان است ، بشناس و بدان كه در مغز كودكان ، رطوبتى است كه اگر در آن باقى بماند ، خطرات بزرگ و بيمارى هاى مهلكى مانند از دست رفتن بينايى و جز آن ، در آنها به وجود مى آورد . پس گريه كردن ، آن رطوبت را از سرِ آنها خارج مى سازد كه نتيجه اش صحّت در جسم و سلامت در بينايى كودكان است .

.


1- .يعنى به مثابه گفتن «لا إله إلّا اللّه » و ذكر توحيد است يا : ثواب ذكر «لا إله إلّا اللّه » به او داده مى شود .

ص: 314

9 / 4عوذَةُ كَثرَةِ بُكاءِ الطِّفلِالإمام عليّ عليه السلام :عوذَةٌ لِلصَّبِيِّ إذا كَثُرَ بُكاؤُهُ ، ولِمَن يَفزَعُ بِاللَّيلِ ، ولِلمَرأَةِ إذا سَهِرَت مِن وَجَعٍ : «فَضَرَبْنَا عَلَى ءَاذَانِهِمْ فِى الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَدًا * ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَىُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَى لِمَا لَبِثُواْ أَمَدًا» (1) . (2)

.


1- .الكهف : 11 و 12 .
2- .طبّ الأئمّة عليهم السلام لابني بسطام : ص 36 عن محمّد بن مسلم عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 76 ص 194 ح 8 .

ص: 315

9 / 4 حِرز براى زياد گريه كردن كودك

9 / 4حرز براى زياد گريه كردن كودكامام على عليه السلام :[ اين آيه ] حِرزى (تعويذى) است براى كودكى كه زياد گريه مى كند ، و كسى كه در شب مى ترسد ، و زنى كه شب ها از درد نمى خوابد : «فَضَرَبْنَا عَلَى ءَاذَانِهِمْ فِى الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَدًا * ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَىُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَى لِمَا لَبِثُواْ أَمَدًا» . (1)

.


1- .يعنى : « پس در آن غار ، ساليانى چند ، بر گوش هايشان پرده زديم * آن گاه ، آنان را بيدار كرديم تا بدانيم كدام يك از آن دو دسته ، مدّت درنگشان را بهتر حساب كرده اند » .

ص: 316

الفَصلُ العاشِر : بكاء غير الإنسان10 / 1بُكاءُ المَلائِكَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في حَديثِ المِعراجِ _ :مَرَرنا بِمَلائِكَةٍ مِن مَلائِكَةِ اللّهِ عز و جل خَلَقَهُمُ اللّهُ كَيف شاءَ ، ووَضَعَ وُجوهَهُم كَيفَ شاءَ ، لَيسَ شَيءٌ مِن أطباقِ أجسادِهِم إلّا وهُوَ يُسَبِّحُ اللّهَ ويُحَمِّدُهُ مِن كُلِّ ناحِيَةٍ بِأَصواتٍ مُختَلِفَةٍ ، أصواتُهُم مُرتَفِعَةٌ بِالتَّحميدِ وَالبُكاءِ مِن خَشيَةِ اللّهِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ المَلائِكَةَ يَمُرّونَ عَلى حَلَقِ الذِّكرِ ، فَيَقومونَ عَلى رُؤوسِهِم ، ويَبكونَ لِبُكائِهِم ، ويُؤَمِّنونَ (2) لِدُعائِهِم . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :مَنِ استَقبَلَ جَنازَةً أو رَآها فَقالَ : «اللّهُ أكبَرُ ، هذا ما وَعَدَنَا اللّهُ ورَسولُهُ، وصَدَقَ اللّهُ ورَسولُهُ ، اللّهُمَّ زِدنا إيمانا وتَسليما ، الحَمدُ للّهِِ الَّذي تَعَزَّزَ بِالقُدرَةِ ، وقَهَرَ العِبادَ بِالمَوتِ» لَم يَبقَ فِي السَّماءِ مَلَكٌ إلّا بَكى رَحَمَةً لِصَوتِهِ . (4)

.


1- .تفسير القمّي : ج 2 ص 7 عن هشام بن سالم عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 18 ص 324 ح 34 .
2- .في المصدر : «ويأمنون» وهو تصحيف ، والتصويب من إرشاد القلوب . يقال : أمّنت على الدعاء : أي قلت عنده : «آمين» ، وفلان يؤمّن على دعائه (مجمع البحرين : ج 1 ص 83 «أمن») .
3- .عدّة الداعي : ص 241 عن الحسن بن أبي الحسن الديلمي ، إرشاد القلوب : ص 61 نحوه ، بحار الأنوار : ج 75 ص 468 ح 20 .
4- .الكافي : ج 3 ص 167 ح 3 ، تهذيب الأحكام : ج 1 ص 452 ح 1471 كلاهما عن عنبسة بن مصعب ، الدعوات : ص 259 ح 739 كلّها عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 81 ص 266 ح 24 .

ص: 317

فصل دهم : گريه كردن موجودات ديگر
10 / 1 گريه كردن فرشتگان

فصل دهم : گريه كردن موجودات ديگر10 / 1گريه كردن فرشتگانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در بيان حديث معراج _ :بر فرشتگانى از فرشتگان خداى عز و جل گذشتيم كه خداوند ، آنان را چنان كه خواسته بود ، آفريده و چهره هايشان را آن سان كه خواسته بود ، قرار داده بود . هيچ لايه اى [و عضوى ]از پيكرهاى آنان نبود ، مگر آن كه خداى را تسبيح مى گفت و از هر سو با صداهاى گوناگون ، او را مى ستود . صداهايشان به ستايش گويى و گريه از ترس خدا ، بلند بود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :فرشتگان بر مجالسِ ذكر مى گذرند و بالاى سر آنها مى ايستند و با گريه آنها مى گريند و به دعايشان آمين مى گويند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس با جنازه اى رو به رو شود يا آن را ببيند و بگويد : «خدا بزرگ است . اين ، همان چيزى است كه خدا و پيامبرش به ما وعده داده اند و خدا و پيامبرش راست گفته اند . بار خدايا! بر ايمان و تسليم ما بيفزاى . ستايش ، خداى را كه قدرتمند و تواناست و بندگان را به وسيله مرگ ، مقهور كرده است» ، هر فرشته اى كه در آسمان هست ، از صداى او به رحم مى آيد و مى گريد .

.

ص: 318

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ للّهِِ تَعالى مَلائِكَةً فِي السَّماءِ السّابِعَةِ سُجودا مُنذُ خَلَقَهُم إلى يَومِ القِيامَةِ ، تَرعُدُ فَرائِصُهُم (1) مِن مَخافَةِ اللّهِ تَعالى ، لا تَقطُرُ مِن دُموعِهِم قَطرَةٌ إلّا صارَت مَلَكا ، فَإِذا كانَ يَومُ القِيامَةِ ، رَفَعوا رُؤوسَهُم وقالوا : ما عَبَدناكَ حَقَّ عِبادَتِكَ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله_ في حَديثٍ طَويلٍ يَذكُرُ إخوانَهُ الَّذينَ يَأتونَ بَعدَهُ _ :لَو أنَّ أحَدا مِنهُم وَضَعَ جَبينَهُ عَلَى الأَرضِ ، ثُمَّ يَقولُ : «آهِ» ، فَتَبكي مَلائِكَةُ السَّماواتِ السَّبعِ لِرَحمَتِهِم عَلَيهِ . قالَ اللّهُ تَعالى : يا مَلائِكتَي ، ما لَكُم تَبكونَ ؟ فَيَقولونَ : يا إلهَنا وسَيِّدَنا ، وكَيفَ لا نَبكي . ووَلِيُّكَ عَلَى الأَرضِ يَقولُ في وَجَعِهِ : آهِ ؟! فَيَقولُ اللّهُ : يا مَلائِكَتِي ، اشهَدوا أنتُم أنّي راضٍ عَن عَبدي ، بِالَّذي يَصبِرُ فِي الشِّدَّةِ ولا يَطلُبُ الرّاحَةَ . فَتَقولُ المَلائِكَةُ : يا إلهَنا وسَيِّدَنا ، لا تَضُرُّ الشِّدَّةُ بِعَبدِكَ ووَلِيِّكَ ، بَعدَ أن تَقولَ هذَا القَولَ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :لَمّا عُرِجَ (4) بي إلَى السَّماءِ الرّابِعَةِ ، سَمِعتُ بُكاءً ، فَقُلتُ : يا جَبرَئيلُ ، ما هذا ؟ قالَ : هذا بُكاءُ الكَروبِيّينَ (5) عَلى أهلِ الذُّنوبِ . (6)

.


1- .الفريصة : اللّحمة بين الجنب والكتف (الصحاح : ج 3 ص 1048 «فرص») .
2- .مجمع البيان : ج 6 ص 562 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 338 .
3- .التحصين لابن فهد : ص 24 ح 40 .
4- .العُرُوج : الصعود (النهاية : ج 3 ص 203 «عرج») .
5- .الكرّوبيّون : سادة الملائكة ، وهم المقرّبون (النهاية : ج 4 ص 161 «كرب») .
6- .مستدرك الوسائل : ج 11 ص 240 ح 12859 نقلاً عن لبّ اللباب .

ص: 319

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند متعال در آسمان هفتم ، فرشتگانى دارد كه از وقتى آنها را آفريده تا روز قيامت ، در سجده اند ؛ بندهاى بدنشان از ترس خداوند بزرگ مى لرزد ، و هر قطره اشكى كه از آنان مى چكد ، به فرشته تبديل مى شود . چون روز قيامت شود ، سرهايشان را [از سجده] بر مى دارند و مى گويند : تو را چنان كه حقّ عبادت توست ، عبادت نكرديم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در حديثى طولانى كه از برادران آينده اش ياد مى كند _ :اگر يكى از آنان پيشانى اش را بر زمين نهد و آه بگويد ، فرشتگان هفت آسمان ، از رحم آمدن بر او ، گريه مى كنند . خداوند متعال مى فرمايد : «اى فرشتگان من! چه شده است كه گريه مى كنيد ؟». مى گويند : معبودا و سَرورا ! چگونه گريه نكنيم ، در حالى كه دوست تو بر زمين افتاده است و از دردش آه مى گويد ؟ خداوند متعال مى فرمايد : «اى فرشتگان من ! شما گواه باشيد كه من از بنده ام خشنودم ، از آن رو كه در سختى ها مى شكيبد و آسايش نمى طلبد» . فرشتگان مى گويند : معبودا و سَرورا ! با چنين سخنى كه مى گويى ، ديگر سختى ها به بنده و دوست تو ، زيانى نمى رسانند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چون به آسمان چهارم بالا برده شدم ، گريه اى شنيدم . گفتم : اى جبرئيل! اين چيست ؟ گفت : اين ، گريه فرشتگان مقرَّب براى گنهكاران است .

.

ص: 320

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ آدَمَ لَمّا عَصى رَبَّهُ تَعالى ، ناداهُ مُنادٍ مِن لَدُنِ العَرشِ : يا آدَمُ ، اخرُج مِن جِواري ؛ فَإِنَّهُ لا يُجاوِرُني أحَدٌ عَصاني . فَبَكى وبَكَتِ المَلائِكَةُ ، فَبَعَثَ اللّهُ عز و جل إلَيهِ جَبرَئيلَ فَأَهبَطَهُ إلَى الأَرضِ مُسوَدّا ، فَلَمّا رَأَتهُ المَلائِكَةُ ضَجَّت وبَكَت وَانتَحَبَت . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :ما مِن مُؤمِنٍ يَموتُ في غُربَةٍ إلّا بَكَتِ المَلائِكَةُ رَحمَةً لَهُ حَيثُ قَلَّت بَواكيهِ ، وإلّا (2) فُسِحَ لَهُ في قَبرِهِ بِنُورٍ يَتَلَألَأُ مِن حَيثُ دُفِنَ إلى مَسقَطِ رَأسِهِ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام_ فِي التَّأكيدِ عَلى زِيارَةِ قَبرِ الحُسَينِ عليه السلام _ :ما لَكُم لا تَأتونَهُ؟! فَإِنَّ أربَعَةَ آلافِ مَلَكٍ يَبكونَ عِندَ قَبرِهِ إلى يَومِ القِيامَةِ . (4)

عنه عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِسَديرٍ بِزِيارَةِ قَبرِ الإِمامِ الحُسَينِ عليه السلام _ :أما عَلِمتَ أنَّ للّهِِ عز و جل ألفَي ألفِ مَلَكٍ ، شُعثٍ غُبرٍ ، يَبكونَ ويَزورونَ لا يَفتُرونَ؟! (5)

.


1- .علل الشرائع : ص 380 ح 1 عن ابن مسعود ، بحار الأنوار : ج 11 ص 171 ح 18 ؛ تاريخ دمشق : ج 7 ص 420 الرقم 578 عن ابن مسعود من دون إسناد إليه صلى الله عليه و آله نحوه وليس فيه من «فبكى وبكت» إلى «إليه جبرئيل» .
2- .في بحار الأنوار : «وفسح» بدل «وإلّا فسح» .
3- .الجعفريات : ص 192 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 67 ص 200 ح 2 نقلاً عن النوادر للراوندي .
4- .كامل الزيارات : ص 171 ح 221 و ص 172 ح 223 كلاهما عن الفضيل بن يسار ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 44 ح 159 عن داود بن سليمان الفراء عن الإمام الرضا عن ابيه عنه عليهم السلام نحوه وفيه «سبعين ألف ملك» بدل «أربعة آلاف ملك» ، بحار الأنوار : ج 45 ص 222 ح 6 .
5- .الكافي : ج 4 ص 589 ح 8 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 116 ح 205 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 599 ح 3203 وفيهما «ألف ألف» بدل «ألفي ألف» وكلّها عن سدير .

ص: 321

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چون آدم ، نافرمانى پروردگارش كرد ، آواز دهنده اى از نزد عرش ، او را ندا داد كه : اى آدم! از همسايگى من ، خارج شو ؛ زيرا هيچ نافرمانى از من ، همسايگى من نمى كند . پس آدم گريست و فرشتگان گريستند . خداوند عز و جل جبرئيل را سوى او فرستاد ، و جبرئيل ، آدم را كه سياه شده بود ، به زمين فرود آورد . فرشتگان با ديدن او ضجّه كردند و گريستند و شيون سر دادند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ مؤمنى نيست كه در غربت بميرد ، مگر آن كه دل فرشتگان از اندك بودن گريه كنندگانش به رحم مى آيد و مى گريند ، و قبرش براى او گشاده مى شود ، با نورى كه از محلّ دفنش تا زادگاهش مى درخشد .

امام صادق عليه السلام_ در تأكيد بر زيارت قبر امام حسين عليه السلام _ :چرا نزد آن نمى رويد ؟! چهار هزار فرشته در كنار قبر او تا روز قيامت ، مشغول گريستن اند .

امام صادق عليه السلام_ در سفارش به سدير براى زيارت قبر امام حسين عليه السلام _ :مگر نمى دانى كه خداوند عز و جل دو هزار هزار فرشته ژوليده و غبارآلود دارد كه بى وقفه مى گريند و [قبر او را] زيارت مى كنند .

.

ص: 322

الإمام الكاظم عليه السلام :إذا ماتَ المُؤمِنُ بَكَت عَلَيهِ المَلائِكَةُ وبِقاعُ الأَرضِ الَّتي كانَ يَعبُدُ اللّهَ عَلَيها ، وأَبوابُ السَّماءِ الَّتي كانَ يُصعَدُ فيها بِأَعمالِهِ ، وثُلِمَ فِي الإِسلامِ ثُلمَةٌ لا يَسُدُّها شَيءٌ ؛ لِأَنَّ المُؤمِنينَ الفُقَهاءَ حُصونُ الإِسلامِ كَحِصنِ سورِ المَدينَةِ لَها . (1)

10 / 2بُكاءُ الأَرضِ وَالسَّماءِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَمّا عَمِلَ قَومُ لوطٍ ما عَمِلوا ، بَكَتِ الأَرضُ إلى رَبِّها حَتّى بَلَغَت دُموعُها (إلَى) السَّماءِ ، وبَكَتِ السَّماءُ حَتّى بَلَغَت دُموعُهَا العَرشَ ، فَأَوحَى اللّهُ تَعالى إلَى السَّماءِ : أنِ احصِبيهِم (2) ، وأَوحى إلَى الأَرضِ : أنِ اخسِفي بِهِم . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا ماتَ المُؤمِنُ ثُلِمَ فِي الإِسلامِ ثُلمَةٌ لا يَسُدُّ مَكانَها شَيءٌ ، وبَكَت عَلَيهِ بِقاعُ الأَرضِ الَّتي كانَ يَعبُدُ اللّهَ عز و جل فيها . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :ما مِن مُؤمِنٍ إلّا ولَهُ بابانِ : بابٌ يَصعَدُ مِنهُ عَمَلُهُ ، وبابٌ يَنزِلُ مِنهُ رِزقُهُ ، فَإِذا ماتَ بَكَيا عَلَيهِ . (5)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 38 ح 3 عن علي بن أبي حمزة و ج 3 ص 254 ح 13 ، علل الشرائع : ص 462 ح 2 ، قرب الإسناد : ص 303 ح 1190 كلّها عن علي بن رئاب ، بحار الأنوار : ج 82 ص 177 ح 18 .
2- .حَصَبَتهُم : أي رمَتهُم بالحصى . والحَصباء : الحَصى الصِّغار (راجع : النهاية : ج 1 ص 393 «حصب») .
3- .ثواب الأعمال : ص 314 ح 1 ، المحاسن : ج 1 ص 196 ح 341 كلاهما عن إسماعيل بن مسلم عن الإمام الصادق عليه السلام ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 159 ح 60 عن السكوني عن الإمام الباقر عن أبيه عليهماالسلامعنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 79 ص 72 ح 26 .
4- .الدعوات : ص 235 ح 649 ، بحار الأنوار : ج 82 ص 171 ح 6 .
5- .سنن الترمذي : ج 5 ص 380 ح 3255 ، مسند أبي يعلى : ج 4 ص 157 ح 4119 نحوه وكلاهما عن أنس ، كنز العمّال : ج 2 ص 41 ح 3041 ؛ الأمالي للسيد المرتضى : ج 1 ص 39 ، مجمع البيان : ج 9 ص 98 كلاهما عن أنس ، كنز الفوائد : ج 2 ص 200 وليس في الثلاثة الأخيرة «بابان» ، بحار الأنوار : ج 82 ص 181 ح 28 .

ص: 323

10 / 2 گريه كردن زمين و آسمان

امام كاظم عليه السلام :هر گاه مؤمن از دنيا برود ، فرشتگان و جاهايى از زمين كه در آنها خدا را عبادت مى كرده ، و درهاى آسمان كه اعمالش از آنها بالا مى رفته است ، بر او مى گريند ، و در اسلام ، رخنه اى پديد مى آيد كه هيچ چيزى آن را نمى بندد ؛ چرا كه مؤمنان دين شناس ، برج و باروى اسلام اند همانند برج و بارو براى شهر .

10 / 2گريه كردن زمين و آسمانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چون قوم لوط ، آن زشتكارى را مرتكب شدند ، زمين به درگاه پروردگارش گريست ، چندان كه اشك هايش به آسمان رسيد ، و آسمان گريست ، چندان كه اشك هايش به عرش رسيد . پس خداوند متعال به آسمان ، وحى فرمود كه : «آنها را شِن باران كن» و به زمين ، وحى فرمود كه : «آنها را فرو ببلع» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه مؤمن در گذرد ، رخنه اى در اسلام پديد مى آيد كه هيچ چيزى آن را نمى بندد و جاهايى از زمين كه در آنها خداوند عز و جلرا عبادت مى كرده است ، بر او مى گريند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ مؤمنى نيست ، مگر آن كه برايش دو دَر است : درى كه از آن كردارش بالا مى رود ، و درى كه از آن روزى اش فرود مى آيد ، و چون از دنيا برود ، اين دو در ، بر او مى گريند .

.

ص: 324

تفسير الطبري عن شريح بن عبيد الحضرمي عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ الإِسلامَ بَدَأَ غَريبا وسَيَعودُ غَريبا ، ألا لا غُربَةَ عَلَى المُؤمِنِ ، ما ماتَ مُؤمِنٌ في غُربَةٍ غابَت عَنهُ فيها بَواكيهِ إلّا بَكَت عَلَيهِ السَّماءُ وَالأَرضُ . ثُمَّ قَرَأَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «فَمَا بَكَتْ عَّلَيْهِمُ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ» (1) ، ثُمَّ قالَ : إنَّهُما لا يَبكِيانِ عَلَى الكافِرِ . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا أبا ذَرٍّ ، إنَّ الأَرضَ لَتَبكي عَلَى المُؤمِنِ _ إذا ماتَ _ أربَعينَ صَباحا . (3)

عنه صلى الله عليه و آله_ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ :إنَّ السَّماءَ وَالأَرضَ لَتَبكي عَلَى المُؤمِنِ إذا ماتَ أربَعينَ صَباحا ، وإنَّها لَتَبكي عَلَى العالِمِ إذا ماتَ أربَعينَ شَهرا ، وإنَّ السَّماءَ وَالأَرضَ لَيَبكِيانِ عَلَى الرَّسولِ أربَعينَ سَنَةً ، وإنَّ السَّماءَ وَالأَرضَ لَيَبكِيانِ عَلَيكَ _ يا عَلِيُّ _ إذا قُتِلتَ أربَعينَ سَنَةً . (4)

تفسير ابن كثير عن عبّاد بن عبد اللّه :سَأَلَ رَجُلٌ عَلِيّا عليه السلام : هَل تَبكِي السَّماءُ وَالأَرضُ عَلى أحَدٍ ؟ فَقالَ لَهُ : ... إنَّهُ لَيسَ عَبدٌ إلّا لَهُ مُصَلّىً فِي الأَرضِ ومَصعَدُ عَمَلِهِ مِنَ السَّماءِ ، وإنَّ آلَ فِرعَونَ لَم يَكُن لَهُم عَمَلٌ صالِحٌ فِي الأَرضِ ولا عَمَلٌ يَصعَدُ فِي السَّماءِ . ثُمَّ قَرَأَ عَلِيٌّ عليه السلام : «فَمَا بَكَتْ عَّلَيْهِمُ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ وَ مَا كَانُواْ مُنظَرِينَ» . (5)

.


1- .الدخان : 29 .
2- .تفسير الطبري : ج 13 الجزء 25 ص 125 ، تفسير ابن كثير : ج 7 ص 239 ، تفسير القرطبي : ج 16 ص 140 نحوه .
3- .الأمالي للطوسي : ص 535 ح 1162 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 373 ح 2661 كلاهما عن أبي ذرّ ، بحار الأنوار : ج 77 ص 84 ح 3 ؛ المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 198 ح 16 عن ابن عباس من دون إسناد إليه صلى الله عليه و آله وليس فيه «اذا مات» .
4- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 346 عن ابن عباس ، بحار الأنوار : ج 42 ص 308 ح 9 .
5- .تفسير ابن كثير : ج 7 ص 240 ، تفسير ابن أبي حاتم : ج 10 ص 3289 ح 18551 وليس فيه ذيله من «ثمّ قرأ علي عليه السلام ...» ، كنز العمّال : ج 2 ص 501 ح 4599 .

ص: 325

تفسير الطبرى_ به نقل از شريح بن عبيد حضرمى _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «اسلام ، غريب آغاز شد و به زودى نيز غريب خواهد شد . بدانيد كه مؤمن غربتى ندارد . هر مؤمنى در غربت بميرد و گريه كنندگانش آن جا نباشند ، آسمان و زمين برايش گريه مى كنند» . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سپس اين آيه را خواند : «پس آسمان و زمين بر ايشان نگريستند» ، و آن گاه فرمود : «آنها بر كافر نمى گريند» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى ابو ذر! چون مؤمن در مى گذرد ، زمين چهل روز بر او مى گريد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به على عليه السلام _ :آسمان و زمين در مرگ مؤمن ، چهل روز مى گريند و در مرگ عالم ، چهل ماه مى گريند ، و براى پيامبر صلى الله عليه و آله ، آسمان و زمين ، چهل سال مى گريند و براى تو نيز _ اى على _ آن گاه كه كشته شدى ، آسمان و زمين ، چهل سال گريه مى كنند .

تفسير ابن كثير_ به نقل از عبّاد بن عبد اللّه _ :مردى از على عليه السلام پرسيد : آيا آسمان و زمين براى [مرگ] كسى گريه مى كنند ؟ فرمود : «... هيچ بنده اى نيست ، مگر آن كه در زمين ، نمازگاهى دارد و در آسمان ، فرازگاهى براى عملش . فرعونيان نه در زمين ، كردارى نيك داشتند و نه كردارى از آنها به آسمان ، بالا مى رفت» . على عليه السلام سپس اين آيه را خواند : «پس آسمان و زمين برايشان نگريستند و از مهلت داده شدگان نبودند» .

.

ص: 326

الإمام عليّ عليه السلام :إذا ماتَ العَبدُ الصّالِحُ بَكى عَلَيهِ مُصَلّاهُ مِنَ الأَرضِ ومَصعَدُ عَمَلِهِ مِنَ السَّماءِ وَالأَرضِ ، _ ثُمَّ قَرَأَ _ : «فَمَا بَكَتْ عَّلَيْهِمُ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ وَ مَا كَانُواْ مُنظَرِينَ» . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :ما مِن مُؤمِنٍ يَموتُ في أرضِ غُربَةٍ تَغيبُ عَنهُ فيها بَواكيهِ ، إلّا بَكَتهُ بِقاعُ الأَرضِ الَّتي كانَ يَعبُدُ اللّهَ عز و جل عَلَيها ، وبَكَتهُ أثوابُهُ ، وبَكَتهُ أبوابُ السَّماءِ الَّتي كانَ يَصعَدُ فيها عَمَلُهُ ، وبَكاهُ المَلَكانِ المُوَكَّلانِ بِهِ . (2)

كامل الزيارات عن عبد اللّه بن هلال عن الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ السَّماءَ بَكَت عَلَى الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام ويَحيَى بنِ زَكَرِيّا عليه السلام ، ولَم تَبكِ عَلى أحَدٍ غَيرِهِما . قُلتُ : وما بُكاؤُها ؟ قالَ : مَكَثوا أربَعينَ يَوما تَطلُعُ الشَّمسُ بِحُمرَةٍ وتَغيبُ بِحُمرَةٍ . قُلتُ : فَذاكَ بُكاؤُها ؟ قالَ : نَعَم . (3)

راجع : موسوعة الإمام الحسين بن علي عليه السلام : ج 6 ص 244 / القسم الحادي عشر / الفصل الرابع: البكاء والإبكاء على سيد الشهداء وأصحابه / البكاء على الإمام الحسين عليه السلام / بكاء السماء والأرض وكلّ شيء) .

10 / 3بُكاءُ الجِبالِ وَالدَّوابِّ وَالطَّيرِتفسير البغوي عن وهب :إنَّ داوُدَ عليه السلام ... قَسَّمَ الدَّهرَ بَعدَ الخَطيئَةِ عَلى أربَعَةِ أيّامٍ : يَومٍ لِلقَضاءِ بَينَ بَني إسرائيلَ ، ويَومٍ لِنِسائِهِ ، ويَومٍ يُسَبِّحُ فِي الفَيافي (4) وَالجِبالِ وَالسَّواحِلِ ، ويَومٍ يَخلو في دارٍ لَهُ ... فَإِذا كانَ يَومُ نِياحَتِهِ يَخرُجُ فِي الفَيافي فَيَرفَعُ صَوتَهُ بِالمَزاميرِ ، فَيَبكي ويَبكي مَعَهُ الشَّجَرُ وَالرِّمالُ وَالطَّيرُ وَالوَحشُ حَتّى يَسيلَ مِن دُموعِهِم مِثلُ الأَنهارِ ، ثُمَّ يَجيءُ إلَى الجِبالِ فَيَرفَعُ صَوتَهُ بِالمَزاميرِ فَيَبكي ويَبكي مَعَهُ الجِبالُ وَالحِجارَةُ وَالدَّوابُّ وَالطَّيرُ حَتّى تَسيلَ مِن بُكائِهِمُ الأَودِيَةُ ، ثُمَّ يَجيءُ إلَى السّاحِلِ فَيَرفَعُ صَوتَهُ بِالمَزاميرِ ، فَيَبكي وتَبكي مَعَهُ الحيتانُ ودَوابُّ البَحرِ وطَيرُ الماءِ وَالسِّباعُ . (5)

.


1- .الزهد لابن المبارك : ص 114 ح 336 ، مسند ابن الجعد : ص 335 ح 2305 كلاهما عن المسيّب بن رافع ، ربيع الأبرار : ج 2 ص 116 وليس فيه ذيله من «ثمّ قرأ ...» وكلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 15 ص 747 ح 42966 .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 299 ح 2510 ، ثواب الأعمال : ص 202 ح 1 ، المحاسن : ج 2 ص 120 ح 1327 كلّها عن أبي محمّد الوابشي ، المؤمن : ص 36 ح 81 ، بحار الأنوار : ج 67 ص 66 ح 24 .
3- .كامل الزيارات : ص 186 ح 260 ، مجمع البيان : ج 9 ص 98 و ج 6 ص 779 ، تفسير جوامع الجامع : ج 2 ص 387 والثلاثة الأخيرة عن زرارة بن أعين نحوه ، بحار الأنوار : ج 45 ص 210 ح 18 .
4- .الفيافي : البراري الواسعة ، جمع فيفاء (النهاية : ج 3 ص 485 «فيف») .
5- .تفسير البغوي : ج 4 ص 57 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 17 نقلاً عن عرائس الثعلبي نحوه .

ص: 327

10 / 3 گريه كردن كوه ها و حيوانات و پرندگان

امام على عليه السلام فرمود :«هر گاه بنده صالحى بميرد، آن جاهايى از زمين كه در آنها نماز مى خوانده و آن جاى از آسمان و زمين كه كردارش از آن [به درگاه خدا] بالا مى رفته است ، بر او مى گريند» . ايشان سپس خواند : «پس آسمان و زمين بر ايشان نگريستند و از مهلت داده شدگان نبودند» .

امام صادق عليه السلام :هر مؤمنى در سرزمين غربت بميرد ، به طورى كه گريه كنندگانى در آن جا نداشته باشد ، قطعاتى از زمين كه در آنها خداوند عز و جلرا عبادت مى كرده است ، بر او مى گريند ، جامه هايش بر او مى گريند ، درهاى آسمان كه كردارش از آنها بالا مى رفته، بر او مى گريند ، و دو فرشته گماشته بر وى، بر او مى گريند .

كامل الزيارات_ به نقل از عبد اللّه بن هلال _ :امام صادق عليه السلام فرمود: «آسمان بر حسين بن على و يحيى بن زكريّا گريست و براى هيچ كس جز اين دو ، گريه نكرد» . گفتم : گريه اش چگونه بود ؟ فرمود : «چهل روز خورشيد با سرخى ، بر مردم طلوع مى كرد و با سرخى ، غروب مى نمود» . گفتم : پس گريه اش اين بود ؟ فرمود : «آرى» .

ر . ك : دانش نامه امام حسين عليه السلام : ج 10 ص 121 (فصل چهارم / گريه آسمان و زمين و همه چيز) .

10 / 3گريه كردن كوه ها و حيوانات و پرندگانتفسير البغوى_ به نقل از وهب _ :داوود عليه السلام ... پس بعد از آن خطا ، ايّام را به چهار روز تقسيم كرد : يك روز براى قضاوت ميان بنى اسرائيل ، يك روز را براى زنانش ، يك روز در بيابان ها و كوه ها و سواحل به تسبيح گويى مى پرداخت ، و يك روز در خانه اش خلوت مى كرد... . چون روز گريه و ناله اش مى شد ، به بيابان ها مى رفت و صدايش را به نيايش ، بلند مى كرد و مى گريست و درختان و ريگ ها و پرندگان و جانوران ، هم صدا با او مى گريستند ، تا جايى كه اشك هايشان مانند جويبار روان مى شد . سپس به كوه ها مى رفت و صدايش را به نيايش ، بلند مى كرد و مى گريست و كوه ها و سنگ ها و جنبندگان و پرندگان ، هم نوا با او مى گريستند ، چندان كه از گريه آنها ، آب در درّه ها جارى مى شد . آن گاه به ساحل مى رفت و صدايش را به نيايش ، بلند مى كرد و مى گريست و ماهيان و حيوانات و مرغان دريايى و درندگان ، هم صدا با او گريه مى كردند .

.

ص: 328

الكافي عن محمد بن الفيض عن الإمام الصادق عليه السلام :كُنتُ عِندَ أبي جَعفَرٍ _ يَعني أبَا الدَّوانيقِ _ (1) فَجاءَتهُ خَريطَةٌ (2) فَحَلَّها ونَظَرَ فيها ، فَأَخرَجَ مِنها شَيئا فَقالَ : يا أبا عَبدِ اللّهِ أتَدري ما هذا ؟ قُلتُ : ما هُوَ ؟ قالَ : هذا شَيءٌ يُؤتى بِهِ مِن خَلفِ إفريقِيَةَ مِن طَنجَةَ (3) أو طُبنَةَ (4) _ شَكَّ مُحَمَّدٌ _ قُلتُ : ما هُوَ ؟ قالَ : جَبَلٌ هُناكَ يَقطُرُ مِنهُ فِي السَّنَةِ قَطَراتٌ فَتَجمُدُ ، وهُوَ جَيِّدٌ لِلبَياضِ يَكونُ فِي العَينِ ، يُكتَحَلُ بِهذا فَيَذهَبُ بِإِذنِ اللّهِ عز و جل . قُلتُ : نَعَم أعرِفُهُ ، وإن شِئتَ أخبَرتُكَ بِاسمِهِ وحالِهِ ؟ قالَ : فَلَم يَسأَلني عَنِ اسمِهِ ، قالَ : وما حالُهُ ؟ فَقُلتُ : هذا جَبَلٌ كانَ عَلَيهِ نَبِيٌّ مِن أنبِياءِ بَني إسرائيلَ هارِبا مِن قَومِهِ يَعبُدُ اللّهَ عَلَيهِ ، فَعَلِمَ بِهِ قَومُهُ فَقَتَلوهُ ، فَهُوَ يَبكي عَلى ذلِكَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، وهذِهِ القَطَراتُ مِن بُكائِهِ ، ولَهُ مِنَ الجانِبِ الآخَرِ عَينٌ تَنبُعُ مِن ذلِكَ الماءِ بِاللَّيلِ وَالنَّهارِ ، ولا يوصَلُ إلى تِلكَ العَينِ . (5)

.


1- .الدانق _ بفتح النون وكسرها _ : سُدس الدينار والدرهم . والداونيقي : لقبٌ لأبي جعفر المنصور ؛ وهو الثاني من خلفاء بني العبّاس ، ويقال له أبو الدوانيق (مجمع البحرين : ج 1 ص 613 «دنق») .
2- .الخريطة : مثل الكيس من أدم أو خرق ، ويتّخذ ما شبّه به لكتب العمّال فيبعث بها (تاج العروس : ج 10 ص 236 «خرط») .
3- .طنجة : بلد على ساحل بحر المغرب مقابل الجزيرة الخضراء وهو من البرّ الأعظم وبلاد البربر (معجم البلدان : ج 4 ص 43) .
4- .طبنة : بلدة في طرف أفريقيه ممّا يلي المغرب ، فتحها موسى بن نصير (معجم البلدان : ج 4 ص 21) .
5- .الكافي : ج 8 ص 383 ح 582 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 236 نحوه ، بحار الأنوار : ج 47 ص 136 ح 186 .

ص: 329

الكافى_ به نقل از محمّد بن فيض ، از امام صادق عليه السلام _ :نزد ابو جعفر (منصور دوانيقى (1) ) بودم كه كيسه اى از پوست برايش آوردند . آن را باز كرد و در آن نگريست و چيزى از داخل آن بيرون آورد و گفت : اى ابو عبد اللّه ! مى دانى اين چيست ؟ گفتم : چيست ؟ گفت : اين ، چيزى است كه از پشت افريقيه ، از طنجه (2) يا طبنه (3) (ترديد از محمّد بن فيض است) مى آورند . گفتم : چه هست ؟ گفت : در آن جا كوهى است كه در سال ، چند قطره اى از آن مى چكد و منجمد مى شود و براى سفيدى اى كه در چشم پديد مى آيد ، مفيد است . با آن ، چشم را سرمه مى كشند و به اذن خداوند عز و جل سفيدى از بين مى رود . گفتم : بله ، آن را مى شناسم . اگر بخواهى ، نام و داستانش را برايت مى گويم . او نامش را از من نپرسيد ؛ امّا گفت : داستانش چيست ؟ من گفتم : اين ، همان كوهى است كه يكى از پيامبران بنى اسرائيل، از دست قومش بدان جا گريخت و بر روى آن، خدا را عبادت مى كرد . قومش به مكان او پى بردند و وى را به قتل رساندند و از آن پس ، آن كوه بر آن پيامبر ، مى گريد و اين قطرات، از گريه اوست . در آن طرف كوه ، چشمه اى است كه از آن، آب (اشك ها) ، شب و روز مى جوشد . به آن چشمه ، دسترس نيست .

.


1- .دوانيق ، جمع دانق است به معناى يك ششم (يك دانگ) دينار و درهم . دوانيقى لقب ابو جعفر منصور ، دومين خليفه عبّاسى بود . [از اين جهت به او دوانيقى ، يا همان «خُرده پولى» خودمان ، گفته اند كه بسيار بخيل و خسيس بود] .
2- .طنجه : شهرى است در ساحل درياى مغرب (مديترانه) ، مقابل جزيرة الخضرا [ى اَندلُس] كه جزء خشكى اعظم و سرزمين بربر (افريقا) است .
3- .طبنه : شهرى است در حاشيه افريقيه (تونس) از طرف مغرب كه به وسيله موسى بن نصير فتح شد .

ص: 330

الخرائج والجرائح :ومِنها [أي مُعجِزاتِهِ صلى الله عليه و آله ] : أنَّهُ لَمّا غَزا تَبوكَ كانَ مَعَهُ مِنَ المُسلِمينَ خَمسَةٌ وعِشرونَ ألفا سِوى خَدَمِهِم ، فَمَرَّ صلى الله عليه و آله في مَسيرِهِ بِجَبَلٍ يَرشَحُ الماءَ مِن أعلاهُ إلى أسفَلِهِ مِن غَيرِ سَيَلانٍ ، فَقالوا : ما أعجَبَ رَشحَ هذَا الجَبَلِ ! فَقالَ صلى الله عليه و آله : إنَّهُ يَبكي ، قالوا : وَالجَبَلُ يَبكي ؟! قالَ صلى الله عليه و آله : أتُحِبّونَ أن تَعلَموا ذلِكَ ؟ قالوا : نَعَم ، قالَ : أيُّها الجَبَلُ مِمَّ بُكاؤُكَ ؟ فَأَجابَهُ الجَبَلُ _ وقَد سَمِعَهُ الجَماعَةُ _ بِلِسانٍ فَصيحٍ : يا رَسولَ اللّهِ ، مَرَّ بي عيسَى بنُ مَريَمَ وهُوَ يَتلو : «نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ» (1) فَأَنَا أبكي مُنذُ ذلِكَ اليَومِ خَوفا مِن أن أكونَ مِن تِلكَ الحِجارَةِ . فَقالَ صلى الله عليه و آله : اُسكُن مِن بُكائِكَ فَلَستَ مِنها ، إنَّما تِلكَ الحِجارَةُ الكِبريتُ ، فَجَفَّ ذلِكَ الرَّشحُ مِنَ الجَبَلِ فِي الوَقتِ ، حَتّى لَم يُرَ شَيءٌ مِن ذلِكَ الرَّشحِ ومِن تِلكَ الرُّطوبَةِ الَّتي كانَت . (2)

الخرائج والجرائح :ومِنها [أي مُعجِزاتِهِ صلى الله عليه و آله ] : أنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله كانَ في سَفَرٍ ، إذ جاءَ بَعيرٌ فَضَرَبَ الأَرضَ بِجِرانِهِ (3) ، ثُمَّ بَكى حَتّى ابتَلَّ ما حَولَهُ مِن دُموعِهِ . فَقالَ صلى الله عليه و آله : هَل تَدرونَ ما يَقولُ ؟ إنَّهُ يَزعُمُ أنَّ صاحِبَهُ يُريدُ نَحرَهُ غَدا . فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله لِصاحِبِهِ : تَبيعُهُ؟ فَقالَ : ما لي مالٌ أحَبَّ إلَيَّ مِنهُ ، فَاستَوصى بِهِ خَيرا . (4)

راجع : بحار الأنوار : ج 8 ص 297 ح 50 ( في بكاء جبل مرّ به عيسى عليه السلام ) و الكافي : ج 8 ص 383 ح 582 ( في بكاء جبل على نبىّ قتلوه قومه ) و موسوعة الإمام الحسين بن عليّ عليه السلام : ج 6 ص 216 (القسم السادس / الفصل الثاني: إنباء النبيّ بشهادة الحسين عليه السلام ) .

.


1- .التحريم : 6 .
2- .الخرائج والجرائح : ج 1 ص 169 ح 259 ، بحار الأنوار : ج 8 ص 297 ح 50 وراجع : إرشاد القلوب : ص 96 .
3- .جران البعير : مقدّم عنقه (الصحاح : ج 5 ص 2091 «جرن») .
4- .الخرائج والجرائح : ج 1 ص 37 ح 39 ، بحار الأنوار : ج 17 ص 407 ح 32 وراجع : الثاقب في المناقب : ص 76 ح 61 .

ص: 331

الخرائج و الجرائح :و از ديگر معجزات پيامبر صلى الله عليه و آله اين است كه چون به جنگ تبوك رفت ، بيست و پنج هزار مسلمان ، بجز خدمتكاران آنها ، او را همراهى مى كردند . ايشان در مسير، بر كوهى گذشت كه از بالاى آن تا پايينش آب مى تراويد ، بدون آن كه جريان داشته باشد . مسلمانان از تراويدن آب از آن كوه ، اظهار شگفتى كردند . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «گريه مى كند» . مسلمانان گفتند : كوه هم مى گريد ؟ فرمود : «دوست داريد اين مطلب را بدانيد ؟». گفتند : آرى . پيامبر صلى الله عليه و آله [خطاب به كوه] فرمود : «اى كوه ! از چه مى گريى ؟». كوه با زبانى شيوا و گويا _ به طورى كه جمعيت ، آن را شنيدند _ پاسخ داد : اى پيامبر خدا ! عيسى بن مريم بر من گذشت و اين را مى خوانْد : «آتشى كه هيزمش مردمان و سنگ هايند» . از آن روز ، من از ترس اين كه جزئى از آن سنگ ها باشم ، مى گريم . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «آرام بگير و گريه مكن كه تو از آن سنگ ها نيستى ؛ بلكه آن سنگ [كه هيزم جهنّم است] ، گوگرد است» . در دَم ، آن تراوش از كوه ، خشك شد ، به طورى كه ديگر چيزى از آن تراوش و از آن رطوبت ديده نشد .

الخرائج و الجرائح :و از ديگر معجزات پيامبر صلى الله عليه و آله ، اين است كه در يكى از سفرهاى ايشان شترى آمد و زانو زد و سپس گريست ، چندان كه پيرامون او از اشك هايش تر شد . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «آيا مى دانيد كه او چه مى گويد ؟ مى گويد كه صاحبش مى خواهد فردا او را نحر كند» . پس پيامبر صلى الله عليه و آله به صاحب آن شتر فرمود : «او را مى فروشى ؟». صاحب شتر گفت : هيچ يك از اموالم را به اندازه اين شتر دوست نداشته ام . پيامبر صلى الله عليه و آله او را به نيكى و خوش رفتارى با آن سفارش كرد .

ر . ك : دانش نامه امام حسين عليه السلام : ج 3 ص 177 (بخش ششم / فصل دوم : پيشگويى پيامبر صلى الله عليه و آله درباره شهادت امام حسين عليه السلام ) .

.

ص: 332

10 / 4بُكاءُ الحيطانِ وَالبُيوتِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في فَضلِ الغُزاةِ _ :إذا تَجَهَّزوا لِغَزوِهِم باهَى اللّهُ بِهِمُ المَلائِكَةَ ، فَإِذا وَدَّعَهُم أهلوهُم بَكَت عَلَيهِمُ الحيطانُ وَالبُيوتُ . (1)

10 / 5بُكاءِ الجِذعِصحيح البخاري عن جابر بن عبد اللّه :إنَّ امرَأَةً مِنَ الأَنصارِ قالَت لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا رَسولَ اللّهِ ، ألا أجعَلُ لَكَ شَيئا تَقعُدُ عَلَيهِ ؛ فَإِنَّ لى غُلاما نَجّارا ؟ قالَ : إن شِئتِ . قالَ : فَعَمِلَت لَهُ المِنبَرَ . فَلَمّا كانَ يَومُ الجُمُعَةِ ، قَعَدَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله عَلَى المِنبَرِ الَّذي صُنِعَ ، فَصاحَتِ النَّخلَةُ الَّتي كانَ يَخطُبُ عِندَها حَتّى كادَت أن تَنشَقَّ . فَنَزَلَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله حَتّى أخَذَها فَضَمَّها إلَيهِ ، فَجَعَلَت تَئِنُّ أنينَ الصَّبِيِّ الَّذي يُسَكَّتُ حَتَّى استَقَرَّت ، قالَ : بَكَت عَلى ما كانَت تَسمَعُ مِنَ الذِّكرِ . (2)

.


1- .مجمع البيان : ج 2 ص 884 عن الإمام الرضا عن الإمام الحسين عن الإمام علي عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 100 ص 12 ح 27 نقلاً عن صحيفة الإمام الرضا عن الإمام الرضا عن آبائه عن الإمام زين العابدين عن الإمام علي عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله .
2- .صحيح البخاري : ج 2 ص 738 ح 1989 وراجع : مسند ابن حنبل : ج 5 ص 22 ح 14210 والمصنّف لابن أبي شيبة : ج 7 ص 433 ح 110 وصحيح ابن خزيمة : ج 3 ص 140 ح 1777 وكنز العمّال : ج 11 ص 371 ح 31783 وبحار الأنوار : ج 21 ص 47 ح 2 .

ص: 333

10 / 4 گريه كردن ديوارها و خانه ها
10 / 5 گريه كردن تنه درخت

10 / 4گريه كردن ديوارها و خانه هاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در مقام مجاهدان _ :هر گاه خود را براى جهاد ، تجهيز و آماده كنند ، خداوند به وجود آنان بر فرشتگان ، مباهات مى كند ، و چون خانواده شان با ايشان خداحافظى نمايند ، ديوارها (1) و خانه ها براى آنان گريه مى كنند .

10 / 5گريه كردن تنه درختصحيح البخارى_ به نقل از جابر بن عبد اللّه _ :زنى از انصار به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گفت : اى پيامبر خدا ! براى شما چيزى تهيّه كنم كه روى آن بنشينيد ؟ من پسرى نجّار دارم . فرمود : «هر طور مايلى» . آن زن ، منبرى براى پيامبر صلى الله عليه و آله ساخت . چون روز جمعه شد ، پيامبر صلى الله عليه و آله بر آن منبرِ ساخته شده نشست . درخت خرمايى كه پيامبر صلى الله عليه و آله [پيش از آن،] كنار آن خطبه مى خواند ، چنان فريادى زد كه نزديك بود از هم بشكافد . پيامبر صلى الله عليه و آله از منبر ، پايين آمد و آن را گرفت و بغل كرد . نخل ، مانند كودكى كه او را از گريه ساكت كنند ، شروع به آه و ناله كرد تا اين كه آرام گرفت . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اين نخل براى ذكر و ياد خداى كه شنيد ، گريه كرد» .

.


1- .در متن عربى حديث، «حيطان» آمده است كه هم به معناى «ديوارها» و هم به معناى «باغ ها» است.

ص: 334

10 / 6بُكاءُ إبليسَرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا قَرَأَ ابنُ آدَمَ السَّجدَةَ فَسَجَدَ ، اعتَزَلَ الشَّيطانُ يَبكي ، يَقولُ : يا وَيلَهُ ، اُمِرَ ابنُ آدَمَ بِالسُّجودِ فَسَجَدَ فَلَهُ الجَنَّةُ ، واُمرِتُ بِالسُّجودِ فَأَبيَتُ فَلِيَ النّارُ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا سَلَّمَ المُؤمِنُ عَلى أخيهِ المُؤمِنِ فَيَبكي إبليسُ _ لَعَنَهُ اللّهُ تَعالى _ ويَقولُ : يا وَيلَتاه! لَم يَفتَرِقا حَتّى غَفَرَ اللّهُ لَهُما . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :لَيسَ شَيءٌ مُباحٌ أحَبَّ إلَى اللّهِ مِنَ النِّكاحِ ، فَإِذَا اغتَسَلَ المُؤمِنُ مِن حَلالِهِ ، بَكى إبليسُ وقالَ : يا وَيلَتاه! هذَا العَبدُ أطاعَ رَبَّهُ وغَفَرَ لَهُ ذَنبَهُ . (3)

.


1- .صحيح مسلم : ج 1 ص 87 ح 81 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 334 ح 1052 ، صحيح ابن خزيمة : ج 1 ص 276 ح 549 ، صحيح ابن حبّان : ج 6 ص 465 ح 2759 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 448 ح 9719 وفيه «فعصيت» بدل «فأبيت» وكلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 2 ص 57 ح 3108 .
2- .مستدرك الوسائل : ج 8 ص 360 ح 9669 نقلاً عن تحفة الاخوان .
3- .مستدرك الوسائل : ج 14 ص 154 ح 16354 نقلاً عن تحفة الإخوان عن أبي بصير .

ص: 335

10 / 6 گريه كردن ابليس
اشاره

10 / 6گريستن ابليسپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه آدمى [آيه] سجده را بخواند و سجده كند ، شيطان [از] كنار [او ]مى رود و مى گريد و مى گويد : اى واى! فرزند آدم به سجده كردن، فرمان داده شد و سجده كرد و بهشتى مى شود ، و به من، فرمان سجده داده شد و سرپيچى كردم و دوزخى شدم !

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه مؤمن به برادر مؤمنش سلام كند ، ابليس _ كه لعنت خدا بر او باد _ گريه مى كند و مى گويد : اى واى! از هم جدا نشدند تا اين كه خداوند، آن دو را آمرزيد .

امام صادق عليه السلام :هيچ كار مُباحى نزد خدا محبوب تر از ازدواج نيست ، و چون مؤمن از حلال خود غسل كند ، ابليس مى گريد و مى گويد : اى واى بر من ! اين بنده ، پروردگارش را فرمان بُرد و خدا گناهش را آمرزيد .

.

ص: 336

. .

ص: 337

سخنى در باره گريستن موجوداتى جز انسان

سخنى در باره گريستن موجوداتى جز انساندر احاديث فصل دهم، تصريح شد كه فرشتگان ، زمين و آسمان ، كوه ها ، پرندگان ، جنبندگان و شيطان ، در مواقع خاصّى گريه مى كنند . به طور كلّى ، در باره گريه موجوداتى جز انسان و چگونگى آن ، چند نكته قابل توجّه است : 1 . گريه موجودى غير از انسان ، مُحال عقلى نيست. بنا بر اين ، وقوع آن، بر پايه ادلّه نقلىِ معتبر ، قابل اثبات است . البته چگونگى آن ، ممكن است در موجودات مختلف ، متفاوت باشد . 2 . قرآن كريم ، پس از اشاره به هلاكت فرعون و هوادارانش مى فرمايد : «فَمَا بَكَتْ عَّلَيْهِمُ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ وَ مَا كَانُواْ مُنظَرِينَ. (1) پس آسمان و زمين، برايشان گريه نكردند و از مهلت داده شدگان نبودند» . اين آيه به روشنى دلالت دارد بر اين كه ممكن است زمين و آسمان در مصيبت مردمى بگريند ، چنان كه در احاديثى آمده كه زمين و آسمان در مواردى گريسته اند . 3 . احاديثى كه گريه موجوداتى جز انسان را گزارش كرده اند ، به قدرى فراوان اند

.


1- .دخان : آيه 29 .

ص: 338

كه هر پژوهشگر منصفى ، با تأمّل در آنها ، نسبت به صدور آنها از پيامبر صلى الله عليه و آله ، و اهل بيت عليهم السلام اطمينان پيدا مى كند . 4 . روشن است كه شادى و غم و گريه و خنده در غير انسان ، همانند انسان نيست و مى تواند نوعى تأثير و تأثّر تكوينى باشد . در مورد حيوانات ، اين نكته را بايد اضافه كرد كه : بر اساس آموزه هاى قرآن و احاديث ، حيوانات ، درك ويژه اى دارند . ماجراى هدهد و مورچگان در قرآن ، حكايت از درك بالاى حيوانات دارد. بنا بر اين ، درك و تأثّر آنها از اتّفاقات گوناگون ، كاملاً امكان پذير است . 5 . پس از شهادت امام حسين عليه السلام حوادث خارق العاده اى به وقوع پيوسته است ، از جمله : خون گريستن آسمان ، گريه كردن زمين و آسمان ، و ... (1) و يكى از آنها هم گريه فرشتگان ، جنّيان ، و حيوانات است . (2) البتّه احاديث، توضيح داده اند كه گريه اين موجودات ، مفاهيم خاصّ خود را دارد .

.


1- .ر . ك : دانش نامه امام حسين عليه السلام : ج 7 ص 361 (بخش نهم : پس از شهادت / فصل دوم : نشانه هاى آشكار شده / خون گريستن آسمان) و ص 365 (گريستن زمين و آسمان ، و ...) .
2- .ر . ك : دانش نامه امام حسين عليه السلام : ج 10 ص 117 (بخش دوازدهم / فصل چهارم : گريستن و گرياندن بر سيّد الشهدا عليه السلام و يارانش / گريه فرشتگان) و ص 119 (گريه جنّيان و حيوانات گوناگون) .

ص: 339

42 . سرزمين

اشاره

42 . سرزميندرآمدفصل يكم : تشويق به اقامت در شهرهافصل دوم : بايسته هاى شهرهافصل سوم : وظايف كارگزاران حكومت اسلامىفصل چهارم : وظايف مسلمانان نسبت به سرزمينشانفصل پنجم : نهى از زيان رساندن به تأسيسات عمومىفصل ششم : سرزمين هاى ستايش شدهفصل هفتم : سرزمين هاى نكوهش شده

.

ص: 340

. .

ص: 341

درآمد

بَلَد ، در لغت

درآمدبَلَد ، در لغتكلمه «بَلَد» در لغت ، به معناى قطعه زمينى است آباد يا غير آباد ، و خالى از سكنه يا مسكونى . ابن منظور مى گويد : البَلدَةُ وَ البَلَدُ : كُلُّ مَوضِعٍ أو قَطعَةٍ مُستَحيزَةٍ ، عامِرَةً كانَت أو غَيرَ عامِرَةً . الأَزهَرِىُّ : البَلَدُ كُلُّ مَوضِعٍ مُستَحيزٍ مِنَ الأَرضِ ، عامِرٍ أو غَيرِ عامِرٍ ، خالٍ أو مَسكونٍ . (1) بَلْده و بَلَد ، هر جايى يا پاره اى از زمين است ، آبادان باشد يا ناآبادان . ازهرى مى گويد : بلَد، هر جايى از زمين است ، آبادان باشد يا ناآبادان ، خالى از سكنه باشد يا مسكونى . بر اين اساس ، «بلد» از نظر لغوى ، شامل «مدينة ( شهر)» و «قرية (روستا)» و نيز سرزمين هاى خالى از سكنه مى شود؛ امّا راغب اصفهانى ، در تبيين معناى «بلد» آورده است : البلد : المَكانُ المُحيطُ المَحدودُ المُتَأَثِّرُ بِاجتِماعِ قُطّانِهِ و إقامَتِهِم فيهِ . (2) بلد ، مكانى است معيّن و داراى حدود ، كه از اجتماع و اقامت سكنه در آن ، تأثير پذيرفته است .

.


1- .لسان العرب : ج 3 ص 94 (مادّه «بلد») .
2- .مفردات ألفاظ القرآن : ص 142 (مادّه «بلد») .

ص: 342

بلد ، در قرآن و حديث
اشاره

بايد گفت : اين معنا در واقع ، يكى از كاربردهاى كلمه «بلد» است ، نه معناى لغوى آن .

بلد ، در قرآن و حديثدر قرآن كريم ، واژه «بلد»، نُه بار ، (1) «بلدة» پنج بار ، (2) و «بلاد» پنج بار ، (3) به مناسبت هاى مختلف ، تكرار شده است . اين كلمه در قرآن ، در پنج معنا به كار رفته است : 1 . زمينِ بدون گياه ، مانند : «فَسُقْنَاهُ إِلَى بَلَدٍ مَّيِّتٍ . (4) پس ، آن [ابر] را به سوى سرزمينى مرده رانديم» . و «فَأَنشَرْنَا بِهِ بَلْدَةً مَّيْتًا . (5) پس ، به واسطه آن [باران] ، سرزمينى مرده را زنده گردانيديم» . 2 . زمينِ داراى گياه ، مانند : «وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ . (6) و زمين پاك ، گياهش به اذن پروردگارش بر مى آيد» . 3 . سرزمين هاى مسكونى ، مانند :

.


1- .اعراف : آيه 57 و 58 ، ابراهيم : آيه 35 ، نحل : آيه 7 ، فاطر : آيه 9 ، بلد : آيه 1 و 2 ، تين : آيه 3 ، بقره : آيه 126 .
2- .فرقان : آيه 49 ، نمل : آيه 91 ، سبأ : آيه 15 ، زخرف : آيه 11 ، ق : آيه 11 .
3- .آل عمران : آيه 196 ، غافر : آيه 4 ، ق : آيه 36 ، فجر : آيه 8 و 11 .
4- .فاطر : آيه 9 .
5- .زخرف : آيه 11 .
6- .اعراف : آيه 58 .

ص: 343

يك . ارزيابى احاديث تشويق به شهرنشينى
اشاره

«لَا يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذِينَ كَفَرُواْ فِى الْبِلَادِ . (1) مبادا رفت و آمد [و جنب و جوش] كافران در آبادى ها ، تو را دستخوش فريب كند» . 4 . شهر يا كشور «سبأ» ، مانند : «لَقَدْ كَانَ لِسَبَإٍ فِى مَسْكَنِهِمْ ءَايَةٌ جَنَّتَانِ عَن يَمِينٍ وَ شِمَالٍ كُلُواْ مِن رِّزْقِ رَبِّكُمْ وَ اشْكُرُواْ لَهُ * بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ . (2) قطعا براى [مردم] سبأ در سكونتگاهشان نشانه[ى رحمتى] بود : دو باغستان از راست و چپ . [به آنان گفتيم :] از روزىِ پروردگار بخوريد و او را شكر گزاريد . سرزمينى است خوش و پروردگارى آمرزنده» . 5 . شهر مكّه ، مانند : «لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ . (3) سوگند به اين شهر» . و «وَ هَذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ . (4) سوگند به اين شهر امن [و امان]» . گفتنى است كه موضوع اين مَدخَل ، تمام سرزمين هاى مسكونى از نگاه قرآن و حديث است . لذا پيش از پرداختن به متن آيات و احاديث مربوط ، اين نكات ، قابل توجّه اند :

يك . ارزيابى احاديث تشويق به شهرنشينىدر احاديثى كه در فصل نخست اين مَدخَل آمده ، از يك سو ، مردم ، به شهرنشينى

.


1- .آل عمران : آيه 196 .
2- .سبأ : آيه 15 .
3- .بلد : آيه 1 .
4- .تين : آيه 3 .

ص: 344

الف - ارزيابى سند احاديث
ب - معيار ارزش محلّ سكونت

(خصوصا در شهرهاى بزرگ) تشويق شده اند و از سوى ديگر ، سكونت در روستا ، به شدّت، نكوهش شده است . در اين باره ، دو نكته قابل بررسى است :

الف _ ارزيابى سند احاديثاحاديثى كه سكونت در روستا را نكوهش كرده اند ، عموما از نظر سندى ، ناتمام اند . بنا بر اين ، در صورتى كه قرينه اى بر صدور آنها وجود نداشته باشد ، نمى توان آنها را به اهل بيت عليهم السلام نسبت داد .

ب _ معيار ارزش محلّ سكونتبا تأمّل در آنچه در احاديث به عنوان حكمت و علّت تشويق به شهرنشينى و نهى از سكونت در روستا آمده ، روشن مى شود كه معيار ارزيابى محلّ سكونت ، صرفاً «شهر» و يا «روستا» بودن و يا بزرگى و كوچكى تجمّع انسانىِ انتخاب شده براى زندگى نيست ؛ بلكه ميزان ، امكان دسترس به ارزش هاى علمى ، اخلاقى و عملى است . قرآن كريم ، عرب هاى باديه نشين را به دليل فاصله داشتن از ارزش هاى علمى ، اخلاقى و عملى ، نكوهش كرده است : «الْأَعْرَابُ أَشَدُّ كُفْرًا وَ نِفَاقًا وَ أَجْدَرُ أَلَّا يَعْلَمُواْ حُدُودَ مَآ أَنزَلَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ . (1) باديه نشينان عرب ، در كفر و نفاق [از ديگران] سخت ترند و به اين كه حدود آنچه را خدا بر فرستاده اش نازل كرده ، ندانند ، سزاوارترند . و البته خداوند ، داناى حكيم است» . پيامبر صلى الله عليه و آله نيز خطاب به امام على عليه السلام ، علّت نهى از سكونت در روستا را ، عدم

.


1- .توبة : آيه 97 .

ص: 345

امكان تحصيل علم و پاسدارى از ارزش هاى اخلاقى و عملى، بيان نموده است : لا تَسكُنِ الرُّستاقَ ؛ فَإِنَّ شُيوخَهُم جَهَلَةٌ ، و شُبّانَهُم عَرَمَةٌ ، و نِسوانَهُم كَشَفَةٌ ، وَالعالِمَ بَينَهُم كَالجيفَةِ بَينَ الكِلابِ . (1) در روستا سكونت مگزين ؛ زيرا پيران آنان نادان اند ، و جوانانشان درنده خو ، و زنانشان بى حجاب ، و عالِم در ميان آنان ، چونان لاشه اى در ميان سگ هاست . همچنين بر اساس آنچه در نهج البلاغة آمده ، امام على عليه السلام در تبيين علّت سفارش به سكونت در شهرهاى بزرگ مى فرمايد : اُسكُنِ الأَمصارَ العِظامَ ، فَإِنَّها جِماعُ المُسلِمينَ ، وَ احذَر مَنازِلَ الغَفلَةِ وَ الجَفاءِ و قِلَّةَ الأَعوانِ عَلى طاعَةِ اللّهِ . (2) در شهرهاى بزرگ سكونت گزين ؛ زيرا اين شهرها محلّ گرد آمدن مسلمانان اند ، و از جايگاه هاى غفلت و درشت خويى و اندك بودن ياران در طاعت خدا (باديه ها و روستاها) دورى كن ! در حديثى ديگر ، علّت برترى شهرنشينى ، دسترس به نماز جمعه و جماعت، بيان شده است . (3) بر اين اساس ، نه احاديثى كه به شهرنشينى تشويق مى كنند ، مطلق اند و نه احاديثى كه روستانشينى را نكوهش كرده اند ؛ بلكه هر دو دسته ، مشروط به امكان يا عدم امكان دسترس به ارزش هاى علمى ، اخلاقى عملى اند. از اين رو در زمانى كه پاسدارى از ارزش ها در شهر ممكن نيست ، سكونت در روستا سفارش شده است . در حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله آمده است : سَيَكونُ بَعدى فِتَنٌ شِدادٌ ، خَيرُ النّاسِ فيها مُسلِموا أهلِ البَوادى ، الَّذينَ لا يَندَونَ

.


1- .ر . ك : ص 362 ح 4 .
2- .ر . ك : ص 360 ح 3 .
3- .ر . ك : ص 361 ح 1 و 2 .

ص: 346

مِن دِماءِ النّاسِ و لا أموالِهِم شَيئا . (1) زودا كه پس از من ، فتنه هايى سخت پديد آيد ! بهترين [و سالم ترين] مردم در آنها ، مسلمانان باديه نشين هستند ؛ آنان كه دستشان به چيزى از خون و اموال مردم ، آلوده نمى شود . در حديثى ديگر از ايشان آمده است : إذا كانَ فى آخِرِ الزَّمانَ وَ اختَلَفَتِ الأَهواءُ فَعَلَيكُم بِدينِ أهلِ البادِيَةِ . (2) هر گاه آخر الزمان شود و گرايش ها گونه گون گردد ، به دين باديه نشينان ، چنگ زنيد . بدين سان ، معيار اصلى انتخاب شهر يا روستا براى سكونت ، نقش آن در بهره ورى علمى و عملى انسان است . در حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله به اين موضوع، اشاره شده است : البِلادُ بِلادُ اللّهِ ، وَ العِبادُ عِبادُ اللّهِ ، فَحَيثُما أصَبتَ خَيرا فَأَقِم . (3) سرزمين ها ، سرزمين خدايند ، و مردمان ، بندگان خدايند . پس هر كجا كه خيرى يافتى ، همان جا اقامت گزين ! در حديثى از امام على عليه السلام نيز اين مطلب، بدين سان بيان شده است : لَيسَ بَلَدٌ بِأَحَقَّ بِكَ مِن بَلَدٍ ، و خَيرُ البِلادِ ما حَمَلَكَ . (4) هيچ سرزمينى براى [سكونت] تو ، سزاوارتر از سرزمين ديگر نيست ، و بهترينِ سرزمين ها ، آن سرزمينى است كه تو را به دوش گيرد .

.


1- .المعجم الكبير : ج 22 ص 365 ح 914 ، اُسد الغابة : ج 6 ص 232 ش 6148 ، كنز العمّال : ج 11 ص 146 ح 30974 .
2- .الفردوس : ج 1 ص 256 ح 996 .
3- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 350 ح 1420 .
4- .نهج البلاغة : حكمت 442 .

ص: 347

دو . مهم ترين ويژگى هاى لازم براى محلّ اقامت
الف - امنيت سياسى - اجتماعى
ب - عدالت فراگير

دو . مهم ترين ويژگى هاى لازم براى محلّ اقامتسرزمين محلّ اقامت ، براى آن كه بتواند زمينه بهره ورى علمى ، اخلاقى و عملى انسان را فراهم نمايد ، بايد ويژگى هايى داشته باشد كه مهم ترين آنها عبارت اند از :

الف _ امنيت سياسى _ اجتماعىضرورى ترين ويژگى هاى محلّ اقامت انسان ، «امنيت» (1) است . در حديثى، امام على عليه السلام مى فرمايد : شَرُّ الأَوطانِ ما لَم يَأمَن فيهِ القُطّانُ (2) . (3) بدترينِ وطن ها ، وطنى است كه ساكنانش امنيت نداشته باشند .

ب _ عدالت فراگيردر كنار امنيت سياسى _ اجتماعى ، عدالت فراگير ، يكى ديگر از مهم ترين ضرورت هاى سرزمينِ زندگى است : ما عُمِرَتِ البُلدانُ بِمِثلِ العَدلِ . (4) شهرها به چيزى همانند دادگرى ، آباد نشده اند. اين سخن ، بدين معناست كه آبادانى شهرها ، تنها به ساماندهى امور مادّى و ساخت و سازهاى ظاهرى آنها نيست ؛ بلكه در اسلام ، ارزش هاى معنوى (و در رأس آنها «عدالت اجتماعى») ، از عناصر اصلى آبادانى محسوب مى شوند .

.


1- .ر.ك: ص367 (بايسته هاى شهرها/امنيّت). نيز، ر.ك: همين دانش نامه: ج 7 ص 493 (امنيت / درآمد) .
2- .قَطَنَ بالمكانِ : أقام به فهو قاطن ، والجمع قُطّان (المصباح المنير : ص 509 مادّه «قطن») .
3- .ر . ك : ص 368 ح 17 .
4- .ر . ك : ص 370 ح 23 .

ص: 348

ج - امكان كسب و كار
د - سرسبزى و بارورى
ه - شادى و شادابى

ج _ امكان كسب و كاريكى از ويژگى هايى كه از نظر احاديث اهل بيت عليهم السلام براى انتخاب محلّ اقامت بايد در نظر گرفته شود ، امكانِ يافتنِ كار و تحصيل درآمد در آن است . در برخى از احاديث ، اين ويژگى ، يكى از نشانه هاى خوش بختى شمرده شده است : أربَعٌ مِن سَعادَةِ المَرءِ : زَوجَةٌ صالِحَةٌ ، وَ وُلدٌ أبرارٌ ، و خُلَطاءُ صالِحونَ ، و مَعيشَةٌ فى بِلادِهِ . (1) چهار چيز ، از خوش بختى مرد است : همسر شايسته ، فرزندان نيك ، هم نشينان شايسته ، و داشتن درآمد در محلّ زندگى اش .

د _ سرسبزى و بارورىقرآن كريم ، سرزمينى را پاك و پاكيزه مى داند كه پروردگار ، آمادگى لازم را جهت رويش گياهان مفيد و پُربركت ، به آن عنايت كرده باشد : «وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ . (2) و سرزمين پاك ، گياهش به اذن پروردگارش بر مى آيد» . در حديثى از امام على عليه السلام آمده است: شَرُّ البِلادِ بَلَدٌ لا أمنَ فيهِ و لا خِصبَ . (3) بدترينِ سرزمين ها ، سرزمينى است كه در آن ، امنيت و فراوانى نعمت نباشد . اين سخن ، بدين معناست كه شادابى و بارورىِ سرزمين محلّ اقامت ، و امنيت سياسى _ اجتماعى براى زندگى ، ضرورى است .

ه _ شادى و شادابىيكى ديگر از مسائلى كه براى انتخاب وطن و محلّ اقامت بايد مورد توجّه قرار

.


1- .ر . ك : ص 374 ح 31 .
2- .اعراف : آيه 58 .
3- .ر . ك : ص 372 ح 29 .

ص: 349

سه . برنامه ريزى براى آبادانى سرزمين هاى اسلامى
چهار . اصول سياست هاى شهرسازى
الف - تأمين آرامش شهروندان

گيرد ، «شاد زيستن» است. بر پايه حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله ، شادى و شادابى ، همانند امنيت سياسى _ اجتماعى بايد براى انتخاب محلّ اقامت در نظر گرفته شود . سرزمينى كه در آن نمى توان شاد زيست ، براى زندگى ، مناسب نيست : لا خَيرَ... فِى الوَطَنِ إلّا مَعَ الأَمنِ وَ السُّرورِ . (1) وطن ، آن گاه خوب است كه همراه با امنيت و خوشى باشد .

سه . برنامه ريزى براى آبادانى سرزمين هاى اسلامىدرنگ در احاديثى كه بيانگر ويژگى هاى لازم براى محلّ اقامت اند ، و نيز احاديثى كه كارگزاران نظام اسلامى را موظّف به آباد نمودن كشور و پاسدارى از منابع طبيعى آن مى نمايند ، به روشنى نشان مى دهد كه اسلام ، خواهان آبادانى همه سرزمين هاى اسلامى است و دولت مردان مسلمان ، وظيفه دارند براى آبادانى مادّى و معنوى سرزمين هايى كه در اختيار دارند ، برنامه ريزى كنند .

چهار . اصول سياست هاى شهرسازىهر چند در متون اسلامى ، عنوان شهرسازى و يا معمارى اسلامى وجود ندارد ، با اين حال مى توان با الهام گرفتن از قرآن و احاديث اهل بيت عليهم السلام ، اصول سياست ها و ضوابط كلّى شهرسازى و معمارى اسلامى را ارائه كرد ، (2) كه در اين جا به برخى از آنها اشاره مى كنيم :

الف _ تأمين آرامش شهروندانمهم ترين اصلى كه در شهرسازى و معمارى بايد مورد توجّه قرار گيرد ، آرامش بخش بودن مناطق مسكونى براى شهروندان است . قرآن كريم در اين باره

.


1- .ر . ك : ص 376 ح 36 .
2- .ر . ك : تخطيط المدن فى الإسلام ، سيّد جعفر مرتضى عاملى .

ص: 350

ب - انتخاب نقاط خوش آب و هوا
ج - استحكام بنا

مى فرمايد : «وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِّنْ بُيُوتِكُمْ سَكَنًا . (1) و خداوند از خانه هايتان براى شما مايه آرامش پديد آورْد» . آيه، به اين نكته اشاره دارد كه يكى از حكمت هاى تشكيل خانه در نظام آفرينش ، تأمين آرامش زندگى انسان هاست . بنا بر اين ، هر چيزى كه آرامش بخشى منازل مسكونى را تقويت كند ، در جهت فلسفه وجودىِ آن ، و هر آنچه موجب سلب آرامش انسان گردد ، بر خلاف فلسفه وجودىِ آن است. از اين رو، «آرامشِ مناطق مسكونى» بايد به عنوان يك سياست اصولى در شهرسازى و معمارى اسلامى ، تلقّى گردد و اين سياست ، در انتخاب زمين ، تراكم ساختمان ، خيابان هاى اصلى ، و كوچه هاى فرعى ، مورد توجّه قرار گيرد .

ب _ انتخاب نقاط خوش آب و هوااز ديگر سياست هاى اصولىِ شهرسازى ، انتخاب نقاط خوش آب و هوا براى ساخت و ساز است . از امام صادق عليه السلام روايت شده كه مى فرمايد : لا تَطيبُ السُّكنى إلّا بِثَلاثٍ : الهَواءِ الطَّيِّبِ وَ الماءِ الغَزيرِ العَذبِ ، وَ الأَرضِ الخَوّارَةِ . (2) سكونت كردن [در جايى] جز با وجود سه ويژگى ، خوش نيست : هواى پاك ، آب فراوان و گوارا ، و زمين پُر بار .

ج _ استحكام بناسومين سياست اصولى شهرسازى ، برنامه ريزى جهت استحكام ساخت و سازهاست . در حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله آمده كه مى فرمايد :

.


1- .نحل : آيه 80 .
2- .ر . ك : ص 372 ح 30 .

ص: 351

إنَّ اللّهَ يُحِبُّ إذا عَمِلَ أحَدُكُم عَمَلاً أن يُتقِنَهُ . (1) خداوند متعال دوست دارد كه هر گاه يكى از شما كارى انجام مى دهد ، آن را استوار [و بى عيب ]انجام دهد . اين حديث و احاديث مشابه، (2) در واقع ، بيانگر سياست اصولى اسلام در همه توليدات جامعه اسلامى است . بر اساس اين سياست ، انواع توليدات مسلمانان از جمله ساخت و ساز مسكن ، بايد بى عيب و در نهايت استوارى و استحكام باشد . در حديثى آمده كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هنگام دفن يكى از اصحاب بزرگ خود به نام سعد بن معاذ ، شخصا متكفّل دفن او شد و ديگران نيز به ايشان كمك مى كردند . پس از آن كه پيامبر صلى الله عليه و آله وى را در قبر گذاشت ، خشت هاى لحد را دقيق چيد و درزهاى آن را محكم با گِل پُر كرد . دقّت و محكم كارى پيامبر صلى الله عليه و آله به گونه اى بود كه گويا اصحاب ، تعجّب كردند كه جايگاه مرده ، آن هم محلّى كه به فاصله چند روز خراب مى شود ، چه ضرورتى دارد كه در ساخت آن ، اين همه دقّت به كار گرفته شود! پيامبر صلى الله عليه و آله در تبيين حكمت كار خود فرمود : إنّى لَأَعلَمُ أنَّهُ سَيَبلى ، و يَصِلُ إلَيهِ البِلى ، و لكِنَّ اللّهَ تَعالى يُحِبُّ عَبداً إذا عَمِلَ عَمَلاً فَأَحكَمَهُ . (3) من مى دانم كه به زودى اين [قبر سعد بن معاذ] ، ويرانه مى شود ؛ امّا خداوند متعال ، آن بنده اى را دوست دارد كه هر گاه كارى انجام مى دهد ، محكم كارى كند . اين سخن ، يك پيام بزرگ براى امّت اسلامى ، و يك سياست اصولى اسلام است كه مسلمانان را موظّف مى كند كه هر كارى را در نهايت دقّت و استوارى

.


1- .مسند أبى يعلى : ج 4 ص 253 ح 4369 .
2- .ر . ك : ميزان الحكمة : ج 8 ص 171 (كار / محكم كارى) .
3- .علل الشرائع : ص 310 ح 4 ، الأمالى، صدوق : ص 468 ح 623 .

ص: 352

د - قلب شهرسازى اسلامى

انجام دهند ، هر چند آن كار ، ساختنِ خانه براى مردگان باشد! وقتى در ساختن خانه مردگان، محكم كارى ضرورت داشته باشد ، بديهى است كه خانه زندگان بايد به مراتب ، از استوارى و استحكام بيشترى برخوردار باشد . (1)

د _ قلب شهرسازى اسلامىمسجد ، قلب جامعه اسلامى و مهم ترين پايگاه فرهنگى و سياسى حكومت دينى است . از اين رو ، احاديث با تعبيرهاى بلند و تنبّه آفرينى مانند : «خانه خدا»، (2) «نشستنگاه پيامبران عليهم السلام »، (3) «سراى هر پرواپيشه»، (4) «بهترين مكان ها» (5) و «باغ بهشتى»، (6) مسلمانان را به برقرارى ارتباط با اين كانون نور و هدايت ، دعوت مى كنند و به گسترش بهره گيرى از بركات مادّى و معنوى آن ، تشويق مى نمايند . بنا بر اين ، بهترين نقاط شهرها و روستاها بايد براى ساختن خانه خدا _ كه در واقع ، خانه معنوى مردم است _ ، اختصاص يابد ، به گونه اى كه اهالى هر محلّه ، به آسانى بتوانند با قلب معنوى خود ، ارتباط برقرار كنند . (7) افزون بر اين ، در نظر گرفتن قسمتى از منازل مسكونى به عنوان «مسجد درون خانه» ، (8) توصيه شده است .

.


1- .ين جانب (رى شهرى) در سفرى كه چندى پيش به برخى كشورهاى اروپايى داشتم، ساختمان هايى را ديدم كه پس از گذشت سيصد _ چهارصد سال، همچنان مورد بهره بردارى قرار مى گيرند. با مقايسه آنها با ساخت و سازهاى كشور خودمان _ كه گفته مى شود عمر آنها به پنجاه سال نمى رسد _ ، به ياد احاديث ياد شده افتادم و تأسّف خوردم كه چرا ما با داشتن چنين سرمايه هاى عظيم فرهنگى اى، در چنين شرايطى هستيم .
2- .ر . ك : فرهنگ نامه مسجد : ص 23 (فصل يكم : فضيلت مسجد / خانه خدا) .
3- .ر . ك : فرهنگ نامه مسجد : ص 25 (فصل يكم : فضيلت مسجد / نشستنگاه پيامبران عليهم السلام ) .
4- .ر . ك : فرهنگ نامه مسجد : ص 25 (فصل يكم : فضيلت مسجد / سراى هر پروا پيشه) .
5- .ر . ك : فرهنگ نامه مسجد : ص 27 (فصل يكم : فضيلت مسجد / بهترين مكان ها) .
6- .ر . ك : فرهنگ نامه مسجد : ص 29 (فصل يكم : فضيلت مسجد / باغ بهشتى) .
7- .براى توضيح بيشتر در باره ساختن مسجد و معمارى آن، ر.ك: همين دانش نامه: مدخل «مسجد». نيز، ر.ك: فرهنگ نامه مسجد .
8- .ر . ك : فرهنگ نامه مسجد : ص 233 (فصل يازدهم : مسجد درون خانه) .

ص: 353

ه- طرّاحى مراكز آموزشى در كنار مساجد
و - طرّاحى مراكز درمانى در كنار مساجد

ه_ طرّاحى مراكز آموزشى در كنار مساجدبى ترديد ، هيچ مكتبى مانند اسلام براى علم و معرفت و آگاهى ، ارزش قائل نيست و هيچ دينى مانند اسلام ، مردم را از خطر جهل، بر حذر نداشته است . از نظر اسلام ، علم ، اساس همه ارزش ها و جهل ، ريشه همه معايب و مفاسد فردى و اجتماعى است . از اين رو ، عقايد ، اخلاق و اعمال انسان و همه حركات و اقدامات او بايد مبناى علمى و عقلى داشته باشد . (1) بر اين اساس ، در نظر گرفتن مراكز علمى و فرهنگى در شهرسازى اسلامى ، از اولويت ويژه اى برخوردار است . نكته قابل تأمّل ، اين كه در صدر اسلام ، بويژه در دوران حيات پيامبر صلى الله عليه و آله ، مسجد، تنها محلّ عبادت نبوده است؛ بلكه مركز تعليم و تربيت نيز بوده است . هر چند مى توان اين مطلب را با توجّه به امكانات آن عصر و گسترده نبودن رشته هاى دانش ، توجيه كرد ؛ ليكن با توجّه به اين كه پيامبر صلى الله عليه و آله مى توانست مركز ديگرى جز مسجد را براى آموزش تعيين نمايد ، مى توان نتيجه گرفت كه اقدام ياد شده ، به مسئله مهمّ «پيوند علم و دين» اشاره دارد ، چنان كه در حديثى از امام على عليه السلام آمده : العِلمُ وَ الإِيمانُ أخَوانِ تَوأَمانِ و رَفيقانِ لا يَفتَرِقانِ . (2) دانش و ايمان ، دو برادر همزاد ، و دو همراهِ جداناشدنى اند . بر اين پايه مى توان به اين سياست اصولى در شهرسازى اسلامى دست يافت كه در كشورهاى اسلامى ، مراكز آموزشى بايد به شكل مناسبى در كنار مساجد ، طرّاحى شوند .

و _ طرّاحى مراكز درمانى در كنار مساجدبر پايه شمارى از منابع تاريخى ، در مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله ، جايگاهى براى درمان بيماران

.


1- .ر . ك : علم و حكمت در قرآن و حديث : ص 9 (درآمد) .
2- .ر.ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 2 ص 327 (معرفت شناسى / دانش / آثار دانش / ايمان) .

ص: 354

ز - طرّاحى مراكز رسيدگى به امور بى پناهان و درماندگان در كنار مساجد

و مجروحان ، معيّن شده بود. سعد بن معاذ ، از كسانى است كه در همين مكان، بسترى بوده و پيامبر صلى الله عليه و آله هر صبح و شام به عيادتش مى رفتند . (1) اين اقدام در عصر نبوى مى تواند مبيّن اين سياست در شهرسازى اسلامى باشد كه در نظام اسلامى ، مناسب است مراكز درمانىِ بيمارى هاى جسمى ، در كنار مراكز درمانىِ بيمارى هاى روحى _ كه همان مساجد _ طرّاحى گردد .

ز _ طرّاحى مراكز رسيدگى به امور بى پناهان و درماندگان در كنار مساجددر نظام اسلامى ، رسيدگى به امور بى پناهان و درماندگان ، از اولويت ويژه اى برخوردار است . بر پايه گزارش منابع اسلامى ، پيامبر صلى الله عليه و آله در مسجد خود ، قسمتى را به نام «صُفّه» معيّن كرده بود تا كسانى كه منزل و مأوايى ندارند، از آن به عنوان سرپناه استفاده كنند . ابن حجر در اين باره مى گويد : الصُّفَّةُ مَكانٌ فى مُؤَخَّرِ المَسجِدِ النَّبَوِىِّ ، مُظَلَّلٌ اُعِدَّ لنزول الغرباء فيه ، ممّن لا مأوى له و لا أهلَ ، و كانوا يَكثُرونَ فيه و يَقِلّون بحسب من يتزوَّج منهم أو يموت ، أو يسافر . (2) صُفّه ، مكان سرپوشيده اى بود در انتهاى مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله كه براى سكونت افراد غريب و بى خانمان ساخته شده بود و تعداد آنان ، بسته به اين كه ازدواج مى كردند يا مى مردند يا به سفر مى رفتند ، كم و زياد مى شد . بى ترديد ، اين اقدام ، موجب حمايت عموم مسلمانان از بينوايان و سامان يافتن آنان در مدّتى كوتاه مى شد . از اين اقدام حكيمانه نيز مى توان سياست ديگرى در شهرسازى استنباط كرد كه

.


1- .تخطيط المدن فى الإسلام : ص 168 (به نقل از المفصل فى تاريخ العرب قبل الإسلام) : ج 8 ص 412 و ديگر منابع تاريخى) .
2- .وفاء الوفاء : ج 2 ص 453 .

ص: 355

ح - خانه براى مهمانان شهر
ط - سرپناه براى ره گذران

در نظام اسلامى براى اين كه مردم از حال محرومان و مستمندان غافل نباشند ، و با هدف جلب حمايت هاى مردمى جهت پايان دادن به محروميت هاى اجتماعى ، شايسته است كه در كنار مساجد ، جايگاهى براى درماندگان اجتماعى تعريف شود . (1)

ح _ خانه براى مهمانان شهرنكته جالب ديگرى كه در سيره شهرسازى در عصر پيامبر صلى الله عليه و آله ديده مى شود، ساختن سَرا يا اقامتگاهى در مدينه با عنوان «خانه مهمانان» است . (2) در حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل شده كه مى فرمايد : إذا دَخَلَ رَجُلٌ بَلدَةً ، فَهُوَ ضَيفٌ عَلى مَن بِها مِن إخوانِهِ و أَهلِ دينِهِ حَتّى يَرحَلَ عَنهُم . (3) هر گاه مردى وارد شهر شود ، او ميهمان برادران و هم كيشان خود در آن شهر است تا آن گاه كه از ميان آنها برود .

ط _ سرپناه براى ره گذراننكته ديگرى كه در سياست هاى سازندگى اسلامى قابل توجّه است، ساختن خانه ، سرپناه يا پناهگاه براى ره گذران است . در حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله آمده است : مَن بَنى عَلى ظَهرِ الطَّريقِ ما يُؤوى عابِرَ سَبيلٍ بَعَثَهُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ عَلى نَجيبٍ مِن دُرٍّ و وَجهُهُ يُضى ءُ لِأَهلِ الجَنَّةِ نوراً . (4)

.


1- .در سفرى كه اين جانب (رى شهرى) چندى پيش به هندوستان داشتم ، در كنار معبد «سيك ها» ، جايگاهى براى اين گونه افراد وجود داشت .
2- .ر . ك : تخطيط المدن فى الإسلام : ص 176 (به نقل از: التراتيب الإداريّة : ج 1 ص 445 _ 446) .
3- .ر . ك : ص 382 ح 46 .
4- .ر . ك : ص 402 ح 86 .

ص: 356

ى - مراكز تفريحى و ورزشى

هر كس در كنار راه ، سرپناهى براى ره گذران بسازد ، خداوند در روز قيامت ، او را سوار بر اشتر نژاده اى از مرواريد ، به محشر مى آوَرَد ، در حالى كه رخسارش براى بهشتيان نورافشانى مى كند . گفتنى است كه اين اقدام در عصر پيامبر صلى الله عليه و آله ، با توجّه به مشكلاتى كه براى مسافران و ره گذران پيش مى آمد، از اهمّيت ويژه اى برخوردار بود، هر چند در شرايط كنونى نيز داراى اهمّيت است و هم اكنون در برخى از كشورهاى پيشرفته ، اين سياست ، اجرا مى گردد .

ى _ مراكز تفريحى و ورزشىدر احاديث اسلامى ، توصيه شده كه شخص مؤمن ، علاوه بر برنامه هايى كه براى تحصيل علم ، تأمين معاش ، و ارتباط با خدا بايد داشته باشد ، براى تفريح و استراحت روحىِ خود نيز برنامه ريزى كند و بخشى از اوقات خود را به اين امر اختصاص دهد. (1) در سيره برخى از امامان عليهم السلام گزارش شده كه آنان نيز گاه براى تفريح از شهر خارج مى شدند . در حديثى به نقل از ابراهيم بن ابى محمود آمده كه : امام رضا عليه السلام به ما (جمعى از حاضران) فرمود : «كدام خورش ، شايسته تر است ؟». يكى گفت : گوشت . ديگرى گفت : روغن زيتون. شخص ديگرى گفت : ماست . امام فرمود : «هيچ يك ؛ بلكه نمك! ما براى تفريح به اطراف شهر رفته بوديم . خادم ها ، فراموش كرده بودند كه نمك را همراه خود بياورند . گوسفند فَربهى را ذبح كردند؛ ولى چون نمك نبود، نتوانستيم از چيزى استفاده كنيم تا اين كه بر گشتيم» . (2)

.


1- .ر . ك : ميزان الحكمة : ج 4 ص 509 (مراقبت /تقسيم ساعات شبانه روز) .
2- .ر . ك : الكافى : ج 6 ص 326 ح 7 .

ص: 357

ك - رعايت مصالح شهروندان
پنج . وظيفه شهروندان در آبادانى سرزمين خود و پاسدارى از آن

احاديث ياد شده مى تواند مبناى سياست برنامه ريزى جهت ساختن مراكز تفريحى و ورزشى در شهرسازى اسلامى باشد . البتّه بايد توجّه داشت كه در اسلام ، تفريح و ورزشِ هدفمند و مشروع ، مطلوب و پسنديده است (1) كه اين نكته بايد در برنامه ريزى مراكز ياد شده ، مورد توجّه قرار گيرد .

ك _ رعايت مصالح شهروندانآنچه در پى عنوان «اصول سياست هاى شهرسازى» آمد و بِدان اشاره شد ، تنها بخشى از اصول و ضوابط شهرسازى است كه با الهام از قرآن و احاديث اهل بيت عليهم السلام عجالتا قابل ارائه است ، و بى ترديد ، ضوابط شهرسازى ، فراتر از آن است كه در اين مقال ، فرصت پرداختن به آنها باشد. به طور كلّى در نظام اسلامى ، رعايت مصالح و منافع عمومى ، يك اصل است و بر اين اساس ، آنچه به سود عموم شهروندان است ، بايد در سياست ها و برنامه ريزى ها در نظر گرفته شود و از آنچه به زيان آنهاست ، مانند : از بين بردن فضاى سبز ، قطع درخت ، آلوده ساختن محيط زيست ، شكار بى رويّه حيوانات ، سدّ معبر ، تجاوز به راه ها و فضاهاى عمومى ، و باز كردن پنجره در حريم خانه ديگران ، (2) جلوگيرى به عمل آيد .

پنج . وظيفه شهروندان در آبادانى سرزمين خود و پاسدارى از آنهر چند پاسدارى از سرزمين هاى اسلامى و آبادانى آنها ، در اصل ، وظيفه حكومت و دولت است ، ليكن بى ترديد ، دولت بدون همكارى مردم نمى تواند وظيفه خود را به خوبى انجام دهد . از اين رو ، احاديث اسلامى ، مردم را به علاقه مندى به شهر و

.


1- .اين موضوع در اين دانش نامه ، در ذيل مَدخل ها و عناوين مربوط، به تفصيل ، مطرح خواهد شد ، إن شاء اللّه !
2- .اين مباحث ، به تفصيل در منابع اسلامى آمده اند .

ص: 358

شش . شهرهاى ستايش شده و نكوهش شده

ديار خود ، همكارى با حكومت اسلامى در پاسدارى از آن ، رعايت پاكيزگى آن ، خدمت رسانى به همگان ، آبادانى و اصلاح راه ها ، ايجاد فضاى سبز ، ساختن مسجد ، ساختن سرپناه براى ره گذران ، ايجاد آتش نشانى ها ، پذيرايى از مسافران ، و دعا براى همشهريان خود، تشويق كرده اند . (1)

شش . شهرهاى ستايش شده و نكوهش شدهدر فصل ششمِ اين بخش ، شمارى از شهرها مانند : مكّه ، مدينه ، كوفه و قم ، مورد ستايش قرار گرفته اند و در فصل هفتم ، شهرهايى مانند : مصر ، بصره و اصفهان ، نكوهش شده اند كه در اين باره ، دو نكته قابل توجّه است : نكته اوّل : بيشتر احاديثى كه در مدح و يا نكوهش شهرهاى مختلف وارد شده اند ، از نظر سند ، ناتمام اند . از اين رو ، نسبت دادن آنها به اهل بيت عليهم السلام بدون قرينه اى كه بر صحّت انتساب دلالت داشته باشد ، صحيح نيست . نكته دوم : خوبى و يا بدى مكان ها ، مانند زمان ها ، ذاتىِ آنها نيست؛ بلكه به مناسبت پيوند آنها با رويدادهايى است كه در آنها پديد مى آيد و يا انسان هايى كه در آنها زندگى مى كنند . شيخ صدوق از ريّان بن صلت ، نقل كرده كه امام رضا عليه السلام اين ابيات را از عبدا المطلّب براى ما خواند : يَعيبُ الناسُ كُلُّهُمُ زَماناو ما لِزَمانِنا عَيبٌ سِوانا نَعيبُ زَمانَنا وَ العَيبُ فيناولو نَطَقَ الزَّمانُ بِنا هَجانا . (2) مردم، همه از زمان خود ، عيب كنندعيبى نبُوَد زمانه را جز خودِ ما ما عيب زمان كنيم و عيب ، از خودِ ماستگر نطق كند زمانه ، هجوش بر ماست . (3)

.


1- .ر . ك : ص 385 (فصل چهارم / وظايف مسلمانان نسبت به سرزمينشان).
2- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 177 ح 5 ، الأمالى ، صدوق : ص 243 ح 260 .
3- .ترجمه منظوم را از الأمالى شيخ صدوق ، به قلم [آية اللّه ] محمد باقر كمره اى گرفته ايم . م .

ص: 359

بنا بر اين ، ستايش از يك شهر و يا نكوهش آن در احاديث ، مطلق (يعنى: هميشگى و بدون قيد و شرط) نيست؛ بلكه مرتبط با انسان هايى است كه در آن زندگى مى كنند . از اين رو مى بينيم برخى از روايات ، مصر ، شام يا كوفه را نكوهش مى كنند و برخى روايات ديگر ، از آنها ستايش مى نمايند. (1) اين گونه روايات ، با هم تعارض ندارند ؛ بلكه هر يك از آنها ناظر به دوران خاصى از تاريخ اين سرزمين هاست .

.


1- .ر . ك : ص459 (توضيح) و ص 465 (توضيح) .

ص: 360

الفصل الاوّل : الحثّ على الإقامة في المدن1 / 1فَضلُ الإِقامَةِ فِي المُدُنِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :فَضَّلَ اللّهُ عز و جل أهلَ المُدُنِ عَلى أهلِ القُرى ، كَفَضلِ أهلِ السَّماءِ عَلى أهلِ الأَرضِ ؛ مِن أجلِ الجُمُعَةِ وَالجَماعَةِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ أهلَ المُدُنِ يَدخُلونَ الجَنَّةَ قَبلَ أهلِ الرُّستاقِ (2) بِأَربَعينَ عاما ، بِفَضلِ المَدائِنِ وَالجَماعاتِ وَالجُمُعاتِ وحَلَقِ الذِّكرِ ، وإذا كانَ بَلاءٌ خُصّوا بِهِ دونَهُم . (3)

1 / 2الحَثُّ عَلَى السُّكنى فِي المُدُنِ الكَبيرَةِالإمام عليّ عليه السلام_ فيما كَتَبَ إلَى الحارِثِ الهَمدانِيِّ _ :اُسكُنِ الأَمصارَ العِظامَ ؛ فَإِنَّها جِماعُ المُسلِمينَ ، وَاحذَر مَنازِلَ الغَفلَةِ وَالجَفاءِ وقِلَّةَ الأَعوانِ عَلى طاعَةِ اللّهِ . (4)

.


1- .الفردوس : ج 3 ص 121 ح 4331 عن نبيط بن شريط .
2- .الرستاق : فارسي معرّب ، والجمع الرساتيق ، وهى السواد . . . ويستعمل الرستاق في الناحية : طرف الإقليم (مجمع البحرين : ج 2 ص 698 «رستق») .
3- .المعجم الكبير : ج 20 ص 77 ح 142 ، الفردوس : ج 5 ص 507 ح 8909 نحوه وكلاهما عن معاذ بن جبل ، كنز العمّال : ج 6 ص 475 ح 16621 .
4- .نهج البلاغة : الكتاب 69 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 509 ح 707 ؛ ينابيع المودّة : ج 3 ص 445 ح 14 .

ص: 361

فصل يكم : تشويق به اقامت در شهرها
1 / 1 برترى اقامت در شهرها
1 / 2 تشويق به سكونت در شهرهاى بزرگ

فصل يكم : تشويق به اقامت در شهرها1 / 1برترى اقامت در شهرهاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداى عز و جل ، شهرنشينان را بر روستانشينان ، برترى داده است ، به اندازه برترىِ آسمانيان بر زمينيان ، به خاطر [برگزارى نمازهاى ]جمعه و جماعت [در شهرها] .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شهرنشينان ، چهل سال پيش از روستانشينان ، وارد بهشت مى شوند ، به واسطه فضيلت شهرها و نمازهاى جماعت و جمعه و وجود محفل هاى ذكر [خدا] ، و اين كه هر گاه بلايى [مثل جهاد و ...] باشد ، به آنها مى رسد و نه ديگران.

1 / 2تشويق به سكونت در شهرهاى بزرگامام على عليه السلام_ در نامه اش به حارث هَمْدانى _ :در شهرهاى بزرگ ، سكونت گزين ؛ زيرا اين شهرها محلّ گرد آمدن مسلمانان است ، و از جايگاه هاىِ غفلت و درشت خويى و اندك بودن ياران در طاعت خدا (باديه ها و روستاها) دورى كن .

.

ص: 362

1 / 3ذَمُّ السُّكنى فِي القُرى وَالرَّساتيقِالكتاب« الْأَعْرَابُ أَشَدُّ كُفْرًا وَ نِفَاقًا وَ أَجْدَرُ أَلَّا يَعْلَمُواْ حُدُودَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ فيما أوصى عَلِيّا عليه السلام _ :يا عَلِيُّ ، لا تَسكُنِ الرُّستاقَ ؛ فَإِنَّ شُيوخَهُم جَهَلَةٌ ، وشُبّانَهُم عَرَمَةٌ (2) ، ونِسوانَهُم كَشَفَةٌ ، وَالعالِمَ بَينَهُم كَالجيفَةِ بَينَ الكِلابِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :الرُّستاقُ حَظيرَةٌ مِنَ حَظائِرِ جَهَنَّمَ ، لَيسَ فيها حَدٌّ ولا جُمُعَةٌ ولا جَماعَةٌ ، صِبيانُهُم غارِمٌ (4) ، ونِساؤُهُم شَياطينُ ، وشُيوخُهُم جُهّالٌ . المُؤمِنُ فيهم أنتَنُ مِنَ الجيفَةِ . (5)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل يُعَذِّبُ السِّتَّةَ بِالسِّتَّةِ . . . وأَهلَ الرَّساتيقِ بِالجَهلِ . (6)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :سِتَّةٌ يُدخِلُهُمُ اللّهُ النّارَ بِسِتَّةٍ (7) . . . وأَهلُ الرَّساتيقِ بِجَهلِهِم . (8)

.


1- .التوبة : 97 .
2- .عارم : أي خبيث شرّير (النهاية : ج 3 ص 223 «عرم») .
3- .جامع الأخبار : ص 391 ح 1091 ، بحار الأنوار : ج 76 ص 156 ح 1 .
4- .الغَرامُ : الشرُّ الدائمُ ، وقيل : الغَرامُ الهَلاكُ (الصحاح : ج 5 ص 1996 «غرم») وفي كنز العمّال : «صبيّهم عارِم» .
5- .الفردوس : ج 2 ص 283 ح 3310 عن الإمام عليّ عليه السلام ، كنز العمّال : ج 14 ص 175 ح 38286 .
6- .الكافي : ج 8 ص 162 ح 170 ، الخصال : ص 325 ح 14 ، تحف العقول : ص 220 ، المحاسن : ج 1 ص 73 ح 30 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 108 ح 10 ؛ كنز العمّال : ج 16 ص 261 ح 44369 نقلاً عن ابن الجوزي عن عثمان عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله .
7- .في المصدر : «بتة» بدل «ستة» والصواب ما أثبتناه كما فى المصادر الاُخرى .
8- .تاريخ إصبهان : ج 1 ص 428 الرقم 825 عن ابن عمر ؛ منية المريد : ص 324 ، جامع الأخبار : ص 392 ح 1093 ، تنبيه الخواطر : ج 1 ص 127 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 76 ص 156 ح 1 .

ص: 363

1 / 3 نكوهش سكونت در روستا

1 / 3نكوهش سكونت در روستاهاقرآن«باديه نشينان ، در كفر و نفاق ، [از ديگران] سخت ترند و به دين _ كه حدود آنچه را خدا بر فرستاده اش نازل كرده ، نمى دانند _ ، سزاوارترند» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در سفارش هايش به على عليه السلام _ :اى على ! در روستا سكونت مگزين ؛ زيرا پيران آنان نادان اند ، و جوانانشان درنده خو ، و زنانشان بى عفّت ، و عالِم در ميان آنان ، چونان لاشه اى در ميان سگ هاست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :روستا ، آغُلى از آغل هاى جهنّم است ؛ نه حدّى در آن اجرا مى شود ، نه نماز جمعه اى [برگزار مى گردد ]و نه نماز جماعتى . كودكانشان شرورند ، و زنانشان شيطان صفت ، و پيرانشان نادان . مؤمن در ميان آنها ، گنديده تر از لاشه مُردار است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شش گروه اند كه خداوند ، آنها را به سبب شش ويژگى[شان] ، به آتش مى بَرَد : ... و [ از جمله ] روستائيان را به سبب نادانى شان .

امام على عليه السلام :خداى عز و جل شش گروه را به واسطه شش ويژگى، عذاب مى كند : ... و [ از جمله ]روستائيان را به سبب نادانى .

.

ص: 364

عنه صلى الله عليه و آله :مَن تَرَستَقَ شَهرا ، يُمحَقُ دَهرا . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن لَم يَتَوَرَّع في دينِ اللّهِ تَعالى ، ابتَلاهُ اللّهُ تَعالى بِثَلاثِ خِصالٍ : إمّا أن يُميتَهُ شابّا ، أو يوقِعَهُ في خِدمَةِ السُّلطانِ ، أو يُسكِنَهُ فِي الرَّساتيقِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن بَدا جَفا (3) . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن سَكَنَ البادِيَةَ جَفا . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن بَدا أكثَرَ مِن شَهرَينِ فَهِيَ أعرابِيَّةٌ . (6)

عنه صلى الله عليه و آله_ لِثَوبانَ _ :لا تَسكُنِ الكُفورَ (7) ؛ فَإِنَّ ساكِنَ الكُفورِ كَساكِنِ القُبورِ . (8)

.


1- .جامع الأخبار : ص 392 ح 1094 .
2- .جامع الأخبار : ص 391 ح 1092 ، بحار الأنوار : ج 76 ص 156 ح 1 .
3- .من بَدا جَفا : أي مَن سَكَن الباديةَ غَلُظَ طَبعُهُ لِقِلَّةِ مخالطة الناس . والجَفاءُ : غِلَظُ الطَبعِ (النهاية : ج 1 ص 281 «جفا») .
4- .مسند ابن حنبل : ج 3 ص 304 ح 8845 ، السنن الكبرى : ج 10 ص 173 ح 20255 كلاهما عن أبي هريرة ، المعجم الكبير : ج 11 ص 47 ح 11030 عن ابن عبّاس ؛ الأمالي للطوسي : ص 264 ح 483 عن أبي هريرة ، الغارات : ج 2 ص 689 ، بحار الأنوار : ج 65 ص 282 ح 35 .
5- .سنن أبي داوود : ج 3 ص 111 ح 2859 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 523 ح 2256 ، سنن النسائي : ج 7 ص 195 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 764 ح 3362 كلّها عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 15 ص 406 ح 41588 .
6- .المراسيل لأبي داود : ص 175 ح 5 عن موسى بن شيبة ، تهذيب الكمال : ج 29 ص 79 الرقم 6266 .
7- .الكُفور : ما بعُد من الأرض عن الناس ، فلا يمرّ به أحد ، وأهل الكفور عند أهل المدن ، كالأموات عند الأحياء ، فكأنّهم في القبور . وأهل الشام يسمّون القرية الكفر (النهاية : ج 4 ص 189 «كفر») .
8- .الأدب المفرد : ص 175 ح 579 ، شعب الإيمان : ج 6 ص 68 ح 7518 ، مسند الشاميّين : ج 2 ص 100 ح 986 كلّها عن ثوبان ، النهاية : ج 4 ص 189 ، الفردوس : ج 5 ص 46 ح 7415 عن ثوبان ، وفيه «ساكن القرور» بدل «كساكن القبور» كنز العمّال : ج 15 ص 407 ح 41589 ، نثر الدّر : ج 1 ص 163 نحوه وفيه ذيله .

ص: 365

امام على عليه السلام :هر كس يك ماه در روستا ساكن شود ، يك عمر [زندگانى اش] تباه مى گردد .

امام على عليه السلام :هر كه در دين خدا پارسايى نداشته باشد ، خداوند متعال ، او را به سه چيز ، گرفتار مى سازد : يا جوان مرگش مى كند ، يا وى را به خدمت گزارىِ سلطان در مى آورد ، و يا در روستاها ساكنش مى گردانَد .

امام على عليه السلام :هر كه در باديه سكنا گزيند ، درشت خوى [و بى فرهنگ] مى شود .

امام على عليه السلام :هر كه در باديه سكونت كند ، درشت خوى مى شود .

امام على عليه السلام :هر كه بيش از دو ماه در باديه سكنا گزيند ، اعرابى (باديه نشين) است .

امام على عليه السلام_ به ثوبان _ :در روستاىِ دوردست ، (1) سكنا مگزين ؛ زيرا ساكن در روستا ، همانند ساكن در قبرستان است .

.


1- .در حديث، از روستاىِ دوردست ، به «كُفور» تعبير شده است . كفور ، به جايى گفته مى شود كه كسى به آن جا رفت و آمد كَپَرنشينان در نظر شهرنشينان ، همانند مردگان در نزد زندگان اند و گويى آنها در ميان قبر زندگى مى كنند . مردم شام ، روستا را «كَفَر» مى نامند .

ص: 366

الفصل الثانى : ما ينبغي توفّره في البلاد2 / 1الأَمنُالإمام عليّ عليه السلام :أسكَنَ سُبحانَهُ آدَمَ دارا أرغَدَ فيها عَيشَهُ ، وآمَنَ فيها مَحَلَّتَهُ . (1)

عنه عليه السلام_ في عَهدِهِ الَّذي عَهِدَهُ لِلأَشتَرِ _ :لا تَدفَعَنَّ صُلحا دَعاكَ إلَيهِ عَدُوُّكَ وللّهِِ فيهِ رِضا ؛ فَإِنَّ فِي الصُّلحِ دَعَةً (2) لِجُنودِكَ ، وراحَةً مِن هُمومِكَ ، وأَمنا لِبِلادِكَ . (3)

مسند ابن حنبل عن عمرو بن عبسة السلمي :رَغِبتُ عَن آلِهَةِ قَومي فِي الجاهِلِيَّةِ . . . حَتّى دَخَلتُ عَلَيهِ [أي رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ] فَسَلَّمتُ عَلَيهِ ، فَقُلتُ لَهُ : ما أنتَ؟ فَقالَ : نَبِيٌّ ، فَقُلتُ : ومَا النَّبِيُّ؟ فَقالَ : رَسولُ اللّهِ ، فَقُلتُ : ومَن أرسَلَكَ؟ قالَ : اللّهُ عز و جل ، قُلتُ : بِماذا أرسَلَكَ؟ فَقالَ : بِأَن توصَلَ الأَرحامُ ، وتُحقَنَ الدِّماءُ ، وتُؤَمَّنَ السُّبُلُ ، وتُكسَرَ الأَوثانُ ، ويُعبَدَ اللّهُ وَحدَهُ لا يُشرَكُ بِهِ شَيءٌ . (4)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 1 ، بحار الأنوار : ج 63 ص 213 ح 48 .
2- .الدَّعَةُ : الراحة (المصباح المنير : ص 653 «ودع») .
3- .نهج البلاغة : الكتاب 53 ، خصائص الأئمة : ص 123 ، تحف العقول : ص 145 ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 367 نحوه ، بحار الأنوار : ج 33 ص 610 ح 744 .
4- .مسند ابن حنبل : ج 6 ص 53 ح 17013 ، مسند الشاميّين : ج 2 ص 30 ح 863 ، الطبقات الكبرى : ج 4 ص 217 ، الإصابة : ج 4 ص 546 كلاهما نحوه ، تاريخ دمشق : ج 46 ص 262 .

ص: 367

فصل دوم : بايسته هاى شهرها
2 / 1 امنيّت

فصل دوم : بايسته هاى شهرها2 / 1امنيّتامام على عليه السلام :خداى سبحان ، آدم را در سرايى سُكنا داد كه در آن ، زندگى اش را فراخ و پُر نعمت گردانيد و جايگاهش را در آن سراى ، امن و امان قرار داد .

امام على عليه السلام_ در فرمانش به مالك اشتر _ :صلحى را كه دشمنت ، تو را بِدان فرا مى خوانَد و خشنودى خدا در آن است ، هرگز رد مكن ؛ زيرا صلح ، مايه آسايش سپاهيان تو ، و راحتى خودت از اندوه ها و دردِسرهايت ، و امنيّت سرزمين توست .

مسند ابن حنبل_ به نقل از عمرو بن عبسه سلمى _ :از خدايان قومم در جاهليت ، روى گردانيدم ... تا آن گاه كه به خدمت ايشان (پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ) رسيدم و سلام دادم و گفتم : تو كيستى ؟ فرمود : «پيامبر» . گفتم : پيامبر چيست ؟ فرمود : «فرستاده خدا» . گفتم : چه كسى تو را فرستاده است ؟ فرمود : «خداوند» . گفتم : براى چه فرستاده است ؟ فرمود : «براى برقرارىِ پيوند خويشاوندى ها ، و حفظ خون ها ، و امنيت راه ها ، و شكسته شدن بت ها ، و پرستش خداى يگانه و نفى هر گونه شريكى براى او» .

.

ص: 368

الإمام عليّ عليه السلام :شَرُّ الأَوطانِ ما لَم يَأمَن فيهِ القُطّانُ (1) . (2)

عنه عليه السلام :لا بُدَّ لِلنّاسِ مِن أميرٍ بَرٍّ أو فاجِرٍ ؛ يَعمَلُ في إمرَتِهِ المُؤمِنُ ، ويَستَمتِعُ فيهَا الكافِرُ ، ويُبَلِّغُ اللّهُ فيهَا الأَجَلَ ، ويُجمَعُ بِهِ الفَيءُ (3) ، ويُقاتَلُ بِهِ العَدُوُّ ، وتَأمَنُ بِهِ السُّبُلُ . (4)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ مِن دُعائِهِ في أسحارِ شَهرِ رَمَضانَ _اللّهُمَّ أعطِنِي السَّعَةَ فِي الرِّزقِ ، وَالأَمنَ فِي الوَطَنِ . (5)

عنه عليه السلام_ مِن دُعائِهِ لِأَهلِ الثُّغورِ (6) _ :فَإِن خَتَمتَ لَهُ بِالسَّعادَةِ ، وقَضَيتَ لَهُ بِالشَّهادَةِ ، فَبَعدَ أن يَجتاحَ عَدُوَّكَ بِالقَتلِ ، وبَعدَ أن يَجهَدَ بِهِمُ الأَسرُ ، وبَعدَ أن تَأمَنَ أطرافُ المُسلِمينَ ، وبَعدَ أن يُوَلِّيَ عَدُوُّكَ مُدبِرينَ . (7)

.


1- .قَطَنَ بالمكانِ : أقام به فهو قاطن ، والجمع قُطّان (المصباح المنير : ص 509 «قطن») .
2- .غرر الحكم : ج 4 ص 171 ح 5712 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 295 ح 5279 .
3- .الفَيءُ : هو ما حصل للمسلمين من أموال الكفّار من غير حرب ولا جهاد (النهاية : ج 3 ص 482 «فيأ») .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 40 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 358 ح 72 ؛ شعب الإيمان : ج 6 ص 65 ح 7508 عن ليث ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 741 ح 51 عن أبي البختري من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام و كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 5 ص 751 ح 14286 .
5- .مصباح المتهجّد : ص 595 ، الإقبال : ج 1 ص 171 ، البلد الأمين : ص 212 كلّها عن أبي حمزة الثمالي ، بحار الأنوار : ج 98 ص 91 ح 2 .
6- .الثَّغْرُ : موضع المخافة الذي يُخاف منه هجوم العدوّ ، والجمع : ثغور (مجمع البحرين : ج 1 ص 242 «ثغر») .
7- .الصحيفة السجّادية : ص 115 الدعاء 27 .

ص: 369

امام على عليه السلام :بدترينِ وطن ها ، وطنى است كه ساكنانش امنيت و آسايش نداشته باشند .

امام على عليه السلام :مردم ، ناگزيرند كه فرمان روايى نيك يا بد داشته باشند ، تا در سايه فرمان روايى او ، مؤمن [براى آخرت ]كار كند ، و كافر [از دنيايش ]برخوردار شود ، و خداوند ، اجل را مى رسانَد [و هر كس به مرگ طبيعى مى ميرد] ، و به واسطه او (فرمان روا)، ماليات ها جمع آورى مى گردند ، و با دشمن جنگ مى شود ، و راه ها امن مى گردند .

امام زين العابدين عليه السلام_ از دعاى ايشان در سحرهاى ماه رمضان _ :بار خدايا ! به من گشايش در روزى ، و امنيت در وطن ، عطا فرما .

امام زين العابدين عليه السلام_ از دعاى ايشان براى مرزداران _ :اگر عمرش را به نيك بختى پايان دادى و شهادت را برايش رقم زدى ، اين ، پس از آنى باشد كه دشمنانت را كشته و نابود كرده ، و آنان را به اسارت در آورده و مرزهاى مسلمانان امن گرديده و دشمنت گريخته است .

.

ص: 370

الإمام الرضا عليه السلام :إنَّ الإِمامَةَ زِمامُ الدّينِ ، ونِظامُ المُسلِمينَ ، وصَلاحُ الدُّنيا وعِزُّ المُؤمِنينَ ... ومَنعُ الثُّغورِ وَالأَطرافِ . (1)

راجع : هذه الموسوعة: ج 5 ص 101 ( الأمن ) .

2 / 2العَدلُالإمام الكاظم عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «يُحْىِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا» (2) _ :لَيسَ يُحييها بِالقَطرِ (3) ، ولكِن يَبعَثُ اللّهُ رِجالاً فَيُحيونَ العَدلَ ؛ فَتُحيَا الأَرضُ لِاءِحياءِ العَدلِ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :ما عُمِرَتِ البُلدانُ بِمِثلِ العَدلِ . (5)

عنه عليه السلام :إنَّ أفضَلَ قُرَّةِ عَينِ الوُلاةِ استِقامَةُ العَدلِ فِي البِلادِ ، وظُهورُ مَوَدَّةِ الرَّعِيَّةِ ، وإنَّهُ لا تَظهَرُ مَوَدَّتُهُم إلّا بِسَلامَةِ صُدورِهِم ، ولا تَصِحُّ نَصيحَتُهُم إلّا بِحيطَتِهِم عَلى وُلاةِ الاُمورِ ، وقِلَّةِ استِثقالِ دُوَلِهِم ، وتَركِ استِبطاءِ انقِطاعِ مُدَّتِهِم . (6)

عنه عليه السلام :إنَّ السُّلطانَ لَأَمينُ اللّهِ فِي الأَرضِ ، ومُقيمُ العَدلِ فِي البِلادِ وَالعِبادِ ، ووَزَعَتُهُ (7) فِي الأَرضِ . (8)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 200 ح 1 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 218 ح 1 ، تحف العقول : ص 438 ، الاحتجاج : ج 2 ص 441 ح 310 ، الغيبة للنعماني : ص 218 ح 6 و كلّها عن عبد العزيز بن مسلم ، بحار الأنوار : ج 25 ص 122 ح 4 .
2- .الروم : 19 .
3- .القَطرُ : المَطَرُ (المصباح المنير : ص 508 «قطر») .
4- .الكافي : ج 7 ص 174 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 10 ص 146 ح 578 كلاهما عن عبد الرحمن بن الحجّاج ، وسائل الشيعة : ج 18 ص 308 ح 3 .
5- .غرر الحكم : ج 6 ص 68 ح 9543 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 481 ح 8864 .
6- .نهج البلاغة : الكتاب 53 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 604 .
7- .الوَزَعَةُ : جمع وازع ، وهو الكافّ الدافع (مجمع البحرين : ج 3 ص 1930 «وزع») .
8- .غرر الحكم : ج 2 ص 604 ح 3634 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 158 ح 3426 وفيه «الخلق» بدل «الأرض» و «ظلّه» بدل «وزعته» .

ص: 371

2 / 2 دادگرى

امام رضا عليه السلام :امامت ، زمام دين و شيرازه مسلمانان و مايه آبادانى دنيا و عزّت و اقتدار مسلمانان ... و حفظ مرزها و سرحدّات است .

ر . ك : همين دانش نامه : ج 7 ص 491 (امنيّت) .

2 / 2دادگرىامام كاظم عليه السلام_ در باره سخن خداى عز و جل : «زمين را پس از مرگش زنده مى گرداند» _ :منظور ، زنده كردن زمين با باران نيست ؛ بلكه خداوند ، مردانى را مى فرستد كه دادگرى را زنده مى كنند و با زنده كردن دادگرى ، زمين زنده مى شود .

امام على عليه السلام :شهرها ، با چيزى همانند دادگرى آباد نشده است .

امام على عليه السلام :همانا برترين نورِ ديده حكمرانان ، [ و مايه سعادت آنان ] برپايى عدالت در جامعه است و پديد آمدن دوستى و محبّت مردم [نسبت به يكديگر ، يا حكمران] ، و اين دوستى و محبّت پديد نمى آيد ، مگر با پاك بودن سينه هايشان [از كينه و نفرت] ، و اخلاص آنان [با حكم رانان] تحقّق نمى يابد [و خود را نشان نمى دهد] ، مگر با حمايتشان از حكمرانان و سنگين نشمردن حكومت آنان [بر گرده خود] و لحظه شمارى نكردن براى به سر آمدن عمر حكومتشان .

امام على عليه السلام :حكمران ، امين خدا در زمين است ، و بر پا دارنده عدل در كشور و در ميان بندگان ، و بازدارنده از نافرمانى خدا در زمين .

.

ص: 372

عنه عليه السلام_ مِن كِتابِهِ إلَى الأَشتَرِ حينَ وَلّاهُ مِصرَ _ :اُنظُر في أمرِ الأَحكامِ بَينَ النّاسِ بِنِيَّةٍ صالِحَةٍ ؛ فَإِنَّ الحُكمَ في إنصافِ المَظلومِ مِنَ الظّالِمِ ، وَالأَخذِ لِلضَّعيفِ مِنَ القَوِيِّ ، وإقامَةِ حُدودِ اللّهِ عَلى سُنَّتِها ومِنهاجِها ، مِمّا يُصلِحُ عِبادَ اللّهِ وبِلادَهُ . (1)

عنه عليه السلام :عَلَيكُم بِالإِحسانِ إلَى العِبادِ ، وَالعَدلِ فِي البِلادِ ؛ تَأمَنوا عِندَ قِيامِ الأَشهادِ (2) . (3)

عنه عليه السلام :مَن عَدَلَ فِي البِلادِ ، نَشَرَ اللّهُ عَلَيهِ الرَّحمَةَ . (4)

2 / 3الخِصبُالكتاب«وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِى خَبُثَ لَا يَخْرُجُ إِلَّا نَكِدًا كَذَلِكَ نُصَرِّفُ الْايَاتِ لِقَوْمٍ يَشْكُرُونَ» . (5)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :شَرُّ البِلادِ بَلَدٌ لا أمَنَ فيهِ ولا خِصبَ . (6)

الإمام الصادق عليه السلام :لا تَطيبُ السُّكنى إلّا بِثَلاثٍ : الهَواءِ الطَّيِّبِ ، وَالماءِ الغَزيرِ العَذبِ ، وَالأَرضِ الخَوّارَةِ (7) . (8)

.


1- .تحف العقول : ص 135 .
2- .قيل : إنّ الأشهاد هم الأنبياء والمؤمنون (لسان العرب : ج 3 ص 241 «شهد») .
3- .غرر الحكم : ج 4 ص 305 ح 6164 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 342 ح 5842 .
4- .غرر الحكم : ج 5 ص 337 ح 8638 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 460 ح 8361 .
5- .الأعراف : 58 .
6- .غرر الحكم : ج 4 ص 165 ح 5684 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 294 ح 5253 .
7- .أرضٌ خَوّارَةٌ : لَيِّنَةٌ سَهلَةٌ (لسان العرب : ج 4 ص 262 «خور») .
8- .تحف العقول : ص 320 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 234 ح 46 .

ص: 373

2 / 3 فراوانىِ نعمت

امام على عليه السلام_ از نامه ايشان به مالك اشتر ، آن گاه كه او را به مصر گماشت _ :دقّت كن كه در امر قضاوت ميان مردم ، با نيّتى پاك عمل كنى ؛ چرا كه قضاوت كردن براى گرفتن دادِ ستم ديده از ستمگر ، و ستاندن حقّ ناتوان از زورمند ، و برپا داشتن حدود خداوند بر شيوه و روش آنها ، از امورى است كه مايه اصلاح بندگان خدا و شهرهاى اوست .

امام على عليه السلام :بر شما باد نيكى كردن به بندگان و دادگسترى در شهرها ، تا اين كه به هنگام ايستادن گواهان [در جايگاه گواهى در قيامت] ، در امن و امان باشيد .

امام على عليه السلام :هر كس در كشور دادگسترى كند ، خداوند ، رحمت را بر سر او مى گستراند .

2 / 3فراوانىِ نعمتقرآن«و سرزمين پاك [و حاصلخيز] ، رستنى اش به اذن پروردگارش بر مى آيد ، و آن [زمينى] كه نا پاك [و بى حاصل ]است ، جز اندكى نمى رويد . اين گونه آيات خود را براى گروهى كه سپاس مى گزارند ، گونه گون بيان مى كنيم» .

حديثامام على عليه السلام :بدترينِ سرزمين ها ، سرزمينى است كه در آن ، امنيت و فراوانى نعمت نباشد .

امام صادق عليه السلام :سكونت كردن [در جايى] جز با وجود سه ويژگى ، خوش نخواهد بود : هواى خوش و پاك ، آب فراوان گوارا ، و زمين پُر بار .

.

ص: 374

2 / 4الكَسبُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أربَعٌ مِن سَعادَةِ المَرءِ : زَوجَةٌ صالِحَةٌ ، ووُلدٌ أبرارٌ ، وخُلَطاءُ صالِحونَ ، ومَعيشَةٌ في بِلادِهِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :خَمسَةٌ مِنَ السَّعادَةِ : الزَّوجَةٌ الصالِحَةٌ ، وَالبَنونَ الأَبرارُ ، وَالخُلَطاءُ الصّالِحونُ ، ورِزقُ المَرءِ في بَلَدِهِ ، وَالحُبُّ لِالِ مُحَمَّدٍ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن اُعطِيَ لَهُ خَمسا لَم يَكُن لَهُ عُذرٌ في تَركِ عَمَلِ الآخِرَةِ : زَوجَةٌ صالِحَةٌ تُعينُهُ عَلى أمرِ دُنياهُ وآخِرَتِهِ ، وبَنونَ أبرارٌ ، ومَعيشَةٌ في بَلَدِهِ ، وحُسنُ خُلُقٍ يُداري بِهِ النّاسَ ، وحُبُّ أهلِ بَيتي . (3)

الإمام زين العابدين عليه السلام :إنَّ مِن سَعادَةِ المَرءِ أن يَكونَ مَتجَرُهُ في بَلَدِهِ ، ويَكونَ خُلَطاؤُهُ صالِحينَ ، ويَكونَ لَهُ وُلدٌ يَستَعينُ بِهِم . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :ثَلاثَةٌ مِنَ السَّعادَةِ : الزَّوجَةُ المُؤاتِيَةُ ، وَالأَولادُ البارّونَ ، وَالرَّجُلُ يُرزَقُ مَعيشَتَهُ بِبَلَدِهِ ؛ يَغدو إلى أهلِهِ ويَروحُ . (5)

.


1- .جامع الأخبار : ص 285 ح 768 .
2- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 195 ح 706 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 293 ح 55 ، مستدرك الوسائل : ج 13 ص 292 ح 15387 .
3- .الدعوات : ص 40 ح 97 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 408 ح 117 .
4- .الكافي : ج 5 ص 257 ح 1 ، الخصال : ص 159 ح 207 ، مشكاة الأنوار : ص 458 ح 1533 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 7 ح 27 .
5- .الكافي : ج 5 ص 258 ح 2 عن عبد اللّه بن عبد الكريم ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 236 ح 1032 عن حمّاد بن عبد الكريم ، الجعفريّات : ص 194 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله نحوه ، وسائل الشيعة : ج 12 ص 180 ح 3 .

ص: 375

2 / 4 درآمد

2 / 4درآمدپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چهار چيز از خوش بختى مرد است : همسر شايسته ، فرزندان نيك ، هم نشينان شايسته ، و داشتن درآمد در محلّ موطنش .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پنج چيز از خوش بختى است : همسر شايسته ، فرزندان نيك ، هم نشينان شايسته ، روزى داشتنِ شخص در موطنش ، و دوست داشتن خاندان محمّد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به هر كس پنج چيز داده شود ، ديگر عذرى در ترك عمل براى آخرت ندارد : همسر شايسته _ كه او را در كار دنيا و آخرتش كمك كند _ ، فرزندان نيك ، داشتن درآمد در وطنش ، اخلاق خوش _ كه به واسطه آن با مردم بسازد _ ، و دوست داشتن اهل بيت من .

امام زين العابدين عليه السلام :از خوش بختى مرد ، اين است كه محلّ كسب و كارش در شهر خودش باشد ، و هم نشينانش صالح باشند ، و فرزندانى داشته باشد كه كمكْ كار او باشند .

امام صادق عليه السلام :سه چيز از خوش بختى است : همسر سازگار ، و فرزندان نيك ، و اين كه [منبعِ ]روزىِ انسان در شهر خودش باشد و بام و شام با خانواده اش به سر برد .

.

ص: 376

2 / 5السُّرورُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا عَلِيُّ ، لا خَيرَ . . . فِي الوَطَنِ إلّا مَعَ الأَمنِ وَالسُّرورِ . (1)

2 / 6تَأمينُ الحاجاتِ الأوَّلِيَّةِالإمام الصادق عليه السلام :لا يَستَغني أهلُ كُلِّ بَلَدٍ عَن ثَلاثَةٍ يُفزَعُ إلَيهِم في أمرِ دُنياهُم وآخِرَتِهِم ، فَإِن عَدِموا ذلِكَ كانوا هَمَجا (2) : فَقيهٌ عالِمٌ وَرِعٌ ، وأَميرٌ خَيِّرٌ مُطاعٌ ، وطَبيبٌ بَصيرٌ ثِقَةٌ . (3)

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 369 _ 370 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 333 ، الاختصاص : ص 244 عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه ، مستطرفات السرائر : ص 118 ، بحار الأنوار : ج 69 ص 401 ح 98 .
2- .الهَمَجُ : رُذالَةُ الناس (النهاية : ج 5 ص 273 «همج») .
3- .تحف العقول : ص 321 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 235 ح 59 .

ص: 377

2 / 5 خوشى (شادمانى)
2 / 6 تأمين نيازهاى اوّليه

2 / 5خوشى (شادمانى)پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى على! ... وطن، آن گاه خوب است كه همراه با امنيت و خوشى (شادمانى) باشد .

2 / 6تأمين نيازهاى اوّليهامام صادق عليه السلام :مردم هر سرزمينى به سه چيز نيازمندند كه در كار دنيا و آخرت خود ، به آنها پناه برند و اگر آن سه را نداشته باشند ، بيچاره اند : دين شناسِ دانا و پارسا ، فرمان رواى نيكوكار و مُطاع (مقبول) ، و پزشك حاذق مورد اطمينان .

.

ص: 378

الفصل الثالث : واجبات عمّال الحكومة الإسلاميّة3 / 1العُمرانُالإمام عليّ عليه السلام_ في عَهدِهِ لِلأَشتَرِ حينَ وَلّاهُ مِصرَ _ :وَليَكُن نَظَرُكَ في عِمارَةِ الأَرضِ أبلَغَ مِن نَظَرِكَ فِي استِجلابِ الخَراجِ ؛ لِأَنَّ ذلِكَ لا يُدرَكُ إلّا بِالعِمارَةِ ؛ ومَن طَلَبَ الخَراجَ بِغَيرِ عِمارَةٍ أخرَبَ البِلادَ ، وأَهلَكَ العِبادَ ، و لَم يَستَقِم أمرُهُ إلّا قَليلاً . فَإِن شَكَوا ثِقَلاً أو عِلَّةً ، أوِ انقِطاعَ شِربٍ أو بالَّةٍ (1) ، أو إحالَةَ أرضٍ اغتَمَرَها غَرَقٌ ، أو أجحَفَ (2) بِها عَطَشٌ ، خَفَّفتَ عَنهُم بِما تَرجو أن يَصلُحَ بِهِ أمرُهُم . ولا يَثقُلَنَّ عَلَيكَ شَيءٌ خَفَّفتَ بِهِ المَؤونَةَ عَنهُم ؛ فَإِنَّهُ ذُخرٌ يَعودونَ بِهِ عَلَيكَ في عِمارَةِ بِلادِكَ ، وتَزيينِ وِلايَتِكَ ، مَعَ استِجلابِكَ حُسنَ ثَنائِهِم ، وتَبَجُّحِكَ بِاستِفاضَةِ العَدلِ فيهِم ، مُعتَمِدا فَضلَ قُوَّتِهِم بِما ذَخَرتَ عِندَهُم مِن إجمامِكَ (3) لَهُم ، وَالثِّقَةَ مِنهُم بِما عَوَّدتَهُم مِن عَدلِكَ عَلَيهِم ورِفقِكَ بِهِم ، فَرُبَّما حَدَثَ مِنَ الاُمورِ ما إذا عَوَّلتَ فيهِ عَلَيهِم مِن بَعدُ احتَمَلوهُ طَيِّبَةً أنفُسُهُم بِهِ ؛ فَإِنَّ العُمرانَ مُحتَمِلٌ ما حَمَّلتَهُ ، وإنَّما يُؤتى خَرابُ الأَرضِ مِن إعوازِ أهلِها ، وإنَّما يُعوِزُ أهلُها لِاءِشرافِ أنفُسِ الوُلاةِ عَلَى الجَمعِ ، وسوءِ ظَنِّهِم بِالبَقاءِ ، وقِلَّةِ انتِفاعِهِم بِالعِبَرِ . (4)

.


1- .يُقال : لا تبلك عندي بالة : أي لا يصيبك منّي ندىً ولا خيْر (النهاية : ج 1 ص 154 «بلل») .
2- .أجْحف به : أي ذهب به أو قاربه (الصحاح : ج 4 ص 1334 «جحف») .
3- .الجَمام : الرّاحة (لسان العرب : ج 12 ص 105 «جمم») .
4- .نهج البلاغة : الكتاب 53 ، تحف العقول : ص 137 نحوه ، بحار الأنوار : ج 33 ص 606 ح 744 .

ص: 379

فصل سوم : وظايف كارگزاران حكومت اسلامى
3 / 1 آبادانى (سازندگى)

فصل سوم : وظايف كارگزاران حكومت اسلامى3 / 1آبادانى (سازندگى)امام على عليه السلام_ در فرمانش به مالك اشتر ، آن گاه كه او را بر مصر گماشت _ :بايد بيشتر به آبادانى زمين بينديشى تا به گرفتن خراج ؛ چرا كه خراج جز با آبادانى به دست نمى آيد ، و هر كس طالب خراج بدون آبادانى باشد ، كشور را به ويرانى و بندگان را به نابودى مى كشاند و فرمان روايى اش جز اندكى نمى پايد . پس اگر [خراج گزاران] از سنگينى ماليات ، يا از آفت محصول ، يا خشك شدن چشمه ها يا كمى باران ، يا دگرگون شدن زمين در اثر آب گرفتگى و يا بى آبى آن ، نزد تو شكايت كردند ، از ماليات آنان بكاه ، چندان كه اميد دارى كار آنان بهبود يابد ، و كاستن بار هزينه از دوش آنان ، بر تو سنگين و گران نيايد ؛ زيرا اين خود ، اندوخته اى است كه با آباد كردن سرزمينت و آراستن حكومتت ، آن را به تو باز مى گردانند ، به علاوه آن كه با اين كار ، ستايش آنان را به خود جلب مى كنى و از برقرارى عدل و داد در ميان ايشان ، رضايت خاطر مى يابى و با فراهم آوردن آسايش ايشان با قدرت بيشتر از تو پشتيبانى مى كنند ، و به واسطه عدالت و مهربانى تو كه با آن خو مى گيرند ، از جانب آنان اطمينان خاطر مى يابى ؛ زيرا اى بسا كه بعدا مشكلاتى پيش آيد كه اگر در [رفع] آن مشكلات به ايشان تكيه كنى ، با رضايت خاطر بپذيرند ؛ چرا كه مملكت آباد ، آنچه را بارش كنى ، تحمّل مى كند ، در صورتى كه ويرانى هر سرزمينى ، در واقع ، ناشى از فقر و تنگ دستى مردم آن است ، و مردم نيز زمانى به فقر و تنگ دستى گرفتار مى آيند كه حكمرانان ، دل به مال اندوزى بسپارند و به پايدارى حكومت خود ، بدبين شوند و از عبرت ها كمتر پند گيرند .

.

ص: 380

عنه عليه السلام :فَضيلَةُ السُّلطانِ عِمارَةُ البُلدانِ . (1)

عنه عليه السلام_ في عَهدِهِ لِلأَشتَرِ حينَ وَلّاهُ مِصرَ _ :أكثِر مُدارَسَةَ العُلَماءِ ومُناقَشَةَ الحُكَماءِ في تَثبيتِ ما صَلَحَ عَلَيهِ أمرُ بِلادِكَ ، وإقامَةِ مَا استَقامَ بِهِ النّاسُ قَبلَكَ . (2)

عنه عليه السلام_ مِن كَلامٍ لَهُ _ :اللّهُمَّ إنَّكَ تَعلَمُ أنَّهُ لَم يَكُنِ الَّذي كانَ مِنّا مُنافَسَةً في سُلطانٍ ، ولَا التِماسَ شَيءٍ مِن فُضولِ الحُطامِ ، ولكِن لِنَرُدَّ المَعالِمَ مِن دينِكَ ، ونُظهِرَ الإِصلاحَ في بِلادِكَ ؛ فَيَأمَنَ المَظلومونَ مِن عِبادِكَ ، وتُقامَ المُعَطَّلَةُ مِن حُدودِكَ . (3)

عنه عليه السلام_ في عَهدِهِ لِلأَشتَرِ حينَ وَلّاهُ مِصرَ _ :أنَا أسأَلُ اللّهَ بِسَعَةِ رَحمَتِهِ وعَظيمِ قُدرَتِهِ عَلى إعطاءِ كُلِّ رَغبَةٍ ، أن يُوَفِّقَني وإيّاكَ لِما فيهِ رِضاهُ مِنَ الإِقامَةِ عَلَى العُذرِ الواضِحِ إلَيهِ وإلى خَلقِهِ ، مَعَ حُسنِ الثَّناءِ فِي العِبادِ ، وجَميلِ الأَثَرِ فِي البِلادِ ، وتَمامِ النِّعمَةِ ، وتَضعيفِ الكَرامَةِ ، وأَن يَختِمَ لي ولَكَ بِالسَّعادَةِ وَالشَّهادَةِ ، إنّا إلَيهِ راجِعونَ . (4)

3 / 2الحِفاظُ عَلَى الثَّرَواتِ الطَّبيعِيَّةِكتاب من لا يحضره الفقيه :نَهى أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام عَن صَيدِ الحَمامِ بِالأَمصارِ . (5)

.


1- .غرر الحكم : ج 4 ص 422 ح 6562 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 357 ح 6044 .
2- .نهج البلاغة : الكتاب 53 ، تحف العقول : ص 131 نحوه ، بحار الأنوار : ج 33 ص 603 ح 744 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 131 ، تحف العقول : ص 239 عن الإمام الحسين عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 34 ص 111 ح 949 ؛ تذكرة الخواص : ص 120 عن عبد اللّه بن صالح العجلي .
4- .نهج البلاغة : الكتاب 53 ، تحف العقول : ص 148 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 612 ح 744 .
5- .كتاب من لايحضره الفقيه : ج 3 ص 321 ح 4145 ، دعائم الإسلام : ج 2 ص 168 ح 603 ، وسائل الشيعة : ج 16 ص 245 ح 4 .

ص: 381

3 / 2 حفاظت از ثروت هاى طبيعى

امام على عليه السلام :ارزش حكمران ، به آبادانى كشور است .

امام على عليه السلام_ در عهدنامه اش به مالك اشتر _ :براى تقويت و تحكيم آنچه امور سرزمينت را به سامان مى آورد ، و برقرار ساختن آنچه مردم پيش از تو به واسطه آن پايدار مانده اند ، با دانشمندان، فراوان گفتگو كن و با فرزانگان، بسيار به بحث بنشين .

امام على عليه السلام_ در گفتارى _ :خدايا ! تو مى دانى كه آنچه از ما سر زد ، نه از سر رقابت بر سر قدرت بود و نه براى به دست آوردن چيزى از متاع بى ارزش دنيا ؛ بلكه مى خواستيم نشانه هاى دين تو را باز گردانيم ، و اصلاح [و آبادانى ]را در سرزمين هاى تو پديدار سازيم تا بندگان ستم ديده ات ، امنيت و آسودگى يابند و حدود و احكام معطّل مانده ات دوباره بر پا شوند .

امام على عليه السلام_ در عهدنامه اش به مالك اشتر _ :من از خدا مى خواهم كه با رحمت گسترده اش و توانايى بى كرانش در بر آوردن هر خواسته اى ، من و تو را در آنچه خشنودى او در آن است ، موفّق بدارد ، در انجام دادن وظيفه ، چنان كه نزد او و خلق او آشكارا معذور باشيم ، به همراه نيك نامى در ميان بندگان، و نشانه هاى زيبا داشتن در سرزمين ها ، و تمامىِ نعمت، و افزونى كرامت ، و اين كه زندگى من و تو را به سعادت و شهادت ختم فرمايد ، كه ما به سوى او باز مى گرديم .

3 / 2حفاظت از ثروت هاى طبيعىكتاب من لا يحضره الفقيه :امير مؤمنان عليه السلام از شكار كبوتر در شهرها نهى فرمود .

.

ص: 382

الإمام عليّ عليه السلام :اِتَّقُوا اللّهَ في عِبادِهِ وبِلادِهِ ؛ فَإِنَّكُم مَسؤولونَ حَتّى عَنِ البِقاعِ وَالبَهائِمِ . أطيعُوا اللّهَ ولا تَعصوهُ ، وإذا رَأَيتُمُ الخَيرَ فَخُذوا بِهِ ، وإذا رَأَيتُمُ الشَّرَّ فَأَعرِضوا عَنهُ . (1)

3 / 3تَغييرُ الأَسماءِ القَبيحَةِالإمام الباقر عليه السلام :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يُغَيِّرُ الأَسماءَ القَبيحَةَ فِي الرِّجالِ وَالبُلدانِ . (2)

3 / 4اِستِضافَةُ مَن يَأتي إلَى البَلدَةِ مِنَ المُسافِرينَرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا دَخَلَ رَجُلٌ بَلدَةً ، فَهُوَ ضَيفٌ عَلى مَن بِها مِن إخوانِهِ وأَهلِ دينِهِ حَتّى يَرحَلَ عَنهُم . (3)

ملاحظةيبدو أنّ المراد هو أنّ المسافرين إلى المدن الاُخرى ، هم ضيوف جميع أهالي المدينة التي يأتونها ، فلذا ينبغي على مسؤولي المدينة _ الذين هم في الحقيقة ممثّلو أهاليها _ أن يوفِّروا الأرضيّة لراحتهم ، ويستضيفوهم بالشكل المناسب .

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 167 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 9 ؛ تاريخ الطبري : ج 4 ص 436 ، البداية والنهاية : ج 7 ص 227 وفيهما «فدعوه» بدل «فأعرضوا عنه» .
2- .قرب الإسناد : ص 93 ح 310 ، بحار الأنوار : ج 104 ص 127 ح 4 .
3- .الكافي : ج 6 ص 282 ح 1 و ج 4 ص 151 ح 3 وليس فيه «إخوانه» ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 154 ح 2013 ، علل الشرائع : ص 384 ح 2 كلّها عن الفضيل بن يسار عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 75 ص 462 ح 1 .

ص: 383

3 / 3 تغيير دادن نام هاى نازيبا
3 / 4 پذيرايى از مسافرانى كه به شهر مى آيند
نكته

امام على عليه السلام :از خداوند در باره بندگان او و سرزمين هايش پروا كنيد ؛ زيرا شما حتّى در باره زمين ها و چارپايان نيز مسئوليت داريد . از خدا فرمان بريد و نافرمانى اش مكنيد ، و هر گاه كار خوبى ديديد ، به آن عمل كنيد ، و هر گاه كار بدى ديديد ، از آن روى بگردانيد .

3 / 3تغيير دادن نام هاى نازيباامام باقر عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نام هاى نازيباى مردان و سرزمين ها را تغيير مى داد .

3 / 4پذيرايى از مسافرانى كه به شهر مى آيندپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه مردى وارد شهرى شد ، او ميهمان برادران و هم كيشان خود در آن شهر است، تا آن گاه كه از ميان آنها برود .

نكتهمنظور ، اين است كه مسافران به ديگر شهرها ، مهمانان همه اهالى آن شهرهايند . از اين رو ، مسئولان شهرها _ كه در حقيقت ، نمايندگان اهالى آن شهرها هستند _ بايد زمينه آسايش مسافران را فراهم آورند و به صورت مناسب و شايسته ، مهماندارى كنند .

.

ص: 384

الفصل الرابع : واجبات المسلمين تجاة بلدهم4 / 1حُبُّ البَلَدِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ وهُوَ واقِفٌ بِالحَزوَرَةِ في سوقِ مَكَّةَ يَقولُ لِمَكَّةَ _ :وَاللّهِ! إنَّكِ لَخَيرُ أرضِ اللّهِ ، وأَحَبُّ أرضِ اللّهِ إلَيَّ . وَاللّهِ! لَولا أنّي اُخرِجتُ مِنكِ ما خَرَجتُ . (1)

تنبيه الخواطر :قَدِمَ أبانُ بنُ سَعيدٍ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا أبانُ ، كَيفَ تَرَكتَ أهلَ مَكَّةَ ؟ فَقالَ : تَرَكتُهُم وقَد جيدوا ، وتَرَكتُ الإِذخِرَ (2) وقَد أعذَقَ ، وتَرَكتُ الثُّمامَ (3) وقَد خاصَ . فَاغرَورَقَت عَينا رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وصَحبِهِ . (4)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :اللّهُمَّ إنَّ إبراهيمَ خَليلَكَ وعَبدَكَ ونَبِيَّكَ دَعاكَ لِأَهلِ مَكَّةَ ، وأَنَا مُحَمَّدٌ عَبدُكَ ونَبِيُّكَ ورَسولُكَ ، أدعوكَ لِأَهلِ المَدينَةِ مِثلَ ما دَعاكَ بِهِ إبراهيمُ لِأَهلِ مَكَّةَ ، نَدعوكَ أن تُبارِكَ لَهُم في صاعِهِم و مُدِّهِم وثِمارِهِم ، اللّهُمَّ حَبِّب إلَينَا المَدينَةَ كَما حَبَّبتَ إلَينا مَكَّةَ . (5)

.


1- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1037 ح 3108 ، مسند ابن حنبل : ج 6 ص 449 ح 18741 ، السنن الكبرى للنسائي : ج 2 ص 479 ح 4252 ، سنن الترمذي : ج 5 ص 722 ح 3925 ، المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 8 ح 4270 وفيها «إلَى اللّه ِ عز و جل» بدل «إلَيَّ» ، كنز العمّال : ج 12 ص 200 ح 34658 .
2- .الإذخَرُ : حشيش طَيِّبُ الريح ، يُطحَنُ فيدخل في الطيب (لسان العرب : ج 4 ص 303 «ذخر») .
3- .الثُمامُ : نبت ضعيف له خوص أو شبيه بالخوص (الصحاح : ج 5 ص 1881 «ثمم») .
4- .تنبيه الخواطر : ج 1 ص 38 .
5- .مسند ابن حنبل : ج 8 ص 384 ح 22693 عن أبي قتادة ، كنز العمّال : ج 12 ص 244 ح 34875 .

ص: 385

فصل چهارم : وظايف مسلمانان نسبت به سرزمينشان
4 / 1 وطن دوستى

فصل چهارم : وظايف مسلمانان نسبت به سرزمينشان4 / 1وطن دوستىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ خطاب به مكّه، در حالى كه در حَزوَره (1) ايستاده بود _ :به خدا سوگند كه تو بهترين زمين خدا و محبوب ترين زمين خدا در نزد من هستى . به خدا سوگند كه اگر مرا از تو بيرون نكرده بودند ، هرگز از تو بيرون نمى رفتم .

تنبيه الخواطر :ابان بن سعيد خدمت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رسيد . ايشان فرمود : «اى ابان ! وقتى كه آمدى ، مكّيان چگونه بودند ؟». گفت : در حالى آنان را ترك كردم كه باران بسيارى باريده بود و بوته هاى اِذخَر، (2) شاخ و برگ داده بودند و برگ علف هاى يَز، (3) سبز شده بود . [با شنيدن اين سخنان،] چشمان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و يارانش غرق در اشك شد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خدايا ! ابراهيم ، دوست و بنده و پيامبر تو ، براى اهل مكّه دعا كرد ، و من ، محمّد بنده و پيامبر و فرستاده تو ، براى اهل مدينه دعا مى كنم ، همانند دعايى كه ابراهيم براى اهل مكّه كرد . دعا مى كنيم كه به پيمانه و ترازو و ميوه هاى آنان بركت عطا فرمايى . بار خدايا ! مدينه را محبوب ما گردان ، چنان كه مكّه را محبوب ما گردانيده اى .

.


1- .حَزوَره ، در لغت به معناى تپّه و پُشته كوچك است و نام بازار مكّه بوده است (فرهنگ اعلام جغرافيايى _ تاريخى در حديث و سيره نبوى : ص 136) . م .
2- .اذخر ، گياه معروفى در حجاز است.
3- .واژه «ثمام» در متن عربى ، گياه علفى و وحشى و زراعتى است از تيره گندميان .

ص: 386

عنه صلى الله عليه و آله :اللّهُمَّ حَبِّب إلَينَا المَدينَةَ كَحُبِّنا مَكَّةَ أو أشَدَّ ، اللّهُمَّ بارِك لَنا في صاعِنا وفي مُدِّنا وصَحِّحها لَنا . (1)

صحيح البخاري عن أنس :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله كانَ إذا قَدِمَ مِن سَفَرٍ فَنَظَرَ إلى جُدُراتِ المَدينَةِ أوضَعَ (2) راحِلَتَهُ ، وإن كانَ عَلى دابَّةٍ حَرَّكَها ؛ مِن حُبِّها . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :قَد عَلِمتُ أنَّ أحَبُّ البِلادِ إلَى اللّهِ عز و جل مَكَّةَ ، ولَولا أنَّ قَومي أخرَجوني ما خَرَجتُ ، اللّهُمَّ اجعَل في قُلوبِنا مِن حُبِّ المَدينَةِ مِثلَ ما جَعَلتَ في قُلوبِنا مِن حُبِّ مَكَّةَ . (4)

المناقب لابن شهر آشوب :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَهتَمُّ لِعَشَرَةِ أشياءَ ، فَآمَنَهُ اللّهُ مِنها وبَشَّرَهُ بِها : لِفِراقِهِ وَطَنَهُ ؛ فَأَنزَلَ اللّهُ : «إِنَّ الَّذِى فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْءَانَ لَرَادُّكَ إِلَى مَعَادٍ» (5) . . . . (6)

.


1- .صحيح البخاري : ج 2 ص 667 ح 1790 و ج 3 ص 1429 ح 3711 ، صحيح مسلم : ج 2 ص 1003 ح 480 ، الموطّأ لابن مالك : ج 2 ص 891 ح 14 ، السنن الكبرى للنسائي : ج 2 ص 484 ح 4272 كلّها عن عائشة نحوه ، كنز العمّال : ج 12 ص 245 ح 34881 ؛ كتاب من لايحضره الفقيه : ج 2 ص 564 ح 3155 ، الخرائج و الجرائح : ج 1 ص 49 ح 66 ، بحار الأنوار : ج 18 ص 9 ح 15 .
2- .الإيضاع أن يعدي بعيره ويحمله على العدْوِ الحثيث (لسان العرب : ج 8 ص 398 «وضع»).
3- .صحيح البخاري : ج 2 ص 666 ح 1787 ، سنن الترمذي : ج 5 ص 499 ح 3441 ، السنن الكبرى للنسائي : ج 2 ص 478 ح 4248 ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 319 ح 12623 ، صحيح ابن حبّان : ج 6 ص 427 ح 2710 .
4- .المعجم الكبير : ج 12 ص 277 ح 13347 عن ابن عمر .
5- .القصص : 85 .
6- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 321 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 34 ح 39 .

ص: 387

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بار خدايا ! مدينه را همانند مكّه و بلكه بيشتر ، محبوب ما گردان . بار خدايا ! به پيمانه و ترازوى ما بركت عطا كن و آنها را براى ما درست گردان .

صحيح البخارى_ به نقل از انس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هر گاه از سفرى مى آمد ، چشمش كه به ديوارهاى مدينه مى افتاد ، شترش را مى شتاباند ، و اگر بر ستورى [ديگر] سوار بود ، آن را مى تازاند ، به خاطر علاقه اش به مدينه .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من مى دانم كه محبوب ترين سرزمين ها نزد خداى عز و جل مكّه است . اگر نبود كه قومم مرا از آن بيرون كردند ، بيرون نمى رفتم . بار خدايا ! محبّت مدينه را نيز در دل هاى ما قرار ده ، همچنان كه محبّت مكّه را در دل هايمان قرار داده اى .

المناقب، ابن شهرآشوب :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى ده چيز ، اندوهگين بود و خداوند ، خاطر او را از آنها آسوده داشت و در باره آنها به او خبرى خوش داد . براى دورى از وطنش ، خداوند ، اين آيه را فرو فرستاد : «همان كسى كه اين قرآن را بر تو فرض كرد ، يقينا تو را به سوى وعده گاه باز مى گرداند» ... .

.

ص: 388

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :حُبُّ الوَطنِ مِنَ الإِيمانِ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :عُمِّرَتِ البُلدانُ بِحُبِّ الأَوطانِ . (2)

عنه عليه السلام :مِن كَرَمِ المَرءِ بُكاهُ عَلى ما مَضى مِن زَمانِهِ ، وحَنينُهُ إلى أوطانِهِ ، وحِفظُهُ قَديمَ إخوانِهِ . (3)

عنه عليه السلام_ في وَصفِ الأَمواتِ _ :لا يَستَأنِسونَ بِالأَوطانِ ، ولا يَتَواصَلونَ تَواصُلَ الجيرانِ . (4)

راجع : هذه الموسوعة: حرف الثاء: (الثغر) .

4 / 2الدِّفاعُ عَنِ البِلادِالإمام عليّ عليه السلام_ مِن خُطبَةٍ لَهُ عليه السلام يَستَنهِضُ بِهَا النّاسَ حينَ وَرَدَ خَبَرُ غَزوِ الأَنبارِ بِجَيشِ مُعاوِيَةَ فَلَم يَنهَضوا _ :ألا وإنّي قَد دَعَوتُكُم إلى قِتالِ هؤُلاءِ القَومِ لَيلاً ونَهارا وسِرّا وإعلانا ، وقُلتُ لَكُم : اُغزوهُم قَبلَ أن يَغزوكُم ، فَوَاللّهِ ما غُزِيَ قَومٌ قَطّ في عُقرِ دارِهِم إلّا ذَلّوا ، فَتَواكَلتُم وتَخاذَلتُم ، حَتّى شُنَّت عَلَيكُمُ الغاراتُ ومُلِكَت عَلَيكُمُ الأَوطانُ . (5)

عنه عليه السلام_ مِن خُطبَةٍ لَهُ عليه السلام بَعدَ غارَةِ الضَّحّاكِ بنِ قَيسٍ صاحِبِ مُعاوِيَةَ عَلَى الحاجِّ بَعدَ قِصَّةِ الحَكَمَينِ ، وفيها يَستَنهِضُ أصحابَهُ لِما حَدَثَ فِي الأَطرافِ _ :. . . أيَّ دارٍ بَعدَ دارِكُم تَمنَعونَ؟ ومَعَ أيِّ إمامٍ بَعدي تُقاتِلونَ؟ (6)

.


1- .كشف الخفاء : ج 1 ص 345 ح 1102 .
2- .تحف العقول : ص 207 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 45 ح 50 .
3- .كنز الفوائد : ج 1 ص 94 ، أعلام الدين : ص 179 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 264 ح 3 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 274 ح 173 .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 226 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 82 ح 45 .
5- .الكافي : ج 5 ص 4 ح 6 عن أبي عبد الرحمن السلمي ، نهج البلاغة : الخطبة 27 ، الإرشاد : ج 1 ص 281 ، الاحتجاج : ج 1 ص 413 ح 89 ، الغارات : ج 2 ص 475 عن محمّد بن مخنف والثلاثة الأخيرة نحوه ، بحار الأنوار : ج 34 ص 64 ح 931 .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 29 ، الإرشاد : ج 1 ص 273 ، الاحتجاج : ج 1 ص 412 ح 89 ، الغارات : ج 2 ص 483 عن إسماعيل بن رجاء الزبيدي ، الأمالي للطوسي : ص 180 ح 302 عن جندب بن عبد اللّه الأزدي ، بحار الأنوار : ج 34 ص 70 ح 933 .

ص: 389

4 / 2 دفاع از سرزمين

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دوست داشتن وطن ، از ايمان است .

امام على عليه السلام :سرزمين ها با وطن دوستى ، آباد شده اند .

امام على عليه السلام :از بزرگوارى انسان است : گريستن او بر زمان سپرى شده اش ، و شوق او به وطنش ، و نگه داشتن دوستان ديرينش .

امام على عليه السلام_ در وصف مردگان _ :با وطن ها انس نمى گيرند و مانند همسايگان با يكديگر رفت و آمد نمى كنند .

ر . ك : همين دانش نامه : (مرز) .

4 / 2دفاع از سرزمينامام على عليه السلام_ از خطبه ايشان، پس از شنيدن خبر حمله سپاه معاويه به شهر انبار و به خيزش فرا خواندن مردم _ :هان ! من شب و روز و در نهان و آشكار ، شما را به جنگ با اين جماعت فرا خواندم و به شما گفتم : پيش از آن كه بر شما حمله آورند ، بر آنها بتازيد ؛ زيرا _ به خدا سوگند _ هيچ قومى هرگز در عمق خاكشان مورد حمله قرار نگرفتند ، مگر آن كه خوار [و مغلوب ]شدند ؛ ليكن شما [كار جنگ را] به يكديگر حوالت داديد و دست از يارى هم باز گرفتيد تا آن كه مورد حملات پياپى قرار گرفتيد و وطن هايتان از تصرّف شما خارج شد .

امام على عليه السلام_ از خطبه ايشان پس از حمله ضحّاك بن قيس ، سردار معاويه ، به حاجيان پس از ماجراى حكميت ، و برانگيختن ياران خويش براى مقابله با حوادثى كه در گوشه و كنار مى گذشت _ :شما كه از خانه خويش دفاع نمى كنيد ، چگونه از خانه اى ديگر دفاع خواهيد كرد ؟ و با كدام پيشوا پس از من ، به جهاد خواهيد رفت ؟

.

ص: 390

الإمام زين العابدين عليه السلام_ في دُعائِهِ لِأَهلِ الثُّغورِ _ :اللّهُمَّ وقَوِّ بِذلِكَ مِحالَ أهلِ الإِسلامِ ، وحَصِّن بِهِ دِيارَهُم ، وثَمِّر بِهِ أموالَهُم . (1)

4 / 3فَضلُ خِدمَةِ النّاسِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :خَيرُ النّاسِ مَنِ انتَفَعَ بِهِ النّاسُ . (2)

كنز العمّال عن خالد بن الوليد :جاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : . . . اُحِبُّ أن أكونَ خَيرَ النّاسِ ، فَقالَ : خَيرُ النّاسِ مَن يَنفَعُ النّاسَ ، فَكُن نافِعا لَهُم . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في قَولِ عيسى عليه السلام فِي الآيَةِ : «وَ جَعَلَنِى مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنتُ» _ :جَعَلَني نَفّاعا أينَ اتَّجَهتُ . (4)

.


1- .الصحيفة السجّادية : ص 112 الدعاء 27 .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 396 ح 5840 عن يونس بن ظبيان عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، الأربعون حديثا للشهيد الأوّل : ص 56 ح 24 عن أبي حمزة الثمالي عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، كنز الفوائد : ج 1 ص 301 عن الإمام الصّادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، الاختصاص : ص 243 ، بحارالأنوار : ج 75 ص 23 ح 1 ؛ مسند الشهاب : ج 2 ص 223 ح 1234 عن جابر نحوه ، كنز العمّال : ج 15 ص 777 ح 43065 .
3- .كنز العمّال : ج 16 ص 128 ح 44154 نقلاً عن السيوطي عن شمس الدين بن القماح في مجموع له .
4- .حلية الأولياء : ج 3 ص 25 ، زاد المسير : ج 5 ص 161 ، الدرّ المنثور : ج 5 ص 509 نحوه نقلاً عن ابن لال في مكارم الأخلاق وكلّها عن أبي هريرة ؛ الكافي : ج 2 ص 165 ح 11 ، معاني الأخبار : ص 212 ح 1 ، تفسير القمّي : ج 2 ص 50 عن الإمام الصادق عليه السلام وليس فيها «أين اتّجهت» ، بحار الأنوار : ج 14 ص 210 ح 6 .

ص: 391

4 / 3 ارزش خدمت به مردم

امام زين العابدين عليه السلام_ در دعايش براى مرزداران _ :بار خدايا ! بدين وسيله (با تقويت مرزداران) ، سرزمين مسلمانان را نيرومند گردان و خانه هايشان را نفوذناپذير ساز و دارايى هايشان را پربار كن .

4 / 3ارزش خدمت به مردمپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهترينِ مردم ، كسى است كه مردم از او سود برند .

كنز العمّال_ به نقل از خالد بن وليد _ :مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : ... دوست دارم كه بهترينِ مردم باشم . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «بهترينِ مردم، كسى است كه به مردم ، سود برساند . پس براى آنان سودمند باش» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در باره سخن عيسى عليه السلام در آيه «و مرا با بركت قرار داد ، هر كجا كه باشم» _ :يعنى مرا سودرسان قرار داد، به هر كجا كه بروم .

.

ص: 392

عنه صلى الله عليه و آله :أيُّما مُسلِمٍ خَدَمَ قَوما مِنَ المُسلِمينَ ، إلّا أعطاهُ اللّهُ مِثلَ عَدَدِهِم خُدّاما فِي الجَنَّةِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :خِدمَةُ المُؤمِنِ لِأَخيهِ المُؤمِنِ ، دَرَجَةٌ لا يُدرَكُ فَضلُها إلّا بِمِثلِها . (2)

الكافي عن جميل عن الإمام الصادق عليه السلام ، قالَ :سَمِعتُهُ يَقولُ : المُؤمِنونَ خَدَمٌ بَعضُهُم لِبَعضٍ . قُلتُ : وكَيفَ يَكونونَ خَدَما بَعضُهُم لِبَعضٍ ؟ قالَ : يُفيدُ بَعضُهُم بَعضا . (3)

إثبات الوصيّة :رُوِيَ أنَّهُ تَعالى أوحى إلى داوودَ عليه السلام : ما لي أراكَ مُنتَبِذا ؟! قالَ : أعيَتنِي الخَليقَةُ فيكَ . قالَ : فَماذا تُحِبُّ ؟ قالَ : مَحَبَّتَكَ . قالَ : مِن مَحَبَّتِي التَّجاوُزُ عَن عِبادي ، فَإِذا رَأَيتَ لي مُريدا فَكُن لَهُ خادِما . (4)

4 / 4عِمارَةُ الطُّرُقِ وإصلاحُهارسول اللّه صلى الله عليه و آله :اُنظُر ما يُؤذِي النّاسَ فَاعزِلهُ عَن طَريقِهِم . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :أمِطِ الأَذى عَن طَريقِ المُسلِمينَ ؛ تَكثُر حَسَناتُكَ . (6)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أماطَ (7) عَن طَريقِ المُسلِمينَ ما يُؤذيهِم ، كَتَبَ اللّهُ لَهُ أجرَ قِراءَةِ أربَعِمِئَةِ آيَةٍ ، كُلُّ حَرفٍ مِنها بِعَشرِ حَسَناتٍ . (8)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 207 ح 1 عن أبي المعتمر عن الإمام علي عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 74 ص 357 ح 3 .
2- .مستدرك الوسائل : ج 12 ص 429 ح 14524 نقلاً عن أبي القاسم الكوفي فى كتاب الأخلاق .
3- .الكافي : ج 2 ص 167 ح 9 ، مصادقة الإخوان : ص 152 ح 1 ، مستطرفات السرائر : ص 141 ح 3 وفيه «نَفَقَهُم» بدل «يفيد» ، بحارالأنوار : ج 74 ص 226 ح 19 .
4- .إثبات الوصيّة : ص 75 ، مستدرك الوسائل : ج 12 ص 428 ح 14520 وراجع : قصص الأنبياء للراوندي : ص 199 ح 253 وتاريخ دمشق : ج 36 ص 335 والبحر المحيط : ج 2 ص 460 .
5- .مسند ابن حنبل : ج 7 ص 185 ح 19810 عن أبي هريرة ، تاريخ دمشق : ج 62 ص 84 ح 12720 نحوه عن أبي برزة ، كنز العمّال : ج 6 ص 430 ح 16403 .
6- .مسند الشهاب : ج 1 ص 430 ح 489 عن أنس .
7- .في الطبعة المعتمدة : «أحاط» ، والتصويب من بحار الأنوار .
8- .الأمالي للطوسي : ص 183 ح 306 عن أبي قلابة ، بحار الأنوار : ج 75 ص 50 ح 3 .

ص: 393

4 / 4 آباد كردن و پاكسازى راه ها

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر مسلمانى كه به گروهى از مسلمانان خدمت كند، خداوند به تعداد آنان در بهشت به او خدمتكار مى دهد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خدمت كردن مؤمن به برادر مؤمنش ، درجه اى است كه به فضيلت آن نتوان رسيد ، مگر با [درجه اى ]همانند آن .

الكافى_ به نقل از جميل _ :از امام صادق عليه السلام شنيدم كه فرمود : «مؤمنان ، خدمت گزار يكديگرند» . گفتم : چگونه خدمت گزار يكديگرند ؟ فرمود : «به يكديگر سود مى رسانند» .

إثبات الوصيّة :روايت شده است كه خداى متعال به داوود عليه السلام وحى فرمود كه : «چه شده است كه تو را گوشه گير مى بينم ؟!» گفت : به خاطر تو ، از دست آفريدگانت به ستوه آمده ام . فرمود : «چه دوست دارى ؟». گفت : محبّت تو را . فرمود : «گذشت كردن از [ بدى هاى ] بندگان من از چيزهايى است كه محبّت مرا جلب مى كند . پس هر گاه كسى را خواستار من ديدى ، خدمت گزار او باش» .

4 / 4آباد كردن و پاكسازى راه هاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ببين چه چيزى موجب آزار و گزند به مردم مى شود، آن را از راهشان كنار بزن .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اشياى گزندرسان را از راه مسلمانان كنار بزن تا نيكى هايت زياد شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس از سر راه مسلمانان ، چيزى را كه به آنان گزند مى رساند ، دور سازد ، خداوند ، مزد خواندن چهارصد آيه [از قرآن] را برايش مى نويسد ؛ براى هر حرفى از آنها ده ثواب .

.

ص: 394

عنه صلى الله عليه و آله :مَن رَفَعَ حَجَرا مِنَ الطَّريقِ كُتِبَت لَهُ حَسَنَةٌ ، ومَن كانَت لَهُ حَسَنَةٌ دَخَلَ الجَنَّةَ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :بَينَما رَجُلٌ يَمشي بِطَريقٍ ، وَجَدَ غُصنَ شَوكٍ عَلَى الطَّريقِ فَأَخَّرَهُ ، فَشَكَرَ اللّهُ لَهُ فَغَفَرَ لَهُ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :الإِيمانُ بِضعٌ وسَبعونَ بابا ؛ أدناها إماطَةُ الأَذى عَنِ الطَّريقِ ، وأَرفَعُها قَولُ : لا إلهَ إلَا اللّهُ . (3)

مسند إسحاق بن راهويه عن أبي هريرة عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله :عَلى كُلِّ مُسلِمٍ في كُلِّ يَومٍ صَدَقَةٌ . قالوا : يا رَسولَ اللّهِ ومَن يُطيقُ ذلِكَ ؟! قالَ : إماطَتُكَ الأَذى عَنِ الطَّريقِ صَدَقَةٌ ، و ... . (4)

.


1- .المعجم الكبير : ج 20 ص 102 ح 198 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 6 ص 218 ح 4 كلاهما عن معاذ ، الأدب المفرد : ص 180 ح 593 عن معاوية بن قرّة ، تهذيب الكمال : ج 8 ص 334 الرقم 1726 عن معقل بن يسار وفي الثلاثة الأخيرة «من أماط أذى» بدل «من رفع حجرا» ، كنز العمّال : ج 15 ص 782 ح 43091 .
2- .صحيح البخاري : ج 1 ص 233 ح 624 وج 2 ص 874 ح 2340 ، صحيح مسلم : ج 3 ص 1521 ح 164 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 341 ح 1958 كلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 6 ص 420 ح 16352 .
3- .سنن الترمذي : ج 5 ص 10 ح 2614 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 22 ح 57 كلاهما عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 1 ص 36 ح 56 ؛ مشكاة الأنوار : ص 86 ح 170 عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه ، جامع الأخبار : ص 104 ح 174 نحوه وفيه «في ذكر خصال الإيمان» بدل «الإيمان بضع وسبعون بابا» .
4- .مسند إسحاق بن راهويه : ج 1 ص 274 ح 245 ، تاريخ بغداد : ج 9 ص 104 الرقم 4698 عن أبي مسعود ، تاريخ أصبهان : ج 1 ص 324 الرقم 581 عن عبداللّه ، كنز العمّال : ج 6 ص 593 ح 17038 ؛ الدّعوات : ص 98 ح 230 ، عوالي اللآلي : ج 1 ص 369 ح 72 ، بحارالأنوار : ج 75 ص 50 ح 4 .

ص: 395

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس سنگى را از راهى بر دارد ، برايش يك كار نيك نوشته مى شود و هر كس يك كار نيك داشته باشد ، به بهشت مى رود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مردى در راهى مى رود و شاخه خارى بر سر راه مى بيند و آن را كنار مى زند . پس خداوند براى قدردانى از اين كارش ، او را مى آمرزد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ايمان ، هفتاد و اندى شاخه دارد كه پايين ترين آن ، كنار زدن اشياى گزندرسان از سر راه است ، و بالاترينش ، جمله «لا إله الّا اللّه » .

مسند إسحاق بن راهويه_ به نقل از ابو هريره _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «بر هر مسلمانى است كه هر روز ، صدقه اى بدهد» . گفتند : اى پيامبر خدا ! چه كسى توان اين كار را دارد ؟! فرمود : «كنار زدن اشياى آزار و گزندرسان از سر راه ، صدقه است ...».

.

ص: 396

صحيح مسلم عن أبي برزة :قُلتُ : يا نَبِيَّ اللّهِ ، عَلِّمني شَيئا أنتَفِع بِهِ . قالَ : اِعزِلِ الأَذى عَن طَريقِ المُسلِمينَ . (1)

مسند ابن حنبل عن أنس :كانَت شَجَرَةٌ في طَريقِ النّاسِ تُؤذِي النّاسَ ، فَأَتاها رَجُلٌ فَعَزَلَها عَن طَريقِ النّاسِ. قالَ: قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : فَلَقَد رَأَيتُهُ يَتَقَلَّبُ في ظِلِّها فِي الجَنَّةِ. (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :نَظَرتُ مِنَ الجَنَّةِ فَإِذا فيها عَبدٌ لَم يَعمَل مِنَ الخَيرِ شَيئاً ، فَقُلتُ : في ما شَكَرَ اللّهُ لِهذَا العَبدِ حَتّى أدخَلَهُ الجَنَّةَ ؟ فَقيلَ : يا مُحَمَّدُ ، إنَّ هذا كانَ يَرفَعُ الأَذى عَن طَريقِ المُسلِمينَ يُريدُ بِهِ وَجهَ اللّهِ ، فَشَكَرَ اللّهُ ذلِكَ لَهُ وأَدخَلَهُ الجَنَّةَ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :مَرَّ عيسَى بنُ مَريَمَ عليه السلام بِقَبرٍ يُعَذَّبُ صاحِبُهُ ، ثُمَّ مَرَّ بِهِ مِن قابِلٍ فَإِذا هُوَ لا يُعَذَّبُ ، فَقالَ : يا رَبِّ ، مَرَرتُ بِهذَا القَبرِ عامَ أوَّلَ فَكانَ يُعَذَّبُ ، ومَرَرتُ بِهِ العامَ فَإِذا هُوَ لَيسَ يُعَذَّبُ ؟! فَأَوحَى اللّهُ إلَيهِ : إنَّهُ أدرَكَ لَهُ وَلَدٌ صالِحٌ ؛ فَأَصلَحَ طَريقا وآوى يَتيما ، فَلِهذا غَفَرتُ لَهُ بِما فَعَلَ ابنُهُ . (4)

المناقب لابن شهر آشوب_ في إنجازاتِ أميرِ المُومِنينَ عليه السلام _ :وعَمَّرَ طَريقَ مَكَّةَ . (5)

الإمام الصادق عليه السلام :لَقَد كانَ [عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام ] يَمُرُّ عَلَى المَدَرَةِ (6) في وَسَطِ الطَّريقِ ، فَيَنزِلُ عَن دابَّتِهِ حَتّى يُنَحِّيَها بِيَدِهِ عَنِ الطّريقِ . (7)

.


1- .صحيح مسلم : ج 4 ص 2021 ح 131 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1214 ح 3681 نحوه ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 180 ح 19789 ، كنزالعمّال : ج 15 ص 768 ح 43012 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص 309 ح 12572 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 6 ص 218 ح 5 ، مسند أبي يعلى : ج 3 ص 267 ح 3048 ، فتح الباري : ج 5 ص 118 ، كنز العمّال : ج 6 ص 430 ح 16404 .
3- .الفردوس : ج 4 ص 281 ح 6830 عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 6 ص 429 ح 16402 .
4- .الكافي : ج 6 ص 3 ح 12 ، عدة الداعي : ص 77 كلاهما عن الفضل بن أبي قرّة عن الإمام الصادق عليه السلام ، الأمالي للصدوق : ص 603 ح 837 عن إبراهيم بن محمد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 6 ص 220 ح 15 .
5- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 123 ، بحار الأنوار : ج 41 ص 17 ح 10 .
6- .المَدَرُ : الطينُ المتماسك (النهاية : ج 4 ص 309 «مدر») .
7- .الأمالي للطوسي : ص 673 ح 1419 عن أبي أسامة ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 162 ، بحارالأنوار : ج 46 ص 93 ح 82 .

ص: 397

صحيح مسلم_ به نقل از ابو برزه _ :گفتم : اى پيامبر خدا ! به من چيزى بياموز كه از آن سود برم . فرمود : «چيزهاى آزاررسان را از سر راه مسلمانان ، كنار بزن» .

مسند ابن حنبل_ به نقل از انس _ :بر سر راه مسلمانان ، درختى بود كه موجب آزار و گزند مردم بود . مردى آمد و آن را از راه مردم برداشت . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «او را ديدم كه در سايه آن درخت در بهشت مى غلتد» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به بهشت نگريستم و در آن ، بنده اى را ديدم كه هيچ كار نيكى نكرده بود . گفتم : خداوند از چه چيزِ اين بنده قدردانى كرده كه او را به بهشت در آورده است ؟ گفته شد : اى محمّد ! اين مرد به خاطر رضاى خدا ، اشيايى را كه موجب آزار و گزند مى شد ، از سر راه مسلمانان بر مى داشت ، پس خداوند براى قدردانى از اين كارش او را به بهشت در آورْد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عيسى بن مريم عليه السلام بر گورى گذشت كه صاحب آن ، عذاب مى شد . سال بعد نيز بر همان گور گذشت و ديد كه ديگر عذاب نمى شود . گفت : خداوندا ! پارسال از اين گور گذشتم و صاحبش عذاب مى شد ، و امسال كه از آن مى گذرم ، ديگر عذاب نمى شود ؟! خداوند به او وحى فرمود كه : «فرزند صالحى داشت كه بزرگ شد و راهى را ساخت و يتيمى را پناه داد و من او را به سبب آنچه فرزندش انجام داد ، آمرزيدم» .

المناقب، ابن شهرآشوب_ در بيان كارهاى امير مؤمنان عليه السلام _ :و راه مكّه را تعمير كرد .

امام صادق عليه السلام :[زين العابدين عليه السلام ] هر گاه بر راهى مى گذشت و كلوخى را در ميان راه مى ديد ، از چارپايش پياده مى شد و با دست خود ، آن را از راه ، كنار مى زد .

.

ص: 398

4 / 5نَظافَةُ البَلَدِتحف العقول عن أبي حنيفة :حَجَجتُ في أيّامِ أبي عَبدِ اللّهِ الصّادِقِ عليه السلام ، فَلَمّا أتَيتُ المَدينَةَ دَخَلتُ دارَهُ ، فَجَلَستُ فِي الدِّهليزِ أنتَظِرُ إذنَهُ ، إذ خَرَجَ صَبِيٌّ يَدرُجُ ، فَقُلتُ : يا غُلامُ ، أينَ يَضَعُ الغَريبُ الغائِطَ مِن بَلَدِكُم؟ قالَ : عَلى رِسلِكَ ، ثُمَّ جَلَسَ مُستَنِدا إلَى الحائِطِ ثُمَّ قالَ : تَوَقَّ شُطوطَ الأَنهارِ ، ومَساقِطَ الثِّمارِ ، وأَفنِيَةَ المَساجِدِ ، وقارِعَةَ الطَّريقِ ، وتَوارَ خَلفَ جِدارٍ ، وشُل (1) ثَوبَكَ ولا تَستَقبِلِ القِبلَةَ ولا تَستَدبِرها ، وضَع حَيثُ شِئتَ . فَأَعجَبَني ما سَمِعتُ مِنَ الصَّبِيِّ ، فَقُلتُ لَهُ : مَا اسمُكَ؟ فَقالَ : أنَا موسَى بنُ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ بنِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليهم السلام . (2)

الكافي عن عليّ بن إبراهيم رفعه :خَرَجَ أبو حَنيفَةَ مِن عِندِ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام ، وأَبُو الحَسَنِ موسى عليه السلام قائِمٌ وهُوَ غُلامٌ ، فَقالَ لَهُ أبو حَنيفَةَ : يا غُلامُ ، أينَ يَضَعُ الغَريبُ بِبَلَدِكُم؟ فَقالَ : اِجتَنِب أفنِيَةَ المَساجِدِ ، وشُطوطَ الأَنهارِ ، ومَساقِطَ الثِّمارِ ، ومَنازِلَ النُّزّالِ ، ولا تَستَقبِلِ القِبلَةَ بِغائِطٍ ولا بَولٍ ، وَارفَع ثَوبَكَ وضَع حَيثُ شِئتَ . (3)

.


1- .شالتِ الناقةُ بِذَنَبها تَشولُهُ : أي رَفَعَتهُ (لسان العرب : ج 11 ص 374 «شول») .
2- .تحف العقول : ص 411 ، بحار الأنوار : ج 10 ص 247 ح 16 .
3- .الكافي : ج 3 ص 16 ح 5 ، تهذيب الأحكام : ج 1 ص 30 ح 79 ، عوالي اللآلي : ج 2 ص 186 ح 64 نحوه ، بحار الأنوار : ج 48 ص 114 ح 23 .

ص: 399

4 / 5 نظافت شهر

4 / 5نظافت شهرتحف العقول_ به نقل از ابو حنيفه _ :در روزگار صادق عليه السلام به حج رفتم . چون به سراى ايشان وارد شدم و در سرسرا به انتظار اجازه ورود ايشان نشستم، ناگاه كودك نوپايى بيرون آمد و گفتم : پسر جان ! در شهر شما ، غريبه، كجا قضاى حاجت مى كند ؟ گفت : «صبر كن». سپس نشست و به ديوار تكيه داد و گفت : «از [قضاى حاجت كردن در ]كناره هاى نهرها و ميوه ريز درخت ها و درگاه مسجدها و ميان راه ها پرهيز كن . پشت ديوارى پنهان شو و جامه ات را بالا بزن و رو به قبله و پشت به آن مباش و هر جا خواستى ، قضاى حاجت كن» . سخنان كودك ، مرا به اعجاب وا داشت . به او گفتم : نامت چيست ؟ گفت : «من ، موسى بن جعفر بن محمّد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب هستم» .

الكافى_ به نقل از على بن ابراهيم، در حديثى كه سند آن را به اهل بيت عليهم السلام رسانده است _ :ابو حنيفه از نزد امام صادق عليه السلام بيرون آمد . موسى عليه السلام را ديد كه ايستاده است . او پسر بچّه اى بود . ابو حنيفه به او گفت : پسر جان ! در شهر شما غريبه ها كجا قضاى حاجت مى كنند ؟ فرمود : «از درگاه مسجدها و كناره نهرها و ميوه ريزهاى درختان و استراحتگاه هاى مسافران بپرهيز و رو به قبله، بول و غائط مكن . آن گاه هر كجا كه خواستى ، دامنت را بالا بزن» .

.

ص: 400

4 / 6بِناءُ المَساجِدِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن بَنى مَسجِدا للّهِِ كَمَفحَصِ قَطاةٍ (1) أو أصغَرَ ، بَنَى اللّهُ لَهُ بَيتا فِي الجَنَّةِ . (2)

المعجم الكبير عن أبي قرصافة عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله :اِبنُوا المَساجِدَ وأَخرِجُوا القُمامَةَ مِنها ؛ فَمَن بَنى للّهِِ مَسجِدا بَنَى اللّهُ لَهُ بَيتا فِي الجَنَّةِ . قالَ رَجُلٌ : يا رَسولَ اللّهِ ، وهذِهِ المَساجِدُ الَّتي تُبنى فِي الطَّريقِ؟ قالَ : نَعَم ... . (3)

سنن أبي داود :عَن سُلَيمانَ بنِ سَمُرَةَ ، عَن أبيهِ سَمُرَةَ ، أنَّهُ كَتَبَ إلَى ابنِهِ : أمّا بَعدُ ، فَإِنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ يَأمُرُنا بِالمَساجِدِ أن نَصنَعَها في دِيارِنا ، ونُصلِحَ صَنعَتَها ، ونُطَهِّرَها . (4)

.


1- .القطا : ضرب من الحمام . الواحدة قطاة (المصباح المنير : ص 510 «قطا») .
2- .سنن ابن ماجة : ج 1 ص 244 ح 738 عن جابر بن عبداللّه ، صحيح ابن حبّان : ج 4 ص 490 ح 1610 عن أبي ذر وليس فيه «أو أصغر» ، كنز العمّال : ج 8 ص 314 ح 23077 ؛ الأمالي للطّوسي : ص 183 ح 306 عن أبي قلابة ، المحاسن : ج 1 ص 127 ح 147 عن أبي الصّباح الكناني عن الإمام الصّادق عليه السلام وليس فيهما «أو أصغر» ، بحارالأنوار : ج 84 ص 4 ح 76 .
3- .المعجم الكبير : ج 3 ص 19 ح 2521 ، تاريخ دمشق : ج 5 ص 110 ح 1204 ، الدّرّ المنثور : ج 4 ص 144 نقلاً عن أبي بكر الشافعي في رباعياته وكلاهما عن أبي قرضافة وفيهما «وهذه المساجد الّتي تُبنى في الطرق» بدل «نعم» ، كنز العمّال : ج 7 ص 655 ح 20766 .
4- .سنن أبي داود : ج 1 ص 125 ح 456 ، مسند ابن حنبل : ج 9 ص 52 ح 23207 ، السنن الكبرى : ج 2 ص 617 ح 4309 ، مجمع الزّوائد : ج 2 ص 117 ح 1963 .

ص: 401

4 / 6 ساختن مسجد

4 / 6ساختن مسجدپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس براى خدا مسجدى به اندازه آشيانه مرغ سنگخواره اى يا كوچك تر بسازد ، خداوند براى او در بهشت ، خانه اى مى سازد .

المعجم الكبير_ به نقل از ابو قرصافه _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «مسجد بسازيد و زباله و خاكروبه ها را از آن بيرون ببريد ؛ زيرا هر كس براى خدا مسجدى بسازد ، خداوند براى او خانه اى در بهشت مى سازد» . مردى گفت : اى پيامبر خدا ! اين مسجدهايى كه در كنار جاده ها ساخته مى شوند [نيز همين طور] ؟ فرمود : «آرى ...» .

سنن أبى داوود :از سليمان بن سمره در باره پدرش سمره روايت كرده است كه به فرزندش نوشت : امّا بعد ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به ما دستور مى داد كه در خانه هاى خود ، مسجد بسازيم و آنها را خوب بسازيم و نظافتشان كنيم .

.

ص: 402

4 / 7بِناءُ المَأوى لِلعابِرِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن بَنى عَلى ظَهرِ الطَّريقِ ما يُؤوي عابِرَ سَبيلٍ ، بَعَثَهُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ عَلى نَجيبٍ (1) مِن دُرٍّ ، ووَجهُهُ يُضيءُ لِأَهلِ الجَنَّةِ نوراً ، حَتّى يُزاحِمَ إبراهيمَ خَليلَ الرَّحمنِ عليه السلام في قُبَّتِهِ ، فَيَقولُ أهلُ الجَمعِ : هذا مَلَكٌ مِنَ المَلائِكَةِ لَم يُرَ مِثلُهُ قَطُّ ، ودَخَلَ في شَفاعَتِهِ الجَنَّةَ أربَعونَ ألفَ ألفِ رَجُلٍ . (2)

4 / 8إحداثُ الحَدائِقِ وَالمُنتَزَهاتِالكتاب« أَمَّنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ أَنزَلَ لَكُم مِّنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَنبَتْنَا بِهِ حَدَائِقَ ذَاتَ بَهْجَةٍ مَّا كَانَ لَكُمْ أَن تُنبِتُواْ شَجَرَهَا أَءِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ يَعْدِلُونَ » (3) .

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن أحيا أرضا مَيتَةً فَلَهُ مِنها أجرٌ ، وما أكَلَتِ العَوافي (4) مِنها فَهُوَ لَهُ صَدَقَةٌ . (5)

.


1- .النجيب : الفاضل من كلّ حيوان ، والنجيب من الإبل : القوي الخفيف السريع (مجمع البحرين : ج 3 ص 1749 «نجب») .
2- .ثواب الأعمال : ص 343 ح 1 عن أبي هريرة وعبد اللّه بن عباس ، الرسالة السعدية : ص 151 ، أعلام الدّين : ص 423 ، عوالي اللآلي : ج 1 ص 365 ح 58 ، بحارالأنوار : ج 76 ص 370 ح 30 .
3- .النمل : 60 .
4- .العافية : طُلّاب الرزق من الإنس والدواب والطير (لسان العرب : ج 15 ص 74 «عفا») .
5- .السنن الكبرى للنسائي : ج 3 ص 404 ح 5758 وح 5757 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 76 ح 14507 ، سنن الدّارمي : ج 2 ص 719 ح 2509 كلّها عن جابر بن عبداللّه ، كنز العمّال : ج 3 ص 891 ح 9052 ؛ مستدرك الوسائل : ج 17 ص 112 ح 20907 نقلاً عن درر اللآلي .

ص: 403

4 / 7 ساخت سرپناه براى ره گذران
4 / 8 احداث بوستان و گردشگاه

4 / 7ساخت سرپناه براى ره گذرانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس در كنار راه ، سرپناهى براى ره گذران بسازد ، خداوند در روز قيامت ، او را سوار بر اشتر نژاده اى از مرواريد به محشر مى آورد ، در حالى كه رخسارش براى بهشتيان نورافشانى مى كند ، تا آن كه در كنار خيمه ابراهيم خليل الرحمان عليه السلام فرود مى آيد و اهل محشر مى گويند : اين ، فرشته اى از فرشتگان است كه نظير آن هرگز ديده نشده است . با شفاعت او ، چهل هزار هزار نفر به بهشت مى روند .

4 / 8احداث بوستان و گردشگاهقرآن«[آيا آنچه شريك مى پندارند ، بهتر است] يا آن كس كه آسمان ها و زمين را خلق كرد و براى شما آبى از آسمان فرود آورد ، پس به وسيله آن ، باغ هاى بهجت انگيز رويانيديم . كار شما نبود كه درختانش را برويانيد . آيا معبودى با خدا هست ؟ [نه؛] بلكه آنا قومى منحرف اند» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس زمين مرده اى را زنده كند ، مأجور است (ثواب مى بَرد) و به هر اندازه كه روزى جوينده اى ، از محصول آن بخورد ، براى او صدقه است .

.

ص: 404

عنه صلى الله عليه و آله :إن قامَتِ السّاعةُ وبِيَدِ أحَدِكُم فَسيلَةٌ (1) ، فَإِنِ استَطاعَ ألّا يَقومَ حَتّى يَغرِسَها فَليَفعَل . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :ما مِن مُسلِمٍ يَغرِسُ غَرسا ، أو يَزرَعُ زَرعا ؛ فَيَأكُلُ مِنهُ طَيرٌ أو إنسانٌ أو بَهيمَةٌ ، إلّا كانَ لَهُ بِهِ صَدَقَةٌ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :ما مِن رَجُلٍ يَغرِسُ غَرسا ، إلّا كَتَبَ اللّهُ عز و جل لَهُ مِنَ الأَجرِ قَدرَ ما يَخرُجُ مِن ثَمَرِ ذلِكَ الغِراسِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن بَنى بُنيانا مِن غَيرِ ظُلمٍ ولَا اعتِداءٍ ، أو غَرَسَ غَرسا في غَيرِ ظُلمٍ ولَا اعتِداءٍ ، كانَ لَهُ أجرٌ جارٍ مَا انتَفَعَ بِهِ مِن خَلقِ اللّهِ تَبارَكَ وتَعالى . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن نَصَبَ شَجَرَةً فَصَبَرَ عَلى حِفظِها وَالقِيامِ عَلَيها حَتّى تُثمِرَ ، كانَ لَهُ في كُلِّ شَيءٍ يُصابُ مِن ثَمَرَتِها صَدَقَةٌ عِندَ اللّهِ عز و جل . (6)

.


1- .الفسيلة : الصغيرة من النخل ، والجمع فسائل (لسان العرب : ج 11 ص 519 «فسل») .
2- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص 380 ح 12980 ، الأدب المفرد : ص 146 ح 479 ، المنتخب من مسند عبد بن حميد : ص 366 ح 1216 وفيهما «فليغرس» بدل «فليفعل» ، مسند الطيالسي : ص 275 ح 2068 كلّها عن أنس ، كنز العمّال : ج 3 ص 892 ح 9056 .
3- .صحيح البخاري : ج 2 ص 817 ح 2195 ، صحيح مسلم : ج 3 ص 1189 ح 12 ، سنن الترمذي : ج 3 ص 666 ح 1382 كلّها عن أنس ، كنز العمّال : ج 3 ص 891 ح 9051 ؛ مستدرك الوسائل : ج 13 ص 26 ح 14642 نقلاً عن أبي الفتوح في تفسيره .
4- .مسند ابن حنبل : ج 9 ص 136 ح 23579 ، المعجم الكبير : ج 4 ص 148 ح 3968 كلاهما عن أبي أيّوب الأنصاري ، كنز العمّال : ج 3 ص 892 ح 9057 ؛ مستدرك الوسائل : ج 13 ص 460 ح 15893 نقلاً عن درر اللآلي .
5- .مسند ابن حنبل : ج 5 ص 309 ح 15616 ، المعجم الكبير : ج 20 ص 187 ح 410 ، مشكل الآثار : ج 1 ص 416 كلّها عن معاذ ؛ مستدرك الوسائل : ج 13 ص 460 ح 15895 نقلاً عن درر اللآلي .
6- .مسند ابن حنبل : ج 5 ص 575 ح 16586 ، الإصابة : ج 5 ص 298 الرّقم 7043، اُسد الغابة : ج 4 ص352 الرّقم 4243 نحوه، الوافي بالوفيات : ج24 ص68، مجمع الزّوائد : ج4 ص118 ح6268.

ص: 405

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اگر قيامت برپا شود و در همان حال ، نهالى در دست يكى از شما باشد ، چنانچه بتواند برنخيزد تا آن نهال را بكارد ، اين كار را بكند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ مسلمانى نيست كه بذرى بيفشاند يا نهالى بنشاند و از حاصل آن ، پرنده اى يا انسانى يا چرنده اى بخورد ، مگر اين كه به ازاى آن براى او صدقه اى خواهد بود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ مردى نيست كه درختى بنشاند ، مگر اين كه خداوند عز و جل به اندازه ميوه اى كه از آن درخت به بار مى نشيند ، برايش اجر مى نويسد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس بنايى بسازد ، بى آن كه در آن ، مرتكب ستم يا تجاوزى شده باشد ، يا درختى بكارد بدون آن كه در آن ، مرتكب ستم يا تجاوزى شده باشد ، مزدى دارد كه تا وقتى مخلوقى از مخلوقات خداى مهربان _ تبارك و تعالى _ از آن بهره مند مى شود ، آن مزد برقرار است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه درختى بنشاند و از آن نگهدارى و به آن رسيدگى كند تا اين كه به بار بنشيند ، به ازاى هر ميوه اى كه روزى جوينده اى از آن بخورد ، نزد خداى عز و جل ، صدقه اى براى او حساب مى شود .

.

ص: 406

الإمام الصادق عليه السلام_ لَمّا سُئلَ عن كَراهَةِ الزِّراعَةِ _ :اِزرَعوا وَاغرِسوا ، فَلا وَاللّهِ! ما عَمِلَ النّاسُ عَمَلاً أحَلَّ ولا أطيَبَ مِنهُ . وَاللّهِ! لَيَزرَعُنَّ الزَّرعَ ولَيَغرِسُنَّ النَخلَ بَعدَ خُروجِ الدَّجّالِ . (1)

عنه عليه السلام :سِتَّةٌ تَلحَقُ المُؤمِنَ بَعدَ وَفاتِهِ : وَلَدٌ يَستَغفِرُ لَهُ ، ومُصحَفٌ يُخلِفُهُ ، وغَرسٌ يَغرِسُهُ ، وقَليبٌ (2) يَحفِرُهُ ، وصَدَقَةٌ يُجريها ، و سُنَّةٌ يُؤخَذُ بِها مِن بَعدِهِ . (3)

4 / 9إطفاءُ الحَريقِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن رَدَّ عَن قَومٍ مِنَ المُسلِمينَ عادِيَةَ ماءٍ أو نارٍ ، وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن رَدَّ عَنِ (5) المُسلِمينَ عادِيَةَ ماءٍ أو عادِيَةَ نارٍ أو عادِيَةَ عَدُوٍّ مُكابِرٍ لِلمُسلِمينَ ، غَفَرَ اللّهُ لَهُ ذَنبَهُ . (6)

.


1- .الكافي : ج 5 ص 260 ح 3 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 236 ح 1033 كلاهما عن سيابة ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 250 ح 3907 عن سيابة ، بحارالأنوار : ج 103 ص 68 ح 24 .
2- .القليب : البئر التي لم تُطوَ (النهاية : ج 4 ص 98 «قلب») .
3- .الكافي : ج 7 ص 57 ح 5 ، مشكاة الأنوار : ص 263 ح 781 كلاهما عن أبي كهمس ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 185 ح 555 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 260 ح 3 ، بحارالأنوار : ج 6 ص 293 ح 2 .
4- .الكافي : ج 5 ص 55 ح 3 عن فطر بن خليفة عن الإمام الباقر عن آبائه عليهم السلام وج 2 ص 164 ح 8 عن عمر بن علي بن الحسين عن أبيه عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، مشكاة الأنوار : ص 319 ح 1012 ، إرشاد القلوب : ص 175 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه ، بحارالأنوار : ج 74 ص 340 ح 123 ؛ الجامع الصغير : ج 2 ص 604 ح 8700 نقلاً عن النرسي في قضاء الحوائج عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه .
5- .في الطبعة المعتمدة : «على» ، والتصويب من بحارالأنوار .
6- .قرب الإسناد : ص 132 ح 463 عن أبي البختري عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، بحارالأنوار : ج 75 ص 20 ح 14 .

ص: 407

4 / 9 خاموش كردن آتش

امام صادق عليه السلام_ در پاسخ پرسشى از مكروه بودن شغل كشاورزى _ :زراعت كنيد و درخت بكاريد ؛ زيرا _ به خدا سوگند _ مردم شغلى حلال تر و پاكيزه تر از آن پيشه نكرده اند . به خدا سوگند ، [حتّى] بعد از خروج دجّال [و نزديك شدن قيامت] هم كشاورزى و نخلكارى ادامه خواهد يافت !

امام صادق عليه السلام :شش چيز است كه [ثواب آنها] بعد از وفات مؤمن به او مى رسد : فرزندى كه براى او طلب آمرزش مى كند ، مصحفى كه از خود به يادگار مى گذارد ، درختى كه مى كارد ، چاهى كه حفر مى كند ، صدقه جاريه ، و سنّت نيكويى كه پس از او بِدان عمل مى شود .

4 / 9خاموش كردن آتشپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس از آسيب رساندن آب يا آتش به گروهى از مسلمانان جلوگيرى كند ، بهشت بر او واجب مى گردد .

امام على عليه السلام :هر كس مانع آسيب رساندن آب يا آتش يا دشمنى زورگو به مسلمانان شود ، خداوند ، گناهانش را مى آمرزد .

.

ص: 408

4 / 10الدُّعاءُ لِأَهلِ البَلَدِالكتاب«وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا ءَامِنًا وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ ءَامَنَ مِنْهُم بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْاخِرِ قَالَ وَ مَن كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ» . (1)

«وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا الْبَلَدَ ءَامِنًا وَ اجْنُبْنِى وَ بَنِىَّ أَن نَّعْبُدَ الْأَصْنَامَ» . (2)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :خَرَجنا مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، حَتّى إذا كانَ بِالحَرَّةِ بِالسُّقيَا الَّتي كانَت لِسَعدِ بنِ أبي وَقّاصٍ ، فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : آتوني بِوَضوءٍ ، فَتَوَضَّأَ ثُمَّ قامَ فَاستَقبَلَ القِبلَةَ ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ إنَّ إبراهيمَ كانَ عَبدَكَ وخَليلَكَ دَعَا لِأَهلِ مَكَّةَ بِالبَرَكَةِ ، وأَنَا مُحَمَّدٌ عَبدُكَ ورَسولُكَ ، أدعوكَ لِأَهلِ المَدينَةِ أن تُبارِكَ لَهُم في مُدِّهِم وصاعِهِم مِثلَي ما بارَكتَ لِأَهلِ مَكَّةَ ، مَعَ البَرَكَةِ بَرَكَتَينِ . (3)

عنه عليه السلام_ فِي الاِستِسقاءِ _ :اللّهُمَّ . . . وَانشُر عَلَينا رَحمَتَكَ بِالسَّحابِ المُنساقِ ، وَالنَّباتِ المونِقِ ، وَامنُن عَلى عِبادِكَ بِتَنويعِ الثَّمَرَةِ ، وأَحيِ بِلادَكَ بِبُلوغِ الزَّهَرَةِ . (4)

.


1- .البقرة : 126 .
2- .ابراهيم : 35 .
3- .السنن الكبرى للنسائي : ج 2 ص 484 ح 4270 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 246 ح 936 ، صحيح ابن خزيمة : ج 1 ص 106 ح 209 ، صحيح ابن حبّان : ج 9 ص 61 ح 3746 كلّها عن عاصم بن عمرو ، كنز العمّال : ج 14 ص 127 ح 38130 .
4- .تهذيب الأحكام : ج 3 ص 152 ح 328 ، كتاب من لايحضره الفقيه : ج 1 ص 530 ح 1501 ، مصباح المتهجّد : ص 528 ح 611 وفيهما «المتئق» بدل «المنساق» ، الجعفريات : ص 49 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 91 ص 294 ح 2 .

ص: 409

4 / 10 دعا كردن براى شهروندان

4 / 10دعا كردن براى شهروندانقرآن«و آن گاه كه ابراهيم گفت : خداوندا ! اين سرزمين را شهرى امن قرار داده و مردمش را _ هر كس از آنان كه به خدا و روز بازپسين ايمان بياورد _ از فرآورده ها روزى ده . فرمود : «ولى هر كس كفر بورزد ، اندكى برخوردارش مى كنم ، سپس او را با خوارى به سوى عذاب آتش مى كشانم ، و چه بد سرانجامى است» .

«و آن گاه كه ابراهيم گفت : خداوندا ! اين شهر را امن قرار ده و من و فرزندانم را از پرستش بت ها دور بدار» .

حديثامام على عليه السلام :با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله [از مدينه] خارج شديم و چون در حَرّه به [ مزرعه ]سُقيا (1) _ كه متعلّق به سعد بن ابى وقاص بود _ ، رسيد ، فرمود : «برايم آب وضو بياوريد» و وضو گرفت . سپس برخاست و رو به قبله كرد و فرمود : «بار خدايا ! ابراهيم ، بنده و دوست تو بود . او براى مردم مكّه دعاى بركت كرد . من محمّد نيز بنده و فرستاده تو هستم . براى مردم به درگاهت دعا مى كنم كه به تو از دو پيمانه آنان ، دو برابر آنچه به مردم مكّه بركت دادى ، بركت عطا فرمايى ، به ازاى هر بركت [آنان]، دو بركت» .

امام على عليه السلام_ در طلب باران _ :بار خدايا ! ... رحمتت را با ابرهاى پياپى و رستنى هاى زيبا بر ما بگستران و با انواع ميوه ها ، بندگانت را بنواز و سرزمينت را با شكفتن گل ها زنده گردان .

.


1- .سُقيا ، نام جايى در حرّه (ريگزار) غربى مدينه است .

ص: 410

الإمام زين العابدين عليه السلام :اللّهُمَّ اسقِنَا الغَيثَ ، وَانشُر عَلَينا رَحمَتَكَ بِغَيثِكَ المُغدِقِ مِنَ السَّحابِ المُنساقِ لِنَباتِ أرضِكَ ، المونِقِ في جَميعِ الآفاقِ ، وَامنُن عَلى عِبادِكَ بِإِيناعِ الثَّمَرَةِ ، وأَحيِ بِلادَكَ بِبُلوغِ الزَّهَرَةِ . (1)

.


1- .الصحيفة السجّادية : ص 79 الدعاء 19 ، المصباح للكفعمي : ص 548 .

ص: 411

امام زين العابدين عليه السلام :بار خدايا ! بر ما بباران و با باران فراوانت از ابرهاى پياپى و روياندن رستنى هاى زيبا در كران تا كران ، رحمتت را بر ما بگستران و با رساندن ميوه ها ، بندگانت را بنواز و با شكفتن گل ها ، سرزمينت را زنده گردان .

.

ص: 412

الفصل الخامس : النّهي عن الإضرار بالمنافع العامّة5 / 1الإِضرارُ فِي الطَّريقِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن أخرَجَ ميزابا أو كَنيفا ، أو أوتَدَ وَتِدا ، أو أوثَقَ دابَّةً ، أو حَفَرَ بِئرا في طَريقِ المُسلِمينَ ، فَأَصابَ شَيئا فَعَطِبَ ، فَهُوَ لَهُ ضامِنٌ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أخَذَ مِن طَريقِ المُسلِمينَ شِبرا، جاءَ بِهِ (2) يَحمِلُهُ مِن سَبعِ أرَضينَ. (3)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن آذَى المُسلِمينَ في طُرُقِهِم ، وَجَبَت عَلَيهِ لَعنَتُهُم . (4)

.


1- .الكافي : ج 7 ص 350 ح 8 ، تهذيب الأحكام : ج 10 ص 230 ح 908 كلاهما عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 154 ح 5343 ، وسائل الشيعة : ج 19 ص 182 ح 35522 .
2- .فيما عدا المعجم الكبير من المصادر : «جاءَ به يوم القيامة ...» .
3- .المعجم الكبير : ج 3 ص 215 ح 3172 ، المعجم الصغير : ج 2 ص 153 ، تاريخ بغداد : ج 14 ص 441 الرّقم 7814 وفيهما «طوقه اللّه يوم القيامة» بدل «جاء به يحمله» وكلّها عن الحكم بن الحارث السلمي ، كنز العمّال : ج 3 ص 503 ح 7621 .
4- .المعجم الكبير : ج 3 ص 179 ح 3050 عن حذيفة بن أسيد ، تاريخ أصبهان : ج 2 ص 93 الرقم 1193 ، تاريخ دمشق : ج 36 ص 137 ح 7284 كلاهما عن أبي ذرّ وفيهما «أصابته» بدل «وجبت عليه» ، كنز العمّال : ج 9 ص 365 ح 26486 .

ص: 413

فصل پنجم : نهى از زيان رساندن به تأسيسات عمومى
5 / 1 زيان رساندن به معابر عمومى

فصل پنجم : نهى از زيان رساندن به تأسيسات عمومى5 / 1زيان رساندن به معابر عمومىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس در گذرگاه مسلمانان ، ناودانى يا فاضلابى [از بام خانه اش ]قرار دهد، يا ميخى [بر ديوار خانه اش در كوچه و گذرگاه] بكوبد ، يا چارپايى ببندد ، يا چاهى حفر كند و موجب صدمه زدن و از بين رفتن چيزى شود ، در قبال آن ، ضامن است [و بايد خسارت بپردازد] .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس يك وجب از راه مسلمانان را بگيرد ، [روز قيامت] در حالى مى آيد كه آن را از هفت [طبقه] زمين بر دوش خود مى كشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس موجب آزار مسلمانان در گذرگاه هايشان شود ، مستوجب لعنت آنان مى گردد .

.

ص: 414

الإمام الصادق عليه السلام :مَن أضَرَّ بِشَيءٍ مِن طَريقِ المُسلِمينَ ، فَهُوَ لَهُ ضامِنٌ . (1)

الكافي عن الحلبي عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال :سَأَلتُهُ عَنِ الشَّيءِ يوضَعُ عَلَى الطَّريقِ ، فَتَمُرُّ الدّابَّةُ فَتَنفِرُ بِصاحِبِها فَتَعقِرُهُ . فَقالَ : كُلُّ شَيءٍ يَضُرُّ بِطَريقِ المُسلِمينَ ، فَصاحِبُهُ ضامِنٌ لِما يُصيبُهُ . (2)

الكافي عن سماعة :سَأَلتُهُ [الإِمامَ الصّادِقَ عليه السلام ] عَنِ الرَّجُلِ يَحفِرُ البِئرَ في دارِهِ أو في أرضِهِ ؟ فَقالَ : أمّا ما حَفَرَ في مِلكِهِ فَلَيسَ عَلَيهِ ضَمانٌ ، وأَمّا ما حَفَرَ فِي الطَّريقِ أو في غَيرِ ما يَملِكُهُ ، فَهُوَ ضامِنٌ لِما يَسقُطُ فيهِ . (3)

5 / 2سَدُّ الطَّريقِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ثَلاثٌ مَلعونٌ مَن فَعَلَهُنَّ : المُتَغَوِّطُ في ظِلِّ النُّزّالِ (4) ، وَالمانِعُ الماءَ المُنتابَ ، وَالسّادُ الطَّريقَ المَسلوكَ . (5)

.


1- .الكافي : ج 7 ص 350 ح 3 ، تهذيب الأحكام : ج 10 ص 230 ح 905 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 155 ح 5346 كلّها عن أبي الصباح الكناني ، وسائل الشيعة : ج 19 ص 180 ح 25515 .
2- .الكافي : ج 7 ص 350 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 10 ص 224 ح 878 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 155 ح 5347 ، وسائل الشيعة : ج 19 ص 181 ح 25518 .
3- .الكافي : ج 7 ص 349 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 10 ص 229 ح 903 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 153 ح 5341 ، وسائل الشيعة : ج 19 ص 180 ح 256516 وراجع : الموطأ : ج 2 ص 869 .
4- .النُّزّال : المسافرون (مجمع البحرين : ج 3 ص 1774 «نزل») .
5- .الكافي : ج 2 ص 292 ح 12 و ح 11 وفيه «المعربة» بدل «المسلوك» وكلاهما عن إبراهيم بن زياد الكرخي عن الإمام الصّادق عليه السلام ، تهذيب الأحكام : ج 1 ص 30 ح 80 عن إبراهيم بن أبي زياد الكرخي عن الإمام الصّادق عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 25 ح 45 نحوه ، بحارالأنوار : ج 104 ص 255 ح 10 وراجع : كنز العمّال : ج 16 ص 99 ح 44057 .

ص: 415

5 / 2 بستن راه

امام صادق عليه السلام :هر كس به چيزى از گذرگاه مسلمانان زيان رساند ، ضامن آن است .

الكافى_ به نقل از حلبى _ :از امام صادق عليه السلام پرسيدم : كسى چيزى در راه مى گذارد و حيوان از آن جا مى گذرد و رم مى كند و صاحبش را زمين مى زند و زخمى مى شود. [حكمش چيست؟] فرمود : «هر چيزى كه به راه مسلمانان زيان وارد آورد ، صاحب آن چيز ، در قبال صدمه اى كه وارد آمده ، ضامن است» .

الكافى_ به نقل از سماعه _ :از ايشان (امام صادق عليه السلام ) در باره مردى كه در خانه اش يا در زمينش چاهى حفر مى كند ، سؤال كردم . فرمود : «نسبت به آنچه در ملك خود ، حفر كرده است ، ضامن نيست ؛ امّا چاهى كه در گذرگاه [عمومى ]يا در غير ملكش حفر كرده ، نسبت به چيزى كه در آن بيفتد ، ضامن است» .

5 / 2بستن راهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه كار است كه هر كس آنها را انجام دهد ، ملعون است : كسى كه در سايه گاه ها [و استراحتگاه ها]ى مسافران ، قضاى حاجت كند ، كسى كه جلوى نوبت آب [ديگران] را بگيرد ، و كسى كه راه عبور و مرور را ببندد (سدّ مَعبر كند) .

.

ص: 416

المصنّف لعبد الرزاق عن الشعبي :إنَّ عَلِيّا كانَ يَأمُرُ بِالمَثاعِبِ (1) وَالكُنُفِ (2) تُقطَعُ عَن طَريقِ المُسلِمينَ . (3)

الإمام زين العابدين عليه السلام :الذُّنوبُ الَّتي تُعَجِّلُ الفَناءَ : قَطيعَةُ الرَّحِمِ ... وسَدُّ طُرُقِ المُسلِمينَ . (4)

5 / 3قَطعُ الشَّجَرِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنّي اُحَرِّمُ ما بَينَ لابَتَيِ (5) المَدينَةِ ؛ أن يُقطَعَ عِضاهُها (6) ، أو يُقتَلَ صَيدُها . (7)

عنه صلى الله عليه و آله :لا تُحرِقُوا النَّخلَ ولا تُغرِقوهُ بِالماءِ ، ولا تَقطَعوا شَجَرَةً مُثمِرَةً ، ولا تُحرِقوا زَرعا . (8)

سنن أبي داود عن مولى لسعد :إنَّ سَعدا وَجَدَ عَبيدا مِن عَبيدِ المَدينَةِ يَقطَعونَ مِن شَجَرِ المَدينَةِ ، فَأَخَذَ مَتاعَهُم ، وقالَ _ يَعني لِمَواليهِم _ : سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَنهى أن يُقطَعَ مِن شَجَرِ المَدينَةِ شَيءٌ ، وقالَ : مَن قَطَعَ مِنهُ شَيئا فَلِمَن أخَذَهُ سَلَبُهُ . (9)

.


1- .ثَعَب وانثعبَ : جَرى وسال . ومنه اشتُقَّ مَثعَبُ المطر (الميزاب) والجمع : المثاعب (راجع : لسان العرب : ج 1 ص 236 «ثعب») .
2- .الكنيف : الكُنَّة [أي الظُلّة والسقيفة ]تُشرَعُ فوق باب الدار (لسان العرب : ج 9 ص 310 «كنف») .
3- .المصنّف لعبد الرزّاق : ج 10 ص 72 ح 18399 ، كنز العمال : ج 5 ص 816 ح 14469 .
4- .معاني الأخبار : ص 271 ح 2 عن أبي خالد الكابلي ، عدّة الدّاعي : ص 199 ، بحارالأنوار : ج 73 ص 375 ح 12 .
5- .لابتا المدينة : حرّتان عظيمتان يكتنفانها (مجمع البحرين : ج 3 ص 1654 «لوب») .
6- .العضاهُ : شجر اُمّ غيلان ، وكلّ شجرٍ عظيمٍ لَه شوك (النهاية : ج 3 ص 255 «عضه») .
7- .صحيح مسلم : ج 2 ص 992 ح 459 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 384 ح 1573 ، السنن الكبرى : ج 5 ص 323 ح 9961 كلّها عن عامر بن سعد عن أبيه ، كنز العمال : ج 12 ص 242 ح 34862 .
8- .الكافي : ج 5 ص 29 ح 8 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 138 ح 232 كلاهما عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصّادق عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 19 ص 179 ح 27 وراجع : السنن الكبرى : ج 9 ص 153 ح 18150 والمصنّف لعبد الرّزّاق : ج 5 ص 199 ح 9375 وكنز العمّال : ج 4 ص 474 .
9- .سنن أبي داود : ج 2 ص 217 ح 2038 ، السنن الكبرى : ج 5 ص 327 ح 9974 نحوه .

ص: 417

5 / 3 قطع درختان

المصنّف ، عبد الرزّاق_ به نقل از شَعبى _ :على عليه السلام دستور مى داد كه فاضلاب ها و مستراح ها از معابر مسلمانان برچيده شوند .

امام زين العابدين عليه السلام :گناهانى كه مرگ را جلو مى اندازند ، بريدن از خويشاوندان است و بستن راه هاى مسلمانان .

5 / 3قطع درختانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من بريدن درختان خار يا كشتن صيد در ما بين دو حَرّه (سنگستانِ) (1) مدينه را حرام مى كنم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :درختان خرما را نسوزانيد و آنها را در آب ، غرق نكنيد و هيچ درخت ميوه اى را قطع ننماييد و زراعتى را به آتش نكشيد .

سنن أبى داوود_ به نقل از يكى از غلامان سعد _ :سعد ، عدّه اى از غلامان مدينه را ديد كه برخى درخت هاى مدينه را مى بُرند . كالاى آنها را گرفت و به اربابان آنها گفت : از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه از قطع كردن درختان مدينه نهى مى كند و فرمود : «هر كس چيزى از آنها را قطع كرد ، چنانچه كسى او را [در آن حال ]بگيرد ، اموال قابل مصادره وى، (2) از آنِ اوست» .

.


1- .حَرّه : سنگستان ؛ ريگزار .
2- .واژه «سَلَب» _ كه در متن عربى حديث آمده _ ، به معناى مسلوب است ؛ يعنى سلاح و جامه و ستور كه از كسى به تاراج گيرند .

ص: 418

معجم البلدان :حَرَّمَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله شَجَرَ المَدينَةِ بَريدا (1) في بَريدٍ مِن كُلِّ ناحِيَةٍ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :لا تَقطَعُوا الثِّمارَ فَيَبعَثُ اللّهُ عَليكُمُ العَذابَ صَبّا . (3)

عنه عليه السلام :مَكروهٌ قَطعُ النَّخلِ . (4)

الإمام الرّضا عليه السلام- وقَد سَأَلَهُ أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ أبي نَصرٍ عَن قَطعِ السِّدْرِ _ :سَأَلَني رَجُلٌ مِن أصحابِكَ عَنهُ فَكَتَبتُ إلَيهِ : قَد قَطَعَ أبُو الحَسنِ عليه السلام سِدرا وغَرَسَ مَكانَهُ عِنَبا . (5)

.


1- .البريد : أربعة فراسخ ، اثنا عشر ميلاً (مجمع البحرين : ج 1 ص 136 «برد») .
2- .معجم البلدان : ج 5 ص 84 .
3- .الكافي : ج 5 ص 264 ح 9 عن ابن مضارب ، وسائل الشيعة : ج 13 ص 198 ح 24103 .
4- .الكافي : ج 5 ص 264 ح 8 عن عمّار بن موسى ، وسائل الشيعة : ج 13 ص 198 ح 24105 .
5- .الكافي : ج 5 ص 263 ح 7 ، قرب الإسناد : ص 368 ح 1317 كلاهما عن أحمد بن محمّد بن أبي نصر ، بحارالأنوار : ج 103 ص 66 ح 12 .

ص: 419

معجم البلدان :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله [قطع كردن] درختان مدينه را يك بَريد در يك بَريد، (1) از هر سو ، حرام نمود .

امام صادق عليه السلام :درختان ميوه را قطع نكنيد كه خداوند بر سر شما عذاب فرو مى ريزد .

امام صادق عليه السلام :قطع درخت خرما ، ناپسند است .

امام رضا عليه السلام_ در پاسخ پرسش احمد بن محمّد بن ابى نصر درباره قطع كردن درخت سدر _ :يكى از ياران تو نيز در اين باره از من پرسيد و من به او نوشتم : «ابو الحسن (امام كاظم) عليه السلام درخت سدرى را قطع كرد و به جايش تاكى نشاند» .

.


1- .بريد : چاپار؛ چهار فرسنگ ؛ دوازده ميل (مجمع البحرين ج 1 ص 136 مادّه «برد») .

ص: 420

الفصل السادس : البلاد المحمودة6 / 1مَكَّةُالكتاب«وَ قَالُواْ إِن نَّتَّبِعِ الْهُدَى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنَا أَوَ لَمْ نُمَكِّن لَّهُمْ حَرَمًا ءَامِنًا يُجْبَى إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَىْ ءٍ رِّزْقًا مِّن لَّدُنَّا وَ لَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ» . (1)

«رَّبَّنَا إِنِّى أَسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِى بِوَادٍ غَيْرِ ذِى زَرْعٍ عِندَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُواْ الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِى إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ» . (2)

«إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ هَذِهِ الْبَلْدَةِ (3) الَّذِى حَرَّمَهَا وَ لَهُ كُلُّ شَىْ ءٍ وَأُمِرْتُ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ» . (4)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ مَكَّةَ بَلَدٌ عَظَّمَهُ اللّهُ وعَظَّمَ حُرمَتَهُ ، خَلَقَ مَكَّةَ وحَفَّها بِالمَلائِكَةِ قَبلَ أن يَخلُقَ شَيئا مِنَ الأَرضِ يَومَئِذٍ كُلِّها بِأَلفِ عامٍ ، [ثُمَّ وَصَلَها بِالمَدينَةِ] (5) ، ووَصَلَ المَدينَةَ بِبَيتِ المَقدِسِ ، ثُمَّ خَلَقَ الأَرضَ كُلَّها بَعدَ ألفِ عامٍ خَلقا واحِدا . (6)

.


1- .القصص : 57 .
2- .إبراهيم : 37 .
3- .والمشار إليها بهذه الإشارة مكّة المشرّفة ، وفي الكلام تشريفها من وجهين : إضافة الربّ إليها ، ووصفها بالمحرّمة .
4- .النمل : 91 .
5- .سقط ما بين القوسين من المصدر وأثبتناه من المصادر الاُخرى . وقال مؤلف الكتاب في ذيل الحديث : «والصواب : ووصلها بالمدينة ووصل المدينة ببيت المقدس ...» .
6- .فضائل بيت المقدس : ص 48 ح 14 ، الفردوس : ج 2 ص 185 ح 2928 وليس فيه صدره وكلاهما عن عائشة ، كنز العمّال : ج 12 ص 211 ح 30710 .

ص: 421

فصل ششم : سرزمين هاى ستايش شده
6 / 1 مكّه

فصل ششم : سرزمين هاى ستايش شده6 / 1مكّهقرآن«و گفتند : اگر با تو از [نورِ] هدايت پيروى كنيم ، از سرزمين خود ، ربوده خواهيم شد . آيا آنان را در حرمى امن قرار نداديم كه محصولات هر چيزى _ كه روزى اى از جانب ماست _ به سوى آن سرازير مى شود ؟! ولى بيشترشان نمى دانند» .

«پروردگارا ! من [يكى از] فرزندانم را در درّه اى بى كشت ، نزد خانه محترم تو ، سكونت دادم _ اى خداوند ما _ تا نماز را بر پا دارند . پس دل هاى برخى از مردم را به سوى آنان گرايش ده و آنان را از محصولات [مورد نيازشان ]روزى ده . باشد كه سپاس گزارى كنند» .

«من مأمورم كه تنها پروردگار اين شهر (1) را كه آن را حرمت نهاده و هر چيزى از آنِ اوست ، پرستش كنم ، و مأمورم كه از مسلمانان باشم» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مكّه سرزمينى است كه خداوند ، آن را بزرگ شمرده و حرمتى والا برايش قائل شده است . خداوند ، هزار سال پيش از آن كه چيزى از زمين را بيافريند ، مكّه را آفريد و با فرشتگان ، در ميانش گرفت [ ، سپس آن را به مدينه وصل كرد] و مدينه را به بيت المقدّس متّصل نمود و آن گاه ، هزار سال بعد ، تمام زمين را به يكباره خلق كرد .

.


1- .مقصود ، مكّه است كه بر اساس اين آيه ، از دو جهت ، شرافت يافته است : اضافه شدن «پروردگار» به آن ، و توصيف آن به «حرمت داشتن» .

ص: 422

عنه صلى الله عليه و آله_ مُخاطِبا مَكَّةَ _ :إنّي لَأَعلَمُ أنَّكِ حَرَمُ اللّهِ وأَمنُهُ ، وأَحَبُّ البُلدانِ إلَى اللّهِ تَعالى . (1)

عنه صلى الله عليه و آله_ وهُوَ واقِفٌ عَلَى الحَزوَرَةِ (2) في سوقِ مَكَّةَ _ :وَاللّهِ! إنَّكِ لَخَيرُ أرضِ اللّهِ ، وأَحَبُّ أرضِ اللّهِ إلَى اللّهِ ، ولَولا أنّي اُخرِجتُ مِنكِ ما خَرَجتُ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله_ لِمَكَّةَ _ :ما أطيَبَكِ مِن بَلَدٍ وأَحَبَّكِ إلَيَّ ، ولَولا أنَّ قَومي أخرَجوني مِنكِ ما سَكَنتُ غَيرَكِ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله وَقَفَ بِمِنىً حينَ قَضى مَناسِكَها في حَجَّةِ الوَداعِ ، فَقالَ : أيُّهَا النّاسُ! اِسمَعوا ما أقولُ لَكُم وَاعقِلوهُ عَنّي ، فَإِنّي لا أدري لَعَلّي لا ألقاكُم في هذَا المَوقِفِ بَعدَ عامِنا هذا . ثُمَّ قالَ : أيُّ يَومٍ أعظَمُ حُرمَةً؟ قالوا : هذَا اليَومُ . قالَ : فَأَيُّ شَهرٍ أعظَمُ حُرمَةً؟ قالوا : هذَا الشَّهرُ . قالَ : فَأَيُّ بَلَدٍ أعظَمُ حُرمَةً؟ قالوا : هذَا البَلَدُ ... (5) .

.


1- .أخبار مكّة للفاكهي : ج 2 ص 261 ح 1478 عن الزهري ، كنز العمّال : ج 10 ص 500 ح 30164 .
2- .الحَزورَةُ : التَلُّ الصَغيرُ (الصحاح : ج 2 ص 629 «حزر») .
3- .سنن الترمذي : ج 5 ص 722 ح 3925 ، السنن الكبرى للنسائي : ج 2 ص 479 ح 4252 ، مسند ابن حنبل : ج 6 ص 449 ح 18740 وكلّها عن عبداللّه بن عديّ الزهري ، كنز العمّال : ج 12 ص 200 ح 34658 .
4- .سنن الترمذي : ج 5 ص 723 ح 3926 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 661 ح 1787 ، صحيح ابن حبّان : ج 9 ص 23 ح 3709 كلّها عن ابن عبّاس ، عوالي اللآلي : ج 1 ص 186 ح 260 .
5- .الكافي : ج 7 ص 273 ح 12 عن زيد الشّحام و ص 275 ح 5 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 92 ح 5151 كلاهما عن سماعة ، وسائل الشيعة : ج 19 ص 3 ح 34998 .

ص: 423

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به مكّه _ :من مى دانم كه تو حرم خدا و سرزمين امن او هستى ، و محبوب ترينِ سرزمين ها در نزد خداى متعالى .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در حالى كه بر فراز بلندى كوچكى (تَلّى) در بازار مكّه ايستاده بود _ :به خدا سوگند كه تو بهترين زمين خدا و محبوب ترين زمين خدا در نزد خدا هستى . اگر مرا از تو بيرون نكرده بودند ، هرگز بيرون نمى آمدم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به مكّه _ :وه كه چه خوش سرزمينى هستى تو ، و چه قدر در نزد من محبوبى ! اگر قومم مرا از تو بيرون نكرده بودند ، هرگز در جايى جز تو سكنا نمى گزيدم .

امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در حجّة الوداع ، پس از آن كه مناسك خود را به جا آورد ، در مِنا ايستاد و فرمود : «اى مردم ! آنچه را به شما مى گويم ، بشنويد و آن را از من شنيديد، به گوش گيريد ؛ زيرا نمى دانم ، شايد پس از اين سال ، ديگر شما را در اين مكان، ديدار نكنم» و سپس فرمود : «چه روزى حرمتش بيشتر است ؟». گفتند : اين روز . فرمود : «چه ماهى حرمتش بيشتر است ؟». گفتند : اين ماه . فرمود : «چه سرزمينى حرمتش بيشتر است ؟». گفتند : اين سرزمين ... .

.

ص: 424

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :يَقولُ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى كُلَّ يَومٍ مِئَةَ رَحمَةٍ ؛ سِتّينَ مِنهَا عَلَى الطّائِفينَ بِالبَيتِ ، وعِشرينَ عَلى أهلِ مَكَّةَ ، وعِشرينَ عَلى سائِرِ النّاسِ . (1)

الإمام زين العابدين عليه السلام :النّائِمُ بِمَكَّةَ كَالمُتَشَحِّطِ (2) فِي البُلدانِ . (3)

الإمام الباقر عليه السلام :مَن جاوَرَ سَنَةً بِمَكَّةَ ، غَفَرَ اللّهُ لَهُ ذَنبَهُ ولِأَهلِ بَيتِهِ ولِكُلِّ مَنِ استَغفَرَ لَهُ ولِعَشيرَتِهِ ولِجيرانِهِ ذُنوبَ تِسعِ سنينَ وقَد مَضَت ، وعُصِموا مِن كُلِّ سوءٍ أربَعينَ ومِئَةَ سَنَةٍ . (4)

المحاسن عن ميسّر النخعي :قالَ لي أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : يا مُيَسِّرُ ، أيُّ البُلدانِ أعظَمُ حُرمَةً؟ قالَ : فَما كانَ مِنّا أحَدٌ يُجيبُهُ حَتّى كانَ الرادَّ عَلى نَفسِهِ ، فَقالَ : مَكَّةُ . فَقالَ : أيُّ بِقاعِها أعظَمُ حُرمَةً؟ قالَ : فَما كانَ مِنّا أحَدٌ يُجيبُهُ حَتّى كانَ الرّادَ عَلى نَفسِهِ ، فَقالَ : ما بَينَ الرُّكنِ إلَى الحِجرِ . (5)

الإمام الصادق عليه السلام :أحَبُّ الأَرضِ إلَى اللّهِ تَعالى مَكَّةُ ، ما تُربَةٌ أحَبُّ إلَى اللّهِ عز و جل مِن تُربَتِها ، ولا حَجَرٌ أحَبُّ إلَى اللّهِ عز و جل مِن حَجَرِها ، ولا شَجَرٌ أحَبُّ إلَى اللّهِ عز و جل مِن شَجَرِها ، ولا جِبالٌ أحَبُّ إلَى اللّهِ عز و جل مِن جِبالِها ، ولا ماءٌ أحَبُّ إلَى اللّهِ عز و جلمِن مائِها . (6)

.


1- .شعب الإيمان : ج 3 ص 455 ح 4051 ، تاريخ بغداد : ج 6 ص 27 الرقم 3058 كلاهما عن ابن عبّاس ، كنز العمال : ج 5 ص 53 ح 12018 .
2- .التَّشَحُّط : الاضطراب في الدم . تشحّط المقتول بدمه : أي اضطرب فيه (لسان العرب : ج 7 ص 327 «شحط») .
3- .المحاسن : ج 1 ص 144 ح 197 عن خالد القلانسي ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 228 ح 2261 وفيه «كالمتهجّد» بدل «كالمتشحّط» من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، بحارالأنوار : ج 99 ص 82 ح 35 .
4- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 227 ح 2260 ، وسائل الشيعة : ج 9 ص 340 ح 17623 .
5- .المحاسن : ج 1 ص 271 ح 528 ، بحارالأنوار : ج 27 ص 185 ح 44 .
6- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 243 ح 2304 عن سعيد بن عبداللّه الأعرج ، وسائل الشيعة : ج 9 ص 349 ح 17655 .

ص: 425

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداى _ تبارك و تعالى _ مى فرمايد : «در هر روزى ، صد رحمت است . شصت تاى آن براى طواف كنندگان خانه[ى خدا] است ، و بيست تا براى اهل مكّه ، و بيست تا براى ديگر مردمان» .

امام زين العابدين عليه السلام :خُفته در مكّه همچون [رزمنده] به خون غلتيده در ديگر شهرهاست .

امام باقر عليه السلام :هر كس يك سال در مكّه مجاور شود ، خداوند ، گناهان نُه سال گذشته او و خانواده اش و هر شخصى كه آن كس برايش طلب آمرزش كند و عشيره و همسايگان او را مى آمرزد و تا صد و چهل سال از هر گونه بدى [و گزندى] مصون مى مانند .

المحاسن_ به نقل از ميسّر نخعى _ :امام صادق عليه السلام به من فرمود : «اى ميسّر ! كدام سرزمين ها پرحرمت تر است ؟» و هيچ يك از ما جوابى نداد تا اين كه خود ايشان ، جواب آن را داد و فرمود : «مكّه» . فرمود : «كدام قطعه از زمين ، پرحرمت تر است ؟» و باز هيچ يك از ما جوابى نداد تا اين كه خود ايشان، جواب را داد و فرمود : «ما بين ركن و حِجر» .

امام صادق عليه السلام :محبوب ترين زمين نزد خداى متعال ، مكّه است . هيچ خاكى در نزد خداى عز و جل ، محبوب تر از خاك آن نيست ، و هيچ سنگى در نزد خداى عز و جل ، محبوب تر از سنگ آن نيست ، و هيچ درختى در نزد خداى عز و جل ، محبوب تر از درخت آن نيست ، و هيچ كوهى در نزد خداى عز و جل ، محبوب تر از كوه هاى آن نيست ، و هيچ آبى در نزد خداى عز و جل ، محبوب تر از آب آن نيست .

.

ص: 426

عنه عليه السلام :مَن أماطَ (1) أذىً عَن طَريقِ مَكَّةَ كَتَبَ اللّهُ لَهُ حَسَنَةً ، ومَن كَتَبَ لَهُ حَسَنَةً لَم يُعَذِّبهُ . (2)

الإمام الكاظم عليه السلام :إنَّ إبراهيمَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ لَمّا أسكَنَ إسماعيلَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ وهاجَرَ مَكَّةَ ، وَدَّعَهُما لِيَنصَرِفَ عَنهُما ؛ بَكَيا ، فَقالَ لَهُما إبراهيمُ : ما يُبكيكُما؟ فَقَد خَلَّفتُكُما في أحَبِّ الأَرضِ إلَى اللّهِ ، وفي حَرَمِ اللّهِ! فَقالَت لَهُ هاجَرُ : يا إبراهيمُ، ما كُنتُ أرى أنَّ نَبِيّا مِثلَكَ يَفعَلُ ما فَعَلتَ! قالَ : وما فَعَلتُ؟ فَقالَت : إنَّكَ خَلَّفتَ امرَأَةً ضَعيفَةً وغُلاما ضَعيفا لا حيلَةَ لَهُما ، بِلا أنيسٍ مِن بَشَرٍ ، ولا ماءٍ يَظهَرُ ، ولا زَرعٍ قَد بَلَغَ ، ولا ضَرعٍ يُحلَبُ؟! قالَ : فَرَقَّ إبراهيمُ ودَمَعَت عَيناهُ عِندَما سَمِعَ مِنها ، فَأَقبَلَ حَتَّى انتَهى إلى بابِ بَيتِ اللّهِ الحَرامِ ، فَأَخَذَ بِعِضادَتَيِ الكَعبَةِ ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ «إِنِّى أَسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِى بِوَادٍ غَيْرِ ذِى زَرْعٍ عِندَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُواْ الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِى إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ» . (3)

.


1- .ماطَ الأذى وأماطه : نَحّاهُ ودَفَعَهُ (لسان العرب : ج 7 ص 409 «ميط») .
2- .الكافي : ج 4 ص 547 ح 34 عن إسحاق بن عمّار ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 228 ح 2267 ، وسائل الشيعة : ج 9 ص 385 ح 17778 .
3- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 232 ح 37 عن الفضل بن موسى الكاتب ، بحارالأنوار : ج 12 ص 114 ح 47 .

ص: 427

امام صادق عليه السلام :هر كس شيئى را كه سبب آزار و گزند مى شود ، از راه مكّه كنار بزند ، خداوند برايش يك حسنه مى نويسد و [خداوند] براى هر كس حسنه اى بنويسد ، او را عذاب نمى كند .

امام كاظم عليه السلام :ابراهيم _ كه درودهاى خدا بر او باد _، هنگامى كه اسماعيل _ كه درودهاى خدا بر او باد _ و هاجر را در مكّه اسكان داد ، با آن دو ، خداحافظى كرد تا برود . اسماعيل و هاجر شروع به گريستن كردند . ابراهيم به آنان فرمود : «چرا گريه مى كنيد ؟ من شما را در محبوب ترينِ زمين ها در نزد خدا و در حرم الهى، بر جاى مى گذارم ». هاجر گفت : اى ابراهيم ! فكر نمى كردم كه پيامبرى چون تو ، چنين كارى كند . ابراهيم گفت : «چه كارى كرده ام؟» . گفت : تو زن و كودكى ناتوان و بيچاره را تك و تنها در جايى مى گذارى كه نه آبى پيداست ، نه زراعتى ، و نه حيوان شيردهى ! ابراهيم با شنيدن اين سخن او ، دلش سوخت و چشمانش اشك آلود شد . به درِ بيت اللّه الحرام رفت و دولت درِ كعبه را گرفت و گفت : «بار خدايا! «من [يكى] از فرزندانم را در درّه اى بى كشت ، نزد خانه محترم تو ، سكونت دادم _ اى خداوند ما _ تا نماز را بر پا دارند . پس دل هاى برخى از مردم را به سوى آنان گرايش ده و آنان را از محصولات [مورد نيازشان] روزى ده . باشد كه سپاس گزارى كنند» » .

.

ص: 428

تهذيب الأحكام عن عليّ بن مهزيار :سَأَلتُ أبَا الحَسَنِ عليه السلام : المُقامُ أفضَلُ بِمَكَّةَ ، أوِ الخُروجُ إلى بَعضِ الأَمصارِ؟ فَكَتَبَ عليه السلام : المُقامُ عِندَ بَيتِ اللّهِ أفضَلُ . (1)

الإمام الحسن عليه السلام_ مِن خُطبَتِهِ لَمّا طَلَبَ مِنهُ مُعاوِيَةُ أن يَصعَدَ المِنبَرَ ويَنتَسِبَ _ :أيُّهَا النّاسُ! مَن عَرَفَني فَقَد عَرَفَني ، ومَن لَم يَعرِفني فَسَاُبَيِّنُ لَهُ نَفسي : بَلَدي مَكَّةُ ومِنىً ، وأَنَا ابنُ المَروَةِ وَالصَّفا ... . (2)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ في مَجلِسِ يَزيدَ _ :أيُّهَا النّاسُ! مَن عَرَفَني فَقَد عَرَفَني ، ومَن لَم يَعرِفني فَأَنَا اُعَرِّفُهُ بِنَفسي : أنَا ابنُ مَكَّةَ ومِنىً ، أنَا ابنُ المَروَةِ وَالصَّفا ... . (3)

6 / 2المَدينَةُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لِكُلِّ نَبِيٍّ حَرَمٌ ، وحَرَمِي المَدينَةُ . (4)

تاريخ أصبهان عن ابن عمر :ما طَلَعَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله عَلَى المَدينَةِ قافِلاً (5) مِن سَفَرٍ قَطُّ إلّا قالَ : يا طيبَةُ! يا سَيِّدَةَ البُلدانِ . (6)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :اللّهُمَّ إنَّهُم أخرَجوني مِن أحَبِّ البِقاعِ إلَيَّ، فَأَسكِنّي أحَبَّ البِقاعِ إلَيكَ. (7)

.


1- .تهذيب الأحكام : ج 5 ص 476 ح 1681 ، وسائل الشيعة : ج 9 ص 341 ح 17625 .
2- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 12 عن المنهال بن عمرو ، بحارالأنوار : ج 43 ص 356 ح 34 .
3- .الاحتجاج : ج 2 ص 133 ح 175 ؛ الفتوح : ج 5 ص 133 نحوه .
4- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 682 ح 2923 ، سير أعلام النبلاء : ج 4 ص 377 كلاهما عن ابن عبّاس ، المعجم الأوسط : ج 6 ص 356 ح 6607 عن أبي جحيفة ، كنز العمّال : ج 12 ص 237 ح 34831 .
5- .قَفَلَ : أي رَجَعَ (المصباح المنير : ص 511 «قفل») .
6- .تاريخ أصبهان : ج 2 ص 234 الرقم 1545 ، كنز العمّال : ج 12 ص 259 ح 34941 .
7- .عوالي اللآلي : ج 1 ص 428 ح 120 .

ص: 429

6 / 2 مدينه
اشاره

تهذيب الأحكام_ به نقل از على بن مهزيار _ :از ابو الحسن [امام هادى] عليه السلام پرسيدم : اقامت كردن در مكّه برتر است ، يا رفتن به شهرى ديگر ؟ ايشان نوشت : «اقامت كردن در كنار خانه خدا ، برتر است» .

امام حسن عليه السلام_ از خطبه ايشان ، آن گاه كه معاويه از ايشان خواست بر منبر رود و خود را معرّفى كند _ :اى مردم ! هر كس مرا مى شناسد كه مى شناسد ، و هر كس مرا نمى شناسد ، خودم را به او مى شناسانم . شهر من ، مكّه و مِناست . من فرزند مروه و صفايم ... .

امام زين العابدين عليه السلام_ در مجلس يزيد _ :اى مردم ! هر كس مرا مى شناسد كه مى شناسد ، و هر كس مرا نمى شناسد ، خودم را به او مى شناسانم : من فرزند مكّه و مِنا هستم . من فرزند مروه و صفا هستم ... .

6 / 2مدينهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر پيامبرى حرمى دارد و حرم من ، مدينه است .

تاريخ أصبهان_ به نقل از ابن عمر _ :پيامبر صلى الله عليه و آله هرگز در بازگشت از سفرى ، چشمش به مدينه نمى افتاد ، مگر اين كه مى فرمود : اى طَيْبه ! اى آقاى شهرها !

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بار خدايا ! آنان (مكّيان) ، مرا از محبوب ترينِ سرزمين ها در نزد من بيرون كردند . پس مرا در محبوب ترينِ سرزمين هايت جاى ده .

.

ص: 430

صحيح مسلم عن سهل بن حنيف :أهوى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِيَدِهِ إلَى المَدينَةِ ، فَقالَ : إنَّها حَرَمٌ آمِنٌ . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ إبراهيمَ حَرَّمَ مَكَّةَ ودَعا لَها ، وحَرَّمتُ المَدينَةَ كَما حَرَّمَ إبراهيمُ مَكَّةَ ، ودَعَوتُ لَها في مُدِّها وصاعِها مِثلَ ما دَعا إبراهيمُ عليه السلام لِمَكَّةَ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :اللّهُمَّ إنَّ إبراهيمَ حَرَّمَ مَكَّةَ فَجَعَلَها حَرَما ، وإنّي حَرَّمتُ المَدينَةَ حَراما ما بَينَ مَأزِمَيها (3) ؛ أن لا يُهَراقَ فيها دَمٌ ، ولا يُحمَلَ فيها سِلاحٌ لِقِتالٍ ، ولا يُخبَطَ (4) فيها شَجَرَةٌ إلّا لِعَلَفٍ . اللّهُمَّ بارِك لَنا في مَدينَتِنا ، اللّهُمَّ بارِك لَنا في صاعِنا ، اللّهُمَّ بارِك لَنا في مُدِّنا ، اللّهُمَّ بارِك لَنا في صاعِنا ، اللّهُمَّ بارِك لَنا في مُدِّنا ، اللّهُمَّ بارِك لَنا في مَدينَتِنا ، اللّهُمَّ اجعَل مَعَ البَرَكَةِ بَرَكَتَينِ . وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ ! ما مِنَ المَدينَةِ شِعبٌ ولا نَقبٌ إلّا عَلَيهِ مَلَكانِ يَحرُسانِها حَتّى تَقدَموا إلَيها . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :اُفتُتِحَتِ القُرى بِالسَّيفِ ، وَافتُتِحَتِ المَدينَةُ بِالقُرآنِ . (6)

.


1- .صحيح مسلم : ج 2 ص 1003 ح 479 ، السنن الكبرى : ج 5 ص 324 ح 9965 ، المصنف لابن أبي شيبة ، ج 7 ص 551 ح 11 ، كنز العمّال : ج 12 ص 238 ح 34845 .
2- .صحيح البخاري : ج 2 ص 749 ح 2022 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 533 ح 16446 ، السنن الكبرى : ج 5 ص 322 ح 9955 وكلّها عن عبداللّه بن زيد .
3- .المَأزِمُ : المَضيقُ في الجبال حتّى يلتقي بعضها ببعض ويتَّسع ما وراءه (لسان العرب : ج 12 ص 17 «أزم») .
4- .خَبَطتُ الوَرَقَ : أسقَطتُه (مجمع البحرين : ج 1 ص 491 «خبط») .
5- .صحيح مسلم : ج 2 ص 1001 ح 475 ، السنن الكبرى : ج 5 ص 329 ح 9982 كلاهما عن أبي سعيد الخدري ، كنز العمّال : ج 12 ص 232 ح 34811 .
6- .شعب الإيمان : ج 2 ص 145 ح 1407 عن عائشة ، كنز العمّال : ج 12 ص 230 ح 34803 .

ص: 431

صحيح مسلم_ به نقل از سهل بن حنيف _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با دستش به مدينه اشاره كرد و فرمود : «آن ، حرمى امن است» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ابراهيم عليه السلام ، مكّه را حرم قرار داد و براى آن دعا كرد ، و من مدينه را حرم قرار دادم ، چنان كه ابراهيمْ مكّه را ، و براى [بركتِ] ترازو و پيمانه آن دعا نمودم ، چنان كه ابراهيم عليه السلام براى مكّه دعا نمود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بار خدايا ! ابراهيم ، مكّه را حرام كرد و آن را حرم قرار داد ، و من مدينه ، ما بين دو تنگه اش را ، حرام كردم از اين كه در آن خونى ريخته شود ، يا سلاحى براى جنگ برداشته شود ، يا برگ درختى از آن تكانده شود ، مگر براى علوفه . بار خدايا ! به مدينه ما بركت ده . بار خدايا ! به پيمانه ما بركت ده . بار خدايا ! به ترازوى ما بركت ده . بار خدايا! به پيمانه ما بركت ده . بار خدايا! به ترازوى ما بركت ده . بار خدايا ! به مدينه ما بركت ده . بار خدايا ! بركت ها را دو چندان فرما . سوگند به آن كه جانم در دست اوست ، هيچ درّه و تنگه اى در مدينه نيست ، مگر اين كه دو فرشته از آن نگهبانى مى كنند تا شما [به سلامت] وارد مدينه شويد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آبادى ها با شمشير ، فتح شدند و مدينه با قرآن فتح شد .

.

ص: 432

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ الإِيمانَ لَيَأرِزُ إلَى المَدينَةِ ، كَما تَأرِزُ الحَيَّةُ إلى جُحرِها (1) . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :رَمَضانٌ بِالمَدينَةِ خَيرٌ مِن ألفِ رَمَضانَ فيما سِواها مِنَ البُلدانِ ، وجُمُعَةٌ بِالمَدينَةِ خَيرٌ مِن ألفِ جُمُعَةٍ فيما سِواها مِنَ البُلدانِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :المَدينَةُ قُبَّةُ الإِسلامِ ، ودارُ الإِيمانِ ، وأَرضُ الهِجرَةِ ، ومُبَوَّأُ (4) الحَلالِ وَالحَرامِ . (5)

الإمام عليّ عليه السلام :مَكَّةُ حَرَمُ اللّهِ ، وَالمَدينَةُ حَرَمُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . (6)

الإمام الصادق عليه السلام :مَكَّةُ حَرَمُ إبراهيمَ عليه السلام ، وَالمَدينَةُ حَرَمُ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله . (7)

الكافي عن مرازم :دَخَلتُ أنَا وعَمّارٌ وجَماعَةٌ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام بِالمَدينَةِ ، فَقالَ : ما مُقامُكُم؟ فَقالَ عَمّارٌ : قَد سَرَّحنا ظَهرَنا (8) ، وأَمَرنا أن نُؤتى بِهِ إلى خَمسَةَ عَشَرَ يَوما . فَقالَ : أصَبتُمُ المُقامَ في بَلَدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وَالصَّلاةَ في مَسجِدِهِ ، وَاعمَلوا لِاخِرَتِكُم وأَكثِروا لِأَنفُسِكُم ، إنَّ الرَّجُلَ قَد يَكونُ كَيِّسا فِي الدُّنيا فَيُقالُ : ما أكيَسَ فُلانا! وإنَّمَا الكَيِّسُ كَيِّسُ الآخِرَةِ . (9)

.


1- .قال الشريف الرضى قدس سره : هذه استعارة ، والمراد أنّ الإسلام ليأوي إلى المدينة كما تأوي الحيّة إلى جحرها ، وأصل ذلك مأخوذ من التقبّض والاجتماع ؛ يقال : أرز اُروزا : إذا كان منه ذلك ، فجعل عليه الصلاة والسلام المدينة كالوجار [أي الحِجر ]للإسلام يتقلّص إليها وينضمّ إلى حماها لأنّها قطب مداره ونقطة ارتكازه (المجازات النّبويّة : ص 114) .
2- .صحيح البخاري : ج 2 ص 664 ح 1777 ، صحيح مسلم : ج 1 ص 131 ح 233 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1038 ح 3111 وكلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 1 ص 239 ح 1197 ؛ المجازات النبويّة : ص 114 الرقم 75 وفيه «الإسلام» بدل «الإيمان» ، عوالي اللآلي : ج 1 ص 429 ح 122 .
3- .المعجم الكبير : ج 1 ص 372 ح 1144 ، تاريخ دمشق : ج 27 ص 38 ح 5724 كلاهما عن بلال بن الحارث ، تاريخ أصبهان : ج 2 ص 315 ح 1831 عن ابن عمر ، كنز العمّال : ج 12 ص 234 ح 34818 .
4- .يَتَبَوَّأ : يَنزِلُ ، المُبوَّأُ : المَنزِلُ (النهاية : ج 1 ص 159 «بوأ») .
5- .المعجم الأوسط : ج 5 ص 380 ح 5618 عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 12 ص 230 ح 34802 .
6- .الكافي : ج 4 ص 563 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 12 ح 21 كلاهما عن حسان بن مهران عن الإمام الصادق عليه السلام ، روضة الواعظين : ص 447 ، بحارالأنوار : ج 100 ص 399 ح 43 .
7- .الأمالي للطوسي : ص 672 ح 1416 عن عاصم بن عبدالواحد المدائني ، بحارالأنوار : ج 99 ص 85 ح 46 ؛ تاريخ دمشق : ج 1 ص 297 عن سعيد بن الوليد الهجري .
8- .الظهر : الإبل التي يحمل عليها ويركب ، جمعه : ظهران (لسان العرب : ج 4 ص 522 «ظهر») .
9- .الكافي : ج 4 ص 557 ح 2 ، وسائل الشيعة : ج 10 ص 272 ح 19366 .

ص: 433

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : ايمان ، به مدينه پناه مى برد ، همان گونه كه مار، خودش را سوراخش جمع مى كند. (1) 139 . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : ايمان ، به مدينه پناه مى برد ، همان گونه كه مار، خودش را سوراخش جمع مى كند. 2 139 . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : يك رمضان در مدينه ، از هزار رمضان در ديگر شهرها بهتر است و يك [نماز ]جمعه در مدينه ، از هزار [نماز] جمعه در ديگر شهرها بهتر است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مدينه ، پايتخت اسلام و سراى ايمان و سرزمين هجرت و منزلگاه حلال و حرام است .

امام على عليه السلام :مكّه ، حرم خداست و مدينه ، حرم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله .

امام صادق عليه السلام :مكّه ، حرم ابراهيم عليه السلام است و مدينه ، حرم محمّد صلى الله عليه و آله .

الكافى_ به نقل از مرازم _ :من و عمّار و عدّه اى ، در مدينه خدمت امام صادق عليه السلام رسيديم . فرمود : «كجا اقامت داريد ؟». عمّار گفت : شترهايمان را در چراگاه رها كرديم و گفتيم پانزده روز ديگر ، آنها را برايمان بياورند . فرمود : «به [فضيلت] اقامت در شهر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و نماز در مسجد او نايل آمده ايد . براى آخرتتان كار كنيد و بر توشه [آخرتِ] خود بيفزاييد . ممكن است شخصى در كار دنيا زيرك باشد و گفته شود : فلانى آدم بسيار زيركى است ؛ امّا زيرك واقعى ، كسى است كه در كار آخرت ، زيرك باشد» .

.


1- .شريف رضى قدس سره مى گويد : اين ، استعاره است و مراد ، آن است كه اسلام به مدينه پناه مى آورد ، همچنان كه مار به سوراخش پناه مى برد . اين كلمه در اصل عربى اش (تَأرزُ)، به معناى جمع شدن و به هم آمدن است . گفته مى شود : «أرز أروزا : خود را در هم كشيد و جمع كرد» . پيامبر صلى الله عليه و آله مدينه را به مثابه سوراخ و لانه براى اسلام قرار داده است كه اسلام در آن مى خزد و به پناه آن در مى آيد ؛ چرا كه مدينه ، محور اسلام و نقطه اتكاى آن است (المجازات النبويّة : ص 114) .

ص: 434

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَنِ استَطاعَ أن يَموتَ بِالمَدينَةِ فَليَفعَل ، فَإِنّي أشفَعُ لِمَن ماتَ بِها . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن خَرَجَ مِنَ المَدينَةِ رَغبَةً عَنها ، أبدَلَهُ اللّهُ شَرّا مِنها . (2)

صحيح ابن حبّان عن أبي هريرة :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لا يَخرُجُ مِنها أحَدٌ _ يَعنِي المَدينَةَ _ رَغبَةً عَنها ، إلّا أبدَلَهَا اللّهُ ما هُوَ خَيرٌ لَها مِنهُ . وَالمَدينَةُ خَيرٌ لَهُم لَو كانوا يَعلَمونَ . (3)

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 2 ص 363 ح 5438 عن ابن عمر ، فتح الباري : ج 11 ص 428 ، كنز العمّال : ج 12 ص 238 ح 34840 .
2- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 296 ، بحارالأنوار : ج 99 ص 378 ح 12 .
3- .صحيح ابن حبّان : ج 9 ص 51 ح 3733 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 501 ح 8400 عن جابر بن عبداللّه ، المصنّف لعبد الرزّاق : ج 9 ص 265 ح 17160 عن عروة بن الزبير ، كنز العمّال : ج 12 ص 252 ح 34909 .

ص: 435

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس بتواند در مدينه از دنيا برود ، اين كار را بكند ؛ زيرا من براى كسى كه در آن بميرد ، شفاعت مى كنم .

امام على عليه السلام :هر كس از سرِ ناخوش داشتنِ مدينه آن را ترك گويد ، خداوند ، بدتر از آن را نصيب او مى كند .

صحيح ابن حبّان_ به نقل از ابو هريره _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «هيچ كس از سر ناخوش داشتن مدينه اين شهر را ترك نمى كند ، مگر اين كه خداوند به جاى او ، كسى را نصيب مدينه مى كند كه وجودش براى مدينه بهتر از اوست . مدينه براى آنان بهتر است ، اگر مى دانستند» .

.

ص: 436

. .

ص: 437

پژوهشى در باره اقامت گزيدن در مكّه و مدينه

پژوهشى در باره اقامت گزيدن در مكّه و مدينهدر احاديثى كه گذشت ، سرزمين مكّه و مدينه مورد ستايش قرار گرفته اند و برخى از آنها (1) نيز اقامت در اين دو شهر را محبوب و حتّى برتر از ديگر نقاط دانسته اند . دسته اى از احاديث نيز ثواب برخى طاعات مانند قرائت قرآن ، (2) روزه دارى (3) و نماز (4) را در اين دو سرزمين ، بسى بيشتر از ديگر مكان ها اعلام كرده اند . در برابر اين احاديث ، چند حديث (5) از اقامت گزيدن در مكّه نهى كرده اند ، و موجب پديد آمدن تعارض شده اند و چون در هر دو سوى تعارض ، يكى دو روايت صحيح نيز وجود دارد ، ناگزير از جمع دلالى و نه ترجيح سندى هستيم .

.


1- .ر . ك : ص 423 ح 18 و 19 و ص 425 ح 121 و 123 و ص 429 ح 128 و 133 و ص 433 ح 143 .
2- .ر . ك : حج و عمره در قرآن و حديث : ص 53 (ختم قرآن) .
3- .ر . ك : حج و عمره در قرآن و حديث : ص 53 (روزه) .
4- .ر . ك : حج و عمره در قرآن و حديث : ص 53 (نماز) و ص 493 (بخش سوم : مدينه منوّره / فضيلت نماز در آن) .
5- .مانند اين حديث : عن محمّد بن مسلم ، عن أبى جعفر عليه السلام ، قالَ : لا يَنبَغى لِلرَّجُلِ أن يُقيمَ بِمَكَّةَ سَنَةً ، قُلتُ : كَيفَ يَصنَعُ ؟ قالَ : يَتَحَوَّلُ عَنها ... و رُوِىَ : أنَّ المُقامَ بِمَكَّةَ يُقسِى القُلوبَ (الكافى : ج 4 ص 230 ح 1 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 254 ح 2338) . نيز ، ر . ك: وسائل الشيعة (چاپ آل البيت) : ج 13 ص 231 أبواب مقدّمات الطواف / الباب 16 : بابُ كَراهَةِ سُكنى مَكَّةَ وَالحَرَمِ سَنَةً إلّا أن يَتَحَوَّلَ فى أثنائِها فَتُستَحَبُّ المُجاوَرَةُ .

ص: 438

بيشتر فقيهان سرشناس شيعه از هيچ كدام از اين دو دسته احاديث ، وجوب و حرمت، استنباط ننموده و مضمون هر دو دسته را حكم استحبابى و كراهتى دانسته اند و سپس جانب نهى را مقدّم داشته و به كراهت اقامت در مكّه فتوا داده اند . از اين رو ، به طريق اولويت، استيطان و حضور هميشگى در مكّه را مى توان مكروه دانست . گفتنى است كه اين حكم، حكم اوّلى و عادى مسئله است و ممكن است به سبب وجوب يارى پيامبر صلى الله عليه و آله در مدينه ، هجرت از مكّه واجب باشد و يا براى حفظ خانه خدا و برپايى با شكوه مراسم حج ، اقامت طولانى در آن بر كسانى واجب گردد . حكم مشهور فقيهان را مى توان با اعتبارات عقلايى تقويت كرد و چنين استدلال نمود كه اگر حتّى يك درصد مسلمانان كنونى ، قصد اقامت و توطّن در مكّه كنند ، جايى براى مسلمانانى كه به حج مى آيند ، نمى ماند و شهر مكّه كه بايد آينه شُكوه و نماد مسلمانى باشد ، به كلان شهرى شلوغ و نابه سامان تبديل مى گردد . در برابر مشهور فقيهان ، برخى از فقيهان متأخّر (مانند محقّق اردبيلى) ، جانب استحباب را مقدّم كرده و اطلاق كراهت را محدود به وضعيت هاى خاص كرده اند . اينان اقامت طولانى مدّت و يا اقامتى را كه احترام حرم مكّى را نزد مقيم فرو كاهد ، به گونه اى كه او را در پيشگاه خانه خدا از ارتكاب حرام باز ندارد ، مكروه دانسته اند و با توجّه به تعليل هاى وارد شده در احاديث (مانند منجر شدن اقامت به قساوت قلب) ، هر اقامتى را براى هر شخصى مكروه نمى دانند . در پاسخ مى توان چنين گفت كه التزام به اين قيود ، چنان دايره را تنگ مى كند كه تنها افراد اندكى قادر به رعايت آنها هستند و از اين رو ، حكم عمومى و اصل اوّلى ،

.

ص: 439

همان كراهت اقامت طولانى مدّت و استيطان در مكّه است . خاطر نشان مى كنيم كه تعارض ميان احاديث ، تنها در باره اقامت در مكّه است و احاديثِ در دسترس ، اقامت در مدينه را مكروه ندانسته اند ، هر چند كه وجوه اعتبارى و عقلايى در باره آن نيز جريان دارد و برخى از تعليل ها و تحليل ها بر اقامتى كه به حرمت شكنى در مدينه منجر شود نيز صدق مى كند و اقامتى را كه به جاى تلطيف روحى و ايجاد انس با خدا و اولياى خدا ، موجب قساوت قلب مى شود ، در بر مى گيرد . افزون بر اين ، با توجّه به احاديثى كه از استيطان در كربلا نهى كرده و به زائر حرم حسينى _ با همه ارزشى كه زيارت امام حسين عليه السلام دارد _ فرمان داده اند كه پس از زيارت ، باز گردد ، (1) مى توان گفت كه در اين جا نيز بازگشت از مدينه پس از انجام زيارت هاى ويژه آن ، مطلوب است .

.


1- .ر . ك : الكافى : ج 4 ص 587 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 76 ح 151 ، ثواب الأعمال : ص 114 ح 21 .

ص: 440

6 / 3الكوفَةُالإمام الصادق عليه السلام :ما مِن بَلدَةٍ مِنَ البُلدانِ أكثَرُ مُحِبّا لَنا مِن أهلِ الكوفَةِ . (1)

تفسير فرات عن عبداللّه بن الوليد :دَخَلنا عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام فَقالَ لَنا : مِمَّن أنتُم؟ فَقُلنا لَهُ : مِن أهلِ الكوفَةِ . فَقالَ لَنا : إنَّهُ لَيسَ بَلَدٌ مِنَ البُلدانِ ولا مِصرٌ مِنَ الأَمصارِ ، أكثَرَ مُحِبّا لَنا مِن أهلِ الكوفَةِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل عَرَضَ وِلايَتَنا عَلى أهلِ الأَمصارِ ، فَلَم يَقبَلها إلّا أهلُ الكوفَةِ . (3)

عنه عليه السلام :إنَّ وِلايَتَنا وِلايَةُ اللّهِ عز و جل الَّتي لَم يُبعَث نَبِيٌّ قَطُّ إلّا بِها ، إنَّ اللّهَ عَزَّ اسمُهُ عَرَضَ وِلايَتَنا عَلَى السَّماواتِ وَالأَرضِ وَالجِبالِ وَالأَمصارِ فَلَم يَقبَلها قَبولَ أهلِ الكوفَةِ ، وإنَّ إلى جانِبِهِم لَقَبرا ما أتاهُ (4) مَكروبٌ إلّا نَفَّسَ اللّهُ كُربَتَهُ ، وأَجابَ دَعوَتَهُ ، وقَلَبَهُ إلى أهلِهِ مَسرورا . (5)

.


1- .الكافي : ج 8 ص 81 ح 38 ، الأمالي للطوسي : ص 144 ح 234 ، بشارة المصطفى : ص 82 كلاهما نحوه وكلّها عن عبداللّه بن الوليد ، بحارالأنوار : ج 100 ص 399 ح 44 .
2- .تفسير فرات : ص 217 ح 291 ، بحارالأنوار : ج 25 ص 215 ح 8 .
3- .كامل الزيارات : ص 313 ح 530 ، بصائر الدرجات : ص 76 ح 1 كلاهما عن محمد الحلبي ، بحارالأنوار : ج 23 ص 281 ح 25 .
4- .في المصدر : «لقاه» ، وما أثبتناه من بحار الأنوار .
5- .الأمالي للمفيد : ص 142 ح 9 عن أبي بصير ، بحارالأنوار : ج 100 ص 262 ح 15 .

ص: 441

6 / 3 كوفه

6 / 3كوفهامام صادق عليه السلام :هيچ شهرى از شهرها به اندازه مردم كوفه ، دوستدار ما نيست .

تفسير فرات_ به نقل از عبد اللّه بن وليد _ :خدمت امام صادق عليه السلام رسيديم . فرمود : «شما اهل كجاييد ؟». گفتيم : اهل كوفه . فرمود : «هيچ سرزمينى از سرزمين ها و هيچ شهرى از شهرها به اندازه اهل كوفه دوستدار ما نيست» .

امام صادق عليه السلام :خداوند عز و جل ولايت ما را بر مردمان شهرها عرضه كرد و تنها مردم كوفه ، آن را پذيرفتند .

امام صادق عليه السلام :ولايت ما همان ولايت خداست كه هيچ پيامبرى مبعوث نشد ، مگر با [تبليغ] آن ولايت . خداوند _ كه نامش بِشكوه باد _ ولايت ما را بر آسمان ها و زمين و كوه ها و شهرها عرضه داشت و هيچ كدام مانند اهل كوفه آن را نپذيرفتند . در جوار آنان ، قبرى است (1) كه هيچ غم زده اى آن را زيارت نمى كند ، مگر اين كه خداوند ، غمش را مى زدايد ، و دعايش را اجابت مى فرمايد ، و او را شادمان به سوى خانواده اش باز مى گرداند .

.


1- .مراد، قبر امير مؤمنان است.

ص: 442

6 / 4قُمُّالإمام الصادق عليه السلام :إذا عَمَّتِ البُلدانَ الفِتَنُ فَعَلَيكُم بِقُمَّ وحَوالَيها ونواحِيَها ؛ فَإِنَّ البَلاءَ مَدفوعٌ عَنها . (1)

الإمام الكاظم عليه السلام :إنَّ لِلجَنَّةِ ثَمانِيَةَ أبوابٍ ، وواحِدٌ مِنها لِأَهلِ قُمَّ ، وهُم خِيارُ شيعَتِنا مِن بَينِ سائِرِ البِلادِ ، خَمَّرَ اللّهُ تَعالى وِلايَتَنا في طينَتِهِم . (2)

بحارالأنوار عن محمّد بن الفضيل عن عدّة من أصحابه عن الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ لَعَلى قُمَّ مَلَكا رَفرَفَ عَلَيها بِجَناحَيهِ ، لا يُريدُها جَبّارٌ بِسوءٍ إلّا أذابَهُ اللّهُ كَذَوبِ المِلحِ فِي الماءِ . ثُمَّ أشارَ إلى عيسَى بنِ عَبدِ اللّهِ فَقالَ : سَلامُ اللّهِ عَلى أهلِ قُمَّ ، يَسقِي اللّهُ بِلادَهُمُ الغَيثَ ، ويُنزِلُ اللّهُ عَلَيهِمُ البَرَكاتِ ، ويُبَدِّلُ اللّهُ سَيِّئاتِهِم حَسَناتٍ ، هُم أهلُ رُكوعٍ وسُجودٍ وقِيامٍ وقُعودٍ ، هُمُ الفُقَهاءُ العُلَماءُ الفُهَماءُ ، هُم أهلُ الدِّرايَةِ وَالرِّوايَةِ وحُسنِ العِبادَةِ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :سَتَخلو كوفَةُ مِنَ المُؤمِنينَ ، ويَأرِزُ (4) عَنهَا العِلمُ كَما تَأرِزُ الحَيَّةُ في جُحرِها ، ثُمَّ يَظهَرُ العِلمُ بِبَلدَةٍ يُقالُ لَها : «قُمُّ» وتَصيرُ مَعدِنا لِلعِلمِ وَالفَضلِ ، حَتّى لا يَبقى فِي الأَرضِ مُستَضعَفٌ فِي الدّينِ ، حَتَّى المُخَدَّراتِ فِي الحِجالِ ، وذلِكَ عِندَ قُربِ ظُهورِ قائِمِنا ، فَيَجعَلُ اللّهُ قُمَّ وأَهلَهُ قائِمينَ مَقامَ الحُجَّةِ ، ولَولا ذلِكَ لَساخَتِ الأَرضُ بِأَهلِها ولَم يَبقَ فِي الأَرضِ حُجَّةٌ ، فَيُفيضُ العِلمُ مِنهُ إلى سائِرِ البِلادِ فِي المَشرِقِ وَالمَغرِبِ ، فَيَتِمُّ حُجَّةُ اللّهِ عَلَى الخَلقِ ، حَتّى لا يَبقى أحَدٌ عَلَى الأَرضِ لَم يَبلُغ إلَيهِ الدّينُ وَالعِلمُ ، ثُمَّ يَظهَرُ القائِمُ عليه السلام ويَسيرُ (5) سَببا لِنَقِمَةِ اللّهِ وسَخَطِهِ عَلَى العِبادِ ؛ لِأَنَّ اللّهَ لا يَنتَقِمُ مِنَ العِبادِ إلّا بَعدَ إنكارِهِم حُجَّةً . (6)

.


1- .تاريخ قم : ص 271 ، بحارالأنوار : ج 60 ص 214 ح 26 .
2- .بحارالأنوار : ج 60 ص 216 ح 39 نقلاً عن كتاب تاريخ قمّ عن صفوان بن يحيى بيّاع السابري .
3- .بحارالأنوار : ج 60 ص 217 ح 46 نقلاً عن كتاب تاريخ قمّ .
4- .في المصدر : «يأزر» وكذا في الموضع الآخر ، والصحيح ما أثبتناه . وأرِزَ العِلمُ : أي تَقَبَّضَ وتجمّعَ ، وأرِزَت الحَيَّةُ : أي لاذت بحجرها ورجعت إليه (لسان العرب : ج 5 ص 305 «أرز») .
5- .كذا في المصدر ، والظاهر «ويصير» .
6- .بحارالأنوار : ج 60 ص 213 ح 23 نقلاً عن كتاب تاريخ قمّ .

ص: 443

6 / 4 قم

6 / 4قمامام صادق عليه السلام :هر گاه فتنه ها شهرها را فرا گرفت ، به قم و اطراف و نواحى آن برويد ؛ چرا كه بلا از آن ، دور داشته شده است .

امام كاظم عليه السلام :بهشت ، هشت در دارد و يكى از آنها مخصوص اهل قم است . آنان بهترين شيعيان ما در ميان ساير شهرهايند . خداوند متعال ، ولايت ما را با سرشت آنان آميخته است .

بحار الأنوار_ به نقل از محمّد بن فضيل ، از عدّه اى از يارانش _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «بر قم ، فرشته اى گماشته شده كه بر فراز آن، بال و پر مى زند . هيچ ستمگرى قصد سوء به آن نمى دارد ، مگر اين كه خداوند ، او را مانند ذوب شدن نمك در آب ، ذوب مى كند» . ايشان سپس به عيسى بن عبد اللّه اشاره كرد و فرمود : «سلام خدا بر اهل قم ! خدا شهرشان را از باران ، سيراب كند ! خدا بر آنان بركت نازل كند ! خدا بدى هاى آنان را به نيكى بدل كند ! آنان اهل ركوع و سجود و قيام و قعودند . آنان مردمانى فقيه و عالم و فهميده اند . آنان حديث فهم و راوى و خوش عبادت اند» .

امام صادق عليه السلام :به زودى كوفه از مؤمنان (شيعيان) تهى خواهد شد و [بساط] علم در آن جمع خواهد شد ، چنان كه مار در سوراخش جمع مى شود . سپس علم در شهرى به نام قم آشكار مى گردد . اين شهر ، كانون علم و فضل مى شود ، تا آن جا كه بر روى زمين ، كسى نمى ماند كه در دين مستضعف باشد ، حتّى زنان پرده نشين . اين [واقعه] در هنگام نزديك شدن ظهور قائمِ ما خواهد بود . خداوند ، قم و اهل آن را قائم مقام حجّت قرار مى دهد . اگر چنين نبود ، بى گمان ، زمين ، اهل خود را فرو مى بلعيد و در روى زمين حجّتى باقى نمى ماند . علم از اين شهر به سوى شهرهاى ديگر در شرق و غرب عالم ، جارى مى گردد و بدين سان ، حجّت خدا بر بندگانش تمام مى شود ، تا جايى كه در روى زمين ، كسى باقى نمى ماند كه دين ودانش به او نرسيده باشد . آن گاه ، قائم عليه السلام ظهور مى كند و وسيله اى براى انتقام و خشم خدا نسبت به بندگان مى شود ؛ چرا كه خداوند از بندگان انتقام نمى گيرد ، مگر پس از آن كه حجّتش را انكار كنند .

.

ص: 444

بحارالأنوار عن سليمان بن صالح :كُنّا ذاتَ يَومٍ عِندَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام فَذَكَرَ فِتَنَ بَني عَبّاسٍ وما يُصيبُ النّاسَ مِنهُم ، فَقُلنا : جُعِلنا فِداكَ ! فَأَينَ المَفزَعُ وَالمَفَرُّ في ذلِكَ الزَّمانِ؟ فَقالَ : إلَى الكوفَةِ وحَوالَيها ، وإلى قُمَّ ونَواحيها . ثُمَّ قالَ : في قُمَّ شيعَتُنا ومَوالينا ، وتَكثُرُ فيهَا العِمارَةُ ويَقصِدُهُ النّاسُ ويَجتَمِعونَ فيهِ ، حَتّى يَكونَ الجَمرُ (1) بَينَ بَلدَتِهِم . (2)

بحارالأنوار :رُوِيَ عَن عِدَّةٍ مِن أهلِ الرَّيِّ أنَّهُم دَخَلوا عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام وقالوا : نَحنُ مِن أهلِ الرَّيِّ ، فَقالَ : مَرحَبا بِإِخوانِنا مِن أهلِ قُمَّ ، فَقالوا : نَحنُ مِن أهلِ الرَّيِّ! فَأَعادَ الكَلامَ ، قالوا ذلِكَ مِرارا وأَجابَهُم بِمِثلِ ما أجابَ بِهِ أوَّلاً . فَقالَ : إنَّ للّهِِ حَرَما وهُوَ مَكَّةُ ، وإنَّ لِلرَّسولِ حَرَما وهُوَ المَدينَةُ ، وإنَّ لِأَميرِ المُؤمِنينَ حَرَما وهُوَ الكوفَةُ ، وإنَّ لَنا حَرَما وهُوَ بَلدَةُ قُمَّ ، وسَتُدفَنُ فيهَا امرَأَةٌ مِن أولادي تُسَمّى فاطِمَةَ ، فَمن زارَها وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ . قالَ الرّاوي : وكانَ هذَا الكَلامُ مِنهُ قَبلَ أن يولَدَ الكاظِمُ عليه السلام . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ احتَجَّ بِالكوفَةِ عَلى سائِرِ البِلادِ ، وبِالمُؤمِنينَ مِن أهلِها عَلى غَيرِهِم مِن أهلِ البِلادِ ، وَاحتَجَّ بِبَلدَةِ قُمَّ عَلى سائِرِ البِلادِ ، وبِأَهلِها عَلى جَميعِ أهلِ المَشرِقِ وَالمَغرِبِ مِنَ الجِنِّ وَالإِنسِ ، ولَم يَدَعِ اللّهُ قُمَّ وأَهلَهُ مُستَضعَفا بَل وَفَّقَهُم وأَيَّدَهُم . _ ثُمَّ قالَ _ : إنَّ الدّينَ وأَهلَهُ بِقُمَّ ذَليلٌ ، ولَولا ذلِكَ لَأَسرَعَ النّاسُ إلَيهِ فَخَرِبَ قُمُّ وبَطَلَ أهلُهُ ، فَلَم يَكُن حُجَّةً عَلى سائِرِ البِلادِ ، وإذا كانَ كَذلِكَ لَم تَستَقِرَّ السَّماءُ وَالأَرضُ ، ولَم يُنظَروا طَرفَةَ عَينٍ ، وإنَّ البَلايا مَدفوعَةٌ عَن قُمَّ وأَهلِهِ ، وسَيَأتي زَمانٌ تَكونُ بَلدَةُ قُمَّ وأَهلُها حُجَّةً عَلَى الخَلائِقِ ، وذلِكَ في زَمانِ غَيبَةِ قائِمِنا عليه السلام إلى ظُهورِهِ ، ولَولا ذلِكَ لَساخَتِ الأَرضُ بِأَهلِها ، وإنَّ المَلائِكَةَ لَتَدفَعُ البَلايا عَن قُمَّ وأَهلِهِ، وما قَصَدَهُ جَبّارٌ بِسوءٍ إلّا قَصَمَهُ قاصِمُ الجَبّارينَ، وشَغَلَهُ عَنهُم بِداهِيَةٍ أو مُصيبَةٍ أو عَدُوٍّ، ويُنسِي اللّهُ الجَبّارينَ في دَولَتِهِم ذِكرَ قُمَّ وأَهلِهِ كَما نَسوا ذِكرَ اللّهِ. (4)

.


1- .الجمر : نهرٌ معروف كان خارج مدينة قم سابقا ، وهو جافٌّ الآن ، سوى ما يجري فيه من مياه السيول . ويمرّ اليوم وسط المدينة ويقسمها إلى نصفين .
2- .بحارالأنوار : ج 60 ص 215 ح 35 نقلاً عن كتاب تاريخ قمّ .
3- .بحارالأنوار : ج 60 ص 216 ح 41 نقلاً عن كتاب تاريخ قم .
4- .بحارالأنوار : ج 60 ص 213 ح 22 نقلاً عن كتاب تاريخ قمّ .

ص: 445

بحار الأنوار_ به نقل از سليمان بن صالح _ :روزى در خدمت امام صادق عليه السلام بوديم و ايشان از فتنه هاى بنى عبّاس و مصيبت هايى كه از آنان به مردم مى رسد ، ياد كرد . ما گفتيم : فدايت شويم ! در آن زمان ، به كجا بايد پناه برد و گريخت ؟ فرمود : «به كوفه و اطراف آن ، و به قم و نواحى آن ». سپس فرمود : «در قم ، شيعيان و دوستداران ما هستند . آبادانى در آن ، بسيار مى شود و مردم به آن جا مى روند و در آن شهر ، گرد مى آيند ، تا جايى كه جُمَر (1) در وسط شهرشان قرار مى گيرد» .

بحار الأنوار :از عدّه اى از اهالى رى روايت شده است كه خدمت امام صادق عليه السلام رسيدند و گفتند : ما اهل رى هستيم . فرمود : «درود بر برادران قمى ما!» . آن عدّه گفتند : ما اهل رى هستيم ! ايشان دوباره همان جمله را فرمود . آنها چند بار سخنشان را تكرار كردند و امام عليه السلام باز همان جواب را به ايشان داد و سپس فرمود : «خداوند ، حرمى دارد و آن ، مكّه است . پيامبر ، حرمى دارد و آن ، مدينه است . امير مؤمنان ، حرمى دارد و آن ، كوفه است ، و ما نيز حرمى داريم و آن ، شهر قم است . به زودى بانويى از فرزندان من به نام فاطمه ، در آن شهر دفن خواهد شد . هر كه او را زيارت كند ، بهشت برايش واجب مى شود» . اين سخن امام عليه السلام ، پيش از آنى بود كه [امام] كاظم عليه السلام به دنيا آيد .

امام صادق عليه السلام :خداوند ، كوفه را براى ديگر سرزمين ها ، و اهالى مؤمن آن را براى اهالى ديگر سرزمين ها حجّت قرار داده ، و شهر قم را براى ديگر سرزمين ها و مردم آن را براى همه مردم شرق و غرب عالم ، از جن و انس ، حجّت قرار داده است . خداوند ، قم و مردم آن را مستضعف [در دين ]نگذاشته؛ بلكه آنان را توفيق داده و تأييد نموده است . سپس فرمود : دين و اهل آن ، در قم مهار شده و سر به راه اند و اگر چنين نبود ، مردم به سوى اين شهر مى شتافتند و در نتيجه ، قم خراب مى شد و مردمش از بين مى رفتند و ديگر اين شهر ، حجّتى براى ديگر شهرها نمى بود ، و اگر چنين مى شد ، آسمان و زمين بر جاى نمى ماندند و مردم ، طرفة العينى مهلت داده نمى شدند . بلاها از قم و اهل آن ، دور داشته شده است . زمانى خواهد آمد كه شهر قم و مردم آن بر خلايق ، حجّت اند و اين ، در زمان غيبت قائم ما عليه السلام تا ظهورش است . اگر نه چنين بود ، بى گمان ، زمين اهل خود را در كامش فرو مى برد . فرشتگان ، بلاها را از قم و مردم آن ، دور مى كنند . هيچ ستمگرى به اين شهر سوء قصدى نمى كند ، مگر اين كه در هم شكننده ستمگران ، او را در هم مى شكند و از طريق بلايى يا مصيبتى يا دشمنى ، او را از آنان دفع مى كند . خداوند ، ياد قم و اهل آن را از ياد ستمگران در زمان حاكميتشان مى برد ، چنان كه آنان خدا را از ياد برده اند .

.


1- .جُمَر يا گُمَر (قُم رود) ، رودخانه معروفى است كه در گذشته بيرون از شهر قم و رودخانه اى پُرآب و دائمى بوده ؛ ولى اكنون به دليل احداث چندين سد در مسير آن، رودخانه اى فصلى است و گهگاه سيلاب ، در آن جارى مى شود . اين رودخانه امروزه در وسط شهر واقع شده و آن را به دو بخش، تقسيم مى كند .

ص: 446

6 / 5الشّامُالكتاب«وَأَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِينَ كَانُواْ يُسْتَضْعَفُونَ مَشَارِقَ الأَْرْضِ 1 وَمَغَ_رِبَهَا الَّتِى بَ_رَكْنَا فِيهَا» . (1)

.


1- .الأعراف : 137 .

ص: 447

6 / 5 شام

6 / 5شامقرآن«و به آن گروهى كه پيوسته تضعيف مى شدند ، بخش هاى باخترى و خاورى زمين 1 را _ كه در آن بركت قرار داده بوديم _ به ميراث داديم» .

.

ص: 448

الحديثتفسير العيّاشي عن داود الرقّي : قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام :كانَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام يَقولُ : نِعمَ الأَرضُ الشّامُ ، وبِئسَ القَومُ أهلُهَا . وبِئسَ البِلادُ مِصرُ ، أما إنَّها سِجنُ مَن سَخِطَ اللّهُ عَلَيهِ ، ولَم يَكُن دُخولُ بَني إسرائيلَ مِصرَ إلّا مِن سَخَطِهِ ومَعصِيَتِهِ مِنهُم للّهِِ (1) ؛ لِأَنَّ اللّهَ عز و جل قالَ : «ادْخُلُواْ الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِى كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ» (2) يَعنِي الشّامَ ، فَأَبَوا أن يَدخُلوها ، فَتاهوا فِي الأَرضِ أربَعينَ سَنَةً في مِصرَ وفَيافيها ، ثُمَّ دَخَلوها بَعدَ أربَعينَ سَنَةً . قالَ : وما كانَ خُروجُهُم مِن مِصرَ ودُخولُهُمُ الشّامَ إلّا مِن بَعدِ تَوبَتِهِم ورِضَا اللّهِ عَنهُم . وقالَ : إنّي لَأَكرَهُ أن آكُلَ مِن شَيءٍ طُبِخَ في فَخّارِها ، وما اُحِبُّ أن أغسِلَ رَأسي مِن طينِها ؛ مَخافَةَ أن يورِثَني تُربَتُهَا الذُّلَّ ويَذهَبَ بِغَيرَتي . (3)

6 / 6القُدسُالكتاب«سُبْحَانَ الَّذِى أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَا الَّذِى بَارَكْنَا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ ءَايَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ» . (4)

«وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ * وَ طُورِ سِينِينَ * وَ هَذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ» . (5)

.


1- .في بحارالأنوار : «إلّا من سخطٍ ومعصيةٍ منهم للّه » ، وهو الأنسب للسياق .
2- .المائدة: 21 .
3- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 305 ح 75 ، بحارالأنوار : ج 13 ص 181 ح 16 .
4- .الإسراء : 1 .
5- .التين : 1 _ 3 .

ص: 449

6 / 6 قُدس

حديثتفسير العيّاشى_ به نقل از داوود رَقّى _:امام صادق عليه السلام فرمود : «[پدرم] باقر عليه السلام مى فرمود : خوب سرزمينى است شام و بد مردمى هستند اهالىِ كنونىِ آن ! و بد كشورى است مصر ! همانا مصر ، زندان كسى است كه خدا بر او خشم گرفته باشد . ورود بنى اسرائيل به مصر فقط بِدان سبب بود كه خداوند بر آنان خشم گرفت و آنان خدا را نافرمانى كرده بودند ؛ چرا كه خداى عز و جل فرمود : «به سرزمين مقدّسى كه خدا براى شما رقم زده ، وارد شويد» ؛ يعنى به شام ؛ امّا آنان از رفتن به اين سرزمين ، سر باز زدند و در نتيجه ، مدّت چهل سال در مصر و بيابان هاى آن سرگردان شدند و پس از چهل سال ، وارد شام شدند» . امام صادق عليه السلام فرمود : «و بيرون آمدن آنان از مصر و ورودشان به شام هم پس از آن به وقوع پيوست كه توبه كردند و خداوند از ايشان خشنود گشت» . امام صادق عليه السلام فرمود : من «خوش ندارم از چيزى كه در سفالينه هاى مصرى طبخ مى شود ، بخورم ، و دوست ندارم با گِل آن سرم را بشويم ؛ زيرا مى ترسم خاكش برايم خوارى به بار آورد و غيرتم را از بين ببرد» .

6 / 6قُدسقرآن«منزّه است آن خدايى كه بنده اش را شبانه از مسجد الحرام به سوى مسجد الأقصى _ كه پيرامون آن را بركت داده ايم _ سِير داد تا از نشانه هاى خود به او بنمايانيم ، كه او همان شنواى بيناست» .

«سوگند به تين و زيتون . سوگند به طور سينين . سوگند به اين شهر امن» .

.

ص: 450

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى ... اختارَ مِنَ البُلدانِ أربَعَةً ، فَقالَ عز و جل : «وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ * وَ طُورِ سِينِينَ * وَ هَذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ» فَالتّينُ المَدينَةُ ، وَالزَّيتونُ بَيتُ المَقدِسِ ، وطورُ سينينَ الكوفَةُ ، وهذَا البَلَدُ الأَمينُ مَكَّةُ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ للّهِِ عز و جل خِيارا مِن كُلِّ ما خَلَقَهُ ... فَأَمّا خِيارُهُ مِنَ البِقاعِ : فَمَكَّةُ ، وَالمَدينَةُ ، وبَيتُ المَقدِسِ . (2)

6 / 7قَزوينُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :قَزوينُ بابٌ مِن أبوابِ الجَنَّةِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :اللّهُمَّ ارحَم إخواني بِقَزوينَ ... قَزوينُ بابٌ مِن أبوابِ الجَنَّةِ ، يُقاتِلونَ الدَّيلَمَ ، الشُّهَداءُ فيهِم كَشُهَداءِ بَدرٍ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :إنّي لَأَعرِفُ أقواما يَكونونَ في آخِرِ الزَّمانِ قَدِ اختَلَطَ الإِيمانُ بِلُحومِهِم ودِمائِهِم، يُقاتِلونَ في بَلدَةٍ يُقالُ لَها قَزوينُ، تَشتاقُ إلَيهِمُ الجَنَّةُ وتَحِنُّ كَما تَحِنُّ النّاقَةُ إلى وَلَدِها . (5)

.


1- .الخصال : ص 225 ح 58 عن موسى بن بكر عن الإمام الكاظم عليه السلام ، معاني الأخبار : ص 365 ح 1 عن موسى بن بكر عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، روضة الواعظين : ص 444، بحارالأنوار : ج 60 ص 204 ح 2 .
2- .التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 661 ح 374 عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 96 ص 373 ح 61 .
3- .مسند الشاميّين : ج 4 ص 380 ح 3605 عن أبي هريرة، كنز العمّال : ج 12 ص 294 ح 35095؛ جامع الأحاديث للقمّي : ص 107، بحارالأنوار : ج 60 ص 229 ح 57 .
4- .التدوين في أخبار قزوين: ج 1 ص 19 عن أبي هريرة، كنز العمّال: ج 12 ص 294 ح 35096 نقلاً عن الحافظ أبي العلاء العطّار في فضائل قزوين عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه .
5- .التدوين في أخبار قزوين: ج 1 ص 10 عن جابر، كنز العمّال: ج 12 ص 293 ح 35092 .

ص: 451

6 / 7 قزوين

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند _ تبارك و تعالى _ ... از شهرها چهار شهر را برگزيد و فرمود : «سوگند به انجير و زيتون . سوگند به طور سَينا . سوگند به اين شهر امن» . «انجير» ، مدينه است و «زيتون» ، بيت المقدّس است و «طور سَينا» ، كوفه است و «اين شهر امن» ، مكّه .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداى عز و جل از هر چيزى كه آفريده ، گزينشى كرده است ... . سرزمين هاى برگزيده او عبارت اند از : مكّه و مدينه و بيت المقدّس .

6 / 7قزوينپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :قزوين ، دروازه اى از دروازه هاى بهشت است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خدايا ! برادران مرا در قزوين مورد رحمت قرار ده ... . قزوين ، دروازه اى از دروازه هاى بهشت است . با ديلميان مى جنگند و شهيدانشان مانند شهيدان بَدرند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من اقوامى را مى شناسم كه در آخر الزمان اند و ايمان با گوشت و خون آنان آميخته شده است . در شهرى كه به آن قزوين مى گويند ، [در راه ايمانشان] مى جنگند و بهشت به آنان ، چنان مشتاق و شيفته است كه ماده شتر به بچّه اش .

.

ص: 452

عنه صلى الله عليه و آله :ما مِن قَومٍ أحَبُّ إلَى اللّهِ تَعالى مِن قَومٍ حَمَلُوا القُرآنَ ، ورَكِبوا إلَى التِّجارَةِ الَّتي ذَكَرَ اللّهُ تَعالى : «تُنجِيكُم مِّنْ عَذَابٍ أَلِيمٍ» (1) ، وقَرَؤُوا القُرآنَ ، وشَهَرُوا السُّيوفَ ؛ يَسكُنونَ بَلَدَةً يُقالُ لَها : «قَزوينُ» ، يَأتونَ يَومَ القِيامَةِ وأَوداجُهُم تَقطُرُ دَما، يُحِبُّهُمُ اللّهُ ويُحِبّونَهُ [تُفتَحُ] (2) لَهُم ثَمانِيَةُ أبوابِ الجَنَّةِ ، فَيُقالُ لَهُم : اُدخُلوا مِن أيِّها شِئتُم . (3)

6 / 8تِفليسُالإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ اختارَ مِن جَميعِ البِلادِ كوفَةَ وقُمَّ وتِفليسَ (4) . (5)

.


1- .الصف : 10 .
2- .لم يرد ما بين المعقوفين في المصدر، وأثبتناه من كنز العمّال.
3- .التدوين في أخبار قزوين: ج 1 ص 10 عن جابر بن عبداللّه الأنصاري ، كنز العمّال: ج 12 ص 297 ح 35105 نقلاً عن الخليلي في فضائل قزوين .
4- .تفليس : مدينة كانت تابعة لإيران لفترة طويلة . وهي الآن عاصمة دولة گرجستان من دول الاتحاد السوفيتي السابق .
5- .تاريخ قم : ص 271 ، بحارالأنوار: ج 60 ص 214 ح 25 كلاهما عن خالد بن يزيد .

ص: 453

6 / 8 تفليس

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ مردمى نزد خداى متعال ، محبوب تر از مردمى نيستند كه قرآن را برداشته و به تجارتى روى آورده اند كه خداى متعال فرموده است : «شما را از عذابى دردناك مى رهاند» ، و قرآن مى خوانند و شمشير بر مى كشند . آنان در شهرى سكونت مى كنند كه به آن قزوين مى گويند و روز رستاخيز ، در حالى مى آيند كه از شاه رگ هايشان خون مى چكد . خدا آنان را دوست مى دارد و آنان خدا را دوست مى دارند . هر هشت درِ بهشت برايشان [باز مى شود] و به آنان مى گويند : از هر در كه خواستيد ، وارد شويد .

6 / 8تفليسامام صادق عليه السلام :خداوند از ميان همه شهرها ، كوفه و قم و تفليس (1) را برگزيد .

.


1- .تفليس ، شهرى است كه روزگاران دراز ، جزء ايران بود و اكنون پايتخت كشور گرجستان ، از كشورهاى استقلال يافته پس از فروپاشى اتّحاد جماهير شوروى است .

ص: 454

الفصل السابع : البلاد المذمومة7 / 1مِصرُالكافي عن عليّ بن أسباط عن رَجل :ذَكَرتُ لَهُ [الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام ]مِصرَ ، فَقالَ : قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «اُطلُبوا بِهَا الرِّزقَ ، ولا تُطيلوا بِهَا المَكثَ» . ثُمَّ قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : مِصرُ الحُتوفِ (1) تُقَيَّضُ لَها قَصيرَةُ الأَعمارِ (2) . (3)

قصص الأنبياء للراوندي عن يحيى بن عبداللّه بن الحسن رفعه عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله :اِنتَحوا مِصرَ ولا تَطلُبُوا المَكثَ فيها _ ولا أحسَبُهُ إلّا قالَ : _ وهُوَ يورِثُ الدِّياثَةَ (4) . (5)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في ذِكرِ مِصرَ _ :لا تَأكُلوا في فَخّارِها ، ولا تَغسِلوا رُؤوسَكُم بِطينِها ؛ فَإِنَّهُ يَذهَبُ بِالغَيرَةِ ، ويورِثُ الدِّياثَةَ . (6)

.


1- .الحَتفُ : المَوتُ ، والجمع : الحُتوفُ (مجمع البحرين: ج 1 ص 358 «حتف») .
2- .أي يُساقُ إليها أقصَرُ الناسِ أعمارا .
3- .الكافي : ج 5 ص 318 ح 58 ، وسائل الشيعة: ج 12 ص 342 ح 23003 .
4- .الديّوث : مَن لا غَيرةَ له على أهله ، ويُقال : هو الذي يُدخِلُ الرجال على زوجته (مجمع البحرين: ج 1 ص 623 «ديث») .
5- .قصص الأنبياء للراوندي : ص 186 ح 232 ، بحارالأنوار : ج 60 ص 211 ح 15 .
6- .الكافي : ج 6 ص 386 ح 9 ، تفسير القمي : ج 2 ص 282 ، تفسير العياشي : ج 1 ص 305 ح 73 كلّها عن عليّ بن أسباط عن الإمام الرضا عليه السلام ، قصص الأنبياء للراوندي : ص 186 ح 233 عن عليّ بن أسباط عن الإمام الكاظم عليه السلام وكلها نحوه ، بحارالأنوار : ج 60 ص 211 ح 16 .

ص: 455

فصل هفتم : سرزمين هاى نكوهش شده
7 / 1 مصر
اشاره

فصل هفتم : سرزمين هاى نكوهش شده7 / 1مصرالكافى_ به نقل از على بن اسباط ، از مردى _ :به ايشان (امام صادق عليه السلام ) در باره مصر گفتم . فرمود : «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : براى روزى به آن جا برويد؛ امّا در آن ، زياد نمانيد» . امام صادق عليه السلام سپس فرمود : «مصر، شهر مرگ و مير است . عمرها در آن جا كوتاه مقدّر مى شوند» .

قصص الأنبياء ، راوندى_ به نقل از يحيى بن عبد اللّه بن حسن ، در حديثى كه سند آن را به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رساند _ :«به مصر برويد؛ امّا در آن ، زياد نمانيد» و مطمئنم كه فرمود : «[زيرا] اقامت در آن ، بى غيرتى مى آورد» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در ذكر مصر _ :در سفالينه هاى آن ، غذا نخوريد و سرهايتان را با گِل آن جا نشوييد ؛ زيرا غيرت را از بين مى برد و بى غيرتى مى آورد .

.

ص: 456

تفسير العيّاشي عن عليّ بن أسباط :قُلتُ لَهُ [الإِمامِ الرِّضا عليه السلام ] : إنَّ أهلَ مِصرَ يَزعُمونَ أنَّ بِلادَهُم مُقَدَّسَةٌ . قالَ : وكَيفَ ذلِكَ؟ قُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، يَزعُمونَ أنَّهُ يُحشَرُ في جيلِهِم سَبعونَ ألفا يَدخُلونَ الجَنَّةَ بِغَيرِ حِسابٍ! قالَ : لا ، لَعَمري ما ذاكَ كَذاكَ ، وما غَضِبَ اللّهُ عَلى بَني إسرائيلَ إلّا أدخَلَهُم مِصرَ ، ولا رَضِيَ عَنهُم إلّا أخرَجَهُم مِنها إلى غَيرِها . ولَقَد أوحَى اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى إلى موسى عليه السلام أن يُخرِجَ عِظامَ يوسُفَ مِنها ، فَاستَدَلَّ موسى عَلى مَن يَعرِفُ مَوضِعَ القَبرِ ، فَدُلَّ عَلَى امرَأَةٍ عَمياءَ زَمِنَةٍ (1) ، فَسَأَلَها موسى أن تَدُلَّهُ عَلَيهِ ، فَأَبَت إلّا عَلى خَصلَتَينِ : يَدعُو اللّهَ فَيَذهَبَ بِزَمانَتِها ، ويُصَيِّرَها مَعَهُ فِي الجَنَّةِ فِي الدَّرَجَةِ الَّتي هُوَ فيها . فَأَعظَمَ ذلِكَ موسى . فَأَوحَى اللّهُ إلَيهِ : وما يَعظُمُ عَلَيكَ مِن هذا؟ أعطِها ما سَأَلَت . فَفَعَلَ ، فَتَوَعَّدَتهُ طُلوعَ القَمَرِ ، فَحَبَسَ اللّهُ طُلوعَ القَمَرِ حَتّى جاءَ موسى لِمَوعِدِهِ ، فَأَخرَجَتهُ مِنَ النّيلِ في سَفَطٍ (2) مَرمَرٍ ، فَحَمَلَهُ موسى عليه السلام . ثُمَّ قالَ : إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ : لا تَأكُلوا في فَخّارِها ، ولا تَغسِلوا رُؤوسَكُم بِطينِها ؛ فَإِنَّهُ يورِثُ الذِّلَّةَ ، ويَذهَبُ بِالغَيرَةِ . (3)

قصص الأنبياء للراوندي عن أبي إبراهيم الموصليّ :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : إنَّ نَفسي تُنازِعُني مِصرَ . فَقالَ : ما لَكَ ومِصرَ؟ أما عَلِمتَ أنَّها مِصرُ الحُتوفِ؟! _ ولا أحسَبُهُ إلّا قالَ : _ يُساقُ إلَيها أقصَرُ النّاسِ أعمارا . (4)

.


1- .الزمانَةُ : العاهَةُ : وزَمِنَ أي مرض مرضا يدوم زمانا طويلاً (مجمع البحرين : ج 2 ص 782 «زمن») .
2- .السَّفَطُ : التابوت الصغير (مجمع البحرين: ج 2 ص 851 «سفط») .
3- .تفسير العيّاشي: ج 1 ص 304 ح 73، قرب الإسناد: ص 375 ح 1330 عن أحمد بن محمّد بن أبي نصر، بحارالأنوار: ج 60 ص 208 ح 9 .
4- .قصص الأنبياء للراوندي : ص 186 ح 231 ، بحارالأنوار : ج 60 ص 211 ح 14 .

ص: 457

تفسير العيّاشى_ به نقل از على بن اَسباط _ :به ايشان (امام رضا عليه السلام ) گفتم : مردم مصر ادّعا مى كنند كه كشورشان مقدّس است . فرمود : «چه طور ؟». گفتم : قربانت گردم ! آنها مى گويند كه از مردمان آنان، هفتاد هزار نفر محشور مى شوند كه بدون حسابرسى به بهشت مى روند . فرمود : «نه ، به جان خودم سوگند كه چنين نيست . خداوند ، زمانى كه بر بنى اسرائيل خشم گرفت ، آنان را به مصر در آورد و زمانى كه از ايشان خشنود گشت ، آنان را از مصر بيرون آورد . خداى _ تبارك و تعالى _ به موسى عليه السلام وحى فرمود كه استخوان هاى يوسف را از اين سرزمين ، بيرون ببرد . موسى در جستجوى كسى بر آمد كه محلّ قبر را مى داند . او را به زن نابيناى زمينگيرى راه نمايى كردند . موسى از او خواست كه قبر يوسف را به وى نشان دهد . آن زن به دو شرط ، حاضر به اين كار شد : يكى اين كه موسى دعا كند خداوند ، زمينگيرى او را بهبود بخشد و دوم ، اين كه او را با موسى در بهشت ، هم درجه قرار دهد . اين كار بر موسى سنگين آمد . خداوند به او وحى فرمود كه : چرا اين درخواست بر تو گران مى آيد ؟ درخواستش را بپذير. موسى پذيرفت و آن زن ، هنگام طلوع ماه را با او قرار گذاشت . خداوند ، طلوع ماه را نگه داشت [و به تأخيرش افكند] تا اين كه موسى سر قرارش آمد و آن زن ، جنازه يوسف را در تابوتى مرمرين از نيل بيرون آورد و موسى عليه السلام آن را بُرد . ايشان سپس فرمود : «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : در سفالينه هاى مصر غذا نخوريد و با گِل آن ، سرتان را نشوييد ؛ زيرا اين كار ، خوارى مى آورد و غيرت را مى برد» .

قصص الأنبياء ، راوندى_ به نقل از ابو ابراهيم موصلى _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : دلم هواى مصر را كرده است . فرمود : «تو را چه به مصر ؟ مگر نمى دانى كه آن جا شهر مرگ هاست ؟!» و مطمئنم كه فرمود : «كوتاه عمرترينِ مردمان ، به آن جا سوق داده مى شوند» .

.

ص: 458

بيانيمكن الجمع بين الآيات والأخبار الواردة في مدح الشام ومصر وذمّه ، بما أومأنا إليه سابقا من اختلاف أحوال أهله في الأزمان ؛ فإنّه كان في أوّل الزمان محلّ الأنبياء والصلحاء فكان من البلاد المباركة الشريفة ، فلمّا صار أهله من أشقى الناس وأكفرهم صار من شرّ البلاد ، كما أنّ يوم عاشوراء كان من الأيّام المتبرّكة _ كما يظهر من بعض الأخبار _ فلمّا قتل فيه الحسين عليه السلام صار من أنحس الأيّام . (1)

راجع : ص 215 ( البلاد المحمودة / الشام ) .

7 / 2البَصرَةُالإمام الصادق عليه السلام :إنَّ عَلِيّا عليه السلام لَمّا أرادَ الخُروجَ مِنَ البَصرَةِ ، قامَ عَلى أطرافِها ثُمَّ قالَ : لَعَنَكِ اللّهُ يا أنتَنَ الأَرضِ تُرابا ، وأَسرَعَها خَرابا ، وأَشَدَّها عَذابا ، فيكِ الدّاءُ الدَّوِيُّ! قيلَ : وما هُوَ يا أميرَ المُؤمِنينَ؟ قالَ : كَلامُ القَدَرِ الَّذي فيهِ الفِريَةُ عَلَى اللّهِ ، وبُغضُنا أهلَ البَيتِ وفيهِ سَخَطُ اللّهِ [وسَخَطُ] (2) نَبِيِّهِ عليه السلام ، وكَذِبُهُم عَلَينا أهلَ البَيتِ ، وَاستِحلالُهُمُ الكَذِبَ عَلَينا . (3)

الإمام عليّ عليه السلام_ في ذَمِّ أهلِ البَصرَةِ _ :إنَّ لِلبَصرَةِ ثَلاثَةَ أسماءٍ سِوَى البَصرَةِ فِي الزُّبُرِ الاُوَلِ ، لا يَعلَمُها إلَا العُلَماءُ : مِنها الخَريبَةُ ، ومِنها تَدمُرُ ، ومِنهَا المُؤتَفِكَةُ ... . إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ لي يَوما ولَيسَ مَعَهُ غَيري : «إنَّ جَبرَئيلَ الرّوحَ الأَمينَ حَمَلَني عَلى مَنكِبِهِ الأَيمَنِ حَتّى أرانِيَ الأَرضَ ومَن عَلَيها ، وأَعطاني أقاليدَها ، وعَلَّمَني ما فيها وما قَد كانَ عَلى ظَهرِها ، وما يَكونُ إلى يَومِ القِيامَةِ ، ولَم يَكبُر ذلِكَ عَلَيَّ كَما لم يَكبُر عَلى أبي آدَمَ ؛ عَلَّمَهُ الأَسماءَ كُلَّها ولَم تَعلَمهَا المَلائِكَةُ المُقَرَّبونَ ، وإنّي رَأَيتُ بُقعَةً عَلى شاطِئِ البَحرِ تُسَمَّى البَصرَةَ ، فَإِذا هِيَ أبعَدُ الأَرضِ مِنَ السَّماءِ وأَقرَبُها مِنَ الماءِ ، وأَنَّها لَأَسرَعُ الأَرضِ خَرابا ، وأَخشَنُها تُرابا ، وأَشَدُّها عَذابا ، ولَقَد خُسِفَ بِها فِي القُرونِ الخالِيَةِ مِرارا ، ولَيَأتِيَنَّ عَلَيها زَمانٌ» . وإنَّ لَكُم _ يا أهلَ البَصرَةِ _ وما حَولَكُم مِنَ القُرى مِنَ الماءِ لَيَوما عَظيما بَلاؤُهُ ، وإنّي لَأَعلَمُ مَوضِعَ مُنفَجَرِهِ مِن قَريَتِكُم هذِهِ ، ثُمَّ اُمورٌ قَبلَ ذلِكَ تَدهَمُكُم عَظيمَةٌ اُخفِيَت عَنكُم وعَلِمناها ، فَمَن خَرَجَ عَنها عِندَ دُنُوِّ غَرَقِها فَبِرَحمَةٍ مِنَ اللّهِ سَبَقَت لَهُ ، ومَن بَقِيَ فيها غَيرَ مُرابِطٍ بِها فَبِذَنبِهِ ، ومَا اللّهُ بِظَّلامِ لِلعَبيدِ . (4)

.


1- .بحارالأنوار : ج 57 ص 208 .
2- .لم يرد ما بين المعقوفين في المصدر ، وأثبتناه من بحارالأنوار .
3- .رجال الكشّي : ج 2 ص 700 ح 741 عن ميمون بن عبداللّه ، بحارالأنوار : ج 60 ص 204 .
4- .بحارالأنوار: ج 60 ص 225 ح 58 نقلاً عن شرح نهج البلاغة لابن ميثم .

ص: 459

توضيح
7 / 2 بصره

توضيحجمع و سازش ميان آيات و احاديثى كه در ستايش شام و مصر و نكوهش آنها آمده است ، بر پايه آنچه پيش تر بِدان اشاره كرديم، امكان پذير است و آن ، اختلاف احوال مردم اين سرزمين ها در طول زمان است . سرزمين شام ، در آغاز ، جايگاه پيامبران و صالحان بود . از اين رو ، از سرزمين هاى بابركت و شريف به شمار مى رفته است ؛ امّا زمانى كه مردمش از بى رحم ترين و بدكيش ترينْ افراد گشتند (در عصر اُموى) ، از بدترينْ سرزمين ها شد ، چندان كه روز عاشورا _ آن طور كه از برخى احاديث، پيداست _ از روزهاى خجسته آنان بود، در حالى كه با كشته شدن امام حسين عليه السلام در اين روز، بايد از نحس ترينْ روزها شمرده شود .

ر . ك : ص 447 (سرزمين هاى ستايش شده / شام) .

7 / 2بصرهامام صادق عليه السلام :على عليه السلام هنگامى كه خواست از كوفه خارج شود ، در پيرامون آن ايستاد و فرمود : «لعنت خدا بر تو باد ، اى سرزمينى كه خاكت گنديده ترينِ خاك هاست ! زودتر از هر سرزمينى رو به ويرانى مى نهى ، و سخت ترين عذاب ها را دارى ، و درد بى درمان ، در توست !». گفته شد : كدام درد ، اى امير مؤمنان ؟ فرمود : «اعتقاد به قَدَر كه در آن ، دروغ بستن به خداست ، و كينه توزى با ما خاندان كه موجب خشم خدا [و خشم ]پيامبر اوست ، و دروغ بستنشان بر ما خاندان ، و روا شمردن دروغ بر ما» .

امام على عليه السلام_ در نكوهش بصريان _ :بصره را در كتاب هاى [آسمانىِ] نخستين ، جز بصره ، سه نام ديگر نيز هست كه تنها عالِمان ، آنها را مى دانند : يكى خريبه ، ديگر تَدمُر ، و ديگرى مؤتفكه ... . روزى كه من و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله تنها باهم بوديم ، به من فرمود : «جبرئيل روح الأمين ، مرا بر شانه راست خود سوار كرد تا جايى كه زمين و زمينيان را به من نشان داد ، و كليدهاى آن را در اختيارم نهاد ، و آنچه را در زمين است و آنچه را بر روى آن بوده است و آنچه را تا روز قيامت خواهد بود ، به من آموخت ، و اين بر من گران نيامد ، چنان كه بر پدرم آدم ، گران نيامد . به او تمام نام ها را آموخت ، در حالى كه فرشتگان مقرّب هم آنها را نمى دانستند . من سرزمينى را در ساحل دريا ديدم كه آن را «بصره» مى نامند . دورترينِ سرزمين ها از آسمان و نزديك ترينِ آنها به آب بود . از هر سرزمينى زودتر ويران مى شود ، و خاكش درشت ترينِ خاك هاست ، و عذابش از هر سرزمين ديگرى ، سخت تر است . در روزگاران گذشته ، بارها بلعيده شد و زمانى ديگر چنين خواهد شد . شما را _ اى اهل بصره _ و روستاهاى پيرامونتان را بلايى بس بزرگ از آب ، در انتظار است ، و من مى دانم كه اين آب ، از كجاى اين آبادى تان بر خواهد جوشيد ؛ امّا پيش از آن ، حوادث سهمگين بر شما يورش مى آورند كه از شما پوشيده داشته شده است؛ ليكن ما آنها را مى دانيم . پس آن گاه كه زمان زير آب رفتن بصره نزديك شود ، هر كس كه [موفّق شود] از اين شهر بيرون رود، به واسطه رحمت الهى است كه پيشاپيش شامل حال او شده است و هر كس در آن بماند ، بى آن كه مرزبان باشد ، به گناه خويش گرفتار آمده است و خداوند ، هرگز به بندگان ، ستم نمى كند» .

.

ص: 460

عنه عليه السلام_ في ذَمِّ أهلِ البَصرَةِ بَعدَ وَقعَةِ الجَمَلِ _ :أرضُكُم قَريبَةٌ مِنَ الماءِ ، بَعيدَةٌ مِنَ السَّماءِ ، خَفَّت عُقولُكُم ، وسَفِهَت حُلومُكُم ، فَأَنتُم غَرَضٌ لِنابلٍ ، واُكلَةٌ لِاكِلٍ ، وفَريسَةٌ لِصائِلِ 1 . (1)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 14 ، الجمل : ص 407 عن الحارث بن سريع نحوه ، بحارالأنوار : ج 32 ص 246 ح 194 .

ص: 461

امام على عليه السلام_ در نكوهش بصريان پس از جنگ جمل _ :سرزمين شما به آب ، نزديك و از آسمان ، دور است . شما مردمانى سبك مغز و سست انديشيد . از اين رو [همواره] هدفى براى تيراندازيد و لقمه اى براى خورنده و شكارى براى شكارچى . 1

.

ص: 462

عنه عليه السلام_ مِن كَلامٍ لَهُ في ذَمِّ أهلِ البَصرَةِ بَعدَ وَقعَةِ الجَمَلِ _ :بِلادُكُم أنتَنُ بِلادِ اللّهِ تُربَةً ، أقرَبُها مِنَ الماءِ وأَبعَدُها مِنَ السَّماءِ ، وبِها تِسعَةُ أعشارِ الشَّرِّ . المُحتَبَسُ فيها بِذَنبِهِ ، وَالخارِجُ بِعَفوِ اللّهِ . كَأَنّي أنظُرُ إلى قَريَتِكُم هذِهِ قَد طَبَّقَهَا الماءُ حَتّى ما يُرى مِنها إلّا شُرَفُ المَسجِدِ ، كَأَنَّهُ جُؤجُؤُ (1) طَيرٍ في لُجَّةِ بَحرٍ . (2)

7 / 3أصبَهانُالخرائج والجرائح عن ابن مسعود :كُنتُ قاعِدا عِندَ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام في مَسجِدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، إذ نادى رَجُلٌ : مَن يَدُلُّني عَلى مَن آخُذُ مِنهُ عِلما؟ ومَرَّ . فَقُلتُ لَهُ : يا هذا ، هَل سَمِعتَ قَولَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله : أنَا مَدينَةُ العِلمِ وعَلِيٌّ بابُها؟ فَقالَ : نَعَم ، قُلتُ : وأَينَ تَذهَبُ وهذا عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ؟ فَانصَرَفَ الرَّجُلُ وجَثا بَينَ يَدَيهِ . فَقالَ عليه السلام لَهُ : مِن أيِّ بِلادِ اللّهِ أنتَ؟ قالَ : مِن أصفَهانَ ، قالَ لَهُ : اُكتُب : أملى عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام : إنَّ أهلَ أصفَهانَ لا يَكونُ فيهِم خَمسُ خِصالٍ : السَّخاوَةُ ، وَالشَّجاعَةُ ، وَالأَمانَةُ ، وَالغَيرَةُ ، وحُبُّنا أهلَ البَيتِ . قالَ : زِدني يا أميرَ المُؤمِنينَ . قالَ بِاللِّسانِ الأَصفَهانِيِّ : اروت اين وس . يَعنِي : اليَومَ حَسبُكَ هذا . (3)

.


1- .الجؤجؤ : الصدر (النهاية: ج 1 ص 232 «جؤجؤ») .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 13 ، بحارالأنوار : ج 60 ص 224 ح 58 .
3- .الخرائج والجرائح : ج 2 ص 545 ح 7 ، بحارالأنوار : ج 41 ص 301 ح 32 .

ص: 463

7 / 3 اصفهان
اشاره

امام على عليه السلام_ از سخنان ايشان در نكوهش بصريان پس از جنگ جمل _ :سرزمين شما خاكش متعفّن ترين سرزمين خداست ، نزديك ترينِ سرزمين ها به آب و دورترين آنها از آسمان است ، و نُه دهم شرّ و بدى در اين سرزمين است . آن كه در اين شهر بماند به كيفر گناه خويش است ، و آن كه بيرون رفته عفو خداوند شامل حالش شده . گويا مى بينيم كه اين آبادى شما را آب فرا گرفته است تا جايى كه تنها كنگره هاى مسجد آن ديده مى شود ، همچون سينه مرغى در ميان دريا .

7 / 3اصفهانالخرائج و الجرائح_ به نقل از ابن مسعود _ :نزد امير مؤمنان عليه السلام در مسجد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نشسته بودم كه مردى صدا زد : كيست كه مرا به مردى ره نمون شود تا از او دانشى بر گيرم ؟ و رفت . من به او گفتم : اى مرد ! آيا سخن پيامبر صلى الله عليه و آله را شنيده اى كه : «من شهر علمم و على دروازه آن شهر است» ؟ گفت : آرى . گفتم : پس كجا مى روى ، در حالى كه على بن ابى طالب ، اين جاست ؟ مرد باز گشت و در برابر ايشان زانو زد . [امام عليه السلام ] به او فرمود : «تو از كدام شهر خدايى ؟». گفت : از اصفهان . فرمود : «بنويس : على بن ابى طالب اِملا كرد : در اهالى اصفهان، پنج خصلت نيست : بخشندگى ، شجاعت ، امانتدارى ، غيرت ، و محبّت ما خاندان» . گفت : باز هم بفرماييد ، اى امير مؤمنان! ايشان به زبان مردم اصفهان فرمود : «اروت اين وس» ، يعنى : امروزت را اين بس!

.

ص: 464

بيانقال العلّامة المجلسي قدس سره ذيل الحديث : كان أهل أصفهان في ذلك الزمان إلى أوّل استيلاء الدولة القاهرة الصفويّة _ أدام اللّه بركاتهم _ من أشدّ النواصب ، والحمد للّه الذي جعلهم أشدّ الناس حبّا لأهل البيت عليهم السلام ، وأطوعهم لأمرهم ، وأوعاهم لعلمهم ، وأشدّهم انتظارا لفرجهم ، حتّى أنّه لا يكاد يوجد من يتّهم بالخلاف في البلد ولا في شيء من قراه القريبة أو البعيدة ، وببركة ذلك تبدّلت الخصال الأربع أيضا فيهم ، رزقنا اللّه وسائر أهل هذه البلاد نصر قائم آل محمد صلى الله عليه و آله والشهادة تحت لوائه ، وحشرنا معهم في الدنيا و الآخرة . (1)

.


1- .بحارالأنوار : ج 41 ص 302 .

ص: 465

توضيح

توضيحعلّامه مجلسى (م 1111ق) مى گويد : «اهالى اصفهان در آن زمان تا آغاز استيلاى دولت ظفرمند صفوى _ كه خداى، بركات آنان را پايدار بدارد _ از سرسخت ترين ناصبى ها بوده اند ، و خدا را شكر كه آنان را از علاقه مندترينْ مردمان به اهل بيت عليهم السلام قرار داد ، چنان كه بيش از همه مردمان ، مطيع فرمان اهل بيت و فراگيرنده دانش آنان و در انتظار فَرَج ايشان هستند ، به طورى كه در اين شهر و در روستاهاى نزديك و دور آن ، تقريبا كسى كه به مخالفت با شيعه متّهم باشد ، يافت نمى شود و به بركت اين خصلت (عشق به اهل بيت)، آن چهار خصلت ديگر نيز در ايشان به ضدّش تبديل شده است . خداوند ، توفيق يارى رساندن به قائم آل محمّد صلى الله عليه و آله و شهادت در تحت لواى او را به ما و ديگر اهالى اين شهر ، روزى فرمايد و ما را در دنيا و آخرت با ايشان محشور كند!» .

.

ص: 466

. .

ص: 467

43 . بلوغ

اشاره

43 . بلوغدرآمدفصل يكم : انواع بلوغفصل دوم : آثار نرسيدن به سنّ بلوغفصل سوم : نشانه بلوغ در پسرفصل چهارم : نشانه بلوغ در دخترفصل پنجم : مجموعه نشانه هاى بلوغ

.

ص: 468

درآمد

بلوغ ، در لغت

درآمدبلوغ ، در لغت«بلوغ» از مادّه «بلغ» به معناى: رسيدن به چيزى ، به پايان مقصد رسيدن ، و يا به نهايتِ آن نزديك شدن است . ابن فارس مى گويد : الباءُ وَ اللّامُ وَ الغَينُ أصلٌ واحِدٌ ، و هُوَ الوُصولُ إلَى الشَّى ءِ . تَقولُ : بَلَغتُ المَكانَ ، إذا وَصَلتَ إلَيهِ وَقَد تُسَمَّى المُشارَفَةُ بُلوغا بِحَقِّ المُقارَبَةِ . (1) باء و لام و غين (بلغ) ، يك معناى اصلى دارد و آن «رسيدن به چيزى» است . مى گويى : «بَلَغتُ المكانَ»، يعنى : به آن مكان رسيدم . گاه به مُشرف و نزديك شدن [به مقصد] ، بلوغ مى گويند . ابن منظور در اين باره آورده : بَلَغَ الشَّى ءُ يَبلُغُ بُلوغا و بَلاغا : وَصَلَ وَ انتَهى... وَ بَلَغَ الغُلامُ : اِحتَلَمَ كَأَنَّهُ بَلَغَ وَقتُ الكِتابِ عَلَيهِ وَالتَّكليفِ . . .بَلَغَ الصَّبِىُّ وَ الجارِيَةُ ، إذا أدرَكا و هُما بالِغانِ . (2) [جمله] «بَلَغَ الشى ءُ يبلغ بُلوغا و بلاغا» يعنى : رسيد و پايان يافت ... . «بَلَغَ الغلامُ» يعنى : آن پسر به سنّ بلوغ رسيد ، گويى زمان نوشتن [ثواب و گناه] بر او و تكليف رسيده است ... . «بَلَغَ الصبىّ و الجارية» يعنى : آن پسر بچّه و دختر بچّه رسيدند و بالغ شدند .

.


1- .معجم مقاييس اللغة : ج 1 ص 301 (مادّه «بلغ») .
2- .لسان العرب : ج 8 ص 419 و 420 (مادّه «بلغ») .

ص: 469

بلوغ ، در قرآن
1 . بلوغ نكاح

و نيز راغب ، واژه «بلوغ» را چنين تفسير كرده : البُلوغُ وَ البَلاغُ : الاِنتِهاءُ إلى أقصَى المَقصَدِ وَ المُنتَهى ، مَكانا كانَ أو زَمانا أو أمرا مِنَ الاُمورِ المُقَدَّرَةِ ، وَ رُبَّما يُعَبَّرُ بِهِ عَنِ المُشارَفَةِ عَلَيهِ وَ إن لَم يَنتَهِ إلَيهِ . (1) بُلوغ و بَلاغ ، يعنى : رسيدن به نهايت مقصد و غايت چيزى ، مكان باشد يا زمان يا هر چيزى كه حدّى برايش تعيين شده باشد . گاه از نزديك شدن به مقصد ، اگر چه به آن منتهى نشود ، به بلوغ تعبير مى شود . بر اين پايه ، رسيدن كودك به مرحله اى طبيعى از زندگى كه در آن غريزه جنسى شكوفا مى شود و برخى دگرگونى هايى از نظر جسمى و روحى و ادراكى پديد مى آيد ، بلوغ ناميده مى شود .

بلوغ ، در قرآندر قرآن كريم ، براى تبيين مراحل طبيعى رشد كودك ، از سه تعبير استفاده شده است : «بلوغ نكاح» ، «بلوغ حُلُم» و «بلوغ أشُد» ، كه در باره هر يك ، توضيح كوتاهى ارائه مى شود :

1 . بلوغ نكاحمقصود از «بلوغ نكاح» ، زمانى است كه كودك به مرحله اى از رشد طبيعى مى رسد كه از نظر جنسى ، قدرت بر ازدواج پيدا مى كند . قرآن كريم ، رسيدن به اين مرحله را يكى از شرايط استقلال حقوقى كودك مى داند : «وَابْتَلُواْ الْيَتَامَى حَتَّى إِذَا بَلَغُواْ النِّكَاحَ فَإِنْ ءَانَسْتُم مِّنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُواْ إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ . (2)

.


1- .مفردات ألفاظ القرآن : ص 144 (مادّه «بلغ») .
2- .نساء : آيه 6 .

ص: 470

2 . بلوغ حُلُم

ويتيمان را بيازماييد تا اين كه وقتى به سنّ زناشويى رسيدند ، پس اگر در ايشان رُشدى يافتيد ، اموالشان را به آنان رد كنيد» . اين آيه به اين حقيقت اشاره دارد كه بلوغ، داراى جنبه هاى مختلفى است و در ادبيات قرآن ، بلوغ در همه جا به يك معنا نيست . ممكن است كسى از نظر جنسى بالغ باشد ؛ ولى از نظر حقوقى بالغ نباشد .

2 . بلوغ حُلُمظاهرا مقصود از «بلوغ حُلُم» نيز بلوغ جنسى است . (1) قرآن كريم ، جهت حفظ حريم خانواده و عفّت خانوادگى ، به كودكانى كه به بلوغ جنسى رسيده اند ، دستور داده كه بايد هميشه به هنگام ورود به اتاق استراحت پدر و مادر ، اجازه بگيرند ؛ امّا براى كودكان مميّزى كه به بلوغ جنسى نرسيده اند ، سه بار اجازه گرفتن كافى است . (2)

.


1- .در لسان العرب (ج 12 ص 145) آمده : «الحُلْمُ وَ الاِحتِلامُ : الجِماعُ و نَحوُهُ فِى النَّومِ وَ الاِسمُ الحُلُمُ؛ حُلْم و احتلام ، نزديكى كردن و مانند آن در خواب است . اسم آن ، حُلُم است» و در قرآن كريم آمده است : «لَمْ يَبْلُغُوا الْحُلُمَ ؛ به سنّ احتلام نرسيده اند» . برخى مقصود از «حُلُم» در اين جا را عقل گرفته اند؛ ليكن به نظر مى رسد كه معلَّق كردن حكم شرعى بر عاقل شدن كودك ، صحيح نيست ؛ زيرا اوّلاً : كودكى با عاقل بودن منافاتى ندارد ، ثانيا : ضابطه اى براى عاقل شدن كودك نمى توان تعيين كرد ، ثالثا : حكم و موضوع ، تناسبى ندارند .
2- .«اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! بايد غلام ها و كنيزهاى شما و كسانى از شما كه به [سنّ] بلوغ نرسيده اند ، سه بار [در شبانه روز ]از شما كسب اجازه كنند : پيش از نماز بامداد ، و نيم روز كه جامه هاى خود را بيرون مى آوريد ، و پس از نماز شامگاهان . [اين ، ]سه هنگام برهنگى شماست . نه بر شما و نه بر آنان گناهى نيست كه غير از اين [سه هنگام] ، گرد يكديگر بچرخيد [و با هم معاشرت نماييد] . خداوند ، آيات [خود ]را اين گونه براى شما بيان مى كند ، و خدا داناى سنجيده كار است. و چون كودكان شما به [سنّ] بلوغ رسيدند ، بايد از شما كسب اجازه كنند ، همان گونه كه آنان كه پيش از ايشان بودند ، كسب اجازه كردند . خدا آيات خود را اين گونه براى شما بيان مى دارد ، و خدا داناى سنجيده كار است» (نور : آيه 58 _ 59) .

ص: 471

3 . بلوغ اَشُدّ
الف - بلوغ جنسى

3 . بلوغ اَشُدمفهوم «بلوغ اَشُدّ» با تعبيرهاى مختلف در هشت آيه مطرح شده است . اين آيات را در چهار عنوان مى توان دسته بندى كرد :

الف _ بلوغ جنسىدر دو آيه ، «بلوغ اَشُدّ» در برابر دوران طفوليت قرار گرفته است : « ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُواْ أَشُدَّكُمْ؛ (1) آن گاه شما را [به صورت] كودك بيرون مى آوريم . سپس [حيات شما را ادامه مى دهيم] تا به حدّ رشدتان برسيد» . بنا بر اين ، مقصود از «بلوغ اَشُد» در اين گونه موارد ، مرحله بعد از دوران طفوليت است ؛ امّا اين كه اين مرحله از چه سنّى آغاز مى شود و چه علائمى دارد، آيه ساكت است . از اين رو ، براى پاسخگويى به اين سؤال مى توان به احاديث اهل بيت عليهم السلام يا به عرف مردم ، مراجعه كرد . گفتنى است كه در حديثى، از امام صادق عليه السلام مى فرمايد : اِنقِطاعُ يُتمِ اليَتيمِ بِالاِحتِلامِ و هُوَ أشُدُّهُ ، وَ إنِ احتَلَمَ وَ لَم يُؤنَس مِنهُ رُشدٌ وَ كانَ سَفيها أو ضَعيفا فَليُمسِك عَنهُ وَلِيُّهُ مالَهُ . (2) به سر آمدن دوره يتيمى يتيم ، با محتلم شدن است و اين [احتلام] ، همان اَشُدّ اوست . و اگر محتلم شد ، امّا رشدى در او ديده نشد و سفيه يا ناتوان بود ، نبايد وليّش مال او را در اختيارش بگذارد . بر پايه اين حديث و دو حديث مشابه آن ، (3) «بلوغ اَشُدّ» با شكوفايى غريزه

.


1- .حج : آيه 5 . نيز در آيه ديگر آمده : «ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّكُمْ» (غافر : آيه 67) .
2- .ر . ك: ص 506 ح 31 .
3- .الخصال : ص 235 ح 75 ، تهذيب الأحكام : ج 2 ص 285 .

ص: 472

ب - بلوغ حقوقى
ج - بلوغ مديريتى و رهبرى

جنسى و احتلام ، آغاز مى شود ، هر چند كودك به رشد عقلى نرسيده باشد .

ب _ بلوغ حقوقىدر دو آيه ، «بلوغ اَشُدّ» ، موضوع حكم حَجْر از ايتام ، قرار داده شده است : « وَلَا تَقْرَبُواْ مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ؛ (1) و به مال يتيم _ جز به گونه اى نيكوتر _ نزديك نشويد تا به حدّ رشد خود برسد» . گفتنى است كه با قرار دادن اين آيه در كنار آيه ششم از سوره نساء مى توانيم به اين نتيجه برسيم كه مقصود از «بلوغ اَشُدّ»ى كه موجب رفع حَجْر است ، بلوغ جنسى همراه با رشد عقلى است . همچنين «بلوغ اَشُدّ» در آيه 87 از سوره كهف _ كه به خاطر رشد عقلى دو يتيم براى استخراج گنجِ مربوط به آنها مطرح شده _ ، مى تواند ناظر به همين معنا باشد .

ج _ بلوغ مديريتى و رهبرىدر دو آيه ياد شده ، «بلوغ اَشُدّ» ، اشاره به مرحله اى است كه برخى از انسان هاى شايسته براى اعطاى منصب رسالت الهى و مديريت و رهبرى جامعه ، آمادگى پيدا مى نمودند ، چنان كه قرآن در باره موسى عليه السلام مى فرمايد : «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى ءَاتَيْنَاهُ حُكْمًا وَ عِلْمًا وَ كَذَلِكَ نَجْزِى الْمُحْسِنِينَ ؛ (2) و چون به اَشُد و كمال خويش رسيد ، به او حكمت و دانش عطا كرديم ، و نيكوكاران را چنين پاداش مى دهيم» . يا در باره يوسف عليه السلام مى فرمايد : «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ ءَاتَيْنَاهُ حُكْمًا وَ عِلْمًا وَ كَذَلِكَ نَجْزِى الْمُحْسِنِينَ ؛ (3)

.


1- .انعام : آيه 152 ، اسراء : آيه 34 .
2- .قصص : آيه 14 .
3- .يوسف : آيه 22 .

ص: 473

د - كمال بلوغ

و چون به اَشُدّ خود رسيد ، به او حكمت و دانش داديم ، و نيكوكاران را چنين پاداش مى دهيم» . در تبيين «بلوغ اَشُد» در آيه اوّل ، از امام صادق عليه السلام روايت شده كه مى فرمايد : أشُدُّهُ : ثَمانَ عَشرَةَ سَنَةً ، وَاستَوى : التَحى . (1) [واژه] «أشُدّ» يعنى: هجده سالگى و «استوى» يعنى: ريش در آورد . گفتنى است كه سن ، شرط بلوغ نبوّت و امامت و رهبرى الهى نيست ، چنان كه يحيى عليه السلام در كودكى به نبوّت رسيد : « وَ ءَاتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا . (2) و به او در كودكى ، حكمت داديم» . همچنين برخى از امامان اهل بيت عليهم السلام مانند امام جواد عليه السلام نيز در كودكى به امامت رسيده اند . اين، بِدان معناست كه هر چند «بلوغ اَشُد» كه مرحله اى پس از كودكى است ، به طور طبيعى زمينه ساز مديريت و رهبرى است ، ولى خداوند متعال بر اساس حكمت سرآمدِ خود ، در شرايط سياسى _ اجتماعى ويژه ، توان رهبرى و هدايت جامعه را به برخى از كسانى كه شايستگى لازم را داشته اند ، در سنين كودكى عنايت كرده است . در واقع ، «بلوغ اَشُد» به مفهوم ياد شده در اين گونه موارد ، به صورت استثنايى براى برخى افراد ، زودتر از موعد طبيعى پديد آمده است .

د _ كمال بلوغگفتنى است كه در يك آيه ، «بلوغ اَشُد» در كنار رسيدن به سنّ چهل سالگى قرار گرفته است : « حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً . (3)

.


1- .ر . ك: ص 494 ح 8 .
2- .مريم : آيه 12 . نيز ، ر . ك : مريم : آيه 29 _ 30 (در باره نبوّت يافتن عيسى عليه السلام در گهواره) .
3- .احقاف : آيه 15 .

ص: 474

نتيجه بررسى آيات بلوغ

تا آن گاه كه به اَشُدّ خود رسد و چهل ساله شود» . اين آيه اشاره به آن است كه «بلوغ اَشُد» كه دوران كمال و قوّت آدمى است ، در چهل سالگى به پايان مى رسد ، چنان كه در حديثى از ابو بصير نقل شده كه امام صادق عليه السلام فرمود : إذا بَلَغَ العَبدُ ثَلاثاً و ثَلاثينَ سَنَةً فَقَد بَلَغَ أشُدَّهُ و إذا بَلَغَ أربَعينَ سَنَةً فَقَدِ انتَهى مُنتَهاهُ و إذا بَلَغَ إحدى و أَربَعينَ فَهُوَ فِى النُّقصانِ . (1) هر گاه بنده به سى و سه سالگى برسد ، به اَشُدّ خود رسيده است و هر گاه به چهل سال برسد ، به نهايت [رشد] خود رسيده است ، و هر گاه به چهل و يك سالگى رسد ، رو به كاستى است» . بر اساس اين احاديث ، دوران «بلوغ اَشُد» ، با احتلام (2) آغاز مى شود ، در سى و سه سالگى اوج مى گيرد و در چهل سالگى كامل مى گردد ، و شايد حكمت آن كه خاتم انبيا صلى الله عليه و آله در سنّ چهل سالگى به رسالت مبعوث گرديد ، اين است كه آن بزرگوار در اين سن ، بيشترين آمادگى را براى انجام مسئوليت سنگين مديريت ، هدايت و رهبرى جامعه داشت .

نتيجه بررسى آيات بلوغبا تأمّل در آياتى كه موضوع «بلوغ» در آنها مطرح شده است ، مى توان به اين نتايج

.


1- .تفسير العيّاشى : ج 2 ص 292 ح 72 ، الخصال : ص 545 ح 23 ، بحار الأنوار : ج 6 ص 120 ح 7 .
2- .گفتنى است كه در حديثى كه با سند صحيح از امام صادق عليه السلام نقل شده آمده : «إذا بلغ أشدّه ثلاث عشرة سنة و دخل فى الأربع عشرة ، وجب عليه ما وجب على المحتلمين احتلم أو لم يحتلم؛ هر گاه به اَشُدّ خود رسد، يعنى سيزده سالش تمام و وارد چهارده سالگى شود ، آنچه [از تكاليف] بر محتلم شوندگان واجب است، بر او واجب مى گردد ، خواه محتلم شده باشد يا نشده باشد...» (الكافى : ج 7 ص 69 ح 7). براساس اين حديث، «بلوغ أشدّ» در سنّ سيزده سالگى آغاز مى شود؛ ليكن به دليل تعارض اين حديث با احاديث ديگر ، مشهور فقها ، طبق آن فتوا نداده اند .

ص: 475

بلوغ ، در احاديث
1 . نقش بلوغ در احكام تكليفى و وضعى

دست يافت كه : 1 . در قرآن ، فرقى ميان بلوغ دختر و پسر گذاشته نشده است . 2 . در قرآن ، سنّ خاصّى براى بلوغ مطرح نشده؛ بلكه بر علائم و نشانه هاى طبيعى آن (مانند : بلوغ جنسى و رشد عقلى) تكيه شده است . 3 . كاربرد واژه «بلوغ» در قرآن ، در همه جا به يك معنا نيست؛ بلكه گاه به معناى بلوغ جنسى ، گاه به معناى بلوغ حقوقى ، و گاه به معناى بلوغ مديريتى است . 4 . در قرآن كريم، «بلوغ جنسى» تنها مبدأ يك حكم تكليفى شناخته شده و آن ، «وجوب استيذان براى ورود به اتاق استراحت پدر و مادر» است .

بلوغ ، در حديثدر احاديث اسلامى ، در باره بلوغ، دو موضوع به تفصيل ، مورد توجّه قرار گرفته است :

1 . نقش بلوغ در احكام تكليفى و وضعىدر شمارى از احاديث ، تأكيد شده كه كودك قبل از رسيدن به مرحله بلوغ ، مكلّف به انجام واجبات الهى و ترك محرّمات نيست و اگر مرتكب كار ناشايستى شد ، براى او گناهى نوشته نمى شود ، چنان كه از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت شده : إنَّ الصَّبِىَّ لا يَجرى عَلَيهِ القَلَمُ حَتّى يَبلُغَ . (1) بر كودك چيزى [از تكليف و گناه و ثواب] نوشته نمى شود تا آن گاه كه بالغ شود . بر اين اساس ، اگر كودك مرتكب گناهانى شد كه كيفر خاصّى در اسلام براى آنها مقرّر شده (مانند : دزدى) ، مجازات آن گناه بر او اجرا نمى شود ، هر چند كارهايى

.


1- .ر . ك : ص 498 ح 13 .

ص: 476

2 . علائم بلوغ
الف . احتلام
ب . حيض
ج - روييدن موى زِهار

براى تأديب او ضرورى است . همچنين احكام وضعى (مانند: طلاق و وصيّت) در مورد كودك ، جارى نمى شوند .

2 . علائم بلوغنشانه هايى كه در احاديث براى بلوغ ذكر شده ، عبارت اند از :

الف . احتلامدر احاديث ، «احتلام» _ كه نشانه بلوغ جنسى است _ به عنوان يكى از علائم بلوغ تكليفى و حقوقى پسران شناخته شده است . پيش از اين ، توضيح داديم كه قرآن كريم نيز به مكلّف بودن كودكانى كه به بلوغ جنسى مى رسند ، اجمالاً اشاره كرده است . بنا بر اين ، مكلّف بودن كودكانى كه به بلوغ جنسى رسيده اند ، مورد اتّفاق كتاب و سنّت است و از اين روست كه در ميان فقها ، اختلافى در اين باره وجود ندارد .

ب . حيضاز نظر احاديث ، ديدن خون «حيض» ، نشانه قطعى بلوغ دختران است و در اين باره اختلافى در ميان علما نيست .

ج _ روييدن موى زِهاردر شمارى از احاديث ، روييدن موى درشت بر زهار (شرمگاه) ، نشانه بلوغ پسران شمرده شده و بسيارى از فقها ، اين نشانه را با اين استدلال كه رويش اين مو ، نشانه طبيعى بلوغ است ، (1) ميان دختر و پسر ، مشترك مى دانند .

.


1- .بله ، ممكن است تعميم اين حكم (به بلوغ رسيدن با روييدن مو بر زهار) بر دخترها مورد اشكال باشد ؛ چرا كه متون دينى در اين باره، در خصوص پسرها ظهور دارد ؛ بلكه از سخنان برخى اصحاب ، استفاده مى شود كه اين حكم ، به پسرها اختصاص دارد . اگر چه نقلى كه خلاف اين باشد ، به دست نيامده است ، امّا از اجماع الخلاف و التذكرة ، عموميت [حكم براى پسر و دختر ]به دست مى آيد و بلكه هر دو به آن تصريح كرده اند _ اگر چه براى اجماع مزبور ، با تتبّع در بيشتر عبارت ها ، مؤيّدى نيست _ و نيز با اين كه روييدن مو [بر زهار] ، يك نشانه طبيعى است كه شارع ، آن را براى پى بردن به تحقّق بلوغ ، معتبر دانسته است . پس ميان دختر و پسر تفاوتى نيست (ر.ك: جواهر الكلام : ج 26 ص 7) .

ص: 477

د - سن

د _ سناحاديث مربوط به سنّ بلوغ ، مختلف اند : شمارى از احاديث ، سنّ بلوغ پسران را پانزده سال ، (1) برخى سيزده سال ، (2) برخى ده سال ، (3) برخى نُه سال (4) و برخى هشت سال (5) ذكر كرده اند . در مورد دختران، بيشتر قريب به اتّفاق احاديث ، سنّ بلوغ آنها را نُه سال مى دانند ، (6) يك حديث ، آن را سيزده سال (7) و يك حديث ، ده سال مطرح كرده است . (8)

.


1- .ر . ك : ص 511 ح 37 .
2- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 310 ح 856 و ج 9 ص 183 ح 739 ، الكافى : ج 7 ص 69 ح 7 ، كتاب من لايحضره الفقيه : ج 4 ص 221 ح 5519 ، وسائل الشيعة : ج 13 ص 432 ح 24774 .
3- .الكافى : ج 6 ص 124 ح 5 و ج 7 ص 29 ح 4 ، تهذيب الأحكام : ج 8 ص 76 ح 254 و ج 9 ص 182 ح 732 ، الاستبصار : ج 3 ص 302 ح 1072 ، كتاب من لايحضره الفقيه : ج 4 ص 197 ح 5452 ، وسائل الشيعة : ج 15 ص 324 ح 28067 و ج 13 ص 428 ح 24761 .
4- .الكافى : ج 7 ص 233 ح 9 ، تهذيب الأحكام : ج 10 ص 120 ح 479 ، وسائل الشيعة : ج 18 ص 525 ح 34784 .
5- .تهذيب الأحكام : ج 9 ص 183 ح 736 و ج 10 ص 120 ح 481 ، الاستبصار : ج 4 ص 249 ح 945 ، وسائل الشيعة : ج 18 ص 526 ح 34787 و ج 13 ص 322 ح 24451 .
6- .ر . ك : ص 515 ح 44 و 45 .
7- .تهذيب الأحكام : ج 2 ص 380 ح 1588 ، الاستبصار : ج 1 ص 408 ح 1560 ، وسائل الشيعة : ج 1 ص 32 ح 82 .
8- .تهذيب الأحكام : ج 7 ص 255 ح 1099 ، كتاب من لايحضره الفقيه : ج 3 ص 461 ح 4591 ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 461 ح 26465 .

ص: 478

سنّ بلوغ در آثار فقهاى متقدّم

سنّ بلوغ در آثار فقهاى متقدّمدر آثار فقهاى متقدّم ، مانند شيخ صدوق (م 381 ق) و سيّد مرتضى (355 _ 436 ق) ، سخن از «سنّ» بلوغ ديده نمى شود؛ بلكه آنان بر علائم طبيعى بلوغ (احتلام در پسر و عادت ماهيانه در دختر) تأكيد دارند . شيخ صدوق در تبيين حدّ وجوب روزه بر كودكان پس از نقل احاديث مربوط ، مى فرمايد : همه اين اخبار در اين موضوع، اتّفاق دارند كه پسر چون به نُه سالگى رسيد تا چهارده يا پانزده سالگى و تا زمان محتلم شدن ، به روزه گرفتن ، وادار و تشويق مى شود و همچنين دختر تا زمانى كه خون حيض ببيند ؛ ولى بعد از احتلام و حيض شدن ، روزه بر آنها واجب مى شود و قبل از آن ، جنبه تربيتى دارد . (1) شيخ صدوق همچنين در كتاب المقنع مى گويد : كودك هر گاه به نه سالگى رسد ، او را به اندازه اى كه در توانش باشد ، به روزه گرفتن وا مى دارند . اگر تا ظهر يا بعد از آن طاقت آورد ، تا همان وقت روزه مى گيرد ، و اگر گرسنگى يا تشنگى بر او چيره شد ، روزه اش را مى خورد ، و اگر [توانست] سه روز پياپى روزه بگيرد ، تمام آن ماه را به روزه وادار مى شود . روايت شده است كه كودك از چهارده تا پانزده _ شانزده سالگى به روزه گرفتن وادار مى شود ، مگر اين كه پيش از آن ، قدرت روزه گرفتن را داشته باشد . از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه فرمود : «پسر هر گاه محتلم شود ، روزه بر او واجب مى شود و دختر هر گاه حيض شود ، بايد روزه بگيرد و چارقد (مقنعه) بپوشد» . (2)

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 122 .
2- .المقنع : ص 195 .

ص: 479

رأى مشهور فقها در باره سنّ بلوغ
نظريّه فيض كاشانى
اشاره

سيّد مرتضى رحمه الله نيز مى گويد : هر گاه كافر ، پيش از حلول ماه ، مسلمان شود ، تمام آن ماه را بايد روزه بگيرد ، و اگر پس از گذشت چند روز [از حلول ماه رمضان] اسلام آورد ، بقيّه روزها را بايد روزه بگيرد و قضاى روزهاى گذشته بر او نيست . همچنين است حكم پسر ، هر گاه محتلم شود و دختر ، زمانى كه خون حيض ببيند . (1) شايد نظر اين دسته از فقها اين باشد كه سن ، اماره تعبّدى بلوغ نيست؛ بلكه معيار بلوغ ، در پسران ، احتلام و در دختران ، عادت ماهيانه است .

رأى مشهور فقها در باره سنّ بلوغمشهور فقها بر پايه احاديثى كه سنّ بلوغ پسران را پانزده سال تمام و سنّ بلوغ دختران را نُه سال ذكر كرده اند ، فتوا داده اند . بنا بر اين نظريّه ، سنّ بلوغ ، يك امر تعبّدى است كه از سوى شارع در كنار ساير علائم طبيعى ، معيّن گرديده است . گفتنى است كه با عنايت به نظر مشهور فقها ، در اين بخش ، فقط متن احاديثى كه بر اين رأى دلالت دارند ، ارائه و از درج ساير احاديث، صرف نظر مى گردد .

نظريّه فيض كاشانىمحدّث و محقّق بزرگوار ، ملّا محسن فيض كاشانى ، بر اين باور است كه مقتضاى اختلاف احاديث ، اين است كه سنّ بلوغ در مورد انواع تكاليف ، متفاوت است . به سخن ديگر ، بلوغ، داراى معانى و مراتب مختلف است . متن كلام ايشان ، اين است : جمع و سازش ميان اخبار ، مقتضى اختلاف معناى بلوغ سنّى در انواع تكليف هاست ، چنان كه از آنچه در باب روزه است، پيداست كه مى گويد : روزه

.


1- .رسائل المرتضى : ج 3 ص 57 .

ص: 480

1 . بلوغ اعتقادى

بر دختر ، پيش از كامل شدن سيزده سالگى اش واجب نيست ، مگر اين كه قبل از آن ، عادت ماهيانه شود ، و يا از آنچه در باب حدود ، روايت شده است كه دختر هر گاه نُه سال او كامل گردد ، حدود ، له يا عليه او ، اجرا مى شود ، و ديگر احاديثى كه در باب وصيّت و عتق و مانند آنها وارد شده است ، مبنى بر اين كه دختر در سن ده سالگى مى تواند اين كارها را انجام دهد (1) . (2) البتّه برخى از محقّقان معاصر ، اين نظريّه را پذيرفته اند و مى گويند : بلوغ، مراتبى دارد كه هر مرتبه از آن ، موضوع احكام خاصّى است ، مانند :

1 . بلوغ اعتقادىدر زمينه عقايد ، براى مسلمان شدن كودك كافر ، گفتن شهادتين ، در صورتى كه بر پايه شناخت و آگاهى باشد ، كافى است ، هر چند سنّ پسر به پانزده سال و سنّ

.


1- .مفاتيح الشرائع : ج 1 ص 14 .
2- .گفتنى است كه در جواهر الكلام، نظريّه فيض با اين استدلال كه خلاف اجماع است ، رد شده است . متن جواهر ، اين است : «نظر فاضل كاشانى _ مبنى بر اين كه تعيين سن در تكاليف فرق مى كند و حدّ هر چيزى ، همان است كه در احاديث تعيين شده است ؛ چرا كه به گمان او ، جمع ميان متون در باره سن ، به اين طريق حاصل مى شود _ منحصر به خودِ او و واضح البطلان است ؛ چون با اجماع اماميّه و بلكه با اجماع عموم مسلمانان ، مخالف است ؛ زيرا علما ، على رغم اختلاف نظرشان در تعيين بلوغ از طريق سن ، بر اين نكته اجماع دارند كه بلوغِ برطرف كننده حجر (ممنوعيت از تصرّف در اموال) ، همان است كه با آن، تكليف ثابت مى شود ، و آن چيزى كه با آن تكليف در عبادات ثابت مى شود ، همان است كه تكليف در غير عبادات بِدان ثابت مى گردد ، و در اين باره فرقى ميان نماز و ديگر عبادات نيست ؛ بلكه اين ، مطلبى است كه در شريعت ، روشن است و فقهاى فريقين ، آن را اعلام كرده اند و مسلمانان نيز در دوره ها و نقاط مختلف جهان به آن عمل كرده اند و كسى مخالفت و انكار نكرده است ، و از هيچ يك از آنان شنيده نشده است كه كودكان را ، بر حسب اختلاف مراتب سن ، تقسيم كنند و بگويند كه بعضى از آنها مثلاً در نماز بالغ هستند و در زكات بالغ نيستند ، يا در زمينه عبادات بالغ اند و در معاملات بالغ نيستند ، يا در آنها (عبادات و معاملات) بالغ اند و در حدود بالغ نيستند ، و اين نيست، مگر بدين سبب كه بلوغ سنّى ، يك امر واحد غير قابل تجزيه و تقسيم است» (جواهر الكلام : ج 26 ص 41) .

ص: 481

2 . بلوغ حقوقى
3 . بلوغ اجراى حدود و تعزيرات
4 . بلوغ عبادى

دختر به نُه سال نرسيده باشد . چنين كودكى احكام اسلام بر او جارى است و از تابعيت پدر و مادر كافر ، خارج مى گردد .

2 . بلوغ حقوقىدر مورد نفوذ عقود و معاملات (مانند : بيع ، اجاره ، رهن ، وصيّت و طلاق) ، رسيدن به سنّ ده سالگى كافى است ، البتّه به شرط رشد عقلى .

3 . بلوغ اجراى حدود و تعزيراتبراى اجراى حدود و تعزيرات ، رسيدن دختر به حدّ زنان و آماده شدن براى ازدواج و قدرت بدنى ، كافى است ، هر چند ده سال هم نداشته باشد .

4 . بلوغ عبادىبراى واجب شدن عبادات ، يكى از دو امر كافى است : عادت ماهيانه و يا سنّ سيزده سالگى (بويژه در مورد روزه) . (1) بارى ، مى توان گفت كه نظريّه اخير ، با آنچه در معناى بلوغ از نگاه قرآن مطرح شد و همچنين با نظريّه روان شناسان در باره بلوغ _ كه در ادامه بحث خواهد آمد _ ، هماهنگى دارد . البتّه بايد توجّه داشت كه _ چنان كه اشاره شد _ (2) ، اشكالاتى در باره اين نظريّه مطرح شده كه جاى بيان آنها در مباحث تفصيلى فقهى است و آنچه در اين جا مطرح شد ، تنها اشاره اى به ديدگاه هاى مختلف فقهى در باره علائم بلوغ بود . 3

.


1- .كاوشى در فقه: ج 1 ص 251 .
2- .ر . ك : ص 476 (پانوشت 1) .

ص: 482

بلوغ ، از منظر روان شناسان
الف - تعريف بلوغ

بلوغ ، از منظر روان شناسانروان شناسان در باره بلوغ ، تحقيقات گسترده اى انجام داده اند كه در اين جا نخست به تعريف آنان از بلوغ و سپس به نشانه هاى بلوغ و در آخر به عوامل مؤثّر در بلوغ از منظر روان شناسان مى پردازيم .

الف _ تعريف بلوغاز نگاه روان شناسان ، مرحله اى از سن كه با دگرگونى هايى در اندام ، احساسات و انديشه كودك، همراه است ، بلوغ ناميده مى شود . اين مرحله با شكوفايى غريزه

.

ص: 483

ب - نشانه هاى خارجى و غالبى بلوغ

جنسى آغاز مى شود . بلوغ، موجب مى شود كه شخص به گونه اى متفاوت ، احساس مى نمايد، نگاهش به جهان ، تغيير مى كند و برخورد او با ديگران و خودش ، عوض مى شود . (1) تعريف هاى ديگرى هم شده كه در اين جا مجال ذكر همه آنها نيست . (2)

ب _ نشانه هاى خارجى و غالبى بلوغروان شناسان ، بلوغ را با دگرگونى هاى گونه گون همراه مى دانند : قسمتى پنهان و قسمتى آشكار . در كتاب روان شناسى رشد كودك و نوجوان آمده است : مهم ترين دگرگونى هاى بدنى دوره جوانى ، ظهور ويژگى هاى نخستين و ويژگى هاى ثانويه است . منظور از ويژگى هاى نخستين ، شكل دادن به آلت هاى تناسلى و توانايى در امر توليد مثل است ؛ امّا ويژگى هاى ثانوى ، عبارت از روييدن ريش و سبيل و دو رگه شدن صدا در پسران و بزرگ شدن سينه و لگن خاصره در دختران است . پس از عادت ماهانه در دختران و نعوظ و انزال در پسران ، قابليت توليد مثل ايجاد مى گردد . از نشانه هاى مهمّ بلوغ در دختران ، افزايش طول قد ، بزرگ شدن سينه ، لگن خاصره و سرانجام ، عادت ماهانه است . همه اين نشانه ها دليل بر آن است كه دختر نوجوان قادر به توليد مثل است . عادت ماهانه ، پايان رشد سريع بدنى دختران را اعلام مى دارد و زمان آغاز آن نيز متفاوت است... . هنجار بلوغ جنسى دختران ، ميان نُه تا هجده سالگى است . (3) همچنين در باره نشانه هاى بلوغ پسران نوشته است :

.


1- .روان شناسى بلوغ ، مؤسّسه روان كاوى و روان شناسى ويليام النسون وايت ، ترجمه فضل اللّه شاهلويى پور و پروين قائمى ، تهران : حسام.
2- .ر . ك : روان شناسى رشد ، گروه نويسندگان ، ترجمه : نور الدين رحمانيان ، تهران : آگاه . نيز ، ر . ك : روان شناسى رشد كودك و نوجوان ، محمّد پارسا ، تهران : بعثت .
3- .روان شناسى رشد كودك و نوجوان : ص 219 .

ص: 484

ج - عوامل مؤثّر در بلوغ

مشهورترين اثر بلوغ جنسى در پسران ، اين است كه بر خلاف دختران ، صدايشان درشت و دو رگه و باسن و كَفَلشان كوچك مى شود ؛ امّا قاعده گردن آنها تا حدودى كلفت و سينه و شانه هايشان پهن مى شود و دو سال پس از بلوغ ، ريش و سبيل در مى آورند . بالا رفتن فشار خون و افزايش ضربان قلب و نبض نيز از آثار ديگر بلوغ جنسى در پسران و دختران است . هنجار بلوغ جنسى در پسران ، ميان يازده تا هجده سالگى است؛ يعنى دو سال ديرتر از دختران آغاز مى شود . (1) موريس دبس مى نويسد : خصايص بدنى و روانى در اين دوره (بلوغ): مى دانيم كه رشد طبيعى بدن ، به صورت سه رشته پديده جلوه مى كند كه بر اثر عمل غدد بسته داخلى حاصل مى شود . از جمله مى توان از آخرين رشد قد و وزن نام برد كه در دختران زودتر از پسران صورت مى گيرد . ديگر ، ظهور صفات جنسى فرعى يا ثانوى است كه خود ، نشانه پديده عمده اى است . سوم ، رشد دستگاه تناسلى است كه عادت ماهانه ، در دختران و نخستين احتلام در پسران ، از آثار آن به شمار مى رود . (2) اف . كى . شارتل ورث بر اين نظر است كه : حدود سنّى بروز قاعدگى ، از نُه تا هفده سالگى و معدّل سنّى آن ، سيزده سال است . قاعدگى ، قبل از نُه سالگى و پس از هجده سالگى (جز در مواردى كه دختران دچار اشكال غددى هستند) ، بسيار نادر است . اوّلين قاعدگىِ حدود 43 دختران ، در سنين دوازده ، سيزده و چهارده سالگى روى مى دهد . (3)

ج _ عوامل مؤثّر در بلوغ

.


1- .روان شناسى رشد كودك و نوجوان : ص 220.
2- .مراحل تربيت ، موريس دبس ، ترجمه على محمّد كاردان، تهران: دانشگاه تهران : ص 15.
3- .روان شناسى رشد كودك و نوجوان : ص 442 .

ص: 485

بروز نشانه هاى بلوغ در دختر و پسر ، بستگى تام به آب و هواى محلّ زندگى ، تغذيه ، فرهنگ و... دارد . البتّه در ميزان تأثير اين عوامل ، وحدت نظر نيست . در اين باره يكى از صاحب نظران مى نويسد : نژاد ، تغذيه و عوامل فيزيكى و روانى موجود در محيط زندگى نيز در زمان ظهور بلوغ و ميزان ترشّح هورمون هاى مربوط اثر مى گذارد . مثلاً ويتامين Eرا از جمله عوامل تغذيه اى مؤثّر به شمار مى آورند . همچنين نژاد و عوامل فيزيكى محيط جغرافيايى در بعضى اقوام مناطق گرمسير نزديك خطّ استوا ، موجب بلوغ زودرس مى شود . آثار بلوغ جسمانى دختران در حبشه _ كه از ممالك آفريقايى به شدّت گرمسير است _ در نُه يا ده سالگى بروز مى كند، در حالى كه در لابونى ، شمالى ترين منطقه اروپا ، در شمال شبه جزيره اسكانديناوى ، در هجده سالگى رخ مى دهد . وضع نامساعد اخلاقى در اجتماعات بى بند و بار نيز باعث بلوغ زودرس در آن جوامع مى شود ... . سنّ پيدايش بلوغ در نژادهاى مختلف فرق مى كند و عوامل محيطى ، فرهنگى ، خانوادگى ، موروثى و تغذيه اى در پيدايش بلوغ ، مؤثّر است. به عنوان مثال، در هندوستان ، دخترها ديرتر از دخترهاى انگليسى و آمريكايى بالغ مى شوند و حتّى بعضى از محقّقين ، چنين برآورد كرده اند كه در كشورهاى اروپايى ، هر ده سال ، دخترها در حدود سه يا چهار ماه زودتر از سنينى كه قبلاً بالغ مى شدند ، به بلوغ مى رسند . در ايران نيز ، مطالعات آمارى در مقايسه بين سنّ قاعدگى دختران و مادران و مادربزرگ هاى آنان ، پايين آمدن سنّ قاعدگى را به مرور زمان نشان مى دهد . (1)

.


1- .بلوغ ، احمد صبور اردوبادى ، ص 149 و 150 .

ص: 486

الفَصلُ الأَوَّل : أصناف البلوغ1 / 1بُلوغُ الحُلُمِالكتاب«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لِيَسْتَئذِنكُمُ الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ وَ الَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُواْ الْحُلُمَ مِنكُمْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ مِّن قَبْلِ صَلَاةِ الْفَجْرِ وَ حِينَ تَضَعُونَ ثِيَابَكُم مِّنَ الظَّهِيرَةِ وَ مِن بَعْدِ صَلَاةِ الْعِشَاءِ ثَلَاثُ عَوْرَاتٍ لَّكُمْ لَيْسَ عَلَيْكُمْ وَلَا عَلَيْهِمْ جُنَاحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَيْكُم بَعْضُكُمْ عَلَى بَعْضٍ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْأَيَاتِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ * وَإِذَا بَلَغَ الْأَطْفَالُ مِنكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَسْتَئذِنُواْ كَمَا اسْتَئذَنَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ ءَايَاتِهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ» . (1)

الحديثالكافي عن زرارة عن الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : « الَّذِينَ مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ » قالَ _ :هِيَ خاصَّةٌ فِي الرِّجالِ دونَ النِّساءِ . قُلتُ : فَالنِّساءُ يَستَأذِنَّ في هذِهِ الثَّلاثِ ساعاتٍ ؟ قالَ : لا ، ولكِن يَدخُلنَ ويَخرُجنَ . « وَ الَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُواْ الْحُلُمَ مِنكُمْ » قالَ : مِن أنفُسِكُم ، قالَ : عَلَيكُمُ (2) استِئذانٌ كَاستِئذانِ مَن قَد بَلَغَ في هذِهِ الثَّلاثِ ساعاتٍ . (3)

.


1- .النور : 58 و 59.
2- .قال المجلسي قدس سره : قوله عليه السلام : «عليكم» : كذا في النسخ ، والظاهر : «عليهم» ، ولعلّ المعنى كأنّه تعالى وجّه الخطاب إلى الأطفال هكذا ، أو أنّهم لمّا كانوا غير مكلّفين فعليكم أن تأمروهم بالاستئذان (مرآة العقول : ج 20 ص 366) .
3- .الكافي : ج 5 ص 529 ح 2 .

ص: 487

فصل يكم : انواع بلوغ
1 / 1 بلوغ جنسى

فصل يكم : انواع بلوغ1 / 1بلوغ جنسىقرآن«اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! بايد كسانى كه مالك آنها هستيد (غلامانتان) و كسانى از شما كه به احتلام (بلوغ جنسى) نرسيده اند ، در سه وقت [از شبانه روز] از شما [براى ورود بر شما] كسب اجازه كنند : پيش از نماز بامداد ، و نيم روز كه جامه هاى خود را بيرون مى آوريد ، و پيش از نماز شامگاهان . [اين] سه هنگام برهنگىِ شماست . نه بر شما و نه بر آنان گناهى نيست و غير از اين [سه وقت] ، گرد يكديگر بچرخيد [و با هم معاشرت نماييد] . خداوند ، آيات خود را براى شما اين گونه بيان مى كند ، و خدا دانا و حكيم است . و هر گاه كودكان شما به احتلام رسيدند ، بايد از شما كسب اجازه كنند ، همان گونه كه آنان كه پيش از ايشان بودند ، كسب اجازه مى كردند. خدا آيات خود را اين گونه براى شما بيان مى دارد ، و خدا دانا و حكيم است» .

حديثالكافى_ به نقل از زراره _ :امام صادق عليه السلام در باره سخن خداى عز و جل : «كسانى كه مالك آنها هستيد» فرمود : «اين حكم ، مخصوص مردهاست و زنها را شامل نمى شود». گفتم : پس زنان [لازم نيست] در اين اوقات سه گانه اجازه بگيرند ؟ فرمود : «نه ؛ بلكه مى توانند داخل و خارج شوند» . [و در باره] «و كسانى از شما كه به احتلام نرسيده اند» فرمود : «[«از شما» ]يعنى از خود شما (1) » . و فرمود : «بر شماست (2) كه در اين سه وقت ، همچون افراد بالغ ، اجازه[ى ورود ]بگيريد» .

.


1- .يعنى : آزاد باشند ، نه غلام . م .
2- .مصحّح الكافى (ج 5 ص 530) ، به نقل از مرآة العقول چنين آورده است : در همه نسخه ها ، «عليكم (بر شماست)» آمده؛ ولى ظاهرا بايد «عليهم (بر ايشان است)» باشد . شايد معنايش اين باشد كه خداوند متعال ، خطاب را اين گونه متوجّه اطفال كرده است ، يا چون كودكان غير مكلّف هستند ، پس بر شماست كه به آنها دستور دهيد [در اين اوقات براى وارد شدن بر شما ]اجازه بگيرند . م .

ص: 488

الكافي عن جرّاح المدائنيّ :عَن أبي عَبدِ اللّهِ [الإِمامِ الصّادِقِ] عليه السلام ، قالَ : لِيَستَأذِنِ الَّذينَ مَلَكَت أيمانُكُم وَالَّذينَ لَم يَبلُغُوا الحُلُمَ مِنكُم ثَلاثَ مَرّاتٍ كَما أمَرَكُمُ اللّهُ عز و جل ، ومَن بَلَغَ الحُلُمَ فَلا يَلِجُ عَلى اُمِّهِ ، ولا عَلى اُختِهِ ، ولا عَلى خالَتِهِ ، ولا عَلى سِوى ذلِكَ إلّا بِإِذنٍ ، فَلا تَأذَنوا حَتّى يُسَلِّمَ ، وَالسَّلامُ طاعَةٌ للّهِِ عز و جل . قالَ : وقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : لِيَستَأذِن عَلَيكَ خادِمُكَ إذا بَلَغَ الحُلُمَ في ثَلاثِ عَوراتٍ إذا دَخَلَ في شَيءٍ مِنهُنَّ ولَو كانَ بَيتُهُ في بَيتِكَ . قالَ : وليَستَأذِن عَلَيكَ بَعدَ العِشاءِ الَّتي تُسَمَّى «العَتَمَةَ» ، وحينَ تُصبِحُ ، وحينَ تَضَعونَ ثِيابَكُم مِنَ الظَّهيرَةِ ، إنَّما أمَرَ اللّهُ عز و جل بِذلِكَ لِلخَلوَةِ ؛ فَإِنَّها ساعَةُ غِرَّةٍ وخَلوَةٍ . (1)

1 / 2بُلوغُ النِّكاحِ وَالرُّشدِالكتاب«وَابْتَلُواْ الْيَتَامَى حَتَّى إِذَا بَلَغُواْ النِّكَاحَ فَإِنْ ءَانَسْتُم مِّنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُواْ إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ وَلَا تَأْكُلُوهَا إِسْرَافًا وَبِدَارًا أَن يَكْبَرُواْ وَمَن كَانَ غَنِيًّا فَلْيَسْتَعْفِفْ وَمَن كَانَ فَقِيرًا فَلْيَأْكُلْ بِالْمَعْرُوفِ فَإِذَا دَفَعْتُمْ إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ فَأَشْهِدُواْ عَلَيْهِمْ وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا» . (2)

.


1- .الكافي : ج 5 ص 529 ح 1 وص 530 ح 3 عن محمّد بن قيس عن الإمام الباقر عليه السلام وح 4 عن الفضيل بن يسار عن الإمام الصادق عليه السلام وكلاهما نحوه .
2- .النساء : 6.

ص: 489

1 / 2 بلوغ ازدواج و رشد

الكافى_ به نقل از جرّاح مدائنى _ :از امام صادق عليه السلام فرمود : «كسانى كه مالك آنها هستيد و كسانى از خود شما كه بالغ نشده اند ، در سه هنگام بايد همان گونه كه خداى عز و جل به شما فرمان داده است ، كسب اجازه كنند ، و كسى كه بالغ شده است ، [در هر زمانى] جز با اجازه نبايد بر مادرش يا خواهرش ، يا خاله اش و يا جز اينان وارد شود ، و به او اجازه ندهيد ، تا اين كه سلام كند و سلام ، [نشانه] اطاعت از خداوند عز و جل ]در اذن ورود [است» . امام صادق عليه السلام افزود : «بايد خادم تو ، هرگاه به سنّ بلوغ رسيد ، براى ورود در يكى از اين سه وقت ، از تو اجازه بگيرد ، اگر چه خانه اش در خانه تو باشد» . فرمود : «پس از عشاى موسوم به عَتَمه (1) و در صبحگاهان و در نيم روز كه جامه هاى خود را در مى آوريد ، از تو كسب اجازه كنند . خداوند عز و جل اين دستور را به خاطر خلوت داده است ؛ چرا كه اين اوقات ، اوقات غفلت و خلوت اند» .

1 / 2بلوغ ازدواج و رشدقرآن«و يتيمان را بيازماييد تا وقتى به ]سنّ] زناشويى برسند . پس اگر در ايشان رشد [فكرى] يافتيد ، اموالشان را به آنان رد كنيد ، و آن را [از بيم آن كه مبادا] بزرگ شوند ، به اسراف و شتاب مخوريد ، و آن كس كه توانگر است ، بايد [از گرفتن اجرتِ سرپرستى] خوددارى ورزد ، و هر كس تهى دست است ، بايد مطابق عرف [از آن ]بخورد . پس هر گاه اموالشان را به آنان رد كرديد ، برايشان گواه بگيريد . خداوند ، براى حسابرسى كافى است» .

.


1- .عتمه : ثلث اوّل شب پس از ناپديد شدن شفق . م .

ص: 490

الحديثالإمام الصادق عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «فَإِنْ ءَانَسْتُم مِّنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُواْ إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ» _ :إيناسُ الرُّشدِ حِفظُ المالِ . (1)

تفسير العياشي عن يونس بن يعقوب :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : قَولُ اللّهِ : «فَإِنْ ءَانَسْتُم مِّنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُواْ إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ» أيُّ شَيءٍ الرُّشدُ الَّذي يُؤنَسُ مِنهُم ؟ قالَ : حِفظُ مالِهِ . (2)

تفسير القمّي :أمّا قَولُهُ : «وَابْتَلُواْ الْيَتَامَى حَتَّى إِذَا بَلَغُواْ النِّكَاحَ فَإِنْ ءَانَسْتُم مِّنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُواْ إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ وَلَا تَأْكُلُوهَا إِسْرَافًا وَبِدَارًا أَن يَكْبَرُواْ» قالَ : مَن كانَ في يَدِهِ مالُ اليَتامى فَلا يَجوزُ لَهُ أن يُعطِيَهُ (3) حَتّى يَبلُغَ النِّكاحَ [ويَحتَلِمَ] (4) ، فَإِذَا احتَلَمَ وَجَبَ عَلَيهِ الحُدودُ وإقامَةُ الفَرائِضِ ، ولا يَكونُ مُضَيِّعا ولا شارِبَ خَمرٍ ولا زانِيا ، فَإِذا آنَسَ مِنهُ الرُّشدَ دَفَعَ إلَيهِ المالَ وأَشهَدَ عَلَيهِ . وإن كانوا لا يَعلَمونَ أنَّهُ قَد بَلَغَ فَإِنَّهُ يُمتَحَنُ بِريحِ إبطِهِ أو نَبتِ عانَتِهِ ، فَإِذا كانَ ذلِكَ فَقَد بَلَغَ فَيَدفَعُ إلَيهِ مالَهُ إذا كانَ رَشيدا ، ولا يَجوزُ أن يَحبِسَ عَلَيهِ مالَهُ ويُعَلِّلَ أنَّهُ لَم يَكبَر . (5)

صحيح مسلم عن ابن عباس_ في جَوابِ نَجدَةَ بنِ عامِرٍ _ :سَأَلتَ عَنِ اليَتيمِ مَتى يَنقَضي يُتمُهُ ؟ وإنَّهُ إذا بَلَغَ النِّكاحَ ، واُونِسَ مِنهُ رُشدٌ ، ودُفِعَ إلَيهِ مالُهُ ؛ فَقَدِ انقَضى يُتمُهُ . (6)

.


1- .كتاب من لايحضره الفقيه : ج 4 ص 222 ح 5523 ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 221 ح 26 عن يونس بن يعقوب نحوه ، وسائل الشيعة : ج 13 ص 143 ح 23948 .
2- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 221 ح 26 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 6 ح 16 .
3- .في بحارالأنوار : «أن يُؤتِيَهُ» ، وهو الأصحّ .
4- .ما بين المعقوفين أثبتناه من بحارالأنوار .
5- .تفسير القمّي : ج 1 ص 131 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 163 ح 10 .
6- .صحيح مسلم : ج 3 ص 1446 ح 140 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 535 ح 2235 ، السنن الكبرى : ج 9 ص 91 ح 17966 ، المعجم الكبير : ج 10 ص 335 ح 10830 كلاهما نحوه .

ص: 491

حديثامام صادق عليه السلام_ در پاسخگويى به پرسش درباره سخن خداى عز و جل : «پس اگر در ايشان رشدى يافتيد ، اموالشان را به آنان رد كنيد» _ :يافتن رشد ، [قدرت ]نگهدارى از مال است .

تفسير العيّاشى_ به نقل از يونس بن يعقوب _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : مراد از رشد در اين سخن خداوند : «پس گر در آنان رشدى يافتيد ، اموالشان را به آنان رد كنيد» چيست ؟ فرمود : «[توانايى او در] نگهدارى از اموالش» .

تفسير القمّى :[در باره] سخن او كه : «يتيمان را بيازماييد تا وقتى به [سنّ] زناشويى برسند . پس اگر در آنان رشدى يافتيد ، اموالشان را به ايشان رد كنيد ، و آن اموال را [از بيم آن كه مبادا] بزرگ شوند ، به اسراف و شتاب مخوريد» ، فرمود : «اگر كسى مال يتيمى در اختيارش بود ، برايش جايز نيست آن مال را به او بدهد ، تا آن گاه كه به سنّ زناشويى برسد [و محتلم شود] . پس هر گاه محتلم شد ، حدود و انجام دادن فرايض بر وى واجب مى شود و نبايد تباه كننده[ى مال] و شرابخوار و زناكار باشد . هر گاه در او رشد يافت ، مالش را به او رد كند و بر آن، گواه بگيرد و اگر نمى دانند كه بالغ شده است ، از طريق بوى زير بغلش يا روييدن موى زهارش امتحان مى شود . اگر اين نشانه ها را داشت ، بالغ شده است و بايد اموالش را به او برگرداند ، به شرط آن كه رشيد باشد ، و جايز نيست مال او را به بهانه اين كه هنوز بزرگ نشده است ، نگه دارد» .

صحيح مسلم_ به نقل از ابن عبّاس ، در پاسخ نجدة بن عامر _ :پرسيدى : چه وقت دوره يتيمى تمام مى شود ؟ هر گاه به سنّ ازدواج برسد و در او رشد ديده شود و اموالش به او باز گردانده شود ، دوره يتيمى اش سپرى شده است .

.

ص: 492

الإمام الصادق عليه السلام_ في تَفسيرِ قَولِ اللّهِ عز و جل : «فَإِنْ ءَانَسْتُم مِّنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُواْ إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ» _ :إذا رَأَيتُموهُم يُحِبّونَ آلَ مُحَمَّدٍ عليهم السلام فَارفَعوهُم دَرَجَةً (1) . (2)

1 / 3بُلوغُ الأَشُدِّالكتاب«وَلَا تَقْرَبُواْ مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُواْ الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ لَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُواْ وَلَوْ كَانَ ذَاقُرْبَى وَبِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُواْ ذَلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ» . (3)

«وَ قَالَ الَّذِى اشْتَرَاهُ مِن مِّصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِى مَثْوَاهُ عَسَى أَن يَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَ كَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِى الْأَرْضِ وَ لِنُعَلِّمَهُ مِن تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَ اللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ * وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ ءَاتَيْنَاهُ حُكْمًا وَ عِلْمًا وَ كَذَلِكَ نَجْزِى الْمُحْسِنِينَ» . (4)

«يَاأَيُّهَا النَّاسُ إِن كُنتُمْ فِى رَيْبٍ مِّنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِن مُّضْغَةٍ مُّخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ لِّنُبَيِّنَ لَكُمْ وَ نُقِرُّ فِى الْأَرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُواْ أَشُدَّكُمْ» . (5)

.


1- .في المصدر _ تعقيبا على هذا الحديث _ : قال مصنّف هذا الكتاب : هذا الحديث غير مخالف لما تقدّم ؛ وذلك أنّه إذا اُونس منه الرشد وهو حفظ المال دفع إليه ماله ، وكذلك إذا اُونس منه الرشد في قبول الحقّ اختبر به ، وقد تنزل الآية في شيء وتجري في غيره .
2- .كتاب من لايحضره الفقيه : ج 4 ص 222 ح 5524 ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 221 ح 27 عن عبد اللّه بن المغيرة ، بحار الأنوار : ج 75 ص 6 ح 17 .
3- .الأنعام : 152 وراجع : الإسراء : 34 .
4- .يوسف : 21 و 22.
5- .الحجّ : 5 .

ص: 493

1 / 3 بلوغ اَشُد

امام صادق عليه السلام_ در تفسير سخن خداى عز و جل كه : «پس اگر در ايشان رشدى يافتيد ، اموالشان را به آنان رد كنيد» _ :هر گاه ديديد كه خاندان محمّد صلى الله عليه و آله را دوست دارند ، يك درجه آنان را ارتقا دهيد . (1)

1 / 3بلوغ اَشُدقرآن«و به مال يتيم _ جز به گونه اى هر چه نيكوتر _ نزديك مشويد تا به اَشُدّ خود برسد ، و پيمانه و ترازو را به عدالت ، تمام بپيماييد . هيچ كس را جز به قدر توانش تكليف نمى كنيم . و چون [به داورى يا شهادت] سخن مى گوييد ، دادگرى كنيد ، هر چند [در باره ]خويشاوند [شما] باشد ، و به پيمان خدا وفا كنيد . اينهاست كه خدا شما را به آن سفارش كرده است . باشد كه پند گيريد» .

«و آن كس كه او را از مصر خريده بود ، به همسرش گفت : «او را نيك بدار . باشد به حال ما سود بخشد يا او را به فرزندى اختيار كنيم» و بدين گونه ما يوسف را در آن سرزمين ، مكانت بخشيديم تا به او تأويل خواب ها را بياموزيم ، و خدا بر كار خويش چيره است؛ ولى بيشتر مردم نمى دانند . و چون به اَشُدّ خود رسيد ، او را دانش و حكمت عطا كرديم ، و نيكوكاران را چنين پاداش مى دهيم» .

«اى مردم ! اگر در باره برانگيخته شدن در شكّيد ، پس [بدانيد كه] ما شما را از خاكى آفريديم ، سپس از نطفه اى ، سپس از آويزكى ، سپس از خون بسته اى ، داراى خلقت كامل [احيانا] خلقت ناقص ، تا [قدرت خود را] بر شما روشن گردانيم ، و آنچه را اراده مى كنيم ، تا مدّتى معيّن در رحِم ها قرار مى دهيم ، آن گاه شما را [به صورت] كودك بيرون مى آوريم ، سپس [حيات شما را ادامه مى دهيم] تا به اَشُدّ خود برسيد» .

.


1- .شيخ صدوق، به دنبال اين حديث، آورده است : اين حديث مخالف با حديث قبل نيست ؛ زيرا از زمانى كه در يتيم رشدى مشاهده گرديد ، يعنى همان قدرت بر حفظ مال ، مالش به او تحويل داده مى شود . همچنين زمانى كه رشد در قبول حق در او ملاحظه شد ، بدين وسيله آزمايش مى شود . گاهى اوقات ، آيه در باره موضوعى نازل مى شود؛ ولى در غير آن نيز جارى مى گردد .

ص: 494

«هُوَ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُواْ أَشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُواْ شُيُوخًا» . (1)

«وَ وَصَّيْنَا الْاءِنسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا وَ وَضَعَتْهُ كُرْهًا وَ حَمْلُهُ وَ فِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهْرًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِى أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِى أَنْعَمْتَ عَلَىَّ وَ عَلَى وَالِدَىَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَ أَصْلِحْ لِى فِى ذُرِّيَّتِى إِنِّى تُبْتُ إِلَيْكَ وَ إِنِّى مِنَ الْمُسْلِمِينَ » . (2)

«وَ أَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلَامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِى الْمَدِينَةِ وَ كَانَ تَحْتَهُ كَنزٌ لَّهُمَا وَ كَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا فَأَرَادَ رَبُّكَ أَن يَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَ يَسْتَخْرِجَا كَنزَهُمَا رَحْمَةً مِّن رَّبِّكَ» . (3)

«وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى ءَاتَيْنَاهُ حُكْمًا وَ عِلْمًا وَ كَذَلِكَ نَجْزِى الْمُحْسِنِينَ» . (4)

الحديثالإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ تَعالى : «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى ءَاتَيْنَاهُ حُكْمًا وَ عِلْمًا» _ :أشُدُّهُ : ثَمانَ عَشرَةَ سَنَةً . وَاستَوى : اِلتَحى . (5)

الخصال عن عبد اللّه بن سنان عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال :سَأَلَهُ أبي وأَنَا حاضِرٌ عَنِ اليَتيمِ مَتى يَجوزُ أمرُهُ ؟ قالَ : حَتّى يَبلُغَ أشُدَّهُ ، قالَ : وما أشُدُّهُ ؟ قالَ : الاِحتِلامُ ، قالَ : قُلتُ : قَد يَكونُ الغُلامُ ابنَ ثَمانَ عَشرَةَ سَنَةً أو أقَلَّ أو أكثَرَ ولا يَحتَلِمُ ! قالَ : إذا بَلَغَ وكُتِبَ عَلَيهِ الشَّيءُ جازَ أمرُهُ ، إلّا أن يَكونَ سَفيها أو ضَعيفا . (6)

.


1- .غافر : 67 .
2- .الأحقاف : 15 .
3- .الكهف : 82 .
4- .القصص : 14 .
5- .معاني الأخبار : ص 226 ح 1 عن محمّد بن النعمان الأحول ، بحار الأنوار : ج 12 ص 284 ح 68 .
6- .الخصال : ص 495 ح 3 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 165 ح 16 .

ص: 495

«او همان كسى است كه شما را از خاكى آفريد ، سپس از نطفه اى ، آن گاه از آويزكى ، و بعد شما را [در صورت ]كودكى بر مى آورد تا به اَشُدّ خود برسيد و تا سالمند شويد» .

«و انسان را به نيكى كردن به پدر و مادرش سفارش كرديم . مادرش با تحمّل رنج به او باردار شد و با تحمّل رنج ، او را به دنيا آورد ، و [دوره] باردارى او و از شير گرفتنش سى ماه است ، تا آن گاه كه به اَشُدّ خود برسد ، و به چهل سال بالغ شود ، مى گويد : پروردگارا ! بر دلم بيفكن تا نعمتى را كه به من و به پدر و مادرم ارزانى داشته اى ، سپاس گويم و كار شايسته اى انجام دهم كه آن را خوش دارى ، و فرزندانم را برايم شايسته گردان ، در حقيقت ، من به درگاه تو توبه آوردم و من از فرمان پذيرانم» .

«و امّا ديوار ، از آنِ دو پسر بچّه يتيم در آن شهر بود و زير آن ، گنجى متعلّق به آن دو بود ، و پدرشان مردى نيكوكار بود ، پس پروردگار تو خواست آن دو يتيم به اَشُدّ خود برسند و گنجينه خود را _ كه رحمتى از جانب پروردگارت بود _ بيرون آورند» .

«و چون به اَشُدّ خود رسيد و استوارى يافت ، به او حكمت و دانش داديم ، و اين چنين ما نيكوكاران را پاداش مى دهيم» .

حديثامام صادق عليه السلام_ در باره سخن خداوند عز و جل : (و چون به اَشُدّ خود رسيد و استوارى يافت ، به او حكمت و دانش داديم) _ :«اَشُدّ» ، هجده سالگى است و «استوارى» ، ريش در آوردن .

الخصال_ به نقل از عبد اللّه بن سنان _ :پدرم در حالى كه من نيز حضور داشتم ، از امام صادق عليه السلام پرسيد : چه وقت يتيم مى تواند در مال خود، دخل و تصرّف كند ؟ فرمود : «زمانى كه به اشُدّ خود برسد» . گفت : اَشُدّش چيست ؟ فرمود : «خارج شدن مَنى از او» . من گفتم : گاهى اوقات ، پسر ، هجده ساله يا كمتر و بيشتر است؛ امّا منى از او خارج نمى شود ! فرمود : «هر گاه بالغ شود و [گناه و ثواب] بر او نوشته گردد ، دخل و تصرّفش جايز است ، مگر آن كه سفيه يا ناتوان باشد» .

.

ص: 496

تهذيب الأحكام عن عبد اللّه بن سنان عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال :سَأَلَهُ أبي وأَنَا حاضِرٌ عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ» ، قالَ : الاِحتِلامُ . قالَ : فَقالَ : يَحتَلِمُ في سِتَّ عَشرَةَ وسَبعَ عَشرَةَ ونَحوِها ! (فَقالَ : إذا أتَت عَلَيهِ ثَلاثَ عَشرَةَ سَنَةً ونَحوُها) (1) فَقالَ : لا ، إذا أتَت عَلَيهِ ثَلاثَ عَشرَةَ سَنَةً كُتِبَت لَهُ الحَسَناتُ وكُتِبَت عَلَيهِ السَّيِّئاتُ ، وجازَ أمرُهُ ؛ إلّا أن يَكونَ سَفيها أو ضَعيفا . فَقالَ : ومَا السَّفيهُ ؟ فَقالَ : الَّذي يَشتَرِي الدِّرهَمَ بِأَضعافِهِ ، قالَ : ومَا الضَّعيفُ ؟ قالَ : الأَبلَهُ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ نَجدَةَ الحَرورِيَّ كَتَبَ إلَى ابنِ عَبّاسٍ يَسأَ لُهُ عَن أربَعَةِ أشياءَ ... عَنِ اليَتيمِ مَتى يَنقَطِعُ يُتمُهُ ؟ فَكتَبَ إلَيهِ ابنُ عَبّاسٍ : ... أمَّا اليَتيمُ فَانقِطاعُ يُتمِهِ أشُدُّهُ ؛ وهُوَ الاِحتِلامُ . (3)

مجمع البيان : «فَأَرَادَ رَبُّكَ أَن يَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا» أي : يَنتَهِيا إلَى الوَقتِ الَّذي يَعرِفانِ فيهِ نَفعَ أنفُسِهِما ، وحِفظَ مالِهِما ، وهُوَ أن يَكبَرا ويَعقِلا . (4)

.


1- .مابين القوسين لم يرد في وسائل الشيعة .
2- .تهذيب الأحكام : ج 9 ص 182 ح 731 ، وسائل الشيعة : ج 13 ص 430 ح 24767 .
3- .الخصال : ص 235 ح 75 عن عبيد اللّه بن عليّ الحلبي ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 291 ح 70 عن عبد اللّه بن سنان ، بحار الأنوار : ج 103 ص 165 ح 15 .
4- .مجمع البيان : ج 6 ص 754 .

ص: 497

تهذيب الأحكام_ به نقل از عبد اللّه بن سنان _ :پدرم ، در حالى كه من نيز حضور داشتم ، از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن خداى عز و جل : «تا آن گاه كه به اشُدّ خود برسد» پرسيد. فرمود : «[مراد از اَشُد] خارج شدن منى است» . آن گاه فرمود : «در شانزده _ هفده سالگى و مانند آن ، مَنى از او خارج مى شود» . پدرم گفت : هر گاه سيزده ساله و مانند آن شود ، چه ؟ فرمود : «نه ، هر گاه سيزده ساله شود ، برايش ثواب و گناه نوشته مى شود و مجاز است كه در اموالش دخل و تصرّف كند ، مگر آن كه سفيه يا ناتوان باشد» . پدرم گفت : سفيه كيست ؟ فرمود : «كسى كه [كالايى به قيمت يك] دِرهم را چند برابر مى خرد» . گفت : ناتوان كيست ؟ فرمود : «ابله» .

امام صادق عليه السلام :نَجده حَرورى در نوشته اى به ابن عبّاس، از او در باره چهار چيز سؤال كرد ... : از يتيم كه چه وقت، دوره يتيمى او تمام مى شود ؟ ابن عبّاس به او نوشت : ... تمام شدن دوره يتيمى يتيم ، اَشُدّ اوست و آن ، خارج شدن مَنى است .

مجمع البيان : «پس پروردگارت خواست كه آن دو [پسر بچّه يتيم] به اَشُدّ خود برسند» ، يعنى : به زمانى كه نفع خود را تشخيص دهند و بتوانند دارايى خود را حفظ كنند و آن ، زمانى است كه بزرگ و عاقل شده باشند .

.

ص: 498

الفَصل الثّاني : آثار عدم البلوغ2 / 1عَدَمُ التَّكليفرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ الصَّبِيَّ لا يَجري عَلَيهِ القَلَمُ حَتّى يَبلُغَ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :رُفِعَ القَلَمُ عَن ثَلاثَةٍ : عَنِ النّائِمِ حَتّى يَستَيقِظَ ، وعَنِ الطِّفلِ حَتّى يَحتَلِمَ ، وعَنِ المَجنونِ حَتّى يَبرَأَ أو يَعقِلَ . (2)

2 / 2عَدَمُ نُفوذِ الطَّلاقِالإمام الصادق عليه السلام :لَيسَ طَلاقُ الصَّبِيِّ بِشَيءٍ . (3)

.


1- .فضائل الأشهر الثلاثة : ص 55 ح 33 و ص 116 ح 111 كلاهما عن سليمان المروزي عن الإمام الرضا عليه السلام ، والأخير من دون إسنادٍ إليه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 97 ص 81 ح 49 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 295 ح 1183 عن الحسن عن الإمام عليّ عليه السلام ، سنن أبي داود : ج 4 ص 140 ح 4401 عن ابن عباس عن الإمام عليّ عليه السلام و ح 4403 عن أبي الضحى عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، سنن الدارمي : ج 2 ص 613 ح 2211 ، صحيح ابن حبّان : ج 1 ص 355 ح 142 ، مسند أبي يعلى : ج 4 ص 258 ح 4383 كلّها عن عائشة ، كنز العمّال : ج 4 ص 236 ح 10322 وص 233 ح 10309 ؛ الطرائف : ص 473 عن الحسن البصري عن الإمام عليّ عليه السلام ، دعائم الاسلام : ج 1 ص 194 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 88 ص 134 ح 5 .
3- .الكافي : ج 6 ص124 ح2، تهذيب الأحكام : ج 8 ص76 ح256 كلاهما عن أبي الصباح الكناني، وسائل الشيعة : ج 15 ص 324 ح 28066 .

ص: 499

فصل دوم : آثار نرسيدن به سنّ بلوغ
2 / 1 نداشتن تكليف
2 / 2 نافذ نبودن طلاق

فصل دوم : آثار نرسيدن به سنّ بلوغ2 / 1نداشتن تكليفپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بر كودك ، چيزى [از تكليف و گناه و ثواب] نوشته نمى شود تا آن گاه كه بالغ شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از سه كس ، قلم [تكليف] برداشته شده است : از شخص خوابيده تا آن گاه كه بيدار شود ، از كودك تا آن گاه كه مَنى از او خارج گردد ، و از ديوانه تا آن گاه كه بهبود يابد يا عاقل شود .

2 / 2نافذ نبودن طلاقامام صادق عليه السلام :طلاق پسر بچّه ، اعتبار ندارد .

.

ص: 500

عنه عليه السلام :لا يَجوزُ طَلاقُ الصَّبِيِّ ولَا السَّكرانِ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :لا يَجوزُ طَلاقُ المَعتوهِ ... ولا صَبِيٍّ حَتّى يَحتَلِمَ . (2)

2 / 3عَدَمُ التَّحليلِ إذا صارَ مُحَلِّلاًالكافي عن عليّ بن الفضل الواسطي :كَتَبتُ إلَى الرِّضا عليه السلام : رَجَلٌ طَلَّقَ امرَأَتَهُ الطَّلاقَ الَّذي لا تَحِلُّ لَهُ حَتّى تَنكِحَ زَوجا غَيرَهُ ، فَتَزَوَّجَها غُلامٌ لَم يَحتَلِم ، قالَ : لا ، حَتّى يَبلُغَ . فَكَتَبتُ إلَيهِ : ما حَدُّ البُلوغِ ؟ فَقالَ : ما أوجَبَ عَلَى المُؤمِنينَ الحُدودَ . (3)

2 / 4عَدَمُ إجراءِ الحُدودِالكافي عن محمّد بن مسلم عن أحدهما عليهماالسلام ، قال :سَأَلتُهُ عَنِ الصَّبِيِّ يَسرِقُ ، قالَ : إذا سَرَقَ مَرَّةً وهُوَ صَغيرٌ عُفِيَ عَنهُ ، فَإِن عادَ عُفِيَ عَنهُ ، فَإِن عادَ قُطِعَ بَنانُهُ ، فَإِن عادَ قُطِعَ أسفَلُ مِن ذلِكَ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :لا يُحَدُّ الصَّبِيُّ إذا وَقَعَ عَلَى امرَأَةٍ ، ويُحَدُّ الرَّجُلُ إذا وَقَعَ عَلَى الصَّبِيَّةِ . (5)

.


1- .الكافي : ج 6 ص 124 ح 3 عن أبي بصير ، وسائل الشيعة : ج 15 ص 324 ح 28069 .
2- .الجعفريّات : ص 112 ، النوادر للراوندي : ص 225 ح 458 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 104 ص 159 ح 88 .
3- .الكافي : ج 6 ص 76 ح 6، تهذيب الأحكام : ج 8 ص 33 ح 100 ، الإستبصار : ج 3 ص 274 ح 975 ، وسائل الشيعة : ج 15 ص 367 ح 28195 .
4- .الكافي : ج 7 ص 232 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 10 ص 119 ح 474 نحوه ، مسائل عليّ بن جعفر : ص 168 ح 280 عن عليّ بن جعفر عن أخيه الإمام الكاظم عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 10 ص 277 ح 1 .
5- .الكافي : ج 7 ص 180 ح 3 عن أبان ، تهذيب الأحكام : ج 10 ص 17 ح 46 عن أبي العبّاس ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 241 ح 25721 .

ص: 501

2 / 3 مُحلِّل واقع نشدن
2 / 4 اجرا نشدن حدود

امام صادق عليه السلام :طلاق پسر بچّه و آدم مست ، جايز (نافذ) نيست .

امام على عليه السلام :طلاق شخص ناقص العقل ، نافذ نيست ... و همچنين طلاق پسر بچّه ، تا آن گاه كه بالغ شود .

2 / 3مُحلِّل واقع نشدنالكافى_ به نقل از على بن فضل واسطى _ :به امام رضا عليه السلام نوشتم : مردى زنش را طلاقى مى دهد ، به گونه اى كه تا با مرد ديگرى ازدواج نكند ، آن زن بر او (شوهر اوّلش) حلال نمى شود . پس پسربچّه اى نابالغ با او ازدواج مى كند [آيا جايز است و مُحلّل واقع مى شود؟] . فرمود : «نه ، تا آن گاه كه بالغ شود» . به ايشان نوشتم : حدّ و مرز بلوغ چيست ؟ فرمود : «همان كه حدود را بر مؤمنان ، واجب مى گرداند» .

2 / 4اجرا نشدن حدودالكافى_ به نقل از محمّد بن مسلم _ :از يكى از آن دو (امام باقر عليه السلام يا امام صادق عليه السلام ) در باره حكم پسر بچّه اى كه دزدى مى كند ، پرسيدم . فرمود : «اگر براى بار اوّل دزدى كرده و صغير است ، بخشيده مى شود . اگر تكرار كرد ، باز هم بخشيده مى شود و بار سوم ، سرانگشتانش قطع مى شود و در بار چهارم ، قسمت پايين تر آنها قطع مى گردد» .

امام صادق عليه السلام :اگر پسر بچّه با زنى نزديكى كرد ، حد بر او اجرا نمى شود . اگر مرد با دختر بچّه نزديكى كرد ، بر آن مرد ، حد اجرا مى شود .

.

ص: 502

الكافي عن عبد اللّه بن سنان :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَنِ الصَّبِيِّ يَسرِقُ ؟ قالَ : يُعفى عَنهُ مَرَّةً ومَرَّتَينِ ، ويُعَزَّرُ (1) فِي الثّالِثَةِ ، فَإِن عادَ قُطِعَت أطرافُ أصابِعِهِ ، فَإِن عادَ قُطِعَ أسفَلُ مِن ذلِكَ . (2)

.


1- .التعزيرُ : التأديبُ دونَ الحَدِّ (المصباح المنير : ص 407 «عزر») .
2- .الكافي : ج 7 ص 232 ح 1 و ح 4 ، تهذيب الأحكام : ج 10 ص 119 ح 472 كلاهما عن الحلبي نحوه و ح 473 ، وسائل الشيعة : ج 18 ص 522 ح 34775 .

ص: 503

الكافى_ به نقل از عبد اللّه بن سنان _ :از امام صادق عليه السلام در باره حكم كودكى كه دزدى مى كند ، پرسيدم . فرمود : «بار اوّل و دوم بخشيده مى شود ؛ بار سوم ، تعزير مى شود و اگر تكرار كرد ، نوك انگشتانش قطع مى شود ، و اگر باز هم دزدى كرد ، پايين تر از آن قطع مى گردد» .

.

ص: 504

الفصل الثالث : علامة بلوغ الصبي3 / 1الاِحتِلامُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يُتمَ بَعدَ احتِلامٍ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :لا يُتمَ بَعدَ حُلُمٍ . (2)

الخصال عن أبي ظبيان :اُتِيَ عُمَرُ بِامرَأَةٍ مَجنونَةٍ قَد فَجَرَت ، فَأَمَرَ بِرَجمِها ، فَمَرّوا بِها عَلى عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام ، فَقالَ : ما هذِهِ ؟ قالوا : مَجنونَةٌ فَجَرَت فَأَمَرَ بِها عُمَرُ أن تُرجَمَ . فَقالَ : لا تَعجَلوا . فَأَتى عُمَرَ فَقالَ لَهُ : أما عَلِمتَ أنَّ القَلَمَ رُفِعَ عَن ثَلاثَةٍ : عَنِ الصَّبِيِّ حَتّى يَحتَلِمَ ، وعَنِ المَجنونِ حَتّى يُفيقَ ، وعَنِ النّائِمِ حَتّى يَستَيقِظَ ؟ (3)

.


1- .الكافي : ج 5 ص 443 ح 5 ، الأمالي للصدوق : ص 461 ح 614 كلاهما عن منصور بن حازم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، كتاب من لايحضره الفقيه : ج 3 ص 360 ح 4273 عن منصور بن حازم عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وج 4 ص 361 ح 5762 عن حمّاد بن عمرو وأنس بن محمّد عن أبيه جميعا عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، سنن أبي داود : ج 3 ص 115 ح 2873 ، السنن الكبرى : ج 6 ص 95 ح 11309 كلاهما عن عبد اللّه بن أبي أحمد عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله .
2- .النوادر للراوندي : ص 223 ح 453 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 103 ص 165 ح 18؛ المصنّف لعبد الرزاق : ج 6 ص 416 ح 11451 عن النزّال بن سبرة عن الإمام علي عليه السلام ، كنز العمّال : ج 3 ص 178 ح 6045 .
3- .الخصال : ص 94 ح 40 و ص 175 ح 233، بحار الأنوار : ج 5 ص 303 ح 13؛ المصنّف لعبد الرزّاق : ج 7 ص 80 ح 12288 عن ابن عبّاس نحوه ، كنز العمّال : ج 5 ص 451 ح 13584 .

ص: 505

فصل سوم : نشانه بلوغ در پسر
3 / 1 احتلام

فصل سوم : نشانه بلوغ در پسر3 / 1احتلام (1)پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :با محتلم شدن ، دوره يتيمى به سر مى آيد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :با احتلام ، دوره يتيمى پايان مى پذيرد .

الخصال_ به نقل از ابو ظبيان _ :زن ديوانه اى را كه زنا داده بود ، نزد عمر آوردند و عمر ، دستور داد او را سنگسار كنند . در حالى كه او را [براى سنگسار ]مى بردند ، به على بن ابى طالب عليه السلام برخوردند . فرمود : «او كيست ؟». گفتند : زن ديوانه اى است كه زنا داده است و عمر ، دستور داده سنگسار شود . [امام عليه السلام ] فرمود : «عجله نكنيد» . و نزد عمر رفت و به او فرمود : «مگر نمى دانى كه از سه كس ، حكم برداشته شده است : از پسر بچّه تا آن گاه كه محتلم شود ، و از ديوانه تا آن گاه كه بر سر عقل آيد ، و از شخص خوابيده تا آن گاه كه بيدار شود؟» .

.


1- .احتلام به معناى خارج شدن مَنى است ، خواه در بيدارى باشد يا در خواب . م .

ص: 506

الإمام عليّ عليه السلام :عَلِّموا صِبيانَكُمُ الصَّلاةَ ، وخُذوهُم بِها إذا بَلَغُوا الحُلُمَ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ أولادَ المُسلِمينَ مَوسومونَ عِندَ اللّهِ : شافِعٌ ومُشَفَّعٌ ، فَإِذا بَلَغُوا اثنَتَي عَشرَةَ سَنَةً كانَت لَهُمُ الحَسَناتُ ، فَإِذا بَلَغُوا الحُلُمَ كُتِبَت عَلَيهِمُ السَّيِّئاتُ . (2)

عنه عليه السلام :لَو أنَّ غُلاما حَجَّ عَشرَ حِجَجٍ ثُمَّ احتَلَمَ ، كانَت عَلَيهِ فَريضَةُ الإِسلامِ . (3)

الخصال عن عبد اللّه بن سنان عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال :سَأَلَهُ أبي وأَنَا حاضِرٌ عَنِ اليَتيمِ مَتى يَجوزُ أمرُهُ ؟ قالَ : حَتّى يَبلُغَ أشُدَّهُ ، قالَ : وما أشُدُّهُ ؟ قالَ : الاِحتِلامُ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :عَلَى الصَّبِيِّ إذَا احتَلَمَ الصِّيامُ . (5)

الكافي عن شهاب عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال :سَأَلتُهُ عَنِ ابنِ عَشرِ سِنينَ يَحُجُّ ، قالَ : عَلَيهِ حَجَّةُ الإِسلامِ إذَا احتَلَمَ ، وكَذلِكَ الجارِيَةُ عَلَيهَا الحَجُّ إذا طَمِثَت . (6)

الإمام الصادق عليه السلام :اِنقِطاعُ يُتمِ اليَتيمِ بِالاِحتِلامِ وهُوَ أشُدُّهُ ، وإنِ احتَلَمَ ولَم يُؤنَس مِنهُ رُشدٌ وكانَ سَفيها أو ضَعيفا فَليُمسِك عَنهُ وَلِيُّهُ مالَهُ . (7)

.


1- .غرر الحكم : ج 4 ص 353 ح 6305 .
2- .الكافي : ج 6 ص 3 ح 8 عن طلحة بن زيد ، التوحيد : ص 392 ح 3 عن طلحة بن زيد عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، وسائل الشيعة : ج 1 ص 30 ح 71 .
3- .الكافي : ج 4 ص 278 ح 18، تهذيب الأحكام : ج 5 ص 6 ح 15، الإستبصار : ج 2 ص 141 ح 459 و ص 146 ح 477 كلّها عن مسمع بن عبد الملك ، وسائل الشيعة : ج 8 ص 30 ح 14204 .
4- .الخصال : ص 495 ح 3، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 291 ح 71 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 165 ح 16 .
5- .تهذيب الأحكام : ج 4 ص 327 ح 1015 و ص 281 ح 851، الإستبصار : ج 2 ص 123 ح 398 كلّها عن أبي بصير ، وسائل الشيعة : ج 3 ص 297 ح 5554 .
6- .الكافي : ج 4 ص 276 ح 8 ، تهذيب الأحكام : ج 5 ص 6 ح 14، كتاب من لايحضره الفقيه : ج 2 ص 435 ح 2898 عن إسحاق بن عمّار ، وسائل الشيعة : ج 8 ص 30 ح 14201 .
7- .الكافي : ج 7 ص 68 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 9 ص 183 ح 737 ، كتاب من لايحضره الفقيه : ج 4 ص 220 ح 5517 كلّها عن هشام بن سالم ، وسائل الشيعة : ج 12 ص 268 ح 22751 .

ص: 507

امام على عليه السلام :به كودكانتان نماز بياموزيد ، و هر گاه بالغ شدند ، آنها را براى [ترك ]آن ، مؤاخذه [و تنبيه] كنيد .

امام صادق عليه السلام :بچّه هاى مسلمانان در نزد خداوند به عنوان شفاعت كننده اى كه شفاعتش پذيرفته مى شود ، شناخته شده اند . پس هر گاه دوازده ساله شوند ، حسنات برايشان نوشته مى شود ، و چون به سنّ بلوغ رسند ، گناهان نيز برايشان نوشته مى شود .

امام صادق عليه السلام :اگر پسر بچّه اى ده بار به حج رود ، بعد از احتلام [و بلوغ] ، حج بر او واجب است .

الخصال_ به نقل از عبد اللّه بن سنان _ :پدرم ، در حالى كه من نيز حضور داشتم ، از امام صادق عليه السلام پرسيد : چه وقت يتيم مى تواند در مال خود ، دخل و تصرّف كند ؟ فرمود : «زمانى كه به اَشُدّ خود برسد» . گفته شد : اَشُدّش چيست ؟ فرمود : «محتلم شدن» .

امام صادق عليه السلام :پسر ، زمانى كه محتلم شد ، روزه گرفتن بر او واجب مى شود .

الكافى_ به نقل از شهاب _ :از امام صادق عليه السلام پرسيدم : آيا بچّه ده ساله بايد به حج برود ؟ فرمود : «زمانى كه محتلم شد ، حَجّة الإسلام (حجّ واجب) بر او واجب مى شود . دختر نيز زمانى كه حيض گرديد ، حج بر او واجب مى گردد» .

امام صادق عليه السلام :به سر آمدن دوره يتيمى يتيم ، با محتلم شدن است و اين [احتلام] همان اَشُدّ اوست [كه در كتاب خدا ياد شده است] ، و اگر محتلم شد ، امّا در او رشدى ديده نشد و سفيه يا ناتوان بود ، ولىّ او نبايد مال او را در اختيارش بگذارد .

.

ص: 508

الكافي عن ابن بكير :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام في آخِرِ ما لَقيتُهُ ، عَن غُلامٍ لَم يَبلُغِ الحُلُمَ وَقَعَ عَلَى امرَأَةٍ أو فَجَرَ بِامرَأَةٍ ، أيُّ شَيءٍ يُصنَعُ بِهِما ؟ قالَ : يُضرَبُ الغُلامُ دونَ الحَدِّ ، ويُقامُ عَلَى المَرأَةِ الحَدُّ . قُلتُ : جارِيَةٌ لَم تَبلُغ وُجِدَت مَعَ رَجُلٍ يَفجُرُ بِها ؟ قالَ : تُضرَبُ الجارِيَةُ دونَ الحَدِّ ، ويُقامُ عَلَى الرَّجُلِ الحَدُّ الكامِلُ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ نَجدَةَ الحَرورِيَّ كَتَبَ إلَى ابنِ عَبّاسٍ يَسأَ لُهُ عَن أربَعَةِ أشياءَ : ... و عَنِ اليَتيمِ مَتى يَنقَطِعُ يُتمُهُ ؟ ... فَكَتَبَ إلَيهِ ابنُ عَبّاسٍ : ... أمَّا اليَتيمُ فَانقِطاعُ يُتمِهِ أشُدُّهُ ؛ وهُوَ الاِحتِلامُ . (2)

الإمام الرضا عليه السلام :يُؤخَذُ الغُلامُ بِالصَّلاةِ وهُوَ ابنُ سَبعِ سِنينَ ، ولا تُغَطِّي المَرأَةُ شَعرَها مِنهُ حَتّى يَحتَلِمَ . (3)

3 / 2إنباتُ الشَّعرِ عَلَى العانَةِ (4)الإمام الباقر عليه السلام_ في بَيانِ عَلاماتِ بُلوغِ الصَّبِيِّ _ :إذَا احتَلَمَ ، أو بَلَغَ خَمسَ عَشرَةَ سَنَةً ، أو أشعَرَ أو أنبَتَ قَبلَ ذلِكَ . (5)

.


1- .الكافي : ج 7 ص 180 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 10 ص 17 ح 45 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 27 ح 5006 عن أبي مريم ، وسائل الشيعة : ج 18 ص 362 ح 34241 .
2- .الخصال : ص 235 ح 75 عن عبيد اللّه بن علي الحلبي ، بحار الأنوار : ج 103 ص 165 ح 15 .
3- .كتاب من لايحضره الفقيه : ج 3 ص 436 ح 4507 عن أحمد بن محمّد بن أبي نصر ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 169 ح 25497 .
4- .يجدر ذكره أنّ الكثير من الفقهاء ، يعتبرون نموّ شعر العانة لدى الفتاة علامة على البلوغ كما هو الحال بالنسبة إلى الفتى ، رغم عدم تصريح الروايات بذلك .
5- .الكافي : ج 7 ص 197 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 10 ص 37 ح 132 ، وسائل الشيعة : ج 1 ص 30 ح 72 .

ص: 509

3 / 2 روييدن مو بر زِهار

الكافى_ به نقل از ابن بُكَير _ :در آخرين ديدارم با امام صادق عليه السلام از ايشان پرسيدم : پسرى نابالغ با زنى نزديكى و زنا مى كند . با آن دو چه بايد كرد ؟ فرمود : «پسر ، كمتر از مقدار حد ، تازيانه مى خورد و بر زن ، حد جارى مى گردد» . گفتم : اگر دختر نابالغى را با مردى ببينند كه با او زنا مى كند ؟ فرمود : «دختر ، كمتر از مقدار حد ، تازيانه مى خورد و بر مرد ، [تمامِ] حد اجرا مى شود» .

امام صادق عليه السلام :نجده حرورى در نوشته اى به ابن عبّاس ، از او در باره چهار چيز سؤال كرد : ... از يتيم كه چه وقت، دوره يتيمى اش پايان مى يابد ؟ ... . ابن عبّاس به او نوشت : «امّا يتيم ، پايان يافتن دوره يتيمى اش ، اَشُدّ اوست و آن ، خارج شدن منى از اوست» .

امام رضا عليه السلام :پسر در نُه سالگى بايد براى نماز مؤاخذه شود ، و تا زمانى كه محتلم نشده است ، لازم نيست زن، موى خود را از او بپوشاند .

3 / 2روييدن مو بر زِهار (1)امام باقر عليه السلام_ در بيان نشانه هاى بلوغ پسر _ :هر گاه محتلم شود ، يا به پانزده سالگى رسد ، يا پيش از آن ، صورتش يا زِهارش (شرمگاهش) مو در آورد .

.


1- .گفتنى است كه بسيارى از فقها ، روييدن موى بر زِهار دختر را هم مانند پسر ، نشانه بلوغ مى دانند ، گرچه در احاديث به آن ، تصريح نشده است .

ص: 510

عنه عليه السلام_ أيضا _ :إنَّ الغُلامَ إذا زَوَّجَهُ أبوهُ ولَم يُدرِك ؛ كانَ لَهُ الخِيارُ إذا أدرَكَ وبَلَغَ خَمسَ عَشرَةَ سَنَةً ، أو يُشعِرُ في وَجهِهِ ، أو يُنبِتُ في عانَتِهِ قَبلَ ذلِكَ . (1)

3 / 3بُلوغُ خَمسَ عَشرَةَ سَنَةًرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا بَلَغَ المَولودُ خَمسَ عَشرَةَ سَنَةً ، كُتِبَ ما لَهُ وما عَلَيهِ ، واُقيمَت عَلَيهِ الحُدودُ . (2)

راجع : ص 516 ( جوامع علامات البلوغ ) .

.


1- .تهذيب الأحكام : ج 7 ص 382 ح 1544 عن يزيد الكناسي ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 209 ح 25626 وراجع : سنن النسائي : ج 6 ص 155 ومسند ابن حنبل : ج 7 ص 21 ح 19024 والمستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 37 ح 4333 والسنن الكبرى : ج 6 ص 96 ح 11317 وتهذيب الأحكام : ج 6 ص 173 ح 339 وقرب الإسناد : ص 133 ح 467 .
2- .عوالي اللآلي : ج 2 ص 118 ح 328 .

ص: 511

3 / 3 رسيدن به پانزده سالگى

امام باقر عليه السلام_ در بيان نشانه هاى بلوغ پسر _ :چنانچه پدر، پسرش را پيش از آن كه بالغ شود ، زن دهد ، آن پسر، پس از آن كه برسد و پانزده ساله شود و يا پيش از آن ، وقتى در صورتش يا بر زهارش مو برويَد ، حقّ فسخ [عقد ازدواج خود را] دارد .

3 / 3رسيدن به پانزده سالگىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گاه بچّه به پانزده سالگى رسد ، آنچه به سود و زيان اوست (تكاليف و ثواب و گناه) ، نوشته مى شود و حدود در باره اش اجرا مى گردد .

ر . ك : ص 517 (مجموعه نشانه هاى بلوغ) .

.

ص: 512

الفصل الرابع : علامة بلوغ الصبيّة4 / 1الحَيضُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يُتمَ بَعدَ احتِلامٍ ، ولا يُتمَ عَلى جارِيَةٍ إذا هِيَ حاضَت . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :لا يَقبَلُ اللّهُ صَلاةَ حائِضٍ إلّا بِخِمارٍ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :إذا حاضَتِ الجارِيَةُ فَلا تُصَلّي إلّا بِخِمارٍ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :اُتِيَ عَلِيٌ عليه السلام بِجارِيَةٍ لَم تَحِض قَد سَرَقَت ، فَضَرَبَها أسواطا ولَم يَقطَعها . (4)

عنه عليه السلام :عَلَى الصَّبِيِّ إذَا احتَلَمَ الصِّيامُ ، وعَلَى الجارِيَةِ إذا حاضَتِ الصِّيامُ وَالخِمارُ . (5)

.


1- .المعجم الكبير : ج 4 ص 14 ح 3502 ، مجمع الزوائد : ج 4 ص 411 ح 7154 كلاهما عن حنظلة ، اُسد الغابة : ج 1 ص 523 الرقم 713 عن جذية ، كنز العمّال : ج 3 ص 178 ح 6046 .
2- .سنن أبي داود : ج 1 ص 173 ح 641 ، سنن الترمذي : ج 2 ص 215 ح 377، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 215 ح 655 كلّها عن عائشة ، كنز العمّال : ج 7 ص 331 ح 19114 .
3- .قرب الإسناد : ص 141 ح 506 عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، بحارالأنوار : ج 88 ص 125 ح 1 .
4- .الكافي : ج 7 ص 232 ح 5 عن السكوني ، تهذيب الأحكام : ج 10 ص 121 ح 485 عن إسماعيل بن أبي زياد عن الإمام الصادق عن الإمام الباقر عليهماالسلام ، وسائل الشيعة : ج 18 ص 524 ح 34780 .
5- .تهذيب الأحكام : ج 4 ص 281 ح 851 و ص 327 ح 1015 ، الإستبصار : ج 2 ص 123 ح 398 كلّها عن أبي بصير ، وسائل الشيعة : ج 3 ص 297 ح 5554 .

ص: 513

فصل چهارم : نشانه بلوغ در دختر
4 / 1 عادت ماهيانه

فصل چهارم : نشانه هاى بلوغ در دختر4 / 1عادت ماهانهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :با محتلم شدن [پسر] ، دوره يتيمى از بين مى رود ، و دختر نيز هر گاه عادت شود ، ديگر يتيم شمرده نمى شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، نماز زنى را كه به سنّ قاعدگى رسيده باشد ، نمى پذيرد ، مگر آن كه با چارقد (مقنعه) باشد .

امام على عليه السلام :دختر از زمانى كه عادت ماهانه شود ، مى بايد با چارقد نماز بخواند .

امام صادق عليه السلام :دخترى را كه هنوز به سنّ قاعدگى نرسيده بود ، به جرم دزدى نزد على عليه السلام آوردند . ايشان چند تازيانه اى بر او زد و دستش را قطع نكرد .

امام صادق عليه السلام :پسر ، هر گاه به مرحله احتلام رسد ، تكليف روزه بر او واجب مى شود و دختر ، هر گاه به قاعدگى رسد ، روزه و پوشيدن چارقد (مقنعه) بر او واجب مى گردد .

.

ص: 514

كتاب من لايحضره الفقيه :في خَبَرٍ آخَرَ : عَلَى الصَّبِيِّ إذَا احتَلَمَ الصِّيامُ ، وعَلَى المَرأَةِ إذا حاضَتِ الصِّيامُ . (1)

4 / 2تِسعُ سِنينَرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا أتى عَلَى الجارِيَةِ تِسعُ سِنينَ فَهِيَ امرَأَةٌ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :حَدُّ بُلوغِ المَرأَةِ تِسعُ سِنينَ . (3)

.


1- .كتاب من لايحضره الفقيه : ج 2 ص 122 ح 1907 ، وسائل الشيعة : ج 1 ص 32 ح 10 .
2- .تاريخ أصبهان : ج 2 ص 243 ح 1571 ، تاريخ دمشق : ج 37 ص 174 ح 7447 كلاهما عن ابن عمر ، كنز العمّال : ج 16 ص 449 ح 45375 .
3- .الخصال : ص 421 ح 17 ، بحار الأنوار : ج 103 ص 162 ح 4 .

ص: 515

4 / 2 نُه سالگى

كتاب من لا يحضره الفقيه :در خبرى ديگر آمده است : پسر هر گاه محتلم شود ، تكليف روزه بر او واجب مى شود و دختر ، زمانى كه خون حيض ديد ، تكليف روزه بر او واجب مى گردد .

4 / 2نُه سالگىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دختر ، هر گاه نُه ساله شد ، زن است .

امام صادق عليه السلام :حدّ بلوغ زن ، نُه سالگى است .

.

ص: 516

الفصل الخامس : جوامع علامات البلوغالكافي عن حمران :سَأَلتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام قُلتُ لَهُ : مَتى يَجِبُ عَلَى الغُلامِ أن يُؤخَذَ بِالحُدودِ التّامَّةِ وتُقامُ عَلَيهِ ويُؤخَذُ بِها ؟ فَقالَ : إذا خَرَجَ عَنهُ اليُتمُ وأَدرَكَ . قُلتُ : فَلِذلِكَ حَدٌّ يُعرَفُ بِهِ ؟ فَقالَ : إذَا احتَلَمَ ، أو بَلَغَ خَمسَ عَشرَةَ سَنَةً ، أو أشعَرَ أو أنبَتَ قَبلَ ذلِكَ ؛ اُقيمَت عَلَيهِ الحُدودُ التّامَّةُ واُخِذَ بِها واُخِذَت لَهُ . قُلتُ : فَالجارِيَةُ مَتى تَجِبُ عَلَيهَا الحُدودُ التّامَّةُ وتُؤخَذُ لَها و يُؤخَذُ بِها ؟ قالَ : إنَّ الجارِيَةَ لَيسَت مِثلَ الغُلامِ ، إنَّ الجارِيَةَ إذا تَزَوَّجَت ودُخِلَ بِها ولَها تِسعُ سِنينَ ذَهَبَ عَنهَا اليُتمُ ، ودُفِعَ إلَيها مالُها وجازَ أمرُها فِي الشِّراءِ وَالبَيعِ ، واُقيمَت عَلَيهَا الحُدودُ التّامَّةُ واُخِذَ لَها بِها . قالَ : وَالغُلامُ لا يَجوزُ أمرُهُ فِي الشِّراءِ وَالبَيعِ ولا يَخرُجُ مِنَ اليُتمِ حَتّى يَبلُغَ خَمسَ عَشرَةَ سَنَةً ، أو يَحتَلِمَ أو يُشعِرَ أو يُنبِتَ قَبلَ ذلِكَ . (1)

.


1- .الكافي : ج 7 ص 197 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 10 ص 37 ح 132 ، عوالي اللآلي : ج 3 ص 593 ح 48 عن حمزة بن حمران ، وسائل الشيعة : ج 1 ص 30 ح 72 .

ص: 517

فصل پنجم : مجموعه نشانه هاى بلوغ

فصل پنجم : مجموعه نشانه هاى بلوغالكافى_ به نقل از حُمران _ :از امام باقر عليه السلام پرسيدم : اجراى حدود كامل بر پسر ، از چه زمانى واجب مى شود ؟ فرمود : «هر گاه دوره يتيمى اش به سر آيد و بالغ شود» . گفتم : آيا براى اين ، حدّى [و ملاكى] هست كه با آن، شناخته شود ؟ فرمود : «هر گاه محتلم شود ، يا به پانزده سالگى رسد و يا پيش از آن ، موى بر صورت و زهارش برويد ، حدود به طور كامل ، له يا عليه او ، اجرا مى گردد» . گفتم : دختر در چه زمانى حدّ كامل بر او واجب مى گردد و حدود، له و عليه او ، اجرا مى شود ؟ فرمود : «دختر ، مانند پسر نيست . دختر ، زمانى كه ازدواج كرد و مدخول واقع شد (1) و نُه سال داشت ، دوره يتيمى اش به سر آمده است ، و اموالش به او باز گردانيده مى شود و مى تواند دست به خريد و فروش بزند ، و حدود كامل، له يا عليه او ، اجرا مى گردد» . فرمود : «امّا پسر ، مُجاز به خريد و فروش [با اموالش] نيست و از يتيمى بيرون نمى آيد ، تا آن گاه كه پانزده ساله شود يا محتلم گردد و يا پيش از آن ، مو بر صورت يا زِهارش برويد» .

.


1- .در مرآة العقول آمده است : شايد ، مراد اين است كه زمان ازدواجش فرا رسد و بتوان با او مجامعت كرد . م .

ص: 518

تهذيب الأحكام عن يزيد الكناسي :قُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام : مَتى يَجوزُ لِلأَبِ أن يُزَوِّجَ ابنَتَهُ ولا يَستَأمِرَها ؟ قالَ : إذا جازَت تِسعَ سِنينَ ... قُلتُ : فَإِن زَوَّجَها أبوها ولَم تَبلُغ تِسعَ سِنينَ فَبَلَغَها ذلِكَ فَسَكَتَت ولَم تَأبَ ذلِكَ ، أيَجوزُ عَلَيها ؟ قالَ : لا ، لَيسَ يَجوزُ عَلَيها رِضا في نَفسِها ، ولا يَجوزُ لَها تَأَبٍّ ولا سَخَطٌ في نَفسِها حَتّى تَستَكمِلَ تِسعَ سِنينَ ، وإذا بَلَغَت تِسعَ سِنينَ جازَ لَهَا القَولُ في نَفسِها بِالرِّضا وَالتَّأَبّي ، وجازَ عَلَيها بَعدَ ذلِكَ وإن لَم تَكُن أدرَكَت مُدرَكَ النِّساءِ . قُلتُ : أفَيُقامُ عَلَيهَا الحُدودُ وتُؤخَذُ بِها وهِيَ في تِلكَ الحالِ ، وإنَّما لَها تِسعُ سِنينَ ولَم تُدرِك مُدرَكَ النِّساءِ فِي الحَيضِ ؟ قالَ : نَعَم ، إذا دَخَلَت عَلى زَوجِها ولَها تِسعُ سِنينَ ذَهَبَ عَنهَا اليُتمُ ، ودُفِعَ إلَيها مالُها واُقيمَتِ الحُدودُ التّامَّةُ عَلَيها ولَها . قُلتُ : فَالغُلامُ يَجري في ذلِكَ مَجرَى الجارِيَةِ ؟ فَقالَ : يا أبا خالِدٍ ! إنَّ الغُلامَ إذا زَوَّجَهُ أبوهُ ولَم يُدرِك كانَ لَهُ الخِيارُ إذا أدرَكَ وبَلَغَ خَمسَ عَشرَةَ سَنَةً ، أو يُشعِرُ في وَجهِهِ أو يُنبِتُ في عانَتِهِ قَبلَ ذلِكَ . قُلتُ : فَإِن اُدخِلَت عَلَيهِ امرَأَتُهُ قَبلَ أن يُدرِكَ فَمَكَثَ مَعَها ما شاءَ اللّهُ ، ثُمَّ أدرَكَ بَعدُ فَكَرِهَها وتَأَبّاها ؟ قالَ : إذا كانَ أبوهُ الَّذي زَوَّجَهُ ودَخَلَ بِها ولَذَّ مِنها وأَقامَ مَعَها سَنَةً فَلا خِيارَ لَهُ إذا أدرَكَ ، ولا يَنبَغي لَهُ أن يَرُدَّ عَلى أبيهِ ما صَنَعَ ولا يَحِلُّ لَهُ ذلِكَ . قُلتُ لَهُ : فَإِن زَوَّجَهُ أبوهُ ودَخَلَ بِها وهُوَ غَيرُ مُدرِكٍ ، أتُقامُ عَلَيهِ الحُدودُ وهُوَ في تِلكَ الحالِ ؟ قالَ : أمَّا الحُدودُ الكامِلَةُ الَّتي يُؤخَذُ بِهَا الرَّجُلُ فَلا ، ولكِن يُجلَدُ فِي الحُدودِ كُلِّها عَلى قَدرِ مَبلَغِ سِنِّهِ ، فَيُؤخَذُ بِذلِكَ ما بَينَهُ وبَينَ خَمسَ عَشرَةَ سَنَةً فَلا تَبطُلُ حُدودُ اللّهِ في خَلقِهِ ، ولا تَبطُلُ حُقوقُ المُسلِمينَ بَينَهُم . (1)

.


1- .تهذيب الأحكام : ج 7 ص 382 ح 1544 ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 209 ح 25626 .

ص: 519

تهذيب الأحكام_ به نقل از يزيد كُناسى _ :به امام باقر عليه السلام گفتم : چه زمان جايز است كه پدر، بدون نظرخواهى از دخترش ، او را شوهر دهد ؟ فرمود : «هر گاه از نُه سالگى بگذرد» . گفتم : اگر پيش از رسيدن به نُه سالگى ، پدرش او را تزويج كند و دخترش از اين كار باخبر شود و سكوت كند و آن را رد نكند ، آيا دختر چنين حقّى دارد ؟ فرمود : «خير . او حقّ رضايت و امتناع و نارضايتى در باره خودش را ندارد ، تا آن گاه كه نُه سالش كامل شود . هر گاه نُه ساله شد ، حقّ رضايت و امتناع دارد و از آن پس ، مُجاز به اينهاست ، اگر چه به مرحله زنان نرسيده باشد» . گفتم : آيا در اين صورت كه نُه سال دارد ، امّا هنوز به مرحله زنان در قاعدگى نرسيده است ، حدود بر او اجرا مى شود و با آنها مجازات مى گردد ؟ فرمود : «آرى ، هر گاه به خانه شوهر رود و نُه سال هم داشته باشد ، دوره يتيمى او سپرى شده است و اموالش به او باز گردانيده مى شود و حدود كامل ، له يا عليه او ، اجرا مى گردد» . گفتم : پسر هم از اين جهات ، مانند دختر است ؟ فرمود : «اى ابو خالد ! پسر ، اگر پدرش او را پيش از بلوغْ زن دهد ، پس از آن كه بالغ شد و به پانزده سالگى رسيد ، يا در صورتش يا زِهارش (شرمگاهش) مو روييد ، حقّ رد يا قبول دارد» . گفتم : اگر پيش از آن كه بالغ شود ، زنش را به خانه او بردند و او مدّتى با آن زن، زندگى كرد و سپس بالغ شد و از آن زن خوشش نيامد و ازدواج با او را نپذيرفت ، چه ؟ فرمود : «اگر پدرش او را زن داده و او دخول كرده و از آن زن، كام گرفته و يك سال با وى به سر برده است ، پس از بلوغ ، حقّ رد يا قبول ندارد و نبايد كارى را كه پدرش كرده است ، رد كند و اين كار بر او روا نيست» . گفتم : اگر پدرش او را زن داده و او دخول كرده؛ ولى هنوز نابالغ است ، آيا در اين صورت ، حدود بر وى اجرا مى شود ؟ فرمود : «حدّ كامل _ كه مرد با آن مجازات مى شود _ ، خير ؛ بلكه در حدود ، تمام آنها ، به فراخور سنّش تازيانه مى خورد ، و تا پانزده سالگى به اين ترتيب مجازات مى شود ، تا حدود خداوند در باره خلقش ، و نيز حقوق مسلمانان بر يكديگر تباه نشود» .

.

ص: 520

. .

ص: 521

. .

ص: 522

. .

ص: 523

44 . رسايى و شيوايى گفتار

اشاره

44 . رسايى و شيوايى گفتاردرآمدفصل يكم : ارزش رسايى و شيوايى گفتارفصل دوم : راه بلاغتفصل سوم : كُندزبانىفصل چهارم : آفت هاى سخنورىفصل پنجم : رساترين و شيواترين سخن

.

ص: 524

درآمد

بلاغت و فصاحت ، در لغت

درآمدبلاغت و فصاحت ، در لغتواژه «بلاغت» در لغت ، مصدر از مادّه «بلغ» به معناى رسيدن به نهايت چيزى است . بدين جهت ، به كسى كه مى تواند با سخنى شيوا ، آنچه را كه در دل دارد ، بگويد و در بيان مقصود خود ، به طور كامل به مقصد برسد ، بليغ گفته مى شود . ابن فارس در اين باره مى گويد : الباءُ وَ اللّامُ وَ الغَينُ أصلٌ واحِدٌ و هُوَ الوُصولُ إلَى الشَّى ءِ ... وَ البُلغَةُ ما يُتَبَلَّغُ بِهِ مِن عَيشٍ ... و كَذلِكَ البَلاغَةُ الَّتى يُمدَحُ بِهَا الفَصيحُ اللِّسانِ لِأَنَّهُ يَبلُغُ بِها ما يُريدُهُ . (1) با و لام و غين ، يك ريشه است و آن ، رسيدن به چيز است... و بُلغه ، خورشى كه زندگى را بسنده باشد ... . همين طور است بلاغت كه انسان شيواگو ، با آن مدح مى گويد ؛ زيرا آنچه را مى خواهد ، با كلام بليغ مى رساند . و نيز ابن منظور آورده است : بَلَغَ الشَّى ءُ ... وَصَلَ وَ انتَهى ... وَ البَلاغَةُ : الفَصاحَةُ . وَ البَلغُ وَ البِلغُ : البَليغُ مِنَ الرِّجالِ . رَجُلٌ بَليغٌ و بَلغٌ و بِلغٌ : حَسَنُ الكَلامِ ، فَصيحُهُ يُبلِغُ بِعِبارَةِ لِسانِهِ كُنهَ ما فى قَلبِهِ . (2)

.


1- .معجم مقاييس اللغة : ج 1 ص 201 (مادّه «بلغ») .
2- .لسان العرب : ج 8 ص 419 (مادّه «بلغ») .

ص: 525

بلاغت و فصاحت ، در قرآن و حديث

[عبارت] «بلغ الشى ء ...» يعنى: چيزى رسيد و پايان يافت ... . البلاغة : شيوايى ، بَلغ و بِلغ ، يعنى: شخصِ رساسخن . رجل بليغ و بَلغ و بِلغ ، يعنى: نيكوسخن . سخن شيوايش ، آنچه را در دل دارد ، با زبانش مى رساند . همچنين وى در تبيين معناى «فصاحت» مى گويد : الفَصاحَةُ : البَيانُ ... تَقولُ : رَجُلٌ فَصيحٌ ، و كَلامٌ فَصيحٌ أى بَليغٌ . (1) فصاحت ، گويايى است ... . مى گويى: مرد فصيح و كلام فصيح ، يعنى رسا . چنان كه ملاحظه شد ، در تبيين معناى لغوى واژه هاى «فصاحت» و «بلاغت» ، هر يك از آنها به جاى ديگرى مورد استفاده قرار گرفته است . بر اين اساس ، مى توان گفت كه اين دو واژه از نظر لغوى ، مفهومى نزديك به هم دارند ؛ امّا از نظر اصطلاحى ، «بلاغت» عبارت است از : رسايى سخن و مطابقت آن با مقتضاى حال و همراه بودنش با فصاحت ، و «فصاحت» نيز به معناى شيوايى و وضوح سخن و خالى بودن از ضعف تأليف ، تنافر كلمات و تعقيد است _ كه از فروع بلاغت شمرده مى شود _. فصاحت ، در علم بلاغت ، سه شاخه دارد : فصاحت در مفرد ، فصاحت در كلام و فصاحت در متكلّم ؛ ولى بلاغت ، يا در كلام است و يا در متكلّم ، و در مفرد، كاربرد ندارد ؛ يعنى صحيح نيست بگوييم : «كلمةٌ بليغة» ، مگر آن كه «كلمه» به معناى كلام به كار رفته باشد .

بلاغت و فصاحت ، در قرآن و حديثدر قرآن ، مشتقّات مادّه «بلغ» ، كاربرد فراوانى دارد ، مانند : بلاغ ، بليغ و بلوغ ؛ امّا «بلاغت» ، به مفهومى كه در اين بخش مورد بررسى است ، كاربردى ندارد ؛ ولى

.


1- .لسان العرب : ج 2 ص 544 (مادّه «فصح») .

ص: 526

«فصاحت» يك بار در نقل داستان مأموريت موسى عليه السلام براى دعوت فرعون و پيروانش به توحيد ، مطرح شده است ، آن جا كه از خداوند متعال مى خواهد برادرش هارون را كه از او فصيح تر سخن مى گويد ، در امر رسالت با وى همكار سازد : «وَ أَخِى هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّى لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِىَ رِدْءًا يُصَدِّقُنِى إِنِّى أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ . (1) و برادرم هارون ، از من شيواتر است . پس او را با من به دستيارى گسيل دار تا مرا تصديق كند ؛ زيرا مى ترسم مرا تكذيب كنند» . امّا در احاديث اهل بيت عليهم السلام ، بلاغت به گونه هاى مختلف ، تعريف شده است ، مانند : البَلاغَةُ ما سَهُلَ عَلَى المَنطِقِ و خَفَّ عَلَى الفِطنَةِ . (2) بلاغت ، آن است كه به گفتار روان و فهم آسان باشد . و نيز : البَلاغَةُ أن تُجيبَ فَلا تُبطِئَ و تُصيبَ فَلا تُخطِئَ . (3) بلاغت ، آن است كه در جواب ، كندى نكنى و درست بگويى و خطا ننمايى . همچنين در حديثى آمده كه امام على عليه السلام در بيان ويژگى هاى فصيح ترينِ مردم فرمود : المُجيبُ المُسكِتُ عِندَ بَديهَةِ السُّؤالِ . (4) كسى كه به پرسش ناگهانى ، پاسخ دندان شكن دهد .

.


1- .قصص : آيه 34 .
2- .ر . ك : ص 542 ح 19 .
3- .ر . ك : ص 542 ح 20 .
4- .ر . ك : ص 544 ح 28 .

ص: 527

نگاه كلّى به احاديث فصاحت و بلاغت
1 . ستايش فصاحت و بلاغت

با تأمّل در احاديثى كه در تعريف بلاغت و فصاحت ، توصيف شخص بليغ و فصيح ، و تبيين ويژگى هاى سخن بليغ و فصيح وارد شده ، روشن مى گردد كه تعريف جامع «بلاغت» و «فصاحت» از نظر احاديث نيز همان است كه در واژه شناسى اين دو كلمه گذشت و آنچه در اين احاديث آمده ، در واقع ، تبيين ابعاد ، آثار و مراتب فصاحت و بلاغت است . و اينك ، مرورى اجمالى به احاديث اين بخش و ارزيابى آنها :

نگاه كلّى به احاديث فصاحت و بلاغتدر يك نگاه كلّى مى توان احاديث فصاحت و بلاغت را به دو دسته تقسيم كرد :

1 . ستايش فصاحت و بلاغتدسته اوّل از احاديث فَصاحت و بَلاغت احاديثى هستند كه فصاحت و بلاغت را زيور انسان و كمال مؤمن و از ويژگى هاى سخن خدا و اولياى الهى مى شمارند ، مانند آنچه از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده كه : جَمالُ الرَّجُلِ فَصاحَةُ لِسانِهِ . (1) زيبايى مرد ، شيوايى زبان اوست . و نيز از امام باقر عليه السلام روايت شده كه مى فرمايد : إنَّ اللّهَ تَعالى أعطَى المُؤمِنَ (2) البَدَنَ الصَّحيحَ وَ اللِّسانَ الفَصيحَ . (3) خداوند متعال به مؤمن ، تنِ سالم و زبان شيوا عطا كرده است . و يا از امام على عليه السلام گزارش شده كه مى فرمايد :

.


1- .ر . ك : ص 534 ح 3 .
2- .شايد در اين حديث ، مقصود از مؤمن ، اهل بيت عليهم السلام باشد.
3- .ر . ك : ص 536 ح 11 .

ص: 528

2 . نكوهش فصاحت و بلاغت

إنّا لَأُمَراءُ الكَلامِ ، وَ فينا تَنَشَّبَت عُروقُهُ ، وَ عَلَينا تَهَدَّلَت غُصونُهُ . (1) ما اميران سخنيم . رگ و ريشه هاى سخن ، در ميان ما دويده و شاخه هاى آن بر ما آويخته است .

2 . نكوهش فصاحت و بلاغتدسته دوم از احاديث فَصاحت و بَلاغت، احاديثى هستند كه فصاحت و بلاغت را به شدّت مذمّت مى كنند و فقد اين صفت را ستايش مى نمايند ، مانند آنچه از پيامبر صلى الله عليه و آله گزارش شده كه مى فرمايد : إنَّ اللّهَ عز و جل يُبغِضُ البَليغَ مِنَ الرِّجالِ ، الَّذى يَتَخَلَّلُ بِلِسانِهِ تَخَلُّلَ الباقِرَةِ بِلِسانِها . (2) خداوند عز و جل از مرد سخنورى كه زبانش را مانند گاو به هر طرف مى چرخاند [و هر رطب و يابسى را به دهان مى آورد]، نفرت دارد . و يا خطاب به عبد اللّه بن رواحه مى فرمايد : كُفَّ عَنِ السَّجعِ ؛ فَما اُعطِىَ عَبدٌ شَيئا شَرّا مِن طَلاقَةٍ فى لِسانِهِ . (3) از سجع گويى خوددارى كن ؛ (4) زيرا به هيچ بنده اى چيزى بدتر از زبان آورى [و افسار گسيختگى در زبان]، داده نشده است . و يا در ستايش از ناتوانى در سخن گفتن ، نقل شده كه فرمود : الحَياءُ وَ العِىُّ شُعبَ_تانِ مِنَ الإِيمانِ ، وَ البَذاءُ وَ البَيانُ شُعبَ_تانِ مِنَ النِّفاقِ . (5)

.


1- .ر . ك : ص 578 ح 93 .
2- .ر . ك : ص 556 ح 52 .
3- .ر . ك : ص 562 ح 60 .
4- .ظاهرا ، مراد از «سجعِ» نهى شده در اين حديث ، مطلق سجع نيست؛ بلكه مقصود، آن سجعى است كه در راه باطل به كار گرفته شود .
5- .سنن الترمذى : ج 4 ص 375 ح 2027 ، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 308 ح 22375 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 51 ح 17 ، شعب الإيمان : ج 6 ص 133 ح 7606 ، مسند ابن الجعد : ص 433 ح 2949 ، كنز العمّال : ج 3 ص 120 ح 5765. نيز، ر.ك : سنن الدارمى : ج 1 ص 136 ح 515 ، المصنّف، عبد الرزّاق : ج 11 ص 142 ح 20147 ، المصنّف، ابن أبى شيبه : ج 8 ص 303 ح 53 ، السنن الكبرى : ج 10 ص 328 ح 20808 ، المعجم الكبير : ج 19 ص 30 ح 63 .

ص: 529

ارزيابى احاديث فصاحت و بلاغت

شرمْدارى و كُندزبانى ، (1) دو شاخه از ايمان اند ، و بدزبانى و لفّاظى ، (2) دو شاخه از نفاق . و نيز از امام صادق عليه السلام روايت شده كه مى فرمايد : إنَّ الحَياءَ وَ العَفافَ وَ العِىَّ _ عِىَّ اللِّسانِ لا عِىَّ القَلبِ _ مِنَ الإِيمانِ ، وَ الفُحشَ وَ البَذاءَ وَ السَّلاطَةَ مِنَ النِّفاقِ . (3) شرم و عفّت و كندى _ كندى زبان ، نه كندى دل _ از ايمان است و دشنامگويى و بى شرمى و تندى زبان ، از نفاق است .

ارزيابى احاديث فصاحت و بلاغتطرف نظر از اسناد اين دو دسته احاديث ، در جمع بندى و ارزيابى آنها مى توان گفت كه آنها با هم تعارضى ندارند ، با اين توضيح كه فصاحت و بلاغت، در واقع ، عبارت است از هنر (يا به تعبير دقيق تر : مهارتِ) خوب سخن گفتن ، و اين هنر ، مانند هر هنر ديگر مى تواند ارزش يا ضدّ ارزش باشد . اگر اين هنر در خدمت انسان و ارزش هاى اخلاقى و انسانى به كار گرفته شد ، كمال و بسيار ارزشمند است و اگر در جهت ضدّ اخلاقى و ضدّ انسانى مورد استفاده قرار گرفت ، نقص و بسيار نكوهيده

.


1- .«عِىّ (كُندزبانى)» در مقابل «بيان (لفّاظى)» ، به معناى ناتوانى در گفتار و بيان مطالب است ، و در اين جا مراد، اين است كه شخص بر اثر شرم و خجالت نتواند سخن خود را روان و گويا ادا كند ؛ بلكه دچار لكنت زبان شود .
2- .در متن عربى حديث، اصطلاح «بيان» آمده است كه به معناى لفّاظى و شيوا سخن گفتن و اظهار پيشى داشتن بر مردم است و گويى نوعى خودشيفتگى و كبر در آن است .
3- .الزهد، حسين بن سعيد : ص 70 ح 21 ، الكافى : ج 2 ص 106 ح 2 و ص 325 ح 10 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 289 ح 56 .

ص: 530

چند حكمت براى سخنوران
1 . سكوت و سلامت

است . بر اين اساس ، احاديثى كه فصاحت و بلاغت را ارزش مى دانند ، ناظر به مواردى هستند كه اين هنر در جهت اهداف صحيح انسانى و الهى به كار گرفته شده ، و احاديثى كه آن را نكوهش مى كنند ، ناظر به مواردى هستند كه اين هنر در جهت اهداف نامشروع و ضدّ ارزشى مورد استفاده قرار گرفته است ، مانند آنچه در كتاب سعد السعود از كتاب زبور از خداوند متعال نقل شده كه مى فرمايد : أفصَحتُم فِى الخُطبَةِ و قَصَّرتُم فِى العَمَلِ ، فَلَو أفصَحتُم فِى العَمَلِ و قَصَّرتُم فِى الخُطبَةِ لَكانَت أرجى لَكُم ، وَ لكِنَّكُم عَمَدتُم إلى آياتى فَاتَّخَذتُموها هُزُوا ، و إلى مَظالِمى فَاشتَهَرتُم بِها . (1) در سخنرانى [و گفتار] ، شيوايى به خرج مى دهيد و در كردار ، كوتاهى مى ورزيد ، حال آن كه اگر در كردار ، خلوص [يا شيوايى] به خرج مى داديد و در سخنرانى [و گفتار ]كوتاهى مى نموديد ، برايتان اميدوار كننده تر بود ؛ ليكن شما به آيات من روى آورديد و آنها را به ريشخند گرفتيد ، و به معاصى ام روى كرديد و بدانها زبانزد شديد .

چند حكمت براى سخنورانچند نكته براى كسانى كه از نعمت فصاحت و بلاغت برخوردارند، قابل توجّه است :

1 . سكوت و سلامتنكته نخست ، اين كه سخنور نبايد با تكيه بر توانمندى خود در سخن گفتن ، همه جا

.


1- .ر . ك : ص 570 ح 77 .

ص: 531

2 . بهتر از بلاغت
3 . پندآموزتر از واعظ بليغ

از توانايى خود استفاده كند؛ بلكه با عنايت به آفات سخن ، بايد كمتر بگويد و تا ضرورت ايجاب نكرده است ، نگويد : إن كانَ فِى الكَلامِ البَلاغَةُ فَفِى الصَّمتِ السَّلامَةُ مِنَ العِثارِ . (1) اگر در كلامْ شيوايى هست ، در سكوت ، رهيدن از لغزش هاست .

2 . بهتر از بلاغتنكته دوم ، اين كه همه جا سخن ، كاربرد ندارد؛ بلكه گاهى سكوت ، بيش از كلام ، نافذ است : أحمَدُ مِنَ البَلاغَةِ الصَّمتُ حينَ لا يَنبَغِى الكَلامُ . (2) ستوده تر از شيوايى ، سكوت در جايى است كه گفتن ، شايسته نيست .

3 . پندآموزتر از واعظ بليغنكته سوم ، آن كه گاه تأمّل در صحنه هاى عبرت آموز ، از شنيدن سخن هر سخنور توانايى ، براى انسان، آموزنده تر است . لِيَعِظَكُم هُدُوّى و خُفوتُ إطراقى ، و سُكونُ أطرافى ، فَإِنَّهُ أوعَظُ لَكُم مِنَ النّاطِقِ البَليغِ . (3) اين آرام گرفتنم و ديده فرو بستنم و از حركت افتادن اعضايم ، شما را اندرز دهد ، كه اين، براى شما اندرزگوتر از هر گوينده سخنور است . بر اين اساس ، سخنور حكيم ، كسى است كه همه جا از توانمندى زبانى خود ، بهره نگيرد؛ بلكه به مقتضاى حكمت ، از ديگر روش ها نيز در جهت انتقال پيام هاى مورد نظر خويش استفاده نمايد .

.


1- .ر . ك : ص 548 ح 39 .
2- .ر . ك : ص 548 ح 40 .
3- .ر . ك : ص 550 ح 41 .

ص: 532

الفصل الأوّل : فضل البلاغة والفصاحة1 / 1دَورُ الفَصاحَةِ وَالبَلاغَةِ في إبلاغِ الوَحيِالكتاب«فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ » . (1)

«وَ أَخِى هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّى لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِىَ رِدْءًا يُصَدِّقُنِى إِنِّى أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ » . (2)

«وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِى * يَفْقَهُواْ قَوْلِى » . (3)

«وَأَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَاحْذَرُواْ فَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ » . (4)

«فَإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ الْمُبِينُ » . (5)

الحديثالإمام الباقر عليه السلام_ خِطابا لِرَجُلٍ قَد كَلَّمَهُ بِكَلامٍ كَثيرٍ _ :أيُّهَا الرَّجُلُ ، تَحتَقِرُ الكَلامَ وتَستَصغِرُهُ ! اِعلَم أنَّ اللّهَ عز و جل لَم يَبعَث رُسُلَهُ حيثُ بَعَثَها ومَعَها ذَهَبٌ ولا فِضَّةٌ ، ولكِن بَعَثَها بِالكَلامِ ، وإنَّما عَرَّفَ اللّهُ جَلَّ وعَزَّ نَفسَهُ إلى خَلقِهِ بِالكَلامِ وَالدَّلالاتِ عَلَيهِ وَالأَعلامِ . (6)

.


1- .النحل : 35 .
2- .القصص : 34 .
3- .طه : 27 و 28 .
4- .المائدة : 92 .
5- .النحل : 82 .
6- .الكافي : ج 8 ص 148 ح 128 عن مسعدة عن الإمام الصادق عليه السلام ، وسائل الشيعة : ج 8 ص 533 ح 1609 .

ص: 533

فصل يكم : ارزش رسايى و شيوايى گفتار
1 / 1 نقش شيوايى و رسايى گفتار در رساندن وحى

فصل يكم : ارزش رسايى و شيوايى گفتار1 / 1نقش شيوايى و رسايى گفتار در رساندن وحىقرآن«آيا جز رساندنِ روشن ، بر پيامبران [وظيفه اى] است ؟» .

«و برادرم هارون از من شيواتر است . پس او را با من به دستيارى گسيل دار تا مرا تصديق كند ؛ زيرا مى ترسم مرا تكذيب كنند» .

«و از زبانم گره بگشاى تا سخنم را بفهمند» .

«و از خدا و از پيامبر اطاعت كنيد و [از نافرمانى] بر حذر باشيد . پس اگر روى گردانيد ، بدانيد كه بر عهده پيامبر ما ، فقط رساندن [پيامبر] روشن است» .

«پس اگر روى گرداندند ، بر تو، فقط رساندن روشن است» .

حديثامام باقر عليه السلام_ به مردى كه با ايشان زياد سخن گفت _ :اى مرد! تو سخن را دست كم مى گيرى و كوچك مى شمارى . بدان كه خداوند عز و جلچون پيامبران خود را فرستاد ، 00آنان را با زر و سيمى نفرستاد؛ بلكه با سخن فرستاد . خداى عز و جل تنها از طريق سخن و دلايل و نشانه ها ، خود را به آفريدگانش شناسانده است .

.

ص: 534

البداية والنهاية :أمَّا العَرَبُ المُستَعرِبَةُ فَهُم مِن وُلد إسماعيلَ بنِ إبراهيمَ الخَليلِ ، وكانَ إسماعيلُ بنُ إبراهيمَ عليه السلام أوَّلَ مَن تَكَلَّمَ بِالعَرَبِيَّةِ الفَصيحَةِ البَليغَةِ ، وكانَ قَد أخَذَ كَلامَ العَرَبِ مِن جُرهُمَ الَّذينَ نَزَلوا عِندَ اُمِّهِ هاجَرَ بِالحَرَمِ . . . ولكِن أنطَقَهُ اللّهُ بِها في غايَةِ الفَصاحَةِ وَالبَيانِ ، وكَذلِكَ كانَ يَتَلَفَّظُ بِها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله . (1)

1 / 2دَورُ الفَصاحَةِ وَالبَلاغَةِ في كَمالِ الإِنسانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :الجَمالُ فِي اللِّسانِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :جَمالُ الرَّجُلِ فَصاحَةُ لِسانِهِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :الفَصاحَةُ زينَةُ الكَلامِ . (4)

.


1- .البداية والنهاية : ج 1 ص 121 .
2- .تحف العقول : ص 37 ، كنز الفوائد : ج 1 ص 200 ، كشف الغمّة : ج 3 ص 137 كلاهما عن الإمام علي عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 74 ص 141 ح 24 ؛ ربيع الأبرار : ج 4 ص 251 ، الفصول المهمّة : ص 270 عن الإمام الجواد عليه السلام .
3- .مسند الشهاب : ج 1 ص 165 ح 233 ، الفردوس : ج 2 ص 110 ح 2583 كلاهما عن جابر بن عبد اللّه ، صفة الصفوة : ج 1 ص 213 ، كنز العمّال : ج10 ص 152 ح 28775 .
4- .جامع الأخبار : ص 337 ح 947 ، كنز الفوائد : ج 1 ص 299 ، أعلام الدين : ص 321 كلاهما عن الإمام علي عليه السلام ، كشف الغمّة : ج 3 ص 137 عن الإمام الجواد عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 77 ص 131 ح 4 .

ص: 535

1 / 2 نقش شيوايى و رسايى گفتار در كمال انسان

البداية و النهاية :عرب هاى مُستعرِب ، از فرزندان اسماعيل پسر ابراهيم خليل عليه السلام هستند. اسماعيل عليه السلام پسر ابراهيم ، نخستين كسى است كه به زبان عربى فصيح و بليغ سخن گفت . او زبان عرب را از جُرهُم _ كه نزد مادرش هاجر در حرم فرود آمده بودند _ ، فرا گرفت... ؛ امّا خداوند ، او را به اين زبان در نهايت فصاحت و بلاغت، گويا كرد ، و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نيز به همين زبان [عربى فصيح جدّش اسماعيل] ، سخن مى گفت .

1 / 2نقش شيوايى و رسايى گفتار در كمال انسانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :زيبايى ، در زبان است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :زيبايى مرد ، شيوايى زبان اوست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شيوايى ، زيور گفتار است .

.

ص: 536

الإمام علي عليه السلام :كَمالُ الرَّجُلِ بِسِتِّ خِصالٍ : بِأَصغَرَيهِ وأَكبَرَيهِ وهَيئَتَيهِ . فَأَمّا أصغَراهُ فَقَلبُهُ ولِسانُهُ ؛ إن قاتَلَ قاتَلَ بِجَنانٍ ، وإن تَكَلَّمَ تَكَلَّمَ بِبَيانٍ . وأَمّا أكبراهُ فَعَقلُهُ وهِمَّتُهُ . وأَمّا هَيئَتاهُ فَمالُهُ وجَمالُهُ . (1)

عنه عليه السلام :بَيانُ الرَّجُلِ يُنبِئُ عَن قُوَّةِ جَنانِهِ . (2)

عنه عليه السلام :يُنبِئُ عَن عَقلِ كُلِّ امرِىً لِسانُهُ ، ويَدُلُّ عَلى فَضلِهِ بَيانُهُ . (3)

عنه عليه السلام :بَخٍ بَخٍ (4) لِعالِمٍ عَلِمَ فَكَفَّ ، وخافَ البَياتَ فَأَعَدَّ وَاستَعَدَّ ، إن سُئِلَ أفصَحَ ، وإن تُرِكَ سَكَتَ ، كَلامُهُ صَوابٌ ، وسُكوتُهُ عَن غَيرِ عِيٍّ (5) عَنِ الجَوابِ . (6)

الإمام الصادق عليه السلام :ثَلاثُ خِصالٍ مَن رُزِقَها كانَ كامِلاً : العَقلُ ، وَالجَمالُ ، وَالفَصاحَةُ . (7)

1 / 3دَورُ الفَصاحَةِ وَالبَلاغَةِ في كَمالِ المُؤمِنِالإمام الباقر عليه السلام :إنَّ اللّهَ تَعالى أعطَى المُؤمِنَ البَدَنَ الصَّحيحَ ، وَاللِّسانَ الفَصيحَ ، وَالقَلبَ الصَّريحَ ، وكَلَّفَ كُلَّ عُضوٍ مِنها طاعَةً لِذاتِهِ ولِنَبِيِّهِ ولِخُلَفائِهِ . فَمِنَ البَدَنِ الخِدمَةُ لَهُ ولَهُم ، ومِنَ اللِّسانِ الشَّهادَةُ بِهِ وبِهِم ، ومِنَ القَلبِ الطُّمَأنينَةُ بِذِكرِهِ وبِذِكرِهِم ، فَمَن شَهِدَ بِاللِّسانِ ، وَاطمَأَنَّ بِالجَنانِ ، وعَمِلَ بِالأَركانِ ، أنزَلَهُ اللّهُ الجِنانَ . (8)

.


1- .الخصال : ص 338 ح 42 ، معاني الأخبار : ص 150 ح 1 ، روضة الواعظين : ص 319 ، غرر الحكم : ج 2 ص 133 ح 2089 نحوه ، بحار الأنوار : ج 70 ص 4 ح 1 ؛ تاريخ دمشق : ج 50 ص 84 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام نحوه وراجع : المغني لابن قدامة : ج 9 ص 604 .
2- .غرر الحكم : ج 3 ص 261 ح 4429 .
3- .غرر الحكم : ج 6 ص 492 ح 11046 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 554 ح 10213 وفيه « علم » بدل « عقل » وبزيادة « حُسنُ » قبل « بيانه » .
4- .بَخٍ بَخٍ : كَلمة تُقالُ عند المدح والرضى بالشيء ، وتكرّر للمبالغة ، وربّما شدّدت ( النهاية : ج 1 ص 101 « بخ » ) .
5- .العيّ : خلاف البَيان ، وقد عَيَّ في منطقه وعَيِيَ أيضا (الصحاح : ج 6 ص 2442 «عيى») . والعِيّ _ أيضا _ : الجهل (النهاية : ج 3 ص 334 «عيا») .
6- .غرر الحكم : ج 3 ص 265 ح 4443 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 196 ح 4013 .
7- .تحف العقول : ص 320 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 234 ح 50 .
8- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 180 ، بحار الأنوار : ج 67 ص 303 ح 33 .

ص: 537

1 / 3 نقش شيوايى و رسايى گفتار در كمال مؤمن

امام على عليه السلام :كمال مرد ، از شش چيز است : در دو اندام كوچك و دو اندام بزرگ او و دو هيئت او . دو اندام كوچكش ، دل و زبان اوست . اگر بجنگد ، با دل مى جنگد و اگر بگويد ، با زبان مى گويد . دو اندام بزرگش ، خرد و همّت اوست و دو هيئتش ، مال و جمال اوست .

امام على عليه السلام :زبان آورى مرد ، از نيروى دل او خبر مى دهد .

امام على عليه السلام :زبان هر انسانى از خرد او خبر مى دهد و بيان او ، نشانگر فضل اوست .

امام على عليه السلام :زِهى ، زهى دانايى كه دانست و خوددار شد ، و از شبيخون [مرگ ]ترسيد و ساز و برگ بر گرفت و آماده شد . اگر از او بپرسند ، پاسخ مى دهد و اگر نپرسند ، خاموش مى ماند . گفته اش (پاسخش) درست است و خاموشى اش از سر ناتوانى در پاسخ نيست .

امام صادق عليه السلام :سه چيز است كه روزىِ هر كس بشود ، آن كس كامل است : خردمندى و زيبايى و شيوايى .

1 / 3نقش شيوايى و رسايى گفتار در كمال مؤمنامام باقر عليه السلام :خداوند متعال به مؤمن ، تنِ سالم و زبان شيوا و دل ناب عطا كرده و هر يك از آنها را به اطاعت از خودش و پيامبرش و جانشينان وى مكلّف كرده است . خداوند، از بدن ، خدمت به او و آنها را خواسته است ؛ از زبان ، گواهى دادن به او و آنان را ، و از دل ، آرام گرفتن به ياد او و آنان را . پس هر كس به زبان ، گواهى دهد و با دل ، آرام گيرد و با اندام هاى بدنش [به وظايف و تكاليفش ]عمل كند ، خداوند ، او را در باغ هاى بهشت، جاى مى دهد .

.

ص: 538

عنه عليه السلام_ في صِفاتِ المُؤمِنينَ _ :إنَّهُم لَأَكياسٌ ، فُصَحاءُ ، حُلَماءُ ، حُكَماءُ . (1)

1 / 4آثارُ البَلاغَةِ وَالفَصاحَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ مِنَ البَيانِ سِحرا ، وإنَّ مِنَ العِلمِ جَهلاً ، وإنَّ مِنَ الشِّعرِ حُكما ، وإنَّ مِنَ القَولِ عِيالاً (2) . (3)

عنه صلى الله عليه و آله_ لِحَسّانٍ _ :قُل ؛ فَوَاللّهِ لَقَولُكَ أشَدُّ عَلَيهِم مِن وَقعِ السِّهامِ في غَلَسِ (4) الظِّلامِ . (5)

.


1- .الاُصول الستة عشر : ص 129 ح 20 عن زيد الزراد ، بحار الأنوار : ج 67 ص 252 ح 54 .
2- .وإن من القول عيالاً : أي عرضك كلامك وحديثك على من ليس من شأنه ولا يريده ( المصدر ) .
3- .سنن أبي داود : ج 4 ص 303 ح 5012 ، تاريخ دمشق : ج 24 ص 83 ، كلاهما عن بريدة ، الصمت وحفظ اللسان : ص 92 ح 151 عن أبي جعفر النحوي ، مسند الشهاب : ج 2 ص 98 ح 61 وفيه « طلب العلم » بدل « العلم » عن صعصعة بن صوحان عن الإمام علي عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، كنز العمّال : ج3 ص579 ح 7986 ، الجعفريات : ص 230 ، النوادر للراوندي : ص 155 ح 225 كلاهم عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، تحف العقول : ص 57 وليس فيه « ومن الشعر حكما » وفي الثلاثة الأخيرة « عيّا » بدل « عيالاً » ، بحار الأنوار : ج 1 ص 218 ح 39 .
4- .الغَلَس : ظلام آخر الليل (لسان العرب : ج 6 ص 156 «غلس») .
5- .ربيع الأبرار : ج 4 ص 252 .

ص: 539

1 / 4 آثار رسايى و شيوايى گفتار

امام باقر عليه السلام_ در بيان اوصاف مؤمنان _ :آنان انسان هاى زيرك ، شيوا ، بردبار و فرزانه اند .

1 / 4آثار رسايى و شيوايى گفتارپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :راستى كه برخى بيان ها افسون اند ، و برخى دانش ها نادانى ، و برخى شعرها حكمت ، و برخى گفته ها بار خاطر .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به حَسّان _ :بِسُراى ؛ زيرا _ به خدا سوگند _ سخن تو بر آنان ، سخت تر از تأثير تير در تاريكى شب است .

.

ص: 540

الإمام علي عليه السلام :رُبَّ قَولٍ أنفَذُ مِن صَولٍ (1) . (2)

عنه عليه السلام :رُبَّ كَلامٍ أنفَذُ مِن سِهامٍ . (3)

عنه عليه السلام :رُبَّ كَلامٍ كَالحُسامِ . (4)

عنه عليه السلام :رُبَّ كَلامٍ كَلّامٌ (5) . (6)

.


1- .صالَ على قِرنِهِ صَولاً : سَطا . وصالَ عليه _ أيضا _ : إذا استطال . وصال عليه : وَثَبَ (لسان العرب : ج 11 ص 387 «صول») .
2- .نهج البلاغة : الحكمة 394 ، غرر الحكم : ج 4 ص 60 ح 5292 وفيه « أشد » بدل « أنفذ » ، بحار الأنوار : ج 71 ص 291 ح 62 .
3- .غرر الحكم : ج 4 ص 69 ح 5322 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 267 ح 4892 .
4- .غرر الحكم : ج 4 ص 56 ح 5273 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 266 ح 4860 .
5- .الكَلمُ : الجَرحُ ( النهاية : ج 4 ص 198 « كلم » ) .
6- .غرر الحكم : ج 4 ص 56 ح 5272 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 266 ح 4859 .

ص: 541

امام على عليه السلام :اى بسا سخنى كه تأثيرش از يك حَمله بيشتر است !

امام على عليه السلام :بسا سخنى كه از تيرى كارى تر است !

امام على عليه السلام :بسا سخنى كه چون شمشيرِ بُرّان است !

امام على عليه السلام :بسا سخنى كه زخمى كارى مى رسانَد !

.

ص: 542

الفصل الثاني : نهج البلاغة2 / 1تَفسيرُ البَلاغَةِالإمام علي عليه السلام :البَلاغَةُ ما سَهُلَ عَلَى المَنطِقِ ، وخَفَّ عَلَى الفِطنَةِ . (1)

عنه عليه السلام :البَلاغَةُ أن تُجيبَ فَلا تُبطِئَ ، وتُصيبَ فَلا تُخطِئَ . (2)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :البَلاغَةُ البَصَرُ (3) بِالحُجَّةِ ، وَالمَعرِفَةُ بِمَواضِعِ الفُرصَةِ ، ومِنَ البَصَرِ بِالحُجَّةِ أن تَدَعَ الإِفصاحَ بِها إلَى الكِنايَةِ عَنها إذا كانَ الإِفصاحُ أوعَرَ طَريقَةً ، وكانَتِ الكِنايَةُ أبلَغَ فِي الدَّركِ وأَحَقَّ بِالظَّفَرِ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :ثَلاثَةٌ فيهِنَّ البَلاغَةُ : التَّقَرُّبُ مِن مَعنَى البُغيَةِ ، وَالتَّبَعُّدُ مِن حَشوِ الكَلامِ ، وَالدَّلالَةُ بِالقَليلِ عَلَى الكَثيرِ . (5)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 70 ح 1881 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 56 ح 1444 وفيه « النطق » بدل « المنطق » .
2- .غرر الحكم : ج 2 ص 152 ح 2150 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 67 ح 1711 .
3- .في المصدر : «النصر» ، والصحيح ما أثبتناه كما في البيان والتبيين .
4- .شرح نهج البلاغة : ج 20 ص 265 ح 91 ، البيان والتبيين : ج 1 ص 88 من دون إسناد إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام .
5- .تحف العقول : ص 317 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 230 ح 19 ؛ وفيات الأعيان : ج 3 ص 478 الرقم 507 نحوه من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام .

ص: 543

فصل دوم : راه بلاغت
2 / 1 تفسير بلاغت

فصل دوم : راه بلاغت2 / 1تفسير بلاغتامام على عليه السلام :بلاغت ، آن است كه سخنى، در گفتن، روان و در فهم، آسان باشد .

امام على عليه السلام :بلاغت ، آن است كه در جواب ، كندى نكنى و درست بگويى و خطا ننمايى .

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :بلاغت ، دانستنِ حجّت است و شناختِ جايگاه هاى فرصت ؛ و از دانستنِ حجّت ، اين است كه هر گاه تصريح ، دشوارترين راه باشد و كنايه رساننده تر به مقصود و مؤثّرتر در پيروزى ، از حجّت آورى صريح ، دست بدارى و به كنايه اى از آن، روى آورى .

امام صادق عليه السلام :بلاغت در سه چيز است : نزديك شدن به معناى مطلوب ، دورى كردن از زوائد گفتار ، و رساندن معناى فراوان با عبارت كوتاه و اندك .

.

ص: 544

عنه عليه السلام :لَيسَتِ البَلاغَةُ بِحِدَّةِ اللِّسانِ ولا بِكَثرَةِ الهَذَيانِ ، ولكِنَّها إصابَةُ المَعنى وقَصدُ الحُجَّةِ . (1)

2 / 2صِفَةُ البَليغِ وَالفَصيحِالإمام علي عليه السلام :مَن قامَ بِفَتقِ القَولِ ورَتقِهِ (2) ، فَقَد حازَ البَلاغَةَ . (3)

عنه عليه السلام :آيَةُ (4) البَلاغَةِ قَلبٌ عَقولٌ ، ولِسانٌ قائِلٌ . (5)

عنه عليه السلام :قَد يُكتَفى مِنَ البَلاغَةِ بِالإِيجازِ . (6)

عنه عليه السلام :أبلَغُ البَلاغَةِ ما سَهُلَ فِي الصَّوابِ مَجازُهُ ، وحَسُنَ إيجازُهُ . (7)

الإمام زين العابدين عليه السلام :سُئِلَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام : مَن أفصَحُ النّاسِ ؟ قالَ : المُجيبُ المُسكِتُ عِندَ بَديهَةِ السُّؤالِ . (8)

الإمام الصادق عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ : مَا البَلاغَةُ ؟ _ :مَن عَرَفَ شَيئا قَلَّ كَلامُهُ فيهِ ، وإنَّما سُمِّيَ البَليغَ لِأَنَّهُ يَبلُغُ حاجَتَهُ بِأَهوَنِ سَعيِهِ . (9)

.


1- .تحف العقول : ص 312 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 292 ح 3 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 7 ص 88 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام .
2- .الرِتقُ : ضِدُّ الفَتقِ وهو الالتئام ( مجمع البحرين : ج 2 ص 672 « رتق » ) .
3- .غرر الحكم : ج 5 ص 429 ح 9045 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 464 ح 8445 .
4- .وفي نسخة اُخرى : « آلة » ، ولعلّها الصواب .
5- .غرر الحكم : ج 1 ص 386 ح 1493 .
6- .غرر الحكم : ج 4 ص 474 ح 6666 ، عيون الكلم والمواعظ : ص 368 ح 6194 .
7- .غرر الحكم : ج 2 ص 464 ح 3307 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 124 ح 2838 .
8- .الأمالي للطوسي : ص 703 ح 1506 عن زيد بن علي ، بحار الأنوار : ج 2 ص 56 ح 31 .
9- .تحف العقول : ص 359 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 241 ح 28 .

ص: 545

2 / 2 ويژگى هاى شخص بليغ و فصيح

امام صادق عليه السلام :بلاغت، به تندىِ زبان يا بيهوده گويىِ بسيار نيست ؛ بلكه بلاغت ، رساندن معنا و اقامه حجّت درست است .

2 / 2ويژگى شخص بليغ و فصيحامام على عليه السلام :كسى كه سخن را رتق و فتق كند ، از بلاغت برخوردار است .

امام على عليه السلام :نشانه (1) بلاغت ، دل دانا و زبان گوياست .

امام على عليه السلام :گاه از بلاغت ، به ايجاز ، بسنده مى شود .

امام على عليه السلام :بليغ ترين سخن ، آن است كه مقصود را به آسانى برساند و ايجازِ نيكو داشته باشد .

امام زين العابدين عليه السلام :از على بن ابى طالب عليه السلام سؤال شد : شيواترينِ مردم ، چه كسى است ؟ فرمود : «كسى كه به پرسش ناگهانى ، پاسخ دندان شكن دهد» .

امام صادق عليه السلام_ در پاسخ به اين پرسش كه: بلاغت چيست ؟ _ :كسى كه چيزى را بداند ، گفتارش در آن كوتاه مى شود . بليغ را بليغ گفته اند؛ چون مقصود خود را با كمترين زحمت مى رساند .

.


1- .در نسخه اى ديگر از متن عربى حديث، به جاى «آية (نشانه)» ، «آلة (ابزار)» آمده كه شايد اين، درست باشد .

ص: 546

2 / 3خَصائِصُ الكَلامِ البَليغِالإمام الحسن عليه السلام_ عَن هِندِ بنِ أبي هالَةَ التَّميمِيِّ في وَصفِهِ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله _ :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله . . . طَويلَ السَّكتِ ، لا يَتَكَلَّمُ في غَيرِ حاجَةٍ ، يَفتَتِحُ الكَلامَ ويَختِمُهُ بِأَشداقِهِ (1) ، يَتَكَلَّمُ بِجَوامِعِ الكَلِمِ فَصلاً ، لا فُضولَ فيهِ ولا تَقصيرَ . (2)

سنن أبي داود عن عائشة :كانَ كَلامُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله كَلاما فَصلاً ؛ يَفهَمُهُ كُلُّ مَن سَمِعَهُ . (3)

مسند ابن حنبل عن عائشة :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لا يَسرُدُ سَردَكُم هذا ؛ يَتَكَلَّمُ بِكَلامٍ بَينَهُ فَصلٌ ، يَحفَظُهُ مَن سَمِعَهُ . (4)

صحيح البخاري عن عائشة :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله كانَ يُحَدِّثُ حَديثا ، لَو عَدَّهُ العادُّ لَأَحصاهُ . (5)

.


1- .الأشداقُ : جوانب الفم ، والعرب تمتدح بذلك ( النهاية : ج 2 ص 453 « شدق » ) .
2- .معاني الأخبار : ص 81 عن علي بن موسى بن جعفر عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 43 ح 1 ، المناقب للكوفي : ج 1 ص 20 ح 1 وفيه « فصولاً » بدل « فضول » ، بحار الأنوار : ج 16 ص 150 ؛ صفة الصفوة : ج 1 ص 156 ، شعب الإيمان : ج 2 ص 155 ح 1430 ، تاريخ دمشق : ج 3 ص 339 عن عليّ بن جعفر عن الإمام الكاظم عن آبائه عنه عليهم السلام .
3- .سنن أبي داود : ج 4 ص 261 ح 4839 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 6 ص210 ح 3 ، المغني عن حمل الأسفار : ج 1 ص 637 ، الأذكار للنووي : ص 286 ، إمتاع الأسماع : ج 2 ص 260 ، كنز العمال : ج 7 ص 145 ح 18433 .
4- .مسند ابن حنبل : ج 10 ص 115 ح 26269 ، سنن الترمذي : ج 5 ص 600 ح 3639 ، وفيه « جلس إليه » بدل « سمعه » ، السنن الكبرى للنسائي : ج 6 ص 109 ح 10246 وفيه « يبيّنه » بدل « بينه فصل » ، سير أعلام النبلاء : ج 17 ص 386 الرقم 245 ، الطبقات الكبرى : ج 1 ص 375 .
5- .صحيح البخاري : ج 3 ص 1307 ح 3374 ، صحيح مسلم : ج 4 ص 2298 ح 71 ، سنن أبي داود : ج 3 ص 320 ح 3654 ، مسند الحميدي : ج 1 ص 120 ح 247 ، كنز العمّال : ج 7 ص 146 ح 18438 .

ص: 547

2 / 3 ويژگى هاى سخن رسا

2 / 3ويژگى هاى سخن رساامام حسن عليه السلام_ به نقل از هند بن ابى هاله تميمى ، در وصفش از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله . . . غالبا خاموش بود و بى آن كه نياز باشد ، سخن نمى گفت و سخن را با گوشه هاى دهانش آغاز مى كرد و به پايان مى برد . (1) سخنانش مختصر و مفيد و روشن و شمرده بود ؛ نه فزونى در آن بود و نه كاستى .

سنن أبى داوود_ به نقل از عايشه _ :سخن پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روشن و شمرده بود ، به طورى كه هر كس آن را مى شنيد ، مى فهميد .

مسند ابن حنبل_ به نقل از عايشه _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مانند شما يك بند، سخن نمى گفت ؛ بلكه بند بند سخن مى گفت، چنان كه هر كس آن را مى شنيد ، حفظش مى كرد .

صحيح البخارى_ به نقل از عايشه _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله طورى سخن مى گفت كه اگر كسى مى خواست آن را بشمرد ، مى توانست .

.


1- .«در هنگام سخن گفتن ، تمام دهانش را نمى گشود» ، كنايه از بلاغت و فصاحت است .

ص: 548

الإمام علي عليه السلام :خيرُ الكَلامِ ما لا يُمِلُّ ولا يَقِلُّ . (1)

عنه عليه السلام :اِختَصِر مِن كَلامِكَ مَا استَحسَنتَهُ ؛ فَإِنَّهُ بِكَ أجمَلُ ، وعَلى فَضلِكَ أدَلُّ . (2)

عنه عليه السلام :جَودَةُ الكَلامِ فِي الاِختِصارِ . (3)

عنه عليه السلام :أحسَنُ الكَلامِ ما لا تَمُجُّهُ الآذانُ ، ولا يُتعِبُ فَهمُهُ الأَفهامَ . (4)

عنه عليه السلام :أحسَنُ الكَلامِ ما زانَهُ حُسنُ النِّظامِ ، وفَهِمَهُ الخاصُّ وَالعامُّ . (5)

2 / 4أحمَدُ مِنَ البَلاغَةِ وأَوعَظُ مِنَ البَليغِالإمام علي عليه السلام :إن كانَ فِي الكَلامِ البَلاغَةُ ، فَفِي الصَّمتِ السَّلامَةُ مِنَ العِثارِ . (6)

عنه عليه السلام :أحمَدُ مِنَ البَلاغَةِ الصَّمتُ حينَ لا يَنبَغِي الكَلامُ . (7)

الكافي عن إبراهيم بن إسحاق الأحمريّ رفعه :لَمّا ضُرِبَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام حَفَّ بِهِ العُوّادُ ، وقيلَ لَهُ : يا أميرَ المُؤمِنينَ أوصِ ، فَقالَ : اِثنوا لي وِسادَةً ، ثُمَّ قالَ : الحَمدُ للّهِِ حَقَّ قَدرِهِ ، مُتَّبِعينَ أمرَهُ ، وأَحمَدُهُ كَما أحَبَّ ، ولا إلهَ إلَا اللّهُ الواحِدُ الأَحَدُ الصَّمَدُ كَمَا انتَسَبَ ، أيُّهَا النّاسُ . . . أنَا بِالأَمسِ صاحِبُكُم ، وأَنَا اليَومَ عِبرَةٌ لَكُم ، وغَدا مُفارِقُكُم ، إن تَثبُتِ الوَطأَةُ في هذِهِ المَزَلَّةِ (8) فَذاكَ المُرادُ ، وإن تَدحَضِ القَدَمُ ، فَإِنّا كُنّا في أفياءِ أغصانٍ وذَرى رِياحٍ ، وتَحتَ ظِلِّ غَمامَةٍ اضمَحَلَّ فِي الجَوِّ مُتَلَفِّقُها ، وعَفا فِي الأَرضِ مَحَطُّها ، وإنَّما كُنتُ جارا جاوَرَكُم بَدَني أيّاما وسَتَعقِبونَ مِنّي جُثَّةً خَلاءً ، ساكِنَةً بَعدَ حَرَكَةٍ ، وكاظِمَةً بَعدَ نُطقٍ ، لِيَعِظَكُم هُدُوّي وخُفوتُ إطراقي ، وسُكونُ أطرافي ، فَإِنَّهُ أوعَظُ لَكُم مِنَ النّاطِقِ البَليغِ . (9)

.


1- .غرر الحكم : ج 3 ص 424 ح 4969 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 239 ح 4558 .
2- .غرر الحكم : ج 2 ص 320 ح 2735 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 100 ح 2293 .
3- .المواعظ العدديّة : ص 55 .
4- .غرر الحكم : ج 2 ص 485 ح 3371 .
5- .غرر الحكم : ج 2 ص 463 ح 3304 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 124 ح 2836 .
6- .غرر الحكم : ج 3 ص 5 ح 3714 .
7- .غرر الحكم : ج 2 ص 447 ح 3245 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 122 ح 2787 .
8- .المَزَلَّةُ : مفعلة مِن زَلَّ ؛ إذا زَلَقَ ( النهاية : ج 2 ص 310 « زلل » ) .
9- .الكافي : ج 1 ص 299 ح 6 ، نهج البلاغة : الخطبة 149 نحوه ، بحار الأنوار : ج 42 ص 206 ح 11 .

ص: 549

2 / 4 ستوده تر از شيوايى و اندرزگوتر از سخنور

امام على عليه السلام :بهترين سخن ، آن است كه نه ملال بياورَد و نه كم بگذارد . (1)

امام على عليه السلام :سخن نيكو و مختصر بگو ؛ زيرا اين براى تو زيباتر است و بر فضل تو ، دلالت بيشترى دارد .

امام على عليه السلام :نيكويى گفتار ، در اختصار است .

امام على عليه السلام :نيكوترين سخن ، آن است كه گوش ها آن را پس نزنند و فهميدنش انديشه ها را به رنج نيفكند .

امام على عليه السلام :نيكوترين سخن ، آن است كه دسته بندى و تركيب شايسته اش ، آن را زينت داده باشد و آن را هم عموم مردم و هم خواصّ آنان بفهمند .

2 / 4ستوده تر از شيوايى و اندرزگوتر از سخنورامام على عليه السلام :اگر در گفتن ، شيوايى است ، در سكوت ، رهيدن از لغزش هاست .

امام على عليه السلام :ستوده تر از شيوايى ، سكوت در جايى است كه گفتن ، شايسته نيست .

الكافى_ به نقل از ابراهيم بن اسحاق اَحمَرى ، كه سند خود را به اهل بيت عليهم السلام رسانده است _ :هنگامى كه امير مؤمنان عليه السلام ضربت خورد ، عيادت كنندگانش پيرامونش جمع شدند و به ايشان گفته شد : اى امير مؤمنان ! وصيّت بفرما . فرمود : «برايم متّكايى بگذاريد» و سپس فرمود : «سپاس و ستايش، خداى را ، چنان كه حقّ اوست . همگى پيرو فرمان اوييم و او را چنان كه دوست دارد ، مى ستايم . و معبودى جز خداى يگانه يكتاى بى نياز نيست ، چنان كه خود را اين گونه شناسانده است . اى مردم! ... من تا ديروز ، يار و همدم شما بودم و امروز ، مايه عبرت شمايم و فردا از شما جدا مى شوم . اگر گام در اين لغزشگاه [دنيا] استوار ماند [و من از دنيا نرفتم]، كه مرادْ حاصل است ، و اگر قدم لغزيد [و رفتم]، بدانيد كه ما در سايه سار شاخه ها و وزش بادها ، و زير سايه ابرى كه در هم پيچيده آن در فضا از هم مى پاشد و اثرش در زمين از بين مى رود ، [در دنيايى ناپايدار و گذرا] زندگى مى كنيم . جز اين نيست كه من براى شما همسايه اى بودم كه پيكرم چند روزى در كنار شما بود و به زودى، پيكر بى جان مرا تشييع خواهيد كرد ؛ پيكرى كه حركت داشته و آرام گرفته، و سخن مى گفته و ديگر خاموش گشته است. اين آرام گرفتنم و ديده فرو بستنم و از حركت افتادن اعضايم ، شما را اندرز مى دهد ، و اين، براى شما اندرزگوتر از گوينده سخنور است» .

.


1- .اِطناب مُمِل و ايجاز مُخِل در آن نباشد .

ص: 550

الإمام علي عليه السلام :الضَّمائِرُ الصِّحاحُ ، أصدَقُ شَهادَةً مِنَ الأَلسُنِ الفِصاحِ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :لَمّا قُتِلَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام ، قالَ صَعصَعَةُ بنُ صوحانَ : ألا مَن لي بِنَشرِكَ يا اُخيّاومَن لي أن أبُثَّكَ ما اُرَيّا طَوَتكَ خُطوبُ دَهرٍ قَد تَوَلّىكَذاكَ خُطوبُهُ نَشرا وطَيّا وكانَت في حَياتِكَ لي عِظاتٌوأَنتَ اليَومَ أوعَظُ مِنكَ حَيّا (2)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 160 ح 2186 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 67 ح 1696 .
2- .روضة الواعظين : ص 153 وراجع : المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 314 ، بحار الأنوار : ج 42 ص 242 .

ص: 551

امام على عليه السلام :درون هاى پاك [و وجدان هاى سالم]، گواهى شان راست تر از زبان هاى شيواست .

امام صادق عليه السلام :زمانى كه امير مؤمنان عليه السلام به شهادت رسيد ، صعصعة بن صوحان گفت : هلا اى برادرم! چه كسى هست كه شميم عطر تو را آورَد؟ و چه كسى هست كه گلايه ام را نزد او بَرم؟ حوادث گذراى روزگار، تو را در بر گرفتند آرى ، حوادث روزگار، اين چنين مى گسترند و در هم مى نوردند! زنده بودنت براى من پندهاى زيادى داشت و امروز، پندآميزتر از زمان زنده بودنت هستى.

.

ص: 552

الفصل الثالث : العيّ3 / 1ذَمُّ العِيِّالإمام علي عليه السلام :الخَرَسُ خَيرٌ مِنَ العِيِّ . (1)

عنه عليه السلام :لا بَيانَ مَعَ عِيٍّ . (2)

3 / 2عَلامَةُ العِيِّالإمام علي عليه السلام :عَلامَةُ العِيِّ تَكرارُ الكَلامِ عِندَ المُناظَرَةِ ، وكَثرَةُ التَّبَجُّحِ (3) عِندَ المُحاوَرَةِ . (4)

الإمام الحسن عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ : مَا العِيُّ _ :العَبَثُ بِاللِّحيَةِ ، وكَثرَةُ التَّنَحنُحِ عِندَ المَنطِقِ . (5)

.


1- .غرر الحكم : ج 1 ص 136 ح 505 .
2- .غرر الحكم : ج 6 ص 358 ح 10510 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 536 ح 9852 .
3- .يتبجَّح : أي يفتخر ويباهي ( لسان العرب : ج 2 ص 406 « بجح » ) . وفي بعض النسخ : « التنحنح » .
4- .غرر الحكم : ج 4 ص 364 ح 6336 .
5- .تحف العقول : ص 226 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 104 .

ص: 553

فصل سوم : كُندزبانى
3 / 1 نكوهش كُندزبانى
3 / 2 نشانه كندزبانى

فصل سوم : كُندزبانى3 / 1نكوهش كُندزبانىامام على عليه السلام :بى زبانى بهتر از كندزبانى است .

امام على عليه السلام :با وجود كندزبانى ، بيان در كار نيست . (1)

3 / 2نشانه كندزبانىامام على عليه السلام :تكرار كردن سخن در هنگام مناظره ، و كثرت خودستايى (2) در هنگام گفتگو ، نشانه كندزبانى است .

امام حسن عليه السلام_ در پاسخ اين پرسش كه : كندزبانى چيست ؟ _ :بازى كردن با ريش ، و بسيار صاف كردن راه گلو در هنگام سخن گفتن .

.


1- .يعنى: عاجز در گفتار نمى تواند مقصد خود را درست، بيان و تفهيم كند .
2- .در متن عربى حديث، در برخى نسخه ها ، «التنحنح» آمده كه به معناى صاف كردن سينه و راه گلوست .

ص: 554

عنه عليه السلام_ لَمّا سَأَلَهُ الإِمامُ عَلِيٌّ عليه السلام : فَمَا العِيُّ ؟ _ :العَبَثُ بِاللِّحيَةِ ، وكَثرَةُ البَزقِ عِندَ المُخاطَبَةِ . (1)

3 / 3تَفسيرُ البَيانِ وَالعِيِّرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَيسَ البَيانُ كَثرَةَ الكَلامِ ؛ ولكِن فَصلٌ فيما يُحِبُّ اللّهُ عز و جل ورَسولُهُ . ولَيسَ العِيُّ عِيَّ اللِّسانِ ؛ ولكِن قِلَّةُ المَعرِفَةِ بِالحَقِّ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :البَيانُ مِنَ اللّهِ ، وَالعِيُّ مِنَ الشَّيطانِ . ولَيسَ البَيانُ كَثرَةَ الكَلامِ ؛ ولكِنَّ البَيانَ الفَصلُ فِي الحَقِّ . ولَيسَ العِيُّ قِلَّةَ الكَلامِ ؛ ولكِن مَن سَفِهَ الحَقَّ . (3)

3 / 4أقبَحُ مِنَ العِيِّالإمام علي عليه السلام :أقبَحُ مِنَ العِيِّ ، الزِّيادَةُ عَلَى المَنطَقِ عَن مَوضِعِ الحاجَةِ . (4)

.


1- .المعجم الكبير : ج 3 ص 69 ح 2688 ، حلية الأولياء : ج 2 ص 36 كلاهما عن الحارث ، مطالب السؤول : ج 2 ص 32 ، تهذيب الكمال : ج 6 ص 241 الرقم 1248 عن شعبة ، دستور معالم الحكم : ص 83 وفيهما « التبزق عند المنطق » بدل « البزق عند المخاطبة » ؛ كشف الغمّة : ج 2 ص 195 وفيه « النزق » بدل « البزق » .
2- .فردوس الأخبار : ج 3 ص 445 ح 5256 عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 10 ص 192 ح 29010 .
3- .صحيح ابن حبّان : ج 13 ص 113 ح 5796 ، موارد الظمآن : ص 492 ح 2010 ، الفردوس : ج 3 ص 399 ح 5215 نحوه وكلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 10 ص 192 ح 29010 .
4- .غرر الحكم : ج 2 ص 447 ح 3244 .

ص: 555

3 / 3 تفسير زبان آورى و كندزبانى
3 / 4 زشت تر از كندزبانى

امام حسن عليه السلام_ در پاسخ به پرسش امام على عليه السلام از او كه : كندزبانى چيست ؟ _ :بازى كردن با ريش و بسيار آب دهان انداختن در هنگام گفتگو .

3 / 3تفسير زبان آورى و كندزبانىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :زبان آورى ، بسيارگويى نيست؛ بلكه استوار گفتن در چيزى است كه خدا و پيامبرش دوست دارند ، و كندزبانى [واقعى]، كندى زبان نيست؛ بلكه كم شناختنِ (نشناختن) حق است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :زبان آورى، از خداست و كُندزبانى ، از شيطان است . زبان آورى ، پرگويى نيست؛ بلكه زبان آورى ، استوار گفتن حق است ، و كندزبانى ، كم گفتن نيست؛ بلكه نشناختن حق است .

3 / 4زشت تر از كندزبانىامام على عليه السلام :زشت تر از كندزبانى، افزون از حدّ نيازْ گفتن است .

.

ص: 556

الفصل الرابع : آفات البلاغة4 / 1اللَّعِبُ بِالأَلفاظِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ عز و جل يُبغِضُ البَليغَ مِنَ الرِّجالِ الَّذي يَتَخَلَّلُ بِلِسانِهِ تَخَلُّلَ الباقِرَةِ (1) بِلِسانِها. (2)

عنه صلى الله عليه و آله :لا تَقومُ السّاعَةُ حَتّى يَخرُجَ قَومٌ يَأكُلونَ بِأَلسِنَتِهِم كَما يَأكُلُ البَقَرُ بِأَلسِنَتِها. (3)

عدّة الداعي :فيما أوحَى اللّهُ تَعالى إلى داودَ عليه السلام : ... يا داودُ . . . لَو رَأَيتَ الَّذينَ يَأكُلونَ النّاسَ بِأَلسِنَتِهِم ، وقَد بَسَطتُها بَسطَ الأَديمِ (4) ، وضَرَبتُ نَواحِيَ ألسِنَتِهِم بِمَقامِعَ مِن نارٍ ، ثُمَّ سَلَّطتُ عَلَيهِم مُوَبِّخا لَهُم يَقولُ : يا أهلَ النّارِ ! هذا فُلانٌ السَّليطُ (5) فَاعرِفوهُ . (6)

.


1- .في سنن الترمذي : « البقرة » .
2- .سنن أبي داود : ج 4 ص 302 ح 5005 ، سنن الترمذي : ج 5 ص 141 ح 2853 ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 565 ح 6554 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 6 ص 211 ح 4 ، المعجم الأوسط : ج 5 ص 205 ح 5091 كلّها عن عبداللّه بن عمر ، معرفة علوم الحديث : ص 102 ، كنز العمّال : ج 3 ص 563 ح 7918 نقلاً عن أبي نصر السنجري في « الإبانة » وص 562 ح 7917 .
3- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 389 ح 1597 ، تاريخ دمشق : ج 45 ص 47 ح 9854 ، المصنّف لعبد الرزّاق : ج 11 ص 459 ح 21002 ، مسند البزّار : ج4 ص 48 ح 1212 ، البيان والتبيين : ج 1 ص 172 والثلاثة الأخيرة نحوه وكلّها عن سعد بن أبي وقاص ، كنز العمّال : ج 3 ص 837 ح 8899 .
4- .الأديمُ : الجلد المدبوغ ( مجمع البحرين : ج 1 ص 300 « أدم » ) .
5- .السليطُ : الصخّابُ بذيء اللسان ( مجمع البحرين : ج 2 ص 865 « سلط » ) .
6- .عدّة الداعي : ص 31 ، إرشاد القلوب : ص 153 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 43 ح 34 .

ص: 557

فصل چهارم : آفت هاى سخنورى
4 / 1 بازى با الفاظ

فصل چهارم : آفت هاى سخنورى4 / 1بازى با الفاظپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل از مرد سخنورى كه زبانش را مانند گاو به هر طرف مى چرخاند [و هر رَطب و يابسى را به دهان مى آورد] ، نفرت دارد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :قيامت برپا نمى شود ، تا آن گاه كه مردمانى پيدا شوند كه با زبان هايشان چنان مى خورند كه گاوها با زبانشان مى خورند . (1)

عدّة الداعى :در آنچه خداوند متعال به داوود عليه السلام وحى فرمود ، اين بود كه : «... اى داوود! ... كاش كسانى را كه با زبان هاى خود ، مردم را مى خورند ، مى ديدى ، كه چه سان زبان هايشان را مانند سفره چرمين ، پهن كرده ام و گوشه هاى آنها را با گرزهاى آتشين مى كوبم . سپس سرزنشگرى را بر آنان موكّل مى سازم كه به ايشان مى گويد : اى دوزخيان! اين فلان بدزبان است . او را بشناسيد» .

.


1- .يعنى هر چه به دهانشان مى آيد ، مى گويند ، بدون اين كه آن را بسنجند ، چنان كه گاو، زبانش را بيرون مى آورد و هر علفى را كه به آن رسيد ، به دهانش مى برد .

ص: 558

المعجم الكبير عن واثلة بن الأسقع :كُنتُ في أصحابِ الصُّفَّةِ (1) ، فَلَقَد رَأَيتُنا وما مِنّا إنسانٌ عَلَيهِ ثَوبٌ تامٌّ ، وأَخَذَ العَرَقُ في جُلودِنا طَرَفا مِنَ الغُبارِ وَالوَسَخِ ، إذ خَرَجَ عَلَينا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ : لِيُبشِر فُقَراءُ المُهاجِرينَ . إذ أقبَلَ رَجُلٌ عَلَيهِ شارَةٌ حَسَنَةٌ ، فَجَعَلَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله لا يَتَكَلَّمُ بِكَلامٍ إلّا كَلَّفَتهُ نَفسُهُ يَأتي بِكَلامٍ يَعلو كَلامَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، فَلَمَّا انصَرَفَ قالَ : إنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ هذا وضَربَهُ (2) ؛ يَلوونَ ألسِنَتَهُم لِلنّاسِ لَيَّ البَقَرَةِ لِسانَها بِالمَرعى ، كَذلِكَ يَلوِي اللّهُ ألسِنَتَهُم ووُجوهَهُم فِي النّارِ . (3)

4 / 2تَشقيقُ الكَلامِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَعَنَ اللّهُ الَّذينَ يُشَقِّقونَ الكَلامَ تَشقيقَ الشَّعرِ . 4(4)

.


1- .أصحاب الصُّفَّة : هم فقراء المهاجرين ، ومن لم يكن له منهم منزلٌ يسكنه ، فكانوا يأوون إلى موضع مظلَّلٍ في مسجد المدينة يسكنونه (النهاية : ج 3 ص 37 «صفف») .
2- .في المصدر : « صَونَه » . وفي مسند الشاميين : « صَوتَه » . والصواب ما أثبتناه كما في تاريخ دمشق . والضرب : الصنف من الأشياء . يقال : هذا من ضرب ذلك أي من نحوه وصنفه ( لسان العرب : ج 1 ص 549 « ضرب » ) .
3- .المعجم الكبير : ج 22 ص 70 ح 170 ، مسند الشاميين : ج 2 ص 210 ح 1204 ، تاريخ دمشق : ج 62 ص 359 ح 12867 كلاهما نحوه .
4- .المجازات النبوية : ص 374 ح 338 ؛ مسند ابن حنبل : ج 6 ص 26 ح 16900 ، المعجم الكبير : ج 19 ص361 ح848 كلاهما عن معاوية وفيهما: «لعن رسول اللّه صلى الله عليه و آله ...»، كنز العمّال: ج3 ص562 ح7916.

ص: 559

4 / 2 سخن پردازى

معجم الكبير_ به نقل از واثلة بن اسقع _ : من جزو صُفّه نشينان بودم . هيچ يك از ما حتّى يك لباس كامل نداشت و پوست بدنمان از عرق و گرد و خاك آميخته با آن ، سخت چركين شده بود . روزى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به نزد ما آمد و فرمود : «بشارت باد تهى دستان مهاجر را!» . در اين هنگام ، مردى با هيئتى نيكو آمد و هر سخنى كه پيامبر صلى الله عليه و آله مى گفت ، او با زحمت، سعى مى كرد سخنى بالاتر از سخن پيامبر صلى الله عليه و آله بگويد . چون او رفت ، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «خدا اين مرد و امثال او (1) را دوست ندارد . زبان هايشان را در باره مردم، چنان مى چرخانند كه گاو در چراگاه مى چرخاند . خداوند ، زبان ها و صورت هاى آنان را در آتش دوزخ ، همين گونه خواهد چرخاند ...» .

4 / 2سخن پردازى (2)پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :لعنت خدا بر كسانى كه سخن را موشكافانه مى شكافند !

.


1- .در متن عربى حديث، در مسند الشاميّين به جاى «ضربَهُ (امثال او)» «صوتَهُ (صداى او)» آمده است .
2- .آن گونه كه از عناوين ابواب كتب حديث و نيز از برخى احاديث بر مى آيد ، منظور ، پرگويى و ژاژخايى (بيهوده گويى) و سخنرانى كردن با تصنّع و طَمطُراق است ، به جاى ساده و بى پيرايه سخن گفتن . سخن پردازى نيز به معناى پردازش و آراستن سخن است .

ص: 560

عنه صلى الله عليه و آله :عَلَيكُم بِقِلَّةِ الكَلامِ ، ولا يَستَهوِيَنَّكُمُ الشَّيطانُ ؛ فَإِنَّ تَشقيقَ الكَلامِ مِن شَقائِقِ (1) الشَّيطانِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ لَم يَبعَث نَبِيّا إلّا مُبَلِّغا ، وإنَّ تَشقيقَ الكَلامِ مِنَ الشَّيطانِ . (3)

مسند ابن حنبل عن ابن عمر :قَدِمَ رَجُلانِ مِنَ المَشرِقِ خَطيبانِ عَلى عَهدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَقاما فَتَكَلَّما ثُمَّ قَعَدا ، وقامَ ثابِتُ بنُ قَيسٍ خَطيبُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَتَكَلَّمَ ثُمَّ قَعَدَ ، فَعَجِبَ النّاسُ مِن كَلامِهِم . فَقامَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ : يا أيُّهَا النّاسُ! قولوا بِقَولِكُم ، فَإِنَّما تَشقيقُ الكَلامِ مِنَ الشَّيطانِ . قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله (4) : إنَّ مِنَ البَيانِ سِحرا (5) . (6)

.


1- .الظاهر « شقاشق » كما في الإصابة و كنز العمّال ، وكما في حديثٍ يأتي لاحقا . والشقشقة : الجلدة الحمراء التي يخرجها الجمل العربي من جوفه ينفخ فيها فتظهر من شدقه ، ونسبها إلى الشيطان لما يدخل فيه من الكذب والباطل ( النهاية : ج 2 ص 489 « شقشق » ) .
2- .اُسد الغابة : ج 1 ص 491 الرقم 643 ، الإصابة : ج 1 ص 544 الرقم 1024 نحوه وكلاهما عن جابر بن طارق ، كنز العمّال : ج 3 ص 552 ح 7863 .
3- .المصنّف لعبد الرزّاق : ج 11 ص 163 ح 20209 عن مجاهد ، نثر الدّر : ج 1 ص 258 بزيادة « والخطب » بعد « الكلام » .
4- .في الأدب المفرد : « ثمّ قال رسول اللّه صلى الله عليه و آله . . . » .
5- .قال الشريف الرضي _ رضوان اللّه تعالى عليه _ : وهذا القول مجاز ، والمراد به أنّ البيان قد يخدع بتزويقه وزخارفه وحسن معارضه ومطالعه ، حتى يستزل الإنسان من حال الغضب ، والمخاشنة إلى حال الرضا والملاينة ، وينزع حمات السخائم ، ويفسخ عقود العزائم ، ويكبح الجامح حتى يرجع ويسفّ بالمحلّق حتى يقع ويعود بالخصم الضالع موافقا وبالضدّ الأبعد مقاربا (المجازات النبوية : ص 120 ذيل ح 82) .
6- .مسند ابن حنبل : ج 2 ص 408 ح 5691 ، الأدب المفرد : ص 258 ح 875 ، صحيح ابن حبّان : ج 13 ص 26 ح 5718 ، التمهيد لابن عبدالبر : ج3 ص250 كلاهما نحوه وكلّها عن ابن عمر ، كنز العمّال : ج 3 ص 579 ح 7984 ، وراجع : المجازات النبوية : ص 120 ح 82 .

ص: 561

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بر شما باد كم گفتن ، و مبادا شيطانْ شما را بفريبد ؛ زيرا سخن پردازى، از شِقشِقه هاى (1) (ژاژخايى هاى) شيطان است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، هيچ پيامبرى را نفرستاد ، مگر آن كه رسا سخن مى گفت ، و سخن پردازى ، كار شيطان است .

مسند ابن حنبل_ به نقل از ابن عمر _ :در روزگار پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دو مرد سخنور ، از مشرق آمدند و ايستادند و سخن گفتند و سپس نشستند . آن گاه ثابت بن قيس ، خطيب پيامبر خدا صلى الله عليه و آله برخاست و سخن گفت و سپس نشست . مردم از سخنورى آنان به شگفت آمدند . پيامبر صلى الله عليه و آله برخاست و فرمود : «اى مردم! حرفتان را [بى هيچ پيرايه و آرايه اى و به دور از تصنّع و تكلّف ]بگوييد ؛ زيرا سخن پردازى (ژاژخايى)، كار شيطان است» . پيامبر صلى الله عليه و آله (2) فرمود : «برخى بيان ها ، جادويند» . (3)

.


1- .در متن عربى حديث ، «شقاشق» (جمع شقشقه) است، چنان كه در الإصابة و كنز العمّال آمده است . شقشقه ، پوست و كيسه قرمزى است كه شتر عربى از دهانش بيرون مى آورد و آن را باد مى كند و از گوشه دهانش نمايان مى گردد . نسبت دادن سخن پردازى به شيطان ، به خاطر دروغ و باطلى است كه در آن وارد مى شود؛ امّا به نظر مى رسد كه با توجّه به عبارت «تشقيق الكلام» _ كه در احاديث پيشين آمده بود _ ، همان «شقائق» درست و بلكه مناسب تر باشد .م.
2- .در الأدب المفرد ، «سپس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود ...» آمده است .
3- .شريف رضى قدس سره مى گويد : اين سخن، مَجاز است و مراد از آن ، اين است كه گاهى اوقات ، بيان با آراستن و زيباسازى آن و حسن معارض و مطالعش چنان دل فريب مى شود كه انسان را از حالت خشم و تندى به آرامش و نرمش مى كشاند و آتش كينه ها را فرو مى نشاند و تصميمات را لغو مى كند و سركشى را از بين مى برد ، تا جايى كه خصم كينه توز را به يار موافق و دشمن سرسخت را به دوست نزديك ، تبديل مى كند .

ص: 562

رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لِعَبدِ اللّهِ بنِ رَواحَةَ _ :كُفَّ عَنِ السَّجعِ (1) ؛ فَما اُعطِيَ عَبدٌ شَيئا شَرّا مِن طَلاقَةٍ في لِسانِهِ . (2)

الإمام علي عليه السلام :إنَّ كَثيرا مِنَ الخُطَبِ مِن شَقاشِقِ الشَّيطانِ . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :شِرارُ اُمَّتي الثَّرثارونَ (4) المُتَشَدِّقونَ (5) المُتَفَيهِقونَ (6) . وخِيارُ اُمَّتي أحاسِنُهُم أخلاقا . (7)

مسند ابن حنبل عن أبي هريرة :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ألا اُ نَبِّئُكُم بِشِرارِكُم ؟ _ فَقالَ : _ هُمُ الثَّرثارونَ المُتَشَدِّقونَ . ألا اُ نَبِّئُكُم بِخِيارِكُم ؟ أحاسِنُكُم أخلاقا . (8)

.


1- .الظاهر أن المراد من « السجع » المنهيّ عنه في الحديث ليس مطلق السجع ، بل المراد منه ما استُخدِم في الباطل .
2- .تفسير القرطبي : ج 12 ص 281 ، الفردوس : ج 4 ص 120 ح 6373 عن ابن عبّاس وليس فيه « كُفّ عن السجع » ، كنز العمّال : ج3 ص556 ح7892 .
3- .النهاية : ج 2 ص 489 ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 12 ص 135 ، الأدب المفرد : ص 258 ح 876 ، جامع بيان العلم وفضله : ج 2 ص 113 كلاهما نحوه من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 2 ص 61 .
4- .الثرثارون : هم الذين يكثرون الكلام تكلّفا وخروجا عن الحقّ ، والثرثرة : كثرة الكلام وترديده ( النهاية : ج 1 ص 209 « ثرثر » ) .
5- .المتشدّقون : هم المتوسّعون في الكلام من غير احتياط واحتراز ، وقيل : أراد بالمتشدّق : المستهزئ بالناس ، يلوي شدقه بهم وعليهم ( النهاية : ج 2 ص 453 « شدق » ) .
6- .المتفيهقون : هم الذين يتوسّعون في الكلام ويفتحون به أفواههم ؛ مأخوذ من الفهق وهو الامتلاء والاتّساع ( النهاية : ج 3 ص 482 « فهق » ) .
7- .الأدب المفرد : ص 378 ح 1308 ، كنز العمّال : ج 3 ص 561 ح 7910 نقلاً عن حلية الأولياء وكلاهما عن أبي هريرة .
8- .مسند ابن حنبل : ج 3 ص 301 ح 8830 ، السنن الكبرى : ج 10 ص 326 ح 20800 ، سير أعلام النبلاء : ج 14 ص 388 ، تهذيب الكمال : ج 4 ص40 الرقم 651 كلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 556 ح 7890 .

ص: 563

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به عبد اللّه بن رواحه _ :از سجع گويى خوددارى كن ؛ (1) زيرا به هيچ بنده اى چيزى بدتر از زبان آورى [و افسار گسيختگى در زبان ]داده نشده است .

امام على عليه السلام :بسيارى از خطابه ها ، ژاژْخايى (2) شيطانى است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بدترين هاى امّت من ، افراد پرگوى ژاژخاى زياده گويند و بهترين هاى امّتم ، آنان اند كه خوش خوى ترند .

مسند ابن حنبل_ به نقل از ابو هريره _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «آيا شما را از بدترين هايتان خبر ندهم ؟» و فرمود : «آنان كه پُرگوى و بيهوده گوى اند . آيا شما را از بهترين هايتان خبر ندهم ؟ خوش اخلاق ترينِ شما» .

.


1- .ظاهرا مراد از «سجع گويىِ» نهى شده در اين حديث ، مطلق سجع نيست؛ بلكه مقصود ، آن سجعى است كه در راه باطل به كار گرفته شود .
2- .شقاشق _ كه در متن عربى حديث آمده _ ، جمع «شَقشَقه (ژاژخايى ، ياوه گويى ، پرگويى)» است . در اين حديث ، ايشان براى شيطان ، همچون شتر، «شِقشِقه» فرض كرده و خطبه ها را به او نسبت داده؛ چون در اين گونه سخنرانى ها و خطبه خوانى ها ، دروغ، راه مى يابد و گوينده به راست و دروغ ، اهمّيت نمى دهد و هر چه خواست ، بر زبان مى آورد .

ص: 564

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ أبغَضَكُم إلَيَّ وأَبعَدَكُم مِنّي مَجلِسا يَومَ القِيامَةِ ، الثَّرثارونَ وَالمُتَشَدِّقونَ وَالمُتَفَيهِقونَ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :سَيَكونُ رِجالٌ مِن اُمَّتي يَأكُلونَ ألوانَ الطَّعامِ ، ويَشرَبونَ ألوانَ الشَّرابِ ، ويَلبَسونَ ألوانَ اللِّباسِ ، ويَتَشَدَّقونَ فِي الكَلامِ ، فَاُولئِكَ شِرارُ اُمَّتي . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :شِرارُ اُمَّتِي الَّذينَ غُذّوا فِي النَّعيمِ ؛ الَّذينَ يَأكُلونَ [ ألوانَ ] (3) الطَّعامِ ، ويَلبَسونَ ألوانَ الثِّيابِ ، ويَتَشَدَّقونَ فِي الكَلامِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ المُتَشَدِّقينَ فِي النّارِ . (5)

4 / 3تَزيينُ الكَلامِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن تَعَلَّمَ صَرفَ الكَلامِ لِيَسبِيَ بِهِ قُلوبَ الرِّجالِ أوِ النّاسِ ، لَم يَقبَلِ اللّهُ مِنهُ يَومَ القِيامَةِ صَرفا (6) ولا عَدلاً . (7)

.


1- .سنن الترمذي : ج 4 ص 370 ح 2018 ، تاريخ بغداد : ج 4 ص 61 الرقم 1680 ، تفسير القرطبي : ج 18 ص 228 كلّها عن جابر بن عبداللّه ، مسند ابن حنبل : ج 6 ص 220 ح 17747 عن أبي ثعلبة الخشني نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 10 ح 5181 ؛ المجازات النبويّة : ص 374 ح 338 ، تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 91 وليس فيه « المتشدّقون » ، تنبيه الخواطر : ج 1 ص 198 نحوه ، عوالي اللآلي : ج 1 ص 72 ح 135 وليس فيه « وأبعدكم . . . القيامة » ، بحار الأنوار : ج 71 ص 385 ح 26 .
2- .المعجم الكبير : ج 8 ص 107 ح 7512 ، مسند الشاميين : ج 2 ص 342 ح 1458 ، حلية الأولياء : ج 6 ص 90 ، الفردوس : ج 5 ص 455 ح 8728 كلّها عن أبي اُمامة ، كنز العمّال : ج 3 ص 561 ح 7911 .
3- .ما بين المعقوفين أثبتناه من المصادر الاُخرى ، والظاهر أنّها سقطت من المصدر ؛ فهي ممّا يقتضيه السياق .
4- .شعب الإيمان : ج 5 ص 33 ح 5669 ، الصمت وحفظ اللسان : ص 92 ح 50 ، تاريخ دمشق : ج 27 ص 366 ح 5837 كلّها عن فاطمة عليهاالسلام ، كنز العمّال : ج 3 ص 561 ح 7912 .
5- .المعجم الكبير : ج 8 ص 166 ح 7696 عن أبي اُمامة ، كنز العمّال : ج 3 ص 561 ح 7915 .
6- .قال العلّامة المجلسي قدس سره : اختُلِف في معناه ؛ قال الحسن : الصَّرف : العمل ، والعدل : الفدية . وقال الأصمعي : الصَّرف : التطوّع ، والعدل : الفريضة . وقال أبو عبيدة : الصرف : الحيلة ، والعدل : الفدية . وقال الكلبي : الصرف : الفدية ، والعدل : رجل مكانه ( بحارالأنوار : ج 8 ص 31 ) .
7- .سنن أبي داود : ج 4 ص 302 ح 5006 ، شعب الإيمان : ج 4 ص 252 ح 4974 ، تفسير الثعالبي : ج 4 ص 299 كلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج10 ص 194 ح 29022 .

ص: 565

4 / 3 آراستن سخن

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مبغوض ترين شما نزد من و دورترين شما از من در روز قيامت ، پرگويان و ژاژخايان و زياده گويان اند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به زودى مردانى از امّت من خواهند آمد كه خوراكى ها و نوشيدنى هاى رنگارنگ مى خورند و جامه هاى رنگارنگ مى پوشند و ژاژخايى (بيهوده پردازى) مى كنند . اينان بدترين هاى امّت من اند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بدترين هاى امّت من ، كسانى هستند كه در ناز و نعمت به سر مى برند ، غذاهاى رنگارنگ مى خورند ، جامه هاى رنگارنگ مى پوشند و بى محابا سخن پردازى مى كنند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سخن پردازان ژاژخاى (بيهوده گوى) ، در آتش اند .

4 / 3آراستن سخنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه فنون سخن را بياموزد تا بِدان وسيله دل هاى مردان يا مردمان را اسير خود كند ، خداوند در روز قيامت از او هيچ توبه و تاوانى را نمى پذيرد .

.

ص: 566

الإمام الصادق عليه السلام :تَجِدُ الرَّجُلَ لا يُخطِئُ بِلامٍ ولا واوٍ خَطيبا مِصقَعا (1) ، ولَقَلبُهُ أشَدُّ ظُلمَةً مِنَ اللَّيلِ المُظلِمِ . وتَجِدُ الرَّجُلَ لا يَستَطيعُ يُعَبِّرُ عَمّا في قَلبِهِ بِلِسانِهِ ، وقَلبُهُ يَزهَرُ كَما يَزهَرُ المِصباحُ . (2)

مصباح الشريعة_ فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام _ :آفَةُ العُلَماءِ عَشَرَةُ أشياءَ : . . . وَالتَّكَلُّفُ في تَزيينِ الكَلامِ بِزَوائِدِ الأَلفاظِ . (3)

4 / 4كُفرانُ المُعَلِّمِالإمام عليّ عليه السلام :لا تَجعَلَنَّ ذَرَبَ (4) لِسانِكَ عَلى مَن أنطَقَكَ ، وبَلاغَةَ قَولِكَ عَلى مَن سَدَّدَكَ . (5)

4 / 5خِداعُ النّاسِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أسعَدُ النّاسِ فِي الفِتَنِ كُلُّ خَفِيٍّ نَقِيٍّ ؛ إن ظَهَرَ لَم يُعرَف ، وإن غابَ لَم يُفتَقَد . وأَشقَى النّاسِ فيها كُلُّ خَطيبٍ مِصقَعٍ (6) ، أو راكِبٍ موضِعٍ . لا يَخلُصُ مِن شَدِّها إلّا مَن أخلَصَ الدُّعاءَ ؛ كَدُعاءِ الغَرِقِ فِي البَحرِ . (7)

.


1- .الخطيب المِصقَع : أي البليغ الماهر في خطبته ( النهاية : ج 3 ص 42 « صقع » ) .
2- .الكافي : ج 2 ص 422 ح 1 عن عمرو ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 210 .
3- .مصباح الشريعة : ص 366 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 52 ح 18 .
4- .ذَربَ لِسانَهُ : إذا كان حادّ اللسان لا يُبالي ( النهاية : ج 2 ص 156 « ذرب » ) .
5- .نهج البلاغة : الحكمة 411 ، غرر الحكم : ج 6 ص 323 ح 10385 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 524 ح 9550 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 44 ح 17 .
6- .في المصدر « مسقع » ، وما أثبتناه من المصادر الاُخرى وهو الصحيح . والمِصقَع : أي البليغ الماهر في خطبتهِ ، الداعي إلى الفتن ، الذي يحرّض الناس عليها ( النهاية : ج 3 ص 42 « صقع ») .
7- .الفتن : ج 1 ص 255 ح 720 عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 11 ص 244 ح 31389 و راجع : المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 575 ح 8612 و تفسير الثعلبي : ج 4 ص 345 و مجمع البيان : ج 4 ص 821 .

ص: 567

4 / 4 ناسپاسى نسبت به مُعلّم
4 / 5 گول زدن مردم

امام صادق عليه السلام :شخصى را مى بينى كه در لام يا واوى خطا نمى كند و سخنورى زبردست است ؛ امّا دلش از شب تار هم سياه تر است و شخص ديگرى را مى بينى كه نمى تواند حرف دلش را به زبان بياورد ؛ ليكن دلش مانند چراغ مى درخشد .

مصباح الشريعة_ در حديثى كه به امام صادق عليه السلام نسبت داده است _ :آفت دانشمندان ، ده چيز است : ... و آراستن متكلّفانه سخن با واژگان زائد .

4 / 4ناسپاسى نسبت به مُعلّمامام على عليه السلام :تيزى زبانت را به سوى كسى كه به تو سخن گفتن آموخته است ، نشانه مرو ، و نه شيوايى گفتارت را به سوى آن كه تو را به راه راست آورده است .

4 / 5گول زدن مردمپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خوش بخت ترينِ مردم در فتنه ها ، هر گم نام پاكى است كه اگر آشكار و حاضر باشد ، شناخته نمى شود و اگر غايب باشد ، كسى جوياى او نمى شود ، و بدبخت ترينِ مردم در آنها ، هر سخنران زبان آور[ى كه به فتنه فرا خوانَد] يا سوارِ شتابنده [و شركت كننده فعال در فتنه ]است . از بند اين فتنه ها نمى رهد ، مگر كسى كه با اخلاص دعا كند ، همانند دعا كردن كسى كه در دريا در حال غرق شدن است .

.

ص: 568

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ تعالى قالَ : لَقَد خَلَقتُ خَلقا ألسِنَتُهُم أحلى مِنَ العَسَلِ ، وقُلوبُهُم أمَرُّ مِنَ الصَّبِرِ (1) ، فَبي حَلَفتُ لَاُتيحَنَّهُم فِتنَةً تَدَعُ الحَليمَ مِنهُم حَيرانَ ! فَبي يَغتَرّونَ ؟ ! أم عَلَيَّ يَجتَرِئونَ ؟ ! (2)

عنه صلى الله عليه و آله :وَيلٌ لِلَّذينَ يَجتَلِبونَ الدُّنيا بِالدّينِ ، يَلبَسونَ لِلنّاسِ جُلودَ الضَّأنِ مِن لينِ ألسِنَتِهِم ، [ كَلامُهُم ] (3) أحلى مِنَ العَسَلِ ، وقُلوبُهُم قُلوبُ الذِّئابِ ، يَقولُ اللّهُ تَعالى : أفَبي يَغتَرّونَ ، أم عَلَيَّ يَجتَرِئونَ ؟ ! فَوَعِزَّتي ، لَأَبعَثَنَّ عَلى أولئِكَ فِتنَةً تَذَرُ الحَليمَ مِنهُم حَيرانَ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ تَعالى أنزَلَ عَلى نَبِيٍّ مِن أنبِيائِهِ : إنَّهُ سَيَكونُ خَلقٌ مِن خَلقي يَخلِطونَ (5) الدُّنيا بِالدّينِ؛ يَلبَسونَ لِلنّاسِ مُسوكَ الضَّأنِ عَلى قُلوبٍ كَقُلوبِ الذِّئابِ أشَدُّ مِرارَةً مِنَ الصَّبِرِ ، وأَلسِنَتُهُم أحلى مِنَ العَسَلِ ، وأَعمالُهُمُ الباطِنَةُ أنتَنُ مِنَ الجِيَفِ . أبي يَغتَرّونَ ؟ أم إيّايَ يُخادِعونَ ؟ أم عَلَيَّ يَجتَرونَ ؟! فَبِعِزَّتي حَلَفتُ ! لَأَبعَثَنَّ عَلَيهِم فِتنَةً تَطَأُ في خِطامِها (6) حَتّى تَبلُغَ أطرافَ الأَرضِ ، تَترُكُ الحَليمَ فيها حَيرانَ ، واُلبِسُهُم شِيَعا ، واُذيقُ بَعضَهُم بَأسَ بَعضٍ ، أنتَقِمُ مِن أعدائي بِأَعدائي . (7)

.


1- .الصَّبِرُ : الدواءُ المُرُّ ( مجمع البحرين : ج 2 ص 1005 « صبر » ) .
2- .سنن الترمذي : ج 4 ص 605 ح 2405 ، المعجم الأوسط : ج 8 ص 379 ح 8931 ، مشكاة المصابيح : ج 2 ص 685 ح 5324 ، وفيه « السكر » بدل « العسل » كلّها عن ابن عمر ، الفردوس : ج 3 ص 175 ح 4473 ، كنز العمّال : ج 10 ص 201 ح 29055 .
3- .مابين المعقوفين أثبتناه من بحار الأنوار .
4- .نزهة الناظر : ص 50 ح 93 ، أعلام الدين : ص 295 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 173 ح 8 ؛ سنن الترمذي : ج 4 ص 604 ح 2404 نحوه ، الزهد لابن السري : ج 2 ص 437 ح 860 ، الزهد لابن المبارك : ص 17 ح 50 وفيهما « السكر » بدل « العسل » وكلّها عن أبي هريرة ، مشكاة المصابيح : ج 2 ص684 ح 5323 ، كنز العمّال : ج 14 ص 214 ح 38443 .
5- .في بحار الأنوار : «يلحسون» بدل «يخلطون» .
6- .الخِطامُ : هو الحبل الذي يقاد به البعير ( النهاية : ج 2 ص 50 « خطم » ) .
7- .أعلام الدين : ص 407 ، ثواب الأعمال : ص 304 ح 2 ، قرب الإسناد : ص 28 ح 93 نحوه وكلاهما عن مسعدة بن زياد عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 72 ص 298 ح 30 ؛ تفسير ابن أبي حاتم : ج 2 ص 364 ح 912 عن محمّد بن كعب القرظي نحوه .

ص: 569

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند متعال فرمود : «من خلقى را آفريده ام كه زبانشان از شهد ، شيرين تر؛ امّا دل هايشان از شرنگ ، تلخ تر است . پس به خودم سوگند ياد كرده ام كه چنان فتنه اى برايشان مقدّر و مهيّا سازم كه [حتّى ]بردبار آنان را سرگردان مى گذارد! آيا به [حمايت] من غِرّه مى شوند؟! يا بر من دليرى مى كنند ؟!».

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :واى بر كسانى كه دين را وسيله كسب دنيا مى كنند ، و با نرم زبانىِ خود ، در برابر مردم به لباس ميش در مى آيند ! [گفتارشان] از شهد ، شيرين تر است و دل هايشان دل گرگ است . خداى متعال مى فرمايد : «آيا اينان به من غرّه [و از من غافل] مى شوند ، يا بر من گستاخى مى كنند ؟! به عزّتم سوگند ، چنان فتنه اى بر آنان بر مى انگيزم كه بردبار و خردمندشان را سرگردان گذارد!».

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند متعال به پيامبرى از پيامبرانش وحى فرمود كه : «به زودى ، خلقى از آفريدگان من مى آيند كه دنيا را با دين مى آميزند . براى مردم به لباس ميش در مى آيند ؛ امّا دل هايشان چون دل گرگ است و از صبر زرد ، تلخ تر است ، زبانشان از انگبين ، شيرين تر ، و كردارهاى نهانشان از مردار ، گنده تر است . آيا به من غرّه مى شوند ، يا با من فريب مى ورزند ؟! يا كه بر من دليرى مى كنند ؟! پس به عزّتم سوگند ياد مى كنم كه بر آنان فتنه اى مى فرستم كه [چونان شتر] مهار گسيخته بى جلودار ، به پيش رود تا به گوشه و كنار جهان برسد ؛ [فتنه اى] كه بردبار خردمند را در خود ، سرگردان مى گرداند . بر آنان جامه پراكندگى و تفرقه مى پوشانم و گزند يكى را بر ديگرى مى چشانم ، و از دشمنانم به وسيله دشمنانم انتقام مى گيرم» .

.

ص: 570

عنه صلى الله عليه و آله :أنزَلَ اللّهُ في بَعضِ الكُتُبِ _ أو أوحى إلى بَعضِ الأَنبِياءِ _ : قُل لِلَّذينَ يَتَفَقَّهونَ لِغَيرِ الدّينِ ، ويَتَعَلَّمونَ لِغَيرِ العَمَلِ ، ويَطلُبونَ الدُّنيا بِعَمَلِ الآخِرَةِ ؛ يَلبَسونَ لِلنّاسِ مُسوكَ (1) الكِباشِ ، وقُلوبُهُم كَقُلوبِ الذِّئابِ ، ألسِنَتُهُم أحلى مِنَ العَسَلِ ، وقُلوبُهُم أمَرُّ مِنَ الصَّبِرِ : إيّايَ يُخادِعونَ ؟ ! وبي يَستَهزِئونَ ! لَاُتيحَنَّ لَهُم فِتنَةً تَذَرُ الحَليمَ فيهِم حَيرانَ . (2)

سعد السعود_ في ذِكرِ ما وَرَدَ فِي السّورَةِ الخامِسَةِ وَالسِّتّينَ مِنَ الزَّبورِ _ :أفصَحتُم فِي الخُطبَةِ وقَصَّرتُم فِي العَمَلِ ، فَلَو أفصَحتُم (3) فِي العَمَلِ وقَصَّرتُم فِي الخُطبَةِ لَكانَت أرجى لَكُم ، ولكِنَّكُم عَمَدتُم إلى آياتي فَاتَّخَذتُموها هُزُوا ، وإلى مَظالِمي فَاشتَهَرتُم بِها . (4)

.


1- .مَسك : جِلد ( النهاية : ج 4 ص 331 « مسك » ) .
2- .تفسير القرطبي : ج 1 ص 19 ، جامع بيان العلم وفضله : ج 1 ص 189 كلاهما عن أبي الدرداء ، كنز العمّال : ج 10 ص 200 ح 29054 ؛ عدّة الداعي : ص70 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 213 ، إرشاد القلوب : ص 14 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 1 ص 224 ح 15 .
3- .في المصدر : «نصحتم» بدل «أفصحتم» ، وما في المتن أثبتناه من بحار الأنوار وهو الأصحّ .
4- .سعد السعود : ص 51 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 48 .

ص: 571

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند در يكى از كتاب هايش فرو فرستاد (/ به يكى از پيامبرانش وحى فرمود) كه : «به آنان كه براى غير دين ، علم مى آموزند و براى غير عمل ، دانش مى اندوزند و با كار آخرتى ، دنيا را مى جويند و در نظر مردم به لباس ميش در مى آيند، امّا دل هايشان چون دل گرگ است و زبان هايشان از انگبين ، شيرين تر است و دل هايشان از صبر زرد ، تلخ تر ، بگو : آيا مرا مى فريبند و مرا افسون مى كنند ؟ بر آنان، چنان فتنه اى مقدّر و مهيّا مى سازم كه [حتّى ]خردمند و بردبارِ (1) آنان را سرگردان گذارَد» .

سعد السعود_ در بيان آنچه در سوره شصت و پنجم زَبور آمده است _ :در سخنرانى [و گفتار]، شيوايى به خرج مى دهيد و در كردار ، كوتاهى مى ورزيد ، در حالى كه اگر در كردار ، شيوايى به خرج مى داديد و در سخنرانى [و گفتار] ، كوتاهى مى نموديد ، برايتان اميدوار كننده تر بود ؛ ليكن شما به آيات من روى آورديد و آنها را به ريشخند گرفتيد و به معاصى ام روى كرديد و بِدانها زبانزد شديد .

.


1- .واژه «حليم» كه در متن عربى حديث آمده، هم به معناى «خردمند» و هم به معناى «بردبار» است .

ص: 572

الفصل الخامس : أبلغ الكلام وأفصحه5 / 1كَلامُ اللّه عزّوجلِّرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أحسَنُ الكَلامِ كَلامُ اللّهِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ تَعالى لَم يَجعَلني لَحّانا ، اختارَ لي خَيرَ الكَلامِ : كِتابَهُ القُرآنَ . (2)

الإمام علي عليه السلام :إنَّ أحسَنَ الحَديثِ وأَبلَغَ المَوعِظَةِ كِتابُ اللّهِ عز و جل . (3)

عنه عليه السلام :تَدَبَّروا آياتِ القُرآنِ وَاعتَبِروا بِهِ ، فَإِنَّهُ أبلَغُ العِبَرِ . (4)

عنه عليه السلام :يا أيُّهَا النّاسُ ! إنَّهُ لَم يَكُن للّهِِ سُبحانَهُ حُجَّةٌ في أرضِهِ أوكَدُ مِن نَبِيِّنا مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، ولا حِكمَةٌ أبلَغُ مِن كِتابِهِ القُرآنِ العَظيمِ . (5)

.


1- .سنن ابن ماجة : ج 1 ص 18 ح 46 ، المصنّف لعبد الرزاق : ج 11 ص 116 ح 20076 ، المعجم الكبير : ج 9 ص 96 ح 8518 كلّها عن عبداللّه بن مسعود ، سنن النسائي : ج 3 ص 58 عن جابر ، كنز العمّال : ج 15 ص 923 ح 43589 .
2- .كنز العمّال : ج 11 ص 425 ح 31990 نقلاً عن الشيرازي في الألقاب عن أبي هريرة .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 431 ح 1263 ، مصباح المتهجّد : ص 382 ، تحف العقول : ص 150 نحوه ، بحار الأنوار : ج 91 ص 31 ح 5 .
4- .غرر الحكم : ج 3 ص 284 ح 4493 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 200 ح 4056 .
5- .غرر الحكم : ج 6 ص 468 ح 11004 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 557 ح 10253 .

ص: 573

فصل پنجم : رساترين و شيواترين سخن
5 / 1 سخن خداوند عزّوجلّ

فصل پنجم : رساترين و شيواترين سخن5 / 1سخن خداوندپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نيكوترين سخن ، سخن خداست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداى بزرگ ، مرا اهل خطا در گفتار قرار نداده است . او بهترين كلام را برايم برگزيده است : كتابش قرآن را .

امام على عليه السلام :بهترين سخن و رساترين موعظه ، كتاب خداوند عزيز و جليل است .

امام على عليه السلام :در آيات قرآن ، نيك بينديشيد و از آن، پند بياموزيد ، كه قرآن، رساترينِ پندهاست .

امام على عليه السلام :اى مردم! خداى سبحان در زمين ، حجّتى استوارتر از پيامبرمان محمّد صلى الله عليه و آله و حكمتى رساتر از كتابش ، قرآن بزرگ ، ندارد .

.

ص: 574

5 / 2كَلامُ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آلهالكتاب«أُوْلَئِكَ الَّذِينَ يَعْلَمُ اللَّهُ مَا فِى قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَعِظْهُمْ وَقُل لَّهُمْ فِى أَنفُسِهِمْ قَوْلَاً بَلِيغًا » . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أنَا أفصَحُ العَرَبِ وَالعَجَمِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :أنَا أفصَحُ العَرَبِ ، وأَنزَلَ اللّهُ القُرآنَ بِلُغَتي وهِيَ أفضَلُ اللُّغاتِ ، بَيْدَ أنّي رُبّيتُ في بَني سَعدِ بنِ بَكرٍ . (3)

معاني الأخبار عن محمّد بن إبراهيم التميمي :كُنّا عِندَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَنَشَأَت سَحابَةٌ فَقالوا : يا رَسولَ اللّهِ ، هذِهِ سَحابَةٌ ناشِئَةٌ . فَقالَ : كَيفَ تَرَونَ قَواعِدَها ؟ قالوا : يا رَسولَ اللّهِ ، ما أحسَنَها وأَشَدَّ تَمَكُّنَها ! قالَ : كَيفَ تَرَونَ بَواسِقَها ؟ قالوا : يا رَسولَ اللّهِ ، ما أحسَنَها وأَشَدَّ تَراكُمَها ! قالَ : كَيفَ تَرَونَ جَونَها ؟ قالوا : يا رَسولَ اللّهِ ، ما أحسَنَهُ وأشَدَّ سَوادَهُ ! قالَ : فَكَيفَ تَرَونَ رَحاها ؟ قالوا : يا رَسولَ اللّهِ ، ما أحسَنَها وأَشَدَّ استِدارَتَها ! قالَ : فَكَيفَ تَرَونَ بَرقَها ؛ أخَفواً أم وَميضاً أم يَشُقُّ شَقّاً ؟ قالوا : يا رَسولَ اللّهِ ، بَل يَشُقُّ شَقّاً . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : الحَيا . فَقالوا : يا رَسولَ اللّهِ ، ما أفصَحَكَ ! وما رَأَينَا الَّذي هُوَ أفصَحُ مِنكَ . فَقالَ : وما يَمنَعُني مِن ذلِكَ ، وبِلِساني نَزَلَ القُرآنُ «بِلِسَانٍ عَرَبِىٍّ مُّبِينٍ » (4) ؟! (5)

.


1- .النساء : 63 .
2- .عوالي اللآلي : ج 4 ص 120 ح 193 ، الاختصاص : ص 187 ، الاستغاثة : ج 1 ص 46 ، المسترشد : ص 140 وليس فيها « والعجم » ، بحار الأنوار : ج 17 ص 158 ح 2 ؛ المعارف لابن قتيبة : ص 132 ، النهاية : ج 1 ص 171 وليس فيهما « والعجم » .
3- .الاختصاص : ص 187 ، بحارالأنوار : ج 17 ص 158 ح 2 .
4- .الشعراء : 195 .
5- .معاني الأخبار : ص 319 ح 1 ، بحارالأنوار : ج 17 ص 156 ح 1 .

ص: 575

5 / 2 سخن پيامبرصلى الله عليه وآله

5 / 2سخن پيامبر صلى الله عليه و آلهقرآن«اينان ، همان كسانى هستند كه خدا مى داند چه در دل هايشان است . پس ، از ايشان روى بر تاب ؛ ولى پندشان ده و با آنها سخنى رسا كه در دلشان افتد ، بگوى» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من ، شيواگوترين فرد عرب و غير عرب هستم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من ، فصيح ترين مرد عربم . خداوند در قرآن با زبان من سخن گفته است ، كه بهترينِ زبان هاست . آرى! من در طايفه سعد بن بكر ، پرورش يافته ام .

معانى الأخبار_ به نقل از محمّد بن ابراهيم تميمى _ :در خدمت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بوديم كه ابرى در آسمان پيدا شد . حاضران گفتند : اى پيامبر خدا! ابر پيدا شده . فرمود : «ريشه هايش را چگونه مى بينيد؟». گفتند : اى پيامبر خدا ! خوب و استوار . فرمود : «شاخ و برگ هايش را چگونه مى بينيد ؟». گفتند : اى پيامبر خدا ! خوب و استوار . فرمود : «تراكم [و سياهى اش] را چگونه مى بينيد؟». گفتند : خوب و استوار . فرمود : «چرخش و پيچش آن را چگونه مى بينيد؟». گفتند : خوب و استوار . فرمود : «برقش را چگونه مى بينيد؟ شديد است ، آرام و كوتاه است و يا در وسط آسمان به سوى فضا[و نه به راست و چپ] كشيده مى شود؟». گفتند : اى پيامبر خدا ! به سوى وسط فضا كشيده مى شود . فرمود : «[پس] باران [مى بارد]» . گفتند : اى پيامبر خدا ! تو چه قدر فصيح هستى ! ما از تو فصيح تر نديده ايم . فرمود : چه چيزى مانع فصاحت من شود ، در حالى كه قرآن به زبان من نازل شده است و «به زبان عربى آشكار» ؟» .

.

ص: 576

الإمام علي عليه السلام_ في وَصفِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله _ :قَولُهُ الفَصلُ . . . كَلامُهُ بَيانٌ ، وصَمتُهُ أفصَحُ لِسانٍ . (1)

الإمام الحسن عليه السلام_ في وَصفِ رَسولِ اللّهِ _ :حَسَنُ الكَلامِ ، فَصيحُ اللِّسانِ . (2)

المغني :كانَ [ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ] أبلَغَ النّاسِ مِن غَيرِ تَطويلٍ . (3)

إمتاع الأسماع عن بريدة:كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِن أفصَحِ النّاسِ ؛ كانَ يَتَكَلَّمُ بِكَلامٍ لا يَدرونَ ما هُوَ حَتّى يُخبِرَهُم . (4)

ربيع الأبرار :ولَمّا رَدَّتهُ [ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله ] حَليمَةُ السَّعدِيَّةُ إلى مَكَّةَ ، نَظَرَ إلَيهِ عَبدُ المُطَّلِبِ وقَد نَما نُمُوَّ الهِلالِ ، وهُوَ يَتَكَلَّمُ بِفَصاحَةٍ ، فَامتَلَأَ سُرورا وقالَ : جَمالُ قُرَيشٍ ، وفَصاحَةُ سَعدٍ ، وحَلاوَةُ يَثرِبَ . (5)

.


1- .غرر الحكم : ج 4 ص 154 ح 5648 ، نهج البلاغة : الخطبة 96 وفيه « كلامه بيان وصمته لسان » فقط ، بحار الأنوار : ج 16 ص 380 ح 92 .
2- .تفسير القمي : ج 2 ص 271 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 236 .
3- .المغني عن حمل الأسفار : ج 1 ص 615 ح 2329 .
4- .إمتاع الاسماع : ج 2 ص 262 .
5- .ربيع الأبرار : ج 4 ص 251 .

ص: 577

امام على عليه السلام_ در وصف پيامبر خدا صلى الله عليه و آله _ :گفته اش فصل بود... سخنش روشنگر و سكوتش شيواترين زبان .

امام حسن عليه السلام_ در وصف پيامبر خدا صلى الله عليه و آله _ :خوش سخن و فصيح بود .

المُغنى :[پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ] رساگوترينِ مردم بود ، بى آن كه درازگويى كند .

إمتاع الأسماع_ به نقل از بريده _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از فصيح ترين مردمان بود . [اگر ]سخنى كه مى گفت ، مردم نمى فهميدند كه مرادش چيست [، براى آنان توضيح مى داد] و به معناى سخن خود ، آگاه مى كرد .

ربيع الأبرار :هنگامى كه حليمه سعديّه، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را به مكّه باز گرداند ، عبد المطّلب با ديدن او كه هلال وار رشد كرده بود و به شيوايى ، سخن مى گفت ، سرشار از شادى شد و گفت : زيبايى قريش ، شيوايى سعد ، و شيرينى يثرب [در او جمع است] !

.

ص: 578

5 / 3كَلامُ أَهلِ البَيتِ عليهم السّلامرسول اللّه صلى الله عليه و آله :اُعطينا أهلَ البَيتِ سَبعَةً لَم يُعطَهُنَّ أحَدٌ قَبلَنا ، ولا يُعطاها أحَدٌ بَعدَنا : الصَّباحَةَ ، وَالفَصاحَةَ ، وَالسَّماحَةَ ، وَالشَّجاعَةَ ، وَالحِلمَ ، وَالعِلمَ ، وَالمَحَبَّةَ مِنَ (1) النِّساءِ . (2)

الإمام علي عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ عَن قُرَيشٍ _ :أمّا بَنو مَخزومٍ فَرَيحانَةُ قُرَيشٍ ، نُحِبُّ حَديثَ رِجالِهِم وَالنِّكاحَ في نِسائِهِم . وأَمّا بَنو عَبدِ شَمسٍ فَأَبعَدُها رَأيا ، وأَمنَعُها لِما وَراءَ ظُهورِها . وأَمّا نَحنُ فَأَبذَلُ لِما في أيدينا ، وأَسمَحُ عِندَ المَوتِ بِنُفوسِنا . وهُم أكثَرُ وأَمكَرُ وأَنكَرُ ، ونَحنُ أفصَحُ وأَنصَحُ وأَصبَحُ . (3)

عنه عليه السلام :إنّا لَأُمراءُ الكَلامِ ، وفينا تَنَشَّبَت عُروقُهُ ، وعَلَينا تَهَدَّلَت غُصونُهُ . (4)

الخصال عن عامر الشعبي :تَكَلَّمَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام بِتِسعِ كَلِماتٍ ارتَجَلَهُنَّ ارتِجالاً ، فَقأَنَ عُيونَ البَلاغَةِ ، وأَيتَمنَ جَواهِرَ الحِكمَةِ ، وقَطَعنَ جَميعَ الأَنامِ عَنِ اللِّحاقِ بِواحِدَةٍ مِنهُنَّ ؛ ثَلاثٌ مِنها فِي المُناجاةِ ، وثَلاثٌ مِنها فِي الحِكمَةِ ، وثَلاثٌ مِنها فِي الأَدَبِ . فَأَمَّا اللّاتي فِي المُناجاةِ ، فَقالَ : إلهي ! كَفى لي (5) عِزّا أن أكونَ لَكَ عَبدا ، وكَفى بي فَخرا أن تَكونَ لي رَبّا ، أنتَ كَما اُحِبُّ فَاجعَلني كَما تُحِبُّ . وأَمَّا اللّاتي فِي الحِكمَةِ ، فَقالَ : قيمَةُ كُلِّ امرِىٍ ما يُحسِنُهُ ، وما هَلَكَ امرُؤٌ عَرَفَ قَدرَهُ ، وَالمَرءُ مَخبوءٌ تَحتَ لِسانِهِ . وأَمَّا اللّاتي فِي الأَدَبِ ، فَقالَ : اُمنُن عَلى مِن شِئتَ تَكُن أميرَهُ ، وَاحتَج إلى مَن شِئتَ تَكُن أسيرَهُ ، وَاستَغنِ عَمَّن شِئتَ تَكُن نَظيرَهُ . (6)

.


1- .في النوادر للراوندي : «للنساء» ، وفي بحار الأنوار نقلاً عن النوادر : «في النساءِ» .
2- .الجعفريات : ص 182 ، النوادر للراوندي : ص 123 ح 138 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 26 ص 265 ح 51 ؛ المناقب لابن المغازلي : ص 295 ح 337 عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله وراجع : الخصال : ص 286 ح 40 وعيون الأخبار لابن قتيبة : ج 4 ص 25 .
3- .نهج البلاغة : الحكمة 120 ، بحار الأنوار : ج 34 ص 343 ح 1163 .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 233، أعلام الدين : ص321، غرر الحكم : ج2 ص336 ح2774 وفيه «تشّبثت فروعه » بدل « تنشّبت عروقه » ، الأمالي للمرتضى : ج 4 ص19 وفيه « منّا تفرّعت فروعه » بدل « فينا تنشّبت عروقه » من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 71 ص 292 ح 62 .
5- .فيما عدا الخصال من المصادر التي ذكرت في الهامش وما لم تُذكر : «بي» بدل «لي» .
6- .الخصال : ص 420 ح 14 ، روضة الواعظين : ص 123 ، معدن الجواهر : ص 67 عن معمر بن المثنى نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 400 ح 23 .

ص: 579

5 / 3 سخن خاندان پيامبرصلى الله عليه وآله

5 / 3سخن خاندان پيامبر صلى الله عليه و آلهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :به ما خانواده ، هفت امتياز داده شده كه به هيچ كس پيش از ما داده نشده و پس از ما نيز به كسى داده نخواهد شد : خوب رويى ، شيوايى ، بخشندگى ، شجاعت ، بردبارى ، دانايى ، و محبوبيت نزد زنان (/ زن دوستى) .

امام على عليه السلام_ در پاسخ سؤال در باره قريش _ :بنى مخزوم ، گُل هاى قريش هستند . ما سخن گفتن با مردان آنها و ازدواج با زنانشان را دوست داريم . بنى عبد شمس ، از ديگر قريش ، دورانديش تر و پشتيبان تر براى يكديگرند ؛ امّا ما گشاده دست تر ، و در گاهِ مرگ ، جان افشان تريم . آنان پرگوترين و دغل ترين و زشت روترين اند و ما شيواترين و يك رنگ ترين و خوب روترينيم .

امام على عليه السلام :ما اميران سخنيم . رگ و ريشه هاى سخن ، در ميان ما دويده و شاخه هاى آن ، بر سرِ ما آويخته است .

الخصال_ به نقل از عامر شَعبى _ :امير مؤمنان ، به بِداهه ، نُه جمله فرمود كه آن نُه جمله چشم هاى بلاغت را در آوردند ، و گوهرهاى حكمت را يتيم كردند ، و دست هاى همه آدميان را از دست يافتن به حتّى يكى از آنها كوتاه ساختند . سه جمله از آنها در مناجات با خداست ، سه جمله در حكمت ، و سه جمله ديگر در باره ادب . جمله هايى كه در مناجات است ، فرمود : «معبودا ! مرا همين عزّت و سرافرازى بس كه بنده تو باشم و مرا همين افتخار بس كه تو پروردگار من باشى . تو چنانى كه من دوست دارم . پس مرا چنان دار كه تو دوست دارى» . و جمله هايى كه در حكمت است ، فرمود : «ارزش هر انسانى ، به كارى است كه آن را خوب انجام مى دهد» و «آن كه قدر خويش را شناخت ، تباه نشد» و «آدمى در زير زبانش پنهان است» . و جمله هايى كه در باره ادب است ، فرمود : «هر كه را خواهى ، ممنون خود كن تا بر او فرمان روا شوى ، و به هر كه خواهى ، نيازمند شو تا اسيرش باشى ، و از هر كه خواهى ، بى نيازى جوى تا همتاى او گردى» .

.

ص: 580

الإمام الصادق عليه السلام_ بَعدَ نَقلِهِ كَلامَ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام في صِفَةِ المُؤمِنِ مُخاطِبا لِهَمّامٍ _ :. . . فَصاحَ هَمّامٌ صَيحَةً ثُمَّ وَقَعَ مَغشِيّا عَلَيهِ ، فَقالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : أما وَاللّهِ لَقَد كُنتُ أخافُها عَلَيهِ . وقالَ : هكَذا تَصنَعُ المَوعِظَةُ البالِغَةُ بِأَهلِها . (1)

الإمام زين العابدين عليه السلام :اُعطينا سِتّا ، وفُضِّلنا بِسَبعٍ : اُعطينَا العِلمَ ، وَالحِلمَ ، وَالسَّماحَةَ ، وَالفَصاحَةَ ، وَالشَّجاعَةَ ، وَالمَحَبَّةَ في قُلوبِ المُؤمِنينَ . . . (2)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 230 ح 1 عن عبداللّه بن يونس ، صفات الشيعة : ص 101 ح 35 عن عبدالرحمن بن كثير الهاشمي عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلامنحوه ، نهج البلاغة : الخطبة 193 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 393 ح 2663 ، كنز الفوائد : ج 1 ص 92 والثلاثة الأخيرة من دون إسناد إلى الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 67 ص 317 ح 50 .
2- .مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي : ج 2 ص 69 ؛ بحار الأنوار : ج 45 ص 138 ، وراجع : المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 168 .

ص: 581

امام صادق عليه السلام_ پس از بيان سخن امير مؤمنان عليه السلام براى هَمّام در وصف مؤمن _ :... پس هَمّام ، فريادى زد و بيهوش بر زمين افتاد . امير مؤمنان عليه السلام فرمود : «هان! به خدا سوگند كه من نگران چنين پيشامدى براى او بودم» و ادامه داد : «اندرز رسا ، اين گونه در اهلش اثر مى گذارد» .

امام زين العابدين عليه السلام :به ما شش چيز داده شده و به هفت چيز برترى داده شده ايم . به ما دانش و بردبارى و بخشندگى و شيوايى و دليرى و محبوبيت در دل مؤمنان داده شده است ... .

.

ص: 582

الإمام الصادق عليه السلام :أعرِبوا (1) حَديثَنا فَإِنّا قَومٌ فُصَحاءُ . (2)

عنه عليه السلام_ في صِفَةِ الأَئِمَّةِ عليهم السلام _ :جَعَلَهُمُ اللّهُ حَياةً لِلأَنامِ ، ومَصابيحَ لِلظَّلامِ ، ومَفاتيحَ لِلكَلامِ . (3)

عيون أخبار الرضا عليه السلام عن أبي الحسين بن محمد بن أبي عباد_ وكانَ يَكتُبُ لِلرِّضا عليه السلام ، ضَمَّهُ إلَيهِ الفَضلُ بنُ سَهلٍ ، قالَ : _ما كانَ عليه السلام يَذكُرُ مُحَمَّداً ابنَهُ عليه السلام إلّا بِكُنيَتِهِ يَقولُ : كَتَبَ إلَيَّ أبو جَعفَرٍ ، وكُنتُ أكتُبُ إلى أبي جَعفَرٍ وهُوَ صَبِيٌّ بِالمَدينَةِ ، فَيُخاطِبُهُ بِالتَّعظيمِ ، وتَرِدُ كُتُبُ أبي جَعفَرٍ عليه السلام في نِهايَةِ البَلاغَةِ وَالحُسنِ ، فَسَمِعتُهُ يَقولُ : أبو جَعفَرٍ وَصِيِّي ، وخَليفَتي في أهلي مِن بَعدي . (4)

5 / 4النَّوادِرُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ العَرَبِيَّةَ لَيسَت بأَبٍ والِدٍ ، ولكِنَّها لِسانٌ ناطِقٌ ، فَمَن قَصَرَ بِهِ عَمَلُهُ لَم يُبلِغهُ حَسَبُهُ . (5)

.


1- .الإعرابُ : الإبانَةُ والإيضاحُ ( مجمع البحرين : ج 2 ص 1186 « عرب » ) .
2- .الكافي : ج 1 ص 52 ح 13 ، منية المريد : ص 353 كلاهما عن جميل بن درّاج ، الفصول المختارة : ص 91 ، مشكاة الأنوار : ص 250 ح 729 ، الدرّة الباهرة : ص 30 وفيه « كلامنا » بدل « حديثنا » ، عدّة الداعي : ص 18 نحوه ، بحار الأنوار : ج 2 ص 151 ح 28 .
3- .الكافي : ج 1 ص 204 ح 2 عن إسحاق بن غالب .
4- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 240 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 50 ص 18 ح 2 .
5- .الكافي : ج 8 ص 246 ح 342 ، معاني الأخبار : ص 207 ح 1 كلاهما عن حنان عن أبيه ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 363 ح 5762 عن حماد بن عمرو وأنس بن محمد عن أبيه عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، الزهد للحسين بن سعيد : ص 56 ح 150 عن أبي عبيدة الحذاء عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، تفسير القمي : ج 2 ص 322 والثلاثة الأخيرة نحوه ؛ كنز العمّال : ج 1 ص 257 وص 402 .

ص: 583

5 / 4 گوناگون

امام صادق عليه السلام :حديث [و سخن] ما را روشن بيان كنيد ؛ زيرا ما مردمى شيواگوييم .

امام صادق عليه السلام_ در توصيف امامان عليهم السلام _ :خداوند ، آنها را موجب زندگى مردم و چراغ تاريكى و كليدهاى سخن قرار داده است .

عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از ابو حسين محمّد بن ابى عَبّاد كه نامه نگار امام رضا عليه السلام بود و فضل بن سهل ، او را بر اين كار گماشته بود _ :هر گاه امام رضا عليه السلام از پسرش (امام جواد عليه السلام ) ياد مى كرد ، او را با كُنيه نام مى برد و [مثلاً ]مى فرمود : «ابو جعفر برايم نامه نوشته است!» و من [براى ايشان] به ابو جعفر _ كه خردسال و در مدينه بود _ ، نامه مى نوشتم كه با تكريم با او سخن مى گفت و نوشته هاى ابو جعفر [نيز] در نهايت بلاغت و استحكام [نوشته و ]ارسال مى شد . از امام رضا عليه السلام شنيدم كه مى فرمود : «ابو جعفر ، وصىّ من و جانشين من پس از من در خانواده ام است» .

5 / 4گوناگونپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عرب بودن ، به داشتن پدر و مادر عرب نيست ؛ بلكه عربى ، زبانى است كه با آن سخن گفته مى شود ، پس هر كس به خاطر آن [عرب بودن] ، از عملش بكاهد ، حَسَب و نَسَبش آن را جبران نمى كند [و او را به مقصد نمى رساند] .

.

ص: 584

ربيع الأبرار :سَمِعَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله مِن عَمِّهِ العَبّاسِ (1) ، فَقالَ لَهُ : «بارَكَ اللّهُ لَكَ يا عَمِّ في جَمالِكَ» ؛ أي في فَصاحَتِكَ . (2)

تفسير الثعلبي عن منصور :كانَ يُقالُ : كانَ سُلَيمانُ أبلَغَ النّاسِ في كِتابِهِ وأَقَلَّهُ إملاءً (3) . ثُمَّ قَرَأَ : « إِنَّهُ مِن سُلَيْمَانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ » (4) . قالَ قَتادَةُ : وكَذلِكَ الأَنبِياءُ عليهم السلام ، كانَت تَكتُبُ جُمَلاً لا يُطيلونَ ولا يُكثِرونَ . (5)

.


1- .أي : سمع منه كلاما بليغا .
2- .ربيع الأبرار : ج 4 ص 251 .
3- .أي لا يُملي الكثير في كتابه ، بل يكتفي بقليل من الكلام البليغ .
4- .النمل : 30 .
5- .تفسير الثعلبي : ج 7 ص 205 ، تفسير ابن أبي حاتم : ج 9 ص 2874 ح 16314 عن سفيان بن منصور نحوه ، الدرّ المنثور : ج 6 ص 354 نقلاً عن عبد ابن حميد .

ص: 585

ربيع الأبرار :پيامبر صلى الله عليه و آله از عمويش عبّاس [گفتار شيوايى ]شنيد . به او فرمود : «آفرين بر اين زيبايى ات ، اى عمو !»، يعنى بر شيوايى ات [در گفتار] .

تفسير الثعلبى_ به نقل از ابن جُرَيح _ :منصور (1) گفت : نامه سليمان عليه السلام ، رساترين و كوتاه ترين نوشته است. و سپس اين آيه را خواند : «از طرف سليمان است و آن ، اين است : به نام خداى مهرگستر مهربان» . قتاده گفت : همه پيامبران ، چنين كوتاه و گويا مى نويسند . آنان نوشته را طولانى و مفصّل نمى كنند .

.


1- .مقصود، منصور به عبد الرحمان حجبى است كه پدرش (عبد الرحمان بن طلحه) و مادرش (صفيّه بنت شيبه)، هر دو، از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله بودند.

ص: 586

. .

ص: 587

. .

ص: 588

. .

ص: 589

. .

ص: 590

. .

ص: 591

. .

ص: 592

. .

ص: 593

. .

ص: 594

. .

ص: 595

. .

ص: 596

. .

ص: 597

. .

ص: 598

. .

ص: 599

. .

ص: 600

. .

ص: 601

. .

ص: 602

. .

ص: 603

. .

ص: 604

. .

ص: 605

. .

ص: 606

. .

ص: 607

. .

ص: 608

. .

ص: 609

. .

ص: 610

. .

ص: 611

فهرست تفصيلى .

ص: 612

. .

ص: 613

. .

ص: 614

. .

ص: 615

. .

ص: 616

. .

ص: 617

. .

ص: 618

. .

ص: 619

. .

ص: 620

. .

ص: 621

. .

ص: 622

. .

ص: 623

. .

جلد 15

اشاره

ص: 1

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

45 . تبليغ

اشاره

45 . تبليغدرآمدفصل يكم : جايگاه تبليغفصل دوم : جايگاه مبلّغفصل سوم : رسالت مبلّغفصل چهارم : ويژگى هاى مبلّغفصل پنجم : ابزارهاى تبليغفصل ششم : آداب تبليغفصل هفتم : آفات تبليغفصل هشتم : آثار تبليغ علمىفصل نهم : روش تبليغ در قرآن

.

ص: 8

. .

ص: 9

درآمد

تبليغ ، در لغت

درآمدتبليغ ، در لغتواژه «تبليغ» ، از ريشه «بلوغ» و «بَلاغ» (1) به معناى رساندن كاملِ پيام ، خبر ، انديشه و سخن به ديگرى است و «مبلّغ» ،كسى است كه با همه توان ، تلاش مى كند تا موادّ تبليغى همراه خود را به مقصد نهايى _ كه انديشه و دل مخاطب است _ ، برساند . در قرآن كريم ، واژه «تبليغ» و مشتقّات آن ، 28 بار به كار رفته اند . (2) عناوين ديگرى مانند : هدايت ، دعوت ، موعظه ، تبشير ، تخويف ، اِنذار ، امر به معروف و نهى از منكر نيز با عنوان تبليغ ، ارتباطى نزديك دارند؛ امّا هيچ يك ، از بار فرهنگى واژه «تبليغ» در انتقال پيام ها برخوردار نيستند . از منظر قرآن و احاديث ، رساندن پيام هاى سازنده خداوند مهربان به انديشه و دل مردم ، مهم ترين وظيفه انبياى الهى و ادامه دهندگان راه آنان است . به انجام

.


1- .الكافي ، ج 2 ، ص 149 ، ح 6 .
2- .البلوغ والبلاغ ، الانتهاء إلى أقصى المقصد والمنتهى ؛ مكانا كان أو زمانا أو أمرا من الاُمور المقدّرة . و ربما يعبّر به عن المشارفة إليه و إن لم ينته إليه (مفردات ألفاظ القرآن : ص 144 مادّه «بلغ») .

ص: 10

عوامل موفّقيت مبلّغ

.

.

ص: 11

انگيزه مبلّغ

رساندن اين وظيفه ، تا آن جا اهمّيت دارد كه قرآن ، خطاب به پيامبر اسلام ، تأكيد مى فرمايد : « إِنْ عَلَيْكَ إِلَّا الْبَلَاغُ . (1) جز رساندن پيام ، بر عهده تو نيست» . و پيامبر بزرگوار اسلام ، خود را به عنوان يك «مبلّغ» به مردم معرفى مى كند و مى فرمايد : إنَّما أنَا مُبَلِّغٌ . (2) من ، فقط مبلّغم .

عوامل موفّقيت مبلّغبر اساس آنچه امروزه در دانش هاى روان شناسى ، ارتباطات اجتماعى و مديريت مطرح است ، موفّقيت يا شكست مبلّغان و برنامه سازان تبليغاتى در رسيدن به اهداف خود ، به پنج عامل باز مى گردد : 1 . انگيزه مبلّغ ، 2 . محتواى تبليغ ، 3 . ويژگى هاى مبلّغ ، 4 . ابزارهاى تبليغ ، و 5 . شيوه تبليغ . در اسلام ، همه اين عوامل ، مورد توجّه قرار دارند و ما در اين مَدخَل ، با الهام گرفتن از قرآن و حديث ، تلاش مى كنيم تا ضمن تقويت انگيزه تبليغ ، مبلّغان را با اصلى ترين پيام هايى كه بايد به مردم منتقل كنند ، ويژگى هايى كه براى مبلّغ ، ضرورى است و ضامن موفّقيت وى در تبليغ است ، ابزار تبليغ ، و شيوه هايى كه در موفّقيت مبلّغ ، مؤثّرند ، آشنا سازيم . اينك اشاره اى كوتاه به جمع بندى متون اسلامى در باره عوامل موفّقيت

.


1- .آل عمران : آيه 20 ، نساء : آيه 63 ، مائده : آيه 67 (دو بار) و 92 و 99 ، انعام : آيه 149 ، اعراف : آيه 62 و 68 و 79 و 93 ، هود : آيه 57 ، رعد : آيه 40 ، ابراهيم : آيه 52 ، نحل : آيه 35 و 82 ، انبيا : آيه 106 ، نور : آيه 54 ، عنكبوت : آيه 18 ، احزاب : آيه 39 ، يس : آيه 17 ، شورا : آيه 48 ، احقاف : آيه 23 و 35 ، قمر : آيه 5 ، تغابن : آيه 12 ، جن : آيه 23 و 28 .
2- .شورا : آيه 48 .

ص: 12

رسالت مبلّغ

مبلّغ داريم :

انگيزه مبلّغبدون ترديد ، انگيزه ، قبل از هر چيز ديگر ، ضامن موفّقيت مبلّغ و برنامه هاى تبليغى اوست . هر چه انگيزه قوى تر باشد ، اميد موفّقيت، بيشتر است . تأمّل در متون دينى اى كه در باره جايگاه تبليغ و مبلّغ در اسلام سخن مى گويند ، مى تواند زمينه ساز تقويت انگيزه مبلّغان و برنامه سازان تبليغى باشد . در اين متون ، ضرورت تبليغ به عنوان يك تكليف الهى و وظيفه دينى ، شمرده شده و اهمّيت و آثار و بركات آن براى مبلّغ از يك سو و براى مردم از سوى ديگر ، مورد تأكيد قرار گرفته و تبليغ ، به عنوان پايگاه اِحياى معنوى مردم و يارى رساندن به خدا معرّفى شده است . (1) همچنين مبلّغ ، نماينده خدا ، نماينده پيامبر خدا ، نماينده كتاب خدا ، و حجّت خدا بر مردم، معرّفى شده است . (2) مبلّغ ، ترجمان حق ، سفير خالق و فرا خواننده مردم به سوى خداست . (3) مبلّغ ، مجاهدى است كه با سلاح سخن و قلم ، به يارى خدا (يعنى دفاع از همه ارزش هاى انسانى و مبارزه و جهاد با همه زشتى ها و ناهنجارى ها) بر مى خيزد و جامعه را به مقصد اعلاى انسانيت ، دعوت مى كند . (4) بدين سان ، يك مبلّغ ، ارزشمندتر از هزاران عابد است ؛ چرا كه همّت عابد ، در جهت نجات خويش است و همّت مبلّغ ، در جهت نجات مردم و خدمت به خلق ،

.


1- .خلاصة الأقوال ، ص 120 ، الرقم 3 .
2- .ر . ك : ص23 (زنده كردن مردم) و ص 27 (يارى كردن خدا) .
3- .ر . ك : ص31 (فضيلت مبلّغ) .
4- .ر . ك : ص 33 ح 24 و 25 .

ص: 13

ويژگى هاى مبلّغ
ابزارهاى تبليغ

و از اين روست كه در قيامت به عابد گفته مى شود : اِنطَلِق إلَى الجَنَّةِ ! (1) به سوى بهشت برو ! امّا به مبلّغ گفته مى شود : قِف ! تَشفَع لِلنّاسِ بِحُسنِ تَأديبِكَ لَهُم . (2) درنگ كن و به پاداش آن كه مردم را نيكو تربيت كردى ، آنها را شفاعت كن . اين فضايل ، براى همه مبلّغانِ واجد شرايط است ؛ امّا كسانى كه در هدايت مردم ، تلاش و ابتكار بيشترى دارند ، از كمالات برترى برخوردارند و مبلّغى كه براى تبليغ ، به بلاد شرك و كفر سفر كند و در اين راه ، جان بدهد ، به سان ابراهيم خليل ، در قيامت به صورت امّت واحدى محشور مى گردد . (3) افزون بر اين ، آنچه در باره حقوق مبلّغ و ثواب تبليغ در احاديث اسلامى آمده است ، در جهت تقويت انگيزه مبلّغان و برنامه سازان تبليغى است . (4) البتّه جايگاه رفيع مبلّغ ، مسئوليت بسيار سنگينى را بر دوش او مى گذارد و آيات و احاديثى كه در اين باره (5) و نيز در مورد مبلّغان نمونه 6 وارد شده است ، براى مبلّغان ، سختْ هشدار دهنده است .

رسالت مبلّغمحتواى تبليغ ، يكى ديگر از اركان موفّقيت آن است . هر چه محتواى تبليغ با

.


1- .ر . ك : ص 225 (فصل پنجم : ابزارهاى تبليغ) .
2- .ر . ك : ص 52 ح 65 .
3- .ر . ك : ص 35 (مبلّغى كه به صورت يك امّت محشور مى شود) .
4- .ر . ك : ص41 (حقوق مبلّغ) و ص43 (پاداش مبلّغ) .
5- .ر . ك : ص37 (مسئوليت مبلّغ) .

ص: 14

موازين عقلى، سازگارتر و پيام مبلّغ از غناى فرهنگى بيشترى برخوردار باشد ، ميزان موفّقيت و تأثيرگذارى تبليغ در مردم ، افزايش خواهد يافت . آنچه در فصل سوم تحت عنوان «رسالت مبلّغ» آمده است ، علاوه بر اين كه مبلّغ را با مهم ترين وظايف تبليغى و جهتگيرى هاى صحيح در پيام رسانى آشنا مى كند ، نشان دهنده غناى فرهنگى پيام اسلام و انطباق آن با موازين فطرى و عقلى است .

ويژگى هاى مبلّغسومين ركن موفّقيت مبلّغ ، ويژگى هاى شخصى اوست . مبلّغ ، در صورتى مى تواند در جايگاه واقعى خود ، تداوم بخش راه انبياى الهى باشد و از ارزش هاى دينى دفاع كند كه از نظر علمى ، اخلاقى و عملى ، واجد ويژگى هايى باشد كه اسلام براى دعوت كنندگان مردم به خدا و ارزش هاى انسانى و اسلامى ضرورى مى داند . مشروح اين ويژگى ها در فصل چهارم اين عنوان خواهد آمد . مبلّغ ، اگر از حدّ اقلّ ضرورى اين ويژگى ها برخوردار نباشد ، نه تنها تلاش هاى تبليغى او سودمند نيست ، بلكه براى جامعه و حتّى براى شخص او ، زيانبار و خطرناك خواهد بود .

ابزارهاى تبليغمبلّغ ، علاوه بر داشتن انگيزه قوى و پيام فرهنگى غنى و ويژگى هاى شخصى لازم ، براى موفّقيت ، به ابزار نياز دارد . سخن ، مهم ترين ابزار تبليغ و به مفهوم عامّ آن ، تنها ابزار تبليغ در طول تاريخ است كه در قالب هاى : موعظه ، خطابه ، مناظره ، و نثر و نظم ، پيام مبلّغ را به انديشه و دل مردم منتقل مى كند . جالب توجّه است كه در احاديث اسلامى ، نوشتار نيز از مصاديق «سخن» شمرده شده و خط را «زبانِ دست» خوانده اند . بر اين اساس ، وسايل اطّلاع رسانى

.

ص: 15

شيوه تبليغ
مهم ترين نكته تبليغى

جديد ، مانند : سينما و تئاتر نيز از اَشكال گوناگون سخن محسوب مى شوند . در فصل پنجم اين عنوان ، قدرت فوق العاده و سِحرآميز «سخن» و اطّلاع رسانى و شيوه هاى سخن گفتن با مردم ، مورد توجّه قرار گرفته است . مهم ترين نكته در اين فصل ، اين است كه از نظر احاديث اسلامى ، «سخن» ، از بالاترين قدرت در تحقّق اهداف فرهنگى ، سياسى ، اجتماعى ، اقتصادى و نظامى برخوردار است . ابزارهاى انتقال سخن و اطّلاع رسانى به مردم ، مؤثّرتر از ابزارهاى نظامى و اقتصادى اند و قدرت آنها از قدرت نظامى و اقتصادى ، افزون تر است . اين ، ره نمودى است بس مهم و ارزنده براى مبلّغان و برنامه سازان تبليغى مسلمان ، كه متأسّفانه ، تا كنون ، آن گونه كه شايسته است، مورد توجّه قرار نگرفته است و امروز ، دشمنان اسلام ، بيش از دوستان ، از اين سلاح استفاده مى كنند . امام خمينى رحمه الله در اين باره مى فرمايد : تبليغات ، مسئله اى است پُر اهمّيت و حسّاس؛ يعنى دنيا با تبليغات ، حركت مى كند . آن قدرى كه دشمنان ما از حربه تبليغات استفاده مى كنند ، از طريق ديگرى نمى كنند و ما بايد به مسئله تبليغات ، بسيار اهمّيت دهيم و از همه چيزهايى كه هست ، بيشتر به آن توجّه كنيم . (1) آنچه امروز براى مبلّغان و حوزه هاى علميّه و سازمان هاى تبليغاتى اسلامى اهمّيت دارد ، اين است كه علاوه بر بهره گيرى از شكل هاى سنّتى تبليغ ، همگام با زمان ، از قالب هاى جديد سخن گفتن و اطّلاع رسانى به مردم و استدلال و اثرگذارى و اِقناع ، غفلت نورزند و خود را به ابزارهاى جديد اطّلاع رسانى مجهّز سازند . (2)

شيوه تبليغپنجمين ركن موفّقيت مبلّغ ، شيوه تبليغ است . تبليغ ، يك هنر بزرگ است و مبلّغ كامل ، يك هنرمند بزرگ . مبلّغ بايد علاوه بر توجّه به عوامل چهارگانه اى كه شرح آنها گذشت ، از هنر تبليغ نيز برخوردار باشد ، و گر نه شايسته اين عنوان نيست . هنر تبليغ ، به كار گرفتن شيوه هاى مؤثّر و اجتناب از شيوه هاى نادرست در انتقال پيام هاى تبليغى است كه در فصل ششم و هفتم اين عنوان ، مورد توجّه قرار گرفته است .

مهم ترين نكته تبليغىدر پايان بايد گفت : مهم ترين نكته اى كه مبلّغان بايد مورد توجّه قرار دهند ، اين است كه كارآيى «سخن» در انتقال پيام هاى الهى ، در مقابل كارآيى «عمل» ، ناچيز است . سخن ، قدرت سحرآميز دارد؛ امّا عمل، اعجاز مى كند . از اين رو ، پيشوايان دينىِ ما، بيش از تبليغ با سخن ، بر تبليغ با عمل ، تأكيد دارند . (3) در فصل هشتم اين عنوان ، نمونه هايى از آثار اعجازآميز عمل ، در گرايش مردم به اسلام و ارزش هاى اسلامى ارائه شده است .

.


1- .صحيفه نور : ج 17 ص 157 .
2- .ر . ك : ص167 (نقش زمان و مكان در تبليغ) .
3- .ر . ك : ص341 (فصل هشتم : آثار تبليغ عملى) .

ص: 16

الفصل الأوّل : مكانة التّبليغ1 / 1وُجوبُ التَّبليغِالكتاب«وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَائِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِى الدِّينِ وَ لِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ» . (1)

«وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» . (2)

«يَاأَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ» . (3)

«فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ» . (4)

«وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَى تَنفَعُ الْمُؤْمِنِينَ» . (5)

.


1- .التوبة : 122 .
2- .آل عمران : 104 .
3- .المائدة : 67 .
4- .الغاشية : 21 .
5- .الذاريات : 55 .

ص: 17

فصل يكم : جايگاه تبليغ

1 / 1 وجوب تبليغ

فصل يكم : جايگاه تبليغ1 / 1وجوب تبليغقرآن« و شايسته نيست مؤمنان ، همگى [براى جهاد] كوچ كنند . پس چرا از هر فرقه اى از آنان ، دسته اى كوچ نمى كنند تا [دسته اى بمانند و ]در دين ، آگاهى پيدا كنند و قوم خود را _ وقتى به سوى آنان باز گشتند _ ، بيم دهند ، باشد كه آنان [از مجازات خداوند] بترسند؟! » .

« و بايد از ميان شما گروهى [مردم را] به نيكى دعوت كنند و به كار شايسته وا دارند و از زشتى باز دارند ، و آنان همان رستگاران اند » .

« اى پيامبر ! آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده ، ابلاغ كن ، و اگر نكنى ، پيامش را نرسانده اى ، و خدا تو را از [گزند ]مردم ، نگاه مى دارد . آرى ، خدا گروه كافران را هدايت نمى كند » .

« پس تذكّر ده ، كه تو، تنها تذكّر دهنده اى » .

«و پند ده كه مؤمنان را پند ، سود مى دهد » .

.

ص: 18

«قُلْ أَىُّ شَىْ ءٍ أَكْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللَّهُ شَهِيدٌ بَيْنِى وَبَيْنَكُمْ وَأُوحِىَ إِلَىَّ هَذَا الْقُرْءَانُ لِأُنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ أَإِنَّكُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ ءَالِهَةً أُخْرَى قُل لَا أَشْهَدُ قُلْ إِنَّمَا هُوَ إِلَهٌ وَاحِدٌ وَإِنَّنِى بَرِى ءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ» . (1)

«قَالَ رَبِّ إِنِّى دَعَوْتُ قَوْمِى لَيْلاً وَ نَهَارًا» . (2)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ألا وإنّي اُجَدِّدُ القَولَ : ألا فَأَقيمُوا الصَّلاةَ ، وآتُوا الزَّكاةَ ، وَأمُروا بِالمَعروفِ ، وَانهَوا عَنِ المُنكَرِ . ألا وإنَّ رَأسَ الأَمرِ بِالمَعروفِ وَالنَّهيِ عَنِ المُنكَرِ أن تَنتَهوا إلى قَولي ، وتُبَلِّغوهُ مَن لَم يَحضُر ، وتَأمُروهُ بِقَبولِهِ ، وتَنهَوهُ عَن مُخالَفَتِهِ ؛ فَإِنَّهُ أمرٌ مِنَ اللّهِ عز و جل ومِنّي . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :وَاصطَفى سُبحانَهُ مِن وَلَدِهِ [أي آدَمَ عليه السلام ] أنبِياءَ ، أخَذَ عَلَى الوَحيِ ميثاقَهُم ، وعَلى تَبليغِ الرِّسالَةِ أمانَتَهُم . (4)

عنه عليه السلام :أعِن أخاكَ عَلى هِدايَتِهِ . (5)

1 / 2أهَمِّيَّةُ التَّبليغِإرشاد القلوب :رُوِيَ أنَّ داودَ عليه السلام خَرَجَ مُصحِرا مُنفَرِدا ، فَأَوحَى اللّهُ إلَيهِ : يا داودُ ، ما لي أراكَ وَحدانِيّا ؟ فَقالَ : إلهِي ! اشتَدَّ الشَّوقُ مِنّي إلى لِقائِكَ ، فَحالَ بَيني وبَينَكَ خَلقُكَ . فَأَوحَى اللّهُ إلَيهِ : اِرجِع إلَيهِم ؛ فَإِنَّكَ إن تَأتِني بِعَبدٍ آبِقٍ اُثبِتكَ فِي اللَّوحِ جَميلاً . (6)

.


1- .الأنعام : 19 .
2- .نوح : 5 .
3- .الاحتجاج : ج 1 ص 157 ح 32 عن علقمة بن محمّد الحضرمي ، روضة الواعظين : ص 111 كلاهما عن الإمام الباقر عليه السلام وليس فيه «والنّهي عن المنكر» ، بحار الأنوار : ج 37 ص 215 ح 86 .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 1 ، بحار الأنوار : ج 11 ص 60 ح 70 .
5- .غررالحكم : ج 2 ص 178 ح 2281 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 76 ح 1834 .
6- .إرشاد القلوب : ص 171 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 40 ح 26 .

ص: 19

1 / 2 اهمّيت تبليغ

« بگو : «گواهىِ چه كسى از همه برتر است ؟» . بگو : «خدا ميان من و شما گواه است ، و اين قرآن ، به من وحى شده تا به وسيله آن ، شما و هر كس را كه [اين پيام به او ]برسد ، هشدار دهم . آيا واقعا شما گواهى مى دهيد كه در كنار خدا ، خدايان ديگرى است ؟» . بگو : «من گواهى نمى دهم» . بگو : «او تنها معبودى يگانه است ، و بى ترديد ، من از آنچه شريك [او] قرار مى دهيد ، بيزارم» » .

« [نوح] گفت : پروردگارا ! من قوم خود را در شب و روز ، دعوت كردم » .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آگاه باشيد ! من اين سخن را تكرار مى كنم : هان ! نماز را به پاى داريد و زكات بپردازيد و امر به معروف و نهى از منكر كنيد . بدانيد كه اساس امر به معروف و نهى از منكر ، آن است كه به سخن من بينجامد و آن [سخن] را به كسى كه حاضر نيست ، برسانيد و او را به پذيرش آن ، فرمان دهيد و از مخالفتش باز داريد كه آن ، فرمانى از جانب خداوند و من است .

امام على عليه السلام :خداوند سبحان، از ميان فرزندان او (آدم عليه السلام ) پيامبران را برگزيد و از آنان بر وحى ، پيمان گرفت و امانت تبليغ رسالت را به آنان سپرد .

امام على عليه السلام :برادرت را براى هدايتش يارى رسان .

1 / 2اهمّيت تبليغإرشاد القلوب :نقل شده است كه داوود عليه السلام به تنهايى به صحرا رفت . خداوند به او وحى فرستاد : «اى داوود ! چرا تو را تنها مى بينم ؟» . داوود گفت : خدايا ! اشتياق من به ديدار تو ، زياد شده و خلقِ تو ميان من و تو فاصله انداخته است . خداوند به او وحى فرستاد : «به سوى مردم باز گرد ، كه اگر بنده گريزپايى را نزدم آورى ، نام تو را به زيبايى در لوح ثبت خواهم كرد» .

.

ص: 20

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا عَلِيُّ ، لأََن يَهدِيَ اللّهُ عَلى يَدَيكَ رَجُلاً خَيرٌ لَكَ مِمّا طَلَعَت عَلَيهِ الشَّمسُ . (1)

المطالب العالية عن عبد الرحمن بن عائذ :كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إذا بَعَثَ بَعثا قالَ : تَأَلَّفُوا النّاسَ ، وتَأَنَّوا بِهِم ، ولا تُغيروا عَلَيهِم حَتّى تَدعوهُم ؛ فَما عَلَى الأَرضِ مِن أهلِ بَيتِ مَدَرٍ ولا وَبَرٍ إلّا وإن تَأتوني بِهِم [مُسلِمينَ] أحَبُّ إلَيَّ مِن أن تَقتُلوا رِجالَهُم وتَأتوني بِنِسائِهِم . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :لَمّا وَجَّهَني رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلَى اليَمَنِ قالَ : يا عَلِيُّ ، لا تُقاتِل أحَدا حتَّى تَدعُوَهُ إلَى الإِسلامِ ؛ وَايمُ اللّهِ ، لَأَن يَهدِيَ اللّهُ عَلى يَدَيكَ رَجُلاً خَيرٌ لَكَ مِمّا طَلَعَت عَلَيهِ الشَّمسُ وغَرَبَت ، ولَكَ وِلاؤُهُ يا عَلِيُّ . (3)

عنه عليه السلام :نِعمَ الهَدِيَّةُ المَوعِظَةُ . (4)

.


1- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 691 ح 6537 ، المعجم الكبير : ج 1 ص332 ح994 و ص 315 ح 930 كلّها عن أبي رافع ، كنز العمّال : ج 13 ص 107 ح 36350 ؛ مجمع البيان : ج 5 ص 113 وفيه «نسمة» بدل «رجلاً» ، الإقبال : ج 2 ص 58 بزيادة «إلى الإسلام» بعد «رجلاً» ، الأمالي للشجري : ج 1 ص 48 عن أبي رافع .
2- .المطالب العالية : ج 2 ص 166 ح 1962 ، اُسد الغابة : ج 3 ص 460 الرقم 3339 ، تاريخ دمشق : ج 34 ص 450 ح 7058 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 4 ص 469 ح 11396 .
3- .الكافي : ج 5 ص 36 ح 2 عن مسمع بن عبد الملك عن الإمام الصادق عليه السلام و ص 28 ح 4 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 141 ح 240 كلاهما عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، الجعفريّات : ص 77 ، النوادر للراوندي : ص 139 ح 187 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، مشكاة الأنوار : ص 193 ح 508 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 21 ص 361 ح 3 .
4- .غررالحكم : ج 6 ص 157 ح 9884 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 494 ح 9129 .

ص: 21

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى على ! اگر خداوند به دستان تو انسانى را هدايت كند ، از آنچه خورشيد بر آن تابيده ، براى تو بهتر است .

المطالب العالية_ به نقل از عبد الرحمان بن عائذ _ :پيامبر صلى الله عليه و آله هر گاه دسته اى را گسيل مى داشت ، [به آنان] مى فرمود : «با مردم ، الفت بگيريد و به آنان فرصت دهيد ، و تا آنان را [به اسلام] فرا نخوانده ايد ، بر آنان هجوم نياوريد ، كه بر روى زمين ، هيچ خانواده روستانشين يا چادرنشينى نيست ، مگر آن كه اگر آنان را مسلمان پيش من آوريد ، برايم دوست داشتنى تر از آن است كه مردانشان را بكشيد و زنانشان را نزد من آوريد» .

امام على عليه السلام :هنگامى كه پيامبر خدا مرا به سوى يمن روانه ساخت ، فرمود : «اى على ! با هيچ كس پيش از آن كه او را به اسلام فرا خوانى ، جنگ مكن . سوگند به خدا ، اگر خداوند به دست تو انسانى را هدايت كند ، از آنچه خورشيد بر آن طلوع و غروب كرده ، برايت بهتر است و ولاى او با توست ، اى على !».

امام على عليه السلام :پنددهى ، بهترين هديه است .

.

ص: 22

عنه عليه السلام :مَن وَعَظَكَ أحسَنَ إلَيكَ . (1)

شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد عن الإمام عليّ عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :لَيسَ كُلُّ ذي عَينٍ يُبصِرُ ، ولا كُلُّ ذي اُذُنٍ يَسمَعُ . فَتَصَدَّقوا عَلى اُولِي العُقولِ الزَّمِنَةِ (2) وَالأَلبابِ الحائِرَةِ بِالعُلومِ الَّتي هِيَ أفضَلُ صَدَقاتِكُم . ثُمَّ تَلا : «إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَ الْهُدَى مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِى الْكِتَابِ أُوْلَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ» (3) . (4)

1 / 3إحياءُ النّاسِالكتاب«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اسْتَجِيبُواْ لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ» . (5)

«مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِى إِسْرَاءِيلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسَاً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِى الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَيِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيرًا مِّنْهُم بَعْدَ ذَلِكَ فِى الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ» . (6)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام_ فِي احتِجاجِهِ عَلَى الزِّنديقِ _ :. . . «مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِى إِسْرَاءِيلَ أَنَّهُ مَن قَتَلَ نَفْسَاً بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِى الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا» ، ولِلإِحياءِ في هذَا المَوضِعِ تَأويلٌ فِي الباطِنِ لَيسَ كَظاهِرِهِ ، وهُوَ «مَن هَداها» ؛ لأَِنَّ الهِدايَةَ هِيَ حَياةُ الأَبَدِ ، ومَن سَمّاهُ اللّهُ حَيّا لَم يَمُت أبَدا ، إنَّما يَنقُلُهُ مِن دارِ مِحنَةٍ إلى دارِ راحَةٍ ومِنحَةٍ . (7)

.


1- .غررالحكم : ج 5 ص 190 ح 7924 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 424 ح 175 وفيه «أشفق عليك» بدل «أحسن إليك» .
2- .الزَّمانة : العاهة (لسان العرب : ج 13 ص 199 «زمن») .
3- .البقرة : 159 .
4- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 267 ح 104 .
5- .الأنفال : 24 .
6- .المائدة : 32 .
7- .الاحتجاج : ج 1 ص 592 ح 137 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 117 ح 1 .

ص: 23

1 / 3 زنده كردن مردم

امام على عليه السلام :هر كس تو را موعظه كند ، به تو نيكى كرده است .

شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد:_ در بيان حكمت هاى منسوب به امير مؤمنان عليه السلام _ :امام على عليه السلام فرمود: «هر صاحب چشمى نمى بيند ، و هر صاحب گوشى نمى شنود . پس به صاحبان عقل هاى بيمار و خِرَدهاى سرگردان ، علوم را صدقه دهيد كه بالاترين صدقه شما همين است» و آن گاه اين آيه را تلاوت نمود : «كسانى كه نشانه هاى روشن و ره نمودى را كه فرو فرستاده ايم ، پس از آن كه آن را براى مردم در كتاب توضيح داده ايم ، نهفته مى دارند ، خدا آنان را لعنت مى كند و لعنت كنندگان ، لعنتشان مى كنند» .

1 / 3زنده كردن مردمقرآن«اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! چون خدا و رسول ، شما را به چيزى فرا خواندند كه به شما حيات مى بخشد ، آنان را اجابت كنيد» .

«از اين رو بر بنى اسرائيل ، مقدّر داشتيم كه هر كس كسى را جز به قصاص قتل يا [به كيفر ]فسادى در زمين بكُشد ، چنان است كه گويى همه مردم را كشته است و هر كس كسى را زنده بدارد ، چنان است كه گويى تمام مردم را زنده داشته است، و قطعا پيامبران ما ، دلايل آشكار براى آنان آوردند .[با اين همه] پس از آن ، بسيارى از ايشان در زمين ، زياده روى مى كنند» .

حديثامام على عليه السلام_ در مناظره با شخصى مُلحد _ : «از اين رو ، بر بنى اسرائيل ، مقدّر داشتيم كه هر كس كسى را جز به قصاص قتل يا [به كيفر] فسادى در زمين بكُشد ، چنان است كه گويى همه مردم را كشته است و هر كس كسى را زنده بدارد ،چنان است كه گويى تمام مردم را زنده كرده است» . زنده كردن در اين جا ، تأويلى باطنى دارد كه غير از ظاهر آن است و آن ، زنده كردن به معناى هدايت كردن است ؛ زيرا هدايت ، حيات ابدى است و كسى كه خداوند، زنده اش ناميده ، هرگز نمى ميرد . خداوند، تنها او را از خانه رنج و محنت، به خانه راحت و لطف ، انتقال مى دهد .

.

ص: 24

تفسير العيّاشي عن أبي بصير عن الإمام الباقر عليه السلام ، قال :سَأَلتُهُ : «وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا» ؟ قالَ : مَنِ استَخرَجَها مِنَ الكُفرِ إلَى الإِيمانِ . (1)

الكافي عن فضيل بن يسار :قُلتُ لِأَبي جَعفَرٍ عليه السلام : قَولُ اللّهِ عز و جل في كِتابِهِ : «وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا» ؟ قالَ : مِن حَرقٍ أو غَرَقٍ . قُلتُ : فَمَن أخرَجَها مِن ضَلالٍ إلى هُدىً ؟ قالَ : ذاكَ تَأويلُهَا الأَعظَمُ . (2)

الإمام العسكريّ عليه السلام_ فِي التَّفسيرِ المَنسوبِ إلَيهِ _ :قالَ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ _ صَلواتُ اللّهِ عَلَيهِما _ لِرَجُلٍ : أيُّهُما أحَبُّ إلَيكَ : رَجُلٌ يَرومُ قَتلَ مِسكينٍ قَد ضَعُفَ ، أتُنقِذُهُ مِن يَدِهِ ؟ أو ناصِبٌ يُريدُ إضلالَ مِسكينٍ مُؤمِنٍ مِن ضُعَفاءِ شيعَتِنا ، تَفتَحُ عَلَيهِ ما يَمتَنِعُ المِسكينُ بِهِ مِنهُ ويُفحِمُهُ ويَكسِرُهُ بِحُجَجِ اللّهِ تَعالى ؟ قالَ : بَل إنقاذُ هذَا المِسكينِ المُؤمِنِ مِن يَدِ هذَا النّاصِبِ ؛ إنَّ اللّهَ تَعالى يَقولُ : «مَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا» ؛ أي : ومَن أحيَاها وأَرشَدَها مِن كُفرٍ إلى إيمانٍ فَكَأَ نَّما أحيا النّاسَ جَميعاً ، مِن قَبلِ أن يَقتُلَهُم بِسُيوفِ الحَديدِ . (3)

.


1- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 313 ح 88 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 21 ح 61 .
2- .الكافي : ج 2 ص 210 ح 2 ، المحاسن : ج 1 ص 363 ح 782 ، بحارالأنوار : ج 2 ص 20 ح 57 .
3- .التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 348 ح 231 ، بحارالأنوار : ج 2 ص 9 ح 17 .

ص: 25

تفسير العيّاشى_ به نقل از ابو بصير _ :از امام باقر عليه السلام [تفسير اين آيه:] «و هر كس كسى را زنده بدارد ، چنان است كه گويى تمام مردم را زنده كرده است» را پرسيدم . فرمود : «يعنى كسى كه ديگرى را از كفر به سوى ايمان بكشد» .

الكافى_ به نقل از فُضَيل بن يسار _ :به امام باقر عليه السلام اين سخن خداوند در قرآن را : «و هر كس كسى را زنده بدارد ، چنان است كه گويى تمام مردم را زنده كرده است» گفتم . فرمود : «يعنى او را از آتش يا غرق شدن ، نجات دهد» . گفتم : [و يا] آن كس كه او را از گم راهى به سوى هدايت بياورد ؟ فرمود : «اين ، بالاترين تأويل آن است» .

امام عسكرى عليه السلام_ در تفسير منسوب به ايشان _ :حسين بن على عليهماالسلام به مردى گفت : «كدام يك از اين دو كار ، نزد تو محبوب تر است : مردى مى خواهد مستمند ناتوانى را به قتل برساند . آيا تو او را از دست آن مرد ، رها مى سازى ، يا مرد ناصبى اى كه مى خواهد ناتوانى از ناتوانان شيعيان ما را گم راه سازد ، تو باب استدلال به برهان هاى الهى را بر او مى گشايى تا جلوى گم راه ساختن او را بگيرد و او را مجاب سازد و در هم شكند ؟» . مرد پاسخ داد : بلكه نجات دادن اين مؤمن ناتوان از دست اين ناصبى [در نزد من، محبوب تر است] ؛ چرا كه خداوند متعال مى فرمايد : «و هر كس كسى را زنده بدارد ، چنان است كه گويى تمام مردم را زنده بدارد» ؛ [يعنى] هر كس كسى را زنده كند و او را از كفر به سوى ايمان ره نمون سازد ، گويا همه مردم را پيش از آن كه آنان را با شمشيرهاى آهنين بكشد ، زنده كرده است .

.

ص: 26

1 / 4نُصرَةُ اللّه عزّوجلِّالكتاب«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِن تَنصُرُواْ اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ» . (1)

«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُواْ أَنصَارَ اللَّهِ كَمَا قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوَارِيِّينَ مَنْ أَنصَارِى إِلَى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِيُّونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللَّهِ فَامَنَت طَّ_ائِفَةٌ مِّن بَنِى إِسْرَاءِيلَ وَ كَفَرَت طَّائِفَةٌ فَأَيَّدْنَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ عَلَى عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُواْ ظَاهِرِينَ» . (2)

راجع : آل عمران : 52 .

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما مِن نَبِيٍّ بَعَثَهُ اللّهُ في اُمَّةٍ قَبلي إلّا كانَ لَهُ مِن اُمَّتِهِ حَوارِيّونَ وأَصحابٌ ، يَأخُذونَ بِسُنَّتِهِ ، ويَقتَدونَ بِأَمرِهِ . ثُمَّ إنَّها تَخلُفُ مِن بَعدِهِم خُلوفٌ ؛ يَقولونَ ما لا يَفعَلونَ ، ويَفعَلونَ ما لا يُؤمَرونَ . فَمَن جاهَدَهُم بِيَدِهِ فَهُوَ مُؤمِنٌ ، ومَن جاهَدَهُم بِلِسانِهِ فَهُوَ مُؤمِنٌ ، ومَن جاهَدَهُم بِقَلبِهِ فَهُوَ مُؤمِنٌ ؛ لَيسَ وَراءَ ذلِكَ مِنَ الإِيمانِ حَبَّةُ خَردَلٍ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :اُنصُرِ اللّهَ بِقَلبِكَ ولِسانِكَ ويَدِكَ ؛ فَإِنَّ اللّهَ سُبحانَهُ قَد تَكَفَّلَ بِنُصرَةِ مَن يَنصُرُهُ . (4)

.


1- .محمّد : 7 .
2- .الصفّ : 14 .
3- .صحيح مسلم : ج 1 ص 70 ح 80 ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 181 ح 4379 وليس فيه ذيله من «فمن جاهدهم بيده ...»، السنن الكبرى: ج 10 ص 154 ح 20178 كلّها عن عبد اللّه بن مسعود، كنز العمّال : ج 3 ص 69 ح 5532 .
4- .غرر الحكم : ج 2 ص 208 ح 2382 .

ص: 27

1 / 4 يارى كردن خداوند

1 / 4يارى كردن خداوندقرآن«اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! اگر خدا را يارى كنيد ، يارى تان مى كند و گام هايتان را استوار مى دارد» .

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! ياران خدا باشيد ، همان گونه كه عيسى بن مريم به حواريان گفت : «ياران من در راه خدا چه كسانى اند ؟» . حواريان گفتند : «ما ياران خداييم» . پس طايفه اى از بنى اسرائيل ايمان آوردند و طايفه اى كفر ورزيدند ، و كسانى را كه گرويده بودند ، بر دشمنانشان يارى كرديم تا چيره شدند» .

ر . ك : آل عمران : آيه 52 .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، هيچ پيامبرى را پيش از من در ميان امّتى برنينگيخت ، مگر آن كه از ميان امّتش ، حواريان و يارانى داشت كه به سنّت او عمل و به فرمان او اقتدا مى كردند ؛ امّا پس از آنان ، جانشينانى به جاى ايشان نشستند كه آنچه را انجام نمى دهند ، مى گويند و بدانچه فرمان ندارند ، عمل مى كنند . هر كس با آنان با دست خود جهاد كند ، مؤمن است و هر كس با آنان با زبان يا قلبش جهاد كند ، مؤمن است و كمتر از اين، به اندازه دانه خَر دَلى ايمان نيست .

امام على عليه السلام :خدا را با قلب ، زبان و دستت يارى كن ؛ زيرا خداوند سبحان ، يارى آن كس را كه او را يارى رسانَد ، بر عهده گرفته است .

.

ص: 28

الإمام الباقر عليه السلام :مَن أعانَنا بِلِسانِهِ عَلى عَدُوِّنا أنطَقَهُ اللّهُ بِحُجَّتِهِ يَومَ مَوقِفِهِ بَينَ يَدَيهِ عز و جل . (1)

راجع : ميزان الحكمة : ج 7 ص 346 (أدنى مراتب النهي عن المنكر) .

.


1- .الأمالي للمفيد : ص 33 ح 7 عن الحسين بن زيد عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 2 ص 135 ح 36 .

ص: 29

امام باقر عليه السلام :هر كس ما را با زبانش بر ضدّ دشمنانمان يارى رسانَد ، خداوند در هنگام حضور [بنده] در پيشگاهش ، زبان او را براى بيان عذر ، گويا مى سازد .

ر . ك : ميزان الحكمة : ج 7 ص 346 (كمترين مرتبه نهى از منكر) .

.

ص: 30

الفصل الثاني : مكانة المبلّغ2 / 1فَضلُ المُبَلِّغِالكتاب«وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِّمَّن دَعَا إِلَى اللَّهِ وَ عَمِلَ صَالِحًا وَ قَالَ إِنَّنِى مِنَ الْمُسْلِمِينَ» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :نَضَّرَ اللّهُ عَبدا سَمِعَ مَقالَتي فَوَعاها وحَفِظَها ، وبَلَّغَها مَن لَم يَسمَعها . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :نَضَّرَ اللّهُ امرَأً سَمِعَ مِنّا شَيئا فَبَلَّغَهُ كَما سَمِعَ ؛ فَرُبَّ مُبَلِّغٍ أوعى مِن سامِعٍ . (3)

.


1- .فصّلت : 33 .
2- .الكافي : ج 1 ص 403 ح 1 ، الخصال : ص 149 ح 182 كلاهما عن عبد اللّه بن أبي يعفور عن الإمام الصادق عليه السلام ، الأمالي للمفيد : ص 186 ح 13 عن أبي خالد القمّاط عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 2 ص 148 ح 22 ؛ سنن ابن ماجة : ج 1 ص 86 ح 236 عن أنس ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 615 ح 16738 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 162 ح 294 كلاهما عن جبير بن مطعم ، كنز العمّال : ج 10 ص 220 ح 29164 .
3- .سنن الترمذي : ج 5 ص 34 ح 2657 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 85 ح 232 ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 136 ح 4157 كلّها عن عبد اللّه بن مسعود ، كنز العمّال : ج 10 ص 221 ح 29166 ؛ كنز الفوائد : ج 2 ص 31 وفيه «فأدّاه» بدل «فبلّغه» ، بحارالأنوار : ج 2 ص 160 ح 11 .

ص: 31

فصل دوم : جايگاه مبلّغ

2 / 1 فضيلت مبلّغ

فصل دوم : جايگاه مبلّغ2 / 1فضيلت مبلّغقرآن«و كيست خوش گفتارتر از آن كس كه به سوى خدا دعوت نمايد و كار نيك كند و گويد : «من [در برابر خدا] از تسليم شدگانم»» ؟

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، شاد گردانَد آن بنده اى را كه سخنم را بشنود و بفهمد و حفظ كند و به كسى كه آن را نشنيده ، برساند !

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، شاد كند كسى را كه چيزى از ما مى شنود و آن را همان گونه كه شنيده ، به ديگران مى رساند ! چه بسا رساننده، گنجايشى بيشتر از شنونده دارد !

.

ص: 32

عنه صلى الله عليه و آله :لا خَيرَ فِي العَيشِ إلّا لِمُستَمِعٍ واعٍ ، أو عالِمٍ ناطِقٍ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أمَرَ بِالمَعروفِ ونَهى عَنِ المُنكَرِ فَهُوَ خَليفَةُ اللّهِ في أرضِهِ ، وخَليفَةُ رَسولِ اللّهِ ، وخَليفَةُ كِتابِهِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :خِيارُ اُمَّتي مَن دَعا إلَى اللّهِ تَعالى ، وحَبَّبَ عِبادَهُ إلَيهِ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : اللّهُمَّ ارحَم خُلَفائي ، قيلَ : يا رَسولَ اللّهِ ومَن خُلَفاؤُكَ ؟ قالَ : الَّذينَ يَأتونَ مِن بَعدي ، يَرْوونَ حَديثي وسُنَّتي . (4)

عنه عليه السلام :رُسُلُ اللّهِ سُبحانَهُ تَراجِمَةُ الحَقِّ ، وَالسُّفَراءُ بَينَ الخالِقِ وَالخَلقِ . (5)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ في دُعائِهِ لِنَفسِهِ وخاصَّتِهِ _ :اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ ، وَاجعَلنا مِن دُعاتِكَ الدّاعينَ إلَيكَ ، وهُداتِكَ الدّالّينَ عَلَيكَ ، ومِن خاصَّتِكَ الخاصّينَ لَدَيكَ ، يا أرحَمَ الرّاحِمينَ . (6)

.


1- .النوادر للراوندي : ص 132 ح 166 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، الأمالي للطوسي : ص 369 ح 791 عن عليّ بن عليّ بن رزين عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله وفيه «علم» بدل «العيش» ، تحف العقول : ص 397 عن الإمام الكاظم عليهم السلام ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 81 عن الإمام الصادق عن أبيه عن الإمام علي عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله وفيه «راحة» بدل «خير» ، بحار الأنوار : ج 1 ص 154 ح 30 ؛ كنز العمّال : ج 2 ص 288 ح 4027 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله .
2- .مجمع البيان : ج 2 ص 807 عن الحسن ؛ الفردوس : ج 3 ص 586 ح 5834 عن ثوبان ، كنزالعمّال : ج 3 ص 75 ح 5564 .
3- .كنز العمّال : ج 10 ص 152 ح 28779 نقلاً عن ابن النجّار عن أبي هريرة .
4- .كتاب من لايحضره الفقيه : ج 4 ص 420 ح 5919 ، معاني الأخبار : ص 375 ح 1 عن محمّد بن عمر عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 37 ح 94 عن عامر بن سليمان الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه ، بحار الأنوار : ج 2 ص 144 ح 4 ؛ المعجم الأوسط : ج 6 ص 77 ح 5846 عن ابن عبّاس عنه صلى الله عليه و آله ، تاريخ أصبهان : ج 1 ص 111 ح 29 عن ابن عبّاس عن الإمام علي عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله وكلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 10 ص 221 ح 29167 .
5- .غرر الحكم : ج 4 ص 99 ح 5433 .
6- .الصحيفة السجّادية : ص 37 الدعاء 5 .

ص: 33

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :زندگى جز براى شنونده پذيرا يا عالم گويا سودمند نيست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس امر به معروف و نهى از منكر كند ، جانشين خداوند در زمين و جانشين پيامبر خدا و جانشين كتاب خداست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهترينِ امّت من ، كسى است كه به سوى خداوند متعال فرا خوانَد و بندگانش را با او دوست سازد .

امام على عليه السلام :پيامبر خدا فرمود : «خدايا ! جانشينان مرا رحمت كن» . گفته شد : اى پيامبر خدا ! جانشينان شما چه كسانى هستند ؟ فرمود : «آنان كه پس از من مى آيند و حديث و سنّت مرا روايت مى كنند» .

امام على عليه السلام :فرستادگان خداوند سبحان ، مترجمان حق و سفيران بين خالق و خلق اند .

امام زين العابدين عليه السلام_ در دعايش براى خود و نزديكانش _ :خداوندا ! بر محمّد و خاندان او درود فرست ، و ما را از دعوت كنندگانى كه به سوى تو فرا مى خوانند ، و هدايت كنندگانى كه [مردم را] به تو ره نمون اند ، و از خواصّت كه نزد تو ويژه اند ، قرار ده ، اى مهربان ترينِ مهربانان !

.

ص: 34

الإمام الباقر عليه السلام_ في كِتابِهِ إلى سَعدِ الخَيرِ _ :يا أخي ، إنَّ اللّهَ عز و جل جَعَلَ في كُلٍّ مِنَ الرُّسُلِ بَقايا مِن أهلِ العِلمِ ، يَدعونَ مَن ضَلَّ إلَى الهُدى ، ويَصبِرونَ مَعَهُم عَلَى الأَذى ، يُجيبونَ داعِيَ اللّهِ ، ويَدعونَ إلَى اللّهِ . فَأَبصِرهُم ، رَحِمَكَ اللّهُ !فَإِنَّهُم في مَنزِلَةٍ رَفيعَةٍ وإن أصابَتهُم فِي الدُّنيا وَضيعَةٌ . إنَّهُم يُحيونَ بِكِتابِ اللّهِ المَوتى ، ويُبَصِّرونَ بِنورِ اللّهِ مِنَ العَمى . كَم مِن قَتيلٍ لإِِبليسَ قَد أحيَوهُ ! وكَم مِن تائِهٍ ضالٍّ قَد هَدَوهُ ! يَبذُلونَ دِماءَهُم دونَ هَلَكَةِ العِبادِ . وما أحسَنَ أثَرَهُم عَلَى العِبادِ ! وأَقبَحَ آثارَ العِبادِ عَلَيهِم ! (1)

الإمام الكاظم عليه السلام :فَقيهٌ واحِدٌ يُنقِذُ يَتيما مِن أيتامِنَا _ المُنقَطِعينَ عَنّا وعَن مُشاهَدَتِنا _ بِتَعليمِ ما هُوَ مُحتاجٌ إلَيهِ ، أشَدُّ عَلى إبليسَ مِن ألفِ عابِدٍ ؛ لأَِنَّ العابِدَ هَمُّهُ ذاتُ نَفسِهِ فَقَط ، وهذا هَمُّهُ مَعَ ذاتِ نَفسِهِ ذاتُ عِبادِ اللّهِ وإمائِهِ ؛ لِيُنقِذَهُم مِن يَدِ إبليسَ ومَرَدَتِهِ ، فَلِذلِكَ هُوَ أفضَلُ عِندَ اللّهِ مِن ألفِ ألفِ عابِدٍ وأَلفِ ألفِ عابِدَةٍ . (2)

2 / 2المُبَلِّغُ الَّذي يُحشَرُ اُمَّةً واحِدَةًالأمالي للطوسي عن شريف بن سابق التّفليسيّ عن حمّاد السّمدريّ :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عليه السلام : إنّي أدخُلُ بِلادَ الشِّركِ ، وإنَّ مَن عِندَنا يَقولُ : إن مِتَّ ثَمَّ حُشِرتَ مَعَهُم ؟ قالَ : فَقالَ لي : يا حَمّادُ ، إذا كُنتَ ثَمَّ ، تَذكُرُ أمرَنا وتَدعو إلَيهِ ؟ قالَ : قُلتُ : نَعَم . قالَ : فَإِذا كُنتَ في هذِهِ المُدُنِ _ مُدُنِ الإِسلامِ _ تَذكُرُ أمرَنا وتَدعو إلَيهِ ؟ قالَ : قُلتُ : لا . فَقالَ لي : إنَّكَ إن مِتَّ ثَمَّ حُشِرتَ اُمَّةً وَحدَكَ ، وسَعى نورُكَ بَينَ يَدَيكَ . (3)

.


1- .الكافي : ج 8 ص 56 ح 17 عن حمزة بن بزيع ، بحار الأنوار : ج 78 ص 363 ح 3 .
2- .الاحتجاج : ج 1 ص 13 ح 8 عن يوسف بن محمّد بن زياد وعليّ بن محمّد بن سيّار عن الإمام العسكري عليه السلام ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 343 ح 222 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 5 ح 10 .
3- .الأمالي للطوسي : ص 46 ح 54 ، رجال الكشّي : ج 2 ص 634 ح 635 وفيه «السمندري» بدل «السمدري» ، بشارة المصطفى : ص 68 ، بحار الأنوار : ج 68 ص 129 ح 60 .

ص: 35

2 / 2 مبلّغى كه به صورت يك امّت، محشور مى شود

امام باقر عليه السلام_ در نامه اش به سعد الخير _ :اى برادرم ! خداوند عز و جل براى تمام پيامبران ، جانشينانى از علما قرار داد تا آن كه را گم راه شده ، به هدايتْ فرا خوانند و بر آزارشان بردبارى كنند ، دعوت الهى را اجابت نمايند و به سوى خداوند ، فرا خوانند . خداوند ، تو را رحمت كند ! آنان را بشناس ؛ زيرا جايگاه ايشان بلند است ، هرچند در دنيا با خوارى رو به رو شوند . آنان به كمك كتاب خدا ، مردگان را زنده مى كنند و با نور الهى ، كوردلى را به بصيرت ، تبديل مى نمايند . چه بسيار كشته ابليس را كه زنده كردند و چه بسيار سرگردان گم راهى را كه هدايت نمودند ! به پاى هلاك نشدن بندگان ، خون خود را نثار مى كنند ، و چه قدر تأثير آنان بر مردم نيكوست و چه قدر آثار برخورد مردم با آنان ، زشت است !

امام كاظم عليه السلام :دين شناسى كه يكى از ايتام ما را _ كه از ما دور و از ديدار ما محروم اند _ با آموزش آنچه مورد نياز اوست ، نجات دهد ، براى ابليس از هزار عابد ، دردآورتر است؛ زيرا همّت عابد ، تنها خودِ اوست ، در حالى كه همّت دين شناس ، در كنار خود ، مرد و زن از بندگان خدايند تا آنان را از دست ابليس و لشكريان او نجات بخشد . بدين خاطر است كه او نزد خداوند ، از يك ميليون مرد و يك ميليون زن عابد ، برتر است .

2 / 2مبلّغى كه به صورت يك امّت، محشور مى شودالأمالى، طوسى_ به نقل از شريف بن سايق تفليسى، از حمّاد سَمْدَرى _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : من وارد شهرهاى مشركان مى شوم . برخى از دوستان مى گويند : اگر در آن جا بميرى ، با آنان محشور خواهى شد» . به من فرمود : «اى حمّاد ! هر گاه در آن جا هستى ، آيا كار [امامت] ما را به ياد مى آورى و [مردم را] به سوى آن فرا مى خوانى ؟» . گفتم : آرى . فرمود : «هر گاه در اين شهرها (شهرهاى اسلامى) هستى ، آيا كار [امامت] ما را به ياد مى آورى و به سوى آن، دعوت مى كنى ؟» . گفتم : نه . فرمود : «اگر تو در آن جا (شهرهاى مشركان) بميرى ، به تنهايى به صورت يك امّت، محشور مى شوى و نور تو پيشاپيش تو در حركت خواهد بود» .

.

ص: 36

2 / 3مَسؤولِيَّةُ المُبَلِّغِالكتاب«فَلَنَسْئلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَلَنَسْئلَنَّ الْمُرْسَلِينَ» . (1)

«مَّاعَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَكْتُمُونَ» . (2)

«فَإِنْ أَعْرَضُواْ فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا إِنْ عَلَيْكَ إِلَّا الْبَلَاغُ . . .» . (3)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا مَعاشِرَ قُرّاءِ القُرآنِ ، اِتَّقُوا اللّهَ عز و جل في ما حَمَّلَكُم مِن كِتابِهِ ؛ فَإِنّي مَسؤولٌ وإنَّكُم مَسؤولونَ ؛ إنّي مَسؤولٌ عَن تَبليغِ الرِّسالَةِ ، وأَمّا أنتُم فَتُسأَلونَ عَمّا حُمِّلتُم مِن كِتابِ اللّهِ وسُنَّتي . (4)

سنن الترمذي :قالَ رَسولُ اللّهِ : ما مِن داعٍ دَعا إلى شَيءٍ إلّا كانَ مَوقوفا يَومَ القِيامَةِ ، لازِما بِهِ لا يُفارِقُهُ ، وإن دَعا رَجُلٌ رَجُلاً . ثُمَّ قَرَأَ قَولَ اللّهِ : «وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْئولُونَ * مَا لَكُمْ لَا تَنَاصَرُونَ» (5) . (6)

.


1- .الأعراف : 6 .
2- .المائدة : 99 .
3- .الشورى : 48 .
4- .الكافي : ج 2 ص 606 ح 9 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 7 ص 283 ح 8 .
5- .الصافّات : 24 و 25 .
6- .سنن الترمذي : ج 5 ص 364 ح 3228 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 467 ح 3610 و ح 3611 نحوه وكلّها عن أنس ، كنز العمّال : ج 1 ص 220 ح 1110 .

ص: 37

2 / 3 مسئوليت مبلّغ

2 / 3مسئوليت مبلّغقرآن«پس قطعا از كسانى كه [پيامبران] به سوى آنان فرستاده شده اند ، خواهيم پرسيد ، و قطعا از [خودِ ]فرستادگان [نيز ]خواهيم پرسيد» .

«بر رسول ، [وظيفه اى] جز ابلاغ [رسالت] نيست ، و خداوند ، آنچه را آشكار و آنچه را پوشيده مى داريد ، مى داند» .

«پس اگر روى بر تابند ، ما تو را بر آنان ، نگهبان نفرستاده ايم . بر عهده تو جز رسانيدن [پيام ]نيست» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى گروه قاريان قرآن ! در آنچه خداوند در قرآن به شما آموخته ، از خدا پَروا كنيد ، كه من و شما مسئول هستيم . از من در باره تبليغ رسالت سؤال خواهد شد؛ امّا از شما در باره آنچه از قرآن و سنّتِ من كه به شما ياد داده شده ، سؤال خواهد شد .

سنن التّرمذى:پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «هر كس به چيزى فرا خوانَد ، روز قيامت ، در گِروِ آن خواهد بود و آن چيز ، مُلازم اوست و از او جدا نخواهد شد ، اگرچه فقط يك نفر را فرا خوانده باشد» . آن گاه اين آيه را خواند : «و بازداشتشان نماييد كه آنها مسئول اند . شما را چه شده است كه همديگر را يارى نمى كنيد ؟» .

.

ص: 38

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّما أنَا مُبَلِّغٌ ، وَاللّهُ يَهدي . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :بُعِثتُ داعِيا ومُبَلِّغا ، ولَيسَ إلَيَّ مِنَ الهُدى شَيءٌ . وخُلِقَ إبليسُ مُزَيِّنا ، ولَيسَ إلَيهِ مِنَ الضَّلالَةِ شَيءٌ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ تَعالى يَسأَلُ العَبدَ عَن فَضلِ عِلمِهِ كَما يَسأَلُهُ عَن فَضلِ مالِهِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :ما أخَذَ اللّهُ الميثاقَ عَلَى الخَلقِ أن يَتَعَلَّموا حَتّى أخَذَ عَلَى العُلَماءِ أن يُعَلِّموا . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :لا يَنبَغي لِلعالِمِ أن يَسكُتَ عَلى عِلمِهِ ، ولا يَنبَغي لِلجاهِلِ أن يَسكُتَ عَلى جَهلِهِ ؛ قالَ اللّهُ جَلَّ ذِكرُهُ : «فَسْئلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» (5) . (6)

الإمام عليّ عليه السلام :مِنَ المَفروضِ عَلى كُلِّ عالِمٍ أن يَصونَ بِالوَرَعِ جانِبَهُ ، وأَن يَبذُلَ عِلمَهُ لِطالِبِهِ . (7)

راجع : العلم والحكمة في الكتاب والسنّة : ص 327 ( القسم السادس / الفصل الأوّل : وجوب التعليم ) .

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 6 ص 33 ح 16934 ، المعجم الكبير : ج 19 ص 389 ح 914 ، الفردوس : ج 1 ص 42 ح 100 كلّها عن معاوية بن أبي سفيان ، كنز العمّال : ج 6 ص 350 ح 16010 .
2- .معجم السفر : ص 320 ح 1079 ، الفردوس : ج 2 ص 11 ح 2094 كلاهما عن عمر بن الخطّاب ، كنز العمّال : ج 1 ص 116 ح 546 .
3- .الجامع الصغير : ج 1 ص 291 ح 1911 ، كنزالعمّال : ج 10 ص 188 ح 28983 كلاهما نقلاً عن الطبراني في الأوسط عن ابن عمر .
4- .أعلام الدين : ص 80 وراجع : الفردوس : ج 4 ص 84 ح 6262 .
5- .النحل : 43 .
6- .المعجم الأوسط : ج 5 ص 298 ح 5365 عن جابر ، كنز العمّال : ج 10 ص 238 ح 29264 .
7- .غرر الحكم : ج 6 ص 31 ح 9365 .

ص: 39

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من، تنها ، ابلاغ كننده هستم و خداوند است كه هدايت مى كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من دعوت كننده و رساننده بر انگيخته شدم و چيزى از هدايت ، در دست من نيست ، و ابليس به عنوان زينت دهنده ، آفريده شده است و گم راهى در توان او نيست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند متعال از سَرريزِ دانش بنده سؤال خواهد كرد ، همان گونه كه از زيادى مالش خواهد پرسيد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، پيش از آن كه از مردم براى فراگرفتن دانش ، پيمان بگيرد ، از علما براى تعليم آن ، پيمان گرفته است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سزاوار نيست عالم با داشتن علم ، خاموشى گزيند و سزاوار نيست نادان بر نادانىِ خود ، سكوت كند . خداوند متعال مى فرمايد : «پس اگر نمى دانيد ، از اهل ذكر ، جويا شويد» .

امام على عليه السلام :بر هر عالمى واجب است كه با پرهيزگارى [و پَروامندى] ، خود را نگاه دارد و دانش خود را به جوينده آن ، بى دريغ ، ببخشد .

ر . ك : علم و حكمت در قرآن و حديث : ج 2 ص 445 (فصل يكم : ضرورت آموزش) .

.

ص: 40

2 / 4حُقوقُ المُبَلِّغِسنن أبي داود عن قبيصة بن ذؤيب :عَن تَميمٍ الدّارِيِّ أنَّهُ قالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، مَا السُّنَّةُ فِي الرَّجُلِ يُسلِمُ عَلى يَدَيِ الرَّجُلِ مِنَ المُسلِمينَ ؟ قالَ : هُوَ أولَى النّاسِ بِمَحياهُ ومَماتِهِ . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن تَعَلَّمتَ مِنهُ حَرفا صِرتَ لَهُ عَبدا . (2)

منية المريد :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : مَن عَلَّمَ أحَدا مَسأَ لَةً مَلَكَ رِقَّهُ . قيلَ : أيَبيعُهُ ويَشتَريهِ ؟ قالَ : لا ، بَل يَأمُرُهُ ويَنهاهُ . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :المُعَلِّمونَ خَيرُ النّاسِ ؛ كُلَّما (4) أخلَقَ الذِّكرُ جَدَّدوهُ . أعطوهُم ، ولا تَستَأجِروهُم فَتُحرِجوهُم ؛ فَإِنَّ المُعَلِّمَ إذا قالَ لِلصَّبِيِ : قُل : «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» ، فَقالَ ، كَتَبَ اللّهُ بَراءَةً لِلصَّبِيِّ ، وبَراءَةً لِلمُعَلِّمِ ، وبَراءَةً لِأَبَوَيهِ مِنَ النّارِ . (5)

الإمام عليّ عليه السلام :أنَا عَبدُ مَن عَلَّمَني حَرفا واحِدا ؛ إن شاءَ باعَ ، وإن شاءَ أعتَقَ ، وإن شاءَ استَرَقَّ . (6)

المناقب لابن شهرآشوب :إنَّ عَبدَ الرَّحمنِ السُّلَمِيَّ عَلَّمَ وَلَدَ الحُسَينِ الحَمدَ ، فَلَمّا قَرَأَها عَلى أبيهِ أعطاهُ ألفَ دينارٍ ، وأَلفَ حُلَّةٍ ، وحَشا فاهُ دُرّا . فَقيلَ لَهُ في ذلِكَ ، قالَ : وأَينَ يَقَعُ هذا مِن عَطائِهِ ؟ ! يَعني تَعليمَهُ . وأَنشَدَ الحُسَينُ عليه السلام : إذا جادَتِ الدُّنيا عَلَيكَ فَجُد بِهاعَلَى النّاسِ طُرّا قَبلَ أن تَتَفَلَّتِ فَلَا الجودُ يُفنيها إذا هِيَ أقبَلَتولَا البُخلُ يُبقيها إذا ما تَوَلَّتِ (7)

.


1- .سنن أبي داود : ج 3 ص 127 ح 2918، سنن ابن ماجة: ج 2 ص 919 ح 2752 ، مسند ابن حنبل: ج 6 ص 35 ح 16945 وفيهما بزيادة «من أهل الكتاب» بعد «في الرجل» ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 239 ح 2869 ، السنن الكبرى : ج 10 ص 500 ح 21458 بزيادة «من أهل الكفر» بعد «يسلم» ، كنز العمّال : ج 11 ص 83 ح 30707 .
2- .عوالي اللآلي : ج 1 ص 292 ح 163 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 165 ح 2 .
3- .منية المريد : ص 243 ، عوالي اللآلي : ج 4 ص 71 ح 43 نحوه ، بحار الأنوار : ج 108 ص 16 .
4- .في الطبعة المعتمدة : «كما» ، والصحيح ما أثبتناه .
5- .الفردوس : ج 4 ص 193 ح 6597 عن ابن عبّاس .
6- .آداب المتعلّمين : ص 74 بهامشه نقلاً عن تعليم المتعلّم طريقَ التعلُّم للزرنوجي .
7- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 66 ، الديوان المنسوب إلى الإمام عليّ عليه السلام : ص 72 نحوه وفيه الشعر فقط ، بحارالأنوار : ج 44 ص 191 ح 3 .

ص: 41

2 / 4 حقوق مبلّغ

2 / 4حقوق مبلّغسنن أبى داوود_ به نقل از قَبيصة بن ذُؤَيب _ :از تميمِ دارى نقل شده كه گفته است : اى پيامبر خدا ! سنّت در باره مردى كه به دست مسلمانى اسلام آورَد ، چيست ؟ فرمود : «آن مسلمان ، به زندگى و مرگ او از همه مردم ، سزاوارتر است» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از هر كس يك حرف بياموزى ، بنده اش شده اى .

مُنْية المريد :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «هر كس به شخصى يك مسئله بياموزد ، مالك او شده است» . گفته شد : آيا [مى تواند] او را بفروشد و بخرد ؟ فرمود : «نه ؛ بلكه [مى تواند] به او، امر و نهى كند» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آموزگاران ، بهترينِ مردم اند ، كه هر گاه ياد خدا كهنه شود ، احيايش مى كنند . به آنها [مال] عطا كنيد و آنان را اجير نگيريد كه مايه حَرَج و سختى آنان خواهد شد . وقتى آموزگار به طفل بگويد : «بگو : بسم اللّه الرحمن الرحيم» و آن طفل [اين جمله را] بر زبان جارى كند ، خداوند براى طفل و آموزگار و پدر و مادر آموزگار ، برائت از آتش را مى نويسد .

امام على عليه السلام :من بنده آنم كه يك حرف به من بياموزد . اگر خواست ، [مرا] بفروشد و اگر خواست ، آزاد كند و اگر خواست ، به بندگى در آورد .

المناقب ، ابن شهرآشوب :عبد الرحمان سُلَمى به فرزند حسين عليه السلام ، سوره حمد را آموخت . هنگامى كه طفل ، اين سوره را براى پدرش خواند ، [امام عليه السلام ] به او (عبد الرحمان) هزار دينار و هزار جامه بخشيد و دهانش را پُر از دُر كرد . به خاطر كثرت عطا، به ايشان اعتراض شد . [حسين عليه السلام ] فرمود : «اين [كه من بدو دادم] ، در برابر عطاى او (يعنى آموزش سوره حمد)، كجا برابر است ؟ !». حسين[ عليه السلام ] اين شعر را سرود : هر گاه دنيا به تو سخاوتمندانه روى آورد تو نيز آن را پيش از آن كه كاستى گيرد ، به همه مردم ببخش . چرا كه اگر دنيا روى آورَد ، جود و بخشش ، آن را به پايان نمى رسانَد و اگر پشت كند ، بخل، آن را نگاه نخواهد داشت .

.

ص: 42

الكافي عن الفضل بن أبي قرّة :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : هؤُلاءِ يَقولونَ : إنَّ كَسبَ المُعَلِّمِ سُحتٌ ؟ ! فَقالَ : كَذَبوا أعداءُ اللّهِ ، إنَّما أرادوا ألّا يُعَلِّمُوا القُرآنَ ، ولَو أنَّ المُعَلِّمَ أعطاهُ رَجُلٌ دِيَةَ وَلَدِهِ لَكانَ لِلمُعَلِّمِ مُباحا . (1)

معاني الأخبار عن حمزة بن حمران :سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَقولُ : مَنِ استَأكَلَ بِعِلمِهِ افتَقَرَ . فَقُلتُ لَهُ : جُعِلتُ فِداكَ ! إنَّ في شيعَتِكَ ومَواليكَ قَوما يَتَحَمَّلونَ عُلومَكُم ويَبُثّونَها في شيعَتِكُم ، فَلا يَعدَمونَ عَلى ذلِكَ مِنهُمُ البِرَّ وَالصِّلَةَ وَالإِكرامَ ! فَقالَ عليه السلام : لَيسَ اُولئِكَ بِمُستَأكِلينَ ؛ إنَّمَا المُستَأكِلُ بِعِلمِهِ : الَّذي يُفتي بِغَيرِ عِلمٍ ولا هُدىً مِنَ اللّهِ عز و جل ؛ لِيُبطِلَ بِهِ الحُقوقَ ؛ طَمَعا في حُطامِ الدُّنيا . (2)

راجع : ص 322 ( سؤال الأجر ) .

2 / 5ثَوابُ المُبَلِّغِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :حَبِّبُوا اللّهَ إلى عِبادِهِ يُحِبَّكُمُ اللّهُ . (3)

.


1- .الكافي : ج 5 ص 121 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 365 ح 1046 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 163 ح 3597 بزيادة «أولادهم» قبل «القرآن» ، وسائل الشيعة : ج 12 ص 112 ح 22225 .
2- .معاني الأخبار : ص 181 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 117 ح 14 .
3- .المعجم الكبير : ج 8 ص 91 ح 7461 عن أبي اُمامة ، كنز العمّال : ج 15 ص 777 ح 43064 .

ص: 43

2 / 5 پاداش مبلّغ

الكافى_ به نقل از فضل بن ابى قرّه _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : اينان مى گويند درآمد آموزگار ، حرام است ؟ ! فرمود : «دشمنان خدا ، دروغ مى گويند . آنان مى خواهند كه آموزگاران ، قرآن نياموزند . [حتّى] اگر شخصى ديه فرزندش را به آموزگار بدهد ، براى آموزگار ، مباح است» .

معانى الأخبار_ به نقل از حمزة بن حمران _ :شنيدم كه امام صادق عليه السلام مى فرمود : «هر كس از راه علمش نان بخورد ، فقير خواهد شد» . به ايشان گفتم : فدايت شوم ! در ميان شيعيان و دوستدارانِ شما گروهى هستند كه علوم شما را فراگرفته اند و آن را ميان شيعيان شما انتشار مى دهند و در مقابل ، از نيكى ها ، اَنعام و هداياى آنان ، بى بهره نمى مانند . فرمود : «اينان ، كسانى نيستند كه با علم خود ، نان مى خورند . آن كس با علم خود ، نان مى خورد كه بدون داشتن علم يا ره نمودى از جانب خداوند عز و جل ، فتوا مى دهد تا به طمع متاع دنيا ، حقوق [مردم] را ضايع سازد» .

ر . ك : ص 323 (درخواست مزد) .

2 / 5پاداش مبلّغپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خدا را براى مردم ، محبوب سازيد تا خداوند ، شما را دوست داشته باشد .

.

ص: 44

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أسلَمَ عَلى يَدَيهِ رَجُلٌ وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أدّى إلى اُمَّتي حَديثا يُقيمُ بِهِ سُنَّةً أو يَثلِمُ بِهِ بِدعَةً ، فَلَهُ الجَنَّةُ . (2)

مشكاة الأنوار :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ألا اُحَدِّثُكُم عَن أقوامٍ لَيسوا بِأَنبِياءَ ولا شُهَداءَ ، يَغبِطُهُم يَومَ القِيامَةِ الأَنبِياءُ وَالشُّهَداءُ بِمَنازِلِهِم مِنَ اللّهِ ، عَلى مَنابِرَ مِن نورٍ ؟ قيلَ : مَن هُم يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : هُمُ الذَّينَ يُحَبِّبونَ عِبادَ اللّهِ إلَى اللّهِ ، ويُحَبِّبونَ اللّهَ إلى عِبادِهِ . قُلنا : هذا حَبَّبُوا اللّهَ إلى عِبادِهِ ، فَكَيفَ يُحَبِّبونَ عِبادَ اللّهِ إلَى اللّهِ ؟ قالَ : يَأمُرونَهُم بِما يُحِبُّ اللّهُ ، ويَنهَونَهُم عَمّا يَكرَهُ اللّهُ ، فَإِذا أطاعوهُم أحَبَّهُمُ اللّهُ . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :يَجيءُ الرَّجُلُ يَومَ القِيامَةِ ولَهُ مِنَ الحَسَناتِ كَالسَّحابِ الرُّكامِ أو كَالجِبالِ الرَّواسي ، فَيَقولُ : يا رَبِّ ، أنّى لي هذا ولَم أعمَلها ؟ ! فَيَقولُ : هذا عِلمُكَ الَّذي عَلَّمتَهُ النّاسَ يُعمَلُ بِهِ مِن بَعدِكَ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن عَلَّمَ عِلما فَلَهُ أجرُ مَن عَمِلَ بِهِ ، لا يَنقُصُ مِن أجرِ العامِلِ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :ما مِن داعٍ يَدعو إلى هُدىً إلّا كانَ لَهُ مِثلُ أجرِ مَنِ اتَّبَعَهُ ، لا يَنقُصُ ذلِكَ مِن اُجورِهِم شَيئا . (6)

.


1- .المعجم الكبير : ج 17 ص 285 ح 786 ، تاريخ بغداد : ج 3 ص 271 الرقم 1361 كلاهما عن عقبة بن عامر ، كنز العمّال : ج 4 ص 306 ح 10629 .
2- .حلية الأولياء : ج 10 ص 44 الرقم 468 عن ابن عبّاس ؛ منية المريد : ص 371 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 152 ح 43 .
3- .مشكاة الأنوار : ص 240 ح 692 ، روضة الواعظين : ص 17 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 24 ح 73 ؛ شعب الإيمان : ج 1 ص367 ح409 عن أنس نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 75 ح 5565 .
4- .بصائر الدرجات : ص 5 ح 16 عن الحمّاد الحارثي عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 2 ص 18 ح 44 .
5- .سنن ابن ماجة : ج 1 ص 88ح 240 عن معاذ بن أنس ، كنز العمّال : ج 10 ص 139ح 28703 ؛ إرشاد القلوب : ص 14 وفيه «إلى يوم القيامة» بدل «لا ينقص من أجر العامل» .
6- .الموطّأ : ج 1 ص 218 ح 41 ، صحيح مسلم : ج 4 ص 2060 ح 2674 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 75 ح 206 ، حلية الأولياء : ج 9 ص 305 الرقم 458 كلّها عن أبي هريرة نحوه ، كنز العمّال : ج 15 ص 788 ح 43121 .

ص: 45

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس كه كسى به دست او اسلام آورد ، بهشت برايش واجب خواهد شد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس حديثى را به امّتم برساند كه با آن ، سنّتى را برپا دارد يا بدعتى را در هم شكند ، بهشت از آنِ او خواهد بود .

مشكاة الأنوار :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «آيا براى شما از اقوامى بگويم كه با آن كه پيامبر يا شهيد نبودند ، در روز قيامت ، پيامبران و شهيدان ، به خاطر مقامى كه نزد خداوند دارند و بر روى منبرهايى از نورند ، به آنان غبطه مى خورند ؟» . گفته شد : اى پيامبر خدا ! آنان كيان اند ؟ فرمود : «آنان ، كسانى هستند كه خدا را در نظر مردم و مردم را در نظر خداوند ، محبوب مى سازند» . گفتيم : اين كه خداوند را در نظر بندگان ، محبوب مى سازند ، روشن است ؛ امّا چگونه بندگان خدا را در نظر خداوند ، محبوب مى سازند ؟ فرمود : «آنان را بدانچه خداوند دوست مى دارد ، فرمان مى دهند و از آنچه خداوند ، ناپسند مى شمارد ، نهى مى كنند . وقتى مردم از آنان اطاعت كنند ، خداوند ، آنها را دوست خواهد داشت» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شخصى روز قيامت مى آيد ، در حالى كه حَسَنات او به سانِ ابر متراكم يا همچون كوه هاى استوار است . مى گويد : پروردگارا ! چگونه اينها از من است ، در حالى كه بدانها عمل نكرده ام ؟ ! خداوند مى فرمايد : «اين، دانش توست كه به مردم آموختى و پس از تو بِدان عمل شده است» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس دانشى را تعليم دهد ، پاداش آن كه به آن عمل كند ، از آنِ اوست ، بى آن كه از پاداش عمل كننده كاسته شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر دعوت كننده اى به هدايت ، همسان با پاداش آن كه از او پيروى كند ، پاداش خواهد داشت ، بى آن كه چيزى از پاداش آنان (پيروى كنندگان) كاسته شود .

.

ص: 46

عنه صلى الله عليه و آله :أيُّما داعٍ دَعا إلَى الهُدى فَاتُّبِعَ فَلَهُ مِثلُ اُجورِهِم ، مِن غَيرِ أن يَنقُصَ مِن اُجورِهِم شَيءٌ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ الرَّجُلَ لَيَتَكَلَّمُ بِالكَلِمَةِ مِن رِضوانِ اللّهِ عز و جل ما يَظُنُّ أن تَبلُغَ ما بَلَغَت ، يَكتُبُ اللّهُ عز و جللَهُ بِها رِضوانَهُ إلى يَومِ القِيامَةِ . وإنَّ الرَّجُلَ لَيَتَكَلَّمُ بِالكَلِمَةِ مِن سَخَطِ اللّهِ عز و جل ما يَظُنُّ أن تَبلُغَ ما بَلَغَت ، يَكتُبُ اللّهُ عز و جل بِها عَلَيهِ سَخَطَهُ إلى يَومِ القِيامَةِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن دَعا عَبدا مِن شِركٍ إلَى الإِسلامِ ، كانَ لَهُ مِنَ الأَجرِ كَعِتقِ رَقَبَةٍ مِن وُلدِ إسماعيلَ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله_ في وَصِيَّتِهِ إلى رَجُلٍ مِن أهلِهِ _ :أبلِغ مَن لَقيتَ مِنَ المُسلِمينَ عَنِّي السَّلامَ ، وَادعُ النّاسَ إلَى الإِسلامِ ، وأَيقِن أنَّ لَكَ بِكُلِّ مَن أجابَكَ عِتقَ رَقَبَةٍ مِن وُلدِ يَعقوبَ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :الآمِرُ بِالمَعروفِ كَفاعِلِهِ . (5)

.


1- .التبيان في تفسير القرآن : ج 6 ص 372 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 127 ؛ سنن ابن ماجة : ج 1 ص 75 ح 205 عن أنس نحوه .
2- .مسند ابن حنبل : ج 5 ص 375 ح 15852 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 559 ح 2319 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1313 ح 3969 كلاهما نحوه وكلّها عن بلال بن الحارث المزني ، كنز العمّال : ج 3 ص 551 ح 7856 وراجع : الأمالي للطوسي : ص 536 ح1162 .
3- .مسند زيد : ص 390 عن الإمام زين العابدين عن أبيه عن جدّه الإمام عليّ عليهم السلام .
4- .الزهد للحسين بن سعيد : ص 81 ح 45 عن زيد بن عليّ عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام ، بحارالأنوار : ج 77 ص134 ح44 .
5- .كنز العمّال : ج 3 ص 73 ح 5552 نقلاً عن يعقوب بن سفيان في مشيخته والفردوس عن عبد اللّه بن جراد .

ص: 47

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس به هدايت دعوت كند و [دعوتش] پذيرفته شود ، همسان با پاداشِ هدايت شوندگان ، پاداش خواهد داشت ، بى آن كه از پاداش آنان ، چيزى كاسته شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شخصى سخنى از رضوان الهى مى گويد و حدس نمى زند تا كجا پيش خواهد رفت . خداوند عز و جلبراى او به خاطر اين سخن ، خشنودى خود تا روز قيامت را مى نويسد ؛ و شخصى سخنى از روى خشم الهى مى گويد و حدس نمى زند تا كجا پيش خواهد رفت . خداوند عز و جلبراى او به خاطر اين سخن ، خشم خود تا روز قيامت را مى نويسد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس كه بنده اى را از شرك به سوى اسلام فرا خوانَد ، به سان آزاد ساختن بنده اى از فرزندان اسماعيل ، پاداش خواهد داشت .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در سفارش خود به مردى از خاندانش _ :به هر مسلمانى كه بر مى خورى ، سلامم را به او برسان ، و مردم را به اسلام فرا خوان ، و يقين بدان كه به ازاى هر كس كه [دعوت] تو را اجابت كند ، [به اندازه] آزاد كردن بنده اى از فرزندان يعقوب ، پاداش خواهى داشت .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امر كننده به معروف ، به سانِ انجام دهنده آن معروف است .

.

ص: 48

عنه صلى الله عليه و آله :الدّالُّ عَلَى الخَيرِ كَفاعِلِهِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن أمَرَ بِمَعروفٍ ، أو نَهى عَن مُنكَرٍ ، أو دَلَّ عَلى خَيرٍ ، أو أشارَ بِهِ ، فَهُوَ شَريكٌ . ومَن أمَرَ بِسوءٍ ، أو دَلَّ عَلَيهِ ، أو أشارَ بِهِ ، فَهُوَ شَريكٌ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :أشَدُّ مِن يُتمِ اليَتيمِ الَّذِي انقَطَعَ عَن اُمِّهِ وأَبيهِ يُتمُ يَتيمٍ اِنقَطَعَ عَن إمامِهِ ، ولا يَقدِرُ عَلَى الوُصولِ إلَيهِ ، ولا يَدري كَيفَ حُكمُهُ في ما يُبتَلى بِهِ مِن شَرائِعِ دينِهِ . ألا فَمَن كانَ مِن شيعَتِنا عالِما بِعُلومِنا ، وهذَا الجاهِلُ بِشَريعَتِنا المُنقَطِعُ عَن مُشاهَدَتِنا يَتيمٌ في حِجرِهِ ؛ ألا فَمَن هَداهُ وأَرشَدَهُ وعَلَّمَهُ شَريعَتَنا كانَ مَعَنا فِي الرَّفيقِ الأَعلى . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن كانَ مِن شيعَتِنا عالِما بِشَريعَتِنا ، فَأَخرَجَ ضُعَفاءَ شيعَتِنا مِن ظُلمَةِ جَهلِهِم إلى نورِ العِلمِ الَّذي حَبَوناهُ بِهِ ، جاءَ يَومَ القِيامَةِ وعَلى رَأسِهِ تاجٌ مِن نورٍ يُضيءُ لأَِهلِ جَميعِ العَرَصاتِ ، وحُلَّةٌ لا يُقَوَّمُ لِأَقَلِّ سِلكٍ مِنهَا الدُّنيا بِحَذافيرِها . ثُمَّ يُنادي مُنادٍ : يا عِبادَ اللّهِ ، هذا عالِمٌ ، مِن تَلامِذَةِ بَعضِ عُلَماءِ آلِ مُحَمَّدٍ ، ألا فَمَن أخرَجَهُ فِي الدُّنيا مِن حَيرَةِ جَهلِهِ فَليَتَشَبَّث بِنورِهِ لِيُخرِجَهُ مِن حَيرَةِ ظُلمَةِ هذِهِ العَرَصاتِ إلى نُزَهِ الجِنانِ . فَيَخرُجُ كُلُّ مَن كانَ عَلَّمَهُ فِي الدُّنيا خَيرا ، أو فَتَحَ عَن قَلبِهِ مِنَ الجَهلِ قُفلاً ، أو أوضَحَ لَهُ عَن شُبهَةٍ . (4)

.


1- .الكافي : ج 4 ص 27 ح 4 ، الخصال : ص 134 ح 145 كلاهما عن ابن القدّاح عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه: ج 4 ص 380 ح 813 ، الجعفريّات: ص 171 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار: ج 71 ص 16 ح 28 ؛ مسند ابن حنبل : ج 8 ص 319 ح 22423 عن شاذان ، المعجم الأوسط : ج 3 ص 34 ح 2384 عن سهل بن سعد ، كنز العمّال : ج 6 ص 359 ح 16052 .
2- .الخصال : ج 138 ح 156 عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، السرائر : ج 3 ص 643 عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، الجعفريّات : ص 89 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، النوادر للراوندي : ص 143 ح 196 كلّها بزيادة «مَن شفَع شفاعة حسنة» في أوّله ، بحار الأنوار : ج 100 ص 76 ح 24 .
3- .الاحتجاج : ج 1 ص 9 ح 2 عن يوسف بن محمّد بن زياد وعليّ بن محمّد بن سيّار عن الإمام العسكريّ عن آبائه عليهم السلام ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 339 ح 214 عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 2 ص 2 ح 1 .
4- .الاحتجاج : ج 1 ص 10 ح 3 عن يوسف بن محمّد بن زياد وعليّ بن محمّد بن سيار عن الإمام العسكريّ عليه السلام ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : 339 ح 215 عن الإمام العسكري عنه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 2 ص 2 ح 2 وراجع : عوالي اللآلي : ج 1 ص 17 ح 2 .

ص: 49

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :راه نمايى كننده به خير ، به سانِ انجام دهنده آن است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس امر به معروف يا نهى از منكر كند يا به كار خير راه نمايى يا اشاره نمايد ، [با انجام دهنده آن كار ]شريك است ؛ و هر كس به بدى فرمان دهد يا به آن راه نمايى يا اشاره نمايد ، [با انجام دهنده آن ]شريك است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سخت تر از يتيمىِ آن كه مادر و پدرش را از كف داده ، يتيمىِ كسى است كه از امامش دور افتاده و توان دست يافتن به او را ندارد و در موارد ابتلاى احكام دينى اش نمى داند حكم امام چيست . آگاه باشيد ! هر كس از شيعيان ما كه دانا به علوم ماست ، اين شخصِ جاهل به شريعت ما و دور افتاده از ديدار ما ، چون يتيمى در دامن اوست . بدانيد هر كس او را هدايت و ارشاد كند و شريعت ما را به او بياموزد ، در رفيق اعلا با ما خواهد بود .

امام على عليه السلام :هر كس از شيعيان ما كه به شريعت ما عالم باشد و شيعيانِ ناتوان ما را از تاريكى جهلشان به روشنايى دانشى كه ما ارزانى اش داشته ايم ، ره نمون شود ، روز قيامت ، در حالى مى آيد كه بر سر خود ، تاجى از نور خواهد داشت كه به مردم تمام عرصه هاى قيامت ، روشنايى خواهد داد ، و [بر تن ، ]جامه اى خواهد داشت كه ارزش كوچك ترين نخ آن ، از تمام دنيا فزون تر است . آن گاه ، ندا كننده اى آواز سر خواهد داد : اى بندگان خدا ! اين ، عالمى از شاگردان برخى علماى خاندان محمّد است . بدانيد هر كس كه او در دنيا از سرگردانى جهالتْ خارجش ساخته ، [اينك دوباره مى تواند] به نور او چنگ زند تا او را از سرگردانى تاريكىِ اين عرصه ها تا بوستان هاى بهشت ، بيرون برد . [بدين ترتيب] هر كس كه وى در دنيا چيزى به او آموخته ، يا گره جهل را از قلب او گشوده يا [پاسخ ]شبهه اى را براى او آشكار ساخته ، بيرون مى آيد .

.

ص: 50

الإمام الحسين عليه السلام :مَن دَعا عَبدا مِن ضَلالَةٍ إلى مَعرِفَةِ حَقٍّ فَأَجابَهُ ، كانَ لَهُ مِنَ الأَجرِ كَعِتقِ نَسَمَةٍ . (1)

الإمام الباقر عليه السلام :مَن عَلَّمَ بابَ هُدىً فَلَهُ مِثلُ أجرِ مَن عَمِلَ بِهِ ، ولا يَنقُصُ اُولئِكَ مِن اُجورِهِم شَيئا . ومَن عَلَّمَ بابَ ضَلالٍ كانَ عَلَيهِ مِثلُ أوزارِ مَن عَمِلَ بِهِ ، ولا يَنقُصُ اُولئِكَ مِن أوزارِهِم شَيئا . (2)

عنه عليه السلام :لَمّا كَلَّمَ اللّهُ موسَى بنَ عِمرانَ عليه السلام ، قالَ موسى : . . . إلهي ، فَما جَزاءُ مَن دَعا نَفسا كافِرَةً إلَى الإِسلامِ ؟ قالَ : يا موسى ، اُذِنَ يَومَ القِيامَةِ فِي الشَّفاعَةِ لِمَن يُريدُ . قالَ : إلهي ، فَما جَزاءُ مَن دَعا نَفسا مُسلِمَةً إلى طاعَتِكَ ، ونَهاها عَن مَعصِيَتِكَ ؟ قالَ : يا موسى ، أحشُرُهُ يَومَ القِيامَةِ في زُمرَةِ المُتَّقينَ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :لا يَتَكَلَّمُ الرَّجُلُ بِكَلِمَةِ حَقٍّ فَاُخِذَ بِها ، إلّا كانَ لَهُ مِثلُ أجرِ مَن أخَذَ بِها ، ولا يَتَكَلَّمُ بِكَلِمَةِ ضَلالٍ يُؤخَذُ بِها إلّا كانَ عَلَيهِ مِثلُ وِزرِ مَن أخَذَ بِه_ا . (4)

.


1- .مسند زيد : ص 391 عن الإمام زين العابدين عن آبائه عليهم السلام .
2- .الكافي : ج 1 ص 35 ح 4 عن أبي عبيدة الحذّاء ، تحف العقول : ص 297 ، المحاسن : ج 1 ص 96 ح 60 عن محمّد بن مسلم ، منية المريد : ص 111 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 19 ح 53 .
3- .فضائل الأشهر الثلاثة : ص 89 ح 68 عن زياد بن المنذر ، الأمالي للصدوق : ص 277 ح 307 عن عبد العظيم الحسني عن الإمام الهادي عليه السلام وفيه صدره ، بحار الأنوار : ج 69 ص 413 ح 131 .
4- .ثواب الأعمال : ص 160 ح 1 عن عبد الرحمن بن أبي عبد اللّه ، الاختصاص : ص 250 ، تحف العقول : ص 375 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 2 ص 19 ح 52 .

ص: 51

امام حسين عليه السلام :هر كس بنده اى را به بيرون رفتن از گم راهى با شناخت حق ، دعوت كند و او اجابتش كند ، براى دعوت كننده ، به سان آزاد كردن انسانى ، پاداش خواهد بود .

امام باقر عليه السلام :هر كس راه هدايتى بياموزد ، به سان پاداش هر كس كه به آن عمل كند ، از آنِ او خواهد بود و از پاداش عمل كنندگان ، چيزى كاسته نخواهد شد ؛ و هر كس راه گم راهى را ياد دهد ، به سان گناه كسانى كه بِدان عمل كنند ، بر گردن او گناه خواهد بود ، بى آن كه چيزى از گناه عمل كنندگان ، كاسته شود .

امام باقر عليه السلام :هنگامى كه خداوند با موسى بن عمران عليه السلام سخن مى گفت ، موسى گفت : ... خدايا ! پاداش آن كس كه انسان كافرى را به اسلام دعوت كند ، چيست ؟ خداوند فرمود : «اى موسى ! در روز قيامت به او اجازه داده مى شود تا براى هر كس كه مى خواهد ، شفاعت كند» . موسى گفت : خدايا ! پاداش كسى كه فرد مسلمانى را به اطاعت تو دعوت كند و از نافرمانى ات نهى كند ، چيست ؟ خدا فرمود : «اى موسى ! او را در روز قيامت ، در زمره پرهيزگاران محشور مى كنم» .

امام صادق عليه السلام :كسى سخن حقّى كه مورد عمل قرار گيرد ، نمى گويد ، جز آن كه پاداش آن كه بِدان عمل كند ، از آنِ او خواهد بود ؛ و كسى سخن باطلى كه مورد عمل قرار مى گيرد، نمى گويد ، جز آن كه گناه آن كه بِدان عمل كند ، برگردنِ او خواهد بود .

.

ص: 52

عنه عليه السلام :إذا كانَ يَومُ القِيامَةِ بَعَثَ اللّهُ عز و جل العالِمَ وَالعابِدَ ، فَإِذا وَقَفا بَينَ يَدَيِ اللّهِ عز و جل قيلَ لِلعابِدِ : اِنطَلِق إلَى الجَنَّةِ ، وقيلَ لِلعالِمِ : قِف ! تَشفَع لِلنّاسِ بِحُسنِ تَأديبِكَ لَهُم . (1)

عنه عليه السلام :إنَّ الرَّجُلَ لَيَتَكَلَّمُ بِالكَلِمَةِ فَيَكتُبُ اللّهُ بِها إيمانا في قَلبِ آخَرَ ، فَيَغفِرُ لَهُما جَميعا . (2)

راجع : العلم والحكمة في الكتاب والسنّة : ص 333 (القسم السادس / الفصل الثاني : فضل التعليم) .

2 / 6المُبَلِّغُ المِثالِيُّالكتاب«لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَاقَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ إِنِّى أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ * قَالَ الْمَلأَُ مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِى ضَلَالٍ مُّبِينٍ * قَالَ يَاقَوْمِ لَيْسَ بِى ضَلَالَةٌ وَلَكِنِّى رَسُولٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ * أُبَلِّغُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّى وَأَنصَحُ لَكُمْ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ» . (3)

«وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا قَالَ يَاقَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ * قَالَ الْمَلأَُ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِى سَفَاهَةٍ وَإِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكَاذِبِينَ * قَالَ يَاقَوْمِ لَيْسَ بِى سَفَاهَةٌ وَلَكِنِّى رَسُولٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ * أُبَلِّغُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّى وَأَنَا لَكُمْ نَاصِحٌ أَمِينٌ» . (4)

.


1- .علل الشرائع : ص 394 ح 11 ، بصائر الدرجات : ص 7 ح 7 ، بحارالأنوار : ج 2 ص 16 ح 36 .
2- .المحاسن : ج 1 ص 361 ح 778 عن أبي بكر الحضرمي ، مشكاة الأنوار : ص 193 ح 509 وفيه «العبد» بدل «الرجل» ، بحار الأنوار : ج 2 ص 73 ح 38 .
3- .الأعراف : 59 _ 62 .
4- .الأعراف : 65 _ 68 .

ص: 53

2 / 6 مبلّغ نمونه

امام صادق عليه السلام :روز قيامت ، خداوند عز و جل عالم و عابد را بر مى انگيزد . وقتى آن دو نزد خداوند عز و جل حاضر مى شوند ، به عابد گفته مى شود : «به سوى بهشت برو» و به عالم گفته مى شود : «بِايست و به خاطر ادب نيكى كه به مردم آموختى ، شفاعتشان كن» .

امام صادق عليه السلام :شخصى سخنى بر لب جارى مى كند و خداوند به يُمن آن ، ايمان را در قلب شخصى ديگر ثبت مى كند و در پى آن ، هر دو را با هم مى بخشد .

ر . ك : علم و حكمت در قرآن و حديث : ج 2 ص 453 (بخش ششم / آموزش / فصل دوم : فضيلت آموزش) .

2 / 6مبلّغ نمونهقرآن«همانا نوح را به سوى قومش فرستاديم . پس گفت : «اى قوم من ! خدا را بپرستيد كه براى شما معبودى جز او نيست . من از عذاب روزى سترگ بر شما بيمناكم» . سران قومش گفتند : واقعا ما تو را در گم راهى آشكارى مى بينيم . گفت : «اى قوم من ! هيچ گونه گم راهى اى در من نيست؛ بلكه من فرستاده اى از جانب پروردگار جهانيانم . پيام هاى پروردگارم را به شما مى رسانم و اندرزتان مى دهم و چيزهايى از خدا مى دانم كه [شما] نمى دانيد»» .

«و به سوى عاد ، برادرشان هود را [فرستاديم] . گفت : «اى قوم من ! خدا را بپرستيد كه براى شما معبودى جز او نيست . پس آيا پرهيزگارى نمى كنيد ؟» . سران قومش كه كافر بودند ، گفتند : در حقيقت ، ما تو را در [نوعى ]سفاهت مى بينيم و جدّا تو را از دروغگويان مى پنداريم . گفت : «اى قوم من ! در من سفاهتى نيست ؛ بلكه من فرستاده اى از جانب پروردگار جهانيانم . پيام هاى پروردگارم را به شما مى رسانم و براى شما خيرخواهى امينم»» .

.

ص: 54

«وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ يَاقَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ قَدْ جَاءَتْكُم بَيِّنَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ هَذِهِ نَاقَهُ اللَّهِ لَكُمْ ءَايَةً فَذَرُوهَا تَأْكُلْ فِى أَرْضِ اللَّهِ وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ * وَاذْكُرُواْ إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَاءَ مِن بَعْدِ عَادٍ وَبَوَّأَكُمْ فِى الأَْرْضِ تَتَّخِذُونَ مِن سُهُولِهَا قُصُورًا وَتَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُيُوتًا فَاذْكُرُواْ ءَالَاءَ اللَّهِ وَلَا تَعْثَوْاْ فِى الأَْرْضِ مُفْسِدِينَ * قَالَ الْمَلأَُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ مِن قَوْمِهِ لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ لِمَنْ ءَامَنَ مِنْهُمْ أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صَالِحًا مُّرْسَلٌ مِّن رَّبِّهِ قَالُواْ إِنَّا بِمَا أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ * قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ إِنَّا بِالَّذِى ءَامَنتُم بِهِ كَافِرُونَ * فَعَقَرُواْ النَّاقَةَ وَعَتَوْاْ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَقَالُواْ يَاصَالِحُ ائْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنتَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ * فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُواْ فِى دَارِهِمْ جَاثِمِينَ * فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَاقَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّى وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَكِن لَاتُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ» . (1)

«وَ اضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً أَصْحَابَ الْقَرْيَةِ إِذْ جَاءَهَا الْمُرْسَلُونَ * إِذْ أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمُ اثْنَيْنِ فَكَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُواْ إِنَّا إِلَيْكُم مُّرْسَلُونَ * قَالُواْ مَا أَنتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَ مَا أَنزَلَ الرَّحْمَانُ مِن شَىْ ءٍ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا تَكْذِبُونَ * قَالُواْ رَبُّنَا يَعْلَمُ إِنَّا إِلَيْكُمْ لَمُرْسَلُونَ * وَ مَا عَلَيْنَا إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ * قَالُواْ إِنَّا تَطَيَّرْنَا بِكُمْ لَئِن لَّمْ تَنتَهُواْ لَنَرْجُمَنَّكُمْ وَ لَيَمَسَّنَّكُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ * قَالُواْ طَائِرُكُم مَّعَكُمْ أَإِن ذُكِّرْتُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ مُّسْرِفُونَ * وَ جَاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعَى قَالَ يَاقَوْمِ اتَّبِعُواْ الْمُرْسَلِينَ * اتَّبِعُواْ مَن لَا يَسْئلُكُمْ أَجْرًا وَ هُم مُّهْتَدُونَ * وَ مَا لِىَ لَا أَعْبُدُ الَّذِى فَطَرَنِى وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ * ءَأَتَّخِذُ مِن دُونِهِ ءَالِهَةً إِن يُرِدْنِ الرَّحْمَانُ بِضُرٍّ لَا تُغْنِ عَنِّى شَفَاعَتُهُمْ شَيْئا وَ لَا يُنقِذُونِ * إِنِّى إِذًا لَّفِى ضَلَالٍ مُّبِينٍ * إِنِّى ءَامَنتُ بِرَبِّكُمْ فَاسْمَعُونِ * قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يَالَيْتَ قَوْمِى يَعْلَمُونَ * بِمَا غَفَرَ لِى رَبِّى وَ جَعَلَنِى مِنَ الْمُكْرَمِينَ» . (2)

«وَ قَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ ءَالِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلاً أَن يَقُولَ رَبِّىَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءَكُم بِالْبَيِّنَاتِ مِن رَّبِّكُمْ وَ إِن يَكُ كَاذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَإِن يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُم بَعْضُ الَّذِى يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِى مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ * يَاقَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ظَاهِرِينَ فِى الْأَرْضِ فَمَن يَنصُرُنَا مِن بَأْسِ اللَّهِ إِن جَاءَنَا قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِيكُمْ إِلَّا مَا أَرَى وَ مَا أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشَادِ * وَ قَالَ الَّذِى ءَامَنَ يَاقَوْمِ إِنِّى أَخَافُ عَلَيْكُم مِّثْلَ يَوْمِ الْأَحْزَابِ * مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عَادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِينَ مِن بَعْدِهِمْ وَ مَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْمًا لِّلْعِبَادِ * وَ يَاقَوْمِ إِنِّى أَخَافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنَادِ * يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ مَا لَكُم مِّنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ وَ مَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ * وَ لَقَدْ جَاءَكُمْ يُوسُفُ مِن قَبْلُ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا زِلْتُمْ فِى شَكٍّ مِّمَّا جَاءَكُم بِهِ حَتَّى إِذَاهَلَكَ قُلْتُمْ لَن يَبْعَثَ اللَّهُ مِن بَعْدِهِ رَسُولًا كَذَلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُّرْتَابٌ» . (3) راجع : هود : 57 ، آل عمران : 20 ، المائدة : 92 _ 99 ، الرعد : 40 ،

.


1- .الأعراف : 73 _ 79 .
2- .يس : 13 _ 27 .
3- .غافر : 28 _ 34 .

ص: 55

«و به سوى [قوم] ثمود ، صالح ، برادرشان را [فرستاديم] . گفت : «اى قوم من ! خدا را بپرستيد . براى شما معبودى جز او نيست . در حقيقت ، براى شما از جانب پروردگارتان دليلى آشكار آمده است . اين ، ماده شترِ خدا براى شماست ، كه پديده اى شگرف است . پس آن را بگذاريد تا در زمين خدا بخورَد و گزندى به او نرسانيد تا [مبادا ]شما را عذابى دردناك فرو گيرد ؛ و به ياد آوريد هنگامى را كه شما را پس از [قوم] عاد ، جانشينان [آنان ]گردانيد و در زمين به شما جاى [مناسب] داد . در دشت هاى آن [براى خود] كاخ هايى اختيار مى كرديد ، و از كوه ها خانه هايى [زمستانى ]مى تراشيديد . پس نعمت هاى خدا را به ياد آوريد و در زمين ، سر به فساد بر مداريد» . سران قوم او كه استكبار مى ورزيدند ، به مستضعفانى كه ايمان آورده بودند ، گفتند : آيا مى دانيد كه صالح ، از طرف پروردگارش فرستاده شده است ؟ گفتند : «بى ترديد ، ما به آنچه وى بِدان رسالت يافته است ، مؤمنيم» . كسانى كه استكبار مى ورزيدند ، گفتند : ما به آنچه شما بِدان ايمان آورده ايد ، كافريم . پس آن ماده شتر را پى كردند و از فرمان پروردگار خود ، سر پيچيدند و گفتند : اى صالح ! اگر از پيامبرانى ، آنچه را به ما وعده مى دهى ، براى ما بياور . آن گاه زمين لرزه آنان را فرو گرفت و در خانه هايشان از پا در آمدند . پس [صالح] از ايشان روى بر تافت و گفت : «اى قوم من ! به راستى ، من پيام پروردگارم را به شما رساندم و خير شما را خواستم ؛ ولى شما خيرخواهان را دوست نمى داريد»» .

«[داستان] مردم آن شهرى را كه رسولان بِدان جا آمدند ، براى آنان مَثَل بزن ، آن گاه كه دو تن سوى آنان فرستاديم ، و[لى ]آن دو را دروغزن پنداشتند ، تا با [فرستاده] سومين [آنان را] تأييد كرديم . پس [رسولان] گفتند : «ما به سوى شما به پيامبرى فرستاده شده ايم» . گفتند : شما جز بشرى مانند ما نيستيد و [خداى] رحمان ، چيزى نفرستاده و شما جز دروغ نمى پردازيد . گفتند : «پروردگار ما مى داند كه ما واقعا به سوى شما به پيامبرى فرستاده شده ايم ، و بر ما [وظيفه اى ]جز رسانيدن آشكار [پيام ]نيست» . پاسخ دادند : ما [حضور ]شما را به شگونِ بد گرفته ايم . اگر دست بر نداريد ، سنگسارتان مى كنيم و قطعا عذاب دردناكى از ما به شما خواهد رسيد . [رسولان ]گفتند : «شومىِ شما ، با خود شماست . آيا اگر شما را پند دهند [ ، باز كفر مى ورزيد] ؟ بلكه شما قومى اسرافكاريد» و [در اين ميان ]مردى از دورترين جاىِ شهر ، دوان دوان آمد [و ]گفت : «اى مردم ! از اين فرستادگان ، پيروى كنيد . از كسانى كه پاداشى از شما نمى خواهند و خود[نيز] بر راه راست قرار دارند ، پيروى كنيد . آخر چرا كسى را نپرستم كه مرا آفريده است و [همه] شما به سوى او بازگشت مى يابيد ؟ آيا به جاى او خدايانى را بپرستم كه اگر [خداى] رحمان بخواهد به من گزندى برساند ، نه شفاعتشان به حالم سود مى دهد و نه مى توانند مرا برهانند ؟ در آن صورت ، من قطعا در گم راهى آشكارى خواهم بود . من به پروردگارتان ايمان آوردم . [اقرار ]مرا بشنويد» . [سرانجام به جرم ايمان ، كشته شد و بدو ]گفته شد : به بهشت وارد شو! گفت : «اى كاش ، قوم من مى دانستند كه پروردگارم چگونه مرا آمرزيد و در زمره عزيزان قرار داد!»» .

«و مردى مؤمن از خاندان فرعون كه ايمان خود را پنهان مى داشت ، گفت : «آيا مردى را مى كُشيد كه مى گويد : پروردگار من خداست و مسلّما براى شما از جانب پروردگارتان دلايل آشكارى آورده ؟ و اگر دروغگو باشد ، دروغش به زيان اوست ، و اگر راستگو باشد ، برخى از آنچه به شما وعده مى دهد ، به شما خواهد رسيد ؛ چرا كه خدا كسى را كه افراطكار دروغزن باشد ، هدايت نمى كند . اى قوم من ! امروز ، فرمان روايى از آنِ شماست [و] در اين سرزمين مسلّطيد ؛ و[لى] چه كسى ما را از بلاى خدا _ اگر به ما برسد _ حمايت خواهد كرد ؟» . فرعون گفت : جز آنچه مى بينم ، به شما نمى نمايم و شما را جز به راه راست ، راهبر نيستم . و كسى كه ايمان آورده بود ، گفت : «اى قوم من ! من از [روزى ]مثل روز دسته ها[ى مخالف خدا] بر شما مى ترسم ، [از سرنوشتى] نظير سرنوشت قوم نوح و عاد و ثمود و كسانى كه پس از آنها [آمدند] ، و[گر نه ]خدا بر بندگان [خود] ، ستم نمى خواهد ؛ و _ اى قوم من _ من بر شما از روزى كه مردم يكديگر را [به يارى هم ]ندا در مى دهند ، بيم دارم . روزى كه پشت كنان [به عُنف] باز مى گرديد ، براى شما در برابر خدا هيچ حمايتگرى نيست؛ و هر كس را خدا گم راه كند ، او را راهبرى نيست» . و به يقين ، يوسف پيش از اين ، دلايل آشكارى براى شما آورد ، و از آنچه براى شما آورد ، همواره در ترديد بوديد تا وقتى كه از دنيا رفت ، گفتيد : «خدا پس از او هرگز فرستاده اى را بر نخواهد انگيخت» . اين گونه ، خدا هر كه را افراطگر شكّاك است ، بى راه مى گرداند» .

ر . ك : هود : آيه 57 ، آل عمران : آيه 20 ، مائده : آيه 92 _ 99 ، رعد : آيه 40 ، نمل : آيه 35 _ 38 ، نور : آيه 54 ، عنكبوت : آيه 18 ، تغابن : آيه 12 ، جن : آيه 23 .

.

ص: 56

الحديثالخصال عن عبد اللّه بن عمر عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في حَجَّةِ الوَداعِ _ :إنَّ اللّهَ عز و جل حَرَّمَ عَلَيكُم دِماءَكُم وأَموالَكُم وأَعراضَكُم ، كَحُرمَةِ يَومِكُم هذا في شَهرِكُم هذا في بَلَدِكُم هذا ، إلى يَومِ تَلقَونَهُ . ألا فَليُبَلِّغ شاهِدُكُم غائِبَكُم ؛ لا نَبِيَّ بَعدي ، ولا اُمَّةَ بَعدَكُم . ثُمَّ رَفَعَ يَدَيهِ حَتّى إنَّهُ لَيُرى بَياضُ إبطَيهِ ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ اشهَد أنّي قَد بَلَّغتُ . (1)

بحار الأنوار عن زيد بن أرقم :خَرَجنا مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله حُجّاجا ، حَتّى إذا كُنّا بِالجُحفَةِ بِغَديرِ خُمٍّ صَلَّى الظُّهرَ ، ثُمَّ قامَ خَطيبا فينا ، فَقالَ : أيُّهَا النّاسُ ، هَل تَسمَعونَ ؟ إنّي رَسولُ اللّهِ إلَيكُم ؛ إنّي اُوشِكُ أن اُدعى ، وإنّي مَسؤولٌ ، وإنَّكُم مَسؤولونَ . إنّي مَسؤولٌ ؛ هَل بَلَّغتُكُم ؟ وأَنتُم مَسؤولونَ ؛ هَل بُلِّغتُم ؟ فَماذا أنتُم قائِلونَ ؟ قالَ : قُلنا : يا رَسولَ اللّهِ ، بَلَّغتَ وجَهَدتَ . قالَ : اللّهُمَّ اشهَد ، وأَنَا مِنَ الشّاهِدينَ . (2)

.


1- .الخصال: ص 487 ح 63، بحارالأنوار: ج 21 ص 381 ح 8 وراجع : الكافي: ج 7 ص 273 ح 12 وكتاب من لا يحضره الفقيه: ج 4 ص 93 ح 5151 و مسند ابن حنبل : ج 7 ص 376 ح 20720 وكنز العمّال : ج 5 ص 293 ح 12919 .
2- .بحار الأنوار : ج 37 ص 191 نقلاً عن كتاب منقبة المطهرين .

ص: 57

حديثالخصال_ به نقل از عبد اللّه بن عمر _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله [در حَجّة الوداع ، در روز عيد قربان ، در مِنا ]فرمود : «خداوند عز و جل به سان حرمت امروز و اين ماه و اين سرزمين ، خون و مال و آبروى شما را تا روز قيامت بر شما حرام كرده است . آگاه باشيد ! بايد شاهدان شما [سخنم را] به غايبانتان برسانند . پيامبرى پس از من و امّتى پس از شما نخواهد بود» . آن گاه دو دست خود را چنان بالا برد كه سفيدى زير بغل هايش آشكار شد . آن گاه فرمود : «خداوندا ! گواه باش كه من ابلاغ كرده ام» .

بحار الأنوار :زيد بن ارقم مى گويد : همراه پيامبر خدا پس از انجام دادن حج ، به راه افتاديم تا آن كه در جُحفه به غدير خم رسيديم . [پيامبر صلى الله عليه و آله ] نماز ظهر را اقامه كرد . آن گاه براى سخنرانى در ميان ما برخاست و فرمود : «اى مردم ! آيا مى شنويد ؟ من ، فرستاده خدا به سوى شما هستم . من به زودى [به سوى خدا ]فراخوانده خواهم شد و از من و از شما سؤال خواهد شد . از من پرسش خواهد شد كه آيا به شما ابلاغ كرده ام ، و از شما خواهند پرسيد : آيا به شما ابلاغ شده است ؟ در اين صورت ، شما چه خواهيد گفت ؟» . زيد بن اَرقم مى گويد كه گفتيم : اى پيامبر خدا ! تو ابلاغ كردى و كوشش نمودى . فرمود : «خدايا ! گواه باش و من از جمله گواهان خواهم بود» .

.

ص: 58

مسند ابن حنبل عن سمرة بن جندب :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أيُّهَا النّاسُ ! أنشُدُكُم بِاللّهِ إن كُنتُم تَعلَمونَ أنّي قَصَّرتُ عَن شَيءٍ مِن تَبليغِ رِسالاتِ رَبّي عز و جل لَمّا أخبَرتُموني ذاكَ ؛ فَبَلَّغتُ رِسالاتِ رَبّي كَما يَنبَغي لَها أن تُبَلَّغَ ، وإن كُنتُم تَعلَمونَ أنّي بَلَّغتُ رِسالاتِ رَبّي لَمّا أخبَرتُموني ذاكَ . قالَ : فَقامَ رِجالٌ فَقالوا : نَشهَدُ أنَّكَ قَد بَلَّغتَ رِسالاتِ رَبِّكَ ، ونَصَحتَ لاُِمَّتِكَ ، وقَضَيتَ الَّذي عَلَيكَ . (1)

المستدرك على الصحيحين عن أنس :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ آخِرُ ما تَكَلَّمَ بِهِ : «جَلالَ رَبِّي الرَّفيعَ فَقَد بَلَّغتُ» ، ثُمَّ قَضى صلى الله عليه و آله . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ في خُطبَةٍ لَهُ _ :. . . وأَشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ . . . صَدَعَ بِما أمَرَهُ رَبُّهُ ، وبَلَّغَ ما حَمَّلَهُ ، حَتّى أفصَحَ بِالتَّوحيدِ دَعوَتَهُ ، وأَظهَرَ فِي الخَلقِ أن «لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ» حَتّى خَلَصَت لَهُ الوَحدانِيَّةُ ، وصَفَت لَهُ الرُّبوبِيَّةُ ، وأَظهَرَ اللّهُ بِالتَّوحيدِ حُجَّتَهُ ، وأَعلى بِالإِسلامِ دَرَجَتَهُ . (3)

عنه عليه السلام :اللّهُمَّ أعطِ مُحَمَّدا _ صَلَواتُكَ عَلَيهِ وآلِهِ _ مِن كُلِّ كَرامَةٍ أفضَلَ تِلكَ الكَرامَةِ... نَشهَدُ أنَّهُ قَد بَلَّغَ الرِّسالَةَ ، وأَدَّى النَّصيحَةَ ، وَاجتَهَدَ لِلاُمَّةِ . (4)

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 7 ص 265 ح 20198 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 479 ح 1230 ، السنن الكبرى : ج 3 ص 471 ح 6361 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 14 ص 323 ح 38818 .
2- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 59 ح 4387 ، كنز العمّال : ج 7 ص 147 ح 18445 .
3- .التوحيد : ص 72 ح 26 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 123 ح 15 كلاهما عن الهيثم بن عبد اللّه الرمّاني عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 4 ص 223 ح 2 .
4- .تهذيب الأحكام : ج 3 ص 83 ح 239 عن عليّ بن عبد اللّه عن أبيه عن جدّه عن الإمام الحسين عليه السلام ، مصباح المتهجّد : ج 557 ح 651 من دون إسناد إلى احد من اهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 98 ص 127 ح 3 .

ص: 59

مسند ابن حنبل :سَمُرة بن جُندَب مى گويد : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «اى مردم ! شما را به خدا سوگند مى دهم . اگر مى دانيد كه من در رساندن چيزى از رسالت هاى پروردگارم كوتاهى كرده ام ، مرا از آن باخبر سازيد تا رسالت هاى پروردگارم را چنان كه شايسته رساندن است ، ابلاغ كنم ، و اگر مى دانيد كه من رسالت هاى پروردگارم را رسانده ام ، مرا از آن باخبر كنيد» . سَمُره مى گويد : اشخاصى برخاستند و گفتند : گواهى مى دهيم كه تو رسالت هاى پروردگارت را ابلاغ كرده اى و براى امّتت خيرخواهى نموده اى و آنچه بر عهده داشته اى ، ادا كرده اى .

المستدرك على الصحيحين_ به نقل از اَنَس _ :آخرين سخنى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود ، اين جمله بود : «اى پروردگارِ باجلالت و بلندمرتبه ! ابلاغ كردم» . آن گاه جان به جان آفرين تسليم كرد .

امام على عليه السلام_ در خطبه اى از ايشان _ :و شهادت مى دهم كه محمّد ، بنده و فرستاده اوست... ؛ آنچه را پروردگارش به او فرمان داده بود ، آشكار كرد و آنچه را بر دوشش نهاده بود ، ابلاغ نمود ، تا آن كه دعوتش را با توحيد ، پديدار ساخت و كلمه «لا إله إلّا اللّه وحده لا شريك له» را در ميان مردم ، آشكار نمود تا وحدانيت براى خداوند ، خالص گردد و ربوبيت الهى پيراسته شود ، و خداوند ، بُرهانش را با توحيد ، ظاهر ساخت و مرتبه اش را با اسلام ، بالا برد .

امام على عليه السلام :خداوندا ! به محمّد _ كه درود تو بر او و خاندانش باد _ از هر كرامتى، برترينِ آن را عطا كن... . شهادت مى دهيم كه او رسالت را ابلاغ كرد و خيرخواهى را به انجام رسانيد و براى امّت ، كوشش نمود .

.

ص: 60

الإمام الباقر عليه السلام عن جابر بن عبد اللّه الأنصاريّ :نَزَلَ جَبرَئيلُ عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله . . . فَقالَ : يا مُحَمَّدُ ، إنَّ اللّهَ يَقرَؤُكَ السَّلامَ ويَقولُ لَكَ : جَزاكَ اللّهُ عَن تَبليغِكَ خَيرا ؛ فَقَد بَلَّغتَ رِسالاتِ رَبِّكَ ، ونَصَحتَ لاُِمَّتِكَ ، وأَرضَيتَ المُؤمِنينَ ، وأَرغَمتَ الكافِرينَ . (1)

عنه عليه السلام_ في بَيانِ أحوالِ يَومِ الحِسابِ _ :. . . فَيَقولُ اللّهُ لِمُحَمَّدٍ : هَل بَلَّغتَ اُمَّتَكَ ما بَلَّغَكَ جَبرَئيلُ مِن كِتابي وحِكمَتي وعِلمي ؟ فَيَقولُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : نَعَم ، يا رَبِّ ، قَد بَلَّغتُ اُمَّتي ما اُوحِيَ إلَيَّ مِن كِتابِكَ وحِكمَتِكَ وعِلمِكَ ، وجاهَدتُ في سَبيلِكَ . فَيَقولُ اللّهُ لِمُحَمَّدٍ : فَمَن يَشهَدُ لَكَ بِذلِكَ ؟ فَيَقولُ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله : يا رَبِّ ، أنتَ الشّاهِدُ لي بِتَبليغِ الرِّسالَةِ ، ومَلائِكَتُكَ ، وَالأَبرارُ مِن اُمَّتي ، وكَفى بِكَ شَهيدا . فَيُدعى بِالمَلائِكَةِ ، فَيَشهَدونَ لِمُحَمَّدٍ بِتَبليغِ الرِّسالَةِ . ثُمَّ يُدعى بِاُمَّةِ مُحَمَّدٍ ، فَيُسأَلونَ : هَل بَلَّغَكُم مُحَمَّدٌ رِسالَتي وكِتابي وحِكمَتي وعِلمي ، وعَلَّمَكُم ذلِكَ ؟ فَيَشهَدونَ لِمُحَمَّدٍ بِتَبليغِ الرِّسالَةِ ، وَالحكمَةِ ، وَالعِلمِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام_ في زِيارَةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله _ :أشهَدُ أنَّكَ رَسولُ اللّهِ ، وأَشهَدُ أنَّكَ مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللّهِ ، وأشهَدُ أنَّكَ قَد بَلَّغتَ رِسالاتِ رَبِّكَ ، ونَصَحتَ لِاُمَّتِكَ ، وجاهَدتَ في سَبيلِ اللّهِ . (3)

.


1- .الأمالي للمفيد : ص 78 ح 2 ، الأمالي للطوسي : ص 119 ح 185 ، بشارة المصطفى : ص 65 ، الفضائل : ص 7 كلّها عن جابر الجعفي ، بحار الأنوار : ج 38 ص 114 ح 51 .
2- .تفسير القمّي : ج 1 ص 192 عن ضريس ، بحار الأنوار : ج 7 ص 281 ح 3 .
3- .الكافي : ج 4 ص 550 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 5 ح 8 ، كامل الزيارات : ص 48 ح 27 كلّها عن معاوية بن عمّار ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 567 ح 3157 ، بحار الأنوار : ج 100 ص 150 ح 17 .

ص: 61

امام باقر عليه السلام_ به نقل از جابر بن عبد اللّه انصارى _ :جبرئيل ، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله فرود آمد... و گفت : اى محمّد ! [همانا ]خداوند به تو سلام مى رساند و به تو مى فرمايد : «خداوند، تو را به خاطر ابلاغت پاداش خير دهد كه به راستى ، رسالت هاى پروردگارت را رساندى و براى امّتت خيرخواهى كردى و مؤمنان را خشنود ساختى و بينى كافران را به خاك ماليدى!» .

امام باقر عليه السلام_ در بيان حالات روز قيامت _ :خداوند به محمّد صلى الله عليه و آله خواهد فرمود : «آيا قرآن ، حكمت و علم مرا كه جبرئيل به تو رسانده به امّتت ابلاغ كردى ؟». پيامبر خدا صلى الله عليه و آله خواهد گفت : آرى ، اى پروردگارم ! آنچه از قرآن ، حكمت و علمت به من وحى شده ، به امّتم ابلاغ كردم و در راه تو تلاش نمودم . خداوند به محمّد صلى الله عليه و آله خواهد فرمود : «چه كسى بر اين مدّعا ، گواه توست ؟». محمّد صلى الله عليه و آله خواهد گفت : پروردگارا ! تو و فرشتگانت و نيكان امّتم ، شاهد من در تبليغ رسالتيد والبته شهادت تو ، بس است . پس [خداوند] ، فرشتگان را فرا مى خواند و آنان شهادت مى دهند كه محمّد صلى الله عليه و آله ، رسالت را تبليغ كرده است . آن گاه ، امّت محمّد فرا خوانده مى شوند و از آنان سؤال مى شود : آيا محمّد ، رسالت ، قرآن ، حكمت و علم مرا به شما رسانيده و اينها را به شما آموخته است ؟ آنان شهادت مى دهند كه محمّد صلى الله عليه و آله ، رسالت و حكمت و علم را تبليغ كرده است .

امام صادق عليه السلام_ در زيارت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله _ :شهادت مى دهم كه تو فرستاده خدا هستى ، و شهادت مى دهم كه تو محمّد بن عبد اللّه هستى ، و شهادت مى دهم كه تو رسالت هاى پروردگارت را رسانده اى و براى امّتت خيرخواهى كرده اى و در راه خدا تلاش كرده اى .

.

ص: 62

عنه عليه السلام_ في زِيارَة الإِمامِ الحُسَينِ عليه السلام _ :أشهَدُ أنَّكَ قَد بَلَّغتَ ونَصَحتَ ، ووَفَيتَ وأَوفَيتَ ، وجاهَدتَ في سَبيلِ اللّهِ ، ومَضَيتَ لِلَّذي كُنتَ عَلَيهِ شَهيدا ومُستَشهِدا وشاهِدا ومَشهودا . (1)

عنه عليه السلام_ أيضا _ :صَلَّى اللّهُ عَلَيكَ يا أبا عَبدِ اللّهِ ، أشهَدُ أنَّكَ قَد بَلَّغتَ عَنِ اللّهِ عز و جل ما اُمِرتَ بِهِ ، ولَم تَخشَ أحَدا غَيرَهُ ، وجاهَدتَ في سَبيلِهِ ، وعَبَدتَهُ صادِقا حَتّى أتاكَ اليَقينُ . . . أشهَدُ أنَّكُم قَد بَلَّغتُم عَنِ اللّهِ ما أمَرَكُم بِهِ ، ولَم (2) تَخشَوا أحَدا غَيرَهُ . . . صَلَّى اللّهُ عَلَيكَ ، أشهَدُ أنَّكَ عَبدُ اللّهِ وأَمينُهُ ، بَلَّغتَ ناصِحا ، وأَدَّيتَ أمينا ، وقُتِلتَ صِدّيقا ، ومَضَيتَ عَلى يَقينٍ ، لَم تُؤثِر عَمىً عَلى هُدىً ، ولَم تَمِل مِن حَقٍّ إلى باطِلٍ . (3)

عنه عليه السلام_ أيضا _ :أشهَدُ أنَّكَ وِترُ اللّهِ المَوتورُ فِي السَّماواتِ وَالأَرضِ ، وأَشهَدُ أنَّكَ قَد بَلَّغتَ ونَصَحتَ . (4)

كامل الزيارات عن عمرو بن هاشم عن رجل من أصحابنا عن أحدهم عليهم السلام_ في زِيارَةِ أئِمَّةِ البَقيعِ عليهم السلام _ :السَّلامُ عَلَيكُم أيُّهَا الحُجَجُ عَلى أهلِ الدُّنيا ، السَّلامُ عَلَيكُم أيُّهَا القُوّامُ فِي البَرِيَّةِ بِالقِسطِ ، السَّلامُ عَلَيكُم أهلَ الصَّفوَةِ ، السَّلامُ عَلَيكُم آلَ رَسولِ اللّهِ ، السَّلامُ عَلَيكُم أهلَ النَّجوى ، أشهَدُ أنَّكُم قَد بَلَّغتُم ، ونَصَحتُم ، وصَبَرتُم في ذاتِ اللّهِ ، وكُذِّبتُم ، واُسِيءَ إلَيكُم فَغَفَرتُم . (5)

.


1- .الكافي : ج 4 ص 576 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 55 ح 131 ، كامل الزيارات : ص 365 ح 618 كلّها عن الحسين بن ثوير ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 595 ح 3199 ، بحار الأنوار : ج 101 ص 152 ح 3 .
2- .في الطبعة المعتمدة «ولن» وهو تصحيف ، والتصحيح من سائر المصادر .
3- .الكافي : ج 4 ص 573 ح 1 عن يونس الكناسي ، كامل الزيارات : ص 369 ح619 عن يوسف الكناسي نحوه ، بحار الأنوار : ج 101 ص158 ح5 .
4- .الكافي : ج 4 ص 576 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 55 ح 131 بزيادة «وابن وتره» بعد «وتر اللّه » ، كامل الزيارات : ص 365 ح 618 كلّها عن الحسين بن ثوير ، بحار الأنوار : ج 101 ص 152 ح 3 .
5- .كامل الزيارات : ص 118 ح 130 ، الكافي : ج 4 ص 559 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 79 وفيهما «فعفوتم» بدل «فغفرتم» ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 575 ، مصباح المتهجّد : ص 713 ح 797 كلّها من دون إسناد الى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 100 ص 203 ح 1 .

ص: 63

امام صادق عليه السلام_ در زيارت امام حسين عليه السلام _ :شهادت مى دهم كه تو ابلاغ كردى و خيرخواهى نمودى و وفا كردى و به كمال رساندى و در راه خدا ، جهاد كردى و در راه آن كه به او شهيد و شهادتخواه و شاهد و مشهود هستى ، راه سپردى .

امام صادق عليه السلام_ در زيارت امام حسين عليه السلام _ :خداوند بر تو درود فرستد _ اى ابا عبد اللّه _ ! شهادت مى دهم كه آنچه از جانب خداوند عز و جل فرمان گرفتى ، ابلاغ كردى ، و جز او ، از كسى نترسيدى و در راهش جهاد كردى و صادقانه تا دم مرگ ، او را عبادت كردى... . شهادت مى دهم كه آنچه را از جانب خداوند ، فرمان داشتى ، ابلاغ كردى و جز او ، از كسى نترسيدى... . خداوند بر تو درود فرستد ! شهادت مى دهم كه تو بنده و امين خدايى و خيرخواهانه ابلاغ كردى و با امانت ادا نمودى و در زمره صدّيقان (راستْ دينان) ، به شهادت رسيدى و با يقين ، ره سپردى ، كوردلى را بر هدايت بر نگزيدى و از حق به سوى باطل ، گرايش نداشتى .

امام صادق عليه السلام_ در زيارت امام حسين عليه السلام _ :شهادت مى دهم كه تو خونى هستى كه خداوند در آسمان ها و زمين ، خونخواه آن است و تاوانش گرفته نشده است ، و شهادت مى دهم كه تو ابلاغ كردى و خيرخواهى نمودى .

كامل الزيارات_ به نقل از عمرو بن هاشم ، از يكى از راويان شيعه ، از يكى از امامان عليهم السلام ، در زيارت امامان بقيع عليهم السلام _ :سلام بر شما ، اى حجّت هاى خدا بر مردم دنيا ! سلام بر شما ، اى برپا دارندگان قسط در ميان انسان ها ! سلام بر شما ، اى گروه برگزيده ! سلام بر شما ، اى خاندان پيامبر خدا ! سلام بر شما ، اى صاحبان نجوا ! شهادت مى دهم كه شما ابلاغ كرديد و خيرخواهى نموديد و در راه خدا شكيبايى نموديد و مورد تكذيب قرار گرفتيد و به شما بى احترامى شد ؛ امّا شما بخشيديد .

.

ص: 64

الفصل الثّالث : رسالة المبلّغ3 / 1إثارَةُ الفِطرَةِ وَالعَقلِالكتاب«وَ أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ» . (1)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام_ في خُطبَةٍ لَهُ _ :فَبَعَثَ فيهِم رُسُلَهُ وواتَرَ إلَيهِم أنبِياءَهُ ؛ لِيَستَأدوهُم ميثاقَ فِطرَتِهِ ، ويُذَكِّروهُم مَنسِيَّ نِعمَتِهِ ، ويَحتَجُّوا عَلَيهِم بِالتَّبليغِ ، ويُثيروا لَهُم دَفائِنَ العُقولِ ، ويُروهُم آياتِ المَقدِرَةِ . (2)

عنه عليه السلام_ في ذِكرِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله _ :طَبيبٌ دَوّارٌ بِطِبِّهِ ، قَد أحكَمَ مَراهِمَهُ ، وأَحمَى مَواسِمَهُ . يَضَعُ ذلِكَ حَيثُ الحاجَةُ إلَيهِ ، مِن قُلوبٍ عُميٍ ، وآذانٍ صُمٍّ ، وأَلسِنَةٍ بُكمٍ . مُتَتَبِّعٌ بِدَوائِهِ مَواضِعَ الغَفلَةِ ، ومَواطِنَ الحَيرَةِ . (3)

.


1- .النحل : 44 .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 1 ، بحار الأنوار : ج 11 ص 60 ح 70 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 108 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 319 ح 5564 .

ص: 65

فصل سوم : رسالت مبلّغ

3 / 1 بر انگيختن فطرت و عقل

فصل سوم : رسالت مبلّغ3 / 1بر انگيختن فطرت و عقلقرآن«و اين قرآن را به سوى تو فرود آورديم تا براى مردم ، آنچه را به سوى ايشان نازل شده است ، توضيح دهى ؛ و اميد كه آنان بينديشند» .

حديثامام على عليه السلام_ در خطبه ايشان _ :پس [خداوند] ، فرستادگان خود را ميان ايشان بر انگيخت ، و پيامبرانش را يك به يك به سوى آنان فرستاد تا پيمان فطرتش را از آنان ، باز ستانند ، و نعمت فراموش شده خدا را به يادشان آورند و با تبليغ ، حجّت را بر آنان تمام كنند ، و انديشه هاى پنهان آنان را بر انگيزانند ، و نشانه هاى قدرت [الهى ]را به آنان نشان دهند .

امام على عليه السلام_ در يادكرد از پيامبر صلى الله عليه و آله _ :طبيبى بود كه با طبابتش در گردش بود . مرهم هاى خود را محكم به كار مى بست ، و داغ هاى خود را بر زخم ها مى نهاد و هر آن جا كه نيازْ اقتضا داشت ، اعم از قلب هاى نابينا ، گوش هاى ناشنوا و زبان هاى گُنگ ، به كارش مى بست . با داروهايش جايگاه هاى غفلت و موارد سرگردانى [مردم] را مى جُست .

.

ص: 66

الإمام الكاظم عليه السلام_ لِهِشامِ بنِ الحَكَمِ _ :ما بَعَثَ اللّهُ أنبِياءَهُ ورُسُلَهُ إلى عِبادِهِ إلّا لِيَعقِلوا عَنِ اللّهِ ؛ فَأَحسَنُهُمُ استِجابَةً أحسَنُهُم مَعرِفَةً ، وأَعلَمُهُم بِأَمرِ اللّهِ أحسَنُهُم عَقلاً ، وأَكمَلُهُم عَقلاً أرفَعُهُم دَرَجَةً فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ . (1)

راجع : كتاب العقل والجهل : ص 63 (الفصل الثالث : التعقّل) .

3 / 2إخراجُ النّاسِ مِنَ الظُّلُماتِ إلَى النُّورِالكتاب«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِايَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَ ذَكِّرْهُم بِأَيَّامِ اللَّهِ إِنَّ فِى ذَلِكَ لَأَيَاتٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ» . (2)

«كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ» . (3)

«يَهْدِى بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَيُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ وَيَهْدِيهِمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ» . (4)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام_ في صِفَةِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله _ :اِختارَهُ مِن شَجَرَةِ الأَنبِياءِ ، ومِشكاةِ الضِّياءِ ، وذُؤابَةِ العَلياءِ ، وسُرَّةِ البَطحاءِ ، ومَصابيحِ الظُّلمَةِ ، ويَنابيعِ الحِكمَةِ . (5)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 16 ح 12 عن هشام بن الحكم ، تحف العقول : ص 386 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 132 ح 30 .
2- .إبراهيم : 5 .
3- .إبراهيم : 1 .
4- .المائدة : 16 .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 108 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 1 ص 136 ، بحار الأنوار : ج 16 ص 381 ح 94 .

ص: 67

3 / 2 خارج ساختن مردم از تاريكى ها به نور

امام كاظم عليه السلام_ به هشام بن حَحَم _ :خداوند ، پيامبران و فرستادگان خود را تنها براى اين كه او را بشناسند ، به سوى مردم فرستاد . نيك پذيرش ترينِ آنان ، خوش شناخت ترينِ آنان [نسبت به خداوند] است و آگاه ترينِ آنان ، خردمندترينِ آنان است و عاقل ترينِ آنان ، بلندمرتبه ترين آنان در دنيا و آخرت است .

ر . ك :خردگرايى در قرآن و حديث : ص 73 (فصل سوم : خردورزى) .

3 / 2خارج ساختن مردم از تاريكى ها به نورقرآن«و در حقيقت ، موسى را با آيات خود فرستاديم[و به او فرموديم] كه : قوم خود را از تاريكى ها به سوى روشنايى بيرون آر ، و روزهاى خدا را به آنان يادآورى كن ، كه قطعا در اين [يادآورى] ، براى هر شكيباى سپاس گزارى ، عبرت هاست» .

«كتابى است كه آن را به سوى تو فرود آورديم تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاريكى ها به سوى روشنايى بيرون آورى ؛ به سوى راه آن شكست ناپذيرِ ستوده» .

«خدا هر كه را از خشنودى او پيروى كند ، به وسيله آن [كتاب] به راه هاى سلامت ، ره نمون مى شود ، و به توفيق خويش ، آنان را از تاريكى ها به سوى روشنايى بيرون مى برد ، و به راهى راست ، هدايتشان مى كند» .

حديثامام على عليه السلام_ در توصيف پيامبر صلى الله عليه و آله _ :[خداوند ،] او را از تبار پيامبران ، چشمه روشنايى ، كاكُل بزرگوارى ، قلب حجاز ، چراغ هاى شبْ شكاف و سرچشمه هاى حكمت برگزيد .

.

ص: 68

3 / 3الدَّعوَةُ إلى مَصالِحِ الدّينِ وَالدُّنياالكتاب«مَّن كَانَ يُرِيدُ ثَوَابَ الدُّنْيَا فَعِندَ اللَّهِ ثَوَابُ الدُّنْيَا وَالْاخِرَةِ وَكَانَ اللَّهُ سَمِيعَاً بَصِيرًا» . (1)

راجع : آل عمران : 148 ، يونس : 26 ، النحل : 98 ، العنكبوت : 27 .

الحديثالإرشاد :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله جَمَعَ خاصَّةَ أهلِهِ وعَشيرَتِهِ فِي ابتِداءِ الدَّعوَةِ إلَى الإِسلامِ فَعَرَضَ عَلَيهِمُ الإِيمانَ .. . ثُمَّ قالَ . . . : يا بَني عَبدِ المُطَّلِبِ ، إنَّ اللّهَ بَعَثَني إلَى الخَلقِ كافَّةً ، وبَعَثَني إلَيكُم خاصَّةً ، فَقالَ عز و جل : «وَ أَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» ، وأَنَا أدعوكُم إلى كَلِمَتَينِ خَفيفَتَينِ عَلَى اللِّسانِ ، ثَقيلَتَينِ فِي الميزانِ ، تَملِكونَ بِهِمَا العَرَبَ وَالعَجَمَ ، وتَنقادُ لَكُم بِهِمَا الاُمَمُ ، وتَدخُلونَ بِهِمَا الجَنَّةَ ، وتَنجونَ بِهِما مِنَ النّارِ : شَهادَةِ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وأَ نّي رَسولُ اللّهِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :إعلَموا عِبادَ اللّهِ أنَّ المُتَّقينَ ذَهَبوا بِعاجِلِ الدُّنيا وآجِلِ الآخِرَةِ ، فَشارَكوا أهلَ الدُّنيا في دُنياهُم ، ولَم يُشارِكوا أهلَ الدُّنيا في آخِرَتِهِم ، سَكَنُوا الدُّنيا بِأَفضَلِ ما سُكِنَت ، وأَكَلوها بِأَفضَلِ ما اُكِلَت فَحَظوا مِنَ الدُّنيا بِما حَظِيَ بِهِ المُترَفونَ ، وأَخَذوا مِنها ما أخَذَهُ الجَبابِرَةُ المُتَكَبِّرونَ ، ثُمَّ انقَلَبوا عَنها بِالزّادِ المُبَلِّغِ وَالمَتجَرِ الرّابِحِ المُربِحِ ، أصابوا لَذَّةَ زُهدِ الدُّنيا في دُنياهُم ، وتَيَقَّنوا أ نَّهُم جيرانُ اللّهِ غَداً في آخِرَتِهِم ، لا تُرَدُّ لَهُم دَعوَةٌ ، ولا يَنقُصُ لَهُم نَصيبٌ مِن لَذَّةٍ . (3)

.


1- .النساء : 134 .
2- .الإرشاد : ج 1 ص 48 ، كشف اليقين : ص 49 ح 26 ، إعلام الورى : ج 1 ص 322 .
3- .نهج البلاغة : الكتاب 27 ، بحارالأنوار : ج 33 ص 581 ح 726 وراجع : الأمالي للمفيد : ص 263 ح 3 والأمالي للصدوق : ص 26 ح 31 و تحف العقول : ص 178 و الغارات : ج 1 ص 235 .

ص: 69

3 / 3 دعوت به مصالح دين و دنيا

3 / 3دعوت به مصالح دين و دنياقرآن«هر كس پاداش دنيا را مى خواهد ، [ بداند كه ] پاداش دنيا و آخرت ، نزد خداست ، و خدا شنواى بيناست»

.ر . ك : آل عمران : آيه 148 ، يونس : آيه 26 ، نحل : آيه 98 ، عنكبوت : آيه 27.

حديثالإرشاد :پيامبر صلى الله عليه و آله در آغاز دعوت به اسلام ، گروهى برگزيده از خانواده و تبار خود را گِرد آورد و ايمان را بر آنان عرضه نمود . آن گاه فرمود... : «اى فرزندان عبد المطّلب ! خداوند ، مرا براى تمام مردم و بخصوص شما برانگيخته است و فرموده است : «و خاندان نزديكت را هشدار ده» . من ، شما را به دو كلمه كه بر زبان ، سبك بار ، امّا در ميزان [عمل] ، گران بارند ، دعوت مى كنم . شما به كمك اين دو كلمه ، عرب و عجم را مالك خواهيد شد ، و امّت ها به كمك آن ، فرمان بردار شما خواهند شد و با آنها وارد بهشت شده ، از آتش نجات خواهيد يافت . [آن دو كلمه اين است : ]شهادت به اين كه خدايى جز خداى يكتا نيست و شهادت به رسالت من» .

امام على عليه السلام :اى بندگان خدا ! بدانيد كه پرهيزگاران ، بهره دنياى گذرا و آخرت ديرپا را بردند . با مردم دنيا در دنيايشان شريك شدند و در آخرتشان با آنان شريك نشدند . در دنيا به بهترين وجه زيستند و نعمت آن را به بهترين وجه خوردند . از دنيا به سان خوش گذرانان ، بهره بردند و به ميزان بر گرفتن سركشان متكبّر ، از دنيا بر گرفتند . آن گاه از اين دنيا با توشه اى رساننده [به مقصد] و تجارتى سودآور ، رخت بر بستند . در دنيايشان لذّت زهد دنيا را دريافتند و يقين كردند كه فردا در آخرتشان ، همسايگان خدا خواهند بود . دعايشان رد نمى شود و بهره شان از لذّت ، كاستى نمى يابد .

.

ص: 70

عنه عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَ ءَاتَيْنَاهُ أَجْرَهُ فِى الدُّنْيَا وَ إِنَّهُ فِى الْأَخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ» _ :فَمَن عَمِلَ لِلّهِ تَعالى أعطاهُ أجرَهُ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ ، وكَفاهُ المُهِمَّ فيهِما . (1)

عنه عليه السلام :اللّهُمَّ إنَّكَ تَعلَمُ أنَّهُ لَم يَكُنِ الَّذي كانَ مِنّا مُنافَسَةً في سُلطانٍ ، ولَا التِماسَ شَيءٍ مِن فُضولِ الحُطامِ ، ولكِن لِنَرُدَّ المَعالِمَ مِن دينِكَ ، ونُظهِرَ الإِصلاحَ في بِلادِكَ ؛ فَيَأمَنَ المَظلومونَ مِن عِبادِكَ ، وتُقامَ المُعَطَّلَةُ مِن حُدودِكَ . (2)

الإمام الرضا عليه السلام_ في بَيانِ الحِكمَةِ مِن خُطبَةِ يَومِ الجُمُعَةِ _ :الجُمُعَةُ مَشهَدٌ عامٌّ ، فَأَرادَ أن يَكونَ لِلإِمامِ سَبَبٌ إلى مَوعِظَتِهِم وتَرغيبِهِم فِي الطّاعَةِ ، وتَرهيبِهِم مِنَ المَعصِيَةِ وفِعلِهِم وتَوقيفِهِم عَلى ما أرادوا مِن مَصلَحَةِ دينِهِم ودُنياهُم ، ويُخبِرَهُم بِما وَرَدَ عَلَيهِم مِنَ الآفاتِ ومِنَ الأَحوالِ الَّتي لَهُم فيهَا المَضَرَّةُ وَالمَنفَعَةُ . (3)

3 / 4الدَّعوَةُ إلَى الإِيمانِ بِالغَيبِ«الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ» . (4)

«. . . إِنَّمَا تُنذِرُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ . . .» . (5)

.


1- .الأمالي للمفيد : ص 262 ح 3 ، الأمالي للصدوق : ص 26 ح 31 ، بشارة المصطفى : ص 44 كلّها عن أبي إسحاق الهمداني ، بحارالأنوار : ج 7 ص 260 ح 9 .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 131 ، تحف العقول : ص 239 عن الإمام الحسين عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 295 ح 3 ؛ تذكرة الخواصّ : ص 120 عن عبد اللّه بن صالح العجلي .
3- .علل الشرائع : ص 265 ح 9 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 111 ح 1 كلاهما عن الفضل بن شاذان ، بحار الأنوار : ج 6 ص 73 ح 1 .
4- .البقرة : 3 .
5- .فاطر : 18 .

ص: 71

3 / 4 دعوت به ايمان آوردن به غيب

امام على عليه السلام_ در تفسير آيه شريف : «و در دنيا پاداشش را به او بخشيديم و قطعا او در آخرت [نيز] از شايستگان خواهد بود» _ :هر كس براى خداوند متعال عمل كند ، خداوند ، پاداش او را در دنيا و آخرت به او عطا مى كند و كار او را در دنيا و آخرت ، كفايت مى نمايد .

امام على عليه السلام :خدايا ! تو مى دانى آنچه توسط ما انجام گرفت ، به خاطر رغبت در قدرت و يا خواستن چيزى از زيادتى متاع دنيا نبوده است ؛ بلكه مى خواستيم تا شعارهاى دينت را به جاى نخستين ، باز گردانيم و اصلاح را در شهرهايت ظاهر گردانيم ، تا بندگان ستم ديده ات ايمنى يابند و حدود تعطيل شده ات ، اقامه گردند .

امام رضا عليه السلام_ در تبيين حكمتِ خطابه روز جمعه _ :جمعه ، روز اجتماع عموم[مردم ]است . [خداوند] خواست تا امام از ره گذر خطابه ، آنان را موعظه كند و به اطاعت ، تشويقشان كند ، و آنان را از معصيت و ارتكاب آن ، بر حذر دارد ، و آنان را بر آنچه در مصلحت دين و دنيايشان مى خواهند ، موفّق سازد ، و از زيان هايى كه ديده اند و حالاتى كه براى آنان زيان آور يا سودآور است ، باخبر سازد .

3 / 4دعوت به ايمان آوردن به غيب«آنان كه به غيب ايمان مى آورند ، و نماز را برپا مى دارند ، و از آنچه به ايشان روزى داده ايم ، انفاق مى كنند» .

«[تو] تنها ، كسانى را كه از پروردگارشان در نهان مى ترسند ، هشدار مى دهى» .

.

ص: 72

«. . . وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ . . .» . (1)

«تِلْكَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ مَا كُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَ لَا قَوْمُكَ مِن قَبْلِ هَذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ» . (2)

راجع : المائدة : 94 ، يوسف : 102 ، الأنبياء : 49 ، يس : 11 ، ق : 33 ، الملك : 12 .

3 / 5الدَّعوَةُ إلَى الإِيمانِ بِالتَّوحيدِالكتاب«وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلَّا نُوحِى إِلَيْهِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ» . (3)

«وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِى كُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولًا أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ وَ اجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ فَمِنْهُم مَّنْ هَدَى اللَّهُ وَ مِنْهُم مَّنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلَالَةُ فَسِيرُواْ فِى الْأَرْضِ فَانظُرُواْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ» . (4)

راجع : هود : 50 _ 52 و 61 و 84 _ 86 ، الأعراف : 65 .

الحديثالكافي عن الزّهريّ :دَخَلَ رِجالٌ مِن قُرَيشٍ عَلى عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ _ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِما _ فَسَأَلوهُ : كَيفَ الدَّعوَةُ إلَى الدّينِ ؟ قالَ : تَقولُ : بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ، أدعوكُم إلَى اللّهِ عز و جل ، وإلى دينِهِ . وجِماعُهُ أمرانِ : أحَدُهُما : مَعرِفَةُ اللّهِ عز و جل ، وَالآخَرُ : العَمَلُ بِرِضوانِهِ . وإنَّ مَعرِفَةَ اللّهِ عز و جل : أن يُعرَفَ بِالوَحدانِيَّةِ ، وَالرَّأفَةِ ، وَالرَّحمَةِ ، وَالعِزَّةِ ، وَالعِلمِ ، وَالقُدرَةِ ، وَالعُلُوِّ عَلى كُلِّ شَيءٍ ، وأَنَّهُ النّافِعُ الضّارُّ ، القاهِرُ لِكُلِّ شَيءٍ ، الَّذي لا تُدرِكُهُ الأَبصارُ ، وهُوَ يُدرِكُ الأَبصارَ ، وهُوَ اللَّطيفُ الخَبيرُ . وأَنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ ، وأَنَّ ما جاءَ بِهِ هُوَ الحَقُّ مِن عِندِ اللّهِ عز و جل ، وما سِواهُ هُوَ الباطِلُ . فَإِذا أجابوا إلى ذلِكَ فَلَهُم ما لِلمُسلِمينَ ، وعَلَيهِم ما عَلَى المُسلِمينَ . (5)

.


1- .الحديد : 25 .
2- .هود : 49 .
3- .الأنبياء : 25 .
4- .النحل : 36 .
5- .الكافي : ج 5 ص 36 ح 1 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 141 ح 239 ، وسائل الشيعة : ج 11 ص 31 ح 1 .

ص: 73

3 / 5 دعوت به ايمان آوردن به توحيد

«تا خدا معلوم بدارد چه كسى در نهان ، او و پيامبرانش را يارى مى كند» .

«اين ، از خبرهاى غيب است كه آن را به تو وحى مى كنيم . پيش از اين ، نه تو آن را مى دانستى و نه قوم تو . پس شكيبا باش كه فرجام [نيك] ، از آنِ تقواپيشگان است» .

ر . ك : مائده : آيه 94 ، يوسف : آيه 102 ، انبيا : آيه 49 ، يس : آيه 11 ، ق : آيه 33 ، ملك : آيه 12 .

3 / 5دعوت به ايمان آوردن به توحيدقرآن«و پيش از تو ، هيچ پيامبرى نفرستاديم ، مگر اين كه به او وحى كرديم كه : «خدايى جز من نيست . پس مرا بپرستيد»» .

«و در حقيقت ، در ميان هر امّتى ، فرستاده اى بر انگيختيم [تا بگويد :] «خدا را بپرستيد و از طاغوت بپرهيزيد» . پس ، از ايشان كسى است كه خدا [او را] هدايت كرده ، و از ايشان ، كسى است كه گم راهى بر او سزاوار است . بنا بر اين ، در زمين بگرديد و ببينيد كه فرجام تكذيب كنندگان ، چگونه بوده است» .

ر . ك : هود : آيه 50 _ 52 و 61 و 84 ، اعراف : آيه 65.

حديثالكافى_ به نقل از زُهْرى _ :مردانى از قريش به نزد امام زين العابدين عليه السلام آمدند و از ايشان پرسيدند : دعوت به دين ، چگونه است ؟ فرمود : «بگويى : بسم اللّه الرحمن الرحيم . من شما را به خداوند عز و جل و به دينش دعوت مى كنم و همه آن ، دو چيز است : نخست ، شناخت خداوند عز و جل و ديگرى عمل به رضايت او . شناخت خداوند عز و جل ، به اين است كه او به يكتايى ، مهربانى ، رحمت ، عزّت ، علم ، قدرت و برترى بر هر چيز ، شناخته شود ، و به اين كه او سود دهنده و زيان رساننده و قاهر بر هر چيز است و او كسى است كه ديده ها او را در نمى يابند و او ديده ها را در مى يابد و او لطيف و خبير است ، و به اين كه محمّد ، بنده و فرستاده اوست و آنچه از جانب خداوند عز و جلآورده ، حق است و هر آنچه جز آن باشد ، باطل است . اگر آنان [كه به اسلامشان فرا خوانده ايد] ، اين دعوت را اجابت كردند ، تمام حقوق مسلمانان ، براى آنان نيز خواهد بود و هر آنچه بر عهده مسلمانان است ، بر عهده آنان نيز خواهد بود .

.

ص: 74

3 / 6الدَّعوَةُ إلَى الإِيمانِ بِالنُّبُوَّةِالكتاب«وَمَا قَدَرُواْ اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُواْ مَا أَنزَلَ اللَّهُ عَلَى بَشَرٍ مِّن شَىْ ءٍ . . .» . (1)

الحديثالإمام الصادق عليه السلام_ في جَوابِ الزِّنديقِ الَّذي سَأَ لَهُ : مِن أينَ أثبَتَّ الأَنبِياءَ وَالرُّسُلَ ؟ _ :إنّا لَمّا أثبَتنا أنَّ لَنا خالِقا صانِعا مُتَعالِيا عَنّا وعَن جَميعِ ما خَلَقَ ، وكانَ ذلِكَ الصّانِعُ حَكيما مُتَعالِيا لَم يَجُز أن يُشاهِدَهُ خَلقُهُ ، ولا يُلامِسوهُ ، فَيُباشِرَهُم ويُباشِروهُ ، ويُحاجَّهُم ويُحاجّوهُ ، ثَبَتَ أنَّ لَهُ سُفَراءَ في خَلقِهِ يُعَبِّرونَ عَنهُ إلى خَلقِهِ وعِبادِهِ ، ويَدُلّونَهُم عَلى مَصالِحِهِم ومَنافِعِهِم ، وما بِهِ بَقاؤُهُم وفي تَركِهِ فَناؤُهُم . فَثَبَتَ الآمِرونَ وَالنّاهونَ عَنِ الحَكيمِ العَليمِ في خَلقِهِ وَالمُعَبِّرونَ عَنهُ جَلَّ وعَزَّ ، وهُمُ الأَنبِياءُ عليهم السلام وصَفوَتُهُ مِن خَلقِهِ ، حُكَماءُ ؛ مُؤَدَّبينَ بِالحِكمَةِ ، مَبعوثينَ بِها ، غَيرَ مُشارِكينَ لِلنّاسِ _ عَلى مُشارَكَتِهِم لَهُم فِي الخَلقِ وَالتَّركيبِ _ في شَيءٍ مِن أحوالِهِم ، مُؤَيَّدينَ مِن عِندِ الحَكيمِ العَليمِ بِالحِكمَةِ . (2)

.


1- .الأنعام : 91 .
2- .الكافي : ج 1 ص 168 ح 1 ، التوحيد : ص 249 ح 1 ، علل الشرائع : ص 120 ح 3 كلّها عن هشام بن الحكم ، الاحتجاج : ج 2 ص 213 ح 223 ، بحارالأنوار : ج 11 ص 29 ح 20 .

ص: 75

3 / 6 دعوت به ايمان آوردن به نبوّت

3 / 6دعوت به ايمان آوردن به نبوّتقرآن«و آن گاه كه [يهوديان] گفتند : «خدا چيزى بر بشرى نازل نكرده» ، بزرگىِ خدا را چنان كه بايد ، نشناختند» .

حديثامام صادق عليه السلام_ در پاسخ به ملحدى كه از ايشان سؤال كرده بود : پيامبران و رسولان را چگونه اثبات مى كنى ؟ _ :وقتى ما ثابت كرديم كه داراى آفريننده و صانعى هستيم كه از ما و از تمام آفريده هايش برتر است و آن صانع ، حكيم و متعالى است و امكان ندارد كه آفريده هايش او را مشاهده يا لمس كنند تا مستقيما با آنان در ارتباط باشد و آنان با وى در ارتباط باشند ، و [نيز امكان ندارد كه] آنان را ملاقات كند يا آنان وى را ملاقات كنند ، ثابت مى شود كه خدا در ميان خلق خود ، سفيرانى دارد تا او را به مردم و بندگانش معرّفى نمايند و آنان را به مصالح و منافعشان ، و آنچه مايه ماندگارى ايشان و در صورت ترك ، مايه هلاك ايشان است ، ره نمون گردند . پس ثابت مى شود كه خداوندِ حكيم و عليم ، در ميان خلق خود ، امر كننده و نهى كننده و معرّفى كنندگانى براى خود دارد . اينان ، همان پيامبران و برگزيدگان از ميانِ خلق او هستند ؛ انسان هاى حكيمى كه با حكمت ، تأديب گشته اند و به همين حكمت ، برانگيخته شده اند ، و به رغم مشاركتشان با مردم در آفرينش و تركيب [جسمانى] ، در هيچ يك از حالاتشان با آنان شركت ندارند . آنان با حكمت از سوى خداى حكيم و عليم ، مورد تأييدند .

.

ص: 76

الإمام الرضا عليه السلام_ في عِلَّةِ وُجوبِ مَعرِفَةِ الرُّسُلِ وَالإِقرارِ بِهِم وَالإِذعانِ لَهُم بِالطّاعَةِ _ :لِأَ نَّهُ لَمّا لَم يَكُن في خَلقِهِم وقُواهُم ما يُكمِلونَ (1) بِهِ مَصالِحَهُم ، وكانَ الصّانِعُ مُتَعالِيا عَن أن يُرى ، وكانَ ضَعفُهُم وعَجزُهُم عَن إدراكِهِ ظاهِرا ؛ لَم يَكُن بُدٌّ لَهُم مِن رَسولٍ بَينَهُ وبَينَهُم ، مَعصومٍ ، يُؤَدّي إلَيهِم أمرَهُ ونَهيَهُ وأَدَبَهُ ، ويَقِفُهُم عَلى ما يَكونُ بِهِ اجتِرارُ مَنافِعِهِم ودَفعُ مَضارِّهِم ، إذ لَم يَكُن في خَلقِهِم ما يَعرِفونَ بِهِ ما يَحتاجونَ إلَيهِ مِن مَنافِعِهِم ومَضارِّهِم . فَلَو لَم يَجِب عَلَيهِم مَعرِفَتُهُ وطاعَتُهُ ، لَم يَكُن لَهُم في مَجيءِ الرَّسولِ مَنفَعَةٌ ولا سَدُّ حاجَةٍ ، ولَكانَ يَكونُ إتيانُهُ عَبَثا لِغَيرِ مَنفَعَةٍ ولا صَلاحٍ ، ولَيسَ هذا مِن صِفَةِ الحَكيمِ الَّذي أتقَنَ كُلَّ شَيءٍ . (2)

3 / 7الدَّعوَةُ إلَى الإِيمانِ بِالمَعادِالكتاب«أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ» . (3)

الحديثلقمان عليه السلام_ لِابنِهِ وهُوَ يَعِظُهُ _ :يا بُنَيَّ ، إن تَكُ في شَكٍّ مِنَ المَوتِ فَارفَع عَن نَفسِكَ النَّومَ ؛ ولَن تَستَطيعَ ذلِكَ ، وإن كُنتَ في شَكٍّ مِنَ البَعثِ فَادفَع عَن نَفسِكَ الاِنتِباهَ ؛ ولَن تَستَطيعَ ذلِكَ . (4)

.


1- .في الطبعة المعتمدة «يكملوا» ، وهو تصحيف .
2- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 100 ح 1 ، علل الشرائع : ص 253 ح 9 نحوه وكلاهما عن الفضل بن شاذان ، بحارالأنوار : ج 11 ص 40 ح 40 .
3- .المؤمنون : 115 .
4- .قصص الأنبياء للراوندي: ص190 ح239 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحارالأنوار: ج7 ص42 ح13.

ص: 77

3 / 7 دعوت به ايمان آوردن به معاد

امام رضا عليه السلام_ در بيان علّت وجوب شناخت پيامبران و اقرار به رسالت آنان و اذعان به اطاعتشان _ :از آن جا كه در خلقت مردم و توانايى آنان ، آنچه موجب تكميل مصالحشان باشد ، وجود ندارد و از طرفى آفريننده ، برتر از آن است كه ديده شود ، و ضعف و ناتوانى آنان از ادراك خداوند ، آشكار است ، چاره اى جز اين نبود كه فرستاده اى معصوم ميان خداوند و مردم در بين باشد تا امر و نهى و تعاليم الهى را به آنان برساند ، و آنان را بر راه هاى جلب منافع و دفع زيان ها آگاه سازد ؛ زيرا در [تركيب] آفرينش مردم ، آنچه به كمك آن ، نيازمندى هاى خود را اعم از منافع و زيان ها بشناسند ، وجود ندارد . اگر شناخت و اطاعت خداوند بر مردم واجب نبود ، آمدن پيامبران ، براى آنان سودى نداشت و نيازى را برطرف نمى كرد ، و آمدن پيامبران به خاطر فقدان سود و مصلحت ، لغو و بيهوده بود و كار لغو ، به دور از صفت خداوندِ حكيمى است كه هر چيزى را استوار قرار داده است .

3 / 7دعوت به ايمان آوردن به معادقرآن«آيا پنداشتيد كه شما را بيهوده آفريده ايم و اين كه شما به سوى ما باز گردانيده نمى شويد؟» .

حديثلقمان عليه السلام_ به فرزندش ، در حالى كه به او اندرز مى داد _ :اى پسركم ! اگر در باره مرگ در شك هستى ، خواب را از خود دور كن ، در حالى كه هرگز بر آن قادر نيستى ؛ و اگر در باره رستاخيز ترديد دارى ، بيدار شدن را از خود دور كن ، در حالى كه هرگز بر آن توانا نيستى .

.

ص: 78

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا بَني عَبدِ المُطَّلِبِ ، إنَّ الرّائِدَ لا يَكذِبُ أهلَهُ ، وَالَّذي بَعَثَني بِالحَقِّ لَتَموتُنَّ كَما تَنامونَ ، ولَتُبعَثُنَّ كَما تَستَيقِظونَ ، وما بَعدَ المَوتِ دارٌ إلّا جَنَّةٌ أو نارٌ ، وخَلقُ جَميعِ الخَلقِ وبَعثُهُم عَلَى اللّهِ عز و جل كَخَلقِ نَفسٍ واحِدَةٍ وبَعثِها ؛ قالَ اللّهُ تَعالى : «وَما خَلْقُكُم وَلا بَعْثُكُم إلّا كَنَفسٍ واحِدَةٍ» . (1)

الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا خَطَبَ حَمِدَ اللّهَ وأَثنى عَلَيهِ ، ثُمَّ قالَ : «أمّا بَعدُ ، فَإِنَّ أصدَقَ الحَديثِ كِتابُ اللّهِ ، وأَفضَلَ الهُدى هُدى مُحَمَّدٍ ، وشَرَّ الاُمورِ مُحدَثاتُها ، وكُلَّ بِدعَةٍ ضَلالَةٌ» ، ويَرفَعُ صَوتَهُ ، وتَحمارُّ وَجنَتاهُ ، ويُذَكِّرُ السّاعَةَ وقِيامَها ، حَتّى كَأَنَّهُ مُنذِرُ جَيشٍ ؛ يَقولُ : «صَبَّحَتكُمُ السّاعَةُ ، مَسَّتكُمُ السّاعَةُ» ، ثُمَّ يَقولُ : «بُعِثتُ أنَا وَالسّاعَةُ كَهاتَينِ _ ويَجمَعُ بَينَ سَبّابَتَيهِ _ مَن تَرَكَ مالاً فَلِأَهلِهِ ، ومَن تَرَكَ دَينا فَعَلَيَّ وإلَيَّ» . (2)

3 / 8الدَّعوَةُ إلَى الاُلفَةِ وَاجتِنابِ الفُرقَةِالكتاب«إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ» . (3)

.


1- .الاعتقادات للصدوق : ص 64 ح 19 ، بحارالأنوار : ج 7 ص 47 ح 31 .
2- .الأمالي للمفيد : ص 211 ح 1 عن غياث بن إبراهيم ، الأمالي للطوسي : ص 337 ح 686 عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، جامع الأحاديث للقمّي : ص 180 عن جابر وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 16 ص 256 ح 36 ؛ صحيح مسلم : ج 2 ص 592 ح 43 مسند ابن حنبل : ج 5 ص 44 ح 14340 كلاهما عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام عن جابر نحوه ، كنز العمّال : ج 11 ص10 ح 30405 .
3- .الأنبياء : 92 .

ص: 79

3 / 8 دعوت به الفت و پرهيز از تفرقه

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى فرزندان عبد المطّلب ! هيچ بَلَد و راه نمايى به خانواده اش دروغ نمى گويد . سوگند به آن كه مرا به حق برانگيخته است ، همان گونه كه مى خوابيد ، خواهيد مُرد ، و همان گونه كه از خواب بر مى خيزيد ، برانگيخته خواهيد شد و پس از مرگ ، خانه اى جز بهشت يا آتش نيست ، و آفرينش و بر انگيختن تمام آفريده ها براى خداوند عز و جل ، به سان آفرينش و بر انگيختن يك آفريده است . خداوند متعال مى فرمايد : «آفرينش و بر انگيختن شما [در نزد ما]، جز مانند [آفرينش ]يك تن نيست» .

امام صادق عليه السلام_ به نقل از پدرش، از جدّش _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، هرگاه خطبه مى خواند ، خداوند را ستايش مى نمود و بر او ثنا مى فرستاد . آن گاه مى فرمود : «امّا بعد ، همانا راست ترين گفتار ، كتاب خدا و بالاترين هدايت ، هدايت محمّد و بدترين كار ، بدعت است و هر بدعتى ، گم راهى است» . وقتى قيامت و رستاخيز را به مردم يادآور مى شد ، صدايش بلند و گونه هايش سرخ مى شد ، به گونه اى كه گويا لشكرى را هشدار مى دهد . مى فرمود : «قيامت ، بامداد و شبانگاه ، به شما روى كرده است» . آن گاه در حالى كه دو انگشت شهادت و وسط خود را جمع مى كرد ، مى فرمود : «ميان بعثت من و قيامت ، اين چنين است (يعنى: ميان بعثت من و زمان ظهور قيامت ، فاصله اندك است) . هر كس مالى بر جاى گذاشته ، براى خانواده اش خواهد بود و هر كس دَينى بر جاى نهاده ، بر عهده من و به سوى من خواهد بود» .

3 / 8دعوت به الفت و پرهيز از تفرقهقرآن«اين است امّت شما كه امّتى يگانه اند ، و منم پروردگار شما . پس مرا بپرستيد» .

.

ص: 80

«وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُواْ وَاذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَآءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ ءَايَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ» . (1)

راجع : البقرة : 213 .

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَا اختَلَفَت اُمَّةٌ بَعدَ نَبِيِّها إلّا ظَهَرَ أهلُ باطِلِها عَلى أهلِ حَقِّها . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :وَايمُ اللّهِ ، مَا اختَلَفَت اُمَّةٌ بَعدَ نَبِيِّها إلّا ظَهَرَ باطِلُها عَلى حَقِّها ، إلّا ما شاءَ اللّهُ . (3)

عنه عليه السلام :اِحذَروا ما نَزَلَ بِالاُمَمِ قَبلَكُم مِنَ المَثُلاتِ بِسوءِ الأَفعالِ وذَميمِ الأَعمالِ ، فَتَذَكَّروا فِي الخَيرِ وَالشَّرِّ أحوالَهُم ، وَاحذَروا أن تَكونوا أمثالَهُم . فَإِذا تَفَكَّرتُم في تَفاوُتِ حالَيهِم فَالزَموا كُلَّ أمرٍ لَزِمَتِ العِزَّةُ بِهِ شَأنَهُم (حالَهُم) ، وزاحَتِ الأَعداءُ لَهُ عَنهُم ، ومُدَّتِ العافِيَةُ بِهِ عَلَيهِم ، وَانقادَتِ النِّعمَةُ لَهُ مَعَهُم ، ووَصَلَتِ الكَرامَةُ عَلَيهِ حَبلَهُم : مِنَ الاِجتِنابِ لِلفُرقَةِ ، وَاللُّزومِ لِلاُلفَةِ ، وَالتَّحاضِّ عَلَيها ، وَالتَّواصي بِها . وَاجتَنِبوا كُلَّ أمرٍ كَسَرَ فِقرَتَهُم ، وأَوهَنَ مُنَّتَهُم : مِن تَضاغُنِ القُلوبِ ، وتَشاحُنِ الصُّدورِ ، وتَدابُرِ النُّفوسِ ، وتَخاذُلِ الأيدي . وتَدَبَّروا أحوالَ الماضينَ مِنَ المُؤمِنينَ قَبلَكُم . . . فَانظُروا كَيفَ كانوا حَيثُ كانَتِ الأَملاءُ مُجتَمِعَةً ، وَالأَهواءُ مُؤتَلِفَةً (/ مُتَّفِقَةً) ، وَالقُلوبُ مُعتَدِلَةً ، وَالأَيدي مُتَرادِفَةً (/ مُتَرافِدَةً) ، وَالسُّيوفُ مُتَناصِرَةً ، وَالبَصائِرُ نافِذَةً ، وَالعَزائِمُ واحِدَةً . ألَم يَكونوا أربابا في أقطارِ الأَرَضينَ ، ومُلوكا عَلى رِقابِ العالَمينَ ؟ ! فَانظُروا إلى ما صاروا إلَيهِ في آخِرِ اُمورِهِم ، حينَ وَقَعَتِ الفُرقَةُ ، وتَشَتَّتَتِ الاُلفَةُ ، وَاختَلَفَتِ الكَلِمَةُ وَالأَفئِدَةُ ، وتَشَعَّبوا مُختَلِفينَ ، وتَفَرَّقوا مُتَحارِبينَ (/ مُتَحازِبينَ) ، قَد خَلَعَ اللّهُ عَنهُم لِباسَ كَرامَتِهِ ، وسَلَبَهُم غَضارَةَ نِعمَتِهِ ، وبَقِيَ قَصَصُ أخبارِهِم فيكُم عِبَرا للمُعتَبِرينَ . (4)

.


1- .آل عمران : 103 .
2- .المعجم الأوسط : ج 7 ص 370 ح 7754 عن ابن عمر ، كنزالعمّال : ج 1 ص 183 ح 929 ؛ كتاب سليم بن قيس الهلالي : ج 2 ص570 ح2 عن الإمام عليّ عليه السلام ، شرح الأخبار : ج 2 ص 158 ح 486 ، بحارالأنوار : ج 32 ص 270 ح 534 .
3- .الأمالي للمفيد : ص 235 ح 5 ، الأمالي للطوسي : ص 11 ح 13 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 5 كلّها عن الأصبغ بن نباتة ، وقعة صفين : ص 224 عن أبيسنان الأسلمي بزيادة «أهل» قبل «باطلها» ، بحارالأنوار: ج 32 ص 464 ح 402 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 5 ص 181 عن أبي سنان عن أبيه بزيادة «أهل» قبل «باطلها» وقبل «حقها» .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 192 ، بحارالأنوار : ج 14 ص 472 ح 37 .

ص: 81

«و همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد و پراكنده نشويد ، و نعمت خدا را بر خود ، ياد كنيد . آن گاه كه دشمنان [يكديگر] بوديد ، پس ميان دل هاى شما الفت انداخت ، تا به لطف او برادران هم شديد ، و بر كنار پرتگاه آتش بوديد كه شما را از آن رهانيد . اين گونه ، خداوند ، نشانه هاى خود را براى شما روشن مى كند . باشد كه شما راه يابيد» .

ر . ك : بقره : آيه 213.

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ امّتى پس از پيامبرشان اختلاف نكردند ، جز آن كه باطلْ كيشان [__ِ آن امّت] بر حقْ مداران چيره شدند .

امام على عليه السلام :سوگند به خدا ، هيچ امّتى پس از پيامبرشان اختلاف نكردند ، جز آن كه باطلِ آنها بر حقّشان چيره شد ، مگر آن كه خدا بخواهد .

امام على عليه السلام :و سختى هايى كه به علّت كارهاى ناشايست و اعمال ناروا بر امّت هاى پيش از شما رسيد ، بپرهيزيد ، و احوال نيك و بد ايشان را به ياد آوريد ، و از اين كه همانند آنان باشيد ، حذر كنيد . پس هنگامى كه در تفاوت احوال آنان انديشيديد ، به هر كارى كه موجب عزّت شأن آنان شده و دشمنان را از ايشان دور ساخته و به يُمن آن ، آسايش طولانى يافته اند و نعمت بر ايشان سر فرود آورده (فراوان شده) و كرامت را به ايشان پيوند زده ، پايبند باشيد ، از قبيل : پرهيز از تفرقه ، و ملازمت با الفت و تشويق و سفارش يكديگر به آن ؛ و از هر كارى (همچون كينه ورزى دل ها ، دشمنى سينه ها ، پشت كردن به يكديگر ، و يارى نرساندن دست ها به هم) كه مُهره پشتشان را شكسته و نيرويشان را سست كرده ، بپرهيزيد . و در احوال مؤمنانِ پيش از خود ، تفكّر كنيد... . پس بنگريد آن هنگام كه اجتماعات مردمى گرد هم مى آمدند (يكى مى شدند) و خواسته ها به هم مى پيوستند و دل ها ميانه رو مى گشتند و دست ها يار هم مى شدند و شمشيرها به يارى هم مى شتافتند ، و ديده ها تيز مى شدند و تصميم ها يكى مى گشتند ، حالشان چگونه بوده است . آيا در بخش هاى زمين ، سَرور نبودند و بر جهانيان ، پادشاهى نداشتند ؟ پس فرجام كارشان را آن هنگام كه بينشان تفرقه افتاد و همبستگى شان از هم گسست و سخنِ دل هايشان اختلاف يافت و به دسته هاى مختلف ، پراكنده شدند و به جنگ با يكديگر (به چند گونه حزب) از هم جدا شدند ، در نگريد . خداوند ، جامه كرامت خود را از آنان بر كَند ، و خوشى نعمتش را از آنان سلب نمود و داستان اخبارشان در ميان شما بر جاى ماند تا براى عبرت گيرندگان ، مايه عبرت باشد .

.

ص: 82

عنه عليه السلام :إنَّما أنتُم إخوانٌ عَلى دينِ اللّهِ ، ما فَرَّقَ بَينَكُم إلّا خُبثُ السَّرائِرِ ، وسوءُ الضَّمائِرِ ؛ فَلا تَوازَرونَ (/ تَأزِرونَ) ولا تَناصَحونَ ، ولا تَباذَلونَ ولا تَوادّونَ . (1)

3 / 9الدَّعوَةُ إلَى القِيامِ بِالقِسطِالكتاب«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَ الْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَيْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِىٌّ عَزِيزٌ » . (2)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام_ في صِفَةِ أهلِ الذِّكرِ _ :يَأمُرونَ بِالقِسطِ ويَأتَمِرونَ بِهِ ، ويَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ ويَتَناهَونَ عَنهُ . (3)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 113 .
2- .الحديد : 25 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 222 ، الاحتجاج : ج 1 ص 480 ح 117 ، بحارالأنوار : ج 4 ص 261 ح 9 .

ص: 83

3 / 9 دعوت به برپا داشتن قسط

امام على عليه السلام :شما در دين خدا با يكديگر برادريد و جز پليدى باطن و بدى سرشت ها ، ميان شما جدايى نيفكنده است . بار يكديگر را بر دوش نمى كشيد و نسبت به هم خيرخواه نيستيد و به هم بذل نمى كنيد و يكديگر را دوست نمى داريد .

3 / 9دعوت به برپا داشتن قسطقرآن«به راستى ، [ما] پيامبران خود را با دلايل آشكار ، روانه كرديم و با آنها كتاب و ترازو را فرود آورديم تا مردم به انصاف بر خيزند ، و آهن را كه در آن براى مردم ، خطرى سخت و سودهايى است ، پديد آورديم ، تا خدا معلوم بدارد كه چه كسى در نهان ، او و پيامبرانش را يارى مى كند . آرى ، خدا نيرومندِ شكست ناپذير است» .

حديثامام على عليه السلام_ در توصيف ذاكران _ :به قسط ، فرمان مى دهند و خود از آن ، فرمان مى پذيرند و از منكر ، نهى مى كنند و خود از آن ، اجتناب مى نمايند .

.

ص: 84

3 / 10الدَّعوَةُ إلى قِيادَةِ الإِمامِ العادِلِالكتاب«يَاأَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ» . (1)

«. . . الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَرَضِيتُ لَكُمُ الْاءِسْلَامَ دِينًا . . .» . (2)

الحديثالإمام الباقر عليه السلام :بُنِيَ الإِسلامُ عَلى خَمسٍ : عَلَى الصَّلاةِ ، وَالزَّكاةِ ، وَالصَّومِ ، وَالحَجِّ ، وَالوَلايَةِ . ولَم يُنادَ بِشَيءٍ كَما نودِيَ بِالوَلايَةِ . (3)

الكافي عن حريز بن عبد اللّه عن زرارة عن الإمام الباقر عليه السلام :بُنِيَ الإِسلامُ عَلى خَمسَةِ أشياءَ : عَلَى الصَّلاةِ ، وَالزَّكاةِ ، وَالحَجِّ ، وَالصَّومِ ، وَالوَلايَةِ . قالَ زُرارَةُ : فَقُلتُ : وأَيُّ شَيءٍ مِن ذلِكَ أفضَلُ ؟ فَقالَ : الوَلايَةُ أفضَلُ ؛ لِأَ نَّها مِفتاحُهُنَّ ، وَالوالي هُوَ الدَّليلُ عَلَيهِنَّ . (4)

.


1- .المائدة : 67 .
2- .المائدة : 3 .
3- .الكافي : ج 2 ص 18 ح 1 ، المحاسن : ج 1 ص 445 ح 1033 ، الخصال : ص 278 ح 21 كلّها عن أبي حمزة الثمالي ، الأمالي للصدوق : ص 340 ح 404 عن المفضل بن عمر عن الإمام الصادق عليه السلام وكلاهما نحوه ، بحارالأنوار : ج 68 ص 329 ح 1 .
4- .الكافي : ج 2 ص 18 ح 5 ، المحاسن : ج 1 ص 446 ح 1034 ، تفسير العياشي : ج 1 ص 191 ح 109 ، بحارالأنوار : ج 68 ص 332 ح 10 .

ص: 85

3 / 10 دعوت به رهبرى امام عادل

3 / 10دعوت به رهبرى امام عادلقرآن«اى پيامبر ! آنچه را كه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده ، ابلاغ كن، و اگر نكنى ، پيامش را نرسانده اى ، و خدا تو را از [گزند ]مردم ، نگاه مى دارد . آرى ، خدا گروه كافران را هدايت نمى كند» .

«امروز ، دين شما را برايتان كامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانيدم و اسلام را براى شما [به عنوان] آيينى برگزيدم» .

حديثامام باقر عليه السلام :اسلام بر پنج اصل، بنياد نهاده شده است : نماز ، زكات ، روزه ، حج و ولايت ، و به هيچ چيز به اندازه ولايت ، ندا داده نشده است .

الكافى_ به نقل از حُرَيز بن عبد اللّه ، از زُراره _ :امام باقر عليه السلام فرمود : «اسلام بر پنج چيز ، بنيان شده است : نماز ، زكات ، حج ، روزه و ولايت» . گفتم : كدام يك از اينها برتر است ؟ فرمود : «ولايت ، بالاتر است ؛ زيرا كليد آنهاست و امام است كه به آنها ره نمون است» .

.

ص: 86

الإمام الصادق عليه السلام :رَحِمَ اللّهُ عَبدا حَبَّبَنا إلَى النّاسِ ولَم يُبَغِّضنا إلَيهِم ! (1)

الإمام العسكريّ عليه السلام :اِتَّقوا اللّهَ ، وكونوا زَينا ولا تَكونوا شَينا . جُرّوا إلَينا كُلَّ مَوَدَّةٍ وَادفَعوا عَنّا كُلَّ قَبيحٍ . (2)

راجع : موسوعة الإمام عليّ بن أبي طالب عليه السلام : ج 1 ص 511 ( القسم الثالث / الفصل العاشر : حديث الغدير ) وهذه الموسوعة : ج 10 ص 354 (عناوين حقوقهم/ الولاية) .

3 / 11الدَّعوَةُ إلَى الحُرِّيَّةِ الهادِفَةِالكتاب«قُلْ يَاأَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ» . (3)

«. . . وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَْغْلَالَ الَّتِى كَانَتْ عَلَيْهِمْ . . .» . (4)

راجع : الشعراء : 18 ، 19 _ 22 .

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ مِن كِتابِهِ إلى أهالي نَجرانَ _ :بِسمِ إلهِ إبراهيمَ وإسحاقَ ويَعقوبَ . مِن مُحَمَّدٍ النَّبِيِّ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى اُسقُفِّ نَجرانَ وأَهلِ نَجرانَ ، إن أسلَمتُم فَإِنّي أحمَدُ إلَيكُمُ اللّهَ إلهَ إبراهيمَ وإسحاقَ ويَعقوبَ . أمّا بَعدُ ، فَإِنّي أدعوكُم إلى عِبادَةِ اللّهِ مِن عِبادَةِ العِبادِ ، وأَدعوكُم إلى وَلايَةِ اللّهِ مِن وَلايَةِ العِبادِ . (5)

.


1- .الكافي : ج 8 ص229 ح293 عن أبي بصير ، الاعتقادات للصدوق : ص 109 ، الأمالي للمفيد : ص 31 ح 4 عن محمّد بن سويد الأشعري وفيه «يكرهنا» بدل «يبغضنا» ، مشكاة الأنوار : ص 317 ح 1002 عن عليّ بن أبي حمزة ، بحارالأنوار : ج 52 ص 347 ح 96 .
2- .تحف العقول : ص 488 ، بحارالأنوار : ج 78 ص 372 ح 12 .
3- .آل عمران : 64 .
4- .الأعراف : 157 .
5- .دلائل النبوّة للبيهقي : ج 5 ص 385 عن يونس ؛ تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 81 نحوه ، بحارالأنوار : ج 21 ص 285 .

ص: 87

3 / 11 دعوت به آزادى هدفمند

امام صادق عليه السلام :خداوند ، رحمت آورَد بر كسى كه ما را در نظر مردم ، محبوب گرداند و مبغوض نسازد !

امام عسكرى عليه السلام :از خدا پروا كنيد ، و مايه زينت باشيد ، نه مايه سرشكستگى . هر دوستى اى را به سوى ما گرايش دهيد و هر زشتى اى را از ما دور كنيد .

ر . ك : دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج 2 ص ؟؟؟ (بخش سوم / فصل دهم / حديث غدير) . و همين دانش نامه : ج 10 ص 355 (فصل هشتم : حقوق اهل بيت / ولايت) .

3 / 11دعوت به آزادى هدفمندقرآن«بگو : «اى اهل كتاب ! بياييد بر سر سخنى كه ميان ما و شما يكسان است ، بِايستيم كه : جز خدا را نپرستيم و چيزى را شريك او نگردانيم و بعضى از ما ، بعضى ديگر را به جاى خدا به خدايى نگيرد» . پس اگر اعراض كردند ، بگوييد : «شاهد باشيد كه ما مسلمانيم [نه شما]»» .

«و از [دوش] آنان ، قيد و بندهايى را كه بر ايشان بوده است ، بر مى دارد» .

ر . ك : شعرا : آيه 18 _ 22.

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ از نامه ايشان به اهالى نجران _ :به نام خداى ابراهيم و اسحاق و يعقوب ! از محمّد ، فرستاده خدا ، به اسقف نجران و مردم نجران . اگر اسلام بياوريد ، من به همراه شما ، خداى يكتا ، خداى ابراهيم و اسحاق و يعقوب ، را ستايش خواهم كرد . امّا بعد ، من شما را از عبادتِ بندگان به عبادت خداوند ، و از ولايت بندگان به ولايت خداوند ، فرا مى خوانم .

.

ص: 88

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى بَعَثَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله بِالحَقِّ لِيُخرِجَ عِبادَهُ مِن عِبادَةِ عِبادِهِ إلى عِبادَتِهِ ، ومِن عُهودِ عِبادِهِ إلى عُهودِهِ ، ومِن طاعَةِ عِبادِهِ إلى طاعَتِهِ ، ومِن وَلايَةِ عِبادِهِ إلى وَلايَتِهِ . (1)

عنه عليه السلام_ في بَيانِ الغايَةِ مِنَ البِعثَةِ _ :فَبَعَثَ اللّهُ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله بِالحَقِّ ، لِيُخرِجَ عِبادَهُ مِن عِبادَةِ الأَوثانِ إلى عِبادَتِهِ ، ومِن طاعَةِ الشَّيطانِ إلى طاعَتِهِ ، بِقُرآنٍ قَد بَيَّنَهُ وأَحكَمَهُ ؛ لِيَعلَمَ العِبادُ رَبَّهُم إذ جَهِلوهُ ، ولِيُقِرّوا بِهِ بَعدَ إذ جَحَدوهُ ، ولِيُثبِتوهُ بَعدَ إذ أنكَروهُ . (2)

عنه عليه السلام :لا تَكُن عَبدَ غَيرِكَ وقَد جَعَلَكَ اللّهُ حُرّا ، وما خَيرُ خَيرٍ لا يُنالُ إلّا بِشَرٍّ ، ويُسرٍ لا يُنالُ إلّا بعُس_رٍ ؟ ! (3)

عنه عليه السلام :ألا حُرٌّ يَدَعُ هذِهِ اللُّماظَةَ لِأَهلِها ؟ ! إنَّهُ لَيسَ لِأَنفُسِكُم ثَمَنٌ إلَا الجَنَّةَ ، فَلا تَبيعوها إلّا بِها . (4)

الإمام الباقر عليه السلام_ في رِسالَتِهِ إلى بَعضِ خُلَفاءِ بَني اُمَيَّةَ _ :ومِن ذلِكَ ما ضُيِّعَ الجِهادُ الَّذي فَضَّلَهُ اللّهُ عز و جل عَلَى الأَعمالِ وفَضَّلَ عامِلَهُ عَلَى العُمّالِ ؛ تَفضيلاً فِي الدَّرَجاتِ وَالمَغفِرَةِ وَالرَّحمَةِ ؛ لِأَنَّهُ ظَهَرَ بِهِ الدّينُ وبِهِ يُدفَعُ عَنِ الدّينِ ، وبِهِ اشتَرَى اللّهُ مِنَ المُؤمِنينَ أنفُسَهُم وأَموالَهُم بِالجَنَّةِ بَيعا مُفلِحا مُنجِحا اِشتَرَطَ عَلَيهِم فيهِ حِفظَ الحُدودِ ، وأَوَّلُ ذلِكَ الدُّعاءُ إلى طاعَةِ اللّهِ مِن طاعَةِ العِبادِ ، وإلى عِبادَةِ اللّهِ مِن عِبادَةِ العِبادِ ، وإلى وَلايَةِ اللّهِ مِن وَلايَةِ العِبادِ . (5)

.


1- .الكافي : ج 8 ص 386 ح 586 عن محمّد بن الحسين عن أبيه عن جدّه عن أبيه ، فلاح السائل : ص 372 ح 248 ، بحارالأنوار : ج 77 ص 365 ح 34 .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 147 ، بحارالأنوار : ج 18 ص 221 ح 55 .
3- .نهج البلاغة : الكتاب 31 ، تحف العقول : ص 77 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 526 ح 9579 ، بحارالأنوار : ج 77 ص 214 ح 1 .
4- .نهج البلاغة : الحكمة 456 ، تحف العقول : ص 391 عن الإمام الكاظم عليه السلام نحوه ، عيون الحكم والمواعظ : ص 108 ح 3381 و 2382 ، بحار الأنوار : ج 73 ص 132 ح 136 .
5- .الكافي : ج 5 ص 3 ح 4 .

ص: 89

امام على عليه السلام :خداوند متعال ، محمّد را به حق بر انگيخت تا بندگانش را از عبادت بندگان خدا به عبادت خداوند ، و از پيمان هاى بندگان به پيمان هاى خداوند ، و از اطاعت بندگان به اطاعت خداوند ، و از ولايت بندگان به ولايت خداوند ، ره نمون گردد .

امام على عليه السلام_ در بيان حكمت بعثت _ :پس خداوند ، محمّد را به حق بر انگيخت تا به قرآن كه آن را تبيين كرده و به آن استوارى بخشيده ، بندگانش را از عبادت بت ها به عبادت خود ، و از اطاعت شيطان به اطاعت خود آورَد ، تا بندگان كه پروردگار خويش را نمى شناختند ، بشناسند و پس از انكارش ، به او اقرار آورند و پس از منكر بودنِ او ، اثباتش كنند .

امام على عليه السلام :بنده ديگرى مباش ، كه خدا تو را آزاد قرار داده است . آن خيرى كه جز با شر به دست نمى آيد ، خير نيست ، و آن آسانى اى كه جز با سختى به دست نمى آيد ، آسانى نيست .

امام على عليه السلام :آيا آزاده اى نيست كه اين تَه مانده[ى دنيا] را به اهلش واگذارد ؟ همانا براى جان شما ، بهايى جز بهشت نيست . آن را جز به بهشت نفروشيد .

امام باقر عليه السلام_ در نامه اش به يكى از خلفاى بنى اميّه _ :از جمله آن (حدود ضايع شده) ، ضايع شدن جهادى است كه خداوند عز و جل آن را بر ساير كارها برترى داده و جهادگر را بر ساير عمل كنندگان در مراتب و بخشش و رحمت ، فضيلت بخشيده است ؛ زيرا دين با جهاد ، پيروز شد و با جهاد است كه از دين ، دفاع مى شود و خداوند با جهاد ، جان ها و مال هاى مؤمنان را در برابر بهشت ، در معامله اى كه مايه رستگارى و موفّقيت است ، از آنان خريدارى كرده و در اين معامله ، حفظ حدود را بر آنان شرط نموده است و نخستين شرط ، فرا خواندن [مردم] از اطاعت ، عبادت و ولايت بندگان به اطاعت ، عبادت و ولايت خداوند است .

.

ص: 90

الإمام الصادق عليه السلام :خَمسُ خِصالٍ مَن لَم تَكُن فيهِ خَصلَةٌ مِنها فَلَيسَ فيهِ كَثيرُ مُستَمتَعٍ ، أوَّلُهَا : الوَفاءُ ، وَالثّانِيَةُ : التَّدبيرُ ، وَالثّالِثَةُ : الحَياءُ ، وَالرّابِعَةُ : حُسنُ الخُلقِ ، وَالخامِسَةُ _ وهِيَ تَجمَعُ هذِهِ الخِصالَ _ : الحُرِّيَّةُ . (1)

3 / 12الدَّعوَةُ إلى مَعرِفَةِ أهلِ الحَقِّ بِالحَقِّالكتاب«بَلْ قَالُواْ إِنَّا وَجَدْنَا ءَابَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلَى ءَاثَارِهِم مُّهْتَدُونَ * وَ كَذَلِكَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ فِى قَرْيَةٍ مِّن نَّذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا ءَابَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلَى ءَاثَارِهِم مُّقْتَدُونَ * قَالَ أَوَ لَوْ جِئْتُكُم بِأَهْدَى مِمَّا وَجَدتُّمْ عَلَيْهِ ءَابَاءَكُمْ قَالُواْ إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ كَافِرُونَ» . (2)

راجع : المائدة : 104 ، يونس : 78 ، الأنبياء : 53 ، الشعراء : 74 ، لقمان : 21 .

الحديثالأمالي للمفيد عن الأصبغ بن نباتة :دَخَلَ الحارِثُ الهَمدانِيُّ عَلى أميرِ المُؤمِنينَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام في نَفَرٍ مِنَ الشّيعَةِ وكُنتُ فيهِم ، فَجَعَلَ الحارِثُ يَتَأَوَّدُ في مِشيَتِهِ ، ويَخبِطُ (3) الأَرضَ بِمِحجَنِهِ (4) ، وكانَ مَريضا ، فَأَقبَلَ عَلَيهِ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام _ وكانَت لَهُ مِنهُ مَنزِلَةٌ _ فَقالَ : كَيفَ تَجِدُكَ يا حارِثُ ؟ فَقالَ : نالَ الدَّهرُ ، يا أميرَ المُؤمِنينَ ، مِنّي ، وزادَني اُوارا (5) وغَليلاً اِختِصامُ أصحابِكَ بِبابِكَ . قالَ : وفيمَ خُصومَتُهُم ؟ قالَ : فيكَ وفِي الثَّلاثَةِ مِن قَبلِكَ ؛ فَمِن مُفرِطٍ مِنهُم غالٍ ، ومُقتَصِدٍ تالٍ ، ومِن مُتَرَدِّدٍ مُرتابٍ ، لا يَدري أيُقدِمُ أم يُحجِمُ . فَقالَ : حَسبُكَ يا أخا هَمدانَ ، ألا إنَّ خَيرَ شيعَتِي النَّمَطُ الأَوسَطُ ؛ إلَيهِم يَرجِعُ الغالي ، وبِهِم يَلحَقُ التّالي . فَقالَ لَهُ الحارِثُ : لَو كَشَفتَ _ فِداكَ أبي واُمّي _ الرَّينَ عَن قُلوبِنا ، وجَعَلتَنا في ذلِكَ عَلى بَصيرَةٍ مِن أمرِنا . قالَ عليه السلام : قَدكَ (6) فَإِنَّكَ امرُؤٌ مَلبوسٌ عَلَيكَ ؛ إنَّ دينَ اللّهِ لا يُعرَفُ بِالرِّجالِ ، بَل بِآيَةِ الحَقِّ ، فَاعرِفِ الحَقَّ تَعرِف أهلَهُ . يا حارِثُ ، إنَّ الحَقَّ أحسَنُ الحَديثِ ، وَالصّادِعُ بِهِ مُجاهِدٌ . (7)

.


1- .الخصال : ص 284 ح 33 عن أبي خالد السجستاني وص 298 ح 69 عن أبي خالد العجمي ، مشكاة الأنوار : ص 435 ح 1456 كلاهما نحوه وفيهما «الدين والعقل والأدب» بدل «الوفاء والتدبير والحياء» ، بحارالأنوار : ج 69 ص387 ح52 .
2- .الزخرف : 22 _ 24 .
3- .الخَبْط : الضرْب (المصباح المنير : 163 «خبط») .
4- .المِحْجَن : عصا مُعقَّفة الرأس كالصَّولَجان ، والميم زائدة (النهاية : 1 ص 347 «حجن») .
5- .الاُوار _ بالضمّ _ : حرارة النار والشمس والعطش (النهاية : 1 ص 80 «أور») .
6- .قَدْ : بمعنى حَسْب ، ويقال للمخاطب : قَدْكَ ؛ أي حَسْبُكَ (النهاية : 4 ص 19 «قد») .
7- .الأمالي للمفيد : ص 3 ح 3 ، الأمالي للطوسي : ص 625 ح 1292 وفيه «في شأنك والبليّة» بدل «فيك وفي الثلاثة» و«قالٍ» بدل «تالٍ» ، بشارة المصطفى : ص 4 وفيه «والٍ» بدل «تالٍ» ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 649 ح 11 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 37 كلاهما نحوه ، بحارالأنوار : ج 6 ص 178 ح 7 .

ص: 91

3 / 12 دعوت به شناخت اهل حق از راه شناخت حق

امام صادق عليه السلام :پنج خصلت است كه در هر كس يكى از آنها نباشد ، چندان بهره اى نخواهد داشت : اوّل ، وفا ، و دوم ، تدبير ، و سوم ، حيا ، و چهارم ، حُسن خلق ، و پنجم _ كه جامع همه اين خصلت هاست _ ، آزادگى !

3 / 12دعوت به شناخت اهل حق از راه شناخت حققرآن«بلكه گفتند : «ما پدران خود را بر آيينى يافتيم و ما [هم با] پيگيرى از آنان ، راه يافتگانيم» و بدين گونه ، در هيچ شهرى پيش از تو هشدار دهنده اى نفرستاديم ، مگر آن كه خوش گذرانان آن گفتند : «ما پدران خود را بر آيينى [و راهى] يافته ايم و ما از پى ايشان ره سپاريم» . گفت : هر چند هدايت كننده تر از آنچه پدران خود را بر آن يافته ايد ، براى شما بياورم ؟ گفتند : «ما [نسبت ]به آنچه بِدان فرستاده شده ايد ، كافريم»» .

ر . ك : مائده : آيه 104 ، يونس : آيه 78 ، انبيا : آيه 53 ، شعرا : آيه 74 ، لقمان : آيه 21.

حديثالأمالى ، مفيد_ به نقل از اصبغ بن نُباته _ :حارث هَمْدانى با گروهى از شيعيان كه من نيز در ميان آنان بودم ، بر امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام وارد شد . حارث در حالى كه بيمار بود ، خميده راه مى رفت و با عصايش بر زمين مى كوبيد . از آن جا كه حارث نزد امير مؤمنان عليه السلام منزلتى داشت ، [امام] به او رو كرد و فرمود : «حالت چه طور است ، اى حارث ؟» . حارث گفت : اى امير مؤمنان ! روزگار ، پيرم ساخته و مشاجره يارانت با يكديگر در جلوى خانه ات ، به آتشِ عطش و تشنگى من افزوده است . فرمود : «مشاجره آنان در چيست ؟» . حارث گفت : در باره تو و سه تن [خليفه] پيش از تو مشاجره دارند . برخى به افراط گراييده ، گزافه مى گويند . گروهى ميانه رو و پيروند ، و جمعى در حالت ترديد و شك به سر مى برند و نمى دانند گامى پيش يا وا پس نهند . فرمود : «بس كن ، اى برادر هَمْدانى ! بدان كه بهترينِ شيعيانم ، گروه ميانه روند ، كه غلو كننده به سوى آنها باز مى گردد و عقب مانده به آنها مى پيوندد» . حارث به امام گفت : پدر و مادرم فدايت ! اى كاش زنگار از دل هايمان بر گيرى و ما را در اين باره به بينشى برسانى . فرمود : «بس است ! تو كسى هستى كه كار بر تو مشتبه شده است . دين خدا با انسان ها شناخته نمى شود ؛ بلكه با نشانه حق ، شناخته مى شود . پس حق را بشناس تا اهل آن را بشناسى . اى حارث ! حق ،بهترين سخن است و آن كه آن را آشكار سازد ، مجاهد است» .

.

ص: 92

البيان والتبيين :نَهَضَ الحارِثُ بنُ حَوطٍ اللَّيثِيُّ إلى عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ ، وهُوَ عَلَى المِنبَرِ ، فَقالَ : أتَظُنُّ أنّا نَظُنُّ أنَّ طَلحَةَ وَالزُّبَيرَ كانا عَلى ضَلالٍ ؟ قالَ : يا حارِ ، إنَّهُ مَلبوسٌ عَلَيكَ ، إنَّ الحَقَّ لا يُعرَفُ بِالرِّجالِ ؛ فَاعرِفِ الحَقَّ تَعرِف أهلَهُ . (1)

.


1- .البيان والتبيين : ج 3 ص211 ؛ نثر الدرّ : ج 1 ص 273 ، تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 210 نحوه وراجع : نهج البلاغة : الحكمة 262 وروضة الواعظين : ص 39 .

ص: 93

البيان و التبيين :در حالى كه على بن ابى طالب عليه السلام بالاى منبر بود ، حارث بن حوط لَيثى در برابر ايشان ايستاد و گفت : تو گمان مى برى كه ما گمان داريم طلحه و زبير بر گم راهى اند ؟ [امام] فرمود : «اى حارث ! [حق] بر تو مشتبه شده است . حق با افراد ، شناخته نمى شود . پس حق را بشناس تا اهلش را بشناسى» .

.

ص: 94

الإمام عليّ عليه السلام_ مِن كِتابِهِ إلى أهلِ مِصرَ ، لَمّا وَلّى عَلَيهِمُ الأَشتَرَ _ :أمّا بَعدُ ، فَقَد بَعَثتُ إلَيكُم عَبدا مِن عِبادِ اللّهِ ، لا يَنامُ أيّامَ الخَوفِ ، ولا يَنكِلُ عَنِ الأَعداءِ ساعاتِ الرَّوعِ ، أشَدُّ عَلَى الفُجّارِ مِن حَريقِ النّارِ ؛ وهُوَ مالِكُ بنُ الحارِثِ أخو مَذحِجٍ ، فَاسمَعوا لَهُ وأَطيعوا أمرَهُ في ما طابَقَ الحَقَّ . (1)

3 / 13الدَّعوَةُ إلَى التَّقوى وَالوَرَعِالكتاب«إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلَا تَتَّقُونَ * إِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ» . (2)

«كَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِينَ * إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَلَا تَتَّقُونَ» . (3)

«إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صَالِحٌ أَلَا تَتَّقُونَ * إِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُواْ اللَّه وَ أَطِيعُونِ» . (4)

«كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلِينَ * إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَلَا تَتَّقُونَ * إِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ» . (5)

«كَذَّبَ أَصْحَ_بُ الْأيْكَةِ الْمُرْسَلِينَ * إِذْ قَالَ لَهُمْ شُعَيْبٌ أَلَا تَتَّقُونَ * إِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُونِ» . (6)

الحديثالمراسيل عن هشام عن أبيه :أكثَرُ ما كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا قَعَدَ عَلَى المِنبَرِ يَقولُ : «اتَّقُواْ اللَّهَ وَ قُولُواْ قَوْلًا سَدِيدًا» (7) . (8)

.


1- .نهج البلاغة : الكتاب 38 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 595 ح 741 وراجع : الأمالي للمفيد : ص 81 ح4 والاختصاص : ص 80 .
2- .الشعراء : 105 و 106 .
3- .الشعراء : 123 و 124 .
4- .الشعراء : 142 _ 144 .
5- .الشعراء : 160 _ 162 .
6- .الشعراء : 176 _ 179 .
7- .الأحزاب : 70 .
8- .المراسيل مع الأسانيد : ص 93 ح 9 ، الزهد الكبير : ص 350 ح 960 ، تفسير ابن كثير : ج 6 ص 476 كلاهما عن عائشة نحوه .

ص: 95

3 / 13 دعوت به پَروامندى و پرهيزگارى

امام على عليه السلام_ در نامه اش به مردم مصر ، آن هنگام كه اَشتر را بر آنان گمارد _ :امّا بعد ، من بنده اى از بندگان خدا را به سوى شما فرستادم كه در روزگار ترس نمى خوابد و در ساعت هاى وحشت ، از دشمنان روى بر نمى گردانَد . بر بدكاران ، از سوزش آتش ، سخت تر است . او مالك بن حارث از قبيله مَذحِج است . در آنچه حق است ، سخن او را بشنويد و فرمان او را اطاعت كنيد .

3 / 13دعوت به پَروامندى و پرهيزگارىقرآن«چون برادرشان نوح به آنان گفت : آيا پروا نداريد ؟ من براى شما فرستاده اى در خور اعتمادم» .

«عاديان ، پيامبران [خدا] را تكذيب كردند ، آن گاه كه برادرشان هود به آنان گفت : آيا پروا نداريد ؟» .

«آن گاه كه برادرشان صالح به آنان گفت : آيا پروا نداريد ؟ من براى شما فرستاده اى در خور اعتمادم . از خدا پروا كنيد و مرا فرمان ببريد» .

«قوم لوط ، فرستادگان را تكذيب كردند ، آن گاه كه برادرشان لوط به آنان گفت : آيا پروا نداريد ؟ من براى شما فرستاده اى در خور اعتمادم» .

«اصحاب اَيكه ، فرستادگان را تكذيب كردند ، آن گاه كه شعيب به آنان گفت : آيا پروا نداريد ؟ من براى شما فرستاده اى در خور اعتمادم . از خدا پروا داريد و مرا فرمان ببريد» .

حديثالمَراسيل_ به نقل از هشام ، از پدرش _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در بيشتر مواقعى كه بر منبر مى نشست ، مى فرمود : «از خدا پروا داريد و سخنى استوار بگوييد» .

.

ص: 96

الإمام الباقر عليه السلام_ لِفُضَيلٍ _ :يا فُضَيلُ ، بَلِّغ مَن لَقيتَ مِن مَوالينا عَنَّا السَّلامَ ، وقُل لَهُم : أنّي أقولُ : إنّي لا اُغني عَنهُم مِنَ اللّهِ شَيئا إلّا بِوَرَعٍ ؛ فَاحفَظوا ألسِنَتَكُم ، وكُفّوا أيدِيَكُم ، وعَلَيكُم بِالصَّبرِ وَالصَّلاةِ ؛ فَإِنَّ اللّهَ تَعالى قالَ : «اسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ» (1) . (2)

ثواب الأعمال عن الوصّافي عن الإمام الباقر عليه السلام :كانَ في ما ناجى بِهِ اللّهُ موسى عليه السلام عَلَى الطّورِ : أن يا موسى ، أبلِغ قَومَكَ أنَّهُ ما يَتَقَرَّبُ إلَيَّ المُتَقَرِّبونَ بِمِثلِ البُكاءِ مِن خَشيَتي ، وما تَعَبَّدَ لِيَ المُتَعَبِّدونَ بِمِثلِ الوَرَعِ عَن مَحارِمي ، ولا تَزَيَّنَ لِيَ المُتَزَيِّنونَ بِمِثلِ الزُّهدِ فِي الدُّنيا عَمّا بِهِمُ الغِنى عَنهُ . قالَ : فَقالَ موسى عليه السلام : يا أكرَمَ الأَكرَمينَ ، فَماذا أثَبتَهُم عَلى ذلِكَ ؟ فَقالَ : يا موسى ، أمَّا المُتَقَرِّبونَ إلَيَّ بِالبُكاءِ مِن خَشيَتي فَهُم فِي الرَّفيقِ الأَعلى ، لا يَشرَكُهُم فيهِ أحَدٌ . وأَمَّا المُتَعَبِّدونَ لي بِالوَرَعِ عَن مَحارِمي فَإِنّي اُفَتِّشُ النّاسَ عَن أعمالِهِم ولا اُفَتِّشُهُم ؛ حَياءً مِنهُم . وأَمَّا المُتَقَرِّبونَ إلَيَّ بِالزُّهدِ فِي الدُّنيا فَإِنّي أمنَحُهُمُ الجَنَّةَ بِحَذافيرِها ، يَتَبَوَّؤونَ مِنها حَيثُ يَشاؤونَ . (3)

.


1- .البقرة : 153 .
2- .مستطرفات السرائر : ص 74 ح 17 ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 68 ح 123 ، مشكاة الأنوار : ص 94 ح 203 كلّها عن الفضيل ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 133 عن الإمام الباقر عليه السلام وفي الثلاثة الأخيرة «إنّ اللّه مع الصابرين» بدل الآية ، بحار الأنوار : ج 70 ص 308 ح 36 .
3- .ثواب الأعمال : ص 205 ح1 ، بحارالأنوار : ج 70 ص 313 ح17 وراجع : المعجم الكبير : ج 12 ص 94 ح 12650 .

ص: 97

امام باقر عليه السلام_ به فُضَيل _ :اى فضيل ! به هر يك از دوستان ما كه رسيدى ، سلام ما را برسان و به آنان بگو كه من مى گويم : من جز با ورع [آنان] ، كارى در برابر خداوند برايشان نمى توانم انجام دهم . پس زبانتان را حفظ كنيد ، و دست هايتان را نگاه داريد ، و بر شما باد بردبارى و نماز ، كه خداوند مى فرمايد : «از شكيبايى و نماز ، يارى جوييد ؛ زيرا خدا با شكيبايان است» .

ثواب الأعمال_ به نقل از وصّافى ، از امام باقر عليه السلام _ :در مناجات خداوند با موسى عليه السلام در كوه طور ، اين جملات بود : «اى موسى ! به مردمت برسان كه طالبان قربت ، به چيزى مثل گريه از ترسم به من نزديك نمى شوند ، و عبادتگران ، به چيزى مثل وَرَع و پرهيز از حرام هاى من ، عبادتم نكرده اند ، و طالبان آراستگى ، به چيزى مثل زهد و بى رغبتى در دنيا از آنچه مايه غناى آنهاست ، خود را براى من نياراسته اند» . موسى صلى الله عليه و آله گفت : اى گرامى ترينِ گراميان ! براى آنان ، در ازاى اين كار ، چه قرار داده اى ؟ خداوند فرمود : «اى موسى ! آنان كه از راه گريه از ترسم به من تقرّب مى جويند ، بى آن كه كسى با آنان سهيم باشد ، در جايگاه والا [بهشت] خواهند بود ؛ و آنان كه با پرهيز از حرام هاى من ، مرا عبادت مى كنند ، با آن كه اعمال مردم را وارسى مى كنم ، به جهت شرم از آنان ، اعمالشان را وارسى نمى كنم ؛ و آنان كه با زهد در دنيا به من تقرّب مى جويند ، من بهشت را با تمام جوانب آن به آنان مى بخشم كه هر كجا بخواهند ، سُكنا گزينند» .

.

ص: 98

الإمام الصادق عليه السلام :مَن أمَرَ بِالتَّقوى فَقَد أفلَحَ (1) المَوعِظَةَ . (2)

عنه عليه السلام :_ في وَصِيَّتِهِ لِعَبدِ اللّهِ بنِ جُندَبٍ _ :يَابنَ جُندَبٍ ، بَلِّغ مَعاشِرَ شيعَتِنا وقُل لَهُم : لا تَذهَبَنَّ بِكُمُ المَذاهِبُ ، فَوَاللّهِ لا تُنالُ وَلايَتُنا إلّا بِالوَرَعِ وَالاِجتِهادِ فِي الدُّنيا (3) ، ومُواساةِ الإِخوانِ فِي اللّهِ ، ولَيسَ مِن شيعَتِنا مَن يَظلِمُ النّاسَ . (4)

3 / 14الدَّعوَةُ إلى مَكارِمِ الأَخلاقِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :بُعِثتُ بِمَكارِمِ الأَخلاقِ ومَحاسِنِها . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّما بُعِثتُ لِاُتَمِّمَ مَكارِمَ الأَخلاقِ . (6)

عنه صلى الله عليه و آله :بُعِثتُ لِاُتَمِّمَ حُسنَ الأَخلاقِ . (7)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّما بُعِثتُ لِاُتَمِّمَ صالِحَ الأَخلاقِ . (8)

.


1- .في بحار الأنوار : «أبلَغَ» ، وهو الأنسب .
2- .بصائر الدرجات : ص 526 ح 1 عن المفضّل ، بحار الأنوار : ج 24 ص 286 ح 1 .
3- .أي بالورع والاجتهاد حالَ الدنيا . ويحتمل سقوط كلمة «والزهد» قبل قوله : «في الدنيا» ، ويؤيّده تكرّر مجيئها في مواضع عديدة ذُكرت في أبوابها .
4- .تحف العقول : ص 303 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 281 ح 1 .
5- .الأمالي للطوسي : ص 596 ح 1234 عن إسحاق بن جعفر عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، مشكاة الأنوار : ص 425 ح 1423 عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 16 ص 287 ح 142 .
6- .السنن الكبرى : ج 10 ص 323 ح 20782 ، مسند الشهاب : ج 2 ص 192 ح 1165 كلاهما عن أبي هريرة ، كنزالعمّال : ج 11 ص 420 ح 31969 ؛ مكارم الأخلاق : ص 36 ، بحارالأنوار : ج 16 ص 210 .
7- .الموطأ : ج 2 ص 904 ح 8 ، الطبقات الكبرى : ج 1 ص 193 كلاهما عن مالك ، كنزالعمّال : ج 3 ص 16 ح 5218 .
8- .مسند ابن حنبل : ج 3 ص 323 ح 8961 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 670 ح 4221 ، السنن الكبرى : ج 10 ص 323 ح 20782 كلّها عن أبي هريرة ، كنزالعمّال : ج 11 ص 425 ح 31996 .

ص: 99

3 / 14 دعوت به ارزش هاى اخلاقى

امام صادق عليه السلام :كسى كه به تقوا فرمان دهد ، موعظه را به رساترين صورت انجام داده است .

امام صادق عليه السلام_ در وصيّتش به عبد اللّه بن جُندَب _ :اى پسر جندب ! به جماعت شيعيان ما برسان و به آنان بگو : راه ها شما را از راه به در نبرَد ، كه _ سوگند به خدا _ ولايت ما جز با پرهيزگارى و كوشش در دنيا و يارى دادن به برادران دينى ، به دست نمى آيد و آن كس كه به مردم ستم مى كند ، از شيعيان ما نيست .

3 / 14دعوت به ارزش هاى اخلاقىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من براى بزرگوارى ها و نيكى هاى اخلاقى برانگيخته شدم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :تنها براى تكميلِ بزرگوارى هاى اخلاقى برانگيخته شدم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :براى تكميل اخلاق نيكو برانگيخته شدم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :تنها براى تكميل اخلاق شايسته برانگيخته شدم .

.

ص: 100

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ بَعَثَني بِتَمامِ مَكارِمِ الأَخلاقِ ، وكَمالِ مَحاسِنِ الأَفعالِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله_ لِمُعاذٍ لَمّا بَعَثَهُ إلَى اليَمَنِ _ :يا مُعاذُ ، عَلِّمهُم كِتابَ اللّهِ ، وأَحسِن أدَبَهُم عَلَى الأَخلاقِ الصّالِحَةِ . (2)

مسند ابن حنبل عن أنس :ما خَطَبَنا نَبِيُّ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلّا قالَ : لا إيمانَ لِمَن لا أمانَةَ لَهُ ، ولا دينَ لِمَن لا عَهدَ لَهُ . (3)

الإمام زين العابدين عليه السلام :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ في آخِرِ خُطبَتِهِ : طوبى لِمَن طابَ خُلقُهُ ، وطَهُرَت سَجِيَّتُهُ ، وصَلُحَت سَريرَتُهُ ، وحَسُنَت عَلانِيَتُهُ ، وأَنفَقَ الفَضلَ مِن مالِهِ ، وأَمسَكَ الفَضلَ مِن قَولِهِ ، وأَنصَفَ النّاسَ مِن نَفسِهِ . (4)

الإمام الرضا عليه السلام_ لِعَبدِ العَظيمِ الحَسَنِيِّ _ :يا عَبدَ العَظيمِ ، أبلِغ عَنّي أولِيائِي السَّلامَ ، وقُل لَهُم : أن لا يَجعَلوا لِلشَّيطانِ عَلى أنفُسِهِم سَبيلاً ، ومُرهُم بِالصِّدقِ فِي الحَديثِ ، وأَداءِ الأَمانَةِ ، ومُرهُم بِالسُّكوتِ ، وتَركِ الجِدالِ في ما لا يَعنيهِم ، وإقبالِ بَعضِهِم عَلى بَعضٍ ، وَالمُزاوَرَةِ ؛ فَإِنَّ ذلِكَ قُربَةٌ إلَيَّ ، ولا يَشغَلوا (5) أنفُسَهُم بِتَمزيقِ بَعضِهِم بَعضا ؛ فَإِنّي آلَيتُ عَلى نَفسي أنَّهُ مَن فَعَلَ ذلِكَ وأَسخَطَ وَلِيّا مِن أولِيائي دَعَوتُ اللّهَ لِيُعَذِّبَهُ فِي الدُّنيا أشَدَّ العَذابِ ، وكانَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الخاسِرينَ . وعَرِّفهُم أنَّ اللّهَ قَد غَفَرَ لِمُحسِنِهِم ، وتَجاوَزَ عَن مُسيئِهِم إلّا مَن أشرَكَ بِهِ ، أو آذى وَلِيّا مِن أولِيائي ، أو أضمَرَ لَهُ سوءا ؛ فَإِنَّ اللّهَ لا يَغفِرُ لَهُ حَتّى يَرجِعَ عَنهُ ، فَإِن رَجَعَ وإلّا نَزَعَ روحَ الإِيمانِ عَن قَلبِهِ ، وخَرَجَ عَن وَلايَتي ، ولَم يَكُن لَهُ نَصيبٌ (6) في وَلايَتِنا ، وأَعوذُ بِاللّهِ مِن ذلِكَ ! (7)

.


1- .المعجم الأوسط : ج 7 ص 74 ح 6895 عن جابر بن عبداللّه ، تفسير القرطبي : ج 18 ص 227 وفيه «لاُتمم» بدل «بتمام» ، كنزالعمّال : ج 11 ص 415 ح 31947 .
2- .تحف العقول : ج 25 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 126 ح 33 .
3- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص271 ح12386 ، صحيح ابن حبّان : ج 1 ص 423 ح 194 ، السنن الكبرى : ج 6 ص471 ح12690 ، المعجم الأوسط : ج 3 ص 98 ح 2606 ، مسند أبي يعلى : ج 3 ص 387 ح 3432 ، كنز العمّال : ج 3 ص 62 ح 5503 .
4- .الكافي : ج 2 ص 144 ح 1 ، عن أبي حمزة الثمالي ، الاختصاص : ص 228 ، جامع الأحاديث للقمّي : ص 97 ، بحارالأنوار : ج 75 ص 30 ح 22 .
5- .في الطبعة المعتمدة «يشتغلوا» ، والتصويب من بحارالأنوار .
6- .في الطبعة المعتمدة «نصيبا» ، والتصويب من بحارالأنوار .
7- .الاختصاص : ص 247 عن عبد العظيم ، بحار الأنوار : ج 74 ص 230 ح 27 .

ص: 101

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند متعال ، مرا به تكميل بزرگوارى هاى اخلاقى و نيكى هاى اعمال ، برانگيخته است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به مُعاذ ، آن هنگام كه او را به سوى يمن فرستاد _ :اى مُعاذ ! كتاب خدا (قرآن) را به آنان بياموز و آنان را با اخلاق شايسته بپرور .

مسند ابن حنبل_ به نقل از اَنَس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى ما سخنرانى نمى كرد ، مگر آن كه مى فرمود : «آن كس كه امانتدار نيست ، ايمان ندارد و آن كس كه پيمان شكن است ، دين ندارد» .

امام زين العابدين عليه السلام :پيامبر خدا در پايان خطابه اش مى فرمود : «خوشا به حال آن كسى كه خُويش نيكو ، رفتارش پاك ، نهانش شايسته ، و ظاهرش نيك باشد ، و مازاد مالش را انفاق كند ، و از زياد گويى بپرهيزد ، و به مردم از جانب خود ، انصاف دهد!» .

امام رضا عليه السلام_ به عبد العظيم حسنى _ :اى عبد العظيم ! به دوستانم از طرف من سلام برسان و به آنان بگو : «راهى براى شيطان بر خويش قرار ندهند» و آنان را به راستگويى در گفتار و اداى امانت و خاموشى و ترك جدال در موارد بى فايده و رويكرد نسبت به يكديگر و به ديدار هم رفتن فرمان بده ، كه [اين كارها] موجب نزديكى به من اند . [بگو كه] خويش را به كوبيدن يكديگر مشغول نكنند ، كه من به جانم سوگند خورده ام كه هر كس چنين كند و يكى از دوستانم را خشمگين سازد ، از خدا درخواست كنم كه او را در دنيا به شديدترين عذاب، دچار سازد و در آخرت ، از زيانكاران باشد . به آنان بياموز كه خداوند ، نيكوكارشان را مى بخشد و از بدكارشان در مى گذرد ، مگر آن را كه به او شرك ورزيده باشد ، يا يكى از دوستانم را آزار برساند ، يا كينه او را در دل خود جاى دهد ، كه خداوند ، او را مادام كه از اين كار روى بر نتابد ، نخواهد بخشيد . پس اگر باز گردد ، كه هيچ ، و گر نه ، روح ايمان از جانش خارج مى گردد ، و از ولايت من بيرون مى رود ، و در ولايت ما بهره اى نخواهد داشت . من از چنين فرجامى به خدا پناه مى برم .

.

ص: 102

3 / 15الدَّعوَةُ إلى مَحاسِنِ الأَعمالِالكتاب«مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ» . (1)

الحديثسنن الدّارميّ عن عمران بن حصين :ما خَطَبَنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلّا أمَرَنا فيها بِالصَّدَقَةِ ، ونَهانا عَنِ المُثلَةِ . (2)

الإمام الباقر عليه السلام_ لِخَيثَمَةَ _ :أبلِغ شيعَتَنا أنَّهُ لا يُنالُ ما عِندَ اللّهِ إلّا بِالعَمَلِ . وأَبلِغ شيعَتَنا أنَّ أعظَمَ النّاسِ حَسرَةً يَومَ القِيامَةِ مَن وَصَفَ عَدلاً ثُمَّ خالَفَهُ إلى غَيرِهِ . وأَبلِغ شيعَتَنا أنَّهُم إذا قاموا بِما اُمِروا أنَّهُم هُمُ الفائِزونَ يَومَ القِيامَةِ . (3)

.


1- .النحل : 97 .
2- .سنن الدارمي : ج 1 ص 418 ح 1611 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 199 ح 19878 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 340 ح 7843 ، المعجم الأوسط : ج 6 ص 185 ح 6138 وج 7 ص 376 ح 7769 عن سمرة بن جندب ، كنز العمّال : ج 6 ص 570 ح 16970 ؛ الأمالي للطوسي : ص 359 ح 747 ، بحارالأنوار : ج 104 ص 216 ح 4 .
3- .الأمالي للطوسي : ص 370 ح 796 عن عليّ بن عليّ ابن رزين عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، الكافي : ج 2 ص 300 ح 5 عن خيثمة عن الإمام الصادق عليه السلام وليس فيه ذيله من «وأبلغ شيعتنا أنّهم إذا ...» ، بحارالأنوار : ج 2 ص 29 ح 12 .

ص: 103

3 / 15 دعوت به كارهاى نيكو

3 / 15دعوت به كارهاى نيكوقرآن«هر كس از مرد يا زن ، كار شايسته كند و مؤمن باشد ، قطعا او را با زندگى پاكيزه اى حيات [حقيقى ]بخشيم ، و مسلّما به آنان ، بهتر از آنچه انجام مى دادند ، پاداش خواهيم داد» .

حديثسنن الدارمى_ به نقل از عمران بن حصين _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى ما سخنرانى نمى كرد ، جز آن كه در آن ، ما را به صدقه دادن امر مى كرد و از مُثله كردن (بريدن اعضاى بدن كشتگان دشمن) نهى مى نمود .

امام باقر عليه السلام_ به خَيثَمه _ :به شيعيان ما برسان كه بدانچه نزد خداست ، جز با عمل كردن نتوان دست يافت ، و به شيعيان ما برسان كه در روز قيامت ، بيشترين حسرتِ مردم ، از آنِ كسى است كه خود ، عدل را ستوده باشد و آن گاه خود با [عمل كردن به] غير آن ، با آن مخالفت كرده باشد ، و به شيعيان ما برسان كه اگر بدانچه فرمان مى دهند ، خود عمل كنند ، روز قيامت ، برنده خواهند بود .

.

ص: 104

عنه عليه السلام_ أيضا _ :يا خَيثَمَةُ ، أبلِغ مَن تَرى مِن مَوالينَا السَّلامَ ، وأَوصِهِم بِتَقوَى اللّهِ العَظيمِ ، وأَن يَعودَ غَنِيُّهُم عَلى فَقيرِهِم ، وقَوِيُّهُم عَلى ضَعيفِهِم ، وأَن يَشهَدَ حَيُّهُم جَنازَةَ مَيِّتِهِم ، وأَن يَتَلاقَوا في بُيوتِهِم ؛ فَإِنَّ لُقيا بَعضِهِم بَعضا حَياةٌ لِأَمرِنا ، رَحِمَ اللّهُ عَبدا أحيا أمرَنا ! يا خَيثَمَةُ ، أبلِغ مَوالينا أنّا لا نُغني عَنهُم مِنَ اللّهِ شَيئا إلّا بِعَمَلٍ ، وأَنَّهُم لَن يَنالوا وَلايَتَنا إلّا بِالوَرَعِ ، وأَنَّ أشَدَّ النّاسِ حَسرَةً يَومَ القِيامَةِ مَن وَصَفَ عَدلاً ثُمَّ خالَفَهُ إلى غَيرِهِ . (1)

عنه عليه السلام_ لِجابِرِ بنِ يَزيدَ الجُعفِيِّ _ :يا جابِرُ ، بَلِّغ شيعَتي عَنِّي السَّلامَ ، وأَعلِمهُم أنَّهُ لا قَرابَةَ بَينَنا وبَينَ اللّهِ عز و جل ، ولا يُتَقَرَّبُ إلَيهِ إلّا بِالطّاعَةِ لَهُ . يا جابِرُ ، مَن أطاعَ اللّهَ وأَحَبَّنا فَهُوَ وَلِيُّنا ، ومَن عَصَى اللّهَ لَم يَنفَعهُ حُبُّنا . (2)

عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ تَعالى أوحى إلى داودَ عليه السلام : أن بَلِّغ قَومَكَ أنَّهُ لَيسَ عَبدٌ مِنهُم آمُرُهُ بِطاعَتي فَيُطيعَني ، إلّا كانَ حَقّا عَلَيَّ أن اُطيعَهُ واُعينَهُ عَلى طاعَتي ، وإن سَأَلَني أعطَيتُهُ ، وإن دَعاني أجَبتُهُ ، وإنِ اعتَصَمَ بي عَصَمتُهُ ، وإنِ استَكفاني كَفَيتُهُ ، وإن تَوَكَّلَ عَلَيَّ حَفِظتُهُ مِن وَراءِ عَوراتِهِ ، وإن كادَهُ جَميعُ خَلقي كُنتُ دونَهُ . (3)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 175 ح 2 ، الاُصول الستّة عشر : ص 79 كلاهما عن خيثمة ، مصادقة الإخوان : ص 136 ح 6 وفيه «بالعمل» بدل «بالورع» ، أعلام الدين : ص 83 نحوه وكلاهما عن خيثمة عن الإمام الصادق عليه السلام ، قرب الإسناد : ص 33 ح 106 عن بكر بن محمّد عن الإمام الصادق عليه السلام وفيه ذيله ، بحار الأنوار : ج 74 ص 343 ح 2 .
2- .الأمالي للطوسي : ص 296 ح 582 ، بشارة المصطفى : ص 189 كلاهما عن جابر بن يزيد الجعفي ، الفضائل : ص 7 عن جابر بن يزيد الجعفي عن الإمام زين العابدين عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 71 ص 179 ح 28 .
3- .عدّة الداعي : ص 292 ، قصص الأنبياء للراوندي : ص 198 ح 251 عن أبي حمزة الثمالي عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 14 ص 37 ح 13 .

ص: 105

امام باقر عليه السلام_ به خيثمه _ :اى خيثمه ! به دوستانمان كه آنها را مى بينى ، سلام برسان و به آنان ، پروا از خداوند بزرگ را سفارش كن ، و به اين كه دارايشان به فقيرشان و قوى شان به ضعيفشان سر بزند ، و زنده هاشان در تشييع جنازه مرده هاشان حاضر شوند ، و در خانه هاى يكديگر به ديدار هم بروند ؛ زيرا ديدار متقابل آنان ، مايه حيات [و پويايى] امر ما مى شود . خداوند رحمت كند آن بنده اى كه امر ما را احيا كند ! اى خيثمه ! به دوستان ما برسان كه جز با عمل ، در برابر خداوند ، كارى از ما برايشان ساخته نيست و آنان جز با وَرَع ، به ولايت ما دست نخواهند يافت ، و در روز قيامت ، بيشترين حسرت ، از آنِ كسى است كه عدل را ستوده باشد . آن گاه خود با [عمل كردن به] غير آن ، با آن مخالفت كرده باشد .

امام باقر عليه السلام_ به جابر بن يزيد جعفى _ :: اى جابر ! به شيعه ام از طرف من سلام برسان و به آنان اعلام كن كه ميان ما و خداوند عز و جل ، خويشاوندى نيست ، و جز به اطاعت خداوند ، تقرّب به او حاصل نمى شود . اى جابر ! هر كس از خدا اطاعت كند و ما را دوست داشته باشد ، دوست ماست و هر كس نافرمانى خدا كند ، دوستى ما به حالش سودى نمى بخشد .

امام باقر عليه السلام :خداوند متعال به داوود عليه السلام وحى كرد : «به مردمت برسان كه هر يك از بندگانم كه به اطاعتم فرمانش دهم و او اطاعت كند ، اين حق بر عهده من است كه از او اطاعت كنم و او را بر اطاعتم يارى رسانم ، و اگر از من درخواست كند ، به او پاسخ دهم ، و اگر به من پناه جويد ، پناهش دهم ، و اگر از من كفايت كارش را بخواهد ، او را كفايت كنم ، و اگر بر من توكّل كند ، او را در پسِ زشتى هايش حفاظت كنم و اگر تمام خلقم به او نيرنگ زنند ، پشتيبانش باشم» .

.

ص: 106

3 / 16الدَّعوَةُ إلى عِبادَةِ اللّه عزّوجلِّ«وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْاءِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ» . (1)

«يَاأَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُواْ رَبَّكُمُ الَّذِى خَلَقَكُمْ وَ الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أفضَلُ النّاسِ مَن عَشِقَ العِبادَةَ فَعانَقَها ، وأَحَبَّها بِقَلبِهِ ، وباشَرَها بِجَسَدِهِ ، وتَفَرَّغَ لَها ، فَهُو لا يُبالي عَلى ما أصبَحَ مِنَ الدُّنيا ؛ عَلى عُسرٍ أم عَلى يُسرٍ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :التَّفَكُّرُ في مَلَكوتِ السَّماواتِ وَالأَرضِ عِبادَةُ المُخلِصينَ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ عَن حَقيقَةِ العُبودِيَّةِ _ :ثَلاثَةُ أشياءَ : أن لا يَرَى العَبدُ لِنَفسِهِ في ما خَوَّلَهُ اللّهُ إلَيهِ مُلكا ؛ لِأَنَّ العَبيدَ لا يَكونُ لَهُم مُلكٌ ، يَرَونَ المالَ مالَ اللّهِ يَضَعونَهُ حَيثُ أمَرَهُمُ اللّهُ تَعالى بِهِ ، ولا يُدَبِّرُ العَبدُ لِنَفسِهِ تَدبيرا ، وجُملَةُ اشتِغالِهِ في ما أمَرَهُ اللّهُ تَعالى بِهِ ونَهاهُ عَنهُ . . . فَهذا أوَّلُ دَرَجَةِ المُتَّقينَ . (5)

عنه عليه السلام :إنَّ العُبّادَ ثَلاثَةٌ : قَومٌ عَبَدُوا اللّهَ عز و جل خَوفا فَتِلكَ عِبادَةُ العَبيدِ ، وقَومٌ عَبَدُوا اللّهَ _ تَبارَكَ وتَعالى _ طَلَبَ الثَّوابِ فَتِلكَ عِبادَةُ الاُجَراءِ ، وقَومٌ عَبَدُوا اللّهَ عز و جل حُبّا لَهُ فَتِلكَ عِبادَةُ الأَحرارِ ، وهِيَ أفضَلُ العِبادَةِ . (6)

.


1- .الذاريات : 56 .
2- .البقرة : 21 .
3- .الكافي : ج 2 ص 83 ح 3 عن عمرو بن جميع عن الإمام الصادق عليه السلام ، مشكاة الأنوار : ص 203 ح 541 عن الإمام الصادق عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، الجعفريّات : ص 232 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، بحارالأنوار : ج 70 ص 253 ح 10 .
4- .غرر الحكم : ج 2 ص 49 ح 1792 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 53 ح 1387 .
5- .مشكاة الأنوار : ص 563 ح 1901 عن عنوان البصري ، بحارالأنوار : ج 1 ص 225 ح 17 .
6- .الكافي : ج 2 ص 84 ح 5 عن هارون بن خارجة ، بحار الأنوار : ج 70 ص 255 ح 12 .

ص: 107

3 / 16 دعوت به پرستش خداوند

3 / 16دعوت به پرستش خداوندقرآن«و جن و انس را نيافريدم ، جز براى آن كه مرا بپرستند» .

«اى مردم ! پروردگارتان را كه شما و كسانى را كه پيش از شما بوده اند ، آفريده است ، پرستش كنيد. باشد كه به تقوا گراييد» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :برترينِ مردم ، كسى است كه عاشق عبادت شود ، و ملازم آن گردد ، و با جانش دوستش داشته باشد ، و با بدنش انجامش دهد ، و خود را براى [انجام دادن ]آن ، فارغ سازد . چنين كسى را ، در رخدادهاى دنيا _ كه به سوى سختى يا آسانى است _ ، باكى نخواهد بود .

امام على عليه السلام :پرستش مخلصان ، تفكّر در ملكوت آسمان ها و زمين است .

امام صادق عليه السلام_ هنگامى كه در باره حقيقت بندگى از ايشان سؤال شد _ :[بندگى] سه چيز است : اين كه بنده براى خود در آنچه خداوند به او عطا كرده ، مالكيت نبيند ؛ زيرا بندگان ، مالكيت ندارند . مال را مال خدا مى دانند و هر آنچه را كه خداوند متعال فرمانشان دهد ، به كار مى گيرند؛ و بنده براى خود ، تدبيرى نينديشيده باشد و تمام اهتمام او در آن چيزى باشد كه خداوند متعال ، بِدان فرمان داده يا از آن ، نهيش كرده است... و اين ، نخستين مرتبه پرهيزگاران است .

امام صادق عليه السلام :[همانا] عبادتگران ، سه دسته اند : گروهى خداوند عز و جل را از ترس عبادت مى كنند . اين ، عبادت بردگان است ؛ و گروهى خداوند متعال را به طلب پاداش ، عبادت مى كنند . اين ، عبادت مزدوران است ؛ و گروهى خداوند عز و جل را به خاطر دوستى او مى پرستند . اين ، عبادت آزادگان و برترين عبادت است .

.

ص: 108

الإمام الرضا عليه السلام_ في بَيانِ عِلَّةِ العِبادَةِ _ :لِئَلّا يَكونوا ناسينَ لِذِكرِهِ ، ولاتارِكينَ لِأَدَبِهِ ، ولا لاهينَ عَن أمرِهِ ونَهيِهِ ، إذا كانَ فيهِ صَلاحُهُم وقِوامُهُم ، فَلَو تُرِكوا بِغَيرِ تَعَبُّدٍ لَطالَ عَلَيهِمُ الأَمَدُ ؛ فَقَسَت قُلوبُهُم . (1)

عنه عليه السلام :أوَّلُ عِبادَةِ اللّهِ مَعرِفَتُهُ . (2)

3 / 17الدَّعوَةُ إلى مَحَبَّةِ اللّه عزّوجلِّالكتاب«وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ اللَّهِ أَندَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلَّهِ» . (3)

«قُلْ إِن كَانَ ءَابَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُم مِّنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِى سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّى يَأْتِىَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ» . (4)

راجع : آل عمران : 31 ، المائدة : 20 _ 57 ، التوبة : 25 ، الشعراء : 77 _ 81 ، الجمعة : 6 .

.


1- .عيون أخبار الرِّضا عليه السلام : ج 2 ص 103 ح 1 ، علل الشرائع : ص 256 ح 9 بزيادة «وفسادهم» بعد «صلاحهم» وكلاهما عن الفضل بن شاذان ، بحار الأنوار : ج 6 ص 63 ح 1 .
2- .التوحيد : ص 34 ح 2 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 150 ح 51 كلاهما عن محمّد بن يحيى بن عمر بن عليّ ابن أبي طالب عليه السلام ، الأمالي للمفيد : ص 253 ح 4 عن محمّد بن زيد الطبري ، الإرشاد : ج 1 ص 223 عن صالح بن كيسان عن الإمام عليّ عليه السلام ، الاحتجاج : ج 1 ص 475 ح 114 ، تحف العقول : ص 61 كلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 49 ص 128 ح 2 .
3- .البقرة : 165 .
4- .التوبة : 24 .

ص: 109

3 / 17 دعوت به دوست داشتن خداوند

امام رضا عليه السلام_ در بيان حكمت عبادت _ :تا [بندگانْ] فراموش كننده ياد خدا نباشند ، و ترك كننده تأديبش نباشند ، و به بازى گيرنده امر و نهى او _ كه مصلحت و پايدارى آنان در آن است _ نباشند ، و اگر بدون عبادت خداوند ، رها مى شدند ، زمان زيادى بر ايشان مى گذشت و دل هايشان قساوت پيدا مى كرد .

امام رضا عليه السلام :آغاز عبادت خداوند ، شناخت اوست .

3 / 17دعوت به دوست داشتن خداوندقرآن«و برخى از مردم ، در برابر خدا ، همانندهايى [براى او] بر مى گزينند و آنها را چون دوستى خدا ، دوست مى دارند ؛ ولى كسانى كه ايمان آورده اند ، به خدا محبّت بيشترى دارند» .

«بگو : «اگر پدران و پسران و برادران و زنان و خاندان شما ، و اموالى كه گرد آورده ايد ، و تجارتى كه از كسادش بيمناكيد ، و سراهايى را كه خوش مى داريد ، نزد شما از خدا و پيامبرش و جهاد در راه وى ، دوست داشتنى تر است ، پس منتظر باشيد تا خدا فرمانش را [به اجرا در] آورد» و خداوند ، گروهِ فاسقان را راه نمايى نمى كند» .

ر . ك : آل عمران : آيه 31 ، مائده : آيه 20 _ 57 ، توبه : آيه 25 ، شعرا : آيه 77 _ 81 ، جمعه : آيه 6 .

.

ص: 110

الحديثإرشاد القلوب :أوحَى اللّهُ إلى موسى : ذَكِّر خَلقي نَعمائي ، وأَحسِن إلَيهِم ، وحَبِّبني إلَيهِم ؛ فَإِنَّهُم لا يُحِبّونَ إلّا مَن أحسَنَ إلَيهِم . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أوحَى اللّهُ إلى نَجِيِّهِ موسَى بنِ عِمرانَ عليه السلام : يا موسى ، أحبِبني ، وحَبِّبني إلى خَلقي . قالَ : يا رَبَّ ، إنّي اُحِبُّكَ ، فَكَيفَ اُحَبِّبُكَ إلى خَلقِكَ ؟ قالَ : اُذكُر لَهُم نَعمائي عَلَيهِم وبَلائي عِندَهُم ؛ فَإِنَّهُم لا يَذكُرونَ ؛ إذ لا يَعرِفونَ مِنّي إلّا كُلَّ خَيرٍ . (2)

الإمام زين العابدين عليه السلام :أوحَى اللّهُ عز و جل إلى موسى عليه السلام : حَبِّبني إلى خَلقي ، وحَبِّبِ خَلقي إلَيَّ . قالَ : يا رَبِّ ، كَيفَ أفعَلُ ؟ قالَ : ذَكِّرهُم آلائي ونَعمائي لِيُحِبّوني ، فَلَأَن تَرُدَّ آبِقا عَن بابي أو ضالّاً عَن فِنائي ، أفضَلُ لَكَ مِن عِبادَةِ مِائَةِ سَنَةٍ بِصِيامِ نَهارِها وقِيامِ لَيلِها . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ داودَ عليه السلام قالَ في ما يُخاطِبُ رَبَّهُ عز و جل : يا رَبِّ ، أيُّ عِبادِكَ أحَبُّ إلَيكَ ، اُحِبُّهُ بِحُبِّكَ ؟ قالَ : يا داودُ ، أحَبُّ عِبادي إلَيَّ : نَقِيُّ القَلبِ ، نَقِيُّ الكَفَّينِ ، لا يَأتي إلى أحَدٍ سوءا ، ولا يَمشي بِالنَّميمَةِ ، تَزولُ الجِبالُ ولا يَزولُ ، وأَحَبَّني ، وأَحَبَّ مَن يُحِبُّني ، وحَبَّبَني إلى عِبادي . قالَ : يا رَبِّ ، إنَّكَ لَتَعلَمُ أنّي اُحِبُّكَ ، واُحِبُّ مَن يُحِبُّكَ ، فَكَيفَ اُحَبِّبُكَ إلى عِبادِكَ ؟ قالَ : ذَكِّرهُم بِآياتي وبَلائي ونَعمائي . (4)

.


1- .إرشاد القلوب : ص 116 .
2- .الأمالي للطوسي : ص 484 ح 1058 عن أيّوب بن نوح عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 176 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 18 ح 12 .
3- .منية المريد : ص 116 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 108 ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 342 ح 219 ، بحارالأنوار : ج 2 ص 4 ح 6 .
4- .شعب الإيمان : ج 6 ص 119 ح 7668 ، الفردوس : ج 3 ص 195 ح 4543 كلاهما عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 15 ص 872 ح 43467 .

ص: 111

حديثإرشاد القلوب :خداوند به موسى عليه السلام وحى كرد : «نعمت هايم را به ياد بندگانم بياور ، و به آنان نيكى كن ، و محبّت مرا در دلشان بنشان ، كه آنان جز كسى را كه به ايشان نيكى كند ، دوست نمى دارند» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند به همرازش موسى بن عمران عليه السلام وحى كرد : «اى موسى ! مرا دوست بدار و مرا نزد بندگانم محبوب گردان» . [موسى] گفت : پروردگارا ! من تو را دوست دارم ؛ امّا چگونه تو را نزد بندگانت محبوب گردانم ؟ [خداوند] فرمود : «نعمت ها و آزمايش هايم را به يادشان بياور ؛ زيرا آنان به ياد نمى آورند ؛ چرا كه از من جز خوبى سراغ ندارند» .

امام زين العابدين عليه السلام :خداوند عز و جل به موسى عليه السلام وحى كرد : «مرا نزد بندگانم و آنان را نزد من ، محبوب گردان !» . [موسى] گفت : پروردگارا ! چه كار كنم ؟ فرمود : «لطف ها و نعمت هايم را به يادشان بياور تا مرا دوست بدارند ، كه اگر يك گريزپا از دَرَم يا گم راه از خانه ام را باز گردانى ، برايت از عبادت صد سالى كه روزها را روزه و شب ها بيدار باشى ، برتر است» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :داوود عليه السلام در گفتگويش با پروردگار عز و جل گفت : پروردگارا ! كدام يك از بندگانت ، در نزد تو محبوب تر است كه به خاطر دوستىِ تو ، او را دوست بدارم ؟ خداوند فرمود : «اى داوود ! محبوب ترينِ بندگان نزد من ، پاك دل پيراسته دست است . بدى به كسى نمى رساند ، دنبال سخن چينى نمى رود ، كوه ها از جا كنده نمى شود و او از جا كنده نمى شود و دوستدار من و آن كسى است كه مرا دوست مى دارد ، و مرا نزد بندگانم محبوب مى گردانَد» . [داوود] گفت : پروردگارا ! تو نيك مى دانى كه من تو را دوست دارم و دوستدار كسى هستم كه تو را دوست دارد؛ امّا چگونه تو را نزد بندگانت محبوب سازم ؟ [خداوند] فرمود : «نشانه ها ، آزمايش ها و نعمت هايم را به يادشان آر» .

.

ص: 112

عنه صلى الله عليه و آله :قالَ اللّهُ عز و جل لِداودَ عليه السلام : أحبِبني ، وحَبِّبني إلى خَلقي . قالَ : يا رَبِّ ، نَعَم أنَا اُحِبُّكَ ، فَكَيفَ اُحَبِّبُكَ إلى خَلقِكَ ؟ قالَ : اُذكُر أيادِيَّ عِندَهُم ؛ فَإِنَّكَ إذا ذَكَرتَ لَهُم ذلِكَ أحَبّوني . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :حَبِّبُوا اللّهَ إلى عِبادِهِ يُحِبَّكُمُ اللّهُ . (2)

3 / 18التَّذكيرُ بِأَيّامِ اللّه عزّوجلِّالكتاب«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِايَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَ ذَكِّرْهُم بِأَيَّامِ اللَّهِ إِنَّ فِى ذَلِكَ لَأَيَاتٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ» . (3)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَخطُبُنا ، فَيُذَكِّرُنا بِأَيّامِ اللّهِ ، حَتّى نَعرِفَ ذلِكَ في وَجهِهِ ، وكَأَ نَّهُ نَذيرُ قَومٍ يُصَبِّحُهُمُ الأَمرُ غُدوَةً . وكانَ إذا كانَ حَديثَ عَهدٍ بِجِبريلَ لَم يَتَبَسَّم ضاحِكا حَتّى يَرتَفِعَ عَنهُ . (4)

.


1- .قصص الأنبياء للراوندي : ص 205 ح 266 ، بحارالأنوار : ج 14 ص 37 ح 16 .
2- .المعجم الكبير : ج 8 ص 91 ح 7461 عن أبي اُمامة ، كنز العمّال : ج 15 ص 777 ح 43064 .
3- .إبراهيم : 5 .
4- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 354 ح 1437 ، المعجم الأوسط : ج 3 ص 109 ح 2634 وفيه «رجل يخاف» بدل «نذير قوم» وكلاهما عن عبد اللّه بن سلمة ، مسند أبي يعلى : ج 1 ص 324 ح 673 عن الزبير من دون إسناد إليه عليه السلام وفيه «منذر جيش» بدل «نذير قوم» كنز العمّال : ج 12 ص 420 ح 35469 .

ص: 113

3 / 18 يادآورى كردن روزهاى خدا

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل به داوود عليه السلام فرمود : «مرا دوست بدار و مرا نزد آفريده هايم محبوب گردان» . داوود گفت : پروردگارا ! بارى ، من تو را دوست دارم ؛ امّا چگونه تو را نزد مردم ، محبوب گردانم ؟ [خداوند] فرمود : «مرحمت هايم را به يادشان آر ، كه اگر آنها را به يادشان آرى ، مرا دوست خواهند داشت» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خدا را نزد بندگانش محبوب گردانيد تا خداوند ، شما را دوست داشته باشد .

3 / 18يادآورى كردن روزهاى خداقرآن«و در حقيقت ، موسى را با آيات خود فرستاديم [و به او فرموديم] كه: «قوم خود را از تاريكى ها به سوى روشنايى بيرون آور و روزهاى خدا را به آنان يادآورى كن ، كه قطعا در اين [يادآورى] ، براى هر شكيباىِ سپاس گزارى ، عبرت هاست» .

حديثامام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى ما خطبه مى خواند و روزهاى خدا را به ياد ما مى آورد ، به گونه اى كه نشان آن را در چهره او مى ديديم كه گويا به مردمى هشدار مى دهد كه خطر ، فردا دامنگيرشان مى شود . هر گاه به تازگى با جبرئيل ديدار داشت ، تا برطرف شدن اثر آن ، خنده بر لب نداشت .

.

ص: 114

3 / 19التَّعليمُ وَالتَّزكِيَةُالكتاب«رَبَّنَا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُواْ عَلَيْهِمْ ءَايَاتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» . (1)

«هُوَ الَّذِى بَعَثَ فِى الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُواْ عَلَيْهِمْ ءَايَاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِن كَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِى ضَلَالٍ مُّبِينٍ» . (2)

«كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِّنكُمْ يَتْلُواْ عَلَيْكُمْ ءَايَاتِنَا وَ يُزَكِّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُم مَّا لَمْ تَكُونُواْ تَعْلَمُونَ» . (3)

الحديثإرشاد القلوب :رُوِيَ في قَولِهِ تَعالى : «إنَّ إبراهيمَ كانَ اُمَّةً قانِتًا للّهِِ حَنيفًا ولَم يَكُ مِنَ المُشرِكينَ» (4) أنَّهُ كانَ يُعَلِّمُ الخَيرَ . (5)

سنن ابن ماجة عن عبد اللّه بن عمرو :خَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ذاتَ يَومٍ مِن بَعضِ حُجَرِهِ فَدَخَلَ المَسجِدَ فَإِذا هُوَ بِحَلقَتَينِ : إحداهُما يَقرَؤونَ القُرآنَ ويَدعونَ اللّهَ ، وَالاُخرى يَتَعَلَّمونَ ويُعَلِّمونَ . فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : كُلٌّ عَلى خَيرٍ ؛ هؤُلاءِ يَقرَؤونَ القُرآنَ ويَدعونَ اللّهَ ، فَإِن شاءَ أعطاهُم وإن شاءَ مَنَعَهُم ، وهؤُلاءِ يَتَعَلَّمونَ ويُعَلِّمونَ ، وإنَّما بُعِثتُ مُعَلِّما . فَجَلَسَ مَعَهُم . (6)

.


1- .البقرة : 129 .
2- .الجمعة : 2 .
3- .البقرة : 151 .
4- .النحل : 120 .
5- .إرشاد القلوب : ص 14 ؛ وراجع : المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 305 ح 4188 .
6- .سنن ابن ماجة : ج 1 ص 83 ح 229 ، مسند الدارمي : ج 1 ص 105 ح 355 ، مسند الطيالسي : ص 298 ح 2251 ، جامع بيان العلم : ج 1 ص 50 وكلّها نحوه ، كنزالعمّال : ج 10 ص 147 ح 28751 ؛ منية المريد : ص 106 نحوه .

ص: 115

3 / 19 تعليم و تزكيه

3 / 19تعليم و تزكيهقرآن«پروردگارا ! در ميان آنان ، فرستاده اى از خودشان بر انگيز ، تا آيات تو را بر آنان بخواند و كتاب و حكمت به آنان بياموزد و پاكيزه شان كند ؛ زيرا تو خود ، شكست ناپذيرِ حكيمى» .

«اوست آن كسى كه در ميان بى سوادان ، فرستاده اى از خودشان برانگيخت تا آيات او را بر آنان بخواند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت بديشان بياموزد ؛ و [آنان ]قطعا پيش از آن ، در گم راهىِ آشكارى بودند» .

«همان طور كه در ميان شما فرستاده اى از خودتان روانه كرديم ، [كه] آيات ما را بر شما مى خوانَد و شما را پاك مى گرداند ، و به شما كتاب و حكمت مى آموزد و آنچه را نمى دانستيد ، به شما ياد مى دهد» .

حديثإرشاد القلوب :در تفسير سخن خداوند كه مى فرمايد : «به راستى ابراهيم ، پيشواى مطيع خدا [و] حقگرا بود و از مشركان نبود» نقل شده است كه ابراهيم ، خير و نيكى را تعليم مى داد .

سنن ابن ماجه_ به نقل از عبد اللّه بن عمرو _ :روزى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از يكى از اتاق هاى خود بيرون آمد و وارد مسجد شد . در مسجد ، دو حلقه جمعيت ديد : يك دسته قرآن مى خواندند و به مناجات با خدا مشغول بودند و حلقه دوم ، مشغول آموختن و آموزش دادن بودند . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «همگى كار خوبى انجام مى دهيد . اين دسته ، مشغول تلاوت قرآن و مناجات با خدايند . اگر خداوند بخواهد ، به آنان مى بخشد يا از آنان دريغ مى كند ، و اين دسته ، مى آموزند و آموزش مى دهند و به راستى كه من معلّم برانگيخته شدم» . آن گاه با آنان (حلقه دوم) نشست .

.

ص: 116

3 / 20الأَمرُ بِالمَعروفِ وَالنَّهيُ عَنِ المُنكَرِالكتاب«وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» . (1)

«لَوْلَا يَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ عَن قَوْلِهِمُ الْاءِثْمَ وَأَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا كَانُواْ يَصْنَعُونَ» . (2)

راجع : آل عمران : 110 ، لقمان : 17 ، التوبة : 71 ، هود : 116 ، المائدة : 79 .

الحديثالإمام الحسين عليه السلام_ فِي الأَمرِ بِالمَعروفِ وَالنَّهيِ عَنِ المُنكَرِ _ :اِعتَبِروا أيُّهَا النّاسُ بِما وَعَظَ اللّهُ بِهِ أولِياءَهُ مِن سوءِ ثَنائِهِ عَلَى الأَحبارِ إذ يَقولُ : «لَوْلَا يَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ عَن قَوْلِهِمُ الْاءِثْمَ» ، وقالَ : «لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ مِن بَنِى إِسْرَاءِيلَ _ إلى قَولِهِ _ لَبِئْسَ مَا كَانُواْ يَفْعَلُونَ» (3) . وإنَّما عابَ اللّهُ ذلِكَ عَلَيهِم لِأَنَّهُم كانوا يَرَونَ مِنَ الظَّلَمَةِ الَّذينَ بَينَ أظهُرِهِمُ المُنكَرَ وَالفَسادَ فَلا يَنهَونَهُم عَن ذلِكَ ؛ رَغبَةً في ما كانوا يَنالونَ مِنهُم ، ورَهبَةً مِمّا يَحذَرونَ ، وَاللّهُ يَقولُ : «فَلَا تَخْشَوُاْ النَّاسَ وَاخْشَوْنِ» (4) ، وقالَ : «وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ» . (5) فَبَدَأَ اللّهُ بِالأَمرِ بِالمَعروفِ وَالنَّهيِ عَنِ المُنكَرِ فَريضَةً مِنهُ ؛ لِعِلمِهِ بِأَنَّها إذا اُدِّيَت واُقيمَتِ استَقامَتِ الفَرائِضُ كُلُّها هَيِّنُها وصَعبُها ؛ وذلِكَ أنَّ الأَمرَ بِالمَعروفِ وَالنَّهيَ عَنِ المُنكَرِ دُعاءٌ إلَى الإِسلامِ مَعَ رَدِّ المَظالِمِ ، ومُخالَفَةِ الظّالِمِ ، وقِسمَةِ الفَيءِ ، والغَنائِمِ ، وأَخذِ الصَّدَقاتِ مِن مَواضِعِها ، ووَضعِها في حَقِّها . ثُمَّ أنتُم ، أيَّتُهَا العِصابَةُ ، عِصابَةٌ بِالعِلمِ مَشهورَةٌ ، وبِالخَيرِ مَذكورَةٌ ، وبِالنَّصيحَةِ مَعروفَةٌ ، وبِاللّهِ في أنفُسِ النّاسِ مُهابَةٌ ، يَهابُكُمُ الشَّريفُ ، ويُكرِمُكُمُ الضَّعيفُ ، ويُؤثِرُكُم مَن لا فَضلَ لَكُم عَلَيهِ ولا يَدَ لَكُم عِندَهُ ، تَشفَعونَ فِي الحَوائِجِ إذَا امتَنَعَت مِن طُلّابِها ، وتَمشونَ فِي الطَّريقِ بِهَيبَةِ المُلوكِ وكَرامَةِ الأَكابِرِ . ألَيسَ كُلُّ ذلِكَ إنَّما نِلتُموهُ بِما يُرجى عِندَكُم مِنَ القِيامِ بِحَقِّ اللّهِ وإن كُنتُم عَن أكثَرِ حَقِّهِ تُقَصِّرونَ ؟ ! فَاستَخفَفتُم بِحَقِّ الأَئِمَّةِ ، فَأَمّا حَقُّ الضُّعَفاءِ فَضَيَّعتُم ، وأَمّا حَقُّكُم بِزَعمِكُم فَطَلَبتُم . فَلا مالاً بَذَلتُموهُ ، ولا نَفساً خاطَرتُم بِها لِلَّذي خَلَقَها ، ولا عَشيرَةً عادَيتُموها في ذاتِ اللّهِ ، أنتُم تَتَمَنَّونَ عَلَى اللّهِ جَنَّتَهُ ومُجاوَرَةَ رُسُلِهِ وأَماناً مِن عَذابِهِ ! لَقَد خَشيتُ عَلَيكُم ، أيُّهَا المُتَمَنّونَ عَلَى اللّهِ ، أن تَحِلَّ بِكُم نَقِمَةٌ مِن نَقِماتِهِ ؛ لِأَنَّكُم بَلَغتُم مِن كَرامَةِ اللّهِ مَنزِلَةً فُضِّلتُم بِها ، ومَن يُعرَفُ بِاللّهِ لا تُكرِمونَ ، وأَنتُم بِاللّهِ في عِبادِهِ تُكرَمونَ ! وقَد تَرَونَ عُهودَ اللّهِ مَنقوضَةً فَلا تَفزَعونَ ، وأَنتُم لِبَعضِ ذِمَمِ آبائِكُم تَفزَعونَ ، وذِمَّةُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مَحقورَةٌ !وَالعُميُ وَالبُكمُ وَالزَّمنى فِي المَدائِنِ مُهمَلَةٌ لا تَرحَمونَ ، ولا في مَنزِلَتِكُم تَعمَلونَ ، ولا مَن عَمِلَ فيها تُعينونَ ، وبِالإِدهانِ وَالمُصانَعَةِ عِندَ الظَّلَمَةِ تَأمَنونَ ! كُلُّ ذلِكَ مِمّا أمَرَكُمُ اللّهُ بِهِ مِنَ النَّهيِ وَالتَّناهي ، وأَنتُم عَنهُ غافِلونَ ! وأَنتُم أعظَمُ النّاسِ مُصيبَةً ؛ لِما غُلِبتُم عَلَيهِ مِن مَنازِلِ العُلَماءِ ، لَو كُنتُم تَشعُرونَ ! ذلِكَ بِأَنَّ مَجارِيَ الاُمورِ وَالأَحكامِ عَلى أيدِي العُلَماءِ بِاللّهِ الاُمَناءِ عَلى حَلالِهِ وحَرامِهِ ، فَأَنتُمُ المَسلوبونَ تِلكَ المَنزِلَةَ ، وما سُلِبتُم ذلِكَ إلّا بِتَفَرُّقِكُم عَنِ الحَقِّ ، وَاختِلافِكُم فِي السُّنَّةِ بَعدَ البَيِّنَةِ الواضِحَةِ ! ولَو صَبَرتُم عَلَى الأَذى وتَحَمَّلتُمُ المَؤونَةَ في ذاتِ اللّهِ ، كانَت اُمورُ اللّهِ عَلَيكُم تَرِدُ ، وعَنكُم تَصدُرُ ، وإلَيكُم تَرجِعُ ؛ ولكِنَّكُم مَكَّنتُمُ الظَّلَمَةَ مِن مَنزِلَتِكُم ، وَاستَسلَمتُم اُمورَ اللّهِ في أيديهِم ! يَعمَلونَ بِالشُّبُهاتِ ، ويَسيرونَ فِي الشَّهَواتِ ، سَلَّطَهُم عَلى ذلِكَ فِرارُكُم مِنَ المَوتِ ، وإعجابُكُم بِالحَياةِ الَّتي هِيَ مُفارِقَتُكُم ، فَأَسلَمتُمُ الضُّعَفاءَ في أيديهِم ؛ فَمِن بَينِ مُستَعبَدٍ مَقهورٍ ، وبَينِ مُستَضعَفٍ عَلى مَعيشَتِهِ مَغلوبٍ ، يَتَقَلَّبونَ فِي المُلكِ بِآرائِهِم ، ويَستَشعِرونَ الخِزيَ بِأَهوائِهِمُ ؛ اقتِداءً بِالأَشرارِ وجُرأَةً عَلَى الجَبّارِ ، في كُلِّ بَلَدٍ مِنهُم عَلى مِنبَرِهِ خَطيبٌ يَصقَعُ . فَالأَرضُ لَهُم شاغِرَةٌ ، وأَيديهِم فيها مَبسوطَةٌ ، وَالنّاسُ لَهُم خَوَلٌ (6) ، لا يَدفَعونَ يَدَ لامِسٍ ، فَمِن بَينِ جَبّارٍ عَنيدٍ ، وذي سَطوَةٍ عَلَى الضَّعَفَةِ شَديدٍ ، مُطاعٍ لا يَعرِفُ المُبدِئَ المُعيدَ ، فَيا عَجَبا ! وما لي لا أعجَبُ وَالأَرضُ مِن غاشٍّ غَشومٍ ، ومُتَصَدِّقٍ ظَلومٍ ، وعامِلٍ عَلَى المُؤمِنينَ بِهِم غَيرِ رَحيمٍ ! فَاللّهُ الحاكِمُ في ما فيهِ تَنازَعنا ، وَالقاضي بِحُكمِهِ في ما شَجَرَ بَينَنا ! اللّهُمَّ إنَّكَ تَعلَمُ أنَّهُ لَم يَكُن ما كانَ مِنّا تَنافُساً في سُلطانٍ ، ولَا التِماساً مِن فُضولِ الحُطامِ ، ولكِن لِنُرِيَ المَعالِمَ مِن دينِكَ ، ونُظهِرَ الإِصلاحَ في بِلادِكَ ، ويَأمَنَ المَظلومونَ مِن عِبادِكَ ، ويُعمَلَ بِفَرائِضِكَ وسُنَنِكَ وأَحكامِكَ ، فَإِن لَم تَنصُرونا وتُنصِفونا قَوِيَ الظَّلَمَةُ عَلَيكُم ، وعَمِلوا في إطفاءِ نورِ نَبِيِّكُم . وحَسبُنَا اللّهُ ، وعَلَيهِ تَوَكَّلنا ، وإلَيهِ أنَبنا ، وإلَيهِ المَصيرُ . (7)

.


1- .آل عمران : 104 .
2- .المائدة : 63 .
3- .المائدة : 78 و 79 .
4- .المائدة : 44 .
5- .التوبة : 71 .
6- .الخَوَل : حَشَم الرجُل وأتباعه ، واحدهم خائِل (النهاية : 2 ص 88 «خول») .
7- .تحف العقول : ص 237 _ 239 ، بحار الأنوار : ج 100 ص 79 ح 37 .

ص: 117

3 / 20 امر به معروف و نهى از منكر

3 / 20امر به معروف و نهى از منكرقرآن«و بايد از ميان شما ، گروهى [مردم را] به نيكى دعوت كنند و به كار شايسته وا دارند و از زشتى باز دارند و آنان ، همان رستگاران اند» .

«چرا ربّانيان و دانشمندان ، آنان را از گفتار گناه[آلود ] و حرام خوارگى شان باز نمى دارند ؟ راستى چه بد است آنچه انجام مى دادند!» .

ر . ك : آل عمران : آيه 110 ، لقمان : آيه 17 ، توبه : آيه 71 ، هود : آيه 116 ، مائده : آيه 79 .

حديثامام حسين عليه السلام_ در باره امر به معروف و نهى از منكر _ :اى مردم ! از پندى كه خداوند با بدستايى نسبت به دانشمندان يهود به دوستانش داده است ، عبرت بگيريد ، آن جا كه مى فرمايد : «چرا ربّانيان و دانشمندان ، آنان را از گفتار گناه آلودشان ، باز نمى دارند ؟» و نيز مى فرمايد : «از ميان بنى اسرائيل ، آنان كه كفر ورزيدند ، مورد لعنت قرار گرفتند» تا آن جا كه مى فرمايد : «چه بد بود آنچه مى كردند !» . خداوند ، از اين جهت ، آنان را نكوهش نمود كه مى ديدند ستمكاران ، در حضور آنان مرتكب كارهاى منكر و فساد مى شوند ؛ ولى به خاطر چشمداشت و دستيابى به عطاى آنان ، يا از ترس آنچه مايه خوف آنها بود ، آنان را از اين كار ، باز نمى داشتند ، در حالى كه خداوند مى فرمايد : «از مردم نترسيد و از من بترسيد» و مى فرمايد : «و مردان و زنان باايمان ، دوستان يكديگرند ، كه به كارهاى پسنديده وا مى دارند و از كارهاى ناپسند ، باز مى دارند» . بدين سبب ، خداوند ، از امر به معروف و نهى از منكر ، به عنوان نخستين واجب ، ياد كرده است ؛ زيرا مى دانست كه با انجام دادن و برپا داشتن آن ، تمام واجباتِ آسان و دشوار ، پا بر جا مى ماند ؛ زيرا امر به معروف و نهى از منكر ، در كنار بازپرداخت مظالم ، و مخالفت با ستمكار ، و تقسيم فَى ء و غنايم و گرفتن صدقات از موارد آن و مصرف آنها در جاى مناسب ، دعوت به اسلام است . امّا شما _ اى جمعى كه به دانش ، مشهوريد و به نيكى از شما ياد مى شود و به خيرخواهى شناخته شده هستيد و به نام «اللّه » ، در دل مردم ، هيبت داريد و انسانِ با شرافت ، از شما حساب مى بَرد و ضعيف ، شما را گرامى مى دارد و كسى كه بر او برترى نداريد و منّتدار لطف شما نيست ، شما را ترجيح مى دهد و اگر درخواست ها از طالبان آن دريغ شود ، شما را به وساطت مى طلبند و در راهِ با هيبتِ پادشاهان و كرامت بزرگان ، گام مى نهيد ! آيا چنان نيست كه همه اينها را بدين خاطر داريد كه اميد مى رود حقّ الهى را ادا كرده ايد ؟ گرچه در اداى بسيارى از حقّ الهى كوتاهى مى كنيد . بدين ترتيب ، حقّ پيشوايان را سَبُك شمرده ايد ، و حقّ ضعيفان را ضايع كرده ايد ، و [نيز] حقّتان را كه گمان داريد ، طلب كرده ايد . نه مالى بذل كرده ايد و نه جان را به خاطر كسى كه آن را آفريده ، به خطر افكنده ايد ، و نه به خاطر رضايت خداوند ، با خويشاوندى ، درگير شده ايد . با اين وجود ، شما از خداوند ، خواهان بهشت و همسايگى پيامبران و ايمنى از عذاب او هستيد . من بر شما _ اى تمنّا كنندگان از خداوند _ ، بيمناكم كه عذاب او شما را در رسد ؛ زيرا شما از كرامت الهى به مرتبه اى رسيده ايد كه به خاطر آن ، برترى يافته ايد ، در حالى كه آن را كه به [بندگى] خداوند شناخته شده است ، گرامى نمى داريد ، به رغم آن كه شما به خاطر خداوند ، در ميان بندگانش گرامى داشته مى شويد . مى بينيد كه پيمان هاى خدا شكسته مى شود ؛ امّا بر نمى آشوبيد ، در حالى براى آبروى پدرانتان بر مى آشوبيد كه آبروى پيامبر خدا مورد اهانت قرار مى گيرد . نابينايان ، لال ها و زمينگيرها در شهرها رها شده اند و شما به آنان رحم نمى كنيد ، به اقتضاى جايگاهتان عمل نمى كنيد ، و به آن كه جايگاهش را پاس داشت ، يارى نمى رسانيد ، و با چرب زبانى و سازشكارى ، نزد ستمكاران، پناه مى جوييد . اينها همه امورى بودند كه خداوند به شما به نهى و پرهيز از آنها فرمان داده است ؛ امّا شما از آن غافليد . اگر مى فهميديد ، مصيبت شما از همه مردم ، بيشتر است ؛ چرا كه خود را در جايگاه علما جا زده ايد ؛ زيرا جريان امور و احكام ، به دست عالمان خداشناس و امينان حلال و حرام خداست و اين جايگاه ، از شما سلب شده است ، و اين جايگاه ، تنها به خاطر جدايى شما از مسير حق و اختلافتان در سنّت ، با وجود نشان هاى آشكار ، از شما سلب شده است . و اگر بر آزارها ، بردبارى پيشه مى كرديد و رنج ها را براى خدا تحمّل مى كرديد ، ورود و خروج و بازگشت امور الهى ، به دست شما انجام مى گرفت ؛ امّا شما جايگاهتان را در اختيار ستمگران قرار داديد و امور الهى را به دست آنان تسليم كرديد ، با آن كه آنان به شبهات ، عمل مى كنند و در شهوات ، ره مى سپُرَند .گريز شما از مرگ و فريفته شدن شما به زندگى اى كه از شما جدا شدنى است ، آنان را بر امور الهى مسلّط كرده است . شما ناتوانان را به دست آنان سپرديد . گروهى از آنان ، رانده و مورد خشم واقع شده اند و گروهى مستضعف ، در اداره زندگى مانده اند . آنان با رأى خود ، حكومت را مى گردانند و با هوس هايشان ، همگام با اشرار و از روى گستاخى بر خداوند جبّار ، لباس خوارى به تن مردمان كرده اند . در هر شهرى سخنورى از آنان بر منبر دين ، بانگ مى زند . زمين برايشان خالى است ، دست چپاولشان در آن گسترده است ، و مردم ، مايَملك آنان اند ، كه دست هيچ لمس كننده اى را از خود دور نمى كنند . از آنها ، برخى گردنكشِ كينه توزند و برخى داراى قدرت اند و بر ناتوانان ، سختگير . فرمانشان اطاعت مى شود ؛ امّا آغازگر و فرجامْ ده را نمى شناسند . شگفتا ! و چرا در شگفت نباشم كه زمين ، از ستمكارِ بيدادگر و خَراگير بى انصاف و كارگزار مؤمنان كه بر ايشان مهربان نيست ، لبريز است ؟! و البته خدا در آنچه با ما به ستيز برخاسته ، داور است ، و اوست كه در مرافعه ميان ما ، با قضاوت خود ، داورى خواهد كرد . خدايا ! تو مى دانى كه آنچه از ما سر زد ، براى رغبت به سلطنت يا درخواست زيادتى متاع دنيا نبود ؛ بلكه مى خواستيم نشانه هاى دينت را نشان دهيم ، و اصلاح را در شهرهايت آشكار سازيم ، و بندگان ستم ديده ات ايمنى يابند ، و به واجبات و سنّت ها و احكامت عمل شود . پس اگر ما را يارى نمى كنيد و با انصاف با ما رفتار نمى كنيد ، ستمكاران بر شما قوّت خواهند گرفت و براى خاموش كردن فروغ پيامبرتان خواهند كوشيد ، و البته خدا براى ما بسنده است و بر او توكّل مى كنيم و به سوى او انابه مى آوريم ، و بازگشت ، به سوى اوست .

.

ص: 118

. .

ص: 119

. .

ص: 120

. .

ص: 121

. .

ص: 122

3 / 21مُكافَحَةُ البِدَعِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إذا ظَهَرَتِ البِدَعُ في اُمَّتي فَليُظهِرِ العالِمُ عِلمَهُ ، فَمَن لَم يَفعَل فَعَلَيهِ لَعنَةُ اللّهِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إذا ظَهَرَتِ البِدَعُ ولَعَنَ آخِرُ هذِهِ الاُمَّةِ أوَّلَها ، فَمَن كانَ عِندَهُ عِلمٌ فَليَنشُرهُ ؛ فَإِنَّ كاتِمَ العِلمِ يَومَئِذٍ كَكاتِمِ ما أنزَلَ اللّهُ عَلى مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ لِلّهِ عِندَ كُلِّ بِدعَةٍ تَكيدُ الإِسلامَ وأَهلَهُ مَن يَذُبُّ عَنهُ ، ويَتَكَلَّمُ بِعَلاماتِهِ ، فَاغتَنِموا تِلكَ المَجالِسَ بِالذَّبِّ عَنِ الضُّعَفاءِ ، وتَوَكَّلوا عَلَى اللّهِ ، وكَفى بِاللّهِ وَكيلاً . (3)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 54 ح 2 ، المحاسن : ج 1 ص 361 ح 776 ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 2 ، عوالي اللآلي : ج 4 ص 70 ح 39 ، بحارالأنوار : ج 57 ص 234 ؛ الفردوس : ج 1 ص 321 ح 1271 عن أبي هريرة .
2- .تاريخ دمشق : ج 54 ص 80 ح 11366 عن معاذ بن جبل ، كنزالعمّال : ج 1 ص 179 ح 903 و ج 10 ص 216 ح 29140 .
3- .حلية الأولياء : ج 10 ص 400 الرقم 691 عن أبي هريرة ، كنزالعمّال : ج 12 ص 193 ح 34624 .

ص: 123

3 / 21 مبارزه با بدعت ها

3 / 21مبارزه با بدعت هاپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :وقتى بدعت ها در ميان امّتم آشكار گردند ، عالِم بايد علمش را آشكار سازد ، و هر كس چنين نكند ، نفرين خدا بر او باد !

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هنگامى كه بدعت ها پديدار شوند و آخر اين امّت ، اوّل آن را نفرين كند ، هر كس علمى داشته باشد ، بايد آن را منتشر سازد . همانا پنهان كننده دانش در چنين روزى ، همچون پنهان كننده آن چيزى است كه خداوند بر محمّد ، نازل كرده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، در هر بدعتى كه نيرنگ زدن به اسلام و مسلمانان را هدف گرفته باشد ، كسى را دارد كه از اسلام دفاع كند و نشانه هاى آن را باز گويد . پس با دفاع از ضعيفان ، اين مجالس را غنيمت بشماريد و بر خدا توكّل كنيد كه خداوند ، براى اعتماد كردن ، بسنده است .

.

ص: 124

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ في كُلِّ خَلَفٍ مِن اُمَّتي عَدلاً مِن أهلِ بَيتي ؛ يَنفي عَن هذَا الدّينِ تَحريفَ الغالينَ ، وَانتِحالَ المُبطِلينَ ، وَتَأويلَ الجاهِلينَ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ فينا أهلَ البَيتِ في كُلِّ خَلَفٍ عُدولاً ؛ يَنفونَ عَنهُ تَحريفَ الغالينَ ، وَانتِحالَ المُبطِلينَ ، وتَأويلَ الجاهِلينَ . (2)

علل الشرائع عن يونس بن عبد الرّحمن :رُوّينا عَنِ الصّادِقينَ عليهم السلام أنَّهُم قالوا : إذا ظَهَرَتِ البِدَعُ فَعَلَى العالِمِ أن يُظهِرَ عِلمَهُ ؛ فَإِن لَم يَفعَل سُلِبَ مِنهُ نورُ الإِيمانِ . (3)

راجع : هذه الموسوعة : ص 312 ( كتمان العلم ) .

3 / 22التَّبشيرُ وَالإِنذارُالكتاب«يَاأَيُّهَا النَّبِىُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذِيرًا * وَ دَاعِيًا إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرَاجًا مُّنِيرًا» . (4)

.


1- .كمال الدين : ج 1 ص 221 ح 7 عن أبي الحسين الليثي عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، قرب الإسناد : ص 77 ح 250 عن مسعدة بن صدقة عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام عنه صلى الله عليه و آله ، الفصول المختارة : ص 325 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 1 ص 245 ، بحارالأنوار : ج 23 ص 30 ح 46 ؛ تاريخ دمشق : ج 7 ص 38 ح 1596 عن إبراهيم بن عبد الرحمن العذري نحوه ، كنزالعمّال : ج 10 ص 176 ح 28919 .
2- .الكافي : ج 1 ص 32 ح 2 ، الاختصاص : ص 4 كلاهما عن أبي البختري ، منية المريد : ص 372 ، بحارالأنوار : ج 2 ص92 ح21 .
3- .علل الشرائع : ص 236 ح 1 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 113 ح 2 ، الغيبة للطوسي : ص 64 ح 66 ، رجال الكشّي : ج 2 ص 786 ح 946 ، بحارالأنوار : ج 48 ص 252 ح 1 .
4- .الأحزاب : 45 و 46 .

ص: 125

3 / 22 نويد و بيم دادن

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در هر پشتى از امّتم ، عادلى از اهل بيتم هست كه تحريف غلو كنندگان ، دين تراشى باطل كيشان و تأويل نادانان را از اين دين ، دور سازد .

امام صادق عليه السلام :در ميان ما اهل بيت ، در هر پشتى ، عادلانى هستند كه تحريف غلو كنندگان ، دين تراشىِ باطل كيشان و تأويل نادانان را از آن (دين) ، دور مى سازند .

علل الشرائع_ به نقل از يونس بن عبد الرحمان _ :از امام صادق و امام باقر عليه السلام براى ما روايت شده كه فرمودند : «هر گاه بدعت ها پديدار شوند ، بر عالِم است كه علمش را آشكار سازد ، كه اگر چنين نكند ، نور ايمان از او سلب مى گردد» .

ر . ك : ص 313 (دريغ داشتن علم) .

3 / 22نويد و بيم دادنقرآن«اى پيامبر ! ما تو را گواه و بشارت دهنده و هشدار دهنده فرستاديم ، و دعوت كننده به سوى خدا به فرمان او ، و چراغى تابناك» .

.

ص: 126

«وبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ بِأَنَّ لَهُم مِّنَ اللَّهِ فَضْلاً كَبِيرًا» . (1)

«وَ مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيرًا وَ نَذِيرًا وَ لَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ» . (2)

راجع : البقرة : 119 ، النساء : 165 ، الأنعام : 48 ، يونس : 2 ، هود : 2 و 3 و 25 ، الإسراء : 105 ، الأنبياء : 45 ،الحجّ :49 ، الفرقان : 56 ، الأحزاب : 45 و 46 ، فاطر : 23 .

الحديثسنن الدّارميّ عن النّعمان بن بشير :سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَخطُبُ فَقالَ : أنذَرتُكُمُ النّارَ ! أنذَرتُكُمُ النّارَ ! أنذَرتُكُمُ النّارَ ! فَما زالَ يَقولُها حَتّى لَو كانَ في مَقامي هذا لَسَمِعَهُ أهلُ السّوقِ ، وحَتّى سَقَطَت خَميصَةٌ (3) كانَت عَلَيهِ عِندَ رِجلَيهِ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام_ في وَصفِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله _ :أمينُ وَحيِهِ ، وخاتَمُ رُسُلِهِ ، وبَشيرُ رَحمَتِهِ ، ونَذيرُ نِقمَتِهِ . (5)

عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ بَعَثَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله نَذيرا لِلعالَمينَ . (6)

عنه عليه السلام_ في ذِكرِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله _ :بَلَّغَ عَن رَبِّهِ مُعذِرا ، ونَصَحَ لِاُمَّتِهِ مُنذِرا ، ودَعا إلَى الجَنَّةِ مُبَشِّرا ، وخَوَّفَ مِنَ النّارِ مُحَذِّرا . (7)

.


1- .الأحزاب : 47 .
2- .سبأ : 28 .
3- .الخَميصَةُ : كساء أسود مُعلَمُ الطرفين ، ويكون من خزٍّ أو صوف (المصباح المنير : ص 182 «خمص») .
4- .سنن الدارمي : ج 2 ص 786 ح 2708 ، مسند ابن حنبل : ج 6 ص 383 ح 18426 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 424 ح 1058 ، السنن الكبرى : ج 3 ص 293 ح 5756 كلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 12 ح 43715 .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 173 ، بحار الأنوار : ج 34 ص 249 ح 1000 .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 26 ، بحار الأنوار : ج 18 ص 226 ح 68 .
7- .نهج البلاغة : الخطبة 109 ، غرر الحكم : ج 3 ص 270 ح 4457 وفيه صدره إلى : «مبشّرا» .

ص: 127

«و مؤمنان را مژده ده كه براى آنان ، از جانب خدا ، بخشايشى فراوان خواهد بود» .

«و ما تو را بجز بشارت دهنده و هشدار دهنده براى تمام مردم نفرستاديم ؛ ليكن بيشتر مردم نمى دانند» .

ر . ك : بقره : آيه 119 ، نساء : آيه 165 ، انعام : آيه 48 ، يونس : آيه 2 ، هود : آيه 2 _ 3 و 25 ، اسرا : آيه 105 ، انبيا : آيه 45 ، حج : آيه 49 ، فرقان : آيه 56 ، احزاب : آيه 45 _ 46 ، فاطر : آيه 23.

حديثسنن الدارمى_ به نقل از نعمان بن بشير _ :شنيدم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سخنرانى مى كرد و فرمود : «شما را از آتش ، بيم مى دهم ! شما را از آتش ، بيم مى دهم ! شما را از آتش ، بيم مى دهم !» . پيوسته اين جمله را مى فرمود ، به گونه اى كه اگر در اين جا _ كه من ايستاده ام _ مى بود ، بازاريان [آن سوى شهر نيز] آن را مى شنيدند ، تا جايى كه جامه سياه نقشدار ايشان زير پايش افتاد .

امام على عليه السلام_ در توصيف پيامبر خدا صلى الله عليه و آله _ :او امينِ وحى ، و آخرينِ فرستادگان ، و بشارت دهنده رحمت ، و هشدار دهنده عقوبت خداست .

امام على عليه السلام :خداوند ، محمّد صلى الله عليه و آله را هشدار دهنده اى براى جهانيان برانگيخت .

امام على عليه السلام_ در يادكرد پيامبر صلى الله عليه و آله _ :رسالت پروردگار خود را ابلاغ كرد تا بهانه اى نماند ، و با هشدار دادن ، براى امّت خود ، خيرخواهى نمود ، و با بشارت دادن ، به بهشت فرا خواند ، و با هشدار دادن ، از آتش ترساند .

.

ص: 128

عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ جَعَلَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله عَلَما لِلسّاعَةِ ، ومُبَشِّرا بِالجَنَّةِ ، ومُنذِرا بِالعُقوبَةِ . (1)

عنه عليه السلام :ألا اُخبِرُكُم بِالفَقيهِ حَقِّ الفَقيه ؟ مَن لَم يُقَنِّطِ النّاسَ مِن رَحمَةِ اللّهِ ، ولَم يُؤَمِّنهُم مِن عَذابِ اللّهِ ، ولَم يُرَخِّص لَهُم في مَعاصِي اللّهِ . (2)

3 / 23إقامَةُ الحُجَّةِالكتاب«رُّسُلاً مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا» . (3)

«وَلَوْ أَنَّا أَهْلَكْنَاهُم بِعَذَابٍ مِّن قَبْلِهِ لَقَالُواْ رَبَّنَا لَوْلَا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ ءَايَاتِكَ مِن قَبْلِ أَن نَّذِلَّ وَ نَخْزَى» . (4)

راجع : القصص : 47 ، الأنعام : 130 ، الملك : 8 _ 10 .

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في خُطبَةٍ لَهُ _ :بَعَثَ إلَيهِمُ الرُّسُلَ لِتَكونَ لَهُ الحُجَّةُ البالِغَةُ عَلى خَلقِهِ، ويَكونَ رُسُلُهُ إلَيهِم شُهَداءَ عَلَيهِم، وَابتَعَثَ فيهِمُ النَّبِيّينَ مُبَشِّرينَ ومُنذِرينَ؛ لِيَهلِكَ مَن هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ ، ويَحيا مَن حَيَّ عَن بَيِّنَةٍ ، ولِيَعقِلَ العِبادُ عَن رَبِّهِم ما جَهِلوهُ ؛ فَيَعرِفوهُ بِرُبوبِيَّتِهِ بَعدَ ما أنكَروا ، ويُوَحِّدوهُ بِالإِلهِيَّةِ بَعدَ ما عَضَدوا . (5)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 160 ، بحار الأنوار : ج 16 ص 285 ح 136 .
2- .الكافي : ج 1 ص 36 ح 3 ، منية المريد : ص 162 كلاهما عن الحلبي عن الإمام الصادق عليه السلام ، معاني الأخبار : ص 226 ح 1 عن أبي حمزة الثمالي عن الإمام الباقر عليه السلام ، نهج البلاغة : الحكمة 90 ، نثر الدرّ : ج 1 ص 318 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 2 ص48 ح8 ؛ سنن الدارمي : ج 1 ص 95 ح 303 عن يحيى بن عباد ، كنز العمّال : ج 10 ص 181 ح 28943 نقلاً عن ابن لال في مكارم الأخلاق نحوه .
3- .النساء : 165 .
4- .طه : 134 .
5- .التوحيد : ص 45 ح 4 عن إسحاق بن غالب عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 4 ص 287 ح 19 .

ص: 129

3 / 23 برپا داشتن حجّت

امام على عليه السلام :خداوند ، محمّد صلى الله عليه و آله را نشان قيامت ، بشارت دهنده به بهشت و بيم دهنده از عقوبت ، قرار داد .

امام على عليه السلام :آيا به شما خبر دهم كه دين شناس واقعى ، چه كسى است ؟ او كسى است كه مردم را از رحمت خداوند ، نوميد نمى سازد و از عذاب خداوند ، ايمنى نمى دهد و در انجام دادن معصيت هاى خداوند ، مُجازشان نمى دارد .

3 / 23برپا داشتن حجّتقرآن«و پيامبرانى كه بشارت دهنده و هشدار دهنده بودند ، تا براى مردم ، پس از [آمدن] پيامبران ، در مقابل خدا حجّتى نباشد ، و خدا توانا و حكيم است» .

«و اگر ما آنان را قبل [از آمدنِ قرآن] به عذابى هلاك مى كرديم ، قطعا مى گفتند : پروردگارا ! چرا پيامبرى به سوى ما نفرستادى تا پيش از آن كه خوار و رسوا شويم ، از آيات تو پيروى كنيم ؟» .

ر . ك : قصص : آيه 47 ، انعام : آيه 130 ، ملك : آيه 8 _ 10 .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در خطبه اى از ايشان _ :[خداوند ،] پيامبران را به سوى مردم برانگيخت تا بر مردم ، حجّت تام (دليل غير قابل انكار) داشته باشد و پيامبرانش بر مردم ، شاهد باشند ، و در ميان آنان ، پيامبران را براى نويد و بيم دادن مبعوث كرد ، تا آن كه هلاك مى شود ، از روى دليل آشكار باشد و آن كه حيات مى يابد ، از روى دليل آشكار باشد ، و تا بندگان ، آنچه را در باره پروردگارشان نمى دانند ، به عقلشان در يابند ، و او را پس از انكار ، به پروردگارى بشناسند ، و پس از انباز قرار دادن براى او ، به يكتايىِ او در پروردگارى ، گردن نهند .

.

ص: 130

الإمام عليّ عليه السلام :بَعَثَ اللّهُ رُسُلَهُ بِما خَصَّهُم بِهِ مِن وَحيِهِ ، وجَعَلَهُم حُجَّةً لَهُ عَلى خَلقِهِ ؛ لِئَلّا تَجِبَ الحُجَّةُ لَهُم بِتَركِ الإِعذارِ إلَيهِم ، فَدَعاهُم بِلِسانِ الصِّدقِ إلى سَبيلِ الحَقِّ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام_ لَمّا سُئِلَ عَن حِكمَةِ النُّبُوَّةِ _ :لِئَلّا يَكونَ لِلنّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ مِن بَعدِ الرُّسُلِ ، ولِئَلّا يَقولوا : ما جاءَنا مِن بَشيرٍ ولا نَذيرٍ ، ولِتَكونَ حُجَّةُ اللّهِ عَلَيهِم . ألا تَسمَعُ اللّهَ عز و جليَقولُ _ حِكايَةً عَن خَزَنَةِ جَهَنَّمَ وَاحتِجاجِهِم عَلى أهلِ النّارِ بِالأَنبِياءِ وَالرُّسُلِ _ : «ألَمْ يأتِكُمْ نَذِيرٌ . . .» الآيَة ؟ ! (2)

3 / 24دَعوَةُ الأَقرِباءِ قَبلَ دَعوَةِ الآخَرينَالكتاب«وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْهَا» . (3)

«وَ أَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» . (4)

«يَاأَيُّهَا النَّبِىُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ إِن كُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَ زِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَ أُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحًا جَمِيلاً» . (5)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 144 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 315 ح 11 .
2- .علل الشرائع : ص 121 ح 4 عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 11 ص 39 ح 37 .
3- .طه : 132 .
4- .الشعراء : 214 .
5- .الأحزاب : 28 .

ص: 131

3 / 24 فرا خواندن نزديكان ، پيش از دعوت ديگران

امام على عليه السلام :خداوند ، پيامبرانش را با وحى خود _ كه به آنان اختصاص داده _ ، برانگيخت و آنان را بر مخلوقات خود ، حجّت قرار داد ، تا فرستاده نشدن پيامبران ، عذر و حجّتى براى آنان نباشد ، و با زبان راستى ، آنان را به راه حق فرا خواند .

امام صادق عليه السلام_ هنگامى كه از حكمت نبوّت از ايشان سؤال شد _ :تا با آمدن پيامبران ، مردم بر خداوند ، عذر و حجّتى نداشته باشند و نگويند : «بشارت دهنده و هشدار دهنده نزد ما نيامده است» و حجّت خداوند بر آنها تمام باشد . آيا نشنيده اى كه خداوند ، از زبان خازنان دوزخ در احتجاج آنان به پيامبران و فرستادگان ، عليه دوزخيان مى فرمايد : «آيا هشدار دهنده اى براى شما نيامده است ؟ . . .» .

3 / 24فرا خواندن نزديكان ، پيش از دعوت ديگرانقرآن«و كسان خود را به نماز ، فرمان ده و خود بر آن ، شكيبا باش» .

«و خويشانِ نزديكت را هشدار ده» .

«اى پيامبر ! به همسرانت بگو : اگر خواهان زندگى دنيا و زينت آنيد ، بياييد تا مهرتان را بدهم و [خوش و ]خرّم ، شما را رها كنم» .

.

ص: 132

«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ عَلَيْهَا مَلَئِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ» . (1)

«وَ اذْكُرْ فِى الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَ كَانَ رَسُولًا نَّبِيًّا * وَ كَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ كَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا» . (2)

الحديثصحيح البخاري عن ابن عبّاس :لَمّا اُنزِلَت : «وأَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الأقْرَبينَ» صَعِدَ النَّبيُّ صلى الله عليه و آله عَلَى الصَّفا ، فَجَعَلَ يُنادي : «يا بَني فِهرٍ ، يا بَني عَدِيٍّ» لِبُطونِ قُرَيشٍ ، حَتَّى اجتَمَعوا ، فَجَعَلَ الرَّجُلُ إذا لَم يَستَطِع أن يَخرُجَ أرسَلَ رَسولاً لِيَنظُرَ ما هُوَ فَجاءَ أبو لَهَبٍ وقُرَيشٌ ، فَقالَ : «أرَأَيتَكُم لَو أخبَرتُكُم أنَّ خَيلاً بِالوادي تُريدُ أن تُغيرَ عَلَيكُم أكُنتُم مُصَدِّقِيَّ» . قالوا : نَعَم ، ما جَرَّبنا عَلَيكَ إلّا صِدقاً . قالَ : «فَإِنّي نَذيرٌ لَكُم بَينَ يَدَي عَذابٍ شَديدٍ» . فَقالَ أبو لَهَبٍ : تَبّا لَكَ سائِرَ اليَومِ ! ألِهذا جَمَعتَنا؟! فَنَزَلَت : «تَبَّتْ يَدَا أَبِى لَهَبٍ وَ تَبَّ * مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَ مَا كَسَبَ» (3) . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :لَمّا نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا» قالَ النّاسُ : يا رَسولَ اللّهِ ، كَيفَ نَقي أنفُسَنا وأَهلينا ؟ قالَ : اِعمَلُوا الخَيرَ، وذَكِّروا بِهِ أهليكُم؛ فَأَدِّبوهُم عَلى طاعَةِ اللّهِ . ثُمَّ قالَ أبو عَبدِ اللّهِ : ألا تَرى أنَّ اللّهَ يَقولُ لِنَبِيِّهِ : «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْهَا» ، وقالَ : «وَ اذْكُرْ فِى الْكِتَابِ إِسْمَاعِيلَ إِنَّهُ كَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَ كَانَ رَسُولًا نَّبِيًّا * وَ كَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ كَانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا » ؟ ! (5)

.


1- .التحريم : 6 .
2- .مريم : 54 و 55 .
3- .المسد : 1 و 2 .
4- .صحيح البخاري : ج 4 ص 1787 ح 4492، صحيح مسلم : ج 1 ص 193 ح 208 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 602 ح 2544 ، سنن الترمذي : ج 5 ص 451 ح 3363 ، الطبقات الكبرى : ج 1 ص 200 كلّها نحوه .
5- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 82 .

ص: 133

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! خودتان و كسانتان را از آتشى كه سوختِ آن ، مردم و سنگ ها هستند ، حفظ كنيد . بر آن [آتش] ، فرشتگانى خشن [و] سختگير [گمارده شده]اند . از آنچه خدا به آنان دستور داده ، سرپيچى نمى كنند و آنچه را كه بِدان مأمورند ، انجام مى دهند» .

«و در اين كتاب ، از اسماعيل ياد كن ؛ زيرا او درستْ وعده و فرستاده اى پيامبر بود ، و خاندان خود را به نماز و زكات ، فرمان مى داد ، و همواره نزد پروردگارش پسنديده بود» .

حديثصحيح البخارى_ به نقل از ابن عبّاس _ :هنگامى كه آيه «خويشاوندان نزديكت را هشدار ده» نازل شد ، پيامبر صلى الله عليه و آله بر [ كوه ] صفا بالا رفت و خطاب به تيره هاى قريش ، ندا سر داد : «اى فرزندان فِهر ! اى فرزندان عدى !» . آنان گِرد آمدند . حتّى آن كه نمى توانست بيايد ، فرستاده اى فرستاد تا از نزديك ، شاهد ماجرا باشد . ابو لهب و قريش آمدند . آن گاه [پيامبر صلى الله عليه و آله ] فرمود : «به نظرتان اگر به شما خبر دهم كه سپاهى در دشت مى خواهد بر شما هجوم آورد ، مرا تصديق مى كنيد ؟» . گفتند : آرى ، ما به تجربه ، جز راستى از تو نديده ايم . فرمود : «من شما را از عذابى سخت در پيش رويتان بيم مى دهم» . ابو لهب گفت : مرگ بر تو باد ، همه روزگار ! آيا ما را بدين خاطر ، گرد آورده اى ؟ در پى آن ، اين آيه فرود آمد : «بريده باد دو دست ابو لهب و مرگ بر او باد ! دارايى او و آنچه اندوخت ، بى نيازش نكرد» .

امام صادق عليه السلام :هنگامى كه اين آيه : «اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! خودتان و كسانتان را از آتش ، حفظ كنيد» نازل شد ، مردم گفتند : اى پيامبر خدا ! چگونه خود و خانواده مان را حفظ كنيم ؟ [پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ] فرمود : «كار خوب انجام دهيد ، و آن را به خانواده تان يادآور شويد ، و آنان را بر اطاعت خداوند ، تربيت كنيد» . آيا نمى بينى كه خداوند به پيامبرش مى گويد : «خانواده ات را به نماز ، امر كن و بر آن ، شكيبا باش» و نيز مى گويد : «و در اين كتاب ، از اسماعيل ياد كن ؛ زيرا او درستْ وعده و فرستاده اى پيامبر بود ، و خاندان خود را به نماز و زكات ، فرمان مى داد و همواره نزد پروردگارش پسنديده بود» ؟

.

ص: 134

الإمام الصادق عليه السلام :لَمّا نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا » ، جَلَسَ رَجُلٌ مِنَ المُسلِمينَ يَبكي وقالَ : أنَا عَجَزتُ عَن نَفسي كُلِّفتُ أهلي ! فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : حَسبُكَ أن تَأمُرَهُم بِما تَأمُرُ بِهِ نَفسَكَ وتَنهاهُم عَمّا تَنهى عَنهُ نَفسَكَ . (1)

الزّهد للحسين بن سعيد عن أبي بصير :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ تَعالى : «قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ» فَقُلتُ : هذِهِ نَفسي أقيها ، فَكَيفَ أقي أهلي ؟ فَقالَ : تَأمُرُهُم بِما أمَرَهُمُ اللّهُ بِهِ ، وتَنهاهُم عَمّا نَهاهُمُ اللّهُ عَنهُ ؛ فَإِن أطاعوكَ كُنتَ قَد وَقَيتَهُم ، وإن عَصَوكَ كُنتَ قَد قَضَيتَ ما عَلَيكَ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى «قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا» (3) _ :عَلِّموا أنفُسَكُم وأَهليكُمُ الخَيرَ . (4)

الكافي عن سليمان بن خالد :قُلتُ لأَِبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : إنَّ لي أهلَ بَيتٍ وهُم يَسمَعونَ مِنّي ، أفَأَدعوهُم إلى هذَا الأَمرِ ؟ فَقالَ : نَعَم ؛ إنَّ اللّهَ يَقولُ في كِتابِهِ : «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاس وَ الْحِجَارَةُ» (5) . (6)

.


1- .الكافي : ج 5 ص 62 ح 1 عن عبد الأعلى مولى آل سام ، مشكاة الأنوار : ص 455 ح 1527 ، بحار الأنوار : ج 100 ص92 ح83 .
2- .الزهد للحسين بن سعيد : ص 77 ح 36 ، تفسير القمّي : ج 2 ص 377 ، الكافي : ج 5 ص 62 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 6 ص 179 ح 365 ، الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام : ص 375 عن الإمام الرضا عليه السلام ، مشكاة الأنوار : ص 455 ح 1526 والأربعة الأخيرة نحوه ، بحارالأنوار : ج 100 ص 74 ح 12 .
3- .التحريم : 6 .
4- .المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 536 ح 3826 عن ربعي ، المصنف لعبد الرزاق : ج 3 ص 49 ح 4741 ، كنز العمّال : ج 2 ص 539 ح 4676 .
5- .التحريم : 6 .
6- .الكافي : ج 2 ص 211 ح1 ، المحاسن : ج 1 ص 362 ح 780 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 20 ح 55 .

ص: 135

امام صادق عليه السلام :هنگامى كه اين آيه : «اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! خودتان و كسانتان را از آتش ، حفظ كنيد» نازل شد ، يكى از مسلمانان ، شروع به زارى نمود و گفت : من از خود ، ناتوانم . حال به [تربيت] خانواده ام مكلّف شده ام ؟ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «اين كه آنان را بدانچه به خودت امر مى كنى ، فرمان دهى و از آنچه خودت را از آن نهى مى كنى ، بازشان دارى ، تو را بس است» .

الزهد ، حسين بن سعيد_ به نقل از ابو بصير _ :از امام صادق صلى الله عليه و آله از تفسير اين آيه : «خودتان و كسانتان را از آتشى كه سوختِ آن ، مردم و سنگ ها هستند ، حفظ كنيد» پرسيدم و گفتم : من خودم را مى توانم حفظ كنم ؛ امّا چگونه خانواده ام را حفظ كنم ؟ فرمود : «آنان را بِدانچه خدا فرمان داده ، امر كن و از آنچه خدا نهى شان نموده ، باز دار . در اين صورت ، اگر از تو اطاعت كنند ، تو آنان را حفظ كرده اى ؛ امّا اگر نافرمانى ات كنند ، تو آنچه را به گردن داشته اى ، ادا كرده اى» .

امام على عليه السلام_ در تفسير سخن خداوند كه: «خودتان و كسانتان را از آتش ، حفظ كنيد» _ :به خود و خانواده تان ، خوبى ياد دهيد .

الكافى_ به نقل از سليمان بن خالد _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : من خانواده اى دارم كه از من حرف شنوى دارند . آيا آنان را به اين امر (امامت شما) فرا خوانم ؟ فرمود : «آرى . خداوند در قرآن مى فرمايد : «اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! خودتان و كسانتان را از آتشى كه سوختِ آن ، مردم و سنگ ها هستند ، حفظ كنيد» » .

.

ص: 136

الإمام الصادق عليه السلام :دَخَلَ عَلى أبي عليه السلام رَجُلٌ فَقالَ : رَحِمَكَ اللّهُ ! اُحَدِّثُ أهلي ؟قالَ : نَعَم ، إنَّ اللّهَ تَعالى يَقولُ : «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ قُواْ أَنفُسَكُمْ وَ أَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجَارَةُ» ، وقالَ : «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْهَا» . (1)

عنه عليه السلام :لا يَزالُ العَبدُ المُؤمِنُ يورِثُ أهلَ بَيتِهِ العِلمَ وَالأَدَبَ الصّالِحَ حَتّى يُدخِلَهُمُ الجَنَّةَ جَميعاً ، حَتّى لا يَفقِدَ مِنهُم صَغيرا ولا كَبيرا ولا خادِما ولا جارا . ولا يَزالُ العَبدُ العاصي يورِثُ أهلَ بَيتِهِ الأَدَبَ السَّيِّئَ حَتّى يُدخِلَهُمُ النّارَ جَميعا حَتّى لا يَفقِدَ فيها مِن أهلِ بَيتِهِ صَغيرا ولا كَبيرا ولا خادِما ولا جارا . (2)

.


1- .الاُصول الستة عشر : ص 232 ح 265 عن جابر ، بحار الأنوار : ج 2 ص 25 ح 92 .
2- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 82 .

ص: 137

امام صادق عليه السلام :مردى نزد پدرم [امام] باقر عليه السلام آمد و گفت : خدايت رحمت كند ! آيا به خانواده ام حديث بگويم ؟ فرمود : «آرى. خداوند مى فرمايد : «اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! خودتان و كسانتان را از آتشى كه سوخت آن ، مردم و سنگ ها هستند ، حفظ كنيد» و فرموده است : «و كسان خود را به نماز ، فرمان ده و خود بر آن ، شكيبا باش» » .

امام صادق عليه السلام :بنده مؤمن ، پيوسته به خانواده اش علم و ادبِ شايسته مى آموزد ، تا آن جا كه همه آنان را بى آن كه كوچك يا بزرگ يا خدمتكار يا همسايه اى از ايشان جدا افتد ، وارد بهشت مى كند ؛ و بنده گناهكار ، پيوسته به خانواده اش سوء ادب مى آموزد ، تا آن جا كه همه آنان را بى آن كه كوچك يا بزرگ يا خدمتكار يا همسايه از ايشان جدا افتد ، وارد دوزخ مى نمايد .

.

ص: 138

مهم ترين وظايف مبلّغ
سير منطقى مباحث تبليغى

مهم ترين وظايف مبلّغوظيفه مبلّغ ، در واقع ، همان وظيفه انبياى الهى است كه قرآن ، آن را «تبليغ رسالت هاى خدا» مى نامد ، با اين تفاوت كه انبيا ، پيام خدا را از طريق وحى دريافت مى كردند؛ امّا مبلّغ ، پيام خدا را از طريق انبيا و اوصياى آنان دريافت مى نمايد . بنا بر اين ، وظيفه مبلّغ ، رساندن همه پيام هاى اعتقادى ، اخلاقى و عملى پيامبران خدا به مردم و آشنا كردن آنان با تمام برنامه هايى است كه آفريدگار انسان براى تكامل مادّى و معنوى او ، ارائه كرده است .

سير منطقى مباحث تبليغىمبلّغ ، براى انجام دادن اين رسالت سنگين ، علاوه بر تلاش نمودن براى احراز شرايط تبليغ و زمينه سازى براى تحقّق اركان علمى ، اخلاقى و عملى آن در كار خويش ، بايد با شيوه تبليغ از جهت القاى پيام هاى تبليغى به ترتيب اهمّيت آنها آشنا باشد . مبلّغ بايد بداند كه براى آشنا كردن مردم ، بخصوص نسل جوان با پيام دين ، چه بايد بگويد ، از كجا بايد آغاز كند و جهتگيرى مباحث او به كدام سو بايد باشد . آنچه در فصل سوم آمده ، در واقع ، اشاره اى به پاسخ اين سؤالات و بيان سير منطقى مباحث تبليغى بر اساس اهمّيت پيام هاست . مبلّغ ، در نخستين گام براى آشنا كردن مخاطب خود با مكتب انبيا ، بايد براى

.

ص: 139

بيدارسازى فطرت و وجدان او برنامه ريزى نمايد و كارى كند كه او به انديشه و تفكّر ، وادار شود . (1) انسان با بازگشت به فطرت و باز شدن راه تعقّل و تفكّر بر او ، در حقيقت ، از تاريكى جهل خارج مى شود و به روشنايى نور فطرت و عقل ، گام مى نهد و بدين سان ، زمينه براى شناخت حقايقى كه انبياى الهى براى هدايت بشر به راه تكامل آورده اند ، فراهم مى گردد . (2) پس از آماده شدن مخاطب براى دريافت پيام خداوند متعال ، نخستين پيامى كه بايد به او منتقل شود ، اين است كه برنامه تكاملى اى كه خداوند از طريق پيامبران براى انسان فرستاده ، تنها شامل مصالح معنوى و اُخروى او نيست؛ بلكه مصالح مادّى و دنيوى وى را نيز تأمين خواهد كرد و در صورت تحقّق جامعه انسانىِ مورد نظر انبيا ، از بهترين زندگى ها در دنيا و آخرت ، برخوردار خواهد بود . (3) انسان ، موجودى است ناشناخته . علم با همه پيشرفت هايى كه داشته ، هنوز نتوانسته رازهاى اين موجود پيچيده را به درستى كشف كند . از اين رو ، انديشه بشر از ارائه راه تكامل مادّى و معنوى او ناتوان است و بايد براى آشنايى با اين راه ، با جهان غيب ، ارتباط پيدا كند و آن جهان را بشناسد و باور كند . چنين ارتباطى ، جز از طريق انبياى الهى امكان پذير نيست . (4) نخستين پيام تكامل آفرين انبيا _ كه خلاصه همه برنامه هاى آنهاست _ ، توحيد است . (5) نخستين پيام اجتماعى توحيد نيز قيام براى تحقّق عدالت اجتماعى است

.


1- .ر . ك : ص65 (بر انگيختن فطرت وعقل) .
2- .ر . ك : ص67 (خارج ساختن مردم از تاريكى ها به نور) .
3- .ر . ك : ص69 (دعوت به مصالح دين و دنيا) .
4- .ر . ك : ص71 (دعوت به ايمان آوردن به غيب) و ص75 (دعوت به ايمان آوردن به نبوّت) و ص77 (دعوت به ايمان آوردن به معاد) .
5- .ر . ك : ص73 (دعوت به ايمان آوردن به توحيد) .

ص: 140

و اين هدف بلند ، جز از طريق الفت و اتّحاد مردم و اجتماع آنان در پيرامون امام عادل ، امكان پذير نيست . (1) تحقّق و تداوم حاكميت عدالت در جامعه ، در گرو وجود آزادى هاى مشروع و سازنده (2) ، و نيز آگاهانه بودن انتخاب هاى مردم است و مبلّغ ، وظيفه دارد تا در توسعه اين آزادى ها و آگاهى ها تلاش كند . (3) يكى از مسائل بسيار مهمّى كه زمينه را براى تحقّق و تداوم حاكميت عدالت اجتماعى آماده مى كند ، توانمندى توده هاى مردم در تجزيه و تحليل مسائل فرهنگى ، سياسى و اجتماعى است . مبلّغ بايد مردم را به گونه اى تربيت كند كه حق گرا باشند و نه مطلق گرا و از هيچ كس ، كوركورانه تبعيت نكنند . معيار آنان براى پيروى از شخصيت ها و احزاب ، حق باشد و نه شخصيت هاى بزرگ و مورد احترام . حق را با معيار حق بشناسند ، نه با معيار شخصيت ها؛ بلكه شخصيت ها را نيز با عيار حق ، محك بزنند . (4) عدالت اجتماعى در مكتب انبياى الهى ، مقدّمه شكوفا شدن استعدادهاى انسانى و رسيدن انسان به مقصد اعلاى انسانيت است . آنچه آدمى را به اين هدف ، نزديك مى كند ، پرهيز از اخلاق و رفتار نكوهيده و آراستگى به مكارم اخلاق و محاسن اعمال است . (5) در فرهنگ انبياى الهى ، همه كارهايى كه انسان را با خدا مرتبط مى كنند و از اين

.


1- .ر . ك : ص79 (دعوت به الفت و پرهيز از تفرقه) و ص83 (دعوت به برپاداشتن قسط) و ص85 (دعوت به رهبرى امام عادل) .
2- .مقصود ، آزادى هاى سياسى _ اجتماعى است كه با آزادى معنوى (آزادگى) ، تفاوت دارند .
3- .ر . ك : ص87 (دعوت به آزادى هدفمند) .
4- .ر . ك : ص91 (دعوت به شناخت اهل حق از راه شناخت حق) .
5- .ر . ك : ص95 (دعوت به پروامندى و پرهيزگارى) و ص99 (دعوت به ارزش هاى اخلاقى) و ص103 (دعوت به كارهاى نيكو) .

ص: 141

مهم ترين رسالت مبلّغ

طريق ، او را به تكامل مادّى و معنوى مى رسانند ، عبادت ناميده مى شوند . (1)

مهم ترين رسالت مبلّغآنچه بيش از هر چيز ديگر براى تأثيرگذارى تبليغات بر سازندگى انسان ها اهمّيت دارد ، هدفگيرى و سمت و سوى تبليغات است . مبلّغ ، بايد نقطه اى را هدفگيرى كند كه بيشترين آثار و بركات را براى سازندگى انسان و نزديك كردن او به كمال مطلق داشته باشد و آن نقطه ، دوست داشتن خداست . (2) محبّت خدا ، كيمياى خودسازى و سازندگى است . عشق به حق تعالى ، همه زشتى هاى اخلاقى و عملى را يك جا درمان و همه صفات نيكو را يك جا به عاشق ، هديه مى كند . (3) بنا بر اين ، مهم ترين رسالت مبلّغ ، اين است كه هدف نهايى وى ، عاشق سازى باشد و نه مقدّس سازى ، و براى رسيدن به اين هدف ، همه برنامه هاى تبليغى او بايد چاشنى محبّت داشته باشند . براى دستيابى مخاطب به كيمياى محبّت ، مبلّغ بايد همه ابزارهاى تبليغاتى را به سوى اين هدف نشانه گيرى كند . گفتارهاى و نوشتارهاى تبليغى او ، مواعظ ، تذكّرات و خطابه هاى او ، تعليم و تربيت او ، امر به معروف و نهى از منكر او ، پيكارهاى او با بدعت ها و سرانجام ، بشارت ها و بيم هاى او ، همه و همه بايد سمت و سوى محبّت داشته و از عطر دل انگيز محبّت ، سرشار باشند . (4)

.


1- .ر . ك : ص107 (دعوت به پرستش خداوند) .
2- .الرجال لابن داود ، ص 196 ، الرقم 1639 .
3- .ر . ك : ص109 (دعوت به دوست داشتن خداوند) .
4- .ر . ك : دوستى در قرآن و حديث و كيمياى محبّت ، هر دو از محمد محمدى رى شهرى .

ص: 142

بهترين روش نفوذ تبليغات در دل
بزرگ ترين پاداش مبلّغ

بهترين روش نفوذ تبليغات در دلراه كار تبليغىِ «به كارگيرى محبّت» ، بهترين روش عبور دادن پيام هاى الهى از مرز حس و عقل ، و نفوذ دادن آنها به عمق جان هاست . پيام الهى ، علاوه بر نفوذ در عقل ها ، بايد در دل ها نفوذ كند و در عمق روح ، وارد شود تا همه قواى انسان را در اختيار بگيرد . (1) مبلّغ ، با تكيه بر شيوه تبليغاتى «محبّت» ، به سادگى مى تواند از عهده اين كار بر آيد و با نفوذ دادن پيام هاى سازنده الهى در عمق جان ، انسان را متحوّل سازد و او را در راه رسيدن به مقصد اعلاى انسانيت و جامعه برتر توحيدى ، به حركت در آورد .

بزرگ ترين پاداش مبلّغبركات به كارگيرى اين شيوه سازندگى براى مبلّغ ، فراتر از بركات آن براى مخاطب است ؛ زيرا خداوند متعال ، عاشق مبلّغى مى شود كه «عاشق خدا» مى سازد (2) و كسى كه عاشق او شود ، رنگ خدايى پيدا مى كند ، چنان كه در حديث قُرب نوافل مى خوانيم : فَإِذا أحبَبتُهُ كُنتُ سَمعَهُ الَّذى يَسمَعُ بِهِ ، و بَصَرَهُ الَّذى يُبصِرُ بِهِ ، و لِسانَهُ الَّذى يَنطِقُ بِهِ ، و يَدَهُ الَّتى يَبطِشُ بِها ؛ إن دَعانى أجَبتُهُ و إن سَأَلَنى أعطَيتُهُ . (3) پس هر گاه دوستش داشته باشم ، گوشش خواهم بود كه بِدان مى شنود ، و چشمش خواهم بود كه با آن مى بيند ، و زبانش خواهم بود كه با آن سخن مى گويد ، و دستش خواهم بود كه با آن نيرو مى گيرد . اگر مرا بخواند ، اجابتش خواهم كرد و اگر از من درخواستى كند ، به او خواهم بخشيد .

.


1- .ر . ك : تبليغ و مبلّغ در آثار شهيد مطهّرى : ص 70 .
2- .معالم العلماء ، ص 126 ، الرقم 853 .
3- .ر . ك : ص 43 ح 45 .

ص: 143

اِقامه حجّت
دعوت نزديكان

اِقامه حجّتآنچه تا كنون در باره وظايف مبلّغ بِدان اشارت رفت ، در جايى است كه مخاطب ، آمادگى دارد تا سخن حق را بپذيرد و راه درست زندگى را انتخاب كند؛ امّا مسئوليت مبلّغ در مواردى كه مخاطب از اين آمادگى برخوردار نيست ، اقامه حجّت (دليل آوردن) براى اوست (1) تا راه هر گونه بهانه جويى را بر او ببندد و نتواند به خدا اعتراض كند كه : « لَوْلَا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ ءَايَاتِكَ مِن قَبْلِ أَن نَّذِلَّ وَ نَخْزَى ؟ (2) چرا پيامبرى به سوى ما نفرستادى تا پيش از آن كه خوار و رسوا شويم ، از آيات تو پيروى كنيم ؟» .

دعوت نزديكانو آخرين نكته در باره وظايف مبلّغ ، اين است كه مبلّغ ، اگر در انجام رسالت تبليغى ، به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله تأسّى كند و دعوت به ارزش هاى دينى را از نزديكان خود ، آغاز نمايد ، توفيق بيشترى در هدايت ديگران خواهد داشت .

.


1- .ر . ك : ص129 (برپا داشتن حجّت) .
2- .طه : آيه 134 .

ص: 144

الفصل الرابع : خصائص المبلّغ4 / 1الخَصائِصُ العِلمِيَّةُأ _ الفِقهُ فِي الدّينِالكتاب«وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُواْ كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَائِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِى الدِّينِ وَ لِيُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ» . (1)

«قُلْ هَذِهِ سَبِيلِى أَدْعُواْ إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِى وَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ» . (2)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا تَأمُر بِالمَعروفِ ولا تَنهَ عَنِ المُنكَرِ حَتّى تَكونَ عالِما ، وتَعلَمَ ما تَأمُرُ . (3)

راجع : ص 202 ح 252 و ص 208 ح 260 .

.


1- .التوبة : 122 .
2- .يوسف : 108 .
3- .الفردوس : ج 5 ص 69 ح 7486 عن ابن عمر ، كنز العمّال : ج 3 ص 74 ح 5560 .

ص: 145

فصل چهارم : ويژگى هاى مبلّغ
4 / 1 ويژگى هاى علمى
الف - دين شناسى

فصل چهارم : ويژگى هاى مبلّغ4 / 1ويژگى هاى علمىالف _ دين شناسىقرآن«و شايسته نيست كه مؤمنان ، همگى [براى جهاد] كوچ كنند . پس چرا از هر فرقه اى از آنان ، دسته اى كوچ نمى كنند تا [دسته اى بمانند و] در دين ، آگاهى پيدا كنند و قوم خود را وقتى به سوى آنان باز گشتند ، بيم دهنده باشد كه آنان [از كيفر الهى] بترسند؟» .

«بگو : اين است راه من ، كه من و هر كس مرا پيروى كرد ، با بينايى ، به سوى خدا دعوت مى كنيم ، و منزّه است خدا ، و من از مشركان نيستم» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امر به معروف و نهى از منكر مكن ، مگر آن كه عالِم باشى و بدانى كه به چه امر مى كنى .

ر . ك : ص 203 ح 252 و ص 209 ح 260 .

.

ص: 146

ب _ الإِحاطَةُ بِالدّينِ مِن جَميعِ جَوانِبِهِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ دينَ اللّهِ لَن يَنصُرَهُ إلّا مَن حاطَهُ مِن جَميعِ جَوانِبِهِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :لا يَقومُ بِدينِ اللّهِ إلّا مَن حاطَهُ مِن جَميعِ جَوانِبِهِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّمَا المُستَحفَظونَ لِدينِ اللّهِ هُمُ الَّذينَ أقامُوا الدّينَ ونَصَروهُ ، وحاطوهُ مِن جَميعِ جَوانِبِهِ ، وحَفِظوهُ عَلى عِبادِ اللّهِ ورَعَوهُ . (3)

ج _ الاِستِنادُ إلى كَلامِ رَسولِ اللّهِ وَأهلِ البَيتِ عليهم السلامالإمام الصادق عليه السلام :رَحِمَ اللّهُ عَبدا حَبَّبَنا إلَى النّاسِ ولَم يُبَغِّضنا إلَيهِم ! أمَا وَاللّهِ لَو يَروونَ مَحاسِنَ كَلامِنا لَكانوا بِهِ أعَزَّ ، ومَا استَطاعَ أحَدٌ أن يَتَعَلَّقَ عَلَيهِم بِشَيءٍ ، ولكِنَّ أحَدَهُم يَسمَعُ الكَلِمَةَ فَيَحُطُّ إلَيها عَشرا . (4)

معاني الأخبار عن عبد السّلام بن صالح الهرويّ :سَمِعتُ أبَا الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام يَقولُ : رَحِمَ اللّهُ عَبدا أحيا أمرَنا ! فَقُلتُ لَهُ : فَكَيفَ يُحيي أمرَكُم ؟ قالَ : يَتَعَلَّمُ عُلومَنا ويُعَلِّمُهَا النّاسَ ؛ فَإِنَّ النّاسَ لَو عَلِموا مَحاسِنَ كَلامِنا لَاتَّبَعونا . (5)

.


1- .دلائل النبوة للبيهقي : ج 2 ص 426 ، تاريخ دمشق : ج 17 ص 296 كلاهما عن الإمام عليّ عليه السلام ، الفردوس : ج 1 ص 234 ح 897 عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 10 ص 171 ح 28886 .
2- .السيرة النبوية لابن كثير : ج 2 ص 168 ، تاريخ دمشق : ج 17 ص 299 ، الفردوس : ج 5 ص 190 ح 7920 ، كنزالعمّال : ج 3 ص 84 ح 5612 نقلاً عن أبي نعيم وكلّها عن الإمام عليّ عليه السلام ؛ شرح الأخبار : ج 2 ص 389 .
3- .غرر الحكم : ج 3 ص 95 ح 3912 .
4- .الكافي : ج 8 ص 229 ح 293 عن أبي بصير ، مشكاة الأنوار : ص 317 ح 1002 عن علي بن أبي حمزة ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 61 عن الإمام الباقر عليه السلام كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 78 ص 348 ح 5 .
5- .معاني الأخبار : ص 180 ح 1 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 307 ح 69 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 30 ح 13 .

ص: 147

ب - آگاهى همه جانبه بر دين
ج - استناد به كلام پيامبر خداصلى الله عليه وآله و اهل بيت عليهم السلام

ب _ آگاهى همه جانبه بر دينپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دين خداوند متعال را تنها كسى يارى مى رساند كه به تمام جوانب آن ، احاطه داشته باشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دين خداوند را تنها كسى به پا مى دارد كه به تمام جوانب آن ، احاطه داشته باشد .

امام على عليه السلام :حافظان دين خداوند ، كسانى هستند كه دين را به پا مى دارند و يارى مى رسانند ، و به تمام جوانب آن ، احاطه دارند ، و آن را براى بندگان خدا حفظ و مراقبت مى كنند .

ج _ استناد به كلام پيامبر خدا صلى الله عليه و آله واهل بيت عليهم السلامامام صادق عليه السلام :خداوند بر آن بنده اى رحمت آوَرَد كه ما را نزد مردم ، محبوب گردانَد و نزد آنان مبغوض نسازد ! بدانيد _ سوگند به خدا _ كه اگر [شيعيان ما] زيبايى هاى گفتار ما را [بدون كم و زيادْ] نقل مى كردند، در سايه آن، موفّق تر بودند و هيچ كس نمى توانست اِشكالى به آنان وارد سازد ؛ بلكه چنين است كه آنان ، گفتار [ما ]را مى شنوند و ده تا [از پيش خود] بر آن مى افزايند.

معانى الأخبار_ به نقل از عبد السلام بن صالح هروى _ :از امام رضا عليه السلام شنيدم كه مى فرمود : «خداوند ، رحمت كند بنده اى را كه امر (امامتِ) ما را زنده كند !» . گفتم : چگونه امر (امامتِ) شما را زنده مى كند ؟ فرمود : «علوم ما را فرا گيرد و به مردم بياموزد ، كه اگر مردم ، زيبايى هاى گفتار ما را مى دانستند ، از ما پيروى مى كردند» .

.

ص: 148

د _ مَعرِفَةُ النّاسِالكتاب«ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ» . (1)

«. . . إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ» . (2)

«. . . إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ» . (3)

«. . . إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِى مَنْ هُوَ كَاذِبٌ كَفَّارٌ» . (4)

راجع : الأنعام : 36 و 51 ، الرعد : 21 ، الأحقاف : 12 ، مريم : 97 ، الروم : 52 و 53 الأنبياء : 45 _ 49 ، النور : 51 ، فاطر : 18 ، يس : 6 _ 11 ، يونس : 101 ، الزمر : 23 ، النازعات : 45 ، الأعلى : 10 .

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :تَجِدونَ النّاسَ مَعادِنَ ؛ فَخِيارُهُم فِي الجاهِلِيَّةِ خِيارُهُم في الإِسلامِ إذا فَقِهوا ، وتَجِدونَ مِن خَيرِ النّاسِ في هذَا الأَمرِ أكرَهَهُم لَهُ قَبلَ أن يَقَعَ فيهِ ، وتَجِدونَ مِن شِرارِ النّاسِ ذا الوَجهَينِ . (5)

الأمالي للمفيد عن كميل بن زياد النخعيّ :كُنتُ مَعَ أميرِ المُؤمِنينَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام في مَسجِدِ الكوفَةِ وقَد صَلَّينَا العِشاءَ الآخِرَةَ ، فَأَخَذَ بِيَدي حَتّى خَرَجنا مِنَ المَسجِدِ ، فَمَشى حَتّى خَرَجَ إلى ظَهرِ الكوفَةِ لا يُكَلِّمُني بِكَلِمَةٍ ، فَلَمّا أصحَرَ تَنَفَّسَ ثُمَّ قالَ : يا كُمَيلُ ، إنَّ هذِهِ القُلوبَ أوعِيَةٌ ؛ فَخَيرُها أوعاها . اِحفَظ عَنّي ما أقولُ ؛ النّاسُ ثَلاثَةٌ : عالِمٌ رَبّانِيٌّ ، ومُتَعَلِّمٌ عَلى سَبيلِ نَجاةٍ ، وهَمَجٌ رَعاعٌ ، أتباعُ كُلِّ ناعِقٍ ، يَميلونَ مَعَ كُلِّ ريحٍ ، لَم يَستَضيؤوا بِنورِ العِلمِ ، ولَم يَلجَؤوا إلى رُكنٍ وَثيقٍ . . . . هاه ! هاه ! إنَّ هاهُنا _ وأَشارَ بِيَدِهِ إلى صَدرِهِ _ لَعِلما جَمّا ، لَو أصَبتُ لَهُ حَمَلَةً ! بَلى ، اُصيبُ لَهُ لَقِنا غَيرَ مَأمونٍ ، يَستَعمِلُ آلَةَ الدّينِ فِي الدُّنيا ، ويَستَظهِرُ بِحُجَجِ اللّهِ عَلى خَلقِهِ وبِنِعَمِهِ عَلى عِبادِهِ ؛ لِيَتَّخِذَهُ الضُّعَفاءُ وَليجَةً دونَ وَلِيِّ الحَقِّ ، أو مُنقادا للحِكمَةِ لا بَصيرَةَ لَهُ في أحنائِهِ ، فَقَدَحَ الشَّكُّ في قَلبِهِ بِأَوَّلِ عارِضٍ مِن شُبهَةٍ ، ألا لا ذا ولا ذاكَ . فَمَنهومٌ بِاللَّذّاتِ ، سَلِسُ القِيادِ لِلشَّهَواتِ ، مُغرىً بِالجَمعِ وَالاِدِّخارِ ، لَيسَ مِن رُعاةِ الدّينِ ، أقرَبُ شَبَها بِهؤُلاءِ الأَنعامُ السّائِمَةُ ، كَذلِكَ يَموتُ العِلمُ بِمَوتِ حامِليهِ . اللّهُمَّ بَلى ، لا تُخلَى الأَرضُ مِن قائِمٍ بِحُجَّةٍ ظاهِرٍ مَشهورٍ ، أو مُستَتِرٍ مَغمورٍ ؛ لِئَلّا تَبطُلَ حُجَجُ اللّهِ وبَيِّناتُهُ ، فَإِنَّ اُولئِكَ الأَقَلّونَ عَدَدا ، الأَعظَمونَ خَطَرا . (6)

.


1- .البقرة : 2 .
2- .الأحقاف : 10 .
3- .المنافقون : 6 .
4- .الزمر : 3 .
5- .صحيح مسلم : ج 4 ص1958 ح 199 ، صحيح البخاري : ج 3 ص1288 ح3304 ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 616 ح 10795 كلاهما نحوه وكلّها عن أبي هريرة ، كنزالعمّال : ج 10 ص 153 ح 28781 .
6- .الأمالي للمفيد : ص 247 ح 3 ، الإرشاد : ج 1 ص 227 ، الخصال : ص 186 ح 257 ، كمال الدين : ص 290 ح 2 ، تحف العقول : ص 169 كلّها نحوه ، بحارالأنوار : ج 1 ص 187 ح 4 ؛ كنزالعمّال : ج 10 ص 262 ح 29391 .

ص: 149

د - شناخت مردم

د _ شناخت مردمقرآن«اين است كتابى كه در [حقّانيت] آن ، هيچ ترديدى نيست [و] مايه هدايت پرواپيشگان است» .

«به راستى ، خداوند ، مردم ستمكار را هدايت نمى كند» .

«به راستى خداوند ، مردم تباهكار را هدايت نمى كند» .

«به راستى ، خداوند ، كسى را كه دروغپردازِ ناسپاس است ، هدايت نمى كند» .

ر . ك : انعام : آيه 36 و 51 ، رعد : آيه 21 ، احقاف : آيه 12 ، مريم : آيه 97 ، روم : آيه 52 _ 53 ، انبيا : آيه 45 _ 49 ، نور : آيه 51 ، فاطر : آيه 18 ، يس : آيه 6 _ 11 ، يونس : آيه 101 ، زمر : آيه 23 ، نازعات : آيه 45 ، اعلى : آيه 10 .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مردم را معدن هايى مى يابيد . پس نيكان آنان در دوران جاهليت ، در صورت دين شناس شدن ، نيكان در دوران اسلام هستند ، و در ميان بهترينْ مردم در اسلام ، كسانى را مى يابيد كه پيش از پذيرش اسلام ، ناخشنودترينِ مردم نسبت به اسلام بودند ، و در ميان بدنهادان ، دوچهره ها را مى بينيد .

الأمالى، مفيد_ به نقل از كميل بن زياد نخعى _ :همراه امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام در مسجد كوفه بودم . نماز عشا را كه به جاى آورديم ، ايشان دست مرا گرفت و از مسجد خارج شديم و آن قدر پيش رفت تا به پشت كوفه رسيد . تا اين هنگام ، حتّى يك كلمه با من صحبت نكرد . هنگامى كه وارد بيابان شد ، آه كشيد و آن گاه فرمود : «اى كميل ! اين دل ها ظرف هايند و بهترين آنها ، گُنجاترينِ آنهاست . آنچه مى گويم ، از من به ياد بسپار . مردم ، سه دسته اند : عالم ربّانى ، آموزنده در مسير رستگارى ، و مگسان فرومايه كه در پىِ هر بانگ ، روان اند و با هر بادى ، به سويى مى گرايند ؛ به نور دانش ، روشنى نمى گيرند ، و به بنيادى استوار ، پناه نمى جويند... . آه ! آه !» در اين جا امام عليه السلام با دستش به سينه خود اشاره كرد و افزود : «دانشى است انباشته ، اگر براى آن ، فراگيرانى مى يافتم ! بارى ، گاه كسى را يافتم كه متينْ دريافت بود ؛ امّا امين نبود ، دين را دست افزار كسب دنيا مى ساخت و با حجّت هاى خداوند ، بر خلق، و با نعمت هاى او بر بندگان ، برترى مى جست ، تا ضعيفان به جاى ولىّ حق ، او را دستاويز خود گيرند . گروهى ديگر نيز كه به حكمت ، سرِ تسليم فرود مى آورند ، بى آن كه نكته هاى آن را در يابند ، با رهيافت نخستين ، شبهه شك و ترديد در دلشان رخنه مى كرد . بدانيد كه نه اين گروه و نه آن گروه ، مطلوب نيستند و نه كسى كه سخت در پى لذّات است و براى شهوت ها بندها را رها كرده و شيفته جمع كردن و انباشتن مال است ! او پاسدار دين نيست و بيشتر به چارپايان چرنده ، همانند است . چنين است كه علم با مرگ فراگيران آن مى ميرد . خدايا ! بارى ، زمين از كسانى كه دين خدا را به حجّت [و برهان] بر پاى مى دارند ، تهى نمى ماند ، خواه آشكار و شُهره باشند يا پنهان و ترسان ، تا حجّت ها و نشانه هاى خداوند از ميان نرود . به راستى ، آنان به شمار ، اندك اند ؛ ولى به منزلت ، بلندمرتبه» .

.

ص: 150

الإمام عليّ عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِابنِهِ الحَسَنِ عليه السلام _ :إنَّما قَلبُ الحَدَثِ كَالأَرضِ الخالِيَةِ ؛ ما اُلقِيَ فيها مِن شَيءٍ قَبِلَتهُ . فَبادَرتُكَ بِالأَدَبِ قَبلَ أن يَقسُوَ قَلبُكَ ويَشتَغِلَ لُبُّكَ . (1)

عنه عليه السلام :الرِّجالُ ثَلاثَةٌ : عاقِلٌ ، وأَحمَقُ ، وفاجِرٌ ؛ فَالعاقِلُ الدّينُ شَريعَتُهُ ، وَالحِلمُ طَبيعَتُهُ ، وَالرَّأيُ سَجِيَّتُهُ ؛ إن سُئِلَ أجابَ ، وإن تَكَلَّمَ أصابَ ، وإن سَمِعَ وَعى ، وإن حَدَّثَ صَدَقَ ، وإنِ اطمَأَنَّ إلَيهِ أحَدٌ وَفى . وَالأَحمَقُ إنِ استُنبِهَ بِجَميلٍ غَفَلَ ، وإنِ استُنزِلَ عَن حَسَنٍ نَزَلَ ، وإن حُمِلَ عَلى جَهلٍ جَهِلَ ، وإن حَدَّثَ كَذَبَ . لا يَفقَهُ ، وإن فُقِّهَ لا يَتَفَقَّهُ . والفاجِرُ إنِ ائتَمَنتَهُ خانَكَ ، وإن صاحَبتَهُ شانَكَ ، وإن وَثِقتَ بِهِ لَم يَنصَحكَ . (2)

.


1- .نهج البلاغة : الكتاب 31 ، خصائص الأئمّة : ص 116 ، تحف العقول : ص 70 ، كشف المحجّة : ص 161 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 223 ح 12 ؛ جواهر المطالب : ج 2 ص 157 ح 114 نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 169 ح 44215 نقلاً عن وكيع والعسكري في المواعظ .
2- .الخصال : ص 116 ح 96 عن ثعلبة بن ميمون عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 70 ص 9 ح 6 وراجع : تحف العقول : ص 323 .

ص: 151

امام على عليه السلام_ در وصيّت خود به فرزندش حسن عليه السلام _ :دل جوان ، به سان زمينِ تهى است كه هر چيزى در آن افكنده شود ، پذيرايش مى گردد . از اين رو ، به تربيت تو ، پيش از آن كه دلت سخت شود و انديشه ات مشغول گردد ، پيشْ دستى كردم .

امام على عليه السلام :افراد ، سه دسته اند : عاقل ، احمق و بدكار . عاقل ، كسى است كه دين ، شريعت و مَنش اوست ، بردبارى ، سرشت او و انديشيدن ، خوى او . اگر از او پرسش شود ، پاسخ مى دهد و اگر سخن بگويد ، به صواب است و اگر بشنود ، پذيراست و اگر سخن بگويد ، راست مى گويد و اگر كسى به او اطمينان يابد ، وفادارى مى كند . و احمق ، كسى است كه اگر نيكى را به او يادآور شوند ، غافل است و اگر از نيكى دورش سازند ، دور مى شود و اگر به نادانى وادارش كنند ، نادانى مى كند و اگر سخن بگويد ، دروغ مى گويد ، و نمى فهمد ، هر چند كه تفهيمش كنند . و بدكار ، كسى است كه اگر به او امانت بسپارى ، خيانت مى كند و اگر همراهى اش نمايى ، مايه بدنامى ات مى شود و اگر به او اطمينان كنى ، برايت خيرخواهى نمى كند .

.

ص: 152

الإمام الصادق عليه السلام :النّاسُ مَعادِنُ كمَعادِنِ الذَّهَبِ وَالفِضَّةِ ؛ فَمَن كانَ لَهُ فِي الجاهِلِيَّةِ أصلٌ فَلَهُ فِي الإِسلامِ أصلٌ . (1)

الكافي عن إسماعيل بن عبد الخالق :سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَقولُ لِأَبي جَعفَرٍ الأَحوَلِ _ وأَنَا أسمَعُ _ : أتَيتَ البَصرَةَ ؟ فَقالَ : نَعَم . قالَ : كَيفَ رَأَيتَ مُسارَعَةَ النّاسِ إلى هذَا الأَمرِ ودُخولَهُم فيهِ ؟ قالَ : وَاللّهِ إنَّهُم لَقَليلٌ ، ولَقَد فَعَلوا ، وإنَّ ذلِكَ لَقَليلٌ . فَقالَ : عَلَيكَ بِالأَحداثِ ؛ فَإِنَّهُم أسرَعُ إلى كُلِّ خَيرٍ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :النّاسُ ثَلاثَةٌ : جاهِلٌ يَأبى أن يَتَعَلَّمَ ، وعالِمٌ قَد شَفَّهُ عِلمُهُ ، وعاقِلٌ يَعمَلُ لِدُنياهُ وآخِرَتِهِ . (3)

عوالي اللآلي :رُوِيَ عَن بَعضِهِم عليهم السلام : النّاسُ أربَعَةٌ : رَجُلٌ يَعلَمُ ويَعلَمُ أ نَّهُ يَعلَمُ ، فَذاكَ عالِمٌ فَاتَّبِعوهُ ، ورَجُلٌ يَعلَمُ ولا يَعلَمُ أ نَّهُ يَعلَمُ ، فَذاكَ غافِلٌ فَأَيقِظوهُ ، ورَجُلٌ لا يَعلَمُ ويَعلَمُ أ نَّهُ لا يَعلَمُ ، فَذاكَ جاهِلٌ فَعَلِّموهُ ، ورَجُلٌ لا يَعلَمُ ويَعلَمُ أ نَّهُ يَعلَمُ ، فَذاكَ ضالٌّ فَأَرشِدوهُ . (4)

راجع : ص 242 ( الفصل السادس : آداب التبليغ) و ص 254 (مراعاة أهلية المخاطب ) و ص 258 (مراعاة طاقة المخاطب ) .

.


1- .الكافي : ج 8 ص 177 ح 197 ، مشكاة الأنوار : ص 455 ح 1522 ، بحار الأنوار : ج 67 ص 121 نحوه .
2- .الكافي : ج 8 ص 93 ح 66 ، قرب الإسناد : ص 128 ح 450 ، بحار الأنوار : ج 23 ص 236 ح 2 .
3- .تحف العقول : ص 324 ، بحارالأنوار : ج 78 ص 238 ح 78 .
4- .عوالي اللآلي : ج 4 ص 79 ح 74 ، بحارالأنوار : ج 1 ص 195 ح 15 وراجع : معدن الجواهر : ص 41 .

ص: 153

امام صادق عليه السلام :مردم ، معدن هايى به سانِ معدن هاى طلا و نقره اند . آن كه در دوران جاهليت ريشه دارد ، در اسلام نيز داراى ريشه است .

الكافى_ به نقل از اسماعيل بن عبد الخالق _ :شنيدم كه امام صادق عليه السلام به ابو جعفرِ اَحوَل مى فرمود _ و من مى شنيدم _ : «آيا بصره رفتى ؟» . ابو جعفر احول گفت : آرى . فرمود : «شتاب مردم و ورود آنان را به اين امر (امامت) چگونه ديدى ؟» . گفت : به خدا سوگند ، آنان ، اندك اند . هرچند كه چنين كرده اند [و به شما پيوسته اند] ، ولى اندك اند . فرمود : «جوانان را در ياب كه به هر خيرى ، پُرشتاب ترند» .

امام صادق عليه السلام :مردم ، سه دسته اند : نادانى كه از فراگرفتن ابا دارد ؛ و دانايى كه دانشش او را نزار كرده است ؛ و عاقلى كه براى دنيا و آخرتش عمل مى كند .

عوالى اللآلى :از يكى از اهل بيت عليهم السلام نقل شده است كه : مردم بر چهار دسته اند : شخصى مى داند و مى داند كه مى داند . اين شخص ، عالم است . پس ، از او پيروى كنيد ؛ و شخصى مى داند و نمى داند كه مى داند . اين شخص ، غافل است . پس بيدارش كنيد ؛ و شخصى نمى داند و مى داند كه نمى داند . او جاهل [ و ناآگاه ] است . پس به او دانش بياموزيد [ و آگاهى بدهيد ] ؛ و شخصى نمى داند و مى پندارد كه مى داند . اين فرد ، گم راه است . پس ، او را راه نمايى كنيد .

ر . ك : ص 243 (فصل ششم : آداب تبليغ) و ص 255 (مراعات شايستگى مخاطب) و ص 259 (مراعات توان مخاطب) .

.

ص: 154

. .

ص: 155

مخاطب شناسى در تبليغ
1 . برنامه ريزى صحيح تبليغى
ميزان تأثيرپذيرى مخاطب

مخاطب شناسى در تبليغروان شناسىِ مخاطب ، پس از اسلام شناسى ، مهم ترين ركن تبليغ و رمز موفّقيت مبلّغ است . مبلّغ اگر مخاطب خود را نشناسد و از استعدادها و نيازهاى تبليغى وى آگاهى نداشته باشد ، بى ترديد ، در رسيدن به اهداف تبليغى خود ، ناكام خواهد ماند . مخاطب شناسى در برنامه ريزى صحيح تبليغى ، درگير نشدن مبلّغ با خواست هاى فطرى مردم ، و نيز توجّه ويژه به نسل جوان در برنامه ريزى ها ، در اين كار، نقش اساسى دارد .

1 . برنامه ريزى صحيح تبليغىنخستين پيش نياز هر گونه برنامه ريزى براى تبليغات ، مخاطب شناسى است . مبلّغ ، تا وقتى كه ظرفيت فكرى و روحى مخاطب خود را نداند و از زمينه هاى ذهنى و روانى و ميزان تأثيرپذيرى مخاطب ، اطّلاعات كافى نداشته باشد و موانع تأثيرپذيرى مخاطب را تشخيص ندهد ، نمى تواند برنامه ريزى صحيحى براى تبليغ داشته باشد .

ميزان تأثيرپذيرى مخاطبيكى از نكات مهمّى كه در قرآن و احاديث اسلامى در ارتباط با مخاطب شناسى، به

.

ص: 156

تفاوت استعدادهاى طبيعى
تفاوت استعدادهاى اكتسابى

آن توجّه شده ، تفاوت مردم از نظر ظرفيت ها و استعدادهاى طبيعى و اكتسابى ، و ميزان تأثيرپذيرى آنان از تبليغات مفيد و سازنده است . با در نظر گرفتنِ اين تفاوت ها ، هر سخنى براى هر كسى مفيد و سازنده نيست . چه بسا نوعى از تبليغات براى فرد يا جمعى مفيد باشد ، امّا براى فرد يا جمعى ديگر ، غير مفيد و حتّى زيانبار باشد . از اين رو، انبياى الهى موظّف بوده اند كه در تبليغات خود ، ظرفيت فكرى و روحى مردم را در نظر داشته باشند . (1)

تفاوت استعدادهاى طبيعىاز نگاه احاديث اسلامى ، مردم از نظر استعدادهاى ذاتى ، مانند معادن زمين ، متفاوت اند . (2) برخى چون معدن طلا از استعدادهاى بالايى برخوردارند ، برخى مانند معدن نقره هستند و... . همان طور كه انواع معادن زمين ، براى جامعه بشر ، مفيد و كارسازند ، امّا بهره بردارى از آنها به شناخت و برنامه ريزى نياز دارد ، انواع استعدادهاى فطرى انسان ها نيز براى اداره جامعه انسانى ، مفيد و سازنده اند، ولى بهره گيرى از آنها نيازمند شناخت درست و برنامه ريزى صحيح است .

تفاوت استعدادهاى اكتسابىظرفيت اكتسابى انسان ها ، مانند ظرفيت ذاتى آنان ، متفاوت است . نُصوص (متون) اسلامى ، به طور كلّى ، انسان ها را بر اساس ميزان تأثيرپذيرى از تبليغات سازنده ، به سه دسته تقسيم كرده اند : دسته اوّل ، كسانى هستند كه فطرت پاك انسانى خود را با كارهاى ناشايست و بخصوص ظلم كردن ، آلوده نكرده اند . اينان ، از تقواى عقلى برخوردارند و ظرفيت

.


1- .ر . ك : ص259 (مراعات توان مخاطب) .
2- .رجال النجاشي ، ص 102 ، الرقم 254 .

ص: 157

مناسبى براى پذيرش تبليغات سازنده دارند . در احاديث اسلامى ، از اين گروه ، به انسان هاى «عاقل» و «فراگيرنده در مسير نجات (متعلّمٌ على سبيل النَّجاة)» تعبير شده است . اين گروه ، مخاطب اصلى تبليغات اسلام و همه انبياى الهى هستند و كلمه «المتّقين» در آيه دوم سوره بقره : «ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ ؛ اين است كتابى كه در [حقّانيت] آن ، هيچ ترديدى نيست [و] مايه هدايت تقواپيشگان است» ، به همين گروه اشاره دارد . جوان ، به دليل اين كه در آغاز راه زندگى است و فطرت انسانى او آلوده نشده است ، بيشترين تأثيرپذيرى را از تبليغات سازنده دارد و به همين دليل ، جوانان در صف مقدّم مخاطبان انبياى الهى قرار دارند و در احاديث اسلامى ، توصيه شده كه مبلّغان ، توجّه ويژه اى به نسل جوان داشته باشند . (1) دسته دوم، كسانى هستند كه فطرت انسانى خود را با كارهاى ناشايست ، آلوده كرده اند و از تقواى عقلى برخوردار نيستند ؛ امّا آلودگى آنها به مرحله خطرناك و غير قابل علاج نرسيده است . از نظر انبياى الهى ، اين دسته از مخاطبان ، به بيمارى موانع شناخت، مبتلا هستند؛ ولى بيمارى آنان قابل درمان است . از اين رو ، انبيا بنا بر مسئوليت تبليغى اى كه از جانب خداوند دارند ، همچون طبيبى حاذق و مهربان ، خود به سراغ بيمارى مى روند و با برنامه ريزى هاى مناسب ، گاه با نرمش و گاه با تندى ، موانع آگاهى را از ذهن و دل بيمار ، پاك مى كنند و او را از دسته دوم مخاطبانِ خود ، خارج مى كنند و در دسته اوّل قرار مى دهند . امام على عليه السلام ، اين هنر بزرگ تبليغاتى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را

.


1- .ر . ك : ص 153 ح 185 .

ص: 158

چنين توضيح مى دهد : طَبيبٌ دَوّارٌ بِطِبِّهِ ، قَد أحكَمَ مَراهِمَهُ ، و أَحمى مَواسِمَهُ ، يَضَعُ ذلِكَ حَيثُ الحاجَةُ إلَيهِ مِن قُلوبٍ عُمىٍ ، و آذانٍ صُمٍّ ، و أَلسِنَةٍ بُكمٍ ، مُتَتَبِّعٌ بِدَوائِهِ مَواضِعَ الغَفلَةِ و مَواطِنَ الحَيرَةِ . (1) طبيبى است كه در ميان بيماران مى گردد تا دردشان را درمان كند . داروها و مرهم هاى خود را مهيّا كرده است و ابزار جرّاحى خويش را گداخته است تا هر زمان كه نياز شود ، آن را بر دل هاى نابينا و گوش هاى ناشنوا و زبان هاى ناگويا بگذارد . با داروهاى خود ، در پىِ يافتن غفلت زدگان است يا سرگشتگان وادى ضلالت . استاد شهيد مرتضى مطهّرى رحمه الله ، توضيح جالبى در باره اين سخن دارد كه متن ، آن چنين است : پيغمبر صلى الله عليه و آله ، ابزار و وسايلى به كار مى بُرد . يك جا قدرت و مِيسَم (/ داغ) به كار مى بُرد ، يك جا مرهم . يك جا با خشونت و صلابت ، رفتار مى كرد ، يك جا با نرمى ؛ ولى مواردش را مى شناخت... . در همه جا از اين وسايل كه استفاده مى كرد ، در جهت بيدارى و آگاهى مردم استفاده مى كرد . شمشير را جايى مى زد كه مردم را بيدار كند ، نه به خواب كند . اخلاق را در جايى به كار مى بُرد كه سبب آگاهى و بيدارى مى شد . شمشير را در جايى به كار مى بُرد كه دل كورى را بينا مى كرد ، گوش كرى را شنوا مى كرد، چشم كورى را باز مى كرد ، زبان گنگى را گويا مى كرد ؛ يعنى تمام وسايلى كه پيغمبر به كار مى بُرد ، در جهت بيدارى مردم بود . (2) دسته سوم ، كسانى هستند كه آلودگىِ اكتسابى آنان ، به مرحله خطرناك و غير قابل علاج رسيده است . اين گروه ، در مكتب انبياى الهى ، مرده اى ميان زندگان (ميّتُ الأحياء) و مرده روحى و فكرى شمرده مى شوند ؛ زيرا زنگارهاى اعمال

.


1- .ر . ك : ص 64 ح 81 .
2- .تبليغ و مبلّغ در آثار شهيد مطهّرى : ص 186 .

ص: 159

زشت و غير منطقى ، چنان ذهن و روان آنان را تيره كرده كه نمى توانند حقايق مفيد و سازنده را بپذيرند . از اين رو ، تبليغات ، كمترين اثرى در هدايت و سازندگى آنان ندارد و به همين دليل ، قرآن كريم ، تصريح و تأكيد مى فرمايد : « إِنَّمَا يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ يَسْمَعُونَ وَالْمَوْتَى يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ . (1) تنها كسانى [دعوت تو را] اجابت مى كنند كه گوش شنوا دارند ، و [امّا] مردگان را خداوند ، بر خواهد انگيخت» . « إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْاْ مُدْبِرِينَ * وَ مَا أَنتَ بِهَادِى الْعُمْىِ عَن ضَلَالَتِهِمْ . (2) البتّه تو مردگان را شنوا نمى گردانى ، و اين ندا را به كران ، چون پشت بگردانند ، نمى توانى بشنوانى ، و راهبرِ كوران از گم راهى شان نيستى» . بدين سان ، كسانى كه در اثر آلودگى ها به مرگ روانى مبتلا شده اند ، نمى توانند از تبليغات مفيد ، بهره مند شوند . نكته قابل تأمّل ، اين است كه وقتى انسان در اثر كارهاى ناشايست ، به مرگ انديشه و روانْ مبتلا شد ، حقيقت را مى فهمد؛ ولى نمى تواند بپذيرد . قرآن كريم ، در باره چنين شخصى مى گويد : « أَفَرَءَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ . (3) پس آيا ديدى كسى را كه هوس خويش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته ، گم راه گردانيده و بر گوش او و دلش مُهر زده و بر ديده اش پرده نهاده است ؟ آيا پس از خدا چه كسى او را هدايت خواهد كرد ؟! آيا پند نمى گيريد ؟» .

.


1- .انعام : آيه 36 .
2- .نمل : آيه 80 و 81 .
3- .جاثيه : آيه 23 .

ص: 160

مسئوليت برنامه سازى براى تبليغ
2 . درگير نشدن با خواست هاى فطرى مردم

هنگامى كه در اثر تراكم آلودگى ها ، هوس بر انسانْ چيره گردد و بُتى براى پرستش وى شود ، چنين انسانى ديگر قابل هدايت نيست . نه اين كه سخن حق را نمى فهمد؛ بلكه مى فهمد ؛ امّا نمى تواند بپذيرد . از اين رو ، او گم راهى است كه راه را مى داند . نكته ديگر ، اين كه بى اثر بودن تبليغات در سازندگى اين گروه ، موجب سلب مسئوليت تبليغىِ مبلّغ نمى گردد . از نظر قرآن ، مبلّغ بايد براى اين دسته از مردم نيز برنامه تبليغى داشته باشد؛ امّا نه به اميد هدايت ، بلكه براى اتمام حجّت ، تا هنگامى كه گرفتار عواقب شوُم و خطرناك سوء استفاده از آزادى مى شوند ، به خدا اعتراض نكنند كه چرا راه نمايى براى آنان نفرستاده است . (1)

مسئوليت برنامه سازى براى تبليغبا تأمّل در ميزان تأثيرپذيرى مخاطبان و تفاوت ظرفيت هاى ذاتى و اكتسابى مردم ، مشخّص مى شود كه برنامه ريزى صحيح تبليغى ، تا چه اندازه مهم و مشكل است و اين واقعيت ، مسئوليت مبلّغان و سازمان هاى تبليغى و مراكز فرهنگى و بخصوص صدا و سيما را در نظام اسلامى ، در ساختن برنامه هاى مناسب و مفيد ، مضاعف مى نمايد .

2 . درگير نشدن با خواست هاى فطرى مردميكى از آفات تبليغ ، به طور عام ، تبديل شدن آن به ضدّ خود ، توسّط مبلّغ است . بارها اتّفاق افتاده است كه تبليغات در زمينه هاى مختلف سياسى ، اجتماعى و فرهنگى ، اثر معكوس بر جاى گذارده است . يكى از دلايل آن ، اين است كه روان شناسى مخاطب ، مورد توجّه قرار نگرفته است و تبليغات ، در برابر نيازهاى طبيعى و فطرى مخاطب ، قرار گرفته است . استاد مطهّرى در اين باره مى گويد :

.


1- .ر . ك : ص143 (اقامه حجّت) .

ص: 161

از نظر روان شناسى مذهبى ، يكى از موجبات عقبگرد مذهبى ، اين است كه اولياى مذهب ، ميان مذهب و يك نياز طبيعى ، تضاد برقرار كنند ، مخصوصا هنگامى كه آن نياز در سطح افكار عمومى ظاهر شود . (1) اگر در برنامه ريزى تبليغ دينى ، ميان دين و حقوق سياسى ، اجتماعى و يا فردى مردم ، تضاد برقرار شود ، تبليغ نه تنها موفّق نخواهد بود ، بلكه به ضدّ تبليغ ، تبديل خواهد شد . از اين رو ، كسانى كه ديندارى را به محترم نبودن حقوق سياسى مردم ، عدم آزادى انديشه ، ترك دنيا ، مخالفت با شادى ، گريز از خَلق و ترك ازدواج و مانند اينها تفسير مى كنند ، در واقع ، عليه دين ، تبليغ مى نمايند . شهيد مطهّرى مى گويد : درست در مرحله اى كه استبدادها و اختناق ها در اروپا به اوج خود رسيده بود و مردم ، تشنه اين انديشه بودند كه حقّ حاكميت ، از آنِ مردم است ، [از سوى] كليسا يا طرفداران كليسا و يا با اتّكا به افكار كليسا ، اين فكر عرضه شد كه مردم در زمينه حكومت ، فقط تكليف و وظيفه دارند ، نه حق . همين كافى بود كه تشنگان آزادى و دموكراسى و حكومت را بر ضدّ كليسا ، بلكه بر ضدّ دين و خدا به طور كلّى بر انگيزد . (2) يكى از ويژگى هاى اسلام ناب ، اين است كه همه تمايلات فطرى انسان را در نظر گرفته است . فطرى بودن دين ، بدين معناست كه همه برنامه هاى دينى (اعم از عقايد ، اخلاق و احكام) ، ريشه در فطرت انسان ها دارد . از اين رو ، مبلّغ ، اگر به واقع ، اسلام شناس باشد و نيازهاى فطرى مخاطب را بداند ، هرگز به نام دين و براى تبليغ اسلام ، با خواست فطرى مردم و حقوق طبيعى آنها درگير نمى شود .

.


1- .ر . ك : ص143 (اقامه حجّت) .
2- .ر.ك: ص 143 (اقامه حجّت).

ص: 162

ه _ مَعرِفَةُ الزَّمانِالإمام عليّ عليه السلام :النّاسُ بِزَمانِهِم أشبَهُ مِنهُم بِآبائِهِم . (1)

عنه عليه السلام :حَسبُ المَرءِ . . . مِن عِرفانِهِ عِلمُهُ بِزَمانِهِ . (2)

عنه عليه السلام :مَن عانَدَ الزَّمانَ أرغَمَهُ ، ومَنِ استَسلَمَ إلَيهِ لَم يَسلَم . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :العالِمُ بِزَمانِهِ لا تَهجُمُ عَلَيهِ اللَّوابِسُ . (4)

الإمام الهادي عليه السلام_ في جَوابِ ابنِ السِّكّيتِ عَن عِلَّةِ بَعثِ موسى بِالعَصا ويَدِهِ البَيضاءِ وآلَةِ السِّحرِ ، وبَعثِ عيسى بِآلَةِ الطِّبِّ ، وبَعثِ مُحَمَّدٍ ، صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ وآلِهِ وعَلى جَميعِ الأَنبِياءِ ، بِالكَلامِ وَالخُطَبِ _ :إنَّ اللّهَ لَمّا بَعَثَ موسى عليه السلام كانَ الغالِبُ عَلى أهلِ عَصرِهِ السِّحرَ ، فَأَتاهُم مِن عِندِ اللّهِ بِما لَم يَكُن في وُسعِهِم مِثلُهُ ، وما أبطَلَ بِهِ سِحرَهُم ، وأَثبَتَ بِهِ الحُجَّةَ عَلَيهِم . وإنَّ اللّهَ بَعَثَ عيسى عليه السلام في وَقتٍ قَد ظَهَرَت فيهِ الزَّماناتُ وَاحتاجَ النّاسُ إلَى الطِّبِّ ، فَأَتاهُم مِن عِندِ اللّهِ بِما لَم يَكُن عِندَهُم مِثلُهُ ، وبِما أحيا لَهُمُ المَوتى ، وأَبرَأَ الأَكمَهَ وَالأَبرَصَ بِإِذنِ اللّهِ ، وأَثبَتَ بِهِ الحُجَّةَ عَلَيهِم . وإنَّ اللّهَ بَعَثَ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله في وَقتٍ كانَ الغالِبُ عَلى أهلِ عَصرِهِ الخُطَبَ وَالكَلامَ _ وأَظُنُّهُ قالَ : والشِّعرَ _ فَأَتاهُم مِن عِندِ اللّهِ مِن مَواعِظِهِ وحِكَمِهِ ما أبطَلَ بِهِ قَولَهُم ، وأَثبَتَ بِهِ الحُجَّةَ عَلَيهِم . (5)

.


1- .خصائص الأئمّة عليهم السلام : ص 115 ، مسكّن الفؤاد : ص 21 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 66 ح 1674 ؛ المناقب للخوارزمي : ص 374 ح 395 عن الجاحظ .
2- .كشف الغمّة : ج 3 ح 138 عن أحمد بن عليّ بن ثابت عن الإمام الجواد عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 78 ص80 ح66 .
3- .غرر الحكم : ج 5 ص 432 ح 9054 .
4- .الكافي : ج 1 ص 27 ح 29 عن مفضّل بن عمر ، تحف العقول : ص 356 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 269 ح 109 .
5- .الكافي : ج 1 ص 24 ح 20 عن أبي يعقوب البغدادي ، بحار الأنوار : ج 17 ص 210 ح 15.

ص: 163

ه - زمان شناسى
اشاره

ه _ زمان شناسىامام على عليه السلام :مردم ، به زمانشان بيشتر شبيه اند تا به پدرانشان .

امام على عليه السلام :در اهل شناخت بودنِ انسان ، همين بس كه... زمان خود را بشناسد .

امام على عليه السلام :هر كس با زمان دشمنى كند ، [زمان] بر زمينش مى كوبد و هر كس تسليم آن شود ، به سلامت نمى ماند .

امام صادق عليه السلام :شبهات (ترديدها) ، به كسى كه زمان خود را بشناسد ، يورش نمى آورند .

امام هادى عليه السلام_ در پاسخ ابن سِكّيت كه پرسيده بود : سبب برانگيخته شدن موسى عليه السلام با عصا ، يد بيضا و ابزار سحر ، و عيسى عليه السلام با ابزار طبابت ، و محمّد صلى الله عليه و آله با گفتار و خطابه چيست ؟ _ :خداوند ، هنگامى موسى عليه السلام را برانگيخت كه جادو بر مردم عصر او غلبه داشت . از اين رو ، براى آنان از جانب خداوند ، معجزه اى آورد كه نظير آن در توان آنان نبود ، تا با آن ، جادوى آنان را باطل سازد و حجّت را بر ايشان تمام نمايد . و خداوند متعال ، عيسى عليه السلام را در زمانى به رسالت برانگيخت كه در ميان مردم ، بيمارى هاى مُزمن پديد آمده بود ، مردم به طب نياز داشتند و عيسى عليه السلام از جانب خداوند ، براى آنان معجزه اى آورد كه نظير آن ، نزد ايشان وجود نداشت . او مردگان را براى ايشان زنده مى كرد ، و كور مادرزاد و مبتلا به پيسى را با اذن الهى شفا مى داد و با اين معجزات ، حجّت را بر آنان تمام مى كرد . خداوند ، محمّد صلى الله عليه و آله را در زمانى به رسالت برانگيخت كه خطابه و سخنورى _ و به گمانم امام عليه السلام افزود : و شعر _ (1) بر مردم عصر ايشان غلبه داشت . از اين رو ، او از جانب خداوند ، براى ايشان موعظه ها و حكمت هايى آورد تا با آنها ، ادّعاى آنان را باطل و حجّت را بر ايشان تمام نمايد .

.


1- .اين جمله ، از راوى است.

ص: 164

الإمام المهديّ عليه السلام :وأَمَّا الحَوادِثُ الواقِعَةُ فَارجِعوا فيها إلى رُواةِ حَديثِنا ؛ فَإِنَّهُم حُجَّتي عَلَيكُم وأَنَا حُجَّةُ اللّهِ عَلَيهِم . (1)

راجع : العلم والحكمة فيالكتاب والسنة: ص756 (القسم السابع / الفصل الثاني: آداب العالم / التوقّف عند الجهل).

.


1- .كمال الدين : ص 484 ح 4 ، الغيبة للطوسي : ص 290 ح 247 ، الاحتجاج : ج 2 ص 542 ح 344 ، الخرائج والجرائح : ج 3 ص 1114 ح 30 كلّها عن إسحاق بن يعقوب ، بحار الأنوار : ج 53 ص 181 ح 10 .

ص: 165

امام مهدى عليه السلام :امّا در رخدادهاى پيش آمده ، به راويانِ احاديثِ ما مراجعه كنيد ، كه آنان ، حجّت من بر شمايند و من حجّت خدا بر آنانم .

ر . ك : علم و حكمت در قرآن و حديث : ص 579 (بخش هفتم / فصل دوم : آداب دانشمند / توقّف هنگام ندانستن) .

.

ص: 166

. .

ص: 167

نقش زمان و مكان در تبليغزمان شناسى و مكان شناسى ، مانند مخاطب شناسى ، از اركان علمى تبليغ شمرده مى شوند . اين ، بِدان معناست كه بدون شناخت زمان و مكان ، مبلّغ نمى تواند برنامه ريزى صحيح و پاسخگويى مناسب به نيازهاى تبليغى داشته باشد ؛ زيرا همان طور كه ظرفيت طبيعى و اكتسابى انسان ها متفاوت است و بدون در نظر گرفتن اين تفاوت ها ، برنامه ريزى صحيح تبليغى ممكن نيست ، مقتضيات تبليغىِ زمان ها و مكان هاى مختلف نيز تفاوت دارند و بدون در نظر گرفتن زمان و مكان تبليغ ، نمى توان براى تبليغ سازنده ، برنامه ريزى كرد .

نقش زمان در تبليغزمان شناسى ، اين امكان را به برنامه ريزان تبليغى مى دهد كه از زمان ، عقب نمانند و بر حسب مقتضيات آن ، ابزارها و شيوه هاى تبليغى را متحوّل كنند . روش پيامبران بزرگ الهى در بهره گيرى از ابزار تبليغى مورد نياز هر زمان ، براى برنامه ريزان و برنامه سازان تبليغات اسلامى ، بسيار آموزنده است . در دورانى كه جادوگرى در جامعه حرف اوّل را در تبليغات مى زند ، مهم ترين ابزار تبليغى موسى عليه السلام ، اژدها شدن عصا و يد بيضاست . در زمانى كه مردم ، بيش از هر زمان ديگرى به درمان دردهايشان نياز دارند ، بزرگ ترين ابزار تبليغاتى عيسى عليه السلام ، درمان

.

ص: 168

كردن بيماران غير قابل علاج و زنده كردن مردگان است ، و در عصرى كه سخن ، بيشترين تأثيرگذارى فرهنگى را دارد ، بزرگ ترين ابزار تبليغى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، قرآن است كه معجزه اى كلامى است . 1 برنامه ريزان و برنامه سازان تبليغات اسلامى در عصر حاضر نيز بايد متناسب با مقتضيات زمان و در حدّ امكان ، از ابزارهاى تبليغاتى برتر براى سازندگى جامعه استفاده كنند . زمانى ، سخنرانى و كتاب و مسجد و منبر ، بهترين راه تبليغ با بالاترين ميزان تأثيرگذارى بود؛ ولى امروزه راه هاى تبليغى ديگرى (مانند : راديو ، تلويزيون ، تئاتر ، سينما ، نشريات ، اينترنت ، محصولات رايانه اى وابزارهاى جديد مخابراتى) نيز گشوده و فراهم شده كه تأثيرگذارى آنها بر افراد و بخصوص بر نسل جوان ، بسيار است . از اين رو، برنامه ريزى تبليغات اسلامى بايد متناسب با مقتضيات زمان ، متحوّل گردد ، چنان كه بايد با نوگرايى در شيوه ها و ابزارهاى قديم تبليغ ، بر كارآيى و جاذبه آنها افزود . مثلاً مناظره ، يكى از شيوه هاى كهن تبليغات است؛ امّا طرح كردن آن در قالب جديد «گفتگوى تمدّن ها» ، چنان مورد استقبال جامعه جهانى قرار گرفت كه سال 2001 ميلادى ، «سال گفتگوى تمدّن ها» ناميده شد . (1)

نقش مكان در تبليغرعايت مقتضيات مكانى ، مانند رعايت مقتضيات زمانى ، براى موفّقيت تبليغات ، ضرورى است . برنامه هاى تبليغى اسلامى در مساجد ، نماز جمعه و عيدهاى فطر و قربان ، برنامه هاى تبليغى حج ، ابلاغ پيام برائت از مشركان در عرفات و مِنا ، ره نمودهاى تبليغاتى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به فرستادگان ايشان براى تبليغ و... ، نمونه هاى

.


1- .ر . ك : ص 163 ح 190 .

ص: 169

توجّه پيشوايان اسلام به نقش مكان در پيشبرد اهداف تبليغى است .

نوگرايى در محتواى تبليغنقش زمان و مكان ، منحصر به تحوّل و نوگرايى در ابزار و شيوه تبليغ نيست؛ بلكه شامل محتوا و مضمون آن نيز مى شود ؛ چرا كه بسيارى از احكام اسلام ، تابع زمان و مكان خاص است . امام خمينى رحمه اللهدر اين باره مى فرمايد : زمان و مكان ، دو عنصر تعيين كننده در اجتهادند . مسئله اى كه در قديم ، داراى حكمى بوده است ، به ظاهر ، همان مسئله ، در روابط حاكم بر سياست و اجتماع و اقتصاد يك نظام ، ممكن است حكم جديدى پيدا كند ، بدان معنا كه با شناخت دقيق روابط اقتصادى و اجتماعى و سياسى ، همان موضوع اوّل كه از نظر ظاهر با قديمْ فرقى نكرده است ، واقعا موضوع جديدى شده است كه قهرا حكم جديدى مى طلبد . (1) از اين رو ، رشته تبليغ ، نياز به اجتهاد دارد و مبلّغ كامل ، كسى است كه توان تطبيق محتواى تبليغ خود را با احكامى كه تابع شرايط خاص زمان و مكان اند ، داشته باشد . به همين دليل ، مردم ، موظّف اند در رويدادهاى جديد ، به دين شناسان آگاه به زمانْ رجوع كنند تا آنان با شناختى كه از اسلام (بر اساس ره نمودهاى پيامبرش واهل بيت عليهم السلام ) دارند و با در نظر گرفتن عنصر زمان و مكان ، مردم را در شبهات و رويكردهاى جديد اجتماعى ، فرهنگى و سياسى ، راه نمايى نمايند .

.


1- .الكافي ، ج 1 ، ص 472 ، ح 1 .

ص: 170

و _ زِيادَةُ العِلمِ عَلَى النُّطقِالإمام عليّ عليه السلام :يَنبَغي أن يَكونَ عِلمُ الرَّجُلِ زائِدا عَلى نُطقِهِ ، وعَقلُهُ غالِبا عَلى لِسانِهِ . (1)

عنه عليه السلام :لا تَتَكَلَّم بِكُلِّ ما تَعلَمُ ، فَكَفى بِذلِكَ جَهلًا . (2)

ز _ الوُقوفُ عِندَ حَدِّ العِلمِالكتاب«وَ لَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ كُلُّ أُوْلَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئولًا» . (3)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :لا تُخبِر بِما لَم تُحِط بِهِ عِلما . (4)

عنه عليه السلام :رَحِمَ اللّهُ امرَأً عَرَفَ قَدرَهُ ، ولَم يَتَعَدَّ طَورَهُ . (5)

عنه عليه السلام :مَن وَقَفَ عِندَ قَدرِهِ أكرَمَهُ النّاسُ . (6)

عنه عليه السلام :مَن تَعَدّى حَدَّهُ أهانَهُ النّاسُ . (7)

الكافي عن زرارة بن أعين :سَأَلتُ أبا جَعفَرٍ عليه السلام : ما حَقُّ اللّهِ عَلَى العِبادِ ؟ قالَ : أن يَقولوا ما يَعلَمونَ ، ويَقِفوا عِندَ ما لا يَعلَمونَ . (8)

.


1- .غرر الحكم : ج 6 ص 445 ح 10946 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 553 ح 10189 .
2- .غرر الحكم : ج 6 ص 266 ح 10187 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 518 ح 9398 .
3- .الإسراء : 36 .
4- .غرر الحكم : ج 6 ص 265 ح 10179 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 520 ح 9455 .
5- .المناقب للخوارزمي : ص 375 ح 395 عن أحمد بن أبي طاهر ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 16 ص 118 ، شرح ابن ميثم على المئة كلمة : ص 59 ، مطلوب كلّ طالب : ص 19 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 261 ح 4762 .
6- .غرر الحكم : ج 5 ص 333 ح 8617 ، عيون الحكم والمواعظ: ص 460 ح 8341 .
7- .غرر الحكم : ج 5 ص 333 ح 8618 .
8- .الكافي : ج 1 ص 43 ح 7 ، التوحيد : ص 459 ح 27 وفيه «حجّة اللّه » بدل «حقّ اللّه » ، الأمالي للصدوق : ص 506 ح 701 ، منية المريد : ص 215 ، روضة الواعظين : ص 513 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 113 ح 2 .

ص: 171

و _ فزونى علم بر گفتارامام على عليه السلام :سزاوار است كه دانش انسان ، بيش از گفتارش ، و عقلش مسلّط بر زبانش باشد .

امام على عليه السلام :به هر چه مى دانى ، زبان مگشا ، كه اين كار ، براى نادانى تو بس است .

ز _ درنگ در مرز علمقرآن«و چيزى را كه بدان علم ندارى ، دنبال مكن ؛ زيرا گوش و چشم و قلب ، همه مورد پرسش قرار خواهند گرفت» .

حديثامام على عليه السلام :از آنچه احاطه علمى بِدان ندارى ، خبر مده .

امام على عليه السلام :خداوند ، رحمت كند كسى را كه اندازه خود را بشناسد و از حدّ خود ، تجاوز نكند !

امام على عليه السلام :هر كس در اندازه خود توقّف كند ، مورد احترام مردم است .

امام على عليه السلام :هر كس از حدّش در گذرد ، مورد اهانت مردم قرار مى گيرد .

الكافى_ به نقل از زُرارة بن اَعيَن _ :از امام باقر عليه السلام پرسيدم : حقّ خداوند بر بندگان چيست ؟ فرمود : «آنچه را مى دانند ، بگويند و در باره هر آنچه نمى دانند ، درنگ كنند» .

.

ص: 172

4 / 2الخَصائِصُ الأَخلاقِيَّةُأ _ الإِخلاصُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ماِمن عَبدٍ يَخطُبُ خُطبَةً إلَا اللّهُ سائِلُهُ عَنها ما أرادَ بِها . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :يا أبا ذَرٍّ ، ما مِن خَطيبٍ إلّا عُرِضَت عَلَيهِ خُطبَتُهُ يَومَ القِيامَةِ ، وما أرادَ بِها . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن قامَ بِخُطبَةٍ لا يَلتَمِسُ بِها إلّا رِياءً ، أوقَفَهُ اللّهُ عز و جل يَومَ القِيامَةِ مَوقِفَ رِياءٍ وسُمعَةٍ . (3)

ب _ الشَّجاعَةُالكتاب«الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَ لَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَ كَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا» . (4)

.


1- .الزهد لابن حنبل : ص 391 عن الحسن ، شعب الإيمان : ج 2 ص 287 ح 1787 ، كنز العمّال : ج 10 ص 192 ح 29012 .
2- .الأمالي للطوسي : ص 530 ح 1162 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 55 ، أعلام الدين : ص 193 كلّها عن أبي ذر ؛ شعب الإيمان : ج 4 ص 250 ح 4968 عن عامر نحوه .
3- .مسند ابن حنبل : ج 5 ص 438 ح 16073 ، الثقات لابن حبّان : ج 3 ص 31 ، الطبقات الكبرى : ج 7 ص 429 ، التاريخ الصغير : ج 1 ص 188 كلّها عن بشير بن عقربة الجهني ، كنز العمّال : ج 3 ص 483 ح 7532 .
4- .الأحزاب : 39 .

ص: 173

الف - اخلاص
ب - شجاعت

4 / 2ويژگى هاى اخلاقىالف _ اخلاصپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر بنده اى خطابه اى ايراد كند ، خداوند [در قيامت] از او مى پرسد كه هدف او از خطابه چه بوده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى ابو ذر ! هيچ سخنرانى نيست ، مگر آن كه روز قيامت ، سخنرانى اش و هدف او از آن سخنرانى ، به او نشان داده مى شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس خطابه اى ايراد كند و تنها مقصودش ريا و خودنمايى باشد ، خداوند عز و جلروز قيامت ، او را در جايگاه ريا و سُمعه نگاه مى دارد .

ب _ شجاعتقرآن«همان كسانى كه پيام هاى خدا را ابلاغ مى كنند و از او مى ترسند و از هيچ كس جز خدا بيم ندارند ، و خدا براى حسابرسى كفايت مى كند» .

.

ص: 174

«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ مَن يَرْتَدَّ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِى اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ» . (1)

راجع : يس : 13 _ 27 .

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا أعرِفَنَّ (2) رَجُلاً مِنكُم عَلِمَ عِلما فَكَتَمَهُ فَرَقا (3) مِنَ النّاسِ . (4)

سنن ابن ماجة عن أبي سعيد :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لا يُحَقِّر أحَدُكُم نَفسَهُ . قالوا : يا رَسولَ اللّهِ ، كَيفَ يُحَقِّرُ أحَدُنا نَفسَهُ ؟ ! قالَ : يَرى أمرا للّهِِ عَلَيهِ فيهِ مَقالٌ ثُمَّ لا يَقولُ فيهِ ، فَيَقولُ اللّهُ عز و جل لَهُ يَومَ القِيامَةِ : ما مَنَعَكَ أن تَقولَ فِيَّ كَذا وكَذا ؟فَيَقولُ : خَشيَةُ النّاسِ . فَيَقولُ : فَإِيّايَ كُنتَ أحَقَّ أن تَخشى ! (5)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يَمنَعَنَّ أحَدَكُم رَهبَةُ النّاسِ أن يَقولَ بِحَقٍّ إذا رَآهُ أو شَهِدَهُ ؛ فَإِنَّهُ لا يُقَرِّبُ مِن أجَلٍ ، ولا يُباعِدُ مِن رِزقٍ أن يَقولَ بِحَقٍّ ، أو يُذَكِّرَ بِعَظيمٍ . (6)

.


1- .المائدة : 54 ، وراجع : يس : 13 _ 27 .
2- .في الطبعة المتداولة : «لأعرفنّ» ، وما اُثبتناه من «كنزالعمّال» .
3- .الفَرَق _ بالتحريك _ : الخوف (الصحاح : 4 ص 1541 «فرق») .
4- .تاريخ دمشق : ج 20 ص 377 عن أبي سعيد الخدري ، كنز العمّال : ج 10 ص 217 ح 29152 وص 306 ح 29532 .
5- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص1328 ح4008 ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص146 ح11699 ، السنن الكبرى : ج 10 ص155 ح20184 كلاهما نحوه وكلّها عن أبي سعيد الخدري ، كنز العمّال : ج 3 ص 69 ح 5534 ؛ عوالي اللآلي : ج 1 ص 115 ح 34 عن أبي سعيد الخدري نحوه .
6- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص 102 ح 11474 ، المعجم الأوسط : ج 3 ص 162 ح 2804 وفيه «يذكّر بعظيم» بدل «شهده» ، مسند أبى يعلى : ج 2 ص 72 ح 1207 نحوه ، تفسير ابن كثير : ج 3 ص 128 كلّها عن أبي سعيد الخدري ، كنز العمّال : ج 3 ص 75 ح 5567 ؛ تنبيه الخواطر : ج 1 ص 3 نحوه .

ص: 175

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! هر كس از شما از دين خود برگردد ، به زودى ، خدا گروهى [ديگر] را مى آورد كه آنان را دوست مى دارد و آنان [نيز] او را دوست دارند ، با مؤمنان ، فروتن ، [و ]بر كافرانْ سركش اند ، در راه خدا جهاد مى كنند و از سرزنش هيچ ملامتگرى نمى ترسند . اين ، فضل خداست . آن را به هر كه بخواهد ، مى دهد ، و خدا گشايشگرِ داناست» .

ر . ك : يس : آيه 13 _ 27.

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس از شما دانشى را بداند ، امّا از ترس مردم ، كتمانش كند ، من هرگز او را نمى شناسم . (1)

سنن ابن ماجة_ به نقل از ابو سعيد _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «هيچ يك از شما خود را كوچك نكند» . گفتند : اى پيامبر خدا ! چگونه ما خود را كوچك مى كنيم ؟ ! فرمود : «كسى در كارى در مى يابد كه از ناحيه خداوند ، عهده دار سخن گفتن است ؛ امّا خاموش مى مانَد . خداوند عز و جل در روز قيامت به او مى فرمايد : چه چيزْ مانع شد كه در باره ام چنين و چنان بگويى ؟ . مى گويد : ترس از مردم . خداوند مى فرمايد : سزاوارتر بود از من مى ترسيدى !» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مبادا بيم از مردم ، كسى از شما را با ديدن و مشاهده حق ، از گفتن آن باز دارد ؛ زيرا گفتن حق يا يادآورى امر بزرگ (آخرت) ، نه مرگ را نزديك مى كند و نه روزى را دور مى سازد .

.


1- .يعنى : از امّت من نيست و از شفاعت من بى بهره است.

ص: 176

عنه صلى الله عليه و آله :لا يَمنَعَنَّ أحَدَكُم مَخافَةُ النّاسِ أن يَتَكَلَّمَ بِحَقٍّ إذا عَلِمَهُ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله_ لِعُمّالِهِ إلَى اليَمَنِ _ :تَعَهَّدُوا النّاسَ بِالتَّذكِرَةِ وَالمَوعِظَةِ ، وأَتبِعُوا المَوعِظَةَ المَوعِظَةَ ، وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذي أنتُم إلَيهِ راجِعونَ ، ولا تَخافوا فِي اللّهِ لَومَةَ لائِمٍ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :قُلِ الحَقَّ ، ولا تَأخُذكَ فِي اللّهِ لَومَةُ لائِمٍ . (3)

الخصال عن أبي ذرّ رحمه الله :أوصاني رَسولُ اللّهِ بِسَبعٍ : أوصاني أن أنظُرَ إلى مَن هُوَ دوني ، ولا أنظُرَ إلى مَن هُوَ فَوقي ، وأَوصاني بِحُبِّ المَساكينِ وَالدُّنُوِّ مِنهُم ، وأَوصاني أن أقولَ الحَقَّ وإن كانَ مُرّا ، وأَوصاني أن أصِلَ رَحِمي وإن أدبَرَت ، وأَوصاني ألّا أخافَ فِي اللّهِ لَومَةَ لائِمٍ ، وأَوصاني أن أستَكثِرَ مِن قَولِ : «لا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ العَلِيِّ العَظيمِ» ؛ فَإِنَّها مِن كُنوزِ الجَنَّةِ . (4)

ج _ شَرحُ الصَّدرِالكتاب«قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِى صَدْرِى * وَ يَسِّرْ لِى أَمْرِى * وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِى * يَفْقَهُواْ قَوْلِى» . (5)

«أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ» . (6)

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص182 ح11869 ، السنن الكبرى : ج 10 ص 154 ح 20180 ، سنن الترمذي : ج 4 ص483 ح2191 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1328 ح 4007 كلاهما نحوه وكلّها عن أبي سعيد الخدري ، كنز العمّال : ج 3 ص 76 ح 5568 .
2- .اُسد الغابة : ج 3 ص 14 الرّقم 2494 ، الفردوس : ج 2 ص 44 ح 2252 نحوه وكلاهما عن عبيد بن صخر بن لوذان ، كنز العمّال : ج 15 ص 857 ح 43410 .
3- .حلية الأولياء : ج 1 ص 241 عن ابن عمر .
4- .الخصال : ص 345 ح 12 ، بحارالأنوار : ج 70 ص 107 ح 3 ؛ مسند ابن حنبل : ج 8 ص 95 ح 21472 ، صحيح ابن حبّان : ج 2 ص 194 ح 449 ، المعجم الكبير : ج 2 ص 156 ح 1649 كلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 245 ح 44319 .
5- .طه : 25 _ 28 .
6- .الشرح : 1 .

ص: 177

ج - سعه صدر

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ترس از مردم ، مانع شما نشود كه با دانستن حق ، از گفتن آن امتناع كنيد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به كارگزاران اعزامى به يمن _ :عهده دار تذكّر و اندرز مردم باشيد و مدام ، اندرزشان دهيد ، و از خدايى كه به سوى او باز مى گرديد ، پروا كنيد ، و در راه خدا از سرزنش ملامتگر نترسيد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :حق را بگو و در راه خدا ، از سرزنش ملامتگر ، ترسى به خود راه مده .

الخصال_ به نقل از ابو ذر _ :پيامبر صلى الله عليه و آله خدا مرا به هفت كار سفارش نمود : به من سفارش نمود كه به پايين تر از خود بنگرم و به بالاتر از خود نظر نكنم ، و به دوست داشتن مستمندان و نزديك شدن به آنان سفارش كرد ، و سفارش كرد كه حق را هرچند تلخ باشد ، بگويم ، و سفارش نمود كه با خويشاوندانم ديد و بازديد داشته باشم ، هرچند آنان به من پشت كنند ، و سفارش نمود كه در راه خدا از سرزنشِ هيچ سرزنش كننده اى نترسم ، و فراوان بگويم : «لا حول و لا قوّة إلّا باللّه العلىّ العظيم» ، كه [اين ذكر] از گنج هاى بهشت است .

ج _ سعه صدرقرآن«گفت : پروردگارا ! سينه ام را گشاده گردان ، و كارم را براى من آسان ساز ، و از زبانم گره بگشاى تا سخنم را بفهمند» .

«آيا براى تو سينه ات را نگشاده ايم ؟» .

.

ص: 178

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أكثَرُ دُعائي ودُعاءِ الأَنبِياءِ قَبلي بِعَرَفَةَ . . . : اللّهُمَّ اجعَل في قَلبي نورا ، وفي سَمعي نورا ، وفي بَصَري نورا . اللّهُمَّ اشرَح لي صَدري ، ويَسِّر لي أمري . (1)

د _ الصِّدقُالإمام عليّ عليه السلام :إذا نَطَقتَ فَاصدُق . (2)

عنه عليه السلام :قَلَّما يُنصِفُكَ اللِّسانُ في نَشرِ قَبيحٍ أو إحسانٍ . (3)

الكافي عن عمرو بن أبي المقدام :قالَ لي أبو جَعفَرٍ عليه السلام _ في أوَّلِ دَخلَةٍ دَخَلتُ عَلَيهِ _ : تَعَلَّمُوا الصِّدقَ قَبلَ الحَديثِ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل لَم يَبعَث نَبِيّا إلّا بِصِدقِ الحَديثِ ، وأَداءِ الأَمانَةِ إلَى البَرِّ وَالفاجِرِ . (5)

مصباح الشريعة_ فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام _ :أحسَنُ المَواعِظِ ما لا يُجاوِزُ القَولُ حَدَّ الصِّدقِ ، وَالفِعلُ حَدَّ الإِخلاصِ . (6)

.


1- .السنن الكبرى : ج 5 ص 190 ح 9475 ، المصنف لابن أبي شيبة : ج 4 ص 473 ح 3 كلاهما عن عبد اللّه بن عبيدة عن الإمام عليّ عليه السلام ، كنزالعمّال : ج 5 ص 190 ح 12567 .
2- .غرر الحكم : ج 3 ص 114 و 117 ح 3973 و 3989 وفيه «حدّثت» بدل «نطقت» ، عيون الحكم والمواعظ : ص 133 ح 2997 .
3- .الكافي : ج 8 ص 23 ح 4 عن جابر بن يزيد عن الإمام الباقر عليه السلام ، غررالحكم : ج 4 ص 495 ح 6724 ، عيون الحكم والمواعظ : ح 369 ح6219 ؛ دستور معالم الحكم : ص 24 .
4- .الكافي : ج 2 ص 104 ح 4 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 188 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 3 ح 4 .
5- .الكافي : ج 2 ص 104 ح 1 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 188 كلاهما عن الحسين بن أبي العلاء ، مشكاة الأنوار : ص 96 ح 213 بزيادة «فإنّ الأمانة مؤدّاة» بعد «أداء الأمانة» ، بحار الأنوار : ج 71 ص 2 ح 1 .
6- .مصباح الشريعة : ص 395 ، بحار الأنوار : ج 100 ص 84 ح 53 .

ص: 179

د - راستگويى

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بيشترين دعاى من و دعاى پيامبرانِ پيش از من در عَرَفه ، اين دعاست : «... خدايا ! در دلم و گوشم و چشمم ، نور قرار بده . خدايا ! به من شرح صدر (1) بده و كارم را آسان كن» .

د _ راستگويىامام على عليه السلام :هر گاه سخن مى گويى ، راست بگو .

امام على عليه السلام :چه كم است كه زبانت در انتشار بدى يا نيكى ، انصاف دهد !

الكافى_ به نقل از عمرو بن ابى مِقدام _ :امام باقر عليه السلام در نخستين ورودم به محضرش به من فرمود : «پيش از سخن گفتن ، راستگويى را بياموزيد» .

امام صادق عليه السلام :خداوند عز و جل هيچ پيامبرى را به رسالت برنينگيخت ، مگر [با سفارش] به راستگويى و اداى امانت به نيكوكار يا بدكار .

مصباح الشريعة_ در حديثى كه به امام صادق عليه السلام نسبت داده شده است _ :بالاترينِ اندرزها آن است كه سخن ، از مرز راستگويى ، و عمل ، از مرز اخلاص ، فراتر نرود .

.


1- .شرح صدر : گشادگى و فَراخى سينه ؛ قدرت تحمّل ؛ طاقت معنوى ؛ نَستوهى ؛ ظرفيت و گنجايش روحى ؛ توان روحى خداداد براى تحمّل سختى ها و مخالفت ها ؛ سِعه صدر ؛ روحيّه.

ص: 180

ه _ الصَّبرُالكتاب«فَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ وَ لَا تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نَادَى وَ هُوَ مَكْظُومٌ» . (1)

«فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُوْلُواْ الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لَا تَسْتَعْجِل لَّهُمْ كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ مَا يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُواْ إِلَّا سَاعَةً مِّن نَّهَارٍ بَلَاغٌ فَهَلْ يُهْلَكُ إِلَّا الْقَوْمُ الْفَاسِقُونَ » . (2)

«وَ جَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُواْ وَ كَانُواْ بِايَاتِنَا يُوقِنُونَ» . (3)

«يَابُنَىَّ أَقِمِ الصَّلَاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنكَرِ وَاصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَكَ إِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ» . (4)

«فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَ لَا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لَا يُوقِنُونَ» . (5)

«وَ اصْبِرْ وَ مَا صَبْرُكَ إِلَّا بِاللَّهِ وَ لَا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ لَا تَكُ فِى ضَيْقٍ مِّمَّا يَمْكُرُونَ» . (6)

«وَلَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِكَ فَصَبَرُواْ عَلَى مَا كُذِّبُواْ وَأُوذُواْ حَتَّى أَتَاهُمْ نَصْرُنَا وَلَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِ اللَّهِ وَلَقَدْ جَاءَكَ مِن نَّبَإِىْ الْمُرْسَلِينَ» . (7)

راجع : المائدة : 41 ، يونس : 65 ، الأعراف : 60 و 61 _ 67 .

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لَمَّا اتُّهِمَ بِأَنَّهُ لَم يَعدِل فِي القِسمَةِ _ :فَمَن يَعدِلُ إذا إذا لَم يَعدِلِ اللّهُ ورَسولُهُ ؟! رَحِمَ اللّهُ موسى ! قَد اُوذِيَ بِأَكثَرَ مِن هذا فَصَبَرَ . (8)

.


1- .القلم : 48 .
2- .الأحقاف : 35 .
3- .السجدة : 24 .
4- .لقمان : 17 .
5- .الروم : 60 .
6- .النحل : 127 .
7- .الأنعام : 34 .
8- .صحيح البخاري : ج 3 ص 1148 ح 2981 ، صحيح مسلم : ج 2 ص 739 ح 140 ، صحيح ابن حبّان : ج 11 ص 160 ح 4829 كلّها عن عبداللّه ، كنزالعمّال : ج 11 ص 505 ح 32362 ؛ تفسير العيّاشي : ج 2 ص 92 ح 72 نحوه ، بحارالأنوار : ج 21 ص 178 ح 13 .

ص: 181

ه - شكيبايى

ه _ شكيبايىقرآن«پس در [امتثال] حكم پروردگارت شكيبايى ورز و مانند همدم ماهى (يونس) مباش ، آن گاه كه اندوه زده ندا در داد» .

«پس همان گونه كه پيامبرانِ نستوه ، شكيبايى كردند ، شكيبايى كن و براى آنان ، شتاب زدگى به خرج مده . روزى كه آنچه را وعده داده مى شوند ، بنگرند ، گويى كه آنان ، جز ساعتى از روز را [در دنيا ]نمانده اند . [اين ]ابلاغى است . پس آيا جز مردم نافرمان ، هلاكت خواهند يافت؟» .

«و چون شكيبايى كردند و به آيات ما يقين داشتند ، برخى از آنان را پيشوايانى قرار داديم كه به فرمان ما [مردم را] هدايت مى كردند» .

«اى پسرك من ! نماز را برپاى دار ، و به كار پسنديده وا دار ، و از كار ناپسند باز دار ، و بر آسيبى كه بر تو وارد آمده است ، شكيبا باش . اين، [حكايت كننده] از عزم در امور است» .

«پس شكيبايى كن، كه وعده خدا حق است ، و زنهار تا كسانى كه يقين ندارند ، تو را به سَبُك سرى وا ندارند!» .

«و شكيبايى كن و شكيبايى تو ، جز به [توفيق] خدا نيست ، و بر آنان اندوه مخور ، و از آنچه نيرنگ مى كنند ، دل ، تنگ مدار» .

«و پيش از تو نيز پيامبرانى تكذيب شدند ؛ ولى بر آنچه تكذيب شدند و آزار ديدند ، شكيبايى كردند تا يارى ما به آنان رسيد ، و براى كلمات خدا هيچ تغيير دهنده اى نيست ، و مسلّما اخبار پيامبران به تو رسيده است» .

ر . ك : مائده : آيه 41 ، يونس : آيه 65 ، اعراف : آيه 61 _ 67 .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ هنگامى كه گفته شد ايشان در تقسيم [غنائم] به قسط ، رفتار نمى كند _ :اگر خداوند و پيامبرش به عدالت رفتار نمى كنند ، پس چه كسى عدالت مى ورزد ؟! خداوند ، رحمت كند موسى را كه بيشتر از اين ، آزار ديد ؛ امّا شكيبايى پيشه كرد !

.

ص: 182

الشفا عن عائشة_ في ذِكرِ خَصائِصِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله _ :ولَقَد كُنتُ أبكي لَهُ رَحمَةً مِمّا أرى بِهِ ... وأَقولُ : نَفسي لَكَ الفِداءُ ، لَو تَبَلَّغتَ مِنَ الدُّنيا بِما يَقوتُكَ! فَيَقولُ : يا عائِشَةُ مالي وللدنيا؟ إخواني مِن اُولِي العَزمِ مِنَ الرُّسُلِ صَبَروا عَلى ما هُوَ أشَدُّ مِن هذا ، فَمَضَوا عَلى حالِهِم ، فَقَدِموا عَلى رَبِّهِم ، فَأَكرَمَ مَآبَهُم ، وأَجزَلَ ثَوابَهُم . فَأَجِدُني أستَحيي إن تَرَفَّهتُ في مَعيشَتي أن يُقَصَّرَ بي غَدا دونَهُم ؛ وما مِن شَيءٍ أحَبُّ إلَيَّ مِنَ اللُّحوقِ بِإِخواني وأَخِلّائي . قالَت : فَما أقامَ بَعدُ إلّا شَهرا حَتّى تُوُفِّيَ صلى الله عليه و آله . (1)

الإمام عليّ عليه السلام_ في خُطبَةِ الجُمُعَةِ _ :... ونَشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ ، أرسَلَهُ بِالحَقِّ داعِيا إلَى الحَقِّ ، وشاهِدا عَلَى الخَلقِ ، فَبَلَّغَ رِسالاتِ رَبِّهِ كَما أمَرَهُ ... ونَصَحَ لَهُ في عِبادِهِ صابِراً مُحتَسِبا . (2)

الإمام الصادق عليه السلام_ في خُطبَةٍ لَهُ _ :فَبَلَّغَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ما اُرسِلَ بِهِ ، وصَدَعَ بِما اُمِرَ ، وأَدّى ما حُمِّلَ مِن أثقالِ النُّبُوَّةِ ، وصَبَرَ لِرَبِّهِ . (3)

الإمام الباقر عليه السلام :أبَى اللّهُ عز و جل أن يُطلِعَ عَلى عِلمِهِ إلّا ممتَحَنا لِلإِيمانِ بِهِ ، كَما قَضى عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله أن يَصبِرَ عَلى أذى قَومِهِ ، ولا يُجاهِدَهُم إلّا بِأَمرِهِ ، فَكَم مِنِ اكتِتامٍ قَدِ اكتَتَمَ بِهِ ؛ حَتّى قيلَ لَهُ : «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكِينَ» (4) . وَايمُ اللّهِ أن لَو صَدَعَ قَبلَ ذلِكَ لَكانَ آمِناً ، ولكِنَّهُ إنَّما نَظَرَ فِي الطّاعَةِ ، وخافَ الخِلافَ فَلِذلِكَ ؛ كَفَّ . (5)

.


1- .الشفا : ج 1 ص 143 ، تفسير الثعالبي : ج 5 ص 332 ؛ تنبيه الخواطر : ج 1 ص 102 كلاهما نحوه ، بحارالأنوار : ج 73 ص 209 .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 428 ح 1263 ، مصباح المتهجّد : ص 381 ح 508 عن زيد بن وهب ، بحارالأنوار : ج 89 ص 237 ؛ جواهر المطالب : ج 1 ص 318 .
3- .الكافي : ج 1 ص 445 ح 17 ، بحار الأنوار : ج 16 ص 369 ح 80 .
4- .الحجر : 94 .
5- .الكافي : ج 1 ص 243 ح 1 عن الحسن بن العباس بن الحريش عن الإمام الجواد عن الإمام الصادق عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 13 ص 398 ح 4 .

ص: 183

الشفا_ به نقل از عايشه ، در توصيف ويژگى هاى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله _ :من براى [رنج هاى ]پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى گريستم... و مى گفتم : جانم فدايت ! اى كاش از دنيا به آنچه نياز دارى ، بهره مند مى شدى ! مى فرمود : «اى عايشه ! برادرانم از پيامبران اولو العزم ، بر دشوارى هايى سخت تر از اين ، شكيبايى كردند و بر همين حال ، زندگى شان را به پايان بردند و به بارگاه پروردگارشان وارد شدند ، و خداوند ، بازگشتشان را گرامى داشت و پاداششان را كامل پرداخت . من شرم دارم كه در اثر رفاه طلبى در زندگى ام ، در روز قيامت ، مقامى فروتر از آنان بيابم ، و هيچ چيز در نظرم ، از ملحق شدن به برادران و دوستانم ، محبوب تر نيست» . پيامبر صلى الله عليه و آله پس از آن ، ماهى ديگر را به پايان نرسانده ، از دنيا رحلت نمود .

امام على عليه السلام_ در خطبه نماز جمعه _ :گواهى مى دهيم كه محمّد ، بنده و فرستاده خداوند است ، كه او را بر اساس حقيقت براى دعوت مردم به حق فرستاده و او را گواه بر آنان قرار داده است ، و او هم پيام هاى پروردگارش را همان گونه كه به او فرمان داده بود ، ابلاغ كرد... و شكيبا براى خداوند ، در باره بندگان او ، خيرخواهى نمود .

امام صادق عليه السلام_ در خطبه اى از ايشان _ :پس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آنچه را بِدان فرستاده شده بود ، ابلاغ كرد و آنچه را فرمان داشت ، آشكار ساخت و بارهاى رسالت را كه به دوش داشت ، به سرمنزل رساند و براى پروردگارش شكيبايى نمود .

امام باقر عليه السلام :خداوند عز و جل از اين كه كسى را از دانش خود آگاه سازد ، ابا دارد ، جز آن كس كه با «ايمان به او» آزموده شده باشد ، چنان كه به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله حكم كرد كه بر آزار قومش شكيبايى كند و جز به فرمان او ، با آنان ، جهاد ننمايد . پس بَسا مواردى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به سبب دستور الهى ، پنهانكارى كرد تا آن كه به او گفته شد : «پس آنچه را بِدان مأمورى ، آشكار كن و از مشركان ، روى برتاب» و _ سوگند به خدا _ اگر پيش از نزول اين آيه ، رسالتش را آشكار مى ساخت ، همچنان ايمان آورنده بود ؛ امّا او به اطاعت الهى در نگريست و از مخالفت ترسيد و بدين جهت ، از آشكار ساختن آن ، اجتناب كرد .

.

ص: 184

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ يُوشَعَ بنَ نونَ قامَ بِالأَمرِ بَعدَ موسى صابِرا مِنَ الطَّواغيتِ عَلَى اللَأواءِ (1) وَالضَّرّاءِ وَالجَهدِ وَالبَلاءِ ، حَتّى مَضى مِنهُم ثَلاثُ طَواغيتَ ، فَقَوِيَ بَعدَهُم أمرُهُ . (2)

و _ الاِستِقامَةُالكتاب«فَلِذَلِكَ فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَ لَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَ قُلْ ءَامَنتُ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِن كِتَابٍ وَ أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ رَبُّنَا وَ رَبُّكُمْ لَنَا أَعْمَالُنَا وَ لَكُمْ أَعْمَالُكُمْ لَا حُجَّةَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمُ اللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنَا وَ إِلَيْهِ الْمَصِيرُ» . (3)

«فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَ مَن تَابَ مَعَكَ وَ لَا تَطْغَوْاْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ» . (4)

الحديثالسّيرة النّبويّة لابن هشام عن ابن إسحاق_ في ذِكرِ مُواجَهَةِ مُشرِكي قُرَيشٍ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله في بِدايَةِ الدَّعوَةِ _ :قالوا : يا أبا طالِبٍ ، إنَّ ابنَ أخيكَ قَد سَبَّ آلِهَتَنا ، وعابَ دينَنا ، وسَفَّهَ أحلامَنا ، وضَلَّلَ آباءَنا ؛ فَإِمّا أن تَكُفَّهُ عَنّا ، وإمّا أن تُخَلِّيَ بَينَنا وبَينَهُ ؛ فَإِنَّكَ عَلى مِثلِ ما نَحنُ عَلَيهِ مِن خِلافِهِ فَنَكفيكَهُ . فَقالَ لَهُم أبو طالِبٍ قَولاً رَفيقاً ، ورَدَّهُم رَدّا جَميلاً ، فَانصَرَفوا عَنهُ . ومَضى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلى ما هُوَ عَلَيهِ ؛ يُظهِرُ دينَ اللّهِ ويَدعو إلَيهِ ، ثُمَّ شَرَى (5) الأَمرُ بَينَهُ وبَينَهُم حَتّى تَباعَدَ الرِّجالُ وَتَضاغَنوا ، وأَكثَرَت قُرَيشٌ ذِكرَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله بَينَها ، فَتَذامَروا فيهِ ، وحَضَّ بَعضُهُم بَعضاً عَلَيهِ . ثُمَّ إنَّهُم مَشَوا إلى أبي طالِبٍ مَرَّةً اُخرى ، فَقالوا لَهُ : يا أبا طالِبٍ ، إنَّ لَكَ سِنّا وشَرَفا ومَنزِلَةً فينا ، وإنّا قَدِ استَنهَيناكَ مِنِ ابنِ أخيكَ فَلَم تَنهَهُ عَنّا ، وإنّا وَاللّهِ لا نَصبِرُ عَلى هذا مِن شَتمِ آبائِنا ، وتَسفيهِ أحلامِنا ، وعَيبِ آلِهَتِنا ، حَتّى تَكُفَّهُ عَنّا ، أو نُنازِلَهُ وإيّاكَ في ذلِكَ حَتّى يَهلِكَ أحَدُ الفَريقَينِ . . . إنَّ قُرَيشا حينَ قالوا لِأَبي طالِبٍ هذِهِ المَقالَةَ ، بَعَثَ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ لَهُ : يَا بنَ أخي ، إنَّ قَومَكَ قَد جاؤوني ، فَقالوا لي كَذا وكَذا... فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا عَمِّ، وَاللّهِ لَو وَضَعُوا الشَّمسَ في يَميني وَالقَمَرَ في يَساري عَلى أن أترُكَ هذَا الأَمرَ حَتّى يُظهِرَهُ اللّهُ أو أهلِكَ فيهِ ، ما تَرَكتُهُ . قالَ : ثُمَّ استَعبَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَبَكى ، ثُمَّ قامَ ، فَلَمّا وَلّى ناداهُ أبو طالِبٍ ، فَقالَ : أقبِل يَا بنَ أخي . قالَ : فَأَقبَلَ عَلَيهِ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ : اِذهَب يَا بنَ أخي فَقُل ما أحبَبتَ ، فَوَاللّهِ لا اُسلِمُكَ لِشَيءٍ أبَدا . (6)

.


1- .اللَأْواء : الشدّة وضِيق المعيشة (النهاية : 4 ص 221 «لأو») .
2- .كمال الدين : ص 154 ح 17 ، قصص الأنبياء للراوندي : ص 179 ح 207 كلاهما عن محمّد بن عمارة ، بحار الأنوار : ج 13 ص 445 ح 10 .
3- .الشورى : 15 .
4- .هود : 112 .
5- .شَرَى : أي عَظُمَ وتَفاقَمَ (لسان العرب : ج 14 ص 430 «شري») .
6- .السيرة النبويّة لابن هشام : ج 1 ص 283 ، تاريخ الطبري : ج 2 ص 325 نحوه ، الكامل في التاريخ : ج 1 ص 489 ؛ تفسير القمي : ج 2 ص 228 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 1 ص 58 كلاهما نحوه ، بحارالأنوار : ج 35 ص 86 ح 31 .

ص: 185

و - پايدارى

امام صادق عليه السلام :يوشع بن نون ، پس از موسى[ عليه السلام ] ، زمام كار را به دست گرفت و بر تنگ گرفتن ، سختى ، و رنج و بلاى طاغوت ها شكيبايى كرد ، تا آن كه سه طاغوت از پىِ هم گذشتند و كار او پس از آنان ، قوّت گرفت .

و _ پايدارىقرآن«بنا بر اين ، به دعوت بپرداز ، و همان گونه كه مأمورى ، ايستادگى كن ، و از هوس هاى آنان پيروى مكن ، و بگو : «به هر كتابى كه خدا نازل كرده است ، ايمان آوردم و مأمورم شده ام كه ميان شما عدالت كنم . خدا ، پروردگار ما و پروردگار شماست . اعمال ما ازآنِ ما ، و اعمال شما ازآنِ شماست . ميان ما و شما خصومتى نيست . خدا ميان ما را جمع مى كند و فرجام ، به سوى اوست» .

«پس همان گونه كه دستور يافته اى ، ايستادگى كن ، و هر كه با تو توبه كرده [نيز چنين كند] ، و طغيان مكنيد كه او به آنچه انجام مى دهيد ، بيناست» .

حديثالسيرة النبويّة، ابن هشام_ به نقل از ابن اسحاق ، در بيانِ رو به رو شدن مشركان قريش با پيامبر صلى الله عليه و آله در آغاز دعوت _ :گفتند: اى ابو طالب! برادرزاده ات، به خدايان ما دشنام مى دهد و دين ما را نكوهش مى كند و ما را در خِرَد ، سفيه مى شمارد و پدران ما را گم راه مى داند . يا او را از اين كارها باز دار ، يا سدّ راه ما و او نشو كه تو نيز همچون ما با او مخالفى . پس بگذار ما شرّ او را از سر تو كوتاه كنيم . ابو طالب با ملايمت با آنان سخن گفت و با نرمى و خوشى به آنها پاسخ داد . آنان باز گشتند . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله همچنان كار خود را پى گرفت . او آشكارا از دين خدا دم مى زد و مردم را به آن فرا مى خواند . كار ميان او و قريش بالا گرفت ، تا بدان جا كه مردم از هم فاصله گرفتند و نسبت به هم كينه توز شدند ؛ و قريش ، فراوان از پيامبر خدا صحبت مى كردند [و او را عامل اين حوادث مى دانستند] و خشم خود را نسبت به او ابراز نموده ، يكديگر را عليه ايشان تشويق مى كردند . تا آن كه آنان براى بار دوم نزد ابو طالب آمدند و به او گفتند : اى ابو طالب ! تو نزد ما از نظر سن ، شرافت و مقام ، محترمى و ما پيش از اين ، از تو خواستيم كه مانع برادرزاده ات شوى ؛ امّا تو مانع او نشدى و _ سوگند به خدا _ ، ديگر ما دشنام گويى به پدرانمان ، سفيه دانستن خردهايمان و نكوهش خدايانمان را تحمّل نمى كنيم ، مگر آن كه او را باز دارى ، يا آن كه او و تو را به كارزار مى كشانيم تا سرانجام ، يك گروه نابود شود... ! هنگامى كه قريشْ اين سخنان را به ابو طالب گفتند ، ابو طالب ، در پى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرستاد و به او گفت : اى برادرزاده ! قومت نزد من آمدند و به من ، چنين و چنان گفتند... . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به وى فرمود : «اى عمو ! سوگند به خدا ، اگر خورشيد را در دست راستم ، و ماه را در دست چپم بگذارند تا اين كار را رها كنم، آن را تا بِدان جا كه يا خداوند ، اين دين را پيروز كند و يا من در اين راه كشته شوم ، رها نخواهم كرد» . آن گاه اشك هاى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله جارى شد و گريست . سپس از جا برخاست . هنگامى كه خواست برود ، ابو طالب صدايش كرد و گفت : اى برادرزاده ! پيش آى . پيامبر خدا به طرف او رفت . آن گاه گفت : برادرزاده ام ! برو و هر چه دوست دارى ، بگو كه _ به خدا سوگند _ هرگز تو را در برابر هيچ چيزى تسليم نخواهم كرد .

.

ص: 186

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما اُوذِيَ أحَدٌ مِثلَ ما اُوذيتُ فِي اللّهِ . (1)

.


1- .حلية الأولياء : ج 6 ص 333 عن أنس ، تفسير الفخر الرّازي : ج 4 ص 172 وفيه «ما اُوذيَ نبيٌ مثلَ ما اُوذيتْ» ، كنزالعمّال : ج 3 ص 130 ح 5818 ؛ التمحيص : ص 4 ، كشف الغمّة : ج 3 ص 327 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 247 وفيهما «ما اُوذيَ نبيٌ مثلَ ما اُوذيت» ، بحارالأنوار : ج 39 ص 56 .

ص: 187

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هيچ كس بدان گونه كه من در راه خدا آزار شده ام ، آزار نديده است .

.

ص: 188

عنه صلى الله عليه و آله :لَقَد اُخِفتُ فِي اللّهِ وما يُخافُ أحَدٌ . ولَقَد اُوذيتُ فِي اللّهِ وما يُؤذى أحَدٌ . ولَقَد أتَت عَلَيَّ ثَلاثونَ مِن يَومٍ ولَيلَةٍ وما لي ولِبِلالٍ طَعامٌ يَأكُلُهُ ذو كَبِدٍ إلّا شَيءٌ يُواريهِ إبطُ بِلالٍ ! (1)

الطّبقات الكبرى عن إسماعيل بن عيّاش :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أصبَرَ النّاسِ عَلى أوزارِ النّاسِ . (2)

صحيح ابن خزيمة عن طارق المحاربيّ :رَأَيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله مَرَّ في سُوقِ ذِي المَجازِ وعَلَيهِ حُلَّةٌ حَمراءُ ، وهُوَ يَقولُ : «يا أيُّهَا النّاسُ ، قولوا : لا إلهَ إلَا اللّهُ تُفلِحوا» ، ورَجُلٌ يَرميهِ بِالحِجارَةِ وقَد أدمى كَعبَيهِ وعُرقُوبَيهِ (3) ، وهُوَ يَقولُ : يا أيُّها النّاسُ ، لا تُطيعوهُ فَإِنَّهُ كَذّابٌ ! فَقُلتُ : مَن هذا ؟ قالوا : غُلامُ بَني عَبدِ المُطَّلِبِ . فَقُلتُ : مَن هذَا الَّذي يَتبَعُهُ يَرميهِ بِالحِجارَةِ ؟ قالوا : هذا عَبدُ العُزّى أبو لَهَبٍ . (4)

المعجم الكبير عن منيب الأزدي :رَأَيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فِي الجاهِلِيَّةِ وهُوَ يَقولُ لِلنّاسِ : قُولوا : «لا إلهَ إلَا اللّهُ» تُفلِحوا ، فَمِنهُم مَن تَفَلَ في وَجهِهِ ، ومِنهُم مَن حَثا عَلَيهِ التُّرابَ ، ومِنهُم مَن سَبَّهُ ، حَتَّى انتَصَفَ النَّهارُ ، فَأَقبَلَت جارِيَةٌ بِعُسٍّ مِن ماءٍ فَغَسَلَ وَجهَهُ أو يَدَيهِ وقالَ : يا بُنَيَّةُ ، لا تَخشَي عَلى أبيكِ عَيلَةً ولا ذِلَّةً . فَقُلتُ : مَن هذِهِ ؟ قالوا : زَينَبُ بِنتُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وهِيَ جارِيَةٌ وَضيئَةٌ . (5)

.


1- .سنن الترمذى¨: 4 ص645 ح2472، سنن ابن ماجة: 1 ص54 ح151 ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص242 ح12213 ، وفي الأخيرين «ثلاثة» بدل «ثلاثون» وكلّها عن أنس ، كنزالعمّال : ج 6 ص 491 ح 16678 .
2- .الطبقات الكبرى : ج 1 ص 378 ، سبل الهدى والرشاد : ج 1 ص 477 وفيه «أقذار» بدل «أوزار» ، كنز العمّال : ج 7 ص 1781835 .
3- .العُرْقُوب : عَصَبٌ مُوَثق خلف الكعبين (المصباح المنير : ص 405 «عرقب») .
4- .صحيح ابن خزيمة: ج 1 ص82 ح159 ، سنن الدار قطني: ج 3 ص 44 ح 186 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 21 ح 19026 عن ربيعة بن عباد وكلاهما نحوه ، كنزالعمّال : ج 12 ص 449 ح 35538 ؛ المناقب لابن شهر آشوب : ج 1 ص 56 نحوه ، بحارالأنوار : ج 18 ص 202 .
5- .المعجم الكبير : ج 20 ص 343 ح 805 ، التاريخ الكبير : ج 8 ص 14 الرقم 1977 ، تاريخ دمشق : ج 57 ص 188 ، اُسد الغابة : ج 5 ص 264 الرقم 5131 ، الإصابة : ج 6 ص 179 الرقم 8268 كلّها نحوه ، كنزالعمّال : ج 12 ص 451 ح 35541 .

ص: 189

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من در حالى در راه خدا ترسانده شدم كه هيچ كس ، چنان ترسانده نشده بود ، و در راه خدا آزارى ديدم كه هيچ كس نديده بود و گاهى بر من سى شب و روز گذشت ، در حالى كه من و بلال ، خوراكى كه يك نفر بخورد ، جز آن مقدار اندك كه مى شد زير بغل بلال پنهان كرد ، نداشتيم .

الطبقات الكبرى_ به نقل از اسماعيل بن عيّاش _ :پيامبر خدا بر مشكلات مردم ، از همه بردبارتر بود .

صحيح ابن خزيمة_ به نقل از طارق مُحاربى _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را در حالى ديدم كه جامه اى سرخ فام برتن داشت و از بازار ذو المجاز مى گذشت و مى فرمود : «اى مردم ! بگوييد : خدايى جز خداى يكتا نيست تا رستگار شويد» . در اين هنگام ، مردى به سوى پيامبر صلى الله عليه و آله سنگ پرتاب كرد و استخوان قوزك و پىِ پاشنه پاى ايشان را خونين كرد و در اين حال مى گفت : اى مردم ! از او پيروى نكنيد كه دروغگوست ! من [كه تا آن روز ، پيامبر را نمى شناختم] گفتم : اين شخص كيست ؟ گفتند : جوانى از فرزندان عبد المطّلب است . گفتم : اين شخص كه او را دنبال كرده است و به او سنگ پرتاپ مى كند ، كيست ؟ گفتند : اين ، عبد العزّى ابو لهب [پسر عبد المطّلب] است .

المعجم الكبير_ به نقل از مُنيب اَزْدى _ :در دوران جاهليت ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را ديدم كه خطاب به مردم مى گفت : «بگوييد : خدايى جز خداى يكتا نيست تا رستگار شويد» . برخى بر چهره ايشان آب دهان انداختند ، برخى بر روى ايشان ، خاك ريختند و برخى ، او را دشنام مى دادند ، تا آن كه روز به نيمه رسيد . آن گاه دختركى با يك كاسه بزرگ آب ، نزد او آمد و پيامبر خدا ، چهره و دستان خود را شست و گفت : «دختركم ! از تنگ دستى و بى كسى پدرت ، بيمى به خود راه مده» . پرسيدم : اين زن كيست ؟ گفتند : زينب ، دختر پيامبر خداست . و او دخترى زيبا بود .

.

ص: 190

صحيح البخاري عن عبد اللّه :كَأَنّي أنظُرُ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله يَحكي نَبِيّا مِنَ الأَنبِياءِ ، ضَرَبَهُ قَومُهُ فَأَدمَوهُ ، وهُو يَمسَحُ الدَّمَ عَن وَجهِهِ ويَقولُ : اللّهُمَّ اغفِر لِقَومي فَإِنَّهُم لا يَعلَمونَ ! (1)

ز _ النُّصحُالكتاب«أُبَلِّغُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّى وَأَنَا لَكُمْ نَاصِحٌ أَمِينٌ» . (2)

«أُبَلِّغُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّى وَأَنصَحُ لَكُمْ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ» . (3)

«فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَاقَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّى وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَكِن لَاتُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ» . (4)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام_ في ذِكرِ فَضيلَةِ الرَّسولِ الكَريمِ _ :بَعَثَهُ وَالنّاسُ ضُلّالٌ في حَيرَةٍ ، وحاطِبونَ في فِتنَةٍ . . . فَبالَغَ صلى الله عليه و آله فِي النَّصيحَةِ ، ومَضى عَلَى الطَّريقَةِ ، ودَعا إلَى الحِكمَةِ وَالمَوعِظَةِ الحَسَنَةِ . (5)

.


1- .صحيح البخاري : ج 3 ص 1282 ح 3290 ، صحيح مسلم : ج 3 ص 1417 ح 1792 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1335 ح 4025 وراجع : الإقبال : ج 1 ص 385 وبحارالأنوار : ج 98 ص 167 .
2- .الأعراف : 68 .
3- .الأعراف : 62 .
4- .الأعراف : 79 .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 95 ، بحار الأنوار : ج 18 ص 219 ح 51 .

ص: 191

ز - خيرخواهى

صحيح البخارى_ به نقل از عبد اللّه _ :گويى پيامبر صلى الله عليه و آله را مى بينم كه چون ديگر پيامبران ، از طرف قومش مضروب و خونين مى شود و او در حالى كه خون از چهره خويش پاك مى كند ، مى گويد : «خدايا ! قوم مرا ببخش كه ناآگاه اند» .

ز _ خيرخواهىقرآن«پيام هاى پروردگارم را به شما مى رسانم و براى شما خيرخواهى امينم» .

«پيام هاى پروردگارم را به شما مى رسانم و اندرزتان مى دهم ، و چيزهايى از خدا مى دانم كه [شما ]نمى دانيد» .

«پس [صالح] از ايشان روى برتافت و گفت : اى قوم من ! به راستى ، من پيام پروردگارم را به شما رساندم و خير شما را خواستم ؛ ولى شما خيرخواهان را دوست نمى داريد» .

حديثامام على عليه السلام_ در بيان فضيلت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله _ :[خداوند،] زمانى او را به رسالت برانگيخت كه مردم ، در سرگردانى ، گم راه و در فتنه ، غرق بودند... . خيرخواهى را به نهايت رساند و در مسير راست ، ره پيمود و [مردم را] به حكمت و اندرز نيكو فرا خواند .

.

ص: 192

ح _ الرِّفقُالكتاب«فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِى الْأَمْر فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ» . (1)

«اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى * فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّيِّنًا لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى » . (2)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يَسِّروا ولا تُعَسِّروا ، وسَكِّنوا ولا تُنَفِّروا . (3)

صحيح مسلم عن أبي موسى :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا بَعَثَ أحَدا مِن أصحابِهِ في بَعضِ أمرِهِ قالَ : بَشِّروا ولا تُنَفِّروا ، ويَسِّروا ولا تُعَسِّروا . (4)

صحيح مسلم عن أبي بردة عن أبيه :بَعَثَني رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ومُعاذا إلَى اليَمَنِ ، فَقالَ : اُدعُوَا النّاسَ ، وبَشِّرا ولا تُنَفِّرا ، ويَسِّرا ولا تُعَسِّرا . (5)

صحيح البخاري عن أبي بردة عن أبيه :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله بَعَثَ مُعاذا وأَبا موسى إلَى اليَمَنِ ، قالَ : يَسِّرا ولا تُعَسِّرا ، وبَشِّرا ولا تُنَفِّرا ، وتَطاوَعا ولا تَختَلِفا . (6)

.


1- .آل عمران : 159 .
2- .طه : 43 و 44 .
3- .صحيح البخاري : ج 5 ص 2269 ح 5774 ، صحيح مسلم : ج 3 ص 1359 ح 8 ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 263 ح 12335 ، مسند أبي يعلى : ج 4 ص 173 ح 4157 كلّها عن أنس بن مالك ، كنز العمّال : ج 3 ص49 ح5429 ؛ رسائل الشريف المرتضى : ج 2 ص 246 وفيه «أسكنو» بدل «سكنوا» ، عوالي اللآلي : ج 1 ص 381 ح 5 وفيه «بشّروا» بدل «سكّنوا» .
4- .صحيح مسلم : ج 3 ص1358 ح6 ، سنن أبي داود : ج 4 ص260 ح4835 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص139 ح19589 ، كنزالعمّال : ج 7 ص 94 ح 18127 .
5- .صحيح مسلم : ج 3 ص 1587 ح 71 ، صحيح ابن حبّان : ج 12 ص 197 ح 5376 ، السنن الكبرى : ج 8 ص 506 ح 17363 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 29 ح 5306 .
6- .صحيح البخاري : ج 3 ص 1104 ح 2873 ، صحيح مسلم : ج 3 ص 1359 ح 7 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 165 ح 19719 ، السنن الكبرى : ج 10 ص 147 ح 20150 ، كنز العمّال : ج 3 ص 33 ح 5326 .

ص: 193

ح - مُدارا

ح _ مُداراقرآن«پس به [بركت] رحمت الهى ، با آنان نرم خو شدى ، و اگر تندخو و سخت دل بودى ، قطعا از پيرامون تو پراكنده مى شدند . پس ، از آنان در گذر و برايشان آمرزش بخواه ، و در كار[ها] با آنان مشورت كن ، و چون تصميم گرفتى ، بر خدا توكّل كن ؛ زيرا خداوند ، توكّل كنندگان را دوست مى دارد» .

«به سوى فرعون برويد كه او به سركشى برخاسته است و با او سخنى نرم گوييد ، شايد كه پند پذيرد يا بترسد» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله وسلم :آسان بگيريد و سختگيرى نكنيد ، و آرامش دهيد و بيزارى ايجاد نكنيد .

صحيح مسلم_ به نقل از ابو موسى [اشعرى] _ :هر گاه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله يكى از اصحاب خود را پى كارى مى فرستاد ، مى فرمود : «[به مردم ]بشارت دهيد و بيزارى ايجاد نكنيد ، و آسان بگيريد و سختگيرى نكنيد» .

صحيح مسلم_ به نقل از ابو بُرده، از پدرش _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله من و معاذ را به طرف يمن فرستاد و فرمود : «مردم را دعوت كنيد و بشارت دهيد و بيزارى ايجاد نكنيد ، و آسان بگيريد و سختگيرى نكنيد» .

صحيح البخارى_ به نقل از ابو بُرده ، از پدرش _ :پيامبر صلى الله عليه و آله ، معاذ و ابو موسى [اشعرى] را به يمن فرستاد و فرمود : «آسان بگيريد و سختگيرى نكنيد ، و بشارت دهيد و بيزارى ايجاد نكنيد ، و از روى ميلْ دعوت كنيد و با هم اختلاف نكنيد» .

.

ص: 194

المعجم الكبير عن ابن عبّاس :لَمّا نَزَلَت «يَاأَيُّهَا النَّبِىُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِدًا وَ مُبَشِّرًا وَ نَذِيرًا» (1) ، دَعَا النَّبِيُّ عَلِيّا ومُعاذا _ وقَد كانَ أمَرَهُما أن يَخرُجا إلَى اليَمَنِ _ فَقالَ : اِنطَلِقا ، وبَشِّرا ولا تُنَفِّرا ، ويَسِّرا ولا تُعَسِّرا ؛ فَإِنَّهُ قَد اُنزِلَت عَلَيَّ : «يَاأَيُّهَا النَّبِىُّ . . .» . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :اُمِرتُ بِمُداراةِ النّاسِ كَما اُمِرتُ بِتَبليغِ الرِّسالَةِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله_ في ما وَصّى بِهِ عَمرَو بنَ مُرَّةَ لَمّا بَعَثَهُ إلى قَومِهِ _ :عَلَيكَ بِالرِّفقِ ، وَالقَولِ السَّديدِ ، ولا تَكُ فَظّا ، ولا غَليظا ، ولا مُستَكبِرا ، ولا حَسودا . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :لينُ الكَلامِ قَيدُ القَلبِ . (5)

عنه عليه السلام :إنَّ مِنَ الكَرَمِ لينَ الكَلامِ . (6)

.


1- .الأحزاب : 45 .
2- .المعجم الكبير : ج 11 ص 247 ح 11841 ، الدرّ المنثور : ج 6 ص 624 نقلاً عن ابن أبي حاتم وابن عساكر ، كنز العمّال : ج 3 ص 33 ح 5326 .
3- .تحف العقول : ص 48 ، مشكاة الأنوار : ص 311 ح 973 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 151 ح 97 .
4- .كنز الفوائد : ج 1 ص 210 ، بحار الأنوار : ج 18 ص 104 ح 4 ؛ تاريخ دمشق : ج 46 ص 345 وليس فيه «ولا غليظا» ، السيرة النبوية لابن كثير : ج 1 ص 315 ، إمتاع الأسماع : ج 4 ص 11 وفي الأخيرين «متكبّرا» بدل «مستكبرا» ، كنز العمّال : ج 13 ص 500 ح 37292 .
5- .المواعظ العدديّة : ص 60 .
6- .الكافي : ج 8 ص 24 ح 4 عن جابر بن يزيد الجعفي عن الإمام الباقر عليه السلام ، تحف العقول : ص 98 ، بحار الأنوار : ج 77 ص287 ح 1 .

ص: 195

المعجم الكبير_ به نقل از ابن عبّاس _ :هنگامى كه اين آيه : «اى پيامبر ! ما تو را گواه و بشارت دهنده و هشدار دهنده فرستاديم» ، نازل شد ، پيامبر صلى الله عليه و آله ، على و مُعاذ را _ كه از آنان خواسته بود به سوى يمن ره سپار شوند _ طلبيد و فرمود : «ره سپار شويد و بشارت دهيد ، و بيزارى ايجاد نكنيد ، و آسان بگيريد و سختگيرى نكنيد ، كه بر من اين آيه فرود آمده است : «اى پيامبر ! . . .» » .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :همان گونه كه به تبليغ رسالت ، مأموريت يافته ام ، به مدارا با مردم فرمان دارم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در سفارش خود به عَمرو بن مُرّه ، آن هنگام كه او را به سوى قومش گسيل داشت _ :بر تو باد مدارا ، و سخنِ استوار گفتن ! و درشت خو ، خشن ، برترى جو و حسود مباش» .

امام على عليه السلام :نرمى گفتار ، بند دل هاست .

امام على عليه السلام :نرمى گفتار ، از كرامت است .

.

ص: 196

عنه عليه السلام :لا تُكثِرِ العِتابَ ؛ فَإِنَّهُ يورِثُ الضَّغينَةَ ، ويَجُرُّ إلَى البِغضَةِ . وَاستَعتِب مَن رَجَوتَ إعتابَهُ . (1)

الإمام زين العابدين عليه السلام :حَقُّ المُستَنصِحِ أن تُؤَدِّيَ إلَيهِ النَّصيحَةَ ، وَليَكُن مَذهَبُكَ الرَّحمَةَ لَهُ ، وَالرِّفقَ بِهِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :كانَ أميرُ المُؤمِنينَ _ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ _ يَقولُ : لِيَجتَمِع في قَلبِكَ الاِفتِقارُ إلَى النّاسِ وَالاِستِغناءُ عَنهُم؛ فَيَكونَ افتِقارُكَ إلَيهِم في لينِ كَلامِكَ وحُسنِ بِشرِكَ، ويَكونَ استِغناؤُكَ عَنهُم في نَزاهَةِ عِرضِكَ وبَقاءِ عِزِّكَ. (3)

عنه عليه السلام_ لِعُمَرَ بنِ حَنظَلَةَ _ :يا عُمَرُ ، لا تُحَمِّلوا عَلى شيعَتِنا ، وَارفُقوا بِهِم ؛ فَإِنَّ النّاسَ لا يَحتَمِلونَ ما تَحمِلونَ . (4)

مصباح الشريعة_ فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام _ :كُن رَفيقا في أمرِكَ بِالمَعروفِ ، وشَفيقا في نَهيِكَ عَنِ المُنكَرِ ، ولا تَدَعِ النَّصيحَةَ في كُلِّ حالٍ . (5)

الإمام العسكري عليه السلام_ فِي التَّفسيرِ المَنسوبِ إلَيهِ _ :قالَ الصّادِقُ عليه السلام : «وَ قُولُواْ لِلنَّاسِ» كُلِّهِم «حُسْنًا» (6) مُؤمِنِهِم ومُخالِفِهِم ؛ أمَّا المُؤمِنونَ فَيَبسُطُ لَهُم وَجهَهُ وبِشرَهُ ، وأَمَّا المُخالِفونَ فَيُكَلِّمُهُم بِالمُداراةِ لِاجتِذابِهِم إلَى الإِيمانِ . (7)

.


1- .تحف العقول : ص 84 ، كنز الفوائد : ج 1 ص 92 ، كشف المحجّة (طبعة مطبعة الحيدرية نجف) : ص 170 كلاهما نحوه ، عيون الحكم والمواعظ : ص 519 ح 9424 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 231 ح 2 ؛ دستور معالم الحكم : ص 63 نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 181 ح 44215 .
2- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص624 ح3214 ، الخصال : ص 570 ح1 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 304 كلّها عن أبي حمزة الثمالي ، بحار الأنوار : ج 74 ص8 ح 1 وراجع : تحف العقول : ص 269 .
3- .الكافي : ج 2 ص 149 ح 7 عن عمّار الساباطي ، معاني الأخبار : ص 267 ح 1 عن يحيى بن عمران ، تحف العقول : ص 204 عن الإمام عليّ عليه السلام ، مشكاة الأنوار : ص 226 ح 625 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 158 ح 9 .
4- .الكافي : ج 8 ص 334 ح 522 ، وسائل الشيعة : ج 11 ص 426 ح 1 .
5- .مصباح الشريعة : ص 256 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 160 ح 17 .
6- .البقرة : 83 .
7- .التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 353 ح 240 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 401 ح 42 .

ص: 197

امام على عليه السلام :زياد سرزنش مكن ، كه كينه به دنبال مى آورد و به دشمنى مى انجامد . اگر به منصرف شدن كسى اميد دارى ، راه بازگشت را براى او باز بگذار .

امام زين العابدين عليه السلام :حقّ اندرزخواه ، آن است كه او را اندرز دهى ؛ امّا شيوه تو مى بايد مهربانى و مدارا با او باشد .

امام صادق عليه السلام :امير مؤمنان _ كه درود خدا بر او باد _ مى فرمود : «بايد در دل تو ، نياز به مردم و بى نيازى از آنان جمع شود . نمودِ نياز تو به آنان ، در نرمى گفتار و خوش رويى توست و نمودِ بى نيازى تو از آنان ، در پاكْ ماندن آبرويت و حفظ عزّتت .

امام صادق عليه السلام_ به عمر بن حنظله _ :اى عُمَر ! بار [سنگين] بر دوش شيعيان ما مگذاريد و با آنان مدارا كنيد ، كه مردم ، آنچه را بر دوش آنان مى گذاريد ، به دوش نمى گيرند .

مصباح الشريعة_ در حديثى كه به امام صادق عليه السلام نسبت داده شده است _ :در امر به معروف ، اهل مدارا باش ، و در نهى از منكر ، مهربان باش و در هيچ حال ، خيرخواهى را فرو مگذار .

امام عسكرى عليه السلام_ در تفسير منسوب به ايشان _ :امام صادق عليه السلام فرمود : « «با مردم به نيكى سخن بگوييد» يعنى [با همه مردم ،] چه با مؤمنان و چه با مخالفان . با مؤمنان ، با چهره گشاده و شاد ، رو به رو مى شود و با مخالفان ، براى جذبشان به ايمان ، با مدارا سخن مى گويد» .

.

ص: 198

ط _ الأَدَبُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن كانَ آمِرا بِمَعروفٍ ؛ فَليَكُن أمرُهُ ذلِكَ بِمَعروفٍ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إيّاكَ أن . . . تَتَكَلَّمَ في غَيرِ أدَبٍ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :الأَدَبُ هُوَ . . . زينَةُ اللِّسانِ . (3)

عنه عليه السلام :إيّاكَ وما يُستَهجَنُ مِنَ الكَلامِ ؛ فَإِنَّهُ يَحبِسُ عَلَيكَ اللِّئامَ ، ويُنَفِّرُ عَنكَ الكِرامَ . (4)

تحف العقول :قيلَ [لِلحَسَنِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام ] : فَمَا العِيُّ ؟ قالَ : العَبَثُ بِاللِّحيَةِ ، وكَثرَةُ التَّنَحنُحِ عِندَ المنَطِقِ . (5)

الإمام زين العابدين عليه السلام :وحَقُّ اللِّسانِ : إكرامُهُ عَنِ الخَنا (6) ، وتَعويدُهُ الخَيرَ . (7)

.


1- .مسند الشهاب : ج 1 ص 285 ح 465 عن أبي برزة ، شعب الإيمان : ج 6 ص 99 ح 7603 عن عمرو بن شعيب عن أبيه عن جدّه ، الفردوس : ج 3 ص 585 ح 5833 عن عبد اللّه بن عمرو وكلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 66 ح 5523 .
2- .أعلام الدين : ص 273 .
3- .أعلام الدين : ص 84 .
4- .غرر الحكم : ج 2 ص 314 ح 2722 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 99 ح 285 .
5- .تحف العقول : ص 226 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 195 وفيه «النزق عند المخاطبة» بدل «كثرة التنحنح عند المنطق» ، بحارالأنوار : ج 78 ص 104 ح 2 ؛ المعجم الكبير : ج 3 ص 69 ح 2688 ، حلية الاولياء : ج 2 ص 36 كلاهما عن الحارث وفيهما «البزق عند المخاطبة» بدل «كثرة التنحنح عند المنطق» .
6- .الخَنا : الفُحش في القول (النهاية : ج 2 ص 86 «خنا») .
7- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 619 ح 3214 ، الخصال : ص 566 ح 1 كلاهما عن أبي حمزة الثمالي ، تحف العقول : ص 256 بزيادة «وحَمْلُه علَى الأدب» في آخره ، مشكاة الأنوار : ص 301 ح 932 وفيه «الزامه» بدل «اكرامه» ، بحار الأنوار : ج 74 ص 211 .

ص: 199

ط - ادب

ط _ ادبپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :كسى كه امر كننده به معروف است ، بايد امرش همراه با نيكى باشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بر حذر باش از اين كه... بدون رعايت ادب ، سخن بگويى .

امام على عليه السلام :ادب ، ... زينت زبان است .

امام على عليه السلام :از گفتار زشت بر حذر باش ، كه فرومايگان را به دور تو گِرد مى آورد ؛ امّا بزرگواران را از تو مى پراكند .

تحف العقول :[از امام حسن بن على عليهماالسلام] پرسيدند : درماندگى چيست ؟ فرمود : «بازى كردن با مَحاسن و زياد سينه صاف كردن در حال صحبت» .

امام زين العابدين عليه السلام :حقّ زبان ، اين است كه آن را با ترك زشتگويى ، گرامى بدارى و به خوبى عادتش دهى .

.

ص: 200

ي _ التَّواضُعُالكتاب«وَ اخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ» . (1)

«وَ قَالُواْ مَالِ هَذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَ يَمْشِى فِى الْأَسْوَاقِ لَوْلَا أُنزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيرًا» . (2)

الحديثتنبيه الخواطر :صَنَعَ عيسى عليه السلام لِلحَوارِيّينَ طَعاما ، فَلَمّا أكَلوا وَضَّأَهُم بِنَفسِهِ ، وقالوا : يا روحَ اللّهِ ، نَحنُ أولى أن نَفعَلَهُ مِنكَ ! قالَ : إنَّما فَعَلتُ هذا لِتَفعَلوهُ بِمَن تُعَلِّمونَ . (3)

الكافي عن محمّد بن سنان رفعه :قالَ عيسى بنُ مَريَمَ عليه السلام : يا مَعشَرَ الحَوارِيّينَ ، لي إلَيكُم حاجَةٌ ، اِقضوها لي . قالوا : قُضِيَت حاجَتُكَ يا روحَ اللّهِ ، فَقامَ فَغَسَلَ أقدامَهُم ، فَقالوا : كُنّا نَحنُ أحَقَّ بِهذا يا روحَ اللّهِ ! فَقالَ : إنَّ أحَقَّ النّاسِ بِالخِدمَةِ العالِمُ ؛ إنَّما تَواضَعتُ هكَذا لِكَيما تَتَواضَعوا بَعدي فِي النّاسِ كَتَواضُعي لَكُم . بِالتَّواضُعِ تَعمُرُ الحِكمَةُ لا بِالتَّكَبُّرِ ، وكَذلِكَ فِي السَّهلِ يَنبُتُ الزَّرعُ لا فِي الجَبَلِ . (4)

ك _ جَوامِعُ ما يَنبَغي لِلمُبَلِّغِالكتاب«لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ» . (5)

.


1- .الشعراء : 215 .
2- .الفرقان : 7 .
3- .تنبيه الخواطر : ج 1 ص 83 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 326 ح 43 .
4- .الكافي : ج 1 ص 37 ح 6 ، منية المريد : ص 183 ، بحارالأنوار : ج 2 ص 62 ح 5 .
5- .التوبة : 128 .

ص: 201

ى - فروتنى
ك - كلّيات آنچه شايسته يك مبلّغ است

ى _ فروتنىقرآن«و براى آن مؤمنانى كه تو را پيروى كرده اند ، بال خود را فرو گستر» .

«و گفتند : اين چه پيامبرى است كه غذا مى خورد و در بازارها راه مى رود !؟ چرا فرشته اى به سوى او نازل نشده تا همراه وى هشدار دهنده باشد؟!» .

حديثتنبيه الخواطر :عيسى عليه السلام براى حواريان ، غذايى تهيّه نمود . وقتى از آن تناول كردند ، خود ، عهده دار شستن دست آنان شد . آنان گفتند : اى روح خدا ! ما به انجام دادن اين كار ، از شما سزاوارتريم . [عيسى عليه السلام ] فرمود : «اين كار را تنها براى آن انجام دادم كه با كسى كه از او دانش مى آموزيد ، چنين كنيد» .

الكافى_ به نقل از محمّد بن سِنان ، در حديثى كه سند آن را به اهل بيت عليهم السلام مى رساند _ :عيسى فرزند مريم گفت : «اى جميع حواريان ! نيازى به شما دارم . آن را برآورده سازيد» . گفتند : اى روح خدا ! حاجتت برآورده است . [عيسى عليه السلام ] برخاست و پاهاى آنان را شست . حواريان گفتند : اى روح خدا ! ما به اين كار ، سزاوارتريم . فرمود : «سزاوارترينِ مردم به خدمت ، عالِم است . من ، اين چنين فروتنى كردم تا شما پس از من ، به سان فروتنى ام با شما ، در ميان مردم ، تواضع كنيد ، كه حكمت ، با فروتنى آباد مى شود ، نه با گردنكشى ، چنان كه زراعت ، در زمين هموار مى رويد ، نه در كوه» .

ك _ كلّيات آنچه شايسته يك مبلّغ استقرآن«قطعا براى شما پيامبرى از خودتان آمد كه بر او دشوار است شما در رنج بيفتيد ؛ به [هدايت ]شما حريص ، و نسبت به مؤمنان ، دلسوزِ مهربان است» .

.

ص: 202

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يَأمُرُ بِالمَعروفِ ولا يَنهى عَنِ المُنكَرِ إلّا مَن كانَ فيهِ ثَلاثُ خِصالٍ : رَفيقٌ بِما يَأمُرُ بِهِ ، رَفيقٌ بِما يَنهى عَنهُ ؛ عَدلٌ في ما يَأمُرُهُ ، عَدلٌ في ما يَنهى عَنهُ ؛ عالِمٌ بِما يَأمُرُ بِهِ ، عالِمٌ بِما يَنهى عَنهُ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام_ في وَصفِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله _ :أرسَلَهُ داعِيا إلَى الحَقِّ ، وشاهِدا عَلَى الخَلقِ ؛ فَبَلَّغَ رِسالاتِ رَبِّهِ غَيرَ وانٍ ولا مُقَصِّرٍ ، وجاهَدَ فِي اللّهِ أعداءَهُ غَيرَ واهِنٍ ولا مُعَذِّرٍ . إمامُ مَنِ اتَّقى ، وبَصَرُ مَنِ اهتَدى . (2)

عنه عليه السلام_ في صِفَةِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله وأَهلِ بَيتِهِ _ :اِبتَعَثَهُ بِالنّورِ المُضيءِ ، وَالبُرهانِ الجَلِيِّ ، وَالمِنهاجِ البادي ، وَالكِتابِ الهادي . اُسرَتُهُ خَيرُ اُسرَةٍ ، وشَجَرَتُهُ خَيرُ شَجَرَةٍ ، أغصانُها مُعتَدِلَةٌ ، وثِمارُها مُتَهَدِّلَةٌ . مَولِدُهُ بِمَكَّةَ ، وهِجرَتُهُ بِطَيبَةَ . عَلا بِها ذِكرُهُ ، وَامتَدَّ مِنها صَوتُهُ . أرسَلَهُ بِحُجَّةٍ كافِيَةٍ ، ومَوعِظَةٍ شافِيَةٍ ، ودَعوَةٍ مُتَلافِيَةٍ . أظهَرَ بِهِ الشَّرائِعَ المَجهولَةَ ، وقَمَعَ بِهِ البِدَعَ المَدخولَةَ ، وبَيَّنَ بِهِ الأَحكامَ المَفصولَةَ . (3)

عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ _ سُبحانَهُ وتَعالى _ جَعَلَ الذِّكرَ جِلاءً لِلقُلوبِ ؛ تَسمَعُ بِهِ بَعدَ الوَقرَةِ ، وتُبصِرُ بِهِ بَعدَ العَشوَةِ ، وتَنقادُ بِهِ بَعدَ المُعانَدَةِ . وما بَرِحَ للّهِِ _ عَزَّت آلاؤُهُ _ فِي البُرهَةِ بَعدَ البُرهَةِ ، وفي أزمانِ الفَتَراتِ ، عِبادٌ ناجاهُم في فِكرِهِم ، وكَلَّمَهُم في ذاتِ عُقولِهِم ، فَاستَصبَحوا بِنورِ يَقَظَةٍ فِي الأَبصارِ وَالأَسماعِ وَالأَفئِدَةِ ، يُذَكِّرونَ بِأَيّامِ اللّهِ ، ويُخَوِّفونَ مَقامَهُ ، بِمَنزِلَةِ الأَدِلَّةِ فِي الفَلَواتِ . مَن أخَذَ القَصدَ حَمِدوا إلَيهِ طَريقَهُ ، وبَشَّروهُ بِالنَّجاةِ ، ومَن أخَذَ يَمينا وشِمالاً ذَمّوا إلَيهِ الطَّريقَ ، وحَذَّروهُ مِنَ الهَلَكَةِ ، وكانوا كَذلِكَ مَصابيحَ تِلكَ الظُّلُماتِ ، وأَدِلَّةَ تِلكَ الشُّبُهاتِ . (4)

.


1- .النوادر للراوندي : ص 143 ح 195 ، الجعفريّات : ص 88 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، تحف العقول : ص 358 عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 368 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 100 ص 87 ح 64 ؛ الفردوس : ج 5 ص 137 ح 7741 عن أنس بن مالك نحوه ، كنزالعمّال : ج 3 ص 74 ح 5561 .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 116 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 1 ص 158 ، مصباح المتهجّد : ص 381 ص 508 عن زيد بن وهب نحوه ، بحارالأنوار : ج 18 ص 220 ح 53 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 161 ، بحار الأنوار : ج 18 ص 222 ح 58 ؛ ينابيع المودّة : ج 3 ص 451 ح 9 .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 222 ، إرشاد القلوب : ص 59 نحوه ، عيون الحكم والمواعظ : ص 157 ح 3405 وفيه صدره إلى «المعاندة» ، بحار الأنوار : ج 69 ص 325 ح 39 .

ص: 203

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :امر به معروف و نهى از منكر انجام نمى دهد ، جز كسى كه در او سه خصلت است : در آنچه بِدان امر يا از آن نهى مى كند ، اهل مدارا باشد ، و در آنچه بِدان امر يا از آن نهى مى كند ، اهل عدالت باشد، و در آنچه بِدان امر يا از آن نهى مى كند ، عالم باشد .

امام على عليه السلام_ در توصيف پيامبر صلى الله عليه و آله _ :[خداوند ،] او را دعوت كننده به حق و گواه بر خلق فرستاد . بدون هيچ سستى و كوتاهى اى ، رسالت هاى پروردگارش را ابلاغ كرد و بدون سستى و عذرتراشى ، در راه خدا با دشمنان خدا جهاد نمود . پيشواى هر پرهيزگار و ديده هر هدايتجويى است .

امام على عليه السلام_ در توصيف پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت او _ :او را به نور افروزنده و برهان آشكار و راه ظاهر و كتاب هدايتگر برانگيخت . تبار او بهترين تبار ، و شجره او بهترين شجره ، و شاخه هاى آن ، معتدل ، و ميوه هاى آن ، در دسترس است . زادگاهش مكّه و هجرتش به مدينه بود . در آن سرزمين ، نامش جهانگير شد و بانگش از آن جا گسترش يافت . خداوند ، او را با دليل كافى و موعظه شفابخش ، و دعوت تدارك كننده به رسالت فرستاد ، و شريعت هاى ناشناخته را به دست او آشكار ساخت ، و بدعت هاى ناصواب را به دست او در هم شكست ، و احكام متروك را تبيين كرد .

امام على عليه السلام :خداوند سبحان ، ياد [خود] را مايه صفاى دل ها قرار داد كه پس از سنگينى ، با آن گوش فرا مى دهد ، و پس از ضعف بينايى ، با آن مى نگرد ، و پس از دشمنى ، با آن مطيع مى شود . خداوند _ كه نعمت هايش والاست _ ، هماره در هر بُرهه اى از زمان پس از برهه اى ديگر و در فواصل زمانى ، بندگانى دارد كه در انديشه شان با آنان به نجوا مى پردازد و در كُنه عقل هايشان با آنان به گفتگو مى نشيند ، و آنان با نور بيدارى در چشم ها و گوش ها و دل ها به سان راه نمايان بيابان ها ، چراغِ راه مى شوند ، و روزهاى خدا را به ياد مردم مى آورند ، و [مردم را] از مقام و جايگاهى الهى بيم مى دهند . هر كس راه ميانه را در پيش گيرد ، سلوكش را مى ستايند ، و به او مژده نجات مى دهند ، و هر كس راه راست و چپ را در پيش گيرد ، سلوك او را مورد نكوهش قرار مى دهند ، و او را از هلاكت بر حذر مى دارند . آنان ، اين چنين ، چراغ هاى آن تاريكى ها و ره نمون هاى آن شبهات اند .

.

ص: 204

الإمام الصادق عليه السلام :. . . فَبَلَّغَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ما اُرسِلَ بِهِ ، وصَدَعَ بِما اُمِرَ ، وأَدّى ما حُمِّلَ مِن أثقالِ النُّبُوَّةِ ، وصَبَرَ لِرَبِّهِ ، وجاهَدَ في سَبيلِهِ ، ونَصَحَ لِاُمَّتِهِ ، ودَعاهُم إلَى النَّجاةِ ، وحَثَّهُم عَلَى الذِّكرِ ، ودَلَّهُم عَلى سَبيلِ الهُدى بِمَناهِجَ ودَواعٍ أسَّسَ لِلعِبادِ أساسَها ، ومَنارٍ رَفَعَ لَهُم أعلامَها ؛ كَيلا يَضِلّوا مِن بَعدِهِ ، وكانَ بِهِم رَؤوفا رَحيما . (1)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ في دُعائِهِ _ :اللّهُمَّ فَصَلَّ عَلى مُحَمَّدٍ أمينِكَ عَلى وَحيِكَ ، ونَجيبِكَ مِن خَلقِكَ ، وصَفِيِّكَ مِن عِبادِكَ ، إمامِ الرَّحمَةِ ، وقائِدِ الخَيرِ ، ومِفتاحِ البَرَكَةِ ، كَما نَصَبَ لِأَمرِكَ نَفسَهُ ، وعَرَّضَ فيكَ لِلمَكروهِ بَدَنَهُ ، وكاشَفَ فِي الدُّعاءِ إلَيكَ حامَّتَهُ ، وحارَبَ في رِضاكَ اُسرَتَهُ ، وقَطَعَ في إحياءِ دينِكَ رَحِمَهُ ، وأَقصَى الأَدنَينَ عَلى جُحودِهِم ، وقَرَّبَ الأَقصَينَ عَلَى استِجابَتِهِم لَكَ ، ووالى فيكَ الأَبعَدينَ ، وعادى فيكَ الأَقرَبينَ ، وأَدأَبَ نَفسَهُ في تَبليغِ رِسالَتِكَ ، وأَتعَبَها بِالدُّعاءِ إلى مِلَّتِكَ ، وشَغَلَها بِالنُّصحِ لِأَهلِ دَعوَتِكَ ، وهاجَرَ إلى بِلادِ الغُربَةِ ومَحَلِّ النَّأيِ عَن مَوطِنِ رَحلِهِ ، ومَوضِعِ رِجلِهِ ، ومَسقَطِ رَأسِهِ ، ومَأنَسِ نَفسِهِ ؛ إرادَةً مِنهُ لِاءِعزازِ دينِكَ ، وَاستِنصارا عَلى أهلِ الكُفرِ بِكَ ، حَتَّى استَتَبَّ لَهُ ما حاوَلَ في أعدائِكَ ، وَاستَتَمَّ لَهُ ما دَبَّرَ في أولِيائِكَ ، فَنَهَدَ إلَيهِم مُستَفتِحا بِعَونِكَ ، ومُتَقَوِّيا عَلى ضَعفِهِ بِنَصرِكَ ، فَغَزاهُم في عُقرِ دِيارِهِم ، وهَجَمَ عَلَيهِم في بُحبوحَةِ قَرارِهِم ، حَتّى ظَهَرَ أمرُكَ ، وعَلَت كَلِمَتُكَ ، ولَو كَرِهَ المُشرِكونَ . (2)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 445 ح 17 عن إسحاق بن غالب ، بحار الأنوار : ج 16 ص 369 ح 80 .
2- .الصحيفة السجّادية : ص 25 الدعاء 2 ، بحارالأنوار : ج 100 ص 178 وراجع : المزار الكبير : ص 67 و شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 6 ص 186 .

ص: 205

امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آنچه را كه براى آن فرستاده شده بود ، ابلاغ كرد ، و آنچه را بِدان فرمان داشت ، آشكار ساخت ، و بارهاى نبوّت را كه بر دوش داشت ، به سرمنزل رساند ، و براى پروردگارش شكيبايى پيشه كرد ، و در راه خدا جهاد نمود ، و براى امّتش خيرخواهى كرد ، و آنان را به نجات و رهايى فرا خوانْد ، و ايشان را به ياد [خدا ]ترغيب نمود ، و با شيوه ها و انگيزه هايى كه خود ، آنها را براى مردم ، بنيان گذاشت ، و چراغدانى كه خود ، نشانه هاى آن را براى ايشان برافراشت ، آنان را به راه هدايتْ ره نمون شد ، تا پس از او گم راه نشوند ، و نسبت به مردم ، رئوف و مهربان بود .

امام زين العابدين عليه السلام_ در دعاى خود _ :خداوندا ! بر محمّد ، درود فرست ؛ همان كه امانتدار وحى تو و منتخب از ميان خلق تو ، و برگزيده از ميان بندگانت ، و پيشواى رحمت ، وپيشاهنگ خير و نيكى ، و كليد بركت بود ، چنان كه براى انجام دادن فرمان تو ، جان خود را گذاشت ، و بدنش را در راه تو آماج آزار ساخت ، و در راه دعوت به سوى تو ، خويشاوندانش را به ميدان آورد ، و در راه خشنودى تو با خاندانش به جنگ پرداخت ، و براى زنده كردن دينت از خويشانش بُريد ، و نزديكان را به خاطر انكارشان دور ساخت ، و بيگانگان را به خاطر پاسخگويى به دعوت تو ، نزديك ساخت ، و در اين راه ، با دورترين ، دوستى كرد و با نزديك ترين ، دشمنى ورزيد ، و در راه رساندن رسالتت ، خود را خسته كرد ، و با فرا خواندن مردم به دينت ، خود را به رنج در افكند ، و خود را به خيرخواهى براى مخاطبانت مشغول ساخت ، و به شهرهاى غريب و به مكانى كه از ديار خويشاوندان و جاى قدم و مكان ولادت و محل انس او دور بود ، به خاطر تصميم به بر افراشتن دينت و يارى خواستن عليه كافران به تو ، هجرت كرد ، تا اين كه آنچه در باره دشمنانت خواسته بود ، به دست آمد ، و آنچه در باره دوستانت تدبير كرده بود ، انجام يافت . آن گاه ، در حالى كه با يارى ات به دنبال پيروزى بر آنان بود ، و به يُمن يارى ات بر ضعف خود ، نيرو مى يافت ، به آنان يورش آورد و در ميان خانه هاشان با آنان جنگيد ، و در دل جايگاهشان بر آنان تاخت ، تا آن كه سلطنت آشكار شد ، و سخنت بالا گرفت ، هر چند كه مشركان را ناخوشايند آيد .

.

ص: 206

الإمام الباقر عليه السلام :شيعَتُنَا المُنذِرونَ فِي الأَرضِ ، سُرُجٌ وعَلاماتٌ ونورٌ لِمَن طَلَبَ ما طَلَبوا ، وقادَةٌ لِأَهلِ طاعَةِ اللّهِ ، شُهَداءُ عَلى مَن خالَفَهُم مِمَّنِ ادَّعى دَعواهُم ، سَكَنٌ لِمَن أتاهُم ، لُطَفاءُ بِمَن والاهُم ، سُمَحاءُ ، أعِفّاءُ ، رُحَماءُ . فَذلِكَ صِفَتُهُم فِي التَّوراةِ وَالإِنجيلِ وَالقُرآنِ العَظيمِ . (1)

الإمام الصّادق عليه السلام_ في كِتابِهِ الَّذي دَفَعَهُ إلى جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ الأَشعَثِ _ :اللّهُمَّ إنَّ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله كَما وَصَفتَهُ في كِتابِكَ ؛ حَيثُ قُلتَ _ وقَولُكَ الحَقُّ _ : «لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ» (2) ، فَأَشهَدُ أنَّهُ كَذلِكَ ... اللّهُمَّ إنِّي ابتَدَأتُ لَهُ الشَّهادَةَ ، ثُمَّ الصَّلاةَ عَلَيهِ ، وإن كُنتُ لا أبلُغُ مِن ذلِكَ رِضا نَفسي ، ولا يُعَبِّرُهُ لِساني عَن ضَميري ، ولا أبنِ إلّا عَلَى التَّقصيرِ مِنّي ، فَأَشهَدُ لَهُ _ وَالشَّهادَةُ مِنّي دُعائي ، وحَقٌّ عَلَيَّ ، وأَداءٌ لِمَا افتَرَضتَ لي _ أن قَد بَلَّغَ رِسالَتَكَ غَيرَ مُفَرِّطٍ في ما أمَرتَ ، ولا مُقَصِّرٍ عَمّا أرَدتَ ، ولا مُتَجاوِزٍ لِما نَهَيتَ عَنهُ ، ولا مُعتَدٍ لِما رَضيتَ لَهُ . فَتَلا آياتِكَ عَلى ما نَزَلَ بِهِ إلَيهِ وَحيُكَ ، وجاهَدَ في سَبيلِكَ مُقبِلاً عَلى عَدُوِّكَ غَيرَ مُدبِرٍ ، ووَفى بِعَهدِكَ ، وصَدَعَ بِأَمرِكَ ، لا تَأخُذُهُ فيكَ لَومَةُ لائِمٍ ، وباعَدَ فيكَ الأَقرَبينَ ، وقَرَّبَ فيكَ الأَبعَدينَ ، وأَمَرَ بِطاعَتِكَ وَائتَمَرَ بِها ، ونَهى عَن مَعصِيَتِكَ وَانتَهى عَنها ، سِرّا وعَلانِيَةً ، ودَلَّ عَلى مَحاسِنِ الأَخلاقِ وأَخَذَ بِها ، ونَهى عَن مَساوِئِ الأَخلاقِ ورَغِبَ عَنها ، ووالى أولِياءَكَ بِالَّذي تُحِبُّ أن تُوالَوا (3) بِهِ قَولاً وعَمَلاً ، ودَعا إلى سَبيلِكَ بِالحِكمَةِ وَالمَوعِظَةِ الحَسَنَةِ ، وعَبَدَكَ مُخلِصا حَتّى أتاهُ اليَقينُ ، فَقَبَضتَهُ إلَيكَ نَقِيّا تَقِيّا زَكِيّا ، قَد أكمَلتَ بِهِ الدّينَ . . . . (4)

.


1- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 65 .
2- .التوبة : 128 .
3- .لعلّ المناسب للسياق أن يقال : «يُوالَوا» .
4- .بحار الأنوار : ج 94 ص 43 ح 26 وراجع : مصباح المتهجّد : ص 387 ح 517 .

ص: 207

امام باقر عليه السلام :شيعيان ما ، بيم دهندگان در زمين اند ، و براى آن كه طالب است ، تا آن هنگام كه طالب است ، چراغ و نشانه و نورند ، و براى اطاعت كنندگانِ خداوند ، راه نمايند ، و بر مخالفانشان كه با ادّعاى آنان همسو شوند ، گواه اند ، و مايه آرامش آن كس اند كه نزدشان بيايد ، و با دوستان خود ، بالطف و خوش رو و پاك دامن و مهربان اند . توصيف آنان در تورات ، انجيل و قرآن عظيم ، اين چنين است .

امام صادق عليه السلام_ در نامه اى كه به جعفر بن محمّد بن اشعث داده است _ :خدايا ! محمّد ، همان كسى است كه تو او را در كتابت توصيف كردى ، آن جا كه گفتى _ و سخنت بر حق است _ : «قطعا براى شما پيامبرى از خودتان آمد كه بر او دشوار است شما در رنج بيفتيد . به [هدايت ]شما حريص ، و نسبت به مؤمنان ، دلسوز و مهربان است» . پس گواه باش كه او چنين است... . خدايا ! من با شهادت به پيامبرى او و آن گاه درود به او آغاز مى كنم ، اگر چه به آن درجه اى كه رضايت خاطرم را فراهم آورد ، نايل نشوم ، و زبانم از اندرونم گويا نباشد ، كه اين را جز بر كوتاهى خويش حمل نمى كنم . شهادت مى دهم _ و شهادت من ، دعاى من است و حقّى است بر عهده من ، و اداى چيزى است كه بر من واجب كرده اى _ كه: او ، رسالت تو را ابلاغ كرده است ، بى آن كه در آنچه فرمان داده اى ، كوتاهى كند ، يا از آنچه اراده كرده اى ، كوتاهى كرده باشد ، يا از آنچه از آن نهى كردى ، تجاوز كرده باشد ، يا در آنچه براى او خشنود بوده اى ، از حد گذشته باشد . [پيامبر صلى الله عليه و آله ] طبق آنچه وحى تو نزد او فرود آمد ، آيات تو را [براى مردم] تلاوت كرد ، و در راه تو ، رويارو با دشمن و بى آن كه پشت كند ، جهاد نمود ، و به پيمان تو وفا كرد ، و دين تو را آشكار ساخت ، و در راه تو به سرزنش [هيچ ]ملامتگرى توجّه نكرد ، و در راه تو ميان نزديكان ، جدايى انداخت ، و در راهت بيگانگان را به هم نزديك ساخت . به اطاعت تو فرمان داد ، و خود ، بِدان تن داد ، و از نافرمانى ات نهى كرد ، و خود در پيدا و نهان ، از آن اجتناب ورزيد . به نيكى هاى اخلاقى ، ره نمون شد و خود ، به آنها عمل كرد ، و از زشتى هاى اخلاق ، نهى كرد ، و خود از آنها روى بر تافت . دوستانت را تحت ولايت كسى بُرد كه دوست داشتى در گفتار و عمل ، پايبند به آن ولايت باشند ، و [مردم] را با حكمت و اندرز نيكو به راهت دعوت كرد ، و تو را تا رسيدن مرگ ، خالصانه پرستش نمود ، و تو او را پاك ، پاكيزه و پيراسته به سوى خود ، فرا خواندى ، در حالى كه دينت را با او كامل كردى... .

.

ص: 208

مصباح الشريعة_ فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام _ :صاحِبُ الأَمرِ بِالمَعروفِ يَحتاجُ أن يَكونَ عالِما بِالحَلالِ وَالحَرامِ ، فارِغا مِن خاصَّةِ نَفسِهِ مِمّا يَأمُرُهُم بِهِ ويَنهاهُم عَنهُ ، ناصِحا لِلخَلقِ ، رَحيما بِهِم ، رَفيقا ، داعِيا لَهُم بِاللُّطفِ وحُسنِ البَيانِ ، عارِفا بِتَفاوُتِ أحلامِهِم ؛ لِيُنزِلَ كُلّاً مَنزِلَتَهُ ، بَصيرا بِمَكرِ النَّفسِ ومَكايِدِ الشَّيطانِ ، صابِرا عَلى ما يَلحَقُهُ ، لا يُكافِئُهُم بِها ، ولا يَشكو مِنهُم ، ولا يَستَعمِلُ الحَمِيَّةَ ، ولا يَتَغَلَّظُ لِنَفسِهِ ، مُجَرِّدا بِنِيَّتِهِ للّهِِ تَعالى ، مُستَعينا بِهِ ، ومُبتَغِيا لِثَوابِهِ ، فَإِن خالَفوهُ وجَفَوهُ صَبَرَ ، وإن وافَقوهُ وقَبِلوا مِنهُ شَكَرَ ، مُفَوِّضا أمرَهُ إلَى اللّهِ تَعالى ، ناظِرا إلى عَيبِهِ . (1)

4 / 3الخَصائِصُ العَمَلِيَّةُأ _ تَطابُقُ القَلبِ وَاللِّسانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ تَعالى قالَ : لَقَد خَلَقتُ خَلقا ألسِنَتُهُم أحلى مِنَ العَسَلِ ، وقُلوبُهُم أمَرُّ مِنَ الصَّبِرِ ، فَبي حَلَفتُ لَاُتيحَنَّهُم فِتنَةً تَدَعُ الحَليمَ مِنهُم حَيرانَ ! فَبي يَغتَرّونَ ؟ ! أم عَلَيَّ يَجتَرِئونَ ؟ ! (2)

.


1- .مصباح الشريعة : ص 362 ، بحار الأنوار : ج 100 ص 83 ح 52 .
2- .سنن الترمذي : ج 4 ص605 ح2405 ، المعجم الأوسط : ج 8 ص 379 ح 8931 نحوه ، مشكاة المصابيح : ج 2 ص685 ح5324 وفيه «السكر» بدل «العسل» ، الفردوس : ج 3 ص 175 ح 4473 كلّها عن ابن عمر ، الجامع الصغير : ج 1 ص 268 ح 1753 .

ص: 209

4 / 3 ويژگى هاى عملى
اشاره
الف - هماهنگى دل و زبان

مصباح الشريعة_ در حديثى كه به امام صادق عليه السلام نسبت داده شده است _ :آن كه امر به معروف مى كند ، نيازمند آن است كه : به حلال و حرام آنچه آنان را بِدان امر مى كند يا از آن نهى مى نمايد ، عالم باشد ، از خودخواهى فارغ شده باشد ، نسبت به مردم ، خيرخواه ، مهربان و اهل مدارا باشد ، و آنان را با لطف و گفتار نيك ، دعوت كند . تفاوت خردهاى آنان را بشناسد ، تا با هر كس ، طبق سطح و مرتبه اش رفتار نمايد . از نيرنگ نفس و خدعه هاى شيطان ، آگاه باشد . در برابر آنچه به او مى رسد ، بردبار باشد ، و مردم را به خاطر آن [آزارها ]مكافات نكند ، و از آنان شكايت نكند و تعصّب نورزد ، و براى خود ، خشونت به كار نبرد ، و نيّت خود را براى خدا خالص سازد ، و از او كمك بگيرد و جوياى پاداش او باشد . اگر آنان با او مخالفت كردند و به او ستم نمودند ، بردبارى پيشه كند ، و اگر با او موافقت كردند و از او پذيرفتند ، سپاس گزار باشد . كار خود را به خداوند متعال وا گذارَد و به عيب خود ، نگاه كند .

4 / 3ويژگى هاى عملىالف _ هماهنگى دل و زبانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل مى فرمايد : «مردمى را آفريدم كه زبانشان شيرين تر از عسل ، امّا دل هايشان تلخ تر از شبيار (1) است . به خودم سوگند ، آنان را در فتنه اى در خواهم افكند كه خردمندشان را در سرگردانى وا گذارد ! آيا به [رحمت] من مغرور شده اند ؟ يا بر من جرئت يافته اند ؟ !

.


1- .صبر يا شبيار ، گياهى است تلخ.

ص: 210

عنه صلى الله عليه و آله :أوحَى اللّهُ إلى بَعضِ أنبِيائِهِ : قُل لِلَّذينَ يَتَفَقَّهونَ لِغَيرِ الدّينِ ، ويَتَعَلَّمونَ لِغَيرِ العَمَلِ ، ويَطلُبونَ الدُّنيا لِغَيرِ الآخِرَةِ ؛ يَلبَسونَ لِلنّاسِ مُسوكَ الكِباشِ وقُلوبُهُم كَقُلوبِ الذِّئابِ ، ألسِنَتُهُم أحلى مِنَ العَسَلِ ، وأَعمالُهُم أمَرُّ مِنَ الصَّبِرِ : إيّايَ يُخادِعونَ؟! لَاُتيحَنَّ لَهُم (1) فِتنَةً تَذَرُ الحَكيمَ حَيرنا . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :إذا طابَقَ الكَلامُ نِيَّةَ المُتَكَلِّمِ قَبِلَهُ السّامِعُ ، وإذا خالَفَ نِيَّتَهُ لَم يَحسُن مَوقِعُهُ مِن قَلبِهِ . (3)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :الكَلِمَةُ إذا خَرَجَت مِنَ القَلبِ وَقَعَت فِي القَلبِ ، وإذا خَرَجَت مِنَ اللِّسانِ لَم تَجاوَزِ الآذانَ . (4)

الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل أنزَلَ كِتابا مِن كُتُبِهِ عَلى نَبِيٍّ مِنَ الأَنبِياءِ ، وفيهِ : أن يَكونَ خَلقٌ مِن خَلقي يَختَتِلونَ الدُّنيا بِالدّينِ ؛ يَلبَسونَ مُسوكَ الضَّأنِ عَلى قُلوبٍ كَقُلوبِ الذِّئابِ ، أشَدَّ مَرارَةً مِنَ الصَّبِرِ ، وأَلسِنَتُهُم أحلى مِنَ العَسَلِ ، وأَعمالُهُم الباطِنَةُ أنتَنُ مِنَ الجِيَفِ . فَبي يَغتَرّونَ ؟ ! أم إيّايَ يُخادِعونَ ؟ ! أم عَلَيَّ يَجتَرِئونَ ؟ ! فَبِعِزَّتي حَلَفتُ ، لَأَبعَثَنَّ عَلَيهِم فِتنَةً تَطَأُ في خِطامِها حَتّى تَبلُغَ أطرافَ الأَرضِ ، تَترُكُ الحَكيمَ مِنها حَيرانَ ، [يَبطُلُ] (5) فيها رَأيُ ذِي الرَّأيِ وحِكمَةُ الحَكيمِ ، اُلبِسُهُم شِيعا ، واُذيقُ بَعضَهُم بَأسَ بَعضٍ ، أنتَقِمُ مِن أعدائي بِأَعدائي ، فَلا اُبالي بِما اُعَذِّبُهُم جَميعا ، ولا اُبالي ! (6)

.


1- .في الطبعة المعتمدة من المصدر : «ولاُتيحنّ لكم» ، والتصويب من بحارالأنوار .
2- .عدّة الدّاعي : ص 70 ، إرشاد القلوب : ص 14 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 213 كلاهما نحوه ، بحارالأنوار : ج 1 ص 224 ح 15 ؛ جامع بيان العلم : ج 1 ص 189 ، تفسير القرطبي : ج 1 ص 19 كلاهما نحوه ، كنزالعمّال : ج 10 ص 200 ح 29054 .
3- .غرر الحكم : ج 3 ص 193 ح 4173 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 131 ح 2954 وفيه «لم يقع موقعه» بدل «لم يحسن موقعه من قلبه» .
4- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 287 ح 279 .
5- .سقط ما بين المعقوفين من الطبعة المعتمدة ، وأثبتناه من بحار الأنوار .
6- .ثواب الأعمال : ص 304 ح 2 ، قرب الإسناد : ص 28 ح 93 نحوه وكلاهما عن مسعدة بن زياد عن الإمام الصّادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 72 ص 298 ص 30 ؛ تفسير الطبري : ج 2 الجزء الثاني ص 313 ، تفسير ابن كثير : ج 1 ص 359 كلاهما عن نوف ، تفسير القرطبي : ج 3 ص 15 نقلاً عن الترمذي وكلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 10 ص 201 ح 29055 .

ص: 211

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند به برخى از پيامبران ، وحى كرد : «به كسانى كه براى غير دين ، دنبال دين آموزى هستند ، و براى غير عمل، دانش مى آموزند ، و دنيا را براى غير آخرت ، طلب مى كنند ، و براى مردم ، لباس گوسفندان به تن مى كنند ، در حالى كه دل هايشان به سان دل گرگان است ، و زبان هاى آنان ، شيرين تر از عسل ، امّا كارهايشان تلخ تر از شبيار (برگ صبر) است ، بگو : آيا به من نيرنگ مى زنند ؟ قطعا آنها را در فتنه اى در خواهم افكند كه حكيم را سرگردانْ وا گذارد !» .

امام على عليه السلام :هر گاه گفتار گوينده با نيّت او همگون گردد ، شنونده گفتارش را مى پذيرد ، و هر گاه گفتار او ، ناهمگون با نيّت او باشد ، گفتارش به خوبى در دل شنونده نمى نشيند .

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :هر گاه سخنى از دل بر خيزد ، بر دل مى نشيند ، و هر گاه از زبان بيرون آيد ، از مرز گوش ها در نمى گذرد .

امام باقر عليه السلام :خداوند عز و جل يكى از كتاب هاى خود را براى يكى از پيامبرانش فرو فرستاد . در آن ، اين چنين آمده بود : «گروهى از آفريدگان من ، با دين ، با [مردم] دنيا ، فريبكارى مى كنند . بر روى دل هايى كه به سان دل گرگ هاست ، لباس ميش مى پوشند ، و دل هايشان از شبيار (برگ صبر) ، تلخ تر و زبانشان از عسل ، شيرين تر ، و اعمال پنهانشان از مُردار ، بدبوتر است . آيا به [رحمت] من مغرور شده اند ؟! يا به من نيرنگ مى زنند ؟! يا بر من جرئت يافته اند ؟ ! به عزّتم سوگند مى خورم كه فتنه اى بر آنها بر خواهم انگيخت كه افسارش را در نوردد و به تمام گوشه هاى زمين برسد و افراد حكيم را در سرگردانى رها سازد . آن فتنه ،انديشه صاحب انديشه و حكمت حكيم را باطل مى سازد . آنان را دسته دسته مى كنم . و بدى يكديگر را به آنان مى چشانم و به دست دشمنانم ، از دشمنانم انتقام مى گيرم و مرا باكى نيست كه همه آنان را عذاب كنم ! و البته باكم نيست» .

.

ص: 212

مصباح الشريعة_ فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام _ :أدنى حَدِّ الصِّدقِ ألّا يُخالِفَ اللِّسانُ القَلبَ ، ولَا القَلبُ اللِّسانَ . (1)

ب _ الدَّعوَةُ بِالعَمَلِ قَبلَ اللِّسانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :قالَتِ الحَوارِيّونَ لِعيسى : يا روحَ اللّهِ ، مَن نُجالِسُ ؟ قالَ : مَن يُذَكِّرُكُمُ اللّهَ رُؤيَتُهُ ، ويَزيدُ في عِلمِكُم مَنطِقُهُ ، ويُرَغِّبُكُم فِي الآخِرَةِ عَمَلُهُ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن نَصَبَ نَفسَهُ لِلنّاسِ إماما ، فَليَبدَأ بِتَعليمِ نَفسِهِ قَبلَ تَعليمِ غَيرِهِ ، وَليَكُن تَأديبُهُ بِسيرَتِهِ قَبلَ تَأديبِهِ بِلِسانِهِ ؛ ومُعَلِّمُ نَفسِهِ ومُؤَدِّبُها أحَقُّ بِالإِجلالِ مِن مُعَلِّمِ النّاسِ ومُؤَدِّبِهِم . (3)

.


1- .مصباح الشريعة : ص 411 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 11 ح 18 .
2- .الكافي : ج 1 ص 39 عن الفضل بن أبي قرة عن الإمام الصادق عليه السلام ، تحف العقول : ص 44 ، عدّة الدّاعي : ص 111 ، بحارالأنوار : ج 1 ص 203 ح 18 ؛ تاريخ دمشق : ج 47 ص 453 عن مالك بن أنس ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 325 ح 722 عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه ، كنزالعمّال : ج 9 ص 178 ح 25588 .
3- .نهج البلاغة : الحكمة 73 ، أعلام الدّين : ص 92 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 56 ح 33 .

ص: 213

ب - دعوت با عمل ، پيش از زبان

مصباح الشريعة_ در حديثى كه به امام صادق عليه السلام نسبت داده شده است _ :پايين ترين مرز راستى ، آن است كه زبان با دل ، و دل با زبان ، مخالفت نكند .

ب _ دعوت با عمل ، پيش از زبانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :حواريان به عيسى عليه السلام گفتند : اى روح خدا ! با چه كسى هم نشينى كنيم ؟ فرمود : «آن كس كه ديدارش شما را به ياد خدا بيندازد ، و گفتارش به دانش شما بيفزايد ، و عمل او ميل شما را به آخرت ، بيشتر كند» .

امام على عليه السلام :هر كس خود را در سِمَت پيشوايى مردم منصوب كند ، مى بايد پيش از آموزش ديگران ، از تعليم خود آغاز كند ، و مى بايد پيش از تأديب با زبان ، با منش و عمل خود ، ادب آموزد ؛ و آن كس كه خود را علم و ادب مى آموزد ، از آن ديگرى كه به مردم علم و ادب مى آموزد ، به تكريم و بزرگداشت ، سزاوارتر است .

.

ص: 214

عنه عليه السلام :إنَّ لِلذِّكرِ لَأَهلاً أخَذوهُ مِنَ الدُّنيا بَدَلاً ، فَلَم تَشغَلهُم تِجارَةٌ ولا بَيعٌ عَنهُ ، يَقطَعونَ بِهِ أيّامَ الحَياةِ ، ويَهتِفونَ بِالزَّواجِرِ عَن مَحارِمِ اللّهِ في أسماعِ الغافِلينَ ، ويَأمُرونَ بِالقِسطِ ويَأتَمِرونَ بِهِ ، ويَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ ويَتَناهَونَ عَنهُ . (1)

عنه عليه السلام :إنَّ الوَعظَ الَّذي لا يَمُجُّهُ سَمعٌ ولا يَعدِلُهُ نَفعٌ : ما سَكَتَ عَنهُ لِسانُ القَولِ ، ونَطَقَ بِهِ لِسانُ الفِعلِ . (2)

عنه عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لَمّا ضُرِبَ _ :وإنَّما كُنتُ جارا جاوَرَكُم بَدَني أيّاما ، وسَتُعقَبونَ مِنّي جُثَّةً خَلاءً ، ساكِنَةً بَعدَ حَرَكَةٍ ، وكاظِمَةً بَعدَ نُطقٍ ، لِيَعِظَكُم هُدُوّي وخُفوتُ إطراقي ، وسُكونُ أطرافي ، فَإِنَّهُ أوعَظُ لَكُم مِنَ النّاطِقِ البَليغِ . (3)

عنه عليه السلام_ في خُطبَةٍ لَهُ _ :أيُّهَا النّاسُ ! إنّي وَاللّهِ ما أحُثُّكُم عَلى طاعَةٍ إلّا وأَسبِقُكُم إلَيها ، ولا أنهاكُم عَن مَعصِيَةٍ إلّا وأَتَناهى قَبلَكُم عَنها . (4)

عنه عليه السلام_ في بَيانِ صِفاتِ المُتَّقينَ _ :قَد خَلَعَ سَرابيلَ الشَّهَواتِ ، وتَخَلّى مِنَ الهُمومِ إلّا هَمّا واحِدا انفَرَدَ بِهِ ، فَخَرَجَ مِن صِفَةِ العَمى ومُشارَكَةِ أهلِ الهَوى ، وصارَ مِن مَفاتيحِ أبوابِ الهُدى ومَغاليقِ أبوابِ الرَّدى . قَد أبصَرَ طَريقَهُ ، وسَلَكَ سَبيلَهُ ، وعَرَفَ مَنارَهُ ، وقَطَعَ غِمارَهُ ، وَاستَمسَكَ مِنَ العُرى بِأَوثَقِها ، ومِنَ الحِبالِ بِأَمتَنِها ، فَهُوَ مِنَ اليَقينِ عَلى مِثلِ ضَوءِ الشَّمسِ . قَد نَصَبَ نَفسَهُ للّهِِ سُبحانَهُ في أرفَعِ الاُمورِ ؛ مِن إصدارِ كُلِّ وارِدٍ عَلَيهِ ، وتَصييرِ كُلِّ فَرعٍ إلى أصلِهِ . مِصباحُ ظُلُماتٍ ، كَشّافُ عَشَواتٍ ، مِفتاحُ مُبهَماتٍ ، دَفّاعُ مُعضِلاتٍ ، دَليلُ فَلَواتٍ . يَقولُ فَيُفهِمُ ، ويَسكُتُ فَيَسلَمُ . قَد أخلَصَ للّهِِ فَاستَخلَصَهُ ، فَهُوَ مِن مَعادِنِ دينِهِ وأَوتادِ أرضِهِ . قَد ألزَمَ نَفسَهُ العَدلَ ، فَكانَ أوَّلَ عَدلِهِ نَفيُ الهَوى عَن نَفسِهِ . يَصِفُ الحَقَّ ويَعمَلُ بِهِ . (5)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 222 ، غرر الحكم : ج 2 ص 559 ح 3575 نحوه ، بحار الأنوار : ج 69 ص 325 ح 39 .
2- .غررالحكم : ج 2 ص 540 ح 3538 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 155 ح 3372 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 131 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام .
3- .الكافي : ج 1 ص 299 ح 6 ، نهج البلاغة : الخطبة 149 وفيه «فإنه أوعظ للمعتبرين من المنطق البليغ والقول المسموع» بدل ذيله ، بحارالأنوار : ج 42 ص 207 ح 11 .
4- .نهج البلاغة: الخطبة 175، الطرائف : ص 509 ، غرر الحكم : ج 3 ص 45 ح 3781 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 169 ح 3559 كلاهما نحوه ، بحارالأنوار : ج 40 ص 191 ح 75 ؛ ينابيع المودّة : ج 1 ص 208 ح 8 .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 87 ، أعلام الدين : ص 128 نحوه ، بحار الأنوار : ج 2 ص 56 ح 36 ؛ دستور معالم الحكم : ص 116 نحوه ، ينابيع المودّة : ج 3 ص 431 ح 1 .

ص: 215

امام على عليه السلام :ياد خدا ، شايستگانى دارد كه به جاى دنيا ذكر را دنبال مى كنند ، و تجارت يا خريد و فروش ، آنان را مشغول نمى سازد . با ذكر خدا ، روزگار را سپرى مى كنند ، و در گوش غافلان ، آواز ترك مُحرّمات الهى را ندا مى دهند ، و به انصاف ، فرمان مى دهند و خود ، بِدان عمل مى كنند ، و از منكر ، نهى مى كنند و خود از آن ، اجتناب مى نمايند .

امام على عليه السلام :اندرزى كه گوش از آن سنگينى نمى كند و هيچ سودى با آن هم سنگ نيست ، اندرزى است كه زبان گفتار ، از آن خاموش است و زبان عمل ، به آن گوياست .

امام على عليه السلام_ در وصيّت خود ، آن هنگام كه ضربت خورد _ :من براى شما همسايه اى بودم كه پيكرم چند روزى در كنار شما بود و به زودى ، پيكر بى جان مرا تشييع خواهيد كرد ؛ پيكرى كه حركت داشته و آرام گرفته و سخن مى گفته و ديگر خاموش گشته است . اين آرام گرفتنم و ديده فرو بستنم و از حركت افتادن اعضايم ، شما را اندرز دهد ، كه البته اين براى شما اندرزگوتر از گوينده سخنور است .

امام على عليه السلام :اى مردم ! سوگند به خدا ، من شما را به اطاعتى تشويق نكردم ، مگر آن كه خود به آن از شما پيشى گرفتم ، و از معصيتى نهى نكردم ، مگر آن كه پيش از شما ، خود از آن ، پرهيز نمودم .

امام على عليه السلام_ در توصيف پرهيزگاران _ :جامه هاى شهوات را از خود بر كَنده ، و از تمام اندوه ها خود را رهانيده ، جز يك اندوه كه خود را تنها به آن مشغول ساخته است . بدين ترتيب ، از صفت كوردلى و شريك بودن با هواپرستان ، فاصله گرفته است ، و به كليدهاى باب هدايت ، و قفل هاى باب تباهى ، مبدّل شده است . راه خود را با بينش ، دريافته و در راهش گام برداشته و چراغ فراسوى راهش را شناخته و امواجش را در نورديده است . از ميان دستاويزها ، به استوارترين ، و از ميان ريسمان ها به محكم ترين آنها ، چنگ زده است . او در يقين ، به مانند تابناكى خورشيد است . خود را در بالاترين كارها براى خداوند سبحان قرار داده ، به گونه اى كه هر چيزِ وارد بر خود را بر او عرضه مى كند ، و هر فرع را به ريشه و اصل آن باز مى گرداند . او چراغ تاريكى ها ، و برگيرنده پرده از شبهات ، و كليد ابهام ها ، و پاسخ دهنده پرسش هاى پيچيده ، و ره نمون كژى هاست . وقتى سخن مى گويد ، مى فهمانَد و وقتى سكوت مى كند ، به سلامت مى رَهَد . خود را براى خدا خالص كرده و خدا نيز او را براى خود ، خالص ساخته است . پس او از كان هاى دين و ميخ هاى زمين خداست . او جانش را به عدل ، پايبند ساخته است و نخستين عدالت او ، اين است كه خواهش نفس را از خود ، دور ساخته است و حق را توصيف مى كند و بِدان عمل مى نمايد .

.

ص: 216

عنه عليه السلام :أصلِحِ المُسيءَ بِحُسنِ فِعالِكَ ، ودُلَّ عَلَى الخَيرِ بِجَميلِ مَقالِكَ . (1)

عنه عليه السلام :كونوا مَصابيحَ الهُدى ، ولا تَكونوا أعلامَ ضَلالَةٍ ، وَاكرَهُوا المِزاحَ بِما يُسخِطُ اللّهَ ، وَليَهُن عَلَيكُمُ الذَّمُّ في ما يُرضِي اللّهَ . عَلِّمُوا النّاسَ الخَيرَ بِعَبَرِ ألسِنَتِكُم ، وكونوا دُعاةً لَهُم بِفِعلِكُم . وَالزَمُوا الصِّدقَ وَالوَرَعَ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :كونوا دُعاةً لِلنّاسِ بِالخَيرِ بِغَيرِ ألسِنَتِكُم ؛ لِيَرَوا مِنكُمُ الاِجتِهادَ وَالصِّدقَ وَالوَرَعَ . (3)

عنه عليه السلام :كونوا دُعاةَ النّاسِ بِأَعمالِكُم ، ولا تَكونوا دُعاةً بِأَلسِنَتِكُم . (4)

عنه عليه السلام :رَحِمَ اللّهُ قَوما كانوا سِراجا ومَنارا ؛ كانوا دُعاةً إلَينا بِأَعمالِهِم ومَجهودِ طاقَتِهِم . (5)

.


1- .غرر الحكم : ج 2 ص 182 ح 2304 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 82 ح 1974 وفيه «الجميل» بدل «الخير» .
2- .تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 210 .
3- .الكافي : ج 2 ص 105 ح 10 و ص 78 ح 14 نحوه ، الاُصول الستّة عشر : ص 359 ح 602 وليس فيه «بالخير» ، تنبيه الخواطر : ج 1 ص 12 كلّها عن عبد اللّه بن أبي يعفور ، مشكاة الأنوار : ص 300 ح 926 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 7 ح 8 .
4- .قرب الإسناد : ص 77 ح 251 عن مسعدة بن صدقة ، بحار الأنوار : ج 5 ص 198 ح 19 .
5- .تحف العقول : ص 301 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 280 ح 1 .

ص: 217

امام على عليه السلام :با نيك رفتارى ات ، بدكار را اصلاح كن ، و با خوب گفتارى ات ، ره نمون به خوبى باش .

امام على عليه السلام :چراغ هاى هدايت باشيد ، نه نشانه هاى گم راهى ، و آن شوخى اى را كه مايه خشم خداست ، ناپسند بشماريد ، و سرزنش ، آن جا كه مايه خشنودى خداست ، بايد بر شما آسان باشد . با سخنانتان خير را به مردم بياموزيد و با عملتان ، آنان را به خير دعوت كنيد و همواره پايبند راستى و پرهيزگارى باشيد .

امام صادق عليه السلام :مردم را به غير از زبانتان به خوبى فرا خوانيد ، تا در شما كوشش ، راستى و پرهيزگارى ببينند .

امام صادق عليه السلام :مردم را با اعمالتان فرا خوانيد و با زبان هايتان ، دعوت كنندگان مردم نباشيد .

امام صادق عليه السلام :خداوند ، آن جمعيت را رحمت كند كه چراغ و مناره[ى هدايت] اند و مردم را با اعمال و نهايت توانشان به سوى ما فرا مى خوانند !

.

ص: 218

عنه عليه السلام :قالَ أبي عليه السلام : كونوا مِنَ السّابِقينَ بِالخَيراتِ ، وكونوا وَرَقاً لا شَوكَ فيهِ ؛ فَإِنَّ مَن كانَ قَبلَكُم كانوا وَرَقاً لا شَوكَ فيهِ ، وقَد خِفتُ أن تَكونوا شَوكا لا وَرَقَ فيهِ ، وكونوا دُعاةً إلى رَبِّكُم ، وأدخِلُوا النّاسَ فِي الإِسلامِ ولا تُخرِجوهُم مِنهُ ، وكَذلِكَ مَن كانَ قَبلَكُم ؛ يُدخِلونَ النّاسَ فِي الإِسلامِ ولا يُخرِجونَهُم مِنهُ . (1)

عنه عليه السلام :عَلَيكَ بِتَقوَى اللّهِ ، وَالوَرَعِ ، وَالاِجتِهادِ ، وصِدقِ الحَديثِ ، وأَداءِ الأَمانَةِ ، وحُسنِ الخُلقِ ، وحُسنِ الجِوارِ ، وكونوا دُعاةً إلى أنفُسِكُم بِغَيرِ ألسِنَتِكُم ، وكونوا زَينا ولا تَكونوا شَينا ، وعَلَيكُم بِطولِ الرُّكوعِ وَالسُّجودِ ؛ فَإِنَّ أحَدَكُم إذا أطالَ (2) الرُّكوعَ وَالسُّجودَ هَتَفَ إبليسُ مِن خَلفِهِ وقالَ : يا وَيلَهُ ! أطاعَ وعَصَيتُ ، وسَجَدَ وأَبَيتُ . (3)

عنه عليه السلام :إنّي لَاُحَدِّثُ الرَّجُلَ بِحَديثٍ وأَنهاهُ عَنِ الجِدالِ وَالمِراءِ في دينِ اللّهِ تَعالى ، وأَنهاهُ عَنِ القِياسِ ، فَيَخرُجُ مِن عِندي فَيَتَأَوَّلُ حَديثي عَلى غَيرِ تَأويلِهِ ! . . . إنَّ أصحابَ أبي كانوا زَينا أحياءً وأَمواتا ؛ أعني زُرارَةَ ، ومُحَمَّدَ بنَ مُسلِمٍ ، ومِنهُم لَيثٌ المُرادِيُّ ، وبُرَيدٌ العِجلِيُّ ؛ هؤُلاءِ القَوّامونَ بِالقِسطِ ، هؤُلاءِ القائِلونَ بِالصِّدقِ ، هؤُلاءِ السّابِقونَ السّابِقونَ اُولئِكَ المُقَرَّبونَ . (4)

عنه عليه السلام_ لِلمُفَضَّلِ _ :أي مُفَضَّلُ ، قُل لِشيعَتِنا : كونوا دُعاةً إلَينا ؛ بِالكَفِّ عَن مَحارِمِ اللّهِ ، وَاجتِنابِ مَعاصيهِ ، وَاتِّباعِ رِضوانِ اللّهِ ؛ فَإِنَّهُم إذا كانوا كَذلِكَ كانَ النّاسُ إلَينا مُسارِعينَ . (5)

.


1- .الاُصول الستة عشر : ص 231 ح 260 عن جابر ، مستدرك الوسائل : ج 12 ص 241 ح 13997 .
2- .في الطبعة المعتمدة «طال» ، والتصويب من طبعة مركز بحوث دارالحديث وبحارالأنوار .
3- .الكافي : ج 2 ص 77 ح 9 ، المحاسن : ج 1 ص 83 ح 50 نحوه وكلاهما عن أبي اُسامة ، بحارالأنوار : ج 70 ص 299 ح 9 وراجع : الزهد للحسين بن سعيد : ص 80 ح 43 وتحف العقول : ص 26 و مشكاة الأنوار : ص 255 ح 752 ونزهة الناظر : ص 48 ح 92 .
4- .رجال الكشّي : ج 2 ص 508 ح 433 و ج 1 ص 399 ح 287 وليس فيه «هؤلاء القوّامون بالصّدق» وكلاهما عن داوود بن سرحان ، بحار الأنوار : ج 2 ص 309 ح 73 .
5- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 58 ، شرح الأخبار : ج 3 ص 506 ح 1453 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 309 ح 73 .

ص: 219

امام صادق عليه السلام :پدرم (باقر عليه السلام ) فرمود : «جزو پيشى گيرندگان در كارهاى خير باشيد ، و برگ [گلى ]باشيد كه خارى ندارد ، كه كسانى كه پيش از شما بودند ، برگ هاى بدون خار بودند ، و مى ترسم كه شما خارى باشيد كه برگ ندارد . دعوت كنندگان به سوى پروردگارتان باشيد و مردم را وارد اسلام كنيد و از اسلام ، بيرونشان نكنيد . آنان كه پيش از شما بودند ، اين چنين بودند كه مردم را وارد اسلام مى كردند ، نه آن كه آنان را از آن ، خارج سازند» .

امام صادق عليه السلام :بر تو باد پَروا كردن از خدا ، و پرهيزگارى ، و كوشش ، و راستگويى ، و اداى امانت ، و خوش خلقى ، و خوب همسايه دارى ! به غير زبان ، فراخوان مردم به خويش باشيد ، و مايه زينت باشيد ، نه مايه سرشكستگى (ننگ) . و بر شما باد ركوع و سجود طولانى ، كه اگر كسى از شما ركوع و سجود خود را طولانى سازد ، ابليس در پس او بانگ بر مى دارد و مى گويد : واى بر من ! او اطاعت كرد و من نافرمانى كردم . او سجده كرد و من ابا ورزيدم .

امام صادق عليه السلام :گاه براى كسى حديثى مى گويم و او را از مجادله و بگومگو در دين خداى متعال و از قياس ، نهى مى كنم ؛ امّا وقتى از نزدم بيرون مى رود ، گفتارم را به صورتى ناصحيح به تأويل مى بَرد... . ياران پدرم يعنى: زراره ، محمّد بن مسلم ، و از جمله ليث مرادى و بُرَيد عِجلى ، در حال حيات و مرگ ، مايه زينت بودند . آنان ، برپا دارندگان قسط بودند و گويندگان سخن راست بودند . آنان ، پيشى گيرندگانِ پيشى گيرندگان بودند و آنها مقرّب اند .

امام صادق عليه السلام_ به مفضّل _ :اى مفضّل ! به شيعيان ما بگو كه با اجتناب از حرام هاى خداوند، و پرهيز از گناهانش، و پيروى از رضايت خداوند، به سوى ما فرا بخوانيد، كه اگر چنين باشند ، مردم ، با شتاب به سوى ما رو مى آورند .

.

ص: 220

عنه عليه السلام :خالِقُوا النّاسَ بِأَخلاقِهِم ، صَلّوا في مَساجِدِهِم ، وعودوا مَرضاهُم ، وَاشهَدوا جَنائِزَهُم ، وإنِ استَطَعتُم أن تَكونُوا الأَئِمَّةَ وَالمُؤَذِّنينَ فَافعَلوا ؛ فَإِنَّكُم إذا فَعَلتُم ذلِكَ قالوا : هؤُلاءِ الجَعفَرِيَّةُ ؛ رَحِمَ اللّهُ جَعفَرا ما كانَ أحسَنَ ما يُؤَدِّبُ أصحابَهُ ! (1)

عنه عليه السلام :صِلوا عَشائِرَكُم ، وَاشهَدوا جَنائِزَهُم ، وعودوا مَرضاهُم ، وأدّوا حُقوقَهُم ؛ فَإِنَّ الرَّجُلَ مِنكُم إذا وَرِعَ في دينِهِ وصَدَقَ الحَديثَ وأدَّى الأَمانَةَ وحَسُنَ خُلقُهُ مَعَ النّاسِ ، قيلَ : هذا جَعفَرِيٌّ ؛ فَيَسُرُّني ذلِكَ ، ويَدخُلُ عَلَيَّ مِنهُ السُّرورُ ، وقيلَ : هذا أدَبُ جَعفَرٍ . وإذا كانَ عَلى غَيرِ ذلِكَ دَخَلَ عَلَيَّ بَلاؤُهُ وعارُهُ ، وقيلَ : هذا أدَبُ جَعفَرٍ . فَوَاللّهِ لَحَدَّثَني أبي عليه السلام أنَّ الرَّجُلَ كانَ يَكونُ فِي القَبيلَةِ مِن شيعَةِ عَلِيٍّ عليه السلام فَيَكونُ زَينَها ؛ آداهُم لِلأَمانَةِ ، وأَقضاهُم لِلحُقوقِ ، وأَصدَقَهُم لِلحَديثِ ، إلَيهِ وَصاياهُم ووَدائِعُهُم ، تُسأَلُ العَشيرَةُ عَنهُ فَتَقولُ : مَن مِثلُ فُلانٍ ! إنَّهُ لآَدانا لِلأَمانَةِ وأَصدَقُنا لِلحَديثِ . (2)

دعائم الإسلام :رُوينا عَن أبي عَبدِ اللّهِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عليه السلام : أنَّ نَفَرا أتَوهُ مِنَ الكوفَةِ مِن شيعَتِهِ ؛ يَسمَعونَ مِنهُ ، ويَأخُذونَ عَنهُ ، فَأَقاموا بِالمَدينَةِ _ ما أمكَنَهُمُ المُقامُ _ وهُم يَختَلِفونَ إلَيهِ ، ويَتَرَدَّدونَ عَلَيهِ ، ويَسمَعونَ مِنهُ ، ويَأخُذونَ عَنهُ . فَلَمّا حَضَرَهُمُ الاِنصِرافُ ووَدَّعوهُ ، قالَ لَهُ بَعضُهُم : أوصِنا يَا بنَ رَسولِ اللّهِ . فَقالَ : اُوصيكُم بِتَقَوى اللّهِ ، وَالعَمَلِ بِطاعَتِهِ ، وَاجتِنابِ مَعاصيهِ ، وأَداءِ الأَمانَةِ لِمَنِ ائتَمَنَكُم ، وحُسنِ الصَّحابَةِ لِمَن صَحِبتُموهُ ، وأَن تَكونوا لَنا دُعاةً صامِتينَ . فَقالوا : يَا بنَ رَسولِ اللّهِ ، وكَيفَ نَدعو إلَيكُم ونَحنُ صُموتٌ ؟ ! قالَ : تَعمَلونَ ما أمَرناكُم بِهِ مِنَ العَمَلِ بِطاعَةِ اللّهِ ، وتَتَناهَونَ عَمّا نَهَيناكُم عَنهُ مِنِ ارتِكابِ مَحارِمِ اللّهِ ، وتُعامِلونَ النّاسَ بِالصِّدقِ وَالعَدلِ ، وتُؤَدّونَ الأَمانَةَ ، وتَأمُرونَ بِالمَعروفِ ، وتَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ ، ولا يَطَّلِعُ النّاسُ مِنكُم إلّا عَلى خَيرٍ ؛ فَإِذا رَأَوا ما أنتُم عَلَيهِ قالوا : هؤُلاءِ الفُلانِيَّةُ ، رَحِمَ اللّهُ فُلانا ما كانَ أحسَنَ ما يُؤَدِّبُ أصحابَهُ ! وعَلِموا فَضلَ ما كانَ عِندَنا فَسارَعوا إلَيهِ . أشهَدُ عَلى أبي ؛ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍ _ رِضوانُ اللّهِ عَلَيهِ ورَحمَتُهُ وبَرَكاتُهُ _ لَقَد سَمِعتُهُ يَقولُ : كانَ أولِياؤُنا وشيعَتُنا في ما مَضى خَيرَ مَن كانوا فيهِ ؛ إن كانَ إمامُ مَسجِدٍ فِي الحَيِّ كانَ مِنهُم ، وإن كانَ مُؤَذِّنٌ فِي القَبيلَةِ كانَ مِنهُم ، وإن كانَ صاحِبُ وَديعَةٍ كانَ مِنهُم ، وإن كانَ صاحِبُ أمانَةٍ كانَ مِنهُم ، وإن كانَ عالِمٌ مِنَ النّاسِ يَقصُدونَهُ لِدينِهِم ومَصالِحِ اُمورِهِم كانَ مِنهُم . فَكونوا أنتُم كَذلِكَ ؛ حَبِّبونا إلَى النّاسِ ، ولا تُبَغِّضونا إلَيهِم . (3)

راجع : ص 208 ( تطابق القلب واللسان ) و ص 280 ( مخالفة الفعل للقول ) و ص 340 ( الفصل الثامن : آثار التبليغ العملىّ ) .

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 383 ح 1128 عن زيد الشحّام ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 66 وفيه «بأحسن أخلاقهم .. . هؤلاء الفلانيّة ، رحم اللّه .. . فلانا» بدل «بأخلاقهم ... هؤلاء الجعفريّة ، رحم اللّه جعفرا» ، وسائل الشيعة : ج 5 ص 477 ح 1 .
2- .الكافي : ج 2 ص 636 ح 5 ، مشكاة الأنوار : ص 132 ح 301 نحوه وكلاهما عن أبي اُسامة زيد الشحام ، وسائل الشيعة : ج 8 ص 398 ح 2 وراجع : الحكايات (المطبوعة في المجلّد 10 من كتب المؤتمر) : ص 93 وتحف العقول : ص 488 و بشارة المصطفى : ص 222 .
3- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 56 ، مستدرك الوسائل : ج 8 ص 310 ح 9521 وراجع : صفات الشيعة : ص 102 ح 39 و مشكاة الأنوار : ص 255 ح 753 وشرح الأخبار : ج 3 ص 506 ح 1452 وبحارالأنوار : ج 74 ص 162 ح 25 .

ص: 221

امام صادق عليه السلام :با مردم ، طبق اخلاق خودِ آنها رفتار كنيد ، و در مساجد آنان ، نماز بخوانيد ، و بيمارانشان را عيادت كنيد ، و در تشييع جنازه هاى آنان شركت كنيد ، و اگر مى توانيد ، عهده دار امامت و اذان گويى شويد ، كه اگر اين گونه انجام دهيد ، خواهند گفت : «اينها پيروان جعفرند . خداوند ، جعفر را رحمت كند ! چه قدر يارانش را نيكو تربيت كرده است !» .

امام صادق عليه السلام :با [ اقوام و ] خويشان خود ، پيوند برقرار كنيد و در تشييع جنازه هايشان حاضر شويد ، و بيمارانشان را عيادت كنيد ، و حقوق آنان را ادا كنيد ، كه اگر شخصى از شما در دينش پرهيزگار و راستگو باشد و امانت را ادا كند و اخلاقش با مردم خوب باشد ، گفته مى شود : «اين شخص ، پيرو جعفر است» و اين ، مرا شادمان مى كند و از اين ره گذر ، به من خوش حالى مى رسد و گفته مى شود : «اين ، تربيت شده جعفر است» ؛ امّا اگر بجز اين حالت باشد ، گرفتارى و ننگ آن بر من وارد مى شود و گفته مى شود : «اين ، تربيت شده جعفر است !» . به خدا سوگند ، پدرم برايم روايت كرد كه: فردى از شيعيان على عليه السلام در ميان يك قبيله ، مايه زينت [و مباهات] آن قبيله بود . در ميان آنان ، در اداى امانت ، از همه پيش تر ، در پرداخت حقوق ، از همه برتر ، و در سخن ، از همه راستگوتر بود و آنان ، سفارش ها و امانت هاى خود را به او مى سپردند . وقتى از آن جمعيت سؤال مى شد كه : اين شخص چگونه است ؟ مى گفتند : «چه كسى مثل فلانى است ؟! او از همه ما در اداى امانت ، پيش تر و راستگوتر است» .

دعائم الإسلام :در باره امام صادق عليه السلام براى ما نقل شده است كه گروهى از شيعيان ايشان ، از كوفه براى شنيدن و فراگيرى علم ، نزد ايشان آمدند و تا آن جا كه درنگْ امكان داشت ، در مدينه ماندند و پيوسته نزد ايشان ، آمد و شد داشتند و از ايشان حديث و دانش فرا مى گرفتند . هنگامى كه زمان بازگشت و خداحافظى با امام عليه السلام فرا رسيد ، يكى از آنان گفت : اى پسر پيامبر خدا ! ما را نصيحت كن . [امام] فرمود : «شما را سفارش مى كنم به پروا كردن از خدا و عمل به طاعت او و ترك گناهانش و اداى امانت به آن كه شما را امين دانسته و مصاحبت نيكو با آن كه با او همنشينيد ، و اين كه با خاموشى ، به سوى ما فرا خوانيد» . گفتند : اى فرزند پيامبر خدا ! چگونه در حالى كه خاموشيم ، به سوى شما فرا خوانيم ؟ فرمود : «چنان كه به عمل به طاعت خداوند ، فرمانتان داديم ، عمل كنيد ، و چنان كه از انجام دادن حرام هاى خداوند ، نهيتان كرديم ، از آنها اجتناب كنيد . با مردم با راستى و عدالت رفتار كنيد ، و امانت را ادا كنيد ، و امر به معروف و نهى از منكر نماييد ، و مردم ، جز به خوبى شما آگاهى نداشته باشند ، كه اگر شما را بر اين حال ببينند ، خواهند گفت : اينها پيرو فلانى هستند . خداوند ، فلانى را رحمت كند كه چه قدر خوب يارانش را تربيت كرده است ! و آن وقت ، ارزش آنچه را كه نزد ماست ، مى شناسند و به سوى آن ، شتاب خواهند كرد . من شهادت مى دهم كه از پدرم (باقر عليه السلام ) شنيدم كه مى فرمود: دوستان و شيعيان ما در گذشته ، بهترين مردم دوران خود بودند . اگر در قبيله اى امامى بود ، از ايشان بود ، و اگر در قبيله اى مؤذّنى بود ، از ميان آنان بود ، و اگر نگاه دارنده امانت يا سپرده[ى مردم] بود ، از آنان بود ، و اگر عالمى در ميان مردم وجود داشت كه براى دين و مصلحتِ كارشان به دنبال او بودند ، از ايشان بود . شما نيز چنين باشيد . ما را در نظر مردم ، محبوب كنيد و در نظرشان مبغوض نسازيد» .

ر . ك : ص 209 (هماهنگى دل با زبان) و ص 281 (ناهمگونى كردار با گفتار) و ص 341 (فصل هشتم : آثار تبليغ عملى) .

.

ص: 222

. .

ص: 223

. .

ص: 224

الفصل الخامس : وسائل التّبليغ5 / 1دَورُ الكَلامِ فِي التَّبليغِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ مِنَ البَيانِ سِحرا ، ومِنَ العِلمِ جَهلاً ، ومِنَ الشِّعرِ حُكما ، ومِنَ القَولِ عِيّا . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :رُبَّ كَلامٍ أنفَذُ مِن سِهامٍ . (2)

عنه عليه السلام :رُبَّ قَولٍ أنفَذُ مِن صَولٍ . (3)

عنه عليه السلام :رُبَّ كَلامٍ كَلّامٌ (4) . (5)

.


1- .الجعفريّات : ص 230 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 379 ح 5805 وفيه «إنّ من الشعر لحكمة ، وإنّ من البيان لسحرا» ، تحف العقول : ص 57 وليس فيه «ومن الشعر حكما»، النوادر للراوندي : ص 155 ح 225 عن الإمام الكاظم عنه صلى الله عليه و آله وفيه «عيالاً» بدل «عيّا»، بحار الأنوار : ج 1 ص 218 ح 39 ؛ سنن أبي داود : ج 4 ص303 ح5012 عن بريدة نحوه ، وفيه «عيالاً» بدل «عيّا» ، كنز العمّال : ج 3 ص 579 ح 7986 .
2- .غرر الحكم : ج 4 ص 69 ح 5322 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 267 ح 4892 .
3- .نهج البلاغة: الحكمة 394، غرر الحكم : ج 4 ص 60 ح 5292 وفيه «أشدّ» بدل «أنفذ» ، عيون الحكم والمواعظ : ص 266 ح 4883 ، بحارالأنوار: ج 71 ص 291 ح 62 .
4- .التكليم : التجريح. كَلَمَه كَلما : جَرَحَهُ . والتكليم : التجريح (لسان العرب : ج 12 ص 522 «كلم») .
5- .غرر الحكم : ج 4 ص 56 ح 5272 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 266 ح 4859 .

ص: 225

فصل پنجم : ابزارهاى تبليغ
5 / 1 نقش گفتار در تبليغ

فصل پنجم : ابزارهاى تبليغ5 / 1نقش گفتار در تبليغپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :برخى از گفتارها سِحر و برخى از علم ها نادانى و برخى از اشعار ، حكمت و برخى از سخنان ، درماندگى اند .

امام على عليه السلام :بسا گفتار كه اثرگذارتر از تيرهاست .

امام على عليه السلام :بسا گفتار كه كارى تر از قدرت است .

امام على عليه السلام :بسا گفتار كه بُرنده است .

.

ص: 226

عنه عليه السلام :رُبَّ كَلامٍ كَالحُسامِ . (1)

الكافي عن مسعدة عن أبي عبد اللّه عن أبيه عليهماالسلام :أنَّهُ قالَ لِرَجُلٍ _ وقَد كَلَّمَهُ بِكَلامٍ كَثيرٍ، فَقالَ _ : أيُّهَا الرَّجُلُ، تَحتَقِرُ الكَلامَ وتَستَصغِرُهُ! اِعلَم أنَ اللّهَ عز و جللَم يَبعَث رُسُلَهُ _ حَيثُ بَعَثَها _ ومَعَها ذَهَبٌ ولا فِضَّةٌ، ولكِن بَعَثَها بِالكَلامِ؛ وإنَّما عَرَّفَ اللّهُ _ جَلَّ وعَزَّ _ نَفسَهُ إلى خَلقِهِ بِالكَلامِ وَالدَّلالاتِ عَلَيهِ وَالأَعلامِ. (2)

مصباح الشريعة_ فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام _ :لَيسَ عَلَى الجَوارِحِ عِبادَةٌ أخَفُّ مَؤونَةً وأَفضَلُ مَنزِلَةً وأَعظَمُ قَدرا عِندَ اللّهِ مِنَ الكَلامِ في رِضَا اللّهِ ولِوَجهِهِ ونَشرِ آلائِهِ ونَعمائِهِ في عِبادِهِ ؛ ألا تَرى أنَّ اللّهَ عز و جل لَم يَجعَل في ما بَينَهُ وبَينَ رُسُلِهِ مَعنىً يَكشِفُ ما أسَرَّ إلَيهِم مِن مَكنوناتِ عِلمِهِ ومَخزوناتِ وَحيِهِ غَيرَ الكَلامِ ! وكَذلِكَ بَينَ الرُّسُلِ وَالاُمَمِ . فَثَبَتَ بِهذا أنَّهُ أفضَلُ الوَسائِلِ ، وأَلطَفُ العِبادَةِ . (3)

5 / 2المَوعِظَةُالكتاب«يَاأَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَشِفَاءٌ لِّمَا فِى الصُّدُورِ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ» . (4)

.


1- .غرر الحكم : ج 4 ص 56 ح 5273 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 266 ح 4860 .
2- .الكافي : ج 8 ص 148 ح 128 ، وسائل الشيعة : ج 8 ص 533 ح 5 .
3- .مصباح الشريعة : ص 260 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 285 ح 39 .
4- .يونس : 57 .

ص: 227

5 / 2 اندرز دادن

امام على عليه السلام :بسا گفتار كه به سان شمشير است .

الكافى_ به نقل از مَسعَده ، از امام صادق عليه السلام _ :پدرم به مردى كه با او بسيار سخن گفته بود ، فرمود : «اى مرد ! آيا گفتار را حقير و كوچك مى شمارى ؟ بدان كه خداوند عز و جلپيامبرانش را، آن هنگام كه آنان را به رسالت بر مى انگيخت ، با طلا يا نقره مبعوث نكرد ؛ بلكه با گفتار، برانگيخت و خداوند عز و جل ، خود را با كلام و دليل ها و نشانه ها به آفريده هاى خود ، شناسانده است» .

مصباح الشريعة_ در حديثى كه به امام صادق عليه السلام نسبت داده شده است _ :هيچ عبادتى بر اعضا ، سبُك بارتر و در نزد خدا از جهت منزلت و قدر ، برتر از سخن گفتن در راه رضايتِ خداوند و براى خاطر او و انتشار نعمت هاى ظاهرى و باطنى اش در ميان بندگانش نيست . آيا نمى نگرى كه خداوند عز و جلميان خود و پيامبرانش ، و همچنين ميان پيامبران و امّت ها تنها از راه گفتار، از مفاهيمى پرده بر مى دارد كه جزء دانش مكنون او و وحى پنهان اوست كه با آنان در ميان گذاشته است ؟ بنا بر اين ، ثابت مى شود كه گفتار ، برترين ابزار و لطيف ترين عبادت است .

5 / 2اندرز دادنقرآن«اى مردم ! به يقين براى شما از جانب پروردگارتان اندرزى ، و درمانى براى آنچه در سينه هاست ، و ره نمود و رحمتى براى گروندگان آمده است» .

.

ص: 228

الحديثعيسى عليه السلام :قَد أبلَغَ مَن وَعَظَ ، وأَفلَحَ مَنِ اتَّعَظَ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِابنِهِ وهُوَ يَعِظُهُ _ :أحيِ قَلبَكَ بِالمَوعِظَةِ . (2)

عنه عليه السلام :المَواعِظُ حَياةُ القُلوبِ . (3)

عنه عليه السلام :المَواعِظُ صِقالُ النُّفوسِ ، وجِلاءُ القُلوبِ . (4)

عنه عليه السلام :بِالمَواعِظِ تَنجَلِي الغَفلَةُ . (5)

عنه عليه السلام :ثَمَرَةُ الوَعظِ الاِنتِباهُ . (6)

الإمام الصّادق عليه السلام :قامَ رَجُلٌ يُقالُ لَهُ : هَمّامٌ _ وكانَ عابِدا ناسِكا مُجتَهِدا _ إلى أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام وهُوَ يَخطُبُ ، فَقالَ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، صِف لَنا صِفَةَ المُؤمِنِ كَأَنَّنا نَنظُرُ إلَيهِ ، فَقالَ[ عليه السلام ] : ... . فَصاحَ هَمّامٌ صَيحَةً ، ثُمَّ وَقَعَ مَغشِيّا عَلَيهِ . فَقالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : أمَا وَاللّهِ لَقَد كُنتُ أخافُها عَلَيهِ ! وقالَ : هكَذا تَصنَعُ المَوعِظَةُ البالِغَةُ بِأَهلِها ! (7)

راجع : ميزان الحكمة : ج 13 ص 253 (الموعظة) .

.


1- .الأمالي للصدوق : ص 650 ح 884 عن منصور بن حازم ، روضة الواعظين : ص 490 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحارالأنوار : ج 73 ص 121 ح 110 .
2- .نهج البلاغة : الكتاب 31 ، تحف العقول : ص 69 ، كشف المحجّه : ص 221 عن عمر بن أبي المقدام عن الإمام الباقر عنه عليهماالسلام ، نزهة النّاظر : ص 96 ح 171 عن ابن عبّاس ، عيون الحكم والمواعظ : ص 85 ح 2046 ، بحارالأنوار : ج 77 ص 217 ح 2 ؛ كنزالعمّال : ج 16 ص 168 ح 44215 نقلاً عن وكيع .
3- .غرر الحكم : ج 1 ص 85 ح 321 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 17 ح 2 .
4- .غرر الحكم : ج 1 ص 357 ح 1354 .
5- .غرر الحكم : ج 3 ص 200 ح 4191 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 187 ح 3807 .
6- .غرر الحكم : ج 3 ص 322 ح 4588 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 208 ح 4164 .
7- .الكافي : ج 2 ص 226 و 230 ح 1 عن عبداللّه بن يونس ، نهج البلاغة : الخطبة 193 من دون إسنادٍ إلى الإمام الصّادق عليه السلام ، صفات الشيعة : ص 101 عن عبدالرحمن بن كثير الهاشمي عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، بحارالأنوار : ج 67 ص 314 ح 49 .

ص: 229

حديثعيسى عليه السلام :آن كس كه اندرز داد ، [پيام را] ابلاغ كرد و آن كه پند گرفت ، رستگار شد .

امام على عليه السلام_ در سفارش خود به فرزندش كه او را اندرز مى داد _ :دلت را با اندرز ، زنده كن .

امام على عليه السلام :موعظه ها ، حيات دل هايند .

امام على عليه السلام :موعظه ها ، موجب صيقل جان ها و صفاى دل هايند .

امام على عليه السلام :پرده غفلت ، با اندرزها كنار مى رود .

امام على عليه السلام :نتيجه اندرز ، بيدار شدن است .

امام صادق عليه السلام :يكى از ياران امير مؤمنان عليه السلام به نام هَمّام _ كه مردى عابد و كوشا و اهل عمل بود _ برخاست و به امام عليه السلام كه خطبه مى خواند ، گفت : اى امير مؤمنان ! مؤمنان را براى من چنان توصيف كن كه گويا بِدانها مى نگرم . فرمود : ... . همّام ، چنان ضجّه اى زد كه بيهوش شد [و جان باخت] . آن گاه امير مؤمنان فرمود : «بدانيد كه _ سوگند به خدا _ از اندرز دادن به او بيم داشتم» . آن گاه فرمود : «اندرز بليغ با مخاطبان خود ، چنين مى كند !» .

ر . ك : ميزان الحكمة : ج 13 ص 253 (اندرز) .

.

ص: 230

5 / 3الخُطبَةُ 1الكتاب«وَ شَدَدْنَا مُلْكَهُ وَءَاتَيْنَاهُ الْحِكْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطَابِ» . (1)

الحديثالإمام الرضا عليه السلام_ في بَيانِ الحِكمَةِ مِن خُطبَةِ يَومِ الجُمُعَةِ _ :لِأَنَّ الجُمُعَةَ مَشهَدٌ عامٌّ ، فَأَرادَ أن يَكونَ لِلإِمامِ سَبَبٌ لِمَوعِظَتِهِم ، وتَرغيبِهِم فِي الطّاعَةِ ، وتَرهيبِهِم عَنِ المَعصِيَةِ ، وتَوقيفِهِم عَلى ما أرادَ مِن مَصلَحَةِ دينِهِم ودُنياهُم ، ويُخبِرَهُم بِما وَرَدَ عَلَيهِم مِنَ الأَوقاتِ ومِنَ الأَحوالِ الَّتي لَهُم فيهَا المَضَرَّةُ وَالمَنفَعَةُ . (2)

راجع : ص 276 : ( الفصل السادس : مراعاةُ الاختصار ) و ص 314 ( الفصل السابع / التكلّف ) و ص 318 ( الإطالة ) .

.


1- .ص : 20 .
2- .عيون أخبار الرِّضا عليه السلام : ج 2 ص111 ح 1 ، علل الشرائع : ص 265 نحوه وكلاهما عن الفضل بن شاذان ، بحار الأنوار : ج 6 ص 73 .

ص: 231

5 / 3 سخنرانى

5 / 3سخنرانى 1قرآن«و پادشاهى اش را استوار نموديم و او را حكمت و كلامِ فيصله دهنده عطا كرديم» .

حديثامام رضا عليه السلام_ در تبيين حكمت خطبه روز نماز جمعه _ :زيرا جمعه ، محلّ اجتماع مردم است ، و خداوند خواست تا امام [جمعه] ، راهى براى اندرز دادن به آنان ، تشويقشان به اطاعت خدا و ترساندنشان از نافرمانى داشته باشد ، تا آنان را به آنچه مصلحت دين و دنيايشان در آن است ، آگاه نمايد ، و نيز آنان را از اوضاع زمانه و كارهايى كه مايه زيان و سود آنان است ، باخبر سازد .

ر . ك : ص 277 (فصل ششم / رعايت اختصار) و ص 315 (فصل هفتم / خود را به زحمت انداختن) و ص 319 (طولانى كردن سخن) .

.

ص: 232

5 / 4الشِّعرُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ مِنَ البَيانِ سِحرا ، وإنَّ مِنَ الشِّعرِ حِكَما . (1)

السنن الكبرى عن عبد الرحمن بن كعب بن مالك عن أبيه :أنَّهُ قالَ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله : إنَّ اللّهَ عز و جلقَد أنزَلَ فِي الشِّعرِ ما أنزَلَ ! (2) قالَ : إنَّ المُؤمِنَ يُجاهِدُ بِسَيفِهِ ولِسانِهِ ، وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ ! لَكَأَنَّ ما تَرمونَهُم بِهِ نَضحُ النَّبلِ . (3)

المستدرك على الصّحيحين عن البراء بن عازب :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله اُتِيَ فَقيلَ : يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّ أبا سُفيانَ بنَ الحارِثِ بنِ عَبدِ المُطَّلِبِ يَهجوكَ . فَقامَ ابنُ رَواحَةَ فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، اِيذَن لي فيهِ . قالَ : أنتَ الَّذي تَقولُ : ثَبَّتَ اللّهُ ؟ قالَ : نَعَم قُلتُ يا رَسولَ اللّهِ : فَثَبَّتَ اللّهُ ما أعطاكَ مِن حَسَنٍتَثبيتَ موسى ونَصرا مِثلَ ما نُصِروا قالَ : وأَنتَ يَفعَلُ اللّهُ بِكَ خَيرا مِثلَ ذلِكَ . قال : ثُمَّ وَثَبَ كَعبٌ فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، اِيذَن لي فيهِ . فَقالَ : أنتَ الَّذي تَقولُ : هَمَّت ؟ قالَ : نَعَم قُلتُ يا رَسولَ اللّهِ : هَمَّت سَخينَةُ أن تُغالِبَ رَبَّهافَلَيُغلَبَنَّ مُغالِبُ الغَلّابِ قالَ : أما اِنَّ اللّهَ لَم يَنسَ ذلِكَ لَكَ . (4)

.


1- .سنن أبي داود : ج 4 ص 303 ح 5011 عن ابن عبّاس ، المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 711 ح 6569 ، المعجم الأوسط : ج 7 ص 341 ح 7671 كلاهما عن أبي بكرة ، كنزالعمّال : ج 3 ص 582 ح 8003 ؛ الأمالي للصدوق : ص 718 ح987 عن عبد اللّه بن زهير ، بحارالأنوار : ج 71 ص 415 ح 36 .
2- .يوجد في بعض المصادر هنا هذه الزيادة : «فكيف ترى فيه» .
3- .السنن الكبرى : ج 10 ص 404 ح 21108 ، مسند ابن حنبل : ج 10 ص 335 ح 27244 نحوه ، المصنّف لعبد الرزاق : ج 11 ص 263 ح 20500 وفيه «بنفسه» بدل «بسيفه» ، كنزالعمّال : ج 3 ص 862 ح 8964 ؛ مجمع البيان : ج 7 ص 326 عن عبد الرحمن بن كعب نحوه .
4- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 556 ح 6065 ، تاريخ دمشق : ج 12 ص 405 ، الدرّ المنثور : ج 6 ص 336 نقلاً عن ابن سعد وكلاهما نحوه .

ص: 233

5 / 4 شعر

5 / 4شع_رپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :برخى از گفتارها سِحر ، و برخى از اشعار ، حكمت اند .

السنن الكبرى_ به نقل از عبد الرحمان بن كعب بن مالك _ :پدرم به پيامبر صلى الله عليه و آله گفت : خداوند عز و جل در باره شعر ، آن چيزى را كه [لازم بوده ]فرو بفرستد ، فرو فرستاده است ؟ فرمود : «مؤمن ، با شمشير و زبانش جهاد مى كند . سوگند به آن كه جانم به دست اوست ، شعرى كه با آن ، با آنان مبارزه مى كنيد ، مانند تيرى است كه به سوى آنان مى افكنيد» .

المستدرك على الصحيحين_ به نقل از بَراء بن عازب _ :به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله خبر داده شد و به ايشان گفته شد كه : اى پيامبر خدا ! ابو سفيان بن حارث بن عبد المطّلب ، شما را دشنام مى دهد . ابن رواحه گفت : اى پيامبر خدا ! در باره او به من اجازه بده [كه هَجوَش را بسُرايم] . [پيامبر صلى الله عليه و آله ] فرمود : «آيا تو گفته اى : ثبّت اللّه ! (خداوند ، پايدار نگاه دارد !) ؟» . ابن رواحه گفت : آرى ، اى پيامبر خدا ! چنين گفتم : خداوند، نيكويى اى را كه به تو عطا كرده ، ثابت و پايدار نگاه دارد چنان كه به موسى ثبات بخشيد و به سان آنان كه يارى شدند ، يارى نصيب شما گردد . [پيامبر صلى الله عليه و آله ] فرمود : «هان ! خداوند نيز به سان آن ، به تو خير رسانَد» . آن گاه ، كعب ، گام پيش گذاشت و گفت : اى پيامبر خدا ! در باره او به من اجازه بده [كه هَجوَش را بسُرايم] ! [پيامبر صلى الله عليه و آله ] فرمود : «آيا تو گفته اى : هَمَّت (خواست) ؟» . كعب گفت : آرى ، اى پيامبر خدا ! گفتم : قريش خواست بر پروردگارش چيره شود و هر كس بخواهد بر خداى قاهر چيره گردد ، قطعا خود ، مغلوب خواهد شد . [پيامبر صلى الله عليه و آله ] فرمود : «بدان كه خداوند ، اين گفتار را براى تو از ياد نبرده است» .

.

ص: 234

الإمام الصادق عليه السلام :مَن قالَ فينا بَيتَ شِعرٍ ، بَنَى اللّهُ تَعالى لَهُ بَيتا فِي الجَنَّةِ . (1)

عنه عليه السلام :ما قالَ فينا قائِلٌ بَيتا مِنَ الشِّعرِ حَتّى يُؤَيَّدَ بِروحِ القُدُسِ . (2)

5 / 5الحِوارُرجال الكشّي عن أبي خالد الكابليّ :رَأَيتُ أبا جَعفَرٍ صاحِبَ الطّاقِ ، وهُوَ قاعِدٌ فِي الرَّوضَةِ قَد قَطَعَ أهلُ المَدينَةِ أزرارَهُ ، وهُوَ دائِبٌ يُجيبُهُم ويَسأَلونَهُ ، فَدَنَوتُ مِنهُ ، فَقُلتُ : إنَّ أباعَبدِ اللّهِ عليه السلام نَهانا عَنِ الكَلامِ ، فَقالَ : أمَرَكَ أن تَقولَ لي ؟ فَقُلتُ : لا ، ولكِنَّهُ أمَرَني ألّا اُكَلِّمَ أحَدا . قالَ : فَاذهَب فَأَطِعهُ في ما أمَرَكَ . فَدَخَلتُ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام فَأَخبَرتُهُ بِقِصَّةِ صاحِبِ الطّاقِ وما قُلتُ لَهُ وقَولِهِ لي : «اِذهَب وأَطِعهُ في ما أمَرَكَ» . فَتَبَسَّمَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام وقالَ : يا أبا خالِدٍ ، إنَّ صاحِبَ الطّاقِ يُكَلِّمُ النّاسَ فَيَطيرُ ويَنقَضُّ ، وأَنتَ إن قَصّوكَ لَن تَطيرَ ! (3)

.


1- .عيون أخبار الرِّضا عليه السلام : ج 1 ص 7 ح 1 ، بشارة المصطفى : ص 208 كلاهما عن عبد اللّه بن الفضل الهاشمي ، بحارالأنوار : ج 26 ص 231 ح 3 .
2- .عيون أخبار الرِّضا عليه السلام : ج 1 ص 7 ح 2 عن علي بن سالم عن أبيه ، بحار الأنوار : ج 26 ص 231 ح 4 .
3- .رجال الكشّي : ج 2 ص 424 ح 327 .

ص: 235

5 / 5 گفتگو

امام صادق عليه السلام :هر كس در باره ما يك بيت شعر بگويد ، خداوند متعال براى او خانه اى در بهشت بنا مى كند .

امام صادق عليه السلام :هيچ كس در باره ما يك بيت شعر نمى سرايد ، مگر آن كه مورد تأييد روح القدس قرار مى گيرد .

5 / 5گفتگورجال الكشّى_ به نقل از ابو خالد كابلى _ :ابو جعفر صاحبُ الطاق را در حالى ديدم كه در روضه (ميان منبر و قبر پيامبر صلى الله عليه و آله ) نشسته و مردم مدينه ، [گويى] لباس هاى او را [مى كشند و ]پاره مى كنند و او پيوسته مى چرخد و پاسخ آنان را مى دهد و آنان از او سؤال مى كنند . به او نزديك شدم و گفتم : امام صادق عليه السلام ما را از سخن گفتن (مناظره) باز داشته است . گفت : آيا به تو فرموده تا اين را به من بگويى ؟ گفتم : نه ؛ امّا ايشان به من فرمان داده تا با هيچ كس سخن نگويم . صاحب الطاق گفت : پس برو و از آنچه امام عليه السلام به تو فرمان داده ، اطاعت كن . من نزد امام صادق عليه السلام رفتم و ماجراى صاحب الطاق و آنچه به او گفتم و سخن او _ كه به من گفت : «برو و آنچه امام به تو فرمان داده ، اطاعت كن» _ ، همه را براى امام ، بازگو كردم . امام صادق عليه السلام لبخندى زد و فرمود : «صاحب الطاق با مردم سخن مى گويد و گاه مى گويد و گاه چون مرغ مى پرد و گاه مى نشيند ؛ امّا اگر كلام تو را قطع كنند ، نمى توانى بپرى !» .

.

ص: 236

رجال الكشّي عن عبد الأعلى :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : إنَّ النّاسَ يَعتُبونَ عَلَيَّ بِالكَلامِ ، وأَنَا اُكَلِّمُ النّاسَ . فَقالَ : أمّا مِثلُكَ مَن يَقَعُ ثُمَّ يَطيرُ فَنَعَم ، وأَمّا مَن يَقَعُ ثُمَّ لا يَطيرُ فَلا . (1)

رجال الكشّي عن الطّيّار :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : بَلَغَني أنَّكَ كَرِهتَ مِنّا مُناظَرَةَ النّاسِ، وكَرِهتَ الخُصومَةَ؟ فَقالَ: أمّا كَلامُ مِثلِكَ لِلنّاسِ فَلا نَكرَهُهُ ؛ مَن إذا طارَ أحسَنَ أن يَقَعَ وإن وَقَعَ يُحسِنُ أن يَطيرَ، فَمَن كانَ هكَذا فَلانَكرَهُ كَلامَهُ. (2)

5 / 6القَلَمُالكتاب«الَّذِى عَلَّمَ بِالْقَلَمِ» . (3)

«ن وَ الْقَلَمِ وَ مَا يَسْطُرُونَ» . (4)

الحديثالمعجم الأوسط عن ابن عبّاس_ في قَولِهِ تَعالى : «أوْ أثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ» _ :جَودَةُ الخَطِّ . (5)

.


1- .رجال الكشّي : ج 2 ص 610 ح 578 ، بحارالأنوار : ج 73 ص 404 .
2- .رجال الكشّي : ج 2 ص 638 ح 650 ، بحارالأنوار : ج 2 ص 136 ح 39 .
3- .العلق : 4 .
4- .القلم : 1 .
5- .المعجم الأوسط : ج 1 ص 151 ح 472 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 493 ح 3695 ، فتح البارى : ج 8 ص 576 ، الدر المنثور : ج 7 ص 434 .

ص: 237

5 / 6 قلم

رجال الكشّى_ به نقل از عبد الأعلى _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : مردم با گفتگو [و مناظره ]با من ، به دنبال تباه ساختن [دين ]من هستند و من با آنان به گفتگو مى پردازم . فرمود : «بر امثال تو كه مى نشيند و سپس مى پَرَد ، رواست [كه مناظره كند] ؛ امّا آن كه مى نشيند ، امّا نمى پَرَد ، [مناظره كردنش ]صلاح نيست» .

رجال الكشّى_ به نقل از طيّار _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : باخبر شدم كه مناظره و جدال با مردم را ناپسند مى شماريد ؟ فرمود : «گفتگوى مثل تو را با مردم ، ناپسند نمى شمارم . [بارى ،] كسى كه وقتى مى پَرَد ، نيك مى نشيند و وقتى مى نشيند ، نيك مى پَرَد ، هر كس كه چنين باشد ، ما از مناظره كردن او كراهت نداريم» .

5 / 6قلمقرآن«آن كه با قلم آموخت» .

«ن ، و سوگند به قلم و آنچه مى نگارند» .

حديثالمعجم الأوسط_ به نقل از ابن عبّاس ، در [تفسير] سخن خداوند متعال : «يا نشانه اى از علم» _ :مقصود ، خوشْ خطّى است .

.

ص: 238

الدّرّ المنثور عن عطاء بن يسار :سُئِلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَنِ الخَطِّ ، فَقالَ : عُلِّمَهُ نَبِيٌّ ، ومَن كانَ وافَقَهُ عُلِّمَ . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :ألِقِ الدَّواةَ (2) ، وحَرِّفِ القَلَمَ ، وَانصِبِ الباءَ ، وفَرِّقِ السّينَ ، ولا تُعَوِّرِ الميمَ ، وحَسِّنِ اللّهَ ، ومُدَّ الرَّحمنَ ، وجَوِّدِ الرَّحيمَ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :يُؤتى بِصاحِبِ القَلَمِ يَومَ القِيامَةِ في تابوتٍ مِن نارٍ مُقفَلٍ عَلَيهِ بِأَقفالٍ مِن نارٍ ، فَيُنظَرُ قَلَمُهُ فيمَ أجراهُ ؛ فَإِن كانَ أجراهُ في طاعَةِ اللّهِ ورِضوانِهِ فُكَّ عَنهُ التّابوتُ ، وإن كانَ أجراهُ في مَعصِيَةِ اللّهِ هَوى بِهِ التّابوتُ سَبعين خَريفا . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :الخَطُّ لِسانُ اليَدِ . (5)

عنه عليه السلام_ في ما قالَ لِكاتِبهِ عُبَيدِ اللّهِ بنِ أبي رافعٍ _ :ألِق دَواتَكَ ، وأَطِل جِلفَةَ (6) قَلَمِكَ ، وفَرِّج بَينَ السُّطورِ ، وقَرمِط (7) بَينَ الحُروفِ ؛ فَإِنَّ ذلِكَ أجدَرُ بِصَباحَةِ الخَطِّ . (8)

.


1- .الدرّ المنثور : ج 7 ص 434 نقلاً عن سعيد بن منصور ، سبل الهدى والرشاد : ج 6 ص 266 نحوه .
2- .لاقَ الدواةَ وألاقَها : أصلح مدادَها (تاج العروس : ج 13 ص 433 «ليق») .
3- .منية المريد : ص 350 ، بحارالأنوار : ج 2 ص 152 ح 41 ؛ تفسير القرطبي : ج 13 ص 353 ، الشفا : ج 1 ص 358 ، الفردوس : ج 5 ص 394 ح 8533 كلّها عن معاوية بن أبي سفيان ، أدب الإملاء : ص 188 عن مكحول ، كنزالعمّال : ج 10 ص 314 ح 29566 .
4- .المعجم الكبير : ج 11 ص 151 ح 11450 ، المعجم الأوسط : ج 2 ص 260 ح 1922 كلاهما عن ابن عبّاس ، كنزالعمّال : ج 6 ص 86 ح 14957 .
5- .غرر الحكم : ج 1 ص 186 ح 706 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 50 ح 1298 .
6- .جِلْفَة القَلَم : سِنانه (مجمع البحرين : ج 1 ص 306 «جلف») .
7- .القَرْمَطَة في الخطّ : دِقّة الكتابة وتَدانِي الحروف ( لسان العرب : 7 ص 377 « قرمط » ) .
8- .نهج البلاغة : الحكمة 315 ، غرر الحكم : ج 2 ص 232 ح 2459 ، بحارالأنوار : ج 34 ص 320 ح 1094 ؛ كنزالعمّال : ج 10 ص 312 ح 29563 نقلاً عن تاريخ بغداد نحوه .

ص: 239

الدرّ المنثور_ به نقل از عطاء بن يسار _ :از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در باره خط سؤال شد . فرمود : «خط به پيامبر آموخته شده است و هر كس با او همسو باشد ، به او آموخته مى شود» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در ميان دوات ، ليقه بگذار و قلم را بتراش . [حرف] «باء» را بكش و ميان دندانه هاى [حرف] «سين» ، فاصله بگذار و دايره [حرف ]«ميم» را پُر نكن و «اللّه » را نيك بنويس و «رحمن» را بكش و «رحيم» را خوب بنويس .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :صاحب قلم (نويسنده) را روز قيامت در ميان تابوتى از آتش _ كه با قفل هايى از آتش ، سربسته است _ ، مى آورند و به قلم او نگريسته مى شود كه آن را در چه راهى به كار گرفته است . پس اگر آن را در راه اطاعت و خشنودى خداوند به كار گرفته باشد ، سرِ تابوت برايش گشوده مى شود و اگر قلمش را در راه نافرمانى خدا به كار بسته باشد ، هفتاد پاييز در تابوت مى ماند .

امام على عليه السلام :خطّ زبان ، دست است .

امام على عليه السلام_ در آنچه به كاتب خود ، عبيد اللّه بن ابى رافع فرمود _ :در ميان دواتت ليقه بگذار و زبانه قلمت را دراز بتراش و ميان خط ها فاصله بگذار و حرف ها را نزديك به هم بنويس ، كه اين شيوه ، براى زيبايى خط ، شايسته تر است .

.

ص: 240

عنه عليه السلام :عُقولُ الفُضَلاءِ في أطرافِ أقلامِها . (1)

عنه عليه السلام :رَسولُكَ ميزانُ نُبلِكَ ، وقَلَمُكَ أبلَغُ مَن يَنطِقُ عَنكَ . (2)

راجع : ص 398 ( دور الزمان والمكان في التبليغ ) .

.


1- .غرر الحكم : ج 4 ص 365 ح 6339 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 343 ح 5856 وفيه «الرجال» بدل «الفضلاء» .
2- .غرر الحكم : ج 4 ص 100 ح 5437 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 269 ح 4948 .

ص: 241

امام على عليه السلام :عقل هاى برجستگان ، در نوك قلم هاى آنهاست .

امام على عليه السلام :فرستاده تو ، نشان دهنده اندازه انديشه توست ، و قلمت ، از آن كه درباره ات سخن بگويد ، رساتر است .

ر . ك : ص167 (نقش زمان و مكان در تبليغ) .

.

ص: 242

الفصل السّادس : آداب التّبليغ6 / 1الاِفتِتاحُ بِالبَسمَلَةِمسند ابن حنبل عن أبي هريرة :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : كُلُّ كَلامٍ أو أمرٍ ذي بالٍ لا يُفتَحُ بِذِكرِ اللّهِ عز و جل فَهُوَ أبتَرُ _ أو قالَ : أقطَعُ _ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :قولوا عِندَ افتِتاحِ كُلِّ أمرٍ صَغيرٍ أو عَظيمٍ : بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ . (2)

عنه عليه السلام :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله حَدَّثَني عَنِ اللّهِ عز و جل أنَّهُ قالَ : كُلُّ أمرٍ ذي بالٍ لَم يُذكَر «بِسمِ اللّهِ» فيهِ فَهُوَ أبتَرُ . (3)

.


1- .مسند ابن حنبل: ج 3 ص 281 ح 8720 .
2- .التوحيد : ص 232 ح 5 عن محمّد بن زياد ومحمّد بن سيّار ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 28 ح 9 كلاهما عن الإمام العسكري عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 92 ص 233 ح 14 .
3- .التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 25 ح 7 ، بحار الأنوار : ج 92 ص 242 ح 48 ؛ الدرّ المنثور : ج 1 ص 26 نقلاً عن عبد القادر الرهاوي في الأربعين عن أبي هريرة نحوه ، كنز العمّال : ج 1 ص 555 ح 2491 .

ص: 243

فصل ششم : آداب تبليغ
6 / 1 آغازگرى با «بسم اللَّه الرحمن الرحيم»

فصل ششم : آداب تبليغ6 / 1آغازگرى با «بسم اللّه الرحمن الرحيم»مسند ابن حنبل_ به نقل از ابو هريره _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «هر گفتار يا كارى كه ارزشمند باشد و با ياد خداى عز و جل آغاز نشود ، بى فرجام است» يا كه فرمود : «قطع شده است» .

امام على عليه السلام :در آغاز هر كار كوچك يا بزرگ بگوييد : «بسم اللّه الرحمن الرحيم» .

امام على عليه السلام :همانا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، از خداوند عز و جل براى من نقل كرد كه چنين فرموده است : «هر كار ارزشمندى كه در آن بسم اللّه گفته نشود ، بى فرجام است» .

.

ص: 244

الإمام الصادق عليه السلام :لا تَدَع «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ» وإن كانَ بَعدَهُ شِعرٌ . (1)

6 / 2التَّحميدُ للّهِِ وَالصَّلاةُ عَلى رَسولِ اللّه صلى الله عليه و آلهِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :كُلُّ كَلامٍ لا يُبدَأُ فيهِ بِالحَمدِ للّهِِ فَهُوَ أجذَمُ 2 . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :كُلُّ أمرٍ ذي بالٍ لا يُبدَأُ فيهِ بِحَمدِ اللّهِ وَالصَّلاةِ عَلَيَّ فَهُوَ أقطَعُ أبتَرُ ، مَمحوقٌ مِن كُلِّ بَرَكَةٍ . (3)

فائدةقال ابن قتيبة : تَتّبعت خطب رسول اللّه صلى الله عليه و آله ، فوجدت أوائل أكثرها : «الحَمدُ للّهِِ ، نَحمَدُهُ ونَستَعينُهُ ، ونُؤمِنُ بِهِ ، ونَتَوَكَّلُ عَلَيهِ ، ونَستَغفِرُهُ ، ونَتوبُ إلَيهِ ، ونَعوذُ بِاللّهِ مِن شُرورِ أنفُسِنا ، ومِن سَيِّئاتِ أعمالِنا . مَن يَهدِهِ اللّهُ فَلا مُضِلَّ لَهُ ، ومَن يُضلِل فَلا هادِيَ لَهُ . وأَشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ» . ووجدت في بعضها : «اُوصيكُم عِبادَ اللّهِ بِتَقوَى اللّهِ ، وأَحُثُّكُم عَلى طاعَتِهِ» . ووجدت في خطبة له _ بعد حمد اللّه والثّناء عليه _ : «أيُّهَا النّاسُ ، إنَّ لَكُم مَعالِمَ فَانتَهوا إلى مَعالِمِكُم ، وإنَّ لَكُم نِهايَةً فَانتَهوا إلى نِهايَتِكُم . إنَّ المُؤمِنَ بَينَ مَخافَتَينِ : بَينَ أجَلٍ قَد مَضى لا يَدري مَا اللّهُ صانِعٌ بِهِ ، وبَينَ أجَلٍ قَد بَقِيَ لا يَدري مَا اللّهُ قاضٍ فيهِ ؛ فَليَأخُذِ العَبدُ لِنَفسِهِ مِن نَفسِهِ ، ومِن دُنياهُ لِاخِرَتِهِ ، ومِنَ الشَّبيبَةِ قَبلَ الكِبَرِ ، ومِنَ الحَياةِ قَبلَ المَوتِ . وَالَّذي نَفسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ ، ما بَعدَ المَوتِ مُستَعتَبٌ ، ولا بَعدَ الدُّنيا دارٌ إلَا الجَنَّةَ أوِ النّارَ» . ووجدت كلّ خطبة مفتاحها «الحمد» إلّا خطبة العيد ؛ فإنّ مفتاحها «التّكبير» . (4)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 672 ح 1 عن جميل بن درّاج ، مشكاة الأنوار : ص 250 ح 733 نحوه ، وسائل الشيعة : ج 8 ص 495 .
2- .سنن أبي داود : ج 4 ص 261 ح 4840 ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 610 ح 1894 ، السنن الكبرى : ج 3 ص 296 ح 5768 كلّها عن أبي هريرة وكلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 1 ص 558 ح 2509 ؛ عدّة الداعي : ص 245 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 31 وفيهما «أقطع» بدل «أجذم» ، بحار الأنوار : ج 93 ص 216 ح 21 .
3- .كنز العمّال : ج 1 ص 558 ح 2510 نقلاً عن الرهاوي عن أبي هريرة .
4- .عيون الأخبار لابن قتيبة : ج 2 ص 231 وراجع : نثر الدرّ : ج 1 ص 151 .

ص: 245

6 / 2 حمد خدا گفتن و درود فرستادن بر پيامبر خدا
نكته :

امام صادق عليه السلام :«بسم اللّه الرحمن الرحيم» را رها نكن ، حتّى اگر پس از آن ، شعر باشد .

6 / 2حمد خدا گفتن و درود فرستادن بر پيامبر خداپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر گفتارى كه با سپاس خدا شروع نشود ، چون دستِ بريده ، گفتارى ناقص است . 1

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كار ارزشمندى كه با ستايش الهى و درود بر من آغاز نشود ، گفتارى بى فرجام و ناقص است و از هر بركتى محروم است .

نكته:ابن قتيبه مى گويد : خطبه هاى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را دنبال كردم و دريافتم كه در آغاز اكثر آنها چنين است : «ستايش ، خداى راست . او را ستايش مى كنيم و از او يارى مى جوييم ، و به او ايمان مى آوريم ، و بر او توكّل مى كنيم ، و از او طلب بخشايش مى كنيم ، و به سوى او توبه مى كنيم ، و از شرّ نفس خود و بدى اعمالمان به خدا پناه مى بريم . هر كس خدا او را هدايت كند ، هيچ گم راه كننده اى نخواهد داشت ، و هر كس خدا گم راهش كند ، هدايت كننده اى نخواهد داشت ؛ و شهادت مى دهم كه خدايى جز خداى يكتا نيست . او يكتاست و انبازى ندارد» . و در برخى از خطبه ها چنين ديدم : «اى بندگان خدا ! شما را به پروا كردن از خداوند ، سفارش مى كنم و شما را به طاعت او فرا مى خوانم». و در خطبه اى از ايشان ديدم كه پس از حمد و ثناى خداوند ، چنين آمده بود : «اى مردم ! براى شما نشانه هايى است . پس به سوى نشانه هاى خود ، راه پوييد و براى شما پايانه اى است . پس به آن پايانه ملحق شويد . همانا مؤمن بين دو بيم است : بين زمانى كه بر او گذشته و نمى داند كه خداوند با او چه خواهد كرد ، و زمانى كه باقى مانده و نمى داند كه خداوند در آن ، چه قضايى دارد . پس بنده بايد از جان خود براى خود ، و از دنيايش براى آخرتش ، و از جوانى پيش از پيرى ، و از زندگانى پيش از مرگ ، توشه بر گيرد . سوگند به آن كه جان محمّد به دست اوست ، پس از مرگ ، عذرى پذيرفته نيست و پس از دنيا ، خانه اى جز بهشت يا دوزخ نيست». و دريافتم كه در آغاز هر خطبه ، ستايش خداست ، به استثناى خطبه عيد كه آغاز آن ، تكبير است .

.

ص: 246

6 / 3الوُضوحُ فِي الكَلامِالكتاب« وَأَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَاحْذَرُواْ فَإِن تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ» . (1)

«وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللَّهُ مَن يَشَاءُ وَ يَهْدِى مَن يَشَاءُ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» . (2)

«فَهَلْ عَلَى الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ» . (3)

.


1- .المائدة : 92 .
2- .إبراهيم : 4 .
3- .النحل : 35 .

ص: 247

6 / 3 روشن بودن سخن

6 / 3روشن بودن سخنقرآن«و اطاعت خدا و اطاعت پيامبر كنيد ، و بر حذر باشيد ! پس اگر روى گردانديد ، بدانيد كه بر عهده پيامبر ما ، فقط رساندن [پيام] آشكار است» .

«بر پيامبر [خدا ، وظيفه اى] جز ابلاغ [رسالت] نيست ، و خداوند ، آنچه را آشكار و آنچه را پوشيده مى داريد ، مى داند» .

«و ما هيچ پيامبرى را جز به زبان قومش نفرستاديم ، تا [حقايق را] براى آنان بيان كند . پس خدا هر كه را بخواهد ، بى راه مى گذارد و هر كه را بخواهد ، هدايت مى كند ، و اوست ارجمند حكيم» .

.

ص: 248

«فَإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ الْمُبِينُ» . (1)

«فَإِنَّمَا يَسَّرْنَاهُ بِلِسَانِكَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقِينَ وَ تُنذِرَ بِهِ قَوْمًا لُّدًّا» . (2)

«وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِى * يَفْقَهُواْ قَوْلِى» . (3)

الحديثصحيح البخاري عن عائشة :إنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله كانَ يُحَدِّثُ حَديثا، لَو عَدَّهُ العادُّ لَأَحصاهُ. (4)

مسند ابن حنبل عن عائشة :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لا يَسرُدُ سَردَكُم هذا ؛ يَتَكَلَّمُ بِكَلامٍ بَينَهُ فَصلٌ ، يَحفَظُهُ مَن سَمِعَهُ . (5)

سنن أبي داود عن عائشة :كانَ كَلامُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله كَلاما فَصلاً ؛ يَفهَمُهُ كُلُّ مَن سَمِعَهُ . (6)

الإمام الحسن عليه السلام عَن هِندِ بنِ أبي هالَةَ التَّميمِيِ_ وكانَ وَصّافا لِحِليَةِ النَّبِيِ صلى الله عليه و آله _ :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله . . . يَتَكَلَّمُ بِجَوامِعِ الكَلِمِ فَصلاً ، لا فُضولَ فيهِ ولا تَقصيرَ . (7)

.


1- .النحل : 82 .
2- .مريم : 97 .
3- .طه : 27 و 28 .
4- .صحيح البخاري : ج 3 ص1307 ح3374، صحيح مسلم: ج 4 ص2298 ح71، سنن أبي داود : ج 3 ص 320 ح 3654 نحوه ، كنز العمّال: ج 7 ص 146 ح 18438 .
5- .مسند ابن حنبل : ج 10 ص 115 ح 26269 ، سنن الترمذي : ج 5 ص 600 ح 3639 نحوه ، الطبقات الكبرى : ج 1 ص 375 وليس فيه «بينه» ، مسند إسحاق بن راهويه : ج 3 ص 983 ح 1705 نحوه .
6- .سنن أبي داود : ج 4 ص 261 ح 4839 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 6 ص 210 ح 3 ، الأذكار المنتخبة : ص 286 ، رياض الصّالحين : ص 307 ، كنز العمّال : ج 7 ص 145 ح 18433 .
7- .معاني الأخبار : ص 81 ح 1 ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 43 ح 1 ، بحارالأنوار : ج 16 ص 150 ح 4 ؛ المعجم الكبير : ج 22 ص 156 ح 414 ، الشمائل المحمّديّة : ص 109 ح 226 ، شعب الإيمان : ج 2 ص 155 ح 1430 .

ص: 249

«و آيا جز ابلاغ آشكار ، بر پيامبران [وظيفه اى] است؟!» .

«پس اگر روى گردان شوند ، بر تو فقط ابلاغ آشكار است» .

«در حقيقت ، ما اين [قرآن] را بر زبان تو آسان ساختيم تا پرهيزگاران را بِدان ، نويد و مردم ستيزه جو را بِدان بيم دهى» .

«و از زبانم گره بگشاى ، [تا] سخنم را بفهمند» .

حديثصحيح البخارى_ به نقل از عايشه _ :هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله سخنى مى گفت ، اگر كسى آن را مى شمُرد ، مى توانست آن را بشمارد .

مسند ابن حنبل_ به نقل از عايشه _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به سان شما ، پشت سر هم سخن نمى گفت . وقتى سخنى مى گفت ، بين آن ، چنان فاصله مى انداخت كه هر كس مى شنيد ، به خاطر مى سپرد .

سنن أبى داوود_ به نقل از عايشه _ :گفتار پيامبر خدا ، گفتارى با فاصله [و آشكار ]بود ، كه هر كس آن را مى شنيد ، مى فهميد .

امام حسن عليه السلام_ به نقل از هند بن ابى هاله تميمى ، كه توصيف كننده زيبايى پيامبر صلى الله عليه و آله بود _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ... به تمام جوامع كَلِم (گفتارهاى جامع) ، آشكارا زبان مى گشود ، بى آن كه در سخن وى ، فزونى يا كاستى باشد .

.

ص: 250

6 / 4السَّدادُ فِي القَولِالكتاب«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ قُولُواْ قَوْلًا سَدِيدًا» . (1)

«ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ» . (2)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :مَن سَدَّدَ مَقالَهُ ، بَرهَنَ عَن غَزارَةِ فَضلِهِ . (3)

عنه عليه السلام :أحسَنُ القَولِ السَّدادُ . (4)

عنه عليه السلام :أحسَنُ الكَلامِ ما زانَهُ حُسنُ النِّظامِ ، وفَهِمَهُ الخاصُّ وَالعامُّ . (5)

عنه عليه السلام :أحسَنُ الكَلامِ ما لا تَمُجُّهُ الآذانُ ، ولا يُتعِبُ فَهمُهُ الأَفهامَ . (6)

راجع : ص 194 ح 235 .

6 / 5التَّلويحُ في ما لا يَنبَغِي التَّصريحُ بِهِسنن أبي داود عن عائشة :كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إذا بَلَغَهُ عَنِ الرَّجُلِ الشَّيءُ لَم يَقُل: «ما بالُ فُلانٍ يَقولُ ؟ !» ، ولكِن يَقولُ : «ما بالُ أقوامٍ يَقولونَ كَذا وكَذا ؟ !» . (7)

.


1- .الأحزاب : 70 .
2- .النحل : 125 .
3- .غرر الحكم : ج 5 ص 291 ح 8419 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 448 ح 7946 .
4- .غرر الحكم : ج 2 ص 374 ح 2865 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 117 ح 2605 .
5- .غرر الحكم : ج 2 ص 463 ح 3304 .
6- .غرر الحكم : ج 2 ص 485 ح 3371 .
7- .سنن أبي داود : ج 4 ص 250 ح 4788 ، البداية النهاية : ج 6 ص 38 ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 9 ص 68 ، سبل الهدى والرّشاد : ج 7 ص 23 ، كنز العمّال : ج 7 ص 137 ح 18383 .

ص: 251

6 / 4 استوارى در گفتار
6 / 5 اشاره، در آن جا كه صراحت ، روا نباشد

6 / 4استوارى در گفتارقرآن«اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! از خدا پروا داريد و سخنى استوار گوييد» .

«با حكمت و اندرز نيكو به راه پروردگارت دعوت كن ، و با آنان به آن [شيوه اى] كه نيكوتر است ، مجادله نماى . در حقيقت ، پروردگار تو به [حال] كسى كه از راه او منحرف شده ، داناتر ، و او به [حال ]راه يافتگان [نيز ]داناتر است» .

حديثامام على عليه السلام :كسى كه با استوارى سخن گويد ، بسيارىِ فضل خود را آشكار ساخته است .

امام على عليه السلام :بهترين سخن ، سخن استوار است .

امام على عليه السلام :بهترين گفتار ، آن است كه ترتيب نيك ، بِدان آراستگى بخشد و خاص و عام ، آن را بفهمند .

امام على عليه السلام :بهترين گفتار ، آن است كه گوش ها از آن بيزارى نجويند و فهمش فكرها را خسته نسازد .

ر . ك : ص 195 ح 235 .

6 / 5اشاره، در آن جا كه صراحت ، روا نباشدسنن أبى داوود_ به نقل از عايشه _ :هر گاه چيزى (سخن ناروايى) از فردى به ايشان مى رسيد ، نمى فرمود : «فلانى را چه شده كه چنين مى گويد؟!» ؛ بلكه مى فرمود : «مردم را چه شده كه چنين و چنان مى گويند ؟ !» .

.

ص: 252

المعجم الكبير عن خوّات بن جبير :نَزَلنا مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مَرَّ الظَّهرانِ ، فَخَرَجتُ مِن خِبائي ، فَإِذا أنَا بِنِسوَةٍ يَتَحَدَّثنَ فَأَعجَبنَني ، فَرَجَعتُ فَاستَخرَجتُ عَيبَتي ، فَاستَخرَجتُ مِنها حُلَّةً فَلَبِستُها وجِئتُ فَجَلَستُ مَعَهُنَّ ، وخَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِن قُبَّتِهِ فَقالَ : أبا عَبدِ اللّهِ ، ما يُجلِسُكَ مَعَهُنَّ ؟ فَلَمّا رَأَيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله هِبتُهُ وَاختَلَطتُ ، قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ جَمَلٌ لي شَرَدَ ، فَأَنَا أبتَغي لَهُ قَيدا ، فَمَضى . . . وتَوَضَّأَ فَأَقبَلَ وَالماءُ يَسيلُ مِن لِحيَتِهِ عَلى صَدرِهِ _ أو قالَ : يَقطُرُ مِن لِحيَتِهِ عَلى صَدرِهِ _ فَقالَ : أبا عَبدِ اللّهِ ، ما فَعَلَ شِرادُ جَمَلِكَ ؟ ثُمَّ ارتَحَلنا ، فَجَعَلَ لا يَلحَقُني فِي المَسيرِ إلّا قالَ : السَّلامُ عَلَيكَ أبا عَبدِ اللّهِ ، ما فَعَلَ شِرادُ ذلِكَ الجَمَلِ ؟ فَلَمّا رَأَيتُ ذلِكَ تَعَجَّلتُ إلَى المَدينَةِ وَاجتَنَبتُ المَسجِدَ وَالمُجالَسَةَ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، فَلَمّا طالَ ذلِكَ تَحَيَّنتُ ساعَةَ خَلوَةِ المَسجِدِ ، فَأَتَيتُ المَسجِدَ فَقُمتُ اُصَلّي ، وخَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِن بَعضِ حُجَرِهِ فَجأَةً ، فَصَلّى رَكعَتَينِ خَفيفَتَينِ ، وطَوَّلتُ رَجاءَ أن يَذهَبَ ويَدَعَني ، فَقالَ : طَوِّل أبا عَبدِ اللّهِ ما شِئتَ أن تُطَوِّلَ ؛ فَلَستُ قائِما حَتّى تَنصَرِفَ . فَقُلتُ في نَفسي : وَاللّهِ لَأَ عتَذِرَنَّ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ولَاُ برِئَنَّ صَدرَهُ . فَلَمّا قالَ : السَّلامُ عَلَيكَ أبا عَبدِ اللّهِ ، ما فَعَلَ شِرادُ ذلِكَ الجَمَلِ ؟ فَقُلتُ : وَالَّذي بَعَثَكَ بِالحَقِّ ، ما شَرَدَ ذلِكَ الجَمَلُ مُنذُ أسلَمَ (1) . فَقالَ : رَحِمَكَ اللّهُ ! _ ثَلاثا _ ثُمَّ لَم يَعُد لِشَيءٍ مِمّا كانَ . (2)

.


1- .كذا في الطبعة المعتمدة ، وفي كنز العمّال : «أسلمتُ» .
2- .المعجم الكبير : ج 4 ص 203 ح 4146 ، تهذيب الكمال : ج 8 ص 348 الرقم 1734 ، اُسد الغابة : ج 2 ص 190 الرقم 1489 ، كنزالعمّال : ج 7 ص 210 ح 18664 وراجع : تاريخ الإسلام للذهبي : ج 3 ص 620 والإصابة : ج 2 ص 292 الرقم 2303 .

ص: 253

المعجم الكبير_ به نقل از خوّات بن جبير _ :به همراه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در منطقه مرَّ الظهران فرود آمديم . من از چادرم خارج شدم . ناگهان ، زنانى را ديدم كه با يكديگر سخن مى گويند و از گفتگوى آنان خوشم آمد . به خيمه باز گشتم و جامه دانم را بيرون آوردم و از ميان آن ، جامه اى برداشتم و پوشيدم و آمدم با آن زنان نشستم . در اين هنگام ، پيامبر خدا از خيمه خود خارج شد و فرمود : «اى ابو عبد اللّه ! براى چه با زنان نشسته اى ؟» . چون پيامبر خدا را ديدم ، هول كردم و خود را باختم . گفتم : اى پيامبر خدا ! شترم گريخته و به دنبال ريسمانى براى او هستم... . پيامبر صلى الله عليه و آله رفت و وضو گرفت و در حالى كه آب از محاسن ايشان بر سينه شان جارى بود (يا آن كه گفت : قطرات آب وضو از محاسن ايشان بر سينه شان جارى بود) ، باز گشت و فرمود : «اى ابو عبد اللّه ! سرانجامِ گريختن شترت ، چه شد ؟» . آن گاه كوچ كرديم . پيامبر صلى الله عليه و آله در راه ، هر گاه به من برمى خورد ، مى فرمود : «سلام بر تو ، اى ابوعبد اللّه ! سرانجامِ گريختن آن شتر ، چه شد ؟» . وقتى اين را ديدم ، به سوى مدينه شتاب كردم و از رفتن به مسجد و هم نشينى با پيامبر صلى الله عليه و آله اجتناب كردم . پس از مدّتى با استفاده از ساعتِ خلوتى مسجد ، وارد مسجد شدم و براى نماز خواندن ايستادم . ناگهان پيامبر خدا از يكى از اتاق هاى خود خارج شد و دو ركعت نماز كوتاه خواند . من به اميد آن كه ايشان برود و مرا تنها بگذارد ، نماز را طولانى كردم . فرمود : «اى ابوعبد اللّه ! هر قدر كه مى خواهى ، نمازت را طولانى كن كه من تا نماز را تمام كنى ، همچنان خواهم ايستاد» . با خود گفتم : سوگند به خدا ! پيش پيامبر خدا عذر خواهم خواست و ايشان را راحت مى كنم . از اين رو ، هنگامى كه فرمود : «سلام بر تو ، اى ابو عبد اللّه ! سرانجامِ گريختن شترت ، چه شد ؟» ، گفتم : سوگند به آن كه تو را به حق ، به رسالت بر انگيخته ، آن شتر ، از آن زمان كه تمكين كرد ، ديگر نگريخته است . آن گاه [پيامبر خدا] سه بار فرمود : «خدا تو را رحمت كند !» و ديگر هرگز به آن ماجرا اشاره نكرد .

.

ص: 254

6 / 6مُراعاةُ أهلِيَّةِ المُخاطَبِعيسى عليه السلام :يا مَعشَرَ الحَوارِيّينَ ، لا تُلقُوا اللُّؤلُؤَ لِلخِنزيرِ ؛ فَإِنَّهُ لا يَصنَعُ بِهِ شَيئا . ولا تُعطُوا الحِكمَةَ مَن لا يُريدُها ؛ فَإِنَّ الحِكمَةَ أحسَنُ مِنَ اللُّؤلُؤِ ، ومَن لا يُريدُها أشَرُّ مِنَ الخِنزيرِ . (1)

عنه عليه السلام :لا تَطرَحُوا الدُّرَّ تَحتَ أرجُلِ الخَنازيرِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :كانَ المَسيحُ عليه السلام يَقولُ : إنَّ التّارِكَ شِفاءَ المَجروحِ مِن جُرحِهِ شَريكٌ لِجارِحِهِ لا مَحالَةَ ؛ وذلِكَ أنَّ الجارِحَ أرادَ فَسادَ المَجروحِ ، وَالتّارِكَ لِاءِشفائِهِ لَم يَشَأ صَلاحَهُ ، فَإِذا لَم يَشَأ صَلاحُهُ فَقَد شاءَ فَسادَهُ اضطِرارا . فَكَذلِكَ لا تُحَدِّثوا بِالحِكمَةِ غَيرَ أهلِها فَتَجهَلوا ، ولا تَمنَعوها أهلَها فَتَأثَموا . وَليَكُن أحَدُكُم بِمَنزِلَةِ الطَّبيبِ المُداوي ؛ إن رَأى مَوضِعا لِدَوائِهِ ، وإلّا أمسَكَ . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :آفَةُ العِلمِ النِّسيانُ ، وإضاعَتُهُ أن تُحَدِّثَ بِهِ غَيرَ أهلِهِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ عيسَى بنَ مَريَمَ عليه السلام قامَ في بَني إسرائيلَ ، فَقالَ : يا بَني إسرائيلَ، لا تُحَدِّثوا بِالحِكمَةِ الجُهّالَ فَتَظلِموها ، ولا تَمنَعوها أهلَها فَتَظلِموهُم . (5)

.


1- .الزهد لابن حنبل : ص 118 عن عكرمة ، عيون الأخبار لابن قتيبة : ج 2 ص 124 وفيه «بني إسرائيل» بدل «الحواريّين» ، الدرّ المنثور : ج 2 ص 214 نقلاً عن ابن عساكر عن عكرمة .
2- .ربيع الأبرار : ج 3 ص 219 .
3- .الكافي : ج 8 ص 345 ح 545 عن أبان بن تغلب ، وسائل الشيعة : ج 11 ص 401 ح 5 وراجع : حلية الأولياء : ج 7 ص 273 .
4- .سنن الدارمي : ج 1 ص 158 ح 629 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 6 ص 190 ح 7 ، مشكاة المصابيح : ج 1 ص 88 ح 265 ، جامع بيان العلم : ج 1 ص 108 كلّها عن الأعمش ، كنز العمّال : ج 10 ص 184 ح 28960 و راجع : التبيان فى تفسير القرآن : ج 1 ص 198 والإجازات للمجلسي (المطبوعة في ج 108 من بحارالأنوار) : ص 16 .
5- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 400 ح 5858 ، معاني الأخبار : ص 196 ح2 كلاهما عن جميل بن صالح عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، الكافي : ج 1 ص 42 ح 4 عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 2 ص 66 ح 7 ؛ المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 301 ح 7707 عن محمّد بن كعب القرظي نحوه ، الدرّ المنثور : ج 2 ص 213 نقلاً عن ابن عساكر عن ابن عبّاس وفيه «غير أهلها» بدل «الجهّال» و «يا معشر الحواريّين» بدل «يا بنى إسرائيل» .

ص: 255

6 / 6 مراعات شايستگى مخاطب

6 / 6مراعات شايستگى مخاطبعيسى عليه السلام :اى جمعيت حواريان ! گوهر را بر گردن خوك نيفكنيد ، كه با آن ، كارى انجام نمى دهد ، و حكمت را به آن كه خواهان آن نيست ، ندهيد ؛ زيرا حكمت ، بهتر از گوهر است ، و آن كه خواهان حكمت نيست ، بدتر از خوك است .

عيسى عليه السلام :دُر را زير پاى خوكان نيفكنيد .

امام صادق عليه السلام :مسيح عليه السلام مى فرمود : كسى كه درمان جراحت مجروح را رها كند ، لاجرم با مجروح كننده آن شخص [در اين جرم] شريك است ؛ زيرا كسى كه مجروح كرده ، نابودى مجروح را مى خواسته ، و آن كه درمانش را رها كرده ، به دنبال خيرخواهى او نبوده است . پس اگر خير او را نمى خواسته ، پس به ناگزير ، نابودى او را خواسته است . به همين ترتيب ، حكمت را براى نااهل ، بازگو نكنيد كه مايه جهالت شما خواهد بود ، و آن را از اهلش دريغ نكنيد كه گناهكار خواهيد بود ؛ بلكه بايد هر يك از شما به سان طبيبِ مداواكننده باشد كه هر جا نياز به مداوا ديد ، اقدام كند و در غير اين صورت ، از مداوا باز ايستد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آفت علم ، فراموشى است و ضايع كردن آن ، به اين است كه آن را براى نااهل ، بازگو كنى .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عيسى بن مريم عليه السلام در ميان بنى اسرائيل ايستاد و گفت : «اى بنى اسرائيل ! حكمت را براى نادانان بازگو مكنيد كه در اين صورت ، به حكمت ، ستم كرده ايد ، و آن را از اهلش دريغ نكنيد كه در اين صورت ، به آنان ستم كرده ايد» .

.

ص: 256

عنه صلى الله عليه و آله :واضِعُ العِلمِ عِندَ غَيرِ أهلِهِ ، كَمُقَلِّدِ الخَنازيرِ الجَوهَرَ وَاللُّؤلُؤَ وَالذَّهَبَ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :لا تُعَلِّقُوا الدُّرَّ في أعناقِ الخَنازيرِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :لا تَطرَحُوا الدُّرَّ في أفواهِ الكِلابِ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِلحَسَنِ عليه السلام _ :مِن صِفَةِ العالِمِ ألّا يَعِظَ إلّا مَن يَقبَلُ عِظَتَهُ ، ولا يَنصَحَ مُعجَبا بِرَأيِهِ ، ولا يُخبِرَ بِما يَخافُ إذاعَتَهُ . (4)

عنه عليه السلام :واضِعُ العِلمِ عِندَ غَيرِ أهلِهِ ظالِمٌ لَهُ . (5)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :نَقلُ الصُّخورِ مِن مَواضِعِها أهوَنُ مِن تَفهيمِ مَن لا يَفهَمُ . (6)

.


1- .سنن ابن ماجة : ج 1 ص 81 ح 224 ، مشكاة المصابيح : ج 1 ص 76 ح 218 ، تهذيب الكمال : ج 24 ص 127 ، جامع بيان العالم : ج 1 ص 111 ، تاريخ دمشق : ج 43 ص 141 الرقم 5010 والثلاثة الأخيرة نحوه وكلّها عن أنس بن مالك ، كنز العمّال : ج 10 ص 131 ح 28652 ؛ بحار الأنوار : ج 65 ص 241 .
2- .تاريخ بغداد : ج 9 ص 350 الرقم 4907 عن أنس ، تفسير القرطبي : ج 2 ص 185 ؛ منية المريد : ص 184 عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه .
3- .تاريخ بغداد : ج 11 ص 310 الرقم 6107 ، أمثال الحديث للرامهرمزي : ص 122 ح 86 كلاهما عن أنس بن مالك ، كنز العمّال : ج 10 ص 247 ح 29320 ؛ عوالي اللآلي : ج 1 ص 269 ح 76 .
4- .العدد القويّة : ص 358 ح 22 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 235 ح 3 .
5- .غرر الحكم : ج 6 ص 241 ح 10127 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 504 ح 9228 .
6- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 326 ح 732 .

ص: 257

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آن كه علم را نزد نااهل مى سپارد ، به سان كسى است كه جواهر و لؤلؤ و طلا را به گردن خوك ها آويخته باشد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :گوهر را به گردن خوك ها نياويزيد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :گوهر را در ميان دهان سگ ها نيندازيد .

امام على عليه السلام_ در وصيّت خود به امام حسن عليه السلام _ :از ويژگى هاى عالِم ، آن است كه تنها كسى را اندرز مى دهد كه پذيراى آن باشد ، و آن را كه فريفته رأى و نظر خويش است ، اندرز نمى دهد ، و آنچه را كه از انتشارش بيم دارد ، گزارش نمى كُند .

امام على عليه السلام :آن كه علم را به نااهل مى سپارد ، بِدان ستم كرده است .

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :جا به جا كردن صخره ها از جايگاه آنها ، از فهماندن به آن كه نمى فهمد ، آسان تر است .

.

ص: 258

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :اِحذَر كَلامَ مَن لا يَفهَمُ عَنكَ ؛ فَإِنَّهُ يُضجِرُكَ . (1)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :لا تُحَدِّث بِالعِلمِ السُّفَهاءَ فَيُكَذِّبوكَ ، ولَا الجُهّالَ فَيَستَثقِلوكَ ، ولكِن حَدِّث بِهِ مَن يَتَلَقّاهُ مِن أهلِهِ بِقَبولٍ وفَهمٍ ؛ يَفهَمُ عَنكَ ما تَقولُ ، ويَكتُمُ عَلَيكَ ما يَسمَعُ ؛ فَإِنَّ لِعِلمِكَ عَلَيكَ حَقّا كَما أنَّ عَلَيكَ في مالِكَ حَقّا ؛ بَذلُهُ لِمُستَحِقِّهِ ، ومَنعُهُ عَن غَيرِ مُستَحِقِّهِ . (2)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :اِحتَرِس مِن ذِكرِ العِلمِ عِندَ مَن لا يَرغَبُ فيهِ ، ومِن ذِكرِ قَديمِ الشَّرَفِ عِندَ مَن لا قَديمَ لَهُ ؛ فَإِنَّ ذلِكَ مِمّا يُحقِدُهُما عَلَيكَ . (3)

عنه عليه السلام :إنَّ الحُكَماءَ ضَيَّعُوا الحِكمَةَ لَمّا وَضَعوها عِندَ غَيرِ أهلِها . (4)

6 / 7مُراعاةُ طاقَةِ المُخاطَبِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا تُحَدِّثُوا النّاسَ بِما لا يَعرِفونَ ؛ أتُحِبّونَ أن يُكَذَّبَ اللّهُ ورَسولُهُ ؟ ! (5)

الإمام عليّ عليه السلام :أيُّهَا النّاسُ! أتُحِبّونَ أن يُكَذَّبَ اللّهُ ورَسولُهُ ؟ ! حَدِّثُوا النّاسَ بِما يَعرِفونَ ، ودَعوا ما يُنكِرونَ . (6)

.


1- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 282 ح 231 .
2- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 273 ح 155 وراجع : غرر الحكم : ج 6 ص 316 ح 10367 .
3- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 322 ح 696 .
4- .قصص الأنبياء للرّاوندي : ص 160 ح 176 عن محمّد بن عبيدة عن الإمام الرضا عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 78 ص 345 ح 3 .
5- .الغيبة للنعماني : ص 34 ح 2 عن أنس ، بحارالأنوار : ج 2 ص 77 ح 61 ؛ صحيح البخاري : ج 1 ص 59 ح 127 ، تفسير ابن كثير : ج 8 ص 402 ، الأذكار للنووي : ص 283 كلّها عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه .
6- .تهذيب الكمال : ج 28 ص 265 الرقم 6086 عن أبي الطفيل ، سير أعلام النبلاء : ج 2 ص 597 ، كنزالعمّال : ج 10 ص 304 ح 29523 ؛ الاصول الستة عشر : ص 331 ح 549 ، الغيبة للنعماني : ص 34 ح 1 كلاهما عن أبي الطفيل نحوه ، بحارالأنوار : ج 2 ص 77 ح 60 .

ص: 259

6 / 7 مراعات توان مخاطب

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :از سخن گفتن با آن كه گفتارت را نمى فهمد ، پرهيز كن ، كه تو را سخت رنج خواهد داد .

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :دانش را براى سفيهان ، بازگو مكن كه تو را تكذيب مى كنند ، و براى نادانان ، بازگو مكن كه در پذيرش آن ، سنگينى مى كنند ؛ بلكه براى كسى بازگو كن كه شايسته آن باشد و آن را از روى فهميدن ، پذيرا باشد ؛ آنچه را به او مى گويى ، بفهمد و آنچه را از تو مى شنود ، مكتوم بدارد ؛ زيرا دانش تو بر تو حقّى دارد ، همان گونه كه مالت بر تو حقّى دارد ، كه آن را بايد به مستحقّ آن ببخشى و از آن كه استحقاق آن را ندارد ، دريغ نمايى .

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :از يادكردِ علم نزد آن كه بِدان اشتياق ندارد ، بپرهيز ، و از يادكردِ آن كه داراى شرافت ديرينه است ، نزد آن كه در شرافت ، ديرينه اى ندارد ، اجتناب كن كه موجب كينه جويى او به تو مى شود .

امام على عليه السلام :حكيمان ، چون حكمت را به غير اهل آن سپردند ، آن را ضايع كردند .

6 / 7مراعات توان مخاطبپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :براى مردم ، آنچه را نمى دانند [و نمى پذيرند] ، بازگو نكنيد . آيا دوست داريد كه خدا و پيامبرش تكذيب شوند؟

امام على عليه السلام :اى مردم ! آيا دوست داريد كه خدا و پيامبرش ، تكذيب شوند ؟ براى مردم ، آنچه را مى پذيرند ، بازگو كنيد و از گفتن آنچه انكارش مى كنند ، پرهيز نماييد .

.

ص: 260

دعائم الإسلام :عَنهُ [الإِمامِ الصّادِقِ] عليه السلام قالَ لِأَصحابٍ لَهُ اجتَمَعوا إلَيهِ وتَذاكَروا ما يَتَكَلَّمونَ بِهِ عِندَهُ ، فَقالَ لَهُم : حَدِّثُوا النّاسَ بِما يَعرِفونَ ، ودَعوا ما يُنكِرونَ ؛ أتُحِبّونَ أن يُسَبَّ اللّهُ ورَسولُهُ ؟ ! قالوا : وكَيفَ يُسَبُّ اللّهُ ورَسولُهُ ؟ قالَ : يَقولونَ إذا حَدَّثتُموهُم بِما يُنكِرونَ : «لَعَنَ اللّهُ قائِلَ هذا» ، وقَد قالَهُ اللّهُ عز و جلورَسولُهُ صلى الله عليه و آله ! (1)

عنه عليه السلام :ما كَلَّمَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله العِبادَ بِكُنهِ عَقلِهِ قَطُّ . قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنّا مَعاشِرَ الأَنبِياءِ اُمِرنا أن نُكَلِّمَ النّاسَ عَلى قَدرِ عُقولِهِم . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :لَيسَ كُلُّ العِلمِ يَستَطيعُ صاحِبُ العِلمِ أن يُفَسِّرَهُ لِكُلِّ النّاسِ ؛ لِأَنَّ مِنهُمُ القَوِيَّ وَالضَّعيفَ ، ولِأَنَّ مِنهُ ما يُطاقُ حَملُهُ ومِنهُ ما لا يُطاقُ حَملُهُ ، إلّا مَن يُسَهِّلُ اللّهُ لَهُ حَملَهُ وأَعانَهُ عَلَيهِ مِن خاصَّةِ أولِيائِهِ . (3)

عنه عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :لا تُعامِلِ العامَّةَ في ما اُنعِمَ بِهِ عَلَيكَ مِنَ العِلمِ كَما تُعامِلُ الخاصَّةَ . وَاعلَم أنَّ للّهِِ سُبحانَهُ رِجالاً أودَعَهُم أسرارا خَفِيَّةً ، ومَنَعَهُم عَن إشاعَتِها . وَاذكُر قَولَ العَبدِ الصّالِحِ لِموسى _ وقَد قالَ لَهُ : «هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا» (4) ، قالَ : «إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِىَ صَبْرًا * وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا » (5) . (6)

.


1- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 60 ، مستدرك الوسائل : ج 12 ص 292 ح 14116 .
2- .الكافي : ج 1 ص 23 ح 15 ، الأمالي للطوسي : ص 481 ح 1050 عن عبد العظيم الحسني عن الإمام الجواد عن آبائه عليهم السلام عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله وليس فيه صدره ، تحف العقول : ص 37 ، المحاسن : ج 1 ص 310 ح 615 كلاهما عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله نحوه ، بحارالأنوار : ج 1 ص 106 ح 4 ؛ الفردوس : ج 1 ص 398 ح 1611 عن ابن عبّاس نحوه ، كنز العمّال : ج 10 ص 242 ح 29282 .
3- .التوحيد : ص 268 عن أبي معمر السعداني ، بحار الأنوار : ج 6 ص 142 ح 6 .
4- .الكهف : 66 .
5- .الكهف : 67 و 68 .
6- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 345 ح 968 وراجع : منية المريد : ص 179 .

ص: 261

دعائم الإسلام :ايشان (امام صادق عليه السلام ) به عدّه اى از ياران خود كه بر گرد ايشان جمع شده بودند و در باره اين كه در نزد ايشان چه بگويند ، مذاكره مى كردند ، فرمود : «براى مردم ، آنچه را مى پذيرند ، بازگو كنيد و آنچه را انكار مى كنند ، وا گذاريد . آيا دوست داريد كه به خدا و پيامبرش دشنام داده شود ؟» . گفتند : چگونه به خدا و پيامبرش دشنام داده مى شود ؟ فرمود : «وقتى شما چيزى را كه انكارش مى كنند ، براى آنها بازگو مى كنيد ، مى گويند : خداوند ، گوينده اين گفتار را لعنت كند ! ، در حالى كه خداوند عز و جل و پيامبر او ، آن را گفته اند» .

امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هرگز با مردم با ژرفاى عقل خود ، سخن نگفته است . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرموده است : «ما جمعيت پيامبران ، فرمان گرفته ايم كه با مردم به اندازه عقلشان سخن بگوييم» .

امام على عليه السلام :تمام علم ، چنان نيست كه صاحب آن بتواند آن را براى تمام مردم بيان كند ؛ زيرا برخى از مردم [در عقل]، قوى و برخى ضعيف اند ، و برخى دانش ها قابل تحمّل و بعضى غير قابل تحمّل اند ، مگر براى آن كه از اولياى مخصوص خداوند باشد كه خدا شنيدن آن را برايش آسان كند و او را در اين كار ، كمك رساند .

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :با عموم مردم ، در نعمت علم كه به تو ارزانى شده ، به سان خواصّ آنان برخورد نكن و بدان كه خداوند ، بندگانى دارد كه رازهاى نهانى را به آنان وا گذاشته و آنان را از انتشار آنها باز داشته است . سخن عبد صالح (1) به موسى عليه السلام را به ياد بياور كه وقتى موسى عليه السلام به او گفت : «آيا تو را به شرط اين كه از بينشى كه آموخته شده اى به من ياد دهى ، پيروى كنم ؟» ، آن عبد صالح در پاسخش گفت : «تو هرگز نمى توانى همپاى من شكيبايى كنى ، و چگونه مى توانى بر چيزى كه به شناخت آن احاطه ندارى، شكيبايى كنى ؟» .

.


1- .مقصود ، خضر عليه السلام است .

ص: 262

عنه عليه السلام :خالِطُوا النّاسَ بِما يَعرِفونَ ، ودَعوهُم مِمّا يُنكِرونَ ، ولا تَحمِلوهُم عَلى أنفُسِكِم وعَلَينا ؛ إنَّ أمرَنا صَعبٌ مُستَصعَبٌ لا يَحتَمِلُهُ إلّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ ، أو نَبِيٌّ مُرسَلٌ ، أو عَبدٌ قَدِ امتَحَنَ اللّهُ قَلبَهُ لِلإِيمانِ . (1)

الإمام زين العابدين عليه السلام :أمّا حَقُّ المُستَنصِحِ : فَإِنَّ حَقَّهُ أن . . .تُكَلِّمَهُ مِنَ الكَلامِ بِما يُطيقُهُ عَقلُهُ ؛ فَإِنَّ لِكُلِّ عَقلٍ طَبَقَةً مِنَ الكَلامِ يَعرِفُهُ ويَجتَنِبُهُ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :ذَكَرتُ التَّقِيَّةَ يَوما عِندَ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليهماالسلام ، فَقالَ : وَاللّهِ ، لَو عَلِمَ أبو ذَرٍّ ما في قَلبِ سَلمانَ لَقَتَلَهُ ! (3)

الكافي عن عبد العزيز القراطيسيّ :قالَ لي أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : يا عَبدَ العَزيزِ ، إنَّ الإِيمانَ عَشرُ دَرَجاتٍ ؛ بِمَنزِلَةِ السُّلَّمِ ، يُصعَدُ مِنهُ مِرقاةً بَعدَ مِرقاةٍ ، فَلا يَقولَنَّ صاحِبُ الاِثنَينِ لِصاحِبِ الواحِدِ : «لَستَ عَلى شَيءٍ» ، حَتّى يَنتَهِيَ إلَى العاشِرِ ؛ فَلا تُسقِط مَن هُوَ دونَكَ فَيُسقِطَكَ مَن هُوَ فَوقَكَ . وإذا رَأَيتَ مَن هُوَ أسفَلُ مِنكَ بِدَرَجَةٍ فَارفَعهُ إلَيكَ بِرِفقٍ ، ولا تُحَمِّلَنَّ عَلَيهِ ما لا يُطيقُ فَتَكسِرَهُ ؛ فَإِنَّ مَن كَسَرَ مُؤمِنا فَعَلَيهِ جَبرُهُ . (4)

الكافي عن عبد الأعلى :سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَقولُ : إنَّهُ لَيسَ مِنِ احتِمالِ أمرِنَا التَّصديقُ لَهُ وَالقَبولُ فَقَط . مِنِ احتِمالِ أمرِنا سَترُهُ وصِيانَ_تُه مِن غَيرِ أهلِهِ . فَاقرَأهُمُ السَّلامَ وقُل لَهُم : رَحِمَ اللّهُ عَبدا اِجتَرَّ مَوَدَّةَ النّاسِ إلى نَفسِهِ . حَدِّثوهُم بِما يَعرِفونَ ، وَاستُروا عَنهُم ما يُنكِرونَ . (5)

.


1- .الخصال : ص 624 ح10 عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بصائر الدرجات : ص 26 ح2 ، الخرائج والجرائح : ج 2 ص 794 ح 3 كلاهما عن أبي بصير ومحمّد بن مسلم عن الإمام الصادق عليه السلام وفيهما «عبد مؤمن» ، غرر الحكم : ج 3 ص 443 ح 5051 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 241 ح 4601 وليس فيهما ذيله من «لا يحتمله» ، بحار الأنوار : ج 10 ص 102 ح 1 .
2- .تحف العقول : ص 269 ح 41 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 19 ح 2 .
3- .الكافي : ج 1 ص 401 ح 2 عن مسعدة بن صدقة ، رجال الكشّي : 1 ص 70 ح 40 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 124 كلاهما عن مسعدة بن صدقة عنه عن الإمام الباقر عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 2 ص 190 ح 25 .
4- .الكافي : ج 2 ص 45 ح 2 ، الخصال : ص 447 ح 48 نحوه ، بحار الأنوار : ج 69 ص 165 ح 4 .
5- .الكافي : ج 2 ص 222 ح 5 بزيادة « _ يعني الشيعة _ » قبل «وقل لهم» الأمالي للطوسي : ص 86 ح 131 وفيه «اقرأ أصحابنا» بدل «فاقرأهم» ، بشارة المصطفى : ص 97 كلاهما عن مدرك بن زهير ، الغيبة للنعماني : ص 34 ح 3 ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 61 بزيادة «إليناوَ» بعد «الناس» وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 47 ص 371 ح 92 .

ص: 263

امام على عليه السلام :با مردم ، طبق آنچه مى پذيرند ، برخورد كنيد و از آنچه انكارش مى كنند ، اجتناب نماييد ، و بار آنان را بر دوش خود يا ما نگذاريد ؛ زيرا امر (ولايت) ما دشوار و پيچيده است كه جز فرشته اى مقرّب يا پيامبرى فرستاده شده يا بنده اى كه خداوند ، دل او را به ايمانْ آزموده باشد ، تاب تحمّل آن را ندارد .

امام زين العابدين عليه السلام :امّا حقّ آن كه پند مى گيرد ؛ حقّ او ، آن است كه... به او سخنى بگويى كه عقلش تاب آن را دارد ؛ زيرا براى هر سطح عقل ، طيفى از گفتار است كه آن را مى شناسد و از آن ، اجتناب مى كند .

امام صادق عليه السلام :روزى نزد على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام از «تقيّه» ياد كردم . فرمود : «سوگند به خدا ، اگر ابو ذر از آنچه در دل سلمان بود ، آگاهى داشت ، او را مى كشت !» .

الكافى_ به نقل از عبد العزيز قَراطيسى _ :امام صادق عليه السلام به من فرمود : «اى عبد العزيز ! ايمان به مثابه نردبان ، ده پلّه دارد كه از آن ، پلّه پلّه بايد بالا رفت . بنا بر اين ، نبايد آن كه از دو درجه ايمان برخوردار است ، به آن كه از يك درجه برخوردار است ، بگويد : تو چيزى نيستى ، تا آن كه به درجه دهم برسد . پس آن را كه در درجه پايين تر از توست ، ساقط شده مدان كه آن كه در درجه اى بالاتر از توست ، تو را ساقط شده خواهد دانست ؛ و هر گاه به كسى بر مى خورى كه يك درجه از تو پايين تر است ، او را با مدارا و نرمى تا درجه ات بالا ببر ، و آنچه را تاب ندارد ، بر او تحميل نكن ، كه او را در هم خواهى شكست ، و هر كه مؤمنى را در هم شكند ، جبران آن برعهده خود اوست» .

الكافى_ به نقل از عبد الأعلى _ :از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود : «پذيرش امر (ولايت) ما ، تنها به تصديق آن نيست ؛ بلكه از جمله پذيرش آن ، پنهان ساختن آن و حفظ آن از نااهل است . به آنان سلام برسان و به ايشان بگو : خداوند ، رحمت كند بنده اى را كه محبّت مردم را به سوى خود جلب كند ! براى مردم ، آنچه را بر مى تابند ، بازگو كنيد و آنچه را انكار مى كنند ، از آنان پنهان نماييد» .

.

ص: 264

الإمام الصادق عليه السلام :رَحِمَ اللّهُ عَبدا اِجتَرَّ مَوَدَّةَ النّاسِ إلى نَفسِهِ ؛ فَحَدَّثَهُم بِما يَعرِفونَ وتَرَكَ ما يُنكِرونَ . (1)

التّوحيد عن محمّد بن عبيد :دَخَلتُ عَلَى الرِّضا عليه السلام ، فَقالَ لي : قُل لِلعَبّاسِيِّ يَكُفَّ عَنِ الكَلامِ فِي التَّوحيدِ وغَيرِهِ ، ويُكَلِّمَ النّاسَ بِما يَعرِفونَ ، ويَكُفَّ عَمّا يُنكِرونَ . وإذا سَأَلوكَ عَنِ التَّوحيدِ ، فَقُل كَما قالَ اللّهُ عز و جل : « قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ * لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ * وَ لَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ » . (2) وإذا سَأَلوكَ عَنِ الكَيفِيَّةِ ، فَقُل كَما قالَ اللّهُ عز و جل : «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَىْ ءٌ» . (3) وإذا سَأَلوكَ عَنِ السَّمعِ ، فَقُل كَما قالَ اللّهُ عز و جل : «هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ» (4) . فَكَلِّمِ النّاسَ بِما يَعرِفونَ . (5)

الكافي عن يعقوب بن الضّحّاك عن رجل من أصحابنا سرّاجٍ_ وكانَ خادِما لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام _ :بَعَثَني أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام في حاجَةٍ _ وهُوَ بِالحيرَةِ _ أنَا وجَماعَةً مِن مَواليهِ . قالَ : فَانطَلَقنا فيها ، ثُمَّ رَجَعنا مُغتَمّينَ . قالَ : وكانَ فِراشي فِي الحائِرِ الَّذي كُنّا فيهِ نُزولاً ، فَجِئتُ وأَنَا بِحالٍ ، فَرَمَيتُ بِنَفسي ، فَبَينا أنَا كَذلِكَ إذا أنَا بِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام قَد أقبَلَ . قالَ : فَقالَ : قَد أتَيناكَ _ أو قالَ : جِئناكَ _ فَاستَوَيتُ جالِسا ، وجَلَسَ عَلى صَدرِ فِراشي ، فَسَأَلَني عَمّا بَعَثَني لَهُ ، فَأَخبَرتُهُ ، فَحَمِدَ اللّهَ . ثُمَّ جَرى ذِكرُ قَومٍ ، فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ! إنّا نَبرَأُ مِنهُم ؛ إنَّهُم لا يَقولونَ ما نَقولُ . قالَ : فَقالَ : يَتَوَلَّونا ولا يَقولونَ ما تَقولونَ ؛ تَبرَؤونَ مِنهُم ؟ ! قالَ : قُلتُ : نَعَم . قالَ : فَهُوَ ذا عِندَنا ما لَيسَ عِندَكُم ، فَيَنبَغي لَنا أن نَبرَأَ مِنكُم ؟ !قالَ : قُلتُ : لا ، جُعِلتُ فِداكَ ! قالَ : وهُوَ ذا عِندَ اللّهِ ما لَيسَ عِندَنا ، أفَتَراهُ اطَّرَحَنا ؟ ! قالَ : قُلتُ : لا وَاللّهِ ، جُعِلتُ فِداكَ ! ما نَفعَلُ ؟ قالَ : فَتَوَلَّوهُم ، ولا تَبرَؤوا مِنهُم ؛ إنَّ مِنَ المُسلِمينَ مَن لَهُ سَهمٌ ، ومِنهُم مَن لَهُ سَهمانِ ، ومِنهُم مَن لَهُ ثَلاثَةُ أسهُمٍ ، ومِنهُم مَن لَهُ أربَعَةُ أسهُمٍ ، ومِنهُم مَن لَهُ خَمسَةُ أسهُمٍ ، ومِنهُم مَن لَهُ سِتَّةُ أسهُمٍ ، ومِنهُم مَن لَهُ سَبعَةُ أسهُمٍ ؛ فَلَيسَ يَنبَغي أن يُحمَلَ صاحِبُ السَّهمِ عَلى ما هُوَ عَلَيهِ صاحبُ السَّهمَينِ ، ولا صاحِبُ السَّهمَينِ عَلى ما عَلَيهِ صاحِبُ الثَّلاثَةِ ، ولا صاحِبُ الثَّلاثَةِ عَلى ما عَلَيهِ صاحِبُ الأَربَعَةِ ، ولا صاحِبُ الأَربَعَةِ عَلى ما عَلَيهِ صاحِبُ الخَمسَةِ ، ولا صاحِبُ الخَمسَةِ عَلى ما عَلَيهِ صاحِبُ السِّتَّةِ ، ولا صاحِبُ السِّتَّةِ عَلى ما عَلَيهِ صاحِبُ السَّبعَةِ . وسَأَضرِبُ لَكَ مَثَلاً : إنَّ رَجُلاً كانَ لَهُ جارٌ _ وكانَ نَصرانِيّا _ فَدَعاهُ إلَى الإِسلامِ وزَيَّنَهُ لَهُ ، فَأَجابَهُ ، فَأَتاهُ سَحيرا فَقَرَعَ عَلَيهِ البابَ ، فَقالَ لَهُ : مَن هذا ؟ قالَ : أنَا فُلانٌ . قالَ : وما حاجَتُكَ ؟ فَقالَ : تَوَضَّأ وَالبَس ثَوبَيكَ ، ومُرَّ بِنا إلَى الصَّلاةِ . قالَ : فَتَوَضَّأَ ولَبِسَ ثَوبَيهِ وخَرَجَ مَعَهُ . قالَ : فَصَلَّيا ما شاءَ اللّهُ ، ثُمَّ صَلَّيَا الفَجرَ ، ثُمَّ مَكَثا حَتّى أصبَحا . فَقامَ الَّذي كانَ نَصرانِيّا يُريدُ مَنزِلَهُ ، فَقالَ لَهُ الرَّجُلُ : أينَ تَذهَبُ ! النَّهارُ قَصيرٌ ، وَالَّذي بَينَكَ وبَينَ الظُّهرِ قَليلٌ ؟ قالَ : فَجَلَسَ مَعَهُ إلى أن صَلَّى الظُّهرَ . ثُمَّ قالَ : وما بَينَ الظُّهرِ وَالعَصرِ قَليلٌ . فاحتَبَسَهُ حَتّى صَلَّى العَصرَ . قالَ : ثُمَّ قامَ وأَرادَ أن يَنصَرِفَ إلى مَنزِلِهِ ، فَقالَ لَهُ : إنَّ هذا آخِرُ النَّهارِ ، وأَقَلُّ مِن أوَّلِهِ . فَاحتَبَسَهُ حَتّى صَلَّى المَغرِبَ . ثُمَّ أرادَ أن يَنصَرِفَ إلى مَنزِلِهِ ، فَقالَ لَهُ : إنَّما بَقِيَت صَلاةٌ واحِدَةٌ . قالَ : فَمَكَثَ حَتّى صَلَّى العِشاءَ الآخِرَةَ ، ثُمَّ تَفَرَّقا . فَلَمّا كانَ سَحيرا ، غَدا عَلَيهِ فَضَرَبَ عَلَيهِ البابَ ، فَقالَ : مَن هذا ؟ قالَ : أنَا فُلانٌ . قالَ : وما حاجَتُكَ ؟ قالَ : تَوَضَّأ وَالبَس ثَوبَيكَ وَاخرُج بِنا فَصَلِّ ، قالَ : اُطلُب لِهذَا الدّينِ مَن هُوَ أفرَغُ مِنّي ؛ أنَا إنسانٌ مِسكينٌ ، وعَلَيَّ عِيالٌ . فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : أدخَلَهُ في شَيءٍ أخرَجَهُ مِنهُ ! _ أو قالَ : أدخَلَهُ مِن مِثلِ ذِه وأَخرَجَهُ مِن مِثلِ هذا ! (6)

.


1- .الخصال : ص 25 ح 89 ، الأمالي للصدوق : ص 159 ح 156 كلاهما عن مدرك بن الهزهاز ، الأمالي للطوسي : ص 86 ح 131 ، بشارة المصطفى : ص 15 كلاهما عن مدرك بن زهير وفى الثلاثة الأخيرة «إلينا» بدل «إلى نفسه» ، روضة الواعظين : ص 404 ، بحارالأنوار : ج 2 ص 65 ح 4 .
2- .الإخلاص : 1 _ 4 .
3- .الشورى : 11 .
4- .البقرة : 137 .
5- .التوحيد : ص 95 ح 14 ، بحار الأنوار : ج 4 ص 297 ح 25 .
6- .الكافي : ج 2 ص 42 ح 2 ، الخصال : ص 354 ح 35 عن عمّار بن أبي الأحوص ، مشكاة الأنوار : ص 164 ح 428 عن عمّار بن الأحوص وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 69 ص 161 ح 2 .

ص: 265

امام صادق عليه السلام :خداوند ، رحمت كند بنده اى را كه محبّت مردم را به سوى خود بكشاند ! پس براى آنان آنچه را بر مى تابند ، بازگو كنيد و آنچه را انكار مى كنند ، وا نهيد .

التوحيد_ به نقل از محمّد بن عُبيد _ :خدمت امام رضا عليه السلام رسيدم . به من فرمود : «به آن مرد عبّاسى بگو از سخن گفتن در باره توحيد و جز آن ، اجتناب كند و براى مردم ، بدانچه آن را بر مى تابند ، سخن گويد و از آنچه انكار مى كنند ، دست بشويد ، و هر گاه از تو در باره توحيد مى پرسند ، همان سخن خداوند عز و جل را بدانان بازگو كن : «بگو : او خدايى است يكتا؛ خداى بى نياز . نه كسى را زاده ، و نه از كسى زاييده شده ، و او هيچ همتايى ندارد» ، و هر گاه از تو در باره چگونگى [خداوند] مى پرسند ، همان سخن خداوند عز و جل را به آنان بگو : «چيزى به سان او نيست» ، و هر گاه از تو در باره صفت شنوايى خدا پرسش كنند ، همان گونه كه خداوند عز و جلفرموده ، بگو : «او شنواى آگاه است» . پس با مردم ، بدانچه آن را بر مى تابند ، سخن بگويند» .

الكافى_ به نقل از يعقوب بن ضحّاك ، به نقل از مردى از شيعيان كه زين اسب مى ساخت و خدمت گزار امام صادق عليه السلام بود _ :امام صادق عليه السلام در حالى كه در حيره بود ، من و گروهى از اصحاب خود را براى كارى فرستاد . ما براى آن كار ، ره سپار شديم . آن گاه ناراحت باز گشتيم . بستر من در منزلى (سَردابى) بود كه در آن فرود آمديم . من به همان حالت اندوه ، آمدم و خود را روى بستر انداختم . در همين هنگام ديدم كه امام صادق عليه السلام مى آيد . فرمود : «ما نزد شما آمديم» يا فرمود : «آمديم پيش شما» . من به صورت نشسته در جاى خود قرار گرفتم و [امام عليه السلام ] بالاى سرِ بستر من نشست و در باره كارى كه به دنبال آن روانه ام كرده بود ، از من پرسيد . من گزارش كار را به ايشان دادم . پس خدا را سپاس گفت . آن گاه از گروهى سخن به ميان آمد . گفتم : فدايت شوم ! ما از آنان بيزارى مى جوييم . آنان ، بدانچه ما معتقديم ، اعتقاد ندارند . فرمود : «آنان ولايت ما را پذيرايند ؛ امّا آنچه شما مى گوييد ، نمى گويند . آيا از آنان برائت مى جوييد ؟» . گفتم : آرى . فرمود : «پس به نظرت چون آنچه نزد ماست ، نزد شما نيست ، شايسته است كه [ما هم] از شما بيزارى بجوييم ؟» . گفتم : نه ، فدايت شوم ! فرمود : «آنچه نزد خداست ، نزد ما نيست . آيا به نظرت خداوند ، ما را رها كرده است ؟» . گفتم : فدايت شوم ! به خدا سوگند ، نه ! پس چه كنيم ؟ فرمود : «با آنان دوست باشيد و از آنان بيزارى نجوييد ؛ زيرا برخى از مسلمانان ، داراى يك سهم ، و برخى داراى دو سهم ، و برخى داراى سه سهم ، و برخى داراى چهار سهم ، و برخى داراى پنج سهم ، و برخى داراى شش سهم ، و برخى داراى هفت سهم [از ايمان] اند ؛ و شايسته نيست آنچه بر دوش صاحب دو سهم است ، بر آن كه داراى يك سهم است ، تحميل شود ، و آنچه بر دوش صاحب سه سهم است ، بر آن كه داراى دو سهم است ، و آنچه بر دوش صاحب چهار سهم است ، بر آن كه داراى سه سهم است ، و آنچه بر دوش صاحب پنج سهم است ، بر آن كه داراى چهار سهم است ، و آنچه بر دوش صاحب شش سهم است ، بر آن كه داراى پنج سهم است ، و آنچه بر دوش صاحب هفت سهم است ، بر آن كه داراى شش سهم است ، تحميل شود . برايت مَثَلى مى زنم . مردى همسايه اى مسيحى داشت . او را به اسلام دعوت كرد و اسلام را برايش زيبا تصوير نمود و آن مرد مسيحى نيز دعوتش را پاسخ داد [و مسلمان شد] . آن گاه سحرگاه نزد او (مسيحى) رفت و درِ خانه اش را كوفت . همسايه اش گفت : كيست؟ گفت : من فلانى [همسايه مسلمان تو] هستم . گفت : چه كار دارى ؟ گفت : وضو بگير و لباس هايت را بپوش و مهيّاى نماز خواندن با ما باش . آن مرد تازه مسلمان ، وضو گرفت و لباس هايش را پوشيد و به همراه آن همسايه مسلمان ، ره سپار شد . آن دو ، فراوان نماز خواندند . آن گاه نماز صبح را خواندند و سپس تا بامداد در مسجد ماندند . مرد مسيحى به قصد خانه اش برخاست . همسايه مسلمان به او گفت : كجا مى روى ؟ روز ، كوتاه است و تا ظهر ، وقتِ اندكى مانده است . آن مرد تا نماز ظهر ، همراه او نشست . همسايه مسلمان گفت : بين نماز ظهر و عصر ، زمان كوتاهى مانده است . از اين رو ، مرد تازه مسلمان را تا نماز عصر نگاه داشت . مرد نصرانى برخاست تا به خانه اش برود ؛ امّا همسايه مسلمانش گفت : ديگر آخرِ روز است و از آغاز آن ، كوتاه تر است . بدين ترتيب ، آن مرد را تا خواندن نماز مغرب نگاه داشت . آن گاه وقتى آن مرد خواست به سوى خانه اش ره سپار شود ، باز همسايه مسلمان گفت : تنها يك نماز مانده است . آن مرد تازه مسلمان ، ماند تا نماز عشا را خواند و آن گاه از هم جدا شدند . وقتى سحرگاه روز دوم شد ، همسايه مسلمان ، مجدّدا درِ خانه تازه مسلمان را كوفت . آن مرد گفت : كيستى ؟ گفت : من فلانى ام . گفت : چه كار دارى ؟ گفت : وضو بگير و لباس هايت را بپوش و براى اداى نماز ، بيرون بيا . تازه مسلمان گفت : براى چنين دينى ، به دنبال كسى باش كه از من بى كارتر باشد . من انسانى تهى دست و عيالمندم . همسايه مسلمان ، آن مرد مسيحى را به چيزى داخل كرد كه از آن خارجش ساخت» يا آن كه فرمود : «او را بدين ترتيب ، وارد اسلام كرد و بدين ترتيب ، خارجش ساخت!» .

.

ص: 266

. .

ص: 267

. .

ص: 268

6 / 8مُراعاةُ نَشاطِ المُخاطَبِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنّي لَأَتَخَوَّلُكُم (1) بِالمَوعِظَةِ تَخَوُّلاً ؛ مَخافَةَ السَّأمَةِ عَلَيكُم . (2)

.


1- .قال ابن الأثير : يتخوّلنا بالموعظة : أي يتعهّدنا . . . وقال أبو عمرو : الصواب : يَتَحَوَّلُنا ، بالحاء ؛ أي : يطلب الحال التي ينشطون فيها للموعظة فيعظهم فيها ، ولا يكثر عليهم فيملّوا (النهاية : 2 ص 88 «خول») .
2- .الأمالي للطوسي : ص 491 ح 1077 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام عن جابر بن عبداللّه الأنصاري ، مجمع البيان : ج 8 ص 765 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 20 ح 17 ؛ صحيح البخاري : ج 1 ص 38 ح 68 ، صحيح مسلم : ج 4 ص 2173 ح 83 كلاهما عن عبداللّه بن مسعود نحوه .

ص: 269

6 / 8 مراعات شادابى مخاطب

6 / 8مراعات شادابى مخاطبپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من از بيم خسته شدن شما ، براى موعظه كردن ، به دنبال فرصت مناسب مى گردم .

.

ص: 270

مسند ابن حنبل عن قيس بن أبي حازم عن أبيه :رَآنِي النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله وهُوَ يَخطُبُ وأَنَا فِي الشَّمسِ ، فَأَمَرَني فَحَوَّلتُ إلَى الظِّلِّ . (1)

صحيح البخاري عن عكرمة عن ابن عبّاس :حَدِّثِ النّاسَ كُلَّ جُمُعَةٍ مَرَّةً ، فَإِن أبَيتَ فَمَرَّتَينِ ، فَإِن أكثَرتَ فَثَلاثَ مِرارٍ . ولا تُمِلَّ النّاسَ هذَا القُرآنَ . و لا اُلفِيَنَّكَ تَأتِي القَومَ وهُم في حَديثٍ مِن حَديثِهِم فَتَقُصُّ عَلَيهِم ، فَتَقطَعُ عَلَيهِم حَديثَهُم فَتُمِلُّهُم ؛ ولكِن أنصِت ، فَإِذا أمَروكَ فَحَدِّثهُم وهُم يَشتَهونَهُ ، فَانظُرِ السَّجعَ مِنَ الدُّعاءِ فَاجتَنِبهُ ؛ فَإِنّي عَهِدتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله وأَصحابَهُ لا يَفعَلونَ إلّا ذلِكَ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :مَن لَم يَنشَط لِحَديثِكَ فَارفَع عَنهُ مُؤنَةَ الاِستِماعِ مِنكَ . (3)

عنه عليه السلام :إنَّ لِلقُلوبِ شَهوَةً وإقبالاً وإدبارا ، فَائتوها مِن قِبَلِ شَهوَتِها وإقبالِها ؛ فَإِنَّ القَلبَ إذا اُكرِهَ عَمِيَ . (4)

6 / 9مُراعاةُ مُقتَضَى الحالِالإمام عليّ عليه السلام_ في ذِكرِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله _ :طَبيبٌ دَوّارٌ بِطِبِّهِ ، قَد أحكَم مَراهِمَهُ ، وأَحمى مَواسِمَهُ ، يَضَعُ ذلِكَ حَيثُ الحاجَةُ إلَيهِ ؛ مِن قُلوبٍ عُميٍ ، وآذانٍ صُمٍّ ، وأَلسِنَةٍ بُكمٍ ، مُتَتَبِّعٌ بِدَوائِهِ مَواضِعَ الغَفلَةِ ومَواطِنَ الحَيرَةِ . (5)

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 6 ص 362 ح 18333 و ج 5 ص 285 ح 15518 وليس فيه «وأنا في الشمس» ، صحيح ابن خزيمة : ج 2 ص 353 ح 1453 ، المعجم الكبير : ج 8 ص 26 ح 7281 ، الطبقات الكبرى : ج 6 ص 36 كلّها نحوه .
2- .صحيح البخاري : ج 5 ص 2334 ح 5978 ، مسند ابن حنبل : ج 10 ص 39 ح 25878 عن عائشة ، صحيح ابن حبّان : ج 3 ص 258 ح 978 عن ابن أبي سائب عن عائشة وكلاهما نحوه .
3- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 314 ح 609 .
4- .نهج البلاغة : الحكمة 193 ، خصائص الأئمّة : ص 112 ، نزهة النّاظر : ص 74 ح 145 ، غرر الحكم : ج 2 ص 602 ح 3631 نحوه ، بحارالأنوار : ج 70 ص 61 ح 41 .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 108 ، غرر الحكم : ج 4 ص 260 ح 6033 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 319 ح 5564 ، بحار الأنوار : ج 34 ص 240 ح 999 .

ص: 271

6 / 9 مراعات مقتضاى حال

مسند ابن حنبل_ به نقل از قيس بن ابى هازم ، از پدرش _ :پيامبر صلى الله عليه و آله در حالى كه سخنرانى مى كرد ، مرا ديد كه ميان آفتابم . فرمان داد تا جايم را به سايبان تغيير دادم .

صحيح البخارى_ به نقل از عكرمه ، از ابن عبّاس _ :براى مردم در هر جمعه تنها يك بار سخن بگو ، و اگر اصرار دارى ، [فقط] دو بار باشد ، و اگر بيشتر مى خواهى ، [فقط ]سه بار باشد و با اين قرآن ، ملامت مردم را فراهم نكن . مبادا نزد گروهى بروى و در حالى كه در حال گفتگو هستند ، سخن آنان را ببُرى و با سخن گفتنت موجب خستگى آنان بشوى ؛ بلكه خاموش بمان و هر گاه از تو خواستند ، برايشان سخن بگو ، كه در اين صورت ، بِدان مشتاق خواهند بود ، و در دعا از آهنگين گويى [متكلّفانه] اجتناب كن . من با پيامبر خدا و ياران وى هم روزگار بودم و نديدم كه جز اين ، رفتار كنند .

امام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :هر كس كه براى سخن تو نشاط نشان نمى دهد ، زحمت شنيدن سخنت را از او بردار .

امام على عليه السلام :دل ها داراى ميل ، اقبال و اِدبارند . شما از ره گذر ميل و اقبال آنها ، بِدانها راه يابيد ، كه دل ، اگر به كارى وادار شود ، كور مى شود .

6 / 9مراعات مقتضاى حالامام على عليه السلام_ در توصيف پيامبر صلى الله عليه و آله _ :طبيبى بود در گردش . مرهم هاى خود را به محكمى به كار مى بست ، و داغ هاى خود را به جا مى نهاد ، و هر آن جا كه نياز بود ، به كار مى بست ، اعم از : دل هاى كور و گوش هاى كر و زبان هاى نا گويا . با دواى خود ، در پى جايگاه هاى غفلت و مكان هاى سرگردانى مى گشت .

.

ص: 272

زاد المعاد لابن قيّم الجوزيّة :كانَ [رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ] يَخطُبُ في كُلِّ وَقتٍ بِما تَقتَضيهِ حاجَةُ المُخاطَبينَ ومَصلَحَتُهُم . (1)

عنه عليه السلام :لا تَتَكَلَّمَنَّ إذا لَم تَجِد لِلكَلامِ مَوقِعا . (2)

عنه عليه السلام :كُن كَالطَّبيبِ الرَّفيقِ ؛ الَّذي يَضَعُ الدَّواءَ بِحَيثُ يَنفَعُ . (3)

الإمام الحسين عليه السلام_ لِابنِ عَبّاسٍ _ :يَا بنَ عَبّاسٍ ، لا تَكَلَّمَنَّ في ما لا يَعنيكَ ؛ فَإِنَّني أخافُ عَلَيكَ فيهِ الوِزرَ . ولا تَكَلَّمَنَّ في ما يَعنيكَ حَتّى تَرى لِلكَلامِ مَوضِعا ؛ فَرُبَّ مُتَكَلِّمٍ قَد تَكَلَّمَ بِالحَقِّ فَعيبَ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :لا تَكَلَّم بِما لا يَعنيكَ ، ودَع كَثيرا مِنَ الكَلامِ في ما يَعنيكَ حَتّى تَجِدَ لَهُ مَوضِعا ؛ فَرُبَّ مُتَكَلِّمٍ تَكَلَّمَ بِالحَقِّ بِما يَعنيهِ في غَيرِ مَوضِعِهِ فَتَعِبَ . (5)

عنه عليه السلام_ لِأَصحابِهِ _ :اِسمَعوا مِنّي كَلاما هُوَ خَيرٌ لَكُم مِنَ الدُّهمِ (6) المُوَقَّفَةِ : لا يَتَكَلَّم أحَدُكُم بِما لا يَعنيهِ ، وَليَدَع كَثيرا مِنَ الكَلامِ في ما يَعنيهِ حَتّى يَجِدَ لَهُ مَوضِعا ؛ فَرُبَّ مُتَكَلِّمٍ في غَيرِ مَوضِعِهِ جَنى عَلى نَفسِهِ بِكَلامِهِ . (7)

.


1- .. زاد المعاد لابن قيّم : ص 61 .
2- .غرر الحكم : ج 6 ص 286 ح 10274 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 522 ح 9508 .
3- .مصباح الشريعة : ص 370 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 53 ح 21 وراجع : منية المريد : ص 198 .
4- .كنز الفوائد : ج 2 ص 32 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 127 ح 10 .
5- .تحف العقول : ص 379 ، الاختصاص : ص 231 نحوه ، بحار الأنوار : ج 78 ص 265 ح 176 .
6- .الأدْهَم : الأسود ، يكون في الخَيْل والإبِل وغيرهِما . والعرب تقول : مُلوك الخَيل دُهْمُها . والدُّهْمة من ألوان الإبل : أن تشتدّ الوُرْقَةُ حتّى يذهب البياضُ . والدَّهماء من الضَّأن : الحمراء الخالصة الحُمرة . ودابّة موقَّفة : في قوائمها خُطوطٌ سودٌ ( لسان العرب : ج12 ص209 و210 و ج9 ص362 ) .
7- .الأمالي للطوسي : ص 225 ح 391 عن عبيداللّه بن عبد اللّه ، بحار الأنوار : ج 78 ص 196 ح 17 وراجع : الصّمت وآداب اللّسان : ص 75 ح 114 .

ص: 273

زاد المعاد_ به نقل از ابن قيّم جوزى _ :[پيامبر خدا] ، هماره به مقتضاى نياز و مصلحت مخاطبان ، خطابه ايراد مى كرد .

امام على عليه السلام :وقتى براى گفتار ، زمان مناسبى نمى بينى ، سخن مگو .

امام على عليه السلام :به سان طبيبِ مداراگر باش كه دوا را در آن جايى كه سود بخشد ، مى نهد .

امام حسين عليه السلام_ به ابن عبّاس _ :اى ابن عبّاس ! در آنچه سودى به تو نمى بخشد ، سخن مگو ، كه من مى ترسم گناهى بر دوش تو باشد ؛ و بدانچه سود مى بخشد ، تنها هنگامى سخن بگو كه براى گفتار ، فرصت را مناسب مى بينى . بسا گوينده اى كه به حقْ سخن گويد ؛ امّا مورد نكوهش قرار گيرد !

امام صادق عليه السلام :بدانچه به تو مربوط نيست ، زبان مگشا ، و بسيارى از كلام مربوط به خودت را هم وا گذار ، مگر آن كه فرصت را براى آن مناسب بيابى . اى بسا گوينده اى كه مفيد و به حقْ سخن مى گويد ؛ امّا چون به جايش نيست ، به زحمت مى افتد .

امام صادق عليه السلام_ به يارانش _ :از من گفتارى بشنويد كه براى شما از شتران سياه مو 1 بهتر است : هيچ كس بدانچه سودش نمى بخشد ، و در آن جا كه مفيد است ، بسيارى از گفتار را وا نهد ، مگر آن كه زمانِ مناسب بيابد . بسا گوينده اى كه نابه جا سخن مى گويد و با گفتارش بر خود جفا مى كند .

.

ص: 274

6 / 10مُراعاةُ الأَهَمِّ فَالأَهَمِّصحيح البخاري عن ابن عبّاس :لَمّا بَعَثَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله مُعاذَ بنَ جَبَلٍ إلى نَحوِ أهلِ اليَمَنِ ، قالَ لَهُ : إنَّكَ تَقدَمُ عَلى قَومٍ مِن أهلِ الكِتابِ ، فَليَكُن أوَّلَ ما تَدعوهُم إلى أن يُوَحِّدُوا اللّهَ تَعالى ، فَإِذا عَرَفوا ذلِكَ فَأَخبِرهُم أنَّ اللّهَ فَرَضَ عَلَيهِم خَمسَ صَلَواتٍ في يَومِهِم ولَيلَتِهِم ، فَإِذا صَلَّوا فَأَخبِرهُم أنَّ اللّهَ افتَرَضَ عَلَيهِم زَكاةً في أموالِهِم تُؤخَذُ مِن غَنِيِّهِم فَتُرَدُّ عَلى فَقيرِهِم ، فَإِذا أقَرّوا بِذلِكَ فَخُذ مِنهُم ، وتَوَقَّ كَرائِمَ أموالِ النّاسِ . (1)

التّوحيد عن ابن عبّاس :جاءَ أعرابِيٌّ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، عَلِّمني مِن غَرائِبِ العِلمِ . قالَ : ما صَنَعتَ في رَأسِ العِلمِ حَتّى تَسأَلَ عَن غَرائِبِهِ ؟ !قالَ الرَّجُلُ : ما رَأسُ العِلمِ يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : مَعرِفَةُ اللّهِ حَقَّ مَعرِفَتِهِ . قالَ الأَعرابِيُّ : وما مَعرِفَةُ اللّهِ حَقَّ مَعرِفَتِهِ ؟ قالَ : تَعرِفُهُ بِلا مِثلٍ ولا شِبهٍ ولا نِدٍّ ، وأَنَّهُ واحِدٌ أحَدٌ ظاهِرٌ باطِنٌ أوَّلٌ آخِرٌ ، لا كُفوَ لَهُ ولا نَظيرَ ، فَذلِكَ حَقُّ مَعرِفَتِهِ . (2)

تنبيه الغافلين عن عبد اللّه بن مسوّر الهاشميّ :جاءَ رَجُلٌ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله وقالَ: جِئتُكَ لِتُعَلِّمَني مِن غَرائِبِ العِلمِ . قالَ : ما صَنَعتَ في رَأسِ العِلمِ ؟ قالَ : وما رَأسُ العِلمِ ؟ قالَ: هَل عَرَفتَ الرَّبَّ عز و جل ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : فَماذا فَعَلتَ في حَقِّهِ ؟ قالَ : ما شاءَ اللّهُ. قالَ : وهَل عَرَفتَ المَوتَ ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : فَماذا أعدَدتَ لَهُ ؟ قالَ : ما شاءَ اللّهُ . قالَ : اِذهَب فَاحكُم بِها هُناكَ ، ثُمَّ تَعالَ حَتّى اُعَلِّمَكَ مِن غَرائِبِ العِلمِ . فَلَمّا جاءَهُ بَعدَ سِنينَ ، قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : ضَع يَدَكَ عَلى قَلبِكَ ، فَما لا تَرضى لِنَفسِكَ لا تَرضاهُ لِأَخيكَ المُسلِمِ ، وما رَضيتَهُ لِنَفسِكَ فَارضَهُ لِأَخيكَ المُسلِمِ ، وهُوَ مِن غَرائِبِ العِلمِ . (3)

.


1- .صحيح البخاري : ج 6 ص 2685 ح 6937 ، صحيح مسلم : ج 1 ص 51 ح 31 نحوه ، السنن الكبرى : ج 7 ص 3 ح1312 ، كنز العمّال : ج 6 ص 295 ح 15772 .
2- .التوحيد : ص 284 ح 5 ، مشكاة الأنوار : ص 40 ح 10 ، منية المريد : ص 366 ، بحار الأنوار : ج 3 ص 269 ح 4 .
3- .تنبيه الغافلين : ص 36 ح 20 ، جامع بيان العلم : ج 2 ص 5 ، حلية الأولياء : ج 1 ص 24 كلاهما نحوه وليس فيهما ذيله من «فلمّا جاءه» وراجع : روضة الواعظين : ص 537 .

ص: 275

6 / 10 مراعات ترتيب اهمّيت

6 / 10مراعات ترتيب اهمّيتصحيح البخارى_ به نقل از ابن عبّاس _ :هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله ، معاذ بن جبل را به سوى مردم يمن فرستاد ، به او فرمود : «تو نزد گروهى از اهل كتاب مى روى . از اين رو ، بايد نخستين دعوت تو از آنان ، يكتاپرستى خداوند متعال باشد . اگر توحيد را شناختند ، به آنان باز گو كه خداوند در شبانه روزشان پنج نماز بر آنان واجب كرده است و هر گاه نماز را به پاى داشتند ، به آنان بگو كه خداوند ، در اموالشان زكات قرار داده تا از بى نيازشان ستانده شود و به تهى دستشان داده شود . پس هر گاه بِدان اذعان كردند ، از آنان زكات بگير و از گزيده اموال مردم ، اجتناب كن .

التوحيد_ به نقل از ابن عبّاس _ :مردى باديه نشين نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا ! از شگفتى هاى دانش به من بياموز . فرمود : «تو با اساس علم ، چه كرده اى كه حال ، خواهان شگفتى هاى آن هستى ؟ !» . آن مرد گفت : اساس علم چيست ، اى پيامبر خدا ؟ فرمود : «شناخت خداوند ، چنان كه بايسته اوست» . اعرابى گفت : شناخت بايسته خداوند چيست ؟ فرمود : «او را بشناسى كه نظير و شبيه و شريك ندارد و او يگانه و يكتا و ظاهر و باطن و اوّل و آخر است و همسنگ و همسان ندارد . اين است حقّ شناخت خداوند» .

تنبيه الغافلين_ به نقل از عبد اللّه بن مُسوَّر هاشمى _ :مردى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : نزد شما آمدم تا از شگفتى هاى دانش به من بياموزى . فرمود : «تو با اساس علم ، چه كرده اى ؟» . مرد گفت : اساس علم چيست ؟ فرمود : «آيا پروردگار عز و جل را شناخته اى ؟» . گفت : آرى . فرمود : «در اداى حقّش چه كرده اى ؟» . گفت : آنچه خدا خواسته است . فرمود : «آيا مرگ را شناخته اى ؟» . گفت : آرى . فرمود : «براى مرگ ، چه فراهم كرده اى ؟» . گفت : آنچه خدا خواسته است . فرمود : «برو و بر اين كار ، استوار باش . آن گاه بيا تا از شگفتى هاى علم به تو بياموزم» . پس از آن كه آن مرد ، پس از گذشت ساليانى باز گشت ، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «دستت را بر دلت بگذار و هر آنچه را براى خود نمى پسندى ، براى برادر مسلمانت نپسند ، و هر آنچه را براى خود مى پسندى ، براى برادر مسلمانت بپسند . اين ، از شگفتى هاى دانش است» .

.

ص: 276

الإمام عليّ عليه السلام_ مِن وَصِيَّتِهِ لِابنِهِ الحَسَنِ عليه السلام _ :وأجمَعتُ عَلَيهِ مِن أدَبِكَ . . . أَن أبتَدِئَكَ بِتَعليمِ كِتابِ اللّهِ عز و جل وتَأويلِهِ ، وشَرائِعِ الإِسلامِ وأَحكامِهِ ، وحَلالِهِ وحَرامِهِ ، لا اُجاوِزُ ذلِكَ بِكَ إلى غَيرِهِ . (1)

6 / 11مُراعاةُ الاِختِصارِالمعجم الكبير عن أبي اُمامة :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ إذا بَعَثَ أميرا قالَ : أقصِرِ الخُطبَةَ ، وأَقِلَّ الكَلامَ . (2)

سنن أبي داود عن عمّار بن ياسر :أمَرَنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِإِقصارِ الخُطَبِ . (3)

سنن أبي داود عن جابر بن سمرة السّوائيّ :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لا يُطيلُ المَوعِظَةَ يَومَ الجُمُعَةِ ، إنَّما هُنَّ كَلِماتٌ يَسيراتٌ . (4)

.


1- .نهج البلاغة : الكتاب 31 ، تحف العقول : ص 71 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 219 ح 48 ؛ ينابيع المودّة : ج 3 ص 439 ح 10 .
2- .المعجم الكبير : ج 8 ص 144 ح 7640 و ص 154 ح 7662 بزيادة «فإنّ من الكلام سحرا» في آخره ، كنز العمّال : ج 7 ص 94 ح 18126 .
3- .سنن أبي داود : ج 1 ص 289 ح 1106 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 426 ح 1066 ، السنن الكبرى : ج 3 ص 295 ح 5766 .
4- .سنن أبي داود : ج 1 ص 289 ح 1107 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 427 ح 1067 ، السنن الكبرى : ج 3 ص 294 ح 5762 ، كنزالعمّال : ج 7 ص 63 ح 17969 .

ص: 277

6 / 11 رعايت اختصار

امام على عليه السلام_ از وصيّت ايشان به فرزندش حسن عليه السلام _ :و در تربيت تو ، بر آن شدم ... كه به آموزش قرآن و تأويل آن و شرايع و احكام اسلام و حلال و حرام آن به تو ، آغاز كنم و از تو به ديگرى نگذرم .

6 / 11رعايت اختصارالمعجم الكبير_ به نقل از ابو اُمامه _ :هر گاه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرماندهى را گسيل مى داشت ، مى فرمود : «خطابه را كوتاه كن و كم سخن بگو» .

سنن أبى داوود_ به نقل از عمّار بن ياسر _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ما را به كوتاه كردن خطابه ها فرمان داد .

سنن أبى داوود_ به نقل از جابر بن سَمُره سوّايى _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، موعظه روز جمعه را طولانى نمى كرد و خطابه ايشان ، تنها چند كلمه كوتاه بود .

.

ص: 278

الإمام عليّ عليه السلام :جَودَةُ الكَلامِ فِي الاِختِصارِ . (1)

عنه عليه السلام :الكَلامُ كَالدَّواءِ ؛ قَليلُهُ يَنفَعُ ، وكَثيرُهُ قاتِلٌ . (2)

عنه عليه السلام :اِختَصِر مِن كَلامِكَ مَا استَحسَنتَهُ ؛ فَإِنَّهُ بِكَ أجمَلُ ، وعَلى فَضلِكَ أدَلُّ . (3)

عنه عليه السلام :خَيرُ الكَلامِ ما لا يُمِلُّ ولا يَقِلُّ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام_ حينَ قيلَ لَهُ : مَا البَلاغَةُ ؟ _ :مَن عَرَفَ شَيئا قَلَّ كَلامُهُ فيهِ . وإنَّما سُمِّيَ البَليغُ ؛ لِأَنَّهُ يُبلِغُ حاجَتَهُ بِأَهوَنِ سَعيِهِ . (5)

راجع : ص 318 (التبليغ / الفصل السابع / الإطالة في الكلام) .

.


1- .المواعظ العدديّة : ص 55 .
2- .غرر الحكم : ج 3 ص 159 ح 2182 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 67 ح 1692 .
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 320 ح 2735 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 100 ح 2293 .
4- .غرر الحكم : ج 3 ص 424 ح 4969 .
5- .تحف العقول : ص 359 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 241 ح 28 .

ص: 279

امام على عليه السلام :زيبايى گفتار ، در كوتاه بودن آن است .

امام على عليه السلام :گفتار ، مثل داروست كه اندك آن ، سود مى بخشد و زيادى آن ، كُشنده است .

امام على عليه السلام :تا آن جا كه روا مى دانى ، گفتارت را مختصر كن ؛ چون براى تو مناسب تر و به فضيلت تو ره نمون تر است .

امام على عليه السلام :بهترين گفتار ، آن است كه نه ملال آور و نه نارسا باشد .

امام صادق عليه السلام_ هنگامى كه به ايشان گفته شد : بلاغت چيست ؟ _ :آن است كه هر كس چيزى را شناخته ، سخنش در باره آن ، اندك باشد . به بليغ ، از آن جهت ، «بليغ (رَسا)» گفته شده است كه با كمترين تلاش ، مى تواند خواسته خود را برساند .

ر . ك : ص 319 (تبليغ / فصل هفتم / طولانى كردن سخن) .

.

ص: 280

الفصل السّابع : آفات التّبليغ7 / 1مُخالَفَةُ الفِعلِ لِلقَولِأ _ التَّحذيرُ مِن مُخالَفَةِ الفِعلِ لِلقَولِالكتاب«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ * كَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُواْ مَا لَا تَفْعَلُونَ » . (1)

«أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ وَ أَنتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلَا تَعْقِلُون» . (2)

الحديثسعد السّعود_ فيما أوحَى اللّهُ إلى داودَ عليه السلام فِي الزَّبورِ _ :أفصَحتُم فِي الخُطبَةِ ، وقَصَّرتُم فِي العَمَلِ ، فَلَو نَصَحتُم فِي العَمَلِ وقَصَّرتُم فِي الخُطبَةِ لَكانَت أرجى لَكُم ، ولكِنَّكُم عَمَدتُم إلى آياتي فَاتَّخَذتُموها هُزُوا ، وإلى مَظالِمي فَاشتَهَرتُم بِها ، وعَلِمتُم أن لا هَرَبَ مِنّي ، وأَسَّستُم فَجائِعَ الدُّنيا . (3)

.


1- .الصفّ : 2 و 3 .
2- .البقرة : 44 .
3- .سعد السعود : ص 51 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 48 .

ص: 281

فصل هفتم : آفات تبليغ
7 / 1 ناهمگونى كردار با گفتار
الف - بر حذر داشتن از ناهمگونى كردار با گفتار

فصل هفتم : آفات تبليغ7 / 1ناهمگونى كردار با گفتارالف _ بر حذر داشتن از ناهمگونى كردار با گفتارقرآن«اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! چرا چيزى مى گوييد كه [ خودتان ] انجام نمى دهيد ؟ ! نزد خدا سخت ناپسند است كه چيزى را بگوييد و انجام ندهيد» .

«آيا مردم را به نيكى فرمان مى دهيد و خود را فراموش مى كنيد ، با اين كه شما كتاب [خدا] را مى خوانيد ؟ آيا [هيچ ]نمى انديشيد ؟» .

حديثسَعد السُّعود_ از جمله آنچه خداوند در زبور به داوود عليه السلام وحى كرد _ :در خطابه ، رسا سخن گفتيد ؛ امّا در عمل ، كوتاهى كرديد ، در حالى كه اگر در عمل ، خيرخواهى مى كرديد و سخنرانى را كوتاه مى كرديد ، براى شما مايه اميدوارى بيشترى بود ؛ امّا شما آهنگ آيات مرا كرديد و آنها را به استهزا گرفتيد ، و به ستمگرى روى آوريد و به ستمكارى نام آور شديد ، و دانستيد كه از من گريزى نيست و خيانت هاى دنيا را بنيان گذاشتيد .

.

ص: 282

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :أوحَى اللّهُ عز و جل إلى عيسَى بنِ مَريَمَ : يا عيسى ، عِظ نَفسَكَ بِحِكمَتي ، فَإِنِ انتَفَعتَ فَعِظِ النّاسَ ، وإلّا فَاستَحِ مِنّي . (1)

عنه صلى الله عليه و آله_ في مَوعِظَتِهِ لِابنِ مَسعودٍ _ :يَا بنَ مَسعودٍ ، لا تَكونَنَّ مِمَّن يَهدِي النّاسَ إلَى الخَيرِ ويَأمُرُهُم بِالخَيرِ وهُوَ غافِلٌ عَنهُ ؛ يَقولُ اللّهُ تَعالى : «أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ» . . . . يَا بنَ مَسعودٍ ، لا تَكُن مِمَّن يُشَدِّدُ عَلَى النّاسِ ويُخَفِّفُ عَن نَفسِهِ ؛ يَقولُ اللّهُ تَعالى : «لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ» . (2)

عنه صلى الله عليه و آله_ في وَصِيَّتِهِ لِأَبي ذَرٍّ _ :يا أبا ذَرٍّ ، مَن وافَقَ قَولَهُ فِعلُهُ فَذاكَ الَّذي أصابَ حَظَّهُ ، ومَن خالَفَ قَولَهُ فِعلُهُ فَذلِكَ المَرءُ إنَّما يُوَبِّخُ نَفسَهُ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن دَعَا النّاسَ إلى قَولٍ أو عَمَلٍ ولَم يَعمَل هُوَ بِهِ ، لَم يَزَل في سَخَطِ اللّهِ حَتّى يَكُفَّ ، أو يَعمَلَ بِما قالَ أو دَعا إلَيهِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :سَيَكونُ بَعدي أئِمَّةٌ يُعطَونَ الحِكمَةَ عَلى مَنابِرِهِم ، فَإِذا نَزَلوا نُزِعَت مِنهُم ، قُلوبُهُم وأَجسادُهُم شَرٌّ مِنَ الجِيَفِ . (5)

.


1- .الفردوس : ج 1 ص 144 ح 513 عن أبي موسى ، الدرّ المنثور : ج 2 ص 206 نقلاً عن أحمد عن مالك بن دينار نحوه ، كنز العمّال : ج 15 ص 795 ح 43156 .
2- .مكارم الأخلاق : ج 2 ص 360 ح 2660 عن عبد اللّه بن مسعود ، بحار الأنوار : ج 77 ص 109 ح 1 .
3- .الأمالي للطوسي : ص 528 ح 1162 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 365 ح 2661 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 53 كلّها عن أبي الأسود ، بحار الأنوار : ج 77 ص 77 ح 3 ؛ تاريخ أصبهان : ج 2 ص 245 ح 1576 ، الصمت وحفظ اللسان : ص 285 ح 627 ، تاريخ دمشق : ج 33 ص 172 كلّها عن ابن مسعود من دون إسناد إليه صلى الله عليه و آله ، كنز العمّال : ج 10 ص 307 ح 29540 .
4- .حلية الأولياء : ج 2 ص 7 ، تفسير ابن كثير : ج 1 ص 123 كلاهما عن عبد اللّه بن عمر ، كنز العمّال : ج 10 ص 210 ح 29108 نقلاً عن المعجم الكبير .
5- .المعجم الأوسط : ج 7 ص 80 ح 6910 ، الفردوس : ج 2 ص 316 ح 3433 وفيه «نزعوا» بدل «نزلوا» و «الجيفة» بدل «الجيف» و كلاهما عن أبي هريرة ، ربيع الأبرار : ج 4 ص 251 نحوه ، كنز العمّال : ج 6 ص 74 ح 14898 .

ص: 283

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل به عيسى بن مريم وحى كرد : اى عيسى ! با حكمت من ، خود را اندرز ده . پس اگر از آن سود بردى ، مردم را موعظه كن ، و گر نه از من شرم نما .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به ابن مسعود _ :اى ابن مسعود ! از كسانى نباش كه مردم را به نيكى هدايت مى كنند و آنان را به نيكى فرمان مى دهند ؛ امّا خود از آن غافل اند . خداوند متعال مى فرمايد : «آيا مردم را به نيكى فرمان مى دهيد و خود را فراموش مى كنيد ؟ !» . اى ابن مسعود ! از كسانى نباش كه بر مردم ، سخت و بر خود ، آسان مى گيرند . خداوند متعال مى فرمايد : «چرا چيزى مى گوييد كه [ خودتان ]انجام نمى دهيد ، ؟!» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به ابو ذر _ :اى ابو ذر ! آن كه گفتارش با كردارش هماهنگ باشد ، كسى است كه به بهره اش رسيده است ؛ امّا آن كه سخنش با كردارش ناهمگون است ، كسى است كه خويشتن را توبيخ مى كند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس مردم را به گفتار يا كردارى فرا خوانَد ، امّا خود بِدان عمل نكند ، پيوسته مشمول خشم خدا خواهد بود تا آن كه از آن باز ايستد ، يا اين كه بدانچه مى گويد يا به سوى آن فرا مى خواند ، عمل نمايد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پس از من ، پيشوايانى خواهند بود كه روى منبرهايشان به حكمت ، موعظه مى كنند ؛ امّا چون از منبر فرود مى آيند ، حكمت از آنان بر كَنده مى شود . دل ها و تن هاى آنان ، از مُردار ، بدتر است .

.

ص: 284

الإمام عليّ عليه السلام :إنّي لَأَرفَعُ نَفسي أن أنهَى النّاسَ عَمّا لَستُ أنتَهي عَنهُ ، أو آمُرَهُم بِما لا أسبِقُهُم إلَيهِ بِعَمَلي ، أو أرضى مِنهُم بِما لا يُرضي رَبّي . (1)

عنه عليه السلام :لا تَكُن مِمَّن . . . يُبالِغُ فِي المَوعِظَةِ ولا يَتَّعِظُ ، فَهُوَ بِالقَولِ مُدِلٌّ ، ومِنَ العَمَلِ مُقِلٌّ ، يُنافِسُ فيما يَفنى ، ويُسامِحُ فيما يَبقى ، يَرَى الغُنمَ مَغرَما ، وَالغُرمَ مَغنَما . (2)

عنه عليه السلام :عَجِبتُ لِمَن يُنكِرُ عُيوبَ النّاسِ ونَفسُهُ أكثَرُ شَيءٍ مَعابا ولا يُبصِرُها ! (3)

عنه عليه السلام :أحمَقُ النّاسِ مَن أنكَرَ عَلى غَيرِهِ رَذيلَةً وهُوَ مُقيمٌ عَلَيها . (4)

عنه عليه السلام :مَن أنكَرَ عُيوبَ النّاسِ ورَضِيَها لِنَفسِهِ فَذلِكَ الأَحمَقُ . (5)

عنه عليه السلام :مَن نَظَرَ في عُيوبِ النّاسِ فَأَنكَرَها ثُمَّ رَضِيَها لِنَفسِهِ فَذلِكَ الأَحمَقُ بِعَينِهِ . (6)

عنه عليه السلام :يَقبُحُ عَلَى الرَّجُلِ أن يُنكِرَ عَلَى النّاسِ مُنكَراتٍ ، ويَنهاهُم عَن رَذائِلَ وسَيِّئاتٍ ، وإذا خَلا بِنَفسِهِ ارتَكَبَها ، ولا يَستَنكِفُ مِن فِعلِها . (7)

عنه عليه السلام :كَفى بِالمَرءِ غَوايَةً أن يَأمُرَ النّاسَ بِما لا يَأتَمِرُ بِهِ ، ويَنهاهُم عَمّا لا يَنتَهي عَنهُ . (8)

.


1- .غرر الحكم : ج 3 ص 45 ح 3780 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 170 ح 3566 .
2- .نهج البلاغة : الحكمة 150 ، أعلام الدين : ص 146 ، بحار الأنوار : ج 72 ص 200 ح 30 .
3- .غرر الحكم : ج 4 ص 340 ح 6267 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 330 ح 5651 ، مستدرك الوسائل : ج 11 ص 315 ذيل ح 13138 .
4- .غرر الحكم : ج 2 ص 474 ح 3343 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 125 ح 2856 .
5- .غرر الحكم : ج 5 ص 385 ح 8865 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 458 ح 8291 .
6- .نهج البلاغة : الحكمة 349 ، كنز الفوائد : ج 1 ص 279 وفيه «ورضاها لنفسه» بدل «فأنكرها ثمّ رضيها لنفسه» ، روضة الواعظين : ص 516 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 49 ح 12 ؛ مطالب السوؤل : ص 236 .
7- .غرر الحكم : ج 6 ص 480 ح 11037 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 556 ح 10251 .
8- .غرر الحكم : ج 4 ص 584 ح 7072 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 386 ح 6522 ، مستدرك الوسائل : ج 12 ص 207 ذيل ح 13895 .

ص: 285

امام على عليه السلام :من خود را از اين ، پيراسته ساختم كه مردم را از كارى نهى كنم كه خود از آن اجتناب نمى كنم ، يا آنان را به كارى فرمان دهم كه خود ، در عمل به آن ، بر ايشان پيشى نمى گيرم ، يا از آنان به خاطر كارى كه مورد رضايت پروردگارم نيست ، راضى باشم .

امام على عليه السلام :از جمله كسانى مباش كه ... در اندرز دادن ، فراوان مى كوشند ؛ امّا خود بِدان پند نمى گيرند . او كسى است كه در گفتار ، دراز سخن ، امّا در عمل ، كوتاه دست است . در آنچه فانى مى شود ، به رقابت مى پردازد ؛ امّا در آنچه ماندگار است ، مسامحه مى كند . سود را خسارت و خسارت را سود مى انگارد .

امام على عليه السلام :از كسى در شگفتم كه عيب هاى مردم را به زشتى ياد مى كند ؛ امّا نفْس او به عيب بيشترى دچار است و او خود نمى بيند !

امام على عليه السلام :احمق ترينِ مردم ، كسى است كه رذيلت اخلاقى را در ديگرى زشت مى شمارد ؛ امّا خود بر آن رذيلت ، پايدار است .

امام على عليه السلام :آن كه عيب هاى مردم را زشت شمارد ، امّا خود بِدانها رضا دهد ، احمق است .

امام على عليه السلام :آن كه در عيب هاى مردم در نِگَرد و آنها را زشت شمرد ، امّا همانها را براى خود بپسندد ، او همان احمق است .

امام على عليه السلام :براى انسان ، زشت است كه كارهاى نارواى مردم را زشت شمارد و آنان را از رذيلت ها و بدى ها نهى كند ؛ امّا وقتى با خود خلوت كرد ، مرتكب آنها شود و از انجام دادن آنها خوددارى نورزد .

امام على عليه السلام :در گم راهى شخص ، همين بس كه مردم را بِدانچه خود به آن عمل نمى كند ، فرمان دهد و از آنچه خود از آن اجتناب نمى كند ، نهى نمايد .

.

ص: 286

عنه عليه السلام :كَفى بِالمَرءِ جَهلاً أن يُنكِرَ عَلَى النّاسِ ما يَأتي مِثلَهُ . (1)

عنه عليه السلام :كَيفَ يَهدي غَيرَهُ مَن يُضِلُّ نَفسَهُ ؟ ! (2)

عنه عليه السلام :أشَدُّ النّاسِ نِفاقا مَن أمَرَ بِالطّاعَةِ ولَم يَعمَل بِها ، ونَهى عَنِ المَعصِيَةِ ولَم يَنتَهِ عَنها . (3)

عنه عليه السلام_ في وَصِيَّتِهِ لِابنِهِ مُحَمَّدِ بنِ الحَنَفِيَّةِ _ :يا بُنَيَّ . . . كُن آخَذَ النّاسِ بِما تَأمُرُ بِهِ ، وأَكَفَّ النّاسِ عَمّا تَنهى عَنهُ . (4)

عنه عليه السلام :رُبَّ واعِظٍ غَيرِ مُرتَدِعٍ . (5)

عنه عليه السلام :كُن آمِرا بِالمَعروفِ عِاملاً بِهِ ، ولا تَكُن مِمَّن يَأمُرُ بِهِ ويَنأى عَنهُ ؛ فَيَبوءَ بِإِثمِهِ ، ويَتَعَرَّضَ مَقتَ رَبِّهِ . (6)

الاحتجاج :رُوِيَ أنَّ زَينَ العابِدينَ عليه السلام مَرَّ بِالحَسَنِ البَصرِيِّ وهُوَ يَعِظُ النّاسَ بِمِنى ، فَوَقَفَ عليه السلام عَلَيهِ ، ثُمَّ قالَ : أمسِك ، أسأَلُكَ عَنِ الحالِ الَّتي أنتَ عَلَيها مُقيمٌ ، أتَرضاها لِنَفسِكَ فيما بَينَكَ وبَينَ اللّهِ لِلمَوتِ إذا نَزَلَ بِكَ غَداً ؟ قالَ : لا . قالَ : أفَتُحَدِّثُ نَفسَكَ بِالتَّحَوُّلِ وَالاِنتِقالِ عَنِ الحالِ الَّتي لا تَرضاها لِنَفسِكَ إلَى الحالِ الَّتي تَرضاها ؟ (قالَ) : فَأَطرَقَ مَلِيّا ، ثُمَّ قالَ : إنّي أقولُ ذلِكَ بِلا حَقيقَةٍ . قالَ : أفَتَرجو نَبِيّا بَعدَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله يَكونُ لَكَ مَعَهُ سابِقَةٌ ؟قالَ : لا . قالَ : أفَتَرجو دارا غَيرَ الدّارِ الَّتي أنتَ فيها تُرَدُّ إلَيها فَتَعمَلَ فيها ؟ قالَ : لا . قالَ : أفَرَأَيتَ أحَدا بِهِ مُسكَةُ عَقلٍ رَضِيَ لِنَفسِهِ مِن نَفسِهِ بِهذا ؟ ! إنَّكَ عَلى حالٍ لا تَرضاها ، ولا تُحَدِّثُ نَفسَكَ بِالاِنتِقالِ إلى حالٍ تَرضاها عَلى حَقيقَةٍ ، ولا تَرجو نَبِيّا بَعدَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، ولا داراً غَيرَ الدّارِ الَّتي أنتَ فيها فَتُرَدَّ إلَيها فَتَعمَلَ فيها ، وأنتَ تَعِظُ النّاسَ ! قالَ : فَلَمّا وَلّى عليه السلام قالَ الحَسَنُ البَصرِيُّ : مَن هذا ؟ قالوا : عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ . قالَ : أهلُ بَيتِ عِلمٍ . فَما رُئِيَ الحَسَنُ البَصرِيُّ بَعدَ ذلِكَ يَعِظُ النّاسَ . (7)

.


1- .غرر الحكم : ج 4 ص 584 ح 7073 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 386 ح 6524 .
2- .غررالحكم : ج 4 ص 565 ح 6997 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 383 ح 6471 .
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 464 ح 3309 و ص 440 ح 3214 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 122 ح 2775 وفيهما «أظهر» بدل «أشدّ» ، مستدرك الوسائل : ج 12 ص 206 ذيل ح 13895 .
4- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 387 ح 5834 ، وسائل الشيعة : ج 11 ص 419 ح 21209 .
5- .غرر الحكم : ج 4 ص 78 ح 5361 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 266 ح 4846 .
6- .غرر الحكم : ج 4 ص 616 ح 7189 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 392 ح 6636 .
7- .الاحتجاج : ج 2 ص 140 ح 179 ، بحارالأنوار : ج 10 ص 146 ح 2 .

ص: 287

امام على عليه السلام :در نادانى شخص ، همين بس كه كارى را كه خود انجام مى دهد ، براى مردم ، زشت شمارد .

امام على عليه السلام :چگونه كسى كه خود را گم راه مى سازد ، ديگرى را هدايت مى كند ؟ !

امام على عليه السلام :نفاق آن كه به اطاعت ، فرمان مى دهد و خود ، بِدان عمل نمى كند و از نافرمانى نهى مى كند و خود از آن پرهيز نمى نمايد ، از همه مردم بيشتر است .

امام على عليه السلام_ در سفارش خود به فرزندش محمّد بن حنفيّه _ :اى پسركم ! به آنچه به مردم فرمان مى دهى ، بيشتر از همه آنان ، عمل كن و از آنچه نهيشان كنى ، بيشتر از همه آنان اجتناب كن .

امام على عليه السلام :بسا اندرز دهنده كه خود ، پايبند بِدان نيست !

امام على عليه السلام :امر كننده به معروف و عمل كننده به آن باش و از كسانى مباش كه بِدان فرمان مى دهند و خود از آن فاصله مى گيرند و گناه آن را به دوش مى كشند و خود را در معرض خشم پروردگارشان قرار مى دهند .

الاحتجاج :روايت شده كه زين العابدين عليه السلام از كنار حسن بَصرى _ كه در مِنا مردم را موعظه مى كرد _ ، گذشت و بالاى سرش ايستاد و آن گاه فرمود : «دست نگه دار ! مى خواهم از حالى كه الآن دارى ، از تو بپرسم . آيا بين خود و خدايت راضى هستى كه با همين حالى كه دارى ، فردا مرگت در رسد ؟» . حسن بصرى گفت : نه . فرمود : «آيا با خود ، در باره تغيير و تحوّل از حالى كه براى نفست نمى پسندى ، به حالى كه مايه رضايت توست ، به گفتگو نشسته اى ؟» . حسن بصرى سرش را لَختى به زير انداخت . آن گاه گفت : من در اين باره سخن مى گويم ؛ امّا بدون حقيقت . [امام عليه السلام ] فرمود : «آيا به پيامبرى پس از محمّد[ صلى الله عليه و آله ] ، دل بسته اى كه با آن برايت سابقه اى فراهم شود ؟» . گفت : نه . فرمود : «آيا به خانه اى غير از خانه اى كه در آن هستى ، دل بسته اى تا تو را بِدان باز گردانند و در آن ، عمل كنى ؟» . گفت : نه . فرمود : «آيا ديده اى كسى داراى گوهر عقل باشد و براى خويشتن ، اين چنين رضا دهد ؟ ! تو بر حالتى هستى كه بِدان راضى نيستى و با نفْس خودت در باره انتقال از اين حالت به حالتى كه مايه خشنودى تو باشد ، از روى حقيقت ، سخن نمى گويى و به پيامبرى پس از محمّد صلى الله عليه و آله ، دل نبسته اى و به خانه اى غير از خانه اى كه در آن هستى ، براى باز گشتن و عمل كردن در آن ، دل نبسته اى . با اين حال ، مردم را موعظه مى كنى ؟ !» . هنگامى كه [امام عليه السلام ] گذشت ، حسن بصرى گفت : اين كيست ؟ گفتند : على بن الحسين (زين العابدين) است . گفت : اهل بيتِ دانش اند ! ديگر پس از آن ، ديده نشد كه حسن بصرى ، مردم را موعظه كند .

.

ص: 288

أعلام الدين :رُوِيَ عَن عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام أنَّهُ دَخَلَ المَسجِدَ الحَرامَ فَرَأَى الحَسَنَ البَصريَّ وحَولَهُ جَماعَةٌ مِنَ النّاسِ وهُوَ يَعِظُهُم ، وكانَ يُعرَفُ مِنهُ أن يَرى رَأيَ المُعتَزِلَةِ في تَخليدِ مَن يَعمَلُ ذَنبا كَبيرا فِي النّارِ ، فَقالَ لَهُ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام : يا هذا ، أنتَ عَلى حالٍ تَرضى لِنَفسِكَ مَعَهَا المَوتَ ؟ فَقالَ لَهُ : لا . فَقالَ : فَأَنتَ عَلى ثِقَةٍ مِنَ البَقاءِ لِوَقتٍ تُدرِكُ فيهِ التَّوبَةَ ؟ فَقالَ : لا . فَقالَ لَهُ: أفَعِندَ المَوتِ نَظِرَةٌ؟ فَقالَ لَهُ: لا. فَقالَ لَهُ : أفَبَعدَ المَوتِ عَمَلٌ ؟ فَقالَ : لا . فَقالَ : فَعِظ نَفسَكَ ودَعِ النّاسَ يَطوفوا بِهذَا البَيتِ الَّذي قَد جاؤوا إلَيهِ مِن كُلِّ فَجٍّ عَميقٍ . (1)

الإمام الباقر عليه السلام :في حِكمَةِ آلِ داودَ : يَا بنَ آدَمَ ، كَيفَ تَتَكَلَّمُ بِالهُدى وأَنتَ لا تُفيقُ عَنِ الرَّدى ؟ ! (2)

.


1- .أعلام الدين : ص 328 .
2- .الأمالي للطوسي : ص 203 ح 346 عن سعد بن زياد ، إرشاد القلوب : ص 84 كلاهما عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 14 ص 36 ح 10 .

ص: 289

أعلام الدين :روايت شده است كه زين العابدين[ عليهماالسلام] وارد مسجد الحرام شد و حسن بصرى را در حالى ديد كه گروهى از مردم به دور او گِرد آمده اند و او مشغول موعظه آنان است ، و معروف بود كه او طبق رأى معتزله ، معتقد است كه هر كس مرتكب گناه كبيره شود ، در آتش ، جاودانه است . زين العابدين به او فرمود : «فلانى ! آيا بر حالتى هستى كه با وجود آن ، راضى به مرگ خود باشى ؟» . حسن بصرى گفت : نه . فرمود : «آيا اطمينان دارى كه تا زمانى كه فرصت توبه داشته باشى ، ماندگار خواهى بود ؟» . گفت : نه . فرمود : «آيا هنگام مرگ ، درنگى هست ؟» . او در پاسخ امام عليه السلام گفت : نه . آن گاه [امام عليه السلام ] به او فرمود : «آيا پس از مرگ ، عملى هست ؟» . گفت : نه . فرمود : «پس خود را موعظه كن و مردم را وا گذار تا به دور اين خانه كه از راه دور به سوى آن آمده اند ، به طواف بپردازند» .

امام باقر عليه السلام :در حكمت آل داوود آمده است : اى پسر آدم ! چگونه به هدايتْ زبان مى گشايى ، در حالى كه خود از هلاكت ، بيدار نمى شوى ؟ !

.

ص: 290

الخرائج والجرائح عن أبي بصير :كُنتُ اُقرِئُ امرَأَةً القُرآنَ بِالكوفَةِ ، فَمازَحتُها بِشَيءٍ ، فَلَمّا دَخَلتُ عَلى أبي جَعفَرٍ عليه السلام عاتَبَني وقالَ : مَنِ ارتَكَبَ الذَّنبَ فِي الخَلاءِ لَم يَعبَأِ اللّهُ بِهِ . أيُّ شَيءٍ قُلتَ لِلمَرأَةِ ؟ فَغَطَّيتُ وَجهي حَياءً ، وتُبتُ . فَقالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : لا تَعُد . (1)

تفسير العيّاشي عن يعقوب بن شعيب عن أبي عبد اللّه عليه السلام :قُلتُ : قَولُهُ : «أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ» ؟ قالَ : فَوَضَعَ يَدَهُ عَلى حَلقِهِ ؛ قالَ : كَالذّابِحِ نَفسَهُ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ العالِمَ إذا لَم يَعمَل بِعِلمِهِ زَلَّت مَوعِظَتُهُ عَنِ القُلوبِ كَما يَزِلُّ المَطَرُ عَنِ الصَّفا . (3)

عنه عليه السلام :تَجِدُ الرَّجُلَ لا يُخطِئُ بِلامٍ ولا واوٍ ، خَطيبا مِصقَعا ، ولَقَلبُهُ أشَدُّ ظُلمَةً مِنَ اللَّيلِ المُظلِمِ ! وتَجِدُ الرَّجُلَ لا يَستَطيعُ يُعَبِّرُ عَمّا في قَلبِهِ بِلِسانِهِ ، وقَلبُهُ يَزهَرُ كَما يَزهَرُ المِصباحُ ! (4)

عنه عليه السلام :إذا رَأَيتَ الحَقَّ قَد ماتَ وذَهَبَ أهلُهُ . . . ورَأَيتَ المَنابِرَ يُؤمَرُ عَلَيها بِالتَّقوى ولا يَعمَلُ القائِلُ بِما يَأمُرُ . . . فَكُن عَلى حَذَرٍ ، وَاطلُب إلَى اللّهِ عز و جلالنَّجاةَ . (5)

مصباح الشريعة_ فيما نَسَبَهُ إلَى الإِمامِ الصّادِقِ عليه السلام _ :مَثَلُ الواعِظِ وَالمَوعوظِ كَاليَقظانِ وَالرّاقِدِ ؛ فَمَنِ استَيقَظَ مِن رَقدَةِ غَفلَتِهِ ومُخالَفاتِهِ ومَعاصيهِ صَلُحَ أن يوقِظَ غَيرَهُ مِن ذلِكَ الرُّقادِ . وأَمَّا السّائِرُ في مَفاوِزِ الاِعتِداءِ ، الخائِضُ في مَراتِعِ الغَيِّ وتَركِ الحَياءِ بِاستِحبابِ السُّمعَةِ وَالرِّياءِ وَالشُّهرَةِ وَالتَّصَنُّعِ فِي الخَلقِ ، المُتَزَيّي بِزِيِّ الصّالِحينَ ، المُظهِرُ بِكَلامِهِ عِمارَةَ باطِنِهِ وهُوَ فِي الحَقيقَةِ خالٍ عَنها ، قَد غَمَرَتها وَحشَةُ حُبِّ المَحمَدَةِ ، وغَشِيَها ظُلمَةُ الطَّمَعِ ، فَما أفتَنَهُ بِهَواهُ !وأَضَلَّ النّاسَ بِمَقالَتِهِ ! (6)

.


1- .الخرائج والجرائح : ج 2 ص 594 ح 5 ، دلائل الإمامة : ص 232 ح 160 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 182 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 46 ص 247 ح 35 .
2- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 43 ح 37 ، بحار الأنوار : ج 100 ص 84 ح 55 .
3- .الكافي : ج 1 ص 44 ح 3 عن عبد اللّه بن القاسم الجعفري ، منية المريد : ص 146 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 39 ح 68 ؛ تاريخ بغداد : ج 4 ص 110 الرقم 1769 ، عن مالك نقلاً عن التوراة ، تاريخ الإسلام للذهبي : ج 11 ص 71 عن مالك بن دينار من دون إسناد إلى أحد من اهل البيت عليهم السلام وليس فيه ذيله .
4- .الكافي : ج 2 ص 422 ح 1 عن عمرو .
5- .الكافي : ج 8 ص 37 و 41 ح 7 عن حمران ، أعلام الدين : ص 217 وليس فيه صدره إلى «أهله» ، بحارالأنوار : ج 52 ص 256 ح 147 .
6- .مصباح الشريعة : ص 396 ، بحارالأنوار : ج 100 ص 84 ح 53 .

ص: 291

الخرائج و الجرائح_ به نقل از ابو بصير _ :در كوفه به زنى قرآن مى آموختم . در اين بين با او در موردى شوخى كردم . هنگامى كه نزد امام باقر عليه السلام رفتم ، مرا نكوهش كرد و فرمود : «كسى كه در خلوت ، مرتكب گناه مى شود ، خداوند به او اعتنا نمى كند . به آن زن ، چه گفتى ؟» . چهره ام را از روى شرم پوشاندم و توبه كردم . امام باقر عليه السلام فرمود : «ديگر تكرار نكن» .

تفسير العيّاشى_ به نقل از يعقوب بن شعيب _ :به ايشان (امام صادق عليه السلام ) گفتم : اين سخن خداوند به چه معناست : «آيا مردم را به نيكى فرمان مى دهيد و خودتان را فراموش مى كنيد ؟ !» ؟ امام عليه السلام ، دستش را بر گلويش گذاشت و فرمود : «به سان كسى كه خود را گردن بزند» .

امام صادق عليه السلام :هر گاه عالم به علمش عمل نكند ، موعظه اش از دل ها محو مى شود ، همان گونه كه باران از روى سنگ صاف مى گذرد .

امام صادق عليه السلام :گاه به شخصى بر مى خورى كه يك «لام» و «واو» را نمى اندازد . سخنورى است زبان آور ؛ امّا دلش از شب ديجور ، تاريك تر است ، و [در مقابل] به شخصى بر مى خورى كه نمى تواند با زبانش آنچه را در دلش هست ، بازگو كند ؛ امّا دلش به سان روشنايى چراغ ، روشنايى دارد .

امام صادق عليه السلام :هر گاه ديدى كه حق ، مُرده و اهلش از بين رفته اند ... و ديدى كه بالاى مَنابر به پرهيزگارى فرمان مى دهند ، امّا گوينده بِدانچه فرمان مى دهد ، عمل نمى كند ... ، آن هنگام ، هشيار باش و از خداوند عز و جل نجات بطلب .

مصباح الشريعة_ در حديثى كه به امام صادق عليه السلام نسبت داده شده است _ :مَثَل موعظه كننده و شنونده موعظه ، به سان بيدار و خواب است . هر كس از خواب غفلت و مخالفت ها و نافرمانى ها بيدار شود ، شايسته است كه ديگرى را از آن خواب ، بيدار كند ؛ امّا آن كه در پرتگاه هاى مرزشكنى سير مى كند و با دوست داشتن سُمعه ، ريا ، شهرت و ظاهرسازى ميان مردم ، در دشت هاى انحراف و ترك حيا غوطه ور است و خود را به زيور صالحان آراسته است و با گفتارش ، آبادى درونْ مايه اش را به رخ مى كشد ، امّا در حقيقت ، عارى از آنهاست ، وحشت ستايشْ دوستى ، او را در خود فرو برده و تاريكىِ آز ، بر او پرده افكنده است . وه كه هواى نفس ، چه قدر او را در فتنه فرو افكنده و چه قدر مردم را با سخنانش گم راه كرده است !

.

ص: 292

الإمام الرضا عليه السلام :لِلإِمامِ عَلاماتٌ . . . يَكونُ آخَذَ النّاسِ بِما يَأمُرُهُم بِهِ ، وأَكَفَّ النّاسِ عَمّا يَنهى عَنهُ . (1)

راجع : ص 208 ( تطابق القلب واللّسان ) و ص 212 ( الدعوة بالعمل قبل اللّسان ) و ص 340 (الفصل الثامن : آثار التبليغ العملى) .

ب _ خَطَرُ المُبَلِّغِ الَّذي يَقولُ ما لا يَفعَلُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنّي لا أخافُ عَلى اُمَّتي مُؤمِنا ولا مُشرِكا ؛ أمَّا المُؤمِنُ فَيَمنَعُهُ اللّهُ بِإِيمانِهِ ، وأَمَّا المُشرِكُ فَيَقمَعُهُ اللّهُ بِشِركِهِ . ولكِنّي أخافُ عَلَيكُم كُلَّ مُنافِقِ الجَنانِ ، عالِمِ اللِّسانِ ، يَقولُ ما تَعرِفونَ ، ويَفعَلُ ما تُنكِرونَ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ في بَيانِ صِفاتِ الفُسّاقِ _ :وآخَرُ قَد تَسَمّى عالِما ولَيسَ بِهِ ، فَاقتَبَسَ جَهائِلَ مِن جُهّالٍ ، وأَضاليلَ مِن ضُلّالٍ ، ونَصَبَ لِلنّاسِ أشراكا مِن حَبائِلِ غُرورٍ ، وقَولِ زورٍ . قَد حَمَلَ الكِتابَ عَلى آرائِهِ ، وعَطَفَ الحَقَّ عَلى أهوائِهِ . يُؤمِنُ النّاسَ مِنَ العَظائِمِ ، ويُهَوِّنُ كَبيرَ الجَرائِمِ . يَقولُ : أقِفُ عِندَ الشُّبُهاتِ ، وفيها وَقَعَ ، ويَقولُ : أعتَزِلُ البِدَعَ ، وبَينَهَا اضطَجَعَ . فَالصّورَةُ صورَةُ إنسانٍ ، وَالقَلبُ قَلبُ حَيَوانٍ . لا يَعرِفُ بابَ الهُدى فَيَتَّبِعَهُ ، ولا بابَ العَمى فَيَصُدَّ عَنهُ . وذلِكَ مَيِّتُ الأَحياءِ . (3)

.


1- .الخصال : ص 527 ح1 ، معاني الأخبار : ص 102 ح 4 ، عيون أخبار الرِّضا عليه السلام : ج 1 ص213 ح1 ، الاحتجاج : ج 2 ص448 ح311 كلّها عن الحسن بن فضّال ، بحار الأنوار : ج 25 ص 116 ح 1 .
2- .نهج البلاغة: الكتاب 27 ، الأمالي للمفيد : ص 268 ح3 ، الأمالي للطوسي : ص 30 ح 31 ، تحف العقول : ص 179 كلّها عن الإمام عليّ عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 33 ص 582 ح 726 ؛ المعجم الأوسط : ج 7 ص 128 ح 7065 عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، كنز العمّال : ج 10 ص 199 ح 29046 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 87 ، أعلام الدين : ص 128 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 57 ح 36 .

ص: 293

ب - خطر مبلّغى كه بدانچه مى گويد ، عمل نمى كند

امام رضا عليه السلام :براى امام ، نشانه هايى است : ... بدانچه به مردم فرمان مى دهد ، بيشتر از آنان عمل مى كند و از آنچه آنان را نهى مى كند ، بيشتر از آنان اجتناب مى كند .

ر . ك : ص 209 (هماهنگى دل با زبان) و ص 213 (دعوت با عمل ، پيش از زبان) و ص 341 (فصل هشتم : آثار تبليغ عملى) .

ب _ خطر مبلّغى كه بدانچه مى گويد ، عمل نمى كندپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من از مؤمن يا مشرك بر امّتم نمى ترسم ؛ زيرا خداوند ، به خاطر ايمان ، مؤمن را باز مى دارد و به خاطر شرك ، مشرك را ريشه كن مى كند ؛ امّا بر شما از كسى بيم دارم كه منافقْ دل و زبان آور است : آنچه را معروف مى دانيد ، مى گويد ؛ امّا بدانچه منكر مى شماريد ، عمل مى كند .

امام على عليه السلام_ در بيان ويژگى هاى فاسقان _ :و شخصى ديگر كه عالم نام گرفته ، امّا عالم نيست ؛ بلكه نادانى ها را از جاهلان و گم راهى ها را از گم راهان بر مى گيرد ، و براى مردم ، از رشته هاى غرور و سخن دروغ ، دام ها تعبيه مى كند ، قرآن را بر آراى خود حمل مى كند و حق را بر هواهاى نفسانى اش مى پيوندد ، مردم را از [انجام دادن ]گناه هاى بزرگ ، ايمن مى گرداند ، و جرم هاى بزرگ را آسان جلوه مى دهد . مى گويد : «در برابر شبهه ها توقّف مى كنم» ؛ امّا در آنها فرو مى افتد ، و مى گويد : «از بدعت ها گوشه مى گيرم» ؛ امّا در ميان آنها فرو مى خُسبد . صورت او صورت انسان است ؛ امّا دلش دل حيوان است . نه باب هدايت را مى شناسد تا از آن پيروى كند ، و نه باب كوردلى را مى شناسد ، تا از آن باز ايستد . چنين شخصى ، مُرده زندگان است .

.

ص: 294

عنه عليه السلام :إنَّ أبغَضَ الخَلائِقِ إلَى اللّهِ رَجُلانِ : رَجُلٌ وَكَلَهُ اللّهُ إلى نَفسِهِ فَهُوَ جائِرٌ عَن قَصدِ السَّبيلِ ، مَشغوفٌ بِكَلامِ بِدعَةٍ ودُعاءِ ضَلالَةٍ ، فَهُوَ فِتنَةٌ لِمَن افتَتَنَ بِهِ ، ضالٌّ عَن هَديِ مَن كانَ قَبلَهُ ، مُضِلٌّ لِمَنِ اقتَدى بِهِ في حَياتِهِ وبَعدَ وَفاتِهِ ، حَمّالُ خَطايا غَيرِهِ ، رَهنٌ بِخَطيئَتِهِ . ورَجُلٌ قَمَشَ جَهلاً ، موضِعٌ في جُهّالِ الاُمَّةِ ، عادٍ في أغباشِ الفِتنَةِ ، عَمٍ بِما في عَقدِ الهُدنَةِ ، قَد سَمّاهُ أشباهُ النّاسِ عالِما ولَيسَ بِهِ . (1)

ج _ جَزاءُ المُبَلِّغِ الَّذي يَقولُ ما لا يَفعَلُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أتَيتُ لَيلَةَ اُسرِيَ بي عَلى قَومٍ تُقرَضُ شِفاهُهُم بِمَقاريضَ مِن نارٍ ، كُلَّما قُرِضَت وَفَت ، فَقُلتُ : يا جِبريلُ ، مَن هؤُلاءِ ؟ قالَ : خُطَباءُ اُمَّتِكَ الَّذينَ يَقولونَ ما لا يَفعَلونَ ، ويَقرَؤونَ كِتابَ اللّهِ ولا يَعمَلونَ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَرَرتُ لَيلَةَ اُسرِيَ بي عَلى قَومٍ تُقرَضُ شِفاهُهُم بِمَقاريضَ مِن نارٍ ، قالَ : قُلتُ : مَن هؤُلاءِ ؟ قالوا : خُطَباءُ مِن أهلِ الدُّنيا ، كانوا يَأمُرونَ النّاسَ بِالبِرِّ ويَنسَونَ أنفُسَهُم ، وهُم يَتلونَ الكِتابَ ، أفَلا يَعقِلونَ ؟ ! (3)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 17 ، الإرشاد : ج 1 ص 231 ، كشف اليقين : ص 228 ح 256 ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 97 كلّها نحوه ، بحارالأنوار : ج 2 ص 284 ح 2 ؛ مطالب السؤول : ج 1 ص 209 نحوه وراجع : تاريخ دمشق : ج 42 ص 505 .
2- .شعب الإيمان : ج 2 ص 283 ح 1773 ، مسند ابن حنبل : ج 4 ص 360 ح 12856 ، مسند أبي يعلى : ج 4 ص 111 ح 3979 كلاهما نحوه وكلّها عن أنس بن مالك ، كنز العمّال : ج 10 ص 195 ح 29026 ؛ المجازات النبويّة : ص 245 ، إرشاد القلوب : ص 16 كلاهما نحوه ، مستدرك الوسائل : ج 12 ص 205 ح 13889 .
3- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص 242 ح 12212 ، المصنّف لابن أبى شيبة : ج 8 ص 446 ح 7 ، مسند أبى يعلى : ج 4 ص 11 ح 3979 نحوه وعن أنس بن مالك ، كنز العمّال : ج 10 ص 209 ح 29106 ؛ مجمع البيان : ج 1 ص 215 عن أنس ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 215 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 72 ص 223 .

ص: 295

ج - مجازات مبلّغى كه بدانچه مى گويد ، عمل نمى كند

امام على عليه السلام :مبغوض ترينِ آفريدگان نزد خدا ، دو تن اند : آن كه خداوند ، او را به خود وا گذاشته و او از جادّه ميانه و راست ، منحرف شده و از گفتار بدعت آميز و فراخوانى به گم راهى ، شادمان است . او براى آن كس كه به او فريفته شود ، فتنه است . او از هدايت پيشينيان ، گم راه است و براى هر كس كه در زمان حيات و پس از مرگش به او اقتدا كرده ، گم راه كننده . او خطاهاى ديگران را به دوش مى كشد و در گروِ گناهان خويشتن است و كسى است كه لباس نادانى به تن كرده و در ميان نادانانِ مردم ، جاى گرفته و با شتاب در تاريكى هاى فتنه ره سپار است و به آنچه در پيمان سازش است ، نابيناست . آدمى صورتان ، او را عالِم مى نامند ، در حالى كه عالم نيست .

ج _ مجازات مبلّغى كه بدانچه مى گويد ، عمل نمى كندپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در شب معراج به مردمى برخوردم كه لب هاى آنان را با قيچى هايى از آتش مى بُريدند و هر چه بُريده مى شد ، جايش پُر مى شد . گفتم : اى جبرئيل ! اينها چه كسانى اند ؟ گفت : سخنوران امّت تو اند كه بدانچه مى گويند ، عمل نمى كنند و كتاب خدا را مى خوانند ؛ امّا آن را به كار نمى بندند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شب معراج به مردمى برخوردم كه لب هاى آنان را با قيچى هايى از آتش مى بُريدند . گفتم : اينان چه كسانى اند ؟ گفتند : سخنورانى از مردم دنيا كه مردم را به نيكوكارى فرمان مى دهند ؛ امّا خود را فراموش مى كنند ، در حالى كه قرآن مى خوانند . آيا نمى انديشند ؟!

.

ص: 296

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ في جَهَنَّمَ أرحِيَةً تَدورُ بِالعُلَماء ، فَيُشرِفُ عَلَيهِم مَن كانَ عَرَفَهُم فِي الدُّنيا ، فَيَقولونَ : مَن صَيَّرَكُم إلى هذا وإنَّما كُنّا نَتَعَلَّمُ مِنكُم ؟ ! قالوا : كُنّا نَأمُرُكُم بِأَمرٍ ونُخالِفُكُم إلى غَيرِهِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله_ في وَصِيَّتِهِ لِأَبي ذَرٍّ _ :يا أبا ذَرٍّ ، يَطَّلِعُ قَومٌ مِن أهلِ الجَنَّةِ إلى قَومٍ مِن أهلِ النّارِ ، فَيَقولونَ : ما أدخَلَكُمُ النّارَ ، وإنَّما دَخَلنَا الجَنَّةَ بِفَضلِ تَأديبِكُم وتَعليمِكُم ؟ ! فَيَقولونَ : إنّا كُنّا نَأمُرُكُم بِالخَيرِ ولا نَفعَلُهُ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :يُجاءُ بِالرَّجُلِ يَومَ القِيامَةِ فَيُلقى فِي النّارِ ، فَتَندَلِقُ أقتابُهُ فِي النّارِ ، فَيَدورُ كَما يَدورُ الحِمارُ بِرَحاهُ ، فَيَجتَمِعُ أهلُ النّارِ عَلَيهِ فَيَقولونَ : أي فُلانُ ! ما شَأنُكَ ؟ ألَيسَ كُنتَ تَأمُرُنا بِالمَعروفِ وتَنهانا عَنِ المُنكَرِ ؟ ! قالَ : كُنتُ آمُرُكُم بِالمَعروفِ ولا آتيهِ ، وأَنهاكُم عَنِ المُنكَرِ وآتيهِ . (3)

.


1- .الفردوس : ج 1 ص 220 ح 845 عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 10 ص 208 ح 29102 .
2- .الأمالي للطوسي : ص 527 ح 1162 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 364 ح 2661 كلاهما عن أبي الأسود الدؤلي، تنبيه الخواطر : ج 2 ص135 نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 76 ح 3 ؛ المعجم الكبير : ج 22 ص 150 ح 405 عن الوليد بن عقبة ، تفسير الفخر الرازى : ج 3 ص 50 عن الشعبى من دون إسنادٍ إلى احدٍ من أهل البيت عليهم السلام وكلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 10 ص 189 ح 28991 .
3- .صحيح البخاري : ج 3 ص 1191 ح 3094، صحيح مسلم : ج 4 ص 2991 ح 51 ، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 183 ح 21843 ، المستدرك على الصحيحين: 4 ص 101 ح 7010 ، السنن الكبرى : ج 10 ص 162 ح 20209 كلّها عن اُسامة والاربعة الأخيرة نحوه ، كنز العمّال : ج 6 ص 41 ح 14767 .

ص: 297

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در جهنّم ، آسياب هايى است كه با عالِمان مى چرخد . آنان كه در دنيا ايشان را مى شناختند ، چون آنها را مى بينند ، مى گويند : چه كسى شما را بدين جا كشانده ، در حالى كه ما از شما دانش آموخته ايم ؟ مى گويند : ما شما را به كارى فرمان مى داديم و خود ، با انجام دادن كارى ديگر ، با شما مخالفت مى كرديم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در سفارش خود به ابو ذر _ :اى ابو ذر ! گروهى از بهشتيان ، گروهى از جهنّميان را مى بينند . به آنان مى گويند : چه چيزى شما را در آتش در افكنده ، در حالى كه ما به يُمن ادب و علم آموزى از شما ، به بهشت وارد شده ايم ؟ در پاسخ مى گويند : ما شما را به نيكى فرمان مى داديم ؛ امّا خود به آن عمل نمى كرديم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :روز قيامت ، شخصى را مى آورند و در آتش افكنده مى شود و روده هاى او در آتش فرو مى افتند و چنان كه الاغ به دور آسيابش مى چرخد ، دور خود مى چرخد . جهنّميان به دور او گِرد آمده ، مى گويند : فلانى ! تو را چه شده است ؟ آيا تو ما را به معروف ، فرمان نمى دادى و ما را از منكر ، باز نمى داشتى ؟ مى گويد : شما را به معروف فرمان مى دادم ؛ امّا خود بِدان عمل نمى كردم ، و از منكر ، نهيتان مى كردم ؛ امّا خود از آن اجتناب نمى نمودم .

.

ص: 298

عنه صلى الله عليه و آله :يُؤتى بِعُلَماءِ السَّوءِ يَومَ القِيامَةِ فَيُقذَفونَ في نارِ جَهَنَّمَ ، فَيَدورُ أحَدُهُم في جَهَنَّمَ بِقُصبِهِ (1) كَما يَدورُ الحِمارُ بِالرَّحى ، فَيُقالُ لَهُ : يا وَيلَكَ ! بِكَ اهتَدَينا ، فَما بالُكَ ؟ ! قالَ : إنّي كُنتُ اُخالِفُ ما كُنتُ أنهاكُم . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :يُحشَرُ عَشَرَةُ أصنافٍ مِن اُمَّتي أشتاتا . . . بَعضُهُم صُمٌّ بُكمٌ لا يَعقِلونَ ، وبَعضُهُم يَمضَغونَ ألسِنَتَهُم فَيَسيلُ القَيحُ مِن أفواهِهِم . . . وَالَّذينَ يَمضَغونَ بِأَلسِنَتِهِم فَالعُلَماءُ وَالقُضاةُ الذَّينَ خالَفَ أعمالُهُم أقوالَهُم . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن دَعَا النّاسَ إلى قَولٍ أو عَمَلٍ ولَم يَعمَل هُوَ بِهِ ، لَم يَزَل في سَخَطِ اللّهِ حَتّى يَكُفَّ ، أو يَعمَلَ بِما قالَ أو دَعا إلَيهِ . (4)

الإمام الباقر عليه السلام_ لِيَزيدَ الصّائِغِ _ :يا يَزيدُ ، إنَّ أشَدَّ النّاسِ حَسرَةً يَومَ القِيامَةِ الَّذينَ وَصَفُوا العَدلَ ثُمَّ خالَفوهُ ، وهُوَ قَولُ اللّهِ تَعالى : «أَن تَقُولَ نَفْسٌ يَاحَسْرَتَى عَلَى مَا فَرَّطتُ فِى جَنْبِ اللَّه» (5) . (6)

.


1- .القُصْب _ بالضمّ _ : المِعَى . وقيل : القُصْب : اسمٌ للأمعاء كلّها . وقيل : هو ما كان أسفَل البطن من الأمعاء (النهاية : 4 ص 67 «قصب») .
2- .كنز العمّال : ج 10 ص 207 ح 29097 نقلاً عن ابن النجّار عن أبي هريرة .
3- .مجمع البيان : ج 10 ص 642 عن البراء بن عازب ، بحار الأنوار : ج 7 ص 89 ؛ تفسير القرطبي : ج 19 ص 175 عن معاذ بن جبل ، تفسير الثعلبي : ج 10 ص 115 عن البراء بن عازب ، الدرّ المنثور : ج 8 ص 393 نقلاً عن مردويه عن البراء بن عازب .
4- .حلية الأولياء : ج 2 ص 7 ، تفسير ابن كثير : ج 1 ص 124 كلاهما عن ابن عمر ، كنز العمّال : ج 10 ص 210 ح 29108 .
5- .الزمر : 56 .
6- .المحاسن : ج 1 ص 212 ح 382 عن يزيد الصائغ ، الكافي : ج 2 ص 176 ح 2 و ص 300 ح 5 عن خيثمة ، تحف العقول : ص 298 ، قرب الإسناد : ص 33 ح 106 عن بكر بن محمّد الأزدي عن الإمام الصادق عليه السلام ، كشف الريبة : ص 96 عن خيثمة وليس فيها الآية الشريفة ، بحار الأنوار : ج 2 ص 30 ح 15 .

ص: 299

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :روز قيامت ، عالمان بد را مى آورند و در آتش جهنّم مى افكنند ، و برخى از ايشان به روده ، به سان چرخيدن الاغ به دور آسياب ، چرخانده مى شوند . به او گفته مى شود : واى بر تو ! ما به دست تو هدايت شده ايم . تو را چه شده است ؟! مى گويد : در آنچه شما را نهى مى كردم ، با شما هم صدا نبودم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :ده دسته از امّت مرا به صورت پراكنده محشور مى كنند : ... برخى از آنان كَر و لال و فاقد عقل اند ، و برخى زبانشان را مى جَوَند و چرك از دهانشان خارج مى شود ... . آنان كه زبان هاى خود را مى جَوَند ، علما و قضات اند كه كردارشان با گفتارشان هماهنگ نبوده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس مردم را به گفتار يا رفتارى دعوت كند و خود بدان عمل نكند ، هماره مشمول خشم خداست تا آن كه از اين كار باز ايستد ، يا بدانچه مى گويد يا بدان فرا مى خواند ، عمل كند .

امام باقر عليه السلام_ به يزيد صائغ _ :اى يزيد ! حسرت آنان كه عدالت را توصيف كرده اند ، امّا با آن به مخالفت برخاسته اند ، در روز قيامت ، از همه شديدتر است ، و شاهد آن ، اين سخن خداوند متعال است : «تا آن كه [مبادا] كسى بگويد : دريغا بر آنچه در حضور خدا كوتاهى ورزيدم !» .

.

ص: 300

7 / 2الإِكراهُالكتاب«لَا إِكْرَاهَ فِى الدِّينِ قَد تَّبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَىِّ فَمَن يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِن بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» . (1)

«وَ لَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَأَمَنَ مَن فِى الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ» . (2)

«فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّرٌ * لَّسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ * إِلَّا مَن تَوَلَّى وَ كَفَرَ» . (3)

«وَ مَا أَنتَ عَلَيْهِم بِجَبَّارٍ فَذَكِّرْ بِالْقُرْءَانِ مَن يَخَافُ وَعِيدِ» . (4)

«لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ أَلَّا يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ * إِن نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِم مِّنَ السَّمَاءِ ءَايَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِينَ» . (5)

«فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَى ءَاثَارِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُواْ بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا * إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» . (6)

الحديثالتّوحيد عن أبي الصّلت عبد السّلام بن صالح الهرويّ :سَأَلَ المَأمونُ يَوما عَلِيَّ بنَ موسَى الرِّضا عليه السلام فَقالَ لَهُ : يَا بنَ رَسولِ اللّهِ ، ما مَعنى قَولِ اللّهِ عز و جل : «وَ لَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَأَمَنَ مَن فِى الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُواْ مُؤْمِنِينَ» ؟ فَقالَ الرِّضا عليه السلام : حَدَّثَني أبي موسَى بنُ جَعفَرٍ ، عَن أبيهِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ ، عَن أبيهِ مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ ، عَن أبيهِ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ ، عَن أبيهِ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ ، عَن أبيهِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليهم السلام : أنَّ المُسلِمينَ قالوا لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لَو أكرَهتَ _ يا رَسولَ اللّهِ _ مَن قَدَرتَ عَلَيهِ مِنَ النّاسِ عَلَى الإِسلامِ كَثُرَ عَدَدُنا وقَوينا عَلى عَدُوِّنا ! فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ما كُنتُ لِأَلقَى اللّهَ عز و جل بِبِدعَةٍ لَم يُحدِث إلَيَّ فيها شَيئا ، وما أنَا مِنَ المُتَكَلِّفينَ . فَأَنزَلَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : يا مُحَمَّدُ «وَ لَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَأَمَنَ مَن فِى الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا» عَلى سَبيلِ الإِلجاءِ وَالاِضطِرارِ فِي الدُّنيا كَما يُؤمِنونَ عِندَ المُعايَنَةِ ورُؤيَةِ البَأسِ فِي الآخِرَةِ ، ولَو فَعَلتُ ذلِكَ بِهِم لَم يَستَحِقّوا مِنّي ثَوابا ولا مَدحا ، لكِنّي اُريدُ مِنهُم أن يُؤمِنوا مُختارينَ غَيرَ مُضطَرّينَ ؛ لِيَستَحِقّوا مِنِّي الزُّلفى وَالكَرامَةَ ودَوامَ الخُلودِ في جَنَّةِ الخُلدِ . (7)

.


1- .البقرة : 256 .
2- .يونس : 99 .
3- .الغاشية : 21 _ 23 .
4- .ق : 45 .
5- .الشعراء : 3 و 4 .
6- .الكهف : 6 و 7 .
7- .التوحيد : ص 341 ح 11 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 135 ح 33 ، الاحتجاج : ج 2 ص 394 ح 302 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 50 ح 80 .

ص: 301

7 / 2 وادار كردن

7 / 2وادار كردنقرآن«در دين ، هيچ اجبارى نيست و راه از بيراهه به خوبى آشكار شده است . پس هر كس به طاغوت ، كفر ورزد و به خدا ايمان آورد ، به يقين به دستاويزى استوار _ كه آن را گسستنى نيست _ چنگ زده است ، و خداوند ، شنواى داناست» .

«و اگر پروردگار تو مى خواست ، قطعا هر كه در زمين است ، همه آنها يكسر ايمان مى آوردند . پس آيا تو مردم را ناگزير مى كنى كه بگروند ؟» .

«پس تذكّر ده ، كه تو تنها تذكّر دهنده اى . بر آنان تسلّطى ندارى ، مگر كسى كه روى بگردانَد و كفر ورزد» .

«و تو به زور ، وادارنده آنان نيستى . پس به [وسيله] قرآن ، هر كه را از تهديد [من] مى ترسد ، پند ده» .

«شايد تو از اين كه [مشركان] ايمان نمى آورند ، جان خود را تباه سازى . اگر بخواهيم ، معجزه اى از آسمان بر آنان فرود مى آوريم تا در برابر آن ، گردن هايشان خاضع گردد» .

«شايد اگر به اين سخن ايمان نياورند ، تو جان خود را از اندوه ، در پيگيرى [از كار] آنان تباه كنى . در حقيقت ، ما آنچه را كه بر روى زمين است ، زيورى براى آن قرار داديم ، تا آنان را بيازماييم كه كدام يك از ايشان نيكوكارترند» .

حديثالتوحيد_ به نقل از ابو صَلت ، عبد السلام بن صالح هروى _ :روزى مأمون از على بن موسى الرضا عليه السلام پرسيد : اى فرزند پيامبر خدا ! معناى اين آيه شريف : «و اگر پروردگار تو مى خواست ، قطعا همه آنان كه در زمين اند ، ايمان مى آوردند . پس آيا تو مردم را ناگزير مى كنى كه بگروند ؟» چيست ؟ فرمود : «پدرم موسى بن جعفر ، به نقل از پدرش جعفر بن محمّد ، به نقل از پدرش محمّد بن على ، به نقل از پدرش على بن الحسين ، به نقل از پدرش حسين بن على ، به نقل از پدرش على بن ابى طالب عليه السلام برايم روايت كرد كه مسلمانان به پيامبر خدا گفتند : اى پيامبر خدا ! اگر هر تعداد از مردم را كه مى توانستى به اسلام وادار كنى ، وادار مى كردى ، شمارِ ما فراوان مى شد و بر دشمنانمان قوّت مى يافتيم . پيامبر خدا فرمود : من خداوند عز و جل را با بدعتى كه برايم بنيان نگذاشته ، ملاقات نخواهم كرد و من از كسانى نيستم كه از پيش خود ، چيزى مى سازند . در پى آن ، خداوند متعال ، اين آيه را فرو فرستاد : اى محمّد ! «و اگر پروردگار تو مى خواست ، همه آنان كه در زمين اند ، ايمان مى آوردند» ، امّا به شيوه وادار ساختن و از روى ناچارى در دنيا ، همان گونه كه در آخرت با مشاهده عذاب ، ايمان مى آورند ؛ ولى اگر با آنان چنين كنم ، استحقاق پاداش يا ستايش ندارند ؛ امّا من خواسته ام تا آنان از روى اختيار ، بدون ناچارى ، ايمان بياورند تا از سوى من ، استحقاق قربت ، كرامت و جاودانگى در بهشت جاويد را پيدا كنند .

.

ص: 302

7 / 3الكَذِبُالكتاب«وَ لَا تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هَذَا حَلَالٌ وَ هَذَا حَرَامٌ لِّتَفْتَرُواْ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لَا يُفْلِحُونَ» . (1)

«قُلْ أَرَءَيْتُم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ لَكُم مِّن رِّزْقٍ فَجَعَلْتُم مِّنْهُ حَرَامًا وَ حَلَالاً قُلْ ءَآللَّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَى اللَّهِ تَفْتَرُونَ» . (2)

«وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أُوْلَئِكَ يُعْرَضُونَ عَلَى رَبِّهِمْ وَ يَقُولُ الْأَشْهَادُ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ كَذَبُواْ عَلَى رَبِّهِمْ أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ» . (3)

راجع : آل عمران : 94 ، النساء : 50 ، يونس : 69 ، العنكبوت : 13 ، الحاقّة : 44 _ 47 .

.


1- .النحل : 116 .
2- .يونس : 59 .
3- .هود : 18 .

ص: 303

7 / 3 دروغگويى

7 / 3دروغگويىقرآن«و براى آنچه زبان شما به دروغ مى پردازد ، مگوييد : «اين حلال است و آن حرام» تا بر خدا دروغ بنديد ؛ زيرا كسانى كه بر خدا دروغ مى بندند ، رستگار نمى شوند» .

«بگو : «به من خبر دهيد به آنچه از روزى كه خدا براى شما فرو آورده . [چرا] بخشى از آن را حرام و [بخشى را] حلال گردانيده ايد ؟» . بگو : آيا خدا به شما اجازه داده ، يا بر خدا دروغ مى بنديد ؟» .

«و چه كسى ستمكارتر از آن كس است كه بر خدا دروغ بندد ؟ آنان بر پروردگارشان عرضه مى شوند ، و گواهان خواهند گفت : «اينان بودند كه بر پروردگارشان دروغ بستند . هان ! لعنت خدا بر ستمكاران باد !» .

ر . ك : آل عمران : آيه 94 ، نساء : آيه 50 ، يونس : آيه 69 ، عنكبوت : آيه 13 ، حاقّه : آيه 44 _ 47 .

.

ص: 304

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن فَسَّرَ القُرآنَ بِرَأيِهِ فَقَدِ افتَرى عَلَى اللّهِ الكَذِبَ . (1)

المعجم الكبير عن مالك بن عبد اللّه الغافقيّ :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : عَلَيكُم بِالقُرآنِ ؛ فَإِنَّكُم سَتَرجِعونَ إلى قَومٍ يَشتَهونَ الحَديثَ عَنّي ، فَمَن عَقَلَ شَيئا فَليُحَدِّث بِهِ ، ومَنِ افتَرى عَلَيَّ فَليَتَبَوَّأ مَقعَدا ، أو شَيئا ، مِن جَهَنَّمَ _ لا أدري أيُّهُما قالَ _ . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ كَذِبا عَلَيَّ لَيسَ كَكَذِبٍ عَلى أحَدٍ ؛ مَن كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّدا فَليَتَبَوَّأ مَقعَدَهُ مِنَ النّارِ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :أيُّهَا النّاسُ ! ثَلاثٌ لا دينَ لَهُم : لا دينَ لِمَن دانَ بِجُحودِ آيَةٍ مِن كِتابِ اللّهِ ، ولا دينَ لِمَن دانَ بِفِريَةِ باطِلٍ عَلَى اللّهِ ، ولا دينَ لِمَن دانَ بِطاعَةِ مَن عَصَى اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى . (4)

الإمام الباقر عليه السلام_ لِأَبِي النُّعمانِ _ :يا أبَا النُّعمانِ ، لا تَكذِب عَلَينا كَذبَةً ؛ فَتُسلَبَ الحَنيفِيَّةَ . . . فَإِنَّكَ مَوقوفٌ _ لا مَحالَةَ _ ومَسؤولٌ ، فَإِن صَدَقتَ صَدَّقناكَ ، وإن كَذَبتَ كَذَّبناكَ . (5)

.


1- .كمال الدين : ص 257 ح 1 ، التحصين لابن طاووس : ص 625 كلاهما عن عبد الرحمن بن سمرة ، بحار الأنوار : ج 36 ص 227 ح 3 .
2- .المعجم الكبير : ج 19 ص296 ح658 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص6 ح18968 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص196 ح385 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 1 ص 197 ح 996 .
3- .صحيح البخاري: ج 1 ص 434 ح 1229 ، صحيح مسلم: ج 1 ص 10 ح 4 ، مسند ابن حنبل : ج 6 ص341 ح18227 كلّها عن المغيرة ، كنز العمّال : ج 3 ص 625 ح 8233 .
4- .المحاسن : ج 1 ص 65 ح 9 عن أبي سخيلة ، الكافي : ج 2 ص 373 ح 4 ، الأمالي للمفيد : ج 308 ح 7 ، الاختصاص : ج 258 كلّها عن محمّد بن مسلم عن الإمام الباقر عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 2 ص 117 ح 19 .
5- .الكافي : ج 2 ص338 ح1 ، الأماليللمفيد : ص 182 ح5 وفيه «لا تُحقِّقنّ» بدل «لا تكذب» كلاهما عن أبي النعمان ، بحارالأنوار : ج 72 ص 233 ح 1 .

ص: 305

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس قرآن را طبق رأى خود تفسير كند ، بر خداوند ، دروغ بسته است .

المعجم الكبير_ به نقل از مالك بن عبد اللّه غافقى _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «همواره همراه قرآن باشيد . به زودى به سوى قومى باز مى گرديد كه شيداى حديث كردن از من هستند . پس هر كس كه [درستى] چيزى را به عقل دريافته ، بازگو كند ، و هر كس بر من افترا بزند ، بايد جايى را در جهنّم ، براى خود ، فراهم بداند» يا فرمود : «چيزى از جهنّم را» . نمى دانم كدام يك را فرمود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دروغ بستن بر من ، به سان دروغ بستن بر كس ديگر نيست . هر كس بر من از روى عمد دروغ بندد ، بايد جايگاهش را از آتش فراهم سازد .

امام على عليه السلام :اى مردم ! سه دسته دين ندارند : كسى كه منكر يك آيه از قرآن باشد ، و كسى كه به باطلى دروغين بر خداوند ، اعتقاد داشته باشد ، و كسى كه به اطاعت از آن كه خداوند متعال را نافرمانى مى كند ، اعتقاد داشته باشد .

امام باقر عليه السلام_ به ابو نعمان _ :اى ابو نعمان ! بر ما دروغى را نسبت مده ، كه دين حنيف ... از تو سلب مى شود كه تو _ به ناگزير _ نگاه داشته و سؤال خواهى شد . پس اگر راست گفته باشى ، تو را تصديق مى كنيم و اگر دروغ گفته باشى ، تكذيبت مى كنيم .

.

ص: 306

الإمام الصادق عليه السلام :الكَذِبُ عَلَى اللّهِ وعَلى رَسولِهِ صلى الله عليه و آله مِنَ الكَبائِرِ (1) . 2

.


1- .الكافي : ج 2 ص 339 ح 5 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 569 ح 4941 ، ثواب الأعمال : ص 318 ح 1 وفيها زيادة «وعلى الأوصياء عليهم السلام » وكلّها عن أبي خديجة ، بحار الأنوار : ج 2 ص 117 ح 17 .

ص: 307

امام صادق عليه السلام :دروغ بستن بر خدا و پيامبرش ، از جمله گناهان كبيره است .

.

ص: 308

الإمام الكاظم عليه السلام :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : اِتَّقوا تَكذيبَ اللّهِ . قيلَ : يا رَسولَ اللّهِ ، وكَيفَ ذاكَ ؟ قالَ : يَقولُ أحَدُكُم : «قالَ اللّهُ» ، فَيَقولُ اللّهُ : «كَذَبتَ ، لَم أقُلهُ» ، أو يَقولُ : «لَم يَقُلِ اللّهُ» ، فَيَقولُ اللّهُ عز و جل : «كَذَبتَ ، قَد قُلتُهُ» . (1)

7 / 4القَولُ بِغَيرِ عِلمٍالكتاب«إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْوَاهِكُم مَّا لَيْسَ لَكُم بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَيِّنًا وَ هُوَ عِندَ اللَّهِ عَظِيمٌ» . (2)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لِابنِ مَسعودٍ _ :يَا بنَ مَسعودٍ ، لا تَتَكَلَّم بِالعِلمِ إلّا بِشَيءٍ سَمِعتَهُ ورَأَيتَهُ ؛ فَإِنَّ اللّهَ تَعالى يَقولُ : «وَ لَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ كُلُّ أُوْلَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئولًا» (3) . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ لا يَقبِضُ العِلمَ انتِزاعا يَنتَزِعُهُ مِنَ النّاسِ ، ولكِن يَقبِضُ العِلمَ بِقَبضِ العُلَماءِ ، وإذا لَم يَبقَ عالِمٌ اِتَّخَذَ النّاسُ رُؤَساءَ جُهّالاً ، فَسَأَلوهُم فَقالوا بِغَيرِ عِلمٍ ، فَضَلّوا وأَضَلّوا . (5)

.


1- .معاني الأخبار : ص 390 ح 31 عن إبراهيم بن عبد الحميد ، بحار الأنوار : ج 2 ص 117 ح 16 وراجع : الطبقات الكبرى : ج 6 ص 190 .
2- .النور : 15 .
3- .الإسراء : 36 .
4- .مكارم الأخلاق : ج 2 ص 355 ح 2660 عن عبداللّه بن مسعود ، بحار الأنوار : ج 77 ص 105 ح 1 .
5- .الأمالي للمفيد : ص 20 ح 1 عن عبد اللّه بن عمر ، تحف العقول : ص 37 نحوه ، دعائم الإسلام : ج 1 ص 96 وفيه «فسُئلوا فأفتوا» بدل «فسألوهم فقالوا»، بحار الأنوار: 2 ص121 ح37؛ صحيح البخاري : ج 1 ص50 ح100 ، صحيح مسلم : ج 4 ص 2058 ح 13 ، سنن الترمذي : ج 5 ص 31 ح 2652 وفيها «حتّى إذا لم يترك عالما» بدل «وإذا لم يبقَ عالم» ، سنن ابن ماجة : ج 1 ص 20 ح 52 وفيها «فسُئلوا فأفتوا» بدل «فسألوهم فقالوا» وكلّها عن عبد اللّه بن عمرو بن العاص ، كنز العمّال : ج 10 ص 187 ح 28981 .

ص: 309

7 / 4 سخن گفتن بدون علم

امام كاظم عليه السلام :پيامبر خدا فرمود : «از تكذيب خداوند ، پروا كنيد !» . گفته شد : اى پيامبر خدا ! تكذيب خدا چگونه است ؟ فرمود : «شخصى از شما مى گويد : خداوند فرمود ؛ امّا خداوند مى فرمايد : تو دروغ مى گويى . من آن را نگفته ام . يا مى گويد : خداوند نفرموده است وخداوند عز و جل مى فرمايد : دروغ مى گويى . من آن را گفته ام .

7 / 4سخن گفتن بدون علمقرآن«آن گاه كه آن [بهتان] را از زبان يكديگر مى گرفتيد و با زبان هاى خود ، چيزى را مى گفتيد كه بِدان علم نداشتيد و مى پنداشتيد كه كارى سهل و ساده است ، با اين كه آن [امر] نزد خدا بس بزرگ بود» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به ابن مسعود _ :اى ابن مسعود ! در باره چيزى ، از روى علم [و يقين ]سخن نگو ، مگر آن را شنيده يا ديده باشى ؛ زيرا خداوند متعال مى فرمايد : «و چيزى را كه بدان علم ندارى ، دنبال مكن ؛ زيرا گوش و چشم و قلب ، همه مورد پرسش قرار خواهند گرفت» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، علم را با كشيدن ، از مردم ، باز پس نمى گيرد ؛ بلكه با گرفتن علما از مردم ، علم را از آنان پس مى گيرد ، و هر زمان كه عالمى باقى نمانَد ، مردم ، نادانان را بزرگان خود مى سازند ، و از آنان مى پرسند و آنان نيز از روى جهل ، پاسخ مى دهند . بدين طريق ، خود ، گم راه مى شوند و ديگران را گم راه مى سازند .

.

ص: 310

الإمام عليّ عليه السلام_ لِابنِهِ الحَسَنِ عليه السلام _ :دَعِ القَولَ في ما لا تَعرِفُ ، وَالخِطابَ في ما لَم تُكَلَّف ، وأَمسِك عَن طَريقٍ إذا خِفتَ ضَلالَتَهُ . (1)

عنه عليه السلام :لا تَقُل ما لا تَعلَمُ وإن قَلَّ ما تَعلَمُ ، ولا تَقُل ما لا تُحِبُّ أن يُقالَ لَكَ . (2)

عنه عليه السلام :إيّاكَ وَالكَلامَ في ما لا تَعرِفُ طَريقَتَهُ ولا تَعلَمُ حَقيقَتَهُ ! فَإِنَّ قَولَكَ يَدُلُّ عَلى عَقلِكَ ، وعِبارَتَكَ تُنبِئُ عَن مَعرِفَتِكَ . فَتَوَقَّ مِن طولِ لِسانِكَ ما أمِنتَهُ ، وَاختَصِر مِن كَلامِكَ مَا استَحسَنتَهُ ؛ فَإِنَّهُ بِكَ أجمَلُ ، وعَلى فَضلِكَ أدَلُّ . (3)

عنه عليه السلام :لا تَقُل ما لا تَعلَمُ ؛ فَتُتَّهَمَ بِإِخبارِكَ بِما تَعلَمُ ! (4)

عنه عليه السلام :مِنَ الحِكمَةِ أن . . . ولا تَتَكَلَّمَ في ما لا تَعلَمُ . (5)

عنه عليه السلام :العَقلُ أن تَقولَ ما تَعرِفُ ، وتَعمَلَ بِما تَنطِقُ بِهِ . (6)

.


1- .نهج البلاغة : الكتاب 31 ، تحف العقول : ص 69 ، غرر الحكم : ج 4 ص 20 ح 5138 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 200 ح 1 نقلاً عن كشف المحجّة ؛ وراجع : دستور معالم الحكم : ص 59 .
2- .نهج البلاغة : الكتاب 31 ، كشف المحجّة : ص 226 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 626 ح 3215 ، تحف العقول : ص 74 ، الاختصاص : ص 231 والثلاثة الأخيرة نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 203 ح 1 .
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 320 ح 2735 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 100 ح 2293 .
4- .غرر الحكم : ج 6 ص 341 ح 10426 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 530 ح 9639 .
5- .غرر الحكم : ج 6 ص 47 ح 9450 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 473 ح 8681 .
6- .غرر الحكم : ج 2 ص 150 ح 2141 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 66 ح 1678 .

ص: 311

امام على عليه السلام_ به فرزندش حسن عليه السلام _ :در آنچه نمى دانى ، سخن را وا گذار ، و مخاطب ساختن را در آن جا كه بِدان مكلّف نيستى ، وا نِه ، و از راهى كه از گم راهى اش بيم دارى ، اجتناب كن .

امام على عليه السلام :آنچه را نمى دانى ، نگو ، هرچند آنچه را مى دانى اندك باشد ، و آنچه را كه دوست ندارى در باره ات گفته شود ، نگو .

امام على عليه السلام :از سخن گفتن در باره آنچه راهبُردش را نمى شناسى و از حقيقت آن آگاه نيستى ، پرهيز كن ؛ زيرا گفتارت ره نمون عقل توست و جملات تو ، از آگاهى تو خبر مى دهد . تا آن جا كه در ايمنى هستى ، از طولانى كردن گفتار ، اجتناب كن ، و تا آن جا كه مى توانى ، گفتارت را كوتاه كن ؛ زيرا براى تو مناسب تر است و بر فضيلت تو دلالت بيشترى دارد .

امام على عليه السلام :آنچه را نمى دانى ، مگو ، كه با خبر دادن در آن جا كه مى دانى ، مورد اتّهام قرار مى گيرى .

امام على عليه السلام :از جمله حكمت ، آن است كه ... در باره آنچه نمى دانى ، سخن مگويى .

امام على عليه السلام :عقل ، آن است كه آنچه را مى دانى ، بگويى و بدانچه سخن مى گويى ، عمل كنى .

.

ص: 312

عنه عليه السلام :لا تَقولوا بِما لا تَعرِفونَ ؛ فَإِنَّ أكثَرَ الحَقِّ في ما تُنكِرونَ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام_ لِعَبدِ اللّهِ بنِ جُندَبٍ _ :يَا بنَ جُندَبٍ ، لا تَقُل فِي المُذنِبينَ مِن أهلِ دَعوَتِكُم إلّا خَيرا . . . فَكُلُّ مَن قَصَدَنا ووالانا ولَم يُوالِ عَدُوَّنا ، وقالَ ما يَعلَمُ ، وسَكَتَ عَمّا لا يَعلَمُ أو أشكَلَ عَلَيهِ ، فَهُوَ فِي الجَنَّةِ . (2)

7 / 5كِتمانُ العِلمِالكتاب«إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ الْكِتَابِ وَ يَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَنًا قَلِيلاً أُوْلَئِكَ مَا يَأْكُلُونَ فِى بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ وَ لَا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ لَا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» . (3)

«وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلَا تَكْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَرَآءَ ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْاْ بِهِ ثَمَنًا قَلِيلاً فَبِئْسَ مَا يَشْتَرُونَ» . (4)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن كَتَمَ عِلما مِمّا يَنفَعُ اللّهُ بِهِ في أمرِ النّاسِ ؛ أمرِ الدّينِ (5) ، ألجَمَهُ اللّهُ يَومَ القِيامَةِ بِلِجامٍ مِنَ النّارِ . (6)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 87، غرر الحكم : ج6 ص278 ح10245، بحار الأنوار : ج34 ص209 ح986 .
2- .تحف العقول : ص 302 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 280 ح 1 .
3- .البقرة : 174 .
4- .آل عمران : 187 .
5- .قوله صلى الله عليه و آله : «أمرِ الدينِ» مجرور على البدليّة من قوله : «في أمرِ الناسِ» .
6- .سنن ابن ماجة : ج 1 ص 97 ح 265 عن أبي سعيد الخدري ، مسند ابن حنبل : ج 3 ص 565 ح 10492 عن أبي هريرة ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص182 ح346 عن عبد اللّه بن عمرو بن العاص وكلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 19610 ح 29031 ؛ منية المريد : ص 136 ، عوالي اللآلي : ج 4 ص 71 ح 40 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 2 ص 78 ح 66 .

ص: 313

7 / 5 دريغ داشتن علم

امام على عليه السلام :آنچه را نمى دانيد ، مگوييد ، كه بيشترين حق ، در آن چيزى است كه نمى دانيد .

امام صادق عليه السلام_ به عبد اللّه بن جُندَب _ :اى فرزند جندب ! در باره مخاطبانِ گناهكار خود ، جز به نيكى سخن مگوييد ... . هر كس ما را دنبال كند و ولايت ما را بپذيرد ، و ولايت دشمنان ما را نپذيرد و آنچه را مى داند ، بگويد و از آنچه نمى داند يا بر او دشوار آمده ، خاموش مانَد ، در بهشت است .

7 / 5دريغ داشتن علمقرآن«كسانى كه آنچه را خداوند از كتاب نازل كرده ، پنهان مى دارند و بِدان ، بهاى ناچيزى به دست مى آورند ، آنان ، جز آتش در شكم هاى خويش فرو نمى برند و خدا روز قيامت با ايشان سخن نخواهد گفت و پاكشان نخواهد كرد و عذابى دردناك خواهند داشت» .

«و [ياد كن] هنگامى را كه خداوند از كسانى كه به آنان كتاب داده شده ، پيمان گرفت كه حتما بايد آن را [به وضوح] براى مردم بيان نمايند و كتمانش مكنيد . پس آن [عهد ]را پشت سر خود انداختند و در برابر آن ، بهايى ناچيز به دست آوردند و چه بد معامله اى كردند ! » .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس دانشى را كه خداوند ، بِدان در كار مردم يا كار دين ، سود مى رساند ، كتمان كند ، خداوند ، دهان او را با لگامى از آتش ، لگام مى زند .

.

ص: 314

الإمام عليّ عليه السلام :لا تُمسِك عَن إظهارِ الحَقِّ إذا وَجَدتَ لَهُ أهلاً . (1)

عنه عليه السلام :أشبَهُ النّاسِ بِأَنبِياءِ اللّهِ أقوَلُهُم لِلحَقِّ . (2)

الإمام الباقر عليه السلام_ في رِسالَتِهِ إلى سَعدِ الخَيرِ _ :العُلَماءُ في أنفُسِهِم خانَةٌ إن كَتَمُوا النَّصيحَةَ ؛ إن رَأَوا تائِها ضالّاً لا يَهدونَهُ ، أو مَيِّتا لا يُحيونَهُ ، فَبِئسَ ما يَصنَعونَ ! لِأَنَّ اللّهَ _ تَبارَكَ وتَعالى _ أخَذَ عَلَيهِمُ الميثاقَ فِي الكِتابِ : أن يَأمُروا بِالمَعروفِ وبِما اُمِروا بِهِ ، وأَن يَنهَوا عمّا نُهوا عَنهُ ، وأَن يَتَعاوَنوا عَلَى البِرِّ وَالتَّقوى ، ولا يَتَعاوَنوا عَلَى الإِثمِ وَالعُدوانِ . (3)

راجع : ص 122 ( مكافحة البدع ) .

7 / 6التَّكَلُّفُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لَعَنَ اللّهُ الَّذينَ يُشَقِّقونَ الكَلامَ 4 تَشقيقَ الشَّعرِ . (4)

.


1- .غرر الحكم : ج 6 ص 266 ح 10188 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 518 ح 9399 .
2- .غرر الحكم : ح 3172 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 116 ح 2578 .
3- .الكافي : ج 8 ص 54 ح 16 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 361 ح 2 .
4- .المجازات النبويّة : ص 374 ح 338 ، مسند ابن حنبل : ج 6 ص 26 ح 16900 عن معاوية وفيه «لعن رسول اللّه » بدل «لعن اللّه » .

ص: 315

7 / 6 خود را به زحمت انداختن

امام على عليه السلام :هر گاه براى حق ، [مخاطب] شايسته اى يافتى ، از اظهار آن ، خوددارى مكن .

امام على عليه السلام :شبيه ترينِ مردم به پيامبران الهى ، حقگوترينِ آنان است .

امام باقر عليه السلام_ در نامه ايشان به سعدُ الخير _ :اگر عالمان ، نصيحت را دريغ كنند ، خود خيانتكارند ، اگر با ديدن سرگردانِ گم راهى ، او را هدايت نكنند ، يا با ديدن مرده اى ، او را زنده نكنند ، و چه كار بدى انجام مى دهند ؛ زيرا خداوند متعال در قرآن ، از آنان پيمان گرفته كه به معروف و به آنچه مأمور شده اند ، امر كنند و از آنچه از انجام دادنش نهى شده اند ، نهى كنند ، و اين كه بر كار نيك و تقوا ، يكديگر را يارى رسانند و بر گناه و دشمنى به يكديگر ، كمك نرسانند !

ر . ك : ص123 (مبارزه با بدعت ها) .

7 / 6خود را به زحمت انداختنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، لعنت كند كسانى را كه به سان شكافتن مو ، در كلام ، موشكافى (1) مى كنند !

.


1- .سيّد رضى رحمه الله مى گويد : «در اين سخن ، مَجاز به كار رفته است و مقصود ، كسانى هستند كه در كلام ، پيجويى مى كنند در معانى آن ، به موشكافى و ژرف انديشى مى پردازند ، و پيامبر خدا ، اين كارشان را به شكافتن مو تشبيه كرده است ؛ زيرا تارهاى مو ، چنان نازك اند كه وقتى انسان به شكافتن آنها مى پردازد ، به خاطر نازكى مو ، به جايى مى رسد كه ديگر امكان شكافتن فراتر از آن وجود ندارد ، و نفرين اين روايت ، هر كس را در بر مى گيرد كه در موشكافى گفتار ، به چنين حدّى برسد تا باطل را به حق ، مشتبه سازد و با گم راهى از مرز هدايت در گذرد» (المجازات النبويّة : ص 418 ح 336) .

ص: 316

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ عز و جل لَم يَبعَث نَبِيّا إلّا مُبَلِّغا ، وإنَّ تَشقيقَ الكَلامِ وَالخُطَبِ مِنَ الشَّيطانِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :عَلَيكُم بِقِلَّةِ الكَلامِ ، ولا يَستَهوِيَنَّكُمُ الشَّيطانُ ؛ فَإِنَّ تَشقيقَ الكَلامِ مِن شَقاشِقِ (2) الشَّيطانِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله_ لِعَبدِ اللّهِ بنِ رَواحَةَ _ :كُفَّ عَنِ السَّجعِ ؛ فَما اُعطِيَ عَبدٌ شَيئا شَرّا مِن طَلاقَةٍ في لِسانِهِ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ كَثيرا مِنَ الخُطَبِ مِن شَقاشِقِ الشَّيطانِ (5) . (6)

الإمام الصادق عليه السلام_ ممّا يُنسَبُ إلَيهِ في مِصباحِ الشَّريعَةِ _ :آفَةُ العُلَماءِ عَشَرَةُ أشياءَ : . . . وَالتَّكَلُّفُ في تَزيينِ الكَلامِ بِزَوائِدِ الأَلفاظِ . (7)

7 / 7التَّعَنُّترسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّما بَعَثَنِي اللّهُ مُبَلِّغا ، ولَم يَبعَثني مُعَنِّتا (8) . (9)

.


1- .نثر الدرّ : ج 1 ص 258 وراجع : مسند ابن حنبل : ج 2 ص 408 ح 5691 .
2- .في المصدر : «شقائق» ، وما أثبتناه من الإصابة وهو الصحيح .
3- .اُسد الغابة : ج 1 ص 491 الرقم 643 ، الإصابة : ج 1 ص 544 الرقم 1024 عن حكيم بن جابر عن أبيه وليس فيه «ولا يستهوينَّكم الشيطان» ، كنز العمّال : ج 3 ص 552 ح 7863 .
4- .تفسير القرطبي : ج 12 ص 281 ، الفردوس : ج 4 ص 120 ح 6373 عن ابن عبّاس وليس فيه «كُفّ عن السجع» ، كنز العمّال : ج 3 ص 556 ح 7892 .
5- .قال في اللسان _ بعد نقل الحديث _ : فجعل للشيطان شَقاشقَ ونَسبَ الخُطبَ إليه لِما يدخل فيها من الكذب (لسان العرب : ج 10 ص 185 «شقق») .
6- .النهاية : ج 2 ص 489 ، لسان العرب : ج 10 ص 185 ؛ بحار الأنوار : ج 102 ص 195 .
7- .مصباح الشريعة : ص 366 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 52 ح 18 .
8- .عَنَّته تعنِيتا : شَدَّد عليه وألزَمَه بما يصعب عليه أداؤه ويشقّ عليه تحمّلُه (تاج العروس : ج 3 ص 94 «عنت») .
9- .سنن الترمذي : ج 5 ص423 ح3318 ، صحيح مسلم : ج 2 ص1113 ح35 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 60 ح 13267 ، كلاهما نحوه وكلّها عن عائشة ، كنز العمّال : ج 11 ص 426 ح 31998 .

ص: 317

7 / 7 ديگران را به رنج افكندن

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل ، هيچ پيامبرى را جز به عنوان مبلّغ ، بر نينگيخت ، و موشكافى گفته ها و خطابه ها ، از شيطان است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بر شما باد كم سخن گفتن ! و شيطان ، شما را به هواخواهى نكشاند ، كه موشكافى گفتار ، از رخنه هاى شيطان است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به عبد اللّه بن رواحه _ :از آهنگين گويى [متكلّفانه] اجتناب كن ، كه بدتر از زبان آورى ، به بنده اى داده نشده است .

امام على عليه السلام :بسيار از خطابه ها ، از رخنه هاى شيطان اند . (1)

مصباح الشريعة_ در حديثى كه به امام صادق عليه السلام نسبت داده است _ :آفت عالمان ، ده چيز است : ... و خود را به زحمت انداختن با آراستن گفتار به الفاظ زايد .

7 / 7ديگران را به رنج افكندنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، مرا تنها به عنوان مبلّغ ، بر انگيخته ، نه به عنوان زحمت دهنده .

.


1- .مؤلّفِ لسان العرب ، پس از نقل حديث مى گويد : «امام عليه السلام ، از ژاژخايى شيطان گفت و اين گونه خطبه ها را به شيطان نسبت داد ، به سبب دروغ هايى كه به اين گونه سخن ها راه مى يابد» (لسان العرب : ج 10 ص 185) .

ص: 318

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ لَم يَبعَثني مُعَنِّتا ولا مُتَعَنِّتا ، ولكِن بَعَثَني مُعَلِّما مُيَسِّرا . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :عَلِّموا ولا تُعَنِّفوا ؛ فَإِنَّ المُعَلِّمَ خَيرٌ مِنَ المُعَنِّفِ (2) . (3)

7 / 8الإِطالَةُ في الْكَلامِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ موسى عليه السلام لَقِيَ الخَضِرَ عليه السلام ، فَقالَ : أوصِني . فَقالَ الخَضِرُ : يا طالِبَ العِلمِ ، إنَّ القائِلَ أقَلُّ مَلالَةً مِنَ المُستَمِعِ ، فَلا تُمِلَّ جُلَساءَكَ إذا حَدَّثتَهُم . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :لَيسَ البَيانُ كَثرَةَ الكَلامِ ، ولكِن فَصلٌ في ما يُحِبُّ اللّهُ عز و جل . (5)

أعلام الدّين :رَأَى [النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله ] أعرابِيّا يَتَكَلَّمُ فَطَوَّلَ ، فَقالَ لَهُ : كَم دونَ لِسانِكَ مِن حِجابٍ ؟ فَقالَ : شَفَتايَ وأَسناني . فَقالَ عليه السلام : فَتَثَبَّت وَاقتَصِر ؛ فَإِنَّ اللّهَ تَعالى يَكرَهُ الاِنبِعاقَ (6) فِي الكَلامِ ، فَنَضَّرَ اللّهُ وَجهَ امرِئٍ أوجَزَ في كَلامِهِ ، وَاقتَصَرَ عَلى حاجَتِهِ ! (7)

.


1- .صحيح مسلم : ج 2 ص 1105 ح 29 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 61 ح 13268 وليس فيه «ولا متعنّتا» وكلاهما عن جابر بن عبد اللّه ، كنز العمّال : ج 11 ص 424 ح31989 .
2- .التَّعنِيف : التّوبِيخ والتَّقرِيع واللَّوم (النهاية : ج 3 ص 309 «عنف») .
3- .شعب الإيمان : ج 2 ص276 ح1749 ، الفقيه والمتفقّه : ج 2 ص137 ، جامع بيان العلم : ج 1 ح 128 ، الفردوس : ج 3 ص9 ح4004 كلّها عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 10 ص 249 ح 29321 ؛ منية المريد : ص 193 ، جامع الأحاديث للقمّي : ص 102 عن إسماعيل ابن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 77 ص 175 ح 9 .
4- .منية المريد : ص 140 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 226 ح 18 ؛ المعجم الأوسط : ج 7 ص 78 ح 6908 ، تاريخ دمشق : ج 16 ص 414 ح 3191 كلاهما عن عمر بن الخطّاب ، كنزالعمّال : ج 16 ص 143 ح 44176 .
5- .الفردوس : ج 3 ص 399 ح 5215 ، موارد الظمآن : ص 492 ح 2010 وفيه «ولكن البيان الفصل في الحقّ» بدل «ولكن فصل في ما يحبّ اللّه » وكلاهما عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 10 ص 192 ح29010 .
6- .الانبِعاق في الكلام : التوسُّع فيه والتكثُّر منه (لسان العرب : ج 10 ص 22 «بعق») .
7- .أعلام الدين : ص 275 .

ص: 319

7 / 8 طولانى كردن سخن

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، مرا براى رنج دادن ديگران يا رنج دهنده به خود بر نينگيخت ؛ بلكه مرا به عنوان آموزنده و آسان گيرنده مبعوث كرده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بياموزيد و توبيخ نكنيد ، كه آموزنده ، از توبيخ كننده بهتر است .

7 / 8طولانى كردن سخنپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :موسى عليه السلام ، خضر عليه السلام را ملاقات كرد و به او گفت : مرا اندرز ده ! خضر گفت : اى خواهان علم ! خستگى گوينده ، از شنونده كمتر است . پس هنگام سخن گفتن ، هم نشينانت را خسته مكن .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بيان (سخنوَرى) ، فزونى گفتار نيست ؛ بلكه گفتارى فيصله دهنده است در موردى كه خداوند عز و جلدوست دارد .

أعلام الدين :[ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ] مرد باديه نشينى را ديد كه سخن مى گويد و آن را طولانى كرده است . به او فرمود : «زبانت چند حجاب دارد ؟» . گفت : دو لب و دندان هايم . فرمود : «استوار و كوتاه سخن بگو ؛ زيرا خداوند متعال ، فزونى در گفتار را ناپسند مى شمُرَد . خداوند ، چهره كسى را كه گفتارش را كوتاه كند و به نيازش بسنده كند ، شاداب سازد !» .

.

ص: 320

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ أبغَضَكُم إلَيَّ وأَبعَدَكُم مِنّي مَجلِسا يَومَ القِيامَةِ الثَّرثارونَ (1) ، وَالمُتَشَدِّقونَ (2) ، وَالمُتَفَيهِقونَ (3) . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :ألا اُنَبِّئُكُم بِشِرارِكُم ؟ هُمُ الثَّرثارونَ المُتَشَدِّقونَ . ألا اُنَبِّئُكُم بِخِيارِكُم ؟ أحاسِنُكُم أخلاقا . (5)

الإمام عليّ عليه السلام :آفَةُ الكَلامِ الإِطالَةُ . (6)

عنه عليه السلام :مَن أطالَ الحَديثَ في ما لا يَنبَغي فَقَد عَرَّضَ نَفسَهُ لِلمَلامَةِ . (7)

عنه عليه السلام :الإِكثارُ يُزِلُّ الحَكيمَ ، ويُمِلُّ الحَليمَ ؛ فَلا تُكثِر فَتُضجِر ، وتُفَرِّط فَتُهَن . (8)

عنه عليه السلام :أقبَحُ مِنَ العِيِّ ، الزِّيادَةُ عَلَى المَنطِقِ عَن مَوضِعِ الحاجَةِ . (9)

راجع : ص 276 ( مراعاة الاختصار ) .

.


1- .الثرثارون : هم الذين يُكثِرون الكلام تكلُّفا وخروجا عن الحقّ (النهاية : ج 1 ص 209 «ثرثر») .
2- .المتشدّقون : المتوسّعون في الكلام . . . وقيل : المتشدّق : المستهزئ بالناس (النهاية : ج 2 ص 453 «شدق») .
3- .المتفيهقون : هم الذين يتوسّعون في الكلام ويفتحون به أفواههم . مأخوذ من الفَهْق ؛ وهو الامتلاء والاتّساع (النهاية : ج 3 ص 482 «فهق») .
4- .سنن الترمذي : ج 4 ص 370 ح 2018 عن جابر ، مسند ابن حنبل : ج 6 ص 220 ح 17747 ، السنن الكبرى : ج 10 ص 326 ح 20799 وفيهما «في الآخرة مَساوِئكُم أخلاقا» بدل «مجلسا يوم القيامة» وكلاهما عن أبي ثعلبة الخشني ، كنز العمّال : ج 3 ص 10 ح 5181 ؛ عوالي اللآلي : ج 1 ص 72 ح 135 نحوه .
5- .مسند ابن حنبل : ج 3 ص 301 ح 8830 ، السنن الكبرى : ج 10 ص 326 ح 20800 نحوه وكلاهما عن أبي هريرة ، كنزالعمّال : ج 3 ص 556 ح 7890 .
6- .غرر الحكم : ج 3 ص 111 ح 3966 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 181 ح 3696 .
7- .غرر الحكم : ج 5 ص 391 ح 8892 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 462 ح 8413 .
8- .غرر الحكم : ج 2 ص 109 ح 2009 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 60 ح 1528 وفيه «ويذل اللئيم» بدل «ويمل الحليم» .
9- .غرر الحكم : ج 2 ص 447 ح 3244 .

ص: 321

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مبغوض ترينِ شما نزد من و دورترينِ شما از من در روز قيامت ، كسانى اند كه از روى تكلّف ، پُرگويى مى كنند ، بيهوده مى گويند ، و دهانشان را به زياده گويى باز مى گذارند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :آيا بدترينتان را به شما معرّفى كنم ؟ آنان ، پُرگويان و پُرحرف ها هستند . آيا بهترينتان را به شما معرّفى كنم ؟ آن كه اخلاقش از همه بهتر است .

امام على عليه السلام :آفت گفتار ، طول دادن است .

امام على عليه السلام :هر كس سخن را در آنچه شايسته نيست ، طولانى سازد ، خود را در معرض نكوهش قرار داده است .

امام على عليه السلام :زياده گويى ، موجب لغزش حكيم و خستگى بردبار است . پس زياده گويى مكن كه مايه رنج خواهى بود و تفريط مكن كه مايه اهانت خواهى بود .

امام على عليه السلام :زشت تر از درماندگى ، درازگويىِ بيشتر از حدّ نياز است .

ر . ك : ص277 (رعايت اختصار) .

.

ص: 322

7 / 9سُؤالُ الأَجرِالكتاب«كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِينَ * إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلَا تَتَّقُونَ * إِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ * وَ مَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ» . (1)

«كَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِينَ * إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَلَا تَتَّقُونَ * إِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ * وَ مَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ» . (2)

«كَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِينَ * إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صَالِحٌ أَلَا تَتَّقُونَ * إِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ * وَ مَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ » . (3)

«كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلِينَ * إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَلَا تَتَّقُونَ * إِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ * وَ مَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ » . (4)

«كَذَّبَ أَصْحَ_بُ الْأيْكَةِ الْمُرْسَلِينَ * إِذْ قَالَ لَهُمْ شُعَيْبٌ أَلَا تَتَّقُونَ * إِنِّى لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُونِ * وَ مَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ » . (5)

«أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ قُل لَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْعَالَمِينَ» . (6)

«قُلْ مَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ» . (7)

«قُل لَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى» . (8)

.


1- .الشعراء : 105 _ 109 .
2- .الشعراء : 123 _ 127 .
3- .الشعراء : 141 _ 145.
4- .الشعراء : 160 _ 164 .
5- .الشعراء : 176 _ 180 .
6- .الأنعام : 90 .
7- .ص : 86 .
8- .الشورى : 23 .

ص: 323

7 / 9 درخواست مزد
اشاره

7 / 9درخواست مزدقرآن«قوم نوح ، پيامبران را تكذيب كردند ، چون برادرشان نوح به آنان گفت : آيا پروا نداريد ؟ من براى شما فرستاده اى در خورِ اعتمادم . از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد ؛ و بر اين [رسالت] ، اجرى از شما طلب نمى كنم . اجر من ، جز بر عهده پروردگارِ جهانيان نيست » .

«عاديان ، پيامبران [خدا] را تكذيب كردند ، آن گاه كه برادرشان هود به آنان گفت : آيا پروا نداريد ؟ من براى شما فرستاده اى در خورِ اعتمادم . از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد ؛ و بر اين [رسالت] ، اجرى از شما طلب نمى كنم . اجر من ، جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست» .

«ثموديان ، پيامبران [خدا] را تكذيب كردند ، آن گاه كه برادرشان صالح به آنان گفت : آيا پروا نداريد ؟ من براى شما فرستاده اى در خورِ اعتمادم . از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد ؛ و بر اين [رسالت] ، اجرى از شما طلب نمى كنم . اجر من ، جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست» .

«قوم لوط ، فرستادگان را تكذيب كردند ، آن گاه كه برادرشان لوط به آنان گفت : آيا پروا نداريد ؟ من براى شما فرستاده اى در خورِ اعتمادم . از خدا پروا كنيد ، و فرمانم ببريد ؛ و بر اين [رسالت] ، اجرى از شما طلب نمى كنم . اجر من ، جز برعهده پروردگار جهانيان نيست» .

«اصحاب اَيكه ، فرستادگان را تكذيب كردند ، آن گاه كه شعيب به آنان گفت : آيا پروا نداريد ؟ من براى شما فرستاده اى در خورِ اعتمادم . از خدا پروا كنيد و فرمانم ببريد ؛ و بر اين [رسالت] ، اجرى از شما طلب نمى كنم . اجر من ، جز بر عهده پروردگار جهانيان نيست» .

«اينان ، كسانى هستند كه خدا هدايتشان كرده است . پس به هدايت آنان اقتدا كن . بگو : «من از شما هيچ مزدى بر اين [رسالت ]نمى طلبم . اين [قرآن] ، جز تذكّرى براى جهانيان نيست»» .

«بگو : مزدى بر اين [رسالت] از شما طلب نمى كنم و من از كسانى نيستم كه چيزى از خود بسازم [و به خدا نسبت دهم] » .

«بگو : به ازاى آن [رسالت] ، پاداشى از شما خواستار نيستم ، مگر دوستى درباره خويشاوندان» .

.

ص: 324

«قُلْ مَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَن شَاءَ أَن يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلاً» . (1)

«قُلْ مَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ شَهِيدٌ» . (2)

راجع : يونس : 72 ، هود : 29 ، 51 ، المؤمنون : 72 ، يس : 21 ، الطور : 40 ، القلم : 46 .

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَكتوبٌ فِي الكِتابِ الأَوَّلِ : يَا بنَ آدَمَ ، عَلِّم مَجّانا كَما عُلِّمتَ مَجّانا . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :عُلَماءُ هذِهِ الاُمَّةِ رَجُلانِ : رَجُلٌ آتاهُ اللّهُ عِلما فَبَذَلَهُ لِلنّاسِ ، ولَم يَأخُذ عَلَيهِ طُعما ، ولَم يَشرِ بِهِ ثَمَنا ، فَذلِكَ يَستَغفِرُ لَهُ حيتانُ البَحرِ ، ودَوابُّ البَرِّ ، وَالطَّيرُ في جَوِّ السَّماءِ ، ويَقدُمُ عَلَى اللّهِ سَيِّدا شَريفا حَتّى يُرافِقَ المُرسَلينَ . ورَجُلٌ آتاهُ اللّهُ عِلما فَبَخِلَ بِهِ عَن عِبادِ اللّهِ ، وأَخَذَ عَلَيهِ طُعما ، وشَرى بِهِ ثَمَنا ، فَذلِكَ يُلجَمُ يَومَ القِيامَةِ بِلِجامٍ مِن نارٍ ، ويُنادي مُنادٍ : هذَا الَّذي آتاهُ اللّهُ عِلما فَبَخِلَ بِهِ عَن عِبادِ اللّهِ ، وأَخَذَ عَلَيهِ طُعما ، وَاشتَرى بِهِ ثَمَنا . وكَذلِكَ حَتّى يَفرُغَ مِنَ الحِسابِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ يُحِبُّ العَبدَ يَتَّخِذُ المِهنَةَ لِيَستَغنِيَ بِها عَنِ النّاسِ ، ويُبغِضُ العَبدَ يَتَعَلَّمُ العِلمَ يَتَّخِذُهُ مِهنَةً . (5)

.


1- .الفرقان : 57 .
2- .سبأ : 47 .
3- .الفردوس : ج 4 ص 125 ح 6387 عن ابن مسعود ، كنز العمّال : ج 10 ص 241 ح 29279 . وعن أبي العالية في قوله تعالى : «وَ لَا تَشْتَرُواْ بِايَاتِى ثَمَنًا قَلِيلاً» قال : لا تأخذ على ما عَلَّمتَ أجرا ؛ فإنّما أجر العلماء والحكماء والحلماء على اللّه عز و جل وهم يجدونه مكتوبا عندهم في التوراة : «يابن آدم عَلِّم مجّانا كما عُلِّمتَ مجّانا» (حلية الأولياء : 2 ص 220 ، الدرّ المنثور : ج 1 ص 155) .
4- .منية المريد : ص 136 ، روضة الواعظين : ص 15 نحوه ، بحار الأنوار : ج 2 ص54 ح25 ؛ المعجم الأوسط : ج 7 ص171 ح7187 عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 10 ص 206 ح 29090 .
5- .ربيع الأبرار : ج 2 ص 543 .

ص: 325

«بگو : بر اين [رسالت] ، اجرى از شما طلب نمى كنم ، جز اين كه هر كس بخواهد راهى به سوى پروردگارش [در پيش] گيرد» .

«بگو : «هر مزدى از شما خواستم ، آن از خودتان ! مزد من جز بر خدا نيست و او بر هر چيزى گواه است» .

ر . ك : يونس : آيه 72 ، هود : آيه 29 و 51 ، مؤمنون : آيه 72 ، يس : آيه 21 ، طور : آيه 40 ، قلم : آيه 46 .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :در كتاب نخستين ، نوشته شده است : اى پسر آدم ! همان گونه كه علم را رايگان فرا گرفتى ، آن را رايگان [به ديگران] بياموز .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :عالمان اين امّت ، دو تن اند : يكى آن كه خداوند به او دانشى ارزانى داشته و او آن را بر مردم ، نثار مى كند و براى آن ، مزدى نمى گيرد و آن را به بهايى نمى فروشد . اين ، كسى است كه ماهيان دريا و چارپايان خشكى و پرنده آسمان براى او طلب بخشش مى كنند ، و با سَرورى و شرافت ، نزد خداوند مى آيد ، تا آن كه هم نشين پيامبران مى شود . و ديگر ، آن كه خداوند به او دانشى داده ؛ امّا او در بذل آن به بندگان خدا بُخل مى ورزد و براى آن ، مزد مى گيرد و آن را به بهايى مى فروشد . بر دهان چنين كسى در روز قيامت ، از آتش ، لگام مى زنند و كسى آواز مى دهد : «اين ، كسى است كه خداوند به او دانش داده ؛ امّا او در بذل آن به بندگان خدا بخل كرده و براى آن مزد گرفته و آن را به بهايى فروخته است» . اين چنين خواهد بود تا از حساب ، فارغ شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند ، بنده اى را دوست دارد كه كارى را پيشه خود سازد تا با آن ، از مردم ، بى نياز شود ؛ امّا بنده اى را كه دانش را براى پيشه قرار دادن مى آموزد ، دشمن دارد .

.

ص: 326

عنه صلى الله عليه و آله :عَلَّمَ اللّهُ عز و جل آدَمَ ألفَ حِرفَةٍ مِنَ الحِرَفِ ، فَقالَ لَهُ : قُل لِوُلدِكَ وذُرِّيَّتِكَ : إن لَم تَصبِروا فَاطلُبُوا الدُّنيا بِهذِهِ الحِرَفِ ، ولا تَطلُبوها بِدينٍ ؛ فَإِنَّ الدّينَ لي وَحدي خالِصا ، وَيلٌ لِمَن طَلَبَ بِالدّينِ الدُّنيا ! وَيلٌ لَهُ !! (1)

الإمام عليّ عليه السلام :لا يَكونُ العالِمُ عالِما حَتّى . . . لا يَأخُذَ عَلى عِلمِهِ شَيئا مِن حُطامِ الدُّنيا . (2)

الإمام زين العابدين عليه السلام :مَن كَتَمَ عِلما أحَدا ، أو أخَذَ عَلَيهِ أجرا رِفدا ، فَلا يَنفَعُهُ أبَدا . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :مَنِ احتاجَ النّاسُ إلَيهِ لِيُفَقِّهَهُم في دينِهِم ، فَيَسأَلُهُمُ الاُجرَةَ ، كانَ حَقيقا عَلَى اللّهِ تَعالى أن يُدخِلَهُ نارَ جَهَنَّمَ . (4)

راجع : ص 40 ( حقوق المبلّغ ) .

.


1- .الفردوس : ج 3 ص 42 ح 4105 عن عطيّة بن بسر ، كنز العمّال : ج 10 ص 206 ح 29091 .
2- .غرر الحكم : ج 6 ص 437 ح 10921 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 544 ح 10109 .
3- .حلية الأولياء : ج 3 ص 140 عن موسى بن أبي حبيب .
4- .عوالي اللآلي : ج 4 ص 71 ح 42 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 78 ح 68 .

ص: 327

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند عز و جل به آدم ، هزار حرفه از ميان حرفه ها آموخت و به او فرمود كه به فرزندان و نسلت بگو : «اگر صبر نمى كنيد ، از ره گذر اين حرفه ها دنيا را طلب كنيد و از راه دين ، در جستجوى دنيا نباشيد ؛ زيرا دين ، تنها براى من است . واى بر كسى كه از راه دين ، دنيا را طلب كند ! واى بر او !» .

امام على عليه السلام :عالم ، تنها زمانى عالم است كه ... براى دانش خود ، چيزى از متاع دنيا را دريافت نكند .

امام زين العابدين عليه السلام :هر كس دانش را از يك تن ، پنهان سازد يا بر آن ، مزد و پاداشى دريافت نمايد ، آن دانش ، هرگز سودى به او نمى رساند .

امام صادق عليه السلام :كسى كه مردم به او نياز دارند تا دين را به آنان بياموزد و او از آنان مزد بخواهد ، بر خداوند متعال ، شايسته است كه او را در آتش جهنّم در افكند .

ر . ك : ص41 (حقوق مبلّغ) .

.

ص: 328

. .

ص: 329

بحثى درباره مُزد تبليغ
اشاره

بحثى درباره مُزد تبليغچنان كه گذشت ، سيره قطعى انبياى الهى ، عدم درخواست مزد در برابر تبليغ بوده است . آنان به طور مكرّر و مؤكّد ، اعلام مى كردند كه در برابر تلاش هايى كه براى ابلاغ پيام هاى الهى داشته اند ، از مردم ، چيزى نمى خواهند . نخستين پيامبر اولوا العزم ، نوح عليه السلام ، صريحا اعلام كرد كه خدماتش به جامعه ، رايگان است . پيامبران ديگر (همچون : هود ، صالح ، لوط و شعيب عليه السلام ) نيز بدين شيوه عمل مى كردند ؛ امّا نكته در خور تأمّل ، اين است كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، با دستور خداوند متعال ، اين چنين مكلّف مى شود كه : « قُل لَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى . (1) بگو : در مقابل تبليغ رسالت ، پاداشى از شما نمى خواهم ، مگر دوستىِ خويشاوندانم » . و در پاسخ اين سؤال كه «حكمت اين درخواست چيست ؟» ، به امر الهى توضيح مى دهد : « قُلْ مَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ . (2) بگو : آنچه از شما به عنوان مزد رسالت خواستم ، به سود شماست . پاداش من ، فقط با خداست » .

.


1- .شورا : آيه 23 .
2- .سبأ : آيه 47.

ص: 330

يعنى بگو : من هرگز چيزى در مقابل رساندن پيام الهى از شما نمى خواهم و من نيز همچون ساير انبياى الهى ، بى مزد و منّت ، خدمت گزار مردم هستم و آنچه بر آن نامِ مزد نهاده ام ، در واقع ، چيزى نيست كه منافع شخصى مرا تأمين كند ؛ بلكه به عكس ، براى تأمين منافع شماست كه با اين تعبير لطيف و عاطفى ، خواستم شما را بر حفظ آن بر انگيزم تا پس از من ، از راه صحيح و استوار ، منحرف نگرديد . همچنين براى توضيح بيشتر فرمود : « قُلْ مَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَن شَاءَ أَن يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلاً . (1) براى تبليغ رسالتم ، مزدى نمى خواهم ، مگر اين كه هر كس بخواهد ، راهى به سوى پروردگارش در پيش گيرد » . بنا بر اين ، آنچه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به عنوان مزد رسالت خواست ، در حقيقت ، انتخاب راه خداست كه همان راه ارزش هاى دينى و تكامل مادّى و معنوى انسان است كه در رهبرى الهى تجسّم پيدا مى كند و اهل بيت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، كامل ترين مصاديق رهبران الهى هستند . (2) با عنايت به اين مقدّمه در مورد مزد تبليغ ، چند پرسش ، قابل طرح است : 1 . حكمتِ آن همه تأكيد انبياى الهى بر نخواستن مزد براى تبليغ رسالت چيست ؟ و آيا با عنايت به سيره پيامبران الهى ، مبلّغان _ كه وارثان آنها هستند _ مى توانند در مقابل تبليغ ، از مردم ، مزد طلب كنند ؟ 2 . گرفتن پاداش تبليغ ، بدون درخواست آن ، چه حكمى دارد ؟ 3 . در صورتى كه تبليغْ رايگان باشد ، نيازهاى اقتصادى مبلّغ ، چگونه تأمين مى گردد ؟

.


1- .فرقان : آيه 57 .
2- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 10 ص 333 (عناوين حقوق اهل بيت عليهم السلام ) . نيز ، ر . ك : رهبرى در اسلام ، رى شهرى : ص 88 .

ص: 331

الف - آثار زيانبار درخواست مزد براى تبليغ
1 . از ميان رفتن اخلاص

الف _ آثار زيانبار درخواست مزد براى تبليغبراى پاسخ گفتن به سؤال اوّل و پى بردن به حكمت تأكيد انبياى الهى بر رايگان بودن تبليغ آنها كافى است قدرى در آثار زيانبار درخواست مزد براى تبليغ ، تأمّل كنيم :

1 . از ميان رفتن اخلاصنخستين ركن اخلاقى تبليغ دين ، اخلاص است كه با درخواست مزد براى تبليغ ، اين ركن اساسى صدمه خواهد ديد و مبلّغ ، مصداق كسانى خواهد شد كه امام على عليه السلام در باره آنان فرموده است : يَطلُبُ الدُّنيا بِعَمَلِ الآخِرَةَ ، و لا يَطلُبُ الآخِرَةَ بِعَمَلِ الدُّنيا . (1) دنيا را با اعمالى طلب مى كند كه از آنِ آخرت اند و آخرت را با اعمالى طلب نمى كند كه از آنِ دنيايند . بدين سان ، كسى كه مى تواند امور مربوط به زندگى دنيوى خود را با انگيزه الهى ، به امور اخروى تبديل نمايد ، (2) اينك با درخواست پاداش براى تبليغ _ كه امرى الهى و معنوى است _ ، آن را وسيله امرار معاش و تأمين زندگى (و به تعبير امام على عليه السلام : دنياخواهى) كرده است . در اين باره ، از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه : مَنِ احتاجَ النّاسُ إلَيهِ لِيُفَقِّهَهُم فى دينهِم ، فَيَسأَلُهُم الاُجرَةَ ، كانَ حَقيقاً عَلَى اللّهِ أن يُدخِلَهُ نارَ جَهَنَّمَ . (3) هر كس كه مردم براى فراگيرى دينشان به او نيازمند باشند و او از آنان مزد بخواهد ، بر خداوند ، رواست كه او را در آتش جهنّم در اندازد .

.


1- .نهج البلاغه : خطبه 32 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 5 ح 54 .
2- .ر . ك : ميزان الحكمة : ج 12 عنوان 527 (نيّت) .
3- .عوالى اللآلى : ج 4 ص 71 ح 42 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 78 ح 68 .

ص: 332

2 . كاهش اثر تبليغ
3 . تحريف ارزش هاى دينى

2 . كاهش اثر تبليغبا صدمه ديدن ركن اخلاقى اخلاص ، اثر «تبليغ» در سازندگى ديگران ، كاهش مى يابد و گاه به صفر مى رسد ؛ بلكه گاهى چنين تبليغى نتيجه عكس مى دهد ؛ زيرا مردم ، حق دارند به كسانى كه دين خدا را وسيله تأمين دنياى خود كرده اند ، با ديده اتّهام بنگرند و آنان را خيرخواه خود ندانند ، چنان كه عيسى عليه السلام در اين باره مى فرمود : الدّينارُ داءُ الدّينِ ، وَ العالِمُ طَبيبُ الدّينِ ؛ فَإِذا رَأَيتُمُ الطَّبيبَ يَجُرُّ الدّاءَ إلى نَفسِهِ فَاتَّهِموهُ، وَ اعلَموا أنَّهُ غَيرُ ناصِحٍ لِغَيرِهِ . (1) دينار ، بيمارى [و آفت] دين است و عالِم ، طبيب دين است . پس اگر طبيبى را ديديد كه بيمارى را به سوى خود مى كشد ، به او بدگمان باشيد و بدانيد كه او خيرخواه ديگرى نيست .

3 . تحريف ارزش هاى دينىزيانبارترين اثر تبليغى كه در برابر پاداش انجام گيرد ، تحريف ارزش هاى دينى است . هنگامى كه تبليغ به صورت كالا در آيد ، مبلّغ به جاى آن كه نياز مخاطب را در نظر بگيرد ، خواست او را مورد توجّه قرار مى دهد . از اين رو ، سعى مى كند كالاى خود را مطابق ميل وى تنظيم كند و بدين سان ، چه بسا بايد ارزش هاى دينى را تحريف كند تا دنياى خود را تأمين نمايد ! از ديدگاه قرآن كريم ، تحريف كتب آسمانى پيشين ، به همين ريشه خطرناك مى رسد ، بدين صورت كه جمعى از مبلّغان و پيشوايان دينى ، در برابر بهايى اندك ، براى تأمين خواست صاحبان زور و زر ، حقايق دينى را تحريف كردند . (2)

.


1- .من لا يحضره الفقيه ، ج 4 ، ص 25 ، ح 38 .
2- .ر . ك : بقره : آيه 41 .

ص: 333

ب - گرفتن مزد تبليغ ، بدون درخواست
اشاره

ب _ گرفتن مزد تبليغ ، بدون درخواستآثار زيانبارى كه بدانها اشارت رفت ، هنگامى پديد مى آيند كه مبلّغ ، درست به عكسِ انبياى الهى عمل كند ؛ يعنى بر خلاف روش انبيا كه مى گفتند : «ما مزد تبليغ نمى خواهيم» ، او بگويد كه مزد تبليغ مى خواهد و با دين خدا مانند يك كالا معامله كند ؛ امّا اگر مبلّغ ، مزدى درخواست نكند و مردم براى تأمين زندگى وى ، به او چيزى اهدا كنند ، پذيرفتن آن ، منعى ندارد . در اين باره ، از امام صادق عليه السلام روايت شده است : المُعَلِّمُ لا يُعَلِّمُ بِالأَجرِ ، وَ يَقبَلُ الهَدِيَّةَ إذا اُهدِىَ إلَيهِ . (1) معلّم ، براى مزد ، تعليم نمى دهد ؛ امّا اگر هديه اى به او داده شود ، آن را قبول مى كند . همچنين حمزة بن حُمران ، از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه فرمود : مَنِ استَأكَلَ بِعِلمِهِ افتَقَرَ . (2) هر كس از راه علمش نان بخورد ، مستمند خواهد شد . حمزه مى گويد : به ايشان گفتم : فدايت شوم ! ميان شيعيان و دوستداران شما گروهى هستند كه دانش هاى شما را فرا مى گيرند و آن را ميان شيعيانتان منتشر مى سازند و در مقابل آن ، از اِنعام و هديه آنان ، بى بهره نمى مانند . فرمود : «اينان ، كسانى نيستند كه با علم خود ، نان مى خورند» . نكته در خور توجّه ، اين است كه گرفتن پاداش تبليغ ، بدون درخواست آن ، هرچند منعى ندارد و با برخى از مراتب اخلاص نيز سازگار است ؛ امّا ترك آن ، اولى محسوب مى شود ، چنان كه انبياى الهى و رهروان كامل آنها ، از پذيرفتن پاداش هاى

.


1- .الكافي ، ج 7 ، ص 125 ، ح 3 ، وكذا في كثير من روايات الكافي .
2- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 365 ح 1047 .

ص: 334

داستانى از اخلاص موسى عليه السلام

اين گونه اجتناب مى كردند و نه تنها در مورد تبليغ ، بلكه در مورد هر كارى كه عمل اُخروى محسوب مى شود و براى خدا انجام مى دادند ، حتّى در سخت ترين شرايط اقتصادى ، حاضر نبودند پاداشى دريافت كنند . در اين باره ، داستان بسيار آموزنده اى از موسى عليه السلام نقل شده است كه در پى مى آيد .

داستانى از اخلاص موسى عليه السلامموسى عليه السلام ، قبل از نبوّت ، پس از آن كه از چنگ فرعونيان گريخت ، با تحمّل مشكلات فراوان ، خود را به شهر «مَديَن» (شهر شعيب عليه السلام ) رساند . در نزديكى هاى شهر ، چاه آبى بود كه شبان ها براى آب دادن گوسفندان خود ، اطراف آن ، جمع شده بودند . در كنار شبانان ، دو دختر را مشاهده كرد كه به چاه ، نزديك نمى شوند . متوجّه شد كه آنان براى آب دادن گوسفندان خود ، به كمك نياز دارند . به آنها كمك كرد و گوسفندان ، سيراب شدند و دختران ، همراه گوسفندان خود باز گشتند . گرسنگى ، موسى عليه السلام را سخت آزار مى داد . دست به دعا برداشت و گفت : « رَبِّ إِنِّى لِمَا أَنزَلْتَ إِلَىَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ . (1) پروردگارا ! من به هر خيرى كه به سويم بفرستى ، سختْ نيازمندم » . امام على عليه السلام در اين باره مى فرمايد : وَاللّهِ ما سَأَلَهُ إلّا خُبزا يَأكُلُهُ ! (2) سوگند به خدا كه موسى ، جز نانى براى خوردن ، درخواست نكرد . در اين هنگام ، يكى از آن دو دختر ، باز گشت و به موسى عليه السلام گفت :

.


1- .قصص : آيه 24 .
2- .نهج البلاغه : خطبه 160 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 50 ح 20 .

ص: 335

« إِنَّ أَبِى يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا . (1) پدرم تو را مى طلبد تا تو را به پاداش آب دادن [گوسفندان] براى ما ، مزد دهد » . موسى عليه السلام ، همراه او به خانه آنها رفت . معلوم شد دخترانى كه در كنار چاه آب ديده و به آنها كمك كرده بود ، فرزندان شعيبِ پيامبر هستند . هنگامى كه موسى عليه السلام وارد خانه شعيب عليه السلام شد ، وقت شام بود و غذا آماده . شعيب عليه السلام به جوان تازه وارد ، تعارف كرد و فرمود : يا شابُّ ! اِجلِس فَتَعَشَّ . اى جوان ! بنشين و شام بخور . امّا موسى عليه السلام ، همچنان ايستاده بود و بر سرِ سفره نمى نشست و در پاسخ ميزبان گفت : أعوذُ بِاللّهِ ! به خدا پناه مى برم ! شعيب عليه السلام كه از اين برخورد او شگفت زده شده بود ، گفت : ولِمَ ذلِكَ ؟ ألَستَ بِجائِعٍ ؟ ! چرا چنين مى گويى ؟ آيا تو گرسنه نيستى ؟ موسى عليه السلام در پاسخ گفت : بَلى ، و لكِن أخافُ أن يَكونَ هذا عِوَضا لِما سَقيتُ لَهُما ؛ و إنّا أهلُ بَيتٍ لا نَبيعُ شَيئا مِن عَمَلِ الآخِرَةِ بِمِل ءِ الأَرضِ ذَهَبا ! آرى [گرسنه ام] ؛ امّا مى ترسم كه اين شام در مقابل آب دادن به گوسفندان آن دو دختر باشد ، و ما خاندانى هستيم كه هيچ عملِ مربوط به آخرت را به زمينِ انباشته از طلا نمى فروشيم .

.


1- .قصص : آيه 25 .

ص: 336

ج - راه هاى تأمين نيازهاى اقتصادى مبلّغ
1 . كسب در كنار تبليغ

شعيب عليه السلام گفت : لا وَ اللّهِ يا شابُّ ، و لكِنَّها عادَتى و عادَةُ آبائى ؛ نُقرِى الضَّيفَ و نُطعِمُ الطَّعامَ . اى جوان ! به خدا قصد ما اين نيست ؛ بلكه اين ، مرام من و پدران من است كه ميهمان نوازى مى كنيم و اطعام مى نماييم . در اين هنگام ، موسى عليه السلام ، كنار سفره نشست و مشغول خوردن شد . (1)

ج _ راه هاى تأمين نيازهاى اقتصادى مبلّغبنا بر اين مبنا كه گرفتن مزد تبليغ ، از نظر اسلام ، در هر صورتْ نكوهيده است ، اين سؤال ، قابل طرح است كه : نيازهاى مبلّغ ، از چه طريقى بايد تأمين شود ؟

1 . كسب در كنار تبليغجمعى از روشن فكرنماها ، از حدود نيم قرن پيش ، چنين ترويج مى كردند كه مبلّغ دين (روحانى) بودن ، اساسا شغل نيست و مبلّغان ، بايد ضمن اشتغال به شغل هاى ديگر ، به ترويج ارزش هاى دينى و هدايت مردم بپردازند . آنان مى گفتند : اگر روحانيان ، در كنار تبليغ ، به كسب و كار نيز بپردازند و نيازى به مردم نداشته باشند ، مى توانند اسلام را آن گونه كه هست ، به مردم ارائه كنند و تحت تأثير خواست كسانى كه نيازهاى اقتصادى آنان را تأمين مى كنند ، قرار نگيرند . هر چند نياز مستقيم روحانيان به مردم ، آثار زيانبارى دارد _ كه توضيح آن گذشت _ ؛ امّا اين راه حل هم صحيح نيست و به فرموده امام خمينى رحمه الله ، اين فكر ، بيشتر از ناحيه كسانى مطرح شده است كه با اساس روحانيت و اسلام ، مخالف هستند . روحانى بودن ، كارى است مثل كارهاى ديگر و در شرايط كنونى ، ممكن

.


1- .بحار الأنوار : ج 13 ص 21 و ج 77 ص 103 .

ص: 337

2 . تأمين نيازهاى اقتصادى مبلّغ توسّط حكومت
3 . خودگردانى اقتصادى

نيست كسى در رشته هاى مختلف علوم اسلامى تخصّص داشته باشد و در ضمن ، كار ديگرى هم براى تأمين نيازهاى زندگى داشته باشد .

2 . تأمين نيازهاى اقتصادى مبلّغ توسّط حكومتدر شرايطى كه نظام اسلامى موفّق به اجراى احكام نورانى اسلام به طور كامل شده باشد و بيت المال مسلمانان ، به طور متمركز در اختيار دولت اسلامى باشد و از سوى ديگر ، نيازى به نظارت حوزه هاى علميّه و پيشوايان دينى بر دستگاه هاى اجرايى و تقنينى و قضايى نباشد ، شايد بهترين راه تأمين نيازهاى اقتصادى روحانيان و از جمله مبلّغان ، دولت اسلامى باشد ؛ امّا چنين شرايطى شايد تنها در عصر حكومت امام مهدى عليه السلام تحقّق يابد . در شرايط كنونى ، استقلال اقتصادى روحانيان ، ضرورى به نظر مى رسد و عدم استقلال روحانيان ، به معناى تبعيّت و دنباله روى از سياست هاى حكومت خواهد بود ، در صورتى كه روحانيان بايد راه نما و مرشد زمامداران باشند .

3 . خودگردانى اقتصادىسومين راه تأمين نيازهاى اقتصادى مبلّغان ، خودگردانى اقتصادى طبقه روحانى است ، بدين معنا كه مديران حوزه هاى علميّه ، بودجه هاى ويژه تحصيل و تبليغ علوم دينى را به گونه اى سامان دهند كه بتوانند زندگى متوسّط و شرافتمندانه اى را براى همه محصّلان ، محقّقان و مبلّغان ، فراهم سازند . ترديدى نيست كه با مديريت صحيحِ بودجه هايى كه در حال حاضر در اختيار روحانيان است (مانند : خمس ، زكات و هداياى مردمى و... ) ، تأمين نيازهاى اقتصادى طبقه روحانى و نظام روحانيت ، به سادگى امكان پذير است .

.

ص: 338

4 . تقويت بنيه معنوى
تضمين اقتصادى خداوند متعال

4 . تقويت بُنيه معنوىشايد برخى وقتى مى شنوند كه تقويت معنويت ، يكى از راه هاى تأمين نيازهاى اقتصادى است ، شگفت زده شوند؛ ولى عقل و نقل ، و روايت و درايت ، مؤيّد اين مدّعايند . پيش از هر گونه توضيح در اين باره ، گفتنى است كه در مورد تأمين هزينه زندگى روحانيان ، وظيفه اى بر عهده مديران مراكز دينى و تبليغى است و وظيفه اى نيز بر عهده يكايك كسانى كه متصدّى ارشاد و هدايت مردم هستند . وظيفه مديران مجامع روحانى _ چنان كه بِدان اشاره شد _ ، ساماندهى بودجه هايى است كه در اسلام براى اين كار ، پيش بينى شده است ؛ امّا آنچه در اين جا و در ادامه بحث ، در صدد بيان آن هستيم ، وظيفه شخص مبلّغ است ، كه نه تنها منافاتى با وظيفه مديران تشكيلات روحانيت ندارد ، بلكه مكمّل آن است .

تضمين اقتصادى خداوند متعالدر احاديث متعدّدى ، تصريح شده است كه خداوند متعال ، علاوه بر اين كه ضامن روزى همه مردم و همه جنبندگان است ، (1) ضمانت ويژه اى براى اهل علم و كسانى كه خود را وقف ارشاد و هدايت مردم كرده اند ، دارد . پيامبر اكرم در اين باره مى فرمايد : إنَّ اللّهَ تَعالى قَد تَكَفَّلَ لِطالِبِ العِلمِ بِرِزقِهِ خاصَّةً عَمّا ضَمِنَهُ لِغَيرِهِ . (2) خداوند متعال ، روزى اى را كه براى ديگران ضمانت كرده ، بخصوص براى طلب كننده علم ، متكفّل شده است .

.


1- .الكافي ، ج 6 ، ص 202 .
2- .«وَ مَا مِن دَآبَّةٍ فِى الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا ؛ و هيچ جنبنده اى در زمين نيست ، مگر آن كه روزى اش بر [عهده] خداوند است » (هود : آيه 6) .

ص: 339

مَن تَفَقَّهَ فى دينِ اللّهِ ، كَفاهُ اللّهُ هَمَّهُ ، و رَزَقَهُ مِن حَيثُ لا يَحتَسِبُ . (1) هر كس در دين خداوند به ژرفكاوى بپردازد ، خداوند ، كار او را كفايت مى كند و از جايى كه گمان نمى بَرد ، روزى اش مى رساند . اين احاديث ، در حقيقت ، شرح اين آيات اند كه : « وَ مَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا * وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ وَ مَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ . (2)و هر كس از خدا پروا كند ، [خدا] براى او راه بيرون شدن قرار مى دهد و از جايى كه حسابش را نمى كند ، به او روزى مى رساند ، و هر كس بر خدا اعتماد كند ، او براى وى بس است » . بى ترديد ، يكى از مصاديق بارز تقوا و توكّل ، تفقّه (ژرفكاوى) در دين براى خدا و خدمت به خلق است . كسى كه بنيه معنوى خود را تقويت كرده و با سرمايه تقوا و توكّل ، به فراگيرى دانش و تحقيق و ارشاد مردم پرداخته است ، خداوند متعال ، ضمانت كرده كه زندگى او را «مِن حيثُ لا يَحتَسِب» و از راهى كه تنها خود مى داند ، تأمين كند . تجربه قطعى اهل علم نيز مؤيّد اين پيشگويى قرآن كريم و احاديث اسلامى است .

.


1- .منية المريد : ص 160 ، الأنوار النعمانيّة : ج 3 ص 341 .
2- .جامع بيان العلم : ج 1 ص 45 ، تاريخ بغداد : ج 3 ص 32 ، كنز العمّال : ج 10 ص 165 ح 28855 . نيز ، ر . ك : علم و حكمت در قرآن و حديث : ج 1 (بخش پنجم : آموختن / فصل دوم / بهره هاى جستجوى دانش / به عهده گرفتن روزى) .

ص: 340

الفصل الثّامن : آثار التّبليغ العملي8 / 1أثَرُ الرَّحمَةِ بِالصِّبيانِالمناقب لابن شهرآشوب عن اللّيث بن سعد :إنَّ النَّبِيَّ كانَ يُصَلّي يَوما في فِئَةٍ وَالحُسَينُ صَغيرٌ بِالقُربِ مِنهُ ، وكانَ النَّبِيُّ إذا سَجَدَ جاءَ الحُسَينُ فَرَكِبَ ظَهرَهُ ، ثُمَّ حَرَّكَ رِجلَيهِ وقالَ : حِل حِل ، وإذا أرادَ رَسولُ اللّهِ أن يَرفَعَ رَأسَهُ أخَذَهُ فَوَضَعَهُ إلى جانِبِهِ ، فَإِذا سَجَدَ عادَ عَلى ظَهرِهِ وقالَ : حِل حِل ، فَلَم يَزَل يَفعَلُ ذلِكَ حَتّى فَرَغَ النَّبِيُّ مِن صَلاتِهِ . فَقالَ يَهودِيٌّ : يا مُحَمَّدُ ، إنَّكُم لَتَفعَلونَ بِالصِّبيانِ شَيئا ما نَفعَلُهُ نَحنُ ! فَقالَ النَّبِيُّ : أمَا لَو كُنتُم تُؤمِنونَ بِاللّهِ وبِرَسولِهِ لَرَحِمتُمُ الصِّبيانَ . قالَ : فَإِنّي اُومِنُ بِاللّهِ وبِرَسولِهِ _ فَأَسلَمَ لَمّا رَأى كَرَمَهُ مِن عِظَمِ قَدرِهِ . (1)

8 / 2أثَرُ حُسنِ الصُّحبَةِالإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام :إنَّ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام صاحَبَ رَجُلاً ذِمِّيّا، فَقالَ لَهُ الذِّمِّيُ : أينَ تُريدُ يا عَبدَ اللّهِ ؟ فَقالَ : اُريدُ الكوفَةَ . فَلَمّا عَدَلَ الطَّريقُ بِالذِّمِّيِ عَدَلَ مَعَهُ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام ، فَقالَ لَهُ الذِّمِّيُ : ألَستَ زَعَمتَ أنَّكَ تُريدُ الكوفَةَ ؟ ! فَقالَ لَهُ : بَلى . فَقالَ لَهُ الذِّمِّيُ : فَقَد تَرَكتَ الطَّريقَ ! فَقالَ لَهُ : قَد عَلِمتُ . قالَ : فَلِمَ عَدَلتَ مَعي وقَد عَلِمتَ ذلِكَ ؟ ! فَقالَ لَهُ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : هذا مِن تَمامِ حُسنِ الصُّحبَةِ ؛ أن يُشَيِّعَ الرَّجُلُ صاحِبَهُ هُنَيئَةً إذا فارَقَهُ ، وكَذلِكَ أمَرَنا نَبِيُّنا صلى الله عليه و آله . فَقالَ لَهُ الذِّمِّيُ : هكَذا قالَ ؟ ! قالَ :نَعَم . قالَ الذِّمِّيُ : لا جَرَمَ ، إنَّما تَبِعَهُ مَن تَبِعَهُ لِأَفعالِهِ الكَريمَةِ ، فَأَنَا اُشهِدُكَ أنّي عَلى دينِكَ . ورَجَعَ الذِّمِّيُ مَعَ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام ، فَلَمّا عَرَفَهُ أسلَمَ . (2)

.


1- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 71 ، شرح الأخبار : ج 3 ص 86 ح 1013 ، بحارالأنوار : ج 43 ص 296 ح 57 .
2- .الكافي : ج 2 ص 670 ح 5 ، قرب الإسناد : ص 10 ح 33 كلاهما عن مسعدة بن صدقة ، بحار الأنوار : ج 74 ص 157 ص 4 .

ص: 341

فصل هشتم : آثار تبليغ عملى
8 / 1 تأثير مهربانى با كودكان
8 / 2 تأثير حُسن هم نشينى

فصل هشتم : آثار تبليغ عملى8 / 1تأثير مهربانى با كودكانالمناقب ، ابن شهرآشوب_ به نقل از ليث بن سعد _ :روزى پيامبر صلى الله عليه و آله با جمعى نماز مى گزارْد و حسين[ عليه السلام ] در حالى كه خُردسال بود ، نزديك ايشان بود . هر گاه پيامبر صلى الله عليه و آله به سجده مى رفت ، حسين مى آمد و بر پشت ايشان سوار مى شد . آن گاه پاهاى خود را مى جنبانْد و مى گفت : «هى ! هى !» . هر گاه پيامبر خدا مى خواست سر از سجده بر دارد ، حسين را مى گرفت و در كنار خويش مى نهاد و وقتى به سجده مى رفت ، حسين ، مجدّدا بر پشت ايشان سوار مى شد و مى گفت : «هى ! هى !» . او پيوسته چنين مى كرد ، تا آن كه پيامبر صلى الله عليه و آله از نمازش فارغ شد . در اين هنگام ، مردى يهودى گفت : اى محمّد ! شما با كودكان كارى انجام مى دهيد كه ما چنين نمى كنيم . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «هان ! اگر شما به خدا و پيامبرش ايمان داشته باشيد ، با كودكان ، مهربانى مى كنيد» . مرد يهودى گفت : پس من به خدا و فرستاده اش ايمان مى آورم . بدين ترتيب ، با ديدن اين بزرگوارى از پيامبر صلى الله عليه و آله ، با آن عظمت جايگاه ، اسلام آورد .

8 / 2تأثير حُسن هم نشينىامام صادق عليه السلام_ به نقل از پدرانش عليهم السلام _ :امير مؤمنان با مردى ذِمّى (اهل كتاب) همراه شد . مرد ذمّى گفت : اى بنده خدا ! مقصدت كجاست ؟ فرمود : «مقصد من ، كوفه است» . هنگامى كه ذمّى راهش را كج كرد . امير مؤمنان نيز همگام با او راهش را كج نمود . ذمّى به ايشان گفت : آيا مقصد تو كوفه نبود ؟ به او فرمود : «آرى» . مرد ذمّى به ايشان گفت : تو كه راهت را رها كردى ! به او فرمود : «مى دانم !» . آن مرد گفت : تو با آن كه مى دانى ، راهت را با من كج كردى ؟ امير مؤمنان به او فرمود : «اين ، از كمالِ همراهى است كه شخص به هنگام جدا شدنِ همراه خود ، براى بدرقه اش چند قدمى بر دارد . پيامبرِ ما به ما چنين دستورى داده است» . ذمّى به ايشان گفت : آيا پيامبر تان ، اين چنين گفته است ؟ فرمود : «آرى» . ذمّى گفت : لابد آن كه از ايشان تبعيت كرده ، به خاطر اعمال بزرگوارانه اش بوده است . پس من تو را گواه مى گيرم كه بر دين تو هستم . و آن مرد ذمّى با امير مؤمنان باز گشت و هنگامى كه امام را شناخت ، اسلام آورد .

.

ص: 342

8 / 3أثَرُ الإِحسانِ إلَى الشّاتِمِالمناقب لابن شهرآشوب عن المبرّد وابن عائشة :إنَّ شامِيّا رَآهُ [أيِ الإِمامَ الحَسَنَ عليه السلام ]راكِبا ، فَجَعَلَ يَلعَنُهُ وَالحَسَنُ لا يَرُدُّ . فَلَمّا فَرَغَ ، أقبَلَ الحَسَنُ عليه السلام فَسَلَّمَ عَلَيهِ وضَحِكَ ، وقالَ : أيُّهَا الشَّيخُ ، أظُنُّكَ غَريبا ، ولَعَلَّكَ شَبَّهتَ ؛ فَلَوِ استَعتَبتَنا أعتَبناكَ ، ولَو سَأَلتَنا أعطَيناكَ ، ولَوِ استَرشَدتَنا أرشَدناكَ ، ولَوِ استَحمَلتَنا حَمَلناكَ ، وإن كُنتَ جائِعا أشبَعناكَ ، وإن كنُتَ عُريانا كَسَوناكَ ، وإن كُنتَ مُحتاجا أغنَيناكَ ، وإن كُنتَ طَريدا آوَيناكَ ، وإن كانَ لَكَ حاجَةٌ قَضَيناها لَكَ ، فَلَو حَرَّكتَ رَحلَكَ إلَينا وكُنتَ ضَيفَنا إلى وَقتِ ارتِحالِكَ كانَ أعوَدَ عَلَيكَ ؛ لِأَنَّ لَنا مَوضِعا رَحبا وجاها عَريضا ومالاً كَبيرا . فَلَمّا سَمِعَ الرَّجُلُ كَلامَهُ بَكى ، ثُمَّ قالَ : أشهَدُ أنَّكَ خَليفَةُ اللّهِ في أرضِهِ ، اللّهُ أعلَمُ حَيثُ يَجعَلُ رِسالاتِهِ ، وكُنتَ أنتَ وأَبوكَ أبغَضَ خَلقِ اللّهِ إلَيَّ ، وَالآنَ أنتَ أحَبُّ خَلقِ اللّهِ إلَيَّ . وحَوَّلَ رَحلَهُ إلَيهِ ، وكانَ ضَيفَهُ إلى أنِ ارتَحَلَ ، وصارَ مُعتَقِدا لِمَحَبَّتِهِم . (1)

.


1- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 19 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 344 ح 16 .

ص: 343

8 / 3 تأثير نيكى به دشنام دهنده

8 / 3تأثير نيكى به دشنام دهندهالمناقب ، ابن شهرآشوب_ به نقل از مبرَّد و ابن عايشه _ :مردى شامى ، او (امام حسن عليه السلام ) را سواره ديد . شروع كرد به نفرين كردن به ايشان ؛ امّا حسن عليه السلام ، پاسخ او را نمى داد . هنگامى كه آن مرد از دشنام دادن فارغ شد ، حسن عليه السلام به سوى او آمد و به او سلام كرد و خنديد و فرمود : «اى پيرمرد ! به گمانم مرد غريبى هستى و شايد مرا اشتباه گرفته اى . پس اگر از ما طلب بخشش كنى ، از تو در مى گذريم ، و اگر از ما مالى بخواهى ، به تو مى دهيم ، و اگر از ما راه نمايى بخواهى ، راه نمايى ات مى كنيم ، و اگر از ما مَركب بخواهى ، مركبى برايت فراهم مى كنيم ، و اگر گرسنه باشى ، تو را سير مى كنيم ، و اگر برهنه باشى ، تو را مى پوشانيم ، و اگر نيازمند باشى ، تو را بى نياز مى سازيم ، و اگر رانده شده باشى ، پناهت مى دهيم ، و اگر نيازى داشته باشى ، برايت برآورده مى سازيم . اگر بار و بُنه ات را به سوى ما حركت دهى و تا زمان كوچيدن ، ميهمان ما باشى ، برايت سودآورتر است ؛ زيرا ما جايى فراخ و موقعيت و اعتبارى خوب و ثروتى انبوه داريم» . هنگامى كه آن مرد ، سخن او را شنيد ، گريست و آن گاه گفت : گواهى مى دهم كه تو جانشين خداوند در زمين هستى ، و خدا داناتر است كه رسالت هاى خود را كجا قرار دهد . تو و پدرت ، مبغوض ترينِ خلق خدا نزد من بوديد ؛ امّا اينك ، محبوب ترينِ خلق خدا نزد من هستيد . آن گاه بار و بنه اش را به خانه حسن عليه السلام منتقل كرد و تا زمان كوچيدن ، ميهمان او بود و به محبّت آنان ، باور پيدا كرد .

.

ص: 344

المناقب لابن شهرآشوب :قالَ لَهُ [ أيِ الإِمامِ الباقِرِ عليه السلام ] نَصرانِيٌّ : أنتَ بَقَرٌ ! قالَ : أنَا باقِرٌ . قالَ : أنتَ ابنُ الطَّبّاخَةِ ! قالَ : ذاكَ حِرفَتُها . قالَ : أنتَ ابنُ السَّوداءِ الزِّنجِيَّةِ البَذِيَّةِ ! قالَ : إن كُنتَ صَدَقتَ غَفَرَ اللّهُ لَها ، وإن كُنتَ كَذَبتَ غَفَرَ اللّهُ لَكَ . قالَ : فَأَسلَمَ النَّصرانِيُّ . (1)

8 / 4أثَرُ التَّعليمِ غَيرِ المُباشِرِالمناقب لابن شهرآشوب عن الرّؤيانيّ :إنَّ الحَسَنَ وَالحُسَينَ مَرّا عَلى شَيخٍ يَتَوَضَّأُ ولا يُحسِنُ ، فَأَخَذا بِالتَّنازُعِ ؛ يَقولُ كُلُّ واحِدٍ مِنهُما : أنتَ لا تُحسِنُ الوُضوءَ . فَقالا : أيُّهَا الشَّيخُ ، كُن حَكَما بَينَنا ؛ يَتَوَضَّأُ كُلُّ واحِدٍ مِنّا سَوِيَّةً . ثُمَّ قالا : أيُّنا يُحسِنُ ؟ قالَ : كِلاكُما تُحسِنانِ الوُضوءَ ، ولكِن هذَا الشَّيخُ الجاهِلُ هُوَ الَّذي لَم يَكُن يُحسِنُ ، وقَد تَعَلَّمَ الآنَ مِنكُما ، وتابَ عَلى يَدَيكُما بِبَرَكَتِكُما وشَفَقَتِكُما عَلى اُمَّةِ جَدِّكُما . (2)

8 / 5أثَرُ سَعَةِ الصَّدرِ فِي الحِوارِالمحتضر عن عبد العزيز بن يحيى الجلوديّفي كِتابِ الخُطَبِ لِأَميرِ المُؤمِنينَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ : خَطَبَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام فَقالَ : سَلوني ؛ فَإِنّي لا اُسأَلُ عَن شَيءٍ دونَ العَرشِ إلّا أجَبتُ فيهِ ، كَلِمَةً لا يَقولُها بَعدي إلّا جاهِلٌ مُدَّعٍ أو كَذّابٌ مُفتَرٍ . فَقامَ رَجُلٌ مِن جانِبِ مَسجِدِهِ في عُنُقِهِ كِتابٌ كَأَنَّهُ مُصحَفٌ _ وهُوَ رَجُلٌ آدَمُ ضَربٌ ، طُوالٌ (3) ، جَعدُ الشَّعرِ ، كَأَنَّهُ مِن مُهَوَّدَةِ العَرَبِ _ وقالَ رافِعا صَوتَهُ : أيُّهَا المُدَّعي ما لا يَعلَمُ وَالمُقَلِّدُ ما لا يَفهَمُ ! أنَا سائِلٌ فَأَجِب . فَوَثَبَ بِهِ أصحابُ عَلِيٍّ وشِيعَتُهُ مِن كُلِّ ناحِيَةٍ وهَمّوا بِهِ ، فَنَهاهُم عليه السلام وقالَ لَهُم : دَعوهُ ولا تَعجَلوهُ ؛ فَإِنَّ الطَّيشَ لا تَقومُ بِهِ حُجَجُ اللّهِ ، ولا تَظهَرُ بِهِ بَراهينُ اللّهِ . ثُمَّ التَفَتَ إلَى الرَّجُلِ وقالَ : سَل بِكُلِّ لِسانِكَ وما في جَوانِحِكَ ، فَإِنّي مُجيبٌ ؛ إنَّ اللّهَ تَعالى لا تَعتَلِجُ عَلَيهِ الشُّكوكُ ، ولا يَهيجُهُ وَسَنٌ . فَقالَ الرَّجُلُ : كَم بَينَ المَشرِقِ وَالمَغرِبِ ؟ فَقالَ عليه السلام : مَسافَةُ الهَواءِ . قالَ : وما مَسافَةُ الهَواءِ ؟ فَقالَ : دَوَرانُ الفَلَكِ . قالَ : وما قَدرُ دَوَرانِ الفَلَكِ ؟ فَقالَ : مَسيرَةُ يَومٍ لِلشَّمسِ . قالَ : صَدَقتَ ، فَمَتَى القِيامَةُ ؟ فَقالَ عليه السلام : عِندَ حُضورِ المَنِيَّةِ وبُلوغِ الأَجَلِ . قالَ : صَدَقتَ ، فَكَم عُمرُ الدُّنيا ؟فَقالَ عليه السلام : يُقالُ : سَبعَةُ آلافٍ ثُمَّ لا تَحديدَ . قالَ : صَدَقتَ ، فَأَينَ بَكَّةُ مِن مَكَّةَ ؟قالَ عليه السلام : بَكَّةُ مَوضِعُ البَيتِ ، ومَكَّةُ أكنافُ الحَرَمِ . قالَ : فَلِمَ سُمِّيَت مَكَّةُ مَكَّةَ ؟قالَ عليه السلام : لِأَنَّ اللّهَ تَعالى مَكَّ الأَرضَ مِن تَحتِها . قالَ : صَدَقتَ ، فَلِمَ سُمِّيَت تِلكَ بَكَّةَ ؟ فَقالَ : لِأَنَّها بَكَّت رِقابَ الجَبّارينَ وعُيونَ المُذنِبينَ . قالَ : صَدَقتَ ، وأَينَ كانَ اللّهُ قَبلَ أن يَخلُقَ عَرشَهُ ؟ فَقالَ : سُبحانَ مَن لا يُدرِكُ كُنهَ صِفَتِهِ حَمَلَةُ عَرشِهِ عَلى قُربِ زُمَرِهِم مِن كُرسِيِّ كَرامَتِهِ ، ولَا المَلائِكَةُ المُقَرَّبونَ مِن أنوارِ سُبُحاتِ جَلالِهِ . وَيحَكَ ! لا يُقالُ لَهُ أينَ ، ولا ثَمَّ ، ولا فيمَ ، ولا لِمَ ، ولا أنّى ، ولا حَيثُ ، ولا كَيفَ . قالَ : صَدَقتَ ، فَكَم مِقدارُ ما لَبِثَ اللّهُ (4) عَرشُهُ عَلَى الماءِ مِن قَبلِ أن يَخلُقَ الأَرضَ وَالسَّماءَ ؟قالَ : أتُحسِنُ أن تَحسِبَ ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : لَعَلَّكَ لا تُحسِنُ ! قالَ : لا ، بَل إنّي لَاُحسِنُ الحِسابَ ! فَقالَ عليه السلام : أرَأيتَ لَو صُبَّ خَردَلٌ فِي الأَرضِ حَتّى سُدَّ الهَواءُ وما بَينَ الأَرضِ وَالسَّماءِ ، ثُمَّ اُذِنَ لِمِثلِكَ أن تَنقُلَهُ عَلى ضَعفِكَ حَبَّةً حَبَّةً مِنَ المَشرِقِ إلَى المَغرِبِ ، ثُمَّ مُدَّ في عُمرِكَ واُعطيتَ القُوَّةَ عَلى ذلِكَ حَتّى تَنقُلَهُ ، وأَحصَيتَهُ ، لَكانَ ذلِكَ أيسَرَ مِن إحصاءِ عَدَدِ أعوامِ ما لَبِثَ عَرشُهُ عَلى الماءِ مِن قَبلِ أن يَخلُقَ الأَرضَ وَالسَّماءَ ، وإنَّما وَصَفتُ لَكَ بَعضَ عُشرِ عَشيرِ العَشيرِ مِن جُزءِ مِائَةِ ألفِ جُزءٍ ، وأَستَغفِرُ اللّهَ مِنَ التَّقليلِ فِي التَّحديدِ . قالَ : فَحَرَّكَ الرَّجُلُ رَأسَهُ وقالَ : أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وأَشهَدُ أنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ . (5)

.


1- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 207 ، بحار الأنوار : ج 46 ص 289 ح 12 .
2- .المناقب لابن شهرآشوب : ج 3 ص 400 ، بحار الأنوار : ج 43 ص 319 ح 2 .
3- .الآدَمُ من الناس : الأسمر . والضَّرْب : الرجُل الخفيف اللحم . والطُّوال _ بالضمّ _ : الطويل (الصحاح : ج 5 ص 1859 «أدم» وج 1 ص 168 «ضرب» وج 5 ص 1754 «طول») .
4- .كذا في الطبعة المعتمدة وبحار الأنوار نقلاً عن المصدر ، وفي إرشاد القلوب «ما لبث عرشه» ، وهو الصحيح ، ويؤيده انصباب جواب الإمام عليه السلام بعد قليل على ذكر العرش .
5- .المحتضر : ص 88 ، إرشاد القلوب : ص 377 نحوه وفيه «وأنشأ بعدُ يقول : أنت أصيل العلم يا ذا الهدى .. .» بدل «وشهد أن لا إله إلّا اللّه » ، بحارالأنوار : ج 57 ص 231 ح 183 .

ص: 345

8 / 4 تأثير آموزش غير مستقيم
8 / 5 تأثير سِعه صدر در گفتگو

المناقب ، ابن شهرآشوب :مردى نصرانى به او (امام باقر عليه السلام ) گفت : تو بَقَرى (گاوى) ! فرمود : «من باقر هستم» . گفت : تو پسرِ زن آشپزى ! فرمود : «آشپزى ، پيشه او بود» . گفت : تو پسرِ زن زنگىِ سياهِ بد دهن هستى ! فرمود : «اگر تو راست مى گويى ، خداوند ، او را ببخشايد ، و اگر دروغ مى گويى ، خداوند ، تو را ببخشد» . مرد نصرانى ، اسلام آورد .

8 / 4تأثير آموزش غير مستقيمالمناقب ، ابن شهرآشوب_ به نقل از رؤيانى _ :حسن و حسين [ عليهماالسلام] به پيرمردى برخوردند كه به خوبى وضو نمى گرفت . آنان شروع به كشمكش [ظاهرى] با يكديگر كردند . هر يك از آنان مى گفت : «تو خوب وضو نمى گيرى» . آن گاه گفتند : «اى پيرمرد ! تو ميان ما داور باش . هر كدام از ما جداگانه يك وضو مى گيريم» . آن گاه گفتند : «كدام يك از ما خوب وضو نمى گيرد ؟» . پيرمرد گفت : هر دوى شما خوب وضو مى گيريد ؛ امّا اين پيرمردِ نادان است كه خوب وضو نمى گيرد و اينك ، از شما دو تن فرا گرفته و به دست بابركت شما و مهربانى اى كه بر امّت جدّ خود داريد ، توبه كرده است .

8 / 5تأثير سِعه صدر در گفتگوالمحتضر_ به نقل از عبد العزيز يحيى جُلودى در كتاب خُطَب أمير المؤمنين _ :امير مؤمنان عليه السلام در خطابه اى كه ايراد كرد ، فرمود : «از من بپرسيد ؛ چرا كه از هيچ چيزى فراتر از عرش ، از من پرسش نشده ، مگر آن كه پاسخش را به گونه اى داده ام كه پس از من ، جز نادانى ادّعا كننده يا دروغگويى افترا زننده بر زبان جارى نمى كند» . در اين هنگام ، مردى از گوشه مسجد ، در حالى كه در گردنش كتاب و گويا مُصحفى بود ، برخاست . او مردى بود گندمگون و كم گوشت و بلندقامت ، با موهاى مجعّد . گويا از يهود اعراب بود . او با صداى بلند گفت : اى آن كه ادّعاى چيزى دارد كه نمى داند و چيزى را كه نمى فهمد ، به گردن مى گيرد ! من مى پرسم و تو پاسخ بده . ياران و شيعيان على[ عليه السلام ] از هر طرف به قصد [تأديب] او يورش بردند و هجوم آوردند . [امام عليه السلام ]آنان را نهى كرد و به آنان فرمود : «او را وا گذاريد و در باره اش شتاب مكنيد ، كه با سَبُك سرى ، حجّت هاى خداوند برپا نمى شود و با آن ، برهان هاى خداوند ، آشكار نمى گردد» . آن گاه به آن مرد ، رو كرد و فرمود : «به هر زبانى كه مى خواهى و بدانچه در دل توست ، بپرس . من پاسخ مى دهم . ترديدها خداوند متعال را به غضب نمى آورد و هيچ نيازى ، او را به خشم نمى آورد» . آن مرد گفت : بين مشرق و مغرب ، چه قدر فاصله است ؟ فرمود : «مسافت هوا» . پرسيد : مسافت هوا چيست ؟ فرمود : «گردش فلك است» . گفت : اندازه گردش فلك چيست ؟ فرمود : «سيرِ يك روزه خورشيد» . گفت : راست گفتى . پس قيامت ، چه زمانى است ؟ فرمود : «هنگامى كه مرگ در رسد و مهلت ، پايان پذيرد» . گفت : راست گفتى . پس عمر دنيا چه قدر است ؟ فرمود : «گفته مى شود هفت هزار [سال] . آن گاه ديگر اندازه اى ندارد» . گفت : راست گفتى . پس بكّه در كجاى مكّه است ؟ فرمود : «بَكّه ، جايگاه خانه[ ى خدا] است و [شهر] مكّه ، اطراف حرم است» . گفت : چرا به مكّه ، مكّه مى گويند ؟ فرمود : «چون خداوند متعال ، زمين را از زير آن گسترانْد» . گفت : راست گفتى . پس چرا به آن بكّه مى گويند ؟ فرمود : «زيرا آن [خانه] ، گردنِ گردنكشان و چشمِ گناهكاران را در هم كوفته است» . گفت : راست گفتى . [بگو] خداوند ، پيش از آن كه عرش خود را بيافريند ، كجا بود ؟ فرمود : «منزّه است خداوندى كه حاملان عرشِ او با وجود نزديك بودن انبوهشان به كرسى كرامتش ، از درك كُنه و حقيقت صفت وى ، ناتوان اند ، چنان كه فرشتگان مقرّب ، از درك انوار عظمت جلالش محروم اند . واى بر تو ! در باره خدا گفته نمى شود كه كجاست يا كدام سوست ، يا در ميان چه يا براى چه يا از كجا يا از چه زمان است ، يا چگونه است» . گفت : راست گفتى . پس [بگو] پيش از آن كه خداوند ، زمين و آسمان را بيافريند ، عرش خداوند ، چه مدّت بر روى آب بوده است ؟ فرمود : «آيا شمردن را نيك مى دانى ؟» . گفت : آرى . فرمود : «شايد نيك ندانى» . گفت : نه ؛ بلكه نيك مى شمارم . فرمود : «اگر دانه هاى خَردَل بر زمين چنان ريخته شود كه هوا و بين زمين و آسمان را پُر كند ، آن گاه به مثل تو اجازه داده شود كه به رغم ناتوانى ات ، دانه دانه ، آنها را از مشرق به مغرب منتقل سازى ، و چنان عمرت طولانى شود و به تو توان اين كار داده شود تا بتوانى آنها را منتقل سازى و آن دانه ها را بشمارى ، اين كار از شمارش سال هايى كه عرش خداوند ، پيش از آفرينش زمين و آسمان بر آب ، درنگ داشته ، آسان تر است ، و من ، تنها برايت يك دهم از يك دهم ها از يك جزء از يكصد هزار جزء را توصيف كردم و از اين كه در شمارش كم گذاشتم از خداوند ، طلب بخشش مى كنم» . آن مرد ، سرش را تكان داد و گفت : شهادت مى دهم كه خدايى جز خداى يكتا نيست و شهادت مى دهم كه محمّد ، رسول خداست .

.

ص: 346

. .

ص: 347

. .

ص: 348

التّوحيد عن عليّ بن منصور :قالَ لي هِشامُ بنُ الحَكَمِ : كانَ زِنديقٌ بِمِصرَ يَبلُغُهُ عَن أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام عِلمٌ ، فَخَرَجَ إلَى المَدينَةِ لِيُناظِرَهُ فَلَم يُصادِفهُ بِها ، فَقيلَ لَهُ : هُوَ بِمَكَّةَ . فَخَرَجَ الزِّنديقُ إلى مَكَّةَ ونَحنُ مَعَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام ، فَقارَبَنَا الزِّنديقُ _ ونَحنُ مَعَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام فِي الطَّوافِ _ فَضَرَبَ كَتِفُهُ كَتِفَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام . فَقالَ لَهُ أبو عَبدِ اللّهِ جَعفرٌ عليه السلام : مَا اسمُكَ ؟ قالَ : اِسمي عَبدُ المَلِكِ . قالَ : فَما كُنيَتُكَ ؟ قالَ : أبو عَبدِ اللّهِ . قالَ : فَمَنِ المَلِكُ الَّذي أنتَ لَهُ عَبدٌ ؛ أمِن مُلوكِ السَّماءِ أم مِن مُلوكِ الأَرضِ ؟ وأَخبِرني عَنِ ابنِكَ ؛ أعَبدُ إلهِ السَّماءِ أم عَبدُ إلهِ الأَرضِ ؟ فَسَكَتَ . فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : قُل ما شِئتَ تُخصَمُ . قالَ هِشامُ بنُ الحَكَمِ : قُلتُ لِلزِّنديقِ : أما تَرُدُّ عَلَيهِ ؟ فَقَبَّحَ قَولي . فَقالَ لَهُ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : إذا فَرَغتُ مِنَ الطَّوافِ فَأتِنا . فَلَمّا فَرَغَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام أتاهُ الزِّنديقُ ، فَقَعَدَ بَينَ يَدَيهِ ونَحنُ مُجتَمِعونَ عِندَهُ ، فَقالَ لِلزِّنديقِ : أتَعلَمُ أنَّ لِلأَرضِ تَحتا وفَوقا ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : فَدَخَلتَ تَحتَها ؟ قالَ : لا . قالَ : فَما يُدريكَ بِما تَحتَها ؟ قالَ : لا أدري ، إلّا أنّي أظُنُّ أن لَيسَ تَحتَها شَيءٌ . قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : فَالظَّنُّ عَجزٌ ما لَم تَستَيقِن . قالَ أبو عَبدِ اللّهِ : فَصَعِدتَ السَّماءَ ؟ قالَ : لا . قالَ : فَتَدري ما فيها ؟ قالَ : لا . قالَ : فَأَتَيتَ المَشرِقَ وَالمَغرِبَ فَنَظَرتَ ما خَلفَهُما ؟ قالَ : لا . قالَ : فَعَجَباً لَكَ ! لَم تَبلُغِ المَشرِقَ ، ولَم تَبلُغِ المَغرِبَ ، ولَم تَنزِل تَحتَ الأَرضِ ، ولَم تَصعَدِ السَّماءَ ، ولَم تَخبُر هُنالِكَ فَتَعرِفَ ما خَلفَهُنَّ ، وأَنتَ جاحِدٌ ما فيهِنَّ ! وهَل يَجحَدُ العاقِلُ ما لا يَعرِفُ ؟ ! فَقالَ الزِّنديقُ : ما كَلَّمَني بِهذا أحَدٌ غَيرُكَ . قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : فَأَنتَ في شَكٍّ مِن ذلِكَ ؛ فَلَعَلَّ هُوَ ، أو لَعَلَّ لَيسَ هُوَ . قالَ الزِّنديقُ : ولَعَلَّ ذاكَ : فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : أيُّهَا الرَّجُلُ ، لَيسَ لِمَن لا يَعلَمُ حُجَّةٌ عَلى مَن يَعلَمُ ، فَلا حُجَّةَ لِلجاهِلِ عَلَى العالِمِ . يا أخا أهلِ مِصرَ ، تَفَهَّم عَنّي ! فَإنّا لا نَشُكُّ فِي اللّهِ أبَدا ؛ أما تَرَى الشَّمسَ وَالقَمَرَ وَاللَّيلَ وَالنَّهارَ يَلِجانِ ولا يَشتَبِهانِ ، يَذهَبانِ ويَرجِعانِ ، قَدِ اضطُرّا لَيسَ لَهُما مَكانٌ إلّا مَكانَهُما ؟ ! فَإن كانا يَقدِرانِ عَلى أن يَذهَبا ، فَلا يَرجِعانِ (1) ، فَلِمَ يَرجِعانِ ؟ وإن لَم يَكونا مُضطَرَّينِ فَلِمَ لا يَصيرُ اللَّيلُ نَهارا وَالنَّهارُ لَيلاً ؟ ! اِضطُرّا وَاللّهِ _ يا أخا أهلِ مِصرَ _ إلى دَوامِهِما ، وَالَّذِي اضطَرَّهُما أحكَمُ مِنهُما وأَكبَرُ مِنهُما . قالَ الزِّنديقُ : صَدَقتَ . ثُمَّ قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : يا أخا أهلِ مِصرَ ، الَّذي تَذهَبونَ إلَيهِ وتَظُنّونَهُ بِالوَهمِ فَإِن كانَ الدَّهرُ يَذهَبُ بِهِم لِمَ لايَرُدُّهُم ؟ ! وإن كانَ يَرُدُّهُم لِمَ لايَذهَبُ بِهِم ؟ ! القَومُ مُضطَرّونَ . يا أخا أهلِ مِصرَ ، السَّماءُ مَرفوعَةٌ ، وَالأَرضُ مَوضوعَةٌ ، لِمَ لا تَسقُطُ السَّماءُ عَلَى الأَرضِ ؟! ولِمَ لا تَنحَدِرُ الأَرضُ فَوقَ طاقَتِها فَلا يَتَماسَكانِ ولا يَتَماسَكُ مَن عَلَيهِما ؟! فَقالَ الزِّنديقُ : أمسَكَهُما وَاللّهِ رَبُّهُما وسَيِّدُهُما ! فَآمَنَ الزِّنديقُ عَلى يَدَي أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام . فَقالَ لَهُ حُمرانُ بنُ أعيَنَ : جُعِلتُ فِداكَ ! إن آمَنَتِ الزَّنادِقَةُ عَلى يَدَيكَ فَقَد آمَنَتِ الكُفّارُ عَلى يَدَي أبيكَ . فَقالَ المُؤمِنُ الَّذي آمَنَ عَلى يَدَي أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : اِجعَلني مِن تَلامِذَتِكَ . فَقالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام لِهِشامِ بنِ الحَكَمِ : خُذهُ إلَيكَ فَعَلِّمهُ . فَعَلَّمَهُ هِشامٌ ، فَكانَ مُعَلِّمَ أهلِ مِصرَ وأَهلِ الشّامِ ، وحَسُنَت طَهارَتُهُ حَتّى رَضِيَ بِها أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام . (2)

.


1- .إنّما جاء الفعل مرفوعا بثبوت النون باعتبار أنّ جملة «فلا يرجعان» معترضة . ويؤيده استقامة الكلام بدونها ، كما عليه رواية الاحتجاج .
2- .التوحيد : ص 293 ح4 ، الكافي : ج 1 ص73 ح1 ، الاحتجاج : ج 2 ص 204 ح 217 كلاهما نحوه ، بحارالأنوار : ج 3 ص51 ح25 .

ص: 349

التوحيد_ به نقل از على بن منصور _ :هِشام بن حَكَم به من گفت : به گوش مُلحدى در مصر رسيد كه امام صادق عليه السلام داراى علم فراوانى است . به سوى مدينه ره سپار شد تا با ايشان مناظره كند ؛ امّا به ايشان بر نخورْد . به او گفته شد : ايشان در مكّه است . آن ملحد به سوى مكّه روانه شد و در حالى كه ما با امام صادق عليه السلام در حال طواف بوديم ، چنان به ما نزديك شد كه شانه او به شانه امام صادق عليه السلام خورد . امام عليه السلام به او فرمود : «نام تو چيست ؟» . گفت : نام من ، عبد الملك (بنده پادشاه) است . فرمود : «كُنيه تو چيست ؟» . گفت : ابو عبد اللّه . فرمود : «آن پادشاهى كه تو بنده او هستى ، كيست ؟ آيا از پادشاهان آسمان است ، يا از پادشاهان زمين ؟ و به من بگو كه پسرت ، بنده خداى آسمان است ، يا بنده خداى زمين ؟» . آن مرد ، خاموش ماند . امام صادق عليه السلام فرمود : «هر چه براى مناظره مى خواهى ، بگو» . من به آن ملحد گفتم : آيا پاسخ ايشان را نمى دهى ؟ او سخن مرا زشت شمرد . امام صادق عليه السلام فرمود : «هر گاه از طوافْ فارغ شدم ، نزد ما بيا» . هنگامى كه امام صادق عليه السلام از طوافْ فارغ شد ، آن محلد آمد و نزد ايشان نشست ، در حالى كه ما نزد او حاضر بوديم . به ملحد فرمود : «آيا مى دانى زمين ، زير و بالايى دارد ؟» . گفت : آرى . فرمود : «آيا زير آن رفته اى ؟» . گفت : نه . فرمود : «مى دانى زيرِ زمين چيست ؟» . گفت : نه ؛ امّا به گمانم زير آن چيزى نيست . امام صادق عليه السلام فرمود : «مادام كه يقين ندارى ، گمان ، ناتوان است [و راه به جايى نمى برد] . آيا به آسمان ، بالا رفته اى ؟» . گفت : نه . فرمود : «آيا مى دانى بالاى آسمان چيست ؟» . گفت : نه . فرمود : «آيا به مشرق و مغرب رفته اى تا پشت آنها را ببينى ؟» . گفت : نه . فرمود : «شگفت است از تو ! نه به مشرق رفته اى و نه به مغرب ، و نه زيرِ زمين رفته اى و نه به بالاى آسمان ، عروج نموده اى و از آن جا خبرى ندارى تا بدانى پشت آنها چيست . با اين حال ، منكر چيزى هستى كه در ميان آنهاست ! آيا عاقل ، چيزى را كه نمى داند ، انكار مى كند ؟» . ملحد گفت : هيچ كس جز تو اين حرف را به من نگفته است . امام صادق عليه السلام فرمود : «تو نسبت به اين امر ، ترديد دارى كه شايد درست يا نادرست باشد!» . ملحد گفت : شايد همين باشد . امام صادق عليه السلام فرمود : «آن كه نمى داند ، بر آن كه مى داند ، حجّتى ندارد . بنا بر اين ، جاهل بر عالم ، حجّتى ندارد . اى برادر مصرى! سخنم را در ياب ! ما هرگز در باره خداوند ، ترديد نمى كنيم . آيا نمى بينى خورشيد و ماه و شب و روز ، سر بر مى آورند و اشتباه نمى كنند و مى روند و باز مى گردند و ناگزيرند و مكانى جز مكانشان براى آنها نيست ؟ اگر مى توانستند كه بروند و بر نگردند (1) ، پس چرا بر مى گردند ؟ و اگر ناگزير نيستند ، چرا شب ، روز و روز ، شب نمى شود ؟ به خدا سوگند _ اى برادر مصرى _ تا زمانى كه هستند ، ناگزيرند ، و آن كه آنان را به ناگزير مى گردانَد ، استوارتر و بزرگ تر از خود آنهاست» . ملحد گفت : راست گفتى . آن گاه امام صادق عليه السلام فرمود : «اى برادر مصرى ! آن [دهر] كه شماها به وى اعتقاد داريد و در پندارتان به [خالقيّت ]وى گمان مى بريد ، اگر [اين دَهرْ] آنها (خورشيد و ماه و شب و روز) را مى بَرَد ، پس چرا آنها را باز نمى گرداند ؟ و اگر [اين دَهرْ] آنها را باز مى گرداند ، پس چرا آنها را نمى بَرد ؟! جملگى ناگزيرند . اى برادر مصرى ! آسمان ، برافراشته و زمين ، در زير [آن] ، گسترده است . چرا آسمان بر زمين ، سقوط نمى كند ؟ وچرا زمين ، [بارهاى] بيش از طاقتش را سرريز نمى كند؟ در حالى كه [زمين و آسمانْ] نه خود ، نگه دارنده اى دارند و نه كسانى كه بر روى آنها هستند ؟» . ملحد گفت : سوگند به خدا ، پروردگار و سَرورشان آنها را نگاه مى دارد ! بدين ترتيب ، آن مرد ملحد ، به دست امام صادق عليه السلام ايمان آورد . حُمران بن اَعيَن به ايشان گفت : فدايت شوم ! اگر ملحدان به دست شما ايمان مى آورند ، كافران نيز به دست جدّ شما ايمان آورده اند . آن مؤمن كه به دست امام صادق عليه السلام ايمان آورد ، گفت : مرا از زمره شاگردانت قرار ده . امام عليه السلام به هشام بن حكم فرمود : «او نزد تو باشد و به او دانش بياموز» . هشام به او علم آموخت و آن شخص ، معلّم مردم مصر و شام شد و پاك مردى شد ، تا بدان جا كه امام صادق عليه السلام از او راضى گرديد .

.


1- .در متن عربى حديث ، فعل «يرجعان» به صورت مرفوع (با باقى ماندن نون مضارعه) آمده است ؛ زيرا جمله «فلا يرجعان» ، معترضه است . شاهد معترضه بودن اين جمله ، آن است كه اگر آن را در نظر نگيريم ، كلامْ تمام است ، چنان كه روايت الاحتجاج ، چنين است .

ص: 350

. .

ص: 351

. .

ص: 352

. .

ص: 353

. .

ص: 354

بحار الأنوار عن محمّد بن سنان :حَدَّثَنَا المُفَضَّلُ بنُ عُمَرَ قالَ : كُنتُ ذاتَ يَومٍ بَعدَ العَصرِ جالِسا فِي الرَّوضَةِ بَينَ القَبرِ وَالمِنبَرِ ، وأَنَا مُفَكِّرٌ في ما خَصَّ اللّهُ بِهِ سَيِّدَنا مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله مِنَ الشَّرَفِ وَالفَضائِلِ ، وما مَنَحَهُ وأَعطاهُ وشَرَّفَهُ بِهِ وحَباهُ مِمّا لا يَعرِفُهُ الجُمهورُ مِنَ الاُمَّةِ ، وما جَهِلوهُ مِن فَضلِهِ وعَظيمِ مَنزِلَتِهِ وخَطَرِ مَرتَبَتِهِ ، فَإِنّي لَكَذلِكَ إذ أقبَلَ ابنُ أبِي العَوجاءِ ، فَجَلَسَ بِحَيثُ أسمَعُ كَلامَهُ . فَلَمَّا استَقَرَّ بِهِ المَجلِسُ إذا رَجُلٌ مِن أصحابِهِ قَد جاءَ فَجَلَسَ إلَيهِ ، فَتَكَلَّمَ ابنُ أبِي العَوجاءِ فَقالَ : لَقَد بَلَغَ صاحِبُ هذَا القَبرِ العِزَّ بِكَمالِهِ ، وحازَ الشَّرَفَ بِجَميعِ خِصالِهِ ، ونالَ الحُظوَةَ في كُلِّ أحوالِهِ . فَقالَ لَهُ صاحِبُهُ : إنَّهُ كانَ فَيلَسوفا اِدَّعَى المَرتَبَةَ العُظمى وَالمَنزِلَةَ الكُبرى ، وأَتى عَلى ذلِكَ بِمُعجِزاتٍ بَهَرَتِ العُقولَ ، وضَلَّت فيهَا الأَحلامُ ، وغاصَتِ الأَلبابُ عَلى طَلَبِ عِلمِها في بِحارِ الفِكرِ ، فَرَجَعَت خاسِئاتٍ وهِيَ حَسيرٌ ، فَلَمَّا استَجابَ لِدَعوَتِهِ العُقَلاءُ وَالفُصَحاءُ وَالخُطَباءُ دَخَلَ النّاسُ في دينِهِ أفواجا ؛ فَقُرِنَ اسمُهُ بِاسمِ ناموسِهِ ، فَصارَ يُهتَفُ بِهِ عَلى رُؤوسِ الصَّوامِعِ _ في جَميعِ البُلدانِ وَالمَواضِعِ الَّتِي انتَهَت إلَيها دَعوَتُهُ ، وعَلَت بِها كَلِمَتُهُ ، وظَهَرَت فيها حُجَّتُهُ ، بَرّا وبَحرا وسَهلاً وجَبَلاً _ في كُلِّ يَومٍ ولَيلَةٍ خَمسَ مَرّاتٍ ، مُرَدَّدا فِي الأَذانِ وَالإِقامَةِ ؛ لِيَتَجَدَّدَ في كُلِّ ساعَةٍ ذِكرُهُ ، لِئَلّا يَخمُلَ أمرُهُ . فَقالَ ابنُ أبِي العَوجاءِ : دَع ذِكرَ مُحَمَّدٍ _ صلى الله عليه و آله _ فَقَد تَحَيَّرَ فيهِ عَقلي ، وضَلَّ في أمرِهِ فِكري ، وحَدِّثنا في ذِكرِ الأَصلِ الَّذي يَمشي بِهِ . ثُمَّ ذَكَرَ ابتِداءَ الأَشياءِ ، وزَعَمَ أنَّ ذلِكَ بِإِهمالٍ لا صَنعَةَ فيهِ ولا تَقديرَ ، ولا صانِعَ لَهُ ولا مُدَبِّرَ ؛ بَلِ الأَشياءُ تَتَكَوَّنُ مِن ذاتِها بِلا مُدَبِّرٍ ، وعَلى هذا كانَتِ الدُّنيا لَم تَزَل ولا تَزالُ . قالَ المُفَضَّلُ : فَلَم أملِك نَفسي غَضَبا وغَيظا وحَنَقا ، فَقُلتُ : يا عَدُوَّ اللّهِ !ألحَدتَ في دينِ اللّهِ ، وأَنكَرتَ البارِيَ _ جَلَّ قُدسُهُ _ الَّذي خَلَقَكَ في أحسَنِ تَقويمٍ ، وصَوَّرَكَ في أتَمِّ صورَةٍ ، نَقَلَكَ في أحوالِكَ حَتّى بَلَغَ بِكَ إلى حَيثُ انتَهَيتَ ، فَلَو تَفَكَّرتَ في نَفسِكَ وصَدَّقَكَ لَطيفُ حِسِّكَ لَوَجَدتَ دَلائِلَ الرُّبوبِيَّةِ وآثارَ الصَّنعَةِ فيكَ قائِمَةً ، وشَواهِدَهُ _ جَلَّ وتَقَدَّسَ _ في خَلقِكَ واضِحَةً ، وبَراهينَهُ لَكَ لائِحَةً ! فَقالَ : يا هذا ، إن كُنتَ مِن أهلِ الكَلامِ كَلَّمناكَ ؛ فَإِن ثَبَتَ لَكَ حُجَّةٌ تَبِعناكَ ، وإن لَم تَكُن مِنهُم فَلا كَلامَ لَكَ ، وإن كُنتَ مِن أصحابِ جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ الصّادِقِ فَما هكَذا يُخاطِبُنا ، ولا بِمِثلِ دَليلِكَ يُجادِلُنا ! ولَقَد سَمِعَ مِن كَلامِنا أكثَرَ مِمّا سَمِعتَ ، فَما أفحَشَ في خِطابِنا ، ولا تَعَدّى في جَوابِنا . وإنَّهُ لَلحَليمُ الرَّزينُ العاقِلُ الرَّصينُ ؛ لا يَعتَريهِ خُرقٌ ولا طَيشٌ ولا نُزقٌ . ويَسمَعُ كَلامَنا ، ويُصغي إلَينا ، ويَستَعرِفُ حُجَّتَنا ، حَتَّى استَفرَغنا ما عِندَنا وظَنَنّا أنّا قَد قَطَعناهُ أدحَضَ حُجَّتَنا بِكَلامٍ يَسيرٍ وخِطابٍ قَصيرٍ ، يُلزِمُنا بِهِ الحُجَّةَ ، ويَقطَعُ العُذرَ ، ولا نَستَطيعُ لِجَوابِهِ رَدّا ، فَإِن كُنتَ مِن أصحابِهِ فَخاطِبنا بِمِثلِ خِطابِهِ ... . (1)

.


1- .بحار الأنوار : ج 3 ص 57 نقلاً عن الخبر المشتهر بتوحيد المفضّل .

ص: 355

بحار الأنوار_ به نقل از محمّد بن سنان _ :مفضّل بن عمر براى ما چنين روايت كرد : روزى پس از عصر ، در روضه (ميان قبر و منبر پيامبر خدا) نشسته بودم و در باره شرافت و فضيلت هايى كه خداوند به پيامبرمان محمّد صلى الله عليه و آله اختصاصا ارزانى داشته ، و نيز در باره لطف و عطاى الهى و كرامت و منزلتى كه به ايشان بخشيده و اكثر امّت از آن بى اطّلاع اند ، و در باره جهل آنان به فضيلت و بزرگى جايگاه و عظمت درجه پيامبر صلى الله عليه و آله مى انديشيدم . در اين حالت بودم كه ابن ابى العَوجا آمد و چنان نزديك نشست كه سخنش را مى شنيدم . وقتى در جاى خود قرار گرفت ، يكى از دوستانش آمد و كنارش نشست . ابن ابى العوجا ، شروع به صحبت كرد و گفت : صاحب اين قبر ، به كمال عزّت رسيده و در تمام خصلت هاى خود ، به شرافتْ دست يافته و در تمام حالات خود ، به بهره خود ، نائل شده است . هم نشينش به او گفت : او فيلسوفى بود كه ادّعاى مرتبه عالى و درجه والا داشت و براى ادّعاى خود ، معجزاتى آورده كه عقل ها را مبهوت و فكرها را حيران ساخته است و انديشه ها براى دستيابى به دانش او در درياهاى تفكّر ، غوطه خورده اند ؛ امّا بى آن كه بهره اى به كف آورند ، پشيمان ، به جاى نخستين خود باز گشته اند ، و هنگامى كه عاقلان ، فصيحان و سخنوران ، دعوت ايشان را پاسخ گفتند ، مردم ، گروه گروه در دين او وارد شدند و نام او به نام آفريننده اش قرين شد ، و نام او پنج بار در روز ، بين اذان و اقامه بر بالاى عبادتگاه ها در تمام شهرها و جاهايى كه دعوت او بدان جا رسيده و شعارش در آن جا فرازمند شده و حجّت او در آن جا آشكار گشته ، اعم از خشكى و دريا و دشت و كوه ، صلا داده مى شود تا در هر ساعت ، يادش تجديد گردد تا رسالت او خاموش نشود . ابن ابى العوجا گفت : ياد محمّد را وا گذار كه عقلم در باره اش متحيّر و انديشه ام در باره اش گم راه شده است . از اصل و ريشه اى سخن بگو كه او دعوت كننده به آن است . آن گاه از سر آغاز اشيا ، سخن به ميان آورد و به پندار خود ، مدّعى شد كه آغاز اشيا به صورت رها بوده و صنعت يا برنامه و سازنده يا تدبيركننده اى نداشته است ؛ بلكه اشيا از ذات خود ، بدون داشتن مدبّر ، پديد آمده اند ، و بدين خاطر است كه دنيا هميشه بوده و هماره خواهد بود . مفضّل گفت : من از روى خشم و نفرتى كه گلويم را مى فشرد ، ديگر نتوانستم خود را نگاه دارم و گفتم : اى دشمن خدا ! در دين خدا الحاد مى ورزى و سازنده منزّهى را كه تو را به بهترين قواره آفريد و با كامل ترين چهره آرايى آراست و در حالات گوناگون ، تو را انتقال داد ، تا تو را به جايى كه رسيده اى، رساند ، انكار مى كنى ؟ اگر در جان خود انديشه كنى ، حسّ نازك انديشت تو را تصديق مى كند . ره نمون هاى ربوبيّت و نشانه هاى آفرينش الهى در تو پابرجاست و گواهان خداوند سبحان ، در آفرينش تو پديدار و برهان هايش برايت روشن اند . ابن ابى العوجا گفت : اى مرد ! اگر از متكلّمانى ، با تو مناظره مى كنيم و چنانچه بُرهان تو ثابت شد ، ما از تو پيروى مى كنيم ، و اگر جزو متكلّمان نيستى ، با تو سخنى نداريم ؛ و اگر از ياران جعفر بن محمّد صادق هستى ، او با ما اين چنين سخن نمى گويد و با مثل دليل تو با ما به مناظره نمى پردازد ، كه او بيش از آنچه تو از ما شنيدى ، از ما شنيده است ؛ امّا در گفتگو با ما ، به زشتى ، سخن نگفته و در پاسخ ما مرزشكنى ننموده است . او انسانى بردبار ، متين ، عاقل و استوار است كه هيچ نادانى و سبُك سرى و پرخاشى در او راه ندارد . گفتار ما را مى شنود و به ما گوش مى دارد و به دنبال شناخت برهان ماست ، تا هنگامى كه برهان ما پايان مى پذيرد و ما گمان مى بريم كه ديگر ، او را مجاب ساخته ايم ؛ امّا او با گفتارى اندك و سخنى كوتاه ، برهان ما را در هم مى شكند و برهان خود را بر ما تمام مى سازد ، و راه گريز را مى بندد ، به گونه اى كه توان پاسخگويى به او را نداريم . پس اگر تو از ياران اويى ، به سانِ گفتار او با من سخن بگو ... .

.

ص: 356

الكافي عن أبي منصور المتطبّب :أخبَرَني رَجُلٌ مِن أصحابي قالَ : كُنتُ أنَا وَابنُ أبِي العَوجاءِ وعَبدُ اللّهِ بنُ المُقَفَّعِ فِي المَسجِدِ الحَرامِ ، فَقالَ ابنُ المُقَفَّعِ : تَرَونَ هذَا الخَلقَ ؟ _ وأَومَأَ بِيَدِهِ إلى مَوضِعِ الطَّوافِ _ ما مِنهُم أحَدٌ اُوجِبُ لَهُ اسمَ الإِنسانِيَّةِ إلّا ذلِكَ الشَّيخَ الجالِسَ _ يَعني أبا عَبدِ اللّهِ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ عليهماالسلام _ فَأَمَّا الباقونَ فَرَعاعٌ وبَهائِمُ . فَقالَ لَهُ ابنُ أبِي العَوجاءِ : وكَيفَ أوجَبتَ هذَا الاِسمَ لِهذَا الشَّيخِ دونَ هؤُلاءِ ؟ قالَ : لِأَ نّي رَأَيتُ عِندَهُ ما لَم أرَهُ عِندَهُم . فَقالَ لَهُ ابنُ أبِي العَوجاءِ : لابُدَّ مِنِ اختِبارِ ما قُلتَ فيهِ مِنهُ . فَقالَ لَهُ ابنُ المُقَفَّعِ : لا تَفعَل ؛ فَإِنّي أخافُ أن يُفسِدَ عَلَيكَ ما في يَدِكَ ! فَقالَ : لَيسَ ذا رَأيَكَ ولكِن تَخافُ أن يَضعُفَ رَأيُكَ عِندي في إحلالِكَ إيّاهُ المَحَلَّ الَّذي وَصَفتَ ! فَقالَ ابنُ المُقَفَّعِ : أمّا إذا تَوَهَّمتَ عَلَيَّ هذا فَقُم إلَيهِ ، وتَحَفَّظ مَا استَطَعتَ مِنَ الزَّلَلِ ، ولا تَثنِ عِنانَكَ إلَى استِرسالٍ ؛ فَيُسَلِّمَكَ إلى عِقالٍ ، وسِمَهُ ما لَكَ أو عَلَيكَ . فَقامَ ابنُ أبِي العَوجاءِ وبَقيتُ أنَا وَابنُ المُقَفَّعِ جالِسَينِ ، فَلَمّا رَجَعَ إلَينَا ابنُ أبِي العَوجاءِ قالَ : وَيلَكَ يَا بنَ المُقَفَّعِ ! ما هذا بِبَشَرٍ ! وإن كانَ فِي الدُّنيا روحانِيٌّ يَتَجَسَّدُ إذا شاءَ ظاهِراً ويَتَرَوَّحُ إذا شاءَ باطِناً فَهُوَ هذا ! فَقالَ لَهُ : وكَيفَ ذلِكَ ؟ قالَ : جَلَستُ إلَيهِ ، فَلَمّا لَم يَبقَ عِندَهُ غَيرِي ابتَدَأَني فَقالَ : إن يَكُنِ الأَمرُ عَلى ما يَقولُ هؤُلاءِ ، وهُوَ عَلى ما يَقولونَ _ يَعني أهلَ الطَّوافِ _ فَقَد سَلِموا وعَطِبتُم ، وإن يَكُنِ الأَمرُ عَلى ما تَقولونَ _ ولَيسَ كَما تَقولونَ _ فَقَدِ استَوَيتُم وهُم . فَقُلتُ لَهُ : يَرحَمُكَ اللّهُ !وأَيُّ شَيءٍ نَقولُ ؟ وأَيُّ شَيءٍ يَقولونَ ؟ ما قَولي وقَولُهُم إلّا واحِدا . فَقالَ : وكَيفَ يَكونُ قَولُكَ وقَولُهُم واحِدا وهُم يَقولونَ : أنَّ لَهُم مَعادا وثَوابا وعِقابا ، ويَدينونَ بِأَنَّ فِي السَّماءِ إلهاً ، وأَنَّها عُمرانٌ ، وأَنتُم تَزعُمونَ أنَّ السَّماءَ خَرابٌ لَيسَ فيها أحَدٌ ؟ ! قالَ : فَاغتَنَمتُها مِنهُ فَقُلتُ لَهُ : ما مَنَعَهُ _ إن كانَ الأَمرُ كَما يَقولونَ _ أن يَظهَرَ لِخَلقِهِ ويَدعُوَهُم إلى عِبادَتِهِ ؛ حَتّى لا يَختَلِفَ مِنهُمُ اثنانِ ، ولِمَ احتَجَبَ عَنهُم وأَرسَلَ إلَيهِمُ الرُّسُلَ ؟ ولَو باشَرَهُم بِنَفسِهِ كانَ أقرَبَ إلَى الإِيمانِ بِهِ . فَقالَ لي : وَيلَكَ ! وكَيفَ احتَجَبَ عَنكَ مَن أراكَ قُدرَتَهُ في نَفسِكَ ؟ ! نُشوءَكَ ولَم تَكُن ، وكِبَرَكَ بَعدَ صِغَرِكَ ، وقُوَّتَكَ بَعدَ ضَعفِكَ ، وضَعفَكَ بَعدَ قُوَّتِكَ ، وسُقمَكَ بَعدَ صِحَّتِكَ ، وصِحَّتَكَ بَعدَ سُقمِكَ ، ورِضاكَ بَعدَ غَضَبِكَ ، وغَضَبَكَ بَعدَ رِضاكَ ، وحُزنَكَ بَعدَ فَرَحِكَ ، وفَرَحَكَ بَعدَ حُزنِكَ ، وحُبَكَ بَعدَ بُغضِكَ ، وبُغضَكَ بَعدَ حُبِّكَ ، وعَزمَكَ بَعدَ أناتِكَ ، وأَناتَكَ بَعدَ عَزمِكَ ، وشَهوَتَكَ بَعدَ كَراهَتِكَ ، وكَراهَتَكَ بَعدَ شَهوَتِكَ ، ورَغبَتَكَ بَعدَ رَهبَتِكَ ، ورَهبَتَكَ بَعدَ رَغبَتِكَ ، ورَجاءَكَ بَعدَ يَأسِكَ ، ويَأسَكَ بَعدَ رَجائِكَ ، وخاطِرَكَ بِما لَم يَكُن في وَهمِكَ ، وعُزوبَ ما أنتَ مُعتَقِدُهُ عَن ذِهنِكَ . ومازالَ يَعُدُّ عَلَيَّ قُدرَتَهُ الَّتي في نَفسِي الَّتي لا أدفَعُها ، حَتّى ظَنَنتُ أنَّهُ سَيَظهَرُ في ما بَيني وبَينَهُ ! (1)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 74 ح 2 ، التوحيد : ص 125 ح 4 ، بحارالأنوار : ج 3 ص 42 ح 18 .

ص: 357

الكافى_ به نقل از ابو منصور طبيب _ :يكى از شيعيان به من خبر داد و گفت : من و ابن ابى العوجا و عبد اللّه بن مقفَّع در مسجد الحرام نشسته بوديم . ابن مقفّع با دستش به محلّ طوافْ اشاره كرد و گفت : آيا اين مردم را مى بينيد ؟ بر هيچ كدام از آنان نام انسانْ صدق نمى كند ، جز آن پيرمرد نشسته _ و مقصودش امام صادق عليه السلام ) _ ؛ امّا باقى مانده مردم ، فرومايگان و چارپايان اند . ابن ابى العوجا به او گفت : چگونه نام انسانْ را از ميان مردم ، تنها بر اين پيرمرد مى گذارى ؟ ابن مقفّع گفت : من در او چيزى مى بينم كه نزد ديگران نيست . ابن ابى العوجا به او گفت : لازم است در باره ادّعايى كه در باره او دارى ، آزمايشى انجام شود . ابن مقفّع به وى گفت : اين كار را نكن . من مى ترسم كه انديشه تو را تباه سازد ! گفت : مقصود تو ، اين نيست ؛ بلكه مى ترسى كه جايگاهى كه براى او توصيف كردى ، باطل در آيد و انديشه ات در نظرم سست جلوه كند . ابن مقفّع گفت : اگر چنين گمانى در باره ام دارى ، پس برخيز ، و نزد او برو و تا مى توانى ، خود را از لغزش، نگاه دار و افسارت را سراسر رها نكن كه تو را به بندى ، بند مى كند و به نشانى ، نشاندارت مى سازد . ابن ابى العوجا برخاست و من و ابن مقفّع ، بر جاى خود نشستيم . هنگامى كه ابن ابى العوجا نزد ما بازگشت ، گفت : واى بر تو ، اى ابن مقفّع ! اين شخص ، بشر نيست و اگر در دنيا يك روح هست كه هر گاه بخواهد ، در قالب جسد ، ظاهر مى گردد و هر گاه بخواهد ، در باطن به صورت روح در مى آيد ، اين شخص است ! ابن مقفّع به او گفت : ماجرا چه بود ؟ گفت : نزدش نشستم . وقتى كسى نزد او جز من نماند ، با من آغاز به سخن كرد و گفت : «اگر حقيقت ، همان باشد كه اينان مى گويند _ كه حقيقت ، همان گفته آنان (طواف كنندگان) است _ ، آنان به سلامت رسته اند و شما زيان كرده ايد ، و اگر حقيقت ، چنان است كه شما مى گوييد _ كه حقيقت ، گفته شما نيست _ شما و آنان برابريد» . به او گفتم : خدايت رحمت كند ! ما چه مى گوييم و آنان چه مى گويند ؟ سخن من و آنان ، يكى است . فرمود : «چگونه سخن تو و آنان برابر است ، در حالى كه آنان مى گويند : معاد و ثواب و عقاب دارند و معتقدند كه در آسمان ، خداوند است و آسمان ، آباد است ؛ ولى شما مى پنداريد كه آسمان ، ويران است و كسى در آن جا نيست !؟» . ابن ابى العوجا گفت : من فرصت را غنيمت شمردم و به او گفتم : اگر حقيقت ، چنان است كه اينان مى گويند ، چه مانعى دارد كه خدا خود را براى آفريده هايش آشكار سازد و آنان را به پرستش خود ، فرا خوانَد ، تا حتّى دو تن در باره او اختلاف نكنند ، و براى چه خود را از آنان پوشيده مى داشت و پيامبران را به سوى آنان مى فرستاد ؟ و اگر خود ، كارِ هدايت مردم را مستقيما به عهده مى گرفت ، براى ايمان آوردن به او راهى نزديك تر بود . به من فرمود : «واى بر تو ! چگونه كسى كه قدرت خود را در جانت به تو نشان داده ، خود را پنهان نگاه داشته است ؟ تو نبودى . او تو را پديد آورد . پس از كودكى ات تو را بزرگ كرد ، و پس از ناتوانى ات تو را توانايى داد ، و پس از توانايى ات ، ناتوانت كرد ، و پس از سلامتت بيمارت ساخت ، و پس از بيمارى ات به تو سلامت داد ، و پس از خشمت به تو خشنودى داد ، و پس از خشنودى ات به تو خشم داد ، و پس از شادى ات تو را محزون كرد ، و پس از حزنت تو را شاد ساخت ، و حبّ تو پس از بغضت ، و بغض تو پس از حبّت ، و تصميم تو پس از سستى ات ، و سستى تو پس از تصميمت ، و خواستت پس از ناخشنودى ات ، و ناخشنودى ات پس از خواستت ، و اشتياقت پس از بيمت ، و بيمت پس از اشتياقت ، و اميدت پس از نااميدى ات ، و نااميدى ات پس از اميدت ، و يادآورى آنچه در انديشه ات نبود و محو كردن آنچه در ذهنت بِدان معتقد بودى ، همه از خداست» و آن چنان قدرت خداوند در جانم را برايم بر شمرد كه من ، توان پاسخگويى به او را نداشتم و پنداشتم بر من چيره شده است !

.

ص: 358

. .

ص: 359

. .

ص: 360

8 / 6أثَرُ استِجابَةِ الإِمامِ وَانصِياعُهُ لِلقَضاءِالسّنن الكبرى عن الشعبيّ :خَرَجَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ إلَى السّوقِ ، فَإِذا هُوَ بِنَصرانِيٍّ يَبيعُ دِرعاً ، فَعَرَفَ عَلِيٌّ الدِّرعَ فَقالَ : هذِهِ دِرعي ، بَيني وبَينَكَ قاضِي المُسلِمينَ _ وكانَ قاضِيَ المُسلِمينَ شُرَيحٌ ؛ كانَ عَلِيٌّ استَقضاهُ _ فَلَمّا رَأى شُرَيحٌ أميرَ المُؤمِنينَ قامَ مِن مَجلِسِ القَضاءِ وأَجلَسَ عَلِيّا في مَجلِسِهِ ، وجَلَسَ شُرَيحٌ قُدّامَهُ إلى جَنبِ النَّصرانِيِّ . فَقالَ لَهُ عَلِيٌّ : أما يا شُرَيحُ لَو كانَ خَصمي مُسلِما لَقَعَدتُ مَعَهُ مَجلِسَ الخَصمِ ولكِنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : «لا تُصافِحوهُم ولا تَبدَؤوهُم بِالسَّلامِ .. . وصَغِّروهُم كَما صَغَّرَهُمُ اللّهُ» ، اِقضِ بَيني وبَينَهُ يا شُرَيحُ . فَقالَ شُرَيحٌ : تَقولُ يا أميرَ المُؤمِنينَ ؟ فَقالَ عَلِيٌّ : هذِهِ دِرعي ذَهَبَت مِنّي مُنذُ زَمانٍ . فَقالَ شُرَيحٌ : ما تَقولُ يا نَصرانِيُّ ؟ فَقالَ النَّصرانِيُّ : ما اُكَذِّبُ أميرَ المُؤمِنينَ ، الدِّرعُ هِيَ دِرعي . فَقالَ شُرَيحٌ : ما أرى أن تَخرُجَ مِن يَدِهِ ، فَهَل مِن بَيِّنَةٍ ؟ فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : صَدَقَ شُرَيحٌ . فَقالَ النَّصرانِيُّ : أما أنَا أشهَدُ أنَّ هذِهِ أحكامُ الأَنبِياءِ ، أميرُ المُؤمِنينَ يَجيءُ إلى قاضيهِ وقاضيهِ يَقضي عَلَيهِ ! هِيَ وَاللّهِ يا أميرَ المُؤمِنينَ دِرعُكَ اتَّبَعتُكَ مِنَ الجَيشِ وقَد زالَت عَن جَمَلِكَ الأَورَقِ فَأَخَذتُها ؛ فَإِنّي أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وأَنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ . فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : أما إذا أسلَمتَ فَهِيَ لَكَ . وحَمَلَهُ عَلى فَرَسٍ عَتيقٍ . (1)

.


1- .السنن الكبرى : ج 10 ص 230 ح 20465 ، البداية والنهاية : ج 8 ص 4 ، كنز العمّال : ج 7 ص 24 ح 17789 ؛ الغارات : ج 1 ص124 نحوه ، بحارالأنوار : ج 104 ص 290 .

ص: 361

8 / 6 اثر تن دادن امام عليه السلام به داورى

8 / 6اثر تن دادن امام عليه السلام به داورىالسنن الكبرى_ به نقل از شَعبى _ :على بن ابى طالب عليه السلام به بازار رفت و ناگهان به مسيحى اى برخورد كه زرهى را مى فروخت . على ، زره را شناخت و گفت : «اين ، زره من است و ميان من و تو ، قاضى مسلمانان ، داورى كند» . در آن روز ، قاضى مسلمانان ، شُرَيح بود كه على عليه السلام او را به قضاوت ، منصوب كرده بود . شريح ، هنگامى كه امير مؤمنان را ديد ، از جايگاه قضاوت برخاست و على را بر جاى خود نشاند و شريح ، در برابر او و در كنار مرد مسيحى نشست . على عليه السلام به او گفت : «هان ، اى شريح ! اگر طرف دعواى من مسلمان بود ، با او در جايگاه دعوا مى نشستم ؛ امّا من از پيامبر خدا شنيدم كه مى فرمود : با آنان (مسيحيان) مصافحه نكنيد و به آنان ، ابتدا به سلام نكنيد ... و آنان را تحقير كنيد ، چنان كه خداوند ، آنان را تحقير كرده است . اى شريح ! ميان من و او داورى كن» . شريح گفت : بفرماييد ، اى امير مؤمنان ! على گفت : «اين ، زره من است كه مدّتى است گم شده است» . شريح گفت : اى مسيحى ! تو چه مى گويى ؟ مسيحى گفت : من امير مؤمنان را تكذيب نمى كنم ؛ امّا زره ، زره من است . شريح [به على عليه السلام ] گفت : طبق رأى من ، زره از دست او خارج نمى شود . آيا بيّنه اى دارى ؟ على گفت : شريح ، درست مى گويد . مسيحى گفت : امّا من گواهى مى دهم كه اين ، احكامِ پيامبران است كه خليفه مسلمانان ، نزد قاضى خود مى آيد و قاضى او ، عليه او داورى مى كند . اى امير مؤمنان ! سوگند به خدا ، اين ، زره توست . من در پىِ سپاه ، به دنبال تو بودم كه از شترت افتاد و من آن را برداشتم . شهادت مى دهم كه خدايى جز خداى يكتا نيست و محمّد ، رسول خداست . على گفت : «حال كه اسلام آورده اى ، زره از آنِ تو باشد» و اسب گران بهايى نيز به او بخشيد .

.

ص: 362

8 / 7أثَرُ إحسانِ الاِبنِ إلى اُمِّهِ النَّصرانِيَّةِالكافي عن زكريّا بن إبراهيم :كُنتُ نَصرانِيّا ، فَأَسلَمتُ وحَجَجتُ ، فَدَخَلتُ عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام ، فَقُلتُ : إنّي كُنتُ عَلَى النَّصرانِيَّةِ ، وإنّي أسلَمتُ . فَقالَ : وأَيُّ شَيءٍ رَأَيتَ فِي الإِسلامِ ؟ قُلتُ : قَولَ اللّهِ عز و جل : «مَا كُنتَ تَدْرِى مَا الْكِتَابُ وَ لَا الْاءِيمَانُ وَ لَكِن جَعَلْنَاهُ نُورًا نَّهْدِى بِهِ مَن نَّشَاءُ» (1) . فَقالَ : لَقَد هَداكَ اللّهُ . ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ اهدِهِ ! _ ثَلاثا _ : سَل عَمّا شِئتَ يا بُنَيَّ . فَقُلتُ : إنَّ أبي واُمّي عَلَى النَّصرانِيَّةِ وأَهلَ بَيتي ، واُمّي مَكفوفَةُ البَصَرِ ، فَأَكونُ مَعَهُم وآكُلُ في آنِيَتِهِم ؟ فَقالَ : يَأكُلونَ لَحمَ الخِنزيرِ ؟ فَقُلتُ : لا ، ولا يَمَسّونَهُ . فَقالَ : لا بَأسَ ، فَانظُر اُمَّكَ فَبِرَّها ، فَإِذا ماتَت فَلا تَكِلها إلى غَيرِكَ ؛ كُن أنتَ الَّذي تَقومُ بِشَأنِها ، ولا تُخبِرَنَّ أحَدا أنَّكَ أتَيتَني ، حَتّى تَأتِيَني بِمِنى إن شاءَ اللّهُ . قالَ : فَأَتَيتُهُ بِمِنى وَالنّاسُ حَولَهُ كَأَنَّهُ مُعَلِّمُ صِبيانٍ ؛ هذا يَسأَلُهُ ، وهذا يَسأَلُهُ ، فَلَمّا قَدِمتُ الكوفَةَ ألطَفتُ لِاُمّي ، وكُنتُ اُطعِمُها ، واُفَلّي ثَوبَها ورَأسَها ، وأَخدِمُها . فَقالَت لي : يا بُنَيَّ ، ما كُنتَ تَصنَعُ بي هذا وأَنتَ عَلى ديني ، فَمَا الَّذي أرى مِنكَ مُنذُ هاجَرتَ فَدَخَلتَ فِي الحَنيفِيَّةِ ؟ ! فَقُلتُ : رَجُلٌ مِن وُلدِ نَبِيِّنا أمَرَني بِهذا . فَقالَت : هذَا الرَّجُلُ هُوَ نَبِيٌّ ؟ فَقُلتُ : لا ، ولكِنَّهُ ابنُ نَبِيٍّ . فَقالَت : يا بُنَيَّ ، إنَّ هذا نَبِيٌّ ؛ إنَّ هذِهِ وَصايَا الأَنبِياءِ . فَقُلتُ : يا اُمَّه ، إنَّهُ لَيسَ يَكونُ بَعدَ نَبِيِّنا نَبِيٌّ ، ولكِنَّهُ ابنُهُ . فَقالَت : يا بُنَيَّ ، دينُكَ خَيرُ دينٍ ، اِعرِضهُ عَلَيَّ . فَعَرَضتُهُ عَلَيها ، فَدَخَلَت فِي الإِسلامِ وعَلَّمتُها ، فَصَلَّتِ الظُّهرَ وَالعَصرَ وَالمَغرِبَ وَالعِشاءَ الآخِرَةَ . ثُمَّ عَرَضَ لَها عارِضٌ فِي اللَّيلِ ، فَقالَت : يا بُنَيَّ أعِد عَلَيَّ ما عَلَّمتَني . فَأَعَدتُهُ عَلَيها ، فَأَقَرَّت بِهِ وماتَت . فَلَمّا أصبَحَت كانَ المُسلِمونَ الذَّينَ غَسَّلوها ، وكُنتُ أنَا الَّذي صَلَّيتُ عَلَيها ونَزَلتُ في قَبرِها . (2)

.


1- .الشورى : 52 .
2- .الكافي : ج 2 ص 160 ح 11 ، مشكاة الأنوار : ص 278 ح 839 بزيادة «الصلاة» بعد «علّمتها» ، بحار الأنوار : ج 47 ص 374 ح 97 .

ص: 363

8 / 7 تأثير نيكى كردن پسر به مادر مسيحى اش

8 / 7تأثير نيكى كردن پسر به مادر مسيحى اشالكافى_ به نقل از زكريّا بن ابراهيم _ :من مسيحى بودم و اسلام آوردم و حج گزاردم . آن گاه نزد امام صادق عليه السلام رفتم و گفتم : من بر دين مسيح بوده ام كه حال ، اسلام آورده ام . فرمود : «در اسلام چه ديده اى ؟» . گفتم : اين ، سخن خداوند عز و جل كه : «تو ، نه كتاب را مى شناختى و نه ايمان را؛ ولى آن را نورى گردانيديم كه هر كه را بخواهيم ، با آن هدايت مى كنيم» . فرمود : «به راستى خداوند ، تو را هدايت كرده است» و آن گاه سه بار فرمود : «خداوندا! او را هدايت كن» وافزود : «هر چه مى خواهى ، بپرس ، اى فرزندم !» . گفتم : پدر و مادرم و خانواده ام مسيحى هستند و مادرم نابيناست . من با آنها هستم و در ظرف هاى آنان غذا مى خورم ؟ فرمود : «آيا گوشت خوك مى خورند ؟» . گفتم : نه و به خوك ، دست نمى زنند . فرمود : «باكى نيست . مراقب مادرت باش و به او نيكى كن ، و اگر از دنيا رفت ، او را به ديگرى وا مگذار . تو خود ، كار [تدفين] او را به عهده بگير و به كسى نگو كه نزد من آمده اى ، تا آن كه _ إن شاء اللّه _ در مِنا نزد من آيى» . در مِنا نزد ايشان رفتم و مردم ، چنان دور ايشان جمع بودند كه گويا او معلّم خُردسالان است . اين شخص از او مى پرسيد و آن شخص از او مى پرسيد . هنگامى كه به كوفه رسيدم ، به مادرم محبّت كردم و خودم به او غذا مى دادم و جامه و سرش را از شپش ، پاك مى كردم و به او خدمت مى نمودم . مادرم به من گفت : اى پسركم ! تو وقتى بر دين من بودى ، اين چنين با من رفتار نمى كردى . اين ، چه رفتارى است كه پس از مهاجرتت و پذيرش اسلام در تو مى بينم ؟ گفتم : مردى از فرزندان پيامبرمان ، مرا به اين رفتار ، فرمان داده است . مادرم گفت : آيا اين شخص ، خود ، پيامبر است ؟ گفتم : نه ؛ بلكه پسر پيامبر است . گفت : پسركم ! اين شخص ، پيامبر است و اين از وصاياى پيامبران است . گفتم : مادر ! پس از پيامبر ما ، پيامبرى نيست ؛ بلكه او فرزند پيامبر است . گفت : فرزندم ! دين تو ، بهترين دين است . آن را بر من عرضه كن . من آن دين را بر او عرضه كردم و او اسلام را پذيرفت و [مسائل] دين را به او آموختم . او نماز ظهر ، عصر ، مغرب و عشا را خواند . آن گاه در شب به او عارضه اى روى كرد . گفت : اى فرزندم ! آنچه را به من آموختى ، دوباره برايم باز گو . من دوباره برايش بازگو كردم . او به آن ، اقرار كرد و از دنيا رفت . صبح هنگام ، مسلمانان او را غسل دادند و من بر او نماز خواندم و در قبرش گذاشتم .

.

ص: 364

. .

ص: 365

. .

ص: 366

8 / 8أثَرُ الإِحسانِ إلَى المُسيءِالطّبقات الكبرى عن سالم مولى أبي جعفر :كانَ هِشامُ بنُ إسماعيلَ يُؤذي عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ وأَهلَ بَيتِهِ ، يَخطُبُ بِذلِكَ عَلَى المِنبَرِ ويَنالُ مِن عَلِيٍّ عليه السلام ، فَلَمّا وَلِيَ الوَليدُ بنُ عَبدِ المَلِكِ عَزَلَهُ وأَمَرَ بِهِ أن يوقَفَ لِلنّاسِ . فَكانَ يَقولُ : لا وَاللّهِ ، ما كانَ أحَدٌ مِنَ النّاسِ أهَمَّ إلَيَّ مِن عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ ؛ كُنتُ أقولُ : رَجُلٌ صالِحٌ يُسمَعُ قَولُهُ فَوُقِفَ لِلنّاسِ . فَجَمَعَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ وُلدَهُ وحامَّتَهُ ونَهاهُم عَنِ التَّعَرُّضِ . وغَدا عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ مارّاً لِحاجَةٍ فَما عَرَضَ لَهُ ، فَناداهُ هِشامُ بنُ إسماعيلَ : اللّهُ أعلَمُ حَيثُ يَجعَلُ رِسالاتِهِ ! (1)

العدد القويّة عن الزّهريّ :خَرَجَ [عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام ] يَوماً مِنَ المَسجِدِ ، فَتَبِعَهُ رَجُلٌ فَسَبَّهُ ، فَلَحِقَهُ العَبيدُ وَالمَوالي ، فَهَمّوا بِالرَّجُلِ ، فَقالَ : دَعوهُ . ثُمَّ قالَ : ما سَتَرَ اللّهُ عَنكَ مِن أمرِنا أكثَرُ ، ألَكَ حاجَةٌ نُعينُكَ عَلَيها ؟ فَاستَحَى الرَّجُلُ ، فَأَلقى عَلِيٌّ عَلَيهِ قَميصَةً كانَت عَلَيهِ ، وأَعطاهُ ألفَ دِرهَمٍ . فَكانَ الرَّجُلُ إذا رَآهُ بَعدَ ذلِكَ يَقولُ : أشهَدُ أنَّكَ مِن أولادِ الرَّسولِ ! (2)

الإرشاد عن أبي محمّد الحسن بن محمّد عن جدّه عن غير واحد من أصحابه ومشايخه :إنَّ رَجُلاً مِن وُلدِ عُمَرَ بنِ الخَطّابِ كانَ بِالمَدينَةِ يُؤذي أبَا الحَسَنِ موسى عليه السلام ، ويَسُبُّهُ إذا رَآهُ ، ويَشتُمُ عَلِيّا عليه السلام ، فَقالَ لَهُ بَعضُ جُلَسائِهِ يَوما : دَعنا نَقتُل هذَا الفاجِرَ ، فَنَهاهُم عَن ذلِكَ أشَدَّ النَّهيِ ، وزَجَرَهُم أشَدَّ الزَّجرِ ، وسَأَلَ عَنِ العُمَرِيِّ ، فَذُكِرَ أنَّهُ يَزرَعُ بِناحِيَةٍ مِن نَواحِي المَدينَةِ . فَرَكِبَ ، فَوَجَدَهُ في مَزرَعَةٍ ، فَدَخَلَ المَزرَعَةَ بِحِمارِهِ ، فَصاحَ بِهِ العُمَرِيُّ : لا توطِئ زَرعَنا ! فَتَوَطَّأَهُ أبُو الحَسَنِ عليه السلام بِالحِمارِ ، حَتّى وَصَلَ إلَيهِ ، فَنَزَلَ وجَلَسَ عِندَهُ ، وباسَطَهُ وضاحَكَهُ ، وقالَ لَهُ : كَم غَرِمتَ في زَرعِكَ هذا ؟ فَقالَ لَهُ : مِئَةُ دينارٍ . قالَ : فَكَم تَرجو أن تُصيبَ فيهِ ؟قالَ : لَستُ أعلَمُ الغَيبَ . قالَ : إنَّما قُلتُ لَكَ : كَم تَرجو أن يَجيئَكَ فيهِ ؟ قالَ : أرجو فيهِ مِئَتَي دينارٍ . فَأَخرَجَ لَهُ أبُوالحَسَنِ عليه السلام صُرَّةً فيها ثَلاثُمِئَةِ دينارٍ ، وقالَ : هذا زَرعُكَ عَلى حالِهِ ، وَاللّهُ يَرزُقُكَ فيهِ ما تَرجو . فَقامَ العُمَرِيُّ فَقَبَّلَ رَأسَهُ وسَأَلَهُ أن يَصفَحَ عَن فارِطِهِ ، فَتَبَسَّمَ إلَيهِ أبُو الحَسَنِ عليه السلام وَانصَرَفَ . وراحَ إلَى المَسجِدِ فَوَجَدَ العُمَرِيَّ جالِساً ، فَلَمّا نَظَرَ إلَيهِ قالَ : اللّهُ أعلَمُ حَيثُ يَجعَلُ رِسالاتِهِ ! فَوَثَبَ أصحابُهُ إلَيهِ فَقالوا لَهُ : ما قِصَّتُكَ ؟ قَد كُنتَ تَقولُ غَيرَ هذا ! فَقالَ لَهُم : قَد سَمِعتُم ما قُلتُ الآنَ ، وجَعَلَ يَدعو لِأَبِي الحَسَنِ عليه السلام ، فَخاصَموهُ وخاصَمَهُم . فَلَمّا رَجَعَ أبُو الحَسَنِ إلى دارِهِ ، قالَ لِجُلَسائِهِ الَّذينَ سَأَلوهُ في قَتلِ العُمَرِيِّ : أيُّما كانَ خَيرا : ما أرَدتُم أم ما أرَدتُ ؟! إنَّني أصلَحتُ أمرَهُ بِالمِقدارِ الَّذي عَرَفتُم ، وكَفَيتُ بِهِ شَرَّهُ ! (3)

.


1- .الطبقات الكبرى : ج 5 ص 220 ؛ شرح الأخبار : ج 3 ص 260 ح 1162 نحوه .
2- .العدد القويّة : ص 319 ح 20 ، كشف الغمّة : ج 2 ص 293 نحوه ، بحارالأنوار : ج 46 ص 99 ح 87 ؛ تهذيب الكمال : ج 20 ص 397 ، تاريخ دمشق : ج 41 ص 394 كلاهما عن عبد الغفّار بن القاسم ، مطالب السوؤل : ص 95 عن طاووس بن كيسان .
3- .الإرشاد : ج 2 ص 233 ، إعلام الورى : ج 2 ص 26 ، دلائل الإمامة : ص 311 ، كشف الغمّة : ج 3 ص 18 كلاهما نحوه ، بحارالأنوار : ج 48 ص 102 ح 7 .

ص: 367

8 / 8 تأثير نيكى كردن به گناهكار

8 / 8تأثير نيكى كردن به گناهكارالطبقات الكبرى_ به نقل از سالم ، غلام امام باقر عليه السلام _ :هشام بن اسماعيل ، على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام و خانواده ايشان را آزار مى رساند . بالاى منبر در خطبه چنين مى كرد و به على عليه السلام اهانت مى كرد . هنگامى كه وليد بن عبد الملك به حكومت رسيد ، او را عزل كرد و دستور داد كه او براى بازجويى ، نزد مردم ، نگاه داشته شود . هشام بن اسماعيل با خود مى گفت : براى خدا چنين مكنيد ! من از هيچ كس به اندازه على بن الحسين، بيمناك نيستم . نيز با خود مى گفت : على بن الحسين ، مرد صالحى است و گفتار او مورد توجّه خواهد بود [و اگر لب به شكايت بگشايد ، وليد بن عبد الملك ، مرا كيفر خواهد داد] . بدين ترتيب ، او را نگاه داشتند ؛ امّا على بن الحسين عليه السلام ، فرزندان و خاندان خود را گِرد آورد و آنان را از تعرّض [به هشام] ، باز داشت . على بن الحسين براى كارى ره سپار شد و خود را با او رو به رو نكرد . در اين هنگام ، هشام بن اسماعيل ، او را مخاطب ساخت كه : خداوند ، داناتر است كه رسالت هاى خود را كجا قرار دهد !

العُدَد القَويّة_ به نقل از زُهْرى _ :روزى [زين العابدين عليه السلام ] از مسجد بيرون آمد . مردى او را دنبال كرد و دشنامش داد . بندگان و غلامان ، سر رسيدند و به آن مرد ، هجوم آوردند . ايشان فرمود : «او را وا گذاريد !» . آن گاه [به آن مرد ]فرمود : «آنچه از كار [و قدرت] ما كه خداوند بر تو پنهان داشته ، بيشتر است . آيا كارى دارى كه تو را يارى رسانم ؟» . آن مرد ، شرم كرد . زين العابدين جامه اى را كه بر دوش داشت ، بر او افكند و به او هزار درهم داد . آن مرد ، پس از آن روز ، هر گاه ايشان را مى ديد ، مى گفت : شهادت مى دهم كه تو از فرزندان پيامبرى .

الإرشاد_ به نقل از ابو محمّد حسن بن محمّد ، از جدّش ، از بسيارى از ياران و اساتيدش _ :مردى از فرزندان عمر بن خطّاب كه در مدينه بود ، امام كاظم عليه السلام را مى آزرد و هر گاه ايشان را مى ديد ، به ايشان و على عليه السلام دشنام مى داد . روزى برخى از هم نشينان ايشان گفتند : «ما را وا گذار تا اين فاجر را بكُشيم» ؛ امّا ايشان به شدّت ، آنان را از اين كار ، نهى كرد و آنان را به شدّت ، باز داشت و از حال آن عُمَرى پرسيد . به ايشان گفته شد كه او در اطراف مدينه ، مشغول زراعت است . امام عليه السلام ، سوار مَركب شد و او را در مزرعه اى يافت . با الاغش وارد آن مزرعه شد . عُمَرى فرياد زد : زراعت ما را لگدمال مكن ! امام كاظم عليه السلام با الاغش به ميان مزرعه رفت تا به او رسيد و از مركب ، فرود آمد و نزد او نشست و با او به خوش رويى و شوخى پرداخت و به او فرمود : «در اين زراعت خود ، چه قدر خرج كرده اى ؟» . گفت : صد دينار . فرمود : «چه قدر اميد دارى كه از اين زراعت نصيبت شود ؟» . گفت : غيب نمى دانم . فرمود : «به تو گفتم كه چه قدر اميد دارى كه از اين زراعت ، نصيبت شود ؟» . گفت : اميدم در آن ، دويست دينار است . امام كاظم عليه السلام كيسه اى بيرون آورد كه در آن ، سيصد دينار بود و فرمود : «زراعت تو نيز مال تو باشد و خداوند ، همان مقدار كه اميد دارى ، به تو روزى مى رسانَد» . عُمَرى برخاست و سر امام عليه السلام را بوسيد و از ايشان درخواست كرد كه از جسارتش در گذرد . ايشان به او لبخند زد و دور شد . آن گاه روانه مسجد شد و عُمَرى را نشسته يافت . هنگامى كه چشم او به امام عليه السلام افتاد ، گفت : خداوند ، داناتر است كه رسالت هاى خود را كجا قرار دهد ! يارانش دور او جمع شدند و به او گفتند : داستان تو چيست ؟ پيش از اين ، چيز ديگرى مى گفتى ! عمرى به آنان گفت : آنچه اينك گفتم ، شنيديد . و شروع به دعوت به امامت امام كاظم عليه السلام كرد و متقابلاً ميان ايشان ، جدال در گرفت . هنگامى كه امام كاظم عليه السلام به خانه اش بازگشت ، به هم نشينان خود كه خواهان كشتن عُمَرى بودند ، فرمود : «كدام بهتر بود ؟ آنچه شما مى خواستيد ، يا آنچه من مى خواستم ؟ من با همين مقدارى كه ديديد ، او را اصلاح كردم و شرّ او را از خود ، باز داشتم» .

.

ص: 368

. .

ص: 369

. .

ص: 370

تنبيه الخواطر :حُكِيَ أنَّ مالِكا الأَشتَرَ رضى الله عنه كانَ مُجتازا بِسوقِ الكوفَةِ وعَلَيهِ قَميصٌ خامٌ وعِمامَةٌ مِنهُ ، فَرَآهُ بَعضُ السّوقَةِ فَازدَرى بِزِيِّهِ ، فَرَماهُ بَبُندُقَةٍ تَهاوُنا بِهِ ، فَمَضى ولَم يَلتَفِت . فَقيلَ لَهُ : وَيلَكَ ! أتَدري بِمَن رَمَيتَ ؟ فَقالَ : لا ، فَقيلَ لَهُ : هذا مالِكٌ صاحِبُ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام . فَارتَعَدَ الرَّجُلُ ومَضى إلَيهِ لِيَعتَذِرَ مِنهُ ، فَرَآهُ وقَد دَخَلَ مَسجِدا وهُوَ قائِمٌ يُصَلّي ، فَلَمَّا انفَتَلَ أكَبَّ الرَّجُلُ عَلى قَدَمَيهِ يُقَبِّلُهُما ، فَقالَ : ما هذَا الأَمرُ ؟ فَقالَ : أعتَذِرُ إلَيكَ مِمّا صَنَعتُ . فَقالَ : لا بَأسَ عَلَيكَ ؛ فَوَاللّهِ ما دَخَلتُ المَسجِدَ إلّا لِأَستَغفِرَنَّ لَكَ . (1)

راجع : ص 208 ( تطابق القلب واللسان ) وص 212 ( الدعوة بالعمل قبل اللسان ) . و ص 280 (مخالفة الفعل للقول) .

.


1- .تنبيه الخواطر : ج 1 ص 2 ، بحارالأنوار : ج 42 ص 157 ح 25 .

ص: 371

تنبيه الخواطر :حكايت شده كه مالك اشتر در ميان بازار كوفه مى گذشت . جامه و عمامه اى بافته از پنبه بر تن داشت . يكى از بازاريان ، او را ديد و به شخصيت او اهانت كرد و فندقى به عنوان اهانت ، به سوى او پرتاب كرد . مالك اشتر گذشت و اعتنا نكرد . به آن مرد گفتند : واى بر تو ! آيا مى دانى به چه كسى پرتاب كردى ؟ گفت : نه! به او گفتند : اين ، مالك اشتر ، يار امير مؤمنان است . مرد به خود لرزيد و به سوى مالك ، ره سپار شد تا از او عذرخواهى كند . او را ديد كه وارد مسجد شده و نماز مى خوانَد . هنگامى كه نمازش تمام شد ، آن مرد ، خود را بر پاهاى مالك انداخت تا آنها را ببوسد . مالك گفت : اين ، چه كارى است ؟ گفت : از كارى كه انجام دادم ، عذر مى خواهم . مالك گفت : باكى بر تو نيست ! سوگند به خدا ، به مسجد نيامدم ، مگر آن كه [از خداوند ]برايت طلب بخشش كنم .

ر . ك : ص 209 (هماهنگى دل با زبان) و ص213 (دعوت با عمل ، پيش از زبان) و ص 281 (ناهمگونى كردار با گفتار) .

.

ص: 372

الفصل التاسع : اُسلوب التّبليغ في القرآن9 / 1الاِستِنادُ إلَى الحِكمَةُأ _ الحَثُّ عَلَى التَّعَقُّلِ وَالتَّفَكُّرِالكتاب«فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُواْ الْأَلْبَاب» . (1)

« كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ ءَايَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ » . (2)

« وَ هُوَ الَّذِى يُحْىِ وَ يُمِيتُ وَ لَهُ اخْتِلَافُ الَّيْلِ وَ النَّهَارِ أفَلَا تَعْقِلُونَ » . (3)

« كَذَلِكَ يُحْىِ اللَّهُ الْمَوْتَى وَيُرِيكُمْ ءَايَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ » . (4)

« لَقَدْ أنزَلْنَا إلَيْكُمْ كِتَابًا فِيهِ ذِكْرُكُمْ أفَلَا تَعْقِلُونَ » . (5)

.


1- .الزمر : 17 و 18 .
2- .البقرة : 242 .
3- .المؤمنون: 80 .
4- .البقرة: 73 .
5- .الأنبياء: 10 .

ص: 373

فصل نهم : روش تبليغ در قرآن
9 / 1 استناد به حكمت
الف - تشويق به خردورزى و انديشيدن

فصل نهم : روش تبليغ در قرآن9 / 1استناد به حكمتالف _ تشويق به خردورزى و انديشيدنقرآن«پس بشارت ده به آن بندگان من كه به سخن ، گوش فرا مى دهند و بهترينِ آن را پيروى مى كنند . اينان ، كسانى هستند كه خدا آنان را راه نموده و اينان اند همان خردمندان» .

«خداوند ، آيات [ خود ] را اين گونه براى شما بيان مى كند . اميد كه بينديشيد» .

«و اوست آن كس كه زنده مى كند و مى ميراند ، و اختلاف شب و روز ، از اوست . مگر نمى انديشيد؟» .

«اين گونه ، خدا مردگان را زنده مى كند و آيات خود را به شما مى نماياند . باشد كه بينديشيد» .

«در حقيقت ، ما كتابى به سوى شما نازل كرديم كه يادِ شما در آن است . آيا نمى انديشيد؟» .

.

ص: 374

«وَ سَخَّرَ لَكُم مَّا فِى السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِى الْأَرْضِ جَمِيعًا مِّنْهُ إنَّ فِى ذَلِكَ لَايَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» . (1)

«وَ مِنْ ءَايَاتِهِ أنْ خَلَقَ لَكُم مِّنْ أنفُسِكُمْ أزْوَاجًا لِّتَسْكُنُواْ إلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً إنَّ فِى ذَلِكَ لَايَاتٍ لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» . (2)

«هُوَ الَّذِى أنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لَّكُم مِّنْهُ شَرَابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ فِيهِ تُسِيمُونَ * يُنبِتُ لَكُم بِهِ الزَّرْعَ وَ الزَّيْتُونَ وَ النَّخِيلَ وَ الْأَعْنَابَ وَ مِن كُلِّ الثَّمَرَاتِ إنَّ فِى ذَلِكَ لَايَةً لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» . (3)

راجع : البقرة : 164 ، الأنعام: 32 و 151 ، الأعراف: 169 ، هود: 51 ، يوسف: 2 و 109 ، الرعد: 4 ، النحل : 12 و 67 ، الحجّ : 46 ، النور: 61 ، القصص: 60 ، العنكبوت: 35 ، الروم: 24 و 28 ، يس: 62 و 68 ، ص: 29 ، غافر: 67 و 70 ، الزخرف: 3 ، الجاثية: 5 و 13 ، الحديد: 17 .

الحديثالإمام الكاظم عليه السلام_ لِهِشامِ بنِ الحَكَمِ _ :يا هِشامُ ، إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى بَشَّرَ أهلَ العَقلِ وَالفَهمِ في كِتابِهِ فَقالَ : «فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أحْسَنَهُ اُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ اُوْلَئِكَ هُمْ اُوْلُواْ الْأَلْبَابِ» . يا هِشامُ ، إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى أكمَلَ لِلنّاسِ الحُجَجَ بِالعُقولِ ، ونَصَرَ النَّبِيّينَ بِالبَيانِ ، ودَلَّهُم عَلى رُبوبِيَّتِهِ بِالأَدِلَّةِ ، فَقالَ : «وَ إلَهُكُمْ إلَهٌ وَاحِدٌ لَا إلَهَ إلَّا هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ * إنَّ فِى خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلَافِ الَّيْلِ وَ النَّهَارِ وَالْفُلْكِ الَّتِى تَجْرِى فِى الْبَحْرِ بِمَا يَنفَعُ النَّاسَ وَ مَا أنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن مَّاءٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَ بَثَّ فِيهَا مِن كُلِّ دَابَّةٍ وَ تَصْرِيفِ الرِّيَاحِ وَالسَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ لَايَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ» . (4) يا هِشامُ ، قَد جَعَلَ اللّهُ ذلِكَ دَليلاً عَلى مَعرِفَتِهِ بِأَنَّ لَهُم مُدَبِّرا ، فَقالَ : «وَسَخَّرَ لَكُمُ الَّيْلَ وَ النَّهَارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّرَاتُ بِأَمْرِهِ إنَّ فِى ذَلِكَ لَايَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ» . (5) وقالَ : «هُوَ الَّذِى خَلَقَكُم مِّن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ يُخْرِجُكُمْ طِفْلًا ثُمَّ لِتَبْلُغُواْ أشُدَّكُمْ ثُمَّ لِتَكُونُواْ شُيُوخًا وَ مِنكُم مَّن يُتَوَفَّى مِن قَبْلُ وَ لِتَبْلُغُواْ أجَلًا مُّسَمًّى وَ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» ، (6) وقالَ : «إنَّ فِى اختِلافِ اللَّيلِ وَالنَّهارِ وما أنزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ مِن رِزقٍ فَأَحيا بِهِ الأَرضَ بَعدَ مَوتِها وتَصريفِ الرِّياحِ (7) لَاياتٍ لِقَومٍ يَعقِلونَ» ، (8) وقالَ : «يُحْىِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْايَاتِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» ، (9) وقالَ : «وَ جَنَّاتٌ مِّنْ أعْنَابٍ وَ زَرْعٌ وَ نَخِيلٌ صِنْوَانٌ وَ غَيْرُ صِنْوَانٍ يُسْقَى بِمَاءٍ وَاحِدٍ وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَى بَعْضٍ فِى الْأُكُلِ إنَّ فِى ذَلِكَ لَايَاتٍ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ» ، (10) وقالَ : «وَ مِنْ ءَايَاتِهِ يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَ طَمَعًا وَ يُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَيُحْىِ بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إنَّ فِى ذَلِكَ لَايَاتٍ لِّقَوْمٍ يعْقِلُونَ» ، (11) وقالَ : «قُلْ تَعَالَوْاْ أتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ ألَّا تُشْرِكُواْ بِهِ شَيْئا وَبِالْوَالِدَيْنِ إحْسَانًا وَلَا تَقْتُلُواْ أوْلَادَكُم مِّنْ إمْلَاقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإيَّاهُمْ وَلَا تَقْرَبُواْ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلَا تَقْتُلُواْ النَّفْسَ الَّتِى حَرَّمَ اللَّهُ إلَّا بِالْحَقِّ ذَلِكُمْ وَصَّاكُم بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» ، (12) وقالَ : «هَل لَّكُم مِّن مَّا مَلَكَتْ أيْمَانُكُم مِّن شُرَكَاءَ فِى مَا رَزَقْنَاكُمْ فَأَنتُمْ فِيهِ سَوَاءٌ تَخَافُونَهُمْ كَخِيفَتِكُمْ أنفُسَكُمْ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الْايَاتِ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ» (13) . . . يا هِشامُ ، ما بَعَثَ اللّهُ أنبِياءَهُ ورُسُلَهُ إلى عِبادِهِ إلّا لِيَعقِلوا عَنِ اللّهِ ، فَأَحسَنُهُمُ استِجابَةً أحسَنُهُم مَعرِفَةً ، وأَعلَمُهُم بِأَمرِ اللّهِ أحسَنُهُم عَقلاً ، وأَكمَلُهُم عَقلاً أرفَعُهُم دَرَجَةً فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ . (14)

.


1- .الجاثية : 13 .
2- .الروم : 21 .
3- .النحل : 10 و 11 .
4- .البقرة: 163 و 164 .
5- .النحل: 12 .
6- .غافر: 67.
7- .في الطبعة المعتمدة هنا : «والسحاب المسخّر بين السماء والأرض» فحذفناها طبقا لطبعة مركز بحوث دار الحديث .
8- .إشارة إلى الآية 5 من سورة الجاثية : «وَ اخْتِلَافِ الَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِن رِّزْقٍ فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَ تَصْرِيفِ الرِّيَاحِ ءَايَاتٌ لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ » . وفي مرآة العقول : ج 1 ص 42 : « والظاهر أنَّ التغيير من النسّاخ أو الرواة ، أو نقل بالمعنى » .
9- .الحديد: 17 .
10- .الرعد: 4 .
11- .الروم: 24 .
12- .الأنعام: 151 .
13- .الروم: 28 .
14- .الكافي : ج 1 ص 13 ح 12 عن هشام بن الحكم ، تحف العقول : ص 383 نحوه ، بحار الأنوار : ج 1 ص 132 ح 30 .

ص: 375

«و آنچه را در آسمان ها و آنچه را در زمين است ، به سود شما رام كرد . همه از اوست . قطعاً در اين ، براى مردمى كه مى انديشند ، نشانه هايى است» .

«و از نشانه هاى او ، اين كه از [ نوع ] خودتان ، همسرانى براى شما آفريد تا بِدانها آرام گيريد ، و ميانتان دوستى و رحمت نهاد . آرى ، در اين [ نعمت ] براى مردمى كه مى انديشند ، قطعاً نشانه هايى است» .

«اوست كسى كه از آسمان ، آبى فرود آورد كه آشاميدنىِ شما از آن است ، و روييدنى[ هايى ] كه [ رمه هاى خود را ] در آن مى چرانيد [ نيز ] از آن است . به وسيله آن ، كشت و زيتون و درختان خرما و انگور و از هر گونه محصولات [ ديگر ] براى شما مى روياند . قطعاً در اينها براى مردمى كه انديشه مى كنند ، نشانه اى است» .

ر.ك : بقره : آيه 164، انعام: آيه 32 و 151 ، اعراف: آيه 169 ، هود: آيه 51 ، يوسف: آيه 2 و 109 ، رعد: آيه 4 ، نحل : آيه 12 و 67 ، حج : آيه 46 ، نور: آيه 61 ، قصص: آيه 60 ، عنكبوت: آيه 35 ، روم: آيه 24 و 28 ، يس: آيه 62 و 68 ، ص: آيه 29 ، غافر: آيه 67 و 70 ، زخرف: آيه 3 ، جاثيه: آيه 5 و 13 ، حديد: آيه 17 .

حديثامام كاظم عليه السلام_ به هشام بن حكم _ :اى هشام! خداوند _ تبارك و تعالى _ در كتابش به صاحبان خرد و فهم ، بشارت داده و فرموده است : «پس بشارت ده به آن بندگان من كه به سخن ، گوش فرا مى دهند و بهترينِ آن را پيروى مى كنند . اينان ، كسانى هستند كه خدا آنان را راه نموده و اينان اند همان خردمندان» . اى هشام! خداوند _ تبارك و تعالى _ به واسطه خردها ، حجّت ها را براى مردمان ، كامل گردانيد ، و پيامبران را با بيان ، يارى داد ، و آنان را با دلايل ، به ربوبيّت خويش ، راه نمايى نمود و فرمود : «معبود شما ، معبود يگانه اى است كه جز او هيچ معبودى نيست ، [ و اوست ]بخشايشگر مهربان. به راستى كه در آفرينش آسمان ها و زمين ، و در پىِ يكديگر آمدن شب و روز ، و كشتى هايى كه در دريا روان اند ، با آنچه به مردم سود مى رساند ، و [ همچنين ] آبى كه خدا از آسمان فرو فرستاده و با آن ، زمين را پس از مردنش زنده گردانيده ، و در آن ، هر گونه جنبنده اى را پراكنده كرده ، و [ نيز در ] گردانيدن بادها ، و ابرى كه ميان آسمان و زمين ، آرميده است ، براى گروهى كه مى انديشند ، واقعاً نشانه هايى [ گويا ] است» . اى هشام! خداوند ، اينها را دليلى براى شناخت او و اين كه آنها مدبّرى دارند ، قرار داده و فرموده است : «و شب و روز و خورشيد و ماه را براى شما رام گردانيد ، و ستارگان به فرمان او مسخّر شده اند. مسلّماً در اين [ پديده ها ] ، براى مردمى كه مى انديشند ، نشانه هاست» ، و نيز فرموده : «او همان كسى است كه شما را از خاكى آفريد ، سپس از نطفه اى ، آن گاه از علقه اى ، و سپس شما را [ به صورت ] كودكى بر مى آوَرَد ، تا به كمال قوّت خود برسيد و تا سالمند شويد _ و از ميان شما كسى است كه مرگِ پيش رس مى يابد و تا [ سرانجام ] به مدّتى كه مقرّر است ، برسيد ، و اميد كه در انديشه فرو رويد» ، و فرموده : «و راستى كه در پىِ يكديگر آمدن شب و روز ، و آنچه خدا از روزى ، از آسمان فرود آورده و به وسيله آن ، زمين را پس از مرگش زنده گردانيده است ، و [ همچنين در ]گردش بادها ، براى مردمانى كه مى انديشند ، نشانه هايى است» (1) ، و فرموده : «زمين را پس از مرگش زنده مى گرداند. در اين [ هم ] براى مردمى كه مى انديشند ، قطعاً نشانه هايى است» ، و فرموده : «و باغ هايى از انگور و كشتزارها و درختان خرما ، چه از يك ريشه و چه از غير يك ريشه ، كه با يك آب ، سيراب مى گردند ، و [ با اين حال ]برخى از آنها را در ميوه [ از حيث مزه و نوع و كيفيت ]بر برخى ديگر ، برترى مى دهيم. بى گمان ، در اين [ امر نيز ]براى مردمى كه مى انديشند ، دلايل [ روشنى ]است» ، و فرموده : «و از نشانه هاى او [ اين كه ] برق را براى شما بيم آور و اميدبخش مى نماياند ، و از آسمان ، به تدريج ، آبى فرو مى فرستد كه به وسيله آن ، زمين را پس از مرگش زنده مى گرداند. در اين [ امر هم ]براى مردمى كه مى انديشند ، قطعاً نشانه هايى است» ، و فرموده : «بگو : «بياييد تا آنچه را پروردگارتان بر شما حرام كرده ، براى شما بخوانم : چيزى را با او شريك قرار مدهيد ، و به پدر و مادر[تان] احسان كنيد ، و فرزندان خود را از بيم تنگ دستى مكشيد _ [كه] ما شما و آنان را روزى مى رسانيم _ ، و به كارهاى زشت _ چه علنى آن و چه پوشيده[ اش ] _ نزديك نشويد ، و نَفْسى را كه خدا حرام گردانيده ، جز به حق مكشيد. اينهاست كه [ خدا ]شما را به [ انجام دادن ]آنها سفارش كرده است . باشد كه بينديشيد» ، و فرموده : «آيا در آنچه به شما روزى داده ايم ، شريكانى از بردگانتان داريد كه در آن [ مال ، با هم ]مساوى باشيد و همان طور كه شما از يكديگر بيم داريد ، از آنها بيم داشته باشيد؟ اين گونه ، آيات خود را براى مردمى كه مى انديشند ، به تفصيل ، بيان مى كنيم» ... . اى هشام! خداوند ، پيامبران و فرستادگانش را به سوى بندگان خود نفرستاد ، مگر براى اين كه در باره خدا تعقّل كنند . بنا بر اين ، آنان كه پذيرششان [از دعوت پيامبران] بهتر است ، شناختشان بهتر است ، و آنان كه خداشناس ترند ، خردشان نيكوتر است ، و آنان كه خردشان كامل تر است ، مقام و درجه شان در دنيا و آخرت ، بالاتر است .

.


1- .اين متن ، اشاره به آيه 5 از سوره جاثيه است .

ص: 376

. .

ص: 377

. .

ص: 378

تفسير الفخر الرازي عن قتادة_ في قَولِهِ تَعالى : «أيُّكُمْ أحْسَنُ عَمَلًا» (1) _ :سَأَلتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يَقولُ : أيُّكُم أحسَنُ عَقَلاً . ثُمَّ قالَ : أتَمُّكُم عَقلاً أشَدُّكُم للّهِِ خَوفا ، وأَحسَنُكُم فيما أمَرَ اللّهُ بِهِ ونَهى عَنهُ نَظَرا . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في وَصِيَّتِهِ إلَى ابنِ مَسعودٍ _ :يَا بنَ مَسعودٍ ، إذا عَمِلتَ عَمَلاً فَاعمَل بِعِلمٍ وعَقلٍ ، وإيّاكَ وأن تَعمَلَ عَمَلاً بِغَيرِ تَدَبُّرٍ وعِلمٍ ، فَإِنَّهُ جَلَّ جَلالُهُ يَقولُ : «وَلَا تَكُونُواْ كَالَّتِى نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِن بَعْدِ قُوَّةٍ أنكَاثًا» (3) . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :أصدَقُ المُؤمِنينَ إيمانًا أشَدُّهُم تَفَكُّرا في أمرِ الدُّنيا وَالآخِرَةِ . (5)

راجع : موسوعة العقائد الإسلاميّة : ج 1 ص 205 (المعرفة / القسم الثانى : العقل / الفصل الثالث : التعقّل ) .

.


1- .الملك : 2 ، هود : 7 .
2- .تفسير الفخر الرازي : ج 30 ص 56 ، الكشّاف : ج 2 ص 208 ، تفسير القرطبي : ج 9 ص 9 عن ابن عمر وكلاهما نحوه ، تفسير الثعلبي : ج 9 ص 355 ؛ مجمع البيان : ج 10 ص 484 عن ابي قتادة نحوه ، بحار الأنوار : ج 70 ص 233 .
3- .النحل : 92 .
4- .مكارم الأخلاق : ج 2 ص 361 ح 2660 عن ابن مسعود ، بحار الأنوار : ج 77 ص 110 ح 1 .
5- .أعلام الدين : ص 273 .

ص: 379

تفسير الفخر الرازى_ به نقل از قَتاده ، در باره آيه : «كدام يك از شما كردارش نيكوتر است؟» _ :از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پرسيدم . فرمود : «مى گويد : كدام يك از شما خردش نيكوتر است ؟» . سپس فرمود : «آن كه از شما خردش كامل تر است ، از خدا پروادارتر است ، و در مواردى كه خداوند ، امر يا نهى كرده ، نيكونظرترينِ شماست» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در سفارش به ابن مسعود _ :اى پسر مسعود! هر گاه كارى انجام دادى ، از روى دانايى و خردمندى انجام بده ، و مبادا كارى را بدون انديشه و شناخت ، انجام دهى ؛ چرا كه خداوند بزرگ مى فرمايد : «و مانند آن [ زنى ] نباشيد كه رشته خود را پس از محكم بافتن ، [ يكى يكى ]از هم مى گسست» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :استوارترينِ مؤمنان در ايمان ، كسى است كه در كار دنيا و آخرت ، بيشتر انديشه كند .

ر . ك : دانش نامه عقايد اسلامى : ج 1 ص 255 (معرفت شناسى / بخش دوم : خرد / فصل سوم : خردورزى) .

.

ص: 380

ب _ الحَثُّ عَلى إتيانِ البَيِّنَةِ وَالبُرهانِالكتاب«هَذَا بَيَانٌ لِّلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِّلْمُتَّقِينَ» . (1)

«لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَيَحْيَى مَنْ حَىَّ عَن بَيِّنَةٍ وَإِنَّ اللَّهَ لَسَمِيعٌ عَلِيمٌ» . (2)

«قُلْ إِنِّى عَلَى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّى وَكَذَّبْتُم بِهِ مَا عِندِى مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَيْرُ الْفَاصِلِينَ » . (3)

«أَوْ تَقُولُواْ لَوْ أَنَّا أُنزِلَ عَلَيْنَا الْكِتَابُ لَكُنَّا أَهْدَى مِنْهُمْ فَقَدْ جَاءَكُم بَيِّنَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَهُدىً وَرَحْمَةٌ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن كَذَّبَ بِايَاتِ اللَّهِ وَصَدَفَ عَنْهَا سَنَجْزِى الَّذِينَ يَصْدِفُونَ عَنْ ءَايَاتِنَا سُوءَ الْعَذَابِ بِمَا كَانُواْ يَصْدِفُونَ» . (4)

«أَفَمَن كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ كَمَن زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَ اتَّبَعُواْ أَهْوَاءَهُم» . (5)

«إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَ الْهُدَى مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِى الْكِتَابِ أُوْلَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ» . (6)

«قُلْ إِنِّى نُهِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ لَمَّا جَاءَنِىَ الْبَيِّنَاتُ مِن رَّبِّى وَأُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ» . (7)

«وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُّوحِى إِلَيْهِمْ فَسْئلُواْ أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ * بِالْبَيِّنَاتِ وَ الزُّبُرِ وَ أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ» . (8)

.


1- .آل عمران : 138 وراجع : البقرة : 66 والمائدة : 46 والنور : 34 .
2- .الأنفال: 42 .
3- .الأنعام : 57 .
4- .الأنعام: 157 .
5- .محمّد : 14 .
6- .البقرة: 159 .
7- .غافر: 66 .
8- .النحل: 43 و 44 .

ص: 381

ب - تشويق به آوردن دليل روشن و برهان

ب _ تشويق به آوردن دليل روشن و برهانقرآن«اين [ قرآن ] براى مردم ، بيانى ، و براى پرهيزگاران ، ره نمود و اندرزى است» .

«تا كسى كه [ بايد ] هلاك شود ، با دليلى روشن ، هلاك گردد و كسى كه [ بايد ] زنده شود ، با دليلى روشن ، زنده بماند ، و خداست كه در حقيقت ، شنواى داناست» .

«بگو : من از جانب پروردگارم ، دليلى آشكار [ همراه ] دارم ، و شما آن را دروغ پنداشتيد ، [ و ]آنچه را به شتاب خواستار آنيد ، در اختيار من نيست . فرمان ، جز به دست خدا نيست ، كه حق را بيان مى كند ، و او بهترينِ داوران است» .

«يا نگوييد : «اگر كتاب بر ما نازل مى شد ، قطعاً از آنان هدايت يافته تر بوديم» . اينك حجّتى از جانب پروردگارتان براى شما آمده و ره نمود و رحمتى است . پس كيست ستمكارتر از آن كس كه آيات خدا را دروغ پندارد و از آنها روى گرداند؟ به زودى ، كسانى را كه از آيات ما روى مى گردانند ، به سبب [ همين ] اعراضشان ، به عذابى سخت ، مجازات خواهيم كرد» .

«آيا كسى كه بر حجّتى از جانب پروردگار خويش است ، چون كسى است كه بدىِ كردارش براى او زيبا جلوه داده شده و هوس هاى خود را پيروى كرده است» .

«كسانى كه نشانه هاى روشن و ره نمودى را كه فرو فرستاده ايم ، پس از آن كه آن را براى مردم در كتاب ، توضيح داده ايم ، نهفته مى دارند ، آنان را خدا لعنت مى كند و [نيز] لعنت كنندگان ، آنان را لعنت مى كنند» .

«بگو : من نهى شده ام از اين كه جز خدا كسانى را كه [ شما ] مى خوانيد ، پرستش كنم ، [ آن هم ]هنگامى كه از جانب پروردگارم برايم دلايل روشن رسيده است ، و مأمورم كه فرمانبر پروردگار جهانيان باشم» .

«و پيش از تو [ هم ] جز مردانى را كه بديشان وحى مى كرديم ، گسيل نداشتيم . پس اگر نمى دانيد، از پژوهندگان كتاب هاى آسمانى جويا شويد ؛ [ زيرا آنان را ] با دلايل آشكار و نوشته ها [ فرستاديم ] و اين قرآن را به سوى تو فرود آورديم ، تا براى مردم ، آنچه را به سوى ايشان نازل شده است ، توضيح دهى . و اميد كه آنان بينديشند» .

.

ص: 382

«وَ لَمَّا جَاءَ عِيسَى بِالْبَيِّنَاتِ قَالَ قَدْ جِئْتُكُم بِالْحِكْمَةِ وَ لِأُبَيِّنَ لَكُم بَعْضَ الَّذِى تَخْتَلِفُونَ فِيهِ فَاتَّقُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ » . (1)

«وَ إِذْ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يَابَنِى إِسْرَاءِيلَ إِنِّى رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُم مُّصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَىَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَ مُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يَأْتِى مِن بَعْدِى اسْمُهُ أَحْمَدُ فَلَمَّا جَاءَهُم بِالْبَيِّنَاتِ قَالُواْ هَذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ» . (2)

«يَاأَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَكُم بُرْهَانٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَأَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُّبِينًا» . (3)

«أَمِ اتَّخَذُواْ مِن دُونِهِ ءَالِهَةً قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ هَذَا ذِكْرُ مَن مَّعِىَ وَ ذِكْرُ مَن قَبْلِى بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُم مُّعْرِضُونَ» . (4)

«وَ مَن يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا ءَاخَرَ لَا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ» . (5)

«أَمَّن يَبْدَؤُاْ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ مَن يَرْزُقُكُم مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَءِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ» . (6)

«اسْلُكْ يَدَكَ فِى جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ وَ اضْمُمْ إِلَيْكَ جَنَاحَكَ مِنَ الرَّهْبِ فَذَانِكَ بُرْهَانَانِ مِن رَّبِّكَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَ مَلَاءِيْهِ إِنَّهُمْ كَانُواْ قَوْمًا فَاسِقِينَ» . (7)

«وَ نَزَعْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيدًا فَقُلْنَا هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ فَعَلِمُواْ أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ وَ ضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَفْتَرُونَ » . (8)

.


1- .الزخرف : 63 .
2- .الصف : 6 .
3- .النساء: 174 .
4- .الأنبياء: 24 .
5- .المؤمنون: 117 .
6- .النمل: 64 .
7- .القصص: 32 .
8- .القصص : 75 .

ص: 383

«و چون عيسى دلايل آشكار آورد ، گفت : به راستى براى شما حكمت آوردم ، و تا در باره بعضى از آنچه در آن اختلاف مى كرديد ، برايتان توضيح دهم . پس ، از خدا بترسيد و فرمانم ببريد» .

«و هنگامى را [به ياد آور] كه عيسى پسر مريم گفت : «اى فرزندان اسرائيل! من ، فرستاده خدا به سوى شما هستم . تورات را كه پيش از من بوده ، تصديق مى كنم و به فرستاده اى كه پس از من مى آيد و نام او احمد است ، بشارتگرم» . پس وقتى براى آنان دلايل روشن آورد ، گفتند : اين ، سحرى آشكار است!» .

«اى مردم! در حقيقت براى شما از جانب پروردگارتان ، برهانى آمده است ، و ما به سوى شما ، نورى تابناك فرو فرستاده ايم» .

«آيا به جاى او ، خدايانى براى خود گرفته اند؟ بگو : «برهانتان را بياوريد» . اين است يادنامه هر كه با من است و يادنامه هر كه پيش از من بوده ؛ [ نه! ] بلكه بيشترشان حق را نمى شناسند و در نتيجه از آن ، روى گردان اند» .

«و هر كس با خدا معبود ديگرى بخواند _ كه براى آن برهانى نخواهد داشت _ ، حسابش فقط با پروردگارش است . در حقيقت ، كافران ، رستگار نمى شوند» .

«يا آن كس كه خلق را آغاز مى كند و سپس آن را باز مى آورد ، و آن كس كه از آسمان و زمين به شما روزى مى دهد؟ آيا معبودى با خدا هست؟ بگو : اگر راست مى گوييد ، برهان خويش را بياوريد» .

«و دستت را در گريبانت كن تا سپيدِ بى عيب ، بيرون آيد . و [ براى رهايى ] از هراس ، بازويت را به پهلويت بچسبان . اين دو نشان ، از جانب پروردگارت است ، [ كه بايد ]به سوى فرعون و سرانش [ ببرى ] ؛ چرا كه آنان ، مردمى فاسق اند» .

«و از ميان هر امّتى ، گواهى بيرون مى كشيم و مى گوييم : «برهان خود را بياوريد» . پس بدانند كه حق ، از آنِ خداست و آنچه بر مى بافتند ، از دستشان مى رود» .

.

ص: 384

«قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ فَلَوْ شَاءَ لَهَدَاكُمْ أَجْمَعِينَ» . (1)

راجع : البقرة: 76 ، 87 ، 92 ، 99 ، 111 ، 139 ، 150 ، 185 ، 209 ، 211 ، 213 ، 253 ، 258 ؛ آل عمران : 20 ، 61 ، 65 ، 66 ، 73 ، 86 ، 97 ، 105 ، 183 ، 184 ؛ النساء: 153 ، 165 ؛ المائدة : 32 ، 110 ؛ الأنعام : 80 ، 83 ، 149 ؛ الأعراف : 73 ، 85 ، 101 ، 105 ؛ التوبة : 70 ؛ يونس : 13 ، 15 ، 74 ؛ هود : 17 ، 28 ، 53 ، 63 ، 88؛ يوسف : 24 ؛ إبراهيم : 9 ؛ الإسراء : 101 ؛ مريم : 73 ؛ طه : 72 ، 133 ؛ الحجّ : 16 ، 72 ؛ النور : 1 ، 34 ، 46 ؛ القصص : 36 ، العنكبوت : 35 ، 39 ، 49 ؛ الروم : 9 ، 47 ؛ سبأ : 43 ؛ فاطر : 25 ، 40 ؛ غافر : 22 ، 28 ، 34 ، 50 ، 83 ؛ الشورى : 15 ، 16 ؛ الجاثية : 17 ، 25 ؛ الأحقاف : 7 ؛ الحديد : 9 ؛ المجادلة : 5 ؛ التغابن : 6 ؛ البيّنة : 1 ، 4 .

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ مِن خِيارِ اُمّتي _ فيما نَبَّأَنِي المَلَأُ الأَعلى فِي الدَّرَجاتِ العُلى _ قَومَا . . . يَتَقَرَّبونَ بِالوسيلَةِ ، يَلبَسون الخِلقانَ ، ويَتبَعونَ البُرهانَ ، ويَتلونَ الفُرقانَ ، ويُقَرِّبونَ القُربانَ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ في فَضلِ الإِسلامِ _ :هُوَ عِندَ اللّهِ وَثيقُ الأَركَانِ ، رَفيعُ البُنيانِ ، مُنيرُ البُرهانِ ، مُضيءُ النّيرانِ ، عَزيزُ السُّلطانِ . (3)

فاطمة عليهاالسلام_ في خُطبَةٍ لَها _ :كِتابُ اللّهِ بَيِّنَةٌ بَصائِرُهُ ، وآيٌ مُنكَشِفةٌ سَرائِرهُ ، وبُرهانٌ مُتَجَلِّيَةٌ ظَواهِرُهُ . (4)

.


1- .الأنعام: 149 .
2- .حلية الاُولياء : ج 1 ص 16 عن عِياض بن غَنم وراجع : المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 19 ح 4294 و كنز العمّال : ج 1 ص 162 ح 815 وج 2 ص 27 ح 3000 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 198 ، بحار الأنوار : ج 68 ص 345 ح 16 .
4- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 3 ص 567 ح 4940 ، علل الشرائع : ص 248 ح 2 كلاهما عن زينب بنت عليّ عليهماالسلام ، الاحتجاج : ج 1 ص 258 ح 49 عن عبد اللّه بن الحسن عن آبائه عليهم السلام ، دلائل الإمامة : ص 113 عن زيد بن علي عن آبائه عليهم السلام ، كشف الغمّة : ج 2 ص 109 والثلاثة الأخيرة نحوه ، بحار الأنوار : ج 6 ص 107 ح 1 .

ص: 385

«بگو : برهانِ رسا ، ويژه خداست و اگر [ خدا ] مى خواست ، قطعاً همه شما را هدايت مى كرد» .

ر .ك : بقره: آيه 76 ، 87 ، 92 ، 99 ، 111 ، 139 ، 150 ، 185 ، 209 ، 211 ، 213 ، 253 و 258 ، آل عمران : آيه 20 ، 61 ، 65 _ 66 ، 73 ، 86 ، 97 ، 105 ، 183 _ 184 ، نساء: آيه 153 و 165 ، مائده : آيه 32 و 110 ، انعام : آيه 80 ، 83 و 149 ، اعراف : آيه 73 ، 85 ، 101 و 105 ، توبه : آيه 70 ، يونس : آيه 13 ، 15 ، 74 ، هود : آيه 17 ، 28 ، 53 ، 63 و 88 ، يوسف : آيه 24 ، ابراهيم : آيه 9 ، اسرا : آيه 101 ، مريم : آيه 73 ، طه : آيه 72 و 133 ، حج : آيه 16 و 72 ، نور : آيه 1 ، 34 و 46 ، قصص : آيه 36 ، عنكبوت : آيه 35 ، 39 و 49 ، روم : آيه 9 و 47 ، سبأ : آيه 43 ، فاطر : آيه 25 و 40 ، غافر : آيه 22 ، 28 ، 34 ، 50 و 83 ، شورا : آيه 15 _ 16 ، جاثيه : آيه 17 و 25 ، احقاف : آيه 7 ، حديد : آيه 9 ، مجادله : آيه 5 ، تغابن : آيه 6 ، بيّنه : آيه 1 و 4 .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از جمله بهترين هاى امّت من _ بر اساس خبرهايى كه در جمع آسمانيان (ملكوت) در يافتم _ آن مردمانى هستند كه ... با وسايل تقرّب ، خود را به خدا نزديك مى سازند ، جامه هاى كهنه و ژنده بر تن دارند ، از برهانْ پيروى مى كنند ، فُرقان (قرآن) را تلاوت مى كنند و قربانى تقديم مى نمايند .

امام على عليه السلام_ در برترى اسلام _ :اسلام در نزد خداوند ، اركانش استوار ، بنايش بلند ، برهانش روشن ، آتش هايش فروزان ، و قدرتش شكست ناپذير است .

فاطمه عليهاالسلام_ در يكى از خطبه هايش _ :كتاب خدا ، دلايلش روشن است ، و آياتى است كه اسرارش [براى اهل آن ]پيداست ، و برهانى است كه ظواهرش نمايان است .

.

ص: 386

9 / 2الاِستِعانَةُ بِالمَوعِظَةِأ - مَواعِظُ اللّهِ عز و جلالكتاب«يَاأَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَشِفَاءٌ لِّمَا فِى الصُّدُورِ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ» . (1)

«فَجَعَلْنَاهَا نَكَالاً لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهَا وَ مَا خَلْفَهَا وَ مَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِينَ» . (2)

«الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَواْ لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِى يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُواْ إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَواْ وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَواْ فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَانتَهَي فَلَهُ مَاسَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» . (3)

«هَذَا بَيَانٌ لِّلنَّاسِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةٌ لِّلْمُتَّقِينَ» . (4)

«وَقَفَّيْنَا عَلَى ءَاثَارِهِم بِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَءَاتَيْنَاهُ الْاءِنجِيلَ فِيهِ هُدىً وَنُورٌ وَمُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَهُدىً وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِينَ» . (5)

«وَكَتَبْنَا لَهُ فِى الأَْلْوَاحِ مِن كُلِّ شَىْ ءٍ مَّوْعِظَةً وَتَفْصِيلاً لِّكُلِّ شَىْ ءٍ فَخُذْهَا بِقُوَّةٍ وَأْمُرْ قَوْمَكَ يَأْخُذُواْ بِأَحْسَنِهَا سَأُوْرِيكُمْ دَارَ الْفَاسِقِينَ» . (6)

«وَ كُلاًّ نَّقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَ نبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ وَ جَاءَكَ فِى هَذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَةٌ وَذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ» . (7)

.


1- .يونس : 57 .
2- .البقرة : 66 .
3- .البقرة : 275 .
4- .آل عمران : 138 .
5- .المائدة : 46 .
6- .الأعراف : 145 .
7- .هود : 120 .

ص: 387

9 / 2 كمك گرفتن از اندرز
الف - اندرزهاى خدا

9 / 2كمك گرفتن از اندرزالف _ اندرزهاى خداقرآن«اى مردم! به يقين ، براى شما از جانب پروردگارتان اندرزى ، و درمانى براى آنچه در سينه هاست ، و ره نمود و رحمتى براى ايمان آورندگان [ به خدا] آمده است» .

«و ما آن ( عقوبت ) را براى حاضران و [ نسل هاى ] پس از آنان ، عبرتى ، و براى پرهيزگاران ، پندى قرار داديم» .

«كسانى كه ربا مى خورند ، [ از گور ] بر نمى خيزند ، مگر مانند برخاستنِ كسى كه شيطان بر اثر تماس ، او را آشفته سر كرده است . اين ، بِدان سبب است كه آنان گفتند : «داد و ستد ، صرفاً مانند رباست» و حال آن كه خدا ، داد و ستد را حلال ، و ربا را حرام گردانيده است . پس هر كس ، اندرزى از جانب پروردگارش بدو رسيد و [ از رباخوارى ] باز ايستاد ، آنچه گذشته ، از آنِ اوست ، و كارش به خدا واگذار مى شود ، و كسانى كه [ به رباخوارى ]باز گردند ، آنان اهل آتش اند و در آن ، ماندگار خواهند بود» .

«اين [ قرآن ] براى مردم ، بيانى ، و براى پرهيزگاران ، ره نمود و اندرزى است» .

«و عيسى پسر مريم را به دنبال آنان ( پيامبران پيشين ) در آورديم ، در حالى كه تورات را كه پيش از او بود ، تصديق مى كرد ، و به او انجيل را عطا كرديم كه در آن ، هدايت و نورى است و تصديق كننده توراتِ قبل از آن است ، و براى پرهيزگاران ، ره نمود و اندرزى است» .

«و در الواح [ تورات ] ، براى او در هر موردى پندى ، و براى هر چيزى ، تفصيلى نگاشتيم . پس [ فرموديم : ]«آن را به جِد و جهد بگير و قوم خود را وادار كن كه بهترينِ آن را فرا گيرند . به زودى ، سراى نافرمانان را به شما مى نمايانم»» .

«و هر يك از سرگذشت هاى پيامبران [ خود ] را كه بر تو حكايت مى كنيم ، چيزى است كه دلت را بِدان استوار مى گردانيم ، و در اينها حقيقت براى تو آمده ، و براى مؤمنان ، اندرز و تذكّرى است» .

«بگو : برهانِ رسا ، ويژه خداست و اگر [ خدا ] مى خواست ، قطعاً همه شما را هدايت مى كرد» .

ر .ك : بقره: آيه 76 ، 87 ، 92 ، 99 ، 111 ، 139 ، 150 ، 185 ، 209 ، 211 ، 213 ، 253 و 258 ، آل عمران : آيه 20 ، 61 ، 65 _ 66 ، 73 ، 86 ، 97 ، 105 ، 183 _ 184 ، نساء: آيه 153 و 165 ، مائده : آيه 32 و 110 ، انعام : آيه 80 ، 83 و 149 ، اعراف : آيه 73 ، 85 ، 101 و 105 ، توبه : آيه 70 ، يونس : آيه 13 ، 15 ، 74 ، هود : آيه 17 ، 28 ، 53 ، 63 و 88 ، يوسف : آيه 24 ، ابراهيم : آيه 9 ، اسرا : آيه 101 ، مريم : آيه 73 ، طه : آيه 72 و 133 ، حج : آيه 16 و 72 ، نور : آيه 1 ، 34 و 46 ، قصص : آيه 36 ، عنكبوت : آيه 35 ، 39 و 49 ، روم : آيه 9 و 47 ، سبأ : آيه 43 ، فاطر : آيه 25 و 40 ، غافر : آيه 22 ، 28 ، 34 ، 50 و 83 ، شورا : آيه 15 _ 16 ، جاثيه : آيه 17 و 25 ، احقاف : آيه 7 ، حديد : آيه 9 ، مجادله : آيه 5 ، تغابن : آيه 6 ، بيّنه : آيه 1 و 4 .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از جمله بهترين هاى امّت من _ بر اساس خبرهايى كه در جمع آسمانيان (ملكوت) در يافتم _ آن مردمانى هستند كه ... با وسايل تقرّب ، خود را به خدا نزديك مى سازند ، جامه هاى كهنه و ژنده بر تن دارند ، از برهانْ پيروى مى كنند ، فُرقان (قرآن) را تلاوت مى كنند و قربانى تقديم مى نمايند .

امام على عليه السلام_ در برترى اسلام _ :اسلام در نزد خداوند ، اركانش استوار ، بنايش بلند ، برهانش روشن ، آتش هايش فروزان ، و قدرتش شكست ناپذير است .

فاطمه عليهاالسلام_ در يكى از خطبه هايش _ :كتاب خدا ، دلايلش روشن است ، و آياتى است كه اسرارش [براى اهل آن ]پيداست ، و برهانى است كه ظواهرش نمايان است .

.

ص: 388

الحديثالإمامُ عليّ عليه السلام :فَاتَّقُوا اللّهَ الَّذي نَفَعَكُم بِمَوعِظَتِهِ ، ووَعَظَكُم بِرِسالَتِهِ ، وَامتَنَّ عَلَيكُم بِنِعمَتِهِ ، فَعَبِّدوا أنفُسَكُم لِعِبادَتِهِ ، وَاخرُجوا إلَيهِ مِن حَقِّ طاعَتِهِ . (1)

عنه عليه السلام :اِنتَفِعوا بِبَيانِ اللّهِ ، وَاتَّعِظوا بِمَواعِظِ اللّهِ ، وَاقبَلوا نَصيحَةَ اللّهِ . (2)

ب _ مَواعِظُ عيسى عليه السلامالكتاب«مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا مَا أَمَرْتَنِى بِهِ أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ رَبِّى وَرَبَّكُمْ وَكُنتُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا مَّادُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِى كُنتَ أَنتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَأَنتَ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ شَهِيدٌ» . (3)

الحديث (4)عيسى عليه السلام :طُوبى لِلمُتَراحِمينَ ، اُولئِكَ هُمُ المَرحومونَ يَومَ القِيامَةِ . طُوبى لِلمُصلِحينَ بَينَ النّاسِ ، اُولئِكَ هُمُ المُقَرَّبونَ يَومَ القِيامَةِ . طُوبى لِلمُطَهَّرَةِ قُلوبُهُم ، اُولئِكَ يَزُورونَ اللّهَ يَومَ القِيامَةِ . طُوبى لِلمُتَواضِعينَ فِي الدُّنيا ، اُولئِكَ يَرِثونَ مَنابِرَ المُلكِ يَومَ القِيامَةِ . (5)

عنه عليه السلام :يا عَبيدَ السّوءِ ، تَلومونَ النّاسَ عَلَى الظَّنِّ ولا تَلُومونَ أنفُسَكُم عَلَى اليَقينِ!... يا عَبيدَ الدُّنيا ، تَحلِقونَ رُؤوسَكُم ، وتُقَصِّرونَ قُمُصَكُم ، وتُنَكِّسونَ رُؤوسَكُم ، ولا تَنزِعونَ الغِلَّ (6) مِن قُلوبِكُم ! يا عَبيدَ الدُّنيا ، مَثَلُكُم كَمَثَلِ القُبورِ المُشَيَّدةِ ؛ يُعجِبُ النّاظِرَ ظَهرُها ، وداخِلُها عِظامُ المَوتى ، مَملُوءَةً خَطايا . يا عَبيدَ الدُّنيا ، إنّما مَثَلُكُم كمَثَلِ السِّراجِ ؛ يُضِيءُ لِلنّاسِ ويُحرِقُ نَفسَهُ ! يابَني إسرائيلَ ، زاحِموا العُلَماءَ في مَجالِسِهِم ولَو حَبوا عَلَى الرُّكَبِ (7) ؛ فَإِنَّ اللّهَ يُحيِي القُلوبَ المَيِّتَةَ بِنورِ الحِكمَةِ ، كَما يُحيِي الأرضَ المَيِّتَةَ بِوابِلِ المَطرِ . (8)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 198 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 86 ح 6 .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 176 ، أعلام الدين : ص 105 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 180 ح 1 ؛ ينابيع المودة : ج 3 ص 436 ح 9 وراجع : تحف العقول : ص 273 .
3- .المائدة : 117 .
4- .الأحاديث الآتية هي نماذج من مواعظ عيسى عليه السلام غير القرآنية .
5- .تحف العقول : ص 501 ، تنبيه الخواطر : ج 1 ص 201 نحوه ، بحار الأنوار : ج 1 ص 147 عن الإمام الكاظم عنه عليهماالسلاموكلاهما نحوه ؛ التواضع والخمول : ص 153 ح 117 عن سعد الطائي نحوه .
6- .الغلّ : الحقد والشحناء (النهاية : ج 3 ص 381 «غلل») .
7- .حبا الصبيّ على اِسته : إذا زحَفَ (الصحاح : ج 6 ص 2307 «حبا») .
8- .تحف العقول : ص 501 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 305 ح 17 ؛ وراجع : الموطأ : ج 2 ص 1002 ح 1 و المعجم الكبير : ج 8 ص 199 ح 7810 و الزهد لابن حنبل : ص 133 و تاريخ دمشق : ج 68 ص 62 و كنز العمّال : ج 10 ص 187 ح 28976 .

ص: 389

ب - اندرزهاى عيسى عليه السلام

حديثامام على عليه السلام :پس بترسيد از خدايى كه با اندرز خود ، شما را سود بخشيد و با پيام خويش به شما اندرز داد و با نعمتش شما را نواخت . پس جان هاى خود را به عبادت و بندگىِ او در آوريد و حقّ اطاعت او را بگزاريد .

امام على عليه السلام :از بيان خداوند ، بهره مند شويد و از اندرزهاى خدا پند بگيريد و نصيحت خدا را بپذيريد .

ب _ اندرزهاى عيسى عليه السلامقرآن«جز آنچه مرا بِدان فرمان دادى ، [ چيزى ] به آنان نگفتم [ و گفته ام كه ] : «خدا ، پروردگار من و پروردگار خود را عبادت كنيد» و تا وقتى در ميانشان بودم ، بر آنان گواه بودم . پس چون روح مرا گرفتى ، تو خود بر آنان نگهبان بودى و تو بر هر چيزى ، گواهى» .

حديث (1)عيسى عليه السلام :خوشابه حال رحم كنندگان بر يكديگر! آنان اند كه در روز رستاخيز ، مورد رحمت قرار مى گيرند . خوشا به حال آنان كه ميان مردم ، صلح (آشتى) برقرار مى كنند! آنان اند كه در روز رستاخيز ، مقرّب [درگاه الهى ]اند . خوشا به حال پاك دلان! آنان اند كه در روز رستاخيز ، خدا را ديدار مى كنند . خوشا به حال فروتنان در دنيا! آنان اند كه در روز رستاخيز ، وارث تخت هاى پادشاهى اند .

عيسى عليه السلام :اى بندگان بد! مردم را بر اساس گمان ، سرزنش مى كنيد و خويشتن را با وجود يقين [به بدى و گناهكارى خود] ، سرزنش نمى كنيد؟! ... . اى بندگان دنيا! [همچون زاهدانْ] سرهايتان را مى تراشيد ، و جامه هاى كوتاه مى پوشيد ، و سرهايتان را به زير مى افكنيد ؛ امّا كينه [و ناخالصى] را از دل هايتان بيرون نمى كشيد؟! اى بندگان دنيا! مَثَل شما ، مَثَل گورهاى آراسته است كه بيرونشان بيننده را خوش مى آيد و درونشان استخوان هاى مردگان و آكنده از گناهان است . اى بندگان دنيا! مَثَل شما ، مَثَل چراغ است كه به مردم ، نور مى دهد و خودش را مى سوزاند . اى بنى اسرائيل! حتّى اگر شده ، با خزيدن بر زانوهايتان ، خود را به مجلس هاى عالمان برسانيد ؛ زيرا خداوند ، دل هاى مرده را با نور حكمت ، زنده مى كند ، همچنان كه زمينِ مرده را با باران هاى سيل آسا زنده مى كند .

.


1- .احاديث اين جا ، به عنوان نمونه هايى از اندرزهاى غير قرآنى عيسى عليه السلام آمده اند .

ص: 390

ج _ مَواعِظُ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آلهالكتاب«ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ» . (1)

«قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُواْ لِلَّهِ مَثْنَى وَ فُرَادَي ثُمَّ تَتَفَكَّرُواْ مَا بِصَاحِبِكُم مِّن جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِيرٌ لَّكُم بَيْنَ يَدَىْ عَذَابٍ شَدِيدٍ» . (2)

الحديث (3)رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في وَصِيَّتِهِ لِأَبي ذَرٍّ _ :يا أبا ذَرٍّ كُن كَأَنَّكَ فِي الدُّنيا غَرِيبٌ أو كَعابِرِ سَبيلٍ ، وعُدَّ نَفسَكَ مِن أصحابِ القُبورِ ، يا أبا ذَرٍّ إذا أصبَحتَ فَلا تُحَدِّث نَفسَكَ بِالمَساءِ ، وإذا أمسَيتَ فَلا تُحَدِّث نَفسَكَ بِالصَّباحِ ، وخُذ مِن صِحَّتِكَ قَبلَ سُقمِكَ ، ومِن حَياتِكَ قَبلَ مَوتِكَ ؛ فَإِنَّكَ لا تَدري مَا اسمُكَ غَدا . (4)

.


1- .النحل : 125 .
2- .سبأ : 46 .
3- .الأحاديث الآتية هي نماذج من مواعظ رسول اللّه صلى الله عليه و آله غير القرآنية .
4- .مكارم الأخلاق : ج 2 ص 364 ح 2661 ، الأمالي للطوسي : ص 526 ح 1162 ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 52 كلّها عن أبي ذر ، أعلام الدين : ص 339 عن ابن عمر ، بحار الأنوار : ج 77 ص 77 ح 3 ؛ تاريخ دمشق : ج 34 ص 398 الرقم 7042 عن ابن عمر نحوه .

ص: 391

ج - اندرزهاى پيامبرصلى الله عليه وآله

ج _ اندرزهاى پيامبر صلى الله عليه و آلهقرآن«با حكمت و اندرزِ نيكو به راه پروردگارت دعوت كن و با آنان به آن [ شيوه اى ] كه نيكوتر است ، مجادله نماى . در حقيقت ، پروردگار تو به [ حال ] كسى كه از راه او منحرف شده ، داناتر ، و او به [ حال ] راه يافتگان [ نيز ]داناتر است» .

«بگو : من فقط به شما يك اندرز مى دهم كه : دو دو و به تنهايى براى خدا به پا خيزيد . سپس بينديشيد كه رفيق شما هيچ گونه ديوانگى ندارد . او براى شما ، جز هشدار دهنده اى به عذاب سختى كه در پيش است ، نيست» .

حديث (1)پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در سفارش به ابو ذر _ :اى ابو ذر ! در دنيا چنان باش كه گويى غريبه اى يا ره گذرى هستى ، و خودت را از مردگان به شمار آور ، و چون صبح خويش را آغاز كردى ، وعده شب به خود مده ، و چون شبت را آغاز نمودى ، وعده صبح به خويشتن مده ، و از دوران تن درستى ات براى هنگام بيمارى ات بهره گير ، و از زندگى ات براى مرگت ؛ زيرا تو نمى دانى كه فردا چه نام خواهى گرفت .

.


1- .احاديث اين جا ، به عنوان نمونه براى اندرزهاى غير قرآنىِ پيامبر صلى الله عليه و آله ارائه شده اند .

ص: 392

عنه صلى الله عليه و آله :ما لي أرى حُبَّ الدُّنيا قَد غَلَبَ عَلى كَثيرٍ مِنَ النّاسِ ؛ حَتّى كَأنَّ المَوتَ في هذِهِ الدّنيا عَلى غَيرِهِم كُتِبَ ! ... أما يَتَّعِظُ آخِرُهُم بِأوَّلِهِم ؟! لَقَد جَهِلوا ونَسوا كُلَّ واعِظٍ في كِتابِ اللّهِ ، وأَمِنوا شَرَّ كُلِّ عاقِبَةِ سوءٍ ! (1)

عنه صلى الله عليه و آله :أيُّهَا النّاسُ ! كَأَنَّ الحَقَّ فيها عَلى غَيرِنا وَجَبَ ، وكَأَنَّ المَوتَ فيها على غَيرِنا كُتِبَ ، وكَأَنَّ الَّذينَ نُشَيِّعُ مِنَ الأَمواتِ سَفرٌ عَمّا قَليلٍ إلَينا عائِدونَ ، نُبَوِّئُهُم أجداثَهُم ، ونَأكُلُ تُراثَهُم ، كَأَ نّا مُخَلَّدونَ بَعدَهُم ، قَد نَسينا كُلَّ واعِظَةٍ ، وأَمِنّا كُلَّ جائِحَةٍ ! طوبى لِمَن شَغَلَهُ عَيبُهُ عَن عُيوبِ النّاسِ ، وأَنفَقَ مِن مالٍ اكتَسَبَهُ مِن غَيرِ مَعصِيَةٍ ، وخالَطَ أهلَ الفِقهِ وَالحِكمَةِ ، وجانَبَ أهلَ الذُّلِّ وَالمَعصِيَةِ ! طوبى لِمَن ذَلَّ في نَفسِهِ ، وحَسُنَت خَليقَتُهُ ، وأَنفَقَ الفَضلَ مِن مالِهِ ، وأَمسَكَ الفَضلَ مِن قَولِهِ ، ووَسِعَتهُ السُّنَّةُ ولَم يَعدُها إلَى البِدعَةِ . (2)

.


1- .الكافي : ج 8 ص 168 ح 190 عن أبي مريم عن الإمام الباقر عليه السلام عن جابر بن عبد اللّه ، نهج البلاغة : الحكمة 122 و 123 ، كنز الفوائد : ج 1 ص 379 كلاهما نحوه ، تحف العقول : ص 29 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 125 ح 32 .
2- .مسند الشهاب : ج 1 ص 359 ح 614 ، سير أعلام النبلاء : ج 13 ص 557 الرقم 281 ، تاريخ دمشق : ج 54 ص 240 ح 11480 كلاهما نحوه وكلّها عن أنس ، كنز العمّال : ج 16 ص 142 ح 44175 ؛ تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 100 ، أعلام الدين : ص 331 ح 1 عن أنس وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 77 ص 175 ح 10 .

ص: 393

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :چه شده است كه مى بينم دنيادوستى بر بسيارى از مردم ، چيره آمده است ، تا جايى كه گويى مرگ در اين دنيا ، براى غير آنان نوشته شده است!؟ ... آيا ماندگانشان از رفتگانشان اندرز نمى گيرند؟! اينان نمى دانند و هر اندرزگوى كتاب خدا را از ياد برده اند و خود را از شرّ هر فرجام بدى ، در امان مى دانند!

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى مردم! گويى حق در آن [دنيا] ، بر غير ما واجب گشته است ، و انگار مرگ در اين دنيا ، براى غير ما نوشته شده ، و گويى مردگانى كه تشييع مى كنيم ، مسافرانى هستند كه به زودى به سوى ما باز مى گردند! آنها را در گورهايشان جاى مى دهيم و ميراث آنان را چنان مى خوريم كه گويى پس از آنها جاودانه ايم . هر اندرزى را از ياد برده ايم و خود را از هر بلاى سخت و بنيادكنى ، ايمن مى پنداريم ! خوشا آن كه عيبش او را از پرداختن به عيب هاى مردم باز دارد ، و از مالى كه از راه حلال و غير معصيت به دست آورده است ، خرج كند و با مردمان فهميده و خردمند بياميزد ، و از اهل گناه و ذلّت ، دورى گزيند! خوشا آن كه در پيش خودش خوار ، و خُلق و خويَش نيكو باشد ، و زيادىِ مالش را انفاق كند ، و زيادىِ گفتارش را نگه دارد ، و در قلمرو سنّت ، گام بر دارد و آن را به بدعت نكشاند!

.

ص: 394

عنه صلى الله عليه و آله :تَيَقَّظوا بِالعِبَرِ ، وتأهَّبوا لِلسَّفَرِ ، وتَقَنَّعوا بِاليَسيرِ ، وتَأهَّبوا لِلمَسيرِ . (1)

9 / 3الاِستِعانَةُ بِالجِدالِ الأَحسَنِالكتاب« ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ » . (2)

« وَ لَا تُجَادِلُواْ أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُواْ مِنْهُمْ وَ قُولُواْ ءَامَنَّا بِالَّذِى أُنزِلَ إِلَيْنَا وَ أُنزِلَ إِلَيْكُمْ وَ إِلَهُنَا وَ إِلَهُكُمْ وَاحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ » . (3)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام_ فِي الحِكَمِ المَنسوبَةِ إلَيهِ _ :مُرُوا الأَحداثَ بِالمِراءِ وَالجِدالِ ، وَالكُهولَ بِالفِكرِ ، والشُّيوخَ بِالصَّمتِ . (4)

الإمام الصادق عليه السلام_ وقَد بَلَغَهُ مَوتُ الطَّيّارِ _ :رَحِمَ اللّهُ الطَّيّارَ ولَقّاهُ نَضرَةً وسُرورا ؛ فَلَقَد كانَ شَديدَ الخُصومَةِ عَنّا أهلَ البَيتِ . (5)

رجال الكشّي عن أبي القاسم نصر بن الصّباح :عَبدُالرَّحمن بنُ الحَجّاجِ شَهِدَ لَهُ أبُوالحَسَنِ عليه السلام بِالجَنَّةِ ، وكانَ أبو عَبدِاللّهِ عليه السلام يَقولُ لِعَبدِ الرَّحمنِ : يا عَبدَالرَّحمنِ ، كَلِّم أهلَ المَدينَةِ فَإِنّي اُحِبُّ أن يُرى في رِجالِ الشّيعَةِ مِثلُكُ . (6)

.


1- .تنبيه الخواطر : ج 2 ص 120 .
2- .النحل : 125 .
3- .العنكبوت : 46 .
4- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 20 ص 285 ح 260 .
5- .تصحيح الاعتقاد (المطبوعة في ج 5 من كتب المؤتمر) : ص 17 ، رجال الكشّي : ج 2 ص 638 ح 651 عن هشام بن الحكم و ح 652 عن أبي جعفر الأحول وكلاهما نحوه ، بحارالأنوار : ج 73 ص 404 .
6- .رجال الكشّي : ج 2 ص 741 ح 830 ، بحارالأنوار : ج 2 ص 136 ح 42 .

ص: 395

9 / 3 كمك گرفتن از مجادله پسنديده

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :با عبرت ها بيدار شويد و براى سفر ، آماده گرديد و به اندك ، قناعت ورزيد و براى رفتن ، حاضر شويد .

9 / 3كمك گرفتن از مجادله پسنديدهقرآن«با حكمت و اندرزِ نيكو به راه پروردگارت دعوت كن و با آنان به آن [ شيوه اى ] كه نيكوتر است ، مجادله نما . در حقيقت ، پروردگار تو به [ حال ] كسى كه از راه او منحرف شده ، داناتر ، و او به [ حال ] راه يافتگان [ نيز ] داناتر است» .

«و با اهل كتاب ، جز به آن [ شيوه اى ] كه بهتر است ، مجادله مكنيد _ مگر [ با ] كسانى از آنان كه ستم كرده اند _ و بگوييد : به آنچه به سوى ما نازل شده و [ آنچه ] به سوى شما نازل گرديده ، ايمان آورديم و خداى ما و خداى شما يكى است و ما تسليم اوييم» .

حديثامام على عليه السلام_ در حكمت هاى منسوب به ايشان _ :جوانانتان را به بحث و مجادله كردن ، و ميان سالانتان را به انديشيدن ، و پيرانتان را به خاموشى گزيدن ، سفارش كنيد .

امام صادق عليه السلام_ وقتى كه خبر رحلت طيّار به وى رسيد _ :خداوند ، طيّار را رحمت كند و روحش را خرّم و شاد گرداند! او از ما خاندان ، سرسختانه دفاع مى كرد .

رجال الكشّى_ به نقل از ابو القاسم نصر بن صباح _ :ابو الحسن [امام كاظم] عليه السلام بر بهشتى بودن عبد الرحمان بن حَجّاج ، شهادت داد . امام صادق عليه السلام به عبد الرحمان مى فرمود : «اى عبد الرحمان! با مردم مدينه بحث هاى كلامى كن ؛ زيرا من دوست دارم كه در ميان شيعه ، مانند تو ديده شود» .

.

ص: 396

رجال الكشّي عن حمّاد :كانَ أبُو الحَسَنِ عليه السلام يَأمُرُ مُحَمَّدَ بنَ حَكيمٍ أن يُجالِسَ أهلَ المَدينَةِ في مَسجِدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وأَن يُكَلِّمَهُم ويُخاصِمَهُم ، حَتّى كَلَّمَهُم في صاحِبِ القَبرِ ، فَكانَ إذَا انصَرَفَ إلَيهِ قالَ لَهُ : ما قُلتَ لَهُم ؟ وما قالوا لَكَ ؟ ويَرضى بِذلِكَ مِنهُ . (1)

الاحتجاج عن الإمام العسكري عليه السلام :ذُكِرَ عِندَ الصّادِقِ عليه السلام الجِدالُ فِي الدّينِ ، وأَنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله وَالأَئِمَّةَ عليهم السلام قَد نَهَوا عَنهُ ، فَقالَ الصّادِقُ عليه السلام : لَم يُنهَ عَنهُ مُطلَقا ، ولكِنَّهُ نُهِيَ عَنِ الجِدالِ بِغَيرِ الَّتي هِيَ أحسَنُ ، أما تَسمَعونَ اللّهَ عز و جل يَقولُ : « وَ لَا تُجَادِلُواْ أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ » وقَولَهُ : « ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُم بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ » ؟ فَالجِدالُ بِالَّتي هِيَ أحسَنُ قَد قَرَنَهُ العُلَماءُ بِالدّينِ ، وَالجِدالُ بِغَيرِ الَّتي هِيَ أحسَنُ مُحَرَّمٌ ، حَرَّمَهُ اللّهُ عَلى شيعَتِنا . وكَيفَ يُحَرِّمُ اللّهُ الجِدالَ جُملَةً وهُوَ يَقولُ : « وَ قَالُواْ لَن يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَن كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى » ، وقالَ اللّهُ تَعالى : « تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ » (2) ، فَجَعَلَ عِلمَ الصِّدقِ وَالإِيمانِ بِالبُرهانِ ، وهَل يُؤتى بِبُرهانٍ إلّا فِي الجِدالِ بِالَّتي هِيَ أحسَنُ ؟ فَقيلَ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ! فَمَا الجِدالُ بِالَّتي هِيَ أحسَنُ ؟ وَالَّتي لَيسَت بِأَحسَنَ ؟ قالَ : أمَّا الجِدالُ بِغَيرِ الَّتي هِيَ أحسَنُ فَأَن تُجادِلَ بِهِ ، مُبطِلاً فَيورِدُ عَلَيكَ باطِلاً ، فَلا تَرُدُّهُ بِحُجَّةٍ قَد نَصَبَهَا اللّهُ ، ولكِن تَجحَدُ قَولَهُ ، أو تَجحَدُ حَقّا ، يُريدُ ذلِكَ المُبطِلُ أن يُعينَ بِهِ باطِلَهُ ، فَتَجحَدُ ذلِكَ الحَقَّ مَخافَةَ أن يَكونَ لَهُ عَلَيكَ فيهِ حُجَّةٌ ، لِأَنَّكَ لاتَدري كَيفَ المَخلَصُ مِنهُ ، فَذلِكَ حَرامٌ عَلى شيعَتِنا أن يَصيروا فِتنَةً عَلى ضُعَفاءِ إخوانِهِم وعَلَى المُبطِلينَ . أمَّا المُبطِلونَ فَيَجعَلونَ ضَعفَ الضَّعيفِ مِنكُم إذا تَعاطى مُجادَلَتَهُ ، وضَعفَ ما في يَدِهِ ، حُجَّةً لَهُ عَلى باطِلِهِ . وأَمَّا الضُّعَفاءُ مِنكُم فَتُغَمُّ قُلوبُهُم لِما يَرَونَ مِن ضَعفِ المُحِقِّ في يَدِ المُبطِلِ . وأَمَّا الجِدالُ بِالَّتي هِيَ أحسَنُ ، فَهُوَ ما أمَرَ اللّهُ تَعالى بِهِ نَبِيَّهُ أن يُجادِلَ بِهِ مَن جَحَدَ البَعثَ بَعدَ المَوتِ وإحياءَهُ لَهُ ، فَقالَ اللّهُ تَعالى حاكِيا عَنهُ : « وَ ضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَ نَسِىَ خَلْقَهُ قَالَ مَن يُحْىِ الْعِظَامَ وَ هِىَ رَمِيمٌ » (3) فَقالَ اللّهُ تَعالى فِي الرَّدِّ عَلَيهِ : « قُلْ _ يا مُحَمَّد _ يُحْيِيهَا الَّذِى أَنشَأَهَآ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ * الَّذِى جَعَلَ لَكُم مِّنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَآ أَنتُم مِّنْهُ تُوقِدُونَ » إلى آخِرِ السّورَةِ . فَأَرادَ اللّهُ مِن نَبِيِّهِ أن يُجادِلَ المُبطِلَ الَّذي قالَ : كَيفَ يَجوزُ أن يُبعَثَ هذِهِ العِظامُ وهِيَ رَميمٌ ؟ فَقالَ اللّهُ تَعالى : « قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِى أَنشَأَهَآ أَوَّلَ مَرَّةٍ » (4) أفَيَعجُزُ مَنِ ابتَدَأَ بِهِ لا مِن شَيءٍ أن يُعيدَهُ بَعدَ أن يَبلى ؟ بَلِ ابتِداؤُهُ أصعَبُ عِندَكُم مِن إعادَتِهِ . ثُمَّ قالَ : « الَّذِى جَعَلَ لَكُم مِّنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا » (5) أي إذا أكمَنَ النّارَ الحارَّةَ فِي الشَّجَرِ الأَخضَرِ الرَّطبِ ، ثُمَّ يَستَخرِجُها فَعَرَّفَكُم أنَّهُ عَلى إعادَةِ ما بَلِيَ أقدَرُ . ثُمَّ قالَ : « أَوَ لَيْسَ الَّذِى خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَى أَن يَخْلُقَ مِثْلَهُم بَلَى وَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِيمُ » (6) أي : إذا كانَ خَلقُ السَّماواتِ وَالأَرضِ أعظَمَ وأَبعَدَ في أوهامِكُم وقَدَرِكُم أَن تَقدِروا عَلَيهِ مِن إعادَةِ البالي ، فَكَيفَ جَوَّزتُم مِنَ اللّهِ خَلقَ هذَا الأَعجَبِ عِندَكُم ، وَالأَصعَبِ لَدَيكُم ، ولَم تُجَوِّزوا مِنهُ خَلقَ ما هُوَ أسهَلُ عِندَكُم مِن إعادَةِ البالي ؟ فَقالَ الصّادِقُ عليه السلام : فَهذَا الجِدالُ بِالَّتي هِيَ أحسَنُ ، لِأَنَّ فيها قَطعَ عُذرِ الكافِرينَ وإزالَةَ شُبَهِهِم . وأَمَّا الجِدالُ بِغَيرِ الَّتي هِيَ أحسَنُ ، فَأَن تَجحَدَ حَقّا لايُمكِنُكَ أن تُفَرِّقَ بَينَهُ وبَينَ باطِلِ مَن تُجادِلُهُ ، وإنَّما تَدفَعُهُ عَن باطِلِهِ ، بِأَن تَجحَدَ الحَقَّ ، فَهذا هُوَ المُحَرَّمُ ، لِأَنَّكَ مِثلُهُ ، جَحَدَ هُوَ حَقّا ، وجَحَدتَ أنتَ حَقّا آخَرَ . وقالَ أبو مُحَمَّدٍ الحَسَنُ العَسكَرِيُّ عليه السلام : فَقامَ إلَيهِ رَجُلٌ آخَرُ وقالَ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، أفجادَلَ رَسولُ اللّهِ ؟ فَقالَ الصّادِقُ عليه السلام : مَهما ظَنَنتَ بِرَسولِ اللّهِ مِن شَيءٍ ، فَلا تَظُنَّنَّ بِهِ مُخالَفَةَ اللّهِ . ألَيسَ اللّهُ قَد قالَ : « وَ جَادِلْهُم بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ » ؟! وقالَ : « قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِى أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ » (7) ؟ ! لِمَن ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً ؟ أفَتَظُنُّ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله خالَفَ ما أمَرَهُ اللّهُ بِهِ ، فَلَم يُجادِل بِما أمَرَهُ اللّهُ بِهِ ، ولَم يُخبِر عَن أمرِ اللّهِ بِما أمَرَهُ أن يُخبِرَ بِهِ عَنهُ ؟! 8

.


1- .رجال الكشّي : ج 2 ص 746 ح 844 ، بحارالأنوار : ج 2 ص 137 ح 44 .
2- .البقرة : 111 .
3- .يس : 78 .
4- .يس : 79 .
5- .يس : 80 .
6- .يس : 81 .
7- .الاحتجاج : ج 1 ص 23 ح 20 ، التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 527 ح 322 ، بحارالأنوار : ج 2 ص 125 ح 2 .

ص: 397

رجال الكشّى_ به نقل از حمّاد _ :امام كاظم عليه السلام به محمّد بن حكيم مى فرمود كه با مردم مدينه در مسجد پيامبر خدا بنشيند و با آنان مباحثه و مجادله كند ، تا جايى كه در باره ميّت در قبرش با آنان مباحثه كرد و چون به خدمت امام عليه السلام بر مى گشت ، به او مى فرمود : «به آنها چه گفتى؟ آنها به تو چه گفتند؟» و از او اظهار رضايت مى نمود .

الاحتجاج :امام عسكرى عليه السلام فرمود : «نزد صادق عليه السلام از جدال كردن در دين و اين كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و امامان اهل بيت عليهم السلام از اين كار نهى كرده اند ، سخن به ميان آمد . صادق عليه السلام فرمود : از اين كار به طور مطلق ، نهى نشده ؛ بلكه از مجادله كردن با روشى جز روش پسنديده تر ، نهى شده است . مگر نمى شنويد كه خداوند عز و جل مى فرمايد : «و با اهل كتاب ، جز به آن [ شيوه اى ] كه بهتر است ، مجادله مكنيد» و مى فرمايد : «با حكمت و اندرزِ نيكو به راه پروردگارت دعوت كن و با آنان به آن [ شيوه اى ] كه نيكوتر است ، مجادله نما» ؟ . پس دانشمندان ، مجادله كردن با نيكوترين روش را در كنار دين قرار داده اند ، و مجادله كردن با روشى جز روش پسنديده تر ، حرام است و خداوند ، اين را بر شيعيان ما حرام كرده است . چگونه خداوند ، مجادله كردن را به طور مطلقْ حرام كند ، در حالى كه مى فرمايد : «و گفتند : هرگز كسى به بهشت وارد نمى شود ، مگر آن كه يهودى يا ترسا باشد» و خداوند متعال [در پاسخ اين ادّعا] فرمود : «اين ، آرزوهاى [ واهىِ ]ايشان است. بگو : اگر راست مى گوييد ، بُرهان خود را بياوريد» و شناخت راستگويى و ايمان را در گروِ برهان (استدلال) برهان قرار داد ، و آيا برهان ، جز در مجادله به روش نيكوتر آورده مى شود؟» . گفته شد : اى پسر پيامبر خدا! مجادله به روش نيكوتر چيست؟ و مجادله به روشى كه نيكو نيست ، چگونه است؟ فرمود : «مجادله به روشى كه نيكوتر نيست ، آن است كه با طرفدار باطل به مجادله بپردازى و او بر تو مطلب باطلى را ارائه كند و تو آن را با حجّتى كه خداوند اقامه نموده است ، رد نكنى ؛ بلكه [فقط] گفته او را انكار كنى يا حقّى را منكِر شوى كه آن طرفدار باطل مى خواهد از آن در تأييد باطل خود كمك بگيرد ، و تو از بيم اين كه در آن حق ، حجّتى به نفع او بر ضدّ تو باشد ، به انكار آن مى پردازى ؛ زيرا نمى دانى كه چگونه خود را از آن خلاص كنى ، و اين ، بر شيعيان ما حرام است كه سبب گم راهى برادران ناتوان خود و اهل باطل شوند ؛ زيرا اهل باطل ، ناتوانىِ ناتوانانِ شما را در هنگام مجادله با آنها و ضعيف بودن دلايل آنان را ، حجّتى براى خود در تأييد باطل خويش قرار مى دهند و ناتوانانِ شما هم از اين كه شخصِ بر حق را در برابر اهل باطل ، ناتوان مى بينند ، دل هايشان غمگين مى شود . و امّا مجادله با روش نيكوتر ، همان است كه خداوند متعال ، پيامبرش را به در پيش گرفتن آن ، امر نموده و فرموده است كه با آن روش با كسانى كه منكِر رستاخيز و زنده شدنشان به وسيله خداوند هستند ، مجادله كند . خداوند متعال به نقل از آن منكِر فرموده است : «و براى ما مَثَلى آورد و آفرينش خود را فراموش كرد . گفت : چه كسى اين استخوان ها را كه چنين پوسيده است ، زندگى مى بخشد؟» و خودِ خداوند متعال در پاسخ به او فرموده : «بگو : همان كسى كه نخستين بار ، آن را پديد آورد و اوست كه به هر [ گونه ]آفرينشى داناست ؛ همو كه برايتان در درخت سبزفام ، اخگر نهاد كه از آن [ چون نيازتان افتاد ] ، آتش مى افروزيد» تا آخر سوره . بنا بر اين ، خداوند از پيامبرش خواسته كه با باطل گرايى كه گفت : چگونه ممكن است اين استخوان هاى پوسيده ، دوباره زنده شوند؟ ، مجادله كند و فرمود : «بگو : همان كسى كه نخستين بار ، آن را پديد آورد» و آيا كسى كه آن را از هيچ ، آفريده ، نمى تواند پس از آن كه پوسيده شد ، دوباره ايجادش كند؟ آرى ، در نظر شما ، آفريدنش [از هيچ] ، دشوارتر از ايجاد دوباره اوست . سپس فرمود : «همو كه برايتان در درخت سبزفام ، اخگر نهاد» ؛ يعنى آتش سوزان را در دل درخت سبز و تَر نهان كرده است و سپس آن را بيرون مى كشد ، و با اين كار به شما شناسانده كه به بازآفرينى استخوان هاى پوسيده ، تواناتر است . آن گاه فرمود : «آيا كسى كه آسمان ها و زمين را آفريده ، توانا نيست كه [ باز ]مانند آنها را بيافريند؟ آرى ، اوست آفريننده دانا» ؛ يعنى اگر آفريدن آسمان ها و زمين در نظر شما مهم تر و بعيدتر از بازآفرينى استخوان هاى پوسيده است ، پس چگونه شما كه آفريدن آنچه را به نظرتان شگفت انگيزتر و در نزدتان دشوارتر است ، براى خدا ممكن مى دانيد ؛ امّا [آفريدن] آنچه در نظر شما آسان تر است _ يعنى بازآفرينى پيكر پوسيده من _ را ، به وسيله او ، ممكن نمى دانيد؟ صادق عليه السلام فرمود : اين ، همان مجادله به شيوه نيكوتر است ؛ چرا كه دلايل كافران را ابطال ، و شبهات آنان را برطرف مى كند ؛ ولى در مجادله به غير شيوه نيكوتر ، تو حقّى را انكار مى كنى كه نمى توانى ميان آن و باطلِ كسى كه با او مجادله مى كنى ، فرق بگذارى و در حقيقت ، باطل او را از طريق انكار كردن حق ، دفع مى كنى ، و اين ، همان چيزى است كه حرام است ؛ چون تو هم مانند او هستى . او حقّى را انكار مى كند و تو حقّى ديگر را انكار مى كنى » . امام عسكرى عليه السلام فرمود : «مرد ديگرى برخاست و به صادق عليه السلام گفت : اى پسر پيامبر خدا! آيا پيامبر خدا مجادله كرده است؟ صادق عليه السلام فرمود : هر گمانى كه به پيامبر خدا مى برى ، ببر ؛ امّا هرگز مخالفت كردن او با خدا را گمان مبر. مگر نه اين است كه خداوند فرموده است : «با ايشان به روشى كه نيكوتر است ، مجادله كن» ؟! و فرموده است : «بگو : آن را همان كسى زنده مى كند كه نخستين بار ، ايجادش كرد» ؟! خدا براى چه كسى مثال زده است؟ آيا گمان مى كنى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از فرمانى كه خدا به او داد ، سرپيچى نمود ، و با روشى كه خداوند به او دستور داد ، مجادله نكرد ، و بر خلاف فرمانِ خدا به او كه از كار خدا خبر دهد ، از كار او خبر نداد؟! » .

.

ص: 398

. .

ص: 399

. .

ص: 400

9 / 4الاِستِعانَةُ بِالأَمثالِأ _ الحث على التَّدَبُّرِ في أمثالِ القُرآنِ وَالرُّجوعِ فيها إلى أهلِ البَيتِ عليهم السلامالكتاب«وَ لَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِى هَذَا الْقُرْءَانِ مِن كُلِّ مَثَلٍ وَ لَئِن جِئْتَهُم بِايَةٍ لَّيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ» . (1)

.


1- .الروم : 58 .

ص: 401

9 / 4 كمك گرفتن از مَثَل ها
الف - تشويق به انديشيدن در مَثَل هاى قرآن و

9 / 4كمك گرفتن از مَثَل هاالف _ تشويق به انديشيدن در مَثَل هاى قرآن ومراجعه به اهل بيت عليهم السلام در باره آنهاقرآن«و به راستى در اين قرآن براى مردم ، از هر گونه مَثَلى آورديم ، و چون براى ايشان آيه اى بياورى ، آنان كه كفر ورزيده اند ، حتماً خواهند گفت : شما جز بر باطل نيستيد» .

.

ص: 402

«لَوْ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْءَانَ عَلَى جَبَلٍ لَّرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ تِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ» . (1)

الحديثالإمام الباقر عليه السلام :القُرآنُ ضُرِبَ فيهِ الأَمثالُ لِلنّاسِ وخاطَبَ اللّهُ نَبِيَّهُ بِهِ ونَحنُ ، فَلَيسَ يَعلَمُهُ غَيرُنا . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :إِنَّ أمثالَ القُرآنِ لَها فَوائِدُ ؛ فَأَنعِمُوا (3) النَّظَرَ فيها ، وأَكثِرُوا التَّفَكُّرَ وَالتَّدَبُّرَ في مَعانيها ، ولا تَمُرّوا بِها . (4)

الإمام زين العابدين عليه السلام :اللهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ ، وَاجعَلِ القُرآنَ لَنا في ظُلَمِ اللَّيالي مُؤنِسا ... ، حَتّى توصِلَ إلى قُلوبِنا فَهمَ عَجائِبِهِ وزَواجِرَ أمثالِهِ ، الَّتي ضَعُفَتِ الجِبالُ الرَّواسي عَلى صَلابَتِها عَنِ احتِمالِهِ . (5)

ب _ التَّحذيرُ مِن عَدَمِ التَّدَبُّرِ في أمثالِ القرآنِالكتاب«وَ لَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِى هَذَا الْقُرْءَانِ مِن كُلِّ مَثَلٍ فَأَبَى أَكْثَرُ النَّاسِ إِلَّا كُفُورًا» . (6)

.


1- .الحشر : 21 .
2- .تفسير القمّي : ج 2 ص 425 عن محمّد بن مسلم ، بحار الأنوار : ج 24 ص 72 ح 5 .
3- .أنعم النظر في الشيء : أطال التفكّر فيه ( النهاية : ج 5 ص 83 « نعم » ) .
4- .مِصباح البراعة للراوندي : ج 1 ص 94 ، رياض السالكين : ج 5 ص 461 ، شرح الكافي لِمُلّا صالح : ج 12 ص 221 .
5- .الصحيفة السجّاديّة : ص 159 الدعاء 42 ، مصباح المتهجّد : ص 520 الدعاء 603 ، الإقبال : ج 1 ص 451 .
6- .الإسراء : 89 .

ص: 403

ب - نهى از نينديشيدن در مَثَل هاى قرآن

«اگر اين قرآن را بر كوهى فرو مى فرستاديم ، يقيناً آن [ كوه ] را از بيم خدا ، فروتن [ و ] از هم پاشيده مى ديدى ، و اين مَثَل ها را براى مردم مى زنيم . باشد كه آنان بينديشند» .

حديثامام باقر عليه السلام :در قرآن براى مردم ، مَثَل ها زده شده و خداوند با آنها ، پيامبرش و ما را مخاطب ساخته است . بنا بر اين ، جز ما كسى آن را نمى داند .

امام صادق عليه السلام :مَثَل هاى قرآن ، فوايدى دارند . پس ، در آنها دقّت نظر كنيد ، و در معانى آنها بسيار انديشه و تدبّر نماييد ، و از كنارشان نگذريد .

امام زين العابدين عليه السلام :بار خدايا! بر محمّد و خاندان او درود فرست ، و قرآن را در تاريكى شب ها ، مونس ما قرار بده ... تا فهميدن شگفتى هاى آن و بازدارندگى هاى مَثَل هايش را _ كه كوه هاى استوار با همه صلابتشان ، توان تحمّل آن را ندارند _ ، به دل هاى ما برسانى .

ب _ نهى از نينديشيدن در مَثَل هاى قرآنقرآن«و به راستى ، در اين قرآن ، از هر گونه مَثَلى ، گوناگون آورديم ؛ ولى بيشتر مردم ، جز سرِ انكار ندارند» .

.

ص: 404

«وَ لَقَدْ صَرَّفْنَا فِى هَذَا الْقُرْءَانِ لِلنَّاسِ مِن كُلِّ مَثَلٍ وَ كَانَ الْاءِنسَانُ أَكْثَرَ شَىْ ءٍ جَدَلًا» . (1)

«وَ لَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِى هَذَا الْقُرْءَانِ مِن كُلِّ مَثَلٍ وَ لَئِن جِئْتَهُم بِايَةٍ لَّيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ أَنتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ» . (2)

«وَ سَكَنتُمْ فِى مَسَاكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُواْ أَنفُسَهُمْ وَ تَبَيَّنَ لَكُمْ كَيْفَ فَعَلْنَا بِهِمْ وَضَرَبْنَا لَكُمُ الْأَمْثَالَ» . (3)

الحديثمصباح الشريعة :قالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام لِقاضٍ : هَل تَعرِفُ النّاسِخَ وَالمَنسوخَ ؟ قالَ : لا . (قالَ : فَهَل أشرَفتَ عَلى مُرادِ اللّهِ في أمثالِ القُرآنِ؟ قالَ : لا) (4) . قالَ عليه السلام : إذاً هَلَكتَ وأَهلَكتَ ! وَالمُفتي يَحتاجُ إلى مَعرِفَةِ مَعانِي القُرآنِ ، وحَقائِقِ السُّنَنِ ، وبَواطِنِ الإِشاراتِ . (5)

9 / 5نَماذِجُ مِن أمثالِ القُرآنِأ _ مَثَلُ نورِ اللّه عزّوجلِّ«اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِى زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّىٌّ يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لَا شَرْقِيَّةٍ وَ لَا غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِى ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى نُورٍ يَهْدِى اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاءُ وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شَىْ ءٍ عَلِيمٌ» . (6)

.


1- .الكهف : 54 .
2- .الروم : 58 .
3- .إبراهيم : 45 .
4- .ما بين القوسين سقط من المصدر ، وأثبتناه من طبعة مؤسسة الأعلمي للمطبوعات : ص 17 وبحار الأنوار .
5- .مصباح الشريعة : ص 355 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 121 ح 34 وراجع : تفسير العيّاشي : ج 1 ص 12 ح 9 .
6- .النور : 35 .

ص: 405

9 / 5 نمونه هايى از مَثَل هاى قرآن
الف - مَثَل نور خدا

«و به راستى ، در اين قرآن ، براى مردم از هر گونه مَثَلى آورديم ؛ ولى انسان بيش از هر چيز ، سرِ جدال دارد» .

«و به راستى ، در اين قرآن ، براى مردم از هر گونه مَثَلى آورديم ، و چون براى ايشان آيه اى بياورى ، آنان كه كفر ورزيده اند ، حتماً خواهند گفت : شما جز بر باطل نيستيد» .

«و در سراهاى كسانى كه بر خود ستم روا داشتند ، سكونت گزيديد ، و براى شما آشكار گرديد كه با آنان چگونه معامله كرديم ، و مَثَل ها براى شما زديم» .

حديثمصباح الشريعة :امير مؤمنان عليه السلام به قاضى اى فرمود : «آيا ناسخ و منسوخ [قرآن] را مى شناسى؟» . گفت : خير . فرمود : «آيا مراد خداوند را در مَثَل هاى قرآن مى دانى؟» . گفت : خير . فرمود : «پس هم خود ، هلاك شده اى و هم [ديگران را] به هلاكت افكنده اى . فتوا دهنده بايد معانى قرآن و حقايق سنّت ها و باطن اشارات را بشناسد» .

9 / 5نمونه هايى از مَثَل هاى قرآنالف _ مَثَل نور خدا«خدا نور آسمان ها و زمين است . مَثَلِ نور او ، چون چراغدانى است كه در آن ، چراغى ، و آن چراغ ، در شيشه اى است . آن شيشه ، گويى اخترى درخشان است كه از درخت خجسته زيتونى كه نه شرقى است و نه غربى ، افروخته مى شود . نزديك است كه روغنش _ هر چند بِدان آتشى نرسيده باشد _ روشنى بخشد . روشنى بر روى روشنى است . خدا هر كه را بخواهد ، با نور خويش هدايت مى كند ، و اين مَثَل ها را خدا براى مردم مى زند و خدا به هر چيزى داناست» .

.

ص: 406

ب _ مَثَلُ أصحابِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله«مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِيمَاهُمْ فِى وُجُوهِهِم مِّنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِى التَّوْرَاةِ وَ مَثَلُهُمْ فِى الْاءِنجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْئهُ فَازَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ مِنْهُم مَّغْفِرَةً وَ أَجْرًا عَظِيمًا» . (1)

ج _ مَثَلُ الحَقِّ وَالباطِلِ«أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةُ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَّابِيًا وَ مِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِى النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِّثْلُهُ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِى الْأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ» . (2)

د _ مَثَلُ كَلِمَةٍ طَيِّبَةٍ ومَثَلُ كَلِمَةٍ خَبيثَةٍ«أَلَمْ تَرَكَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِى السَّمَاءِ * تُؤْتِى أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ * وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ» . (3)

.


1- .الفتح : 29 .
2- .الرعد : 17 .
3- .إبراهيم : 24 _ 26 .

ص: 407

ب - مَثَل ياران پيامبرصلى الله عليه وآله
ج - مَثَل حق و باطل
د - مَثَل سخن پاك و مَثَل سخن ناپاك

ب _ مَثَل ياران پيامبر صلى الله عليه و آله«محمّد صلى الله عليه و آله پيامبر خداست و كسانى كه با اويند ، بر كافران ، سختگير [ و ] با همديگر مهربان اند . آنان را در ركوع و سجود مى بينى . فضل و خشنودى خدا را خواستارند . علامتِ [ مشخصّه ] آنان بر اثر سجود ، در چهره هايشان است . اين صفت ايشان است در تورات ، و مَثَلِ آنها در انجيل ، چون كشته اى است كه جوانه خود را بر مى آورد و آن را مايه مى دهد تا ستبر شود و بر ساقه هاى خود بِايستد و دهقانان را به شگفت آورد ، تا از [ انبوهىِ ] آنان [ خدا ] كافران را به خشم در اندازد . خدا به كسانى از آنان كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند ، آمرزش و پاداش بزرگى وعده داده است» .

ج _ مَثَل حق و باطل«[ همو كه ] از آسمان ، آبى فرو فرستاد . پس رودخانه هايى به اندازه گنجايش خود ، روان شدند ، و سيل ، كفى بلند روى خود برداشت ، و از آنچه براى به دست آوردن زينتى يا كالايى ، در آتش مى گدازند هم ، نظير آن ، كفى بر مى آيد . خداوند ، حق و باطل را چنين مَثَل مى زند . امّا كف ، بيرون افتاده ، از ميان مى رود ؛ ولى آنچه به مردم سود مى رساند ، در زمين [ باقى ]مى ماند . خداوند ، مَثَل ها را چنين مى زند» .

د _ مَثَل سخن پاك و مَثَل سخن ناپاك«آيا نديدى خدا چگونه مَثَل زده؟ سخنى پاك كه مانند درختى پاك است كه ريشه اش استوار و شاخه اش در آسمان است ، [و ]ميوه اش را هر دم به اذن پروردگارش مى دهد. و البته خدا مَثَل ها را براى مردم مى زند . شايد كه آنان پند گيرند . و مَثَلِ سخنى ناپاك ، چون درختى ناپاك است كه از روى زمين ، كنده شده و قرارى ندارد» .

.

ص: 408

ه _ أمثالٌ في بَيانِ خَصائِصِ المُؤمِنِ والكافِرِ«مَثَلُ الْفَرِيقَيْنِ كَالْأَعْمَى وَ الْأَصَمِّ وَ الْبَصِيرِ وَ السَّمِيعِ هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلاً أَفَلَا تَذَكَّرُونَ» . (1)

«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً عَبْدًا مَّمْلُوكًا لَا يَقْدِرُ عَلَى شَىْ ءٍ وَ مَن رَّزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقًا حَسَنًا فَهُوَ يُنفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَ جَهْرًا هَلْ يَسْتَوُنَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ * وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَّجُلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَبْكَمُ لَا يَقْدِرُ عَلَى شَىْ ءٍ وَ هُوَ كَلٌّ عَلَى مَوْلَاهُ أَيْنَمَا يُوَجِّههُّ لَا يَأْتِ بِخَيْرٍ هَلْ يَسْتَوِى هُوَ وَ مَن يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ هُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ» . (2)

«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَّجُلاً فِيهِ شُرَكَاءُ مُتَشَاكِسُونَ وَرَجُلاً سَلَمًا لِّرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلاً الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ» . (3)

«أَوَ مَن كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِى بِهِ فِى النَّاسِ كَمَن مَّثَلُهُ فِى الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ» . (4)

«أَفَمَن يَمْشِى مُكِبًّا عَلَى وَجْهِهِ أَهْدَى أَمَّن يَمْشِى سَوِيًّا عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ» . (5)

«وَ اضْرِبْ لَهُم مَّثَلاً رَّجُلَيْنِ جَعَلْنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَيْنِ مِنْ أَعْنَابٍ وَ حَفَفْنَاهُمَا بِنَخْلٍ وَ جَعَلْنَا بَيْنَهُمَا زَرْعًا * كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ ءَاتَتْ أُكُلَهَا وَ لَمْ تَظْلِم مِّنْهُ شَيْئا وَ فَجَّرْنَا خِلَالَهُمَا نَهَرًا * وَ كَانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصَاحِبِهِ وَ هُوَ يُحَاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنكَ مَالًا وَ أَعَزُّ نَفَرًا * وَ دَخَلَ جَنَّتَهُ وَ هُوَ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ قَالَ مَا أَظُنُّ أَن تَبِيدَ هَذِهِ أَبَدًا * وَ مَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَ لَئِن رُّدِدتُّ إِلَى رَبِّى لَأَجِدَنَّ خَيْرًا مِّنْهَا مُنقَلَبًا * قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَ هُوَ يُحَاوِرُهُ أَكَفَرْتَ بِالَّذِى خَلَقَكَ مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلاً * لَّكِنَّاْ هُوَ اللَّهُ رَبِّى وَ لَا أُشْرِكُ بِرَبِّى أَحَدًا * وَ لَوْلَا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَكَ قُلْتَ مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ إِن تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنكَ مَالًا وَ وَلَدًا * فَعَسَى رَبِّى أَن يُؤْتِيَنِ خَيْرًا مِّن جَنَّتِكَ وَ يُرْسِلَ عَلَيْهَا حُسْبَانًا مِّنَ السَّمَاءِ فَتُصْبِحَ صَعِيدًا زَلَقًا * أَوْ يُصْبِحَ مَاؤُهَا غَوْرًا فَلَن تَسْتَطِيعَ لَهُ طَلَبًا * وَ أُحِيطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلَى مَا أَنفَقَ فِيهَا وَهِىَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا وَ يَقُولُ يَالَيْتَنِى لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّى أَحَدًا» . (6)

.


1- .هود : 24 .
2- .النحل : 75 و 76 .
3- .الزمر : 29 .
4- .الأنعام : 122 .
5- .الملك : 23 .
6- .الكهف : 32 _ 42 .

ص: 409

ه - مَثَل هايى براى بيان ويژگى هاى مؤمن و كافر

ه _ مَثَل هايى براى بيان ويژگى هاى مؤمن و كافر«مَثَل اين دو گروه ، چون نابينا و كر [ در مقايسه ] با بينا و شنواست . آيا در مَثَل ، يكسان اند؟ پس آيا پند نمى گيريد؟» .

«خدا مَثَلى مى زند : بنده اى است زرخريد كه هيچ كارى از او بر نمى آيد . آيا [ او ] با كسى كه به وى از جانب خود ، روزىِ نيكو داده ايم و او از آن ، در نهان و آشكار ، انفاق مى كند ، يكسان است؟ ستايش ، خداى راست ؛ [ نه! ]بلكه بيشترشان نمى دانند . و خدا مَثَلى [ ديگر ]مى زند : دو مردند كه يكى از آنها لال است و هيچ كارى از او بر نمى آيد و او سربار خداوندگارش است . هر جا كه او را مى فرستد ، خيرى به همراه نمى آورد . آيا او با كسى كه به عدالت فرمان مى دهد و خود بر راه راست است ، يكسان است؟» .

«خدا مَثَلى زده است : مردى است كه چند خواجه ناسازگار ، در [ مالكيت ] او شراكت دارند [ و هر يك ، او را به كارى مى گمارند ]و مردى است كه تنها ، فرمانبر يك مرد است . آيا اين دو ، در مَثَل ، يكسان اند؟ ستايش ، خداى راست ؛ [ نه! ] بلكه بيشترشان نمى دانند» .

«آيا كسى كه مرده[ دل ] بود و زنده اش گردانيديم و براى او نورى پديد آورديم تا در پرتو آن ، در ميان مردم راه برود ، چون كسى است كه گويى گرفتار در تاريكى هاست و از آن ، بيرون آمدنى نيست؟ اين گونه براى كافران ، آنچه انجام مى دادند ، زينت داده شد» .

«پس آيا آن كس كه نگونسار راه مى پيمايد ، هدايت يافته تر است ، يا آن كس كه ايستاده بر راه راست مى رود؟» .

«و براى آنان ، آن دو مرد را مَثَل بزن كه به يكى از آنها دو باغ انگور داديم و پيرامون آن دو [ باغ ]را با درختان خرما پوشانديم ، و ميان آن دو را كشتزارى قرار داديم . هر يك از اين دو باغ ، محصول خود را [ به موقع ]مى داد و از [ صاحبش ]چيزى دريغ نمى ورزيد ، و ميان آن دو [ باغ ] ، نهرى روان كرده بوديم . و براى او ميوه فراوان بود . پس به رفيقش _ در حالى كه با او گفتگو مى كرد _ گفت : «مال من از تو بيشتر است و از حيث افراد از تو نيرومندترم» و در حالى كه او به خويشتن ستمكار بود ، داخل باغ شد [ و ] گفت : «گمان نمى كنم اين نعمت ، هرگز زوال پذيرد و گمان نمى كنم كه رستاخيز ، بر پا شود ، و اگر هم به سوى پروردگارم باز گردانده شوم ، قطعاً بهتر از اين را در بازگشت ، خواهم يافت» . رفيقش _ در حالى كه با او گفتگو مى كرد _ به او گفت : «آيا به آن كسى كه تو را از خاك [و] سپس از نطفه آفريد ، آن گاه تو را [ به صورت ] مردى در آورد ، كافر شدى؟ امّا من [ مى گويم ] : اوست خدا ، پروردگار من ، و هيچ كس را با پروردگارم شريك نمى سازم . و چون داخل باغت شدى ، چرا نگفتى : ما شاء اللّه . نيرويى جز از سوى خداى يكتا نيست ؟ اگر مرا از حيث مال و فرزند ، كمتر از خود مى بينى ، اميد است كه پروردگارم بهتر از باغ تو را به من عطا فرمايد ، و بر آن [ باغ تو ] ، آفتى از آسمان بفرستد ، تا به زمينى هموار و لغزنده تبديل گردد ، يا آب آن [ در زمين ]فروكش كند تا هرگز نتوانى آن را به دست آورى» . [ پس به او رسيد آنچه بايد برسد ] و [ آفت آسمانى ]ميوه هايش را فرا گرفت . پس براى [ از كف دادن ] آنچه در آن [ باغ ]هزينه كرده بود ، دست هايش را بر هم مى زد ، در حالى كه داربست هاى آن ، فرو ريخته بود و [ به حسرت ]مى گفت : اى كاش هيچ كس را شريك پروردگارم نمى ساختم!» .

.

ص: 410

و _ مَثَلُ الكافِرِ«وَ مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُواْ كَمَثَلِ الَّذِى يَنْعِقُ بِمَا لَا يَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَ نِدَاءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْىٌ فَهُمْ لَا يَعْقِلُونَ» . (1)

«إِنَّ شَرَّ الدَّوَآبِّ عِندَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ» . (2)

ز _ مَثَلُ المُشرِكِ«مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُواْ مِن دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاءَ كَمَثَلِ الْعَنكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتًا وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنكَبُوتِ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ» . (3)

«حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ وَ مَن يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِى بِهِ الرِّيحُ فِى مَكَانٍ سَحِيقٍ» . (4)

«لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ لَا يَسْتَجِيبُونَ لَهُم بِشَىْ ءٍ إِلَّا كَبَاسِطِ كَفَّيْهِ إِلَى الْمَاءِ لِيَبْلُغَ فَاهُ وَ مَا هُوَ بِبَالِغِهِ وَ مَا دُعَاءُ الْكَافِرِينَ إِلَّا فِى ضَلَالٍ» . (5)

.


1- .البقرة : 171 .
2- .الأنفال : 22 .
3- .العنكبوت : 41 .
4- .الحجّ : 31 .
5- .الرعد : 14 .

ص: 411

و - مَثَل كافِر
ز - مَثَل مُشرك

و _ مَثَل كافِر«و مَثَل [ دعوت كننده ] كافران ، چون مَثَل كسى است كه حيوانى را كه جز صدا و ندايى [ مبهم ، چيزى ]نمى شنود ، بانگ مى زند . [ آرى ، ] كرند ، لال اند ، كورند ، [ و ] در نمى يابند» .

«قطعاً بدترين جنبندگان نزد خدا ، كران و لالانى اند كه نمى انديشند» .

ز _ مَثَل مُشرك«داستان كسانى كه غير از خدا دوستانى اختيار كرده اند ، همچون داستان عنكبوت است كه [ با آب دهان خود ، ] خانه اى براى خويش ساخته است و در حقيقت _ اگر مى دانستند _ سست ترينِ خانه ها ، همان خانه عنكبوت است» .

«در حالى كه ايمان آورندگانِ خالص به خدا باشيد ، نه شريك گيرندگان [ براى ] او! و هر كس به خدا شرك ورزد ، چنان است كه گويى از آسمان ، فرو افتاده و مرغان [ شكارى ] ، او را ربوده اند ، يا باد ، او را به جايى دور افكنده است» .

«دعوت حق ، براى اوست ، و كسانى كه جز او را مى خوانند ، به آنان هيچ جوابى نمى دهند ، مگر مانند كسى كه دو دستش را به سوى آب بگشايد تا [ آب ] به دهانش برسد ، در حالى كه [ آب ] به [ دهان ] او نخواهد رسيد ، و دعاى كافران جز بر هدر نيست» .

.

ص: 412

ح _ مَثَلُ المُنافِقِ«مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِى اسْتَوْقَدَ نَارًا فَلَمَّا أَضَاءَتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَكَهُمْ فِى ظُلُمَاتٍ لَا يُبْصِرُونَ» . (1)

«أَوْ كَصَيِّبٍ مِّنَ السَّمَاءِ فِيهِ ظُلُمَاتٌ وَ رَعْدٌ وَ بَرْقٌ يَجْعَلُونَ أَصَابِعَهُمْ فِى ءَاذَانِهِم مِّنَ الصَّوَاعِقِ حَذَرَ الْمَوْتِ وَ اللَّهُ مُحِيطُ بِالْكَافِرِينَ» . (2)

ط _ مَثَلُ الإِنفاقِ في سَبيلِ اللّهِ عز و جل«مَّثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِى كُلِّ سُنبُلَةٍ مِّاْئَةُ حَبَّةٍ وَاللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ * الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَا لَهُمْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ ثُمَّ لَا يُتْبِعُونَ مَا أَنفَقُواْ مَنًّا وَ لَا أَذًى لَّهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ * قَوْلٌ مَّعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِّن صَدَقَةٍ يَتْبَعُهَا أَذىً وَاللَّهُ غَنِىٌّ حَلِيمٌ * يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِكُم بِالْمَنِّ وَالْأَذَى كَالَّذِى يُنفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْاخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْدًا لَا يَقْدِرُونَ عَلَى شَىْ ءٍ مِّمَّا كَسَبُواْ وَاللَّهُ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ * وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَتَثْبِيتًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةِ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أُكُلَهَا ضِعْفَيْنِ فَإِن لَّمْ يُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ» . (3)

ي _ مَثَلُ الإِنفاقِ رِئاءَ النّاسِ«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا تُبْطِلُواْ صَدَقَاتِكُم بِالْمَنِّ وَالْأَذَى كَالَّذِى يُنفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْاخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْدًا لَا يَقْدِرُونَ عَلَى شَىْ ءٍ مِّمَّا كَسَبُواْ وَاللَّهُ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ» . (4)

.


1- .البقرة : 17 .
2- .البقرة : 19 .
3- .البقرة : 261 _ 265 .
4- .البقرة : 264 .

ص: 413

ح - مَثَل منافق
ط - مَثَل انفاق كردن در راه خدا
ى - مَثَل انفاق كردن ريايى

ح _ مَثَل منافق«مَثَل آنان ، همچون مَثَل كسانى است كه آتشى افروختند و چون پيرامون آنان را روشنايى داد ، خدا نورشان را برد و آنان را در ميان تاريكى هايى كه نمى بينند ، رها ساخت» .

«يا چون [ كسانى كه در معرض ] رگبارى از آسمان _ كه در آن ، تاريكى ها و رعد و برقى است _ [ قرار گرفته اند] ، از [ نهيب ]آذرخش [و] از بيم مرگ ، سر انگشتان خود را در گوش هايشان مى نهند ؛ ولى خدا بر كافران ، احاطه دارد» .

ط _ مَثَل انفاق كردن در راه خدا«مَثَل [ صدقاتِ ] كسانى كه اموالِ خود را در راه خدا انفاق مى كنند ، همانند دانه اى است كه هفت خوشه بروياند كه در هر خوشه اى ، صد دانه باشد و خداوند براى هر كس كه بخواهد ، [ آن را ] چند برابر مى كند ، و خداوند ، گشايشگر داناست . كسانى كه اموالِ خود را در راه خدا انفاق مى كنند ، سپس در پىِ آنچه انفاق كرده اند ، منّت و آزارى روا نمى دارند ، پاداش آنان برايشان نزد پروردگارشان [ محفوظ ]است ، و بيمى بر آنان نيست و اندوهگين نمى شوند . گفتارى پسنديده [ در برابر نيازمندان ] و گذشت [ از اصرار و تندىِ آنان ] ، بهتر از صدقه اى است كه آزارى به دنبال آن باشد ، و خداوند ، بى نياز بردبار است . اى كسانى كه ايمان آورده ايد! صدقه هاى خود را با منّت و آزار ، باطل مكنيد ، مانند كسى كه مالش را براى خودنمايى به مردم ، انفاق مى كند و به خدا و روز بازپسين ، ايمان ندارد . پس مَثَلِ او ، همچون مَثَلِ سنگ خارايى است كه بر روى آن ، خاكى [ نشسته ] است ، و رگبارى به آن رسيده و آن [ سنگ ]را سخت و صاف بر جاى نهاده است . آنان ( رياكاران ) نيز از آنچه به دست آورده اند ، بهره اى نمى برند ، و خداوند ، گروه كافران را هدايت نمى كند . و مَثَل [ صدقاتِ ] كسانى كه اموال خويش را براى طلب خشنودى خدا و استوارى روحشان انفاق مى كنند ، همچون مَثَلِ باغى است كه بر فراز پشته اى قرار دارد [ كه اگر ] رگبارى بر آن برسد ، دو چندان محصول بر مى آورد ، و اگر رگبارى هم بر آن نرسد ، بارانِ ريزى [ براى آن بس است ] و خداوند به آنچه انجام مى دهيد ، بيناست» .

ى _ مَثَل انفاق كردن ريايى«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! صدقه هاى خود را با منّت و آزار ، باطل مكنيد ، مانند كسى كه مالش را براى خودنمايى به مردم ، انفاق مى كند و به خدا و روز بازپسين ، ايمان ندارد . پس مَثَلِ او همچون مَثَلِ سنگ خارايى است كه بر روى آن ، خاكى [ نشسته ]است ، و رگبارى به آن رسيده و آن [ سنگ ]را سخت و صاف بر جاى نهاده است . آنان ( رياكاران ) نيز از آنچه به دست آورده اند ، بهره اى نمى برند ، و خداوند ، گروه كافران را هدايت نمى كند» .

.

ص: 414

ك _ مَثَلُ الحَياةِ الدُّنيا«إِنَّمَا مَثَلُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ وَ الْأَنْعَامُ حَتَّى إِذَا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَ ازَّيَّنَتْ وَ ظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَيْهَا أَتَاهَا أَمْرُنَا لَيْلاً أَوْ نَهَارًا فَجَعَلْنَاهَا حَصِيدًا كَأَن لَّمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الْايَاتِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ» . (1)

«وَ اضْرِبْ لَهُم مَّثَلَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيمًا تَذْرُوهُ الرِّيَاحُ وَ كَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ مُّقْتَدِرًا» . (2)

«اعْلَمُواْ أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِينَةٌ وَ تَفَاخُرُ بَيْنَكُمْ وَ تَكَاثُرٌ فِى الْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلَادِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ ثُمَّ يَهِيجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَكُونُ حُطَامًا وَ فِى الْأَخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِّنَ اللَّهِ وَ رِضْوَانٌ وَ مَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ» . (3)

ل _ مَثَلُ أعمالِ الكُفّارِ«مَّثَلُ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِمْ أَعْمَالُهُمْ كَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِى يَوْمٍ عَاصِفٍ لَا يَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُواْ عَلَى شَىْ ءٍ ذَلِكَ هُوَ الضَّلَالُ الْبَعِيدُ» . (4)

«وَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَعْمَالُهُمْ كَسَرَابِ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْئانُ مَاءً حَتَّى إِذَا جَاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئا وَ وَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفَّاهُ حِسَابَهُ وَ اللَّهُ سَرِيعُ الْحِسَابِ» . (5)

.


1- .يونس : 24 .
2- .الكهف : 45 .
3- .الحديد : 20 .
4- .إبراهيم : 18 .
5- .النور : 39 .

ص: 415

ك - مَثَل زندگى دنيا
ل - مَثَل كردارهاى كافران

ك _ مَثَل زندگى دنيا«در حقيقت ، مَثَلِ زندگى دنيا ، به سان آبى است كه آن را از آسمان ، فرو ريختيم . پس گياه زمين _ از آنچه مردم و دام ها مى خورند _ با آن در آميخت ، تا آن گاه كه زمين ، پيرايه خود را بر گرفت و آراسته گرديد و اهل آن پنداشتند كه آنان بر آن قدرت دارند . شبى يا روزى ، فرمان [ ويرانىِ ] ما آمد و آن را چنان درويده كرديم كه گويى ديروز وجود نداشته است . اين گونه ، نشانه ها[ ى خود ] را براى مردمى كه انديشه مى كنند ، به روشنى بيان مى كنيم» .

«و براى آنان ، زندگى دنيا را مَثَل بزن كه مانند آبى است كه آن را از آسمان ، فرو فرستاديم . سپس گياه زمين با آن در آميخت و [ چنان ] خشك گرديد كه بادها پراكنده اش كردند ، و خداست كه همواره بر هر چيزى تواناست» .

«بدانيد كه زندگى دنيا ، در حقيقت ، بازى و سرگرمى و آرايش و فخرفروشىِ شما به يكديگر و فزون جويى در اموال و فرزندان است . [ مَثَل آنها ] چون مَثَل بارانى است كه كشاورزان را رُستنىِ آن [ باران ] ، به شگفتى مى اندازد ، سپس [ آن كشت ]خشك شود و آن را زرد ببينى ، آن گاه خاشاك شود . و در آخرت ، [ دنياپرستان را ]عذابى سخت است و [ مؤمنان را ] از جانب خدا آمرزش و خشنودى است ، و زندگانى دنيا ، جز كالاى فريبنده نيست» .

ل _ مَثَل كردارهاى كافران«مَثَل كسانى كه به پروردگار خود كافر شدند ، كردارهايشان به خاكسترى مى ماند كه بادى تند در روزى طوفانى بر آن بوزد . از آنچه به دست آورده اند ، هيچ [ بهره اى ] نمى توانند بُرد . اين است همان گم راهىِ دور و دراز» .

«و كسانى كه كفر ورزيدند ، كارهايشان چون سرابى در زمينى هموار است كه تشنه ، آن را آبى مى پندارد ، تا چون بِدان رسد ، آن را چيزى نيابد و خدا را نزد خويش يابد و حسابش را تمام به او بدهد و خدا زودشمار است» .

.

ص: 416

م _ مَثَلُ القُلوبِ القاسِيَةِ«ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُم مِّن بَعْدِ ذَلِكَ فَهِىَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا يَشَّقَّقُ فَيَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ وَ إِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ» . (1)

ن _ مَثَلُ الجاهِلِ«أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ يَسْمَعُونَ أَوْ يَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِيلاً» . (2)

«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَوَلَّوْاْ عَنْهُ وَأَنتُمْ تَسْمَعُونَ * وَلَا تَكُونُواْ كَالَّذِينَ قَالُواْ سَمِعْنَا وَهُمْ لَا يَسْمَعُونَ * إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ * وَلَوْ عَلِمَ اللَّهُ فِيهِمْ خَيْرًا لأََّسْمَعَهُمْ وَلَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّواْ وَّهُم مُّعْرِضُونَ » . (3)

س _ مَثَلُ العالِمِ بِلا عَمَلٍ«مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُواْ التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارَا بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِايَاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ» . (4)

«وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِى ءَاتَيْنَاهُ ءَايَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ * وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَْرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَث ذَّلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِايَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ * سَاءَ مَثَلاً الْقَوْمُ الَّذِينَ كَذَّبُواْ بِايَاتِنَا وَأَنفُسَهُمْ كَانُواْ يَظْلِمُونَ» . (5)

.


1- .البقرة : 74 .
2- .الفرقان : 44 .
3- .الأنفال : 20 _ 23 .
4- .الجمعة : 5 .
5- .الأعراف : 175 _ 177 .

ص: 417

م - مَثَل دل هاى سخت
ن - مَثَل نادان
س - مَثَل عالم بى عمل

م _ مَثَل دل هاى سخت«سپس دل هاى شما پس از اين [ واقعه ] سخت گرديد ، همانند سنگ ، يا سخت تر از آن ؛ چرا كه از برخى سنگ ها ، جوى هايى بيرون مى زند ، و پاره اى از آنها مى شكافند و آب از آن خارج مى شود ، و برخى از آنها از بيم خدا فرو مى ريزند ، و خدا از آنچه مى كنيد ، غافل نيست» .

ن _ مَثَل نادان«آيا مى پندارى كه بيشتر آنان مى شنوند يا مى انديشند؟ آنان نيستند ، مگر مانند چارپايان ؛ بلكه گم راه ترند» .

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خدا و فرستاده او را فرمان بريد ، و از او روى بر نتابيد ، در حالى كه [سخنان او را ]مى شنويد ، و مانند كسانى مباشيد كه گفتند : «شنيديم» ، در حالى كه نمى شنيدند . قطعاً بدترين جنبندگان نزد خدا ، كران و لالانى اند كه نمى انديشند . و اگر خدا در آنان خيرى مى يافت ، قطعاً شنوايشان مى ساخت ، و اگر آنان را شنوا مى كرد ، حتماً باز به حال اِعراض ، روى بر مى تافتند» .

س _ مَثَل عالم بى عمل«مَثَل كسانى كه [ عمل به ] تورات بر آنان بار شد [ و بِدان مكلّف گرديدند ] ، آن گاه آن را به كار نبستند ، همچون مَثَلِ الاغى است كه كتاب هايى را بر پشت مى كشد . [ وه ] چه زشت است وصف آن قومى كه آيات خدا را به دروغ گرفتند! و البته خدا مردم ستمگر را راه نمى نمايد» .

«و خبر آن كس را كه آيات خود را به او داده بوديم ، براى آنان بخوان كه از آنها عارى گشت . آن گاه شيطان ، او را دنبال كرد و از گم راهان شد . و اگر مى خواستيم ، قدر او را به وسيله آن [ آيات ] ، بالا مى برديم ؛ امّا او به زمين [ دنيا ] گراييد و از هوس خود ، پيروى كرد . از اين رو داستانش چون داستان سگ است [ كه ] اگر بر آن حمله ور شوى ، زبان از كام بر مى آورد ، و اگر آن را رها كنى ، [ باز هم ]زبان از كام بر مى آورد . اين ، مَثَل آن گروهى است كه آيات ما را تكذيب كردند . پس اين داستان را [ براى آنان ]حكايت كن ، شايد كه آنان بينديشند . چه زشت است داستان گروهى كه آيات ما را تكذيب و به خود ، ستم مى نمودند!» .

.

ص: 418

ع _ مَثَلُ الزَّوجِ الصّالِحِ وَالطّالِحِ«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِّلَّذِينَ كَفَرُواْ امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَيْئا وَ قِيلَ ادْخُلَا النَّارَ مَعَ الدَّا خِلِينَ * وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِّلَّذِينَ ءَامَنُواْ امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِى عِندَكَ بَيْتًا فِى الْجَنَّةِ وَ نَجِّنِى مِن فِرْعَوْنَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنِى مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ» . (1)

ف _ مَثَلُ الكُفرِ بِنِعمَةِ اللّه عزّوجلِّ«وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً قَرْيَةً كَانَتْ ءَامِنَةً مُّطْمَئِنَّةً يَأْتِيهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن كُلِّ مَكَانٍ فَكَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِمَا كَانُواْ يَصْنَعُونَ» . (2)

9 / 6الاِستِعانَةُ بِالقَسَمِأ _ القَسَمُ بِلَفظِ الجَلالَةِ«وَ يَجْعَلُونَ لِمَا لَا يَعْلَمُونَ نَصِيبًا مِّمَّا رَزَقْنَاهُمْ تَاللَّهِ لَتُسْئلُنَّ عَمَّا كُنتُمْ تَفْتَرُونَ» . (3)

«تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِّن قَبْلِكَ فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَهُوَ وَلِيُّهُمُ الْيَوْمَ وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» . (4)

ب _ القَسَمُ بِالرَّبِّ«فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِى أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا» . (5)

.


1- .التحريم : 10 و 11 .
2- .النحل : 112 .
3- .النحل : 56 .
4- .النحل : 63 .
5- .النساء : 65 .

ص: 419

ع - مَثَل همسر خوب و بد
ف - مَثَل ناسپاسى از نعمت خدا
9 / 6 كمك گرفتن از سوگندها
الف - سوگند خوردن به لفظ جلاله (اللَّه)
ب - سوگند خوردن به پروردگار

ع _ مَثَل همسر خوب و بد«خدا براى كسانى كه كفر ورزيده اند ، زن نوح و زن لوط را مَثَل آورده [ كه ] هر دو ، در نكاح دو بنده از بندگان شايسته ما بودند و به آنها خيانت كردند و كارى از دست [ شوهران ] آنها در برابر خدا ساخته نبود ، و [به آن دو زن] گفته شد : «با داخل شوندگان ، داخل آتش شويد» ، و خدا براى كسانى كه ايمان آورده اند ، همسر فرعون را مَثَل آورده ، آن گاه كه گفت : پروردگارا! پيش خود در بهشت ، خانه اى برايم بساز ، و مرا از فرعون و كردارش نجات ده ، و مرا از دست مردم ستمگر بِرَهان» .

ف _ مَثَل ناسپاسى از نعمت خدا«و خدا شهرى را مَثَل زده است كه امن و امان بود [ و ] روزى اش از هر سو فراوان مى رسيد . پس [ ساكنانش ]نعمت هاى خدا را ناسپاسى كردند ، و خدا هم به سزاى آنچه انجام مى دادند ، طعم گرسنگى و هراس را به [ مردم ]آن چشانيد» .

9 / 6كمك گرفتن از سوگندهاالف _ سوگند خوردن به لفظ جلاله (اللّه )«و از آنچه به ايشان روزى داديم ، نصيبى براى آن [ خدايانى ] كه نمى دانند [ چيست ] ، مى نهند . به خدا سوگند كه از آنچه به دروغ بر مى بافتيد ، حتماً سؤال خواهيد شد» .

«سوگند به خدا كه به سوى امّت هاى پيش از تو [ رسولانى ] فرستاديم ؛ ولى شيطان ، اعمالشان را برايشان آراست و امروز [ هم ]سرپرستشان هموست و برايشان عذابى دردناك است» .

ب _ سوگند خوردن به پروردگار«ولى چنين نيست و به پروردگارت سوگند كه ايمان نمى آورند ، مگر آن كه تو را در مورد آنچه ميان آنان مايه اختلاف است ، داور گردانند ، سپس از حكمى كه كرده اى ، در دل هايشان احساس ناراحتى [ و ترديد ] نكنند و كاملاً سرِ تسليم فرود آورند» .

.

ص: 420

«فَلَا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشَارِقِ وَ الْمَغَارِبِ إِنَّا لَقَادِرُونَ * عَلَى أَن نُّبَدِّلَ خَيْرًا مِّنْهُمْ وَ مَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ» . (1)

«فَوَرَبِّكَ لَنَسْئلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * عَمَّا كَانُواْ يَعْمَلُونَ» . (2)

«فَوَرَبِّكَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَ الشَّيَاطِينَ» . (3)

«وَ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَا تَأْتِينَا السَّاعَةُ قُلْ بَلَى وَ رَبِّى لَتَأْتِيَنَّكُمْ عَالِمِ الْغَيْبِ» . (4)

«زَعَمَ الَّذِينَ كَفَرُواْ أَن لَّن يُبْعَثُواْ قُلْ بَلَى وَ رَبِّى لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلْتُمْ وَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ» . (5)

«وَ يَسْتَنبِئونَكَ أَحَقٌّ هُوَ قُلْ إِى وَ رَبِّى إِنَّهُ لَحَقٌّ وَ مَا أَنتُم بِمُعْجِزِينَ» . (6)

«فَوَ رَبِّ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِّثْلَ مَا أَنَّكُمْ تَنطِقُونَ» . (7)

ج _ القَسَمُ بِالنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله«لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِى سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ * فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ مُشْرِقِينَ» . (8)

«لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ * وَ أَنتَ حِلُّ بِهَذَا الْبَلَدِ * وَ وَالِدٍ وَمَا وَلَدَ * لَقَدْ خَلَقْنَا الْاءِنسَانَ فِى كَبَدٍ» . (9)

.


1- .المعارج : 40 و 41 .
2- .الحجر : 92 و 93 .
3- .مريم : 68 .
4- .سبأ : 3 .
5- .التغابن : 7.
6- .يونس : 53 .
7- .الذاريات : 23 .
8- .الحجر : 72 و 73 .
9- .البلد : 1 _ 4 .

ص: 421

ج - سوگند خوردن به پيامبرصلى الله عليه وآله

«[ هرگز! ] به پروردگار خاوران و باختران ، سوگند ياد نمى كنم كه ما تواناييم به جاى آنان ، بهتر از ايشان را بياوريم ، و بر ما پيشى نتوانند جُست» .

«به پروردگارت سوگند كه از همه آنان ، پرسش خواهيم كرد ، از كارهايى كه مى كرده اند» .

«پس به پروردگارت سوگند كه آنها را با شياطين ، محشور خواهيم ساخت» .

«و كسانى كه كافر شدند ، گفتند : «رستاخيز براى ما نخواهد آمد» . بگو : چرا! سوگند به پروردگارم ، [همان ]داناى نهان ، كه [رستاخيز ]حتماً براى شما خواهد آمد» .

«كسانى كه كفر ورزيدند ، پنداشتند كه هرگز برانگيخته نخواهند شد . بگو : «آرى ، سوگند به پروردگارم ، حتماً برانگيخته خواهيد شد . سپس شما را به [ حقيقت ] آنچه كرده ايد ، قطعاً آگاه خواهند ساخت ، و اين بر خدا آسان است»» .

«و از تو خبر مى گيرند : «آيا آن راست است؟» . بگو : آرى! سوگند به پروردگارم كه آن قطعاً راست است و شما نمى توانيد [ خدا را ]درمانده كنيد» .

«به پروردگار آسمان و زمين ، سوگند كه آن ، حق است ، همان گونه كه خود شما سخن مى گوييد» .

ج _ سوگند خوردن به پيامبر صلى الله عليه و آله«به جان تو سوگند ، كه آنان در مستى خود ، سرگردان بودند . پس به هنگام طلوع آفتاب ، فرياد [ مرگبار ] ، آنان را فرا گرفت» .

«سوگند به اين شهر ، و حال آن كه تو در اين شهر ، جاى دارى . سوگند به پدرى [ چنان ] و آن كسى را كه به وجود آورد . به راستى كه انسان را در رنج آفريده ايم» .

.

ص: 422

د _ القَسَمُ بِالقُرآنِ الكَريمِ«يس * وَ الْقُرْءَانِ الْحَكِيمِ * إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ * عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ» . (1)

«ص وَ الْقُرْءَانِ ذِى الذِّكْرِ * بَلِ الَّذِينَ كَفَرُواْ فِى عِزَّةٍ وَ شِقَاقٍ * كَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَبْلِهِم مِّن قَرْنٍ فَنَادَواْ وَّ لَاتَ حِينَ مَنَاصٍ * وَ عَجِبُواْ أَن جَاءَهُم مُّنذِرٌ مِّنْهُمْ وَ قَالَ الْكَافِرُونَ هَذَا سَحِرٌ كَذَّابٌ * أَجَعَلَ الْأَلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا إِنَّ هَذَا لَشَىْ ءٌ عُجَابٌ» . (2)

«ق وَ الْقُرْءَانِ الْمَجِيدِ * بَلْ عَجِبُواْ أَن جَاءَهُم مُّنذِرٌ مِّنْهُمْ فَقَالَ الْكَافِرُونَ هَذَا شَىْ ءٌ عَجِيبٌ» . (3)

«حم * وَ الْكِتَابِ الْمُبِينِ * إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِى لَيْلَةٍ مُّبَارَكَةٍ إِنَّا كُنَّا مُنذِرِينَ * فِيهَا يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكِيمٍ * أَمْرًا مِّنْ عِندِنَا إِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ» . (4)

«حم * وَ الْكِتَابِ الْمُبِينِ * إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْءَانًا عَرَبِيًّا لَّعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ * وَ إِنَّهُ فِى أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِىٌّ حَكِيمٌ» . (5)

ه _ القَسَمُ بِالعَصرِ«وَ الْعَصْرِ * إِنَّ الْاءِنسَانَ لَفِى خُسْرٍ » . (6)

و _ القَسَمُ بِالنُّجومِ ومَواقِعِها«وَ النَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَ مَا غَوَى * وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يُوحَى» . (7)

«فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَاقِعِ النُّجُومِ * وَ إِنَّهُ لَقَسَمٌ لَّوْ تَعْلَمُونَ عَظِيمٌ * إِنَّهُ لَقُرْءَانٌ كَرِيمٌ * فِى كِتَابٍ مَّكْنُونٍ * لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» . (8)

.


1- .يس : 1 _ 4 .
2- .ص : 1 _ 5 .
3- .ق : 1 و 2 .
4- .الدخان : 1 _ 5 .
5- .الزخرف : 1 _ 4 .
6- .العصر : 1 و 2 .
7- .النجم : 1 _ 4 .
8- .الواقعة : 75 _ 79 .

ص: 423

د - سوگند خوردن به قرآن كريم
ه - سوگند خوردن به عصر
و - سوگند خوردن به ستارگان و جايگاه هاى آنها

د _ سوگند خوردن به قرآن كريم«يا سين . سوگند به قرآن حكمت آموز ، كه قطعاً تو از [ جمله ] پيامبرانى ، بر راهى راست» .

«صاد . سوگند به قرآن پراندرز . آرى ، آنان كه كفر ورزيدند ، در سركشى و ستيزه اند . چه بسيار نسل ها كه پيش از ايشان هلاك كرديم كه [ ما را ] به فرياد خواندند ؛ ولى ديگر مجال گريز نبود! و از اين كه هشدار دهنده اى از خودشان برايشان آمده ، در شگفت اند ، و كافران مى گويند : «اين ، ساحرى شيّاد است . آيا خدايان [ متعدّد ] را خداى واحدى قرار داده؟ اين واقعاً چيزى عجيب است!»» .

«قاف . سوگند به قرآنِ باشكوه [ كه آنان نگرويدند ] ؛ بلكه از اين كه هشدار دهنده اى از خودشان برايشان آمد ، در شگفت شدند و كافران گفتند : اين [ محمّد و حكايت معاد ] ، چيزى عجيب است!» .

«حا ميم . سوگند به كتاب روشنگر ، [ كه ] ما آن را در شبى فرخنده نازل كرديم ، كه ما هشدار دهنده بوديم . در آن [ شب ] ، هر [ گونه ]كارى [ به نحوى ] استوار ، فيصله مى يابد . [ اين ] كارى است [ كه ] از جانب ما [ صورت مى گيرد ] . ما فرستنده[ ى پيامبران ] بوديم» .

«حا _ ميم . سوگند به كتاب روشنگر . ما آن را قرآنى عربى قرار داديم _ باشد كه بينديشيد _ و همانا كه آن در كتاب اصلى ( لوح محفوظ ) به نزد ما ، سخت والا و پرحكمت است» .

ه _ سوگند خوردن به عصر«سوگند به عصر ، كه انسان واقعاً دستخوشِ زيان است» .

و _ سوگند خوردن به ستارگان و جايگاه هاى آنها«سوگند به اختر ؛ چون فرود مى آيد [ كه ] يار شما ، نه گم راه شده و نه در نادانى مانده ، و از سر هوس ، سخن نمى گويد . اين سخن ، جز وحيى كه وحى مى شود ، نيست» .

«نه[ چنين است كه مى پنداريد ]! سوگند به جايگاه هاى [ ويژه و فواصل معيّن ] ستارگان _ و اگر بدانيد ، آن سوگندى سخت بزرگ است _ كه اين [ پيام ] ، قطعاً قرآنى است ارجمند ، در كتابى نهفته ، كه جز پاك شدگان ، به آن دست نمى زنند» .

.

ص: 424

ز _ القَسَمُ بِالسَّماءِ«وَ الذَّارِيَاتِ ذَرْوًا * فَالْحَامِلَاتِ وِقْرًا * فَالْجَارِيَاتِ يُسْرًا * فَالْمُقَسِّمَاتِ أَمْرًا * إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَصَادِقٌ * وَ إِنَّ الدِّينَ لَوَاقِعٌ * وَ السَّمَاءِ ذَاتِ الْحُبُكِ * إِنَّكُمْ لَفِى قَوْلٍ مُّخْتَلِفٍ» . (1)

ح _ تِلكَ الأَقسامُ«وَ الصَّافَّاتِ صَفًّا * فَالزَّاجِرَاتِ زَجْرًا * فَالتَّالِيَاتِ ذِكْرًا * إِنَّ إِلَهَكُمْ لَوَاحِدٌ» . (2)

«وَ الذَّارِيَاتِ ذَرْوًا * فَالْحَامِلَاتِ وِقْرًا * فَالْجَارِيَاتِ يُسْرًا * فَالْمُقَسِّمَاتِ أَمْرًا * إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَصَادِقٌ * وَ إِنَّ الدِّينَ لَوَاقِعٌ» . (3)

«وَ الطُّورِ * وَ كِتَابٍ مَّسْطُورٍ * فِى رَقٍّ مَّنشُورٍ * وَ الْبَيْتِ الْمَعْمُورِ * وَ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ * وَ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ * إِنَّ عَذَابَ رَبِّكَ لَوَاقِعٌ * مَّا لَهُ مِن دَافِعٍ» . (4)

«ن وَ الْقَلَمِ وَ مَا يَسْطُرُونَ * مَا أَنتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ * وَ إِنَّ لَكَ لَأَجْرًا غَيْرَ مَمْنُونٍ * وَ إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ» . (5)

«فَلَا أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ * وَ مَا لَا تُبْصِرُونَ * إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ * وَ مَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِيلاً مَّا تُؤْمِنُونَ * وَلَا بِقَوْلِ كَاهِنٍ قَلِيلاً مَّا تَذَكَّرُونَ * تَنزِيلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ» . (6)

«وَ مَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ وَ مَا هِىَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْبَشَرِ * كَلَّا وَ الْقَمَرِ * وَ الَّيْلِ إِذْ أَدْبَرَ * وَ الصُّبْحِ إِذَا أَسْفَرَ * إِنَّهَا لَاءِحْدَى الْكُبَرِ * نَذِيرًا لِّلْبَشَرِ * لِمَن شَاءَ مِنكُمْ أَن يَتَقَدَّمَ أَوْ يَتَأَخَّرَ» . (7)

.


1- .الذاريات : 1 _ 8 .
2- .الصافّات : 1 _ 4 .
3- .الذاريات : 1 _ 6 .
4- .الطور : 1 _ 8 .
5- .القلم : 1 _ 4 .
6- .الحاقّة : 38 _ 43 .
7- .المدّثّر : 31 _ 37 .

ص: 425

ز - سوگند خوردن به آسمان
ح - اين سوگند

ز _ سوگند خوردن به آسمان«سوگند به بادهاى ذرّه افشان ، و ابرهاى گرانبار ، و سَبُك سِيران ، و تقسيم كنندگان كار[ ها] ، كه آنچه وعده داده شده ايد ، راست است و [ روز ] پاداش ، واقعيت دارد . سوگند به آسمان مشبّك ، كه شما [ در باره قرآن ] در سخنى گوناگونيد» .

ح _ و اين چند سوگند«سوگند به صف بستگان _ كه صفى [ باشُكوه ] بسته اند _ و به بازدارندگان _ كه به سختى باز مى دارند _ و به تلاوت كنندگان [ آيات الهى ] ، كه قطعاً معبود شما يگانه است» .

«سوگند به بادهاى ذرّه افشان ، و ابرهاى گرانبار ، و سبُك سِيران ، و تقسيم كنندگان كارها ، كه آنچه وعده داده شده ايد ، راست است» .

«سوگند به طور ، و كتابى نگاشته شده ، در طومارى گسترده . سوگند به آن خانه آباد [ خدا ] . سوگند به بام بلند [ آسمان ] و آن درياى سرشار [ و افروخته ] ، كه عذاب پروردگارت واقع شدنى است [و ]آن را هيچ بازدارنده اى نيست» .

«نون . سوگند به قلم و آنچه مى نويسند [ كه ] تو ، به لطف پروردگارت ، ديوانه نيستى ، و بى گمان ، تو را پاداشى بى منّت خواهد بود ، و راستى كه تو را خويى والاست» .

«پس نه[ چنان است كه مى پنداريد] . سوگند ياد مى كنم به آنچه مى بينيد ، و آنچه نمى بينيد ، كه [ قرآن ] قطعاً گفتار فرستاده اى بزرگوار است ، و آن ، گفتار شاعرى نيست كه كمتر [ به آن ] ايمان داريد ، و نه گفتار كاهنى كه كمتر [ از آن ] پند مى گيريد . [ پيامِ ] فرود آمده اى است از جانب پروردگار جهانيان» .

«و [ شماره ] سپاهيان پروردگارت را جز او نمى داند ، و اين [ آيات ] ، جز تذكارى براى بشر نيست . نه چنين است [ كه مى پندارند ]! سوگند به ماه ، و سوگند به شامگاه ، چون پشت مى كند ، و سوگند به بامداد ، چون آشكار مى شود ، كه آيات [ قرآن ] از پديده هاى بزرگ است . براى بشر ، هشدار دهنده است ، براى هر كه از شما كه بخواهد پيشى جويد يا باز ايستد» .

.

ص: 426

«لَا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيَامَةِ * وَ لَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ * أَيَحْسَبُ الْاءِنسَانُ أَلَّن نَّجْمَعَ عِظَامَهُ * بَلَى قَادِرِينَ عَلَى أَن نُّسَوِّىَ بَنَانَهُ * بَلْ يُرِيدُ الْاءِنسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ * يَسْئلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ» . (1)

«وَ الْمُرْسَلَاتِ عُرْفًا * فَالْعَاصِفَاتِ عَصْفًا * وَ النَّاشِرَاتِ نَشْرًا * فَالْفَارِقَاتِ فَرْقًا * فَالْمُلْقِيَاتِ ذِكْرًا * عُذْرًا أَوْ نُذْرًا * إِنَّمَا تُوعَدُونَ لَوَاقِعٌ» . (2)

«وَ النَّازِعَاتِ غَرْقًا * وَ النَّاشِطَاتِ نَشْطًا * وَ السَّابِحَاتِ سَبْحًا * فَالسَّابِقَاتِ سَبْقًا * فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْرًا * يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ * تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ * قُلُوبٌ يَوْمَئِذٍ وَاجِفَةٌ * أَبْصَارُهَا خَاشِعَةٌ» . (3)

«فَلَا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ * الْجَوَارِ الْكُنَّسِ * وَ الَّيْلِ إِذَا عَسْعَسَ * وَ الصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ * إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ * ذِى قُوَّةٍ عِندَ ذِى الْعَرْشِ مَكِينٍ * مُّطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ » . (4)

«فَلَا أُقْسِمُ بِالشَّفَقِ * وَ الَّيْلِ وَ مَا وَسَقَ * وَ الْقَمَرِ إِذَا اتَّسَقَ * لَتَرْكَبُنَّ طَبَقًا عَن طَبَقٍ * فَمَا لَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ * وَ إِذَا قُرِئَ عَلَيْهِمُ الْقُرْءَانُ لَا يَسْجُدُونَ» . (5)

«وَ السَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ * وَ الْيَوْمِ الْمَوْعُودِ * وَ شَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ * قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ * النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ * إِذْ هُمْ عَلَيْهَا قُعُودٌ * وَ هُمْ عَلَى مَا يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ * وَ مَا نَقَمُواْ مِنْهُمْ إِلَّا أَن يُؤْمِنُواْ بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ» . (6)

«وَ السَّمَاءِ وَ الطَّارِقِ * وَ مَا أَدْرَاكَ مَا الطَّارِقُ * النَّجْمُ الثَّاقِبُ * إِن كُلُّ نَفْسٍ لَّمَّا عَلَيْهَا حَافِظٌ ». (7)

.


1- .القيامة : 1 _ 6 .
2- .المرسلات : 1 _ 7 .
3- .النازعات : 1 _ 9 .
4- .التكوير : 15 _ 21 .
5- .الإنشقاق : 16 _ 21 .
6- .البروج : 1 _ 8 .
7- .الطارق : 1 _ 4 .

ص: 427

«نه! سوگند به روز رستاخيز ، و [ باز ] نه سوگند به وجدان سرزنشگر . آيا انسان مى پندارد كه هرگز ريزه استخوان هايش را گرد نخواهيم آورد؟! آرى ، تواناييم كه [ حتّى خطوط ] سر انگشتانش را [ يكايك ] درست [ و بازسازى ] كنيم ؛ ولى انسان مى خواهد كه در پيشگاه او ، فسادكارى كند . مى پرسد : روز رستاخيز ، چه وقت است؟» .

«سوگند به فرستادگانِ پى در پى ، كه سخت توفنده اند ، و سوگند به افشانندگانِ افشانگر ، كه [ ميان حق و باطل ] جُداگرند و القا كننده وحى اند _ خواه عذرى باشد يا هشدارى _ كه آنچه وعده يافته ايد ، قطعاً رخ خواهد داد» .

«سوگند به فرشتگانى كه به سختى جان مى ستانند ، و به فرشتگانى كه جان را به آرامى مى گيرند ، پس در پيشى گرفتن سبقت گيرنده اند و كار را تدبير مى كنند ، آن روز كه لرزنده بلرزد و از پى آن ، لرزه اى [دگر] افتد ، در آن روز ، دل هايى ، سخت هراسان اند [و] ديدگان آن فرو افتاده اند» .

«نه ، نه! سوگند به اختران گردان ، [ كه از ديده ] نهان مى شوند و از نو مى آيند . سوگند به شب ، چون پشت مى گرداند . سوگند به صبح ، چون دميدن مى گيرد ، كه [ قرآن ]سخن فرشته بزرگوارى است ؛ نيرومند [ كه ] پيش خداوند عرش ، بلندپايگاه است . در آن جا ، [ هم ] مُطاع [ و هم ] امين است» .

«نه ، نه! سوگند به شَفَق ، سوگند به شب و آنچه [ شب ] فرو مى پوشاند ، سوگند به ماه ، چون [ بَدْرِ ]تمام مى شود ، كه قطعاً از حالى به حالى بر خواهيد نشست . پس چرا آنان باور نمى دارند؟ و چون بر آنان قرآن تلاوت مى شود ، چهره بر خاك نمى سايند؟» .

«سوگند به آسمانِ آكنده از برج ، و به روزِ موعود ، و به گواه و موردِ گواهى . مرگ بر گروه [آتش افروز در ]خندق ؛ همان آتش مايه دار [ و انبوه] ، آن گاه كه آنان بالاى آن [ خندق به تماشا ]نشسته بودند ، و خود بر آنچه بر [ سرِ ] مؤمنان مى آوردند ، گواه بودند ، و بر آنان عيبى نگرفته بودند ، جز اين كه به خداى ارجمند ستوده ، ايمان آورده بودند!» .

«سوگند به آسمان و آن اختر شبگرد . و تو چه مى دانى كه اختر شبگرد چيست؟ آن اختر فروزان . هيچ كس نيست ، مگر اين كه نگاهبانى بر او [ گماشته شده ]است» .

.

ص: 428

«وَ الْفَجْرِ * وَ لَيَالٍ عَشْرٍ * وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ * وَ الَّيْلِ إِذَا يَسْرِ * هَلْ فِى ذَلِكَ قَسَمٌ لِّذِى حِجْرٍ» . (1)

«لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ * وَ أَنتَ حِلُّ بِهَذَا الْبَلَدِ * وَ وَالِدٍ وَمَا وَلَدَ * لَقَدْ خَلَقْنَا الْاءِنسَانَ فِى كَبَدٍ» . (2)

«وَ الشَّمْسِ وَ ضُحَاهَا * وَ الْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا * وَ النَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا * وَ الَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا * وَ السَّمَاءِ وَ مَا بَنَاهَا * وَالْأَرْضِ وَ مَا طَحَاهَا * وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْوَاهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا * وَ قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا» . (3)

«وَ الَّيْلِ إِذَا يَغْشَى * وَ النَّهَارِ إِذَا تَجَلَّى * وَ مَا خَلَقَ الذَّكَرَ وَ الْأُنثَى * إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّى» . (4)

«وَ الضُّحَى * وَ الَّيْلِ إِذَا سَجَى * مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ مَا قَلَى * وَ لَلْاخِرَةُ خَيْرٌ لَّكَ مِنَ الْأُولَى * وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى» . (5)

«وَ التِّينِ وَ الزَّيْتُونِ * وَ طُورِ سِينِينَ * وَ هَذَا الْبَلَدِ الْأَمِينِ * لَقَدْ خَلَقْنَا الْاءِنسَانَ فِى أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ * ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِينَ * إِلَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ فَلَهُمْ أَجْرٌ غَيْرُ مَمْنُونٍ» . (6)

«وَ الْعَادِيَاتِ ضَبْحًا * فَالْمُورِيَاتِ قَدْحًا * فَالْمُغِيرَاتِ صُبْحًا * فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعًا * فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعًا * إِنَّ الْاءِنسَانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ * وَ إِنَّهُ عَلَى ذَلِكَ لَشَهِيدٌ * وَ إِنَّهُ لِحُبِّ الْخَيْرِ لَشَدِيدٌ» . (7)

.


1- .الفجر : 1 _ 5 .
2- .البلد : 1 _ 4 .
3- .الشمس : 1 _ 10 .
4- .الليل : 1 _ 4 .
5- .الضحى : 1 _ 5 .
6- .التين : 1 _ 6 .
7- .العاديات : 1 _ 8 .

ص: 429

«سوگند به سپيده دم ، و به شب هاى دهگانه ، و به زوج و فرد ، و به شب ، وقتى سپرى مى شود . آيا در اين ، براى خردمند ، [ نياز به ] سوگندى [ ديگر ] است؟» .

«نه ، سوگند مى خورم به اين شهر ، در حالى كه تو در اين شهر ، ساكنى . سوگند مى خورم به پدرى و فرزندش ، كه به راستى ، ما انسان را در رنج آفريديم» .

«سوگند به خورشيد و تابندگى اش . سوگند به ماه ، چون پى [ خورشيد ] مى رود . سوگند به روز ، چون [ زمين را ] روشن مى گرداند . سوگند به شب ، چون پرده بر آن مى پوشد . سوگند به آسمان و آن كس كه آن را بر افراشت . سوگند به زمين و آن كس كه آن را گسترد . سوگند به نَفْس و آن كس كه آن را درست كرد [و] سپس پليدكارى و پرهيزگارى اش را به آن الهام كرد ، كه هر كس آن را پاك گردانيد ، قطعاً رستگار شد ، و هر كه آلوده اش ساخت ، قطعاً در باخت» .

«سوگند به شب ، چون پرده مى افكند . سوگند به روز ، چون جلوه گرى مى آغازد و [ سوگند به ] آن كه نر و ماده را آفريد ، كه همانا تلاش شما پراكنده است» .

«سوگند به روشنايى روز ، سوگند به شب ، چون آرام مى گيرد ، [ كه ] پروردگارت تو را وا نگذاشته و دشمن نداشته است ، و قطعاً آخرت براى تو از دنيا نيكوتر خواهد بود ، و به زودى ، پروردگارت به تو عطا خواهد داد ، تا خرسند گردى» .

«سوگند به [ كوه ] تين و زيتون ، و طور سينا ، و اين شهر امن [ و امان ، كه ] به راستى ، انسان را در نيكوترين اعتدال آفريديم . سپس او را به پست ترين [ مراتبِ ] پستى ، باز گردانيديم ، مگر كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند ، كه پاداشى بى منّت خواهند داشت» .

«سوگند به ماديان هايى كه با همهمه تازان اند و با سم[ هاى ] خود ، از سنگ ، آتش مى جهانند و برق [ از سنگ ]همى مى جهانند ، و صبحگاهان ، هجوم مى آورند ، و با آن [ يورش ] ، گَردى بر مى انگيزند ، و بِدان [ هجوم ] ، در دل گروهى در مى آيند ، كه انسان نسبت به پروردگارش ، سخت ناسپاس است و او خود بر اين [ امر ] ، نيك گواه است ، و به راستى ، او سخت شيفته مال است» .

.

ص: 430

. .

ص: 431

46 . آزمايش الهى

اشاره

46 . آزمايش الهىدرآمدفصل يكم : آزمايش ، قانون الهىفصل دوم : حكمت آزمايشفصل سوم : چيزهايى كه انسان با آنها آزموده مى شودفصل چهارم : سخت ترين آزمايش ها

.

ص: 432

. .

ص: 433

درآمد

بلا و ابتلا ، در لغت

درآمدبلا و ابتلا ، در لغتواژه هاى «بلاء» و «ابتلاء» ، مصدر از ريشه «بلو» يا «بلى» و به معناى امتحان و آزمايش اند . ابن منظور در اين باره نوشته است : بَلَوتُ الرَّجُلَ بَلوا وَ بَلاءً وَ ابتَلَيتُهُ : اِختَبَرتُهُ ، وَ بَلاهُ يَبلوهُ بَلوا : إذا جَرَّبَهُ وَ اختَبَرَهُ . (1) [جمله] «بَلَوتُ الرَّجُلَ بَلوا وَ بَلاءً وَ ابتَلَيتُهُ ، يعنى او را آزمودم . گفته مى شود : «بَلاهُ يَبلوهُ بَلوا» ، هر گاه شخص را آزموده و امتحان كرده باشد . امّا ابن فارس بر اين باور است كه ريشه «بلاء»، داراى دو معناست : يكى كهنه شدن چيزى و ديگرى نوعى آزمايش . متن گفته او اين است : الباءُ وَ اللّامُ وَ الواوُ وَ الياءُ ، أصلانِ : أحَدُهُما إخلاقُ الشَّى ءِ ، وَ الثّانى : نَوعٌ مِنَ الاِختِبارِ ، وَ يُحمَلُ عَلَيهِ الإِخبارُ أيضا . (2) بلوى، دو اصل است : يكى فرسوده كردن چيز ، و ديگرى، گونه اى از آزمودن است . براى خبر دادن هم به كار مى رود . راغب در المفردات، بدين سان، دو معناى ياد شده را به هم پيوند داده است :

.


1- .لسان العرب : ج 14 ص 83 مادّه «بلو» .
2- .معجم مقاييس اللغة : ج 1 ص 292 مادّه «بلوى» .

ص: 434

بلا ، در قرآن و حديث

بَلِىَ الثَّوبُ بِلىً وَ بَلاءً : أى خَلَقَ ... وَ بَلَوتُهُ : اِختَبَرتُهُ ، كَأَنّى أخلَقتُهُ مِن كَثرَةِ اختِبارى لَهُ . (1) [جمله] «بَلِىَ الثَّوبَ بِلىً وَ بَلاءً» ، يعنى : لباس ، مندرس شد . «بَلَوتُهُ» ، يعنى : آن را چنان آزمودم كه گويى از زيادى آزمودن ، آن را پاره و فرسوده كردم . گفتنى است كه واژه هاى «اختبار» ، «امتحان» ، «بلا» و «فتنه» ، همگى به معناى آزمايش اند ؛ ليكن به نظر مى رسد كه در نوع و مراتب آزمايش، با هم تفاوت هايى دارند ، گرچه ممكن است گاهى از باب توسّع يا تسامح ، به جاى هم نيز به كار روند . شايد با عنايت به ريشه لغوى بتوان گفت به آزمايشى «امتحان» گفته مى شود كه دقيق تر از آزمونى است كه «اختبار» (سنجش) ناميده مى شود ؛ زيرا اختبار، هم به وسيله سختى است و هم به وسيله غير آن ؛ ولى امتحان معمولاً با محنت و سختى است . همچنين «بلا» دقيق تر و سخت تر از امتحان ، و «فتنه» سخت ترين و دقيق ترين نوع آزمايش است . (2)

بلا ، در قرآن و حديثواژه «بلاء» و مشتقّات آن در قرآن، 38 بار به كار رفته كه در اكثر قريب به اتّفاق آنها، مقصود ، آزمون الهى از انسان است . كلمه «فتنه» و مشتقّات آن نيز شصت بار در قرآن به كار رفته كه بخشى از آنها به همين معنايند آمده است . (3) همچنين مادّه «امتحان»، دو بار در اين كتاب آسمانى در معناى آزمون الهى به كار رفته است . (4)

.


1- .مفردات ألفاظ القرآن : ص 145 .
2- .در معجم الفروق اللغوية (ص 396) آمده : «الفرق بين الفتنة والاختبار : أنّ الفتنة أشدّ الاختبار و أبلغه ، و أصله عرض الذهب على النار لتبيّن صلاحه من فساده» .
3- .نقد الرجال ، ج 5 ، ص 40 _ 42 ، الرقم 1 .
4- .عنكبوت: آيه 3،انعام : آيه 53، اعراف: آيه 155، طه: آيه 40 و 85 و 90، ص: آيه 24 و 34، دخان: آيه 17 و... .

ص: 435

معناى آزمايش خداوند

معناى آزمايش خداوندهنگامى كه موضوع «آزمايش» الهى مطرح مى شود ، اين پرسش ، پيش مى آيد كه : كسى به امتحان و آزمايش نياز دارد كه از نتيجه امتحان و سرانجام كار ، آگاه نيست . بنا بر اين، خداوند متعال كه همه چيز را مى داند و آشكار و پنهان براى او يك سان است ، چه نيازى به امتحان بندگان خود دارد ؟ و يا در يك جمله، حكمت آزمايش الهى چيست ؟ پاسخ اين سؤال، اين است كه بى ترديد، مفهوم آزمايش در مورد خداوند متعال و انسان، متفاوت است و امتحان الهى معنا و هدف ديگرى دارد ؛ چرا كه انسان به دليل نارسايى دانش خود، براى كشف حقيقت، به آزمايش نياز دارد و اين معنا براى داناى مطلق ، نامعقول است . راغب اصفهانى در تبيين معناى آزمايش الهى مى گويد : وَ إذا قيلَ : اِبتَلى فُلانٌ كَذا وَ أَبلاهُ فَذلِكَ يَتَضَمَّنُ أمرَينِ : أحَدُهُما تَعَرُّفُ حالِهِ وَ الوُقوفُ عَلى ما يُجهَلُ مِن أمرِهِ . وَ الثّانى : ظُهورُ جَودَتِهِ وَ رَداءَتِهِ ، وَ رُبَّما قُصِدَ بِهِ الأَمرانِ ، وَ رُبَّما يُقصَدُ بِهِ أحَدُهُما ، فَإِذا قيلَ فِى اللّهِ تَعالى : بَلا كَذا وَ أَبلاهُ فَلَيسَ المُرادُ مِنهُ إلّا ظُهورَ جَودَتِهِ وَ رَداءَتِهِ ، دونَ التَّعَرُّفِ لِحالِهِ وَ الوقوفِ عَلى ما يُجهَلُ مِن أمرِهِ إذ كانَ اللّهُ عَلّامَ الغُيوبِ . (1) هر گاه گفته شود : «اِبتَلى فُلانٌ كَذا وَ أَبلاهُ» ، شامل دو چيز مى شود : يكى شناختن حال آن و اطّلاع از امور ناشناخته آن . دوم ، و آشكار شدن خوبى و بدىِ آن . اى بسا كه هر دوى اينها و اى بسا كه يكى از آن دو ، منظور نشود هر گاه در باره خدا گفته شود : «بَلا كَذا وَ أَبلاهُ» ، منظور ، تنها آشكار شدن خوبى و بدىِ چيز است و نه شناخت حال آن و آگاه شدن بر امور ناشناخته اش ؛ چرا كه خداوند، دانا به نهان هاست .

.


1- .مفردات ألفاظ القرآن : ص 146 .

ص: 436

توضيح مطلب، اين كه: امتحان و آزمايش، گاه به منظور معلوم شدن چيزى است كه حقيقت آن براى آزمايشگر روشن نيست و گاه براى آشكار ساختن چيزى است كه حقيقتش براى آزمايشگر روشن است . نوع دوم آزمايش ، از دو راه، امكان پذير است : راه نخست، اين كه: آزمايش كننده ، پرده از واقعيتى بر مى دارد تا آن واقعيت ، همان گونه كه هست، آشكار شود . راه دوم، اين كه: آزمايشگر ، زمينه رشد و پرورشِ چيزى را فراهم مى نمايد تا در اثر شكوفايى ، قابليت هاى نهفته آن آشكار گردد ، مانند : فراهم ساختن شرايط رشد و تكامل يك دانه و يا هسته ، كه استعدادها و خصوصيات نهان آن را آشكار مى سازد . نكته قابل توجّه، اين كه : آزمايش در صورت اخير ، به معناى پرده بردارى از راز پنهان نيست؛ بلكه به معناى پرورش دادن استعدادهاى نهفته است . آزمايش خداوند متعال از بندگان، درست به همين معناست . بر اين اساس ، دليل آزمايش الهى ، دانستنِ راز پنهان و يا نمايان ساختن آن براى ديگران نيست ؛ بلكه حكمت آن ، پرورش استعدادهاى نهفته انسان با اراده و انتخاب اوست . توضيح، اين كه : تكامل انسان ، اختيارى است . از اين رو ، در آغاز آفرينش ، دو نوع استعداد متضاد در متن وجود او نهفته است كه يكى «خرد» و ديگرى «هوس» ناميده مى شود . اين تركيب شگفت ، هم زمينه رشد انسان را به گونه اى فراهم كرده كه مى تواند برتر از فرشته شود و هم زمينه انحطاط او را به گونه اى مهيّا نموده تا پست تر از حيوانات گردد (1) و آزمايش الهى، چيزى جز فراهم كردن ابزار و امكانات

.


1- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 9 ص 29 (انسان / فصل يكم: تعريف انسان / تركيب خرد و خواهش) .

ص: 437

تكامل اختيارى و يا انحطاط ارادى نيست . (1) در حديثى از امام على عليه السلام در تبيين اين سخن خداوند متعال: «بدانيد اموال و اولاد شما وسيله آزمايش اند» (2) آمده : أنَّهُ يَختَبِرُهُم بِالأموالِ وَ الأولادِ لِيَتَبَيَّنَ السّاخِطَ لِرِزقِهِ وَ الرّاضِىَ بِقِسمِهِ ، وَ إن كانَ سُبحانَهُ أعلَمَ بِهِم مِن أنفُسِهِم ، وَ لكِن لِتَظهَرَ الأفعالُ الَّتى بِها يُستَحَقُّ الثَّوابُ وَ العِقابُ . (3) معنايش اين است كه خداوند، آنان را به وسيله دارايى ها و فرزندان مى آزمايد تا معلوم شود كه چه كسى از روزىِ او ناخرسند و چه كسى به قسمت او، خرسند است ، اگر چه خداوند سبحان، از خود آنان هم به آنان داناتر است؛ امّا آزمايش براى اين است تا اعمالى كه با آنها پاداش و كيفر سزاوار مى گردند ، معلوم شوند. همچنين در حديثى ديگر از ايشان نقل شده : ألا إنَّ اللّهَ تَعالى قَد كَشَفَ الخَلقَ كَشفَةً ، لا أنَّهُ جَهِلَ ما أخفَوهُ مِن مَصونِ أسرارِهِم وَ مَكنونِ ضَمائِرِهِم ، وَ لكِن لِيَبلُوَهُم أيُّهُم أحسَنُ عَمَلاً ، فَيَكونَ الثَّوابُ جَزاءً وَ العِقابُ بَواءً (4) . (5) هان ! خداوند متعال ، درون مردمان را [از طريق امتحان،] آشكار ساخت، نه اين كه از رازهاى نهفته و درون هاى پوشيده شان آگاه نبود ؛ بلكه تا آنان را بيازمايد كه كدامشان نيك كردارتر است ، تا ثواب ، سزا [ى كار نيك آنان] باشد و عقاب ، كيفر [كار بدشان] . بنا بر اين ، مى توان گفت كه آزمايش الهى در فرهنگ قرآن و حديث، عبارت

.


1- .«كُلاًّ نُّمِدُّ هَؤُلَاءِ وَ هَؤُلَاءِ مِنْ عَطَاءِ رَبِّكَ وَ مَا كَانَ عَطَاءُ رَبِّكَ مَحْظُورًا » (اسرا : آيه 20) .
2- .انفال : آيه 28 .
3- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 16 ص 18 ح 78 .
4- .قوله : «و العقاب بواءً»: أى مكافأةً (شرح نهج البلاغة ، ابن ابى الحديد : ج 9 ص 85) .
5- .ر . ك : همين دانش نامه : ج 16 ص 22 ح 83 .

ص: 438

حكمت آزمايش خداوند
آزمايش ، سنّت فراگير و مستمرّ خداوند

است از: بسترسازى براى تكامل و يا انحطاط اختيارى انسان . (1)

حكمت آزمايش خداوندبا تأمّل در معناى «آزمايش» الهى ، حكمت آن نيز مشخّص مى گردد . حكمت آزمايش و هدف اصلى آن، رشد و شكوفايى استعدادهاى انسان است. البتّه ممكن است انسان از اراده خود، سوء استفاده كند و در اين آزمايش، مردود شود و به جاى راه تكامل ، راه انحطاط خود را طى نمايد . بنابراين ، آنچه در قرآن و احاديث اسلامى در باره حكمت آزمايش الهى آمده (مانند : نمايان شدن باور قلبى به اسلام و ميزان خلوص و نيرومندى آن ، آشكار شدن تقوا و ميزان خلوص و نيرومندى آن ، آشكار شدن تقوا و ميزان فرمانبرى از خداوند متعال ، آشكار شدن كسانى كه از كمالات بيشترى برخوردارند و ...) (2) ، همگى ناظر به هدف اصلى آزمايش الهى يعنى تكامل اختيارى انسان اند .

آزمايش ، سنّت فراگير و مستمرّ خداوندبا در نظر گرفتن معنا و حكمت «آزمون» الهى ، مشخّص مى گردد همه موجوداتى كه از اراده و اختيار برخوردارند و تكامل آنها ، اختيارى است ، براى رسيدن به هدف آفرينش خود، راهى جز آزمايش ندارند . از اين رو ، امتحان، از جمله سنّت هاى قطعى و فراگير و مستمرّ الهى است . (3) قرآن كريم در باره فراگير و جارى اين سنّت در مورد همه انسان ها مى فرمايد :

.


1- .گفتنى است كه اين معنا ، حكمت اصلى آزمون الهى است و حكمت هاى ديگرى نيز مى توانند بر آن مترتّب شوند كه حكمت هاى فرعى اند ، مانند: تبيين جايگاه انسان كامل يا ابليس براى فرشتگان .
2- .رجال النجاشي ، ص 38 ، الرقم 78 ؛ نقد الرجال ، ج 5 ، ص 42 ، الرقم 3 .
3- .ر.ك : ص 445 (فصل يكم : آزمايش ، قانون الهى ) .

ص: 439

آزمايش شدن به وسيله «خير» و «شر»

«أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُواْ أَن يَقُولُواْ ءَامَنَّا وَ هُمْ لَا يُفْتَنُونَ * وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُواْ وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ . (1) آيا مردم پنداشتند كه تا گفتند: «ايمان آورديم» ، رها مى شوند و آزمايش نمى گردند ؟ و به يقين، كسانى را كه پيش از اينان بودند، آزموديم ، تا خدا آنان را كه راست گفته اند، معلوم دارد و دروغگويان را نيز معلوم دارد» . البتّه امتحان همگان ، در يك سطح و همسان نيست ؛ بلكه آزمون هر كس، در خور امكانات و استعدادهاى اوست و از اين رو، امتحان انبياى الهى و انسان هاى برجسته، از ديگران دشوارتر است ، چنان كه در حديثى، از امام صادق عليه السلام آمده : إنَّ أشَدَّ النّاسِ بَلاءً الأَنبِياءُ ، ثُمَّ الَّذينَ يَلونَهُم ، ثُمَّ الَّذينَ يَلونَهُم ، ثُمَّ الَّذينَ يَلونَهُم . (2) پر رنج و بلاترين مردمان ، پيامبران اند ، سپس پيروان آنها ، سپس پيروان پيروان آنها ، بعد پيروانِ پيروانِ پيروانِ آنها .

آزمايش شدن به وسيله «خير» و «شر»يكى از نكاتى كه در شناخت سنّت آزمون، بسيار قابل توجّه و تأمّل است، اين است كه اين سنّت ، بر اساس حكمت بالغه خداوند ، از دو طريق ، اجرا مى گردد كه در نگاه ابتدايى، يكى خير و زيبا ، و ديگرى شر و نازيباست. به اين آيات توجّه فرماييد : «وَ نَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً وَ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ . (3) و ما شما را از راه آزمايش به بد و نيك مى آزماييم و به سوى ما باز گردانيده مى شويد» .

.


1- .عنكبوت : آيه 2 _ 3 .
2- .السنن الكبرى، نسائى : ج 4 ص 380 ح 7613 ، مسند ابن حنبل : ج 10 ص 306 ح 27147 ، مسند إسحاق بن راهويه : ج 5 ص 260 ح 2413 ، المعجم الكبير : ج 24 ص 245 ح 628 ، كنز العمّال : ج 3 ص 327 ح 6782 ؛ التمحيص : ص 35 ح 30 ، الكافى : ج 2 ص 252 ح 1 و ص 253 ح 4 ، بحار الأنوار : ج 67 ص 241 ح 71 .
3- .انبيا : آيه 35 .

ص: 440

فرق «بلا» و «نقمت»

«وَ بَلَوْنَاهُم بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّيِّئاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ . (1) و آنها را به خوبى ها و بدى ها آزموديم ، شايد كه باز گردند» . در حديثى از امام صادق عليه السلام آمده كه: امير مؤمنان عليه السلام بيمار شد . جمعى به عيادت ايشان رفتند و هنگامى كه احوال ايشان را پرسيدند ، ايشان بر خلاف متعارف فرمود : أصبحت بشرّ ! با بدى ، [شب را] صبح كردم ! مردم كه توقّع اين گونه پاسخ را از ايشان نداشتند، با تعجّب گفتند : «سبحان اللّه ! اين سخن، شايسته شخصى مانند شما نيست !»، كه امام عليه السلام براى توضيح پاسخِ خود ، آيه : «وَ نَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً ؛ و ما شما را از راه آزمايش به بد و نيك مى آزماييم» را تلاوت نمود و فرمود كه مقصود از «خير»، سلامت بدن و ثروتمندى و مقصود از «شر»، بيمارى و بينوايى است كه خداوند متعال، انسان ها را با آنها آزمايش مى نمايد . (2) بديهى است كه آنچه در كلام امام عليه السلام آمده، به عنوانِ نمونه مواردى است كه انسان به آنها امتحان مى شود، و گر نه دنيا براى انسان بستر آزمون است و آنچه در زندگى از خوشى ها و ناخوشى ها و به تعبير برخى از احاديث، «هر قبض و بسطى» (3) كه براى او پيش مى آيد، وسيله آزمايش انسان است .

فرق «بلا» و «نقمت»بنا برآنچه گفتيم ، «بلا» معنايى متفاوت با «نقمت» دارد . بلا، گاه در ضرر به كار

.


1- .الرجال لابن داود ، ص 283 ، الرقم 545 .
2- .الرجال لابن داود ، ص 199 ، الرقم 1671 ؛ نقد الرجال ، ج 5 ، ص 43 ، الرقم 4 .
3- .اعراف : آيه 168 .

ص: 441

زيبايى و نازيبايى «بلا»

مى رود و گاه در نفع ، مانند : «وَلِيُبْلِىَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا ؛ (1) و تا مؤمنان را بدين وسيله به آزمايشى نيكو بيازمايد » ، در جايى كه خداوند ، مؤمنان را به وسيله «شكست دشمن»، آزمايشى نيكو مى نمايد ؛ ولى نقمت، هميشه در ضرر و كيفر كارهاى ناپسند به كار مى رود . (2) بر اين اساس ، «بلا» زيبا و نازيبا دارد؛ ولى «نقمت» هميشه نازيباست .

زيبايى و نازيبايى «بلا»نكته قابل توجّه، اين كه: زيبايى و زشتى «بلا» و يا خير و شرّ آزمايش ، ظاهرى و موقّتى است و در صورتى واقعى و دائمى مى گردد كه انسان در آزمون الهى ، موفّقيت كسب كند و يا شكست بخورد . به عبارت ديگر ، سلامت و ثروت و ساير نعمت هاى الهى، در صورتى حقيقتا براى انسان خير و خوبى اند كه وى از آنها براى خوش بختى و سعادت و آسايش هميشگى خود، بهره مند شود و بيمارى و بينوايى و ساير سختى ها و مصائب زندگى ، هنگامى براى انسان شرّ واقعى و دائمى اند كه موجب انحراف اعتقادى و آلودگى هاى اخلاقى و عملى گردند . حال اگر سلامت و ثروت، موجب انحراف و آلودگى شوند ، شرّ واقعى و دائمى و اگر بينوايى و بيمارى، موجب پيشگيرى از انحراف و آلودگى و يا بازگشت از آن گردند ، خير حقيقى اند . از اين رو، در حديثى از امام عسكرى عليه السلام آمده : ما مِن بَلِيَّةٍ إلّا وَ للّهِِ فيها نِعمَةٌ تُحيطُ بِها . (3) هيچ گرفتارى و بلايى نيست، مگر آن كه نعمتى از خداوند، آن را در ميان گرفته

.


1- .انفال : آيه 17 .
2- .و فى معجم الفروق اللغوية : الفرق بين البلاء والنقمة : أنّ البلاء يكون ضررا ويكون نفعا ، وإذا أردت النفع قلت : أبليته ، وفي القرآن : «وَلِيُبْلِىَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا » ومن الضر بلوته ، وأصله أن تختبره بالمكروه وتستخرج ما عنده من الصبر به ويكون ذلك ابتداءً والنقمة لا تكون إلّا جزاءً وعقوبةً وأصلها شدَّة الإنكار تقول : نقمت عليه الإمر إذا أنكرته عليه وقد تُسَمَّى النقمة بلاءً والبلاء لا يسمى نقمةً إذا كان ابتداءً والبلاء أيضا اسم للنعمة وفي كلام الأحنف : البلاء ثمَّ الثناء أي النعمة ثمَّ الشكر (معجم الفروق اللغويه : ص 105) .
3- .تحف العقول : ص 489 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 374 ح 34 .

ص: 442

است . و در حديثى ديگر از امام صادق عليه السلام آمده : إنَّ اللّهَت أنعَمَ عَلى قَومٍ بِالمَواهِبِ فَلَم يَشكُروا ، فَصارَت عَلَيهِم وَبالاً ، وَ ابتَلى قَوما بِالمَصائِبِ فَصَبَروا ، فَصارَت عَلَيهِم نِعمَةً . (1) خداوندت به مردمى نعمت هايى داد ؛ امّا آنان شكر آنها را به جاى نياوردند . در نتيجه ، آن نعمت ها وبال آنان شد ، و مردمى را به مصيبت ها گرفتار كرد ؛ ليكن آنان صبر كردند و در نتيجه ، آن مصائب به نعمت تبديل شدند . بر اين اساس ، نه تنها آزمايش به وسيله مشكلات و مصائب زندگى، سخت و كسب موفّقيت در آنها دشوار است، بلكه موفّقيت در آزمايش به وسيله نعمت و رفاه نيز سخت است ؛ بلكه گاه ، موفّقيت در آزمايش به وسيله نعمت، به مراتب دشوارتر از موفّقيت در آزمايش به وسيله مصيبت است . چه بسا انسان هايى كه در آزمونِ سختى ها ، مقاومت كردند و سربلند و پيروز شدند ؛ امّا در آزمون نعمت و قدرت و رياست ، شكست خوردند . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نيز پيش بينى مى نمود كه مسلمانان صدر اسلام كه در آزمون سختى ها مقاومت كردند و پيروز شدند ، در آزمون نعمت و قدرت، شكست بخورند . از اين رو، در حديثى ، خطاب به آنان فرمود : فَوَ اللّهِ لَا الفَقرَ أخشى عَلَيكُم ، وَ لكِن أخشى عَلَيكُم أن تُبسَطَ عَلَيكُمُ الدُّنيا ، كَما بُسِطَت عَلى مَن كانَ قَبلَكُم ، فَتَنافَسوها كَما تَنافَسوها ، وَ تُهلِكُكُم كَما أهلَكَتهُم . 2

.


1- .كذا في الأصل ، وفي المصدر : الحسن .

ص: 443

به خدا سوگند ، من از فقر بر شما نمى ترسم ؛ بلكه از اين بر شما مى ترسم كه دنيا بر شما گسترده شود ، چنان كه براى پيشينيان شما گسترده شد، و بر سرِ دنيا به رقابت برخيزيد ، همچنان كه آنان به رقابت برخاستند، و دنيا شما را به هلاكت افكند ، همچنان كه آنان را به هلاكت افكند. پيش بينى پيامبر صلى الله عليه و آله پس از ايشان تحقّق يافت . دومين زمامدار جامعه اسلامى پس از ايشان، صريحا اعتراف مى كند كه : بُلينا بِالضَّرّاءِ فَصَبرنا ، وَ بُلينا بِالسَّرّاءِ فَلَم نَصبِر . (1) در آزمايش با سختى ها، مقاومت كرديم؛ ولى در آزمايش با خوشى ها، پايدار نبوديم . حوادث صدر اسلام پس از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، شاهد صحّت اين سخن است . بديهى است كه اين موضوع، به مسلمانان صدر اسلام اختصاص ندارد ؛ بلكه در همه دوران هاى تاريخ و از جمله تاريخ انقلاب اسلامى ايران نيز مى توان نمونه هايى براى آن ارائه كرد . و اكنون ، متن آيات و احاديثى كه در آنها «بلا» يا واژه هاى معادل آن، در معناى «آزمون» به كار رفته اند، در پنج فصل ارائه مى گردد . گفتنى است مواردى كه اين واژه ها در معناى مصيبت و شُرور استعمال شده اند، در عناوين خاصّ خود ، به تفصيل خواهند آمد، إن شاء اللّه .

.


1- .تهذيب الأحكام : ج 6 ص 377 ح 222 ، الأمالى، صدوق : ص 302 ح 4 ، تحف العقول : ص 359 ، بحار الأنوار : ج 71 ص 41 ح 31 .

ص: 444

الفصل الأوّل : الابتلاء سنّة من سنن اللّه1 / 1اِبتِلاءُ إبليسَالكتاب«وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَئِكَةِ اسْجُدُواْ لِادَمَ فَسَجَدُواْ إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ» . (1)

راجع : الأعراف : 11 ، الحجر : 30 و 31 ، الإسراء : 61 ، الكهف : 50 ، طه : 116 ، ص : 74 .

الحديثالإمام علي عليه السلام_ مِن خُطبَةٍ لَهُ _ :اِستَأدَى (2) اللّهُ سُبحانَهُ المَلائِكَةَ وَديعَتَهُ لَدَيهِم ، وعَهدَ وَصِيَّتِهِ إلَيهِم ، فِي الإِذعانِ بِالسُّجودِ لَهُ ، وَالخُنوعِ لِتَكرِمَتِهِ ، فَقالَ سُبحانَهُ : « اسْجُدُواْ لِادَمَ فَسَجَدُواْ إِلَّا إِبْلِيسَ» اِعتَرَتهُ الحَمِيَّةُ ، وغَلَبَت عَلَيهِ الشِّقوَةُ ، وتَعَزَّزَ بِخِلقَةِ النّارِ، وَاستَوهَنَ خَلقَ الصَّلصالِ، فَأَعطاهُ اللّهُ النَّظِرَةَ؛ استِحقاقا لِلسُّخطَةِ ، وَاستِتماما لِلبَلِيَّةِ، وإنجازا لِلعِدَةِ ، فَقالَ : « إِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ * إِلَى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» (3) ، ثُمَّ أسكَنَ سُبحانَهُ آدَمَ دارا أرغَدَ فيها عَيشَهُ ، وآمَنَ فيها مَحَلَّتَهُ ، وحَذَّرَهُ إبليسَ وعَداوَتَهُ ، فَاغتَرَّهُ (4) عَدُوُّهُ ؛ نَفاسَةً عَلَيهِ بِدارِ المُقامِ ومُرافَقَةِ الأَبرارِ . (5)

.


1- .البقرة : 34 .
2- .أي طلب منهم أداءها (شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج 1 ص 97).
3- .الحجر : 37 و 38 .
4- .الغِرَّة: الغفلة. واغترّه: أتاه على غرّةٍ منه (الصحاح: ج 2 ص 768 «غرر»).
5- .نهج البلاغة : الخطبة 1 ، بحار الأنوار : ج 63 ص 212 ح 48 .

ص: 445

فصل يكم : آزمايش ، قانون الهى

1 / 1 آزمايش ابليس

فصل يكم : آزمايش ، قانون الهى1 / 1آزمايش ابليسقرآن«و آن گاه كه به فرشتگان گفتيم : بر آدم سجده كنيد ، آنها سجده كردند، مگر ابليس كه سر باز زد و بزرگى نمود و از كافران شد» .

حديثامام على عليه السلام_ در يكى از خطبه هايش _ :خداوندِ پاك، از فرشتگان، سپرده اش را كه نزد آنان داشت، طلبيد و از ايشان خواست تا سفارشى را كه در باره تن دادن به سجده بر آدم و كرنش كردن براى احترام به او كرده است، به جا آورند و فرمود : «بر آدم سجده كنيد و آنها سجده كردند، مگر ابليس» كه غرور و تعصّب، او را فرا گرفت ، و سيه روزى بر وى چيره گشت ، و به آفرينش خود از آتش باليد ، و آفرينش [آدم از ]گِل خشك را خوار شمرد . پس خدا او را مهلت داد تا سزامند خشم [الهى] شود ،و آزمايش، كامل گردد ، و وعده[اى را كه به او داده بود،] تحقّق بخشد . آن گاه فرمود : «تو از مهلت داده شدگانى ، تا روز [فرا رسيدن ]زمانِ مشخّص» . سپس خداى سبحان، آدم را در سرايى كه در آن، زندگى او را پرنعمت و جايگاهش را امن قرار داده بود ، سُكنا داد ، و او را از ابليس و دشمنى وى بر حذر داشت . پس دشمنِ آدم ، چون او را در سراى جاودانى و همدم نيكوكاران مى ديد، بر وى حسد برد و فريبش داد .

.

ص: 446

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ المَلائِكَةَ كانوا يَحسَبونَ أنَّ إبليسَ مِنهُم ، وكانَ في عِلمِ اللّهِ أنَّهُ لَيسَ مِنهُم ، فَاستَخرَجَ ما في نَفسِهِ بِالحَمِيَّةِ (1) وَالغَضَبِ ، فَقالَ : «خَلَقْتَنِى مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ» (2) . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :... فَأَمّا إبليسُ فَعَبدٌ خَلَقَهُ لِيَعبُدَهُ ويُوَحِّدَهُ ، وقَد عَلِمَ حينَ خَلَقَهُ ما هُوَ وإلى ما يَصيرُ إلَيهِ ، فَلَم يَزَل يَعبُدُهُ مَعَ مَلائِكَتِهِ حَتَّى امتَحَنَهُ بِسُجودِ آدَمَ ، فَامتَنَعَ مِن ذلِكَ حَسَدا وشَقاوَةً غَلَبَت عَلَيهِ ، فَلَعَنَهُ عِندَ ذلِكَ ، وأَخرَجَهُ عَن صُفوفِ المَلائِكَةِ ، وأَنزَلَهُ إلَى الأَرضِ مَلعونا مَدحورا (4) ، فَصارَ عَدُوَّ آدَمَ ووُلدِهِ بِذلِكَ السَّبَبِ . (5)

1 / 2ابتِلاءُ آدَمَ«وَيَاادَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ فَكُلَا مِنْ حَيْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ * فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطَانُ لِيُبْدِىَ لَهُمَا مَاوُورِىَ عَنْهُمَا مِن سَوْءَاتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَاكُمَا رَبُّكُمَا عَنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ إِلَّا أَن تَكُونَا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونَا مِنَ الْخَالِدِينَ * وَقَاسَمَهُمَا إِنِّى لَكُمَا لَمِنَ النَّاصِحِينَ * فَدَلَّاهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْءَاتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَن تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُل لَّكُمَا إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُّبِينٌ * قَالَا رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَ تَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ» . (6)

راجع : البقرة : 35 و طه : 115 و 120 و 121 .

1 / 3 .


1- .الحَميّةُ : الأنَفَةُ ( المصباح المنير : ص 153 «حمى») .
2- .الأعراف : 12 .
3- .الكافي : ج 2 ص 308 ح 6 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 9 ح 5 وليس فيه «والغضب» ، الزهد للحسين بن سعيد : ص 89 ح 62 نحوه وكلّها عن داود بن فرقد ، بحار الأنوار : ج 63 ص 259 ح 133 .
4- .الدَّحرُ : الطردُ والإبعاد (مفردات ألفاظ القرآن : ص 308 «دحر») .
5- .الاحتجاج : ج 2 ص 218 ح 223 ، بحار الأنوار : ج 11 ص 138 ح 2 .
6- .الأعراف : 19 _ 23 .

ص: 447

1 / 2 آزمايش آدم عليه السلام

امام صادق عليه السلام :فرشتگان، گمان مى كردند كه ابليس از [جنس] آنان است ، و خدا مى دانست كه از آنها نيست . پس او به سبب تعصّب و خشم، آنچه را در درونش بود، بيرون ريخت و گفت : «مرا از آتشى آفريدى و او را از گِلى خلق كردى» .

امام صادق عليه السلام :ابليس ، بنده اى است كه خداوند، او را آفريد تا بندگى اش كند و او را به يگانگى بپرستد ، در حالى كه وقتى او را خلق مى كرد، مى دانست كه او چيست و چه سرانجامى دارد . ابليس به همراه فرشتگان، همچنان خدا را عبادت مى كرد تا آن كه خداوند، او را با سجده بر آدم آزمود ؛ ولى ابليس بر اثر حسادت و چيره آمدن تيره بختى بر او ، از اين كار سر باز زد . در اين هنگام، خدا او را از رحمت خود، دور ساخت و از صف فرشتگان ، بيرونش كرد و او را لعنت و رانده شده، به زمين فرو فرستاد . بدين سبب، او دشمن آدم و فرزندان او شد .

1 / 2آزمايش آدم عليه السلامقرآن«اى آدم ! تو و جفتت در بهشت، ساكن شويد و از هر جا كه خواستيد، بخوريد؛ ولى به اين درخت نزديك نشويد، كه از ستمكاران خواهيد شد . پس شيطان، آن دو را وسوسه كرد تا آنچه را از عورتشان كه برايشان پوشيده داشته شده بود ، براى آن دو آشكار سازد ، و گفت : پروردگارتان شما دو تن را از اين درخت منع نكرد، مگر براى اين كه [مبادا] دو فرشته گرديد يا از جاودانان شويد . و براى آن دو، سوگند خورد كه: من قطعا خيرخواه شما هستم . پس آن دو را با فريب به سقوط كشانيد ، و چون آن دو از آن درخت چشيدند، عورت هايشان برايشان آشكار شد و به چسبانيدن برگ [هاى درختانِ] بهشت بر خود آغاز كردند ، و پروردگارشان بر آن دو، ندا داد كه : «مگر شما را از اين درخت منع نكردم و به شما نگفتم كه شيطان ، دشمن آشكار [و قسم خورده ]شماست ؟» گفتند : پروردگارا ! ما بر خويشتن ستم كرديم ، و اگر ما را نيامرزى و به ما رحم نكنى، قطعا از زيانكاران خواهيم بود» .

ر . ك : بقره : آيه 35 و طه : آيه 115 و 120 و 121 .

1 / 3

.

ص: 448

اِبتِلاءُ بَني آدَمَالكتاب«إِنَّا خَلَقْنَا الْاءِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعَاً بَصِيرًا» . (1)

«إِنَّ فِى ذَلِكَ لَأَيَاتٍ وَ إِن كُنَّا لَمُبْتَلِينَ» . (2)

«يَابَنِى ءَادَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ كَمَا أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا إِنَّهُ يَرَاكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ» . (3)

«وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَىْ ءَادَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْأَخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ» . (4)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام_ مِن خُطبَةٍ لَهُ _ :أيُّهَا النّاسُ ! إنَّ اللّهَ قَد أعاذَكُم مِن أن يَجورَ عَلَيكُم ، ولَم يُعِذكُم مِن أن يَبتَلِيَكُم ، وقَد قالَ جَلَّ مِن قائِلٍ : «إِنَّ فِى ذَلِكَ لَأَيَاتٍ وَ إِن كُنَّا لَمُبْتَلِينَ» (5) . (6)

.


1- .الإنسان : 2 .
2- .المؤمنون : 30 .
3- .الأعراف : 27 .
4- .المائدة : 27 .
5- .المؤمنون : 30 .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 103 ، إرشاد القلوب : ص 35 وفيه «يحم» بدل «يجور» ، بحار الأنوار : ج 5 ص 220 ح 16 .

ص: 449

1 / 3 آزمايش فرزندان آدم (همه انسان ها)

آزمايش فرزندان آدم (همه انسان ها)قرآن«ما انسان را از نطفه اى آميخته آفريديم تا او را بيازماييم . پس او را شنوا و بينا قرار داديم» .

«در حقيقت ، در اين [ماجرا] عبرت هايى است و قطعا ما آزمايش كنندگان بوديم» .

«اى فرزندان آدم ! زنهار ! شيطان شما را گم راه نسازد ، چنان كه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون كرد ، لباسشان را از آن دو بر كند تا عورت هايشان را بر آنان نمايان سازد . او و دار و دسته اش ، شما را از آن جا كه آنان را نمى بينيد ، مى بينند . ما شياطين را دوستان كسانى قرار داده ايم كه ايمان نمى آورند» .

«و داستان دو پسر آدم را به درستى برايشان بخوان، آن گاه كه [هر يك از آن دو] قربانى اى تقديم كردند و از يكى از آن دو پذيرفته شد و از ديگرى پذيرفته نشد . [اين دومى] گفت : حتما تو را خواهم كشت . [هابيل] گفت : خدا تنها از پرهيزگاران مى پذيرد» .

حديثامام على عليه السلام_ در يكى از سخنرانى هايش _ :اى مردم ! خداوند، شما را از اين پناه داده است كه بر شما ستم روا دارد ؛ ولى پناهتان نداده است كه آزمايشتان نكند . آن گوينده بزرگوار فرموده است : «در حقيقت، در اين [ماجرا] عبرت هايى است و قطعا ما آزمايش كنندگان بوديم» .

.

ص: 450

الإمام عليّ عليه السلام :لا يَقولَنَّ أحَدُكُم : «اللّهُمَّ إنّي أعوذُ بِكَ مِنَ الفِتنَةِ» ؛ لِأَنَّهُ لَيسَ أحَدٌ إلّا وهُوَ مُشتَمِلٌ عَلى فِتنَةٍ ، ولكِن مَنِ استَعاذَ فَليَستَعِذ مِن مُضِلّاتِ الفِتَنِ ، فَإِنَّ اللّهَ سُبحانَهُ يَقولُ : «وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ» (1) . (2)

الإمام الرّضا عليه السلام_ لَمّا سَأَلَهُ المَأمونُ عَن قَولِهِ تَعالى : «لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» _ :إنَّهُ عز و جل خَلَقَ خَلقَهُ لِيَبلُوَهُم بِتَكلِيفِ طاعَتِهِ وعِبادَتِهِ ، لا عَلى سَبيلِ الاِمتِحانِ وَالتَّجرِبَةِ ؛ لِأَ نَّهُ لَم يَزَل عَليماً بِكُلِّ شَيءٍ . (3)

1 / 4اِبتِلاءُ الاُمَمِ الماضِيَةِالكتاب«أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُم مَّثَلُ الَّذِينَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِكُم مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُواْ حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ» . (4)

.


1- .الأنفال : 28 .
2- .نهج البلاغة : الحكمة 93 ، مجمع البيان : ج 4 ص 824 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 197 ح 6 ؛ تفسير الطبري : ج 6 الجزء 9 ص 224 عن ابن مسعود من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام نحوه وليس فيه صدره إلى «الفتنة».
3- .التوحيد : ص 321 ح 2 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 135 ح 33 ، الاحتجاج : ج 2 ص 393 ح 302 كلّها عن أبي الصلت الهروي ، بحار الأنوار : ج 4 ص 80 ح 5 .
4- .البقرة : 214 .

ص: 451

1 / 4 آزمايش امّت هاى گذشته

امام على عليه السلام :هيچ يك از شما نگويد : «خدايا ! من از آزمايش به تو پناه مى برم [و مرا آزمايش نكن]» ؛ زيرا هيچ كس نيست كه از آزمايش [الهى ]بر كنار باشد ؛ بلكه كسى كه به خدا پناه مى برد ، از گم راه شدن در آزمايش ها [به خدا] پناه ببرد ؛ زيرا خداوند سبحان مى فرمايد : «بدانيد كه دارايى ها و فرزندان شما ، در حقيقت ، [وسيله ]آزمايش اند» .

امام رضا عليه السلام_ در پاسخ سؤال مأمون در باره آيه شريف: «تا شما را بيازمايد كه كدام يك از شما خوش كردارتر است» _ :خداوندت، خلق خود را آفريد تا از طريق مكلّف كردن آنان به طاعت و عبادتش ، آنها را بيازمايد، نه اين كه بخواهد [براى خود ]امتحان و تجربه كند ؛ زيرا او همواره به همه چيز، آگاه بوده است .

1 / 4آزمايش امّت هاى گذشتهقرآن«آيا پنداشته ايد كه به بهشت مى رويد و حال آن كه هنوز مانند آنچه برسر پيشينيان شما آمده بر سر شما نيامده است ؟ به آنان سختى و زيان رسيد و متزلزل شدند ، تا جايى كه پيامبر خدا و كسانى كه با وى ايمان آورده بودند گفتند : يارى خدا، كِى خواهد بود ؟ هان! يارى خدا نزديك است» .

.

ص: 452

الحديثسنن أبي داود عن خبّاب :أتَينا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله وهُوَ مُتَوَسِّدٌ بُردَةً في ظِلِّ الكَعبَةِ ، فَشَكَونا إلَيهِ ، فَقُلنا : ألا تَستَنصِرُ لَنا ، ألا تَدعُو اللّهَ لَنا ؟ فَجَلَسَ مُحمَرّا وَجهُهُ فَقالَ : قَد كانَ مَن قَبلَكُم يُؤخَذُ الرَّجُلُ فَيُحفَرُ لَهُ فِي الأَرضِ ، ثُمَّ يُؤتى بِالمِنشارِ فَيُجعَلُ عَلى رَأسِهِ فَيُجعَلُ فِرقَتَينِ ، ما يَصرِفُهُ ذلِكَ عَن دينِهِ . ويُمشَطُ بِأَمشاطِ الحَديدِ ما دونَ عَظمِهِ مِن لَحمٍ وعَصَبٍ ، ما يَصرِفُهُ ذلِكَ عَن دينِهِ . وَاللّهِ ! لَيُتِمَّنَّ اللّهُ هذَا الأَمرَ ، حَتّى يَسيرَ الرّاكِبُ ما بَينَ صَنعاءَ وحَضرَ مَوتَ ما يَخافُ إلَا اللّهَ تَعالى ، وَالذِّئبَ عَلى غَنَمِهِ ، ولكِنَّكُم تَعجَلونَ . (1)

المستدرك على الصحيحين عن خبّاب :أَتَيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله وهُوَ مُضطَجِعٌ تَحتَ شَجَرَةٍ واضِعٌ يَدَهُ تَحتَ رَأسِهِ ، فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، ألا تَدعُو اللّهَ عَلى هؤُلاءِ القَومِ الَّذينَ قَد خَشينا أن يَرُدّونا عَن دينِنا ؟ فَصَرَفَ عَنّي وَجهَهُ ثَلاثَ مَرّاتٍ ، كُلُّ ذلِكَ أقولُ لَهُ فَيَصرِفُ وَجهَهُ عَنّي ، فَجَلَسَ فِي الثّالِثَةِ فَقالَ : أيُّهَا النّاسُ ! اتَّقُوا اللّهَ وَاصبِروا ، فَوَاللّهِ إن كانَ الرَّجُلُ مِنَ المُؤمِنينَ قَبلَكُم لَيوضَعُ المِنشارُ عَلى رَأسِهِ فَيُشَقُّ بِاثنَتَينِ وما يَرتَدُّ عَن دينِهِ ، اتَّقُوا اللّهَ ، فَإِنَّ اللّهَ فاتِحٌ لَكُم وصانِعٌ . (2)

.


1- .سنن أبي داود : ج 3 ص 47 ح 2649 ، صحيح البخاري : ج 3 ص 1398 ح 3639 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 454 ح 21130 ، السنن الكبرى للنسائي : ج 3 ص 450 ح 5893 كلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 1 ص 263 ح 1320 ؛ إعلام الورى : ج 1 ص 121 ، بحار الأنوار : ج 18 ص 210 ح 38 .
2- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 432 ح 5643 ، المعجم الكبير : ج 4 ص 65 ح 3648 ، المعجم الأوسط : ج 3 ص 119 ح 2666 وليس في الأخيرين «واصبروا» ، كنز العمّال : ج 1 ص 266 ح 1334 .

ص: 453

حديثسنن أبى داوود_ به نقل از خبّاب _ :نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه در سايه كعبه، ردايى را زير سرش گذاشته [و دراز كشيده ]بود ، رفتيم و به او شِكوه كرديم و گفتيم : آيا براى ما [از خدا ]طلب يارى نمى كنى ؟! آيا برايمان دعا نمى كنى ؟ ! ايشان با چهره اى برافروخته نشست و فرمود : «[در روزگارانِ] پيش از شما چنين بود كه شخص [مؤمن] را مى گرفتند و گودالى برايش مى كندند [و او را در آن قرار مى دادند] . سپس ارّه مى آوردند و با آن او را از فرق سرش به دو نيم مى كردند ؛ امّا اين كار، او را از دينش بر نمى گرداند . با شانه هاى آهنى، گوشت و پى بدنش را تا استخوان مى كندند؛ امّا اين كار، او را از دينش بر نمى گرداند . به خدا سوگند كه خداوند حتما اين كار را تمام [و اسلام را همه گير] مى كند، به طورى كه سوار از صنعا تا حضرموت را مى پيمايد و جز از خداوند متعال و از حمله گرگ به گوسفندش [از چيز ديگرى] نمى ترسد (همه جا امن مى شود)؛ ليكن شما عجله مى كنيد» .

المستدرك على الصحيحين_ به نقل از خَبّاب _ :نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه زير درختى دراز كشيده و دستش را زير سرش نهاده بود ، رفتم و گفتم : اى پيامبر خدا ! آيا اين مردم را كه مى ترسيم ما را از دينمان برگردانند، نفرين نمى كنى ؟ من سه مرتبه اين جمله را گفتم و هر بار، ايشان صورتش را از من مى گرداند . بار سوم نشست و فرمود : «اى مردم ! از خدا بترسيد و شكيبا باشيد ، كه _ به خدا سوگند _ [در روزگارانِ ]پيش از شما ، مرد مؤمن را مى گرفتند و او را با ارّه از فرق سر، دو شقّه مى كردند؛ ولى از دينش بر نمى گشت . از خدا بترسيد ، كه خدا براى شما گشايش و كارسازى خواهد كرد» .

.

ص: 454

الإمام عليّ عليه السلام_ مِن خُطبَةٍ لَهُ _ :تَدَبَّروا أحوالَ الماضينَ مِنَ المُؤمِنينَ قَبلَكُم ، كَيفَ كانوا في حالِ التَّمحيصِ (1) وَالبَلاءِ ، ألَم يَكونوا أثقَلَ الخَلائِقِ أعباءً ، وأَجهَدَ العِبادِ بَلاءً ، وأَضيَقَ أهلِ الدُّنيا حالاً ؟ اتَّخَذَتهُمُ الفَراعِنَةُ عَبيدا فَساموهُم سوءَ العَذابِ ، وجَرَّعوهُمُ المِرارَ ، فَلَم تَبرَحِ الحالُ بِهِم في ذُلِّ الهَلَكَةِ وقَهرِ الغَلَبَةِ ، لا يَجِدونَ حيلَةً فِي امتنِاعٍ ، ولا سَبيلاً إلى دِفاعٍ . حَتّى إذا رَأَى اللّهُ سُبحانَهُ جَدَّ الصَّبرَ مِنهُم عَلَى الأَذى في مَحَبَّتِهِ ، وَالاِحتمالَ لِلمَكروهِ مِن خَوفِهِ ، جَعَلَ لَهُم مِن مَضايِقِ البَلاءِ فَرَجا ، فَأَبدَلَهُمُ العِزَّ مَكانَ الذُّلِّ ، وَالأَمنَ مَكانَ الخَوفِ ، فَصاروا مُلوكا حُكّاما ، وأَئِمَّةً أعلاما ، وقَد بَلَغَتِ الكَرامَةُ مِنَ اللّهِ لَهُم ما لَم تَذهَبِ الآمالُ إلَيهِ بِهِم . (2)

الإمام زين العابدين عليه السلام_ في وَصفِ ظُهورِ المَهدِيِّ عليه السلام _ :فَما تَمُدّونَ أعيُنَكُم؟ ألَستُم آمِنينَ ؟ لَقَد كانَ مَن قَبلَكُم مَن هُوَ عَلى ما أنتُم عَلَيهِ ، يُؤخَذُ فَيُقطَعُ يَدُهُ ورِجلُهُ ويُصلَبُ . ثُمَّ تَلا : «أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُم مَّثَلُ الَّذِينَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِكُم مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُواْ» . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :قَد كانَ قَبلَكُم قَومٌ يُقتَلونَ ويُحرَقونَ ويُنشَرونَ بِالمَناشيرِ ، وتَضيقُ عَلَيهِمُ الأَرضُ بِرُحبِها ، فَما يَرُدُّهُم عَمّا هُم عَلَيهِ شَيءٌ مِمّا هُم فيهِ ، مِن غَيرِ تِرَةٍ (4) وَتَروا مَن فَعَلَ ذلِكَ بِهِم ولا أذىً ، بَل ما نَقَموا مِنهُم إلّا أن يُؤمِنوا بِاللّهِ العَزيزِ الحَميدِ ؛ فَاسأَلوا رَبَّكُم دَرَجاتِهِم ، وَاصبِروا عَلى نَوائِبِ دَهرِكُم ، تُدرِكوا سَعيَهُم . (5)

الغيبة للطوسي عن خالد العاقولي عن الإمام الصّادق عليه السلام_ أنَّهُ قالَ _ :فَما تَمُدّونَ أعيُنَكُم ؟ فَما تَستَعجِلونَ ؟ ألَستُم آمِنينَ ؟ ألَيسَ الرَّجُلُ مِنكُم يَخرُجُ مِن بَيتِهِ فَيَقضي حَوائِجَهُ ثُمَّ يَرجِعُ لَم يُختَطَف ؟ ! إن كانَ مَن قَبلَكُم مَن هُوَ عَلى ما أنتُم عَلَيهِ ، لَيُؤخَذُ الرَّجُلُ مِنهُم فَتُقطَعُ يَداهُ ورِجلاهُ ويُصلَبُ عَلى جُذوعِ النَّخلِ ويُنشَرُ بِالمِنشارِ ، ثُمَّ لا يَعدو ذَنبَ نَفسِهِ . (6) ثُمَّ تَلا هذِهِ الآيَةَ : «أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُم مَّثَلُ الَّذِينَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِكُم مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُواْ حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ» . (7)

.


1- .التَمحيصُ : التزكية والتطهير (مفردات ألفاظ القرآن : ص 761 «محص») .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 192 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 472 ح 37 .
3- .الخرائج والجرائح : ج 3 ص 1155 ح 61 ، بحار الأنوار : ج 67 ص 197 .
4- .الوَترُ : الجناية التي يجنيها الرجل على غيره من قتلٍ أو نهبٍ أو سبي (لسان العرب : ج 5 ص 274 «وتر») .
5- .الكافي : ج 8 ص 248 ح 347 عن جميل بن درّاج .
6- .قال العلّامة المجلسي قدس سره : قوله : «لا يعدو ذنب نفسه» ؛ أي لا ينسب تلك المصائب إلّا إلى نفسه وذنبه . أو : لا يلتفت مع تلك البلايا إلّا إلى إصلاح نفسه وتدارك ذنبه (بحار الأنوار : ج 52 ص 130) .
7- .الغيبة للطوسي : ص 458 ح 469 ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 105 ح 310 عن المُعافى بن إسماعيل ، مشكاة الأنوار : ص 497 ح 1665 وليس فيه صدره إلى «لم يُختطف» وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 52 ص 130 ح 28 .

ص: 455

امام على عليه السلام_ در يكى از سخنرانى هايش _ :در سرگذشت مؤمنان گذشته پيش از خودتان بينديشيد كه در حال امتحان و آزمايش [الهى] ، چگونه بودند . آيا گرانبارترين انسان ها ، و پر رنج و بلاترين بندگان ، و در تنگناترين مردمان دنيا نبودند ؟ فرعونان ، آنها را به بندگى گرفتند و بدترين شكنجه ها را بر آنان روا داشتند و حرارت ها به آنان چشاندند و پيوسته خوار و مقهور بودند . نه چاره اى براى سر باز زدن داشتند ، و نه راهى براى دفاع مى يافتند . تا آن كه چون خداوند سبحان ديد به عشق او در برابر آزار و اذيّت ها سرسختانه شكيبايى مى كنند ، و از ترس او ناملايمات را تحمّل مى نمايند ، از تنگناهاى بلا براى آنان گشايشى قرار داد و ضعف و ذلّت آنان را به قدرت و عزّت ، و ترسشان را به امنيت بدل كرد و به پادشاهانى فرمان فرما و پيشوايانى راه نما تبديل شدند ، و چنان كرامتى از جانب خداوند ، شامل حال آنها شد كه حتّى آرزوى آن را هم در سر نمى پروراندند .

الخرائج و الجرائح:امام زين العابدين عليه السلام در وصف ظهور امام مهدى عليه السلام فرمود : «چرا اين قدر چشم به راهيد ؟ مگر در امنيت به سر نمى بريد [كه چنين بى تابى مى كنيد و ظهور قريب الوقوع قائم را انتظار مى كشيد] ؟ پيش از شما كسانى بودند كه عقيده شما را داشتند و دستگير مى شدند و دست و پايشان قطع مى شد و به دار آويخته مى گشتند !». امام عليه السلام سپس اين آيه را تلاوت كرد : «آيا پنداشته ايد كه به بهشت مى رويد و حال آن كه هنوز مانند آنچه برسر پيشينيان شما آمده، بر شما نگذشته است ؟ به آنان سختى و زيان رسيد و متزلزل شدند» .

امام صادق عليه السلام :پيش از شما مردمى بودند كه كشته و سوزانده و ارّه مى شدند ، و زمين با همه فراخى اش بر آنان تنگ مى گشت ؛ ولى هيچ يك از اين كارها آنان را از عقيده شان بر نمى گردانْد . آنان نه جنايتى كرده و نه آزارى رسانده بودند كه سزاوار اين رفتارها باشند ؛ بلكه تنها بدين سبب از آنان انتقام گرفته مى شد كه به خداى توانا و ستودنى، ايمان داشتند . از پروردگارتان درجات آنان را مسئلت كنيد ، و بر سختى ها و گرفتارى هاى روزگار خود، شكيبايى ورزيد تا به پاى آنها برسيد .

.

ص: 456

1 / 5اِبتِلاءُ الأَنبِياءِ عليهم السّلامرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما زِلتُ أنَا ومَن كانَ قَبلي مِنَ النَّبِيِّينَ وَالمُؤمِنينَ مُبتَلَينَ بِمَن يُؤذِينا ، ولَو كانَ المُؤمِنُ عَلى رَأسِ جَبَلٍ لَقَيَّضَ (1) اللّهُ عز و جل لَهُ مَن يُؤذِيهِ ؛ لِيَأجُرَهُ عَلى ذلِكَ . (2)

.


1- .قيّض اللّه ُ فلانا لفلان: أي جاء به وأتاحه له، ومنه: «وَ قَيَّضْنَا لَهُمْ» (الصحاح: ج 3 ص 1104 «قيض»).
2- .علل الشرائع : ص 45 ح 3 عن عبد اللّه بن الحسن عن الإمام زين العابدين عن أبيه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 27 ص 209 ح 4 .

ص: 457

1 / 5 آزمايش پيامبران عليهم السلام

الغيبة، طوسى_ به نقل از خالد عاقولى _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «چرا چشم [به رفاه ديگران ]مى دوزيد ؟ چرا عجله مى كنيد ؟ آيا در امنيت به سر نمى بريد ؟ مگر نه اين است كه هر يك از شما از خانه اش بيرون مى رود و كارهايش را انجام مى دهد و بر مى گردد، بدون آن كه ربوده شود ؟ ! پيش از شما كسانى به سر مى بردند كه با شما هم عقيده بودند ؛ ولى آنها را دستگير مى كردند و دست و پاهايشان را مى بريدند و از تنه هاى درختان خرما آويزانشان مى ساختند و با ارّه دوشقّه شان مى كردند . با اين حال از گناهان خودشان فراتر نمى رفتند . (1) ايشان سپس اين آيه را تلاوت كرد : «آيا پنداشته ايد كه به بهشت مى رويد، حال آن كه هنوز آنچه بر سر پيشينيان شما آمده، بر شما نگذشته است ؟ به ايشان سختى و زيان رسيد و متزلزل گشتند، تا آن جا كه پيامبر و مؤمنانى كه با او بودند، گفتند : پس يارى خدا، كِى خواهيد رسيد ؟ هان ! يارى خدا نزديك است» .

1 / 5آزمايش پيامبران عليهم السّلامپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هم من و هم پيامبران و مؤمنان پيش از من، همواره گرفتار كسانى بوده ايم كه به ما آزار و آسيب مى رسانده اند . اگر مؤمن بر قلّه كوهى باشد، خداوندت كسى را بر او مى گمارد كه آزار و اذيّتش كند تا بِدان سبب به او مزد دهد .

.


1- .علّامه مجلسى قدس سره در بيان اين جمله اخير مى گويد : يعنى آن رنج ها و مصيبت ها را جز به خود و گناهان خود، نسبت نمى دادند [و خود را مقصّر مى دانستند] ، يا : با وجود آن بلاها و شكنجه ها جز به اصلاح خود و جبران گناهانشان توجّه نمى كردند و به آن بلاها اهمّيتى نمى دادند .

ص: 458

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ أشَدَّ النّاسِ بَلاءً الأَنبِياءُ ، ثُمَّ الَّذينَ يَلونَهُم ، ثُمَّ الَّذينَ يَلونَهُم ، ثُمَّ الَّذينَ يَلونَهُم . (1)

يعقوب عليه السلام :إنّا مَعشَرَ الأَنبِياءِ أسرَعُ شَيءٍ البَلاءُ إلَينا، ثُمَّ الأَمثَلُ فَالأَمثَلُ مِنَ النّاسِ . (2)

1 / 6اِبتِلاءُ إبراهيمَ عليه السلامالكتاب«وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّى جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِن ذُرِّيَّتِى قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِى الظَّالِمِينَ» . (3)

راجع : ص 260 ( ابتلاء إسماعيل عليه السلام ) .

الحديثمجمع البيان_ في قَولِهِ تَعالى : «وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ» _ :رُوِيَ عَنِ الصّادِقِ عليه السلام أنَّهُ مَا ابتَلاهُ اللّهُ بِهِ في نَومِهِ مِن ذَبحِ وَلَدِهِ إسماعيلَ أبِي العَرَبِ ، فَأَتَمَّها إبراهيمُ وعَزَمَ عَلَيها وسَلَّمَ لِأَمرِ اللّهِ ، فَلَمّا عَزَمَ [قالَ] (4) اللّهُ تَعالى ثَوابا لَهُ لِما صَدَّقَ وعَمِلَ بِما أمَرَهُ اللّهُ : «إِنِّى جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا» . (5)

.


1- .السنن الكبرى للنسائي : ج 4 ص 380 ح 7613 ، مسند ابن حنبل : ج 10 ص 306 ح 27147 ، مسند إسحاق بن راهويه : ج 5 ص 260 ح 2411 ، المعجم الكبير : ج 24 ص 245 ، كنز العمّال : ج 3 ص 327 ح 6782 ؛ التمحيص : ص 35 ح 30 ، الكافي : ج 2 ص 252 ح 1 كلاهما عن هشام بن سالم عن الإمام الصادق عليه السلام وفيه «ثمّ الأمثل فالأمثل» بدل «ثمّ الذين يلونهم» الثانية والثالثة وص 253 ح 4 عن فضيل بن يسار عن الإمام الباقر عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 67 ص 241 ح 71 .
2- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 189 ح 61 عن إسماعيل بن جابر عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 12 ص 311 ح 127 .
3- .البقرة : 124 .
4- .ما بين المعقوفين سقط من المصدر، وأثبتناه من بحار الأنوار .
5- .مجمع البيان : ج 1 ص 377 ، بحار الأنوار : ج 12 ص 56 .

ص: 459

1 / 6 آزمايش ابراهيم عليه السلام

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پر رنج و بلاترينْ مردمان ، پيامبران اند ، سپس پيروان آنها ، سپس پيروان پيروان آنها ، سپس پيروانِ پيروان پيروانِ آنها .

يعقوب عليه السلام :بلا به سوى ما جماعت پيامبران، شتابنده تر از هر چيزى مى آيد و سپس به سوى كسانى كه در مرتبه بعد و بعدتر قرار دارند .

1 / 6آزمايش ابراهيم عليه السلامقرآن«و آن گاه كه ابراهيم را پروردگارش به چند كار آزمود و او آنها را انجام داد ، [خدا] گفت : من تو را پيشواى مردم قرار دادم . [ابراهيم] گفت : و از دودمانم [چه] ؟ گفت : پيمان من به بيدادگران نمى رسد» .

ر . ك : ص 461 (آزمايش اسماعيل عليه السلام ) .

حديثمجمع البيان_ در تفسير آيه شريف: «و آن گاه كه ابراهيم را پروردگارش با چند كار ، آزمود و او آنها را انجام داد» _ :از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه مراد، خوابى است كه ابراهيم در باره ذبح فرزندش اسماعيل ، پدر عرب ، ديد و در برابر فرمان خدا سر تسليم فرود آورد و تصميم به انجام دادن اين كار [در عالم بيدارى ]گرفت ، و چون آهنگ اين كار كرد ، خداوند به پاداش آن كه رؤيايش را تصديق كرد و فرمان خدا را به جاى آورد ، فرمود : «من تو را پيشواى مردم قرار دادم» .

.

ص: 460

علل الشرائع عن محمّد بن القاسم عن الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ سارَةَ قالَت لِاءِبراهيمَ : يا إبراهيمُ ، قَد كَبِرتَ ، فَلَو دَعَوتَ اللّهَ عز و جل أن يَرزُقَكَ وَلَدا تَقَرُّ أعيُنُنا بِهِ ، فَإِنَّ اللّهَ قَدِ اتَّخَذَكَ خَليلاً ، وهُوَ مُجيبٌ لِدَعوَتِكَ إن شاءَ ؟ قالَ : فَسَأَلَ إبراهيمُ رَبَّهُ أن يَرزُقَهُ غُلاما عَليما ، فَأَوحَى اللّهُ عز و جل إلَيهِ : إنّي واهِبٌ لَكَ غُلاما عَليما ، ثُمَّ أبلوكَ بِالطّاعَةِ لي... . (1)

تفسير ابن كثير عن ابن عبّاس :الكَلِماتُ الَّتِي ابتَلَى اللّهُ بِهِنَّ إبراهيمَ فَأَتَمَّهُنَّ : فَراقُ قَومِهِ فِي اللّهِ حينَ أمَرَ بِمُفارَقَتِهِم ، ومُحاجَّتُهُ نَمروذَ فِي اللّهِ حينَ وَقَفَهُ عَلى ما وَقَفَهُ عَلَيهِ مِن خَطَرِ الأَمرِ الَّذي فيهِ خِلافُهُ ، وصَبَرُهُ _ عَلى قَذفِهِ إيّاهُ فِي النّارِ لِيُحرِقوهُ _ فِي اللّهِ ، عَلى هَولِ ذلِكَ مِن أمرِهِم ، وَالهِجرَةُ بَعدَ ذلِكَ مِن وَطَنِهِ وبِلادِهِ فِي اللّهِ حينَ أمَرَهُ بِالخُروجِ عَنهُم ، وما أمَرَهُ بِهِ مِنَ الضِّيافَةِ وَالصَّبرِ عَلَيها بِنَفسِهِ ومالِهِ ، ومَا ابتُلِيَ بِهِ مِن ذَبحِ ابنِهِ حينَ أمَرَهُ بِذَبحِهِ . فَلَمّا مَضى عَلى ذلِكَ مِنَ اللّهِ كُلِّهِ وأَخلَصَهُ لِلبَلاءِ ، قالَ اللّهُ لَهُ : « أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ » (2) . (3)

1 / 7اِبتِلاءُ إسماعيلَ عليه السلامالكتاب«فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِيمٍ * فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْىَ قَالَ يَابُنَىَّ إِنِّى أَرَى فِى الْمَنَامِ أَنِّى أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَاأَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِى إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ * فَلَمَّا أَسْلَمَا وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ * وَ نَادَيْنَاهُ أَن يَاإِبْرَاهِيمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّءْيَا إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِى الْمُحْسِنِينَ * إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاؤُاْ الْمُبِينُ * وَ فَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ» . (4)

.


1- .علل الشرائع : ص 38 ح 2 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 244 ح 25 ، بحار الأنوار : ج 12 ص 79 ح 9 .
2- .البقرة : 131 .
3- .تفسير ابن كثير : ج 1 ص 238 ، تفسير ابن أبي حاتم : ج 1 ص 220 ح 1167 نحوه .
4- .الصافات : 101 _ 107 .

ص: 461

1 / 7 آزمايش اسماعيل عليه السلام

امام صادق عليه السلام :ساره به ابراهيم گفت : اى ابراهيم ! تو سال خورده شده اى . كاش دعا مى كردى كه خداوندت به تو فرزندى روزى كند تا ديدگانمان به وجود او روشن شود ؛ چون خداوند، تو را دوست برگزيده اش قرار داده و دعايت را ، اگر بخواهد ، اجابت مى كند . ابراهيم عليه السلام از پروردگارش تقاضا كرد كه پسرى دانا روزى اش فرمايد ، و خداىت به او وحى فرمود كه : «من پسرى دانا به تو خواهم بخشيد . سپس تو را مى آزمايم كه تا چه حد از من فرمان مى برى» .

تفسير ابن كثير_ به نقل از ابن عبّاس _ :كارهايى كه خداوند با آنها ابراهيم را آزمايش كرد و او آن كارها را انجام داد ، يكى جدا شدن از قومش به خاطر خدا بود ، آن گاه كه مأمور به جدا شدن از آنان شد. ديگر، مناظره اش با نمرود به خاطر خدا بود، آن گاه كه او را بر اهمّيت آنچه در آن اختلاف داشتند، واقف [و او را محكوم ]كرد . ديگر، شكيبايى اش در راه خدا بر اقدام هولناك نمرود در افكندن ابراهيم در آتش و سوزاندن او ، و سپس ترك وطن و سرزمينش به خاطر خدا بود، آن گاه كه خداوند به او دستور داد از ميان آنان خارج شود . ديگر ، اطاعت فرمان خداوند در پذيرايى از مهمان و تحمّل زحمت و مخارج آن بود. ديگر ، آزمودن او به سر بريدن فرزندش بود، آن گاه كه به او فرمان داد وى را ذبح كند . پس چون به مدد خداوند از عهده همه اين آزمايش ها بر آمد و خداوند، او را با بلا و آزمايش خالص گردانيد ، به او فرمود : تسليم شو . و [او] گفت : به پروردگار جهانيان، تسليم شدم» .

1 / 7آزمايش اسماعيل عليه السلامقرآن«پس او را به پسرى بردبار مژده داديم . و وقتى كه او به سنّ كار و تلاش رسيد ، گفت : اى پسرك من ! در خواب، چنين مى بينم كه تو را سر مى برم . پس بنگر چه به نظرت مى آيد . گفت : اى پدر من ! آنچه را مأمورى، انجام بده . به خواست خدا، مرا از شكيبايان خواهى يافت . پس چون هر دو، تن در دادند و پسر را به پيشانى بر زمين افكند ، او را ندا داديم كه: اى ابراهيم ! رؤياى خود را حقيقت بخشيدى . ما نيكوكاران را چنين پاداش مى دهيم . به راستى كه اين، همان آزمايش آشكار بود و او را در ازاى قربانىِ بزرگى باز رهانيديم» .

.

ص: 462

الحديثعيون أخبار الرضا عليه السلام عن الحسين بن عليّ بن الفضّال :سَأَلتُ أبَا الحَسَنِ عَلِيَّ بنَ موسَى الرِّضا عليه السلام عَن مَعنى قَولِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله : «أنَا ابنُ الذَّبيحَينِ» ، قالَ : يَعني إسماعيلَ بنَ إبراهيمَ الخَليلِ عليهماالسلام ، وعَبدَ اللّهِ بنَ عَبدِ المُطَّلِبِ . أمّا إسماعيلُ فَهُوَ الغُلامُ الحَليمُ الَّذي بَشَّرَ اللّهُ بِهِ إبراهيمَ ، «فَلَمّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ» ، وهُوَ لَمّا عَمِلَ مِثلَ عَمَلِهِ «قَالَ يَابُنَىَّ إِنِّى أَرَى فِى الْمَنَامِ أَنِّى أَذْبَحُكَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَاأَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ» ، ولَم يَقُل : يا أبَتِ افعَل ما رَأَيتَ ، «سَتَجِدُنِي إِن شاءَ اللّهُ مِنَ الصّابِرِين» ... . (1)

1 / 8اِبتِلاءُ يَعقوبَ عليه السلامالكتاب«وَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قَالَ يَاأَسَفَى عَلَى يُوسُفَ وَ ابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ * قَالُواْ تَاللَّهِ تَفْتَؤُاْ تَذْكُرُ يُوسُفَ حَتَّى تَكُونَ حَرَضًا أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهَالِكِينَ» . (2)

الحديثتفسير العيّاشي عن أبي بصير عن الإمام الباقر عليه السلام :اِشتَدَّ حُزنُهُ _ يَعني يَعقوبَ _ حَتّى تَقَوَّسَ ظَهرُهُ ، وأَدبَرَتِ الدُّنيا عَن يَعقوبَ ووُلدِهِ حَتَّى احتاجوا حاجَةً شَديدَةً ، وفَنِيَت ميرَتُهُم ، فَعِندَ ذلِكَ قالَ يَعقوبُ لِوُلدِهِ : «اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن يُوسُفَ وَ أَخِيهِ وَ لَا تَاْيْئسُواْ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا يَاْيْئسُ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ» (3) . فَخَرَجَ مِنهُم نَفَرٌ وبَعَثَ مَعَهُم بِبِضاعَةٍ يَسيرَةٍ ، وكَتَبَ مَعَهُم كِتابا إلى عَزيزِ مِصَر يَتَعَطَّفُهُ عَلى نَفسِهِ ووُلدِهِ ، وأَوصى وُلدَهُ أن يُبدوا بِدَفعِ كِتابِهِ قَبلَ البِضاعَةِ ، فَكَتَبَ : بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ، إلى عَزيزِ مِصرَ و مُظهِرِ العَدلِ ومُوفِي الكَيلِ ، مِن يَعقوبَ بنِ إسحاقَ بنِ إبراهيمَ خَليلِ اللّهِ صاحِبِ نُمرودَ ، الَّذي جَمَعَ لِاءِبراهيمَ الحَطَبَ وَالنّارَ لِيُحرِقَهُ بِها ، فَجَعَلَهَا اللّهُ عَلَيهِ بَردا وسَلاما وأَنجاهُ مِنها ، اُخبِرُكَ أيُّهَا العَزيزُ ، إنّا أهلُ بَيتٍ قَديمٍ لَم يَزَلِ البَلاءُ إلَينا سَريعا مِنَ اللّهِ ؛ لِيَبلُوَنا بِذلِكَ عِندَ السَّرّاءِ وَالضَّرّاءِ ، وأَنَّ مَصائِبَ تَتابَعَت عَلَيَّ مُنذُ عِشرينَ سَنَةً ، أوَّلُها أنَّهُ كانَ لِيَ ابنٌ سَمَّيتُهُ يوسُفَ ، وكانَ سُروري مِن بَينِ وُلدي وقُرَّةَ عَيني وثَمَرَةَ فُؤادي ، وإنَّ إخوَتَهُ مِن غَيرِ اُمِّهِ سَأَلوني أن أبعَثَهُ مَعَهُم يَرتَعُ ويَلعَبُ ، فَبَعَثتُهُ مَعَهُم بُكرَةً ، وإنَّهُم جاؤوني عِشاءً يَبكونَ ، وجاؤوني عَلى قَميصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ فَزَعَموا أنَّ الذِّئبَ أكَلَهُ ، فَاشتَدَّ لِفَقدِهِ حُزني وكَثُرَ عَلى فِراقِهِ بُكائي ، حَتَّى ابيَضَّت عَينايَ مِنَ الحُزنِ . وإنَّهُ كانَ لَهُ أخٌ مِن خالَتِهِ ، وكُنتُ بِهِ مُعجَبا وعَلَيهِ رَفيقا ، وكانَ لي أنيسا ، وكُنتُ إذا ذَكَرتُ يوسُفَ ضَمَمتُهُ إلى صَدري فَيَسكُنُ بَعضُ ما أجِدُ في صَدري ، وإنَّ إخوَتَهُ ذَكَروا لي أنَّكَ أيُّهَا العَزيزُ سَأَلتَهُم عَنهُ وأَمَرتَهُم أن يَأتوكَ بِهِ ، وإن لَم يَأتوكَ بِهِ مَنَعتَهُمُ الميرَةَ (4) لَنا مِنَ القَمحِ مِن مِصرَ ، فَبَعَثتُهُ مَعَهُم لِيَمتاروا لَنا قَمحا ، فَرَجَعوا إلَيَّ فَلَيسَ هُوَ مَعَهُم ، وذَكَروا أنَّهُ سَرَقَ مِكيالَ المَلِكِ ! ونَحنُ أهلُ بَيتٍ لا نَسرِقُ ، وقَد حَبَستَهُ وفَجَعتَني بِهِ ، وقَدِ اشتَدَّ لِفِراقِهِ حُزني حَتّى تَقَوَّسَ لِذلِكَ ظَهري ، وعَظُمَت بِهِ مُصيبَتي مَعَ مَصائِبَ مُتَتابِعاتٍ عَلَيَّ ، فَمُنَّ عَلَيَّ بِتَخلِيَةِ سَبيلِهِ وإطلاقِهِ مِن مَحبَسِهِ ، وطَيِّب لَنَا القَمحَ ، وَاسمَح لَنا فِي السِّعرِ ، وعَجِّل بِسَراحِ آلِ يَعقوبَ . فَلَمّا مَضى وُلدُ يَعقوبَ مِن عِندِهِ نَحوَ مِصرَ بِكِتابِهِ ، نَزَلَ جَبرَئيلُ عَلى يَعقوبَ فَقالَ لَهُ : يا يَعقوبُ ، إنَّ رَبَّكَ يَقولُ لَكَ : مَنِ ابتَلاكَ بِمَصائِبِكَ الَّتي كَتَبتَ بِها إلى عَزيزِ مِصرَ ؟ قالَ يَعقوبُ : أنتَ بَلَوتَني بِها عُقوبَةً مِنكَ وأَدَبا لي ، قالَ اللّهُ : فَهَل كانَ يَقدِرُ عَلى صَرفِها عَنكَ أحَدٌ غَيري ؟ قالَ يَعقوبُ : اللّهُمَّ لا ، قالَ : أفَمَا استَحيَيتَ مِنّي حينَ شَكَوتَ مَصائِبَكَ إلى غَيري ولَم تَستَغِث بي وتَشكو ما بِكَ إلَيَّ ؟ فَقالَ يَعقوبُ : أستَغفِرُكَ يا إلهي وأَتوبُ إلَيكَ ، وأَشكو بَثّي وحُزني إلَيكَ . فَقالَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : قَد بَلَغتُ بِكَ يا يَعقوبُ وبِوُلدِكَ الخاطِئينَ الغايَةَ في أدَبي ، ولَو كُنتَ يا يَعقوبُ شَكَوتَ مَصائِبَكَ إلَيَّ عِندَ نُزولِها بِكَ ، وَاستَغفَرتَ وتُبتَ إلَيَّ مِن ذَنبِكَ ، لَصَرَفتُها عَنكَ بَعدَ تَقديري إيّاها عَلَيكَ ، ولكِنَّ الشَّيطانَ أنساكَ ذِكري ، فَصِرتَ إلَى القُنوطِ مِن رَحمَتي ، وأَنَا اللّهُ الجَوادُ الكَريمُ ، اُحِبُّ عِبادِيَ المُستَغفِرينَ التّائِبينَ الرّاغِبينَ إلَيَّ فيما عِندي . يا يَعقوبُ ، أنَا رادٌّ إلَيكَ يوسُفَ وأَخاهُ ، ومُعيدٌ إلَيكَ ما ذَهَبَ مِن مالِكَ ولَحمِكَ ودَمِكَ ، ورادٌّ إلَيكَ بَصَرَكَ ، ومُقَوِّمٌ لَكَ ظَهرَكَ ، فَطِب نَفسا وقَرَّ عَينا ، وإنَّ الَّذي فَعَلتُهُ بِكَ كانَ أدَبا مِنّي لَكَ ، فَاقبَل أدَبي . قالَ : ومَضى وُلدُ يَعقوبَ بِكِتابِهِ نَحوَ مِصرَ ، حَتّى دَخَلوا عَلى يوسُفَ في دارِ المَملَكَةِ فَقالوا : «يَاأَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَيْنَا» (5) بِأَخينَا ابنِ يامينَ ، وهذا كِتابُ أبينا يَعقوبَ إلَيكَ في أمرِهِ ، يَسأَ لُكَ تَخلِيَةَ سَبيلِهِ وأَن تَمُنَّ بِهِ عَلَيهِ . قالَ : فَأَخَذَ يوسُفُ كِتابَ يَعقوبَ ، فَقَبَّلَهُ ووَضَعَهُ عَلى عَينَيهِ ، وبَكى وَانتَحَبَ حَتّى بَلَّت دُموعُهُ القَميصَ الَّذي عَلَيهِ ، ثُمَّ أقبَلَ عَلَيهِم فَقالَ : «هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِيُوسُفَ» (6) مِن قَبلُ وأَخيهِ مِن بَعدُ ؟ «قَالُواْ أَءِنَّكَ لَأَنتَ يُوسُفُ قَالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هَذَا أَخِى قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا» (7) ، «قَالُواْ تَاللَّهِ لَقَدْ ءَاثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنَا» (8) فَلا تَفضَحنا ولا تُعاقِبنَا اليَومَ وَاغفِر لَنا ، «قَالَ لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ» (9) . (10)

.


1- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 210 ح 1 ، الخصال : ص 56 ح 78 عن الحسن بن علي بن فضّال ، بحار الأنوار : ج 12 ص 123 ح 1 .
2- .يوسف : 84 و 85 .
3- .يوسف: 87.
4- .الميرَةُ : الطعام (الصحاح : ج 2 ص 821 «مير») .
5- .يوسف : 88 .
6- .يوسف : 89 .
7- .يوسف : 90 .
8- .يوسف : 91 .
9- .يوسف : 92 .
10- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 190 ح 65 ، مجمع البيان : ج 5 ص 399 ، بحار الأنوار : ج 12 ص 312 ح 129 .

ص: 463

1 / 8 آزمايش يعقوب عليه السلام

حديثعيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از حسين بن على بن فضّال _ :از امام رضا عليه السلام در باره معناى اين سخن پيامبر صلى الله عليه و آله كه : «من، پسر دو ذبيح هستم» ، سؤال كردم . فرمود : «مقصود، اسماعيل بن ابراهيم خليل عليه السلام و عبد اللّه بن عبد المطّلب است . اسماعيل، همان پسر بردبارى است كه خداوند، مژده او را به ابراهيم داد . «پس وقتى او به سنّ كار و تلاش رسيد [ابراهيم] گفت : اى پسرك من ! در خواب، چنين مى بينم كه تو را سر مى برم . پس بنگر چه به نظرت مى آيد. [اسماعيل] گفت : اى پدر من ! آنچه را مأمورى، انجام بده» و نگفت : اى پدر من ! آنچه را [در خواب ]ديده اى، انجام ده. [ و افزود : ] «به خواست خدا، مرا از شكيبايان خواهى يافت» » .

1 / 8آزمايش يعقوب عليه السلامقرآن«و از آنان روى گردانيد و گفت : اى دريغ بر يوسف ! و در حالى كه اندوه خود را فرو مى خورد ، چشمانش از اندوه، سپيد شد . [پسران او] گفتند : به خدا سوگند كه پيوسته يوسف را ياد مى كنى تا بيمار شوى يا از بين بروى!» .

حديثتفسير العيّاشى_ به نقل از ابو بصير، از امام باقر عليه السلام _ :اندوه او _ يعنى يعقوب _ شدّت گرفت، چندان كه پشتش خميده گشت . دنيا از يعقوب و فرزندان او برگشت ، به طورى كه سخت نيازمند شدند و آذوقه شان تمام شد . در اين وقت ، يعقوب به فرزندانش گفت : «برويد و از يوسف و برادرش كسب خبر كنيد و از لطف خدا نوميد نگرديد ، كه از لطف خدا نوميد نمى شود، مگر گروه كافران» . پس شمارى از آنان خارج شدند و يعقوب، سرمايه اى اندك همراه آنان كرد و نامه اى در باره اوضاع رقّت انگيز خود و فرزندانش به عزيز مصر نوشت و به فرزندانش سفارش كرد كه پيش از دادن مال التجاره ، نامه او را به عزيز بدهند . او چنين نوشت : «به نام خداى مهرگستر مهربان . به عزيز مصر و گستراننده داد و دهنده پيمانه به كمال ، از يعقوب بن اسحاق بن ابراهيم خليل اللّه و هم روزگار نمرود ؛ همو كه هيمه و آتش فراهم ساخت تا ابراهيم را در آن بسوزاند ؛ ليكن خداوند، آن آتش را بر او سرد و بى گزند ساخت و از آن نجاتش داد . به آگاهى عزيز مى رساند كه ما خاندانى قديمى هستيم كه همواره بلا از جانب خداوند به سوى ما مى شتافته است تا بِدان وسيله ما را در خوشى و ناخوشى بيازمايد . بيست سالى است كه مصيبت پشت مصيبت بر من مى رسد . نخستينِ آنها وقتى بر من رسيد كه پسرى داشتم به نام يوسف . او سوگلىِ من در ميان فرزندانم و نور ديده و ميوه دلم بود . روزى برادران نامادرى اش از من خواستند او را همراه ايشان بفرستم تا تفريح و بازى كند . من هم صبحگاهان، او را با آنان فرستادم؛ ولى شامگاهان، گريان نزدم آمدند و پيراهنش را كه با خونى دروغين آغشته بود، برايم آوردند و گفتند: گرگ، او را خورده است . با از دست دادن او، چنان غمى بر من مستولى شد و در فراق او چندان گريستم كه چشم هايم از اندوه، سفيد گشتند . او برادرى از خاله اش داشت كه به او نيز علاقه مند بودم و انيس و همدم من بود ، به طورى كه هر گاه به ياد يوسف مى افتادم، او را به سينه ام مى چسباندم و كمى آرام مى گرفتم . برادرانش به من گفتند كه تو _ اى عزيز _ او را از آنان مطالبه كرده اى و دستور داده اى وى را نزد تو بياورند و اگر نياورند، به آنان آذوقه گندم مصر نمى دهى . من هم او را با آنان فرستادم تا گندم برايمان بياورند ؛ ولى وقتى باز گشتند ، او با آنان نبود ، و گفتند كه پيمانه پادشاه را دزديده است ، حال آن كه ما خاندان ، اهل دزدى نيستيم . تو او را نگه داشته اى و مرا دردمند او ساخته اى . از فراق او، چندان اندوهگين شدم كه پشتم خميده شد و مصيبت او و مصيبت هاى پياپى اى كه بر من وارد شده، غم مرا سنگين و گران كرده است . پس بر من، منّتى گذار و او را آزاد و از محبس رهايش كن ، و گندم مرغوب با قيمتى سخاوتمندانه به ما عطا كن ، و هر چه زودتر ، خاندان يعقوب را بفرست . چون فرزندان يعقوب با نامه او ره سپار مصر شدند ، جبرئيل بر يعقوب نازل گشت و به او گفت : اى يعقوب ! پروردگارت به تو مى فرمايد : «چه كسى تو را به اين مصائبى كه براى عزيز مصر نوشتى ، مبتلا كرد ؟». يعقوب گفت : تو مرا به آنها مبتلا ساختى تا كيفرى و تنبيهى از جانب تو بر من باشد . خدا فرمود : «پس آيا هيچ كس جز من مى تواند آن مصائب را از تو دور كند ؟». يعقوب گفت : بار خدايا ! نه . خدا فرمود : «پس آيا شرم نكردى كه از مصائبت، به غير من شكايت كردى و از من كمك نطلبيدى و به من شكايت ننمودى ؟». يعقوب گفت : معبودا ! از تو آمرزش مى طلبم و به درگاهت توبه مى كنم و از غم و اندوهم به تو شِكوه مى نمايم . خداى _ تبارك و تعالى _ فرمود : «من تنبيهم را نسبت به تو _ اى يعقوب _ و فرزندان خطاكارت به نهايت رساندم ، در صورتى كه _ اى يعقوب _ اگر همان وقت كه مصيبت ها بر تو نازل شد، از آنها به من شكايت و از گناهت استغفار و توبه كرده بودى ، آنها را پس از آن كه بر تو مقدّر كرده بودم ، از تو بر مى گرداندم ؛ ليكن شيطان، مرا از ياد تو برد و تو از رحمت من نوميد شدى ؛ ولى من خدايى با جود و كَرَم هستم و بندگانم را كه استغفار و توبه مى كنند و ملتمسانه آنچه را نزد من است، از من مى خواهند، دوست مى دارم . اى يعقوب ! من، يوسف و برادرش را به تو بر مى گردانم ، و آنچه را از دارايى و گوشت و خون تو رفته است، دوباره به تو مى دهم ، و بينايى ات را به تو باز مى گردانم ، و پشتت را راست مى سازم . پس خوش حال و شادمان باش . آنچه با تو كردم، براى تنبيه تو بود . پس تنبيه مرا بپذير» . فرزندان يعقوب با نامه او ره سپار مصر شدند، تا اين كه به حضور يوسف در كاخ رسيدند و گفتند : «اى عزيز ! به ما و خانواده ما آسيب رسيده است و سرمايه اى ناچيز آورده ايم . بنا بر اين، پيمانه ما را تمام بده و بر ما تصدّق كن» برادرمان بن يامين را . اين، نامه پدرمان يعقوب است كه در باره او به تو نوشته است و از تو تقاضا كرده كه بر او منت نهى و بنيامين را آزاد كنى . يوسف، نامه يعقوب را گرفت و بوسيد و بر ديده اش نهاد و زار زار گريست، چندان كه پيراهن تَنَش از اشكش تَر شد . سپس رو به آنها كرد و گفت : «آيا دانستيد كه با يوسف چه كرديد» قبلاً ، و بعدا با برادرش ؟ «گفتند : آيا تو خود، يوسفى ؟ گفت : من يوسفم و اين، برادر من است . به راستى، خدا بر ما منّت نهاده است» . «گفتند : به خدا سوگند كه به راستى، خدا تو را بر ما برترى داده است» . پس امروز ما را رسوا مساز و مجازاتمان مكن و ما را ببخش. «گفت : امروز بر شما سرزنشى نيست . خدا شما را مى بخشد» .

.

ص: 464

. .

ص: 465

. .

ص: 466

. .

ص: 467

. .

ص: 468

المحاسن عن سالم بن مكرم عن الإمام الصادق عليه السلام :إنَّمَا ابتُلِيَ يَعقوبُ عليه السلام بِيوسُفَ عليه السلام ؛ أنَّهُ ذَبَحَ كَبشا سَمينا ، ورَجُلٌ مِن أصحابِهِ يُدعى «فيومَ» مُحتاجٌ لَم يَجِد ما يُفطِرُ عَلَيهِ ، فَأَغفَلَهُ فَلَم يُطعِمهُ ، فَابتُلِيَ بِيوسُفَ عليه السلام . قالَ : فَكانَ بَعدَ ذلِكَ يُنادي مُناديهِ كُلَّ صَباحٍ : مَن لَم يَكُن صائِما فَليَشهَد غَداءَ يَعقوبَ ، وإذا أمسى نادى : مَن كانَ صائِما فَليَشهَد عَشاءَ يَعقوبَ . (1)

راجع : العنوان الآتي .

.


1- .المحاسن : ج 2 ص 161 ح 1442 و ص 162 ح 1443 عن الكاهلي نحوه ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 167 ح 4 وفيه «بقوم» بدل «فيوم» ، بحار الأنوار : ج 66 ص 348 ح 5 .

ص: 469

امام صادق عليه السلام :علّت مبتلا شدن يعقوب به [فراق] يوسف، آن بود كه قوچ فربهى را ذبح كرد؛ ولى يكى از يارانش به نام «فيوم» را كه محتاج بود و چيزى براى افطار كردن نداشت ، فراموش نمود كه اطعامش كند . از اين رو، به غم [فراق] يوسف گرفتار آمد . از آن پس ، جارچى يعقوب، هر بامداد، جار مى زد : «هر كس روزه نيست، بر خوانِ صبحانه يعقوب حاضر شود» ، و شامگاه كه مى شد ، جار مى زد : «هر كه روزه دارد، بر خوان افطارىِ يعقوب حاضر شود» . ر . ك : ص 471 (آزمايش يوسف عليه السلام ) .

1 / 9 .

ص: 470

1 / 9اِبتِلاءُ يوسُفَ عليه السلامالكتاب« إِذْ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَاأَبَتِ إِنِّى رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَالشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِى سَاجِدِينَ * قَالَ يَابُنَىَّ لَا تَقْصُصْ رُءْيَاكَ عَلَى إِخْوَاتِكَ فَيَكِيدُواْ لَكَ كَيْدًا إِنَّ الشَّيْطَانَ لِلْاءِنسَانِ عَدُوٌّ مُّبِينٌ » . (1)

« فَلَمَّا ذَهَبُواْ بِهِ وَ أَجْمَعُواْ أَن يَجْعَلُوهُ فِى غَيَابَتِ الْجُبِّ وَ أَوْحَيْنَا إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمْرِهِمْ هَذَا وَ هُمْ لَا يَشْعُرُونَ » . (2)

« وَ رَاوَدَتْهُ الَّتِى هُوَ فِى بَيْتِهَا عَن نَّفْسِهِ وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوَابَ وَ قَالَتْ هَيْتَ لَكَ قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ إِنَّهُ رَبِّى أَحْسَنَ مَثْوَاىَ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ * وَ لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَن رَّءَا بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِينَ » . (3)

« قَالَ هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِيُوسُفَ وَ أَخِيهِ إِذْ أَنتُمْ جَاهِلُونَ * قَالُواْ أَءِنَّكَ لَأَنتَ يُوسُفُ قَالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هَذَا أَخِى قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا إِنَّهُ مَن يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ » . (4)

الحديثعلل الشرائع عن الثُّماليّ :صَلَّيتُ مَعَ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام الفَجرَ بِالمَدينَةِ يَومَ جُمُعَةٍ ، فَلَمّا فَرَغَ مِن صَلاتِهِ وسُبحَتِهِ نَهَضَ إلى مَنزِلِهِ وأَنَا مَعَهُ ، فَدَعا مَولاةً لَهُ تُسَمّى سُكَينَةَ ، فَقالَ لَها : لا يَعبُر عَلى بابي سائِلٌ إلّا أطعَمتُموهُ ، فَإِنَّ اليَومَ يَومُ الجُمُعَةِ ، قُلتُ لَهُ : لَيسَ كُلُّ مَن يَسأَلُ مُستَحِقّاً ! فَقالَ : يا ثابِتُ ، أخافُ أن يَكونَ بَعضُ مَن يَسأَ لُنا مُحِقّا (5) فَلا نُطعِمَهُ ونَرُدَّهُ ، فَيَنزِلَ بِنا أهلَ البَيتِ ما نَزَلَ بِيَعقوبَ وآلِهِ ، أطعِموهُم أطعِموهُم . إنَّ يَعقوبَ كانَ يَذبَحُ كُلَّ يَومٍ كَبشاً ، فَيَتَصَدَّقُ مِنهُ ويَأكُلُ هُوَ وعِيالُهُ مِنهُ ، وإنَّ سائِلاً مُؤمِناً صَوّاماً مُحِقّا (6) لَهُ عِندَ اللّهِ مَنزِلَةٌ ، وكانَ مُجتازاً غَريباً اعتَرَّ (7) عَلى بابِ يَعقوبَ عَشِيَّةَ جُمُعَةٍ عِندَ أوانِ إفطارِهِ، يَهتِفُ عَلى بابِهِ : «أطعِمُوا السّائِلَ المُجتازَ الغَريبَ الجائِعَ مِن فَضلِ طَعامِكُم» ، يَهتِفُ بِذلِكَ عَلى بابِهِ مِراراً وهُم يَسمَعونَهُ وقَد جَهِلوا حَقَّهُ ولَم يُصَدِّقوا قَولَهُ ، فَلَمّا يَئِسَ أن يُطعِموهُ وغَشِيَهُ اللَّيلُ ، استَرجَعَ (8) وَاستَعبَرَ وشَكا جوعَهُ إلَى اللّهِ عز و جل ، وباتَ طاوِياً (9) ، وأَصبَحَ صائِماً جائِعاً صابِراً حامِداً للّهِِ ، وباتَ يَعقوبُ وآلُ يَعقوبَ شِباعاً بِطاناً (10) ، وأَصبَحوا وعِندَهُم فَضلَةٌ مِن طَعامِهِم . قالَ : فَأَوحَى اللّهُ عز و جل إلى يَعقوبَ في صَبيحَةِ تِلكَ اللَّيلَةِ : لَقَد أذلَلتَ يا يَعقوبُ عَبدي ذِلَّةً استَجرَرتَ بِها غَضَبي ، وَاستَوجَبتَ بِها أدَبي ونُزولَ عُقوبَتي وبَلوايَ عَلَيكَ وعَلى وُلدِكَ ، يا يَعقوبُ ! إنَّ أحَبَّ أنبِيائي إلَيَّ وأَكرَمَهُم عَلَيَّ مَن رَحِمَ مَساكينَ عِبادي وقَرَّبَهُم إلَيهِ وأَطعَمَهُم ، وكانَ لَهُم مَأوىً ومَلجَأً ، يا يَعقوبُ ! أما رَحِمتَ ذِميالَ عَبدِيَ المُجتَهِدَ في عِبادَتِي القانِعَ بِاليَسيرِ مِن ظاهِرِ الدُّنيا عِشاءَ أمسِ لَمَّا اعتَرَّ بِبابِكَ عِندَ أوانِ إفطارِهِ وهَتَفَ بِكُم : أطعِمُوا السّائِلَ الغَريبَ المُجتازَ القانِعَ ؟ فَلَم تُطعِموهُ شَيئاً ، فَاستَرجَعَ وَاستَعبَرَ وشَكا ما بِهِ إلَيَّ ، وباتَ طاوِياً حامِداً لي ، وأَصبَحَ لي صائِماً ، وأَنتَ يا يَعقوبُ ووُلدُكَ شِباعٌ ، وأَصبَحتَ وعِندَكُم فَضلَةٌ مِن طَعامِكُم ! أوَ ما عَلِمتَ يا يَعقوبُ أنَّ العُقوبَةَ وَالبَلوى إلى أولِيائي أسرَعُ مِنها إلى أعدائي ؟ وذلِكَ حُسنُ النَّظَرِ مِنّي لِأَولِيائي وَاستِدراجٌ مِنّي لِأَعدائي . أما وعِزَّتي ! لَاُنزِلُ عَلَيكَ بَلوايَ ، ولَأَجعَلَنَّكَ ووُلدَكَ غَرَضاً لِمَصابي (11) ، ولَاُوذِيَنَّكَ (12) بِعُقوبَتي ، فَاستَعِدّوا لِبَلوايَ ، وَارضَوا بِقَضائي، وَاصبِروا لِلمَصائِبِ . فَقُلتُ لِعَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام : جُعِلتُ فِداكَ مَتى رَأى يوسُفُ الرُّؤيا ؟ فَقالَ : في تِلكَ اللَّيلَةِ الَّتي باتَ فيها يَعقوبُ وآلُ يَعقوبَ شِباعاً وباتَ فيها ذِميالُ طاوِياً جائِعاً ، فَلَمّا رَأى يوسُفُ الرُّؤيا وأَصبَحَ يَقُصُّها عَلى أبيهِ يَعقوبَ ، فَاغتَمَّ يَعقوبُ لِما سَمِعَ مِن يوسُفَ مَعَ ما أوحَى اللّهُ عز و جل إلَيهِ أنِ استَعِدَّ لِلبَلاءِ ، فَقالَ يَعقوبُ لِيوسُفَ : لا تَقصُص رُؤياكَ هذِهِ عَلى إخوَتِكَ ؛ فَإِنّي أخافُ أن يَكيدوا لَكَ كَيداً . فَلَم يَكتُم يوسُفُ رُؤياهُ وقَصَّها عَلى إخوَتِهِ . قالَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام : وكانَت أوَّلُ بَلوى نَزَلَت بِيَعقوبَ وآلِ يَعقوبَ الحَسَدَ لِيوسُفَ لَمّا سَمِعوا مِنهُ الرُّؤيا . قالَ : فَاشتَدَّت رِقَّةُ يَعقوبَ عَلى يوسُفَ ، وخافَ أن يَكونَ ما أوحَى اللّهُ عز و جلإلَيهِ مِنَ الاِستِعدادِ لِلبَلاءِ هُوَ في يوسُفَ خاصَّةً ، فَاشتَدَّت رِقَّتُهُ عَلَيهِ مِن بَينِ وُلدِهِ ، فَلَمّا رَأى إخوَةُ يوسُفَ ما يَصنَعُ يَعقوبُ بِيوسُفَ وتَكرِمَتَهُ إيّاهُ وإيثارَهُ إيّاهُ عَلَيهِمُ ، اشتَدَّ ذلِكَ عَلَيهِم ، وبَدَأَ البَلاءُ فيهِم ، فَتَآمَروا فيما بَينَهُم وقالوا : إنَّ يوسُفَ وأَخاهُ «أَحَبُّ إِلَي أَبِينَا مِنَّا وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِى ضَلَالٍ مُّبِينٍ * اقْتُلُواْ يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَ تَكُونُواْ مِن بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِينَ » (13) ؛ أي تَتوبونَ ، فَعِندَ ذلِكَ « قَالُواْ يَاأَبَانَا مَا لَكَ لَا تَأْمَنَّا عَلَى يُوسُفَ وَ إِنَّا لَهُ لَنَاصِحُونَ * أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَدًا يَرْتَعْ » الآيَةَ . (14) فَقالَ يَعقوبُ : « إِنِّى لَيَحْزُنُنِى أَن تَذْهَبُواْ بِهِ وَ أَخَافُ أَن يَأْكُلَهُ الذِّئْبُ » (15) ، فَانتَزَعَهُ حَذَراً عَلَيهِ مِن أن تَكونَ البَلوى مِنَ اللّهِ عز و جلعَلى يَعقوبَ في يوسُفَ خاصَّةً ؛ لِمَوقِعِهِ مِن قَلبِهِ وحُبِّهِ لَهُ . قالَ : فَغَلَبَت قُدرَةُ اللّهِ وقَضاؤُهُ ونافِذُ أمرِهِ في يَعقوبَ ويوسُفَ وإخوَتِهِ ، فَلَم يَقدِر يَعقوبُ عَلى دَفعِ البَلاءِ عَن نَفسِهِ ولا عَن يوسُفَ ووُلدِهِ ، فَدَفَعَهُ إلَيهِم وهُوَ لِذلِكَ كارِهٌ مُتَوَقِّعٌ لِلبَلوى مِنَ اللّهِ في يوسُفَ . فَلَمّا خَرَجوا مِن مَنزِلِهِم لَحِقَهُم مُسرِعاً ، فَانتَزَعَهُ مِن أيديهِم فَضَمَّهُ إلَيهِ وَاعتَنَقَهُ وبَكى ، ودَفَعَهُ إلَيهِم ، فَانطَلَقوا بِهِ مُسرِعينَ مَخافَةَ أن يَأخُذَهُ مِنهُم ولا يَدفَعَهُ إلَيهِم . فَلَمّا أمعَنوا بِهِ أتَوا بِهِ غَيضَةَ (16) أشجارٍ ، فَقالوا : نَذبَحُهُ ونُلقيهِ تَحتَ هذِهِ الشَّجَرَةِ فَيَأكُلُهُ الذِّئبُ اللَّيلَةَ ، فَقالَ كَبيرُهُم : « لَا تَقْتُلُواْ يُوسُفَ وَ أَلْقُوهُ فِى غَيَابَتِ الْجُبِّ يَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّيَّارَةِ إِن كُنتُمْ فَاعِلِينَ » (17) ، فانطَلَقوا بِهِ إلَى الجُبِّ فَأَلقَوهُ فيهِ وهُم يَظُنُّونَ أنَّهُ يَغرَقُ فيهِ ، فَلَمّا صارَ في قَعرِ الجُبِّ ناداهُم : يا وُلدَ رومينَ ! أقرِؤوا يَعقوبَ مِنِّي السَّلامَ ، فَلَمّا سَمِعوا كَلامَهُ قالَ بَعضُهُم لِبَعضٍ : لا تَزالوا مِن هاهُنا حَتّى تَعلَموا أنَّهُ قَد ماتَ . فَلَم يَزالوا بِحَضرَتِهِ حَتّى أمسَوا ورَجَعوا إلى أبيهِم « عِشَاءً يَبْكُونَ * قَالُواْ يَاأَبَانَآ إِنَّا ذَهَبْنَا نَسْتَبِقُ وَ تَرَكْنَا يُوسُفَ عِندَ مَتَاعِنَا فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ » (18) ، فَلَمّا سَمِعَ مَقالَتَهُمُ استَرجَعَ وَاستَعبَرَ ، وذَكَرَ ما أوحَى اللّهُ عز و جل إلَيهِ مِنَ الاِستِعدادِ لِلبَلاءِ ، فَصَبَرَ وأَذعَنَ لِلبَلاءِ ، وقالَ لَهُم : « بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْرًا » (19) . وما كانَ اللّهُ لِيُطعِمَ لَحمَ يوسُفَ لِلذِّئبِ مِن قَبلِ أن رَأى تَأويلَ رُؤياهُ الصّادِقَةِ . قالَ أبو حَمزَةَ : ثُمَّ انقَطَعَ حَديثُ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام عِندَ هذا ، فَلَمّا كانَ مِنَ الغَدِ غَدَوتُ عَلَيهِ فَقُلتُ لَهُ : جُعِلتُ فِداكَ ، إنَّكَ حَدَّثتَني أمسِ بِحَديثِ يَعقوبَ ووُلدِهِ ثُمَّ قَطَعتَهُ ، ما كانَ مِن قِصَّةِ إخوَةِ يوسُفَ وقِصَّةِ يوسُفَ بَعدَ ذلِكَ ؟ فَقالَ : إنَّهُم لَمّا أصبَحوا قالوا : انطَلِقوا بِنا حَتّى نَنظُرَ ما حالُ يوسُفَ ، أماتَ أم هُوَ حَيٌّ ، فَلَمَّا انتَهَوا إلَى الجُبِّ وَجَدوا بِحَضرَةِ الجُبِّ سَيّارَةً وقَد أرسَلوا وارِدَهُم فَأَدلى دَلوَهُ ، فَلَمّا جَذَبَ دَلوَهُ إذا هُوَ بِغُلامٍ مُتَعَلِّقٍ بِدَلوِهِ ، فَقالَ لِأَصحابِهِ : يا بُشرى ! هذا غُلامٌ ، فَلَمّا أخرَجوهُ أقبَلَ إلَيهِم إخوَةُ يوسُفَ فَقالوا : هذا عَبدُنا سَقَطَ مِنّا أمسِ في هذَا الجُبِّ ، وجِئنَا اليَومَ لِنُخرِجَهُ ! فَانتَزَعوهُ مِن أيديهِم ، وتَنَحَّوا بِهِ ناحِيَةً فَقالوا : إمّا أن تُقِرَّ لَنا أنَّكَ عَبدٌ لَنا فَنَبيعَكَ عَلى بَعضِ هذِهِ السَّيّارَةِ ، أو نَقتُلَكَ ، فَقالَ لَهُم يوسُفُ عليه السلام : لا تَقتُلوني وَاصنَعوا ما شِئتُم ، فَأَقبَلوا بِهِ إلَى السَّيّارَةِ فَقالوا : أمِنكُم مَن يَشتَري مِنّا هذَا العَبدَ ؟ فَاشتَراهُ رَجُلٌ مِنهُم بِعِشرينَ دِرهَماً ، وكانَ إخوَتُهُ فيهِ مِنَ الزّاهِدينَ . وسارَ بِهِ الَّذي اشتَراهُ مِنَ البَدوِ حَتّى أدخَلَهُ مِصرَ ، فَباعَهُ الَّذِي اشتَراهُ مِنَ البَدوِ مِن مَلِكِ مِصرَ ، وذلِكَ قَولُ اللّهِ عز و جل : « وَ قَالَ الَّذِى اشْتَرَاهُ مِن مِّصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِى مَثْوَاهُ عَسَى أَن يَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا » (20) . قالَ أبو حَمزَةَ : فَقُلتُ لِعَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام : اِبنَ كَم كانَ يوسُفُ يَومَ ألقَوهُ فِي الجُبِّ ؟ فَقالَ : كانَ ابنَ تِسعِ سِنينَ ، فَقُلتُ : كَم كانَ بَينَ مَنزِلِ يَعقوبَ يَومَئِذٍ وبَينَ مِصرَ ؟ فَقالَ : مَسيرَةَ اثنَي عَشَرَ يَوماً . قالَ : وكانَ يوسُفُ مِن أجمَلِ أهلِ زَمانِهِ ، فَلَمّا راهَقَ يوسُفُ راوَدَتهُ امرَأَةُ المَلِكِ عَن نَفسِهِ ، فَقالَ لَها : مَعاذَ اللّهِ ! أنَا مِن أهلِ بَيتٍ لا يَزنونَ ، فَغَلَّقَتِ الأَبوابَ عَلَيها وعَلَيهِ وقالَت : لا تَخَف ، وأَلقَت نَفسَها عَلَيهِ ، فَأَفلَتَ مِنها هارِباً إلَى البابِ فَفَتَحَهُ ، فَلَحِقَتهُ فَجَذَبَت قَميصَهُ مِن خَلفِهِ فَأَخرَجَتهُ مِنهُ ، فَأَفلَتَ يوسُفُ مِنها في ثِيابِهِ : « وَأَلْفَيَا سَيِّدَهَا لَدَا الْبَابِ قَالَتْ مَا جَزَاءُ مَنْ أَرَادَ بِأَهْلِكَ سُوءًا إِلَّا أَن يُسْجَنَ أَوْ عَذَابٌ أَلِيمٌ » . (21) قالَ : فَهَمَّ المَلِكُ بِيوسُفَ لِيُعَذِّبَهُ ، فَقالَ لَهُ يوسُفُ : وإلهِ يَعقوبَ ما أرَدتُ بِأَهلِكَ سوءاً ، بَل « هِىَ رَاوَدَتْنِى عَن نَّفْسِى » (22) ، فَسَل هذَا الصَّبِيَّ أيُّنا راوَدَ صاحِبَهُ عَن نَفسِهِ . قالَ : وكانَ عِندَها مِن أهلِها صَبِيٌّ زائِرٌ لَها ، فَأَنطَقَ اللّهُ الصَّبِيَّ لِفَصلِ القَضاءِ ، فَقالَ : أيُّهَا المَلِكُ ، انظُر إلى قَميصِ يوسُفَ ، فَإِن كانَ مَقدوداً مِن قُدّامِهِ فَهُوَ الَّذي راوَدَها ، وإن كانَ مَقدوداً مِن خَلفِهِ فَهِيَ الَّتي راوَدَتهُ . فَلَمّا سَمِعَ المَلِكُ كَلامَ الصَّبِيِّ ومَا اقتَصَّ ، أفزَعَهُ ذلِكَ فَزَعاً شَديداً ، فَجيءَ بِالقَميصِ فَنَظَرَ إلَيهِ ، فَلَمّا رَآهُ مَقدوداً مِن خَلفِهِ قالَ لَها : « إِنَّهُ مِن كَيْدِكُنَّ» (23) ، وقالَ لِيوسُفَ : «أَعْرِضْ عَنْ هَذَا » (24) ، ولا يَسمَعهُ مِنكَ أحَدٌ وَاكتُمهُ . قالَ : فَلَم يَكتُمهُ يوسُفُ وأَذاعَهُ فِي المَدينَةِ ، حَتّى قُلنَ نِسوَةٌ مِنهُنَّ : « امْرَأَتُ الْعَزِيزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَن نَّفْسِهِ » (25) ، فَبَلَغَها ذلِكَ ، فَأَرسَلَت إلَيهِنَّ وهَيَّأَت لَهُنَّ طَعاماً ومَجلِساً ، ثُمَّ أتَتهُنَّ بِاُترُجٍّ (26) «وَ ءَاتَتْ كُلَّ وَاحِدَةٍ مِّنْهُنَّ سِكِّينًا » ، ثُمَّ قالَت لِيوسُفَ : « اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ » (27) وقُلنَ ما قُلنَ . فَقالَت لَهُنَّ : هذَا الَّذي لُمتُنَّني فيهِ ؛ يَعني في حُبِّهِ . وخَرَجنَ النِّسوَةُ مِن عِندِها ، فَأَرسَلَت كُلُّ واحِدَةٍ مِنهُنَّ إلى يوسُفَ سِرّاً مِن صاحِبَتِها تَسأَ لُهُ الزِّيارَةَ ، فَأَبى عَلَيهِنَّ وقالَ : « إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّى كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِنَّ وَ أَكُن مِّنَ الْجَاهِلِينَ » (28) ، فَصَرَفَ اللّهُ عَنهُ كَيدَهُنَّ . فَلَمّا شاعَ أمرُ يوسُفَ وأَمرُ امرَأَةِ العَزيزِ وَالنِّسوَةِ في مِصرَ ، بَدا لِلمَلِكِ بَعدَما سَمِعَ قَولَ الصَّبِيِّ لَيَسجُنَنَّ يوسُفَ ، فَسَجَنَهُ فِي السِّجنِ ، ودَخَلَ السِّجنَ مَعَ يوسُفَ فَتَيانِ ، وكانَ مِن قِصَّتِهِما وقِصَّةِ يوسُفَ ما قَصَّهُ اللّهُ فِي الكِتابِ . قالَ أبو حَمزَةَ : ثُمَّ انقَطَعَ حَديثُ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام . 29

.


1- .يوسف : 4 و5 .
2- .يوسف : 15 .
3- .يوسف : 23 و 24 .
4- .يوسف : 89 و 90 .
5- .في بحار الأنوار : «مستحقّا» .
6- .اعترّه واعترّ به : إذا أتاه فطلب معروفه (لسان العرب : ج 4 ص 557 «عرر») .
7- .استرجع : أي قال : إنّا للّه وإنا إليه راجعون (لسان العرب : ج 8 ص 117 «رجع») .
8- .الطوى : الجوع (الصحاح : ج 6 ص 2415 «طوى») .
9- .بَطِنَ _ بالكسر _ يبطن بطنا: عظم بطنه من الشبع (الصحاح: ج 5 ص 2079 «بطن»).
10- .في بحار الأنوار : «لمصائبي» .
11- .في بعض المصادر كالجواهر السنيّة : ص 28 وتفسير نور الثقلين : ج 2 ص 412 : «ولَاُؤَدِّ بَنَّكَ» بدل «ولاُذينّك» وهو الأصحّ .
12- .يوسف : 8 و 9 .
13- .يوسف : 11 و 12 .
14- .يوسف : 13 .
15- .الغيضة : الأجمّة ، وهي مغيض ماء يجتمع فينبت فيه الشجر (الصحاح : ج 3 ص 1097 «غيض») .
16- .يوسف : 10 .
17- .يوسف : 16 و 17 .
18- .يوسف : 18 .
19- .يوسف : 21 .
20- .يوسف : 25 .
21- .يوسف: 26.
22- .يوسف : 28 .
23- .يوسف : 29 .
24- .يوسف : 30 .
25- .الاُترُجّ _ بضمّ الهمزة وتشديد الجيم _ : فاكهة معروفة (مجمع البحرين : ج 1 ص 221 «ترج») .
26- .يوسف : 31 .
27- .يوسف : 33 .
28- .علل الشرائع : ص 45 ، بحار الأنوار : ج 12 ص 271 ح 48 .

ص: 471

1 / 9 آزمايش يوسف عليه السلام

آزمايش يوسف عليه السلامقرآن«[ياد كن] زمانى را كه يوسف به پدرش گفت : «اى پدر ! من [در خواب] ، يازده ستاره را با خورشيد و ماه ديدم . ديدم [آنها ]براى من سجده مى كنند . [يعقوب] گفت: اى پسرك من ! خوابت را براى برادرانت حكايت مكن كه براى تو نيرنگى مى انديشند ؛ زيرا شيطان براى انسان، دشمنى آشكار است» .

«پس وقتى او را بردند و هم داستان شدند تا او را در نهان خانه چاه بگذارند و [چنين كردند ،] و به او وحى كرديم كه: قطعاً آنان را از اين كارشان _ در حالى كه نمى دانند _ باخبر خواهى كرد» .

«و آن بانو كه وى (يوسف) در خانه اش بود، خواست از او كام گيرد ، و درها را [پياپى ]چفت كرد و گفت : بيا كه برايت آماده است . [يوسف] گفت : «پناه به خدا ! او آقاى من است . به من جاى نيكو داده است . قطعا ستمكاران، رستگار نمى شوند» . [آن زن ]آهنگ او كرد و [يوسف نيز] اگر برهان پروردگارش را نديده بود، آهنگ او مى كرد . چنين كرديم تا بدى و زشتكارى را از او باز گردانيم؛ چرا كه او از بندگان مخلَص ما بود» .

«گفت : آيا دانستيد ، وقتى كه نادان بوديد ، با يوسف و برادرش چه كرديد ؟ گفتند : آيا تو خود ، يوسفى ؟ گفت : من يوسفم و اين برادر من است . به راستى، خدا بر ما منّت نهاده است . بى گمان، هر كه تقوا و شكيبايى پيشه كند ، خدا مزد نيكوكاران را تباه نمى كند» .

حديثعلل الشرائع_ به نقل از ثُمالى _ :نماز صبح روز جمعه را در مدينه با امام زين العابدين عليه السلام خواندم. وقتى ايشان از نماز و تسبيحات فارغ شد، از جا برخاستيم و به اتّفاق، به طرف منزل ايشان رفتيم . به درِ منزل ايشان كه رسيديم ، كنيز خود به نام سكينه را صدا زد و به او فرمود : «به هر سائلى كه از درِ منزل من عبور كرد، حتما غذا بدهيد ؛ چرا كه امروز ، روز جمعه است» . كنيز گفت : حتّى سائلى كه مستحق نباشد؟ فرمود : «مى ترسم برخى از سائلان، مستحق باشند و ما آنها را غذا نداده، رد كنيم و آنچه بر يعقوب نازل شد ، بر ما خاندان نيز نازل گردد . بنا بر اين به هر سائلى غذا بدهيد و حتما او را بهره مند نماييد . يعقوب، هر روز، قوچى را سر مى بريد و از آن، صدقه مى داد و خود و عيالش نيز از آن تناول مى كردند . شب جمعه اى، هنگام غروب، وقتى يعقوب مى خواست غذا بخورد، سائلى مؤمن كه روزه دار و مستحق بود، و از خانه وى عبور مى كرد، فرياد زد : سائلى غريب و گرسنه را از زيادىِ غذاى خود، غذا بدهيد . چند بار اين خواسته را تكرار كرد و يعقوب و اهل خانه اش آن را مى شنيدند و چون به استحقاقش واقف نبودند ، گفته اش را تصديق نكردند . سائل، چون از احسان آنها مأيوس شد و شب فرا رسيد ، كلمه استرجاع بر زبان جارى كرد و اشك ريخت و از گرسنگى خود به حق تعالى شِكوه نمود و آن شب را با گرسنگى و دهان روزه به صبح رساند، در حالى كه شكيبايى پيشه كرده و سپاس گزار خدا بود . از سوى ديگر ، يعقوب و خانواده اش سير و با شكم پر، شب را به صبح رسانده بودند و زيادىِ غذايشان هم نزدشان بود . خداوندت در صبح آن شب به يعقوب وحى فرمود : «اى يعقوب ! بنده مرا بسيار خوار نمودى و بدين وسيله خشم مرا بر انگيختى و مستوجب تنبيه و نزول عذابم و گرفتارى خود و فرزاندانت شدى . اى يعقوب! محبوب ترينِ انبيا و گرامى ترينِ آنها نزد من، كسى است كه به مساكينِ بندگانم ترحّم كند و آنها را به خود، نزديك نمايد و غذايشان بدهد و پشت و پناه آنها باشد . اى يعقوب ! چرا شب گذشته به بنده ما ذِميال كه در پرستش ما سخت كوشا بود و از ظاهر دنيا به اندكى بسنده نمود ، و هنگام افطارش به در منزل تو رسيد و فرياد زد : به سائل غريب ره گذر و بنده قانع ، ترحّم كنيد و غذا بدهيد ، يك ذرّه هم غذا نداديد؟! او پس از آن كه مأيوس از درِ خانه تو گذشت ، كلمه استرجاع (إنّا للّهِِ وَ إنّا إلَيهِ راجِعون) بر زبان ، جارى كرد و اشك ريخت و شكايت حالش را نزد من نمود و شب را در حالى كه ستايش مرا به جا مى آورد، با گرسنگى به سر برد و صبح نمود، در حالى كه روزه دار بود . تو _ اى يعقوب _ با فرزندانت سير خوابيديد و شب را به صبح رسانديد، حال، آن كه زيادىِ غذا نزدتان مانده بود . اى يعقوب ! آيا نمى دانى كه عقوبت و مؤاخذه من در باره دوستانم، سريع تر و زودتر از تنبيه و عقوبت دشمنانم است؟ و اين نيست، مگر حسن نظر من به دوستان و در استدراج قرار دادن دشمنانم . به عزّت و جلال خودم سوگند ، بلايم را بر تو نازل خواهم نمود ، تو و فرزندانت را در معرض مصيبت قرار خواهم داد و با عقوبتم آزارت خواهم نمود . پس آماده بلاى من باشيد و به قضاى من راضى و در مصيبت ها شكيبا باشيد» . به امام على بن حسين عليه السلام گفتم : فدايت شوم ! يوسف در چه وقت، آن خواب را ديد؟ امام عليه السلام فرمود : «در همان شبى كه يعقوب و خاندانش سير خوابيدند و ذميال با شكمى خالى و گرسنه شب را سپرى نمود . هنگامى كه يوسف خواب ديد و بامدادان آن را براى پدرش يعقوب تعريف نمود ، يعقوب وقتى خواب را شنيد، با توجّه به وحى خداوند به وى كه : آماده بلا باش ، غمگين شد و به يوسف فرمود : خوابت را براى برادرانت تعريف مكن ؛ چون مى ترسم بر ضدّ تو نقشه اى بكشند . يوسف، خواب را كتمان نكرد ؛ بلكه آن را براى برادرانش تعريف نمود» . امام زين العابدين عليه السلام فرمود : «اوّلين بلايى كه بر يعقوب و خانواده اش وارد شد ، حسد برادران يوسف، پس از شنيدن خواب او بود» . امام عليه السلام فرمود : «مهر يعقوب بر يوسف، از آن پس زياد شد و بيمناك گرديد كه مبادا آنچه خداىت به او وحى نموده كه آماده بلا باشد ، تنها در باره يوسف باشد . از اين رو در بين فرزندان ، بخصوص به يوسف، مهربانى زيادى نشان مى داد . برادران يوسف، وقتى آن را از يعقوب نسبت به يوسف مشاهده كردند و ديدند كه پدر چگونه يوسف را تعظيم مى نمايد و وى را بر ايشان ترجيح مى دهد، بر آنان گران آمد و در بينشان گرفتارى آغاز شد و آن، اين بود كه در باره يوسف به مشورت پرداختند و گفتند : يوسف و برادر او «در پيش پدر ما، از ما محبوب ترند ، در حالى كه ما چندين برادريم . اشتباه او در دوست داشتن يوسف، نيك پديدار است . [كسى گفت :] يوسف را بكشيد يا در ديارى دور از پدر بيفكنيد كه توجّه پدر به طرف شما جلب مى شود . و بعد از آن (كشتن يا دور كردن يوسف) ، مردمى درستكار شويد، يعنى توبه مى كنيد» . اين جا بود كه «فرزندان يعقوب به پدر گفتند : اى پدر! چرا تو ما را بر يوسف، امين نمى دانى ، در صورتى كه ما برادران، همه خيرخواه او هستيم . فردا او را با ما به صحرا فرست كه بگردد» تا آخر آيه . يعقوب فرمود : «اين كه او را ببريد، سخت مرا نگران مى كنيد و مى ترسم كه گرگ، او را بخورد» . يعقوب عليه السلام به خاطر آن كه در خصوص يوسف _ كه موقعيت ويژه اى در قلب او داشت و علاقه زيادى به او در خود احساس مى كرد _ مورد آزمايش خداىت قرار نگيرد ، يوسف را از برادرانش گرفت تا نگذارد وى را به صحرا ببرند» . امام عليه السلام فرمود : «قدرت خدا و قضاى مقدّرش غالب گرديد و درباره يعقوب و يوسف و برادران او ، مشيّت الهى نافذ شد . از اين رو ، يعقوب نتوانست اين بلا را از خود و يوسف و برادرانش دفع كند و با اين كه ناراضى بود ، يوسف را به ايشان داد و به انتظار آزمايش خدا در باره يوسف نشست . برادران يوسف، وقتى از منزل بيرون رفتند ، يعقوب به سرعت، خود را به ايشان رساند و يوسف را از ايشان گرفت و به سينه چسبانيد و با او معانقه كرد و گريست و بعد وى را به آنها سپرد . برادران، به شتاب، يوسف را با خود بردند ؛ چون بيم داشتند يعقوب او را از دستشان بگيرد و به آنها ندهد . چون وى را همراه خود بردند و از پدر دور نمودند ، به نيزارى رسيدند . گفتند : يوسف را در همين مكان مى كُشيم و زير اين درختان مى اندازيم تا امشب گرگ او را بخورد . برادر بزرگ گفت : «يوسف را نكشيد؛ بلكه اگر در صدد انجام كارى هستيد ، او را در نهان خانه چاه انداخته تا برخى از كاروانيان [كه از آن جا عبور مى كنند]، او را بيابند» . يوسف را بر سر چاهى بردند و سپس وى را به درون چاه افكندند . آنها گمان داشتند كه يوسف در آب چاه غرق مى شود ؛ ولى وقتى يوسف در ته چاه قرار گرفت ، برادران را صدا زد و گفت : اى فرزندان رومين ! سلام مرا به يعقوب برسانيد . برادران وقتى سخنان يوسف را شنيدند ، برخى به بعضى ديگر گفتند : از اين جا به جاى ديگر نرويد تا يقين كنيد يوسف مرده است . پس از حوالى چاه جدا نشدند تا شب فرا رسيد . به طرف پدر باز گشتند و شبانه در حالى كه مى گريستند ، «گفتند : اى پدر! ما در صحرا براى مسابقه رفته بوديم و يوسف را در كنار اثاث خود گذارديم . يوسف را گرگ خورد» . يعقوب وقتى سخنان آنان را شنيد ، كلمه استرجاع بر زبان جارى كرد و اشك ريخت و آنچه را كه خداىت به وى وحى فرموده بود كه آماده بلا باش ، به ياد آورد ، پس شكيبايى پيشه كرد و خود را براى بلا آماده ساخت و به فرزندان فرمود : «[اين طور كه مى گوييد، نيست؛ ]بلكه اين امر زشت را نفْس در نظر شما زيبا جلوه داد» . پيش از آن كه يوسف، تأويل خواب راستش را ببيند ، ممكن نيست خداىت، گوشت او را طعمه گرگ نمايد» . امام عليه السلام سخنانش كه به اين جا رسيد ، لب از گفتار فرو بست . روز بعد كه خدمت آن سَرور مشرّف شدم ، گفتم : فدايت شوم! ديروز، قصّه يعقوب و فرزندانش را بيان نموديد و به ماجراى يوسف و برادران او كه رسيديد ، سخنانتان را قطع نموديد . تقاضا دارم آن را ادامه دهيد . فرمود : «صبح كه شد ، برادران يوسف گفتند : برويم ببينيم آيا يوسف زنده است يا مرده! وقتى به سر چاه رسيدند ، كاروانى آن جا رسيد و سقّاى قافله را براى آب فرستادند . سقّا دلوش را در چاه، سرازير نمود تا آب بكشد و وقتى دلو را بالا كشيد ، ديد پسرى به دلو آويزان است . به همراهانش گفت : مژده باد شما را به اين پسر ! وقتى يوسف را از چاه بيرون آوردند، برادران وى جلو آمدند و گفتند : اين پسر ، برده ماست كه ديروز در چاه افتاد و امروز آمده ايم تا او را بيرون آوريم . پس يوسف را از دست كاروانيان گرفتند و او را به گوشه اى بردند و به وى گفتند : يا اقرار كن كه برده ما هستى تا تو را به يكى از اين كاروانيان بفروشيم و يا تو را خواهيم كُشت! يوسف فرمود : مرا نكشيد و هر چه خواستيد، انجام دهيد . برادران، او را نزد كاروانيان آوردند و گفتند : آيا از شما كسى هست كه اين برده را از ما بخرد؟ مردى از ميان آنها يوسف را به بيست درهم خريد ، در حالى كه پسران يعقوب، چندان راغب اين فروش نبودند . بارى! خريدار يوسف، او را از صحرا به شهر آورد و وى را به پادشاه فروخت ، چنان كه خداىت در قرآن مى فرمايد : «آن شخص مصرى كه يوسف را خريد، به همسر خويش سفارش نمود كه : مقامش را گرامى بدار كه اين غلام، اميد است كه به ما نفع بخشد ، يا او را به فرزندى برگزينيم» . به امام زين العابدين عليه السلام گفتم: روزى كه يوسف را در چاه انداختند، چند سال داشت؟ فرمود : «نُه سال از عمرش گذشته بود» . گفتم : در آن روز، بين منزل يعقوب تا مصر، چه قدر فاصله بود؟ فرمود : «دوازده روز راه» و سپس فرمود : «يوسف، زيباترينِ مردم زمان خود بود و وقتى به سنّ نزديك بلوغ رسيد ، همسر عزيز مصر تلاش كرد با او ارتباط برقرار كند . يوسف به او فرمود : به خدا پناه مى برم! من از خاندانى هستم كه گرد زنا نمى گردند . همسر عزيز وقتى چنين ديد ، درهاى قصر را به روى خود و يوسف بست و گفت : نترس! آن گاه خود را به روى يوسف افكند . يوسف به طرف درِ قصر فرار كرد و وقتى به در رسيد ، آن را باز نمود . در اين وقت، همسر عزيز به او رسيد و از پشت، پيراهن يوسف را چنگ زد و گرفت و آن را از بدن يوسف بيرون آورد ؛ ولى يوسف از چنگالش گريخت. در اين هنگام، «هر دو در كنار درِ قصر ، به عزيز رسيدند . همسر عزيز گفت : مجازات كسى كه به ناموس تو نظر بد داشته باشد ، يا زندان و يا عذاب دردناك است» » . امام عليه السلام فرمود : «عزيز مصر تصميم گرفت يوسف را تنبيه كند . يوسف به او گفت : به خداى يعقوب سوگند ، من به ناموس تو، قصد سوئى نكردم ؛ بلكه «او با من قصد رابطه گذاشت» . براى اين كه به درستى گفته من اطمينان پيدا كنى ، از اين كودك سؤال كن كه كدام يك از ما دو نفر، متعرّض ديگرى شديم» . امام عليه السلام فرمود : «نزد آن زن ، كودكى از اقوامش بود كه به ديدن او آمده بود و وقتى عزيز از آن كودك پرسيد ، خداوند، او را به سخن آورد و او گفت : اى پادشاه ! به پيراهن يوسف، نگاه كن . اگر از جلو چاك خورده باشد ، او متعرّض همسر تو شده و اگر از پشت، چاك شده است ، همسرت متعرّض او گرديده است . عزيز، وقتى سخن آن كودك و قصّه اى را كه او بازگو كرد ، شنيد ، سخت به فغان آمد . پس پيراهن را طلبيد و به آن نگريست و وقتى ديد كه پيراهن از پشت، چاك خورده است ، به همسرش گفت : «اين از حيله شماست» و سپس رو به يوسف نمود و گفت : اى پسر ! «از اين قصّه در گذر» . مبادا كسى آن را از تو بشنود . آن را پنهان دار» . امام عليه السلام فرمود : «يوسف، اين راز را پنهان نكرد ؛ بلكه در شهر پخش كرد ، تا جايى كه زنان شهر، آگاه شدند و گفتند : «همسر عزيز، قصد رابطه با غلام خويش را داشته است» . اين خبر به گوش همسر عزيز رسيد . در پى آنان فرستاد و از آنها دعوت نمود و غذايى تهيّه كرد و مجلسى بياراست . «پس از آن، به هر زنى، ترنجى و كاردى داد» و سپس به يوسف دستور داد كه : «وارد مجلس شو ! چون زنان مصر، چشمشان به او (يوسف) افتاد، وى را بزرگ [و شگرف{يافتند و ]به جاى ترنج،] دست هاى خود را بريدند» و گفتند آنچه را كه گفتند . همسر عزيز، خطاب به ايشان گفت : اين است جوانى كه مرا در محبّتش ملامت كرديد . زنان از نزد همسر عزيز رفتند و هر كدام به طور پنهانى دنبال يوسف فرستادند و از او تقاضاى ملاقات كردند . يوسف از اين خواسته [ى آنان] امتناع ورزيد و به درگاه خدا عرضه داشت : «اگر تو حيله اينان را از من دفع نكنى ، به آنها ميل مى كنم و از جاهلان خواهم شد» . پس خداىت، حيله زنان را از او دفع نمود . بارى! پس از آن كه قصّه يوسف و حكايت همسر عزيز و داستان زنان، در مصر شايع شد، با آن كه پاك دامنى يوسف براى پادشاه با گفته آن كودك روشن شد ، [پادشاه ]تصميم گرفت يوسف را چندى به زندان بفرستد . پس، او را زندان نمود و با يوسف، دو جوان ديگر زندان شدند و قصّه آن دو با يوسف را خداىت در قرآن كريم نقل نموده است» . سخنان امام زين العابدين عليه السلام به اين جا كه رسيد ، ايشان لب از گفتار فرو بست .

.

ص: 472

. .

ص: 473

. .

ص: 474

. .

ص: 475

. .

ص: 476

. .

ص: 477

. .

ص: 478

. .

ص: 479

. .

ص: 480

. .

ص: 481

. .

ص: 482

الإمام الباقر عليه السلام :أنَّهُ كانَ مِن خَبَرِ يوسُفَ عليه السلام أنَّهُ كانَ لَهُ أحَدَ عَشَرَ أخاً ، فَكانَ لَهُ مِن اُمِّهِ أخٌ واحِدٌ يُسَمّى بِنيامينَ ، وكانَ يَعقوبُ إسرائيلَ اللّهِ ومَعنى إسرائيلِ اللّهِ : خالِصُ اللّهِ _ ابنَ إسحاقَ نَبِيِّ اللّهِ ابنِ إبراهيمَ خَليلِ اللّهِ . فَرَأى يوسُفُ هذِهِ الرُّؤيا ولَهُ تِسعُ سِنينَ ، فَقَصَّها عَلى أبيهِ ، فَقالَ يَعقوبُ : «يَابُنَىَّ لَا تَقْصُصْ رُءْيَاكَ عَلَى إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُواْ لَكَ كَيْدًا إِنَّ الشَّيْطَانَ لِلْاءِنسَانِ عَدُوٌّ مُّبِينٌ » . [قَولُهُ] (1) : «فَيَكِيدُواْ لَكَ كَيْدًا » أي يَحتالوا عَلَيكَ . فَقالَ يَعقوبُ لِيوسُفَ : « وَ كَذَلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَ يُعَلِّمُكَ مِن تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى ءَالِ يَعْقُوبَ كَمَا أَتَمَّهَا عَلَى أَبَوَيْكَ مِن قَبْلُ إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْحَاقَ إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ » (2) . وكانَ يوسُفُ مِن أحسَنِ النَّاسِ وَجهاً ، وكانَ يَعقوبُ يُحِبُّهُ ويُؤثِرُهُ عَلى أولادِهِ ، فَحَسَدوهُ إخوَتُهُ عَلى ذلِكَ ، وقالوا فيما بَينَهُم ما حَكَى اللّهُ عز و جل : «إِذْ قَالُواْ لَيُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلَى أَبِينَا مِنَّا وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ» أي جَماعَةٌ «إِنَّ أَبَانَا لَفِى ضَلَالٍ مُّبِينٍ» (3) ، فَعَمَدوا عَلى قَتلِ يوسُفَ ، فَقالوا : نَقتُلُهُ حَتّى يَخلُوَ لَنا وَجهُ أبينا ! فَقالَ لاوي : لا يَجوزُ قَتلُهُ ، ولكِن نُغَيِّبُهُ عَن أبينا ونَحنُ نَخلو بِهِ ، فَقالوا كَما حَكَى اللّهُ عز و جل : «قَالُواْ يَاأَبَانَا مَا لَكَ لَا تَأْمَنَّا عَلَى يُوسُفَ وَ إِنَّا لَهُ لَنَاصِحُونَ * أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَدًا يَرْتَعْ وَ يَلْعَبْ» أي يَرعَى الغَنَمَ ويَلعَبُ «وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ» فَأَجرَى اللّهُ عَلى لِسانِ يَعقوبَ : «إِنِّى لَيَحْزُنُنِى أَن تَذْهَبُواْ بِهِ وَ أَخَافُ أَن يَأْكُلَهُ الذِّئْبُ وَ أَنتُمْ عَنْهُ غَافِلُونَ» فَقالوا كَما حَكَى اللّهُ : «لَئِنْ أَكَلَهُ الذِّئْبُ وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّا إِذًا لَّخَاسِرُونَ» (4) ؛ وَالعُصبَةُ عَشَرَةٌ إلى ثَلاثَةَ عَشَرَ . «فَلَمَّا ذَهَبُواْ بِهِ وَ أَجْمَعُواْ أَن يَجْعَلُوهُ فِى غَيَ_بَتِ الْجُبِّ وَ أَوْحَيْنَا إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمْرِهِمْ هَذَا وَ هُمْ لَا يَشْعُرُونَ» أي لَأَخبَرَنَّهُم (5) بِما هَمُّوا بِهِ . (6)

.


1- .ما بين المعقوفين ليس في المصدر ، وأثبتناه من بحار الأنوار .
2- .يوسف: 6.
3- .يوسف : 8 .
4- .يوسف: 14.
5- .في بحار الأنوار : « تُخبِرُهُم » بدل « لأخبرنّهم » .
6- .تفسير القمّي : ج 1 ص 339 عن جابر ، بحار الأنوار : ج 12 ص 217 .

ص: 483

امام باقر عليه السلام :از اخبار مربوط به يوسف عليه السلام ، اين است كه او يازده برادر و نيز يك برادر مادرى به نام بنيامين داشت . يعقوب ، اسرائيل اللّه _ اسرائيل اللّه ، يعنى مخلص خدا _ پسر اسحاق نبى اللّه ، پسر ابراهيم خليل اللّه بود . يوسف، اين خواب را در نُه سالگى ديد و آن را براى پدرش بازگو كرد . يعقوب گفت : «اى پسرم خوابت را براى برادرانت بازگو نكن ، تا مبادا حيله اى در باره تو به كار برند، كه شيطان، دشمن آشكار انسان است» . اين سخن خداوند: «حيله اى در باره تو به كار برند» يعنى : عليه تو نقشه بكشند . يعقوب به يوسف فرمود : «اين چنين، پروردگارت تو را برگزيده ، و تأويل رخدادها را به تو آموخته ، و نعمتش را بر تو و بر خاندان يعقوب تمام كرده است ، همان گونه كه نعمتش را پيش تر بر پدرانت ابراهيم و اسحاق تمام كرده است ؛ چرا كه پروردگار تو داناى حكيم است» . يوسف، زيباترينِ مردم بود . يعقوب، او را دوست داشت و بر ديگر فرزندانش ترجيح مى داد . برادرانش به خاطر اين ، بر وى حسد بردند و بر اساس آنچه خداوندت حكايت كرده ، در ميان خود گفتند : «هنگامى كه گفتند : يوسف و برادرش، محبوب تر از ما نزد پدرمان است ، در حالى كه ما عصبه ايم» يعنى چندين نفريم . «همانا پدرمان در گم راهى آشكارى است» . آنان دست به كارِ كشتن يوسف شدند و گفتند : او را مى كشيم تا توجّه پدر ما، به ما باشد . لاوى گفت : كشتن يوسف، درست نيست ؛ امّا او را از جلوى چشم پدرمان دور مى كنيم . ما او را از اين جا مى بريم . آنان _ همان گونه كه خداىت حكايت كرده _ ، «گفتند : اى پدر ! چرا تو ما را در باره يوسف، امين نمى دانى در حالى كه ما خيرخواه او هستيم ؟ او را فردا با ما بفرست تا بگردد و بازى كند» ، يعنى همان گونه كه گوسفند مى گردد و مى چرد و بازى مى كند . «ما به خوبى، نگهبان او هستيم» . خداوند بر زبان يعقوب آورد كه : «اين كه شما او را ببريد ، سخت مرا نگران مى كند و مى ترسم كه گرگ، او را بخورد و شما از او غفلت كنيد» . آنان _ همان گونه كه خداوند، حكايت كرده _ ، گفتند : «اگر گرگ او را بخورد ، با اين كه ما عُصبه اى ، ما خسارت زده خواهيم بود» . عصبه ، يك گروه ده تا سيزده نفره است . «پس وقتى يوسف را بردند ، هم داستان شدند كه او را در نهان خانه چاه قرار دهند . به او وحى كرديم كه: قطعا آنان را در باره از اين كارشان _ در حالى كه نمى دانند _ با خبر خواهى كرد» .

.

ص: 484

تفسير القمّي عن حنان بن سدير عن أبيه عن الإمام الباقر عليه السلام ، قال :قُلتُ لَهُ : أخبِرني عَن يَعقوبَ حينَ قالَ لِوُلدِهِ : « يَابَنِىَّ اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن يُوسُفَ وَ أَخِيهِ » (1) ، أكانَ عَلِمَ أنَّهُ حَيٌّ وقَد فارَقَهُ مُنذُ عِشرينَ سَنَةً وذَهَبَت عَيناهُ مِنَ البُكاءِ عَلَيهِ ؟ قالَ : نَعَم عَلِمَ أنَّهُ حَيٌّ ، حَتّى إنَّهُ دَعا رَبَّهُ فِي السَّحَرِ أن يَهبِطَ عَلَيهِ مَلَكُ المَوتِ ، فَهَبَطَ عَلَيهِ مَلَكُ المَوتِ في أطيَبِ رائِحَةٍ وأَحسَنِ صورَةٍ ، فَقالَ لَهُ : مَن أنتَ ؟ قالَ : أنا مَلَكُ المَوتِ ، ألَيسَ سَأَلتَ اللّهَ أن يُنزِلَني عَلَيكَ ؟ قالَ : نَعَم ، قالَ : ما حاجَتُكَ يا يَعقوبُ ؟ قالَ لَهُ : أخبِرني عَنِ الأَرواحِ ، تَقبِضُها جُملَةً أو تَفاريقاً ؟ قالَ : يَقبِضُها أعواني مُتَفَرِّقَةً ثُمَّ تُعرَضُ عَلَيَّ مُجتَمِعَةً . قالَ يَعقوبُ : فَأَسأَ لُكَ بِإِلهِ إبراهيمَ وإسحاقَ ويَعقوبَ ، هَل عُرِضَ عَلَيكَ فِي الأَرواحِ روحُ يوسُفَ ؟ فَقالَ : لا . فَعِندَ ذلِكَ عَلِمَ أنَّهُ حَيٌّ ، فَقالَ لِوُلدِهِ : « اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن يُوسُفَ وَ أَخِيهِ وَ لَا تَاْيْئسُواْ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا يَاْيْئسُ مِن رَّوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ » . فَكَتَبَ عَزيزُ مِصرَ إلى يَعقوبَ : أمّا بَعدُ ، فَهذَا ابنُكَ قَدِ اشتَرَيتُهُ بِثَمَنٍ بَخسٍ دَراهِمَ مَعدودَةٍ ، وهُوَ يوسُفُ وَاتَّخَذتُهُ عَبداً ، وهذَا ابنُكَ بِنيامينُ وقَد وَجَدتُ مَتاعي عِندَهُ وَاتَّخَذتُهُ عَبداً . فَما وَرَدَ عَلى يَعقوبَ شَيءٌ أشَدَّ عَلَيهِ مِن ذلِكَ الكِتابِ ، فَقالَ لِلرَّسولِ : مَكانَكَ حَتّى اُجيبَهُ . فَكَتَبَ إلَيهِ يَعقوبُ عليه السلام : «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ، مِن يَعقوبَ إسرائيلِ اللّهِ ابنِ إسحاقَ بنِ إبراهيمَ خَليلِ اللّهِ ، أمّا بَعدُ ، فَقَد فَهِمتُ كِتابَكَ تَذكُرُ فيهِ أنَّكَ اشتَرَيتَ ابني وَاتَّخَذتَهُ عَبداً ، وأَنَّ البَلاءَ مُوَكَّلٌ بِبَني آدَمَ ؛ إنَّ جَدِّي إبراهيمَ ألقاهُ نُمرودُ مَلِكُ الدُّنيا فِي النَّارِ فَلَم يَحتَرِق وجَعَلَهَا اللّهُ عَلَيهِ بَرداً وسَلاماً ، وإنَّ أبي إسحاقَ أمَرَ اللّهُ تَعالى جَدّي أن يَذبَحَهُ بِيَدِهِ ، فَلَمّا أرادَ أن يَذبَحَهُ فَداهُ اللّهُ بِكَبشٍ عَظيمٍ ، وإنَّهُ كانَ لي وَلَدٌ لَم يَكُن فِي الدُّنيا أحَدٌ أحَبَّ إلَيَّ مِنهُ ، وكانَ قُرَّةَ عَيني وثَمَرَةَ فُؤادي ، فَأَخرَجُوهُ إخوَتُهُ ثُمَّ رَجَعوا إلَيَّ وزَعَموا أنَّ الذِّئبَ أكَلَهُ ، فَاحدَودَبَ لِذلِكَ ظَهري وذَهَبَ مِن كَثرَةِ البُكاءِ عَلَيهِ بَصَري ، وكانَ لَهُ أخٌ مِن اُمِّهِ كُنتُ آنَسُ بِهِ ، فَخَرَجَ مَعَ إخوَتِهِ إلى مُلكِكَ لِيَمتاروا (2) لَنا طَعاماً ، فَرَجَعوا وذَكَروا أنَّهُ سَرَقَ صُواعَ المَلِكِ وأَنَّكَ حَبَستَهُ ، وإنّا أهلُ بَيتٍ لا يَليقُ بِنَا السَّرَقُ ولَا الفاحِشَةُ ، وأَنَا أسأَ لُكَ بِإِلهِ إبراهيمَ وإسحاقَ ويَعقوبَ ، إلّا مَنَنتَ عَلَيَّ بِهِ وتَقَرَّبتَ إلَى اللّهِ ورَدَدتَهُ إلَيَّ» . فَلَمّا وَرَدَ الكِتابُ عَلى يوسُفَ أخَذَهُ ووَضَعَهُ عَلى وَجهِهِ وقَبَّلَهُ وبَكى بُكاءً شَديداً ، ثُمَّ نَظَرَ إلى إخوَتِهِ فَقالَ : « هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِيُوسُفَ وَ أَخِيهِ إِذْ أَنتُمْ جَاهِلُونَ » فَقالوا: «أَءِنَّكَ لَأَنتَ يُوسُفُ قَالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هَذَا أَخِى قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا إِنَّهُ مَن يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ » (3) ، فَقالوا كَما حَكَى اللّهُ عز و جل : « لَقَدْ ءَاثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنَا وَإِن كُنَّا لَخَاطِئينَ * قَالَ لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ » ، أي لا تَعييرَ « يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ » (4) . قالَ : فَلَمّا وَلَّى الرَّسولُ إلَى المَلِكِ بِكِتابِ يَعقوبَ ، رَفَعَ يَعقوبُ يَدَيهِ إلَى السَّماءِ فَقالَ : «يا حَسَنَ الصُّحبَةِ ، يا كَريمَ المَعونَةِ ، يا خَيرا كُلُّهُ ، ائتِني بِرَوحٍ مِنكَ وفَرَجٍ مِن عِندِكَ» . فَهَبَطَ عَلَيهِ جَبرَئيلُ عليه السلام فَقالَ لَهُ : يا يَعقوبُ ! ألا اُعَلِّمُكَ دَعَواتٍ يَرُدَّ اللّهُ عَلَيكَ بَصَرَكَ وَابنَيكَ ؟ قالَ : نَعَم ، قالَ : قُل : «يا مَن لا يَعلَمُ أحَدٌ كَيفَ هُوَ إلّا هُوَ ، يا مَن شَيَّدَ السَّماءَ بِالهَواءِ ، وكَبَسَ الأَرضَ عَلَى الماءِ ، وَاختارَ لِنَفسِهِ أحسَنَ الأَسماءِ ، ائتِني بِرَوحٍ مِنكَ وفَرَجٍ مِن عِندِكَ» . قالَ : فَمَا انفَجَرَ عَمودُ الصُّبحِ حَتّى اُوتيَ بِالقَميصِ فَطُرِحَ عَلَيهِ ، فَرَدَّ اللّهُ عَلَيهِ بَصَرَهُ ووَلَدَهُ . (5)

.


1- .يوسف : 87 .
2- .يمتار : يجلب ، وأكثر استعماله في الطعام ( راجع : مجمع البحرين : ج 4 ص 253) .
3- .يوسف : 89 و 90 .
4- .يوسف : 91 و 92 .
5- .تفسير القمّي : ج 1 ص 350 ، بحار الأنوار : ج 12 ص 244 ح 11، وراجع : تفسير العيّاشي : ج 2 ص 195 ح 78 .

ص: 485

تفسير القمّى_ به نقل از حنّان بن سَدير، از پدرش _ :از امام باقر عليه السلام پرسيدم : مرا از گفتار يعقوب به فرزندان خود، آگاه كن كه وقتى گفت : «اى پسران من! برويد و از يوسف و برادرش جستجو كنيد» . آيا مى دانست كه يوسف، زنده است ، در حالى كه پس از بيست سال جدايى از او ، چشمانش در اثر گريه نابينا شده بود؟ فرمود : «آرى ، يعقوب عليه السلام مى دانست كه يوسف زنده است . او حتّى سحرگاهان از پروردگارش درخواست كرد كه فرشته مرگ بر او نازل شود . پس عزرائيل با بهترين صورت و خوش بوترين بو، نزد او حاضر شد . يعقوب گفت : تو كيستى؟ او گفت : من فرشته مرگم . مگر تو از پروردگارت درخواست فرود مرا نكردى؟ يعقوب گفت : آرى! فرشته گفت : حاجتت چيست؟ يعقوب گفت : مرا باخبر كن كه ارواح مردمان را پراكنده و متفرّق مى ستانى، يا دسته جمعى؟ فرشته مرگ گفت : ملائكه دستيار من، آنها را جداگانه قبض روح مى كنند و همگى با هم بر من عرضه مى شوند . يعقوب گفت : تو را به خداى ابراهيم و اسحاق و يعقوب سوگند مى دهم ، آيا در ميان آن ارواح ، روح يوسف نيز بوده است؟ فرشته مرگ گفت : خير. و از همين جا يعقوب مطمئن بود كه يوسف زنده است . به همين دليل به فرزندانش فرمان داد كه : «به دنبال يوسف و برادرش بگرديد و از رحمت خدا نااميد نشويد كه از رحمت خدا جز گروه كافران، نااميد نمى شود» . آن وقت، عزيز مصر به يعقوب نامه نوشت كه : امّا بعد ، اين پسر تو را به بهايى اندك خريدم و او يوسف است كه من وى را به بندگى گرفتم و اين پسرت بنيامين است كه من او را براى اين كه متاعم را نزد او يافتم ، نگه داشتم و او را به بندگى گرفتم . هيچ چيزى دشوارتر از دريافت اين نامه نبود . از اين رو به قاصد گفت : همين جا باش تا جواب نامه را بدهم. و آن وقت به عزيز مصر نوشت : بسم اللّه الرحمن الرحيم . اين نامه از جانب يعقوب اسرائيل اللّه ، پسر اسحاق پسر ابراهيم خليل اللّه است . امّا بعد، من نامه تو را كه در آن نوشته اى كه دو پسر مرا به بندگى گرفته اى، دريافت كردم . همانا در همه حال ، بلا بر بنى آدم ، حاكم است ، همان طور كه جدّم ابراهيم را نمرود در آتش انداخت و او نسوخت؛ بلكه خداوند، آن را بر او سرد و سلامت نمود ، و پدرم اسحاق را كه خدا پدرش ابراهيم را به ذبح او مأمور كرد و وقتى تصميم گرفت كه او را سر ببرد ، خداوند، قوچى بزرگ را فداى او قرار داد . من هم فرزندى داشتم كه هيچ كس در دنيا نزد من محبوب تر از او نبود ؛ امّا برادرانش او را از من جدا كردند و بردند ، و باز گشتند و ادّعا نمودند كه او را گرگ خورده است . پس از فراق او ، پشتم خميده و از شدّت گريه بر او ، چشمانم نابينا گشت او يك برادر مادرى داشت كه من با وى مأنوس بودم . او با برادرانش بيرون رفت و به جانب تو آمدند تا آذوقه اى براى ما فراهم آورند ، و آن وقت به سوى ما باز گشتند و گفتند كه او پيمانه پادشاه را دزديده و پادشاه، او را حبس كرده است ، در حالى كه دزدى و كار زشت، از ما خاندان نبوّت، دور است و هرگز شايسته ما نيست و من از تو مى خواهم به خداى ابراهيم و اسحاق و يعقوب كه بر من منّت گذارى و خود را به خدا نزديك سازى و آن دو را به من باز گردانى . وقتى اين نامه به يوسف رسيد ، آن را گرفت و بر صورت نهاد و بوسيد و سخت گريست. سپس به برادرانش نگريست و به آنها گفت : «آيا مى دانيد آن زمانى كه جاهل بوديد، با يوسف و برادرش چه كرديد؟» . آنها با تعجّب گفتند : «آيا تو يوسف هستى؟! گفت : آرى ، من يوسفم و اين، برادرم است كه خداوند بر ما منّت نهاده است . همانا هر كس تقوا پيشه كند و شكيبايى نمايد ، خدا پاداش نيكوكاران را تباه نمى كند» . آنها _ همان گونه كه خداوند، حكايت كرده _ گفتند : «به تحقيق، خدا تو را بر ما برترى داده و ما به راستى، خطاكاريم . [يوسف] گفت : امروز ، توبيخى بر شما نيست» ، يعنى سرزنشتان نمى كنم . [و افزود :] «خدا شما را مى آمرزد و او مهربان ترينِ مهربانان است» . وقتى فرستاده يعقوب، نامه او را به طرف پادشاه مصر برد ، يعقوب ، دست خود را به سوى آسمان، بلند كرد و گفت : اى بهترين همنشين ! اى بزرگوارترين ياور! و اى كه همه اش خير است ! از جانب خود، رحمت و گشايشى بر من ارزانى بدار . آن وقت جبرئيل نازل شد. به او گفت : اى يعقوب ! آيا مى خواهى به تو دعاهايى را تعليم دهم كه با آن ، خداوند، بينايى تو و پسرانت را به تو باز گرداند؟ گفت : آرى . جبرئيل گفت : بگو : اى آن كه كسى به غير از خودت نمى داند تو چگونه اى! اى آن كه آسمان را با هوا استحكام بخشيدى و زمين را بر روى آب گستردى و براى خود، بهترين نام ها را برگزيدى ! به من رحمت و گشايشى از جانب خود ارزانى بدار . پس سپيدىِ صبح نزده بود كه پيراهن يوسف بر چشمان او افكنده شد و خداوند، بينايى او و سپس پسرانش را به او باز گرداند .

.

ص: 486

. .

ص: 487

. .

ص: 488

. .

ص: 489

. .

ص: 490

تفسير العيّاشي عن بعض أصحابنا عن الإمام الباقر عليه السلام قال :أيَّ شَيءٍ يَقولُ النّاسُ في قَولِ اللّهِ جَلَّ وعَزَّ : « لَوْلَا أَن رَّءَا بُرْهَانَ رَبِّهِ » (1) ؟ قُلتُ : يَقولونَ : رَأى يَعقوبَ عاضّا عَلى إصبَعِهِ ، فَقالَ : لا لَيسَ كَما يَقولونَ ، فَقُلتُ : فَأَيَّ شَيءٍ رَأى ؟ قالَ : لَمّا هَمَّت بِهِ وهَمَّ بِها ، قامَت إلى صَنَمٍ مَعَها فِي البَيتِ فَأَلقَت عَلَيهِ ثَوبا ، فَقالَ لَها يوسُفُ : ما صَنَعتِ ؟ قالَت : طَرَحتُ عَلَيهِ ثَوبا ؛ أستَحيي أن يَرانا . قالَ : فَقالَ يوسُفُ : فَأَنتِ تَستَحيي (2) مِن صَنَمِكِ وهُوَ لا يَسمَعُ ولا يُبصِرُ ، ولا أستَحي أنَا مِن رَبّي ؟ (3)

قصص الأنبياء للراوندي عن هشام بن سالم :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ : ما بَلَغَ مِن حُزنِ يَعقوبَ عَلى يوسُفَ ؟ قالَ : حُزنَ سَبعينَ ثَكلى . (4) قالَ : ولَمّا كانَ يوسُفُ _ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ _ فِي السِّجنِ ، دَخَلَ عَلَيهِ جَبرَئيلُ عليه السلام فَقالَ : إنَّ اللّهَ تَعالَى ابتَلاكَ وَابتَلى أباكَ ، وإنَّ اللّهَ يُنجيكَ مِن هذَا السِّجنِ ، فَاسأَلِ اللّهَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وأَهلِ بَيتِهِ أن يُخَلِّصَكَ مِمّا أنتَ فيهِ . فَقالَ يوسُفُ : «اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وأَهلِ بَيتِهِ ، إلّا عَجَّلتَ فَرَجي وأَرَحتَني مِمّا أَنا فيهِ» . قالَ جَبرَئيلُ عليه السلام : فَأَبشِر أيُّهَا الصِّدّيقُ ، فَإِنَّ اللّهَ تَعالى أرسَلَني إلَيكَ بِالبِشارَةِ بِأَنَّهُ يُخرِجُكَ مِنَ السِّجنِ إلى ثَلاثَةِ أيّامِ ، ويُمَلِّكُكَ مِصرَ وأَهلَها ، تَخدِمُكَ أشرافُها ، ويَجمَعُ إلَيكَ إخوَتَكَ وأَباكَ ، فَأَبشِر أيُّهَا الصِّديقُ إنَّكَ صَفِيُّ اللّهِ وَابنُ صَفِّيِةِ . فَلَم يَلبَث يوسُفُ عليه السلام إلّا تِلكَ اللَّيلَةَ حَتّى رَأَى المَلِكُ رُؤيا أفزَعَتهُ . (5)

راجع : ص 462 ( ابتلاء يعقوب عليه السلام ) .

1 / 10 .


1- .يوسف : 24 .
2- .في بحار الأنوار : «تستحين» .
3- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 174 ح 19 ، بحار الأنوار : ج 12 ص 301 ح 97 و ص 275 ح 48 .
4- .الثكلُ : فِقدانُ المرأةُ ولدها ، فهي ثاكل وثكلى (الصحاح : ج 4 ص 1647 «ثكل») .
5- .قصص الأنبياء للراوندي : ص 132 ح 135 ، بحار الأنوار : ج 12 ص 291 ح 76 .

ص: 491

تفسير العيّاشى_ به نقل از يكى از شيعيان _ :امام باقر عليه السلام فرمود : «مردم درباره اين سخن خداوندت : «اگر برهان پروردگارش را نديده بود» چه مى گويند؟». گفتم : مى گويند : يعقوب را ديد كه به انگشتش فشار مى دهد . فرمود : «اين طور نيست كه مى گويند» . گفتم : پس چه چيزى را ديد؟ فرمود : «وقتى آن زن به سمت يوسف ، روى آورد و يوسف با او ديگر شد ، آن زن برخاست و به سمت بتى كه در خانه اش بود، رفت و پارچه اى را بر روى او انداخت . يوسف به وى گفت : چه كردى؟ او گفت : پارچه اى بر روى او انداختم . شرم دارم كه او ما را ببيند . يوسف گفت : تو از بتت كه نه مى شنود و نه مى بيند ، شرم مى كنى ؛ ولى من از پروردگارم شرم نكنم؟!» .

قصص الأنبياء ، راوندى_ به نقل از هشام بن سالم _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : اندوه يعقوب براى يوسف چه قدر بود ؟ فرمود : «به اندازه اندوه هفتاد مادر داغ ديده» . فرمود : «زمانى كه يوسف عليه السلام در زندان بود ، جبرئيل عليه السلام نزد او آمد و گفت : خداى متعال، تو را و پدرت را آزمايش كرد . خدا تو را از اين زندان ، نجات مى دهد . پس به حقّ محمّد و خاندان او ، از خدا بخواه كه تو را از وضعيتى كه دارى ، رهايى بخشد . يوسف گفت : بار پروردگارا ! به حقّ محمّد و خاندان او از تو مى خواهم كه هر چه زودتر برايم گشايشى حاصل كنى و مرا از اين وضع كه دارم، آسوده گردانى جبرئيل عليه السلام گفت : مژده باد _ اى صدّيق _ كه خداى متعال، مرا فرستاد تا به تو بشارت دهم كه تا سه روز ديگر ، از زندان بيرونت مى آورد و تو را بر مصر و مردم آن ، سلطنت مى بخشد ، به طورى كه بزرگان آن ، خدمت تو مى كنند ، و برادرانت و پدرت پيش تو مى آيند . پس مژده باد _ اى صدّيق _ كه تو برگزيده خدا و فرزند برگزيده او هستى . پس يوسف ، بيش از همان شب در زندان نماند . در آن شب ، پادشاه ، خوابى ديد كه او را هراسان نمود» .

ر . ك : ص 463 (آزمايش يعقوب عليه السلام ) .

1 / 10 .

ص: 492

اِبتِلاءُ قَومِ ثَمودَالكتاب«كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ * فَقَالُواْ أَبَشَرًا مِّنَّا وَاحِدًا نَّتَّبِعُهُ إِنَّا إِذًا لَّفِى ضَلَالٍ وَ سُعُرٍ * أَءُلْقِىَ الذِّكْرُ عَلَيْهِ مِنْ بَيْنِنَا بَلْ هُوَ كَذَّابٌ أَشِرٌ * سَيَعْلَمُونَ غَدًا مَّنِ الْكَذَّابُ الْأَشِرُ * إِنَّا مُرْسِلُواْ النَّاقَةِ فِتْنَةً لَّهُمْ فَارْتَقِبْهُمْ وَاصْطَبِرْ » . (1)

« وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ يَاقَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ قَدْ جَاءَتْكُم بَيِّنَةٌ مِّن رَّبِّكُمْ هَذِهِ نَاقَةُ اللَّهِ لَكُمْ ءَايَةً فَذَرُوهَا تَأْكُلْ فِى أَرْضِ اللَّهِ وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ * وَاذْكُرُواْ إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَاءَ مِن بَعْدِ عَادٍ وَبَوَّأَكُمْ فِى الأَْرْضِ تَتَّخِذُونَ مِن سُهُولِهَا قُصُورًا وَتَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُيُوتًا فَاذْكُرُواْ ءَالَاءَ اللَّهِ وَلَا تَعْثَوْاْ فِى الأَْرْضِ مُفْسِدِينَ * قَالَ الْمَلأَُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ مِن قَوْمِهِ لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُواْ لِمَنْ ءَامَنَ مِنْهُمْ أَتَعْلَمُونَ أَنَّ صَالِحًا مُّرْسَلٌ مِّن رَّبِّهِ قَالُواْ إِنَّا بِمَا أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ * قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ إِنَّا بِالَّذِى ءَامَنتُم بِهِ كَافِرُونَ * فَعَقَرُواْ النَّاقَةَ وَعَتَوْاْ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَقَالُواْ يَاصَالِحُ ائْتِنَا بِمَا تَعِدُنَآ إِن كُنتَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ * فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُواْ فِى دَارِهِمْ جَاثِمِينَ * فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَاقَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّى وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَكِن لَاتُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ » . (2)

راجع : هود : 61 _ 68 .

.


1- .القمر : 23 _ 27
2- .الأعراف : 73 _ 79

ص: 493

1 / 10 آزمايش قوم ثمود

آزمايش قوم ثمودقرآن«قوم ثمود ، هشدار دهندگان را تكذيب كردند و گفتند : آيا يك بشرى را كه از جنس خود ماست ، پيروى كنيم ؟ در اين صورت، ما واقعا در گم راهى و آتش دوزخ خواهيم بود . آيا از ميان ما [وحى ]بر او القا شده است ؟ [نه؛] بلكه او دروغگويى گستاخ است . به زودى ، فردا بدانند دروغگوى گستاخ كيست . ما براى آزمايش آنان ، [آن] ماده شتر را فرستاديم و [به صالح گفتيم :] «مراقب آنان باش و شكيبايى كن»» .

«و به سوى [قوم] ثمود ، برادرشان صالح را فرستاديم . گفت : اى قوم من ! خدا را بپرستيد ، شما را معبودى جز او نيست . در حقيقت ، براى شما از جانب پروردگارتان ، دليلى آشكار آمده است . اين ، ماده شتر خدا ، براى شماست كه پديده اى شگرف است . پس آن را بگذاريد تا در زمين خدا بخورد و گزندى به او نرسانيد تا [مبادا ]شما را عذابى دردناك فرا گيرد . و به ياد آوريد هنگامى را كه شما را پس از قوم عاد ، جانشينان [آنان] گردانيد و در زمين به شما جاى [مناسب] داد . در دشت هاى آن [براى خود ]كاخ هايى اختيار مى كرديد و از كوه ها خانه هايى مى تراشيديد . پس نعمت هاى خدا را به ياد آوريد و در زمين، سر به فساد بر مداريد . سران قوم او كه استكبار مى ورزيدند ، به مستضعفانى كه ايمان آورده بودند ، گفتند : آيا مى دانيد كه صالح از طرف پروردگارش فرستاده شده است ؟ گفتند : ما به آنچه وى بِدان فرستاده شده است ، باور داريم . كسانى كه استكبار مى ورزيدند ، گفتند : ما به آنچه شما بِدان باور آورده ايد ، كافريم . پس آن ماده شتر را پِى كردند و از فرمان پروردگار خود ، سر پيچيدند و گفتند : اى صالح ! اگر از پيامبرانى ، آنچه را به ما وعده مى دهى ، براى ما بياور . آن گاه زمين لرزه، آنان را فرو گرفت و در خانه هايشان به زانو در آمدند . پس [صالح] از ايشان روى برتافت و گفت : اى قوم من ! به راستى، من پيام پروردگارم را به شما رساندم و خير شما را خواستم؛ ولى شما خيرخواهان را دوست نمى داريد» .

ر . ك : هود : آيه 61 _ 68 .

.

ص: 494

الحديثالكافي عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال :قُلتُ لَهُ : « كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ * فَقَالُواْ أَبَشَرًا مِّنَّا وَاحِدًا نَّتَّبِعُهُ إِنَّا إِذًا لَّفِى ضَلَالٍ وَ سُعُرٍ * أَءُلْقِىَ الذِّكْرُ عَلَيْهِ مِن بَيْنِنَا بَلْ هُوَ كَذَّابٌ أَشِرٌ » ؟ قالَ : هذا كانَ بِما كَذَّبوا بِهِ صالِحاً ، وما أهلَكَ اللّهُ عز و جلقَوماً قَطُّ حَتّى يَبعَثَ إلَيهِم قَبلَ ذلِكَ الرُّسُلَ فَيَحتَجُّوا عَلَيهِم ، فَبَعَثَ اللّهُ إلَيهِم صالِحاً ، فَدَعاهُم إلَى اللّهِ فَلَم يُجيبوا وعَتَوا عَلَيهِ ، وقالوا : لَن نُؤمِنَ لَكَ حَتّى تُخرِجَ لَنا مِن هذِهِ الصَّخرَةِ ناقَةً عُشَراءَ (1) ، وكانَتِ الصَّخرَةُ يُعَظِّمُونَها ويَعبُدونَها ويُذَبِّحونَ عِندَها في رَأسِ كُلِّ سَنَةٍ ، ويَجتَمِعونَ عِندَها ، فَقالوا لَهُ : إن كُنتَ كَما تَزعُمُ نَبِيّاً رَسولاً فَادعُ لَنا إلهَكَ حَتّى يُخرِجَ (2) لَنا مِن هذِهِ الصَّخرَةِ الصَّمّاءِ ناقَةً عُشَراءَ . فَأَخرَجَهَا اللّهُ كَما طَلَبوا مِنهُ . ثُمَّ أوحَى اللّهُ تَبارَكَ وتَعَالى إلَيهِ : أن يا صالِحُ ، قُل لَهُم إنَّ اللّهَ قَد جَعَلَ لِهذِهِ النّاقَةِ مِنَ الماءِ شِربَ يَومٍ ولَكُم شِربَ يَومٍ ، وكانَتِ النّاقَةُ إذا كانَ يَومُ شِربِها شَرِبَتِ الماءَ ذلِكَ اليَومَ ، فَيَحلُبونَها فَلا يَبقى صَغيرٌ ولا كَبيرٌ إلّا شَرِبَ مِن لَبَنِها يَومَهُم ذلِكَ ، فَإِذا كانَ اللَّيلُ وأَصبَحوا غَدَوا إلى مائِهِم فَشَرِبوا مِنهُ ذلِكَ اليَومَ ولَم تَشرَبِ النّاقَةُ ذلِكَ اليَومَ ، فَمَكَثوا بِذلِكَ ما شاءَ اللّهُ . ثُمَّ إنَّهُم عَتَوا عَلَى اللّهِ ، ومَشى بَعضُهُم إلى بَعضٍ وقالوا : اِعقِرُوا هذِهِ النّاقَةَ وَاستَريحوا مِنها ، لا نَرضى أن يَكونَ لَنا شِربُ يَومٍ ولَها شِربُ يَومٍ ، ثُمَّ قالوا : مَنِ الَّذي يَلي قَتلَها ونَجعَلَ لَهُ جُعلاً (3) ما أحَبَّ؟ فَجاءَهُم رَجُلٌ أحمَرُ ... شَقِيٌّ مِنَ الأَشقِياءِ مَشؤومٌ عَلَيهِم ، فَجَعَلوا لَهُ جُعلاً ، فَلَمَّا تَوَجَّهَتِ النّاقَةُ إلَى الماءِ الَّذي كانَت تَرِدُهُ ، تَرَكَها حَتّى شَرِبَتِ الماءَ وأَقبَلَت راجِعَةً ، فَقَعَدَ لَها في طَريقِها فَضَرَبَها بِالسَّيفِ ضَربَةً فَلَم تَعمَل شَيئاً ، فَضَرَبَها ضَربَةً اُخرى فَقَتَلَها ، وخَرَّت إلَى الأَرضِ عَلى جَنبِها ، وهَرَبَ فَصيلُها حَتّى صَعِدَ إلَى الجَبَلِ ، فَرَغى ثَلاثَ مَرّاتٍ إلَى السَّماءِ ، وأَقبَلَ قَومُ صالِحٍ، فَلَم يَبقَ أحَدٌ مِنهُم إلّا شَرِكَهُ في ضَربَتِهِ ، وَاقتَسَموا لَحمَها فيما بَينَهُم ، فَلَم يَبقَ مِنهُم صَغيرٌ ولا كَبيرٌ إلّا أكَلَ مِنها . فَلَمّا رَأى ذلِكَ صالِحٌ أقبَلَ إلَيهِم فَقالَ : يا قَومِ! ما دَعاكُم إلى ما صَنَعتُم ؟ أعَصَيتُم رَبَّكُم ؟ فَأَوحَى اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى إلى صالِحٍ عليه السلام : إنَّ قَومَكَ قَد طَغَوا وبَغَوا ، وقَتَلوا ناقَةً بَعَثتُها إلَيهِم حُجَّةً عَلَيهِم ، ولَم يَكُن عَلَيهِم فيها ضَرَرٌ ، وكانَ لَهُم مِنها أعظَمُ المَنفَعَةِ ، فَقُل لَهُم : إنّي مُرسِلٌ عَلَيكُم عَذابي إلى ثَلاثَةِ أيّامٍ ، فَإِن هُم تابوا ورَجَعوا قَبِلتُ تَوبَتَهُم وصَدَدتُ عَنهُم ، وإن هُم لَم يَتوبوا ولَم يَرجِعوا بَعَثتُ عَلَيهِم عَذابي فِي اليَومِ الثَّالِثِ . فَأَتَاهُم صالِحٌ عليه السلام فَقالَ لَهُم : يا قَومِ ، إنّي رَسولُ رَبِّكُم إلَيكُم ، وهُوَ يَقولُ لَكُم : إن أنتُم تُبتُم ورَجَعتُم وَاستَغفَرتُم ، غَفَرتُ لَكُم وتُبتُ عَلَيكُم . فَلَمّا قالَ لَهُم ذلِكَ كانوا أعتى (4) ما كانوا وأَخبَثَ ، وقالوا : يا صالِحُ! ائتِنا بِما تَعِدُنا إن كُنتَ مِنَ الصّادِقينَ (5) ... . فَلَمّا كانَ نِصفُ اللَّيلِ أتاهُم جَبرَئيلُ عليه السلام فَصَرَخَ بِهِم صَرخَةً خَرَقَت تِلكَ الصَّرخَةُ أسماعَهُم ، وفَلَقَت قُلوبَهُم ، وصَدَعَت أكبادَهُم ... فَماتوا أجمَعونَ في طَرفَةِ عَينٍ ... فَأَصبَحوا في دِيارِهِم ومَضاجِعِهِم مَوتى أجمَعينَ ، ثُمَّ أرسَلَ اللّهُ عَلَيهِم مَعَ الصَّيحَةِ النّارَ مِنَ السَّماءِ ، فَأَحرَقَتهُم أجمَعينَ . وكانَت هذِهِ قِصَّتَهُم . (6)

.


1- .ناقَةٌ عُشَراء : أتى على حَملِها عشرة أشهر (المصباح المنير : ص 411 «عشر») .
2- .في المصدر : «تخرج» ، والتصويب من بحار الأنوار .
3- .الجُعلُ : الاُجرَةُ على الشيء فعلاً أو قولاً (النهاية : ج 1 ص 276 «جعل») .
4- .عَتا : استَكبَرَ (المصباح المنير : ص 392 «عتا») .
5- .إشارة إلى الآية 77 من سورة الأعراف .
6- .الكافي : ج 8 ص 187 ح 214 ، قصص الأنبياء للراوندي : ص 97 ح 90 نحوه ، بحار الأنوار : ج 11 ص 388 ح 14 .

ص: 495

حديثالكافى_ به نقل از ابو بصير _ :از امام صادق عليه السلام در باره اين آيات : «قوم ثمود، هشدار دهندگان را تكذيب كردند و گفتند : آيا يك بشرى را كه از جنس خود پيروى كنيم؟ در اين صورت، ما واقعا در گم راهى و آتش دوزخ خواهيم بود . آيا از ميان ما [وحى] بر او القا شده است ؟ [نه؛] بلكه او دروغگويى، گستاخ است» پرسيدم . فرمود : «اين [عذاب قوم ثمود] بِدان سبب بود كه صالح را تكذيب كردند . خداوندت هرگز هيچ قومى را نابود نمى كند، مگر آن كه پيش تر، پيامبران را به سوى آنان مى فرستد تا برايشان حجّت آورند . از اين رو خداوند، صالح را به سوى ثمود فرستاد و او آنها را به خدا فرا خواند؛ ليكن اين قوم، دعوتش را نپذيرفتند و در برابرش سركشى نمودند و گفتند : ما به تو ايمان نمى آوريم، مگر آن كه از اين كوه، ماده شترى ده ماه حامله را برايمان بيرون آورى . ثموديان، آن كوه را گرامى مى داشتند و مى پرستيدند و سَرِ هر سال ، نزد آن قربانى مى كردند و در پاى آن ، اجتماع مى نمودند . از اين رو به او گفتند : اگر آن طور كه ادّعا مى كنى ، به پيامبرى فرستاده شده اى ، از خدايت برايمان بخواه كه از اين كوه، ماده شترى ده ماه حامله بيرون آورده شود . و خدا آن را همان گونه كه خواسته بودند ، بيرون آورد . سپس خداى _ تبارك و تعالى _ به او وحى فرمود كه : اى صالح ! به آنها بگو خدا چنين مقرّر كرده است كه حقّابه، يك روز از آنِ اين ماده شتر باشد و يك روز از آنِ شما . چون روز آشاميدن ماده شتر مى شد، آن روز، [ماده شتر] آب مى نوشيد و مردم، آن را مى دوشيدند و كوچك و بزرگ در آن روز از شيرش مى خوردند ، و چون شب مى شد و صبح روز بعد فرا مى رسيد، مردم به طرف آب مى رفتند و آن روز از آن مى نوشيدند و ماده شتر در آن روز نمى آشاميد . مدّت ها بدين منوال گذشت، تا آن كه مردم در برابر خدا سركشى آغازيدند و نزد يكديگر رفتند و گفتند : اين ماده شتر را بكُشيد و از شرّ آن راحت شويد . خوش نداريم كه يك روز، او بياشامد و يك روز، ما بياشاميم . سپس گفتند : چه كسى حاضر است آن را بكشد ؟ هر چه قدر مزد خواست، به او مى دهيم . مردى سُرخه... و تيره بخت و بدشگون نزدشان آمد و آنها مزدى برايش قرار دادند . چون ماده شتر طبق معمول به طرف آب آمد ، مَرد، آن را به حال خود وا گذاشت تا آشاميد و بر گشت . آن گاه بر سر راهش نشست و ضربه اى به آن زد كه كارگر نيفتاد . ضربه اى ديگر زد و آن حيوان را كشت ، كه به پهلو به زمين افتاد ، و كرّه اش گريخت و بالاى كوه رفت و سه بار به طرف آسمان، بانگ بر آورد . قوم صالح آمدند و هر يك از آنان ضربه اى بر شتر زدند و گوشت آن را ميان خود ، قسمت كردند و كوچك و بزرگ ، همگى ، از آن خوردند . صالح، چون اين رخداد را ديد ، نزد ايشان آمد و گفت : اى قوم من ! چرا اين كار را كرديد ؟! آيا از پروردگارتان نافرمانى نموديد ؟ ! خداى _ تبارك و تعالى _ به صالح عليه السلام وحى فرمود كه : قوم تو سركشى و تجاوز كردند . ماده شترى را كه به سان [معجزه و] حجّتى بر آنان فرستادم ، كشتند ، در صورتى كه نه تنها برايشان زيانى در بر نداشت، بلكه بيشترين سود را به آنان مى رسانْد . پس به آنان بگو : من تا سه روز ديگر، عذابم را بر آنان خواهم فرستاد . اگر [در اين مدّت ]توبه كردند و برگشتند، توبه شان را مى پذيرم و عذابم را از آنان باز مى دارم ؛ ولى اگر توبه نكردند و بر نگشتند، در روز سوم، عذابم را بر آنان فرود مى آورم . صالح عليه السلام نزد آنان رفت و گفت : من پيك پروردگارم به سوى شما هستم . او به شما مى فرمايد : اگر توبه كرديد و باز گشتيد و آمرزش طلبيديد، شما را مى آمرزم و توبه تان را مى پذيرم . چون صالح، اين سخن را به آنان گفت، بر سركشى و پليدى خويش افزودند و گفتند : اى صالح ! آنچه را به ما وعده مى دهى، براى ما بياور، اگر از راستگويانى !... . چون شب به نيمه رسيد ، جبرئيل عليه السلام نزدشان آمد و بر آنان چنان بانگى زد كه از آن بانگ، پرده هاى گوششان پاره شد ، و دل هايشان تركيد و جگرهايشان از هم شكافت... و همگى در طرفة العينى مُردند... و صبحگاهان در خانه ها و بسترهايشان پيكرهايى بى جان بودند . سپس خداوند، افزون بر آن بانگ ، آتشى از آسمان فرستاد كه تمام آنها را سوزاند . اين، ماجراى آنان بود» .

.

ص: 496

. .

ص: 497

. .

ص: 498

1 / 11اِبتِلاءُ موسى عليه السلام«إِذْ تَمْشِى أُخْتُكَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى مَن يَكْفُلُهُ فَرَجَعْنَاكَ إِلَى أُمِّكَ كَىْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَ قَتَلْتَ نَفْسًا فَنَجَّيْنَاكَ مِنَ الْغَمِّ وَ فَتَنَّاكَ فُتُونًا فَلَبِثْتَ سِنِينَ فِى أَهْلِ مَدْيَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلَى قَدَرٍ يَامُوسَى » . (1)

1 / 12اِبتِلاءُ أصحابِ موسى عليه السلامالكتاب«وَ اختارَ موسى قَومَهُ سَبعينَ رَجُلاً لِميقاتِنا فَلَمّا أخَذَتهُمُ الرَّجفَةُ قالَ رَبِّ لَو شِئتَ أَهلَكتَهُم مِن قَبلُ وَ إِيّايَ أ تُهلِكُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنّا إِن هِيَ إِلاّ فِتنَتُكَ تُضِلُّ بِها مَن تَشاءُ وَ تَهدي مَن تَشاءُ أنتَ وَلِيُّنا فاغفِر لَنا وَ ارحَمنا وأَنتَ خَيرُ الغافِرينَ» . (2)

راجع : البقرة : 54 ، 92 و 93 ، النساء : 153 ، الدخان : 17 _ 37 .

.


1- .طه : 40 .
2- .الأعراف : 155 .

ص: 499

1 / 11 آزمايش موسى عليه السلام
1 / 12 آزمايش ياران موسى عليه السلام

1 / 11آزمايش موسى عليه السلامقرآن«آن گاه[را به ياد آور] كه خواهر تو مى رفت و مى گفت : آيا شما را بر كسى كه عهده دار او گردد، راه نمايى كنم ؟ پس تو را به سوى مادرت باز گردانيديم تا ديده اش روشن شود و غم نخورد ، و سپس شخصى را كشتى و ما تو را از اندوه رهانيديم ، و تو را بارها آزموديم ، و سالى چند در ميان اهل مدين ماندى . سپس _ اى موسى _ ، در زمان مقدّر [و مقتضى] آمدى» .

1 / 12آزمايش ياران موسى عليه السلامقرآن«و موسى از ميان قومش، هفتاد مرد براى ميعاد برگزيد ، و چون زلزله آنان را فرا گرفت ، گفت : پروردگارا ! اگر مى خواستى ، آنان را و مرا پيش از اين، هلاك مى ساختى . آيا ما را به [سزاى] آنچه بى خردانِ ما كرده اند، هلاك مى كنى ؟ اين جز آزمايش تو نيست كه هر كه را بخواهى، به وسيله آن، گم راه و هر كه را بخواهى، هدايت مى كنى . تو ولىّ مايى . پس ما را بيامرز و به ما رحم كن و تو بهترينِ آمرزندگانى» .

ر . ك : بقره : آيه 54 و 93 ، نساء : آيه 153 ، دخان : آيه 17 _ 37 .

.

ص: 500

الحديثالإمام الباقر عليه السلام :إنَّ فيما ناجَى اللّهُ بِهِ موسى عليه السلام أن قالَ : يا رَبِّ ! هذَا السَّامِرِيُّ صَنَعَ العِجلَ ، الخُوارُ مَن صَنَعَهُ ؟ فَأَوحَى اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى إلَيهِ : أنَّ تِلكَ مِن فِتنَتي فَلا تُفصِحَنَّ عَنها . (1)

1 / 13اِبتِلاءُ يونُسَ عليه السلامالكتاب«وَ ذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَى فِى الظُّلُمَاتِ أَن لَا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّى كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ * فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذَلِكَ نُنجِى الْمُؤْمِنِينَ» . (2)

الحديثعيون أخبار الرضا عليه السلام عن عليّ بن محمّد بن الجهم :حَضَرتُ مَجلِسَ المَأمونِ وعِندَهُ الرِّضا عَلِيُّ بنُ موسى عليه السلام ، فَقالَ لَهُ المَأمونُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، ألَيسَ مِن قَولِكَ إنَّ الأَنبِياءَ مَعصومونَ ؟ قالَ : بَلى ، قالَ : ... فَأَخبِرني عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «وَ ذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَ_ضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ» ؟ فَقالَ الرِّضا عليه السلام : ذاكَ يونُسُ بنُ مَتّى عليه السلام «ذَّهَبَ مُغَاضِبًا» لِقَومِهِ ، «فَظَنَّ» بِمَعنَى استَيقَنَ «أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ» ؛ أي لَن نُضَيِّقَ عَلَيهِ رِزقَهُ ، ومِنهُ قَولُهُ عز و جل : «وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ» ؛ أي (3) ضَيَّقَ وقَتَّرَ ، «فَنَادَى فِى الظُّلُمَاتِ» _ أي ظُلمَةِ اللَّيلِ وظُلمَةِ البَحرِ ، وظُلمَةِ بَطنِ الحوتِ _ : «أَن لَا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنِّى كُنتُ مِنَ الظَّالِمِينَ» بِتَركي مِثلَ هذِهِ العِبادَةِ الَّتي قَد فَرَّغتَني لَها في بَطنِ الحوتِ ، فَاستَجابَ اللّهُ لَهُ وقالَ عز و جل : «فَلَوْلَا أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ * لَلَبِثَ فِى بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ» . (4) فَقالَ المَأمونُ : للّهِِ دَرُّكَ (5) يا أبَا الحَسَنِ . (6)

.


1- .المحاسن : ج 1 ص 442 ح 1024 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 29 ح 80 كلاهما عن عبيداللّه بن الوليد الوصافي ، بحار الأنوار : ج 5 ص 217 ح 8 .
2- .الأنبياء : 87 و 88 .
3- .في المصدر : «أو» بدل «أي» ، والصواب ما أثبتناه كما في المصادر الاُخرى .
4- .الصافات : 143 و 144 .
5- .للّه ِ دَرُّكَ : أي للّه ِ ما خرج منك من خير (لسان العرب : ج 4 ص 279 «درر») .
6- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 195 _ 201 ح 1 ، الاحتجاج : ج 2 ص 423 _ 432 ح 308 وفيه «قرّت عيني بها» بدل «فرّغتني لها» ، بحار الأنوار : ج 11 ص 82 ح 8 .

ص: 501

1 / 13 آزمايش يونس عليه السلام

حديثامام باقر عليه السلام :از جمله نجواهاى خدا با موسى عليه السلام اين بود كه گفت : بار پروردگارا ! اين سامرى، گوساله را ساخت . بانگ [آن] را كه ساخت ؟ خداى _ تبارك و تعالى _ به او وحى فرمود كه : «آن، جزئى از آزمايش من بود . پس، از اين راز، پرده بر مدار» .

1 / 13آزمايش يونس عليه السلامقرآن«وذو النون را [ياد كن] آن گاه كه خشمگين رفت و پنداشت كه ما هرگز بر او قدرتى نداريم ، تا در دل تاريكى ها ندا در داد كه : «معبودى جز تو نيست . منزّهى تو ! به راستى كه من از ستمكاران بودم» . پس دعاى او را برآورده كرديم و او را از اندوه رهانيديم ، و مؤمنان را [نيز] چنين مى رهانيم» .

حديثعيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از على بن محمّد بن جهم _ :به مجلس مأمون وارد شدم. امام رضا عليه السلام نزد او بود . مأمون به او گفت : اى پسر پيامبر خدا! آيا تو نمى گويى [و معتقد نيستى ]كه پيامبران معصوم اند ؟ فرمود : «چرا» . مأمون گفت : ... پس مرا از اين سخن خداىت باخبر كن كه : «و ذو النون را [ياد كن] آن گاه كه خشمگين رفت و پنداشت كه ما هرگز بر او قدرتى نداريم» . امام رضا عليه السلام فرمود : «مراد، يونس بن متّاست كه از قومش «به خشم آمد و رفت و پنداشت» ، يعنى: يقين داشت «كه ما هرگز بر او تنگ نمى گيريم» يعنى: هرگز روزى اش را بر او تنگ نمى كنيم . شاهدش، اين سخن خدايت است كه : «و امّا آن گاه او را گرفتار كرد و روزى اش را بر او تنگ نمود» ، يعنى: او را در مضيقه و تنگى قرار داد . «پس در تاريكى ها ندا در داد» يعنى: در تاريكى شب و تاريكى دريا و تاريكى شكم ماهى «كه معبودى جز تو نيست . منزّهى تو ! راستى كه من از ستمكاران بودم» ؛ زيرا چنين عبادتى را كه در شكم ماهى فرصتش را برايم فراهم نمودى، ترك كردم . پس خداوند، دعاى او را مستجاب كرد و فرمود : «اگر او از زمره تسبيح كنندگان نبود ، قطعا تا روزى كه برانگيخته مى شوند، در شكم ماهى مى ماند» . مأمون گفت : آفرين بر تو، اى ابو الحسن !

.

ص: 502

1 / 14اِبتِلاءُ داوودَ عليه السلامالكتاب«وَ هَلْ أَتَاكَ نَبَؤُاْ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُواْ الْمِحْرَابَ * إِذْ دَخَلُواْ عَلَى دَاوُودَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قَالُواْ لَا تَخَفْ خَصْمَانِ بَغَى بَعْضُنَا عَلَى بَعْضٍ فَاحْكُم بَيْنَنَا بِالْحَقِّ وَلَا تُشْطِطْ وَ اهْدِنَآ إِلَى سَوَآءِ الصِّرَاطِ * إِنَّ هَذَا أَخِى لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَلِىَ نَعْجَةٌ وَاحِدَةٌ فَقَالَ أَكْفِلْنِيهَا وَ عَزَّنِى فِى الْخِطَابِ * قَالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِكَ إِلَى نِعَاجِهِ وَ إِنَّ كَثِيرًا مِّنَ الْخُلَطَآءِ لَيَبْغِى بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ إِلَّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَ قَلِيلٌ مَّا هُمْ وَ ظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ رَاكِعًا وَ أَنَابَ * فَغَفَرْنَا لَهُ ذَلِكَ وَ إِنَّ لَهُ عِندَنَا لَزُلْفَى وَ حُسْنَ مَئابٍ» . (1)

.


1- .ص : 21 _ 25 .

ص: 503

1 / 14 آزمايش داوودعليه السلام

1 / 14آزمايش داوود عليه السلامقرآن«و آيا خبرِ دادخواهان _ چون از ديوار خانه يا محراب او بالا رفتند _ به تو رسيد ، آن گاه كه [ناگهان ]بر داوود وارد شدند و او از آنان به هراس افتاد ؟ گفتند : نترس . دو مدّعى هستيم كه يكى از ما بر ديگرى تجاوز كرده است . پس ميان ما به حق داورى كن و از حق دور مشو و ما را به راه راست، راهبر باش . اين [شخص]، برادر من است . او را نود و نُه ميش است و مرا يك ميش و مى گويد : آن را به من وا گذار ، و در سخنورى، بر من غالب آمده است . [داوود] گفت : قطعا او در مطالبه ميش تو [اضافه] بر ميش هاى خويش، بر تو ستم كرده و در حقيقت، بسيارى از شريكان به همديگر ستم روا مى دارند ، به استثناى كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده اند ، و اينها بس اندك اند . و داوود دانست كه ما او را آزمايش كرده ايم . پس ، از پروردگارش آمرزش خواست و به رو در افتاد و توبه كرد . و بر او اين [ماجرا] را بخشوديم و در حقيقت ، براى او پيش ما تقرّب و فرجامى خوش خواهد بود» .

.

ص: 504

الحديثالإمام الرضا عليه السلام_ في رَدِّ نِسبَةِ الإِثمِ إلى داوودَ عليه السلام _ :إنَّ داوودَ إنَّما ظَنَّ أن ما خَلَقَ اللّهُ عز و جل خَلقاً هُوَ أعلَمُ مِنهُ ، فَبَعَثَ اللّهُ عز و جل إلَيهِ المَلَكَينِ فَتَسَوَّرَا المِحرابَ فَقالا : «خَصمانِ بَغى بَعضُنا عَلى بَعضٍ فاحكُم بَينَنا بِالحَقِّ وَ لا تُشطِط وَ اهدِنا إِلى سَواءِ الصِّراطِ * إِنَّ هذا أخِي لَهُ تِسعٌ وَ تِسعونَ نَعجَةً وَ لِيَ نَعجَةٌ واحِدَةٌ فَقالَ أكفِلنِيها وَ عَزَّنِي فِي الخِطابِ» ، فَعَجَّلَ داوودُ عليه السلام عَلَى المُدَّعى عَلَيهِ فَقالَ : «لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِكَ إِلَى نِعَاجِهِ» ، ولم يَسأَلِ المُدَّعِيَ البَيِّنَةَ عَلى ذلِكَ ، ولَم يُقبِل عَلَى المُدَّعى عَلَيهِ فَيَقولَ لَهُ : ما تَقولُ ؟ فَكانَ هذا خَطِيئَةَ حُكمِهِ ، لا ما ذَهَبتُم إلَيهِ . ألا تَسمَعُ قَولَ اللّهَ عز و جل يَقولُ : «يَادَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِى الْأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ» إلى آخِرِ الآيَةِ ؟ (1)

1 / 15اِبتِلاءُ سُلَيمانَ عليه السلامالكتاب«وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمَانَ وَأَلْقَيْنَا عَلَى كُرْسِيِّهِ جَسَدًا ثُمَّ أَنَابَ» . (2)

«وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَانَ وَ مَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَ لَكِنَّ الشَّيَاطِينَ كَفَرُواْ يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ مَآ أُنزِلَ عَلَى الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَ مَارُوتَ وَ مَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولَا إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلَا تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ مَا هُم بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَ يَتَعَلَّمُونَ مَا يَضُرُّهُمْ وَ لَا يَنفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُواْ لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِى الْأَخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ وَ لَبِئْسَ مَا شَرَوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ لَوْ كَانُواْ يَعْلَمُونَ» . (3)

.


1- .الأمالي للصدوق : ص 152 ح 148 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 194 ح 1 كلاهما عن أبي الصلت الهروي ، بحار الأنوار : ج 11 ص 73 ح 1 وراجع : مجمع البحرين : ج 2 ص 1228 .
2- .ص : 34 .
3- .البقرة : 102 .

ص: 505

1 / 15 آزمايش سليمان عليه السلام

حديثامام رضا عليه السلام_ در ردّ نسبت دادن گناه به داوود عليه السلام _ :داوود پنداشت كه خداوندت مخلوقى داناتر از او نيافريده است . از اين رو، خداوندت دو فرشته به سوى او فرستاد و آن دو از ديوار خانه يا محراب او بالا رفتند و گفتند : «ما دو مدّعى هستيم كه يكى از ما بر ديگرى تجاوز كرده است . پس ، ميان ما به حق داورى كن و از حق دور مشو و ما را به راه راست، راهبر باش . اين، برادر من است . او را نود و نُه ميش است و مرا يك ميش و مى گويد : آن را به من وا گذار ، و در سخنورى، بر من غالب آمده است» . داوود عليه السلام در قضاوت عليه كسى كه بر ضد او ادعا شده بود (مدّعى عليه)، شتاب كرد و گفت : «قطعا او در مطالبه ميش تو [اضافه] بر ميش هاى خويش، بر تو ستم كرده است» و از ادّعا كننده ، دليل و گواه بر ادّعايش نخواست ، و به مدّعى عليه نيز رو نكرد و نگفت : تو چه مى گويى ؟ اين خطاى او در شيوه قضاوتش بود ، نه آنچه شما فكر كرده ايد . آيا نمى شنوى سخن خداىت را كه مى فرمايد : «اى داوود ! ما تو را در زمين، جانشين قرار داديم . پس ميان مردم به حق ، داورى كن و از هوس، پيروى مكن كه تو را از راه خدا به در مى كند» ؟ !

1 / 15آزمايش سليمان عليه السلامقرآن«وما سليمان را آزموديم و بر تخت او جسدى بيفكنديم ، سپس به توبه باز آمد» .

«و آنچه را كه شيطان ها در سلطنت سليمان خوانده [و درس گرفته] بودند ، پيروى كردند ، و سليمان كفر نورزيد؛ ليكن آن شيطان ها به كفر گراييدند كه به مردم سحر مى آموختند ، و [نيز از] آنچه بر آن دو فرشته ، هاروت و ماروت ، در بابل فرو فرستاده شده بود [، پيروى كردند] ، با اين كه آن دو [فرشته ]هيچ كس را تعليم [سحر] نمى كردند، مگر آن كه [قبلاً به او] مى گفتند : «ما [وسيله ]آزمايشى [براى شما] هستيم . پس ، زنهار كافر نشوى !»؛ ولى آنها از آن دو [فرشته] چيزهايى مى آموختند كه به وسيله آن ميان مرد و همسرش جدايى بيفكنند . هر چند بدون فرمان خدا نمى توانستند به وسيله آن به كسى زيان برسانند . و [خلاصه] چيزى مى آموختند كه برايشان زيان داشت و سودى بديشان نمى رساند ! و قطعا [يهوديان] در يافته بودند كه هر كس خريدار اين [متاع ]باشد، در آخرت، بهره اى ندارد . وه كه چه بد بود آنچه به جان خريدند ، اگر مى دانستند!» .

.

ص: 506

«وَ دَاوُودَ وَ سُلَيْمَانَ إِذْ يَحْكُمَانِ فِى الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَ كُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَاهِدِينَ * فَفَهَّمْنَاهَا سُلَيْمَانَ وَ كُلاًّ ءَاتَيْنَا حُكْمًا وَ عِلْمًا وَ سَخَّرْنَا مَعَ دَاوُودَ الْجِبَالَ يُسَبِّحْنَ وَ الطَّيْرَ وَ كُنَّا فَاعِلِينَ» . (1)

الحديثتفسير القمّي : «وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمَانَ وَأَلْقَيْنَا عَلَى كُرْسِيِّهِ جَسَدًا ثُمَّ أَنَابَ * قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِى وَهَبْ لِى مُلْكًا لَا يَنبَغِى لِأَحَدٍ مِّن بَعْدِى إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ» ؛ وهُوَ أنَّ سُلَيمانَ لَمّا تَزَوَّجَ بِاليَمانِيَّةِ وُلِدَ مِنهَا ابنٌ وكانَ يُحِبُّهُ ، فَنَزَلَ مَلَكُ المَوتِ عَلى سُلَيمانَ وكانَ كَثيرا ما يَنزِلُ عَلَيهِ ، فَنَظَرَ إلَى ابنِهِ نَظَرا حَديدا ، فَفَزِعَ سُلَيمانُ مِن ذلِكَ ، فَقالَ لِاُمِّهِ : إنَّ مَلَكَ المَوتِ نَظَرَ إلَى ابني نَظرَةً أظُنُّهُ قَد اُمِرَ بِقَبضِ روحِهِ . فَقالَ لِلجِنِّ وَالشَّياطينِ : هَل لَكُم حيلَةٌ في أن تُفِرّوهُ مِنَ المَوتِ ؟ فَقالَ واحِدٌ مِنهُم : أنَا أضَعُهُ تَحتَ عَينِ الشَّمسِ فِي المَشرِقِ ، فَقالَ سُلَيمانُ : إنَّ مَلَكَ المَوتِ يُخرِجُ ما بَينَ المَشرِقِ وَالمَغرِبِ . فَقالَ واحِدٌ مِنهُم : أنَا أضَعُهُ فِي الأَرضِ السّابِعَةِ ، فَقالَ : إنَّ مَلَكَ المَوتِ يَبلُغُ ذلِكَ . فَقالَ آخَرُ : أنَا أضَعُهُ فِي السَّحابِ وَالهَواءِ . فَرَفَعَهُ ووَضَعَهُ فِي السَّحابِ . فَجاءَ مَلَكُ المَوتِ فَقَبَضَ روحَهُ فِي السَّحابِ ، فَوَقَعَ جَسَدُهُ مَيِّتا عَلى كُرسِيِّ سُلَيمانَ ، فَعَلِمَ أنَّهُ قَد أخطَأَ ، فَحَكَى اللّهُ ذلِكَ في قَولِهِ : «وَأَلْقَيْنَا عَلَى كُرْسِيِّهِ جَسَدًا ثُمَّ أَنَابَ * قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِى وَهَبْ لِى مُلْكًا لَا يَنبَغِى لِأَحَدٍ مِّن بَعْدِى إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ * فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِى بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَيْثُ أَصَابَ» (2) . (3)

مجمع البيان :رُوِيَ أنَّ الجِنَّ وَالشَّياطينَ لَمّا وُلِدَ لِسُلَيمانَ عليه السلام ابنٌ ، قالَ بَعضُهُم لِبَعضٍ : إن عاشَ لَهُ وَلَدٌ لَنَلقَيَنَّ مِنهُ ما لَقينا مِن أبيهِ مِنَ البَلاءِ . فَأَشفَقَ عليه السلام مِنهُم عَلَيهِ ، فَاستَرضَعَهُ فِي المُزنِ ؛ وهُوَ السَّحابُ . فَلَم يُشعِر إلّا وقَد وُضِعَ عَلى كُرسِيِّهِ مَيِّتا ؛ تَنبيها عَلى أنَّ الحَذَرَ لا يَنفَعُ عَنِ القَدَرِ ، فَإِنَّما عوتِبَ عليه السلام عَلى خَوفِهِ مِنَ الشَّياطينِ . عَنِ الشَّعبِيِّ ، وهُوَ المَروِيُّ عَن أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام . (4)

.


1- .الأنبياء : 78 و 79 .
2- .ص : 34 _ 36 .
3- .تفسير القمّي : ج 2 ص 235 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 99 ح 1 .
4- .مجمع البيان : ج 8 ص 741 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 107 .

ص: 507

«و داوود و سليمان را [ياد كن] آن گاه كه در باره آن كشتزار _ كه گوسفندان مردم، شب هنگام در آن چريده بودند _ داورى مى كردند ، و ما شاهد داورى آنان بوديم . پس آن [داورى] را به سليمان فهمانديم ، و به هر يك [از آن دو]، حكمت و دانش عطا كرديم ، و كوه ها را با داوود و پرندگان را به نيايش وا داشتيم ، و ما كننده[ى اين كار ]بوديم» .

حديثتفسير القمّى : «و ما سليمان را آزموديم و بر تخت او جسدى بيفكنديم. سپس به توبه باز آمد . گفت : پروردگارا ! مرا ببخش و مُلكى به من ارزانى دار كه هيچ كس را پس از من سزاوار نباشد، كه به راستى، تو بسيار بخشنده اى» . داستان، اين است كه چون سليمان با يمانيه ازدواج كرد، از او صاحب پسرى شد كه بسيار دوستش مى داشت . روزى فرشته مرگ بر سليمان نازل شد . _ كه او بر سليمان زياد نازل مى شد _ و نگاه تندى به پسر او كرد، به طورى كه سليمان از آن نگاه ترسيد . پس به مادر او گفت : فرشته مرگ ، به پسرم نگاهى كرد كه گمان مى كنم به گرفتن جان او مأمور بود . از اين رو به پريان و ديوان گفت : آيا شما فكرى داريد كه او را از مرگ بگريزانيد ؟ يكى از آنها گفت : من او را در زير چشمه خورشيد در خاور قرار مى دهم . سليمان گفت : فرشته مرگ ، آنچه را ما بين خاور و باختر است، بيرون مى آورد . ديگرى گفت : من او را در زمين هفتم قرار مى دهم . سليمان گفت : فرشته مرگ به آن جا نيز دسترس دارد . سومى گفت : من او را در ابرها و فضا قرار مى دهم . و پسر را بالا برد و او را در ميان ابرها قرار داد . ملك الموت آمد و جان او را در همان ميان ابرها گرفت و پيكر بى جانش بر روى تخت سليمان افتاد و سليمان دانست كه اشتباه كرده است . خداوند، اين ماجرا را در اين آيات آورده است : «و بر تخت او جسدى بيفكنديم . سپس به توبه باز آمد . گفت : پروردگارا ! مرا ببخش و مُلكى به من ارزانى دار كه هيچ كس را پس از من سزاوار نباشد، كه به راستى، تو بسيار بخشنده اى . و ما باد را مسخّر او كرديم كه هر جا تصميم مى گرفت ، به فرمان او نرم ، روان مى شد» .

مجمع البيان :روايت شده است كه چون براى سليمان عليه السلام پسرى به دنيا آمد ، پريان و ديوان به يكديگر گفتند : اگر از او فرزندى بماند، همان رنج ها كه از پدرش ديديم، از او نيز خواهيم ديد. از اين رو سليمان عليه السلام از آنان بر جان پسرش بيمناك شد و او را براى شير دادن، به ابر سپرد ؛ امّا ناگهان پيكر بى جان او بر تخت سليمان افتاد ، تا به او بفهماند كه در برابر تقدير، از احتياط، كارى ساخته نيست ، و سليمان عليه السلام به سبب هراسان شدنش از ديوان، مورد سرزنش قرار گرفت . اين روايت ، از شَعبى است ، كه عينا از امام صادق عليه السلام نيز روايت شده است .

.

ص: 508

1 / 16اِبتِلاءُ أيّوبَ عليه السلامالكتاب«وَ أَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّى مَسَّنِىَ الضُّرُّ وَ أَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ * فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَكَشَفْنَا مَا بِهِ مِن ضُرٍّ وَ ءَاتَيْنَاهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِّنْ عِندِنَا وَ ذِكْرَى لِلْعَابِدِينَ» . (1)

«وَ اذْكُرْ عَبْدَنَا أَيُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّى مَسَّنِىَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَ عَذَابٍ» . (2)

الحديثالإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام :إنَّ أيّوبَ عليه السلام ابتُلِيَ مِن غَيرِ ذَنبٍ ، وإنَّ الأَنبِياءَ لا يُذنِبونَ ؛ لِأَ نَّهُم مَعصومونَ مُطَهَّرونَ ، لا يُذنِبونَ ولا يَزيغونَ ، ولا يَرتَكِبونَ ذَنبا صَغيرا ولا كَبيرا . وقالَ عليه السلام : إنَّ أيّوبَ عليه السلام مَعَ جَميعِ مَا ابتُلِيَ بِهِ لَم يُنتِن لَهُ رائِحَةٌ ، ولا قَبُحَت لَهُ صورَةٌ ، ولا خَرَجَت مِنهُ مِدَّةٌ (3) مِن دَمٍ ولا قَيحٍ ، ولَا استَقذَرَهُ أحَدٌ رَآهُ ، ولَا استَوحَشَ مِنهُ أحَدٌ شاهَدَهُ ، ولا يُدَوَّدُ شَيءٌ مِن جَسَدِهِ ، وهكَذا يَصنَعُ اللّهُ عز و جلبِجَميعِ مَن يَبتَليهِ مِن أنبِيائِهِ وأَولِيائِهِ المُكَرَّمينَ عَلَيهِ ، وإنَّمَا اجتَنَبَهُ النّاسُ لِفَقرِهِ وضَعفِهِ في ظاهِرِ أمرِهِ ؛ لِجَهلِهِم بِما لَهُ عِندَ رَبِّهِ _ تَعالى ذِكرُهُ _ مِنَ التَّأييدِ وَالفَرَجِ . وقَد قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : «أعظَمُ النّاسِ بَلاءً الأَنبِياءُ ، ثُمَّ الأَمثَلُ فَالأَمثَلُ» . وإنَّمَا ابتَلاهُ اللّهُ عز و جلبِالبَلاءِ العَظيمِ الَّذي يَهونُ مَعَهُ عَلى جَميعِ النّاسِ ؛ لِئَلّا يَدَّعوا لَهُ الرُّبوبِيَّةَ إذا شاهَدوا ما أرادَ اللّهُ أن يوصِلَهُ إلَيهِ مِن عَظائِمِ نِعَمِهِ مَتى شاهَدوهُ ؛ لِيَستَدَلّوا بِذلِكَ عَلى أنَّ الثَّوابَ مِنَ اللّهِ تَعالى ذِكرُهُ عَلى ضَربَينِ : استِحقاقٍ وَاختِصاصٍ ؛ ولِئَلّا يَحتَقِروا ضَعيفا لِضَعفِهِ ، ولا فَقيرا لِفَقرِهِ ، ولا مَريضا لِمَرَضِهِ . ولِيَعلَموا أنَّهُ يُسقِمُ مَن يَشاءُ ، ويَشفي مَن يَشاءُ مَتى شاءَ كَيفَ شاءَ بِأَيِّ سَبَبٍ شاءَ ، ويَجعَلُ ذلِكَ عِبرَةً لِمَن يَشاءُ ، وشَقاوَةً لِمَن يَشاءُ ، وسَعادَةً لِمَن يَشاءُ ، وهُوَ في جَميعِ ذلِكَ عَدلٌ في قَضائِهِ ، وحَكيمٌ في أفعالِهِ ، لا يَفعَلُ بِعِبادِهِ إلَا الأَصلَحَ لَهُم ، ولا قُوَّةَ لَهُم إلّا بِهِ . (4)

.


1- .الأنبياء : 83 و 84 .
2- .ص : 41 .
3- .المِدّة _ بالكسر _ : ما يجتمع في الجرح من القيح (الصحاح: ج 2 ص 537 «مدد»).
4- .الخصال : ص 399 ح 108 عن محمّد بن عُمارة ، بحار الأنوار : ج 12 ص 348 ح 13 وراجع : قصص الأنبياء للراوندي : ص 139 ح 148 .

ص: 509

1 / 16 آزمايش ايّوب عليه السلام

1 / 16آزمايش ايّوب عليه السلامقرآن«و ايّوب را [ياد كن] آن گاه كه پروردگارش را ندا داد كه : «به من آسيب رسيده است و تويى مهربان ترينِ مهربانان» . پس دعاى او را اجابت كرديم و آسيب وارد شده بر او را برطرف نموديم ، و كسان او و نظيرشان را همراه با آنان [مجدّدا] به وى عطا كرديم تا رحمتى از جانب ما و عبرتى براى عبادت كنندگان باشد» .

«و ياد كن بنده ما ايّوب را آن گاه كه پروردگارش را ندا داد كه : شيطان مرا به رنج و عذاب مبتلا كرد» .

حديثامام صادق_ از پدرش عليه السلام _ :ايّوب عليه السلام به آن بلاها گرفتار شد، بدون آن كه گناهى مرتكب شده باشد . پيامبران ، گناه نمى كنند؛ چون معصوم و پاك اند ؛ نه گناه مى كنند و نه منحرف مى شوند . هيچ گناهى از كوچك و بزرگ ، مرتكب نمى شوند . ايّوب با همه آن بلاهايى كه بر سرش آمد ، نه كمترين بوى تعفّنى گرفت ، نه چهره اش زشت و بدنما شد ، نه خون و چركى از او آمد ، نه كسى با ديدن او مشمئز شد ، نه كسى با مشاهده اش از او متنفّر گرديد ، و نه جايى از بدنش كرم افتاد. آرى ، خداوند با همه پيامبران و اولياى گرامى اش كه آنان را مبتلا مى سازد ، اين گونه رفتار مى كند . اگر مردم از او دورى كردند ، در حقيقت ، به سبب فقر و پريشان حالى ظاهرى او بود ؛ زيرا مردم نمى دانستند كه او از جانب خداى متعال، تأييد مى شود و به زودى، در كارش، گشايش پديد مى آورد . پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده است : «پر رنج و بلاترين مردمان، پيامبران اند و سپس كسانى كه در مرتبه بعد و بعدتر قرار دارند» . خداوند ايّوب را به آن بلاى بزرگ _ كه به سبب آن در نظر همه مردم، خوار گرديد _ ، مبتلا ساخت تا هر گاه نعمت هاى بزرگى را كه مى خواست بعدا به او عطا كند ، مشاهده كردند، در باره وى ادّعاى ربوبيت نكنند و به اين وسيله پى ببرند كه پاداش خداوند، بر دو گونه است : استحقاقى و اختصاصى ،و نيز تا اين كه هيچ ناتوان و نادار و بيمارى را به خاطر ناتوانى و نادارى و بيمارى اش حقير نشمارند ، و بدانند كه اين خداست كه هر كس را بخواهد، بيمار مى گرداند و هر كه را بخواهد، شفا مى بخشد ، در هر زمان و به هر گونه و با هر وسيله اى كه خود بخواهد ، و اين ابتلاها و شفا بخشيدن ها را براى هر كه بخواهد، مايه عبرت و براى هر كه بخواهد، موجب شقاوت و يا سعادت قرار مى دهد ، و خداوند در همه اين كارها ، حكمش عادلانه و كارهايش از روى حكمت است ، و با بندگانش آن مى كند كه برايشان سودمندتر است ، و هر نيرويى كه بندگان دارند، از اوست .

.

ص: 510

الإمام الصادق عليه السلام :اُبتُلِيَ أيّوبُ عليه السلام سَبعَ سِنينَ بِلا ذَنبٍ . (1)

عنه عليه السلام :إنَّ اللّهَ تَبارَكَ وتَعالَى ابتَلى أيُّوبَ عليه السلام بِلا ذَنبٍ ، فَصَبَرَ حَتّى عُيِّرَ (2) ، وإنَّ الأَنبِياءَ لا يَصبِرونَ عَلَى التَّعييرِ . (3)

.


1- .الخصال : ص 399 ح 107 ، علل الشرائع : ص 75 ح 3 ، قصص الأنبياء للراوندي : ص 139 ح 147 كلّها عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 12 ص 347 ح 9 .
2- .عَيَّرته بهِ : قَبَّحتُه عليه (مجمع البحرين : ج 2 ص 1297 «عير») .
3- .علل الشرائع : ص 75 ح 4 ، قصص الأنبياء للراوندي : ص 139 ح 147 ، بحار الأنوار : ج 12 ص 347 ح 10 .

ص: 511

امام صادق عليه السلام :ايّوب عليه السلام هفت سال مبتلا شد، بدون آن كه گناهى مرتكب شده باشد .

امام صادق عليه السلام :خداوند _ تبارك و تعالى _ ايّوب را ، بدون هيچ گناهى ، به آن بلاها گرفتار كرد و او شكيبايى ورزيد، تا آن گاه كه سرزنش شد و پيامبران، سرزنش را تحمّل نمى كنند .

.

ص: 512

. .

ص: 513

سخنى در باره آزمون هاى انبيا عليهم السلام
اشاره

سخنى در باره آزمون هاى انبيا عليهم السلام (1)آزمايش و گرفتارى، از يك سو مستلزم نوعى فرسايش ، آسيب و دگرگونى ظاهرى و از سوى ديگر، مايه سنجش و ارزيابى است . فشارهاى صبورى آفرين و استواركننده اراده در اين زمينه ، هم به تقويت روح ، منجر مى شوند و هم به ورزيدگى و استوارى جسم ، و به علاوه ، كنار رفتن تن پرورى و تنبلى را نيز به همراه دارند . بنا بر اين، ابتلائات، مردآفرين و مايه نمود و پرورش جوهره انسانيت اند . از همين رو، خداى متعال با ابزار «ابتلا (آزمون)»، همه انبيا و اوليا را مشمول الطاف پنهان و عنايات ويژه خويش گردانيد ، به گونه اى كه بر اساس قاعده «البلاء لِلولاء (آزمايش به خاطر دوستى است)»، در احاديث آمده است: أعظَمُ النّاسِ بَلاءً الأَنبِياءُ ثُمَّ الأَمثَلُ فَالأَمثَلُ. (2) پر رنج و بلاترين مردمان، پيامبران اند و سپس كسانى كه در مرتبه بعد و بعدتر قرار دارند . نيز از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، نقل شده است كه :

.


1- .متن اين مقاله ، توسّط جناب حجّة الإسلام آقاى على شاه عليزاده تهيّه و به وسيله پژوهشگر ارجمند، حجّة الإسلام و المسلمين جناب آقاى محمّد احسانى فر، بازبينى و تكميل گرديده است .
2- .الخصال : ص 40 ح 108 .

ص: 514

1 . آدم عليه السلام

ما اُوذَىَ نَبِىٌّ مِثلَ ما اُوذيتُ. (1) هيچ پيامبرى به آن گونه كه من اذيّت شدم، اذيّت نشد. گرچه اصل در «ابتلا»، آزمون به سختى و گرفتارى است ، ليكن با توجّه به ويژگى غفلت آفرينى نعمت و رفاه و اين كه بر آمدن از عهده آزمون با راحتى و رفاه معمولاً از موفّقيت در آزمون با سختى ها، سخت تر است ، در قرآن و احاديث، واژه «ابتلاء» گاهى در موارد آزمون به خوشى ها و نعمت ها نيز به كار رفته است . بر اين اساس، در باب ابتلائات پيامبران عليهم السلام ، علاوه بر حجم عظيم امتحان و ابتلا به سختى ها و محنت ها و ناگوارى ها ، ابتلا به نعمت ها و خوشى ها و شيرينى ها نيز مشاهده مى گردد . قرآن كريم در اين باره نمونه هايى از ابتلائات انبيا عليهم السلام را ترسيم مى نمايد كه موارد ذيل از آن جمله، شايسته درنگ و ژرف نگرى است :

1 . آدم عليه السلامآدم عليه السلام ، پدر نسل موجود از انسان ها در زمين و نخستين پيامبر الهى است كه در زمين مبعوث گشت . او از آغاز براى زمين آفريده شده بود ؛ امّا خداى متعال، چنين مقدّر فرموده بود كه وى و همسرش، پيش از فرود آمدن به زمين _ كه سراى تكليف است _ ، به عنوان نمونه اى از انسان ها و نه به عنوان انسان معصوم ، دوره زندگى آزمايشى را در بهشتى خوش و راحت و برخوردار از انواع نعمت ها تجربه نمايند و كشش هاى جسمى و زمينى، آنان را به سوى درختِ نهى شده بكشاند و متأثّر از سوگندها و وسوسه هاى شيطان، از آن درخت تناول نمايند و از آن بهشت، اخراج و گرفتار زندگى در سراى رنج و محنت زمين گردند ، تا اين حقيقت را بياموزند كه در سراى تكليف نيز اگر نافرمانى نمايند، علاوه بر اين سرا ، در سراى بعدى يعنى

.


1- .المناقب ، ابن شهرآشوب : ج 3 ص 42 ، بحار الأنوار : ج 39 ص 56 .

ص: 515

2 . ادريس عليه السلام

آخرت، زندگى بسيار سخت و پر رنج و عذابى خواهند داشت . پس از خروج آدم عليه السلام از بهشت و فرود آمدن به زمين ، محنت محروميت از بهشتِ نخستين و گونه هاى رنج زندگى در زمين ، چندان او را دچار ابتلائات و گرفتارى ها نمود كه روزگارى طولانى را به گريه گذراند و از بَكّائانِ برگزيده شمرده شد . برخى از رنج ها و ابتلائات آدم عليه السلام ، عبارت اند از : 1 . نزديكى به درختِ نهى شده ، پيش از فرود آمدن به سراى تكليف ، (1) 2 . ابتلاى به وسوسه هاى شيطان ، (2) 3 . داغ كشته شدن هابيل و تلخى گم راهى قابيل ، (3) 4 . دشمنى پيوسته شيطان با آدم و همسر و فرزندانش ، (4) 5 . زندگى زمينى پس از فرود آمدن از بهشت ، (5) 6 . نزول شريعت و تكليف ، پس از فرود آمدن به زمين ، (6) 7 . مرگ و جدايى از عزيزان . (7)

2 . ادريس عليه السلامخداوند در قرآن در دو جا از ادريس عليه السلام ياد مى كند : آيه 56 از سوره مريم و آيه 85 از سوره انبيا . در سوره انبيا، خداوند، او را در كنار صابرانى چون : ايّوب ، اسماعيل و

.


1- .ر . ك : بقره : آيه 35 ، اعراف : آيه 13 و 22 ، طه : آيه 120 _ 121 .
2- .ر.ك: بقره : آيه 35 ، اعراف : آيه 19 _ 22 ، طه : آيه 115 _ 119 .
3- .ر.ك: مائده : آيه 27 _ 32 .
4- .ر.ك: طه : آيه 117 .
5- .ر.ك: بقره : آيه 36 .
6- .ر.ك: بقره : آيه 38 .
7- .ر.ك: اعراف : آيه 25 .

ص: 516

3 . نوح عليه السلام

ذو الكَفل ، ياد نموده ، سپس در وصف جمعىِ آنان مى فرمايد : «كُلٌّ مِّنَ الصَّابِرِينَ . (1) همه از شكيبايان بودند» . در ادامه و پس از وى نيز از ذو النون _ يعنى يونسِ مبتلا به حبس در شكم ماهى _ و زكريّا و مريم و ابتلائات وى ياد مى كند . اين سخنان، به اين نكته اشاره دارند كه ميان انبياى الهى نيز سهم ادريس عليه السلام از ابتلائات و گرفتارى ها بيشتر و پرحجم تر بوده است .

3 . نوح عليه السلامزندگىِ نوح عليه السلام با بار گران رسالت در بيش از هزار سال در ميان قومى نافهم و سركش و مستكبر و لجوج كه تنها نهصد و پنجاه سال آن، پيش از توفان معروف بوده ، مملو از صحنه هاى سخت و پرچالش و ناگوار است . قرآن كريم ، براى دلجويى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و دلدارى اين امّت ، در جاهاى متعدّد قرآن، به ذكر ابتلائات نوح عليه السلام اشاره مى كند كه برخى از آنها، عبارت اند از : 1 . سنگينى بار رسالت و شريعت مستقل، (2) 2 . استكبار ، سركشى ، عناد و سرسختى قومش و نيز تكذيب رسالت او، (3) 3 . شكيبايى در رسالتى بيش از هزار ساله ، (4) 4 . تحمّل تمسخر قومش نسبت به او و پيروانش ، (5)

.


1- .ر.ك: انبيا : آيه 85 .
2- .تهذيب الأحكام ، ج 6 ، ص 202 ، ح 8 ، وص 386 ، ح 267 .
3- .ر . ك : آل عمران : آيه 33 و انعام : آيه 84 .
4- .ر . ك : نوح : آيه 5 _ 9 و شعرا : آيه 116 .
5- .عنكبوت : آيه 14 ، نوح : آيه 5 _ 9 و شعرا : آيه 116 .

ص: 517

4 . ابراهيم عليه السلام

5 . توهين و تحقير ايمان آورندگان به او از سوى قومش ، (1) 6 . گم راهى و هلاكت فرزند ، (2) 7 . كفر همسرش و همكارى وى با كفّار و خيانت و سنگ اندازى وى در تبليغ رسالت . (3)

4 . ابراهيم عليه السلامبرخى جادوگران و خواب گزاران دربار نمرود، پيشگويى مى كنند كه كودكى متولّد مى شود كه بساط ملك وى را بر باد خواهد داد . از اين رو نمرود براى دوره اى، مانع از باردارى زنان مى گردد . ابراهيم، در چنين روزگارى متولّد مى شود و پنهانى و در شرايطى سخت، نشو و نما مى يابد و در منتهاى رشد جوانى، به رسالتى بس سنگين مبعوث مى گردد . او مبارزه با بت پرستى و برپايى و تحكيم توحيد و اقامه ارزش هاى توحيدى را چندان پى مى گيرد كه به «پدر اُمم توحيدى» موسوم مى گردد . نه كوهى از آتش نمرودى كه وى را به درون آن پرتاب مى كنند و نه آزار رساندن به او و پيروانش و اسارت برخى آنان و نه غربت از ديار وطن يعنى بابِل ، او را از پاى نمى افكنند . او كه تا بيش از صد سالگى فرزندى نداشت ، زمانى كه خداوند، اسماعيل عليه السلام را بدو عطا مى كند ، به بهانه رشك بردن همسرش ساره به اسماعيل و مادرش ، آن دو را به فرمان الهى در سرزمين خشك و فاقد شرايط حيات و زندگى مكّه اسكان مى دهد ، تا پايه عبوديت و نمازگزارى، استوار گردد . او در اوان جوانى اسماعيل

.


1- .ر . ك : هود: آيه 38 .
2- .ر.ك: هود : آيه 27 و 30 .
3- .ر.ك: مؤمنون : آيه 27 و هود : آيه 43 _ 47 .

ص: 518

5 . اسماعيل عليه السلام

و ايام سال خوردگى خود ، مأموريت مى يابد كه به ذبح اين فرزند اقدام نمايد . اينها تنها اندكى از ابتلائات بسيارِ ابراهيم عليه السلام است . از جمله ابتلائات ابراهيم خليل كه در قرآن كريم آمده، مى توان به موارد زير اشاره كرد: 1 . قيام در برابر بت پرستى و تحمّل پيامدها و لوازم آن ، (1) 2 . قيام به جهاد براى رهايى لوط عليه السلام از اسارت كافران ، (2) 3 . هجرت از زادگاه به سرزمينى دور براى پيگيرى مسئوليت رسالت ، (3) 4 . جدايى از زن و فرزند و وا نهادن آنان در سرزمين فاقد لوازم معيشت ، براى اقامه امر خدا و نهادينه كردن نماز و ديگر آموزه هاى دينى ، (4) 5 . قيام به فرمان خداوند و اقدام به ذبح اسماعيل عليه السلام . (5)

5 . اسماعيل عليه السلامدر بخش ابتلائات ابراهيم عليه السلام به زمينه ابتلائات اسماعيل عليه السلام ، اشاره شده است . اختصاص لقب «ذبيح اللّه » براى اسماعيل ، تنها، فصلى از ابتلائات اين پيامبر مرسل و امام برگزيده الهى را حكايت مى كند . از جمله ابتلائات اسماعيل عليه السلام كه قرآن كريم بدانها اشاره مى كند ، اين مواردند: 1 . تحمّل گذران طفوليت و ديگر ادوار زندگى در دورى از پدر و در سرزمينى خشك و سنگلاخ ، (6)

.


1- .ر . ك : انبيا : آيه 59 _ 69 ، صافّات : آيه 97 _ 98 .
2- .ر . ك : وسائل الشيعة : ج 15 ص 144 ح 20176 ، مستدرك الوسائل : ج 11 ص 119 ح 12584 .
3- .ر.ك: صافّات : آيه 99 ، انبيا : آيه 71 ، عنكبوت : آيه 26 .
4- .ر.ك: ابراهيم : آيه 37 .
5- .ر . ك : صافّات : آيه 101 _ 108 .
6- .عيون أخبار الرضا عليه السلام ، ج 1 ، ص 279 ، ح 1 .

ص: 519

6 . يعقوب عليه السلام
7 . يوسف عليه السلام

2 . پذيرش ذبح به دست پدر . (1)

6 . يعقوب عليه السلاميعقوب عليه السلام همچون پدرش اسحاق عليه السلام ، شريعت و سُنن و سيره جدّش ابراهيم عليه السلام را دنبال مى كند . اگرچه او به مشكلاتى در حد و از نوع آنچه ابراهيم با آن روبه رو بود ، گرفتار نمى گردد ، ليكن به رغم احترامى كه در ميان قوم خود دارد ، سنّت الهى و لطف بسيار خداوند، اقتضا مى كند كه يعقوب نيز به گونه هايى ديگر از آزمون هاى سخت، مبتلا گردد . از جمله : 1 . فراق پسرش يوسف عليه السلام ، (2) 2 . خيانت و جفاى طولانى فرزندانش به وى ، (3) 3 . اسارت پسرش بنيامين ، (4) 4 . نابينايى چشم در پى گريه هاى بسيار در فراق يوسف عليه السلام . (5)

7 . يوسف عليه السلامدست تقدير خداى حكيم، چنين رقم مى زند كه يوسف زيباروى و دُردانه پدر، در ساليان آغازين كودكى ، از سوى عمّه اش _ كه او را به شدّتْ دوست مى دارد _ ، به دزدى متّهم شود تا بدين بهانه او را از پدر ، جدا ساخته، با خود نگه دارد . يوسف _ كه علاوه بر ادب و زيبايى و ديگر كمالات ذاتى اش ، نور نبوّت و

.


1- .ر.ك: ابراهيم : آيه 37 .
2- .ر . ك : يوسف : آيه 19 _ 21 .
3- .ر . ك : يوسف : آيه 7 _ 20 .
4- .ر . ك : يوسف : آيه 63 _ 66 .
5- .ر . ك : يوسف : آيه 84 و 85 .

ص: 520

ولايت الهى براى او مقدَّر گرديده _ ، مورد محبّت سرشار پدر و مورد رَشك و آزار برادران قرار مى گيرد و خداوند، او را به اين محبّت و رشك، مى آزمايد و اين، سرآغازى براى ابتلائات بعدى يوسف مى شود . يوسف را به چاه مى افكنند و به عنوان برده در معرض فروش مى گذارند و پس از ساليان دراز بردگى ، تنها به جرم تقوا و پاك دامنى، سال ها به زندان مى افتد ؛ ليكن در سنّت تغييرناپذير الهى ، اين ابتلائات بزرگ، مقدّمه نعمت هاى بزرگ است و بدين سان، يوسف صدّيق و پاك دامن ، با روسفيدى و افتخار، از زندان بيرون مى آيد و عزيز مصر مى گردد ، تا اين قدرت و مكنت بسيار. زمينه اى براى نفى بت پرستى و رونق يافتن توحيد و اقامه ارزش هاى توحيدى گردد . از ابتلائات ياد شده يوسف عليه السلام در قرآن كريم ، مى توان موارد زير را برشمرد : 1 . متهم شدن به دزدى، (1) 2 . حسادت و جفاى برادران و توطئه آنان براى قتل او ، (2) 3 . جدايى از پدر و خاندان، (3) 4 . تحمّل سال هاى بردگى ، (4) 5 . مبارزه با نفس و وسوسه هاى شيطان و خواهش توأم با سماجت و فشار و آزار همسر عزيز مصر و ساير زنان درباريان ، (5) 6 . تحمّل بهتان خيانت به ناموس عزيز مصر ، 6

.


1- .الكافي ، ج 6 ، ص 435 ، ح 25 .
2- .ر.ك: يوسف : آيه 77 .
3- .ر.ك: يوسف : آيه 5 _ 15 .
4- .ر.ك: يوسف : آيه 21 .
5- .ر.ك: يوسف : آيه 23 _ 24 .

ص: 521

8 . موسى عليه السلام

7 . تحمّل سال هاى طولانى و پرمشقّت زندان ، بدون ارتكاب كمترين جرمى ، (1) 8 . پذيرش بار سنگين مسئوليت در حكومت فراعنه ، براى برپايى آيين توحيد . (2)

8 . موسى عليه السلامآشنايى با ابعاد ابتلائات موسى عليه السلام ، پيشوا و منجى بنى اسرائيل ، نيازمند توجّه به دو نكته است : الف . قرآن كريم از هيچ قومى از اقوام پيشين، به اندازه بنى اسرائيل ، ياد نمى كند . بررسى زواياى متنوّع ، پيچيده و عجيب اين قوم در قرآن، آنان را به سان مجموعه اى از گونه هاى متنوّع رذايل اخلاقى و رفتارى، نشان مى دهد . ب . حاكميت فرعون مصر و قبطيان كفركيش و ستمكار بر تمام امور و شئون بنى اسرائيل و نوع تعامل با آنان . همين دو نكته مى تواند حجم و عمق ابتلائات موساى كليم را به صورت اجمالى نمايان سازد. برخى از اين ابتلائات، عبارت اند از : 1 . ابتلاى قومى و خانوادگى موسى به دوران پر بيم و فشار كشتار جنين ها و نوزادان ، (3) 2 . مشاهده پيوسته مظلوميت ها و محروميت هاى قومش به دست فرعونيان و قِبطيان ، (4)

.


1- .ر.ك: يوسف : آيه 25 .
2- .ر.ك: يوسف : آيه 33 _ 35 .
3- .ر . ك : قصص : آيه 7 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 25 ح 2 .
4- .ر . ك : قصص : آيه 17 .

ص: 522

9 . يونس عليه السلام

3 . فرار از مصر به سوى مَديَن ، در پى نقشه فرعونيان براى قتل او ، (1) 4 . شبانى چند ساله در مدين ، پس از زندگى در كاخ فرعون ، (2) 5 . دشمنى ها و پيمان شكنى هاى پيوسته فرعونيان با موسى عليه السلام ، در دوره رسالتش ، (3) 6 . اذيّت و آزاررسانى به موسى عليه السلام و قوم او، (4) 7 . گرفتار شدن در ميان قومى سركش ، خودخواه و بهانه جو و زيادتخواه ، (5) 8 . وا نهادن موسى با دشمنش در جهاد و ترك يارى او . (6)

9 . يونس عليه السلاميونس بن متّا عليه السلام كه در دوره نخست نبوّتش، با تكذيب و سركشى قوم خود، مواجه مى شود و جز اندكى، بدو ايمان نمى آورند ، به مرور از هدايت و اصلاح سركشان امّتش، نوميد مى گردد و براى آنان درخواست عذاب مى نمايد . وحى مشتمل بر وعده عذاب قوم ، بر يونس عليه السلام نازل مى شود و او مردم را از آن آگاه مى كند و با خشم، از آنان جدا مى گردد ؛ ليكن عالمى ربّانى از جمع مؤمنان به يونس _ كه نشانه هاى عذاب را نيز در آسمان مشاهده مى كند _ ، نسبت به قوم خود، ترحّم نموده، خطر را مى پذيرد و با نشان دادن ابرهاى متراكم نفسگير و حامل عذاب به مردم ، آنان را موعظه مى كند و به توبه جمعى فرا مى خواند . اين كوشش، نتيجه

.


1- .ر . ك : قصص : آيه 21 _ 23 .
2- .ر . ك : قصص : آيه 27 و 28 .
3- .ر . ك : شعرا : آيه 29 و 34 ، غافر : آيه 24 و اسرا : آيه 101 .
4- .ر . ك : اعراف : آيه 127 _ 129 .
5- .ر . ك : نساء : آيه 153 ، بقره : آيه 54 و 93 ، طه : آيه 85 _ 98 و مائده : آيه 20 _ 26 .
6- .ر . ك : مائده : آيه 24 .

ص: 523

10 . داوودعليه السلام

مى بخشد . با پذيرش آيين توحيد و توبه و انابه از سوى مردم، خداى متعال، عذاب نازل شده را بر مى گرداند و يونس عليه السلام دوباره براى هدايت و پيشوايى آنان باز مى گردد . امّا در اين مدّت براى يونس عليه السلام نيز ابتلاى بسيار سختى پديد مى آيد كه او را شكيباتر و براى رهبرى مردمِ دوره جديد، موفّق تر مى سازد . برخى از ابتلائات يونس عليه السلام كه در قرآن بيان شده ، عبارت اند از : 1 . بار سنگين رسالت ، با قومى كه پذيراى براهين و مواعظ نبودند ، (1) 2 . گرفتار آمدن در شكم ماهى ، پس از خشم گرفتن بر قومش و ترك آنان . (2)

10 . داوود عليه السلامجهاد داوود در ركاب طالوت ، بر ضدّ جالوت ، و قتل فرمانده و فرمان رواى كفر كه با مايه ايمان و توكّل همراه با درايت و قدرت و زبردستى انجام مى گيرد ، شرايط عمومى را براى فرمان روايى اين پيشواى الهى و جوان پارسا فراهم مى آورد تا در پرتو رهبرى وى ، مردم خداپرست بنى اسرائيل، از شرّ دشمنان كفركيش از كيان خود دفاع نمايند . چنان كه در بحث مربوط به ابتلائات موسى عليه السلام اشاره شد ، آگاهى از روحيات و ويژگى هاى اخلاقى و رفتارى قوم بنى اسرائيل و توجّه به گذشت روزگارى طولانى از عمر داوود عليه السلام در كار جهاد و پيكار با كفّار، كافى است كه از كمّ و كيف بخشى از ابتلائات آن پيشواى بزرگ الهى ، به صورت اجمالى آگاه گرديم، كه برخى از آنها

.


1- .اختيار معرفة الرجال ، ص 498 _ 500 ، الرقم 956 .
2- .ر.ك: نساء : آيه 163 .

ص: 524

11 . سليمان عليه السلام

عبارت اند از : 1 . جهاد در مقابل جالوت و ساير كافران و ستمگران ، (1) 2 . آزمون سخت الهى در قضيّه داورى ميان صاحبان ميش ها ، (2) 3 . مسئوليت امامت و حاكميت، علاوه بر بار سنگين رسالت . (3)

11 . سليمان عليه السلاماز آن جا كه جانشينى سليمان عليه السلام به جاى پدرش داوود عليه السلام ، مربوط به دوران استقرار حكومت است ، جهادها و پيكارها با مشكلاتى چندانى همراه نيستند ؛ زيرا گستردگى ملك او در اقاليم متعدّد و منطقه اى بس پهناور است و جِن و انس و پرندگان و ديگر جانوران را نيز به زير پرچم دارد ؛ ليكن مشكلات زمامدارى اين ملك عظيم و بى نظير را نيز بايد از نوع خود و متفاوت با مشكلات ديگر زمامدارى ها شمرد ؛ زيرا ديگر زمامداران در كار مُلك و مديريت، از تجربيات همگنان خويش، بهره مى بردند ؛ ولى سليمان عليه السلام كه به عنوان عبد صالح خدا، خود را به دادگرى و عدالت ورزى و رعايت مكارم اخلاق مقيّد مى بيند ، در ملك و مديريت طوايف مختلف شياطين و جانوران، از تجارب چه كسى مى تواند ، بهره بگيرد ؟ ! به علاوه كه كار پيشوايى قوم بنى اسرائيل نيز مشكلات خاصّ خود را دارد ؟! امّا شايد بزرگ ترين آزمون سليمان عليه السلام را بتوان آزمون به نعمت ها دانست ؛ زيرا بر اساس مفاد احاديث، به دليل ويژگى غفلت زايى نعمت ها ، براى مردان خدا و انسان هاى پايبند به عبوديت خداى متعال ، آزمون به مُلك و مكنت و نعمت ، به مراتب از آزمون به

.


1- .ر . ك : بقره : آيه 251 .
2- .ر . ك : ص : آيه 21 _ 25 .
3- .ر . ك : ص : آيه 26 .

ص: 525

12 . ايّوب عليه السلام

سختى هاى صبرخيز و مردپرور، دشوارتر است . از ابتلائات برجسته سليمان عليه السلام مى توان موارد زير را برشمرد : 1 . فتنه سِحر ساحران و شياطين، (1) 2 . ابتلاى سخت به ملك عظيم و بى نظير ، (2) 3 . مرگ فرزند. (3)

12 . ايّوب عليه السلامايّوب عليه السلام ، چنان مقام رفيعى در شكيبايى و بردبارى و فرو خوردن خشم مى يابد كه ضرب المثل مى شود . در آغاز روزگارش، از نعمت و عافيت برخوردار بوده و هر چه بر نعمتش افزوده مى شود ، شكرش را افزون مى نمايد . از اين ره گذر، در شكرگزارى، به مقام بالايى دست مى يابد ؛ ليكن از پى آن، خداى متعال، به مدّت هفت سال، سخت ترين گونه هاى متنوّع مشكلات و ابتلائات صبرسوز را متوجّه وى مى نمايد؛ ولى اين همه جز بر شكيبايى و بردبارى اش نمى افزايد . و اين گونه است كه شايسته اين ستايش بلند الهى مى گردد كه : « إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا نِّعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ. (4) ما او را شكيبا يافتيم. چه نيكو بنده اى! به راستى، او توبه كار بود» . از ابتلائاتى كه قرآن كريم براى ايّوب عليه السلام ، ذكر كرده، مى توان به اين موارد، اشاره كرد:

.


1- .الاستبصار ، ج 4 ، ص 221 ، ح 10 .
2- .ر.ك: بقره : آيه 102 .
3- .ر.ك: ص : آيه 35 _ 40 .
4- .ر.ك: ص : آيه 44 .

ص: 526

13 . عيسى عليه السلام

1 . نادارى شديد و شماتت راهبان و مردمان زمان، (1) 2 . بيمارى توأم با رنج و درد شديد، (2) 3 . از دست دادن فرزندان ، (3) 4 . بدخُلقى و ناسازگارى همسر در سخت ترين شرايط ابتلائات ايّوب عليه السلام . (4)

13 . عيسى عليه السلاممسيح عليه السلام فرزند مريم عليهاالسلام عذراست . مريم كه از كودكى تحت كفالت زكريّا بود ، پيوسته مورد رشك و انواع آزار راهبان يهود بود . باردارى و زايمان معجزه آميز وى، بهانه مناسبى براى شدّت يافتن آزار و فشار يهوديان مى گردد . عيسى عليه السلام علاوه بر اين كه از دوران طفوليت، شاهد مظلوميت مادرش است، خود نيز مورد آزار دشمنان قرار مى گيرد . از سوى ديگر، توجّه به فشارها و اذيّت هاى تشكيلات كاهنان يهود نسبت به مجموعه خانواده اش بويژه زكريّا و يحيى، فضاى زندگى مملو از محروميت ها و گرفتارى هاى او را بهتر نمايان مى سازد . و معلوم است ، پيامبرى كه از چنان خاستگاه خانوادگىِ محروم و آزار ديده اى برخاسته ، وقتى از پيامبران اولو العزم قرار مى گيرد و بار رسالتى سنگين با شريعتى مستقل را به دوش مى كشد ، چه اندازه تحت آزار و تعقيب چنان دشمنان لجوج و عنودى خواهد بود ، تا جايى كه در ادامه تعقيبش، خداى حكيم بر او عنايت نموده،

.


1- .ر.ك: ص : آيه 41 .
2- .ر.ك: انبيا : آيه 83 .
3- .ر.ك: انبيا : آيه 84 .
4- .چنان كه آيه « وَخُذْ بِيَدِكَ ضِغْثًا فَاضْرِبْ بِّهِ وَ لَا تَحْنَثْ ؛ و جبه او گفتيم:ج يك بسته تركه به دستت بگير و جهمسرت راج با آن بزن و سوگند مشكن» (ص : آيه 44) بِدان اشاره دارد .

ص: 527

دشمن دوست نما و خائن را در چهره وى به دشمنان نمايش مى دهد تا او را دستگير و كيفر نمايند و خود مسيح عليه السلام را به سوى آسمان مى برد . از ابتلائات برجسته اى كه در قرآن براى عيسى عليه السلام شمرده نشده ، اين مواردند : 1 . بهتان عظيم يهود به او و مادرش در باره طهارت مولدش ، (1) 2 . آزار و اذيّت پيوسته از سوى حكومت و نيز سران و روحانيان يهود ، (2) 3 . تعقيب او براى اجراى توطئه قتل وى . (3)

.


1- .الكافي ، ج 2 ، ص 550 ، ح 12 .
2- .مريم : آيه 28 .
3- .آل عمران : آيه 52 .

ص: 528

1 / 17اِبتِلاءُ أصحابِ السَّبتِالكتاب«وَسْئلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتِى كَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ يَعْدُونَ فِى السَّبْتِ إِذْ تَأْتِيهِمْ حِيتَانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَيَوْمَ لَا يَسْبِتُونَ لَا تَأْتِيهِمْ كَذَلِكَ نَبْلُوهُم بِمَا كَانُواْ يَفْسُقُونَ» . (1)

الحديثالإمام زين العابدين عليه السلام_ في أصحابِ السَّبتِ _ :كانَ هؤُلاءِ قَوماً يَسكُنونَ عَلى شاطِئِ بَحرٍ ، نَهاهُمُ اللّهُ وأَنبِياؤُهُ عَنِ اصطِيادِ السَّمَكِ في يَومِ السَّبتِ ، فَتَوَصَّلوا إلى حيلَةٍ لِيُحِلُّوا بِها لِأَنفُسِهِم ما حَرَّمَ اللّهُ ، فَخَدُّوا أخادِيدَ وعَمِلوا طُرُقاً تُؤَدّي إلى حِياضٍ يَتَهَيَّأُ لِلحِيتانِ الدُّخولُ فيها مِن تِلكَ الطُّرُقِ ، ولا يَتَهَيَّأُ لَهَا الخُروجُ إذا هَمَّت بِالرُّجوعِ مِنها إلَى اللُّجَجِ (2) ، فَجاءَتِ الحِيتانُ يَومَ السَّبتِ جارِيَةً عَلى أمانِ اللّهِ لَها ، فَدَخَلَتِ الأَخاديدَ وحَصَلَت فِي الحِياضِ وَالغُدرانِ . فَلَمَّا كانَت عَشِيَّةَ اليَومِ هَمَّت بِالرُّجوعِ مِنها إلَى اللُّجَجِ لِتَأمَنَ صائِدَها ، فَرامَتِ الرُّجوعَ فَلَم تَقدِر ، واُبقِيَت لَيلَتَها في مَكانٍ يَتَهَيَّأُ أخذُها يَومَ الأَحَدِ بِلَا اصطِيادٍ ؛ لِاستِرسالِها فيهِ وعَجزِها عَنِ الاِمتِناعِ لِمَنعِ المَكانِ لَها ، فَكانوا يَأخُذُونَها يَومَ الأَحَدِ ويَقولونَ : مَا اصطَدنا يَومَ السَّبتِ ، إنَّمَا اصطَدنا فِي الأَحَدِ ! وكَذَبَ أعداءُ اللّهِ ، بَل كانوا آخِذينَ لَها بِأَخاديدِهِمُ الَّتي عَمِلوها يَومَ السَّبتِ ، حَتّى كَثُرَ مِن ذلِكَ مالُهُم وثَراؤُهُم ، وتَنَعَّموا بِالنِّساءِ وغَيرِهِنَّ؛ لِاتِّساعِ أيديهِم بِهِ . وكانوا فِي المَدينَةِ نَيِّفاً وثَمانينَ ألفاً ، فَعَلَ هذا مِنهُم سَبعونَ ألفاً وأَنكَرَ عَلَيهِمُ الباقونَ ، كَما قَصَّ اللّهُ تَعالى : «وَسْئلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتِى كَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ» الآيَةَ . وذلِكَ أنَّ طائِفَةً مِنهُم وَعَظوهُم وزَجَرُوهُم ، ومِن عَذابِ اللّهِ خَوَّفوهُم ، ومِنِ انتِقامِهِ وشَديدِ بَأسِهِ حَذَّرُوهُم ، فَأَجابوهُم عَن وَعظِهِم : «لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ» بِذُنوبِهِم هَلاكَ الاِصطِلامِ (3) «أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا» . فَأَجابُوا القائِلينَ لَهُم هذا : «مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّكُمْ» ؛ هذَا القَولُ مِنّا لَهُم مَعذِرَةٌ إلى رَبِّكُم ، إذ كَلَّفَنَا الأَمرَ بِالمَعرُوفِ وَالنَّهيَ عَنِ المُنكَرِ ، فَنَحنُ نَنهى عَنِ المُنكَرِ لِيَعلَمَ رَبُّنا مُخالَفَتَنا لَهُم وكَراهَتَنا لِفِعلِهِم ، قالوا : «وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ» (4) ، ونَعِظُهُم أيضاً لَعَلَّهُم تَنجَعُ فيهِمُ المَواعِظُ فَيَتَّقوا هذِهِ الموبِقَةَ ويَحذَروا عُقوبَتَها . قالَ اللّهُ تَعالى : «فَلَمَّا عَتَوْاْ» ؛ حادُّوا وأَعرَضوا وتَكَبَّرُوا عَن قَبولِهِمُ الزَّجرَ «عَن مَّا نُهُواْ عَنْهُ قُلْنَا لَهُمْ كُونُواْ قِرَدَةً خَاسِئينَ» (5) مُبعَدينَ عَنِ الخَيرِ مُقصَينَ . قالَ : فَلَمّا نَظَرَ العَشَرَةُ الآلافِ وَالنَّيِّفُ أنَّ السَّبعينَ ألفاً لا يَقبَلونَ مَواعِظَهُم ولا يَحفِلونَ بِتَخويفِهِم إيّاهُم وتَحذيرِهِم لَهُم ، اعتَزَلوهُم إلى قَريَةٍ اُخرى قَريبَةٍ مِن قَريَتِهِم ، وقالوا : نَكرَهُ أن يَنزِلَ بِهِم عَذابُ اللّهِ ونَحنُ في خِلالِهِم . فَأَمسَوا لَيلَةً فَمَسَخَهُمُ اللّهُ كُلَّهُم قِرَدَةً خاسِئينَ (6) ، وبَقِيَ بابُ المَدينَةِ مُغلَقاً لا يَخرُجُ مِنهُ أحَدٌ ولا يَدخُلُهُ أحَدٌ . وتَسامَعَ بِذلِكَ أهلُ القُرى فَقَصَدُوهُم وتَسَنَّموا (7) حِيطانَ البَلَدِ فَاطَّلَعوا عَلَيهِم ، فَإِذا هم كُلُّهُم _ رِجالُهُم ونِساؤُهُم _ قِرَدَةٌ يَموجُ بَعضُهُم في بَعضٍ ، يَعرِفُ هؤُلاءِ النّاظِرُونَ مَعارِفَهُم وقَراباتِهِم وخُلَطاءَهُم ، يَقولُ المُطَّلِعُ لِبَعضِهِم : أنتَ فُلانٌ ؟ أنتِ فُلانَةُ؟ فَتَدمَعُ عَينُهُ ويومِئُ بِرَأسِهِ بِلا أو نَعَم . فَما زَالوا كَذلِكَ ثَلاثَةَ أيّامٍ ، ثُمَّ بَعَثَ اللّهُ عز و جل عَلَيهِم مَطَراً ورِيحاً فَجَرَفَهُم إلَى البَحرِ ، وما بَقِيَ مَسخٌ بَعدَ ثَلاثَةِ أيّامٍ ، وأَمَّا (8) الَّذينَ تَرَونَ مِن هذِهِ المُصَوَّراتِ بِصُوَرِها فَإِنَّما هِيَ أشباهُها لا هِيَ بِأَعيَانِها ولا مِن نَسلِها . (9)

.


1- .الأعراف : 163 .
2- .اللُّجّة: الماء الكثير الذي لايُرى طرفاه (تاج العروس: ج 3 ص 470 «لجج»).
3- .الاصطِلامُ : الاستِئصالُ (مجمع البحرين : ج 2 ص 1046 «صلم») .
4- .الأعراف : 164 .
5- .الأعراف: 166.
6- .الخاسِئ : المطرود (لسان العرب : ج 1 ص 65 «خسأ») .
7- .تسنّمه: أي علاه (الصحاح: ج 5 ص 1954 «سنم»).
8- .في المصدر: «وإنّما» ، والتصويب من بحار الأنوار.
9- .التفسير المنسوب إلى الإمام العسكري عليه السلام : ص 268 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 56 ح 13 .

ص: 529

1 / 17 آزمايش شنبه اى ها

1 / 17آزمايش شنبه اى هاقرآن«و از اهالى آن شهرى كه كنار دريا بود ، از ايشان جويا شو ، آن گاه كه به [حكمِ] روز شنبه تجاوز مى كردند ، آن گاه كه روز شنبه آنان ، ماهى هايشان روى آب مى آمدند ، و روزهاى غير شنبه به سوى آنان نمى آمدند . اين گونه ما آنان را به سبب آن كه نافرمانى مى كردند ، مى آزموديم» .

حديثامام زين العابدين عليه السلام_ در باره ياران شنبه _ :اينان قومى بودند كه در ساحل يك دريا زندگى مى كردند و خدا و پيامبرانش صيد ماهى در روز شنبه را بر آنان ممنوع ساختند و آن قوم، به حيله اى متوسّل شدند تا از طريق آن، آنچه را خداوند برايشان حرام كرده بود ، بر خود روا سازند . بدين جهت ، گودال هايى كندند و با حفر آبراهه هايى، آنها را به دريا وصل كردند، به طورى كه ماهى ها از آن آبراهه ها وارد گودال ها و آبگيرها مى شدند؛ ولى زمانى كه مى خواستند به دريا باز گردند، بيرون رفتن از آنها برايشان ممكن نبود . پس در روز شنبه، ماهى ها _ كه خداوند، آن روز را برايشان امن قرار داده بود _ مى آمدند و وارد گودال ها و آبگيرها مى شدند و چون شب فرا مى رسيد، مى خواستند به دريا باز گردند تا از صيّادانشان در امان بمانند ؛ امّا هر چه سعى كردند ، نتوانستند و آن شب را به ناچار در مكانى مى ماندند و روز يكشنبه آنها را بدون صيد كردن ، مى گرفتند ؛ چون در آن مكان گرفتار بودند و راه فرارى نداشتند . مردم در روز يكشنبه آنها را مى گرفتند و مى گفتند: ما در روز شنبه صيد نكرده ايم ؛ بلكه در روز يكشنبه صيد كرده ايم . دروغ مى گفتند اين دشمنان خدا ! بلكه به واسطه گودال هايى كه روز شنبه حفر كرده بودند ، ماهى ها را صيد مى كردند ، تا آن كه از اين طريق، مال و ثروت آنها زياد شد و از زن و غير زن، متنعّم گشتند ؛ زيرا دستشان در اين زمينه باز بود . در آن شهر، هشتاد و چند هزار نفر زندگى مى كردند كه هفتاد هزار نفرشان اين كار را مى كردند و بقيّه مخالف بودند ، چنان كه خداى متعال حكايت كرده است : «و از اهالى آن شهرى كه كنار دريا بود ، از ايشان جويا شو» تا آخر آيه . گروهى از ايشان ، آنها را نصيحت و منع كردند و از عذاب خدا مى ترساندند و از انتقام او و خشم شديدش بر حذر مى داشتند ؛ ولى ديگران در جواب نصيحت هاى آنها مى گفتند: نه! «چرا مردمانى را نصيحت مى كنيد كه خدا هلاك كننده ايشان است؟» ، يعنى آنها را به سبب گناهانشان ريشه كن «يا به عذابى سخت عذابشان مى كند» . و نصيحت كنندگان ، در جواب كسانى كه اين سخن را به آنان مى گفتند ، اظهار مى داشتند : «تا نزد پروردگارتان عذرى باشد» ، يعنى اين نصيحت هاى ما به آنها، براى اين است كه نزد پروردگارتان معذور باشيم ؛ زيرا او ما را مكلّف به امر به معروف و نهى از منكر كرده است . پس ما نهى از منكر مى كنيم تا پروردگارمان بداند كه ما با ايشان مخالفيم و عمل آنها را خوش نمى داريم . گفتند : «و شايد كه آنان بپرهيزند» ، يعنى : همچنين به اين دليل، آنها را موعظه و نصيحت مى كنيم تا بلكه موعظه ها در آنها كارگر افتد و از اين گناه مهلك و از كيفر آن، دورى ورزند . خداوند متعال مى فرمايد : «پس چون سركشى كردند» يعنى مخالفت كردند و روى گرداندند و از سر تكبّر حاضر نشدند كه باز ايستند، «از آنچه از آن نهى شده بودند ، پس به آنان گفتيم : بوزينگانى رانده شده باشيد» ، يعنى دور و رانده شده از خير . وقتى آن ده هزار و اندى نفر ديدند كه آن هفتاد هزار نفر، نصيحت هاى آنها را نمى پذيرند و به بيم و هشدارهاى آنان اعتنايى نمى كنند ، با رفتن به آبادى ديگرى در نزديك آبادى شان ، از آنها كناره گرفتند و گفتند : خوش نداريم كه وقتى عذاب خدا بر آنها نازل مى شود، ما نيز در ميانشان باشيم . پس يك شب، خداوند، همه آنها را به بوزينگانى رانده شده مبدّل ساخت، به طورى كه دروازه شهر، همچنان بسته ماند و هيچ كسى به آن، رفت و آمد نداشت . اين خبر به گوش مردم آبادى ها رسيد و به جانب آنان حركت كردند و از ديوارهاى شهر بالا رفتند و آنها را تماشا كردند . ديدند همگى ، از مرد و زن ، بوزينگانى هستند كه از سر و كول هم بالا مى روند . تماشاگران، آشنايان و نزديكان و دوستان خود را مى شناختند . به بعضى از آنها مى گفتند : «تو فلان مرد هستى ؟» «تو فلان زن هستى ؟» و آن كس اشك مى ريخت و با سرش اشاره مى كرد كه: آرى ، يا نه . آنان سه روز، بدين حال بودند . سپس خداوند عز و جل باران و بادى بر آنان فرستاد كه همگى شان را به دريا برد ، و سپس از سه روز، ديگر مسخ شده اى باقى نماند ، و آنچه شما از اين حيواناتى كه به صورت آنها هستند، مى بينيد ، در واقع ، شبيه آنها هستند ، نه خودشان و نه از نسل ايشان .

.

ص: 530

. .

ص: 531

. .

ص: 532

تفسير القمّي عن أبي عبيدة عن الإمام الباقر عليه السلام :وَجَدنا في كِتابِ عَلِيٍّ عليه السلام : إنَّ قَوما مِن أهلِ أيلَةَ (1) مِن قَومِ ثَمودَ ، وإنَّ الحيتانَ كانَت سَبَقَت إلَيهِم يَومَ السَّبتِ لِيَختَبِرَ اللّهُ طاعَتَهُم في ذلِكَ ، فَشَرَعَت إلَيهِم يَومَ سَبتِهِم في ناديهِم وقُدّامَ أبوابِهِم في أنهارِهِم وسَواقيهِم ، فَبادَروا إلَيها فَأَخَذوا يَصطادونَها ، فَلَبِثوا في ذلِكَ ما شاءَ اللّهُ ، لا يَنهاهُم عَنهَا الأَحبارُ ولا يَمنَعُهُمُ العُلَماءُ مِن صَيدِها ، ثُمَّ إنَّ الشَّيطانَ أوحى إلى طائِفَةٍ مِنهُم : إنَّما نُهيتُم عَن أكلِها يَومَ السَّبتِ فَلَم تُنهَوا عَن صَيدِها ، فَاصطادوا يَومَ السَّبتِ وكُلوها فيما سِوى ذلِكَ مِنَ الأَيّامِ . فَقالَت طائِفَةٌ مِنهُم : الآنَ نَصطادُها ، فَعَتَت (2) ، وَانحازَت طائِفَةٌ اُخرى مِنهُم ذاتَ اليَمينِ ، فَقالوا : نَنهاكُم عَن عُقوبَةِ اللّهِ أن تَتَعَرَّضوا لِخِلافِ أمرِهِ ، وَاعتَزَلَت طائِفَةٌ مِنهُم ذاتَ اليَسارِ فَسَكَتَت فَلَم تَعظِهُم ، فَقالَت لِلطّائِفَةِ الَّتي وَعَظَتهُم : «لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا» ؟ فَقالَتِ الطّائِفَةُ الَّتي وَعَظَتهُم : «مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّكُمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ» . قالَ : فَقالَ اللّهُ جَلَّ وعَزَّ : «فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُكِّرُواْ بِهِ» (3) ؛ يَعني لَمّا تَرَكوا ما وُعِظوا بِهِ مَضَوا عَلَى الخَطيئَةِ ، فَقالَتِ الطّائِفَةُ الَّتي وَعَظَتهُم : لا وَاللّهِ لا نُجامِعُكُم ولا نُبايِتُكُمُ اللَّيلَةَ في مَدينَتِكُم هذِهِ الَّتي عَصَيتُمُ اللّهَ فيها ؛ مَخافَةَ أن يَنزِلَ بِكُمُ البَلاءُ فَيَعُمَّنا مَعَكُم . قالَ : فَخَرَجوا عَنهُم مِنَ المَدينَةِ ؛ مَخافَةَ أن يُصيبَهُمُ البَلاءُ ، فَنَزَلوا قَريبا مِنَ المَدينَةِ فَباتوا تَحتَ السَّماءِ ، فَلَمّا أصبَحَ أولِياءُ اللّهِ المُطيعونَ لِأَمرِ اللّهِ ، غَدَوا لِيَنظُروا ما حالُ أهلِ المَعصِيَةِ ، فَأَتَوا بابَ المَدينَةِ فَإِذا هُوَ مُصمِتٌ ، فَدَّقوهُ فَلَم يُجابوا ولَم يَسمَعوا مِنها خَبَرا واحِدا (4) ، فَوَضَعوا سُلَّما عَلى سورِ المَدينَةِ ثُمَّ أصعَدوا رَجُلاً مِنهُم فَأَشرَفَ عَلَى المَدينَةِ ، فَنَظَرَ فَإِذا هُوَ بِالقَومِ قِرَدَةً يَتَعاوَونَ . فَقالَ الرَّجُلُ لِأَصحابِهِ : يا قَومِ! أرى وَاللّهِ عَجَبا ، قالوا : وما تَرى ؟ قالَ : أرَى القَومَ قَد صاروا قِرَدَةً يَتَعاوَونَ ولَها أذنابٌ . فَكَسَرُوا البابَ . قالَ : فَعَرَفَتِ القِرَدَةُ أنسابَها مِنَ الإِنسِ ولَم تَعرِفِ الإِنسُ أنسابَها مِنَ القِرَدَةِ ، فَقالَ القَومُ لِلقِرَدَةِ : ألَم نَنهَكُم ؟ ! فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : وَالَّذي فَلَقَ الحَبَّةَ وبَرَأَ النَّسَمَةَ ! إنّي لَأَعرِفُ أنسابَها مِن هذِهِ الاُمَّةِ ، لا يُنكِرونَ ولا يُغَيِّرونَ ، بَل تَرَكوا ما اُمِرُوا بِهِ فَتَفَرَّقوا ، وقَد قالَ اللّهُ عز و جل : «فَبُعْدًا لِّلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ» (5) ، فَقالَ (6) اللّهُ : «أَنجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِينَ ظَلَمُواْ بِعَذَابٍ بَئِيسٍ بِمَا كَانُواْ يَفْسُقُونَ» (7) . (8)

.


1- .في المصدر : «أيكة» ، والتصويب من المصادر الاُخرى . وأيلة : مدينة على ساحل بحر القلزم [البحر الأبيض المتوسّط] ممّا يلي الشام ، وهي مدينة صغيرة عامرة بها زرع يسير ، وهي مدينة لليهود الذين حرّم اللّه عليهم صيد السمك يوم السبت ، فخالفوا فمُسخوا قردة وخنازير (معجم البلدان : ج 1 ص 292) .
2- .عَتا : كَبِرَ وَوَلّى (مجمع البحرين : ج 2 ص 1164 «عتو») .
3- .الأعراف: 165.
4- .في بحار الأنوار : «حِسَّ أحَدٍ» بدل «خبرا واحِدا» .
5- .المؤمنون : 41 .
6- .في تفسير العيّاشي : «وقال» بدل «فقال» .
7- .الأعراف : 165 .
8- .تفسير القمّي : ج 1 ص 244 ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 33 ح 93 ، سعد السعود : ص 118 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 52 ح 5 .

ص: 533

امام باقر عليه السلام :در كتاب على عليه السلام يافتيم كه جماعتى از مردم اَيكه، (1) از قوم ثمود بودند كه در روز شنبه، ماهى ها به جانب آنان پيش مى آمدند تا خداوند در اين باره آنان را بيازمايد . در روز شنبه، ماهى ها وارد جوى ها و نهرهايى مى شدند كه از جلوى خانه ها و مراكز تجمّع آنها مى گذشت ، و آن مردم به صيد آنها مى پرداختند . مدّت ها اين كار را مى كردند و ملّايان و عالمانشان آنها را از اين كار، نهى و منع نمى نمودند . سپس شيطان به گروهى از آنها القا كرد كه شما در حقيقت از خوردن ماهى در روز شنبه نهى شده ايد، نه از صيد كردن آن . بنا بر اين روز شنبه صيد كنيد و روزهاى ديگر، آنها را بخوريد . گروهى از آنان گفتند : اينك ما آنها را صيد مى كنيم ، و بدين ترتيب [از فرمان خدا ]سرپيچى كردند . گروهى از ايشان، موضع مثبت گرفتند و گفتند : با فرمان خدا مخالفت نكنيد كه به كيفر او گرفتار مى شويد . و گروهى ديگر، بى طرفى اختيار كردند و خاموشى گزيدند و آنها را نصيحت نكردند و به گروهى كه آنان را نصيحت مى كردند ، گفتند : «چرا مردمى را كه خدا هلاكشان خواهد كرد يا با عذابى سخت عذابشان خواهد نمود، نصيحت مى كنيد ؟» . گروهى كه آنها را نصيحت مى كردند ، گفتند : «نزد پروردگارتان عذرى باشد و [نيز] شايد كه آنان بپرهيزند» . خداوندت فرمود : «پس ، هنگامى كه آنچه را بِدان تذكّر داده شده بود، از ياد بردند» ، يعنى : چون اندرزى را كه به آنها [در باره ترك نافرمانى خدا و صيد ماهى ]داده شده بود، پشت گوش انداختند و به گناه ادامه دادند ، گروهى كه آنها را نصيحت كرده بودند ، گفتند : به خدا سوگند كه ديگر با شما گرد نمى آييم و امشب را در اين شهرتان كه در آن، خدا را نافرمانى كرده ايد، با شما به سر نمى بريم ؛ زيرا مى ترسيم بر شما بلا نازل شود و ما را نيز در بر گيرد . از اين رو ، از ترس اين كه بلا به ايشان رسد، شهر را ترك گفتند و جايى نزديك شهر رفتند و شب را زير آسمان به سر بردند . صبح كه شد، اين اولياى خدا و فرمانبرانِ فرمانِ او رفتند تا از حال و روز نافرمانان، خبر بگيرند و چون به دروازه شهر رسيدند، آن را بسته يافتند . در زدند؛ امّا جوابى نشنيدند و يك خبر هم از آن به گوششان نرسيد . پس نردبانى به ديوار شهر تكيه دادند و از بين خود، يك نفر را بالا فرستادند . او از بالاى ديوار، شهر را نگاه كرد و ناگاه ديد كه مردم به صورت بوزينه در آمده اند و بر يكديگر بانگ مى زنند . مرد به همراهانش گفت : اى مردم ! به خدا كه صحنه عجيبى مى بينم . گفتند : چه مى بينى ؟ گفت : مى بينم كه مردم به صورت بوزينه در آمده اند و دُم دارند و بر يكديگر بانگ مى زنند . مردم، در را شكستند . بوزينه ها خويشان انسى خود را شناختند؛ امّا اين انسان ها خويشانِ بوزينه شده خود را نمى شناختند . آن عدّه به بوزينگان گفتند : نگفتيم اين كار را نكنيد ؟ على عليه السلام فرمود : سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و انسان را آفريد ، من و نَسب هاى آنها را در ميان اين امّت مى شناسم كه نهى از منكر نمى كنند و در صدد تغيير گناهان بر نمى آيند ؛ بلكه آنچه را بِدان فرمان داده شده بودند، وا نهادند و تار و مار شدند . خداوندت مى فرمايد : «[از رحمت خدا] دور باد هر ستمكارى !» و مى فرمايد : «كسانى را كه از [كار] بد باز مى داشتند، نجات داديم و كسانى را كه ستم كردند ، به سزاى آن كه نافرمانى مى كردند ، به عذابى سخت گرفتار نموديم» .

.


1- .در تفسير القمى ، «اَيكه» آمده ، كه نام تاريخى دو منطقه تبوك و مَديَن در شرق خليج عَقبه و درياى سرخ است و از مناطق جنوبى شام ، محسوب مى شود ؛ اما در ديگر منابع ، «اَيله» آمده ، كه بندرى كوچك بر ساحل خليج عقبه بوده است ، تقريبا همان كه امروزه بندر عقبه واقع است (ر . ك : جغرافياى تاريخى كشورهاى اسلامى : ج 1 ص 157 و ج 2 ص 85 _ 89) .

ص: 534

. .

ص: 535

. .

ص: 536

تفسير الطبري عن ابن عبّاس :إنَّ اللّهَ إنَّمَا افتَرَضَ عَلى بَني إسرائيلَ اليَومَ الَّذِي افتَرَضَ عَلَيكُم في عيدِكُم يَومَ الجُمُعَةِ ، فَخالَفوا إلَى السَّبتِ فَعَظَّموهُ وتَرَكوا ما اُمِروا بِهِ ، فَلَمّا أبَوا إلّا لُزومَ السَّبتِ ابتَلاهُمُ اللّهُ فيهِ ، فَحَرَّمَ عَلَيهِم ما أحَلَّ لَهُم في غَيرِهِ . وكانوا في قَريَةٍ بَينَ أيلَةَ وَالطّورِ يُقالُ لَها «مَديَنَ» ، فَحَرَّمَ اللّهُ عَلَيهِم فِي السَّبتِ الحيتانَ ؛ صَيدَها وأَكلَها ، وكانوا إذا كانَ يَومُ السَّبتِ أقبَلَت إلَيهم شُرَّعا إلى ساحِلِ بَحرِهِم ، حَتّى إذا ذَهَبَ السَّبتُ ذَهَبنَ ، فَلَم يَرَوا حوتا صَغيرا ولا كَبيرا . حَتّى إذا كانَ يَومُ السَّبتِ أتَينَ إلَيهِم شُرَّعا ، حَتّى إذا ذَهَبَ السَّبتُ ذَهَبنَ . فَكانوا كَذلِكَ ، حَتّى إذا طالَ عَلَيهِمُ الأَمَدُ وقَرِموا (1) إلَى الحيتانِ ، عَمَدَ رَجُلٌ مِنهُم فَأَخَذَ حوتا _ سِرّا _ يَومَ السَّبتِ فَخَزَمَهُ (2) بِخَيطٍ ثُمَّ أرسَلَهُ فِي الماءِ ، وأَوتَدَ لَهُ وَتِدا فِي السّاحِلِ ، فَأَوثَقَهُ ثُمَّ تَرَكَهُ ، حَتّى إذا كانَ الغَدُ جاءَ فَأَخَذَهُ ؛ أي إنّي لَم آخُذهُ في يَومِ السَّبتِ ! ثُمَّ انطَلَقَ بِهِ فَأَكَلَهُ . حَتّى إذا كانَ يَومُ السَّبتِ الآخَرُ عادَ لِمِثلِ ذلِكَ ، ووَجَدَ النّاسُ ريحَ الحيتانِ ، فَقالَ أهلُ القَريَةِ : وَاللّهِ لَقَد وَجَدنا ريحَ الحيتانِ ، ثُمَّ عَثَروا عَلى ما صَنَعَ ذلِكَ الرَّجُلُ . قالَ : فَفَعَلوا كَما فَعَلَ ، وأَكَلوا سِرّا زَمانا طَويلاً ، لَم يُعَجِّلِ اللّهُ عَلَيهِم بِعُقوبَةٍ حَتّى صادوها عَلانِيَةً وباعوها بِالأَسواقِ . وقالَت طائِفَةٌ مِنهُم مِن أهلِ التَّقِيَّةِ : وَيَحكُمُ ، اتَّقُوا اللّهَ ! ونَهَوهُم عَمّا كانوا يَصنَعونَ . وقالَت طائِفَةٌ اُخرى لَم تَأكُلِ الحيتانَ ولَم تَنهَ القومَ عَمّا صَنَعوا : «لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا قَالُواْ مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّكُمْ» لِسَخَطِنا أعمالَهُم «وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ» . (3)

.


1- .القَرَمُ : هي شِدَّةُ شهوَة اللحم حتّى لا يصبر عنه (النهاية : ج 4 ص 49 «قرم») .
2- .الخِزامَةُ : حَلَقَةٌ من شعرٍ تُجعل في أحد جانبي منخري البعير (لسان العرب : ج 12 ص 174 «خزم») .
3- .تفسير الطبري : ج 1 الجزء 1 ص 330 ، تفسير ابن كثير : ج 1 ص 151 وراجع : تفسير الآلوسي : ج 9 ص 93 .

ص: 537

تفسير الطبرى_ به نقل از ابن عبّاس _ :خداوند، روز جمعه را كه براى شما عيد [و تعطيلى] قرار داده است، براى بنى اسرائيل نيز روز عيد [و تعطيلى] قرار داد ؛ امّا آنها بر خلاف فرمان خدا ، شنبه را تعطيلى خود قرار دادند و آن را بزرگ داشتند و فرمان خدا را وا نهادند ، و چون حاضر شدند از روز شنبه دست بردارند، خداوند، آن روز را وسيله آزمايششان قرار داد و آنچه را در روزهاى ديگر برايشان روا شمرده بود، در آن حرام كرد . آنان در آبادى اى ميان اَيله و طور ، به نام «مدين» ، زندگى مى كردند . خداوند، صيد و خوردن ماهى در روز شنبه را بر آنان حرام نمود . چون روز شنبه مى شد، ماهى ها به ساحل دريايشان هجوم مى آوردند و شنبه كه مى گذشت ، مى رفتند و حتّى يك ماهى ، كوچك يا بزرگ ، ديده نمى شد ، و باز شنبه كه مى رسيد، هجوم مى آوردند و شنبه كه سپرى مى شد ، مى رفتند . اين وضع ادامه داشت تا آن كه مدّتى دراز گذشت و مردم به شدّت، ماهى هوس كردند . مردى از آنان در روز شنبه مخفيانه ماهى اى گرفت و آن را با نخى بست و سپس در آب رهايش كرد و ميخى در ساحل كوبيد و سر آن نخ را به ميخ، محكم بست و رفت و فردايش آمد و آن ماهى را گرفت ؛ يعنى اين كه من آن را شنبه نگرفته ام و سپس آن را برد و خورد . او شنبه آينده نيز همين كار را كرد . مردم ، بوى ماهى شنيدند . اهل آبادى گفتند : به خدا كه بوى ماهى مى شنويم . سپس متوجّه كارى كه آن مرد كرده بود ، شدند و آنها نيز همان كارِ او را انجام دادند. زمانى دراز ، مخفيانه مى خوردند و خداوند در مجازات آنان شتاب نكرد، تا آن كه آشكارا به صيد ماهى و فروختن آن در بازارها پرداختند . گروهى از ايشان _ كه اهل پرهيزگارى بودند _ ، گفتند : «واى بر شما ! از خدا بترسيد » و آنها را از كارى كه مى كردند ، باز مى داشتند . گروهى ديگر كه ماهى نمى خوردند و آن ماهيگيران را هم از كارشان باز نمى داشتند ، [به آن گروه اوّل ]گفتند : «چرا مردمى را نصيحت مى كنيد كه خدا ايشان را هلاك خواهد كرد يا با عذابى سخت عذابشان خواهد نمود ؟ گفتند : تا نزد پروردگارتان عذرى باشد» كه ما از كردار آن عدّه ناخشنوديم «و [نيز] شايد كه بپرهيزند» .

.

ص: 538

1 / 18اِبتِلاءُ أصحابِ طالوتَالكتاب«فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُم بِنَهَرٍ فَمَن شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّى وَمَن لَّمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّى إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ فَشَرِبُواْ مِنْهُ إِلَّا قَلِيلاً مِّنْهُمْ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُ قَالُواْ لَا طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالَ الَّذِينَ يَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلَاقُواْ اللَّهِ كَم مِّن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ» . (1)

الحديثالإمام الباقر عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ جَلَّ ذِكرُهُ : «إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُم بِنَهَرٍ فَمَن شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّى وَمَن لَّمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّى» _ :فَشَرِبوا مِنهُ إلّا ثَلاثَمِئَةٍ وثَلاثَةَ عَشَرَ رَجُلاً ، مِنهُم مَنِ اغتَرَفَ ومِنهُم مَن لَم يَشرَب ، فَلَمّا بَرَزوا قالَ الَّذينَ اغتَرَفوا : «لَا طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ» ، وقالَ الَّذينَ لَم يَغتَرِفوا : «كَم مِّن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ» . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :القَليلُ الَّذينَ لَم يَشرَبوا ولَم يَغتَرِفوا ثَلاثُمِئَةٍ وثَلاثَةَ عَشَرَ رَجُلاً ، فَلَمّا جاوَزُوا النَّهَرَ ونَظَروا إلى جُنودِ جالوتَ ، قالَ الَّذينَ شَرِبوا مِنهُ : «لَا طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ» ، وقالَ الَّذينَ لَم يَشرَبوا : «رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ» (3) . فَجاءَ داودُ عليه السلام حَتّى وَقَفَ بِحِذاءِ جالوتَ ، وكانَ جالوتُ عَلَى الفيلِ وعَلى رَأسِهِ التّاجُ ، وفي [جَبهَتِهِ] (4) ياقوتٌ يَلمَعُ نورُهُ ، وجُنودُهُ بَينَ يَدَيهِ ، فَأَخَذَ داودُ مِن تِلكَ الأَحجارِ حَجَرا فَرَمى بِهِ في مَيمَنَةِ جالوتَ ، فَمَرَّ فِي الهَواءِ ووَقَعَ عَلَيهِم فَانهَزَموا ، وأَخَذَ حَجَرا آخَرَ فَرمى بِهِ في مَيسَرَةِ جالوتَ فَوَقَعَ عَلَيهِم فَانهَزَموا ، ورَمى جالوتَ بِحَجَرٍ ثالِثٍ فَصَكَّ (5) الياقوتَةَ في جَبهَتِهِ ووَصَلَ إلى دِماغِهِ ، ووَقَعَ إلَى الأَرضِ مَيِّتا ، فَهُوَ قَولُهُ : «فَهَزَمُوهُم بِإِذْنِ اللَّهِ وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَءَاتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ وَالْحِكْمَةَ» (6) . (7)

.


1- .البقرة : 249 .
2- .الكافي : ج 8 ص 316 ح 498 ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 134 ح 443 كلاهما عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 13 ص 438 ح 1 .
3- .البقرة : 250 .
4- .مابين المعقوفين سقط من المصدر ، وأثبتناه من بحار الأنوار .
5- .الصَكُّ : الضَربُ (مجمع البحرين : ج 2 ص 1040 «صكك») .
6- .البقرة : 251 .
7- .تفسير القمّي : ج 1 ص 83 ، بحار الأنوار : ج 13 ص 441 ح 4 .

ص: 539

1 / 18 آزمايش ياران طالوت

1 / 18آزمايش ياران طالوتقرآن«و چون طالوت با لشكريان [خود] بيرون رفت ، گفت : خداوند، شما را به وسيله رودى خواهد آزمود . پس هر كس از آن بنوشد، از [پيروانِ] من نيست ، و هر كس از آن نچشد، او از من است ، مگر كسى كه با دستش كفى بر گيرد . پس [همگى] جز اندكى از آنها ، از آن نوشيدند ، و هنگامى كه [طالوت ]با كسانى كه همراه وى ايمان آورده بودند . از آن نهر گذشتند ، گفتند : امروز، ما را ياراى [مقابله با ]جالوت و سپاهيانش نيست . [امّا] كسانى كه به ديدار خدا يقين داشتند ، گفتند : بسا گروهى اندك كه بر گروهى بسيار ، به اذن خدا پيروز شوند ، و خدا با شكيبايان است» .

حديثامام باقر عليه السلام_ در باره اين سخن خداىِ بلندنام : «خدا شما را با رودخانه اى خواهد آزمود . پس هر كس كه از آن بنوشد، از من نيست و هر كس از آن نچشد، او از من است» _ :همه آنها از آن رودخانه نوشيدند، بجز سيصد و سيزده نفر كه از اين عدّه ، برخى شان كف آبى نوشيدند و برخى شان هيچ ننوشيدند . و چون كسانى كه كف آبى نوشيده بودند، [با سپاه جالوت ]روياروى شدند ، گفتند : «امروز، ما را ياراى [مقابله با] جالوت و سپاهيانش نيست» ؛ امّا كسانى كه كف آبى هم ننوشيده بودند ، گفتند : «بسا گروهى اندك كه بر گروهى بسيار ، به اذن خدا پيروز شوند و خدا با شكيبايان است» .

امام صادق عليه السلام :آن تعداد اندكى كه آب ننوشيدند و كف آبى هم بر نگرفتند ، سيصد و سيزده نفر بودند . هنگامى كه از رودخانه گذشتند و چشمشان به سپاه جالوت افتاد ، كسانى كه از آن نوشيده بودند، گفتند : «امروز، ما را ياراى [مقابله با ]جالوت و سپاهيان او نيست» و كسانى كه نياشاميده بودند، گفتند : «پروردگارا ! بر دل هاى ما شكيبايى فرو ريز و گام هايمان را استوار بدار و ما را بر كافران، پيروز گردان» . در اين هنگام، داوود عليه السلام پيش آمد، تا اين كه رو به روى جالوت ايستاد . جالوت ، سوار بر فيل بود و تاجى بر سر داشت و بر پيشانى اش ياقوتى مى درخشيد و سپاهيانش مقابل او صف كشيده بودند . داوود، يكى از آن سه سنگ را برداشت و به جناح راست سپاه جالوت ، پرتاب كرد. سنگ، فضا را شكافت و بر روى آنان افتاد . تار و مار شدند . سنگ دوم را برداشت و آن را به طرف جناح چپ سپاه جالوت ، پرتاب نمود و سنگ بر روى آنان افتاد و تار و مار شدند . سنگ سوم را به سوى جالوت ، پرتاب كرد كه به دانه ياقوت پيشانى او خورد و تا مغزش را شكافت ، و جنازه اش نقش بر زمين شد . اين است سخن خداى متعال كه : «پس به اذن خدا آنان را در هم شكستند و داوود ، جالوت را كشت و خدا به او سلطنت و حِكمت داد» .

.

ص: 540

1 / 19اِبتِلاءُ المُسلِمينَ في عَصرِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آلهالكتاب«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ جَآءَتْكُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا وَ جُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا وَ كَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرًا * إِذْ جَاءُوكُم مِّن فَوْقِكُمْ وَ مِنْ أَسْفَلَ مِنكُمْ وَ إِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا * هُنَالِكَ ابْتُلِىَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُواْ زِلْزَالًا شَدِيدًا» . (1)

.


1- .الأحزاب : 9 _ 11 .

ص: 541

1 / 19 آزمايش مسلمانان در عصر پيامبرصلى الله عليه وآله

1 / 19آزمايش مسلمانان در عصر پيامبر صلى الله عليه و آلهقرآن«اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! نعمت خدا را در حقّ خود، به ياد آوريد، آن گاه كه لشكرهايى به سوى شما آمدند . پس، به سوى آنان تندبادى فرستاديم و [نيز] لشكرهايى كه آنها را نمى ديديد _ و البتّه خدا به آنچه مى كنيد، بيناست _ ، هنگامى كه از بالاى سر شما و از زير پاى شما آمدند ، و آن گاه كه چشم ها خيره شدند و جان ها به گلوگاه ها رسيدند ، و به خدا گمان هايى [نابه جا] مى برديد . آن جا بود كه مؤمنان در آزمايش قرار گرفتند و سخت تكان خوردند» .

.

ص: 542

«أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُم مَّثَلُ الَّذِينَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِكُم مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُواْ حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ ءَامَنُواْ مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ» . (1)

الحديثالإمام زين العابدين عليه السلام_ فِي الصَّلاةِ عَلى أتباعِ الرُّسُلِ ومُصَدِّقيهِم _ :اللّهُمَّ وأَصحابَ مُحَمَّدٍ خاصَّةً الَّذينَ أحسَنُوا الصَّحابَةَ ، وَالَّذينَ أبلَوُا البَلاءَ الحَسَنَ في نَصرِهِ ، وكانَفوهُ (2) وأَسرَعوا إلى وِفادَتِهِ ، وسابَقوا إلى دَعوَتِهِ ، وَاستَجابوا لَهُ حَيثُ أسمَعَهُم حُجَّةَ رِسالاتِهِ ، وفارَقُوا الأَزواجَ وَالأَولادَ في إظهارِ كَلِمَتِهِ ، وقاتَلُوا الآباءَ وَالأَبناءَ في تَثبيتِ نُبُوَّتِهِ ، وَانتَصَروا بِهِ ، ومَن كانوا مُنطَوينَ عَلى مَحَبَّتِهِ ، يَرجونَ تِجارَةً لَن تَبورَ في مَوَدَّتِهِ ، وَالَّذينَ هَجَرَتهُمُ العَشائِرُ إذ تَعَلَّقوا بِعُروَتِهِ ، وَانتَفَت مِنهُمُ القَراباتُ إذ سَكَنوا في ظِلِّ قَرابَتِهِ ؛ فَلا تَنسَ لَهُمُ اللّهُمَّ ما تَرَكوا لَكَ وفيكَ ، وأَرضِهِم مِن رِضوانِكَ ، وبِما حاشُوا الخَلقَ عَلَيكَ ، وكانوا مَعَ رَسولِكَ دُعاةً لَكَ إلَيكَ ، وَاشكُرهُم عَلى هَجرِهِم فيكَ دِيارَ قَومِهِم ، وخُروجِهِم مِن سَعَةِ المَعاشِ إلى ضيقِهِ ، ومَن كَثَّرتَ في إعزازِ دينِكَ مِن مَظلومِهِم . (3)

1 / 20اِبتِلاءُ المُسلِمينَ بَعدَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آلهالكتاب«أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُواْ أَن يَقُولُواْ ءَامَنَّا وَ هُمْ لَا يُفْتَنُونَ * وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُواْ وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ» . (4)

.


1- .البقرة : 214 .
2- .كَنَفَهُ : حَفِظَهُ وأعانَهُ (لسان العرب : ج 9 ص 308 «كنف») .
3- .الصحيفة السجّادية : ص 31 الدعاء 4 .
4- .العنكبوت : 2 و 3 .

ص: 543

1 / 20 آزمايش مسلمانان، پس از پيامبرصلى الله عليه وآله

«آيا پنداشته ايد كه به بهشت مى رويد و حال آن كه هنوز مانند آنچه بر سر پيشينيان شما آمده، بر سر شما نيامده است ؟ به آنان سختى و زيان رسيد و متزلزل شدند ، تا جايى كه پيامبر و كسانى كه با او ايمان آورده بودند ، گفتند : يارى خدا، كِى خواهد بود ؟ هان ! يارى خدا نزديك است» .

حديثامام زين العابدين عليه السلام_ در درود فرستادن بر پيروان و تصديق كنندگان پيامبران _ :بار خدايا ! [به آمرزش و خشنودى خود، ياد كن] ياران محمّد را ، بويژه آنان كه حقّ يارى را نيكو گزاردند ، و در يارى اش دلاورى ها نمودند ، و از او حفاظت كردند ، و به ديدار او شتافتند ، و در پذيرش دعوت او پيشى گرفتند ، و چون حجّت رسالتش را به گوش آنان رسانيد ، به او پاسخِ قبول دادند ، و براى پيروز و چيره گردانيدن دعوت او ، از زن و فرزند خويش جدا شدند ، و در راه استوار نمودن نبوّت او، با پدران و پسران خود جنگيدند ، و به [بركت ]وجود او پيروز شدند . [بار خدايا ! به آمرزش و خشنودى خود، ياد كن] كسانى را كه محبّت او را در دل داشتند ، و در بازار محبّت او به تجارتى اميد بستند كه هرگز بى رونق نمى شود ، و كسانى را كه چون چنگ در دستگيره او زدند ، خاندان و عشيره از ايشان دورى گزيدند ، و چون در سايه قرابت او آرميدند ، خويشان از آنان بريدند . پس _ خداوندا _ آنچه را كه آنان براى تو و در راه تو وا گذاشتند، فراموش منما و آنان را به خشنودى خويش خشنود فرماى ؛ زيرا مردم را براى اعتلاى دين تو گرد آوردند ، و همراهِ پيامبر خدا ، دعوتگرانِ تو به سوى تو بودند ، و از اين كه در راه تو از سرزمين قوم خويش هجرت كردند و فراخى و آسايش زندگى را رها نمودند و سختى و تنگى آن را به جان خريدند ، پاداش نيك عطايشان فرما ، و نيز [پاداش ده] آن گروه از ستم ديدگان را كه در راه تقويت دينت بر شمارشان افزودى .

1 / 20آزمايش مسلمانان، پس از پيامبر صلى الله عليه و آلهقرآن«آيا مردم پنداشته اند كه تا گفتند : ايمان آورديم ، رها مى شوند و آزمايش نمى شوند ؟ و به يقين كسانى را كه پيش از اينان بودند، آزموديم ، تا خدا آنان را كه راست گفته اند، معلوم دارد و دروغگويان را نيز معلوم دارد» .

.

ص: 544

الحديثالإمام عليّ عليه السلام_ لَمّا قامَ إلَيهِ رَجُلٌ فَقالَ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، أخبِرنا عَنِ الفِتنَةِ ، وهَل سَأَلتَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَنها ؟ _ :إنَّهُ لَمّا أنزَلَ اللّهُ سُبحانَهُ قَولَهُ : «الم * أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُواْ أَن يَقُولُواْ ءَامَنَّا وَ هُمْ لَا يُفْتَنُونَ» ، عَلِمتُ أنَّ الفِتنَةَ لا تَنزِلُ بِنا ورَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بَينَ أظهُرِنا ، فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، ما هذِهِ الفِتنَةُ الَّتي أخبَرَكَ اللّهُ تَعالى بِها ؟ فَقالَ : يا عَلِيُّ ، إنَّ اُمَّتي سَيُفتنَونَ مِن بَعدي . فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، أوَلَيسَ قَد قُلتَ لي يَومَ اُحُدٍ حَيثُ استُشهِدَ مَنِ استُشهِدَ مِنَ المُسلِمينَ ، وحِيزَت عَنِّي الشَّهادَةُ فَشَقَّ ذلِكَ عَلَيَّ ، فَقُلتَ لي : أبشِر ، فَإِنَّ الشَّهادَةَ مِن وَرائِكَ ؟ فَقالَ لي : إنَّ ذلِكَ لَكَذلِكَ ، فَكَيفَ صَبرُكَ إذَن ؟ ، فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، لَيسَ هذا مِن مَواطِنِ الصَّبرِ ، ولكِن مِن مَواطِنِ البُشرى وَالشُّكرِ . وقالَ : يا عَلِيُّ ، إنَّ القَومَ سَيُفتَنونَ بِأَموالِهِم ، ويَمُنّونَ بِدينِهِم عَلى رَبِّهِم ، ويَتَمَنَّونَ رَحمَتَهُ ، ويَأمَنونَ سَطوَتَهُ ، ويَستَحِلّونُ حَرامَهُ بِالشُّبُهاتِ الكاذِبَةِ وَالأَهواءِ السّاهِيَةِ ، فَيَستَحِلّونَ الخَمرَ بِالنَّبيذِ وَالسُّحتَ بِالهَدِيَّةِ ، وَالرِّبا بِالبَيعِ . قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، فَبِأَيِّ المَنازِلِ اُنزِلُهُم عِندَ ذلِكَ ؟ أبِمَنزِلَةِ رِدَّةٍ ، أم بِمَنزِلَةِ فِتنَةٍ ؟ فَقالَ : بِمَنزِلَةِ فِتنَةٍ . (1)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 156 ، أعلام الدين : ص 104 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 241 ح 191 ؛ كنز العمّال : ج 16 ص 193 ح 44216 نقلاً عن الوكيع .

ص: 545

حديثامام على عليه السلام_ آن گاه كه مردى برخاست و گفت : اى امير مؤمنان ! از فتنه برايمان بگو ، و اين كه آيا در باره آن از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پرسيده اى ؟ _ :چون خداى سبحان، اين آيه : «الف ، لام ، ميم . آيا مردم پنداشته اند كه تا گفتند : ايمان آورديم، رها مى شوند و مورد آزمايش قرار نمى گيرند ؟» را فرو فرستاد ، دانستم كه تا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در ميان ما هست، اين فتنه [و آزمايش] بر سر ما نمى آيد . پس گفتم : اى پيامبر خدا ! اين فتنه كه خداى متعال، شما را از آن خبر داده است ، چيست ؟ فرمود : «اى على ! زودا كه امّتم پس از من آزموده شوند» . گفتم : اى پيامبر خدا ! آيا در روز اُحُد كه شمارى از مسلمانان شهيد شدند و شهادت ، نصيب من نشد و اين بر من سخت آمد ، به من نفرمودى كه : «بشارت باد كه شهادت ، پيش روى توست» ؟ به من فرمود : «همين گونه است ؛ امّا در آن زمان، شكيبايى تو چگونه خواهد بود ؟» . گفتم : اى پيامبر خدا ! اين ، نه از جاهاى شكيبايى ، كه از جاهاى شادى و شُكر است . فرمود : «اى على ! اين مردم به زودى با دارايى هايشان آزموده مى شوند ، و به واسطه ديندارى خود، بر پروردگارت منّت مى نهند و به رحمت او آرزومندند و خويش را از خشم او در امان مى پندارند ، و با شبهات دروغين و هوس هاى غفلت زا ، حرام او را حلال مى شمارند ، مثلاً شراب را به نام آب انگور ، روا مى دارند و رشوه را به نام هديه ، و ربا را به نام معامله» . گفتم : اى پيامبر خدا ! در آن هنگام ، آنان را در چه جايگاهى بگذارم ؟ در جايگاه ارتداد ، يا در جايگاه فتنه [و آزمايش] ؟ فرمود : «در جايگاه فتنه [ و آزمايش ]» .

.

ص: 546

عنه عليه السلام :لَمّا نَزَلَت : «الم * أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُواْ أَن يَقُولُواْ ءَامَنَّا وَ هُمْ لَا يُفْتَنُونَ» قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، ما هذِهِ الفِتنَةُ ؟ قالَ : يا عَلِيُّ ، إنَّكَ مُبتَلىً بِكَ ، وإنَّكَ مُخاصَمٌ فَأَعِدَّ لِلخُصومَةِ . (1)

مجمع البيان_ في تَفسيرِ قَولِهِ تَعالى : «قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى أَن يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذَابًا مِّن فَوْقِكُمْ أَوْمِن تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَيُذِيقَ بَعْضَكُم بَأْسَ بَعْضٍ» (2) _ :في تَفسيرِ الكَلبِيِّ : أنَّهُ لَمّا نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ قامَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فَتَوَضَّأَ وأَسبَغَ وُضوءَهُ ، ثُمَّ قامَ وصَلّى فَأَحسَنَ صَلاتَهُ ، ثُمَّ سَأَلَ اللّهَ سُبحانَهُ أن لا يَبعَثَ عَلى اُمَّتِهِ عَذابا مِن فَوقِهِم ولا مِن تَحتِ أرجُلِهِم ، ولا يُلبِسَهُم شِيَعا ، ولا يُذيقَ بَعضَهُم بَأسَ بَعضٍ ، فَنَزَلَ جَبرَئيلُ عليه السلام فَقالَ : يا مُحَمَّدُ ، إنَّ اللّهَ تَعالى سَمِعَ مَقالَتَكَ ، وأَنَّهُ قَد أجارَهُم مِن خَصلَتَينِ ، ولَم يُجرِهُم مِن خَصلَتَينِ ؛ أجارَهُم مِن أن يَبعَثَ عَلَيهِم عَذابا مِن فَوقِهِم أو مِن تَحتِ أرجُلِهِم ، ولَم يُجِرهُم مِنَ الخَصلَتَينِ الاُخرَيَينِ . فَقالَ صلى الله عليه و آله : يا جَبرَئيلُ ، ما بَقاءُ اُمَّتي مَعَ قَتلِ بَعضِهِم بَعضا ؟ فَقامَ وعادَ إلَى الدُّعاءِ ، فَنَزَلَ : «الم * أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُواْ أَن يَقُولُواْ ءَامَنَّا وَ هُمْ لَا يُفْتَنُونَ» الآيَتَينِ ، فَقالَ : لا بُدَّ مِن فِتنَةٍ تُبتَلى بِهَا الاُمَّةُ بَعدَ نَبِيِّها ؛ لِيَتَبَيَّنَ الصّادِقُ مِنَ الكاذِبِ ؛ لِأَنَّ الوَحيَ انقَطَعَ ، وبَقِيَ السَّيفُ وَافتِراقُ الكَلِمَةِ إلى يَومِ القِيامَةٍ . (3)

.


1- .تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 427 ح 2 عن عبد اللّه بن الحسين عن أبيه عن جدّه عن الإمام الحسين عليه السلام ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 3 ص 203 عن الإمام الحسين عنه عليهماالسلام وفيه «مبتلى ومبتلىً بك» بدل «مبتلىً بك» ، بحار الأنوار : ج 24 ص 228 ح 26 ؛ شواهد التنزيل : ج 1 ص 565 ح 602 عن عبيد اللّه بن الحسين عن أبيه عن جدّه عن الإمام الحسين عنه عليهماالسلاموفيه «مبتلى ومبتلى بك» بدل «مبتلىً بك» وليس فيه ذيله .
2- .الأنعام : 65.
3- .مجمع البيان : ج 4 ص 487 ، بحار الأنوار : ج 9 ص 88 .

ص: 547

امام على عليه السلام :چون آيه : «الف ، لام ، ميم. آيا مردم پنداشته اند كه تا گفتند ايمان آورديم ، رها مى شوند و آزمايش نمى شوند» نازل شد ، من گفتم : اى پيامبر خدا ! اين آزمايش چيست ؟ فرمود : «اى على ! تو وسيله آزمايش قرار مى گيرى ، و با تو خصومت خواهد شد . پس خود را براى خصومت ، آماده كن» .

مجمع البيان :در تفسير آيه شريف: «بگو : او قادر است كه از [آسمانِ] بالاى سرتان يا از [زمينِ ]زير پاهايتان، عذابى را بفرستد يا شما را گروه گروه گرداند و عذاب بعضى از شما را به بعضى ديگر بچشاند» _ : در تفسير الكلبى آمده است كه: چون اين آيه نازل شد ، پيامبر صلى الله عليه و آله برخاست و وضويى كامل و با آداب ساخت . سپس به نماز ايستاد و نمازى نيكو گزارد . آن گاه از خداى سبحان، مسئلت نمود كه بر امّت او از بالاى سرشان و از زير پاهايشان عذابى نفرستد و آنان را گروه گروه نگرداند و عذاب برخى از آنان را به برخى ديگر نچشاند . جبرئيل عليه السلام نازل شد و گفت : اى محمّد ! خداى متعال، سخن تو را شنيد و آنان را از دو چيز، پناه داد و از دو چيز پناه نداد [و حفظشان نمى كند] : از اين كه از بالاى سرشان يا از زير پاهايشان برايشان عذاب فرستد، پناه داد و از دو كار آخر، پناهشان نداد . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اى جبرئيل ! در صورتى كه امّتم يكديگر را بكشند، ديگر از آنان چه باقى مى ماند ؟». بدين جهت، برخاست و دوباره دست به دعا برداشت. پس اين آيات، نازل شد : «الف ، لام ، ميم . آيا مردم پنداشته اند كه چون گفتند ايمان آورديم، رها مى شوند و آزمايش نمى شوند ؟» . آن گاه فرمود : «چاره اى جز آزمايش امّت، پس از پيامبرش نيست تا راستگو از دروغگو باز شناخته شود ؛ چرا كه وحى ، قطع مى شود و شمشير و تفرقه تا روز قيامت بر جا مى ماند» .

.

ص: 548

الإمام زين العابدين عليه السلام :قَدِ انتَحَلَت طَوائِفُ مِن هذِهِ الاُمَّةِ _ بَعدَ مُفارَقَتِها أئِمَّةَ الدّينِ وَالشَّجَرَةَ النَّبَوِيَّةَ _ إخلاصَ الدِّيانَةِ ، وأَخَذوا أنفُسَهُم في مَخايِلِ (1) الرَّهبانِيَّةِ ، وتَغالَوا فِي العُلومِ ، ووَصَفُوا الإِسلامَ بِأَحسَنِ صِفاتِهِم ، وتَحَلَّوا بِأَحسَنِ السُّنَّةِ ، حَتّى إذا طالَ عَلَيهِمُ الأَمَدُ وبَعُدَت عَلَيهِمُ الشُّقَّةُ ، وَامتُحِنوا بِمِحَنِ الصّادِقينَ ، رَجَعوا عَلى أعقابِهِم ناكِصينَ عَن سَبيلِ الهُدى وعَلَمِ النَّجاةِ ، يَتَفَسَّحونَ تَحتَ أعباءِ الدِّيانَةِ ، تَفَسُّحَ حاشِيَةِ الإِبِلِ تَحتَ أوراقِ البُزَّلِ (2) . (3)

الإمام عليّ عليه السلام_ مِن خُطبَةٍ لَهُ لَمّا بويِعَ بَعدَ مَقتَلِ عُثمانَ _ :ألا إن بَلِيَّتَكُم قَد عادَت كَهَيئَتِها يَومَ بَعَثَ اللّهُ نَبِيَّهُ صلى الله عليه و آله ، وَالَّذي بَعَثَهُ بِالحَقِّ لَتُبَلبَلُنَّ بَلبَلَةً (4) ، ولَتُغَربَلُنَّ غَربَلَةً ، حَتّى يَعودَ أسفَلُكُم أعلاكُم وأَعلاكُم أسفَلَكُم ، ولَيَسبِقَنَّ سَبّاقونَ كانوا قَصَّروا ، وَلَيُقَصِّرَنَّ سَبّاقونَ كَانوا سَبَقوا ، وَاللّهِ ما كَتَمتُ وَسمَةً ، ولا كَذَبتُ كَذِبَةً ، ولَقَد نُبِّئتُ بِهذَا المَقامِ وهذَا اليَومِ . (5)

.


1- .المخايل : جمع المخيلة ؛ وهي ما يوقع في الخيال ، يعني به الإمارات (مجمع البحرين: ج 1 ص 722 «خيل») .
2- .قال العلّامة المجلسي قدس سره : الحاشية : صِغار الإبل . والأوراق : جمع أورق ؛ وهو من الإبل ما في لونه بياض إلى سواد . والبُزَّل _ كرُكَّع _ : جمع بازل ؛ وهو جمل أو ناقة طلع نابُهما وذلك في السنة التاسعة . والحاصل : أنّه شبّه عليه السلام ضَعفهم عن إقامة السنن ونفورهم عنها لألفهم بالبدع بناقةٍ صغيرة ضرب عليها فحل قويّ بازل لا تطيقه فتمتنع منه . والأصوب أنّه «أرواق» كما في بعض النسخ ؛ أي الأحمال الثقيلة تُحمل على الإبل الكاملة القويّة ، فإنّ صغار الإبل لا تطيقها (بحار الأنوار : ج 27 ص 194) .
3- .كشف الغمّة : ج 2 ص 310 ، بحار الأنوار : ج 27 ص 193 ح 52 .
4- .البَلبَلة : جمعها البلابل ؛ وهي الهموم والأحزان ( راجع : النهاية : ج 1 ص 150 « بلبل » ) .
5- .الكافي : ج 1 ص 369 ح 1 و ج 8 ص 67 ح 23 ، الغيبة للنعماني : ص 201 ح 1 كلّها عن يعقوب السرّاج وعلي بن رئاب عن الإمام الصادق عليه السلام ، نهج البلاغة : الخطبة 16 ، المسترشد : ص 404 ح 137 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 5 ص 218 ح 12 .

ص: 549

امام زين العابدين عليه السلام :گروه هايى از اين امّت ، پس از جدا شدنشان از پيشوايان دين و شجره نبوى ، از اخلاص در ديانت ، دم زدند و خود را در ظواهر رهبانيت فرو بردند و در علوم غرق شدند ، و اسلام را به نيكوترين شكل وصف نمودند ، و به زيباترين سنّت، آراسته گشتند ، تا آن كه روزگارى دراز بر آنان گذشت و راهى دراز پيمودند و با آزمايش هاى راستگويان [و مؤمنان راستين] آزموده شدند . [آنان ]از راه درست و طريق نجات به عقب باز گشتند و همچون بچّه شترانى كه از زير اشتران نر خاكسترى رنگ پهلو تهى مى كنند ، از زير بارهاى ديندارى، پهلو تهى كردند . (1)

امام على عليه السلام_ از سخنرانى ايشان در پى بيعت مردم با ايشان پس از كشته شدن عثمان _ :هان ! آزمايش و فتنه ، همچون روزى كه خداوند، پيامبرش را برانگيخت ، باز گشته است . سوگند به آن كه او را به حق فرستاد ، چنان در هم آميخته و چنان غربال شويد كه آن كه از شما پايين است، رو آيد و آن كه بالاست، به زير رود ، و پيشى جويندگانى كه عقب مانده اند، پيشى گيرند ، و پيشى گيرندگانى كه جلو افتاده اند، عقب مانند . به خدا سوگند كه هيچ [گفته و] نشانى را پنهان نكردم و هرگز دروغى نگفته ام ، و من از اين وضعيت و از اين روز ، [توسّط پيامبر صلى الله عليه و آله ] خبر داده شده ام .

.


1- .امام عليه السلام روى آوردن اين گروه به بدعت ها و ضعفشان را در برپايى سنّت هاى دينى و تنفّرشان را از آنها ، به شتر كوچكى تشبيه كرده است كه مى خواهند او را با شترى قوى هيكل و درشت، باردار كنند و طاقتش را ندارد و از آن سر باز مى زند . صحيح تر، آن است كه به جاى «أوراق»، «أرواق» باشد _ چنان كه در برخى نسخه ها چنين است _ و «أرواق» يعنى بارهاى سنگينى كه با شترهاى كامل قوى، حمل مى شوند و بچّه شتران توان حمل آنها را ندارند (بحار الأنوار: ج 27 ص 194) .

ص: 550

1 / 21اِبتِلاءُ المُسلِمينَ بِمَحَبَّةِ أهلِ البَيتِ عليهم السّلامتفسير الثعلبي عن جابر بن عبد اللّه الأنصاري :أتَينا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَوما في مَسجِدِ المَدينَةِ ، فَذَكَرَ بَعضُ أصحابِهِ الجَنَّةَ ... فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : الحَمدُ للّهِِ الَّذي هَدانا بِكَ ، وكَرَّمَنا وشَرَّفَنا . فَقالَ لَهُ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : يا عَلِيُّ ، أما عَلِمتَ أنَّ مَن أحَبَّنا وَانتَحَلَ مَحَبَّتَنا أسكَنَهُ اللّهُ تَعالى مَعَنا ؟ وتَلا هذِهِ الآية : «فِى مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُّقْتَدِرٍ» (1) . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لِعَلِيٍّ _ :يا عَلِيُّ ، أنتَ أوَّلُ هذِهِ الاُمَّةِ إيمانا بِاللّهِ ورَسولِهِ ، وأَوَّلُهُم هِجرَةً إلَى اللّهِ ورَسولِهِ ، وآخِرُهُم عَهدا بِرَسولِهِ ، لا يُحِبُّكَ _ وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ _ إلّا مُؤمِنٌ قَدِ امتَحَنَ اللّهُ قَلبَهُ لِلإِيمانِ ، ولا يُبغِضُكَ إلّا مُنافِقٌ أو كافِرٌ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ اللّهَ _ تَبارَكَ اسمُهُ _ امتَحَنَ بي عِبادَهُ . (4)

عنه عليه السلام :أما إنَّهُ لَيسَ عَبدٌ مِن عِبادِ اللّهِ مِمَّنِ امتَحَنَ اللّهُ قَلبَهُ لِلإِيمانِ ، إلّا وهُوَ يَجِدُ مَوَدَّتَنا عَلى قَلبِهِ فَهُوَ يُحِبُّنا . (5)

.


1- .القمر : 55 .
2- .تفسير الثعلبي : ج 9 ص 174 ، شواهد التنزيل : ج 2 ص 470 ح 1141 ، الفردوس : ج 5 ص 377 ح 8484 نحوه ، كنزالعمّال : ج 12 ص 422 ح 35474 ؛ الفضائل : ص 104 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 630 ح 2 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 27 ص 130 ح 120 نقلاً عن كتاب المحتضر للحسن بن سليمان .
3- .الأمالي للطوسي : ص 472 ح 1031 عن ابن أبي رافع ، كشف الغمّة : ج 2 ص 33 عن هند بن أبي هالة ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 1 ص 184 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 127 ح 46 ، بحار الأنوار : ج 19 ص 67 ح 18 .
4- .الكافي : ج 8 ص 26 ح 4 عن جابر بن يزيد عن الإمام الباقر عليه السلام .
5- .الأمالي للمفيد : ص 271 ح 2 ، الأمالي للطوسي : ص 34 ح 34 كلاهما عن الحارث الأعور و ص 148 ح 243 عن ميثم التمّار ، بشارة المصطفى : ص 48 عن الحارث الأعور ، شرح الأخبار : ج 3 ص 499 ح 1430 عن أبي الجارود عن الإمام الباقر عنه عليهماالسلاموالثلاثة الأخيرة نحوه ، بحار الأنوار : ج 27 ص 80 ح 19 .

ص: 551

1 / 21 آزمايش مسلمانان با دوستدارى اهل بيت عليهم السلام

1 / 21آزمايش مسلمانان با دوستدارى اهل بيت عليهم السّلامتفسير الثعلبى_ به نقل از جابر بن عبد اللّه انصارى _ :روزى در مسجد مدينه خدمت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رسيديم . يكى از يارانش ، از بهشت، سخن به ميان آورد... . على عليه السلام فرمود : ستايش، خدايى را كه به واسطه تو (پيامبر)، ما را هدايت فرمود و به ما ارجمندى و بزرگى بخشيد . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اى على ! آيا نمى دانى كه هر كس ما را دوست بدارد و محبّت ما را بپذيرد، خداى متعال، او را در كنار ما سكونت مى دهد ؟» و اين آيه را تلاوت فرمود : «در جايگاه راستى، نزد پادشاهى توانايند» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ به على عليه السلام _ :تو نخستين فرد اين امّت بودى كه به خدا و پيامبرش ايمان آوردى ، و نخستينِ آنان بودى كه به سوى خدا و پيامبرش هجرت كردى، و آخرين ديدار را با پيامبر او، تو دارى . سوگند به آن كه جانم در دست اوست، تو را جز مؤمنى كه خداوند، دلش را براى ايمان آزموده است، دوست نمى دارد ، و جز منافق يا كافر، كسى دشمنت نمى دارد .

امام على عليه السلام :خداوند _ كه نامش بزرگ باد _ مرا مِحَك آزمايش بندگانش قرار داده است .

امام على عليه السلام :آگاه باشيد ! هيچ بنده اى از بندگان خدا نيست كه خداوند، دلش را براى ايمان آزموده باشد ، مگر اين كه محبّت ما را در دلش احساس مى كند و چنين كسى است كه ما را دوست دارد .

.

ص: 552

1 / 22اِبتِلاءُ المُؤمِنينَ في آخِرِ الزَّمانِالإمام عليّ عليه السلام :أما إنَّهُ سَيَأتي عَلَى النّاسِ زَمانٌ يَكونُ الحَقُّ فيهِ مَستورا ، وَالباطِلُ ظاهِرا مَشهورا ؛ وذلِكَ إذا كانَ أولَى النّاسِ بِهِم أعداهُم لَهُ ، وَاقتَرَبَ الوَعدُ الحَقُّ ، وعَظُمَ الإِلحادُ ، وظَهَرَ الفَسادُ «هُنَالِكَ ابْتُلِىَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُواْ زِلْزَالًا شَدِيدًا» (1) ، ونَحَلَهُمُ الكُفّارُ أسماءَ الأَشرارِ ، فَيَكونُ جُهدُ المُؤمِنِ أن يَحفَظَ مُهجَتَهُ مِن أقرَبِ النّاسِ إلَيهِ ، ثُمَّ يُتيحُ اللّهُ الفَرَجَ لِأَولِيائِهِ ، ويُظهِرُ صاحِبَ الأَمرِ عَلى أعدائِهِ . (2)

الإمام الباقر عليه السلام :وَاللّهِ ! لَتُمَحَّصُنَّ (3) يا مَعشَرَ الشّيعَةِ _ شيعَةَ آلِ مُحَمَّدٍ _ كَمَخيضِ (4) الكُحلِ فِي العَينِ ؛ لِأَنَّ صاحِبَ الكُحلِ يَعلَمُ مَتى يَقَعُ فِي العَينِ ولا يَعلَمُ مَتى يَذهَبُ ، فَيُصبِحُ أحَدُكُم وهُوَ يَرى أنَّهُ عَلى شَريعَةٍ مِن أمرِنا فَيُمسي وقَد خَرَجَ مِنها ، ويُمسي وهُوَ عَلى شَريعَةٍ مِن أمرِنا فَيُصبِحُ وقَد خَرَجَ مِنها . (5)

عنه عليه السلام :إنَّما مَثَلُ شيعَتِنا مَثَلُ أندَرٍ _ يَعني بَيدَرا (6) فيهِ طَعامٌ _ فَأَصابَهُ آكِلٌ فَنُقِّيَ ، ثُمَّ أصابَهُ آكِلٌ فَنُقِّيَ ، حَتّى بَقِيَ مِنهُ ما لا يَضُرُّهُ الآكِلُ ؛ وكَذلِكَ شيعَتُنا يُمَيَّزونَ ويُمَحَّصونَ حَتّى تَبقى مِنهُم عِصابَةٌ لا تَضُرُّهَا الفِتنَةُ . (7)

.


1- .الأحزاب : 11 .
2- .الاحتجاج : ج 1 ص 590 ح 137 ، بحار الأنوار : ج 93 ص 116 ح 1 .
3- .يُمَحّصون : أي يُختَبرون كما يُختَبَرُ الذهب (النهاية : ج 4 ص 302 «محص») .
4- .المَخيضُ : اللبن الذي مُخِّضَ واُخذ زبده (مجمع البحرين : ج 3 ص 1678 «مخض»). فلعلّه شبّه مايبقى من الكحل في العين باللبن الذي يُمخّض ؛ لأنّها تقذفه شيئا فشيئا .
5- .الغيبة للطوسي : ص 339 ح 288 ، الغيبة للنعماني : ص 206 ح 12 ، بحار الأنوار : ج 52 ص 101 ح 2 .
6- .البيدر: الموضع الذي يُداس فيه الطعام (الصحاح: ج 2 ص 587 «بدر»).
7- .الغيبة للنعماني : ص 211 ح 18 عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 52 ص 116 ح 38 .

ص: 553

1 / 22 آزمايش مؤمنان در آخر الزمان

1 / 22آزمايش مؤمنان در آخر الزمانامام على عليه السلام :هان ! به زودى زمانى فرا مى رسد كه حق در آن زمان، پوشيده ، و باطل، آشكار و زبانزد است ، و آن، هنگامى است كه دشمن ترينِ مردم با حق ، خود را نزديك ترين كس به آن مى داند ، و وعده درست، نزديك شده و كجروى شدّت يافته ، و تباهى ، همه جا را گرفته است. «آن جاست كه مؤمنان، آزموده شدند و سخت تكان خوردند» و كافران، نام اشرار را بر آنها بستند. در آن هنگام، تمام سعى مؤمن ، اين است كه خونش را از نزديك ترين كسان خود، حفظ كند . آن گاه است كه خداوند براى دوستانش گشايش فراهم مى آورد ، و صاحب الأمر را بر دشمنانش پيروز مى گرداند .

امام باقر عليه السلام :به خدا سوگند كه شما _ اى گروه شيعه ؛ شيعه خاندان محمّد _ تصفيه مى شويد، همانند تصفيه شدن سُرمه در چشم ؛ چرا كه سرمه كش مى داند كه چه وقت سرمه به چشم كشيده مى شود؛ امّا نمى داند كه چه وقت، از بين مى رود . به همين سان ، هر يك از شما در آغاز روز، خود را بر راهى از مذهب ما مى بيند و شب كه مى شود، از آن راه ، خارج شده است ، و شب را بر راهى از مذهب ما سپرى مى كند و صبح كه مى شود، از آن ، خارج شده است .

امام باقر عليه السلام :حكايت شيعيان ما، حكايت خرمنى است كه به آن، آفت مى افتد و از آفت، پاكش مى كنند ، و دوباره آفت مى افتد و باز آن را از آفت، پاك مى كنند تا اين كه از آن ، چيزى باقى مى ماند كه ديگر آفت زده نمى شود . شيعيان ما نيز اين گونه اند . پيوسته سَرَند مى شوند و تصفيه مى گردند تا اين كه گروهى از آنان بر جاى مى مانند كه فتنه، گزندى به آنها نمى رساند .

.

ص: 554

عنه عليه السلام :وَاللّهِ لَتُمَيَّزُنَّ ، وَاللّهِ لَتُمَحَّصُنَّ ، وَاللّهِ لَتُغَربَلُنَّ كَما يُغرَبَلُ الزُّؤانُ (1) مِنَ القَمحِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :وَاللّهِ لَتُكسَرُنَّ كَسرَ الزُّجاجِ ، وإنَّ الزُّجاجَ يُعادُ فَيَعودُ كَما كانَ ، وَاللّهِ لَتُكسَرُنَّ كَسرَ الفَخّارِ ، وإنَّ الفَخّارَ لا يَعودُ كَما كانَ ، وَاللّهِ لَتُمَيَّزُنَّ ، وَاللّهِ لَتُمَحَّصُنَّ ، وَاللّهِ لَتُغَربَلُنَّ كَما يُغَربَلُ الزُّؤانُ مِنَ القَمحِ . (3)

عنه عليه السلام :وَاللّهِ لَتُمَحَّصُنَّ ، وَاللّهِ لَتُمَيَّزُنَّ ، وَاللّهِ لَتُغَربَلُنَّ حَتّى لا يَبقى مِنكُم إلَا الأَندَرُ . قُلتُ : ومَا الأَندَرُ ؟ قالَ : البَيدرُ ؛ وهُوَ أن يُدخِلَ الرَّجُلُ فيهِ الطَّعامَ ، يُطَيِّنُ عَلَيهِ ثُمَّ يُخرِجُهُ قَد أكَلَ بَعضُهُ بَعضا ، فَلا يَزالُ يُنَقّيهِ ، ثُمَّ يُكِنُّ عَلَيهِ ثُمَّ يُخرِجُهُ ، حَتّى يَفعَلَ ذلِكَ ثَلاثَ مَرّاتٍ ، حَتّى يَبقى ما لا يَضُرُّهُ شَيءٌ . (4)

كمال الدين عن محمّد بن مسلم :سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَقولُ : إنَّ قُدّامَ القائِمِ عَلاماتٌ تَكونُ مِنَ اللّهِ عز و جل لِلمُؤمِنينَ ، قُلتُ : وما هِيَ جَعَلَنِيَ اللّهُ فِداكَ ؟ قالَ : ذلِكَ قَولُ اللّهِ عز و جل : «وَلَنَبْلُوَنَّكُم» يَعنِي المُؤمِنينَ قَبلَ خُروجِ القائِمِ عليه السلام «بِشَىْ ءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِّنَ الْأَمْوَالِ وَ الْأَنفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ» (5) ؛ قالَ : يَبلوهُم بِشَيءٍ مِنَ الخَوفِ مِن مُلوكِ بَني فُلانٍ في آخِرِ سُلطانِهِم ، «وَ الْجُوعِ» بِغَلاءِ أسعارِهِم ، «وَ نَقْصٍ مِّنَ الْأَمْوَالِ» ؛ قالَ : كَسادُ التِّجاراتِ وقِلَّةُ الفَضلِ ، «وَ» نَقصٍ مِنَ «الْأَنفُسِ» ؛ قالَ : مَوتٌ ذَريعٌ ، «وَ» نَقصٍ مِنَ «الثَّمَرَاتِ» ؛ قالَ : قِلَّةُ رَيعِ ما يُزرَعُ ، «وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ» عِندَ ذلِكَ بِتَعجيلِ خُروجِ القائِمِ عليه السلام . ثُمَّ قالَ لي : يا مُحَمَّدُ ، هذا تَأويلُهُ ، إنَّ اللّهَ تَعالى يَقولُ : «وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِى الْعِلْمِ» (6) . (7)

.


1- .الزؤان : حَبٌّ يكون في الحنطة تُسمّيه أهل الشام «الشيلم» (لسان العرب : ج 13 ص 200 «زون») .
2- .الغيبة للنعماني : ص 205 ح 8 عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 52 ص 114 ح 32 .
3- .الغيبة للطوسي : ص 340 ح 289 عن الربيع بن محمّد المُسلي ، الغيبة للنعماني : ص 207 ح 13 عن مِهزَم بن أبي بردة الأسدي نحوه ، بحار الأنوار : ج 52 ص 101 ح 3 .
4- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 199 ح 146 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 216 ح 1 .
5- .البقرة : 155 .
6- .آل عمران : 7 .
7- .كمال الدين : ص 649 ح 3 ، الإرشاد : ج 2 ص 377 وليس فيه ذيله ، الغيبة للنعماني : ص 250 ح 5 ، دلائل الإمامة : ص 483 ح 478 ، إعلام الورى : ج 2 ص 280 كلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 52 ص 202 ح 28 .

ص: 555

امام باقر عليه السلام :به خدا سوگند كه شما سره و ناسره مى شويد ! به خدا سوگند كه شما تصفيه مى شويد ! به خدا سوگند كه شما غربال مى شويد، چنان كه زَوان (1) را با غربال كردن، از گندم ، جدا مى كنند .

امام صادق عليه السلام :به خدا سوگند كه شما مانند آبگينه مى شكنيد ، و آبگينه بازسازى مى شود و به حالت اوّلش بر مى گردد ! به خدا سوگند كه شما چونان سفال مى شكنيد و سفال به حالت اوّلش بر نمى گردد ! به خدا سوگند كه شما سره و ناسره مى شويد ! به خدا سوگند كه شما تصفيه مى شويد ! به خدا سوگند كه شما غربال مى شويد، چنان كه تلخك را با غربال كردن، از گندم جدا مى كنند !

تفسير العيّاشى:امام صادق عليه السلام فرمود : «به خدا سوگند كه شما سره و ناسره مى شويد ! به خدا سوگند كه شما غربال مى شويد، تا جايى كه از شما جز اَندر، باقى نمى ماند !» گفتم : اندر چيست ؟ فرمود : «خرمنگاه ، و آن چنين است كه شخص، گندم هايش را در كندو مى ريزد و سر آن را گِل مى گيرد . سپس آن را بيرون مى آورد و مى بيند كه خوره افتاده است . آنها را تميز مى كند و دوباره در كندو مى ريزد ، و بار ديگر بيرون مى آورد ، و اين كار را سه مرتبه انجام مى دهد تا اين كه چيزى باقى مى ماند كه [گندم سالم و مقاوم است و] آفت نمى گيرد» .

كمال الدين_ به نقل از محمّد بن مسلم _ :از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد : «پيش از [ظهور ]قائم، نشانه هايى از جانب خداوندت براى مؤمنان پديد مى آيد». گفتم : آن نشانه ها چيست ، قربانت گردم ؟ فرمود : «سخن خداىت كه : «بى گمان، شما را مى آزماييم» يعنى مؤمنان را پيش از ظهور قائم، «به چيزى از ترس و گرسنگى و كاهش در مال ها و جان ها و محصولات ، و شكيبايان را مژده ده» » و فرمود : «آنان را به اندكى ترس از پادشاهان بنى فلان در آخر سلطنتشان، و گرسنگى با گرانى قيمتها، و كاهش در اموال، مى آزمايد» و فرمود : «كساد كسب و كار و اندك شدن بركت و كاهش در جان ها و فرمود : «مرگ فراگير (/ سريع) و كاهشى در ميوه ها و فرمود : «يعنى كاستى در محصولات زراعى. [و افزود : ]«شكيبايان را در اين هنگام، به نزديك شدن ظهور قائم عليه السلام مژده ده» . ايشان سپس به من فرمود : «اى محمّد ! اين است تأويل آيه . خداى متعال مى فرمايد : «و تأويل آن را جز خدا و راسخان در علم، كسى نمى داند» » .

.


1- .زوان : شلمك يا شليم گياهى است از تيره گندميان ، داراى خوشه هاى كوچك ، يا چنگك است كه باريك تر و كوچك تر از جو و تلخ است و مخلوط غلّه مى شود و آن را تلخ مى كند (ر.ك: لغت نامه دهخدا: مادّه «شليم» و «شلمك») .

ص: 556

الكافي عن ابن أبي يعفور :سَمِعتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَقولُ : وَيلٌ لِطُغاةِ العَرَبِ مِن أمرٍ قَدِ اقتَرَبَ ، قُلتُ : جُعِلتُ فِداكَ ، كَم مَعَ القائِمِ مِنَ العَرَبِ ؟ قالَ : نَفَرٌ يَسيرٌ ، قُلتُ : وَاللّهِ إنَّ مَن يَصِفُ هذَا الأَمرَ مِنهُم لَكَثيرٌ ! قالَ : لابُدَّ لِلنّاسِ مِن أن يُمَحَّصوا ويُمَيَّزوا ويُغَربَلوا ، ويُستَخرَجُ فِي الغَربالِ خَلقٌ كَثيرٌ . (1)

قرب الإسناد عن أحمد بن محمّد بن أبي نصر عن الإمام الرضا عليه السلام :كانَ جَعفَرٌ عليه السلام يَقولُ : وَاللّهِ لا يَكونُ الَّذي تَمُدّونَ إلَيهِ أعناقَكُم حَتّى تُمَيَّزونَ وتُمَحَّصونَ ، ثُمَّ يَذهَبُ مِن كُلِّ عَشَرَةٍ شَيءٌ ، ولا يَبقى مِنكُم إلّا نَزرٌ . ثُمَّ تَلا هذِهِ الآيَةَ : «أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جَاهَدُواْ مِنكُمْ وَيَعْلَمَ الصَّابِرِينَ» (2) . (3)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 370 ح 2 ، العدد القوية : ص 74 ح 123 ، الغيبة للنعماني : ص 204 ح 6 عن أبي بصير وليس فيه صدره إلى «جُعلت فداك» وح 7 ، دلائل الإمامة : ص 456 ح 436 ، بحار الأنوار : ج 52 ص 114 ح 31 .
2- .آل عمران : 142 .
3- .قرب الإسناد : ص 369 ح 1321 ، الغيبة للطوسي : ص 336 ح 283 ، الخرائج والجرائح : ج 3 ص 1170 نحوه وليس فيه ذيله ، بحار الأنوار : ج 52 ص 113 ح 24 .

ص: 557

الكافى_ به نقل از ابن ابى يعفور _ :از امام صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمايد : «واى بر سركشانِ عرب، از واقعه اى كه نزديك شده است!» . گفتم : قربانت گردم ! از عرب، چند نفر با قائم هستند ؟ فرمود : «شمارى اندك» . گفتم : به خدا سوگند ، عرب هايى كه از اين كار (پيروى از ولايت و منتظر قائم بودن) دم مى زنند ، بسيارند ! فرمود : «مردم بايد تصفيه و سَره و ناسَره و غربال شوند ، و جمعيتى انبوه ، از غربال ، رد مى شوند [و باقى نمى مانند]» .

قرب الإسناد_ به نقل از احمد بن محمّد بن ابى نصر _ :امام رضا عليه السلام فرمود : «جعفر صادق عليه السلام مى فرمود : به خدا سوگند، آنچه به انتظارش گردن مى كشيد (ظهور قائم)، واقع نخواهد شد، مگر آن گاه كه سره و ناسره و تصفيه شويد ، به طورى كه از هر ده نفر، مقدارى حذف مى شوند و جز اندكى از شما باقى نمى ماند» . امام عليه السلام سپس اين آيه را تلاوت فرمود : «آيا پنداشتند كه به بهشت مى روند، بى آن كه خداوند، جهادگران و شكيبايان شما را معلوم بدارد ؟» .

.

ص: 558

الإمام الصادق عليه السلام :إيّاكُم وَالتَّنويهَ (1) ، أما وَاللّهِ لَيَغيبَنَّ إمامُكُم سِنينا مِن دَهرِكُم ، ولَتُمَحَّصُنَّ حَتّى يُقالَ : ماتَ ، قُتِلَ ، هَلَكَ ، بِأَيِّ وادٍ سَلَكَ ؟ ولَتَدمَعَنَّ عَلَيهِ عُيونُ المُؤمِنينَ ، ولَتُكفَؤُنَّ كَما تُكفَأُ السُّفُنُ في أمواجِ البَحرِ ، فَلا يَنجو إلّا مَن أخَذَ اللّهُ ميثاقَهُ ، وكَتَبَ في قَلبِهِ الإِيمانَ ، وأَيَّدَهُ بِروحٍ مِنهُ . (2)

عنه عليه السلام_ في غَيبَةِ القائِمِ عليه السلام _ :إنَّ اللّهَ عز و جل يُحِبُّ أن يَمتَحِنَ الشّيعَةَ ، فَعِندَ ذلِكَ يَرتابُ المُبطِلونَ . (3)

الكافي عن منصور الصيقل :كُنتُ أنَا وَالحارِثُ بنُ المُغيرَةِ وجَماعَةٌ مِن أصحابِنا جُلوسا وأَبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام يَسمَعُ كَلامَنا ، فَقالَ لَنا : في أيِّ شَيءٍ أنتُم ؟ هَيهاتَ ، هَيهاتَ ! لا وَاللّهِ لا يَكونُ ما تَمُدّونَ إلَيهِ أعيُنَكُم حَتّى تُغَربَلوا ، لا وَاللّهِ لا يَكونُ ما تَمُدّونَ إلَيهِ أعيُنَكُم حَتّى تُمَحَّصوا ، لا وَاللّهِ لا يَكونُ ما تَمُدّونَ إلَيهِ أعيُنَكُم حَتّى تُمَيَّزوا ، لا وَاللّهِ ما يَكونُ ما تَمُدّونَ إلَيهِ أعيُنَكُم إلّا بَعدَ إياسٍ ، لا وَاللّهِ لا يَكونُ ما تَمُدّونَ إلَيهِ أعيُنَكُم حَتّى يَشقى مَن يَشقى ويَسعَدَ مَن يَسعَدُ . (4)

.


1- .لعلّ المراد تنويه أمره وغيبته وتشهيرها عند المخالفين (شرح اُصول الكافي للمازندراني : ج 6 ص 251 ) .
2- .الكافي : ج 1 ص 336 ح 3 ، الغيبة للطوسي : ص 337 ح 285 ، كمال الدين : ص 347 ح 35 وليس فيه «قتل» وكلّها عن المفضّل بن عمر ، بحار الأنوار : ج 52 ص 281 ح 9 .
3- .الكافي : ج 1 ص 337 ح 5 ، كمال الدين : ص 342 ح 24 و ص 346 ح 32 وفيه «خلقه» بدل «الشيعة» ، الغيبة للطوسي : ص 334 ح 279 وكلّها عن زرارة ، بحار الأنوار : ج 52 ص 146 ح 70 .
4- .الكافي : ج 1 ص 370 ح 6 ، الغيبة للطوسي : ص 335 ح 281 ، الغيبة للنعماني : ص 209 ح 16 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 52 ص 112 ح 23 .

ص: 559

امام صادق عليه السلام :از فرياد زدن [نام قائم] خوددارى كنيد . به خدا سوگند كه امام شما ساليان سال، غايب مى شود ، و شما در بوته آزمايش نهاده مى شويد ، تا جايى كه گفته مى شود : او مرده ، كشته شده ، از بين رفته ، در كدام وادى به سر مى برد ؟ ولى ديدگان مؤمنان بر او اشك خواهد ريخت ، و شما همچون كشتى هايى كه در امواج دريا پشت و رو مى شوند ، پشت و رو خواهيد شد ، و تنها آن كس نجات مى يابد كه خداوند از او پيمان [بر شكيبايى و مقاومت] گرفته و ايمان را در دلش نگاشته ، و با روحى از جانب خود، تأييدش كرده باشد .

امام صادق عليه السلام_ در باره غيبت قائم عليه السلام _ :خداىت دوست دارد كه شيعيان را بيازمايد . در اين هنگام (غيبت قائم عليه السلام ) است كه اهل باطل دچار شك و ترديد مى شوند .

الكافى_ به نقل از منصور صيقل _ :من و حارث بن مغيره و گروهى از يارانمان نشسته بوديم و امام صادق عليه السلام به سخنان ما گوش مى داد . پس به ما فرمود : «چه مى گوييد شما ؟ ! هيهات ، هيهات ! نه به خدا ، آنچه بِدان چشم دوخته ايد، واقع نخواهد شد، تا اين كه تصفيه شويد ! نه به خدا ، آنچه بِدان چشم دوخته ايد، واقع نخواهد شد، تا آن كه سره و ناسره شويد ! نه به خدا ، آنچه بِدان چشم دوخته ايد، واقع نخواهد شد، مگر پس از مأيوس شدن ! نه به خدا ، آنچه بِدان چشم دوخته ايد، واقع نخواهد شد، تا اين كه صفوف شقاوتمندان از سعادتمندان جدا گردد !

.

ص: 560

الإمام الكاظم عليه السلام :إذا فُقِدَ الخامِسُ مِن وُلدِ السّابِعِ (1) ، فَاللّهَ اللّهَ في أديانِكُم لا يُزيلُكُم عَنها أحَدٌ . يا بُنَيَّ ! إنَّهُ لا بُدَّ لِصاحِبِ هذَا الأَمرِ مِن غَيبَةٍ ، حَتّى يَرجِعَ عَن هذَا الأَمرِ مَن كانَ يَقولُ بِهِ ، إنَّما هِيَ مِحنَةٌ مِنَ اللّهِ عز و جل امتَحَنَ بِها خَلقَهُ . (2)

.


1- .السابع موسى بن جعفر عليه السلام ، والخامس هو الصاحب المنتظر (شرح اُصول الكافي للمازندراني : ج 6 ص 249 ) .
2- .الكافي : ج 1 ص 336 ح 2 ، كمال الدين : ص 359 ح 1 ، الغيبة للطوسي : ص 166 ح 128 وليس فيه «لا يزيلكم عنها أحد» وكلّها عن عليّ بن جعفر ، بحار الأنوار : ج 51 ص 150 ح 1 .

ص: 561

امام كاظم عليه السلام :هر گاه آن پنجمين از نسل هفتمينْ غايب شود ، خدا را ، خدا را ، مراقب عقايد خود باشيد ! مبادا كسى شما را از آنها منحرف گرداند ! اى پسرم ! صاحب اين امر (امامت) را چنان غيبتى خواهد بود كه حتّى معتقدان به او هم از اين امر (امامت) بر مى گردند . اين [غيبت] ، در واقع، آزمونى از جانب خداىت است كه با آن، خلق خود را مى آزمايد .

.

ص: 562

. .

ص: 563

. .

ص: 564

. .

ص: 565

. .

ص: 566

. .

ص: 567

. .

ص: 568

. .

ص: 569

. .

ص: 570

. .

ص: 571

. .

ص: 572

. .

ص: 573

. .

ص: 574

. .

ص: 575

. .

ص: 576

. .

ص: 577

. .

ص: 578

. .

ص: 579

. .

ص: 580

. .

ص: 581

. .

ص: 582

. .

ص: 583

. .

ص: 584

. .

ص: 585

. .

ص: 586

. .

ص: 587

. .

ص: 588

. .

ص: 589

. .

ص: 590

. .

ص: 591

. .

ص: 592

. .

ص: 593

. .

ص: 594

. .

ص: 595

. .

ص: 596

. .

ص: 597

. .

ص: 598

. .

ص: 599

. .

ص: 600

. .

ص: 601

. .

ص: 602

. .

ص: 603

. .

ص: 604

. .

ص: 605

. .

ص: 606

. .

ص: 607

. .

ص: 608

. .

ص: 609

فهرست تفصيلى .

ص: 610

. .

ص: 611

. .

ص: 612

. .

ص: 613

. .

ص: 614

. .

ص: 615

. .

ص: 616

. .

ص: 617

. .

ص: 618

. .

جلد 16

اشاره

ص: 1

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ص: 8

الفصل الثاني : حكمة البلاء2 / 1ظُهورُ الإِيمانِ و قُوَّتِهِالكتاب«أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُواْ أَن يَقُولُواْ ءَامَنَّا وَ هُمْ لَا يُفْتَنُونَ * وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُواْ وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ» . (1)

«إِن يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِّثْلُهُ وَتِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَيَتَّخِذَ مِنكُمْ شُهَدَآءَ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ * وَلِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَيَمْحَقَ الْكَافِرِينَ * أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جَاهَدُواْ مِنكُمْ وَيَعْلَمَ الصَّابِرِينَ» . (2)

«يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللَّهُ بِشَىْ ءٍ مِّنَ الصَّيْدِ تَنَالُهُ أَيْدِيكُمْ وَرِمَاحُكُمْ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَن يَخَافُهُ بِالْغَيْبِ فَمَنِ اعْتَدَى بَعْدَ ذَلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ» (3) .

.


1- .العنكبوت : 2 و 3 .
2- .آل عمران : 140 _ 142 .
3- .المائدة : 94 .

ص: 9

ادامه عنوان آزمايش الهى

فصل دوم : حكمت آزمايش

2 / 1 نمودار شدن ايمان و قوّت يافتن آن

فصل دوم : حكمت آزمايش2 / 1نمودار شدن ايمان و قوّت يافتن آنقرآن«آيا مردم پنداشته اند كه تا گفتند: ايمان آورديم ، رها مى شوند و آزمايش نمى شوند؟ به يقين، كسانى را كه پيش از آنان بودند، آزموديم ، تا خدا آنان را كه راست گفته اند، معلوم دارد و دروغگويان را نيز معلوم دارد» .

«اگر به شما زخمى رسيده ، آن قوم را نيز زخمى نظير آن رسيد ، و ما اين روزها[ى شكست و پيروزى] را ميان مردم به نوبت مى گردانيم ، و تا خداوند، كسانى را كه به راستى ايمان آورده اند، معلوم دارد و از ميان شما گواهانى بگيرد ، و خدا ستمكاران را دوست نمى دارد ، و تا خدا كسانى را كه ايمان آورده اند، خالص گرداند و كافران را نابود سازد . آيا پنداشته ايد كه به بهشت مى رويد، بى آن كه خدا جهادگران و شكيبايان شما را معلوم بدارد ؟!» .

«اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! خدا شما را به چيزى از شكار كه در دسترس شما و نيزه هاى شما باشد، خواهد آزمود تا معلوم دارد چه كسى در نهان، از او مى ترسد . پس هر كس بعد از آن، تجاوز كند، براى او عذابى دردناك خواهد بود» . (1)

.


1- .[در باره] سخن خداوند: «هر آينه خدا شما را به چيزى از شكار مى آزمايد» ، بيضاوى مى گويد : اين آيه در سال حديبيّه نازل شد . خداوند، آنان را به وسيله شكار كردن، آزمايش نمود . در زمانى كه محرم مى شدند، وحوش تا دَمِ در خانه هاى آنان مى آمدند، به طورى كه مى توانستند آنها را با دست بگيرند و با نيزه بزنند . كلمه «به چيزى» كه نشانگر تقليل و تحقير است ، براى اين است كه بگويد اين امتحان با امور بزرگ و دشوارى كه گام ها را مى لغزاند (مانند گذشتن از جان و مال)، نيست . پس كسى كه در اين گونه امور ناچيز خوددار نباشد، چگونه مى تواند در موارد سخت تر، پايدارى بورزد ؟ «تا خدا معلوم دارد كه چه كسى در نهان، از او مى ترسد» يعنى تا كسانى كه به سبب نيرومندى ايمانشان، از كيفر آينده خداوند _ كه از نظرشان پنهان است و در انتظار است _ ، مى ترسند، از كسانى كه به سبب ضعف ايمان از آن نمى ترسند، متمايز شوند . پس علم را يادآورى فرمود و وقوع معلوم و آشكار شدن آن يا تعلّق علم را اراده نمود. «پس هر كس بعد از آن، تجاوز كند» يعنى: بعد از آزموده شدن با شكار .

ص: 10

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في قَولِهِ تَعالى : «وَ هُمْ لَا يُفْتَنُونَ» _ :لابُدَّ مِن فِتنَةٍ تُبتَلى بِهَا الاُمَّةُ بَعدَ نَبِيِّها ، لِيَتَبَيَّنَ الصّادِقُ مِنَ الكاذِبِ ؛ لِأَنَّ الوَحيَ انقَطَعَ وبَقِيَ السَّيفُ وَافتِراقُ الكَلِمَةِ إلى يَومِ القِيامَةِ . (1)

الكافي عن الحلبي :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللَّهُ بِشَىْ ءٍ مِّنَ الصَّيْدِ تَنَالُهُ أَيْدِيكُمْ وَرِمَاحُكُمْ» ، قالَ : حُشِرَ عَلَيهِمُ الصَّيدُ في كُلِّ مَكانٍ حَتّى دَنا مِنهُم ؛ لِيَبلُوَهُمُ اللّهُ بِهِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللَّهُ بِشَىْ ءٍ مِّنَ الصَّيْدِ تَنَالُهُ أَيْدِيكُمْ وَرِمَاحُكُمْ» _ :حُشِرَ لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله الوُحوشُ حَتّى نالَتها أيديهِم ورِماحُهُم في عُمرَةِ الحُدَيبِيَةِ ؛ لِيَبلُوَهُمُ اللّهُ بِهِ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :لَو أرادَ اللّهُ جَلَّ ثَناؤُهُ بِأَنبِيائِهِ _ حَيثُ بَعَثَهُم _ أن يَفتَحَ لَهُم كُنوزَ الذِّهبانِ ومَعادِنَ العِقيانِ (4) ومَغارِسَ الجِنانِ ، وأَن يَحشُرَ طَيرَ السَّماءِ ووَحشَ الأَرضِ مَعَهُم لَفَعَلَ ، ولَو فَعَلَ لَسَقَطَ البَلاءُ ، وبَطَلَ الجَزاءُ ، وَاضمَحَلَّتِ الأَنباءُ ، ولَما وَجَبَ لِلقائِلينَ اُجورُ المُبتَلَينَ ، ولا لَحِقَ المُؤمِنينَ ثَوابُ المُحسِنينَ ، ولا لَزِمَتِ الأَسماءُ أهالِيَها عَلى مَعنىً مُبينٍ ، ولِذلِكَ لَو أنزَلَ اللّهُ مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّت أعناقُهُم لَها خاضِعينَ (5) ، ولَو فَعَلَ لَسَقَطَ البَلوى عَنِ النّاسِ أجمَعينَ . (6)

.


1- .مجمع البيان : ج 4 ص 487 ، بحار الأنوار : ج 67 ص 41 .
2- .الكافي : ج 4 ص 396 ح 2 ، تهذيب الأحكام : ج 5 ص 301 ح 1022 ، علل الشرائع : ج 2 ص 456 ، بحار الأنوار : ج 20 ص 347 ح 2 .
3- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 343 ح 193 عن معاوية بن عمّار ، بحار الأنوار : ج 99 ص 156 ح 41 .
4- .العِقيانُ : الذهب الخالص (مجمع البحرين : ج 2 ص 1252 «عقى») .
5- .من قوله تعالى: «إِن نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِم مِّنَ السَّمَآءِ ءَايَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِينَ» (الشعراء: 4).
6- .الكافي : ج 4 ص 198 ح 2 ، نهج البلاغة : الخطبة 193 نحوه ، بحار الأنوار : ج 13 ص 141 .

ص: 11

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در باره اين سخن خداوند متعال كه : «و آزمايش نمى شوند؟» _ :لاجرم فتنه اى [و آزمونى] بايد كه امّت پس از پيامبرش با آن آزمايش شود تا مؤمن راستين از مؤمن دروغين مشخّص گردد ؛ چرا كه وحى، قطع مى شود و شمشير و تفرقه تا روز قيامت، باقى مى مانند .

الكافى_ به نقل از حلبى _ :از امام صادق عليه السلام در باره آيه شريف: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! خدا شما را به چيزى از شكار كه در دسترس شما و نيزه هاى شما باشد، خواهد آزمود» پرسيدم . فرمود : «شكارها را از هر سو به جانب ايشان رانده شدند، چندان كه در نزديكى ايشان قرار گرفتند ، تا بدين وسيله خداوند، آنان را بيازمايد» .

امام صادق عليه السلام_ در باره سخن خداوند : «هر آينه خدا شما را به چيزى از شكار كه در دسترس شما و نيزه هاى شما باشد، خواهد آزمود» _ :در عمره حديبيّه ، حيوانات وحشى براى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گرد آورده شدند، چندان كه در دسترس و تيررس مسلمانان قرار گرفتند ، تا بدين وسيله خداوند، آنان را بيازمايد .

امام على عليه السلام :اگر خداوند جليل ، آن گاه كه پيامبرانش را بر انگيخت ، مى خواست گنجينه هاى طلا و كان هاى زر ناب و باغ هاى پردرخت را به رويشان بگشايد ، و پرندگان آسمان و جانوران شكارى زمين را برايشان گرد آورد ، قطعا اين كار را مى كرد ، و اگر چنين مى كرد، آن گاه آزمايش از ميان مى رفت و پاداش، منتفى مى شد و خبرها[ى مربوط به وعده و وعيد الهى] بيهوده مى گشت ، و تن آسايان مستوجب مزد سختى ديدگان نمى شدند ، و مؤمنان به پاداش نيكوكاران دست نمى يافتند [چون نه رنج و ابتلايى در كار بود و نه احسانى در ميان] ، و نام ها[يى مثل : مطيع و عاصى يا نيكوكار و بدكار] ، براى افراد، معناى روشنى در بر نمى داشتند. از اين رو ، اگر خداوند از آسمان معجزه اى فرو مى فرستاد، و همه آنان در برابرش گردن مى نهادند و تسليم مى شدند ، و اگر چنين مى كرد، ديگر هيچ كس در معرض آزمايش قرار نمى گرفت.

.

ص: 12

الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ مَلَكَينِ هَبَطا مِنَ السَّماءِ فَالتَقَيا فِي الهَواءِ ، فَقالَ أحَدُهُما لِصاحِبِهِ : فيمَ هَبَطَتَ ؟ قالَ : بَعَثَنِيَ اللّهُ إلى بَحرِ أيلَةَ ، أحُشُّ (1) سَمَكَةً إلى جَبّارٍ مِنَ الجَبابِرَةِ تَشَهّى عَلَيهِ سَمَكَةً في ذلِكَ البَحرِ ، فَأَمَرَني أن أحُشَّ إلَى الصَّيّادِ سَمَكَ ذلِكَ البَحرِ ، حَتّى يَأخُذَها لَهُ ؛ لِيُبَلِّغَ اللّهُ بِالكافِرِ غايَةَ مُناهُ في كُفرِهِ . وقالَ الآخَرُ : فَفَيم بُعِثتَ أنتَ ؟ قالَ : بَعَثَنِيَ اللّهُ في أعجَبَ مِنَ الَّذي بَعَثَكَ فيهِ ! بَعَثَني إلى عَبدِهِ المُؤمِنِ الصّائِمِ القائِمِ المُجتَهِدِ ، المَعروفِ دُعاؤُهُ وصَلاتُهُ فِي السَّماءِ ، لِاُكفِيَ قِدرَهُ الَّتي طَبَخَها لِاءِفطارِهِ ؛ لِيُبَلِّغَ اللّهُ بِالمُؤمِنِ الغايَةَ فِي اختِبارِ إيمانِهِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :البَلاءُ زَينُ المُؤمِنِ ، وكَرامَةٌ لِمَن عَقَلَ ؛ لِأَنَّ في مُباشَرَتِهِ وَالصَّبرِ عَلَيهِ وَالثَّباتِ عِندَهُ تَصحيحَ نِسبَةِ الإِيمانِ . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :لا يَكمُلُ إيمانُ المُؤمِنِ حَتّى يَعُدَّ الرَّخاءَ فِتنَةً وَالبَلاءَ نِعمَةً . (4)

.


1- .حَشَشتُهُ : طَلَبتُهُ وجَمعتُهُ (لسان العرب : ج 6 ص 283 «حشش») .
2- .مشكاة الأنوار : ص 501 ح 1679 ، بحار الأنوار : ج 67 ص 229 ح 40 .
3- .مسكّن الفؤاد : ص 58 ، مصباح الشريعة : ص 486 ، بحار الأنوار : ج 67 ص 231 ح 47 .
4- .غرر الحكم : ج 6 ص 408 ح 10811 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 542 ح 10060 .

ص: 13

امام باقر عليه السلام :دو فرشته از آسمان، فرود آمدند و در فضا به يكديگر رسيدند . يكى از آن دو به ديگرى گفت : تو براى چه، فرود آمدى ؟ گفت : خداوند، مرا به سوى درياى اَيله فرستاد تا ماهى اى را به سوى يكى از سلاطين كه هوس ماهى از آن دريا كرده است ، برانم . خداوند به من فرمود كه ماهيان آن دريا را به طرف صيّاد بكشانم تا آنها را براى خود بگيرد و [اين چنين ]خداوند، كافر را در كفرش به نهايت آرزويش برساند . آن ديگرى گفت : تو براى چه فرستاده شدى ؟ گفت : خداوند، مرا براى كارى عجيب تر از مأموريت تو فرستاده ! مرا سوى بنده مؤمنِ روزه دارِ شب خيزِ سختكوش [در عمل و طاعت] خود، كه دعا و نمازش در آسمان معروف است ، فرستاد كه ديگ افطارش را چپه كنم تا خداوند، مؤمن را در آزمودن ايمانش به نهايت برساند .

امام صادق عليه السلام :بلا ، زيور مؤمن است و براى خردمند، كرامت است ؛ زيرا گرفتار بلا شدن و شكيبايى و بردبارى ورزيدن در برابر آن ، موجب تصحيح [و تقويت ]ايمان است .

امام على عليه السلام :ايمان مؤمن، كامل نمى شود، تا اين كه آسايش را محنت شمارد و بلا را نعمت .

.

ص: 14

2 / 2ظُهورُ التَّقوى وَالطّاعَةِالكتاب«أُوْلَئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى» . (1)

«لَتُبْلَوُنَّ فِى أَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُواْ أَذىً كَثِيرًا وَإِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ» . (2)

الحديثالإمام الرضا عليه السلام_ في جَوابِ مَسائِلِ مُحَمَّدِ بنِ سِنانٍ _ :إنَّ عِلَّةَ الزَّكاةِ مِن أجلِ قوتِ الفُقَراءِ ، وتَحصينِ أموالِ الأَغنِياءِ ؛ لِأَنَّ اللّهَ عز و جل كَلَّفَ أهلَ الصِّحَّةِ القِيامَ بِشَأنِ أهلِ الزَّمانَةِ (3) وَالبَلوى ، كَما قالَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : «لَتُبْلَوُنَّ فِى أَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ» ؛ في أموالِكُم إخراجُ الزَّكاةِ ، وفي أنفُسَكُم تَوطينُ الأَنفُسِ عَلَى الصَّبرِ ، مَعَ ما في ذلِكَ مِن أداءِ شُكرِ نِعَمِ اللّهِ عز و جلوَالطَّمَعِ فِي الزِّيادَةِ ، مَعَ ما فيهِ مِنَ الزِّيادَةِ وَالرَّأفَةِ وَالرَّحمَةِ لِأَهلِ الضَّعفِ وَالعَطفِ عَلى أهلِ المَسكَنَةِ ، وَالحَثِّ لَهُم عَلَى المُواساةِ ، وتَقوِيَةِ الفُقَراءِ ، وَالمَعونَةِ لَهُم عَلى أمرِ الدّينِ . وهُوَ عِظَةٌ لِأَهلِ الغِنى وعِبرَةٌ لَهُم ؛ لِيَستَدِلّوا عَلى فُقَراءِ الآخِرَةِ بِهِم ، وما لَهُم مِنَ الحَثِّ في ذلِكَ عَلَى الشُّكرِ للّهِِ _ تَبارَكَ وتَعالى _ لِما خَوَّلَهُم وأَعطاهُم ، وَالدُّعاءِ وَالتَّضَرُّعِ وَالخَوفِ مِن أن يَصيروا مِثلَهُم في اُمورٍ كَثيرَةٍ في أداءِ الزَّكاةِ وَالصَّدَقاتِ ، وصِلَةِ الأَرحامِ ، وَاصطِناعِ المَعروفِ . (4)

.


1- .الحجرات : 3 .
2- .آل عمران : 186 .
3- .الزمانة : العاهة ، أو مَرَضٌ يدوم زمانا طويلاً (مجمع البحرين : ج 2 ص 782 «زمن») .
4- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 8 ح 1580 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 89 ، علل الشرائع : ص 369 ح 3 ، بحار الأنوار : ج 96 ص 18 ح 38 .

ص: 15

2 / 2 نمودار شدن پرهيزگارى و فرمان بُردارى از خدا

2 / 2نمودار شدن پرهيزگارى و فرمان بردارى از خداقرآن«اينان، كسانى هستند كه خدا دل هايشان را براى پرهيزگارى، امتحان كرده است» .

«قطعا در مال ها و جان هايتان آزموده مى شويد ، و از كسانى كه پيش از شما به آنان كتاب داده شد و نيز از كسانى كه به شرك گراييده اند، آزار بسيارى خواهيد شنيد؛ ولى اگر شكيبايى ورزيد و پرهيزگارى نماييد، اين، حاكى از عزم استوار در كارهاست» .

حديثامام رضا عليه السلام_ در پاسخ پرسش هاى محمّد بن سنان _ :علّتِ [تكليف به ]زكات، آن است كه خوراك تهى دستان، تأمين ، و دارايى هاى توانگران حفظ شود ؛ زيرا خداى عز و جلتن درستان را مكلّف فرمود كه به امور بيماران و گرفتاران رسيدگى كنند ، چنان كه فرمود : «قطعا در مال ها و جان هايتان آزموده مى شويد» : در دارايى هايتان با پرداخت زكات ، و در جان هايتان در وا داشتن آنها به شكيبايى . افزون بر اين ، با پرداخت زكات، از نعمت هاى خداى عز و جل شكرگزارى مى گردد و به افزايش دارايى ها اميد بسته مى شود . همچنين موجب فزونى [براى تنگ دستان] و رأفت و مهربانى با بينوايان و مهرورزى با مستمندان مى شود ، و توانگران به همدردى و تقويت تهى دستان و كمك به امور دينى آنان تشويق مى گردند . دادن زكات، اندرزى به توانگران و عبرتى براى آنان است تا با [ديدن ]تهى دستان، به ياد تهى دستان [و فقر در ]آخرت بيفتند ، و اين، موجب مى شود كه خداى _ تبارك و تعالى _ را براى مال و ثروتى كه به ايشان عطا فرموده است، شكر گويند ، و به درگاه او دعا و زارى كنند و بترسند از اين كه روزى مانند اين بينوايان گردند . اينها و امور فراوان ديگرى ، علّت پرداخت زكات و صدقات و به جا آوردن صله رحم و نيكى كردن [به ديگران] اند .

.

ص: 16

الإمام الباقر عليه السلام :وَجَدنا في كِتابِ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام أنَّ قَوما مِن أهلِ أيلَةَ مِن قَومِ ثَمودَ ، وأَنَّ الحيتانَ كانَت سَبَقَت إلَيهِم يَومَ السَّبتِ ؛ لِيَختَبِرَ اللّهُ طاعَتَهُم في ذلِكَ ، فَشَرَعَت لَهُم يَومَ سَبتِهِم في ناديهِم وقُدّامَ أبوابِهِم في أنهارِهِم وسَواقيهِم ، فَتَبادَروا إلَيها فَأَخَذوا يَصطادونَها ويَأكُلونَها ، فَلَبِثوا بِذلِكَ ما شاءَ اللّهُ ، لا يَنهاهُمُ الأَحبارُ ولا يَنهاهُمُ العُلَماءُ مِن صَيدِها ... . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل يَمتَحِنُ الأَوصِياءَ في حَياةِ الأَنبِياءِ في سَبعَةِ مَواطِنَ لِيَبتَلِيَ طاعَتَهُم ، فَإِذا رَضِيَ طاعَتَهُم ومِحنَتَهُم ، أمَرَ الأَنبِياءَ أن يَتَّخِذوهُم أولِياءَ في حَياتِهِم وأَوصِياءَ بَعدَ وَفاتِهِم ، ويَصيرَ طاعَةُ الأَوصِياءِ في أعناقِ الاُمَمِ مِمَّن يَقولُ بِطاعَةِ الأَنبِياءِ . ثُمَّ يَمتَحِنُ الأَوصِياءَ بَعدَ وَفاةِ الأَنبِياءِ عليهم السلام في سَبعَةِ مَواطِنَ لِيَبلُوَ صَبرَهُم ، فَإِذا رَضِيَ مِحنَتَهُم خَتَمَ لَهُم بِالسَّعادَةِ ، لِيُلحِقَهُم بِالأَنبِياءِ وقَد أكمَلَ لَهُمُ السَّعادَةَ . (2)

الإمام زين العابدين عليه السلام :الحَمدُ للّهِِ الَّذي رَكَّبَ فينا آلاتِ البَسطِ ، وجَعَلَ لَنا أدَواتِ القَبضِ ، ومَتَّعَنا بِأَرواحِ الحَياةِ ، وأَثبَتَ فينا جَوارِحَ الأَعمالِ ، وغَذّانا بِطَيِّباتِ الرِّزقِ ، وأَغنانا بِفَضلِهِ ، وأَقنانا (3) بِمَنِّهِ ، ثُمَّ أمَرَنا لِيَختَبِرَ طاعَتَنا ، ونَهانا لِيَبَتلِيَ شُكرَنا . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّما وُضِعَتِ الزَّكاةُ اختِبارا لِلأَغنِياءِ ومَعونَةً لِلفُقَراءِ ، ولَو أنَّ النّاسَ أدَّوا زَكاةَ أموالِهِم ما بَقِيَ مُسلِمٌ فَقيرا مُحتاجا . (5)

.


1- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 33 ح 93 ، تفسير القمّي : ج 1 ص 244 ، سعد السعود : ص 118 كلّها عن أبي عُبيدة الحذّاء ، بحار الأنوار : ج 14 ص 52 .
2- .الخصال : ص 365 ح 58 عن جابر الجُعفي عن الإمام الباقر عليه السلام ، الاختصاص : ص 164 عن جابر الجُعفي عن الإمام الباقر عليه السلام عن محمّد بن الحنفية ، بحار الأنوار : ج 38 ص 167 ح 1 .
3- .أقناهُ اللّه ُ : أعطاه ، أرضاه (مجمع البحرين : ج 3 ص 1518 «قنا») .
4- .الصحيفة السجّادية : ص 21 الدعاء 1 .
5- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 7 ح 1579 عن معتّب ، عوالي اللآلي : ج 1 ص 370 ح 74 ، وسائل الشيعة: ج 6 ص 4 ح 11395 .

ص: 17

امام باقر عليه السلام :در كتاب امير مؤمنان عليه السلام يافتيم كه: گروهى از مردم اَيله (1) از قوم ثمود بودند كه در روز شنبه ماهى ها به جانب آنها [تا نزديك ساحل] پيش مى آمدند تا خداوند، فرمان بردارى آنان را در اين زمينه بيازمايد . روز شنبه ، ماهى ها وارد جوى ها و نهرهايى مى شدند كه از جلوى خانه ها و باشگاه هاى آنان مى گذشت ، و آن مردم به صيد آنها مى پرداختند و آنها را مى خوردند . مدّت ها اين كار را مى كردند و ملّايان و علمايشان آنان را از صيد ماهى ها نهى نمى كردند . وانگهى شيطان به گروهى از آنان القا كرد كه : شما از خوردن آنها در روز شنبه نهى شده ايد، نه از صيد كردنشان ! پس روز شنبه صيد كنيد و روزهاى ديگر، آنها را بخوريد ... .

امام على عليه السلام :خداوند عز و جل اوصيا را در زمان حيات پيامبران ، در هفت مورد امتحان مى كند تا فرمان بردارى ايشان را بيازمايد ، و چون فرمان بردارى و امتحان آنها را پسنديد، به پيامبران دستور مى دهد كه در زمان حيات خود، آنان را ولىّ خود بگيرند و براى پس از وفاتشان، وصى [و جانشين ]خويش قرار دهند ، و فرمان بردارى از اوصيا را بر همه امّت هايى كه پيرو پيامبران هستند ، لازم مى گرداند . پس از وفات پيامبران هم اوصيا را در هفت مورد امتحان مى كند تا شكيبايى شان را بيازمايد ، و چون امتحان آنان را پسنديد، فرجامشان را سعادتمند قرار مى دهد تا آنان را با سعادت كامل به پيامبران ملحق كند .

امام زين العابدين عليه السلام :ستايش، خداى را كه ابزارهاى گشود و بست (/ پهن كردن و جمع كردن) را در وجود ما قرار داد ، و ما را از روح هاى حيات، بهره مند ساخت ، و اندام هاى كار و عمل در ما نهاد ، و از روزى هاى پاك تغذيه مان نمود ، و به فضل خويش توانگرمان ساخت ، و از نعمت خود عطايمان فرمود . سپس به ما امر كرد تا فرمان بردارى مان را بيازمايد ، و نهى مان فرمود تا سپاس گزار بودنمان را امتحان كند .

امام صادق عليه السلام :زكات ، در حقيقت ، به منظور آزمودن توانگران و كمك به تهى دستان، قرار داده شده است و اگر مردم زكات اموالشان را مى پرداختند، هيچ مسلمانى تهى دست و نيازمند نمى ماند .

.


1- .ايله ، شهرى است در ساحل بحر قُلزم (درياى سرخ) از طرف شام . شهرى كوچك و آباد و داراى اندكى زراعت است . اين شهر را همان «بندر عَقبه» امروزى دانسته اند كه در غرب ناحيه تاريخى «اَيكه» (تبوك و مَديَن) و جزئى از آن است (ر . ك : جغرافياى تاريخى كشورهاى اسلامى ، قرچانلو : ج 1 و 2) .

ص: 18

عنه عليه السلام_ في جَوابِ ابنِ أبِي العَوجاءِ حَيثُ أنكَرَ الحَجَّ وَالطَّوافَ _ :هذا بَيتٌ استَعبَدَ اللّهُ بِهِ خَلقَهُ ؛ لِيَختَبِرَ طاعَتَهُم في إتيانِهِ ، فَحَثَّهُم عَلى تَعظيمِهِ وزِيارَتِهِ ، وجَعَلَهُ مَحَلَّ أنبِيائِهِ ، وقِبلَةً لِلمُصَلّينَ إلَيهِ . (1)

الاحتجاج :ومِن سُؤالِ الزِّنديقِ الَّذي سَأَلَ أبا عَبدِ اللّهِ [الصّادِقَ] عليه السلام عَن مَسائِلَ كَثيرَةٍ أن قالَ : . . . فَلِأَيِّ عِلَّةٍ خَلَقَ الخَلقَ وهُوَ غَيرُ مُحتاجٍ إلَيهِم ولا مُضطَرٍّ إلى خَلقِهِم ، ولا يَليقُ بِهِ التَّعَبُّثُ بِنا ؟ قالَ : خَلَقَهُم لِاءِظهارِ حِكمَتِهِ ، وإنفاذِ عِلمِهِ ، وإمضاءِ تَدبيرِهِ . قالَ : وكَيفَ لا يَقتَصِرُ عَلى هذِهِ الدّارِ فَيَجعَلَها دارَ ثَوابِهِ و مُحتَبَسَ عِقابِهِ ؟ قالَ : إنَّ هذِهِ الدّارَ دارُ ابتِلاءٍ ، ومَتجَرُ الثَّوابِ ، ومُكتَسَبُ الرَّحمَةِ ، مُلِئَت آفاتٍ ، وطُبِّقَت شَهَواتٍ ؛ لِيَختَبِرَ فيها عَبيدَهُ بِالطّاعَةِ ، فَلا يَكونُ دارُ عَمَلٍ دارَ جَزاءٍ . (2)

2 / 3ظُهورُ ما يُستَحَقُّ بِهِ الثَّوابُ وَالعِقابُالإمام عليّ عليه السلام :لا يَقولَنَّ أحَدُكُم : «اللّهُمَّ إنّي أعوذُ بِكَ مِنَ الفِتنَةِ» ؛ لِأَنَّهُ لَيسَ أحَدٌ إلّا وهُوَ مُشتَمِلٌ عَلى فِتنَةٍ ، ولكِن مَنِ استَعاذَ فَليَستَعِذ مِن مُضِلّاتِ الفِتَنِ ، فَإِنَّ اللّهَ سُبحانَهُ يَقولُ : «وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ» (3) ؛ ومَعنى ذلِكَ : أنَّهُ يَختَبِرُهُم بِالأَموالِ وَالأَولادِ ؛ لِيَتَبَيَّنَ السّاخِطَ لِرِزقِهِ وَالرّاضِيَ بِقِسمِهِ ، وإن كانَ سُبحانَهُ أعلَمَ بِهِم مِن أنفُسِهِم ، ولكِن لِتَظهَرَ الأَفعالُ الَّتي بِها يُستَحَقُّ الثَّوابُ وَالعِقابُ ؛ لِأَنَّ بَعضَهُم يُحِبُّ الذُّكورَ ويَكرَهُ الإِناثَ ، وبَعضَهُم يُحِبُّ تَثميرَ المالِ ويَكرَهُ انثِلامَ الحالِ (4) . (5)

.


1- .الكافي : ج 4 ص 198 ح 1 ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 250 ح 2325 كلاهما عن عيسى بن يونس ، الإرشاد : ج 2 ص 200 عن عبّاس بن عمرو الفقيمي ، الاحتجاج : ج 2 ص 207 وفيه «عباده» بدل «خلقه» ، كنز الفوائد : ج 2 ص 76 وليس فيه «محلّ أنبيائه» ، بحار الأنوار : ج 3 ص 33 ح 7 .
2- .الاحتجاج : ج 2 ص 212 _ 217 ح 223 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 317 ح 14 .
3- .الأنفال : 28 .
4- .قال الرضي قدس سره : وهذا من غريب ما سُمع منه عليه السلام في التفسير .
5- .نهج البلاغة : الحكمة 93 ، مجمع البحرين : ج 3 ص 1360 ، بحار الأنوار : ج 94 ص 197 ح 6 .

ص: 19

2 / 3 نمودار شدن بايسته هاى پاداش و كيفر

امام صادق عليه السلام_ در پاسخ ابن ابى العوجا كه به حج و طواف، خرده گرفت _ :اين، خانه اى است كه خداى عز و جل خلق خود را به واسطه آن به پرستش وا داشته تا با رفتن به [زيارت ]آن، فرمانبرى ايشان را بيازمايد . از اين رو آنان را به بزرگداشت و زيارتش تشويق نموده و آن را جايگاه پيامبران و قبله نمازگزارانش قرار داده است .

الاحتجاج :يكى از فراوان سؤالاتى كه زنديق از امام صادق عليه السلام پرسيد، اين بود كه گفت :... به چه علّت ، خداوند، مخلوقات را آفريد، در صورتى كه نه به آنها نيازى داشت و نه در آفريدنشان مجبور بود، و بازيچه كردن ما نيز شايسته او نيست ؟ [فرمود :] «آنها را آفريد تا حكمت خود را پديدار نمايد ، و علمش را به كار زند ، و تدبيرش را محقّق سازد» . زنديق گفت : پس چرا به همين سرا[ى دنيا] بسنده نمى كند و آن را سراى پاداش و جايگاه كيفرش قرار نمى دهد ؟ فرمود : «اين سرا ، سراى آزمايش ، و بازار ثواب و كسبگاه رحمت است . از آفت ها پر ، و از شهوات و خواست ها آكنده شده است تا [خداوند] در آن، فرمان بردارى بندگانش را بيازمايد . بنا بر اين ، سراى كار نمى تواند سراى پاداش باشد» .

2 / 3نمودار شدن بايسته هاى پاداش و كيفرامام على عليه السلام :هيچ يك از شما نگويد : «خدايا ! من از آزمايش شدن به تو پناه مى برم» ؛ زيرا هيچ كس نيست كه از فتنه [و آزمايش الهى] بر كنار باشد ؛ بلكه هر كس به خدا پناه مى برد ، از عوامل گم راه كننده در فتنه ها [به خدا] پناه بَرَد ؛ چرا كه خداوند سبحان مى فرمايد : «بدايند كه دارايى ها و فرزندان شما، فتنه [و آزمون] اند» . معنايش اين است كه خداوند، آنان را به وسيله دارايى ها و فرزندان مى آزمايد تا معلوم شود كه چه كسى از روزىِ او، ناخرسند و چه كسى به قسمت او خرسند است، اگر چه خداوند سبحان از خودِ آنان هم به آنان داناتر است؛ امّا آزمايش براى اين است تا اعمالى كه با آنها پاداش و كيفر سزاوار مى گردند ، معلوم شوند ؛ زيرا برخى از مردم، پسر دوست دارند و دختر دوست ندارند ، و برخى شان فراوانى مال را دوست دارند و پريشان حالى را دوست ندارند .

.

ص: 20

2 / 4ظُهورُ الأَحسَنِ عَمَلاًالكتاب«الَّذِى خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ» . (1)

«وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ فِى سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ كَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ لَئِن قُلْتَ إِنَّكُم مَّبْعُوثُونَ مِن بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّبِينٌ» . (2)

«إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» . (3)

الحديثتفسير الطبري عن عبد اللّه بن عمر عن النبي صلى الله عليه و آله :أنَّهُ تَلا هذِهِ الآيَةَ : «لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» ، قالَ : أيُّكُم أحسَنُ عَقلاً ، وأَورَعُ عَن مَحارِمِ اللّهِ ، وأَسرَعُ في طاعَةِ اللّهِ . (4)

مجمع البيان عن أبي قتادة :سَأَلتُ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله عَن قَولِهِ تَعالى : «أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» ما عَنى بِهِ ؟ فَقالَ : يَقولُ : أيُّكُم أحسَنُ عَقلاً . ثُمَّ قالَ صلى الله عليه و آله : أتَمُّكُم عَقلاً ، وأَشَدُّكُم للّهِِ خَوفا ، وأَحسَنُكُم فيما أمَرَ اللّهُ بِهِ ونَهى عَنهُ نَظَرا ، وإن كانَ أقَلَّكُم تَطَوُّعا . (5)

.


1- .الملك : 2 .
2- .هود : 7 .
3- .الكهف : 7 .
4- .تفسير الطبري : ج 7 الجزء 12 ص 5 ، تفسير ابن أبي حاتم : ج 6 ص 2006 ح 10705 ، سبل الهدى والرشاد : ج 9 ص 330 ، تفسير الآلوسي : ج 12 ص 11 ، الدرّ المنثور : ج 4 ص 404 .
5- .مجمع البيان : ج 10 ص 484 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 233 ؛ تفسير الثعلبي : ج 9 ص 355 ، تفسير الثعالبي : ج 5 ص 456 كلاهما نحوه .

ص: 21

2 / 4 نمودار شدن نيك كردارتر

2 / 4نمودار شدن نيك كردارترقرآن«همان كه مرگ و زندگى را آفريد تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيك كردارتريد و اوست ارجمند و آمرزگار» .

«او كسى است كه آسمان ها و زمين را در شش روز آفريد و عرش او، بر آب بود ، تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيك كردارتريد ، و اگر بگويى : شما پس از مرگ برانگيخته خواهيد شد ، قطعا كسانى كه كافر شده اند، خواهند گفت : اين [ادّعا ]جز سِحرى آشكار نيست» .

«ما آنچه را بر روى زمين است، زيور آن قرار داديم تا ايشان را بيازماييم كه كدام يكشان نيك كردارتر است» .

حديثتفسير الطبرى_ به نقل از عبد اللّه بن عمر _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله اين آيه را تلاوت كرد : «تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيك كردارتريد» . من گفتم : معنايش چيست ؟ فرمود : «يعنى كدامتان نيكوخِردتر و از حرام هاى خدا پرهيزگارتر ، و به طاعت خدا شتابنده تريد» .

مجمع البيان_ به نقل از ابو قَتاده _ :از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيدم: مقصود از سخن خداى متعال كه : «كدامتان نيكْ كِردارتريد» چيست ؟ فرمود : «يعنى كدامتان نيكوخردتريد» . سپس فرمود : «كدامتان خردش كامل تر و خدا ترس تر است و از اوامر و نواهى خداى عز و جل، مراقبت بيشترى دارد ، هر چند مستحبّات، كمترى به جا آورد» .

.

ص: 22

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :يَابنَ مَسعودٍ ، قَولُ اللّهِ تَعالى : «لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» يَعني : أيُّكُم أزهَدُ فِي الدُّنيا ؛ إنَّها دارُ الغُرورِ ودارُ مَن لا دارَ لَهُ ؛ ولَها يَجمَعُ مَن لا عَقلَ لَهُ ؛ إنَّ أحمَقَ النّاسِ مَن طَلَبَ الدُّنيا ! (1)

الإمام عليّ عليه السلام_ مِن كِتابٍ لَهُ عليه السلام إلى مُعاوِيَةَ _ :أمّا بَعدُ ، فَإِنَّ اللّهَ سُبحانَهُ قَد جَعَلَ الدُّنيا لِما بَعدَها ، وَابتَلى فيها أهلَها ؛ لِيَعلَمَ أيُّهُم أحسَنُ عَمَلاً . ولَسنا لِلدُّنيا خُلِقنا ، ولا بِالسَّعيِ فيها اُمرِنا ، وإنَّما وُضِعنا فيها لِنُبتَلى بِها ، وقَدِ ابتَلانِيَ اللّهُ بِكَ وَابتَلاكَ بي ، فَجَعَلَ أحَدَنا حُجَّةً عَلَى الآخَرِ . (2)

عنه عليه السلام :ألا إنَّ اللّهَ تَعالى قَد كَشَفَ الخَلقَ كَشفَةً ، لا أنَّهُ جَهِلَ ما أخفَوهُ مِن مَصونِ أسرارِهِم ومَكنونِ ضَمائِرِهِم ، ولكِن لِيَبلُوَهُم أيُّهُم أحسَنُ عَمَلاً ، فَيَكونَ الثَّوابُ جَزاءً ، وَالعِقابُ بَواءً (3) . (4)

عنه عليه السلام :أسهِروا عُيونَكُم ، وأَضمِروا بُطونَكُم ، وَاستَعمِلوا أقدامَكُم ، وأَنفِقوا أموالَكُم ، وخُذوا مِن أجسادِكُم فَجودوا بِها عَلى أنفُسِكُم ، ولا تَبخَلوا بِها عَنها ، فَقَد قالَ اللّهُ سُبحانَهُ : «إِن تَنصُرُواْ اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ» (5) ، وقالَ تَعالى : «مَّن ذَا الَّذِى يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَيُضَاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ» (6) ، فَلَم يَستَنصِركُم مِن ذُلٍّ ، ولَم يَستَقرِضكُم مِن قُلٍّ ؛ استَنصَرَكُم ولَهُ جُنودُ السَّماواتِ وَالأَرضِ وهُوَ العَزيزُ الحَكيمُ ، وَاستَقرَضَكُم ولَهُ خَزائِنُ السَّماواتِ وَالأَرضِ ، وهُوَ الغَنِيُّ الحَميدُ ، وإنَّما أرادَ أنَ يَبلُوَكُم «أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» . (7)

.


1- .مكارم الأخلاق : ج 2 ص 340 ح 2660 عن عبد اللّه بن مسعود ، بحار الأنوار : ج 77 ص 93 ح 1 .
2- .نهج البلاغة : الكتاب 55 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 116 ح 409 ؛ المعيار والموازنة : ص 138 نحوه .
3- .قوله : «والعقاب بواءً»: أي مكافأةً ( شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 9 ص 85 ) .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 144 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 315 ح 11 .
5- .محمّد : 7 .
6- .الحديد : 11 .
7- .نهج البلاغة : الخطبة 183 .

ص: 23

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى پسر مسعود ! سخن خداى متعال كه : «تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيك كردارتريد» ، معنايش اين است كه كدامتان به دنيا بى رغبت تر است . دنيا سراى فريب است و سراى كسى كه سرايى ندارد . كسى براى دنيا گرد مى آورد كه خِرَد ندارد . احمق ترينِ مردم، كسى است كه طالب دنيا باشد .

امام على عليه السلام_ از نامه ايشان به معاويه _ :امّا بعد ، همانا خداى سبحان، دنيا را براى [جهانِ] پس از آن آفريد ، و اهل دنيا را در آن مى آزمايد تا معلوم شود كه كدام يك از آنها نيك كردارتر است . ما براى دنيا آفريده نشده ايم ، و به كوشش در آن [براى دنيا ]مأمور نگشته ايم ؛ بلكه به دنيا آورده شده ايم تا بِدان آزموده شويم ، و خدا تو را وسيله آزمايش من قرار داده و مرا وسيله آزمايش تو ، و يكى از ما را حجّت بر ديگرى نهاده است .

امام على عليه السلام :هان ! خداوند متعال، درون مردمان را [از طريق امتحان] آشكار ساخت، نه اين كه از رازهاى نهفته و درون هاى پوشيده شان آگاه نبود ؛ بلكه [ چنين كرد ] تا آنان را بيازمايد كه كدامشان نيك كردارتر است ، تا ثواب ، پاداش [__ِ كار نيك] باشد و عقاب ، سزا [ى كار بد] .

امام على عليه السلام :چشمانتان را شب ها [به عبادت] بيدار داريد ، و شكم هايتان را [به روزه ]گرسنه ، و پاهايتان را به كار [عبادت] گيريد ، و اموالتان را انفاق كنيد ، و از تن هايتان بگيريد و به جان هايتان ببخشيد [و جسمتان را فداى جانتان كنيد] و در اين كار، بخل نورزيد ؛ چرا كه خداى سبحان فرموده : «اگر خدا را يارى كنيد، خدا شما را يارى مى كند و گام هايتان را استوار مى گرداند» ، و فرموده : «كيست كه به خدا وامى نيكو دهد ، پس خدا آن را برايش چند برابر گرداند ؟ و براى اوست مزدى ارزشمند» . او از سر ناتوانى، از شما يارى نطلبيده ، و از روى نادارى، از شما وام نخواسته است؛ بلكه كسى از شما يارى طلبيده كه «لشكريان آسمان ها و زمين، از آنِ اويند و خدا توانمند و حكيم است» و كسى از شما وام خواسته است كه «خزانه هاى آسمان ها و زمين، از آنِ اوست ، و او بى نياز و ستوده است» و [يارى طلبيدن و وام خواستنش براى اين است كه ]او ، در حقيقت ، خواسته است «شما را بيازمايد كه كدامتان نيك كردارتريد» .

.

ص: 24

الإمام زين العابدين عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل لَم يُحِبَّ زَهرَةَ الدُّنيا وعاجِلَها لِأَحَدٍ مِن أولِيائِهِ ، ولَم يُرَغِّبهُم فيها وفي عاجِلِ زَهرَتِها وظاهِرِ بَهجَتِها ، وإنَّما خَلَقَ الدُّنيا وخَلَقَ أهلَها لِيَبلُوَهُم فيها أيُّهُم أحسَنُ عَمَلاً لِاخِرَتِهِ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» _ :لَيسَ يَعني أكثَرَكُم عَمَلاً ، ولكِن أصوَبَكُم عَمَلاً ؛ وإنَّمَا الإِصابَةُ خَشيَةُ اللّهِ وَالنِّيَّةُ الصّادِقَةُ وَالحَسَنَةُ . (2)

الإمام الرضا عليه السلام_ لَمّا سَأَلَهُ المَأمونُ عَن قَولِهِ تَعالى : «وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ فِى سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ كَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» _ :أمّا قَولُهُ عز و جل : «لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» ، فَإِنَّهُ عز و جل خَلَقَ خَلقَهُ لِيَبلُوَهُم بِتَكليفِ طاعَتِهِ وعِبادَتِهِ ، لا عَلى سَبيلِ الاِمتِحانِ وَالتَّجرِبَةِ ؛ لِأَنَّهُ لَم يَزَل عَليما بِكُلِّ شَيءٍ . (3)

2 / 5ظُهورُ الجِهادِ وَالصَّبرِالكتاب«وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِينَ مِنكُمْ وَالصَّابِرِينَ وَ نَبْلُوَاْ أَخْبَارَكُمْ» . (4)

.


1- .الكافي : ج 8 ص 75 ح 29 ، الأمالي للصدوق : ص 595 ح 822 ، أعلام الدين : ص 225 كلّها عن سعيد بن المسيّب ، تحف العقول : ص 251 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 145 ح 6 .
2- .الكافي : ج 2 ص 16 ح 4 عن سفيان بن عيينة ، مجمع البحرين : ج 1 ص 190 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 230 ح 6 .
3- .التوحيد : ص 320 ح 2 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 135 ح 33 ، الاحتجاج : ج 2 ص 393 ح 302 كلّها عن أبي الصلت الهرويّ ، بحار الأنوار : ج 4 ص 80 ح 5 .
4- .محمّد : 31 .

ص: 25

2 / 5 نمايان شدن جهاد و شكيبايى

امام زين العابدين عليه السلام :خداى عز و جل زرق و برق دنيا و زندگى زودگذر آن را براى هيچ يك از اولياى خود، دوست نداشته و آنان را به دنيا و زرق و برق گذرا و ظاهر زيباى آن، ترغيب نكرده است ؛ بلكه دنيا و اهل دنيا را آفريد تا آنها را در دنيا بيازمايد كه كدامشان براى آخرتش بهتر كار مى كند .

امام صادق عليه السلام_ در باره سخن خداى عز و جل : «تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيك كردارتريد» _ :معنايش اين نيست كه كدامتان بيشتر عمل مى كنيد؛ بلكه معنايش اين است كه كدامتان درست تر عمل مى كنيد ، و درستى عمل، همان خداترسى و نيّت راست و نيكوست .

امام رضا عليه السلام_ در پاسخ سؤال مأمون از آيه شريف: «او كسى است كه آسمان ها و زمين را در شش روز آفريد و عرش او بر آب بود تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيك كردارتريد» _ :امّا سخن او : «تا شما را بيازمايد كه كدامتان نيك كردارتريد» ، خداى عز و جل مخلوقاتش را آفريد تا از طريق مكلّف نمودن آنان به طاعت و عبادتش ، ايشان را بيازمايد ، و اين كار را براى امتحان و تجربه[ى خودش ]نكرد ؛ زيرا او همواره به همه چيز داناست .

2 / 5نمايان شدن جهاد و شكيبايىقرآن«و البتّه شما را مى آزماييم تا مجاهدان و شكيبايانِ شما را معلوم داريم و گزارش هاى [مربوط به ]شما را رسيدگى كنيم» .

.

ص: 26

«وَلَنَبْلُوَنَّكُم بِشَىْ ءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِّنَ الْأَمْوَالِ وَ الْأَنفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ» . (1)

«أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تُتْرَكُواْ وَلَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جَاهَدُواْ مِنكُمْ وَلَمْ يَتَّخِذُواْ مِن دُونِ اللَّهِ وَلَا رَسُولِهِ وَلَا الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً وَاللَّهُ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ» . (2)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يَقولُ البَلاءُ كُلَّ يَومٍ : إلى أينَ أتَوَجَّهُ ؟ فَيَقولُ اللّهُ عز و جل : إلى أحِبّائي واُولي طاعَتي ؛ أبلو بِكَ أخبارَهُم ، وأَختَبِرُ صَبرَهُم ، واُمَحِّصُ بِكَ ذُنوبَهُم ، وأَرفَعُ بِكَ دَرَجاتِهِم . ويَقولُ الرَّخاءُ كُلَّ يَومٍ : إلى أينَ أتَوَجَّهُ ؟ فَيَقولُ اللّهُ عز و جل : إلى أعدائي وأَهلِ مَعصِيَتي ؛ أزيدُ بِكَ طُغيانَهُم ، واُضاعِفُ بِكَ ذُنوبَهُم ، واُعَجِّلُ بِكَ لَهُم ، واُكَثِّرُ بِكَ عَلى غَفلَتِهِم . (3)

الإمام عليّ عليه السلام_ مِن خُطبَةٍ لَهُ _ :وقَدَّرَ الأَرزاقَ فَكَثَّرَها وقَلَّلَها ، وقَسَّمَها عَلَى الضّيقِ وَالسَّعَةِ فَعَدَلَ فيها ؛ لِيَبتَلِيَ مَن أرادَ بِمَيسورِها ومَعسورِها ، ولِيَختَبِرَ بِذلِكَ الشُّكرَ وَالصَّبرَ مِن غَنِيِّها وفَقيرِها . (4)

الإمام الصادق عليه السلام :اِعلَم أنَّ الخَلقَ بَينَ فِتَنٍ ومِحَنٍ فِي الدُّنيا ؛ إمّا مُبتَلىً بِالنِّعَمِ لِيَظهَرَ شُكرُهُ ، وإمّا مُبتَلىً بِالشِّدَّةِ لِيَظهَرَ صَبرُهُ . (5)

عنه عليه السلام :قَد عَجَزَ مَن لَم يُعِدَّ لِكُلِّ بَلاءٍ صَبرا ، ولِكُلِّ نِعمَةٍ شُكرا ، ولِكُلِّ عُسرٍ يُسرا . صَبِّر نَفسَكَ عِندَ كُلِّ بَلِيَّةٍ ، في وَلَدٍ أو مالٍ أو رَزِيَّةٍ ، فَإِنَّما يَقبِضُ عارِيَتَهُ ويَأخُذُ هِبَتَهُ ، لِيَبلُوَ فيهِما صَبرَكَ وشُكرَكَ . (6)

.


1- .البقرة : 155 .
2- .التوبة : 16 .
3- .كنز العمّال : ج 3 ص 341 ح 6850 نقلاً عن الديلمي عن أنس .
4- .نهج البلاغة : الخطبة 91 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 148 ح 11 .
5- .مصباح الشريعة : ص 122 ، بحار الأنوار : ج 85 ص 308 ح 12 .
6- .تحف العقول : ص 304 ، التمحيص : ص 60 ح 127 عن أحمد بن محمّد البرقي ، بحار الأنوار : ج 71 ص 94 ح 55 .

ص: 27

«و البتّه شما را به چيزى از ترس و گرسنگى و كاهشى در اموال و جان ها و محصولات مى آزماييم و بشارت ده شكيبايان را» .

«آيا پنداشته ايد كه به حال خود رها مى شويد و خدا كسانى را كه از ميان شما جهاد كرده و غير از خدا و فرستاده او و مؤمنان ، محرم اسرارى نگرفته اند ، معلوم نمى دارد ؟ و خدا به آنچه انجام مى دهيد، آگاه است» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بلا هر روز مى گويد : به كجا روم ؟ و خداى عز و جل مى فرمايد : «به سوى دوستانم و اهل طاعتم ، تا به واسطه تو، احوال آنان را بيازمايم ، و شكيبايى شان را امتحان نمايم ، و به وسيله تو، گناهانشان را پاك كنم و درجاتشان را بالا ببرم» . آسايش نيز هر روز مى گويد : به كجا روم ؟ و خداى عز و جل مى فرمايد : «به نزد دشمنانم و اهل معصيتم، تا به واسطه تو بر سركشى آنان بيفزايم ، و گناهانشان را دوچندان سازم ، و شتابكار [و كم شكيب] شان گردانم ، و غفلتشان را افزون نمايم» .

امام على عليه السلام_ در يكى از خطبه هايش _ :روزى ها را كم و زياد، مقدّر فرمود ، و آنها را به تنگى و فراخى، قسمت نمود و در اين قسمت، به عدالت رفتار كرد تا هر كه را خواست، به اين گشايش و تنگناى روزى گرفتار آورد و بدين وسيله سپاس گزارى و ناشكيبى دارا و نادارِ آنها را بيازمايد .

امام صادق عليه السلام :بدان كه مردمان در دنيا آزمايش و امتحان مى شوند ؛ يا به نعمت ها آزموده مى شوند تا [ميزان] سپاس گزارى آنها، خود را نشان دهد ، و يا به سختى آزموده مى شوند تا شكيبايى شان، خود را نمايان سازد .

امام صادق عليه السلام :كسى كه براى هر بلايى، شكيبايى اى و براى هر نعمتى، شكرى و براى هر سختى اى، آسانى آماده نسازد ، او انسان ناتوانى است . در هر بلا يا مصيبتى كه به فرزندت يا مالت مى رسد، خويشتن را به شكيبايى وا دار ؛ زيرا خداوند، آنچه را به عاريت داده، مى ستاند و بخشش خود را پس مى گيرد تا بدين وسيله شكيبايى و شكرگزار بودن تو را بيازمايد .

.

ص: 28

بحار الأنوار عن عبد اللّه بن جعفر الحميري :كُنتُ عِندَ مَولايَ أبِي مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِيٍّ العَسكَرِيِّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ ، إذ وَرَدَت إلَيهِ رُقعَةٌ مِنَ الحَبسِ مِن بَعضِ مَواليهِ ، يَذكُرُ فيها ثِقَل الحَديدِ وسوءَ الحالِ وتَحامُلَ السُّلطانِ . وكَتَبَ إلَيهِ : يا عَبدَ اللّهِ ، إنَّ اللّهَ عز و جل يَمتَحِنُ عِبادَهُ لِيَختَبِرَ صَبرَهُم ، فُيُثيبَهُم عَلى ذلِكَ ثَوابَ الصّالِحينَ ، فَعَلَيكَ بِالصَّبرِ . (1)

راجع : ص 54 ( البلاء / الفصل الثالث / مجاهدة الأعداء ) .

2 / 6ظُهورُ الطَّيِّبِ وَالخَبيثِالكتاب«مَّا كَانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى مَآ أَنتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِى مِن رُّسُلِهِ مَن يَشَاءُ فَامِنُواْ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَإِن تُؤْمِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ» . (2)

«لِيَمِيزَ اللَّهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَيَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلَى بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَمِيعًا فَيَجْعَلَهُ فِى جَهَنَّمَ أُوْلَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ» . (3)

.


1- .بحار الأنوار : ج 102 ص 238 ح 5 نقلاً عن كتاب العتيق الغروي .
2- .آل عمران : 179 .
3- .الأنفال : 37 .

ص: 29

2 / 6 نمايان شدن پاك و ناپاك

بحار الأنوار_ به نقل از عبد اللّه بن جعفر حِمْيرى _ :در خدمت مولايم امام حسن عسكرى عليه السلام بودم كه نامه اى از يكى از دوستدارانش در زندان رسيد و در آن نامه، از سنگينىِ كند و زنجير و پريشانى اش و ستم حكومت، ياد كرده بود . امام عليه السلام به او نوشت : «اى بنده خدا ! خداوند عز و جل بندگانش را امتحان مى كند تا شكيبايى آنها را بيازمايد و براى آن، پاداش نيكان را عطايشان مى نمايد . پس شكيبا باش» .

ر . ك : ص 55 (آزمايش الهى / فصل سوم / جهاد با دشمنان) .

2 / 6نمايان شدن پاك و ناپاكقرآن«خدا بر آن نيست كه مؤمنان را به اين [حالى] كه شما بر آن هستيد ، وا گذارد ، تا آن كه پليد را از پاك جدا كند ، و خدا بر آن نيست كه شما را از غيب، آگاه گرداند ؛ ولى خدا از ميان فرستادگانش، هر كه را بخواهد، بر مى گزيند . پس به خدا و پيامبرانش ايمان بياوريد ، و اگر بگرويد و پرهيزگارى كنيد ، براى شما مزدى بزرگ خواهد بود» .

«تا خدا ناپاك را از پاك جدا كند و تا پاك ها را روى يكديگر نهد و همه را متراكم كند ، آن گاه در دوزخ قرار دهد . اينان، همان زيانكاران اند» .

.

ص: 30

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ اللّهَ لَيُجَرِّبُ أحَدَكُم بِالبَلاءِ وهُوَ أعلَمُ بِهِ كَما يُجَرِّبُ أحَدُكُم ذَهَبَهُ بِالنّارِ ؛ فَمِنهُم مَن يَخرُجُ كَالذَّهَبِ الإِبريزِ (1) ، فَذلِكَ الَّذي نَجّاهُ اللّهُ تَعالى مِنَ السَّيِّئاتِ ، ومِنهُم مَن يَخرُجُ كَالذَّهَبِ دونَ ذلِكَ ، فَذلِكَ الَّذي يَشُكُّ بَعضَ الشَّكِّ ، ومِنهُم مَن يَخرُجُ كَالذَّهَبِ الأَسوَدِ ، فَذلِكَ الَّذي قَدِ افتَتَنَ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام :يُمتَحَنُ المُؤمِنُ بِالبَلاءِ كَما يُمتَحَنُ بِالنّارِ الخِلاصُ (3) . (4)

عنه عليه السلام :لا تَفرَح بِالغَناءِ وَالرَّخاءِ ، ولا تَغتَمَّ بِالفَقرِ وَالبَلاءِ ؛ فَإِنَّ الذَّهَبَ يُجَرَّبُ بِالنّارِ ، وَالمُؤمِنُ يُجَرَّبُ بِالبَلاءِ . (5)

الإمام الحسن عليه السلام :إنَّ اللّهَ تَعالى _ بِمَنِّهِ ورَحمَتِهِ _ لَمّا فَرَضَ عَلَيكُمُ الفَرائِضَ ، لَم يَفرِض ذلِكَ عَلَيكُم لِحاجَةٍ مِنهُ إلَيهِ ، بَل رَحمَةً مِنهُ إلَيكُم لا إلهَ إلّا هُوَ ؛ لِيَميزَ الخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ ، ولِيَبتَلِيَ ما في صُدورِكُم ، ولِيُمَحِّصَ ما في قُلوبِكُم ، ولِتَتَسابَقوا إلى رَحمَتِهِ ، ولِتَتَفاضَلَ مَنازِلُكُم في جَنَّتِهِ . (6)

.


1- .الإبريز : الذَهَبُ الخالِصُ من الكُدورات (مجمع البحرين : ج 1 ص 140 «برز») .
2- .المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 350 ح 7878 ، المعجم الكبير : ج 8 ص 166 ح 7698 ، لسان العرب : ج 5 ص 311 كلّها عن أبي أمامة ، تفسير الآلوسي : ج 2 ص 104 وليس فيه «فمنهم من يخرج ... بعض الشكّ» ، كنز العمّال : ج 3 ص 335 ح 6819 .
3- .الخِلاصُ : ما أخلَصَتهُ النار من الذهب وغيره (النهاية : ج 2 ص 62 «خلص») .
4- .غرر الحكم : ج 6 ص 476 ح 11023 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 550 ح 10151 .
5- .غرر الحكم : ج 6 ص 328 ح 10394 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 520 ح 9437 .
6- .علل الشرائع : ص 249 ح 6 ، الأمالي للطوسي : ص 655 ح 1355 كلاهما عن إسحاق بن إسماعيل النيشابوري ، تحف العقول : ص 485 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 315 ح 10 .

ص: 31

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند، هر يك از شما را ، با آن كه كاملاً مى شناسد ، در بوته بلا مى نهد، همان گونه كه هر يك از شما طلايش را در بوته آزمايش مى نهد . پس يكى از ايشان، همچون زرِ ناب [از اين بوته بلا ]بيرون مى آيد . اين، همان كسى است كه خداوند متعال، او را از گناهان و بدى ها رهانيده است . برخى شان همچون طلاى كم عيارتر بيرون مى آيد . او همان كسى است كه اندكى شك مى كند ، و برخى شان همچون طلاى سياه بيرون مى آيد . او همان كسى است كه به فتنه گرفتار مى آيد .

امام على عليه السلام :مؤمن با بلا آزمايش مى شود، همچنان كه براى خالص گردانيدن چيزى، از آتش استفاده مى شود .

امام على عليه السلام :به توانگرى و آسايش، شاد مشو و از تنگ دستى و بلا غم به خود راه مده ؛ زيرا طلا با آتش، خالص مى شود و مؤمن با بلا .

امام حسن عليه السلام :خداوند بنده نواز و مهربان، چون فرايض را بر شما واجب گردانيد، اين كار را نه از آن رو كرد كه به شما احتياجى دارد؛ بلكه رحمتى است از جانب خداى يكتا تا ناپاك را از پاك، متمايز سازد ، و آنچه را در سينه هاى شماست، بيازمايد ، و دل هايتان را پاك گرداند ، و به سوى رحمت او از يكديگر پيشى بگيريد ، و جايگاه هايتان در بهشت او، بر يكديگر برترى يابد .

.

ص: 32

2 / 7ظُهورُ السَّرائِرِالكتاب«وَلِيَبْتَلِىَ اللَّهُ مَا فِى صُدُورِكُمْ وَلِيُمَحِّصَ مَا فِى قُلُوبِكُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ» . (1)

«وَلَا تَكُونُواْ كَالَّتِى نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِن بَعْدِ قُوَّةٍ أَنكَاثًا تَتَّخِذُونَ أَيْمَانَكُمْ دَخَلَاً بَيْنَكُمْ أَن تَكُونَ أُمَّةٌ هِىَ أَرْبَى مِنْ أُمَّةٍ إِنَّمَا يَبْلُوكُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَيُبَيِّنَنَّ لَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ» . (2)

الحديثالإمام عليّ عليه السلام :في تَقَلُّبِ الأَحوالِ عُلِمَ جَواهِرُ الرِّجالِ ، وَالأَيّامُ تُوَضِّحُ لَكَ السَّرائِرَ الكامِنَةَ . (3)

.


1- .آل عمران : 154 .
2- .النحل : 92 .
3- .الكافي : ج 8 ص 23 ح 4 عن جابر بن يزيد عن الامام الباقر عليه السلام ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 388 فيه «تهتك» بدل «توضيح» ، نهج البلاغة : الحكمة 217 ليس فيه ذيله من «والأيّام» ، تحف العقول : ص 97 ، بحار الأنوار : ج 77 ص 286 ؛ دستور معالم الحكم : ص 29 نحوه .

ص: 33

2 / 7 نمودار شدن درون ها

2 / 7نمودار شدن درون هاقرآن«تا آنچه را در سينه هاى شماست، بيازمايد و تا آنچه را در قلب هاى شماست، پاك گرداند و خدا به راز سينه ها آگاه است» .

«و مانند آن زنى كه رشته خود را پس از بافتن، پنبه مى كرد ، نباشيد كه سوگندهاى خود را ميان خويش، وسيله [فريب و ]تقلّب سازيد، [به خيال اين] كه گروهى از گروه ديگر افزون ترند . جز اين نيست كه خدا شما را بدين وسيله مى آزمايد و روز قيامت، آنچه را در آن اختلاف مى كرديد ، قطعا براى شما توضيح خواهد داد» .

حديثامام على عليه السلام :در دگرگونى هاى احوال [و فراز و نشيب هاى زندگى] است كه گوهر مردان دانسته مى شود ، و روزگار، درون هاى پوشيده را براى تو آشكار مى سازد .

.

ص: 34

الفصل الثالث : الاُمور التي يبتلى بها الإنسان3 / 1أنواعُ النِّعَمِالكتاب«وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِى مَا ءَاتَاكُمْ فَاسْتَبِقُواْ الْخَيْرَاتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ» . (1)

«وَهُوَ الَّذِى جَعَلَكُمْ خَلَائِفَ الْأَرْضِ وَرَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِّيَبْلُوَكُمْ فِى مَا ءَاتَاكُمْ إِنَّ رَبَّكَ سَرِيعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ» . (2)

«فَإِذَا مَسَّ الْاءِنسَانَ ضُرٌّ دَعَانَا ثُمَّ إِذَا خَوَّلْنَاهُ نِعْمَةً مِّنَّا قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ بَلْ هِىَ فِتْنَةٌ وَ لَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ» . (3)

.


1- .المائدة : 48 .
2- .الأنعام : 165 .
3- .الزمر : 49 .

ص: 35

فصل سوم : چيزهايى كه انسان با آنها آزموده مى شود

3 / 1 انواع نعمت ها

فصل سوم : چيزهايى كه انسان با آنها آزموده مى شود3 / 1انواع نعمت هاقرآن«و اين كتاب را به حق به سوى تو فرو فرستاديم، در حالى كه تصديق كننده كتاب هاى پيشين و حاكم بر آنهاست . پس ميان آنان بر وفق آنچه خدا فرو فرستاده است، حكم كن ، و از هواهايشان ، از حقّى كه به سوى تو آمده، پيروى مكن . براى هر يك از شما [امّت ها] شريعت و راه روشنى قرار داده ايم ، و اگر خدا مى خواست، شما را يك امّت قرار مى داد ؛ ولى [خواست] تا شما را در آنچه به شما داده است، بيازمايد . پس در كارهاى نيك، بر يكديگر سبقت بگيريد . بازگشت همه شما، به سوى خداست . آن گاه در باره آنچه در آن اختلاف مى كرديد، آگاهتان خواهد كرد» .

«و او كسى است كه شما را جانشينانِ [در] زمين قرار داد ، و بعضى از شما را بر برخى ديگر به درجاتى، برترى داده است تا شما را در آنچه به شما داده است، بيازمايد . آرى ، پروردگار تو، زودكيفر است و او بس آمرزنده مهربان است» .

«و چون انسان را آسيبى رسد ، ما را فرا مى خواند . سپس چون نعمتى از جانب خود به او عطا كنيم، مى گويد : تنها آن را به دانش خود يافته ام . نه چنان است ؛ بلكه آن آزمايشى است؛ ولى بيشترشان نمى دانند» .

.

ص: 36

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :قالَ اللّهُ عز و جل : إنَّ مِن عِبادِيَ المُؤمِنينَ لَعِبادا لا يَصلُحُ لَهُم أمرُ دينِهِم إلّا بِالغِنى وَالسَّعَةِ وَالصِّحَّةِ فِي البَدَنِ ، فَأَبلوهُم بِالغِنى وَالسَّعَةِ وَالصِّحَّةِ فِي البَدَنِ ، فَيَصلُحُ لَهُم أمرُ دينِهِم . وقالَ : إنَّ مِن العِبادِ لَعِبادا لا يَصلُحُ لَهُم أمرُ دينِهِم إلّا بِالفاقَةِ وَالمَسكَنَةِ وَالسُّقمِ في أبدانِهِم ، فَأَبلوهُم بِالفَقرِ وَالفاقَةِ وَالمَسكَنَةِ وَالسُّقمِ في أبدانِهِم ، فَيَصلُحُ لَهُم أمرُ دينِهِم . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :لَأَنَا في فِتنَةِ السَّرّاءِ (2) أخوَفُ عَلَيكُم مِن فِتنَةِ الضَّرّاءِ ، إنَّكُم قَدِ ابتُليتُم بِفِتنَةِ الضَّرّاءِ فَصَبَرتُم ، وإنَّ الدُّنيا خَضِرَةٌ حُلوَةٌ ! (3)

الإمام عليّ عليه السلام :كَم مِن مُبتَلىً بِالنَّعماءِ . (4)

عنه عليه السلام :أيُّهَا النّاسُ ، لِيَرَكُمُ اللّهُ مِنَ النِّعمَةِ وَجِلينَ كَما يَراكُم مِنَ النَّقِمَةِ فَرِقينَ (5) ، إنَّهُ مَن وُسِّعَ عَلَيهِ في ذاتِ يَدِهِ فَلَم يَرَ ذلِكَ استِدراجا ، فَقَد آمَنَ مَخوفا ، ومَن ضُيِّقَ عَلَيهِ في ذاتِ يَدِهِ فَلَم يَرَ ذلِكَ اختِبارا ، فَقَد ضَيَّعَ مَأمولاً . (6)

.


1- .المؤمن : ص 24 عن الإمام الصادق عليه السلام ، التمحيص : ص 57 ح 115 عن أبي عبيدة ، مشكاة الأنوار : ص 538 ح 1805 كلاهما عن الإمام الباقر عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله .
2- .السَرّاءُ : الخير والفضل (المصباح المنير : ص 274 «سرر») .
3- .مسند أبي يعلى : ج 1 ص 364 ح 776 ، حلية الأولياء : ج 1 ص 93 كلاهما عن مصعب بن سعد عن أبيه ، كنز العمّال : ج 3 ص 257 ح 6431 وراجع : المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 618 عن معاذ من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام .
4- .غرر الحكم : ج 4 ص 551 ح 6951 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 380 ح 6446 .
5- .الفَرَقُ : الخَوفُ والفَزَعُ (النهاية : ج 3 ص 438 «فرق») .
6- .نهج البلاغة : الحكمة 358 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 220 ح 18 .

ص: 37

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداى عز و جل فرمود : «در ميان بندگان مؤمنم ، بندگانى هستند كه كار دين آنها جز با توانگرى و وفور نعمت و تن درستى سامان نمى گيرد . از اين رو آنها را به توانگرى و وفور نعمت و تن درستى مى آزمايم [و اين نعمت ها را در اختيارشان مى نهم] . پس كار دينشان سامان مى گيرد» . و فرمود : «بندگانى هم هستند كه كار دينشان جز با فقر و نادارى و بيمارى درست نمى شود . از اين رو آنان را به فقر و نادارى و بيمارى مبتلا مى سازم. پس كار دينشان درست مى شود» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من از آزمايشِ با رفاه، بيشتر بر شما مى ترسم تا آزمايش با سختى ها . شما به آزمايش سختى ها امتحان شديد و شكيبايى و تحمّل كرديد ؛ امّا دنيا جذّاب و شيرين است !

امام على عليه السلام :اى بسا كسانى كه نعمت برايشان بلاست!

امام على عليه السلام :اى مردم ! همان گونه كه خداوند، شما را از سختى و عذاب، ترسان مى بيند، بايد از نعمت نيز هراسانتان ببيند ؛ [زيرا] هر كه درِ نعمت ها به رويش گشوده شود و آن را مهلت دهىِ خداوند نبيند، خود را از واقعه ترسناكى ايمن پنداشته است ، و هر كس به تنگ دستى گرفتار آيد و آن را آزمايش [الهى ]نبيند، آنچه را [از پاداش الهى ]بِدان اميد است، از دست داده است .

.

ص: 38

3 / 2أنواعُ المَصائِبِالكتاب«وَلَنَبْلُوَنَّكُم بِشَىْ ءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِّنَ الْأَمْوَالِ وَ الْأَنفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا أيُّهَا النّاسُ ، إنَّ هذِهِ الدُّنيا دارُ التِواءٍ لا دارُ استِواءٍ ، ودارُ تَرَحٍ (2) لا دارُ فَرَحٍ ، فَمَن عَرَفَها لَم يَفرَح لِرَخاءٍ ، ولَم يَحزَن لِشِدَّةٍ . ألا وإنَّ اللّهَ تَعالى خَلَقَ الدُّنيا دارَ بَلوى ، وَالآخِرَةَ دارَ عُقبى ، فَجَعَلَ بَلوَى الدُّنيا لِثَوابِ الآخِرَةِ ، وثَوابَ الآخِرَةِ مِن بَلوَى الدُّنيا عِوَضا ، فَيَأخُذُ ويَبتَلي لِيَجزِيَ ؛ فَاحذَروا حَلاوَةَ رَضاعِها لِمَرارَةِ فِطامِها ، وَاحذَروا لَذيذَ عاجِلِها لِكُربَةِ آجِلِها ، ولا تَسعَوا في عِمرانِ دارٍ قَد قَضَى اللّهُ خَرابَها ، ولا تُواصِلوها وقَد أرادَ مِنكُم اجتِنابَها ؛ فَتَكونوا لِسُخطِهِ مُتَعَرِّضينَ ، ولِعُقوبَتِهِ مُستَحِقّينَ . (3)

الغيبة للنعماني عن أبي بصير عن الإمام الصادق عليه السلام :لا بُدَّ أن يَكونَ قُدّامَ القائِمِ سَنَةٌ يَجوعُ فيهَا النّاسُ ، ويُصيبُهُم خَوفٌ شَديدٌ مِنَ القَتلِ ونَقصٍ مِنَ الأَموالِ وَالأَنفُسِ وَالثَّمَراتِ ، فَإِنَّ ذلِكَ في كِتابِ اللّهِ لَبَيِّنٌ . ثُمَّ تَلا هذِهِ الآيَةَ : «وَلَنَبْلُوَنَّكُم بِشَىْ ءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِّنَ الْأَمْوَالِ وَ الْأَنفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ» . (4)

.


1- .البقرة : 155 .
2- .التَرَحُ : ضِدُّ الفَرَحِ ، وهو الهَلاكُ والانقطاع أيضا (النهاية : ج 1 ص 186 «ترح») .
3- .كنز العمّال : ج 3 ص 211 ح 6203 نقلاً عن الديلمي عن ابن عمر ، وراجع : كمال الدين : ص 74 والأمالي للصدوق : ص 309 والمناقب لابن شهرآشوب : ج 1 ص 267 وأعلام الدين : ص 343 وروضة الواعظين : ص 486 .
4- .الغيبة للنعماني : ص 251 ح 6 ، بحار الأنوار : ج 52 ص 229 ح 93 .

ص: 39

3 / 2 انواع مصيبت ها

3 / 2انواع مصيبت هاقرآن«و ما قطعا شما را با چيزى از ترس و گرسنگى و كاهشى در دارايى ها و جان ها و محصولات مى آزماييم و شكيبايان را بشارت ده» .

حديثپيامبر خدا عليه السلام :اى مردم ! اين دنيا سراى ناهموارى [و فراز و نشيب و پيچ و خم ]است ، نه سراى هموارى، و سراى غم است، نه سراى شادى . پس هر كه آن را شناخت، با آسايشى شاد نمى شود و با سختى و رنجى، اندوهگين نمى گردد . هان ! خداوند متعال، دنيا را سراى آزمايش آفريد ، و آخرت را سراى جزا . پس ، آزمايش دنيا را براى پاداش آخرت قرار داد ، و پاداش آخرت را عوضى براى آزمايش دنيا . بنا بر اين ، مى گيرد و مى آزمايد تا پاداش دهد . پس ، از شيرينى شير دادنش به خاطر تلخى از شير گرفتنش بپرهيزيد ، و از لذّت زودگذر آن به خاطر غم و رنج آينده اش دورى كنيد ، و در آباد كردن سرايى كه خداوند به خرابى آن حكم داده است ، نكوشيد ، و به سرايى كه خدا از شما خواسته است از آن دورى كنيد ، نچسبيد كه در نتيجه ، در معرض خشم او قرار گيريد ، و سزامند كيفرش گرديد .

الغيبة، نعمانى_ به نقل از ابو بصير _ :امام صادق عليه السلام فرمود: «پيش از ظهور قائم، حتما خشك سالى خواهد شد كه مردم در آن گرسنه مى مانند ، و وحشت از كشتار و كاهش در اموال و جان ها و محصولات، وجودشان را فرا مى گيرد . اين در كتاب خداوند به روشنى آمده است» . ايشان سپس اين آيه را تلاوت نمود : «و قطعا شما را به چيزى از ترس و گرسنگى و كاهشى در اموال و جان ها و محصولات مى آزماييم و شكيبايان را بشارت ده» .

.

ص: 40

لقمان عليه السلام :يا بُنَيَّ ، إنَّ الذَّهَبَ يُجَرَّبُ بِالنّارِ ، وَالعَبدَ الصّالِحَ يُجَرَّبُ بِالبَلاءِ ، وإذا أحَبَّ اللّهُ قَوما ابتَلاهُم ، فَمَن رَضِيَ فَلَهُ الرِّضا ، ومَن سَخِطَ فَلَهُ السُّخطُ . (1)

3 / 3أنواعُ الشُّرورِ وَالخَيراتِالكتاب«كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَ نَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً وَ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ» . (2)

«وَ قَطَّعْنَاهُمْ فِى الأَْرْضِ أُمَمًا مِّنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَ مِنْهُمْ دُونَ ذَلِكَ وَ بَلَوْنَاهُم بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّيِّئاتِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ» . (3)

« فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى وَلِيُبْلِىَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلآَءً حَسَنًا إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ » . (4)

الحديثالإمام الصادق عليه السلام :مَرِضَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام ، فَعادَهُ قَومٌ فَقالوا لَهُ : كَيفَ أصبَحتَ يا أميرَ المُؤمِنينَ ؟ فَقالَ : أصبَحتُ بِشَرٍّ . فَقالوا لَهُ : سُبحانَ اللّهِ! هذا كَلامُ مِثلِكَ ؟ فَقالَ : يَقولُ اللّهُ تَعالى : «وَ نَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً وَ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ » ؛ فَالخَيرُ الصِّحَّةُ وَالغِنى ، وَالشَّرُّ المَرَضُ وَالفَقرُ ؛ ابتِلاءً وَاختِبارا (5) . (6)

.


1- .المحجّة البيضاء : ج 7 ص 234 ، مشكاة الأنوار : ص 517 ح 1739 ، روضة الواعظين : ص 463 كلاهما عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله وفيهما «إنّ أعظم الجزاء مع أعظم البلاء» بدل «يا بني ... يُجرّب بالبلاء» ، غرر الحكم : ج 6 ص 328 ح 10394 نحوه وليس فيه ذيله من «وإذا أحبّ» ؛ سنن الترمذي : ج 4 ص 601 ح 2396 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1338 ح 4031 كلاهما عن أنس بن مالك عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله وفيهما «إنّ عظم الجزاء مع عظم البلاء» بدل «يا بني ... يُجرّب بالبلاء» ، وراجع : الكافي : ج 2 ص 109 ح 2 .
2- .الأنبياء : 35 .
3- .الأعراف : 168 .
4- .الأنفال : 17 .
5- .في مجمع البيان : «فِتْنَةً» ؛ أي ابتلاءً واختبارا وشدّة تعبّدٍ .
6- .الدعوات : ص 168 ح 469 ، الجعفريات : ص 233 عن الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام ، مجمع البيان : ج 7 ص 74 نحوه ، بحار الأنوار : ج 82 ص 209 ح 25 وج 5 ص 213 .

ص: 41

3 / 3 انواع بدى ها و خوبى ها

لقمان عليه السلام :پسر عزيزم ! طلا با آتش، خالص مى شود و بنده نيك با بلا . خداوند، هر گاه مردمى را دوست بدارد، آنها را به بلا دچار مى سازد . پس هر كه [به آن بلا و گرفتارى ها] خشنود بود، خدا هم از او خشنود خواهد بود ، و هر كه ناخشنود بود، خدا هم از او ناخشنود خواهد بود .

3 / 3انواع بدى ها و خوبى هاقرآن«هر كسى مرگ را مى چشد ، و ما شما را از راه آزمايش به بد و نيك مى آزماييم و به سوى ما باز گردانيده مى شويد» .

«و آنان را در زمين به صورت گروه هايى، پراكنده ساختيم . برخى از آنان درستكارند و برخى از آنان، جز اين اند ، و آنها را به خوبى ها و بدى ها آزموديم ، شايد كه باز گردند» .

«شما آنها را نكشتيد؛ بلكه خدا آنان را كشت ، و تو [اى پيامبر] تير نينداختى؛ بلكه خدا بود كه تير انداخت و تا مؤمنان را بدين وسيله به آزمايشى نيكو بيازمايد . قطعا خدا شنوا و داناست» .

حديثامام صادق عليه السلام :امير مؤمنان عليه السلام بيمار شد و عدّه اى به عيادتش رفتند و گفتند : در چه حالى، اى امير مؤمنان ؟ فرمود : «بدم» . گفتند : سبحان اللّه ! اين سخن شخصى چون شماست ؟ ! فرمود : «خداوند متعال مى فرمايد : «و ما شما را از راه آزمايش به بد و نيك مى آزماييم» . نيك، تن درستى و توانگرى است ، و بد، بيمارى و نادارى است ، و اينها براى آزمايش و امتحان اند» .

.

ص: 42

عنه عليه السلام :كانَ عَمُّنَا العَبّاسُ نافِذَ البَصيرَةِ ، صَلبَ الإِيمانِ ، جاهَدَ مَعَ أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام ، وأَبلى بَلاءً حَسَنا ، ومَضى شَهيدا . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :... ولكِنَّ اللّهَ عز و جل يَختَبِرُ عَبيدَهُ بِأَنواعِ الشَّدائِدِ ، ويَتَعَبَّدُهُم بِأَلوانِ المَجاهِدِ ، ويَبتَليهِم بِضُروبِ المَكارِهِ ؛ إخراجا لِلتَّكَبُّرِ مِن قُلوبِهِم ، وإسكانا لِلتَّذَلُّلِ في أنفُسِهِم ، ولِيَجعَلَ ذلِكَ أبوابا فُتُحا إلى فَضلِهِ ، وأَسبابا ذُلُلاً لِعَفوِهِ وفِتنَتِهِ ، كَما قالَ : «الم * أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُواْ أَن يَقُولُواْ ءَامَنَّا وَ هُمْ لَا يُفْتَنُونَ * وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَيَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِينَ صَدَقُواْ وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ» (2) . (3)

3 / 4كُلُّ قَبضٍ وبَسطٍالكتاب«فَأَمَّا الْاءِنسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّى أَكْرَمَنِ * وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّى أَهَانَنِ» . (4)

.


1- .سرّ السلسلة العلويّة : ص 89 ، عمدة الطالب : ص 356 كلاهما عن المفضّل بن عمر .
2- .العنكبوت : 1 _ 3 .
3- .الكافي : ج 4 ص 200 ح 2 ، نهج البلاغة : الخطبة 192 وليس فيه ذيله من «وفتنته» ، التمحيص : ص 5 وليس فيه ذيله من «وأسبابا» ، بحار الأنوار : ج 6 ص 114 ح 11 .
4- .الفجر : 15 و 16 .

ص: 43

3 / 4 هر تنگنا و گشايشى
اشاره

امام صادق عليه السلام :عمويمان عبّاس، بصيرتى عميق و ايمانى استوار داشت ، و در كنار ابا عبد اللّه عليه السلام جهاد كرد و مردانه جنگيد و شهيد شد .

امام على عليه السلام :امّا خداوند عز و جل بندگانش را به انواع سختى ها مى آزمايد ، و با رنج و مشقّت هاى گوناگون به بندگى مى خواند ، و به ناملايمات مختلف مبتلايشان مى كند تا تكبّر را از دل هايشان بيرون سازد ، و فروتنى را در جان هايشان بنشاند ، و تا اينها را درهايى گشوده به سوى فضلش و راه هايى هموار براى عفو و آزمايشش قرار دهد ، چنان كه فرموده است : «الف ، لام ، ميم . آيا مردم پنداشته اند كه تا گفتند: ايمان آورديم ، رها مى شوند و آزمايش نمى گردند ؟ به يقين، ما كسانى را كه پيش از آنان بودند، آزموديم تا خدا آنان را كه راست گفتند، معلوم دارد و دروغگويان [مدّعى ايمان] را نيز معلوم دارد» .

3 / 4هر تنگنا و گشايشىقرآن«امّا انسان ، هنگامى كه پروردگارش او را مى آزمايد و گرامى اش مى دارد و به او نعمت فراوان مى دهد، مى گويد : پروردگارم، مرا گرامى داشته است . و امّا چون وى را مى آزمايد و روزى اش را بر او تنگ مى گرداند، مى گويد : پروردگارم، مرا خوار داشته است» .

.

ص: 44

الحديثمجمع البيان عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في قَولِهِ تَعالى : «أَيَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَ بَنِينَ * نُسَارِعُ لَهُمْ فِى الْخَيْرَاتِ بَل لَا يَشْعُرُونَ» (1) _ :إنَّ اللّهَ تَعالى يَقولُ : يَحزَنُ عَبدِي المُؤمِنُ إذا أقتَرتُ (2) عَلَيهِ شَيئا مِنَ الدُّنيا ، وذلِكَ أقرَبُ لَهُ مِنّي ، ويَفرَحُ إذا بَسَطتُ لَهُ الدُّنيا ، وذلِكَ أبعَدُ لَهُ مِنّي . ثُمَّ تَلا هذِهِ الآيَةَ إلى قَولِهِ : «بَل لَا يَشْعُرُونَ» ، ثُمَّ قالَ : إنَّ ذلِكَ فِتنَةٌ لَهُم . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :مَن ضُيِّقَ عَلَيهِ في ذاتِ يَدِهِ فَلَم يَرَ ذلِكَ اختِبارا ، فَقَد ضَيَّعَ مَأمولاً . (4)

تفسير القمّي_ في قَولِهِ تَعالى : «وَلَا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِىِّ» (5) _ :كانَ سَبَبُ نُزولِها أنَّهُ كانَ بِالمَدينَةِ قَومٌ فُقَراءُ مُؤمِنونَ يُسَمَّونَ أصحابَ الصُّفَّةِ (6) ، وكانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أمَرَهُم أن يَكونوا فِي الصُّفَّةِ يَأوونَ إلَيها ، وكانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَتَعاهَدُهُم بِنَفسِهِ ، ورُبَّما حَمَلَ إلَيهِم ما يَأكُلونَ ، وكانوا يَختَلِفونَ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَيُقَرِّبُهُم ويَقعُدُ مَعَهُم ويُؤنِسُهُم ، وكانَ إذا جاءَ الأَغنِياءُ وَالمُترَفونَ مِن أصحابِهِ أنكَروا عَلَيهِ ذلِكَ ، ويَقولونَ لَهُ : اُطرُدهُم عَنكَ ! فَجاءَ يَوما رَجُلٌ مِنَ الأَنصارِ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وعِندَهُ رَجُلٌ مِن أصحابِ الصُّفَّةِ قَد لَزِقَ بِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، ورَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يُحَدِّثُهُ ، فَقَعَدَ الأَنصارِيُّ بِالبُعدِ مِنهُما ، فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : تَقَدَّم ، فَلَم يَفعَل ! فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لَعَلَّكَ خِفتَ أن يَلزَقَ فَقرُهُ بِكَ ؟ فَقالَ الأَنصارِيُّ : اُطرُد هؤُلاءِ عَنكَ ! فَأَنزَلَ اللّهُ : «وَلَا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم...» الآيَةَ ، ثُمَّ قالَ : «وَكَذَلِكَ فَتَنَّا بَعْضَهُم بِبَعْضٍ» ؛ أيِ اختَبَرنَا الأَغنِياءَ بِالغَناءِ لِنَنظُرَ كَيفَ مُواساتُهُم لِلفُقَراءِ ، وكَيفَ يُخرِجونَ ما فَرَضَ اللّهُ عَلَيهِم في أموالِهِم ، فَاختَبَرنَا الفُقَراءَ لِنَنظُرَ كَيفَ صَبرُهُم عَلَى الفَقرِ وعَمّا في أيدِي الأَغنِياءِ ، «وَلْيَقُولُواْ» أيِ الفُقَراءُ «أ هَؤُلَاءِ» الأَغنِياءُ «مَنَّ اللَّهُ عَلَيْهِم مِّن بَيْنِنَا أَلَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِالشَّاكِرِينَ» (7) . (8)

.


1- .المؤمنون : 55 و 56 .
2- .قَتَرَ على عيالِه : ضَيَّقَ في النفقة (المصباح المنير : ص 490 «قتر») .
3- .مجمع البيان : ج 7 ص 175 ، الكافي : ج 2 ص 141 ، تحف العقول : 513 وليس فيهما ذيله من «ثمّ تلا ...» ، بحار الأنوار : ج 72 ص57 .
4- .نهج البلاغة : الحكمة 358 ، تحف العقول : ص 206 ، التمحيص : ص 48 ح 75 فيهما «فلم يظن أنّ ذلك حسنُ نظرٍ من اللّه » بدل «فلم يَر ذلك اختبارا» ، بحار الأنوار : ج 5 ص 220 ح 18 .
5- .الأنعام: 52.
6- .أهل الصُفَّة : هم فقراء المهاجرين ، ومن لم يكن له منهم منزل يسكنه ، فكانوا يأوون إلى موضعٍ مظلّل في مسجد المدينة يسكنونه وكان يسمّى الصُّفَّة (النهاية : ج 3 ص 37 «صفف») .
7- .الأنعام: 53.
8- .تفسير القمّي : ج 1 ص 202 ، بحار الأنوار : ج 17 ص 81 ح 3 .

ص: 45

حديثمجمع البيان_ به نقل از سَكونى، از امام صادق، از پدرانش عليهم السلام در باره سخن خداى متعال : «آيا مى پندارند كه با آنچه از مال و پسران كه بديشان مدد مى دهيم ، مى خواهيم به سويشان در خيرات ، شتاب ورزيم ؟ [نه؛] بلكه نمى فهمند» _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «خداى متعال مى فرمايد : اگر بر بنده مؤمنم چيزى از دنيا را تنگ گيرم، اندوهگين مى شود، حال آن كه اين سختگيرى، او را به من نزديك تر مى سازد ، و اگر دنيا را برايش گشايش دهم، شاد مى شود، در صورتى كه اين گشايش، او را از من دورتر مى كند» . ايشان سپس اين آيه را تا «بلكه نمى فهمند» تلاوت نمود و فرمود : «[هر دوى ]اينها آزمايشى براى آنان است» .

امام على عليه السلام :كسى كه به تنگ دستى دچار آيد و آن را آزمايشى [الهى] نبيند ، پاداشى را كه در انتظارش است، از دست داده است .

تفسير القمّى_ در باره سخن خداى متعال : «و كسانى را كه بام و شام، پروردگارشان را مى خوانند، از خود مران» _ :علّت نزول اين آيه، آن بود كه گروهى تهى دست و مؤمن به نام «اصحاب صُفّه»، در مدينه به سر مى بردند . اينان به دستور پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در صُفّه[ى مسجد] زندگى مى كردند و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شخصا به آنها رسيدگى مى كرد و گاه خودش برايشان غذا مى برد . اين افراد نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رفت و آمد مى كردند و ايشان، آنان را مقرّب مى داشت و در كنارشان مى نشست و با آنها خوش و بش مى كرد ، و چون ياران ثروتمند و مرفّه او مى آمدند، بر اين كار پيامبر صلى الله عليه و آله خرده مى گرفتند و مى گفتند : اينها را از خودت دور كن . روزى مردى از همين صفّه نشينان نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بود و خودش را به ايشان چسبانده بود و پيامبر صلى الله عليه و آله با او سخن مى گفت كه مردى از انصار آمد و دورتر از آن دو نشست . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود : «جلوتر بيا !»؛ امّا او نيامد . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود : «شايد ترسيدى كه فقر اين، به تو بچسبد ؟». مرد انصارى گفت : اينها را از خودت دور كن . در اين هنگام، خداوند، اين آيه را فرو فرستاد : «و كسانى را كه هر بام و شام، پروردگارشان را مى خوانند، از خود مران» تا آخر آيه . سپس فرمود : «و اين گونه ما برخى از ايشان را به برخى ديگر آزموديم» ، يعنى: توانگران را با توانگرى مى آزماييم تا بنگريم كه كمك و همدردى آنان با تهى دستان چگونه است و چگونه آنچه را خداوند در دارايى هايشان برايشان واجب ساخته است، مى پردازند ، و تهى دستان را هم مى آزماييم تا ببينيم شكيبايى و تحمّلشان در برابر تهى دستى و در برابر ثروت توانگران، چه اندازه است «و تا بگويند» يعنى تهى دستان بگويند كه: «آيا اينان اند» يعنى توانگران اند «كه از ميان ما ، خدا بر ايشان منّت نهاده است ؟ آيا خدا به سپاس گزاران، داناتر نيست ؟» .

.

ص: 46

الإمام الكاظم عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل يَقولُ : إنّي لَم اُغنِ الغَنِيَّ لِكَرامَةٍ بِهِ عَلَيَّ ، ولَم اُفقِرِ الفَقيرَ لِهَوانٍ بِهِ عَلَيَّ ، وهُوَ مِمَّا ابتَلَيتُ بِهِ الأَغنِياءَ بِالفُقَراءِ ، ولَولَا الفُقَراءُ لَم يَستَوجِبِ الأَغنِياءُ الجَنَّةَ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّهُ لَيسَ شَيءٌ فيهِ قَبضٌ أو بَسطٌ مِمّا أمَرَ اللّهُ بِهِ أو نَهى عَنهُ ، إلّا وفيهِ للّهِِ عز و جل ابتِلاءٌ وقَضاءٌ (2) . (3)

.


1- .الكافي : ج 2 ص 265 ح 20 ، التمحيص : ص 47 ح 69 كلاهما عن مبارك غلام شعيب ، تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 91 عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله ، مشكاة الأنوار : ص 501 ح 1678 كلّها نحوه ، بحارالانوار : ج 72 ص 26 ح 22 .
2- .الكافي : ج 1 ص 152 ح 2 ، التوحيد : ص 354 ح 3 ، المحاسن : ج 1 ص 434 ح 1005 ، مشكاة الأنوار : ص 583 ح 1935 وفيه «ليس للعبد» بدل «ليس شيء فيه» وكلّها عن حمزة بن محمّد الطيّار ، بحار الأنوار : ج 5 ص 217 ح 6 .
3- .قال العلّامة الطباطبائي قدس سره : لمّا تحقّق أنّ كلّ تكليف متعلّق بقبضٍ أو بسط ففيه إرادة تكوينيّة وإرادة تشريعية ، والتشريع إنّما يتحقّق بالمصلحة في الفعل أو الترك الاختياري ، فلا يخلو التشريع عن ابتلاء وامتحان ؛ ليظهر بذلك مافي كمون العبد من الصلاح والفساد بالإطاعة والمعصية ، والإرادة التكوينية لا يخلو من قضاء ، فما من تكليف إلّا وفيه ابتلاء وقضاء (هامش الكافي: ج 1 ص 152) .

ص: 47

امام كاظم عليه السلام :خداوند عز و جل مى فرمايد : «من توانگر را به خاطر گراميداشتش توانگر نساخته ام ، و تهى دست را به خاطر خار داشتنش تهى دست نگردانيده ام ؛ بلكه اين [تفاوت]، براى آن است كه توانگران را به وسيله تهى دستان بيازمايم ، و اگر تهى دستان نبودند، توانگران، سزاوار بهشت نمى شدند» .

امام صادق عليه السلام :در هيچ امر و نهى خداوند، سختگيرى و گشايش نيست، مگر اين كه خداوند عز و جل را در آن، آزمايش و قضايى است . (1)

.


1- .چون ثابت شده كه هر گونه تكليفى كه به گرفتارى يا گشايشى تعلّق بگيرد ، در آن، يك اراده تكوينى و يك اراده تشريعى است ، و تشريع هم با مصلحت در فعل يا ترك اختيارى فعل، تحقّق مى يابد ، پس تشريع، متضمّن آزمايش و امتحان است تا از اين طريق هر گونه صلاح و فسادى كه در وجود بنده نهفته است ، خود را از طريق اطاعت و معصوميت ، نشان دهد . اراده تكوينى هم خالى از قضا[ى الهى ]نيست . بنا بر اين ، هر تكليفى، مايه آزمايش و مبتنى بر قضاى الهى است (الكافى: ج 1 ص 152 يادداشت محقّق) .

ص: 48

عنه عليه السلام :ما مِن قَبضٍ ولا بَسطٍ إلّا وللّهِِ فيهِ مَشيئَةٌ وقَضاءٌ وَابتِلاءٌ . (1)

عنه عليه السلام :ما اُعطِيَ عَبدٌ مِنَ الدُّنيا إلَا اعتِبارا ، وما زُوِيَ عَنهُ إلَا اختِبارا . (2)

بيانلعلّ القبض والبسط في الأرزاق بالتوسيع والتقتير ، وفي النفوس بالسرور والحزن ، وفي الأبدان بالصحّة والألم ، وفي الأعمال بتوفيق الإقبال إليه وعدمه ، وفي الأخلاق بالتحلية وعدمها ، وفي الدعاء بالإجابة له وعدمها ، وفي الأحكام بالرخصة في بعضها والنهي عن بعضها . (3)

3 / 5الأَموالُ وَالأَولادُ وَالأَنفُسُ وَالأَزواجُالكتاب«لَتُبْلَوُنَّ فِى أَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُواْ أَذىً كَثِيرًا وَإِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ» . (4)

«وَ لَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقَى» . (5)

«إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَ أَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ وَ اللَّهُ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ» . (6)

.


1- .الكافي : ج 1 ص 152 ح 1 ، التوحيد : ص 354 ح 2 ، المحاسن : ج 1 ص 434 ح 1007 فيه «فضل» بدل «قضاء» وكلّها عن حمزة بن محمّد الطيّار ، بحار الأنوار : ج 5 ص 216 ح 5 .
2- .الكافي : ج 2 ص 261 ح 6 ، مشكاة الأنوار : ص 226 ح 629 ، بحار الأنوار : ج 72 ص 9 ح 8 .
3- .بحار الأنوار : ج 5 ص 217 .
4- .آل عمران : 186 .
5- .طه : 131 .
6- .التغابن : 15 .

ص: 49

توضيح
3 / 5 مال و جان و زن و فرزند

امام صادق عليه السلام :هيچ گرفتگى و گشايشى نيست، مگر اين كه طبق خواست خدا و با حُكم او و براى آزمايش است .

امام صادق عليه السلام :هيچ چيزى از دنيا به بنده اى داده نشد، مگر براى عبرت آموختن ، و هيچ چيزى از او گرفته نشد، مگر براى آزمودن .

توضيحشايد گرفتگى و گشايش ، در روزى، به رفاه و فقر باشد ، و در جان ها با شادى و اندوه ، و در بدن ها با سلامت و بيمارى ، و در اعمال، با توفيق و عدم توفيقِ در انجام دادن آنها ، و در اخلاق، با آراستگى و ناآراستگى اخلاقى ، و در دعا با اجابت و عدم اجابت آن در احكام با اجازه يافتن در برخى از آنها و نهى شدن از برخى ديگر .

3 / 5مال و جان و زن و فرزندقرآن«قطعا در مال ها و جان هايتان آزموده خواهيد شد ، و از كسانى كه پيش از شما به آنان كتاب داده شده و [نيز] از كسانى كه به شرك گراييده اند، آزار بسيارى خواهيد شنيد و اگر شكيبايى كنيد و پرهيزگارى نماييد، اين [ايستادگى] حاكى از عزم استوار در كارهاست» .

«و زنهار! ديدگان خود را به سوى آنچه اصنافى از ايشان را از آن برخوردار كرديم و زيور و زندگى دنياست تا ايشان را با آن بيازماييم ، مدوز ، و [بدان كه] روزىِ پروردگار تو، بهتر و پايدارتر است» .

«دارايى ها و فرزندان شما ، در حقيقت ، [وسيله] آزمايش اند ، و مزد بزرگ، نزد خداست» .

.

ص: 50

«وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللَّهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ» . (1)

الحديثالإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَ هُمْ لَا يُفْتَنُونَ » (2) _ :يُبتَلَونَ في أنفُسِهِم وأَموالِهِم . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ في مالِ الرَّجُلِ فِتنَةً ، وفي زَوجَتِهِ فِتنَةً ، ووَلَدِهِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :أولادُنا أكبادُنا ، صُغَراؤُهُم اُمَراؤُنا ، وكُبَراؤُهُم أعداؤُنا ، فَإِن عاشوا فَتَنونا ، وإن ماتوا أحزَنونا . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ لِكُلِّ اُمَّةٍ فِتنَةً ، وفِتنَةَ اُمَّتِي المالُ . (6)

عنه صلى الله عليه و آله :إنَّ مالَ الدُّنيا كُلَّمَا ازدادَ كَثرَةً وعِظَما ، ازدادَ صاحِبُهُ بَلاءً . (7)

مسند الشاميين عن عبد اللّه بن حوالة :كُنّا عِندَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، نَشكُو الفَقرَ وَالعُرى وقِلَّةَ الشَّيءِ ، فَقالَ نَبِيُّ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أبشِروا ، فَوَاللّهِ لَأَنَا بِكَثرَةِ الشَّيءِ أخوَفُ مِنّي عَلَيكُم مِن قِلَّتِهِ . وَاللّهِ ! لايَزالُ هذَا الأَمرُ فيكُم حَتّى يَفتَحَ اللّهُ لَكُم أرضَ فارِسَ وَالرّومَ وأَرضَ حِميَرَ ، وحَتّى تَكونوا أجنادا مُجَنَّدَةً ؛ جُندا بِالشّامِ ، وجُندا بِالعِراقِ ، وجُندا بِاليَمَنِ ، وحَتّى يُعطَى الرَّجُلُ المِئَةَ فَيَتَسَخَّطُها . (8)

.


1- .الأنفال : 28 .
2- .العنكبوت : 2 .
3- .مجمع البيان : ج 8 ص 427 ، التبيان في تفسير القرآن : ج 8 ص 186 عن مجاهد ، لسان العرب : ج 13 ص 320 كلاهما من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 67 ص 42 ؛ تفسير الطبري : ج 11 ص 128 عن مجاهد من دون إسنادٍ إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام .
4- .المعجم الكبير : ج 3 ص 169 ح 3024 عن حذيفة ، كنز العمّال : ج 16 ص 284 ح 44490 .
5- .جامع الأخبار : ص 283 ح 755 ، بحار الأنوار : ج 104 ص 97 ح 58 .
6- .سنن الترمذي : ج 4 ص 569 ح 2336 ، مسند ابن حنبل : ج 6 ص 152 ح 17478 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 354 ح 7896 ، صحيح ابن حبّان : ج 8 ص 17 ح 3223 كلّها عن كعب بن عياض ؛ روضة الواعظين : ص 471 .
7- .الأمالي للصدوق : ص 443 ح 591 ، بشارة المصطفى : ص 57 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 867 ح 5 كلّها عن أبي هريرة ، بحار الأنوار : ج 38 ص 197 ح 5 .
8- .مسند الشاميّين : ج 3 ص 395 ح 2540 ، حلية الأولياء : ج 2 ص 3 الرقم 87 ، تاريخ دمشق : ج 1 ص 73 ، معجم البلدان : ج 3 ص 314 ، سبل الهدى والرشاد : ج 10 ص 74 ، كنز العمّال : ج 11 ص 371 ح 3178 .

ص: 51

«بدانيد كه دارايى ها و فرزندان شما ، در حقيقت ، [وسيله] آزمايش اند ، و مزد بزرگ، نزد خداست» .

حديثامام صادق عليه السلام_ در باره سخن خداوند متعال : «و آزمايش نمى شوند» _ :در جان و مالشان آزمايش مى شوند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دارايى مرد، مايه آزمايش [او] است و زن و فرزند او نيز وسيله آزمايش اند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :فرزندان ما، جگرگوشه هاى ما هستند . خردسالانشان فرمان روا بر مايند و بزرگ ترهايشان دشمن ما . اگر زنده باشند، ما را دل بسته مى كنند (/ رنج و عذاب مى دهند) و اگر بميرند، موجب غم و اندوه ما مى شوند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر امّتى با چيزى آزمايش شده است و وسيله آزمايش امّت من، ثروت است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :مال دنيا هر چه بيشتر و هنگفت تر شود، زحمت و گرفتارى صاحبش بيشتر مى شود .

مسند الشاميّين_ به نقل از عبد اللّه بن حواله _ :نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بوديم كه حاضران از فقر و برهنگى و نادارى، زبان به شِكوه گشودند . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «[به اين وضعى كه داريد،] خوش حال باشيد ؛ زيرا به خدا سوگند كه من براى شما از دارايى زياد، بيشتر مى ترسم تا از نادارى . به خدا سوگند كه اين فقر ، همچنان در ميان شما خواهد بود تا آن گاه كه خداوند، خاك ايران و روم و سرزمين حِميَر را برايتان بگشايد ، و تا آن گاه كه لشكر لشكر اعزام شويد ؛ لشكرى به شام ، لشكرى به عراق و لشكرى به يمن ، و تا آن گاه كه به يك نفر صد [دينار ]عطا شود؛ ولى او از آن ناراضى باشد .

.

ص: 52

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ إعطاءَ هذَا المَالِ فِتنَةٌ ، وإمساكَهُ فِتنَةٌ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام_ وَقَد عَزَّى الأَشعَثَ عَنِ ابنٍ لَهُ _ :يا أشعَثُ ، إن تَحزَن عَلَى ابنِكَ فَقَدِ استَحَقَّت مِنكَ ذلِكَ الرَّحِمُ ، وإن تَصبِر فَفِي اللّهِ مِن كُلِّ مُصيبَةٍ خَلَفٌ . يا أشعَثُ ، إن صَبَرتَ جَرى عَلَيكَ القَدَرُ وأَنتَ مَأجورٌ ، وإن جَزِعتَ جَرى عَلَيكَ القَدَرُ وأَنتَ مَأزورٌ . يا أشعَثُ ، ابنُكُ سَرَّكَ وهُوَ بَلاءٌ وفِتنَةٌ ، وحَزَنَكَ وهُوَ ثَوابٌ ورَحمَةٌ . (2)

عنه عليه السلام_ وسَمِعَ رَجُلاً يَقولُ : اللّهُمَّ إنّي أعوذُ بِكَ مِنَ الفِتنَةِ _ :أراكَ تَتَعَوَّذُ مِن مالِكَ ووَلَدِكَ ! يَقولُ اللّهُ تَعالى : «أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ» ، ولكِن قُل : اللّهُمَّ إنّي أعوذُ بِكَ مِن مُضِلّاتِ الفِتَنِ . (3)

عنه عليه السلام :لا تَعتَبِرُوا الرِّضا وَالسُّخطَ بِالمالِ وَالوَلَدِ جَهلاً بِمَواقِعِ الفِتنَةِ وَالاِختِبارِ في مَوضِعِ الغِنى وَالإِقتارِ (4) ، فَقَد قالَ سُبحانَهُ وتَعالى : «أَيَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَ بَنِينَ * نُسَارِعُ لَهُمْ فِى الْخَيْرَاتِ بَل لَا يَشْعُرُونَ» (5) ، فَإِنَّ اللّهَ سُبحانَهُ يَختَبِرُ عِبادَهُ المُستَكبِرينَ في أنفُسِهِم بِأَولِيائِهِ المُستَضعَفينَ في أعيُنِهِم . (6)

.


1- .مسند الشهاب: ج2 ص114 ح999، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد: ج7 ص21، مسند ابن حنبل: ج7 ص348 عن أمير الكوفة من دون إسنادٍ إلى إحد من أهل البيت عليهم السلام ، مجمع الزوائد: ج3 ص241؛ غرر الحكم : ج2 ص489 ح3391 عن الإمام عليّ عليه السلام وفيه «قنية» بدل «فتنة» في الموضع الأوّل.
2- .نهج البلاغة : الحكمة 291 ، بحار الأنوار : ج 82 ص 134 ح 18 .
3- .الأمالي للطوسي : ص 580 ح 1201 ، أعلام الدين : ص 210 كلاهما عن عبد اللّه بن محمّد بن عبيد عن الإمام الهادي عن آبائه عليهم السلام ، نهج البلاغة : الحكمة 93 نحوه ، تنبيه الخواطر : ج 2 ص 72 عن محمّد بن عجلان عن الإمام الهادي عن آبائه عن الإمام الصادق عنه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 93 ص 325 ح 7 ؛ مسند ابن حنبل : ج 10 ص 193 ح 26638 عن اُمّ سلمة عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله نحوه وفيه ذيله فقط ، كنز العمّال : ج 7 ص 141 ح 18409 .
4- .في الطبعة المعتمدة : «الاقتدار» ، والتصويب من شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 13 ص 151 .
5- .المؤمنون : 55 و 56 .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 192 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 468 ح 37 .

ص: 53

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :دادن اين مال، فتنه است و ندادنش هم فتنه . (1)

امام على عليه السلام_ در دلدارى به اشعث در مرگ فرزندش _ :اى اشعث ! اگر براى پسرت اندوهگين باشى، اين اقتضاى پدرى است ، و اگر شكيبايى كنى ، خداوند، هر مصيبتى را عوض مى دهد . اى اشعث ! اگر شكيبايى ورزى ، تقدير بر تو جارى گشته، در حالى كه اجر بُرده اى ، و اگر ناشكيبى كنى، باز هم تقدير بر تو جارى گشته، در حالى كه گناه كرده اى . اى اشعث ! [آمدنِ] پسرت با آن كه مايه بلا و گرفتارى است، تو را شاد كرد و [رفتنش] با آن كه موجب پاداش و رحمت است، اندوهگينت ساخت .

امام على عليه السلام_ وقتى شنيد مردى مى گويد : بار خدايا ! از فتنه به تو پناه مى برم _ :مى بينم كه از مال و فرزندانت به خدا پناه مى برى ! خداوند متعال مى فرمايد : «دارايى ها و فرزندان شما ، در حقيقت ، فتنه اند» ؛ بلكه بگو : خدايا! من از گم راهه هاى فتنه ها به تو پناه مى برم .

امام على عليه السلام :خشنودى و ناخشنودى [خدا] را به مال و فرزند ندانيد كه اين ناشى از جهل به موارد آزمايش و امتحان به گاهِ توانگرى و توانايى است . خداوندِ پاك و بلندمرتبه فرموده است : «آيا مى پندارند كه با مال و پسرانى كه به آنان مدد مى رسانيم ، در نيكويى به ايشان مى شتابيم ؟ بلكه نمى فهمند» . خداوند پاك، بندگان خودبزرگ بينش را با دوستان خود كه در نظر آنان ناتوان مى آيند ، مى آزمايد .

.


1- .ظاهرا مراد، بيت المال است كه دادن و ندادن آن به ناحق، مايه عذاب و گرفتارى و يا وسيله آزمايش الهى است. م .

ص: 54

الإمام الباقر عليه السلام :لَمّا نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ : «مَن يَعْمَلْ سُوءًا يُجْزَ بِهِ» (1) ، قالَ بَعضُ أصحابِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ما أشَدَّها مِن آيَةٍ! فَقالَ لَهُم رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أما تُبتَلونَ في أموالِكُم وأَنفُسِكُم وذَرارِيِّكُم ؟ قالوا : بَلى ، قالَ : هذا مِمّا يَكتُبُ اللّهُ لَكُم بِهِ الحَسَناتِ ويَمحو بِهِ السَّيِّئاتِ . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ الوَلَدَ فِتنَةٌ . (3)

3 / 6مُجاهَدَةُ الأَعداءِالكتاب«وَلَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُم بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِى الْأَمْرِ وَعَصَيْتُم مِّن بَعْدِ مَا أَرَاكُم مَّا تُحِبُّونَ مِنكُم مَّن يُرِيدُ الدُّنْيَا وَمِنكُم مَّن يُرِيدُ الْاخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ وَلَقَدْ عَفَا عَنكُمْ وَاللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ» . (4)

.


1- .النساء : 123 .
2- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 277 ح 278 عن محمّد بن مسلم .
3- .المعجم الكبير : ج 3 ص 42 ح 2626 ، التاريخ الكبير : ج 3 ص 402 الرقم 1338 كلاهما عن عبد اللّه بن عمر ، كنز العمّال : ج 16 ص 289 ح 44519 ؛ الكافي : ج 6 ص 50 ح 9 عن ذريح عن الإمام الصادق عليه السلام ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 3 ص 385 نحوه ، بحار الأنوار : ج 43 ص 284 ح 50 .
4- .آل عمران : 152 .

ص: 55

3 / 6 جهاد با دشمنان

امام باقر عليه السلام :چون اين آيه : «هر كه بدى كند، سزاى آن را مى بيند» نازل شد ، برخى از ياران پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گفتند : چه آيه تندى ! پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به آنان فرمود : «آيا به مال و جان و فرزندان شما بلا و صدمه اى نمى رسد ؟». گفتند : چرا . فرمود : «خداوند به واسطه همين چيزها برايتان ثواب مى نويسد و گناهان را پاك مى كند» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :فرزند ، آزمايش است .

3 / 6جهاد با دشمنانقرآن«و [در نبرد اُحُد] قطعا خدا وعده خود را با شما راست گردانيد ، آن گاه كه به فرمان او آنان را مى كشتيد ، تا آن كه سست شديد و در كار [جنگ بر سر تقسيم غنايم] با يكديگر به نزاع پرداختيد ، و پس از آن كه آنچه را دوست داشتيد [يعنى غنايم را]، به شما نشان داد، نافرمانى نموديد . برخى از شما دنيا را و برخى از شما آخرت را مى خواهد . سپس براى آن كه شما را بيازمايد، از [تعقيب ]آنان منصرفتان كرد و از شما در گذشت ، و خدا با مؤمنان، با تفضّل است» .

.

ص: 56

«فَإِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُواْ فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنتُمُوهُمْ فَشُدُّواْ الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنَّاً بَعْدُ وَ إِمَّا فِدَاءً حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَلِكَ وَلَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لَكِن لِّيَبْلُوَاْ بَعْضَكُم بِبَعْضٍ وَ الَّذِينَ قُتِلُواْ فِى سَبِيلِ اللَّهِ فَلَن يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ» . (1)

«ثُمَّ أَنزَلَ عَلَيْكُم مِّن بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُّعَاسًا يَغْشَى طَائِفَةً مِّنكُمْ وَطَآئِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ يَقُولُونَ هَل لَّنَا مِنَ الْأَمْرِ مِن شَىْ ءٍ قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ يُخْفُونَ فِى أَنفُسِهِم مَّا لَا يُبْدُونَ لَكَ يَقُولُونَ لَوْ كَانَ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ شَىْ ءٌ مَّا قُتِلْنَا هَاهُنَا قُل لَّوْ كُنتُمْ فِى بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَلِيَبْتَلِىَ اللَّهُ مَا فِى صُدُورِكُمْ وَلِيُمَحِّصَ مَا فِى قُلُوبِكُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ» . (2)

«فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى وَلِيُبْلِىَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» . (3)

«إِن يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِّثْلُهُ وَتِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَيَتَّخِذَ مِنكُمْ شُهَدَاءَ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ * وَلِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَيَمْحَقَ الْكَافِرِينَ * أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِينَ جَاهَدُواْ مِنكُمْ وَيَعْلَمَ الصَّابِرِينَ» . (4)

الحديثتفسير القمّي :لَمّا دَخَلَ رَسولُ اللّهِ المَدينَةَ نَزَلَ عَلَيهِ جَبرَئيلُ عليه السلام فَقالَ : يا مُحَمَّدُ ، إنَّ اللّهَ يَأمُرُكَ أن تَخرُجَ في أثَرِ القَومِ ، ولا يَخرُجُ مَعَكَ إلّا مَن بِهِ جِراحَةٌ . فَأَمَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُنادِيا يُنادي : يا مَعشَرَ المُهاجِرينَ وَالأَنصارِ ، مَن كانَت بِهِ جِراحَةٌ فَليَخرُج ، ومَن لَم يَكُن بِهِ جِراحَةٌ فَليُقِم ، فَأَقبَلوا يُضَمِّدونَ جِراحاتِهِم ويُداوونَها . فَأَنزَلَ اللّهُ عَلى نَبِيِّهِ : «وَلَا تَهِنُواْ فِى ابْتِغَاءِ الْقَوْمِ إِن تَكُونُواْ تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَمَا تَأْلَمُونَ وَتَرْجُونَ مِنَ اللَّهِ مَا لَا يَرْجُونَ» (5) ... قالَ عز و جل : «إِن يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِّثْلُهُ وَتِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَيَتَّخِذَ مِنكُمْ شُهَدَاءَ» . فَخَرَجوا عَلى ما بِهِم مِنَ الأَلَمِ وَالجِراحِ . (6)

.


1- .محمّد : 4 .
2- .آل عمران : 154 .
3- .الأنفال : 17 .
4- .آل عمران : 140 _ 142 .
5- .النساء : 104 .
6- .تفسير القمّي : ج 1 ص 124 ، مجمع البيان : ج 2 ص 886 نحوه ، بحار الأنوار : ج 20 ص 64 .

ص: 57

«پس چون با كسانى كه كفر ورزيده اند، برخورد نموديد، گردن هايشان را بزنيد، تا چون آنان را از پاى در آورديد ، پس [اسيران را ]استوار در بند كشيد . سپس يا منّت نهيد [و آزادشان كنيد] و يا فديه [بگيريد] تا در جنگ، اسلحه بر زمين گذاشته شود . اين است [دستور خدا] و اگر خدا مى خواست ، از ايشان انتقام مى كشيد؛ ولى [فرمان پيكار داد] تا برخى از شما را به وسيله برخى ديگر بيازمايد ، و كسانى كه در راه خدا كشته شده اند ، هرگز كارهايشان را ضايع نمى كند» .

«سپس [خداوند] پس از آن اندوه ، آرامشى [به صورت] خوابى سبُك بر شما فرو فرستاد كه گروهى از شما را فرا گرفت ، و گروهى [تنها] در فكر جان خود بودند و در باره خدا گمان هاى ناروا ، همچون گمان هاى جاهليت مى بردند . مى گفتند : آيا ما را در اين كار، اختيارى هست ؟ بگو : كارها يكسر به دست خداست . آنان چيزى را در دل هايشان پوشيده مى داشتند كه براى تو آشكار نمى كردند . مى گفتند : اگر ما را در اين كار، اختيارى بود، در اين جا كشته نمى شديم . بگو : اگر شما در خانه هاى خود هم بوديد، كسانى كه كشته شدن بر آنان نوشته شده، [با پاى خود] به سوى قتلگاه هاى خويش مى رفتند ، و اينها براى اين است كه خداوند، آنچه را در دل هاى شماست، [در عمل ]بيازمايد و آنچه را در قلب هاى شماست، پاك گرداند ، و خدا به راز سينه ها آگاه است» .

«و شما آنان را نكشتيد؛ بلكه خدا آنها را كشت ، و آن گاه كه [ريگ به سوى آنان] افكندى، تو نيفكندى؛ بلكه خدا افكند ، و تا بدين وسيله مؤمنان را به آزمايشى نيكو بيازمايد . قطعا خدا شنواى داناست» .

«و اگر به شما زخمى رسيده، آن قوم را نيز زخمى نظير آن رسيده است ، و ما اين روزها[ى شكست و پيروزى] را ميان مردم به نوبت مى گردانيم ، تا خداوند، كسانى را كه ايمان آورده اند، معلوم بدارد و از ميان شما گواهانى بگيرد ، و خدا ستمكاران را دوست نمى دارد . و تا خدا كسانى را كه ايمان آورده اند، خالص گرداند و كافران را نابود سازد . آيا پنداشتيد كه داخل بهشت مى شويد، بى آن كه خداوند، جهادگران و شكيبايان شما را معلوم بدارد ؟» .

حديثتفسير القمّى :چون پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به مدينه وارد شد، جبرئيل عليه السلام بر او نازل گرديد و گفت : اى محمّد ! خدا به تو دستور مى دهد كه در تعقيب آن عدّه (دشمنان) بيرون روى و تنها كسانى با تو بيايند كه جراحت برداشته اند . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به جارچى اى فرمود تا جار زند كه : اى گروه مهاجران و انصار ! هر كس زخمى بر داشته است ، خارج شود ، و هر كس زخمى بر نداشته است، بماند . آنان [براى آن كه نروند،] شروع كردند به مرهم نهادن بر زخم هايشان و مداوا كردن آنها . در اين هنگام، خداوند بر پيامبرش فرو فرستاد : «و در تعقيب گروه [دشمنان]، سستى نورزيد . اگر شما درد مى كشيد، آنان نيز همانند شما درد مى كشند، با اين تفاوت كه شما چيزهايى از خدا اميد داريد كه آنها اميد ندارند» ... و خدا عز و جل فرمود : «اگر به شما زخمى رسيده، آن قوم را نيز زخمى نظير آن رسيده است ، و ما اين روزها[ى شكست و پيروزى] را ميان مردم به نوبت مى گردانيم تا خداوند، كسانى را كه ايمان آورده اند، معلوم بدارد و از ميان شما گواهانى بگيرد» . پس همگى با همان درد و جراحتى كه داشتند، به تعقيب دشمن بيرون رفتند .

.

ص: 58

3 / 7المَواقِعُ الاِجتِماعِيَّةُ وَالاِقتِصادِيَّةُالكتاب«وَ جَعَلْنَا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَتَصْبِرُونَ وَ كَانَ رَبُّكَ بَصِيرًا» . (1)

«وَكَذَلِكَ فَتَنَّا بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لِّيَقُولُواْ أَهَؤُلَاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْهِم مِّن بَيْنِنَا أَلَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِالشَّاكِرِينَ» . (2)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ الفَقيرَ عِندَ الغَنِيِّ فِتنَةٌ ، وإنَّ الضَّعيفَ عِندَ القَوِيِّ فِتنَةٌ ، وإنَّ المَملوكَ عِندَ المَليكِ فِتنَةٌ ، فَليَتَّقِ اللّهَ عز و جل وَليُكَلِّفهُ ما يَستَطيعُ ، فَإِن أمَرَهُ أن يَعمَلَ بِما لا يَستَطيعُ فَليُعِنهُ عَلَيهِ ، فَإِن لَم يَفعَل فَلا يُعَذِّبهُ . (3)

.


1- .الفرقان : 20 .
2- .الأنعام : 53 .
3- .شعب الإيمان : ج 6 ص 371 ح 8559 ، كنز العمّال : ج 9 ص 81 ح 25063 نقلاً عن الديلمي وكلاهما عن أبي ذرّ الغفاري .

ص: 59

3 / 7 پايگاه هاى اجتماعى و اقتصادى

3 / 7پايگاه هاى اجتماعى و اقتصادىقرآن«و برخى از شما را براى برخى ديگر، [وسيله] آزمايش قرار داديم . آيا شكيبايى مى كنيد ؟ و پروردگار تو بيناست» .

«و بدين گونه ما برخى از آنان را به برخى ديگر آزموديم تا بگويند : آيا اينان اند كه از ميان ما ، خدا برايشان منّت نهاده است ؟ آيا خدا به سپاس گزاران، داناتر نيست ؟» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :تهى دست براى توانگر، مايه آزمايش است ، و ناتوان براى توانا ، و بنده براى خواجه . پس بايد از خداوند عز و جل بترسد و در حدّ توانش از او كار كشد ، و اگر او را به انجام دادن كارى فرمان داد كه توانش را ندارد، در آن كار به او كمك كند ، و اگر انجام نداد، شكنجه اش نكند .

.

ص: 60

عنه صلى الله عليه و آله :لَو شاءَ اللّهُ لَجَعَلَكُم أغنِياءَ كُلَّكُم لا فَقيرَ فيكُم ، ولَو شاءَ اللّهُ لَجَعَلَكُم فُقَراءَ كُلَّكُم لا غَنِيَّ فيكُم ، ولكِنِ ابتَلى بَعضَكُم بِبَعضٍ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :إخوانُكُم جَعَلَهُمُ اللّهُ فِتنَةً تَحتَ أيديكُم ؛ فَمَن كانَ أخوهُ تَحتَ يَدَيهِ فَليُطعِمهُ مِن طَعامِهِ ، وَليُكسِهِ مِن لِباسِهِ ، ولا يُكَلِّفهُ ما يَغلِبُهُ ، فَإِن كَلَّفَهُ ما يَغلِبُهُ فَليُعِنهُ عَلَيهِ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ في كِتابِهِ إلى مُعاوِيَةَ _ :لَسنا لِلدُّنيا خُلِقنا ، ولا بِالسَّعيِ فيها اُمِرنا ، وإنَّما وُضِعنا فيها لِنُبتَلى بِها ، وقَدِ ابتَلانِيَ اللّهُ بِكَ وَابتَلاكَ بي ، فَجَعَلَ أحَدَنا حُجَّةً عَلَى الآخَرِ . (3)

عنه عليه السلام_ في بابِ العِبرَةٍ بِالماضينَ _ :وكانوا قَوما مُستَضعَفينَ ، قَدِ اختَبَرَهُمُ اللّهُ بِالمَخمَصَةِ (4) ، وَابتَلاهُم بِالمَجهَدَةِ ، وَامتَحَنَهُم بِالمَخاوِفِ ، ومَخَضَهُم بِالمَكارِهِ . فَلا تَعتَبِرُوا الرِّضا وَالسُّخطَ بِالمالِ وَالوَلَدِ جَهلاً بِمَواقِعِ الفِتنَةِ وَالاِختِبارِ في مَوضعِ الغِنى وَالإِقتارِ (5) ، فَقَد قالَ سُبحانَهُ وتَعالى : «أَيَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُم بِهِ مِن مَّالٍ وَ بَنِينَ * نُسَارِعُ لَهُمْ فِى الْخَيْرَاتِ بَل لَا يَشْعُرُونَ» ، فَإِنَّ اللّهَ سُبحانَهُ يَختَبِرُ عِبادَهُ المُستَكبِرينَ في أنفُسِهِم بِأَولِيائِهِ المُستَضعَفينَ في أعيُنِهِم . ولَقَد دَخَلَ موسَى بنُ عِمرانَ ومَعَهُ أخوهُ هارونُ عليهماالسلام عَلى فِرعَونَ ، وعَلَيهِما مَدارِعُ (6) الصّوفِ ، وبِأَيدِيهِمَا العِصِيُّ ، فَشَرَطا لَهُ _ إن أسلَمَ _ بَقاءَ مُلكِهِ ، ودَوامَ عِزِّهِ ، فَقالَ : «ألا تَعجَبونَ مِن هذَينِ يَشرِطانِ لي دَوامَ العِزِّ ، وبَقاءَ المُلكِ ، وهُما بِما تَرَونَ مِن حالِ الفَقرِ وَالذُّلِّ ! فَهَلّا اُلقِيَ عَلَيهِما أساوِرَةٌ مِن ذَهَبٍ» ؟ إعظاما لِلذَّهَبِ وجَمعِهِ ، وَاحتِقارا لِلصّوفِ ولُبسِهِ ! ولَو أرادَ اللّهُ سُبحانَهُ لِأَنبِيائِهِ حَيثُ بَعَثَهُم أن يَفتَحَ لَهُم كُنوزَ الذِّهبانِ ، ومَعادِنَ العِقيانِ ، ومَغارِسَ الجِنانِ ، وأَن يَحشُرَ مَعَهُم طُيورَ السَّماءِ ووُحوشَ الأَرَضينَ لَفَعَلَ ، ولَو فَعَلَ لَسَقَطَ البَلاءُ ، وبَطَلَ الجَزاءُ ، وَاضمَحَلَّتِ الأَنباءُ ، ولَما وَجَبَ لِلقابِلينَ اُجورُ المُبتَلَينَ ، ولَا استَحَقَّ المُؤمِنونَ ثَوابَ المُحسِنينَ ، ولا لَزِمَتِ الأَسماءُ مَعانِيَها ؛ ولكِنَّ اللّهَ سُبحانَهُ جَعَلَ رُسُلَهُ اُولي قُوَّةٍ في عَزائِمِهِم ، وضَعَفَةً فيما تَرَى الأَعيُنُ مِن حالاتِهِم ، مَعَ قَناعَةٍ تَملَأُ القُلوبَ وَالعُيونَ غِنىً ، وخَصاصَةٍ (7) تَملَأُ الأَبصارَ وَالأَسماعَ أذىً . ولَو كانَتِ الأَنبِياءُ أهلَ قُوَّةٍ لا تُرامُ ، وعِزَّةٍ لا تُضامُ ، ومُلكٍ تُمَدُّ نَحوَهُ أعناقُ الرِّجالِ ، وتُشَدُّ إلَيهِ عُقَدُ الرِّحالِ ، لَكانَ ذلِكَ أهوَنَ عَلَى الخَلقِ فِي الاِعتِبارِ ، وأَبعَدَ لَهُم فِي الاِستِكبارِ ، ولَامَنوا عَن رَهبَةٍ قاهِرَةٍ لَهُم ، أو رَغبَةٍ مائِلَةٍ بِهِم ، فَكانَتِ النِّيّاتُ مُشتَرِكَةً ، وَالحَسَناتُ مُقتَسَمَةً ؛ ولكِنَّ اللّهَ سُبحانَهُ أرادَ أن يَكونَ الاِتِّباعُ لِرُسُلِهِ ، وَالتَّصديقُ بِكُتُبِهِ ، وَالخُشوعُ لِوَجهِهِ ، وَالاِستِكانَةُ لِأَمرِهِ ، وَالاِستِسلامُ لِطاعَتِهِ ، اُمورا لَهُ خاصَّةً ، لا تَشوبُها مِن غَيرِها شائِبَةٌ . وكُلَّما كانَتِ البَلوى وَالاِختِبارُ أعظَمَ كانَتِ المَثوبَةُ وَالجَزاءُ أجزَلَ . (8)

.


1- .الدرّ المنثور : ج 6 ص 244 نقلاً عن ابن أبي شيبة عن الحسن ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 129 ح 29 وليس فيه صدره ، إحياء العلوم : ج 1 ص 337 عن الحسن من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام وليس فيه وسطه .
2- .مسند ابن حنبل : ج 8 ص 93 ح 21466 ، صحيح البخاري : ج 5 ص 2248 ح 5703 ، صحيح مسلم : ج 3 ص 1283 ح 38 و 40 كلاهما نحوه وكلّها عن أبي ذرّ ، كنز العمّال : ج 9 ص 72 ح 25009 .
3- .نهج البلاغة : الكتاب 55 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 116 ح 409 .
4- .المَخمَصَةُ : المَجاعَةُ (المصباح المنير : ص 182 «خمص») .
5- .في الطبعة المعتمدة : «الاقتدار» بدل «الإقتار» ، والتصويب من شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 13 ص 151 .
6- .المدَرَعَةُ : ثوب من صوف (مجمع البحرين : ج 1 ص 588 «درع») .
7- .الخَصاصَةُ : الجوعُ والضعف ، وأصلها الفقر والحاجة (النهاية : ج 2 ص 37 «خصص») .
8- .نهج البلاغة : الخطبة 192 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 468 ح 37 .

ص: 61

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اگر خدا مى خواست ، همه شما را ثروتمند قرار مى داد، به طورى كه فقيرى در ميانتان نباشد ، و اگر مى خواست ، همه شما را فقير قرار مى داد، آن سان كه توانگرى در ميانتان نباشد ؛ امّا او برخى از شما را با برخى ديگر مى آزمايد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند، برادران شما را براى آزمايش، زيردست شما قرار داده است . بنا بر اين ، هر كس برادرش زيردست اوست ، از غذاى خودش به او بخوراند ، و از جامه خودش بر او بپوشاند ، و بيش از توانش از او كار نكشد ، و اگر به او كارى داد كه توانش را ندارد، در آن كار كمكش كند .

امام على عليه السلام_ در نامه اش به معاويه _ :ما براى دنيا خلق نشده ايم ، و به تلاش براى آن، مأمور نگشته ايم ؛ بلكه به دنيا آورده شده ايم تا به واسطه آن، آزمايش شويم . خدا مرا به واسطه تو مورد آزمايش قرار داده است و تو را به واسطه من ، و يكى از ما را حجّت بر ديگرى نهاده است .

امام على عليه السلام_ در باره عبرت آموختن از گذشتگان _ :آنان (پيامبران)، گروهى مستضعف بودند كه خدا ايشان را به گرسنگى آزمود ، و به سختى ها دچارشان ساخت ، و با انواع ترس ها و مخاطرات، امتحانشان كرد و با ناملايمات، خالصشان گردانيد . بنا بر اين ، خشنودى و ناخشنودى خدا [از بندگانش ]را با [ملاك] مال و فرزند نسنجيد كه اين، ناشى از جهل به موارد آزمايش و امتحان به گاهِ بى نيازى و توانايى است. خداوندِ پاك و بلندمرتبه فرموده است : «آيا گمان مى كنند كه با مال و پسرانى كه به آنان مى دهيم، در نيكويى به ايشان مى شتابيم ؟ بلكه نمى فهمند» . خداوند پاك، بندگانِ خودبزرگ بينش را به واسطه دوستان خود كه در نظر ايشان ناتوان اند، مى آزمايد . موسى بن عمران و برادرش هارون ، در حالى كه جُبّه پشمين بر تن و چوب دستى به دست داشتند ، بر فرعون وارد شدند و با او شرط كردند كه اگر تسليم شود، سلطنتش بر جا و عزّت و قدرتش پايدار ماند . فرعون گفت : «آيا شما [بزرگان و اشراف] از اين دو تن تعجّب نمى كنيد كه با اين فقر و بيچارگى كه در آنها مى بينيد، براى پايندگى قدرت و بقاى پادشاهى من، شرط تعيين مى كنند ؟ پس چرا دستبندهاى زرّين به دست آنها آويخته نيست ؟». اين سخن او، از آن رو بود كه به زر و زراندوزى اهمّيت مى داد و پشمينه و پشمينه پوشى را پست مى شمرد ! اگر خداى سبحان ، آن گاه كه پيامبرانش را بر انگيخت ، مى خواست گنجينه هاى طلا و كان هاى زرِ ناب و باغ هاى پردرخت را به رويشان بگشايد و مرغان آسمان و دَدان زمين ها را رام آنها سازد، قطعا چنين مى كرد و اگر اين كار را مى كرد ، ديگر امتحان معنا نداشت و پاداش دهى منتفى مى شد ، و خبرها[ى مربوط به وعده و وعيد الهى] بيهوده مى گشت ، و مزد آزمايش شدگان براى پذيرندگان [دعوت انبيا]، واجب نمى شد ، و مؤمنان، سزاوار ثواب نيكوكاران نبودند ، و نام ها معانى خود را نمى داشتند . امّا خداوند سبحان، فرستادگان خود را صاحب اراده هايى نيرومند قرار داد ، و از نظر حالات ظاهرى شان، ناتوان و فقير گردانيد ؛ ولى توأم با قناعتى كه دل ها و چشم ها را از بى نيازى مى آكَنَد ، و نيازمندى و فقرى كه چشم ها و گوش ها را از ناراحتى لبريز مى سازد . اگر پيامبران از قدرتى بلا منازع ، و شوكتى ناشكستنى ، و سلطنتى كه گردن هاى مردم به سوى آن كشيده و بارهاى سفر به جانبش بسته مى شد ، برخوردار بودند ، قطعا كار پند گرفتن [و پذيرفتن دعوت انبيا] بر مردم آسان تر مى گرديد ، و در دور كردن آنان از گردنكشى مؤثّرتر بود ، و از روىِ ترسى مقهور كننده ، يا از سرِ طمعى متمايل كننده، ايمان مى آوردند . در اين صورت ، نيّت ها خالص نبودند و نيكويى ها [و عبادت ها ]قسمت شده بودند] و بخشى براى دنيا و بخشى براى آخرت انجام مى گرفتند]؛ امّا خداوند سبحان، چنين خواست كه پيروى از پيامبران او و باورداشت كتاب هاى او ، و كُرنش در پيشگاه او ، و گردن نهادن به فرمان او ، و سر سپردن به طاعت او ، همگى ويژه او باشند ، و هيچ ناخالصى اى به آنها آميخته نشود ، و هر چه آزمايش و امتحان بزرگ تر باشد، ثواب و پاداش، بزرگ تر است .

.

ص: 62

. .

ص: 63

. .

ص: 64

نوادر الاُصول عن رفاعة بن رافع الزرقي :قالَ رَجُلٌ : يا رَسولَ اللّهِ ، كَيفَ تَرى في رَقيقِنا أقوامٌ مُسلِمونَ يُصَلّونَ صَلاتَنا ويَصومونَ صِيامَنا ، نَضرِبُهُم ؟ فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يوزَنُ ذَنبُهُم وعُقوبَتُكُم إيّاهُم ، فَإِن كانَت عُقوبَتُكُم أكثَرَ مِن ذَنبِهِم ، أخَذوا مِنكُم . (1) قال : أَفَرَأَيتَ سَبَّنا إيّاهُم ؟ قالَ : يوزَنُ ذَنبُهُم وأَذاكُم إيّاهُم ، فَإِن كانَ أذاكُم أكثَرَ اُعطوا مِنكُم . قالَ الرَّجُلُ : ما أسمَعُ عَدُوّا أقرَبَ إلَيَّ مِنهُم ! فَتَلا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «وَ جَعَلْنَا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَتَصْبِرُونَ وَ كَانَ رَبُّكَ بَصِيرًا» (2) . (3)

الإمام زين العابدين عليه السلام :حَقُّ السُّلطانِ أن تَعلَمَ أنَّكَ جُعِلتَ لَهُ فِتنَةً ، وأَنَّهُ مُبتَلىً فيكَ بِما جَعَلَهُ اللّهُ عز و جل عَلَيكَ مِنَ السُّلطانِ . (4)

الإمام عليّ عليه السلام عن الخضر عليه السلام :إنَّ اللّهَ ابتَلى عِبادَهُ بَعضَهُم بِبَعضٍ ، وَابتَلَى العالِمَ بِالعالِمِ ، وَالجاهِلَ بِالجاهِلِ ، وَالعالِمَ بِالجاهِلِ ، وَالجاهِلَ بِالعالِمِ . (5)

الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ اللّهَ عز و جل لَمّا أخرَجَ ذُرِّيَّةَ آدَمَ عليه السلام مِن ظَهرِهِ لِيَأخُذَ عَلَيهِمُ الميثاقَ بِالرُّبوبِيَّةِ لَهُ ، وبِالنُّبُوَّةِ لِكُلِّ نَبِيٍّ ، فَكانَ أوَّلَ مَن أخَذَ لَهُ عَلَيهِمُ الميثاقَ بِنُبُوَّتِهِ مُحَمَّدُ بنُ عَبدِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، ثُمَّ قالَ اللّهُ عز و جل لِادَمَ : اُنظُر ماذا تَرى ؟ قالَ : فَنَظَرَ آدَمُ عليه السلام إلى ذُرِّيَّتِهِ وهُم ذَرٌّ (6) قَد مَلَؤُوا السَّماءَ ، قالَ آدَمُ عليه السلام : يا رَبِّ ما أكثَرَ ذُرِّيَّتي ! ولِأَمرٍ ما خَلَقتَهُم ، فَما تُريدُ مِنهُم بِأَخذِكَ الميثاقَ عَلَيهِم ؟ قالَ اللّهُ عز و جل : يَعبُدُونَني لا يُشرِكونَ بي شَيئا ، ويُؤمِنونَ بِرُسُلي ويَتَّبِعونَهُم . قالَ آدَمُ عليه السلام : يا رَبِّ ، فَما لي أرى بَعضَ الذَّرِّ أعظَمَ مِن بَعضٍ ، وبَعضَهُم لَهُ نورٌ كَثيرٌ ، وبَعضَهُم لَهُ نورٌ قَليلٌ ، وبَعضَهُم لَيسَ لَهُ نورٌ ؟ ! فَقالَ اللّهَ عز و جل : كَذلِكَ خَلَقتُهُم لِأَبلُوَهُم في كُلِّ حالاتِهِم . قالَ آدَمُ عليه السلام : يا رَبِّ ، فَتَأذَنُ لي فِي الكَلامِ فَأَتَكَلَّمَ ؟ قالَ اللّهُ عز و جل : تَكَلَّم ، فَإِنَّ روحَكَ مِن روحي ، وطَبيعَتَكَ مِن خِلافِ كَينونَتي . قالَ آدَمُ : يا رَبِّ ، فَلَو كُنتَ خَلَقتَهُم عَلى مِثالٍ واحِدٍ ، وقَدرٍ واحِدٍ ، وطَبيعَةٍ واحِدَةٍ ، وجِبِلَّةٍ واحِدَةٍ ، وأَلوانٍ واحِدَةٍ ، وأَعمارٍ واحِدَةٍ ، وأَرزاقٍ سَواءٍ ، لَم يَبغِ بَعضُهُم عَلى بَعضٍ ، ولَم يَكُن بَينَهُم تَحاسُدٌ ولا تَباغُضٌ ، ولَا اختِلافٌ في شَيءٍ مِنَ الأَشياءِ . قالَ اللّهُ عز و جل : يا آدَمُ ! بِروحي نَطَقتَ ، وبِضَعفِ طَبيعَتِكَ تَكَلَّفتَ ما لا عِلمَ لَكَ بِهِ ، وأَنَا الخالِقُ العالِمُ ، بِعِلمي خالَفتُ بَينَ خَلقِهِم ، وبِمَشيئَتي يَمضي فيهِم أمري ، وإلى تَدبيري وتَقديري صائِرونَ ، لا تَبديلَ لِخَلقي ، إنَّما خَلَقتُ الجِنَّ وَالإِنسَ لِيَعبُدونَ ، وخَلَقتُ الجَنَّةَ لِمَن أطاعَني وعَبَدَني مِنهُم وَاتَّبَعَ رُسُلي ولا اُبالي ، وخَلَقتُ النّارَ لِمَن كَفَرَ بي وعَصاني ولَم يَتَّبِع رُسُلي ولا اُبالي . وخَلَقتُكَ وخَلَقتُ ذُرِّيَّتَكَ مِن غَيرِ فاقَةٍ بي إلَيكَ وإلَيهِم ، وإنَّما خَلَقتُكَ وخَلَقتُهُم لِأَبلُوَكَ وأَبلُوَهُم أيُّكُم أحسَنُ عَمَلاً في دارِ الدُّنيا ، في حَياتِكُم وقَبلَ مَماتِكُم . فَلِذلِكَ خَلَقتُ الدُّنيا وَالآخِرَةَ ، وَالحَياةَ وَالمَوتَ ، وَالطّاعَةَ وَالمَعصِيَةَ ، وَالجَنَّةَ وَالنّارَ ، وكَذلِكَ أرَدتُ في تَقديري وتَدبيري ، وبِعِلمِي النافِذِ فيهِم خالَفتُ بَينَ صُوَرِهِم وأَجسامِهِم وأَلوانِهِم وأَعمارِهِم وأَرزاقِهِم وطاعَتِهِم ومَعصِيَتِهِم ، فَجَعَلتُ مِنهُمُ الشَّقِيَّ وَالسَّعيدَ ، وَالبَصيرَ وَالأَعمى ، وَالقَصيرَ وَالطَّويلَ ، وَالجَميلَ وَالدَّميمَ ، وَالعالِمَ وَالجاهِلَ ، وَالغَنِيَّ وَالفَقيرَ ، وَالمُطيعَ وَالعاصِيَ ، وَالصَّحيحَ وَالسَّقيمَ ، ومَن بِهِ الزَّمانَةُ (7) ومَن لا عاهَةَ بِهِ . فَيَنظُرُ الصَّحيحُ إلَى الَّذي بِهِ العاهَةُ فَيَحمَدُني عَلى عافِيَتِهِ ، ويَنظُرُ الَّذي بِهِ العاهَةُ إلَى الصَّحيحِ فَيَدعوني ويَسأَ لُني أن اُعافِيَهُ ، ويَصبِرُ عَلى بَلائي فَاُثيبُهُ جَزيلَ عَطائي ، ويَنظُرَ الغَنِيُّ إلَى الفَقيرِ فَيَحمَدُني ويَشكُرُني ، ويَنظُرُ الفَقيرُ إلَى الغَنِيِّ فَيَدعوني ويَسأَ لُني ، ويَنظُرُ المُؤمِنُ إلَى الكافِرِ فَيَحمَدُني عَلى ما هَدَيتُهُ . فَلِذلِكَ خَلَقتُهُم لِأَبلُوَهُم فِي السَّرّاءِ وَالضَّرّاءِ ، وفيما اُعافيهِم ، وفيما أبتَليهِم ، وفيما اُعطيهِم وفيما أمنَعُهُم ، وأَنَا اللّهُ المَلِكُ القادِرُ ، ولي أن اُمضِيَ جَميعَ ما قَدَّرتُ عَلى ما دَبَّرتُ ، ولي أن اُغَيِّرَ مِن ذلِكَ ما شِئتُ إلى ما شِئتُ ، واُقَدِّمُ مِن ذلِكَ ما أخَّرتُ ، واُؤَخِّرُ مِن ذلِكَ ما قَدَّمتُ ، وأَنَا اللّهُ الفَعّالُ لِما اُريدُ ، لا اُسأَلُ عَمّا أفعَلُ ، وأَنَا أسأَلُ خَلقي عَمّا هُم فاعِلونَ . (8)

.


1- .في المصدر: «منك» ، والتصويب من الدرّ المنثور .
2- .الفرقان : 20 .
3- .نوادر الاُصول : ج 1 ص 63 ، تفسير ابن أبي حاتم : ج 8 ص 2675 ح 15046 عن أبي رافع الزرقي نحوه ، الدرّ المنثور : ج 6 ص 244 .
4- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 2 ص 620 ح 3214 ، الخصال : ص 567 ح 1 ، الأمالي للصدوق : ص 452 ح 610 ، مكارم الأخلاق : ج 2 ص 300 ح 2654 كلّها عن ثابت بن دينار ، بحار الأنوار : ج 74 ص 4 ح 1 .
5- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 348 ح 79 عن الأصبغ بن نباتة ، بحار الأنوار : ج 12 ص 205 ح 29 ؛ تاريخ دمشق : ج 17 ص 350 ح 4140 عن معتمر بن سليمان عن الإمام الباقر عن أبيه عن الخضر عليهم السلام ، العظمة : ج 4 ص 1466 ح 966 عن معمر بن سام عن الإمام الباقر عن أبيه عن الخضر عليهم السلام .
6- .الذَرُّ : النسل (المصباح المنير : ص 207 «ذرر») .
7- .الزمانة : العاهة (مجمع البحرين : ج 2 ص 782 «زمن») .
8- .الكافي : ج 2 ص 8 ح 2 ، علل الشرائع : ص 10 ح 4 ، الاختصاص : ص 332 ، مختصر بصائر الدرجات : ص 155 كلّها عن حبيب السجستاني نحوه ، بحار الأنوار : ج 5 ص 226 ح 5 .

ص: 65

نوادر الاُصول_ به نقل از رفاعة بن رافع زرقى _ :مردى گفت : اى پيامبر خدا ! در باره بردگان ما كه گروهى چون ما مسلمان اند و مانند ما نماز مى خوانند و روزه مى گيرند و ما آنها را مى زنيم ، چه مى فرماييد ؟ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «گناه [و تقصير] آنها، با مجازات هايى كه شما آنها را مى كنيد ، وزن مى شود . اگر مجازات هاى شما بيشتر از گناه آنها بود، از [ثواب هاى ]شما مى گيرند» . مرد گفت : اگر به آنها ناسزا گفتيم ، چه ؟ فرمود : «گناه آنها با ناسزاى شما وزن مى شود . اگر ناسزاى شما بيشتر بود، از [حسنات ]شما به آنها داده مى شود» . مرد گفت : دشمنى نزديك تر از آنها به خودم نمى بينم ! آن گاه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله اين آيه را خواند : «و برخى از شما را براى برخى ديگر قرار، [وسيله] آزمايش قرار داديم . آيا شكيبايى مى كنيد ؟ و پروردگار تو بيناست» .

امام زين العابدين عليه السلام :حقّ حاكم، اين است كه بدانى تو براى او [وسيله] آزمايش قرار داده شده اى و او به واسطه تسلّطى كه خداى عز و جل براى او بر تو قرار داده است ، در مورد تو آزمايش مى شود .

امام على عليه السلام_ از خضر عليه السلام _ :خداوند، بندگانش را با يكديگر مى آزمايد : دانا را با دانا مى آزمايد ، نادان را با نادان ، دانا را با نادان ، و نادان را با دانا .

امام باقر عليه السلام :چون خداى عز و جل ذريّه آدم عليه السلام را از پشت او بيرون آورد تا از آنها براى پروردگارى خودش و [ايمان آوردن به] نبوّت هر پيامبرى پيمان بگيرد ، نخستين كسى كه براى نبوّتش از آنها پيمان گرفت، محمّد بن عبد اللّه صلى الله عليه و آله بود . آن گاه خداوند عز و جل به آدم فرمود : «بنگر كه چه مى بينى» . آدم عليه السلام به ذريّه اش كه مانند مور، آسمان را پر كرده بودند ، نگاه كرد و گفت : پروردگارا ! چه بسيارند ذريّه من ! آنها را براى چه آفريدى ؟ و با اين پيمان ستانى ات از آنها چه مى خواهى ؟ خداى عز و جل فرمود : «مرا بپرستند و چيزى را انبازم نسازند و به پيامبرانم بگرَوَند و از آنها پيروى كنند» . آدم عليه السلام گفت : پروردگارا ! چرا برخى افرادِ نَسلم را بزرگ تر از ديگران مى بينم ؟ و چرا برخى پُرنورترند و برخى كم نورتر ، و برخى بى نورند ؟ خداى عز و جل فرمود : «آنان را اين گونه آفريدم تا آنها را در همه حالت هايشان بيازمايم» . آدم گفت : پروردگارا ! آيا به من اجازه سخن مى دهى تا سخن بگويم ؟ خداى عز و جل فرمود : «سخن بگو ؛ زيرا روح تو، از روح من است ، هر چند كه طبيعتت بر خلاف هستىِ من است» . آدم عليه السلام گفت : اى كاش آنها را يك سان و يك اندازه و با يك طبيعت و يك سرشت ، و يك رنگ و داراى عمر يك سان و روزىِ برابر مى آفريدى تا به يكديگر ستم نمى كردند و حسادت و كينه توزى و اختلاف بر سر چيزى در ميان آنها پيدا نمى شد ! خداى عز و جل فرمود : «اى آدم ! به وسيله روح من، سخن گفتى ؛ امّا به سبب ناتوانىِ طبيعتت، از چيزى دَم زدى كه بِدان علم ندارى . من، آفريدگار دانا هستم . از سرِ دانايى خود، آنان را گونه گون آفريدم ، و فرمان من بنا به خواست من، در ميان آنان محقّق مى شود ، و همگى سر در [گرو] تدبير و تقدير من دارند ، و آفرينش من دگرگونى نمى پذيرد . من، پرى و آدمى را در حقيقت ، براى اين آفريدم كه بندگى ام نمايند ، و بهشت را براى كسانى از آنها خلق كردم كه مرا اطاعت و بندگى كنند و از فرستادگانم پيروى نمايند و باك ندارم ، و آتش را براى كسى خلق نمودم كه به من كافر شود و نافرمانى ام كند و از فرستادگانم پيروى ننمايد و باك ندارم . و تو را و ذريّه تو را آفريدم، بى آن كه به تو و آنان نيازى داشته باشم؛ بلكه تو و آنها را آفريدم تا آزمايشتان كنم كه كدامينتان در سراى دنيا ، در زندگى و پيش از مردنتان ، نيك كردارتريد . پس ، دنيا و آخرت و زندگى و مرگ و طاعت و معصيت و بهشت و دوزخ را بدين منظور آفريدم ، و در تقدير و تدبير خود، اين چنين اراده كردم ، و از روى علم و شناختم به آنان ، در شكل و جسم و رنگ و عمر و روزى و طاعت و معصيت آنها تفاوت افكندم ، و خوش بخت و بدبخت و بينا و كور و كوتاه و بلند و زيبا و زشت و دانا و نادان و دارا و نادار و فرمان بردار و نافرمان و تن درست و بيمار و معلول و سالم قرارشان دادم تا آن كس كه معلول است، به آن كه سالم است، بنگرد و مرا بخواند و از من بخواهد كه او را عافيت بخشم ، و بر بلاى من شكيبايى ورزد و من پاداش فراوانش دهم ، و دارا به نادار بنگرد و مرا حمد و سپاس گويد ، و نادار به دارا بنگرد و به درگاه من دعا و درخواست كند ، و مؤمن به كافر بنگرد و مرا به خاطر آن كه هدايتش كرده ام، سپاس گويد . پس براى اين، آنها را آفريدم تا در خوشى و ناخوشى و در آسايش و گرفتارى و در آنچه به آنها عطا مى كنم يا نمى كنم، امتحانشان كنم ، و منم خداى پادشاهِ توانا ، و من حق دارم همه آنچه را مقدّر ساخته ام ، طبق تدبيرم اجرا كنم ، و نيز حق دارم از اين تقدير، آنچه را كه بخواهم، به آنچه مى خواهم، تغيير دهم ، و آنچه را پس و پيش مقدّر كرده ام ، پيش و پس گردانم . من، خدايى هستم كه آنچه بخواهم، انجام مى دهم ، و از كارى كه مى كنم، پرسش نمى شوم ؛ بلكه من هستم كه از خلقم در باره كارهايى كه مى كنند، پرسش [و بازخواست] مى كنم .

.

ص: 66

. .

ص: 67

. .

ص: 68

. .

ص: 69

. .

ص: 70

الإمام الصادق عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «وَ لَوْلَا أَن يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَّجَعَلْنَا لِمَن يَكْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفًا مِّن فِضَّةٍ وَ مَعَارِجَ عَلَيْهَا يَظْهَرُونَ * وَ لِبُيُوتِهِمْ أَبْوَابًا وَ سُرُرًا عَلَيْهَا يَتَّكِئونَ» (1) _ :لَو فَعَلَ اللّهُ ذلِكَ لَما آمَنَ أحَدٌ ، ولكِنَّهُ جَعَلَ فِي المُؤمِنينَ أغنِياءَ وفِي الكافِرينَ فُقَراءَ ، وجَعَلَ فِي الكافِرينَ أغنِياءَ وفِي المُؤمِنينَ فُقَراءَ ، ثُمَّ امتَحَنَهُم بِالأَمرِ وَالنَّهيِ وَالصَّبرِ وَالرِّضا . (2)

عنه عليه السلام :مَسأَلَةُ ابنِ آدَمَ لِابنِ آدَمَ فِتنَةٌ ؛ إن أعطاهُ حَمِدَ مَن لَم يُعطِهِ ، وإن رَدَّهُ ذَمَّ مَن لَم يَمنَعهُ . (3)

الكافي عن عليّ بن عيسى رفعه ، قال :إنَّ موسى عليه السلام ناجاهُ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى ، فَقالَ لَهُ في مُناجاتِهِ : ... يا موسى ، أبناءُ الدُّنيا وأَهلُها فِتَنٌ بَعضُهُم لِبَعضٍ ، فَكُلٌّ مُزَيَّنٌ لَهُ ما هُوَ فيهِ . (4)

3 / 8القُدرَةُ الباطِنِيَّةُ«قَالَ الَّذِى عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا ءَاتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَءَاهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ قَالَ هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّى لِيَبْلُوَنِى ءَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَن شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّى غَنِىٌّ كَرِيمٌ» . (5)

.


1- .الزخرف: 33 و 34.
2- .تفسير القمّي : ج 2 ص 284 .
3- .تحف العقول : ص 365 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 248 ح 83 .
4- .الكافي : ج 8 ص 42 _ 47 ح 8 ، تحف العقول : ص 494 ، أعلام الدين : ص 221 وليس فيهما «أبناء» ، بحار الأنوار : ج 77 ص 37 ح 7 .
5- .النمل : 40 .

ص: 71

3 / 8 نيروى درونى

امام صادق عليه السلام_ در باره سخن خداى متعال : «اگر نه آن بود كه مردم [در انكار خدا ]امّتى واحد گردند، قطعا براى خانه هاى آنها كه به خداى مهربان كفر مى ورزيدند، سقف هايى از نقره قرار مى داديم و نردبان هايى كه بر آنها بالا روند ، و براى خانه هايشان نيز درها و تخت هايى كه بر آنها تكيه زنند» _ :اگر خدا چنين مى كرد، هيچ كس ايمان نمى آورد ؛ امّا او در ميان مؤمنان، توانگرانى و در ميان كافران، تهى دستانى قرار داد ، و در ميان كافران نيز توانگرانى و در ميان مؤمنان هم تهى دستانى نهاد . سپس با امر و نهى و شكيبايى و خشنودى، آنان را در بوته آزمايش نهاد .

امام صادق عليه السلام :درخواست آدمى از آدمى، فتنه اى است ؛ اگر به او عطا كند، [درخواست كننده ]كسى را مى ستايد كه در واقع، او عطا نكرده است [زيرا عطا كننده واقعى خداست و بايد او را ستود و سپاس گفت] و اگر محرومش كند، كسى را مى نكوهد كه در واقع، او محرومش نساخته است .

الكافى_ به نقل از على بن عيسى، در حديثى كه سند آن را به اهل بيت عليهم السلام رسانده است _ :خداى خجسته والا ، با موسى عليه السلام نجوا كرد و در نجوايش با او گفت : «... اى موسى ! فرزندان دنيا و دنياخواهان، مايه آزمون يكديگرند ؛ زيرا هر يك از آنها آنچه را كه در آن است (دنيا و مال و جاه و منافع دنيوى)، در نظر خويش آراسته است. [بدين جهت، حاضر به فداكارى و از خود گذشتگى نيستند]» .

3 / 8نيروى درونىقرآن«كسى كه نزد او دانشى از كتاب [الهى] بود ، گفت : من آن را پيش از آن كه چشم خود را بر هم زنى، برايت مى آورم . پس چون [سليمان] آن [تخت] را نزد خود مستقر يافت ، گفت : اين، از فضل پروردگار من است تا مرا بيازمايد كه آيا سپاس گزارم يا ناسپاسى مى كنم . و هر كس سپاس گزارد، تنها به سود خويش سپاس مى گزارد و هر كس ناسپاسى كند، بى گمان، پروردگارم بى نياز و كريم است» .

.

ص: 72

3 / 9الشَّهوَةُ الجِنسِيَّةٌرسول اللّه صلى الله عليه و آله :ما تَرَكتُ بَعدي فِتنَةً أضَرَّ عَلَى الرِّجالِ مِنَ النِّساءِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :ما أخافُ عَلى اُمَّتي فِتنَةً أخوَفَ عَلَيها مِنَ النِّساءِ وَالخَمرِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :أصابَتكُم فِتنَةُ الضَّرّاءِ فَصَبَرتُم ، وإنَّ أخوَفَ ما أخافُ عَلَيكُم فِتنَةُ السَّرّاءِ مِن قِبَلِ النِّساءِ ، إذا تَسَوَّرنَ الذَّهَبَ ، ولَبِسنَ رَيطَ (3) الشّامِ وعَصبَ اليَمَنِ (4) ، وأَتعَبنَ الغَنِيَّ ، وكَلَّفنَ الفَقيرَ مالا يَجِدُ . (5)

الإمام عليّ عليه السلام :النِّساءُ أعظَمُ الفِتنَتَينِ . (6)

عنه عليه السلام :لا فِتنَةَ أعظَمُ مِنَ الشَّهوَةِ . (7)

.


1- .صحيح البخاري : ج 5 ص 1959 ح 4808 ، صحيح مسلم : ج 4 ص 2097 ح 97 ، سنن الترمذي : ج 5 ص 103 ح 2780 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 1325 ح 3998 كلّها عن اُسامة بن زيد ، كنز العمّال : ج 16 ص 286 ح 44503 ؛ مجمع البيان : ج 2 ص 711 .
2- .الفردوس : ج 4 ص 94 ح 6293 عن الإمام عليّ عليه السلام ، تاريخ بغداد : ج 14 ص 79 الرقم 7432 عن هبيرة بن يريم عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 286 ح 44502 عن يوسف الخفّاف في مشيخته عن الإمام عليّ عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله .
3- .رَيطة : كلّ ثوب رقيق (المصباح المنير : ص 248 «ريط») .
4- .العَصبُ اليماني : هو بُرد يَمنيَّة يُعصَبُ غزلها ؛ أي يجمع ويُشَدُّ ، ثم يُصبغ ويُنسَجُ (مجمع البحرين : ج 2 ص 1222 «عصب») .
5- .تاريخ بغداد : ج 3 ص 190 الرقم 1233 عن معاذ بن جبل ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 618 ح 173 ، الزهد لابن المبارك : ص 271 ح 785 ، حلية الأولياء : ج 1 ص 236 ، شعب الإيمان : ج 4 ص 362 ح 5414 وفيه صدره إلى «النساء» وكلّها عن معاذ بن جبل من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 283 ح 44482 .
6- .غرر الحكم : ج 2 ص 26 ح 1680 .
7- .غرر الحكم : ج 6 ص 393 ح 10725 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 538 ح 9930 .

ص: 73

3 / 9 ميل جنسى

3 / 9ميل جنسىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بعد از [رحلت] من، براى مردان، آزمونى زيانبارتر از زنان نخواهد بود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :من بر امّت خود ، از آزمايشى خطرناك تر از زن و شراب نمى ترسم .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بلاى فقر و سختى به شما رسيد و شكيبايى نموديد ؛ ولى ترسناك ترين چيزى كه از آن بر شما مى ترسم، بلاى خوشى از جانب زنان است، آن گاه كه دستبندهاى طلا به دست كنند و جامه هاى نازك شامى و بالاپوش هاى يمانى بپوشند ، و دارا را به زحمت اندازند ، و نادار را وادار به تهيّه چيزهايى كنند كه توانش را ندارد .

امام على عليه السلام :زنان ، بزرگ ترين آزمايش و امتحان اند .

امام على عليه السلام :آزمايش و گرفتارى اى بدتر از شيفتگى جنسى نيست .

.

ص: 74

3 / 10اللَّذائذُ الدُّنيَوِيَّةُالإمام عليّ عليه السلام :ألا إنَّ الدُّنيا دارٌ لا يُسلَمُ مِنها إلّا فيها ، ولا يُنجى بِشَيءٍ كانَ لَهَا ، ابتُلِيَ النّاسُ بِها فِتنَةً ، فَما أخَذوهُ مِنها لَها اُخرِجوا مِنهُ وحوسِبوا عَلَيهِ ، وما أخَذَوهُ مِنها لِغَيرِها قَدِموا عَلَيهِ وأَقاموا فيهِ ، فَإِنَّها عِندَ ذَوِي العُقولِ كَفَيءِ الظِّلِّ ؛ بَينا تَراهُ سابِغا حَتّى قَلَصَ (1) ، وزائِدا حَتّى نَقَصَ . (2)

عنه عليه السلام :اِحفَظ بَطنَكَ وفَرجَكَ ؛ فَفيهِما فِتنَتُكَ . (3)

تاريخ دمشق عن عبد اللّه بن جراد :قالَ لي رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله كَم إبِلُكُ ؟ قالَ : قُلتُ ثَلاثونَ ، قالَ : إنَّ ثَلاثَين خَيرٌ مِن مِئَةٍ ، قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ! إنّا لَنَرى أنَّ المِئَةَ أكثَرُ مِن ثَلاثينَ ، وهِيَ أحَبُّ إلَينا ! قالَ : إنَّ رَبَّها بِها مُعجَبٌ وإنَّهُ لا يُؤَدّي حَقَّها ، إنَّ المِئَةَ مُفرِحَةٌ مُفتِنَةٌ ، وكُلُّ مُفرِحٍ مُفتِنٌ . (4)

3 / 11أحكامٌ لا تُعلَمُ حِكمَتُهاالإمام عليّ عليه السلام :ولَو أرادَ اللّهُ أن يَخلُقَ آدَمَ عليه السلام مِن نورٍ يَخطَفُ الأَبصارَ ضِياؤُهُ ، ويَبهَرُ العُقولَ رُواؤُهُ ، وطيبٍ يَأخُذُ الأَنفاسَ عَرفُهُ ، لَفَعَلَ ؛ ولَو فَعَلَ لَظَلَّت لَهُ الأَعناقُ خاضِعَةً ، ولَخَفَّتِ البَلوى فيهِ عَلَى المَلائِكَةِ ، ولكِنَّ اللّهَ سُبحانَهُ يَبتَلي خَلقَهُ بِبَعضِ ما يَجهَلونَ أصلَهُ ؛ تَمييزا بِالاِختِبارِ لَهُم ، ونَفيا لِلاِستِكبارِ عَنهُم ، وإبعادا لِلخُيَلاءِ مِنهُم . (5)

.


1- .قَلَصَ: اجتمع (النهاية: ج 4 ص 100 «قلص»).
2- .نهج البلاغة : الخطبة 63 ، روضة الواعظين : ص 483 وفيه «ذوق ، سائغا» بدل «ذوي ، سابغا» ، عيون الحكم والمواعظ : ص 148 ح 3252 نحوه ، بحار الأنوار : ج 73 ص 119 ح 110 .
3- .غرر الحكم : ج 2 ص 179 ح 2289 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 78 ح 1883 .
4- .تاريخ دمشق : ج 27 ص 240 ح 5793 ، أمثال الحديث للرامهرمزي : ص 163 نحوه ، كنز العمّال : ج 6 ص 562 ح 16943 .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 192 ، بحار الأنوار : ج 14 ص 465 ح 37 .

ص: 75

3 / 10 لذايذ دنيوى
3 / 11 احكامى كه حكمت آنها معلوم نيست

3 / 10لذايذ دنيوىامام على عليه السلام :هان ! دنيا سرايى است كه از آن به سلامت نتوان رهيد، جز با دل بر كندن از آن ، و هيچ كس به واسطه كارى كه براى دنيا مى كند، نجات نمى يابد . مردم براى آزمايش، گرفتار دنيا شده اند؛ و آنچه را از دنيا به خاطر دنيا بر گرفته اند، از دستشان مى رود و بايد براى آن، حساب پس دهند، و آنچه را از دنيا براى غير آن (آخرت و بهشت) بر گرفته اند، به آن مى رسند و در آن، ماندگار مى شوند . دنيا در نزد خردمندان، همچون حركت سايه است كه هنوز پهن نشده، جمع مى شود و هنوز زياد نشده، مى كاهد .

امام على عليه السلام :شكم و شهوتت را نگه دار ؛ زيرا اين دو ، براى تو، مايه فتنه [و افتادن در گناه يا رنج و عذاب] اند .

تاريخ دمشق_ به نقل از عبد اللّه بن جراد _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به من فرمود : «چند شتر دارى ؟». گفتم : سى تا . فرمود : «سى تا بهتر از صد تاست» . گفتم : اى پيامبر خدا ! به نظر ما صد تا بهتر از سى تاست و بيشتر دوست داريم ! فرمود : «صاحب صد شتر، به آنها دل بسته مى شود و زكاتشان را نمى پردازد . صدتا فَرَحبخش و فريبنده است . هر فَرَحبخشى، فريبنده است» .

3 / 11احكامى كه حكمت آنها معلوم نيستامام على عليه السلام :اگر خدا مى خواست آدم عليه السلام را از نورى بيافريند كه پرتو آن، چشم ها را خيره و مشاهده اش خِردها را مبهوت كند ، و از عطرى كه بوى آن، نفس ها را بند آورد ، قطعا مى توانست چنين كند ، و اگر چنين مى كرد، گردن ها در برابر آدم، خم مى شدند ، و آزمايش در باره او بر فرشتگان آسان مى شد ؛ امّا خداى سبحان، آفريدگان خود را با برخى چيزها كه علّتش را نمى دانند، مى آزمايد تا با آزمودنشان [نيك و بد و فرمان بردار و نافرمانِ] آنها را متمايز سازد ، و گردنكشى را از ايشان بزدايد ، و غرور را از آنها دور نمايد .

.

ص: 76

. .

ص: 77

. .

ص: 78

الفصل الرابع : أشدّ ما يبتلى به4 / 1الإِملاءُالكتاب«وَالَّذِينَ كَذَّبُواْ بِايَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ * وَأُمْلِى لَهُمْ إِنَّ كَيْدِى مَتِينٌ» . (1)

«فَذَرْنِى وَ مَن يُكَذِّبُ بِهَذَا الْحَدِيثِ سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ * وَ أُمْلِى لَهُمْ إِنَّ كَيْدِى مَتِينٌ» . (2)

الحديثالكافي عن سماعة بن مهران :سَأَلتُ أبا عَبدِ اللّهِ عليه السلام عَن قَولِ اللّهِ عز و جل : «سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ» قالَ : هُوَ العَبدُ يُذنِبُ الذَّنبَ فَتُجَدَّدُ لَهُ النِّعمَةُ مَعَهُ ، تُلهيهِ تِلكَ النِّعمَةُ عَنِ الاِستِغفارِ مِن ذلِكَ الذَّنبِ . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ اللّهَ إذا أرادَ بِعَبدٍ خَيرا فَأَذنَبَ ذَنبا أتبَعَهُ بِنَقِمَةٍ ويُذَكِّرُهُ الاِستِغفارَ ، وإذا أرادَ بِعَبدٍ شَرّا فَأَذنَبَ ذَنبا أتبَعَهُ بِنِعمَةٍ ؛ لِيُنسِيَهُ الاِستِغفارَ ويَتَمادى بِها ، وهُوَ قَولُ اللّهِ عز و جل : «سَنَسْتَدْرِجُهُم مِّنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ» بِالنِّعَمِ عِندَ المَعاصي . (4)

.


1- .الأعراف : 182 و 183 .
2- .القلم : 44 و 45 .
3- .الكافي : ج 2 ص 452 ح 3 ، معجم الفروق اللغوية : ص 73 الرقم 290 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 218 ح 11 .
4- .الكافي : ج 2 ص 452 ح 1 ، علل الشرائع : ص 561 كلاهما عن سفيان بن السمط ، مشكاة الأنوار : ص 579 ح 1926 وليس فيه صدره إلى «الاستغفار» الأوّل ، مجمع البحرين : ج 1 ص 585 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 217 ح 9 .

ص: 79

فصل چهارم : سخت ترين آزمايش ها

4 / 1 مهلت دادن

فصل چهارم : سخت ترين آزمايش ها4 / 1مهلت دادنقرآن«و كسانى كه آيات ما را تكذيب كردند، به تدريج از جايى كه نمى دانند ، گريبانشان را خواهيم گرفت ، و به آنان مهلت مى دهم ، كه نقشه من، محكم است» .

«پس مرا با كسى كه اين گفتار را تكذيب مى كند، وا گذار . به تدريج، از جايى كه نمى دانند ، گريبانشان را خواهيم گرفت ، و به آنان مهلت مى دهم ، كه نقشه من، محكم است» .

حديثالكافى_ به نقل از سماعة بن مهران _ :از امام صادق عليه السلام در باره اين سخن خداى عز و جل : «به تدريج ، از جايى كه نمى دانند ، گريبانشان را خواهيم گرفت» پرسيدم. فرمود : «گريبان گرفتن (استدراج)، اين است كه بنده گناه مى كند و با اين حال ، خداوند ، باز به او نعمت مى دهد تا آن نعمت، او را از استغفارِ از گناه، غافل گرداند» .

امام صادق عليه السلام :هر گاه خداوند، خوبى بنده اى را بخواهد و آن بنده مرتكب گناهى شود، به دنبال آن، او را كيفرى مى دهد و آمرزش خواهى را به يادش مى اندازد ، و هر گاه بدىِ بنده اى را بخواهد و آن بنده مرتكب گناهى شود، در پى آن به او نعمتى مى بخشد تا آمرزش خواهى را از يادش ببرد و او به آن گناه ادامه دهد . اين، [همان] سخن خداى عز و جل است كه : «و به تدريج، از جايى كه نمى دانند، گريبانشان را مى گيريم» يعنى: با دادن نعمت در هنگام ارتكاب گناه .

.

ص: 80

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :رُبَّ مُستَدرَجٍ بِالإِحسانِ إلَيهِ ، مَفتونٍ بِحُسنِ القَولِ فيهِ ، مَغرورٍ بِالسَّترِ عَلَيهِ . (1)

الإمام عليّ عليه السلام :كَم مِن مُستَدرَجٍ بِالإِحسانِ إلَيهِ ، ومَغرورٍ بِالسَّترِ عَلَيهِ ، ومَفتونٍ بِحُسنِ القَولِ فيهِ ، ومَا ابتَلَى اللّهُ أحَدا بِمِثلِ الإِملاءِ لَهُ . (2)

رجال الكشّي عن الحسين بن الحسن :قُلتُ لِأَبِي الحَسَنِ الرِّضا عليه السلام : إنّي تَرَكتُ ابنَ قياما مِن أعدى خَلقِ اللّهِ لَكَ ، قالَ : ذلِكَ شَرٌّ لَهُ ، قُلتُ : ما أعجَبَ ما أسمَعُ مِنكَ جُعِلتُ فِداكَ ! قالَ : أعجَبُ مِن ذلِكَ إبليسُ ؛ كانَ في جِوارِ اللّهِ عز و جل فِي القُربِ مِنهُ ، فَأَمَرَهُ فَأَبى وتَعَزَّزَ فَكانَ مِنَ الكافِرينَ ، فَأَملَى اللّهُ لَهُ ، وَاللّهِ ما عَذَّبَ اللّهُ بِشَيءٍ أشَدَّ مِنَ الإِملاءِ ، وَاللّهِ يا حُسَينُ ، ما عَذَّبَهُمُ اللّهُ بِشَيءٍ أشَدَّ مِنَ الإِملاءِ . (3)

.


1- .أعلام الدين : ص 259 ، الكافي : ج 2 ص 452 ح 4 و ج 8 ص 128 ح 98 كلاهما عن حفص بن غياث ، تحف العقول : ص 357 كلّها عن الإمام الصادق عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 78 ص 225 ح 95 ؛ تفسير القرطبي : ج 18 ص 251 ، تفسير الثعلبي : ج 10 ص 23 كلاهما عن الحسن من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام نحوه .
2- .نهج البلاغة : الحكمة 116 و 260 ، تحف العقول : ص 203 و 281 نحوه وليس فيه ذيله ، الأمالي للطوسي : ص 443 ح 992 عن ثعلبة بن ميمون عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام ، تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 206 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 220 ح 17 .
3- .رجال الكشي : ج 2 ص 828 ح 1045 ، بحار الأنوار : ج 5 ص 216 ح 3 .

ص: 81

پيامبر خدا عليه السلام :چه بسيار كسانى كه با داده شدن نعمت ، تدريجا به نابودى كشانده شده اند او با ستايش شدن ، فريب خورده اند و با پرده پوشى [خداوند] در كارشان ، مغرور گشته اند !

امام على عليه السلام :چه بسيار كسانى كه با داده شدن نعمت ، تدريجا به نابودى كشانده شده اند ، و چه بسيار كسانى كه بر اثر پرده پوشى بر گناهانشان، فريب خورده اند ، و چه بسيار كسانى كه با ستايش شدن، فريفته شده اند ! خداوند، هيچ كس را به چيزى چون مهلت دهى، نيازموده است .

رجال الكشّى_ به نقل از حسين بن حسن _ :به امام رضا عليه السلام گفتم : من ابن قياما را در حالى ترك گفتم كه از دشمن ترين خلق خدا با شما بود . فرمود : «اين براى او بد است!» . گفتم : فدايت شوم ! سخن عجيبى از شما مى شنوم ! فرمود : «عجيب تر از آن ، ابليس است . او در جوار قرب خداى عز و جل بود و خداوند به او فرمان داد؛ ليكن او سر باز زد و به خود نازيد و از كافران شد . پس ، خداوند به او مهلت داد . به خدا سوگند كه خداوند به چيزى سخت تر از مهلت دادن، عذاب نكرده است . به خدا سوگند _ اى حسين _ كه خدا آنها را به چيزى سخت تر از مهلت دادن، عذاب نكرده است» .

.

ص: 82

4 / 2الإِنفاقُالإمام الصادق عليه السلام :مَا ابتُلِيَ النّاسُ بِشَيءٍ أشَدَّ مِن إخراجِ الدِّرهَمِ ؛ لَا الصَّلاةِ ولَا الصِّيامِ ولَا الحَجِّ ، فَإِنَّ اللّهَ تَعالى يَقولُ : «وَ لَا يَسْئلْكُمْ أَمْوَالَكُمْ * إِن يَسْئلْكُمُوهَا فَيُحْفِكُمْ تَبْخَلُواْ» (1) ، ثُمَّ قالَ : «وَ مَن يَبْخَلْ فَإِنَّمَا يَبْخَلُ عَن نَّفْسِهِ وَ اللَّهُ الْغَنِىُّ وَ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ» (2) . (3)

4 / 3الفَقرُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أوحَى اللّهُ تَعالى إلى إبراهيمَ عليه السلام : خَلَقتُكَ وَابتَلَيتُكَ بِنارِ نُمرودَ ، فَلَوِ ابتَلَيتُكَ بِالفَقرِ ورَفَعتُ عَنكَ الصَّبرَ فَما تَصنَعُ ؟ قالَ إبراهيمُ : يا رَبِّ ! الفَقرُ إلَيَّ أشَدُّ مِن نارِ نُمرودَ . قالَ اللّهُ تَعالى : فَبِعِزَّتي وجَلالي ، ما خَلَقتُ فِي السَّماءِ وَالأَرضِ أشَدَّ مِنَ الفَقرِ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :جَهدُ البَلاءِ (5) كَثرَةُ العِيالِ مَعَ قِلَّةِ الشَّيءِ . (6)

عنه صلى الله عليه و آله :جَهدُ البَلاءِ كَثرَةُ العِيالِ وقِلَّةُ المالِ ، وقِلَّةُ العِيالِ أحَدُ اليَسارَينِ . (7)

.


1- .محمد : 36 ، 37.
2- .محمد : 38 .
3- .أعلام الدين : ص 120 .
4- .جامع الأخبار : ص 299 ح 817 ، بحار الأنوار : ج 72 ص 47 ح 58 .
5- .الجَهدُ : النهاية والغاية ، وهو مصدرٌ مِن جَهَدَ في الأمر جهدا ما إذا طلب حتّى بلغ غايته في الطلب . وجَهَدَه الأمرُ والمرضُ : إذا بلغ منه المشقّة ، ومنه جَهدُ البلاء (المصباح المنير : ص 112 «جهد») .
6- .الفردوس : ج 2 ص 110 ح 2580 عن ابن عمر ، تاريخ جرجان : ص 125 الرقم 154 نحوه ، فتح الباري : ج 11 ص 149 كلاهما عن ابن عمر من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، لسان العرب : ج 3 ص 134 من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، كنز العمّال : ج 16 ص 285 ح 44491 نقلاً عن الحاكم في تاريخه عن ابن عمر ؛ مجمع البحرين : ج 1 ص 330 من دون إسنادٍ إلى أحدٍ من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 86 ص 111 .
7- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 255 ح 970 ، الجعفريات : ص 238 عن الإمام الكاظم عن آبائه عن الإمام عليّ عليهم السلام وليس فيه ذيله .

ص: 83

4 / 2 انفاق كردن
4 / 3 فقر

4 / 2انفاق كردنامام صادق عليه السلام :خداوند، مردم را به امتحانى سخت تر از دادن درهم نيازموده است ، نه نماز و نه روزه و نه حج ؛ زيرا خداى متعال مى فرمايد : «و اموالتان را [در عوض پاداشش ]نمى خواهد . اگر آنها را از شما بخواهد و به اصرار از شما طلب كند، بخل مى ورزيد» . سپس فرمود : «هر كه بخل ورزد، در حقيقت ، به زيان خودش بخل مى ورزد و خدا بى نياز است و شماييد كه نيازمنديد» .

4 / 3فقرپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :خداوند متعال به ابراهيم عليه السلام وحى فرمود كه : «من تو را آفريدم و به آتش نمرود ، گرفتارت كردم . اگر تو را به فقر ، مبتلا كنم و شكيبايى را از تو بر گيرم ، چه خواهى كرد ؟». ابراهيم عليه السلام گفت : خداوندا ! فقر ، برايم سخت تر از آتش نمرود است . خداى متعال فرمود : «به عزّت و جلالم سوگند كه در آسمان و زمين، [بلايى ]سخت تر از فقر نيافريده ام» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شديدترين ابتلا ، پُرعائلگى و تنگ دستى است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :شديدترين ابتلا ، زيادى عائله و اندك بودن مال است ، و اندك بودن عائله، يكى از دو توانگرى [و آسايش] است .

.

ص: 84

عنه صلى الله عليه و آله :جَهدُ (1) البَلاءِ أن تَحتاجوا إلى ما في أيدِي النّاسِ فَيَمنَعونَ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ لِلحَسَنِ عليه السلام _ :يا بُنَيَّ ، مَنِ ابتُلِيَ بِالفَقرِ فَقَدِ ابتُلِيَ بِأَربَعَ خِصالٍ : بِالضَّعفِ في يَقينِهِ ، وَالنُّقصانِ في عَقلِهِ ، وَالرِّقَّةِ في دينِهِ ، وقِلَّةِ الحَياءِ في وَجهِهِ ؛ فَنَعوذُ بِاللّهِ مِنَ الفَقرِ . (3)

الكافي :رُوِيَ عَن لُقمانَ أنَّهُ قالَ لِابنِهِ : يا بُنَيَّ ، ذُقتُ الصَّبِرَ ، وأَكَلتُ لِحاءَ الشَّجَرِ ، فَلَم أجِد شَيئا هُوَ أمَرُّ مِنَ الفَقرِ ! فَإِن بُليتَ بِهِ يَوما فَلا تُظهِرِ (4) النّاسَ عَلَيهِ فَيَستَهينوكَ ولا يَنفَعوكَ بِشَيءٍ ، ارجِع إلَى الَّذِي ابتَلاكَ بِهِ فَهُوَ أقدَرُ عَلى فَرَجِكَ وسَلهُ ؛ مَن ذَا الَّذي سَأَلَهُ فَلَم يُعطِهِ ، أو وَثِقَ بِهِ فَلَم يُنجِهِ ؟ ! (5)

4 / 4تِلكَ الخِصالُالكافي عن أبي اُسامة عن الإمام الصادق عليه السلام :مَا ابتُلِيَ المُؤمِنُ بِشَيءٍ أشَدَّ عَلَيهِ مِن خِصالٍ ثَلاثٍ يُحرَمُها . قيلَ : وما هُنَّ ؟ قالَ : المُؤاساةُ في ذاتِ يَدِهِ ، وَالإِنصافُ من نَفسِهِ ، وذِكرُ اللّهِ كَثيرا ؛ أما إنّي لا أقولُ : «سُبحانَ اللّهِ ، وَالحَمدُ للّهِِ ، ولا إلهَ إلَا اللّهُ» ، ولكِن ذِكرُ اللّهِ عِندَ ما أحَلَّ لَهُ ، وذِكرُ اللّهِ عِندَ ما حَرَّمَ عَلَيهِ . (6)

.


1- .في المصدر : «جهاد» ، والتصويب من كنز العمّال .
2- .الفردوس : ج 2 ص 110 ح 2581 عن ابن عبّاس ، كنز العمّال : ج 6 ص 492 ح 16684 .
3- .جامع الأخبار : ص 300 ح 818 ، بحار الأنوار : ج 72 ص 47 ح 58 .
4- .في الطبعة المعتمدة : «ولا تظهر» ، والتصويب من طبعة مركز بحوث دار الحديث .
5- .الكافي : ج 4 ص 22 ح 8 ، كنزالفوائد : ج 2 ص 66 ، اعلام الدين : ص 327 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 78 ص 458 ح 27 .
6- .الكافي : ج 2 ص 145 ح 9 ، الخصال : ص 128 ح 130 ، معاني الأخبار : ص 192 ح 1 ، تحف العقول : ص 207 عن الإمام عليّ عليه السلام ، مشكاة الأنوار : ص 115 ح 270 نحوه ، بحار الأنوار : ج 75 ص 35 ح 30 .

ص: 85

4 / 4 و اين چند ويژگى

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بلاى جانكاه، اين است كه به آنچه در دست مردم است، نيازمند شويد و از شما دريغ دارند .

امام على عليه السلام_ به حسن عليه السلام _ :پسرم ! كسى كه به فقر دچار شود ، به چهار بلا دچار مى گردد : ضعف در يقين ، كاستى در خرد ، نازكى [و سستى] در دين ، و اندك شدن حيا در چهره . پس ، از فقر، به خدا پناه مى بريم .

الكافى :روايت شده است كه لقمان به پسرش گفت : پسرم ! من صبر زرد (1) را چشيدم ، و پوست درخت را خوردم؛ امّا چيزى تلخ تر از فقر نيافتم ! بنا بر اين ، اگر روزى به آن مبتلا گشتى ، مردم را از آن آگاه مساز كه تو را خوار مى دارند و هيچ سودى هم به تو نمى رسانند . [بلكه] به همان كسى كه تو را بِدان مبتلا ساخته است [يعنى خداوند] ، مراجعه كن _ زيرا او به ايجاد گشايش در كار تو تواناتر است _ و از او بخواه . كيست كه از او درخواست كرده و به وى عطا نكرده باشد ، يا به او اعتماد كرده و او نجاتش نداده باشد ؟ !

4 / 4و اين چند ويژگىالكافى_ به نقل از ابو اسامه _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «سخت ترين بلا براى مؤمن، محروم شدنش از سه خصلت است» . گفته شد : آن سه كدام اند ؟ فرمود : «كمك مالى كردن [به برادران و دوستان] ، انصاف داشتن ، و ذكر خدا در همه حال . منظورم، گفتن سبحان اللّه و الحمد للّه و لا إله إلّا اللّه نيست ؛ بلكه مقصود، به ياد خدا بودن در مواردى است كه خداوند بر او حلال يا حرام كرده است» .

.


1- .صبر ، گياهى است دارويى ، داراى شيره مخصوص و بسيار تلخ ؛ همان آلوئه وِرا .

ص: 86

. .

ص: 87

47 . بهتان

اشاره

47 . بهتاندرآمدفصل يكم : تفسير بهتانفصل دوم : نكوهش بهتان و بهتان زنندهفصل سوم : خاستگاه هاى بهتانفصل چهارم : سزاى بهتان زنندهفصل پنجم : مقابله با بهتان

.

ص: 88

. .

ص: 89

درآمد

بُهتان ، در لغت

درآمدبُهتان ، در لغتواژه «بهتان»، مصدر و از ريشه «بهت» است كه بر گفتن سخنى (1) يا انجام دادن كارى (2) دلالت دارد كه موجب مات و مبهوت و متحيّر نمودن كسى مى شود . از همين رو ، به سخن دروغى كه در آن، كار خلافى به كسى نسبت داده شود ، بهتان گويند ؛ چون معمولاً آن شخص از شنيدن چنين نسبتى در تحيّر و شگفتى مى مانَد . ابن فارس در اين باره مى گويد : الباءُ وَ الهاءُ وَ التّاءُ أصلٌ واحِدٌ و هُوَ كَالدَّهشِ وَ الحَيرَةِ ؛ يُقالُ : بُهِتَ الرَّجُلُ يُبهَتُ بَهَتا ، وَ البَهتَةُ الحَيرَةُ ، فَأَمَّا البُهتانُ فَالكَذِبُ ، يَقولُ العَرَبُ : يا لَلبَهيتَة ، أى يا لَلكَذِب . (3) با و ها و تا ، داراى يك ريشه معنايى است و آن، حيرت و سرگردانى است . گفته مى شود : بُهِتَ الرجل يُبْهَتُ بَهَتا و بهتانا، يعنى: آن مرد، مبهوت و متحيّر شد . «البَهْتَة» يعنى : حيرت ؛ امّا بُهتان به معناى دروغ است . عرب مى گويد : «يا لَلبَهيتَة !» يعنى : عجب دروغى ! همچنين ابن منظور در معناى بهتان آورده است : بَهَتَ الرَّجُلَ يَبهَتُهُ بَهتا وَ بَهَتا وَ بُهتانا ، فَهُوَ بَهّاتٌ أى قالَ عَلَيهِ ما لَم يَفعَلهُ فَهُوَ

.


1- .شاهد آن در قرآن، آيه : « قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِى بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِى كَفَرَ »(بقره : آيه 258) .
2- .شاهد آن در قرآن، آيه : « وَ يَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ ... بَلْ تَأْتِيهِم بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ » (انبيا : آيه 40) .
3- .معجم مقاييس اللغة : ج 1 ص 307 مادّه «بهت» .

ص: 90

فرق «بهتان» و «تهمت»

مَبهوتٌ ... قالَ أبو إسحاقَ : البُهتانُ الباطِلُ الَّذى يُتَحَيَّرُ مِن بُطلانِهِ ، وَ مِنَ البَهتِ : التَّحَيُّرُ . (1) [عبارت] «بَهَتَ الرجلَ يَبْهَتَه بَهتا و بَهَتا و بُهتانا ، فهو بَهّات» يعنى: به آن فرد، چيزى نسبت داد كه انجامش نداده است . به آن مرد، «مبهوت (بهتان زده شده)» مى گويند ... . ابو اسحاق مى گويد : بُهتان ، به معناى امر باطلى است كه از نادرستى آن، انسان حيرت مى كند ، و از معانى بهت است معناى : تحيّر (سرگردانى) . و نيز راغب مى گويد : قالَ اللّهُ عز و جل : بقره : آيه 258 « فَبُهِتَ الَّذِى كَفَرَ » (2) أي دُهِشَ و تَحَيَّرَ . و قَد بَهَتَهُ ، قالَ عز و جل : نور : آيه 16 « هَ_ذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ » (3) ، أى كَذِبٌ يُبهِتُ سامِعَهُ لِفظاعَتِهِ . (4) خداوند عز و جل فرموده است : « فَبُهِتَ الَّذِى كَفَرَ » : يعنى مبهوت و متحيّر شد . و «قد بَهَتَه» [يعنى: او را مبهوت و متحيّر كرد] . خداى عز و جل فرموده است : « هَ_ذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ » ، يعنى: دروغى است كه از شدّت زشتى اش، شنونده را مبهوت و حيرت زده مى كند .

فرق «بهتان» و «تهمت»گفتنى است كه برخى «بهتان» و «تهمت» را مترادف مى پندارند، در صورتى كه «تهمت» ، اسم مصدر است از مادّه «وهم» ، به معناى پندار و سوء ظن . ابن منظور در تبيين معناى «تهمت» مى گويد : التُّهَمَةُ أصلُهَا الوُهَمَةُ مِنَ الوَهمِ ، وَ يُقالُ : «اِتَّهَمتُهُ» اِفتِعالٌ مِنهُ . [قالَ ]الجَوهَرِىُّ : اِتَّهَمتُ فُلانا بِكَذا ، وَ الاِسمُ التُّهَمَةُ _ بالتحريك _ . [قالَ ]ابنُ سَيِّدَةَ : التُّهَمَةُ : الظَّنُّ ... [قالَ] سيبوَيهِ : اِتَّهَمَ الرَّجُلَ وَ أَتهَمَهُ وَ أَوهَمَهُ : أدخَلَ عَلَيهِ التُّهَمَةَ أى ما يُتَّهَمُ عَلَيهِ ... . (5)

.


1- .لسان العرب : ج 2 ص 12 مادّه «بهت» .
2- .بقره : آيه 258 .
3- .نور : آيه 16 .
4- .مفردات ألفاظ القرآن : ص 148 مادّه «بهت» .
5- .لسان العرب : ج 12 ص 644 مادّه «وهم» .

ص: 91

بهتان، در قرآن و حديث
اشاره

تهمت، اصل آن، «وُهْمَة» است از مادّه «وَهم» . گفته مى شود : «اِتَّهَمْتُهُ» كه از باب «افتعال» است . جوهرى مى گويد : «اتّهمتُ فلانا بكذا [يعنى: فلانى را به فلان چيز، متّهم كردم . اسم آن ، «التهمة» است . ابن سيّده مى گويد : تهمت به معناى گمان است ... . سيبويه مى گويد : «اِتَّهَمَ الرجل وَ اَتْهَمَهُ وَ اَدْهَمَه» يعنى : بر او تهمت وارد كرد ، يعنى آنچه را بر او اتّهام بسته مى شود ... . بنا بر اين ، در «بهتان» ، دروغ بودنِ نسبت ، براى نسبت دهنده روشن است؛ امّا در «تهمت»، به دروغ بودن آن اطمينان ندارد؛ بلكه سوء ظن ، منشأ آن نسبت است . از اين رو ، ما احاديث «تهمت» را در مبحث «ظن» ، مطرح خواهيم كرد .

بهتان، در قرآن و حديثواژه «بهتان» در قرآن و حديث، در همان معناى لغوى آن به كار رفته است ، يعنى نسبت ناروا دادن به كسى كه نسبت دهنده ، علم به بى گناهى او دارد . قرآن ، در اشاره به اين معنا مى فرمايد : « وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُواْ فَقَدِ احْتَمَلُواْ بُهْتَانًا وَ إِثْمًا مُّبِينًا . (1) و كسانى كه مردان و زنان را بى آن كه مرتكب چيزى (عمل زشتى) شده باشند، آزار مى رسانند ، قطعا بهتان و گناه آشكارى به گردن گرفته اند» . بر پايه نقل كلينى رحمه الله، امام صادق عليه السلام در بيان فرق ميان غيبت و بهتان مى فرمايد : الغيبَةُ أن تَقولَ فى أخيكَ ما سَتَرَهُ اللّهُ عَلَيهِ ، وَ أَمَّا الأَمرُ الظّاهِرُ فيهِ مِثلُ الحِدَّةِ وَ العَجَلَةِ فَلا ، وَ البُهتانُ أن تَقولَ فيهِ ما لَيسَ فيهِ . (2) غيبت، آن است كه در باره برادرت چيزى بگويى كه خداوند، آن را پوشيده داشته است ؛ امّا ]سخن گفتن از [آنچه در او آشكار است (مانند تندخويى و شتابكارى) ، غيبت نيست . و بهتان، آن است كه در باره اش چيزى بگويى كه در او نيست . گفتنى است كه در اسلام، نسبت دادن زنا و لواط به شخص مسلمان، بدون دليل

.


1- .احزاب : آيه 58 .
2- .ص 106 ح 8 .

ص: 92

و حجّت شرعى _ كه عبارت است از شهادت چهار گواه عادل _ ، حتّى با علم به صحّت آن ، بهتان محسوب مى شود . قرآن كريم مى فرمايد : «لَّوْلَا جَاءُو عَلَيْهِ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَإِذْ لَمْ يَأْتُواْ بِالشُّهَدَاءِ فَأُوْلَئِكَ عِندَ اللَّهِ هُمُ الْكَاذِبُونَ... وَ لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُم مَّا يَكُونُ لَنَا أَن نَّتَكَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَكَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ . (1) چرا چهار گواه بر ]صحّت] آن [بهتان] نياوردند ؟ پس چون گواهان [لازم را ]نياورده اند ، اينان اند كه نزد خدا دروغگويان اند ... و [گر نه] چرا وقتى آن را شنيديد، گفتيد : براى ما سزاوار نيست كه در اين [موضوع ]سخن بگوييم . [خداوندا!] منزّهى تو ! اين، بهتانى بزرگ است» . بر اين اساس ، كسى كه مى داند مسلمانى مرتكب اين گناه شده، ولى نمى تواند چهار شاهد عادل براى اثبات ادّعاى خود بياورد، حق ندارد به او نسبت زنا بدهد ، و اگر چنين نسبتى داد ، طبق نصّ صريح قرآن بايد با خوردن هشتاد تازيانه مجازات شود : «وَ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُواْ بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً وَ لَا تَقْبَلُواْ لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا وَ أُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ . (2) و كسانى كه به زنان شوهردار، نسبت زنا مى دهند ، سپس چهار گواه نمى آورند ، هشتاد تازيانه به آنها بزنيد ، و هيچ گاه شهادتى را از آنها نپذيريد ، و اينان اند كه خود ، فاسقان اند» . بنا بر اين ، مى توان گفت كه كاربرد واژه «بهتان» در قرآن و احاديث براى «نسبت دادن زنا و لواط به مسلمان» ، فراتر از معناى لغوى آن است ، و به عبارت روشن تر ، از نظر اسلام ، غيبت ، در اين دو مورد ، به دليل آن كه به آبروى مسلمان، ضربه اساسى وارد مى كند و او را از حيثيت اجتماعى به كلّى ساقط مى نمايد ، بهتان محسوب شده است .

.


1- .نور : آيه 13 _ 16 .
2- .نور : آيه 4 .

ص: 93

1 . مصاديق «بهتان» در قرآن
الف - نسبت دادن گناه خود به ديگرى

گفتنى است كه در قرآن كريم، كلمه «بهتان» ، شش بار (1) به كار رفته است . همچنين واژه هايى مانند : «افتراء» ، (2) «اِفك» ، (3) «كذب» ، (4) «رَمْى» (5) و «تقوُّل» (6) نيز در اين كتاب آسمانى در مفهوم «بهتان» كاربرد دارند . نكته قابل توجّه، اين كه: واژه «بهتان» در قرآن ، تنها در مورد دروغ بستن به انسان به كار رفته است و همچنين است چهار مورد از مشتقّات واژه «رمى» 7 در صورتى كه واژه «افتراء» در اكثر قريب به اتّفاق موارد، و كلمه «تقوُّل» ، 8 دو بار در دروغ بستن به خدا به كار رفته ؛ امّا واژه هاى «افك» و «كذب» ، هم در مورد دروغ بستن به خداوند متعال و هم در دروغ بستن به انسان ، در قرآن به كار رفته اند . و اينك توضيحى كوتاه در باره ره نمودهاى قرآن و احاديث در مورد اين رفتار ناشايست :

1 . مصاديق «بهتان» در قرآنهر چند قرآن و احاديث، هرگونه بهتان و نسبت ناروا دادن به انسان هاى بى گناه را نكوهيده شمرده اند ، امّا در قرآن به چند نمونه از نسبت هاى ناروا اشاره شده كه مى توان از آنها به عنوان نكوهيده ترين مصاديق بهتان ياد كرد :

الف _ نسبت دادن گناه خود به ديگرىنسبت ناروا به ديگرى، دو گونه است : گاهى نسبت دهنده ، خود، مرتكب آن گناه

.


1- .نساء : آيه 20 و 112 و 156 ، نور : آيه 16 ، احزاب : آيه 58 ، ممتحنه : آيه 12 .
2- .آل عمران : آيه 94 ، نساء : آيه 48 ، انعام : آيه 21 و 93 و 138 و 140 ، اعراف : آيه 89 و... .
3- .نور : آيه 12 ، فرقان : آيه 4 ، عنكبوت : آيه 17 ، سبأ : آيه 43 و... .
4- .آل عمران : آيه 75 و 78 و 94 و ... .
5- .نساء : آيه 112 ، نور : آيه 4 و 6 و 23 .
6- .حاقّه : آيه 44 ، طور : آيه 33 .

ص: 94

ب - نسبت ناروا دادن به همسر پيامبرصلى الله عليه وآله

نشده و گاهى خود، آن را انجام داده و ناجوان مردانه ، انجام آن را به ديگرى نسبت مى دهد . بى ترديد ، نوع دوم از بهتان ، نكوهيده تر و گناه آن، سنگين تر است . قرآن از اين نوع بهتان، چنين ياد كرده است : «وَمَن يَكْسِبْ إِثْمًا فَإِنَّمَا يَكْسِبُهُ عَلَى نَفْسِهِ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا * وَمَن يَكْسِبْ خَطِيئةً أَوْ إِثْمًا ثُمَّ يَرْمِ بِهِ بَرِيئا فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُّبِينًا . (1) و هر كس گناهى مرتكب شود ، فقط آن را به زيان خود، مرتكب شده است و خدا داناى سنجيده كار است ، و هر كس خطا يا گناهى مرتكب شود ، سپس آن را به بى گناهى نسبت دهد، قطعا بهتان و گناه آشكارى بر دوش كشيده است» . جالب توجّه است كه در شأن نزول اين آيه آمده است كه شخص بى گناه ، يك يهودى بوده كه از سوى شخصى به ظاهر مسلمان به دزدى متّهم شد، در صورتى كه نسبت دهنده، خود، اين گناه را انجام داده بود . (2)

ب _ نسبت ناروا دادن به همسر پيامبر صلى الله عليه و آلهيكى ديگر از مصاديق بهتان ، نسبت ناروا دادن به يكى از همسران پيامبر صلى الله عليه و آله است كه قرآن از آن به عنوان «إفك» (3) ياد كرده و خانواده پيامبر صلى الله عليه و آله را از اين نسبت، مبرّا دانسته و مسلمانان را از دامن زدن به اين شايعه بى اساس، به شدّت منع و به مقابله

.


1- .نساء : آيه 111 و 112 .
2- .ر. ك: ص 109 (بهتان / فصل يكم / زشت ترين بهتان) .
3- .مبدأ اين شايعه اين بود كه يكى از همسران پيامبر صلى الله عليه و آله در يكى از جنگ ها از لشكر اسلام عقب افتاد و با يكى از مردان مسلمان به قافله پيوست . شمارى از مسلمانان، وى را به كار ناشايست متّهم كردند ؛ ولى خداوند متعال، در آياتى از سوره نور، آنها را به شدّت، نكوهش كرد و از دامن زدن به اين شايعه ناروا منع نمود . بيشتر مفسّران، شأن نزول اين آيات را عايشه دانسته اند كه مورد اتّهام گروهى از منافقان به سركردگى عبد اللّه بن ابى سلول قرار گرفت ؛ ولى برخى از احاديث و برخى از تفاسير، مصداق آيات ياد شده را ماريه قبطيه مى دانند كه از جانب عايشه مورد افترا قرار گرفت (ر . ك : تفسير القمّى : ج 2 ص 99 ، بحار الأنوار : ج 22 ص 154 ح 10 _ 12) .

ص: 95

ج - نسبت ناروا دادن به همسر براى تصاحب مهريّه وى

با آن، دعوت كرده است : « وَ لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُم مَّا يَكُونُ لَنَا أَن نَّتَكَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَكَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ . (1) چرا وقتى آن را شنيديد، نگفتيد : «براى ما سزاوار نيست كه دراين [موضوع ]سخن بگوييم . [خداوندا! ]منزّهى تو ! اين، بهتانى بزرگ است»؟) . اين آيه در واقع از مسلمانان مى خواهد كه نه تنها خود، اين شايعه را گسترش ندهند، بلكه لازم است براى پيشگيرى از گسترش آن ، تلاش كنند و در ادامه آيات ، كسانى كه به اين گونه شايعات دامن مى زنند، تهديد شده اند : « إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَن تَشِيعَ الْفَ_حِشَةُ فِى الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِى الدُّنْيَا وَ الْأَخِرَةِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ . (2) كسانى كه دوست دارند زشتى در باره كسانى كه ايمان آورده اند، شيوع پيدا كند ، براى آنان در دنيا و آخرت، عذابى دردآور خواهد بود . و خدا[ست كه ]مى داند و شما نمى دانيد» .

ج _ نسبت ناروا دادن به همسر براى تصاحب مهريّه وىيكى از سنّت هاى غلط دوران جاهليت، اين بود كه برخى از مردان ، هنگام ازدواج مجدّد ، همسران سابق خود را به زنا متّهم مى كردند تا مهر آنان را تصاحب كنند . قرآن ، اين عمل را گناهى آشكار دانست و بدين سان از آن نهى نمود : « وَإِنْ أَرَدتُّمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَّكَانَ زَوْجٍ وَءَاتَيْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنطَارًا فَلَا تَأْخُذُواْ مِنْهُ شَيْئا أَتَأْخُذُونَهُ بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُّبِينًا . (3) و اگر خواستيد همسرى [ديگر] به جاى همسر [پيشين خود] ستانيد و به يكى از آنان مال فراوانى داده باشيد ، چيزى از آن را پس مگيريد . آيا مى خواهيد آن [مال] را به بهتان و گناه آشكار بگيريد ؟» .

.


1- .نور : آيه 16 .
2- .نور : آيه 19 .
3- .نساء : آيه 20 .

ص: 96

د - نسبت دادن فرزند نامشروع به شوهر
2 . سنگينى گناه بهتان و مجازات آن

د _ نسبت دادن فرزند نامشروع به شوهريكى ديگر از سنّت هاى جاهليت، اين بود كه برخى از زنان، فرزندان نامشروع خود را به شوهران خود منتسب مى كردند كه خداوند متعال به پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد تا هنگام بيعت زنان ، ضمن تعهّد گرفتن از اجتناب آنان شمارى از گناهان كه در آن دوران رايج بوده ، از ايشان بخواهد از گناه ياد شده نيز بپرهيزند : « يَاأَيُّهَا النَّبِىُّ إِذَا جَاءَكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ عَلَى أَن لَا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئا وَ لَا يَسْرِقْنَ وَ لَا يَزْنِينَ وَ لَا يَقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ وَ لَا يَأْتِينَ بِبُهْتَانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَلَا يَعْصِينَكَ فِى مَعْرُوفٍ فَبَايِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ . (1) اى پيامبر ! چون زنان باايمان نزد تو آيند كه با تو بيعت كنند [با اين شرط] كه چيزى را با خدا شريك نسازند و دزدى نكنند و زنا نكنند و فرزندان خود را نكشند و بچه حرام زاده اى را كه پس انداخته اند، با بهتان، به شوهر نبندند و در [كار] نيك از تو نافرمانى نكنند ، با آنان بيعت كن و از خدا برايشان آمرزش بخواه ، كه خدا آمرزنده اى مهربان است» .

2 . سنگينى گناه بهتان و مجازات آناز نظر احاديث اسلامى ، (2) گناهِ بهتان ، سنگين تر از كوه هاى زمين ، و سنگين تر از آسمان و كُرات آن ، بلكه سنگين تر از همه چيز است ، و تنها گناه «شرك به خدا» است كه سنگينى آن مى تواند با سنگينى گناه بهتان ، برابرى كند : البُهتانُ عُدِلَ بِالشِّركِ بِاللّهِ . (3) بهتان زدن ، همسنگ شرك ورزيدن به خداست . از اين رو ، بهتان زننده ، يكى از بدترين انسان ها شمرده شده ، و نه تنها در

.


1- .ممتحنه : آيه 12 .
2- .ر.ك: ص 117 (بهتان / فصل دوم: نكوهش بهتان زننده و بهتان).
3- .ر.ك : ص 18 ح 16 .

ص: 97

3 . مبارزه ريشه اى با بهتان
4 . وظيفه شنونده بهتان

قيامت ، گرفتار سخت ترين عذاب هاى دوزخ است ، بلكه در همين جهان نيز ، عذاب وجدان ، خواب راحت را از او سلب خواهد كرد . (1)

3 . مبارزه ريشه اى با بهتاندر فصل سوم ، امورى مانند : بغض (دشمنى)، نفاق (دورويى) ، تجاوز به حقوق مالى ديگران ، دروغگويى و هم نشين ناشايسته به عنوان ريشه و خاستگاه هاى بهتان مطرح شده ؛ ولى بى ترديد، ريشه اصلى اين رذيله ، مانند ساير رذايل اخلاقى و رفتارى ، خودخواهى است. بنا بر اين ، براى مبارزه اساسى با اين رفتار ناپسند ، علاوه بر تلاش براى مقابله با ريشه ها و خاستگاه هاى مورد اشاره ، مجاهده با خودخواهى _ كه اساس فتنه هاست _ نيز ضرورى است .

4 . وظيفه شنونده بهتاننخستين وظيفه شنونده بهتان ، توجّه به اين نكته است كه بيشتر آنچه در باره ديگران مى شنود ، واقعيت ندارد : ما رَأَتهُ عَيناكَ فَهُوَ الحَقُّ ، وَ ما سَمِعَتهُ اُذُناكَ فَأَكثَرُهُ باطِلٌ . (2) آنچه چشمانت ببينند، آن حق است و آنچه گوش هايت بشنوند، بيشترش نادرست است . بر اين اساس، مؤمن نبايد نسبت به بدگويى هايى كه در باره ساير مسلمانان و خصوصا اشخاص مورد اعتماد مى شنود ، ترتيب اثر دهد : مَن عَرَفَ مِن أخيهِ وَثيقَةَ دينٍ وَ سَدادَ طَريقٍ ، فَلا يَسمَعَنَّ فيهِ أقاويلَ الرِّجالِ . (3) اى مردم ! هر كس برادر خود را به استوارى در دين و درستىِ راه، شناخت ، ديگر هرگز نبايد به گفته هاى مردم در باره او گوش سپارد . وظيفه دوم شنونده بهتان ، نهى بهتان زننده از اين رفتار زشت و دفاع از آبروى

.


1- .ص133 (بهتان / فصل چهارم: جزاى بهتان زننده).
2- .ص 140 ح 48.
3- .ص 140 ح 49.

ص: 98

5 . وظيفه شخص مورد بهتان

مسلمان است ، چنان كه قرآن مى فرمايد : « وَ لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُم مَّا يَكُونُ لَنَا أَن نَّتَكَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَكَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ . (1) و چرا وقتى آن را شنيديد، نگفتيد : «براى ما سزاوار نيست كه در اين [باره] سخن بگوييم . [خداوندا!] تو منزّهى ! اين بهتانى بس بزرگ است»؟» . و در حديثى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در باره دفاع از آبروى مسلمان آمده : مَن رَدَّ عَن عِرضِ أخيهِ المُسلِمِ وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ البَتَّةَ . (2) هر كس از آبروى برادر مسلمانش دفاع كند، بهشت بر او واجب مى شود .

5 . وظيفه شخص مورد بهتانپيش از اين كه انسان ، مورد بهتان قرار گيرد ، براى پيشگيرى از آن بايد از كارهايى كه موجب سوء ظن و تهمت مى شوند ، اجتناب كند . از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده است : أولَى النّاسِ بِالتُّهَمَةِ مَن جالَسَ أهلَ التُّهَمَةِ . (3) سزاوارترينِ مردم به اين كه در حقّ او گمان بد برده شود، كسى است كه با افراد متّهم [و بدنام ]هم نشينى كند . و در حديثى ديگر، از امام على عليه السلام آمده است : مَن وَقَفَ نَفسَهُ مَوقِفَ التُّهَمَةِ فَلا يَلومَنَّ مَن أساءَ بِهِ الظَّنَّ . (4) كسى كه خود را در موضع تهمت قرار دهد، نبايد كسى را كه به او گمان بد مى برد، سرزنش كند . همچنين اگر پيشگيرى از بهتان ، به هزينه مالى نياز دارد ، براى حفظ آبرو ،

.


1- .نور : آيه 16 .
2- .ثواب الأعمال : ص 145 ، الأمالى، طوسى : ص 233 ح 414 ، الجعفريّات : ص 198 ، النوادر، راوندى : ص 101 ح 62 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 254 ح 38 .
3- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 395 ح 5840 ، معانى الأخبار : ص 196 ح 1 ، الأمالى، صدوق : ص 73 ح 41 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 90 ح 3 .
4- .الأمالى، صدوق : ص 380 ح 483 ، تحف العقول : ص 368 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 90 ح 4 .

ص: 99

6 . حكم بهتان زدن به اهل بدعت

پرداخت چنين هزينه هايى توصيه شده است . (1) امّا اگر به هر دليل ، كسى مورد اتّهام قرار گرفت ، مقابله و درگيرى با بهتان زننده ، توصيه نشده؛ بلكه بايد مطابق ره نمودى كه از امام رضا عليه السلام نقل شده، عمل نمود: اِصبِر عَلى بُهتِ السَّفيهِوَ لِلزَّمانِ عَلى خُطوبِهِ وَ دَعِ الجَوابَ تَفَضُّلاًوَكِلِ الظَّلومَ إلى حَسيبِهِ. (2) در برابر بهتان زدن هاى مردمان نابخردو بر ناملايمات روزگار، شكيبا باش بزرگوارانه از جواب دادن به او در گذرو كار ستمكار را به حسابرسش وا گذار. پاداش شكيبايى بر بهتان، به اندازه اى بزرگ است كه در قيامت، موجب مى شود كفه حسنات كسانى كه در محاسبه اعمال، كم آورده اند، سنگين تر از كفه سيّئات آنها شود و موجب نجاتشان مى گردد . (3)

6 . حكم بهتان زدن به اهل بدعتبرخى از احاديث به حسب ظاهر دلالت دارند كه به منظور مبارزه با اهل بدعت ، بهتان زدن به آنها ، جايز ، بلكه لازم است . حديثى كه از پيامبر صلى الله عليه و آله در اين باره نقل شده، اين است : إذا رَأَيتُم أهلَ الرَّيبِ وَ البِدَعِ مِن بَعدى ، فَأَظهِرُوا البَراءَةَ مِنهُم ، وَ أَكثِروا مِن سَبِّهِم وَ القَولِ فيهِم وَ الوَقيعَةِ ، وَ باهِتوهُم كَى لا يَطمَعوا فِى الفَسادِ فِى الإِسلامِ وَ يَحذَرَهُمُ النّاسُ وَ لا يَتَعَلَّمونَ مِن بِدَعِهِم ، يَكتُبِ اللّهُ لَكُم بِذلِكَ الحَسَناتِ ، وَ يَرفَع لَكُم بِهِ الدَّرَجاتِ فِى الآخِرَةِ . (4) پس از من، هر گاه شكّاكان و بدعت گذاران را ديديد ، از آنان بيزارى نشان دهيد و

.


1- .ص 145 ح 54.
2- .ر.ك : ص 142 ح 50 .
3- .ر. ك : ص 143 ح 52 .
4- .الكافى : ج 2 ص 375 ح 4 ، بحار الأنوار : ج 74 ص 202 ح 41 .

ص: 100

بسيار به آنان ناسزا گوييد و در باره شان بدگويى و افشاگرى كنيد و آنان را مبهوت [و محكوم ]سازيد تا به تباه كردن اسلام، طمع نكنند و مردم از آنها بر حذر باشند و از بدعت هايشان چيزى نياموزند . براى اين كار ، خداوند برايتان ثواب ها مى نويسد و در آخرت بر درجات شما مى افزايد . برخى از فقها دلالت اين حديث را بر جواز بهتان زدن به اهل بدعت ، پذيرفته اند. (1) شيخ انصارى رحمه اللهدر توضيح اين حديث مى فرمايد : جقوله باهتوهمج محمول على اتّهامهم وسوء الظنّ بهم بما يحرم اتّهام المؤمن به ، بأن يقال : لعلّه زان ، أو سارق ، وكذا إذا زاد ذكر ما ليس فيه من باب المبالغة . ويحتمل إبقاؤه على ظاهره بتجويز الكذب عليهم لأجل المصلحة ، فإنّ مصلحة تنفير الخلق عنهم أقوى من مفسدة الكذب . (2) [جمله «باهِتُوهُم» كه در حديث فوق آمده،] به اين معناست كه : آنان را متّهم كنيد و به ايشان گمان بد بريد، به چيزى كه متّهم كردن مؤمن به آن، حرام است. مثلاً گفته شود كه : شايد زناكار باشد يا دزد باشد و امثال اينها و بالاتر از اينها كه در آن مبالغه نباشد. و احتمال دارد كه آن [جمله] را بر ظاهرش ابقا كرد، يعنى اين كه به خاطر مصلحت ، دروغ بستن بر آنها جايز باشد ؛ زيرا مصلحت دور كردن و رماندن مردم از اين گونه افراد، قوى تر از مفسده دروغ است . (3)ليكن علّامه مجلسى رحمه الله در توضيح حديثِ ياد شده، مى گويد : وَ الظاهر أنّ المراد بالمباهتة إلزامهم بالحجج القاطعة و جعلهم متحيّرين لا يحيرون جوابا كما قال تعالى : «فَبُهِتَ الَّذِى كَفَرَ» 4 ، ويحتمل أن يكون من البهتان للمصلحة فإنّ كثيرا من المساوى يعدّها أكثر الناس محاسن خصوصا العقائد

.


1- .الدرّ المنضود، گلپايگانى : ج 2 ص 149 .
2- .المكاسب : ج 2 ص 118 .
3- .بقره : آيه 258 .

ص: 101

الباطلة ، وَ الأوّل أظهر ، قال الجوهرى : بهته بهتا أخذه بغتةً . (1) ظاهرا مراد از «مباهته» ، محكوم كردن آنها با دلايل قاطع است، به طورى كه حيران بمانند و از عهده پاسخ بر نيايند ، چنان كه خداى متعال مى فرمايد : «پس آن كس كه كفر ورزيده بود، مبهوت ماند» . احتمال هم دارد كه به معناى بهتان زدن مصلحتى باشد ؛ زيرا بيشتر مردم، بسيارى از بدى ها و معايب را حسن و خوبى مى شمارند ، بويژه عقايد باطل را . وجه اوّل ، ظهور بيشترى دارد . جوهرى مى گويد : «بَهَتَهُ بَهْتا» يعنى: او را غافلگير كرد . به نظر مى رسد كه مقصود از «باهتوهم» در حديث ياد شده ، تجويز نسبت دادن كار خلافى كه اهل بدعت انجام نداده اند ، به آنها نيست ؛ زيرا اين گونه رفتار ، نه تنها به زيان آنها نباشد ، بلكه با تلاش آنها براى اثبات بى گناهى خود و روشن شدن واقع براى مردم ، وسيله اى است براى مظلوم نمايى بدعت گزاران و بى اعتبار جلوه دادن سخن منتقدان ، كه در نهايت به سود آنان تمام خواهد شد . بنا بر اين ، در باره جمله ياد شده، يا بايد معناى نخست علّامه مجلسى رحمه الله را پذيرفت و يا مى توان گفت كه مقصود از اين بهتان ، بهتان اصطلاحى است، نه بهتان لغوى؛ يعنى در مواردى كه غيبت اهل ايمان ، بهتان محسوب مى شود ، در باره بدعت گذاران ، حكم بهتان را ندارد؛ بلكه به منظور مبارزه با بدعت ، اظهار خلافكارى هاى آنان ، لازم است .

.


1- .مرآة العقول : ج 11 ص 81 .

ص: 102

الفصل الأول : تفسير البهتان1 / 1رَميُ البَريءِ بِما لَيسَ فيهِالكتاب« وَمَن يَكْسِبْ خَطِيئةً أَوْ إِثْمًا ثُمَّ يَرْمِ بِهِ بَرِيئا فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُّبِينًا » . (1)

« وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُواْ فَقَدِ احْتَمَلُواْ بُهْتَانًا وَ إِثْمًا مُّبِينًا » . (2)

الحديثشعب الإيمان عن عائشة :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِأَصحابِهِ : أخبِروني ما أربَى الرِّبا ؟ قالوا : اللّهُ ورَسولُهُ أعلَمُ ! قالَ : فَإِنَّ أربَى الرِّبا عِندَ اللّهِ عز و جل استِحلالُ عِرضِ المُسلِمِ ، ثُمَّ قَرَأَ : « وَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُواْ فَقَدِ احْتَمَلُواْ بُهْتَانًا وَ إِثْمًا مُّبِينًا » . (3)

.


1- .النساء : 112 .
2- .الأحزاب : 58 .
3- .شعب الإيمان : ج 5 ص 298 ح 6711 ، مسند أبي يعلى : ج 4 ص 359 ح 4670 ، تفسير ابن كثير : ج 6 ص 470 ، الدرّ المنثور : ج 6 ص 658 نقلاً عن ابن أبي حاتم ، مجمع الزوائد : ج 8 ص 174 ح 13132 وفيه « أزنى الزنا » بدل « أربى الربا » نقلاً عن أبي يعلى .

ص: 103

فصل يكم : تفسير بهتان
1 / 1 متّهم كردن بى گناه به چيزى كه در او نيست

فصل يكم : تفسير بهتان1 / 1متّهم كردن بى گناه به چيزى كه در او نيستقرآن«و كسانى كه مردان و زنان مؤمن را بى آن كه مرتكب [عمل زشتى] شده باشند، آزار مى رسانند، هر آينه بهتان و گناهى آشكار به گردن گرفته اند» .

حديثشعب الإيمان_ به نقل از عايشه _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به يارانش فرمود : «به من بگوييد كه بدترين ربا چيست ». اصحاب گفتند : خدا و پيامبر او داناترند . فرمود : «بدترين ربا نزد خداى عز و جل، روا شمردن [هتك ]آبروى مسلمان است» و سپس اين آيه را خواند : «و كسانى كه مردان و زنان مؤمن را بى آن كه مرتكب [عمل زشتى ]شده باشند، آزار مى رسانند، قطعا بهتان و گناهى آشكار به گردن گرفته اند» .

.

ص: 104

صحيح مسلم عن أبي هريرة :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ : أتَدرونَ مَا الغيبَةُ ؟ قالوا : اللّهُ ورَسولُهُ أعلَمُ ! قالَ : ذِكرُكَ أخاكَ بِما يَكرَهُ . قيلَ : أفَرَأَيتَ إن كانَ في أخي ما أقولُ ؟ قالَ : إن كانَ فيهِ ما تَقولُ فَقَدِ اغتَبتَهُ ، وإن لَم يَكُن فيهِ فَقَد بَهَتَّهُ . (1)

تفسير الطبري عن أبي هريرة :سُئِلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَنِ الغيبَةِ ، فَقالَ : هُوَ أن تَقولَ لِأَخيكَ ما فيهِ ؛ فَإِن كُنتَ صادِقا فَقَدِ اغتَبتَهُ ، وإن كُنتَ كاذِبا فَقَد بَهَتَّهُ . (2)

المعجم الكبير عن معاذ بن جبل :كُنتُ عِندَ النَّبِيِ صلى الله عليه و آله فَذَكَروا رَجُلاً عِندَهُ فَقالوا : ما أعجَزَهُ ! فَقالَ النَّبِيُ صلى الله عليه و آله : اِغتَبتُم أخاكُم . قالوا : يا رَسولَ اللّهِ ، قُلنا ما فيهِ ! قالَ : إن قُلتُم ما لَيسَ فيهِ فَقَد بَهَتُّموهُ . (3)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ مِن أكبَرِ الكَبائِرِ استِطالَةُ المَرءِ في عِرضِ رَجُلٍ مُسلِمٍ (4) بِغَيرِ حَقٍّ. (5)

.


1- .صحيح مسلم : ج 4 ص 2001 ح 70 ، سنن أبي داود : ج 4 ص 269 ح 4874 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 329 ح 1934 ، كنز العمّال : ج 3 ص 584 ح 8012 ؛ الأمالي للطوسي : ص 537 نحوه عن أبي ذر ، بحار الأنوار : ج 75 ص 222 .
2- .تفسير الطبري : ج 13 الجزء 26 ص 135 ، مسند أبي يعلى : ج 6 ص 80 ح 6497 نحوه .
3- .المعجم الكبير : ج 20 ص 39 ح 57 ، الصمت وآداب حفظ اللسان : ص 121 ح 205 عن عمرو بن شعيب عن أبيه عن جدّه ، الدرّ المنثور : ج 7 ص 575 نقلاً عن البيهقي ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 9 ص 67 كلّها عن معاذ بن جبل .
4- .قال السيّد الرضي قدس سره : ومن ذلك قوله عليه الصلاة والسلام : «إنَّ مِن أربَى الرِّبَا استِطالَةَ المَرءِ في عِرضِ أخيهِ المُسلِمِ» وهذه استعارة ، لأنّه عليه الصلاة والسلام شبّه تناول الإنسان من عرض غيره بالذمّ والوقيعة ، والطعن والعضيهة أكثر ممّا تناوله منه ذلك الذي قدح في عرضه وأغرق في ذمّه ، بالربا في الأموال ، وهو أن يعطى الإنسان القليل ليجرّ الكثير ، فإنّه يستربي المال بذلك الفعل : أي يطلب نماءه وزيادته ( المجازات النبوية : ص 323 ح 274 ) .
5- .سنن أبي داود : ج 4 ص 269 ح 4877 ، تفسير ابن كثير : ج 2 ص 242 كلاهما عن أبي هريرة ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 402 ح 1651 نحوه عن سعيد بن زيد ، كنز العمّال : ج 3 ص 592 ح 8057 .

ص: 105

صحيح مسلم_ به نقل از ابو هريره _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «آيا مى دانيد غيبت چيست ؟». گفتند : خدا و پيامبرش داناترند . فرمود : «اين كه در باره برادرت چيزى بگويى كه خوش ندارد» . گفته شد : اگر آنچه مى گويم، در برادرم وجود داشت ، چه ؟ فرمود : «اگر آنچه مى گويى، در او وجود داشته باشد، غيبتش را كرده اى ، و اگر در او وجود نداشته باشد، به او بهتان زده اى» .

تفسير الطبرى_ به نقل از ابو هريره _ :از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سؤال شد : غيبت چيست ؟ فرمود : «اين كه از برادرت چيزى بگويى كه در او هست . پس اگر راست گفته باشى، از او غيبت كرده اى ، و اگر دروغ گفته باشى، به او بهتان زده اى» .

المعجم الكبير_ به نقل از معاذ بن جبل _ :نزد پيامبر صلى الله عليه و آله بودم كه حاضران از مردى سخن به ميان آوردند و گفتند : او آدم بسيار ناتوانى است . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «از برادرتان غيبت كرديد» . گفتند : اى پيامبر خدا ! چيزى را كه در او هست ، گفتيم . فرمود : «اگر چيزى را مى گفتيد كه در او نيست، به او بهتان زده بوديد» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :از بزرگ ترين گناهان كبيره، دست درازىِ ناحقّ انسان به آبرو و حيثيت مرد مسلمان است . (1)

.


1- .سيّد رضى رحمه الله مى گويد : و از آن جمله است اين سخن پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه : «يكى از بدترين رباها، دست درازى انسان به آبروى برادر مسلمان خود است» . اين، يك استعاره است ؛ زيرا ايشان دست درازى انسان به آبروى ديگرى از طريق نكوهيدن و بد گفتن و عيبجويى و دروغ گفتن و سخن چينى را به رباى در اموال، تشبيه كرده است ، و ربا آن است كه انسان ، كم بدهد تا زياد به دست آورد ؛ زيرا با اين كار ، طلب ربا مى كند ، يعنى در پى رشد و افزونى مال خويش است .

ص: 106

مستدرك الوسائل :عَن أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام أنَّهُ قالَ : الغيبَةُ كُفرٌ ، وَالمُستَمِعُ لَها وَالرّاضي بِها مُشرِكٌ . قُلتُ : فَإِن قالَ ما لَيسَ فيهِ ؟ فَقالَ : ذاكَ بُهتانٌ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :الغيبَةُ أن تَقولَ في أخيكَ ما هُوَ فيهِ مِمّا قَد سَتَرَهُ اللّهُ عز و جل عَلَيهِ ، فَإِذا قُلتَ فيهِ ما لَيسَ فيهِ ، فَذلِكَ قَولُ اللّهِ عز و جل في كِتابِهِ : «فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتَانًا وَ إِثْمًا مُّبِينًا» . (2)

عنه عليه السلام :الغيبَةُ أن تَقولَ في أخيكَ ما سَتَرَهُ اللّهُ عَلَيهِ ، وأَمَّا الأَمرُ الظّاهِرُ فيهِ مِثلُ الحِدَّةِ وَالعَجَلَةِ فَلا . وَالبُهتانُ أن تَقولَ فيهِ ما لَيسَ فيهِ . (3)

الإمام الكاظم عليه السلام :مَن ذَكَرَ رَجُلاً مِن خَلفِهِ بِما هُوَ فيهِ مِمّا عَرَفَهُ النّاسُ لَم يَغتَبهُ ، ومَن ذَكَرَهُ مِن خَلفِهِ بِما هُوَ فيهِ مِمّا لا يَعرِفُهُ النّاسُ اغتابَهُ ، ومَن ذَكَرَهُ بِما لَيسَ فيهِ فَقَد بَهَتَهُ . (4)

1 / 2اُنموذَجٌ مِنَ البُهتانِ فِي الجاهِلِيَّةِمجمع البيان_ في قَولِهِ تَعالى : « يَاأَيُّهَا النَّبِىُّ إِذَا جَاءَكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ . . . » _ :ثُمَّ ذَكَرَ سُبحانَهُ بَيعَةَ النِّساءِ ، وكانَ ذلِكَ يَومَ فَتحِ مَكَّةَ لَمّا فَرَغَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله مِن بَيعَةِ الرِّجالِ وهُوَ عَلَى الصَّفا ، جاءَتهُ النِّساءُ يُبايِعنَهُ ، فَنَزَلَت هذِهِ الآيَةُ ، فَشَرَطَ اللّهُ تَعالى في مُبايَعَتِهِنَّ أن يَأخُذَ عَلَيهِنَّ هذِهِ الشُّروطَ ، وهُوَ قَولُهُ : « يَاأَيُّهَا النَّبِىُّ إِذَا جَاءَكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ » عَلى هذِهِ الشَّرائِطِ وهِيَ : « أَن لَا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئا » مِنَ الأَصنامِ وَالأَوثانِ « وَ لَا يَسْرِقْنَ » لا مِن أزواجِهِنَّ ، ولا مِن غَيرِهِم « وَ لَا يَزْنِينَ وَ لَا يَقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ » عَلى وَجهٍ مِنَ الوُجوهِ ، لا بِالوَأدِ ولا بِالإِسقاطِ « وَ لَا يَأْتِينَ بِبُهْتَانٍ يَفْتَرِينَهُ » أي : بِكَذِبٍ يَكذِبنَهُ في مَولودٍ يوجَدُ « بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ » أي : لا يُلحِقنَ بِأَزواجِهِنَّ غَيرَ أولادِهِم ، عَنِ ابنِ عَبّاسٍ (5) . (6)

.


1- .مستدرك الوسائل : ج 9 ص 133 ح 10462 نقلاً عن مجموعة الشهيد .
2- .المؤمن : ص 70 ح 191 ، تفسير العيّاشي : ج 1 ص 275 ح 270 عن عبداللّه بن سنان ، بحار الأنوار : ج 75 ص 258 ح 49 .
3- .الكافي : ج 2 ص 358 ح 7 ، معاني الأخبار : ص 184 ، مشكاة الأنوار : ص 163 ح 421 وكلّها عن عبدالرحمن بن سيابة ، روضة الواعظين : ص 515 وليس فيها « وأمّا الأمر » إلى « والعجلة فلا » ، تحف العقول : ص 298 عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 75 ص 246 ح 7 .
4- .الكافي : ج 2 ص 358 ح 6 عن يحيى الأزرق ، بحار الأنوار : ج 75 ص 245 ح6 ؛ تاريخ أصبهان : ج 2 ص 6 ح 937 عن أبي هريرة عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله نحوه .
5- .وجاء في المصدر في ذيل المتن : «وقالَ الفَرّاءُ : كانَتِ المَرأَةُ تَلتَقِطُ المَولودَ ، فَتَقولُ لِزَوجِها : هذا وَلَدي مِنكَ ، فَذلِكَ البُهتانُ المُفتَرى بَينَ أيديهِنَّ وأَرجُلِهِنَّ ، وذلِكَ أنَّ الوَلَدَ إذا وَضَعَتهُ الاُمُّ سَقَطَ بَينَ يَدَيها ورِجلَيها ، ولَيسَ المَعنى عَلى نَهيِهِنَّ مِن أن يَأتينَ بِوَلَدٍ مِنَ الزِّنا ، فَيَنسِبنَهُ إلَى الأَزواجِ ، لِأَنَّ الَّشرطَ بِنَهيِ الزِّنا قَد تَقَدَّمَ . وقيلَ : البُهتانُ الَّذي نُهينَ عَنهُ قَذفُ المُحصَناتِ ، وَالكَذِبُ عَلَى النّاسِ ، وإضافَةُ الأَولادِ إلَى الأَزواجِ عَلَى البُطلانِ فِي الحاضِرِ وَالمُستَقبَلِ مِنَ الزَّمانِ « وَلَا يَعْصِينَكَ فِى مَعْرُوفٍ » وهُوَ جَميعُ ما يَأمُرُهُنَّ بِهِ» .
6- .مجمع البيان : ج 9 ص 413 ، التبيان في تفسير القرآن : ج 9 ص 587 نحوه ، بحار الأنوار : ج 21 ص 97 ؛ زاد المسير : ج 8 ص 12 ، تفسير البغوي : ج 4 ص 334 كلاهما نحوه ، وراجع : أحكام القرآن للجصاص : ج 3 ص 589 ، وتفسير ابن أبي حاتم : ج 10 ص 3352 .

ص: 107

1 / 2 نمونه هايى از بهتان در جاهليت

مستدرك الوسائل:امام صادق عليه السلام فرمود : «غيبت كردن، كفر است ، و كسى كه به غيبت گوش دهد و بِدان راضى باشد، مشرك است» . [راوى مى گويد :] گفتم : اگر چيزى گفت كه در او نيست ؟ فرمود : «اين، بهتان است» .

امام صادق عليه السلام :غيبت، آن است كه در باره برادرت چيزى بگويى كه در او وجود دارد؛ امّا خداوند عز و جل آن چيز را پوشانده است . پس هر گاه در باره اش چيزى بگويى كه در او نيست ، اين مشمول اين سخن خداوند عز و جل است كه در كتابش فرموده : «هر آينه بهتان و گناهى آشكار به گردن گرفته اند» .

امام صادق عليه السلام :غيبت، آن است كه در باره برادرت چيزى بگويى كه خداوند، آن را پوشيده داشته است ؛ امّا [سخن گفتن از] آنچه در او آشكار است (مانند تندخويى و شتابكارى) ، غيبت نيست ، و بهتان، آن است كه در باره اش چيزى بگويى كه در او نيست .

امام كاظم عليه السلام :هر كس پشت سر ديگرى چيزى بگويد كه در او هست و مردم هم آن را مى دانند، غيبت او را نكرده است ؛ امّا اگر كسى پشت سر ديگرى چيزى بگويد كه در او هست، ولى مردم آن را نمى دانند ، غيبتش را كرده است و هر كس در باره كسى چيزى بگويد كه در او نيست، به او بهتان زده است .

1 / 2نمونه هايى از بهتان در جاهليتمجمع البيان_ در باره آيه شريف : «اى پيامبر ! هر گاه زنان مؤمن نزدت آمدند تا با تو بيعت كنند ...» _ :سپس خداوند سبحان، از بيعت كردن زنان، ياد كرده است . اين بيعت در روز فتح مكّه بود . پس از آن كه مردان با پيامبر صلى الله عليه و آله در بالاى كوه صفا بيعت كردند ، زنان براى بيعت كردن نزد ايشان آمدند . در اين هنگام ، اين آيه نازل شد و خداوند متعال، امر فرمود كه با اين شروط، از آنان بيعت بگيرد . پس فرمود : «اى پيامبر ! هر گاه زنان مؤمن نزدت آمدند تا با تو بيعت كنند» با اين شروط كه : «چيزى را شريك خدا قرار ندهند» از بت ها و اصنام، «و دزدى نكنند» نه از شوهرانشان و نه از ديگران، «و زنا نكنند و فرزندان خود را نكشند» به هيچ روى ، نه با زنده به گور كردن و نه با سقط كردن، «و نياورند بهتانى كه آن را مى بندند» يعنى به دروغى كه مى بافند، در باره نوزادى كه يافت مى شود «در برابر دست ها و پاهايشان» ، يعنى بچّه هايى را كه فرزند آنها نيستند (بچّه هاى سر راهى)، به شوهرانشان نسبت ندهند . آنچه گفته شد ، سخن ابن عبّاس بود . 1

.

ص: 108

1 / 3أقبَحُ البُهتانِالكتاب« وَمَن يَكْسِبْ خَطِيئةً أَوْ إِثْمًا ثُمَّ يَرْمِ بِهِ بَرِيئا فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُّبِينًا » . (1)

الحديثتفسير ابن أبي حاتم عن عطيّة العوفيّ :إنَّ رَجُلاً يُقالُ لَهُ : «طُعمَةُ بنُ اُبَيرِقٍ» سَرَقَ دِرعا عَلى عَهدِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، فَرُفِعَ ذلِكَ إلَى النَّبِيِ صلى الله عليه و آله ، فَأَلقاها في بَيتِ رَجُلٍ ، ثُمَّ قالَ لِأَصحابٍ لَهُ : اِنطَلِقوا فَأَعذِروني عِندَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، فَإِنَّ الدِّرعَ قَد وُجِدَ في بَيتِ فُلانٍ ، فَانطَلَقوا يُعذِرونَهُ عِندَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، فَأَنزَلَ اللّهُ تَعالى : «وَمَن يَكْسِبْ خَطِيئةً أَوْ إِثْمًا ثُمَّ يَرْمِ بِهِ بَرِيئا فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُّبِينًا» ، قالَ : بُهتانَ قَذفِهِ الرَّجُلَ . (2)

.


1- .النساء : 112 .
2- .تفسير ابن أبي حاتم : ج 4 ص 1063 ح 5953 ، الدرّ المنثور : ج 2 ص 676 .

ص: 109

1 / 3 زشت ترين بهتان

1 / 3زشت ترين بهتانقرآن«و هر كس خطا يا گناهى مرتكب شود ، سپس آن را به بى گناهى نسبت دهد، قطعا بهتان و گناهى آشكار را بر دوش كشيده است» .

حديثتفسير ابن أبى حاتم_ به نقل از عطيّه عوفى _ :در روزگار پيامبر صلى الله عليه و آله ، مردى به نام طُعمة بن اُبَيرِق، زرهى را دزديد . شكايت آن نزد پيامبر صلى الله عليه و آله برده شد . طعمه، زره را در خانه مردى انداخت و سپس به دوستانش گفت : برويد و عذر مرا نزد پيامبر صلى الله عليه و آله بخواهيد و بگوييد زره در خانه فلانى پيدا شده است . آنان براى تبرئه او نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رفتند . پس خداوند متعال، اين آيه را فرو فرستاد : «و هر كس خطا يا گناهى مرتكب شود و سپس آن را به بى گناهى نسبت دهد، قطعا بهتان و گناه آشكارى بر دوش كشيده است» . بهتان زدن، به معناى تهمت زدن به شخص است .

.

ص: 110

مجمع البيان_ في تَفسيرِ قَولِهِ تَعالى : «إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ . . . إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ » (1) _ :نَزَلَت في بَني اُبَيرِقٍ ؛ وكانوا ثَلاثَةَ إخوَةٍ : بِشرٌ وبُشَيرٌ ومُبَشِّرٌ ، وكانَ بُشَيرٌ يُكَنّى أبا طُعمَةَ ، وكانَ يَقولُ الشِّعرَ يَهجو بِهِ أصحابَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، ثُمَّ يَقولُ : قالَهُ فُلانٌ . وكانوا أهلَ حاجَةٍ فِي الجاهِلِيَّةِ وَالإِسلامِ ، فَنَقَبَ أبو طُعمَةَ عَلى عِلِّيَّةِ (2) رِفاعَةَ بنِ زَيدٍ وأَخَذَ لَهُ طَعاما وسَيفا ودِرعا ، فَشَكا ذلِكَ إلَى ابنِ أخيهِ قَتادَةَ بنِ النُّعمانِ ، وكانَ قَتادَةُ بَدرِيّا ، فَتَجَسَّسا فِي الدّارِ وسَأَلا أهلَ الدّارِ في ذلِكَ ، فَقالَ بَنو اُبَيرِقٍ : وَاللّهِ ما صاحِبُكُم إلّا لَبيدُ بنُ سَهلٍ ؛ رَجُلٌ ذو حَسَبٍ ونَسَبٍ ، فَأَصلَتَ عَلَيهِم لَبيدُ بنُ سَهلٍ سَيفَهُ وخَرَجَ إلَيهِم ، وقالَ : يا بَني اُبَيرِقٍ ! أتَرمونَني بِالسَّرَقِ وأَنتُم أولى بِهِ مِنّي ، وأَنتُمُ مُنافِقونَ ، تَهجونَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله وتَنسُبونَ ذلِكَ إلى قُرَيشٍ ؟ لَتُبَيِّنُنَّ ذلِكَ أو لَأَضَعَنَّ سَيفي فيكُم ، فَدارَوهُ . وأَتى قَتادَةُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّ أهلَ بَيتٍ مِنّا أهلُ بَيتِ سَوءٍ ، عَدَوا عَلى عَمّي فَخَرَقوا عِلِّيَّةً لَهُ مِن ظَهرِها ، وأَصابوا لَهُ طَعاما وسِلاحا . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : اُنظُروا (3) في شَأنِكُم . فَلَمّا سَمِعَ بِذلِكَ رَجُلٌ مِن بَطنِهِمُ الَّذي هُم مِنهُ يُقالُ لَهُ : «اُسَيرُ بنُ عُروَةَ» ، جَمَعَ رِجالاً مِن أهلِ الدّارِ ، ثُمَّ انطَلَقَ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ : إنَّ قَتادَةَ بنَ النُّعمانِ وعَمَّهُ عَمَدا إلى أهلِ بَيتٍ مِنّا لَهُم حَسَبٌ ونَسَبٌ وصَلاحٌ وأبَّنوهُم بِالقَبيحِ ، وقالوا لَهُم ما لا يَنبَغي ، وَانصَرَفَ . فَلَمّا أتىَ قَتادَةُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله بَعدَ ذلِكَ لِيُكَلِّمَهُ ، جَبَهَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله جَبها شَديدا ، وقالَ : عَمَدتَ إلى أهلِ بَيتِ حَسَبٍ ونَسَبٍ تَأتيهم بِالقَبيحِ وتَقولُ لَهُم ما لا يَنبَغي ؟! قالَ : فَقامَ قَتادَةُ مِن عِندِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ورَجَعَ إلى عَمِّهِ ، وقالَ : لَيتَني مِتُّ ولَم أكُن كَلَمَّتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَقَد قالَ لي ما كَرِهتُ . فَقالَ عَمُّهُ رَفاعَةُ : اللّهُ المُستَعانُ . فَنَزَلَتِ الآياتُ : «إِنَّا أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ » (4) إلىَ قَولِهِ : «إِنَّ اللَّهَ لَا يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ » (5) ، فَبَلَغَ بُشَيرا ما نَزَلَ فيهِ مِنَ القُرآنِ فَهَرَبَ إلى مَكَّةَ وَارتَدَّ كافِرا . (6)

.


1- .النساء : 105 _ 116 .
2- .العِلِّيَّةُ وَالعُلِّيَّةُ جَميعاً : الغُرفَةُ ( لسان العرب : ج 15 ص 86 « علا » ) .
3- .كذا في المصدر ، وفي المستدرك على الصحيحين : «سأنظر» ، وهو المناسب للسياق .
4- .. النساء : 105 .
5- .. النساء : 116 .
6- .مجمع البيان : ج 3 ص 160 ، التبيان في تفسير القرآن : ج 3 ص 316 نحوه ، بحار الأنوار : ج 22 ص 22 وراجع : المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 426 ح 8164 .

ص: 111

مجمع البيان_ در تفسير سخن خداوند متعال : «ما اين كتاب را بر تو نازل كرديم ... همانا خدا اين را كه به او شرك آورده شود ، نمى آمرزد» _ :اين آيات در باره پسران اُبَيرِق، نازل شد . آنان سه برادر به نام هاى بِشر و بُشَير و مُبَشِّر بودند . كنيه بُشَير ، ابو طعمه بود و در هجو ياران پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شعر مى سرود و سپس مى گفت : اين را فلانى سروده است . اين سه برادر، هم در جاهليت و هم در روزگار اسلام، فقير بودند . روزى ابو طعمه بالاخانه رفاعة بن زيد را از پشت ، سوراخ كرد و مقدارى خوراك و شمشير و زرهى را به سرقت برد . رفاعه موضوع را با برادرزاده اش قَتادة بن نعمان _ كه از مجاهدان بدر بود _ ، در ميان گذاشت و هر دو ، به اتّفاق هم ، خانه را گشتند و از اهل خانه پرس و جو كردند . پسران اُبَيرِق گفتند : به خدا سوگند كه دزد شما، كسى جز لُبَيد بن سهل نيست . لُبَيد كه مردى محترم و با اصل و نسب بود، شمشيرش را بر كشيد و به سراغ آنان رفت و گفت : اى پسران اُبَيرِق ! آيا به من نسبت دزدى مى دهيد، در حالى كه شما خود به اين كار، از من سزاوارتريد ؟! شما همان منافقانى هستيد كه پيامبر خدا را هجو مى كنيد و آن [هجو] را به قريش ، نسبت مى دهيد . يا اقرار مى كنيد، يا شما را از دم تيغ مى گذرانم ! پسران اُبيرق با او از درِ مدارا و نرمش در آمدند . قتاده نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا ! خانواده اى از ما خانواده نابابى هستند و به خانه عمويم تجاوز و بالاخانه او را از پشت، سوراخ كرده اند و خوراك و سلاحش را برده اند . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «در كار خود، بيشتر فكر كنيد» . چون مردى از تيره آنان به نام اُسَير بن عروه اين ماجرا را شنيد ، مردانى از خاندان را جمع كرد و نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رفت و گفت : قَتادة بن نعمان و عمويش نزد خانواده اى از ما كه مردمانى محترم و با اصل و نسب و صالح هستند، رفته و آنها را به كارى زشت ، سرزنش كرده اند و به ايشان كارى را نسبت داده اند كه شايسته نيست . و رفت . پس از آن، قتاده نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رفت تا با ايشان صحبت كند؛ امّا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با او برخورد تندى كرد و فرمود : «نزد خانواده اى محترم و با اصل و نسب رفته اى و آنها را به كارى زشت ، سرزنش كرده اى و آنچه نشايد، گفته اى ؟». قتاده از نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله برخاست و پيش عمويش باز گشت و گفت : كاش مرده بودم و با پيامبر خدا، صحبت نكرده بودم ؛ زيرا او با من سخنى گفت كه خوش نمى دارم ! عمويش رفاعه گفت : خدا كمك مى كند ! پس اين آيات، نازل شد : «ما اين كتاب را به سوى تو فرو فرستاديم» تا «خدا اين را كه به او شرك آورده شود ، نمى آمرزد» . خبر نازل شدن اين آيات در باره بُشير، به او رسيد و او به مكّه گريخت و به كفر ، باز گشت .

.

ص: 112

الإمام الباقر عليه السلام :إنَّ اُناسا مِن رَهطِ بُشَيرٍ الأَدنَينَ قالوا : اِنطَلِقوا إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وقالوا : نُكَلِّمُهُ في صاحِبِنا ونُعذِرُهُ وإنَّ صاحِبَنا بَريءٌ . فَلَمّا أنزَلَ اللّهُ : «يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَلَا يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللَّهِ وَهُوَ مَعَهُمْ» إلى قَولِهِ : «وَكِيلاً» (1) ، فَأَقبَلَت رَهطُ بُشَيرٍ ، فَقالَ (2) : يا بُشَيرُ استَغفِرِ اللّهَ وتُب إلَيهِ مِنَ الذَّنبِ ، فَقالَ : وَالَّذي أحلِفُ بِهِ ما سَرَقَها إلّا لَبيدٌ! فَنَزَلَت : «وَمَن يَكْسِبْ خَطِيئةً أَوْ إِثْمًا ثُمَّ يَرْمِ بِهِ بَرِيئا فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُّبِينًا» . ثُمَّ إنَّ بُشَيرا كَفَرَ ولَحِقَ بِمَكَّةَ . وأَنزَلَ اللّهُ فِي النَّفَرِ الَّذينَ أعذَروا بُشَيرا وأَتَوُا النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله لِيُعذِروهُ قَولَهُ : « وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّت طَّ_ائِفَةٌ مِّنْهُمْ أَن يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنفُسَهُمْ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِن شَىْ ءٍ وَأَنزَلَ اللَّهُ عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا » (3) . ونَزَلَت في بُشَيرٍ وهُوَ بِمَكَّةَ : « وَمَن يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا » (4) . (5)

.


1- .النساء : 108 و 109 .
2- .في بحار الأنوار : « فقالوا » .
3- .النساء : 113 .
4- .النساء : 115 .
5- .تفسير القمي : ج 1 ص 152 عن أبي الجارود ، بحار الأنوار : ج 17 ص 79 ح 1 و ج 22 ص 75 ح 26 .

ص: 113

امام باقر عليه السلام :گروهى از خويشان نزديك بُشَير گفتند : نزد پيامبر خدا مى رويم و در باره او با ايشان سخن مى گوييم و او را تبرئه مى كنيم و مى گويم بشير، بى گناه است . در اين هنگام، خداوند، اين آيات را فرو فرستاد : «[كارهاى نارواى خود را] از مردم پنهان مى دارند و[لى نمى توانند] از خدا پنهان دارند، در حالى كه او با آنان است» تا «وكيل است» . خويشاوندان بشير آمدند و گفتند : اى بشير ! براى گناهانت از خدا آمرزش بخواه و به درگاه او توبه كن . بشير گفت : سوگند به آن كه به او سوگند مى خورم، آنها را كسى جز لُبيد ندزديده است . پس اين آيه نازل شد : «و هر كس خطا يا گناهى مرتكب شود، سپس آن را به بى گناهى نسبت دهد، قطعا بهتان و گناهى آشكار را به دوش كشيده است» . آن گاه ، بشير كافر شد و به مكّه گريخت . خداوند در باره كسانى كه بشير را بى گناه دانسته بودند و براى تبرئه او نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رفتند، اين آيه را فرو فرستاد : «و اگر فضل و رحمت خدا بر تو نبود ، طايفه اى از ايشان آهنگ آن داشتند كه تو را از راه به در كنند؛ ولى جز خودشان را گم راه نمى سازند ، و هيچ گونه زيانى به تو نمى رسانند ، و خدا كتاب و حكمت را بر تو نازل كرد و آنچه را نمى دانستى، به تو آموخت و تفضّل خدا بر تو همواره بزرگ است» . و در باره بشير نيز كه در مكّه بود، اين آيه نازل شد : «و هر كس ، پس از آن كه راه هدايت برايش آشكار شد ، با پيامبر به مخالفت بر خيزد و غير راه مؤمنان را در پيش گيرد ، وى را بدانچه روى خود را بدان سو كرده، وا مى گذاريم و به دوزخش مى كشانيم ، و چه بازگشتگاه بدى است!» .

.

ص: 114

. .

ص: 115

. .

ص: 116

الفصل الثاني : ذمُّ الباهت والبهتان2 / 1الباهِتُ شَرُّ النّاسِالكافي عن جابر بن عبد اللّه :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ألا اُخبِرُكُم بِشِرارِ رِجالِكُم ؟ قُلنا : بَلى يا رَسولَ اللّهِ . فَقالَ : إنَّ مِن شِرارِ رِجالِكُم البَهّاتَ الجَريءَ الفَحّاشَ ، الآكِلَ وَحدَهُ ، وَالمانِعَ رِفدَهُ (1) ، وَالضّارِبَ عَبدَهُ ، وَالمُلجِئَ عِيالَهُ إلى غَيرِهِ . (2)

الإمام الصادق عليه السلام :قالَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله : ألا اُنَبِّئُكُم بِشِرارِكُم ؟ قالوا : بَلى ، يا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله . قالَ : المَشّاؤونَ بِالنَّميمَةِ ، المُفَرِّقونَ بَينَ الأَحِبَّةِ ، الباغونَ لِلبُرَآءِ المَعايِبَ . (3)

.


1- .الرِفدُ : العَطاءُ والصِلةُ ( الصحاح : ج 2 ص 475 « رفد » ) .
2- .الكافي : ج 2 ص 292 ح 13 ، تهذيب الأحكام : ج 7 ص 400 ح 1597 ، بحار الأنوار : ج 72 ص 114 ح 13 .
3- .الكافي : ج 2 ص 369 ح 1 عن عبد اللّه بن سنان ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 4 ص 375 ح 5762 ، الخصال : ص 182 ح 249 عن حماد بن عمرو عن جعفر بن محمد عن أبيه عن جده عن علي بن أبي طالب عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج75 ص72 ح212 ؛ مسند ابن حنبل : ج10 ص443 ح27670 ، الأدب المفرد : ص104 ح323 ، المعجم الكبير : ج24 ص167 ح423، كنز العمّال : ج1 ص440 ح1901.

ص: 117

فصل دوم : نكوهش بهتان و بهتان زننده
2 / 1 بهتان زننده ، بدترينِ مردم است

فصل دوم : نكوهش بهتان و بهتان زننده2 / 1بهتان زننده ، بدترينِ مردم استالكافى_ به نقل از جابر بن عبد اللّه _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «آيا شما را از بدترينْ مردانتان خبر ندهم ؟». گفتيم : چرا ، اى پيامبر خدا ! فرمود : «از بدترين مردان شما، كسى است كه بهتان زن است ، گستاخ است ، بدزبان است ، تنهاخور است ، از دهِش دريغ مى ورزد ، بنده اش را مى زند و عائله اش را محتاج ديگران مى سازد» .

امام صادق عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «آيا شما را از بدترينْ افرادتان خبر ندهم ؟». گفتيم : چرا ، اى پيامبر خدا ! فرمود : «آنان كه سخن چينى مى كنند (شايعه سازند) ، ميان دوستان جدايى مى افكنند ، و براى بى گناهان، عيبجويى مى نمايند» .

.

ص: 118

2 / 2البُهتانُ مِن أقبَحِ الذُّنوبِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :البُهتانُ عُدِلَ بِالشِّركِ بِاللّهِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :خَمسٌ لَيسَ لَهُنَّ كَفّارَةٌ : الإِشراكُ بِاللّهِ ، وقَتلُ النَّفسِ بِغَيرِ حَقٍّ ، وبُهتُ المُؤمِنِ ، وَالفِرارُ مِنَ الزَّحفِ ، ويَمينٌ صَبرٌ يُقطَعُ بِها مالُ امرِئٍ مُسلِمٍ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن قَذَفَ مُؤمِنا بِكُفرٍ فَهُوَ كَقَتلِهِ . (3)

الإمام علي عليه السلام :لا قِحَةَ (4) كَالبُهتِ . (5)

2 / 3البُهتانُ أثقَلُ الأَشياءِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :البُهتانُ عَلَى البَريءِ أثقَلُ مِنَ السَّماءِ . (6)

الإمام الصادق عليه السلام :تَبِعَ حَكيمٌ حَكيما سَبعَمِئَةِ فَرسَخٍ في سَبعِ كَلِماتٍ ، فَلَمّا لَحِقَ بِهِ قالَ لَهُ : يا هذا! ما أرفَعُ مِنَ السَّماءِ ، وأَوسَعُ مِنَ الأَرضِ ، وأَغنى مِنَ البَحرِ ، وأَقسى مِنَ الحَجَرِ ، وأَشَدُّ حَرارَةً مِنَ النّارِ ، وأَشَدُّ بَردا مِنَ الزَّمهَريرِ ، وأَثقَلُ مِنَ الجِبالِ الرّاسِياتِ ؟ فَقالَ لَهُ : يا هذا ! الحَقُّ أرفَعُ مِنَ السَّماءِ ، وَالعَدلُ أوسَعُ مِنَ الأَرضِ ، وغِنَى النَّفسِ أغنى مِنَ البَحرِ ، وقَلبُ الكافِرِ أقسى مِنَ الحَجَرِ ، وَالحَريصُ الجَشِعُ أشَدُّ حَرارَةً مِنَ النّارِ ، وَاليَأسُ مِن رَوحِ اللّهِ عز و جل أشَدُّ بَردا مِنَ الزَّمهَريرِ ، وَالبُهتانُ عَلَى البَريءِ أثقَلُ مِنَ الجِبالِ الرّاسِياتِ . (7)

.


1- .نوادر الاُصول : ج 1 ص 121 .
2- .مسند الشامييّن : ج 2 ص 188 ح 1161 عن معاذ بن جبل ، المغني لعبد اللّه بن قدامة : ج 11 ص 178 نحوه ، الدرّ المنثور : ج 2 ص 629 عن أبي هريرة ، كنز العمّال : ج 16 ص 79 ح 44007 .
3- .صحيح البخاري : ج 5 ص 2248 ح 5700 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 519 ح 16385 ، المعجم الكبير : ج 2 ص 73 ح 1332 ، البداية والنهاية : ج 8 ص 347 وفيه « كفيله » بدل « كقتله » و كلّها عن ثابت بن ضحّاك ، كنز العمّال : ج 3 ص 616 ح 8183 .
4- .وقُحَ الرجلُ : إذا صارَ قليل الحَياء ( لسان العرب : ج 2 ص 637 « وقح » ) .
5- .غرر الحكم : ج 6 ص 349 ح 10455 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 536 ح 9834 .
6- .إرشاد القلوب : ص 192 ، جامع الأخبار : ص 383 ح 1071 عن الإمام علي عليه السلام ، وفيه « أعظم » بدل « أثقل » ، معدن الجواهر : ص 60 ، كشف الريبة : ص 43 وفي كليهما « السماوات » بدل « السماء » من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 78 ص 31 ح 99 ؛ نوادر الاُصول : ج 1 ص 120 عن الإمام علي عليه السلام وفيه « السماوات » بدل « السماء » .
7- .الخصال : ص 348 ح 21 عن معاوية بن وهب ، معاني الأخبار : ص 177 عن محمّد بن وهب ، جامع الأحاديث للقمي ( الغايات ) : ص 227 ، الاختصاص : ص 247 ، بحار الأنوار : ج 78 ص 447 ح 7 .

ص: 119

2 / 2 بهتان زدن، از زشت ترين گناهان است
2 / 3 بهتان زدن، سنگين ترينِ چيزهاست

2 / 2بهتان زدن، از زشت ترين گناهان استپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :بهتان زدن ، همسنگ شرك ورزيدن به خداست .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :پنج گناه است كه هيچ كفّاره اى ندارند : شرك ورزيدن به خدا ، كشتن بى گناه ، بهتان زدن به مؤمن ، فرار از ميدان جهاد ، و سوگند دروغى كه با آن، مال مرد مسلمانى تصرّف شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس به مؤمنى تهمت كفر زند، اين كار، مانند كشتن اوست .

امام على عليه السلام :هيچ وقاحتى چون بهتان زدن نيست .

2 / 3بهتان زدن، سنگين ترينِ چيزهاستپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :[ گناهِ ] بهتان زدن به بى گناه، از آسمان ، سنگين تر است .

امام صادق عليه السلام :حكيمى هفتصد فرسنگ در جستجوى حكيمى راه پيمود تا از او هفت پرسش كند ، و چون به او رسيد ، پرسيد : اى حكيم ! آن چيست كه از آسمان، بلندتر است ، از زمين، گسترده تر است ، از دريا توانگرتر است ، از سنگ، سخت تر است ، از آتش، داغ تر است ، از زمهرير، سردتر است و از كوه هاى سر به فلك كشيده، سنگين تر است ؟ آن حكيم گفت : اى حكيم ! حق، از آسمان، بلندتر است . عدل، از زمين، گسترده تر است . توانگرى نفس، از دريا توانگرتر است . دل كافر، از سنگ، سخت تر است . آزمند سيرى ناپذير، از آتش، داغ تر است . نوميدى از رحمت خداى عز و جل، از زمهرير، سردتر است و بهتان زدن به بى گناه، از كوه هاى سر به فلك كشيده، سنگين تر است .

.

ص: 120

نوادر الاُصول :رُوِيَ فِي الخَبَرِ : إنّ داوودَ عليه السلام سَأَلَ سُلَيمانَ عليه السلام : ما أثقَلُ شَيءٍ ؟ فَقالَ : البُهتانُ عَلَى البَريءِ . (1)

2 / 4النَّوادِرُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :لا يَرمي رَجُلٌ رَجُلاً بِالفُسوقِ ولا يَرميهِ بِالكُفرِ ، إلَا ارتَدَّت عَلَيهِ إن لَم يَكُن صاحِبُهُ كَذلِكَ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :. . . أمّا عَلامَةُ الفاسِقِ فَأَربَعَةٌ : اللَّهوُ ، وَاللَّغوُ ، وَالعُدوانُ ، وَالبُهتانُ. (3)

الإمام الصادق عليه السلام :إيّاكُم أن تُزلِقوا ألسِنَتَكُم بِقَولِ الزُّورِ وَالبُهتانِ وَالإِثمِ وَالعُدوانِ. (4)

.


1- .نوادر الاُصول : ج 1ص 121 .
2- .صحيح البخاري : ج 5 ص 2247 ح 5698 ، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 136 ح 21627 ، رياض الصالحين : ص 571 ، مجمع الزوائد : ج 8 ص 141 ح 13015 نقلاً عن البزّار ، إمتاع الأسماع : ج 9 ص 213 وكلّها عن أبي ذرّ ، تفسير الثعالبي : ج 5 ص 276 .
3- .تحف العقول : ص 22 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 122 .
4- .الكافي : ج 8 ص 2 ح 1 عن إسماعيل بن مخلّد السرّاج ، بحار الأنوار : ج 78 ص 211 ح 93 .

ص: 121

2 / 4 گوناگون

نوادر الاُصول :در خبر آمده است كه : داوود عليه السلام از سليمان عليه السلام پرسيد : سنگين ترين چيز چيست ؟ سليمان عليه السلام گفت : بهتان زدن به بى گناه .

2 / 4گوناگونپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس نسبت فِسق و كفر به ديگرى دهد ، چنانچه آن كس چنان نباشد ، آن نسبت، به خود او باز مى گردد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نشانه فاسق، چهار چيز است : پرداختن به لهو و لعب ، بيهوده كارى ، تعدّى و بهتان زدن .

امام صادق عليه السلام :زنهار كه زبان هايتان را به سخن دروغ و بهتان و گناه و عداوت بلغزانيد .

.

ص: 122

الفصل الثالث : مبادئ البهتان3 / 1البُغضُالكتاب« وَبِكُفْرِهِمْ وَقَوْلِهِمْ عَلَى مَرْيَمَ بُهْتَانًا عَظِيمًا » . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يا عَلِيُّ ، فيكَ مَثَلٌ مِن عيسى ؛ أبغَضَتهُ اليَهودُ حَتّى بَهَتوا اُمَّهُ ، وأحَبَّتهُ النَّصارى حَتّى أنزَلوهُ بِالمَنزِلِ الَّذي لَيسَ بِهِ . (2)

الإمام علي عليه السلام :يَهلِكُ فينا أهلَ البَيتِ فَريقانِ : مُحِبٌّ مُطرٍ (3) ، وباهِتٌ مُفتَرٍ . (4)

.


1- .النساء : 156 .
2- .السنن الكبرى للنسائي : ج 5 ص 137 ح 8488 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 336 ح 1376 ، المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 133 ح 462 عيون الأخبار في مناقب الأخيار : ص252 ، شواهد التنزيل : ج2 ص227 وكلّها عن ربيعة بن ناجد عن الإمام علي عليه السلام ، كنز العمّال : ج 11 ص 623 ح 33032 ؛ الأمالي للطوسي : ص 256 ح 462 ، الغارات : ج 2 ص 589 كلاهما عن ربيعة بن ناجذ عن الإمام علي عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، بحار الأنوار : ج 35 ص 316 ح 5 .
3- .أطريت فلانا : مدحته ، وقيل : بالغت في مدحه وجاوزت الحدّ ( المصباح المنير : ص 372 « طرو » ) .
4- .السنّة لابن أبي عاصم : ص 470 ح 1005 عن نزال بن سبرة ، كنز العمّال : ج 11 ص 325 ح 31641 .

ص: 123

فصل سوم : خاستگاه هاى بهتان
3 / 1 دشمنى

فصل سوم : خاستگاه هاى بهتان3 / 1دشمنىقرآن«و [نيز] به سزاى كفرشان و آن بهتان بزرگى كه به مريم زدند» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :اى على ! در تو، نمونه اى از عيسى است : يهود، چندان او را دشمن داشتند كه به مادرش بهتان زدند ، و نصارا چندان دوستش داشتند كه او را در جايگاهى كه سزاوارش نيست، نشاندند .

امام على عليه السلام :در پيوند با ما خاندان ، دو گروه به هلاكت مى افتند : دوستدارى كه در مدح ما از حد مى گذرد ، و بهتان زننده اى كه افترا مى بندد .

.

ص: 124

عنه عليه السلام :يَهلِكُ فِيَّ رَجُلانِ : مُحِبٌّ مُفرِطٌ ، وباهِتٌ مُفتَرٍ . (1)

عنه عليه السلام :يَهلِكَ فِيَّ رَجُلانِ : مُحِبٌّ مُفرِطٌ يُقَرِّظُني (2) بِما لَيسَ فِيَّ ، ومُبغِضٌ يَحمِلُهُ شَنَآني (3) عَلى أن يَبهَتَني . (4)

عنه عليه السلام :يَهلِكُ فِيَّ رَجُلانِ : مُحِبٌّ مُطرٍ يَضَعُني غَيرَ مَوضِعي ويَمدَحُني بِما لَيسَ فِيَّ ، ومُبغِضٌ مُفتَرٍ يَرميني بِما أنَا مِنهُ بَريءٌ . (5)

3 / 2حُبُّ المالِالكتاب« وَإِنْ أَرَدتُّمُ اسْتِبْدَالَ زَوْجٍ مَّكَانَ زَوْجٍ وَءَاتَيْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنطَارًا فَلَا تَأْخُذُواْ مِنْهُ شَيْئا أَتَأْخُذُونَهُ بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُّبِينًا * وَكَيْفَ تَأْخُذُونَهُ وَقَدْ أَفْضَى بَعْضُكُمْ إِلَى بَعْضٍ وَأَخَذْنَ مِنكُم مِّيثَاقًا غَلِيظًا » . (6)

الحديثتفسير الصافي : « أَتَأْخُذُونَهُ بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُّبِينًا » إنكارٌ وتَوبيخٌ ، قيلَ : كانَ الرَّجُلُ إذا أرادَ جَديدَةً بَهَتَ الَّتي تَحتَهُ بِفاحِشَةٍ حَتّى يُلجِئَها إلَى الاِفتِداءِ مِنهُ بِما أعطاها ؛ لِيَصرِفَهُ إلى تَزَوُّجِ الجَديدَةِ! فَنُهوا عَن ذلِكَ . (7)

.


1- .نهج البلاغة : الحكمة 469 ، خصائص الأئمّة : ص 124 ، بحار الأنوار : ج 34 ص 344 ح 1167 .
2- .التقريظ : مدح الحيّ ووصفُه ( النهاية : ج 4 ص 43 « قرظ » ) .
3- .شنأ : بغض ( الصحاح : ج 1 ص 57 « شنأ » ) .
4- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 337 ح 1376 ، المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 133 ح 4622 ، عيون الأخبار في مناقب الأخيار : ص252 وكلّها عن ربيعة بن ناجذ ، النهاية : ج 4 ص 43 ، كنز العمّال : ج 13 ص 125 ح 36399 ؛ الأمالي للطوسي : ص 256 ح 462 عن ربيعة بن ناجذ ، الغارات : ج 2 ص 590 ، بحار الأنوار : ج 25 ص 285 ح 37 .
5- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 5 ص 5 عن محمّد بن سليمان النوفلي .
6- .النساء : 20 و 21 .
7- .تفسير الصافي : ج 2 ص 210 ؛ تفسير البيضاوي : ج 1 ص 332 ، وراجع : مجمع البيان : ج 3 ص 42 .

ص: 125

3 / 2 مال دوستى

امام على عليه السلام :در باره من، دو كس هلاك مى شوند : دوستدار افراطى و بهتان زننده دروغزن .

امام على عليه السلام :در باره من، دو كس هلاك مى شوند : يكى دوستدار افراطى اى كه مرا به چيزهايى مى ستايد كه در من نيست ، و ديگرى كينه توزى كه دشمنى اش با من، او را به بهتان زدن بر من وا مى دارد .

امام على عليه السلام :در باره من، دو كس هلاك مى شوند : دوستدارِ مدحگوى كه مرا در جايگاهى بالاتر از آنچه هستم، قرار مى دهد و مرا به آنچه در من نيست، مى ستايد ، و كينه توز افترازن كه به من چيزهايى نسبت مى دهد كه از آنها مبرّا هستم .

3 / 2مالْ دوستىقرآن«و اگر خواستيد همسرى [ديگر] به جاى همسر [پيشين خود] ستانيد ، و به يكى از آنان قنطارى داده بوديد ، چيزى از آن را پس مگيريد . آيا مى خواهيد آن [مال] را به بهتان و گناه آشكار بگيريد ؟! و چگونه آن را مى ستانيد، با آن كه از يكديگر كام گرفته ايد و آنان از شما پيمانى استوار گرفته اند؟!» .

حديثتفسير الصافى : «آيا مى خواهيد آن را به بهتان و گناه آشكار بگيريد ؟!» ، استفهام انكارى و توبيخى است . گفته شده است كه : مرد، هر گاه مى خواست همسر جديدى بگيرد، به همسرى كه داشت، تهمت زنا مى زد تا او را مجبور سازد كه آنچه را [به عنوان مهريّه ]داده است، فِديه دهد و آن را خرج ازدواج با همسر جديدش كند . پس ، از اين كار نهى شدند .

.

ص: 126

3 / 3النِّفاقُالكافي عن سليم بن قيس الهلالي :قُلتُ لِأَميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام : إنّي سَمِعتُ مِن سَلمانَ وَالمِقدادِ وأَبي ذَرٍّ شَيئا مِن تَفسيرِ القُرآنِ وأَحاديثَ عَن نَبِيِّ اللّهِ صلى الله عليه و آله غَيرَ ما في أيدِي النّاسِ ، ثُمَّ سَمِعتُ مِنكَ تَصديقَ ما سَمِعتُ مِنهُم ، ورَأَيتُ في أيدِي النّاسِ أشياءَ كَثيرَةً مِن تَفسيرِ القُرآنِ ومِنَ الأَحاديثِ عَن نَبِيِّ اللّهِ صلى الله عليه و آله أنتُم تُخالِفونَهُم فيها ، وتَزعُمونَ أنَّ ذلِكَ كُلَّهُ باطِلٌ ، أفَتَرَى النّاسَ يَكذِبونَ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُتَعَمِّدينَ ، ويُفَسِّرونَ القُرآنَ بِآرائِهِم ؟! قالَ : فَأَقبَلَ عَلَيَّ فَقالَ : قَد سَأَلتَ فَافهَمِ الجَوابَ ؛ إنَّ في أيدِي النّاسِ حَقّا وباطِلاً ، وصِدقا وكِذبا ، وناسِخا ومَنسوخا ، وعامّا وخاصّا ، ومُحكَما ومُتَشابِها ، وحِفظا ووَهما ، وقَد كُذِبَ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلى عَهدِهِ حتَّى قامَ خَطيبا فَقالَ : « أيُّهَا النّاسُ قَد كَثُرَت عَلَيَّ الكَذّابَةُ ، فَمَن كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّدا فَليَتَبَوَّأ مَقعَدَهُ مِنَ النّارِ » ، ثُمَّ كُذِبَ عَلَيهِ مِن بَعدِهِ ! وإنَّما أتاكُمُ الحَديثُ مِن أربَعَةٍ لَيسَ لَهُم خامِسٌ : رَجُلٍ مُنافِقٍ يُظهِرُ الإِيمانَ ، مُتَصَنِّعٍ بِالإِسلامِ ، لا يَتَأَثَّمُ ولا يَتَحَرَّجُ أن يَكذِبَ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مُتَعَمِّدا ، فَلَو عَلِمَ النّاسُ أنَّهُ مُنافِقٌ كَذّابٌ لَم يَقبَلوا مِنهُ ولَم يُصَدِّقوهُ ، ولكِنَّهُم قالوا : هذا قَد صَحِبَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله ورَآهُ وسَمِعَ مِنهُ ، وأَخَذوا عَنهُ وهُم لا يَعرِفونَ حالَهُ ، وقَد أخبَرَهُ اللّهُ عَنِ المُنافِقينَ بِما أخبَرَهُ ، ووَصَفَهُم بِما وَصَفَهُم ، فَقالَ عز و جل : « وَ إِذَا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسَامُهُمْ وَ إِن يَقُولُواْ تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ » (1) ، ثُمَّ بَقوا بَعدَهُ فَتَقَرَّبوا إلى أئِمَّةِ الضَّلالَةِ وَالدُّعاةِ إلَى النّارِ بِالزّورِ وَالكَذِبِ وَالبُهتانِ ، فَوَلَّوهُمُ الأَعمالَ ، وحَمَلوهُم عَلى رِقابِ النّاسِ ، وأَكَلوا بِهِمُ الدُّنيا ، وإنَّمَا النّاسُ مَعَ المُلوكِ وَالدُّنيا إلّا مَن عَصَمَ اللّهُ ، فَهذا أحَدُ الأَربَعَةِ . . . (2)

الإمام علي عليه السلام_ فِي الدّيوانِ المَنسوبِ إلَيهِ في شِكايَةِ أهلِ النِّفاقِ _ : هذا زَمانٌ لَيسَ إخوانُهُيا أيُّهَا المَرءُ بِإِخوانِ إخوانُهُ كُلُّهُم ظالِمٌلَهُم لِسانانِ ووَجهانِ يَلقاكَ بِالبِشرِ وفي قَلبِهِداءٌ يُواريهِ بِكِتمانِ حَتّى إذا ما غِبتَ عَن عَينِهِرَماكَ بِالزّورِ وبُهتانِ هذا زَمانٌ هكَذا أهلُهُبِالوُدِّ لا يَصدُقُكَ اثنانِ يا أُيَّها المَرءُ فَكُن مُفرَدادَهرَكَ لا تَأنَس بِإِنسانِ (3)

.


1- .المنافقون : 4 .
2- .الكافي : ج 1 ص 62 ح 1 ، الخصال : ص 255 ح 131 ، الإعتقادات للصدوق : ص 118 ، الاستنصار : ص 10 ، الغيبة للنعماني : ص 75 ح 10 ، بحارالأنوار : ج 2 ص 228 ح 12 ؛ المعيار والموازنة : ص 301 نحوه .
3- .الديوان المنسوب إلى الإمام علي عليه السلام : ص 598 ، بحار الأنوار : ج 34 ص 446 ح 103 .

ص: 127

3 / 3 دورويى

3 / 3دو رويىالكافى_ به نقل از سُلَيم بن قيس هلالى _ :به امير مؤمنان عليه السلام گفتم : من از سلمان و مقداد و ابو ذر، مطالبى در تفسير قرآن و نيز احاديثى از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيده ام كه با آنچه در نزد مردم است، مغاير است . از شما نيز مطالبى شنيده ام كه آنچه را از آنها شنيده ام، تأييد مى كند . از سوى ديگر ، مطالب فراوانى در باره تفسير قرآن و احاديث پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در دست مردم ديده ام كه شما با آنها مخالفت مى كنيد و همه آنها را نادرست مى دانيد . آيا به نظر شما ، مردم عمدا بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دروغ مى بندند و قرآن را تفسير به رأى مى كنند ؟ امام عليه السلام رو به من كرد و فرمود : «سؤالى كردى . اكنون پاسخ آن را نيك در ياب . در ميان مردم ، مطالب درست و نادرست و راست و دروغ و ناسخ و منسوخ و عام و خاص و محكم و متشابه و محفوظ و موهوم، وجود دارد . در زمان خودِ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، چندان بر ايشان دروغ بستند كه خطبه اى ايراد كرد و فرمود : اى مردم ! دروغ بندانِ بر من، زياد شده اند . هر كس به عمد بر من دروغ بندد، جايش در آتش است . با اين حال ، بعد از آن باز بر ايشان دروغ بسته شد . حديث ، در حقيقت ، از چهار طريق به شما رسيده است و پنجمين ندارد : از طريق شخص منافق كه به ايمان وانمود مى كند و به ظاهر، از مسلمانى دم مى زند؛ امّا از اين كه عمدا بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دروغ بندد، پروا و پرهيزى ندارد . اگر مردم مى دانستند كه او منافقى دروغگوست، از او نمى پذيرفتند و گفته هايش را تصديق نمى كردند؛ ولى آنها مى گويند: اين شخص، صحابى پيامبر خدا بوده و ايشان را ديده و از ايشان شنيده است . از اين رو، حديث او را مى گيرند، در حالى كه از ماهيت او آگاه نيستند ، در صورتى كه خداوند، به پيامبرش از حال منافقان خبر داده و اوصاف آنان را بيان كرده و فرموده است : «چون ايشان را ببينى، ظاهرشان تو را پسند مى افتد و اگر سخن گويند، به گفتارشان گوش مى دهى» . اين گروه ، پس از پيامبر صلى الله عليه و آله نيز باقى ماندند و به پيشوايان گم راهى و كسانى كه با نيرنگ و دروغ و بهتان، به آتش فرا مى خوانند، (1) نزديك شدند ، و آن پيشوايان ، ايشان را كارگزاران خود قرار دادند و بر گرده مردم سوارشان كردند و به واسطه آنها دنيا را خوردند ؛ چرا كه مردم ، در حقيقت ، با زمامداران و به دنبال دنيا هستند، مگر كسى كه خداوند، نگاهش دارد . اين بود يكى از چهار طريق ...» .

.


1- .احتمال دارد كه در متن عربى، «بالزور و ...» متعلّق به «فتقرّبوا» باشد كه در اين صورت معناى جمله، چنين است : پس با توسّل به نيرنگ و دروغ و بهتان، خود را به پيشوايان گم راهى و دعوتگران به سوى آتش، نزديك كردند . م .

ص: 128

3 / 4الكَذِبُرسول اللّه صلى الله عليه و آله :أمّا عَلامَةُ الكَذّابِ فَأَربَعَةٌ : إن قالَ لَم يَصدُق ، وإن قيلَ لَهُ لَم يُصَدِّق ، وَالنَّميمَةُ (1) ، وَالبُهتُ . (2)

علل الشرائع عن وهب بن مُنَبِّه_ فيما نَقَلَهُ عَنِ التَّوراةِ _ :إذا ضَعُفَ الصِّدقُ كَثُرَ الكَذِبُ ، وفَشَتِ الفِريَةُ ، وجاءَ الإِفكُ بِكُلِّ وَجهٍ وَالبُهتانُ . وإذا حَصَلَ الصِّدقُ اختَسَأَ الكَذِبُ ، وذَلَّ وصَمَتَ الإِفكُ ، واُميتَتِ الفِريَةُ ، واُهينَ البُهتانُ . (3)

.


1- .النميمَة : هي نقل الحديث من قوم إلى قوم على جهة الإفساد والشرّ ( النهاية : ج 5 ص 120 « نمم » ) .
2- .تحف العقول : ص 22 ، بحار الأنوار : ج 1 ص 122 .
3- .علل الشرائع : ص 112 ح 9 ، بحار الأنوار : ج 61 ص 289 .

ص: 129

3 / 4 دروغگويى

امام على عليه السلام_ در ديوان منسوب به ايشان و در ناليدن از منافقان _ :اين زمان ، زمانى است كه برادرانش اى مرد ! برادر نيستند برادرانش همه ستمكارند و دو زبان و دو رو دارند با تو با خوش رويى برخورد مى كند، در حالى كه در دلش مَرَضى است كه پنهان مى دارد و چون از برابر ديدگانش ناپديد شوى به تو دروغ و بهتان مى بندد اين زمانه ، مردمانش چنين اند حتّى دو نفر هم با تو از سر صدق، دوستى نمى كنند پس _ اى مرد _ تنها باش براى هميشه عمرت ، و با هيچ كس دمخور مباش.

3 / 4دروغگويىپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :نشانه دروغگو، چهار چيز است : اگر بگويد، راست نمى گويد ، اگر سخنى به او گفته شود، آن را راست نمى شمارد ، و [ نيز ] سخن چينى و بهتان زدن .

علل الشرائع_ به نقل از وهب بن مُنَبِّه، از تورات _ :هر گاه راستى سستى گيرد، دروغ ، بسيار مى شود ، و افترا بستن ، شايع مى گردد ، و تهمت و بهتان ، از هر سو مى آيند . و هر گاه راستى قوّت گيرد، دروغ ناپديد مى شود ، و تهمت زنى خوار و خاموش مى گردد ، و افترا بستن ميرانده مى شود ، و بهتان زدن بى ارج مى گردد .

.

ص: 130

3 / 5مُجالَسَةُ جَليسِ السَّوءِالإمام علي عليه السلام :اِحذَر مِمَّن إذا حَدَّثتَهُ مَلَّكَ ، وإذا حَدَّثَكَ غَمَّكَ ، وإن سَرَرتَهُ أو ضَرَرتَهُ سَلَكَ مَعَكَ فيهِ سَبيلَكَ ، وإن فارقَكَ ساءَكَ مَغيبُهُ بِذِكرِ سَوأَتِكَ ، وإن مانَعتَهُ بَهَتَكَ وَافتَرى ، وإن وافَقتَهُ حَسَدَكَ وَاعتَدى ، وإن خالَفتَهُ مَقَتَكَ ومارى ، يَعجِزُ عَن مُكافَأَةِ مَن أحسَنَ إلَيهِ ، ويُفرِطُ عَلى مَن بَغى عَلَيهِ ، يُصبِحُ صاحِبُهُ في أجرٍ ، ويُصبِحُ هُوَ في وِزرٍ ، لِسانُهُ عَلَيهِ لا لَهُ ، ولا يَضبِطُ قَلبُهُ قَولَهُ ، يَتَعَلَّمُ المِراءَ ، ويَفَقَهُ الرِّياءَ (1) ، يُبادِرُ الدُّنيا ، ويُواكِلُ التَّقوى . (2)

.


1- .في بحارالأنوار : يتعلَّم لِلمِراءِ ويَتَفَقَّهُ لِلرِّياء .
2- .مطالب السؤول : ص 232 ، تاريخ دمشق : ج 47 ص 81 نحوه من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام ؛ بحار الأنوار : ج 78 ص 10 ح 67 .

ص: 131

3 / 5 هم نشينى با بدان

3 / 5هم نشينى با بَدانامام على عليه السلام :حذر كن از آن كس كه هر گاه با او سخن مى گويى، تو را ملول مى گرداند ، و هر گاه او با تو سخن مى گويد، غمگينت مى سازد ، و اگر به او شادى يا زيانى برسانى، با تو رفتار متقابل مى كند ، و اگر از تو جدا شود، جدايى او، تو را بد مى آيد؛ چرا كه پشت سرت بد مى گويد ، و اگر در برابرش ايستادگى كنى، به تو بهتان و افترا مى زند ، و اگر با او سازگارى نمايى، بر تو حسادت مى ورزد و تعدّى مى كند ، و اگر با او ناسازگارى كنى، با تو از درِ دشمنى و جدال بر مى خيزد . از جبران خوبى ديگران به خود، ناتوان است ، و در بدى كردن به كسى كه به او بدى كرده، زياده روى مى كند . هم نشين او، مأجور است و خودش گنهكار . زبانش به زيان اوست، نه به سودش . دلش سخنش را نگه نمى دارد . براى مجادله كردن مى آموزد ، و براى خودنمايى، فقه مى آموزد . به سوى دنيا مى شتابد و تقوا را وا مى گذارد .

.

ص: 132

الفصل الرابع : جزاء الباهت4 / 1اِضطِرابُ النَّفسِالإمام الصادق عليه السلام :خَمسَةٌ لا يَنامونَ : الهامُّ بِدَمٍ يَسفِكُهُ ، وذُو المالِ الكَثيرِ لا أمينَ لَهُ ، وَالقائِلُ فِي النّاسِ الزُّورَ وَالبُهتانَ عَن عَرَضٍ مِنَ الدُّنيا يَنالُهُ ، وَالمَأخوذُ بِالمالِ الكَثيرِ ولا مالَ لَهُ ، وَالمُحِبُّ حَبيبا يَتَوَقَّعُ فِراقَهُ . (1)

4 / 2عَذابُ يَومِ القِيامَةِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن قالَ فِي امرِىٍ مُسلِمٍ ما لَيسَ فيهِ لِيُؤذِيَهُ ، حَبَسَهُ اللّهُ في رَدغَةِ الخَبالِ (2) يَومَ القِيامَةِ حَتّى يُقضى بَينَ النّاسِ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن قالَ في مُؤمِنٍ ما لَيسَ فيهِ ، أسكَنَهُ اللّهُ رَدغَةَ الخَبالِ حَتّى يَخرُجَ مِمّا قالَ . (4)

.


1- .كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 503 ح 1446 ، الخصال : ص 296 ح 64 كلاهما عن أبي بصير ، بحار الأنوار : ج 70 ص 15 ح 5 .
2- .رَدغَةُ الخَبال : عصارة أهل النار ، والردغة : طين ووحل كثير ( النهاية : ج 2 ص 215 « ردغ » ) .
3- .تاريخ دمشق : ج 6 ص 73 عن أبي الدرداء ، كنز العمّال : ج 3 ص 564 ح 7925 .
4- .سنن أبي داود : ج 3 ص 305 ح 3597 عن يحيى بن راشد ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 33 ح 2222 عن عبد اللّه بن عمر ، كنز العمّال : ج 16 ص 108 ح 44079 ؛ المؤمن : ص 70 ح 191 عن الإمام الصادق عليه السلام ، تفسير القمّي : ج 2 ص 19 ، عوالي اللآلي : ج 1 ص 165 ح172 وكلّها نحوه .

ص: 133

فصل چهارم : سزاى بهتان زننده
4 / 1 اضطراب روانى
4 / 2 عذاب روز قيامت

فصل چهارم : سزاى بهتان زننده4 / 1اضطراب روانىامام صادق عليه السلام :پنج كس اند كه خواب ندارند : كسى كه در فكر ريختن خونى است ، كسى كه مال بسيار دارد و امينى ندارد ، كسى كه براى رسيدن به مالى از دنيا بر مردم دروغ و بهتان مى بندد ، كسى كه بدهكارى بسيار دارد و دستش از مال، تهى است ، و كسى كه محبوبى دارد و نگران جدا شدن از اوست .

4 / 2عذاب روز قيامتپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس در باره انسان مسلمانى چيزى بگويد كه در او نيست تا بدين وسيله آزارش دهد، روز قيامت، خداوند، او را در ميان لجنِ چِركابه دوزخيان نگه مى دارد، تا زمانى كه ميان همه مردم ، داورى شود .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس چيزى را به مؤمنى نسبت دهد كه از آن مبرّاست ، خداوند، او را در لجن چركابه دوزخيان جاى مى دهد، تا آن گاه كه از [عهده ]آنچه گفته است، به در آيد .

.

ص: 134

عنه صلى الله عليه و آله :أيُّما رَجُلٍ أشاعَ عَلى رَجُلٍ مُسلِمٍ بِكَلِمَةٍ وهُوَ مِنها بَريءٌ ، سَبَّهُ بِها فِي الدُّنيا ؛ كانَ حَقّا عَلَى اللّهِ تَعالى أن يُذيبَهُ يَومَ القِيامَةِ فِي النّارِ حَتّى يَأتِيَ بِإِنفاذِ ما قالَ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن ذَكَرَ امرَأً بِما لَيسَ فيهِ لِيَعيبَهُ بِما لَيسَ فيهِ ، حَبَسَهُ اللّهُ في نارِ جَهَنَّمَ حَتّى يَأتِيَ بِنَفاذِ ما قالَ فيهِ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن بَهَتَ مُؤمِنا أو مُؤمِنَةً أو قالَ فيهِ ما لَيسَ فيهِ ، أقامَهُ اللّهُ عز و جل يَومَ القِيامَةِ عَلى تَلٍّ مِن نارٍ حَتّى يَخرُجَ مِمّا قالَهُ فيهِ . (3)

الكافي عن ابن أبي يعفور عن الإمام الصادق عليه السلام :مَن بَهَتَ مُؤمِناً أو مُؤمِنَةً بِما لَيسَ فيهِ ، بَعَثَهُ اللّهُ في طينَةِ خَبالٍ حَتّى يَخرُجَ مِمّا قالَ . قُلتُ : وما طينَةُ الخَبالِ ؟ قالَ : صَديدٌ يَخرُجُ مِن فُروجِ المومِساتِ . (4)

.


1- .مجمع الزوائد : ج 4 ص 363 ح 7040 نقلاً عن المعجم الكبير ، تفسير القرطبي : ج 12 ص 206 ، تفسير الثعلبي : ج 7 ص 81 كلاهما نحوه وكلّها عن أبي الدرداء ، الدرّ المنثور : ج 5 ص 286 عن أبي ذرّ نقلاً عن الحاكم النيشابوري وليس فيه « سبّه بها في الدنيا » ، كنز العمّال : ج 16 ص 38 ح 43837 ؛ كشف الريبة : ص 42 عن أبي الدرداء وليس فيه ذيله من « حتّى يأتي » .
2- .المعجم الأوسط : ج 8 ص 380 ح 8936 ، ربيع الأبرار : ج 2 ص 155 ، تاريخ دمشق : ج 37 ص 253 كلّها عن أبي الدرداء ، كنز العمّال : ج3 ص 587 ح 8032 .
3- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 33 ح 63 ، صحيفة الإمام الرضا عليه السلام : ص 99 ح 37 كلاهما عن أحمد بن عامر الطائي عن الإمام الرضا عن آبائه عليهم السلام ، جامع الأخبار : ص 419 ح 1164 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 194 ح 5 ؛ تفسير القرطبي : ج 3 ص 29 ، ربيع الأبرار : ج 2 ص 183 كلاهما عن الإمام علي عليه السلام عنه صلى الله عليه و آله ، كنز العمّال : ج 3 ص 564 ح 7924 .
4- .الكافي : ج 2 ص 357 ح 5 ، معاني الأخبار : ص 164 ، بحار الأنوار : ج 75 ص 244 ح 5 ؛ المعجم الكبير : ج 12 ص 297 ح 13435 ، تهذيب الكمال : ج 22 ص 614 الرقم 4629 كلاهما عن ابن عمر عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله نحوه ، كنز العمّال : ج 3 ص 564 ح 7924 .

ص: 135

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر مردى سخنى را در باره مرد مسلمانى اشاعه دهد كه او از آن مبرّاست و غرضش بدنام كردن او در دنيا [و در بين مردم] باشد ، بر خداى متعال است كه روز قيامت، او را در آتش، ذوب كند، تا آن گاه كه مَفرّى (دليلى) براى آنچه گفته است، بياورد [و آن را اثبات نمايد] .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس چيزى را به كسى نسبت دهد كه در او نيست و غرضش بدنام كردن او باشد ، خداوند، آن كس را در آتش دوزخ نگه مى دارد تا براى آنچه در باره او گفته است، مَفَرّى (دليلى) بياورد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس به مرد يا زن مؤمنى بهتان زند يا در باره اش چيزى بگويد كه در او نيست ، خداوند عز و جلدر روز قيامت، او را بر تلّى از آتش بر پا نگه مى دارد تا از [عهده] آنچه در باره او گفته است، به در آيد .

الكافى_ به نقل از ابن ابى يعفور _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «هر كس به مرد يا زن مؤمنى بهتانى زند كه از آن مبرّاست ، خداوند، او را در طينت خَبال بر مى انگيزد تا از [عهده] آنچه گفته است، بيرون آيد» . گفتم : طينت خَبال چيست ؟ فرمود : «چركابه اى است كه از فرج هاى زنان بدكاره خارج مى شود» .

.

ص: 136

4 / 3الخُلودُ فِي النّارِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَنِ اغتابَ مُؤمِنا بِما فيهِ ، لَم يَجمَعِ اللّهُ بَينَهُما فِي الجَنَّةِ أبَدا ، ومَنِ اغتابَ مُؤمِنا بِما لَيسَ فيهِ ، فَقَدِ انقَطَعَتِ العِصمَةُ بَينَهُما ، وكانَ المُغتابُ فِي النّارِ خالِدا فيها وبِئسَ المَصيرُ . (1)

.


1- .الأمالي للصدوق : ص 164 ح 163 ، قصص الأنبياء للراوندي : ص 203 ح 264 كلاهما عن علقمة عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، مشكاة الأنوار : ص 302 ح 941 ، جامع الأخبار : ص 412 ح 1143 ، روضة الواعظين : ص 515 ، بحار الأنوار : ج 70 ص 2 ح 4 .

ص: 137

4 / 3 جاودانگى در آتش دوزخ

4 / 3جاودانگى در آتش دوزخپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس پشت سر مؤمنى، از او چيزى بگويد كه در او هست، خداوند هرگز آن دو را در بهشت جمع نمى كند ، و هر كس پشت سر مؤمنى از او چيزى بگويد كه در او نيست، پيوند ميان آن دو بريده شده است ، و غيبت كننده، در آتش، جاويدان مى گردد ، و آن بدسرانجامى است !

.

ص: 138

الفصل الخامس : مواجهة البهتان5 / 1المُكافَحَةُالكتاب« وَ لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُم مَّا يَكُونُ لَنَا أَن نَّتَكَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَكَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ » . (1)

الحديثالمعجم الكبير للطبراني عن ابن عمر :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ لِاُسامَةَ في شَأنِ عائِشَةَ (2) لَمّا رُمِيَت بِالإِفكَ : ما تَقولُ أنتَ ؟ فَقالَ : سُبحانَ اللّهِ! ما يَحِلُّ لَنا أن نَتَكَلَّمَ بِهذا ، سُبحانَكَ هذا بُهتانٌ عَظيمٌ . (3)

المعجم الكبير للطبراني عن ابن عبّاس : «وَ لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ» يُريدُ : أفَلا سَمِعتُموهُ « قُلْتُم مَّا يَكُونُ لَنَا أَن نَّتَكَلَّمَ بِهَذَا سُبْحَانَكَ هَذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ » يُريدُ بِالبُهتانِ الاِفتِراءَ العَظيمَ ، مِثلُ قَولِهِ في مَريَمَ : « وَقَوْلِهِمْ عَلَى مَرْيَمَ بُهْتَانًا عَظِيمًا » (4) . (5)

.


1- .النور : 16 .
2- .راجع : موسوعة معارف الكتاب والسنّة : ج 10 ص 213 الهامش 3 .
3- .المعجم الكبير للطبراني : ج 23 ص 143 ح 202 .
4- .النساء : 156 .
5- .المعجم الكبير للطبراني : ج 23 ص 144 ح 203 .

ص: 139

فصل پنجم : مقابله با بهتان
5 / 1 مبارزه با آن

فصل پنجم : مقابله با بهتان5 / 1مبارزه با آنقرآن«و چرا وقتى آن را شنيديد ، نگفتيد : «براى ما سزاوار نيست كه در اين باره سخن بگوييم . منزّهى تو [اى خداوند] ! اين، بهتانى بزرگ است؟»» .

حديثالمعجم الكبير، طبرانى_ به نقل از ابن عمر _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در قضيّه تهمت زدن به عايشه ، (1) به اسامه فرمود : «تو چه مى گويى ؟». اسامه گفت : سبحان اللّه ! براى ما روا نيست كه در اين باره سخن بگوييم . منزّهى تو [اى خداوند] ! اين، بهتانى بزرگ است .

المعجم الكبير، طبرانى_ به نقل از ابن عبّاس _ : «و چرا وقتى آن را شنيديد» ، مراد، اين است كه : آيا آن را نشنيديد ؟ «نگفتيد : «براى ما سزاوار نيست كه در اين باره سخن بگوييم . منزّهى تو [اى خداوند] ! اين، بهتانى بزرگ است»؟» ، مراد از بهتان ، افتراى بزرگ است ، مانند سخنش در باره مريم كه : «و آن بهتان بزرگى كه بر مريم زدند» .

.


1- .ر .ك : ص94 پانوشت 3 .

ص: 140

المعجم الكبير للطبراني عن سعيد بن جبير : « وَ لَوْلَا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ » يَعنِي القَذفَ ، ألا « قُلْتُم مَّا يَكُونُ لَنَا » يَعني ما يَنبَغي لَنا « أَن نَّتَكَلَّمَ بِهَذَا » يَعني بِالقَذفِ ، ولَم تَرَ أعيُنُنا « سُبْحَانَكَ » يَعني ألا قُلتُم : سُبحانَكَ « هَذَا بُهْتَانٌ عَظِيمٌ » . (1)

5 / 2عَدَمُ تَرتيبِ الأَثَرِ عَلَى الأَقاويِلِالإمام الباقر عليه السلام :سُئِلَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : كَم بَينَ الحَقِّ وَالباطِلِ ؟ فَقالَ : أربَعُ أصابِعَ ، ووَضَعَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام يَدَهُ عَلى اُذُنِهِ وعَينَيهِ ، فَقالَ : ما رَأَتهُ عَيناكَ فَهُوَ الحَقُّ ، وما سَمِعَتهُ اُذُناكَ فَأَكثَرُهُ باطِلٌ . (2)

نهج البلاغة عن الإمام عليّ عليه السلام_ فِي النَّهيِ عَن سَماعِ الغيبَةِ وفِي الفَرقِ بَينَ الحَقِّ وَالباطِلِ _ :أيُّهَا النّاسُ! مَن عَرَفَ مِن أخيهِ وَثيقَةَ دينٍ وسَدادَ طَريقٍ ، فَلا يَسمَعَنَّ فيهِ أقاويلَ الرِّجالِ . أما إنَّهُ قَد يَرمِي الرّامي وتُخطِئُ السِّهامُ ، ويُحيلُ الكَلامُ ، وباطِلُ ذلِكَ يَبورُ ، وَاللّهُ سَميعٌ وشَهيدٌ . أما إنَّهُ لَيسَ بَينَ الحَقِّ وَالباطِلِ إلّا أربَعُ أصابِعَ . فَسُئِلَ عليه السلام عَن مَعنى قَولِهِ هذا ، فَجَمَعَ أصابِعَهُ ووَضَعَها بَينَ اُذُنِهِ وعَينِهِ ، ثُمَّ قالَ : الباطِلُ أن تَقولَ : «سَمِعتُ» ، وَالحَقُّ أن تَقولَ : «رَأَيتُ» . (3)

.


1- .المعجم الكبير للطبراني : ج 23 ص 144 ح 204 ، مجمع الزوائد : ج 7 ص 183 ح 11205 ، تفسير ابن أبي حاتم : ج 8 ص 2549 ح14236 و14239 ، الدرّ المنثور : ج 6 ص 153 .
2- .الخصال : ص 236 ح 78 عن ميّسر بن عبد العزيز ، بحار الأنوار : ج 75 ص 196 ح 9 و 10 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 141 ، بحارالأنوار : ج 75 ص 197 ح 16 .

ص: 141

5 / 2 ترتيب اثر ندادن به گفته ها

المعجم الكبير، طبرانى_ به نقل از سعيد بن جبير _ : «و چرا وقتى آن را شنيديد» يعنى آن تهمت را ، «نگفتيد: براى ما نيست» يعنى براى ما سزاوار نيست «كه در اين باره سخن بگوييم» يعنى در باره آن تهمت ، در حالى كه با چشم خود نديده ايم. «منزّهى تو!» ، يعنى : چرا نگفتيد : «منزّهى تو! «اين، بهتانى بزرگ است» »؟ .

5 / 2ترتيب اثر ندادن به گفته هاامام باقر عليه السلام :از امير مؤمنان عليه السلام سؤال شد : فاصله ميان حق و باطل، چه قدر است ؟ فرمود : «چهار انگشت» و امير مؤمنان عليه السلام دستش را بر گوش و چشمان خود نهاد و فرمود : «آنچه چشمانت مى بيند، آن ، حق است و آنچه گوش هايت مى شنوند، بيشترِ آن، نادرست است» .

نهج البلاغة_ در نهى از گوش كردن به غيبت و فرق ميان حق و باطل _ :[امام على عليه السلام فرمود:] «اى مردم ! هر كس برادر خود را به استوارى در دين و درستىِ راه، شناخت ، ديگر هرگز نبايد به گفته هاى مردم در باره او گوش سپارد . آگاه باشيد كه گاه تيرانداز تير مى افكند و تيرها به خطا مى رود ، و بسا سخنى كه باطل است و بطلان آن، از بين مى رود ، و خدا شنوا و گواه است . آگاه باشيد كه ميان حق و باطل، تنها چهار انگشت فاصله است» . از امام عليه السلام در باره معناى اين سخنش سؤال شد . ايشان ، انگشتان خود را به هم چسباند و آنها را ميان گوش و چشم خويش نهاد و سپس فرمود : «باطل، اين است كه بگويى : شنيدم ، و حق، آن است كه بگويى : ديدم» .

.

ص: 142

5 / 3الصَّبرُ عَلى بُهتِ السَّفيهِعيون أخبار الرضا عليه السلام عن أحمد بن الحسين كاتب أبي الفيّاض عن أبيه :حَضَرنا مَجلِسَ عَلِيِّ بنِ موسى عليه السلام فَشَكا رَجُلٌ أخاهُ ، فَأَنشَأَ يَقولُ : اِعذِر أخاكَ عَلى ذُنوبِهِوَاستُر وغَطِّ عَلى عُيوبِهِ وَاصبِر عَلى بُهتِ السَّفيهِ ولِلزَّمانِ عَلى خُطوبِهِ ودَعِ الجَوابَ تَفَضُّلاًوكِلِ الظَّلومَ إلى حَسيبِهِ (1)

موسى بن عمران عليه السلام_ في مُناجاتِهِ _ :أسأَلُكَ يارَبِّ أن لا يُقالَ فِيَّ ما لَيسَ فِيَّ . فَقالَ : يا موسى ، ما فَعَلتُ هذا لِنَفسي ، فَكَيفَ لَكَ ؟ ! (2)

5 / 4ثَوابُ الصَّبرِ عَلَى البُهتانِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :يُجاءُ بِالعَبدِ يَومَ القِيامَةِ ، فَتوضَعُ حَسَناتُهُ في كِفَّةٍ وسَيِّئاتُهُ في كِفَّةٍ ، فَتَرجَحُ السَّيِّئاتُ ، فَتَجيءُ بِطاقَةٌ فَتَقَعُ في كِفَّةِ الحَسَناتِ فَتَرجَحُ بِها ، فَيَقولُ : يا رَبِّ ! ما هذِهِ البِطاقَةُ ؟ فَما مِن عَمَلٍ عَمِلتُهُ في لَيلي ونَهاري إلّا وقَدِ استُقبِلتُ بِهِ! قالَ : هذا ما قيلَ فيكَ وأَنتَ مِنهُ بَريءٌ . (3)

.


1- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 176 ح 4 ، بشارة المصطفى : ص 78 عن إبراهيم بن هاشم ، إعلام الورى : ج 2 ص 69 ، كشف الغمّة : ج 3 ص 59 عن أبي الحسن كاتب الفرايض عن أبيه ، بحار الأنوار : ج 49 ص 110 ح 5 .
2- .إرشاد القلوب : ج 1 ص 134 .
3- .نوادر الاُصول : ج 1 ص 120 عن ابن عمر ، كنز العمّال : ج 14 ص 383 ح 39024 ؛ بحار الأنوار ( الإجازات للمجلسي ) : ج 109 ص 112 .

ص: 143

5 / 3 شكيبايى در برابر بهتان هاى نادانان
5 / 4 ثواب شكيبايى در برابر بهتان

5 / 3شكيبايى در برابر بهتان هاى نادانانعيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از احمد بن حسين (كاتبِ ابو فياض)، از پدرش _ :در محضر امام رضا عليه السلام بوديم كه مردى از برادر خود، گله و شكايت كرد . امام عليه السلام اين ابيات را خواند : برادرت را در اشتباهاتش معذور بدار پرده پوشى كن و عيب هايش را بپوشان. در برابر بهتان زدن هاى نابخردْ مردمان و بر ناملايمات روزگار، شكيبا باش. بزرگوارانه از جواب دادن به او در گذر و كار ستمكار را به حسابرسش وا گذار.

إرشاد القلوب :موسى بن عمران عليه السلام در مناجاتش گفت : پروردگارا ! از تو مى خواهم كه آنچه در من نيست، به من نسبت داده نشود . خداوند فرمود : «اى موسى ! من اين كار را براى خودم نكرده ام . پس چگونه براى تو انجام دهم ؟ !».

5 / 4ثواب شكيبايى در برابر بهتانپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :روز رستاخيز ، بنده را مى آورند و كارهاى خوب او را در يك كفّه[ى ترازوى اعمال] مى نهند و بدى هايش را در كفّه ديگر . پس كفّه بدى هايش سنگينى مى كند . برگه اى مى آيد و در كفّه كارهاى خوب او مى افتد و در نتيجه ، اين كفّه سنگين تر مى شود . مى گويد بار پروردگارا ! اين برگه چيست ؟ من در هيچ شب و روز خود، عملى انجام نداده بودم، مگر اين كه با آن رو به رو شدم . خداوند مى فرمايد : «اين ، چيزى است كه در باره ات گفته شد و تو از آنها مبرّا بودى» .

.

ص: 144

الإمام علي عليه السلام :لا يَسوءَنَّكَ ما يَقولُ النّاسُ فيكَ ؛ فَإِنَّهُ إن كانَ كَما يَقولونَ كانَ ذَنبا عُجِّلَت عُقوبَتُهُ ، وإن كانَ عَلى خِلافِ ما قالوا كانَت حَسَنَةً لَم تَعمَلها . (1)

5 / 5بَذلُ المالِ لِوِقايَةِ العِرضِشرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد :رَوى أبو جَعفَرٍ مُحَمَّدُ بنُ حَبيبٍ أنَّ الحَسَنَ عليه السلام أعطى شاعِرا ، فَقالَ لَهُ رَجُلٌ مِن جُلَسائِهِ : سُبحانَ اللّهِ ! أتُعطي شاعِرا يَعصِي الرَّحمنَ ، ويَقولُ البُهتانَ ؟ فَقالَ : يا عَبدَ اللّهِ ، إنَّ خَيرَ ما بَذَلتَ مِن مالِكَ ما وَقَيتَ بِهِ عِرضَكَ ، وإنَّ مِنِ ابتِغاءِ الخَيرِ اتِّقاءَ الشَّرِّ . (2)

.


1- .غرر الحكم : ج 6 ص 320 ح 10378 ، عيون الحكم والمواعظ : ص 526 ح 9585 .
2- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 16 ص 10 ؛ بحار الأنوار : ج 43 ص 358 ح 35 .

ص: 145

5 / 5 بخشيدن مال براى آبرودارى

امام على عليه السلام :از آنچه مردم در باره ات مى گويند، ناراحت مشو ؛ زيرا اگر چنان باشد كه آنها مى گويند، گناهى از تو سر زده است كه در كيفرش تعجيل شده [و با آن سخنانِ مردم، در همين دنيا مجازات شده اى] ، و اگر چنان نباشد كه آنها گفته اند، [غيبت آنها براى تو] حسنه اى خواهد بود كه انجامش نداده اى .

5 / 5بخشيدن مال براى آبرودارىشرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد :ابو جعفر محمّد بن حبيب، روايت كرده است كه حسن عليه السلام به شاعرى صله اى داد . مردى از اهل مجلس گفت : سبحان اللّه ! به شاعرى كه خداى مهربان را نافرمانى مى كند و بهتان مى زند [و دروغ مى بافد]، داد و دهِش مى كنى ؟ فرمود : «اى بنده خدا ! بهترين بخششى كه از دارايى ات مى كنى، آن بخششى است كه با آن، آبرويت را نگه دارى ، و يكى از راه هاى به دست آوردن خير، نگه داشتن خود از شر است» .

.

ص: 146

. .

ص: 147

48 . مباهله (نفرين كردن به يكديگر)

اشاره

48 . مباهله (نفرين كردن به يكديگر)درآمدفصل يكم : تشريع مباهلهفصل دوم : استدلال هاى اهل بيت عليهم السلام به ماجراى مباهلهفصل سوم : چند نمونه از مباهله هاى غير اهل بيت عليهم السلامفصل چهارم : آداب روز مباهله

.

ص: 148

. .

ص: 149

درآمد

مباهله ، در لغت

درآمدمباهله ، در لغتواژه «مباهله»، برگرفته از ريشه «بَهْل» است . گفتنى است كه «بهل»، داراى معانى مختلفى است (1) كه يكى از آنها عبارت است از: نوعى دعا كه همراه با اخلاص، اصرار ، التماس و ناله و زارى باشد (2) و «بهل» و «مباهله» در اين جا به اين معناست . فراهيدى در اين باره مى گويد : باهَلتُ فُلانا أى : دَعَونا عَلَى الظّالِمِ مِنّا ، وَ بَهَلتُهُ : لَعَنتُهُ ، وَ ابتَهَلَ إلَى اللّهِ فِى الدُّعاءِ أى : جَدَّ وَ اجتَهَدَ . (3) [جمله] «باهلتُ فلانا»، يعنى: [من و فلانى] بر ستمگرِ از خويش نفرين كرديم . (4) «بَهَلتُه» يعنى : او را لعنت كردم . «ابتهل إلى اللّه فى الدعاء» يعنى : در دعا به درگاه خدا كوشش و تلاش كرد .

.


1- .در معجم مقاييس اللغة (ج 1 ص 310 مادّه «بهل») آمده : البا ، والهاء واللام اُصول ثلاثةٌ : أحدها التخلية ، والثاني جنسٌ من الدعاء ، والثالث قِلَّةٌ في الماء ... وأمّا الآخَرُ فالابتهال والتضرّع في الدعاء .
2- .در صحاح اللغة (ج 4 ص 1643 مادّه «بهل») آمده : المباهلة : الملاعنة . والابتهال : التضرع . ويقال في قوله تعالى : « ثُمَّ نَبْتَهِلْ » (آل عمران : آيه 61) أي نُخلِصُ في الدعاء.
3- .ترتيب كتاب العين : ص 100 مادّه «بهل» .
4- .يعنى: هر يك از ما گفتيم : نفرين خدا بر آن يك از ما كه ستمگر است و در حقّ ديگرى ظلم كرده است .

ص: 150

مباهله، در قرآن و حديث
متن حديث مباهله

بنا بر اين، «بهل» با «لعن» ، اين تفاوت را دارد كه «لعن»، نفرين كردن ديگرى به اين است كه از رحمت خدا دور باشد؛ ولى «بهل»، پافشارى و اصرار در لعن است. از اين رو، كسى كه اصرار و التماس در دعا و نفرين داشته باشد، «مبتهل» ناميده مى شود . اين نكته نيز قابل توجّه است كه «مباهله» همواره رابطه اى ميان دو نفر و يا دو گروه متخاصم است كه هر يك براى اثبات حقّانيت خود، از خداوند متعال مى خواهد بر طرف مقابلِ خود _ كه او را ظالم مى پندارد _ ، لعنت فرستد ؛ امّا «ابتهال» مى تواند تنها دعا براى شخص «مبتهل» باشد . بنا بر اين ، هر مباهله اى، ابتهال نيز هست ؛ ولى هر ابتهالى، مباهله نيست .

مباهله، در قرآن و حديثدر قرآن كريم، واژه «مباهله» به كار نرفته و تنها يك بار، كلمه «نبتهل» (به صيغه مضارع متكلّم مع الغير) در آيه 61 از سوره آل عمران (آيه مُباهله) به كار رفته است كه به همين، جهت آيه ياد شده ، آيه مباهله ناميده مى شود ؛ امّا در احاديث اسلامى و منابع تاريخى، در تبيين شأن نزول آيه مباهله ، اين واژه و مشتقّات آن، فراوان به كار رفته اند . (1)

متن حديث مباهلهحديث مباهله ، حديثى است در باره شأن نزول آيه مباهله . متن اين حديث، به تناسب منابع مختلفى كه آن را نقل كرده اند ، گاه به صورت موجز و كوتاه و گاه همراه با داستان تاريخى مربوط به آن ، به تفصيل، گزارش شده است . كوتاه ترين گزارش اين حديث، روايت مسلم نيشابورى است كه از سعد بن ابى وقّاص چنين نقل كرده

.


1- .ر . ك : ص162 _ 172 ح 4 _ 7 و... .

ص: 151

اعتبار حديث مباهله

است : لَمّا نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ : «فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ» دَعا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلِيّا وَ فاطِمَةَ وَ حَسَنا وَ حُسَينا عليهم السلام فَقالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلى . (1) چون اين آيه نازل شد : «بگو : بياييد ما فرزندانمان را و شما فرزندانتان را بخوانيم» ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، على و فاطمه و حسن و حسين را فرا خواند و فرمود : بار خدايا ! اينان، خانواده من اند . و بلندترين گزارش اين حديث نيز ، روايت سيّد ابن طاووس است كه تفصيل آن در فصل يكم آمده است . (2)

اعتبار حديث مباهلهحديث مباهله ، در منابع مختلف حديثى ، تفسيرى ، تاريخى و كلامىِ پيروان اهل بيت و اهل سنّت، نقل شده است . 3

.


1- .ر.ك: ص162 ، ح 3
2- .ر.ك: ص172 ، ح 7.

ص: 152

گفتنى است كه اكثر قريب به اتّفاق ناقلان حديث مباهله ، تواتر و يا صحّت آن را تأييد كرده اند . سيّد ابن طاووس در كتاب سعد السعود ، با نقل از تفسير ابو عبد اللّه محمّد بن عبّاس بن مروان معروف به حجّام مى گويد : وَ فى آيَةِ المُباهَلَةِ بِمَولانا عَلىٍّ وَ فاطِمَةَ وَ الحَسَنِ وَ الحُسَينِ عليهم السلام لِنَصارى نَجرانَ رَواهُ مِن أحَدٍ وَ خَمسينَ طَريقا عمّن سمّاهُ مِنَ الصَّحابَةِ وَ غَيرِهم . (1) در آيه مباهله پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به توسّط مولايمان على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام با ترسايان نجران ، حديث مربوط آن را ابن حجّام (2) از پنجاه و يك طريق ، از صحابه و غير صحابه ، روايت كرده و نام آنان را آورده است . او در ادامه به نام راويان اين حديث، اشاره كرده است. حاكم نيشابورى مى گويد : وَ قَد تَواتَرتِ الأخبارُ فِى التَّفاسير عَن عَبدِ اللّهِ بنِ عَبّاسِ وَ غَيرِهِ أنَّ رَسولَ اللّهِ أخَذَ يَومَ المُباهَلَةِ بِيَدِ عَلىّ وَ حَسَنٍ وَ حُسَينٍ وَ جَعَلوا فاطِمَةَ وَراءَهُم ، ثُمَّ قالَ : هؤُلاءِ أبناءُنا وَ أَنفُسُنا وَ نِساءُنا ... . (3)

.


1- .سعد السعود : ص 91 .
2- .صاحب تفسير ما اُنزل من القرآن فى النبىّ وأهل بيته .
3- .معرفة علوم الحديث : ص 50 .

ص: 153

در تفاسير ، اخبار و احاديث متواتر، به نقل از عبد اللّه بن عبّاس و ديگران آمده است كه در روز مباهله ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دست على و حسن و حسين را گرفت و فاطمه را پشت سر خود قرار دادند و سپس فرمود : «اينان اند فرزندان ما و خود ما و زنان ما» ... . جَصّاص در أحكام القرآن آورده است : نَقَلَ رُواةُ السيَرِ و نَقَلَةُ الأثَرِ لَم يَختَلِفوا فيهِ : أنّ النبىَّ صلى الله عليه و آله أَخَذَ بِيَدِ الحَسَنِ وَ الحُسَينِ وَ عَلىٍّ وَ فاطِمَةَ رضى اللّه عنهم ، ثُمَّ دَعا النَّصارى الذين حاجّوهُ إلَى المُباهَلَة . (1) راويان اخبار و ناقلان آثار، به اتّفاق آورده اند كه پيامبر صلى الله عليه و آله دست حسن و حسين و على و فاطمه عليهم السلام را گرفت و سپس نصرانيان را _ كه خواهان محاجّه با وى از طريق مباهله شده بودند _ فرا خواند . فخر رازى پس از نقل حديث مباهله مى نويسد : وَ اعلَم أنَّ هذِهِ الرِّوايَةَ كَالمُتَّفَقِ عَلى صِحَّتِها بَينَ أهلِ التَّفسيرِ . (2) آگاه باش كه اين حديث در ميان مفسّران، مانند حديثى است كه علما بر آن، اتّفاق نظر دارند . در سنن الترمذى نيز با اشاره به حديث مباهله آمده است : هذا حَديثٌ صَحيحٌ غَريبٌ مِن هذا الوَجه. (3) اين حديث ، حديثى صحيح و از اين جهت ، غريب است . و ابن تيميّه مى گويد : أمّا أخذُه صلى الله عليه و آله عليّا و فاطمةَ و الحسنَ و الحسينَ فى المباهلة فحديثٌ صحيح . (4)

.


1- .أحكام القرآن، جصاص : ج 2 ص 295 .
2- .تفسير الفخر الرازى : ج 8 ص 89 .
3- .سنن الترمذى : ج 5 ص 638 ذيل ح 3724 .
4- .منهاج السنّة : ج 7 ص 123 .

ص: 154

زمينه هاى واقعه مباهله

اين حديث كه پيامبر صلى الله عليه و آله در روز مباهله، على و فاطمه و حسن و حسين را همراه خود برد، حديثى صحيح است . بنا بر اين ، ترديد در صحّت اين حديث ، (1) يا تحريف آن به صورت افزودن (2) بر نام هاى اين چهار نفر (على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السلام ) كه پيامبر صلى الله عليه و آله همراه خود براى مباهله برد و يا كاستن از آنها ، (3) ناشى از جهل و لجاج، يا بى مهرى و يا بغض نسبت خاندان رسالت است و ارزش علمى ندارد . (4)

زمينه هاى واقعه مباهلهفتح مكّه در سال هشتم هجرى توسّط سپاه اسلام كه بدون خونريزى انجام گرديد ، موجب درخشش تدريجى قدرت فرهنگى و سياسى اسلام در حجاز و بلكه در سراسر جهان گرديد . از اين رو ، مدينه كه كانون اصلى انقلاب اسلامى بود ، مورد توجّه رهبران مذهبى و سياسى جهان قرار گرفت . اين پديده فرهنگى و سياسى ، بستر مناسبى شد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با اعزام نماينده ويژه و ارسال نامه براى رهبران سياسى و مذهبى جهان، بويژه مناطق نزديك به مدينه ، آنها را به پذيرش اسلام و يا به رسميت شناختن دولت اسلامى و التزام به مقرّرات آن، فرا خواند . طبعا بسيارى از مخاطبان نامه هاى پيامبر صلى الله عليه و آله ، مايل بودند كه با آمدن به مدينه ، از نزديك با كانون انقلاب اسلامى و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آشنا شوند . از اين رو در سال نهم

.


1- .ر . ك : تفسير المنار : ج 3 ص 322 .
2- .ر.ك : تاريخ دمشق : ج 39 ص 177 ، السيرة النبويّة، دحلان : ج 3 ص 5 .
3- .ر.ك : تفسير الطبرى : ج 3 ص 299 ، تاريخ المدينة المنورّة : ج 2 ص 582 .
4- .ر.ك : الميزان فى تفسير القرآن : ج 3 ص 375 .

ص: 155

هجرى به تدريج ، هيئت هاى نمايندگى طوايف و قبايل عرب به حضور پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى رسيدند و بدين جهت، مورّخان، اين سال را «عام الوفود» ناميده اند . نامه پيامبر صلى الله عليه و آله به مسيحيان نجران، (1) از جمله نامه هاى ارسالى ايشان در سال نهم هجرى (2) است . متن نامه چنين است : بِسمِ إلهِ إبراهيمَ وَ إسحاقَ وَ يَعقوبَ ، مِن مُحَمَّدٍ النَّبِىِّ رَسولِ اللّهِ إلى اُسقُفِّ نَجرانَ وَ أَهلِ نَجرانَ : إن أسلَمتُم فَإِنّى أحمَدُ إلَيكُمُ اللّهَ إلهَ إبراهيمَ وَ إسحاقَ وَ يَعقوبَ . أمّا بَعدُ ، فَإِنّى أدعوكُم إلى عِبادَةِ اللّهِ مِن عِبادَةِ العِبادِ ، وَ أَدعوكُم إلى وِلايَةِ اللّهِ مِن وِلايَةِ العِبادِ ، فَإِن أبَيتُم فَالجِزيَةُ ، فَإِن أبَيتُم فَقَد آذَنتُكُم بِحَربٍ ، وَ السَّلامُ . (3) به نام خداى ابراهيم و اسحاق و يعقوب. از محمّدِ پيامبر، فرستاده خدا، به اسقف نجران و مردم نجران : اگر اسلام آورديد ، پس هم صدا با شما، خداى معبود ابراهيم و اسحاق و يعقوب را مى ستايم و سپس من شما را از پرستش بندگان به پرستش خداوند ، و از حاكميت بندگان به حاكميت خداوند، فرا مى خوانم ، و اگر نپذيرفتيد، بايد گزيت دهيد ، و اگر ندهيد، با شما اعلام جنگ مى كنم . بدرود . پس از ارسال اين نامه ، يك هيئت بلندپايه از رهبران مسيحيان نجران، به مدينه آمدند و با پيامبر صلى الله عليه و آله مذاكره و مناظره نمودند . آنها از روى تعصّب و لجاجت ، دلايل روشن پيامبر صلى الله عليه و آله را براى اثبات رسالت او نپذيرفتند. از اين رو، گفتگوهاى آنان به نتيجه نرسيد و در نهايت، با نزول آيه 61 سوره آل عمران ، پيامبر صلى الله عليه و آله از سوى خداوند متعال مأموريت يافت كه به آنها پيشنهاد مباهله دهد تا خداوند متعال، خود ، ميان مدّعى نبوّت (پيامبر صلى الله عليه و آله ) و مسيحيان، داورى كند و دروغگو را رسوا سازد . اين پيشنهاد پيامبر صلى الله عليه و آله براى فيصله دادن به مجادلات هيئت اعزامى مسيحيان نجران ، نزد خاص و عامّ مسلمانان و مسيحيان، از هر دليل و برهانى، كارسازتر بود ؛ امّا رهبران مسيحيان نجران، با اين كه ابتدا پيشنهاد مباهله را پذيرفته بودند ، پس از اين كه در روز موعود به ميعادگاه وارد شدند و نشانه هاى صدق و حقّانيت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را ديدند ، از انجام آن منصرف شدند و به امضاى صلح نامه اى كه پيامبر صلى الله عليه و آله شروط آن را مشخّص فرمود و به پرداخت جزيه ، تن در دادند .

.


1- .ر.ك : نهاية الأرب : ص 19 و 55 ، معجم البلدان : ج 2 ص 538 و ج 5 ص 267 ، معجم ما استعجم : ج 4 ص 1298 ، فتوح البلدان : ج 1 ص 79 ، لغت نامه دهخدا : مدخل «نجران» ، لسان العرب : ج 5 ص 195 .
2- .ر.ك : كلام فى تاريخ المباهلة .
3- .دلائل النبوّة، بيهقى : ج 5 ص 385 ، تفسير ابن كثير : ج 2 ص 43 ، البداية و النهاية : ج 5 ص 53 ، إمتاع الأسماع : ج 14 ص 67 ، سبل الهدى و الرشاد : ج 6 ص 451 ، الوثائق السياسيّة : ص 179 ش 95 ، الدرّ المنثور : ج 2 ص 229 ؛ تاريخ اليعقوبى : ج 2 ص 81 ، بحار الأنوار : ج 35 ص 262 .

ص: 156

برجسته ترين نكات در واقعه مباهله
1 . اثبات حقّانيت اسلام در برابر مسيحيت

برجسته ترين نكات در واقعه مباهلهواقعه مباهله ، از جهات مختلفى حائز اهمّيت و قابل تأمّل و بررسى است . مهم ترين و برجسته ترين نكاتى كه در اين رويداد ملاحظه مى شود، عبارت اند از :

1 . اثبات حقّانيت اسلام در برابر مسيحيتواقعه مباهله ، نشان داد كه رهبران مسيحى نجران ، مانند ديگر علماى مسيحى معاصر پيامبر صلى الله عليه و آله ، علائم پيامبر خاتم را در كتب آسمانى خود، خوانده بودند و آنها را كاملاً بر شخصِ ايشان، منطبق مى دانستند ؛ امّا براى آن كه موقعيت خود را در جامعه مسيحيت از دست ندهند ، حق را كتمان مى كردند ، چنان كه قرآن تصريح مى فرمايد : «الَّذِينَ ءَاتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَ إِنَّ فَرِيقًا مِّنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ . (1)

.


1- .بقره : آيه 146 .

ص: 157

2 . اثبات جانبدارى اسلام از منطق و صلح
3 . اثبات برترى اهل بيت عليهم السلام

كسانى كه به آنان كتاب داديم، او را مى شناسند، همچنان كه فرزندان خود را مى شناسند ؛ ليكن گروهى از ايشان، حقيقت را پوشيده مى دارند، با آن كه مى دانند» . بنا بر اين ، جريان مباهله ، نه تنها براى اثبات صداقت و حقّانيت پيامبر صلى الله عليه و آله در برابر مسيحيت نجران، از هر برهانى كارآيى بيشترى داشت ، بلكه يكى از ادلّه حقّانيت اسلام در برابر مسيحيت در طول زمان و تا دامنه قيامت است . جالب توجّه، اين كه: از زمان واقعه مباهله در سال نهم هجرى تا كنون، هيچ عالم مسيحى اى براى مباهله با مسلمانان، اعلام آمادگى نكرده است .

2 . اثبات جانبدارى اسلام از منطق و صلحدومين نكته قابل توجّه در واقعه مباهله ، اثبات جانبدارى اسلام از منطق و صلح است . اين ماجرا نشان مى دهد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در برخورد با قدرت هاى مخالف خود ، در گام نخست، تلاش مى كرد با بهره گيرى از گفتگو و مناظره و استفاده از دليل و برهان، آنها را به حق دعوت نمايد و در گام دوم ، اگر معتقد به خدا بودند ، آنها را به مباهله و داورى خداوند متعال مى خواند ، و اگر مباهله را هم نمى پذيرفتند ، در صورتى كه شرايط اسلام را قبول مى كردند ، پيمان نامه سياسى امضا مى كرد . بنا بر اين، استفاده اسلام از قدرت در ميدان نبرد ، تنها براى شكستن سدهاى آگاهى و آزادى انديشه بود .

3 . اثبات برترى اهل بيت عليهم السلامدر واقعه مباهله ، پيامبر صلى الله عليه و آله براى بيان مصداق «أبنائنا» در آيه مباهله ، حسن عليه السلام و حسين عليه السلام را ، و براى روشن شدن مصداق «نسائنا» ، فاطمه عليهاالسلامرا ، و براى نشان دادن مصداق «أنفسنا» ، امام على عليه السلام را ، همراه خود براى مباهله برد و آنان را اهل خود

.

ص: 158

4 . اثبات خلافت بلا فصل امام على عليه السلام
بزرگداشت روز مباهله

خواند . (1) اين اقدام پيامبر صلى الله عليه و آله ، بيانگر برترى آنان بر ساير امّت اسلامى است ، چنان كه اهل بيت عليهم السلام در احاديث فراوان و در موارد متعدّدى، براى نشان دادن جايگاه الهى و قرآنى خود ، به آيه مباهله احتجاج كرده اند . (2)

4 . اثبات خلافت بلا فصل امام على عليه السلامآيه مباهله در كنار اقدام عملى پيامبر صلى الله عليه و آله در معرّفى امام على عليه السلام به عنوان «نفس» خود ، به روشنى نشان مى دهد كه پس از پيامبر صلى الله عليه و آله هيچ يك از صحابه، مانند على عليه السلام شايستگى خلافت بلافصل ايشان را ندارد. از اين رو، امام رضا عليه السلام در جواب مأمون كه پرسيد : دليل بر خلافت جدّت [على بن ابى طالب] چيست ؟ عبارتِ «خودمان» را بيان مى نمايد و وقتى مأمون مى گويد: اين در صورتى است كه «زنانمان» نبود؛ ولى امام رضا عليه السلام در جواب مى فرمايد كه : «اگر «پسرانمان» نبود، دلالت نداشت»، كه مأمون، ساكت مى شود .

بزرگداشت روز مباهلهبر پايه برخى احاديث ، روز 24 ذى حجّه، (3) روز ميعاد مباهله پيامبر صلى الله عليه و آله با نمايندگان

.


1- .در كتاب المحاسن و المساوى (ص 42) ، به نقل از مردى از بنى هاشم آمده كه : پدرم برايم نقل كرد : در جلسه محمّد بن عايشه در بصره شركت كردم . مردى از وسط جمعيت برخاست و[رو به محمّد كرد و ]گفت : اى ابو عبد الرحمان! با فضيلت ترين صحابه پيامبر خدا چه كسانى بودند ؟ گفت : ابو بكر ، عمر ، عثمان ، طلحه ، زبير ، سعد ، سعيد ، عبد الرحمان بن عوف و ابو عبيده جرّاح . آن مرد به محمّد گفت : پس على بن ابى طالب كجاست ؟ گفت : اى مرد! در باره اصحاب پيامبر خدا پرسيدى ، يا در باره خودش ؟ گفت : در باره اصحابش پرسيدم . گفت : خداوند _ تبارك و تعالى _ مى فرمايد : « قُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمْ ؛ بگو : بياييد ، پسرانمان و زنانمان و خودمان و خودتان را فرا بخوانيم» (آل عمران : آيه 61) . با اين وصف ، چگونه اصحاب پيامبر ، همانند خود او خواهند بود ؟!
2- .ر.ك : ص281 (فصل دوم : استدلال هاى اهل بيت عليهم السلام به ماجراى مباهله) .
3- .نظريّات ديگر در باره روز مباهله، 21 ، 24 ، 25 يا 27 ذى حجّه اند؛ امّا شيخ طوسى با استناد به حديث 24 ذى حجّه، اين قول را اختيار نموده و اين گفتار، شهرت پيدا كرده است (ر.ك: الإقبال : ج 2 ص 354 ، المصباح، كفعمى : ص 515 ، المصباح المتهجّد : ص 759 و 764) .

ص: 159

مشروعيت عامّ مباهله براى اثبات حق

مسيحيان نجران بود كه آنها از مباهله امتناع كردند و مصالحه را پذيرفتند . در احاديث اهل بيت عليهم السلام ، آداب و اعمالى براى اين روز، ذكر شده (1) كه شايسته است براى بهره گيرى از بركات اين روز مبارك و تجديد خاطره واقعه مباهله و تعظيم شعائر الهى ، مورد توجّه جامعه اسلامى بويژه اهل مراقبت، قرار گيرد .

مشروعيت عامّ مباهله براى اثبات حقمشروعيت عامّ «مباهله براى اثبات و روشن شدن حق، پس از اقامه برهان» ، از جمله مطالبى است كه مى توان از آيه مباهله استنباط كرد، چنان كه احاديث اهل بيت عليهم السلام (2) و سيره بزرگان دين (3) نيز بر اين معنا دلالت دارند . از اين رو، بسيارى از فقها به مشروعيت مطلق مباهله براى اثبات حق، فتوا داده اند . (4) گفتنى است كه در شمارى از احاديث، آدابى براى مباهله ذكر شده (5) كه رعايت آنها ، موجب تقويت توجّه قلبى مباهله كننده به خداوند متعال و زمينه سازِ اجابت دعاى اوست .

.


1- .ر . ك : ص 309 (مباهله / فصل چهارم : آداب روز مباهله) .
2- .ر.ك : ص277 (مباهله / فصل يكم / جايز بودن مباهله با هر منكرِ حقّى) .
3- .ر.ك : الغيبة : ص 307 ح 258 .
4- .ر.ك: الكافى : ج 1 ص 324 ح 2 وج 2 ص 513 ح 1 و فتح البارى : ج 8 ص 74 .
5- .راجع : ص 309 (مباهله / فصل چهارم : آداب روز مباهله) .

ص: 160

الفصل الأوّل : تشريع المباهلة1 / 1مَبدَأُ تَشريعِ المُباهَلَةِالكتاب«فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ» . (1)

الحديثتفسير الطبري عن زيد بن عليّ عليه السلام_ في قَولِهِ تَعالى : «تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ» الآيَةَ _ :كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله وعَلِيٌّ وفاطِمَةُ وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ عليهم السلام . (2)

دلائل النبوّة لأبي نعيم عن جابر_ في تَفسيرِ آيَةِ المُباهَلَةِ _ : «وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمْ» : رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وعَلِيٌّ ، «أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ» : الحَسَنُ وَالحُسَينُ ، «وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ» : فاطِمَةُ ، رَضِيَ اللّهُ عَنهُم أجمَعينَ . (3)

.


1- .آل عمران : 61 .
2- .تفسير الطبري : ج 3 الجزء 3 ص 300 .
3- .دلائل النبوّة لأبي نعيم : ص 354 ح 244 ، تفسير ابن كثير :ج 2 ص 45 ، شواهد التنزيل : ج 1 ص 163 ح 173 .

ص: 161

فصل يكم : تشريع مباهله
1 / 1 مبدأ تشريع مباهله

فصل يكم : تشريع مباهله1 / 1مبدأ تشريع مباهله (1)قرآن«از آن پس كه به آگاهى رسيده اى ، هر كس كه در باره او (عيسى) با تو مجادله كرد ، بگو : بياييد تا فرا خوانيم پسرانمان و پسرانتان را ، و زنانمان و زنانتان را ، و خودمان و خودتان را، آن گاه دعا و زارى كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان بفرستيم» .

حديثتفسير الطبرى_ به نقل از زيد بن على عليه السلام ، در باره سخن خداى متعال : «بياييد تا فرا خوانيم پسرانمان و پسرانتان را» تا آخر آيه _ :پيامبر صلى الله عليه و آله بود و على و فاطمه و حسن و حسين .

دلائل النبوّة، ابو نعيم_ به نقل از جابر، در تفسير آيه مباهله _ : «و خودمان و خودتان را» ، يعنى : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و على . «پسرانمان و پسرانتان را» ، يعنى : حسن و حسين . «و زنانمان و زنانتان را» ، يعنى: فاطمه . خداوند از همه ايشان خشنود باد !

.


1- .يعنى : زمان صدور نخستين فرمان مباهله ؛ آغاز قانون شدن مباهله در سنّت اسلامى .

ص: 162

صحيح مسلم عن سعد بن أبي وقّاص :. . . لَمّا نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ : «فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ» دَعا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلِيّا وفاطِمَةَ وحَسَنا وحُسَينا عليهم السلام فَقالَ : اللّهُمَّ هؤُلاءِ أهلي . (1)

تفسير العيّاشي عن عامر بن سعد :قالَ مُعاوِيَةُ لِأَبي : ما يَمنَعُكَ أن تَسُبَّ أبا تُرابٍ ؟ قالَ : لِثَلاثٍ رَوَيتُهُنَّ عَنِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله : لَمّا نَزَلَت آيَةُ المُباهَلَةِ : «تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ» الآيَةَ ، أخَذَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِيَدِ عَلِيٍّ وفاطِمَةَ وَالحَسَنِ وَالحُسَينِ عليهم السلام قالَ : هؤُلاءِ أهلي . (2)

1 / 2قِصَّةُ المُباهَلَةِ بِرِوايَةِ الإِمامِ الرّازِيِتفسير الفخر الرازي :رُوِيَ أنَّهُ صلى الله عليه و آله لَمّا أورَدَ الدَّلائِلَ عَلى نَصارى نَجرانَ ، ثُمَّ إنَّهُم أصَرّوا عَلى جَهلِهِم ، فَقالَ صلى الله عليه و آله : إنَّ اللّهَ أمَرَني إن لَم تَقبَلُوا الحُجَّةَ أن اُباهِلَكُم . فَقالوا : يا أبَا القاسِمِ ، بَل نَرجِعُ فَنَنظُرُ في أمرِنا ثُمَّ نَأتيكَ . فَلَمّا رَجَعوا قالوا لِلعاقِبِ (3) _ وكانَ ذا رَأيِهِم _ : يا عَبدَ المَسيحِ ، ما تَرى ؟ فَقالَ : وَاللّهِ ! لَقَد عَرَفتُم يا مَعشَرَ النَّصارى أنَّ مُحَمَّدا نَبِيٌّ مُرسَلٌ ، ولَقَد جاءَكُم بِالكَلامِ الحَقِّ في أمرِ صاحِبِكُم . وَاللّهِ ! ما باهَلَ قَومٌ نَبِيّا قَطُّ فَعاشَ كَبيرُهُم ولا نَبَتَ صَغيرُهُم ، ولَئِن فَعَلتُم لَكانَ الاِستِئصالُ ، فَإِن أبَيتُم إلَا الإِصرارَ عَلى دينِكُم وَالإِقامَةِ عَلى ما أنتُم عَلَيهِ ، فَوادِعُوا الرَّجُلَ وَانصَرِفوا إلى بِلادِكُم . وكانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله خَرَجَ وعَلَيهِ مِرطٌ (4) مِن شَعرٍ أسوَدَ ، وكانَ قَدِ احتَضَنَ الحُسَينَ وأَخَذَ بِيَدِ الحَسَنِ ، وفاطِمَةُ تَمشي خَلفَهُ ، وعَلِيٌّ رَضِيَ اللّهُ عَنهُ خَلفَها ، وهُوَ يَقولُ : إذا دَعَوتُ فَأَمِّنوا . فَقالَ اُسقُفُّ نَجرانَ : يا مَعشَرَ النَّصارى ! إنّي لَأَرى وُجوها لَو سَأَلُوا اللّهَ أن يُزيلَ جَبَلاً مِن مَكانِهِ لَأَزالَهُ بِها ، فَلا تُباهِلوا فَتَهلِكوا ولا يَبقى عَلى وَجهِ الأَرضِ نَصرانِيٌّ إلى يَومِ القِيامَةِ . ثُمَّ قالوا : يا أبَا القاسِمِ ، رَأَينا أن لا نُباهِلَكَ وأَن نُقِرَّكَ عَلى دينِكَ . فَقالَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ : فَإِذا أبَيتُمُ المُباهَلَةَ فَأَسلِموا ؛ يَكُن لَكُم ما لِلمُسلِمينَ وعَلَيكُم ما عَلَى المُسلِمينَ ، فَأَبَوا ، فَقالَ : فَإِنّي اُناجِزُكُمُ القِتالَ ، فَقالوا : ما لَنا بِحَربِ العَرَبِ طاقَةٌ ، ولكِن نُصالِحُكَ عَلى أن لا تَغزُوَنا ولا تَرُدَّنا عَن دينِنا ، عَلى أن نُؤَدِّيَ إلَيكَ في كُلِّ عامٍ ألفَي حُلَّةٍ : ألفاً في صَفَرٍ ، وأَلفاً في رَجَبٍ ، وثَلاثينَ دِرعا عادِيَةً مِن حَديدٍ . فَصالَحَهُم عَلى ذلِكَ . وقالَ : وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ ، إنَّ الهَلاكَ قَد تَدَلّى عَلى أهلِ نَجرانَ ، ولو لاعَنوا لَمُسِخوا قِرَدَةً وخَنازيرَ ، ولَاضطَرَمَ عَلَيهِمُ الوادي نارا ، ولَاستَأَصَلَ اللّهُ نَجرانَ وأَهلَهُ ، حَتَّى الطَّيرَ عَلى رُؤوسِ الشَّجَرِ ، ولَما حالَ الحَولُ عَلَى النَّصارى كُلِّهِم حَتّى يَهلِكوا . ورُوِيَ أنَّهُ صلى الله عليه و آله لَمّا خَرَجَ فِي المِرطِ الأَسوَدِ ، فَجاءَ الحَسَنُ رَضِيَ اللّهُ عَنهُ فَأَدخَلَهُ، ثُمَّ جاءَ الحُسَينُ رَضِيَ اللّهُ عَنهُ فَأَدخَلَهُ ، ثُمَّ فاطِمَةُ ، ثُمَّ عَلِيٌّ رَضِيَ اللّهُ عَنهُما ، ثُمَّ قالَ : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» (5) . وَاعلَم أنَّ هذِهِ الرِّوايَةَ كُالمُتَّفَقِ عَلى صِحَّتِها بَينَ أهلِ التَّفسيرِ وَالحَديثِ . (6)

.


1- .صحيح مسلم : ج 4 ص 1871 ح 32 ، سنن الترمذي : ج 5 ص 638 ح 3724 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 391 ح 1608 ، المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 163 ح 4719 ، السنن الكبرى : ج 7 ص 101 ح 13392 .
2- .تفسير العيّاشي : ج 1 ص 177 ح 59 ، بحار الأنوار : ج 21 ص 342 ح 11 .
3- .وهو عبد المسيح بن ثوبان اُسقف نجران ( شرح الأخبار : ج 2 ص 339 ) ، والعاقب يُطلق على من يكون بعد السيّد ؛ أي يعقبه ( راجع : بحار الأنوار : ج 35 ص 264 ) .
4- .المِرطُ : كِساءٌ من صوفٍ أو خَزٍّ كان يؤتَزَرُ به (مجمع البحرين : ج 3 ص 1688 «مرط») .
5- .الأحزاب : 33 .
6- .تفسير الفخر الرازي : ج 8 ص 88 .

ص: 163

1 / 2 ماجراى مباهله به روايت فخر رازى

صحيح مسلم_ به نقل از سعد بن ابى وقّاص _ :چون اين آيه: «پس بگو : بياييد تا فرا خوانيم پسرانمان و پسرانتان را» نازل شد ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله على و فاطمه و حسن و حسين را فرا خواند و فرمود : «بار خدايا ! اينان خانواده من اند» .

تفسير العيّاشى_ به نقل از عامر بن سعد _ :معاويه به پدرم گفت : چه چيزى مانع تو از آن مى شود كه ابو تراب را سب كنى ؟ گفت : سه چيز كه خود، آنها را از پيامبر صلى الله عليه و آله روايت كرده ام : چون آيه مباهله: «بياييد تا فرا خوانيم پسرانمان و پسرانتان را .. .» نازل شد ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دست على و فاطمه و حسن و حسين را گرفت و فرمود : «اينان، خانواده من اند» .

1 / 2ماجراى مباهله به روايت فخر رازىتفسير الفخر الرازى :روايت شده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله چون در برابر نصاراى نجران ، دلايل [خود] را اقامه كرد ؛ آنها همچنان بر جهل خويش پاى فشردند ، فرمود : «خدا به من دستور داده است كه اگر قبول حجّت نكنيد، با شما مباهله كنم» . نصارا گفتند : نه اى ابو القاسم ! بر مى گرديم و در اين باره مى انديشيم و آن گاه نزدت مى آييم . چون باز گشتند ، به نايب _ كه خردمند آنان بود _ ، گفتند : چه كنيم، اى عبد المسيح ؟ گفت : به خدا سوگند، شما _ اى گروه نصارا _ مى دانيد كه محمّد، پيامبر و فرستاده الهى است ، و در باره پيامبر شما، سخن حق آورده است . به خدا سوگند، هر قومى كه با پيامبرى مباهله كرد، بزرگشان به پيرى و خردسالشان به بزرگى نرسيد . اگر شما مباهله كنيد، ريشه تان كنده خواهد شد ، و اگر اصرار داريد كه همچنان بر دين و عقيده خود بمانيد ، با اين مرد، مصالحه كنيد و به شهرتان باز گرديد . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بيرون آمد، در حالى كه ردايى از موى سياه بر تن داشت و حسين را بغل كرده و دست حسن را گرفته بود و فاطمه پشت سرش حركت مى كرد و على رضى الله عنهپشت سر فاطمه بود ، و مى فرمود : «هر گاه من دعا كردم، شما آمين بگوييد» . اسقف نجران گفت : اى گروه نصارا ! من چهره هايى را مى بينم كه اگر از خدا بخواهند كوهى را از جايش بر كَنَد، به حرمت آنها آن كوه را از جا بر مى كند . پس با او مباهله نكنيد، كه نابود مى شويد و تا روز قيامت، يك نصرانى بر روى زمين باقى نمى ماند . پس گفتند : اى ابو القاسم ! تصميم گرفته ايم كه با تو مباهله نكنيم و بر دين تو، صحّه گذاريم . پيامبر _ كه درودهاى خدا بر او باد _ فرمود : «حال كه مباهله را نپذيرفتيد ، اسلام آوريد تا شما نيز حقوق و وظايف مسلمانان را داشته باشيد» . آنها نپذيرفتند . فرمود : «پس ، من با شما مى جنگم» . گفتند : ما را توان جنگ با عرب نيست ؛ بلكه با تو مصالحه مى كنيم بر سرِ اين كه با ما نجنگى و ما را از دينمان باز ندارى . در مقابل، متعهّد مى شويم كه سالى دو هزار جامه به تو بدهيم : هزار جامه در ماه صفر و هزار جامه در رجب ، و نيز سى زره آهنين عادى (منسوب به قوم عاد) . پيامبر صلى الله عليه و آله با آنان مصالحه كرد و فرمود : «سوگند به آن كه جانم در دست اوست ، نابودى از بيخ گوش نجرانيان گذشت . اگر به مباهله تن مى دادند، به بوزينه و خوك تبديل مى شدند ، و اين وادى، يك پارچه بر آنان آتش مى شد و خداوند، نجران و مردم آن را ريشه كن مى ساخت ، حتّى پرندگان روى درختان را ، و يك سال نمى گذشت كه همه نصارا نابود مى شدند» . روايت شده است كه چون پيامبر صلى الله عليه و آله با رداى سياه بيرون آمد ، حسن عليه السلام بيامد و پيامبر صلى الله عليه و آله او را داخل كرد . سپس حسين عليه السلام بيامد و پيامبر صلى الله عليه و آله او را نيز داخل گردانيد . سپس فاطمه و آن گاه على عليه السلام بيامدند . سپس پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «خدا در حقيقت ، مى خواهد پليدى را از شما خانواده بِبَرَد و پاكِ پاكتان گرداند» . بدان كه ميان اهل تفسير و حديث ، در باره صحّت اين حديث، چنان است كه گويى بر آن ، اتّفاق دارند .

.

ص: 164

. .

ص: 165

. .

ص: 166

1 / 3قِصَّةُ المُباهَلَةِ بِرِوايَةِ الشَّيخِ المُفيدِالإرشاد :لَمَّا انتَشَرَ الإِسلامُ بَعدَ الفَتحِ وما وَلِيَهُ مِنَ الغَزَواتِ المَذكورَةِ وقَوِيَ سُلطانُهُ ، وَفَدَ إلَى النَّبِيِ صلى الله عليه و آله الوُفودُ ، فَمِنهُم مَن أسلَمَ ، ومِنهُم مَنِ استَأمَنَ لِيَعودَ إلى قَومِهِ بِرَأيِهِ صلى الله عليه و آله فيهِم . وكانَ فيمَن وَفَدَ عَلَيهِ أبو حارِثَةَ اُسقُفُّ نَجرانَ في ثَلاثينَ رَجُلاً مِنَ النَّصارى ، مِنهُمُ العاقِبُ وَالسَّيِّدُ وعَبدُ المَسيحِ ، فَقَدِمُوا المَدينَةَ وَقتَ صَلاةِ العَصرِ وعَلَيهِم لِباسُ الدّيباجِ وَالصُّلُبِ ، فَصارَ إلَيهِمُ اليَهودُ ، وتَساءَلوا بَينَهُم ، فَقالَتِ النَّصارى لَهُم : لَستُم عَلى شَيءٍ ، وقالَت لَهُمُ اليَهودُ : لَستُم عَلى شَيءٍ ، وفي ذلِكَ أنزَلَ اللّهُ سُبحانَهُ : « وَقَالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصَارَى عَلَى شَىْ ءٍ وَ قَالَتِ النَّصَارَى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلَى شَىْ ءٍ » (1) إلى آخِرِ الآيَةِ . فَلَمّا صَلَّى النَّبِيُ صلى الله عليه و آله العَصرَ تَوَجَّهوا إلَيهِ يَقدُمُهُمُ الاُسقُفُ ، فَقالَ لَهُ : يا مُحَمَّدُ ، ما تَقولُ فِي السَّيِّدِ المَسيحِ ؟ فَقالَ النَّبِيُ صلى الله عليه و آله : عَبدٌ للّهِِ اصطَفاهُ وَانتَجَبَهُ . فَقالَ الاُسقُفُ : أتَعرِفُ لَهُ يا مُحَمَّدُ أبا وَلَّدَهُ ؟ فَقالَ النَّبِيُ صلى الله عليه و آله : لَم يَكُن عَن نِكاحٍ فَيَكونَ لَهُ والِدٌ . قالَ : فَكَيفَ قُلتَ : إنَّهُ عَبدٌ مَخلوقٌ ، وأَنتَ لَم تَرَ عَبدا مَخلوقا إلّا عَن نِكاحٍ ولَهُ والِدٌ ؟ ! فَأَنزَلَ اللّهُ تَعالَى الآياتِ مِن سورَةِ آلِ عِمرانَ إلى قَولِهِ : « إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِندَ اللَّهِ كَمَثَلِ ءَادَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُن فَيَكُونُ * الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَلَا تَكُن مِّنَ الْمُمْتَرِينَ * فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ » (2) ، فَتَلاهَا النَّبِيُ صلى الله عليه و آله عَلَى النَّصارى ودَعاهُم إلَى المُباهَلَةِ وقالَ : إنَّ اللّهَ عَزَّ اسمُهُ أخبَرَني أنَّ العَذابَ يَنزِلُ عَلَى المُبطِلِ عَقيبَ المُباهَلَةِ ويُبَيِّنُ الحَقَّ مِنَ الباطِلِ بِذلِكَ . فَاجتَمَعَ الاُسقُفُ مَعَ عَبدِ المَسيحِ وَالعاقِبِ عَلَى المَشوَرَةِ ، فَاتَّفَقَ رَأيُهُم عَلَى استِنظارِهِ إلى صَبيحَةِ غَدٍ مِن يَومِهِم ذلِكَ . فَلَمّا رَجَعوا إلى رِحالِهِم قالَ لَهُمُ الاُسقُفُ : اُنظُروا مُحَمَّدا في غَدٍ ، فَإِن غَدا بِوُلدِهِ وأَهلِهِ فَاحذَروا مُباهَلَتَهُ ، وإن غَدا بِأَصحابِهِ فَباهَلوهُ فَإِنَّهُ عَلى غَيرِ شَيءٍ . فَلَمّا كانَ مِنَ الغَدِ جاءَ النَّبِيُ صلى الله عليه و آله آخِذا بِيَدِ أميرِ المُؤمِنينَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ ، وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ بَينَ يَدَيهِ يَمشِيانِ ، وفاطِمَةُ _ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِم _ تَمشي خَلفَهُ . وخَرَجَ النَّصارى يَقدُمُهُم اُسقُفُّهُم ، فَلَمّا رَأَى النَّبِيَ صلى الله عليه و آله قَد أقبَلَ بِمَن مَعَهُ سَأَلَ عَنهُم ، فَقيلَ لَهُ : هذَا ابنُ عَمِّهِ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ ، وهُوَ صِهرُهُ وأبو وُلدِهِ وأَحَبُّ الخَلقِ إلَيهِ ، وهذانِ الطِّفلانِ ابنا بِنتِهِ مِن عَلِيٍّ ، وهُما مِن أحَبِّ الخَلقِ إلَيهِ ، وهذِهِ الجارِيَةُ بِنتُهُ فاطِمَةُ أعَزُّ النّاسِ عَلَيهِ وأَقرَبُهُم إلى قَلبِهِ . فَنَظَرَ الاُسقُفُ إلَى العاقِبِ وَالسَّيِّدِ وعَبدِ المَسيحِ وقالَ لَهُم : اُنظُروا إلَيهِ قَد جاءَ بِخاصَّتِهِ مِن وُلدِهِ وأَهلِهِ لِيُباهِلَ بِهِم واثِقا بِحَقِّهِ ، وَاللّهِ ما جاءَ بِهِم وهُوَ يَتَخَوَّفُ الحُجَّةَ عَلَيهِ ، فَاحذَروا مُباهَلَتَهُ ، وَاللّهِ لَولا مَكانُ قَيصَرَ لَأَسلَمتُ لَهُ ، ولكِن صالِحوهُ عَلى ما يَتَّفِقُ بَينَكُم وبَينَهُ ، وَارجِعوا إلى بِلادِكُم وَارتَؤُوا لِأَنفُسِكُم . فَقالوا لَهُ : رَأيُنا لِرَأيِكَ تَبَعٌ . فَقالَ الاُسقُفُ : يا أبَا القاسِمِ ، إنّا لا نُباهِلُكَ ولكِنّا نُصالِحُكَ ، فَصالِحنا عَلى ما نَنهَضُ بِهِ . فَصالَحَهُمُ النَّبِيُ صلى الله عليه و آله عَلى ألفَي حُلَّةٍ مِن حُلَلِ الأَواقِيِّ ، قيمَةُ كُلِّ حُلَّةٍ أربَعونَ دِرهَما جِيادا ، فَما زادَ أو نَقَصَ كانَ بِحِسابِ ذلِكَ ، وكَتَبَ لَهُمُ النَّبِيُ صلى الله عليه و آله كِتابا بِما صالَحَهُم عَلَيهِ ، وكانَ الكِتابُ : «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ، هذا كِتابٌ مِن مُحَمَّدٍ النَّبِيِّ رَسولِ اللّهِ لِنَجرانَ وحاشِيَتِها ، في كُلِّ صَفراءَ وبَيضاءَ وثَمَرَةٍ ورَقيقٍ ، لا يُؤخَذُ مِنهُ شَيءٌ مِنهُم غَيرُ ألفَي حُلَّةٍ مِن حُلَلِ الأَواقِيِّ ، ثَمَنُ كُلِّ حُلَّةٍ أربَعونَ دِرهَما ، فَما زادَ أو نَقَصَ فَعَلى حِسابِ ذلِكَ ، يُؤَدّونَ ألفا مِنها في صَفَرٍ وأَلفا مِنها في رَجَبٍ ، وعَلَيهِم أربَعونَ دينارا مثواة رسولي مِمّا فَوقَ ذلِكَ ، وعَلَيهِم في كُلِّ حَدَثٍ يَكونُ بِاليَمَنِ مِن كُلِّ ذي عَدَنٍ (3) عارِيَّةً مَضمونَةً ؛ ثَلاثونَ دِرعا وثَلاثونَ فَرَسا وثَلاثونَ جَمَلاً عارِيَّةً مَضمونَةً ، لَهُم بِذلِكَ جِوارُ اللّهِ وذِمَّةُ مُحَمَّدِ بنِ عَبدِ اللّهِ ، فَمَن أكَلَ الرِّبا مِنهُم بَعدَ عامِهِم هذا فَذِمَّتي مِنهُ بَريئَةٌ» . وأَخَذَ القَومُ الكِتابَ وَانصَرَفوا . (4)

.


1- .البقرة : 113 .
2- .آل عمران : 59 _ 61 .
3- .عَدَنَ فلانٌ بالمكان : أقام ، وعَدَنتُ البلَدَ : تَوَطّنتُه (لسان العرب : ج 13 ص 279 «عدن») .
4- .الإرشاد : ج 1 ص 166 وراجع : تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 82 .

ص: 167

1 / 3 ماجراى مباهله به روايت شيخ مفيد

1 / 3ماجراى مباهله به روايت شيخ مفيدالإرشاد :پس از فتح و جنگ هاى ياد شده كه اسلام انتشار يافت و قدرت گرفت ، هيئت هاى نمايندگى، يكى پس از ديگرى به نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند و برخى از آنها اسلام آوردند و برخى امان خواستند تا نزد قوم خويش باز گردند و نظر پيامبر صلى الله عليه و آله در باره ايشان را با آنان در ميان بگذارند . از جمله كسانى كه نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند، ابو حارثه اسقف نجران بود كه با سى مرد از نصارا ، از جمله نايب و مهتر 1 و عبد المسيح ، آمد . اين عدّه كه جامه هاى ديبا پوشيده و صليب بر گردن آويخته بودند ، هنگام نماز عصر، به مدينه وارد شدند . يهوديان نزد آنان رفتند و با يكديگر به بحث و مجادله پرداختند . نصارا به آنها گفتند : شما بر حق نيستيد . و يهوديان جواب دادند : شما بر حق نيستيد . در همين باره خداوند سبحان، اين آيه را فرو فرستاد : «يهوديان گفتند : نصارا بر حق نيستند . و نصارا گفتند : يهوديان بر حق نيستند» تا آخر آيه . چون پيامبر صلى الله عليه و آله نماز عصر را خواند ، هيئت نصارا كه پيشاپيش آنان اسقف حركت مى كرد ، نزد ايشان آمدند . اسقف گفت : اى محمّد ! در باره مسيح چه مى گويى ؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «بنده خدا بود كه خداوند، او را برگزيد و انتخابش كرد» . اسقف گفت : اى محمّد ! آيا برايش پدرى مى شناسى كه از او به دنيا آمده باشد ؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «او حاصل ازدواجى نبوده كه پدرى داشته باشد» . اسقف گفت : پس چگونه گفتى كه او بنده اى مخلوق بود، در حالى كه هيچ بنده مخلوقى نمى يابى، مگر آن كه حاصل ازدواجى است و پدرى دارد ؟ ! در اين هنگام ، خداوند متعال، آيات سوره آل عمران را فرو فرستاد تا اين آيات : «در واقع ، مَثَل عيسى نزد خدا همچون مَثَل [خلقت] آدم است كه او را از خاكى آفريد ، سپس بدو گفت : «باش» . پس وجود يافت . [آنچه در باره عيسى گفته شد، ]حق [و ]از جانب پروردگار توست . پس ، از ترديد كنندگان مباش . پس هر كه در اين باره ، پس از دانشى كه براى تو آمده ، با تو محاجّه كند ، بگو : بياييد پسرانمان و پسرانتان را ، و زنانمان و زنانتان را ، و خودمان و خودتان را فرا خوانيم ، سپس مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم» . پيامبر صلى الله عليه و آله اين آيات را براى نصارا تلاوت كرد و آنان را به مباهله فرا خواند و فرمود : «خداوند عز و جل به من خبر داد كه در پس مباهله ، بر گروه باطل، عذاب نازل مى شود و بدين سان، حق را از باطل متمايز مى گرداند» . اُسقف با عبد المسيح و نايب ، به رايزنى پرداخت و بر آن شدند كه از پيامبر صلى الله عليه و آله تا صبح فرداى آن روز، مهلت بخواهند . چون به اُتراقگاه خود باز گشتند ، اسقف به آنان گفت : بنگريد، اگر فردا محمّد با فرزندان و خانواده اش آمد، از مباهله كردن با او بپرهيزيد؛ ولى اگر همراه يارانش آمد، با او مباهله كنيد كه بر حق نيست . فردا كه شد ، محمّد صلى الله عليه و آله ، در حالى آمد كه دست امير مؤمنان على بن ابى طالب را گرفته بود و حسن و حسين ، پيشاپيش او حركت مى كردند و فاطمه _ كه درودهاى خدا بر آنان باد _ پشت سرش مى آمد . نصارا نيز در حالى كه اُسقفشان پيشاپيش آنها حركت مى كرد ، آمدند . او چون پيامبر صلى الله عليه و آله را با همراهانش ديد ، در باره آنان سؤال كرد . به او گفته شد : اين، پسرعموى او على بن ابى طالب است . او داماد پيامبر و پدر فرزندان او و محبوب ترينِ محبوب ترينِ انسان ها در نزد اوست ، و اين دو كودك، پسران دختر او از على هستند و محبوب ترين خلق در نزد اويند ، و اين بانو، دختر او فاطمه است كه عزيزترين و محبوب ترينِ مردم در نزد اوست . اسقف به نايب و مهتر و عبد المسيح نگاه كرد و به آنها گفت : ببينيد ، او عزيزترين كسان خود ، يعنى فرزندان و خانواده اش را آورده است تا به همراه آنان مباهله كند . اين، نشان مى دهد كه او به حقّانيت خود، اطمينان دارد . به خدا سوگند، اگر مى ترسيد كه محكوم شود، هرگز آنها را نمى آورد . پس ، از مباهله با او بپرهيزيد . به خدا سوگند، اگر پاى موقعيت قيصر در ميان نبود، تسليم او مى شدم ؛ امّا با او توافق و مصالحه كنيد و به شهرتان باز گرديد و فكرى به حال خود نماييد . نصارا به او گفتند : نظر ما، تابع نظر توست . اسقف گفت : اى ابو القاسم ! ما با تو مباهله نمى كنيم ؛ بلكه حاضريم با تو مصالحه كنيم . پس بر سر چيزى كه از عهده اش بر مى آييم، با ما مصالحه كن . پيامبر صلى الله عليه و آله با آنان بر دو هزار جامه از جامه هاى اَوقيه اى _ كه ارزش هر يك از آنها چهل درهم باشد _ ، با آنان صلح كرد و [بنا شد كه] بيشتر و كمترش با همين حساب محاسبه شود . پيامبر صلى الله عليه و آله بر اساس اين توافق براى آنان مكتوبى نگاشت ، بدين شرح : «به نام خداى مهرگستر مهربان . اين، نبشته اى است از محمّدِ پيامبر و فرستاده خدا براى نجران و پيرامون آن، در باره هر زر و سيم و محصول و بَرده اى . از اين موارد، چيزى از آنان گرفته نشود ، مگر دو هزار جامه از جامه هاى اوقيه اى ، كه بهاى هر جامه چهل درهم باشد و بيشتر و كمتر از اين مقدار، به همين حساب محاسبه گردد . هزار تاى آنها را در صَفَر بپردازند و هزار ديگر را در رجب ، و علاوه بر اين ، براى اقامتِ فرستادگانم نيز ، چهل دينار بر عهده آنان است ، و نيز هر جنگى كه در يمن رخ دهد ، هر يمنى بايد سى زره و سى اسب و سى شتر به عنوان عاريه مضمونه بدهد و [در مقابل ، ]آنان در پناه خدا و زنهار محمّد بن عبد اللّه اند و هر كس از آنان پس از امسال ربا خورد، زنهارِ من از او برداشته است» . نجرانيان، مكتوب را گرفتند و رفتند .

.

ص: 168

. .

ص: 169

. .

ص: 170

. .

ص: 171

. .

ص: 172

1 / 4قِصَّةُ المُباهَلَةِ بِرِوايَةِ السَّيِّدِ ابنِ طاووسٍ قدس سرهالإقبال_ في بَيانِ إنفاذِ النَّبِيِ صلى الله عليه و آله لِرُسُلِهِ إلى نَصارى نَجرانَ ومُناظَرَتِهِم فيما بَينَهُم وظُهورِ تَصديقِهِ فيما دَعاهُم إلَيهِ _ :رَوَينا ذلِكَ بِالأَسانيدِ الصَّحيحَةِ ، وَالرِّواياتِ الصَّريحَةِ إلى أبِي المُفَضَّلِ مُحَمَّدِ بنِ [عَبدِ اللّهِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عَبدِ] (1) المُطَّلِبِ الشَّيبانِيِ رحمه اللهمِن كِتابِ المُباهَلَةِ ، ومِن أصلِ كِتابِ الحَسَنِ بنِ إسماعيلَ بنِ أشناسٍ مِن كِتابِ عَمَلِ ذِي الحِجَّةِ ، فيما رَوَيناهُ بِالطُّرُقِ الواضِحَةِ عَن ذَوِي الهِمَمِ الصّالِحَةِ ، لا حاجَةَ إلى ذِكرِ أسمائِهِم ؛ لِأَنَّ المَقصودَ ذِكرُ كَلامِهِم . قالوا : لَمّا فَتَحَ النَّبِيُ صلى الله عليه و آله مَكَّةَ ، وَانقادَت لَهُ العَرَبُ ، وأَرسَلَ رُسُلَهُ ودُعاتِهِ إلَى الاُمَمِ ، وكاتَبَ المَلِكَينِ _ كِسرى وقَيصَرَ _ يَدعوهُما إلَى الإِسلامِ ، وإلّا أقَرّا بِالجِزيَةِ وَالصَّغارِ (2) ، وإلّا أذِنا بِالحَربِ العَوانِ (3) ؛ أكبَرَ شَأنَهُ نَصارى نَجرانَ وخُلَطاؤُهُم مِن بَني عَبدِ المَدانِ وجَميعُ بَنِي الحارِثِ بنِ كَعبٍ ، ومَن ضَوى (4) إلَيهِم ونَزَلَ بِهِم مِن دَهماءِ (5) النّاسِ عَلَى اختِلافِهِم هُناكَ في دينِ النَّصرانِيَّةِ ، مِن الأروسِيَّةِ (6) ، وَالسّالوسِيَّةِ (7) ، وأَصحابِ دينِ المَلِكِ (8) ، وَالمارونيَّةِ ، وَالعُبّادِ ، وَالنّسطورِيَّةِ ، واُملِئَت قُلوبُهُم _ عَلى تَفاوُتِ مَنازِلِهِم _ رَهبَةً مِنهُ ورُعبا . فَإِنَّهُم كَذلِكَ مِن شَأنِهِم ، إذا وَرَدَت عَلَيهِم رُسُلُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِكِتابِهِ ؛ وهُم عُتبَةُ بنُ غَزوانَ ، وعَبدُ اللّهِ بنُ أبي اُمَيَّةَ ، وَالهُدَيرُ بنُ عَبدِ اللّهِ _ أخو تَيمِ بنِ مُرَّةَ _ ، وصُهَيبُ بنُ سِنانٍ _ أخُو النَّمِرِ بنِ قاسِطٍ _ يَدعوهُم إلَى الإِسلامِ ، فَإِن أجابوا فَإِخوانٌ ، وإن أبَوا وَاستَكبَروا فَإِلَى الخُطَّةِ المُخزِيَةِ ؛ إلى أداءِ الجِزيَةِ عَن يَدٍ ، فَإِن رَغِبوا عَمّا دَعاهُم إلَيهِ مِن إحدَى (9) المَنزِلَتَينِ وعَنِدوا ، فَقَد آذَنَهُم عَلى سَواءٍ . وكانَ في كِتابِهِ صلى الله عليه و آله : «قُلْ يَاأَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللَّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ » . (10) قالوا : وكانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لا يُقاتِلُ قَوما حَتّى يَدعُوَهُم ، فَازدادَ القَومُ _ لِوُرودِ رُسُلِ نَبِيِّ اللّهِ صلى الله عليه و آله وكِتابِهِ _ نُفورا وَامتِزاجا ، فَفَزِعوا لِذلِكَ إلى بِيعَتِهِمُ العُظمى ، وأَمَروا فَفُرِشَ أرضُها واُلبِسَ جُدُرُها بِالحَريرِ وَالدِّيباجِ ، ورَفَعُوا الصَّليبَ الأَعظَمَ _ وكانَ مِن ذَهَبٍ مُرَصَّعٍ أنفَذَهُ إلَيهِمُ القَيصَرُ الأَكبَرُ _ ، وحَضَرَ ذلِكَ بَنُو الحارِثِ بنُ كَعبٍ ، وكانوا لُيوثَ الحَربِ وفُرسانَ النّاسِ ، قَد عَرَفَتِ العَرَبُ ذلِكَ لَهُم في قَديمِ أيّامِهِم فِي الجاهِلِيَّةِ . فَاجتَمَعَ القَومُ جَميعا لِلمَشوَرَةِ وَالنَّظَرِ في اُمورِهِم ، وأَسرَعَت إلَيهِمُ القَبائِلُ مِن مَذحِجٍ وعَكٍّ وحِميَرٍ وأَنمارٍ ومَن دَنا مِنهُم نَسَبا ودارا مِن قَبائِلِ سَبَأٍ ، وكُلُّهُم قَد وَرِمَ أنفُهُ غَضَبا لِقَومِهِم ، ونَكَصَ مَن تَكَلَّمَ مِنهُم بِالإِسلامِ ارتِدادا ، فَخاضوا وأَفاضوا في ذِكرِ المَسيرِ بِنَفسِهِم وجَمعِهِم إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وَالنُّزولِ بِهِ بِيَثرِبَ لِمُناجَزَتِهِ . فَلَمّا رَأى أبو حارِثَةَ (11) حُصَينُ بنُ عَلقَمَةَ اُسقُفُّهُمُ الأَوَّلُ وصاحِبُ مَدارِسِهِم وعَلّامُهُم _ وكانَ رَجُلاً مِن بَني بَكرِ بنِ وائِلٍ _ ما أزمَعَ القَومُ عَلَيهِ مِن إطلاقِ الحَربِ ، دَعا بِعِصابَةٍ فَرَفَعَ بِها حاجِبَيهِ عَن عَينَيهِ _ وقَد بَلَغَ يَومَئِذٍ عِشرينَ ومِئَةَ سَنَةٍ _ ثُمَّ قامَ فيهِم خَطيبا مُعتَمِدا عَلى عَصا ، وكانَت فيهِ بَقِيَّةٌ ولَهُ رَأيٌ ورَوِيَّةٌ ، وكانَ مُوَحِّدا يُؤمِنُ بِالمَسيحِ وبِالنَّبِيِ عليهماالسلام ، ويَكتُمُ ذلِكَ مِن كَفَرَةِ قَومِهِ وأَصحابِهِ ، فَقالَ : مَهلاً بَني عَبدِ المَدانِ مَهلاً ، استَديمُوا العافِيَةَ وَالسَّعادَةَ ؛ فَإِنَّهُما مَطوِيّانِ فِي الهَوادَةِ ، دُبّوا إلى قَومٍ في هذَا الأَمرِ دَبيبَ (12) الذَّرِّ (13) ، وإيّاكُم وَالسَّورَةَ (14) العَجلى ؛ فَإِنَّ البَديهَةَ بِها لا تُنجَبُ ، إنَّكُم وَاللّهِ عَلى فِعلِ ما لَم تَفعَلوا أقدَرُ مِنكُم عَلى رَدِّ ما فَعَلتُم ، ألا إنَّ النَّجاةَ مَقرونَةٌ بِالأَناةِ ، ألا رُبَّ إحجامٍ أفضَلُ مِن إقدامٍ ، وكَأَيِّن (15) مِن قَولٍ أبلَغُ مِن صَولٍ (16) . ثُمَّ أمسَكَ، فَأَقبَلَ عَلَيهِ كُرزُ بنُ سَبرَةَ الحارِثِيُ، وكانَ يَومَئِذٍ زَعيمَ بَنِي الحارِثِ بنِ كَعبٍ وفي بَيتِ شَرَفِهِم وَالمُعَصَّبَ فيهِم وأَميرَ حُروبِهِم ، فَقالَ : لَقَدِ انتَفَخَ سَحرُكَ وَاستُطيرَ قَلبُكَ أبا حارِثَةَ ، فَظِلتَ كَالمَسبوعِ النزاعة (17) الهَلوعِ ، تَضرِبُ لَنَا الأَمثالَ وتُخَوِّفُنَا النِّزالَ ، لَقَد عَلِمتَ _ وحَقِّ المَنّانِ _ بِفَضيلَةِ الحُفّاظِ بِالنّوءِ بِالعِب ءِ (18) وهُوَ عَظيمٌ ، وتَلقَحُ الحَربَ وهِيَ عَقيمٌ ، تَثقَفُ أودَ (19) المَلِكِ الجَبّارِ ، ولَنَحنُ أركانُ الرائِشِ (20) وذِي المنارِ (21) الّذينَ شَدَدنا مُلكَهُما وأَمَّرنا مَليكَهُما ، فَأَيَّ أيّامِنا تُنكِرُ أم لِأَيِّهِما _ وَيكَ _ تَلمِزُ ؟ فَما أتى عَلى آخِرِ كَلامِهِ حَتَّى انتَظَمَ (22) نَصلَ (23) نَبلَةٍ كانَت في يَدِهِ بِكَفِّهِ غَيظا وغَضَبا وهُوَ لا يَشعُرُ . فَلَمّا أمسَكَ كُرزُ بنُ سَبرَةَ أقبَلَ عَلَيهِ العاقِبُ ، وَاسمُهُ عَبدُ المَسيحِ بنُ شُرَحبيلَ _ وهُوَ يَومَئِذٍ عَميدُ القَومِ وأَميرُ رَأيِهِم وصاحِبُ مَشوَرَتِهِم ، الَّذي لا يَصدِروُن جَميعا إلّا عَن قَولِهِ _ فَقالَ لَهُ : أفلَحَ وَجهُكَ ، وآنَسَ رَبعُكَ (24) ، وعَزَّ جارُكَ ، وَامتَنَعَ ذِمارُكَ ، ذَكَرتَ _ وحَقِّ مُغبَرَّةِ الجِباهِ _ حَسَبا صَميما ، وعيصا (25) كَريما ، وعِزّا قَديما ، ولكِن أبا سَبرَةَ ! لِكُلِّ مَقامٍ مَقالٌ ، ولِكُلِّ عَصرٍ رِجالٌ ، وَالمَرءُ بِيَومِهِ أشبَهُ مِنهُ بِأَمسِهِ ، وهِيَ الأَيّامُ تُهلِكُ جيلاً وتُديلُ قَبيلاً ، وَالعافِيَةُ أفضَلُ جِلبابٍ ، ولِلآفاتِ أسبابٌ ، فَمِن أوكَدِ أسبابِهَا التَّعَرُّضُ لِأَبوابِها . ثُمَّ صَمَتَ العاقِبُ مُطرِقا ، فَأَقبَلَ عَلَيهِ السَّيِّدُ وَاسمُهُ أهتَمُ بنُ النُّعمانِ _ وهُوَ يَومَئِذٍ اُسقُفُّ نَجرانَ ، وكانَ نَظيرَ العاقِبِ في عُلُوِّ المَنزِلَةِ ، وهُوَ رَجُلٌ مِن عامِلَةَ وعِدادُهُ في لَخمٍ ، فَقالَ لَهُ : سَعَدَ جَدُّكَ وسَما جَدُّكَ أبا واثِلَةَ ، إنَّ لِكُلِّ لامِعَةٍ ضِياءٌ ، وعَلى كُلِّ صَوابٍ نورا ، ولكِن لا يُدرِكُهُ _ وحَقِّ واهِبِ العَقلِ _ إلّا مَن كانَ بَصيرا ، إنَّكَ أفضَيتَ وهذانِ فيما تصرّف بِكُمَا الكَلِمُ إلى سَبيلَي حَزَنٍ (26) وسَهلٍ ، ولِكُلٍّ عَلى تَفاوُتِكُم حَظٌّ مِنَ الرَّأيِ الرَّبيقِ (27) وَالأَمرِ الوَثيقِ إذا اُصيبَ بِهِ مَواضِعُهُ ، ثُمَّ إنَّ أخا قُرَيشٍ قَد نَجَدَكُم لِخَطبٍ عَظيمٍ وأَمرٍ جَسيمٍ ، فَما عِندَكُم فيهِ قولوا وأَنجِزوا ، أبُخوعٌ (28) وإقرارٌ ، أم نُزوعٌ ؟ قالَ عُتبَةُ وَالهَديرُ (29) وَالنَّفَرُ مِن أهلِ نَجرانَ : فَعادَ كُرزُ بنُ سَبرَةَ لِكَلامِهِ وكانَ كَمِيّا (30) أبِيّا ، فَقالَ : أنَحنُ نُفارِقُ دينا رَسَخَت عَلَيهِ عُروقُنا ، ومَضى عَلَيهِ آباؤُنا ، وعَرَفَ مُلوكُ النّاسِ ثُمّ العَرَبُ ذلِكَ مِنّا ؟ ! أنَتَهالَكُ إلى ذلِكَ أم نُقِرُّ بِالجِزيَةِ وهِيَ الخِزيَةُ حَقّا ؟ لا وَاللّهِ حَتّى نُجَرِّدَ البَواتِرَ مِن أغمادِها ، وتَذهَلَ الحَلائِلُ عَن أولادِها ، أو نَشرُقُ نَحنُ [و] (31) مُحَمَّدٌ بِدِمائِنا ، ثُمَّ يُديلُ اللّهُ عز و جل بِنَصرِهِ مَن يَشاءُ . قالَ لَهُ السَّيِّدُ : اِربَع (32) عَلى نَفسِكَ وعَلَينا أبا سَبرَةَ ، فَإِنَّ سَلَّ السَّيفِ يَسِلُّ السَّيفَ ، وإنَّ مُحَمَّدا قَد بَخَعَت لَهُ العَرَبُ وأَعطَتهُ طاعَتَها ومَلَكَ رِجالَها وأَعِنَّتَها ، وجَرَت أحكامُهُ في أهلِ الوَبَرِ مِنهُم وَالمَدَرِ ، ورَمَقَهُ المَلِكانِ العَظيمانِ كِسرى وقَيصَرَ ، فَلا أراكُم _ وَالرّوحِ _ لَو نَهَدَ (33) لَكُم إلّا وقَد تَصَدَّعَ عَنكُم مَن خَفَّ مَعَكُم مِن هذِهِ القَبائِلِ ، فَصِرتُم جُفاءً كَأَمسِ الذّاهِبِ ، أو كَلَحمٍ عَلى وَضَمٍ (34) . وكانَ فيهِم رَجُلٌ يُقالُ لَهُ جَهيرُ بنُ سُراقَةَ البارِقِيُّ مِن زَنادِقَةِ نَصارَى العَرَبِ ، و كانَ لَهُ مَنزِلَةٌ مِن مُلوكِ النَّصرانِيَّةِ ، وكانَ مَثواهُ بِنَجرانَ ، فَقالَ لَهُ : أبا سُعادَ ، قُل في أمرِنا وأَنجِدنا بِرَأيِكَ ، فَهذا مَجلِسٌ لَهُ ما بَعدُهُ . فَقالَ : فَإِنّي أرى لَكُم أن تُقارِبوا مُحَمَّدا وتُطيعوهُ في بَعضِ مُلتَمَسِهِ عِندَكُم ، وَليَنطَلِق وُفودُكُم إلى مُلوكِ أهلِ مِلَّتِكُم ؛ إلَى المَلِكِ الأَكبَرِ بِالرّومِ قَيصَرَ ، وإلى مُلوكِ هذِهِ الجِلدَةِ السَّوداءِ الخَمسَةِ ؛ يَعني مُلوكَ السّودانِ : مَلِكَ النّوبَةِ ، ومَلِكَ الحَبَشَةِ ، و مَلِكَ علوه ، و مَلِكَ الرّعا ، و مَلِكَ الرّاحاتِ ومَريسَ وَالقِبطِ _ وكُلُّ هؤُلاءِ كانوا نَصارى _ . قالَ : وكذلك مَن ضَوى (35) إلَى الشّامِ وحَلَّ بِها مِن مُلوكِ غَسّانَ ولَخمٍ وجُذامٍ وقُضاعَةَ ، وغَيرِهِم مِن ذَوي يُمنِكُم ، فَهُم لَكُم عَشيرَةٌ ومَوالي وأَعوانٌ ، وفِي الدّينِ إخوانٌ _ يَعني أنَّهُم نَصارى _ وكَذلِكَ نَصارَى الحيرَةِ مِنَ العُبّادِ وغَيرِهِم ، فَقَد صَبَت إلى دينِهِم قَبائِلُ تَغلِبَ بِنتِ وائِلٍ وغَيرِهِم مِن رَبيعَةَ بنِ نزارٍ ، لِتَسيرَ وُفودُكُم ثُمَّ لِتَخرِقَ إلَيهِمُ البِلادَ إغذاذا (36) ، فَيَستَصرِخونَهُم لِدينِكُم فَيَستَنجِدَكُمُ الرّومُ وتَسيرَ إلَيكُمُ الأَساوِدَةُ (37) مَسيرَ أصحابِ الفيلِ ، وتُقبِلَ إلَيكُم نَصارَى العَرَبِ مِن رَبيعَةِ اليَمَنِ . فَإِذا وَصَلَتِ الأَمدادُ وارِدةً سِرُتم أنتُم في قَبائِلِكُم وسائِرِ مَن ظاهَرَكُم وبَذَلَ نَصرَهُ ومُوازَرَتَهُ لَكُم ، حَتّى تُضاهِئونَ مَن أنجَدَكُم وأَصرَخَكُم مِنَ الأَجناسِ وَالقَبائِلِ الوارِدَةِ عَلَيكُم . فَأُمُّوا مُحَمَّدا حَتّى تَنجوا بِهِ جَميعا ، فَسَيَعتِقُ إلَيكُم وافِدا لَكُم مَن صَبا إلَيهِ مَغلوبا مَقهورا ، ويَنعَتِقُ بِهِ مَن كانَ مِنهُم في مَدَرَتِهِ مَكثورا (38) ، فَيوشِكُ أن تَصطَلِموا (39) حَوزَتَهُ وتُطفِئُوا جَمرَتَهُ ، ويَكونَ لَكُم بِذلِكَ الوَجهُ وَالمَكانُ فِي النّاسِ ، فَلا تَتَمالَكُ العَرَبُ حينَئِذٍ حَتّى تَتَهافَتَ دُخولاً في دينِكُم ، ثُمَّ لَتَعظُمَنَّ بيعَتُكُم هذِهِ ولَتَشرُفُنَّ حَتّى تَصيرَ كَالكَعبَةِ المَحجوجَةِ بِتِهامَةَ ، هذَا الرَّأيُ فَانتَهِزوهُ فَلا رَأيَ لَكُم بَعدَهُ . فَأَعجَبَ القَومُ كَلامَ جَهيرِ بنِ سُراقَةَ ، ووَقَعَ مِنهُم كُلَّ مَوقِعٍ ، فَكادَ أن يَتَفَرَّقوا عَلَى العَمَلِ بِهِ ، وكانَ فيهِم رَجُلٌ مِن رَبيعَةَ بنِ نزارٍ مِن بَني قَيسِ بنِ ثَعلَبَةَ ، يُدعى حارِثَةَ بنَ أثالٍ عَلى دينِ المَسيحِ عليه السلام ، فَقامَ حارِثَةُ عَلى قَدَمَيهِ وأَقبَلَ عَلى جَهيرٍ وقالَ مُتَمَثِّلاً شِعرا : مَتى ما تُقِد بِالباطِلِ الحَقَّ يَأبَهُوإن قُدتَ بِالحَقِّ الرَّواسِيَ تَنقَدِ 40 إذا ما أتَيتَ الأَمرَ مِن غَيرِ بابِهِضَلَلتَ وإن تَقصِد إلَى البابِ تَهتَدِ ثُمَّ استَقبَلَ السَّيِّدَ وَالعاقِبَ وَالقِسّيسينَ وَالرُّهبانَ وكافَّةَ نَصارى نَجرانَ بِوَجهِهِ لَم يَخلِط مَعَهُم غَيرَهُم ، فَقالَ : سَمعا سَمعا يا أبناءَ الحِكمَةِ ، وبَقايا حَمَلَةِ الحُجَّةِ ، إنَّ السَّعيدَ وَاللّهِ مَن نَفَعَتهُ المَوعِظَةُ ، ولَم يَعشُ عَنِ التَّذكِرَةِ ، ألا وإنّي اُنذِرُكُم واُذَكِّرُكُم قَولَ مَسيحِ اللّهِ عز و جل . ثُمَّ شَرَحَ وَصِيَّتَهُ ونَصَّهُ عَلى وَصِيِّهِ شَمعونَ بنِ يوحَنّا ، وما يَحدُثُ عَلى اُمَّتِهِ مِنَ الاِفتِراقِ ، ثُمَّ ذَكَرَ عيسى عليه السلام وقالَ : إنَّ اللّهَ جَلَّ جَلالُهُ أوحى إلَيهِ : «فَخُذ يَابنَ أمَتي كِتابي بِقُوَّةٍ ، ثُمَّ فَسِّرهُ لِأَهلِ سورِيا بِلِسانِهِم ، وأَخبِرهُم أنّي أنَا اللّهُ لا إلهَ إلّا أنَا الحَيُّ القَيّومُ ، البَديعُ الدّائِمُ الَّذي لا أحولُ ولا أزولُ ، إنّي بَعَثتُ رُسُلي ونَزَّلتُ كُتُبي رَحمَةً ونورا وعِصمَةً لِخَلقي ، ثُمَّ إنّي باعِثٌ بِذلِكَ نَجيبَ رِسالَتي أحمَدَ ، صَفوَتي مِن بَرِيَّتي ، البارِقليطا (40) عَبدي ، اُرسِلُهُ في خُلُوٍّ مِنَ الزَّمانِ ، أبعَثُهُ بِمَولِدِهِ فارانَ مِن مَقامِ أبيهِ إبراهيمَ عليه السلام ، اُنزِلُ عَلَيهِ تَوراةً حَديثَةً ، أفتَحُ بِها أعيُنا عُميا ، آذانا (41) صُمّا ، وقُلوبا غُلفا ، طوبى لِمَن شَهِدَ أيّامَهُ وسَمِعَ كَلامَهُ فَآمَنَ بِهِ ، وَاتَّبَعَ النّورَ الَّذي جاءَ بِهِ ، فَإِذا ذَكَرتَ يا عيسى ذلِكَ النَّبِيَّ فَصَلِّ عَلَيهِ فَإِنّي ومَلائِكَتي نُصَلّي عَلَيهِ» . قالَ : فَما أتى حارِثَةُ بنُ أثالٍ عَلى قَولِهِ هذا ، حَتّى أظلَمَ بِالسَّيِّدِ وَالعاقِبِ مَكانُهُما ، وكَرِها ما قامَ بِهِ فِي النّاسِ مُعرِبا ومُخبِرا عَنِ المَسيحِ عليه السلام بِما أخبَرَ وقَدَّمَ مِن ذِكرِ النَّبِيِّ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ؛ لِأَنَّهُما كانا قَد أصابا بِمَواضِعِهِما مِن دينِهِما شَرَفا بِنَجرانَ ، ووَجها عِندَ مُلوكِ النَّصرانِيَّةِ جَميعا ، وكَذلِكَ عِندَ سوقَتِهِم وعَرَبِهِم فِي البِلادِ ، فَأَشفَقا أن يَكونَ ذلِكَ سَبَبا لِانصِرافِ قَومِهِما عَن طاعَتِهِما لِدينِهِما وفَسخا لِمَنزِلَتِهِما فِي النّاسِ . فَأَقبَلَ العاقِبُ عَلى حارِثَةَ فَقالَ : أمسِك عَلَيكَ يا حارِ ، فَإِنَّ رادَّ هذَا الكَلامِ عَلَيكَ أكثَرُ مِن قابِلِهِ ، ورُبَّ قَولٍ يَكونُ بَلِيَّةً عَلى قائِلِهِ ، ولِلقُلوبِ نَفَراتٌ عِندَ الإِصداعِ بِمَظنونِ الحِكمَةِ ، فَاتَّقِ نُفورَها ، فَلِكُلِّ نَبَإٍ أهلٌ ، ولِكُلِّ خَطبٍ مَحَلٌّ ، وإنَّمَا الدَّرَكُ ما أخَذَ لَكَ بِمَواضِي النَّجاةِ ، وأَلبَسَكَ جُنَّةَ السَّلامَةِ ، فَلا تَعدِلَنَّ بِهِما حَظّا ، فَإِنّي لَم آلُكَ _ لا أبا لَكَ (42) _ نُصحا . ثُمَّ أرَمَّ (43) . فَأَوجَبَ السَّيِّدُ أن يُشرِكَ العاقِبَ في كَلامِهِ ، فَأَقبَلَ عَلى حارِثَةَ فَقالَ : إنّي لَم أزَل أتَعَرَّفُ لَكَ فَضلاً تَميلُ إلَيكَ الأَلبابُ ، فَإِيّاكَ أن تَقتَعِدَ (44) مَطِيَّةَ اللَّجاجِ ، وأَن توجِفَ (45) إلَى السَّرابِ ، فَمَن عُذِرَ بِذلِكَ فلَستَ فيهِ أيُّهَا المَرءُ بِمَعذورٍ ، وقَد أغفَلَكَ أبو واثِلَةَ _ وهُوَ وَلِيُّ أمرِنا وسَيِّدُ حَضَرِنا _ عِتابا ، فَأَولِهِ اعتِبارا (46) . ثُمَّ تَعلَمُ أنَّ ناجِمَ (47) قُرَيشٍ _ يَعني رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله _ يَكونُ رُزؤُهُ قَليلاً ثُمَّ يَنقَطِعُ ، ويَخلو أنَّ بَعدَ ذلِكَ قَرنٌ (48) يُبعَثُ في آخِرِهِ النَّبِيُّ المَبعوثُ بِالحِكمَةِ وَالبَيانِ وَالسَّيفِ وَالسُّلطانِ ، يَملِكُ مُلكا مُؤَجَّلاً تُطَبِّقُ فيهِ اُمَّتُهُ المَشارِقَ وَالمَغارِبَ ، ومِن ذُرِّيَّتِهِ الأَميرُ الظّاهِرُ ؛ يَظهَرُ عَلى جَميعِ المَلَكاتِ وَالأَديانِ ، ويَبلُغُ مُلكُهُ ما طَلَعَ عَلَيهِ اللَّيلُ وَالنَّهارُ ، وذلِكَ _ يا حارِ _ أمَلٌ مِن وَرائِهِ أمَدٌ ومِن دونِهِ أجَلٌ ، فَتَمَسَّك مِن دِينِكَ بِما تَعلَمُ ، وتَمَنَّع _ للّهِِ أبوكَ (49) _ مِن اُنسٍ مُتَصَرِّمٍ (50) بِالزَّمانِ ، أو لِعارِضٍ مِنَ الحَدَثانِ ، فَإِنَّما نَحنُ لِيَومِنا ولِغَدٍ أهلُهُ . فَأَجابَهُ حارِثَةُ بنُ أثالٍ فَقالَ : إيها عَلَيكَ أبا قُرَّةَ ! فَإِنَّهُ لا حَظَّ في يَومِهِ لِمَن لا دَرَكَ لَهُ في غَدِهِ ، وَاتَّقِ اللّهَ تَجدِ اللّهَ جَلَّ وتَعالى بِحَيثُ لا مَفزَعَ إلّا إلَيهِ . وعَرَّضتَ مُشَيِّدا بِذِكرِ أبي واثِلَةَ ! فَهُوَ العَزيزُ المُطاعُ ، الرَّحِبُ الباعُ ، وإلَيكُما مَعا مُلقَى الرِّحالِ ، فَلَو اُضرِبَتِ التَّذكِرَةُ عَن أحَدٍ لِتَبريزِ فَضلٍ لَكُنتُماهُ ، لكِنَّها أبكارُ الكَلامِ تُهدى لِأَربابِها ، ونَصيحَةٌ كُنتُما أحَقَّ مَن أصغى لَها (51) . إنَّكُما مَليكا ثَمَراتِ قُلوبِنا ، ووَلِيّا طاعَتِنا في دينِنا ، فَالكَيَسَ الكَيَسَ _ يا أيُّهَا المُعَظَمّانِ _ عَلَيكُما بِهِ ، أرِيا مَقاما يُدهِكُما نَواحيهِ ، وَاهجُرا سُنَّةَ (52) التَّسويفِ فيما أنتُما بِعَرضِهِ . آثِرَا اللّهَ فيما كانَ يُؤثِرُكُما بِالمَزيدِ مِن فَضلِهِ ، ولا تَخلُدا فيما أظَلَّكُما إلَى الونيّةِ (53) ، فَإِنَّهُ مَن أطالَ عِنانَ الأَمرِ أهلَكَتهُ الغِرَّةُ (54) ، ومَنِ اقتَعَدَ مَطِيَّةَ الحَذَرِ كانَ بِسَبيلِ أمنٍ مِنَ المَتالِفِ ، ومَنِ استَنصَحَ عَقلَهُ كانَتِ العِبرَةُ لَهُ لا بِهِ ، ومَن نَصَحَ للّهِِ عز و جل آنَسَهُ اللّهُ جَلَّ وتَعالى بِعِزِّ الحَياةِ وسَعادَةِ المُنقَلَبِ . ثُمَّ أقبَلَ عَلَى العاقِبِ مُعاتِبا ، فَقالَ : وزَعَمتَ _ أبا واثِلَةَ _ أنَّ رادَّ ما قُلتُ أكثَرُ مِن قائِلِهِ ، وأَنتَ لعَمرُو اللّهِ حَرِيٌّ ألّا يُؤثَرُ هذا عَنكَ ، فَقَد عَلِمتَ وعَلِمنا اُمَّةَ الإِنجيلِ مَعا بِسيرَةِ ما قامَ بِهِ المَسيحُ عليه السلام في حَوارِيِّهِ ، ومَن آمَنَ لَهُ مِن قَومِهِ ، وهذِهِ مِنكَ فَهَّةٌ (55) لا يَرحَضُها (56) إلَا التَّوبَةُ وَالإِقرارُ بِما سَبَقَ بِهِ الإِنكارُ . فَلَمّا أتى عَلى هذَا الكَلامِ صَرَفَ إلَى السَّيِّدِ وَجهَهُ ، فَقالَ : لا سَيفَ إلّا ذو نَبوَةٍ ، ولا عَليمَ إلّا ذو هَفوَةٍ ، فَمَن نَزَعَ عَن وَهلَةٍ وأَقلَعَ فَهُوَ السَّعيدُ الرَّشيدُ ، وإنَّمَا الآفَةُ فِي الإِصرارِ . وأَعرَضتَ بِذِكرِ نَبِيَّينِ يُخلَقانِ _ زَعَمتَ _ بَعدَ ابنِ البَتولِ ، فَأَينَ يَذهَبُ بِكَ عَمّا خَلَدَ فِي الصُّحفِ مِن ذِكرى ذلِكَ ؟ ألَم تَعلَم ما أنبَأَ بِهِ المَسيحُ عليه السلام في بَني إسرائيلَ ، وقَولَهُ لَهُم : «كَيفَ بِكُم إذا ذُهِبَ بي إلى أبي وأَبيكُم ، وخُلِّفَ بَعدَ أعصارٍ يَخلو مِن بَعدي وبَعدِكُم صادِقٌ وكاذِبٌ ؟ قالوا : ومَن هُما يا مَسيحَ اللّهِ ؟ قالَ : نَبِيٌّ مِن ذُرِّيَّةِ إسماعيلَ عليه السلام صادِقٌ ، ومُتَنَبِّئٌ مِن بَني إسرائيلَ كاذِبٌ ، فَالصّادِقُ مُنبَعِثٌ مِنهُما بِرَحمَةٍ ومَلحَمَةٍ ، يَكونُ لَهُ المُلكُ وَالسُّلطانُ ما دامَتِ الدُّنيا ، وأَمَّا الكاذِبُ فَلَهُ نَبزٌ يُذكَرُ بِهِ المَسيحُ الدَّجّالُ ، يَملِكُ فُواقا (57) ثُمَّ يَقتُلُهُ اللّهُ بِيَدي إذا رُجِعَ بي» . قالَ حارِثَةُ : واُحَذِّرُكُم يا قَومِ أن يَكونَ مَن قَبلَكُم مِنَ اليَهودِ اُسوَةً لَكُم ، إنَّهُم اُنذِروا بِمَسيحَينِ ؛ مَسيحِ رَحمَةٍ وهُدىً ، ومَسيحِ ضَلالَةٍ ، وجُعِلَ لَهُم عَلى كُلِّ واحِدٍ مِنهُما آيَةٌ وأَمارَةٌ ، فَجَحَدوا مَسيحَ الهُدى وكَذَّبوا بِهِ ، وآمَنوا بِمَسيحِ الضَّلالَةِ الدَّجّالِ وأَقبَلوا عَلَى انتِظارِهِ ، وأَضرَبوا فِي الفِتنَةِ ورَكِبُوا نَتجَها ، ومِن قَبلُ نَبَذوا كِتابَ اللّهِ وَراءَ ظُهورِهِم وقَتَلوا أنبِياءَهُ وَالقَوّامينَ بِالقِسطِ مِن عِبادِهِ ، فَحَجَبَ اللّهُ عز و جل عَنهُمُ البَصيرَةَ بَعدَ التَّبصِرَةِ بِما كَسَبَت أيديهِم ، ونَزَعَ مُلكَهُم مِنهُم بِبَغيِهِم ، وأَلزَمهُمُ الذِّلَّةَ وَالصَّغارَ ، وجَعَلَ مُنقَلَبَهُم إلَى النّارِ . قالَ العاقِبُ : فَما أشعَرَكَ _ يا حارِ _ أن يَكونَ هذَا النَّبِيُّ المَذكورُ فِي الكُتُبِ هُوَ قاطِنُ يَثرِبَ ، ولَعَلَّهُ ابنُ عَمِّكَ صاحِبُ اليَمامَةِ ، فَإِنَّهُ يَذكُرُ مِنَ النُّبُوَّةِ ما يَذكُرُ مِنها أخو قُرَيشٍ ، وكِلاهُما مِن ذُرِّيَّةِ إسماعيلَ ولِجَميعِهِما أتباعٌ وأَصحابٌ ، يَشهَدونَ بِنُبُوَّتِهِ ويُقِرّونَ لَهُ بِرِسالَتِهِ ، فَهَل تَجِدُ بَينَهُما في ذلِكَ مِن فاصِلَةٍ فَتَذكُرُها ؟ قالَ حارِثَةُ : أجَل وَاللّهِ ، أجِدُها وَاللّهِ أكبَرَ وأَبعَدَ مِمّا بَينَ السَّحابِ وَالتُّرابِ ، وهِيَ الأَسبابُ الَّتي بِها وبِمِثلِها تَثبُتُ حُجَّةُ اللّهِ في قُلوبِ المُعتَبِرينَ مِن عِبادِهِ لِرُسُلِهِ وأَنبِيائِهِ . وأَمّا صاحِبُ اليَمامَةِ فَيَكفيكَ فيهِ ما أخبَرَكُم بِهِ سُفَراؤُكُم وغَيرُكُم (58) ، وَالمُنتَجِعَةُ (59) مِنكُم أرضَهُ ، ومَن قَدِمَ مِن أهلِ اليَمامَةِ عَلَيكُم ، ألَم يُخبِروكُم جَميعا عَن رُوّادِ مُسَيلِمَةَ وسَمّاعيهِ ، ومَن أوفَدَهُ صاحِبُهُم إلى أحمَدَ بِيَثرِبَ ، فَعادوا إلَيهِ جَميعا بِما تَعَرَّفوا هُناكَ في بَني قيلَةَ وتَبَيَّنوا بِهِ ! قالوا : قَدِمَ عَلَينا أحمَدُ يَثرِبَ وبِئارُنا ثِمادٌ (60) ومِياهُنا مَلِحَةٌ ، وكُنّا مِن قَبلِهِ لا نَستَطيبُ ولا نَستَعذِبُ ، فَبَصَقَ في بَعضِها ومَجَّ (61) في بَعضٍ فَعادَت عِذابا مُحلَولِيةً ، وجاشَ (62) مِنها ما كانَ ماؤُها ثِمادا فَحارَ (63) بَحرا . قالوا : وتَفَلَ مُحَمَّدٌ في عُيونِ رِجالٍ ذَوي رَمَدٍ ، وعَلى كُلومِ (64) رِجالٍ ذوي جِراحٍ ، فَبَرَأَت لِوَقتِهِ عُيونُهُم فَمَا اشتَكوها ، وَاندَمَلَت جِراحاتُهُم فَما ألِموها ، في كَثيرٍ مِمّا أدَّوا ونَبَّئوا عَن مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله مِن دَلالَةٍ وآيَةٍ . وأَرادوا صاحِبَهُم مُسَيلِمَةَ عَلى بَعضِ ذلِكَ ، فَأَنعَمَ لَهُم كارِها ، وأَقبَلَ بِهِم إلى بَعضِ بِئارِهِم فَمَجَّ فيها ، وكانَتِ الرَّكِيُّ (65) مَعذوذَبَةً فَصارَت مَلِحا لا يُستَطاعُ شَرابُهُ ، وبَصَقَ في بِئرٍ كانَ ماؤُها وَشَلاً (66) فَعادَت فَلَم تَبِضَّ (67) بِقَطرَةٍ مِن ماءٍ ، وتَفَلَ في عَينِ رَجُلٍ كانَ بِها رَمَدٌ فَعَمِيَت ، وعَلى جِراحٍ _ أو قالوا : جِراحِ آخَرَ _ فَاكتَسى جِلدَهُ بَرَصا . فَقالوا لِمُسَيلِمَةَ فيما أبصَروا في ذلِكَ مِنهُ وَاستَبرَؤوهُ ، فَقالَ : وَيحَكُم! بِئسَ الاُمَّةُ أنتُم لِنَبِيِّكُم وَالعَشيرَةُ لِابنِ عَمِّكُم ، إنَّكُم كَلَّفتُموني يا هؤُلاءِ مِن قَبلِ أن يوحى إلَيَّ في شَيءٍ مِمّا سَأَلتُم ، وَالآنَ فَقَد اُذِنَ لي في أجسادِكُم وأَشعارِكُم دونَ بِئارِكُم ومِياهِكُم ، هذا لِمَن كانَ مِنكُم بي مُؤمِنا ، وأَمّا مَن كانَ مُرتابا فَإِنَّهُ لا يَزيدُهُ تَفلَتي عَلَيهِ إلّا بَلاءً ، فَمَن شاءَ الآنَ مِنكُم فَليَأتِ لِأَتفِلَ في عَينِهِ وعَلى جِلدِهِ . قالوا : ما فينا _ وأَبيكَ _ أحَدٌ يَشاءُ ذلِكَ ، إنّا نَخافُ أن يَشمَتَ بِكَ أهلُ يَثرِبَ . وأَضرَبوا عَنهُ حَمِيَّةً لِنَسَبِهِ فيهِم وتَذَمُّما لِمَكانِهِ مِنهُم . فَضَحِكَ السَّيِّدُ وَالعاقِبُ حَتّى فَحَصَا الأَرضَ بِأَرجُلِهِما ، وقالا : مَا النّورُ وَالظَّلامُ وَالحَقُّ وَالباطِلُ ، بِأَشَدَّ تَبايُنا وتَفاوُتا مِمّا بَينَ هذَينِ الرَّجُلَينِ صِدقا وكِذبا . قالوا : وكانَ العاقِبُ أحَبَّ _ مَعَ ما تَبَيَّنَ مِن ذلِكَ _ أن يُشَيِّدَ ما فَرَطَ مِن تَفريطِ مُسَيلِمَةَ ، ويُؤَهِّلَ (68) مَنزِلَتَهُ لِيَجعَلَهُ لِرَسولِ اللّه صلى الله عليه و آله كُفّا (69) ، استِظهارا بِذلِكَ في بَقاءِ عِزَّتِهِ ، وما طارَ لَهُ مِنَ السُّمُوِّ في أهلِ مِلَّتِهِ ، فَقالَ : ولَئِن فَخَرَ أخو بَني حَنيفَةَ في زَعمِهِ أنَّ اللّهَ عز و جل أرسَلَهُ ، وقالَ مِن ذلِكَ ما لَيسَ لَهُ بِحَقٍّ ، فَلَقَد بَرَّ في أن نَقَلَ قَومَهُ مِن عِبادَةِ الأَوثانِ إلَى الإِيمانِ بِالرَّحمنِ . قالَ حارِثَةُ : أنشُدُكَ بِاللّهِ الَّذي دَحاها (70) ، وأَشرَقَ بِاسمِهِ قَمَراها ، هَل تَجِدُ فيما أنزَلَ اللّهُ عز و جلفِي الكُتُبِ السّالِفَةِ ، يَقولُ اللّهُ عز و جل : «أنَا اللّهُ لا إلهَ إلّا أنَا دَيّانُ يَومِ الدّينِ ، أنزَلتُ كُتُبي وأَرسَلتُ رُسُلي ؛ لِأَستَنقِذَ بِهِم عِبادي مِن حَبائِلِ الشَّيطانِ ، وجَعَلتُهُم في بَرِيَّتي وأَرضي كَالنُّجومِ الدَّراري في سَمائي ، يَهدونَ بِوَحيي وأَمري ، مَن أطاعَهُم أطاعَني ومَن عَصاهُم فَقَد عَصاني ، وإنّي لَعَنتُ ومَلائِكَتي في سَمائي وأَرضي وَالّلاعِنونَ مِن خَلقي ، مَن جَحَدَ رُبوبِيَّتي ، أو عَدَلَ بي شَيئا مِن بَرِيَّتي ، أو كَذَّبَ بِأَحَدٍ مِن أنبِيائي ورُسُلي ، أو قالَ : اُوحِيَ إلَيَّ و لَم يوحَ إلَيهِ شَيءٌ ، أو غَمَصَ (71) سُلطاني أو تَقَمَّصَهُ مُتَبَرِّيا ، أو أكمَهَ (72) عِبادي وأَضَلَّهُم عَنّي ، ألا وإنَّما يَعبُدُني مَن عَرَفَ ما اُريدُ مِن عِبادَتي وطاعَتي مِن خَلقي ، فَمَن لَ يَقصِد إلَيَّ مِنَ السَّبيلِ الَّتي نَهَجتُها بِرُسُلي ، لَم يَزدَد في عِبادَتِهِ مِنّي إلّا بُعدا» ؟ قالَ العاقِبُ : رُوَيدَكَ ، فَأَشهَدُ لَقَد نَبَّأتَ حَقّا . قالَ حارِثَةُ : فَما دونَ الحَقِّ مِن مُقنِعٍ ، وما بَعدَهُ لِامرِئٍ مَفزَعٌ ، ولِذلِكَ قُلتُ الَّذي قُلتُ . فَاعتَرَضَهُ السَّيِّدُ _ وكانَ ذا مِحالٍ (73) وجِدالٍ شَديدٍ _ فَقالَ : ما أحرى وما أرى أخا قُرَيشٍ مُرسَلاً إلّا إلى قَومِهِ بَني إسماعيلَ [ ب_ِ ] (74) _دينِهِ ، وهُوَ مَعَ ذلِكَ يَزعُمُ أنَّ اللّهَ عز و جلأرسَلَهُ إلَى النّاسِ جَميعا ! قالَ حارِثَةُ : أفتَعَلَمُ أنتَ _ يا أبا قُرَّةَ _ أنَّ مُحَمَّدا مُرسَلٌ مِن رَبِّهِ إلى قَومِهِ خاصَّةً ؟ قالَ : أجَل . قالَ : أتَشهَدُ لَهُ بِذلِكَ ؟ قالَ : وَيحَكَ! وهَل يُستَطاعُ دَفعُ الشَّواهِدِ ؟ نَعَم ، أشهَدُ غَيرَ مُرتابٍ بِذلِكَ ، وبِذلِكَ شَهِدَت لَهُ الصُّحُفُ الدّارِسَةُ وَالأَنباءُ الخالِيَةُ . فَأَطرَقَ حارِثَةُ ضاحِكا يَنكُتُ الأَرضَ بِسَبّابَتِهِ . قالَ السَّيِّدُ : ما يُضحِكُكَ يَابنَ اُثالٍ ؟ قالَ : عَجِبتُ فَضَحِكتُ ، قالَ : أوَ عَجَبٌ ما تَسمَعُ ؟ قالَ : نَعَم ، العَجَبُ أجمَعُ ، أ لَيسَ _ بِالإِلهِ _ بِعَجيبٍ مِن رَجُلٍ اُوتِيَ أثَرَةً مِن عِلمٍ وحِكمَةٍ يَزعُمُ أنَّ اللّهَ عز و جل اصطَفى لِنُبُوَّتِهِ وَاختَصَّ بِرِسالَتِهِ وأَيَّدَ بِروحِهِ وحِكمَتِهِ ، رَجُلاً خَرّاصا (75) يَكذِبُ عَلَيهِ ، ويَقولُ : اُوحِيَ إلَيَّ ولَم يوحَ إلَيهِ ، فَيَخلِطُ _ كَالكاهِنِ _ كَذِبا بِصِدقٍ وباطِلاً بِحَقٍّ ؟! فَارتَدَعَ السَّيِّدُ وعَلِمَ أنَّهُ قَد وَهِلَ (76) ، فَأَمسَكَ مَحجوجا . قالوا : وكانَ حارِثَةُ بِنَجرانَ حَثيثا (77) ، فَأَقبَلَ عَلَيهِ العاقِبُ وقَد قَطَعَهُ ما فَرَطَ إلَى السَّيِّدِ مِن قَولِهِ ، فَقالَ لَهُ : عَلَيكَ أخا بَني قَيسِ بنِ ثَعلَبَةَ ، وَ احبِس عَلَيكَ ذَلَقَ (78) لِسانِكَ ، وما لَم تَزَل تَستَحِمُّ (79) لَنا مِن مَثابَةِ سَفَهِكَ ، فَرُبَّ كَلِمَةٍ يَرفَعُ صاحِبُها بِها رَأسا قَد ألقَتهُ في قَعرٍ مُظلِمَةٍ ، ورُبَّ كَلِمَةٍ لَأَمَت ورَأَبَت قُلوبا نَغلَةً (80) ، فَدَع عَنكَ ما يَسبِقُ إلَى القُلوبِ إنكارُهُ ، وإن كانَ عِندَكَ ما يَبينُ اعتِذارُهُ . ثُمَّ اعلَم أنَّ لِكُلِّ شَيءٍ صورَةً ، وصورَةُ الإِنسانِ العَقَلُ ، وصورَةُ العَقلِ الأَدَبُ ، وَالأَدَبُ أدَبانِ : طباعِيٌّ ومُرتاضِيٌّ ، فَأَفضَلُهُما أدَبُ اللّهِ جَلَّ جَلالُهُ ، ومِن أدَبِ اللّهِ سُبحانَهُ وحِكمَتِهِ أن يُرى لِسُلطانِهِ حَقٌّ لَيسَ لِشَيءٍ مِن خَلقِهِ ؛ لِأَنَّهُ الحَبلُ بَينَ اللّهِ وبَينَ عِبادِهِ ، وَالسُّلطانُ اثنانِ : سُلطانُ مَلَكَةٍ وقَهرٍ ، وسُلطانُ حِكمَةٍ وشَرعٍ ، فَأَعلاهُما فَوقا سُلطانُ الحِكمَةِ ، قَد تَرى يا هذا أنَّ اللّهَ عز و جل قَد صَنَعَ لَنا حَتّى جَعَلَنا حُكّاما وقُوّاما عَلى مُلوكِ مِلَّتِنا ، ومِن بَعدِهِم مِن حَشوَتِهِم وأَطرافِهِم ، فَاعرِف لِذِي الحَقِّ حَقَّهُ أيُّهَا المَرءُ وخَلّاكَ (81) ذَمٌّ . ثُمَّ قالَ : وذَكَرتَ أخا قُرَيشٍ وما جاءَ بِهِ مِنَ الآياتِ وَالنُّذُرِ ، فَأَطَلتَ وأَعرَضتَ ، ولَقد بَرَرتَ (82) ؛ فَنَحنُ بِمُحَمَّدٍ عالِمونَ ، وبِهِ جِدّا موقِنونَ ، شَهِدتُ لَقَد انتَظَمَت لَهُ الآياتُ وَالبَيِّناتُ ، سالِفُها وآنِفُها ، إلّا آيَةً (83) هِيَ أشفاها وأَشرَفُها ، وإنَّما مَثَلُها فيما جاءَ بِهِ كَمَثلِ الرَّأسِ لِلجَسَدِ ، فَما حالُ جَسَدٍ لا رَأسَ لَهُ ؟ ! فَأَمهِل رُوَيدا نَتَجَسَّسُ الأَخبارَ ونَعتَبِرُ الآثارَ ، وَلنَستَشِفَّ ما ألفَينا مِمّا اُفضِيَ إلَينا ، فَإِن آنَسنَا الآيَةَ الجامِعَةَ الخاتِمَةَ لَدَيهِ ، فَنَحنُ إلَيهِ أسرَعُ ولَهُ أطوَعُ ، وإلّا فَاعلَم ما تَذكُرُ (84) بِهِ النُّبُوَّةَ وَ السِّفارَةَ عَنِ الرَّبِّ الَّذي لا تَفاوُتَ في أمرِهِ ولا تُغايَرَ في حُكمِهِ . قالَ لَهُ حارِثَةُ : قَد نادَيتَ فَأَسمَعتَ ، وقَرَعتَ (85) فَصَدَعتَ ، وسَمِعتَ وأَطَعتَ ، فَما هذِهِ الآيَةُ الَّتي أوحَشَ بَعدَ الأُنسَةِ فَقدُها ، وأَعقَبَ الشَّكَّ بَعدَ البَيِّنَةِ عُدمُها ؟ ! وقالَ لَهُ العاقِبُ : قَد أثلَجَكَ أبو قُرَّةَ بِها ، فَذَهَبتَ عَنها في غَيرِ مَذهَبٍ ، وحاوَرتَنا فَأَطَلتَ في غيرِ ما طائِلٍ حِوارَنا (86) . قالَ حارِثَةُ : إلى ذلِكَ فَجَلِّهَا الآنَ لي فِداكَ أبي واُمّي . قالَ العاقِبُ : أفلَحَ مَن سَلَّمَ لِلحَقِّ وصَدَعَ بِهِ ولَم يَرغَب عَنهُ ، وقَد أحاطَ بِهِ عِلما ، فَقَد عَلِمنا وعَلِمتَ مِن أنباءِ الكُتُبِ المُستَودَعَةِ عِلمَ القُرونِ ، وما كانَ وما يَكونُ ، فَإِنَّهَا استَهَلَّت بِلِسانِ كُلِّ اُمَّةٍ مِنهُم ، مُعرِبَةً مُبَشِّرَةً ومُنذِرَةً بِأَحمَدَ النَّبِيِّ العاقِبِ ، الَّذي تُطَبِّقُ اُمَّتُهُ المَشارِقَ وَالمَغارِبَ ، يَملِكُ _ وشيعَتُهُ مِن بَعدِهِ _ مُلكا مُؤَجَّلاً يَستَأثِرُ مُقتَبَلُهُم مُلكا عَلَى الأَحَمِّ (87) مِنهُم بِذلِكَ النَّبِيِّ وتَباعَةَ وبَيتا (88) . ويوسِع مِن بَعدِهِم اُمَّتُهُم عُدوانا وهَضما ، فَيَملِكونَ بِذلِكَ سَبتا (89) طَويلاً ، حَتّى لا يَبقى بِجَزيرَةِ العَرَبِ بَيتٌ إلّا وهُوَ راغِبٌ إلَيهِم أو راهِبٌ لَهُم ، ثُمَّ يُدالُ بَعدَ لَأيٍ (90) مِنهُم ، ويَشعَثُ سُلطانُهُم حَدّا حَدّا ، وبَيتا فَبَيتا ، حَتّى تَجيءَ أمثالُ النَّغَفِ (91) مِنَ الأَقوامِ فيهِم، ثُمَّ يَملِكُ أمرَهُم عَلَيهِم عُبَداؤُهم وقِنُّهُم، يَملِكونَ جيلاً فَجيلاً ، يَسيرونُ فِي النّاسِ بِالقَعسَرِيَّةِ (92) خبطا خبطا ، ويَكونُ سُلطانُهُم سُلطانا عَضوضا ضَروسا ، فَتَنقُصُ الأَرضُ حينَئِذٍ مِن أطرافِها ، ويَشتَدُّ البَلاءُ وتَشتَمِلُ الآفاتُ ، حَتّى يَكونَ المَوتُ أعَزَّ مِنَ الحَياةِ الحَمراءِ ، أو أحَبَّ حينَئِذٍ إلى أحَدِهِم مِنَ الحَياةِ ، وما ذلِكَ إلّا لِما يُدهَونَ (93) بِهِ مِنَ الضُّرِّ وَالضَّرّاءِ ، وَالفِتنَةِ العَشواءِ . وقُوّامُ الدّينِ يَومَئِذٍ وزُعَماؤُهُم يَومَئِذٍ اُناسٌ لَيسوا مِن أهلِهِ ، فَيَمُجُّ الدّينُ بِهِم وتَعفو آياتُهُ ، ويُدبِرُ تَوَلِّيا وإمحاقا ، فَلا يَبقى مِنهُ إلَا اسمُهُ ، حَتّى يَنعاهُ ناعيهِ ، وَالمُؤمِنُ يَومَئِذٍ غَريبٌ ، وَالدَّيّانونَ قَليلٌ ما هُم ، حَتّى يَستَأيِسُ (94) النّاسُ مِن رَوحِ اللّهِ وفَرَجِهِ إلّا أقَلُّهُم ، وتَظُّنُّ أقوامٌ أن لَن يَنصُرَ اللّهُ رُسُلَهُ ويُحِقَّ وَعدَهُ ، فَإِذا بِهِمُ الشَّصائِبُ (95) وَالنِّقَمُ ، واُخِذَ مِن جَميعِهِم بِالكَظمِ ، تَلافَى اللّهُ دينَهُ ، وراشَ (96) عِبادَهُ مِن بَعدِ ما قَنَطوا بِرَجُلٍ مِن ذُرِّيَّةِ نَبِيِّهِم أحمَدَ ونَجلِهِ ، يَأتِي اللّهُ عز و جل بِهِ مِن حَيثُ لا يَشعُرونَ ، تُصَلّي عَلَيهِ السَّماواتُ وسُكّانُها ، وتَفرَحُ بِهِ الأَرضُ وما عَلَيها مِن سَوامٍ وطائِرٍ وأَنامٍ ، وتَخرُجُ لَهُ اُمُّكُم _ يَعنِي الأَرضَ _ بَرَكَتَها وزينَتَها ، وتُلقِي إلَيهِ كُنوزَها وأَفلاذَ كَبِدِها ، حَتّى تَعودَ كَهَيئَتِها عَلى عَهدِ آدَمَ عليه السلام ، وتَرفَعُ عَنهُمُ المَسكَنَةَ وَالعاهاتِ في عَهدِهِ ، وَالنَّقِماتِ الَّتي كانَت تَضرِبُ بِهَا الأُمَمَ مِن قَبلُ ، وتُلقى فِي البِلادِ الأَمَنَةُ ، وتُنزَعُ حُمَةُ (97) كُلِّ ذاتِ حُمَةٍ ، ومِخلَبُ كُلِّ ذي مِخلَبٍ ، ونابُ كُلِّ ذي نابٍ ، حَتّى أنَّ الجُوَيرِيَةَ اللُّكاعَ (98) لَتَلعَبُ بِالأُفعُوانِ (99) فَلا يَضُرُّها شَيئا ، وحَتّى يَكونَ الأَسَدُ فِي الباقِرِ (100) كَأَنَّهُ راعيها ، وَالذِّئبُ فِي البُهَمِ كَأَنَّهُ رَبُّها ، ويُظهِرُ اللّهُ عَبدَهُ عَلَى الدّينِ كُلِّهِ فَيَملِكُ مَقاليدَ الأَقاليمِ إلى بَيضاءِ الصّينِ ، حَتّى لا يَكونَ عَلى عَهدِهِ فِي الأَرضِ أجمَعِها إلّا دينُ اللّهِ الحَقُّ الَّذِي ارتَضاهُ لِعِبادِهِ ، وبَعَثَ بِهِ آدَمَ بَديعَ فِطرَتِهِ ، وأَحمَدَ خاتَمِ رِسالَتِهِ ، ومَن بَينَهُما مِن أنبِيائِهِ ورُسُلِهِ . فَلَمّا أتَى العاقِبُ عَلَى اقتِصاصِهِ (101) هذا ، أقبَلَ عَلَيهِ حارِثَةُ مُجيبا ، فَقالَ : أشهَدُ بِاللّهِ البَديعِ _ يا أيُّهَا النَّبيهُ الخَطيرُ وَالعَليمُ الأَثيرُ ! _ لَقَدِ ابتَسَمَ الحَقُّ بِقَلبِكَ ، وأَشرَقَ الجَنانُ (102) بِعَدلِ مَنطِقِكَ ، وتَنَزَّلَت كُتُبُ اللّهِ الَّتي جَعَلَها نورا في بِلادِهِ وشاهِدَةً عَلى عِبادِهِ بِمَا اقتَصَصتَ مِن سُطورِها حَقّا ، فَلَم يُخالِف طِرسٌ (103) مِنها طِرسا ، ولا رَسمٌ مِن آياتِها رَسما ، فَما بَعدَ هذا ؟ ! قالَ العاقِبُ : فَإِنَّكَ زَعَمتَ زَعمَةَ أخا قُرَيشٍ، فَكُنتَ بِما تَأثِرُ مِن هذا حَقَّ غالِطٍ. قالَ : وبِمَ ؟ ألَم تَعتَرِف لَهُ بِنُبُوَّتِهِ ورِسالَتِهِ الشَّواهِدُ ؟ قالَ العاقِبُ : بَلى _ لَعَمرُو اللّهِ _ ولكِنَّهُما نَبِيّانِ رَسولانِ ، يَعتَقِبانِ (104) بَينَ مَسيحِ اللّهِ عز و جلوبَينَ السّاعَةِ ، اشتُقَّ اسمُ أحَدِهِما مِن صاحِبِهِ : مُحَمَّدٍ وأَحمَدَ ، بَشَّرَ بِأَوَّلِهِما موسى عليه السلام وبِثانيهِما عيسى عليه السلام ، فَأَخو قُرَيشٍ هذا مُرسَلٌ إلى قَومِهِ ، ويَقفوهُ مِن بَعدِهِ ذُو المُلكِ الشَّديدِ ، وَالأَكلِ الطَّويلِ ، يَبعَثُهُ اللّهُ عز و جلخاتِما لِلدّينِ ، وحُجَّةً عَلَى الخَلائِقِ أجمَعينَ ، ثُمَّ تَأتي مِن بَعدِهِ فَترَةٌ تَتَزايَلُ فيهَا القَواعِدُ مِن مَراسيها ، فَيُعيدُهَا اللّهُ عز و جلويُظهِرُهُ عَلَى الدّينِ كُلِّهِ ، فَيَملِكُ هُوَ وَالمُلوكُ الصّالِحونَ مِن عَقِبِهِ جَميعَ ما طَلَعَ عَلَيهِ اللَّيلُ وَالنَّهارُ ، مِن أرضٍ وجَبَلٍ وبَرٍّ وبَحرٍ ، يَرِثونَ أرضَ اللّهِ عز و جل مُلكا كَما وَرِثَهُما أو مَلَكَهُمَا الأَبَوانِ آدَمُ ونوحٌ عليهماالسلام . يُلقَونَ _ وهُمُ المُلوكُ الأَكابِرُ _ في مِثلِ هَيئَةِ المَساكينِ بَذاذَةً (105) وَاستِكانَةً ، فَاُولئِكَ الأَكرَمونَ الأَماثِلُ ، لا يَصلُحُ عِبادُ اللّهِ وبِلادُهُ إلّا بِهِم ، وعَلَيهِم يَنزِلُ عيسَى ابنُ البِكرِ عليه السلام عَلى آخِرِهِم ، بَعدَ مَكثٍ طَويلٍ ومُلكٍ شَديدٍ ، لا خَيرَ فِي العَيشِ بَعدَهُم . وتَردِفُهُم رَجرَجَةُ طَغامٍ (106) في مِثلِ أحلامِ العَصافيرِ ، وعَلَيهِم تَقومُ السّاعَةُ ، وإنَّما تَقومُ عَلى شِرارِ النّاسِ وأَخابِثِهِم ، فَذلِكَ الوَعدُ الَّذي صَلّى بِهِ اللّهُ عز و جلعَلى أحمَدَ ، كَما صَلّى بِهِ [عَلى] (107) خَليلِهِ إبراهيمَ عليه السلام في كَثيرٍ مِمّا لِأَحمَدَ صلى الله عليه و آله مِنَ البَراهينِ وَالتَّأييدِ ، الَّذي خَبَّرَت بِهِ كُتُبُ اللّهِ الأُولى . قالَ حارِثَةُ : فَمِنَ الأَثَرِ المُستَقَرِّ عِندَكَ _ أبا واثِلَةَ _ في هذَينِ الاِسمَينِ أنَّهُما لِشَخصَينِ ؛ لِنَبِيَّيَّنِ مُرسَلَينِ ، في عَصرَينِ مُختَلِفَينِ ؟ قالَ العاقِبُ : أجَل . قالَ : فَهَل يَتَخالَجُكَ في ذلِكَ رَيبٌ ، أو يَعرِضُ لَكَ فيهِ ظَنٌّ ؟ قالَ العاقِبُ : كَلّا وَالمَعبودِ ، إنَّ هذا لَأَجلى مِن بُوحٍ (108) _ وأَشارَ لَهُ إلى جِرمِ الشَّمسِ المُستَديرِ _ . فَأَكَبَّ حارِثَةُ مُطرِقا وجَعَلَ يَنكُتُ فِي الأَرضِ عَجَبا ، ثُمَّ قالَ : إنَّمَا الآفَةُ _ أيُّهَا الزَّعيمُ المُطاعُ _ أن يَكونَ المالُ عِندَ مَن يَخزِنُهُ لا مَن يُنفِقُهُ ، وَالسِّلاحُ عِندَ مَن يَتَزَيَّنُ بِهِ لا مَن يُقاتِلُ بِهِ ، وَالرَّأيُ عِندَ مَن يَملِكُهُ لا مَن يَنصُرُهُ . قالَ العاقِبُ : لَقَد أسمَعتَ _ يا حُوَيرِثُ _ فَأَقذَعتَ (109) ، وطَفِقتَ فَأَقدَمتَ ، فَمَهْ ؟ ! قالَ : اُقسِمُ بِالَّذي قامَتِ (110) السَّماواتُ وَالأَرَضونَ بِإِذنِهِ ، وغَلَبَتِ الجَبابِرَةُ بِأَمرِهِ ، إنَّهُمَا اسمانِ مُشتَقّانِ لِنَفسٍ واحِدَةٍ ولِنَبِيٍّ واحِدٍ ورَسولٍ واحِدٍ (111) ، أنذَرَ بِهِ موسَى بنُ عِمرانَ ، وبَشَّرَ بِهِ عيسَى بنُ مَريَمَ ، ومِن قَبلِهِما أشارَ بِهِ صُحُفُ إبراهيمَ عليه السلام . فَتَضاحَكَ السَّيِّدُ ؛ يُري قَومَهُ ومَن حَضَرَهُم أنَّ ضِحكَهُ هُزءٌ مِن حارِثَةَ وتَعَجُّبٌ . وَانتَشَطَ (112) العاقِبُ مِن ذلِكَ ، فَأَقبَلَ عَلى حارِثَةَ مُؤَنِّبا فَقالَ : لا يَغرُركَ باطِلُ أبي قُرَّةَ ، فَإِنَّهُ وإن ضَحِكَ لَكَ فَإِنَّما يَضحَكُ مِنكَ . قالَ حارِثَةُ : لَئِن فَعَلَها لِأَنَّها لِاءِحدَى الدَّهارِسِ (113) أو سوءٍ (114) ، أفَلَم تَتَعَرَّفا _ راجَعَ اللّهُ بِكُما _ مِن مَوروثِ الحِكمَةِ : «لا يَنبَغي لِلحَكيمِ أن يَكونَ عَبّاسا في غَيرِ أدَبٍ ، ولا ضَحّاكا في غَيرِ عَجَبٍ» ؟ أ وَلَم يَبلُغكُما عَن سَيِّدِكُمَا المَسيحِ عليه السلام قالَ : «فَضِحكُ العالِمِ في غَيرِ حينِهِ غَفلَةٌ مِن قَلبِهِ ، أو سَكرَةٌ ألهَتهُ عَمّا في غَدِهِ» ؟ قالَ السَّيِّدُ : يا حارِثَةُ ! إنَّهُ لا يَعيشُ _ وَاللّهِ _ أحَدٌ بِعَقلِهِ حَتّى يَعيشَ بِظَنِّهِ ، وإذا أنَا لَم أعلَم إلّا ما رَوَيتُ فَلا عَلِمتُ ، أوَلَم يَبلُغكَ أنتَ عَن سَيِّدِنَا المَسيحِ _ عَلَينا سَلامُهُ _ أنَّ للّهِِ عِبادا ضَحِكوا جَهرا مِن سَعَةِ رَحمَةِ رَبِّهِم ، وبَكَوا سِرّا مِن خيفَةِ رَبِّهِم ؟ قالَ : إذا كانَ هذا فَنَعَم . قالَ : فَما هُنا فَليَكُن مَراجِمَ ظُنونِكَ بِعِبادِ رَبِّكَ ، وعُد بِنا إلى ما نَحنُ بِسَبيلِهِ ، فَقَد طالَ التَّنازُعُ وَالخِصامُ بَينَنا يا حارِثَةُ ! قالوا : وكانَ هذا مَجلِسا ثالِثا في يَومٍ ثالِثٍ مِنِ اجتِماعِهِم لِلنَّظَرِ في أمرِهِم . فَقالَ السَّيِّدُ : يا حارِثَةُ ، ألَم يُنبِئكَ أبو واثِلَةَ بِأَفصَحِ لَفظٍ اختَرَقَ اُذُنا ، ودَعا ذلِكَ بِمِثلِهِ مُخبِرا ، فَأَلقاكَ مَعَ غرماتك (115) بِمَوارِدِهِ حَجَرا ؟ وها أنَا ذا اُؤَكِّدُ (116) عَلَيكَ التَّذكِرَةَ بِذلِكَ مِن مَعدِنٍ ثالِثٍ ، فَأَنشُدُكَ اللّهَ وما أنزَلَ إلى كَلِمَةٍ مِن كَلِماتِهِ ، هَل تَجِدُ فِي الزّاجِرَةِ المَنقولَةِ مِن لِسانِ أهلِ سورِيا إلى لِسانِ العَرَبِ ، يَعني صَحيفَةَ شَمعونَ بنِ حَمّونَ الصَّفَا الَّتي تَوارَثَها عَنهُ أهلُ النَّجرانِ ؟ ! قالَ السَّيِّدُ : أ لَم يَقُل _ بَعدَ نَبذٍ طَويلٍ مِن كَلامٍ _ : «فَإذا طبّقت وقُطِّعَتِ الأَرحامُ ، وعَفَتِ الأَعلامُ ، بَعَثَ اللّهُ عَبدَهُ الفارِقليطا بِالرَّحمَةِ وَالمَعدِلَةِ . قالوا : ومَا الفارِقليطا يا مَسيحَ اللّهِ ؟ قالَ : أحمَدُ النَّبِيُّ الخاتِمُ الوارِثُ ، ذلِكَ الَّذي يُصَلّى عَلَيهِ حَيّا ويُصَلّى عَلَيهِ بَعدَما يَقبِضُهُ إلَيهِ ، بِابنِهِ الطّاهِرِ الخايِرِ ، يَنشُرُهُ اللّهُ في آخِرِ الزَّمانِ ، بَعدَمَا انقَضَّت (117) عُرَى الدّينِ ، وخَبَتَ مَصابيحُ النّاموسِ ، وأفِلَت نُجومُهُ ، فَلا يَلبَثُ ذلِكَ العَبدُ الصّالِحُ إلّا أمَما (118) حَتّى يَعودَ الدّينُ بِهِ كَما بَدَأَ ، ويُقِرُّ اللّهُ عز و جل سُلطانَهُ في عَبدِهِ ، ثُمَّ فِي الصّالِحينَ مِن عَقِبِهِ ، ويَنشُرُ مِنهُ حَتّى يَبلُغَ مُلكُهُ مُنقَطَعَ التُّرابِ» ؟ قالَ حارِثَةُ : كُلُّ ما قَد أنشَدتُما (119) حَقٌّ ، لا وَحشَةَ مَعَ الحَقِّ ، ولا اُنسَ في غَيرِهِ ، فَمَه ؟ ! قالَ السَّيِّدُ : فَإِنَّ مِنَ الحَقِّ أن لا حَظَّ في هذِهِ الأُكرومَةِ لِلأَبتَرِ . قالَ حارِثَةُ : إنَّهُ لَكَذلِكَ ، ولَيسَ (120) بِمُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله . قالَ السَّيِّدُ : إنَّكَ ما عَمِلَت إلّا لُدّا (121) ، ألَم يُخبِرنا سَفرُنا وأَصحابُنا فيما تَجَسَّسنا مِن خَبَرِهِ ، أنَّ وَلَدَيهِ الذَّكَرَينِ _ القُرَشِيَّةَ وَالقِبطِيَّةَ _ بادا ، وغودِرَ مُحَمَّدٌ كَقَرنِ الأَعضَبِ (122) ، موفٍ عَلى ضَريحِهِ ، فَلَو كانَ لَهُ بَقِيَّةٌ لَكانَ لَكَ بِذلِكَ مَقالاً ، إذا وَلَّت أنباؤُهُ الَّذي تَذكُرُ . قالَ حارِثَةُ : العِبَرُ _ لَعَمرُو اللّهِ _ كَثيرَةٌ ، وَالاِعتِبارُ بِها قَليلٌ ، وَالدَّليلُ موفٍ عَلى سُنَنِ السَّبيلِ إن لَم يَعشُ عَنهُ ناظِرٌ ، وكَما أنَّ أبصارَ الرَّمِدَةِ لا تَستَطيعُ النَّظَرَ في قُرصِ الشَّمسِ لِسُقمِها ، فَكَذلِكَ البَصائِرُ القَصيرَةُ لا تَتَعَلَّقُ بِنورِ الحِكمَةِ لِعَجزِها ، ألا ومَن كانَ كَذلِكَ فَلَستُماهُ _ وأَشارَ إلَى السَّيِّدِ وَالعاقِبِ _ إنَّكُما _ ويَمينُ اللّهِ _ لَمَحجوجانِ بِما آتاكُمَا اللّهُ عز و جل مِن ميراثِ الحِكمَةِ ، وَاستَودَعَكُما مِن بَقايَا الحُجَّةِ ، ثُمَّ بِما أوجَبَ لَكُما مِنَ الشَّرَفِ وَالمَنزِلَةِ فِي النّاسِ ، فَقَد جَعَلَ اللّهُ عز و جل مَن آتاهُ سُلطانا مُلوكا لِلنّاسِ وأَربابا ، وجَعَلَكُما حَكَما وقُوّاما عَلى مُلوكِ مِلَّتِنا ، وذادَةً (123) لَهُم يَفزَعونَ إلَيكُما في دينِهِم ولا تَفزَعانِ إلَيهِم ، وتَأمُرانِهِم فَيَأتَمِرونَ لَكُما ، وحَقٌّ لِكُلِّ مَلِكٍ أو مُوَطَّإِ الأَكنافِ ، أن يَتَواضَعَ للّهِِ عز و جلإذ رَفَعَهُ ، وأَن يَنصَحَ للّهِِ عز و جل في عِبادِهِ ، ولا يَدَّهِنَ (124) في أمرِهِ . وذَكَرتُما مُحَمَّدا بِما حَكَمَت لَهُ الشَّهاداتُ الصّادِقَةُ ، وبَيَّنَتهُ فيهِ الأَسفارُ المُستَحفَظَةُ ، ورَأَيتُماهُ مَعَ ذلِكَ مُرسَلاً إلى قَومِهِ لا إلَى النّاسِ جَميعاً ، وأَن لَيسَ بِالخاتِمِ الحاشِرِ (125) ولَا الوارِثِ العاقِبِ ؛ لِأَنَّكُما زَعَمتُماهُ أبتَرَ ، ألَيسَ كَذلِكَ ؟ قالا : نَعَم . قالَ : أ رَأَيتُكُما لَو كانَ لَهُ بَقِيَّةٌ وعَقِبٌ هَل كُنتُما مُمتَرِيانِ _ لِما تَجِدانِ وبِما تُكَذِّبانِ مِنَ الوَراثَةِ وَالظُّهورِ عَلَى النَّواميسِ _ أنَّهُ النَّبِيُّ الخاتِمُ ، وَالمُرسَلُ إلى كافَّةِ البَشَرِ ؟ قالا : لا . قالَ : أفَلَيسَ هذَا القيلُ لِهذِهِ الحالِ مَعَ طولِ اللَّوائِمِ وَالخَصائِمِ عِندَكُما مُستَقَرّا ؟ قالا : أجَل . قالَ : اللّهُ أكبَرُ . قالا : كَبَّرتَ كَبيرا ، فَما دَعاكَ إلى ذلِكَ ؟ قالَ حارِثَةُ : الحَقُّ أبلَجُ (126) ، وَالباطِلُ لَجلَجٌ ، ولَنَقلُ ماءِ البَحرِ ولَشَقُّ الصَّخرِ أهوَنُ مِن إماتَةِ ما أحياهُ اللّهُ عز و جل وإحياءِ ما أماتَهُ . الآنَ فَاعلَما أنَّ مُحَمَّدا غَيرُ أبتَرٍ ، وأنَّهُ الخاتِمُ الوارِثُ ، وَالعاقِبُ الحاشِرُ حَقّا ، فَلا نَبِيَّ بَعدَهُ ، وعَلى اُمَّتِهِ تَقومُ السّاعَةُ ، ويَرِثُ اللّهُ الأَرضَ ومَن عَلَيها ، وأَنَّ مِن ذُرِّيَّتِهِ الأَميرُ الصّالِحُ الَّذي بَيَّنتُما ونَبَأّتُما أنَّهُ يَملِكُ مَشارِقَ الأَرضِ ومَغارِبَها ، ويُظهِرُهُ اللّهُ عز و جلبِالحَنيفِيَّةِ الإِبراهيمِيَّةِ عَلَى النَّواميسِ كُلِّها . قالا : أولى لَكَ يا حارِثَةُ ! لَقَد أغفَلناكَ ، وتَأبى إلّا مُراوَغَةً كَالثَّعالِبَةِ ، فَما تَسأَمُ المُنازَعَةَ ، ولا تَمَلُّ مِنَ المُراجَعَةِ ، ولَقَد زَعَمتَ مَعَ ذلِكَ عَظيما ! فَما بُرهانُكَ بِهِ ؟ قالَ : أما _ وجَدِّكُما _ لَأُنَبِئُّكُما بِبُرهانٍ يُجيرُ مِنَ الشُّبهَةِ ، ويُشفى بِهِ جَوَى الصُّدورِ . ثُمَّ أقبَلَ عَلى أبي حارِثَةَ حُصَينِ بنِ عَلقَمَةَ شَيخِهِم واُسقُفِّهِمُ الأَوَّلِ ، فَقالَ : إن رَأَيتَ أيُّهَا الأَبُ الأَثيرُ أن تُؤنِسَ قُلوبَنا وتُثلِجَ صُدورَنا بِإِحضارِ الجامِعَةِ وَالزّاجِرَةِ . قالوا : وكانَ هذَا المَجلِسُ الرّابِعُ مِنَ اليَومِ الرّابِعِ ، وذلِكَ لَمّا حَلَّقَتِ الشَّمسُ (127) ، وفي زَمَنِ قَيظٍ (128) شَديدٍ ، فَأَقبَلا عَلى حارِثَةَ فَقالا : أرجِ هذا إلى غَدٍ ؛ فَقَد بَلَغَتِ القُلوبُ مِنّا الصُّدورَ . فَتَفَرَّقوا عَلى إحضارِ الزّاجِرَةِ وَالجامِعَةِ مِن غَدٍ ، لِلنَّظَرِ فيهِما وَالعَمَلِ بِما يَتَراءانِ مِنهُما . فَلَمّا كانَ مِنَ الغَدِ صارَ أهلُ نَجرانَ إلى بِيعَتِهِم ؛ لِاعتِبارِ ما أجمَعَ صاحِباهُم مَعَ حارِثَةَ عَلَى اقتِباسِهِ وتَبَيُّنِهِ مِنَ الجامِعَةِ ، ولَمّا رَأَى السَّيِّدُ وَالعاقِبُ اجتِماعَ النّاسِ لِذلِكَ ، قُطِعَ بِهِما ؛ لِعِلمِهِما بِصَوابِ قَولِ حارِثَةَ ، وَاعتَرَضاهُ لِيَصُدّانِهِ عَن تَصَفُّحِ الصُّحُفِ عَلى أعيُنِ النّاسِ ، وكانا مِن شَياطينِ الإِنسِ . فَقالَ السَّيِّدُ : إنَّكَ قَد أكثَرتَ وأَملَلتَ ، قُضَّ الحَديثَ لَنا مَعَ قَصِّهِ (129) ، ودَعنا مِن تِبيانِهِ . فَقالَ حارِثَةُ : وهَل هذا إلّا مِنكَ وصاحِبِكَ ؟ فَمِنَ الآنِ فَقولا ما شِئتُما . فَقالَ العاقِبُ : ما مِن مَقالٍ إلّا قُلنا ، وسَنَعودُ فَنُخَبِّرُ بَعضَ ذلِكَ تَخبيرا ، غَيرَ كاتِمينَ للّهِِ عز و جل مِن حُجَّةٍ ، ولا جاحِدينَ لَهُ آيَةً ، ولا مُفتَرينَ مَعَ ذلِكَ عَلَى اللّهِ عز و جل لِعَبدٍ أنَّهُ مُرسَلٌ مِنهُ ولَيسَ بِرَسولِهِ ، فَنَحنُ نَعتَرِفُ _ يا هذا _ بِمُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله أنَّهُ رَسولٌ مِنَ اللّهِ عز و جلإلى قَومِهِ مِن بَني إسماعيلَ عليه السلام ، في غَيرِ أن تَجِبَ لَهُ بِذلِكَ عَلى غَيرِهِم مِن عُربِ النّاسِ ولا أعاجِمِهم تِباعَةٌ ولا طاعَةٌ ، بِخُروجٍ لَهُ عَن مِلَّةٍ ولا دُخولٍ مَعَهُ في مِلَّةٍ ، إلَا الإِقرارَ لَهُ بِالنُّبُوَّةِ وَالرِّسالَةِ إلى أعيانِ قَومِهِ ودينِهِ . قالَ حارِثَةُ : وبِم شَهِدتُما لَهُ بِالنُّبُوَّةِ وَالأَمرِ ؟ قالا : حَيثُ جاءَتنا فيهِ البَيِّنَةُ مِن تَباشيرِ الأَناجيلِ وَالكُتُبِ الخالِيَةِ . فَقالَ : مُنذُ وَجَبَ هذا لِمُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله عَلَيكُما في طَويلِ الكَلامِ وقَصيِرهِ ، وبَدئِهِ وعَودِهِ ، فَمِن أينَ زَعَمتُما أنَّهُ لَيسَ بِالوارِثِ الحاشِرِ ، ولَا المُرسَلِ إلى كافَّةِ البَشَرِ ؟ قالا : لَقَد عَلِمتَ وعَلِمنا ، فَما نَمتَري بِأَنَّ حُجَّةَ اللّهِ عز و جل لَم يَنتَهِ أمرُها ، وأَنَّها كَلِمَةُ اللّهِ جارِيَةٌ فِي الأَعقابِ مَا اعتَقَبَ اللَّيلُ وَالنَّهارُ وما بَقِيَ مِنَ النّاسِ شَخصانِ ، وقَد ظَنَنّا مِن قَبلُ أنَّ مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله رَبُّها (130) ، وأَنَّهُ القائِدُ بِزِمامِها ، فَلَمّا أعقَمَهُ اللّهُ عز و جل بِمَهلِكِ الذُّكورَةِ مِن وُلدِهِ عَلِمنا أنَّهُ لَيسَ بِهِ ؛ لِأَنَّ مُحَمَّدا أبتَرُ ، وحُجَّةَ اللّهِ عز و جل الباقِيَةَ ونَبِيَّهُ الخاتِمَ _ بِشَهادَةِ كُتُبِ اللّهِ عز و جل المُنزَلَةِ _ لَيسَ بِأَبتَرَ ، فَإِذاً هُوَ نَبِيٌّ يَأتي ويُخلَدُ بَعدَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ، اشتُقَّ اسمُهُ مِنِ اسمِ مُحَمَّدٍ ، وهُوَ أحمَدُ الَّذي نَبَّأَ المَسيحُ عليه السلام بِاسمِهِ وبِنُبُوَّتِهِ ورِسالاتِهِ الخاتِمَةِ ، ويَملِكُ ابنُهُ القاهِرُ الجامِعَةَ لِلنّاسِ جَميعا عَلى ناموسِ اللّهِ عز و جل الأَعظَمِ ، لَيسَ بِمَظهَرَةِ دينِهِ ولكِنَّهُ مِن ذُرِّيَّتِهِ وعَقِبِهِ ، يَملِكُ قُرَى الأَرضِ وما بَينَهُما مِن لوبٍ وسَهلٍ وصَخرٍ وبَحرٍ ، مُلكا مُوَرَّثا مُوَطَّأً ، وهذا نَبَأٌ أحاطَت سَفَرَةُ الأَناجيلِ بِهِ عِلما ، وقَد أوسَعناكَ بِهذَا القيلِ سَمعا ، وعُدنا لَكَ بِهِ آنِفَةً بَعدَ سالِفَةٍ ، فَما إربُكَ (131) إلى تِكرارِهِ . قالَ حارِثَةُ : قَد أعلَمُ أنّي وإيّاكُما في رَجعٍ مِنَ القَولِ مُنذُ ثَلاثٍ ؛ وما ذاكَ إلّا لِيَذكُرَ ناسٍ ويَرجِعَ فارِطٌ (132) وتَظهَرَ لَنَا الكَلِمُ . وذَكَرتُما نَبِيَّينِ يُبعَثانِ يَعتَقِبانِ بَينَ مَسيحِ اللّهِ عز و جل وَالسّاعَةِ ؛ قُلتُما : وكِلاهُما مِن بَني إسماعيلَ ، أوَّلُهُما (133) : مُحَمَّدٌ بِيَثرِبَ ، وثانيهِما : أحمَدُ العاقِبُ . وأَمّا مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله _ أخو قُرَيشٍ _ هذَا القاطِنُ بِيَثرِبَ فَأَنَا به (134) حَقٌّ مُؤمِنٌ ، أجَل وهُوَ _ وَالمَعبودِ _ أحمَدُ الَّذي نَبَّأَت بِهِ كُتُبُ اللّهِ عز و جل ، ودَلَّت عَلَيهِ آياتُهُ ، وهُوَ حُجَّةُ اللّهِ عز و جل ، ورَسولُهُ صلى الله عليه و آله الخاتِمُ الوارِثُ حَقّا ، ولا نُبُوَّةَ ولا رَسولَ للّهِِ عز و جلولا حُجَّةَ بَينَ ابنِ البَتولِ وَالسَّاعَةِ غَيرُهُ ، بَلى ومَن كانَ مِنهُ مِنِ ابنَتِهِ البُهلولَةِ (135) الصِّدّيقَةِ ، فَأَنتُما بِبَلاغِ اللّهِ إلَيكُما (136) مِن نُبُوَّةِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله في أمرٍ مُستَقَرٍّ ، ولَولَا انقِطاعِ نَسلِهِ لَمَا ارتَبتُما فيما زَعَمتُما بِهِ أنَّهُ السّابِقُ العاقِبُ ؟ قالا : أجَل ، إنَّ ذلِكَ لَمِن أكبَرِ أماراتِهِ عِندَنا . قالَ : فَأَنتُما _ وَاللّهِ _ فيما تَزعُمانِ مِن نَبِيٍّ ثانٍ مِن بَعدِهِ في أمرٍ مُلتَبَسٍ ، وَالجامِعَةُ تَحكُمُ في ذلِكَ بَينَنا . فَتَنادَى النّاسُ مِن كُلِّ ناحِيَةٍ ، وقالوا : الجامِعَةَ _ يا أبا حارِثَةَ ! _ الجامِعَةَ ؛ وذلِكَ لِما مَسَّهُم في طولِ تَحاوُرِ الثَّلاثَةِ مِنَ السَّأمَةِ وَالمَلَلِ ، وظَنَّ القَومُ مَعَ ذلِكَ أنَّ الفَلجَ (137) لِصاحِبَيهِما لِما كانا يَدَّعِيانِ في تِلكَ المَجالِسِ مِن ذلِكَ . فَأَقبَلَ أبو حارِثَةَ إلى عِلجٍ (138) واقِفٍ مِنهُ [أمَما] (139) ، فَقالَ : اِمضِ يا غُلامُ فَائتِ بِها . فَجاءَ بِالجامِعَةِ يَحمِلُها عَلى رَأسِهِ وهُوَ لا يَكادُ يَتَماسَكُ بِها لِثِقَلِها . قالَ : فَحَدَّثَني رَجُلُ صِدقٍ (140) مِنَ النَّجرانِيَّةِ _ مِمَّن كانَ يَلزَمُ السَّيِّدَ وَالعاقِبَ ، ويَحِفُّ لَهُما في بَعضِ اُمورِهِما ، ويَطَّلِعُ عَلى كَثيرٍ مِن شَأنِهِما _ قالَ : لَمّا حَضَرَتِ الجامِعَةُ بَلَغَ ذلِكَ مِنَ السَّيِّدِ وَالعاقِبِ كُلَّ مَبلَغٍ ؛ لِعِلمِهِما بِما يَهجُمانِ عَلَيهِ في تَصَفُّحِهِما مِن دَلائِلِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وصِفَتِهِ ، وذِكرِ أهلِ بَيتِهِ وأَزواجِهِ وذُرِّيَّتِهِ ، وما يَحدُثُ في اُمَّتِهِ وأَصحابِهِ مِن بَوائِقِ الاُمورِ مِن بَعدِهِ إلى فَناءِ الدُّنيا وَانقِطاعِها . فَأَقبَلَ أحَدُهُما عَلى صاحِبِهِ فَقالَ : هذا يَومٌ ما بورِكَ لَنا في طُلوعِ شَمسِهِ ! لَقَد شَهِدَتهُ أجسامُنا وغابَت عَنهُ آراؤُنا بِحُضورِ طَغامِنا (141) وسَفَلَتِنا ، ولَقَلَّما شَهِدَ سُفَهاءُ قَومٍ مَجمَعَةً إلّا كانَت لَهُمُ الغَلَبَةُ . قالَ الآخَرُ : فَهُم شَرُّ غالِبٍ لِمَن غَلَبَ ، إنَّ أحَدَهُم لَيُفيقُ (142) بِأَدنى كَلِمَةٍ ، ويَفسُدُ في بَعضِ ساعَةٍ ، ما لا يَستَطيعُ الآسِي الحَليمُ لَهُ رَتقا ، ولَا الخَوَلِيُّ (143) النَّفيسُ إصلاحا لَهُ في حَولٍ مُحَرَّمٍ ؛ ذلِكَ لِأَنَّ السَّفيهَ هادِمٌ وَالحَليمَ بانٍ ، وشَتّانَ بَينَ البِناءِ وَالهَدمِ . قالَ : فَانتَهَزَ حارِثَةُ الفُرصَةَ فَأَرسَلَ في خُفيَةٍ وسِرٍّ إلَى النَّفَرِ مِن أصحابِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَاستَحضَرَهُمُ استِظهارا بِمَشهَدِهِم ، فَحَضَروا ، فَلَم يَستَطِعِ الرَّجُلانِ فَضَّ ذلِكَ المَجلِسِ ولا إرجاءَهُ ، وذلِكَ لِما تَبَيَّنا (144) مِن تَطَلُّعِ عامَّتِهِما مِن نَصارى نَجرانَ إلى مَعرِفَةِ ما تَضَّمَنَتِ الجامِعَةُ مِن صِفَةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وَانبِعاثِهِم (145) لَهُ مَعَ حُضورِ رُسُلِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِذلِكَ ، وتَأليبِ حارِثَةَ عَلَيهِما فيهِ ، وصَغوِ (146) أبي حارِثَةَ شَيخِهِم إلَيهِ . قالَ : قالَ لي ذلِكَ الرَّجُلُ النَّجرانِيُّ : فَكانَ الرَّأيُ عِندَهُما أن يَنقادا لِما يُدهِمُهُما مِن هذَا الخَطبِ ، ولا يُظهِرانِ شِماسا (147) مِنهُ و لا نُفورا ؛ حَذارِ أن يُطرَقا الظِّنَّة فيهِ إلَيهِما ، وأَن يَكونا أيضا أوَّلَ مُعتَبِرٍ لِلجامِعَةِ ومُستَحِثٍّ لَها ؛ لِئَلّا يُفتاتَ (148) في شَيءٍ مِن ذاكَ المَقامِ وَالمَنزِلَةِ عَلَيهِما ، ثُمَّ يَستبينَ (149) أنَّ الصَّوابَ فِي الحالِ ويَستَنجِدانِهِ لِيَأخُذانِ بِمَوجِبِهِ . فَتَقَدَّما لِما تَقَدَّمَ في أنفُسِهِما مِن ذلِكَ إلَى الجامِعَةِ _ وهِيَ بَينَ يَدَي أبي حارِثَةَ _ ، وحاذاهُما حارِثَةُ بنُ أثالٍ ، وتَطاوَلَت إلَيهِما فيهِ الأَعناقُ ، وحَفَّت رُسُلُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِهِم . فَأَمَرَ أبو حارِثَةَ بِالجامِعَةِ فَفُتِحَ طَرَفُها ، وَاستُخرِجَ مِنها صَحيفَةُ آدَمَ الكُبرَى المُستَودَعَةُ عِلمَ مَلَكوتِ اللّهِ عَزَّ وجَلَّ جَلالُهُ ، وما ذَرَأَ وما بَرَأَ في أرضِهِ وسَمائِهِ ، وما وَصَلَهُما جَلَّ جَلالُهُ بِهِ مِن ذِكرِ عالَمَيهِ ؛ وهِيَ الصَّحيفَةُ الَّتي وَرِثَها شَيثٌ مِن أبيهِ آدَمَ عليه السلام ، عَمّا دَعا مِنَ الذِّكرِ المَحفوظِ . فَقَرَأَ القَومُ السَّيِّدُ وَالعاقِبُ وحارِثَةُ فِي الصَّحيفَةِ ؛ تَطَلُّبا لِما تَنازَعوا فيهِ مِن نَعتِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وصِفَتِهِ ، ومَن حَضَرَهُم يَومَئِذٍ مِنَ النّاسِ إلَيهِم ، مُضِجّونَ مُرتَقِبونَ لِما يُستَدرَكُ مِن ذِكرى ذلِكَ ، فَأَلفَوا فِي المِسباحِ الثّاني مِن فَواصِلِها (150) : «بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ ، أنَا اللّهُ لا إلهَ إلّا أنَا الحَيُّ القَيّومُ ، مُعَقِّبُ الدُّهورِ ، وفاصِلُ الاُمورِ ، سَبَقتُ بِمَشِيَّتِي الأَسبابَ ، وذَلَّلتُ بِقُدرَتِي الصِّعابَ ، فَأَنَا العَزيزُ الحَكيمُ ، الرَّحمنُ الرَّحيمُ ، اِرحَم تُرحَم ، سَبَقَت رَحمَتي غَضَبي ، وعَفوي عُقوبَتي ، خَلَقتُ عِبادي لِعِبادَتي ، وأَلزَمتُهُم حُجَّتي ، ألا إنّي باعِثٌ فيهِم رُسُلي ، ومُنزِلٌ عَلَيهِم كُتُبي ، اُبرِمُ ذلِكَ مِن لَدُن أوَّلِ مَذكورٍ مِن بَشَرٍ ، إلى أحمَدَ نَبِيّي وخاتِمِ رُسُلي ، ذاكَ الَّذي أجعَلُ عَلَيهِ صَلَواتي ، وأسلُكُ في قَلبِهِ بَرَكاتي ، وبِهِ اُكمِلُ أنبِيائي ونُذُري . قالَ آدَمُ عليه السلام : إلهي! مَن هؤُلاءِ الرُّسُلُ ؟ ومَن أحمَدُ هذَا الَّذي رَفَعتَ وشَرَّفتَ ؟ قالَ : كُلٌّ مِن ذُرِّيَّتِكَ ، وأَحمَدُ عاقِبُهُم . قالَ : رَبِّ ! بِما أنتَ باعِثُهُم ومُرسِلُهُم ؟ قالَ : بِتَوحيدي ، ثُمَّ اُقَفّي ذلِكَ بِثَلاثِمِئَةٍ وثَلاثينَ شَريعَةً ، أنظُمُها واُكمِلُها لِأَحمَدَ جَميعا ، فَأَذِنتُ لِمَن جاءَني بِشَريعَةٍ مِنها مَعَ الإِيمانِ بي وبِرُسُلي أن اُدخِلَهُ الجَنَّةَ» . ثُمَّ ذَكَرَ ما جُملَتُهُ أنَّ اللّهَ تَعالى عَرَضَ عَلى آدَمَ عليه السلام مَعرِفَةَ الأَنبِياءِ عليهم السلام وذُرِّيَّتِهِم ، ونَظَرَ إلَيهِم آدَمُ ، ثُمَّ قالَ ما هذا لَفظُهُ : «ثُمَّ نَظَرَ آدَمُ عليه السلام إلى نورٍ قَد لَمَعَ فَسَدَّ الجَوَّ المُنخَرِقَ ، فَأَخَذَ بِالمَطالِعِ مِنَ المَشارِقِ ، ثُمَّ سَرى كَذلِكَ حَتّى طَبَّقَ المَغارِبَ ، ثُمَّ سَما حَتّى بَلَغَ مَلَكوتَ السَّماءِ ، فَنَظَرَ فَإِذا هُوَ نورُ مُحَمَّدٍ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وإذَا الأَكنافُ بِهِ قَد تَضَوَّعَت طيبا ، وإذا أنوارٌ أربَعَةٌ قَدِ اكتَنَفَتَهُ عَن يَمينِهِ وشِمالِهِ ومِن خَلفِهِ وأَمامِهِ ، أشبَهُ شَيءٍ بِهِ أرجا (151) ونورا ، ويَتلوها أنوارٌ مِن بَعدِها تَستَمِدُّ مِنها ، وإذا هِيَ شَبيهَةٌ (152) بِها في ضِيائِها وعِظَمِها ونَشرِها ، ثُمَّ دَنَت مِنها فَتَكَلَّلَت عَلَيها وحَفَّت بِها . ونَظَرَ فَإِذا أنوارٌ مِن بَعدِ ذلِكَ في مِثلِ عَدَدِ الكَواكِبِ ، ودونَ مَنازِلِ الأَوائِلِ جِدّا جِدّا ، وبَعضُ هذِهِ أضوَأُ مِن بَعضٍ ، وهِيَ في ذلِكَ مُتَفاوِتَةٌ (153) جِدّا ، ثُمَّ طَلَعَ عَلَيهِ سَوادٌ كَاللَّيلِ وكَالسَّيلِ ، يَنسِلونَ مِن كُلِّ وِجهَةٍ وأَوبٍ (154) ، فَأَقبَلوا كَذلِكَ حَتّى مَلَؤُوا القاعَ وَالأَكَمَ ، فَإِذا هُم أقبَحُ شَيءٍ صُوَرا وهَيئَةً ، وأَنتَنُهُ ريحا ، فَبَهَرَ (155) آدَمُ عليه السلام ما رَأى مِن ذلِكَ ، وقالَ : يا عالِمَ الغُيوبِ وغافِرَ الذُّنوبِ ، ويا ذَا القُدرَةِ القاهِرَةِ وَالمَشِيَّةِ الغالِبَةِ ! مَن هذَا الخَلقُ السَّعيدُ الَّذي كَرَّمتَ ورَفَعتَ عَلَى العالَمينَ ، ومَن هذِهِ الأَنوارُ المُنيفَةُ المُكتَنِفَةُ لَهُ ؟ فَأَوحَى اللّهُ عز و جل إلَيهِ : يا آدَمُ ، هذا وهؤُلاءِ وَسيلَتُكَ ووَسيلَةُ مَن أسعَدتُ مِن خَلقي ، هؤُلاءِ السّابِقونَ المُقَرَّبونَ وَالشّافِعونَ المُشَفَّعونَ ، و هذا أحمَدُ سَيِّدُهُم وسَيِّدُ بَرِيَّتِي ، اختَرتُهُ بِعِلمي ، وَاشتَقَقتُ اسمَهُ مِن اِسمي ، فَأَنَا المَحمودُ وهُوَ مُحَمَّدٌ ، وهذا صِنوُهُ ووَصِيُّهُ ، آزَرتُهُ بِهِ ، وجَعَلتُ بَرَكاتي وتَطهيري في عَقِبِهِ ، وهذِهِ سَيِّدَةُ إمائي وَالبَقِيَّةُ في عِلمي مِن أحمَدَ نَبِيّي ، وهذانِ السِّبطانِ وَالخَلَفانِ لَهُم ، وهذِهِ الأَعيانُ المُضارِعُ (156) نورُها أنوارَهُم بَقِيَّةٌ مِنهُم ، ألا إنَّ كُلّاً اصطَفَيتُ وطَهَّرتُ ، وعَلى كُلٍّ بارَكتُ وتَرَحَّمتُ ، فَكُلّاً بِعِلمي جَعَلتُ قُدوَةَ عِبادي ونورَ بِلادي . ونَظَرَ فَإِذا شَبَحٌ في آخِرِهِم يَزهَرُ في ذلِكَ الصَّفيحِ كَما يَزهَرُ كَوكَبُ الصُّبحِ لِأَهلِ الدُّنيا ، فَقالَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : وبِعَبدي هذَا السَّعيدِ أفُكُّ عَن عِبادِي الأَغلالَ ، وأَضَعُ عَنهُمُ الآصارَ ، وأَملَأُ أرضي بِهِ حَنانا و رَأفَةً وعَدلاً ، كَما مُلِئَت مِن قَبلِهِ قَسوَةً وقَشعَرِيَّةً وجَوراً . قالَ آدَمُ عليه السلام : رَبِّ ! إنَّ الكَريمَ مَن كَرَّمتَ ، وإنَّ الشَّريفَ مَن شَرَّفتَ ، وحُقَّ _ يا إلهي _ لِمَن رَفَعتَ وأَعلَيتَ أن يَكونَ كَذلِكَ ، فَيا ذَا النِّعَمِ الَّتي لا تَنقَطِعُ ، وَالإِحسانِ الَّذي لا يُجازى ولا يَنفَدُ ، بِمَ بَلَغَ عِبادُكَ هؤُلاءِ العالونَ هذِهِ المَنزِلَةَ مِن شَرَفِ عَطائِكَ وعَظيمِ فَضلِكَ وحِبائِكَ ، وكَذلِكَ مَن كَرَّمتَ مِن عِبادِكَ المُرسَلينَ ؟ قالَ اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى : إنّي أنَا اللّهُ لا إلهَ إلّا أنَا الرَّحمنُ الرَّحيمُ العَزيزُ الحَكيمُ ، عالِمُ الغُيوبِ ومُضمَراتِ القُلوبِ ، أعلَمُ ما لَم يَكُن مِمّا يَكونُ كَيفَ يَكونُ ، وما لا يَكونُ كَيفَ لَو كانَ يَكونُ ، وإنِّي اطَّلَعتُ _ يا عَبدي _ في عِلمي عَلى قُلوبِ عِبادي ، فَلَم أرَ فيهِم أطوَعَ لي ولا أنصَحَ لِخَلقي مِن أنبِيائي ورُسُلي ، فَجَعَلتُ لِذلِكَ فيهِم روحي وكَلِمَتي ، وأَلزَمتُهُم عِب ءَ حُجَّتي ، وَاصطَفَيتُهُم عَلَى البَرايا بِرِسالَتي ووَحيي (157) . ثُمَّ ألقَيتُ بِمَكانَتِهِم تِلكَ في مَنازِلِهِم حَوامَّهُم (158) وأَوصِياءَهُم مِن بَعدِهم (159) [فَأَلحَقتُهُم بِأَنبِيائي ورُسُلي ، وجَعَلتُهُم مِن بَعدِهِم] (160) وَدائِعَ حُجَّتي ، وَالسّادَةَ (161) في بَرِيَّتي ؛ لِأَجبُرَ بِهِم كَسرَ عِبادي ، واُقيمَ بِهِم أَوَدَهُم ، ذلِكَ أنّي بِهِم وبِقُلوبِهِم لَطيفٌ خَبيرٌ . ثُمَّ اطَّلَعتُ عَلى قُلوبِ المُصطَفَينَ مِن رُسُلي ، فَلَم أجِد فيهِم أطوَعَ ولا أنصَحَ لِخَلقي مِن مُحَمَّدٍ خِيَرَتي وخالِصَتي ، فَاختَرتُهُ عَلى عِلمٍ ، ورَفَعتُ ذِكرَهُ إلى ذِكري ، ثُمَّ وَجَدتُ قُلوبَ حامَّتِهِ اللّاتي مِن بَعدِهِ عَلى صِبغَةِ قَلبِهِ ، فَأَلحَقتُهُم بِهِ ، وجَعَلتُهُم وَرَثَةَ كِتابي ووَحيي ، وأَوكارَ حِكمَتي ونوري ، وآلَيتُ بي ألّا اُعَذِّبَ بِناري مَن لَقِيَني مُعتَصِما بِتَوحيدي ، وحَبلِ (162) مَوَدَّتِهِم أبَدا» . ثُمَّ أمَرَهُم أبو حارِثَةَ أن يَصيروا إلى صَحيفَةِ شَيثٍ الكُبرَى ، الَّتِي انتَهى ميراثُها إلى إدريسَ النَّبِيِّ عليه السلام ، قالَ : وكانَ كِتابَتُها بِالقَلَمِ السُّريانِيِّ القَديمِ ، وهُوَ الَّذي كُتِبَ بِهِ مِن بَعدِ نوحٍ عليه السلام مِن مُلوكِ الهياطلة وهُمُ النَّمادِرَةُ . قالَ : فَاقتَصَّ القَومُ الصَّحيفَةَ وأَفضَوا مِنها إلى هذَا الرَّسمِ ، قالَ : «اِجتَمَعَ إلى إدريسَ عليه السلام قَومُهُ وصَحابَتُهُ _ وهُوَ يَومَئِذٍ في بَيتِ عِبادَتِهِ مِن أرضِ كوفانَ _ فَخَبَّرَهُم فيمَا اقتَصَّ عَلَيهِم ، قالَ : إنَّ بَني أبيكُم آدَمَ عليه السلام الصُّلبِيَّةَ (163) وبَني بَنيهِ وذُرِّيَّتَهُ ، اختَصَموا فيما بَينَهُم ، وقالوا : أيُّ الخَلقِ عِندَكُم أكرَمُ عَلَى اللّهِ عز و جل ، وأَرفَعُ لَدَيهِ مَكانَةً ، وأَقرَبُ مِنهُ مَنزِلَةً ؟ فَقالَ بَعضُهُم : أبوكُم آدَمُ عليه السلام ؛ خَلَقَهُ اللّهُ عز و جل بِيَدِهِ وأَسجَدَ لَهُ مَلائِكَتَهُ ، وجَعَلَهُ الخَليفَةَ في أرضِهِ وسَخَّرَ لَهُ جَميعَ خَلقِهِ . وقالَ آخَرونَ : بَلِ المَلائِكَةُ الَّذينَ لَم يَعصُوا اللّهَ عز و جل . وقالَ بَعضُهُم : لا ، بَل رُؤَساءُ المَلائِكَةِ الثَّلاثَةِ : جَبرَئيلُ ، وميكائيلُ ، وإسرافيلُ عليهم السلام . وقالَ بَعضُهُم : لا ، بَل أمينُ اللّهِ جَبرَئيلُ عليه السلام . فَانطَلَقوا إلى آدَمَ عليه السلام فَذَكَرُوا الَّذي قالوا وَاختَلَفوا فيهِ ، فَقالَ : يا بَنِيَّ ! أنَا اُخبِرُكُم بِأَكرَمِ الخَلائِقِ جَميعا عَلَى اللّهِ عز و جل ، إنَّهُ _ وَاللّهِ _ لَمّا أن نُفِخَ فِيَّ الرّوحُ حَتَّى استَوَيتُ جالِسا ، فَبَرَقَ لِيَ العَرشُ العَظيمُ ، فَنَظَرتُ فيهِ فَإِذا فيهِ : لا إلهَ إلَا اللّهُ ، مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ ، فُلانٌ صَفوَةُ اللّهِ ، فُلانٌ أمينُ اللّهِ ، فُلانٌ خِيَرَةُ اللّهِ عز و جل ، فَذَكَرَ عِدَّةَ أسماءٍ مَقرونَةٍ بِمُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله . قالَ آدَمُ : ثُمَّ لَم أرَ فِي السَّماءِ مَوضِعَ أديمٍ _ أو قالَ : صَفيحٍ _ مِنها إلّا وفيهِ مَكتوبٌ : لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وما مِن مَوضِعٍ مَكتوبٌ فيهِ : لا إله إلَا اللّهُ إلّا وفيهِ مَكتوبٌ _ خَلقا لا خَطّا _ : مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ ، وما مِن مَوضِعٍ فيهِ (164) مَكتوبٌ : مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ إلّا ومَكتوبٌ : فُلانٌ خِيَرَةُ اللّهِ ، فُلانُ صَفوَةُ اللّهِ ، فُلانٌ أمينُ اللّهِ عز و جل ، فَذَكَرَ عِدَّةَ أسماءٍ تَنتَظِمُ حِسابَ المَعدودِ . قالَ آدَمُ عليه السلام : فَمُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله _ يا بَنِيَّ _ ومَن خُطَّ مِن تِلكَ الأَسماءِ مَعَهُ ، أكرَمُ الخَلائِقِ عَلَى اللّهِ تَعالى جَميعا» . ثُمَّ ذَكَرَ أنَّ أبا حارِثَةَ سَأَلَ السَّيِّدَ وَالعاقِبَ أن يَقِفا عَلى صَلَواتِ إبراهيمَ عليه السلام الَّذي جاءَ بِهَا الأَملاكُ مِن عِندِ اللّهِ عز و جل ، فَقَنَعوا بِما وَقَفوا عَلَيهِ فِي الجامِعَةِ . قالَ أبو حارِثَةَ : لا ، بَل شارِفوها بِأَجمَعِها وأَسبِروها (165) ؛ فَإِنَّهُ أصرَمُ (166) لِلمَعذورِ وأَرفَعُ لِحِكَّةِ (167) الصُّدورِ ، وأَجدَرُ ألّا تَرتابوا فِي الأَمرِ مِن بَعدُ . فَلَم يَجِدا (168) مِنَ المَصيرِ إلى قَولِهِ مِن بُدٍّ ، فَعَمَدَ القَومُ إلى تابوتِ إبراهيمَ عليه السلام ، قالَ : «وكانَ اللّهُ عز و جل بِفَضلِهِ عَلى مَن يَشاءُ مِن خَلقِهِ ، قَدِ اصطَفى إبراهيمَ عليه السلام بِخُلَّتِهِ ، وشَرَّفَهُ بِصَلَواتِهِ وبَرَكاتِهِ ، وجَعَلَهُ قِبلَةً وإماما لِمَن يَأتي مِن بَعدِهِ ، وجَعَلَ النُّبُوَّةَ وَالإِمامَةَ وَالكِتابَ في ذُرِّيَّتِهِ يَتَلَقّاها آخِرٌ عَن أوَّلٍ ، ووَرَّثَهُ تابوتَ آدَمَ عليه السلام المُتَضَمِّنَ لِلحِكمَةِ وَالعِلمِ ، الَّذي فَضَّلَهُ اللّهُ عز و جل بِهِ عَلَى المَلائِكَةِ طُرّا . فَنَظَرَ إبراهيمُ عليه السلام في ذلِكَ التّابوتِ فَأَبصَرَ فيهِ بُيوتا بِعَدَدِ ذَوِي العَزمِ مِنَ الأَنبِياءِ المُرسَلينَ وأَوصِيائِهِم مِن بَعدِهِم ، ونَظَرَهُم (169) فَإِذا بَيتُ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله آخِرَ الأَنبِياءِ ، عَن يَمينِهِ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ آخِذٌ بِحُجزَتِهِ (170) ، فَإِذا شَكلٌ عَظيمٌ يَتَلَألَأُ نورا ، فيهِ : هذا صِنوُهُ ووَصِيُّهُ المُؤَيَّدُ بِالنَّصرِ ، فَقالَ إبراهيمُ عليه السلام : إلهي وسَيِّدي! مَن هذَا الخَلقُ الشَّريفُ ؟ فَأَوحَى اللّهُ عز و جل : هذا عَبدي وصَفوَتِي الفاتِحُ الخاتِمُ ، وهذا وَصِيُّهُ الوارِثُ ، قالَ : رَبِّ ! مَا الفاتِحُ الخاتِمُ ؟ قالَ : هذا مُحَمَّدٌ خِيَرَتي ، وبِكرُ فِطرَتي ، وحُجَّتِي الكُبرى في بَرِيَّتي ، نَبَّأتُهُ وَاجتَبَيتُهُ إذ آدَمُ بَينَ الطّينِ وَالجَسَدِ ، ثُمَّ إنّي باعِثُهُ عِندَ انقِطاعِ الزَّمانِ لِتَكمِلَةِ ديني ، وخاتِمٌ بِهِ رِسالاتي ونُذُري ، وهذا عَلِيٌّ أخوهُ وصِدّيقُهُ الأَكبَرُ ، آخَيتُ بَينَهُما وَاختَرتُهُما وصَلَّيتُ وبارَكتُ عَلَيهِما ، وطَهَّرتُهُما وأَخلَصتُهُما وَالأَبرارَ مِنهُما وذُرِّيَّتَهُما قَبلَ أن أخلُقَ سَمائي وأَرضي وما فيهِما مِن خَلقي ، وذلِكَ لِعِلمي بِهِم وبِقُلوبِهِم ، إنّي بِعِبادي عَليمٌ (171) خَبيرٌ . قالَ : ونَظَرَ إبراهيمُ عليه السلام فَإِذَا اثنا عَشَرَ [عَظيماً] (172) تَكادُ تَلَألَأُ أشكالُهُم لِحُسنِها نورا ، فَسَأَلَ رَبَّهُ عز و جل فَقالَ : رَبِّ نَبِّئني بِأَسماءِ هذِهِ الصُّوَرِ المُقرونَةِ بِصوَرةِ مُحَمَّدٍ ووَصِيِّهِ ؛ وذلِكَ لِما رَأى مِن رَفيعِ دَرَجاتِهِم وَالتِحاقِهِم بِشَكلَي مُحَمَّدٍ ووَصِيِّهِ عليهماالسلام ، فَأَوحَى اللّهُ عز و جل إلَيهِ : هذِهِ أمَتي وَالبَقِيَّةُ مِن نَبِيّي فاطِمَةُ الصِّدّيقَةُ الزَّهراءُ ، وجَعَلتُها مَعَ خَليلِها عَصَبَةً لِذُرِّيَّةِ نَبِيّي هؤُلاءِ ، وهذانِ الحَسَنانِ ، وهذا فُلانٌ ، وهذا فُلانٌ ، وهذا كَلِمَتِي الَّتي أنشُرُ بِهِ رَحمَتي في بِلادي ، وبِهِ أنتاشُ (173) ديني وعِبادي ، ذلِكَ بَعدَ إياسٍ مِنهُم وقُنوطٍ مِنهُم مِن غِياثي ، فَإِذا ذَكَرتَ مُحَمَّدا نَبِيّي لِصَلَواتِكَ (174) فَصَلِّ عَلَيهِم مَعَهُ يا إبراهيمُ . قالَ : فَعِندَها صَلّى عَلَيهِم إبراهيمُ عليه السلام ، فَقالَ : رَبِّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، كَمَا اجتَبَيتَهُم وأَخلَصتَهُم إخلاصا . فَأَوحَى اللّهُ عز و جل : لِتَهنِئكَ كَرامَتي وفَضلي عَلَيكَ ، فَإِنّي صائِرٌ بِسُلالَةِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ومَنِ اصطَفَيتُ مَعَهُ مِنهُم إلى قَناةِ صُلبِكَ ومُخرِجُهُم مِنكَ ، ثُمَّ مِن بِكرِكَ إسماعيلَ عليه السلام ، فَأَبشِر يا إبراهيمُ فَإِنّي واصِلٌ صَلَواتِكَ بِصَلَواتِهِم ، ومُتِبعٌ ذلِكَ بَرَكاتي وتَرَحُّمي عَلَيكَ وعَلَيهِم ، وجاعِلُ حَناني (175) وحُجَّتي إلَى الأَمَدِ المَعدودِ وَاليَومِ المَوعودِ الَّذي أرِثُ فيهِ سَمائي وأَرضي ، وأبعَثُ لَهُ خَلقي لِفَصلِ قَضائي وإفاضَةِ رَحمَتي وعَدلي» . قالَ : فَلَمّا سَمِعَ أصحابُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ما أفضى إلَيهِ القَومُ مِن تِلاوَةِ ما تَضَمَّنَتِ الجامِعَةُ وَالصُّحُفُ الدّارِسَةُ مِن نَعتِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وصِفَةِ أهلِ بَيتِهِ المَذكورينَ مَعَهُ بِما هُم بِهِ مِنهُ ، وبِما شاهَدوا مِن مَكانَتِهِم عِندَهُ ، ازدادَ القَومُ بِذلِكَ يَقينا وإيمانا ، وَاستُطيروا لَهُ فَرَحا . قالَ : ثُمَّ صارَ القَومُ إلى ما نَزَلَ عَلى موسى عليه السلام ، فَأَلفَوا فِي السَّفرِ الثّاني مِنَ التَّوراةِ : «إنّي باعِثٌ فِي الاُمِّيّينَ مِن وُلدِ إسماعيلَ رَسولاً ، اُنزِلُ عَلَيهِ كِتابي ، وأَبعَثُهُ بِالشَّريعَةِ القَيِّمَةِ إلى جَميعِ خَلقي ، اُوتيهِ (176) حِكمَتي ، وأيَّدتُهُ بِمَلائِكَتي وجُنودي ، يَكونُ ذُرِّيَّتُهُ مِنِ ابنَةٍ لَهُ مُبارَكَةٍ بارَكتُها ، ثُمَّ مِن شِبلَينِ لَهُما _ كَإِسماعيلَ وإسحاقَ _ ، أصلَينِ لِشُعَبتَينِ عَظيمَتَينِ ، اُكَثِّرُهُم جِدّا جِدّا ، يَكونُ مِنهُمُ اثنا عَشَرَ قَيِّما (177) ، اُكمِلُ بِمُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله وبِما اُرسِلُهُ بِهِ مِن بَلاغٍ وحِكمَةٍ ديني ، وأَختِمُ بِهِ أنبِيائي ورُسُلي ، فَعَلى مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله واُمَّتِهِ تَقومُ السّاعَةُ» . فَقالَ حارِثَةُ : الآنَ أسفَرَ الصُّبحُ لِذي عَينَينِ ، ووَضَحَ الحَقُّ لِمَن رَضِيَ بِهِ دينا ، فَهَل في أنفُسِكُما مِن مَرَضٍ تَستَشفِيانِ بِهِ ؟ فَلَم يُرجِعا إلَيهِ قَولاً . فَقالَ أبو حارِثَةَ : اِعتَبِرُوا الامارَةَ الخاتِمَةَ مِن قَولِ سَيِّدِكُمُ المَسيحِ عليه السلام . فَصارَ [القَومُ] (178) إلَى الكُتُبِ وَالأَناجيلِ الَّتي جاءَ بِها عيسى عليه السلام ، فَأَلفَوا فِي المِفتاحِ الرّابِعِ مِنَ الوَحيِ إلَى المَسيحِ عليه السلام : «يا عيسى ، يَابنَ الطّاهِرَةِ البَتولِ ، اسمَع قَولي وجِدَّ في أمري ، إنّي خَلَقتُكَ مِن غَيرِ فَحلٍ ، وجَعَلتُكَ آيَةً لِلعالَمينَ ، فَإِيّايَ فَاعبُد ، وعَلَيَّ فَتَوَكَّل ، وخُذِ الكِتابَ بِقُوَّةٍ ، ثُمَّ فَسِّرهُ لِأَهلِ سورِيا وأَخبِرهُم أنّي أنَا اللّهُ لا إلهَ إلّا أنَا الحَيُّ القَيّومُ ، الَّذي لا أحولُ ولا أزولُ ، فَآمِنوا بي وبِرَسولِي النَّبِيِّ الاُمِّيِّ ، الَّذي يَكونُ في آخِرِ الزَّمانِ ؛ نَبِيِّ الرَّحمَةِ وَالمَلحَمَةِ ، الأَوَّلِ وَالآخِرِ _ قالَ : أوَّلُ النَّبِيّينَ خَلقا ، وآخِرُهُم مَبعَثا _ ذلِكَ العاقِبُ الحاشِرُ ، فَبَشِّر بِهِ بَني إسرائيلَ . قالَ عيسى عليه السلام : يا مالِكَ الدُّهورِ ، وعَلّامَ الغُيوبِ ! مَن هذَا العَبدُ الصّالِحُ الَّذي قَد أحَبَّهُ قَلبي ولَم تَرَهُ عَيني ؟ قالَ : ذلِكَ خالِصَتي ورَسولِيَ المُجاهِدُ بِيَدِهِ في سَبيلي ، يُوافِقُ قَولُهُ فِعلَهُ ، و سَريرَتُهُ عَلانِيَتَهُ ، اُنزِلُ عَلَيهِ تَوراةً حَديثَةً ، أفتَحُ بِها أعيُنا عُميا ، وآذانا صُمّا ، وقُلوبا غُلفا ، فيها يَنابيعُ العِلمِ ، وفَهمُ الحِكمَةِ ، ورَبيعُ القُلوبِ . وطوباهُ! طوبى اُمَّتَهُ ! قالَ : رَبِّ ! مَا اسمُهُ وعَلامَتُهُ ، وما أكلُ اُمَّتِهِ _ يَقولُ : مُلكُ اُمَّتِهِ _ وهَل لَهُ مِن بَقِيَّةٍ _ يَعني ذُرِّيَّةً _ ؟ قالَ : سَاُنَبِّئُكَ بِما سَأَلتَ ؛ اسمُهُ أحمَدُ صلى الله عليه و آله ، مُنتَخَبٌ مِن ذُرِّيَّةِ إبراهيمَ ، ومُصطَفىً مِن سُلالَةِ إسماعيلَ عليه السلام ، ذُو الوَجهِ الأَقمَرِ ، وَالجَبينِ الأَزهَرِ ، راكِبُ الجَمَلِ ، تَنامُ عَيناهُ ولا يَنامُ قَلبُهُ ، يَبعَثُهُ اللّهُ في اُمَّةٍ اُمِّيَّةٍ ما بَقِيَ اللَّيلُ وَالنَّهارُ ، مَولِدُهُ في بَلَدِ أبيهِ إسماعيلَ _ يَعني مَكَّةَ _ كَثيرُ الأَزواجِ ، قَليلُ الأَولادِ ، نَسلُهُ مِن مُبارَكَةٍ صِدّيقَةٍ ، يَكونُ لَهُ مِنهَا ابنَةٌ ، لَها فَرخانِ سَيِّدانِ يُستَشهَدانِ ، أجعَلُ نَسلَ أحمَدَ مِنهُما ، فَطوباهُما ولِمَن أحَبَّهُما ، وشَهِدَ أيّامَهُما فَنَصَرَهُما . قالَ عيسى عليه السلام : إلهي ! وما طوبى ؟ قالَ: شَجَرَةٌ فِي الجَنَّةِ، ساقُها وأَغصانُها مِن ذَهَبٍ، ووَرَقُها حُلَلٌ ، وحَملُها كَثَديِ الأَبكارِ ، أحلى مِنَ العَسَلِ وأَليَنُ مِنَ الزَّبَدِ ، وماؤُها مِن تَسنيمٍ (179) ، لَو أنَّ غُرابا طارَ وهُوَ فَرخٌ لَأَدرَكَهُ الهَرَمُ مِن قَبلِ أن يَقطَعهَا ، ولَيسَ مَنزِلٌ مِن مَنازِلِ أهلِ الجَنَّةِ إلّا وظِلالُهُ فَنَنٌ (180) مِن تِلكَ الشَّجَرَةِ» . قالَ : فَلَمّا أتَى القَومُ عَلى دِراسَةِ ما أوحَى اللّهُ عز و جل إلَى المَسيحِ عليه السلام ، مِن نَعتِ مُحَمَّدٍ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وصِفَتِهِ ، ومُلكِ اُمَّتِهِ ، وذِكرِ ذُرِّيَّتِهِ وأَهلِ بَيتِهِ ، أمسَكَ الرَّجُلانِ مَخصومينَ ، وَانقَطَعَ التَّحاوُرُ بَينَهُم في ذلِكَ . قالَ : فَلَمّا فَلَجَ حارِثَةُ عَلَى السَّيِّدِ وَالعاقِبِ بِالجامِعَةِ وما تَبَيَّنوهُ فِي الصُّحُفِ القَديمَةِ ، ولَم يَتِمَّ لَهُما ما قَدَّروا مِن تَحريفِها ، ولَم يُمكِنُهما أن يُلَبِّسا عَلَى النّاسِ في تَأويلِهِما ، أمسَكا عَنِ المُنازَعَةِ مِن هذَا الوَجهِ ، وعَلِما أنَّهُما قَد أخطَآ سَبيلَ الصَّوابِ ، فَصارا إلى مَعبَدِهِم آسِفينَ ، لِيَنظُرا ويَرتَئِيا . وفَزِعَ إلَيهِما نَصارى نَجرانَ ، فَسَأَلوهُما عَن رَأيهِمِا وما يَعمَلانِ في دينِهِما ، فَقالا ما مَعناهُ : تَمَسَّكوا بِدينِكُم حَتّى يُكشَفَ دينُ مُحَمَّدٍ ، وسَنَسيرُ إلى بَني قُرَيشٍ _ إلى يَثرِبَ _ ونَنظُرُ إلى ما جاءَ بِهِ وإلى ما يَدعو إلَيهِ . قالَ : فَلَمّا تَجَهَّزَ السَّيِّدُ وَالعاقِبُ لِلمَسيرِ إلى رَسولِ اللّهِ بِالمَدينَةِ ، انتَدَبَ مَعَهُما أربَعَةَ عَشَرَ راكِبا مِن نَصارى نَجرانَ ، هُم مِن أكابِرِهِم فَضلاً وعِلما في أنفُسِهِم ، وسَبعونَ رَجُلاً مِن أشرافِ بَنِي الحارِثِ بنِ كَعبٍ وسادَتِهِم . قالَ : وكانَ قَيسُ بنُ الحُصينِ ذُو الغُصَّةِ ويَزيدُ بنُ عَبدِ المَدانِ بِبِلادِ حَضرَموتَ ، فَقَدِما نَجرانَ عَلى بَقِيَّةِ مَسيرِ قَومِهِم ، فَشَخَصا مَعَهُم . فَاغتَرَزَ القَومُ في ظُهورِ مَطاياهُم ، وجَنَبوا خَيلَهُم ، وأَقبَلوا لِوُجوهِهِم حَتّى وَرَدُوا المَدينَةَ . قالَ : ولَمَّا استَراثَ (181) رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله خَبَرَ أصحابِهِ ، أنفَذَ إلَيهِم خالِدَ بنَ الوَليدِ في خَيلٍ سَرَّحَها (182) مَعَهُ لِمُشارَفَةِ أمرِهِم ، فَأَلفَوهُم وهُم عامِدونَ (183) إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . قالَ : ولَمّا دَنَوا مِنَ المَدينَةِ أحَبَّ السَّيِّدُ وَالعاقِبُ أن يُباهِيَا المُسلِمينَ وأَهلَ المَدينَةِ بِأَصحابِهِما وبِمَن حَفَّ مِن بَنِي الحارِثِ مَعَهُما ، فَاعتَرَضاهُم فَقالا : لَو كَفَفتُم صُدورَ رِكابِكُم ومَسَستُمُ الأَرضَ فَأَلقَيتُم عَنكُم تَفَثَكُم (184) وثِيابَ سَفَرِكُم ، وشَنَنتُم (185) عَلَيكُم مِن باقي مِياهِكُم ، كانَ ذلِكَ أمثَلَ . فَانحَدَرَ القَومُ عَنِ الرِّكابِ فَأَماطوا مِن شَعَثِهِم ، وأَلقَوا عَنهُم ثِيابَ بِذلَتِهِم ، ولَبِسوا ثِيابَ صَونِهِم مِنَ الأَتحَمِيّاتِ (186) وَالحَريرِ ، وذَرُّوا المِسكَ في لِمَمِهِم ومَفارِقِهِم ، ثُمَّ رَكِبُوا الخَيلَ وَاعتَرَضوا بِالرِّماحِ عَلى مَناسِجِ (187) خَيلِهِم ، وأَقبَلوا يَسيرونَ رَزدَقا (188) واحِدا ، وكانوا مِن أجمَلِ العَرَبِ أجساما وخَلقا . فَلَمّا تَشَرَّفَهُمُ (189) النّاسُ أقبَلوا نَحوَهُم ، فَقالوا : ما رَأَينا وَفدا أجمَلَ مِن هؤُلاءِ ! فَأَقبَلَ القَومُ حَتّى دَخَلوا عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله في مَسجِدِهِ ، وحانَت وَقتُ صَلاتِهِم فَقاموا يُصَلّونَ إلَى المَشرِقِ ، فَأَرادَ النّاسُ أن يَنهَوهُم عَن ذلِكَ ، فَكَفَّهُم رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، ثُمَّ أمهَلَهُم وأَمهَلوهُ ثَلاثا ، فَلَم يَدعُهُم ولَم يَسأَلوهُ لِيَنظُروا إلى هَدْيِهِ ، ويَعتَبِروا ما يُشاهِدونَ مِنهُ مِمّا يَجِدونَ مِن صِفَتِهِ ، فَلَمّا كانَ بَعدَ ثالِثَةٍ دَعاهُم صلى الله عليه و آله إلَى الإِسلامِ . فَقالوا : يا أبَا القاسِمِ ، ما أخبَرَتنا كُتُبُ اللّهِ عز و جل بِشَيءٍ مِن صِفَةِ النَّبِيِّ المَبعوثِ بَعدَ الرّوحِ عيسى عليه السلام إلّا وقَد تَعَرَّفناهُ فيكَ ، إلّا خَلَّةً هِيَ أعظَمُ الخِلالِ آيَةً ومَنزِلَةً ، وأَجلاها أمارَةً ودَلالَةً ! قالَ صلى الله عليه و آله : وما هِيَ ؟ قالوا : إنّا نَجِدُ فِي الإِنجيلِ مِن صِفَةِ النَّبِيِّ الغابِرِ مِن بَعدِ المَسيحِ أنَّهُ يُصَدِّقُ بِهِ ويُؤمِنُ بِهِ ، وأَنتَ تَسُبُّهُ وتُكَذِّبُ بِهِ ، وتَزعُمُ أنَّهُ عَبدٌ ! قالَ : فَلَم تَكُن خُصومَتُهُم ولا مُنازَعَتُهُم لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله إلّا في عيسى عليه السلام . فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : لا ، بَل اُصَدِّقُهُ واُصَدِّقُ بِهِ واُؤمِنُ بِهِ ، وأَشهَدُ أنَّهُ النَّبِيُّ المُرسَلُ مِن رَبِّهِ عز و جل ، وأَقولُ : إنَّهُ عَبدٌ لا يَملِكُ لِنَفسِهِ نَفعا ولا ضَرّا ولا مَوتا ولا حَياةً ولا نُشورا . قالوا : وهَل يَستَطيعُ العَبدُ أن يَفعَلَ ما كانَ يَفعَلُ ؟ ! وهَل جاءَتِ الأَنبِياءُ بِما جاءَ بِهِ مِنَ القُدرَةِ القاهِرَةِ ؟ أ لَم يَكُن يُحيِي المَوتى ويُبرِئُ الأَكمَهَ وَالأَبرَصَ ، ويُنَبِّئُهُم بِما يُكِنّونَ في صُدورِهِم وما يَدَّخِرونَ في بُيوتِهِم ؟ فَهَل يَستَطيعُ هذا إلَا اللّهُ عز و جل أوِ ابنُ اللّهِ ؟ ! وقالوا فِي الغُلُوِّ فيهِ وأَكثَروا ، تَعالَى اللّهُ عَن ذلِكَ عُلُوّا كَبيرا . فَقالَ صلى الله عليه و آله : قَد كانَ عيسى أخي كَما قُلتُم ، يُحيِي المَوتى ويُبرِئُ الأَكمَهَ وَالأَبرَصَ ، ويُخبِرُ قَومَهُ بِما في نُفوسِهِم وبِما يَدَّخِرونَ في بُيوتِهِم ، وكُلُّ ذلِكَ بِإِذنِ اللّهِ عز و جل ، وهُوَ للّهِِ عز و جل عَبدٌ ، وذلِكَ عَلَيهِ غَيرُ عارٍ ، وهُوَ مِنهُ غَيرُ مُستَنكِفٍ ، فَقَد كانَ لَحما ودَما وشَعرا وعَظما وعَصَبا وأَمشاجا (190) ، يَأكُلُ الطَّعامَ ويَظمَأُ ويَنصَبُ بِأَرَبِهِ ، ورَبُّهُ الأَحَدُ الحَقُّ الَّذي لَيسَ كَمِثلِهِ شَيءٌ ، ولَيسَ لَهُ نِدٌّ . قالوا : فَأَرِنا مِثلَهُ مَن جاءَ مِن غَيرِ فَحلٍ ولا أبٍ ؟ قالَ : هذا آدَمُ عليه السلام أعجَبُ مِنهُ خَلقا ، جاءَ مِن غَيرِ أبٍ ولا اُمٍّ ، ولَيسَ شَيءٌ مِنَ الخَلقِ بِأَهوَنَ عَلَى اللّهِ عز و جل في قُدرَتِهِ مِن شَيءٍ ولا أصعَبَ ، «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئا أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ » (191) . وتَلا عَلَيهِم : « إِنَّ مَثَلَ عِيسَى عِندَ اللَّهِ كَمَثَلِ ءَادَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُن فَيَكُونُ » (192) . قالا : فَما نَزدادُ مِنكَ في أمرِ صاحِبِنا إلّا تَبايُنا ، وهذَا الأَمرُ الَّذي لا نُقِرُّ لَكَ ، فَهَلُمَّ فَلنُلاعِنكَ أيُّنا أولى بِالحَقِّ فَنَجعَلَ لَعنَةَ اللّهِ عَلَى الكاذِبينَ ، فَإِنَّها مُثلَةٌ وآيَةٌ مُعَجَّلَةٌ . فَأَنزَلَ اللّهُ عز و جل آيَةَ المُباهَلَةِ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله : « فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ » (193) ، فَتَلا عَلَيهِم رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ما نَزَلَ عَلَيهِ في ذلِكَ مِنَ القُرآنِ ، فَقالَ صلى الله عليه و آله : إنَّ اللّهَ قَد أمَرَني [أن] (194) أصيرَ إلى مُلتَمَسِكُم ، وأَمَرَني بِمُباهَلَتِكُم إن أقَمتُم وأَصرَرتُم عَلى قَولِكُم . قالا : وذلِكَ آيَةُ ما بَينَنا وبَينَكَ ، إذا كانَ غَدا باهَلناكَ . ثُمَّ قاما ، وأَصحابُهُما مِنَ النَّصارى مَعَهُما ، فَلَمّا أبعَدا وقَد كانوا أنزَلوا (195) بِالحَرَّةِ ، أقبَلَ بَعضُهُم عَلى بَعضٍ فَقالوا : قَد جاءَكُم هذا بِالفَصلِ مِن أمرِهِ وأَمرِكُم ، فَانظُروا أوَّلاً بِمَن يُباهِلُكُم ؛ أ بِكافَّةِ أتباعِهِ ، أم بِأَهلِ الكِتابِ مِن أصحابِهِ ، أو بِذَوِي التَّخَشُّعِ وَالتَّمَسُّكِ (196) وَالصَّفوَةِ دينا ، وهُمُ القَليلُ مِنهُم عَددا ؟ فَإِن جاءَكُم بِالكَثرَةِ وذَوِي الشِّدَّةِ مِنهُم ، فَإِنَّما جاءَكُم مُباهِيا كَما يَصنَعُ المُلوكُ ، فَالفَلجُ (197) إذا لَكُم دونَهُ ، وإن أتاكُم بنَفَرٍ قَليلٍ ذَوي تَخَشُّعٍ فَهؤُلاءِ سَجِيَّةُ (198) الأَنبِياءِ وصَفوَتُهُم ومَوضِعُ بَهلَتِهِم ، فَإِيّاكُم وَالإِقدامَ إذا عَلى مُباهَلَتِهِم ، فَهذِهِ لَكُم أمارَةٌ ، وَانظُروا حينَئِذٍ ما تَصنَعونَ ما بَينَكُم وبَينَهُ ، فَقَد أعذَرَ مَن أنذَرَ . فَأَمَرَ صلى الله عليه و آله بِشَجَرَتَينِ فَقُصِدَتا وكُسِحَ ما بَينَهُما ، وأَمهَلَ حَتّى إذا كانَ مِنَ الغَدِ أمَرَ بِكِساءٍ أسوَدَ رَقيقٍ فَنُشِرَ عَلَى الشَّجَرَتَينِ ، فَلَمّا أبصَرَ السَّيِّدُ وَالعاقِبُ ذلِكَ خَرَجا بِوَلَدَيهِما : صِبغَةِ المُحسِنِ ، وعَبدِ المُنعِمِ ، وسارَةَ ، ومَريَمَ ، وخَرَجَ مَعَهُما نَصارى نَجرانَ ، ورَكِبَ فُرسانُ بَنِي الحارِثِ بنِ الكَعبِ في أحسَنِ هَيئَةٍ . وأَقبَلَ النّاسُ مِن أهلِ المَدينَةِ مِنَ المُهاجِرينَ وَالأَنصارِ وغَيرِهِم مِنَ النّاسِ في قَبائِلِهِم وشِعارِهِم مِن راياتِهِم وأَلوِيَتِهِم وأَحسَنِ شارَتِهِم وهَيئَتِهِم ، لِيَنظُروا ما يَكونُ مِنَ الأَمرِ . ولَبِثَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله في حُجرَتِهِ حَتّى مَتَعَ (199) النَّهارُ ، ثُمَّ خَرَجَ آخِذا بِيَدِ عَلِيٍّ عليه السلام ، وَالحَسَنُ وَالحُسَينُ عليهماالسلام أمامَهُ ، وفاطِمَةُ عليهاالسلام مِن خَلفِهِم ، فَأَقبَلَ بِهِم حَتّى أتَى الشَّجَرَتَينِ فَوَقَفَ مِن بَينِهِما مِن تَحتِ الكِساءِ عَلى مِثلِ الهَيئَةِ الَّتي خَرَجَ بِها مِن حُجرَتِهِ ، فَأَرسَلَ إلَيهِما يَدعوهُما إلى ما دَعَواهُ إلَيهِ مِنَ المُباهَلَةِ . فَأَقبَلا إلَيهِ فَقالا : بِمَن تُباهِلُنا يا أبَا القاسِمِ ؟ قالَ : بِخَيرِ أهلِ الأَرضِ وأَكرَمِهِم عَلَى اللّهِ عز و جل ، بِهؤُلاءِ . وأشارَ لَهُما إلى عَلِيٍّ و فاطِمَةَ وَالحَسَنِ وَالحُسَينِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِم . قالا : فَما نَراكَ جِئتَ لِمُباهَلَتِنا بِالكُبرِ ، ولا مِنَ الكُثرِ ، ولا أهلِ الشّارَةِ مِمَّن نَرى مِمَّن آمَنَ بِكَ وَاتَّبَعَكَ ، وما نَرى هاهُنا مَعَكَ إلّا هذَا الشّابَّ وَالمَرأَةَ وَالصَّبِيَّينِ ، أ فَبِهؤُلاءِ تُباهِلُنا ؟ ! قالَ صلى الله عليه و آله : نَعَم ، أوَلَم اُخبِركُم بِذلِكَ آنِفا ؟ ! نَعَم بِهؤُلاءِ اُمِرتُ _ وَالَّذي بَعَثَني بِالحَقِّ _ أن اُباهِلَكُم . فَاصفارَّت حينَئِذٍ ألوانُهُما ، وكَرّا وعادا إلى أصحابِهِما ومَوقِفِهِما . فَلَمّا رَأى أصحابُهُما ما بِهِما وما دَخَلَهُما ، قالوا : ما خَطبُكُما ؟ فَتَماسَكا وقالا : ما كانَ ثَمَّةَ مِن خَطبٍ فَنُخبِرَكُم . وأَقبَلَ عَلَيهِم شابٌّ كانَ مِن خِيارِهِم قَد اُوتِيَ فيهِم عِلما ، فَقالَ : وَيحَكُم ! لا تَفعَلوا وَاذكُروا ما عَثَرتُم عَلَيهِ فِي الجامِعَةِ مِن صِفَتِهِ ، فَوَ اللّهِ إنَّكُم لَتَعلَمونَ حَقَّ العِلمِ أنَّهُ لَصادِقٌ ، وإنَّما عَهدُكُم بِإِخوانِكُم حَديثٌ ؛ قَد مُسِخوا قِرَدَةً وخَنازيرَ ! فَعَلِموا أنَّهُ قَد نَصَحَ لَهُم ، فَأَمسَكوا . قالَ : وكانَ لِلمُنذِرِ بنِ عَلقَمَةَ _ أخي أسقُفِّهِم أبي حارِثَةَ _ حَظٌّ مِنَ العِلمِ فيهِم يَعرِفونَهُ لَهُ ، وكانَ نازِحا عَن نَجرانَ في وَقتِ تَنازُعِهِم ، فَقَدِمَ وقَدِ اجتَمَعَ القَومُ عَلَى الرِّحلَةِ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَشَخَصَ مَعَهُم ، فَلَمّا رَأَى المُنذِرُ انتِشارَ أمرِ القَومِ يَومَئِذٍ وتَرَدُّدَهُم في رَأيِهِم ، أخَذَ بِيَدِ السَّيِّدِ وَالعاقِبِ وأَقبَلَ عَلى أصحابِهِ ، فَقالَ : «أخلوني وهذَينِ» ، فَاعتَزَلَ بِهِما ثُمَّ أقبَلَ عَلَيهِما فَقالَ : إنَّ الرّائِدَ لا يَكذِبُ أهلَهُ ، [وأنَا لَكُما حَقُّ نَصيحٍ] (200) وأَنَا لَكُما جِدُّ شَفيقٍ ، فَإِن نَظَرتُما لِأَنفُسِكُما نَجَوتُما ، وإن تَرَكتُما ذلِكَ هَلَكتُما وأَهلَكتُما . قالا : أنتَ النّاصِحُ جَيبا (201) ، المَأمونُ عَيبا ، فَهاتِ . قالَ : أتَعلَمانِ أنَّهُ ما باهَلَ قَومٌ (202) نَبِيّا قَطُّ إلّا كانَ مَهلِكُهُم كَلَمحِ البَصَرِ ، وقَد عَلِمتُما _ وكُلُّ ذي أرِبٍ مِن وَرَثَةِ الكُتُبِ مَعَكُما _ أنَّ مُحَمَّدا أبَا القاسِم هذا هُوَ الرَّسولُ الَّذي بَشَّرَت بِهِ الأَنبِياءُ عليهم السلام ، وأَفصَحَت بِنَعتِهِ وأَهلِ بَيتِهِ الاُمَناءُ (203) ، واُخرى اُنذِرُكُما بِها فَلا تَعشوا عَنها . قالا : وما هِيَ يا أبَا المُثَنّى ؟ قالَ : اُنظُرا إلَى النَّجمِ قَدِ استَطلَعَ إلَى الأَرضِ ، وإلى خُشوعِ الشَّجَرِ ، وتَساقُطِ الطَّيرِ بِإِزائِكُما لِوُجوهِها (204) ، قَد نَشَرَت عَلَى الأَرضِ أجنِحَتَها ، وقاءَت (205) ما في حَواصِلِها ، وما عَلَيها للّهِِ عز و جل مِن تَبِعَةٍ ، لَيسَ ذلِكَ إلّا ما قَد أظَلَّ مِنَ العَذابِ ! وَانظُرا إلَى اقشِعرارِ الجِبالِ ، وإلَى الدُّخانِ المُنتَشِرِ ، وقَزَعِ السَّحابِ ، هذا ونَحنُ في حَمارَّةِ القَيظِ (206) وإبّانِ الهَجيرِ ! وَانظُروا إلى مُحَمَّدٍ رافِعا يَدَهُ وَالأَربَعَةُ مِن أهلِهِ (207) مَعَهُ ، إنَّما يَنتَظِرُ ما تُجيبانِ بِهِ ، ثُمَّ اعلَموا أنَّهُ إن نَطَقَ فوهُ بِكَلِمَةٍ مِن بَهلَةٍ ، لَم نَتَدارَكَ هَلاكا ، ولَم نَرجِع إلى أهلٍ ولا مالٍ . فَنَظَرا فَأَبصَرا أمرا عَظيما ، فَأَيقَنا أنَّهُ الحَقُّ مِنَ اللّهِ تَعالى ، فَزَلزَلَت أقدامُهُما ، وكادَت أن تَطيشَ عُقولُهُما ، وَاستَشعرا أنَّ العَذابَ واقِعٌ بِهِما . فَلَمّا أبصَرَ المُنذِرُ بنُ عَلقَمَةَ ما قَد لَقِيا مِنَ الخيفَةِ وَالرَّهبَةِ ، قالَ لَهُما : إنَّكُما إن أسلَمتُما لَهُ سَلِمتُما في عاجِلِهِ وآجِلِهِ (208) ، وإن آثَرتُما دينَكُما وغَضارَةَ مِلَّتِكُما (209) وشَحَحتُما بِمَنزِلَتِكُم مِنَ الشَّرَفِ في قَومِكُما ، فَلَستُ أحجُرُ عَلَيكُمَا الضَّنينَ بِما نِلتُما مِن ذلِكَ ، ولكِنَّكُما بَدَهتُما مُحَمَّدا بِتَطَلُّبِ المُباهَلَةِ ، وجَعَلتُماها حِجازا وآيَةً بَينَكُما وبَينَهُ ، وشَخَصتُما مِن نَجرانَ وذلِكَ مِن تَأَلّيكُما ، فَأَسرَعَ مُحَمَّدٌ إلى ما بَغَيتُما مِنهُ ، وَالأَنبِياءُ إذا أظهَرَت بِأَمرٍ لَم تَرجِع إلّا بِقَضائِهِ وفِعلِهِ ، فَإِذا نَكَلتُما عَن ذلِكَ ، وأَذهَلَتكُما مَخافَةُ ما تَرَيانِ ، فَالحَظُّ فِي النُّكولِ لَكُما ، فَالوَحا (210) _ يا إخوَتي _ الوَحا ، صالِحا مُحَمَّدا صلى الله عليه و آله وأَرضِياهُ ، ولا تُرجِئا ذلِكَ ؛ فَإِنَّكُما _ وأَنَا مَعَكُما _ بِمَنزِلَةِ قَومِ يونُسَ لَمّا غَشِيَهُمُ العَذابُ ! قالا : فَكُن أنتَ _ يا أبَا المُثَنَّى _ أنتَ الَّذي تَلقى مُحَمَّدا بِكِفالَةِ ما يَبتَغيهِ لَدَينا ، وَالتَمِس لَنا إلَيهِ ابنَ عَمِّهِ هذا لِيَكونَ هُوَ الَّذي يُبرِمُ الأَمرَ بَينَنا وبَينَهُ ، فَإِنَّهُ ذُو الوَجهِ وَالزَّعيمُ عِندَهُ ، ولا تُبطِئَنَّ بِما (211) تَرجِعُ إلَينا بِهِ . وَانطَلَقَ المُنذِرُ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ : السَّلامُ عَلَيكَ يا رَسولَ اللّهِ ، أشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ الَّذِي ابتَعَثَكَ ، وأَنَّكَ وعيسى عَبدانِ للّهِِ عز و جل مُرسَلانِ . فَأَسلَمَ وبَلَّغَهُ ما جاءَ لَهُ ، فَأَرسَلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلِيّا عليه السلام لِمُصالَحَةِ القَومِ ، فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : بِأَبي أنتَ ، عَلى ما اُصالِحُهُم ؟ فَقالَ لَهُ : رَأيُكَ _ يا أبَا الحَسَنِ _ فيما تُبرِمُ مَعَهُم رَأيي . فَصارَ إلَيهِم ، فَصالَحاهُ عَلى ألفِ حُلَّةٍ وأَلفِ دينارٍ خَرجا في كُلِّ عامٍ ، يُؤَدِّيانِ شَطرَ ذلِكَ فِي المُحَرَّمِ وشَطرا في رَجَبٍ ، فَصارَ عَلِيٌّ عليه السلام بِهِما إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ذَليلَينِ صاغِرَينِ ، وأَخبَرَهُ بِما صالَحَهُما عَلَيهِ ، وأَقَرّا لَهُ بِالخَرجِ وَالصَّغارِ . فَقالَ لَهُما 213 رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : قَد قَبِلتُ ذلِكَ مِنكُم ؛ أما إنَّكُم لَو باهَلتُموني بِمَن تَحتَ الكِساءِ ، لَأَضرَمَ اللّهُ عَلَيكُمُ الوادِيَ نارا تَأَجَّجُ ، ثُمَّ لَساقَهَا اللّهُ عز و جلإلى مَن وَراءَكُم في أسرَعَ مِن طَرفِ العَينِ فَحَرَقَهُم تَأَجُّجا . فَلَمّا رَجَعَ النَّبِيُ صلى الله عليه و آله بِأَهلِ بَيتِهِ وصارَ إلى مَسجِدِهِ ، هَبَطَ عَلَيهِ جَبرَئيلُ عليه السلام فَقالَ : يا مُحَمَّدُ ، إنَّ اللّهَ عز و جل يُقرِئُكَ السَّلامَ ويَقولُ : إنَّ عَبدي موسى عليه السلام باهَلَ عَدُوَّهُ قارونَ بِأَخيهِ هارونَ وبَنيهِ ، فَخَسَفتُ بِقارونَ وأَهلِهِ ومالِهِ وبِمَن آزَرَهُ مِن قَومِهِ ، وبِعِزَّتي اُقسِمُ وبِجَلالي _ يا أحمَدُ _ ، لَو باهَلتَ _ بِكَ وبِمَن تَحتَ الكِساءِ مِن أهلِكَ _ أهلَ الأَرضِ وَالخَلائِقَ جَميعا ، لَتَقَطَّعتِ السَّماءُ كِسَفا وَالجِبالُ زُبَرا ، ولَساخَتِ الأَرضُ فَلَم تَستَقِرَّ أبَدا ، إلّا أن أشاءَ ذلِكَ . فَسَجَدَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله ، ووَضَعَ عَلَى الأَرضِ وَجهَهُ ، ثُمَّ رَفَعَ يَدَيهِ حَتّى تَبَيَّنَ لِلنّاسِ عُفرَةُ إبطَيهِ 214 ، فَقالَ : شُكرا لِلمُنعِمِ ، شُكرا لِلمُنعِمِ _ قالَها ثَلاثا _ . فَسُئِلَ النَّبِيُ صلى الله عليه و آله عَن سَجدَتِهِ وعَمّا 215 رُئِيَ مِن تَباشيرِ السُّرورِ في وَجهِهِ ، فَقالَ : «شُكرا للّهِِ عز و جل لِما أبلاني مِنَ الكَرامَةِ في أهلِ بَيتي» ، ثُمَّ حَدَّثَهُم بِما جاءَ بِهِ جَبرَئيلُ عليه السلام . 216

.


1- .ما بين المعقوفين أثبتناه من الذريعة فقد ذكر للمؤلّف كتاب المباهلة ( راجع: الذريعة : ج 19 ص 47 الرقم 243) .
2- .الصَّغار _ بالفتح _ : الذلّ والضيم (الصحاح : ج 2 ص 713 «صغر») .
3- .الحربُ العَوانُ : التي قُوتِلَ فيها مرّةً بعد مرّة (الصحاح : ج 6 ص 2168 «عون») .
4- .ضويت إليه أضوي ضويا : إذا أويت إليه وانضممت (الصحاح : ج 6 ص 2410 «ضوا») .
5- .دهماء الناس : جماعتهم (الصحاح : ج 5 ص 1924 «دهم») .
6- .الأروسية : الذين يقولون إنّ عيسى عليه السلام ابن اللّه على جهة الاختصاص والإكرام ، ولا يجدون لذلك دفعا (تمهيد الأوائل وتلخيص الدلائل للباقلاني : ص 194) .
7- .السالوسيّة : لعلّه تصحيف عن السباليوسيّة ، نسبة إلى سابليوس من قساوسة مصرفي القرن الثالث ، أو عن النوء توس : نسبة إلى نوء توس قسّيس في القرن الثالث ( هامش بحار الأنوار : ج 21 ص 287) .
8- .هم الملكانية أصحاب ملك الروم ، أو الملكائية أصحاب الملكا الذي ظهر بالروم واستولى عليها (المصدر السابق) .
9- .في المصدر : «أحد» ، والتصويب من بعض النسخ .
10- .آل عمران : 64 .
11- .في المصدر : «أبو حامد» ، والتصويب من بحار الأنوار .
12- .دبّ على الأرض يدبّ دبيبا ، وكلّ ماشٍ على الأرض دابّة ودبيب . والذرّ _ جمع ذرّة _ : وهي أصغر النمل (الصحاح : ج 1 ص 124 «دبب» وج 2 ص 663 «ذرر») .
13- .في المصدر : «الزور» ، والتصويب من بحار الأنوار .
14- .سَورَةُ الخمر وغيرها : حدّتها (تاج العروس : ج 6 ص 551 «سور») .
15- .في المصدر : «وكائن» ، والتصويب من بحار الأنوار .
16- .في المصدر : «وصوله» ، والتصويب من بحار الأنوار . وصال عليه : وثب صولاً وصولةً ، يقال : «ربّ قَولٍ أشَدّ مِن صَولٍ» (الصحاح : ج 5 ص 1746 «صول») .
17- .كذا ، وفي بحار الأنوار : «اليراعة» بدل «النزاعة» . ويقال للجبان : يرع ويراعة (الصحاح : ج 3 ص 1310 «يرع») .
18- .في المصدر : «باللعب» ، والتصويب من بحار الأنوار .
19- .في المصدر : «أورد» ، والتصويب من بحار الأنوار .
20- .الحارث الرائش : مَلِك من ملوك اليمن (الصحاح : ج 3 ص 1008 «ريش») .
21- .قيل لملكٍ من ملوك اليمن : «ذو المنار» ؛ لأنّه أوّل من ضرب المنار [أي العلائم] على الطريق ليُهتدى به (الفائق في غريب الحديث : ج 3 ص 334) .
22- .يقال : طعنه فانتظمه : أي اختلّه [واختلّه بمعنى أنفذ الطعنة من الجانب الآخر] ( راجع: الصحاح : ج 5 ص 2041 « نظم » ) .
23- .النَّصل : حديدة السهم والرمح (تاج العروس : ج 15 ص 736 «نصل») .
24- .الرَّبعُ : المَنزِلُ ودار الإقامة (النهاية : ج 2 ص 189 «ربع») .
25- .العِيصُ : الأصلُ (الصحاح : ج 3 ص 1047 «عيص») .
26- .الحَزَنُ : المكانُ الغليظُ الخَشِن ( النهاية : ج 1 ص 380 «حزن») .
27- .من الرأي الربيق : أي الرأي الذي عزم عليه ، كأنّه مشدود في ربقة ، أو يلزم العمل به ، كأنّه يجعل في عنق الإنسان في رِبقة ؛ وهي العروة التي يُشدّ بها البهيمة ( بحار الأنوار : ج 21 ص 326 ) .
28- .بَخَعَ بالحقّ بُخوعا : أقرّ به وخضع له (الصحاح : ج 3 ص 1183 «بخع») .
29- .وهما رَسولا رسول اللّه صلى الله عليه و آله إلى نصارى نجران ، وقد تقدّم ذكرهما .
30- .الكَميُّ : الشجاعُ (مجمع البحرين : ج 3 ص 1596 «كمى») .
31- .زيدت الواو من بحار الأنوار .
32- .اِربع : أي إرفق بنفسك وكُفّ (الصحاح : ج 3 ص 1212 «ربع») .
33- .نَهَدَ : نهضَ وتقدّمَ (مجمع البحرين : ج 3 ص 839 «نهد») .
34- .الوَضمُ : الخَشبةُ أو البارية التي يوضع عليها اللحم تقيه من الأرض (النهاية : ج 5 ص 199 «وضم») .
35- .ضَوى : آوى وانضَمَّ (الصحاح : ج 6 ص 2410 «ضوا») .
36- .يَغُذُّ إغذاذا : إذا أسرع في السير (النهاية : ج 3 ص 347 «غذذ») .
37- .الأساوِدُ : أي الجماعة المتَفَرِّقَةُ (النهاية : ج 2 ص 418 «سود») .
38- .المَكثُور : المَغلوبُ ، وهو الذي تكاثر عليه الناس فقهروه (النهاية : ج 4 ص 153 «كثر») .
39- .الاصطلام : الاستئصال (الصحاح : ج 5 ص 1967 «صلم») .
40- .البارقليط : قال القاضي : هو اسمه صلى الله عليه و آله في الإنجيل ؛ ومعناه روح القدس . وقال ثعلب : الذي يفرّق بين الحقّ والباطل ، وقيل : الحامد ، وقيل : الحمّاد (سبيل الهدى والرشاد : ج 1 ص 438) .
41- .في المصدر : «واُذنا» ، والتصويب من بحار الأنوار .
42- .لا أباً لك : أكثر ما يُذكر في المدح ؛ أي لا كافي لك غير نفسك ، وقد يذكر في معرض الذمّ (النهاية في غريب الحديث : ج 1 ص 19 «أبا») .
43- .أرَمَّ : أي سَكَتَ (النهاية : ج 2 ص 267 «رمم») .
44- .في المصدر : «تقعد» ، والتصويب من بحار الأنوار .
45- .وَجَفَ : اضطرَبَ وسار سريعا (مجمع البحرين : ج 3 ص 1911 «وجف») .
46- .في بحار الأنوار : «أعتابا» بدل «اعتبارا» .
47- .نجم الشيء ينجم نجوما : ظهر وطلع (الصحاح : ج 5 ص 2039 «نجم») .
48- .في بحار الأنوار : «ويكون بعد ذلك قرنٌ» بدل «ويخلو أنّ بعد ذلك قرنٌ» .
49- .للّه أبوك : في معرض المدح والتعجّب ؛ أي أبوك للّه خالصا حيث أنجب بك وأتى بمثلك (النهاية : ج 1 ص 19 «أبا») .
50- .الانصرام : الانقطاع ... والتصرّم : التقطّع (الصحاح : ج 5 ص 1965 «صرم») .
51- .في المصدر : «بها» ، والتصويب من بحار الأنوار .
52- .في المصدر : «سنته» ، والتصويب من بحارالأنوار .
53- .الوني : الضعف والفتور والكلال والإعياء (تاج العروس : ج 20 ص 317 «وني») .
54- .في بحار الأنوار : «العِزَّة» بدل «الغِرَّة» .
55- .الفهه والفهاهة : العيّ (الصحاح : ج 6 ص 2245 «فهه») .
56- .يَرحضُها : أي يغسلها (النهاية : ج 2 ص 208 «رحض») .
57- .الفَواقُ : ما بين الحلبتين من الوقت _ أي قليلاً من الوقت _ (الصحاح : ج 4 ص 1546 «فوق») .
58- .في بحار الأنوار : «وعِيرُكُم» .
59- .النُّجعة : طلب الكلأ في موضعه (تاج العروس : ج 11 ص 469 «نجع») .
60- .الثَمدُ : الماء القليل (النهاية : ج 1 ص 221 «ثمد») .
61- .مجّ الرجل الشراب من فيه : إذا رمى به (الصحاح : ج 1 ص 340 «مجج») .
62- .جاشَ : أي زَخَرَ وامتدّ (الصحاح : ج 3 ص 999 «جيش») .
63- .تحيّر المكان بالماء واستحار : إذا امتلأ (الصحاح : ج 2 ص 641 «حير») .
64- .الكَلمُ : الجراحة ، والجمع كُلوم وكِلام (الصحاح : ج 5 ص 2023 «كلم») .
65- .الركيُّ : البئرُ (النهاية : ج 2 ص 261 «ركا») .
66- .الوَشَلُ : الماءُ القَليلُ (النهاية : ج 5 ص 189 «وشل») .
67- .يقال : بَضَّ الماءُ : إذا قطر وسال (النهاية : ج 1 ص 132 «بضض») .
68- .في بحارالأنوار : «ويؤثّل» بدل «يؤهّل» . والتأثيل : التأصيل ، قال ابن الأثير : أثلة الشيء : أصله (النهاية : ج 1 ص 23 «أثل») .
69- .في بحار الأنوار : «كفؤا» بدل «كُفّا» .
70- .دَحاها : بَسَطَها (المصباح المنير : ص 190 «دحا») .
71- .غَمَصَ : أي استَصغَرَ . وغَمَصَ النعمَةَ : لم يشكرها (الصحاح : ج 3 ص 1047 «غمص») .
72- .من سَلبِ العقل لا سَلبِ البصر ؛ من قولهم : كمُهَ الرّجُل ؛ إذا سُلِبَ عقله ( راجع : تاج العروس : ج 19 ص 87 « كمه » ) .
73- .المِحال : الكيد وروم الأمر بالحيل (لسان العرب : ج 11 ص 616 «محل») .
74- .إضافة يقتضيها السياق .
75- .الخَرّاصُ : الكَذّابُ (الصحاح : ج 3 ص 1035 «خرص») .
76- .وَهِلَ : أي غَلِطَ (المصباح المنير : ص 674 «وهل») .
77- .رجلٌ حثيثٌ وحَثوث : حادٌّ سريع في أمره ، كأنّ نفسه تحثّه (تاج العروس : ج 3 ص 188 «حثث») . وفي بحار الأنوار : «جنيبا _ يعني غريبا _ » بدل «حثيثا» .
78- .ذَلَقُ اللسان : حِدّته (لسان العرب : ج 10 ص 109 «ذلق») .
79- .في بحار الأنوار : تستخمّ بدل «تَستَحِمُّ» .
80- .نَغل قلبه عليَّ : أي ضغن ، يقال : نغلت نيّاتهم ؛ أي فسدت (الصحاح : ج 5 ص 1832 «نغل») .
81- .وخلّاك ذمّ : أي اُعذرت وسقط عنك الذمّ (النهاية : ج 2 ص 76 «خلل») .
82- .في المصدر : «برزت» ، والتصويب من بحار الأنوار .
83- .في المصدر : «إنّه» ، والتصويب من بحار الأنوار .
84- .في المصدر : «نذكر» ، والتصويب من بحار الأنوار .
85- .في المصدر : «وفزعت» ، والتصويب من بحار الأنوار .
86- .في المصدر : «وجاورتها ... وحاورتنا» بدل «وحاورتنا ... حوارنا» ، والتصويب من بحار الأنوار .
87- .الحَميم : القريب ، والجمع أحِمّاء (لسان العرب : ج 12 ص 152 «حمم») .
88- .في المصدر : «وتباعة وسيما» ، والتصويب من بحار الأنوار ؛ أي على من كان أقرب منهم من جهة المتابعة . والبيت : النسب .
89- .السَّبت : الدهر (الصحاح : ج 1 ص 250 «سبت») .
90- .يقال : «فعل ذلك بعد لَأيٍ» أي بعد شدّةٍ وإبطاء (الصحاح : ج 6 ص 2478 «لأي») .
91- .في المصدر : «النعف» ، والتصويب من بحار الأنوار . والنغف : دود يكون في اُنوف الإبل (النهاية : ج 5 ص 87 «نغف») .
92- .القعسريّ : الصلِبُ الشديد (لسان العرب : ج 5 ص 110 «قعسر») .
93- .في المصدر : «يدهنون» ، والتصويب من بحار الأنوار .
94- .في المصدر : «يستأنس» ، والتصويب من بحار الأنوار .
95- .الشِصبُ : الشِّدَّةُ والجدب (لسان العرب : ج 1 ص 495 «شصب») .
96- .راش يَريشُ : أي يعينُه (النهاية : ج 2 ص 288 «ريش») .
97- .حُمَّةُ : سُمُّ كلِّ شيء يلدغ أو يلسع (المصباح المنير : ص 154 «حمم») .
98- .الجويريّة : تصغير الجارية . واللكع يطلق على الصغير ؛ أي جارية صغيرة ( راجع : النهاية : ج 4 ص 268 «لكع») .
99- .الاُفعُوان _ بالضمّ _ : ذَكَر الأفاعي (النهاية : ج 1 ص 55 «أفع») .
100- .الباقِرُ : جماعة البَقَرِ مع رُعاتِها (لسان العرب : ج 4 ص 73 «بقر») .
101- .اقتصصت الحديث : رويته على وجهه ، وقد قصّ عليه الخبر قصصا (الصحاح : ج 3 ص 1051 «قصص») .
102- .في بحار الأنوار : «الجناب» بدل «الجنان» .
103- .الطِرسُ : الصحيفة ( المصباح المنير : ص 371 « طرس » ) .
104- .أي يأتي كلّ منهما عقيب صاحبه .
105- .البذاذة : رثاثة الهيئة (لسان العرب : ج 3 ص 477 «بذذ») .
106- .الرجرجة : الاضطراب (الصحاح : ج 1 ص 317 «رجرج») . والطغام : أوغاد الناس (الصحاح : ج 5 ص 1975 «طغم») .
107- .ما بين المعقوفين أثبتناه من بحار الأنوار .
108- .بُوح : الشمس ؛ سُمّيت بذلك لظهورها (لسان العرب : ج 2 ص 416 «بوح») .
109- .القذع : الخنا والفحش ... يقال : قذعته وأقذعته ؛ إذا رميته بالفحش وشتمته (الصحاح : ج 3 ص 1261 «قذع») .
110- .في المصدر : «قامت به ...» ، والتصويب من بحار الأنوار .
111- .في المصدر : «واحد لنبي وواحد رسول واحد» بدل «ولنبي واحد ورسول واحد» ، والتصويب من بحار الأنوار .
112- .النشط : اللسع باختلاسٍ وسرعةٍ، وكلّ شيء اختُلس فقد انتشط (الفائق في غريب الحديث : ج 2 ص 277 «ضحضح») .
113- .الدهارِسُ : الدواهي (لسان العرب : ج 6 ص 89 «دهرس») .
114- .في بحار الأنوار : «أو سوءة» بدل «أو سوء» .
115- .في بحار الأنوار : «عزماتك» بدل «غرماتك» .
116- .في المصدر : «... حجرا وهاجما أنا ذا آكد» ، والتصويب من بحار الأنوار .
117- .في بحارالأنوار : «انفصمت» بدل «انقضّت» .
118- .الأمَم : اليسير (النهاية : ج 1 ص 69 «أمم») .
119- .في بحار الأنوار «أشدتما بهذه المأثرة لأحمد وكرّرتما بها القول وهي» بدل «أنشدتما» .
120- .في المصدر : «أليسَ» ، والتصويب من بحار الأنوار .
121- .الألَدُّ : الخصم الجدل الشحيح الذي لا يزيغ إلى الحقّ ، وجمعه لُدّ ولِداد (لسان العرب : ج 3 ص 391 «لدد») .
122- .الأعضب : المكسور القرن الداخل ، والأعضب من الرجال : الذي ليس له أخٌ ولا أحد (لسان العرب : ج 1 ص 609 «عضب») .
123- .أذدت الرجل : أعنته على ذياد إبله ، ورجل ذائد وذوّاد ؛ أي حامي الحقيقة (الصحاح : ج 2 ص 471 «ذود») .
124- .المداهنة كالمصانعة ، والادّهان مثله (الصحاح : ج 5 ص 2116 «دهن») .
125- .الحاشِرُ : الذي يُحشَرُ الناس خَلفَهُ وعلى مِلّتِهِ دون مِلَّةِ غيره (النهاية : ج 1 ص 388 «حشر») .
126- .البلوج : الإشراق ... وصبح أبلج ؛ أي مشرق مضيء (الصحاح : ج 1 ص 300 «بلج») .
127- .في المصدر : «وذلك لمّا خَلَّقَتِ الأرضُ ورَكَدَتِ الشمسُ» وما في المتن أثبتناه من بحار الأنوار . وتحليق الشمس : ارتفاعها .
128- .القيظ : صميم الصيف (لسان العرب : ج 7 ص 456 «قيظ») .
129- .هكذا وردتا في المصدر : «قضّ ... قصّه» ، وفي بحارالأنوار : «فضَّ ... فضّه» ، وفي بعض النسخ «قصّ» . والقَضّ : الكسر ، واستعمل في سرعة الإرسال . وكذلك الفَضّ فهو بمعنى الكسر أيضا ( راجع : الفائق في غريب الحديث : ج 3 ص 107 «قضض» و ج 2 ص 323 «فضض») . وأمّا القصّ فمعلوم . وعلى أيّ حال فالمراد : اقطع الحديث في هذا الأمر فقد أكثرت فيه وأمللت .
130- .ربّ كلّ شيء : مالكه (الصحاح : ج 1 ص 130 «ربب») .
131- .الإرب : الحاجة (الصحاح : ج 1 ص 87 «إرب») .
132- .فرط في الأمر يفرط فرطا : أي قصّر فيه وضيّعه حتّى فات (الصحاح : ج 3 ص 1148 «فرط») .
133- .في المصدر : «أوّلهم» ، والتصويب من بحار الأنوار .
134- .في المصدر : «فآياته» بدل «فأنا به» ، والتصويب من بحار الأنوار .
135- .البُهلول : العزيز الجامع لكلّ خير . والبُهلول _ أيضا _ : الحَييّ الكريم (لسان العرب : ج 11 ص 73 «بهل») .
136- .في المصدر : «لكنّكما» ، والتصويب من بحار الأنوار .
137- .الفلج : الظفر والفوز (الصحاح : ج 1 ص 335 «فلج») .
138- .العِلجُ : الرجل القويّ الضخم (النهاية : ج 3 ص 286 «علج») .
139- .الزيادة من بحارالأنوار .
140- .رَجُلُ صِدقٍ : أي نِعمَ الرجل هو . ورَجُلٌ صَدقٌ : نقيض رَجلٌ سَوءٌ ( راجع : لسان العرب : ج 10 ص 194 «صدق» ) .
141- .في المصدر : «طغاتنا» ، والتصويب من بحار الأنوار . والطَّغام : أوغاد الناس وأرذالهم (تاج العروس : ج 17 ص 441 «طغم») .
142- .في بحار الأنوار : «ليفتق» .
143- .الخَوَلّيُّ : القَيِّمُ بأمر الإبل وإصلاحها ، من التخوّل : التعهّدُ وحسنُ الرعاية (النهاية : ج 2 ص 88 «خول») .
144- .في المصدر : «بيّنا» ، والتصويب من بحار الأنوار .
145- .في المصدر : «وانبعاث» ، والتصويب من بحار الأنوار .
146- .صَغا إليه : مالَ ( لسان العرب : ج 14 ص 461 «صغا») .
147- .شمسَ لي فلانٌ : إذا أبدى لك عداوتَه (الصحاح : ج 3 ص 940 «شمس») .
148- .فلانٌ لا يُفتاتُ عليه : أي لا يُعمل شيءٌ دونَ أمرِه (الصحاح : ج 1 ص 260 «فوت») .
149- .في بحار الأنوار : «يستبينان» بدل «يستبين» .
150- .في المصدر : «فواصلهما» ، والتصويب من بحار الأنوار .
151- .الأرج والأريج : توهّج ريح الطيب (الصحاح : ج 1 ص 298 «أرج») .
152- .في المصدر : «شبيه» ، والتصويب من بحارالأنوار .
153- .في المصدر : «متفاوتون» ، والتصويب من بحار الأنوار .
154- .في المصدر : «وأرب» ، والتصويب من بحار الأنوار .
155- .البُهر _ بالضمّ _ : تتابع النفس ، وبالفتح المصدر ، يقال : بَهَرَه الحملُ يَبهره بهرا ؛ أي أوقع عليه البهر فانبهر ؛ أي تتابع نفسه (الصحاح : ج 2 ص 598 «بهر») .
156- .المضارعة : المشابهة (الصحاح : ج 3 ص 1249 «ضرع») .
157- .في الطبعة المعتمدة : «وولي» بدل «ووحيي» ، والتصويب من طبعة دار الكتب الإسلامية و بحار الأنوار .
158- .أي قرابتهم ، من الحميم بمعنى القريب ( راجع : الصحاح : ج 5 ص 1905 «حمم») .
159- .في الطبعة المعتمدة : «بعدي» ، وما أثبتناه من طبعة دار الكتب الإسلامية . وفي بحار الأنوار : «مِن بَعدُ» .
160- .في طبعة دار الكتب الإسلامية : «والاُساةَ» .
161- .في الطبعة المعتمدة : «وجعل» ، والتصويب من طبعة دار الكتب الإسلامية وبحار الأنوار .
162- .في بحار الأنوار : «لصلبه» بدل «الصلبيّة» .
163- .في المصدر «في» والتصويب من بحارالأنوار .
164- .أسبَرَهُ : اِختبره (النهاية : ج 2 ص 333 «سبر») .
165- .صَرم : أي انقطاع وانقضاء (النهاية : ج 3 ص 26 «صرم») .
166- .لِحَسَكَة (خ ل) . والحَسَكَة : الحِقد والعداوة . يقال : في قلبه عَلَيَّ حَسَكَة : أي ضغن وعداوة (مجمع البحرين : ج 1 ص 511 «حسك») .
167- .في المصدر «يجد» ، والتصويب من بحارالأنوار .
168- .في بحار الأنوار : «ونظر» بدل «ونظرهم» .
169- .أصل الحجزة : موضع شدّ الإزار ... فاستعار للاعتصام والالتجاء والتمسّك بالشيء والتعلّق به (النهاية : ج 1 ص 344 «حجز») .
170- .في الطبعة المعتمدة : «عليهم» ، والتصويب من طبعة دار الكتب الإسلامية وبحار الأنوار .
171- .ما بين المعقوفين أثبتناه من طبعة دار الكتب الإسلامية وبحار الأنوار .
172- .نتشت الشيء بالمنتاش وهو المنقاش : أي استخرجته به (الصحاح : ج 3 ص 1021 «نتش») .
173- .في بحار الأنوار : «بصلواتك» بدل «لصلواتك» .
174- .في طبعة دار الكتب الإسلامية : «حسناتي» بدل «حناني» .
175- .في المصدر : «اُوتيته» ، والتصويب من بحار الأنوار .
176- .في المصدر : «فيما» بدل «قيّما» والتصويب من بحار الأنوار .
177- .تَسنيم : هو عَينٌ في الجنّة ، وهو أشرف شراب في الجنّة (مجمع البحرين : ج 2 ص 891 «سنم») .
178- .الفَنَن : الغُصنُ وما تَشَعَّبَ منه ( راجع : لسان العرب : ج 13 ص 327 «فنن») .
179- .في المصدر «استرات» والتصويب من بحار الأنوار . والاستراثة : الاستبطاء ، استفعل من الريث ، يقال : راث علينا خبر فلان ؛ إذا أبطأ ( راجع : النهاية : ج 2 ص 287 «ريث») .
180- .في المصدر «سَرَجَها» وما في المتن أثبتناه من بحار الأنوار .
181- .عمدت للشيء أعمدت عمدا : قصدت له (الصحاح : ج 2 ص 511 «عمد») .
182- .التفثُ : التنظيف من الوسخ (مجمع البحرين : ج 1 ص 226 «تفث») .
183- .الشَنُّ : صبُّ الماء المنقطع (النهاية : ج 2 ص 507 «شنن») .
184- .الأتحمّي : ضرب من البرود (الصحاح : ج 5 ص 1877 «تحم») .
185- .المنسج من الفرس : أسفل من حاركه ... وقيل : هو ما بين العرف وموضع اللبد (تاج العروس : ج 3 ص 498 «نسج») .
186- .الرزداق : لغة في تعريب الرستاق . والرزداق السطر من النخيل ، والصفّ من الناس (الصحاح : ج 4 ص 1481 «رزدق») .
187- .في بحار الأنوار : «تَشوَّفَهم» بدل «تشرّفهم» .
188- .أمشاجٍ : أي أخلاطٍ من الدم (مفردات ألفاظ القرآن : ص 769 «مشبح») .
189- .يس : 82 .
190- .آل عمران : 59 .
191- .آل عمران : 61 .
192- .في بحار الأنوار : «نزلوا» .
193- .في بحار الأنوار : «والتمسكن» بدل «والتمسّك» .
194- .فَلَجَ : ظَفَرَ بِما طَلَبَ (المصباح المنير : ص 480 «فلج») .
195- .قال العلّامة المجلسي قدس سره : والأظهر «شجنة» بالشين المعجمة والنون ، كما في بعض النسخ . قال في النهاية : «الرحم شجنة من الرحمن» ؛ أي قرابة مشتبكة كاشتباك العروق، شبّهه بذلك مجازا واتّساعا . وأصل الشجنة _ بالكسر والضمّ _ : شعبة من غصن من غصون الشجرة (بحار الأنوار : ج 21 ص 335) .
196- .مَتَعَ النهارُ : ارتَفَعَ (الصحاح : ج 3 ص 1282 «متع») .
197- .في المصدر : «الناصح حبيبا» ، والتصويب من بحار الأنوار . يقال : رجلٌ ناصحُ الجَيب : أي نقيّ الصدر ، ناصح القلب ، لا غشّ فيه (لسان العرب : ج 2 ص 616 «نصح») .
198- .في المصدر : «يوم» بدل «قوم» ، والتصويب من بحار الأنوار .
199- .في المصدر : «وأفصحت ببيعتهم وأهل بيتهم الاُمناء» ، والتصويب من بحار الأنوار .
200- .في المصدر : «لوجوههما» ، والتصويب من بحار الأنوار .
201- .في المصدر : «وفات» ، والتصويب من بحار الأنوار .
202- .حمارَّة القَيظ : أي شدّة الحَرّ (النهاية : ج 1 ص 439 «حمر») .
203- .في المصدر «أهل» ، والتصويب من بحارالأنوار .
204- .في بحار الأنوار : «في عاجلةٍ وآجلةٍ» .
205- .في طبعة دار الكتب الإسلامية و بحار الأنوار : «أيكتكما» بدل «ملّتكما» .
206- .الوَحا الوَحا : أي السرعة السرعة (النهاية : ج 5 ص 163 «وحا») .
207- .في المصدر : «به ما» بدل «بما» ، والتصويب من بحارالأنوار .
208- .في المصدر : «له» بدل «لهما» ، والتصويب من بحار الأنوار .
209- .العفرة : بياضٌ ليس بالناصع ، ولكن كلَون عفر الأرض ؛ وهو وجهها (النهاية : ج 3 ص 261 «عفر») .
210- .في المصدر : «ممّا» ، والتصويب من بحارالأنوار .
211- .الإقبال : ج 2 ص 310 ، بحار الأنوار : ج 21 ص 286 .

ص: 173

1 / 4 ماجراى مباهله به روايت سيّد ابن طاووس

1 / 4ماجراى مباهله به روايت سيّد ابن طاووسالإقبال_ در بيان اين كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرستادگانش را به نزد نصاراى نجران گسيل داشت و نيز بيان مناظره بزرگان نجرانيان با يكديگر و سرانجام ، آشكار شدن حقّانيت پيامبر صلى الله عليه و آله در آنچه آنان را بِدان فرا خواند _ :اين ماجرا را با اسانيد صحيح و احاديث صريح از كتاب المباهلةى ابو المفضّل محمّد بن [عبد اللّه بن محمّد بن عبد ]المطّلب شيبانى رحمه اللهو از اصل كتاب عمل ذى الحجّةى حسن بن اسماعيل بن اَشناس ، با طُرق روشن از افرادى خوش نيّت ، روايت كرده ايم كه نيازى به بردن نام آنها نيست ؛ زيرا غرض، نقل سخن آنهاست . گفته اند : چون پيامبر صلى الله عليه و آله مكّه را فتح كرد و عرب ها فرمان بُردار او شدند و فرستادگان و دعوتگرانش را به سوى ملّت ها روانه ساخت و به دو پادشاه (كسرا و قيصر) نامه نوشت و از آنها خواست اسلام آورند و در صورت اسلام نياوردن، يا به جِزيه و فرمان بردارى تن دهند و يا خود را براى جنگى بى امان آماده نمايند ، نصاراى نجران و همگنان آنان ، از بنى عبد المَدان و همه بنى حارث بن كعب و توده مردمى كه به آنان پناه برده و در ميان آنان ساكن گشته بودند _ از هر فرقه نصرانى چون: اروسيان و سالوسيان ، و پيروان دين پادشاه ، و مارونيان و عُبّاد و نسطوريان _ ، به عظمت پيامبر صلى الله عليه و آله پى بردند و دل هايشان، در هر جايگاه و منزلتى كه بودند، آكنده از ترس و وحشت از او شد . در چنين وضع و حالى ، فرستادگان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله _ كه عبارت بودند از: عتبة بن غزوان و عبد اللّه بن ابى اميّه و هُدَير بن عبد اللّه ، برادر تيم بن مُرّه، و صُهَيب بن سنان، برادر نمِر بن قاسط _ ، بر ايشان وارد شدند و آنان را به اسلام دعوت كردند ، كه اگر پذيرفتند، برادر آنان خواهند بود و اگر سر باز زدند و گردن فرازى نمودند، مى بايد به كارى ذلّت آور گردن نهند : پرداخت داوطلبانه جزيه ، و چنانچه هيچ يك از اين دو پيشنهاد را نپذيرفتند و خيره سرى كردند، بايد همگى خود را براى جنگ آماده نمايند . در نامه پيامبر صلى الله عليه و آله آمده بود : «بگو : اى اهل كتاب ! بياييد بر سر سخنى كه ميان ما و شما يك سان است، بايستيم كه : جز خدا را نپرستيم و چيزى را شريك او نگردانيم ، و بعضى از ما بعضى ديگر را به جاى خدا به خدايى نگيرد . پس اگر [از اين پيشنهاد ]اعراض كردند ، بگوييد : شاهد باشيد كه ما مسلمانيم [نه شما]» . گفته اند : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با هيچ قومى نمى جنگيد، مگر اين كه پيش تر، آنان را [به پذيرش اسلام] دعوت مى كرد . با ورود فرستادگان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و نامه ايشان ، بر ترس و هراس مردمان، افزوده گشت . پس به كليساى اعظم خود پناه بردند و دستور دادند آن را فرش كردند و ديوارهايش را با حرير و ديبا پوشاندند و صليب بزرگ را كه از طلا و جواهرنشان بود و قيصر بزرگ، آن را برايشان فرستاده بود ، بر افراشتند . بنى حارث بن كعب در آن جا حضور داشتند . آنان جنگاورانى شيردل و شهسواران مردم بودند و عرب ها آنان را از ديرباز در روزگار جاهليت مى شناختند . پس مردم، همگى براى رايزنى و انديشيدن در كار خويش گرد آمدند و قبايل مذحج و عَك و حِميَر و اَنمار و نزديكان نسبى و همسايگان سرزمين آنان از قبايل سبأ به سوى آنان شتافتند ، و همگى برآشفته و خشمناك براى قوم خويش بودند و كسانى از آنان كه از اسلام آوردن [و تسليم] سخن مى گفتند، از سخن خود برگشتند و در باره اين كه همگى با هم به سوى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ره سپار شوند و در يثرب با او به پيكار برخيزند ، به بحث و گفتگو پرداختند . ابو حامد حُصَين بن علقمه كه اسقف اوّل و صاحب مدرسه هاى آنان و دانشمندشان و از بنى بكر بن وائل بود ، چون ديد كه همگى بر به راه انداختن جنگ هم داستان شده اند ، پيشانى بندى خواست و با آن ابروهايش را از روى چشمانش بالا زد. او در آن هنگام، صد و بيست سال عمر داشت. سپس برخاست و بر عصايى تكيه زد . او كه مردى فهميده و صاحب نظر و خردمند و يكتاپرست بود و به مسيح و به پيامبر عليهماالسلام ايمان داشت، امّا آن را از قوم و ياران كافر خويش پنهان مى داشت ، گفت : آرام باشيد، اى بنى عبد المَدان ! آرام ! عافيت و سعادت را پايدار بداريد ، كه اين دو [نعمت] در دل صلح، نهفته است . در اين باره _ اى قوم من _ چون موران حركت كنيد و از خشم زودگذر بپرهيزيد، كه خشم بى محابا، فرجام خوشى ندارد . به خدا سوگند، شما بر انجام دادن كارى كه هنوز انجامش نداده ايد، تواناتريد تا پس گرفتن كارى كه انجامش داده باشيد . آگاه باشيد كه نجات، در گرو تأنّى و بردبارى است . آگاه باشيد كه گاه، خويشتندارى، بهتر از بى محابا دست به كارى زدن است ، و اى بسا جمله اى كه مؤثّرتر از حمله است ! و سپس خاموش ماند . كُرز بن سَبره حارثى _ كه در آن زمان، پيشواى بنى حارث بن كعب و از خاندان اشراف آنان و فرمانش مطاع و فرمانده جنگ هاى آنان بود _ ، رو به او كرد و گفت : اى ابو حارثه ! تو ريه هايت باد كرده (1) و قلبت از جا كنده شده است و همچون كسى كه اسير چنگال درنده اى شده باشد، پريشان و هراسناك گشته اى . براى ما مثال مى زنى و ما را از جنگ مى ترسانى ! به حقّ خداى منّان، سوگند كه تو از ارزشِ بر دوش كشيدن بارهاى گران و سترگ ، و بارورسازى جنگ سترون ، و راست گردانى كژى پادشاه بزرگ، آگاهى و ما اركان رائش (2) و ذو مِناريم. (3) ما بوديم كه سلطنت آن دو را استوارى بخشيديم و شهريارى آنها را گسترانيديم . پس كدام يك از روزهاى (پيروزى هاى) ما را انكار مى كنى؟ و يا _ واى بر تو _ بر كدام يك از آن دو، خرده مى گيرى ؟ سخن كُرز، تمام نشده بود كه پيكان تيرى كه در دستش بود ، از شدّت خشم و عصبانيّت ، در كف او فرو رفته بود، بى آن كه خودش متوجّه باشد . چون كرز بن سَبره از سخن باز ايستاد ، نايب _ كه نامش عبد المسيح (4) بن شُرَحبيل بود و در آن ايّام، رئيس قوم و صاحب رأى و طرف مشورت آنان بود و هيچ كس از گفته او سر باز نمى زد _ ، رو به او كرد و گفت : رويت رستگار و خانه ات آباد و پناهت مستحكم و حَرَمت پاس داشته باد ، به حقّ پيشانى هاى غبار گرفته [بر اثر سجده]! سوگند كه از نژادى ناب و تبارى ارجمند و عزّتى ديرين ياد كردى ؛ امّا _ اى ابو سَبره _ هر سخن، جايى دارد و هر عصرى، مردانى ، و آدمى به امروزش شبيه تر است تا به ديروزش [و بايد فرزند زمان خويشتن باشد] . اين روزگار است كه نسلى را از بين مى برد و گروهى را چيره مى سازد، و عافيت، بهترين تن پوش است . آفت ها و آسيب ها اسبابى دارند و يكى از مهم ترين اسباب آنها، كوبيدن در آنهاست . آن گاه نايب، لب از سخن فرو بست و انديشمندانه سر بر زير افكند . مهتر _ كه نامش اهتم بن نعمان بود و در آن وقت، اسقف نجران و در بلندپايگى، همتاى نايب ، و مردى از تيره عامله و در شمار قبيله لَخم بود _ ، رو به او كرد و گفت : بختت يار و مقامت بلند باد، اى ابو واثله ! هر برقى درخششى دارد و هر چيز درستى، نورانيتى ؛ ليكن به حقّ خداوند خردبخش، سوگند كه آن نور را جز بينا نمى بيند . تو و اين دو تن با اين سخنانى كه گفتيد، به سوى دو راه، يكى ناهموار و ديگرى هموار، رفتيد و هر يك از شما ، على رغم اختلافتان ، بهره اى از رأى محكم و انديشه استوار داريد، به شرط آن كه در جايگاه خود به كار گرفته شود ؛ امّا اين مرد قرشى، شما را به كارى بزرگ و امرى سترگ فرا خوانده است . پس آنچه در اين باره داريد، بگوييد و به كار زنيد ، يا تسليم شويد و بپذيريد ، يا دست برداريد . عتبه و هَدير و گروهى از اهل نجران گفته اند : كرز بن سبره كه مردى دلير و مغرور بود ، دوباره زبان به سخن گشود و گفت : آيا دينى را كه در رگ هاى ما ريشه دوانيده و پدران ما بر آن در گذشته اند و شهريارانِ مردم و سپس تازيان، آن را از ما آموخته اند ، رها سازيم ؟ ! آيا نسنجيده به پذيرفتن اين دين (اسلام) بشتابيم، يا به جزيه _ كه به راستى، خفّت آور است _ ، تن دهيم ؟ ! نه به خدا سوگند ، بايد شمشيرها را از نيام بر كشيم و زنان از فرزندانشان دست شويند و به پيكارى خونين با محمّد بپردازيم . آن گاه خداى عز و جل با نصرت خويش، هر كه را بخواهد، پيروزى خواهد بخشيد . مهتر به او گفت : بر خويش و بر ما رحم كن _ اى ابو سبره _ كه شمشيركشى ، شمشيركشى مى آورد ، و عرب ها سر تسليم در برابر محمّد فرود آورده اند و از او فرمان مى برند و او صاحب اختيار است و زمام آنان را به دست گرفته است و فرمانش در بين بيابان نشين و شهرنشين، روان است و دو پادشاه بزرگ ، كسرا و قيصر ، چشم به او دوخته اند . بنا بر اين ، به روح، سوگند كه او به سوى شما مى آيد و اين قبايلى كه به يارى شما شتافته اند، از گرد شما پراكنده و تار و مار مى شوند ، و شما به سان ديروزِ از ميان رفته ، بر باد مى شويد ، يا همچون گوشتى بر كنده زير ساطور مى گرديد . در ميان ايشان مردى به نام جَهير بن سُراقه بارقى، از زنديقان نصاراى عرب بود كه نزد پادشاهان مسيحيت، جايگاهى داشت و در نجران مى نشست . مهتر به او گفت : اى ابو سُعاد ! تو در اين باره چيزى بگو و با رأى خود، يارى مان رسان ؛ زيرا اين، نشستى سرنوشت ساز است . جَهير گفت : رأى من، آن است كه به محمّد نزديك شويد و به پاره اى خواسته هاى او از شما تن دهيد . آن گاه ، نمايندگان شما به نزد پادشاهان همكيشتان روند : پادشاه بزرگ در روم ، قيصر ، و پنج پادشاه اين سياه پوستان _ يعنى پادشاهان سياهان : پادشاه نوبه، پادشاه حبشه، پادشاه علوه، پادشاه رعا و پادشاه راحات و مريس و قِبط كه همگى شان نصرانى بودند _ و نيز به نزد كسانى كه به شام رفته و در آن جا سكنا گزيده اند ، يعنى شاهان غسّان و لخم و جذام و قُضاعه و جز اينان از صاحبان بركت شما ؛ زيرا اينان عشيره و طرفدار و ياور و برادر دينى شما هستند _ يعنى نصرانى اند _ و نيز به نزد نصاراى حيره از بندگان و جز آنان ؛ زيرا قبيله تغلب بن وائل و قبايل ديگر از بنى ربيعة بن نزار به دين ايشان گرويده اند . نمايندگانتان حركت كنند و شهرها و آبادى ها را شتابان به سوى آنان بپيمايند و براى دينتان از آنان فرياد كمك بطلبند. پس ، روميان به يارى شما مى آيند و سياهان چونان اصحاب فيل به جانب شما حركت مى كنند و نصاراى عرب از ربيعه يمن به شما رو مى كنند ، و چون اين نيروهاى كمكى سر رسيدند، شما با قبايلتان و ديگر كسانى كه به پشتيبانى و يارى و حمايت شما برخاسته اند، حركت مى كنيد تا با نژادها و قبايلى كه به يارى و كمك شما آمده اند، برابرى كنيد و آن گاه، آهنگ محمّد نماييد تا همگى [با كمك هم] او را نابود سازيد . در اين صورت، كسانى كه به او گرويده اند ، شكست خورده و مقهور به سوى شما مى شتابند ، و آنان كه در شهر او هستند، يك پارچه بر سر او فرياد خواهند زد ، و چيزى نمى گذرد كه ريشه اش را بر مى كنيد و آتشش را خاموش مى گردانيد ، و با اين كار در ميان مردم، مقام و منزلت مى يابيد و عرب ها بى اختيار به طرف دين شما سرازير مى شوند . آن گاه اين كليساى شما عظمت و شكوه مى يابد تا جايى كه همانند كعبه كه در تهامه به زيارتش مى روند ، مى گردد . رأى درست، اين است . پس آن را مغتنم شماريد كه رأيى بهتر از اين نخواهيد داشت . آن عدّه ، سخن جهير بن سراقه را پسنديدند و سخت تحت تأثير آن قرار گرفتند و نزديك بود كه بروند و آن را به كار زنند . در ميان ايشان، مردى بود از طايفه ربيعة بن نزار از قبيله بنى قيس بن ثعلبه ، به نام حارثة بن اَثال ، كه بر دين مسيح عليه السلام بود . او از جا بر خاست، رو به جهير كرد و اين ابيات را در پاسخ او خواند : هر گاه حق را با [مهار] باطل بِكشى، امتناع مى كند امّا اگر با [زمام] حق، كوه ها را بكشى، به دنبالت مى آيند هر گاه در كارى، از غير دَرَش وارد شوى گم راه مى شوى و اگر از در وارد شوى ، راه مى يابى. سپس رو به مهتر و نايب و كشيشان و راهبان و همه نصاراى نجران كرد و بى آن كه به ديگران توجّهى نمايد ، خطاب به آنان گفت : بشنويد ، بشنويد، اى فرزندان حكمت ، و بازماندگان حاملان حجّت ! به خدا سوگند، خوش بخت، كسى است كه اندرز در او كارگر افتد و از پند گرفتن، روى بر نتابد . هان ! من به شما هشدار مى دهم و سخن مسيحِ خداى عز و جل را برايتان يادآور مى شوم . سپس سفارش و سخن او به وصيّتش شمعون بن يوحَنّا را باز گفت . آن گاه از عيسى عليه السلام ياد كرد و گفت : خداى پر جلال به او وحى فرمود كه : «اى پسر كنيزم ! كتاب مرا با قدرت بگير و آن را براى مردم سوريه به زبان خودشان تفسير كن و به ايشان بگو كه : منم خدا . معبودى نيست جز منِ زنده پاينده ؛ دادار هميشگى كه نه تغيير مى كنم و نه زوال مى پذيرم . من، پيامبرانم را فرستادم و كتاب هايم را نازل كردم كه رحمت و روشنايى و مايه نگهداشت خلق من است . سپس با همين ها، فرستاده برجسته ام احمد را _ كه برگزيده من از ميان آفريدگانم است _ ، بنده ام فارقليطا را بر خواهم انگيخت . او را در برهه اى از زمان مى فرستم . او را در زادگاهش فاران _ ، كه محلّ مقام پدرش ابراهيم عليه السلام است _ ، مبعوث مى كنم و توراتى جديد بر او نازل مى كنم و با آن، ديدگان كور و گوش هاى كر و دل هاى فروبسته را باز مى كنم . خوشا به حال كسى كه روزگار او را درك كند و سخنش را بشنود و به او ايمان آورد و از نورى كه مى آورد، پيروى نمايد. «اى عيسى ! هر گاه از آن پيامبر نام بردى، بر او صلوات فرست ؛ زيرا من و فرشتگانم بر او صلوات مى فرستيم» . چون سخن حارثة بن اَثال به اين جا رسيد ، دنيا در نظر مهتر و نايب، تيره و تار شد و از آنچه حارثه در جمع مردمان گفت و از قول مسيح عليه السلام در باره محمّدِ پيامبر صلى الله عليه و آله خبر داد، ديگرگون شدند ؛ زيرا آن دو به خاطر جايگاه دينى شان ، در نجران، به جاه و جلالى و در نزد همه پادشاهان و نيز در نزد توده مردم و عرب هاى آبادى ها، به اعتبارى دست يافته بودند . از اين رو ترسيدند كه اين سخنان، موجب شود تا قومشان ديگر از دستورات دينى آنها پيروى نكنند و جايگاهشان در ميان مردم از بين برود . پس ، نايب رو به حارثه كرد و گفت : خوددار باش _ اى حارث ؛ زيرا مخالفان اين سخن، بيشتر از پذيرندگان آن اند ، و اى بسا سخنى كه بلاى جان گوينده اش شود و دل ها در هنگام آشكار ساختن راز حكمت مى رمند ! پس ، از رميدگى آنها بترس ، كه هر سخن جايى و هر نكته مقامى دارد . كاميابى، آن چيزى است كه تو را در جايگاه هاى نجات نشاند و زره سلامت بر تو پوشاند . پس هرگز هيچ بهره اى را با اين دو، برابر مدار . من _ اى پدر آمرزيده _ آنچه شرط بلاغ بود، با تو گفتم . آن گاه خاموش ماند . مهتر لازم ديد كه با نايب، هم سخن شود . پس رو به حارث كرد و گفت : من هميشه تو را انسانى با فضل و دانش مى دانسته ام كه خردها به تو ميل مى كنند . پس زنهار كه بر مركب خيره سرى بنشينى و سوى سراب بتازانى ، كه هر كس در اين كار معذور باشد ، تو _ اى مرد _ معذور نيستى ! ابو واثله _ كه ولىّ امر ما و سَروَر شهر ماست _ از عتاب تو فروگذار كرد . پس آن را قدر بدان . وانگهى ، تو مى دانى كه اين ظهور كننده در ميان قريش _ يعنى پيامبر خدا _ بلايش اندك مى پايد و سپس از بين مى رود ، و پس از آن، نسلى مى آيد كه در پايان آن، پيامبرى با حكمت و بيان و شمشير و قدرت برانگيخته مى شود و سلطنتى پايدار پديد مى آورد كه در آن، امّتش بر شرق و غرب عالم، فرمان مى رانند ، و از نسل اوست آن فرمان رواى ظفرمند كه بر همه ممالك و اديان چيره مى گردد ، و قلمروش تا آن جا مى رسد كه شب و روز بر آن طلوع مى كند ، و اين _ اى حارث _ آرزويى است كه تا رسيدن به آن، روزگارى دراز در پيش است و عمر ما بِدان كفاف نمى دهد . پس _ اى بزرگ مرد _ به آنچه از دين خود مى دانى، چنگ در زن ، و از دل بستگى اى كه با زمان به سر مى آيد يا با پيشامدى از روزگار، از بين مى رود ، دست بردار ؛ زيرا ما در حقيقت ، فرزندان امروز خويش هستيم و فردا را خود ، فرزندانى است . حارثة بن اَثال در جوابش گفت : بس كن، اى ابو قُرّه ! كسى كه به فردايش اميد نداشته باشد، براى او از امروزش بهره اى نخواهد بود . از خدا بترس، كه خداى بزرگ و بلندمرتبه را به گونه اى مى يابى كه جز به او پناه نتوان برد . تو از ابو واثله به نيكى ياد كردى . او ارجمند و فرمانش مطاع ، و بخشنده است ، و بارها به نزد شما دو تن افكنده مى شود . پس اگر كسى باشد كه به دليل فضل آشكار ، نيازى به پند و اندرز نداشته باشد، آن كس شما دو تن هستيد ؛ ليكن اين دوشيزگان سخن اند كه به خانه شوهرانشان فرستاده مى شوند ، و نصيحتى است كه شما دو تن، سزاوارترين كسى هستيد كه به آن گوش بسپاريد . شما دو تن، شهرياران ميوه هاى دل ماييد (بر دل هاى ما حكومت مى كنيد) و فرمان روايان ما در دين ما هستيد . پس _ اى دو بزرگوار _ بردبار باشيد، بردبار ! مقامى [و حقيقتى] را كه كرانه هاى آن برايتان روشن گشته است ، ببينيد و از امروز و فردا كردن در كارى كه بر عهده شماست، دورى كنيد. خدا را در آنچه از فضل خويش بر شما افزوده است، ترجيح دهيد و در آنچه بر شما سايه افكنده است، به سستى مگراييد ؛ زيرا هر كس زمان كار را به درازا كشاند، فريب، او را به نابودى مى كشاند ، و هر كس بر مركب احتياط بنشيند، در راهى امن از تلفگاه ها قرار مى گيرد ، و هر كه از خردش راه نمايى جويد، عبرت مى گيرد و مايه عبرت ديگران نمى شود ، و هر كه براى خداى عز و جلاخلاص ورزد، خداوند بزرگ و بلندمرتبه، او را در زندگى، عزيز و در آخرت، سعادتمند مى گرداند . او سپس روى عتابش را به نايب كرد و گفت : اى ابو واثله ! تو گفتى كه مخالفان سخن من، بيش از پذيرندگانش هستند . به خدا سوگند كه گفتن اين سخن، از تو نسزد ؛ زيرا هم تو و هم ما پيروان انجيل، از رفتار مسيح عليه السلام با حواريانش و ديگر افراد قومش كه به او ايمان آوردند ، آگاهيم ، و اين از جانب تو لغزشى است كه آن را چيزى جز توبه و اقرار به آنچه انكار شده است ، نمى شويد . و چون به اين جاى سخن رسيد ، رويش را به مهتر كرد و گفت : هيچ شمشيرى نيست، مگر آن كه كند مى شود ، و هيچ عالمى نيست، مگر آن كه دچار لغزش مى گردد . پس هر كه از خطاى خويش دست بردارد و رهايش كند، او خوش بخت و خردمند است ، و آفت، در پافشارى (لجاجت) است . تو از دو پيامبرى ياد كردى كه به گفته خودت، پس از پسر [مريمِ] باكره مى آيند . پس آنچه در كتاب ها[ى آسمانى] در اين باره آمده است ، چه مى شود ؟ ! آيا از آنچه مسيح عليه السلام در باره بنى اسرائيل خبر داد، آگاه نيستى ، كه به آنان فرمود : «شما چگونه خواهيد بود، آن گاه كه من به نزد پدرم و پدر شما برده شوم و روزگارانى پس از من و شما، راستگو و دروغگويى بيايند ؟» و بنى اسرائيل گفتند : آن دو كيستند، اى مسيح خدا ؟ فرمود : «پيامبرى از نسل اسماعيل كه راستگوست و پيامبرنمايى از بنى اسرائيل كه دروغگوست . آن راستگو ، با رحمت و جنگ، برانگيخته مى شود ، و پادشاهى و سلطنتش تا وقتى دنيا بر پاست ، بر پا خواهد بود و آن دروغگو ، كه با لقب مسيح دجّال از او ياد مى شود ، برهه اى كوتاه سلطنت مى كند. سپس خداوند، او را به دست من ، زمانى كه مرا بر مى گرداند ، به هلاكت مى رساند» . حارثه گفت : اى قوم ! من شما را بر حذر مى دارم از اين كه يهوديانِ پيش از شما، الگويى برايتان باشند [و به آنان اقتدا كنيد] . به آنان از دو مسيح، خبر داده شد : مسيح رحمت و هدايت ، و مسيح گم راهى ، و براى هر يك از آن دو، نشانه و علامتى قرار داده شد ؛ امّا يهوديان ، مسيح هدايت را انكار و تكذيب كردند و به مسيح دجّال گم راه كننده، ايمان آوردند و منتظر او شدند ، و در فتنه [و گم راهى] ماندند و بر كُرّه آن سوار شدند ، و پيش تر ، كتاب خدا را پشت سرشان انداختند و پيامبران او و بندگان عدالتخواهش را كشتند . پس خداوند عز و جل به سبب اعمالشان ، بينشى را كه داشتند، از آنان گرفت ، و به سبب سركشى شان ، سلطنتشان را از چنگشان در آورد ، و داغ ذلّت و خوارى بر پيشانى شان زد ، و بازگشتشان را به سوى آتش دوزخ، قرار داد . نايب گفت : اى حارث ! تو از كجا مى دانى كه اين پيامبرِ ياد شده در كتاب ها ، همان مرد ساكن يثرب است ؟ شايد پسرعموى يمامه اىِ تو (5) باشد ؛ زيرا او نيز از نبوّت، همان مى گويد [و ادّعا مى كند] كه مرد قرشى مى گويد ، و هر دوى آنها هم از نسل اسماعيل اند ، و هر دو پيروان و يارانى دارند كه به نبوّتشان گواهى مى دهند و به رسالتش اقرار دارند . آيا ميان آن دو ، فرقى مى يابى كه [براى ما] بيانش كنى ؟ حارثه گفت : آرى ، به خدا سوگند ! به خدا كه فرقى را كه بزرگ تر و دورتر از فاصله ميان ابرها و زمين است ، مى يابم . اين فرق ، همان اسباب [و معجزاتى ]هستند كه به وسيله آنها و مانند آنها، حجّت خدا بر حقّانيت فرستادگان و پيامبرانش ، در دل هاى بندگان عبرت آموز او استوار مى شود . در باره مرد يمامى ، همان خبرى كه فرستادگان و كاروان هاى شما و غير شما، يا كوچ گرانتان به سرزمين او ، و يماميانى كه نزد شما آمده اند و برايتان آورده اند ، خود، دليلى كافى بر بطلان اوست . آيا همه آنان از قول جاسوسان و خبرچينان مسيلمه و فرستادگان او به سوى احمد در يثرب، به شما خبر ندادند كه پس از بازگشت به نزد مسيلمه آنچه را در آن جا از بنى قيله (6) شنيده بودند، برايش باز گفتند؟ بنى قيله گفته بودند : زمانى كه احمد به يثرب نزد ما آمد ، چاه هايمان نيمه خشك و آب هايمان شور بود و تا پيش از آمدن او، آب شيرين و گوارايى نداشتيم ، و او در برخى چاه ها آب دهان انداخت و از برخى ديگر، قدرى آب در دهانش كرد و دوباره در آنها ريخت ؛ آب هاى شور ، شيرين شدند ، و از چاه هاى نيمه خشك، مانند دريا آب بيرون زد . گفتند : محمّد در چشم كسانى كه به چشم درد مبتلا بودند ، و نيز روى زخم افرادى كه زخم و جراحت داشتند ، تف كرد و چشم ها و زخم هايشان در دم، بهبود يافت و ديگر از درد چشم و زخم، شكايت نكردند . و بسيارى از نشانه ها و معجزات ديگر كه از محمّد گفتند و خبر دادند ، و از مُسَيلَمه خواستند كه او نيز چشمه اى از اين كارها را نشان دهد و او بر خلاف ميلش پذيرفت و با آنها به طرف يكى از چاه هايشان كه آبى شيرين داشت، رفت و در آن تف انداخت؛ امّا آبش چنان شور شد كه نمى شد خورد ، و در چاه ديگرى كه اندك آبى داشت ، آب دهان انداخت ؛ امّا همان اندك آبش خشكيد، به طورى كه يك قطره آب هم نيامد . در چشم مردى كه چشم درد داشت، تف كرد و كور شد . بر زخمى آب دهان انداخت و تمام بدن آن شخص، پيس شد . مردم با ديدن اين صحنه ها ، بر مسيلمه خرده گرفتند و از او خواستند كه دست بردارد ؛ امّا مسيلمه گفت : واى بر شما ! شما چه بد امّتى هستيد براى پيامبرتان و چه بد عشيره اى هستيد براى پسرعمويتان ! اى مردم ! شما اين كارها را زمانى از من خواستيد كه در باره آنها بر من وحى نيامده بود ؛ امّا اكنون در باره بدن ها و موهايتان به من اجازه داده شد، نه در باره چاه ها و آب هايتان و اين براى كسانى از شماست كه به من ايمان دارند ؛ امّا كسى كه شك و ترديد داشته باشد ، آب دهان انداختن من بر او جز بر درد و مرض او نمى افزايد . پس اينك هر يك از شما مى خواهد ، بيايد تا در چشم او و بر پوستش آب دهان بيندازم . آنها گفتند : به پدرت سوگند كه هيچ كس از ما، خواهان چنين چيزى نيست . ما مى ترسيم كه موجب شاد شدن يثربيان شوى . و از او روى گرداندند و حرمت خويشاوندى و جايگاهى را كه در ميان آنها داشت، نگه داشتند [و متعرّض او نشدند] . مهتر و نايب خنديدند، چنان كه از شدّت خنده پا بر زمين مى كوفتند و گفتند : فرق ميان راستگويى و دروغگويى اين دو مرد، از فرق ميان روشنايى و تاريكى و حق و باطل هم بيشتر است ! گفتند : نايب ، با آن كه حقيقت برايش روشن شد ، دوست داشت آبروى رفته مسيلمه را به جا آورد و جايگاه او را در خور سازد تا وى را همسنگ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله قرار دهد و بدين وسيله بقاى عزّت خود و منزلت والايى را كه در ميان همكيشانش كسب كرده بود، استمرار بخشد . از اين رو گفت : اگر اين مرد بنى حنيفه (مسيلمه) در اين ادّعايش كه خداى عز و جل او را فرستاده، گنهكار است و در اين باره چيزهايى گفته كه حقّ او نيست ، ولى اين خدمت را كرده كه قوم خود را از بت پرستى به ايمان به خداى مهربان كشانده است . حارثه گفت : تو را به آن خدايى كه زمين را گسترانيد و به نام خود، ماه و خورشيد را روشنايى بخشيد ، سوگند مى دهم آيا در آنچه خداوند عز و جل در كتاب هاى پيشين نازل نفرموده است ، مى يابى كه خداى عز و جل گفته باشد : «منم خدا . معبودى نيست جز من كه حاكم و جزا دهنده روز جزايم . كتاب هايم را نازل كردم و رسولانم را فرستادم تا به واسطه ايشان، بندگانم را از دام هاى شيطان برهانم ، و آنان را در ميان آفريدگانم و زمينم چونان ستارگان درخشان آسمانم قرار دادم ، كه با وحى من و فرمان من، هدايت مى كنند . هر كه از آنان فرمان بَرَد، از من فرمان برده و هر كه از آنان نافرمانى كند، از من نافرمانى كرده است ، و من و فرشتگانم در آسمان و زمينم و آفريدگان لعنتگرم ، همگى ، آن كس را لعنت كرده ايم كه پروردگارىِ مرا انكار كند يا چيزى از آفريدگانم را شريك من قرار دهد ، يا يكى از پيامبران و فرستادگانم را تكذيب كند ، يا بگويد: به من وحى شده ، در حالى كه چيزى به او وحى نشده است ، يا سلطنت مرا كوچك شمارد ، يا رداى سلطنتم را به باطل بر تن كند ، يا بندگانم را كور و از من گم راه و منحرف سازد . هان ! مرا در حقيقت ، آن كس مى پرستد كه مى داند من از عبادت و طاعتم از خلقم چه مى خواهم . پس هر كه از راهى كه من به واسطه رسولانم رسم كرده ام ، به سوى من نيايد ، عبادت او ، جز بر دورى اش از من نمى افزايد» ؟ نايب گفت : خُب ، آرام باش ! من گواهى مى دهم كه تو حق را بيان داشتى . حارثه گفت : پس به چيزى جز حق نبايد راضى شد و به چيزى جز آن، پناهى نيست ، و من آنچه گفتم ، از همين روى گفتم . مهتر _ كه مردى سخت مكّار و مجادله گر بود _ سخن او را بريد و گفت : بسيار خوب ؛ امّا به نظر من، اين مرد قرشى (پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ) با آن دينش، تنها به سوى قومش [يعنى] فرزندان اسماعيل فرستاده شده است . با اين حال، ادّعا مى كند كه خداى عز و جل او را به سوى همه مردمان فرستاده است . حارثه گفت : اى ابو قرّه ! آيا تو مى دانى كه خداوند، محمّد را فقط به سوى قوم خودش فرستاده است ؟ مهتر گفت : آرى . حارثه گفت : به اين امر، گواهى مى دهى ؟ مهتر گفت : واى بر تو ! آيا مى توان شواهد را رد كرد ؟ آرى ، بدون ترديد، گواهى مى دهم . كتاب هاى كهن و خبرهاى پيشين هم به آن گواهى مى دهند . حارثه خنده كنان سر به زير افكند و به فكر فرو رفت و با انگشت نشانه اش با [خاك هاى] زمين، ور رفت . مهتر گفت : چرا مى خندى، اى پسر اَثال ؟ گفت : از تعجّب، خنده ام گرفت . مهتر گفت : مگر آنچه مى شنوى، تعجّب دارد ؟ حارثه گفت : آرى ، كاملاً تعجّب دارد . به حقّ خدا ، آيا عجيب نيست مردى كه فضيلت علم و حكمت به او داده شده است، مى گويد كه خداوند عز و جل براى نبوّت خود، مردى دروغگو را برگزيده و رسالتش را به او سپرده و او را با روح و حكمت خود، تأييد كرده است؛ كسى را كه به خدا دروغ مى بندد و مى گويد: «به من وحى شده»، با آن كه به او وحى نشده است و چون كاهن، راست و دروغ و درست و نادرست را به هم مى بافد ؟ مهتر، باز ايستاد و فهميد كه خراب كرده است و محكوم شد و خاموش ماند . گفتند : حارثه در نجران، غريب بود . از اين رو، نايب كه از سخنان تند و آزار دهنده او به مهتر جريحه دار شده بود، رو به حارثه كرد و گفت : بس كن _ اى مرد بنى قيس بن ثعلبه _ و تيزى زبانت را نگه دار ، و اين قدر تنور نادانى ات را براى ما داغ مكن ؛ زيرا اى بسا سخنى كه گوينده اش با آن، سرى را بلند مى كند، (7) ليكن همان سخن، او را در قعر تاريكى مى افكند ، و اى بسا سخنى كه دل هاى كينه ور را به صلاح و آشتى مى آورد . پس ، از آنچه دل ها پيشاپيش، انكارش مى كنند و آن را نمى پذيرند ، دست بدار ، هر چند در نزد خودت براى آن، عذرى باشد . وانگهى ، بدان كه براى هر چيزى صورتى است ، و صورت انسان، خِرد است ، و صورت خرد، ادب ، و ادب بر دو گونه است : سرشتين و آموختنى ، و برترين آنها، ادبِ خداى عز و جل (ادب خدادادى) است ، و از ادب و حكمت خداى سبحان، اين است كه براى سلطنت او، حقّى است كه براى هيچ يك از مخلوقاتش نيست ؛ زيرا اين سلطنت، ريسمان ميان خدا و بندگان اوست . و سلطنت، دو گونه است : سلطنت پادشاهى و چيرگى ، و سلطنت حكمت و شريعت . در رأس اين دو ، سلطنت حكمت، جاى دارد ، و تو _ اى مرد _ خود ، مى بينى كه خداى عز و جل با لطف و احسان خويش ، ما را بر پادشاهان دينمان و بر ملازمان و اطرافيان آنان، حاكم و مسلّط گردانيده است . پس _ اى مرد _ حق را به حقدار بده . در اين صورت ، بر تو نكوهشى نخواهد بود . سپس گفت : از آن مرد قرشى و نشانه ها و هشدارهايى كه آورده است ، گفتى و با طول و تفصيل هم گفتى ، و درست گفتى . ما از محمّد آگاهيم و به او كاملاً يقين داريم . من گواهى مى دهم كه تو نشانه ها و معجزات او را از قديم و جديدش ، بيان كردى، بجز يك نشانه را كه شفابخش ترين و شريف ترينِ نشانه هاى اوست ، و نسبت آن با ديگر نشانه هايى كه آورده، همانند سر به بدن است . بدنى كه سر ندارد، چگونه است ؟ ! پس ، اندكى مهلت ده تا اخبار را جستجو كنيم و نشانه ها را از نظر بگذرانيم و آنچه را به ما رسيده است، وارسى نماييم . اگر آن نشانه فراگير و نهايىِ او را مشاهده كرديم ، ما زودتر از هر كس ديگر به او خواهيم پيوست و بيش از همگان فرمان بردارش خواهيم بود . در غير اين صورت ، بدان كه حقيقت، همان است كه نبوّت و سفارتِ از جانب خداوندى كه در حكم و فرمان او تفاوت و تغايرى نيست ، مى گويد . حارثه به او گفت : تو حرف هايت را زدى و به گوش همگان رساندى ، و من شنيدم و فرمان بردارم ؛ امّا اين نشانه اى كه فقدان آن مى رماند و نبودش ترديد مى آورد ، چيست ؟ ! نايب به او گفت : ابو قرّه، آن را برايت روشن ساخت؛ ليكن تو راهى ديگر را در پيش گرفتى و بيهوده با ما اين همه بحث و جدل نمودى . حارثه گفت : علاوه بر آن ، اكنون تو آن را برايم روشن گردان . پدر و مادرم به قربانت ! نايب گفت : رستگار است كسى كه حق را شناخت و در برابر حق گردن نهاد و بِدان اعتراف نمود و از آن روى نگرداند . هم ما و هم تو از خبرهاى كتاب هاى آسمانى كه شامل علم اقوام و امّت ها و رخدادهاى گذشته و آينده است ، آگاهى داريم . اين كتاب ها كه به زبان هر امّتى از آن امّت ها نازل شده اند، ظهور احمدِ پيامبر نهايى را اعلام كرده اند و بشارت و هشدار داده اند ؛ پيامبرى كه امّتش شرق و غرب عالم را مى پوشانند و پيروانش پس از او سلطنتى دير ينده بر پا مى كنند كه اوّلينِ آنها، حكومت را از نزديك ترين فردشان به آن پيامبر ، از جهت دنباله روى و خويشاوندى ، غصب مى كند. بعدا امّتشان دست به تجاوزگرى و توسعه طلبى مى زنند و بدين ترتيب، روزگارى دراز حكومت مى كنند، تا جايى كه در جزيرة العرب، هيچ خانه اى و خانواده اى نمى ماند، مگر اين كه يا طرفدار آنهاست و يا از آنان بيمناك است . سپس بعد از مشقّات بسيار ، روزگار از آنان بر مى گردد و سلطنتشان به مرزها و خاندان هاى گوناگون تجزيه مى شود ، و مانندِ كرم هايى كه در بينى شتر و گوسفند مى افتند ، اقوامى در ميان آنان مى افتند . سپس بردگان و غلام زادگانشان بر آنها حاكم مى شوند و نسل اندر نسل، سلطنت مى كنند و در ميان مردم ، با زور و خشونت ، دسته دسته فرمان مى رانند ، و سلطنتشان سلطنتى پر نيش و گزند است . در اين هنگام، از گوشه و كنار زمين، فرو كاسته مى شود ، و بلا سخت مى شود و آسيب ها همه جا را مى گيرد ، چندان كه مرگ در نزد هر يك از آنها از آن زندگى فلاكتبار، عزيزتر و محبوب تر است ، و اين نيست، مگر به سبب بدبختى ها و مصيبت ها و فتنه كورى كه به جان آنها مى افتد . سرپرستان و پيشوايان دين در آن هنگام، مردمانى هستند كه اهل آن نيستند . از اين رو، دين، آنها را مانند آب دهان بيرون مى اندازد ، و نشانه هاى دين از بين مى روند ، و خودش رو به محو و نابودى مى نهد و سرانجام از آن ، جز نامش چيزى باقى نمى ماند، به طورى كه مرگش را اعلام مى كنند . در آن روز، مؤمن، غريب است ، و دينداران، اندك اند، تا جايى كه جز اندكى، بقيّه مردم از لطف و گشايش الهى نوميد مى گردند ، و عدّه اى گمان مى كنند كه خداوند هرگز پيامبرانش را يارى نمى كند و وعده اش را تحقّق نمى بخشد ؛ ليكن چون سختى ها و كيفرها بر سرشان فرود آمد و گلوى همه آنها را فشرد ، آن گاه خداوند به داد دينش مى رسد ، و بندگانش را كه ديگر نوميد شده اند ، با مردى از نسل و ذريّه پيامبرشان احمد، كمك مى كند . خداوند عز و جل ناگهان، او را مى آورد . آسمان ها و آسمانيان بر او درود مى فرستند ، و زمين و هر چه بر روى زمين است ، از گزنده و پرنده و آدمى ، از آمدن او شادمان مى شوند ، و مادرتان _ يعنى زمين _ بركت ها و زيورهايش را براى او بيرون مى ريزد . زمين، گنج ها و پاره هاى جگرش را به سوى او مى افكند ، آن سان كه بر شكل و حالتش در زمان آدم عليه السلام بر مى گردد . در روزگار او (قائم عليه السلام )، فقر و بيمارى ها و كيفرهايى كه پيش تر به سر امّت ها فرود مى آمد ، از مردم برطرف مى شود و همه جا را امنيت فرا مى گيرد ، و زهر هر زهردارى و چنگال هر چنگالدارى و نيش هر نيشدارى، كنده مى شود، به طورى كه دختر بچّه نوپا با مار زنگى، بازى مى كند و به او هيچ گزندى نمى رساند ، به طورى كه شير در ميان گلّه گاو، به سان چوپان آن است ، و گرگ در ميان رمه برّه ها گويا صاحب آن . خداوند، بنده اش را بر هر آنچه دين است، چيره مى گرداند ، و زمام جهان را تا بيضاى چين در دست مى گيرد، به طورى كه به روزگار او در سرتاسر زمين، تنها دينى كه هست، همان دين حقّ خداست ، كه براى بندگانش پسنديده و آدم ، اين مخلوق بديعش ، و احمد، خاتم پيامبرانش ، و پيامبران و فرستادگان ميان اين دو را با آن دين فرستاده است . چون نايب، اين نَقلش را بدين جا رسانيد ، حارثه رو به او كرد و در جوابش گفت : به خداى دادار، سوگند _ اى خردمند بزرگ و اى داناى برگزيده _ كه حق در دل تو درخشيد ، و دل ها از عدالت [و حقّانيتِ] گفتار تو روشن شد ، و كتاب هاى خدا _ كه آنها را نورى در شهرهايش و گواهى بر بندگانش قرار داده است _ ، با اين نقلى كه تو از سطور آنها كردى ، نازل شدند و هيچ دفترى از آنها با دفترى ديگر ناساز نبود ، و نه هيچ خطّى از آيات آنها با خطّى ديگر. پس ديگر چه مى خواهى [و چرا به او ايمان نمى آورى] ؟ نايب گفت : تو او را همان مرد قرشى مى پندارى ؛ امّا با اين تصوّرت سخت در اشتباهى. حارثه گفت : به چه دليل ؟ مگر شواهد، بر نبوّت و رسالت او گواهى نمى دهند ؟ نايب گفت : چرا به خدا ؛ امّا دو پيامبر و رسول هستند كه در فاصله بعد از مسيحِ خدا و قيامت مى آيند ، و نام يكى از آن دو، از ديگرى مشتق است : محمّد و احمد . به [ظهور] اوّلى، موسى عليه السلام بشارت داده است و به دومى، عيسى عليه السلام . اين مرد قرشى [فقط ]به سوى قوم خودش فرستاده شده و بعد از او، صاحبِ سلطنتى نيرومند و بهره اى طولانى [از دنيا ]مى آيد . خداوند عز و جل او را خاتم [آورندگان] دين و حجّت بر همه آدميان بر مى انگيزد . سپس بعد از او ، دوره اى مى آيد كه در آن دوره، پايه ها از جايگاه خود، دور مى شوند . پس خداوند عز و جل او را باز مى گرداند و بر هر چه دين است، چيره اش مى گرداند ، و او و فرمان روايانِ شايسته پس از او بر هر آنچه شب و روز آنها را فرا مى گيرد از دشت و كوه و خشكى و دريا ، فرمان مى رانند و همچون دو پدر ، آدم و نوح عليهماالسلام ، وارث ملك زمين خداى عز و جل مى شوند ؛ امّا با آن كه پادشاهانى بزرگ اند ، آنان را در هيئت درويشان پريشان حال و بيچاره مى بينى . اينان، همان مردان ارجمند و برترى هستند كه بندگان خدا و سرزمين او جز با آنان، سامان نمى گيرند . و در زمانِ آخرين فرد آنها (امام زمان) و پس از درنگى طولانى و سلطنتى نيرومند ، عيسى پسر [مريمِ ]باكره [از آسمان] بر آنان فرود مى آيد . بعد از آنان ، ديگر خيرى در زندگى نيست . در پى آنها آشوب توده هاى پست كه در خِرَد چونان گنجشك اند ، به راه مى افتد ، و آن گاه است كه قيامت بر پا مى شود ، و قيامت در زمان بدترين و پليدترين مردمان، بر پا مى شود . اين وعده اى است كه خداى عز و جلبه واسطه آن بر احمد درود فرستاد، چنان كه به واسطه آن بر خليلش ابراهيم عليه السلام درود فرستاد و اين يكى از فراوان براهين در تأييد احمد صلى الله عليه و آله است كه كتاب هاى پيشينِ خدا از آنها خبر داده اند . حارثه گفت : پس ، از نظر تو _ اى ابو واثله _ قطعى و ثابت است كه اين دو نام ، براى دو نفر است ؛ براى دو پيامبر مُرسَل در دو عصر مختلف ؟ نايب گفت : آرى . حارثه گفت : آيا در اين باره ترديدى يا گمانى به وجود تو راه مى يابد ؟ نايب گفت : نه ، به معبود سوگند ، اين ، از آفتاب هم روشن تر است. و به قرص خورشيد، اشاره كرد . حارثه سرش را پايين انداخت و تعجّب كنان با انگشتش با زمين ور رفت . سپس گفت : اى پيشواى مُطاع ! مصيبت است اين كه مال، در نزد كسى باشد كه آن را مى اندوزد، نه كسى كه خرجش مى كند ، و سلاح، نزد كسى باشد كه از آن براى تزيين خود، استفاده مى كند، نه نزد كسى كه با آن مى جنگد ، و رأى، نزد كسى باشد كه آن را در اختيار مى گيرد، نه كسى كه يارى اش مى كند . نايب گفت : اى حارثك ! هر ناسزايى كه خواستى، گفتى ، و هر گستاخى اى كه خواستى كردى . بس كن ديگر ! حارثه گفت : به خدايى كه آسمان ها و زمين ها به اذن او بر پاست و شاهان به فرمان او چيره گشته اند ، سوگند مى خورم كه اين دو نام براى يك نفر و يك پيامبر و يك فرستاده است ، كه موسى بن عمران از آمدنش خبر داده ، و عيسى بن مريم بشارتش را داده ، و پيش از آن دو نيز صُحُف ابراهيم عليه السلام به او اشاره كرده است . مهتر خنديد، طورى كه به قومش و به حاضران وانمود كند كه خنده اش براى ريشخند حارثه و از سر تعجّب است . نايب از خنده او به شوق و نشاط آمده، سرزنش كنان رو به حارثه كرد و گفت : [خنده ]دروغ ابو قرّه، تو را نفريبد ؛ زيرا اگر چه او براى تو خنديد؛ امّا در حقيقت به تو خنديد . حارثه گفت : اگر چنين كرده باشد ، يك جورى سبكى يا كار بدى كرده است . آيا شما دو تن _ كه خدايتان به راهتان آوَرَد _ از حكمت كُهن نمى دانيد كه : «خردمند را سزد رو ترش نمودن جز از بهر ادب كردن ، و خنديدن، مگر از سر شگفتى» ؟ آيا از سَروَرتان مسيح عليه السلام به شما نرسيده است كه فرمود : «خنده بى جاى عالِم، از غفلت دل اوست يا از سرمستى اى كه او را از فردايش بى خبر كرده است» . مهتر گفت : اى حارثه ! به خدا سوگند كه هيچ كس با خِرد خويش زندگى نمى كند، مگر اين كه با گمانش نيز زندگى مى كند ، (8) و اگر من جز آنچه را تو روايت كردى، نمى دانستم كه عالِم نبودم . آيا به تو نيز از سَروَرمان مسيح _ كه درود او بر ما باد _ نرسيده است كه : «خداوند، بندگانى دارد كه به سبب رحمت بى كران پروردگارشان آشكارا مى خندند و از ترس پروردگارشان، در نهان مى گريند» ؟ حارثه گفت : اگر اين است ، بسيار خوب [اشكالى ندارد] . مهتر گفت : آنچه را گفتى، بايد به حساب بدگمانى هاى تو به بندگان خدايت دانست . بر گرديم بر سر آنچه موضوع سخن ماست؛ زيرا بحث و كشمكش ميان ما به درازا كشيد، اى حارثه ! گفته اند : اين، سومين نشست در سومين روز از گردهمايى آنان براى بحث و مشورت در باره مسئله اى بود كه برايشان پيش آمده بود . مهتر گفت : اى حارثه ! آيا ابو واثله با روشن ترين بيانى كه به گوشى خورده است ، تو را خبر نداد؟ و با يك چنين زبانى به تو گزارش نكرد ؟ و تو را با دلايلى كه آورد، مجاب ننمود ؟ (9) و اينك من از باب تأكيد، آن را از منبعى سوم به تو يادآور مى شوم . تو را به خدا و به آنچه بر كلمه اى از كلماتش (پيامبرى از پيامبرانش) نازل كرده است، سوگند مى دهم، آيا در زاجره نقل شده از زبان اهل سوريه به زبان عربى _ يعنى صحيفه شمعون بن حَمّون صفا كه اهل نجران، آن را از او به ارث برده اند _ ، نمى يابى ؟ ! مهتر گفت : آيا او پس از ايراد سخنى طولانى ، نگفت : «آن گاه كه رشته خويشاوندى ها جدا و بريده شود ، و نشانه ها از ميان رود ، خداوند، بنده اش فارقليطا را با رحمت و دادگرى مى فرستد . گفتند : فارقليطا چيست، اى مسيح خدا ؟ گفت : احمدِ پيامبر خاتم و وارث [پيامبران] . او كسى است كه در زمان حياتش [خداوند] بر او درود مى فرستد ، و پس از آن كه او را نزد خويش برد نيز بر وى درود مى فرستد ، به واسطه فرزند پاك و برگزيده او كه در آخر الزمان ، آن گاه كه دستگيره هاى دين از هم مى گسلند ، و چراغ هاى شريعت، خاموش مى گردند و ستارگانش افول مى كنند ، خداوند، او را مى فرستد ، و اندكى از ظهور آن بنده صالح نمى گذرد كه دين به حالت آغازش باز مى گردد ، و خداوند عز و جل سلطنت خود را در بنده اش ، و سپس در نيكانِ از نسل او ، مستقر مى سازد ، و اين سلطنت، از او منتشر مى شود، تا جايى كه پادشاهى اش در سراسر زمين قرار مى گيرد» ؟ حارثه گفت : تمام آنچه شما دو تن بيان داشتيد ، حق است ، و با وجود حق، جاى هراس نيست و با غير حق انس نتوان گرفت . پس ديگر چه مى خواهيد ؟ مهتر گفت : حقيقت، آن است كه شخصِ بى دنباله از اين افتخار، بهره اى ندارد . حارثه گفت : همين طور است ؛ امّا محمّد چنين نيست . مهتر گفت : تو جز ستيزه گرى نمى دانى . آيا كاروانيان ما و يارانمان پس از جستجو در باره او به ما خبر ندادند كه او تنها دو فرزندِ پسر، قُرَشى و قِبطى، (10) داشته و هر دو مرده اند و محمّد، چون شاخ شكسته [يعنى بى كس و فرزند] مانده و پايش بر لب گور است . اگر از دنيا رفت و از او فرزندى بر جاى ماند، آن گاه سخن تو جا دارد . حارثه گفت : به خدا سوگند كه عبرت ها بسيارند؛ امّا عبرت گرفتن از آنها اندك است ، و نشانه هاى راه راست، موجودند، اگر چشم از ديدن آنها كور نباشد . همان گونه كه چشمان بيمار نمى توانند به قرص خورشيد بنگرند ، همچنين نظرهاى كوتاه، دستشان به نور حكمت نمى رسد؛ چون ناتوان اند . البتّه هر كس چنين باشد، شما دو تن _ به مهتر و نايب اشاره كرد _ چنين نيستيد . به خدا سوگند كه شما دو تن ، به سبب ميراث حكمتى كه خداى عز و جل عطايتان كرده و به واسطه بقاياى حجّتى كه نزد شما به امانت سپرده است ، و بزرگى و منزلتى كه براى شما در ميان مردم قرار داده است ، حجّت بر شما تمام است . خداوند عز و جلكسى را كه به او سلطنتى بخشيده ، شهريار و خدايگان مردم قرار داده است ، و شما دو تن را حاكم و سرپرست بر شهرياران آيين ما ، و حاميان آنان قرار داده است، آن سان كه در دينشان به شما پناه مى آورند؛ امّا شما به آنان پناه نمى بريد ، و به آنان فرمان مى دهيد و آنان فرمانتان مى برند ، و هر شهريارى يا سلطانى بايد براى خداوند عز و جل كه او را بالا برده است ، فروتنى نمايد ، و براى خداى عز و جلبا بندگانش خيرخواه باشد ، و در كار او سستى نكند . شما دو تن از شهادت هاى راستى كه به نفع محمّد، حكم كرده اند ، و در كتاب هاى محفوظ مانده [در نزد شما ]بر حقّانيت او صحّه مى گذارند ، ياد كرديد ، و با اين حال، بر آنيد كه او تنها به سوى قوم خودش فرستاده شده و نه به سوى همه مردمان ، و او را پيامبر خاتم و جهانى و وارث نهايى [پيامبران ]نمى دانيد ؛ چون او را بى دنباله مى پنداريد . چنين نيست ؟ مهتر و نايب گفتند : چرا . حارثه گفت : اگر او بازمانده و دنباله اى داشت، آيا شما دو تن كه به دليل آنچه در دل داريد و به خاطر تكذيب وراثت و چيره آمدن [وارث نهايى او] بر همه شرايع ، در شك هستيد ، باز هم در اين كه او پيامبر خاتم و فرستاده شده به سوى همه بشر است ، شك مى كرديد ؟ گفتند : نه . حارثه گفت : آيا اين پاسخ براى اين ايراد ، بعد از اين همه سرزنش ها و ستيزه ها ، برايتان كافى نيست ؟ گفتند : چرا . حارثه گفت : اللّه اكبر . آن دو گفتند : تكبير گفتى . سبب چيست ؟ حارثه گفت : حق آشكار شد ، و باطل به لكنت افتاد ، و كشيدن آب دريا و شكافتن كوه از ميراندن آنچه خدا زنده كرده و زنده كردن آنچه او ميرانده، آسان تر است . اينك ، بدانيد كه محمّد، مقطوع النسل نيست ، و او حقيقتا خاتم و وارث [نهايى پيامبران] و فرستاده نهايى است ، و پس از او پيامبرى نيست ، و امّت او، آخرين امّت اند تا قيام قيامت كه خداوند، زمين و زمينيان را به ارث مى برد ، و از نسل اوست آن فرمان رواى شايسته اى كه توضيح داديد و خبر داديد كه بر شرق و غرب عالم، حاكم مى شود ، و خداوند عز و جل او را با آيين توحيدى ابراهيم بر همه آيين ها چيره مى گرداند . آن دو گفتند : واى بر تو، اى حارثه ! ما از تو غافل بوديم؛ ليكن تو چونان روبهان مكّار، از ستيزه گرى خسته نمى شوى ، و از بحث سير نمى گردى . تو ادّعاى بزرگ كردى . برهانت بر آن چيست ؟ حارثه گفت : به نيايتان سوگند ، شما را از برهانى خبر دهم كه از شبهه نگه مى دارد ، و درد سينه ها بِدان شفا مى يابد ! آن گاه به ابو حارثه حُصَين بن علقمه ، رئيس آنان و اسقف اوّلشان ، رو كرد و گفت : اى پدر عزيز ! اگر صلاح مى دانى ، با آوردن جامعه (11) و زاجره، دل هاى ما را آرام و سينه هايمان را شاد گردان . گفتند : اين، چهارمين نشست در روز چهارم بود و اين روز ، روزى بود كه زمين، آفريده شد و خورشيد به وسط آسمان رسيد و چلّه تابستان بود . پس ، آن دو به حارثه رو كردند و گفتند : دنباله اين بحث را به فردا بيفكن ، كه ديگر جانمان به لب رسيده است . پس ، جمعيت پراكنده شدند تا فردا كه زاجره و جامعه را بياورند و در آن دو بنگرند و به آنچه در آنها آمده، عمل كنند . چون فردا شد، نجرانيان به كليسايشان آمدند تا ببينند جامعه كه دو رئيسشان و حارثه بر آن توافق كرده بودند ، چه مى گويد . مهتر و نايب، چون اجتماع مردم را براى اين منظور ديدند ، خود را باختند؛ چون مى دانستند كه سخن حارثه درست است ، و راه را بر حارثه گرفتند تا او را از گشودن كتاب ها در حضور مردم، منصرف كنند . آن دو، شيطان هايى انسان نما بودند . مهتر گفت : تو زياده گويى كردى و همه را خسته نموده اى . پس بحث و سخن با ما را كه رشته اش بريده شد، در همين جا مختومه دار ، و از ادامه دادن به آن دست بشوى . حارثه گفت : آيا اين جز از تو و يار تو بود ؟ پس ، از حالا آنچه مى خواهيد ، بگوييد . نايب گفت : آنچه گفتنى بود، گفتيم ، و دوباره پاره اى از آنها را مى آزماييم ، بى آن كه حجّتى از حجّت هاى خدا را كتمان نماييم ، يا نشانه اى از او را انكار كنيم ، يا به خدا افترا بنديم و بنده اى را كه از جانب او فرستاده شده است، فرستاده اش ندانيم . اى مرد ! ما اعتراف داريم كه محمّد، فرستاده خداوند عز و جل به سوى قومش از فرزندان اسماعيل است، بدون آن كه بر ديگر مردمان از عرب و عجم، لازم باشد كه از او پيروى و فرمان بردارى كنند و به خاطر او از دينى دست بر دارند و با او به دينى ديگر در آيند ؛ بلكه تنها كافى است كه اقرار كنند او پيامبر و فرستاده به سوى بزرگان قوم و دين خودش است. حارثه گفت : به چه دليل بر پيامبرىِ او و فرمان بردارى از وى گواهى مى دهيد ؟ آن دو گفتند : چون در بشارت هاى اناجيل و كتاب هاى پيشين، در باره او براى ما گواهى داده شده است . حارثه گفت : حال كه پس از اين همه سخنان بلند و كوتاه و مكرّر ، پذيرفتيد كه محمّد اين گونه است ، از كجا مى گوييد كه او وارث نهايى و فرستاده به سوى همه انسان ها نيست ؟ آن دو گفتند : هم تو و هم ما مى دانيم و شك نداريم كه حجّت خداوند عز و جل تمام نشده است ؛ بلكه آن كلمه خداست كه تا شب و روز در پى هم مى آيند و تا زمانى كه حتّى دو نفر آدم در اين عالم باقى اند ، در نسل ها جارى خواهد بود ، و ما پيش تر گمان مى كرديم كه محمّد، صاحب اين كلمه است ، و اوست كه زمام آن را مى كشد ؛ ليكن چون خداوند عز و جل با بردن فرزندان ذكورش، او را بى نسل كرد ، دانستيم كه او نيست ؛ زيرا محمّد، مقطوع النسل است، در حالى كه به شهادت كتاب هاى آسمانى خداى عز و جل، حجّت باقى مانده خداى عز و جل و پيامبر خاتم او، مقطوع النسل نيست . بنا بر اين ، او (حجّت نهايى و پيامبر خاتم)، پيامبر ديگرى است كه پس از محمّد مى آيد و [دينش] جاويد مى ماند . نامش از نام محمّد گرفته شده است ، و او همان احمد است كه مسيح عليه السلام از نام او و از ختم نبوّت و رسالتش خبر داده است ، و فرزندش چنان سلطنتى قاهر مى يابد كه همه مردم را بر شريعت بزرگِ خداوند عز و جل گرد مى آورد . او يكى از ياران دين [و امّت] او نيست؛ بلكه از ذريّه او و از پشت اوست . بر تمام آبادى هاى زمين ، و آنچه ميان اين آبادى هاست از سنگلاخ و دشت و كوه و دريا ، سلطنت مى كند ؛ سلطنتى به ارث رسيده و آماده . اين ، خبرى است كه كتاب هاى اناجيل از آن ، اطّلاع داده اند و ما هم اين سخن را به گوش تو خوانديم و پياپى برايت باز گفتيم . پس ديگر تو را چه حاجت به تكرار آن ؟! حارثه گفت : مى دانم كه من و شما سه روز است بحث و گفتگو مى كنيم ، و اين نيست، مگر براى آن كه فراموش كرده، به ياد آورد و غفلت زده، به خود آيد ، و حقايق براى ما روشن گردد . شما دو تن، از دو پيامبرى سخن گفتيد كه در فاصله ميان [رفتن] مسيح خدا و قيام قيامت ، پشت سر هم مى آيند و گفتيد : هر دوى آنها از فرزندان اسماعيل اند . اوّلين آنها، محمّد در يثرب ، و دومين آنها، احمد خاتم . محمّد ، آن مرد قرشى، همين ساكن در يثرب است و من به او حقيقتا ايمان دارم . آرى، به معبود سوگند، او همان احمد است كه كتاب هاى خداى عز و جل، از او خبر داده اند و نشانه هايش بر او دلالت دارند . او حجّت خدا و فرستاده خاتم او و وارث حقيقى [پيامبران] است ، و در فاصله ميان پسر [مريمِ] باكره تا قيامت، جز او پيامبر و فرستاده اى و حجّتى نخواهد بود ، مگر كسى كه از نسل دختر پاك دامن و بزرگوار و مؤمن اوست [كه البتّه او هم حجّت خداست] . پس شما دو تن ، به سبب ابلاغى كه از جانب خداوند در باره نبوّت محمّد، به شما شده است ، به آن اطمينان داريد ، و اگر انقطاعِ نسل او نبود ، در اين كه او اوّلين و آخرين است، شك نمى داشتيد ؟ آن دو گفتند : آرى ، اين يكى از بزرگ ترين نشانه هاى او در نزد ماست . حارثه گفت : پس _ به خدا سوگند _ ، شما دو تن در باره پيامبر دومى كه پس از او مى آيد ، دچار شك و شبهه ايد ، و جامعه در اين باره ميان ما داورى مى كند . مردم از هر سو فرياد زدند : جامعه _ اى ابو حارثه _ ! جامعه ! علّت اين [درخواستِ آوردن جامعه] آن بود كه مردم از بحث و جدل هاى طولانى ميان آن سه، خسته شده و به ستوه آمده بودند . به علاوه ، مى پنداشتند كه پيروزى، با آن دو تن خواهد بود و ادّعاهايى كه در آن نشست ها كرده بودند، تأييد خواهد شد . ابو حارثه به مرد غول پيكرى كه كنارش ايستاده بود، رو كرد و گفت : اى غلام ! برو و آن [جامعه] را بياور . او جامعه را آورد، در حالى كه روى سرش گذاشته و از سنگينى به زور، آن را نگه داشته بود . مردى راستگو از نجرانيان _ كه با مهتر و نايب، ملازم بود و در پاره اى امورشان به آن دو، خدمت مى كرد و از بسيارى كارهاى آنان اطّلاع داشت _ به من (راوى) گفت : چون جامعه آورده شد ، مهتر و نايب در مخمصه شديدى افتادند ؛ چون مى دانستند كه با ورق زدن آن به نشانه ها و اوصاف پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و ذكر خانواده و همسران و فرزندان او ، و مصائبى كه پس از او تا پايان دنيا در ميان امّت و ياران او رخ مى دهد ، دست خواهند يافت . از اين رو، يكى از آن دو، رو به ديگرى كرد و گفت : امروز، روزى است كه طلوع خورشيد آن براى ما خجسته نيست . پيكرهايمان در اين روز، حاضر است؛ امّا انديشه هايمان حضور ندارند ؛ چرا كه فرومايگان و سفلگانِ ما حضور دارند ، و به ندرت پيش مى آيد كه نابخردان قومى در جمعى باشند و پيروزى از آنِ ايشان نباشد . آن ديگرى گفت : آنان براى آن كه مغلوب مى شود ، بد چيره شوندگانى هستند. يك نفرِ آنان با كمترين سخنى چنان ضربتى مى زند و در يك آن، چنان خرابى اى به بار مى آورد كه طبيب خردمند نمى تواند آن ضربه را التيام بخشد ، و تيماردار (12) حاذق در يك سال تمام، از عهده اصلاح آن خرابى بر نمى آيد ؛ چرا كه نادان، ويرانگر است و دانا سازنده ، و ميان ساختن و ويران كردن، تفاوت از زمين تا آسمان است . حارثه از فرصت استفاده كرد و در خفا و پنهانى، پيكى نزد گروهى از ياران پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرستاد و از آنان خواست كه در گردهمايى ايشان حاضر شوند و آنان آمدند . در نتيجه ، آن دو نتوانستند آن جلسه را تعطيل كنند يا به تأخير افكنند ؛ زيرا در يافتند كه عموم نصاراى نجران منتظرند تا بدانند كه در جامعه از اوصاف پيامبر خدا صلى الله عليه و آله چه آمده است ، مخصوصا كه حضور فرستادگان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در آن جمع و تحريك حارثه عليه آن دو و تمايل شيخشان به ابو حارثه، آنان را به اين امر برانگيخته [و كنجكاو كرده] بود . آن مرد نجرانى به من (راوى) گفت : پس ، رأى آن دو بر اين شد كه به وضعيتِ پيش آمده، گردن نهند و نشان ندهند كه از آن گريزان اند ، مبادا بدگمانى به آن را به خود راه دهند ، و نيز تا اوّلين ارج گزار جامعه و مشوّق به آن باشند تا مقام و منزلت آن دو، خدشه دار نشود . سپس حقيقت امر، روشن شود و از آن كمك بگيرند تا به موجب آن عمل نمايند . از اين رو ، با اين ذهنيت ، به طرف جامعه _ كه در برابر ابو حارثه بود _ پيش رفتند . حارثة بن اثال، در برابر آن دو، قرار گرفت ، و گردن ها به طرف آن دو كشيده شدند و فرستادگان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله پيرامون آنان را گرفتند . ابو حارثه دستور داد جامعه را باز كردند و [نيز] صحيفه بزرگ آدم عليه السلام را كه مشتمل بود بر علم ملكوت خداى عزيز و پُر جلال و آنچه در زمين و آسمانش آفريده و پديد آورده ، و آنچه جهان هاى ميان آسمان و زمينش را از آن بيرون آورده؛ همان صحيفه اى كه شيث از پدرش آدم عليه السلام به ارث برد و آدم آن را از لوح محفوظ گرفته بود . پس ، مهتر و نايب و حارثه ، در صحيفه براى يافتن مشخّصات و اوصاف پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه موضوع اختلاف آن سه بود ، به جستجو پرداختند و مردمانى كه در آن روز، حاضر شده بودند ، هياهو مى كردند و منتظر نتيجه بودند . آن سه در مسباح (/ مصباح) دوم، از فاصله هاى صحيفه چنين يافتند : «به نام خداى مهرگستر مهربان . منم خدا . معبودى نيست جز منِ زنده جاويدان ، در پى هم آورنده روزگاران ، و فيصله دهنده امور . با مشيّت خود ، بر اسباب، پيشى گرفته ام ، و با قدرتم ، دشوارى ها[ى سركش] را رام ساخته ام. پس منم نيرومند فرزانه ، مهرگستر مهربان. رحم كن تا به تو رحم شود. (13) رحمت من بر غضبم پيشى دارد ، و عفوم بر مجازاتم . بندگانم را براى پرستش كردنم آفريدم ، و حجّتم را بر آنان تمام كردم . من رسولانم را در ميان ايشان بر مى انگيزم ، و كتاب هايم را بر ايشان فرو مى فرستم . اين كار را از همان زمانِ نخستين موجودِ بشرى تا زمان پيامبرم و خاتم رسولانم احمد، انجام مى دهم ؛ همان پيامبرى كه درودهايم را بر او قرار مى دهم و بركت هايم را در دلش مى نشانم ، و [زنجيره] پيامبران و هشدار دهندگانم را به او كامل مى گردانم . آدم عليه السلام گفت : معبودا ! اين فرستادگان، كيان اند ؟ و اين احمدى كه او را چنين جايگاه بالا و بلندى بخشيده اى، كيست ؟ خداوند فرمود : همگى از نسل تو هستند و احمد، فرجامين آنهاست . آدم گفت : خداوندا ! آنان را به چه بر مى انگيزى و مى فرستى ؟ فرمود : به توحيدم . سپس سيصد و سى شريعت را پياپى مى فرستم ، و همه آنها را با احمد به سامان مى رسانم و كامل مى گردانم . پس هر كه با يكى از اين شريعت ها نزد من آيد و به من و فرستادگانم ايمان داشته باشد، او را به بهشت مى برم» . سپس مطالبى گفت كه خلاصه اش اين است كه خداوند متعال، پيامبران عليهم السلام و ذريّه آنان را به آدم عليه السلام شناساند و آدم به آنها نگريست . در ادامه آن، چنين آمده بود : «آن گاه آدم عليه السلام نورى را ديد كه درخشش آن، فضاى شكافته را بست و شرق را فرا گرفت. سپس همچنان پيش رفت تا آن كه غرب را هم پوشاند . آن گاه بالا رفت تا به ملكوت آسمان رسيد . آدم، نگاه كرد و ديد كه آن، نور محمّد پيامبر خداست ، و ناگاه، كران تا كران از بوى خوش آن، آكنده شد ، و ديد كه چهار نور از راست و چپ و پشت سر و پيش رويش آن را در ميان گرفته اند كه عطر و روشنايى آنها، بسيار شبيه اوست . به دنبال آنها نورهايى بودند كه از نور آنها اقتباس مى كردند ، و اين نورها در روشنايى و عظمت و گستردگى، به آن نورها مى مانستند . آن گاه اين نورها به آن چهار نور، نزديك شدند و آنها را در ميان گرفتند . آدم سپس نورهايى به شمار ستارگان ديد كه بسيار بسيار پايين تر از جايگاه نورهاى نخستين بودند . و برخى از آن نورها، روشن تر از برخى ديگر بودند ، و از اين جهت نيز تفاوت بسيارى ميانشان بود . سپس ناگهان لشكرى همچون شب، سيل آسا به طرف آن نور، سرازير شدند و از هر سو و از هر جهت، پيشروى مى كردند ، و همچنان آمدند تا آن كه دشت و كوه را پر كردند ، و بسيار زشت و بدريخت و بدبو بودند . آدم، از ديدن اين صحنه ها متحيّر گشت و گفت : اى داناى اسرار نهان و اى آمرزنده گناهان ، و اى پروردگار قدرت قاهر و مشيّت غالب ! اين مخلوق خوش بختى كه گرامى اش داشته اى و بر جهانيان، برترى اش داده اى، كيست ؟ و اين نورهاى والا كه گرداگرد او را گرفتند ، كيستند ؟ خداى عز و جل به او وحى فرمود : اى آدم ! او و اينان، دستاويز تو و دستاويز آن دسته از آفريدگان من اند كه سعادتمندشان كرده ام . اينان، پيشتازان مقرَّب [درگاه من] و شفاعت كنندگانى هستند كه شفاعتشان پذيرفته مى شود . اين يكى، احمد است كه سَروَر آنان و سَروَر آفريدگان من است . با علم خويش، او را برگزيدم ، و نامش را از نام خودم بر گرفتم : من محمودم و او محمّد است . و اين يكى، برادر و وصىّ اوست و با او پشتيبانى اش كردم ، و نسل وى را پر بركت و پاك گردانيدم . و اين يكى، بانوى كنيزان من و بازمانده پيامبرم احمد است و در علم من، چنين است . و اين دو، نوه ها و جانشينان ايشان اند ، و اين ديگران كه نورشان همسان نور آنهاست، از نسل آنان اند . بدان كه هر يك از آنان را من برگزيده ام و پاكشان گردانيده ام ، و وجود همه آنان را پر بركت و رحمت ساخته ام . پس هر كدامشان را ، به علم خويش ، پيشواى بندگانم و نور شهرهايم قرار داده ام . آدم، چشمش به شبحى در آخر آنان افتاد كه در آن پهنه، همچون ستاره صبحگاهى كه براى مردم دنيا مى درخشد ، مى درخشيد . خداوند _ تبارك و تعالى _ فرمود : با اين بنده سعادتمندم غل و زنجيرها را از بندگانم مى گشايم ، و بارهاى گران را از دوششان بر مى دارم ، و به واسطه او زمينم را از مهر و رأفت و دادگرى پر مى كنم ، چنان كه پيش از او از بى رحمى و وحشت و ستم پر شده است . آدم عليه السلام گفت : بار خدايا ! گرامى [واقعى]، كسى است كه تو گرامى اش داشته اى ، و بزرگ، كسى است كه تو بزرگى اش بخشيده اى . معبودا ! حقّا كسى كه تو او را رفعت و بلندى بخشى، بايد چنين باشد . پس _ اى خداوندگار نعمت هاى بى وقفه ، و احسان بى پايانى كه پاداش آن را نتوان داد ! اين بندگان والاى تو از چه به اين منزلت رسيدند و سزامند دهِش بزرگ و فضل و بخشش فراوان تو گشتند و نيز بندگان فرستاده ات كه آنان را گرامى داشته اى ؟ خداى _ تبارك و تعالى _ فرمود : منم من آن خدايى كه معبودى جز من نيست . مهترگستر و مهربانم ، ارجمند و فرزانه ام ، دانا به نهان ها ، و اسرار نهفته در دل هايم . موجوداتى را كه هستند، آن زمان كه نبودند، مى دانستم كه [بعد از هستى يافتن ]چگونه خواهند بود ، و مى دانم كه آنچه نيست، اگر هستى مى يافت، چگونه مى بود ، و من _ اى بنده من _ در علم خويش بر دل هاى بندگانم نگريستم و در ميان ايشان، مطيع تر و براى خلقم خيرخواه تر از پيامبران و رسولانم نديدم . از اين رو ، روح و كلمه خويش را در آنان قرار دادم ، و بار حجّتم را بر دوش ايشان نهادم ، و به واسطه رسالت و وحيم ، آنان را بر ديگر آفريدگان برگزيدم . سپس اين جايگاه و منزلت ايشان را به بستگان و جانشينانِ پس از ايشان سپردم و [بدين سان آنان را به پيامبران و رسولانم ملحق نمودم و آنان را پس از ايشان] امانتداران حجّتم ، و سَروَران خلقم قرار دادم ، تا به واسطه آنان شكستگى بندگانم را التيام بخشم و كژى هايشان را راست گردانم ؛ چرا كه من به آنها و به دل هايشان خبير و آگاهم . سپس به دل هاى برگزيدگانم ، يعنى رسولانم ، نظر افكندم ، و در ميان ايشان، مطيع تر و براى بندگانم خيرخواه تر از محمّد ، اين منتخب و برگزيده ام ، نيافتم . پس به علم خويش، او را برگزيدم ، و نامش را تا [حدّ] نام خودم بالا آوردم . سپس دل هاى بستگان او را كه پس از اويند ، به رنگ دل وى يافتم. پس ايشان را به او ملحق نمودم ، و وارثان كتاب و وحيم ، و آشيانه هاى حكمت و نورم قرارشان دادم ، و با خود، عهد كردم كه كسى را كه با چنگ زدن به توحيد من و ريسمان محبّت آنان به ديدارم آيد، هرگز عذاب نكنم» . ابو حارثه ، سپس دستور داد به سراغ صحيفه بزرگ شيث عليه السلام _ كه به ادريسِ پيامبر عليه السلام به ارث رسيده بود _ ، بروند . نگارش آن به خطّ سُريانى قديم بود و آن، خطّى است كه بعد از نوح عليه السلام ، شاهان هياطله (14) _ كه همان نمرودان اند _ ، با آن مى نوشتند . پس ، آن عدّه صحيفه را خواندند، تا به اين جا رسيدند كه گفت : «قوم ادريس عليه السلام و يارانش به نزد او _ كه آن روز در عبادت خانه اش در سرزمين كوفان بود _ رفتند و ادريس از جمله چيزهايى كه به ايشان گفت ، اين بود : پسرانِ بلافصل پدرتان آدم عليه السلام و پسرانِ پسران او و ذريّه اش ، با هم بحث كردند و گفتند : به نظر شما كدام كس نزد خداى عز و جل گرامى تر و بلندپايه تر و مقرّب تر است ؟ برخى گفتند : پدرتان آدم عليه السلام ؛ [چون] خداوند عز و جل او را با دست خودش آفريد و فرشتگانش را به سجده در برابرش وا داشت و او را در زمين، جانشين قرار داد و همه آفريدگانش را مسخّر او گردانيد . برخى گفتند : نه ، فرشتگان اند كه از فرمان خداى عز و جل سرپيچى نكردند . برخى گفتند : نه ، سه رئيس فرشتگان، جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل اند . و برخى گفتند : نه ، امين خدا جبرئيل عليه السلام است . [براى داورى] نزد آدم عليه السلام رفتند و موضوع بحث و اختلاف خود را به او گفتند . آدم عليه السلام گفت : پسران من ! من به شما مى گويم كه گرامى ترين خلق خداى عز و جل در نزد او كيست . به خدا سوگند كه وقتى او در من جان دميد، به طورى كه من راست نشستم ، عرش بزرگ برايم درخشيد. من در آن نگريستم و ديدم نوشته است : معبودى جز خدا نيست . محمّد، پيامبر خداست . فلانى، برگزيده خداست . فلانى، امين خداست . فلانى، منتخب خداست و چند نام در كنار محمّد صلى الله عليه و آله اسم برد . آدم گفت : در آسمان، هيچ جاى پيدايى نبود، مگر اين كه در آن، نوشته شده بود : معبودى جز خدا نيست و هيچ جايى نبود كه در آن، نوشته شده باشد : معبودى جز خدا نيست ، مگر اين كه در كنارش نوشته شده بود _ به نگارش تكوينى و نه خطّى _ : «محمّد، پيامبر خداست ، و هيچ جايى نبود كه در آن، نوشته شده باشد : محمّد، پيامبر خداست ، مگر اين كه در كنارش نوشته شده بود : فلانى، منتخب خداست . فلانى، برگزيده خداست . فلانى، امين خداست و چند نام به ترتيب شماره ، نام برد . آدم عليه السلام گفت : پس _ اى فرزندان من _ محمّد صلى الله عليه و آله و آن كسانى كه نامشان در كنار او نوشته شده بود ، از همه آفريدگان خداى متعال، در نزد او گرامى ترند» . ابو حارثه از مِهتر و نايب خواست كه درودهاى ابراهيم عليه السلام را هم _ كه فرشتگان از نزد خداى عز و جل آورده اند _ ، بخوانند [و مطّلع شوند]؛ ليكن حاضران به همين مقدار از جامعه كه خوانده بودند، رضايت دادند . ابو حارثه گفت : نه ، همه آن را ببينيد و امتحان كنيد ؛ زيرا اين كار، هر بهانه ديگرى را از بين مى برد ، و ترديدها را از دل مى زدايد ، و ديگر جاى شك و شبهه اى باقى نمى گذارد . پس ، چاره اى جز تن دادن به سخن او نماند . از اين رو، آن عدّه، آهنگ تابوتِ (صندوق) ابراهيم عليه السلام كردند . در آن آمده بود : «خداوند عز و جل به فضل خويش _ كه آن را شامل هر يك از خلق خود كه خواهد، مى گرداند _ ، ابراهيم عليه السلام را به دوستىِ خويش برگزيد و به درودها و بركاتش مفتخر گردانيد ، و او را جلودار و پيشواى آيندگان قرار داد ، و پيامبرى و پيشوايى و كتاب را در نسل او نهاد كه يكى از ديگرى آن را مى گيرد ، و او را وارث تابوت آدم عليه السلام گردانيد كه دربردارنده حكمت و دانش بود و به واسطه همان، خداوند عز و جل آدم را بر همه فرشتگان، برترى داد . پس ابراهيم عليه السلام به آن تابوت نگريست و در آن، خانه هايى به شمار پيامبران مرسل اولو العزم و اوصياى [جانشينِ] آنان ديد . به آن خانه ها نگريست و چشمش به خانه محمّد ، واپسينِ پيامبران ، افتاد و على بن ابى طالب را در سمت راست او ديد كه كمربند وى را گرفته است . پيكرى بزرگ بود و نورى در آن مى درخشيد . او برادر محمّد و وصىّ ظفرمند او بود . ابراهيم عليه السلام گفت : اى معبود و اى سَرور من ! اين مخلوقِ شريف كيست ؟ خداى عز و جل به او وحى فرمود كه : اين، بنده من و برگزيده آغازين و انجامين من است ، و اين يكى، وصى و وارث اوست . ابراهيم گفت : پروردگارا ! آغازين و انجامين چيست ؟ فرمود : اين محمّد است ؛ برگزيده من و نخستين آفريده من و بزرگ ترين حجّت من در ميان آفريدگانم . او را آن گاه كه آدم هنوز ميان گِل و تَن بود ، پيامبر قرار دادم و برگزيدم ، و در پايان زمان ، او را براى تكميل و دينم بر مى انگيزم و [رشته] پيام ها و هشدارهايم را بدو ختم مى كنم ، و اين على، برادر و بزرگ ترين دوست (/ گرونده به) اوست . ميان آن دو، پيوند برادرى افكندم ، و هر دو را برگزيدم ، و بر آن دو، درود و بركت نثار كردم ، و هر دو را پاك و خالص گردانيدم ، و نيكان را از اين دو و فرزندان ايشان قرار دادم ، و اين همه را انجام دادم، پيش از آن كه آسمانم و زمينم و مخلوقاتى را كه در آسمان و زمين اند، بيافرينم ؛ چرا كه من به آنان و دل هايشان علم داشتم . من به بندگانم، دانا و آگاهم . ابراهيم عليه السلام [باز] نظر كرد و چشمش به دوازده [بزرگ] افتاد كه از زيبايى مى درخشيدند . از پروردگارش پرسيد : پروردگارا ! مرا از نام هاى اين صورت هايى كه در كنار صورت محمّد و وصىّ او هستند ، خبر ده . اين [كنجكاوى] از آن رو بود كه ديد آن عدّه، درجات بالايى دارند و در كنار صورت محمّد و وصىّ او قرار دارند . خداوند عز و جل به او وحى فرمود : اين يكى، كنيز من و يادگار پيامبرم ، فاطمه صدّيقه زهراست . او و همسرش را منشأ اين ذريّه پيامبرم قرار دادم . اين دو ، حسن و حسين هستند ، و اين، فلانى است ، و اين فلانى ، و اين يكى، كلمه من است كه به واسطه او رحمتم را در سرزمينم مى گسترانم ، و دينم و بندگانم را نجات مى دهم ، و اين، زمانى است كه آنان از كمك من مأيوس و نوميد گشته اند . پس _ اى ابراهيم _ هر گاه در درودهايت از پيامبرم محمّد ياد كردى ، در كنار او ، بر ايشان نيز درود فرست . در اين هنگام ، ابراهيم عليه السلام بر آنان درود فرستاد و [چنين] گفت : پروردگارا ! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست، چنان كه آنان را برگزيدى و كاملاً پاك و خالصشان گردانيدى . خداوند عز و جل وحى فرمود كه : كرامت و فضل من بر تو، خجسته و گوارا باد ؛ زيرا من سلاله محمّد و كسانى از آنان را كه برگزيده ام، در مجراى صلب تو قرار مى دهم و آنان را از تو و سپس از نخستين فرزندت اسماعيل بيرون مى آورم . پس ، شاد باش _ اى ابراهيم _ كه من درودهاى تو را به درودهاى آنان پيوند زدم ، و در پى آن [درودها]، بركات و رحمتم را بر تو و بر ايشان قرار دادم ، و مِهر خويش و حجّتم را تا زمان مشخّص و آن روز موعود، بر قرار نمودم ؛ روزى كه در آن، آسمان و زمينم را خود به ارث مى برم ، و مخلوقاتم را براى داورى ام و پراكندن مِهر و دادم بر مى انگيزم» . چون ياران پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدند آنچه را كه آن عدّه از تلاوت جامعه و كتاب هاى كهن بِدان رسيدند _ يعنى اوصاف پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و اهل بيت او كه در كنار او از ايشان ياد شده بود _ و دريافتند كه آنان با او چه نسبت [و قرابتى] دارند و منزلت آنان در نزد او را مشاهده كردند ، بر يقين و ايمانشان افزوده گشت و از خوش حالى مى خواستند بال در آوردند . سپس آن عدّه به سراغ آنچه بر موسى عليه السلام نازل شده بود، رفتند و در سفر دوم تورات، چنين يافتند : «من در ميان اُمّى ها پيامبرى از فرزندان اسماعيل بر خواهيم انگيخت . كتابم را بر او نازل مى كنم و او را با آيين درست، به سوى همه آفريدگانم مى فرستم ، حكمتم را به او مى دهم و با فرشتگان و لشكريانم يارى اش مى نمايم . نسل او از طريق دختر مبارك اوست كه من به آن دختر، بركت داده ام . سپس از دو شير بچّه او، همانند اسماعيل و اسحاق _ كه منشأ دو شاخه (طايفه) بزرگ اند _ ، شمار آنان را بسيار بسيار افزون مى سازم . از ايشان، دوازده پيشوا خواهد بود . با محمّد صلى الله عليه و آله و رسالت او، پيام و دينم را كامل مى گردانم و رشته پيامبران و رسولانم را با او ختم مى نمايم . پس قيامت ، در پى محمّد و امّت او بر پا مى شود» . حارثه گفت : اكنون صبح براى كسى كه دو چشم بينا داشته باشد، آشكار شد و حقيقت، براى آن كه حق پذير است، روشن گرديد . پس آيا در دل هاى شما دو تن (مهتر و نايب)، مَرَضى هست كه بخواهيد شفايش دهيد ؟ آن دو، پاسخى ندادند . ابو حارثه گفت : آخرين نشانه را هم در سخن سَرورتان مسيح عليه السلام بيابيد . پس آن عدّه به سراغ كتاب ها و اناجيلى رفتند كه عيسى عليه السلام آورده است ، و در مفتاح چهارم وحى به مسيح عليه السلام چنين يافتند : «اى عيسى ، اى پسر عَذراى پاك ! سخنم را بشنو و در فرمان من كوشا باش . من تو را بدون پدر آفريدم ، و نشانه اى (/ معجزه اى) براى جهانيان قرارت دادم . پس فقط مرا پرستش كن و بر من توكّل نماى و كتاب را محكم بگير. سپس آن را براى مردم سوريا تفسير كن و به ايشان خبر ده كه: منم خداى يكتا . معبودى نيست جز منِ زنده جاويدان ، كه دگرگونى و زوال نمى پذيريم . پس به من و به فرستاده ام ، پيامبر اُمّى ، ايمان آوريد ؛ همو كه در آخر الزمان مى آيد ؛ پيامبر رحمت و جنگ ؛ نخستين و واپسين . گفت : نخستين پيامبرى است كه آفريده شد و واپسين پيامبرى است كه بر انگيخته مى شود و آن، آخرين و فرجامين [پيامبر ]است. پس بنى اسرائيل را به [آمدن ]او بشارت ده . عيسى عليه السلام گفت : اى مالك روزگاران و دانا به نهان ها ! اين بنده نيكى كه چشمم او را نديده، امّا دلم دوستش مى دارد ، كيست ؟ خداوند فرمود : او برگزيده من و فرستاده من است كه با دستش در راه من جهاد مى كند و گفتارش با كردارش ، و نهانش با آشكارش يكى است ، توراتى جديد بر او فرو مى فرستم كه با آن، چشم هاى كور و گوش هاى كر و دل هاى فرو بسته را مى گشايد و چشمه هاى دانش، دريافت حكمت و بهار دل ها، در آن است . خوشا به حال او و خوشا به حال امّت او ! عيسى گفت : پروردگارا ! نام و نشان او و خوراك امّت او _ يعنى : سلطنت امّت او _ چيست ؟ و آيا او را بازمانده اى _ يعنى ذريّه اى _ هست ؟ خداوند فرمود : تو را از آنچه پرسيدى ، خبر مى دهم . نامش احمد است ؛ برگزيده اى از ذريّه ابراهيم و منتخبى از نسل اسماعيل . داراى رخسارى تابان و جبينى درخشان است ، مركبش اُشتر است ، و چشمانش مى خوابند؛ امّا دلش نمى خوابد . خداوند، او را در ميان امّتى اُمّى بر مى انگيزد، تا زمانى كه شب و روز باقى است [و نبوّت و دين او به قوّت خود، باقى خواهد ماند] . زادگاه او، شهر پدرش اسماعيل _ يعنى مكّه _ است . پُر همسر است و كم فرزند . نسل او از بانويى خجسته و مؤمن است و از آن بانو، صاحب دختر مى شود ، و آن دختر، صاحب دو دُردانه آقا مى شود كه هر دو شهيد مى شوند . نسل احمد را از آن دو، قرار مى دهم . پس ، طوبا براى آن دو باشد و هر كه آن دو را دوست دارد و در زمان آن دو است و يارى شان مى دهد . عيسى عليه السلام گفت : معبودا ! طوبا چيست ؟ فرمود : درختى است در بهشت كه تنه و شاخه هاى آن، از طلاست ، و برگ هايش حرير ، و ميوه هايش چون پستان دختران ، شيرين تر از عسل و نرم تر از مِسكه ، و آب آن، از [چشمه ]تسنيم (15) است . اگر جوجه كلاغى بر فراز آن بپرد، پير مى شود و به آخر آن نمى رسد . هيچ منزلى از منازل بهشتيان نيست، مگر كه شاخه اى از آن درخت بر آن، سايه افكنده است» . چون افراد از خواندن آنچه خداى عز و جل به مسيح عليه السلام وحى فرموده است _ يعنى اوصاف و ويژگى هاى محمّد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلطنت امّت او و يادكرد از ذريّه و اهل بيت او _ ، فراغت يافتند ، آن دو مرد، محكوم گشته، دم فرو بستند ، و گفتگوى ميان ايشان در اين باره تمام شد . پس از آن كه حارثه از طريق [ كتاب ] جامعه و آنچه در كتاب هاى قديم آمده بود ، بر مهتر و نايب پيروز شد و آن دو نتوانستند در مطالب جامعه، مطابق خواست خود دست برند و موفّق نشدند با تأويل و تفسيرهاى خود، مردم را بفريبند ، از بحث و ستيزه در اين باب، باز ايستادند و دانستند كه راه درست را نپيموده اند . پس افسرده و غمگين به معبدشان رفتند تا بينديشند و فكرى بكنند . نصاراى نجران به نزد ايشان رفتند و نظر آن دو را پرسيدند و اين كه در كار دينشان چه مى كنند . آن دو، سخنى بدين مضمون گفتند : [فعلاً] به دين خود چنگ زنيد تا وضعيت دين محمّد معلوم شود . به زودى، ما نزد قريشيان _ به يثرب _ مى رويم تا ببينيم كه او چه آورده و به چه چيز، دعوت مى كند . چون مهتر و نايب براى رفتن به نزد پيامبر خدا در مدينه آماده شدند ، چهارده سوار از نصاراى نجران كه به نظرشان از فاضل ترين و دانشمندترين افرادشان بودند ، و هفتاد مرد از بزرگان و سَروران بنى حارث بن كعب انتخاب شدند كه آن دو را همراهى كنند . راوى گفت : قيس بن حصين ذو الغصّه و يزيد بن عبد المَدان كه در سرزمين حَضرَموت بودند، به نجران آمدند و ورودشان هم زمان با حركت قومشان بود . از اين رو آن دو نيز با آن عدّه، همراه شدند . افراد بر پشت مركب هايشان نشستند و اسبانشان را هى زدند و روى در راه نهادند تا آن كه به مدينه وارد شدند . [از طرف ديگر،] پيامبر خدا صلى الله عليه و آله چون ديد يارانش دير كردند ، خالد بن وليد را با عدّه اى سوار فرستاد تا از آنان خبر بياورند، كه به آنان در راه كه نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى آمدند، برخوردند . چون [هيئت نجرانى] نزديك مدينه رسيدند ، مهتر و نايب بر آن شدند تا ياران خود و بنى حارث را كه با آن دو آمده بودند ، به رخ مسلمانان و مردم مدينه بكشند ، از اين رو، راه را بر آنان گرفتند و گفتند : اگر اشتران خود را بخوابانيد و پياده شويد و گرد و خاك از خود بزداييد و جامه هاى سفرتان را از تن بر كنيد و از باقى مانده آبى كه داريد، بر خود بريزيد ، اين، بهتر است . مسلمانان از شترها پياده شدند و گرد و غبار از خود زدودند و جامه هاى كهنه شان را در آوردند و جامه هاى نوِ بُرد و حرير خود را پوشيدند ، و زلف و فرق خود را مشك زدند . آن گاه [نجرانيان] بر اسب ها نشستند و نيزه ها را بر روى كتف اسبانشان نهادند و در يك رديف به حركت در آمدند . آنان از خوش شكل و شمايل ترين عرب ها بودند . مردم با ديدن آنها به طرفشان رفتند و گفتند : نمايندگانى به اين زيبايى نديده ايم ! نجرانيان آمدند تا آن كه بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در مسجدش وارد شدند . در اين هنگام ، وقت نمازشان رسيد و سوى مشرق به نماز ايستادند . مردم [مسلمان] خواستند آنها را از اين كار باز دارند ، كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مانع آنان شد . سپس نجرانيان و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سه روز به يكديگر مهلت دادند ، و نه پيامبر صلى الله عليه و آله ، آنان را [به اسلام ]فرا خواند و نه آنان از پيامبر صلى الله عليه و آله سؤالى كردند ، تا به رفتار او دقّت كنند و آنچه را از او مشاهده مى كنند، با اوصافى كه از او [در كتب آسمانى خويش ]مى يابند ، بسنجند . روز سوم كه تمام شد، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آنها را به اسلام دعوت نمود . نجرانيان گفتند : اى ابو القاسم ! هر چيزى كه كتاب هاى خداوند عز و جل در وصف پيامبرِ مبعوث شونده بعد از روح [خدا ]عيسى عليه السلام ، به ما خبر داده اند ، آن را در تو ديديم، مگر يك چيز را كه آن هم بزرگ ترين نشانه و روشن ترين اماره و دليل است ! فرمود : «آن چيست ؟». گفتند : ما در انجيل مى خوانيم كه پيامبرِ آينده پس از مسيح ، او را تصديق مى كند و به او ايمان دارد، در حالى كه تو از او بد مى گويى و تكذيبش مى كنى ، و مى گويى كه او [ نيز همچون ما ] بنده (انسان) است ! پس ، بحث و دعواى آنان با پيامبر صلى الله عليه و آله فقط بر سر عيسى عليه السلام بود . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «چنين نيست ؛ بلكه من او را تصديق مى كنم و به او باور و ايمان دارم ، و گواهى مى دهم كه او پيامبر و فرستاده از جانب پروردگارش بود ، و مى گويم : او بنده اى است كه اختيار سود و زيان و مرگ و زندگى و رستاخيز خود را هيچ ندارد» . نجرانيان گفتند : آيا بنده[ى مخلوق] مى تواند آن كُنَد كه او مى كرد ؟ آيا پيامبران، آن قدرت فوق العاده اى را كه او از خود نشان مى داد ، داشته اند ؟ آيا او مردگان را زنده نمى كرد و كور مادرزاد و پيس را شفا نمى داد ، و از آنچه در سينه هايشان نهان مى داشتند و در خانه هايشان اندوخته بودند، به آنان خبر نمى داد ؟ آيا كسى جز خدا يا فرزند خدا مى تواند اين كارها را بكند ؟ ! و سخنان غلوآميز فراوان در حقّ او گفتند ، در حالى كه خداوند از اين نسبت ها بسى پاك و به دور است . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «برادرم عيسى چنان بود كه گفتيد ؛ مرده را زنده مى كرد و كور مادرزاد و پيس را شفا مى داد ، و افراد را از آنچه در دل هايشان بود و از آنچه در خانه هايشان مى اندوختند، خبر مى داد ، و همه اينها با اجازه خداوند عز و جل بود . در عين حال، او بنده خداى عز و جل بود ، و اين براى او ننگ نيست ، و خودش نيز از آن استنكاف نمى كرد ؛ چرا كه او گوشت و خون و مو و استخوان و پى و اخلاط بود . غذا مى خورد ، و تشنه مى شد ، و نياز (/ قضاى حاجت) پيدا مى كرد، و امّا پروردگار او، آن خداى يگانه حقّى است كه چيزى همانندش نيست ، و همتا ندارد» . نجرانيان گفتند : پس كسى چون او را به ما نشان بده كه بدون جنس مذكّرى و پدرى به دنيا آمده باشد . فرمود : «آدم عليه السلام . او خلقتش از عيسى عليه السلام عجيب تر است . او بدون پدر و مادر آفريده شد . براى خداوند عز و جل با آن قدرتش، آفريدن هيچ چيزى آسان تر يا سخت تر از آفريدن مخلوق ديگرى نيست؛ «بلكه كار او چنان است كه هر گاه چيزى را اراده كند، به او مى گويد : باش . و او [بى درنگ] هست مى شود» » و اين آيه را برايشان خواند : «همانا مَثَل عيسى نزد خدا، همچون مَثَل [خلقت] آدم است كه او را از خاك آفريد . سپس بدو گفت : «باش» . پس وجود يافت» . مهتر و نايب گفتند : در باره سَرورمان [عيسى]، ما با تو به توافق نمى رسيم و به پيامبرى تو، اقرار نمى كنيم . پس بيا يكديگر را لعنت كنيم تا معلوم شود كه كدام يك از ما بر حق است و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم ؛ زيرا لعنت، نمونه و نشانه اى سريع است [و زود دامنگير مى شود] . در اين هنگام ، خداوند عز و جل آيه مباهله را بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرو فرستاد : «پس هر كه در اين باره ، پس از دانشى كه تو را حاصل آمده ، با تو محاجّه كرد ، بگو : بياييد پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و خودمان و خودتان را فرا بخوانيم ، سپس مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم» . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله اين آيه از قرآن را كه بر او نازل شده بود ، براى آنان خواند و فرمود : «خداوند به من فرمود كه به درخواست شما پاسخ مثبت دهم و مأمورم كرد كه در صورت ايستادگى و پافشارى بر سخنتان ، با شما مباهله كنم» . آن دو گفتند : اين نشانه ميان ما و توست . چون فردا شود، با تو مباهله مى كنيم . سپس با ياران مسيحى خود برخاستند و رفتند . چون دور شدند _ آنان در حَرّه منزل كرده بودند _ به يكديگر گفتند : او تصميم به فيصله دادن ميان خود و شما گرفته است . پس نخست بنگريد كه همراه چه كسانى به مباهله با شما مى آيد . آيا با همه پيروانش يا با ياران اهل كتابش (16) و يا كسانى كه اهل فروتنى و تمسّك به دين و اخلاص هستند _ كه اينان شمارشان اندك است _ . اگر با جمعيت زياد و افرادِ يال و كوپال دار آمد ، براى به رخ كشيدن آمده است ، چنان كه شاهان چنين مى كنند [تا قدرت خود را در برابر دشمن به نمايش بگذارند] . در اين صورت، پيروزى با شما خواهد بود، نه با او . و اگر با اندك افرادى فروتن [و بى نام و نشان ]آمد ، [بدانيد كه ]آنان از تبار پيامبران و برگزيده آنان و كسانى هستند كه پيامبران با ايشان مباهله مى كنند . در اين صورت از مباهله كردن با آنان بپرهيزيد . پس ، اين نشانه اى است براى شما ، و آن گاه بينديشيد كه با او چه بايد بكنيد ؛ زيرا آن كه پيشاپيش، هشدار مى دهد، معذور است . پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد بين دو درخت را جارو كردند و صبح فرداى آن روز، دستور داد جامه سياه نازكى را روى آن دو درخت، پهن نمودند . مهتر و نايب، چون آن را ديدند ، با فرزندان خود (صبغة المحسن و عبد المنعم و ساره و مريم) بيرون آمدند و نصاراى نجران با آن دو، خارج شدند و سواران بنى حارث بن كعب در زيباترين شكل و شمايل بر مركب هايشان نشستند . مردم مدينه ، از مهاجر و انصار و ديگران با قبايل خود و پرچم ها و درفش هايشان و با زيباترين جامه ها و هيئت هاى خود آمدند تا ببينند كه چه مى شود . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در حجره اش بماند تا آن كه روز بالا آمد . سپس در حالى كه دست على را گرفته بود و حسن و حسين، پيشاپيش او و فاطمه عليهاالسلام پشت سرشان حركت مى كردند ، بيرون آمد و به طرف آنها رفت تا به آن دو درخت رسيد و با همان هيئتى كه از حجره اش بيرون آمده بود ، بين دو درخت زير ردا ايستاد ، و در پى مهتر و نايب فرستاد و آنها را به مباهله فرا خواند . آن دو آمدند و گفتند : چه كسانى را براى مباهله با ما آورده اى، اى ابو القاسم ؟ فرمود : «بهترين مردمان روى زمين و گرامى ترين آنها در نزد خداى عز و جل را ؛ اينان را» و على و فاطمه و حسن و حسين _ كه درودهاى خدا بر آنها باد _ را به آن دو نشان داد . آن دو گفتند : نمى بينيم كه براى مباهله با ما، بزرگان و انبوه جمعيت و يا افراد نام و نشاندارى را كه به تو ايمان آورده و پيروى ات كرده اند، آورده باشى . ما در اين جا با تو جز اين جوان و زن و دو كودك نمى بينيم . آيا با اينها مى خواهى با ما مباهله كنى ؟ فرمود : «آرى ، آيا اندكى پيش، اين را به شما نگفتم ؟ ! آرى ، سوگند به آن كه مرا به حق بر انگيخت ، من مأمورم كه با اين افراد با شما مباهله كنم» . رنگ آن دو، زرد شد و به سوى ياران خود در اقامتگاهشان باز گشتند . چون يارانشان رنگ و روى آن دو را ديدند ، گفتند : چه اتّفاقى برايتان افتاده است ؟ آن دو، موضوع را كتمان كردند و گفتند : اتّفاقى نيفتاده است تا به شما بگوييم . جوانى كه از نيكان آنها و فردى دانا بود ، به نجرانيان رو كرد و گفت : واى بر شما ! دست بر داريد و در باره اوصافى كه از او در جامعه يافتيد، فكر كنيد . به خدا سوگند، شما خوب مى دانيد كه او راستگوست . هنوز از زمانى كه برادران شما به صورت بوزينه و خوك در آمدند، مدّت زيادى نمى گذرد ! نجرانيان دانستند كه او خيرخواه آنهاست . از اين رو چيزى نگفتند . منذر بن علقمه برادر اُسقفشان ابو حارثه _ كه از علماى آنان بود و نجرانيان، او را به علم مى شناختند؛ ولى در زمان بحث و گفتگوهاى آنان در نجران نبود و وقتى آمد كه تصميم گرفته بودند نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بروند و او نيز با آنان همراه شد _ ، چون در هم ريختگى نجرانيان و شك و دودلى آنها را در آن روز ديد ، دست مهتر و نايب را گرفت و به يارانش گفت : مرا با اين دو تنها بگذاريد . پس، آن دو را به كنارى برد و گفت : پيشرو، به افرادش دروغ نمى گويد و [من حقيقتا خيرخواه شما و] به راستى دلسوزتان هستم . پس اگر به عاقبت خود انديشيديد، نجات مى يابيد ، و گر نه هم خودتان نابود مى شويد و هم ديگران را نابود مى كنيد . آن دو گفتند : تو پاك دل و مورد اعتمادى . پس بگو . گفت : آيا مى دانيد كه هرگز گروهى با پيامبرى مباهله نكردند، مگر آن كه در چشم بر هم زدنى، نابود شدند ؟ شما و هر عالم خردمند ديگرى چون شما، مى دانيد كه اين ابو القاسم محمّد، همان پيامبرى است كه پيامبران آمدن او را نويد داده اند و از اوصاف او و خاندان درستكارش ياد كرده اند ، و يك نشان ديگر هم هست كه من شما را از آن آگاه مى كنم . پس، آن را ناديده نگيريد . آن دو گفتند : آن نشان چيست، اى ابو مُثنّى ؟ گفت : به ستارگان بنگريد كه چه سان به زمين، خيره شده اند ، و به سر فرود آوردن درختان و به پرندگان كه در برابر شما به رو در افتاده اند؛ بال هايشان را بر زمين گسترده اند و آنچه را در چينه دان هايشان است، بالا آورده اند ، بى آن كه نزد خداوند عز و جل گناهى و تقصيرى كرده باشند . اينها نيست، مگر به خاطر آن كه عذاب، سايه افكنده است . به لرزش كوه ها و دود پراكنده و تكّه هاى ابر بنگريد ، در حالى كه ما در چلّه تابستان و وسط ظهر به سر مى بريم ! بنگريد محمّد؛ كه چهار عضو خانواده اش همراه اويند، دست به آسمان برداشته و منتظر جواب شماست . بدانيد كه اگر دهان او به كلمه اى از نفرين باز شود، هلاك ما قطعى است و به سوى زن و فرزند و مال بر نمى گرديم . مِهتر و نايب، نگاه كردند و صحنه اى مهيب ديدند و يقين كردند كه آن، امرى از جانب خداى متعال است . پس گام هايشان لرزيد و نزديك بود عقلشان را از دست بدهند ، و احساس كردند كه عذاب بر آن دو، فرود آمده است . چون منذر بن علقمه ترس و وحشتى را كه به جان آن دو افتاده بود ، ديد، گفت : اگر تسليم او شويد، در دنيا و آخرتش سالم [و بى گزند] خواهيد بود ، و اگر دين خودتان و خرّمى آيينتان را برگزيديد و حاضر نشديد از آزمندى به جاه و مقامى كه نزد قومتان داريد، چشم بپوشيد ، من نمى توانم جلو آزمندى شما به جاه و مقامتان را بگيرم . شما داوطلب مباهله با محمّد شديد و آن را راه حلّ نهايى ميان خود و او قرار داديد و با همين نيّت از نجران بيرون آمديد ، و محمّد هم در پذيرفتن درخواست شما شتافت ، و پيامبران، هر گاه كارى را اعلان كنند، تا آن را برآورده نسازند و انجامش ندهند، دست بر نمى دارند . پس اگر از اين كار منصرف شده ايد و ترس آنچه مى بينيد، شما را گيج و هراسان كرده است ، هنوز فرصت انصراف دادن داريد . پس زود باشيد _ اى برادران من _ زود باشيد ، برويد با محمّد صلح كنيد و رضايتش را به دست آوريد ، و آن را به تأخير نيندازيد ؛ زيرا شما _ و من نيز در كنار شما _ به منزله قوم يونسيد، آن گاه كه عذاب بر فراز سرشان قرار گرفت . آن دو گفتند : پس تو خودت _ اى ابو مثنّى _ با محمّد ملاقات كن و در باره آنچه از ما مى خواهد، به او تضمين بده و [متقابلاً] از او تقاضا كن كه همين پسرعمويش را براى عقد قرارداد ميان ما و خودش بفرستد ؛ زيرا او در نزد محمّد، داراى وجهه و اعتبار است . زودتر خبرش را براى ما بياور . منذر، نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رفت و گفت : درود بر تو، اى فرستاده خدا ! گواهى مى دهم كه معبودى نيست، جز آن خدايى كه تو را بر انگيخت ، و [گواهى مى دهم كه ]تو و عيسى ، هر دو ، بنده و فرستاده خدا هستيد . پس [منذر] اسلام آورد و پيغام آن دو را به پيامبر صلى الله عليه و آله رساند . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله على عليه السلام را براى مصالحه با نجرانيان فرستاد . على عليه السلام گفت : پدرم فدايت باد ! بر چه اساس با آنان مصالحه كنم؟ فرمود : «نظر تو _ اى ابو الحسن _ در توافقى كه با آنان مى كنى، نظر من است» . على عليه السلام نزد آنان رفت و مهتر و نايب با وى توافق كردند كه سالى هزار جامه و هزار دينار بابت خراج بدهند و نصف آن را در محرّم و نصف ديگرش را در رجب بپردازند . على عليه السلام آن دو را خوار و حقير نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آورد و ايشان را از توافقى كه با آنان كرده بود، آگاه ساخت ، و مهتر و نايب به خراج و فرمان بردارى از پيامبر صلى الله عليه و آله تن دادند . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به آن دو فرمود : «اين را از شما پذيرفتم . بدانيد كه اگر با من و اين كسانى كه زير اين ردا هستند، مباهله مى كرديد، خداوند، اين درّه را بر شما آتشى شعله ور مى كرد و سپس آن آتش را زودتر از چشم بر هم زدنى، به طرف كسانى كه پشت سرتان هستند، مى كشاند و آنها را در شعله هايش مى سوزاند» . وقتى پيامبر صلى الله عليه و آله با خانواده اش بر گشت و به مسجد رفت ، جبرئيل عليه السلام بر او فرود آمد و گفت : اى محمّد ! خداى عز و جل تو را سلام مى رساند و مى فرمايد : بنده ام موسى به واسطه هارون و پسرانش با دشمن خود، قارون، مباهله كرد و قارون و خانواده اش و اموالش و كسانى از قومش كه از او پشتيبانى مى كردند ، همگى ، در كام زمين فرو رفتند . به عزّت و جلالم سوگند مى خورم _ اى احمد _ كه اگر با خودت و خانواده ات كه زير آن ردا بودند، با همه زمينيان و خلايق مباهله مى كردى ، بى گمان، آسمان، پاره پاره و كوه ها ريز ريز مى شدند ، و زمين فرو مى ريخت و ديگر هرگز آرام نمى گرفت، مگر آن كه من چنين مى خواستم . آن گاه پيامبر صلى الله عليه و آله به سجده افتاد و پيشانى اش را بر خاك نهاد . سپس دو دستش را به طرف آسمان بر داشت، چندان كه سفيدى زير بغلش بر مردم نمايان شد و سه بار گفت : «سپاس، [ خداى ] نعمت بخش را ! سپاس [ خداى ] نعمت بخش را!» . از پيامبر صلى الله عليه و آله در باره [علّت] سجده اش و نشانه هاى شادى در چهره اش سؤال شد . فرمود : «خداى عز و جل را سپاس، به خاطر لطفى كه به من در باره خانواده ام كرد» و سپس پيغامى را كه جبرئيل عليه السلام آورده بود ، براى آنان بيان فرمود .

.


1- .كنايه از غلبه ترس و وحشت بر وجود اوست . اين تعبير، در باره شخص بزدل و ترسو به كار مى رود .
2- .پادشاهى از پادشاهان يمن بوده است .
3- .ذو منار، لقب يكى از شاهان يمن است . او را چنين لقب داده اند؛ چون او نخستين كسى است كه در راه ها ، براى راه نمايى ره گذران ، مناره نصب كرد .
4- .در روايت شيخ مفيد ، عبد المسيح به عنوان شخص سومى ، در كنار نايب و رئيس ، آمده و نه به عنوان نامى براى نايب .
5- .مقصود ، مسيلمه كذّاب است كه در يمامه به دروغ، ادّعاى نبوّت كرد .
6- .مراد از بنى قيله، انصار اوس و خزرج اند . قيله ، مادر اين دو طايفه بود .
7- .يعنى: ديگران به سخن او توجّه مى كنند .
8- .يعنى: زندگى كردن با گمان هاى نادرست، بيشتر است تا زندگى كردن بر اساس خِرد . اين، كنايه از آن است كه اين سخن تو، ناشى از گمان نادرست است ، و مرادش اين بود كه خنده اش عقب نبوده است (پانوشت محقّق إقبال الأعمال) . در بيان علّامه مجلسى آمده است : شايد معنايش اين باشد كه كسانى كه با اتّكاى محض به عقل زندگى مى كنند، از گمان هاى باطل پيروى مى كنند ، يا معنايش اين است كه خردمند ، خردمند نيست، مگر آن كه با گمان و فهم خود، مطالبى را در يابد و فهم و علم او به روايت و خبر، محدود و منحصر نباشد .
9- .يا بنا به ضبط بحار الأنوار: «فألقاك مع غرماتك بموارده حجرا» ، ترجمه چنين مى شود : «تو را با وجود آگاهى ات از اين مطلب ، چون سنگ يافت [كه هيچ سخنى در تو كارگر نمى افتد]» .
10- .منظور از قرشى ، قاسم فرزند ايشان از خديجه است و مراد از قبطى ، ابراهيم فرزند ايشان از ماريه قِبطيّه است .
11- .جامعه : هر يك از اسفار كتاب مقدّس (فرهنگ لاروس عربى _ فارسى: واژه «جامعه») .
12- .يا : پيشكار ؛ باغبان .
13- .در بحار الأنوار ، «رحم مى كنم و رحمت مى فرستم» آمده است .
14- .هياطله : معرّب «هَفتاليان» كه نام قبيله اى از هون هاى سفيد است كه در تاريخ قرون پنجم و ششمِ ايران و هند، اهمّيت فراوان داشته است (ر.ك: دائرة المعارف فارسى مصاحب : مدخل «هفتاليان») .
15- .تسنيم : چشمه اى در بهشت كه بهترين شراب بهشتى را دارد .
16- .يعنى ياران عالم و قرآن دان خود.

ص: 174

. .

ص: 175

. .

ص: 176

. .

ص: 177

. .

ص: 178

. .

ص: 179

. .

ص: 180

. .

ص: 181

. .

ص: 182

. .

ص: 183

. .

ص: 184

. .

ص: 185

. .

ص: 186

. .

ص: 187

. .

ص: 188

. .

ص: 189

. .

ص: 190

. .

ص: 191

. .

ص: 192

. .

ص: 193

. .

ص: 194

. .

ص: 195

. .

ص: 196

. .

ص: 197

. .

ص: 198

. .

ص: 199

. .

ص: 200

. .

ص: 201

. .

ص: 202

. .

ص: 203

. .

ص: 204

. .

ص: 205

. .

ص: 206

. .

ص: 207

. .

ص: 208

. .

ص: 209

. .

ص: 210

. .

ص: 211

. .

ص: 212

. .

ص: 213

. .

ص: 214

. .

ص: 215

. .

ص: 216

. .

ص: 217

. .

ص: 218

. .

ص: 219

. .

ص: 220

. .

ص: 221

. .

ص: 222

. .

ص: 223

. .

ص: 224

. .

ص: 225

. .

ص: 226

. .

ص: 227

. .

ص: 228

. .

ص: 229

. .

ص: 230

. .

ص: 231

. .

ص: 232

. .

ص: 233

. .

ص: 234

. .

ص: 235

. .

ص: 236

. .

ص: 237

. .

ص: 238

. .

ص: 239

. .

ص: 240

. .

ص: 241

. .

ص: 242

. .

ص: 243

. .

ص: 244

. .

ص: 245

. .

ص: 246

. .

ص: 247

. .

ص: 248

. .

ص: 249

. .

ص: 250

. .

ص: 251

. .

ص: 252

. .

ص: 253

. .

ص: 254

. .

ص: 255

. .

ص: 256

. .

ص: 257

. .

ص: 258

. .

ص: 259

. .

ص: 260

. .

ص: 261

. .

ص: 262

. .

ص: 263

. .

ص: 264

. .

ص: 265

. .

ص: 266

. .

ص: 267

. .

ص: 268

. .

ص: 269

. .

ص: 270

. .

ص: 271

سخنى در باره تاريخ مباهله
سال مباهله
الف - سال ششم هجرى
اشاره

سخنى در باره تاريخ مباهلهسال مباهلهبر پايه اسناد تاريخى متعدّد ، مباهله پيامبر صلى الله عليه و آله با نجرانيان ، پس از هجرت به مدينه رخ داده است . (1) مشهور مورّخان ، اين رويداد را در سال دهم و برخى در سال نهم ذكر كرده اند و علّامه طباطبايى قدس سره آن را در سال ششم و يا پيش از آن دانسته است. اينك نقل و نقد اقوال :

الف _ سال ششم هجرىعلّامه طباطبايى، بر اين باور است كه واقعه مباهله از نظر تاريخى، فاصله چندانى با نامه نگارى پيامبر صلى الله عليه و آله به سران كشورها ندارد و چون نامه نگارى در سال ششم بوده ، مباهله نيز در همين سال و يا حتّى پيش تر، روى داده است . (2) قرينه هاى علّامه

.


1- .گفتنى است كه بيهقى، از نامه نجرانيان به پيامبر صلى الله عليه و آله در مكّه و قبل از هجرت ، گزارشى داده است كه بر فرض صحّت، مخالفتى با وقوع مباهله در مدينه _ كه مى تواند واقعه اى جداگانه باشد _ ندارد (ر . ك: سبل الهدى و الرشاد : ج 6 ص 415 ، البداية و النهاية : ج 5 ص 64) .
2- .ر.ك: الميزان فى تفسير القرآن : ج 3 ص 4 و 293 . گفتنى است كه علّامه طباطبايى رحمه الله در پانوشت (ص 263) نيز هر دو قول سال نهم و دهم را خالى از اشكال ندانسته است .

ص: 272

نقد نظر علّامه طباطبايى

طباطبايى ، قرار داشتن آيه مباهله در سوره آل عمران است كه به گمان ايشان، يكباره و در سال هاى ميانى هجرت ، يعنى پس از جنگ اُحد و پيش از استقرار كامل حكومت مدينه ، نازل شده است . (1) علّامه طباطبايى قدس سره همچنين بنا به قول برخى مفسّران ، نزول آيه «قُلْ يَ_أَهْلَ الْكِتَ_بِ تَعَالَوْاْ إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا . . .» (2) را ناظر به نجرانيان مى داند و چون اين آيه در ميان چند نامه از نامه هاى ارسالى پيامبر صلى الله عليه و آله به سران كشورها به چشم مى خورد ، بايد آيه در سال ششم و يا قبل از آن، نازل شده باشد . علّامه در پايان ، اين نكته را كه پيامبر صلى الله عليه و آله به سران كشورهاى دوردستى مانند روم و مصر و ايران نامه بنويسد ، امّا از نجرانيان در همسايگى خود چشم بپوشد ، بعيد شمرده است . (3)

نقد نظر علّامه طباطبايىدليل علّامه بر نزول سوره آل عمران در سال هاى ميانى هجرت، يك تحليل و برداشت و نه يك سند تاريخى است . ايشان از دعوت به شكيبايى و استقامت در جنگ ، عدم آرامش و استقرار كامل حكومت مدينه را نتيجه گرفته اند ، در حالى كه در سال هاى هشتم و نهم نيز به دليل تهديدهاى خارجى ، شاهد نبرد موته و غزوه تبوك هستيم و مسلمانان به استقامت نياز داشته اند . قرينه دوم نيز بر اين استوار است كه ما نزول هم زمان آيه «قُلْ يَاأَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا» با آيه مباهله را، خواه بر پايه نزول يكباره همه سوره آل عمران و يا نزول دفعى هشتاد و اندى آيه آغاز آن (بر پايه سخن برخى مفسّران) بپذيريم و

.


1- .ر.ك: الميزان فى تفسير القرآن : ج 3 ص 2 .
2- .آل عمران : آيه 64 .
3- .ر.ك: الميزان فى تفسير القرآن : ج 3 ص 294 .

ص: 273

ب - سال نهم هجرى

اين هم زمانى را چندان قطعى بدانيم كه اسناد تاريخى معارض را طرد كند ، در حالى كه چنين نيست . گفتنى است كه مى توان قائل به تعدّد نزول آيه «تعالوا» يك بار در سال ششم و بار ديگر در ماجراى نجرانيان شد و يا آيه «قُلْ يَاأَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا . . .» را در ابتداى هجرت و ناظر به يهوديان دانست . (1) استبعاد علّامه را نيز مى توان چنين پاسخ داد كه نامه هاى پيامبر صلى الله عليه و آله ، به سران كشورهاى قدرتمند و مؤثّر در دنياى آن روز بوده و اين كار ، گونه اى رفتار سياسى و باز كردن عرصه بين المللى و عمومى براى عرضه پيام هاى اسلام بوده است . از اين رو، به نامه نگارى با يك اقليت مذهبى در درون جزيرة العرب به نام مسيحيان نجران، نيازى نبوده است . افزون بر اين ، نگاشتن نامه هايى استوار و باصلابت به سران روم و مصر و حبشه كه به گونه اى حامى نجرانيان بودند ، به اندازه كافى براى ايشان ، هشدار دهنده بوده است .

ب _ سال نهم هجرىابن كثير، مورّخ و مفسّر مشهور، ورود نجرانيان را به مدينه در سال نهم هجرى مى داند كه با شهرت اين سال به نام «عام الوفود» ، سازگار است . (2) حلبى و شنقيطى نيز با ابن كثير موافق اند، (3) هر چند ورود هيئات نمايندگى تا محرّم سال يازدهم نيز استمرار داشته است . گفتنى است دليلى استوار بر ردّ اين قول نداريم و سخن شيخ مفيد قدس سره كه مباهله را

.


1- .السيرة الحلبيّة : ج 3 ص 287 .
2- .ر.ك: البداية و النهاية : ج 4 ص 250 .
3- .ر.ك: السيرة الحلبيّة : ج 3 ص 287 ، أضواء البيان : ج 4 ص 341 .

ص: 274

ج - سال دهم هجرى
قرينه هاى دو قول اخير

پس از فتح مكّه مى داند (1) نيز با آن مخالف نيست؛ زيرا وقايع مكّه و نبرد حنين و محاصره طائف ، موجب مى شود پيامبر صلى الله عليه و آله در اواخر سال هشتم به مدينه باز گردد و نامه نگارى و حركت نجرانيان نيز يكى دو ماه زمان نياز دارد .

ج _ سال دهم هجرىطبرى ، مورّخ مشهور ، ابن اثير ، مورّخ نامدار، و نيز مسعودى ، ابن خلدون ، مقريزى و تنى چند از معاصران ، وقوع مباهله را در سال دهم هجرى دانسته اند (2) و اگر فراوانى مورّخان ، مرجّح قابل اعتمادى باشد ، سال دهم از سال نهم، مقبول تر خواهد بود .

قرينه هاى دو قول اخيربنا بر اسناد تاريخى ، برخى از گواهان معاهده پيامبر صلى الله عليه و آله و نجرانيان ، كسانى مانند ابو سفيان و اقرع بن حابس اند كه از جمله بزرگان تازه مسلمان قريش در فتح مكّه (در اواخر سال هشتم هجرى) شمرده مى شوند . همچنين تهديد كردن مسيحيان نجران به جنگ يا پرداخت جزيه در صورت اسلام نياوردن ، وقتى معقول است كه دولت هاى مسيحى حامى آنان در نبردى مانند تبوك ، عقب نشسته باشند و نيز مانع مهمّى مانند قريش مكّه ، در سر راه سپاه اسلام به نجران نباشد . افزون بر اين ، جزيه _ كه در نامه پيامبر صلى الله عليه و آله به نجرانيان ذكر شده _ ، در سال نهم هجرى تشريع شده است (3) و نه در سال ششم؛ چرا كه در اين صورت ،

.


1- .الإرشاد : ج 1 ص 166 .
2- .تاريخ الطبرى : ج 2 ص 394 ، الكامل فى التاريخ : ج 2 ص 293 ، التنبيه و الإشراف : ص 239 ، تاريخ ابن خلدون : ج 2 ص 57 ، إمتاع الأسماع : ج 2 ص 94 ، مكاتيب الرسول صلى الله عليه و آله : ج 2 ص 496 .
3- .مفسّران متعدّدى ، نزول آيات جزيه را مقارن غزوه تبوك و در سال نهم هجرى دانسته اند (ر . ك : مجمع البيان : ج 5 ص 40 ، جامع البيان : ج 10 ص 141 ، الجزية و أحكامها، كلانترى : ص 41 .

ص: 275

ماه و روز مباهله

پيامبر صلى الله عليه و آله آن را در جنگ خبير در سال هفتم هجرى ، با يهوديان در ميان مى گذاشت .

ماه و روز مباهلهمورّخان مشهور ، ماه و روز مباهله را تعيين نكرده اند ؛ امّا دو محدّث شيعى ، شيخ طوسى و ابن طاووس، بر اساس دو روايت ضعيف السند ، روز مباهله را بيست و چهارم ذى حجّه ذكر كرده و روزهاى بيست و يكم ، بيست و پنجم و بيست و هفتم را نيز محتمل دانسته اند . (1) بر پايه اصل تسامح در اين گونه امور ، مشكلى در پذيرش اين احتمالات نيست ؛ زيرا با وجود حجّ امام على عليه السلام در سال نهم و دهم و نيز حضور پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در هجدهم ذى حجّه سال دهم در جحفه و غدير خم ، حضور اين دو بزرگوار در مدينه در اواخر ذى حجّه بجز روز بيست و يكم، ممكن است ؛ زيرا فاصله مدينه تا جحفه در حدود پنج روز و تا مكّه حدود هفت روز بوده است . گفتنى است لزومى به در نظر گرفتن مدّت زمان زيادى ميان بازگشت پيامبر صلى الله عليه و آله از حج و حركت نجرانيان به سوى مدينه نيست . مى توان تصوّر كرد كه آنان با آگاهى از عزيمت پيامبر به حج ، حركت كرده و همراه قافله هاى حج ، خود را به مدينه رسانده باشند . (2)

.


1- .مصباح المتهجّد : ص 764 ، الإقبال : ج 2 ص 354 .
2- .ر . ك : سيّد المرسلين، سبحانى : ج 2 ص 610 _ 621 .

ص: 276

1 / 5جَوازُ مُباهَلَةِ كُلِّ مَن جَحَدَ حَقّاالكافي عن أبي مسروق عن الإمام الصادق عليه السلام ، قال :قُلتُ : إنّا نُكَلِّمُ النّاسَ فَنَحتَجُّ عَلَيهِم بِقَولِ اللّهِ عز و جل : «أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِى الْأَمْرِ مِنكُمْ» (1) ، فَيَقولونَ : نَزَلَت في اُمَراءِ السَّرايا ! فَنَحتَجُّ عَلَيهِم بِقَولِهِ عز و جل : «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ» (2) إلى آخِرِ الآيَةِ ، فَيَقولونَ : نَزَلَت فِي المُؤمِنينَ ! ونَحتَجُّ عَلَيهِم بِقَولِ اللّهِ عز و جل : «قُل لَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى» (3) ، فَيَقولونَ : نَزَلَت في قُربَى المُسلِمينَ ! قالَ : فَلَم أدَع شَيئاً مِمّا حَضَرَني ذِكرُهُ مِن هذِهِ وشِبهِهِ إلّا ذَكَرتُهُ . فَقالَ لي : إذا كانَ ذلِكَ فَادعُهُم إلَى المُباهَلَةِ . قُلتُ : وكَيفَ أصنَعُ ؟ قالَ : أصلِح نَفسَكَ ثَلاثاً . وأَظُنُّهُ قالَ : وصُم وَاغتَسِل وَابرُز أنتَ وهُوَ إلَى الجَبّانِ (4) ، فَشَبِّك أصابِعَكَ مِن يَدِكَ اليُمنى في أصابِعِهِ ، ثُمَّ أنصِفهُ وَابدَأ بِنَفسِكَ وقُل : «اللّهُمَّ رَبَّ السَّماواتِ السَّبعِ ورَبَّ الأَرَضينَ السَّبعِ ، عالِمَ الغَيبِ وَالشَّهادَةِ الرَّحمنَ الرَّحيمَ ، إن كانَ أبُو مَسروقٍ جَحَدَ حَقّاً وَادَّعى باطِلاً فَأَنزِل عَلَيهِ حُسباناً (5) مِنَ السَّماءِ أو عَذاباً أليماً» ، ثُمَّ رُدَّ الدَّعوَةَ عَلَيهِ فَقُل : «وإن كانَ فُلانٌ جَحَدَ حَقّاً وَادَّعى باطِلاً فَأَنزِل عَلَيهِ حُسباناً مِنَ السَّماءِ أو عَذاباً أليماً» . ثُمَّ قالَ لي : فَإِنَّكَ لا تَلبَثُ أن تَرى ذلِكَ فيهِ . فَوَاللّهِ ما وَجَدتُ خَلقاً يُجيبُني إلَيهِ ! (6)

.


1- .النساء : 59 .
2- .المائدة : 55 .
3- .الشورى : 23 .
4- .الجبّان والجبّانة _ بالتشديد _ : الصحراء (الصحاح : ج 5 ص 2090 «جبن») .
5- .حُسبانا : أي عذابا (النهاية : ج 1 ص 383 «حسب») .
6- .الكافي : ج 2 ص 513 ح 1 ، عدة الداعي : ص 200 ، بحار الأنوار : ج 95 ص 349 ح 2 .

ص: 277

1 / 5 جايز بودن مباهله با هر منكِر حقّى

1 / 5جايز بودن مباهله با هر منكِر حقّىالكافى_ به نقل از ابو مسروق _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : ما با مردم (مخالفان) بحث مى كنيم و برايشان آيه «از خدا اطاعت كنيد و از پيامبر و اولو الأمر خود، فرمان بريد» را دليل مى آوريم . مى گويند : اين، در باره فرماندهان جنگ ها نازل شده است ! آيه «ولىّ شما تنها خدا و پيامبر او هستند...» را دليل مى آوريم . مى گويند : اين، در باره همه مؤمنان نازل شده است ! آيه «بگو : من از شما مزدى نمى خواهم، جز دوستى با نزديكان» را دليل مى آوريم . مى گويند : اين، در باره نزديكانِ خودِ مسلمانان [و نه پيامبر ]نازل شده است ! و هر چه از اين قبيل آيات در خاطرم بود ، ذكر كردم . به من فرمود : «اگر چنين است، آنها را به مباهله بخوان» . گفتم : چگونه عمل كنم ؟ فرمود : «سه روز به اصلاح خود بپرداز» ، و گمان مى كنم فرمود : «روزه بگير و غسل كن و با او به صحرا برو و انگشتان دست راستت را در انگشتان او چنگ كن . سپس جهت رعايت انصاف، [نفرين و لعن را] از خودت آغاز كن و بگو : بار الها ! اى پروردگار هفت آسمان و هفت زمين ! اى داناى نهان و آشكار ! اى مهرگستر مهربان ! اگر ابو مسروق حقّى را انكار كرده و باطلى ادّعا نموده است ، از آسمان بر او عذابى دردناك فرو فرست و سپس نفرين را به او بر گردان و بگو : و اگر فلانى حقّى را انكار و باطلى را ادّعا مى كند ، بر او از آسمان، عذابى دردناك فرود آور » . سپس به من فرمود : «ديرى نپايد كه اثرش را در او خواهى ديد» . به خدا سوگند، هيچ كس را نيافتم كه حاضر به مباهله با من شود .

.

ص: 278

الكافي عن الخيرانيّ عن أبيه ، أنّه قالَ :كانَ يَلزَمُ بابَ أبي جَعفَرٍ [الإِمامِ الجَوادِ] عليه السلام لِلخِدمَةِ الَّتي كانَ وُكِّلَ بِها ، وكانَ أحمَدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ عيسى يَجيءُ فِي السَّحَرِ في كُلِّ لَيلَةٍ لِيَعرِفَ خَبَرَ عِلَّةِ أبي جَعفَرٍ عليه السلام ، وكانَ الرَّسولُ الَّذي يَختَلِفُ بَينَ أبي جَعفَرٍ عليه السلام وبَينَ أبي إذا حَضَرَ قامَ أحمَدُ وخَلا بِهِ أبي ، فَخَرَجتُ ذاتَ لَيلَةٍ وقامَ أحمَدُ عَنِ المَجلِسِ وخَلا أبي بِالرَّسولِ ، وَاستَدارَ أحمَدُ فَوَقَفَ حَيثُ يَسمَعُ الكَلامَ . فَقالَ الرَّسولُ لِأَبي : إنَّ مَولاكَ يَقرَأُ عَلَيكَ السَّلامَ ويَقولُ لَكَ : إنّي ماضٍ وَالأَمرُ صائِرٌ إلَى ابني عَلِيٍّ ، ولَهُ عَلَيكُم بَعدي ما كانَ لي عَلَيكُم بَعدَ أبي . ثُمَّ مَضَى الرَّسولُ ورَجَعَ أحمَدُ إلى مَوضِعِهِ ، وقالَ لِأَبي : مَا الَّذي قَد قالَ لَكَ ؟ قالَ : خَيرا ، قالَ : قَد سَمِعتُ ما قالَ ، فَلِمَ تَكتُمُهُ ؟ وأعادَ ما سَمِعَ ، فَقالَ لَهُ أبي : قَد حَرَّمَ اللّهُ عَلَيكَ ما فَعَلتَ ؛ لِأَنَّ اللّهَ تَعالى يَقولُ : «وَ لَا تَجَسَّسُواْ» (1) ، فَاحفَظِ الشَّهادَةَ لَعَلَّنا نَحتاجُ إلَيها يَوما ما ، وإيّاكَ أن تُظهِرَها إلى وَقتِها . فَلَمّا أصبَحَ أبي كَتَبَ نُسخَةَ الرِّسالَةِ في عَشرِ رِقاعٍ ، وخَتَمَها ودَفَعَها إلى عَشَرَةٍ مِن وُجوهِ العِصابَةِ ، وقالَ : إن حَدَثَ بي حَدَثُ المَوتِ قَبلَ أن اُطالِبَكُم بِها فَافتَحوها وَاعمَلوا بِما فيها . فَلَمّا مَضى أبو جَعفَرٍ عليه السلام ذَكَرَ أبي أنَّهُ لَم يَخرُجُ مِن مَنزِلِهِ حَتّى قَطَعَ عَلى يَدَيهِ نَحوٌ مِن أربَعِمِئَةِ إنسانٍ ، وَاجتَمَعَ رُؤَساءُ العِصابَةِ عِندَ مُحَمَّدِ بنِ الفَرَجِ يَتَفاوَضونَ هذَا الأَمرَ ، فَكَتَبَ مُحَمَّدُ بنُ الفَرَجِ إلى أبي يُعلِمُهُ بِاجتِماعِهِم عِندَهُ ، وأَنَّهُ لَولا مَخافَةُ الشُّهرَةِ لَصارَ مَعَهُم إلَيهِ ، ويَسأَلُهُ أن يَأتِيَهُ ، فَرَكِبَ أبي وصارَ إلَيهِ ، فَوَجَدَ القَومَ مُجتَمِعينَ عِندَهُ ، فَقالوا لِأَبي : ما تَقولُ في هذَا الأَمرِ ؟ فَقالَ أبي لِمَن عِندَهُ الرِّقاعُ : أحضِرُوا الرِّقاعَ ، فَأَحضَروها ، فَقالَ لَهُم : هذا ما اُمِرتُ بِهِ ، فَقالَ بَعضُهُم : قَد كُنّا نُحِبُّ أن يَكونَ مَعَكَ في هذَا الأَمرِ شاهِدٌ آخَرُ . فَقالَ لَهُم : قَد آتاكُمُ اللّهُ عز و جل بِهِ ، هذا أبو جَعفَرٍ الأَشعَرِيُّ يَشهَدُ لي بِسَماعِ هذِهِ الرِّسالَةِ ، وسَأَلَهُ أن يَشهَدَ بِما عِندَهُ ، فَأَنكَرَ أحمَدُ أن يَكونَ سَمِعَ مِن هذا شَيئا ! فَدَعاهُ أبي إلَى المُباهَلَةِ ، فَقالَ : لَمّا حُقِّقَ عَلَيهِ قالَ : قَد سَمِعتُ ذلِكَ ، وهذا مَكرُمَةٌ كُنتُ اُحِبُّ أن تَكونَ لِرَجُلٍ مِنَ العَرَبِ لا لِرَجُلٍ مِنَ العَجَمِ . فَلَم يَبرَحِ القَومُ حَتّى قالوا بِالحَقِّ جَميعا . (2)

.


1- .الحجرات : 12 .
2- .الكافي : ج 1 ص 324 ح 2 ، كشف الغمّة : ج 3 ص 167 ، إعلام الورى : ج 2 ص 111 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 50 ص 119 ح 3 .

ص: 279

الكافى :خيرانى (1) به نقل از پدرش گفت كه وى به نگهبانى از درِ خانه ابو جعفر (امام جواد عليه السلام ) گماشته شده بود ، و احمد بن محمّد بن عيسى[ اشعرى ] (2) هر شب هنگام سحر مى آمد تا از بيمارى ابو جعفر عليه السلام خبر بگيرد . شخصى به عنوان پيك ، ميان ابو جعفر عليه السلام و پدرم رفت و آمد مى كرد . هر گاه او مى آمد، احمد مى رفت و پدرم با آن پيك خلوت مى كرد . شبى [آن پيك ]بيرون آمد و احمد از جا بر خاست و پدرم با پيك خلوت كرد . احمد، گشتى زد و در جايى ايستاد كه صحبت آنها را بشنود . پيك به پدرم گفت : سَرورت به تو سلام مى رساند و مى فرمايد : «من در مى گذرم و كار [امامت] به پسرم على مى رسد . او هم پس از من بر گردن شما همان حقّى را دارد كه من پس از پدرم بر شما داشتم» . پيك رفت و احمد به جاى خود باز گشت و به پدرم گفت : او به تو چه گفت ؟ پدرم گفت : خير بود . گفت : خودم شنيدم چه گفت . پدرم گفت: پس چرا پنهانش مى كنى ؟ و آنچه را شنيده بود، بازگو كرد . پدرم به او گفت : خداوند، اين كارى را كه كردى، بر تو حرام كرده است؛ زيرا خداوند متعال مى فرمايد : «تجسّس نكنيد» . حال [كه شنيده اى،] اين شاهد بودن را داشته باش ؛ شايد روزى به آن احتياج پيدا كنيم ، و مبادا تا زمانى كه وقتش برسد، آن را آشكار سازى . صبح كه شد ، پدرم آن پيغام را در ده نسخه نوشت و آنها را مهر كرد و به ده نفر از بزرگان گروه [شيعه] داد و گفت : اگر من پيش از آن كه اين را از شما مطالبه كنم، مُردم ، آن را باز كنيد و به آنچه در آن است، عمل كنيد . چون ابو جعفر (امام جواد) عليه السلام در گذشت، پدرم گفت كه هنوز از منزلش خارج نشده بود كه حدود چهارصد نفر به امامت او (امام هادى عليه السلام ) يقين حاصل كرده بودند . سران شيعه نزد محمّد بن فرج، گرد آمده بودند و در اين باره (امامِ جانشين) گفتگو مى كردند . محمّد بن فرج به پدرم نوشت كه سران شيعه نزد او جمع شده اند و اگر از بيم شهرت نبود، خودش با آن عدّه نزد او مى آمد و از او (پدرم) خواهش كرد كه به منزل وى برود . پدرم سوار شد و نزد او رفت . ديد كه جمعيت نزد او گرد آمده اند . آنها به پدرم گفتند : در باره اين موضوع، چه مى گويى ؟ پدرم به كسانى كه آن نوشته ها در اختيارشان بود ، گفت : نوشته ها را بياوريد . آوردند . پدرم به آنها گفت : اين، چيزى است كه به آن ، امر شده ام . برخى از آنان گفتند : خوب بود كه در اين باره شاهد ديگرى هم مى داشتى . پدرم به آنها گفت : اين را هم خداى عز و جل به شما داده است . اين ابو جعفر اشعرى برايم به شنيدن اين پيغام ، گواهى مى دهد . و از او خواست كه به آنچه ديده است، گواهى دهد . احمد، انكار كرد كه در اين باره چيزى شنيده است . پدرم او را به مباهله فرا خواند . چون بر او محقّق شد ، گفت : من اين پيغام را شنيدم . و اين ، افتخارى (3) بود كه دوست مى داشتم نصيب مردى از عرب شود، نه مردى غير عرب . پس آن عدّه همگى به حق ، معترف شدند .

.


1- .. خيرانى و پدرش، غير عرب بوده اند.
2- .. ابو جعفر اشعرى ، شيخ و معتمد و فقيه قُميان بوده است (نقل از : شرح اُصول الكافى و بحار الأنوار).
3- .افتخار دريافت پيغام امام عليه السلام . م .

ص: 280

1 / 6آدابُ المُباهَلَةِالإمام الصادق عليه السلام_ فِي المُباهَلَةِ _ :تُشَبِّكُ أصابِعَكَ في أصابِعِهِ ثُمَّ تَقولُ : «اللّهُمَّ إن كانَ فُلانٌ جَحَدَ حَقّا وأَقَرَّ بِباطِلٍ ، فَأَصِبهُ بِحُسبانٍ مِنَ السَّماءِ أو بِعَذابٍ مِن عِندِكَ» ، وتُلاعِنُهُ سَبعينَ مَرَّةً . (1)

الكافي عن أبي جميلة عن بعض أصحابه ، قال (2) :الكافي عن أبي جميلة عن بعض أصحابه ، قال (3) : إذا جَحَدَ الرَّجُلُ الحَقَّ ، فَإِن أرادَ أن تُلاعِنُهُ قُل : اللّهُمَّ رَبَّ السَّماواتِ السَّبعِ ، ورَبَّ الأَرَضينَ السَّبعِ ، ورَبَّ العَرشِ العَظيمِ ، إن كانَ فُلانٌ جَحَدَ الحَقَّ وكَفَرَ بِهِ ، فَأَنزِل عَلَيهِ حُسبانا مِنَ السَّماءِ أو عَذابا أليما . (4)

الإمام الباقر عليه السلام :السّاعَةُ الَّتي تُباهِلُ فيها ، ما بَينَ طُلوعِ الفَجرِ إلى طُلوعِ الشَّمسِ . 5

.


1- .الكافي : ج 2 ص 514 ح 4 عن أبي العبّاس ، بحار الأنوار : ج 95 ص 350 ح 2 .
2- .هكذا جاء الحديث موقوفا .
3- .الكافي : ج 2 ص 515 ح 5 ، وسائل الشيعة : ج 4 ص 1168 ح 8938 .
4- .الكافي : ج 2 ص 514 ح 2 ، عدة الداعي : ص 200 كلاهما عن أبي حمزة الثمالي ، بحار الأنوار : ج 95 ص 349 ح 2 .

ص: 281

1 / 6 آداب مباهله

1 / 6آداب مباهلهامام صادق عليه السلام_ در باره آداب مباهله _ :پنجه ات را در پنجه او مى گذارى و سپس مى گويى : «خدايا ! اگر فلانى حقّى را انكار يا به باطلى اقرار كرده است، او را به بلايى از آسمان يا عذابى از جانب خودت گرفتار كن» و هفتاد بار، او را لعنت مى كنى .

الكافى_ به نقل از ابو جميله، از يكى از يارانش _ :هر گاه شخصى حق را انكار كرد ، اگر خواستى با او مباهله كنى ، بگو : «بار الها! اى پروردگار هفت آسمان و اى پروردگار هفت زمين و اى پروردگار عرش بزرگ ! اگر فلانى حق را انكار و بِدان كافر است ، از آسمان بلايى يا عذابى دردناك بر او فرو فرست» .

امام باقر عليه السلام :زمانى كه براى مباهله كردن است ، از طلوع سپيده تا طلوع خورشيد است .

.

ص: 282

الفصل الثاني : احتجاجات أهل البيت عليهم السّلام بقصّة المباهلة2 / 1اِحتِجاجُ الإِمامِ عَلِيٍّ عليه السّلامالإمام زين العابدين عليه السلام :لَمّا كانَ مِن أمرِ أبي بَكرٍ وبَيعَةِ النّاسِ لَهُ وفِعلِهِم بِعَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام ما كانَ ، لَم يَزَل أبو بَكرٍ يُظهِرُ لَهُ الاِنبِساطَ ويَرى مِنهُ انقِباضا ، فَكَبُرَ ذلِكَ عَلى أبي بَكرٍ ، فَأَحَبَّ لِقاءَهُ وَاستِخراجَ ما عِندَهُ ، وَالمَعذِرَةَ إلَيهِ مِمَّا (1) اجتَمَعَ النّاسُ عَلَيهِ وتَقليدِهِم إيّاهُ أمرَ الاُمَّةِ وقِلَّةِ رَغبَتِهِ في ذلِكَ وزُهدِهِ فيهِ ، أتاهُ في وَقتِ غَفلَةٍ وطَلَبَ مِنهُ الخَلوَةَ ، وقالَ لَهُ : وَاللّهِ يا أبَا الحَسَنِ ، ما كانَ هذَا الأَمرُ مُواطَأَةً مِنّي ، ولا رَغبَةً فيما وَقَعتُ فيهِ ، ولا حِرصا عَلَيهِ ، ولا ثِقَةً بِنَفسي فيما تَحتاجُ إلَيهِ الاُمَّةُ ، ولا قُوَّةً لي لِمالٍ ، ولا كَثرَةَ العَشيرِةِ ، ولَا ابتِزازا لَهُ دونَ غَيري ، فَما لَكَ تُضمِرُ عَلَيَّ ما لَم أستَحِقَّهُ مِنكَ ، وتُظهِرُ لِيَ الكَراهَةَ فيما صِرتُ إلَيهِ ، وتَنظُرُ إلَيَّ بِعَينِ السَّأَمَةِ مِنّي ؟ قالَ : فَقالَ لَهُ عليه السلام : فَما حَمَلَكَ عَلَيهِ إذا لَم تَرغَبَ فيهِ ولا حَرَصتَ عَلَيهِ ولا وَثِقتَ بِنَفسِكَ فِي القِيامِ بِهِ ، وبِما يُحتاجُ مِنكَ فيهِ ؟! فَقالَ أبو بَكرٍ : حَديثٌ سَمِعتُهُ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «إنَّ اللّهَ لا يَجمَعُ اُمَّتي عَلى ضَلالٍ» ، ولَمّا رَأَيتُ اجتِماعَهُمُ اتَّبَعتُ حَديثَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، وأَحَلتُ أن يَكونَ اجتِماعُهُم عَلى خِلافِ الهُدى ، وأَعطَيتُهُم قَوَدَ الإِجابَةِ ، ولَو عَلِمتُ أنَّ أحَدا يَتَخَلَّفُ لَامتَنَعتُ . قالَ : فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام : أمّا ما ذَكَرتَ مِن حَديثِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله «إنَّ اللّهَ لا يَجمَعُ اُمّتي عَلى ضَلالٍ» ، أفَكُنتُ مِنَ الاُمَّةِ أو لَم أكُن ؟ قالَ : بَلى . قالَ : وكَذلِكَ العِصابَةُ المُمتَنِعَةُ عَلَيكَ مِن سَلمانَ وعَمّارٍ وأبي ذَرٍّ وَالمِقدادِ وَابنِ عُبادَةَ ومَن مَعَهُ مَنِ الأَنصارِ ؟ قالَ : كُلٌّ مِنَ الاُمَّةِ . فَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام ... فَأَنشُدُكَ بِاللّهِ ، أبي بَرَزَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وبِأَهلِ بَيتي ووُلدي في مُباهَلَةِ المُشرِكينَ مِنَ النَّصارى ، أم بِكَ وبِأَهلِكَ ووُلدِكَ ؟ قالَ : بِكُم ... . (2)

.


1- .في المصدر : «لما» ، والتصويب من بحارالأنوار .
2- .الخصال : ص 548 ح 30 عن أبي سعيد الورّاق عن أبيه عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، الاحتجاج : ج 1 ص 304 ح 53 عن الإمام الصادق عن أبيه عنه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 29 ص 3 ح 1 .

ص: 283

فصل دوم : استدلال هاى اهل بيت عليهم السلام به ماجراى مباهله
2 / 1 استدلال امام على عليه السلام

فصل دوم : استدلال هاى اهل بيت به ماجراى مباهله2 / 1استدلال امام على عليه السلامامام زين العابدين عليه السلام :چون قضيّه ابو بكر پيش آمد و مردم با او بيعت كردند و با على بن ابى طالب عليه السلام آن كردند كه كردند ، ابو بكر پيوسته با ايشان خوش برخوردى مى نمود؛ ولى از او روى ناخوش و دل تنگى مى ديد . اين موضوع بر ابو بكر ناگوار بود و دوست داشت ايشان را خصوصى ملاقات كند و آن را از دل ايشان در آورد و چنين عذر آوَرد مردم كه گِردش را گرفته اند و مسئوليت زمامدارى امّت را به گردنش انداخته اند و خودش به آن، ميل و رغبتى نداشته است . از اين رو، يك بار سرزده نزد ايشان رفت و از ايشان خواست كه با هم تنها باشند ، و گفت : اى ابو الحسن ! به خدا سوگند، اين كار نه با توافق و رضايت من بود ، و نه به آنچه پيش آمد، رغبتى يا آزمندى داشتم ، و نه از سر اعتمادم به خويش در رتق و فتق امور امّت بود ، و نه به خاطر داشتن قدرت مالى و نه برخوردارى از كثرت عشيره، و نه اين كه خواسته باشم آن را از چنگ كسى بربايم . پس چرا از من چيزى را در دل دارى كه سزاوار آن از سوى تو نيستم ، و به خاطر كارى كه به گردن من انداختند، از من ناراحتى و به چشم بيزارى به من مى نگرى ؟ پس به او فرمود : «اگر به آن راغب و آزمند نبودى و به خود اطمينان نداشتى كه بتوانى از عهده اين كار بر آيى و انتظاراتى را كه از تو در اين باره مى رود، بر آورى ، چه چيزى تو را به پذيرفتن آن وا داشت ؟». ابو بكر گفت : حديثى كه از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شنيدم : «خدا امّت مرا بر گم راهى، گرد نمى آورد» و چون اجتماع آنان را ديدم، از حديث پيامبر صلى الله عليه و آله پيروى كردم و گفتم محال است كه آنان بر خلافِ راه درست، هم داستان شوند . از اين رو، عنان پذيرش را به دست آنها دادم . اگر مى دانستم كه [حتّى] يك نفر با آنها نيست ، نمى پذيرفتم . على عليه السلام فرمود : «امّا حديث پيامبر صلى الله عليه و آله كه : خدا امّت مرا بر گم راهى، گرد نمى آورد ، آيا من هم از امّت بودم يا نبودم ؟». ابو بكر گفت : آرى . فرمود : «و همچنين آن گروهى كه تو را نپذيرفتند ، يعنى سلمان و عمّار و ابو ذر و مقداد و ابن عباده و گروه انصار او ؟». گفت : همه اينها جزو امّت اند . على عليه السلام فرمود : «... تو را به خدا سوگند ، آيا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى مباهله با نصاراى مشرك، مرا و همسر مرا و فرزندان مرا بيرون برد، يا تو و همسر و فرزندان تو را ؟». ابو بكر گفت : شما را ... .

.

ص: 284

تاريخ دمشق عن عاصم بن ضمرة وهبيرة وعبّاد بن عبد اللّه الأسدي وعمرو بن واثلة :قالَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ يَومَ الشّورى : وَاللّهِ لَأَحتَجَّنَّ عَلَيهِم بِما لا يَستَطيعُ قُرَشِيُّهُم ولا عَرَبِيُّهُم ولا عَجَمِيُّهُم رَدَّهُ ولا يَقولُ خِلافُهُ . ثُمَّ قالَ لِعُثمانَ بنِ عَفّانَ ولِعَبدِ الرَّحمنِ بنِ عوفٍ وَالزُّبَيرِ ولِطَلحَةَ وسَعدٍ : ... نَشَدتُكُم بِاللّهِ ، هَل فيكُم أحَدٌ أقرَبُ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فِي الرَّحِمِ ، ومَن جَعَلَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله نَفسَهُ ، وَابناهُ أبناءَهُ ، ونِساءَهُ نِساءَهُ ، غَيري ؟ قالوا : اللّهُمَّ لا ! (1)

.


1- .تاريخ دمشق : ج 42 ص 431 ، الصواعق المحرقة : ص 156 نحوه .

ص: 285

تاريخ دمشق_ به نقل از عاصم بن ضمره و هبيره و عبّاد بن عبد اللّه اسدى و عمرو بن واثله _ :على بن ابى طالب در روز شورا گفت : به خدا سوگند، در برابرشان به چيزى استدلال مى كنم كه نه قرشىِ آنان مى تواند آن را رد كند و بر خلافش بگويد ، نه عربشان و نه غير عربشان» . سپس به عثمان بن عفّان و عبد الرحمان بن عوف و زبير و طلحه و سعد فرمود : «... شما را به خدا سوگند مى دهم، آيا در بين شما كسى هست كه در خويشاوندى با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، نزديك تر از من باشد ، و جز من كسى هست كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله او را نفْس خودش ، و فرزندان او را فرزندان خودش ، و زنان او را زنان خودش شمرده كرده باشد ؟». گفتند : نه، به خدا !

.

ص: 286

الأمالي للطوسي عن أبي ذر :إنَّ عَلِيّا عليه السلام وعُثمانَ وطَلحَةَ وَالزُّبَيرَ وعَبدَ الرَّحمنِ بنَ عوفٍ وسَعدَ بنَ أبي وَقّاصٍ ، أمَرَهُم عُمَرُ بنُ الخَطّابِ أن يَدخُلوا بَيتا ويُغلِقوا عَلَيهِم بابَهُ ويَتَشاوَروا في أمِرِهم ، وأَجَّلَهُم ثَلاثَةَ أيّامٍ ، فَإِن تَوافَقَ خَمسَةٌ عَلى قَولٍ واحِدٍ وأَبى رَجُلٌ مِنهُم قُتِلَ ذلِكَ الرَّجُلُ ، وإن تَوافَقَ أربَعَةٌ وأبَى اثنانِ قُتِلَ الاِثنانِ . فَلَمّا تَوافَقوا جَميعا عَلى رَأيٍ واحِدٍ ، قالَ لَهُم عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام : إنّي اُحِبُّ أن تَسمَعوا مِنّي ما أقولُ ، فَإِن يَكُن حَقّا فَاقبَلوهُ ، وإن يَكُن باطِلاً فَأَنكِروهُ . قالوا : قُل . قالَ : أنشُدُكُم بِاللّهِ ... فَهَل فيكُم أحَدٌ أنزَلَ اللّهُ عز و جل فيهِ وفي زَوجَتِهِ ووَلَدَيهِ آيَةَ المُباهَلَةِ ، وجَعَلَ اللّهُ عز و جل نَفسَهُ نَفسَ رَسولِهِ ، غَيري ؟ قالوا : لا . (1)

المسترشد_ في ذِكرِ مُناشَدَةِ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام يَومَ الشّورى _ :هذا عَلِيٌّ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام خَطَبَ يَومَ الشّورى فَعَدَّدَ خِصالاً هذِهِ مِنها ، فَقالَ : ... نَشَدتُكُمُ اللّهَ ، أفيكُم أحَدٌ قالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ يَومَ المُباهَلَةِ ، إذ نَزَلَت «قُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمْ» : أنتَ نَفسي ، غَيري ؟ قالوا : اللّهُمَّ لا ! (2)

الخصال عن مكحول :قالَ أميرُ المُؤمِنينَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام : لَقَد عَلِمَ المُستَحفَظونَ مِن أصحابِ النَّبِيِّ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله أنَّهُ لَيسَ فيهِم رَجُلٌ لَهُ مَنقَبَةٌ إلّا وقَد شَرِكتُهُ فيها وفُضِّلتُهُ ، ولي سَبعونَ مَنقَبَةً لَم يَشرَكني فيها أحَدٌ مِنهُم . قُلتُ : يا أميرَ المُؤمِنينَ فَأَخبِرني بِهِنَّ . فَقالَ عليه السلام : إنَّ أَوَّلَ مَنقَبَةٍ لي أنّي لَم اُشرِك بِاللّهِ طَرفَةَ عَينٍ ... وأَمَّا الرابِعَةُ وَالثَّلاثونَ فَإِنَّ النَّصارَى ادَّعَوا أمرا فَأَنزَلَ اللّهُ عز و جل فيهِ : «فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ» ، فَكانَت نَفسي نَفسَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وَالنِّساءَ فاطِمَةُ عليهاالسلام ، وَالأَبناءَ الحَسَنُ وَالحُسَينُ ، ثُمَّ نَدِمَ القَومُ فَسَأَلوا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله الإِعفاءَ فَأَعفاهُم ، وَالَّذي أنزَلَ التَّوراةَ عَلى موسى وَالفُرقانَ عَلى مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله ! لَو باهَلونا لَمُسِخوا قِرَدَةً وخَنازيرَ . (3)

.


1- .الأمالي للطوسي : ص 545 _ 551 ح 1168 ، بحار الأنوار : ج 31 ص 372 ح 24 نقلاً عن إرشاد القلوب .
2- .المسترشد : ص 354 ح 46 .
3- .الخصال : ص 572 _ 576 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 31 ص 432 ح 2 .

ص: 287

الأمالى، طوسى_ به نقل از ابو ذر _ :عمر بن خطّاب به على عليه السلام و عثمان و طلحه و زبير و عبد الرحمان بن عوف و سعد بن ابى وقّاص دستور داد به اتاقى بروند و در را به روى خود ببندند و در باره تعيين خليفه رايزنى كنند و سه روز به آنان مهلت داد [و گفت : ]اگر پنج نفر بر يك چيز توافق كردند و يك نفرشان نپذيرفت، آن يك نفر كشته شود ، و اگر چهار نفر توافق كردند و دو نفر مخالفت ورزيدند، آن دو نفر كشته شوند . پس چون همگى بر يك نظر هم داستان شدند ، على بن ابى طالب عليه السلام به آنها فرمود : «مايلم سخنى را كه مى گويم ، گوش كنيد . اگر درست بود، آن را بپذيريد و اگر نادرست بود، ردّش كنيد» . گفتند : بگو . فرمود : «شما را به خدا سوگند مى دهم... آيا در ميان شما كسى هست كه خداوند عز و جل آيه مباهله را در باره او و همسرش و دو فرزندش نازل كرده باشد و خداوند عز و جل نفْس او را نفْس پيامبرش قلمداد كرده باشد ، جز من ؟». گفتند : نه .

المسترشد_ در بيان سوگنددهى امير مؤمنان عليه السلام در روز شورا _ :على امير مؤمنان عليه السلام ، در روز شورا به ايراد سخن پرداخت و چيزهايى را بر شمرد . از جمله اين كه فرمود : «... شما را به خدا ، آيا در ميان شما كسى هست كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در روز مباهله ، وقتى آيه «بگو : بياييد پسرانمان و پسرانتان را و زنانمان و زنانتان را و خودمان و خودتان را فرا بخوانيم» نازل شد ، به او _ جز به من _ فرموده باشد : تو خودِ من هستى ؟». گفتند : نه، به خدا !

الخصال_ به نقل از مكحول _ :امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام فرمود : «ياران پيامبر، محمّد صلى الله عليه و آله _ كه حافظان دين او هستند _ ، مى دانند كه در بين آنان هيچ مردى نيست كه امتيازى داشته باشد، مگر اين كه من نيز آن امتياز را دارم و بيشترش را هم دارم ؛ ولى مرا هفتاد امتياز است كه هيچ كس از آنان در آنها با من شريك نيست» . گفتم : اى امير مؤمنان ! مرا از آنها آگاه فرما . فرمود : «نخستين امتيازم، اين است كه من يك چشم به هم زدن نيز به خدا شرك نورزيده ام... و سى و چهارمين امتياز، اين است كه نصارا چيزى را ادّعا كردند و خداوند عز و جل در باره آن، اين آيه را فرو فرستاد : «پس هر كه در اين باره ، پس از دانشى كه تو را حاصل آمده ، با تو محاجّه كرد ، بگو : بياييد پسرانمان و پسرانتان را و زنانمان و زنانتان را و خودمان و خودتان را فرا بخوانيم ، سپس مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم» . خود من ، خود پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بود ، و زنان ، فاطمه عليهاالسلام ، و پسران ، حسن و حسين بودند . سپس آن عدّه (نصارا) پشيمان شدند و از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله خواستند كه آنان را [از مباهله] معاف دارد و پيامبر صلى الله عليه و آله ايشان را معاف داشت . سوگند به آن خدايى كه تورات را بر موسى و فرقان را بر محمّد صلى الله عليه و آله فرو فرستاد ، اگر با ما مباهله كرده بودند، به صورت بوزينه و خوك در مى آمدند» .

.

ص: 288

2 / 2اِحتِجاجُ الإِمامِ الحَسَنِ بنِ عَلِيٍّ عليه السّلامالأمالي للطوسي عن أبي عمر زاذان :لَمّا وادَعَ الحَسَنُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام مُعاوِيَةَ ، صَعِدَ مُعاوِيَةُ المِنبَرَ ، وجَمَعَ النّاسَ فَخَطَبَهُم ، وقالَ : إنَّ الحَسَنَ بنَ عَلِيِّ رَآني لِلخِلافَةِ أهلاً ولَم يَرَ نَفسَهُ لَها أهلاً . وكانَ الحَسَنُ عليه السلام أسفَلَ مِنهُ بِمِرقاةٍ ، فَلَمّا فَرَغَ مِن كَلامِهِ ، قامَ الحَسَنُ عليه السلام فَحَمِدَ اللّهَ تَعالى بِما هُوَ أهلُهُ ، ثُمَّ ذَكَرَ المُباهَلَةَ فَقالَ : فَجاءَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِنَ الأَنفُسِ بِأَبي ، ومِنَ الأَبناءِ بي وبِأَخي ، ومِنَ النِّساءِ بِاُمّي ، وكُنّا أهلَهُ ونَحنُ لَهُ ، وهُوَ مِنّا ونَحنُ مِنهُ . (1)

.


1- .الأمالي للطوسي : ص 559 ح 1173 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 62 ح 12 .

ص: 289

2 / 2 استدلال امام حسن عليه السلام

2 / 2استدلال امام حسن عليه السلامالأمالى، طوسى_ به نقل از ابو عمر زاذان _ :چون حسن بن على عليه السلام با معاويه صلح كرد ، معاويه بر منبر رفت و مردم را جمع كرد و برايشان سخنرانى نمود و گفت : حسن بن على، مرا براى خلافت، شايسته ديد و خودش را شايسته آن نديد . حسن عليه السلام يك پلّه پايين تر از او قرار داشت . چون معاويه سخنش را به پايان برد ، حسن عليه السلام برخاست و خداى متعال را به آنچه شايسته آن است، ستود . سپس از مباهله ياد كرد و فرمود : «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از خودها ، پدرم را آورد ، و از پسران ، من و برادرم را ، و از زنان ، مادرم را . ما خانواده او هستيم . ما متعلّق به اوييم . او از ماست و ما از او اوييم» .

.

ص: 290

2 / 3احتِجاجُ الإِمامِ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السّلامكتاب سليم بن قيس :لَمّا كانَ قَبلَ مَوتِ مُعاوِيَةَ بِسَنَةٍ ، حَجَّ الحُسَينُ بنُ عَلِيٍّ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ وعَبدُ اللّهِ بنُ عَبّاسٍ وعَبدُ اللّهِ بنُ جَعفَرٍ مَعَهُ ، فَجَمَعَ الحُسَينُ عليه السلام بَني هاشِمٍ ؛ رِجالَهُم ونِساءَهُم ومَوالِيَهُم وشيعَتَهُم مَن حَجَّ مِنهُم ، ومِنَ الأَنصارِ مِمَّن يَعرِفُهُ الحُسَينُ عليه السلام وأَهلُ بَيتِهِ ، ثُمَّ أرسَلَ رُسُلاً : لا تَدَعو أحَدا مِمَّن حَجَّ العامَ مِن أصحابِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله المَعروفينَ بِالصَّلاحِ وَالنُّسُكِ إلَا اجمَعوهُم لي ، فَاجتَمَعَ إلَيهِ بِمِنىً أكثَرُ مِن سَبعِمِئَةِ رَجُلٍ وهُم في سُرادِقِهِ ، عامَّتُهُم مِنَ التّابِعينَ ، ونَحوٌ مِن مِئَتَي رَجُلٍ مِن أصحابِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله وغَيرِهِم . فَقامَ فيهِمُ الحُسَينُ عليه السلام خَطيبا ، فَحَمِدَ اللّهَ وأَثنى عَلَيهِ ثُمَّ قالَ : ... أنشُدُكُمُ اللّهَ ، أتَعلَمونَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله حينَ دَعَا النَّصارى مِن أهلِ نَجرانَ إلَى المُباهَلَةِ ، لَم يَأتِ إلّا بِهِ وبِصاحِبَتِهِ وَابنَيهِ ؟ قالوا : اللّهُمَّ نَعَم ! (1)

2 / 4اِحتِجاجُ الإِمامِ موسَى بنِ جَعفَرٍ عليه السّلامالإمام الكاظم عليه السلام_ فِي احتِجاجاتٍ لَهُ مَعَ هارونَ الرَّشيدِ _ :... ثُمَّ قالَ [أيِ الرَّشيدُ] : كَيفَ قُلتُم : «إنّا ذُرِّيَّةُ النَّبِيِ صلى الله عليه و آله » وَالنَّبِيُ صلى الله عليه و آله لَم يُعَقِّب ، وإنَّمَا العَقِبُ لِلذَّكَرِ لا لِلاُنثى ، وأَنتُم وَلَدُ البِنتِ ولا يَكونُ لَها عَقِبٌ ؟ ! فَقُلتُ : ... أعوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيمِ ، بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحيمِ «وَمِن ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَى وَ هَارُونَ وَكَذَلِكَ نَجْزِى الْمُحْسِنِينَ * وَزَكَرِيَّا وَيَحْيَى وَعِيسَى وَإِلْيَاسَ» (2) ، مَن أبو عيسى يا أميرَ المُؤمِنينَ ؟ فَقالَ : لَيسَ لِعيسى أبٌ ! فَقُلتُ : إنَّما ألحَقناهُ بِذرارِيِّ الأَنبِياءِ عليهم السلام مِن طَريقِ مَريَمَ عليهاالسلام ، وكَذلِكَ اُلحِقنا بِذَرارِيِّ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله مِن قِبَلِ اُمِّنا فاطِمَةَ عليهاالسلام . أزيدُكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ ؟ قالَ : هاتِ . قُلتُ : قَولُ اللّهِ عز و جل : « فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ » ، ولَم يَدَّعِ أحَدٌ أنَّهُ أدخَلَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله تَحتَ الكِساءِ عِندَ المُباهَلَةِ لِلنَّصارى إلّا عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ وفاطِمَةَ وَالحَسَنَ وَالحُسَينَ ، فَكانَ تَأويلُ قَولِهِ تَعالى : «أَبْنَاءَنَا» الحَسَنَ وَالحُسَينَ ، «وَنِسَاءَنَا» فاطِمَةَ ، «وَأَنفُسَنَا» عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليهم السلام . (3)

.


1- .كتاب سليم بن قيس : ج 2 ، ص 788 _ 791 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 181 .
2- .الأنعام : 84 و 85 .
3- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 84 ح 9 ، الاختصاص : ص 56 نحوه ، الاحتجاج : ج 2 ص 339 ح 271 ، بحار الأنوار : ج 96 ص 240 ح 4 .

ص: 291

2 / 3 استدلال امام حسين عليه السلام
2 / 4 استدلال امام كاظم عليه السلام

2 / 3استدلال امام حسين عليه السلامكتابُ سُلَيم بن قيس :يك سال پيش از مرگ معاويه ، حسين بن على _ كه درودهاى خدا بر او باد _ به همراه عبد اللّه بن عبّاس و عبد اللّه بن جعفر به حج رفت و بنى هاشم را ، از مرد و زن و دوستاران و پيروان آنها كه به حج آمده بودند ، و از انصار كه حسين عليه السلام و اهل بيت او را مى شناختند ، گرد آورد . سپس فرستادگانى روانه كرد و به آنان فرمود : «تمام ياران پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را كه به پاكى و زهد معروف اند و امسال به حج آمده اند، برايم گرد آوريد» . پس ، بيش از هفتصد مرد كه عموماً از تابعيان بودند و حدود دويست مرد از صحابيان پيامبر صلى الله عليه و آله و غير آنان ، در مِنا در سراپرده او جمع شدند . حسين عليه السلام در ميان آنان به سخنرانى ايستاد و حمد و ثناى الهى را به جا آورد و سپس فرمود : «... شما را به خدا سوگند، آيا مى دانيد [و قبول داريد] كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وقتى نصاراى اهل نجران را به مباهله فرا خواند ، كسى جز او (على) و همسر او و دو پسر او را نياورد ؟». همگى گفتند : آرى، به خدا .

2 / 4استدلال امام كاظم عليه السلامامام كاظم عليه السلام_ در احتجاجش با هارون الرشيد _ :رشيد گفت : چگونه مى گوييد : ما ذريّه پيامبر صلى الله عليه و آله هستيم، در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله نسلى از خود بر جاى نگذاشت ؟ نسل انسان از فرزند پسر است نه دختر ، و شما فرزند دختر هستيد و دختر، نسل ندارد . گفتم : ... به خدا پناه مى برم از شيطانِ رانده شده . به نام خداى مهرگستر مهربان. «و از ذريّه اوست داوود و سليمان و ايّوب و يوسف و موسى و هارون ، و اين گونه ، نيكو كاران را پاداش مى دهيم ، و نيز زكريّا و يحيى و عيسى و الياس» . پدر عيسى كيست، اى امير مؤمنان ؟ هارون گفت : عيسى پدرى ندارد ! گفتم : ما او را از طريق مريم عليهاالسلام به فرزندان پيامبران، ملحق كرده ايم . به همين ترتيب، ما نيز از طريق مادرمان فاطمه عليهاالسلام به ذريّه پيامبر صلى الله عليه و آله ، ملحق شده ايم . باز هم دليل بياورم، اى امير مؤمنان ؟ هارون گفت : بياور . گفتم : اين سخن خداى عز و جل كه : «پس هر كه در اين باره ، پس از دانشى كه تو را حاصل آمده ، با تو محاجّه كرد، بگو : بياييد پسرانمان و پسرانتان را و زنانمان و زنانتان را و خودمان و خودتان را فرا بخوانيم ، سپس مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم» . هيچ كس ادّعا نكرده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله در هنگام مباهله با نصارا، كسى جز على بن ابى طالب و فاطمه و حسن و حسين را به زير ردا برد . پس مراد از «پسرانمان» در اين آيه، حسن و حسين اند ، و مراد از «زنانمان»، فاطمه و مراد از «خودمان»، على بن ابى طالب عليه السلام است .

.

ص: 292

2 / 5اِحتِجاجُ الإِمامِ عَلِيِّ بنِ موسى عليه السّلامعيون أخبار الرضا عليه السلام عن الريّان بن الصلت :حَضَرَ الرِّضا عليه السلام مَجلِسَ المَأمونِ بِمَروَ ، وقَدِ اجتَمَعَ في مَجلِسِهِ جَماعَةٌ مِن عُلَماءِ أهلِ العِراقِ وخُراسانَ . فَقالَ المَأمونُ : أخبِروني عَن مَعنى هذِهِ الآيَةِ : « ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا » (1) ، فَقالَتِ العُلَماءُ : أرادَ اللّهُ عز و جل بِذلِكَ الاُمَّةَ كُلَّها . فَقالَ المَأمونُ : ما تَقولُ يا أبَا الحَسَنِ ؟ فَقالَ الرِّضا عليه السلام : لا أقولُ كَما قالوا ، ولكِنّي أقولُ : أرادَ اللّهُ عز و جل بِذلِكَ العِترَةَ الطّاهِرَةَ . فَقالَ المَأمونُ : وكَيفَ عَنَى العِترَةَ مِن دونِ الاُمَّةِ ؟ فَقالَ لَهُ الرِّضا عليه السلام : إنَّهُ لَو أرادَ الاُمَّةَ لَكانَت أجمَعُها فِي الجَنَّةِ ، لِقَولِ اللّهِ عز و جل : « فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ وَ مِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سَابِقٌ بِالْخَيْرَاتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ » (2) ، ثُمَّ جَمَعَهُم كُلَّهُم فِي الجَنَّةِ فَقالَ عز و جل : « جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ » (3) الآيَةَ ، فَصارَتِ الوِراثَةُ لِلعِترَةِ الطّاهِرَةِ لا لِغَيرِهِم . فَقالَ المَأمونُ : مَنِ العِترَةُ الطّاهِرَةُ ؟ فَقالَ الرِّضا عليه السلام : الَّذينَ وَصَفَهُمُ اللّهُ في كِتابِهِ ، فَقالَ عز و جل : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا » (4) ، وهُمُ الَّذينَ قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : «إنّي مُخَلِّفٌ فيكُمُ الثَّقَلَينِ : كِتابَ اللّهِ وعِترَتي أهلَ بَيتي ، ألا وإنَّهُما لَن يَفتَرِقا حَتّى يَرِدا عَلَيَّ الحَوضَ ، فَانظُروا كَيفَ تُخَلِّفُونّي فيهِما ، أيُّهَا النّاسُ! لا تُعَلِّموهُم فَإِنَّهُم أعلَمُ مِنكُم» . قالَتِ العُلَماءُ : أخبِرنا يا أبَا الحَسَنِ عَنِ العِترَةِ ، أهُمُ الآلُ أم غَيرُ الآلِ ؟ فَقالَ الرِّضا عليه السلام : هُمُ الآلُ . فَقالَتِ العُلَماءُ : فَهذا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يُؤثَرُ عَنهُ أنَّهُ قالَ : «اُمَّتي آلي» ، وهؤُلاءِ أصحابُهُ يَقولونَ بِالخَبَرِ المُستَفاضِ الَّذي لا يُمكِنُ دَفعُهُ : آلُ مُحَمَّدٍ اُمَّتُهُ . فَقالَ أبُو الحَسَنِ عليه السلام : أخبِروني ، فَهَل تَحرُمُ الصَّدَقَةُ عَلَى الآلِ ؟ فَقالوا : نَعَم . قالَ : فَتَحرُمُ عَلَى الاُمَّةِ ؟ قالوا : لا . قالَ : هذا فَرقُ ما بَينَ الآلِ وَالاُمَّةِ . وَيحَكُم! أينَ يُذهَبُ بِكُم ، أضَرَبتُم عَنِ الذِّكرِ صَفحا أم أنتُم قَومٌ مُسرِفونَ (5) ؟! أما عَلِمتُم أنَّهُ وَقَعَتِ الوِراثَةُ وَالطَّهارَةُ عَلَى المُصطَفَينِ المُهتَدينَ دونَ سائِرِهِم ؟ قالوا : ومِن أينَ يا أبَا الحَسَنِ ؟ فَقالَ : مِن قَولِ اللّهِ جَلَّ وعَزَّ : « وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا وَ إِبْرَاهِيمَ وَ جَعَلْنَا فِى ذُرِّيَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الْكِتَابَ فَمِنْهُم مُّهْتَدٍ وَ كَثِيرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ » (6) ، فَصارَت وِراثَةُ النُّبُوَّةِ وَالكِتابِ لِلمُهتَدينَ دونَ الفاسِقينَ ، أما عَلِمتُم أنَّ نوحا حينَ سَأَلَ رَبَّهُ عز و جل « فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِى مِنْ أَهْلِى وَ إِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَ أَنتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ » (7) وذلِكَ أنَّ اللّهَ عز و جل وَعَدَهُ أن يُنجِيَهُ وأَهلَهُ ، فَقالَ رَبُّهُ عز و جل : «يَانُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ فَلَا تَسْئلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّى أَعِظُكَ أَن تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ » (8) ؟ فَقالَ المَأمونُ : هَل فَضَّلَ اللّهُ العِترَةَ عَلى سائِرِ النّاسِ ؟ فَقالَ أبُو الحَسَنِ عليه السلام : إنَّ اللّهَ عز و جل أبانَ فَضلَ العِترَةِ عَلى سائِرِ النّاسِ في مُحكَمِ كِتابِهِ. فَقالَ لَهُ المَأمونُ : أينَ ذلِكَ مِن كِتابِ اللّهِ ؟ فَقالَ لَهُ الرِّضا عليه السلام : في قَولِ اللّهِ عز و جل : «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى ءَادَمَ وَنُوحًا وَءَالَ إِبْرَاهِيمَ وَءَالَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ * ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ » (9) ، وقالَ عز و جل في مَوضِعٍ آخَرَ : «أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا ءَاتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ ءَاتَيْنَا ءَالَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَءَاتَيْنَاهُم مُّلْكًا عَظِيمًا » (10) . ثُمَّ رَدَّ المُخاطَبَةَ في أثَرِ هذِهِ إلى سائِرِ المُؤمِنينَ ، فَقالَ : «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِى الْأَمْرِ مِنكُمْ » (11) ؛ يَعنِي الَّذينَ قَرَنَهُم بِالكِتابِ وَالحِكمَةِ وحُسِدوا عَلَيهِما ، فَقَولُهُ عز و جل : «أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا ءَاتَاهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ ءَاتَيْنَا ءَالَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَءَاتَيْنَاهُم مُّلْكًا عَظِيمًا » ؛ يَعنِي الطّاعَةَ لِلمُصطَفَينِ الطّاهِرينَ ، فَالمُلكُ هاهُنا هُوَ الطّاعَةُ لَهُم . فَقالَتِ العُلَماءُ : فَأَخبِرنا هَل فَسَّرَ اللّهُ عز و جل الاِصطِفاءَ فِي الكِتابِ ؟ فَقالَ الرِّضا عليه السلام : فَسَّرَ الاِصطِفاءَ فِي الظّاهِرِ سِوَى الباطِنِ فِي اثنَي عَشَرَ مَوطِنا ومَوضِعا ، فَأَوَّلُ ذلِكَ قَولُهُ عز و جل : «وَ أَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ » (12) ورَهطَكَ (13) المُخلِصينَ ، هكَذا في قِراءَةِ اُبَيِّ بنِ كَعبٍ ، وهِيَ ثابِتَةٌ في مُصحَفِ عَبدِ اللّهِ بنِ مَسعودٍ ، وهذِهِ مَنزِلَةٌ رَفيعَةٌ وفَضلٌ عَظيمٌ وشَرَفٌ عالٍ ، حينَ عَنَى اللّهُ عز و جلبِذلِكَ الآلَ ، فَذَكَرَهُ لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَهذِهِ واحِدَةٌ . وَالآيَةُ الثّانِيَةُ فِي الاصطِفاءِ قَولُهُ عز و جل : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا » (14) ، وهذَا الفَضلُ الَّذي لا يَجهَلُهُ أحَدٌ إلّا مُعانِدٌ ضالٌّ ؛ لِأَنَّهُ فَضَّلَ بَعدَ طَهارَةٍ تُنتَظَرُ ، فَهذِهِ الثّانِيَةُ . وأمَّا الثّالِثَةُ فَحينَ مَيَّزَ اللّهُ الطّاهِرينَ مِن خَلقِهِ ، فَأَمَرَ نَبِيَّهُ صلى الله عليه و آله بِالمُباهَلَةِ بِهِم في آيَةِ الاِبتهِالِ ، فَقالَ عز و جل : يا مُحَمَّدُ «فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ » (15) ، فَبَرَّزَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله عَلِيّا وَالحَسَنَ وَالحُسَينَ وفاطِمَةَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِم ، وقَرَنَ أنفُسَهُم بِنَفسِهِ ، فَهَل تَدرونَ ما مَعنى قَولِهِ عز و جل : «وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمْ» ؟ قالَتِ العُلَماءُ : عَنى بِهِ نَفسَهُ . فَقالَ أبُو الحَسَنِ عليه السلام : غَلِطتُم ، إنَّما عَنى بِها عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام ، ومِمّا يَدُلُّ عَلى ذلِكَ قَولُ النَّبِيِ صلى الله عليه و آله حينَ قالَ : «لَيَنتَهِيَنَّ بَنو وَليعَةَ أو لَأَبعَثَنَّ إلَيهِم رَجُلاً كَنَفسي» ؛ يَعني عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام ، وعَنى بِالأَبناءِ الحَسَنَ وَالحُسَينَ عليهماالسلام ، وعَنى بِالنِّساءِ فاطِمَةَ عليهاالسلام 16 ، فَهذِهِ خُصوصِيَّةٌ لا يَتَقَدَّمُهُم فيها أحَدٌ ، وفَضلٌ لا يَلحَقُهُم فيهِ بَشَرٌ ، وشَرَفٌ لا يَسبِقُهُم إلَيهِ خَلقٌ ، إذ جَعَلَ نَفسَ عَلِيٍ عليه السلام كَنَفسِهِ ، فَهذِهِ الثّالِثَةُ ... . 17

.


1- .فاطر : 32 .
2- .فاطر : 33 .
3- .الأحزاب : 33 .
4- .اقتباس من قوله تعالى في سورة الزخرف الآية 5 .
5- .الحديد : 26 .
6- .هود : 45 .
7- .هود : 46 .
8- .آل عمران : 33 و 34 .
9- .النساء : 54 .
10- .النساء : 59 .
11- .الشعراء : 214 .
12- .رَهطُ الرجلِ : قومه وقبيلته (الصحاح : ج 3 ص 1128 «رهط») .
13- .آل عمران : 61 .
14- .ليس في الأمالي : «وعنى بالأبناء الحسن والحسين عليهماالسلام وعنى بالنساء فاطمة عليهاالسلام» واللفظ فيه بعده هكذا : «فهذه خصوصية لا يتقدّمه فيها أحد ، وفضل لا يلحقه فيه بشر ، وشرف لا يسبقه إليه خلق أن جعل نفس علي كنفسه» .
15- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 1 ص 229 _ 232 ح 1 ، الأماليللصدوق : ص 615 ح 843 ، تحف العقول : ص 425 نحوه ، بحار الأنوار : ج 25 ص 220 ح 20 .

ص: 293

2 / 5 استدلال امام رضاعليه السلام

2 / 5استدلال امام رضا عليه السلامعيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از ريّان بن صلت _ :امام رضا عليه السلام در مرو به مجلس مأمون _ كه گروهى از علماى عراق و خراسان در آن گرد آمده بودند _ ، وارد شد . مأمون گفت : معناى اين آيه را به من بگوييد : «سپس كتاب را به كسانى از بندگانمان كه آنان را برگزيده بوديم ، ميراث داديم» . علما گفتند : مراد خداوند عز و جل از آن، تمام امّت است . مأمون گفت : شما چه مى گويى، اى ابو الحسن ؟ امام رضا عليه السلام فرمود : «من سخن آنان را نمى گويم ؛ بلكه مى گويم : مراد خداوند عز و جلاز آن، عترت پاك [پيامبر صلى الله عليه و آله ] اند» . مأمون گفت : به چه دليل ، مقصودش فقط عترت است، نه امّت ؟ امام رضا عليه السلام فرمود : «اگر مرادش تمام امّت باشد، همه آنها اهل بهشت بودند؛ زيرا خداوند عز و جلمى فرمايد : «برخى از آنان به خود ستم مى كنند ، برخى شان ميانه رو هستند و برخى شان به اذن خدا در نيكى ها پيشتازند . اين است آن فضل بزرگ» . سپس همه آنان را اهل بهشت قرار داده و فرموده است : «بهشت هاى جاودانى كه در آنها وارد مى شوند و در آنها با دستبندهايى از طلا زيور مى يابند» تا آخر آيه . پس ، وراثت، مختصّ عترت است و ديگران از آن بهره اى ندارند» . مأمون گفت : عترت پاك، چه كسانى هستند ؟ امام رضا عليه السلام فرمود : «همان كسانى كه خداوند عز و جل در كتابش در وصف ايشان فرموده است : «خدا در حقيقت ، مى خواهد از شما خاندان، پليدى را ببرد و شما را پاك پاك گرداند» ، و همان كسانى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : من در ميان شما دو چيز گران سنگ از خود بر جاى مى گذارم : كتاب خدا و عترتم ، يعنى اهل بيتم . آگاه باشيد كه اين دو هرگز از يكديگر جدا نمى شوند، تا آن كه در كنار حوض، بر من وارد شوند . پس مراقب باشيد كه پس از من با آن دو، چگونه رفتار مى كنيد . اى مردم ! به آنان چيزى نياموزيد ؛ زيرا آنها از شما داناترند » . علما گفتند : اى ابو الحسن ! از عترت به ما بگو . آيا عترت، همان آل است يا غير آل ؟ امام رضا عليه السلام فرمود : «همان آل است» . علما گفتند : امّا از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روايت شده است كه فرمود : «امّت من، آل من اند» و طبق خبر متواتر غير قابل رد ، اصحاب او نيز مى گويند : آل محمّد، امّت اويند . امام رضا عليه السلام فرمود : «به من بگوييد كه آيا صدقه (زكات) بر آل، حرام است ؟». گفتند : بله . فرمود : «آيا بر امّت، حرام است ؟». گفتند : نه . فرمود : «اين، فرق ميان آل و امّت است . واى بر شما ! به كجا برده مى شويد ؟ آيا از قرآن روى گردان شده ايد، يا كه شما مردمانى زياده رويد ؟ آيا نمى دانيد كه وراثت و طهارت، تنها به برگزيدگانِ ره يافته تعلّق گرفت، نه ديگران ؟» . علما گفتند : به چه دليل، اى ابو الحسن ؟ فرمود : به دليل سخن خداى عز و جل : «و هر آينه ما نوح و ابراهيم را فرستاديم و پيامبرى و كتاب را در نسل آن دو قرار داديم . پس برخى از ايشان ره يافته اند و بيشترشان گم راه اند» . پس ارث بردن نبوّت و كتاب، متعلّق به ره يافتگان است و گم راهان را از آن بهره اى نيست . مگر نمى دانيد كه وقتى نوح از پروردگار توانا و بزرگش درخواست كرد «و گفت : پروردگارم ! پسرم جزو خانواده من است و وعده تو هم حق است و تو بهترينِ داورانى» _ چون خداوند عز و جل به نوح وعده داده بود كه او و خانواده اش را نجات دهد _ ، خداوند عز و جل فرمود : «اى نوح ! او از خانواده تو نيست . او كارى ناشايست است . پس چيزى را كه نمى دانى، از من درخواست مكن . من به تو اندرز مى دهم كه مبادا از نادانان باشى» ؟» . مأمون گفت : آيا خدا عترت را بر ديگر مردمان، برترى داده است ؟ امام رضا عليه السلام فرمود : «خداى عز و جل برترى عترت بر ديگر مردمان را در كتاب استوارش بيان فرموده است» . مأمون گفت : در كجاى كتاب خداست ؟ امام رضا عليه السلام فرمود : «در آيه شريف : «خدا آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر جهانيان برگزيد ؛ نسلى كه يكى از ديگرى است و البته خدا شنوا و داناست» ، و در جايى ديگر فرموده است : «بلكه به مردم ، به خاطر امتيازى كه خدا به آنان داده است، رشك مى برند . ما به خاندان ابراهيم، كتاب و حكمت داديم و به آنان مُلكى بزرگ بخشيديم» . سپس در پى آن ، خطاب را متوجّه ديگر مؤمنان كرده و فرموده است : «اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! خدا را اطاعت كنيد و از پيامبر و اولو الأمر خود، فرمان بريد» . مقصودش از اولو الأمر ، همان كسانى هستند كه آنان را كتاب و حكمت داده و به خاطر اين دو ، مورد رشك واقع شده اند . پس آيه شريف: «بلكه به مردم، به خاطر امتيازى كه خدا به آنان داده است ، رشك مى برند . ما به خاندان ابراهيم، كتاب و حكمت داديم و به آنان ملكى بزرگ بخشيديم» ، به معناى اطاعت از برگزيدگان پاك است؛ زيرا ملك در اين جا، همان اطاعت كردن از ايشان است» . علما گفتند : به ما بفرما كه آيا خداى عز و جل اين برگزيدگى [عترت] را در قرآن، بيان نموده است ؟ امام رضا عليه السلام فرمود : «در ظاهر [قرآن]، اين برگزيدگى را در دوازده جا و موضع بيان نموده ، و اين، غير از مواردى است كه در باطن آن آمده است . نخستين مورد آن، اين سخن خداست: «و عشيره نزديكت را هشدار ده» و خويشان بااخلاصت را . در قرائت اُبَىّ بن كعب، اين گونه است [يعنى با اضافه «و خويشان بااخلاصت را»] . اين جمله در مصحف عبد اللّه بن مسعود نيز وجود داشته است و اين، جايگاهى والا و امتيازى بزرگ و شرافتى عظيم است؛ چرا كه خداوند عز و جل با اين كلام، «آل» را قصد كرد و آن را براى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ذكر نمود . اين ، يكى . آيه دوم در باره برگزيدگى ، اين سخن خداى عز و جل است : «جز اين نيست كه خدا مى خواهد پليدى را از شما خاندان ببرد و شما را پاك پاك گرداند» . اين نيز امتيازى است كه هيچ كس آن را انكار نمى كند، مگر شخصى كه معاند و گم راه باشد؛ چون او با وجود چنين پاكى و طهارتى، [ديگرى را] برترى داده است . اين ، دوم . و آيه سوم ، وقتى خداوند، پاكان خلق خود را متمايز ساخت ، در آيه مباهله به پيامبرش دستور داد كه همراه آنان مباهله كند و فرمود : اى محمّد! «هر كس در باره آن ، پس از آن كه تو را دانش حاصل آمد ، محاجّه كرد ، بگو : بياييد پسرانمان و پسرانتان را و زنانمان و زنانتان را و خودمان و خودتان را فرا بخوانيم، سپس مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم» . پيامبر صلى الله عليه و آله ، على و حسن و حسين و فاطمه _ كه درودهاى خدا بر آنان باد _ را بيرون آورد و آنها را در كنار خود قرار داد . آيا مى دانيد معناى سخن او عز و جل : «خودمان و خودتان» چيست ؟». علما گفتند : مقصودش خودِ اوست . ابو الحسن عليه السلام فرمود : «اشتباه مى كنيد ؛ بلكه مقصودش از آن، على بن ابى طالب عليه السلام است . دليل بر اين مطلب ، سخن پيامبر صلى الله عليه و آله است ، آن جا كه فرمود : يا بنى وليعه دست از اين كارها بر مى دارند، يا مردى را سوى آنان گسيل مى دارم كه همانند خود من است؟ و مقصود ايشان، على بن ابى طالب عليه السلام بود . مراد از پسران [در اين آيه شريف] هم حسن و حسين اند و مراد از زنان ، فاطمه است . اين ويژگى است كه هيچ كس در آن بر ايشان پيشى نمى گيرد ، و امتيازى است كه هيچ بشرى در آن به پاى آنان نمى رسد ، و شرافتى است كه هيچ مخلوقى در آن بر ايشان پيش دستى نمى كند؛ زيرا نفْس على را همچون نفْس خودش قرار داده است . اين ، سوم است...».

.

ص: 294

. .

ص: 295

. .

ص: 296

. .

ص: 297

. .

ص: 298

. .

ص: 299

. .

ص: 300

الفصول المختارة :قالَ المَأمونُ يَوما لِلرِّضا عليه السلام : أخبِرني بِأَكبَرِ فَضيلَةٍ لِأَميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام يَدُلُّ عَلَيهَا القُرآنُ ؟ قالَ : فَقالَ لَهُ الرِّضا عليه السلام : فَضيلَتُهُ فِي المُباهَلَةِ ؛ قالَ اللّهُ جَلَّ جَلالُهُ : « فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ » ، فَدَعا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله الحَسَنَ وَالحُسَينَ عليهماالسلام فَكانَا ابنَيهِ ، ودَعا فاطِمَةَ عليهاالسلامفَكانَت في هذَا المَوضِعِ نِساءَهُ ، ودَعا أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام فَكانَ نَفسَهُ بِحُكمِ اللّهِ عز و جل ، وقَد ثَبَتَ أنَّهُ لَيسَ أحَدٌ مِن خَلقِ اللّهِ سُبحانَهُ أجَلَّ مِن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وأَفضَلَ ، فَوَجَبَ أن لا يَكونَ أحَدٌ أفضَلَ مِن نَفسِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِحُكمِ اللّهِ عز و جل . قالَ : فَقالَ لَهُ المَأمونُ : ألَيسَ قَد ذَكَرَ اللّهُ الأَبناءَ بِلَفظِ الجَمعِ ، وإنَّما دَعا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ابنَيهِ خاصَّةً ، وذَكَرَ النِّساءَ بِلَفظِ الجَمعِ وإنَّما دَعا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ابنَتَهُ وَحدَها ، فَلِمَ لا جازَ أن يَذكُرَ الدُّعاءَ لِمَن هُوَ نَفسَهُ ويَكونَ المُرادُ نَفسَهُ فِي الحَقيقَةِ دونَ غَيرِهِ ، فَلا يَكونُ لِأَميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام ما ذَكَرتَ مِنَ الفَضلِ ؟ قالَ : فَقالَ لَهُ الرِّضا عليه السلام : لَيسَ بِصَحيحٍ ما ذَكَرتَ يا أميرَ المُؤمِنينَ ، وذلِكَ أنَّ الدّاعِيَ إنَّما يَكونُ داعِيا لِغَيرِهِ كَما يَكونُ الآمِرُ آمِرا لِغَيرِهِ ، ولا يَصِحُّ أن يَكونَ داعِيا لِنَفسِهِ فِي الحَقيقَةِ كَما لا يَكونُ آمِرا لَها فِي الحَقيقَةِ ، وإذا لَم يَدعُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله رَجُلاً فِي المُباهَلَةِ إلّا أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام ، فَقَد ثَبَتَ أنَّهُ نَفسُهُ الَّتي عَناهَا اللّهُ تَعالى في كِتابِهِ ، وجَعَلَ حُكمَهُ ذلِكَ في تَنزيلِهِ . قالَ : فَقالَ المَأمونُ : إذا وَرَدَ الجَوابَ سَقَطَ السُّؤالُ . (1)

.


1- .الفصول المختارة : ص 38 ، بحار الأنوار : ج 10 ص 350 ح 10 .

ص: 301

الفصول المختارة :روزى مأمون به امام رضا عليه السلام گفت : بزرگ ترين فضيلت امير مؤمنان [على عليه السلام ] كه قرآن بر آن دلالت دارد ، چيست ؟ امام رضا عليه السلام به او فرمود : «فضيلت مباهله اش . خداوند عز و جل فرمود : «پس هر كس كه در اين باره ، پس از دانشى كه تو را حاصل آمده ، با تو محاجّه كرد ، بگو : بياييد پسرانمان و پسرانتان را و زنانمان و زنانتان را و خودمان و خودتان را فرا بخوانيم ، سپس مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم» . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، حسن و حسين عليهماالسلامرا فرا خواند . پس اين دو، پسران اويند ، و فاطمه عليهاالسلام را فرا خواند . پس در اين جا مراد از زنانش اوست ، و امير مؤمنان عليه السلام را فرا خواند . پس به حكم خدا، امير مؤمنان عليه السلام ، نفْس پيامبر صلى الله عليه و آله است . از طرفى مى دانيم كه هيچ يك از خلق خداوند سبحان، بزرگ تر و برتر از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نيست . پس لازم است كه هيچ كس برتر از نفْس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نباشد ، به حكم خدا» . مأمون گفت : آيا نه اين است كه خداوند، عبارت «پسران» را به صورت جمع، ذكر فرمود ، و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به طور خاص، دو پسرش را فرا خواند ، و «زنان» را نيز به صورت جمع آورد و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فقط دخترش را فرا خواند؟ پس چرا جايز نباشد كه فرا بخواند و خودش را بخواند و مرادش هم در حقيقت، خود او باشد و نه كسى ديگر ؟ بنا بر اين ، فضيلتى را كه گفتى ، به امير مؤمنان، مربوط نمى شود . امام رضا عليه السلام به او فرمود : «آنچه گفتى، درست نيست، اى امير مؤمنان؛ زيرا فرا خواننده ، در حقيقت ، كسى جز خود را فرا مى خواند، چنان كه فرمان دهنده به كسى جز خود، فرمان مى دهد و درست نيست كه در حقيقت، خودش را فرا بخواند، چنان كه فرمان دهنده نمى تواند فرمان دهنده به خودش باشد . و چون پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در مباهله، مردى جز امير مؤمنان عليه السلام را فرا نخواند، ثابت مى شود كه مقصود از «خود» كه خداوند متعال در كتابش فرموده، امير مؤمنان عليه السلام است ، و حكم آن را در تنزيلش قرار داد» . مأمون گفت : چون جواب آمد، سؤال رخت بر مى بندد .

.

ص: 302

طرائف المقال :إنَّ المَأمونَ قالَ لِلرِّضا عليه السلام : مَا الدَّليلُ عَلى خِلافَةِ جَدِّكَ [عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ] ؟ قالَ عليه السلام : «أَنفُسَنَا» ، فَقالَ المَأمونُ : لَولا «نِسَاءَنَا» ! فَقالَ الرِّضا عليه السلام : لَولا «أَبْنَاءَنَا» ! فَسَكَتَ المَأمونُ (1) . (2)

.


1- .قال العلّامة الطباطبائي في بيان هذا الحديث : قوله عليه السلام : آية «أَنفُسَنَا» ، يريد أنّ اللّه جعل نفس عليّ عليه السلام كنفس نبيّه صلى الله عليه و آله ، وقوله : «لولا نساءنا» معناه : أنّ كلمة «نِسَاءَنَا» في الآية دليل على أنّ المراد بالأنفس الرجال ، فلا فضيلة فيه حينئذٍ ، وقوله عليه السلام : «لولا أبناءنا» معناه : أنّ وجود «أَبْنَاءَنَا» فيها يدلّ على خلافه ؛ فإنّ المراد بالأنفس لو كان هو الرجال لم يكن مورد لذكر الأبناء (الميزان في تفسير القرآن : ج 3 ص 230) .
2- .طرائف المقال : ج 2 ص 302 .

ص: 303

طرائف المقال :مأمون به امام رضا عليه السلام گفت : دليل بر خلافت جدّت [على بن ابى طالب ]چيست ؟ فرمود : «كلمه خودمان » . مأمون گفت : البتّه اگر كلمه «زنانمان» نبود ! امام رضا عليه السلام فرمود : «البتّه اگر كلمه پسرانمان نبود !» . مأمون، سكوت كرد . (1)

.


1- .علّامه طباطبايى قدس سره در توضيح اين حديث مى فرمايد : مراد امام عليه السلام از اين كه فرمود : «كلمه خودمان »، اين است كه خداوند، خودِ على عليه السلام را همانند خودِ پيامبرش قرار داده است و مراد مأمون از جمله : «اگر كلمه زنانمان نبود» ، اين است كه كلمه «زنانمان» در آيه دليل آن است كه مراد از «خودها» مردان اند . بنا بر اين ، فضيلتى در آن براى امير مؤمنان نيست ، و جمله امام عليه السلام كه : «اگر كلمه پسرانمان نبود» ، معنايش اين است كه وجود «پسرانمان» در اين آيه، بر خلاف نظر مأمون دلالت دارد ؛ زيرا اگر مراد از «خودها» مردان باشند ، آوردن كلمه «پسرانمان» مورد نداشت [چرا كه كلمه «خودمان» در صورتى كه به معناى مردان باشد ، شامل حسنين هم مى شود و ديگر ذكر «پسرانمان» لزومى نداشت (الميزان فى تفسير القرآن: ج 3 ص 230) .

ص: 304

الفصل الثالث : نماذج من مباهلات غير أهل البيت عليهم السّلامالملهوف :قالَ الرّاوي : وخَرَجَ بُرَيرُ بنُ خُضَيرٍ _ وكانَ زاهِدا عابِدا _ فَخَرَج إلَيهِ يَزيدُ بنُ مَعقِلٍ ، وَاتَّفَقا عَلَى المُباهَلَةِ إلَى اللّهِ في أن يَقتُلَ المُحِقُّ مِنهُمَا المُبطِلَ ، فَتَلاقَيا فَقَتَلَهُ بُرَيرٌ . (1)

رجال النجاشي :مُحَمَّدُ بنُ أحمَدَ بنِ عَبدِ اللّهِ بنِ قُضاعَةَ بنِ صَفوانَ بنِ مِهرانَ الجَمّالِ ، مَولى بَني أسَدٍ ، أبو عَبدِ اللّهِ ، شَيخُ الطّائِفَةِ ، ثِقَةٌ فَقيهٌ فاضِلٌ ، وكانَت لَهُ مَنزِلَةٌ مِنَ السُّلطانِ ، كانَ أصلُها أنَّهُ ناظَرَ قاضِيَ المَوصِلِ فِي الإِمامَةِ بَينَ يَدَيِ ابنِ حَمدانَ ، فَانتَهَى القَولُ بَينَهُما إلى أن قالَ لِلقاضي : تُباهِلُني ؟ فَوَعَدَهُ إلى غَدٍ ، ثُمَّ حَضَرُوا فَباهَلَهُ وجَعَلَ كَفَّهُ في كَفِّهِ ، ثُمَّ قاما مِنَ المَجلِسِ . وكانَ القاضي يَحضُرُ دارَ الأَميرِ ابنِ حَمدانَ في كُلِّ يَومٍ ، فَتَأَخَّرَ ذلِكَ اليَومَ ومِن غَدِهِ ، فَقالَ الأَميرُ : اِعرِفوا خَبَرَ القاضي ! فَعادَ الرَّسولُ فَقالَ : إنَّهُ مُنذُ قامَ مِن مَوضِعِ المُباهَلَةِ حُمَّ وَانتَفَخَ الكَفُّ الَّذي مَدَّهُ لِلمُباهَلَةِ وقَدِ اسوَدَّت ، ثُمَّ ماتَ مِنَ الغَدِ . فَانتَشَرَ لِأَبي عَبدِ اللّهِ الصَّفوانِيِّ بِهذا ذِكرٌ عِندَ المُلوكِ ، وحُظِيَ مِنهُم وكانَت لَهُ مَنزِلَةٌ . (2)

الغيبة للطوسي عن أبي عليّ بن همّام :أنفَذَ مُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍّ الشَّلمَغانِيُّ العَزاقِرِيُّ إلَى الشَّيخِ الحُسَينِ بنِ روحٍ ؛ يَسأَلُهُ أن يُباهِلَهُ ، وقالَ : أنَا صاحِبُ الرَّجُلِ وقَد اُمِرتُ بِإِظهارِ العِلمِ ، وقَد أظهَرتُهُ باطِنا وظاهِرا ، فَباهِلني . فَأَنفَذَ إلَيهِ الشَّيخُ رضى الله عنه في جَوابِ ذلِكَ : أيُّنا تَقَدَّمَ صاحِبَهُ فَهُوَ المَخصومُ . فَتَقَدَّمَ العَزاقِرِيُّ فَقُتِلَ وصُلِبَ ، واُخِذَ مَعَهُ ابنُ أبي عَونٍ ، وذلِكَ في سَنَةِ ثَلاثٍ وعِشرينَ وثَلاثِمِئَةٍ . (3)

.


1- .الملهوف : ص 160 ، مثير الأحزان : ص 61 .
2- .رجال النجاشي : ج 2 ص 316 الرقم 1051 ، خلاصة الأقوال : ص 144 رقم 33 .
3- .الغيبة للطوسي : ص 307 ح 258 ، الخرائج والجرائح : ج 3 ص 1122 ح 39 ، بحار الأنوار : ج 51 ص 323 ح 43 .

ص: 305

فصل سوم : چند نمونه از مباهله هاى غير اهل بيت عليهم السلام

فصل سوم : چند نمونه از مباهله هاى غير اهل بيت عليهم السّلامالملهوف :راوى گفت : بُرَير بن خُضَير _ كه مردى زاهد و عابد بود _ ، به ميدان قدم نهاد و يزيد بن معقل به رزم او آمد . قرار گذاشتند مباهله كنند و از خدا بخواهند كه هر يك از آن دو بر باطل است، به دست آن كه بر حق است، كشته شود . پس با هم به رزم پرداختند و برير، او را كشت .

رجال النجاشى :ابو عبد اللّه محمّد بن احمد بن عبد اللّه بن قضاعة بن صفوان بن مهران جمّال ، وابسته بنى اسد ، شيخ طايفه و فردى موثّق و فقيه و فاضل بود و نزد سلطان، منزلتى والا داشت . علّتش آن بود كه وى در حضور ابن حمدان با قاضى موصل در باره امامت مناظره كرد و كار به آن جا رسيد كه به قاضى گفت : با من مباهله كن . و براى فرداى آن روز، وعده مباهله گذاشتند . سپس همگى جمع شدند و نجاشى دستش را در دست قاضى گذاشت و با او مباهله كرد . آن گاه هر دو برخاستند و رفتند . قاضى هر روز در سراى امير ابن حمدان حاضر مى شد ؛ امّا آن روز و روز بعد نيامد . امير گفت : از قاضى خبر بگيريد ! فرستاده امير ، بر گشت و گفت : قاضى از همان وقت كه محلّ مباهله را ترك كرده، دچار تب شده و دستى كه با آن مباهله نموده، ورم كرده و سياه شده است . وى فرداى آن روز از دنيا رفت . اين واقعه موجب شد كه آوازه ابو عبد اللّه صفوانى در ميان بپيچد و از عنايات آنان برخوردار گردد و منزلتى والا يابد .

الغيبة ، طوسى_ به نقل از ابو على بن همّام _ :محمّد بن على شَلمَغانى عَزاقرى، به شيخ حسين بن روح پيغام داد و از او خواست كه با وى مباهله كند و گفت : من نماينده آقا هستم ، و به من امر شده كه اظهار علم ]و نمايندگى] كنم و من هم آن را در پنهان و آشكارا اظهار كردم . [اگر قبول ندارى كه من نماينده هستم،] با من مباهله كن . شيخ رضى الله عنه در جوابش پيغام داد كه : هر يك از ما جلوتر از ديگرى رفت (مُرد) ، او محكوم است . عزاقرى جلوتر مُرد. او را كشتند و به دار آويختند و ابن ابى عون نيز با او دستگير شد . اين واقعه در سال 323 بود .

.

ص: 306

بحار الأنوار عن ابن عبّاس :الوُضوءُ غَسلَتانِ ومَسحَتانِ ، مَن باهَلَني باهَلتُهُ . (1)

جامع بيان العلم عن ابن عبّاس :لِيَتَّقِ اللّهَ زَيدٌ (2) ، أيَجعَلُ وَلَدَ الوَلَدِ بِمَنزِلَةِ الوَلَدِ ، لا يَجعَلُ أبَ الأَبِ بِمَنزِلَةِ الأَبِ ؟ ! إن شاءَ باهَلتُهُ عِندَ الحَجَرِ الأَسوَدِ . (3)

.


1- .بحار الأنوار : ج 80 ص 247 .
2- .هو زيد بن ثابت ، حَكَمَ في الإرث بحُكم الجاهلية وخالف حكم الإسلام .
3- .جامع بيان العلم : ج 2 ص 107 .

ص: 307

بحار الأنوار_ به نقل از ابن عبّاس _ :وضو، دو شستن و دو مسح كشيدن دارد . هر كس حاضر است [در اين باره ]با من مباهله كند ، با او مباهله مى كنم .

جامع بيان العلم_ به نقل از ابن عبّاس _ :زيد (1) بايد از خدا بترسد . آيا او فرزند فرزند را به منزله فرزند مى شمارد؛ امّا پدر پدر را به منزله پدر نمى داند ؟ ! اگر بخواهد ، در كنار حجر الأسود با او مباهله مى كنم .

.


1- .منظور، زيد بن ثابت است كه در باره ارث، بر اساس حكم دوره جاهليت و بر خلاف حكم اسلام ، حكم داد.

ص: 308

الفصل الرابع : آداب يوم المباهلة4 / 1الغُسلُالإمام الصادق عليه السلام_ في حَديثٍ يَذكُرُ فيهِ الأَغسالَ _ :غُسلُ الجَنابَةِ واجِبٌ ... وغُسلُ المُباهَلَةِ واجِبٌ (1) . (2)

4 / 2الصَّلاةُالإمام الصادق عليه السلام :مَن صَلّى في هذَا اليَومِ [يَعنِي الرابِعَ وَالعِشرينَ مِن ذِي الحِجَّةِ ]رَكعَتَينِ قَبلَ الزَّوالِ بِنِصفِ ساعَةٍ شُكرا للّهِِ عَلى ما مَنَّ بِهِ عَلَيهِ وخَصَّهُ بِهِ ، يَقرَأُ في كُلِّ رَكعَةٍ اُمَّ الكِتابِ مَرَّةً واحِدَةً ، وعَشرَ مَرّاتٍ «قُل هُوَ اللّهُ أحَدٌ» ، وعَشرَ مَرّاتٍ آيَةَ الكُرسِيِّ إلى قَولِهِ : «هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ» ، وعَشرَ مَرّاتٍ «إنّا أنزَلناهُ في لَيلَةِ القَدرِ» ؛ عَدَلَت عِندَ اللّهِ مِئَةَ ألفِ حِجَّةٍ ، ومِئَةَ ألفِ عُمرَةٍ ، ولَم يَسأَلِ اللّهِ عز و جلحاجَةً مِن حَوائِجِ الدُّنيا وَالآخِرَةِ إلّا قَضاها لَهُ كائِنَةً ما كانَت ، إن شاءَ اللّهُ عز و جل . (3)

.


1- .ورواه الكليني عن محمد بن يحيى عن أحمد بن محمّد عن عثمان بن عيسى نحوه ، إلّا أنّه أسقط غسل من مسّ ميتا ، وغسل المحرم ، وغسل يوم عرفة ، وغسل دخول الحرم ، وغسل المباهلة . أقول : حمل الشيخ وغيره الوجوب على الاستحباب المؤكّد في غير الأغسال الستّة الواجبة ، وذكروا أنّ الأخبار دالّة على نفي وجوبها (وسائل الشيعة : ج 2 ص 937 ح 3708) .
2- .تهذيب الأحكام : ج 1 ص 104 ح 270 عن سماعة ، كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1 ص 78 ح 176 ، وسائل الشيعة : ج 2 ص 937 ح 3708 .
3- .مصباح المتهجّد : ص 758 ، الإقبال : ج 2 ص 371 ، وسائل الشيعة : ج 5 ص 287 ح 10354 .

ص: 309

فصل چهارم : آداب روز مباهله
4 / 1 غسل كردن
4 / 2 نماز خواندن

فصل چهارم : آداب روز مباهله4 / 1غسل كردنامام صادق عليه السلام_ در حديثى كه در آن از انواع غسل ها ياد مى كند _ :غسل جنابت، واجب است... و غسل مباهله نيز واجب است . (1)

4 / 2نماز خواندنامام صادق عليه السلام :هر كس در اين روز _ يعنى بيست و چهارم ذى حجّه _ نيم ساعت قبل از ظهر، دو ركعت نماز به شكرانه نعمتى كه خدا به او اختصاص داده است ، به جا آورد و در هر ركعتى، يك بار امّ الكتاب (سوره فاتحه) ، و ده مرتبه «قل هو اللّه احد» و ده مرتبه آية الكرسى تا «هم فيها خالدون» ، و ده مرتبه «انا انزلناه فى ليلة القدر» را بخواند ، [اين عملش] در نزد خداوند با صد هزار حج و صد هزار عمره برابر است و هر حاجتى از حوائج دنيا و آخرت را كه از خداوند عز و جل بخواهد، به او عطا مى فرمايد ؛ هر حاجتى كه باشد ، إن شاء اللّه .

.


1- .شيخ حُرّ عاملى مى گويد: مانند اين حديث را كلينى از محمّد بن يحيى، از احمد بن محمّد، از عثمان بن عيسى روايت كرده است، جز آن كه غسل مسّ ميّت و غسل محرّم و غسل روز عرفه و غسل داخل شدن به حرم و غسل مباهله را انداخته است. من مى گويم : شيخ و ديگران، وجوب را در غير شش غسل واجب ، بر استحباب مؤكّد، حمل كرده اند و گفته اند كه اخبار بر نفى وجوب اين غسل ها دلالت دارند. (وسائل الشيعة: ج 2 ص 937 ح 3708)

ص: 310

4 / 3الدُّعاءُالإقبال عن الحسين بن خالد عن الإمام الصادق عليه السلام :قالَ أبو جَعفَرٍ عليه السلام : لَو قُلتُ إنَّ في هذَا الدُّعاءِ الاِسمَ الأَكبَرَ لَصَدَقتُ ، ولَو عَلِمَ النّاسُ ما فيهِ مِنَ الإِجابَةِ لَاضطَرَبوا عَلى تَعليمِهِ بِالأَيدي ، وأَنَا لَاُقَدِّمُهُ بَينَ يَدَي حَوائِجي فَيُنجِحُ ، وهُوَ دُعاءُ المُباهَلَةِ مِن قَولِ اللّهِ تَعالى : «فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمْ» (1) ثُمَّ إلى آخِرِ الآيَةِ ، وإنَّ جَبرَئيلَ عليه السلام نَزَلَ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَأَخبَرَهُ بِهذَا الدُّعاءِ ، قالَ : تَخرُجُ أنتَ ووَصِيُّكَ وسِبطاكَ وَابنَتُكَ وباهِلِ القَومَ وَادعوا بِهِ . قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : فَإِذا دَعَوتُم فَاجتَهِدوا فِي الدُّعاءِ ، فَإِنَّ ما عِندَ اللّهِ خَيرٌ وأَبقى مِن كُنوزِ العِلمِ ، فَاشفَعوا بِهِ وَاكتُموهُ مِن غَيرِ أهلِهِ السُّفَهاءِ وَالمُنافِقينَ . الدُّعاءُ : «اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ مِن بَهائِكَ بِأَبهاهُ ، وكُلُّ بَهائِكَ بَهِيٌّ ، اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ بِبَهائِكَ كُلِّهِ ، اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ مِن جَلالِكَ بِأَجَلِّهِ ، وكُلُّ جَلالِكَ جَليلٌ ، اللّهُمَّ إني أسأَ لُكَ بِجَلالِكَ كُلِّهِ ، اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ مِن جَمالِكَ بِأَجمَلِهِ ، وكُلُّ جَمالِكَ جَميلٌ ، اللّهُمَّ إني أسأَ لُكَ بِجَمالِكَ كُلِّهِ ، اللّهُمَّ إنّي أدعوكَ كَما أمَرتَني فَاستَجِب لي كَما وَعَدتَني . اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ من عَظَمَتِكَ بِأَعظَمِها ، وكُلُّ عَظَمَتِكَ عَظيمَةٌ ، اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ بِعَظَمَتِكَ كُلِّها ، اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ مِن نورِكَ بِأَنوَرِهِ ، وكُلُّ نورِكَ نَيِّرٌ ، اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ بِنورِكَ كُلِّهِ ، اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ مِن رَحمَتِكَ بِأَوسَعِها ، وكُلُّ رَحمَتِكَ واسِعَةٌ ، اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ بِرَحمَتِكَ كُلِّها ، اللّهُمَّ إنّي أدعوكَ كَما أمَرتَني فَاستَجِب لي كَما وَعَدتَني . اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ مِن كَمالِكَ بِأَكمَلِهِ ، وكُلُّ كَمالِكَ كامِلٌ ، اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ بِكَمالِكَ كُلِّهِ ، اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ مِن كَلِماتِكَ بِأَتَمِّها ، وكُلُّ كَلِماتِكَ تامَّةٌ ، اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ بِكَلِماتِكَ كُلِّها ، اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ مِن أسمائِكَ بِأَكبَرِها ، وكُلُّ أسمائِكَ كَبيرَةٌ ، اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ بِأَسمائِكَ كُلِّها ، اللّهُمَّ إنّي أدعوكَ كَما أمَرتَني فَاستَجِب لي كَما وَعَدتَني . اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ مِن عِزَّتِكَ بِأَعَزِّها ، وكُلُّ عِزَّتِكَ عَزيزَةٌ ، اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ بِعِزَّتِكَ كُلِّها ، اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ مِن مَشِيَّتِكَ بِأَمضاها ، وكُلُّ مَشِيَّتِكَ ماضِيَةٌ ، اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ بِمَشِيَّتِكَ كُلِّها ، اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ بِقُدرَتِكَ الَّتي استَطَلتَ بِها عَلى كُلِّ شَيءٍ ، وكُلُّ قُدرَتِكَ مُستَطيلَةٌ ، اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ بِقُدرَتِكَ كُلِّها ، اللّهُمَّ إنّي أدعوكَ كَما أمَرتَني فَاستَجِب لي كَما وَعَدتَني . اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ مِن عِلمِكَ بِأَنفَذِهِ ، وكُلُّ عِلمِكَ نافِذٌ ، اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ بِعِلمِكَ كُلِّهِ ، اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ مِن قَولِكَ بِأَرضاهُ ، وكُلُّ قَولِكَ رِضا( / رَضيٌّ) ، اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ بِقَولِكَ كُلِّهِ ، اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ مِن مَسائِلِكَ بِأَحَبِّها إلَيكَ ، وكُلُّ مَسائِلِكَ إلَيكَ حَبيبَةٌ ، اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ بِمَسائِلِكَ كُلِّها ، اللّهُمَّ إنّي أدعوكَ كَما أمَرتَني فَاستَجِب لي كَما وَعَدتَني . اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ مِن شَرَفِكَ بِأَشرَفِهِ ، وكُلُّ شَرَفِكَ شَريفٌ ، اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ بِشَرَفِكَ كُلِّهِ ، اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ مِن سُلطانِكَ بِأَدوَمِهِ ، وكُلُّ سُلطانِكَ دائِمٌ ، اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ بِسُلطانِكَ كُلِّهِ ، اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ مِن مُلكِكَ بِأَفخَرِهِ ، وكُلُّ مُلكِكَ فاخِرٌ ، اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ بِمُلكِكَ كُلِّهِ ، اللّهُمَّ إنّي أدعوكَ كَما أمَرتَني فَاستَجِب لي كَما وَعَدتَني . اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ مِن عَلائِكَ بِأَعلاهُ ، وكُلُّ عَلائِكَ عالٍ ، اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ بِعَلائِكَ كُلِّهِ ، اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ مِن آياتِكَ بِأَعجَبِها ، وكُلُّ آياتِكَ عَجيبَةٌ ، اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ بِآياتِكَ كُلِّها ، اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ مِن مَنِّكَ بِأَقدَمِهِ ، وكُلُّ مَنِّكَ قَديمٌ ، اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ بِمَنِّكَ كُلِّهِ ، اللّهُمَّ إنّي أدعوكَ كَما أمَرتَني فَاستَجِب لي كَما وَعَدتَني . اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ بِما أنتَ فيهِ مِنَ الشُّؤونِ وَالجَبَروتِ ، اللّهُمَّ وإنّي أسأَ لُكَ بِكُلِّ شَأنٍ ، وكُلِّ جَبَروتٍ لَكَ . اللّهُمَّ وإنّي أسأَ لُكَ بِما تُجيبُني بِهِ حينَ أسأَ لُكَ ، يا اللّهُ ، يا لا إلهَ إلّا أنتَ أسأَ لُكَ بِبَهاءِ لا إلهَ إلّا أنتَ ، يا لا إلهَ إلّا أنتَ أسأَ لُكَ بِجَلالِ لا إلهَ إلّا أنتَ ، يا لا إلهَ إلّا أنتَ أسأَ لُكَ بِجَمالِ لا إلهَ إلّا أنتَ ، يا لا إلهَ إلّا أنتَ أسأَ لُكَ بِعَظَمَةِ لا إلهَ إلّا أنتَ ، يا لا إلهَ إلّا أنتَ أسأَ لُكَ بِكَمالِ لا إلهَ إلّا أنتَ ، يا لا إلهَ إلّا أنتَ أسأَ لُكَ بِقَولِ لا إلهَ إلّا أنتَ ، يا لا إلهَ إلّا أنتَ أسأَ لُكَ بِشَرَفِ لا إلهَ إلّا أنتَ ، يا لا إلهَ إلّا أنتَ أسأَ لُكَ بِعَلاءِ لا إلهَ إلّا أنتَ ، يا لا إلهَ إلّا أنتَ أسأَ لُكَ بِكَلِماتِ لا إلهَ إلّا أنتَ ، يا لا إلهَ إلّا أنتَ أسأَ لُكَ بِعِزَّةِ لا إلهَ إلّا أنتَ ، يا لا إلهَ إلّا أنتَ أسأَ لُكَ بِلا إلهَ إلّا أنتَ ، يا لا إلهَ إلّا أنتَ يا اللّهُ يا رَبّاه _ حَتّى يَنقَطِعَ النَّفَسُ _ » . وتَقولُ : «أسأَ لُكَ سَيِّدي فَلَيسَ مِثلَكَ شَيءٌ ، وأَسأَ لُكَ بِكُلِّ دَعوَةٍ دَعاكَ بِها نَبِيٌّ مُرسَلٌ أو مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أو مُؤمِنٌ امتَحَنتَ قَلبَهُ لِلإِيمانِ استَجَبتَ دَعوَتَهُ مِنهُ ، وأَتَوَجَّهُ إلَيكَ بِمُحَمَّدٍ نَبِيِّكَ نَبِيِّ الرَّحمَةِ ، وأَتَقَدَّمُ بَينَ يَدَي حوَائِجي بِمُحَمَّدٍ ، يا مُحَمَّدُ يا رَسولَ اللّهِ ، بِأَبي أنتَ وأُمّي ، أتَوَجَّهُ إلى رَبِّكَ ورَبّي واُقَدِّمُكَ بَينَ يَدَي حاجَتي ، يا رَبّاه يا اللّهُ يا رَبّاه ، أسأَ لُكَ بِكَ فَلَيسَ كَمِثلِكَ شَيءٌ ، وأَتَوَجَّهُ إلَيكَ بِمُحَمَّدٍ خَليلِكَ ونَبِيِّكَ نَبِيِّ الرَّحمَةِ وبِعِترَتِهِ ، واُقَدِّمُهُم بَينَ يَدَي حَوائِجي . وأَسأَ لُكَ بِحَياتِكَ الَّتي لا تَموتُ ، وبِنورِ وَجهِكَ الَّذي لا يُطفَأُ ، وبِالعَينِ الَّتي لا تَنامُ ، أسأَ لُكَ أن تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ قَبلَ كُلِّ شَيءٍ» . ثُمَّ تَسأَلُ حاجَتَكَ تُقضى إن شاءَ اللّهُ . (2)

.


1- .آل عمران : 61 .
2- .الإقبال : ج 2 ص 356 ، مصباح المتهجّد : ص 759 ح 844 وليس فيه صدره إلى « وادعوا به » .

ص: 311

4 / 3 دعا كردن

4 / 3دعا كردنالإقبال_ به نقل از حسين بن خالد، از امام صادق عليه السلام _ :[پدرم] باقر عليه السلام فرمود : «اگر بگويم در اين دعا اسم اعظم است، راست گفته ام ، و اگر مردم از اجابتى كه در اين دعا هست، آگاه بودند، براى آن سر و دست مى شكستند ، و من خود، پيش از [طلب ]حوائجم، آن را مى خوانم و كارساز مى شود . اين دعا ، دعاى مباهله است برگرفته از اين سخن خداوند متعال : «بگو: بياييد پسرانمان و پسرانتان را و زنانمان و زنانتان را و خودمان و خودتان را فرا بخوانيم» تا آخر آيه . جبرئيل عليه السلام بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نازل شد و اين دعا را به او آموخت و گفت : خودت به همراه وصيّت و دو نوه ات و دخترت بيرون مى روى و با آن عدّه مباهله كن و اين دعا را بخوان» . هر گاه دعا كرديد، در دعا كوشش و پافشارى ورزيد؛ زيرا آنچه نزد خداست، از گنج هاى دانش، بهتر و ماندگارتر است . پس اين دعا را شفيع قرار دهيد و آن را از نااهلش _ يعنى نابخردان و منافقان _ ، پوشيده بداريد» . دعا اين است : «بار خدايا ! از تو مى خواهم به حقّ تابناك ترين تابناكى ات، و همه تابناكى هاى تو تابناك است . بار خدايا ! از تو مى خواهم به حقّ همه تابناكى ات . بار خدايا ! از تو مى خواهم به حقّ شكوهمندترين شُكوهت، و همه شُكوه هاى تو شكوهمند است . بار خدايا ! از تو مى خواهم به حقّ همه شُكوهت . بار خدايا ! از تو مى خواهم به حقّ زيباترين زيبايى ات، و همه زيبايى هاى تو زيباست . بار خدايا ! از تو مى خواهم به حقّ همه زيبايى ات . بار خدايا ! تو را مى خوانم، چنان كه فرمانم دادى . پس دعايم را اجابت فرما، چنان كه به من وعده داده اى . بار خدايا ! از تو مى خواهم به حقّ بزرگ ترين بزرگى ات، و همه بزرگى هاى تو بزرگ است . بار خدايا ! از تو مى خواهم به حقّ همه بزرگى ات . بار خدايا ! از تو مى خواهم به حقّ نورانى ترين نورهايت، و همه نورهاى تو نورانى است . بار خدايا ! از تو مى خواهم به حقّ همه نورت . بار خدايا ! از تو مى خواهم به حقّ گسترده ترين رحمتت و همه رحمت هاى تو گسترده است . بار خدايا ! از تو مى خواهم به حقّ همه رحمتت . بار خدايا ! تو را مى خوانم، چنان كه فرمانم دادى . پس دعايم را اجابت فرما، چنان كه به من وعده داده اى . بار خدايا ! از تو مى خواهم به حقّ كامل ترين كمالت، و همه كمال هاى تو كامل است . بار خدايا ! از تو مى خواهم به حقّ همه كمالت . بار خدايا ! از تو مى خواهم به حقّ تمام ترين كلماتت، و همه كلمات تو، تمام است . بار خدايا ! از تو مى خواهم به حقّ همه كلماتت . بار خدايا ! از تو مى خواهم به حقّ بزرگ ترين نام هايت، و همه نام هاى تو بزرگ است . بار خدايا ! از تو مى خواهم به حقّ همه نام هايت . بار خدايا ! تو را مى خوانم، چنان كه فرمانم دادى . پس دعايم را اجابت كن، چنان كه به من وعده داده اى . بار خدايا ! از تو مى خواهم به حقّ عزيزترين عزّتت، و همه عزّت هاى تو عزيز است . بار خدايا ! از تو مى خواهم به حقّ همه عزّتت . بار خدايا ! از تو مى خواهم به حقّ جارى ترين خواستت، و همه خواست هاى تو جارى اند . بار خدايا ! از تو مى خواهم به حقّ همه خواست هايت . بار خدايا ! از تو مى خواهم به حقّ قدرتت كه به واسطه آن بر هر چيزى چيره اى ، و همه قدرت هاى تو چيره است . بار خدايا ! از تو مى خواهم به حقّ همه قدرتت . بار خدايا ! تو را مى خوانم، چنان كه فرمانم دادى . پس دعايم را اجابت فرما، چنان كه به من وعده داده اى . بار خدايا ! از تو مى خواهم به حقّ نافذترين علمت و همه علم هاى تو نافذ است . بار خدايا ! از تو مى خواهم به حقّ همه علمت . بار خدايا ! از تو مى خواهم به حقّ پسنديده ترين گفتارت، و همه گفتارهاى تو پسنديده است . بار خدايا ! از تو مى خواهم به حقّ همه گفتارت . بار خدايا ! از تو مى خواهم به حقّ محبوب ترين درخواست ها در نزد تو، و همه درخواست ها از تو، محبوب توست . بار خدايا ! از تو درخواست مى كنم به حقّ همه درخواست ها از تو . بار خدايا ! تو را مى خوانم، چنان كه فرمانم دادى . پس دعايم را اجابت فرما، چنان كه به من وعده داده اى . بار خدايا ! از تو مى خواهم به حقّ والاترين والايى ات، و همه والايى هاى تو والاست . بار خدايا ! از تو مى خواهم به حقّ همه والايى ات . بار خدايا ! از تو مى خواهم به حقّ پاينده ترين مراتب سلطنتت، و همه مراتب سلطنت تو پاينده است . بار خدايا ! از تو مى خواهم به حقّ همه مراتب سلطنتت . بار خدايا ! از تو مى خواهم به حقّ باشكوه ترين مراتب پادشاهى ات، و همه مراتب پادشاهى تو، باشكوه است . بار خدايا ! از تو مى خواهم به حقّ همه مراتب پادشاهى ات . بار خدايا ! تو را مى خوانم، چنان كه فرمانم دادى . پس دعايم را اجابت فرما، چنان كه به من وعده داده اى . بار خدايا ! از تو مى خواهم به حقّ بالاترين مراتب علوّت، و همه مراتب علوّ تو، بالاست . بار خدايا ! از تو مى خواهم به حقّ همه مراتب علوّت . بار خدايا ! از تو مى خواهم به حقّ شگفت ترين نشانه هايت و همه نشانه هاى تو، شگفت اند . بار خدايا ! از تو مى خواهم به حقّ همه نشانه هايت . بار خدايا ! از تو مى خواهم به حقّ ديرين ترين لطفت، و همه لطف هاى تو ديرين است . بار خدايا ! از تو مى خواهم به حقّ همه لطفت . بار خدايا ! تو را مى خوانم، چنان كه فرمانم دادى . پس دعايم را اجابت فرما، چنان كه به من وعده داده اى . بار خدايا ! از تو مى خواهم به حقّ شئون و جبروتى كه دارى . بار خدايا ! از تو مى خواهم به حقّ همه شأن و جبروتت . بار خدايا ! از تو مى خواهم به حقّ آنچه با آن اجابتم مى كنى، آن گاه كه از تو مى خواهم . اى خدا ، اى آن كه معبودى جز تو نيست ! از تو مى خواهم به تابناكى لا إله إلّا أنت (1) . اى آن كه معبودى جز تو نيست! از تو مى خواهم به شُكوه لا إله إلّا أنت . اى آن كه معبودى جز تو نيست! از تو مى خواهم به زيبايى لا إله إلّا أنت . اى آن كه معبودى جز تو نيست ! از تو مى خواهم به عظمت لا إله إلّا أنت . اى آن كه معبودى جز تو نيست ! از تو مى خواهم به كمال لا إله إلّا أنت . اى آن كه معبودى جز تو نيست ! از تو مى خواهم به گفتار لا إله إلّا أنت . اى آن كه معبودى جز تو نيست ! از تو مى خواهم به بلندمرتبگىِ لا إله إلّا أنت . اى آن كه معبودى جز تو نيست ! از تو مى خواهم به والايىِ لا إله إلّا أنت . اى آن كه معبودى جز تو نيست ! از تو مى خواهم به كلمات لا إله إلّا أنت . اى آن كه معبودى جز تو نيست ! از تو مى خواهم به ارجمندىِ لا إله إلّا أنت . اى آن كه معبودى جز تو نيست ! از تو مى خواهم به حقّ لا إله إلّا أنت . اى آن كه معبودى جز تو نيست ! اى خدا ! اى پروردگار !». تا آن كه نَفَس، بريده شود . و مى گويى : «از تو درخواست مى كنم، اى آقاى من ؛ زيرا هيچ چيزى همانند تو نيست . از تو درخواست مى كنم به هر دعايى كه پيامبرى مرسل يا فرشته اى مقرّب يا مؤمنى _ كه دلش را براى ايمان آزمودى _ ، با آن دعا تو را خوانْد و دعايش را پذيرفتى ، و به واسطه محمّد پيامبرت ، پيامبر رحمت ، به تو روى مى آورم ، و محمّد را پيشاپيشِ حاجت هايم [به درگاه تو] مى فرستم . اى محمّد ، اى پيامبر خدا ! پدر و مادرم به فدايت ! به خدايى كه پروردگار تو و من است، روى آورده ام ، و تو را پيشاپيش حاجتم قرار مى دهم . اى پروردگار ، اى خدا ، اى پروردگار ! از تو مى خواهم به حقّ خودت؛ زيرا چيزى همانند تو نيست ، و به واسطه محمّد ، دوستت و پيامبرت ، پيامبر رحمت ، و به واسطه عترت او به تو روى مى آورم ، و آنان را پيشاپيش حاجت هايم قرار مى دهم . از تو درخواست مى كنم به حقّ حيات ناميرايت ، و به حقّ نور خاموش ناشدنى ذاتت ، و به حقّ چشمى كه نمى خوابد . از تو درخواست مى كنم كه پيش از هر چيز، بر محمّد و خاندان محمّد، درود بفرستى» . سپس حاجتت را مى خواهى . به خواست خدا ، برآورده مى شود .

.


1- .يعنى: معبودى جز تو نيست.

ص: 312

. .

ص: 313

. .

ص: 314

. .

ص: 315

. .

ص: 316

الإقبال :1 دُعاءُ المُباهَلَةِ وَالإِنابَةِ وَالتَّضَرُّعِ وَالمَسأَلَةِ عَن مَولانا أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام : «اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَىُّ الْقَيُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلَا نَوْمٌ لَّهُ مَا فِى السَّمَاوَاتِ وَمَا فِى الْأَرْضِ مَن ذَا الَّذِى يَشْفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا يُحِيطُونَ بِشَىْ ءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَا يَئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِىُّ الْعَظِيمُ» (1) . «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَئِكَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَائِمَاً بِالْقِسْطِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» (2) . «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِى الْمُلْكَ مَن تَشَاءُ وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَن تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَن تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَىْ ءٍ قَدِيرٌ * تُولِجُ الَّيْلَ فِى النَّهَارِ وَتُولِجُ النَّهَارَ فِى الَّيْلِ وَتُخْرِجُ الْحَىَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَتُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَىِّ وَتَرْزُقُ مَن تَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ» (3) . «لَوْ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْءَانَ عَلَى جَبَلٍ لَّرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْيَةِ اللَّهِ وَ تِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ * هُوَ اللَّهُ الَّذِى لَا إِلَ_هَ إِلَا هُوَ عَ__لِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَ_دَةِ هُوَ الرَّحْمَ_نُ الرَّحِيمُ * هُوَ اللَّهُ الَّذِى لَا إِلَ_هَ إِلَا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَ_مُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَ_نَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ * هُوَ اللَّهُ الْخَ__لِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِى السَّمَ_وَ تِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» (4) . هُوَ اللّهُ الَّذي لا يُعرَفُ لَهُ سَمِيٌّ ، وهُوَ اللّهُ الرَّجاءُ وَالمُرتَجى ، وَاللَّجَأُ وَالمُلتَجى ، وإلَيهِ المُشتَكى ، ومِنهُ الفَرَجُ وَالرَّخاءُ ، وهُوَ سَميعُ الدُّعاءِ . اللّهُمَّ إنّي أسأَ لُكَ يا اللّهُ بِحَقِّ الاِسمِ الرَّفيعِ عِندَكَ ، العالِي المَنيعِ ، الَّذِي اختَرتَهُ لِنَفسِكَ ، وَاختَصَصتَهُ لِذِكرِكَ ، ومَنَعتَهُ جَميعَ خَلقِكَ ، وأَفرَدتَهُ عَن كُلِّ شَيءٍ دونَكَ ، وجَعَلتَهُ دَليلاً عَلَيكَ وسَبَبا إلَيكَ ، وهُوَ أعظَمُ الأَسماءِ ، وأَجَلُّ الأَقسامِ ، وأَفخَرُ الأَشياءِ ، وأَكبَرُ الغَنائِمِ ، وأَوفَقُ الدُّعاءِ ، ثُمَّ (5) لا تُخَيِّبُ راجِيَهُ ولا تَرُدُّ داعِيَهُ ، ولا يَضعُفُ مَنِ اعتَمَدَ عَلَيهِ ولَجَأَ إلَيهِ . وأَسأَ لُكَ يا اللّهُ بِالرُّبوبِيَّةِ الَّتي تَفَرَّدتَ بِها أن تَقِيَنِي النّارَ بِقُدرَتِكَ ، وتُدخِلَنِي الجَنَّةَ بِرَحمَتِكَ . يا نورُ أنتَ نورُ السَّماواتِ وَالأَرضِ ، قَدِ استَضاءَ بِنورِكَ أهلُ سَماواتِكَ وأَرضِكَ ، فَأَسأَ لُكَ أن تَجعَلَ لي نورا في سَمعي وبَصَري أستَضيءُ بِهِ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ . يا عَظيمُ أنتَ رَبُّ العَرشِ العَظيمِ ، بِعَظَمَتِكَ استَعَنتُ فَارفَعني وأَلحِقني دَرَجَةَ الصّالِحينَ . يا كَريمُ بِكَرَمِكَ تَعَرَّضتُ ، وبِهِ تَمَسَّكتُ ، وعَلَيهِ تَوَكَّلتُ وَاعتَمَدتُ ، فَأَكرِمني بِكَرامَتِكَ ، وأَنزِل عَلَيَّ رَحمَتَكَ وبَرَكاتِكَ ، وقَرِّبني مِن جِوارِكَ ، وأَلبِسني مِن مَهابَتِكَ وبَهائِكَ ، وأَنِلني مِن رَحمَتِكَ وجَزيلِ عَطائِكَ . يا كَبيرُ لا تُصَعِّر خَدّي ، ولا تُسَلِّط عَلَيَّ مَن لا يَرحَمُني ، وَارفَع ذِكري ، وشَرِّف مَقامي ، وأَعلِ في عِلِّيّينَ دَرَجَتي . يا مُتَعالِ (/ مُتَعالي) أسأَ لُكَ بِعُلُوِّكَ أن تَرفَعَني ولا تَضَعَني ، ولا تُذِلَّني بِمَن هُوَ أرفَعُ مِنّي ، ولا تُسَلِّط عَلَيَّ مَن هُوَ دوني ، وأَسكِن خَوفَكَ قَلبي . يا حَيُّ أسأَ لُكَ بِحَياتِكَ الَّتي لا تَموتُ أن تُهَوِّنَ عَلَيَّ المَوتَ ، وأَن تُحيِيَني حَياةً طَيِّبَةً ، وتَوَفَّني مَعَ الأَبرارِ . يا قَيّومُ أنتَ القائِمُ عَلى كُلِّ نَفسٍ (بِما كَسَبَت) ، وَالمُقيمُ بِكُلِّ شَيءٍ ، اجعَلني مِمَّن يُطيعُكَ ويَقومُ بِأَمرِكَ وحَقِّكَ ، ولا يَغفُلُ عَن ذِكرِكَ . يا رَحمنُ ارحَمني بِرَحمَتِكَ ، وجُد عَلَيَّ بِفَضلِكَ وجودِكَ (/ جِوارِكَ) ، ونَجِّني مِن عِقابِكَ ، وأَجِرني مِن عَذابِكَ . يا رَحيمُ تَعَطَّف عَلى ضُرّي بِرَحمَتِكَ ، وجُد عَلَيَّ بِجودِكَ ورَأفَتِكَ ، وخَلِّصني مِن عَظيمِ جُرمي بِرَحمَتِكَ ؛ فَإِنَّكَ الشَّفيقُ الرَّفيقُ ، ومَن لَجَأَ إلَيكَ فَقَدِ استَمسَكَ بِالعُروَةِ الوُثقى وَالرُّكنِ الوَثيقِ . يا مَلِكُ مِن مُلكِكَ أطلُبُ ، ومِن خَزائِنِكَ الَّتي لا تَنفَدُ أسأَلُ ، فَأَعطِني مُلكَ الدُّنيا وَالآخِرَةِ ؛ فَإِنَّهُ لا يُعجِزُكَ ولا يَنقُصُكَ شَيءٌ ، ولا يُؤثَرُ فيما عِندَكَ . يا قُدّوسُ أنتَ الطّاهِرُ المُقَدَّسُ ، فَطَهِّر قَلبي وفَرِّغني لِذِكِركَ ، وعَلِّمني ما يَنفَعُني ، وزِدني عِلما إلى ما عَلَّمتَني . يا جَبّارُ بِقُوَّتِكَ أعِنّي عَلَى الجَبّارينَ ، وَاجبُرني يا جابِرَ العَظمِ الكَسيرِ ، وكُلُّ جَبّارٍ خاضِعٌ لَكَ . يا مُتَكَبِّرُ اكنُفني بِرُكنِكَ ، وحُل بَيني وبَينَ البُغاةِ مِن خَلقِكَ بِكِبرِيائِكَ . يا عَزيزُ أعِزَّني بِطاعَتِكَ ، ولا تُذِلَّني (6) بِالمَعاصي فَأَهونَ عِندَكَ وعِندَ خَلقِكَ . يا حَليمُ عُد عَلَيَّ بِحِلمِكَ ، وَاستُرني بِعَفوِكَ ، وَاجعَلني مُؤَدِّيا لِحَقِّكَ ، ولا تَفضَحني يَومَ الوُقوفِ بَينَ يَدَيكَ . يا عَليمُ أنتَ العالِمُ بِحالي وسِرّي وجَهري وخَطَئي وعَمدي ، فَاصفَح لي عَمّا خَفِيَ عَن خَلقِكَ مِن أمري . يا حَكيمُ أسأَ لُكَ بِما أحكَمتَ بِهِ الأَشياءَ فَأَتقَنتَها ، أن تَحكُمَ لي بِالإِجابَةِ فيما أسأَ لُكَ وأَرغَبُ فيهِ إلَيكَ . يا سَلامُ سَلِّمني مِن مَظالِمِ العِبادِ ، ومِن عَذابِ القَبرِ وأَهوالِ يَومِ القِيامَةِ . يا مُؤمِنُ آمِنّي مِن كُلِّ خَوفٍ ، وَارحَم ضُرّي وذُلَّ مَقامي ، وَاكفِني ما أهَمَّني مِن أمرِ دُنياي وآخِرَتي . يا مُهَيمِنُ خُذ بِناصِيَتي إلى رِضاكَ ، وَاجعَلني عامِلاً بِطاعَتِكَ مَعصوما عَن طاعَةِ مَن سِواكَ . يا بارِئَ الأَشياءِ عَلى غَيرِ مِثالٍ ، أسأَ لُكَ أن تَجعَلَني مِنَ الصّادِقينَ المَبرورينَ عِندَكَ . يا مُصَوِّرُ صَوَّرتَني فَأَحسَنتَ صورَتي ، وخَلَقتَني فَأَكمَلتَ خَلقي ، فَتَمِّم أحسَنَ ما أنعَمتَ بِهِ عَلَيَّ ، ولا تُشَوِّه خَلقي يَومَ القِيامَةِ . يا قَديرُ بِقُدرَتِكَ قَدَّرتَ وقَدَّرتَني عَلَى الأَشياءِ ، فَأَسأَ لُكَ أن تُحسِنَ عَلى أمورِ الدُّنيا وَالآخِرَةِ مَعونَتي ، وتُنجِينَي مِن سوءِ أقدارِكَ . يا غَنِيُّ أغنِني بِغَنائِكَ ، وأَوسِع عَلَيَّ في عَطائِكَ ، وَاشفِني بِشِفائِكَ ، ولا تُبعِدني مِن سَلامَتِكَ . يا حَميدُ لَكَ الحَمدُ كُلُّهُ ، وبِيَدِكَ الأَمرُ كُلُّهُ ، ومِنكَ الخَيرُ كُلُّهُ . اللّهُمَّ ألهِمنِي الشُّكرَ عَلى ما أعطَيتَني . يا مَجيدُ أنتَ المَجيدُ وَحدَكَ ، لا يَفوتُكَ شَيءٌ ولا يَؤُودُكَ (7) شَيءٌ ، فَاجعَلني مِمَّن يُقَدِّسُكَ ويُمَجِّدُكَ ويُثني عَلَيكَ . يا أحَدُ أنتَ اللّهُ الفَردُ الأَحَدُ الصَّمَدُ لَم تَلِد ولَم تولَد ولَم يَكُن لَكَ كُفُوا أحَدٌ ، فَكُن لي اللّهُمَّ جارا ومونِسا وحِصنا مَنيعا . يا وَترُ أنتَ وَترُ كُلِّ شَيءٍ ، ولا يَعدِلُكَ شَيءٌ ، فَاجعَل عاقِبَةَ أمري إلى خَيرٍ ، وَاجعَل خَيرَ أيّامي يَومَ ألقاكَ . يا صَمَدُ يا مَن لا تَأخُذُهُ سِنَةٌ ولا نَومٌ ، ولا يَخفى عَلَيهِ خافِيَةٌ في ظُلُماتِ البَرِّ وَالبَحرِ ، احفَظني في تَقَلُّبي (/ تَخَيُّلي) ونَومي ويَقَظَتي . يا سَميعُ اسمَع صَوتي ، وَارحَم صَرخَتي . يا سَميعُ يا مُجيبُ يا بَصيرُ ، قَد أحاطَ بِكُلِّ شَيءٍ عِلمُكَ ونَفَذَ فيهِ عِلمُكَ وكُلُّهُ بِعَينِكَ ، فَانظُر إلَيَّ بِرَحمَتِكَ ، ولا تُعرِض عَنّي بِوَجهِكَ . يا رَؤوفُ أنتَ أرأَفُ بي مِن أبي واُمّي ، ولَو لا رَأفَتُكَ لَما عَطَفا عَلَيَّ ، فَتَمِّم نِعمَتَكَ عَلَيَّ ولا تُنَغِّصني ما أعطَيتَني . يا لَطيفُ الطُف بي بِلُطفِكَ الخَفِيِّ مِن حَيثُ أعلَمُ ومِن حَيثُ لا أعلَمُ ، إنَّكَ أنتَ علّامُ الغُيوبِ . يا حَفيظُ احفَظني في نَفسي وأَهلي ومالي ووَلَدي ، وما حَضَرتُهُ ووَعَيتُهُ وغِبتُ عَنهُ مِن أمري بِما حَفِظتَ بِهِ السَّماواتِ وَالأَرَضينَ وما بَينَهُما ، إنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ . يا غَفورُ اغفِر لي ذُنوبي وَاستُر عُيوبي ، ولا تَفضَحني بِسَرائِري إنَّكَ أرحَمُ الرّاحِمينَ . ويا وَدودُ اجعَل لي مِنكَ مَوَدَّةً ورَحمَةً فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ ، وَاجعَل لي ذلِكَ في صُدورِ المُؤمِنينَ . يا ذَا العَرشِ المَجيدِ اجعَلني مِنَ المُسَبِّحينَ المُمَجِّدينَ لَكَ في آناءِ اللَّيلِ وأَطرافِ النَّهارِ وبِالغُدُوِّ وَالآصالِ ، وأَعِنّي عَلى ذلِكَ . يا مُبدِئُ أنتَ بَدَأتَ الأَشياءَ كَما تُريدُ ، وأَنتَ المُبدِئُ المُعيدُ الفَعّالُ لِما تُريدُ ، فَاجعَل لِيَ الخِيَرَةَ فِي البَدءِ وَالعاقِبَةِ فِي الاُمورِ . يا مُعيدُ أنتَ تُعيدُ الأَشياءَ كَما بَدَأتَها أوَّلَ مَرَّةٍ ، أسأَ لُكَ إعادَةَ الصِّحَّةِ وَالمالِ وجَليلِ الأَحوالِ إلَيَّ وَالتَّفَضُّلَ بِذلِكَ . يا رَقيبُ احرُسني بِرَقبَتِكَ ، وأَعِنّي بِحِفظِكَ ، وَاكنُفني بِفَضلِكَ ، ولا تَكِلني إلى غَيرِكَ . يا شَكورُ أنتَ المَشكورُ عَلى ما رَعَيتَ وغَذَّيتَ ، ووَهَبتَ وأَعطَيتَ وأَغنَيتَ ، فَاجعَلني لَكَ مِنَ الشّاكِرينَ ولِالائِكَ مِنَ الحامِدينَ . يا باعِثُ ابعَثني شَهيدا صِدّيقا رَضِيّا ، عزيزا حَميدا ، مُغتَبِطا مَسرورا ، مَشكورا مَحبورا . يا وارِثُ تَرِثُ الأَرضَ ومَن عَلَيها ، وَالسَّماواتِ وسُكّانَها ، وجَميعَ ما خَلَقتَ ، فَوَرِّثني حِلما وعِلما إنَّكَ خَيرُ الوارِثينَ . يا مُحيي أحيِني حَياةً طَيِّبَةً بِجودِكَ ، وأَلهِمني شُكرَكَ [ وذِكرَكَ] (8) أبَدا ما أبقَيتَني ، وآتِني فِي الدُّنيا حَسَنَةً وفِي الآخِرَةِ حَسَنَةً وقِني عَذابَ النّارِ . يا مُحسِنُ عُد عَلَيَّ اللّهُمَّ بِإِحسانِكَ ، وضاعِف عِندي نِعمَتَكَ وجَميلَ بَلائِكَ . يا مُميتُ هَوِّن عَلَيَّ سَكَراتِ المَوتِ وغُصَصَهُ ، وبارِك لي فيهِ عِندَ نُزولِهِ ، ولا تَجعَلني مِنَ النّادِمينَ عِندَ مُفارَقَةِ الدُّنيا . يا مُجمِلُ لا تُبَغِّضني بِما أعطَيتَني ، ولا تَمنَعني ما رَزَقتَني ، ولا تَحرِمني ما وَعَدتَني ، وجَمِّلني بِطاعَتِكَ . يا مُنعِمُ تَمِّم نِعمَتَكَ عَلَيَّ ، وآنِسني بِها ، وَاجعَلني مِنَ الشّاكِرينَ لَكَ عَلَيها . يا مُفضِلُ بِفَضلِكَ أعيشُ ، ولَكَ أرجو ، وعَلَيكَ أعتَمِدُ ، فَأَوسِع عَلَيَّ مِن فَضلِكَ ، وَارزُقني مِن حَلالِ رِزقِكَ . أنتَ الأَوَّلُ وَالآخِرُ ، وَالظّاهِرُ وَالباطِنُ ، وأَنتَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ ، فَاجعَلني أوَّلَ التّائِبينَ ، ومِمَّن يَروى مِن حَوضِ نَبِيِّكَ يَومَ القِيامَةِ . يا آخِرُ أنتَ الآخِرُ ، وكُلُّ شَيءٍ هالِكٌ إلّا وَجهَكَ ، تَعالَيتَ عُلُوّا كَبيرا . يا ظاهِرُ أنتَ الظّاهِرُ عَلى كُلِّ شَيءٍ مَكنونٍ ، وَالعالِمُ بِكُلِّ شَيءٍ مَكتومٍ ، فَأَسأَ لُكَ أن تُظهِرَ مِن اُموري أحَبَّها إلَيكَ . يا باطِنُ أنتَ تُبطِنُ فِي الأَشياءِ مِثلَ ما تُظهِرُهُ فيها ، وأَنتَ عَلّامُ الغُيوبِ ، فَأَسأَ لُكَ اللّهُمَّ أن تُصلِحَ ظَاهِري وباطِني بِقُدرَتِكَ . يا قاهِرُ أنتَ الَّذي قَهَرتَ الأَشياءَ بِقُدرَتِكَ ، فَكُلُّ جَبّارٍ دونَكَ ، ونَواصِي الخَلقِ كُلُّهُم بِيَدِكَ ، وكُلُّهُم واقِفٌ بَينَ يَدَيكَ وخاضِعٌ لَكَ . يا وَهّابُ هَب لي مِن لَدُنكَ رَحمَةً وعِلما ومالاً ووَلَدا طَيِّبا ، إنَّكَ أنتَ الوَهّابُ . يا فَتّاحُ افتَح لي أبوابَ رَحمَتِكَ وأَدخِلني فيها ، وأَعِذني مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيمِ ، وَافتَح لي مِن فَضلِكَ . يا رَزّاقُ ارزُقني مِن فَضلِكَ ، وزِدني مِن عَطائِكَ ، وسَعَةِ ما عِندَكَ ، وأَغنِني عَن خَلقِكَ . يا خَلّاقُ أنتَ خَلَقتَ الأَشياءَ بِغَيرِ نَصَبٍ ولا لُغوبٍ ، خَلَقتَني خَلقا سَوِيّا حَسَنا جَميلاً ، وفَضَّلتَني عَلى كَثيرٍ مِمَّن خَلَقتَ تَفضيلاً . يا قاضي أنتَ تَقضي في خَلقِكَ بِما تُريدُ ، فَاقضِ لي بِالحُسنى ، وجَنِّبنِي الرَّدى ، وَاختِم لي بِالحُسنى فِي الآخِرَةِ وَالاُولى . يا حَنّانُ تَحَنَّن عَلَيَّ بِرَأفَتِكَ ، وتَفَضَّل عَلَيَّ بِرِزقِكَ ورَحمَتِكَ ، وَاقبِض عَنّي يَدَ كُلِّ جَبّارٍ عَنيدٍ وشَيطانٍ مَريدٍ ، وأَخرِجني بِعِزَّتِكَ مِن حَلَقِ المَضيقِ إلى فَرَجِكَ القَريبِ . يا مَنّانُ امنُن عَلَيَّ بِالعافِيَةِ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ ، ولا تَسلُبنيها أبَدا ما أبقَيتَني . يا ذَا الجَلالِ وَالإِكرامِ اغفِر لي بِجَلالِكَ وكَرَمِكَ مَغفِرَةً تَحُلُّ بِها عَنّي قُيودَ ذُنوبي ، وتَغفِرُ لي سَيِّئاتي ، إنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ . يا جَوادُ أنتَ الجَوادُ الكَريمُ الَّذي لا تَبخَلُ ، وَالمُعطِي الَّذي لا تَنكُلُ ، فَجُد عَلَيَّ بِكَرَمِكَ ، وَاجعَلني شاكِرا لِاءِنعامِكَ . يا قَوِيُّ خَلَقتَ السَّماواتِ وما فِي الأَرضِ وما بَينَهُما وما فيهِما وَحدَكَ لا شَريكَ لَكَ بِغَيرِ نَصَبٍ ولا لُغوبٍ ، فَقَوِّني عَلى أمري بِقُوَّتِكَ . يا شَديدُ اشدُد أزري ، وأَعِنّي عَلى أمري ، وكُن لي مِن كُلِّ حاجَةٍ قاضِيا . يا غالِبُ غَلَبتَ كُلَّ غَلّابٍ بِقُدرَتِكَ ، فَاغلِب بالي وهَوايَ حَتّى تَرُدَّهُما إلى طاعَتِكَ ، وَاغلِب بِعِزَّتِكَ مَن بَغى عَلَيَّ ورامَ حَربي . يا دَيّانُ أنتَ تَحشُرُ الخَلقَ ، وعَلَيكَ العَرضُ ، وكُلٌّ يَدينُ لَكَ ويُقِرُّ لَكَ بِالرُّبوبِيَّةِ ، فَاغفِر لِيَ الذُّنوبَ بِعِزَّتِكَ . يا ذَكورُ اذكُرني فِي الأَوَّلينَ وَالشُّهَداءِ وَالصّالِحينَ ، وعِندَ كُلِّ خَيرٍ تَقسِمُهُ . يا خَفِيُّ أنتَ تَعلَمُ السِّرَّ وأَخفى وهُوَ ظاهِرٌ عِندَكَ ، فَاغفِر لي ما خَفِيَ عَلَى النّاسِ مِن أمري ، ولا تَهتِكني يَومَ القِيامَةِ عَلى رُؤوسِ الأَشهادِ . يا جَليلُ جَلَلتَ عَنِ الأَشياءِ فَكُلُّها صَغيرَةٌ عِندَكَ ، فَأَعطِني مِن جَلائِلِ نِعمَتِكَ ، ولا تَحرِمني مِن فَضلِكَ . يا مُنقِذُ أنقِذني مِنَ الهَلاكِ ، وَاكشِف عَنّي غَمّاءَ الضَّلالاتِ ، وخَلِّصني مِن كُلِّ موبِقَةٍ ، وفَرِّج عَنّي كُلَّ مُلِمَّةٍ . يا رَفيعُ ارتَفَعتَ عَن أن يَبلُغَكَ وَصفٌ ، أو يُدرِكَكَ نَعتٌ ، أو يُقاسَ بِكَ قِياسٌ ، فَارفَعني في عِلِّيّينَ . يا قابِضُ كُلُّ شَيءٍ في قَبضَتِكَ ، مُحيطٌ بِهِ قُدرَتُكَ ، فَاجعَلني في ضِمانِكَ وحِفظِكَ ، ولا تَقبِض يَدي عَن كُلِّ خَيرٍ أفعَلُهُ . يا باسِطُ ابسُط يَدي بِالخَيراتِ ، وأَعطِني بِقُدرَتِكَ أعلَى الدَّرَجاتِ . يا واسِعُ وَسِعتَ كُلَّ شَيءٍ رَحمَةً وعِلما فَوَسِّع عَلَيَّ في رِزقي . يا شَفيقُ أنتَ أشفَقُ عَلى خَلقِكَ مِن آبائِهِم واُمَّهاتِهِم وأَرأَفُ بِهِم ، فَاجعَلني شَفيقا رَفيقا ، وكُن بي شَفيقا رَفيقا بِرَحمَتِكَ . يا رَفيقُ ارفُق بي إذا أخطَأتُ ، وتَجاوَز عَنّي إذا أسَأتُ ، وَأْمُر مَلَكَ المَوتِ وأَعوانَهُ عَلَيهِمُ السَّلامُ أن يَرفُقوا بِروحي إذا أخرَجوها عَن جَسَدي ، ولا تُعَذِّبني بِالنّارِ . يا مُنشِئُ أنشَأتَ كُلَّ شَيءٍ كَما أرَدتَ ، وخَلَقتَ ما أحبَبتَ ، فَبِتِلكَ القُدرَةِ أنشِئني سَعيدا مَسعودا فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ ، وأَنشِئ ذُرِّيَّتي وما زَرَعتُ وبَذَرتُ في أرضِكَ ، وأَنشِئ مَعاشي ورِزقي وبارِك لي فيهِما بِرَحمَتِكَ . يا بَديعُ أنتَ بَديعُ السَّماواتِ وَالأَرضِ ومُبدِعُهُما ، ولَيسَ لَكَ شِبهٌ ، ولا يَلحَقُكَ وَصفٌ ، ولا يُحيطُ بِكَ فَهمٌ . يا مَنيعُ لا تَمنَعني ما أطلُبُ مِن رَحمَتِكَ وفَضلِكَ ، وَامنَع عَنّي كُلَّ مَحذورٍ ومَخوفٍ . يا تَوّابُ اقبَل تَوبَتي ، وَارحَم عَبرَتي ، وَاصفَح عَن خَطيئَتي ، ولا تَحرِمني ثَوابَ عَمَلي . يا قَريبُ قَرِّبني مِن جِوارِكَ ، وَاجعَلني في حِفظِكَ وكَنَفِكَ ، ولا تُبعِدني عَنكَ بِرَحمَتِكَ . يا مُجيبُ أجِب دُعائي وتَقَبَّلهُ مِنّي ، ولا تَحرِمنِي الثَّوابَ كَما وَعَدتَني . يا مُنعِمُ بَدَأتَ بِالنِّعَمِ قَبلَ استِحقاقِها وقَبلَ السُّؤالِ بِها ، فَكَذلِكَ إتمامُها بِالكَمالِ وَالزِّيادَةِ مِن فَضلِكَ . يا ذَا الإِفضالِ( / الفَضلِ) ، يا مُفضِلُ ، لَو لا فَضلُكَ هَلَكنا ، فَلا تُقَصِّر عَنّا فَضلَكَ . يا مَنّانُ ، فَامنُن عَلَينا بِالدَّوامِ ، يا ذَا الإِحسانِ . يا مَعروفُ أنتَ المَعروفُ الَّذي لا يَجهَلُ ، ومَعروفُكَ ظاهِرٌ لا يُنكَلُ ، فَلا تَسلُبنا ما أودَعتَناهُ مِن مَعروفِكَ بِرَحمَتِكَ . يا خَبيرُ خَبَرتَ الأَشياءَ قَبلَ كَونِها ، وخَلَقتَها عَلى عِلمٍ مِنكَ بِها ، فَأَنتَ أوَّلُها وآخِرُها ، فَزِدني خَيرا بِما ألهَمتنَيهِ مِن شُكرِكَ وبَصيرَةً . يا مُعطي أعطِني مِن جَليلِ عَطائِكَ ، وبارِك لي في قَضائِكَ ، وأَسكِنّي بِرَحمَتِكَ في جِوارِكَ . يا مُعينُ أعِنّي عَلى اُمورِ الدُّنيا وَالآخِرَةِ بِقُوَّتِكَ ، ولا تَكِلني في شَيءٍ إلى غَيرِكَ . يا سَتّارُ استُر عُيوبي ، وَاغفِر ذُنوبي ، وَاحفَظني في مَشهَدي ومَغيبَي . يا شَهيدُ اُشهِدُكَ اللّهُمَّ وجَميعَ خَلقِكَ ومَلائِكَتِكَ أنَّهُ لا إلهَ إلّا أنتَ وَحدَكَ لا شَريكَ لَكَ ، فَاكتُب هذِهِ الشَّهادَةَ عِندَكَ ونَجِّني بِها مِن عَذابِكَ . يا فاطِرُ أنتَ فاطِرُ السَّماواتِ وَالأَرضِ وما بَينَهُما وما فيهِما ، فَكُن لي فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ ، وتَوَفَّني مُسلِما وأَلحِقني بِالصّالِحينَ . يا مُرشِدُ أرشِدني إلَى الخَيرِ بِعِزَّتِكَ ، وجَنِّبنِي السَّيِّئاتِ بِعِصمَتِكَ ، ولا تُخزِني يَومَ القِيامَةِ . يا سَيِّدَ السّاداتِ ومَولَى المَوالي إلَيكَ مَصيرُ كُلِّ شَيءٍ ، فَانظُر إلَيَّ بِعَينِ عَفوِكَ . يا سَيِّدُ أنتَ سَيِّدي وعِمادي ومُعتَمَدي ، وذُخري وذَخيرَتي وكَهفي ، فَلا تَخذُلني . يا مُحيطُ أحاطَ بِكُلِّ شَيءٍ عِلمُكَ ، ووَسِعَت كُلَّ شَيءٍ رَحمَتُكَ ، فَاجعَلني في ضِمانِكَ ، وحُطني مِن كُلِّ سوءٍ بِقُدرَتِكَ . يا مُجيرُ أجِرني مِن عِقابِكَ ، وآمِنّي مِن عَذابِكَ . اللّهُمَّ إنّي خائِفٌ ، وإنّي مُستَجيرٌ بِكَ ، فَأَجِرني مِنَ النّارِ بِرَحمَتِكَ ، يا أهلَ التَّقوى وأَهلَ المَغفِرَةِ ، يا عَدلُ أنتَ أعدَلُ الحاكِمينَ وأَرحَمُ الرّاحِمينَ ، فَالطُف لَنا بِرَحمَتِكَ ، وآتِنا شَيئا بِقُدرَتِكَ ، ووَفِّقنا لِطاعَتِكَ ، ولا تَبتَلِنا بِما لا طاقَةَ لَنا بِهِ ، وخَلِّصنا مِن مَظالِمِ العِبادِ ، وأَجِرنا مِن ظُلمِ الظّالِمينَ وغَشمِ الغاشِمينَ بِقُدرَتِكَ ، إنَّكَ عَلى كُلِّ شَيءٍ قَديرٌ . اللّهُمَّ اسمَع دُعائي ، وَاقبَل ثَنائي ، وعَجِّل إجابَتي ، وآتِني فِي الدُّنيا حَسَنَةً وفِي الآخِرَةِ حَسَنَةً ، وقِني بِرَحمَتِكَ عَذابَ النّارِ ، وصَلَّى اللّهُ عَلى خِيَرَتِهِ مِن خَلقِهِ مُحَمَّدٍ وعِترَتِهِ الطّاهِرينَ . (9)

.


1- .البقرة : 255 .
2- .آل عمران : 18 .
3- .آل عمران : 26 و 27 .
4- .الحشر : 21 _ 24 .
5- .في الطبعة المعتمدة : «أوفق الدعائم» بدل «أوفق الدعاء ثمّ» ، وما في المتن أثبتناه من طبعة دار الكتب الإسلامية .
6- .في الطبعة المعتمدة : «ولا تبتلني» بدل «من خلقك بكبريائك يا عزيز أعزّني بطاعتك ولا تذلّني» وما في المتن أثبتناه من طبعة دار الكتب الإسلامية .
7- .وَأَدَهُ : أي أثْقَلَهُ (المصباح المنير : ص 674 «وأد») .
8- .أثبتناه من طبعة دار الكتب الإسلامية .
9- .الإقبال : ج 2 ص 359 _ 368 .

ص: 317

الإقبال :1 دعاى مباهله و توبه و لابه و خواهش [به درگاه خدا] از مولا امير مؤمنان عليه السلام : «خداست كه معبودى جز او نيست ؛ زنده و پاينده (/ بيدار) است . نه چرتى او را فرا مى گيرد و نه خوابى . آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است، از آنِ اوست . كيست آن كس كه جز با اجازه او در پيشگاهش شفاعت كند ؟ آنچه را در پيش روى آنان است و آنچه را در پشت سرشان است، مى داند ، و به چيزى از علم او ، جز به آنچه او خود بخواهد ، احاطه نمى يابند . كرسى او، آسمان ها و زمين را در بر گرفته ، و نگهدارى آنها بر او دشوار نيست ، و اوست والاى بزرگ» . «خدا كه همواره به عدل قيام دارد، گواهى مى دهد كه جز او هيچ معبودى نيست ، و فرشتگان و دانشوران نيز [گواهى مى دهند كه] معبودى نيست جز او كه ارجمند و حكيم است» . «بگو : بار خدايا ! تويى كه فرمان روايى . هر آن كس را كه خواهى ، فرمان روايى مى بخشى ، و از هر كه بخواهى ، فرمان روايى را باز مى ستانى ، و هر كه را خواهى، عزّت مى بخشى ، و هر كه را خواهى، خوار مى گردانى . همه خوبى ها به دست توست ، و تو به هر چيزى توانايى . شب را به روز در مى آورى ، و روز را به شب در مى آورى ، و زنده را از مرده بيرون مى آورى ، و مرده را از زنده بيرون مى آورى ، و هر كه را خواهى ، بى حساب، روزى مى دهى» . «اگر اين قرآن را بر كوهى فرو مى فرستاديم ، يقيناً آن كوه را از بيم خدا فروتن و از هم پاشيده مى ديدى ، و اين مَثَل ها را براى مردم مى زنيم. باشد كه آنان بينديشند . اوست خدايى كه جز او معبودى نيست ؛ داننده نهان و آشكار است . اوست مهرگستر مهربان . اوست خدايى كه جز او معبودى نيست ؛ همان فرمان رواى پاك، سلامت [از هر عيب]، ايمنى بخش، مراقب، شكست ناپذير و جبّار و متكبّر . پاك است خدا از آنچه [با او ]شريك مى گردانند . اوست خداى آفريننده نوساز صورتگر كه بهترينِ نام ها از آنِ اوست . آنچه در آسمان ها و زمين است، تسبيح او مى گويند ، و او توانا و حكيم است» . اوست خدايى كه برايش همنامى، شناخته نمى شود . اوست خدايى كه به او اميد و آرزوست ، و پناه و پناهگاه است ، و به درگاه او شِكوه مى شود ، و گشايش و آسايش، از جانب اوست ، و شنونده دعاست . بار خدايا ! من از تو مى خواهم _ اى خدا _ به حقّ نام بلند و والا و دست نايافتنى ات ، همان نامى كه براى خود برگزيدى و آن را به ذكر خويش اختصاص دادى ، و همه آفريدگانت را از آن باز داشتى ، و آن را از هر چيزى جز خودت جدا ساختى ، و آن را راه نما به خودت و رشته اى [جهت اتّصال] به خودت قرار دادى ، و آن، بزرگ ترينِ نام ها و ارزشمندترين بهره ها و فاخرترين چيزها و بزرگ ترينِ سودها و مؤثّرترين دعاست . سپس اميدوارش را نوميد نمى گردانى ، و به سينه دعا كننده اش دست رد نمى زنى ، و كسى كه به آن تكيه كند و بِدان پناه برد، ناتوان نيست . اى خدا ! به حقّ پروردگارى اى كه مختصّ ذات توست، از تو مى خواهم كه با قدرتت مرا از آتش دوزخ نگه دارى ، و با رحمتت مرا به بهشت در آورى . اى نور ! تويى نور آسمان ها و زمين كه اهل آسمان هايت و زمينت از نور [هستىِ] تو، روشنايى [هستى ]گرفته اند . پس، از تو مى خواهم كه در گوش و چشم من نورى قرار دهى كه در دنيا و آخرت از آن روشنايى گيرم . اى بزرگ ! تويى پروردگار عرش بزرگ . از بزرگى تو، كمك مى جويم . پس مرا رفعت بخش و مرا به درجه نيكان برسان . اى كريم ! خود را در معرض كرم تو قرار مى دهم و بِدان چنگ مى زنم ، و بر آن توكّل و تكيه مى كنم . پس به كرامتت، مرا گرامى بدار ، و رحمت و بركت هايت را بر من فرو فرست ، و به جوار خود نزديكم گردان ، و از مهابت و جلال خود، بر من بپوشان ، و از رحمتت و دهشِ فراوانت، به من برسان. اى بزرگ ! رويم را [از خودت ، به تكبّر] بر مگردان ، و كسى را كه بر من رحم نمى كند، بر من مسلّط مگردان ، و نامم را بلند و مقامم را والا گردان ، و درجه ام را در علّيّين (در ميان بلندپايگان)، بلند دار . اى بلندمرتبه ! به حقّ بلندمرتبگى ات از تو مى خواهم كه مرا رفعت بخشى و پستم نسازى و به دست كسى كه فرادست من است، خوارم نكنى ، و كسى را كه از من پست تر است، بر من مسلّط نسازى ، ترس از خودت را در سراچه قلبم جاى ده . اى زنده ! به حقّ زندگى ناميرايت از تو مى خواهم كه مرگ را بر من آسان گردانى ، و زندگى ام را زندگى خوش و پاك قرار دهى ، و مرا با نيكان بميرانى . اى بر پا دارنده ! تو بر هر نفْسى بر پايى و بر پا دارنده هر چيزى . مرا از كسانى قرار ده كه اطاعتت مى كنند ، و فرمان و حقّ تو را بر پا مى دارند ، و از تو غافل نيستند . اى مهرگستر ! به رحمتت بر من رحم آور ، و از فضل وجود خود بر من ببخش ، و مرا از كيفرت برهان ، و از عذابت پناهم ده . اى مهربان ! با مهربانى ات، بر بيچارگى من رحمت آور ، و به جود و رأفتت، بر من ببخش ، و با رحمتت مرا از گناه بزرگم نجات بخش، كه تو مشفق و دلسوزى ، و هر كه به تو پناه آورد، به دستگيره استوار و تكيه گاه محكم، چنگ زده است . اى صاحب مُلك ! از ملك تو و از خزانه پايان ناپذير تو مى طلبم . پس ملك دنيا و آخرت را به من عطا فرما ، كه هيچ چيزى تو را ناتوان نمى گرداند و از تو چيزى نمى كاهد و بر آنچه در نزد توست، ترجيح داده نمى شود . اى قُدّوس ! تو پاك و مقدّسى . پس قلب مرا پاك گردان و براى ياد خودت فارغم بدار ، و آنچه را سودم بخشد، به من بياموز ، و بر آنچه به من آموخته اى، بيفزاى . اى جبّار ! با قدرتت مرا در برابر جبّاران، كمك فرما و مرا التيام بخش _ اى التيام بخش استخوان شكسته _ كه هر جبّارى در برابر تو خاضع است . اى متكبّر ! مرا در پناه قدرت خويش گير ، و با كبريايى ات، شرّ ستمگران و سركشان را از من دور بدار . اى عزيز ! مرا با طاعتت عزّت بخش و با گناهان، خوارم مكن، كه در نتيجه ، نزد تو و نزد خَلقت، بى مقدار گردم . اى بردبار ! با بردبارى ات به من بنگر ، و با عفوت بر من پرده پوشى فرما ، و مرا گزارنده حقّت قرار ده ، و در روز ايستادن در پيشگاهت، رسوايم مگردان . اى دانا ! تو از حال من و نهان و آشكارم و خطا و عمدم آگاهى . پس هر آنچه از كار [و گناهان] من كه بر خلقت پوشيده است، بر من ببخشاى . اى حكيم ! به حقّ آنچه با آن ، اشيا را محكم و استوار ساختى، از تو مى خواهم كه در آنچه از تو مسئلت دارم و آن را از تو تقاضا مى كنم، به اجابت، حكم نمايى . اى سلام ! مرا از مظالم بندگان و از عذاب قبر و وحشت هاى روز قيامت به سلامت دار . اى ايمنى بخش ! مرا از هر گونه ترسى ايمن دار و بر بيچارگى ام و بى مقدارى ام رحم فرما ، و دغدغه هاى دنيا و آخرت مرا بر طرف فرما . اى نگاهبان ! كاكُلم را بگير و مرا به سوى آنچه مايه خشنودى توست، بكشان ، و مرا عمل كننده به طاعت خودت قرار ده و از طاعت غير خودت مصونم بدار . اى ايجاد كننده چيزها بدون الگو ! از تو مى خواهم كه مرا از راستگويان و اهل صدق در نزد خودت قرار دهى . اى صورتگر ! تو مرا شكل دادى و شكلم را نيكو ساختى ، و مرا آفريدى و كاملم آفريدى . پس نيكوترين نعمتى را كه به من دادى، بر من تمام ساز و در روز قيامت، مرا بدمنظر مگردان . اى توانا ! تو با قدرتت ، مقدّرات را رقم زدى و مرا بر اشيا توانايى بخشيدى . پس، از تو مى خواهم كه در كارهاى دنيا و آخرت، مرا خوش كمك نمايى ، و از بدى مقدّراتت نجاتم دهى . اى بى نياز! با بى نيازى ات مرا بى نياز گردان ، و داد و دهِشت را بر من وسعت بخش ، و با شفايت مرا شفا ده ، و از سلامتت دورم مكن . اى ستوده ! ستايش، سراسر از آنِ توست ، و كارها (/ فرمان ها)، همه در دست توست ، و هر چه خير و خوبى است، از توست . بار خدايا ! به من سپاس گزارى براى آنچه عطايم كرده اى ، الهام فرما . اى بزرگوار ! تويى يگانه بزرگوار . هيچ چيز، از چنگ تو خارج نمى شود ، و چيزى بر تو سنگينى نمى كند . پس مرا از كسانى قرار ده كه تو را به پاكى و بزرگى مى ستايند و ثناى تو مى گويند . اى يكتا ! تويى خداى فرد و يكتا و بى نياز كه نه زاده اى و نه زاده شده اى و هيچ كس همتاى تو نيست . پس _ اى خداوند _ پناه و مونس و دژ استوار من باش . اى تك ! تويى تك هر چيز و هيچ چيزى همسنگ تو نيست . پس فرجام كار مرا به نيكى ختم كن و بهترين روزهاى مرا روز ديدارم با خودت قرار ده . اى بى نياز ! اى آن كه نه چرتى او را فرا مى گيرد و نه خوابى ، و هيچ پنهانى در تاريكى هاى خشكى و دريا بر او پوشيده نيست ! در از اين پهلو به آن پهلو شدنم و در خوابم و بيدارى ام، مرا نگهبان باش . اى شنوا ! صداى مرا بشنو و به ناله و فريادم رحم آور . اى شنوا ، اى پاسخ دهنده ، اى بينايى كه علم تو همه چيز را در بر گرفته و در آن، نفوذ كرده است و همه چيز را زير نظر دارى ! بر من به رحمتت بنگر ، و رويت را از من مگردان . اى رئوف ! تو از پدر و مادرم هم به من رئوف ترى ، و اگر رأفت تو نبود، آن دو هم به من توجّهى نمى كردند . پس نعمتت را بر من تمام كن و آنچه را به من عطا كرده اى، بر من تلخ و ناگوار مگردان . اى صاحب لطف ! مرا با لطف نهانت ، از آن جا كه مى دانم و از آن جا كه نمى دانم ، مورد لطف قرار ده ، كه تو داناى نهان هايى . اى نگهدار ! با آنچه بِدان آسمان ها و زمين ها و آنچه را ميان آنهاست، نگه مى دارى ، مرا و همسرم را و دارايى ام و فرزندانم را و هر چيز ديگرى را كه به من تعلّق دارد و آن را به ياد و خاطر دارم يا ندارم ، نگه دار ، كه تو بر هر چيز، توانايى . اى آمرزگار ! گناهانم را بيامرز و عيب هايم را بپوشان و مرا به آنچه در درونم مى گذرد، رسوا مگردان، كه تو مهربان ترينِ مهربانانى . اى بامحبّت ! براى من از جانب خودت در دنيا و آخرت، مهر و محبّتى قرار ده ، و آن را برايم در سينه هاى مؤمنان جاى ده [كه مؤمنان مرا دوست بدارند و به من مهر ورزند] . اى خداوندگار عرش شكوهمند ! مرا از كسانى قرار ده كه در تمام اوقات شب و روز و در هر بام و شام، تو را تسبيح و تمجيد، مى كنند و مرا بر اين كار، يارى ده . اى آغاز كننده ! تويى كه اشيا را آن گونه كه خواستى، آغاز كردى و تويى آغاز كننده و باز گرداننده و انجام دهنده هر كارى كه بخواهى . پس در آغاز و انجام كارها[يم] براى من خير و نيكى قرار ده . اى باز گرداننده ! تويى كه اشيا را همان گونه كه نخستين بار آغاز كردى، باز مى گردانى . از تو مى خواهم كه تن درستى و ثروت و حالات خوش را به من باز گردانى و بدين وسيله فضل خود را شامل حالم سازى . اى مراقب ! با مراقبت خود، از من حراست فرما ، و با نگهداشت خود، كمكم كن ، و به فضل خود، مرا در پناهت گير و مرا به غير خودت وا مگذار. اى سپاس گزار ! تو براى آنچه خود سرپرستى مى كنى و تغذيه مى نمايى و مى بخشى و عطا مى كنى و توانگر مى سازى، [از سوى بنده ات] سپاس گزارى [و قدردانى ]مى شوى . پس مرا از سپاس گزاران و حمدگويان نعمت هايت قرار ده . اى بر انگيزنده ! مرا [در قيامت] گواهى دهنده و تصديق كننده و خشنود و سرافراز و پسنديده و شادمان و مسرور و شايسته قدردانى و خوش حال، بر انگيز . اى ارث برنده اى كه وارث زمين و زمينيان و آسمان ها و ساكنان آنها و همه آفريدگانت هستى ! بردبارى و دانش را به من ميراث ده، كه تو بهترينِ ارث برندگانى . اى زنده كننده ! به جود خود، مرا زندگى پاك و خوش، ارزانى بدار ، و تا زمانى كه زنده ام مى دارى، همواره مرا سپاس گزار خود [و به ياد خودت ]قرار ده ، و در دنيا و آخرت به من خير عطا فرما ، و از عذاب آتش نگاهم بدار . اى نيكوكار ! احسانت را _ اى خداوند _ شامل حال من گردان ، و نعمتت را و بنده نوازى ات را بر من دو چندان ساز . اى ميراننده ! سختى هاى مرگ و رنج هاى جان كندن را بر من آسان ساز و پا قدم مرگ را بر من مبارك گردان ، و مرا در هنگام مفارقت از دنيا، از پشيمانان [و افسوس خوران ]قرار مده . اى نيكو كننده كار ! مرا به واسطه آنچه عطايم كرده اى، مبغوض خود مساز ، و آنچه را روزى ام كرده اى، از من باز مدار ، و از وعده اى كه به من داده اى، محرومم مگردان ، و مرا به زيور طاعتت بياراى . اى نعمت دهنده ! نعمتت را بر من تمام گردان ، و مرا با آن، انس و الفت بخش ، و از سپاس گزارانت بر آن نعمت قرارم ده . اى عطا كننده فضل ! من با فضل تو، زندگى مى كنم ، و به تو اميد دارم، و بر تو تكيه مى كنم . پس، از فضل خود، بر من وسعت بخش و از روزىِ حلالت روزى ام فرما . تويى آغاز و پايان و آشكار و نهان ، و تو بر هر چيز، توانايى . پس مرا نخستينِ توبه كنندگان و از كسانى قرار ده كه در روز قيامت از حوض پيامبرت سيراب مى شوند . اى پايان ! تويى پايان ، و هر چيزى از بين مى رود، مگر روى [و ذات] تو . بسى والا و بلندمرتبه اى تو . اى آشكار ! تويى آشكار بر هر چيز نهفته اى ، و دانا به هر چيز پوشيده اى . پس، از تو مى خواهم كه از كارهاى من، آن را كه نزد تو محبوب تر است، آشكار گردانى . اى نهان ! تو در دلِ اشيا نهان مى سازى، همانند آنچه را كه در آنها آشكار مى گردانى . تو داناى نهان هايى . پس ، از تو مى خواهم _ اى خداوند _ كه با قدرت خويش آشكار و نهان مرا نيك و اصلاح گردانى. اى قاهر! تو آنى كه با قدرتت، اشيا را مقهور خود ساخته اى . پس هر جبّارى، زيردست توست ، و اختيار همه خلايق به دست توست ، و همگى آنان در برابر تو ايستاده و در برابرت خاضع اند . اى پُر بخشش! از نزد خودت به من رحمتى و دانشى و مالى و فرزندى پاك ببخش ، كه به راستى، تنها تويى پُر بخشش . اى گشاينده ! درهاى رحمتت را برايم بگشاى و مرا در آن، وارد كن ، و از شرّ شيطانِ رانده شده، در پناهم گير ، و از فضل خود به [زندگى] من، گشايش ده . اى روزى ده ! از فضل خود، مرا روزى ده ، و از دهِش و رزق بى پايانى كه نزد توست، بر من بيفزاى و مرا از آفريدگانت بى نياز گردان . اى آفريننده ! تو موجودات را ، بى هيچ رنج و زحمتى آفريدى و مرا پرداخته و نيكو و زيبا خلق كردى و بر بسيارى از آفريدگانت بسى برترى ام دادى . اى حكم كننده ! تو در باره آفريدگانت، هر آن گونه كه بخواهى، حكم مى فرمايى . پس براى من نيكى حكم فرما ، و از هلاكت به دورم دار ، و در دنيا و آخرت، عاقبت به خيرم گردان . اى مهرورز ! با رأفتت بر من مهر بورز ، و روزى و رحمتت را به من عنايت كن ، و دست هر زورگوى خودكامه و شيطان سركش را از من كوتاه كن ، و به عزّتت، مرا از حلقه هاى تنگى به گشايشت نزديك باشد، بيرون بر . اى بنده نواز ! مرا در دنيا و آخرت، به نعمت عافيت بنواز و تا زنده ام، هيچ گاه آن را از من مگير . اى خداوندگار شُكوه و كرم ! به حقّ شُكوه و كَرَمت مرا بيامرز ، چنان آمرزشى كه با آن، بندهاى گناهانم را از من بگشايى و بدى هايم را ببخشايى ، كه به راستى، تو بر هر چيز، توانايى . اى صاحب جود ! تو بخشنده و كريمى هستى كه بخل نمى ورزى ، و عطا كننده اى هستى كه از دهش، خوددارى نمى كنى . پس به كَرَم خود، بر من جود كن ، و مرا سپاس گزار اِنعامت قرار ده . اى نيرومند ! تو آسمان ها را و آنچه را در زمين است و آنچه را ما بين آسمان ها و زمين و در آسمان ها و زمين است، به تنهايى و بى همدست و بى هيچ رنج و زحمتى آفريدى . پس به نيرومندى ات، مرا در كارم نيرومند گردان . اى پُر توان ! مرا توانايى بخش و در كارم يارى ام رسان ، و بر آورنده حاجت هايم باش . اى چيره اى كه با قدرتت بر هر چيره شونده اى، چيره گشته اى ! خاطر و خواهش مرا مقلوب كن تا آن دو را به فرمان بردارى از خودت باز گردانى ، و به عزّتت، هر آن كس را كه بر من تعدّى كرده و آهنگ جنگ با من نموده ، مغلوب ساز . اى جزا دهنده[ى روز قيامت] ! تو خلايق را گرد مى آورى و [اعمال آنان] بر تو عرضه مى شود ، و همگى سر در فرمان تو مى آورند و به پروردگارى تو اعتراف مى كنند . پس به عزّتت، گناهان مرا بيامرز . اى ياد كننده ! مرا در شمار نخستينيان و گواهى دهندگان [به توحيدت] و نيكان، و هر آن گاه كه خيرى را قسمت مى كنى، ياد كن . اى پنهان ! تو درون و پنهان تر [از آن] را مى دانى و آن براى تو آشكار است . پس آنچه را از [بدى ها و گناهان] من كه بر مردم نهان است، بيامرز ، و روز قيامت، مرا در برابر عموم، رسوا مساز . اى شكوهمند ! تو از هر موجودى شكوهمندترى و همه موجودات در برابر تو خُردند . پس، از نعمت هاى باشُكوهت به من عطا فرما ، و از فضل خود محرومم مگردان . اى نجاتبخش ! مرا از هلاكت نجات ده ، و بلاى (/پرده) گم راهى ها را از من كنار زن ، و از هر مهلكه اى خلاصى ام بخش ، و هر گرفتارى و مصيبتى را از من بر طرف فرما . اى بلندمرتبه ! تو بالاتر از آنى كه وصفى يا مدحى به آستان تو رسد ، يا چيزى با تو سنجيده شود . پس مرا به علّيّين بالا بر . اى كسى كه هر چيزى را در قبضه خود گرفته اى و قدرتت آن را در ميان دارد ! مرا در ضمانت و نگهداشت خودت قرار ده ، و دستم را از هيچ كار نيكى كه مى كنم، مگير . اى باز كننده ! دستان مرا در كارهاى نيك باز بگذار ، و به قدرتت ، بالاترين درجات را به من عطا فرما . اى گسترده اى كه رحمت و علمت بر هر چيزى گسترده است ! روزى ام را بر من گسترده ساز. اى با شفقت ! تو بر خلق خود از پدران و مادرانشان هم مشفق تر و رئوف ترى . پس مرا مشفق و بامُدارا قرار ده ، و با من مشفق و بامدارا باش . اى مدارا گر ! با من چون خطا مى كنم، مدارا كن ، و چون بدى مى نمايم، از من در گذر ، و فرشته مرگ و دستياران او را بفرماى كه چون خواستند جان مرا از پيكرم بيرون برند، با آن مدارا نمايند ، و مرا با آتش، عذاب مكن . اى پديد آورنده ! تو هر چيزى را چنان كه خواستى، پديد آوردى ، و آنچه را زنده ساختى [و دوست داشتى]، آفريدى . پس به همان قدرت، مرا در دنيا و آخرت، خوش بخت و سعادتمند گردان ، و ذريّه مرا و آنچه را كه در زمين تو كاشتم و افشاندم، بپروران ، و معاش و روزىِ مرا برسان و به رحمت خويش ، در آن دو برايم بركت و افزونى قرار ده . اى ابداعگر ! تو ابداع كننده آسمان ها و زمين و مخترع آنهايى . تو را همانندى نيست و در وصف نمى گنجى و هيچ فهم [و انديشه اى] تو را در ميان نمى گيرد . اى باز دارنده ! آنچه را كه از رحمت و فضل تو مى طلبم، از من باز مدار ، و هر امر خطرخيز و ترسناك را از من باز بدار . اى توبه پذير ! توبه مرا بپذير و بر اشك من رحم آور و از خطايم در گذر و مرا از پاداش كردارم محروم مفرما . اى نزديك ! به حقّ رحمتت، مرا به جوار خودت نزديك گردان ، و در سايه محافظت و پناه خويش قرارم ده ، و مرا از خودت دور مساز . اى اجابت كننده ! همان گونه كه وعده ام داده اى، دعايم را اجابت فرما و آن را از من بپذير و مرا از پاداش، محروم مكن . اى نعمت بخش ! تو [بخشيدن] نعمت ها را آغاز كردى، پيش از آن كه كسى مستحقّ آنها شود و پيش از آن كه از تو بخواهند . پس به همين سان، آنها را كامل و تمام گردان و از فضل خود، بر آن بيفزاى . اى صاحب فضل و لطف ! اى لطف كننده ! اگر لطف تو نبود، ما هلاك مى شديم . پس لطفت را از ما دريغ مدار . اى منّان ! با پايدار داشتن لطف و نعمت هايت، بر ما منّت نه ، اى خداوندگار احسان ! اى نيكى ! تو آن نيكى اى هستى كه انكارت نتوان كرد ، و نيكى تو، آشكار و باز ناگرفتنى است . پس به حقّ رحمتت ، آنچه را از نيكى ات كه به ما وعده داده اى، از ما مگير . اى باخبر ! تو از موجودات، پيش از پديد آمدنشان خبر داشتى و آنها را با علم به آنها آفريدى . پس تو آغاز و انجام آنها هستى . پس به واسطه شكرگزارى از تو _ كه تو خود، آن را به من الهام فرمودى _ ، بر خير و بينش من بيفزاى . اى عطا كننده ! از عطاى بزرگت به من ببخش ، و در قضاى خود به من بركت ده ، و به حقّ رحمتت، مرا در جوار خويش ساكن گردان . اى كمك كننده ! با قدرت خود، مرا در كارهاى دنيا و آخرت كمك فرما و در هيچ كارى مرا به غير خودت وا مگذار . اى پوشاننده ! عيب هاى مرا بپوشان و گناهانم را بيامرز و در حضور و غيابم [و در حضر و سفر ]نگهدارم باش . اى گواه ! تو را _ اى خداوند _ و همه آفريدگان و فرشتگانت را گواه مى گيرم كه معبودى جز تو نيست ، و يگانه اى و شريك ندارى . پس اين گواهى را در نزد خودت ثبت فرما ، و به واسطه آن، مرا از عذابت نجات ده . اى شكافنده ! تويى شكافنده آسمان ها و زمين و آنچه ما بين آنها و در آنهاست . پس در دنيا و آخرت، با من باش و مرا مسلمان بميران و مرا به نيكان ملحق فرما . اى ارشاد كننده ! به حقّ عزّتت مرا به خوبى ها ارشاد فرما ، و با نگهداشت خود، مرا از بدى ها دور گردان و در روز قيامت، خوار و سرافكنده ام مساز . اى آقاى آقايان و اى سَرور سَروران ! حركت هر چيز، به سوى توست . پس با ديده عفو خود، به من بنگر . اى آقا ! تو آقا و ستون و تكيه گاه و اندوخته و خزانه و پناهگاه من هستى . پس مرا تنها مگذار . اى احاطه كننده اى كه علم تو همه چيز را احاطه كرده و رحمتت هر چيزى را در بر گرفته است ! مرا در ضمانت خودت قرار ده ، و به قدرتت، مرا از هر بدى، محافظت فرما . اى پناه دهنده ! مرا از كيفرت پناه ده و از عذابت در امان دار . بار خدايا ! من ترسانم و به تو پناه آورده ام . پس به حقّ رحمتت، مرا از آتش، پناه ده . اى كه بايد از تو ترسيد و اى اهل آمرزش ! اى دادگر ! تو دادگرترينِ داوران و مهربان ترينِ مهربانانى . پس به حقّ رحمتت، بر ما لطف نماى ، و به حقّ قدرتت، چيزى عطايمان فرما ، و توفيق طاعتت را به ما ارزانى دار ، و به آنچه تاب و توانش را نداريم، گرفتارمان (/ آزمايشمان) مكن ، و ما را از مظالم [و حقوق] بندگان برهان ، و از ستم ستمگران و بيداد بيدادگران، پناهمان ده، به حقّ قدرتت، كه تو بر هر چيز، قادرى . بار خدايا ! دعايم را بشنو و ثنايم را بپذير ، و هر چه زودتر اجابتم فرما ، و خير دنيا و آخرت را به من عطا كن ، و مرا به حقّ رحمتت ، از عذاب آتش، نگه دار . درود خدا بر برگزيده او از ميان آفريدگانش و بر خاندان پاك او باد !

.

ص: 318

. .

ص: 319

. .

ص: 320

. .

ص: 321

. .

ص: 322

. .

ص: 323

. .

ص: 324

. .

ص: 325

. .

ص: 326

. .

ص: 327

. .

ص: 328

. .

ص: 329

. .

ص: 330

. .

ص: 331

. .

ص: 332

. .

ص: 333

. .

ص: 334

. .

ص: 335

. .

ص: 336

الإمام الكاظم عليه السلام :يَومُ المُباهَلَةِ اليَومُ الرّابِعُ وَالعِشرونَ مِن ذِي الحِجَّةِ ، تُصَلّي في ذلِكَ اليَومِ ما أرَدتَ مِنَ الصَّلاةِ ، فَكُلَّما صَلَّيتَ رَكعَتَينِ استَغفَرتَ اللّهَ تَعالى بِعَقِبِها سَبعينَ مَرَّةً ، ثُمَّ تَقومُ قائِما وتَرمي (1) بِطَرفِكَ في مَوضِعِ سُجودِكَ وتَقولُ وأَنتَ عَلى غُسلٍ : الحَمدُ للّهِِ رَبِّ العالَمينَ ، الحَمدُ للّهِِ فاطِرِ السَّماواتِ وَالأَرضِ ، الحَمدُ للّهِِ الَّذي لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَالأَرضِ ، «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ » (2) ، الحَمدُ للّهِِ الَّذي عَرَّفَني ما كُنتُ بِهِ جاهِلاً ، ولَو لا تَعريفُهُ إيّايَ لَكُنتُ هالِكا ، إذ قالَ وقَولُهُ الحَقُّ : «قُل لَا أَسْئلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى» (3) ، فَبَيَّنَ لِيَ القَرابَةَ فَقالَ سُبحانَهُ : «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» (4) ، فَبَيَّنَ لِيَ البَيتَ (5) بَعدَ القَرابَةِ ، ثُمَّ قالَ تَعالى مُبَيِّنا عَنِ الصّادِقينَ الَّذينَ أمَرَنا بِالكَونِ مَعَهُم وَالرَّدِّ إلَيهِم بِقَولِهِ سُبحانَهُ : «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَ كُونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ» (6) ، فَأَوضَحَ عَنهُم وأَبانَ عَن صِفَتِهِم بِقَولِهِ جَلَّ ثَناؤُهُ : «فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ» ؛ فَلَكَ الشُّكرُ يا رَبِّ ولَكَ المَنُّ حَيثُ هَدَيتَني وأَرشَدتَني ، حَتّى لَم يَخفَ عَلَيَّ الأَهلُ وَالبَيتُ وَالقَرابَةُ ، فَعَرَّفتَني نِساءَهُم وأَولادَهُم ورِجالَهُم . اللّهُمَّ إنّي أتَقَرَّبُ إلَيكَ بِذلِكَ المَقامِ الَّذي لا يَكونُ أعظَمَ مِنهُ فَضلاً لِلمُؤمِنينَ ، ولا أكثَرَ رَحمَةً لَهُم ، بِتَعريفِكَ إيّاهُم شَأنَهُ ، وإبانَتِكَ فَضلَ أهلِهِ الَّذينَ بِهِم أدحَضتَ باطِلَ أعدائِكَ ، وثَبَّتَّ بِهِم قَواعِدَ دينِكَ ، ولَولا هذَا المَقامُ المَحمودُ الَّذي أنقَذتَنا بِهِ ودَلَلتَنا عَلَى اتِّباعِ المُحِقّينَ مِن أهلِ بَيتِ نَبِيِّكَ الصّادِقينَ عَنكَ ، الَّذينَ عَصَمتَهُم مِن لَغوِ المَقالِ ومَدانِسِ الأَفعالِ ، لَخُصِمَ أهلُ الإِسلامِ وظَهَرَت كَلِمَةُ أهلِ الإِلحادِ وفِعلُ اُولِي العِنادِ ، فَلَكَ الحَمدُ ولَكَ المَنُّ ولَكَ الشُّكرُ عَلى نَعمائِكَ وأَياديكَ . اللّهُمَّ فَصَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ ، الَّذينَ افتَرَضتَ عَلَينا طاعَتَهُم ، وعَقَدتَ في رِقابِنا وِلايَتَهُم ، وأَكرَمتَنا بِمَعرِفَتِهِم ، وشَرَّفتَنا بِاتِّباعِ آثارِهِم ، وثَبَّتَّنا بِالقَولِ الثّابِتِ الَّذي عَرَّفوناهُ ، فَأَعِنّا عَلَى الأَخذِ بِما بَصَّروناهُ ، وَاجزِ مُحَمَّدا عَنّا أفضَلَ الجَزاءِ بِما نَصَحَ لِخَلقِكَ ، وبَذَلَ وُسعَهُ في إبلاغِ رِسالَتِكَ ، وأَخطَرَ بِنَفسِهِ في إقامَةِ دينِكَ ، وعَلى أخيهِ ووَصِيِّهِ وَالهادي إلى دينِهِ وَالقَيِّمِ بِسُنَّتِهِ عَلِيٍّ أميرِ المُؤمِنينَ ، وصَلِّ عَلَى الأَئِمَّةِ مِن أبنائِهِ الصّادِقينَ الَّذينَ وَصَلتَ طاعَتَهُم بِطاعَتِكَ ، وأَدخِلنا بِشَفاعَتِهِم دارَ كَرامَتِكَ ، يا أرحَمَ الرّاحِمينَ . اللّهُمَّ هؤُلاءِ أصحابُ الكِساءِ وَالعَباءِ يَومَ المُباهَلَةِ اجعَلهُم شُفَعاءَنا ، أسأَ لُكَ بِحَقِّ ذلِكَ المَقامِ المَحمودِ وَاليَومِ المَشهودِ ، أن تَغفِرَ لي وتَتوبَ عَلَيَّ إنَّكَ أنتَ التَّوّابُ الرَّحيمُ . اللّهُمَّ إنّي أشهَدُ أنَّ أرواحَهُم وطينَتَهُم واحِدَةٌ ، وهِيَ الشَّجَرَةُ الَّتي طابَ أصلُها وأَغصانُها (7) ، اِرحَمنا بِحَقِّهِم ، وأَجِرنا مِن مَواقِفِ الخِزيِ فِي الدُّنيا وَالآخِرَةِ بِوِلايَتِهِم ، وأورِدنا مَوارِدَ الأَمنِ مِن أهوالِ يَومِ القِيامَةِ بِحُبِّهِم ، وإقرارِنا بِفَضلِهِم ، وَاتِّباعِنا آثارَهُم ، وَاهتِدائِنا بِهُداهُم ، وَاعتِقادِنا ما عَرَّفوناهُ مِن تَوحيدِكَ ، ووَقَّفونا عَلَيهِ مِن تَعظيمِ شَأنِكَ وتَقديسِ أسمائِكَ ، وشُكرِ آلائِكَ ، ونَفيِ الصِّفاتِ أن تَحُلَّكَ ، وَالعِلمِ أن يُحيطَ بِكَ وَالوَهمِ أن يَقَعَ عَلَيكَ ؛ فَإِنَّكَ أقَمتَهُم حُجَجا عَلى خَلقِكَ ، ودَلائِلَ عَلى تَوحيدِكَ ، وهُداةً تُنَبِّهُ عَن أمرِكَ ، وتَهدي إلى دينِكَ ، وتوضِحُ ما أشكَلَ عَلى عِبادِكَ ، وبابا لِلمُعجِزاتِ الَّتي يَعجِزُ عَنها غَيرُكَ ، وبِها تُبَيِّنُ حُجَّتَكَ وتَدعو إلى تَعظيمِ السَّفيرِ بَينَكَ وبَينَ خَلقِكَ ، وأَنتَ المُتَفَضِّلُ عَلَيهِم حَيثُ قَرَّبتَهُم مِن مَلَكوتِكَ ، وَاختَصَصتَهُم بِسِرِّكَ ، وَاصطَفَيتَهُم لِوَحيِكَ ، وأَورَثتَهُم غَوامِضَ تَأويلِكَ ؛ رَحمَةً بِخَلقِكَ ، ولُطفا بِعِبادِكَ ، وحَنانا عَلى بَرِيَّتِكَ ، وعِلما بِما تَنطَوي عَلَيهِ ضَمائِرُ اُمَنائِكَ ، وما يَكونُ مِن شَأنِ صَفوَتِكَ ، وطَهَّرتَهُم في مُنشَئِهِم ومُبتَدَئِهِم ، وحَرَستَهُم مِن نَفثِ (8) نافِثٍ إلَيهِم ، وأَرَيتَهُم بُرهانا عَلى مَن عَرَضَ بِسوءٍ لَهُم ، فَاستَجابوا لِأَمرِكَ ، وشَغَلوا أنفُسَهُم بِطاعَتِكَ ، ومَلَؤوا أجزاءَهُم مِن ذِكرِكَ ، وعَمَروا قلُوبَهُم بِتَعظيمِ أمرِكَ ، وجَزَّؤوا أوقاتَهُم فيما يُرضيكَ ، وأَخلَوا دَخائِلَهُم مِن مَعاريضِ الخَطَراتِ الشّاغِلَةِ عَنكَ ، فَجَعَلتَ قُلوبَهُم مَكامِنَ لِاءِرادَتِكَ ، وعُقولَهُم مَناصِبَ لِأَمرِكَ ونَهيِكَ ، وأَلسِنَتَهُم تَراجِمَةً لِسُنَّتِكَ ، ثُمَّ أكرَمتَهُم بِنورِكَ حَتّى فَضَّلتَهُم مِن بَينِ أهلِ زَمانِهِم وَالأَقرَبينَ إلَيهِم ، فَخَصَصتَهُم بِوَحيِكَ ، وأَنزَلتَ إلَيهِم كِتابَكَ ، وأَمَرتَنا بِالتَّمَسُّكِ بِهِم وَالرَّدِّ إلَيهِم وَالاِستِنباطِ مِنهُم . اللّهُمَّ إنّا قَد تَمَسَّكنا بِكِتابِكَ وبِعِترَةِ نَبِيِّكَ _ صَلَواتُكَ عَلَيهِمُ _ الَّذينَ أقَمتَهُم لَنا دَليلاً وعَلَما ، وأَمَرتَنا بِاتِّباعِهِم ، اللّهُمَّ فَإِنّا قَد تَمَسَّكنا بِهِم فَارزُقنا شَفاعَتَهُم حينَ يَقولُ الخائِبونَ : «فَمَا لَنَا مِن شَافِعِينَ * وَ لَا صَدِيقٍ حَمِيمٍ» (9) ، وَاجعَلنا مِنَ الصّادِقينَ المُصَدِّقينَ لَهُمُ ، المُنتَظِرينَ لِأَيّامِهِمُ ، النّاظِرينَ إلى شَفاعَتِهِم ، ولا تُضِلَّنا بَعدَ إذ هَدَيتَنا ، وهَب لَنا مِن لَدُنكَ رَحمَةً ، إنَّكَ أنتَ الوَهّابُ ، آمينَ رَبَّ العالَمينَ . اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وعَلى أخيهِ وصِنوِهِ ؛ أميرِ المُؤمِنينَ ، وقِبلَةِ العارِفينَ ، وعَلَمِ المُهتَدينَ ، وثانِي الخَمسَةِ المَيامينَ ، الَّذينَ فَخَرَ بِهِمُ الرّوحُ الأَمينُ ، وباهَلَ اللّهُ بِهِمُ المُباهِلينَ ، فَقالَ وهُوَ أصدَقُ القائِلينَ : «فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ» إلى آخِرِ الآيَةِ (10) . ذلِكَ الإِمامُ المَخصوصُ بِمُؤاخاتِهِ يَومَ الإِخاءِ ، وَالمُؤثِرُ بِالقوتِ بَعدَ ضُرِّ الطَّوى (11) ، ومَن شَكَرَ اللّهُ سَعيَهُ في «هَل أتى» ، ومَن شَهِدَ بِفَضلِهِ مُعادوهُ ، وأَقَرَّ بِمَناقِبِهِ جاحِدوهُ ، مَولَى الأَنامِ ومُكَسِّرُ الأَصنامِ ، ومَن لَم تَأخُذهُ فِي اللّهِ لَومَةُ لائِمٍ ، صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ وآلِهِ ما طَلَعَت شَمسُ النَّهارِ وأَورَقَتِ الأَشجارُ ، وعَلَى النُّجومِ المُشرِقاتِ مِن عِترَتِهِ وَالحُجَجِ الواضِحاتِ مِن ذُرِّيَّتِهِ . (12)

.


1- .في المصباح للكفعمي : «تُؤمي» .
2- .الأنعام : 1 .
3- .الشورى : 23 .
4- .الأحزاب : 33 .
5- .في المصباح للكفعمي : «أهل البيت» .
6- .التوبة : 119 .
7- .في المصباح للكفعمي : «وأَوراقُها» بدل «وأَغصانُها» .
8- .في الدعاء : « أعوذ بك من نفث الشيطان » وهو ما يلقيه في قلب الإنسان ويوقعه فى باله ممّا يصطاده به ( مجمع البحرين : ج4 ص340 « نفث » ) .
9- .الشعراء : 100 و 101 .
10- .آل عمران : 61 .
11- .الطَّوى : الجوع (لسان العرب : ج 15 ص 20 «طوي») .
12- .مصباح المتهجّد : ص 764 ح 845 عن محمد بن صدقة العنبري ، المصباح للكفعمي : ص 911 ، الإقبال : ج 2 ص 354 من دون إسناد إلى أحد من أهل البيت عليهم السلام .

ص: 337

امام كاظم عليه السلام :روز مباهله، (1) روز بيست و چهارم ذى حجّه است . در آن روز، ابتدا غسل مى كنى و سپس هر اندازه كه خواستى، نماز مى خوانى و بعد از هر دو ركعتى كه خواندى ، هفتاد مرتبه استغفار مى گويى. آن گاه بر مى خيزى و نگاهت را به موضع سجده ات مى اندازى و مى گويى : «ستايش، خدايى را كه پروردگار جهانيان است . ستايش، خدايى را كه شكافنده آسمان ها و زمين است . ستايش، خدايى را كه آنچه در آسمان ها و زمين است، از آنِ اوست . «سپاس، خدايى را كه آسمان ها و زمين را آفريد ، و تاريكى ها و روشنايى را ايجاد كرد و با اين حال ، كافران براى پروردگار خود، همتا مى آورند» . ستايش، خدايى را كه آنچه را نمى دانستم، به من شناساند و اگر شناساندن او به من نبود، بى گمان، هلاك مى شدم ؛ چرا كه او فرموده _ و فرموده او راست است _ كه : «بگو : من از شما براى آن [رسالتم]، مزدى نمى خواهم، مگر دوستى با خويشان» . پس خويشان را برايم بيان فرمود . نيز فرمود : «خدا ، در حقيقت ، مى خواهد پليدى را تنها از شما اهل بيت بزدايد و شما را كاملاً پاك گرداند» . پس ، بعد از بيان خويشاوندى ، بيت را برايم بيان فرمود و سپس به بيان راستگويانى پرداخت كه به ما امر كرده با آنان باشيم و به ايشان ارجاع دهيم ، آن جا كه مى فرمايد : «اى كسانى كه ايمان آورده ايد ! از خدا بترسيد و با راستگويان باشيد» ، و اين راستگويان را روشن ساخت و اوصاف آنان را شرح داد با اين سخنش : «پس بگو : بياييد پسرانمان و پسرانتان را و زنانمان و زنانتان را و خودمان و خودتان را بخوانيم، سپس مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم» . «پس تو را سپاس _ اى پروردگار من _ و منّت، تو را كه هدايتم كردى و ارشادم نمودى تا اهل و بيت و خويشاوندى بر من پوشيده نماند ، و زنان و فرزندان و مردان آنها را به من شناساندى . بار خدايا ! به تو تقرّب مى جويم، به واسطه آن مقامى كه با شناساندن جايگاه آن به مؤمنان ، و بيان نمودن برترى اهل آن مقام _ همانان كه به وسيله ايشان، باطل بودن دشمنانت را اثبات كردى و پايه هاى دينت را استوار ساختى _ ، بزرگ ترين لطف و بيشترين محبّت را به مؤمنان نمودى ، و اگر نبود اين مقام ارجمند كه به واسطه آن، ما را نجات دادى و به پيروى خاندان بر حقّ پيامبرت و سخنگويان راستين تو _ كه همانا از گفتار بيهوده و كردار پليد، نگاهشان داشتى _ راه نمايى مان كردى ، بى گمان، پيروان اسلام [در برابر ملحدان]، شكست مى خوردند و عقيده ملحدان و كردار منكران، چيره مى گشت . پس ستايش، تو راست و منّت تو را ، و سپاس تو را بر نعمت ها و نيكى هايت . بار خدايا ! بر محمّد و خاندان محمّد، درود فرست ؛ همانان كه فرمان بردارى از ايشان را بر ما واجب ساختى ، و ولايتشان را بر گردن ما نهادى ، و با شناخت آنان، ما را گرامى داشتى ، و به دنباله روى از آنان مفتخرمان ساختى ، و با گفتار [و عقيده ]استوارى كه اين بزرگواران آن را به ما شناساندند ، استوارمان نمودى . پس كمكمان كن تا آنچه را كه به ما شناساندند، در پيش گيريم ، و از جانب ما به محمّد ، بِدان سبب كه خلق تو را راه نمايى نمود و براى رساندن پيام تو، نهايتِ تلاشش را به كار برد و در راه بر پا كردن دينت، جان خود را به خطر افكند ، برترين پاداش را عطا فرما ، و [درود فرست ]بر برادر و وصىّ او و راه نما به دين او و بر پا دارنده سنّت او ، على امير مؤمنان ، و درود فرست بر امامان از فرزندان راستگوى او ؛ همانان كه اطاعت از ايشان را به اطاعت از خود، پيوند زدى ، و با شفاعت آنان، ما را در سراى كرامتت در آور ، اى مهربان ترينِ مهربانان ! بار خدايا ! اينان اند اصحاب كسا و عباى روز مباهله . آنان را شفيع ما قرار ده . به حقّ آن مقام ارجمند و آن روزِ به ياد ماندنى، از تو مى خواهم كه مرا بيامرزى و توبه ام را بپذيرى كه به راستى، تو توبه پذير و مهربانى . بار خدايا ! من گواهى مى دهم كه جان ها و سرشت آنان، يكى است و آن درختى است كه ريشه و شاخه ها [و برگ ها]يش پاك اند . به حقّ آنان، بر ما رحم كن و به بركت ولايت ايشان، ما را از جايگاه هاى خوارى در دنيا و آخرت، پناه ده ، و به واسطه محبّت ما به آنان و اقرارمان به برترى شان و پيروى مان از راه و رسم آنان و قدم نهادنمان در راه درست آنان و اعتقادمان به يكتايى تو _ كه ايشان آن را به ما شناساندند _ و بزرگداشت مقام تو و مقدّس شمردن نام هاى تو و سپاس گزاردن نعمت هاى تو و نفى حلول صفات در تو و [نفى ]احاطه علم [ما] به تو و در وهم گنجيدن تو _ كه آنان ما را از اين همه آگاه ساختند _ ، ما را از هراس هاى روز قيامت، در امن و امان بدار؛ زيرا اين بزرگواران را تو حجّت بر خَلقت قرار دادى و نيز نشانه توحيدت و هدايتگرانى كه از كار [و فرمان] تو آگاه سازند و به دين تو راه نمايى كنند و آنچه را بر بندگانت مشكل گشته است، روشن سازند ، و آنان را درى براى معجزات قرار دادى _ معجزاتى كه هر كس غير تو از [انجام دادن] آنها ناتوان است ، و به وسيله آنها اقامه حجّت مى كنى و به بزرگداشت پيكِ ميان خودت و خلقت فرا مى خوانى _ ، و تو بر آنان تفضّل فرمودى؛ چرا كه ايشان را به ملكوتت نزديك ساختى، و راز خود را در اختيار آنان گذاشتى ، و ايشان را براى وحى خود برگزيدى ، و [گشودن] پيچيدگى هاى تأويلت را در دست آنان قرار دادى ، و اين همه، از سر رحمت تو بود به خَلقت، و لطف تو به بندگانت، و غمخوارى تو براى آفريدگانت ، و آگاهى تو از آنچه در اندرون امينان تو و مقام برگزيدگان توست ، و ايشان را در خاستگاه و شروعشان پاك گردانيدى ، و از وسوسه هر وسوسه گرى نگه داشتى ، و به آنان در برابر كسى كه قصد سوء به ايشان داشت، برهان نشان دادى . پس فرمان تو را اجابت كردند و خويشتن را به طاعت تو مشغول داشتند و سراسر وجود خود را از ياد تو آكندند . دل هايشان را به بزرگداشت مقام تو آباد كردند ، و اوقات خود را در كارهايى كه تو را خشنود مى سازد، صرف نمودند ، و درون ها [و انديشه ها] ى خود را از خطورات [و افكارِ ]باز دارنده از تو، نهى ساختند . پس دل هاى آنان را نهانگاه اراده خودت قرار دادى ، و خِردهايشان را افراشتگاه امر و نهيَت ، و زبان هايشان را ترجمان راه و رسمت (احكام و قوانينت). سپس ايشان را به نور خودت گرامى داشتى تا اين كه ايشان را بر هم روزگارانش و نزديك ترين كسان ايشان برترى دادى . پس آنان را مخصوص وحى خود قرار دادى ، و كتابت را بر ايشان فرو فرستادى ، و به ما فرمان دادى كه به ايشان چنگ در زنيم و [مشكلات فكرى و عقيدتى خود را] به آنان ارجاع دهيم و از سرچشمه آنان بر گيريم . بار خدايا ! ما به كتاب تو و به عترت پيامبرت _ كه درودهاى تو بر آنان باد _ چنگ در زديم ؛ همانان كه راه نما و نشانه اى براى ما قرارشان دادى و به پيروى از آنان فرمانمان دادى . بار خدايا ! ما به آنان چنگ در زده ايم . پس شفاعت ايشان را روزىِ ما فرما، در آن هنگام كه نوميدان مى گويند : «ما را نه شفاعتگرانى است و نه دوستى صميمى» ، و ما را از راستگويان و تصديق كنندگان آنان و كسانى كه چشم به راه دولت ايشان اند و به شفاعت ايشان چشم دوخته اند ، قرار ده ، و پس از آن كه هدايتمان كردى ، گم راهمان مكن ، و از جانب خودت به ما رحمتى بخش، كه به راستى، تو پُر بخششى . آمين، اى پروردگار جهانيان ! بار خدايا ! درود فرست بر محمّد و بر برادر او و همتايش امير مؤمنان و قبله عارفان و نشانه رهجويان و دومين فرد از پنج تن بزرگوارى كه روح الأمين (جبرئيل) به وجود آنان نازيد و خداوند با آنان با مباهله جويان مباهله كرد ، و او كه راستگوترينِ گويندگان است، فرمود : «پس هر كه در اين باره ، پس از دانشى كه تو را حاصل آمده ، با تو محاجّه كرد ، بگو : بياييد» (تا آخر آيه) ؛ آن امامى كه در روز عقد اخوّت، به برادرى او (پيامبر صلى الله عليه و آله ) برگزيده شد ، و با وجود گرسنگى شديد، خوراك خود را ايثار كرد ؛ كسى كه خداوند در سوره «هل أتى» ، از كار او قدردانى نمود ؛ كسى كه دشمنانش به فضل او گواهى داده اند و منكرانش به مناقب او اقرار كرده اند ، سَرور مردمان و شكننده بت ها ، و كسى كه در راه خدا سرزنش هيچ سرزنشگرى در او اثر نكرد . درود خدا بر او و خاندانش، تا آن گاه كه خورشيدِ روز بر مى آيد ، و درختان، برگ بر مى آورند ، و [درود خدا] بر اختران تابناك عترت او و بر حجّت هاى روشن [و رسا] از نسل او!» .

.


1- .يعنى روزى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در آن روز ، خواست با نصاراى نجران ، مباهله كند.

ص: 338

. .

ص: 339

. .

ص: 340

. .

ص: 341

. .

ص: 342

. .

ص: 343

. .

ص: 344

. .

ص: 345

. .

ص: 346

. .

ص: 347

49 . بيعت

اشاره

49 . بيعتدرآمدفصل يكم : آغاز شدن اسلام با بيعتفصل دوم : بيعت عقبهفصل سوم : بيعت رضا (تسليم)فصل چهارم : بيعت رضوان (خشنودى خدا)فصل پنجم : بيعت فتحفصل ششم : بيعت غديرفصل هفتم : بيعت مردم با امير مؤمنان على عليه السلامفصل هشتم : اقسام بيعتفصل نهم : احكام بيعتفصل دهم : گوناگون

.

ص: 348

درآمد

بيعت ، در لغت

درآمدبيعت ، در لغتكلمه «بيعت» از مادّه «بيع» است كه در كنار واژه «بيع»، مصدر و به معناى معاهده و معاقده ، عهد و پيمان ، پذيرش رياست و فرمان بردارى و وفادارى است . ابن منظور در اين باره مى گويد : البَيعَةُ : الصَّفقَةُ عَلى إيجابِ البَيعِ وَ عَلَى المُبايَعَةِ وَ الطّاعَةِ . (1) بيعت : كف بر كف ديگرى زدن به نشانه فروختن چيزى يا پيمان بستن و فرمان بردارى از او . عرب ها هنگام خريد و فروش و براى اعلام قطعى شدن معامله ، دست راست خود را به يكديگر مى زدند و آن را «صفقه» يا «بيعت» مى گفتند . آنها همچنين براى پذيرش رياست حاكم و امير ، به او دست مى دادند و اين عمل، نوعى معامله و داد و ستد محسوب مى شد ، بدين معنا كه بيعت كننده، اطاعت و فرمان بردارى را پذيرفته و بيعت شونده هم به امورى متعهّد مى شود. از اين رو ، اين عمل را نيز «بيعت» مى ناميدند . (2)

.


1- .لسان العرب : ج 8 ص 26 مادّه «بيع» .
2- .ر . ك : دائرة المعارف قرآن كريم : ج 6 ص 407 _ 408 ، مقدّمه ابن خلدون : ص 209 ، دائرة المعارف جهان اسلام : ج 5 مدخل «بيعت» ، دائرة المعارف بزرگ اسلامى : ج 13 مدخل «بيعت» .

ص: 349

بيعت، پيش از اسلام
بيعت، در قرآن و حديث

بيعت، پيش از اسلامبيعت ، يكى از سنّت هاى مهمّ جامعه عرب در دوران جاهليت براى انتخاب و يا اعلام وفادارى به حاكم ، رئيس قبيله و فرمانده جنگ بود كه به صورت هاى گوناگون انجام مى گرفت . از مهم ترين بيعت هاى قبل از اسلام مى توان به بيعت قريش و بنى كنانه با قصىّ بن كلاب براى اخراج خزاعه و بنى بكير از مكّه اشاره كرد . (1)

بيعت، در قرآن و حديثمفهوم «بيعت» در قرآن، پنج بار و در سه آيه با صراحت آمده كه همه از باب مفاعله اند . (2) البتّه يك مورد ديگر نيز از اين باب در قرآن آمده كه همانند ديگر هم خانواده هاى آن، به معناى فروش كالاى بهشت جاويد به اهل ايمان به بهاى دادن جان و مال است : «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِى التَّوْرَاةِ وَ الْاءِنجِيلِ وَ الْقُرْءَانِ وَ مَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَيْعِكُمُ الَّذِى بَايَعْتُم بِهِ وَ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ . (3) خدا از مؤمنان ، جان ها و مال هايشان را به ازاى اين كه بهشت براى آنان باشد ، خريده است ؛ همان كسانى كه در راه خدا مى جنگند و مى كُشند و كشته مى شوند . [اين] به سان وعده حقّى در تورات و انجيل و قرآن، بر عهده اوست ، و چه كسى از خدا به عهد خويش وفادارتر است ؟ پس به اين معامله اى كه با او كرده ايد، شادمان باشيد ، و اين، همان كاميابى بزرگ است» .

.


1- .ر . ك : دانش نامه جهان اسلام : مدخل «بيعت» .
2- .فتح : آيه 10 و 18 ، ممتحنه : آيه 12 .
3- .توبه : آيه 111 .

ص: 350

بيعت، در سيره پيامبرصلى الله عليه وآله
1 . بيعت اسلام

بيعت با پيامبر صلى الله عليه و آله و يا جانشينان او ، در واقع، بيعت با خداست (1) و كسى كه با آنان پيمان فرمانبرى بندد ، در حقيقت، پيمان سودمندترين معامله را امضا مى نمايد . (2) در قرآن ، تعابير ديگرى چون «عهد»، «عقد» و «ميثاق» نيز كه به معناى مطلق پيمان اند ، گاه در خصوص «بيعت» استفاده گرديده يا به آن، تفسير و يا بر يكى از بيعت هاى دوره پيامبر صلى الله عليه و آله تطبيق داده شده است . (3) همچنين برخى از آيات، بدون آن كه واژه خاصّى ناظر به «بيعت» در آنها به كار رفته باشد ، از طريق شأن نزول (4) يا برخى احاديث، به موضوع «بيعت» ارتباط داده شده اند . (5)

بيعت، در سيره پيامبر صلى الله عليه و آلههم زمان با بعثت پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله و نزول قرآن، سنّت هاى نادرست جاهليت، به وسيله آموزه هاى وحى ، منسوخ گرديدند؛ امّا سنّت هاى نيكو (6) مورد تأييد قرار گرفتند . يكى از سنّت هاى نيكوى جاهليت كه با اصلاحات مى توانست در جهت تأمين حقوق مردم مورد بهره بردارى جامعه واقع شود ، سنّت بيعت بوده به همين جهت مورد تأييد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله قرار گرفت و در قرآن و سيره نبوى بازتاب يافت ، بيعت هاى دوران حيات پيامبر صلى الله عليه و آله عبارت اند از :

1 . بيعت اسلامنخستين بيعتى كه با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله صورت گرفت و گسترش آيين اسلام با آن آغاز

.


1- .فتح : آيه 10 .
2- .ر.ك: فتح: آيه 10 و 18، توبه: آيه 111.
3- .ر . ك : نحل : آيه 95 ، مائده : آيه 7 و 14 .
4- .ر . ك : مائده : آيه 67 .
5- .ر . ك : دائرة المعارف قرآن كريم : ج 6 ص 309 .
6- .ر.ك: دانش نامه عقايد اسلامى: ج2 ص135 (معرفت شناسى/بخش سوم/فصل پنجم: جاهليت نخست).

ص: 351

2 . بيعت عشيره
3 . بيعت نخست در عقبه

شد ، بيعت على عليه السلام و خديجه عليهاالسلام بود . در حديثى آمده كه پيامبر صلى الله عليه و آله به آنها فرمود : «جبرئيل، نزد من است و شما را به بيعت با اسلام فرا مى خواند . پس اسلام آوريد تا سالم بمانيد ، و فرمان بريد تا هدايت شويد» . و آن دو، در پاسخ گفتند: چنين كنيم و فرمان برداريم، اى پيامبر خدا ! (1) در ادامه اين حديث آمده كه اين نخستين بيعتى كه در سيره نبوى تحقّق يافت، توسّط جبرئيل، «بيعت اسلام» نام گذارى شد . گفتنى است پس از آن، اين اصطلاح براى هر تازه مسلمانى كه با پيامبر صلى الله عليه و آله بيعت مى كرد، استفاده مى شده است . (2)

2 . بيعت عشيرهنخستين بيعت آشكار و رسمى در تاريخ اسلام، «بيعت عشيره» است كه در سال سوم بعثت پس از نزول آيه « وَ أَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ؛ (3) و خويشان نزديكت را اندرز ده » در روزى كه «يوم الدار» (4) ناميده شد ، صورت گرفت . در اين روز ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به فرمان الهى، خواستار پذيرش اسلام و بيعت با او از سوى بنى هاشم شد و بر اساس احاديث شيعه و اهل سنّت ، تنها امام على عليه السلام كه كم سن ترين افراد آن خاندان بود ، با پيامبر صلى الله عليه و آله بيعت كرد . (5)

3 . بيعت نخست در عقبهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله پس از اعلام رسمى رسالت ، فعّاليت هاى جدّى تبليغى خويش را آغاز كرد . اوج اين فعّاليت، در ايّام حج بود كه مردم از شهرهاى مختلف در مكّه

.


1- .ر.ك: ص 363 ح 1 .
2- .ر . ك : ص 365 ح 2 .
3- .شعرا : آيه 214 .
4- .از آن جا كه اين بيعت در خانه ابو طالب اتّفاق افتاد، به آن روز ، «يوم الدار (واقعه خانه)» گفته شده است .
5- .ر.ك: ص 367 (بيعت / فصل يكم / بيعت عشيره) .

ص: 352

حضور پيدا مى كردند . از جمله در سال يازدهم بعثت ، پيامبر صلى الله عليه و آله با شش تن از قبيله خزرج _ كه در شهر مدينه ساكن بودند _ ديدار و آنها را به اسلام دعوت نمود . آنها پس از پذيرفتن اسلام و بازگشت به مدينه، به تبليغ دين اسلام پرداختند . تبليغات پيگير آنها سبب شد كه گروهى از مردم مدينه اسلام را پذيرفتند و در سال دوازدهم بعثت، دوازده نفر از اهل مدينه به مكّه آمدند و در عَقَبه (1) با پيامبر صلى الله عليه و آله ملاقات كردند و با ايشان بيعت نمودند و اين چنين، نخستين حركت سياسى براى تشكيل حكومت اسلامى آغاز شد . اسعد بن زراره و عبادة بن صامت، برجسته ترين چهره ها در اين بيعت بودند . عبادة بن صامت، ماجراى اين بيعت را چنين گزارش مى كند : كُنتُ فيمَن حَضَرَ العَقَبَةَ الاُولى ، وَ كُنَّا اثنَى عَشَرَ رَجُلاً ، فَبايَعنا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلى بَيعَةِ النِّساءِ ، وَ ذلِكَ قَبلَ أن يُفتَرَضَ الحَربُ ، عَلى أن لا نُشرِكَ بِاللّهِ شَيئا ، وَ لا نَسرِقَ ، وَ لا نَزنِىَ ، وَ لا نَقتُلَ أولادَنا ، وَ لا نَأتِىَ بِبُهتانٍ نَفتَريهِ بَينَ أيدينا وَ أَرجُلِنا ، وَ لا نَعصِيَهُ فى مَعروفٍ ؛ فَإِن وَفَيتُم فَلَكُمُ الجَنَّةُ ، وَ إن غَشيتُم مِن ذلِكَ شَيئا فَأَمرُكُم إلَى اللّهِ إن شاءَ عَذَّبَكُم وَ إن شاءَ غَفَرَ لَكُم . (2) من هم با كسانى كه در بيعت اوّل عقبه حضور داشتند ، بودم . ما دوازده مرد بوديم و با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به بيعت زنان، بيعت كرديم (3) _ و اين در آن زمانى بود كه هنوز جنگ [و جهاد]، واجب نگشته بود _ ، با اين شروط كه: چيزى را شريك خدا قرار ندهيم ، دزدى نكنيم ، زنا نكنيم ، فرزندانمان را نكشيم ، بچّه هاى نامشروعى را كه پس انداخته ايم، به ديگرى نسبت ندهيم ، و در كار نيك از او (پيامبر صلى الله عليه و آله ) نافرمانى نكنيم . [و پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود :] اگر به اين شرط ها عمل كرديد، بهشت براى شما خواهد بود ، و اگر چيزى از اين كارها را مرتكب شديد، سر و كارتان با خداست . اگر خواست، عذابتان مى كند و اگر خواست، شما را مى بخشد . اين بيعت ، در اصطلاح سيره نويسان، «بيعة النساء» نيز ناميده مى شود ؛ زيرا پيامبر صلى الله عليه و آله در فتح مكّه از زنان نيز با همين شروط، بيعت گرفت .

.


1- .گردنه اى نزديك مِنا در مكّه در كنار جمره عقبه كه اكنون به صورت مسجدى متروك، مورد بازديد قرار مى گيرد .
2- .ص 372 ح 6 .
3- .يعنى بيعت بدون شرط جنگ و با همان شرايطى كه زنان با پيامبر صلى الله عليه و آله بيعت كردند (ر.ك: ممتحنه: آيه 12).

ص: 353

4 . بيعت دوم در عقبه

4 . بيعت دوم در عقبهنخستين بيعت كنندگان با پيامبر در عَقَبه، پس از بازگشت به مدينه، نامه اى به پيامبر صلى الله عليه و آله نوشتند و از ايشان مُبلّغى درخواست كردند كه به آنها قرآن بياموزد. پيامبر صلى الله عليه و آله ، مصعب بن عمير را فرستاد و وى در مدّتى كوتاه توانست شمار قابل توجّهى از مردم مدينه را مسلمان كند . آنان در سال بعد، يعنى سال سيزدهم بعثت، 73 مرد و دو زن (1) را در ايّام حج به مكّه فرستادند و در عقبه _ همان مكانى كه سال قبل با پيامبر صلى الله عليه و آله در آن جا بيعت كرده بودند _ ، مجدّدا با ايشان بيعت كردند؛ امّا اين بار، محتواى پيمان آنان ، آغاز يك حركت سياسى و نظامى بود . به گزارش جابر ، پيامبر صلى الله عليه و آله از آنها خواست كه با شرايطى با وى بيعت كنند و فرمود : تُبايِعونى عَلَى السَّمعِ وَ الطّاعَةِ فِى النَّشاطِ وَ الكَسَلِ ، وَ النَّفَقَةِ فِى العُسرِ وَ اليُسرِ ، وَ عَلَى الأَمرِ بِالمَعروفِ وَ النَّهىِ عَنِ المُنكَرِ ، وَ أن تَقولوا فِى اللّهِ لا تَخافونَ فِى اللّهِ لَومَةَ لائِمٍ ، وَ عَلى أن تَنصُرونى فَتَمنَعونى إذا قَدِمتُ عَلَيكُم ، مِمّا تَمنَعونَ مِنهُ أنفُسَكُم وَ أَزواجَكُم وَ أَبناءَكُم ؛ وَ لَكُمُ الجَنَّةُ . (2) با من بيعت مى كنيد بر اين كه در نيرومندى و سستى، از من حرف شنوى و فرمان بردارى كنيد ، و در تنگ دستى و گشايش، انفاق نماييد ، و امر به معروف و نهى از منكر كنيد ، و از بهر خدا بگوييد و از سرزنش هيچ سرزنشگرى بيم مداريد ، و چون به ميان شما آمدم، مرا حمايت كنيد، آن چنان كه از خودتان و زنان و فرزندانتان حمايت مى كنيد . در اين صورت، بهشت براى شما خواهد بود .

.


1- .ر.ك: ص 392 ح 14 .
2- .ر.ك: ص 368 ح 11 .

ص: 354

5 . بيعت رضا
6 . بيعت رضوان

جابر مى گويد : پس از سخنان پيامبر صلى الله عليه و آله ، ما از جا بر خاستيم و با ايشان بيعت كرديم . اين بيعت ، زمينه ساز هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله به مدينه گرديد . بر اساس گفته شمارى از مفسّران، آيه هفتم از سوره مائده و آيه پانزدهم از سوره احزاب، به اين بيعت، اشاره دارد . (1)

5 . بيعت رضاپس از هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله به مدينه ، در سال دوم هجرى و پيش از جنگ بدر _ كه نخستين درگيرى مسلمانان با كفّار قريش بود _ ، پيامبر صلى الله عليه و آله هنگام حركت به سوى دشمن، از مسلمانان بيعت گرفت . اين بيعت ، در حديثى از امام صادق عليه السلام ، «بيعة الرضا» ناميده شده است . متن حديث، چنين است : لَمّا هاجَرَ النَّبِىُّ صلى الله عليه و آله إلَى المَدينَةِ ... وَ حَضَرَ خُروجُهُ إلى بَدرٍ دَعَا النّاسَ إلَى البَيعَةِ فَبايَعَ كُلَّهُم عَلَى السَّمعِ وَ الطّاعَةِ . (2) پيامبر صلى الله عليه و آله چون به مدينه هجرت كرد ... و هنگام خارج شدنش به سوى بدر رسيد ، مردم را به بيعت فرا خواند . آنان همگى به حرف شنوى و فرمان بردارى، بيعت كردند .

6 . بيعت رضواناين بيعت در سال ششم هجرى در حديبيّه ، (3) در سفرى كه پيامبر صلى الله عليه و آله همراه جمعى از مسلمانان براى انجام مناسك عمره رفته بود، انجام گرفت . در پى جلوگيرى مشركان از ورود مسلمانان به مكّه، پيامبر صلى الله عليه و آله ياران همراه خود را به اين بيعت فرا خواند .

.


1- .ر.ك: ص 385 پانوشت 1 و 2 .
2- .ر . ك : ص 408 ح 24 .
3- .نام مكانى در دو فرسنگى مكّه ، و برخى در نُه ميلى مكّه گفته اند . و آن نام چاهى يا درختى خميده است كه در آن جا بوده و غزوه حديبيّه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در آن جا روى داد (لغت نامه دهخدا: واژه «حديبيّه») .

ص: 355

7 . بيعت پيروزى

تعداد مسلمانان همراه پيامبر صلى الله عليه و آله در اين سفر، از 1200 نفر تا 1525 نفر، گزارش شده است . (1) بر پايه برخى از گزارش ها ، موضوع اين بيعت ، مقاومت تا سر حدّ مرگ و در برخى ، فرار نكردن در نبرد، ذكر شده است كه به نظر مى رسد تعارضى ميان آنها نيست و مقصود، به كارگيرى همه توان در مبارزه با دشمن است . گفتنى است كه اين بيعت ، دو نام دارد : يكى «بيعت رضوان»؛ زيرا خداوند متعال، از كسانى كه در اين پيمان شركت كرده اند، اظهار رضايت كرده ، و ديگرى ، «بيعت شجره»؛ زيرا اين بيعت در زير درخت، صورت گرفته است . بر اساس منابع شيعه، نخستين كسى كه در اين پيمان با پيامبر صلى الله عليه و آله بيعت كرد، امام على عليه السلام بود؛ (2) امّا برخى از منابع اهل سنّت، نخستين بيعت كننده را ابو سنان اسدى دانسته اند . (3)

7 . بيعت پيروزىپيامبر صلى الله عليه و آله پس از فتح مكّه در سال هشتم هجرى ، افزون بر مردان با زنان نيز بيعت نمود؛ امّا مُفاد و چگونگى بيعت مردان با زنان، متفاوت بود . در برخى از احاديث آمده كه مُفاد بيعت مردان ، «فرمانبرى از خدا و پيامبر در حدّ توان» بوده و در برخى، مُفاد آن، «اسلام ، ايمان و جهاد» و در برخى ديگر، «اسلام و شهادت» ذكر شده است . بنا بر اين ، مى توان گفت : موادّ پيمانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله با مردان داشته، متفاوت بوده است ؛ امّا موادّ بيعت زنان، همان است كه در آيه 12 از سوره ممتحنه آمده است ، يعنى : «دورى از شرك» ، «پرهيز از دزدى و فحشا» و «مخالفت نكردن با پيامبر در كارهاى نيك» .

.


1- .ر . ك : ص427 (بيعت / فصل چهارم / شمار مسلمانان در بيعت رضوان) .
2- .ر.ك: ص421 (بيعت / فصل چهارم / نخستين كسى كه در زير درخت با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بيعت كرد) .
3- .الطبقات الكبرى : ج 2 ص 100 ، المصنّف، ابن ابى شيبه : ج 8 ص 589 .

ص: 356

8 . بيعت جن
9 . بيعت غدير
بيعت در سيره علوى

8 . بيعت جندر شمارى از منابع حديثى، (1) بيعت جن با پيامبر صلى الله عليه و آله در مسجد احزاب (2) نيز گزارش شده است ؛ امّا از خصوصيات آن، اطّلاعى در دست نيست .

9 . بيعت غديرآخرين بيعت در سيره پيامبر صلى الله عليه و آله ، بيعت مسلمانان با امام على عليه السلام در روز هجدهم ذى حجّه سال دهم هجرى در محلّى به نام غدير خُم بود. (3) در اين روز، پيامبر صلى الله عليه و آله امام على عليه السلام را به عنوان جانشين پس از خود به مسلمانان معرّفى كرد و از آنان خواست كه با او بيعت كنند. (4) افزون بر اين ، به آنان دستور داد كه به عنوان رهبر آينده خود بر او سلام نمايند .

بيعت، در سيره علوىپس از پيامبر صلى الله عليه و آله ، موضوع «بيعت غدير» به فراموشى سپرده شد؛ امّا در هجدهم ذى حجّه سال 35 هجرى، پس از شورش مسلمانان بر ضدّ خليفه سوم، امام على عليه السلام با اصرار توده مسلمانان، بيعت آنان را پذيرفت و تا روز شهادت، يعنى 21 رمضان سال 40 هجرى، به مدّت چهار سال و نه ماه و سه روز ، زمام امور مسلمانان را در دست داشت .

.


1- .ر . ك : ص 421 ح 32 .
2- .مسجد احزاب، مسجدى است كه در زمان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بنا شده و اسم ديگرش، مسجد فتح است و در بالاى كوه سلع قرار دارد و آن، جايى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله در جنگ خندق در آن جا دعا خوانده است (ر . ك : معجم البلدان : ج 1 ص 111 ، البداية و النهاية : ج 4 ص 127 ، مجمع الزوائد : ج 4 ص 12 ، المصنّف، ابن ابى شيبه : ج 7 ص 146 ، الطبقات الكبرى : ج 2 ص 73 ، إمتاع الأسماع : ج 9 ص 275 و ...) .
3- .ر . ك : دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج 2 ص 217 (بخش سوم/ فصل دهم : حديث غدير) .
4- .ر . ك : دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج 2 ص 271 (بخش سوم/ فصل دهم : حديث غدير / سلام رهبرى) .

ص: 357

حقوق متقابل بيعت كننده و بيعت پذير
نقش بيعت در عصر پيامبرصلى الله عليه وآله و يا امامان اهل بيت عليهم السلام

حقوق متقابل بيعت كننده و بيعت پذيربا تأمّل در آيات و احاديثى كه در باره بيعت است، مى توان گفت بيعت با رهبر ، از نگاه اسلام، در واقع، انشاى نوعى معامله و قراردادى شرعى است كه بيعت كننده متعهّد مى شود در برابر تأمين نيازهاى مادّى و معنوى او توسّط رهبر ، تا پاى جان، در راه اجراى خواست هاى رهبر ، از وى اطاعت نمايد . اين حقوق متقابل، به صراحت در احاديث اسلامى مورد تأكيد قرار گرفته اند. (1) در حديثى آمده كه امام على عليه السلام در باره حقوق متقابل امام و امّت مى فرمايد : أيُّهَا النّاسُ ! إنَّ لى عَلَيكُم حَقّا وَ لَكُم عَلَىَّ حَقٌّ ؛ فَأَمّا حَقُّكُم عَلَىَّ فَالنَّصيحَةُ لَكُم ، وَ تَوفيرُ فَيئِكُم عَلَيكُم ، وَ تَعليمُكُم كَيلا تَجهَلوا ، وَ تَأديبُكُم كَيما تَعلَموا . وَ أمَّا حَقّى عَلَيكُم فَالوَفاءُ بِالبَيَعةِ ، وَ النَّصيحَةُ فِى المَشهَدِ وَ المَغيبِ ، وَ الإِجابَةُ حينَ أدعوكُم ، وَ الطّاعَةُ حينَ آمُرُكُم . (2) اى مردم! مرا بر شما حقّى است و شما را نيز بر من حقّى . حقّ شما بر من، اين است كه خيرخواه و راه نماى شما باشم ، و غنايم [و بيت المال] شما را به عدالت ميانتان قسمت كنم ، و به شما علم و معرفت آموزم تا در جهل باقى نمانيد ، و تربيتتان كنم تا دانا و فرهيخته شويد ، و حقّ من بر شما نيز اين است كه به بيعت وفادار باشيد ، و در حضور و غياب [من ]با من يك دل و يك رنگ باشيد ، و هر گاه شما را [به جهاد ]فرا مى خوانم، اجابت كنيد ، و آن گاه كه فرمانتان مى دهم ، فرمان بريد .

نقش بيعت در عصر پيامبر صلى الله عليه و آله يا امامان اهل بيت عليهم السلامبر پايه مبانى اعتقادى پيروان اهل بيت عليهم السلام ، ولايت سياسى پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان عليهم السلام در مقام ثبوت، نيازى به بيعت ندارد؛ ولى در مقام اثبات و ايجاد توان و قدرت اجرايى، نيازمند بيعت يا رأى مردم است .

.


1- .ر . ك : همين دانش نامه: ج 6 ص 501 (امامت / فصل دهم : حقوق امام و امّت) .
2- .نهج البلاغة : خطبه 34 ، بحار الأنوار : ج 27 ص 251 ح 12 .

ص: 358

نقش بيعت در عصر غيبت

به سخن ديگر ، در صورتى كه مردم، ولايت و رهبرى پيامبر صلى الله عليه و آله و يا امام معصوم را بپذيرند ، تأمين حقوق مادّى و معنوى آنان در نظام سياسى حاكم ، توسّط خداوند متعال، تضمين شده و بدين جهت، ولايت آنان نيازى به بيعت مردم ندارد . بنا بر اين در عصر حضور معصوم ، نقش بيعت ، تنها اداى يك واجب شرعى از سوى مردم در جهت ايجاد توان اجرايى براى رهبران الهى است و نقشى در ثبوت ولايت واقعى آنها ندارد .

نقش بيعت در عصر غيبتبيعت در عصر غيبت امام معصوم ، همانند عصر حضور ، و بلكه بيش از آن ، در تأسيس و يا تداوم حكومت دينى و اقامه ارزش هاى الهى نقش دارد ، زيرا بر پايه مبانى فقهى ولايت فقيه ، در عصر غيبت ، حقّ حاكميت معصومان به فقهاى واجد شرايط ، منتقل گرديده است . چيزى كه هست ، شمارى از فقها ، واجدين شرايط ولايت را منصوب امام معصوم ، مى دانند ؛ ولى برخى ديگر معتقدند كه انتخاب مردم نيز در مشروعيت ولايت فقيه دخالت دارد . به سخن ديگر ، يك مبنا در ولايت فقيه اين است كه فقهاى واجد شرايط ثبوتا ولايت دارند ؛ ولى در مرحله اثبات ، بيعت مردم ضرورى است ، و مبناى ديگر ، اين است كه ولايت فقيه ثبوتا و اثباتا نياز به رأى مردم دارد . بنابراين ، در هر دو صورت و بر هر دو مبنا ، فعليت ولايت فقيه ، بدون رأى مردم و مقبوليّت عامّه ؛ تحقق و دوام نخواهد يافت ، و از اين رو ، تأسيس و تداوم حكومت دينى در عصر غيبت، همانند عصر حضور، بدون بيعت ، امكان پذير نيست . بر اين اساس ، فقيهان واجد شرايط رهبرى، پيش از بيعت مردم و يا نمايندگان آنها ، بر مردم ، ولايت فعلى ندارند و احكامشان نافذ نيست و پس از بيعت ، بر همه مردم (حتّى فقهاى واجد شرايط رهبرى) ، ولايت پيدا مى كنند و سرپيچى از احكام ولايى آنها، جايز نيست .

.

ص: 359

اركان بيعت
شروط بيعت

اركان بيعتماهيت بيعت ، نوعى معاهده و قرارداد دو سويه ميان بيعت كننده و بيعت پذير است . بر اين اساس ، بيعت، داراى سه ركن اساسى است : بيعت كننده (مردم)، بيعت پذير (رهبر)، پيمانِ فرمانبرى (شروط بيعت) . بنا بر اين ، محتواى بيعت ، طبق شرايطى كه در پيمان (1) ذكر مى شود، مى تواند متفاوت باشد .

شروط بيعتيكى از مسائل مهم در بيعت با رهبران سياسى ، تناسب شروط بيعت با مقتضيات زمان و نيازهاى مادّى و معنوى جوامع مختلف است . بدين جهت ، رهبرى در جلب آراى مردم، موفّق است كه زمان شناس ، جامعه شناس و روان شناس باشد . بررسى شروطى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در مقاطع مختلف رهبرى خود با پيروان خويش مطرح مى نمود، (2) به روشنى نشان مى دهد كه آن بزرگوار، با اتّكا به وحى و روشن بينى الهى خود ، به مقتضاى زمان بيعت و قلّت و كثرت هواداران و خصوصيات جسمى ، روحى و خانوادگىِ شخص بيعت كننده ، شرايط متفاوتى را براى اين معاهده پيشنهاد مى فرمود و بدين سان، به بهترين وجه ، مردم معاصر خود را رهبرى مى كرد . از اين رو ، سيره سياسى ايشان در اين باره، درس بزرگى براى رهبران سياسى جوامع اسلامى است .

.


1- .اين پيمان ، امروزه ، تفصيل پيدا كرده است و «قانون اساسى» ناميده مى شود .
2- .ر . ك : ص 403 (بيعت/ فصل دوم : بيعت عقبه / شرط هاى بيعت دوم عقبه) وص423 (فصل چهارم/ شرط هاى بيعت رضوان) وص431 (فصل پنجم/ شرط هاى بيعت مردان) وص433 (فصل پنجم/ شرط هاى بيعت زنان) .

ص: 360

وفا به بيعت
چگونگى بيعت

وفا به بيعتبا توجّه به آنچه در بيان ماهيت «بيعت» بِدان اشاره شد ، بيعت، نوعى عقد (پيمان شرعى) است و مشمولِ قانون كلّى: « أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ » (1) است و بر اين اساس، وفا به بيعت امام عادل، واجب (2) و شكستن آن، حرام و بلكه از گناهان كبيره است، (3) مگر آن كه بيعت پذير، اجازه فسخ بيعت دهد، (4) يا بيعت كننده، ضمن بيعت، مجاز بودن به فسخ بيعت را شرط كند ، چنان كه در ماجراى عاشورا ، هر دو مورد، مصداق پيدا كرد . (5) همين وفادارى،در خصوص بيعت پذير نيز الزامى و عمل كردن او به شروط بيعت، واجب و نقض اين شروط توسط وى حرام است.

چگونگى بيعتبا تأمّل در احاديثى كه كيفيت بيعت مسلمانان را با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بيان كرده اند، (6) مى توان گفت كه چگونگى بيعت گرفتن در نظام اسلامى ، بستگى به سنّت و فرهنگ جامعه در انعقاد اين پيمان دارد ، مشروط به اين كه سنّت مردم با احكام قطعى اسلام در تضاد نباشد . از اين رو ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در بيعت با مردان، همان سنّت متداول آن دوران را پذيرفت؛ ولى در مورد بيعت با زنان ، با مصافحه آنها از روى لباس با پيامبر صلى الله عليه و آله يا دستْ فرو بُردنشان در آبى كه ايشان دست خود را در آن فرو برده بود و يا با گفتن سخنى از جانب آنها ، با آنان بيعت نمود .

.


1- .مائده : آيه 1 : (به پيمان هاى خود ، وفادار (پايبند) باشيد» .
2- .ر.ك: ص 509 (بيعت/ فصل نهم : احكام بيعت/ پايبندى به بيعت) .
3- .ر.ك: ص 519 (بيعت/ فصل نهم : احكام بيعت / شكستن بيعت) .
4- .ر.ك: ص 525 (بيعت/ فصل نهم : احكام بيعت/ فسخ بيعت) .
5- .ر.ك: ص 471 (بيعت/ فصل هشتم : اقسام بيعت) .
6- .ر.ك: ص 527 ح161 .

ص: 361

تفاوت بيعت و رأى

بنا بر اين ، همچنان كه امام خمينى رحمه الله نيز تصريح نموده است ، (1) در عصر حاضر كه سنّت هاى گذشته در ارتباط با بيعت با رهبر، منسوخ گرديده اند ، اين پيمان مى تواند از طريق همه پُرسى ها، يا صندوق هاى رأى و يا از طريق نمايندگان مردم ، منعقد شود و احكام بيعت بر آن مترتّب گردد .

تفاوت بيعت و رأىپيش از اين ، توضيح داديم كه بيعت ، عقد و پيمان ولايت است . بنابر اين، رأى دادن در انتخابات ، اعم از بيعت است ؛ زيرا رأى دادن _ همان طور كه اشاره شد _ مى تواند به معناى بيعت و پيمان ولايت باشد _ چنان كه در انتخاب رهبر در جمهورى اسلامى بدين معناست _ و مى تواند به معناى پيمان وكالت يا يكى ديگر از پيمان هاى شرعى باشد ، مانند : رأى دادن در انتخابات مجلس شوراى اسلامى . بنا بر اين، آنچه برخى تصوّر كرده اند كه رأى دادن مطلقا نوعى توكيل است، (2) به نظر، صحيح نمى رسد . شايان ذكر است كه نمايندگى يا وكالت مجلس شوراى اسلامى ، نيز نوعى ولايت است ، و در اين گونه موارد ، معناى فقهى وكالت ، مراد نيست .

.


1- .ر . ك : صحيفه امام: ج 20 ص 459 (پاسخ امام خمينى به استفتاى رسمى نمايندگان ايشان در دبيرخانه مركزى ائمّه جمعه) .
2- .ر . ك : تفسير نمونه : ج 22 ص 71 _ 72 .

ص: 362

الفصل الأوّل : بدء الإسلام بالبيعة1 / 1بَيعَةُ الإِسلامِالإمام الكاظم عليه السلام :سَأَلتُ أبي ؛ جَعفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ عليه السلام عَن بَدءِ الإِسلامِ ، كَيفَ أسلَمَ عَلِيٌّ عليه السلام ، وكَيفَ أسلَمَت خَديجَةُ رَضِيَ اللّهُ عَنها ؟ . . . فَقالَ لي أبي : إنَّهُما لَمّا أسلَما دَعاهُما رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا عَلِيُّ ويا خَديجَةُ ، أسلَمتُما للّهِِ وسَلَّمتُما لَهُ . وقالَ : إنَّ جَبرَئيلَ عِندي يَدعوكُما إلى بَيعَةِ الإِسلامِ ، فَأَسلِما تَسلَما ، وأَطيعا تُهدَيا . فَقالا : فَعَلنا وأَطَعنا يا رَسولَ اللّهِ . فَقالَ : إنَّ جَبرَئيلَ عِندي يَقولُ لَكُما : إنَّ لِلإِسلامِ شُروطا وعُهودا ومَواثيقَ ، فَابتَدِئاهُ بِما شَرَطَهُ اللّهُ عَلَيكُما لِنَفسِهِ ولِرَسولِهِ ؛ أن تَقولا : «نَشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ لا شَريكَ لَهُ في مُلكِهِ ، ولَم يَلِدهُ والِدٌ ولَم يَلِد وَلَدا ولَم يَتَّخِذ صاحِبَةً ، إلها واحِدا مُخلِصا ، وأَنّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ ، أرسَلَهُ إلَى النّاسِ كافَّةً بَينَ يَدَيِ السَّاعَةِ ، ونَشهَدُ أنَّ اللّهَ يُحيي ويُميتُ ، ويَرفَعُ ويَضَعُ ، ويُغني ويُفقِرُ ، ويَفعَلُ ما يَشاءُ ، ويَبعَثُ مَن فِي القُبورِ» . قالا : شَهِدنا . قالَ : وإسباغُ الوُضوءِ عَلَى المَكارِهِ ؛ غَسلُ اليَدَينِ وَالوَجهِ وَالذِّراعَينِ ، ومَسحُ الرَّأسِ ومَسحُ الرِّجلَينِ إلَى الكَعبَينِ . وغُسلُ الجَنابَةِ فِي الحَرِّ وَالبَردِ ، وإقامُ الصَّلاةِ ، وأَخذُ الزَّكاةِ مِن حِلِّها ، ووَضعُها في أهلِها ، وحِجُّ البَيتِ ، وصَومُ شَهرِ رَمَضانَ ، وَالجِهادُ في سَبيلِ اللّهِ ، وبِرُّ الوالِدَينِ ، وصِلَةُ الرَّحِمِ ، وَالعَدلُ فِي الرَّعِيَّةِ ، وَالقَسمُ بِالسَّوِيَّةِ ، وَالوُقوفُ عِندَ الشُّبهَةِ [ورَفعُها] (1) إلَى الإِمامِ ؛ فَإِنَّهُ لا شُبهَةَ عِندَهُ ، وطاعَةُ وَلِيِّ الأَمرِ بَعدي ، ومَعرِفَتُهُ في حَياتي وبَعدَ مَوتي ، وَالأَئِمَّةِ مِن بَعدِهِ واحِدا فَواحِدا ، ومُوالاةُ أولِياءِ اللّهِ ، ومُعاداةُ أعداءِ اللّهِ ، وَالبَراءَةُ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيمِ وحِزبِهِ وأَشياعِهِ . . . وَالحَياةُ عَلى ديني وسُنَّتي ، ودينِ وَصِيّي وسُنَّتِهِ إلى يَومِ القِيامَةِ ، وَالمَوتُ عَلى مِثلِ ذلِكَ ، غَيرَ شاقَّةٍ لِأَمرِهِ ، ولا مُتَقَدِّمَةٍ ولا مُتَأَخِّرَةٍ عَنهُ ، وتَركُ شُربِ الخَمرِ ، ومُلاحاةِ النّاسِ . يا خَديجَةُ ، فَهِمتِ ما شَرَطَ عَلَيكِ رَبُّكِ ؟ قالَت : نَعَم ، وآمَنتُ وصَدَّقتُ ، ورَضيتُ وسَلَّمتُ . قالَ عَلِيٌّ عليه السلام : وأَنَا عَلى ذلِكَ . فَقالَ : يا عَلِيُّ ، تُبايِعُ عَلى ما شَرَطتُ عَلَيكَ ؟ قالَ : نَعَم . قالَ : فَبَسَطَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله كَفَّهُ فَوَضَعَ كَفَّ عَلِيٍّ في كَفِّهِ فَقالَ : بايِعني يا عَلِيُّ عَلى ما شَرَطتُ عَلَيكَ ، وأَن تَمنَعَني مِمّا تَمنَعُ مِنهُ نَفسَكَ . فَبَكى عَلِيٌّ عليه السلام وقالَ : بِأَبي واُمّي لا حَولَ ولا قُوَّةَ إلّا بِاللّهِ . (2)

.


1- .ما بين المعقوفين أثبتناه من بحار الأنوار : ج 18 ص 233 . وفي بحار الأنوار : ج 68 : «والوقوف عند الشبهة إلى الوصول إلى الإمام» .
2- .طرف من الأنباء والمناقب : ص 115 عن عيسى بن المستفاد ، بحار الأنوار : ج 18 ص 232 ح 75 و ج 68 ص 392 ح 41 .

ص: 363

فصل يكم : آغاز شدن اسلام با بيعت
1 / 1 بيعت اسلام

فصل يكم : آغاز شدن اسلام با بيعت1 / 1بيعت اسلامامام كاظم عليه السلام :از پدرم جعفر بن محمّد عليه السلام در باره آغاز اسلام ، و اين كه على عليه السلام و خديجه عليهاالسلامچگونه اسلام آوردند ، پرسيدم... . پدرم به من فرمود : «چون آن دو اسلام آوردند ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آنان را فرا خواند و فرمود : اى على و اى خديجه ! شما دو تن براى خدا اسلام آورديد و در برابرش تسليم گشتيد . جبرئيل، نزد من است و شما را به بيعت با اسلام فرا مى خواند . پس اسلام آوريد تا سالم بمانيد ، و فرمان بريد تا هدايت شويد ! آن دو گفتند : چنين كرديم و فرمان برداريم، اى پيامبر خدا ! پيامبر فرمود : جبرئيل، نزد من است و به شما مى گويد : اسلام، شرط ها و عهدها و پيمان هايى دارد . پس ، آن را به آنچه خداوند براى خودش و پيامبرش بر شما شرط كرده است ، آغاز كنيد و بگوييد : از سرِ اخلاص گواهى مى دهيم كه خدايى جز خداى يكتا نيست ؛ يگانه است و در جهاندارى، شريكى ندارد؛ نه پدرى او را به وجود آورده است و نه فرزندى دارد و نه همسرى گزيده است و خدايى يكتاست ، و [گواهى مى دهيم كه ]محمّد، بنده و فرستاده اوست ، و او را به سوى مردمان تا روز قيامت فرستاده است ، و گواهى مى دهيم كه خداست كه زنده مى كند و مى ميراند ، و بالا مى برد و پست مى گرداند ، و توانگر مى سازد و فقير مى كند ، و آنچه بخواهد، انجام مى دهد ، و كسانى را كه در گورهايند، دوباره زنده مى كند . آن دو گفتند : گواهى مى دهيم . پيامبر صلى الله عليه و آله ادامه داد : و وضوى شاداب گرفتن در شرايط سخت ، [يعنى] شستن دست ها و صورت و ساعدها ، و مسح كردن سر و پاها تا برآمدگى آنها ، و [نيز ]غسل جنابت كردن در گرما و سرما ، و خواندن نماز ، و پرداخت زكات از راه حلالش و صرف كردن آن در ميان مستحقّانش ، و گزاردن حجّ خانه خدا ، و روزه ماه رمضان ، و جهاد كردن در راه خدا ، و نيكى كردن به پدر و مادر ، و به جا آوردن صله رحم ، و دادگرى با رعيّت ، و تقسيم عادلانه[ى غنايم و بيت المال] ، و درنگ كردن در گاه شبهه [و ارجاع دادنش] به امام _ زيرا براى او شبهه اى وجود ندارد _ ، و اطاعت كردن از ولىّ امر پس از من ، و شناخت او در زمان حيات من و پس از مرگم ، و شناخت يكايك امامان پس از او ، و دوستى با دوستان خدا ، و دشمنى با دشمنان خدا ، و بيزارى جستن از شيطانِ رانده شده [از درگاه قرب الهى] و دار و دسته او و پيروانش...، و زيستن بر دين و سنّت من و دين و سنّت وصىّ من تا روز رستاخيز ، و نيز بر اينها مُردن ، بى آن كه از فرمان او (وصىّ من) سرپيچى شود ، و از او پيش افتد يا پس بماند ، و ترك باده آشامى و ناسزا گويى به مردم . اى خديجه ! آنچه را پروردگارت بر تو شرط كرده است، در يافتى ؟ گفت : آرى . و بِدانها ايمان آورد و تصديق كرد و رضايت داد و گردن نهاد . على عليه السلام گفت : و من نيز . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : اى على ! آيا با اين شرط ها كه گفتم، بيعت مى كنى ؟ گفت : آرى . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كف دستش را گشود و كف دست على را در كف خويش نهاد و فرمود : اى على ! با من بر اساس آنچه با تو شرط كردم و اين كه آنچه را كه از خودت باز مى دارى، از من باز دارى ، بيعت كن . على عليه السلام گريست و گفت : پدر و مادرم به فدايت ! هيچ نيرو و توانى نيست، مگر از سوى خدا» .

.

ص: 364

السنن الكبرى عن عاصم عن أبيه حصين بن مشمت :أنَّه وَفَدَ إلَى النَّبِيِ صلى الله عليه و آله وبايَعَهُ بَيعَةَ الإِسلامِ ، وصَدَّقَ إلَيهِ ما لَهُ ، وأَقطَعَهُ النَّبِيُ صلى الله عليه و آله مِياهَ عِدَّةٍ فَسَمّاهُنَّ ... قالَ : وشَرَطَ النَّبِيُ صلى الله عليه و آله لِابنِ مشمتٍ فيما أقطَعَهُ إيّاهُ ألّا يُباحَ ماؤُهُ ولا يُعقَدَ (1) مَرعاهُ ولا يَعضَدَ (2) شَجَرُهُ . (3)

.


1- .هكذا جاء في المصدر : «يباح» ، «يعقد» ، وفي اُسد الغابة : «لا يُعقر مرعاه ، ولا يباع ماؤه ، ولا يمنع فضله ، ولا يعضَد شجره» ولعلّه الصّواب كما في المصادر الأخرى .
2- .عَضَدتُ الشجر أعضده : أي قطعته بالمِعضَد (الصحاح : ج 2 ص 509 «عضد») .
3- .السنن الكبرى : ج 6 ص 239 ح 11791 ، المعجم الكبير : ج 4 ص 29 الرقم 3555 ، التاريخ الكبير : ج 3 ص 2 الرقم 5 ، الإصابة : ج 2 ص 79 الرقم 1748 ، اُسد الغابة : ج 2 ص 37 الرقم 1192 وكلّها نحوه .

ص: 365

السنن الكبرى_ به نقل از عاصم، در باره پدرش حصين بن مشمت _ :او نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رفت و با ايشان بر اسلام بيعت كرد و زكات اموالش را به ايشان پرداخت . پيامبر صلى الله عليه و آله آب هاى چندى (چند جا) را به او بخشيد و آن آب ها را نام برد... . پيامبر صلى الله عليه و آله در باره جاهايى كه به ابن مشمت بخشيد، شرط كرد كه آب آنها را نفروشد و چراگاه هايش را قُرق نكند و درختش را قطع ننمايد .

.

ص: 366

1 / 2بَيعَةُ العَشيرَةِالكتاب«وَ أَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» . (1)

الحديثمسند ابن حنبل عن ربيعة بن ناجذ عن الإمام علي عليه السلام :جَمَعَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله _ أو دَعا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله _ بَني عَبدِ المُطَّلِبِ ، فيهِم رَهطٌ (2) كُلُّهُم يَأكُلُ الجَذَعَةَ (3) ويَشرَبُ الفَرَقَ (4) ! قالَ : فَصَنَعَ لَهُم مُدّا مِن طَعامٍ ، فَأَكَلوا حَتّى شَبِعُوا . قالَ : وبَقِيَ الطَّعامُ كَما هُوَ كَأَنَّهُ لَم يُمَسَّ ، ثُمَّ دَعا بِغُمَرٍ (5) ، فَشَرِبوا حَتّى رَوُوا ، وبَقِيَ الشَّرابُ كَأَنَّهُ لَم يُمَسَّ ، أو لَم يُشرَب ، فَقالَ : يا بَني عَبدِ المُطَّلِبِ ، إنّي بُعِثتُ لَكُم خاصَّةً وإلَى النّاسِ بِعامَّةٍ ، وقَد رَأَيتُم مِن هذِهِ الآيَةِ ما رَأَيتُم ، فَأَيُّكُم يُبايِعُني عَلى أن يَكونَ أخي وصاحِبي ؟ قالَ : فَلَم يَقُم إلَيهِ أحَدٌ ، فَقُمتُ إلَيهِ وكُنتُ أصغَرَ القَومِ ، قالَ : فَقالَ : اِجلِس ، قالَ ثَلاثَ مَرّاتٍ ، كُلُّ ذلِكَ أقومُ إلَيهِ فَيَقولُ لي : اِجلِس ، حَتّى كانَ فِي الثّالِثَةِ ضَرَبَ بِيَدِهِ عَلى يَدي . (6)

.


1- .الشعراء : 214 .
2- .الرهط : ما دون العشرة من الرجال (الصحاح : ج 3 ص 112 «رهط») .
3- .الجَذَعُ : هو من الإبل ما دخل في السنة الخامسة ، ومن البقر والمَعز ما دخل في الثانية (مجمع البحرين : ج 1 ص 279 «جذع») .
4- .الفَرقُ والفَرَق : مكيال ضخم لأهل المدينة معروف (لسان العرب : ج 10 ص 305 «فرق») .
5- .الغُمَر _ بضمّ الغين و فتح الميم _ : القدح الصغير (النهاية : ج 3 ص 385 «غمر») .
6- .مسند ابن حنبل : ج 1 ص 335 ح 1371 ، السنن الكبرى للنسائي : ج 5 ص 126 ح 8451 نحوه ، كنزالعمّال : ج 13 ص 174 ح 36520 ؛ علل الشرائع : ص 170 ح 1 نحوه ، بحار الأنوار : ج 18 ص 178 ح 6 .

ص: 367

1 / 2 بيعت عشيره

1 / 2بيعت عشيرهقرآن«و خويشاوندان نزديكت را هشدار ده» .

حديثمسند ابن حنبل_ به نقل از ربيعة بن ناجذ، از امام على عليه السلام _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، فرزندان عبد المطّلب را جمع كرد _ يا فرا خواند _ . در ميان آنان، كسى بود كه يك شتر كامل چهار ساله را مى خورد و يك پيمانه بزرگ (قَدَح) نوشيدنى مى آشاميد ؛ امّا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ده سير غذا براى آنان پخت و آنها خوردند و سير شدند ، و غذا هم باقى ماند، چنان كه گويى دست نخورده است . سپس پياله اى طلبيد و آن عدّه آشاميدند، چندان كه سيراب شدند ، و نوشيدنى باقى ماند، چنان كه گويى دست نخورده يا نوشيده نشده است . سپس فرمود : «اى فرزندان عبد المطّلب ! من به سوى شما خصوصاً و به سوى ديگر مردمان عموماً فرستاده شده ام ، و شما اين معجزه را مشاهده كرديد . پس اينك، كدام يك از شما با من بيعت مى كند تا برادر و يار من باشد ؟». هيچ كس پاسخى نداد . من كه كوچك ترين عضو آن جمع بودم ، [به نشانه اعلام آمادگى]، از جا بر خاستم . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «بنشين» . پيامبر صلى الله عليه و آله سپس سه بار آن جمله اش را تكرار كرد و هر بار من بر مى خاستم و او مى فرمود : «بنشين»، تا آن كه بار سوم، دستش را [به نشانه بيعت] بر دست من زد .

.

ص: 368

مجمع البيان عن أبي رافع_ في ذِكرِ قَضِيَّةِ جَمعِ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله بَني عَبدِ المُطَّلِبِ _ :إنَّهُ صلى الله عليه و آله جَمَعَهُم فِي الشِّعبِ . . . ثُمَّ قالَ : إنَّ اللّهَ تَعالى أمَرَني أن اُنذِرَ عَشيرَتِيَ الأَقرَبينَ ، وأَنتُم عَشيرَتي ورَهطي ، وإنَّ اللّهَ لَم يَبعَث نَبِيّا إلّا جَعَلَ مِن أهلِهِ أخا ووَزيرا ووارِثا ووَصِيّا وخَليفَةً في أهلِهِ ، فَأَيُّكُم يَقومُ فَيُبايِعُني عَلى أنَّهُ أخي ووارِثي ووَزيري ووَصِيّي ، ويَكونُ مِنّي بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسى إلّا أنَّهُ لا نَبِيَّ بَعدي ؟ فَسَكَتَ القَومُ فَقالَ : لَيَقومَنَّ قائِمُكُم أو لَيَكونَنَّ في غَيرِكُم ثُمَّ لَتَندَمُنَّ . ثُمَّ أعادَ الكَلامَ ثَلاثَ مَرّاتٍ ، فَقامَ عَلِيٌّ عليه السلام فَبايَعَهُ وأَجابَهُ . (1)

شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد عن أبي جعفر الإسكافي :قَد رُوِيَ فِي الخَبَرِ الصَّحيحِ أنَّهُ صلى الله عليه و آله كَلَّفَهُ عليه السلام في مَبدَإِ الدَّعوَةِ قَبلَ ظُهورِ كَلِمَةِ الإِسلامِ وَانتِشارِها بِمَكَّةَ أن يَصنَعَ لَهُ طَعاما ، وأن يَدعُوَ لَهُ بَني عَبدِ المُطَّلِبِ ، فَصَنَعَ لَهُ الطَّعامَ ودَعاهُم لَهُ ، فَخَرَجوا ذلِكَ اليَومَ ولَم يُنذِرهُم صلى الله عليه و آله ؛ لِكَلِمَةٍ قالَها عَمُّهُ أبو لَهَبٍ . فَكَلَّفَهُ فِي اليَومِ الثّاني أن يَصنَعَ مِثلَ ذلِكَ الطَّعامِ ، وأن يَدعُوَهُم ثانِيَةً ، فَصَنَعَهُ ودَعاهُم فَأَكَلوا ، ثُمَّ كَلَّمَهُم صلى الله عليه و آله فَدَعاهُم إلَى الدّينِ ، ودَعاهُ مَعَهُم ؛ لِأَ نَّهُ مِن بَني عَبدِ المُطَّلِبِ ، ثُمَّ ضَمِنَ لِمَن يُؤازِرُهُ مِنهُم ويَنصُرُهُ عَلى قَولِهِ أن يَجعَلَهُ أخاهُ فِي الدّينِ ، ووَصِيَّهُ بَعدَ مَوتِهِ ، وخَليفَتَهُ مِن بَعدِهِ ، فَأَمسَكوا كُلُّهُم وأجابَهُ هُوَ وَحدَهُ ، وقالَ : أنَا أنصُرُكَ عَلى ما جِئتَ بِهِ ، واُوازِرُكَ واُبايِعُكَ . فَقالَ لَهُم _ لَمّا رَأى مِنهُمُ الخِذلانَ ومِنهُ النَّصرَ ، وشاهَدَ مِنهُمُ المَعصِيَةَ ومِنهُ الطّاعَةَ ، وعايَنَ مِنهُمُ الإِباءَ ومِنهُ الإِجابَةَ _ : هذا أخي ووَصِيّي وخَليفَتي مِن بَعدي . فَقاموا يَسخَرونَ ويَضحَكونَ ، ويَقولونَ لِأَبي طالِبٍ : أطِعِ ابنَكَ ؛ فَقَد أمَّرَهُ عَلَيكَ . (2)

راجع : موسوعة الإمام عليّ بن أبي طالب عليه السلام : ج 1 ص 129 ( القسم الثاني : الإمام عليّ عليه السلام مع النبي صلى الله عليه و آله / الفصل الأؤل : المؤازرة على الدعوة ) .

.


1- .مجمع البيان : ج 7 ص 323 ، تفسير فرات : ص 303 ح 408 ، تأويل الآيات الظاهرة : ج 1 ص 393 ح 19 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 18 ص 212 ح 41 وص 163 .
2- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 13 ص 244 .

ص: 369

مجمع البيان_ به نقل از ابو رافع، در بيان داستان پيامبر صلى الله عليه و آله كه فرزندان عبد المطّلب را جمع كرد _ :ايشان، آنان را در شِعب گرد آورد... و سپس فرمود : «خداوند متعال به من فرمان داده است كه عشيره نزديكم را هشدار دهم ، و شما عشيره و طايفه من هستيد . خداوند، هيچ يامبرى را نفرستاد، مگر اين كه يكى از كسان او را به عنوان برادر و دستيار و وارث و وصى و جانشين وى در ميان كسانش قرار داد . پس اينك، كدام يك از شما بر مى خيزد و با من بيعت مى كند تا برادر و وارث و دستيار و وصىّ من باشد و برايم به سان هارون نسبت به موسى باشد، با اين تفاوت كه پس از من پيامبرى نيست ؟». همگان خاموش ماندند . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «يا يكى از شما بر مى خيزد، يا اين كه اين مقامات به غير شما مى رسد. آن گاه قطعاً پشيمان خواهيد شد !». پيامبر صلى الله عليه و آله سه بار، اين سخن را باز گفت ، و بار سوم، على عليه السلام برخاست و با پيامبر صلى الله عليه و آله بيعت كرد و دعوتش را پذيرفت .

شرح نهج البلاغة ، ابن ابى الحديد_ به نقل از ابو جعفر اِسكافى _ :در خبر صحيح، آمده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله در آغاز دعوت اسلام و پيش از آشكار شدن و انتشار آن در مكّه ، به على عليه السلام دستور داد غذايى تهيّه نمايد و فرزندان عبد المطّلب را دعوت كند . على عليه السلام غذا را آماده ساخت و آنان را دعوت كرد . آن روز، همه آمدند؛ امّا پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، به خاطر سخنى [جسارت آميز] كه عمويش ابو لهب گفت ، هشدارشان نداد . روز دوم نيز به على عليه السلام فرمود تا همانند آن غذا را تهيّه نمايد و ديگر بار، ايشان را دعوت كند . على عليه السلام غذا را آماده ساخت و ايشان را دعوت كرد و غذا را خوردند . آن گاه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با ايشان سخن گفت و آنان را به دين دعوت كرد و على را هم با آنان دعوت نمود؛ چرا كه او نيز از بنى عبد المطّلب است . سپس تضمين كرد كه هر كس از آنها، او را در گفته اش [يعنى اسلام] حمايت و يارى كند، وى را برادر دينى خويش ، و وصيّش بعد از وفاتش ، و جانشينش پس از خود، قرار دهد ؛ امّا همه آنان سكوت كردند و تنها على پاسخ او را داد و گفت : من تو را در آنچه آورده اى، يارى مى رسانم ، و از تو پشتيبانى مى نمايم و با تو بيعت مى كنم . پيامبر صلى الله عليه و آله ، پس از آن كه از آنان ترك يارى ديد و از على، يارى ، از آنان نافرمانى ديد و از على، فرمان بردارى ، از ايشان خوددارى ديد و از على، پذيرش، فرمود : «اين، برادر و وصى و جانشين من پس از من است» . آن جماعت، در حالى كه تمسخر مى كردند و مى خنديدند و به ابو طالب مى گفتند : «از پسرت فرمان ببر ، كه او را بر تو فرمان فرما ساخت!» برخاستند و رفتند .

ر . ك : دانش نامه اميرالمؤمنين عليه السلام : ج1 ص201 (بخش دوم : امام على عليه السلام با پيامبر صلى الله عليه و آله / فصل يكم : يارى پيامبر صلى الله عليه و آله در تبليغ) .

.

ص: 370

. .

ص: 371

. .

ص: 372

الفصل الثاني : بيعة العقبة2 / 1بَيعَةُ العَقَبَةِ الاُولىمسند ابن حنبل عن عُبادة بن الصامت :كُنتُ فيمَن حَضَرَ العَقَبَةَ الاُولى ، وكُنَّا اثنَي عَشَرَ رَجُلاً ، فَبايَعنا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلى بَيعَةِ النِّساءِ ، وذلِكَ قَبلَ أن يُفتَرَضَ الحَربُ ؛ عَلى أن لا نُشرِكَ بِاللّهِ شَيئا ، ولا نَسرِقَ ، ولا نَزنِيَ ، ولا نَقتُلَ أولادَنا ، ولا نَأتِيَ بِبُهتانٍ نَفتَريهِ بَينَ أيدينا وأَرجُلِنا ، ولا نَعصِيَهُ في مَعروفٍ ؛ فَإِن وَفَيتُم فَلَكُمُ الجَنَّةُ ، وإن غَشيتُم مِن ذلِكَ شَيئا فَأَمرُكُم إلَى اللّهِ إن شاءَ عَذَّبَكُم وإن شاءَ غَفَرَ لَكُم . (1)

صحيح البخاري عن أبي إدريس عائذ اللّه :إنَّ عُبادَةَ بنَ الصّامِتِ _ مِنَ الَّذينَ شَهِدوا بَدرا مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، ومِن أصحابِهِ لَيلَةَ العَقَبَةِ _ أخبَرَهُ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قالَ وحَولَهُ عِصابَةٌ مِن أصحابِهِ : تَعالَوا بايِعوني عَلى ألّا تُشرِكوا بِاللّهِ شَيئا ، ولا تَسرِقوا، ولا تَزنوا ، ولا تَقتُلوا أولادَكُم ، ولا تَأتوا بِبُهتانٍ تَفتَرونَهُ بَينَ أيديكُم وأَرجُلِكُم ، ولا تَعصوني في مَعروفٍ ، فَمَن وَفى مِنكُم فَأَجرُهُ عَلَى اللّهِ ، ومَن أصابَ مِن ذلِكَ شَيئا فَعوقِبَ بِهِ فِي الدُّنيا فَهُوَ لَهُ كَفّارَةٌ ، ومَن أصابَ مِن ذلِكَ شَيئا فَسَتَرَهُ اللّهُ فَأَمرُهُ إلَى اللّهِ ، إن شاءَ عاقَبَهُ وإن شاءَ عَفا عَنهُ . قالَ : فَبايَعتُهُ عَلى ذلِكَ . (2)

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 8 ص 411 ح 22818 وص 392 ح 22731 ، السيرة النبوية لابن هشام : ج 2 ص 75 ، دلائل النبوّة للبيهقي : ج 2 ص 436 نحوه ، تاريخ الطبري : ج 2 ص 356 ، كنز العمّال : ج 1 ص 324 ح 1518 وح 1520 وراجع : تهذيب الكمال : ج 14 ص 186 الرقم 3107 .
2- .صحيح البخاري : ج 3 ص 1413 ح 3679 وج 1 ص 15 ح 18 ، سنن النسائي للبيهقي : ج 7 ص 142 ، السنن الكبرى للبيهقي : ج 8 ص 34 ح 15842 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 1 ص 101 ح 453 .

ص: 373

فصل دوم : بيعت عقبه
2 / 1 بيعت نخست عقبه

فصل دوم : بيعت عقبه2 / 1بيعت نخست عَقَبهمسند ابن حنبل_ به نقل از عبادة بن صامت _ :من هم با كسانى كه در بيعت نخست عقبه حضور داشتند ، بودم . ما دوازده مرد بوديم و با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به بيعت زنان، بيعت كرديم (1) _ و اين در زمانى بود كه هنوز جنگ [و جهاد ]واجب نگشته بود _ ، با اين شروط كه چيزى را شريك خدا قرار ندهيم ، دزدى نكنيم ، زنا نكنيم ، فرزندانمان را نكشيم ، بچّه هاى نامشروعى را كه پس انداخته ايم، به ديگرى نسبت ندهيم ، و در كار نيك از او (پيامبر صلى الله عليه و آله ) نافرمانى نكنيم . [و پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود :] اگر به اين شرط ها عمل كرديد، بهشت براى شما خواهد بود ، و اگر چيزى از اين كارها را مرتكب شديد، سر و كارتان با خداست . اگر خواست، عذابتان مى كند و اگر خواست، شما را مى بخشد .

صحيح البخارى_ به نقل از ابو ادريس عائذ اللّه _ :عبادة بن صامت _ كه از جمله كسانى بود كه در بدر با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله حضور داشتند و از ياران ايشان در شب عقبه بود _ به من خبر داد كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در حالى كه گروهى از يارانش، گِردش بودند ، فرمود : «بياييد با من بيعت كنيد كه چيزى را شريك خدا قرار ندهيد ، دزدى نكنيد ، زنا نكنيد ، فرزندانتان را نكشيد ، و بچّه هاى نامشروعى را كه پس انداخته ايد، به ديگرى نسبت ندهيد ، و در كار نيك، از من نافرمانى نكنيد . پس هر يك از شما كه به اين شرط ها وفا كند، اجرش با خداست ، و هر كس چيزى از اينها را مرتكب شود و در دنيا مجازاتش را ببيند، همان كفّاره (مجازات گناه) اوست ، و هر كس چيزى از اينها را مرتكب شود و خدا آن را بپوشاند، سر و كارش با خداست . اگر خواست، او را كيفر مى دهد و اگر خواست، او را مى بخشد» . عباده گفت : من بر اين امور با او (پيامبر صلى الله عليه و آله ) بيعت كردم .

.


1- .يعنى بيعت بدون شرط جنگ و با همان شرايطى كه زنان با پيامبر صلى الله عليه و آله بيعت كردند (ر. ك: ممتحنه: 12).

ص: 374

المناقب لابن شهر آشوب :كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله يَعرِضُ نَفسَهُ عَلى قَبائِلِ العَرَبِ في المَوسِمِ ، فَلَقِيَ رَهطا مِنَ الخَزرَجِ فَقالَ : ألا تَجلِسونَ اُحَدِّثُكُم ؟ قالوا : بَلى ، فَجَلَسوا إلَيهِ فَدَعاهُم إلَى اللّهِ ، وتَلا عَلَيهِمُ القُرآنَ ، فَقالَ بَعضُهُم لِبَعضٍ : يا قَومِ تَعَلَّموا ، وَاللّهِ إنَّهُ النَّبِيُّ الَّذي كانَ يوعِدُكُم بِهِ اليَهودُ ، فَلا يَسبِقَنَّكُم إلَيهِ أحَدٌ . فَأَجابوهُ ، وقالوا لَهُ : إنّا قَد تَرَكنا قَومَنا ولا قَومَ بَينَهُم مِنَ العَداوَةِ وَالشَّرِّ مِثلَما بَينَهُم ، وعَسى أن يَجمَعَ اللّهُ بَينَهُم بِكَ ، فَتَقدَمُ (1) عَلَيهِم وتَدعوهُم إلى أمرِكَ . وكانوا سِتَّةَ نَفَرٍ . قالَ : فَلَمّا قَدِمُوا المَدينَةَ فَأَخبَروا قَومَهُم بِالخَبرِ ، فَما دارَ حَولٌ إلّا وفيها حَديثُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، حَتّى إذا كانَ العامُ المُقبِلُ أتَى المَوسِمَ مِنَ الأَنصارِ اثنا عَشَرَ رَجُلاً ، فَلَقُوا النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله فَبايَعوهُ عَلى بَيعَةِ النِّساءِ : ألّا يُشرِكوا بِاللّهِ شَيئا ، ولا يَسرِقوا ، إلى آخِرِها . ثُمَّ انصَرَفوا ، وبَعَثَ مَعَهُم مُصعَبَ بنَ عُمَيرٍ يُصَلّي بِهِم ، وكانَ بَينَهُم بِالمَدينَةِ يُسَمَّى المُقرِئَ ، فَلَم يَبقَ دارٌ فِي المَدينَةِ إلّا وفيها رِجالٌ ونِساءٌ مُسلِمونَ ، إلّا دارُ اُمَيَّةَ وحُطَيمَةَ ووائِلٍ ، وهُم مِنَ الأَوسِ . ثُمَّ عادَ مُصعَبٌ إلى مَكَّةَ ، وخَرَجَ مَن خَرَجَ مِنَ الأَنصارِ إلَى المَوسِمِ مَعَ حُجّاجِ قَومِهِم ، فَاجتَمَعوا فِي الشِّعبِ عِندَ العََقبَةِ ؛ ثَلاثَةٌ وسَبعونَ رَجُلاً وَامرَأَتانِ في أيّامِ التَّشريقِ بِاللَّيلِ . فَقالَ صلى الله عليه و آله : اُبايِعُكُم عَلَى الإِسلامِ . فَقالَ لَهُ بَعضُهُم : نُريدُ أن تُعَرِّفَنا يا رَسولَ اللّهِ ؛ ما للّهِِ عَلَينا ، وما لَكَ عَلَينا ، وما لَنا عَلَى اللّهِ . فَقالَ : أمّا للّهِِ عَلَيكُم فَأَن تَعبُدوهُ ولا تُشرِكوا بِهِ شَيئا ، وأَمّا ما لي عَلَيكُم فَتَنصُرونَني مِثلَ نِسائِكُم وأَبنائِكُم ، وأن تَصبِروا عَلى عَضِّ السَّيفِ وإن يُقتَلَ خِيارُكُم . قالوا : فَإِذا فَعَلنا ذلِكَ ما لَنا عَلَى اللّهِ ؟ قالَ : أمّا فِي الدُّنيا فَالظُّهورُ عَلى مَن عاداكُم ، وفِي الآخِرَةِ الرِّضوانُ وَالجَنَّةُ . فَأَخَذَ البَراءُ بنُ مَعرورٍ بِيَدِهِ ثُمَّ قالَ : وَالَّذي بَعَثَكَ بِالحَقِّ ! لَنَمنَعُكَ بِما نَمنَعُ بِهِ اُزُرَنا (2) ؛ فَبايِعنا يا رَسولَ اللّهِ ؛ فَنَحنُ _ وَاللّهِ _ أهلُ الحُروبِ وأَهلُ الحِلفَةِ (3) ، وَرِثناها كِبارا عَن كِبارٍ . فَقالَ أبُو الهَيثَمِ : إنَّ بَينَنا وبَينَ الرِّجالِ حِبالاً ، وإنّا إن قَطَعناها أو قَطَعوها فَهَل عَسَيتَ إن فَعَلنا ذلِكَ ثُمَّ أظهَرَكَ اللّهُ أن تَرجِعَ إلى قَومِكَ وتَدَعَنا ؟ فَتَبَسَّمَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، ثُمَّ قالَ : بَلِ الدَّمُ الدَّمُ ، وَالهَدمُ الهَدمُ ، اُحارِبُ مَن حارَبتُم ، واُسالِمُ مَن سالَمتُم . ثُمَّ قالَ : أخرِجوا إلَيَّ مِنكُمُ اثنَي عَشَرَ نَقيبا . فَاختاروا . ثُمَّ قالَ : اُبايِعُكُم كَبَيعَةِ عيسَى بنِ مَريَمَ لِلحَوارِيّينَ كُفَلاءَ عَلى قَومِهِم بِما فيهِم ، وعَلى أن تَمنَعوني مِمّا تَمنَعونَ مِنهُ نِساءَكُم وأَبناءَكُم . فَبايَعوهُ عَلى ذلِكَ . فَصَرَخَ الشَّيطانُ فِي العَقَبَةِ : يا أهلَ الجَباجِبِ (4) ، هَل لَكُم في مُحَمَّدٍ وَالصُّباةِ (5) مَعَهُ ؟ قَدِ اجتَمَعوا عَلى حَربِكُم . ثُمَّ نَفَرَ النّاسُ مِن مِنىً ، وفَشَا الخَبَرُ ، فَخَرَجوا فِي الطَّلَبِ ، فَأَدرَكوا سَعدَ بنَ عُبادَةَ وَالمُنذِرَ بنَ عَمرٍو ، فَأَمَّا المُنذِرُ فَأَعجَزَ (6) القَومَ ، وأمّا سَعدٌ فَأَخَذوهُ ورَبَطوهُ بِنِسعِ (7) رَحلِهِ ، وأَدخَلوهُ مَكَّةَ يَضرِبونَهُ ، فَبَلَغَ خَبَرُهُ إلى جُبَيرِ بنِ مُطعِمٍ وَالحارِثِ بنِ حَربِ بنِ اُمَيَّةَ ، فَأَتَياهُ وخَلَّصاهُ . وكانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله لَم يُؤمَر إلّا بِالدُّعاءِ وَالصَّبرِ عَلَى الأَذى ، وَالصَّفحِ عَنِ الجاهِلِ ، فَطالَت قُرَيشٌ عَلَى المُسلِمينَ ، فَلَمّا كَثُرَ عُتُوُّهُم اُمِرَ بِالهِجرَةِ . فَقالَ صلى الله عليه و آله : إنَّ اللّهَ قَد جَعَلَ لَكُم دارا وإخوانا تَأمَنونَ بِها . فَخَرَجوا أرسالاً (8) حَتّى لَم يَبقَ مَعَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله إلّا عَلِيٌّ وأبو بَكرٍ ، فَحَذَرَت قُرَيشٌ خُروجَهُ ، وعَرَفوا أنَّهُ قَد أجمَعَ لِحَربِهِم ، فَاجتَمَعوا في دارِ النَّدوَةِ _ وهِيَ دارُ قُصَيِّ بنِ كِلابٍ _ يَتَشاوَرونَ في أمرِهِ. (9)

.


1- .في بحارالأنوار : «فَسَتَقدَمُ» .
2- .اُزُرَنا : أي نساءنا وأهلنا (النهاية : ج 1 ص 45 «أزر») .
3- .الحِلْفَة _ بالكسر _ : الحِلف والمعاقدة والمعاهدة على التضاعد والمساعدة . ولعلّ الصواب : « الحَلْقَة » _ بالفتح _ كما في بعض المتون ، وهي السلاح عامّةً أو الدروع خاصّةً ، وهو أظهر ( راجع : غريب الحديث لابن قتيبة : ج 1 ص 252 والصحاح : ج 4 ص 1462 ولسان العرب : ج 10 ص 65 ) .
4- .الجَباجِبُ : جمع جُبجُب ، وهو المستوي من الأرض ليس بِحَزن ، وهي أسماء منازل بمنى (النهاية : ج 1 ص 234 «جبجب») .
5- .يقال : صبأ فلان ؛ إذا خرج من دينٍ إلى دينٍ غيره ... ويسمّون المسلمين : الصُّباة (النهاية : ج 3 ص 3 «صبأ») .
6- .أعجَزَني فُلانٌ : أي فاتني (لسان العرب : ج 5 ص 370 «عجز») .
7- .النِّسعُ : سَير مَظفور ، يُجعل زماما للبعير (النهاية : ج 5 ص 48 «نسع») .
8- .أرسالاً: أي أفواجا وفِرقا متقطّعة يَتبع بعضهم بَعضاً (مجمع البحرين: ج 2 ص 700 «رسل») .
9- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 1 ص 181 ، بحار الأنوار : ج 19 ص 25 ح 15 .

ص: 375

المناقب، ابن شهرآشوب :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در موسم حج ، [نبوّت] خود را بر قبايل عرب عرضه مى داشت . در اين ميان به گروهى از قبيله خزرج بر خورد و فرمود : «آيا نمى نشينيد تا برايتان سخن بگويم ؟». گفتند : چرا . و نشستند و پيامبر صلى الله عليه و آله آنان را به خدا دعوت نمود و برايشان قرآن خواند . خزرجيان به يكديگر گفتند : اى قوم ! بدانيد كه _ به خدا سوگند _ اين، همان پيامبرى است كه يهوديان، شما را به آمدنش تهديد مى كردند. پس مبادا ديگران (يهوديان) در گرويدن به او، بر شما پيشى گيرند . آن گاه، اسلام آوردند و به پيامبر صلى الله عليه و آله گفتند : ما قوم خود را در حالى ترك كرده ايم [و به اين جا آمده ايم ]كه ميان هيچ قومى به اندازه آنان دعوا و دشمنى نيست . اميد است كه خداوند به بركت تو، ميان ايشان اُلفت افكند . پس به ميان آنان مى آيى و به دين خود دعوتشان مى نمايى . اينان، شش نفر بودند . چون به مدينه آمدند و قوم خود را از ماجرا آگاه كردند ، سالى بر نيامده، در هر كوى و برزن مدينه، سخن از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بود . سال آينده، دوازده مرد از انصار به حج آمدند و پيامبر صلى الله عليه و آله را ملاقات كردند و ايشان به بيعت زنان، بيعت نمودند كه : چيزى را شريك خدا قرار ندهند و دزدى نكنند و... . سپس باز گشتند . پيامبر صلى الله عليه و آله ، مصعب بن زبير را همراه آنان فرستاد تا برايشان نماز بخواند . مصعب را در مدينه «مُقرى (معلّم قرآن)» مى گفتند . در مدينه، هيچ سرايى نماند كه در آن، مردان و زنانى مسلمان باشند، مگر سراى اميّه و حُطَيمه و وائل _ كه از اوس بودند_ . آن گاه مصعب به مكّه باز آمد ، و شمارى از انصار با حاجيان قوم خويش به آهنگ حج، بيرون رفتند و در ايّام تشريق ، شبانگاه در عقبه گرد آمدند . اينان، هفتاد و سه مرد و دو زن بودند . پيامبر صلى الله عليه و آله به ايشان فرمود : «با شما بر اسلام، بيعت مى كنم» . برخى از آنان به ايشان گفتند : اى پيامبر خدا ! مايليم كه آنچه را براى خدا و براى تو به عهده ماست و آنچه را براى ما بر عهده خداست، به ما بشناسانى . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «آنچه براى خدا بر عهده شماست، اين است كه او را بپرستيد و چيزى را انبازش نگيريد ، و آنچه را براى من بر عهده شماست، اين است كه مرا همچون زنان و فرزندانتان يارى دهيد ، و بر گزِش شمشير، شكيبايى نماييد، اگرچه بهترين هاى شما كشته شوند» . گفتند : اگر اينها را انجام داديم ، ما را بر عهده خدا چيست ؟ فرمود : «در دنيا ، پيروز شدن بر دشمنانتان ، و در آخرت، خشنودى الهى و بهشت» . در اين هنگام ، براء بن معرور، دست پيامبر صلى الله عليه و آله را گرفت و گفت : سوگند به آن خدايى كه تو را به حق بر انگيخت ، از تو چنان دفاع خواهيم كرد كه از زن و فرزند خويش دفاع مى كنيم . پس _ اى پيامبر خدا _ با ما بيعت كن كه _ به خدا سوگند _ ما مرد كارزار و سلاحيم و اين را از پدران خود، به ارث برده ايم . ابو هيثم گفت : ميان ما و مردان [يهود]، رشته هايى [از پيمان ها] است . اگر آنها را بريديم يا آنها بريدند ، آيا اگر چنين كرديم و پس از آن، خداوند، تو را پيروزى بخشيد ، ممكن است نزد قومت باز گردى و ما را وا گذارى ؟ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله تبسّمى كرد و فرمود : «نه! خون من، خون شماست و ويرانى من، ويرانى شماست . با هر كه بجنگيد، مى جنگم و با هر كه صلح كنيد، صلح مى كنم» . سپس فرمود : «دوازده مهتر از ميان خود بر گزينيد» و آنان بر گزيدند . سپس فرمود : «با شما بيعت مى كنم همانند بيعت عيسى بن مريم با حواريان، كه نماينده قوم خويش باشند ، و اين كه از من چنان حمايت كنيد كه از زنان و فرزندانتان حمايت مى كنيد» . پس بر اين شرط ها با او بيعت نمودند . در اين هنگام ، شيطان در عقبه فرياد بر آورد كه : اى مردم جَباجِب ! (1) براى چه نشسته ايد كه محمّد و از دين برگشتگان، براى جنگ با شما متّحد شدند ! مردم از مِنا پراكنده شدند و خبر در همه جا پيچيد و قريش در جستجوى ايشان بر آمدند و به سعد بن عباده و منذر بن عمرو رسيدند . منذر را نتوانستند بگيرند؛ امّا سعد را گرفتند و او را با دوال شترش بستند و كتك زنان او را به مكّه بردند . خبر دستگيرى سعد به جُبَير بن مُطعِم و حارث بن حرب بن اميّه رسيد و آن دو آمدند و آزادش كردند . در اين زمان، پيامبر صلى الله عليه و آله جز به دعا كردن و شكيبايى در برابر آزار و اذيّت و گذشت كردن از نادان، مأمور نبود . از اين رو، قريش بر مسلمانان تعدّى ها كردند و چون سركشى ايشان فزونى گرفت ، فرمان هجرت آمد . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «خداوند براى شما سرايى و برادرانى قرار داد كه در آن جا آسوده و در امان بمانيد» . پس مسلمانان به صورت گروه هاى جدا از هم، خارج شدند، تا جايى كه جز على و ابو بكر، كسى با پيامبر صلى الله عليه و آله باقى نماند . قريش، نگران خارج شدن پيامبر صلى الله عليه و آله بودند و مى دانستند كه او در تدارك جنگ با آنان است . از اين رو در دار الندوه ، همان سراى قصىّ بن كلاب ، گرد آمدند و در كار او به مشورت پرداختند .

.


1- .جباجب (جمع جُبجُب) ، به زمين مسطّح گفته مى شود ، و نام منزلگاه هايى در مِناست.

ص: 376

. .

ص: 377

. .

ص: 378

الطبقات الكبرى عن عُبادة بن الصامت :لَمّا كانَ العامُ المُقبِلُ مِنَ العامِ الَّذي لَقِيَ فيهِ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله النَّفَرَ السِّتَّةَ ، لَقِيَهُ اثنا عَشَرَ رَجُلاً بَعدَ ذلِكَ بِعامٍ ، وهِيَ العَقَبَةُ الاُولى ؛ مِن بَنِي النَّجّارِ : أسعَدُ بنُ زُرارَةَ ، وعَوفٌ ومُعاذٌ وهُمَا ابنَا الحارِثِ ، وهُمَا ابنا عَفراءَ ، ومِن بَني زُرَيقٍ : ذَكوانُ بنُ عَبدِ قَيسٍ ورافِعُ بنُ مالِكٍ ، ومِن بَني عَوفِ بنِ الخَزرَجِ : عُبادَةُ بنُ الصّامِتِ ويَزيدُ بنُ ثَعلَبَةَ أبو عَبدِ الرَّحمنِ ، ومِن بَني عامِرِ بنِ عَوفٍ : عَبّاسُ بنُ عُبادَةَ بنِ نَضلَةَ ، ومِن بَني سَلِمَةَ : عُقبَةُ بنُ عامِرِ بنِ نابِئٍ ، ومِن بَني سَوادٍ : قُطَبَةُ بنُ عامِرِ بنِ حَديدَةَ ؛ فَهؤُلاءِ عَشَرَةٌ مِنَ الخَزرَجِ . ومِنَ الأَوسِ رَجُلانِ : أبُو الهَيثَمِ بنُ التَّيِّهانِ مِن بَلِيٍّ حَليفٌ في بَني عَبدِ الأَشهَلِ ، ومِن بَني عَمرِو بنِ عَوفٍ : عُوَيمُ بنُ ساعِدَةَ . فَأَسلَموا ، وبايَعوا عَلى بَيعَةِ النِّساءِ ؛ عَلى أن لا نُشرِكَ بِاللّهِ شَيئا ، ولا نَسرِقَ ، ولا نَزنِيَ ، ولا نَقتُلَ أولادَنا ، ولا نَأتِيَ بِبُهتانٍ نَفتَريهِ بَينَ أيدينا وأَرجُلِنا ، ولا نَعصِيَهُ في مَعروفٍ . قالَ : فَإِن وَفَيتُم فَلَكُمُ الجَنَّةُ ، ومَن غَشِيَ مِن ذلِكَ شَيئا كانَ أمرُهُ إلَى اللّهِ ؛ إن شاءَ عَذَّبَهُ وإن شاءَ عَفا عَنهُ . ولَم يُفرَض يَومَئِذٍ القِتالُ . ثُمَّ انصَرَفوا إلَى المَدينَةِ ، فَأَظهَرَ اللّهُ الإِسلامَ ، وكانَ أسعَدُ بنُ زُرارَةَ يُجَمِّعُ بِالمَدينَةِ بِمَن أسلَمَ . وكَتَبَتِ الأَوسُ وَالخَزرَجُ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله : اِبعَث إلَينا مُقرِئا يُقرِئُنَا القُرآنَ . فَبَعَثَ إلَيهِم مُصعَبَ بنَ عُمَيرٍ العَبدَرِيَّ ، فَنَزَلَ عَلى أسعَدَ بنِ زُرارَةَ ، فَكانَ يُقرِئُهُمُ القُرآنَ . فَرَوى بَعضُهُم أنَّ مُصعَبا كانَ يُجَمِّعُ بِهِم ، ثُمَّ خَرَجَ مَعَ السَّبعينَ حَتّى وافَوُا المَوسِمَ مَعَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . (1)

.


1- .الطبقات الكبرى : ج 1 ص 220 ، تاريخ دمشق : ج 26 ص 185 وليس فيه ذيله من «وكان أسعد بن زرارة يُجمّع ...» .

ص: 379

الطبقات الكبرى_ به نقل از عبادة بن صامت _ :سال بعد از آن سالى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با آن شش نفر ملاقات كرد ، دوازده مرد به ديدار او آمدند و اين، همان بيعت نخستين عقبه است . اين دوازده مرد، عبارت بودند از : اسعد بن زراره ، عوف و معاذ (پسران حارث يا همان پسران عفراء) از بنى نجّار ، ذكوان بن عبد قيس و رافع بن مالك از بنى زُرَيق ، عبادة بن صامت و ابو عبد الرحمان يزيد بن ثعلبه از بنى عوف بن خزرج ، عبّاس بن عبادة بن نضله از بنى عامر بن عوف ، عُقبة بن عامر بن نابى از بنى سَلِمه ، و قُطَبة بن عامر بن حديده از بنى سواد . اين ده تن از قبيله خزرج بودند . دو نفر هم از اوس بودند : ابو هيثم بن تيّهان از طايفه بَلى، هم پيمان بنى عبد الأشهل ، و عُوَيم بن ساعده از بنى عمرو بن عوف . [اين دوازده تن] اسلام آوردند و به بيعت زنان، بيعت كردند كه : چيزى را شريك خدا قرار ندهيم ، دزدى نكنيم ، زنا نكنيم ، فرزندانمان را نكشيم و فرزند نامشروعى را كه پس مى اندازيم، به ديگرى نسبت ندهيم ، و در هيچ كار نيكى، از او نافرمانى نكنيم . پس پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اگر [به اين شرط ها] وفا كرديد، بهشت براى شما خواهد بود ، و هر كس چيزى از اين كارها را مرتكب شود، كارش با خدا خواهد بود . اگر خواست، او را عذاب مى كند و اگر خواست، او را مى بخشد» . در آن روز، هنوز جهاد، واجب نگشته بود . آن گاه ، اين عدّه به مدينه باز گشتند ، و خداوند، اسلام را آشكار گردانيد . اسعد بن زراره، كسانى را كه در مدينه اسلام آورده بودند، جمع مى كرد . اوس و خزرج، به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نوشتند كه : قرآن آموزى را نزد ما بفرست تا قرآن را به ما بياموزد . پيامبر صلى الله عليه و آله مصعب بن عمير عبدرى را نزدشان روانه كرد . مصعب بر اسعد بن زراره وارد شد و به آنان قرآن مى آموخت . برخى، روايت كرده اند كه مصعب، مسلمانان را جمع كرد و همراه هفتاد تن از مدينه خارج شد، تا اين كه در موسم حج به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رسيدند .

.

ص: 380

. .

ص: 381

. .

ص: 382

الكامل في التاريخ :فَلَمّا أرادَ اللّهُ إظهارَ دينِهِ وإنجازَ وَعدِهِ ، خَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فِي المَوسِمِ الَّذي لَقِيَ فيهِ النَّفَرَ مِنَ الأَنصارِ ، فَعَرَضَ نَفسَهُ عَلَى القَبائِلِ كَما كانَ يَفعَلُهُ ، فَبَينَما هُوَ عِندَ العَقَبَةِ لَقِيَ رَهطا مِنَ الخَزرَجِ فَدَعاهُم إلَى اللّهِ عز و جل ، وعَرَضَ عَلَيهِمُ الإِسلامَ ، وقَد كانَت يَهودُ مَعَهُم بِبِلادِهِم ، وكانَ هؤُلاءِ أهلَ أوثانٍ ، فَكانوا إذا كانَ بَينَهُم شَرٌّ تَقولُ اليَهودُ : إنَّ نَبِيّا يُبعَثُ الآنَ نَتَّبِعُهُ ونَقتُلُكُم مَعَهُ قَتلَ عادٍ وثَمودَ . فَقالَ اُولئِكَ النَّفَرُ بَعضُهُم لِبَعضٍ : هذا وَاللّهِ النَّبِيُّ الَّذي تَوَعَّدَكُم بِهِ اليَهودُ ، فَأَجابوهُ وصَدَّقوهُ وقالوا لَهُ : إنَّ بَينَ قَومِنا شَرّا ، وعَسَى اللّهُ أن يَجمَعَهُم بِكَ ، فَإِنِ اجتَمَعوا عَلَيكَ فَلا رَجُلَ أعَزُّ مِنكَ . ثُمَّ انصَرَفوا عَنهُ ، وكانوا سَبعَةَ نَفَرٍ مِنَ الخَزرَجِ : أسعَدُ بنُ زُرارَةَ بنِ عُدَسٍ أبو اُمامَةَ ، وعَوفُ بنُ الحارِثِ بنِ رِفاعَةَ ، وهُوَ ابنُ عَفراءَ ، كِلاهُما مِن بَنِي النَّجّارِ ، ورافِعُ بنُ مالِكِ بنِ عَجلانَ ، وعامِرُ بنُ عَبدِ حارِثَةَ بنِ ثَعلَبَةَ بنِ غَنمٍ ، كِلاهُما مِن بَني زُرَيقٍ ، وقُطبَةُ بنُ عامِرِ بنِ حَديدَةَ بنِ سَوادٍ مِن بَني سَلِمَةَ _ سَلِمَةَ هذا بِكَسرِ اللّامِ _ ، وعُقبَةُ بنُ عامِرِ بنِ نابِئٍ مِن بَني غَنمٍ ، وجابِرُ بنُ عَبدِ اللّهِ بنِ رِئابٍ مِن بَني عُبَيدَةَ . (1)

2 / 2بَيعَةُ العَقَبَةِ الثّانِيَةِالكتاب« وَاذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَمِيثَاقَهُ الَّذِي وَاثَقَكُم بِهِ إِذْ قُلْتُمْ سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاتَّقُواْ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ » . (2)

« وَلَقَدْ كَانُواْ عَاهَدُواْ اللَّهَ مِن قَبْلُ لَا يُوَلُّونَ الْأَدْبَارَ وَ كَانَ عَهْدُ اللَّهِ مَسْئولًا » . 3

.


1- .الكامل في التاريخ : ج 1 ص 510 ، السيرة النبويّة لابن هشام : ج 2 ص 70 ، تاريخ الطبري : ج 2 ص 353 ، تفسير الطبري : ج 3 الجزء 4 ص 34 كلّها نحوه .
2- .المائده ء : 7 . والميثاق الذي واثقهم به ؛ قال البلخي والجبّائي : هو ما أخذ عليهم رسول اللّه صلى الله عليه و آله عند إسلامهم وبيعتهم بأن يطيعوا اللّه في كلّ ما يفرضه عليهم ممّا ساءهم أو سرّهم . قال الجبّائي : هو مبايعتهم له ليلة العقبة وبيعة الرضوان ، وهو قول ابن عبّاس (التبيان في تفسير القرآن : ج 3 ص 459 ، وراجع : مجمع البيان : ج 3 ص 290 وتفسير الرازي : ج 11 ص 178 وتفسير القرطبي : ج 6 ص 108) .

ص: 383

2 / 2 بيعت دوم عقبه

الكامل فى التاريخ :چ چون خداوند اراده كرد كه دين خود را آشكار و چيره گرداند و وعده اش را عملى سازد ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به موسم حجّى رفت كه در آن با گروهى از انصار ديدار كرد. او طبق معمول خود ، نبوّت خويش را بر قبايل عرضه داشت . در عقبه، گروهى از انصار را ديد و آنان را به خدا دعوت نمود و اسلام را بر ايشان عرضه داشت . يهوديان و خزرجيان در مدينه با هم مى زيستند . خزرجيان، بت پرست بودند ، و هر گاه ميان ايشان دعوايى در مى گرفت ، يهوديان مى گفتند : به زودى، پيامبرى مبعوث خواهد شد و ما از وى پيروى مى كنيم و همراه او شما را چونان قوم عاد و ثمود، قتل عام خواهيم كرد . از اين رو، آن گروه خزرجى به همديگر گفتند : به خدا سوگند، اين همان پيامبرى است كه يهود با آن، شما را تهديد مى كنند . پس ، دعوت پيامبر صلى الله عليه و آله را پذيرفتند و تصديقش كردند و گفتند : ميان قوم ما، ناسازگارى است و اميد است كه خداوند به بركت وجود تو، آنان را متّحد سازد . اگر موجب اتّحاد آنان شدى، آن گاه مردى عزيزتر از تو [در ميان ما ]نخواهد بود . اين را گفتند و رفتند . اينان، هفت تن از خزرج بودند : ابو اُمامه اسعد بن زرارة بن عُدَس و عوف بن حارث بن رِفاعه يا همان ابن عفراء (هر دو از بنى نجّار)، رافع بن مالك بن عَجلان و عامر بن عبد حارثة بن ثعلبة بن غنم (هر دو از بنى زُرَيق)، قُطبة بن عامر بن حديدة بن سواد از بنى سَلِمه، عُقبة بن عامر بن نابى از بنى غَنْم ، و جابر بن عبد اللّه بن رئاب از بنى عُبَيده .

2 / 2بيعت دوم عقبهقرآن«و نعمتى را كه خدا به شما ارزانى داشته و نيز پيمانى را كه شما را به انجام آن متعهّد گردانيده است، به ياد آوريد، آن گاه كه گفتيد : «شنيديم و اطاعت كرديم» ، و از خدا پروا داريد كه خدا به راز دل ها، آگاه است» . (1)

«با آن كه پيش تر با خدا سخت پيمان بسته بودند كه پشت [به دشمن] نكنند ، و پيمان خدا، همواره بازخواست دارد» . 2

.


1- .بلخى و جبايى مى گويند: اين پيمانى كه خداوند، آنان را به انجام دادنش متعهّد گردانيد ، همان است كه در هنگام اسلام آوردن و بيعتشان، از آنان گرفت، مبنى بر اين كه در هر تكليف و وظيفه كه خداوند بر عهده آنان مى گذارد ، خوشايندشان باشد يا ناخوشايندشان ، از او اطاعت كنند . جبايى مى گويد : منظور، بيعت آنان با پيامبر صلى الله عليه و آله در شب عقبه و بيعت رضوان است . اين را ابن عبّاس گفته است (البيان فى تفسير القرآن: ج 3 ص 459. نيز، ر.ك: مجمع البيان: ج 3 ص 290 وتفسير الرازى: ج 11 ص 178 و تفسير القرطبى: ج 6 ص 108) .

ص: 384

الحديثمسند ابن حنبل عن جابر :مَكَثَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِمَكَّةَ عَشرَ سِنينَ (1) ، يَتبَعُ النّاسَ في مَنازِلِهِم بِعُكاظَ (2) ومَجَنَّةَ (3) ، وفِي المَواسِمِ بِمِنىً ، يَقولُ : مَن يُؤويني ، مَن يَنصُرُني حَتّى اُبَلِّغَ رِسالَةَ رَبّي ولَهُ الجَنَّةُ ؟ ... فَقُلنا : حَتّى مَتى نَترُكُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يُطرَدُ مِن جِبالِ مَكَّةَ ويَخافُ ؟ فَرَحَلَ إلَيهِ مِنّا سَبعونَ رَجُلاً حَتّى قَدِموا عَلَيهِ فِي المَوسِمِ ، فَواعَدناهُ شِعبَ العَقَبَةِ ، فَاجتَمَعنا عَلَيهِ مِن رَجُلٍ ورَجُلَينِ ، حَتّى تَوافَينا فَقُلنا : يا رَسولَ اللّهِ نُبايِعُكَ . قالَ : تُبايِعوني عَلَى السَّمعِ وَالطّاعَةِ فِي النَّشاطِ وَالكَسَلِ ، وَالنَّفَقَةِ فِي العُسرِ وَاليُسرِ ، وعَلَى الأَمرِ بِالمَعروفِ وَالنَّهيِ عَنِ المُنكَرِ ، وأن تَقولوا فِي اللّهِ لا تَخافونَ فِي اللّهِ لَومَةَ لائِمٍ ، وعَلى أن تَنصُروني فَتَمنَعوني إذا قَدِمتُ عَلَيكُم ، مِمّا تَمنَعونَ مِنهُ أنفُسَكُم وأَزواجَكُم وأَبناءَكُم ؛ ولَكُمُ الجَنَّةُ . قالَ : فَقُمنا إلَيهِ فَبايَعناهُ . (4)

.


1- .نظرا إلى وجود النصوص العديدة الدالّة على وقوع هذه البيعة في السنة الثالثة عشرة من البعثة النبويّة الشريفة ، فالمقصود هنا هو السنة العاشرة من زمان إعلان الدعوة النبويّة بعد أن كانت سرِّيّة في بداياتها .
2- .عكاظ : موضع بقرب مكّة كان تقام به في الجاهلية سوق يقيمون فيها أيّاما (النهاية : ج 3 ص 284 «عكظ») .
3- .مَجَنَّةُ : موضع بأسفل مكّة على أميال ، كان يقام بها للعرب سوق (النهاية : ج 4 ص 301 «مجن») .
4- .مسند ابن حنبل : ج 5 ص 67 ح 14463 ، السنن الكبرى : ج 8 ص 251 ح 16556 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 681 ح 4251 نحوه .

ص: 385

حديثمسند ابن حنبل_ به نقل از جابر _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ده سال در مكّه بود (1) و در اين مدّت در عُكاظ (2) و مَجَنّه (3) و در موسم هاى حج در مِنا، به ميان مردم مى رفت و مى فرمود : «چه كسى مرا پناه مى دهد ؟ چه كسى مرا يارى مى رساند تا پيام پروردگارم را [به گوش همگان ]برسانم و در عوض ، بهشت برايش باشد ؟». ما گفتيم : تا كِى بگذاريم كه پيامبر خدا از كوه هاى مكّه رانده شود و در بيم و هراس به سربرد ؟ پس ، هفتاد مرد از ما به جانب پيامبر، ره سپار و در موسم بر او وارد شديم ، و با وى در شعب عقبه، قرار گذاشتيم و به صورت يك نفره و دو نفره خود را به وى رسانديم تا اين كه همه جمع شديم و گفتيم : اى پيامبر خدا ! با شما بيعت مى كنيم . فرمود : «با من بيعت مى كنيد بر اين كه در نيرومندى و سستى، از من حرفشنوى و فرمان بردارى كنيد ، و در تنگ دستى و گشايش، انفاق نماييد ، و امر به معروف و نهى از منكر كنيد ، و از بهر خدا بگوييد و از سرزنش هيچ سرزنشگرى بيم مداريد ، و چون به ميان شما آمدم، مرا يارى و حمايت كنيد، آن چنان كه از خودتان و زنان و فرزندانتان حمايت مى كنيد . در اين صورت، بهشت براى شما خواهد بود» . ما بر خاستيم و با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بيعت كرديم .

.


1- .با توجّه به متون فراوانى كه نشان مى دهند اين بيعت در سال سيزدهم بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله صورت گرفته است ، مقصود در اين جا سال دهم از زمان علنى شدن دعوت پيامبر صلى الله عليه و آله است و نه از ابتداى دعوت كه چند سالى مخفيانه بود.
2- .عكاظ : جايى نزديك مكّه كه در زمان جاهليت، چند روزى بازارى در آن بر پا مى شد.
3- .مَجَنّه : جايى در چند ميلى پايين دست مكّه كه عرب ها در آن بازارى بر پا مى كردند.

ص: 386

المناقب لابن شهر آشوب :فَلَمّا تُوُفِّيَ أبو طالِبٍ خَرَجَ [رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ] إلَى الطّائِفِ وأَقامَ فيهِ شَهرا ، وكانَ مَعَهُ زَيدُ بنُ الحارِثِ ، ثُمَّ انصَرَفَ إلى مَكَّةَ ، ومَكَثَ فيها سَنَةً وسِتَّةَ أشهُرٍ في جِوارِ مُطعِمِ بنِ عَدِيٍّ ، وكانَ يَدعُو القَبائِلَ فِي المَواسِمِ ، فَكانَت بَيعَةُ العَقَبَةِ الاُولى بِمِنىً ، فَبايَعَهُ خَمسَةُ نَفَرٍ مِنَ الخَزرَجِ وواحِدٌ مِنَ الأَوسِ _ في خُفيَةٍ مِن قَومِهِم _ بَيعَةَ النِّساءِ ، وهُم : جابِرُ بنُ عَبدِ اللّهِ ، وفِطنَةُ بنُ عامِرِ بنِ حِزامٍ ، وعَوفُ بنُ الحارِثِ ، وحارِثَةُ بنُ ثَعلَبَةَ ، ومَرثَدُ بنُ الأَسَدِ ، وأبو اُمامَةَ ثَعلَبَةُ بنُ عَمرٍو، ويُقالُ : هُوَ أسعَدُ بنُ زُرارَةَ . فَلَمَّا انصَرَفوا إلَى المَدينَةِ وذَكَرُوا القِصَّةَ وقَرَؤُوا القُرآنَ صَدَّقوهُ . وفِي السَّنَةِ القابِلَةِ _ وهِيَ العَقَبَةُ الثّانِيَةُ _ أنفَذوا مَعَهُم سِتَّةً اُخرى بِالسَّلامِ وَالبَيعَةِ، وهُم : أبُو الهَيثَمِ بنُ التَّيِّهانِ ، وعُبادَةُ بنُ الصّامِتِ ، وذَكوانُ بنُ عَبدِ اللّهِ ، ونافِعُ بنُ مالِكِ بنِ العَجلانِ ، وعَبّاسُ بنُ عُبادَةَ بنِ نَضلَةَ ، ويَزيدُ بنُ ثَعلَبَةَ حَليفٌ لَهُ ، ويُقالُ : مَسعودُ بنُ الحارِثِ ، وعُوَيمُ بنُ ساعِدَةَ حَليفٌ لَهُم . ثُمَّ أنفَذَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله مَعَهُمُ ابنَ عَمِّهِ مُصعَبَ بنَ هاشِمٍ ، فَنَزَلَ دارَ أسعَدَ بنِ زُرارَةَ ، فَاجتَمَعوا عَلَيهِ وأَسلَمَ أكثَرُهُم ، إلّا دارَ اُمَيَّةَ بنِ زَيدٍ وحَطَمَةَ ووائِلٍ وواقِفٍ ، فَإِنَّهُم أسلَموا بَعدَ بَدرٍ واُحُدٍ وَالخَندَقِ . وفِي السَّنَةِ القابِلَةِ كانَت بَيعَةُ الحارِثِ ؛ كانوا مِنَ الأَوسِ وَالخَزرَجِ سَبعينَ رَجُلاً وَامرَأَتَينِ ، وَاختارَ صلى الله عليه و آله مِنهُم اثنَي عَشَرَ نَقيبا ؛ لِيَكونوا كُفَلاءَ قَومِهِ ، تِسعَةً مِنَ الخَزرَجِ وثَلاثَةً مِنَ الأَوسِ ، فَمِنَ الخَزرَجِ أسعَدُ وجابِرٌ وَالبَراءُ بنُ مَعرورٍ وعَبدُ اللّهِ بنُ حِزامٍ وسَعدُ بنُ عُبادَةَ وَالمُنذِرُ بنُ قَمَرٍ وعَبدُ اللّهِ بنُ رَواحَةَ وسَعدُ بنُ الرَّبيعِ ، ومِنَ القَواقِلِ (1) عُبادَةُ بنُ الصّامِتِ ، ومِنَ الأَوسِ أبو الهَيثَمِ واُسَيدُ بنُ خُضَيرٍ وسَعيدُ بنُ خَيثَمَةَ . (2)

.


1- .في المصدر : «القوافل» ، والصواب ما أثبتناه . قال الجوهري : القواقل قومٌ من الخزرج ( الصحاح : ج 5 ص 1803 « ققل » ) . وإنّما سُمّوا القواقل لأنّهم كانوا في الجاهلية إذا نزل بهم الضيف قالوا له : قَوقِل حيث شئت ؛ يريدون : اِذهب حيث شئت وقل ما شِئت فإنّ لك الأمان لأنّك في ذمّتي ( راجع : الثقات لابن حبان : ج 3 ص 302 والسيرة النبوية لابن هشام : ج 2 ص 294 ) .
2- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 1 ص 174 ، بحار الأنوار : ج 19 ص 15 ح 7 .

ص: 387

المناقب، ابن شهرآشوب :چون ابو طالب در گذشت ، [پيامر خدا صلى الله عليه و آله ] به طائف رفت و يك ماه در آن جا ماند _ و زيد بن حارث نيز با ايشان بود _ و سپس به مكّه باز آمد ، و يك سال و شش ماه در مكّه در پناه مُطعِم بن عَدى بود و در موسم ها، قبايل را دعوت مى كرد . پس ، نخستين بيعت عَقَبه در مِنا صورت گرفت . در اين بيعت ، پنج تن از خزرج و يك تن از قبيله اوس ، پنهان از قوم خويش ، با ايشان بيعت زنانه كردند . آنان، عبارت اند از : جابر بن عبد اللّه ، فِطنة بن عامر بن حِزام ، عوف بن حارث ، حارثة بن ثعلبه ، مرثد بن اسد ، ابو امامه ثعلبة بن عمرو ، و به قولى : اسعد بن زراره. چون اين عدّه به مدينه باز گشتند و داستان را [براى مردمشان ]گفتند و از قرآن خواندند ، به آن ايمان آوردند . سال بعد ، يعنى عقبه دوم، شش تن ديگر را با پيام صلح و بيعت، همراه آن عدّه فرستادند . اين شش تن، عبارت بودند از : ابو هيثم بن تيّهان ، عبادة بن صامت ، ذكوان بن عبد اللّه ، نافع بن مالك بن عجلان ، عبّاس بن عبادة بن نضله ، يزيد بن ثعلبه، هم پيمان او ، و به قولى : مسعود بن حارث و عُوَيم بن ساعده هم پيمان آنان . پس از بيعت ، پيامبر صلى الله عليه و آله پسرعمويش مصعب بن هاشم را با ايشان به مدينه فرستاد و او در منزل اسعد بن زُراره اقامت گزيد ، و اهل مدينه به نزد او گرد آمدند و بيشترشان مسلمان شدند، مگر خانه اميّة بن زيد و حَطَمه و وائل و واقف . اينان، پس از بدر و احد و خندق، اسلام آوردند . سال بعد، بيعت حارث صورت گرفت . در اين بيعت، هفتاد مرد و دو زن از اوس و خزرج، حاضر بودند . پيامبر صلى الله عليه و آله از ميان آنان، دوازده نقيب برگزيد تا نمايندگان قوم خويش باشند : نُه تن از خزرج و سه تن از اوس . از خزرج : اسعد و جابر و براء بن معرور و عبد اللّه بن حِزام و سعد بن عباده و منذر بن قمر و عبد اللّه بن رواحه و سعد بن ربيع ، و از قَواقل ، (1) عبادة بن صامت ، و از اوس ، ابو هيثم و اُسَيد بن خُضَير و سعيد بن خيثمه .

.


1- .قَواقِل ، قومى از خزرج اند . در وجه تسميه آنها گفته اند كه چون كسى به آنان پناهنده مى شد ، نيزه اى به او مى دادند و مى گفتند : «قَوقِل حيث شئت» ؛ يعنى: با آن هر جا كه خواستى، برو ! آزادى .

ص: 388

دلائل النبوّة لأبي نعيم عن الزهري_ في ذِكرِ ما جَرى بَينَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وبَينَ الأَوسِ وَالخَزرَجِ وكَلامِهِ مَعَهُم _ :فَمَرَّ العَبّاسُ بنُ عَبدِ المُطَّلِبِ وهُوَ يُكَلِّمُهُم ويُكَلِّمونَهُ ، فَعَرَفَ صَوتَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : ابنَ أخي ! مَن هؤُلاءِ الَّذينَ عِندَكَ ؟ قالَ : يا عَمِّ ، سُكّانُ يَثرِبَ ؛ الأَوسُ وَالخَزرَجُ ، فَدَعَوتُهُم إلى ما دَعَوتُ إلَيهِ مِن قَبلِهِم مِنَ الأَحياءِ ، فَأَجابوني وصَدَّقوني ، وذَكَروا أنَّهُم يُخرِجونَني إلى بِلادِهِم . فَنَزَلَ العَبّاسُ بنُ عَبدِ المُطَّلِبِ وعَقَلَ راحِلَتَهُ ، ثُمَّ قالَ لَهُم : يا مَعشَرَ الأَوسِ وَالخَزرَجِ ، هذَا ابنُ أخي وهُوَ أحَبُّ النّاسِ إلَيَ ، فَإِن كُنتُم صَدَّقتُموهُ وآمَنتُم بِهِ وأَرَدتُم إخراجَهُ مَعَكُم ، فَإِنّي اُريدُ أن آخُذَ عَلَيكُم مَوثِقا تَطمَئِنُّ بِهِ نَفسي ، ولا تَخذُلوهُ ولا تَغِرّوهُ ، فَإِنَّ جيرانَكُمُ اليَهودُ ، وَاليَهودُ لَهُ عَدُوٌّ ولا آمَنُ مَكرَهُم عَلَيهِ . فَقالَ أسعَدُ بنُ زُرارَةَ وشَقَّ عَلَيهِ قَولُ العَبّاسِ حينَ اتَّهَمَ عَلَيهِ أسعَدَ وأَصحابَهُ ، قالَ : يا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، ائذَن لَنا فَلنُجِبهُ غَيرَ مُخشِنينَ بِصَدرِكَ ولا مُتَعَرِّضينَ لِشَيءٍ مِمّا تَكرَهُ ، إلّا تَصديقا لِاءِجابَتِنا إيّاكَ وإيمانا بِكَ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أجيبوهُ غَيرَ مُتَّهَمينَ . فَقالَ أسعَدُ بنُ زُرارَةَ وأَقبَلَ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِوَجهِهِ ، فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّ لِكُلِّ دَعوَةٍ سَبيلاً ؛ إن لينٌ وإن شِدَّةٌ ، وقَد دَعَوتَ اليَومَ إلى دَعوَةٍ مُتَجَهِّمَةٍ (1) لِلنّاسِ مُتَوَعِّرَةٍ عَلَيهِم ، دَعَوتَنا إلى تَركِ دينِنا وَاتِّباعِكَ عَلى دينِكَ ، وتِلكَ رُتبَةٌ صَعبَةٌ ، فَأَجَبناكَ إلى ذلِكَ ، ودَعَوتَنا إلى قَطعِ ما بَينَنا وبَينَ النّاسِ مِنَ الجِوارِ وَالأَرحامِ القَريبِ وَالبَعيدِ ، وتِلكَ رُتبَةٌ صَعبَةٌ ، فَأَجَبناكَ إلى ذلِكَ ، ودَعَوتَنا _ ونَحنُ جَماعَةٌ في دارِ عِزٍّ ومَنَعَةٍ لا يَطمَعُ فيها أحَدٌ _ أن يَرأَسَ عَلَينا رَجُلٌ مِن غَيرِنا قَد أفرَدَهُ قَومُهُ وأَسلَمَهُ أعمامُهُ ، وتِلكَ رُتبَةٌ صَعبَةٌ ، فَأَجَبناكَ إلى ذلِكَ . وكُلُّ هؤُلاءِ الرُّتَبُ مَكروهَةٌ عِندَ النّاسِ ، إلّا مَن عَزَمَ اللّهُ عَلى رُشدِهِ ، وَالتَمَسَ الخَيرَ في عَواقِبِها ، وقَد أجَبناكَ إلى ذلِكَ بِأَلسِنَتِنا وصُدورِنا وأَيدينا ؛ إيمانا بِما جِئتَ بِهِ ، وتَصديقا بِمَعرِفَةٍ ثَبَتَت في قُلوبِنا ، نُبايِعُكَ عَلى ذلِكَ ونُبايِعُ رَبَّنا ورَبَّكَ ، يَدُ اللّهِ فَوقَ أيدينا ، ودِماؤُنا دونَ دَمِكَ ، وأَيدينا دونَ يَدِكَ ، نَمنَعُكُ مِمّا نَمنَعُ مِنهُ أنفُسَنا وأَبناءَنا ونِساءَنا ، فَإِن نَفِ بِذلِكَ فَلِلّهِ نَفي ، وإن نَغدِر فَبِاللّهِ نَغدِرُ ونَحنُ بِهِ أشقِياءُ ، هذَا الصِّدقُ مِنّا يا رَسولَ اللّهِ ، وَاللّهُ المُستَعانُ . ثُمَّ أقبَلَ عَلَى العَبّاسِ بنِ عَبدِ المُطَّلِبِ بِوَجهِهِ فَقالَ : وأَمّا أنتَ أيُّهَا المُعتَرِضُ لَنا بِالقَولِ دونَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، وَاللّهُ أعلَمُ ما أرَدتَ بِذلِكَ ، ذَكَرتَ أنَّهُ ابنُ أخيكَ وَأَحَبُّ النّاسِ إلَيكَ ، فَنَحنُ قَد قَطَعنَا القَريبَ وَالبَعيدَ وذَا الرَّحِمِ ، ونَشهَدُ أنَّهُ رَسولُ اللّهِ أرسَلَهُ مِن عِندِهِ لَيسَ بِكَذّابٍ ، وإنَّ ما جاءَ بِهِ لا يُشبِهُ كَلامَ البَشَرِ . وأَمّا ما ذَكَرتَ أنَّكَ لا تَطمَئِنُّ إلَينا في أمرِهِ حَتّى تَأخُذَ مَواثيقَنا ، فَهذِهِ خَصلَةٌ لا نَرُدُّها عَلى أحَدٍ أرادَها لِرَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَخُذ ما شِئتَ . ثُمَّ التَفَتَ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، خُذ لِنَفسِكَ ما شِئتَ وَاشتَرِط لِرَبِّكَ ما شِئتَ . فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : أشتَرِطُ لِرَبّي عز و جل أن تَعبُدوهُ ولا تُشرِكوا بِهِ شَيئا ، ولِنَفسي أن تَمنَعوني مِمّا تَمنَعونَ مِنهُ أنفُسَكُم وأَبناءَكُم ونِساءَكُم . قالوا : فَذلِكَ لَكَ يا رَسولَ اللّهِ . (2)

.


1- .تجهّمه : أي يلقاه بالغلظة ( النهاية : ج 1 ص 323 « جهم » ) .
2- .دلائل النبوّة لأبي نعيم : ج 1 ص 302 ح 226 ، كنز العمّال : ج 1 ص 326 ح 1525 .

ص: 389

دلائل النبوّة ، ابو نعيم_ به نقل از زُهْرى، در بيان آنچه ميان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و اوس و خزرج گذشت و سخنان ايشان با آنان _ :عبّاس بن عبد المطّلب از كنار آنان كه مشغول گفتگو با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بودند ، گذشت و صداى پيامبر صلى الله عليه و آله را شناخت . گفت : برادرزاده ! اينها كه نزد تو اند ، كيستند ؟ فرمود : «عمو جان ! ساكنان يثرب اند : اَوس و خَزرَج . من اينها را به همان چيزى دعوت نمودم كه پيش تر ، قبايل ديگر را دعوت كردم و آنان دعوتم را پذيرفتند و تصديقم كردند و گفتند كه حاضرند مرا به ديار خويش ببرند» . عبّاس بن عبد المطّلب پياده شد و شترش را عِقال (مهار) كرد . سپس به آن افراد گفت : اى گروه اوس و خزرج ! اين مرد، برادرزاده من است . او محبوب ترينِ انسان ها در نزد من است . اگر تصديقش نموده ايد و به او گرويده ايد و مى خواهيد وى را با خود ببريد ، بايد از شما پيمانى بستانم تا دلم آرام بگيرد . او را تنها مگذاريد و فريبش مدهيد؛ زيرا در همسايگى شما يهود به سر مى برند و يهوديان، دشمن او هستند و من از نيرنگ كردن آنان در باره او آسوده خاطر نيستم . اسعد بن زراره كه از اين سخن ابن عبّاس و بدگمانى او به اسعد و يارانش در خصوص پيامبر صلى الله عليه و آله رنجيده خاطر شده بود ، گفت : اى پيامبر خدا ! اجازه دهيد تا جواب او را بدهيم، بى آن كه بخواهيم دل شما را بيازاريم يا چيزى بگوييم كه شما خوش نداشته باشيد ؛ بلكه در تأييد پاسخمان به دعوت شما و گرويدنمان به شماست . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : به شما گمان بد نمى رود ؛ امّا جوابش را بدهيد . اسعد بن زراره رو به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كرد و گفت : اى پيامبر خدا ! هر دعوتى، راهى دارد : آسان يا سخت، و تو امروز، ما را به دعوتى فرا خواندى كه [راه آن] براى مردم، درشتناك و دشواررُو است . ما را به دست شستن از دينمان و پيروى از دين خودت فرا خواندى . اين، يك مرحله دشوار است و ما آن را پذيرفتيم . ما را به قطع روابطمان با همسايگان و خويشاوندان نزديك و دور، فرا خواندى. اين نيز يك مرحله دشوار است و ما اين دعوت تو را پذيرفتيم . از ما _ كه براى خود، عزّت و قدرتى داشتيم و هيچ كس را ياراى طمع بستن در ما نيست _ خواستى مردى از غير ما كه قومش او را تنها گذاشتند و عموهايش به خود رهايش كردند ، بر ما رئيس شود . اين نيز يك مرحله دشوار است و ما اين را هم از تو پذيرفتيم . همه اين مراحل براى مردمان، ناخوشايند است، مگر كسى كه خداوند، عزم هدايت او كرده باشد و به پايان اين مراحل، اميد خير داشته باشد . ما دعوت تو را در همه اين امور با زبان و قلب و دست خويش اجابت نموديم ، و به آنچه آورده اى، ايمان داريم ، و شناختى را كه در دل هاى ما استوار گشته است ، تصديق مى كنيم . بر اين كارها با تو و با خدايى كه پروردگار ما و توست، بيعت مى كنيم . دست خدا بالاى دست هاى ماست ، خون هاى ما فداى خون توست ، و دست هايمان زير دست توست . از تو همانند خود و زن و فرزندانمان دفاع مى كنيم . پس اگر به اين وفا كرديم، به خدا وفا مى كنيم و اگر خيانت نموديم، به خدا خيانت مى نماييم و در اين صورت از اشقيا (بَدفَرجامان) خواهيم بود . اين را از سر صدق مى گوييم، اى پيامبر خدا ! و از خدا بايد يارى جست . سپس رو به عبّاس بن عبد المطّلب كرد و گفت : و امّا تو _ اى كسى كه با سخن بر ما نسبت به پيامبر صلى الله عليه و آله گوشه و كنايه زدى ، و خدا بهتر مى داند كه منظورت از آن چه بود _ ، گفتى كه او برادرزاده تو و محبوب ترينِ انسان ها در نزد توست . ما از آشنا و بيگانه و خويشاوند بريديم ، و گواهى مى دهيم كه او پيامبر خداست و خداوند، او را از نزد خود فرستاده است و دروغ نمى گويد و آنچه آورده است، به كلام بشر نمى ماند . و امّا اين كه گفتى به ما اطمينان ندارى، مگر اين كه از ما قول و پيمان ستانى ، اين كارى است كه ما آن را بر هر كس كه براى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بخواهد ، رد نمى كنيم . پس هر پيمانى كه مى خواهى ، بگير . آن گاه رو به پيامبر كرد و گفت : اى پيامبر خدا ! هر پيمانى كه براى خودت مى خواهى، بگير و هر شرطى كه براى پروردگارت مى خواهى، بگذار . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «براى پروردگارم، اين شرط را مى گذارم كه او را بپرستيد و چيزى را شريكش قرار ندهيد ، و براى خودم، اين كه از من همانند حمايت از خودتان و زنان و فرزندتان ، حمايت كنيد» . گفتند : قبول است، اى پيامبر خدا !

.

ص: 390

. .

ص: 391

. .

ص: 392

السيرة النبويّة لابن هشام عن كعب بن مالك_ وكانَ مِمَّن شَهِدَ العَقَبَةَ وبايَعَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِها _ :خَرَجنا إلَى الحَجِّ ، وواعَدَنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله العَقَبَةَ مِن أوسَطِ أيّامِ التَّشريقِ ، فَلَمّا فَرَغنا مِنَ الحَجِّ ، وكانَتِ اللَّيلَةُ الَّتي واعَدَنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَها ، ومَعَنا عَبدُ اللّهِ بنُ عَمرِو بنِ حَرامٍ أبو جابِرٍ ؛ سَيِّدٌ مِن ساداتِنا ، وشَريفٌ مِن أشرافِنا أخَذناهُ مَعَنا ، وكُنّا نَكتُمُ مَن مَعَنا مِن قَومِنا مِنَ المُشرِكينَ أمرَنا ، فَكَلَّمناهُ وقُلنا لَهُ : يا أبا جابِرٍ ، إنَّكَ سَيِّدٌ مِن ساداتِنا وشَريفٌ مِن أشرافِنا ، وإنّا نَرغَبُ بِكَ عَمّا أنتَ فيهِ أن تَكونَ حَطَبا لِلنّارِ غَدا . ثُمَّ دَعَوناهُ إلَى الإِسلامِ ، وأَخبَرناهُ بِميعادِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله إيّانَا العَقَبَةَ . قالَ : فَأَسلَمَ وشَهِدَ مَعَنَا العَقَبَةَ ، وكانَ نَقيبا . قالَ : فَنِمنا تِلكَ اللَّيلَةَ مَعَ قَومِنا في رِحالِنا ، حَتّى إذا مَضى ثُلُثُ اللَّيلِ خَرَجنا مِن رِحالِنا لِميعادِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، نَتَسَلَّلُ تَسَلُّلَ القَطا مُستخَفينَ ، حَتَّى اجتَمَعنا فِي الشِّعبِ عِندَ العَقَبَةِ ، ونَحنُ ثَلاثَةٌ وسَبعونَ رَجُلاً ، ومَعَنَا امرَأَتانِ مِن نِسائِنا : نُسَيبَةُ بِنتُ كَعبٍ اُمُّ عُمارَةَ ؛ إحدى نِساءِ بَني مازِنِ بنِ النَّجّارِ ، وأَسماءُ بِنتُ عَمرِو بنِ عَدِيِّ بنِ نابِئٍ ؛ إحدى نِساءِ بَني سَلِمَةَ وهِيَ اُمُّ مَنيعٍ . قالَ : فَاجتَمَعنا فِي الشِّعبِ نَنتَظِرُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، حَتّى جاءَنا ومَعَهُ عَمُّهُ العَبّاسُ بنُ عَبدِ المُطَّلِبِ ، وهُوَ يَومَئِذٍ عَلى دينِ قَومِهِ ، إلّا أنَّهُ أحَبَّ أن يَحضُرَ أمرَ ابنِ أخيهِ ويَتَوَثَّقَ لَهُ . فَلَمّا جَلَسَ كانَ أوَّلَ مُتَكَلِّمٍ العَبّاسُ بنُ عَبدِ المُطَّلِبِ ، فَقالَ : يا مَعشَرَ الخَزرَجِ _ قالَ : وكانَتِ العَرَبُ إنَّما يُسَمّونَ هذَا الحَيَّ مِنَ الأَنصارِ الخَزرَجَ ؛ خَزرَجَها وأَوسَها _ إنَّ مُحَمَّدا مِنّا حَيثُ قَد عَلِمتُم ، وقَد مَنَعناهُ مِن قَومِنا مِمَّن هُوَ عَلى مِثلِ رَأيِنا فيهِ ، فَهُوَ في عِزٍّ مِن قَومِهِ ومَنَعَةٍ في بَلَدِهِ ، وإنَّهُ قَد أبى إلَا الاِنحِيازَ إلَيكُم وَاللُّحوقَ بِكُم ، فَإِن كُنتُم تَرَونَ أنَّكُم وافونَ لَهُ بِما دَعَوتُموهُ إلَيهِ ومانِعوهُ مِمَّن خالَفَهُ ، فَأَنتُم وما تَحَمَّلتُم مِن ذلِكَ ، وإن كُنتُم تَرَونَ أنَّكُم مُسلِموهُ وخاذِلوهُ بَعدَ الخُروجِ بِهِ إلَيكُم ، فَمِنَ الآنَ فَدَعوهُ ، فَإِنَّهُ في عِزٍّ ومَنَعَةٍ مِن قَومِهِ وبَلَدِهِ . قالَ : فَقُلنا لَهُ : قَد سَمِعنا ما قُلتَ ، فَتَكَلَّم يا رَسولَ اللّهِ ، فَخُذ لِنَفسِكَ ولِرَبِّكَ ما أحبَبتَ . قالَ : فَتَكَلَّمَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَتَلَا القُرآنَ ودَعا إلَى اللّهِ ورَغَّبَ فِي الإِسلامِ ، ثُمَّ قالَ : اُبايِعُكُم عَلى أن تَمنَعوني مِمّا تَمنَعونَ مِنهُ نِساءَكُم وأَبناءَكُم . قالَ : فَأَخَذَ البَراءُ بنُ مَعرورٍ بِيَدِهِ ، ثُمَّ قالَ : نَعَم ، وَالَّذي بَعَثَكَ بِالحَقِّ نَبِيّا ، لَنَمنَعَنَّكَ مِمّا نَمنَعُ مِنهُ اُزُرَنا ، فَبايِعنا يا رَسولَ اللّهِ . (1)

.


1- .السيرة النبويّة لابن هشام : ج 2 ص 83 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 358 ح 15798 ، تاريخ الطبري : ج 2 ص 361 ، اُسد الغابة : ج 1 ص 365 الرقم 392 كلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 8 ص 29 ح 21722 نقلاً عن أبي نعيم .

ص: 393

السيرة النبويّة ، ابن هشام_ به نقل از كعب بن مالك كه از حاضرانِ در عقبه بود و در آن جا با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بيعت كرد _ :ما براى حج ره سپار شديم و با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله قرار گذاشتيم كه در نيمه ايّام تشريق، در عقبه جمع شويم . چون از حج فراغت يافتيم و شبِ وعده ما با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرا رسيد ، ابو جابر عبد اللّه بن عمرو بن حرام كه از مهتران و بزرگان ماست ، با ما بود . او را هم با خود آورده بوديم . ما كار [و هدف ]خويش را از مشركان قوم خود، پنهان مى داشتيم ؛ امّا با او صحبت كرديم و گفتيم : اى ابو جابر ! تو از جمله سروران و بزرگان ما هستى ، و بيم داريم بر اين دين كه دارى، فرداى قيامت هيزم دوزخ باشى . آن گاه او را به اسلام فرا خوانديم و گفتيم كه ما در عقبه با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وعده داريم . ابو جابر، اسلام آورد و با ما به عقبه آمد و يكى از نقيبان شد . آن شب را با قوم خود در چادرهايمان مانديم، تا اين كه يك سوم شب گذشت. از چادرهايمان ره سپار وعده گاه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله شديم . مانند مرغ سنگ خواره، مخفيانه مى رفتيم تا اين كه در درّه نزديك عقبه گرد آمديم . ما هفتاد و سه مرد بوديم و دو زن نيز با ما بودند : امّ عماره نُسَيبه دختر كعب (يكى از زنان بنى مازن بن نجّار) و امّ منيع، اسماء دختر عمرو بن عدىّ بن نابى (يكى از زنان بنى سلِمه) . در شعب، منتظر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مانديم، تا اين كه همراه عمويش عبّاس بن عبد المطّلب آمد . عبّاس در آن وقت، هنوز بر دين قوم خويش بود؛ امّا دوست داشت كه در جريان كار برادرزاده اش باشد و براى او پيمان بگيرد . چون پيامبر صلى الله عليه و آله نشست، عبّاس بن عبد المطّلب آغاز به سخن كرد و گفت : اى گروه خزرج! (عرب ها اين تيره از انصار را اعم از اوس و خزرج ، خزرج مى گفتند) شما مى دانيد كه محمّد در ميان ما چه منزلتى دارد ، و ما او را از گزند قوم خود كه آنان نيز همچون ما به او مى نگرند ، حفظ كرده ايم ، و او در ميان قوم خويش، عزيز و در شهر خود، از گزند، مصون است ؛ ليكن او خود اصرار دارد كه به شما ملحق شود . بنا بر اين ، اگر مى دانيد كه به وعده هاى خود به او وفا مى كنيد و در برابر مخالفانش از وى حمايت مى نماييد ، شما مى دانيد و آنچه متعهّد مى شويد ؛ امّا اگر مى دانيد كه پس از بردنش به نزد خود ، او را تنها مى گذاريد و يارى اش نمى رسانيد ، از هم اكنون او را وا گذاريد؛ زيرا در ميان قوم و ديار خويش در عزّت و حمايت به سر مى برد . به عبّاس گفتيم : آنچه تو گفتى، شنيديم . اكنون شما سخن بگو _ اى پيامبر خدا _ و هر پيمانى كه مى خواهى، براى خودت و پروردگارت بگير . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله زبان به سخن گشود و قرآن خواند و به خدا دعوت نمود و به اسلام ترغيب نمود و سپس فرمود : «با شما بيعت مى كنم بر اين كه مرا همچون زنان و فرزندان خويش حمايت كنيد» . براء بن معرور، دست ايشان را گرفت و گفت : سوگند به خدايى كه تو را به حق فرستاد، تو را همانند كسان خويش حمايت مى كنيم . پس با ما بيعت كن، اى پيامبر خدا !

.

ص: 394

. .

ص: 395

. .

ص: 396

الكامل في التاريخ :لَمّا فَشَا الإِسلامُ فِي الأَنصارِ اتَّفَقَ جَماعَةٌ مِنهُم عَلَى المَسيرِ إلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، مُستَخفينَ لا يَشعُرُ بِهِم أحَدٌ ، فَساروا إلى مَكَّةَ فِي المَوسِمِ في ذِي الحِجَّةِ مَعَ كُفّارِ قَومِهِم ، وَاجتَمَعوا بِهِ وواعَدوهُ أوسَطَ أيّامِ التَّشريقِ (1) بِالعَقَبَةِ . فَلَمّا كانَ اللَّيلُ خَرَجوا بَعدَ مُضِيِّ ثُلُثِهِ مُستَخفينَ يَتَسَلَّلونَ حَتَّى اجتَمَعوا بِالعَقَبَةِ ، وهُم سَبعونَ رَجُلاً ، مَعَهُمُ امرَأَتانِ : نُسَيبَةُ بِنتُ كَعبٍ اُمُّ عُمارَةَ ، وأَسماءُ اُمُّ عَمرِو بنِ عَدِيٍّ مِن بَني سَلِمَةَ ، وجاءَهُم رَسولُ اللّهِ ومَعَهُ عَمُّهُ العَبّاسُ بنُ عَبدِ المُطَّلِبِ ، وهُوَ كافِرٌ ، أحَبَّ أن يَتَوَثَّقَ لِابنِ أخيهِ ، فَكانَ العَبّاسُ أوَّلَ مَن تَكَلَّمَ فَقالَ : يا مَعشَرَ الخَزرَجِ _ وكانَتِ العَرَبُ تُسَمِّي الخَزرَجَ وَالأَوسَ بِهِ _ إنَّ مُحَمَّدا مِنّا حَيثُ قَد عَلِمتُم في عِزٍّ ومَنَعَةٍ ، وإنَّهُ قَد أبى إلَا الاِنقِطاعَ إلَيكُم ، فَإِن كُنتُم تَرَونَ أنَّكُم وافونَ لَهُ بِما دَعَوتُموهُ إلَيهِ ومانِعوهُ ، فَأَنتُم وذلِكَ ، وإن كُنتُم تَرَونَ أنَّكُم مُسلِموهُ ، فَمِنَ الآنَ فَدَعوهُ فَإِنَّهُ في عِزٍّ ومَنَعَةٍ . فَقالَ الأَنصارُ : قَد سَمِعنا ما قُلتَ ، فَتَكَلَّم يا رَسولَ اللّهِ وخُذ لِنَفسِكَ ورَبِّكَ ما أحبَبتَ . فَتَكَلَّمَ وتَلَا القُرآنَ ورَغَّبَ فِي الإِسلامِ ، ثُمَّ قالَ : تَمنَعُونّي مِمّا تَمنَعونَ مِنهُ نِساءَكُم وأَبناءَكُم . ثُمَّ أخَذَ البَراءُ بنُ مَعرورٍ بِيَدِهِ ، ثُمَّ قالَ : وَالَّذي بَعَثَكَ بِالحَقِّ لَنَمنَعَنَّكَ مِمّا نَمنَعُ مِنهُ اُزُرَنا ، فَبايِعنا يا رَسولَ اللّهِ فَنَحنُ وَاللّهِ أهلُ الحَربِ . فَاعتَرَضَ الكَلامَ أبُو الهَيثَمِ بنِ التَّيِّهانِ فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّ بَينَنا وبَينَ النّاسِ حِبالاً ، وإنّا قاطِعوها _ يَعنِي اليَهودَ _ فَهَل عَسَيتَ إن أظهَرَكَ اللّهُ عز و جلأن تَرجِعَ إلى قَومِكَ وتَدَعَنا ؟ فَتَبَسَّمَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وقالَ : بَلِ الدَّمُ الدَّمُ وَالهَدمُ الهَدمُ ، أنتُم مِنّي وأَنَا مِنكُم ، اُسالِمُ مَن سالَمتُم واُحارِبُ مَن حارَبتُم . وقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أخرِجوا إلَيَّ اثنَي عَشَرَ نَقيبا يَكونونَ عَلى قَومِهِم . فَأَخرَجوهُم تِسعَةً مِنَ الخَزرَجِ وثَلاثَةً مِنَ الأَوسِ . وقالَ لَهُمُ العَبّاسُ بنُ عُبادَةَ بنِ نَضلَةَ الأَنصارِيُّ : يا مَعشَرَ الخَزرَجِ ، هَل تَدرونَ عَلامَ تُبايِعونَ هذَا الرَّجُلَ ؟ تُبايِعونَهُ عَلى حَربِ الأَحمَرِ وَالأَسوَدِ ، فَإِن كُنتُم تَرَونَ أنَّكُم إذا نُهِكَت أموالُكُم مُصيبَةً وأَشرافُكُم قَتلاً أسلَمتُموهُ ، فَمِنَ الآنَ فَهُوَ وَاللّهِ خِزيُ الدُّنيا وَالآخِرَةِ ، وإن كُنتُم تَرَونَ أنَّكُم وافونَ لَهُ ، فَخُذوهُ فَهُوَ وَاللّهِ خَيرُ الدُّنيا وَالآخِرَةِ . قالوا : فَإِنّا نَأخُذُهُ عَلى مُصيبَةِ الأَموالِ وقَتلِ الأَشرافِ ، فَما لَنا بِذلِكَ يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : الجَنَّةُ ، قالوا : اُبسُط يَدَكَ . فَبايَعوهُ . . . وكانَتِ البَيعَةُ في هذِهِ العَقَبَةِ عَلى غَيرِ الشُّروطِ فِي العَقَبَةِ الاُولى ، فَإِنَّ الاُولى كانَت عَلى بَيعَةِ النِّساءِ ، وهذِهِ البَيعَةَ كانَت عَلى حَربِ الأَحمَرِ وَالأَسوَدِ . (2)

.


1- .في المصدر : «التشريف» ، وما أثبتناه هو الصواب ويؤيّده السياق والنصوص السابقة واللاحقة .
2- .الكامل في التاريخ : ج 1 ص 512 ، المعجم الكبير : ج 19 ص 89 ح 174 عن كعب بن مالك نحوه .

ص: 397

الكامل فى التاريخ :چون اسلام در ميان انصار انتشار يافت ، گروهى از آنان با هم قرار گذاشتند تا مخفيانه به طورى كه كسى متوجّه نشود ، به نزد پيامبر صلى الله عليه و آله روند . پس در موسم حج در ماه ذى حجّه ، با كافران قوم خويش، ره سپار مكّه شدند و با پيامبر صلى الله عليه و آله ملاقات كردند و قرار گذاشتند كه در ميانه ايّام تشريق ، در عقبه جمع شوند . شب كه شد ، با سپرى شدن دو سوم آن ، مخفيانه و دزدكى خارج شدند و همگى در عقبه گرد آمدند . آنها هفتاد مرد و دو زن بودند : يكى امّ عماره نُسَيبه دختر كعب و ديگرى اسماء مادر عمرو بن عدى از بنى سلمه . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با عمويش عبّاس بن عبد المطّلب نزد ايشان آمد . عبّاس در آن زمان، هنوز كافر بود؛ امّا دوست داشت براى برادرزاده اش پيمان بگيرد . از اين رو ، او نخستين كسى بود كه زبان به سخن گشود و گفت : اى گروه خزرج! (عرب ها خزرج و اوس را روى هم خزرج مى گفتند) چنان كه مى دانيد، محمّد در ميان ما از عزّت و حمايت برخوردار است؛ امّا او خود اصرار دارد كه به شما بپيوندد . پس اگر فكر مى كنيد كه در دعوت خود از او وفادار خواهيد بود و حمايتش خواهيد كرد، اينك شما و او ؛ ليكن اگر فكر مى كنيد كه رهايش خواهيد كرد ، از همين حالا رهايش كنيد؛ چرا كه او در عزّت و حمايت است . انصار گفتند : آنچه را تو گفتى، شنيديم . اينك تو خود _ اى پيامبر خدا _ سخن بگو و هر پيمانى كه دوست دارى، براى خودت و پروردگارت بگير . پيامبر صلى الله عليه و آله زبان به سخن گشود و قرآن خواند و به اسلام ترغيب كرد و سپس فرمود : «از من، همانند زنان و فرزندانتان حمايت مى كنيد» . براء بن معرور، دست پيامبر صلى الله عليه و آله را گرفت و گفت : سوگند به آن خدايى كه تو را به حق بر انگيخت، از تو همانند كسان خويش حمايت مى كنيم . پس با ما بيعت كن _ اى پيامبر خدا _ كه به خدا سوگند، ما مرد جنگيم . ابو هيثم بن تيّهان، سخن براء را بريد و گفت : اى پيامبر خدا ! ميان ما و مردم _ يعنى يهود _ رشته هاى پيوندى است و ما آنها را قطع خواهيم كرد . آيا چنانچه خداوند عز و جل تو را پيروز گردانيد ، ممكن است نزد قومت باز گردى و ما را به حال خود، رها كنى ؟ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله تبسّمى كرد و فرمود : «نه ! خون شما، خون من است و ويرانى شما، ويرانى من است . (1) شما از من هستيد و من از شمايم . با هر كه شما در صلح باشيد، من در صلحم و با هر كه شما بجنگيد، من نيز مى جنگم . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سپس فرمود : «از ميان خود، دوازده نقيب برگزينيد تا نماينده قوم خويش باشند» . آنان نهُنفر از خزرج و سه نفر از اوس انتخاب كردند . عبّاس بن عبادة بن نضله انصارى به آنان گفت : اى گروه خزرج ! آيا مى دانيد با اين مرد بر سر چه بيعت مى كنيد ؟ بر سر جنگيدن با سفيد و سياه، با او بيعت مى كنيد . اگر مى دانيد كه وقتى اموالتان بر باد مى رود و بزرگانتان كشته مى شوند، او را وا مى گذاريد ، از هم اكنون رهايش كنيد؛ زيرا _ به خدا سوگند _ آن كار شما، خوارى و زبونى دنيا و آخرت است ؛ ولى اگر فكر مى كنيد كه به او وفادار خواهيد ماند ، او را ببريد كه _ به خدا سوگند _ خير دنيا و آخرت، در اين است . آن عدّه گفتند : او را مى بريم، اگر چه اموال بر باد روند و بزرگان، كشته شوند ؛ امّا _ اى پيامبر خدا _ در برابر اين [وفادارى و حمايت از تو] چه به ما خواهد رسيد ؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «بهشت» . گفتند : دستت را بگشاى . و با او بيعت كردند... . شروط بيعت در اين عقبه با عقبه نخست، فرق مى كرد . بيعت نخست ، بر سانِ بيعت زنان بود و اين بيعت، بر جنگيدن با سفيد و سياه .

.


1- .جمله «الهَدَمُ الهَدَمُ» يعنى: حرمت شما حرمت من است، يا : تخريب شما تخريب من است، يا : كسى كه طالب ريختن خون شما باشد، طالب ريختن خون من است و هر كس شما را مهدور الدم بداند، مرا مهدور الدم دانسته است. يكى از معانى «هدم»، قبر است. بر پايه اين معنا ، جمله يعنى: من آن جا قبر مى شوم كه شما قبر مى شويد. و به قولى، «هدم» به معناى منزل است . بر اين اساس، جمله يعنى: منزل شما منزل من است ، مانند حديث «المحيا محياكم و الممات مماتكم؛ با شما زندگى مى كنم و با شما مى ميرم و هرگز از شما جدا نخواهم شد» (لسان العرب: ج 12 ص 604 مادّه «هدم»).

ص: 398

تفسير القمّي :قَولُهُ : «وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُواْ لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ» (1) فَإِنَّها نَزَلَت بِمَكَّةَ قَبلَ الهِجرَةِ ، وكانَ سَبَبُ نُزولِها أنَّهُ لَمّا أظهَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله الدَّعوَةَ بِمَكَّةَ قَدِمَت عَلَيهِ الأَوسُ وَالخَزرَجُ . فَقالَ لَهُم رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : تَمنَعُونّي وتَكونونَ لي جارا حَتّى أتلُوَ عَلَيكُم كِتابَ رَبّي وثَوابُكُم عَلَى اللّهِ الجَنَّةُ ؟ فَقالوا : نَعَم ، خُذ لِرَبِّكَ ولِنَفسِكَ ما شِئتَ ، فَقالَ لَهُم : مَوعِدُكُمُ العَقَبَةُ فِي اللَّيلَةِ الوُسطى مِن لَيالِي التَّشريقِ . فَحَجّوا ورَجَعوا إلى مِنىً ، وكانَ فيهِم مِمَّن قَد حَجَّ بَشَرٌ كَثيرٌ . فَلَمّا كانَ اليَومُ الثّاني مِن أيّامِ التَّشريقِ ، قالَ لَهُم رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إذا كانَ اللَّيلُ فَاحضُروا دارَ عَبدِ المُطَّلِبِ عَلَى العَقَبَةِ ، ولا تُنَبِّهوا نائِما ، وَليَنسَلَّ واحِدٌ فَواحِدٌ . فَجاءَ سَبعونَ رَجُلاً مِنَ الأَوسِ وَالخَزرَجِ ، فَدَخَلُوا الدّارَ ، فَقالَ لَهُم رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : تَمنَعُونّي وتُجيرُونّي حَتّى أتلُوَ عَلَيكُم كِتابَ رَبّي وثَوابُكُم عَلَى اللّهِ الجَنَّةُ ؟ فَقالَ أسعَدُ بنُ زُرارَةَ وَالبَراءُ بنُ مَعرورٍ وعَبدُ اللّهِ بنُ حِزامٍ : نَعَم يا رَسولَ اللّهِ ، اشتَرِط لِرَبِّكَ ولِنَفسِكَ ما شِئتَ . فَقالَ : أمّا ما أشتَرِطُ لِرَبّي فَأَن تَعبُدوهُ ولا تُشرِكوا بِهِ شَيئا ، وأَشتَرِطُ لِنَفسي أن تَمنَعوني مِمّا تَمنَعونَ أنفُسَكُم ، وتَمنَعوا أهلي مِمّا تَمنَعونَ أهالِيَكُم وأَولادَكُم ، فَقالوا : وما لَنا عَلى ذلِكَ ؟ فَقالَ : الجَنَّةُ فِي الآخِرَةِ ، وتَملِكونَ العَرَبَ وتَدينُ لَكُمُ العَجَمُ فِي الدُّنيا . (2) فَقالوا : قَد رَضينا . فَقالَ : أخرِجوا إلَيَّ مِنكُمُ اثنَي عَشَرَ نَقيبا يَكونونَ شُهَداءَ عَلَيكُم بِذلِكَ ، كَما أخَذَ موسى مِن بَني اسرائيلَ اثنَي عَشَرَ نَقيبا . فَأَشارَ إلَيهِم جَبرَئيلُ فَقالَ : هذا نَقيبٌ ، هذا نَقيبٌ ؛ تِسعَةٌ مِنَ الخَزرَجِ ، وثَلاثَةٌ مِنَ الأَوسِ ، فَمِنَ الخَزرَجِ : أسعَدُ بنُ زُرارَةَ ، وَالبَراءُ بنُ مَعرورٍ ، وعَبدُ اللّهِ بنُ حِزامٍ وهُوَ أبو جابِرِ بنِ عَبدِ اللّهِ ، ورافِعُ بنُ مالِكٍ ، وسَعدُ بنُ عُبادَةَ ، وَالمُنذِرُ بنُ عُمَرَ ، وعَبدُ اللّهِ بنُ رَواحَةَ ، وسَعدُ بنُ الرَّبيعِ وعُبادَةُ بنُ الصّامِتِ . ومِنَ الأَوسِ : أبُو الهَيثَمِ بنُ التَّيِّهانِ وهُوَ مِنَ اليَمَنِ ، واُسَيدُ بنُ حُصَينٍ وسَعدُ بنُ خَثيَمَةَ . (3)

.


1- .الأنفال : 30 .
2- .في بحار الأنوار هنا بزيادة : «وتَكونونَ مُلوكا فِي الجَنَّةِ» .
3- .تفسير القمّي : ج 1 ص 272 ، إعلام الورى : ج 1 ص 141 نحوه ، بحار الأنوار : ج 19 ص 47 ح 8 .

ص: 399

تفسير القمّى :آيه شريف: «و آن گاه [را ياد كن] كه كافران در باره تو نيرنگ مى كردند تا تو را به بند كشند يا بكشند يا[از مكّه] اخراج كنند ، و نيرنگ مى زدند و خدا تدبير مى كرد و خدا بهترين تدبير كنندگان است» ، پيش از هجرت در مكّه نازل شد و سبب نزولش آن بود كه چون پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دعوت را در مكّه آشكار نمود، اوس و خزرج نزد او آمدند . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به ايشان فرمود : «از من حمايت مى كنيد و پناهم مى دهيد تا كتاب پروردگارم را براى شما بخوانم و پاداش خداوند به شما بهشت باشد ؟». گفتند : آرى ، هر پيمانى كه مى خواهى، براى خودت و پروردگارت [از ما] بگير . پيامبر صلى الله عليه و آله به آنان فرمود : «وعده من و شما در عقبه در شب دوم از شب هاى تشريق» . پس ، اوس و خزرج، حج گزاردند و به مِنا باز گشتند . در ميان آنان، حج گزاران بسيارى بودند . چون دومين روز از ايّام تشريق فرا رسيد ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به ايشان فرمود : «شب كه شد، در خانه عبد المطّلب در عقبه حاضر شويد و مراقب باشيد كه كسى بيدار نشود و يكى يكى، مخفيانه بياييد» . پس هفتاد مرد از اوس و خزرج آمدند و وارد خانه شدند . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به ايشان فرمود : «آيا از من حمايت مى كنيد و پناهم مى دهيد تا كتاب پروردگارم را برايتان بخوانم و پاداش خداوند به شما بهشت باشد ؟». اسعد بن زُراره و بَراء بن معرور و عبد اللّه بن حِزام گفتند : آرى ، اى پيامبر خدا ! هر شرطى كه مى خواهى، براى پروردگارت و خودت بگذار . فرمود : «امّا آن شرطى كه براى پروردگارم [بر شما] مى گذارم، اين است كه تنها او را بپرستيد و چيزى را شريكش قرار ندهيد ، و شرطى كه براى خودم مى گذارم، اين است كه از من و خانواده ام همانند خودتان و زنان و فرزندانتان حمايت كنيد» . گفتند : در عوض آن، ما را چه خواهد بود ؟ فرمود : «بهشت در آخرت ، و حكومت بر عرب و فرمان بردارى غير عرب از شما در دنيا» . گفتند : قبول است . فرمود : «اينك از ميان خود، دوازده نقيب (مِهتر) بر گزينيد كه گواه اين پيمان بر شما باشند ، چنان كه موسى از ميان بنى اسرائيل، دوازده نقيب بر گزيد» . پس ، جبرئيل به آنان اشاره كرد و گفت : «اين، يك نقيب . اين، يك نقيب» [و سرانجام ، ]نُه تن از خزرج و سه تن از اوس [برگزيده شدند]، از خزرج : اسعد بن زراره ، و براء بن معرور ، و عبد اللّه بن حزام _ كه همان ابو جابر بن عبد اللّه است _ ، و رافع بن مالك ، و سعد بن عباده ، و منذر بن عمر ، و عبد اللّه بن رواحه ، و سعد بن ربيع ، و عبادة بن صامت ، و از اوس : ابو هيثم بن تيّهان از يمن ، و اُسَيد بن حُصَين ، و سعد بن خَثيمه .

.

ص: 400

. .

ص: 401

. .

ص: 402

2 / 3شُروطُ بَيعَةِ العَقَبَةِ الثّانِيَةِالإمام الصادق عليه السلام :أشهَدُ عَلى أبي لَحَدَّثَني عَن أبيهِ عَن جَدِّهِ حُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليهم السلام قالَ : جاءَتِ الأَنصارُ تُبايِعُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلَى العَقَبَةِ ، فَقالَ : قُم يا عَلِيُّ فَبايِعهُم ، فَقالَ : عَلى ما اُبايِعُهُم يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : عَلى أن يُطاعَ اللّهُ ولا يُعصى ، وعَلى أن تَمنَعوا رَسولَ اللّهِ وأَهلَ بَيتِهِ وذُرِّيَّتَهُ مِمّا تَمنَعونَ مِنهُ أنفُسَكُم وذَرارِيَّكُم . (1)

مسند ابن حنبل عن عبادة [بن الصامت]_ لَمّا كَلَّمَهُ أبو هُرَيرَةَ في رَوايَا الخَمرِ الَّتي تُباعُ زَمَنَ مُعاوِيَةَ _ :يا أبا هُرَيرَةَ ، إنَّكَ لَم تَكُن مَعَنا إذ بايَعنا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، إنّا بايَعناهُ عَلَى السَّمعِ وَالطّاعَةِ فِي النَّشاطِ وَالكَسَلِ ، وعَلَى النَّفَقَةِ فِي اليُسرِ وَالعُسرِ ، وعَلَى الأَمرِ بِالمَعروفِ وَالنَّهيِ عَنِ المُنكَرِ ، وعَلى أن نَقولَ فِي اللّهِ تَبارَكَ وتَعالى ولا نَخافَ لَومَةَ لائِمٍ فيهِ ، وعَلى أن نَنصُرَ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله إذا قَدِمَ عَلَينا يَثرِبَ ، فَنَمنَعَهُ مِمّا نَمنَعُ مِنهُ أنفُسَنا وأَزواجَنا وأَبناءَنا ، ولَنَا الجَنَّةُ ؛ فَهذِهِ بَيعَةُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله الَّتي بايَعنا عَلَيها ، فَمَن نَكَثَ فَإِنَّما يَنكُثُ عَلى نَفسِهِ ، ومَن أوفى بِما بايَعَ عَلَيهِ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله وَفَى اللّهُ تَبارَكَ وتَعالى [لُهُ] بِما بايَعَ عَلَيهِ نَبِيَّهُ صلى الله عليه و آله . (2)

السيرة النبويّة لابن هشام عن ابن إسحاق :وكانَت بَيعَةُ الحَربِ ، حينَ أذِنَ اللّهُ لِرَسولِهِ صلى الله عليه و آله فِي القِتالِ شُروطا سِوى شَرطِهِ عَلَيهِم فِي العَقَبَةِ الاُولى ، كانَتِ الاُولى عَلى بَيعَةِ النِّساءِ ، وذلِكَ أنَّ اللّهَ تَعالى لَم يَكُن أذِنَ لِرَسولِهِ صلى الله عليه و آله فِي الحَربِ ، فَلَمّا أذِنَ اللّهُ لَهُ فيها وبايَعَهُم رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فِي العَقَبَةِ الأَخيرَةِ عَلى حَربِ الأَحمَرِ وَالأَسوَدِ ، أخَذَ لِنَفسِهِ وَاشتَرَطَ عَلَى القَومِ لِرَبِّهِ ، وجَعَلَ لَهُم عَلَى الوَفاءِ بِذلِكَ الجَنَّةَ . (3)

.


1- .المعجم الأوسط : ج 2 ص 207 ح 1745 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 24 نحوه ، كلاهما عن الحسين بن زيد بن علي ، بحار الأنوار : ج 38 ص 220 ح 23 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 8 ص 415 ح 22833 ، دلائل النبّوة للبيهقي : ج 2 ص 452 ، فتح الباري : ج 1 ص 66 ، تاريخ دمشق : ج 26 ص 198 وكلّها نحوه .
3- .السيرة النبويّة لابن هشام : ج 2 ص 97 وراجع : اُسد الغابة : ج 2 ص 243 الرقم 1598 .

ص: 403

2 / 3 شرطهاى بيعت دوم عقبه

2 / 3شرط هاى بيعت دوم عقبهامام صادق عليه السلام :گواهى مى دهم كه پدرم از پدرش از جدّش حسين بن على عليه السلام برايم حديث كرد و فرمود : «انصار براى بيعت با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به عقبه آمدند . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : اى على ! بر خيز و با آنان بيعت كن. على عليه السلام گفت : بر چه با آنان بيعت كنم، اى پيامبر خدا ؟ فرمود : بر اين كه خدا فرمان برده شود و نافرمانى نشود ، و از پيامبر خدا و خاندان و ذريّه او همانند خود و فرزندان خود ، حمايت كنند» .

مسند ابن حنبل_ به نقل از عباده [پسر صامت]، آن گاه كه ابو هريره با او در باره خيك هاى شرابى كه در زمان معاويه فروخته مى شد ، بحث كرد _ :اى ابو هريره ! زمانى كه ما با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بيعت كرديم، تو با ما نبودى . ما با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بيعت كرديم كه در حال نشاط و سستى، از او حرف شنوى و اطاعت داشته باشيم ، و در روزگار برخوردارى و تنگ دستى، انفاق كنيم ، و امر به معروف و نهى از منكر نماييم ، و در راه خداوند _ تبارك و تعالى _ حق بگوييم و از سرزنش هيچ سرزنشگرى نهراسيم ، و هر گاه پيامبر صلى الله عليه و آله به يثرب نزد ما آمد، او را يارى رسانيم ، و از او چنان دفاع كنيم كه از خود و زنان و فرزندان خود، دفاع مى كنيم ، و [در عوض ]براى ما بهشت باشد . اين، بيعتى بود كه ما با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بستيم . پس هر كه بيعت شكنى كند ، به زيان خود كرده است ، و هر كس به بيعتى كه با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بسته، وفا كند، خداوند _ تبارك و تعالى _ هم به آنچه پيامبرش صلى الله عليه و آله بر آن بيعت نموده [يعنى بهشت]، در باره آن كس، وفا مى كند .

السيرة النبويّة ، ابن هشام_ به نقل از ابن اسحاق _ :بيعتِ جنگ _ كه پس از آن صورت گرفت كه خداوند به پيامبرش اجازه جنگ داد _ ، بر پايه شرط هايى بود غير از آنچه پيامبر صلى الله عليه و آله در بيعت نخستينِ عقبه با آنان گذاشت . بيعت نخست، به سانِ بيعت زنان بود؛ زيرا در آن وقت، هنوز خداى متعال به پيامبر خود، اجازه جنگ نداده بود . چون خداوند، اين اجازه را به او داد و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در عقبه دوم با شرط جنگ با سفيد و سياه با آنان بيعت كرد ، براى خودش و پروردگارش با آن عدّه شروطى گذاشت ، و پاداش وفاى آنان به آن شرط ها را بهشت قرار داد .

.

ص: 404

المعجم الكبير عن عقبة بن عمرو :وَعَدنا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله في أصلِ العَقَبَةِ يَومَ الأَضحى ونَحنُ سَبعونَ رَجُلاً ، إنّي لَأَصغَرُهُم سِنّا ، فَأَتانا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ : أوجِزوا فِي الخُطبَةِ ، فَإِنّي أخافُ عَلَيكُم كُفّارَ قُرَيشٍ ، فَقُلنا : يا رَسولَ اللّهِ ، سَلنا لِرَبِّكَ وسَلنا لِنَفسِكَ وسَلنا لِأَصحابِكَ ، وأَخبِرنا ما لَنا مِنَ الثَّوابِ عَلَى اللّهِ عز و جل وعَلَيكَ ؟ فَقالَ : أمَّا الَّذي أسأَلُ لِرَبّي : أن تُؤمِنوا بِهِ ولا تُشرِكوا بِهِ شَيئا ، وأَمَّا الَّذي أسأَلُ لِنَفسي فَإِنّي أسأَ لُكُم أن تُطيعوني أهدِكُم سَبيلَ الرَّشادِ ، وأَسأَ لُكُم لي ولِأَصحابي أن تُواسُونا في ذاتِ أيديكُم ، وأَن تَمنَعونا مِمّا مَنَعتُم مِنِه أنفُسَكُم ؛ فَإِذا فَعَلتُم ذلِكَ فَلَكُم عَلَى اللّهِ الجَنَّةُ وعَلَيَّ . فَمَدَدنا أيدِيَنا فَبايَعناهُ . (1)

الطبقات الكبرى عن عبادة بن الوليد بن عبادة بن الصامت :إنَّ أسعَدَ بنَ زُرارَةَ أخَذَ بِيَدِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله _ يَعني لَيلَةَ العَقَبَةِ _ فَقالَ : يا أيُّهَا النّاسُ! هَل تَدرونَ عَلى ما تُبايِعونَ مُحَمَّدا ؟ إنَّكُم تُبايِعونَهُ عَلى أن تُحارِبُوا العَرَبَ وَالعَجَمَ وَالجِنَّ وَالإِنسَ مُجلِبَةً (2) . فَقالوا : نَحنُ حَربٌ لِمَن حارَبَ وسِلمٌ لِمَن سالَمَ . فَقالَ أسعَدُ بنُ زُرارَةَ : يا رَسولَ اللّهِ ، اشتَرِط عَلَيَّ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : تُبايِعُونّي عَلى أن تَشهَدوا أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وأنّي رَسولُ اللّهِ ، وتُقيمُوا الصَّلاةَ وتُؤتُوا الزَّكاةَ ، وَالسَّمَعِ وَالطّاعَةَ ، ولا تُنازِعُوا الأَمرَ أهلَهُ ، وتَمنَعونّي مِمّا تَمنَعونَ مِنهُ أنفُسَكُم وأَهليكُم . قالوا : نَعَم . قالَ قائِلُ الأَنصارِ : نَعَم ، هذا لَكَ يا رَسولَ اللّهِ ، فَما لَنا ؟ قالَ : الجَنَّةُ وَالنَّصرُ . (3)

راجع : الطبقات الكبرى : ج 1 ص 221 .

.


1- .المعجم الكبير : ج 17 ص 256 ح 710 ، مسند ابن حنبل : ج 6 ص 69 ح 17077 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 587 ح 2 و 3 ، المنتخب من مسند عبد بن حميد : ص 107 ح 238 ، تاريخ دمشق : ج 40 ص 520 ح 8177 كلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 1 ص 332 ح 1534 .
2- .مُجلِبة : أي مجتمعين على الحرب (لسان العرب : ج 1 ص 269 «جلب») .
3- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 609 ، المعجم الأوسط : ج 5 ص 13 ح 4538 عن عبادة بن الصامت نحوه وليس فيه ذيله «قالوا : نعم ...» .

ص: 405

المعجم الكبير_ به نقل از عقبة بن عمرو _ :با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وعده گذاشتيم كه در روز قربان در پاى عقبه جمع شويم . ما هفتاد مرد بوديم و من كم سن و سال ترين آنان بودم . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نزد ما آمد و فرمود : «سخن را مختصر كنيد ؛ چرا كه از كفّار قريش بر شما مى ترسم» . ما گفتيم : اى پيامبر خدا ! براى خدايت و خودت و يارانت، هر چه مى خواهى، از ما بخواه ، و به ما بگو كه در عوض ، خداوند عز و جل و تو، چه پاداشى به ما مى دهيد ؟ فرمود : «آنچه براى خدايم مى خواهم، اين است كه به او ايمان بياوريد و چيزى را شريكش نگردانيد . آنچه براى خودم مى خواهم، اين است كه از من فرمان بريد تا شما را به راه راست برم ، و براى خودم و يارانم هم از شما مى خواهم كه ما را در دارايى تان شريك كنيد ، و از ما همانند خودتان دفاع نماييد . هر گاه اين كارها را كرديد، خدا و من بهشت را براى شما به گردن مى گيريم» . در اين هنگام ، ما دست هايمان را دراز كرديم و با ايشان بيعت نموديم .

الطبقات الكبرى_ به نقل از عبادة بن وليد بن عبادة بن صامت _ :اسعد بن زراره، دست پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را گرفت _ مقصود در شب عقبه است _ و گفت : اى مردم ! آيا مى دانيد با محمّد بر سر چه بيعت مى كنيد ؟ شما با او بيعت مى كنيد كه با عرب و عجم و جن و انس ، جملگى بجنگيد . گفتند : ما با هر كه او بجنگد، در جنگيم و با هر كه او صلح كند، در صلح خواهيم بود . اسعد بن زراره گفت : اى پيامبر خدا ! شرط هايت را با من بگو . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «با من بيعت مى كنيد كه گواهى دهيد معبودى جز خداى يگانه نيست ، و من فرستاده خدا هستم ، و نماز بخوانيد ، و زكات بپردازيد ، و حرف شنوى و فرمانبرى داشته باشيد ، و بر سر اين كار با اهلش ستيزه مكنيد ، و از من همانند دفاع از خودتان و خانواده تان دفاع كنيد» . همگى گفتند : قبول است . گوينده اى از انصار گفت : آرى ، اينها براى توست، اى پيامبر خدا ! براى ما چيست ؟ فرمود : «بهشت و پيروزى» .

ر . ك : الطبقات الكبرى : ج 1 ص 221 .

.

ص: 406

2 / 4عَدَدُ مَن شَهِدَ البَيعَةَ الثّانِيَةَالسيرة النبويّة لابن هشام عن كعب بن مالك :اِجتَمَعنا فِي الشِّعبِ عِندَ العَقَبَةِ ونَحنُ ثَلاثَةٌ وسَبعونَ رَجُلاً ، ومَعَنَا امرَأَتانِ مِن نِسائِنا : نُسَيبَةُ بِنتُ كَعبٍ اُمُّ عُمارَةَ ؛ إحدى نِساءِ بَني مازِنِ بنِ النَّجّارِ ، وأَسماءُ بِنتُ عَمرِو بنِ عَدِيِّ بنِ نابِئٍ ؛ إحدى نِساءِ بَني سَلِمَةَ وهِيَ اُمُّ مَنيعٍ . (1)

السيرة النبويّة لابن هشام :قالَ إسحاقُ : وهذِهِ تَسمِيَةُ مَن شَهِدَ العَقَبَةَ ، وبايَعَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِها مِنَ الأَوسِ وَالخَزرَجِ ، وكانوا ثَلاثَةً وسَبعينَ رَجُلاً وَامرَأَتَينِ ، شَهِدَها مِنَ الأَوسِ . . . . (2)

.


1- .السيرة النبويّة لابن هشام : ج 2 ص 84 .
2- .السيرة النبويّة لابن هشام : ج 2 ص 97 ، تاريخ دمشق : ج 11 ص 213 الرقم 1062 وزاد فيه «الثانية» بعد «العقبة» .

ص: 407

2 / 4 تعداد حاضران در بيعت دوم

2 / 4تعداد حاضران در بيعت دومالسيرة النبويّة، ابن هشام_ به نقل از كعب بن مالك _ :ما در شِعب ، در عقبه ، جمع شديم و هفتاد و سه مرد بوديم و دو زن از زنان ما نيز با ما بودند : امّ عماره نُسَيبه دختر كعب، يكى از زنان بنى مازن بن نجّار ، و امّ منيع اسماء دختر عمرو بن عدى بن نابى، يكى از زنان بنى سلمه .

السيرة النبويّة، ابن هشام :[محمّد بن] اسحاق مى گويد : اينك، نام كسانى از اوس و خزرج كه در عقبه حضور داشتند و با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بيعت كردند . آنان، هفتاد و سه مرد بودند و دو زن. از اوس، اين كسان حاضر بودند... .

.

ص: 408

الفصل الثالث : بيعة الرّضاالإمام الصادق عليه السلام :لَمّا هاجَرَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إلَى المَدينَةِ [وَ]اجتَمَعَ النّاسُ ، وسَكَنَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله المَدينَةَ ، وحَضَرَ خُروجُهُ إلى بَدرٍ ، دَعَا النّاسَ إلَى البَيعَةِ ، فَبايَعَ كُلُّهُم عَلَى السَّمعِ وَالطّاعَةِ ، وكانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إذا خَلا دَعا عَلِيّاً عليه السلام فَأَخبَرَهُ مَن يَفي مِنهُم ومَن لا يَفي ، ويَسأَ لُهُ كِتمانَ ذلِكَ . ثُمَّ دَعا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلِيّاً عليه السلام وحَمزَةَ رضى الله عنه وفاطِمَةَ عليهاالسلام فَقالَ لَهُم : بايِعوني بِبَيعَةِ الرِّضا (1) . فَقالَ حَمزَةُ : بِأَبي أنتَ واُمِّي عَلى ما نُبايِعُ ؟ ألَيسَ قَد بايَعنا ؟! فَقالَ : يا أسَدَ اللّهِ وأَسَدَ رَسولِهِ ، تُبايِعُ للّهِِ ولِرَسولِهِ بِالوَفاءِ وَالاِستِقامَةِ لِابنِ أخيكَ ، إذَن تَستَكمِلَ الإِيمانَ . قالَ : نَعَم سَمعاً وطاعَةً . وبَسَطَ يَدَهُ . ثُمَّ قالَ لَهُم : « يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ » (2) ، عَلِيٌّ أميرُ المُؤمِنينَ ، وحَمزَةُ سَيِّدُ الشُّهَداءِ ، وجَعفَرٌ الطَّيّارُ فِي الجَنَّةِ ، وفاطِمَةُ سَيِّدَةُ نِساءِ العالَمينَ ، وَالسِّبطانِ الحَسَنُ وَالحُسَينُ سَيِّدا شَبابِ أهلِ الجَنَّةِ ، هذا شَرطٌ مِنَ اللّهِ عَلى جَميعِ المُسلِمينَ ، مِنَ الجِنِّ وَالإِنسِ أجمَعينَ « فَمَن نَّكَثَ فَإِنَّمَا يَنكُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا » . ثُمَّ قَرَأَ : « إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ » . (3)

.


1- .في بحار الأنوار والنسخ الخطّية الاُخرى للمصدر : «بِيعَةَ الرِّضا» بدل «بِبَيعَةِ الرِّضا» .
2- .الفتح : 10 .
3- .طرف من الأنباء والمناقب : ص 121 عن عيسى بن المستفاد عن الإمام الكاظم عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 22 ص 278 ح 32 و ج 68 ص 395 .

ص: 409

فصل سوم : بيعت رضا (تسليم)

فصل سوم : بيعت رضا (تسليم)امام صادق عليه السلام :چون پيامبر صلى الله عليه و آله به مدينه هجرت كرد و مردم جمع شدند و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در مدينه ساكن شد، هنگام خارج شدنش به سوى بدر كه رسيد ، مردم را به بيعت فرا خواند . آنان همگى به حرف شنوى و فرمان بردارى بيعت كردند . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله تنها كه شد، على عليه السلام را صدا زد و به او خبر داد كه چه كسانى از آنها [به بيعتشان ]وفا مى كنند و چه كسانى وفا نمى كنند، و از او خواست كه اين موضوع را پوشيده بدارد. سپس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، على عليه السلام و حمزه رضى الله عنه و فاطمه عليهاالسلام را فرا خواند و به آنان فرمود : «با من به بيعت رضا بيعت كنيد» . حمزه گفت : پدر و مادرم به فدايت! بر سر چه چيزى بيعت كنيم ؟ آيا قبلاً بيعت نكرديم ؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اى شير خدا و شير پيامبر او ! با خدا و پيامبرش بيعت مى كنى كه نسبت به برادرزاده ات وفادار و پايدار بمانى. در اين صورت، ايمان را كامل كرده اى». حمزه گفت : به روى چشم ، اطاعت مى شود ! و دستش را گشود . پيامبر صلى الله عليه و آله به آنان فرمود : «دست خدا، بالاى دست هاى ايشان است»؛ [يعنى: ]على امير مؤمنان عليه السلام ، حمزه سيّد الشهدا، جعفر پرواز كننده در بهشت ، و فاطمه بانوى بانوان جهان ، و دو نَواده[ى پيامبر] حسن و حسين، سَروران جوانان بهشت . اين، شرطى است از جانب خداوند با همه مسلمانان از جن و انس ، هر دو. «پس هر كه [اين شرط و پيمان را ]بشكند، در واقع به زيان خود مى شكند ، و هر كه به آنچه با خدا عهد بسته است، وفا كند ، به زودى، خدا مزدى بزرگ به او مى دهد» . سپس اين آيه را خواند : «كسانى كه با تو بيعت مى كنند ، در حقيقت ، با خدا بيعت مى كنند . دست خدا، بالاى دست هاى آنان است» .

.

ص: 410

الإمام الصادق عليه السلام :... ثمَّ خَرَجَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلَى النّاسِ ، فَدَعاهُم إلى مِثلِ ما دَعا أهلَ بَيتِهِ مِنَ البَيعَةِ رَجُلاً رَجُلاً ، فَبايَعوا ، وظَهَرَتِ الشَّحناءُ وَالعَداوَةُ مِن يَومَئِذٍ لَنا . وكانَ مِمّا شَرَطَ عَلَيهِ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أن لا يُنازَعَ الأَمرَ ولا يُغلَبَهُ ، فَمَن فَعَلَ ذلِكَ فَقَد شاقَّ اللّهَ ورَسولَهُ . (1)

الإمام الباقر عليه السلام :لَمّا كانَتِ اللَّيلَةُ الَّتي اُصيبَ حَمزَةُ في يَومِها ، دَعاهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا حَمزَةُ يا عَمَّ رَسولِ اللّهِ ، يوشِكُ أن تَغيبَ غَيبَةً بَعيدَةً ، فَما تَقولُ لَو وَرَدتَ عَلَى اللّهِ تَبارَكَ وتَعالى وسَأَلَكَ عَن شَرائِعِ الإِسلامِ وشُروطِ الإِيمانِ ؟ فَبَكى حَمزَةُ فَقالَ : بِأَبي أنتَ واُمّي ، أرشِدني وفَهِّمني . فَقالَ : يا حَمزَةُ ، تَشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ مُخلِصاً ، وأَنّي رَسولُ اللّهِ بَعَثَني بِالحَقِّ . فَقالَ حَمزَةُ : شَهِدتُ . قالَ : وأَنَّ الجَنَّةَ حَقٌّ ، وأَنَّ النَّارَ حَقٌّ ، وأَنَّ السّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيبَ فيها ، وَالصِّراطَ حَقٌّ ، وَالميزانَ حَقٌّ ، و «مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ * وَ مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ » (2) و « فَرِيقٌ فِى الْجَنَّةِ وَ فَرِيقٌ فِى السَّعِيرِ » (3) ، وأَنَّ عَلِيّاً أميرُ المُؤمِنينَ . قالَ حَمزَةُ : شَهِدتُ وأَقرَرتُ وآمَنتُ وصَدَّقتُ . وقالَ : الأَئِمَّةَ مِن ذُرِّيَّتِهِ الحَسَنُ وَالحُسَينُ عليهماالسلام وَ[الإِمامَةَ] (4) في ذُرِّيَّتِهِ . قالَ حَمزَةُ : آمَنتُ وصَدَّقتُ . وقالَ : وفاطِمَةَ سَيِّدَةُ نِساءِ العالَمينَ مِنَ الأَوَلّينَ وَالآخِرينَ . قالَ : نَعَم ، صَدَّقتُ . وقالَ : وحَمزَةَ سَيِّدُ الشُّهَداءِ وأَسَدُ اللّهِ وأَسَدُ رَسولِهِ وعَمُّ نَبِيِّهِ . فَبَكى حَمزَةُ وقالَ : نَعَم ، صَدَّقتُ ، وبَرِرتَ يا رَسولَ اللّهِ . وبَكى حَمزَةُ حَتّى سَقَطَ عَلى وَجهِهِ ، وجَعَلَ يُقَبِّلُ عَينَي رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله . وقالَ : جَعفَر[ا] ابنَ أخِيكَ طَيّارٌ يَطيرُ فِي الجَنَّةِ مَعَ المَلائِكَةِ ، وأَنَّ مُحَمَّداً وآلَهُ خَيرُ البَرِيَّةِ ، تُؤمِنُ يا حَمزَةُ بِسِرِّهِم وعَلانِيَتِهِم ، وظاهِرِهِم وباطِنِهِم ، وتَحيا عَلى ذلِكَ وتَموتُ ، وتُوالي مَن والاهُم وتُعادي مَن عاداهُم . قالَ : نَعَم يا رَسولَ اللّهِ ، اُشهِدُ اللّهَ واُشهِدُكَ وكَفى بِاللّهِ شَهيداً . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : سَدَّدَكَ اللّهُ ووَفَّقَكَ . (5)

.


1- .طرف من الأنباء والمناقب : ص 123 عن عيسى بن المستفاد عن الإمام الكاظم عليه السلام .
2- .الزلزلة : 7 و 8 .
3- .الشورى : 7 .
4- .أثبتناه من بحار الأنوار .
5- .طرف من الأنباء والمناقب : ص 125 عن عيسى بن المستفاد عن الإمام الكاظم عن أبيه عليهماالسلام ، بحار الأنوار : ج 22 ص 278 ح 32 و ج 68 ص 395 .

ص: 411

امام صادق عليه السلام :سپس پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به ميان مردم رفت و از يكايك آنان خواست تا همانند بيعتى كه از خاندان خود خواست ، با او بيعت كنند ، و آنان بيعت كردند . از آن روز، كينه و عداوت نسبت به ما بروز كرد . يكى از شرط هاى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله اين بود كه بر سر اين امر با او ستيزه نشود و غصبش نكنند، كه هر كس چنين كند، با خدا و پيامبرش مخالفت [و دشمنى] كرده است .

امام باقر عليه السلام :شبى كه در روزِ آن، حمزه كشته شد ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله او را صدا زد و فرمود : «اى حمزه ! اى عموى پيامبر خدا ! به زودى غيبتى طولانى خواهى كرد [و از ميان ما خواهى رفت]. اگر بر خداى _ تبارك و تعالى _ وارد شدى و از تو در باره شرايع اسلام و شروط ايمان پرسيد ، چه خواهى گفت ؟». حمزه گريست و گفت : پدر و مادرم به فدايت ! راه نمايى ام كن و به من بياموز . فرمود : «اى حمزه ! با اخلاص، گواهى ده كه معبودى جز خدا نيست ، و من پيامبر خدا هستم و مرا به حق فرستاده است» . حمزه گفت : گواهى مى دهم . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «و اين كه بهشت، راست است ، و دوزخ، راست است ، و قيامت، آمدنى است و شكّى در آن نيست، و صراط، راست است ، و ميزان، راست است «و هر كس به اندازه ذرّه اى نيكى كند، آن را مى بيند ، و هر كس به اندازه ذرّه اى بدى كند، آن را مى بيند» و «گروهى در بهشت اند و گروهى در آتش سوزان» ، و اين كه على، امير مؤمنان است» . حمزه گفت : گواهى مى دهم و اقرار مى كنم و ايمان دارم و تصديق مى كنم . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «و اين كه امامان نسل او ، حسن و حسين هستند و امامت در نسل اوست» . حمزه گفت : ايمان دارم و تصديق مى كنم . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «و اين كه فاطمه، بانوى بانوان جهان از اوّلين تا آخرين آنهاست» . حمزه گفت : آرى ، تصديق مى كنم . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «و اين كه حمزه، سالار شهيدان و شير خدا و شير پيامبر خدا و عموى پيامبر اوست» . حمزه گريست و گفت : آرى ، درست مى فرمايى و لطف دارى، اى پيامبر خدا ! آن گاه، حمزه گريست، چندان كه به رو در افتاد ، و شروع به بوسيدن چشمان پيامبر خدا كرد . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «و اين كه برادرزاده ات جعفر طيّار ، در بهشت با فرشتگان، پرواز مى كند ، و اين كه محمّد و خاندان او، بهترين خلق خدايند . اى حمزه ! به نهان و آشكار ايشان و ظاهر و باطنشان ايمان مى آورى ، و بر اين عقايد زندگى مى كنى و مى ميرى ، و با دوست آنان دوستى مى كنى و با دشمن آنان دشمنى مى ورزى . حمزه گفت : آرى ، اى پيامبر خدا ! خدا را و تو را گواه مى گيرم ، و گواه بودن خدا ، خود، كافى است . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «خداوند، تو را راه نمايى كند و موفّق بدارد!» .

.

ص: 412

. .

ص: 413

. .

ص: 414

الفصل الرابع : بيعة الرّضوان4 / 1البَيعَةُ تَحتَ الشَّجَرَةِ (1)الكتاب«إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَن نَّكَثَ فَإِنَّمَا يَنكُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا» . (2)

«لَّقَدْ رَضِىَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِى قُلُوبِهِمْ فَأَنزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَ أَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا» . (3)

الحديثتفسير القمّي :نَزَلَت في بَيعَةِ الرِّضوانِ : «لَّقَدْ رَضِىَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ» ، وَاشتَرَطَ عَلَيهِم ألّا يُنكِروا بَعدَ ذلِكَ عَلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله شَيئا يَفعَلُهُ ، ولا يُخالِفوهُ في شَيءٍ يَأمُرُهُم بِهِ ، فَقالَ اللّهُ عز و جل _ بَعدَ نُزولِ آيَةِ الرِّضوانِ _ : «إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَن نَّكَثَ فَإِنَّمَا يَنكُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا» ، وإنَّما رَضِيَ عَنهُم بِهذَا الشَّرطِ : أن يَفوا بَعدَ ذلِكَ بِعَهدِ اللّهِ وميثاقِهِ ولا يَنقُضوا عَهدَهُ وعَقدَهُ ، فَبِهذَا العَهدِ رَضِيَ اللّهُ عَنهُم ، فَقَد قَدَّموا فِي التَّأليفِ آيَةَ الشَّرطِ عَلى بَيعَةِ الرِّضوانِ ، وإنَّما نَزَلَت أوَّلاً بَيعَةُ الرِّضوانِ ثُمَّ آيَةُ الشَّرطِ عَلَيهِم فيها . (4)

.


1- .هي الشجرة المعروفة بالحديبية وهي شجرة السمرة ( مجمع البيان : ج 9 ص 194 ) . ويقال : اُمّ غيلان ( تفسير السمرقندي : ج 3 ص 301 ) . وبلغ عمر بن الخطّاب أنّ الناس يكثرون قصدها . . . فخشي أن تُعبد . . . فأمر بقطعها وإعدامها ( معجم البلدان : ج 2 - 325 ) . والحديبية : قرية سمّيت ببئر هناك عند مسجد الشجرة . . . قال الخطابي في أماليه : سمّيت الحديبية بشجرة حدباء كانت في ذلك الموضع . وبين الحديبية ومكّة مرحلة ( معجم البلدان : ج 2 - 325 ) .
2- .الفتح : 10 .
3- .الفتح : 18 .
4- .تفسير القمّي : ج 2 ص 315 ، بحار الأنوار : ج 20 ص 354 ح 4 .

ص: 415

فصل چهارم : بيعت رضوان (خشنودى خدا)
4 / 1 بيعت در زير درخت

فصل چهارم : بيعت رضوان (خُشنودى خدا)4 / 1بيعت در زير درختقرآن«كسانى كه با تو بيعت مى كنند ، در حقيقت ، با خدا بيعت مى كنند . دست خدا، بالاى دست آنهاست . پس هر كه بيعت شكند ، در حقيقت، به زيان خود مى شكند ، و هر كس به عهدى كه با خدا بسته است، وفا كند، به زودى، خدا مزدى بزرگ به او خواهد داد» .

«هر آينه خدا از مؤمنان، خشنود شد، آن گاه كه در زير درخت (1) با تو بيعت مى كردند ، و آنچه را در دل هايشان بود، باز شناخت و بر آنان آرامش فرو فرستاد و پيروزى نزديك را به آنان پاداش داد» .

حديثتفسير القمّى :آيه «هر آينه خدا از مؤمنان، خشنود شد، آن گاه كه در زير درخت با تو بيعت مى كردند» ، در باره بيعت رضوان نازل شد و خداوند براى آنان شرط گذاشت كه از آن پس، به كارى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله انجام مى دهد، هيچ خرده نگيرند و از فرمانى كه به آنها مى دهد، سرپيچى نكنند . خداوند عز و جل بعد از نزول آيه رضوان ، فرمود : «كسانى كه با تو بيعت مى كنند ، در حقيقت ، با خدا بيعت مى كنند . دست خدا، بالاى دست آنهاست . پس هر كه بيعت شكند، در حقيقت، به زيان خود مى شكند ، و هر كس به عهدى كه با خدا بسته است، وفا كند، به زودى، خدا مزدى بزرگ به او خواهد داد» . رضايت خداوند از آنان، مشروط به اين بود كه از آن پس به عهد و پيمان با خدا وفا كنند و عهد و قرار او را نشكنند ؛ زيرا به سبب اين عهد، خدا از آنان خشنود گشت . از اين روست كه در نوشتن ، آيه شرط را بر آيه بيعت رضوان، مقدّم داشته اند ، در صورتى كه اوّل، آيه مربوط به بيعت رضوان نازل شد و سپس آيه شرط وفادارى به آن بيعت براى بيعت كنندگان .

.


1- .مراد، درخت معروف در حديبيّه به نام سَمُره (مجمع البيان: ج 9 ص 194) يا اُمّ غيلان (تفسير السمرقندى : ج 3 ص 301) است. اين درخت به دليل نگرانى از تقديس و عبادت ، به دستور عمر، بريده و نابود شد (معجم البلدان : ج 2 ص 325). حديبيّه ، قريه اى است به نام چاهى در آن جا در كنار مسجد شجره ، در يك فرسنگى مكّه. خطابى در الأمالى خود گفته است: حديبيّه را به خاطر درخت حدباء كه در آن جا بوده ، حديبيّه ناميده اند (معجم البلدان : ج 2 ص 229).

ص: 416

المناقب للكوفي :عَنِ ابنِ عَبّاسٍ في قَولِ اللّهِ : «لَّقَدْ رَضِىَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِى قُلُوبِهِمْ فَأَنزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ» قالَ : عَلى مَن عَلِمَ مِنهُ الوَفاءَ . (1)

المصنّف لابن أبي شيبة عن إياس بن سلمة عن أبيه :بَعَثَت قُرَيشٌ خارِجَةَ بنَ كُرزٍ يَطَّلِعُ عَلَيهِم طَليعَةً ، فَرَجَعَ حامِدا يُحسِنُ الثَّناءَ ، فَقالوا لَهُ : إنَّكَ أعرابِيٌّ قَعقَعوا لَكَ السِّلاحَ فَطارَ فُؤادُكَ ، فَما دَرَيتَ ما قيلَ لَكَ وما قُلتَ ! ثُمَّ أرسَلوا عُروَةَ بنَ مَسعودٍ ، فَجاءَهُ فَقالَ : يا مُحَمَّدُ ، ما هذَا الحَديثُ تَدعو إلى ذاتِ اللّهِ ، ثُمَّ جِئتَ قَومَكَ بِأَوباشِ النّاسِ مَن تَعرِفُ ومَن لا تَعرِفُ ، لِتَقطَعَ أرحامَهُم وتَستَحِلَّ حُرمَتَهُم ودِماءَهُم وأَموالَهُم ؟ ! فَقالَ : إنّي لَم آتِ قَومي إلّا لِأَصِلَ أرحامَهُم ، يُبَدِّلُهُمُ اللّهُ بِدينٍ خَيرٍ مِن دينِهِم ، ومَعائِشَ خَيرٍ مِن مَعائِشِهِم . فَرَجَعَ حامِدا يُحسِنُ الثَّناءَ . فَاشتَدَّ البَلاءُ عَلى مَن كانَ في يَدِ المُشرِكينَ مِنَ المُسلِمينَ . فَدَعا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عُمَرَ ، فَقالَ : يا عُمَرُ ، هَل أنتَ مُبَلِّغٌ عَنّي إخوانَكَ مِن اُسارَى المُسلِمينَ ؟ قالَ : بَلى يا نَبِيَّ اللّهِ ، وَاللّهِ ما لي بِمَكَّةَ مِن عَشيرَةٍ ، غَيري أكثَرُ عَشيرَةً مِنّي ! فَدَعا عُثمانَ فَأَرسَلَهُ إلَيهِم . فَخَرَجَ عُثمانُ عَلى راحِلَتِهِ حَتّى جاءَ عَسكَرَ المُشرِكينَ ، فَعَتَبوا بِهِ وأَساؤوا لَهُ القَولَ ، ثُمَّ أجارَهُ أبانُ بنُ سَعيدِ بنِ العاصِ ابنُ عَمِّهِ ، وحَمَلَهُ عَلَى السَّرجِ ورَدِفَهُ (2) ، فَلَمّا قَدِمَ قالَ : يَابنَ عَمِّ ، ما لي أراكَ مُتَخَشِّعاً أسبَلَ ؟ وكانَ إزارُهُ إلى نِصفِ ساقَيهِ ، فَقالَ لَهُ عُثمانُ : هكَذا إزرَةُ صاحِبِنا . فَلَم يَدَع أحَدا بِمَكَّةَ مِن اُسارَى المُسلِمينَ إلّا أبلَغَهُم ما قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله . قالَ : فَبَينَما نَحنُ قائِلونَ (3) نادى مُنادي رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أيُّهَا النّاسُ ! البَيعَةَ البَيعَةَ ، نَزَلَ رُوحُ القُدُسِ ، فَثِرنا إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وهُوَ تَحتَ شَجَرَةِ سَمُرَةٍ (4) فَبايَعناهُ ، وذلِكَ قَولُ اللّهِ : «لَّقَدْ رَضِىَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ» . فَبايَعَ [النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله ]لِعُثمانَ إحدى يَدَيهِ عَلَى الاُخرى ، فَقالَ النّاسُ : هَنيئا لِأَبي عَبدِ اللّهِ ، يَطوفُ بِالبَيتِ ونَحنُ هاهُنا . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : لَو مَكَثَ كَذا وكَذا سَنَةً ما طافَ حَتّى أطوفَ . (5)

.


1- .المناقب للكوفي : ج 1 ص 379 ح 298 ؛ الدرّ المنثور : ج 7 ص 523 نقلاً عن ابن أبي حاتم .
2- .المُرتدف : هو الذي يركب خلف الراكب (الصحاح : ج 4 ص 1363 «ردف») .
3- .قائِلون : أي نائمون نصف النهار (مجمع البحرين : ج 3 ص 1536 «قيل») .
4- .السَّمُرُ : ضربٌ من شجر الطلح ، وهي الشجرة التي كانت عندها بيعة الرضوان عام الحُديبية (النهاية: ج 2 ص 399 «سمر») .
5- .المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 511 ح 15 ، تفسير الطبري : ج 13 الجزء 26 ص 86 ، تفسير ابن كثير : ج 7 ص 315 ، تاريخ الطبري : ج 2 ص 632 ، دلائل النبّوة للبيهقي : ج 4 ص 134 ، تاريخ دمشق : ج 39 ص 77 كلّها نحوه ، كنزالعمّال : ج 1 ص 331 ح 1532 .

ص: 417

المناقب ، كوفى:از ابن عبّاس در باره آيه شريف: «هر آينه خدا از مؤمنان خشنود شد، آن گاه كه در زير درخت با تو بيعت مى كردند ، و آنچه را در دل هايشان بود، باز شناخت و بر آنان آرامش فرو فرستاد» ، روايت شده است كه گفت : بر كسانى [آرامش فرو فرستاد ]كه مى دانست [به بيعتشان] وفا مى كنند .

المصنّف ، ابن ابى شيبه_ به نقل از اياس بن سلمه، از پدرش _ :قريش، خارجة بن كُرز را فرستادند تا از لشكر اسلام براى آنها خبر بياورد . او رفت و چون باز گشت، شروع به تعريف و تمجيد كرد . قريش به او گفتند : تو باديه نشينى و برايت سلاح جنبانده اند و از چكاچك شمشيرهايشان ترسيده اى و نفهميده اى كه چه به تو گفته شده و تو چه گفته اى ! سپس عروة بن مسعود را فرستادند . او آمد و گفت : اى محمّد ! قصّه چيست ؟ تو به خدا فرا مى خوانى و سپس با مشتى آدم فرومايه آشنا و ناشناس، به سوى قومت مى آيى تا پيوندهاى خويشاوندى را ببُرى و آبرو و خون و مالشان را روا شمارى ؟ ! پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «من نزد قومم جز براى صله ارحامشان نيامده ام . خداوند، دينى بهتر از دينشان ، و زندگى اى بهتر از اين زندگى كه دارند، به آنان داده است» . عروه نيز باز گشت و شروع به تعريف و تمجيد كرد . پس بر رنج و گرفتارى مسلمانانى كه در دست مشركان بودند ، افزوده گشت . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله عمر را فرا خواند و فرمود : «اى عمر ! آيا حاضرى پيغام مرا به برادران مسلمان اسيرت برسانى ؟ ». عمر گفت : اى پيامبر خدا ! به خدا سوگند، من در مكّه عشيره اى ندارم ! ديگران عشيره بيشترى از من دارند ! پس پيامبر صلى الله عليه و آله ، عثمان را فرا خواند و او را نزد قريش فرستاد . عثمان، سوار بر اُشترش روانه شد و به اردوگاه مشركان رفت . مشركان، او را سرزنش كردند و به وى ناسزا گفتند . ابان بن سعيد بن عاص ، پسرعموى عثمان ، او را پناه داد و سوار بر مركب خويش كرد و خود در ترك او نشست . چون وارد مكّه شد ، به او گفت : پسرعمو ! چه شده است كه تو را شكسته و با ازار كوتاه مى بينم ؟ (اِزار عثمان تا وسط ساق پايش بود) . عثمان گفت : اِزار رهبر ما، اين گونه است . عثمان، پيغام پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را به تمام اسيران مسلمان در مكّه رسانيد . نيم روز بود و ما خفته بوديم كه ناگاه جارچى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله جار زد : اى مردم ! بيعت ، بيعت ! روح القدس نازل شده است . ما به طرف پيامبر خدا كه زير درخت طلحى بود، دويديم و با او بيعت كرديم . اين است معناى سخن خداوند كه : «هر آينه خدا از مؤمنان، خشنود شد، آن گاه كه در زير آن درخت با تو بيعت مى كردند» . پيامبر صلى الله عليه و آله از جانب عثمان، يك دست خود را با دست ديگرش بيعت داد . مردم گفتند: خوشا به حال ابو عبد اللّه ! او در حال طواف است و ما اين جا هستيم . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «او اگر چندين و چند سال هم [در مكّه] بماند، طواف نمى كند، تا اين كه من طواف كنم» .

.

ص: 418

المستدرك على الصحيحين عن عبادة بن الصامت عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن يُبايِعُني عَلى هؤُلاءِ الآياتِ _ ثُمَّ قَرَأَ : «قُلْ تَعَالَوْاْ أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ» (1) ، حَتّى خَتَمَ الآياتِ الثَّلاثَ _ : فَمَن وَفى فَأَجرُهُ عَلَى اللّهِ ، ومَنِ انتَقَصَ شَيئا أدرَكَهُ اللّهُ بِها فِي الدُّنيا كانَت عُقوبَتُهُ ، ومَن اُخِّرَ إلَى الآخِرَةِ كانَ أمرُهُ إلَى اللّهِ إن شاءَ عَذَّبَهُ وإن شاءَ غَفَرَ لَهُ . (2)

.


1- .الأنعام : 151 .
2- .المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 348 ح 3240 ، كنز العمّال : ج 1 ص 104 ح 467 .

ص: 419

المستدرك على الصحيحين_ به نقل از عبادة بن صامت _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «كيست كه بر اين آيات با من بيعت كند؟» و سپس خواند : «بگو : بياييد تا آنچه را كه پروردگارم بر شما حرام كرده است، برايتان تلاوت كنم» و تا سه آيه خواند . [آن گاه فرمود:] «پس هر كه [به اين احكام ]وفا كند، مزدش با خداست و هر كس چيزى از آنها را فروگذار نمايد، كيفرى را كه خداوند برايش در دنيا تعيين كرده است، [چنانچه آن را بچشد]، همان كيفر او خواهد بود ، و هر كس [مجازاتش] تا آخرت به تأخير افتاد ، سر و كارش با خداست . اگر خواست، او را عذاب مى كند و اگر خواست، او را مى بخشد» .

.

ص: 420

4 / 2أوَّلُ مَن بايَعَ رَسولَ اللّهِ تَحتَ الشَّجَرَةِالإمام عليّ عليه السلام_ فيما كَتَبَهُ إلى مُعاوِيَةَ _ :أنَا أوَّلُ مَن بايَعَ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله تَحتَ الشّجَرَةِ في قَولِهِ : «لَّقَدْ رَضِىَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ» . (1)

المناقب لابن شهر آشوب :كانَ لِلنَّبِيِّ صلى الله عليه و آله بَيعَةٌ عامَّةٌ وبَيعَةٌ خاصَّةٌ ؛ فَالخاصَّةُ بَيعَةُ الجِنِّ ولَم يَكُن لِلإِنسِ فيها نَصيبٌ ، وبَيعَةُ الأَنصارِ ولَم يَكُن لِلمُهاجِرينَ فيها نَصيبٌ ، وبَيعَةُ العَشيرَةِ ابتِداءً وبَيعَةُ الغَديرِ انتِهاءً ، وقَد تَفَرَّدَ عَلِيٌ عليه السلام بِهِما وأَخَذَ بِطَرَفَيهِما . وأَمَّا البَيعَةُ العامَّةُ فَهِيَ بَيعَةُ الشَّجَرَةِ ؛ وهِيَ سَمُرَةٌ أو أراكٌ عِندَ بِئرِ الحُدَيبِيَّةِ ، ويُقالُ لَها بَيعَةُ الرِّضوانِ ؛ لِقَولِهِ : «لَّقَدْ رَضِىَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ» ، وَالمَوضِعُ مَجهولٌ وَالشَّجَرَةُ مَفقودَةٌ ، فَيُقالُ : إنَّها بِرَوحاءَ ، فَلا يُدرى أرَوحاءُ مَكَّةَ عِندَ الحَمّامِ أو رَوحاءُ في طَريقِها ؟ وقالوا : الشَّجَرَةُ ذَهَبَتِ السُّيولُ بِها . وقَد سَبَقَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام الصَّحابَةَ كُلَّهُم في هذِهِ البَيعَةِ أيضا بِأَشياءَ : مِنها أنَّهُ كانَ مِنَ السّابِقينَ فيها ، ذَكَرَ أبو بَكرٍ الشِّيرازِيُّ في كِتابِهِ عَن جابِرٍ الأَنصارِيِّ : إنَّ أوَّلَ مَن قامَ لِلبَيعَةِ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام ، ثُمَّ أبو سِنانٍ عَبدُ اللّهِ بنُ وَهبٍ الأَسَدِيُّ ، ثُمَّ سَلمانُ الفارِسِيُّ . وفي أخبارِ اللَّيثِ : إنَّ أوَّلَ مَن بايَعَ عَمّارٌ ؛ يَعني بَعدَ عَلِيٍّ . ثُمَّ إنَّهُ أولَى النّاسِ بِهذِهِ الآيَةِ ؛ لِأَنَّ حُكمَ البَيعَةِ ما ذَكَرَهُ اللّهُ تَعالى : «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِى التَّوْرَاةِ وَ الْاءِنجِيلِ وَ الْقُرْءَانِ» (2) الآيَةَ . ورَوَوا جَميعا عَن جابِرٍ الأَنصارِيِّ أنَّهُ قالَ : بايَعَنا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلَى المَوتِ . (3)

.


1- .تفسير القمّي : ج 2 ص 268 عن عبد الملك بن هارون عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 33 ص 233 ح 517 .
2- .التوبة : 111 .
3- .. المناقب لابن شهر آشوب : ج 2 ص 21 ، بحار الأنوار : ج 38 ص 217 ح 23 .

ص: 421

4 / 2 نخستين كسى كه در زير درخت با پيامبر خداصلى الله عليه وآله بيعت كرد

4 / 2نخستين كسى كه در زير درخت با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بيعت كردامام على عليه السلام_ در نامه اش به معاويه _ :من نخستين كسى بودم كه در زير درخت با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بيعت كرد و خدا فرموده است : «هر آينه خدا از مؤمنان، خشنود شد، آن گاه كه در زير درخت با تو بيعت مى كردند» .

المناقب ، ابن شهرآشوب :پيامبر صلى الله عليه و آله يك بيعت عام داشت و يك بيعت خاص . بيعت هاى خاص، عبارت اند از : بيعت جنّيان [با ايشان] كه انسان ها در آن شركت نداشتند ، بيعت انصار كه مهاجران در آن شركت نداشتند ، بيعت عشيره در آغاز دعوت ، و بيعت غدير در پايان كار . و على عليه السلام ، تنها كسى است كه در هر دو بيعت اخير بود و دو سوى امر را در دست داشت . بيعت عام، همان بيعت شجره است و آن، يك درخت طلح يا درخت مسواكى بود در كنار چاه حديبيّه . اين بيعت را به سبب آيه شريف: «هر آينه خدا از مؤمنان، خشنود شد» ، بيعت رضوان مى گويند . محلّ آن، ناشناخته است و درخت هم از بين رفته است . گفته مى شود اين بيعت در روحاء بوده است؛ امّا معلوم نيست كه آيا مراد، روحاء مكّه ، واقع در نزديك حمّام است يا روحاء واقع در راه مكّه . همچنين گفته اند كه درخت را سيل برده است . امير مؤمنان عليه السلام در اين بيعت نيز در چند چيز، گوى سبقت را از ساير صحابه ربود ، از جمله اين كه در آن، پيش گام شد . ابو بكر شيرازى در كتابش از قول جابر انصارى مى گويد : نخستين كسى كه براى بيعت بر خاست، امير مؤمنان عليه السلام بود، سپس ابو سنان عبد اللّه بن وهب اسدى ، سپس سلمان فارسى . و در اخبار ليث آمده است : نخستين كسى كه بيعت كرد، عمّار بود ، يعنى نخستين كس پس از على عليه السلام . ديگر، اين كه او سزاوارترينِ مردم به اين آيه است؛ چون حكم بيعت، آن است كه خداوند متعال فرموده است : «در حقيقت ، خدا از مؤمنان ، جان و مالشان را به بهاى اين كه بهشت براى آنان باشد، خريده است ؛ همان كسانى كه در راه خدا مى جنگند و مى كشند و كشته مى شوند . اين، وعده حقّى در تورات و انجيل و قرآن، بر عهده اوست» تا آخر آيه . همگان از جابر انصارى روايت كرده اند كه گفت : ما با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بر سر جان، بيعت كرديم .

.

ص: 422

المناقب للخوارزمي :قَولُهُ تَعالى : «لَّقَدْ رَضِىَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ» نَزَلَت في أهلِ الحُدَيبِيَّةِ ، قالَ جابِرٌ : كُنّا يَومَ الحُدَيبِيَّةِ ألفا وأربَعَمِئَةٍ ، فَقالَ لَنَا النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : أنتُمُ اليَومَ خِيارُ أهلِ الأَرضِ ، فَبايَعَنا تَحتَ الشَّجَرَةِ عَلَى المَوتِ ، فَما نَكَثَ إلّا جَدُّ بنُ قَيسٍ وكانَ مُنافِقا . وأَولَى النّاسِ بِهذِهِ الآيَةِ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام ؛ لِأَنَّهُ قالَ تَعالى : «وَ أَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا» ؛ يَعني فَتحَ خَيبَرَ ، وكانَ ذلِكَ عَلى يَدِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ عليه السلام . (1)

4 / 3شُروطُ بَيعَةِ الرِّضوانِالسيرة النبويّة لابن هشام عن عبد اللّه بن أبي بكر :دَعا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله النّاسَ إلَى البَيعَةِ ، فَكانَت بَيعَةُ الرِّضوانِ تَحتَ الشَّجَرَةِ ، فَكانَ النّاسُ يَقولونَ : بايَعَهُم رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلَى المَوتِ . وكانَ جابِرُ بنُ عَبدِ اللّهِ يَقولُ : إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَم يُبايِعنا عَلَى المَوتِ ، ولكِن بايَعَنا عَلى أن لا نَفِرَّ . (2)

.


1- .المناقب للخوارزمي : ص 276 ح 258 ، كفاية الطالب : ص 247 وزاد في ذيله «بإجماع منهم» ؛ كشف الغمّة : ج 1 ص 305 وفيه «جزء بن قيس» بدل «جدّ بن قيس» ، بحار الأنوار : ج 36 ص 121 ح 65 .
2- .السيرة النبويّة لابن هشام : ج 3 ص 330 ، تفسير الطبري : ج 13 الجزء 26 ص 86 ، تفسير القرطبي : ج 16 ص 276 نحوه .

ص: 423

4 / 3 شرطهاى بيعت رضوان

المناقب ، خوارزمى :آيه شريف: «هر آينه خدا از مؤمنان، خشنود شد، آن گاه كه در زير درخت با تو بيعت مى كردند» ، در باره اهل حديبيّه نازل شده است. جابر گفته است : در روز حديبيّه، ما هزار و چهارصد نفر بوديم . پيامبر صلى الله عليه و آله به ما فرمود : «شما امروز، بهترين مردمان روى زمين هستيد» . ما در زير درخت بر سر جان، بيعت كرديم و تنها جدّ بن قيس، بيعت شكنى كرد ، كه منافق بود . سزاوارترينِ مردم به اين آيه، على بن ابى طالب عليه السلام است؛ چرا كه خداوند متعال فرموده است : «و ايشان را فتحى نزديك، پاداش داد» و مقصود، فتح خيبر است كه به دست على بن ابى طالب عليه السلام انجام گرفت .

4 / 3شرط هاى بيعت رضوانالسيرة النبويّة، ابن هشام_ به نقل از عبد اللّه بن ابى بكر _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مردم را به بيعت فرا خواند ، و بيعت رضوان، در زير درخت انجام شد . مردم مى گفتند كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از آنان بيعت تا پاى جان گرفت . البتّه جابر بن عبد اللّه مى گفت : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از ما بيعت تا پاى جان نگرفت ؛ بلكه از ما بيعت گرفت كه فرار نكنيم .

.

ص: 424

المعجم الكبير عن معقل بن يسار :كُنتُ يَومَ بَيعَةِ الرِّضوانِ رافِعا غُصنا مِن أغصانِ الشَّجَرَةِ عَن رَأسِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله وهُوَ يُبايِعُ النّاسَ ، لَم يُبايِعهُم عَلَى المَوتِ ، بايَعَهُم عَلى ألّا يَفِرّوا ، وكانَ يُصافِحُ النِّساءَ مِن تَحتِ الثَّوبِ . (1)

سنن الترمذي عن جابر بن عبد اللّه_ في قَولِهِ تَعالى : «لَّقَدْ رَضِىَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ» _ :بايَعنا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلى ألّا نَفِرَّ ، ولَم نُبايِعهُ عَلَى المَوتِ . (2)

صحيح البخاري عن يزيد بن أبي عبيد :قُلتُ لِسَلَمَةَ بنِ الأَكوَعِ : عَلى أيِّ شَيءٍ بايَعتُم رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَومَ الحُدَيبِيَّةِ ؟ قالَ : عَلَى المَوتِ . (3)

صحيح البخاري عن يزيد بن أبي عبيد عن سلمة :بايَعتُ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله ثُمَّ عَدَلتُ إلى ظِلِّ الشَّجَرَةِ ، فَلَمّا خَفَّ النّاسُ قالَ : يَابنَ الأَكوَعِ ألا تُبايِعُ ؟ قالَ : قُلتُ : قَد بايَعتُ يا رَسولَ اللّهِ ! قالَ : وأَيضا . فَبايَعتُهُ الثّانِيَةَ . فَقُلتُ لَهُ : يا أبا مُسلِمٍ ، عَلى أيِّ شَيءٍ كُنتُم تُبايِعونَ يَومَئِذٍ ؟ قالَ : عَلَى المَوتِ . (4)

.


1- .المعجم الكبير : ج 20 ص 201 ح 454 ، المعجم الأوسط : ج 7 ص 357 ح .
2- .سنن الترمذي : ج 4 ص 149 ح 1591 ، المعجم الأوسط : ج 6 ص 306 ح 6482 ، تاريخ دمشق : ج 56 ص 292 .
3- .صحيح البخاري : ج 4ص 1529 ح 3936 ، صحيح مسلم : ج 3 ص 1486 ح 80 ، سنن الترمذي : ج 4 ص 150 ح 1592 .
4- .صحيح البخاري : ج 3 ص 1081 ح 2800 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 548 ح 16509 ، السنن الكبرى : ج 8 ص 252 ح 16559 كلاهما نحوه .

ص: 425

المعجم الكبير_ به نقل از معقل بن يسار _ :من در روز بيعت رضوان كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از مردم بيعت مى گرفت ، شاخه اى از شاخه هاى درخت را از روى سر ايشان بالا گرفته بودم . ايشان از آنان بيعت تا پاى جان نگرفت ؛ بلكه از آنان بيعت گرفت بر اين كه فرار نكنند . با زنان نيز از پشت جامه دست مى داد .

سنن الترمذى_ به نقل از جابر بن عبد اللّه _ :در باره آيه شريف «هر آينه خدا از مؤمنان، خشنود شد، آن گاه كه در زير درخت با تو بيعت مى كردند» _ : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از ما بيعت گرفت كه فرار نكنيم و بيعتمان با او بر سر جان نبود .

صحيح البخارى_ به نقل از يزيد بن ابى عبيد _ :از سلمة بن اكوع پرسيدم : در روز حديبيّه با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بر سر چه چيز، بيعت كرديد ؟ گفت : بر سر جان .

صحيح البخارى_ به نقل از يزيد بن ابى عبيد _ :سلمه گفت : من با پيامبر صلى الله عليه و آله بيعت كردم و سپس به سايه درخت رفتم . چون مردم از پيرامون ايشان پراكنده شدند ، فرمود : «اى پسر اكوع ! بيعت نمى كنى ؟». گفتم : من بيعت كردم، اى پيامبر خدا ! فرمود : «باز هم» و من دوباره با او بيعت كردم . من (يزيد بن ابى عبيد) به او (سلمه) گفتم : در آن روز، بر چه بيعت مى كرديد ؟ گفت : بر سر جان .

.

ص: 426

4 / 4عَدَدُ المُسلِمينَ في بَيعَةِ الرِّضوانِتأويل الآيات الظاهرة عن جابر عن الإمام الباقر عليه السلام ، قال :قُلتُ لَهُ : قَولُ اللّهِ عز و جل : «لَّقَدْ رَضِىَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ» كَم كانوا ؟ قالَ : ألفا ومِئَتَينِ ، قُلتُ : هَل كانَ فيهِم عَلِيٌّ عليه السلام ؟ قالَ : نَعَم ، عَلِيٌّ سَيِّدُهُم وشَريفُهُم . (1)

صحيح البخاري عن عبد اللّه بن أبي أوفى :كانَ أصحابُ الشَّجَرَةِ ألفا وثَلاثَمِئَةٍ ، وكانَت أسلَمُ ثُمنَ المُهاجِرينَ . (2)

صحيح مسلم عن جابر :كُنّا يَومَ الحُدَيبِيَّةِ ألفا وأَربَعَمِئَةٍ ، فَقالَ لَنَا النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : أنتُمُ اليَومَ خَيرُ أهلِ الأَرضِ . (3)

الطبقات الكبرى عن سالم بن أبي الجعد :سَأَلتُ جابِرَ بنَ عَبدِ اللّهِ : كَم كُنتُم يَومَ الشَّجَرَةِ ؟ قالَ : كُنّا ألفا وخَمسَمِئَةٍ . وذَكَرَ عَطَشا أصابَهُم ، قالَ : فَاُتِيَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، بِماءٍ في تَورٍ (4) ، فَوَضَعَ يَدَهُ فيهِ فَجَعَلَ الماءُ يَخرُجُ مِن بَينِ أصابِعِهِ كَأَنَّهَا العُيونُ . قالَ : فَشَرِبنا ووَسِعَنا وكَفانا . قالَ : قُلتُ : كَم كُنتُم ؟ قالَ : لَو كُنّا مِئَةَ ألفٍ لَكَفانا ، كُنّا ألفا وخَمسَمِئَةٍ ! (5)

.


1- .تأويل الآيات الظاهرة : ج 2 ص 595 ح 7 ، بحار الأنوار : ج 24 ص 93 ح 4 .
2- .صحيح البخاري : ج 4 ص 1526 ح 3924 ، صحيح مسلم : ج 3 ص 1485 ح 75 ، صحيح ابن حبّان : ج 11 ص 128 ح 4803 ، السنن الكبرى : ج 5 ص 385 ح 10202 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 10 ص 480 ح 30150 .
3- .صحيح مسلم : ج 3 ص 1484 ح 71 ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 40 ح 14317 ، السنن الكبرى للنسائي : ج 6 ص 464 ح 11507 ، المصنّف لابن أبي شيبة : ج 8 ص 510 ح 12 ، كنز العمّال : ج 10 ص 475 ح 30143 .
4- .التَّورُ : هو إناء من صُفر أو حجارة كالإجّانة (النهاية : ج 1 ص 199 «تور») .
5- .الطبقات الكبرى : ج 2 ص 98 ، مسند الطيالسي : ص 239 ح 1729 ؛ مجمع البيان : ج9 ص167، بحار الأنوار : ج 20 ص 346 .

ص: 427

4 / 4 شمار مسلمانان در بيعت رضوان

4 / 4شمار مسلمانان در بيعت رضوانتأويل الآيات الظاهرة_ به نقل از جابر _ :از امام باقر عليه السلام در باره آيه شريف: «هر آينه خدا از مؤمنان، خشنود شد، آن گاه كه در زير درخت با تو بيعت مى كردند» پرسيدم كه : [بيعت كنندگان] چند نفر بودند ؟ فرمود : «هزار و دويست نفر» . گفتم : آيا على عليه السلام هم در بين آنان بود ؟ فرمود : «آرى ! على، آقا و بزرگ ايشان بود» .

صحيح البخارى_ به نقل از عبد اللّه بن ابى اَوفى _ :شمار بيعت كنندگان در زير درخت، هزار و سيصد تن بود و قبيله اسلم، يك هشتم مهاجران بودند .

صحيح مسلم_ به نقل از جابر _ :ما در روز حُدَيبيّه، هزار و چهار صد نفر بوديم . پيامبر صلى الله عليه و آله به ما فرمود : «شما امروز، بهترين مردمان روى زمين هستيد» .

الطبقات الكبرى_ به نقل از سالم بن ابى جعد _ :از جابر بن عبد اللّه پرسيدم : در روز شجره، چند نفر بوديد ؟ گفت : ما هزار و پانصد نفر بوديم . او از تشنگى اى كه [در آن روز ]به آنان دست داد، ياد كرد و گفت : تاس آبى براى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آوردند و ايشان دستش را در آن گذاشت و آب از ميان انگشتان او چون چشمه بيرون مى زد، به طورى كه همه ما نوشيديم و سيراب شديم . گفتم : چند نفر بوديد ؟ جابر گفت : اگر صد هزار نفر هم بوديم، كفايتمان مى كرد ! ما هزار و پانصد نفر بوديم .

.

ص: 428

تفسير الطبري عن ابن عبّاس_ في قَولِهِ : «لَّقَدْ رَضِىَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ» _ :كانَ أهلُ البَيعَةِ تَحتَ الشَّجَرَةِ ألفا وخَمسَمِئَةٍ وخَمسا وعِشرينَ . (1)

.


1- .تفسير الطبري : ج 13 الجزء 26 ص 87 ، تاريخ الطبري : ج 2 ص 621 .

ص: 429

تفسير الطبرى_ به نقل از ابن عبّاس، در باره آيه شريف: «هر آينه خدا از مؤمنان، خشنود شد، آن گاه كه در زير درخت با تو بيعت مى كردند» _ :بيعت كنندگان در زير درخت، هزار و پانصد و بيست و پنج نفر بودند .

.

ص: 430

الفصل الخامس : بيعة الفتح5 / 1شُروطُ بَيعَةِ الرِّجالِالكامل في التاريخ :لَمّا دَخَلَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مَكَّةَ . . . ثُمَّ جَلَسَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِلبَيعَةِ عَلَى الصَّفا . . . وَاجتَمَعَ النّاسُ لِبَيعَةِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلَى الإِسلامِ ، فَكانَ يُبايِعُهُم عَلَى السَّمعِ وَالطّاعَةِ للّهِِ ولِرَسولِهِ فيمَا استَطاعوا ، فَكانَت هذِهِ بَيعَةَ الرِّجالِ . وأَمّا بَيعَةُ النِّساءِ ، فَإِنَّهُ لَمّا فَرَغَ مِنَ الرِّجالِ بايَعَ النِّساءَ ، فَأَتاهُ مِنهُنَّ نِساءٌ مِن نِساءِ قُرَيشٍ . (1)

صحيح البخاري عن مجاشع [بن مسعود] :أتَيتُ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله بِأَخي بَعدَ الفَتحِ ، قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ جِئتُكَ بِأَخي لِتُبايِعَهُ عَلَى الهِجرَةِ . قالَ : ذَهَبَ أهلُ الهِجرَةِ بِما فيها . فَقُلتُ : عَلى أيِّ شَيءٍ تُبايِعُهُ ؟ قالَ : اُبايِعُهُ عَلَى الإِسلامِ وَالإِيمانِ وَالجِهادِ . (2)

.


1- .الكامل في التاريخ : ج 1 ص 618 ، تاريخ الطبري : ج 3 ص 61 نحوه .
2- .صحيح البخاري : ج 4 ص 1566 ح 4054 وج 3 ص 1082 ح 2802 ، صحيح مسلم : ج 3 ص 1487 ح 84 وزاد في آخره «والخير» ، مسند ابن حنبل : ج 5 ص 374 ح 15848 وح 15851 ، المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 714 ح 6581 كلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 1 ص 103 ح 462 وص 101 ح 452 .

ص: 431

فصل پنجم : بيعت فتح
5 / 1 شرطهاى بيعت مردان

فصل پنجم : بيعت فتح5 / 1شرط هاى بيعت مردانالكامل فى التاريخ :چون پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به مكّه وارد شد... ، براى بيعت، بالاى كوه صفا نشست... و مردم براى بيعت با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بر اسلام جمع شدند . او از آنان بيعت مى گرفت كه در حدّ توان، از خدا و پيامبرش حرف شنوى و اطاعت داشته باشند . اين، بيعت مردان بود . و امّا بيعت با زنان؛ ايشان چون از بيعت با مردان فراغت يافت ، با زنان بيعت كرد؛ زيرا گروهى از زنان قريش براى بيعت با ايشان آمده بودند .

صحيح البخارى_ به نقل از مجاشع [بن مسعود] _ :بعد از فتح [مكّه] ، برادرم را نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آوردم و گفتم : اى پيامبر خدا ! برادرم را نزد شما آورده ام تا بر هجرت با او، بيعت كنيد . فرمود : «اهل هجرت، گوى سبقت را ربودند» . گفتم : بر چه چيز با او بيعت مى كنيد ؟ فرمود : «با او بر اسلام و ايمان و جهاد، بيعت مى كنم» .

.

ص: 432

مسند ابن حنبل عن محمّد بن الأسود :أنَّ أباهُ الأَسوَدَ رَأَى النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله يُبايِعُ النّاسَ يَومَ الفَتحِ ، قالَ : جَلَسَ عِندَ قَرنِ مَسقَلَةَ (1) ، فَبايَعَ النّاسَ عَلَى الإِسلامِ وَالشَّهادَةِ . (2)

المستدرك على الصحيحين عن يعلى بن اُميّة :كَلَّمتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله في أبي اُمَيَّةَ يَومَ الفَتحِ ، فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ بايِع أبي عَلَى الهِجرَةِ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : اُبايِعُهُ عَلَى الجِهادِ ، فَقَدِ انقَطَعَتِ الهِجرَةُ . (3)

5 / 2شُروطُ بَيعَةِ النِّساءِالكتاب«يَاأَيُّهَا النَّبِىُّ إِذَا جَاءَكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ عَلَى أَن لَا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئا وَ لَا يَسْرِقْنَ وَ لَا يَزْنِينَ وَ لَا يَقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ وَ لَا يَأْتِينَ بِبُهْتَانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَلَا يَعْصِينَكَ فِى مَعْرُوفٍ فَبَايِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» . (4)

راجع : الميزان في تفسير القرآن : ج 19 ص 242 و 243 .

الحديثصحيح البخاري عن ابن عبّاس :خَرَجَ النَّبِيُ صلى الله عليه و آله كَأَنّي أنظُرُ إلَيهِ حينَ يُجلِسُ بِيَدِهِ ، ثُمَّ أقبَلَ يَشُقُّهُم حَتّى جاءَ النِّساءَ مَعهُ بِلالٌ ، فَقالَ : «يَاأَيُّهَا النَّبِىُّ إِذَا جَاءَكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ» الآيَةَ . ثُمَّ قالَ حينَ فَرَغَ مِنها : أنتُنَّ عَلى ذلِكِ ؟ قالَتِ امرَأَةٌ واحِدَةٌ مِنهُنَّ لَم يُجِبهُ غَيرُها : نَعَم . . . قالَ : فَتَصَدَّقنَ . فَبَسَطَ بِلالٌ ثَوبَهُ ثُمَّ قالَ : هَلُمَّ لَكُنَّ فِداءٌ أبي واُمّي . فَيُلقينَ الفَتَخَ (5) وَالخَواتيمَ في ثَوبِ بِلالٍ . (6)

.


1- .قَرن مَسقَلَة : هو قرنٌ قد بقيت منه بقيّة بأعلى مكّة في دُبُر دارِ سَمُرة عند موقف الغنم بين شِعب ابن عامر وحرف دار رابغة في أصله . ومَسقَلة : رجل كان يسكنه في الجاهليّة (أخبار مكّة للأزرقي : ج 2 ص 270) .
2- .مسند ابن حنبل : ج 5 ص 259 ح 15431 ، المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 335 ح 5283 ، المصنّف لعبد الرزّاق : ج 6 ص 5 ح 9820 كلاهما نحوه .
3- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 479 ح 5789 ، سنن النسائي : ج 7 ص 141 ، مسند ابن حنبل : ج 6 ص 282 ح 17980 .
4- .الممتحنة : 12 .
5- .الفَتَخ : كلّ خلخال لا يجرس (لسان العرب : ج 3 ص 40 «جرس») .
6- .صحيح البخاري : ج 1 ص 332 ح 936 ، صحيح مسلم : ج 2 ص 602 ح 1 ، مسند ابن حنبل : ج 1 ص 710 ح 3064 كلاهما نحوه .

ص: 433

5 / 2 شرطهاى بيعت زنان

مسند ابن حنبل_ در باره محمّد بن اسود _ :پدرش اسود در روز فتح [مكّه]، پيامبر صلى الله عليه و آله را ديد كه با مردم بيعت مى كند . اسود گفت : پيامبر صلى الله عليه و آله در كنار قرنِ مَسقَله نشست و با مردم بر اسلام و شهادت [دادن به يگانگى خدا و نبوّت خود]، بيعت كرد .

المستدرك على الصحيحين_ به نقل از يعلى بن اميّه _ :در روز فتح [مكّه] در باره پدرم اميّه با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله گفتگو كردم و گفتم : اى پيامبر خدا ! با پدرم بر هجرت، بيعت كنيد . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «با او بر جهاد، بيعت مى كنم . هجرت، پايان يافته است» .

5 / 2شرط هاى بيعت زنانقرآن«اى پيامبر ! چون زنان باايمان نزد تو آيند كه [با اين شرط] با تو بيعت كنند كه چيزى را با خدا شريك نسازند ، و دزدى نكنند ، و زنا نكنند ، و فرزندان خود را نكشند ، و بچّه هاى نامشروعى را كه پس انداخته اند، با بهتان به شوهر نبندند ، و در كار نيك، از تو نافرمانى نكنند ، با آنان بيعت كن و از خدا برايشان آمرزش بخواه، كه خدا آمرزگار و مهربان است» .

ر . ك : الميزان فى تفسير القرآن : ج 19 ص 242 و 243 .

حديثصحيح البخارى_ به نقل از ابن عبّاس _ :پيامبر صلى الله عليه و آله بيرون آمد و گويى هم اينك او را مى بينم كه با [اشاره] دستش [مردم را] مى نشاند. سپس در حالى كه بلال همراهى اش مى كرد ، صفوف آنان را شكافت، تا اين كه به نزد زنان آمد و اين آيه : «اى پيامبر ! آن گاه كه زنان مؤمن نزدت آمدند تا با تو بيعت كنند» را تا آخر آن خواند ، و چون آن را تمام كرد، فرمود : «آيا شما هنوز هم بر اين بيعت، پايدار هستيد ؟». يك زن از ميان آنان جواب داد : آرى... . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «پس صدقه بدهيد» . بلال، جامه اش را پهن كرد و آن گاه گفت : بياييد ، پدر و مادرم به فدايتان ! و زنان شروع به ريختن خلخال ها و انگشترهاى خود در جامه بلال كردند .

.

ص: 434

صحيح البخاري عن عروة بن الزبير :إنَّ عائِشَةَ زَوجَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله أخبَرَتهُ : أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله كانَ يَمتَحِنُ مَن هاجَرَ إلَيهِ مِنَ المُؤمِناتِ بِهذِهِ الآيَةِ ؛ بِقَولِ اللّهِ : «يَاأَيُّهَا النَّبِىُّ إِذَا جَاءَكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ» إلى قَولِهِ : «غَفُورٌ رَّحِيمٌ» . قالَ عُروَةُ : قالَت عائِشَةُ : فَمَن أقَرَّ بِهذَا الشَّرطِ مِنَ المُؤمِناتِ قالَ لَها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : قَد بايَعتُكِ كَلاما . ولا وَاللّهِ ما مَسَّت يَدُهُ يَدَ امرَأَةٍ قَطُّ فِي المُبايَعَةِ ، ما يُبايِعُهُنَّ إلّا بِقَولِهِ : قَد بايَعتُكِ عَلى ذلِكَ . (1)

مجمع البيان :رُوِيَ أنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله بايَعَهُنَّ وكانَ عَلَى الصَّفا وكانَ عُمَرُ أسفَلَ مِنهُ ، وهِندٌ بِنتُ عُتبَةَ مُتَنَقِّبَةٌ مُتَنَكِّرَةٌ مَعَ النِّساءِ خَوفا أن يَعرِفَها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله . فَقالَ : اُبايِعُكُنَّ عَلى ألّا تُشرِكُنَّ بِاللّهِ شَيئا . فَقالَت هِندٌ : إنَّكَ لَتَأخُذُ عَلَينا أمرا ما رَأَيناكَ أخَذتَهُ عَلَى الرِّجالِ ؛ وذلِكَ أنَّهُ بايَعَ الرِّجالَ يَومَئِذٍ عَلَى الإِسلامِ وَالجِهادِ فَقَط . فَقالَ صلى الله عليه و آله : ولا تَسرِقنَ . فَقالَت هِندٌ : إنَّ أبا سُفيانَ رَجُلٌ مُمسِكٌ وإنّي أصَبتُ مِن مالِهِ هَناتٍ ، فَلا أدري أيَحِلُّ لي أم لا ؟ فَقالَ أبو سُفيانَ : ما أصَبتِ مِن مالي فيما مَضى وفيما غَبَرَ فَهُوَ لَكِ حَلالٌ . فَضَحِكَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وعَرَفَها ، فَقالَ لَها : وإنَّكِ لَهِندٌ بِنتُ عُتبَةَ ؟ قالَت : نَعَم ، فَاعفُ عَمّا سَلَفَ يا نَبِيَّ اللّهِ ، عَفَا اللّهُ عَنكَ . فَقالَ صلى الله عليه و آله : ولا تَزنينَ . فَقالَت هِندٌ : أوَ تَزنِي الحُرَّةُ ؟ ... . فَقالَ صلى الله عليه و آله : ولا تَقتُلنَ أولادَكُنَّ . فَقالَت هِندٌ : رَبَّيناهُم صِغارا وقَتَلتُموهُم كِبارا ، وأَنتُم وهُم أعلَمُ ! وكانَ ابنُها حَنظَلَةُ بنُ أبي سُفيانَ قَتَلَهُ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ عليه السلام يَومَ بَدرٍ ، فَضَحِكَ عُمَرُ حَتَّى استَلقى ، وتَبَسَّمَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله . ولَمّا قالَ : ولا تَأتينَ بِبُهتانٍ ، فَقالَت هِندٌ : وَاللّهِ إنَّ البُهتانَ قَبيحٌ وما تَأمُرُنا إلّا بِالرُّشدِ ومَكارِمِ الأَخلاقِ . ولَمّا قالَ : «وَلَا يَعْصِينَكَ فِى مَعْرُوفٍ» ، فَقالَت هِندٌ : ما جَلَسنا مَجلِسَنا هذا وفي أنفُسِنا أن نَعصِيَكَ في شَيءٍ . (2)

.


1- .صحيح البخاري : ج 4 ص 1856 ح 4609 و ج 2 ص 967 ح 2564 نحوه ، مسند ابن حنبل : ج 10 ص 137 ح 26386 .
2- .مجمع البيان : ج 9 ص 414 ، بحار الأنوار : ج 21 ص 98 ؛ تفسير القرطبي : ج 18 ص 71 ، تفسير ابن كثير : ج 8 ص 124 عن ابن عبّاس ، تاريخ الطبري : ج 3 ص 61 عن قتادة السدوسي ، تاريخ دمشق : ج 70 ص 181 عن مقاتل بن سليمان و كلّها نحوه .

ص: 435

صحيح البخارى_ به نقل از عروة بن زبير _ :عايشه همسر پيامبر صلى الله عليه و آله ، به من خبر داد كه : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله زنان مؤمنى را كه به سوى او مهاجرت كرده بودند، با اين آيه مى آزمود : «اى پيامبر ! هر گاه زنان مؤمن نزدت آمدند تا با تو بيعت كنند» تا «آمرزگار و مهربان است» . عايشه گفت : پس هر يك از زنان مؤمن كه به اين شرط ها اقرار مى كرد ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به او مى فرمود : «با تو به گفتار، بيعت كردم» . به خدا سوگند كه هرگز دست ايشان در بيعت، دست زنى را لمس نكرد ؛ بلكه با اين جمله با ايشان بيعت مى كرد : «بر اين شرط ها با تو بيعت كردم» .

مجمع البيان :روايت شده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله در حالى با زنان بيعت كرد كه بالاى كوه صفا بود و عمر، پايين تر از ايشان نشسته بود . هند دختر عتبه نيز در ميان زنان بود و از ترس آن كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله او را بشناسد، نقاب زده و ناشناس آمده بود . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «با شما بر اين امر، بيعت مى كنم كه چيزى را شريك خدا قرار ندهيد» . هند گفت : تو از ما پيمانى مى گيرى كه نديديم آن پيمان را از مردها بگيرى . در آن روز، پيامبر صلى الله عليه و آله با مردها فقط بر اسلام و جهاد، بيعت كرد . پيامبر صلى الله عليه و آله ادامه داد : «و دزدى نكنيد» . هند گفت : ابو سفيان، مرد خسيسى است و من از اموال او، مقدارى اندك برداشته ام و نمى دانم بر من حلال است يا نه ؟ ابو سفيان گفت : آنچه در گذشته از اموال من برداشته اى، بر تو حلال باد ! پيامبر خدا صلى الله عليه و آله خنديد و هند را شناخت و فرمود : «تو، هند دختر عُتبه اى ؟» گفت : بله . اى پيامبر خدا ! از گذشته ها در گذر. خدا از تو در گذرد ! پيامبر صلى الله عليه و آله ادامه داد : «و زنا نكنيد» . هند گفت : مگر زن آزاده، زنا مى كند ؟ ... پيامبر صلى الله عليه و آله ادامه داد : «و فرزندان خود را نكشيد» . هند گفت : ما به كودكى، آنان را پرورديم و شما آنها را در بزرگى كشتيد . و شما و آنان بهتر دانيد . پسر او ، حنظلة بن ابى سفيان ، در روز بدر ، به دست على بن ابى طالب عليه السلام كشته شد . عمَر، خنديد، چندان كه از شدّت خنده به پشت افتاد ، و پيامبر صلى الله عليه و آله هم تبسّم كرد . و چون فرمود : «و بهتان نزنيد» ، هند گفت : به خدا سوگند كه بهتان، كار زشتى است ، و تو ما را جز به درستى و اخلاق والا، فرمان نمى دهى . و چون فرمود : «و در كار نيك، از تو نافرمانى نكنند» ، هند گفت : اگر قصد داشتيم در كارى از تو نافرمانى كنيم، اين جا ننشسته بوديم .

.

ص: 436

الإمام الصادق عليه السلام :لَمّا فَتَحَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مَكَّةَ بايَعَ الرِّجالَ ، ثُمَّ جاءَ النِّساءُ يُبايِعنَهُ ، فَأَنزَلَ اللّهُ عز و جل : «يَاأَيُّهَا النَّبِىُّ إِذَا جَاءَكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ عَلَى أَن لَا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئا وَ لَا يَسْرِقْنَ وَ لَا يَزْنِينَ وَ لَا يَقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ وَ لَا يَأْتِينَ بِبُهْتَانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَلَا يَعْصِينَكَ فِى مَعْرُوفٍ فَبَايِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» ، فَقالَت هِندٌ : أمَّا الوَلَدُ فَقَد رَبَّينا صِغارا وقَتَلتَهُم كِبارا . وقالَت اُمُّ حَكيمٍ بِنتُ الحارِثِ بنِ هِشامٍ _ وكانَت عِندَ عِكرِمَةَ بنِ أبي جَهلٍ _ : يا رَسولَ اللّهِ ، ما ذلِكَ المَعروفُ الَّذي أمَرَنَا اللّهُ أن لا نَعصِيَنَّكَ فيهِ ؟ قالَ : لا تَلطِمنَ خَدّا ، ولا تَخمِشنَ وَجها ، ولا تَنتِفنَ شَعرا ، ولا تَشقُقنَ جَيبا ، ولا تُسَوِّدنَ ثَوبا ، ولا تَدعِينَ بِوَيلٍ . فَبايَعَهُنَّ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلى هذا . فَقالَت : يا رَسولَ اللّهِ كَيفَ نُبايِعُكَ ؟ قالَ : إنَّني لا اُصافِحُ النِّساءَ . فَدَعا بِقَدَحٍ مِن ماءٍ فَأَدخَلَ يَدَهُ ثُمَّ أخرَجَها ، فَقالَ : أدخِلنَ أيدِيَكُنَّ فِي هذَا الماءِ فَهِيَ البَيعَةُ . (1)

.


1- .الكافي : ج 5 ص 527 ح 5 عن أبان ، بحار الأنوار : ج 21 ص 134 ح 23 .

ص: 437

امام صادق عليه السلام :چون پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مكّه را فتح كرد، با مردان، بيعت نمود و سپس زنان براى بيعت كردن با ايشان آمدند . پس ، خداوند عز و جل اين آيه را نازل فرمود : «اى پيامبر ! چون زنان باايمان نزدت آيند تا با تو بيعت كنند كه چيزى را با خدا شريك نسازند ، و دزدى نكنند ، و زنا نكنند ، و فرزندان خود را نكشند ، و بچّه هاى نامشروع را كه پس انداخته اند، با بهتان به شوهر نبندند ، و در كار نيك، از تو نافرمانى نكنند ، با آنان بيعت كن و از خدا برايشان آمرزش بخواه، كه خدا آمرزنده و مهربان است» . هند گفت : فرزندان را ما به كودكى پرورديم و چون بزرگ شدند، شما آنها را كشتى . امّ حكيم ، دختر حارث بن هشام و همسر عِكرِمة بن ابى جهل ، گفت : اى پيامبر خدا ! آن كار نيكى كه خدا به ما امر كرده است تا در آن از تو نافرمانى نكنيم ، چيست ؟ فرمود : «[در عزا و ماتم] بر صورت خود، سيلى نزنيد ، چهره مخراشيد ، موى خود را نكنيد ، گريبان ندريد ، جامه سياه [به نشانه عزا] نپوشيد ، و شيون سر ندهيد . با اين شرط ها ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با آنها بيعت كرد . امّ حكيم گفت : اى پيامبر خدا ! چگونه با تو بيعت كنيم ؟ فرمود : «من با زنان دست نمى دهم» . پس ، قدحى آب خواست و دستش را در آن فرو برد و بيرون آورد و فرمود : «دست هايتان را در اين آب فرو بريد. اين، بيعت است» .

.

ص: 438

تفسير القمّي_ في قَولِهِ تَعالى : «يَاأَيُّهَا النَّبِىُّ إِذَا جَاءَكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ عَلَى أَن لَا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئا وَ لَا يَسْرِقْنَ وَ لَا يَزْنِينَ وَ لَا يَقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ وَ لَا يَأْتِينَ بِبُهْتَانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَلَا يَعْصِينَكَ فِى مَعْرُوفٍ فَبَايِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» _ :نَزَلَت يَومَ فَتحِ مَكَّةَ ؛ وذلِكَ أنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله قَعَدَ فِي المَسجِدِ يُبايِعُ الرِّجالَ إلى صَلاةِ الظُّهرِ وَالعَصرِ ، ثُمَّ قَعَدَ لِبَيعَةِ النِّساءِ ، وأَخَذَ قَدَحا مِن ماءٍ فَأَدخَلَ يَدَهُ فيهِ ، ثُمَّ قالَ لِلنِّساءِ : مَن أرادَت أن تُبايِعَ فَلتُدخِل يَدَها فِي القَدَحِ ، فَإِنّي لا اُصافِحُ النِّساءَ . ثُمَّ قَرَأَ عَلَيهِنَّ ما أنزَلَ اللّهُ مِن شُروطِ البَيعَةِ عَلَيهِنَّ ، فَقالَ : «عَلَى أَن لَا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئا وَ لَا يَسْرِقْنَ وَ لَا يَزْنِينَ وَ لَا يَقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ وَ لَا يَأْتِينَ بِبُهْتَانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَلَا يَعْصِينَكَ فِى مَعْرُوفٍ فَبَايِعْهُنَّ» ، فَقامَت اُمُّ حَكيمٍ ابنَةُ الحارِثِ بنِ عَبدِ المُطَّلِبِ ، فَقالَت : يا رَسولَ اللّهِ ، ما هذَا المَعروفُ الَّذي أمَرَنَا اللّهُ بِهِ أن لا نَعصِيَكَ فيهِ ؟ فَقالَ : أن لا تَخمِشنَ وَجها ، ولا تَلطِمنَ خَدّا ، ولا تَنتِفنَ شَعرا ، ولا تَمزِقنَ جَيبا ، ولا تُسَوِّدنَ ثَوبا ، ولا تَدعونَ بِالوَيلِ وَالثُّبورِ ، ولا تُقيمَنَّ عِندَ قَبرٍ . فَبايَعَهُنَّ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلى هذِهِ الشُّروطِ . (1)

.


1- .تفسير القمّي : ج 2 ص 364 ، بحار الأنوار : ج 21 ص 113 ح 6 .

ص: 439

تفسير القمّى_ در باره آيه شريف: «اى پيامبر ! هر گاه زنان باايمان نزدت آمدند تا با تو بيعت كنند كه چيزى را شريك خدا قرار ندهند و دزدى نكنند و زنا ندهند و فرزندان خود را نكشند و بچّه هاى نامشروع را با بهتان به شوهران خود نبندند و در هيچ كار نيكى، از تو نافرمانى نكنند ، با آنها بيعت كن و برايشان از خدا آمرزش بخواه، كه خداوند، آمرزنده و مهربان است» _ :اين آيه در روز فتح مكّه نازل شد . در آن روز، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در مسجد نشست و تا نماز ظهر و عصر با مردان بيعت مى كرد . سپس براى بيعت با زنان نشست و قدح آبى گرفت و دستش را در آن فرو برد ، و به زنان فرمود : «هر كس مى خواهد بيعت كند، دستش را در قدح فرو برد؛ زيرا من با زنان دست نمى دهم» . آن گاه شرط هايى را كه خداوند براى بيعت آنان نازل كرده بود ، برايشان خواند و فرمود : «[با اين شرط كه] چيزى را شريك خدا قرار ندهند ، و دزدى نكنند ، و زنا ندهند ، و فرزندانشان را نكشند ، و بچّه هاى نامشروع را با بهتان به شوهرانشان نبندند ، و در هيچ كار نيكى، از تو نافرمانى نكنند ، با آنان بيعت كن» . امّ حكيم ، دختر حارث بن عبد المطّلب ، بر خاست و گفت : اى پيامبر خدا ! اين كار نيكى كه خدا به ما امر كرده است كه در آن از تو نافرمانى نكنيم ، چيست ؟ فرمود : «اين كه چهره مخراشيد ، سيلى بر خود نزنيد ، موى خود را نكنيد، گريبان ندريد ، جامه سياه نكُنيد ، شيون و فغان، سر ندهيد ، و بر سر قبرى مُقيم نشويد». آن گاه ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بر اين شرط ها با آنان بيعت كرد .

.

ص: 440

صحيح البخاري عن اُمّ عطيّة :أخَذَ عَلَينَا النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله عِندَ البَيعَةِ ألّا نَنوحَ ، فَما وَفَت مِنَّا امرَأَةٌ غَيرُ خَمسِ نِسوَةٍ : اُمُّ سُلَيمٍ ، واُمُّ العَلاءِ ، وَابنَةُ أبي سَبرَةَ امَرأَةُ مُعاذٍ ، وَامرَأَتانِ . أوِ ابنَةُ أبي سَبرَةَ ، وَامرَأَةُ مُعاذٍ ، وَامرَأَةٌ اُخرى . (1)

الطبقات الكبرى عن بكر بن عبد اللّه :أخَذَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فِي البَيعَةِ عَلَى النِّساءِ : ألّا يَشقُقنَ جَيبا ، ولا يَدَّعينَ وَيلاً ، ولا يَخمِشنَ وَجها ، ولا يَقُلنَ هُجرا . (2)

سنن أبي داوود عن امرأة من المبايعات :كانَ فيما أخَذَ عَلَينا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله فِي المَعروفِ الَّذي أخَذَ عَلَينا ألّا نَعصِيَهُ فيهِ : ألّا نَخمِشَ وَجها ، ولا نَدعُوَ وَيلاً ، ولا نَشُقَّ جَيبا ، وألّا نَنشُرَ شَعرا . (3)

مسند ابن حنبل عن اُمّ عطيّة :لَمّا قَدِمَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله المَدينَةَ ، جَمَعَ نِساءَ الأَنصارِ في بَيتٍ ثُمَّ بَعَثَ إلَيهِنَّ عُمَرَ بنَ الخَطّابِ ، قامَ عَلَى البابِ فَسَلَّمَ فَرَدَدنَ عَلَيهِ السَّلامَ ، فَقالَ : أنَا رَسولُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلَيكُنَّ ، قُلنا : مَرحَبا بِرَسولِ اللّهِ ورَسولِ رَسولِ اللّهِ . وقالَ : تُبايِعنَ عَلى ألّا تُشرِكنَ بِاللّهِ شَيئا ، ولا تَزنينَ ، ولا تَقتُلنَ أولادَكُنَّ ، ولا تَأتينَ بِبُهتانٍ تَفتَرينَهُ بَينَ أيديكُنَّ وأَرجُلِكُنَّ ، ولا تَعصينَهُ في مَعروفٍ . قُلنا : نَعَم . فَمَدَدنا أيدِينَا مِن داخِلِ البَيتِ ، ومَدَّ يَدَهُ مِن خارِجِ البَيتِ ، ثُمَّ قالَ : اللّهُمَّ اشهَد . وأَمَرَنا بِالعيدَينِ أن نُخرِجَ العُتَّقَ (4) وَالحُيَّضَ ، ونَهى عَنِ اتِّباعِ الجَنائِزِ ، ولا جُمُعَةَ عَلَينا . وسَأَلتُها عَن قَولِهِ : «وَلَا يَعْصِينَكَ فِى مَعْرُوفٍ» ، قالَت : نُهينا عَنِ النِّياحَةِ . (5)

.


1- .صحيح البخاري : ج 1 ص 440 ح 1244 ، صحيح مسلم : ج 2 ص 645 ح 31 ، مسند ابن حنبل : ج 10 ص 367 ح 27374 كلاهما نحوه .
2- .الطبقات الكبرى : ج 8 ص 9 .
3- .سنن أبي داود : ج 3 ص 194 ح 3131 ، المعجم الكبير : ج 25 ص 184 ح 451 ، اُسد الغابة : ج 7 ص 420 الرقم 7695 كلاهما نحوه .
4- .العاتق : الشابّة أوّل ما تُدرِكُ ، ويُجمَعُ على العُتَّقِ (لسان العرب : ج 10 ص 236 «عتق») .
5- .مسند ابن حنبل : ج 7 ص 402 ح 20823 ، صحيح ابن حبّان : ج 7 ص 314 ح 3041 ، صحيح ابن خزيمة : ج 3 ص 112 ح 1722 ، السنن الكبرى : ج 3 ص 262 ح 5637 كلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 1 ص 321 ح 1503 .

ص: 441

صحيح البخارى_ به نقل از اُمّ عطيّه _ :پيامبر صلى الله عليه و آله در بيعت، از ما پيمان گرفت كه مويه گرى نكنيم ؛ امّا از ميان ما، تنها پنج زن به آن، وفادار ماندند : امّ سُلَيم ، امّ العلاء ، دختر ابو سَبره (زن مُعاذ) و دو زن ديگر ، يا دختر ابو سبره و زن معاذ و يك زن ديگر .

الطبقات الكبرى_ به نقل از بكر بن عبد اللّه _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در بيعت از زنان، پيمان گرفت كه : گريبان ندرند ، شيون و فغان سر ندهند ، چهره مخراشند و ياوه نگويند .

سنن أبى داوود_ به نقل از زنى از بيعت كنندگان _ :از جمله كارهاى نيكى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از ما پيمان گرفت كه در آنها از او نافرمانى نكنيم، اين بود : چهره نخراشيم ، شيون و فغان سر ندهيم ، گريبان ندريم ، و مو پريشان نسازيم .

مسند ابن حنبل_ به نقل از امّ عطيّه گفت _ :هنگامى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به مدينه آمد ، زنان انصار را در اتاقى جمع كرد و سپس عمر بن خطّاب را به سوى آنان فرستاد . عمر بر در ايستاد و سلام كرد . زنان سلامش را جواب دادند . عمر گفت : من فرستاده پيامبر خدا به نزد شما هستم . گفتيم : خير مقدم باد، به پيامبر خدا و فرستاده پيامبر خدا ! عمر گفت : بيعت مى كنيد بر اين كه: چيزى را شريك خدا قرار ندهيد ، و زنا نكنيد ، و فرزندانتان را نكشيد ، و بچّه نامشروع را با بهتان به شوهرانتان نبنديد ، و در هيچ كار نيكى، از او (پيامبر صلى الله عليه و آله ) نافرمانى نكنيد . گفتيم : آرى . و دست هايمان را از داخل اتاق بيرون داديم . او نيز دستش را از بيرون اتاق دراز كرد و سپس گفت : بار خدايا ! شاهد باش . و به ما دستور داد كه در دو عيد [فطر و قربان]، دختران نورسيده و زنان حائض را بيرون آوريم ، و ما را از تشييع جنازه ها نهى كرد و گفت كه نماز جمعه بر ما [زنان] واجب نيست. از امّ عطيّه در باره سخن خداوند: «و در هيچ كار نيكى، از تو نافرمانى نكنند» پرسيدم . گفت : از مويه گرى و شيون، نهى شديم .

.

ص: 442

السنن الكبرى للنسائي عن أميمة بنت رقيقة :أتَيتُ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله في نِسوَةٍ مِنَ الأَنصارِ نُبايِعُهُ ، فَقُلنا : يا رَسولَ اللّهِ ، نُبايِعُكَ عَلى ألّا نُشرِكَ بِاللّهِ شَيئا ، ولا نَسرِقَ ، ولا نَزِنيَ ، ولا نَأتِيَ بِبُهتانٍ نَفتَريهِ بَينَ أيدينا وأَرجُلِنا ، ولا نَعصِيَكَ في مَعروفٍ . قالَ : فيمَا استَطَعتُنَّ وأَطَقتُنَّ . قالَت : قُلنا : رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله أرحَمُ بِنا مِن أنفُسِنا . قُلنا : يا رَسولَ اللّهِ لا تُصافِحُنا ، هَلُمَّ نُبايِعُكَ يا رَسولَ اللّهِ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنّي لا اُصافِحُ النِّساءَ ، إنَّما قَولي لِمِئَةِ امرَأَةٍ كَقَولي لِامرَأَةٍ واحِدَةٍ _ أو مِثلَ قَولي لِامرَأَةٍ واحِدَةٍ _ . (1)

الإمام علي عليه السلام :أخَذَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله البَيعَةَ عَلَى النِّساءِ : ألّا يَنحُنَ ، ولا يَخمِشنَ ، ولا يَقعُدنَ مَعَ الرِّجالِ فِي الخَلاءِ . (2)

دعائم الاسلام :عَنهُ صلى الله عليه و آله أنَّهُ كانَ مِمّا يَأخُذُ عَلَى النِّساءِ فِي البَيعَةِ : ألّا يُحَدِّثنَ مِنَ الرِّجالِ إلّا ذا مَحرَمٍ . (3)

مسند ابن حنبل عن أنس :أخَذَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله عَلَى النِّساءِ حينَ بايَعَهُنَّ ألّا يَنُحنَ ، فَقُلنَ : يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّ نِساءً أسعَدنَنا (4) فِي الجاهِلِيَّةِ أفَنُسعِدُهُنَّ فِي الإِسلامِ ؟ فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : لا إسعادَ فِي الإِسلامِ ، ولا شِغارَ (5) ، ولا عُقرَ فِي الإِسلامِ ، ولا جَلَبَ فِي الإِسلامِ ولا جَنَبَ (6) ، ومَنِ انتَهَبَ فَلَيسَ مِنّا . (7)

.


1- .السنن الكبرى للنسائي : ج 4 ص 429 ح 7804 .
2- .دعائم الإسلام : ج 1 ص 226 ، الكافي : ج 5 ص 519 ح 6 عن مسمع أبي سيّار نحوه ، مكارم الأخلاق : ج 1 ص 497 ح 1726 عن الإمام الصادق عليه السلام و ليس فيه «البيعة» ، بحار الأنوار : ج 82 ص 101 ح 48 .
3- .دعائم الإسلام : ج 2 ص 214 ح 791 ، مستدرك الوسائل : ج 14 ص 272 ح 16690 .
4- .إسعاد النساء في المناحات : هو أن تقوم المرأة فتقوم معها اُخرى من جاراتها فتساعدها على النياحة (النهاية : ج 2 ص 366 «سعد») .
5- .الشِغارُ : هو نكاح معروف في الجاهلية ؛ كان يقول الرجل للرجل : شاغرني ؛ أي زوّجني اُختك أو بنتك ، حتّى اُزوّجك اُختي أو بنتي ، ولا يكون بينهما مهر (النهاية : ج 2 ص 482 «شغر») .
6- .الجَلَب والجَنَب : هو أن يَقدِم المصدّق على أهل الزكاة ، فينزل موضعاً ثمّ يرسل من يجلب إليه الأموال من أماكنها ليأخذ صدقتها ، فنُهي عن ذلك (النهاية : ج 1 ص 281 «جلب») .
7- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص 392 ح 13031 ، صحيح ابن حبّان : ج 7 ص 415 ح 3146 ، المصنّف لعبد الرزّاق : ج 3 ص 560 ح 6690 ، كنز العمّال : ج 4 ص 346 ح 10822 .

ص: 443

السنن الكبرى ، نسائى_ به نقل از اَميمه دختر رقيقه _ :با گروهى از زنان انصار براى بيعت، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رفتم . گفتيم : اى پيامبر خدا ! با تو بيعت مى كنيم كه: به خدا شرك نورزيم ، و دزدى نكنيم ، و زنا ندهيم ، و بچّه هاى نامشروع را با بهتان به شوهرانمان نسبت ندهيم ، و در هيچ كار نيكى، از تو نافرمانى نكنيم . فرمود : «تا جايى كه توانستيد و تاب آورديد» . گفتيم : پيامبر خدا به ما از خود ما مهربان تر است . گفتيم : اى پيامبر خدا ! با ما دست نمى دهى ؟ بيا با تو بيعت كنيم، اى پيامبر خدا ! پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «من با زنان دست نمى دهم ؛ بلكه سخن من با صد زن، همانند سخنم با يك زن است» يا فرمود : «مثل سخنم با يك زن است» .

امام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از زنان، بيعت گرفت كه : مويه گرى نكنند ، چهره نخراشند ، و در خلوت با مردان ننشينند .

دعائم الإسلام :يكى از شرط هايى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در بيعت از زنان گرفت، اين بود كه با مردان نامحرم، هم سخن نشوند .

مسند ابن حنبل_ به نقل از اَ نَس _ :پيامبر صلى الله عليه و آله هنگامى كه با زنان بيعت كرد، از آنان پيمان گرفت كه نوحه گرى نكنند . زنان گفتند : اى پيامبر خدا ! در جاهليت، زنانى بودند كه با ما در نوحه گرى، همنوايى (1) مى كردند . آيا در اسلام، ما نيز با آنان همنوايى بكنيم ؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «در اسلام، همنوايى در نوحه گرى، جايز نيست . در اسلام، ازدواج شغار (2) و نحر كردن شتر، جايز نيست . در اسلام، جَلَب و جَنَب (3) جايز نيست ، و كسى كه دست به غارت بزند، از ما نيست» .

.


1- .واژه «اِسعاد» در متن عربى، به معناى همنوايى زنان در نوحه و مويه كردن است . در جاهليت، رسم بود كه وقتى زنى عزيزش را از دست مى داد، تا يك سال بر او مى گريست ، و همسايگان و خويشاوندانش او را در اين كار، كمك مى كردند، يعنى در تعداد و اوقات گريه كردن ها با او جمع مى شدند و تا زمانى كه آن زن بر عزيزش نوحه و گريه مى كرد، آنان نيز از او تبعيت و به او كمك مى كردند ، و هر گاه بعداً يكى ديگر از آنها مصيبت زده مى شد، زنان ديگر در نوحه و گريه به كمكش مى رفتند. پيامبر صلى الله عليه و آله از اين كار، نهى فرمود (لسان العرب : مادّه «سعد») .
2- .شغار ، نوعى ازدواج در جاهليت بوده است كه در آن مردى به مردى مى گفت : «شاغَرَنى» يعنى خواهر يا دخترت را به ازدواج من در آور تا متقابلاً من خواهر يا دخترم را به ازدواج تو در آورم ، بدون آن كه بين آن دو، مهريّه اى قرار داده شود.
3- .جَلَب و جَنَب ، به اين معناست كه كارگزار زكات براى دريافت زكات از مردم ناحيه اى، در جايى دورتر چادر زند و سپس كسى را بفرستد كه زكات ها را جمع آورى كند و برايش بياورد. از اين كار، نهى شده است. در معناى اين دو واژه، اقوال ديگرى هم هست كه در كتب حديث و لغت ، از جمله لسان العرب ، به تفصيل آمده است.

ص: 444

المعجم الكبير عن ابن عبّاس :لَمّا بايَعَ [النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله ] النِّساءَ : لا يَتَبَرَّجنَ تَبَرُّجَ الجاهِلِيَّةِ الاُولى ، قالَتِ امرَأَةٌ : يا رَسولَ اللّهِ ، أراكَ تَشتَرِطُ عَلَينا ألّا نَتَبَرَّجَ ، وإنَّ فُلانَةَ قَد أسعَدَتني ، وقَد ماتَ أخوها . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : اِذهَبي فَأَسعِديها ، ثُمَّ تَعالَي فَبايِعيني . (1)

صحيح البخاري عن اُمّ عطية :أخَذَ عَلَينَا النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله عِندَ البَيعَةِ ألّا نَنوحَ . (2)

مسند ابن حنبل عن سلمى بنت قيس :جِئتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَبايَعتُهُ في نِسوَةٍ مِنَ الأَنصارِ ، فَلَمّا شَرَطَ عَلَينا ألّا نُشرِكَ بِاللّهِ شَيئا ، ولا نَسرِقَ ، ولا نَزنِيَ ، ولا نَقتُلَ أولادَنا ، ولا نَأتِيَ بِبُهتانٍ نَفتَريهِ بَينَ أيدينا وأَرجُلِنا ، ولا نَعصِيَهُ في مَعروفٍ ، قالَ : ولا تَغشُشنَ أزواجَكُنَّ . قالَت : فَبايَعناهُ ، ثُمَّ انصَرَفنا ، فَقُلتُ لِامرَأَةٍ مِنهُنَّ : اِرجِعي فَاسأَلي رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله ما غِشُّ أزواجِنا ؟ قالَت : فَسَأَلتَهُ ، فَقالَ : تَأخُذُ مالَهُ فَتُحابي بِهِ غَيرَهُ . (3)

.


1- .المعجم الكبير : ج 11 ص 211 ح 11688 ، مجمع الزوائد : ج 6 ص 45 ح 9873 ، الدّر المنثور : ج 6 ص 602 .
2- .صحيح البخاري : ج 1 ص 440 ح 1244 ، صحيح مسلم : ج 2 ص 646 ح 32 نحوه ، السنن الكبرى للنسائي : ج 4 ص 428 ح 7803 .
3- .مسند ابن حنبل : ج 10 ص 324 ح 27203 ، تفسير ابن كثير : ج 8 ص 122 ، اُسد الغابة : ج 7 ص 150 الرقم 7013 ، المعجم الكبير : ج 24 ص 296 ح 751 كلاهما نحوه .

ص: 445

المعجم الكبير_ به نقل از ابن عبّاس _ :چون پيامبر صلى الله عليه و آله با زنان بيعت كرد كه مانند روزگار جاهليت قديم، زينت هاى خود را آشكار نكنند ، زنى گفت : اى پيامبر خدا ! مى بينم كه با ما شرط مى كنى زينت هاى خود را آشكار نكنيم . فلان زن در نوحه گرى با من همنوايى كرده و اكنون برادر او مرده است . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «برو و با او همنوايى كن . سپس بيا و با من بيعت نما» .

صحيح البخارى_ به نقل از امّ عطيّه _ :پيامبر صلى الله عليه و آله در هنگام بيعت، از ما پيمان گرفت كه مويه گرى نكنيم .

مسند ابن حنبل_ به نقل از سلمى بنت قيس _ :نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رفتم و همراه گروهى از زنان انصار با او بيعت كردم ، و چون با ما شرط كرد كه به خدا شرك نورزيم ، و دزدى نكنيم ، و زنا ندهيم ، و فرزندانمان را نكشيم ، و بچّه هاى نامشروع را به دروغ بر شوهرانمان نبنديم، و در هيچ كار نيكى، از او نافرمانى نكنيم ، فرمود : «و با شوهرانتان ناراستى نكنيد» . ما با ايشان بيعت كرديم و رفتيم . من به يكى از آن زنان گفتم : برگرد و از پيامبر خدا بپرس كه: منظور از ناراستى با شوهرانمان چيست ؟ آن زن رفت و سؤال كرد . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «مال او را بردارى و به ديگرى هديه دهى» .

.

ص: 446

مسند ابن حنبل عن عائشة بنت قدامة :أنَا مَعَ اُمّي رائِطَةَ بِنتِ سُفيانَ الخُزاعِيَّةِ ، وَالنَّبِيُّ صلى الله عليه و آله يُبايِعُ النِّسوَةَ ، ويَقولُ : اُبايِعُكُنَّ عَلى ألّا تُشرِكنَ بِاللّهِ شَيئا ، ولا تَسرِقنَ ولا تَزنينَ ، ولا تَقتُلنَ أولادَكُنَّ ، ولا تَأتينَ بِبُهتانٍ تَفتَرينَهُ بَينَ أيديكُنَّ وأَرجُلِكُنَّ ، ولا تَعصينَ في مَعروفٍ ، قالَت : فَأَطرَقنَ . فَقالَ لَهُنَّ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : قُلنَ : نَعَم فيمَا استَطَعتُنَّ . فَكُنَّ يَقُلنَ . (1)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لَمّا قالَت هِندٌ بِنتُ عُتبَةَ : يا نَبِيَّ اللّهِ بايِعني _ :لا اُبايِعُكِ حَتّى تُغَيِّري كَفَّيكِ كَأَنَّهُما كَفّا سَبُعٍ . (2)

5 / 3أوَّلُ مَن بايَعَ مِنَ النِّساءِمقاتل الطالبيّين عن الزبير بن العوّام :سَمِعتُ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله يَدعُو النِّساءَ إلَى البَيعَةِ حينَ اُنزِلَت هذِهِ الآيَةُ : «يَاأَيُّهَا النَّبِىُّ إِذَا جَاءَكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ» ، وكانَت فاطِمَةُ بِنتُ أسَدٍ أوَّلَ امرَأَةٍ بايَعَت رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله . (3)

.


1- .مسند ابن حنبل : ج 10 ص 301 ح 27130 ، اُسد الغابة : ج 7 ص 191 الرقم 7100 ، تفسير ابن كثير : ج 8 ص 123 ، الإصابة : ج 8 ص 236 الرقم 11468 .
2- .سنن أبي داود : ج 4 ص 76 ح 4165 ، السنن الكبرى للبيهقي : ج 7 ص 139 ح 13498 ، مسند أبي يعلى : ج 4 ص 383 ح 4735 نحوه وكلّها عن عائشة ، كنز العمّال : ج 1 ص 101 ح 455 .
3- .مقاتل الطالبيّين : ص 29 ، المناقب للخوارزمي : ص 277 ح 264 ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 1 ص 14 نحوه ؛ كشف الغمّة : ج 1 ص 306 وزاد فيهما «اُمّ عليّ بن أبي طالب» بعد «فاطمة بنت أسد» ، شرح الأخبار : ج 3 ص 214 ح 1141 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 122 ح 65 .

ص: 447

5 / 3 نخستين زنى كه بيعت كرد

مسند ابن حنبل_ به نقل از عايشه بنت قدامه _ :من با مادرم رائطه خزاعى دختر سفيان بودم . پيامبر صلى الله عليه و آله با زنان بيعت مى كرد و مى فرمود : «با شما بيعت مى كنم بر اين شرط كه چيزى را شريك خدا قرار ندهيد ، و دزدى و زنا نكنيد ، و فرزندانتان را نكشيد ، و بچّه هاى نامشروع را كه بر مى داريد، به دروغ به شوهرانتان نبنديد ، و در هيچ كار نيكى، از او نافرمانى نكنيد» . زنان سر به زير افكندند . پيامبر صلى الله عليه و آله به آنان فرمود : «بگوييد : باشد ، تا جايى كه توانستيد» و زنان مى گفتند .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ هنگامى كه هند دختر عتبه گفت : اى پيامبر خدا ! با من بيعت كن _ :با تو بيعت نمى كنم، تا آن كه كف دستانت را تغيير دهى [و حنا ببندى]؛ چرا كه به پنجه درنده مى مانند .

5 / 3نخستين زنى كه بيعت كردمقاتل الطالبيّين_ به نقل از زبير بن عوّام _ :پيامبر صلى الله عليه و آله را شنيدم كه چون اين آيه: «اى پيامبر ! هر گاه زنان مؤمن نزدت آمدند تا با تو بيعت كنند» نازل شد ، زنان را به بيعت فرا مى خواند ، و فاطمه بنت اسد، نخستين زنى بود كه با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بيعت كرد .

.

ص: 448

الطبقات الكبرى عن عاصم بن عمرو بن قتادة :أوَّلُ مَن بايَعَ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله اُمُّ سَعدِ بنِ مُعاذٍ كَبشَةُ بِنتُ رافِعِ بنِ عُبَيدٍ ، واُمُّ عامِرٍ بِنتُ يَزيدِ بنِ السَّكَنِ ، وحَوّاءُ بِنتُ يَزيدِ بنِ السَّكَنِ . (1)

راجع : الطبقات الكبرى : ج 8 ص 222 ( تسمية النساء المسلمات المبايعات ) ، الكامل في التاريخ : ج 1 ص 618 .

.


1- .الطبقات الكبرى : ج 8 ص 12 ، الإصابة : ج 8 ص 68 عن قتادة وليس فيه ذيله من «وحواء» ، و ص 304 وليس فيه ذيله من «واُمّ عامر» .

ص: 449

الطبقات الكبرى_ به نقل از عاصم بن عمرو بن قتاده _ :نخستين كسانى كه با پيامبر صلى الله عليه و آله بيعت كردند ، امّ سعد كبشه دختر رافع بن عبيد و مادر سعد بن مُعاذ ، و نيز اُمّ عامر دختر يزيد بن سَكَن ، و حوّاء دختر يزيد بن سكن بودند .

ر . ك : الطبقات الكبرى : ج 8 ص 222 (تسمية النساء المسلمات المبايعات) و الكامل فى التاريخ : ج 1 ص 618 .

.

ص: 450

الفصل السادس : بيعة الغديرالكتاب« الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَرَضِيتُ لَكُمُ الْاءِسْلَامَ دِينًا » . (1)

« يَاأَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِى الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ » . (2)

الحديثالإمام الصادق عليه السلام :لَمّا نَزَلَت هذِهِ الآيَةُ بِالوِلايَةِ ، أمَرَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِالدَّوحاتِ (3) _ دَوحاتِ غَديرِ خُمٍّ _ فَقُمَّت (4) ، ثُمَّ نُودِيَ الصَّلاةَ جامِعَةً ، ثُمَّ قالَ : أيُّهَا النّاسُ ، ألَستُ أولى بِالمُؤمِنينَ مِن أنفُسِهِم ؟ قالُوا : بَلى . قالَ : فَمَن كُنتُ مَولاهُ فَعَلِيٌّ مَولاهُ ، رَبِّ والِ مَن والاهُ وعادِ مَن عاداهُ . ثُمَّ أمَرَ النّاسَ بِبَيعَتِهِ ، وبايَعَهُ النّاسُ ، لا يَجيءُ أحَدٌ إلّا بَايَعَهُ ، ولا يَتَكَلَّمُ . (5)

.


1- .المائدة : 3 .
2- .المائدة : 67 .
3- .الدَّوحة : الشجرة العظيمة (الصحاح : ج 1 ص 361 «دوح») .
4- .قممت البيت : كنسته (الصحاح : ج 5 ص 2015 «قمم») .
5- .تفسير العيّاشي : ج1 ص329 ح143 ، بحار الأنوار : ج37 ص138 ح30 .

ص: 451

فصل ششم : بيعت غدير

فصل ششم : بيعت غديرقرآن«امروز، دين شما را برايتان كامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانيدم و اسلام را برايتان [به عنوان ]آيين برگزيدم» .

«اى پيامبر ! آنچه را كه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده است، ابلاغ كن، كه اگر نكنى، پيامش را نرسانده اى ، و خدا تو را از [گزند] مردم، نگاه مى دارد . همانا خدا گروه كافران را هدايت نمى كند» .

حديثامام صادق عليه السلام :چون اين آيه در باره ولايت نازل شد ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دستور داد در درخت زار (درختزار غدير خُم) فرود آيند . زير درخت ها را جارو كردند و سپس صلاى «جمع شويد» سر داده شد . آن گاه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اى مردم ! آيا من بر مؤمنان، بيشتر از خود آنان، ولايت ندارم ؟». همگى گفتند : چرا . فرمود : «پس هر كه من مولاى اويم ، على هم مولاى اوست . پروردگارا ! دوست بدار هر آن كس را كه على را دوست دارد ، و دشمن بدار هر آن كس را كه على را دشمن دارد» . سپس به مردم فرمود تا با او بيعت كنند و مردم با على عليه السلام بيعت كردند . هيچ كس نمى آمد، مگر اين كه با او بيعت مى كرد و سخن نمى گفت .

.

ص: 452

الإمام الباقر عليه السلام :حَجَّ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِنَ المَدينَةِ ، وقَد بَلَّغَ جمَيعَ الشَّرائِعِ قَومَهُ ، غَيرَ الحَجِّ وَالوِلايَةِ ، فَأَتاهُ جَبرَئيلُ عليه السلام ، فَقالَ لَهُ : يا مُحَمَّدُ ، إنَّ اللّهَ جَلَّ اسمُهُ يُقرِئُكَ السَّلامَ ويَقولُ لَكَ : إنّي لَم أقبِض نَبِيّا مِن أنبِيائي ولا رَسولاً مِن رُسُلي إلّا بَعدَ إكمالِ ديني وتَأكيدِ حُجَّتي ، وقَد بَقِيَ عَلَيكَ مِن ذاكَ فرَيضَتانِ مِمّا تَحتاجُ أن تُبَلِّغَهُما قَومَكَ : فَريضَةُ الحَجِّ ، وفَريضَةُ الوِلايَةِ وَالخِلافَةِ مِن بَعدِكَ ؛ فَإِنّي لَم اُخلِ أرضي مِن حُجَّةٍ ، ولَن اُخلِيَها أبَدا ، فَإِنَّ اللّهَ _ جَلَّ ثَناؤُهُ _ يَأمُرُكَ أن تُبَلِّغَ قَومَكَ الحَجَّ ، وتَحُجَّ . . . . فَلَمّا وَقَفَ بِالمَوقِفِ أتاهُ جَبرَئيلُ عليه السلام عَنِ اللّهِ عز و جل ، فَقالَ : يا مُحَمَّدُ ، إنَّ اللّهَ عز و جل يُقرِئُكَ السَّلامَ ويَقولُ لَكَ : إنَّهُ قَد دَنا أجَلُكَ ومُدَّتُكَ ، وأنَا مُستَقدِمُكَ عَلى ما لابُدَّ مِنهُ ولا عَنهُ مَحيصٌ ، فَاعهَد عَهدَكَ ، وقَدِّمَ وَصِيَّتَكَ ، وَاعمِد إلى ما عِندَكَ مِنَ العِلمِ وميراثِ عُلومِ الأَنبِياءِ مِن قَبلِكَ ، وَالسِّلاحِ وَالتّابوتِ ، وجَميعِ ما عِندَكَ مِن آياتِ الأَنبِياءِ ، فَسَلِّمهُ إلى وَصِيِّكَ وخَليفَتِكَ مِن بَعدِكَ ؛ حُجَّتِي البالِغةِ عَلى خَلقي عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ ، فَأَقِمهُ لِلنّاسِ عَلَما ، وجَدِّد عَهدَهُ وميثاقَهُ وبَيعَتَهُ . وذَكِّرهُم ما أخَذتَ عَلَيهِم مِن بَيعَتي وميثاقِي الَّذي واثَقتَهُم بِهِ ، وعَهدِي الَّذي عَهِدتَ إلَيهِم ؛ مِن وِلايَةِ وَلِيّي ومَولاهُم ومَولى كُلِّ مَؤمِنٍ ومَؤمِنَةٍ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ ؛ فَإِنّي لَم أقبِض نَبِيّا مِنَ الأَنبِياءِ إلّا مِن بَعدِ إكمالِ ديني وحُجَّتي ، وإتمامِ نِعمَتي بِوِلايَةِ أولِيائي ومُعاداةِ أعدائي ، وذلِكَ كَمالُ تَوحيدي وديني . وإتمامُ نِعمَتي عَلى خَلقي بِاتِّباعِ وَلِيّي وطاعَتِهِ ؛ وذلِكَ أنّي لا أترُكُ أرضي بِغَيرِ وَلِيٍّ ولا قَيِّمٍ ؛ لِيَكونَ حُجَّةً لي عَلى خَلقي ، فَ_ «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَرَضِيتُ لَكُمُ الْاءِسْلَامَ دِينًا» بِوِلايَةِ وَلِيّي ومَولى كُلِّ مُؤمِنٍ ومُؤمِنَةٍ ؛ عَلِيٍّ عَبدي ، ووَصِيِّ نَبِيّي ، وَالخَليفَةِ مِن بَعدِهِ ، وحُجَّتِي البالِغَةِ عَلى خَلقي ، مَقرونَةٌ طاعَتُهُ بِطاعَةِ مُحَمَّدٍ نَبِيّي ، ومَقرونَةٌ طاعَتُهُ مَعَ طاعَةِ مُحَمَّدٍ بِطاعَتي ، مَن أطاعَهُ فَقَد أطاعَني ، ومَن عَصاهُ فَقَد عَصاني ، جَعَلتُهُ عَلَما بَيني وبَينَ خَلقي . . . . فَلَمّا بَلَغَ غَديرَ خُمِّ _ قَبلَ الجُحفَةٍ بِثَلاثَةِ أميالٍ _ أتاهُ جَبرَئيلُ عليه السلام _ عَلى خَمسِ ساعاتٍ مَضَت مِنَ النَّهارِ _ بِالزَّجرِ وَالاِنتِهارِ ، وَالعِصمَةِ مِنَ النّاسِ ! فَقالَ : يا مُحَمَّدُ ، إنَّ اللّهَ عز و جل يُقرِئُكَ السَّلامَ ، ويَقولُ لَكَ : «يَاأَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ» في عَلِيٍّ ، «وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» . وكانَ أوائِلُهُم قَريبا مِنَ الجُحفَةِ ، فَأَمَرَهُ بِأَن يَرُدَّ مَن تَقَدَّمَ مِنهُم ، ويَحبِسَ منَ تَأَخَّرَ عَنهُم في ذلِكَ المَكانِ ؛ لِيُقيمَ عَلِيّا لِلنّاسِ عَلَما ، ويُبَلِّغَهُم ما أنزَلَ اللّهُ تَعالى في عَلِيٍّ عليه السلام ، وأخبَرَهُ بِأَنَّ اللّهَ عز و جلقَد عَصَمَهُ مِن النّاسِ . (1)

.


1- .الاحتجاج : ج1 ص133 ح32 ، اليقين : ص343 ح127 كلاهما عن علقمة بن محمّد الحضرمي ، روضة الواعظين : ص100 ، بحار الأنوار : ج37 ص201 ح86 .

ص: 453

امام باقر عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، در حالى كه همه احكام ، بجز حج و ولايت را به مردمش ابلاغ كرده بود ، از مدينه ره سپار حج شد . جبرئيل عليه السلام نزد او آمد و گفت : اى محمّد ! خداوندِ بلندنام، به تو سلام مى رساند و به تو مى فرمايد : من جان هيچ پيامبرى از پيامبرانم و هيچ رسولى از رسولانم را نگرفتم، مگر پس از آن كه دينم را كامل و حجّتم را تمام كردم ، و براى تو از دين، هنوز دو فريضه باقى مانده كه لازم است آنها را به مردمت ابلاغ كنى : فريضه حج ، و فريضه ولايت و جانشينى پس از تو؛ چرا كه من زمينم را از حجّت، خالى نگذاشته ام و هرگز هم خالى نخواهم گذاشت . پس ، خداوند _ كه ثنايش شكوهمند است _ به تو فرمان مى دهد كه [فريضه ]حج را به مردمت ابلاغ كنى ، و حج بگزارى ... . چون پيامبر صلى الله عليه و آله در موقف وقوف كرد ، جبرئيل عليه السلام از جانب خداى عز و جل به نزد او آمد و گفت :اى محمّد ! خداى عز و جل به تو سلام مى رساند و مى فرمايد كه : «اجل و زمانت نزديك شده است و من تو را به چيزى (مرگ) فرا خواهم خواند كه از آن، گزيرى و گريزى نيست . پس سفارش (وصيّت) خود را بكن ، و آنچه را در نزد توست ، از علم و ميراث علوم پيامبران پيش از خودت ، و سلاح و تابوت و كلّيه نشانه ها [و معجزات ]پيامبران را كه پيش توست ، به وصى و جانشين پس از خويش كه حجّت آشكار من بر خلق من است ، [يعنى] على بن ابى طالب ، تحويل بده ، و او را نشانه اى براى [هدايت و راه نمايى] مردم نصب كن ، و از مردم مجدّداً براى او پيمان و ميثاق و بيعت بگير ، و بيعتى را كه من از آنان ستانده و ميثاقى را كه با آنان بسته ام و سفارشى را كه به آنان كرده ام در خصوص ولايت كسى كه ولىّ من و مولاى آنان و مولاى هر مرد و زن مؤمنى است ، يعنى على بن ابى طالب ، به آنان يادآورى كن؛ زيرا من جان هيچ پيامبرى از پيامبران را نستاندم، مگر پس از آن كه با [اصل] دوستى با دوستانم و دشمنى با دشمنانم ، دينم و حجّتم را كامل و نعمتم را تمام كردم ، و اين [اصل]، مايه كمال توحيد من و دين من است . تمام كردن نعمتم بر خلقم ، به پيروى و فرمان بردارى از ولىّ من است؛ زيرا من به يقين، زمينم را بدون ولى و سرپرست نمى گذارم تا او حجّت من بر خلقم باشد . پس «امروز، دين شما را برايتان كامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانيدم و به دين اسلام براى شما رضايت دادم» ، [يعنى] به ولايت كسى كه ولىّ من و مولاى هر مرد و زن مؤمنى است ؛ [به ولايت] على كه بنده من و وصىّ پيامبر من و جانشين پس از او ، و حجّت آشكار من بر خلق من است . اطاعت از او، مقرون به اطاعت از محمّد، پيامبرم، است و اطاعت از او و اطاعت از محمّد، مقرون به اطاعت از من . هر كه از او اطاعت كند، در واقع از من اطاعت كرده است و هر كه از او نافرمانى كند ، در حقيقت ، از من نافرمانى كرده است . من او را نشانه اى ميان خود و خلقم قرار دادم...» . چون به غدير خم (سه ميل مانده به جحفه) رسيد ، پنج ساعت گذشته از روز ، جبرئيل عليه السلام با [پيامِ] عتاب و خطاب و محفوظ ماندن از گزند مردم، به نزد ايشان آمد وگفت : اى محمّد ! خداى عز و جل به تو سلام مى رساند و مى فرمايد : «هان، اى پيامبر ! ابلاغ كن آنچه را از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده است» در باره على ، «كه اگر نكنى، پيامش را نرسانده اى ، و خدا تو را از [گزند] مردم، نگاه مى دارد» . آن عدّه از مسلمانان كه جلوتر حركت كرده بودند، به نزديك جحفه رسيده بودند ، كه پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد پيش افتادگان بر گردند ، و آنها را كه عقب مانده بودند ، در آن مكان (غدير خم)، متوقّف كرد تا على را به امامت بر مردم منصوب كند ، و آنچه را خداوند متعال در باره علما نازل كرده بود، به آنان ابلاغ نمايد ، و [جبرئيل] به او خبر داد كه خداوند عز و جل وى را از گزند مردم، حفظ مى كند .

.

ص: 454

الإمام الهادي عليه السلام_ في زِيارَةٍ زارَ بِها في يَومِ الغَديرِ فِي السَّنَةِ الَّتي أشخَصَهُ المُعتَصِمُ _ :... السَّلامُ عَلَيكَ يا سَيِّدَ المُسلِمينَ ، ويَعسوبَ المُؤمِنينَ ، وإمامَ المُتَّقينَ ، وقائِدَ الغُرِّ المُحَجَّلينَ ورَحمَةُ اللّهِ وَبرَكاتُهُ ، أشهَدُ أنَّكَ أخُو الرَّسولِ ووَصِيُّهُ ، ووارِثُ عِلمِهِ ، وأمينُهُ عَلى شَرعِهِ ، وخَليفَتُهُ في اُمَّتِهِ ، وأوَّلُ مَن آمَنَ بِاللّهِ وصَدَّقَ بِما أنزَلَ عَلى نَبِيِّهِ ، وأشهَدُ أنَّهُ قَد بَلَّغَ عَنِ اللّهِ ما أنزَلَهُ فيكَ ، وصَدَعَ بِأَمرِهِ ، وأوجَبَ عَلى اُمَّتِهِ فَرضَ وِلايَتِكَ ، وعَقَدَ عَلَيهِمُ البَيعَةَ لَكَ ، وجَعَلَكَ أولى بِالمُؤمِنينَ مِن أنفُسِهِم كَما جَعَلَهُ اللّهُ كَذلِكَ . (1)

راجع : موسوعة الإمام عليّبن أبي طالب عليه السلام : ج 1 ص 511 ( القسم الثالث / الفصل العاشر : حديث الغدير ) .

.


1- .المزار الكبير : ص264 ح12 عن أبي القاسم بن روح وعثمان بن سعيد العمري عن الإمام العسكري عليه السلام ، المزار للشهيد الأوّل : ص66 من دون إسنادٍ إليه عليه السلام ، بحار الأنوار : ج100 ص359 ح6 نقلاً عن المفيد .

ص: 455

امام هادى عليه السلام_ در زيارتى كه آن را در روز غدير خواند ، در سالى كه معتصم، ايشان را تبعيد كرد _ :سلام بر تو _ اى سَروَر مسلمانان ، و سالار مؤمنان ، و پيشواى پرهيزگاران ، و جلودار ارجمندان بى همتا _ و رحمت و بركات خدا بر تو باد ! گواهى مى دهم كه برادر و وصىّ پيامبر ، و وارث علم او ، و امين او بر شريعتش ، و جانشين او در ميان امّتش ، و نخستين كسى هستى كه به خدا ايمان آورْد و آنچه را بر پيامبرش فرو فرستاد، تصديق كرد و گواهى مى دهم كه او پيام خدا را كه در باره تو نازل فرمود، ابلاغ ، و فرمان او را اجرا نمود ، و فريضه ولايت تو را بر امّتش واجب ساخت ، و براى تو از آنان بيعت گرفت ، و تو را بر مؤمنان، سزاوارتر از خودشان قرار داد ، چنان كه خداوند، آن را چنين قرار داد .

ر . ك : دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج 2 ص 217 (بخش سوم / فصل دهم : حديث غدير) .

.

ص: 456

الفصل السابع : بيعة النّاس أمير المؤمنين عليّا عليه السّلام7 / 1إقبالُ النّاسِ عَلى بَيعَةِ الإِمامِ عليه السّلامالإمام عليّ عليه السلام_ في وَصفِ بَيعَتِهِ _ :أقبَلتُم إلَيَّ إقبالَ العوذِ المَطافيلِ (1) عَلى أولادِها ، تَقولونَ : البَيعَةَ البَيعَةَ ! قَبَضتُ كَفّي فَبَسَطتُموها ، ونازَعتُكُم يَدي فَجاذَبتُموها ! (2)

عنه عليه السلام_ في صِفَةِ النّاسِ عِندَ بَيعَتِهِ _ :فَما راعَني إلّا وَالنّاسُ كَعُرفِ الضَّبُعِ (3) إلَيَّ ، يَنثالونَ عَلَيَّ مِن كُلّ جانِبٍ ، حَتّى لَقَد وُطِئَ الحَسَنانِ ، وشُقَّ عِطفايَ (4) ، مُجتَمِعينَ حَولي كَرَبيضَةِ الغَنَمِ . (5)

.


1- .العُوذ : الإبل الَّتي وضعت أولادها حديثا ، ويقال : أطفلت فهي مطفل ومطفلة ؛ ويريد أنّهم جاؤوا بأجمعهم صغارهم وكبارهم ( لسان العرب : ج 11 ص 402 ) .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 137 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 78 ح 51 .
3- .أي يتبع بعضهم بعضا ( لسان العرب : ج 9 ص 240 ) . قال ابن أبي الحديد : عُرف الضبع ثخين ويُضرب به المثل فيالازدحام ( شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 1 ص 200 ) .
4- .عطفا الرجل : جانباه من لدن رأسه إلى وركيه ( الصحاح : ج 4 ص 1405 « عطف » ) .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 3 ، معاني الأخبار : ص 361 ح 1 ، علل الشرائع : ص 151 ح 12 ، الإرشاد : ج 1 ص 289 والثلاثة الأخيرة عن ابن عبّاس ، نثر الدرّ : ج 1 ص 275 كلاهما نحوه وليس فيها من « مجتمعين . . . » وراجع: تذكرة الخواصّ : ص125 .

ص: 457

فصل هفتم : بيعت مردم با امير مؤمنان على عليه السلام
7 / 1 هجوم مردم براى بيعت با امام عليه السلام

فصل هفتم : بيعت مردم با امير مؤمنان على عليه السّلام7 / 1هجوم مردم براى بيعت با امام عليه السلامامام على عليه السلام_ در وصف ماجراى بيعت مردم با ايشان _ :شما مثل شتران تازه زا كه به طرف بچّه هايشان مى دوند، به طرف من هجوم آورديد و بيعت بيعت مى گفتيد ! من دستم را بستم و شما آن را گشوديد . من دستم را پس مى كشيدم و شما آن را به سوى خود مى كشيديد .

امام على عليه السلام_ در وصف حال مردم به هنگام بيعت با ايشان _ :ناگهان ديدم كه مردم چونان يال كفتار بر سرم ريختند و از هر سو بر من ازدحام كردند، چندان كه حسن و حسين لگدمال شدند ، و ردايم پاره شد ، و مردم همانند رمه گوسفند، گِردم را گرفتند .

.

ص: 458

عنه عليه السلام_ في ذِكرِ البَيعَةِ (1) _ :فَتَداكّوا عَلَيَّ تَداكَّ الإِبِلِ الهيمِ (2) يَومَ وِردِها وقَد أرسَلَها راعيها ، وخُلِعَت مَثانيها ، حَتّى ظَنَنتُ أنَّهُم قاتِلِيَّ ، أو بَعضُهُم قاتِلُ بَعضٍ لَدَيَّ . (3)

عنه عليه السلام_ في ذِكرِ بَيعَةِ طَلحَةَ وَالزُّبَيرِ _ :أتَيتُموني فَقُلتُم : بايِعنا ، فَقُلتُ : لا أفعَلُ ، فَقُلتُم : بَلى ، فَقُلتُ : لا . وقَبَضتُ يَدي فَبَسَطتُموها ، ونازَعتُكُم فَجَذَبتُموها ، وتَداكَكتُم عَلَيَّ تَداكَّ الإِبلِ الهيمِ عَلى حِياضِها يَومَ وُرودِها ، حَتّى ظَنَنتُ أنَّكُم قاتِلِيَّ ، وأنّ بَعضَكُم قاتِلُ بَعضٍ ، فَبَسَطتُ يَدي ، فَبايَعتُموني مُختارِينَ ، وبايَعَني في أوَّلِكُم طَلحَةُ وَالزُّبَيرُ طائِعينَ غَيرَ مُكرَهينَ . (4)

عنه عليه السلام_ في وَصفِ بَيعَتِهِ _ :بَسَطتُم يَدي فَكَفَفتُها ، ومَدَدتُموها فَقَبَضتُها ، ثُمَّ تَداكَكتُم عَلَيَّ تَداكَّ الإِبِلِ الهيمِ عَلى حِياضِها يَومَ وِردِها ، حَتَّى انقَطَعَتِ النَّعلُ ، وسَقَطَ الرِّداءُ ، ووُطِئَ الضَّعيفُ ، وبَلَغَ مِن سُرورِ النّاسِ بِبَيعَتِهِم إيّايَ أنِ ابتَهَجَ بِهَا الصَّغيرُ ، وهَدَجَ (5) إلَيهَا الكَبيرُ ، وتَحامَلَ نَحوَها العَليلُ ، وحَسَرَت إلَيهَا الكِعابُ . (6)

وقعة صفّين عن خفاف بن عبد اللّه :تَهافَتَ النّاسُ عَلى عَلِيٍّ بِالبَيعَةِ تَهافُتَ الفَراشِ ، حَتّى ضَلَّتِ النَّعلُ ، وسَقَطَ الرِّداءُ ، ووُطِئَ الشَّيخُ . (7)

.


1- .كما في نسخة فيض الإسلام : الخطبة 53 وشرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 4 ص 6 وهو الصحيح ، وأمّا ما ورد في نسخة صبحي الصالح وشرح ابن ميثم : الخطبة 53 «من خطبة له عليه السلام وفيها يصف أصحابه بصفّين حين طال منعهم له من قتال أهل الشام » فهو غير صحيح ، وإن كان آخر الخطبة يشعر بذلك . والظاهر أنّ السيّد الرضي قدس سره جمع بين خطبتين . ولمزيد التحقيق قارن بين ذيل هذه الخطبة والخطبة 43 ، وأيضا صدر هذه الخطبة والخطبة 229 . وراجع : بحار الأنوار : ج 32 ص 555 ح 463 .
2- .الهِيم : الإبل العطاش ( الصحاح : ج 5 ص 2063 ) .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 54 .
4- .الإرشاد : ج 1 ص 244 ، الاحتجاج : ج 1 ص 375 ح 68 ، الجمل : ص 267 نحوه ، بحار الأنوار : ج 32 ص 98 ح 69 ؛ العقد الفريد : ج 3 ص 123 ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 1 ص 309 عن زيد بن صوحان وكلاهما نحوه .
5- .الهَدَجان : مشية الشيخ ، وقد هدج يهدج (الصحاح : ج 1 ص 349 «هدج») .
6- .نهج البلاغة : الخطبة 229 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 51 ح 35 .
7- .وقعة صفّين : ص 65 ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 3 ص 111 ، الإمامة والسياسة : ج 1 ص 105 .

ص: 459

امام على عليه السلام_ در بيان بيعت (1) _ :مردم [براى بيعت با من ]همانند هجوم شتران تشنه در روز آبشان _ كه ساربان رهايشان كرده و بند از پايشان برداشته شده است _ ، بر من هجوم آوردند تا آن جا كه گمان بردم مرا [زير فشار جمعيت خود] خواهند كشت ، و يا يكديگر را خواهند كشت .

امام على عليه السلام_ در بيان بيعت طلحه و زبير _ :نزدم آمديد و گفتيد : با ما بيعت كن . گفتم : نمى كنم . گفتيد : چرا ! گفتم : نه . دستم را بستم. آن را گشوديد . دستم را پس كشيدم . آن را پيش كشيديد و همچون اشتران تشنه كه در روز آبشان به طرف آبشخورهايشان هجوم مى برند ، بر سر من هجوم آورديد ، چندان كه گمان بردم مرا خواهيد كشت و يكديگر را خواهيد كشيد . پس ، دستم را گشودم و شما آزادانه با من بيعت كرديد ، و پيشاپيش شما طلحه و زبير ، با اختيار و بدون هيچ گونه اجبارى ، با من بيعت نمودند .

امام على عليه السلام_ در وصف چگونگى بيعت مردم با ايشان _ :دست مرا گشوديد و من آن را بستم . آن را كشيديد و من جمعش كردم . سپس مانند شتران تشنه اى كه در روز آبشان به آبشخورهايشان هجوم مى برند، به طرف من هجوم آورديد، تا آن جا كه بند كفش پاره شد ، و ردا افتاد ، و ناتوان، لگدمال شد ، و شادمانى مردم از بيعتشان با من بِدان جا رسيد كه كودكان نيز از آن خوش حال بودند ، و پيران با گام هاى لرزان ، و آدم هاى عليل و بيمار، كشان كشان ، و دختركان نورسيده با سر و روى برهنه به تماشاى آن، بيرون آمدند

وقعة صفّين_ به نقل از خفاف بن عبد اللّه _ :مردم براى بيعت با على، پروانه وار گِردش را گرفتند، چندان كه كفش ها گم شدند ، و رداها [از دوش] افتادند ، و پيران، لگدمال گرديدند.

.


1- .عنوان «در بيان بيعت»، بر اساس نسخه فيض الإسلام (خطبه 53) و شرح نهج البلاغةى ابن ابى الحديد (ج 4 ص 6) است و همين صحيح است؛ امّا عنوان «من خطبة له عليه السلام و فيها يصف أصحابه بصفّين حين طال منعهم له من قتال أهل الشام» كه در نسخه صبحى صالح و شرح ابن ميثم (خطبه 53) آمده، صحيح نيست ، هر چند آخر خطبه، اشعار به اين معنا دارد. ظاهراً سيّد رضى قدس سره دو خطبه را با هم جمع كرده است. براى تحقيق بيشتر ، ذيل اين خطبه را با خطبه 43 و نيز اوّل آن را با خطبه 229 مقايسه كنيد. نيز، ر . ك: بحار الأنوار : ج 22 ص 555 ح 422.

ص: 460

7 / 2بَيعَةُ عامَّةِ النّاسِشرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد عن ابن عبّاس :لَمّا دَخَلَ عَلِيٌّ عليه السلام المَسجِدَ وجاءَ النّاسُ لِيُبايِعوهُ ، خِفتُ أن يَتَكَلَّمَ بَعضُ أهلِ الشَّنَآنِ لِعَلِيٍّ عليه السلام ؛ مِمَّن قَتَلَ أباهُ أو أخاهُ أو ذا قَرابَتِهِ في حَياةِ رسَولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَيَزهَدَ عَلِيٌّ فِي الأَمرِ ويَترُكَهُ ، فَكُنتُ أرصُدُ ذلِكَ وأَتَخَوَّفُهُ ، فَلَم يَتَكَلَّم أحَدٌ حَتّى بايَعَهُ النّاسُ كُلُّهُم، راضينَ مُسَلِّمينَ غَيرَ مُكرَهينَ (1) .

الفتوح :قالَتِ الأَنصارُ [ لِلنّاسِ] : إنَّكُم قَد عَرَفتُم فَضلَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ وسابِقَتَهُ وقَرابَتَهُ ومَنزِلَتَهُ مِنَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، مَعَ عِلمِهِ بِحَلالِكُم وحَرامِكُم ، وحاجَتِكُم إلَيهِ مِن بَينِ الصَّحابَةِ ، ولَن يَألُوَكُم نُصحا ، ولَو عَلِمنا مَكانَ أحَدٍ هُوَ أفضَلُ مِنهُ وأَجمَلُ لِهذَا الأَمرِ وأَولَى بِهِ مِنهُ لَدَعَوناكُم إلَيهِ . فَقالَ النّاسُ كُلُّهُم بِكَلِمَةٍ واحِدَةٍ : رَضينا بِهِ طائِعينَ غَيرَ كارِهينَ . فَقالَ لَهُم عَلِيٌّ : أخبِروني عَن قَولِكُم هذا : «رَضينا بِهِ طائِعينَ غَيرَ كارِهينَ» ، أحَقٌّ واجِبٌ هذا مِنَ اللّهِ عَلَيكُم ، أم رَأيٌ رَأَيتُموهُ مِن عِندِ أنفُسِكُم ؟ قالوا : بَل هُوَ واجِبٌ أوجَبَهُ اللّه عز و جل لَكَ عَلَينا . (2)

الجمل عن عبد الحَميد بن عبد الرحمن عن ابن أبزى :أ لا اُحَدِّثُكَ ما رَأَت عَينايَ وسَمِعَت اُذُنايَ ؟ لَمَّا التَقَى النّاسُ عِندَ بَيتِ المالِ قالَ عَلِيٌّ لِطَلحَةَ : اُبسُط يَدَكَ اُبايِعكَ ، فَقالَ طَلحَةُ : أنتَ أحَقُّ بِهذَا الأَمرِ مِنّي ، وقَدِ اجتَمَعَ لَكَ مِن أهواءِ النّاسِ ما لَم يَجتَمِع لي ، فَقالَ عليه السلام لَهُ : ما خَشينا غَيرَكَ ! فَقالَ طَلحَةُ : لا تَخشَ ، فَوَاللّهِ لا تُؤتى مِن قِبَلي . وقامَ عَمّارُ بنُ ياسِرٍ ، وأبُو الهَيثَمِ بنُ التَّيِّهانِ ، ورِفاعَةُ بنُ رافِعِ بنِ مالِكِ بنِ العَجلانِ ، وأبو أيّوبَ خالِدُ بنُ زَيدٍ ، فَقَالوا لِعَلِيٍّ : إنَّ هذَا الأَمرَ قَد فَسَدَ ، وقَد رَأَيتَ ما صَنَعَ عُثمانُ ، وما أتاهُ مِن خِلافِ الكِتابِ وَالسُّنَّةِ ، فَابسُط يَدَكَ نُبايِعكَ ؛ لِتُصلِحَ مِن أمرِ الاُمَّةِ ما قَد فَسَدَ . فَاستَقالَ عَلِيٌّ عليه السلام وقالَ : قَد رَأَيتُم ما صُنِعَ بي ، وعَرَفتُم رَأيَ القَومِ ، فَلا حاجَةَ لي فيهِم . فَأَقبَلوا عَلَى الأَنصارِ فَقالوا : يا مَعاشِرَ الأَنصارِ ، أنتُم أنصارُ اللّهِ وأنصارُ رَسولِهِ ، وبِرَسولِهِ أكرَمَكُمُ اللّهُ تَعالى ، وقَد عَلِمتُم فَضلَ عَلِيٍّ وسابِقَتَهُ فِي الإِسلامِ ، وقَرابَتَهُ ومَكانَتَهُ الَّتي كانَت لَهُ مِنَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، وإن وَلِيَ أنالَكُم خَيرا . فَقالَ القَومُ : نَحنُ أرضَى النّاسِ بِهِ ، ما نُريدُ بِهِ بَدَلاً . ثُمَّ اجتَمَعوا عَلَيهِ ، فَلَم يَزالوا بِهِ حَتّى بايَعوهُ . (3)

.


1- .شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 4 ص 10 . وفي هذا القول تأمّل ؛ لأنّ عبد اللّه بن عبّاس كان عاملاً من جانب عثمان على الحجّ وقدم المدينة وقد بويع لعليّ عليه السلام . راجع : تاريخ الطبري : ج 4 ص 439 . ويمكن أن يكون الراوي عبيد اللّه أو قثم ابني عبّاس .
2- .الفتوح : ج 2 ص 435 .
3- .الجمل : ص 128 وراجع : الكافئة : ص 12 ح 8 والفتوح : ج 2 ص 434 و 435 وتاريخ الطبري : ج 4 ص 434 .

ص: 461

7 / 2 بيعت عموم مردم

7 / 2بيعت عموم مردمشرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد_ به نقل از ابن عبّاس (1) _ :چون على عليه السلام وارد مسجد شد و مردم براى بيعت با او آمدند ، من ترسيدم كه مبادا يكى از دشمنان على عليه السلام كه همانا على عليه السلام پدر يا برادر يا خويشاوند او را در زمان حيات پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كشته بود ، چيزى بگويد و در نتيجه ، على از خلافت منصرف شود و رهايش كند . از اين رو، مترصّد و نگران اين اتّفاق بودم ؛ امّا هيچ كس سخنى نگفت تا اين كه همه مردم ، با رضايت و اختيار و بدون هيچ زور و اجبارى ، با او بيعت كردند .

الفتوح :انصار [به مردم] گفتند : شما از برترى على بن ابى طالب و پيشينه او و خويشاوندى و جايگاهش نسبت به پيامبر صلى الله عليه و آله آگاهيد ، و مى دانيد كه او حلال و حرام شما را مى داند ، و از بين صحابه به او نيازمنديد. او هرگز از خيرخواهى براى شما، فرو گذار نخواهد كرد . اگر كس ديگرى را مى شناختيم كه از او برتر ، و براى اين امر، زيبنده تر و سزاوارتر از على باشد ، قطعاً شما را به او فرا مى خوانديم . مردم همگى يك صدا گفتند : با ميل و رغبت، او را مى پذيريم . على عليه السلام به آنان فرمود : «به من بگوييد اين كه گفتيد : با ميل و رغبت او را مى پذيريم، آيا اين را يك وظيفه الهى بر خود مى دانيد ، يا يك نظر شخصى است كه داريد ؟». گفتند : نه ، وظيفه اى است كه خداوند عز و جل آن را در قبال تو بر ما واجب گردانيده است .

الجمل_ به نقل از عبد الحميد بن عبد الرحمان، از ابن ابزى _ :آيا آنچه را دو چشمم ديد و دو گوشم شنيد ، برايت نگويم ؟ ! چون مردم در كنار بيت المال جمع شدند ، على به طلحه گفت : دستت را بگشاى تا با تو بيعت كنم . طلحه گفت : تو به اين كار (خلافت)، از من سزاوارترى . مردم، آن چنان كه به تو گرايش دارند، به من گرايش ندارند . [على عليه السلام ] به او فرمود : «ما از جانب كسى جز تو، نگران نيستيم !». طلحه گفت : نگران مباش؛ زيرا _ به خدا سوگند _ ، از جانب من ضربه اى نخواهى ديد . عمّار بن ياسر و ابو هيثم بن تيّهان و رِفاعة بن مالك بن عجلان و ابو ايّوب خالد بن زيد بر خاستند و به على عليه السلام گفتند : اوضاع، خراب است ، و تو رفتار عثمان و مخالفت هاى او با كتاب و سنّت را ديدى . پس دستت را بگشاى كه با تو بيعت كنيم تا اوضاع تباه شده امّت را به سامان آورى . على عليه السلام فرمود : «مرا معاف داريد» و فرمود : «شما ديديد كه با من چه شد ، و نظر مردم را دانستيد . پس مرا به آنان نيازى نيست» . آن عدّه رو به انصار كردند و گفتند : اى گروه انصار ! شما ياران خدا و ياران پيامبر او هستيد ، و خداوند متعال، شما را به وجود پيامبر صلى الله عليه و آله [در ميانتان]، گرامى داشت. شما از برترى على و پيش گامى او در اسلام ، و خويشاوندى با پيامبر صلى الله عليه و آله و جايگاهش در نزد او آگاهيد . اگر او زمام امور را در دست گيرد، شما را به خير و نيكى مى رساند . انصار گفتند : ما راضى ترين مردم به او هستيم ، و هيچ كس را به جاى او نمى خواهيم . پس ، گرد على عليه السلام را گرفتند و چندان اصرار ورزيدند تا سرانجام با او بيعت كردند .

.


1- .اين گفته ، جاى دقّت دارد؛ چرا كه عبد اللّه بن عبّاس در آن زمان ، نماينده عثمان در امور حج بود و پس از بيعت مردم با امام على عليه السلام ، وارد مدينه شد. پس شايد راوى ، عبيد اللّه بن عباس يا قُثَم بن عباس باشد .

ص: 462

الطبقات الكبرى :لَمّا قُتِلَ عُثمانُ يَومَ الجُمُعَةِ لِثَمانِيَ عَشرَةَ لَيلَةً مَضَت مِن ذِي الحِجَّةِ سَنَةَ خَمسٍ وثَلاثينَ ، وبويِعَ لِعَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ _ بِالمَدينَةِ الغَدَ مِن يَومَ قُتِلَ عُثمانُ _ بِالخِلافَةِ ؛ بايَعَهُ طَلحَةُ ، وَالزُّبَيرُ ، وسَعدُ بنُ أبي وَقّاصٍ ، وسَعيدُ بنُ زَيدِ بنِ عَمرِو بنِ نُفَيلٍ ، وعَمّارُ بنُ ياسِرٍ ، واُسامَةُ بنُ زَيدٍ ، وسَهلُ بنُ حُنَيفٍ ، وأبو أيّوبَ الأَنصارِيُّ ، ومُحَمَّدُ بنُ مَسلَمَةَ ، وزَيدُ بنُ ثابِتٍ ، وخُزَيمَةُ بنُ ثابِتٍ ، وجَميعُ مَن كانَ بِالمَدينَةِ مِن أصحابِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وغَيرُهُم . (1)

.


1- .الطبقات الكبرى : ج 3 ص 31 .

ص: 463

الطبقات الكبرى :چون عثمان در روز جمعه دهم ذى حجّه سال سى و پنج كشته شد و فرداى كشته شدن عثمان ، مردم در مدينه با على عليه السلام به خلافت بيعت كردند ، طلحه و زبير و سعد بن ابى وقّاص و سعيد بن زيد بن عمرو بن نُفَيل و عمّار بن ياسر و اسامة بن زيد و سهل بن حُنَيف و ابو ايّوب انصارى و محمّد بن مُسلَمه و زيد بن ثابت و خُزَيمة بن ثابت و ديگر ياران پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه در مدينه بودند و ديگران، با او بيعت نمودند .

.

ص: 464

7 / 3حُرِّيَّةُ النّاسِ فِي انتِخابِ الإِمامِ عليه السّلامالإمام عليّ عليه السلام_ في كِتابِهِ إلى أهلِ الكوفَةِ عِندَ مَسيرِهِ مِنَ المَدينَةِ إلَى البَصرَةِ _ :بايَعَنِي النّاسُ غَيرَ مُستَكرَهينَ ، ولا مُجبَرينَ ، بَل طائِعينَ مُخَيَّرينَ . (1)

عنه عليه السلام :قُبِضَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله وأنَا أرى أنّي أحَقُّ النّاسِ بِهذَا الأَمرِ ، فَاجتَمَعَ النّاسُ عَلى أبي بَكرٍ ! فَسَمِعتُ وأطَعتُ ، ثُمَّ إنَّ أبا بَكرٍ حَضَرَ فَكُنتُ أرى أن لا يَعدِلَها عَنّي ، فَوَلّى (2) عُمَرَ! فَسَمِعتُ وأطَعتُ ، ثُمَّ إنَّ عُمَرَ اُصيبَ ، فَظَنَنتُ أنَّهُ لا يَعدِلُها عَنّي ، فَجَعَلَها في سِتَّةٍ أنَا أحَدُهُم ! فَوَلَّوها (3) عُثمانَ ، فَسَمِعتُ وأطَعتُ ، ثُمَّ إنَّ عُثمانَ قُتِلَ ، فَجاؤوني فَبايَعوني طائِعينَ غَيرَ مُكرَهينَ . (4)

عنه عليه السلام_ مِن كِتابٍ لَهُ إلى طَلحَةَ وَالزُّبَيرِ _ :أمّا بَعدُ ، فَقَد عَلِمتُما _ وإن كَتَمتُما _ أنّي لَم اُرِدِ النّاسَ حَتّى أرادوني ، ولَم اُبايِعهُم حَتّى بايَعوني ، وإنَّكُما مِمَّن أرادَني وبايَعَني ، وإنَّ العامَّةَ لَم تُبايِعني لِسُلطانٍ غالِبٍ ، ولا لِعَرَضٍ حاضِرٍ . (5)

.


1- .نهج البلاغة : الكتاب 1 ، الجمل : ص 244 ، الأمالي للطوسي : ص 718 ح 1518 عن عبد الرحمن بن أبي عمرة الأنصاري وفيه إلى «غير مُستكرَهين» ، بحار الأنوار : ج 32 ص 84 ح 56 ؛ الإمامة والسياسة : ج 1 ص 86 وفيه صدره إلى «مستكرهين» .
2- .في الطبعة المعتمدة : «فولي» ، والصحيح ما أثبتناه كما في تاريخ دمشق « ترجمة الإمام عليّ عليه السلام » تحقيق محمّد باقر المحمودي ( ج3 ص101 ح1142 ) .
3- .في المصدر : «فَوَلّاها» ، والصواب ما أثبتناه كما في اُسد الغابة .
4- .تاريخ دمشق : ج 42 ص 439 ، اُسد الغابة : ج 4 ص 106 ح 3789 كلاهما عن يحيى بن عروة المرادي .
5- .نهج البلاغة : الكتاب 54 ، كشف الغمّة : ج 1 ص 239 نحوه ، بحار الأنوار : ج 32 ص 135 ح 111 ؛ الفتوح : ج 2 ص 465 نحوه ، الإمامة والسياسة : ج 1 ص 90 وفيه «خاصّ» بدل «غالب» وليس فيه «ولا لعرض حاضر» .

ص: 465

7 / 3 آزاد بودن مردم در گزينش امام عليه السلام

7 / 3آزاد بودن مردم در گزينش امام عليه السلامامام على عليه السلام_ در نامه اش به مردم كوفه به هنگام عزيمت از مدينه به بصره _ :مردم ، نه از سر زور و اجبار ، بلكه داوطلبانه و به اختيار با من بيعت كردند .

امام على عليه السلام :پس از رحلت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، من خود را سزاوارترينِ مردم به اين كار (خلافت) مى دانستم ؛ امّا مردم بر ابو بكر توافق كردند و من هم پذيرفتم و فرمان بردم . سپس مرگ ابو بكر فرا رسيد و من فكر نمى كردم كه او خلافت را از من بگرداند؛ ليكن عمر را گماشت و من باز پذيرفتم و فرمان بردم . عمر كه ضربت خورد، گمان مى كردم كه خلافت را از من بر نمى گرداند ؛ امّا او آن را در يك گروه شش نفره قرار داد كه من يكى از آنها بودم ! و عثمان را به خلافت گماشت و من پذيرفتم و فرمان بردم ، تا آن كه عثمان كشته شد و [مردم] نزد من آمدند و همگى داوطلبانه و بدون اجبار با من بيعت كردند .

امام على عليه السلام_ از نامه ايشان به طلحه و زبير _ :امّا بعد ، شما دو تن مى دانيد _ هر چند پنهان مى داريد _ كه من در پى مردم نرفتم؛ بلكه آنها در پى من آمدند ، و من با آنان بيعت نكردم؛ بلكه آنها با من بيعت كردند ، و شما دو تن نيز از كسانى بوديد كه در پى من آمدند و با من بيعت كردند . بيعت عموم مردم هم با من، براى اين نبود كه سلطه و قدرتى ، يا مال و منالى داشتم .

.

ص: 466

الفتوح :أقبَلَ عَمّارُ بنُ ياسِرٍ إلى عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ رضى الله عنه ، فَقالَ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، إنَّ النّاسَ قَد بايَعوكَ طائِعينَ غَيرَ كارِهينَ ، فَلَو بَعَثتَ إلى اُسامَةَ بنِ زَيِدٍ وعَبدِ اللّهِ بنِ عُمَرَ ومُحَمَّدِ بنِ مَسلَمَةَ وحَسّانِ بنِ ثابِتٍ وكَعبِ بنِ مالِكٍ ، فَدَعَوتَهُم لِيَدخُلوا فيما دَخَلَ فيهِ النّاسُ مِنَ المُهاجِرينَ وَالأَنصارِ ! فَقالَ عَلِيٌّ رضى الله عنه : إنَّهُ لا حاجَةَ لَنا فيمَن لا يَرغَبُ فينا . (1)

شرح الأخبار عن عبد اللّه بن موسى بن قادم :سَمِعتُ سُفيانَ الثَّورِيَّ يَقولُ بِأَعلى صَوتِهِ : وَاللّهِ ما أشُكُّ ، لَقَد بايَعَ طَلحَةُ وَالزُّبَيرُ عَلِيّا صَلَواتُ اللّهِ عَلَيهِ ، ولَقَد نَكَثا عَلَيهِ ، وَاللّهِ ما وَجَدا فيهِ لا عِلَّةً في دينٍ ولا خِيانَةً في مالٍ . (2)

الكافئة عن الحسن :بايَعَ طَلحَةُ وَالزُّبَيرُ عَلِيّا عليه السلام عَلى مِنبَرِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله طائِعَينِ غَيرَ مُكرَهَينِ . (3)

7 / 4خِطابُ طائِفَةٍ مِن أصحابِهِ بَعدَ البَيعِةِتاريخ اليعقوبي_ بَعدَ ذِكرِ بَيعَةِ النّاسِ لِعَلِيٍّ عليه السلام _ :وقامَ قَومٌ مِنَ الأَنصارِ فَتَكَلَّموا ، وكانَ أوَّلَ مَن تَكَلَّمَ ثابِتُ بنُ قَيسِ بنِ شَمّاسٍ الأَنصارِيُّ _ وكانَ خَطيبَ الأَنصارِ _ فَقالَ : وَاللّهِ يا أميرَ المُؤمِنينَ ، لَئِن كانوا تَقَدَّموكَ فِي الوِلايَةِ فَما تَقَدَّموكُ فِي الدِّينِ ، ولَئِن كانوا سَبَقوكَ أمسِ فَقَد لَحِقتَهُمُ اليَومَ ، ولَقَد كانوا وكُنتَ لا يَخفى مَوضِعُكَ ، ولا يُجهَلُ مَكانُك ، يَحتاجونَ إلَيكَ فيما لا يَعلَمونَ ، ومَا احتَجتَ إلى أحَدٍ مَعَ عِلمِكَ . ثُمَّ قامَ خُزَيمَةُ بنُ ثابِتٍ الأَنصارِيُّ _ وهُوَ ذُو الشَّهادَتَينِ _ فَقالَ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، ما أصَبنا لِأَمرِنا هذا غَيرَكَ ، ولا كانَ المُنقَلَبُ إلّا إلَيكَ ، ولَئِن صَدَقنا أنفُسَنا فيكَ ، فَلَأَنتَ أقدَمُ النّاسِ إيمانا ، وأعلَمُ النّاسِ بِاللّهِ ، وأولَى المُؤمِنينَ بِرَسولِ اللّهِ ، لَكَ ما لَهُم ، ولَيسَ لَهُم ما لَكَ . وقامَ صَعصَعَةُ بنُ صوحانَ فَقالَ : وَاللّهِ يا أميرَ المُؤمِنينَ ، لَقَد زَيَّنتَ الخِلافَةَ وما زانَتكَ ، ورَفَعتَها وما رَفَعَتكَ ، ولَهِيَ إلَيكَ أحوَجُ مِنكَ إلَيها . ثُمَّ قامَ مالِكُ بنُ الحارِثِ الأَشتَرُ فَقالَ : أيُّهَا النّاسُ ! هذا وَصِيُّ الأَوصِياءِ ، ووارِثُ عِلمِ الأَنبِياءِ ، العَظيمُ البَلاءِ ، الحَسَنُ العَناءِ (4) ، الَّذي شَهِدَ لَهُ كِتابُ اللّهِ بِالإِيمانِ ، ورَسولُهُ بِجَنَّةِ الرِّضوانِ ، مَن كَمُلَت فيهِ الفَضائِلُ ، ولَم يَشُكَّ في سابِقَتِهِ وعِلمِهِ وفَضلِهِ الأَواخِرُ ولَا الأَوائِلُ . ثُمَّ قامَ عُقبَةُ بنُ عَمرٍو فَقالَ : مَن لَهُ يَومٌ كَيَومِ العَقَبَةِ ، وبَيعَةٌ كَبَيعَةِ الرِّضوانِ ، وَالإِمامُ الأَهدَى الَّذيلا يُخافُ جَورُهُ ، وَالعالِمُ الَّذي لا يُخافُ جَهلُهُ . (5)

راجع : موسوعة الإمام عليّ بن أبي طالب عليه السلام : ج 2 ص 325 ( القسم الخامس / الفصل الأوّل : بيعة النور ) .

.


1- .الفتوح : ج 2 ص 441 .
2- .شرح الأخبار : ج 1 ص 403 ح 353 .
3- .الكافئة للشيخ المفيد : ص 13 ح 10 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 32 ح ، وراجع : الأمالي للمفيد : ص 73 .
4- .في الطبعة المعتمدة : « الغناء » وما أثبتناه من طبعة النجف ( ج 2 ص 155 ) . والعناء هنا : المداراة أو حسن السياسة ( لسان العرب : ج 15 ص 106 ) .
5- .تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 179 .

ص: 467

7 / 4 سخنرانى گروهى از ياران امام عليه السلام، پس از بيعت

الفتوح :عمّار بن ياسر رو به على بن ابى طالب عليه السلام كرد و گفت : اى امير مؤمنان ! مردم داوطلبانه و رضايتمندانه با تو بيعت كردند . پس خوب است نزد اسامة بن زيد و عبد اللّه بن عمر و محمّد بن مسلَمه و حسّان بن ثابت و كعب بن مالك بفرستى و آنان را فرا بخوانى تا آنچه را مردم ، از مهاجر و انصار ، پذيرفتند ، بپذيرند [و بيعت كنند] . على عليه السلام فرمود : «ما را به كسى كه به ما تمايلى ندارد ، نيازى نيست» .

شرح الأخبار_ به نقل از عبد اللّه بن موسى بن قادم _ :از سفيان ثورى شنيدم كه با بلندترين صدايش مى گفت : به خدا سوگند، من شك ندارم كه طلحه و زبير با على _ كه درودهاى خدا بر او باد _ بيعت كردند؛ امّا بيعتش را شكستند . به خدا سوگند كه آن دو در او هيچ [بهانه اى براى پيمان شكنى خود ]نيافتند ؛ نه عيبى در دين و نه خيانتى در اموال .

الكافئة_ به نقل از حسن _ :طلحه و زبير، داوطلبانه و بدون اجبار ، با على عليه السلام بر روى منبر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بيعت كردند .

7 / 4سخنرانى گروهى از ياران امام عليه السلام ، پس از بيعتتاريخ اليعقوبى_ پس از بيان بيعت مردم با امام على عليه السلام _ :گروهى از انصار بر خاستند و سخن گفتند . نخستين كسى كه سخن گفت، ثابت بن قيس بن شمّاس انصارى، خطيب انصار بود . او گفت : به خدا سوگند _ اى امير مؤمنان _ كه اگر آنان در حكومت، بر تو پيشى گرفتند، در دين، پيشى نگرفتند . اگر ديروز از تو پيش افتادند، تو امروز به آنان رسيدى . جايگاه تو پوشيده و منزلت تو ناشناخته نبود ، و آنها در آنچه نمى دانستند، به تو نيازمند بودند ، و تو با علمى كه دارى، به هيچ كس نيازمند نبودى و نيستى . سپس خزيمة بن ثابت انصارى (همان ذو الشهادتين) بر خاست و گفت : اى امير مؤمنان ! ما براى اين كار خود، كسى جز تو را نيافتيم و بازگشت، جز به تو نبود ، و اگر راستش را در باره تو به خود بگوييم ، تو پيش ترينِ مردمان در ايمان ، و داناترينِ مردمان به خدا و نزديك ترينِ مؤمنان به پيامبر خدا هستى . هر آنچه [از امتياز و برترى كه] آنان دارند، تو دارى؛ ولى هر آنچه تو دارى، آنان ندارند . صعصعة بن صوحان بر خاست و گفت : به خدا سوگند _ اى امير مؤمنان _ كه تو خلافت را آراستى و آن تو را نياراست ، و تو آن را رفعت بخشيدى و آن تو را رفعت نبخشيد ، و خلافت به تو نيازمندتر است تا تو به آن . سپس مالك بن حارث اَشتر بر خاست و گفت : اى مردم ! اين مرد، وصىّ اوصيا و وارث علم پيامبران است و [در راه اسلام] بلاها چشيده و رنج ها كشيده است ؛ كسى است كه كتاب خدا به ايمان او ، و پيامبر خدا به بهشتى بودنش گواهى داده است . كسى است كه فضايل را به تمام و كمال، داراست ، و در پيش گامى او و دانش و فضلش، نه قبلى ها شك داشته اند و نه بعدى ها . بعد ، عقبة بن عمرو بر خاست و گفت : او كسى است كه [در پرونده اش] روزى چون روز عقبه دارد و بيعتى چون بيعت رضوان . پيشواى هدايتگران است كه هرگز بيم ستم از او نمى رود ، و دانايى است كه هرگز بيم نادانى اش نيست .

ر . ك : دانش نامه امير المؤمنين عليه السلام : ج 3 ص457 (بخش پنجم/ فصل يكم : بيعت نور) .

.

ص: 468

. .

ص: 469

. .

ص: 470

الفصل الثامن : أقسام البيعة8 / 1بَيعَةُ الرِّجالِالإرشاد_ في بَيانِ البَيعَةِ لِلإِمامِ الرِّضا عليه السلام _ :جَلَسَ المَأمونُ ووَضَعَ لِلرِّضا عليه السلام وِسادَتَينِ عَظيمَتَينِ حَتّى لَحِقَ بِمَجلِسِهِ وفَرشِهِ ، وأَجلَسَ الرِّضا عليه السلام عَلَيهِما فِي الخُضرَةِ (1) وعَلَيهِ عِمامَةٌ وسَيفٌ ، ثُمَّ أمَرَ ابنَهُ العَبّاسَ بنَ المَأمونِ يُبايِعُ لَهُ أوَّلَ النّاسِ ، فَرَفَعَ الرِّضا عليه السلام يَدَهُ فَتَلَقّى بِها (2) وَجهَ نَفسِهِ وبِبَطنِها وُجوهَهُم . فَقالَ لَهُ المَأمونُ : اُبسُط يَدَكَ لِلبَيعَةِ . فَقالَ الرِّضا عليه السلام : إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله هكَذا كانَ يُبايِعُ . فَبايَعَهُ النّاسُ ويَدُهُ فَوقَ أيديهِم . (3)

علل الشرائع عن الريّان بن شبيب خال المعتصم أخي ماردة :إنَّ المَأمونَ لَمّا أرادَ أن يَأخُذَ البَيعَةَ لِنَفسِهِ بِإِمرَةِ المُؤمِنينَ ، ولِأَبِي الحَسَنِ عَلِيِّ بنِ موسَى الرِّضا عليه السلام بِوِلايَةِ العَهدِ ، ولِلفَضلِ بنِ سَهلٍ بِالوِزارَةِ ، أمَرَ بِثَلاثَةِ كَراسِيَّ تُنصَبُ لَهُم ، فَلَمّا قَعَدوا عَلَيها أذِنَ لِلنّاسِ فَدَخَلوا يُبايِعونَ ، فَكانوا يُصَفِّقونَ بِأَيمانِهِم عَلى أيمانِ الثَّلاثَةِ مِن أعلَى الإِبهامِ إلى أعلَى الخِنصِرِ ، ويَخرُجونَ ، حَتّى بايَعَ آخِرَ النّاسِ فَتىً مِنَ الأَنصارِ ، فَصَفَّقَ بِيَمينِهِ مِنَ الخِنصِرِ إلى أعلَى الإِبهامِ ، فَتَبَسَّمَ أبُو الحَسَنِ عليه السلام ثُمَّ قالَ : كُلُّ مَن بايَعَنا بايَعَ بِفَسخِ البَيعَةِ ، غَيرَ هذَا الفَتى ، فَإِنَّهُ بايَعَنا بِعَقدِها . فَقالَ المَأمونُ : وما فَسخُ البَيعَةِ مِن عَقدِها ؟ قالَ أبُو الحَسَنِ عليه السلام : عَقدُ البَيعَةِ هُوَ مِن أعلَى الخِنصِرِ إلى أعلَى الإِبهامِ ، وفَسخُها مِن أعلَى الإِبهامِ إلى أعلَى الخِنصِرِ . قالَ : فَماجَ النّاسُ في ذلِكَ ، وأَمَرَ المَأمونُ بِإِعادَةِ النّاسِ إلَى البَيعَةِ عَلى ما وَصَفَهُ أبُو الحَسَنِ عليه السلام ، وقالَ النّاسُ : كَيفَ يَستَحِقُّ الإِمامَةَ مَن لا يَعرِفُ عَقدَ البَيعَةِ ، إنَّ مَن عَلِمَ لَأَولى بِها مِمَّن لا يَعلَمُ . قالَ : فَحَمَلَهُ ذلِكَ عَلى ما فَعَلَهُ مِن سَمِّهِ . (4)

.


1- .في روضة الواعظين ومقاتل الطالبيّين : «الحضرة» بدل «الخضرة» .
2- .في روضة الواعظين ومقاتل الطالبيين وبحار الأنوار : «بظهرها» بدل «بها» .
3- .الإرشاد : ج 2 ص 261 ، روضة الواعظين : ص 248 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 363 عن أبي الصلت وياسر نحوه ، بحار الأنوار : ج 49 ص 146 ح 23 ؛ مقاتل الطالبيّين : ص 455 عن يحيى بن الحسن العلوي .
4- .علل الشرائع : ص 239 ح 1 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 238 ح 2 وفيه «أعلى الخنصر» بدل «الخنصر» في الموضع الثاني ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 369 نحوه ، بحار الأنوار : ج 49 ص 144 ح 21 .

ص: 471

فصل هشتم : اقسام بيعت
8 / 1 بيعت مردان

فصل هشتم : اقسام بيعت8 / 1بيعت مردانالإرشاد_ در بيان مراسم بيعتگيرى براى امام رضا عليه السلام _ :مأمون جلوس كرد و براى رضا عليه السلام نيز دو پشتى بزرگ گذاشت و به جايگاه جلوسش آمد و رضا عليه السلام را در حالى كه جامه سبز بر تن داشت و عمامه و شمشير بسته بود ، بر آن دو نشاند . سپس به فرزندش عبّاس بن مأمون، دستور داد تا به عنوان نخستين كس با ايشان بيعت كند . رضا عليه السلام دستش را بالا برد و پشت آن را به طرف صورت خودش گرفت و كف آن را به طرف صورت حاضران . مأمون به ايشان گفت : دستت را براى بيعت، دراز كن . رضا عليه السلام فرمود : «پيامبر خدا صلى الله عليه و آله اين گونه بيعت مى كرد». پس مردم با ايشان بيعت كردند، در حالى كه دست او بالاتر از دست آنان بود .

علل الشرائع_ به نقل از ريّان بن شبيب، دايى معتصم و برادر مارده _ :مأمون چون خواست براى امير المؤمنينى خود و ولايت عهدى ابو الحسن على بن موسى الرضا عليه السلام و وزارت فضل بن سهل بيعت بگيرد ، دستور داد سه تخت برايشان نهادند و چون بر آنها نشستند ، به مردم، اجازه ورود داد و مردم براى بيعت وارد شدند و با دست راست خود ، از بالاى انگشت شست تا بالاى انگشت كوچك ، بر دست آن سه نفر مى زدند و خارج مى شدند. آخرين نفرى كه بيعت كرد، جوانى از انصار بود . او دست راست خود را از انگشت كوچك تا بالاى شست بر دست آنان زد . ابو الحسن عليه السلام لبخندى زد و فرمود : «همه كسانى كه با ما بيعت كردند، به [شيوه ]فسخ بيعت، بيعت كردند، غير از اين جوان كه با عقد بيعت با ما بيعت نمود» . مأمون گفت : فرق فسخ بيعت با عقد آن چيست ؟ ابو الحسن عليه السلام فرمود : «عقد بيعت، از بالاى انگشت كوچك تا بالاى شست است و فسخ آن، از بالاى شست تا بالاى انگشت كوچك» . مردم از اين مطلب بر آشفتند . مأمون دستور داد تا مردم دوباره به شيوه اى كه ابو الحسن عليه السلام گفته بود ، بيعت كنند . مردم گفتند : چگونه كسى كه [شيوه] عقد بيعت را نمى داند، شايسته پيشوايى است !؟ آن كه مى داند ، سزاوارتر به پيشوايى است از كسى كه نمى داند . همين امر، مأمون را به مسموم كردن ايشان وا داشت .

.

ص: 472

8 / 2بَيعَةُ النِّساءِ بِالكَلامِصحيح البخاري عن عائشة :كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله يُبايِعُ النِّساءَ بِالكَلامِ بِهذِهِ الآيَةِ : «لَا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئا» (1) . قالَت: وما مَسَّت يَدُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَدَ امرَأَةٍ إلَا امرَأَةً يَملِكُها. (2)

.


1- .الممتحنة : 12 .
2- .صحيح البخاري : ج 6 ص 2637 ح 6788 ، مسند ابن حنبل : ج 9 ص 493 ح 25253 ، السنن الكبرى : ج 8 ص 254 ح 16566 ؛ مجمع البيان : ج 9 ص 414 ، بحار الأنوار : ج 21 ص 98 .

ص: 473

8 / 2 بيعت زنان با گفتار

8 / 2بيعت زنان با گفتارصحيح البخارى_ به نقل از عايشه _ :پيامبر صلى الله عليه و آله با زنان از طريق گفتار و با خواندن اين آيه: «چيزى را شريك خدا قرار ندهند» بيعت مى كرد . دست پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دست هيچ زنى را لمس نكرد، مگر كه با او محرم بود .

.

ص: 474

سنن ابن ماجة عن عائشة :وَاللّهِ ، ما مَسَّت يَدُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَدَ امرَأَةٍ قَطُّ ، غَيرَ أنَّهُ يُبايِعُهُنَّ بِالكَلامِ . . . وَاللّهِ ، ما أخَذَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلَى النِّساءِ إلّا ما أمَرَهُ اللّهُ ، ولا مَسَّت كَفُّ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله كَفَّ امرَأَةٍ قَطُّ ، وكانَ يَقولُ لَهُنَّ إذا أخَذَ عَلَيهِنَّ : قَد بايَعتُكُنَّ كَلاما . (1)

صحيح مسلم عن عائشة_ في بَيانِ بَيعَةِ النِّساءِ _ :ما مَسَّ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِيَدِهِ امرَأَةً قَطُّ ، إلّا أن يَأخُذَ عَلَيها ، فَإِذا أخَذَ عَلَيها فَأَعطَتهُ قالَ : اِذهَبي فَقَد بايَعتُكِ . (2)

السيرة النبويّة لابن هشام عن ابن إسحاق :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لا يُصافِحُ النِّساءَ ، إنَّما كانَ يَأخُذُ عَلَيهِنَّ ، فَإِذا أقرَرنَ قالَ : اِذهَبنَ فَقَد بايَعتُكُنَّ . (3)

اُسد الغابة عن عقيلة بنت عبيد :جِئتُ أنَا واُمّي قَريرَةُ بِنتُ الحارِثِ العُتوارِيَّةُ في نِساءٍ مِنَ المُهاجِراتِ ، فَبايَعنَ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله وهُوَ ضارِبٌ عَلَيهِ قُبَّتَهُ بِالأَبطَحِ ، فَأَخَذَ عَلَينا أن لا نُشرِكَ بِاللّهِ شَيئا الآيَةَ كُلَّها ، فَلَمّا أقرَرنا وبَسَطنا أيدِيَنا لِنُبايِعَهُ ، قالَ : إنّي لا أمَسُّ أيدِي النِّساءِ ، فَاستَغفَرَ لَنا ، فَكانَت تِلكَ بَيعَتُنا . (4)

مسند ابن حنبل عن أسماء بنت يزيد :إنَّ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله جَمَعَ نِساءَ المُسلِمينَ لِلبَيعَةِ ، فَقالَت لَهُ أسماءُ : ألا تَحسِرُ لَنا عَن يَدِكَ يا رَسولَ اللّهِ ؟ فَقالَ لَها رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنّي لَستُ اُصافِحُ النِّساءَ ، ولكِن آخُذُ عَلَيهِنَّ . (5)

.


1- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 960 ح 2875 ، صحيح البخاري : ج 5 ص 2025 ح 4983 ، صحيح مسلم : ج 3 ص 1489 ح 88 كلاهما نحوه .
2- .صحيح مسلم : ج 3 ص 1489 ح 89 ، سنن أبي داود : ج 3 ص 133 ح 2941 وفيه «يد» بدل «بيده» ، مسند ابن حنبل : ج 9 ص 422 ح 24883 وزاد فيه «يد» بعد «بيده» .
3- .السيرة النبويّة لابن هشام : ج 2 ص 109 ، اُسد الغابة : ج 7 ص 269 الرقم 7319 ، الإصابة : ج 8 ص 334 الرقم 11813 وليس فيه آخره «فقد بايعتكنّ» .
4- .اُسد الغابة : ج 7 ص 237 الرقم 7225 .
5- .مسند ابن حنبل : ج 10 ص 436 ح 27643 ، المعجم الكبير : ج 24 ص 163 ح 417 و ص 182 ح 459 ، مسند إسحاق بن راهويه : ج 5 ص 183 ح 2309 وكلّها نحوه ، كنز العمّال : ج 1 ص 105 ح 476 .

ص: 475

سنن ابن ماجة_ به نقل از عايشه _ :به خدا سوگند كه دست پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هرگز دست هيچ زنى را لمس نكرد ؛ بلكه با آنان از طريق گفتار، بيعت مى كرد... . به خدا سوگند كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از زنان، پيمانى نگرفت، جز آنچه خداوند به او فرمان داده بود ، و كف دست پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هرگز با كف دست زنى تماس پيدا نكرد ؛ بلكه هر گاه از آنان بيعت مى گرفت، مى فرمود : «من به وسيله كلام، با شما بيعت كردم» .

صحيح مسلم_ به نقل از عايشه، در بيان بيعت زنان _ :دست پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هرگز [دست ]زنى را لمس نكرد ؛ بلكه فقط از او پيمان مى گرفت و چون به او پيمان مى داد، مى فرمود : «برو ؛ با تو بيعت كردم» .

السيرة النبويّة، ابن هشام_ به نقل از ابن اسحاق _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با زنان [براى بيعت ]دست نمى داد ؛ بلكه فقط از آنها پيمان مى گرفت ، و چون مى پذيرفتند، مى فرمود : «برويد ؛ با شما بيعت كردم» .

اُسد الغابة_ به نقل از عقيله دختر عبيد _ :من و مادرم قَريره عُتوارى، دختر حارث، با عدّه اى از زنان مهاجر به نزد پيامبر صلى الله عليه و آله _ كه در ابطح برايش خيمه اى زده بودند _ ، رفتيم و آنها با پيامبر صلى الله عليه و آله بيعت كردند . او از ما پيمان گرفت كه چيزى را شريك خدا قرار ندهيم و تمام مفاد آيه را تا پايان آن ، بيعت گرفت . چون پذيرفتيم و دستمان را دراز كرديم تا با او بيعت كنيم ، فرمود : «من دست زنان را لمس نمى كنم» و براى ما طلب آمرزش كرد . اين، بيعت ما بود .

مسند ابن حنبل_ به نقل از اسماء دختر يزيد _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، زنان مسلمانان را براى بيعت جمع كرد . اسماء به ايشان گفت : اى پيامبر خدا ! آيا دستت را براى ما نمى گشايى ؟ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود : «من با زنان، دست نمى دهم ؛ بلكه از آنها پيمان مى گيرم» .

.

ص: 476

سنن النسائي عن اُميمة بنت رقيقة :أتَيتُ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله في نِسوَةٍ مِنَ الأَنصارِ نُبايِعُهُ ، فَقُلنا : يا رَسولَ اللّهِ ، نُبايِعُكَ عَلى ألّا نُشرِكَ بِاللّهِ شَيئا ، ولا نَسرِقَ ، ولا نَزنِيَ ، ولا نَأتِيَ بِبُهتانٍ نَفتَريهِ بَينَ أيدينا وأَرجُلِنا ، ولا نَعصِيَكَ في مَعروفٍ . قالَ : فيمَا استَطَعتُنَّ وأَطَقتُنَّ . قالَت : قُلنا : اللّهُ ورَسولُهُ أرحَمُ بِنا ، هَلُمَّ نُبايِعُكَ يا رَسولَ اللّهِ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنّي لا اُصافِحُ النِّساءَ ، إنَّما قَولي لِمِئَةِ امرَأَةٍ كَقَولي لِامرَأَةٍ واحِدَةٍ _ أو مِثل قَولي لِامرَأَةٍ واحِدَةٍ _ . (1)

8 / 3بَيعَةُ النِّساءِ بِغَمسِ أيديهِنَّ في إناءِ الماءِالإمام علي عليه السلام :كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لا يُصافِحُ النِّساءَ ، فَكانَ إذا أرادَ أن يُبايِعَ النِّساءَ ، أتى بِإِناءٍ فيهِ ماءٌ فَيَغمِسُ يَدَهُ ثُمَّ يُخرِجُها ، ثُمَّ يَقولُ : اِغمِسنَ أيدِيَكُنَّ فيهِ ، فَقَد بايَعتُكُنَّ . (2)

الكافي عن المفضّل بن عمر :قُلتُ لِأَبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام : كَيفَ ماسَحَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله النِّساءَ حينَ بايَعَهُنَّ ؟ قالَ : دَعا بِمِركَنِهِ (3) الَّذي كانَ يَتَوَضَّأُ فيهِ ، فَصَبَّ فيهِ ماءَ ثُمَّ غَمَسَ يَدَهُ اليُمنى ، فَكُلَّما بايَعَ واحِدَةً مِنهُنَّ قالَ : اِغمِسي يَدَكِ ، فَتَغمِسُ كَما غَمَسَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله . فَكانَ هذا مُماسَحَتَهُ إيّاهُنَّ . (4)

.


1- .سنن النسائي : ج 7 ص 149 ، مسند ابن حنبل : ج 10 ص 286 ح 27075 ، المستدرك على الصحيحين : ج 4 ص 80 ح 6946 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 1 ص 106 ح 477 .
2- .الجعفريّات : ص 80 ، النوادر للراوندي : ص 168 ح 263 كلاهما عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، مستدرك الوسائل : ج 14 ص 277 ح 16709 .
3- .المِركن _ بكسر الميم _ : الإجانة (الصحاح : ج 5 ص 2126 «ركن») .
4- .الكافي : ج 5 ص 526 ح 1 ، بحار الأنوار : ج 67 ص 187 ح 9 .

ص: 477

8 / 3 بيعت زنان با دستْ فرو بُردنشان در ظرف آب

سنن النسائى_ به نقل از اميمه دختر رقيقه _ :من با گروهى از زنان انصار براى بيعت، نزد پيامبر صلى الله عليه و آله رفتيم و گفتيم : اى پيامبر خدا ! ما با تو بيعت مى كنيم كه به خدا شرك نورزيم ، دزدى نكنيم ، زنا نكنيم ، بچّه هاى نامشروع را كه مى يابيم، با بهتان به شوهرانمان نبنديم ، و در هيچ كار نيكى، از تو نافرمانى نكنيم . فرمود : «تا جايى كه مى توانيد و تاب مى آوريد» . گفتيم : خدا و پيامبر او، به ما مهربان ترند . دستت را بياور تا با تو بيعت كنيم، اى پيامبر خدا ! پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «من با زنان، دست نمى دهم ؛ بلكه سخن من با صد زن، همانند سخنم با يك زن است» يا «مثل سخنم با يك زن است» .

8 / 3بيعت زنان با دستْ فرو بُردَنشان در ظرف آبامام على عليه السلام :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با زنان دست نمى داد . از اين رو، وقتى خواست با زنان بيعت كند، ظرف آبى آوردند و ايشان دستش را داخل آب مى كرد و بيرون مى آورد. سپس مى فرمود : «دست هايتان را در آن فرو بريد ؛ با شما بيعت كردم» .

الكافى_ به نقل از مفضّل بن عمر _ :به امام صادق عليه السلام گفتم : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله زمانى كه با زنان بيعت كرد، چگونه دست داد ؟ فرمود : «دستور داد ظرف وضويش را آوردند و در آن، آب ريخت. سپس دست راستش را در آن فرو برد ، و با هر يك از زنان كه بيعت مى كرد، مى فرمود : «دستت را در آب فرو كن» و او دستش را در آب فرو مى برد، چنان كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرو برده بود ، و اين دست دادن ايشان با آنها بود» .

.

ص: 478

الكافي عن سعدان بن مسلم :قالَ أبو عَبدِ اللّهِ عليه السلام : أتَدري كَيفَ بايَعَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله النِّساءَ ؟ قُلتُ : اللّهُ أعلَمُ وَابنُ رَسولِهِ أعلَمُ . قالَ : جَمَعَهُنَّ حَولَهُ ثُمَّ دَعا بِتَورِ بِرامٍ (1) ، فَصَبَّ فيهِ نَضوحا ثُمَّ غَمَسَ يَدَهُ فيهِ ، ثُمَّ قالَ : اِسمَعنَ يا هؤُلاءِ ! اُبايِعُكُنَّ عَلى ألّا تُشرِكنَ بِاللّهِ شَيئا ، ولا تَسرِقنَ ، ولا تَزنينَ ، ولا تَقتُلنَ أولادَكُنَّ ، ولا تَأتينَ بِبُهتانٍ تَفتَرينَهُ بَينَ أيديكُنَّ وأَرجُلِكُنَّ ، ولا تَعصينَ بَعولَتَكُنَّ في مَعروفٍ ، أقرَرتُنَّ ؟ قُلنَ : نَعَم . فَأَخرَجَ يَدَهُ مِنَ التَّورِ ، ثُمَّ قالَ لَهُنَّ : اِغمِسنَ أيدِيَكُنَّ ، فَفَعَلنَ ، فَكانَت يَدُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله الطّاهِرَةُ أطيَبَ مِن أن يَمَسَّ بِها كَفَّ اُنثى لَيسَت لَهُ بِمَحرَمٍ . (2)

الإمام الجواد عليه السلام :كانَت مُبايَعَةُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله النِّساءَ أن يَغمِسَ يَدَهُ في إناءٍ فيهِ ماءٌ ثُمَّ يُخرِجَها ، وتَغمِسَ النِّساءُ بِأَيديهِنَّ في ذلِكَ الإِناءِ ؛ بِالإِقرارِ وَالإِيمانِ بِاللّهِ وَالتَّصديقِ بِرَسولِهِ عَلى ما أخَذَ عَلَيهِنَّ . (3)

كتاب من لا يحضره الفقيه عن ربعي بن عبد اللّه :لَمّا بايَعَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله النِّساءَ وأَخَذَ عَلَيهِنَّ ، دَعا بِإِناءٍ فَمَلَأَهُ ، ثُمَّ غَمَسَ يَدَهُ فِي الإِناءِ ثُمَّ أخرَجَها ، فَأَمَرَهُنَّ أن يُدخِلنَ أيدِيَهُنَّ فَيَغمِسنَ فيهِ . (4)

الطبقات الكبرى عن عمرو بن شعيب عن أبيه عن جدّه :لَمّا قَدِمَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله المَدينَةَ لِلهِجرَةِ ، كانَ نِساءٌ قَد أسلَمنَ فَدَخَلنَ عَلَيهِ فَقُلنَ : يا رَسولَ اللّهِ ، إنَّ رِجالَنا قَد بايَعوكَ وإنّا نُحِبُّ أن نُبايِعَكَ . قالَ : فَدَعا رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِقَدَحٍ مِن ماءٍ فَأَدخَلَ يَدَهُ فيهِ ، ثُمَّ أعطاهُنَّ امرَأَةً امرَأَةً ، فَكانَت هذِهِ بَيعَتَهُنَّ . (5)

.


1- .التَّور : من الأواني . والبُرمَةُ : قِدرٌ مِن حجارة والجمع : بَرَمٌ وبِرامٌ (لسان العرب : ج 4 ص 96 «تور» و ج 12 ص 45 «برم») .
2- .الكافي : ج 5 ص 526 ح 2 ، بحار الأنوار : ج 21 ص 134 ح 24 .
3- .تحف العقول : ص 457 ، مشكاة الأنوار : ص 355 ح 1152 نحوه ، بحار الأنوار : ج 21 ص 117 ح 14 .
4- .كتاب من لايحضره الفقيه : ج 3 ص 469 ح 4634 ، مشكاة الأنوار : ص 355 ح 1153 نحوه ، وسائل الشيعة : ج 14 ص 152 ح 25449 ؛ تاريخ الطبري : ج 3 ص 62 عن أبان بن صالح نحوه .
5- .الطبقات الكبرى : ج 8 ص 11 ، وراجع : تاريخ أصبهان : ج 2 ص 346 الرقم 630 .

ص: 479

الكافى_ به نقل از سعدان بن مسلم _ :امام صادق عليه السلام فرمود : «آيا مى دانى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با زنان چگونه بيعت كرد ؟». گفتم : خدا و فرزند پيامبر او، بهتر مى دانند . فرمود : «آنها را پيرامون خود جمع كرد . سپس ديگى سنگى خواست و مشكى آب در آن ريخت. آن گاه دستش را در آن آب فرو برد و فرمود : گوش كنيد، اى شمايان ! با شما بيعت مى كنم بر اين كه چيزى را شريك خدا قرار ندهيد ، دزدى نكنيد ، زنا نكنيد ، فرزندانتان را نكشيد ، بچّه هاى نامشروع را كه مى يابيد، با بهتان به شوهرانتان نبنديد ، و در هيچ كار نيكى، از شوهرانتان نافرمانى نكنيد . آيا مى پذيريد ؟ . گفتند : آرى . پس ، دستش را از ديگ بيرون آورد و سپس به آنان فرمود : حال، شما دست خود را در آن فرو بريد . زنان چنين كردند . پس دست پاك پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ، پاك تر از آن بود كه با آن دست، زن نامحرمى را لمس كند» .

امام جواد عليه السلام :روش بيعت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با زنان، اين گونه بود كه دستش را در ظرف آبى فرو مى برد و بيرون مى آورد . آن گاه زنان دست خود را در آن ظرف فرو مى بردند، همراه با اقرار و ايمان به خدا و تصديق پيامبر او و تعهّداتى كه از آنان مى گرفت .

كتاب من لا يحضره الفقيه_ به نقل از ربعى بن عبد اللّه _ :زمانى كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با زنان بيعت كرد و از آنان تعهّد گرفت ، ظرفى طلبيد و آن را پر از آب كرد. سپس دست خود را در آن فرو برد و بيرون آورد و به زنان دستور داد كه دست خود را در آن فرو برند و آنها دستشان را در آب فرو مى بردند .

الطبقات الكبرى_ به نقل از عمرو بن شعيب، از پدرش، از جدّش _ :چون پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به مدينه هجرت كرد، زنانى كه مسلمان شده بودند، خدمت ايشان رسيدند و گفتند : اى پيامبر خدا ! مردهاى ما، با تو بيعت كرده اند و ما نيز دوست داريم با تو بيعت كنيم . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله قدح آبى خواست و دستش را در آن فرو برد . سپس دستور داد يكايك آن زنان، دست خود را در آن آب فرو بردند و اين، بيعت آنان بود .

.

ص: 480

8 / 4بَيعَةُ النِّساءِ مِن وَراءِ الثَّوبِرسول اللّه صلى الله عليه و آله_ في حَديثٍ طَويلٍ يَذكُرُ فيهِ أحكامَ النِّساءِ _ :... ولا يَجوزُ لِلمَرأَةِ أن تُصافِحَ غَيرَ ذي مَحرَمٍ إلّا مِن وَراءِ ثَوبِها ، ولا تُبايِعَ إلّا مِن وَراءِ ثَوبِها . (1)

مشكاة الأنوار عن سعيدة وأيمنة اُختي محمّد بن أبي عمير :دَخَلنا عَلى أبي عَبدِ اللّهِ عليه السلام ، فَقُلنا : تَعودُ المَرأَةُ أخاها فِي اللّهِ ؟ قالَ : نَعَم . قُلنا : فَتُصافِحُهُ ؟ قالَ : نَعَم مِن وَراءِ ثَوبٍ ؛ كانَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله لَبِسَ الصّوفَ يَومَ بايَعَ النِّساءَ ، فَكانَت يَدُهُ في كُمِّهِ ، وهُنَّ يَمسَحنَ أيدِيَهُنَّ عَلَيهِ . (2)

الطبقات الكبرى عن عامر الشعبي :بايَعَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله النِّساءَ وعَلى يَدِهِ ثَوبٌ . (3)

.


1- .الخصال : ص 588 ح 12 عن جابر بن يزيد الجعفي عن الإمام الباقر عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 103 ص 256 ح 1 .
2- .مشكاة الأنوار : ص 355 ح 1151 ، مستدرك الوسائل : ج 14 ص 278 ح 16711 .
3- .الطبقات الكبرى : ج 8 ص 5 ، تفسير ابن كثير : ج 8 ص 126 بزيادة «قد وضعه على كفّه» في آخره ، تفسير القرطبي : ج 18 ص 71 نحوه ، المصنّف لعبد الرزّاق : ج 6 ص 9 ح 9832 عن إبراهيم وفيه «يصافح» بدل «بايع» ؛ مجمع البيان : ج 9 ص 415 نحوه ، بحار الأنوار : ج 67 ص 184 .

ص: 481

8 / 4 بيعت زنان از پشت جامه

8 / 4بيعت زنان از پشت جامهپيامبر خدا صلى الله عليه و آله_ در حديثى بلند كه در آن، احكام زنان را بيان مى فرمايد _ :براى زن جايز نيست كه با نامحرم دست دهد، مگر از پشت جامه اش ، و نه بيعت كند، مگر از پشت جامه اش .

مشكاة الأنوار_ به نقل از سعيده و ايمنه، خواهران محمد بن ابى عمير _ :خدمت امام صادق عليه السلام رسيديم و گفتيم : آيا جايز است كه زن از برادر ايمانى اش عيادت كند ؟ فرمود : «آرى» . گفتيم: و با او دست دهد ؟ فرمود : «آرى ، از پشت جامه» . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله روزى كه با زنان بيعت كرد، جامه پشمين پوشيد و دستش در آستينش بود ، و زنان، دست خود را بر آن مى كشيدند .

الطبقات الكبرى_ به نقل از عامر شعبى _ :پيامبر صلى الله عليه و آله در حالى كه روى دستش پارچه اى بود ، با زنان بيعت كرد .

.

ص: 482

الفصل التاسع : أحكام البيعة9 / 1وُجوبُ بَيعَةِ الإِمامِ العادِلِ عليه السّلام عَلَى المُكَلَّفينَالكتاب«إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَن نَّكَثَ فَإِنَّمَا يَنكُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا * سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرَابِ شَغَلَتْنَا أَمْوَالُنَا وَ أَهْلُونَا فَاسْتَغْفِرْ لَنَا يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِم مَّا لَيْسَ فِى قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَن يَمْلِكُ لَكُم مِّنَ اللَّهِ شَيْئا إِنْ أَرَادَ بِكُمْ ضَرًّا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ نَفْعَاً بَلْ كَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا» . (1)

«وَ أَوْفُواْ بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدتُّمْ وَ لَا تَنقُضُواْ الْأَيْمَانَ بَعْدَ تَوْكِيدِهَا وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَيْكُمْ كَفِيلاً إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ * وَلَا تَكُونُواْ كَالَّتِى نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِن بَعْدِ قُوَّةٍ أَنكَاثًا تَتَّخِذُونَ أَيْمَانَكُمْ دَخَلَاً بَيْنَكُمْ أَن تَكُونَ أُمَّةٌ هِىَ أَرْبَى مِنْ أُمَّةٍ إِنَّمَا يَبْلُوكُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَيُبَيِّنَنَّ لَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ * وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَ لَكِن يُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَ يَهْدِى مَن يَشَاءُ وَ لَتُسْئلُنَّ عَمَّا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ * وَ لَا تَتَّخِذُواْ أَيْمَانَكُمْ دَخَلَاً بَيْنَكُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِهَا وَ تَذُوقُواْ السُّوءَ بِمَا صَدَدتُّمْ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَ لَكُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ * وَلَا تَشْتَرُواْ بِعَهْدِ اللَّهِ ثَمَنًا قَلِيلاً إِنَّمَا عِندَ اللَّهِ هُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ» . (2)

.


1- .الفتح : 10 _ 11 .
2- .النحل : 91 _ 95 .

ص: 483

فصل نهم : احكام بيعت
9 / 1 وجوب بيعت با پيشواى عادل بر افراد مكلّف

فصل نهم : احكام بيعت9 / 1وجوب بيعت با پيشواى عادل بر افراد مكلّفقرآن«كسانى كه با تو بيعت مى كنند ، در حقيقت ، با خدا بيعت مى كنند . دست خدا، بالاى دست هاى آنهاست. پس هر كه [بيعت ]شكند ، در واقع ، به زيان خود مى شكند ، و هر كه به آنچه با خدا عهد كرده است، وفا كند، به زودى، خدا مزدى بزرگ به او مى دهد . بر جاى ماندگان از باديه نشينان عرب [كه در حديبيّه با تو در جنگ شركت نكردند]، به زودى به تو خواهند گفت : اموال ما و كسانمان، ما را از جنگ باز داشتند . پس براى ما آمرزش بخواه . آنان چيزى را كه در دل هايشان نيست، بر زبان خويش مى رانند . بگو : اگر خدا بخواهد به شما زيانى يا سودى برساند، چه كسى در برابر او براى شما اختيار چيزى را دارد ؟ بلكه اين خداست كه به آنچه مى كنيد، همواره آگاه است» .

«و هر گاه با خدا پيمان بستيد، به پيمان خدا وفا كنيد و سوگندها[ى خود] را پس از استوار كردن آنها مشكنيد، در حالى كه خدا را بر خود ضامن [و گواه] قرار داده ايد ؛ زيرا خدا آنچه را انجام مى دهيد، مى داند . و مانند آن زنى كه رشته خود را پس از محكم بافتن، پنبه مى كرد، مباشيد كه سوگندهاى خود را ميان خويش، وسيله تقلّب سازيد، [به خيال اين] كه گروهى از گروه ديگر [در داشتن امكانات ]افزون ترند . جز اين نيست كه خدا شما را بدين وسيله مى آزمايد و روز قيامت در آنچه اختلاف مى كرديد، قطعاً براى شما توضيح خواهد داد . و اگر خدا مى خواست، قطعاً شما را امّتى واحد قرار مى داد ؛ ولى هر كه را بخواهد، بى راه و هر كه را بخواهد، هدايت مى كند و از آنچه انجام مى داديد، حتماً سؤال خواهيد شد . و زنهار ! سوگندهاى خود را وسيله تقلّب ميان خود قرار ندهيد ، تا گامى، پس از استوارى اش بلغزد ، و شما به [سزاى] آن كه [مردم را] از راه خدا باز داشته ايد، دچار شكنجه شويد و برايتان عذابى بزرگ باشد» .

.

ص: 484

«يَاأَيُّهَا النَّبِىُّ إِذَا جَاءَكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ عَلَى أَن لَا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئا وَ لَا يَسْرِقْنَ وَ لَا يَزْنِينَ وَ لَا يَقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ وَ لَا يَأْتِينَ بِبُهْتَانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَلَا يَعْصِينَكَ فِى مَعْرُوفٍ فَبَايِعْهُنَّ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» . (1)

«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِى سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِى التَّوْرَاةِ وَ الْاءِنجِيلِ وَ الْقُرْءَانِ وَ مَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَيْعِكُمُ الَّذِى بَايَعْتُم بِهِ وَ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ» . (2)

الحديثالفتوح :قالَتِ الأَنصارُ [ لِلنّاسِ] : إنَّكُم قَد عَرَفتُم فَضلَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ وسابِقَتَهُ وقَرابَتَهُ ومَنزِلَتَهُ مِنَ النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ، مَعَ عِلمِهِ بِحَلالِكُم وحَرامِكُم وحاجَتِكُم إلَيهِ مِن بَينِ الصَّحابَةِ ، ولَن يَألُوَكُم نُصحا ، ولَو عَلِمنا مَكانَ أحَدٍ هُوَ أفضَلُ مِنهُ وأَجمَلُ لِهذَا الأَمرِ وأَولى بِهِ مِنهُ لَدَعَوناكُم إلَيهِ . فَقالَ النّاسُ كُلُّهُم بِكَلِمَةٍ واحِدَةٍ : رَضينا بِهِ طائِعينَ غَيرَ كارِهينَ . فَقالَ لَهُم عَلِيٌّ عليه السلام : أخبِروني عَن قَولِكُم هذا : «رَضينا بِهِ طائِعينَ غَيرَ كارِهينَ» . أحَقٌّ واجِبٌ هذا مِنَ اللّهِ عَلَيكُم ، أم رَأيٌ رَأَيتُموهُ مِن عِندِ أنفُسِكُم ؟ قالوا : بَل هُوَ واجِبٌ أوجَبَهُ اللّهُ عز و جل لَكَ عَلَينا . (3)

الاحتجاج عن الأصبغ بن نباتة :كُنتُ جالِسا عِندَ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام فَجاءَهُ ابنُ الكَوّا فَقالَ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، مَنِ البُيوتُ في قَولِ اللّهِ عز و جل : «وَلَيْسَ الْبِرُّ بِأَن تَأْتُواْ الْبُيُوتَ مِن ظُهُورِهَا وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقَى وَأْتُواْ الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا» (4) ؟ قالَ عَلِيٌّ عليه السلام : نَحنُ البُيوتُ الَّتي أمَرَ اللّهُ بِها أن تُؤتى مِن أبوابِها ، نَحنُ بابُ اللّهِ وبُيوتُهُ الَّتي يُؤتى مِنهُ ، فَمَن بايَعَنا وأَقَرَّ بِوِلايَتِنا فَقَد أتَى البُيوتَ مِن أبوابِها ، ومَن خالَفَنا وفَضَّلَ عَلَينا غَيرَنا فَقَد أتَى البُيوتَ مِن ظُهورِها . (5)

.


1- .الممتحنة : 12 .
2- .التوبة : 111 .
3- .الفتوح : ج 2 ص 435 .
4- .البقرة : 189 .
5- .الاحتجاج : ج 1 ص 540 ح 129 ، شرح الأخبار : ج 2 ص 343 ح 687 نحوه ، بحار الأنوار : ج 23 ص 328 ح 9 .

ص: 485

«اى پيامبر ! چون زنان باايمان نزدت آيند تا با تو بيعت كنند كه چيزى را شريك خدا نسازند ، و دزدى نكنند ، و زنا ندهند ، و فرزندان خود را نكشند ، و بچّه هاى نامشروع را كه يافته اند، با بهتان، به شوهر نبندند ، و در كار نيك، از تو نافرمانى نكنند ، با آنها بيعت كن و از خدا برايشان آمرزش بخواه، كه خدا آمرزنده مهربان است» .

«در حقيقت ، خدا از مؤمنان، جان و مالشان را به [بهاى] اين كه بهشت براى آنان باشد ، خريده است ؛ همان كسانى كه در راه خدا مى جنگند و مى كشند و كشته مى شوند ، [و اين] به عنوان وعده حقّى در تورات و انجيل و قرآن، بر عهده اوست ، و چه كسى از خدا به عهد خويش وفادارتر است ؟ پس به اين معامله اى كه با او كرده ايد ،شادمان باشيد ، و اين، همان كاميابى بزرگ است» .

حديثالفتوح :انصار [به مردم] گفتند : شما از برترى على بن ابى طالب و پيشينه او و خويشاوندى اش با پيامبر صلى الله عليه و آله و جايگاهش نزد او آگاهيد ، و مى دانيد كه او حلال و حرام [دين] شما را مى داند ، و از ميان صحابه به او نيازمنديد ، و او هرگز از خيرخواهى به شما فروگذار نخواهد كرد . اگر كس ديگرى را مى شناختيم كه از او برتر ، و براى اين امر، زيبنده تر و سزاوارتر از على بود، قطعاً شما را به او فرا مى خوانديم . مردم يك صدا فرياد زدند : با ميل و رغبت، او را مى پذيريم . على عليه السلام به آنان فرمود : «به من بگوييد اين كه گفتيد : با ميل و رغبت، او را مى پذيريم ، آيا اين را يك وظيفه الهى بر خود مى دانيد ، يا اين كه نظر شخصى خودتان است ؟». گفتند : نه ، وظيفه اى است كه خداوند عز و جل آن را در قبال تو بر ما واجب گردانيده است .

الاحتجاج_ به نقل از اصبغ بن نباته _ :نزد امير مؤمنان عليه السلام نشسته بودم كه ابن كوّاء وارد شد و گفت : اى امير مؤمنان ! مراد از «خانه ها» در اين سخن خداوند عز و جل چيست : «نيكى، آن نيست كه از پشت خانه ها وارد شويد ؛ بلكه نيكى، آن است كه تقوا پيشه كند و به خانه ها از درِ آنها وارد شويد» ؟ على عليه السلام فرمود : «ماييم آن خانه هايى كه خدا دستور داده است از درهاى آنها وارد شوند . ماييم آن درِ خدا و خانه هاى او كه بايد از آن در وارد [آنها] شد . پس هر كه با ما بيعت كند و به ولايت ما اقرار نمايد ، به اين خانه ها از درهايشان وارد شده است ، و هر كه از ما سرپيچى نمايد و ديگران را بر ما ترجيح دهد ، در واقع ، از پشت خانه ها وارد شده است» .

.

ص: 486

بحار الأنوار_ مِمّا وَرَدَ فِي استِحبابِ زِيارَةِ المُصافَقَةِ لِلأَئِمَّةِ عليهم السلام _ :ثُمَّ تَضَعُ يَدَكَ اليُمنى عَلَى القَبرِ وتَقولُ : هذِهِ يَدَيَّ مُصافَقَةً لَكَ عَلَى البَيعَةِ الواجِبَةِ عَلَينا ، فَاقبَل ذلِكَ مِنّي يا إمامي . (1)

9 / 2إجبارُ الإِمامِ عليه السّلام عَلى قَبولِ بَيعَةِ النّاسِمقاتل الطالبيين عن يحيى بن الحسن العلوي :إنَّ المَأمونَ وَجَّهَ إلى جَماعَةٍ مِن آلَ أبي طالِبٍ ، فَحَمَلَهُم إلَيهِ مِنَ المَدينَةِ ، وفيهِم عَلِيُّ بنُ موسَى الرِّضا ، فَأَخَذَ بِهِم عَلى طَريقِ البَصرَةِ حَتّى جاؤوهُ بِهِم ، وكانَ المُتَوَلّي لِاءِشخاصِهِمُ المَعروفَ بِالجَلُودِيِّ مِن أهلِ خُراسانَ ، فَقَدِمَ بِهِم عَلَى المَأمونِ ، فَأَنزَلَهُم دارا وأَنزَلَ عَلِيَّ بنَ موسَى الرِّضا دارا ، ووَجَّهَ إلَى الفَضلِ بنِ سَهلٍ فَأَعلَمَهُ أنَّهُ يُريدُ العَقدَ لَهُ ، وأَمَرَهُ بِالاِجتِماعِ مَعَ أخيهِ الحَسَنِ بنِ سَهلٍ عَلى ذلِكَ ، فَفَعَلَ وَاجتَمَعا بِحَضرَتِهِ . فَجَعَلَ الحَسَنُ يُعظِمُ ذلِكَ عَلَيهِ ويُعَرِّفُهُ ما في إخراجُ الأَمرَ مِن أهلِهِ عَلَيهِ ، فَقالَ لَهُ : إنّي عاهَدتُ اللّهَ أن اُخرِجَها إلى أفضَلِ آلِ أبي طالِبٍ إن ظَفِرتُ بِالمَخلوعَ ، وما أعلَمُ أحَدا أفضَلُ مِن هذَا الرَّجُلِ ، فَاجتَمَعا مَعَهُ عَلى ما أرادَ . فَأَرسَلَهُما إلى عَلِيِّ بنِ موسى عليه السلام ، فَعَرَضا ذلِكَ عَلَيهُ فَأَبى ، فَلَم يَزالا بِهِ وهُوَ يَأبى ذلِكَ ويَمتَنِعُ مِنهُ ، إلى أن قالَ لَهُ أحَدُهُما : إن فَعَلتَ وإلّا فَعَلنا بِكَ وصَنَعنا ، وتَهَدَّدَهُ ، ثُمَّ قالَ لَهُ أحَدُهُما : وَاللّهِ ، أمَرَني بِضَربِ عُنُقِكَ إذا خالَفتَ ما يُريدُ . ثُمَّ دَعا بِهِ المَأمونُ فَخاطَبَهُ في ذلِكَ فَامتَنَعَ ، فَقالَ لَهُ قَولاً شَبيها بِالتَّهَدُّدِ ، ثُمَّ قالَ لَهُ : إنَّ عُمَرَ جَعَلَ الشُّورى في سِتَّةٍ أحَدُهُم جَدُّكَ وقالَ : مَن خالَفَ فَاضرِبوا عُنُقَهُ ، ولا بُدَّ مِن قَبولِ ذلِكَ . فَأَجابَهُ عَلِيُّ بنُ موسى إلى مَا التَمَسَ . (2)

.


1- .بحار الأنوار : ج 102 ص 198 الزيارة الحادية عشرة نقلاً عن نسخة قديمة في تأليف أصحابنا ، مستدرك الوسائل : ج 10 ص 223 ح 11901 نقلاً عن المزار القديم .
2- .مقاتل الطالبيين : ص 454 ، الإرشاد : ج 2 ص 259 ، روضة الواعظين : ص 247 ، الدرّ النظيم : ص 679 وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 49 ص 145 ح 23 .

ص: 487

9 / 2 مجبور كردن امام عليه السلام به پذيرش بيعت مردم

بحار الأنوار_ در آنچه در باره مستحب بودن زيارت بيعت با ائمّه عليهم السلام وارد شده است _ :سپس دست راستت را روى قبر مى گذارى و مى گويى : اين دست من، به مثابه دست دادن به تو براى بيعتى است كه بر ما واجب است . پس ، آن را از من بپذير، اى امام من !

9 / 2مجبور كردن امام عليه السلام به پذيرش بيعت مردممقاتل الطالبيّين_ به نقل از يحيى بن حسن علوى _ :مأمون، مأمورانى را نزد گروهى از خاندان ابو طالب فرستاد و آنها را از مدينه نزد خويش آورد . على بن موسى الرضا عليه السلام نيز در ميان آنان بود . آن عدّه را از راه بصره حركت دادند تا اين كه نزد مأمون آوردند . مسئول انتقال آنان، شخصى بود معروف به جَلودى از اهالى خراسان . او آن گروه را به نزد مأمون آورد. مأمون، آنان را در منزلى اسكان داد و على بن موسى الرضا عليه السلام را در منزلى ديگر . آن گاه به فضل بن سهل پيغام داد كه مى خواهد براى وى بيعت بگيرد ، و به فضل دستور داد با برادرش حسن بن سهل نزد او روند . فضل چنين كرد و هر دو به حضور مأمون رسيدند . حسن شروع به بيان دشوارى ها و خطرات اين كار كرد و به او گفت كه اگر خلافت را از خاندان بنى عبّاس خارج سازد، چه عواقبى ممكن است در پى داشته باشد . مأمون به او گفت : من با خدا پيمان بستم كه اگر بر آن مخلوع (امين عبّاسى) پيروز شوم ، خلافت را به برترين فرد از خاندان ابو طالب بسپارم ، و من هيچ كس را برتر از اين مرد نمى شناسم . پس برادران سهل با خواسته مأمون موافقت كردند . مأمون، آن دو را نزد على بن موسى الرضا عليه السلام فرستاد و برادران سهل، ولايت عهدى را به ايشان پيشنهاد كردند؛ ليكن امام عليه السلام سر باز زد . آن دو، اصرار مى كردند و امام عليه السلام سر باز مى زد و امتناع مى ورزيد ، تا آن كه يكى از آن دو به امام گفت : اگر پذيرفتى كه هيچ، وگر نه با تو چنين و چنان مى كنيم. و امام عليه السلام را تهديد كرد . سپس ديگرى گفت : به خدا سوگند، مأمون به ما دستور داده است كه چنانچه با خواسته او مخالفت نمايى، گردنت زده شود . پس از آن ، مأمون، امام عليه السلام را خواست و در اين باره با ايشان سخن گفت؛ ولى باز امام عليه السلام امتناع ورزيد . مأمون سخنى تهديدآميز به امام عليه السلام گفت و سپس اظهار داشت : عمر، شورايى شش نفره تشكيل داد كه يكى از اعضاى آن، جدّ تو بود ، و گفت : هر كس مخالفت كرد، او را گردن بزنيد ، و بايد بپذيرد . در اين هنگام ، على بن موسى الرضا عليه السلام به درخواست مأمون، پاسخ مثبت داد .

.

ص: 488

الأمالي للصدوق عن ياسر :لَمّا وُلِّيَ الرِّضا عليه السلام العَهدَ ، سَمِعتُهُ وقَد رَفَعَ يَدَيهِ إلَى السَّماءِ وقالَ : اللّهُمَّ إنَّكَ تَعلَمُ أنّي مُكرَهٌ مُضطَرٌّ ، فَلا تُؤاخِذني كَما لَم تُؤاخِذ عَبدَكَ ونَبِيَّكَ يوسُفَ حِينَ دُفِعَ إلى وِلايَةِ مِصر . (1)

عيون أخبار الرضا عليه السلام عن محمّد بن عرفة :قُلتُ لِلرِّضا عليه السلام : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، ما حَمَلَكَ عَلَى الدُّخولِ في وِلايَةِ العَهدِ ؟ فَقالَ : ما حَمَلَ جَدّي أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام عَلَى الدُّخولِ فِي الشُّورى . (2)

عيون أخبار الرضا عليه السلام عن الريّان بن الصلت :دَخَلتُ عَلى عَلِيِّ بنِ موسَى الرِّضا عليه السلام ، فَقُلتُ لَهُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، النّاسُ يَقولونَ : إنَّكَ قَبِلتَ وِلايَةَ العَهدِ مَعَ إظهارِكَ الزُّهدَ فِي الدُّنيا ! فَقالَ عليه السلام : قَد عَلِمَ اللّهُ كَراهَتي لِذلِكَ ، فَلَمّا خُيِّرتُ بَينَ قَبولِ ذلِكَ وبَينَ القَتلِ ، اختَرتُ القَبولَ عَلَى القَتلِ . وَيحَهُم أما عَلِموا أنَّ يوسُفَ عليه السلام كانَ نَبِيّا ورَسولاً ، فَلَمّا دَفَعَتهُ الضَّرورَةُ إلى تَوَلّي خَزائِنِ العَزيزِ قالَ : «اجْعَلْنِى عَلَى خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّى حَفِيظٌ عَلِيمٌ » (3) ! ودَفَعَتنِي الضَّرورَةُ إلى قَبولِ ذلِكَ عَلى إكراهٍ وإجبارٍ بَعدَ الإِشرافِ عَلَى الهَلاكِ ، عَلى أنّي ما دَخَلتُ في هذا الأَمرِ إلّا دُخولَ خارِجٍ مِنهُ ، فَإِلَى اللّهِ المُشتَكى وهُوَ المُستَعَانُ . (4)

.


1- .الأمالي للصدوق : ص 757 ح 1022 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 364 نحوه ، روضة الواعظين : ص 252 ، بحار الأنوار : ج 49 ص 130 ح 5 .
2- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 141 ح 4 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 364 ، بحار الأنوار : ج 49 ص 140 ح 14 .
3- .يوسف : 55 .
4- .عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 139 ح 2 وص 138 ح 1 ، علل الشرائع : ص 238 ح 2 كلاهما عن الحسن بن موسى نحوه وص 239 ح 3 ، الأمالي للصدوق : ص 130 ح 118 ، روضة الواعظين : ص 247 ، بحار الأنوار : ج 49 ص 130 ح 4 وراجع : تفسير العيّاشي : ج 2 ص 180 ح 38 والخرائج والجرائح : ج 2 ص 766 ح 86 .

ص: 489

الأمالى ، صدوق_ به نقل از ياسر _ :چون امام رضا عليه السلام به ولايت عهدى تعيين شد ، دستانش را به سوى آسمان بر داشت و فرمود: «بار خدايا ! تو مى دانى كه من مجبور و ناچار شدم . پس مرا مؤاخذه مفرما، چنان كه بنده ات و پيامبرت يوسف را آن گاه كه به پذيرش حكومت مصر وادارش كردند ، مؤاخذه ننمودى» .

عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از محمّد بن عرفه _ :به امام رضا عليه السلام گفتم : اى پسر پيامبر خدا! چه چيزى شما را به پذيرش ولايت عهدى وا داشت ؟ فرمود : «همان چيزى كه جدّم امير مؤمنان عليه السلام را به پذيرش [عضويت در ]شورا[ى عمر] وا داشت» .

عيون أخبار الرضا عليه السلام_ به نقل از ريّان بن صلت _ :خدمت على بن موسى الرضا عليه السلام رسيدم و گفتم : اى پسر پيامبر خدا ! مردم مى گويند : شما با آن كه وانمود مى كنيد به دنيا بى رغبتيد ، ولايت عهدى را پذيرفتيد ! فرمود : «خدا مى داند كه من از آن بيزار بودم ؛ امّا چون ميان پذيرش آن و كشته شدن، مخيّر شدم ، پذيرفتن را بر كشته شدن بر گزيدم . واى بر آنان ! مگر نمى دانند كه يوسف عليه السلام پيامبر و رسول بود ؛ امّا چون ناچار شد خزانه دارى عزيز [مصر] را بپذيرد ، به او گفت : «مرا بر خزانه هاى اين سرزمين بگمار كه من نگهبانى دانا هستم» . من نيز با زور و اجبار و پس از آن كه در آستانه كشته شدن قرار گرفتم ، ناچار به پذيرش آن شدم ، منتها پذيرفتن اين كار از جانب من، مانند نپذيرفتن آن است . به خدا شِكوه مى كنم و از او يارى مى جويم» .

.

ص: 490

الأمالي للصدوق عن أبي الصلت الهَرَويّ :إنَّ المَأمونَ قالَ لِلرِّضا عليه السلام : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، قَد عَرَفتُ فَضلَكَ وعِلمَكَ وزُهدَكَ ووَرَعَكَ وعِبادَتَكَ ، وأَراكَ أحَقَّ بِالخِلافَةِ مِنّي . فَقالَ الرِّضا عليه السلام : بِالعُبودِيَّةِ للّهِِ عز و جل أفتَخِرُ ، وبِالزُّهدِ فِي الدُّنيا أرجُو النَّجاةَ مِن شَرِّ الدُّنيا ، وبِالوَرَعِ عَنِ المَحارِمِ أرجُو الفَوزَ بِالمَغانِمِ ، وبِالتَّواضُعِ فِي الدُّنيا أرجُو الرِّفعَةَ عِندَ اللّهِ عز و جل . فَقالَ لَهُ المَأمونُ : إنّي قَد رَأَيتُ أن أعزِلَ نَفسي عَنِ الخِلافَةِ وأَجعَلَها لَكَ واُبايِعَكَ . فَقالَ لَهُ الرِّضا عليه السلام : إن كانَت هذِهِ الخِلافَةُ لَكَ وجَعَلَها اللّهُ لَكَ ، فَلا يَجوزُ أن تَخلَعَ لِباسا ألبَسَكَهُ اللّهُ وتَجعَلَهُ لِغَيرِكَ ، وإن كانَتِ الخِلافَةُ لَيسَت لَكَ ، فَلا يَجوزُ لَكَ أن تَجعَلَ لِيَ ما لَيسَ لَكَ ! فَقالَ لَهُ المَأمونُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، لا بُدَّ لَكَ مِن قَبولِ هذا الأَمرِ . فَقالَ : لَستُ أفعَلُ ذلِكَ طائِعا أبَدا . فَما زالَ يَجهَدُ بِهِ أيّاما حَتّى يَئِسَ مِن قَبولِهِ ، فَقالَ لَهُ : فَإِن لَم تَقبَلِ الخِلافَةَ ولَم تُحِب مُبَايَعَتي لَكَ ، فَكُن وَلِيَّ عَهدي لِتَكونَ لَكَ الخِلافَةُ بَعدي . فَقالَ الرِّضا عليه السلام : وَاللّهِ ، لَقَد حَدَّثَني أبي عَن آبائِهِ ، عَن أميرِ المُؤمِنينَ ، عَن رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله : أنّي أخرُجُ مِنَ الدُّنيا قَبلَكَ مَقتولاً بِالسَّمِّ مَظلوما ، تَبكي عَلَيَّ مَلائِكَةُ السَّماءِ ومَلائِكَةُ الأَرضِ ، واُدفَنُ في أرضِ غُربَةٍ إلى جَنبِ هارونَ الرَّشيدِ . فَبَكَى المَأمونُ ، ثُمَّ قالَ لَهُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، ومَنِ الَّذي يَقتُلُكَ ، أو يَقدِرُ عَلَى الإِساءَةِ إلَيكَ وأَنَا حَيٌّ ؟ فَقالَ الرِّضا عليه السلام : أما إنّي لَو أشاءُ أن أقولَ مَنِ الَّذي يَقتُلُني لَقُلتُ . فَقالَ المَأمونُ : يَابنَ رَسولِ اللّهِ ، إنَّما تُريدُ بِقَولِكَ هذَا التَّخفيفَ عَن نَفسِكَ ، ودَفعَ هذا الأَمرِ عَنكَ ، لِيَقولَ النّاسُ : إنَّكَ زاهِدٌ فِي الدُّنيا . فَقالَ الرِّضا عليه السلام : وَاللّهِ ، ما كَذَبتُ مُنذُ خَلَقَني رَبّي عز و جل ، وما زَهِدتُ فِي الدُّنيا لِلدُّنيا ، وإنّي لَأَعلَمُ ما تُريدُ . فَقالَ المَأمونُ : وما اُريدُ ؟ قالَ : لي الأَمانَ عَلَى الصِّدقِ ؟ قالَ : لَكَ الأَمانُ . قالَ : تُريدُ بِذلِكَ أن يَقولَ النّاسُ : إنَّ عَلِيَّ بنَ موسى لَم يَزهَد فِي الدُّنيا ، بَل زَهِدَتِ الدُّنيا فيهِ ، ألا تَرَونَ كَيفَ قَبِلَ وِلايَةَ العَهدِ طَمَعا فِي الخِلافَةِ ؟ فَغَضِبَ المَأمونُ ، ثُمَّ قالَ : إنَّكَ تَتَلَقّاني أبَدا بِما أكرَهُهُ ، وقَد أمِنتَ سَطَواتي ، فَبِاللّهِ اُقسِمُ ! لَئِن قَبِلتَ وِلايَةَ العَهدِ وإلّا أجبَرتُكَ عَلى ذلِكَ ، فَإِن فَعَلتَ وإلّا ضَرَبتُ عُنُقَكَ . فَقالَ الرِّضا عليه السلام : قَد نَهانِيَ اللّهُ عز و جل أن اُلقِيَ بِيَدي إلَى التَّهلُكَةِ ، فَإِن كانَ الأَمرُ عَلى هذا فَافعَل ما بَدا لَكَ ، وأَنَا أقبَلُ ذلِكَ ، عَلى أنّي لا اُوَلّي أحَدا ، ولا أعزِلُ أحَدا ، ولا أنقُضُ رَسما ولا سُنَّةً ، وأَكونُ فِي الأَمرِ مِن بَعيدٍ مُشيرا . فَرَضِيَ مِنهُ بِذلِكَ ، وجَعَلَهُ وَلِيَّ عَهدِهِ عَلى كَراهَةٍ مِنهُ عليه السلام لِذلِكَ . (1)

.


1- .الأمالي للصدوق : ص 125 ح 115 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 139 ح 3 ، علل الشرائع : ص 237 ح 1 ، المناقب لابن شهرآشوب : ج 4 ص 362 نحوه ، روضة الواعظين : ص 246 ، بحار الأنوار : ج 49 ص 128 ح 3 .

ص: 491

الأمالى ، صدوق_ به نقل از ابو صلت هَروى _ :مأمون به امام رضا عليه السلام گفت : اى پسر پيامبر خدا ! من از فضل و دانش و زهد و پارسايى و عبادت تو آگاهم و تو را به خلافت، سزاوارتر از خودم مى دانم . امام رضا عليه السلام فرمود : «به بندگى خداى عز و جل افتخار مى كنم ، و با زهد به دنيا، اميد رهايى از شرّ دنيا را دارم ، و با پارسايى از حرام ها، در رسيدن به سودها[ى اخروى ]اميد بسته ام ، و با فروتنى در دنيا، به بلندى مقام در نزد خداوند عز و جل چشم دارم» . مأمون گفت : من در نظر دارم خودم را از خلافت عزل كنم و آن را به تو وا گذارم و با تو بيعت كنم . امام رضا عليه السلام به او فرمود : «اگر اين خلافت، حقّ توست و خداوند، آن را برايت قرار داده است ، پس جايز نيست جامه اى را كه خداوند بر تو پوشانده است، در آورى و بر ديگرى بپوشانى ، و اگر خلافت، حقّ تو نيست ، تو حق ندارى چيزى را كه متعلّق به تو نيست، به من وا گذارى !». مأمون گفت : اى پسر پيامبر خدا! بايد اين كار را بپذيرى . فرمود : «هرگز به ميل خود، اين كار را نمى كنم» . مأمون چند روزى به امام عليه السلام اصرار ورزيد، تا اين كه از پذيرفتن او نوميد شد و گفت : پس اگر خلافت را نمى پذيرى و بيعت مرا با خود دوست نمى دارى ، لا اقل ولى عهد من باش تا بعد از من، خلافت به تو برسد . امام رضا عليه السلام فرمود : «به خدا سوگند ، پدرم از پدرانش از امير مؤمنان عليه السلام از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله برايم حديث كرد كه من پيش از تو، به زهر ستم، كشته مى شوم و از دنيا مى روم و فرشتگان آسمان و فرشتگان زمين بر من مى گريند و در ديار غربت ، كنار هارون الرشيد به خاك سپرده مى شوم» . مأمون گريست و سپس گفت : اى پسر پيامبر خدا ! تا من زنده ام ، چه كسى جرئت مى كند تو را بكشد ، يا مى تواند به تو بدى و جسارت كند ؟ امام رضا عليه السلام فرمود : «اگر بخواهم بگويم چه كسى مرا مى كشد ، مى توانم بگويم» . مأمون گفت : «اى پسر پيامبر خدا! تو با اين سخنت مى خواهى از زير بار، شانه خالى كنى و اين كار را از خودت دور كنى تا مردم بگويند : تو به دنيا زاهدى» . امام رضا عليه السلام فرمود : «به خدا سوگند ، از زمانى كه پروردگارم عز و جل مرا آفريده است، دروغى نگفته ام ، و به خاطر دنيا زهد نفروخته ام ، و من مى دانم مقصود تو چيست» . مأمون گفت : مقصودم چيست ؟ امام عليه السلام فرمود : «در امانم كه حقيقت را بگويم ؟». گفت : در امانى . فرمود : «مقصودت از اين كار، آن است كه مردم بگويند : على بن موسى نبود كه به دنيا زهد داشت؛ بلكه اين دنيا بود كه [تا كنون] به او پشت كرده بود . آيا نمى بينيد كه چگونه به طمع خلافت، ولايت عهدى را پذيرفت ؟». مأمون در خشم آمد و گفت : تو هميشه با من ، ناخوشايند برخورد مى كنى ، و خود را از خشم من در امان مى دانى . به خدا سوگند مى خورم كه اگر ولايت عهدى را نپذيرى، تو را به آن مجبور مى سازم ، و چنانچه زير بار نروى، گردنت را مى زنم . امام رضا عليه السلام فرمود : «خداوند عز و جل مرا نهى فرموده از اين كه با دست خود ، خويشتن را به كشتن دهم . حال كه چنين است ، پس هر طور صلاح مى دانى، عمل كن و من آن را مى پذيرم ، به شرط آن كه كسى را عزل و نصب نكنم ، و آيين و قانونى را نقض نكنم ، و دورادور، مشورت دهم» . مأمون قبول كرد و امام عليه السلام را بر خلاف ميل و خواستش ، ولى عهد خود قرار داد .

.

ص: 492

. .

ص: 493

. .

ص: 494

9 / 3بَيعَةُ مَن لَم يَبلُغُ الحُلُمَالإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام :إنَّ النَّبِيَ صلى الله عليه و آله بايَعَ الحَسَنَ وَالحُسَينَ عليهماالسلام ، وعَبدَ اللّهِ بنَ عَبّاسٍ ، و عَبدَ اللّهِ بنَ جَعفَرٍ وهُم صِغارٌ لَم يَبلُغوا . قالَ : ولَم يُبايِع صَغيرا إلّا مِنّا . (1)

.


1- .المعجم الكبير : ج 3 ص 115 ح 2843 ، تاريخ دمشق : ج 14 ص 180 كلاهما عن عبد العزيز الدراوردي ؛ ينابيع المودّة : ج 3 ص 150 نحوه وراجع : الإرشاد : ج 2 ص 287 وتحف العقول : ص 452 والاحتجاج : ج 2 ص 446 والاختصاص : ص 100 .

ص: 495

9 / 3 بيعت افراد نابالغ

9 / 3بيعت افراد نابالغامام صادق عليه السلام_ به نقل از پدرش عليه السلام _ :پيامبر صلى الله عليه و آله با حسن و حسين عليهم السلام و عبد اللّه بن عبّاس و عبد اللّه بن جعفر ، با آن كه كودكانى نابالغ بودند ، بيعت كرد و با هيچ كودكى بجز ما بيعت نكرد .

.

ص: 496

9 / 4بَيعَةُ غَيرِ الإِمامِ العادِلِالإمام الحسين عليه السلام_ لَمّا قالَ عَبدُ اللّهِ بنُ الزُّبَيرِ : ما تَرى أن تَصنَعَ إن دُعيتَ إلى بَيعَةِ يَزيدَ ؟ _ :أنّى اُبايِعُ لِيَزيدَ ! ويَزيدُ رَجُلٌ فاسِقٌ ، مُعلِنُ الفِسقِ ، يَشرَبُ الخَمرَ ، ويَلعَبُ بِالكِلابِ وَالفُهودِ ، ويُبغِضُ بَقِيَّةَ آلِ الرَّسولِ ! لا وَاللّهِ لا يَكونُ ذلِكَ أبَدا . (1)

الإمام الحسين عليه السلام_ لِوالِي المَدينَةِ _ :أيُّهَا الأَميرُ ! إنّا أهلُ بَيتِ النُّبُوَّةِ ومَعدِنُ الرِّسالَةِ ومُختَلَفُ المَلائِكَةِ ، وبِنا فَتَحَ اللّهُ وبِنا خَتَمَ اللّهُ ، ويَزيدُ رَجُلٌ فاسِقٌ ، شارِبُ الخَمرِ ، قاتِلُ النَّفسِ المُحَرَّمَةِ ، مُعلِنٌ بِالفِسقِ ، لَيسَ لَهُ هذِهِ المَنزِلَةُ ، ومِثلي لا يُبايِعُ مِثلَهُ ، ولكِن نُصبِحُ وتُصبِحونُ ، ونَنظُرُ وتَنظُرونَ ، أيُّنا أحَقُّ بِالخِلافَةِ وَالبَيعَةِ . (2)

9 / 5قَبولُ بَيعَةِ النّاسِالإمام عليّ عليه السلام_ في خُطبَةٍ لَهُ _ :أما وَالَّذي فَلَقَ الحَبَّةَ ، وبَرَأَ النَّسَمَةَ ، لَولا حُضورُ الحاضِرِ ، وقِيامُ الحُجَّةِ بِوُجودِ النّاصِرِ ، وما أخَذَ اللّهُ عَلَى العُلَماءِ ألّا يُقارّوا (3) عَلى كِظَّةِ 4 ظالِمٍ ، ولا سَغَبِ (4) مَظلومٍ ، لَأَلقَيتُ حَبلَها عَلى غارِبِها ، ولَسَقَيتُ آخِرَها بِكَأسِ أوَّلِها ، ولَأَلفَيتُم دُنياكُم هذِهِ أزهَدَ عِندي مِن عَفطَةِ عَنزٍ . (5)

.


1- .الفتوح : ج 5 ص 12 ، مقتل الحسين للخوارزمي : ج 1 ص 182 وفيه «ونحن» بدل «ويبغض» .
2- .اللهوف : ص 98 ، مثير الأحزان : ص 24 نحوه ، بحار الأنوار : ج 44 ص 325 ؛ الفتوح : ج 5 ص 14 .
3- .قارَّه مُقارَّةً : أي قرَّ معه وسكن ، وهو تفاعل من القرار (لسان العرب : ج 5 ص 85 «قرر») .
4- .سَغِب الرجل يَسغَب وسَغَبَ يَسغُبُ : جاع (لسان العرب : ج 1 ص 468 «سغب») .
5- .نهج البلاغة : الخطبة 3 ، علل الشرائع : ص 151 ح 12 ، معاني الأخبار : ص 362 ح 1 ، الإرشاد : ج 1 ص 289 والثلاثة الأخيرة عن ابن عبّاس ، بحار الأنوار : ج 29 ص 499 ح 1 .

ص: 497

9 / 4 بيعت با پيشواى غير عادل
9 / 5 پذيرفتن بيعت مردم

9 / 4بيعت با پيشواى غير عادلامام حسين عليه السلام_ در پاسخ به عبد اللّه بن زبير كه گفت : اگر به بيعت با يزيد فرا خوانده شدى ، چه مى كنى ؟ _ :چگونه با يزيد بيعت كنم، در حالى كه او آدمى گنه پيشه است ، آشكارا گناه مى كند ، شراب مى خورد ، با سگ ها و يوزپلنگ ها بازى مى كند ، و يادگار خاندان پيامبر را دشمن مى دارد ؟ نه، به خدا! هرگز چنين نخواهد شد .

امام حسين عليه السلام_ به حاكم مدينه _ :اى امير ! ما خاندان نبوّت و كانون رسالت و جايگاه آمد و شدِ فرشتگانيم . خداوند به ما آغاز كرد و به ما پايان برد ، در حالى كه يزيد، آدم گنه آلودى است ، شراب مى خورد ، آدم مى كشد ، و آشكارا فسق و فجور مى كند . اين مقام، حقّ او نيست ، و آدمى چون من، با چون اويى بيعت نمى كند . با اين حال ، هم ما و هم شما تا فردا صبح، صبر مى كنيم و خواهيم ديد كه كدام يك از ما به خلافت و بيعت، سزاوارتر است .

9 / 5پذيرفتن بيعت مردمامام على عليه السلام_ در يكى از خطبه هايش _ :سوگند به آن كه دانه را شكافت و انسان را آفريد ، اگر نبود حضور مردم ، و اتمام حجّت با وجود ياور ، و اين كه خدا از عالِمان، پيمان گرفته است تا در برابر شكمبارگى ستمگر و گرسنگى ستم ديده ساكت ننشينند ، هر آينه ريسمان شتر خلافت را بر گردنش مى افكندم و عطايش را به لقايش مى بخشيدم ، و شما مى ديديد كه اين دنياى شما در نظر من، از تيزى (/ آب بينىِ) يك بز، پست تر است .

.

ص: 498

9 / 6وَضعُ الشَّرطِ مِن قِبَلِ الإِمامِ أو مِن قِبَلِ النّاسِرسول اللّه صلى الله عليه و آله :بايِعوني عَلى ألّا تُشرِكوا بِاللّهِ شَيئا ، ولا تَسرِقوا ولا تَزنوا . . . فَمَن وَفى مِنكُم فَأَجرُهُ عَلَى اللّهِ ، ومَن أصابَ مِن ذلِكَ شَيئا فَعوقِبَ فِي الدُّنيا فَهُوَ كَفّارَةٌ لَهُ ، و مَن أصابَ مِن ذلِكَ شَيئا ثُمَّ سَتَرَهُ اللّهُ فَهُوَ إلَى اللّهِ إن شاءَ عَفا عَنهُ وإن شاءَ عاقَبَهُ . (1)

الإصابة عن سهل بن سعد :بايَعتُ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله أنَا وأبو ذَرٍّ وعُبادَةُ بنُ الصّامِتِ ومُحَمَّدُ بنُ مَسلَمَةَ وأبو سَعيدٍ الخُدرِيُّ وسادِسٌ ، عَلى ألّا تَأخُذَنا فِي اللّهِ لَومَةُ لائِمٍ . فَاستَقالَ السّادِسُ فَأَقالَهُ . (2)

عدّة الداعي :قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله يَوما لِأَصحابِهِ : ألا تُبايِعُونّي ؟ فَقالوا : قَد بايَعناكَ يا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، قالَ : تُبايِعُونّي عَلى أن لا تَسأَلُوا النّاسَ شَيئا . فَكانَ بَعدَ ذلِكَ تَقَعُ المِخصَرَةُ (3) مِن يَدِ أحَدهِمِ فَيَنزِلُ لَها ولا يَقولُ لِأَحَدٍ : ناوِلنيها . (4)

.


1- .صحيح البخاري : ج 1 ص 15 ح 18 ، سنن الدارمي : ج 2 ص 668 ح 2362 ، السنن الكبرى : ج 8 ص 34 ح 15842 كلّها عن عبادة بن الصامت ، كنز العمّال : ج 1 ص 101 ح 453 .
2- .الإصابة : ج 3 ص 66 الرقم 3204 ، تاريخ دمشق : ج 20 ص 384 الرقم 2427 ، تهذيب الكمال : ج 10 ص 299 الرقم 2224 وليس فيه «ومحمّد بن مسلمة» ، كنز العمّال : ج 1 ص 324 ح 1516 .
3- .المخصَرةُ كالسوط ، وكلّ ما اختصر الإنسان بيده فأمسكه من عصا ونحوها (الصحاح : ج 2 ص 646 «خصر») .
4- .عدّة الداعي : ص 89 ، بحار الأنوار : ج 96 ص 158 ح 37 .

ص: 499

9 / 6 شرطگذارى از جانب امام يا از جانب مردم

9 / 6شرط گذارى از جانب امام يا از جانب مردمپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :با من بيعت كنيد بر اين كه چيزى را شريك خدا قرار ندهيد ، و دزدى و زنا نكنيد... . پس ، هر يك از شما [به اين بيعت و شرط ها] وفا كرد، مزدش با خداست ، و هر كس چيزى از آنها را مرتكب شد و در همين دنيا مجازات ديد، آن مجازات، كفّاره آن گناه اوست ، و هر كس چيزى از آنها را مرتكب شد و خدا آن را پوشيده داشت ، سر و كارش با خود خداست . اگر خواست، او را مى بخشد و اگر خواست، كيفرش مى دهد .

الإصابة_ به نقل از سهل بن سعد _ :من و ابو ذر و عُبادة بن صامت و محمّد بن مَسلَمه و ابو سعيد خُدرى و نفر ششمى با پيامبر صلى الله عليه و آله بيعت كرديم بر اين كه در راه خدا سرزنش هيچ سرزنشگرى در ما كارگر نيفتد . آن نفر ششم بعداً معافيت طلبيد و پيامبر صلى الله عليه و آله او را [از اين بيعت و تعهّدش ]معاف داشت .

عدّة الداعى :روزى پيامبر صلى الله عليه و آله به يارانش فرمود : «با من بيعت نمى كنيد ؟» . گفتند : پيش تر با شما بيعت كرده ايم، اى پيامبر خدا ! فرمود : «با من بيعت كنيد بر اين كه از مردم چيزى نخواهيد» . از آن پس ، اگر چوب دستى از دست يكى از آنها مى افتاد، خودش براى بر داشتن آن [از مركبش] پياده مى شد و به هيچ كس نمى گفت : آن را به من بده .

.

ص: 500

تاريخ اليعقوبي :بايَعَ النّاسُ إلّا ثَلاثَةَ نَفَرٍ مِن قُرَيشٍ : مَروانَ بنَ الحَكَمِ ، وسَعيدَ بنَ العاصِ ، وَالوَليدَ بن عُقبَةَ ، وكانَ لِسانَ القَومِ فَقالَ : يا هذا ، إنَّكَ قَد وَتَرتَنا (1) جَميعا ، أمّا أنَا فَقَتَلتَ أبي صَبرا (2) يَومَ بَدرٍ ، وأمّا سَعيدٌ فَقَتَلتَ أباهُ يَومَ بَدرٍ _ وكانَ أبوهُ مِن نورِ قُرَيشٍ _ وأمّا مَروانُ فَشَتَمتَ أباهُ وعِبتَ عَلى عُثمانَ حينَ ضَمَّهُ إلَيهِ . . . فَتَبايَعنا عَلى أن تَضَعَ عَنّا ما أصَبنا ، وتُعفِيَ لَنا عَمّا في أيدينا ، وتَقتُلَ قَتَلَةَ صاحِبِنا . فَغَضِبَ عَلِيٌّ عليه السلام وقالَ : أمّا ما ذَكَرتَ مِن وَتري إيّاكُم ، فَالحَقُّ وَتَرَكُم . وأمّا وَضعي عَنكُم ما أصَبتُم ، فَلَيسَ لي أن أضَعَ حَقَّ اللّهِ تَعالى . وأمّا إعفائي عَمّا في أيديكُم ، فَما كانَ للّهِِ ولِلمُسلِمينَ فَالعَدلُ يَسَعُكُم . وأمّا قَتلي قَتلَةَ عُثمانَ ، فَلَو لَزِمَني قَتلُهُم اليَومَ لَزِمَني قِتالُهُم غَدا ، ولكِن لَكُم أن أحمِلَكُم عَلى كِتابِ اللّهِ وسُنَّةِ نَبِيِّهِ ، فَمَن ضاقَ عَلَيهِ الحَقُّ فَالباطِلُ عَلَيهِ أضيَقُ ، وإن شِئتُم فَالحَقوا بِمَلاحِقِكُم . فَقالَ مَروانُ : بَل نُبايِعُكَ ، ونُقيمُ مَعَكَ ، فَتَرى ونَرى . (3)

الإمام الصادق عليه السلام :أتى رَجُلٌ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، إنّي جِئتُكَ اُبايِعُكَ عَلَى الإِسلامِ . فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : اُبايِعُكَ عَلى أن تَقتُلَ أباكَ ، فَقَبَضَ الرَّجُلُ يَدَهُ فَانصَرَفَ ، ثُمَّ عادَ ، فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، إنّى جِئتُ عَلى أن اُبايِعَكَ عَلَى الإِسلامِ . فَقالَ لَهُ : عَلى أن تَقتُلَ أباكَ ، قالَ : نَعَم ، فَقالَ لَهُ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنّا وَاللّهِ لا نَأمُرُكُم بِقَتلِ آبائِكُم ، ولكِنِ الآنَ عَلِمتُ مِنكَ حَقيقَةَ الإِيمانِ وأَنَّكَ لَن تَتَّخِذَ مِن دونِ اللّهِ وَليجِةً (4) ، أطيعوا آباءَكُم فيما أمَروكُم ، ولا تُطيعوهُم في مَعاصِي اللّهِ . (5)

.


1- .وَتَرَتُ الرَّجُلَ : إذا قتلت له قتيلاً ( لسان العرب : ج 5 ص 274 «وتر») .
2- .قَتَلَهُ صَبرا : كُلُّ ذي روحٍ يوثَقُ حتّى يُقتَل (المصباح المنير : ص 331 «صبر») .
3- .تاريخ اليعقوبي : ج 2 ص 178 ، بحار الأنوار : ج 32 ص 19 ح 7 ؛ الفتوح : ج 2 ص 442 ، شرح نهج البلاغة : ج 7 ص 38 كلاهما نحوه .
4- .الوَليجَةُ : كلّ ما يتّخذُه الإنسان مُعتَمِدا عليه (مفردات ألفاظ القرآن : ص 883 «ولج») .
5- .المحاسن : ج 1 ص 386 ح 856 عن أبي خديجة وح 857 عن داود بن فرقد ، تفسير العيّاشي : ج 2 ص 83 ح 31 عن أبي العبّاس وكلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 68 ص 281 ح 33 ؛ الإصابة : ج 3 ص 426 الرقم 4277 عن طلحة بن البراء نحوه .

ص: 501

تاريخ اليعقوبى :مردم همه بيعت كردند، بجز سه نفر از قريش : مروان بن حكم، سعيد بن عاص و وليد بن عقبه كه زبان آنان بود . او گفت : اى مرد ! تو از همه ما كُشته اى : پدر مرا در روز بدر، كَت بسته گردن زدى ، پدر سعيد را هم _ كه از نور قريش بود _ در بدر كشتى ، و به پدر مروان دشنام دادى و از عثمان، هنگامى كه او را به خود ملحق كرد، بد گفتى... . پس با تو بيعت مى كنيم به اين شرط كه آنچه را به دست آورده ايم، از ما نگيرى ، و كارى به دارايى هاى ما نداشته باشى ، و قاتلان عثمان را بكشى . على عليه السلام در خشم شد و فرمود : «امّا اين كه گفتى من از شما كشته ام، [نه ؛ بلكه ]اين حق است كه از شما كشته است ، و امّا اين كه آنچه را به دست آورده ايد، از شما ناديده بگيرم ، مرا نرسد كه حقّ خدا را ناديده بگيرم ، و امّا اين كه كارى به دارايى هاى شما نداشته باشم ، آنچه مال خدا و مسلمانان باشد، عدالت، دامنتان را خواهد گرفت ، و امّا اين كه قاتلان عثمان را بكشم ، اگر امروز كشتن آنها بر من واجب باشد، فردا هم نبرد با آنان بر من واجب خواهد بود ؛ ليكن به نفع شماست (/ وظيفه من در قبال شماست) كه شما را بر كتاب خدا و سنّت پيامبرش وا دارم؛ زيرا كسى كه حق بر او تنگ آيد، باطل بر او تنگ تر خواهد آمد . در غير اين صورت ، از پى كار خويش برويد» . مروان گفت : نه ، با تو بيعت مى كنيم و در كنارت مى مانيم ، تا تو و ما ببينيم چه مى شود .

امام صادق عليه السلام :مردى نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا ! من آمده ام كه با تو بر اسلام بيعت كنم . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود : «با تو بيعت مى كنم به اين [شرط] كه پدرت را بكشى» . مرد دستش را پس كشيد و رفت . سپس بر گشت و گفت : اى پيامبر خدا ! من آمده ام كه بر اسلام با تو بيعت كنم . پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود : «به اين [شرط] كه پدرت را بكشى» . مرد گفت : باشد . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود : «به خدا سوگند كه ما شما را به كشتن پدرانتان فرمان نمى دهيم ؛ امّا اكنون دانستم كه تو حقيقتاً ايمان دارى ، و هرگز كسى را جز خدا مورد اعتماد قرار نمى دهى . از دستورهاى پدرانتان اطاعت كنيد؛ امّا اگر به معصيت خدا فرمان دادند، از آنان فرمان نبريد» .

.

ص: 502

المستدرك على الصحيحين عن أبي اليسر كعب بن عمرو :أتَيتُ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله وهُوَ يُبايِعُ النّاسَ ، فَقُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، ابسُط يَدَكَ حَتّى اُبايِعَكَ ، وَاشتَرِط عَلَيَّ فَأَنتَ أعلَمُ بِالشَّرطِ . قالَ : اُبايِعُكَ عَلى أن تَعبُدَ اللّهَ ، وتُقيمَ الصَّلاةَ ، وتُؤتِيَ الزَّكاةَ ، وتُناصِحَ المُسلِمَ ، وتُفارِقَ المُشرِكَ . (1)

المعجم الكبير عن جرير بن عبد اللّه :كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله إذا بايَعَ ، بايَعَ عَلى شَهادَةِ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وأَنَّ مُحَمَّدا رَسولُ اللّهِ ، وإقامِ الصَّلاةِ ، وإيتاءِ الزَّكاةِ ، وَالسَّمعِ وَالطّاعَةِ للّهِِ ولِرَسولِهِ ، وَالنُّصحِ لِكُلِّ مُسلِمٍ . (2)

مسند ابن حنبل عن عبادة بن الصامت :بايَعنا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله . . . عَلَى السَّمعِ وَالطّاعَةِ فِي النَّشاطِ وَالكَسَلِ ، وعَلَى النَّفَقَةِ فِي اليُسرِ وَالعُسرِ ، وعَلَى الأَمرِ بِالمَعروفِ وَالنَّهيِ عَنِ المُنكَرِ ، وعَلى أن نَقولَ فِي اللّهِ تَبارَكَ وتَعالى ولا نَخافَ لَومَةَ لائِمٍ فيهِ ، وعَلى أن نَنصُرَ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله إذا قَدِمَ عَلَينا يَثرِبَ ، فَنَمنَعَهُ مِمّا نَمنَعُ مِنهُ أنفُسَنا وأَزواجَنا وأَبناءَنا ولَنَا الجَنَّةُ ؛ فَهذِهِ بَيعَةُ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله الَّتي بايَعَنا عَلَيها ، فَمَن نَكَثَ فَإِنَّما يَنكُثُ عَلى نَفسِهِ ، ومَن أوفى بِما بايَعَ عَلَيهِ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، وَفَّى اللّهَ تَبارَكَ وتَعالى بِما بايَعَ عَلَيهِ نَبِيَّهُ صلى الله عليه و آله . (3)

.


1- .المستدرك على الصحيحين : ج 3 ص 577 ح 6137 ، سنن النسائي : ج 7 ص 148 ، مسند ابن حنبل : ج 7 ص 70 ح 19253 ، المعجم الكبير : ج 2 ص 314 ح 2306 ، السنن الكبرى : ج 9 ص 22 ح 17757 كلّها عن جرير بن عبد اللّه ، كنز العمّال : ج 1 ص 102 ح 459 .
2- .المعجم الكبير : ج 2 ص 313 ح 2303 .
3- .مسند ابن حنبل : ج 8 ص 416 ح 22833 وج 5 ص 68 ح 14463 ، المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 682 ح 4251 ، صحيح ابن حبّان : ج 14 ص 173 ح 6274 ، السنن الكبرى : ج 8 ص 251 ح 16556 كلّها عن جابر نحوه وليس فيها ذيله من «فهذه بيعة ...» .

ص: 503

المستدرك على الصحيحين_ به نقل از ابو اليُسر كعب بن عمرو _ :نزد پيامبر صلى الله عليه و آله كه مشغول بيعت كردن با مردم بود ، آمدم و گفتم : اى پيامبر خدا ! دستت را دراز كن تا با تو بيعت كنم ، و برايم شرط بگذار كه تو بهتر مى دانى چه شرطى بگذارى . فرمود : «با تو بيعت مى كنم، بر اين شرط كه خدا را بپرستى و نماز بخوانى و زكات بدهى و خيرخواه مسلمان باشى و از شرك، دورى كنى» .

المعجم الكبير_ به نقل از جرير بن عبد اللّه _ :پيامبر صلى الله عليه و آله هر گاه بيعت مى كرد، بر گواهى دادن [طرف مقابل] به يگانگى خدا و پيامبرىِ محمّد و گزاردن نماز و پرداخت زكات و حرف شنوى و اطاعت از خدا و پيامبر او ، و خيرخواهى نسبت به هر مسلمانى، بيعت مى كرد .

مسند ابن حنبل_ به نقل از عبادة بن صامت _ :ما با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بيعت كرديم... بر حرف شنوى و اطاعت در خوشى و ناخوشى ، و انفاق كردن در زمان رفاه و تنگ دستى ، و بر امر به معروف و نهى از منكر كردن ، و بر اين كه در راه خداى _ تبارك و تعالى _ [حق را ]بگوييم و از سرزنش هيچ سرزنشگرى در اين راه نترسيم ، و بر اين كه پيامبر صلى الله عليه و آله را چون به يثرب نزد ما آمد، يارى رسانيم ، و از او همانند دفاع از خودمان و زنان و فرزندانمان دفاع كنيم ، و در عوض، بهشت براى ما باشد . اين بود بيعت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله كه بر اساس آن با ما بيعت كرد . پس هر كه بيعت شكند ، در واقع ، به زيان خودش مى شكند و هر كس به بيعتى كه با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نمود، وفا كند ، خداوند _ تبارك و تعالى _ به آنچه پيامبرش بر آن بيعت كرد [يعنى بهشت]، وفا خواهد كرد .

.

ص: 504

المستدرك على الصحيحين عن ابن الخصاصيّة :أتَيتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله لِاُبايِعَهُ عَلَى الإِسلامِ ، فَاشتَرَطَ عَلَيَّ : تَشهَدُ أن لا إلهَ إلَا اللّهُ ، وأَنَّ مُحَمَّدا عَبدُهُ ورَسولُهُ ، وتُصَلِّيَ الخَمسَ ، وتَصومَ رَمَضانَ ، وتُؤَدِّيَ الزَّكاةَ ، وتَحُجَّ البَيتَ ، وتُجاهِدَ في سَبيلِ اللّهِ . قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ ، أمَّا اثنَتانِ فَلا اُطيقُهُما ؛ أمَّا الزَّكاةُ فَما لي إلّا عَشرُ ذَودٍ (1) ، هُنَّ رَسَلُ أهلي وحَمولَتُهُم ، وأمَّا الجِهادُ ، فَيَزعُمونَ أنَّهُ مَن وَلّى فَقَد باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ ، فَأَخافُ إذا حَضَرَني قِتالٌ كَرِهتُ المَوتَ وخَشَعَت نَفسي . قالَ : فَقَبَضَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله يَدَهُ ثُمَّ حَرَّكَها ، ثُمَّ قالَ : لا صَدَقَةَ ولا جِهادَ ، فَبِمَ تَدخُلُ الجَنَّةَ ؟ ! قالَ : ثُمَّ قُلتُ : يا رَسولَ اللّهِ اُبايِعُكَ ، فَبايَعَني عَلَيهِنَّ كُلِّهِنَّ . (2)

تاريخ دمشق عن أبي عياض (3) مولى عياض بن ربيعة الأسدي :تاريخ دمشق عن أبي عياض (4) مولى عياض بن ربيعة الأسدي : أتَيتُ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ وأَنَا مَملوكٌ ، فَقُلتُ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، ابسُط يَدَكَ اُبايِعكَ ، فَرَفَعَ رَأسَهُ إلَيَّ فَقالَ : ما أنتَ ؟ قُلتُ : مَملوكٌ ، قالَ : لا إذَن ، قُلتُ لَهُ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ! إنَّما أقولُ : إنّي إذا شَهِدتُكَ نَصَرتُكَ ، وإن غِبتُ نَصَحتُكَ . قالَ : نَعَم إذا . قالَ : فَبَسَطَ يَدَهُ فَبايَعَني . 5

.


1- .الذَّودُ من الإبل : ما بين الثنتين إلى التسع ، وقيل : ما بين الثلاث إلى العشر (النهاية : ج 2 ص 171 «ذود») .
2- .المستدرك على الصحيحين : ج 2 ص 89 ح 2421 ، السنن الكبرى : ج 9 ص 35 ح 17796 ، مسند ابن حنبل : ج 8 ص 221 ح 22011 نحوه ، كنز العمّال : ج 13 ص 300 ح 36865 .
3- .في كنز العمّال : «أبي صادق» بدل «أبي عياض» .
4- .تاريخ دمشق : ج 42 ص 588 ، كنز العمّال : ج 11 ص 302 ح 31575 .

ص: 505

المستدرك على الصحيحين_ به نقل از ابن خصاصيّه _ :نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رفتم تا بر اسلام با او بيعت كنم . با من شرط گذاشت كه : «[بايد ]گواهى دهى معبودى جز خداى يگانه نيست و محمّد، بنده و فرستاده اوست ، و نمازهاى پنجگانه را بگزارى ، و رمضان را روزه بگيرى ، و زكات بپردازى ، و حجّ خانه خدا را به جاى آورى ، و در راه خدا جهاد كنى» . گفتم : اى پيامبر خدا ! دو كار از اين كارها را نمى توانم : يكى زكات ؛ چون من ده ماده شتر بيشتر ندارم كه آنها هم براى تأمين شير خانواده ام و حمل بار و بُنه آنهاست، و ديگر جهاد؛ زيرا مى گويند: هر كه [به دشمن] پشت كند، به خشم خدا گرفتار مى آيد ، و من مى ترسم كه اگر جنگى پيش آيد، مردن را خوش نداشته باشم و دچار ضعف نفس شوم . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دستش را بست، سپس آن را تكان داد و فرمود : «نه صدقه اى و نه جهادى ! پس با چه بهشت مى روى ؟ !». گفتم : اى پيامبر خدا ! با تو بيعت مى كنم . بر همه اين چيزها با من بيعت كن .

تاريخ دمشق_ به نقل از ابو عياض، غلام عياض بن ربيعه اسدى _ :من كه يك مملوك بودم ، نزد على بن ابى طالب رفتم و گفتم : اى امير مؤمنان ! دستت را بگشاى تا با تو بيعت كنم . ايشان سرش را به طرف من بالا آورد و فرمود : «تو چيستى ؟». گفتم : مملوك . فرمود : «نه». گفتم : اى امير مؤمنان ! با اين شرط كه در حضورت يارى ات كنم و در غيابت، خيرخواه و وفادار به تو باشم . فرمود : «اكنون آرى» و دستش را گشود و با من بيعت نمود .

.

ص: 506

سنن أبي داود عن عبد اللّه بن عمرو :جاءَ رَجُلٌ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَقالَ : جِئتُ اُبايِعُكَ عَلَى الهِجرَةِ ، وتَرَكتُ أبَوَيَّ يَبكِيانِ . فَقالَ : اِرجِع عَلَيهِما فَأَضحِكهُما كَما أبكَيتَهُما . (1)

مسند الشاميّين عن عتبة بن عبدٍ :بايَعتُ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله خَمسا عَلَى الطَّاعَةِ ، وَاثنَتَينِ عَلَى المَحَبَّةِ . (2)

صحيح البخاري عن عبد اللّه بن عمر :كُنّا إذا بايَعنا رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلَى السَّمعِ وَالطّاعَةِ ، يَقولُ لَنا : فيمَا استَطَعتُم . (3)

مسند ابن حنبل عن أنس :بايَعتُ رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله بِيَدي هذِهِ _ يَعنِي اليُمنى _ عَلَى السَّمعِ وَالطّاعَةِ فيمَا استَطَعتُ . (4)

راجع : ص 524 ( البيعة/ الفصل التاسع/ حلّ البيعة ) .

.


1- .سنن أبي داود : ج 3 ص 17 ح 2528 ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 554 ح 6500 ، سنن النسائي : ج 7 ص 143 ، كنز العمّال : ج 16 ص 477 ح 45532 .
2- .مسند الشاميّين : ج 2 ص 430 ح 1634 ، السنّة لابن أبي عاصم : ص 484 ح 1046 وفيه «المودّة» بدل «المحبّة» ، تاريخ دمشق : ج 38 ص 283 ، كنز العمّال : ج 1 ص 326 ح 1524 .
3- .صحيح البخاري : ج 6 ص 2633 ح 6776 ، صحيح مسلم : ج 3 ص 1490 ح 90 ، سنن أبي داوود : ج 3 ص 133 ح 2940 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 1 ص 326 ح 1522 نقلاً عن ابن جرير .
4- .مسند ابن حنبل : ج 4 ص 344 ح 12763 ، المعجم الكبير : ج 20 ص 47 ح 78 ، مسند الطيالسي : ص 277 ح 2083 ، مسند ابن الجعد : ص 222 ح 1481 ، تهذيب الكمال : ج 19 ص 296 الرقم 3768 ، كنز العمّال : ج 1 ص 322 ح 1506 .

ص: 507

سنن أبى داوود_ به نقل از عبد اللّه بن عمرو _ :مردى نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت : آمده ام تا بر هجرت با تو بيعت كنم ، و وقتى آمدم، پدر و مادرم گريه مى كردند . فرمود : «نزد آن دو، باز گرد و آنها را بخندان ، همان گونه كه آنها را گرياندى» .

مسند الشاميّين_ به نقل از عتبة بن عبد _ :با پيامبر صلى الله عليه و آله پنج بار بر فرمان بردارى، بيعت كردم و دو بار بر دوست داشتن .

صحيح البخارى_ به نقل از عبد اللّه بن عمر _ :ما هر گاه با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بر اطاعت و فرمان بردارى بيعت مى كرديم ، مى فرمود : «تا آن جا كه مى توانيد» .

مسند ابن حنبل_ به نقل از اَنَس _ :با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با اين دستم _ يعنى دست راست _ بيعت كردم كه در حدّ توانم از او اطاعت و فرمان بردارى كنم .

ر .ك : ص 525 (بيعت / فصل نهم / فسخ بيعت) .

.

ص: 508

9 / 7الوَفاءُ بِالبَيعَةِالكتاب«وَ أَوْفُواْ بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدتُّمْ وَ لَا تَنقُضُواْ الْأَيْمَانَ بَعْدَ تَوْكِيدِهَا وَ قَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَيْكُمْ كَفِيلاً إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ * وَلَا تَكُونُواْ كَالَّتِى نَقَضَتْ غَزْلَهَا مِن بَعْدِ قُوَّةٍ أَنكَاثًا تَتَّخِذُونَ أَيْمَانَكُمْ دَخَلَاً بَيْنَكُمْ أَن تَكُونَ أُمَّةٌ هِىَ أَرْبَى مِنْ أُمَّةٍ إِنَّمَا يَبْلُوكُمُ اللَّهُ بِهِ وَ لَيُبَيِّنَنَّ لَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ * وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَ لَكِن يُضِلُّ مَن يَشَاءُ وَ يَهْدِى مَن يَشَاءُ وَ لَتُسْئلُنَّ عَمَّا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ * وَ لَا تَتَّخِذُواْ أَيْمَانَكُمْ دَخَلَاً بَيْنَكُمْ فَتَزِلَّ قَدَمٌ بَعْدَ ثُبُوتِهَا وَ تَذُوقُواْ السُّوءَ بِمَا صَدَدتُّمْ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَ لَكُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ * وَلَا تَشْتَرُواْ بِعَهْدِ اللَّهِ ثَمَنًا قَلِيلاً إِنَّمَا عِندَ اللَّهِ هُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ» . (1)

الحديثرسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن بايَعَ إماما فَأَعطاهُ صَفقَةَ يَدِهِ وثَمَرَةَ قَلبِهِ ، فَليُطِعهُ إنِ (2) استَطاعَ . (3)

سنن ابن ماجة عن أبي هريرة عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله :إنَّ بَني إسرائيلَ كانَت تَسوسُهُم أنبِياؤُهُم ، كُلَّما ذَهَبَ نَبِيٌّ خَلَفَهُ نَبِيٌّ ، وإنَّهُ لَيسَ كائِنٌ بَعدي نَبِيٌّ فيكُم . قالوا : فَما يَكونُ يا رَسولَ اللّهِ ؟ قالَ : تَكونُ خُلَفاءُ فَيَكثُروا . قالوا : فَكَيفَ نَصنَعُ ؟ قالَ : أوفوا بِبَيعَةِ الأَوَّلِ فَالأَوَّلِ ، أدُّوا الَّذي عَلَيكُم ، فَسَيَسأَلُهُمُ اللّهُ عز و جل عَنِ الَّذي عَلَيهِم . (4)

.


1- .النحل : 91 _ 95 .
2- .في المصادر الاُخرى: «ما» بدل «إن».
3- .صحيح مسلم : ج 3 ص 1473 ح 46 ، سنن أبي داود : ج 4 ص 97 ح 4248 كلاهما عن عبد اللّه بن عمرو بن العاص ، كنز العمّال : ج 6 ص 64 ح 14856 ؛ المجازات النبويّة : ص 156 ح 118 بزيادة «ونخيلة صدره» بعد «وثمرة قلبه» .
4- .سنن ابن ماجة : ج 2 ص 958 ح 2871 ، صحيح البخاري : ج 3 ص 1273 ح 3268 ، صحيح مسلم : ج 3 ص 1471 ح 44 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 6 ص 51 ح 14805 .

ص: 509

9 / 7 پايبندى به بيعت

9 / 7پايبندى به بيعتقرآن«و به عهد خدا ، هر گاه عهد بستيد ، وفا كنيد . سوگندها را پس از استوار كردن آنها ، مشكنيد ، با اين كه خدا را بر خود ضامن [و گواه] قرار داده ايد؛ زيرا خدا آنچه را انجام مى دهيد، مى داند . و مانند آن زنى كه رشته خود را پس از بافتن، پنبه مى كرد ، مباشيد كه سوگندهاى خود را ميان خويش، وسيله [فريب و] تقلّب سازيد، [به خيال اين] كه گروهى از گروه ديگر [در داشتن امكانات ]افزون ترند . جز اين نيست كه خدا شما را بدين وسيله مى آزمايد و روز قيامت، در آنچه اختلاف مى كرديد ، قطعاً براى شما توضيح خواهد داد . و اگر خدا مى خواست، قطعاً شما را امّتى واحد قرار مى داد؛ ولى هر كه را بخواهد، بى راه و هر كه را بخواهد، هدايت مى كند ، و از آنچه انجام مى داديد، حتما سؤال خواهيد شد، و زنهار! سوگندهاى خود را دستاويز تقلّب ميان خود قرار ندهيد ، تا گامى، پس از استوارى اش بلغزد و شما به [سزاى] آن كه [مردم را] از راه خدا باز داشته ايد، دچار شكنجه شويد و براى شما عذابى بزرگ باشد . و پيمان خدا را به بهاى ناچيزى مفروشيد ؛ زيرا آنچه نزد خداست _ اگر بدانيد _ همان براى شما بهتر است» .

حديثپيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس با پيشوايى از صميم دل دست بيعت دهد، بايد در حدّ توانش از او فرمان بَرَد .

سنن ابن ماجة_ به نقل از ابو هريره _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «بنى اسرائيل را پيامبرانشان رهبرى مى كردند ، و هر پيامبرى كه در مى گذشت، پيامبرى ديگر جانشين او مى شد ؛ امّا پس از من، پيامبرى در ميان شما نخواهد بود» . گفتند : پس چه خواهد بود، اى پيامبر خدا ؟ فرمود : «جانشينانى خواهند بود كه شمارشان زياد است» . گفتند : چگونه عمل كنيم ؟ فرمود : «به بيعت يكايك آنان، وفادار باشيد. وظيفه اى را كه بر عهده شماست، انجام دهيد . به زودى، خداوند از آنان نيز در باره وظيفه اى كه بر عهده شان بوده است ، بازخواست خواهد كرد» .

.

ص: 510

الإمام عليّ عليه السلام_ في خُطبَةٍ لَهُ _ :أيُّهَا النّاسُ ! إنَّ لي عَلَيكُم حَقّا ولَكُم عَلَيَّ حَقٌّ . . . وأَمّا حَقّي عَلَيكُم فَالوَفاءُ بِالبَيعَةِ ، وَالنَّصيحَةُ فِي المَشهَدِ وَالمَغيبِ . (1)

كنز العمّال عن عبد اللّه بن الحسن :قامَ إلَيهِ [عَلِيٍّ عليه السلام ] رَجُلٌ فَقالَ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، أخبِرنا عَلى ما قاتَلتَ طَلحَةَ وَالزُّبَيرَ ؟ قالَ : قاتَلتُهُم عَلى نَقضِهِم بَيعَتي ، وقَتِلِهم شيعَتي مِنَ المُؤمِنينَ . (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ مِن كَلامٍ لَهُ عليه السلام يَعني بِهِ الزُّبَيرَ _ :يَزعُمُ أنَّهُ قَد بايَعَ بِيَدِهِ ولَم يُبايِع بِقَلبِهِ ، فَقَد أقَرَّ بِالبَيعَةِ وَادَّعَى الوَليجَةَ ، فَليَأتِ عَلَيها بِأَمرٍ يُعرَفُ ، وإلّا فَليَدخُل فيما خَرَجَ مِنهُ . (3)

تفسير العيّاشي عن أبي عثمان مولى بني قصيّ :شَهِدتُ عَلِيّا صَلَّى اللّهُ عَلَيهِ سَنَتَهُ كُلَّها ، فَما سَمِعتُ مِنهُ وِلايَةً ولا بَراءَةً ، وقَد سَمِعتُهُ يَقولُ : عَذَرَنِيَ اللّهُ مِن طَلحَةَ وَالزُّبَيرِ ، بايَعاني طائِعينَ غَيرَ مُكرَهينَ ، ثُمَّ نَكَثا بَيعَتي ، مِن غَيرِ حَدَثٍ أحدَثتُهُ ، وَاللّهِ ما قوتِلَ أهلُ هذِهِ الآيَةِ مُنذُ نَزَلَت حَتّى قاتَلتُهُم : «وَإِن نَّكَثُواْ أَيْمَانَهُم مِّن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُواْ فِى دِينِكُمْ» (4) . (5)

.


1- .نهج البلاغة : الخطبة 34 ، الغارات : ج 1 ص 37 وج 2 ص 692 كلاهما عن زيد بن وهب ، بحار الأنوار : ج 27 ص 251 ح 12 ؛ أنساب الأشراف : ج 3 ص 154 ، الإمامة والسياسة : ج 1 ص 171 نحوه .
2- .كنز العمّال : ج 16 ص 191 ح 44216 نقلاً عن وكيع وراجع : الأمالي للمفيد : ص 129 ح 5 و الجمل : ص 334 والمناقب لابن شهر آشوب : ج 3 ص 152 .
3- .نهج البلاغة : الخطبة 8 ، الجمل : ص 327 عن الإمام الحسن عليه السلام نحوه ، بحار الأنوار : ج 32 ص 52 ح 36 .
4- .التوبة : 12 .
5- .تفسير العيّاشي : ج 2 ص 79 ح 28 ، الأمالي للمفيد : ص 73 ح 7 عن عثمان مؤذّن بني أفصى ، بحار الأنوار : ج 32 ص 233 ح 185 ؛ شواهد التنزيل : ج 1 ص 276 ح 281 ، كنز العمّال : ج 2 ص 379 ح 4303 نقلاً عن أبي الحسن البكالي عن عثمان مؤذّن بني قصي وكلاهما نحوه .

ص: 511

امام على عليه السلام_ در يكى از خطبه هايش _ :اى مردم ! مرا بر شما حقّى است و شما را نيز بر من حقّى... . حقّ من بر شما، وفادارى[تان] به بيعت است ، و يك رنگى [با من ]در حضور و غياب [من] .

كنز العمّال_ به نقل از عبد اللّه بن حسن _ :مردى بر خاست و [به على عليه السلام ] گفت : اى امير مؤمنان ! به ما بگو كه چرا با طلحه و زبير جنگيدى ؟ فرمود : «با آنان جنگيدم؛ چون بيعت با مرا شكستند و مؤمنانِ پيرو مرا كشتند» .

امام على عليه السلام_ از گفتار ايشان در باره زبير _ :او مى گويد كه با دستش بيعت كرده و بيعت قلبى نكرده است . پس به بيعت اقرار دارد؛ امّا در باره امرى قلبى، مدّعى است ، و [براى اثبات] ادّعاى خود بايد دليلى روشن بياورد ، وگر نه بايد به بيعتى كه از آن خارج شده است ، باز گردد .

تفسير العيّاشى_ به نقل از ابو عثمان، وابسته بنى قُصَى _ :يك سال تمام با على _ كه درود خدا بر او باد _ بودم و در اين مدّت از او اظهار دوستى و يا بيزارى [نسبت به طلحه و زبير ]نشنيدم ؛ بلكه شنيدم كه مى فرمايد : «خدا مرا نسبت به [جنگ با ]طلحه و زبير معذور دانسته است . آن دو، داوطلبانه و بدون هيچ اجبارى با من بيعت كردند و سپس بدون آن كه خطايى از من سر زده باشد ، بيعتم را شكستند . به خدا سوگند، از زمانى كه اين آيه نازل شد، [چون مصداقى نداشت،] با اهل آن جنگ نشد، تا اين كه من با آنان جنگيدم : «و اگر سوگندهاى خود را پس از پيمان خويش شكستند و شما را در دينتان طعن زدند» .

.

ص: 512

الجمل عن أبي مِخنَف :إنَّ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام لَمّا هَمَّ بِالمَسيرِ إلَى البَصرَةِ ، بَلَغَهُ عَن سَعدِ بنِ أبي وَقّاصٍ وَابنِ مَسلَمَةَ واُسامَةَ بنِ زَيدٍ وَابنِ عُمَرَ تَثاقُلٌ عَنهُ ، فَبَعَثَ إلَيهِم ، فَلَمّا حَضَروا قالَ لَهُم : قَد بَلَغَني عَنكُم هَناتٌ (1) كَرِهتُها ، وأنَا لا اُكرِهُكُم عَلَى المَسيرِ مَعي ، أ لَستُم عَلى بَيعَتي ؟ قالوا : بَلى . قالَ : فَمَا الَّذي يُقعِدُكُم عَن صُحبَتي ؟ فَقالَ لَهُ سَعدٌ : إنّي أكرَهُ الخُروجَ في هذَا الحَربِ ؛ لِئَلّا اُصيبَ مُؤمِنا ، فَإِن أعطَيتَني سَيفا يَعرِفُ المُؤمِنَ مِنَ الكافِرِ قاتَلتُ مَعَكَ ! وقالَ لَهُ اُسامَةُ : أنتَ أعَزُّ الخَلقِ عَلَيَّ ، ولكِنّي عاهَدتُ اللّهَ أن لا اُقاتِلَ أهلَ لا إلهَ إلَا اللّهُ . . . وقالَ عَبدُ اللّهِ بنُ عُمَرَ : لَستُ أعرِفُ في هذَا الحَربِ شَيئا ، أسأَلُكَ ألّا تَحمِلَني عَلى ما لا أعرِفُ . فَقالَ لَهُم أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : لَيسَ كُلُّ مَفتونٍ مُعاتَبا ، أ لَستُم عَلى بَيعَتي ؟ قالوا : بَلى ، قالَ : اِنصَرِفوا فَسَيُغنِي اللّهُ تَعالى عَنكُم . (2)

.


1- .هَناتٌ : أي شرورٌ وَفَسادٌ (النهاية : ج 5 ص 279 «هنا») .
2- .الجمل : ص 95 .

ص: 513

الجمل_ به نقل از ابو مخنف _ :امير مؤمنان عليه السلام چون آهنگ حركت به سوى بصره كرد ، شنيد كه سعد بن ابى وقّاص و ابن مسلمه و اُسامة بن زيد و ابن عمر، از رفتن با او تعلّل مى ورزند . نزد آنان فرستاد و چون آمدند، به آنها فرمود : «در باره شما چيزهاى شنيده ام كه خوش ندارم . من شما را به همراهى با خودم مجبور نمى سازم . آيا بر بيعت خود با من پايدار نيستيد ؟». گفتند : چرا . فرمود : «پس ، چه چيزى شما را از همراهى با من باز مى دارد ؟». سعد گفت : من دوست ندارم در اين جنگ، همراهى كنم ، مبادا مؤمنى را از پاى در آورم . اگر شمشيرى به من دادى كه مؤمن را از كافر باز شناسد ، همراه تو مى آيم ! اسامه گفت : تو عزيزترينِ آدم ها در نزد من هستى ؛ ليكن من با خدا پيمان بسته ام كه با گوينده «لا إله إلّا اللّه » نجنگم... . عبد اللّه بن عمر گفت : من به اين جنگ، اعتقادى ندارم . خواهش مى كنم مرا به چيزى كه معتقد نيستم، وا مَدار . امير مؤمنان عليه السلام به آنان فرمود : «هر فريفته اى، قابل سرزنش نيست . آيا شما بر بيعت من استوار نيستيد ؟». گفتند : چرا . فرمود : «برويد . خداوند متعال، مرا از [وجودِ] شما بى نياز خواهد كرد» .

.

ص: 514

نهج البلاغة :اُخِذَ مَروانُ بنُ الحَكَمِ أسيرا يَومَ الجَمَلِ ، فَاستَشفَعَ الحَسَنَ وَالحُسَينَ عليهماالسلامإلى أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام ، فَكَلَّماهُ فيهِ ، فَخَلّى سَبيلَهُ ، فَقالا لَهُ : يُبايِعُكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ ؟ فَقالَ عليه السلام : أوَلَم يُبايِعني بَعدَ قَتلِ عُثمانَ ؟ لا حاجَةَ لي في بَيعَتِهِ ! إنَّها كَفٌّ يَهودِيَّةٌ ، لَو بايَعَني بِكَفِّهِ لَغَدَرَ بِسُبَّتِهِ (1) ، أما إنَّ لَهُ إمرَةً كَلَعقَةِ الكَلبِ أنفَهُ ، وهُوَ أبُو الأَكبُشِ الأَربَعَةِ ، وسَتَلقَى الاُمَّةُ مِنهُ ومِن وُلدِهِ يَوما (مَوتا خ ل) أحمَرَ ! (2)

الإمام عليّ عليه السلام_ في كِتابِهِ إلى مُعاوِيَةَ _ :وكَأَنّي بِجَماعَتِكَ تَدعوني _ جَزَعا مِنَ الضَّربِ المُتَتابِعِ ، وَالقَضاءِ الواقِعِ ، ومَصارِعَ بَعدَ مَصارِعَ _ إلى كِتابِ اللّهِ ، وهِيَ كافِرَةٌ جاحِدَةٌ ، أو مُبايِعَةٌ حائِدَةٌ . (3)

عنه عليه السلام_ في جَوابِ كِتابِ مُعاوِيَةَ _ :أمّا تَمييزُكَ بَينَكَ وبَينَ طَلحَةَ وَالزُّبَيرِ ، وبَينَ أهلِ الشّامِ وأَهلِ البَصرَةِ ، فَلَعَمري مَا الأَمرُ فيما هُناكَ إلّا سَواءٌ ؛ لِأَنَّها بَيعَةٌ شامِلَةٌ ، لا يُستَثنى فيهَا الخِيارُ ولا يُستَأنَفُ فيهَا النَّظَرُ . (4)

عنه عليه السلام_ في كِتابِهِ إلى مُعاوِيَةَ _ :إنَّهُ بايَعَنِي القَومُ الَّذينَ بايَعوا أبا بَكرٍ وعُمَرَ وعُثمانَ عَلى ما بايَعوهُم عَلَيهِ ، فَلَم يَكُن لِلشّاهِدِ أن يَختارَ ، ولا لِلغائِبِ أن يَرُدَّ ، وإنَّمَا الشَّورى لِلمُهاجِرينَ وَالأَنصارِ ، فَإِنِ اجتَمَعوا عَلى رَجُلٍ وسَمَّوهُ إماما كانَ ذلِكَ للّهِِ رِضا ، فَإِن خَرَجَ عَن أمرِهِم خارِجٌ بِطَعنٍ أو بِدعَةٍ رَدّوهُ إلى ما خَرَجَ مِنهُ ، فَإِن أبى قاتَلوهُ عَلَى اتِّباعِهِ غَيرَ سَبيلِ المُؤمِنينَ ، ووَلّاهُ اللّهُ ما تَوَلّى . (5)

.


1- .السُبَّةُ : الاُست ، ذكرها تفظيعا له وطعنا عليه ، والمعنى أنّه منافق (مجمع البحرين : ج 2 ص 802 «سبب») .
2- .نهج البلاغة : الخطبة 73 ، إعلام الورى : ج 1 ص 340 نحوه ، بحار الأنوار : ج 32 ص 235 ح 187 وراجع : أنساب الأشراف : ج 3 ص 984 .
3- .نهج البلاغة : الكتاب 10 ، بحار الأنوار : ج 33 ص 102 ح 406 .
4- .الكامل للمبرّد : ج 1 ص 428 ، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد : ج 3 ص 89 ، الإمامة والسياسة : ج 1 ص 122 ؛ وقعة صفّين : ص 58 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 32 ص 380 ح 342 وراجع : نهج البلاغة : الكتاب 7 .
5- .نهج البلاغة : الكتاب 6 ، وقعة صفّين : ص 29 عن عامر الشعبي وفيه «رغبة» بدل «بدعة» ، بحار الأنوار : ج 33 ص 76 ح 400 ؛ الأخبار الطوال : ص 157 ، الإمامة والسياسة : ج 1 ص 113 كلاهما نحوه .

ص: 515

نهج البلاغه :مروان بن حكم در جنگ جمل اسير شد و از حسن و حسين عليهم السلام خواهش كرد كه نزد امير مؤمنان عليه السلام از او شفاعت كنند . آن دو در باره مروان با ايشان صحبت كردند و امام عليه السلام ، او را آزاد كرد . حسنين به امير مؤمنان عليه السلام گفتند : اجازه مى دهيد با شما بيعت كند، اى امير مؤمنان ؟ فرمود : «مگر پس از كشته شدن عثمان، با من بيعت نكرد ؟ مرا به بيعت او نيازى نيست ! آن دست، دستى يهودى است ؛ اگر با دستش با من بيعت كند، با نشيمنگاهش بيعت مى شكند . براى او حكومتى در پيش است كه [مدّتش] به اندازه اى است كه سگ، بينى خود را بليسد . او پدر چهار قوچ (حاكم) است و امّت از دست او و فرزندانش روز (/ مرگ) سرخى (/ خونبارى) خواهند ديد» .

امام على عليه السلام_ در نامه اش به معاويه _ :گويى دار و دسته ات را مى بينم كه بر اثر تاب نياوردن ضرباتِ پياپى و تحقّق قضاى الهى و كشته دادن هاى متوالى، مرا به كتاب خدا مى خوانند، در حالى كه يا كافرانى منكر كشته اند و يا بيعت كنندگانى بيعت شكن .

امام على عليه السلام_ در پاسخ نامه معاويه _ :امّا اين كه ميان خود و طلحه و زبير ، و ميان شاميان و بصريان فرق گذاشته اى ، به جان خودم سوگند كه همه در اين موضوع (بيعت) يكسان اند؛ زيرا بيعت با من، بيعتى فراگير است ، و نيكان در آن مستثنا نيستند و قابل تجديد نظر هم نيست .

امام على عليه السلام_ در نامه اش به معاويه _ :همان مردمى كه با ابو بكر و عمر و عثمان بيعت كردند، بر سر همان چيزى كه با آنان بيعت كردند، با من نيز بيعت نمودند. بنا بر اين، آن كه [در موقع بيعت با من] حضور داشته است، حق ندارد [ديگرى را] بر گزيند ، و آن كه حضور نداشته است، حق ندارد آن را رد كند. شورا تنها حقّ مهاجران و انصار است . اگر آنان در باره مردى توافق كردند و او را پيشوا خواندند، خشنودى خدا نيز در آن است . اگر كسى با بدگويى يا بدعت گذارى از توافق آنان خارج شد ، او را به راهى كه از آن خارج شده، باز مى گردانند ، و چنانچه نپذيرفت، با او به خاطر آن كه راهى جز راه مؤمنان در پيش گرفته است ، پيكار مى كنند ، و خداوند، او را بدانچه روى خود را به سوى آن كرده است، وا مى گذارد .

.

ص: 516

الإمام الصادق عليه السلام :إنَّ أميرَ المُؤمِنينَ عليه السلام كانَ إذا أرادَ القِتالَ قالَ هذِهِ الدَّعَواتِ : اللّهُمَّ إنَّكَ أعلَمتَ سَبيلاً مِن سُبُلِكَ جَعَلتَ فيهِ رِضاكَ ، ونَدَبتَ إلَيهِ أولِياءَكَ ، وجَعَلتَهُ أشرَفَ سُبُلِكَ عِندَكَ ثَوابا ، وأَكرَمَها لَدَيكَ مَآبا ، وأَحَبَّها إلَيكَ مَسلَكا ، ثُمَّ اشتَرَيتَ فيهِ مِنَ المُؤمِنينَ أنفُسَهُم وأَموالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ ، يُقاتِلونَ في سَبيلِكَ فَيَقتُلونَ ويُقتَلونَ وَعدا عَلَيكَ حَقّا . فَاجعَلني مِمَّنِ اشتَرى فيهِ مِنكَ نَفسَهُ ، ثُمَّ وَفى لَكَ بِبَيعِهِ (1) الَّذي بايَعَكَ عَلَيهِ ، غَيرَ ناكِثٍ ولا ناقِضٍ عَهدا ولا مُبَدِّلاً تَبديلاً ، بَلِ استيجابا لِمَحَبَّتِكَ ، وتَقَرُّبا بِهِ إلَيكَ . (2)

أنساب الأشراف_ في ذِكرِ مَجيءِ حُجرِ بنِ عَدِيٍّ إلَى الإِمامِ الحُسَينِ عليه السلام بَعدَ صُلحِ الإِمامِ الحَسَنِ عليه السلام مَعَ مُعاوِيَةَ _ :أتَى الحُسَينَ فَقالَ لَهُ : يا أبا عَبدِ اللّهِ ، شَرَيتُمُ العِزَّ بِالذُّلِّ ! وقَبِلتُمُ القَليلَ بِتَركِ الكَثيرِ ! أطِعنِي اليَومَ وَاعصِني سائِرَ الدَّهرِ ! ! دَع رَأيَ الحَسَنِ وَاجمَع شيعَتَكَ ، ثُمَّ ادعُ قَيسَ بنَ سَعدِ بنِ عُبادَةَ وَابعَثهُ فِي الرِّجالِ ، وأَخرُجُ أنَا فِي الخَيلِ ، فَلا يَشعُرُ ابنُ هِندٍ إلّا ونَحنُ مَعَهُ في عَسكَرِهِ ، فَنُضارِبُهُ حَتّى يَحكُمَ اللّهُ بَينَنا وبَينَهُ وهُوَ خَيرُ الحاكِمينَ ، فَإِنَّهُمُ الآنَ غارّونَ . (3) فَقالَ : إنّا قَد بايَعنا ولَيسَ إلى ما ذَكَرتَ سَبيلٌ . (4)

.


1- .في الإقبال وتفسير العيّاشي وبحار الأنوار : « بِبَيعَتِهِ » .
2- .الكافي : ج 5 ص 46 ح 1 عن ميمون ، تهذيب الأحكام : ج 3 ص 81 ح 237 عن عبد اللّه بن ميمون ، الإقبال : ج 1 ص 318 كلاهما عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عنه عليهم السلام ، تفسير العّياشي : ج 2 ص 113 ح 143 عن عبد اللّه بن ميمون القدّاح وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 98 ص 126 ح 3 .
3- .غارّون : أي غافِلون (النهاية : ج 3 ص 355 «غرر») .
4- .أنساب الأشراف : ج 3 ص 365 ، الأخبار الطوال : ص 220 نحوه .

ص: 517

امام صادق عليه السلام :امير مؤمنان عليه السلام هر گاه مى خواست به جنگ برود ، اين دعاها را مى خواند : «بار خدايا ! تو راهى از راه هايت [يعنى جهاد] را نشان دادى و خشنودى ات را در آن نهادى ، و دوستانت را به سوى آن فرا خواندى ، و پاداش آن را از پاداش همه راه هايت، بالاتر ، و فرجام آن را از فرجام همه آنها باارزش تر ، و آن را محبوب ترينِ راه ها در نزد خودت قرار دادى . سپس در اين راه از مؤمنان، جان و مالشان را به ازاى بهشت خريدى ؛ همانان كه در راه تو جهاد مى كنند و مى كشند و كشته مى شوند . اين، وعده حقّى است كه تو داده اى . پس مرا از كسانى قرار ده كه در اين راه، جانشان را به تو فروختند و سپس به بيعتى كه با تو كردند، وفا نمودند و نه بيعتى شكستند و نه پيمانى نقض كردند و نه تغييرى دادند و نه چيز ديگرى را جايگزين آن نمودند ؛ بلكه هدفشان پذيرش محبّت تو بود ، و نزديك شدن به تو» .

أنساب الأشراف_ در بيان آمدن حجر بن عَدى نزد امام حسين عليه السلام بعد از صلح امام حسن عليه السلام با معاويه _ :حُجر نزد حسين عليه السلام رفت و گفت : اى ابا عبد اللّه ! عزّت را به ذلّت فروختيد ، و بسيار را وا گذاشتيد و اندك را پذيرفتيد . يك امروز به حرف من گوش كن و ديگر تا ابد به حرفم گوش مكن ! نظر حسن را رها كن و شيعيانت را گرد آور . سپس قيس بن سعد بن عُباده را فرا بخوان و او را با سپاهيان روانه ساز . من نيز با سواران، بيرون مى روم و پسر هند را در لشكرگاهش غافلگير مى كنيم و بر او مى تازيم تا اين كه خداوند، ميان ما و او داورى كند، كه او بهترينِ داوران است؛ چرا كه آنان، اكنون در غفلت اند . [امام حسين عليه السلام ] به او فرمود : «ما بيعت كرده ايم ، وآنچه تو گفتى، شدنى نيست» .

.

ص: 518

الإرشاد عن الكلبي والمدائني وغيرهما من أصحاب السيرة :لَمّا ماتَ الحَسَنُ بنُ عَلِيٍّ عليه السلام ، تَحَرَّكَتِ الشّيعَةُ بِالعِراقِ ، وكَتَبوا إلَى الحُسَينِ عليه السلام في خَلعِ مُعاوِيَةَ وَالبَيعَةِ لَهُ ، فَامتَنَعَ عَلَيهِم وذَكَرَ أنَّ بَينَهُ وبَينَ مُعاوِيَةَ عَهدا وعَقدا ، لا يَجوزُ لَهُ نَقضُهُ حَتّى تَمضِيَ المُدَّةُ ، فَإِن ماتَ مُعاوِيَةُ نَظَرَ في ذلِكَ . (1)

9 / 8نَكثُ البَيعَةِالكتاب«إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَن نَّكَثَ فَإِنَّمَا يَنكُثُ عَلَى نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا» . (2)

الحديثتاريخ بغداد عن أنس عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله :ثَلاثٌ مَن كُنَّ فيهِ فَهِيَ راجِعَةٌ عَلى صاحِبِها : البَغيُ وَالمَكرُ وَالنَّكثُ . ثُمَّ قَرَأَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : . . . «فَمَن نَّكَثَ فَإِنَّمَا يَنكُثُ عَلَى نَفْسِهِ» (3) . (4)

.


1- .الإرشاد : ج 2 ص 32 ، روضة الواعظين : ص 189 ، المناقب لابن شهر آشوب : ج 4 ص 87 نحوه ، بحار الأنوار : ج 44 ص 324 ح 2 .
2- .الفتح : 10 .
3- .الفتح : 10 .
4- .تاريخ بغداد : ج 8 ص 450 الرقم 4563 ، تاريخ أصبهان : ج 2 ص 31 الرقم 994 كلاهما عن أنس ، كنز العمّال : ج 16 ص 26 ح 43780 ؛ خصائص الأئمّة : ص 101 ، تفسير القمّي : ج 2 ص 210 كلاهما عن الإمام علي عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 32 ص 107 ح 78 .

ص: 519

9 / 8 شكستن بيعت

الإرشاد_ به نقل از كلبى و مدائنى و ديگر سيره نويسان _ :پس از رحلت حسن بن على عليه السلام ، شيعيان عراق به تكاپو در آمدند و به حسين عليه السلام در باره كنار زدن معاويه و بيعت مردم با ايشان، نامه نوشتند . حسين عليه السلام نپذيرفت و اظهار داشت كه ميان او و معاويه، پيمان و قرارداد است و تا به سر آمدن مدّتش نمى تواند آن را نقض كند و معاويه كه مُرد، در باره آن خواهد انديشيد .

9 / 8شكستن بيعتقرآن«كسانى كه با تو بيعت مى كنند ، در حقيقت ، با خدا بيعت مى كنند. دست خدا، بالاى دستان آنهاست . پس هر كه بيعت شكند ، در حقيقت ، به زيان خود مى شكند ، و هر كس به پيمانى كه با خدا بسته است، وفا كند، به زودى، خداوند، مزدى بزرگ به او مى دهد» .

حديثتاريخ بغداد_ به نقل از اَنَس _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «سه خصلت است كه در هر كس باشد ، [زيانش] به خود آن شخص باز مى گردد : تجاوز، نيرنگ و پيمان شكنى» . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سپس اين آيه را خواند : «پس هر كه پيمان شكند، به زيان خود مى شكند» .

.

ص: 520

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :مَن نَكَثَ بَيعَةً ، أو رَفَعَ لِواءَ ضَلالَةٍ ، أو كَتَمَ عِلما ، أوِ اعتَقَلَ مالاً ظُلما ، أو أعانَ ظالِما عَلى ظُلمِهِ وهُوَ يَعلَمُ أنَّهُ ظالِمٌ ؛ فَقَد بَرِئَ مِنَ الإِسلامِ . (1)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن نَكَثَ العَهدَ وماتَ ناكِثا لِلعَهدِ ، جاءَ يَومَ القِيامَةِ لا حُجَّةَ لَهُ . (2)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن خَلَعَ يَدَا مِن طاعَةٍ ، لَقِيَ اللّهَ ولا حُجَّةَ لَهُ . (3)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن ماتَ عَلى غَيرِ طاعَةِ اللّهِ ، ماتَ ولا حُجَّةَ لَهُ ، ومَن ماتَ وقَد نَزَعَ يَدَهُ مِن بَيعَةٍ ، كانَت ميتَتُهُ ميتَةَ ضَلالَةٍ . (4)

عنه صلى الله عليه و آله :مَن بايَعَ إماما فَأَعطاهُ صَفقَةَ يَدِهِ وثَمَرَةَ قَلبِهِ ، فَليُطِعهُ مَا استَطاعَ ، فَإِن جاءَ آخَرُ يُنازِعُهُ ، فَاضرِبوا رَقَبَةَ الآخَرِ . (5)

عنه صلى الله عليه و آله :يَجيءُ كُلُّ غادِرٍ _ يَومَ القِيامَةِ _ بِإِمامٍ مائِلٍ شِدقُهُ (6) حَتّى يَدخُلَ النّارَ ، ويَجيءُ كُلُّ ناكِثٍ بَيعَةَ إمامٍ أجذَمَ (7) حَتّى يَدخُلَ النّارَ . (8)

.


1- .النوادر للراوندي : ص 128 ح 154 عن الإمام الكاظم عن آبائه عليهم السلام ، بحار الأنوار : ج 2 ص 67 ح 11 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 5 ص 324 ح 15681 وص 326 ح 15693 كلاهما عن عاصم بن عبيد اللّه ، اُسد الغابة : ج 3 ص 119 الرقم 2692 ، المصنّف لعبد الرزّاق : ج 2 ص 379 ح 3779 عن ربيعة ، كنز العمّال : ج 6 ص 59 ح 14835 .
3- .المجازات النبويّة : ص 169 ح 135 ، بحار الأنوار : ج 29 ص 332 ؛ صحيح مسلم : ج 3 ص 1478 ح 58 ، السنن الكبرى : ج 8 ص 270 ح 16612 كلاهما عن عبد اللّه بن عمر بزيادة «يوم القيامة» بعد «لقي اللّه » ، كنز العمّال : ج 6 ص 52 ح 14810 .
4- .مسند ابن حنبل : ج 2 ص 445 ح 5904 عن ابن عمر .
5- .سنن أبي داود : ج 4 ص 97 ح 4248 ، صحيح مسلم : ج 3 ص 1473 ح 46 وفيه «إن استطاع» بدل «ما استطاع» ، مسند ابن حنبل : ج 2 ص 556 ح 6511 كلّها عن عبد اللّه بن عمرو ، كنز العمّال : ج 6 ص 64 ح 14856 .
6- .الشِدقُ : جانِبُ الفَمِ (الصحاح : ج 4 ص 1500 «شدق») .
7- .الأجذَمُ : المَقطوعُ اليَدِ (لسان العرب : ج 12 ص 87 «جذم») .
8- .الكافي : ج 2 ص 337 ح 2 عن السكوني عن الإمام الصادق عليه السلام ، بحار الأنوار : ج 7 ص 201 ح 81 .

ص: 521

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس بيعتى را بشكند ، يا پرچم گم راهى بر افرازد ، يا علمى را پنهان دارد ، يا مالى را به ستم ضبط كند ، يا ستمگرى را در ستمش يارى رساند، در حالى كه مى داند او ستمگر است ، از اسلام برى گشته است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس پيمان بشكند و پيمان شكن از دنيا برود ، روز قيامت، در حالى مى آيد كه هيچ حجّتى ندارد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس از بيعتى كه بر اطاعت بسته است، دست بر دارد ، [روز قيامت ]خدا را در حالى ديدار مى كند كه هيچ حجّتى ندارد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس بر غير طاعت خدا بميرد، دست خالى از حجّت مرده است ، و هر كس در حالى بميرد كه دست از بيعتى كشيده باشد، در گم راهى مرده است .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كس با پيشوايى بيعت كند و پيمانِ دست و ميوه دلش را به او بدهد ، (1) بايد در حدّ توانش از او فرمان بَرَد ، و اگر ديگرى به كشمكش با آن پيشوا [ ى بيعت شده ] بر خاست ، گردن او را بزنيد .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :هر كه به پيشوايى خيانت كند ، روز قيامت با دهان كج به محشر مى آيد تا اين كه وارد دوزخ شود ، و هر كه بيعت پيشوايى را بشكند، با دست بريده مى آيد تا اين كه وارد دوزخ گردد .

.


1- .كنايه از بيعت كردن از سرِ اخلاص و ايمان است.

ص: 522

عنه صلى الله عليه و آله :ثَلاثٌ موبِقاتٌ : نَكثُ الصَّفقَةِ ، وتَركُ السُّنَّةِ ، وفِراقُ الجَماعَةِ . (1)

مسند ابن حنبل عن أبي هريرة :قالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : الصَّلاةُ المَكتوبَةُ إلَى الصَّلاةِ الَّتي بَعدَها كَفّارَةٌ لِما بَينَهُما . قالَ : وَالجُمُعَةُ إلَى الجُمُعَةِ ، وَالشَّهرُ إلَى الشَّهرِ _ يَعني رَمَضانَ إلى رَمَضانَ _ كَفّارَةٌ لِما بَينَهُما . قالَ : ثُمَّ قالَ بَعدَ ذلِكَ : إلّا مِن ثَلاثٍ . قالَ : فَعَرَفتُ أنَّ ذلِكَ الأَمرَ حَدَثَ ؛ إلّا مِنَ الإِشراكِ بِاللّهِ ، ونَكثِ الصَّفقَةِ ، وتَركِ السُّنَّةِ . قالَ : أَمّا مِن نَكثِ الصَّفقَةِ : أن تُبايِعَ رَجُلاً ثُمَّ تُخالِفَ إلَيهِ تُقاتِلَهُ بِسَيفِكَ ، وأمّا تَركُ السُّنَّةِ : فَالخُروجُ مِنَ الجَماعَةِ . (2)

رسول اللّه صلى الله عليه و آله :ثَلاثَةٌ لا يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ عز و جل يَومَ القِيامَةِ ولا يَنظُرُ إلَيهِم ولا يُزَكّيهِم ولَهُم عَذابٌ أليمٌ : رَجُلٌ بايَعَ إماما لا يُبايِعُهُ إلّا لِلدُّنيا ، إن أعطاهُ مِنها ما يُريدُ وَفى لَهُ ، وإلّا كَفَّ . . . . (3)

الإمام عليّ عليه السلام :الكَبائِرُ : الإِشراكُ بِاللّهِ ، وقَتلُ النَّفسِ ، . . . ونَكثُ الصَّفقَةِ . (4)

.


1- .الخصال : ص 85 ح 13 عن مسعدة بن زياد عن الإمام الصادق عن أبيه عليهماالسلام ، المحاسن : ج 1 ص 178 ح 279 عن علي بن جعفر عن أخيه الإمام الكاظم عن الإمام عليّ عليهم السلام وص 346 ح 719 عن السكوني عن الإمام الصادق عن آبائه عن الإمام علي عليهم السلام ، الجعفريات : ص 231 عن الإمام الكاظم عن آبائه عن الإمام علي عليهم السلام وفيه «البيعة» بدل «الصفقة» ، بحار الأنوار : ج 2 ص 266 ح 25 .
2- .مسند ابن حنبل : ج 3 ص 5 ح 7132 ، المستدرك على الصحيحين : ج 1 ص 207 ح 412 ، مسند إسحاق بن راهويه : ج 1 ص 397 ح 435 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 7 ص 318 ح 19057 .
3- .الخصال : ص 107 ح 70 عن أبي هريرة ، بحار الأنوار : ج 67 ص 185 ح 2 ؛ صحيح البخاري : ج 6 ص 2637 ح 6786 ، صحيح مسلم : ج 1 ص 103 ح 173 كلاهما عن أبي هريرة نحوه ، كنز العمّال : ج 16 ص 34 ح 43817 .
4- .تفسير ابن كثير : ج 2 ص 245 عن مالك بن جوين ، فتح الباري : ج 12 ص 182 عن مالك بن حريث نحوه ، كنز العمّال : ج 2 ص 387 ح 4326 نقلاً عن ابن أبي حاتم .

ص: 523

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه كار، مهلك است : شكستن پيمان ، رها كردن سنّت ، و جدايى از امّت .

مسند ابن حنبل_ به نقل از ابو هريره _ :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «نماز واجب تا نماز بعد از آن ، كفّاره گناهانى است كه در فاصله آن دو، اتّفاق مى افتد» و فرمود : «و جمعه تا جمعه و ماه تا ماه _ يعنى رمضان تا رمضان _ كفّاره گناهانى است كه در فاصله ميان آن دو، اتّفاق مى افتد» و سپس فرمود : «مگر سه چيز» . فهميدم كه اتّفاقى افتاده است . [پيامبر صلى الله عليه و آله افزود:] «مگر شرك به خدا ، و شكستن پيمان ، و ترك سنّت» . فرمود : «شكستن پيمان، اين است كه با مردى بيعت كنى و سپس بر خلاف او بر خيزى و به رويش شمشير بكشى ، و ترك سنّت ، بيرون شدن از جماعت است» .

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :سه كس اند كه خداوند عز و جل در روز قيامت با آنان سخن نمى گويد و نگاهشان نمى كند و پاكشان نمى سازد و عذابى دردناك دارند : مردى كه با پيشوايى، فقط براى دنيا بيعت كند، به طورى كه اگر خواسته دنيوى او را بر آورده ساخت، به او وفادار مى ماند، وگر نه، دست مى كشد .

امام على عليه السلام :گناهان كبيره، عبارت اند از : شرك ورزيدن به خدا ، قتل نفس... و شكستن پيمان .

.

ص: 524

الخصال عن مسعدة بن زياد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام :إنّ عَلِيّاً قالَ : . . . إنَّ فِي النّارِ لَمَدينَةً يُقالُ لَها الحَصينَةُ ، أفَلا تَسأَلُونّي ما فيها ؟ فَقيلَ : وما فيها يا أميرَ المُؤمِنينَ ؟ فَقالَ : فيها أيدِي النّاكِثينَ . (1)

الإمام الصادق عليه السلام :مَن فارَقَ جَماعَةَ المُسلِمينَ ونَكَثَ صَفقَةَ الإِمامِ ، جاءَ إلَى اللّهِ عز و جلأجذَمَ . (2)

الإمام الرضا عليه السلام :لا يَعدَمَ المَرءُ دائِرَةَ السَّوءِ (3) مَعَ نَكثِ الصَّفقَةِ . (4)

9 / 9حَلُّ البَيعَةِتفسير فُرات عن رسول اللّه صلى الله عليه و آله_ لِأَبي دُجانَةَ لَمَّا انهَزَمَ النّاسُ يَومَ اُحُدٍ _ :يا أبا دُجانَةَ ، ذَهَبَ النّاسُ فَالحَق بِقَومِكَ ، فَقالَ أبو دُجانَةَ : يا رَسولَ اللّهِ ما عَلى هذا بايَعناكَ وبايَعنَا اللّهَ ، ولا عَلى هذا خَرَجنا ، يَقولُ اللّهُ تَعالى : «إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ» . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : يا أبا دُجانَةَ أنتَ في حِلٍّ مِن بَيعَتِكَ فَارجِع ، فَقالَ أبو دُجانَةَ : يا رَسولَ اللّهِ لا تُحَدِّثُ نِساءُ الأَنصارِ فِي الخُدورِ أنّي أسلَمتُكَ ورَغِبتُ بِنَفسي (5) عَن نَفسِكَ ، يا رَسولَ اللّهِ ، لا خَيرَ فِي العَيشِ بَعدَكَ . قالَ : فَلَمّا سَمِعَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله كَلامَهُ ورَغبَتَهُ فِي الجِهادِ ، انتَهى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله إلى صَخرَةٍ فَاستَتَرَ بِها لِيَتَّقِيَ بِها مَنِ السِّهامِ _ سِهامِ المُشرِكينَ _ ، فَلَم يَلبَث أبو دُجانَةَ إلّا يَسيرا حَتّى اُثخِنَ جِراحَةً ، فَتَحامَلَ حَتَّى انتَهى إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، فَجَلَسَ إلى جَنبِهِ مُثخَنا لا حَراكَ بِهِ . (6)

.


1- .الخصال : ص 296 ح 65 عن مسعدة بن زياد عن الإمام الصادق عن آبائه عليهم السلام ، ثواب الأعمال : ص 302 ح 1 عن مسعدة بن زياد عن الإمام الصادق عنه عليهماالسلام ، روضة الواعظين : ص 556 ، بحار الأنوار : ج 2 ص 107 ح 6 .
2- .الكافي : ج 1 ص 405 ح 5 ، المحاسن : ج 1 ص 345 ح 718 كلاهما عن محمّد الحلبي وص 178 ح 279 كلاهما نحوه ، بحار الأنوار : ج 2 ص 267 ح 28 .
3- .قال الراغب : الدائرة في المكروه ، كما يقال : دولة في المحبوب ، قال تعالى : «نَخْشَى أَن تُصِيبَنَا دَائِرَةٌ» ... وقوله : «يَتَرَبَّصُ بِكُمُ الدَّوَائِرَ عَلَيْهِمْ دَائِرَةُ السَّوْءِ» ؛ أي يحيط بهم السوء إحاطة الدائرة بمن فيها ، فلا سبيل لهم إلى الانفكاك منه بوجه... وقال الجوهري : صفقت له بالبيع والبيعة صفقا : أي ضربت بيدي على يده ، وتصافق القوم عند البيعة (مفردات ألفاظ القرآن : ص 321 «دار» ، الصحاح : ج 4 ص 1507 «صفق») .
4- .الدرّة الباهرة : ص 37 ، نزهة الناظر : ص 198 ح 425 ، العدد القويّة : ص 297 ح 26 وفيه «الشرّ» بدل «السوء» ، بحار الأنوار : ج 67 ص 186 ح 4 .
5- .في المصدر : «نفسي» ، وما أثبتناه هو الأصوب كما في بحار الأنوار .
6- .تفسير فرات : ص 94 ح 78 عن حذيفة اليماني ، بحار الأنوار : ج 20 ص 104 ح 30 ، وراجع : الكافي : ج 8 ص 318 ح 502 .

ص: 525

9 / 9 فسخ بيعت

الخصال_ به نقل از مسعدة بن زياد، از امام صادق، از پدرانش عليهم السلام _ :على عليه السلام فرمود : «... در دوزخ، شهرى است كه به آن، حصينه مى گويند . آيا از من نمى پرسيد كه در آن شهر چيست ؟». گفته شد : در آن شهر چيست، اى امير مؤمنان ؟ فرمود : «دست هاى بيعت شكنان» .

امام صادق عليه السلام :هر كسى از جماعت مسلمانان جدا شود و بيعت با امام را بشكند ، [روز قيامت] دستْ بريده به نزد خداى عز و جل مى آيد .

امام رضا عليه السلام :آدم بيعت شكن از گردونه گزند و بلا، در امان نيست .

9 / 9فسخ بيعتتفسير فرات :پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به ابو دُجانه، آن گاه كه مسلمانان در جنگ اُحُد، تار و مار شدند، فرمود : «اى ابو دجانه ! مردم رفتند . پس تو هم به قومت ملحق شو» . ابو دجانه گفت : اى پيامبر خدا ! ما براى اين كار (تنها گذاشتنِ تو)، با تو و با خدا بيعت نكرده ايم و با اين نيّت، بيرون نيامده ايم. خداوند متعال مى فرمايد : «كسانى كه با تو بيعت مى كنند ، در حقيقت ، با خدا بيعت مى كنند . دست خدا، بالاى دستان آنهاست» . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «اى ابو دجانه ! تو از بيعتت آزادى . پس بر گرد». ابو دجانه گفت : اى پيامبر خدا ! زنان خانه نشين انصار نخواهند گفت كه من شما را تنها گذاشتم و خودم را به شما ترجيح دادم ؟ اى پيامبر خدا ! پس از تو، زندگى خير ندارد . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله چون اين سخن او را شنيد و علاقه اش به جهاد را ديد ، خود را به صخره اى رساند تا در پناه آن از تيرها _ تيرهاى مشركان _ محفوظ بماند . مقدارى نگذشت كه ابو دجانه بر اثر جراحات وارد شده، ناتوان شد و كشان كشان، خود را به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رسانيد و سست و بى حركت در كنار ايشان نشست .

.

ص: 526

تاريخ الطبري عن عبد اللّه بن شريك العامريّ عن الإمام زين العابدين عليه السلام :جَمَعَ الحُسَينُ أصحابَهُ بَعدَما رَجَعَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ ، وذلِكَ عِندَ قُربِ المَساءِ ، قالَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ : فَدَنَوتُ مِنهُ لِأَسمَعَ وأَنَا مَريضٌ ، فَسَمِعتُ أبي وهُوَ يَقولُ لِأَصحابِهِ : اُثني عَلَى اللّهِ تَبارَكَ وتَعالى أحسَنَ الثَّناءِ ، وأَحمَدُهُ عَلَى السَّرّاءِ وَالضَّرّاءِ ، اللّهُمَّ إنّي أحمَدُكَ عَلى أن أكرَمتَنا بِالنُّبُوَّةِ ، وعَلَّمتَنَا القُرآنَ ، وفَقَّهتَنا فِي الدّينِ ، وجَعَلتَ لَنا أسماعا وأَبصارا وأَفئِدَةً ، ولَم تَجعَلنا مِنَ المُشرِكينَ ، أمّا بَعدُ ، فَإِنّي لا أعلَمُ أصحابا أولى ولا خَيرا مِن أصحابي ، ولا أهلَ بَيتٍ أبَرَّ ولا أوصَلَ مِن أهلِ بَيتي ، فَجَزاكُمُ اللّهُ عَنّي جَميعا خَيرا ، ألا وإنّي أظُنُّ يَومَنا مِن هؤُلاءِ الأَعداءِ غَدا ، ألا وإنّي قَد رَأَيتُ لَكُم فَانطَلِقوا جَميعا في حِلٍّ ، لَيسَ عَلَيكُم مِنّي ذِمامٌ (1) ، هذا لَيلٌ قَد غَشِيَكُم فَاتَّخِذوهُ جَمَلاً . (2) قالَ أبو مِخنَفٍ : حَدَّثَنا عَبدُ اللّهِ بنُ عاصِمٍ الفائِشِيُّ _ بَطنٌ مِن هَمدانَ _ عَنِ الضَّحّاكِ بنِ عَبدِ اللّهِ المَشرِقِيِّ ، قالَ : قَدِمتُ ومالِكَ بنَ النَّضرِ الأَرحَبِيَّ عَلَى الحُسَينِ ، فَسَلَّمنا عَلَيهِ ثُمَّ جَلَسنا إلَيهِ فَرَدَّ عَلَينا ، ورَحَّبَ بِنا ، وسَأَلَنا عَمّا جِئنا لَهُ ، فَقُلنا : جِئنا لِنُسَلِّمَ عَلَيكَ ، ونَدعُوَ اللّهَ لَكَ بِالعافِيَةِ ، ونُحدِثَ بِكَ عَهدا ، ونُخبِرَكَ خَبَرَ النّاسِ ، وإنّا نُحَدِّثُكَ أنَّهُم قَد جَمَعوا عَلى حَربِكَ فَرَ (3) رَأيَكَ . فَقالَ الحُسَينُ عليه السلام : حَسبِيَ اللّهُ ونِعمَ الوَكيلُ ! قالَ : فَتَذَمَّمنا وسَلَّمنا عَلَيهِ ، ودَعَونَا اللّهَ لَهُ . قالَ : فَما يَمنَعُكُما مِن نُصرَتي ؟ فَقالَ مالِكُ بنُ النَّضرِ : عَلَيَّ دَينٌ ولي عِيالٌ . فَقُلتُ لَهُ : إنَّ عَلَيَّ دَينا ، وإنَّ لي لَعِيالاً ، ولكِنَّكَ إن جَعَلتَني في حِلٍّ مِنَ الاِنصِرافِ إذا لَم أجِد مُقاتِلاً قاتَلتُ عَنكَ ما كانَ لَكَ نافِعا ، وعَنكَ دافِعا . قالَ : قالَ : فَأَنتَ في حِلٍّ ، فَأَقَمتُ مَعَهُ . فَلَمّا كانَ اللَّيلُ قالَ : هذَا اللَّيلُ قَد غَشِيَكُم ، فَاتَّخِذوهُ جَمَلاً ، ثُمَّ ليَأخُذ كُلُّ رَجُلٍ مِنكُم بِيَدِ رَجُلٍ مِن أهلِ بَيتي ، تَفَرَّقوا في سَوادِكُم ومَدائِنِكُم حَتّى يُفَرِّجَ اللّهُ ، فَإِنَّ القَومَ إنَّما يَطلُبُونّي ، ولَو قَد أصابوني لَهَوا عَن طَلَبِ غَيري . فَقالَ لَهُ إخوَتُهُ وأَبناؤُهُ وبَنو أخيهِ وَابنا عَبدِ اللّهِ بنِ جَعفَرٍ : لِمَ نَفعَلُ ؟ لِنَبقى بَعدَكَ ؟ ! لا أرانَا اللّهُ ذلِكَ أبَدا . بَدَأَهُم بِهذَا القَولِ العَبّاسُ بنُ عَلِيٍّ . ثُمَّ إنَّهُم تَكَلَّموا بِهذا ونَحوِهِ . (4)

.


1- .الذِمامُ : بمعنى العهد ، الأمان والضمان والحرمة والحقّ (مجمع البحرين : ج 1 ص 644 «ذمم») .
2- .يقال للرجل إذا سرى ليلته جمعاء : اتّخذَ الليلَ جَمَلاً ؛ كأنّه ركبه (النهاية : ج 1 ص 298 «جمل») .
3- .رَ : فعل الأمر من رأى .
4- .تاريخ الطبري : ج 5 ص 418 ، الكامل في التاريخ : ج 2 ص 559 ؛ الإرشاد : ج 2 ص 91 ، الأمالي للصدوق : ص 220 ح 239 عن عبد اللّه بن منصور عن الإمام الصادق عن أبيه عن جدّه عليهم السلام وكلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 44 ص 315 ح 1 .

ص: 527

تاريخ الطبرى:عبد اللّه بن شريك عامرى مى گويد: پس از آن كه عمر بن سعد بر گشت ، حسين عليه السلام يارانش را جمع كرد . نزديك شب بود. زين العابدين عليه السلام فرمود : «من كه بيمار بودم ، خودم را به او نزديك كردم تا بشنوم چه مى گويد . شنيدم پدرم به يارانش مى فرمايد : خداى _ تبارك و تعالى _ را به نيكوترين ستايش ها مى ستايم ، و او را بر خوشى ها و ناخوشى ها حمد مى گويم . بار خدايا ! تو را سپاس و ستايش مى گويم كه ما را به نبوّت، مفتخر داشتى ، و قرآن را به ما آموختى ، و در دين، دانايمان ساختى ، و به ما گوش و چشم و دل دادى ، و از مشركانمان نگردانيدى . امّا بعد ، من يارانى صميمى تر و بهتر از ياران خود نمى شناسم ، و خاندانى فرمان بردارتر و به هم پيوسته تر از خاندانم سراغ ندارم . پس ، خداوند از جانب من به همه شما خير دهد ! هان ! من مى دانم كه فرداروزمان با اين دشمنان چه خواهد بود . هان ! من شما را مرخّص كردم . پس همگى برويد . شما آزاديد و مرا بر شما عهد و بيعتى نيست . اينك شب، شما را در بر گرفته است . آن را مركب خود سازيد » . ابو مخنف مى گويد : عبد اللّه بن عاصم فائشى (تيره اى از قبيله هَمْدان)، از ضحّاك بن عبد اللّه مشرقى برايمان نقل كرد كه گفت : من و مالك بن نضر ارحبى به نزد حسين رفتيم و بر او سلام گفتيم. آن گاه در برابرش نشستيم . حسين عليه السلام جواب سلام ما را داد و خوشامد گفت و پرسيد كه براى چه نزدش آمده ايم . گفتيم : آمده ايم كه عرض سلامى كنيم و از خدا برايت سلامت بخواهيم ، و ديدار تازه نماييم ، و اخبار آن قوم را به تو بگوييم و به عرض برسانيم كه آنان بر جنگ با تو هم داستان گشته اند . پس در كار خويش بينديش . حسين عليه السلام فرمود : «خدا مرا بس است و او نيكو حمايتگرى است!». او را احترام كرديم و بر او درود فرستاديم و برايش دعا كرديم . فرمود : «چه چيز، مانع شما دو تن مى شود كه مرا يارى كنيد ؟». مالك بن نضر گفت : قرض دارم و عيالوارم . من نيز گفتم : من هم بدهكار و عيالوارم ؛ ليكن اگر اجازه ام دهى كه وقتى ديدم جنگاورى نمانده است، [به خانه و كاشانه ام] بر گردم ، چندان كه برايت سودمند باشد و موجب دفاع از شما شود ، مى جنگم . فرمود : «تو اجازه دارى» . پس با وى بودم . چون شب شد ، فرمود : «اينك شب، شما را در بر گرفته است . آن را مركب خود سازيد (در تاريكى شب برويد) . هر يك از شما دست مردى از خاندان مرا بگيرد و در روستاها و شهرهايتان پراكنده شويد تا آن كه خدا گشايشى دهد؛ زيرا اين قوم، در پى من هستند و چنانچه به من دست يابند، از تعقيب ديگران باز مى ايستند» . برادران و پسران و برادرزادگانش و دو پسر عبد اللّه بن جعفر گفتند : چرا چنين كنيم ؟ ! تا بعد از شما زنده بمانيم ؟ ! خدا هرگز آن روز را نياورد ! اين سخن را نخست، عبّاس بن على گفت . سپس آنان اين سخن و همانند آن را به زبان آوردند .

.

ص: 528

. .

ص: 529

. .

ص: 530

الطبقات الكبرى عن الأسود بن قيس العبدي :قيلَ لِمُحَمَّدِ بنِ بَشيرٍ الحَضرَمِيِّ : قَد اُسِرَ ابنُكَ بِثَغرِ الرِّيِّ ، قالَ : عِندَ اللّهِ أحتَسِبُهُ ونَفسي ، ما كُنتُ اُحِبُّ أن يُؤسَرَ ، ولا أن أبقى بَعدَهُ . فَسَمِعَ قَولَهُ الحُسَينُ عليه السلام فَقالَ لَهُ : رَحِمَكَ اللّهُ ، أنتَ في حِلٍّ مِن بَيعَتي ، فَاعمَل في فِكاكِ ابنِكَ . قالَ : أكَلَتنِي السِّباعُ حَيّا إن فارَقتُكَ . قالَ : فَأَعطِ ابنَكَ هذِهِ الأَثوابَ وَالبُرودَ يَستَعينُ بِها في فِكاكِ أخيهِ . فَأَعطاهُ خَمسَةَ أثوابٍ قيمَتُها ألفُ دينارٍ . (1)

مقاتل الطالبيّين عن حميد بن مسلم :جاءَ رَجُلٌ حَتّى دَخَلَ عَسكَرَ الحُسَينِ عليه السلام ، فَجاءَ إلى رَجُلٍ مِن أصحابِهِ ، فَقالَ لَهُ : إنَّ خَبَرَ ابنِكَ فُلانٍ وافى أنَّ الدَّيلَمَ أسِروهُ ، فَتَنصَرِفُ مَعي حَتّى نَسعى في فِدائِهِ ، فَقالَ : حَتّى أصنَعَ ماذا ؟ عِندَ اللّهِ أحتَسِبُهُ ونَفسي . فَقالَ لَهُ الحُسَينُ عليه السلام : اِنصَرِف وأنتَ في حِلٍّ مِن بَيعَتي ، وأنَا اُعطيكَ فِداءَ ابنِكَ . فَقالَ : هَيهاتَ أن اُفارِقَكَ ثُمَّ أسأَلَ الرُّكبانَ عَن خَبَرِكَ ! لا يَكونُ _ وَاللّهِ _ هذا أبَدا ، ولا اُفارِقُكَ . ثُمَّ حَمَلَ عَلَى القَومِ فَقاتَلَ حَتّى قُتِلَ رَحمَةُ اللّهِ عَلَيهِ ورِضوانُهُ . (2)

شرح الأخبار عن الحسين عليه السلام_ لِأَصحابِهِ _ :إنَّ هؤُلاءِ لا يَطلُبونَ مِنكُم غَيري ، وأنَا فَلَستُ اُسَلِّمُ إلَيهِم نَفسي أو يَقتُلوني ، فَمَن شاءَ مِنكُم فَليَنصَرِف عَنّي مُحَلَّلاً مِن ذلِكَ . قالوا : وكَيفَ نَنصَرِفُ عَنِ ابنِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ؟! نُقتَلُ بَينَ يَدَيهِ بَعدَ أن نَبذُلَ مَجهودَنا في عَدُوِّهِ ، وفي دَفعِهِ عَنهُ حَتّى نَلقَى اللّهَ عز و جل . (3)

.


1- .الطبقات الكبرى ( الطبقة الخامسة من الصحابة ) : ج 1 ص 468 ح 443 ، تهذيب الكمال : ج 6 ص 407 ، تاريخ دمشق : ج 14 ص 182 ؛ الملهوف : ص 151 ، بحار الأنوار : ج 44 ص 394 .
2- .مقاتل الطالبيّين : ص 116 .
3- .شرح الأخبار : ج 3 ص 152 .

ص: 531

الطبقات الكبرى_ به نقل از اسود بن قيس عبدى _ :به محمّد بن بشير حضرمى گفته شد : پسرت در مرز رى، اسير شده است . محمّد گفت : او و خودم را در راه خدا حساب مى كنم . دوست نداشتم كه او اسير شود و دوست ندارم كه بعد از او زنده بمانم . حسين عليه السلام سخن او را شنيد . به او فرمود : «رحمت خدا بر تو باد ! بيعتم را از تو بر داشتم . برو و در آزادى فرزندت بكوش» . محمّد بن بشير گفت : درندگان، مرا زنده زنده بخورند، اگر از تو جدا شوم . فرمود : «پس اين جامه ها و بُردها را به پسرت بده تا از آنها براى آزادى برادرش استفاده كند» . آن گاه ، پنج جامه كه هزار دينار مى ارزيد، به او داد .

مقاتل الطالبيّين_ به نقل از حميد بن مسلم _ :مردى بيامد و وارد اردوگاه حسين عليه السلام شد و نزد مردى از ياران او رفت و گفت : خبر رسيده است كه فلان پسرت را ديلميان اسير كرده اند . با من بيا تا براى آزادى او كارى بكنيم . مرد گفت : كه چه بشود !؟ او و خودم را به حساب خدا مى گذارم(به پاى خدا مى نويسم) . حسين عليه السلام به او فرمود : «برو ، بيعتم را از تو بر داشتم و فديه (جانْ بهاى) پسرت را هم به تو مى دهم» . مرد گفت : هيهات كه از تو جدا شوم و آن گاه خبر تو را از كاروانيان بپرسم ! به خدا سوگند كه هرگز چنين نخواهد شد و از تو جدا نخواهم گشت . آن گاه بر دشمن تاخت و جنگيد تا كشته شد . رحمت و رضوان الهى بر او باد !

شرح الأخبار:امام حسين عليه السلام خطاب به يارانش فرمود : «اينان از ميان شما، فقط مرا مى خواهند ، و من هرگز خود را تسليم آنها نخواهم كرد، مگر اين كه مرا بكشند . پس هر يك از شما خواست ، مى تواند برود و آزاد است» . گفتند : چگونه فرزند پيامبر خدا را بگذاريم و برويم ؟ ! پيشاپيش او با تمام توانمان با دشمنش مى جنگيم تا به ديدار خداى عز و جل برويم .

.

ص: 532

الفصل العاشر : النّوادرتاريخ دمشق عن سعد بن عبادة :بايَعَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله عِصابَةً مِن أصحابِهِ عَلَى المَوتِ يَومَ اُحُدٍ حينَ انهَزَمَ المُسلِمونَ ، فَصَبَروا ولَزِموا وجَعَلوا يَستُرونَهُ بِأَنفُسِهِم ؛ يَقولُ الرَّجلُ مِنهُم : نَفسي لِنَفسِكَ الفِداءُ يا رَسولَ اللّهِ ، وَجهي لِوَجهِكَ الوِقاءُ يا رَسولَ اللّهِ ، وهُم يَحمونَهُ ويَقونَهُ بِأَنفُسِهِم ، حَتّى قُتِلَ مِنهُم مَن قُتِلَ . (1)

صحيح مسلم عن عوف بن مالك الأشجعي :كُنّا عِندَ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله ، تِسعَةٌ أو ثَمانِيَةٌ أو سَبعَةٌ ، فَقالَ : ألا تُبايِعونَ رَسولَ اللّهِ ؟ وكُنّا حَديثُ عَهدٍ بِبَيعَةٍ ، فَقُلنا : قَد بايَعناكَ يا رَسولَ اللّهِ ، ثُمَّ قالَ : ألا تُبايِعونَ رَسولَ اللّهِ ؟ فَقُلنا : قَد بايَعناكَ يا رَسولَ اللّهِ ! ثُمَّ قالَ : ألا تُبايِعونَ رَسولَ اللّهِ ؟ فَبَسَطنا أيدِيَنا وقُلنا : قَد بايَعناكَ يا رَسولَ اللّهِ ! فَعَلامَ نُبايِعُكَ ؟ قالَ : عَلى أن تَعبُدُوا اللّهَ ولا تُشرِكُوا بِهِ شَيئا ، وَالصَّلَواتِ الخَمسِ ، وتُطيعوا (وأَسَرَّ كَلِمَةً خَفِيَّةً) ولا تَسأَلُوا النّاسَ شَيئا . (2)

.


1- .تاريخ دمشق : ج 25 ص 70 ح 5353 ، الإصابة : ج 3 ص 431 نحوه ، كنز العمّال : ج 10 ص 435 ح 30049 .
2- .صحيح مسلم : ج 2 ص 721 ح 108 ، سنن أبي داود : ج 2 ص 121 ح 1642 ، سنن ابن ماجة : ج 2 ص 957 ح 2867 كلاهما نحوه ، كنز العمّال : ج 1 ص 101 ح 450 .

ص: 533

فصل دهم : گوناگون

فصل دهم : گوناگونتاريخ دمشق_ به نقل از سعد بن عباده _ :در جنگ اُحُد كه مسلمانان پراكنده شدند ، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با گروهى از يارانش بيعتِ تا پاى مرگ كرد ، و آنان پايدارى كردند و ماندند و خود را سپر ايشان مى نمودند و هر يك از آنها مى گفت : جانم فداى جانت، اى پيامبر خدا ! رويم سپر رويت، اى پيامبر خدا ! و با جسم و جان خويش از ايشان حمايت و محافظت مى كردند، تا آن كه شمارى از آنان كشته شدند .

صحيح مسلم_ به نقل از عوف بن مالك اشجعى _ :ما نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بوديم ؛ نُه يا هشت يا هفت نفر . به ما فرمود : «آيا با پيامبر خدا بيعت نمى كنيد ؟». ما كه تازه بيعت كرده بوديم ، گفتيم : با شما بيعت كرده ايم، اى پيامبر خدا ! دوباره فرمود : «آيا با پيامبر خدا بيعت نمى كنيد ؟». باز گفتيم : با شما بيعت كرده ايم، اى پيامبر خدا ! سه باره فرمود : «آيا با پيامبر خدا بيعت نمى كنيد ؟». پس ، دستانمان را گشوديم و گفتيم : ما با شما بيعت كرده ايم، اى پيامبر خدا ! بر سر چه بيعت كنيم ؟ فرمود : «بر اين كه خدا را بپرستيد و چيزى را شريك او نسازيد ، و نمازهاى پنجگانه را به جا آوريد ، و اطاعت كنيد» و در اين جا كلمه اى را آهسته گفت (1) [ و افزود : ] «و از مردم ، تقاضاى چيزى نكنيد» .

.


1- .راوى ، نگفته است كه : «من آن كلمه آهسته را نشنيدم»؛ بلكه ظاهرا از گفتن آن، طفره رفته است و به قرينه ديگر احاديث اين مَدخل، آن كلمه، نام كسى يا عنوان كسانى است كه پس از پيامبر صلى الله عليه و آله بايد اطاعت كرد.

ص: 534

تاريخ دمشق عن محمّد بن عثمان بن حوشب عن أبيه عن جدّه :لَمّا أن أظهَرَ اللّهُ عز و جلمُحَمَّدا صلى الله عليه و آله ، انتَدَبتُ إليهِ مَعَ النّاسِ في أربَعينَ فارِساً مَعَ عَبدِ شَرٍّ ، فَقَدِموا عَلَيهِ المَدينَةَ بِكِتابي . فَقالَ : أيُّكُم مُحَمَّدٌ ؟ قالوا : هذا ، قالَ : مَا الَّذي جِئتَنا بِهِ ؟ فَإِن يَكُ حَقّا اتَّبَعناكَ . قالَ : تُقيمُوا الصَّلاةَ ، وتُؤتُوا الزَّكاةَ ، وتَحقِنُوا الدِّماءِ ، وتَأمُروا بِالمَعروفِ وتَنهَوا عَنِ المُنكَرِ . فَقالَ عَبدُ شَرٍّ : إنَّ هذَا لَحَسَنٌ جَميلٌ ، مُدَّ يَدَكَ اُبايِعكَ . فَقالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : مَا اسمُكَ ؟ قالَ : عَبدُ شَرٍّ ، قالَ : أنتَ عَبدُ خَيرٍ . وكَتَبَ مَعَهُ الجَوابَ إلى حوشَبَ ذِي ظليمٍ ، فَآمَنَ . (1)

المناقب لابن شهر آشوب عن ابن عبّاس_ في قَولِهِ : «وَ إِن كَادُواْ لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِى أَوْحَيْنَا» (2) _ :قالَ وَفدُ ثَقيفٍ : نُبايِعُكَ عَلى ثَلاثٍ : لا نَنحَني ، ولا نَكسِرُ إلها بِأَيدينا ، وتَمَتَّعنا بِاللّاتِ سَنَةً . فَقالَ عليه السلام : لا خَيرَ في دينٍ لَيسَ فيهِ رُكوعٌ وسُجودٌ ، فَأَمّا كَسرُ أصنامِكُم بِأَيديكُم فَذاكَ لَكُم ، وأَمَّا الطّاغِيَةُ اللّاتُ (3) فَإِنّي غَيرُ مُمَتِّعِكُم بِها . قالوا : أجِّلنا سَنَةً حَتّى نَقبِضَ ما يُهدى لِالِهَتِنا ، فَإِذا قَبَضناها كَسَرناها وأَسلَمنا . فَهَمَّ بِتَأجيلِهِم ، فَنَزَلَت هذِهِ الآيَةُ . قالَ قَتادَةُ : فَلَمّا سَمِعَ قَولَهُ : «ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا» (4) قالَ : اللّهُمَّ لا تَكِلني إلى نَفسي طَرفَةَ عَينٍ أبَدا . (5)

.


1- .تاريخ دمشق : ج 15 ص 342 ح 3797 ، كنز العمّال : ج 1 ص 330 ح 1531 .
2- .الإسراء : 73 .
3- .في مجمع البيان : «وأمّا الطاعة للّات» بدل «وأمّا الطاغية اللات» .
4- .الإسراء : 75 .
5- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 1 ص 57 ، مجمع البيان : ج 6 ص 665 نحوه ، بحار الأنوار : ج 17 ص 53 .

ص: 535

تاريخ دمشق_ به نقل از محمّد بن عثمان بن حوشب، از پدرش، از جدّش _ :چون خداوند عز و جل، محمّد صلى الله عليه و آله را آشكار گردانيد ، من چهل سوار [به همراه نامه اى] با عبد شَر، نزد او فرستادم و آن عدّه با نامه من به مدينه نزد او رفتند . عبد شر گفت : كدام يك از شما، محمّد است ؟ يارانش گفتند : اين . عبد شر پرسيد : تو چه آورده اى ، كه اگر درست باشد، از تو پيروى كنيم ؟ فرمود : «نماز بگزاريد ، و زكات بدهيد ، و خون نريزيد ، و امر به معروف و نهى از منكر كنيد» . عبد شر گفت : اين نيكو و زيباست . دستت را دراز كن با تو بيعت كنم . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «نامت چيست ؟». گفت : عبد شر . فرمود : «تو عبد خيرى» و پاسخ نامه [من، يعنى] حوشب ذى ظليم را توسّط او فرستاد ، و ايمان آورد[م] .

المناقب، ابن شهرآشوب_ به نقل از ابن عبّاس در باره آيه شريف : «و چيزى نمانده بود كه تو را از آنچه به سويت وحى كرده ايم، گم راه كنند» _ :هيئت نمايندگى ثقيف گفتند : با تو به سه شرط، بيعت مى كنيم : خم نشويم ، خدايى را با دست خودمان نشكنيم ، و تا يك سال از لات، بهره مند شويم . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «دينى كه در آن ركوع و سجود نباشد، خيرى در آن نيست ؛ ولى شكستن بت هايتان به دست خودتان ، اختيار با شماست ، و امّا بت لات ، من اجازه نمى دهم از آن بهره مند شويد» . گفتند : يك سال مهلتمان ده تا هدايايى را كه به خدايانمان مى شود، بگيريم و چون گرفتيم، آنها را مى شكنيم و اسلام مى آوريم . پيامبر صلى الله عليه و آله خواست به آنان مهلت دهد كه اين آيه نازل شد . قتاده گفت : چون پيامبر صلى الله عليه و آله اين سخن خداوند را شنيد : «سپس در برابر ما براى خود ياورى نمى يافتى» ، عرضه داشت : «بار خدايا ! هرگز مرا چشم بر هم زدنى به خودم وا مگذار» .

.

ص: 536

السيرة النبويّة لابن هشام عن الزهريّ :إنَّهُ [أي رَسولَ اللّهِ صلى الله عليه و آله ] أتى بَني عامِرِ بنِ صَعصَعَةَ ، فَدَعاهُم إلَى اللّهِ عز و جل ، وعَرَضَ عَلَيهِم نَفسَهُ ، فَقالَ لَهُ رَجُلٌ مِنهُم : . . . أرَأَيتَ إن نَحنُ بايَعناكَ عَلى أمرِكَ ثُمَّ أظهَرَكَ اللّهُ عَلى مَن خالَفَكَ ، أيَكونُ لَنا الأَمرُ مِن بَعدِكَ ؟ قالَ : الأَمرُ إلَى اللّهِ يَضَعُهُ حَيثُ يَشاءُ . قالَ : فَقالَ لَهُ : أفَتَهدِفُ نُحورَنا لِلعَرَبِ دونَكَ ، فَإِذا أظهَرَكَ اللّهُ كانَ الأَمرُ لِغَيرِنا ؟ ! لا حاجَةَ لَنا بِأَمرِكَ . فَأَبَوا عَلَيهِ . (1)

المناقب لابن شهر آشوب :لَمّا كانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله يَعرِضُ نَفسَهُ عَلَى القَبائِلِ ، جاءَ إلى بَني كِلابٍ فَقالوا : نُبايِعُكَ عَلى أن يَكونَ لَنَا الأَمرُ بَعدَكَ . فَقالَ : الأَمرُ للّهِِ ، فَإِن شاءَ كانَ فيكُم ، أو في غَيرِكُم . فَمَضَوا فَلَم يُبايِعوهَ ، وقالوا : لا نَضرِبُ لِحَربِكَ بِأَسيافِنا ثُمَّ تُحَكِّمُ عَلَينا غَيرَنا . (2)

صحيح البخاري عن جابر بن عبد اللّه :إنَّ أعرابِيّا بايَعَ رَسولَ للّهِ صلى الله عليه و آله عَلَى الإِسلامِ ، فَأَصابَ الأَعرابِيَّ وَعَكٌ بِالمَدينَةِ ، فَأَتَى الأَعرابِيُّ إلى رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فَقالَ : يا رَسولَ اللّهِ ، أقِلني بَيعَتي ، فَأَبى رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله . ثُمَّ جاءَهُ فَقالَ : أقِلني بَيعَتي ، فَأَبي ، ثُمَّ جاءَهُ فَقالَ : أقِلني بَيعَتي ، فَأَبى . فَخَرَجَ الأَعرابِيُّ . فَقالَ رَسولُ اللّهِ صلى الله عليه و آله : إنَّمَا المَدينَةُ كَالكِيرِ (3) ، تَنفي خَبَثَها وتَنصَعُ (4) طَيِّبَها . (5)

.


1- .السيرة النبويّة لابن هشام : ج 2 ص 66 ، تاريخ الطبري : ج 2 ص 350 ، الثقات لابن حبّان : ج 1 ص 89 عن أبي حاتم نحوه .
2- .المناقب لابن شهر آشوب : ج 1 ص 257 ، الصراط المستقيم : ج 1 ص 72 وليس فيه ذيله من «فمضوا فلم يبايعوه» ، بحار الأنوار : ج 23 ص 74 ح 23 .
3- .الكِيرُ : زِقُّ الحدّادِ الذي يَنفُخُ به (المصباح المنير : ص 545 «كير») .
4- .الناصع : الخالص من كلّ شيء (الصحاح : ج 3 ص 1290 «نصح») .
5- .صحيح البخاري : ج 6 ص 2636 ح 6785 ، صحيح مسلم : ج 2 ص 1006 ح 489 ، سنن الترمذي : ج 5 ص 720 ح 3920 وليس فيه من «ثمّ جاءه» إلى «فأبى» في الموضع الثالث ، كنز العمّال : ج 12 ص 233 ح 34813 .

ص: 537

السيرة النبويّة، ابن هشام_ به نقل از زُهرى _ :او (پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ) نزد بنى عامر بن صعصعه رفت و آنها را به خداى عز و جل دعوت كرد و [نبوّت] خويش را بر آنان عرضه داشت . مردى از بنى عامر به ايشان گفت: ... اگر با تو بر اين كارت بيعت كرديم و سپس خداوند، تو را بر مخالفانت چيره گردانيد ، آيا پس از تو اين كار به ما مى رسد ؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «اين كار، به دست خداست . آن را هر كجا كه خود بخواهد، قرار مى دهد» . آن مرد گفت : ما سينه هاى خود را سپر تو در برابر عرب ها كنيم و چون خداوند، تو را پيروز گردانيد، كار به ديگران رسد ؟ ! ما احتياجى به اين كار تو نداريم . و دعوت او را نپذيرفتند .

المناقب، ابن شهرآشوب :هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله دعوت خود را به قبايل عرضه مى كرد ، نزد بنى كلاب آمد . آنان گفتند : ما به اين شرط با تو بيعت مى كنيم كه پس از تو ، كار به ما منتقل شود . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود : «كار، دست خداست . اگر او خواست ، به شما خواهد رسيد و اگر نخواست ، به ديگرى» . بنى كلاب رفتند و با ايشان بيعت نكردند و گفتند : ما در راه تو شمشير نمى زنيم كه بعد، ديگران را بر ما حكومت دهى !

صحيح البخارى_ به نقل از جابر بن عبد اللّه _ :باديه نشينى با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بر اسلام بيعت كرد ، و آن باديه نشين، در مدينه به تب مبتلا شد . نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمد و گفت : اى پيامبر خدا ! بيعت مرا فسخ كن . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نپذيرفت . دوباره آمد و گفت : بيعت مرا فسخ كن . پيامبر صلى الله عليه و آله نپذيرفت . دگر بار آمد و گفت : بيعت مرا فسخ كن . ايشان باز هم نپذيرفت . باديه نشين [از مدينه] خارج شد . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود : «مدينه مانند دَم آهنگرى است . ناخالصش را دور مى كند و خوبش را خالص مى كند و در خود نگه مى دارد» .

.

ص: 538

. .

ص: 539

. .

ص: 540

. .

ص: 541

. .

ص: 542

. .

ص: 543

. .

ص: 544

. .

ص: 545

. .

ص: 546

. .

ص: 547

. .

ص: 548

. .

ص: 549

. .

ص: 550

. .

ص: 551

. .

ص: 552

. .

ص: 553

. .

ص: 554

. .

ص: 555

. .

ص: 556

. .

ص: 557

. .

ص: 558

. .

ص: 559

. .

ص: 560

. .

ص: 561

. .

ص: 562

. .

ص: 563

. .

ص: 564

. .

ص: 565

. .

ص: 566

. .

ص: 567

. .

ص: 568

. .

ص: 569

. .

ص: 570

. .

ص: 571

. .

ص: 572

. .

ص: 573

فهرست تفصيلى .

ص: 574

. .

ص: 575

. .

ص: 576

. .

ص: 577

. .

ص: 578

. .

ص: 579

. .

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109